استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعى ازجلد 1 تا 6 حضرت آيت الله العظمى سيد محمد صادق روحانى (مدظله العالى)

جلد 1

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعی/محمد صادق روحانی

مشخصات نشر : قم: مهر امیرالمومنین علیه السلام، 1388

مشخصات ظاهری : ج 1

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم

شماره کتابشناسی ملی : 1916480

احكام تقليد

س1 _ مراد از تقليد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مراد پيروى كردن از مجتهد در احكام است.

س2_ با توجه به اين كه در رساله هاى عمليه مراجع معظم تقليد اصل تعيين سرنوشت و انتخاب مرجعيت به رسميت شناخته شده است پس چرا در حكومت اسلامى و در عمل افراد اين اختيار را ندارند؟

ج _ باسمه تعالى; اطاعت از حاكم اسلامى بعد از تعيين از روى موازين شرعيه بر همه لازم است و الا هرج و مرج پيش مى آيد.

س3 _ با توجه به اين كه در ابتداى رساله هاى عمليه آمده است كه اعلم بودن شرط تقليد است. چه كسانى بايد مردم را از اين سردرگمى نجات دهند؟

ج _ باسمه تعالى; اهل خبره عادل.

س4_ آيا براى حل مشكلات در باب معرفى مرجع اعلم راهى مى تواند مورد استفاده قرار بگيرد، اگر مى تواند چرا در حوزه هاى علميه نسبت به معرفى مرجع تقليد اعلم اقدام نمى كنند؟

ج _ باسمه تعالى; اتفاقاً تعيين مرجع هميشه رسم بوده و فعلا نيز هست.

س5 _ مراد از مجتهد جامع الشرايط و كسى كه مى توان از او تقليد كرد چه كسى است؟

ج _ باسمه تعالى; در خصوص تقليد، بايد از مجتهد اعلم عادل زنده تقليد نمود ولى در غير تقليد، مجتهد مطلق بودن كافى است; لازم نيست اعلم باشد، ولى عدالت و حيات شرط است.

س6

_ آيا تقليد از مجتهد اعلم واجب است يا نه؟ اگر دسترسى به اعلم پيدا نكرد تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; تقليد از اعلم واجب است و اگر دسترسى ندارد در صورت امكان احتياط نمايد و در صورت عدم امكان، بايد از مجتهد غير اعلم، با رعايت اعلم بودن او از ديگران تقليد نمود.

س7_ آيا لازم است كه مُقلّد، مذهب مجتهد خود را بشناسد و اگر نشناسد و عمل كند آيا اعمالش باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مراد از مذهب، رأى است، لازم نيست رأى او را بشناسد.

س8 _ تقليد كردن از مجتهد بَلَد در حالى كه رساله ندارد جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; رساله شرط جواز تقليد نيست. چنانچه مجتهد اعلم باشد; تقليد صحيح است.

س9 _ بقاى بر تقليد ميت اعلم، جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س10 _ شخص عامى كه قادر به فهميدن احكام شرعيه از ادله آنها نيست تكليفش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بر عامى لازم نيست از ادله، حكم شرعى را بفهمد. بلكه بايد به رساله اعلم رجوع كند; يا از شخصى موثق فتواى مجتهد را ياد بگيرد.

س11 _ هرگاه شخص عامى به احتياط عمل نكند و تقليد هم نكند عمل چنين كسى صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه مطابق با فتواى مجتهد اعلم وقت باشد; صحيح است.

س12_ عدول از مجتهد حَىّ به مجتهد حَىّ ديگر جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت اعلم بودن واجب است و در غير آن صورت، جايز نيست.

س13_ اجتهاد واجب عينى است يا كفايى؟

ج _ باسمه تعالى; واجب كفايى است.

س14_ شناخت

مجتهد توسط يك نفر عادل كافى است يا بايد به وسيله دو نفر عادل او را شناخت؟

ج _ باسمه تعالى; با يك نفر كفايت مى كند.

س15_ در مسايل ضرورى تقليد لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست.

س16 _ آيا تقليد از كسى كه در يكى از ابواب فقه مثل نماز و روزه به درجه اجتهاد رسيده جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; خير جايز نيست.

س17_ آيا وجوب تقليد، يك امر تقليدى است يا اجتهادى؟

ج _ باسمه تعالى; تقليدى نيست; بلكه مرتكز عقلايى است.

س18_ به نظر مبارك حضرتعالى عمل به احتياط بهتر است يا به تقليد؟

ج _ باسمه تعالى; الاحتياط حسن فى كل حال.

س19_ فرق بين حكم و فتوى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حكم در مورد قضيه شخصيه است و اما فتوى در احكام كليه است.

س20_ حكم حاكم تا چه حدّ نافذ است؟

ج _ باسمه تعالى; حكم حاكم به قول مطلق، نافذ است.

س21_ اگر مقُلّد به خطاء مجتهد يا دليل او عالم شود، آيا تقليد كردن از او جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س22_ هر گاه وكيل يا موكّل، وصى با موصى مختلف باشند; در اجتهاد يا تقليد، عمل به كدام يك لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر وكالت و وصيت مقيد نباشد وصى و وكيل بايد به تكليف خود عمل كنند و اگر به آنچه موكل و موصى وظيفه مى داند مقيد است بايد آنگونه باشد.

س23_ اگر مجتهد اجتهاد كرده و مُقلّد هم از او تقليد بكند و بعد معلوم شود كه مجتهد در اجتهاد خطا نموده نه در رأى دادن، عمل مقلد در اين حال چه صورت دارد؟

ج

_ باسمه تعالى; در خصوص نماز اعاده لازم نيست.

(گنگ) س24_ عدالت حسن ظاهرى است يا ملكه؟

ج _ باسمه تعالى; عدالت ملكه نيست، بلكه استقامت عملى در جاده شرع است.

(ت) س25_ اگر مجتهدى در مورد احكام فتوى دهد يا يك نفر عادل از رأى مجتهد خبر دهد و يا خود مكلف به حسب فهم خود از كتاب و غيره يقين كند كه رأى مجتهد اين است و بعد از عمل، خطا ظاهر شود اعاده لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; در خصوص نماز لازم نيست.

س26_ با توجه به اين كه در رساله هاى عمليه قيد شده كه اصول دين تحقيقى است نه تقليدى، كسى كه اصول دين را هنوز تحقيقى نياموخته است آيا مى تواند در فروع دين تقليد كند؟ چرا؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از تحقيق، غور در مسائل كلامى نيست; بلكه مراد اطمينان است حال از هر راهى پيدا شود و بعد از آن بايد در فروع تقليد نمايد.

(ت) س27_ با توجه به اين كه سن دختر براى بلوغ 9 سال و سن پسر را 15 سال مشخص كردند آيا در اين فرصت فردى كه به تكليف مى رسد توانايى تحقيق در اصول دين را دارد يا نه؟ چگونه؟

ج _ باسمه تعالى; توانايى تحقيق به آن معنى كه در مسأله فوق ذكر شد دارد.

س28_ با توجه به اين كه نظرات فقها در ارائه احكام شرعى بعضاً متفاوت مى باشد استنباط مى شود كه برداشتهاى مختلف از متون دينى وجود دارد. لذا يك مقلد از كجا بداند كدام يك از نظرات فقها با نص صريح دين اسلام مطابقت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; وظيفه مقلد، علم به

فتواى كسى است كه تقليد از او جايز است بنابراين علم به موافقت با صريح دين براى او لازم نيست; چون اين امر ممكن نيست.

س29_ با توجه به برداشتهاى متفاوت از دين توسط فقهاى محترم كدام يك از نظرات را مى توان مبناى حكومت اسلامى قرار داد؟

ج _ باسمه تعالى; در اساس مسائلى كه مبناى حكومت اسلامى است; اختلافى نيست.

س30_ با توجه به اين كه اجماع در مسائل فقهى كم رنگ است در سنين پائين يا براى طبقه كم سواد كه امكان تحقيق وجود ندارد شما چه راهكارهايى را براى رسيدن به حقيقت شريعت اسلام پيشنهاد مى كنيد؟

ج _ باسمه تعالى; هيچ راهى را جز متابعت نظر مرجع تقليد وجود ندارد.

(ت) س31_ با توجه به اين كه مبناى اسلام داراى موضوعات متعددى مى باشد، براى حصول علم مقلدين به حقيقت موضوعات فوق، شما چه راهكارى را پيشنهاد مى كنيد؟

ج _ باسمه تعالى; تقليد از عارف.

س32_ آيا از زن مى توان تقليد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير تقليد از زن جايز نيست.

س33_ اگر كسى چند سال پيش براى شناختن مجتهد اعلم، از اهل خبره تحقيق كند ولى اعلم بودن يا محتمل اعلم بودن كسى برايش ثابت نشد يا نتوانست بشناسد و از يكى از مجتهدين جامع الشرائط كه مساوى با ديگران در علم بود; تقليد كند ولى اكنون احتمال مى دهد يا اطمينان دارد كه اهل خبره اعلم را شناخته اند; آيا بر چنين كسى تحقيق دوباره از اهل خبره براى شناختن اعلم لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى لازم است چنين كند و يا به وسيله جمع بين فتاواى كسانى كه احتمال اعلم بودن آنان

را مى دهد، احتياط كند.

(ت) س34_ عدول از مجتهدى كه اعلم بودنش ثابت شده نيست به مجتهد ديگر كه او هم اعلم بودنش ثابت نشده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س35_ از نظر شما بقاى بر تقليد ميت جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س36_ با توجه به اين كه جايز ندانسته ايد در فتاوى جواز بقاء بر تقليد مجتهدى كه وفات كرده، دليل آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; پاسخ به اين سؤال احتياج به بحث مفصل دارد. تا اين اواخر در بين فقهاء اسلام كسى قائل به جواز بقاء نبوده است. حتى شيخ انصارى نقل مى كنند كه عموماً مى گفته اند: قول الميت كالميت و عدم بقاء رأى و همان گونه كه اگر مجتهدى مرض نسيان بگيرد بقاء بر تقليد او اجماعاً جايز نيست; اگر هم بميرد و رأيش از بين برود بقاء بر تقليد از او جايز نيست.

س37_ عدول از مجتهدى به مجتهد ديگر كه هر دو مساويند علماً چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س38_ عده اى به بعضى از مراجع حتى مرحوم شده به دلايلى بيهوده اهانت مى نمايند حال سؤال اين است كه شرعاً اين كار جايز است؟ و ضمناً اگر كسى مقلد ايشان بوده و هنوز هم برايشان باقى مانده آيا اين تقليد صحيح است يا بايد از مجتهد زنده تقليد نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; جسارت و اهانت به مراجع مرحوم مانند جسارت و اهانت به بقيه مراجع عظام از محرمات شديده است. در روايت شريفه آمده است: «الراد عليهم كالراد علينا و هو على حد الشرك بالله»، ولى من بقاء بر تقليد ميت

را جايز نمى دانم، فوراً عدول كنيد.

س39_ اگر كسى مقلد مجتهدى هست كه فتوايش اين است كه احتياطاً تسبيحات اربعه را سه بار بايد گفت و شخص مذكور از روى ندانستن مسئله تسبيحات اربعه را تا رحلت مرجع مذكور يك بار گفته و بعد از مرجعى تقليد كرده كه يك مرتبه را واجب مى داند حال نمازهايى كه شخص مزبور خوانده چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است.

س40_ اگر كسى بنا به عللى كه خود حضرت عالى بهتر مى دانيد نتواند در اوّل تكليف، مرجع تقليد براى خودش تعيين كند يا وجوب تقليد را ندانسته و مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد; آيا شما صحت اعمال شخص مذكور را تأييد مى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه اعمال او با فتواى مجتهدى مطابق باشد كه وظيفه اش تقليد از او بوده صحيح است.

س41_ جمعى از مجتهدين حى بقاء بر تقليد ميت را تجويز مى فرمايند باز هم در اين مسأله تقليد شخص معينى واجب است يا بايد از همه آنان تقليد كند؟

ج _ باسمه تعالى; فتوى اعلم ميزان است و بقيه تأثير ندارد.

س42_ شخصى كه تكليف شده و ابتداء مى خواهد بدون در نظر گرفتن اعلم بودن و اورعيت و... از مرجعى تقليد كند، آيا مبنا به گفته ديگران مى تواند تعصباً از مرجعى تقليد نمايد. آيا اين تقليد صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در مرجع اعلم بودن و عدالت شرط است. چنانچه از گفته ديگران، به اين دو امر اطمينان پيدا كند جايز است و الا جايز نيست.

س43_ بعد از بلوغ مقلد آية الله گلپايگانى شدم; ولى رساله

ايشان را بدست نياوردم. در شهر بم تحصيل مى كردم و با قصد ده روز روزه را كامل انجام مى دادم. در سال 77 رساله ايشان را پيدا كردم و عمل كردم در سال 78 مقلد شما شدم تكليف من در اين سال ها كه از شما تقليد نمى كردم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه اعمالتان مخالف فتواى حقير نباشد صحيح است و اشكالى ندارد.

س44_ مراد از احكام شرعى كه در مورد مجهول المالك و رد مظالم و غيره به او مراجعه شود; چه كسى است؟ آيا اعلم بودن در او شرط است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اعلم بودن شرط نيست اگر مجتهد باشد كافى است.

س45_ شخصى به اسلام يا مراجع تقليد اهانت مى كند وظيفه در مقابل اينها چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حتى المقدور دفاع كنيد. در صورت عدم تمكن، با او ترك مراوده بنمائيد.

س46_ آيا در مرجعيت اعلم بودن شرط است؟ دليل آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بلى شرط است و براى دليل آن بايد به كتب استدلالى رجوع شود.

س47_ وظيفه مقلد در مورد مرجع تقليدش در صورتى كه احراز اعلم بودن مرجع ديگرى نمايد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بايد به اعلم رجوع كند.

س48_ آيا تقليد از علماى كشورهاى ديگر كه امكان دسترسى به آنها وجود ندارد جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى; اگر بتواند فتواى او را بدست آورد، جايز است.

س49_ اگر مرجع تقليد در حالت بى هوشى باشد آيا مقلدين او مى توانند باقى بر تقليد باشند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مدت بى هوشى كوتاه باشد، بقا بر تقليد او جايز است.

س50_ حاكم شرع چه كسى است؟ آيا هر مجتهدى

مى تواند حاكم شرع باشد؟

ج _ باسمه تعالى; حاكم شرع، مجتهد مطلق جامع الشرايط _ يعنى عادل _ را گويند.

س51_ لطفاً بفرمائيد كه در احتياط واجب حضرت عالى به كداميك از مراجع بايد رجوع كرد؟

ج _ باسمه تعالى; اعلم را از اهل خبره سؤال كنيد. چنانچه آن ها اعلم بودن و عادل بودن شخصى را معين كردند; به او مراجعه كنيد.

س52_ آيا اعلم بودن و اورعيت مرجع نبست به ساير مراجع عظام به گفته خود ايشان ثابت مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اعلم بودن ساير مراجع، به گفته ايشان ثابت مى شود. اما اعلم بودن خودش، اگر از گفته او اطمينان پيدا شود; بلى و گرنه ثابت نمى شود.

س53_ آيا تقليد از ميت را ابتدا جايز مى دانيد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير تقليد از ميت مطلقاً جايز نيست.

س54_ آيا تقليد از مرجعى كه فتوايش با فتواى اعلم باشد صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، ولى آن تقليد اعلم هم هست.

س55_ آيا مى شود از مرجعى به مرجع تقليد ديگر عدول كرد و شرايط آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ثابت شود مرجع ديگر اعلم است و يا خداى نكرده مرجع فعلى، عادل نباشد عدول واجب است.

س56_ نظر مباركتان در مورد شرط بودن اعلميت مرجع چيست و دليل آن كدام است؟

ج _ باسمه تعالى; شرط جواز تقليد اعلم بودن است و دليل آن را هم در كتاب اجتهاد و تقليد نوشته ام.

س57_ فرد نوجوانى در آغاز تكليف است در تكليف آيا رجوع به حى اعلم در بقاء بر ميت لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; بايد به حّى اعلم رجوع نمايد.

اگر آن اعلم اجازه بقاء را داد و آن جوان هم قبل از تكليف در حال تميز، تقليد از آن ميت نموده; مى تواند باقى باشد و اگر تقليد نكرده بقاء معنى ندارد.

س58_ آيا مى شود در بعضى از مسايل از مجتهدى تقليد كرد و در بعضى ديگر از مجتهد ديگرى تقليد نمود؟

ج _ باسمه تعالى; همه ى مسايل را بايد از يك مجتهد تقليد نمود; مگر در جاهائى كه مجتهد احتياط مى نمايد.

وضو

س59_ آيا مسح كردن سر با يك انگشت اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خير اشكال ندارد.

س60_ اگر آب مسح سر با آب صورت وصل باشد آيا وضو باطل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; باطل نمى شود.

س61_ اگر در وضو موهاى سر انسان مثل موهاى فرد مذكور در مسأله 260 رساله عمليه شما نباشد و مثل او سر را مسح كند آيا چنين مسحى و وضو صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; تفصيل را در همان مسأله نوشته ام; دقت شود.

س62_ اگر در وضو در موقع مسح، رطوبت دست ها به علت گرما و غير آن خشك شود، براى مسح سر و پاها چه تكليفى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ممكن است، از ساير اعضاء وضوء رطوبت را بگيرد و مسح كند. اگر آن هم ممكن نيست وظيفه به تيمم منتقل مى شود و احتياط مستحبى آن است كه اول با دست خشك و بعد با آب خارج مسح كند، سپس تيمم نمايد.

س63_ موقع وضو بعضى ها احساس مى كنند كه ناخنهايشان چرب است و آب به ناخن نمى رسد تكليف چنين شخصى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بايد يقين كند كه آب به

بدن، اعم از ناخن و غيره مى رسد.

س64_ در هنگام كشيدن مسح سر، آيا برخورد دست با موهاى خيس جلوى سر كه معمولا در اثر شستن صورت خيس مى شود اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س65_ اگر موقع شستن صورت در وضو اندكى از جلو سر خيس شود و موقع مسح سر اشتباهاً مسح به جاى خيس شده برسد آيا وضو باطل هست يا نه; عمداً چطور؟

ج _ باسمه تعالى; در هردو صورت مضر نيست; ولى با انگشتى كه رطوبت صورت به آن خورده; مسح پا نكند.

س66_ آيا وضوء با حنا و سرمه اى كه براى زن زينت حساب مى شود صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه جسميت داشته باشد و مانع رسيدن آب به بشره باشد; اشكال دارد وگرنه اشكال ندارد و صحيح است.

س67_ مراد از شستن صورت و دست ها در وضو كدام يك از موارد است (الف) رساندن آب به صورت و دست ها همراه با دست كشيدن (ب) رساندن آب به صورت و دست ها بدون كشيدن دست؟

ج _ باسمه تعالى; هردو مجزى است.

س68_ اگر طبيب به مريض بگويد تا چند روز ديگر آب به دستت نرسد تا نتيجه آزمايش معلوم شود آيا وضو گرفتن جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه آزمايش براى طبابت لازم باشد وضو واجب نيست.

س69_ اگر كسى بيش از يك استكان آب ندارد و مى خواهد وضو بگيرد، وقتى با آن، صورت خود را بشويد و از قطرات جمع شده از صورت، بقيه اعضاء را بشويد وضو صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صحيح است.

س70_ آيا در وسعت وقت وضو گرفتن به صورت ترتيبى

يا ارتماسى جايز است و كدام صورت از ديگرى افضل است؟

ج _ باسمه تعالى; هردو جايز است شايد ترتيبى افضل باشد چون بهتر مى توان قيود را رعايت كرد.

س71_ وضو با دمپايى مغصوب صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س72_ يك شخصى براى نيت نماز ظهر و عصر وضو مى گيرد و با آن نماز را مى خواند و بعداً آن وضو باطل نمى شود تا اذان مغرب و عشاء آيا مى تواند با آن وضو كه به نيت ظهر و عصر گرفته است و باطل نشده است نماز مغرب و عشاء را بخواند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند با آن وضو مادامى كه باطل نشده، نماز مغرب و عشاء و بقيه نمازها را بخواند.

س73_ تكرار مسح چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر به حد وسواس نرسد اشكال ندارد.

س74_ نهى شريف (لا تبطلوا أعمالكم) شامل ابطال وضو در اثناء مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; خير در روايات مراد از ابطال بيان شده است حاصل روايات اين است كه انسان بعد از عمل كارى بكند كه اثر آن عمل از بين برود، مانند معاصى كه موجب نابودى اعمال حسنه مى شود.

س75_ در محلى كه ما ساكن هستيم حدود 17 سال پيش مسجدى با كمك مردم محل بنا كردند در مورد آب لوله كشى مسجد آن موقع در تحت نظر شهردارى بود. شهردارى به عنوان كمك هزينه براى كنتر آب با پول اشتراك را رايگان كرده است حالا اين امور آب زير نظر سازمان آب قرار گرفته است و آن را به بخش خصوصى دادند الان براى موضوع وضو و مصرف

اين چه شرايط است؟

ج _ باسمه تعالى; به هر مؤسسه كه داده باشند; چنانچه متصدى آن موسسه خصوصى يا غيرخصوصى اجازه دهد اشكال ندارد.

غسل

س76_ اگر كافر مسلمان شد و غسل جنابت نمى كرد بعد از اسلام آوردن بايد غسل كند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بايد غسل كند (حديث جبّ) شامل اينجا نمى شود.

س77_ اگر طالب علمى كه طلب علم برايش واجب عينى شده از خواب بيدار شد; ديد جنب شده و درس او هم در مسجد مى باشد اگر غسل كند به درس نمى رسد و در حال حدث از رفتن به مسجد ممنوع است. دوران امر بين محذورين است چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه همان يك درس واجب عينى باشد و قابل تدارك نباشد (كه فرض بعيد است) مى تواند تيمم كند و به مسجد رود.

س78_ اگر در اثر مريضى يا عنوان ديگر مثل قطع نخاع، بدون اراده منى خارج شود آيا موجب غسل است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خروج منى ولو بدون شهوت در صورتى كه يقين داشته باشد به اين كه منى است موجب جنابت است.

س79_ تكرار وضو و غسل و تطهير اشياء به عنوان احتياط چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر تا به حد وسواس نرسد; مانعى ندارد. تجديد وضو; بلكه تجديد غسل نيز، مستحب است.

س80_ با توجه به آيه شريفه (فاغسلوا وجوهكم و أيديكم الى المرافق) الى، هم معناى غايت مى دهد و هم به معناى مع مى آيد. گويا ترجيح با معناى معيت است آيه در مقام بيان مقدار لازم غسل است نه بيان كيفيت چگونه استفاده مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; اجمالا الى

المرافق قيد مغسول است نه غسل در مازاد، به فقه الصادق مراجعه كنيد.

س81_ اگر كسى مخرج بول و غائط را در خزينه حمام عمومى بشويد آيا غسل او باطل است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; لابد صاحل حمام راضى نيست و با عدم رضايت او، غسل باطل است.

س82_ آيا با غسل هاى مستحبى مى شود اعمال واجب را انجام داد مثل نماز و طواف يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند.

س83_ اگر در وسط غسل بول كنند آيا غسل صحيح است اگر صحيح است با همان غسل مى شود نماز خواند يا بايد وضو گرفت؟

ج _ باسمه تعالى; غسل صحيح است ولى بايد بعد از غسل براى نماز وضو بگيرد.

س84_ خانمى بعد از عروسى كه با شوهر نزديك شده در اثر خجالت بدون غسل نماز و روزه انجام داده حالا اين زن هفتاد سال دارد فعلا نه توان قضاى نماز و روزه را دارد و نه قدرت دادن كفاره، در اين صورت چه كارى بايد انجام دهد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر غسل كردن براى او مشكل بوده و مستلزم عسر و حرج بوده است و با تيمم نماز خوانده و روزه گرفته; نماز و روزه اش صحيح است و قضاى آن ها واجب نيست.

س85_ به دلائلى آب منزل مسكونى شبهه ناك مى باشد به همين علت ايشان علاوه بر منزل در حمام عمومى نيز غسل مى كند. الف: آيا غسل دوم رافع شبه غسل اولى مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

س86_ آيا با غسل دوم بدون وضو مى توان نماز خواند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بعد از غسل در منزل، محدث به حدث اصغر

نشود; بلا اشكال مى توان نماز خواند و همچنين اگر محدث شده، ولى شبهه ناك بودن آب منزل به معناى غصبى بودن آن باشد; مى تواند نماز بخواند _ ولى اگر احتياطى است نمى تواند نماز بخواند.

س87_ اگر كسى بر بدنش (پوست بدنش) چربى هست آيا اين مانع براى وضو يا غسل مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مانع نيست.

س88_ اگر قبل از غسل، بدن را وارسى كند و يقين كند كه مانعى در بدن وجود ندارد ولى پس از غسل بفهمد كه مانع بوده است مانع را بردارد و جاى آنرا بشويد غسل صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صحيح است.

س89_ در اعضاى وضو، تيمم و غسل رنگى وجود دارد ولى شك دارد كه جرم دارد يا نه، آيا لازم است رنگ را پاك كند؟

ج _ باسمه تعالى; بله لازم است.

س90_ اگر در اعضاى وضو، تيمم و غسل رنگى كه جرم دارد باشد و انسان پس از سعى زياد نتوانست آن را از بين ببرد براى وضو، تيمم، غسل و نماز چه وظيفه اى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد به وسيله داروى طبى برطرف كند.

س91_ اگر كسى قبل از بلوغ نشانه هاى بلوغ را در رساله بخواند و به گمان اين كه همه نشانه ها در بلوغ شرط است موقع محتلم شدن غسل نكند بعداً مسئله را بفهمد عبادات وى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; باطل است و بايد اعاده كند.

س92_ اگر در محلى كه انسان غسل مى كند كسى ديگرى عمل حرامى از قبيل ريش تراشى انجام دهد آيا مضرّ غسل غاسل هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مضر نيست.

س93_ شخصى

جنب در تنگى وقت كه وظيفه اش تيمم است غسل كند با آن غسل مى شود نماز خواند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند و غسلش صحيح است هرچند با ترك نماز معصيت نموده است.

س94_ شرائط منى در خانم ها و غسل آنان در چه شرائطى است؟

ج _ باسمه تعالى; علامت منى بودن رطوبتى كه از زن خارج مى شود فقط شهوت است و آن دو امر ديگر معتبر نيست.

س95_ هرگاه از زمينى غصبى آب مباح را بردارد و در جاى مباح وضو يا غسل انجام دهد چه صورت است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر خود آب مباح باشد وضو و غسل صحيح است.

س96_ اگر كسى نمى دانسته جنب است و ميت را غسل داده يا آب به روى ميت موقع غسل دادن ريخته است و بعد از چند روز متوجّه شده است; آيا اشكال بر غسل وارد مى كند و حالا مدتى هم گذشته و اگر كسى عمداً با جنابت ميت را غسل دهد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; هيچ كدام از دو مورد فوق اشكال ندارد.

س97_ اگر كسى جاهل به اين كه در غسل جنابت وضو واجب نيست و وضو گرفت آيا مرتكب گناه شده يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير گناه نكرده است.

س98_ اگر كسى بعد از جنابت بول نداشت كه استبراء كند و بعد از غسل كردن رطوبت ديد آيا حكم جنابت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه رطوبت مشتبه باشد; حكم جنابت دارد.

تيمم

س99_ كسى براى غسل (جنابت، حيض، نفاس) آب پيدا نكند يا محذور ديگرى دارد آيا با تيمم مى تواند به مسجد برود و از قرآن استفاده نمايد يا

خير؟

ج _ باسمه تعالى; در خصوص تيمم به واسطه ضيق وقت، نمى تواند كارهاى مشروط به طهارت را انجام دهد; ولى با تيمم به واسطه نبودن آب يا مضر بودن استعمال آن، انجام همه آن كارها بلامانع و جايز مى باشد.

س100_ در مسئله 823 آمده است تيمم در فضاى غصبى صحيح است پس اگر دستها را در جاى غير غصبى به زمين بزنيم و در زمين غصبى به صورت بكشد تيمم او باطل است؟ آيا اين مسئله صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; عبارت غلط است و تيمم باطل نيست بلكه صحيح است. همان گونه كه در مسأله بعد بيان مى شود.

س101_ آيا تيمم در فضاى غصبى صحيح است چنانچه دست ها را در فضاى مباح بزمين بزند در فضاى غصبى بصورت بكشد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تيمم صحيح است.

س102_ تيمم كردن روى شن و سيمان و سراميك و آجر جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تيمم بر هر چيزى كه اسم ارض بر آن صدق كند جايز است ولو مانند آجر، كلوخ باشد.

احكام نجاسات

س103_ دهان اگر به خون آلوده شود نجس است، و بايد تطهير نمود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; دهان باطن محسوب مى شود نجس نمى شود و احتياج به تطهير ندارد.

س104_ پزشكى كه مسلمان نباشد مراجعه به او چه حكمى دارد، آيا اگر با رطوبت با مريض ملاقات كند مريض نجس مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; پزشك مسلمان و غير مسلمان (يهودى، مسيحى، مجوسى) فرق ندارد. چن اهل كتاب به نظر ما مانند مسلمانان پاكند.

س105_ خونى كه در زير پوست جمع شده آيا نجس است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر

انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطه كوبيده شدن به آن حالت درآمده، پاك است و چنانچه بداند خون بوده، ولى طورى شود كه ديگر در عرف به آن خون نمى گويند پاك است و اگر به آن خون بگويند نجس است.

س106_ نوك آمپول كه در تزريق، با خون تماس پيدا مى كند آيا نجس است؟

ج _ باسمه تعالى; سر سوزن با تماس با خون در درون رگ نجس نمى شود ولى چنانچه بعد از بيرون آوردن، آغشته بخون باشد; نجس است. به هر حال دوباره استفاده كردن از آن مانعى ندارد.

س107_ اگر بعد از بول و استبراء رطوبتى بى اختيار خارج شود شباهت به بول دارد آيا اين رطوبت نجس است يا پاك، حكم نماز خواندن چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; محكوم به طهارت است و نمازها هم صحيح است.

س108_ رطوبت غليظى كه شبيه منى است بعد از بول مشاهده مى شود آيا بدون شهوت حكم منى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حكم منى ندارد.

س109_ اكثر ماشينهاى لباس شويى هنگام تكميل شدن آب آن كه به وسيله شلنگى به شير آب وصل مى باشند، بطور اتوماتيك آب را قطع مى كنند آيا بدين ترتيب لباس نجسى كه در آن شسته مى شود پاك مى گردد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بعد از زوال عين نجاست، آب متصل به مبدأ، تمام لباس و خود ماشين را فرا گيرد; بعد از فشارى كه خود ماشين مى دهد، پاك مى شود. ولى چنانچه قطراتى از آب نجس به لباس بريزد يا با آن محلى كه نجس شده و آب كشيده نشده است

تماس پيدا كند نجس مى شود.

س110_ معمولا روى زخم، زرد آبه اى مى بندد كه سفت شده و بعضاً اگر كنده شود خون مى آيد؟ لطفاً حكم آن را در مورد نجاست و وضو و غسل بيان فرمائيد؟

ج _ باسمه تعالى; رنگ اگر به نحوى است كه يقين داريد خون مخلوط با چرك شده است; نجس است وگرنه ولو احتمال بدهيد كه خون دارد; محكوم به طهارت است و وضو و غسل هم اشكال ندارد.

س111_ اگر در غذا يا خوراكى الكل استفاده شود آيا آن غذا نجس است؟ در آمد حاصله از فروش آن خوراكى يا غذا چه حكمى دارد؟ در صورت نجس بودن و حرام بودن كسب چه راهى براى جلوگيرى از اسراف وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; الكل اگر در غذاى مايع ريخته شود و مسكر شود; نجس و حرام است و دور ريختن آن غذا اسراف نيست.

س112_ دليل اين كه الكل صنعتى پاك است چيست و چرا الكل صنعتى مست كننده نيست؟

ج _ باسمه تعالى; الكل، بدون مزج با آب، مست كننده نيست; بلكه كشنده است; بنابراين پاك است.

س113_ در انقلاب خمر به خل زمانى كه خمر بوده اگر ميوه اى مانند خيار يا سير در آن بريزند; آيا بالتبع بعد از انقلاب به خل پاك مى شود؟ يا نجاست باقى است و آن خل هم به خاطر ملاقات نجس مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بالتبع پاك مى شود و خل هم پاك است.

س114_ نظر برخى از فقهاء اين است كه اهل كتاب نجسند و حكم نجاسات بر آن ها جارى است و نظر برخى ديگر همچون مرحوم آية الله العظمى سبزوارى(ره)

بر طهارت آنهاست نظر حضرت عالى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; تا اين اواخر نظرم نجاست اهل كتاب بود ولى فعلا بنا بر طهارت آن ها گذاشتم.

س115_ اگر كسى در درياى شور بدنش زخم شود با آب مذكور پاك مى شود يا در ملاقات با آب دريا، آب نجس مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; با آب دريا پاك مى شود ولى با زخم شدن و خون آمدن بدن نجس مى شود و آب دريا نجس نمى شود.

س116_ اگر پشم لحاف يا تشك نجس شود و هرچه هم در آب جارى بشويند آبش صاف نشود آيا پاك مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست صاف شود. همين قدر كه مضاف نباشد; كافى است.

س117_ اگر به برنج خيس شده فضله موش بيفتد در حالى كه برنج دو يا سه روز است خيس شده يا فضله دو يا سه روز داخل برنج خيس شده بماند به چه صورت برنج مذكور پاك مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بايد برنج را در آب كر يا جارى خيس كنند; تا حدى كه يقين كنند به هرجا كه آب نجس رسيده آب كر هم رسيده است.

س118_ ترشحى كه از توالت به لباس سرايت مى كند چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه با شلنگ باشد و عين نجاست در لباس پيدا نشود پاك است.

س119_ در پاك كردن نجاسات آيا حكم آب جارى و كر يكى است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى يكى است.

س120_ اگر كسى يادش برود كه دستش نجس است و دست نجس را در گوجه فرنگى خرده شده براى تهيه رب فرو كند; آيا امكان پاك شدن گوجه فرنگى مذكور

وجود دارد؟ اگر دارد به چه صورت مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; راهش منحصر است به اين كه گوجه فرنگى خرد شده را در ظرف پاك متصل به كر، مانند اتصال به لوله بريزند و بيرون بياورند در اين صورت پاك است.

س121_ آيا بول بچه شيرخوار پسر نجس است يا نه و فرقى با بول دختر دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; نجس است ولى چند مرتبه آب كشيدن لازم نيست و يك مرتبه كفايت مى كند و اين حكم مختص به پسر است; مشروط به اين كه چيزى غير از شير مادر نخورد و بول دختر حكم بول بزرگسالان را دارد.

س122_ چيزهايى كه قابل فشار نيست مثل چوب، برنج، گندم و... اگر نجس شد تطهيرش چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهر آن ها چه با آب كثير و چه با آب قليل پاك مى شود ولى براى تطهير باطن بايد آن قدر در آب كر يا جارى نگاه داشته شود كه به نفوذ آب به آنچه نجاست در آن نفوذ كرده است; يقين پيدا كند.

س123_ تخم مرغ در آب نجس جوشانده شود حكم به طهارت مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; داخل تخم مرغ نجس نمى شود، و اگر ظاهر را آب بكشند; كافى است.

س124_ ورود اهل كتاب به مساجد براى شركت در مجالس ترحيم چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه دخول آن ها موجب هتك حرمت نباشد و سبب نجاست مسجد هم نشود; حرام نيست و جلوگيرى واجب نمى باشد ولى احوط غير لزومى، جلوگيرى است.

س125_ آيا فضله پرندگان حرام گوشت پاك است يا نجس؟

ج _ باسمه تعالى; نجس نيست.

س126_ در مورد

پاكى و نجسى افراد بفرمائيد. زرتشت، مسيحى، اهل كتاب، سنى؟

ج _ باسمه تعالى; همه ذاتاً پاكند ولى غالباً نجاست عرضى دارند; چون از نجاسات اجتناب نمى كنند.

س127_ اگر ما شك داريم اين خون از خون متخلف در ذبيحه است يا خون ديگرى، در اينجا مى شود تمسك به عام در شبهه مصداقيه به (حرمت عليكم الميته و الدم الخ) كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خوردن خون مطلقاً حرام است و خون متخلف نجس نيست ولى حرام است. بنابراين آيه مربوط به مسأله نيست و در نجاست در مورد سؤال به قاعده طهارت رجوع مى شود.

س128_ اگر مگسى بر نجاست بنشيند و بعد از آن بر بدن يا لباس مرطوب يا خشك نشست آيا نجس مى شود يا نه و آيا حكم به طهارت لباس يا بدن جارى است، چون استصحاب نجاست اصل مثبت است؟

ج _ باسمه تعالى; موضوع نجاست، سرايت است و با استصحاب اثبات نمى شود بنابراين اگر نداند كه مگس حامل عين نجاست مسرى است; حكم به نجاست نمى شود.

س129_ شخصى كه اهل كتاب نيست و ده كيلو شير هديه كرده; چون دستش با شير تماس داشته قطعاً نجس است آيا مى شود پنير درست كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پنير را در آب كر بگذارد و آب به تمام اعماق آن نفود كند; پاك مى شود.

س130_ كسى يقين به حدث كرد بعد شك كرد و غفلت نمود و نماز خواند آيا عمل او باطل است؟ اگر يقين به حدث كرد بعد غفلت نمود و نماز خواند بعد از آن ملتفت شد و شك كرد آيا نماز او صحيح است؟

ج

_ باسمه تعالى; در هردو صورت نماز باطل است.

نماز ميت

س131_ تكلم در اثنا نماز ميت حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بنابر احتياط واجب در وسط نماز تكلم نكند.

س132_ كسانى كه خودكشى مى كنند و يا به طريقى خودشان را از بين مى برند آيا نماز ميت دارند و از اموالشان ثلث مى برند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بايد نماز خوانده شود و چنانچه وصيت نكرده است; حقى به ثلث مال ندارد و اگر وصيت كرده; بايد طبق وصيت عمل شود.

س133_ عوام الناس كه شرايط صلوة ميت و ادعيه آنرا حفظ نيستند و مى دانند كه بايد هركس خودش اعمال صلوة را متحمل بشود ولى چون نمى دانند از امام تبعيت كنند. سؤال اين است در فرض سئوال الزاماً كدام يك از دو نيت ذيل را بكنند؟ (1) به ميت حاضر نماز مى خوانيم (2) به ميت حاضر نماز مى خوانيم اقتداء به پيش نماز حاضر. كدام يك از اين دو صحيح نيست؟

ج _ باسمه تعالى; هردو صحيح است.

س134_ آيا ترتيب در نماز قضاء براى ميت واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; واجب نيست.

س135_ اگر پدر فوت كند و چند پسر داشته باشد براى اقامه نماز ميت بر او آيا از همه پسرانش بايد اجازه گرفت يا از پسر بزرگ كافى است؟

ج _ باسمه تعالى; گرفتن اجازه از يكى از آن ها به شرط بلوغ و عقل كافى است.

غسل ميت

س136_ غسالى را شهردارى در غسالخانه اسكان داده و در مقابل غسل وجهى مى گيرد و اگر پولى داده نشود; غسل نمى دهد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; غسل صحيح است.

س137_ در صورت

نبودن آب تكليف نسبت به غسل ميت چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت عدم امكان غسل، با تيمم دفن شود.

س138_ در صورت عدم امكان غسل با سدر و كافور چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; يك غسل با آب قراح، كافى است.

س139_ اگر محرم و مماثل براى غسل دادن نباشد تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; غسل ساقط است.

س140_ اجزاء ميت طورى است كه معلوم نيست واجب الغسل است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت مشكوك بودن، با عدم علم به حال سابق، غسل واجب نيست.

س141_ اگر عضوى معلوم نباشد مربوط به زن و يا مرد است چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عضوى باشد كه غسل آن واجب است بايد دو غسل داده شود يك متصدى مرد و ديگرى زن باشد.

س142_ آيا شخصى با امر نائب عام به جبهه دفاع از ارزش هاى اسلامى و حفظ مملكت خويش عازم مى شود و در آنجا كشته مى شود، شهيد به آن فرد اطلاق مى شود و غسل آن واجب نيست يا غسل واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه مجتهد جامع الشرائط به جبهه رفتن امر كند حكم شهيد دارد.

س143_ ميتى معلوم نيست مرد و يا زن است چه كسى بايد غسل دهد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر از محارمش كسى هست; او از روى لباس غسل دهد وگرنه يك مرتبه مرد و يك مرتبه زن، ميت را از روى لباس غسل دهند كه دو غسل مى شود.

س144_ ميتى را غسل داده و نماز خواندند، بعداً معلوم شد در جنازه خون است بعد از تطهير جنازه تكرار نماز لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; واجب نيست.

س145_

آيا كسى كه غسل ميت مى دهد شرط است شيعه و دوازده امامى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; آرى بايد مسلمان دوازده امامى باشد.

س146_ شخصى كه براى ميت غسل مى دهد دستكش پوشيده بعد از اغسال دستكش بالتبع پاك مى شود، يا تطهير لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه آب كشيده نشود; پاك نمى شود ولى آبى كه روى ميت ريخته شود قهراً به آن دستكش هم ريخته مى شود و در طهارت همان قدر كافى است.

س147_ اگر كسى در اثر تصادف از دنيا برود و موقع غسل دادن خون قطع نشود چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ممكن است در آب كر غسل بدهند غسل دادن لازم است و اگر ممكن نيست، و مى شود مقدارى صبر كنند تا خون قطع شود ولو به واسطه لازم است اين كار را انجام دهند. اگر آن هم ممكن نيست; غسل جبيره و الا تيمم بدهند.

س148_ اگر كسى عضو مقطوع انسان با گوشت و استخوان را مس كند آيا غسل مس ميت دارد و اگر فقط استخوان خالى باشد چطور و آيا غسل مس ميت، وضو براى نماز لازم است؟ اگر وضو داشت و مس ميت كرد وضوى او باطل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; مس عضو مشتمل بر استخوان، غسل دارد; ولى مس استخوان خالى، غسل ندارد و در مورد غسل مس ميت، وضو واجب نيست.

س149_ آيا اگر اسير كافر در دست مسلمانان بميرد غسل ميت دارد (بنابر آن كه تابع مسلمان مى باشد)؟

ج _ باسمه تعالى; براى كافر بالغ اسير، غسل دادن واجب نيست ولى طفل اسير، اگر پدر و مادر و جده و جد

با او نباشند; تابع اوست و حكم مسلمان را دارد.

دفن و كفن

س150_ در قبور كهنه كه سال ها بر آنها مى گذرد حق تقدم با بازماندگان اهل قبور است و يا ديگران مى توانند ميت دفن كنند؟

ج _ باسمه تعالى; تا آثارى از ميت در آنجا هست; حق با كسان ميت است. ولى اگر اثرى نيست حق ندارند.

(ت) س151_ بچه در شكم مادر فوت كرده آيا بيرون آوردن و جدا دفن كردن او، لازم است و يا با مادرش دفن شود؟

ج _ باسمه تعالى; بيرون آوردن و جدا دفن كردن لازم نيست.

س152_ كفن واجب را از اصل مال بر مى دارند يا از ثلث مال؟

ج _ باسمه تعالى; از اصل مال.

س153_ دفن ميت در منزل شخصى جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; دفن شخص در منزل شخصى اشكال ندارد و جايز است.

س154_ يك نفر وصيت كرده است بعد از فوت خودم مرا در قبرستان كفر دفن و كفن كنيد و چون مسلمان است شرعاً وصيت ايشان نافذ مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; وصيت غيرمشروع است و نافذ نيست.

س155_ اگر قبرى سنگ نداشته باشد يا سنگش از بين رفته باشد آيا مى توانند براى اين كه نشانى قبر از بين نرود سنگ تازه براى قبر حك كنند؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س156_ زنى در حال زايمان، خود و بچه در شكمش هردو مى ميرند آيا زن را با بچه دفن كنند يا بچه را از شكم زن بيرون بياورند. اگر با هم دفن شوند; بچه پشت به قبله مى شود مسئله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بچه را نبايد از شكم مادر بيرون

بياورند. بلكه مادر را غسل مى دعند و دفن مى كنند. چنانچه مادر كافر باشد پشت به قبله دفن مى كنند تا روى بچه به قبله باشد در صورتى كه پدر مسلمان باشد و مادر هم مسلمان باشد; مادر را به همان حال معمولى دفن مى كنند و قهراً بچه پشت به قبله مى شود; اشكالى ندارد.

نبش قبر

س157_ اگر ميتى كه در قبر هنوز كاملا خاك نشده بلكه مقدارى از استخوانهايش مانده آيا نبش آن جايز است و مى شود ميت ديگر را دفن كرد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س158_ اگر قبرستانهايى را نبش كنند يا بدون نبش روى آن ها شن ريزى كنند در حالى كه همه اجساد موجود در آن ها از بين نرفته و مؤسسات عالم المنفعه از قبيل: مدرسه، مخابرات، هلال احمر و غيره ساكنند يا شهردارى بفروشد و كسانى بخرند و خانه حتى حسينيه درست كنند نظر مبارك حضرت عالى درباره آن مؤسسات چه بوده و رفت آمد در آن ها چه صورت داشته ولو براى عزادارى امام حسين(عليه السلام) و نماز خواندن در آنها چگونه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قبرستان وقف باشد و از حيّز انتفاع خارج نشده باشد آن كارهائى كه اشاره نموده ايد جايز نيست و در صورتى كه وقف نباشد و از حيّز انتفاع خارج شده است همه آن كارها با اجازه مجتهد صحيح است.

س159_ اگر ميتى در طبقه پائين باشد كه او را حنوط يا كفن و يا غسل يا نماز نخوانده اند آيا مى توانند او را بيرون آورده و وظيفه فراموش شده را انجام بدهند نبش قبر اولى قهرى است

در اين صورت چه حكمى مترتب است؟

ج _ باسمه تعالى; براى غير نماز در صورتى كه بوى بد نگرفته و اهانت نباشد جايز است. اما براى نماز جايز نيست. به همان قبر مى شود نماز گذارد.

س160_ نبش قبر تا چه مدت بعد از دفن حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; تا موقعى كه اسكلت ميت از بين نرفته است.

احكام نماز

س161_ اگر در حال نماز در خانه را بزنند يا تلفن زنگ بزند و در خانه كسى نباشد كه جواب بدهد آيا مى شود; براى جواب دادن نماز را قطع كرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى شود مگر آنكه باز نكردن موجب فوت منفعتى يا توجه ضررى شود در اين دو صورت مى تواند نماز را قطع كند.

س162_ اگر كسى بى نماز باشد ولى روزه بگيرد آيا اگر بعد از مرگ وى نمازهايش را استيجار كنند سودى به حالش دارد؟ و چون روزه را گرفته استيجار روزه لازم هست يا نه؟ و تكليف كسى كه نه نماز خوانده و نه روزه گرفته چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بايد اجير گرفته شود و در هردو مورد هم بحالش سود دارد.

س163_ اگر شهادت ثالثه (اشهد انَّ عليّاً ولى الله) را در تشهد به عنوان استحباب بگويند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خير جايز نيست.

س164_ آيا بيدار كردن كسى براى نماز جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز بلكه واجب است.

(جواب گنگ) س165_ بيدار كردن اشخاص براى نماز و غيرنماز چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; براى نماز، در صورتى كه اگر بيدار نكند فوت مى شود; به نظر من لازم است و من رساله كوچكى درباه اين

مسأله نوشته ام كه در آخر اين كتاب قرار گرفته است.

س166_ آيا ميهمان را بدون رضايت او جايز است براى نماز صبح بيدار كرد در صورتى كه ممكن است ناراحت شود اگر با صاحب منزل شرط كرده باشد آيا مى تواند بيدار كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه تالى فاسد مهمى از بيدار كردن پيدا نشود بيدار نمودن او مطلقاً واجب است اگرچه شرط نكرده باشد.

س167_ آيا ولايت معصومين(عليه السلام) شرط صحت نماز و ساير اعمال است يا شرط قبولى و يا هردو؟

ج _ باسمه تعالى; شرط صحت است.

س168_ ركوع به قصد تعظيم براى ائمه(عليه السلام) جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; تعظيم جايز است، ولى ركوع به قصد ركوع جايز نيست.

س169_ بستن چشم ها در نماز جهت كسب حضور قلب كراهت دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

س170_ بودن اشيايى مانند تسبيح، دستمال، با توجه به كم ارزش بودن در نماز بدون اجازه صاحبش غصب محسوب مى شود يا اصلا ارزش آن مطرح نيست؟

ج _ باسمه تعالى; كم ارزش بودن موجب جواز نمى شود. بلكه ممكن است; سبب شود كه انسان به رضايت صاحبش اطمينان پيدا كند كه در اين صورت غصب نيست.

س171_ پوشاندن دست و صورت براى زن چه حكمى دارد در نماز و غيره؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه زينت نكند و موجب تحريك جوانان نباشد پوشاندن آن ها لازم نيست و فرقى بين نماز و غير نماز نيست.

س172_ اگر كسى جاهل به مسئله بوده و نمازش را بدون سلام دادن تمام مى كرد آيا نمازش صحيح و قاعده لاتعاد او را مى گيرد اگرچه جاهل مقصر بوده است؟

ج _ باسمه

تعالى; قاعده لاتعاد جاهل مقصر را نمى گيرد.

س173_ اين جانب اكنون 50 سال دارم و نمى دانم چه مقدارى نماز آيات از من قضاء شده است تكليف من چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; مقدارى كه يقين داريد; قضاء كنيد و زايد بر آن لازم نيست. ولى بهتر است قضاء زائد بر متيقن هم بنماييد.

س174_ آيا ترك نماز موجب كفر مى شود و بايد با تارك آن معامله نكرد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز عمود دين است، اگر قبول شود ساير عبادات نيز قبول مى شود و اگر رد شود و يا ترك شود هيچ عمل الهى قبول نمى شود، امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد بعد از شناختن خدا هيچ عملى افضل از نماز نيست در روايت ديگر است كه بين مسلمان و كافر شدن او چيزى غير از ترك نماز نيست و آن آخر وصاياى پيغمبران است. در روز قيامت چنانچه شخصى را براى سؤال حاضر كنند براى سؤال همين كه معلوم شود نماز نخوانده بدون معطلى در جهنم مى اندازند خلاصه در قيامت با تارك نماز معامله كافر مى شود و در دنيا بايد نهى از منكر نمود و تارك نماز اگر به نهى گوش نداد بايد با او ترك مراوده كرد; ولى نجس نيست و ترك نماز هم موجب كفر نمى شود.

س175_ در ظهر عاشورا عزادارى امام حسين(عليه السلام) مقدم است يا نماز ظهر؟

ج _ باسمه تعالى; وجود حضرت سيدالشهدا _ سلام الله عليه _ با آنكه ارزشش از تمام دنيا زيادتر است; خود را فداى دين كرد و براى اقامه نماز و احياء دين از جان خود و ياران با وفايش گذشت.

بنابراين نبايد در نماز كوتاهى كرد و لذا خود حضرت در حال جنگ _ كه اگر من و تمام نويسندگان بخواهيم آن حال را با ارزشش بنويسيم; قادر نيستيم _ جنگ را رها نمود و اقامه نماز نمود لذا نماز مقدم است.

س176_ اگر مكلف در ركعت نماز احتياط محدث شده باشد آيا اعاده يك ركعت واجب است يا بايد نماز را اعاده كند؟

ج _ باسمه تعالى; اعاده همان يك ركعت كافى است.

س177_ تكبير گفتن قبل و بعد از ركوع و سجده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; احتياط واجب آن است كه قبل از سجده ترك نشود ولى بعد از سجده مستحب است.

س178_ به دليل ناراحتى اعصاب، بعضى اوقات حوصله ندارم نمازم را بخوانم در چنين صورتى تكليف بنده چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در هيچ حالى حق نداريد نماز را نخوانيد. حوصله داشتن يا نداشتن فرقى ندارد.

س179_ كسى عمداً نماز عشا را نخواند فرداى آن آيا روزه گرفتن بر او واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; خير، در صورتى كه نخواندن نماز منتسب به خواب بودن باشد، مستحب است فردايش را روزه بگيرد.

س180_ وظيفه كسى كه نه آب براى غسل و وضو و نه خاك براى تيمم دارد در داخل وقت نسبت به نماز چيست؟

ج _ باسمه تعالى; نماز ساقط است. ولى بهتر است كه در وقت بدون طهارت نماز را بخواند و بعد از وقت نيز نماز را با طهارت قضاء كند.

س181_ در تكبيرة الاحرام اعاده لفظ اكبر وجوباً يا احتياطاً لازم باشد با فاصله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بدون فاصله اشكال ندارد.

س182_ آيا تكرار نماز در صورت عدم حضور قلب از باب

امتثال امر الهى جايز مى باشد يا خير و توجه چگونه حاصل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; تكرار نماز، در صورت عدم حضور قلب، با فرض اطمينان به صحت آنچه انجام داده است; دليلى بر مشروعيت آن نيست. توجه با مقدارى تفكر در عظمت الهى و ضعف حقارت خود و فقر بنده و امثال ذلك، حاصل مى شود.

س183_ مصافحه كردن بعد از نماز آيا شرعى و مستحسن است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مصافحه مطلقاً شرعى است. خصوصاً كه بعد از نماز مطلوب هم هست.

س184_ آيا در حال نماز واجب مى شود عدول به نماز مستحبى نمود تا اين كه دوباره با توجه كامل نماز را خواند؟

ج _ باسمه تعالى; عدول به نماز مستحب در موارد خاصى جايز است مانند درك جماعت ولى مطلقاً جايز نيست.

س185_ در نماز زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد نمازشان چگونه است و اگر شخصى مدتى اين طور نماز خواند آيا باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; نماز هر دو صحيح است و اگر فاصله بين آن ها نباشد مكروه است و نماز باطل نيست.

س186_ شخصى عاجز از ايستادن در حال نماز باشد بايد چه كند؟

ج _ باسمه تعالى; نشسته نماز بخواند.

س187_ اگر كسى ركوع را فراموش كرد و به سجده رفت قبل از رسيدن به مهر يا بعد از آن چكار كند؟

ج _ باسمه تعالى; در هر دو صورت بايد برگردد و ركوع را بجا آورد و دو مرتبه به سجده برود.

س188_ تكليف زن در دعاى بعد از نماز در ماه رجب كه وارد شده جمله (حرم شيبتى على النار) زن كه ريش ندارد بايد چه بگويد؟

ج _ باسمه

تعالى; باب استعاره در كلمات عرب، واسع است و اين هم يكى از موارد آن باب است و مراد از شيبة، شخص است والاّ هم درخواست حرمت خصوص شيبة را نمى كنند و در آن معناى كنائى، فرقى بين زن و مرد نيست.

قبله

س189_ اختلاف از قبله تا چه حدى جايز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; تا حدى كه از قبله منحرف نشود.

س190_ منزل يكى از اقوام در كرج مى باشد حدوداً شايد يك سال هر هفته يا هر ماه يك بار به آنجا به عنوان ميهمان مى رفتم و بعدها متوجه شدم جهت قبله اشتباه بوده حالا حكم نمازهاى من چيست در حالى كه صاحب خانه مطمئن از صحت قبله بوده است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در وقت خواندن نماز به قبله اطمينان پيدا كرده بوديد و نمازها را پشت به قبله نخوانده ايد; بلكه بين مشرق و مغرب خوانده ايد يعنى بين دست راست و چپ بوده، نمازها صحيح است و اعاده لازم نيست.

س191_ بچه اى متولد شده پس از 8 ماه فوت نموده اين بچه تمام اعضايش سالم بوده جز اين كه صورتش به طرف پشت بوده كه اگر رو به قبله مى ايستاد يا اگر سرپا نگه مى داشتند مقاديم بدن اين ميت رو به قبله و سرش به طرف پشت مى شد اگر اين بچه زنده مى ماند و بالغ مى شد نماز را چگونه بايستى مى خواند؟ ديگر آنكه اگر صورت كاملا به طرف مشرق و يا مغرب بود چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در موقع قيام بايد مقاديم بدن رو به قبله باشد و اما در موقع

سجده، چون توانايى انجام از سجده ندارد; تكليف مبدل به ايماء مى شود; اگر صورت به طرف مشرق يا مغرب باشد واجب است چه در دفن و چه در صلوات چنان كه ممكن است با حركت رو به قبله شود و الا حكم صورت اول را دارد.

س192_ اگر كسى سر او به طرف عقب آفريده شده باشد يا بر اثر سكته يا غيره سر او به عقب برگشته اين شخص نماز را به طرف قبله چطور بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; بايد مقاديم بدن رو به قبله باشد و رو به قبله بودن صورت لازم نيست.

اذان و اقامه

س193_ اضافه نمودن شهادت بر ولايت اميرالمؤمنين عليه آلاف التحية و الثناء و فرزندان گراميش در تشهد نماز چيست آيا جايز است يا نه؟ در اذان و اقامه چطور؟

ج _ باسمه تعالى; شهادت به ولايت اميرالمؤمنين _ عليه صلوات الله _ بعد از شهادت به رسالت در اذان و اقامه از مستحبات اكيده و از شعائر مذهبى است و شيعيان نبايد آن را ترك نمايند.

س194_ اگر اذان و اقامه در نماز جماعت و يا فراداى هر يك به وسيله دو نفر گفته شود چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س195_ اذان گفتن و قرآن خواندن از بلندگوى مسجد چنانچه موجب مرض يا شدت مرض كسى شود حرام است يا نه؟ دليل را بفرمائيد.

ج _ باسمه تعالى; واقعاً اگر در موردى سبب مرض يا شدت آن بشود جايز نيست چون عمل مستحب نمى تواند با عنوان محرّم منطبق بر آن، مزاحمت نمايد.

س196_ اگر صبى مميز براى نماز جماعت ديگران اذان و اقامه بگويد بنابر صحت عبادت صبى كافى است يا

خير؟

ج _ باسمه تعالى; به نظر حقير اشكال دارد.

س197_ اذان و اقامه در نماز جماعت قسمتى از يك نفر و بقيه از شخصى ديگر چه صورت دارد و كسى كه در آن نماز شركت مى كند آيا اين اذان و اقامه براى او كافيست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اذان از يك نفر و اقامه از شخصى ديگر مانعى ندارد ولى بعضى از آن را كسى و بعضى را ديگرى بگويد; محل اشكال است و كسى كه در آن نماز با اذان از يك شخص و اقامه از ديگرى شركت كند اگر وارد مسجد شود و صفوف به هم نخورده است اذان و اقامه از او ساقط است.

س198_ آيا مى توان به جاى اشهد أنَّ محمداً رسول الله در اذان و اقامه به قصد ورود يا رجاء عبارت اشهد ان خاتم الانبياء محمداً رسول الله يا عبارت أن سيدالانبياء محمداً رسول الله گفت؟

ج _ باسمه تعالى; شهادت به رسالت در هرجا وارد شده است بايد به همان الفاظ متعارف باشد. بعضى از اذكار ديگر در قبل يا بعد از آن مستحب است چنانچه در رساله نقل شده است.

س199_ شهادت ثالثه يعنى به ولايت اميرالمؤمنين در اذان و اقامه و تشهد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در اذان و اقامه شهادت به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام)مستحب است و از شعائر مذهبى است و در اين عصر نبايد ترك شود.

لباس نمازگزار

س200_ نماز خواندن در لباسى كه هديه داده اند و اهل وجوه نيستند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س201_ پوشيدن لباس سياه در ماه محرم و صفر چه صورت دارد و نماز صحيح است؟

ج _

باسمه تعالى; در مصيبت ائمه(عليه السلام) پوشيدن لباس سياه از مستحبات است و بسيار كار خوبى است. خود من در تمام محرم و صفر سرتا پا سياه مى پوشم و در غير آن مورد هم، اشكال ندارد و نماز هم صحيح است.

س202_ اگر كسى فراموش كرد يا نمى دانست و با لباس غصبى نماز خواند آيا در هر دو صورت نمازش صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صحيح است.

س203_ در مسوله 704 از رساله عمليه آمده است; اگر در بين نماز بفهمد كه لباس او غصبى است بايد در صورتى كه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است آن لباس غصبى را خارج كند. در حالى كه در ابتداى شرط عدم غصب فرموده ايد منظور لباس هايى است كه عورت را پوشانده و غير آن اشكالى ندارد. چگونه اين دو مسئله با هم جمع مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; حرمت تكليفى پوشيدن لباس غصبى نيز ساتر عورت، قابل انكار نيست.

س204_ خون بواسيرى كه به بدن و لباس مى رسد براى نماز چه حكم دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با خون بواسيرى كه دانه هايش بيرون است مى شود نماز خواند; ولى احتياط واجب آن است كه در صورتى كه دانه هايش بيرون نباشد و خون زايد بر درهم است نماز خوانده نشود.

مكان نمازگزار

س205_ در مكان هاى عمومى كه انسان مى داند غصبى است مى شود آنجا نماز خواند؟

ج _ باسمه تعالى; خير، در صورتى كه احتمال برگشتن به مالك باشد; نمى شود والا مانعى ندارد.

س206_ زمين مرد مخالف و سنى را عده اى از شيعه هاى دوازده امامى خالص تصرف كرده منزل و مسجد

ساخته اند صاحب زمين رضايت ندارد نماز و سكونت در چنين منزل و مسجد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز خواندن در آن جايز نيست.

س207_ اگر شخصى نمازگزار غصب بودن محل نماز را نمى داند و يا جاهل به مسئله است و به اين صورت نماز بخواند نمازش باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; در جاهل بودن به غصب، نماز صحيح است. ولى در صورت جهل به حكم، چنانچه مقصر باشد; نماز باطل است.

س208_ نماز خواندن در منازل اشخاصى كه خمس و زكات نمى دهند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س209_ در مسافرت هاى بين شهرى كه ماشين ها براى صرف ناهار يا شام نگه مى دارند، نماز خواندن در چنين غذاخورى ها براى كسانى كه آنجا غذا نمى خورند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س210_ بودن عروسك هاى پلاستيكى اعمّ از حيوان و انسان و مجسمه در مكان نمازگزار چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مقابل نمازگزار مكروه است و در اطراف ديگر مانعى ندارد.

س211_ خواندن نماز در خانه كسى كه تارك الصلاة است يا خمس نمى دهد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد. ولى در صورت ممكن بايد ارشاد نمود و نهى از منكر كرد ولو به نماز نخواندن.

س212_ نماز خواندن در اطاقى كه تلويزيون هست چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خود نماز صحيح است.

س213_ اگر كسى از طرف حاكم شرع اموال يتيم را به سرپرست آن ها اجاره بدهد در اين صورت رفت و آمد در خانه و ملك يتيم يا خانه ملكى كه يتيم در آن سهم دارد و غذا خوردن و نماز خواندن

در آنجا چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; همه جايز است.

س214_ اگر زمين كسى را كه مالكيّت دارد و ملك خودش مى باشد غصب كرده و آنجا مدرسه درست كنند و مدرسه دو شيفته باشد و در فصل زمستان كسانى كه شيفتشان بعد از ظهر مى باشد قبل از ظهر به مدرسه رفته و غروب يا بعد از غروب از مدرسه خارج مى شوند و مجبورند نماز ظهر و عصر را همان مدرسه بخوانند نماز آن ها چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز در ملك غصبى باطل است; مگر آنكه علم به رضايت تقديرى مالك داشته باشد كه در اين صورت صحيح است.

وقت نماز

س215_ اگر انسان خيال مى كرده يا احتمال مى داده كه فقط براى نماز عصر وقت دارد ولى بعد از خواندن نماز عصر بفهمد كه براى نماز ظهر نيز وقت داشته نماز عصرش صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; بله صحيح است.

س216_ كسى كه در كشورهاى عربى زندگى مى كند، آيا وقت اذان شيعه و سنى فرق دارد؟

ج _ باسمه تعالى; سنى ها اول نماز صبح را طلوع فجر كاذب مى دانند كه يك سفيدى عمودى در افق پيدا مى شود و آن تقريباً يك ربع ساعت به اول وقت در نزد شيعه است كه يك سفيدى در عرض افق پيدا مى شود و وقت نماز مغرب را غروب شمس مى دانند كه جماعتى از علماء شيعه هم همان را فتوى مى دهند ولى بيش تر علماء اول وقت مغرب را زوال حمره مى دانند.

س217_ اگر كسى در نماز صبح يك ركعت وقت براى او باقى بود ولى يك سوره طولانى در

نماز بخواند و به يك ركعت نرسيد آيا نماز او باطل است يا معصيت كرده يا درست است؟

ج _ باسمه تعالى; معصيت كرده; ولى نماز او صحيح است.

قرائت

س218_ كشش در كلمه ولا الضالين چقدر است؟

ج _ باسمه تعالى; مختصر كشيدن كافى است.

س219_ اگر كسى در خواندن سوره حمد و نماز خود در موقع گفتن اياك نعبد و اياك نستعين قصد كسى كند و خطاب را با او اعم از ائمه و غير ائمه نمايد و صورت قطب را در نظر گرفته يا شكل او را در نظر حاضر كند و بگويد خطاب بايد به خدا شود و چون خدا را نمى بينم تا مخاطب قرار دهيم بايد طلعت احمد و حيدر را در نظر بگيريم و چون نمى توانيم صورت آن ها را تصور كنيم بايد صورت مرشد را كه ولى مى باشد تصور نمائيم آيا نماز چنان شخصى درست است يا نه و اصلا اين روش با اسلام و تشيع سازش دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; نماز چنين شخصى باطل است و خود عمل شرك است و با اسلام و تشيع منافات دارد.

س220_ شخصى از روى جهالت حدوداً پنج سال هميشه در نماز تسبيحات اربعه را با بسم الله الرحمن الرحيم خوانده به نظر اين كه بسم الله جزء تسبيحات است و چون بى سواد است قصد ورود و ساير مسائل را هم نمى داند تكليف او چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س221_ يكى از مقلدين حضرت عالى مدتى است بعد از قرائت سوره حمد سوره عصر را در نماز خوانده ولى كلمه الا الذين را، ان الذين خوانده بعداً فهميده، آيا

نمازهاى خوانده شده اش صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است.

س222_ آيا در قرائت حمد و يا ساير كلمات نماز و قرآن در بين حرف هاى مشابه (ض. ظ. ز. ذ. أ. ع. ص. ث. ه.) از نظر مخارج فرق گذاشتن لازم است يا نه؟ و اگر كسى عالماً و عامداً فرق نگذارد و يا اين كه ياد گرفتن محل و بيان مخارج ممكن نباشد و ياد نگيرد آيا نمازش و قرآنش اشكال دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; واجب است در نماز حروف را رعايت بنمايد چنانچه (ض) به (ز و يا به ذ) تبديل كند، نماز باطل است و در صورتى كه نمى داند; بايد ياد بگيرد و در صورت توانايى بر ياد گرفتن اگر ياد نگرفت نماز او باطل است.

س223_ آيا جايز است در سوره حمد در نماز (مالك يوم الدين) و (ملك يوم الدين) هر دو را قرائت نمود؟

ج _ باسمه تعالى; هر كدام را كه بخواند جايز است، ولى اولى، اوفق به احتياط است و جمع هم مانعى ندارد.

س224_ اگر در جايى كه وقت براى نماز زن كم است شروع به نماز كرد و جلو بود آيا مرد مى تواند پشت سر او شروع به نماز كند؟

ج _ باسمه تعالى; بله مى تواند. در غير اين صورت مكروه است ولى در فرض سؤال، واجب است.

س225_ آيا ادغام در قرائت نماز واجب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اگر حرف مُماثل ساكن دو كلمه واحده جمع شود و يا دو حرف مُماثل متحرك مانند مدّ در آخر كلمه باشد واجب است والا ادغام واجب نيست.

س226_ بلند خواندن قرائت حمد

و سوره در نماز ظهر روز جمعه براى زن و مرد چه حكمى دارد آيا اين حكم در سفر و حضر فرق مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; مقتضاى احتياط اين است كه بلند خوانده شود ولو اگر آهسته خوانده شود در همه موارد صحيح است.

س227_ شخصى در نماز تسبيحات اربعه را چهار بار تكرار كند نمازش اشكال دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; دفعه چهارم را به قصد ذكر مطلق نه جزئيت نماز بگويد اشكال ندارد.

س228_ آيا اگر نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند نخوانيم نماز باطل است؟ آيا اگر حمد و سوره را بلند بخوانيم كافى است؟

ج _ باسمه تعالى; نماز باطل نيست و فقط بايد حمد و سوره بلند خوانده شود.

س229_ اگر حمد و سوره را در نماز فراموش كنيم نماز باطل است يا خير اگر در داخل ركوع بفهميم چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز باطل نمى شود و بايد بعد از دخول در ركوع نماز را ادامه داد.

قنوت

س230_ ديده شده عده اى در نماز (قنوت) نگين انگشتر را به طرف صورت مى كنند آيا اين عمل در اسلام است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير مكروه است.

س231_ آيا جايز است قنوت نماز را به فارسى يا به زبان عربى خواند؟

ج _ باسمه تعالى; احتياط واجب آن است كه به غير عربى خوانده نشود.

س232_ اگر كسى در قنوت نماز شك كند كه حمد يا سوره را نخوانده يا اين كه هردو را نخوانده آيا دوباره بخواند و اگر علم اجمالى پيدا كرد كه يكى را خوانده ولى نمى داند حمد يا سوره بوده است چه بايد انجام دهد؟

ج

_ باسمه تعالى; در صورت شك نبايد بخواند و در صورت علم اجمالى بايد هر دو را بنابر وجوب سوره در نماز بخواند.

س233_ دعا كردن به زبان فارسى در قنوت نمازهاى يوميه و مستحبى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; احوط ترك آن است.

سجده

س234_ سجده كردن بر قسمتى از مهر كه نقش يا نوشته دارد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س235_ كسى كه از سجده كردن در نماز معذور است و روى صندلى نماز و سجده را بجا مى آورد اگر كفش در پايش باشد و نماز بخواند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز خواندن با كفش اشكال ندارد اگر شرايط رعايت شود.

س236_ آيا اگر نمازگزار در سجده بعد از ذكر واجب در حالى كه مى خواهد ذكر مستحبّى را بگويد پا يا دست را بلند كند و دوباره بر زمين بگذارد اشكال دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س237_ گذاشتن مهر زير بينى در سجده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; احتياط اين است كه ترك نشود.

س238_ سجده برطرف نوشته شده مهر چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س239_ سجده بر سيمان، موزائيك و سنگ مرمر چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س240_ كسى بعد از ذكر واجل سجده و ركوع ذكر ديگرى احتياطاً يا استحباباً شروع كرده و قبل از اتمام آن ذكر عمداً و يا سهواً بلند شده حكمش را بيان فرمائيد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س241_ استفاده از مهر امين چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س242_ سجده سهوى كه در نماز اتفاق مى افتد بعد از انجام سجدتين سهو تشهد و سلام هم

دارد اگر دارد هر سه سلام بايد باشد؟

ج _ باسمه تعالى; واجب است تشهد متعارف را بخواند و سلام دهد و در سلام فقط بگويد (السلام عليكم).

س243_ سجده بر شيشه جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س244_ اگر سجدتين ركعت آخر را فراموش كنيم و بعد از دادن سلام به خاطر بياوريم چه كنيم؟

ج _ باسمه تعالى; اگر منافى عمدى و سهوى به جا نياورده; بايد دو سجده را به جا آورد و بعد تشهد و سلام دهد. اگر منافى بجا آورده نماز باطل است.

س245_ سجده به مهرى كه شكل گنبد و بارگاه و غيره داشته باشد جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد. مرحوم آية الله بروجردى، در بعضى موارد كه عنوان پرستش غير خدا پيدا مى كرد از آن نهى مى فرمودند.

نماز قضا

س246_ كسى كه نماز و قضاى روزه خود را نگرفته و بعد از فوت پدرش بخواهد قضاى نمازهاى پدرش را بجا بياورد در اين صورت آيا ترتيب لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ترتيب لازم نيست و هر كدام را مايل باشد; مى تواند مقدم بدارد.

س247_ اگر پسر بزرگ قبل از پدر فوت نمايد و چند پسر ديگر غير از او دارد آيا بعد از فوت پدر، بر پسر بزرگ فعلى قضاى نماز و روزه هاى پدر واجب است يا نه؟ و اگر پسر بزرگ نماز قضاى پدر را نخواند و به كسى هم اجازه ندهد آيا بعد از فوت پسر بزرگ واجب است كه اجازه دهند از مال او براى قضاى نماز اجير بگيرند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بر پسر بزرگ فعلى واجب و اگر نخواند، بايد

از تركه خود ميت اجير بگيرند نه از تركه پسر.

س248_ اگر كسى مقدارى از نمازهايش در حال عذر و مقدارى بدون عذر از او فوت شده آيا مى تواند همه آن ها را در حال عذر قضا نمايد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عذر دائمى باشد; مى تواند در حال عذر قضاء نمايد.

س249_ پسر بزرگ اگر لال باشد و پول هم نداشته باشد تا براى قضاى نمازهاى پدر اجير بگيرد آيا وظيفه او ساقط مى شود يا با اشاره نماز قضاى پدرش را بخواند و آيا قضاى نمازهاى پدر هرچند سنّى هم باشد بر پسر شيعه او واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً وظيفه از پسر لال ساقط است و فرقى نيز بين شيعه و سنّى بودن پدر نيست.

س250_ شخصى از سن 15 سالگى شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه مى كند حال قبل از 15 سالگى بالغ بوده است ولى دو شرط ديگر بلوغ را نمى دانسته است و فكر مى كرده است شرط بلوغ 15 سال قمرى است و دو شرط ديگر را در سن 19 سالگى ملتفت و متوجه شده است آيا روزه هايش را كه نگرفته است بايد كفاره بدهد؟ (قبل از 15 سالگى منظور است) قضاى روزه و نماز لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه معتقد بوده است كه بالغ نيست; يعنى احتمال نمى داده است كه ممكن است بالغ باشد; كفاره لازم نيست; ولى به هر حال قضاى نماز و روزه لازم است.

س251_ اگر كسى ندانسته گياهى مست و بيهوش كنند را خورده و بعد از تمام شدن وقت بهوش آمده آيا نماز را قضا

كند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه تمام وقت مست و بيهوش بوده; قضا واجب نيست.

س252_ پدر و مادر نماز نمى خوانند و روزه نمى گيرند، آقايان مى فرمايند اگر عمداً هم انجام ندهند بر پسر بزرگ لازم است قضا كند آيا اين حكم موجب سوء استفاده آن ها نمى شود و اگر پسر بزرگ انجام داد آيا آن ها برى الذمه مى شوند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; نماز و روزه قضاء، موجب برائت ذمه مى شود ولى عقاب و تبعات ترك نماز از بين نمى رود.

احكام مسافر

س253_ كسى در تمام سال در هر هفته اى 1 يا 2 بار به بيش از مسافت شرعى سفر مى كند آيا دائم السفر است؟ حكم نماز و روزه او چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در آن محل بايد نماز را شكسته بخواند و روزه نيز نگيرد.

س254_ منزل ما از سر كمربندى تهران هيچده كيلومتر فاصه است، نمازم در تهران چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى بايد نمازتان را شكسته بخوانيد كه از محل زندگى، تا اوّل شهر تهران، يعنى جايى كه محل زندگى افراد و خانواده ها است 22 كيلومتر باشد كه چهار فرسخ شرعى است چنانچه كمتر باشد نماز را بايد تمام بخوانيد.

س255_ شخصى كثير السفر در پانزده روز تعطيلات نوروزى براى اين كه كثرت سفر او قطع نشود يك سفر به صورت تفريح به محل كار خود مى رود آيا كثرت سفر او باقى است يا قطع مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; از نظر ما كثير السفر موضوعيّت ندارد.

س256_ اگر پدر و مادر از وطن خود به جايى مسافرت كنند و مدتى

در آنجا اقامت كنند و بچه هاى آنان بعد از بزرگ شدن به وطن پدر و مادر بروند آيا حكم وطن براى آن ها دارد يا نه؟ (در صورتى كه بچه ها در وطن پدر و مادر متولد نشده اند)؟

ج _ باسمه تعالى; خير وطن آنان نيست.

س257_ اگر كسى در سفر به حكم جاهل باشد يا حكم را فراموش كند و نماز را تمام بخواند، نمازش صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; جاهل به حكم اگر اصل حكم را نمى داند; نمازش صحيح است و اگر حكم را مى داند ولى خصوصيات را نمى داند; مثلا نمى داند كه سفر چهار فرسخ همراه با قصد رجوع موجب قصر مى شود، نمازش صحيح نيست اما اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است; چنانچه در وقت متذكر شود اعاده نماز واجب است و اگر بعد از وقت متذكر شود قضا واجب نيست.

س258_ شخصى است كه منزل او در قم مى باشد و براى تحصيل به تهران مى رود تقريباً يك سال يا بيشتر در همين قم خواهد ماند و همه روزه رفت و آمد دارد نماز و روزه اش در اينجا و تهران چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در قم و تهران چنانچه قصد اقامت ده روز نشود نماز شكسته است و روزه هم نبايد گرفت.

س259_ سربازى در تهران خدمت مى كند و هر هفته پنج شنبه به قم مى آيد و جمعه بر مى گردد حكم نماز و روزه او تا پايان خدمت سربازى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر در تهران ده روز قصد اقامت نكند; مسافر است و نمى تواند روزه بگيرد، همچنين نماز

را بايد شكسته بخواند.

س260_ اينجانب پيمانكار ساختمانى هستم كه كارم در قم و شهرستان ها است و محل زندگيم در قم است. در حال حاضر دو ماه قبل از ماه رمضان در شهرستان ورامين و كاشان و شهريار كار مى كنم كه در هفته دو يا چند روز به كارها سر مى زنم ولى مدت كارم در شهرستان چند ماه يا چند سال طول مى كشد از محضر مبارك جنابعالى در مورد نماز و روزه ام سئوالى داشتم آيا مى توانم نماز و روزه را تمام بگيرم؟

ج _ باسمه تعالى; در قم، نماز تمام است و روزه را بايد بگيريد و در محل كار نماز شكسته است اما روزه، چنانچه بعد از ظهر از قم حركت كرديد روزه آن روز را بگيريد و از آن محل هم اگر صبح حركت كرديد مى توانيد بدون قصد روزه امساك كنيد و به قم كه رسيديد، قبل از ظهر قصد روزه كنيد و اگر بعد از ظهر به قم رسيديد يا قبل از ظهر از قم حركت كرديد نمى توانيد روزه بگيريد.

س261_ زن در مسافرت همراه شوهرش، درباره قصر و اتمام نمازهايش آيا تابع شوهر است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير تابع نيست. مگر آنكه بداند كه شوهرش قصد اقامه كرده و او هم چون از او جدا نمى شود در اين صورت قهراً قصد اقامه مى كند و نمازش را تمام مى خواند.

س262_ در صورت متابعت اگر در مسافرت به خانه پدر زن برسند آنجا هم متابعت لازم است يا زن نمازش را تمام بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه اعراض نكرده و آنجا متولد شده; بايد

نماز را تمام بخواند.

س263_ در صورت متابعت كه زن جاهل به مسئله، نمازهايش را تمام خوانده; آيا اعاده لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عالم به اصل حكم باشد; بايد نمازها را اعاده كند.

س264_ آيا مسافر مى تواند نماز قضاى فوت شده خود را در سفر بخواند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مى تواند، ولى بايد قضاى نماز فوت شده در حضر را، اگر در سفر هم مى خواند; تمام بخواند.

س265_ آيا براى طلاب مهاجرى كه از ممالك ديگر براى تحصيل به قم آمده اند، اين شهر حكم وطن را دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مدت اشتغال به تحصيل طولانى باشد مثلا ده سال، حكم وطن را پيدا مى كند و اگر مدت كوتاه است مثلا دو سال در اين صورت حكم وطن را ندارد.

س266_ حائر حسينى در كربلا از كجاست؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از حائر حسينى كه مسافر مختار است نمازش را شكسته يا تمام بخواند عبارت است از تمام حرم كه ابتداى آن رواق هاى اطراف حرم مى باشد.

س267_ نماز دانش آموز يا دانشجويى كه براى تحصيل از شهر خود به شهر ديگرى سفر كرده است و در رفت و آمد مى باشد (هر ده روز يك بار) كامل است يا شكسته؟

ج _ باسمه تعالى; شكسته است. مگر آنكه در محل تحصيل ده روز قصد اقامت نمايد.

س268_ من در تهران زندگى مى كنم و كارم در قزوين است و كرج در بين راه اين دو شهر است اگر موقتاً يك روز به كرج بروم احكام مسافر برقرار است اگر در بين راه به قزوين، يك كارى در كرج

انجام دهم يعنى توقف كنم و بعد به قزوين بروم حكم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در كرج مانند شهرهاى ديگر شما مسافر هستيد و نمازتان شكسته است. روزه هم نمى توانيد بگيريد; مگر اين كه قصد ده روز را داشته باشيد.

س269_ اگر كسى در عالم مكاشفه خود را در سفر ديد مثلا در حرم امام رضا(عليه السلام) يا صورت حرم را در نزد خود مى بيند يا اين كه خودش آنجا مى رود روزه و نماز او شكسته مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; آنچه مسلم است نماز شكسته نمى شود و روزه را هم بايد بگيرد بلى چنانچه با طى الارض برود مسافر است.

س270_ اگر كسى بيشتر سال يا همه سال هفته اى يك يا دو بار مسافرت نمايد آيا شخص مذكور كثير السفر هست يا نه نماز و روزه اش چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; كثير السفر، ميزان نماز تمام نيست; بلكه ميزان آن است كه شغل سفر باشد، مانند راننده ماشين، هواپيما و امثال اين ها. پس در مورد سؤال نماز قصر است و روزه نمى تواند بگيرد.

س271_ آيا سفر براى شكار لهوى سفر معصيت مى باشد و غير از غنا و استعمال آلات لهو آيا مطلق كارهاى لهوى حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; سفر براى شكار به قصد لهو حرام نيست ولو نماز بايد به واسطه دليل مخصوص تمام خوانده شود هم چنين، كارهاى ديگر لهوى هم حرام نيست; مگر غنا، كه دليل مخصوص بر حرمت دارد.

س272_ روحانى مسجد آماده نماز جماعت است اگر كسى به گفته ديگران در عدالت و سواد و غيره امام شك داشته باشد آيا

مى تواند در همان وقت نمازش را فرادى بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; فرادى خواندن به طورى كه اهانت نباشد اشكال ندارد.

س273_ زمانى كه در مسجد روحانى نيست آيا مى شود به فردى كه ظاهر الصلاح و باتقوى است اقتداء كرد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، بسيار كار خوب و پسنديده اى است.

نماز جماعت

س274_ اگر در نماز جماعت مأموم جهلا به حكم و يا اشتباهاً از صف جماعت فاصله داشته و يا بعداً ارتباط قطع شده چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س275_ آيا امام جماعت مى تواند نماز خود را براى مأمومين به شكل بهتر و جذاب تر بخواند تا مردم نسبت به اسلام خوشبين باشند و آيا ريا كردن به نفع پيشبرد اسلام جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر نيت خوب شرعى دارد; ريا نيست و اشكال ندارد.

س276_ اگر امام جماعت در حال خم شدن به طرف ركوع است آيا مى توان در آن حال اقتداء كرد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند اقتداء كند.

س277_ در نماز جماعت بعد از نيت و تكبيرة الاحرام مى شود قصد فرادى كرد؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س278_ اقامه نماز جماعت ترسو و غير روحانى كه داراى شرائط ديگر باشد چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; در نماز جماعت شرط نيست كه امام روحانى باشد و يا ترسو نباشد.

س279_ اگر امام جماعت فاسق و از بدعت گران تجليل مى كند نماز خواندن به صورت فرادى يا رفتن به اين مسجد چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با او نمى توان نماز خواند و فرادى خواندن بى اشكال است.

س280_ آيا در نماز جماعت شناختن امام جماعت لازم است يا خير؟

ج

_ باسمه تعالى; در صورت اطمينان به عدالت لازم نيست.

س281_ اقتداء كردن شيعه به سنى در حالت خارج از تقيه چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; اقتداء صحيح نيست، ولى صورت اقتداء خوب است.

س282_ امام جماعتى كه مقلد مرجعى است كه غسل جمعه را مكفى از جنابت مى داند آيا ديگران كه مجزى نمى دانند اجتهاداً يا تقليداً مى توانند به او اقتداء كنند؟

ج _ باسمه تعالى; در خصوص نمازى كه با غسل جمعه مى خواند خير.

س283_ در مساجدى كه امام جماعت از طرف دولت تعيين مى شود نماز خواندن چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عدالت او را احراز كنيد; اشكال ندارد. ميزان عدالت امام است.

س284_ در نماز جماعتى كه در مسجد اقامه مى شود بعد از نماز شعار مى دهند آيا نماز خواندن در اينگونه مساجد جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شعار خلاف دستورات اسلام باشد شركت نكنيد.

س285_ اقامه نماز فرادى در هنگام تشكيل نماز جماعت چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر تفسيق امام نباشد; اشكال ندارد.

س286_ امامت غير روحانى در نماز جماعت چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س287_ اگر امام جماعتى گناه كبيره انجام داد آيا از امامت ساقط است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى ساقط است.

س288_ آيا عدم رضايت شخص واجد شرائط امامت جماعت در اقتداء كردن به او مى تواند باعث عدم جواز در اقتداء به او شود؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

س289_ اگر كسى نماز خودش را با سختى مى خواند و براى قيام و ركوع و سجود با مشكل روبه رو است با اقامه نماز به صورت جماعت آيا مى تواند انجام وظيفه كند

و نمازهاى خودش را با اشاره انجام دهد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قيام، ركوع و سجود را انجام بدهد هرچند با سختى باشد اشكال ندارد. اگر مشكلات به نحوى است كه مثلا براى ركوع يا سجود، ايماء مى كند و يا عوض قيام، قاعداً نماز مى خواند; جماعت اشكال دارد و جايز نيست.

س290_ شخصى در منزل خود نمازهاى يوميه را با جماعت انجام مى دهد يعنى پدر كه نماز مى خواند همسر و فرزندانش به او اقتدا مى كنند آيا اين شخص و فرزندان او اگر اجير شوند و نمازهاى فوت شده را با اجرت انجام دهند مى توانند با جماعت انجام دهند يا خير با توجه به اين كه شرط نشده كه حتماً فرادى نمازها را به جا آورند؟ و همچنين اگر هر كدام براى شخصى معين اجير باشند مثلا پدر اجير زيد و فرزندش اجير عمرو گرديده آيا مى توانند با جماعت انجام وظيفه نمايند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه نمازى كه پدر مى خواند نماز يوميه خودش باشد يا از طرف كسى كه نماز قضاء مى خواند; مسلماً به عهده او بوده است و نماز احتياطى نباشد; اشكالى ندارد و الا جماعت صحيح نيست.

س291_ اگر در بين يكى از صف هاى نماز جماعت، بچه مميزى كه معلوم نيست نماز او صحيح است وجود داشته باشد نماز جماعت افراد صف مزبور چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س292_ در صلاة جماعت امام در ركعت آخر صلاة ظهر يك سجده به جا نمى آورد در حالى كه يقين دارد كه به جا آورده است و مأمومين هم بنا بر جهل به حكم

چيزى نگفته اند و به عمل امام عمل كرده اند در حالى كه مى دانستند يك سجده انجام نشده و بعداً به اطلاع امام رسانده اند، لطفاً حكم مورد نظر را عنايت فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز امام صحيح است اگر بعد بفهمد بايد قضاى سجده را بعد از نماز به جا آورد. مأمومين نيز اگر به وظيفه خود عمل كنند و سجده به جا آورند; نماز آن ها نيز صحيح است.

س293_ اگر در بين يكى از صف هاى نماز جماعت، فرد نجسى يا فردى كه نيّت فرادى كرده است نماز مى خواند، نماز ساير افراد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بى اشكال است.

س294_ اگر در بين صف هاى نماز جماعت، يك متر يا بيش تر از يك متر فاصله افتاده باشد نماز جماعت چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نبايد بيش تر از يك متر فاصله باشد.

س295_ آيا در امام جماعت نماز ميت شرايط مسأله 1454 رساله عمليه شما معتبر است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; غير از عدالت، بقيه شرايط معتبر است.

س296_ شخصى دو ركعت اول نماز خويش را به جماعت مى خواند و بعد از اتمام نماز امام جماعت، دو ركعت باقى مانده را فرادى مى خواند آيا ديگران مى توانند به اين شخص اقتدا كنند در حالى كه خودش مباشر به خواندن حمد و سوره نبود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى توانند.

س297_ اگر امام و مأموم در قصر و اتمام اختلاف داشته باشند هر كدام به حسب فتواى مجتهد خود، آيا مى توانند به يكديگر اقتدا كنند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى توانند.

س298_ اگر كسى يك يا چند انگشت دست

او قطع شده جايز است امام جماعت شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است ولى خلاف احتياط است.

س299_ اگر امام جماعت مقدارى از سوره را فراموش كرد و به ركوع رفت اگر مأموم بقيه سوره را بخواند فرادى مى شود يا اگر مأموم هم فراموش كرده ولى سوره ديگرى به عوض آن بخواند فرادى مى شود يا نماز جماعت درست است؟

ج _ باسمه تعالى; جماعت درست است و خواندن بقيه سوره لازم نيست.

س300_ آيا آيه (فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله) از سنن صلاة است و يا از قرائت قرآن مجيد است و اگر مأموم در نماز جماعت به امام اقتداء كند اين مسئله از او ساقط مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً از سنن هردو است به هر تقدير از مأموم ساقط است.

س301_ زمانى كه روحانى مسجد نماز جماعت را اقامه مى كند آيا اگر انسان به گفته ديگران در عدالت يا كم سوادى يا ساير مسائل امام جماعت شك كند مى تواند در آن هنگام نمازش را فرادى بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; شرط صحت جماعت، عدالت امام است و سواد در آن دخيل نيست; ولى بايد عدالت در اقتداء احراز بشود و در فرادى خواندن اگر اهانت نباشد اشكال ندارد.

س302_ آيا اقتدا كردن به امام حاضر بدون شناخت اسم و رؤيت چهره او جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مى داند عادل است اشكال ندارد.

س303_ در موقع برگزارى نماز جماعت در مسجد شخص يا اشخاصى نمازشان را براى تضعيف يا تفسيق امام جماعت فرادى مى خوانند اين عمل چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر امام متجاهر به فسق

نيست حتى اگر بدانند كه فاسق است، جايز نيست.

س304_ آيا گرفتن اجرت براى امام جماعت به عنوان اياب و ذهاب يا حق الزحمة يا به عنوان نفس حضور در موقع معين در مكان نماز، جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز و حلال است ولى نبايد براى امامت پول بگيرد.

س305_ در نماز جماعت كسى اقتدايش باطل بوده و ندانسته و قرائت حمد و سوره را ترك كرده حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; نماز صحيح است.

س306_ در جائى كه چندين مسجد وجود دارد خواندن نماز جماعت در حسينيه چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س307_ مأموم جلوتر از امام به ركوع و يا سجود برود نماز جماعت او باطل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; باطل نمى شود.

س308_ اگر زودتر از امام از سجده بلند شود و نتواند دوباره برگردد و با امام بلند شود مى تواند تشهد بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند.

س309_ اگر امام جماعت يك وجب در حال نماز جاى نمازش بلندتر از مأموم باشد نماز مأموم باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر بلندى انحدارى نباشد; باطل است. بلندى بايد كمتر از يك وجب باشد.

س310_ در جماعت افرادى با اتصال صفوف آن ها در صورتى كه اذكار آن ها صحيح نيست و غلط دارند وجود دارند، آيا اقتدا با اين صورت جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; مادامى كه به بطلان نماز آن ها يقين نداريد; اشكال ندارد و اقتداء جايز است.

س311_ مسجدى متولى شرعى دارد كه تمام اختيارات مسجد حتى تعيين امام جماعت، به عهده اوست حال كسى بدون اجازه متولى نماز جماعت بخواند حكم نماز امام و مأموم چگونه

است؟

ج _ باسمه تعالى; به نهى متولى، احوط عدم تصدى است ولى با عدم نهى، اشكال ندارد.

نماز جمعه

س312_ خواندن خطبه هاى نماز جمعه قبل از زوال چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س313_ آيا مى توان به امام جمعه اى كه نماز جمعه را مكفى از نماز ظهر مى داند اقتدا كرد؟

ج _ باسمه تعالى; در غير نماز عصر آن روز بلى.

س314_ در مسجدى نماز جمعه اقامه مى شود و در فاصله كمتر از فرسخ مسجدى ديگر احداث كنند كدام نماز جمعه درست است. مسجد دوم راهى 5/4 فاصله و راهى 15 كيلومتر فاصله با مسجد اولى دارد كدام راه ملاك است؟

ج _ باسمه تعالى; احداث مسجدى بعد از احداث مسجد ديگر، در اين حكم فرقى ندارد.

س315_ آيا اگر خطبه هاى نماز جمعه را قبل از اذان شروع كنند اشكال دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خطبه هاى نماز جمعه را مى توان قبل از زوال شمس و دخول وقت نماز به جا آورد; ولى چنانچه مقلد من هستيد; در كفايت كردن نماز جمعه از نماز ظهر به مجتهد ديگرى عدول نماييد; چون من احتياط وجوبى را در اكتفا نكردن مى دانم.

س316_ كسى كه در نماز جمعه شركت نمى كند آيا مى تواند به محض دخول وقت نماز ظهر آن را اداء كند يا بايد بعد از نماز جمعه نمازش را اقامه نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چون واجب عينى نيست مى تواند به مجرد دخول وقت، نماز ظهر را بخواند.

س317_ خواندن نماز جمعه در زمان غيبت امام(عليه السلام) در چه صورتى جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه كسى بخواند; احتياطاً; نماز ظهر را

هم بخواند.

س318_ آيا امام جمعه علاوه بر شرط هاى امام جماعت شرط ديگرى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; به نظر حقير شروطى دارد.

س319_ آيا مى شود بر امام جمعه اى كه نماز جمعه را مكفى از ظهر مى داند اقتداء كنيم؟

ج _ باسمه تعالى; در غير نماز عصر آن روز مى شود.

س320_ آيا نماز جمعه مكفى از نماز ظهر است يا خير و آيا قبل از ظهر مى توان خطبه ها را شروع كرد؟

ج _ باسمه تعالى; نماز جمعه; بنابر احتياط لزومى مكفى نيست.

س321_ ملاك عدالت در امام جمعه چيست؟ اگر يك گناه از او صادر شود مى توان به او اقتداء كرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اگر يك گناه عمدى باشد; موجب سقوط عدالت مى شود و نمى توان اقتداء كرد.

نماز مستحبى

س322_ در نماز مستحبى كه به وسيله نذر واجب شده زيان شدن ركن موجب بطلان است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير موجب بطلان نيست.

س323_ در نمازهاى مستحبى مثل نماز غفيله كه بعد از حمد به جاى سوره آيه خوانده مى شود آيا در اوّل آيه بسم الله گفتن جايز است يا نه؟ و اگر جايز نيست كسى كه تا به حال از روى ندانستن مسئله بسم الله گفته نمازهايى كه خوانده چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بسم الله ندارد ولى چون خود بسم الله آيه قرآن است و به قصد قرآن بودن عيبى ندارد.

س324_ نافله صبح را چقدر قبل از طلوع فجر مى توان خواند؟

ج _ باسمه تعالى; اگر نماز شب مى خواند; بعد از تمام شدن نماز شب مى تواند بخواند و اگر نمى خواند از اول سدس آخر شب

مى تواند بخواند.

شك در نماز

س325_ اگر در شك در وضوء در وسط نماز عارض شود ادامه دهد بعد يقين حاصل شود كه وضوء گرفته مسئله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شك در اثناء نماز باشد مبنى بر اين كه وضو گرفته يا نه، نماز باطل است ولى اگر در وضوئى كه گرفته شك كند كه صحيح بوده يا نه، يا شك كند مبطل پيدا شده است يا نه، نماز صحيح است و نبايد آن را باطل كند.

س326_ كسى كه در نماز زياد شك بكند آيا عمل را براى خدا به جا مى آورد يا نه، چگونه وسوسه را علاج نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد به آن چه در روايت وارد شده كه _ اعتناء نكردن به شك است _ عمل نمايد.

س327_ در نماز بين دو و چهار در حال قيام شك كند بنابر چهار بگذارد يا نماز باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; باطل است.

س328_ اگر در نماز چهار ركعتى در سجده دوم شك در سه ركعت و چهار ركعت باشد حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بايد بنا را بر چهار بگذارد و پس از سلام نماز احتياطاً به دستورى كه در توضيح المسائل آمده است عمل كند.

س329_ اگر كسى محدث بوده و غافل شد و بعد از نماز شك كرد كه قبل از نماز وضو گرفته بود يا نه آيا قاعده فراغ جارى است. و اگر در حال نماز شك كرد آيا باز هم قاعده فراغ جارى است و حاكم بر استصحاب حدث مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; در اثناء نماز، قاعده فراغ براى اجزاء باقى مانده و از اجزاء نماز به درد نمى

خورد. بنابراين جارى نيست و نماز باطل است. ولى در صورت شك بعد از فراغ جارى است و نماز صحيح است.

س330_ كسى در ميان نماز شك در داشتن وضو كند وظيفه اش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر در اصل وضو گرفتن شك كند; نمازش باطل است و اگر در صحت آن شك كند; هم وضوى او صحيح است و هم نمازش صحيح است.

س331_ اگر انسان در نماز شك كند ستر عورت كرده يا نه يا ستر عورت با چيزهايى كه جايز است انجام داده يا نه چه وظيفه اى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بعد از نماز يا در حال نماز ولو نسبت به اجزاء گذشته شك كند نماز صحيح است. ولى چنانچه در وسط نماز شك كند و حال فعلى او هم معلوم نباشد; نماز باطل است.

مبطلات نماز

س332_ گريه كردن براى ائمه عليهم السلام يا به عشق آن بزرگواران، در نماز واجب و مستحب چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; گريه براى غير امور دنيوى مبطل نماز نيست.

س333_ اگر در بيرون از محل نماز گزار غنا استعمال شود و بشنود آيا مبطل نماز هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; نماز باطل نمى شود ولى اگر راهى براى عدم استماع ندارد; جايز است نماز را باطل كند و از آن محل دور شود.

اعتكاف

س334_ در مسجد متروك كه اقامه ى نماز جماعت نمى شود آيا اعتكاف برقرار مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س335_ از شرايط اعتكاف روزه داشتن است آيا با روزه واجب اعتكاف صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; از شرايط اعتكاف روزه است; ولى مى توان با روزه واجب

يا غير واجب اعتكاف نمود.

س336_ اعتكاف براى زنان چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

احكام مسجد

س337_ آيا جايز است حسينيه كوچك را به عنوان عدم استفاده و تبديل به احسن بفروشند و در زمين و ساختمان حسينيه بزرگ خرج نمايند؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه از حالت انتفاع افتاده و به آن هدفى كه تأسيس شده قابل استفاده نباشد مى توانند بفروشند و پولش را خرج حسينيه بزرگ بنمايند.

س338_ مدتى قبل مقدارى پول به نيت جشن و سرور و چراغانى در تولد آقا امام زمان عج الله فرجه جمع آورى شده است و وسائلى به همين جهت خريدارى شده و استفاده شده با توجه به اين كه مسجد احتياج مبرم به بازسازى دارد آيا مى شود اين وسائل را بفروش رساند و براى مسجد خرج كرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مردم پول را براى چراغانى داده اند نمى توان در كار ديگر صرف نمود و اگر براى مطلق كار خير داده باشند; مانعى ندارد در مورد سؤال شده صرف شود.

س339_ آيا از سهم مبارك امام(عليه السلام) مى توان به تعمير مسجد كمك نمود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه مورد احتياج باشد و متبرعى و زكات دهنده نباشد مى توانند با اجازه مجتهد يا فرد مأذون از طرف او، كمك كنند.

س340_ مسجدى است كه سالانه مردم به عنوان نذرى وسايل و پول به اين مسجد مى دهند كه گاهى وسايل اضافه از مصرف مى ماند مثلا صدها دست استكان و نعلبكى هر ساله بلامصرف مى مانند و يا فرشهايش كه از پول ها خريدارى مى شود كهنه شده و مورد استفاده قرار

نمى گيرد آيا هيئت امناى مسجد مى تواند وسايل و فرش هاى بلا استفاده و اضافى را فروخته، تبديل به احسن كنند و يا وسايل ديگرى كه لازم هست براى مسجد بخرند؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س341_ آيا زينت مساجد و حسينيه ها جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست.

س342_ مسجدى متروكه و قديمى هست مى خواهيم تعمير و بزرگش كنيم اجازه مى فرماييد از سهم امام(عليه السلام) خرج شود؟

ج _ باسمه تعالى; اهالى محترم منطقه و ساير آقايان حفظهم الله كه ارتباط با آن منطقه دارند چنانچه از بابت سهم مبارك امام ارواحنافداه، براى مسجد فوق الذكر بپردازند مجازند و مأجور خواهند بود.

س343_ در منطقه ما يك مسجد قديمى هست براى تعمير اين مسجد نياز به كمك مردم است لذا تقاضا مى كنيم مال امام(عليه السلام) را اجازه بفرماييد غير اهالى آن منطقه هم بپردازند؟

ج _ باسمه تعالى; اجازه مى دهم هر مقدار مال لازم باشد از مال امام ارواحنافداه مصرف شود.

س344_ شخصى از يك نفر دو شاخه تيرآهنى خريده براى ساختمان مصرف كرده بعد از يك سال كشف شد از يك غسالخانه خرابه دزديده و دزد هم متوارى است و خانه را هم نمى تواند خراب كند و زندگى كردن در آن خانه مشكل است و ضمناً يك مسجدى در آن روستا احتياج به تعمير دارد آيا مى تواند قيمت آن را براى تعمير مسجد بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه نمى شود از تيرها در آن غسالخانه استفاده نمود مجازيد قيمت آن ها را در مسجد خرج كنيد و زندگى كردن در آن خانه جايز است. در صورتى كه آن غسالخانه لازم است

تجديد بناشود; خود پول را در تعمير غسالخانه و نه مسجد صرف كنيد باز هم تصرف در خانه جايز است.

س345_ اموالى كه در حسينيه و مسجدها وجود دارد و اين اموال به دست يك آدم عادى و غير روحانى مى باشد آيا اين شخص حق تصرف و حق فروش اين اموال را براى خود اين حسينيه و مسجد دارد آيا اين شخص متولى اين اموال هست؟

ج _ باسمه تعالى; حق ندارد مگر با اجازه مجتهد جامع الشرايط.

س346_ اهل كتاب يهودى و يا مسيحى مسجدى ساخته نماز خواندن مسلمان در آن چطور است و آيا احكام مسجد در آن جارى مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است و احكام مسجد هم، مترتب مى شود.

س347_ كتابى را به مسجد و يا شخصى جهت استفاده عموم و شخص اهدا مى نمايد (از هر كتابى چند عدد) آيا مى توان اين كتب را در صورت نياز نبودن به نفع مخارج مسجد فروخت يا با كتب ديگرى كه نياز مى باشد عوض نمود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى. در صورتى مى توان فروخت كه از حيّز انتفاع خارج شده باشد. والا خير.

س348_ بعضى از مساجد پس از اقامه نماز جماعت درش بسته مى شود آيا اشØǙĠشرعى ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; موقوفه تابع كيفيت وقف است. چنانچه وقف به اين نحو است كه در آن مسجد هم نماز جماعت و هم نماز فرادى در تمام وقت خوانده شود جايز نيست.

س349_ زمينى را كه وقف مسجد كردند زمين مورد وقف واقع شده مسجد احتياج به آشپزخانه دارد آيا از آن زمين آشپزخانه وتوالت مى شود درست كرد؟

ج _ باسمه تعالى;

چنانچه زمين به عنوان مسجد بودن وقف نشده باشد و براى مصالح مسجد وقف شده باشد مى شود آن توالت درست نمود والله العالم.

س350_ شخصى رباخوار مسجدى ساخته است نماز و عبادت در آن چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س351_ آيا شرعاً فاضلاب و دستشويى هاى مسجد كه از جاهاى ديگر امكان تخليه و انتقال ندارد براى آن كه اصلا خاك مسجد به عنوان هتك حرمت متنجس نشود و به وسيله لوله هاى پوليكا و آهن از ته زير خاك مسجد به جاى ديگر انتقال داده شود جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است و اشكال ندارد.

س352_ در يك محله مسجدى مى باشد و براى اين مسجد مردم محله پول جمع مى كنند و بعد براى مسجد بلندگو يا ظرف هاى لازم را مى خرند و وقف آن مسجد مى كنند و بعد مردم اختلاف مى كنند آيا حق رجوع به آن اموال خريدارى شده دارند يا نه؟ آيا مى توانند اين اموال را به فروش برسانند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حق رجوع ندارند; مگر آن كه اختلاف شديد باشد و موجب ضرر جامعه شود; در اين صورت با اجازه حاكم شرع فروخته مى شود.

س353_ در جنب مسجد قطعه زمينى بود صاحب آن زمين را به مسجد وقف نموده و بعد از آن فوت كرده و از طرفى مسجد به آشپزخانه و وضوخانه احتياج دارد آيا مى شود از آن زمين كه فعلا بلا مصرف مانده در اين مورد استفاده نمود يا خير لطفاً در اين مورد ما را راهنمايى فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; مى توانيد براى آشپزخانه و وضوخانه همان

مسجد از آن زمين استفاده نماييد و الله العالم.

س354_ شخصى زمينى را براى حسينيه وقف نموده است و زير زمين آن را تا كف كوچه ساخته و سقف نزده است و چون ساختن حسينيه چند دستگى بين مردم ايجاد كرده و موجب آشوب و بلوا مى شود و مردم گفته اند با وجود چهار مسجد ما احتياجى به حسينيه نداريم كه در مساجد بسته شود لذا واقف اجازه ساخت كتابخانه داد ولى باز مردم اقدام نكردند چون نظرشان اين بوده كه آنجا را بفروشند و خرج مسجد جامع كنند.

س355_ 1: الان اين زمين بدون تكليف مانده است و در معرض فساد و خرابى مى باشد آيا واقعاً مى تواند آن را از وقف در بياورد و مال شخصى مجدداً قرار دهد؟

س356_ 2: آيا واقف مى تواند آن را بفروشد يا اجازه فروش دهد تا در تعمير مسجد جامع خرج شود؟

ج _ باسمه تعالى; با اجازه حاكم شرع مى توانند آنجا را بفروشند و خرج تعمير بنمايند. ولى نمى توانند آن را بفروشند و جزء اموال شخصى واقف قرار دهند.

س357_ در سال هاى 1362 و 1363 مسجد جامع روستاى وادقان از نظر استحكام و وسعت دچار مشكل شده بود كه پس از جلسات و بحث هاى زياد بر آن شديم كه چند منزل اطرف مسجد قديم را خريدارى و پس از تخريب مسجد به آن اضافه نماييم در اين ميان بهايى بودن يكى از صاحب خانه ها و اضافه شدن يك كوچه به عرض يك و نيم متر كه مابين مسجد قديم و ساختمان هاى خريدارى شده قرار داشت محل بحث گرديده است و ما با

اطلاع اهالى و رضايت آن ها، آن كوچه، را نيز به مسجد ملحق كرديم. حال پس از گذشت 15 سال كه مسجدى بزرگ و مناسب در شأن مسجد جامع ساخته ايم، عدّه اى كه تعدادشان به تعداد انگشتان دست نمى رسد ايجاد شبهه كرده اند كه اين مسجد خانه بهايى دارد و كوچه عمومى و چون در زمان ساخت مسجد شخصى از بام آن افتاده و مرحوم شده مى گويند نماز در اين مسجد درست نيست، اضافه مى كنيم كه به دليل استفاده از كوچه ميانى مسجد كه كروكى آن را به پيوست محضرتان ارائه مى دهيم كوچه هاى اطراف مسجد را گسترش داده ايم و هيچ مشكلى براى رفت و آمد مردم ايجاد نشده است. در ضمن همان افراد يك مكان به نام مهديه بنا كرده اند كه شديداً در روستا ايجاد اختلاف نموده، به طورى كه برادر با برادر، خواهر با خواهر، زن با شوهر، پسر با پدر با هم اختلاف دارند. خواهشمنديم لطف فرموده حكم اسلامى را نسبت به اين مسجد و نماز و مجالس در آن بذل عنايت نماييد.

ج _ باسمه تعالى; با اين خصوصيات كه نوشته شده است و مسجد، با اين گونه كه ساخته شده است; هيچ اشكالى ندارد. نماز در آن صحيح و تشكيل مجالس مذهبى بى اشكال است و متصديان ساختن مسجد مأجور خواهند بود.

س358_ اگر دو مسجد چسبيده به هم بنا كنند يكى تابستانى و ديگرى زمستانى و مسجد زمستانى به علت كوچك بودن در مواقع ضرورى از جمله ماه محرم جوابگوى مردم نباشد آيا مى توانند از مسجد تابستانى داخل مسجد زمستانى كنند و ديوار

را عقب بكشند؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س359_ اگر مسجدى در مسير خيابان واقع شود چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; قرار دادن مسجد در مسير خيابان جايز نيست. ولى اگر كسى اين كار را كرد; رفتن از آنجا اشكال ندارد و تنجيس آن نيز حرام نيست.

س360_ اگر مسجد درى داشته باشد كه مردم از آن رفت و آمد مى كنند و در مواقعى مثل ماه محرم كه خانم ها نيز مسجد مى روند نياز به درب ديگرى هم باشد آيا مى توانند درب ديگرى از يك طرف مسجد باز كنند تا در مواقع ضرورى از آن استفاده كنند و بعد از رفع نياز از همان درب اول رفت و آمد كنند؟ تغيير جاى درب اول مسجد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س361_ اگر مسجد نياز به آبدارخانه داشته باشد و آشپزخانه مسجد كوچك باشد آيا مى توانند از خود مسجد آبدارخانه را جدا كرده و آشپزخانه را بزرگ كنند به شرطى كه هيچ راهى از بيرون براى درست كردن آبدارخانه و آشپزخانه وجود نداشته باشد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه شرايط مسجد مانند ازاله نجاست، عدم دخول حائض و جنب و... را رعايت بنمايند و مزاحم نمازگزاران نباشد اشكال ندارد.

س362_ اگر مسجدى چند متر بالاتر از زمين واقع شده باشد و زيرزمين هم نداشته باشد آيا مى توانند زير مسجد را مغازه درست كنند و بفروشند يا اجاره دهند و خرج مسجد كنند؟

ج _ باسمه تعالى; با مراعات شرايط مسجد اشكال ندارد.

س363_ اگر مسجد فرش يا لوازم ديگرى زياد داشته باشد آيا در صورت نياز داشتن مساجد ديگر مى توانند به

مستحق بدهند؟

ج _ باسمه تعالى; آن اجناس را بفروشند و در درجه اول خرج خود آن مسجد كنند حتى به امام مسجد و خادم و غيره از آن پول بدهند و بعد از آن در مسجد ديگر مصرف كنند.

س364_ ايجاد شبستان در مسجدى كه شبستان ندارد چه صورت دارد (مخصوصاً طرف قبله)؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

احكام روزه

س365_ روزه احتياطى را بعد از ظهر خوردن جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه احتياط واجبى است نه نيابتى و قضاى روزه خودش مى باشد، احتياط واجب است كه نخورد.

س366_ اگر كسى روزه گرفته باشد ولى بدون تصور وجوب آيا مجزى است؟

ج _ باسمه تعالى; مجزى است.

س367_ زن مى تواند در ماه مبارك رمضان جهت جلوگيرى از عادت ماهانه از قرص استفاده كند تا روزه بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى تواند و مانعى ندارد.

س368_ تعيين شب ليلة القدر جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه حجت شرعيه باشد جايز است. ولى من نتوانسته ام چنين حجتى بيابم.

س369_ طلوع فجر صادق را در ماه مبارك رمضان كه لازم الامساك است و براى روزه و خواندن نماز صبح به چه طريق بشناسيم؟

ج _ باسمه تعالى; بايد اطمينان پيدا شود و كافى است با اخبار اهل خبره باشد.

س370_ با توجه به اين كه بعضى از مراجع مى گويند لازم است دختران قبل از 13 سالگى روزه بگيرند نظر جنابعالى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; دختر با تمام شدن 9 سال مانند ساير مكلفين مكلف مى شود و چنانچه بقيه شرايط موجود باشد بايد روزه بگيرد.

س371_ اگر كسى نيت قضاى روزه رمضان كرد و بعد از طلوع فجر بيدار شد و

خود را جنب يافت و معلوم شد كه قبل از فجر محتلم شده آيا مى تواند روزه بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; روزه آن روز باطل است.

س372_ آيا فاقد الطهورين (جنب و حائض و نفاس) در ماه رمضان روزه اش صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است.

س373_ اگر مكلف به جاى نيّت اداء واجب، نيّت قضا نمايد اين مطلب در ماه رمضان چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; قضا واقع نمى شود; بلكه اداء حساب مى شود.

س374_ اگر كسى پانزده شعبان سفر كند و 18 روز سفر او طول بكشد به قصد اقامت آيا سه روز اوّل ماه رمضان را كه جزو هيجده روز است بايد روزه بگيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بايد روزه بگيرد.

س375_ افطار روزه استيجارى قبل يا بعد از ظهر چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; افطار قبل از ظهر در صورت عدم تضييق وقت جايز است ولى بعد از ظهر جايز نيست.

س376_ اگر رويت ماه شوال مشكوك باشد روزه گرفتن چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; واجب است روزه بگيرد زيرا امام(عليه السلام) مى فرمايد صم للرؤية و افطر للرؤية.

س377_ آيا اجيرى كه روزه مى گيرد يك ماه را پى در پى بگيرد يا پى در پى نباشد اشكال ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; پى در پى بودن شرط نيست.

س378_ شخصى در شهرى سربازى مى كرد بعد از ترخيص، موعدى را كه براى تحويل كارت پايان خدمت به مشاراليه داده بودند ماه رمضان بود و ايشان براى دريافت كارت به همان شهرى كه خدمت سربازى انجام مى داد در ماه رمضان مجبوراً سفر كرد روزه وى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه

تعالى; بايد افطار كند.

س379_ من ساكن تهرانم شرايط كارى طورى است كه مجبورم اول هر هفته به قزوين بروم و هفته اى يك يا دو بار وسط يا آخر هفته به تهران مى آيم حكم روزه من چيست آيا شرائط روزه مسافر بر من واجب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بنا داريد سال هاى متمادى، در طول هفته چند روز قزوين را محل زندگى قرار دهيد; قزوين وطن دوم شماست. هم در آنجا و هم در تهران، مادامى كه از تهران اعراض ننموده ايد نماز را تمام بخوانيد و روزه هم بگيريد.

مبطلات روزه

س380_ آيا اسپرى براى تنگى نفس روزه را باطل مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; اسپرى ظاهراً از راه تنفس داخل مى شود و نه از راه معده، بنابراين مبطل روزه نيست.

س381_ اگر روزه دارى در ماه رمضان به وسيله ظالمى به قهر و زور افطار كند، آيا روزه اش باطل مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; باطل نيست.

س382_ آيا تنقيه در قُبل زن در ماه رمضان براى مداوا مبطل روزه است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; موجب بطلان نيست و باطل نمى شود.

س383_ حكم ساعت شرعى براى افطار و سحرى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; آنچه تقويم ها نوشته اند و در روزنامه ها هر شب نوشته مى شود و راديو هم اعلام مى كند به واقع نزديك است. من خودم چند دقيقه قبل از اذان امساك مى كنم و نماز صبح را يك ربع بعد از اذان مى خوانم.

س384_ تزريق آمپول و غرغره كردن در ماه رمضان چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تزريق آمپول غير قوى و يا هر

آمپولى كه به جاى غذا به كار نمى رود; اشكال ندارد.

س385_ كسى كه به سبب ضعف و يا مريضى منى يا بول از او خارج شود در ماه رمضان چه حكمى دارد و آيا روزه اش باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; چون اختيارى نيست; روزه باطل نمى شود.

س386_ كسى كه جاهل به مسئله در رمضان غسل انجام نداده آيا روزه اش باطل و كفاره هم دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر جاهل مقصر نباشد; كفاره بر او نيست.

س387_ اگر جاهل مقصر يا قاصر غسل را ارتماسى انجام داد آيا در ماه رمضان روزه اش باطل است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; باطل نيست.

س388_ كسانى كه مرض سينه تنگى دارند و دارويى به نام گاز سالبوتامول مصرف مى كنند آيا گاز مذكور مبطل روزه هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر از راه معده وارد شود روزه را باطل مى كند.

س389_ بعضى مريض ها هستند كه بايد سر ساعت معيّن قرص مصرف نمايند آيا چنين مريض هايى مى توانند بدون غذا و آب خوردن روزه ماه رمضان تنها قرص را سر ساعت ميل نمايند يا براى روزه اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; روزه با خوردن قرص باطل مى شود.

س390_ خانم هايى كه در ماه رمضان براى بعضى كارهاى زنانه به دكتر مراجعه مى كنند و دكتر وسيله اى براى معاينه داخل فرج خانم ها مى كند آيا اين عمل مبطل وضو و روزه هست يا نه؟ اگر دكتر مرد باشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; مبطل روزه نيست.

كفارات

س391_ بنده به مدت پنج ماه روزه قضا دارم و مدت 6 ماه است به علت بيمارى دارو

مصرف مى كنم لذا نمى توانم قضاى روزه هايم را بگيرم تكليف بنده چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مرضى كه روزه را خورده ايد تا سال بعد دوام داشته باشد; قضاء لازم نيست. فقط براى كفاره هر روز، يك چارك گندم يا نان به فقير بدهيد والا آن هم لازم نيست.

س392_ كسى كه موى زهار او درآمده متوجه بلوغ خود نشود و روزه نگيرد آيا كفاره هم لازم است در صورتى كه چند سال تأخير انداخته؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه مقصر نباشد كفاره واجب نيست.

س393_ زنى كه در ماه مبارك رمضان حيض شد بعد از آن قضاى روزه را مى گيرد كفاره هم دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; كفاره ندارد.

س394_ در كفاره روزه اطعام مسكين يكجا اگر مشكل باشد به سيد يا به فقير دو مرتبه اطعام جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، جايز است.

س395_ دخترى كه بالغ شده و جاهل به مسئله هست روزه بر او واجب شده بعد از علم به مسئله آيا كفاره هم دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مقصر نباشد; كفاره بر او نيست.

س396_ نانى كه براى كفاره به فقير مى دهند بايد خشك باشد يا نان خشك را اگر آب بپاشند و نرم كنند و تا كرده به فقير بدهند اشكال ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست خشك باشد. نهايت اين كه اگر نان تازه و تر است يك مقدار زيادتر از يك مد بدهند.

س397_ كفاره روزه اى كه عمداً خورده شده اگر در بين آن 31 روز اول سفر ضرورى پيش آيد مثلا براى ملاقات پدر يا مادر مريضش به بيمارستان برود

و مسافر شده و روزه اش را بخورد آيا بايد از اول بگيرد يا لازم نيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مريض يا حيض باشد; مانع نيست و لازم نيست از اول گرفته شود ولى سفر مانع است و بايد از اول بگيرد.

س398_ اگر زنى به خاطر مريض بودن نتواند روزه بگيرد و تا رمضان سال آينده مرضش خوب نشود آيا كفاره بر خود زن واجب است يا بايد شوهرش كفاره را بپردازد؟

ج _ باسمه تعالى; كفاره غير عمدى با شوهر است.

س399_ اگر كسى به خاطر مريض بودن نتواند ماه مبارك رمضان را روزه بگيرد و چند ماه بعد از ماه رمضان با همان مرض از دنيا برود آيا دادن كفاره بر ورّاث ميت واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست.

س400_ اگر كسى با اين كه جوان يا نوجوان است به خاطر مرضى كه دارد مثلا مرض صرع نمى تواند روزه بگيرد چند سال است كه مرض مذكور ادامه دارد و معلوم نيست خوب بشود يا نه؟ آيا باز چنين شخصى بايد كفاره بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد روزى يك مدّ طعام كفاره بدهد نه كفاره شصت مسكين.

س401_ بنا به اختلافى كه در ديدن ماه (آخر رمضان) شد; مسئله يوم الشك را نمى دانستم. وظيفه من چيست؟ اگر وظيفه كفاره دادن براى روزه هاى نگرفته باشد با توجه به اين كه 30 روز متوالى نمى توانم روزه بگيرم و درآمدى هم ندارم به 60 فقير طعام بدهم چه كنم؟

ج _ باسمه تعالى; كفاره لازم نيست.

خمس و زكات

س402_ شخصى مبلغى سهم امام(عليه السلام) و سهم سادات بدهكار مى باشد و مى خواهد براى پسرش حياط بخرد _ اگر

حياط بخرد توان پرداخت خمس را ندارد _ در صورت تزاحم كدام مقدم است؟

ج _ باسمه تعالى; پرداخت خمس واجب است قهراً مقدم است ولى مى تواند خمس را دستگردان كند و تدريجاً پرداخت نمايد و خانه را بخرد.

س403_ اگر كسى مدتى از عمر خود را براى مردم سيد معرّفى كرده و بعد از گذشتن سال ها كه معروف به سيد شده پشيمان مى شود و از طرفى اگر سهم سادات گرفته باشد آيا ضامن است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; سهم سادات را گرفته است; در ذمه او مى باشد و ضامن است.

س404_ چند نفر شركتى تأسيس نموده واردات و صادرات دارند جهت تراكم اجناس يك ملكى به منظور انبارى خريده اند آيا مبلغى كه براى اين ملك داده اند خمس واجب است يا مؤنه تحصيل ربح است در نتيجه خمس ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; به هر تقدير خمس آن واجب است چون تحصيل ربح هم خمس دارد.

س405_ كسى كه به خانه احتياج دارد در بين سال از منافع، وسايل ساختمانى خريده ولى اقدام به ساخت خانه ننموده و يا اقدام نموده و در اثناى ساخت حول (سال خمسى) او رسيده آيا به بقيه اجناس خمس لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى لازم است.

س406_ در صورت وجوب خمس استهلاك ابراز و وسايل شركت را مى توان از همين مبلغ كسر و حساب نمود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى توان كسر نمود.

س407_ شركتى هر شش ماه يكبار يا هر سال يكبار سود مى دهد آيا خمس اين سود را بعد از كسر مؤونه سال بدهند كفايت مى كند يا واجب است

هر سال تمامى اساس و اجناس و موجودى شركت را حساب و تخميس نمود؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خمس اساس و اجناس موجودى شركت را در سال اول داده باشند; خمس ندارد. مگر اين كه اجناس، زياد شده و نسبت به آن ها خمس سود، كافى نيست.

س408_ در مسئله 1797 توضيح المسائل فرموده ايد كسى كه از اول تكليف خمس نداده اگر از منافع، مالى بخرد و قيمت آن بالا رود خمس قيمت فعلى آن را بدهد آيا در اين مسئله مابين آن هايى كه عين آن ها باقى است با ديگر اشياء مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; فرقى نيست.

س409_ شخصى در سالل 54 ملكى خريده تا سال 69 مقدار نامعينى خرج گذاشته و مقدارى هم قيمتش افزايش يافته و به بهاى روز آن را فروخته و از بهاى آن، خانه لازم خريده كه محتاج آن بود. حكمش را بيان فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; اگر در اثناء سال خانه را خريده، بر آن مقدار از پول _ يعنى ماليت _ كه سال، گذشته; خمس تعلق مى گيرد و به زايد خمس تعلق نمى گيرد و الا بايد خمس همه مالى را كه خمس نداده، بدهد.

س410_ زنان سيده و غير سيده كه از نظر مخارج زندگى تحت تكفل ازواجشان هستند، آيا مى شود در مخارج شخصى شان به دسته اول سهم سادات و به دومى زكات داد؟

ج _ باسمه تعالى; نمى شود; چون فقير بر آنان صدق نمى كند.

س411_ آيا مراد از سيد در مسائل خمس سيدى است كه منسوب به رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)باشد يا منسوب به هاشم بن عبدمناف باشد؟

ج _

باسمه تعالى; ميزان، نسبت به هاشم است. ولى در اين زمان، اولاد هاشم فقط از طريق عبدالمطلب است.

س412_ افرادى كه از نسل عباس بن عبدالمطلب مى باشند جايز است خمس بگيرند؟

ج _ باسمه تعالى; اگر نسبت ثابت شود بلى جايز است.

س413_ اگر سادات اهل محل نيازمند باشند آيا مى شود سهم سادات را به مراجع و يا جاى ديگر داد؟ و ثانياً با فرض مزبور مى شود مقدارى به سادات موصوف و مقدارى جاى ديگر داد؟

ج _ باسمه تعالى; بله، هيچ كدام اشكالى ندارد.

س414_ سيدى كه سيادتش اشتهار دارد ولو ما از نحوه شجره اش اطلاع دقيق نداريم اگر احياناً از شخصى در حق او جرمى شنيده شود تأديه سهم سادات به ايشان جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است همان اشتهار كافى است.

س415_ اگر كسى از پول خمس نداده خانه مسكونى براى خود بخرد خمس دارد يا نه؟ در وسط سال بخرد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; اگر در وسط سال باشد; خمس ندارد و اگر بعد از سال باشد; خمس آن پول را بايد بدهد نه خانه را.

س416_ كسى كه براى رفتن به محل كارش نياز به ماشين شخصى دارد و با نبودن ماشين شخصى به زحمت مى افتد آيا ماشين مذكور خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چون براى آن كار است خمس دارد.

س417_ اگر كسى بدهكار باشد و طلبكارها به او مهلت بدهند آيا مى تواند تدريجاً پول آنها را پرداخت نموده تا پول آنها را تمام نكرده خمس ندهد؟

ج _ باسمه تعالى; با اجازه حاكم بلى.

س418_ اگر كسى خمس يك جنس را از خود آن جنس پرداخت كند و باقيمانده

جنس قيمتش در وسط سال بالا برود آيا دوباره خمس به آن چيز (مثلا سكه طلا) تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى تعلق مى گيرد.

س419_ اگر كسى سال خمس دادنش باشد آيا مى توان مقدارى به او تخفيف داد؟

ج _ باسمه تعالى; تشخيص دادن مورد تخفيف با مجتهد است.

س420_ خمس را كه دستگردانى مى كنند اگر تا سر سال همه خمس را بدهكار نتواند بپردازد آيا به عنوان بدهى باقيمانده خمس را بايد از كل سرمايه كم كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بايد كم نمود.

س421_ اگر پدرى به فرزندش حياط مسكونى بذل كند و آن حياط مسكونى زياده از شأن نباشد آيا خمس به حياط تعلق مى گيرد يا نه؟ و اگر تعلق مى گيرد كدام يك از پسر و يا پدر خمس را بايد بپردازد؟ ضمناً اثاث منزل اگر زياده از شأن نباشد اگر با پولى كه خمس آن را نداده خريده باشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; حياط و اثاث البيت خمس به آن تعلق نمى گيرد.

س422_ اگر كسى بدون اجازه مجتهد جامع الشرايط مبلغى از خمس را به بيمارستان يا جاى ديگرى كمك كند آيا ذمه وى در آن باره برى مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه به مجتهد بگويد و او امضاء كند; برى مى شود.

س423_ اگر كسى در تنگى معيشت باشد آيا اجازه مى فرماييد كه سهم مبارك امام به ايشان كمك شود اگر اجازه مى فرماييد چه مقدار مى شود كمك كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شخصى است خدمتگذار به دين و يا آن كه قادر بركسب نيست; اجازه مى دهم به

مقدار زندگى عادى، متناسب شأن او به او داده شود.

س424_ اگر كسى ملكى را با قرض بخرد و به علت داشتن قرض مذكور و قرضهاى ديگر موقع سال خمس قيمت زمين مذكور را مطالبه نكند تا اداى قرض حكم وى چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; ملك قرضى خمس ندارد. اگر قرض ها ادا شود و ملك زايد بر مؤونه باشد به آن خمس تعلق مى گيرد.

س425_ خريد زينت آلات زنانه در وسط سال يا با پول خمس نداده اگر وقت زينت كردن زن به آن ها نگذشته باشد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد، چون جزء مؤونه است خمس آن لازم نيست.

س426_ موقع دادن خمس آيا قيمت ابزار كار يا ملك (اعم از زمين، مغازه، ابزار كار) و آذوقه با قيمت آن روز كه مى خواهد خمس بدهد حساب مى شود يا با قيمتى كه خريده است؟

ج _ باسمه تعالى; با قيمت همان روز.

س427_ بچه اى موقع بلوغ از موقع صغير بودنش سرمايه اى جمع كرده مثلا عيدى يا جايزه گرفته اگر با سرمايه مذكور موقع صغيرى كاسبى نكند سرمايه اضافه نشود آيا خمس تعلق مى گيرد و اگر موقع صغيرى كسب كند و سرمايه هم اضافه شود چطور؟

ج _ باسمه تعالى; در هر دو صورت خمس تعلق مى گيرد.

س428_ لوازم خانه از قبيل تلوزيون يخچال و سكه را با سند ازدواج مى دهند اگر لايق به شأن باشد خمس تعلق مى گيرد؟ لايق شأن نباشد چطور؟ (علت خريد اجناس مذكور به علت ارزان بودن قيمت آن است)؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه لايق به شأن يا كمتر باشد خمس ندارد.

س429_ كسى

كه موقع دادن خمس (سر سال خمس) طلبكار است و نمى داند بدهكارها طلبش را مى پردازند يانه در اين صورت خمس طلبش نسبت به آن كسى كه اطمينان دادن طلب را ندارد چيست و نسبت به كسى كه اطمينان دارد طلبش را مى دهد چطور؟ آيا مى تواند طلب را در هر سالى كه دريافت مى كند از درآمد همان سال حساب كند؟

ج _ باسمه تعالى; در هر دو صورت حساب و دستگردان مى كند. و دستگردانى را چنانچه دريافت شد; مى دهد و الا چيزى بر عهده او نيست.

س430_ اگر كسى يك سال ضرر بكند و سرمايه كم شود آيا مى تواند از سود سال بعد جبران سال قبل را كند؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى تواند.

س431_ اگر كسى از اول كارش خمس ندهد و حالا بخواهد خمس بدهد چطور مى شود مال او را مخمس كرد و اگر كسى مدتى خمس بدهد و بعد از مدتى قطع كند دوباره بخواهد خمس بدهد تكليفش در موقعى كه خمس نداده چيست و چطور بايد پول او را مخمس كرد؟

ج _ باسمه تعالى; آن چه موجود دارد; خمس آن گرفته مى شود و زيادى را به هر مقدار احتمال مى دهد دستگردان بنمايد و به حداقل محتمل مصالحه بنمايد.

س432_ نذرى را كه به امام(عليه السلام) يا امامزاده شده يا بعضى ها مبلغى را در نظر گرفته و خود را بيمه امام زمان(عليه السلام) مى كنند آيا چنين پول هايى را مى توان به سيد مستحق داد؟ رد مظالم را چطور؟

ج _ باسمه تعالى; مال نذرى را كه در سؤال ذكر شده است نمى توان به

سيد مستحق داد، ولى رد مظالم را مى توان به سيد داد.

س433_ اگر در وسط سال قناتى كه متعلق به عده اى از كشاورزان مى باشد نياز به تعمير داشته باشد و يكى از شركاء مخارج تعمير را داده و لذا سر سال از نظر سرمايه پيشرفت نكرده وضعيت خمسى او چطور مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مخارج تعمير را مجاناً داده; خمس واجب نيست و اگر به عنوان قرض به بقيه شركا باشد آنچه از سال قبل زيادى است بايد خمسش را بدهد.

س434_ اگر كسى بدهكار باشد و در طول سال مبلغى را براى پرداخت بدهى كنار بگذارد تا جمع كرده به طلبكار بدهد آيا به مبلغ مذكور خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير، تعلق نمى گيرد.

س435_ اگر كسى زمين را براى ساختن خانه مسكونى ضرورى بخرد و چون قادر به درست كردن خانه نمى باشد يك سال از خريد آن زمين بگذرد آيا خمس به زمين مذكور تعلق مى گيرد هم چنين مبلغى از پول زمين را گرو نگه مى دارند تا موقع تنظيم سند به فروشنده بپردازند آيا به مبلغ مذكور خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى تعلق مى گيرد.

س436_ بعضى از اجناس مانند نخود كه قيمتشان به طور سرسام آور بالا و پايين مى شود و اشخاصى كه در چنين كارى هستند مثلا يك سال با پولى كه دارند مى توانند 5 تن نخود بخرند و سال ديگر با همان پول 2 تن نخود مى توانند بخرند آيا موقع حساب ساليانه براى دادن خمس مى توانند به نسبت جنس حساب كنند كه سرمايه پايين آمده يا

نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى توانند چون ميزان، ماليت است.

س437_ اگر كسى سر سال خمسى آذوقه زيادى در خانه داشته باشد و خمس آن را پرداخت كند باقيمانده آذوقه كه خمس آن را داده تا سر سال آينده خمسى تمام نشده باشد آيا به آذوقه مذكور دوباره خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير، تعلق نمى گيرد.

(ت) س438_ اگر كسى مغازه اى بخرد به اين قصد كه در آن جا كسب كند و قصدش بالا رفتن قيمت مغازه نباشد آيا موقع دادن خمس قيمتى را كه داده براى مغازه حساب مى كنند يا قيمت روز را؟

ج _ باسمه تعالى; ميزان قيمت روز است.

س439_ اگر كسى نمى داند ملكى را كه از پدرش به ارث رسيده خمس آن داده شده يا نه و حالا كه مى خواهد خمس بدهد ملك مذكور در دستش بوده و نفروخته است. آيا خمس به ملك مذكور تعلق مى گيرد و اگر تعلق مى گيرد آيا به قيمت روز مى باشد؟ اگر خمس ملك مزبور داده نشده باشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت ندانستن، خمس واجب نيست.

س440_ آيا براى كليه مجالس وعظ و بيان احكام و تفسير قرآن مى شود سهم امام داد؟

ج _ باسمه تعالى; با نظر مجتهد اشكال ندارد.

س441_ اگر كسى از دنيا برود و بچه هايش صغير باشند ارثى كه به بچه ها رسيده آيا مادر بچه ها كه سرپرست بچه ها مى باشد بايد خمس ارث را بدهد يا واجب نيست و درآمدى كه از ارث به دستشان مى آيد خرج زندگيشان مى شود در مسئله اگر ميت اصلا خمس نمى داده و يا

معلوم نيست خمس مى داده يا نه تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; ميت اگر نمى دانند خمس مى داده يا نه باصالة الصحه بنا را بر آن بگذارند كه خمس داده و اگر مى دانند خمس نداده، بايد خمس بدهند، وارث خمس ندارد.

(ت) س442_ اگر كسى موتور آب را چند سال قبل به قيمت روز خريده است و از آن براى آبيارى زراعتش استفاده مى كند حالا كه مى خواهد خمس بدهد قيمت روزى كه خريده بايد حساب كند يا به قيمت روز؟

ج _ باسمه تعالى; به قيمت روز.

س443_ التزام به دروس و تحصيل مراتب عاليه براى كسى كه استعداد دارد و تأمين هم مى شود وجوب عينى دارد يا نه و گرفتن سهم و شهريه به اذن حاكم شرع چه صورت دارد به عنوان اين كه محصل است؟

ج _ باسمه تعالى; واجب كفايى است و گرفتن شهريه و سهم اشكالى ندارد، چون سهم امام _ ارواحنافداه _ اختصاص به فقير ندارد.

س444_ به شخص فقير براى مخارج خود يا براى خريد جهاز دخترش يا براى اداى قرض يا مداواى مريضى جايز است سهم امام داده شود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى توان پرداخت.

س445_ براى كارهاى عمومى: اصلاح جاده ها، آسفالت خيابان، مخارج روشنايى معابر عمومى و خريد آبسردكن و امثال ذلك كه نفع عمومى دارد آيا سهم امام داده مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; براى مصارف فوق، از وجوه بريه ديگر استفاده شود.

س446_ براى چيزهايى كه در معاش زندگى: مغازه، اثاث، ماشين آلات كه در طول چند سال تهيه مى شود خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خمس بر مؤونه كسب، لازم است. و

بر مؤونه زندگى لازم نيست.

س447_ اگر كسى ماشينى داشته باشد كه براى رفتن به كار از آن استفاده نمى كند آيا به ماشين مذكور خمس تعلق مى گيرد واگر براى استفاده كند چطور؟

ج _ باسمه تعالى; اگر براى كار نباشد خمس ندارد و اگر براى كار باشد خمس تعلق مى گيرد.

س448_ براى اهل علمى كه مشغول تدريس و يا تحصيل علوم دينى هستند گفته مى شود فقر شرط نيست براى گرفتن سهم امام(عليه السلام) همين كه براى اسلام نفعى داشته جايز است سهم مبارك امام(عليه السلام) داد آيا اين مطلب درست است؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است.

س449_ مى توان مقدارى از سهم امام يا سهم سادات را به فقيرى جهت سرمايه كسب داد يا بايد به مصرف خود برساند؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد به جهت كسب داده شود.

س450_ آيا سهم امام(عليه السلام) را مى شود به تعمير مساجد و خريد اثاث مسجد: كولر، فرش، سماور، و غيره خرج كرد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه لازم باشد و متبرعى نباشد و از زكات هم نتوان صرف نمود; مانعى ندارد، از سهم امام(عليه السلام) خرج كنند.

س451_ آيا براى تعمير حسينيه و مقابر امامزادگان و علما كه در شهر و روستا مى باشند يا براى خريد زمينى يا بناى حسينيه سهم امام جايز است داده شود؟

ج _ باسمه تعالى; خير، جايز نيست.

س452_ آيا به شاخه هاى درخت به عنوان مصرف روزمره براى گرم كردن بخارى و حمام و غيره و تيرهاى چوبى كه در ساختمان مصرف مى شود خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه سال بگذرد و مصرف نكند.

س453_ براى

طعام دادن كه در هيئت هاى مذهبى مرسوم است سهم امام مى شود داد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير، مگر با اجازه مجتهد.

س454_ آيا جايز است براى تشويق كسانى كه در مجالس مذهبى و احكام شركت مى كنند به عنوان جايزه نوار مذهبى يا كتب مذهبى و يا قرآن و تفسير از سهم امام(عليه السلام) خريدارى شود و به آنها داده شود؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت تشخيص مجتهد جامع الشرايط در خصوص هر مورد، اشكال ندارد.

س455_ آيا اجازه مى فرماييد از سهمين كه در ذمه قرار مى گيرد در رأس سال از طرف حضرت عالى قبض دريافت نموده در موارد ذيل مصرف شود سادات فقير سيد يتيم باشد يا سيدى كه در سفر مانده باشد يا اهل علمى كه مشغول تحصيل و تدريس علوم دينى است؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است و هر سه مورد از موارد سهم سادات است.

س456_ آيا به سيدى فقير كه مخارج زن و بچه اش را نمى تواند برساند خمس داده مى شود و يا نه و اجازه مى خواهد؟

ج _ باسمه تعالى; سهم سادات اجازه نمى خواهد. و به مورد مذكور مى شود داد.

س457_ كشاورزى كه براى زندگى خود چند رأس گاو و گوسفند و الاغ براى لوازم زندگى نگهدارى مى كند بر اين ها خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تعلق نمى گيرد.

س458_ درختى كه در زمين مرطوب خود به خود مى رويد و بعد از چند سال قطع مى شود آيا خمس دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، خمس با شرايط آن تعلق مى گيرد.

س459_ اگر زنى جهيزيه را خودش از

راه كار كردن فراهم كند و ازدواج نكند تا سال بگذرد خمس دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر راه ديگرى در تهيه جهيزيه نباشد; خمس ندارد.

س460_ كسى برابر شأن خود چيزى بخرد و تا يك سال استفاده نكند ولى عاريه به ديگرى داد استفاده نموده خمس دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خمس ندارد.

س461_ دادن سهم سادات به سيد صغيرى كه ولى ندارد جايز است؟ احتياج به اذن حاكم شرع دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با اجازه حاكم جايز است.

س462_ اشخاصى كه سر سال (سال خمسى) دارند و چند روز قبل از سر سال منفعتى به دست آورند لازم است همه اموال را حساب نمايند يا مى توانند براى منفعت فعلى سال قرار دهند؟

ج _ باسمه تعالى; بايد همه را حساب نمايند.

س463_ فردى چند قطعه زمين را براى تجارت خريده بعد از مدتى قيمت آن چند برابر شده صاحب زمين نفروخته و بعداً قيمت زمين پايين آمده وقت تخميس قيمت ترقى را هم حساب كند يا قيمت فعلى را حساب نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در وسط سال تنزل قيمت شده است; لازم نيست ترقى قيمت حساب شود و اگر بعد از سال است; بايد حساب نمايد.

س464_ آيا سهم سادات براى سادات فقير يا سادات يتيمى كه فقير باشد يا سيدى كه در سفر درمانده باشد تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; هر سه مورد، مورد سهم ساداتند.

س465_ آيا به وسايل مستعمل خانه: لباس، كتب، ماشين، وسايل آشپزخانه و خوردنى، صندلى، ميز كه مطابق شأن او باشد براى ساختن خانه در طول چند سال مقدمات بنايى از قبيل: آجر، آهن، و غيره خمس تعلق مى

گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; مؤونه فعلى خمس ندارد ولى به پول و مواردى كه در ضمن چند سال فراهم شده، خمس تعلق مى گيرد.

س466_ اگر كسى سر سال او رسيد و قرض گرفت آيا اين قرض خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; پول قرضى خمس ندارد.

س467_ اگر سييدى صغير يا يتيم يا ابن السبيل از زنا به عمل آمده باشد آيا مى توان از سهم سادات به او داد و ملحق به پدر و مادر است؟

ج _ باسمه تعالى; برحسب احتياط لزومى نمى شود به او خمس داد.

س468_ اگر كسى بعد از سر سال خمس خود و حساب سال فهميد كه مقدارى پول به حساب او در بانك هبه يا واريز شده بود و خبر نداشته، آيا خمس آنها را بايد حساب كرد يا اين كه در حساب سال آينده مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى بايد حساب كرد.

س469_ در مورد وجوهات شرعى سؤال مى كنند كه اگر امكان دادن به خود مجتهد نباشد به چه كسى داده مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; به وكيل مجتهد بدهند. خود جناب عالى مى تونيد آن را بگيريد و برسانيد و سپس قبض گرفته و به صاحبان اموال بدهيد.

س470_ آيا ديه اى كه انسان مى گيرد خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بله خمس دارد.

س471_ در مورد مالياتى كه دولت به زور از مردم مى گيرد خمس و زكات را ساقط مى كند؟

ج _ بسمه تعالى; خير، ماليات مسقط وجوه شرعيه نيست.

س472_ آيا به شهريه طلاب خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; بله، در صورتى كه شرايط ديگر موجود باشد تعلق مى گيرد.

س473_ آيا هديه خمس دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بله خمس دارد.

س474_ جهيزيه ى دخترى كه پدرش به او بخشيده خمس دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه زيادى بر مؤونه نباشد ندارد.

س475_ وسايل زندگى و تحصيل دختر كه به واسطه پدر تأمين مى شود خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خير ندارد.

س476_ از سهم مبارك امام(عليه السلام) براى فقراء آبرومند محل، بعضى شان براى خريد جهازيه دخترانشان احتياج مبرم دارند با اجازه حضرات آيا مى شود به مصرف رسانيد؟

ج _ باسمه تعالى; به مقدار حاجت متعارف و مناسب مى توان مصرف نمود.

س477_ آيا جايز است براى فرار از خمس دادن قبل از سال خمسى اموال خود را ببخشيد و يا قرض بدهد يا جايز نيست؟

ج _ باسمه تعالى; قرض دادن، موجب خمس ندادن نيست ولى اگر ببخشيد، خمس ندارد.

س478_ آيا مؤمن مى تواند مال ناصبى را پس از دادن خمس آن براى خود بردارد؟

ج _ باسمه تعالى; ناصبى نجس است; اما نمى توان مال او را برداشت.

س479_ خمس به چند چيز تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; همه را با مسايل متعلق به آن در كتاب خمس توضيح المسايل نوشته ام.

س480_ جوانى هستم در سال چهارصد هزار تومان پس انداز دارم و پدرى فقير و خواهرى دم بخت دارم آيا ممكن است وجوه متعلقه را براى خريد جهيزيه خواهر مصرف نمايم و خودم هم مجردم هنوز توان تأهل ندارم و ضمناً سودى را كه بانك مى دهد حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; هر سال خمس آن را حساب كنيد و از طرف من وكيليد با دست راست قبول كنيد و براى جهيزيه خواهرتان و پدر

و مادر خرج كنيد. سود بانك نيز حلال است.

س481_ دختر مجردى كه پدرش مخارج او را مى دهد يا از دوستان هديه به او مى رسد خمس دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه در وسط سال مصرف نكنند و هديه پول باشد نه لباس و اسباب زينت، خمس دارد.

س482_ آيا وجوهات شرعيه را به مرجع تقليد بايد پرداخت كرد يا به حاكم اسلامى بعضى ها بر اين عقيده هستند كه براى تشكيل حكومت اسلامى بهتر است وجوهات را به حاكم اسلامى داد؟

ج _ باسمه تعالى; مى توان به مجتهد جامع الشرايط پرداخت كرد و مرجع خصوصيتى ندارد.

س483_ اگر كسى زنش سيده است و زن كفارات روزه بدهكار است يا مى خواهد چيزى مخصوص به خودش را بخرد شوهر مى تواند از بابت سهم سادات كمك كند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى تواند كمك كند.

س484_ براى پيش نماز مسجدى، از سهم مبارك مى شود داد؟ در صورت توقع و احتياج اجازه مى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; مجازيد به او بپردازيد.

س485_ آيا عشريه اى كه نزد صوفيه مرسوم است دليل روايى و ريشه اسلامى دارد و مكفى از خمس است؟

ج _ باسمه تعالى; دليل روايى و ريشه اسلامى ندارد و مكفى از خمس هم نيست.

س486_ آيا به سيد مخالف و زيدى مذهب و سنى مى شود خمس داد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; احوط اين است كه به غير اثنى عشرى داده نشود.

س487_ اگر كسى مقدارى از اموال خود را تخميس نمايد و به حج مشرف شود و بعد از مراجعت همه اموالش را تخميس نمايد چون تعلق خمس على الاشاعه است آيا تصرف او

در همان مقدار خمس صحيح است يا نه ؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است و اشكال ندارد.

س488_ كسى كه آبرومند و عيالوار و عاجز از كسب و كار است اموالى كه به فقراء اختصاص دارد اگر به وى كفايت ندهد آيا مخارج يا ديون آن را از سهم امام(عليه السلام)پرداخت كردن جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س489_ جوانى هستم 18 ساله در يك مغازه مشغول به كار هستم اين مغازه مال ورثه است كه پدرم يكى از وراث است و سهم هيچ يك از وراث معلوم نيست و كليه كارهاى مغازه از قبيل نظافت و فروشندگى به عهده من است ولى به اسم برادرم و در اختيار اوست و خريد از بازار، دادن چك، و كارهاى ادارى از قبيل دارائى و شهردارى... به عهده برادرم است و با اين حال كه كار معامله و فروش مغازه با من است آيا حقوقى به من تعلق مى گيرد و سهمى دارم، اگر حقى تعلق گرفت هنوز كه در منزل پدرم هستم خمس آن را بايد بدهم، آيا زمانى كه سهم هر كدام از وراث معلوم شد براى بنده هم حقى و سهمى شامل مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مجانى، كار كرده اى حق نداريد; اگر مجانى نبوده، اجرة المثل، مال شماست. به هر حال هر چه از آن جا بگيريد در صورت زيادى از مؤونه سال به آن خمس تعلق مى گيرد و در صورتى كه شما هم جزء ورثه هستيد حق شما محفوظ است و بايد سهم ببريد و به آن سهم الارث خمس تعلق نمى گيرد.

س490_ شخصى كه

به روش احتياط عمل مى كند آيا مى تواند سهم امام(عليه السلام) را صرف شهريه طلاب كند بدون اين كه زير نظر مرجع تقليد خاصى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند; مگر آن كه از يك مجتهد جامع الشرايط اجازه بگيرد.

س491_ در كتب فقهى مثل وسايل الشيعه و يا عروة الوثقى آمده است كه سهم مبارك امام(عليه السلام) در زمان غيبت وليعصر(عج) بر شيعيان مباح و حلال گرديده است و بعضى نيز احتياط نموده اند و فرموده اند كه سهم امام(عليه السلام) گرفته شده و معمولا به سادات نيز داده مى شود؟ حكم مسئله چيست؟

ج _ باسمه تعالى; سهم امام _ ارواحنافداه _ در زمان غيبت حلال نشده و بايد صرف ترويج دين اسلام گردد و چون اگر به نظر همه منوط باشد باعث هرج و مرج مى شود بايد مانند بقيه امور حسبيه با نظر مجتهد جامع الشرايط باشد و در عروة الوثقى خلاف اين فتوى نيست.

س492_ شخصى سيزده سال پيش براى حج تمتع، ثبت نام كرده و پول داده است و همه آن ها، از درآمد همان سال مى باشد آيا به اين پول ها خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; آرى تعلق مى گيرد.

س493_ كسى از در آمد يك سالش زمين و از عايدات سال دومش مصالح و از درآمد سال سومش مخارج ساختمانش را تأمين مى كند، آيا درآمدهاى او، مشمول خمس مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در دو سال اول بايد خمس بدهد و همچنين در سال سوم اگر وسط سال، سكونت اختيار نكند.

س494_ اگر پارچه اى مثلا امسال خريدارى شد مقدارى از آن

استفاده نشد مثلا از پارچه 2 مترى، 1 مترش امسال بريده شد و باقى تا يك سال يا چند سال بعد مورد استفاده قرار نگرفت آيا به باقى اين پارچه خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; تعلق مى گيرد.

س495_ در صورتى كه خود شخص روحانى باشد و خمس را بگيرد و در مواردى به نفع مكتب اهل البيت عليهم السلام مصرف نمايد و به مرجع ندهد آيا جايز است؟ ضمناً آيا سهمين مباركين بايستى حتماً به مرجع داده شود يا خود شخص مى تواند در مواردى خرج كند كه بابت تبليغ مذهب تشيع است؟

ج _ باسمه تعالى; مى تواند با نظر مجتهد جامع الشرايط و اذن او مصرف نمايد و اذن مرجع لازم نيست.

س496_ سيدى اظهار مى كند من بيكار _ مريض تهيدست _ فقير و نيازمندم براى حصول يقين و اطمينان كردن به گفته و استحقاق او شرعاً چه معيار و ملاكى لازم و كافى است؟

ج _ باسمه تعالى; معيار، حصول و اطمينان و يا شهادت شخص موثق است.

س497_ آيا مصرف كردن سهم امام(عليه السلام) براى ساخت مدارس و يا جاهايى كه مورد نياز مى باشد جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت نبودن تبرع و زكات و... جايز است.

س498_ سيدى كه 3 بار عمل جراحى شده از لحاظ جسمانى ناتوان و مريض است كسب و سرمايه اى هم ندارد تا از درآمد آن مخارج روزانه خود و عائله اش را تأمين كند اكنون اين سيد جهت بقاء و امرار معاش و ادامه زندگى خود و افراد تحت تكلفش دست نياز خود را به سوى چه كسانى دراز كند؟

ج _ باسمه تعالى; اشخاصى

كه قدرت مالى دارند، مى توانند احتياجات او را برطرف كنند و رجوع به غير متمكن جايز نيست.

س499_ سيدى كه براى سكونت خود و عائله اش فقط يك باب خانه ناقص و ناتمام دارد آيا داشتن اين خانه شرعاً مى تواند بر غنى و بى نياز بودن اين سيد محسوب شود؟

ج _ باسمه تعالى; شخصى كه خانه او بزرگ باشد و به مقدار زايد بر ضروريات باشد و يا تزئينات زيادى بنمايد; فقير نيست. ولى شخصى مورد سؤال فقير است.

س500_ خداوند متعال خمس و سهم مبارك سادات را به چه كسانى اختصاص داده است؟

ج _ باسمه تعالى; سهم سادات براى رفع حاجت سيد فقيرى مى باشد كه هيچ راهى براى كسب و كار ندارد اما سيدى كه مى تواند كاسبى كند; ولى نمى كند; فقير نيست و نمى شود به او خمس داد; مگر آن كه درس بخواند و يا درس بگويد و يا تبليغ بنمايد كه در اين موارد مى توان به او خمس داد.

س501_ كسى كه پولى در بانك دارد و سال براى اين پول تعيين كرده بعد از گذشت سال خمس اين پول را مى دهد و اين پول به همان مقدار باز تا سال بعد مى ماند آيا باز هم به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خمس بيش از يك مرتبه واجب نيست.

س502_ حقوق بازنشستگى و پول بيمه اى كه پس از چند سال پرداخت مى شود (بابت تصادف و يا كارافتادگى، موت و...) مشمول خمس مى گردد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مشمول خمس است.

س503_ 1 _ آيا اجازه مى فرماييد از سهمين و رد

مظالم و زكات فطره و اموال مجهول المالك و هر آن چه تصرف در آن منوط به اجازه حاكم شرع مى باشد براى رفع احتياجات زندانيان سياسى و خانواده هاى آنان و كسانى كه به نحوى از انحاء در راه دشوار اصلاحات، گرفتار مصائب گوناگون مى شوند استفاده شود؟

2 _ آيا اجازه مى فرماييد از وجوهات فوق الذكر براى كارهاى فرهنگى در جهت افزايش دانش دينى، سياسى و فرهنگى و حقوقى فردى و اجتماعى مردم به ويژه جوانان با تشخيص صاحب وجه و يا وكيل او استفاده شود؟

ج _ باسمه تعالى; مجازيد نصف سهم امام _ ارواحنا فداه _ و تمام رد مظالم و زكاة فطره و اموال مجهول المالك را به هر دو مورد ذكر شده بپردازيد.

س504_ اگر بخواهيم به روش احتياط عمل كنيم و سهم امام(عليه السلام) را بين چند مرجع تقليد كه شبهه اعلم بودن براى آن ها است تقسيم كنيم آيا جايز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد، ولى اين احتياط نيست.

س505_ آيا مصرف كردن سهم امام(عليه السلام) براى ساخت منازل مسكونى وقفى براى طلابى كه مسكن ندارند جايز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; موارد و ازمنه مختلف است و به طور كلى نمى شود فتوى به جواز داد. بنابراين در هر مورد از اين موارد از مجتهد مسلم كسب تكليف شود.

س506_ آيا مى توان سهمين سال خود را در يك امر اقتصادى كه بسيار سودآور و همچنين اشتغال زا مى باشد سرمايه گذارى كرد تا به صورت دائم بر امام(عليه السلام) و سادات درآمد زا باشد؟

ج _ باسمه تعالى; نمى شود مگر با اذن مجتهد در هر مورد.

س507_

شخصى كارمزد دولت بوده و در شهرى غير از وطن خود مشغول به كار مى باشد و در وطن خود منزلش را اجاره داده و در شهر كار منزل اجاره گرفته آيا منزل او كه در وطن است خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، اگر خانه ارث نباشد خمس دارد.

س508_ اگر كسى خمس گوسفندان سرمايه اى را به عدد محاسبه و پرداخت نمود در سال بعد كه گوسفندان به لحاظ وزن و قيمت سوقيه، افزايش پيدا كرده اند، در اين صورت خمس آن ها چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; محاسبه قيمت سوقيه (بازار) معلوم است و زيادى وزن را از اهلش سؤال نموده و حساب مى كنند.

س509_ لباسى كه از خياط گرفته ولى نپوشيده، هكذا ساير لوازم زندگى كه در حال حاضر فرصت يا موقع استفاده اش نرسيده چگونگى خمسش را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه به مقدار متعارف باشد كه عرفاً بگويند به آن احتياج دارد; خمس ندارد.

س510_ كسى كه از ابتدا سال مالى ندارد هر سال به حسابش نرسيده بعد از پانزده سال فوت كرده ششصدهزار تومان ثلث تعيين كرده آيا به آن ثلث خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه يقين دارند كه خمس به اموالش تعلق گرفته است بايد آن را قبل از تقسيم اموال از اصل مال بدهند و اگر يقين ندارند و يا آن كه احتمال مى دهند خود پرداخته است; چيزى واجب نيست.

س511_ شخصى تعدادى كاموا خريده به خاطر تهيه لباس ولى قبل از آن كه لباس را كاملا ببافد يك سال بر آن ها گذشته آيا به اين كامواها خمس تعلق

مى گيرد يا بر لباس بعد از تمام شده آن ها خمس لازم مى شود و آيا در صورت تعلق خمس الآن بايد بپردازد يا بعداً هم مى تواند پرداخت كند حال آن كه كاموا يك قيمت دارد و لباس قيمت ديگرى؟

ج _ باسمه تعالى; اگر سال داريد تنها كاموا را نبايد حساب كنيد. بلكه چنانچه زيادى بر مؤونه هست و از ناحيه ى ديگرى ضرر كرده ايد و در صورتى كه زيادتر نباشد; خمس واجب نيست. اگر سال نداريد در صورتى كه روى هم رفته زيادى، داريد خمس بدهيد و الاّ خمس، واجب نيست. به هر حال در صورتى كه خمس تعلق بگيرد بايد خمسش را الآن بدهيد و آن هم خمس كاموا است و به لباس تعلق نمى گيرد خلاصه آن چه زيادى است، خمس قيمت آن، واجب است.

س512_ اگر كسى بعد از حساب سر سال خود فهميد كه مقدارى پول در بانك به حساب او وارد شده بود و خبر نداشت كه خمس آنها را بايد بدهد يا بايد به خمس حساب سال آينده بگذارد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد حساب كند.

س513_ آيا به سيدى يتيم يا صغير يا ابن سبيل كه از زنا به عمل آمده باشد مى توان سهم سادات و خمس داد؟

ج _ باسمه تعالى; برحسب احتياط لزومى نمى شود به او خمس داد.

س514_ اگر كسى سر سال او رسيده و در همان روز قرض گرفت آيا اين قرض خمس دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; پول قرض خمس ندارد.

س515_ اگر كشاورزى زكات گندم را كه واجب شده بود نداده و آن را تحويل سيلو بدهد و مبلغى كه از

اين راه مى رسد آيا خمس تعلق مى گيرد؟ بر فرض تعلق گرفتن خمس آيا هزينه هايى كه مثل، بذر و تراكتور، و كود و... نمود چگونه حساب كند؟

ج _ باسمه تعالى; خمس تعلق مى گيرد و اين هزينه ها را از مجموع مال كم مى شود.

س516_ كسى كه تا به حال سال خمسى براى خود نداشته، ولى در هر سال يك رأس گوسفد يا بزغاله به سادات مى داده آيا او مى تواند آن ها را به عنوان خمس حساب كند و يا بايد از مرجع تقليد اجازه بگيرد و بعد از اين وظيفه اش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; با اجازه مرجع تقليد مى تواند حساب كند و من اجازه مى دهم.

س517_ كسى زمينى داشته دولت 32 آن را از او گرفته و 21 آن را از صاحب ملك خريدارى نموده آيا زمين مذكور مشمول خمس مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; اگر زمين از ارث نرسيده و قبلا خمس آن داده نشده; بايد الان خمس آن را پرداخت كند.

س518_ وامى را كه شخصى دريافت كرده و قبل از صرف آن در مؤونه سال خمس اش فرا مى رسد آيا مشمول خمس مى گردد يا خير؟ و اگر آن را صرف تهيه كالا (غير مونه) كرده باشد حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مشمول خمس نيست. چون به ازاء آن مديون است و به آن فايده نمى گويند.

س519_ اگر شخصى براى ساختن خانه مسكونى تدريجاً اقدام نمايد سال اول زمين تهيه كند و در سال هاى بعد با خريد مصالح هر ساله بخشى از ساختمان را تكميل نمايد و در سال پنجم مثلا در آن مستقر

گردد آيا پرداخت آنها لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; لازم است. چون تا سال پنجم، جزء مؤونه نبوده است.

س520_ به كداميك از وسايل زير خمس تعلق مى گيرد؟

مقدارى اسكناس و سكه از زمان حكومت قبلى (شاه) و چند سكه خارجى به من سال هاى پيش داده شده؟

ج _ باسمه تعالى; خمس همه آنها را بايد بدهيد.

س521_ صندوقچه اى كه مورد استفاده او قرار مى گيرد و چند نوار خالى كه استفاده نشده است؟

ج _ باسمه تعالى; خمس ندارد.

س522_ يك سرى كتاب ها اعم از درسى و غير درسى؟

ج _ باسمه تعالى; خمس ندارد.

س523_ لوازم التحرير؟

ج _ باسمه تعالى; خمس واجب نيست.

س524_ اگر پارچه اى را به شخصى هديه دهند و بداند كه خمس اين پارچه داده نشده آيا شخصى كه هديه را گرفته بايد خمسش را بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; موظف نيست و به عهده خود هديه دهنده است.

س525_ با توجه به اين كه در رساله هاى عمليه خمس و زكات، ماليات اسلامى به حساب آمده است و از طرفى در حكومت اسلامى وضع قوانين با شرع مطابقت داده مى شود و در قوانين جارى ماليات به عنوان حكومت وضع گرديده است اگر قوانين ما با شرع مطابقت داده شده چرا يك فرد هم بايد ماليات بپردازد و هم خمس و زكات بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; تشريع خمس و زكات توام با بيان مصرف است كه آن مصرف غير از مصرف ماليات است.

س526_ سر سال خمس مكلف رسيده است و مقدارى كوپن مواد اغذيه دارد ولى خريدارى نكرده اما كوپن اعتبار سوقى دارد يعنى ما به ازاى كوپن هاى موجود حدود 50

كيلو برنج و 30 كيلو قند و شكر و 20 كيلو روغن اعتبارش است آيا كوپن هاى موجود و اعتبار آن ها متعلق به خمس مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در فروش كوپن ها از طرف دولت مجاز باشد دادن خمس به مقدار قيمت آن موقع لازم است.

س527_ زيد خانه مسكونى خود را مى فروشد و با همان پول خانه ديگرى مى خرد آيا خمس در اين ميان تعلق مى گيرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه خريد خانه در وسط سال باشد; خير تعلق نمى گيرد و اگر سال بگذرد و خانه نخريده باشد بايد خمس آن مال را بدهد.

س528_ شخصى مقدارى كتاب براى مطالعه خريده يك سال مى گذرد مى بيند كه بعضى از كتاب هايش را اصلا دست نزده است و استفاده ننموده است آيا در چنين موارد هم خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه كتاب ها زياده از شئون نباشد تعلق نمى گيرد.

س529_ اموال مجهول المالك خمس بر آن ها تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير تعلق نمى گيرد.

س530_ اگر كسى در وسط سال بميرد آيا اموالى كه موجود است خمس يا زكات را بايد حساب كنند قبل از سر رسيد سال خمسى يا زكات؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه زيادى آن سال زايد بر مؤونه حال حياة باشد خمس دارد.

س531_ كسى كه ساختمان و مغازه ندارد و ازدواج هم نكرده به درآمد آن خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه زائد بر مؤونه داشته باشد.

س532_ اگر شخصى بدون تخميس اموال حج انجام داده، بعد از مراجعت از

حج تخميس اموال انجام شده حج اين شخص چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه تصميم به ندادن خمس نداشته باشد اشكال ندارد.

س533_ آيا مازاد بر مؤونه از شهريه با گذشت سال خمس دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، خمس تعلق مى گيرد.

س534_ مقدار طلا و جهيزيه همسرم تقريباً دوازه ميليون تومان مى شود و اگر بفروشيم به نصف قيمت مى خرند و در زندگى ما دخيل است آيا خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با خصوصياتى كه نوشته ايد بعيد است خمس تعلق بگيرد. ولى شما را از طرف خود وكيل مى كنم كه دستگردان نموده و به خودتان ببخشيد.

س535_ آيا به جهيزيه زن در خانه شوهر يك سال استفاده نشده خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مطلقاً خمس ندارد. مگر اين كه زيادى بر شأن او باشد.

س536_ آيا پدرى كه اهل خمس نبوده زمينى از او به ورثه رسيده خمس دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه زمين را خريده خمس دارد ولى اگر به ارث به او منتقل شده خمس ندارد.

س537_ گاهى بعضى از دوستان و آشنايان هدايايى به ما مى دهند و تخميس اموال نكرده اند تصرف در اين هدايا براى ما چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; براى شما و آنهايى كه نفقه شان به عهده شما است حلال است و چون احتياط مى كنيد به شما اجازه مى دهم.

س538_ زمينى بايرى كه مرتع احشام و حيوانات بود داير و احياء كرده اند آيا خمس تعلق مى گيرد يا خير در صورت تعلق خمس قيمت باير و يا قيمت فعلى كه داير و احياء شده

بپردازند؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت احياء و تملك، خمس به آن تعلق مى گيرد و ميزان، قيمت فعلى است.

س539_ اگر زيدى در وسط سال به رحمت خدا رفت و فصل دروكردن غلات است آيا اين فصل هم از مؤونه محسوب است و آيا خمس تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير، جزء مؤونه نيست و خمس تعلق مى گيرد.

س540_ بعد از وفات آيت الله خويى(رحمهم الله) سهم مبارك را از مقلدين آن مرحوم گرفته به آقايان محترم حاضر در قم فرستاده ام اگر اجازه لازم بود گذشته ها را قبول و براى بعد از اين هم اجازه بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; گذشته ها قبول است و بعداً نيز مجازيد.

س541_ توضيح اين كه حضرت عالى اجازه صرف نصف سهم مبارك را به اين جانب داده ايد دعاگو يك ثلث كسر نموده و تفاوت آن را به بيمارستان آقاى خوئى _ ره _ تحويل مى دهم و باز منتظر دستور هستم چون وضع مالى در اين شهر خوب نيست اگر صلاح ديده باشيد مبلغى حواله فرمايد مخصوصاً در ماه رجب الخير يا شعبان المعظم كه موجب فضيليت است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه لازم مى دانيد به بيمارستان بدهيد; مانعى ندارد و الا با وجوه شرعيه ديگر، حتى سهم سادات و مقدارى از سهم مبارك امام _ ارواحنا له الفداه _ براى حقير مى فرستيد همه را صورت بدهيد; قبض رسيد مى دهم كه پول را نگه داريد و به طلاّب بدهيد.

س542_ كسى پنجاه سال قبل وصيت كرده مبلغى معينى از بابت زكوة و خمس بدهند ورثه عمل نكرده است چه مبلغى بايد بدهند؟

ج _ باسمه تعالى;

همان مبلغى كه وصيت كرده است.

س543_ مبلغى است ناچيز و مورد مصرف او معلوم نشده حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مجازيد اين مبلغ را به سيد فقير بدهيد يا از طرف حقير قبول كنيد و به هر مصرف كه مى توانيد; برسانيد.

س544_ قبلا مقدارى از سهم مبارك امام(عليه السلام) اجازه فرموده بوديد و در مصرفش مجاز بودم اجازه مى فرماييد براى فقراى غير اهل علم و يا دختران بى بضاعت كه ازدواج كرده اند و يا در حال ازدواج براى خريد جهاز مصرف شود؟

ج _ باسمه تعالى; شما در همه اين تصرفات، مطلقاً مجاز هستيد.

س545_ كسانى كه كشاورز هستند براى فرار از زكات، خرما يا كشمش را كه هنوز خشك نشده زود مى فروشند و اگر در آن حال، تخمين بزنند خشك باشند با حد نصاب مى رسد آيا كار آنان جايز است يا نه و زكات ساقط مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; فروش اجناس، قبل از تعلق زكات; موجب عدم تعلق زكات مى شود.

س546_ آيا صدقه را اعم از واجب و مستحب به قصد خود و يا عوض ميتى مى دهد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س547_ آيا مخارج كشاورزى جزء مؤونه است و يا بعد از خارج كردن مصارف بايد زكات را بدهيم؟

ج _ باسمه تعالى; مخارج كشاورزى به نسبت زكات آن كم مى شود. مثلا اگر يكى از غلات اربعه به حد نصاب برسد و مخارج آن به مقدارى باشد كه اگر از آن خارج شود; بقيه از نصاب كمتر مى شود لازم است از مابقى داده شود. نهايتاً نسبت زكات كمتر از بيست يك و يا ده يك

داده مى شود.

س548_ پرداخت مظالم به خود مستحق چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س549_ شخصى مى تواند زكات و يا زكات فطره خود را به اولاد خود كه در مدارس دولتى درس مى خواند بدهند؟

ج _ باسمه تعالى; در زايد نفقه واجبه بلى.

س550_ كاه گندم موقع دادن زكات چطور حساب مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; قيمت كاه را از مخارج كم مى كنند.

س551_ رفتن به منازل اشخاصى كه خمس و زكات نمى دهند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

احكام حج

س552_ شخصى كه به حج عمره مفرده رفته و در مسجد شجره محرم شد و در مكه طواف عمره فرموده را با چرخ طواف داده اند سپس نماز طواف خوانده و ديگرى او را سعى داده بعد تقصير كرده از لباس احرام بيرون آمده طواف نسا را هم ديگرى بدون لباس احرام با لباس دوخته مجدداً با زحمت طواف و سعى را بدون چرخ انجام داده آيا اين عمل از او صحيح مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; عمره و طواف و سعى اوّلى صحيح مى باشد. اگر هم شبهه اى داشته; طواف و سعى دوم صحيح بوده و چون عمداً لباس احرام را ترك ننموده; چيزى از كفارات بر او نيست. به هرحال عمره اش صحيح است.

س553_ تراشيدن سر لازم است يا تقصير كافى است اگر كسى نخواهد سرش را بتراشد آيا اشكالى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نتراشيدن اشكال ندارد و تقصير مجزى است.

س554_ آيا زائر مى تواند در كنار عمره و حج طواف مستحبى براى پدر و مادر خود بجا آورد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند.

س555_

آيا زائر در مكه و مدينه نماز را كامل بخواند يا شكسته؟

ج _ باسمه تعالى; مختار است به هر نحو بخواند مجزى و صحيح است.

س556_ اگر زائر در مكه و مدينه با آن ها نماز جماعت بخواند آيا اعاده لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى اعاده لازم است.

س557_ آيا زائر مى تواند از ناحيه خودش در كنار عمره و حج عمره مستحبى هم به جا آورد؟

ج _ باسمه تعالى; به جا نياوردن بهتر است.

س558_ افراد براى تشرف به مكه معظمه قبلا بايد پول به حساب سازمان حج و زيارت واريز نمايند و برحسب قرعه كشى در سال هاى بعد مشرف مى شوند، پرداخت خمس وجوه واريز شده به حساب مذكور در كدام يك از حالات زير واجب است؟

الف: حج واجب و در همان سال اول مشرف مى شود.

ب: حج واجب و در سال هاى بعد مشرف مى شود.

ج: حج و يا عمره مستحبى است و در همان سال اول مشرف مى شود.

د: حج يا عمره مستحبى است و در سال هاى بعد مشرف مى گردد.

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه در وسط سال خمس به حج واجب يا مستحب و يا عمره مشرف شود; خمس وجوه واريز شده واجب نيست و اگر بعد از سال اول باشد در جميع فروض، خمس واجب است و چنانچه نوبت حج يا عمره خود را در سال هاى بعد بفروشد خمس قيمت دريافتى واجب است و اين در صورتى است كه شرايط ديگر خمس _ كه يكى از آن ها زيادى بر مونه سال است _ موجود باشد. خلاصه حكم ارباح مكاسب را دارد.

س559_ راجع به

قربانى كردن چون چندين سال است كه زائر خودش نمى تواند در ذبح قربانى شركت بنمايد و مديران گروه اعلام مى دارند از طرف زائران بايد به قصابان نيابت بدهند تا قربانى بكند آيا اشكال دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه نائب شيعه و مورد اطيمنان است اشكال ندارد.

س560_ فيشى كه مردم براى رفتن حج مى گيرند سازمان حج در حين صدرو فيش شرط مى كند كه هركس فيش را بفروشد بايد به خود سازمان حج بفروشد فروش به ديگرى مجاز نيست. آيا چنين شرط سائق در صورتى كه علقه و ربطى در بين صاحب فيش و سازمان نمانده؟

ج _ باسمه تعالى; چنين شرطى واجب الوفاء نيست. چون شرط ضمن عقد، لازم الوفاء است.

س561_ حجاج در دهم ذى حجه در مكه قربانى مى كنند آيا مى توانند اين قربانى را در وطن خود انجام دهند؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى توانند.

س562_ كسى كه به حج رفته و نماز طواف را از ياد برده و به وطن خود برگشت چه تكليفى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مخير است بين آنكه نائب بگيرد تا در مكه به جاى آورده شود و يا اين كه در همان محلى كه يادش آمده به جا آورد و يا خودش برگردد و در مقام به جا آورد.

س563_ آيا نماز طواف بر زن هم واجب است و اگر واجب است و به جا نياورد شوهرش بر او حرام مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، واجب است و در خصوص طواف نساء، شوهر حلال نمى شود مگر بعد از نماز.

س564_ آيا حجاج بايد حتماً در احرام لباس سفيد بپوشند؟

ج _ باسمه

تعالى; خير، لازم نيست; ولى بهتر است در لباس سياه نباشد.

س565_ شخصى غسل جنابت را فراموش كرده پس از انجام حج تمتع و مراجعت به وطن به يادش مى آيد. نظر مبارك نسبت به اعمال اين شخص چيست مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه براى احرام يا دخول حرم غسل نموده، صحيح است و اگر هيچ غسلى انجام نداده، طواف و نماز آن باطل است و بايد در صورت امكان برگردد و خودش انجام دهد و الا نائب بگيرد و انجام دهد.

س566_ زنى نود ساله ام، هفتاد و پنج سال قبل ازدواج نموده و صداق من در آن زمان مبلغ سيصد و پنجاه تومان نقره كه پول رايج آن وقت بوده بر ذمه شوهرم مى باشد، 15 سال بعد از ازدواج پدرم فوت نموده و مقدار 10 هكتار زمين به من ارث رسيده و قريب 10 سال است شوهرم فوت نموده و بعد از وفات ايشان پسرم از دنيا رفته و حدود چهار ميليون تومان پول نقد و ارزش زمين از پسرم به ارث برده ام و مدتى است به علت كهولت سن ناتوان گشته و راه رفتن برايم مشكل است آيا با اين كيفيت، من مستطيع هستيم يا خير؟ در صورت استطاعت مالى آيا استطاعت بدنى هم شرط است و من مى توانم جهت اعمال حج نائب بگيرم يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با خصوصياتى كه نوشته ايد در صورتى كه قدرت انجام حج نداشته باشيد نائب گرفتن بر شما واجب است و اگر تمكن داريد جايز نيست.

س567_ شخصى با همسر و فرزند شيرخوارش براى اعمال حج و عمره عازم مكه مكرمه شده لذا

در طواف خانه كعبه اجباراً شوهر و همسر فرزند را با خود به طواف مى برند بعد از اتمام طواف متوجه مى گردند كودك جايش را خيس كرده البته رطوبت نجاست با بدن و لباس طواف كننده تماس پيدا نكرده اين طواف چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; طواف صحيح است و اشكال ندارد.

س568_ كسى جهت رفتن به حج به بانك پول واريز مى نمايد و قبل از درآمدن نام او، فوت مى نمايد آيا حج نيابى بر آن ميت لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حج نيابى بر آن ميت لازم نيست.

س569_ اگر كسى در حال احرام به علت شدت تابش آفتاب يا باد و باران شديد مضطر شده و سوار ماشين سقف دار بشود آيا كفاره تظليل دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى كفاره تظليل دارد.

س570_ آيا نماز طواف را مى شود به جماعت خواند؟

ج _ باسمه تعالى; نمى شود.

س571_ اگر كسى مديون است و طلبكار، دين را طلب مى كند و متمكن از اداء دين هست ولى دين را اداء نمى كند براى حج به مكه تمتع مى رود آيا حجش صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; ادا نكردن دين خلاف شرع است و واجب است آن را اداء كند; ولى حج او صحيح است.

س572_ اگر كسى عمداً در حج قربانى نكشد حج وى چه صورت دارد؟ اشتباهاً نكشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; تا آخر ذى الحجه وقت باقى است و اگر عمداً از روز سيزدهم تأخير بيندازد; معصيت كرده و اگر تا آن وقت هم ذبح نكرد; سال ديگر بايد ذبح كند.

س573_ اگر كسى مستطيع باشد لكن فقرائى هم در

محل سكونتش زندگى مى كنند آيا شخص مستطيع مى تواند پول حج واجب را به فقراء بدهد و به حج نرود و اگر كسى براى تهيه جهيزيه فقير پول حج را بدهد مسئله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند; بايد حج برود.

س574_ ثلث قربانى كه در منى بايد به فقرا برسد و در منى ممكن نيست و قبل از رفتن به مكه نسبت به سهم فقير از فقير اجازه گرفته مى شود آيا بعد از برگشتن از مكه بايد پول ثلث را به فقير داد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست از فقرا اجازه بگيرد ولى اگر اين كار را كرد و در آنجا وكالتاً از فقير قبض كرد و به ثلث قيمت معامله كرد بايد پس از برگشتن يا قبل از آن پول را به همان فقير بدهد.

(ت) س575_ اگر كسى را براى حج اجير گرفته اند براى سال معين بعد از آن خود او استطاعت مالى پيدا كرده آيا حج آن سال را بايد از ناحيه اجير كننده برود يا از خود نايب و بايد از طرف خود حج را انجام دهد؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض سئوال بايد از طرف خودش به مكه رود.

س576_ اگر زن استطاعت مالى پيدا كرده لكن محرم همراه ندارد كه با او برود آيا حج از او ساقط مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ساقط نمى شود.

س577_ اگر كسى نائب از حج براى ميتى بود و خودش در همان سال مستطيع شد اما اجاره مطلق بود و اين نائب مى تواند فقط يك سال برود آيا حج خود يا حج نيابتى را انجام

بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض سئوال، اجاره باطل مى شود و بايد از طرف خودش حج را انجام دهد.

س578_ آيا شخص مستطيع مى تواند مال خود را به اولاد خود هبه كند به حدى كه از استطاعت بيفتد در صورت جهل حكم مسئله چه مى شود و اگر بعداً متوجه شد آيا مى تواند مال هبه را پس بگيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در قبل از تمكن رفتن به حج و خروج به سوى آن و قبل از ماه حج هبه جايز است و در بقيه صور جايز نيست در مورد عدم جواز مى تواند مال هبه شده را پس بگيرد.

س579_ آيا كسى كه استطاعت مالى پيدا كرده لكن قبل از موسم حج در موارد مستحبى مال را مصرف نموده است چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر قبل از مال شوال مصرف كند و بعد از آن تمكن مالى براى سفر حج نداشته باشد; حج برايش واجب نيست والا واجب است.

س580_ شخصى به وسيله فيش بانكى پدرش براى نيابت از ايشان به حج مى رود و در ميقات خودش مستطيع مى شود در صورتى كه بدون اين فيش نمى دانست برود حج نيابتى مقدم است يا خودش؟

ج _ باسمه تعالى; بايد حج نيابتى را انجام دهد.

س581_ كسى براى حج واجب نام نويسى كرده و بعد مرده است، وراث براى رفتن به مكه اختلاف دارند آيا پسر بزرگ اولويت دارد يا نه اگر پسر بزرگ ادعا كند پدرم به من واگذار كرده و مدرك نداشته باشد چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; خير اولويت ندارد.

س582_ شخصى براى رفتن زيارت عتبات قرض مى كند بعد

از اداء قرض حج واجب مى شود يا نه و حال آنكه مخارج زيارت برابر مخارج حج يا زياده شده باشد؟

ج _ باسمه تعالى; مخارج زيارت كم باشد يا زياد، فرق نمى كند. چنانچه بعد از اداء دين استطاعت دارد; حج واجب مى شود و نمى تواند به زيارت برود و اگر قبل از استطاعت رفته است; مجزى از حج نيست.

س583_ آيا مى شود طواف را چه واجب چه مستحب براى اداى حاجت مؤمن قطع كرد؟

ج _ باسمه تعالى; در طواف مستحب مطلقاً جايز است و باقيمانده را بعد از قضاى حاجت مؤمن تمام مى كند و قطع طواف واجب، قبل از شوط چهار جايز نيست و اگر قطع كند بايد از اول اعاده كند; ولى بعد از چهار شوط جايز است.

س584_ شخصى چند سال قبل براى حج ثبت نام كرده و امسال نوبتش شده فعلا پول رفت و آمد و واريزى به سازمان حج و ساير مخارج را ندارد و قبلا مستطيع بوده آيا واجب است به حج برود؟ يا مى تواند فيش را بفروشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قبلا از هر جهت استطاعت داشته، به هر نحو كه ممكن است بايد به حج برود و اگر استطاعت نداشته، واجب نيست و مى تواند فيش را بفروشد و اگر قبلا فقط استطاعت مالى داشته است، چون فعلا استطاعت ندارد; حج واجب نيست و مى تواند فيش را بفروشد.

س585_ كسى مستطيع است ولى به حج نرود و وصيت هم براى حج نكند اين شخص كافر مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; كسى در دنيا با ترك واجب كافر نمى شود و بايد براى حج،

ولو وصيت نكرده باشد; نائب بگيرند و با عدم وصيت حج ميقاتى كافى است و حج بلدى لازم نيست.

س586_ آيا نماز طواف را مى شود به جماعت خواند؟

ج _ باسمه تعالى; نمى شود.

(ت) س587_ اگر كسى مستطيع باشد ولى پول حجش را به يك نفر مستحق بدهد كه نياز مبرم دارد آيا ذمه برى هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; برى نيست بلكه بايد به حج برود.

س588_ حاجى براى اعمال حج عمره در خصوص سعى صفا و مروه را كه بايد هفت بار بپيمايد اشتباهاً چهارده مرتبه پيموده به تصور اين كه رفت و برگشت را يك مرتبه حساب مى كرده حكم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حج و عمره صحيح است.

س589_ آيا خنثى مشكل براى مناسك حج و همچنين بالنسبة به حجاب اعمال مرد و يا زن را انجام بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر علامات ظاهره مثل ريش، جماع، حيض، پستان و حمل و... مشاكل باشد; تكليف روشن است والا سه علامت براى تشخيص مرد بودن يا زن بودن در اخبار ذكر شده كه بايد به آن ها رجوع كرد.

س590_ يك زن مشرف به حجة الاسلام شده است ده روز اول را حيض و ده روز دوم را محتلم و ده روز سوم را استحاضه ديده است از نظر احكام شرعى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چون ده روز اول حيض بوده است حج مبدل به افراد مى شود و بعد از پاك شدن عمره مفرده به جا مى آورد و محتلم، اگر آب ندارد; غسل واجب نيست بلكه تيمم مى كند.

س591_ اگر كسى كه به حج مى رود در منا قربانى كند قربانى

معونة الظالمين بالظلم نمى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بايد قربانى كند; معونة الظالم نيست.

وكالت

س592_ اگر وكيلى، طبق متن وكالتنامه كه از جانب موكل مشخص شده است پيش نرفته و ترتيب و مراحل و سلسله مراتب انجام وكالت را رعايت ننمايد و صرفاً به دلخواه خود قسمتى از انجام آن را مدعى باشد در صورتى كه آن قسمت مؤخر بر ديگر مقدمات باشد و موكل نيز به هيچ وجه راضى به اين گونه عمل وكيل نبوده و نباشد انجام اين گونه وكالت _ كه متن آن مبنى بر طى سلسله مراتب فوق الذكر كاملا صريح و بدون ابهام باشد _ از جانب وكيل مورد شرعى را به دنبال داشته باشد نهايتاً آيا نتايج اين امر شرعى كه ادعا شده است وكيل انجام داده صحيح و شرعى مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه وكالت مشروط به رعايت مراتب باشد; عمل، بدون مراعات شرط، ممضى نيست.

س593_ در وكالتنامه مذكور اينجانب به همسرم وكالت در مورد طلاق (كه البته به صورت مستقل انشاء شده و عقد خارج لازمى نبوده است _ داده بودم، بر اساس مندرجات آن كه كاملا واضح است (رونوشت به ضميمه تقديم مى گردد) از ابتدا بايستى ترتيبات و مراحل آن را رعايت مى نمود، يعنى با مراجعه به دادگاه خانواده و تقديم دادخواست طلاق از طرف موكل، دريافت حكم طلاق اعم از رجعى يا خلعى، حضور در دفترخانه رسمى طلاق اقدام به ثبت آن و بذل مهريه يا اقرار به وصولش، با حضور شهود و معرفى نيابت و وكالت در اجراى صيغه طلاق را انجام بدهند. ايشان متأسفانه بدون رعايت ترتيب منطقى

تمامى موارد فوق (كه عرف حاكم بر جامعه نيز مويد آن است) على رغم نص صريح وكالت و ميل موكل، مدعى است آخرين قسمت آن را انجام داده است بدين ترتيب كه فقط صيغه شرعى طلاق را (بدون انجام مراحل قبلى) انجام داده است و اقدام به جارى نمودن آن كرده است يعنى عدول از چارچوب تعيين شده در وكالت با عنايت به توضيحات فوق آيا شرعاً وى همسر اين جناب مى باشد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با خصوصياتى كه نوشته ايد طلاق جارى شده بدون رعايت مراتب ذكر شده مى باشد و صحيح نيست; چون مورد وكالت نبوده است و او همسر شما است.

س594_ اگر در عقد وكالت شرط كند بلاعزل باشد با اين كه ماهيت وكالت از عقود جايزه است، اين شرط نافذ مى شود يا نه و آيا موكل حق تخلف شرط را دارد و آيا عزل نافذ خواهد بود يا نه و آيا عبارت «وكالت بلاعزل دارم» و عبارت «وكالت دادم شرط عدم عزل» فرق مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; عقد وكالت به مقتضاى اخبار خاصه از طرف موكل خاصه جايز است والا مقتضاى عمومات لزوم عقود، عدم جواز است، چون اگر عدم عزل را شرط كند اخبار خاصه آنجا را نمى گيرد; بنابراين وكالت لازم مى شود. ولى چنانچه شرط نتيجه نمايد و بگويد به شرط عدم الانعزال، شرطى است خلاف كتاب و سنت و باطل است و هم چنين است اگر بگويد وكالت بلاعزل دادم در صورتى كه بلاعزل به عنوان شرط نباشد.

س595_ اگر عقد وكالت مطلق بود; به چه مقدار از زمان انصراف دارد آيا مدام العمر

خواهد بود به خصوص اگر قيد بلاعزل را ذكر كرده باشد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مادام عمر الموكل او الوكيل.

س596_ آيا زن مى تواند در عقد نكاح شرط كند هر وقت شوهر بداخلاقى كرد و قابل تحمل نبود وكالت داشته باشد براى طلاق خود آيا اين شرط و وكالت صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است.

احكام قضا

س597_ آيا زن مى تواند در قضاوت و حكم بين متخاصمين، قاضى شود؟

ج _ باسمه تعالى; قضاوت، به معنى حكم لاحد المتخاصمين على أنه حكم الله تعالى و به عنوان الولاية الثابتة من قبل حجة الله(عليه السلام) مختص به رجال است و زن نمى تواند قاضى شود ولى در حكم به غير اين عنوان، مانند حكم قضاة منصوب از قبل سلاطين، جور مانعى ندارد زن قاضى شود. ولى بايد رعايت كند كه اگر حكم مى كند بر او به علم يا بشهادة عدلين ثابت بشود.

س598_ چنانچه نزاعى بين دو نفر يكى شيعه و ديگرى سنى باشد چگونه بايد حكم نمود؟

ج _ باسمه تعالى; بايد بر طبق حكم شرعى كه همان حكم شيعه است حكم نمود.

س599_ آيا قضاوت غير مجتهد مأذون از مجتهد در زمان غيبت جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; حكم كردن جايز نيست; ولى بازجويى مانعى ندارد.

س600_ در صورتى كه قبل از اثبات زنا توسط ادلة شرعيه قاضى اظهار علم به وقوع زنا بنمايد و در جرايد آن را رسماً اعلام نمايد آيا مورد از موارد جرح قاضى به دليل زوال صفات لازمه در قاضى از جمله عدالت مى شود يا نه؟ در صورتى كه چنين قاضى حكم صادر كند شرعاً حكم وى لازم

الاتباع است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عدالت قاضى ثابت باشد و قاضى بتواند با علم خود اجراء حد نمايد; چنين اظهارى موجب سقوط از عدالت نيست. بلى، چنانچه علم نداشته باشد يا علم او مجوز اجراى حد نباشد; اظهار در جرايد موجب سقوط عدالت مى شود و حكم او لازم الاتباع نيست.

س601_ در صورت خيانت و عدم صلاحيت ولى قهرى به خاطر عدم پرداخت نفقه و خيانت در اموال صغار و... آيا ولى قهرى قابل عزل مى باشد يا نه؟ و در صورت قابل بودن آيا مى توان مادر صغار را جانشين او كرد؟ يا به عنوان قيم انتخاب گردد و اين در صورتى است كه قانون مدنى در اين گونه موارد ضم امين را در نظر گرفته و اين در حالى است كه در بحث حضانت در صورت انحطاط اخلاقى و عدم صلاحيت ولى قهرى قانون اجازه گرفتن حضانت را از وى داد؟

ج _ باسمه تعالى; ولايت ولى قهرى قابل عزل نيست ولى چون جواز تصرفاتش، مقيد است به عدم المفسده، لذا تصرفات خائنانه او ممضى نيست. بنابراين بر حاكم شرع است كه ضم امين نموده و تصرفات با نظر او باشد. اگر آن هم نشد حاكم او را از تصرفات منع مى نمايد و اجازه مى دهد كس ديگر متصدى شود. در اين دو مورد، مادر با تعيين حاكم متصدى مى شود و نقض به حق حضانت نمى شود چون آن حق است و قابل سقوط و لذا با عدم صلاحيت مى توان حق حضانت را از او گرفت.

س602_ فردى كه داراى سه فرزند صغير و كبير و 51 سال سن

مى باشد و سه بار نزد قاضى صادر كننده حكم اقرار به زناى محصنه كرده باشد:

1_ آيا قاضى صادر كننده حكم مى تواند به اعتبار اقرار چهارم متهم نزد حاكم ديگر كه دخالتى در صدور حكم ندارد وى را به حد شرعى زناى محصنه محكوم نمايد يا خير؟

2_ چنانچه اقرار متهم ناشى از رعب و وحشت انجام شده باشد آيا معتبر و نافذ خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; اولا: سه بار اقرار كافى نيست بايد چهار بار باشد. ثانياً: بايد اقرار متهم ناشى از رعب و وحشت نباشد. ثالثاً: اقرار متهم بايد نزد حاكم باشد و چون نزد حاكم سه اقرار بيشتر نكرده است حاكم نمى تواند حد زناى محصنه اجرا كند.

س603_ چاه عميق كشاورزى مربوط به روستاى 200 خانوارى كه در سال 71 وسائل و تجهيزات برقى آن به سرقت رفته در نتيجه صدها هكتار باغات و زراعات چندين ساله اهالى اين روستا به آتش بى آبى سوخته و خسارات جبران ناپذيرى به مسلمين وارد گرديده و موجب كوچ جمعى به شهرها شده، نماينده اهالى عليه سارقين و حاميان او شكايت و پيگيرى كرده ولى تاكنون رسيدگى نشده و سارقين و قاضى آزاد كننده، مجازات نشده حال طبق مدارك پيوست كه ملاحظه مى فرماييد مجموعاً حدود 2 ميليون تومان ماليات براى چاه به سرقت رفته راكد غير فعال آمده، اهالى و صاحبان چاه و باغات و زراعات سوخته مى گويند ما قدرت به پرداخت اين ماليات ناحق را نداريم در اصل 171 قانون اساسى نيز آمده، در اين صورت مقصر طبق موازين اسلامى ضامن است در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران

مى شود و در قانون مجازات اسلامى ماده 597 آمده به تأديه خسارات وارده محكوم خواهد شد، به هرحال آيا دادن اين مبلغ مذكور براى اهالى خسارات ديده لازم است يا خير؟ و گرفتن اين مبلغ براى مطالبه كنندگان نيز جايز و مشروع است يا خير؟ خلاصه آيا قاضى متخلف هم ضامن خسارات است يا خير؟ حكم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; به طورى كه راجع به آن قريه نوشته شده و با توجه به اصل 171 اهالى ضامن نيستند و دولت بايد جبران كند قاضى نيز كار خلافى انجام داده است و مقصر است. ولى وجهى بر ضمان او نمى دانم و ظاهراً مطالبه از اهالى بلا وجه است.

س604_ در مواردى كه متداعيين غير شيعه يا غير مسلمان بوده و در باب يكى از احوال شخصيه (ارث، وصيت، نكاح و طلاق) با يكديگر اختلاف داشته و به دادگاه اسلامى مراجعه كنند، آيا دادگاه مزبور صلاحيت و يا الزام به رسيدگى دارد يا خير؟ و در صورت رسيدگى، مبناى حكم قاضى، احكام اسلامى خواهد بود يا مذهب يكى از اصحاب دعوى؟ در صورت اخير اگر اصحاب دعوى داراى اديان يا مذاهب مختلف باشند ملاك حكم قاضى، مذهب كدام يك از آنان خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهر آيه كريمه (فان جائوك فاحكم بينهم او اعرض عنهم و ان تعرض عنهم فلن يضروك شيئا و ان حكمت فاحكم بينهم بالقسط) و صريح خبر ابى بصير عن الامام الباقر(عليه السلام)ان الحاكم اذا اتاه اهل التوارة و اهل الانجيل يتحاكمون اليه كان ذلك اليه ان شاء حكم فيهم و ان شاء تركهم (وسائل باب 27 من ابواب كيفية الحكم)

و روايات ديگر قاضى مخير است بين آنكه بر طبق احكام اسلامى حكم نمايد يا به قضات خودشان ارجاع دهد كه بر طبق مذاهب خودشان حكم كنند.

س605_ آيا حديث (و اختلاف امتى رحمة) صحيح است يا خير، تفسير اين حديث چيست؟

ج _ باسمه تعالى; روايتى معتبر در (وسائل كتاب قضاء باب 11 من ابواب صفات القاضى ج _ 10) هست كه امام صادق(عليه السلام)_ آن را به اين نحو معنى مى فرمايد: (انما اراد اختلافهم من البلدان لا الاختلاف فى دين الله) يعنى مراد پيغمبر از اين عبارت اين است كه از شهرها كوچ كنند و به مركز علم رفته، احكام الهى را ياد بگيرند.

س606_ شرايط قضاوت در اسلام چيست؟ آيا دانشجويانى كه پس از اتمام دوران تحصيل دانشگاهى با مدرك كارشناسى حقوق در آزمون قضات شركت نموده و بر مسند قضاوت مى نشينند و بعضاً مى توان گفت عده كثيرى از آن ها شرايط قضاوت را دارا نيستند حال معظم له آيا قضاوت اين گونه افراد را جايز مى دانيد؟ در صورت اشكال راه حل شرعى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; قاضى بايد مجتهد و عادل باشد. كسى كه واجد شرايط نيست نمى تواند قضاوت كند و راه حل شرعى آن اين است كه وقتى مقدمات انجام گرفت هنگام حكم به يك مجتهد رجوع كند و او حكم كند.

س607_ آيا قضات محاكم با توجه به پيشرفت هاى علمى پزشكى قانونى مى توانند به استناد نظرات آنان از باب يكى از طرق اثبات صدور حكم نمايد يا خير.

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه علم پيدا كنند، مى توانند.

س608_ آيا در منصب قضا غير مجتهد مى تواند

قرار بگيرد.

ج _ باسمه تعالى; خير، نمى تواند.

حقوق

س609_ پدرم چند سال پيش فوت نموده، مادر و دو خواهرم در شهرستان زندگى مى كنند. شوهرم ماهانه مبالغى را جهت خرجى به بنده مى دهد و ديگر نمى پرسد كه با آن پول چه چيزى خريده ام. آيا بدون اين كه به همسرم اطلاع دهم مى توانم از آن پول هديه اى براى مادر يا خواهرانم بخرم يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه بدانيد شوهرتان راضى است; اشكال ندارد و گفتن هم لازم نيست.

س610_ بر روى نوارهاى كاست و CDها نوشته شده است هرگونه كپى و تكثير شرعاً حرام است حال اگر فرض كنيم كپى و تكثير حرام باشد. در اين مسئله 2 صورت قابل تصور مى باشد: 1_ كسى كه به صورت غير شرعى كپى و تكثير مى كند 2_ مشترى CDها را به صورت غير شرعى تكثير مى كند آيا مشترى هم چيزى را ضامن مى باشد (گناهكار به حساب مى آيد يا نه)؟

ج _ باسمه تعالى; آنچه جمع شده است مال فروشنده مى باشد و مى تواند از تكثير آن نهى نمايد و چنانچه نهى كرد; جايز نيست و مشترى مالك نمى شود. ولى وجهى بر عدم جواز گوش دادن ديگران به آن نمى دانم.

س611_ در شهرستان بابل فشار آب لوله كشى شده كم مى باشد و به همين جهت بيش از نيمى از مردم از پمپ آب استفاده مى كنند به طورى كه اگر در منازل از پمپ آب استفاده نشود در طول روز ساعت هاى مديدى(9 _ 10) ساعت آب يافت نمى شود حال در پشت قبض هاى آبى

كه براى صورت حساب آب به منازل توسط اداره آب فرستاده مى شود نوشته (استفاده از پمپ ممنوع است). با توجه به اين كه در صورت استفاده از پمپ آب پول را تمام و كمال پرداخت مى نماييم; لطفاً بفرماييد آيا غسل و وضوى ما درست و صحيح است و به تبع آن نماز و روزه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قانون به مضمون ذكر شده در سئوال از طرف كسانى كه آب در اختيار آن ها است جعل شده است تخلف جايز نيست.

س612_ آيا همسايه حق دارد در مرز مشترك زمين زراعى يا مسكونى در روستا بدون فاصله درخت كارى كند; در صورتى كه درخت با شاخه هايش مزاحم كشت و زرع يا رشد درخت همسايه شود؟

ج _ باسمه تعالى; حق ندارد.

س613_ آيا خوردن ميوه هاى درختان سر راه عمومى جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر درخت ميوه در معرض عمومى باشد و كسانى كه از آنجا عبور مى كنند براى خوردن همان جا از درخت بچينند; اشكال ندارد و جايز است.

س614_ در صورت عدم تمكين همسر عقدى نسبت به رفتن به منزل شوهر، اگر شوهر او را به اجبار به همراه خود ببرد آيا اين عمل آدم ربايى محسوب مى شود؟ در صورت صدق عنوان، آيا آدم ربايى مشمول احكام سرقت است يا حكم ديگرى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حق شوهر است و آدم ربايى نيست و آدم ربايى حكم سرقت ندارد.

س615_ شخصى در كنار ساختمان شخصى ديگر، باغ درست كرده درخت هاى آن باغ شاخه انداخته به عمارت مزبور و خسارت وارد كرده است آيا جلو درخت ها را مى شود گرفت و

خساراتى كه وارد كرده مى شود گرفت يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جلوى شاخه ها را مى توان گرفت و خسارات وارده را هم مى شود گرفت.

س616_ لطفاً فتواى خود را در مورد درخت ميوه اى كه شاخه هاى آن از ديوار باغ بيرون آمده و رضايت صاحب درخت محرز نيست كه آيا مى توان از ميوه ها چيد يا از ميوه هاى ريخته شده روى زمين برداشت مرقوم بفرماييد. ضمناً حكم درخت هاى ميوه اى كه شاخه هاى آن ها بر سر شارع عموم و يا خصوص قرار دارد و عام و خاص عبور مى كنند; نسبت به چيدن ميوه ها از درخت و يا برداشتن ميوه ها از روى زمين كه توسط باد و امثال آن ريخته شده، چيست؟ آيا شخص عابر مى تواند ميوه ريخته شده را بردارد يا از درخت بچيند با اين كه رضايت صاحب درخت معلوم نيست؟

ج _ باسمه تعالى; كسى چه از شارع عام چه از شارع خاص عبود كند جايز است از ميوه هاى شاخه هاى باغى كه از ديوار آن بيرون آمده بچيند و بخورد ولو با كراهت مالك. البته با لحاظ شرايطى:

1_ عبور به آن محل براى چيدن ميوه و خوردن آن نباشد بلكه براى مقصد ديگرى باشد و راه منحصر باشد يا راه ديگر هم باشد مهم نيست ولى آن راه را اختيار كند براى خوردن ميوه و الا اگر فقط براى خوردن ميوه برود خوردن جايز نيست مگر با احراز رضايت صاحب ملك.

2_ چيزى از ميوه ها را برندارد. مثلا ببرد در خانه بخورد.

3_ از ميوه شاخه داخل باغ نباشد والله العالم.

س617_ حق

التأليف چه حكمى دارد و آيا مى توان بدون اجازه مؤلّف كتاب را چاپ كرد؟

ج _ باسمه تعالى; حق التأليف ثابت است و چاپ كردن كتاب بدون نظر مؤلف آن جايز نيست.

س618_ اگر كسى بميرد و دختر صغيره اى داشته باشد; با اين كه نمى توان قبل از تمام شدن هفت سال دختر، او را از مادرش جدا كرد; اگر زن بعد از عده وفات بخواهد شوهر بكند آيا مى تواند دختر صغيره را تحويل جد پدرى دختر بدهد و اگر جد پدرى نداشته باشد تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى تواند از حق نگهدارى بچه صرف نظر كند به ديگرى واگذار كند.

س619_ رد مظالم با مجهول المالك چه فرقى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مظالم آن است كه مالى از باب تعدى به ديگران بر ذمه شخص مى آيد و اما مجهول المالك آن چيزى است كه مالكش معلوم نيست.

س620_ صحبت كردن در جايى كه كسى خواب است مزاحمت مى شود در صورت حرمت، از باب ايذاء مى باشد يا تصرف در حق و غصب حق خواب و تصرف در حق در اين مورد موضوع پيدا مى كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تصرف محرّم و يا غصب نيست و مزاحمت با خواب كسى، فى نفسه حرام نيست. مگر آن كه عنوان ايذاء و اضرار بر آن منطبق شود كه در آن صورت جايز نيست.

س621_ آيا حبس كردن شخص آزاد و حرّ حرمتش از باب ايذاء است يا تصرف در حدود؟ آيا ضامن مدت حبس مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ضامن نيست. ولى سلب كردن آزادى كسى حتى بدون ايذاء او، حرام

است.

س622_ چشمه آبى است در روستايى كه مردم آن روستا براى زندگى خود و باغات و مسجد و حمام و مدرسه استفاده مى كنند بعضى ها از روستا كوچ كرده و سهم آب خود را فروخته اند و چون چند سالى است كه خشك سالى است آب كم است براى حمام بعضى ها آب نمى دهند آيا رضايت آن ها شرط است يا خير و بدون رضايت آن ها از آب مى شود براى حمام استفاده كرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; نظر به اين كه سال هاى متمادى، آب اين آبادى منحصر به اين آب بوده و همه از حمام استفاده مى كرده اند _ اگر چه صاحب بعضى از باغات صغير يا مجنون بوده يا راضى نبوده، _ معلوم مى شود; معاملات واقع بر آب به اين شرط ضمنى بوده است كه به حمام داده شود. بنابراين اشكال ندارد و آن ها هم بايد آب بدهند و چه خوب است كسانى كه مالك هستند توجه نمايند كه اين گونه آب دادن به حمام در پيش خدا ارزش بسيارى دارد و خير دنيا و آخرت در آن است. فكر مى كنم اگر برادران مسلمان به ارزش اين عمل توجه كنند بدون ترديد در آب دادن از ديگران پيشى مى گيرند خداوند به همه آنان توفيق خدمت به مردم و رفع مشكلات آنان را بدهد.

س623_ اگر چنانچه شهيدى ضمانت كسى را كرده باشد بايد رفع ضمان از او شود تا در قيامت گرفتار نشود يا آنكه براى شهيد ديگر رفع ضمان شده است؟

ج _ باسمه تعالى; شهادت، رافع ضمان نيست. چنانچه پول دارد; بايد رفع

ضمان بشود والا در آن دنيا خداوند تبارك و تعالى به نحوى تلافى مى نمايد. روايتى است كه امام(عليه السلام)مى فرمايد: شهيدى براى سه درهم كه به يك يهودى بدهكار بوده است را مى شود در كنار درب بهشت نگاه داشت به هرحال براى سعادت ابدى شهادت، به تنهايى با فرض تمام گناهان انجام داده، كافى نيست.

س624_ اگر پول بليط قطار و امثال آن را ندهد آيا فعل حرام انجام داده و ضامن است؟ در صورت ضمان رفع ضمان چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; مسلماً ضامن است. چون متعلق به دولت است و رفع ضمان آن، دادن پول به متصديان امر است.

س625_ همسايه اى در مرز مشترك مزروعى همسايه اش درختكارى مى كند كه ساقه و شاخه هاى درخت او در فضاى زمين همسايه سايه افكنده و مانع از رشد زراعت مى شود آيا همسايه ديگر مى تواند مانع و جلوگيرى نمايد؟ مثلا شاخه هاى درخت را بِبُرد يا خير. فاصله درخت با مرز چه مقدار لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شاخه هاى درخت در فضاى ملك اين شخص باشد مى تواند ممانعت كند و چنانچه او شاخه را برنگرداند خودش مى تواند آن را برگرداند و چنانچه نتوانست برگرداند; مى تواند شاخه را قطع كند البته احتياطاً از حاكم شرع اجازه بگيرد و فاصله بين درخت و مرز، لازم نيست فقط بايد ريشه و شاخه درخت در ملك غير نرود.

س626_ اگر كسى پدر و مادرش بميرند و جده پدرى و جده مادرى داشته باشند و عمو و دايى نيز داشته باشند كفالت طفل با چه كسى است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پدر و

مادر بميرند; حضانت با خاله است. اگر نبود يا قبول نكرد; با جد است. اگر نبود با وصى والا با حاكم شرع و اگر آن هم نبود به حسب مراتب ارث با ارحام است.

س627_ اگر كسى خودش را بيمه كند بعد تصادف كند و بميرد و با مردن شخص مذكور آيا پولى كه بيمه به وارث شخص مذكور مى پردازد حلال است يا نه؟ (ميت در حال حيات هر سال مبلغى بلاعوض به عنوان حق بيمه به اداره بيمه پرداخت كرده است).

ج _ باسمه تعالى; حلال است.

س628_ كارخانه اى كه سهميه از دولت جهت مصرف در موارد توليدى دارد و اين سهميه جهت مصرف در مواد تركيبى توليدات كارخانه است. آيا مى تواند اين سهميه و يا مقدارى از اين سهميه، يا اضافى سهميه را به صورت آزاد به فروش برساند؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س629_ لطفاً يك پندى در مورد دوستى و دوستدارى بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; امام سجاد(عليه السلام)در رساله حقوق چنين مى فرمايد _ و اما حق الصاحب فان تصحبه بالتفضيل و الانصاف و تكرمه كما يكرمك و لا تدعه سبق الى مكرمة فان سبق كافأته و توده كما يودك و تزجره عما يهم به من معصية الله و كن عليه رحمة. ترجمه: حقوق رفيق اين است كه اگر با او رفاقت مى كنى; با احترام و انصاف با او رفتار كن; او را محترم بشمار همان طوى كه دوست دارى او تو را محترم بشمارد; از صميم قلب به هم علاقه مند باشيد و او را از كارهاى معصيت باز دار و براى وى رحمت باش.

امام(عليه السلام)مى فرمايد: و اطلب مواخاة

الاتقياء ولو فى ظلمات الارض و ان افنيت عمرك فى طلبهم... با پرهيزكاران دوست باش اگرچه در تاريكى زمين براى پيدا كردنشان تلاش كنى و يا همه عمر خود را در اين راه از دست بدهى. دوستى با آنان بزرگ ترين نعمت خداوند بر توست.

حدود و تعزيرات

س630_ آيا در معنى تعزيرات قائل به موارد خاصى هستيد يا هر چيز و هر مؤسسه اى كه حالت اصلاحى و بازدارندگى داشته باشد و در منع افراد از بزه اثر بخش باشد آن ها را مجرى حكم تعزير مى دانيد؟

ج _ باسمه تعالى; تعيين تعزير با مجتهد جامع الشرايط است; ولى مؤسسات مى توانند با اجازه او مجرى تعزير باشند.

س631_ به غير از حدود و تعزيرات كه از طرف شارع بيان شده تعيين حكم ديگر مسائل توسط قاضى چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; براى هر محرّمى از محرّمات الهيه اگر حد تعيين نشده باشد تعزير تعيين مى شود و مقدار آن موكول به نظر حاكم شرع است.

س632_ با توجه به اين كه در سنين كمتر از 18 سال كودكان و نوجوانان به آنچنان رشد عقلى و فكرى نرسيده باشند و به يك معنى مستحق توجه و كمك ويژه اى هستند تا بتوانند نقش خود را در جامعه ايفا كنند و با توجه به وضعيت زندان هاى فعلى كه افراد در اين سنين مسلماً در معرض آسيب و تأثيرات منفى زندانيان قرار مى گيرند. و امروزه دنيا به اين فكر افتاده با تهيه كنوانسيون حقوق كودك كه مورد پذيرش بيش از 186 كشور جهان نيز قرار گرفته و ايران نيز در سنوات اخير با حق شرط به اين قانون پيوسته

كه نظام دادرسى ويژه اى را براى افراد كمتر از 18 سال اعمال نمايد و در آن سيستم عمدتاً از نظام جايگزينى استفاده مى شود به نظر شما با توجه به وسعت اختيارات قضات در تعزيرات آيا مى توان نظام دادرسى ويژه اى براى آنان ترتيب داد تا در مواردى تعزيرى از يك نظام جايگزينى كه در ترميم شخصيت آسيب ديده آن ها مؤثر است استفاده نمود مثلا: به توبيخ شفاهى اكتفا نمود يا متهم را به يك مؤسسه تخصصى با مربيان اجتماعى كه براى اين منظور هستند فرستاد يا به يك مؤسسه پزشكى تربيتى بر اساس توصيه يك پزشك واجد شرائط براى انجام تربيت صحيح فرستاد يا صرفاً به جريمه نقدى اكتفا كرد يا به كار اجبارى بدون حقوق به نفع مؤسسات و انجمن هاى حقوقى عمومى زير نظر قاضى محكوم كرد و يا به هر شيوه جديدى كه در ساختار شخصيتى آنان نقش مؤثرى داشته باشد و حالت بازدارندگى خود را نيز حفظ كند حكم كرد؟

ج _ باسمه تعالى; در جرائمى كه شارع مقدس جريمه خاصى تعيين نموده; نمى شود تصرف كرد; در موارد ديگر _ كه فقهاء فتوا به تعزيرات داده اند و در روايات گاهى به تعزيرات و گاهى به تأديب تعبير شده است _ منوط به نظر مجتهد است.

س633_ اگر شخصى به عينه ببيند كه كسى شراب مى خورد آيا مى تواند حد شرعى جارى كند اگر اين كار را انجام ندهد آيا معصيت نموده است؟

ج _ باسمه تعالى; اجراى حد بايد با نظر مجتهد جامع الشرايط باشد و كسى نمى تواند اجراى حد نمايد زيرا حاكم بايد شرايط را

رعايت بكند.

رشوه

س634_ رشوه در اصطلاح يعنى چه و اگر كسى براى رسيدن به حق رشوه و هدايا بدهد اين كار جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; رشوه عبارت است از پولى كه به قاضى شرع داده شود تا برخلاف واقع، حكم كند.

س635_ نظر اسلام را در زمينه رشوه خوارى بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; رشوه مختص به باب قضاوت است.

س636_ در بعضى از اداره ها كارمندانى هستند كه تا رشوه نگيرند كارى انجام نمى دهند حالا اگر كسى مجبور باشد براى راه افتادن كارش پولى بپردازد شخص مزبور كه رشوه را اكراهاً داده است تكليفش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

بيع

س637_ اگر جنسى را دو ماهه نسيه بفروشند و چك از آن بگيرند آيا جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; درست است.

س638_ اگر كسى بگويد اين جنس را نقداً به 100 تومان و نسيه به 120 تومان مى دهم چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; دو معامله باشد اشكال ندارد ولى اگر يك معامله مردد باشد باطل است.

س639_ در صورتى كه مال يا زمينى در حدود 40 سال يا كمتر به فروش رسانده شده و بعد از گذشت مدت زمانى ابطال و فساد معامله به خاطر مستحق للغير در آمدن مبيع محرز شود آيا خريدار مى تواند ثمن مورد معامله را به روز از فروشنده بگيرد؟ و اين در حالى است كه قانون مدنى اجازه داده كه خريدار ثمن و خسارات وارده را از فروشنده بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه زمين به واسطه كارهايى كه خريدار انجام داده است ترقى قيمت پيدا كرده است و يا خساراتى را متحمل شده و خريدار نمى دانسته زمين مال فروشنده

نيست; فروشنده ضامن است و بايد تمام آن ها را بپردازد و چنانچه قيمت زمين بدون عملى، ترقى نموده و يا اين كه خريدار عالم بوده كه زمين مال فروشنده نيست نمى تواند قيمت روز را بگيرد. فقط همان مبلغى كه چهل سال قبل داده; بايد بگيرد.

س640_ خريد و فروش برخى از روزنامه ها و مجلاتى كه با استفاده از آزادى موجود در جمهورى اسلامى برخى از احكام اسلام را زير سؤال برده و يا به مقدسات انقلاب اسلامى جسارت كرده و يا بى بند و بارى و فساد را ترويج مى نمايند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; روزنامه اى كه برخى از احكام اسلام را زير سؤال ببرد و يا فساد و بى بند بارى را ترويج نمايد و يا به حضرات معصومين(عليهم السلام)جسارت نمايد; نشريه مضله است و ترويج و خريد آن جايز نيست.

س641_ اگر فروشنده جنس را به صورت نقد به خريدار بفروشد و خريدار هم در اثر سهل انگارى پول فروشنده را ندهد و تا مدت ده پانزده سال پول فروشنده را نگه دارد و در اين مدت قيمت جنس چند برابر شود آيا فروشنده مى تواند خود جنس را از خريدار مطالبه كند؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض سؤال، خيار فسخ دارد. مى تواند فسخ كند و خود جنس را تحويل بگيرد.

س642_ زيد زمينى به عمرو با متر معينى فروخته است و پول آن را گرفته بعد از متراژ كردن معلوم شد كه زمين كمتر از مقدار فروخته شده است و زيد به عده اى بدهكار است خودش از نظر دين خيلى متدين نيست ولى خانواده اش اهل نماز

روزه مى باشند آيا زيادى را كه زيد گرفته مى تواند از سهم امام حساب كند؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند.

س643_ خريد و فروش با افرادى كه كسبشان حلال مخلوط به حرام است; چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س644_ اگر شركتى وسايل نقليه يا جنس ديگرى را به اين شرط بفروشد كه مقدارى از پول آن را اول بگيرد و باقى را موقع تحويل دادن جنس، آيا معامله به اين صورت صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صحيح است.

س645_ تعويض زينت آلات زنانه طلا كه در قبال آن فروشنده بابت مرغوبيت پول مى گيرد و هكذا در انگشترهايى كه ركابشان نقره اى است موقع تعويض زيادى كه مى گيرند چه صورت دارد؟ و نيز استفاده از طلاجات و انگشترهاى نقره اى آيا در اين صورت جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س646_ فروش گوسفند و گاو و مرغ به صورت زنده چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س647_ قولنامه بدون التزام در ضمن عقد لازم، آيا لازم الوفاء است؟

ج _ باسمه تعالى; لازم الوفاء نيست.

س648_ اگر مسلمان پيش كافرى جهت خريد خوك سرمايه گذارى كند كه به كفار بفروشد يا مو بكارد و انگور آن را جهت تهيه شراب بفروشد آيا اين معامله حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; معامله جايز است.

س649_ فروشندگان طلا، بدهى خود را مدتى بعد از خريد طلا (مثلا يك ماه) پس مى دهند و با توجه به نوسانات زياد در قيمت طلا، امكان معاملات مدت دار نيز وجود ندارد. بنابراين ناچارند طلب يا بدهى خود را برحسب طلا محاسبه كنند. علاوه بر اين عيارهاى

مختلف طلا قيمت هاى مختلف دارند; مثلا يك كيلو طلاى خالص، تقريباً برابر قيمت يك و نيم كيلو طلاى 16 عيار است و با توجه به مطلبى كه به عرض رسيد مبنى بر اين كه به ناچار، طلب و بدهى را برحسب طلا محاسبه مى كنند; آيا مى توان مقدارى طلا با عيار بالاتر را با مقدارى بيش تر از طلا با عيار كمتر معاوضه كرد؟ چاره كار چيست؟

ج _ باسمه تعالى; براى فرار از ابتلاء به ربا بهترين راه اين است كه دو معامله كنند يكى اين كه، طلا را با پول بخرند و طلاى خود را با پول مقايسه بكنند كه زياد و كم آن، هيچ اشكالى پيدا نمى كند.

س650_ كسى كه ساكن شهر قم مى باشد و در آذربايجان درختان زيادى دارد و فردى در آنجا ساكن است; چند اصله درخت از او خريده و پول آن ها را داده درخت ها را بريده و برده، ولى فروشنده از قيمت معمولى آگاهى نداشته; اما خريدار سابقه خريد و فروش را داشته و حالا همين شغل را داراست. پس از تحقيق متوجه شده كه قيمت درختان بالاتر از دو برابر آن مى باشد. آيا فروشنده مى تواند از خريدار مطالبه قيمت عادلانه كند؟

ج _ باسمه تعالى; آن گونه كه نوشته ايد فروشنده، خيار غبن دارد و در صورتى كه در حين معامله، خيار غبن را ساقط نكرده باشد مى تواند معامله را بهم بزند و از خريدار بخواهد چنانچه مايل است معامله جديدى با قيمت عادلانه بنمايد.

س651_ خريدن برگه هاى ارمغان بهزيستى و هماى رحمت كه اكثر افراد به قصد خالص و قربت

خريدارى نمى نمايند آيا جايز است و آيا فرقى با بليط هاى سابق بخت آزمايى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست و فرقى با بليط بخت آزمايى ندارد.

س652_ شخصى سكته شديد مغزى مى نمايد و در مشاعر و حواس اختلال پيش مى آيد به طورى كه عملا سفيه شرعى و محجور مى گردد و اين شخص 500 هزار تومان پول داشته. همسر و يكى از فرزندان او تصميم مى گيرند خانه اى با همان پول خريدارى كنند و سند رسمى آن را به نام يكى از فرزندان ديگر ثبت كنند تا اين فرزندى كه در سن ازدواج بوده در آن سكونت نمايد. با توجه به اين كه اين شخص محجور، ولىّ خاص ندارد و همسر و فرزندان او نيز از طرف حاكم شرع يا به حكم قانون قيم او نيستند. و از طرف ديگر، از همسر و فرزندى كه تصميم بر خريد خانه گرفتند، و فرزندى كه سند رسمى به نام او شده، هيچ كدام قصد تملك و خريد خانه براى خود نداشته و قصد قرض گرفتن پول را نيز داشته اند و مبهم گذاشته اند; و چه بسا اين انديشه بر اين معامله حاكم بوده كه اين منزل مثل منزلى كه قبلا شخص محجور _ قبل از حجر و سكته مغزى _ خانه اى را براى خود خريده و سند آن را به نام يكى از فرزندان به طور صورى، كرده بود. يعنى شرعاً و واقعاً پدر مالك بود و چه بسا اين تصور و انصراف، بر اين معامله حاكم بود و عقد مبنى بر آن بود كه اين خانه هم مثل خانه قبلى

است يعنى عملا و واقعاً مال پدر است و صورتاً به نام فرزند; با اين تفاوت كه خانه قبلى را پدر در زمان رشد، خودش خريده و به نام يكى از فرزندانش كرده بود و خانه فعلى را همسر و يكى از فرزندان با پول پدر اقدام به اين كار نموده اند. اكنون كه پدر محجور فوت كرده و حجرش متصل به فوت بوده و فرزندان صغير و كبير دارد خانه مال كيست؟ مال پدر و نتيجتاً مال همه ورثه يا مال همسر و فرزندى كه تصميم به خريد منزل گرفته اند؟ يا مال فرزندى كه سند به نام اوست يا مال...؟

ج _ باسمه تعالى; معامله باطل است و بعد از فوت آن شخص ورثه كه مالك پول مى شوند; مى توانند آن معامله را تنفيذ نمايند اجازه نمايند و مى توانند آن را رد كنند. به هرحال مال، يعنى آن وجه، متعلق به همه ورثه است و چنانچه معامله رد شود، بايد اجاره آن خانه در مدت استفاده از آن را به مالك بدهند.

س653_ فرزندى كه در آن منزل سكونت كرده و سند به نام اوست مخارجى در آن منزل نموده است، اكنون اگر قرار باشد مخارج به او داده شود، بايد همان مبلغى كه آن زمان خرج نموده به او داده شود؟ يا با قدرت خريد و نرخ امروز محاسبه شود؟ يا نسبت سنجى شود و به نسبت مقدار خرج و ارزش خانه، محاسبه و به همان نسبت پرداخت شود؟ يا آنكه راه ديگرى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ما بازاء مبلغ چيزى به همان نسبت نيست مبلغى كه خرج نموده، بايد به

او داده شود و الا به مقدار نرخ روز محاسبه شود.

س654_ شخصى به موجب دو فقره مبايعه نامه عادى، دو قطعه زمين با حدود و مشخصات معينى از شخصى ديگرى به بيع شرعى ابتياع نموده و ثمن المعامله را نيز به بايع تسليم داشته است; در فرض كه مبيع مشخص و عقد البيع واجد جامع شرائط عامه تكليف و حائز جميع اركان و عناصر اساسى صحت بوده و مبايعه نامه همچنان در يد خريدار موجود باشد و متبايعين قيمت آن را، قبل از انعقاد عقد بيع در خارج بر مبناى وجه نقد و چند تخته فرش و غيره تعيين نموده باشند و ديدگاه شرع انور لازم الاتباع اولا عقد و معامله منعقد، محكوم به صحت است يا باطل است ثانياً ثمن المعامله با وصفى كه فوقاً معروض افتاد معلوم است يا مبهم و مجهول و نامعلوم ثالثاً بايع در مفروض مسئله به امضاء بيع و اقباض و تسليم مبيع است يا مجاز در فتح و انفتاح معامله مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه چند تخته فرش از جهت عدد و از حيث جنس و زرع معلوم باشد و غيره هم، چنين باشد; معامله صحيح و لازم است و هيچ كدام خيار فسخ هم ندارند و اگر معلوم نباشد معامله غررى و باطل است و احتياج به فسخ هم نيست.

س655_ پدرى عمارت خود را فروخته به پسرانش و در عقدنامه آن شرط كرده كه مادام العمر خيار فسخ معامله با خودم باشد بعد از دو سال فسخ نكرده فوت نموده، آيا معامله صحيح است يا باطل است؟ در صورتى كه عده اى از مراجع اسلامى كلمه

مادام العمر را مدت معين مى دانند نه مدت مجهوله تا باطل گردد مثل آيت الله خوئى و... ولى فعلا نظر و فتواى شما لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; همان گونه كه مرحوم آيت الله العظمى خوئى مرقوم داشته اند و حقير هم در منهاج و غيره نوشته ام شرط مادام العمر صحيح است و آن شرط مجهول و باطل نيست.

س656_ حدود دو سال به خريد و فروش فرش ماشينى از يك كارخانه در كاشان مشغول بوده و بعد از مدتى متوجه شدم; از طرف خريدارانم كه تقلب در كسب و تجارت از طرف فروشنده فرش هاى خريدارى شد مى باشد و خيلى مغبون شده ام، رضايت خريدارانم را جلب نمودم و در مقام شكايت از كارخانه برآمدم و با دستور مقام رياست بازرسى و نظارت كاشان از نمونه فرش ها توسط آزمايشگاه كه مؤسسه اى است دولتى، آزمايش به عمل آمد و در نظريه كتبى چنين آمده: 1_ فرش ها به جاى درجه 1، درجه 2 مى باشد كه در فاكتور درجه 1 فروخته شده است.

2_ به جاى صددرصد خالص، مخلوط از چند نوع ديگر است.

3_ به جاى 500 شانه مشخص شده 470 شانه است.

و شكايت ديگر عدم صدور فاكتور و گران فروشى بوده و دادگاه بر اساس شكايت اين جانب كه خواستار تفاوت قيمت و ضرر كه وارد شده، بر اين اساس طرف مقابل به 6 ماه زندان (قابل خريد) و حدود 3 ميليون تومان در حق جريمه دولتى محكوم شده اند ولى درباره زيان و تفاوت قيمت (خيار عيب) را اعلام نموده اند در حالى كه شكايت اصل و جريمه دولتى فرع

مى باشد حكم را بيان كنيد؟

ج _ باسمه تعالى; شما حق درخواست مابه التفاوت، مابين آنچه مورد معامله است و آنچه به شما تحويل داده شده است را داريد و عدم تمكن از رد معيب، موجب سقوط ارش نمى شود. همچنين مرور زمان هم تأثير ندارد.

س657_ اگر كسى جنسى را بخرد به شرط آن كه در زمان معينى پول جنس را داده و آن را تحويل بگيرد اگر آن شخص، (خريدار) هنگام معامله به اندازه خريد جنس پول نداشته باشد اما بداند كه قبل از موعد تحويل گرفتن جنس، مى تواند جنسى را كه هنوز تحويل نگرفته و پولش را نداده، بفروشد; آيا اين معامله صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; بله در صورتى صحيح است، كه جنسى را كه خريده، در خارج معين باشد يعنى كلى در ذمه نباشد.

س658_ اگر كسى جنسى را كه هنوز نخريده، است اما تهيه كردن آن ساده است; بفروشد جايز است به عبارت ديگر آيا مى توان جنسى را به شرط آنكه در موعدى معين تحويل دهد، بفروشد و بعد از فروش جنس تا قبل از فرا رسيدن موعد آن را خريده و به خريدار بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; چنين جنسى را با پول در ذمه خريدن جايز نيست از اين معامله به بيع كالى بكالى تعبير مى كنند. بلى اگر با پول نقد بخرد اشكال ندارد.

س659_ در يك معامله، شخص فروشنده اى، 3 فروند كشتى را طبق شروط معين كه همانا تحويل ثمن به واسطه خريدار در ضمن مراحلى در عرض چند ماه عقد قراردادى را مى بندد; ولى مشترى پس از تحويل گرفتن كشتى ها به هيچ يك

از شروط فيمابين ملتزم نمى گردد و همه چك هاى او به علت نبودن وجه در حساب برگشت مى شود ولى پس از گذشت اين مدت مشترى بار ديگر از بايع خواستار تمديد مدت طبق شروط گذشته مى گردد كه باز در اين مدت ثانيه كليه چك هاى مشترى برگشت مى خورد و هيچ وجهى را بايع از مشترى قبض نمى نمايد. از آن مرجع عالى قدر استدعا داريم فتواى خود را نسبت به اين عقد مرقوم فرماييد و ثانياً در صورت بطلان اين عقد، اگر مالك توانست به اثبات برساند كه مشترى در ضمن اين مدت كشتى ها را مورد بهره بردارى و انتفاع قرار داده باشد آيا بايد مشترى به بايع اجرة الامثال اين كشتى ها را بدهد؟ يا اين كه بايد اجرتى را كه در ضمن اين ايام از اين كشتى ها به دست آورده كه اجرة المسمى است به مالك مسترد نمايد؟ و ثالثاً در صورت فروختن مشترى يكى از اين كشتى ها را به شخص ثالثى آيا اين عقد از جمله عقود فضوليه خواهد بود كه احتياج به اجازه مالك خواهد داشت; تا ثمن در صورت اجازه مالك از طرف مشترى به مالك باز پس داده شود و يا اين كه عقدى را كه مشترى با شخص ثالث بسته است رأساً باطل خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; بايع كشتى ها در مورد سؤال خيار فسخ دارد و مى تواند معامله را فسخ كند و در صورت فسخ، مى تواند اجرة المثل كشتى ها را بگيرد نه اجرة المسمى را، و چون مشترى در صورت خيار بايع مى توانسته كشتى ها

را به ثالثى بفروشد بنابراين عقد صحيح است ولى ثمن را بايد به مالك اول بدهد.

س660_ شخصى به نام مسلم گوسفند مشرف به موت را به نصف قيمت از آقاى جلال خريد و پولش را پرداخت و يك چاقو گرفته به راننده مورد اطمينان خود داد و گفت وقتى از روستاى بالا برگشتى گوسفند را با ماشين خود بياور و اگر مرد سرش را بريده; بياور. گوسفند پيش فروشنده ماند تا راننده بعد از مدت 2 الى 3 ساعت برگشت. ديد حيوان مرده است سرش را بريد; ولى حركت نكرد و ميت شد. حالا مشترى مى گويد تلف، به جهت خيار حيوان از مال بايع است و بايع مى گويد اگر تو نخريده بودى، من خودم حيوان را سر مى بريدم تلف از جيب مشترى است تلف از كدام است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مى دانسته، حيوان در حال مردن است و خريده است اقدام به خريد، با شرط ضمنى سقوط خيار حيوان است; بنابراين قهراً از مال مشترى است.

س661_ در شرع مقدس اسلام استعمال طلا براى مرد حرام است پس حكم ساخت و فروش آن مثل انگشتر و غيره كه مورد استفاده مردان است چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مختص به مرد باشد و منفعت ديگرى نداشته باشد جايز نيست.

س662_ قيمت بسيارى از اجناس مانند طلا، نقره، پلاستيك و غيره در بازار ايران تابع قيمت بورس هاى بين المللى (ممالك كفر) مى باشد، يعنى با كاهش يا افزايش قيمت بورس، پس از مدت كوتاهى قيمت اين گونه اجناس نيز در ايران تغيير مى نمايد. حال اگر شخصى زودتر از بقيه متوجه تغيير قيمت بورس

جهانى گردد و يقين نسبى پيدا كند كه تا مدتى كوتاه قيمت ايران نيز تغيير پيدا مى كند و مبادرت به خريد يا فروش اين گونه اجناس كند آيا اقسام اين معاملات مغبون كردن محسوب مى گردد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اين گونه معاملات صحيح است و غبن هم صدق نمى كند.

س663_ اگر صاحب مالى اعلان كند هركس اين مال را ببرد و تجارت كند نصف ربح و سود آن براى او مى شود آيا اين نحوه گفتن، جعاله مى شود و بعد از عمل، مضاربه مى باشد؟ اگر عامل، خسارت يا ضرر ببيند بر ذمّه او چيزى مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; جعاله است و بعد از عمل، مضاربه نمى شود اگر ضرر يا خسارت ببيند بر او چيزى نيست.

س664_ فردى مبلغى را به شخصى مى دهد و او را وكيل مطلق مى كند كه با آن پول، تجارت كند و از منفعت آن مقدارى به عنوان حق الزّحمه بردارد و مقدارى هم به صاحب پول بدهد آيا اين كار صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عمل فوق توكيل است. در تجارت و جعاله و هردو صحيح است در صورتى كه حدود آنچه معين مى كند معلوم باشد و اشكال ندارد والاّ جعاله باطل است; ولى عامل، استحقاق اجرة المثل دارد و آن را مى تواند با آنچه او تعيين مى كنند مصالحه كند.

س665_ معامله مربوط به ساختمانى به علت خيار براى احدى از متبايعان فسخ و يا بر اساس تراضى آنان اقاله مى شود. بايع طى چك وعده دار ثمن مأخوذه را به مشترى رد مى نمايد و مشترى

در وعده مقرره جهت وصول وجه چك به بانك محال عليه مراجعه نموده كه طبق گواهى نامه بانكى، چك به علت انسداد حساب و يا فقدان موجودى غير قابل وصول اعلام مى شود حال در فرض مسئله، مورد استفتاء از محضر حضرت عالى آن است كه:

اولا با وصف فوق بايع مى تواند ادعا نمايد كه ثمن را به مشترى رد نموده است يا خير به عبارت اخرى قبض ثمن آن گونه كه در شرع انور مقرر است تحقق يافته است يا نه؟

ثانياً چنانچه جواب مسئله منفى باشد مشترى شرعاً حق دارد مبيع (ساختمان مورد فسخ يا اقاله) را مجدداً تملك و تصرف و تصاحب نمايد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; قبض تحقق نيافته است چون مانند حواله است و تا وصول نشود چيزى نيست و چنين حقى هم ندارد.

س666_ خانه اى بوده شش دانگ، به مساحت 2930 متر مربع، در سال 1368 مورد معامله واقع شده به قيمت هر متر مربع شش هزار ريال و حال بوده مشترى مقدارى از ثمن را، كه مبلغ يك ميليون تومان بوده; پرداخت كرده و مقدارى را كه حدود هفتصد هزار تومان بوده به عنوان گروى نگاه داشته تا سند تنظيم شود فروشنده هم موضوع را قبول نموده ملك مورد معامله را بايع به تصرف مشترى درآورده است. خريدار هم در آن ملك تصرفات مالكانه كرده و خانه را خراب كرده است و مجدداً ساختمان نموده است. چون اين خانه از نظر قانونى مشكل داشته تنظيم انتقال سند به تأخير افتاده و خريدار پس از رفت و آمد و دوندگى زياد پس از ده سال توانسته مشكل قانونى آن

را برطرف نمايد الحال فروشندگان ادعاى فسخ معامله را مى كنند مدعى هستند به قيمت فعلى بايد بخرى آيا حق دارند يا خير؟ تكليف شرعى در اين مورد چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه تأخير ثمن در ضمن معامله شرط شده باشد يا بعد از معامله، اجازه تأخير در اداء را داده باشند; حق فسخ ندارند و معامله اوّلى باقى است و كافى است همان قيمت آن موقع را بدهد و اگر نه در ضمن معامله و نه بعد از آن صحبت نشده باشد; قهراً خيار فسخ دارند آن هم به مقدارى كه در مقابل هفتصد هزار تومان است و در مقابل يك ميليون تومان باز هم حق فسخ ندارند.

س667_ فروشنده و خريدار، شغلى ضايعاتى دارند خريدار از همان شخص، قدرى جنسى به مبلغ هر كيلويى هزار تومان مى خرد. و فروشنده به خيال اين كه اين جنسى كه مى فروشد داخل اين پنج درصد (5%) جنس مرغوب دارد. ولى مشترى بعد از معامله جنسى كه خريده، آزمايش مى كند; مى بيند داخل اين جنس چهل درصد (40%) جنس مرغوب وجود دارد فلذا در بازار مى برد هر كيلويى به قيمت چهار هزار تومان مى فروشد. آيا اين معامله صحيح است و منفعتى كه خريدار برده است بر او حلال است يا خير لطفاً جواب مسئله را روشن فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; معلوم نيست اين معامله صحيح باشد و اگر هم صحيح باشد; خيار غبن بر بايع ثابت است مى تواند آن را فسخ كند.

س668_ در خصوص زمين هايى كه در اختيار محلى ها مى باشد و مورد ابتلاء است و از طرف مالكين

اظهار عدم رضايت دارند و در عين حال، خانه مسكونى شده وظيفه افراد در خصوص عبادات چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; آن گونه كه معلوم است; زمين، مال شخص معينى است و در اجاره محلى ها نيست و عدواناً تصرف نموده اند بنابراين عبادات ديگران با عدم رضايت مالكين، جايز نيست.

س669_ در سال 68 ساختمانى به موجب مبايعه نامه عادى به شخصى فروخته شده و ثمن معامله نيز وصول گرديده است. فروشنده متعهد مى شود پس از رفع موانع قانونى ساختمان مورد معامله را رسماً به خريدار انتقال دهد. در سال 1372 كه موانع مرتفع شده است فروشنده به جاى انجام تعهد خود داير بر انتقال رسمى مجدداً همان ساختمان را به وسيله بيع نامه شخص ديگرى مى فروشد. چون فروشنده با اعتراض خريدار اول، مواجه مى شود پس از چندى بدون اطلاع و موافقت و رضايت خريدار اول دو قطعه چك به شخص ثالثى تسليم مى نمايد كه با وصول وجوه چك ها يكى از دو خريداران را به فسخ معامله راضى نمايد. پس از مراجعه شخص ثالث به بانك به علت مسدود بودن حساب، به دريافت وجوه چك ها موفق نمى شود و چك ها را عيناً به خود فروشنده مسترد مى نمايد. حال مورد سئوال آن است كه:

1_ از نظر شرع مقدس اسلام معامله اى كه فروشنده با شخص دوم انجام داده است صحيح است؟

2_ ساختمان مورد معامله كه به تصرف خريدار اول نيز داده شده شرعاً ملك كدام يك از خريداران است خريدار اول يا خريدار دوم؟

3_ با توجه به مراتب معروضه معامله خريدار اول شرعاً فسخ است يا كماكان بقوت

و اعتبار شرعى خود باقيست؟

ج _ باسمه تعالى; معامله فسخ نيست; ولى خريدار اول به واسطه خيار شرط مى تواند معامله را فسخ كند و مى تواند معامله را باقى بگذارد و مورد معامله را در اختيار بگيرد و بايع را مجبور كند كه به تعهد خود عمل نمايد و مورد معامله را رسماً به خريدار انتقال دهد.

س670_ الف) شركت از يكسو با خريداران كالا مواجه است و از سوى ديگر با فروشندگان، به خريداران كالا كارتى ارائه مى كند كه به آنان امكان خريد توأم با تخفيف از فروشگاه هاى خاصى را مى دهد و در قبال اين كارت كه براى مدت شش ماه اعتبار دارد مبلغ نود هزار تومان دريافت مى كند; در قبال فروشندگان نيز متعهد مى شود كه تخفيف داده شده به خريداران صاحب كارت را پرداخت نمايد.

ب) شركت با ارسال سه برگه بازاريابى براى خريداران كارت تخفيف اين امكان را فراهم مى كند كه خود اقدام به بازاريابى و فروش اين كارت ها بكنند. از اين رو هر متقاضى مى تواند مبلغ لازم براى خريد يك كارت را پرداخت كند.31 از مبلغ مزبور به حساب شركت واريز شده و 31 ديگر به خود فروشنده تعلق گرفته و 31 آخر به فردى تعلق مى گيرد كه فروشنده اوليه كارت به فروشنده فعلى بوده است كه اصطلاحاً سرگروه نام دارد. اگر فروشنده فعلى در فروش سه برگه بازاريابى كه به او تحويل شده تا دو ماه موفق نشود اين برگه ها از اعتبار ساقط مى شوند. نكته: كارت هاى تخفيف ارائه شده محدوديت در ميزان خريد ندارند.

ج _ باسمه تعالى; هيچ كدام

از دو قرارداد مخالف با موازين شرعيه نيست و معامله اى است عقلائى و به مقتضاى آيه كريمه صحيح و لازم الوفاء است.

س671_ زنبور عسل فرارى صاحبش مجهول باشد حكمش را بفرماييد.

ج _ باسمه تعالى; در صورت يأس از پيدا شدن صاحبش، قيمت آن را با اجازه حاكم شرع صدقه بدهند.

س672_ تفاوت فوق العاده قيمت ها راجع به بدهى هاى سابق نقدى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت ترقى قيمت اجناس، همان نقد سابق ميزان است، ولى اگر پول تنزل كرده، احتياط به مصالحه بهترين راه است و ترقى و تنزل پول در مقايسه با طلا ظاهر مى شود.

س673_ 1. آيا جايز است كالايى كه مالك آن كافر يا مشرك است و اكنون در يد مسلمان است تملك كرد؟ (كالا براى حمل از جايى به جايى ديگر در اختيار شخص مسلمان قرار گرفته است)

2. آيا جايز است كالاى فوق را فروخت و در صورت مراجعه آن شخص كافر يا مشرك، نسبت به اداى دين به صورت وجه نقد معادل همان مبلغ فروخته شده اقدام كرد؟

3. چنانچه در صورت تحقق بند فوق، و يا پس از فروش كالا و تا قبل از مراجعه شخص كافر يا مشرك، با آن تجارتى صورت گيرد، كه منتج به سود باشد، آيا تملك سود حاصله مباح است؟

4. اساساً تكليف كالايى به شرح فوق، در صورت عدم مراجعه و اقدام توسط مالك موصوف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; تملك، بدون اجازه مسلمانى كه مال تحت يد اوست در صورتى كه آن مسلمان از طرف مالك وكالت دارد جايز نيست. چون مال كافر كه ذمى است مانند مال مسلمان محترم است.

البته در صورتى كه آن كافر شناخته شده باشد و الا حكم مال مجهول المالك دارد. و چنانچه به وجه شرعى تملك نمود; مى تواند بفروشد و پول مالك را برحسب قرارداد، بايد بپردازد و چنانچه تملك صحيح باشد; قهراً سود، هم مال او است و مالك اصلى، اگر مجهول است; مادامى كه مراجعه نكرده است; مال با اجازه حاكم شرع بايد به مصرف شرعى برسد و اگر مراجعه كرد بايد به خود او برگردد.

س674_ چنانچه عقد بيع منعقد فيما بين متبايعين، بر اثر جعل خيار فسخ و يا بر اساس تراضى اقاله شود و بايع، ثمن مأخوذ را كه نقداً قبض نموده، طى چك به مشترى مسترد نمايد و با مراجعه مشترى به بانك محال عليه به علت مسدود بودن حساب بايع، موفق به دريافت ثمن نشود آيا در چنين فرضى، مشترى شرعاً مى تواند به علت عدم توفيق در وصول ثمن، ملك مورد فسخ و يا اقاله را همچنان در تصرف خود باقى نگه بدارد يا آنكه على رغم عدم دريافت ثمن موظف به رفع يد از ملك و تحويل آن به بايع خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بايع جاحد و به عبارت ديگر منكر دين است يا اهمال مى كند يا قصد اذيت دارد; قانون تقاص در مقام، جارى است. يعنى ملك را مى تواند نگاه دارد و اگر نتوانست وجه را بگيرد به هر نحو كه مى تواند همان ملك را به قيمت روز بردارد البته تمام اين امور مشروط است به مراجعه وى به طرقى كه بتواند از آن طرق استيفاء حق كند و ممكن نشود.

س675_ بنده از طرف

اعضاى خانواده، خواهران و برادران و برادر زادگان كه در يك مغازه، به صورت كتابفروشى در خيابان ارم قم مالك هستيم; اخيراً طرح حرم مطهر ملك را از ما خريدارى كرده و حق كسب، كه در حدود پنجاه سال قبل بدون فسخ وجهى و پيش پرداختى اجاره كرده و اجاره اوليه حدود سى تومان و در سال هاى قبل چهل بود و در اين اواخر چهار هزار تومان شده بود و در عرض اين پنجاه سال يك ميليون تومان اجاره پرداخته، حال طرح توسعه حرم مطهر مبلغ پنجاه و سه ميليون تومان پرداخت كرده، كه در عرف هنگام نقل و انتقال مغازه براى جلب رضايت مالك حدود ده تا سى درصد از اين مبلغ به مالك تعلق مى گيرد. حال مستأجر از اين امر تخطى كرده و حاضر نيست مبلغ فوق را به مالك پرداخت كند آيا به نظر حضرت عالى اين مقدار از اين پول به مالك تعلق مى گيرد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مستأجر سرقفلى نداشته باشد و حق اجاره دادن به او نداده باشيد، و معاملات به اين نحو مرسوم است كه مشترى قطع نظر از ثمن، مبلغى را براى تخليه ملك مى دهد و در قرارداد كلى چنين است كه مبلغ 15 درصد يا بيشتر به مالك بايد داده شود; مستأجر حق تخطى ندارد و شما بايد آن مبلغ را از او بگيريد. البته در مقدار آن مبلغ، بايد مصالحه و تراضى طرفين باشد.

س676_ خريدارى ارز و پول خارجى و... به قيمت بالاتر از قيمت مصوب دولت جايز است؟ و آيا مشمول قانون ربا مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى;

ربا نيست و اشكال ندارد.

س677_ شخصى مبلغى پول به مغازه دارى مى دهد تا با آن پول معامله كند و به سودش مشترك باشد ولى صاحب مغازه مى گويد چون محاسبه دخل و خرج اين پول برايم مشكل است لذا من با رضايت خودم، ماهيانه فلان مقدار به تو مى دهم آيا اين عمل شرعى است؟ و الا چه راه شرعى پيشنهاد مى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مضاربه شرعى باشد و مصالحه كنند كه هر ماه به مقدار معينى به صاحب پول بدهد اشكال ندارد.

س678_ چنانچه كسى وجهى به ربا بدهد به عنوان معامله، و زيادى را در قلب ببخشد اما اظهار نكند معامله صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه معامله ربوى باشد; باطل است. ولى اگر قلباً مى بخشد به اعتبار رضاى به تصرف جايز است.

س679_ خريد و فروش چك به مبلغ كمتر از مبلغ مندرج در چك چه صورت دارد؟ (چك براى دو ماه ديگر باشد)

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

قرض

س680_ طلبكار طلب خود را با زحمات و مخارجى وصول مى كند در صورتى كه بدهكار متمكن از پرداخت قرض خود مى باشد آيا اين مخارج ضرورى را به عهده آن بدهكار مى توان گذاشت يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در مؤسسات رسمى چون شرط ضمنى، در ضمن قرض است _ كه چنانچه بدهكار بدهى خود را ندهد و يا اگر مخارجى انجام شود; بدهكار بايد آن مخارج را بپردازد _ وى مى تواند مخارج را به عهده او بگذارد.

س681_ اگر كسى بدهكار است و بعد از مدتى طولانى بدهى خود را پرداخت مى كند با توجه به تنزل ارزش پول

آيا همان مبلغ را ادا نمايد يا بيش تر؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پول بى ارزش شده ظاهراً بايد قيمت و ماليت آن زمان را بدهد. مع ذلك ميزان، مقدار طلا است; بنابراين احتياط لزومى مصالحه شود.

س682_ طلبه اى جهت خريد منزل مسكونى مبلغى را قرض مى گيرد قرض دهنده پس از مدتى به طلبه مى گويد ذمّه تو برى است چون قرض شما را نزد مرجع تقليدم به عنوان سهم امام حساب كردم الآن بعد از وفات آن مرجع تقليد در نجف اشرف، وى براى مطالبه قرض خويش به طلبه مراجعه و اظهار مى دارد كه آن پول به عنوان قرض بوده و در آن زمان ادعاى دروغ كرده ام كه آن را از سهم امام حساب كردم چون مرجع تقليد بنده قبول نكرده است اين در حالى است كه مقروض، فقير است حكم آن را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه به آنچه نوشته ايد اقرار كرده است شما بدهكار نيستيد.

س683_ شخصى بدهكار است و فردى ضامن بدهكار شده و يك فقره چك يا سفته به طلبكار داده است. حالا زمان آن چك يا سفته رسيده و شخص بدهكار حضور ندارد. آيا طلبكار مى تواند طلب خود را از ضامن يعنى صاحب چك مطالبه كند يا بايد تا آمدن بدهكار صبر كند؟

ج _ باسمه تعالى; بله مى تواند مطالبه نمايد.

س684_ شخصى اجناسى خريده به ثمن در ذمه به عبارت ديگر قيمت اجناس قرض است و فروشنده مدرك اجرايى مى خواهد مثل چك. خريدار چك ندارد و از كس ديگر گرفته و صاحب چك ضامن نشده است بلكه خريدار گفته خودم به

موقع مى پردازم. وقتى زمان چك رسيده بدهكار مالى ندارد بدهد و يا غايب است طلبكار از چه كسى مطالبه كند؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض سؤال نمى شود دين را از كسى كه چك داده مطالبه نمود. چنانچه بدهكار مى تواند; بايد بپردازد و اگر نمى تواند در صورتى كه طلبكار، مدعى ضمان صاحب چك نباشد بايد مهلت داده شود والاّ بايد رعايت موازين باب قضاء بشود.

س685_ در تاريخ 27/12/1375 فردى بابت تضمين دريافت مطالبات خود از شريكش در مؤسسه اى خصوصى اقدام به اخذ يك وثيقه عينى (سند منزل مسكونى شريك مديون) همراه با وكالت نامه ثبتى از مالكين منزل (شريك و زوجه اش) مى نمايد. مقرر بوده كه اين تضمين جهت اداى ديون توسط شريك عند المطالبه باشد. قريب چند ماه بعد دائن اقدام به تنظيم مبايعه صورى بر ملك مشاراليه فى الصدر مى نمايد كه مالكين (شريك و زوجه اش) بايعين ملك و خود دائن مشترى در اين مبايعه بوده اند. توجيه دائن از اين عمل خوف از فوت مديون و عدم نفوذ و بى اعتبارى وكالتنامه مذكور بوده است كه مديون و زوجه او ابداً رضايت و قصد فروش و اعطاى وكالت واقعى نداشته اند. بلكه صرفاً جهت تضمين ديون دائن و با خواست او به امضاى ظاهرى اين عقد اقدام كرده است. اكنون دائن بدون اطلاع قبلى اقدام به ثبت ملك مذكور به نام دختر خويش نموده و منزل (وثيقه) را تملك واقعى نموده است. بعلاوه از حذف و قلم گرفتن ديونى كه اين ملك وثيقه آن بوده خوددارى مى نمايد.

اولا: با نظر به خالى بودن عقود مذكوره (بيع

و وكالت) از عناصر قصد و رضا و يا علم به صورى بودن آن ها آيا عقود مذكوره صحيح و نافذ هستند يا خير؟

ثانياً: با نظر به عدم مطالبه قبلى دائن از مديون حق تملك وثيقه توسط دائن وجود دارد يا خير؟ با علم به اين كه دين مذكور نقدى نبوده و بين طرفين پرداخت عند المطالبه مقرر بوده است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه دائن معترف است به اين كه وكالتنامه صورى بوده وكالت صحيح نيست و بيع نيز نافذ نيست و اگر معترف نيست و مدعى است وكالت صحيح بوده و شرط شده است مورد وكالت قبل از مطالبه دين معامله نشود معامله باطل است و نافذ نيست. ولى اگر ادعاى وكالت واقعى مطلق داشته باشد; بايد محاكمه شود و قاضى شرع با رعايت موازين قضاء حكم كند. به هر حال در فرض سؤال معامله مذكور باطل است.

س686_ كسى مبلغى را از چهل، پنجاه سال قبل بدهكار بوده و طلبكار و ورثه او را نمى شناسد چه مقدار وجه بايد پرداخت نمايد آيا مى شود به فقراى مسلمين بدهد. (مبلغ مختصر بوده است)؟

ج _ باسمه تعالى; قدر متيقن را بايد به فقير بدهد و نسبت به مازاد با اجازه مجتهد مصالحه نموده و به فقير بدهد.

س687_ اگر واحد پول دولت از ارزش بيفتد بدهكار عين پول را كه قبلا به اعتبار او معامله انجام گرفته بدهكار آن است يا قيمت و معادل روز آن را بپردازد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد قيمت آن را بدهد.

س688_ اگر واحد پول دولت ارزشش كم شود بدهكار همان مبلغ را بدهد يا نسبت به ارزش پول امروزى بايد بدهد؟

ج

_ باسمه تعالى; روايتى دلالت دارد بر اين كه همان عين داده شود كافى است و قيمت به ذمه نمى آيد و جمعى از فقهاء هم به آن فتوى داده اند و فتوى همان است.

س689_ بنده قدرى پول به فرزند خودم مى دهم و سود مى گيرم اين حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حلال است.

س690_ صد هزار تومان به يك نفر داديم بعد از دو ماه صد و بيست هزار تومان مى گيرم چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شرط بكنيد حرام است و اگر خودش بدهد حلال است.

س691_ در قرض شرط مى كند در صورت تأخير در اداى قرض در أجل معين فلان مبلغ ديركرد ماهيانه بدهد آيا گرفتن اين مبلغ به عنوان ديركرد و غرامت صحيح است و يا ربا محسوب مى شود و آيا از باب (قاعده نفى ضرر) تأمين ضرر صدق مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; اخذ زياده به ازاء تاجيل دين مسأله اى طويل الذيل است و روايتى نيز دارد و به نظر حقير تمام اقسام آن حرام است و قاعده نفى الضرر نافى حكم است نه مثبت آن فضلا از اثبات صحت عقد به آن.

بانك

س692_ الان سازمان هاى دولتى براى كارگران و كارمندان خود مسكن تهيه مى كنند; به صورت اقساط و پول را به صورت اقساط از كارگران مى گيرند و مقدارى هم سود مى گيرند آيا اين سود كه از طريق بانك مسكن گرفته مى شود جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س693_ گرفتن وام از بانك هاى خارجى كه مستلزم پرداخت ربا است چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مقتضاى اطلاق

خبر لا ربا بين مسلم و الذمى جواز پرداخت ربا به كفار است ولكن چون اصحاب _ رضوان الله تعالى عليهم _ ادعاى اجماع بر عدم جواز ربا دادن به كفار نموده اند; لذا من احتياط مى نمايم.

س694_ جوائز بانكى به حساب قرض الحسنه آيا جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه شرط نشود جايز است و اشكالى ندارد.

س695_ سپردن پول به بانك تحت عنوان مضاربه و گرفتن سود براى آن چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; با رعايت موازين باب مضاربه اشكال ندارد.

س696_ آيا وام گرفتن از بانك هاى دولتى با توجه به اين كه مبلغى اضافه از اصل وام تحت عنوان كارمزد دريافت مى نمايند جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س697_ بعضى بانك ها اگر اشخاص پولى در آن بانك بگذارند بعد از مدتى به اندازه پول شخص وام مى دهد يعنى هم پول خود شخص پرداخت كننده را داده و هم به اندازه پولش وام مى دهد و به صورت قسطى مى گيرد لكن بانك زيادتر از پولى كه داده مى گيرد اگر كسى نياز به مسكن يا سرمايه داشته باشد آيا مى تواند چنين وامى بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; گرفتن وام با بهره از بانك چنانچه تحت عنوان مضاربه با رعايت شرايط باشد اشكال ندارد و اگر قرض باشد چنانچه به بانك بگويد زيادتر را به عنوان ربح نمى دهم بلكه مزد كارگر مى بخشم اشكال ندارد و به هر تقدير تصرف در وامى كه گرفته است جايز است.

س698_ اگر كسى پولى به عنوان وام از بانك بردارد و بانك هم زيادى از او مى گيرد

آيا با پول مذكور معامله صحيح است اگر جنس بخرد يا ملك بخرد و بفروشد اشكال ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س699_ در رابطه با رهن مرسوم است مبلغى را از پيش مى گيرند و اجاره كمتر دريافت مى كنند صحيح است يا خير در صورت اشكال راه شرعى اش چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پول را قرض بدهد و در مقابل خانه را رهن بگيرد و شرط كند اجاره كمترى گرفته شود ربا است و جايز نيست. ولى چنانچه كمتر اجاره بگيرد و در ضمن اجاره رهن را در مقابل پول شرط كند اشكالى ندارد.

س700_ خريد سهام بانك ها و مؤسسات اعتبارى پولى كه در بعضى موارد مرتكب ربا مى شوند چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; رباى محرم در بيع مشروط به مكيل و موزون بودن است و چون سهام بانك ها و مؤسسات اعتبارى پولى مكيل و موزون نيست از اين جهت اشكال ندارد و چون دولت و ساير عناوين اعتباريه ديگر را مالك مى دانم از جهت عدم مالكيت بايع، در مورد سؤال محذورى متوجه نمى شود و وجه ديگرى هم براى فساد معامله ذكر شده در ذهن خطور نمى كند. بنابر اين تمام آن معاملات شرعى است.

س701_ بانك براى تهيه ماشين آلات و مواد اوليه وامى به صورت زير در اختيار صاحب كارگاه قرار مى دهد. جنس مورد نياز را بايد صاحب كارگاه انتخاب نمايد و فروشنده را به بانك معرفى كند، بانك با خريد نقدى جنس مذكور از فروشنده، آن را به صورت اقساط به صاحب كارگاه به زياده مى فروشد. سؤال اين است كه اگر شخص نياز به

جنس مذكور ندارد و فقط براى گرفتن پول از بانك فاكتورى صورى از فروشنده به بانك ارائه مى دهد و پولى را كه بانك به فروشنده بابت فاكتور مى پردازد از او مى گيرد. 1_ در صورتى كه مسؤولين بانك علم به صورى بودن فاكتور داشته باشند پرداخت وجه چه صورتى دارد؟ 2_ در صورتى كه مسؤولين بانك علم به صورى بودن فاكتور نداشته باشند چه صورتى دارد؟ 3_ دادن فاكتور صورى توسط فروشنده و دريافت وجهى در مقابل آن جهت دريافت وام چگونه است؟ 4_ دريافت اين گونه وام صورى و پرداخت زياده در مقابل آن ربا محسوب مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; سؤال غير منظم است. چون در مورد سؤال، اگر معامله حقيقى باشد; وامى در كار نيست. يا هر دو بيع است و يا يكى بيع است و ديگرى جعاله يا بيع است و مصالحه، بنابر اين وام به معناى قرض در كار نيست. به هر حال با صورى بودن فاكتور رئيس بانك اختيار واگذارى پول را ندارد و همه معاملات باطل است ولى ربا نيست.

س702_ در وام هاى جعاله كه قانوناً بانك موظف است مورد قرارداد را انجام دهد، بانك فقط پول در اختيار جاعل قرار مى دهد و از او مى خواهد كه به وكالت از طرف بانك كار خود را انجام دهد و بعداً علاوه بر پول دريافتى مبلغى به عنوان حق الجعاله به بانك بپردازد كه در حقيقت جاعل شخصاً مورد جعاله را با پول بانك به انجام رسانده و حق الجعاله را بانك دريافت مى دارد. بفرماييد اين گونه قرارداد صورت شرعى دارد يا خير؟

ج

_ باسمه تعالى; اشكال ندارد. چون كار جاعل به عنوان وكالت از طرف بانك است و تعدد اعتبارى در معاملات، كه امور اعتبارى است; بى اشكال است.

س703_ امناء مسجد و هيئت ها پولى را جمع مى كنند براى مصارف هيئت و مسجد و اضافه اش را در بانك به حسابى كه به همين منظور باز شده مى سپارند بانك طبق روال بانكى سود يا بهره مى دهد آيا اين سودى كه بانك داده است جزء پول هيئت و مسجد محسوب است و يا مجهول المالك است و بايد به فقراء داده شود؟

ج _ باسمه تعالى; بهره اى كه بانك داده است مجهول المالك نيست بلكه ملك همان كسى است كه اصل مال، ملك او است و بايد به همان مصرف برسد.

س704_ استخدام در بانك هايى كه بعضاً كار ربوى دارند، براى كار ربوى و غير ربوى، چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه استخدام به نحو اطلاق باشد اشكال ندارد، ولى چنانچه مقيد كند به استخدام براى كار حرام، اجاره باطل است و اگر استخدام براى كار حرام و كار جايز باشد به مقدار مقابل حرام، باطل است.

س705_ خريدارى ارز و پول خارجى و... از بانك به قيمت بالاتر از قيمت مصوب دولت آيا جايز است؟ و آيا مشمول قانون ربا مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ربا نيست و اشكال ندارد.

س706_ سودى كه از بانك هاى جمهورى اسلامى به دست مى آيد حلال است يا حرام؟

ج _ باسمه تعالى; حلال است.

س707_ اگر شخصى به عنوان مضاربه به بانك دولتى پول واريز مى كند يا به عنوان اوراق مشاركت حساب باز مى كند و

سود مى گيرد آيا جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه موازين مضاربه رعايت بشود اشكال ندارد. دو راه ديگر هم به نظر حقير جايز است:

1: صاحب پول، پولش را به بانك اباحه كند ولو اين كه بانك آن را تملك كند و به ديگرى بدهد و در عوض مبلغى اضافى به صاحب پول بپردازد. اين نوع معامله را اباحه بعوض مى نامند.

2: صاحب پول، پول را به شكل امانت و وديعه در بانك بگذارد و اجازه دهد در آن تصرف كند; نهايت اين كه اذن در تصرف ناقل، مجانى نيست بلكه در مقابل عوض است در اين صورت مبلغ اضافى از باب شرط ضمنى يا صريح، حلال مى باشد.

س708_ اخيراً متعارف شده مبلغى را به عنوان سپرده كوتاه مدت يا دراز مدت به بانك مى سپارند در عوض، بانك سودى براى هر كدام معين مى نمايد و براى صاحب حساب پرداخت مى نمايد آيا گرفتن اين سود جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س709_ بانك ها براى فرار از ربا مسائلى از قبيل حق الزحمه حقوق و غيره را مطرح مى كنند آيا وام مزبور حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى حلال است.

س710_ سپرده هاى بانكى براى كسانى كه نمى توانند كسب كنند و يا كاسب مورد اطمينانى پيدا نمى كنند پول به وى بدهند كسب كند و درآمد پول را به صاحبش بدهند آيا جايز است پول را به بانك بگذارند و هر ماه سود آن را بگيرند و خرج كنند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى توانند و اشكال ندارد.

س711_ گرفتن جوائز بانك ها در دو صورت (افتتاح

حساب مشروط به شركت در قرعه كشى، و بدون شرط) چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت عدم شرط گرفتن جايزه بلا اشكال و حلال است اما در صورت شرط، چنانچه افتتاح حساب به عنوان قرض باشد گرفتن آن جايز نيست ولى چنانچه به عنوان اباحه به عوض يا به عنوان وديعه اى باشد كه در مسئله قبل به آن اشاره شد; حلال است و اشكال ندارد.

س712_ گذاشتن پول در بانك هاى خارجى و دريافت سود آن ها چه صورتى دارد؟ با فرض جواز دريافت سود از بانك هاى خارجى، از آنجا كه پس انداز در بانك هاى خارجى موجب تقويت كفار و سلطه اقتصادى آنان و تضعيف اقتصاد كشورهاى اسلامى مى گردد حكم مسأله چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; از نظر ما گذاشتن پول در بانك هاى داخلى و دريافت سود، اشكال ندارد; چه رسد به بانك هاى خارجى كه اخذ ربا از كفار جايز است، اما تقويت كفار و سلطه اقتصادى آن ها. اولا: با وضع فعلى آن ها در اين زمان عرفاً تقويت نيست و يا در حكم عدم است ثانياً: نفس پول گذاشتن در بانك و دريافت سود باعث تقويت نيست بلكه اگر چيزى باشد، كمك و اعانت به تقويت است و اين گونه اعانه به اثم، حرام نيست.

س713_ تشكيل حساب هاى سپرده كوتاه مدت و بلند مدت، در بانك هاى ايران چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه صاحب پول به بانك قرض بدهد و سودى بگيرد حرام و ربا است و نيز اگر پول خود را در عوض به مبلغ زيادتر به بانك بفروشد. اشكال دارد ولى از

دو راه مى توان اين كار را تصحيح نمود.

1_ صاحب پول، پولش را به بانك اباحه كند ولو اين كه بانك آن را تملك كند و به ديگرى بدهد و در عوض، مبلغ اضافى به صاحب پول بپردازد كه اين نوع معامله را اباحه به عوض مى گويند و ظاهراً هم اشكالى ندارد.

2_ صاحب پول، پول را به شكل امانت و وديعه در بانك بگذارد و اجازه دهد در آن تصرف نمايد; نهايت اذن در تصرف ناقل، مجانى نيست بلكه در مقابل عوض است در اين صورت مبلغ اضافى از باب شرط ضمنى يا صريح، حلال مى شود.

س714_ افتتاح حساب قرض الحسنه در بانك ها مشروط به شركت در قرعه كشى، و بدون شرط چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بدون شرط اشكال ندارد و با شرط جايز نيست.

س715_ در وام مسكن، بانك نيمى از خانه مشترى را به مبلغى مى خرد و بعد از پايان كار سهم خود را به صورت اقساط و به مبلغى زيادتر به او مى فروشد. و بعضاً انتقال به صورت رسمى در دفاتر هم انجام مى گيرد. لكن در مواردى ديده شده كه مشترى متوجه اين خريد و فروش نشده يا قصد جدى در معامله نداشته، بفرماييد در اين صورت پرداخت زيادى به بانك جايز است يا خير؟ و تصرف مشترى در پول دريافتى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شرايط صحت خريد و فروش رعايت شود هيچ اشكالى ندارد و قصد جدى بودن به معناى داعى بر انشاء خريد و فروش جدى _ كه انتقال خانه باشد _ از شرايط صحت معامله نيست.

س716_ با توجه به اين

كه بانك هاى جمهورى اسلامى قانوناً موظف هستند كه تحت يكى از عناوين عقود اسلامى پول در اختيار متقاضيان قرار دهند، چنانچه قرارداد به جهتى باطل باشد تكليف گيرنده و كارمند بانك را تعيين فرماييد كه آيا كارمند و رؤساى بانك مجاز به پرداخت وام غير مشروع هستند يا خير؟ و گيرنده حق تصرف در پول دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قرارداد باطل باشد كارمند و رئيس بانك مجاز به پرداخت وام نيستند مگر آن كه رضاى مافوق را به پول دادن احراز بنمايند و اما گيرنده چنانچه مى داند پول دهنده، هر مقامى كه باشد; راضى به تصرف او هست; جايز است و به نظر من، هميشه احراز رضايت مى شود والاّ جايز نيست همچنين زيادى كه مى دهيد اشكال ندارد.

س717_ بانك ها وامى تحت عنوان مضاربه در اختيار مشتريان مى گذارند بدين ترتيب كه مثلا يك ميليون تومان براى خريد يكصد تخته فرش در اختيار مشترى قرار مى دهند و در همان مجلس محاسبه مى كنند كه سود مشترى از فروش اين فرش ها چه قدر است. سپس براى دريافت اصل و سود مورد نظر بانك قسط بندى مى كنند و بانك هيچ گونه مسؤوليتى را نسبت به ضررهاى احتمالى اين معامله به عهده نمى گيرد و فقط خود را موظف به دريافت اصل سود تضمين شده مى داند. بفرماييد: اولا اين نوع مضاربه صورت شرعى دارد يا خير؟ ثانياً اگر مشترى پول را در مورد ديگرى مصرف نمايد و فقط متعهد به پرداخت وام و زياده گردد چگونه است؟ ثالثاً تكليف مسؤولين بانك در صورت علم به صورى بودن قرارداد

و عدم علم را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اين گونه معامله در بين تجار بازار هم شايع است و راه مشروعيت آن به اين نحو ممكن است كه رئيس بانك، معامله مضاربه را با رعايت تمام شرايط از جمله مشاع بودن حصه پول دهنده و توجه ضرر به او انجام دهد و بعد آن ربح مشاع را به مقدارى كه تعيين مى كنند، مصالحه كند و در ضمن آن شرط كنند كه اگر ضررى متوجه شود; گيرنده پول آن را به نحو شرط فعل جبران كند، نه به نحو شرط حكم كه شرط، فاسد مى شود و پول دهنده اجازه دهد كه استفاده ديگرى هم بتواند از آن پول بكند.

س718_ دريافت ديركرد توسط صندوق قرض الحسنه چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س719_ آيا انواع وام گرفتن از بانك ها حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; قرض با ربح و ربا حرام است.

س720_ باز كردن حساب پس انداز به عنوان گرفتن جايزه چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است و ربحى كه مى دهد حلال است.

س721_ من از بانك مبلغ يك ميليون تومان مى خواهم وام مضاربه اى بگيرم بانك اين پول را به مدت شش ماه در اختيار من مى گذارد يعنى در طى اين شش ماه كه پول را من تحويل گرفته ام چيزى از من در هر ماه نمى گيرد بعد از شش ماه پول را با صدوچهل هزار تومان سود از من مى خواهد اين بهره پول و گرفتن اين پول از نظر شرعى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; قرضى كه از بانك مى گيريد و پس مى

دهيد حرام است; معامله مضاربه اى در صورتى كه شرايط رعايت شود حلال و جايز است.

س722_ با توجه به اين كه دولت تركيه لائيك مى باشد مى توانيم سرمايه خود را در بانك هاى آن كشور گذاشته و سود دريافت نماييم؟

ج _ باسمه تعالى; سود بانك حلال است چه دولت مسلمان باشد يا لائيك ولى چنانچه دولت لائيك باشد; هيچ شبهه اى در حليت سود نيست.

چك

س723_ كسى در مقابل چك بانكى به 15 روز قرض گرفته و نصفش را داده بقيه در 10 ماه است با تمكن از پرداخت نمى دهد. اين چك را بى قيد طلب به شخص ديگر فروختن چه صورت دارد و خريدار چك براى وجه چك اقدام رسمى خواهد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; فروختن تمام چك، با فرض آن كه بيش از نصف آن را مالك نيست; جايز نيست. امّا فروختن نصف آن مانعى ندارد و اقدام خريدار موجب جواز يا عدم جواز نمى شود.

س724_ فروختن چك هاى معمول و مرسوم در ميان مردم، به كمتر از قيمت چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه چك محل دارد يعنى صاحب چك مقابل آن در بانك پول دارد; اشكال ندارد.

س725_ در يك معامله اى از شخصى چك گرفته و بعد از مدتى همان چك را به خود او، به قيمت كمتر مى فروشد آيا اين معامله صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست.

س726_ خريد و فروش چك به مبلغ كمتر از مبلغ مندرج در چك چه صورت دارد؟ (مثلا چك براى دو ماه ديگر باشد)

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

ربا

س727_ گرفتن وام از بانك هاى خارجى كه مستلزم پرداخت ربا است چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مقتضاى اطلاق خبر لا ربا بين مسلم و الذمى جواز پرداخت ربا به كفار است ولكن چون اصحاب _ رضوان الله تعالى عليهم _ ادعاى اجماع بر عدم جواز ربا دادن به كفار نموده اند; لذا من احتياط مى نمايم.

س728_ اگر شخصى مقدارى پول به شخص ديگرى بدهد تا با آن پول كار كند به شرط اين كه ماهيانه

مبلغى به عنوان سود كاركرد به او بدهد چه صورت دارد آيا ربا محسوب مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با رعايت شرايط مضاربه حلال است ولى بدون آن ربا و حرام است.

س729_ شخصى (رباخوار) با پول ربوى كه از ديگران مى گيرد خانه اى تهيه مى كند (خريدن يا ساختن). نماز خواندن در آن خانه چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بى اشكال است.

س730_ رباخوارى يك حركت شومى است كه توسط برخى از ثروتمندان بدان دامن زده مى شود مستدعى است ما را در اين خصوص راهنمايى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; رباخوارى از محرمات الهيه است. تكليف، در برابر آن مانند تكليف شما در برابر ساير محرمات الهيه است.

س731_ اگر كسى از بانك دول غير اسلامى مثل ژاپن ربا بگيرد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س732_ ربا بين فرزند و مادر چه حكمى دارد؟ (بين جد و جده و نوه چطور؟)

ج _ باسمه تعالى; ربا بين فرزند و مادر و همينطور جده حرام است ولى بين نوه و جد، مثل پدر و پسر حلال است.

س733_ شخصى با پول ربا فروشگاه لبنياتى باز كرده است، آيا خريد از اين فروشگاه حرام است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س734_ زنى هستم كه هيچ كس را ندارم همسرم وفات نموده است از كميته امداد امام خمينى(ره) خرجى خود را مى گيرم آن خرجى كفايت زندگانى من را نمى كند. چون زندگانيم را به دشوارى مى گذرانم 1000000 تومان به كسى داده ام بابت آن پول سودى مى گيرم آيا آن سود حرام است يا نه، و اگر كسى را به

مهمانى دعوت كنم خوردن آن غذا براى او حرام است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پول را به عنوان قرض داده ايد و در موقع قرض دادن شرط كرده ايد كه به شما سود بدهد اين ربا است و حرام است و اگر شرط نكنيد و خودش سود بدهد يا به عنوان قرض نباشد; اشكال ندارد. به هر حال بر مهمان حرام نيست در منزل شما چيزى بخورد.

س735_ كسى به قصد بهره و سود پولى به بانك بگذارد ولى شرط نمى كند آيا حرام و ربا است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست ولو شرط كند.

س736_ كسى از بانك ربا مى گيرد با پول هاى حلال ديگر مخلوط شده و خانه خريدارى مى كند نماز در آن خانه چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خانه را با آن پول مشخص شده نخرد; يعنى ثمن كلى باشد و از پول شخص آن را اداء بنمايد تصرفات جايز است.

س737_ شركت بيمه ايران با نظارت دولت اداره مى شود اظهار مى كند اگر مبلغ صدهزار تومان سرمايه گذارى شركت نمايند ماهى مبلغ سه هزار تومان سود مى دهد آيا گرفتن آن جايز است اگر غير از مضاربه راه ديگرى هست بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; مسائل بيمه در آخر كتاب مفصلا نوشته ام به آن رجوع شود.

س738_ كسى مبلغى پول به حساب شركتى ريخته بعداز دو سال ماشين تحويل بگيرد و در طول سال دوباره پول مى ريزد شركت موقع تحويل ماشين از قيمت روز كمتر حساب مى كند آيا اين ربا حساب مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد، زيرا رباى محرم نيست.

رهن و اجاره

س739_ ساختمانى را به

يكصدهزار تومان به مدت يكسال بدون اجاره رهن مى كنند جايز است يا خير چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه پولى كه براى آن رهن مى كند به عنوان قرض است و در ضمن قرض شرط استفاده مجانى از آن خانه نكند; اشكالى ندارد بلكه اگر شرط هم بكند اشكال ندارد ولى خلاف احتياط است.

س740_ براى فرار از ارتكاب به ربا و طرز صحيح از رهن خانه و منازل كه امروزه متداول شده است در بنگاه هاى معاملاتى طريق استفاده صحيح چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اول پول را به عنوان قرض داده و خانه را رهن بگيرند. بعداً همان خانه را اجاره كنند و يا اين كه اول خانه را به مبلغى اجاره كنند و شرط كنند كه فلان مبلغ قرض داده شود و در مقابل خانه رهن باشد.

س741_ اجاره اى كه با اموال يتيم تعلق مى گيرد (مال يتيم را تا بلوغ اجاره مى دهند) چطور مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه صلاح يتيم باشد حاكم شرع يا ولى او اشكال ندارد اجاره بدهد.

س742_ آيا پول پيشى كه بابت منزل از مستأجر گرفته مى شود اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مال الاجارة باشد كه جلو گرفته مى شود با رضاى طرفين بى اشكال است همچنين اگر منزل را اجاره دهد به مبلغى در ضمن آن شرط شود كه مبلغى را به عنوان قرض بدهد; بى اشكال است. بلكه اگر قرض بدهد و در ضمن آن شرط كند خانه را ارزانتر از اجرة المثل بدهد نيز اشكال ندارد.

س743_ چندين سال پيش مغازه اى را به شخصى اجاره داده ام كه آن زمان سرقفلى

معمول نبوده و نداده است. هم اكنون با انقضاء مدت اجاره نياز مبرمى به مغازه ام دارم موضوع را با مستأجر در ميان گذاشته ايشان از تحويل دادن مغازه خوددارى مى نمايد و اظهار مى دارد مبلغ هنگفتى بايد بدهيد تا مغازه را تخليه كنم. لذا خواهشمندم نظر مبارك را در مورد سؤال ذيل مرقوم فرماييد.

1_ آيا مستأجر پس از انتقضاء مدت اجاره بايد مغازه را تخليه كند يا خير؟

2_ در صورتى كه مستأجر باقرار خودش «در اجاره نامه» هيچ گونه سرقفلى نداده، شرعاً حقى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه مستأجر به مالك سرقفلى نداده; حق ندارد براى تحويل دادن مغازه وجهى مطالبه نمايد و بايد پس از انقضاء مدت اجاره، با درخواست مالك، آن را بدون گرفتن وجهى تخليه نمايد.

س744_ اين جانب مستأجر ملكى بوده ام كه در طول مدت اجاره به علت وقوع آفات ارضى و سماوى و اين كه به علت اين آفات امكان انتفاع بنده از عين مستأجر متصور نبوده به دادگاه مراجعه و پس از اخذ نظريه كارشناسى دادگاه حكم بر فسخ اجاره صادر و اين حكم قطعى شده است از آن جايى كه اين جانب در طول اين مدت متحمل مخارج زيادى از جمله غرس درختان، آبيارى باغات و سمپاشى و جابه جايى چاه و تلمبه و غيره بر روى ملك انجام داده ام خواهشمند است فتوى مبارك را صادر فرمايند. كه مطابه اين مخارج از طرف بنده از موجر شرعى مى باشد يا خير؟ و دادگاه شرعاً مى تواند اين تقاضاى من را مورد پذيرش و صدور حكم پس از تعيين كارشناس نمايد يا

خير؟

ج _ باسمه تعالى; در مورد سؤال آن چه بر له شما ثابت است انفساخ اجاره است. ولى وجهى بر مطالبه شما از مؤجر _ كه مخارج را بدهد _ نمى دانم.

س745_ واگذارى ملك تجارى به واقف (وقف كننده) موقوفه حق سرقفلى را براى خود محفوظ نگه داشته و واقف با لحاظ همين شرط آن را وقف نموده و مستأجر با اطلاع و پذيرش اين كه حق سرقفلى نخواهد داشت و در ازاى آن وجهى هم نپرداخته است آيا شرعاً حق ادعاى سرقفلى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه حق سرقفلى به مستأجر مطلقاً نداده باشد مستأجر حق ندارد.

س746_ متمنى است نظر مبارك خود را در خصوص حق سرقفلى مشاغلى مثل پزشكى و... كه كسب و كار صرفاً متوقف و قائم بر شخص مى باشد مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; مشاغل سرقفلى ندارند.

س747_ حق سرقفلى (كسب و پيشه) كاسبى كه نوعاً متوقف بر محل كسب است و مستلزم تبليغات اگر چنانچه موجر ملكى پس از اجاره و واداشتن مستأجر بر صرف هزينه هاى معمول پشيمان شده و در صدد فسخ برآيد آيا ضمان شرعى بر تأديه هزينه هاى انجام شده دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه صرف هزينه به امر موجر باشد در امر به عوض ظهور داشته باشد بلى ضامن است والا ضامن نيست; مگر آن كه شرط كرده باشد كه مصارفى كه مى كند به ازاء ماندن در آن محل تا مدت مديدى باشد در اين صورت تا هزينه را نپردازد نمى تواند آن را فسخ كند همچنين فسخ هم بايد با رعايت رضايت طرف باشد.

س748_ ملاك

بر تعين اجرت المثل محل هايى كه نوعاً محل شبهه از لحاظ حدود اختيارات تفويضى متوليان امر وقف در صورت علقه صغار سادات و امثالهم بوده باشد چيست و آيا مى تواند مبرى ذمه بوده باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در ضمن رعايت عرف و مصالحه، با نظر حاكم شرع عمل شود.

س749_ يك قطعه زمين زراعى به مدت 99 سال اجاره داده شده است در صورتى كه ملك فوق الذكر وقف اولاد ذكور مى باشد و موجر و مستأجر هر دو در قيد حيات نيستند و زمين مورد نظر در اختيار برادر مستأجر مى باشد آيا اجاره مذكور باطل مى باشد يا خير در صورت باطل نبودن اجاره درآمد حاصله چگونه تقسيم مى شود در ضمن مؤجر داراى پنج فرزند پسر نيز مى باشد كه در قيد حيات هستند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه طبقه اولى اجاره بدهند; به موت موجر اجاره باطل مى شود، ولى اگر متولى با رعايت مصلحت طبقات بعد اجاره بدهد، يا حاكم شرع اذن دهد، در اين دو مورد اجاره باطل نيست و درآمد حاصله به همان گونه كه تقسيم شده است بايد تقسيم شود.

س750_ ملك خودم را از اول بهار به يك نفر اجاره داده ام، موقع اجاره فقط جاى خالى بود. چمن و يونجه آن موقع رشد نكرده بود. فعلا آن مستأجر از داده اجاره عدول كرده و مى گويد به خاطر نباريدن باران چيزى نيست آيا شرعاً مى تواند بعد از سه ماه اجاره نامه را فسخ كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه اجاره زمين براى استفاده از چمن و يونجه آن باشد و مستأجر

هم در انجام وظيفه كوتاهى ننموده است در فرض سؤال مى تواند فسخ كند، و اگر خود زمين را اجاره نموده و نظر به چمن و يونجه نداشته است; حق فسخ ندارد.

س751_ اگر در وسط سال اجاره منزل، منزل خراب شد و قابل استفاده نبود بعد از فسخ اجاره اگر نصف سال اجاره هر ماه معين بود همان را مى دهد، و اگر سالى مقدارى مى داد بالنسبه حساب كند يا به نحو ديگر؟

ج _ باسمه تعالى; بايد بالنسبه حساب شود.

س752_ اگر كسى بگويد خانه اى براى من بساز اين مقدار به تو مى دهم آيا اين جعاله است يا اجاره مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; جعاله يا امر به عمل است كه عقد مستقلى است.

س753_ در عصر فعلى معمول است اشخاص ساختمان خود را به كمتر از قيمت حقيقى اجاره مى دهند و ضمن عقد اجاره با مستأجر شرط مى كنند كه مثلا يك ميليون تومان به موجر به عنوان قرض بدهند آيا وجه الاجاره كه به جهت شرط قرض كمتر از قيمت حقيقى پرداخت مى شود، نفع و ربا محسوب مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ربا نيست و اشكال ندارد.

س754_ در رابطه با رهن منزل مرسوم است وجه پولى را پيش مى گيرد و بابت اجاره مبلغ كمترى را مى گيرد آيا صحيح است در صورت اشكال راه حل شرعى را بيان كنيد؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است و اشكال ندارد.

س755_ اگر مستأجر مال الاجاره را نداد و يا كمتر از مقرر بدهد موجر حق فسخ دارد و همين طور در شرايطى تخلف كند چطور؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مى تواند

اجاره را فسخ كند.

س756_ آيا اخذ به شفعة در مورد سرقفلى صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح نيست.

ضمان

س757_ اگر آموزگارى در تصحيح اوراق امتحانى سهل انگارى نمايد و يا مسؤلين مدرسه در انتقال نمرات سهل انگارى نمايند و بر اثر اين سهل انگارى دانش آموزان مردود گردند آيا آموزگار يا مسئول مربوطه نسبت به خسارات مادى و معنوى دانش آموز در طول يك سال عقب ماندگى، ضمان دارد يا نه؟ در اين موارد ديه ثابت مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اضرار به غير، و اهانت به او (و ايذاء) بر طبق آيات قرآن و احاديث زياد و اجماع فقها حرام است و اين عناوين بر موارد مورد سؤال صدق مى كند، ولكن فعلا وجهى بر ضمان در نظرم نيست. چون دليل ضمان، قاعده يد و قاعده اتلاف و قاعدة استيفاء است و هيچ كدام از قواعد باب ضمان، شامل موارد فوق نيست و دليل خاصى هم نداريم. بنابراين حكم به ضمان نمى كنيم و دليلى بر ثبوت ديه نيست.

س758_ شخصى ضمان دين شخصى شناخته شده گشته و تاكسى او كه خودرو عمومى و وسيله امرار معاش خانواده ضامن مى باشد در ازاى جريمه ضمانت در توقيف است و از قاضى درخواست ماشين در ازاى توقيف نقل و انتقال سند خودرو را كرده است تا اجراى رأى صادره تمام شود و تصفيه گردد و سند مسترد شود قاضى مربوط دستور داده كه چنانچه خودروى ذكر شده از مستثنيات دين است قبول كنيد ولى واضح نگفته به همين جهت اجراى احكام سرگردان در اين امر است و جهت ترخيص خودرو و دستورى

صادر نكرده است. شخص ضامن مالى به جز اين خودرو ندارد و مستأجر هم مى باشد و تاكسى هم وسيله عمومى و تأمين معاش ضامن خانواده وى است. بذل محبت شود نظر مبارك را اعلام فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه امرار معاش خود و خانواده اش منحصر به آن خودرو است و يا اين كه بدون آن نمى تواند امرار معاش كند; خودرو مذكور از مستثنيات دين است و بايد آزاد شود.

س759_ طلبه اى بنا به مشكلاتى نمى تواند درس دينى را ادامه دهد آيا شهريه اى كه تاكنون گرفته است لازم است پس بدهد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; پس دادن شهريه لازم نيست.

س760_ اگر از چاه عميقى اضافه بر ميزان مقرر بهره بردارى آب نمايم كه به ديگران ضرر داشته باشد مسئله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه مردم روستا از ادامه بهره بردارى متضرر بشوند و در مضيقه قرار گيرند و شما هم از ادامه ندادن ضرر نمى كنيد جايز نيست و الا چنانچه شما احتياج داريد و يا آن ها هم احتياج مبرم ندارند جايز است.

س761_ اگر كسى ربوده شده و جانش در خطر مرگ باشد و براى گريز از آن راهى جز مقاتله نداشته باشد (مثل اين كه با ممانعت مسلحانه رباينده مواجه شده باشد) تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مقاتله بلاكلام جايز است و چنانچه جنايتى واقع شود ضامن نيست.

س762_ اگر كسى جهت زمينه سازى بر ارتكاب جرمى، با خوراندن مسكرات و يا آنچه موجب زوال عقل مى شود سبب بروز جنايتى بر غير شود آيا ضامن است يا خير؟ اگر در اين

خصوص خودش قربانى شود آيا خونش هدر است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه با خوراندن مسكرات اختيار از شارب سلب شود و بدون اختيار يا التفات جنايت از او صادر شود ضامن است و خونش هدر.

س763_ آيا مكر بر امر حرامى مثل لواط و زنا خونش هدر است يا نه؟ خصوصاً اگر راهى جز كشتن نداشته باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شخصى كه مكرَه به لواط يا زنا مى شود براى دفاع از خود مكرِه را بكشد و بدون كشتن راهى نداشته باشد، خونش هدر است.

س764_ اينجانب در اثر مشاجره لفظى كسى را هل دادم و او به زمين خورد، دستش شكست بدون اين كه كوچكترين عمدى براى شكستن دست وى داشته باشم. آيا از مصاديق شبه عمد است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه اين عمل به حسب عادت موجب شكستن دست مى شود مانند آن كه از ارتفاعى او را هل دهيد شبه عمد است والا اگر قصد شكستن دست را نداشته ايد و عمل فى نفسه موجب آن نمى شود و تصادفاً چنين شده است; خطاء است. به هر تقدير ضامن ديه هستيد.

س765_ با توجه به اين كه فروش اموال مسروقه در قانون جرم تلقى شده است و از طرفى صدور فاكتور فروشى، به ويژه در مورد اجناس معمولى متعارف نيست آيا در اين گونه موارد خريدار اموال مسروقه را مى توان محكوم نمود؟

ج _ باسمه تعالى; اگر دزدى بودن اموال را مى دانسته و مى توان او را محكوم نمود.

س766_ آيا شروع به سرقت جرم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; تجرّى و جرم است.

س767_ خواهر زاده بنده در خصوص

يكى از مشتريان ما اطلاعاتى خواسته و بنده چون كه قبلا و در حال مراجعه خواهرزاده ام با مشترى مورد نظر معامله داشتم و هيچ گونه موردى از وى نديده بودم به ايشان گفتم ما به مشترى مورد نظر جنس داده ايم شما هم بدهيد چيزى نمى شود پس از مدت چهار يا پنج ماه مشترى مورد نظر وضع مالى خوبى نداشته و چك هايش مسترد مى گردد و خواهر زاده بنده با مستند قرار دادن گفته هاى من چك هاى مشترى مورد نظر را به من داده و در واقع طلب خود را از من مطالبه مى نمايد لذا خواهشمند است در اين خصوص رأى شرعى را اعلام فرماييد كه آيا با گفته بنده من بدهكار مى شوم؟

ج _ باسمه تعالى; توثيق مزبور، موجب ضمان نمى شود و خواهرزاده شما نمى تواند وجهى از شما مطالبه بنمايد.

س768_ شخصى مبلغى را كه حدوداً يك هزار تومان مى باشد از فردى به صورت قرض الحسنه گرفته است كه در مدت يك ماه به وى پرداخت نمايد ولى متأسفانه بدقولى كرده و بعد از مدت ده سال همان مبلغ را به شخص طلبكار مى دهد ولى اين شخص از دريافت پول ممانعت مىورزد و مى گويد مبلغ هزار تومانى را كه به تو داده ام در زمان خود مبلغى هنگفت بوده و ارزش آن بيش از اين ها بوده و بايد به ارزش نسبى آن روز مبلغ را پرداخت نمايى. لطفاً بفرماييد آيا شخص بدهكار همان مبلغ را بدهد يا بايد به مقدار ارزش پول كه در آن زمان بوده پرداخت نمايد در اين خصوص چه حكمى

دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بعيد نيست كه مقدار ماليت را ضامن باشد. مثلا يك هزار تومان در آن زمان هر چند مثقال طلا مى دادند حالا قيمت آن مقدار طلا را بايد بدهد. چون فتوى جزمى نيست; مصالحه بشود.

س769_ شخصى كه ديون بسيار به اشخاص متفرقه داشته به محكمه تحويل مى شود رئيس محكمه شخص مديون را در اختيار سرباز مأمور مراقب قرار مى دهد كه مديون با مراجعه به طلبكاران خود رضايت آنان را جلب نمايد و مقرر داشته باشد براى انجام اين امر مديون به مدت 8 ساعت تحت الحفظ سرباز مأمور مراقب قرار گيرد مديون از ارفاق قانون سوء استفاده مى نمايد و متوارى مى شود حال سؤال آن است چنانچه رئيس محكمه به حكم وظيفه مقرر در قانون مصوب موظف بوده كه مديون را در مرجع انتظامى تحت الحفظ نگه بدارد نه آن كه تحويل سرباز وظيفه نمايد كه در خيابان تحت الحفظ قرار گيرد و مديون نيز متوارى شود رئيس محكمه در قبال غفلت و تسامح و تساهل خود ضامن دين دائنين خواهد بود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ضمان رئيس محكمه بر طبق قانون باشد; قهراً در موقع استخدام چنين تعهدى نموده است و به مقتضاى قاعده ضامن است.

س770_ من به يك نفر خيرات و نيكى مى كنيم بعداً ديدم اين بنده خدا هر چه كردم دروغ مى گويد آيا براى اعمال خير من پاداشى هست؟ و آيا او ضامن است؟

ج _ باسمه تعالى; شما اجر مى بريد; ولى او ضامن نيست.

مضاربه

س771_ اگر عاملى در مضاربه، به سفر تجارتى رود و مقدارى از سرمايه بدون تفريط

تلف شود آيا مى تواند از ربح حاصله، سرمايه تلف شده را جبران كند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند.

س772_ هر گاه مالك و عامل در مقدار رأس المال و يا مقدار ربح حاصله اختلاف داشته باشند قول كدام يك مقدم است؟

ج _ باسمه تعالى; در نزاع درباره ى مقدار رأس المال، قول عامل مقدم است چون قهراً منكر زيادى است. مالك بايد آن را اثبات كند و همچنين در مقدار ربح، قول عامل مقدم است; چون امين است.

س773_ آيا جايز است عامل مخارج خود را در سفرر و حضر از مال المضاربه صرف نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; نفقه سفر از رأس المال است و نفقه حضر به عهده خودش است.

س774_ آيا مضاربه از عقود لازمه است يا از عقود جايزه كه بتوان بعداً فسح كرد؟

ج _ باسمه تعالى; از عقود جايزه است.

س775_ كسى كه به قصد مضاربه به يك نفر يا به بنگاه پول مى دهد و طرف مقابل هم با همان عنوان قبول مى كند اما كيفيت عملش مشكوك يا غير معلوم است حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; به حكم اصالة الصحة، محكوم به صحت است.

س776_ شخصى مبلغى پول به مغازه دارى مى دهد تا با آن پول معامله كند و به سودش مشترك باشد ولى صاحب مغازه مى گويد چون محاسبه دخل و خرج اين پول برايم مشكل است لذا من با رضايت خودم ماهيانه فلان مقدار به تو مى دهم آيا اين عمل شرعى است؟ و الا چه پيشنهاد مى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مضاربه شرعى باشد و مصالحه كنند كه سهم صاحب پول را به مقدار معينى هر

ماه بدهد اشكال ندارد.

احكام خيار و شرط

س777_ آيا خياراتى كه در بيع ثابت است و اجاره هم جريان دارد و در اين جهت فرقى بين اجاره عقديه و اجاره معاملاتى هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بعضى خيارات، مانند خيار مجلس مختص به بيع است و بعضى مانند خيار تخلف، شرط عام است به هر حال فرقى بين عقدى و معاملاتى نيست.

س778_ آيا خيار مجلسى براى متبايعين متلاصقين هست يا نه اگر بعد از بيع قصد تفرق كنند كفايت بر سقوط خيار مى كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خيار مجلس بر آن ثابت است و قصد تفرق موجب سقوط خيار نمى شود.

س779_ اگر فروشنده و خريدار در ضمن عقد بيع، شرط كنند كه جنس را فروشنده در روز معين تحويل مشترى بدهد اگر تحويل نداد مبلغ معينى را مثلا (10000) تومان به مشترى غرامت بپردازد در صورت بروز خلف وعده آيا اين شرط صحيح است و يا نه و گرفتن اين وجه اكل مال به باطل نيست؟

ج _ باسمه تعالى; شرط صحيح است و به مقتضاى المسلون عند شروطهم لازم الوفاء مى باشد و به واسطه همان دليل، اكل مال به باطل نيست.

س780_ بيعانه اى كه فروشنده مى گيرد و در ضمن بيع شرط كرده چنانچه مشترى منصرف از خريد شد حق استرداد بيعانه را ندارد. براى فروشنده تصرف و اكل اين پول چه حكمى دارد تجارت عن تراض براى آن صادق است يا خير و يا از باب المؤمنون عند شروطهم لازم الوفاء است؟

ج _ باسمه تعالى; شرط مذكور به مقتضاى دليل لزوم وفاى به شرط صحيح است و به

همان دليل، تجارت عن تراض نيز مى باشد.

س781_ طرفين در ضمن عقد بيع شرط مى كند هر گاه مبيع و يا ثمن مال كس ديگرى باشد; آن مبلغ قيد شده را به طرف ديگر به عنوان غرامت بدهند، آيا اين شرط واجب الوفاء است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; معلوم نيست شرط مذكور لازم الوفاء باشد، زيرا در صورت تبيين اين كه، احدالعوضين مال غير متبايعين است; قهراً معامله باطل مى شود. بنابر اين شرط در ضمن معامله نيست و شرط ابتدائى لازم الوفاء نمى باشد.

س782_ اگر در مواردى كه شرط لازم الوفاء باشد و مشروط عليه، استنكاف از پرداخت دارد آيا مشروط له حق فسخ معامله را دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت عدم امكان اجبار مشروط عليه به عمل به شرط، خيار فسخ معامله بلا كلام ثابت است، و با امكان اجبار، محل كلام است. نظر حقير اين است كه خيار ثابت است و مشروط له بين اجبار به عمل به شرط و فسخ معامله مخير است.

س783_ در تأخير خريدار، ثمن را از وقت مقرر، آيا فروشنده حق فسخ دارد يا خير در صورت تصرف خريدار در مثمن، مصرف آب و برق و شوفاژ به عهده كدام است؟

ج _ باسمه تعالى; در مورد سؤال، بايع، خيار تأخير ثمن دارد، مى تواند معامله را فسخ كند و آبونمان آب و برق و گازوئيل مشترك شوفاژ را، در صورت استفاده ضامن است.

س784_ اگر كسى يك كيلو قند را به صد هزار تومان بخرد و يا مصالحه نمايند به شرط اين كه فروشنده پانصدهزار تومان قرض شش ماهه بدهد آيا اين فروش به

شرط صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س785_ اگر شخصى جنسى را نقداً بخرد بعد از مدتى به خود صاحب جنس به مبلغ زيادتر بفروشد و اگر همين موضوع در ضمن عقد بيع، شرط شود آيا لازم الوفاء است و در صورت عدم فروش خريدار آيا صاحب اول جنس، خيار فسخ دارد و در اين گونه معاملات ثمن و مثمن بايد موجود باشد و قبض و اقباض لازم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; فروش چيزى كه نقداً خريده است به مبلغى زيادتر، اگر در بيع اول شرط نكنند صحيح است و با شرط باطل است و در فرض صحت، چنانچه قبض نشده باشد معامله صحيح است ولى مكروه است.

س786_ اگر سرمايه دارى جنسى را در بازار به قصد ورشكستگى ديگرى، ارزان بفروشد و در نتيجه جمع مال نموده و احتكار نمايد اين طور معامله چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; كار خوبى نيست ولى احتكار نيست.

س787_ در قانون مدنى شركت ها و تجارتخانه ها آمده است: اگر كارگرى را اخراج كنند بايد مبلغى نقداً به او بدهند اگر در اول استخدام به كار، با گارگر اين شرط نشده باشد گرفتن اين وجه چه صورت دارد اگر كارفرما طيب نفس ندارد تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چون قرارداد كلى مملكت است; پس در حين استخدام، اين شرط ضمنى مبنى عليه العقد است و اين حكم ذكر است. بنابراين اگر با طيب نفس هم ندهد گرفتن جايز است.

س788_ مقاطعه كارى، متعهد شده است كه ساختمانى را طى شش ماه در برابر اجرت معينى بسازد بعد از گذشت چند روز از انعقاد قرارداد، قيمت مصالح ساختمانى

و اجرت كارگر به ميزان فاحشى ترقى مى كند آيا در اين صورت مقاطعه كار مزبور موظف به وفاى به قرارداد با قيمت تعيين شده مى باشد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چون به حسب ظاهر حال متعاملين، قرارداد به شرط ضمنى عدم ترقى مصالح ساختمانى در مدت معينى مشروط است بنابر اين مقاطعه كار حق فسخ را دارد.

س789_ بعضى از تجار به دليل سود زياد كشمش را به واسطه به كارخانه شرابسازى مى فروشند. فروش ما باغداران به اين تجار كشمش چه حكمى دارد؟ و حرام است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد و گناه درست كردن شراب به گردن آنهاست.

س790_ ريسمان فروشى تمامى امكانات لازم را در اختيار بافنده مى گذارد. به صورت نسيه هم مدت و زمان پرداخت را نيز معين مى كند و شرط كنند اگر قالى به فروش نرفت و در زمان تأخير شد; با هم مصالحه نمايند، پولى كه بافنده فرش مى گيرد به عنوان مضاربه قرار دهند ولى ريسمان فروش سهم خود را با او مصالحه به مبلغ معينى نمايد كه هر ماه آن مبلغ را بگيرد و در ضمن بين خودشان چند شرط كنند 1 _ بافنده قالى مورد نظر را به ديگرى نفروشد 2 _ كمتر از قيمت بازار به ريسمان فروش بفروشد. 3 _ تحت عنوان حق كميسيون درصد معينى را در كل مبلغ فروخته شده ريسمان فروش ببرد آيا اين معامله صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مطالب ذكر شده در فوق، مطابق فتواى اين جانب نوشته شده است و عمل بر طبق آنها مجزى است.

س791_ ما بين زيد و بكر بيعى

به اين صورت واقع شده كه زيد، عبارت بيع را به بكر نوشته; داد ولى زباناً چيزى نگفت و تمام آن چه كه در بيع لازم است به بكر نوشته ولى زيد حالا منكر بيع است مى گويد نفروخته ام به خاطر مصلحتى اين بيع را نوشته ام آيا اين بيع درست است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه با آن نوشته، قصد بيع كرده باشد و طرف هم با گرفتن، قبول نموده; بيع صحيح است و الاّ مجرد نوشته، كافى نيست.

س792_ متعاملين در ضمن قرارداد بيع شرط نموده اند اگر يكى از طرفين معامله پشيمان شود مبلغى به طرف ديگر بلاعوض بپردازند آيا اين شرط مفسد قرار داد بين متعاملين است و اثر دارد يا نه و اگر خريدار مبيع را به ديگرى بفروشد صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; قرارداد مذكور چون شرط در ضمن عقد است و خلاف كتاب و سنت نيست صحيح و لازم است و عقد صحيح است.

س793_ زيد فرشى را به صورت امانت نزد عمرو گذاشته كه بفروشد. قيمت فرش را گران گفته، عمرو قبول نمى كرده; ولى قول داده فرش را ببرد حالا در بردن فرش تسامح مى كند. در اين بين اثاث داخل مغازه عمرو با همان فرش زيد به سرقت مى رود و در صورت عدم تفريط آيا عمرو و ضامن فرش زيد است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت عدم تفريط در حفظ امانت، عمرو كه صاحب مغازه است ضامن نيست.

حيض و نفاس

س794_ اگر زن خواب بوده و بعد از آفتاب بيدار شده و خود را حايض ديد اما نمى داند كه اين

حيض قبل از آفتاب بوده تا نماز نخواند و اگر بعد از آفتاب بوده نماز را قضاء كند؟

ج _ باسمه تعالى; بايد قضاء كند.

س795_ آيا زن حائض براى تمرين و تعليم ديگران مى تواند نماز بخواند؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س796_ اگر زن به مقدار خواندن چهار ركعت نماز ظهر عادت شود يا از عادت به مقدار خواندن نماز چهارركعتى در آخر وقت پاك شود و مى توانست نماز بخواند آيا واجب است نماز ظهر را در صورت اول و نماز عصر را در صورت دوم قضا نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، در صورت اول فقط نماز ظهر و در صورت دوم نماز عصر را بايد قضا نمايد.

س797_ مطلقه اى كه تخمدان او را بيرون آورده اند اگر در ايام عادت خون ببيند حيض است؟ آيا عدّه لازم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اگر با علائم حيض خون ببيند حيض است و عده هم دارد; چون در حكم به حيض شرعاً قيد نشده است كه دم از رحم خارج شود.

س798_ زنى كه حملش را از بغل با عمل جراحى بيرون مى آورند اگر از محل متعارف خون ببيند خون نفاس است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً صدق نفاس نمى كند چون شرط است كه خون بعد از ولادت باشد. چنانچه خون قبل از ولادت خارج شود حكم به نفاس نمى شود.

س799_ اگر زنى صاحب عدديه و وقتيه بود ولى بعد از عادت خود، خونى را ببيند به صفات حيض و بيش از سه روز باشد آيا حكم حيض را دارد يا استحاضه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بعد از ده روز باشد;

استحاضه است و اگر قبل از ده روز قطع شود; حيض است.

س800_ شخصى به مدت يك ماه يا دو ماه در مسافرت مى باشد و موقعى كه از مسافرت مراجعه مى كند همسرش حايض مى باشد آيا استمتاع جايز است يا خير؟ اين شخص از چه راه غريزه جنسى خود را ارضاء كند؟

ج _ باسمه تعالى; استمتاعات به غير جماع جايز است و از آن طريق غريزه را ارضاء كند.

س801_ زنانى كه موقع عادت ماهيانه ايشان مى باشد شرط ورودشان به حرم هاى مطهر امامان عليهم السلام و امام زاده ها چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; رفتن به حرم امام زاده ها اشكال ندارد و اما حرم امامان مقتضاى احتياط لزومى آن است كه در حرم توقف نكنند ولى مرور مانعى ندارد.

س802_ خانمى كه در ايام حيض آمپول هايى جهت تأخير افتادن حيض تزريق مى كنند تا روزه ماه رمضان را بگيرند لكن بعد از تزريق آمپول باز لكّه هاى مزبور اين لكه ها را مى بيند. حكم چه خونى را دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه علامت حيض دارد حيض است و الا استحاضه.

س803_ كسانى كه براى گرفتن روزه يا اعمال حج قرص مى خورند تا عادت ماهيانه ايشان به تأخير بيفتد ولى باز هم بعد از خوردن قرص خون مرتّب خارج مى شود خون مذكور چه بوده و وظيفه زن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در ايام عادت خون ببيند يا شرايط خون حيض داشته باشد; آن زن به حائض بودن محكوم است و قرص خوردن تأثير ندارد.

س804_ اگر زن دارو بخورد و در غير ايام عادت خون ببيند حكم استحاضه دارد

يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

نكاح

س805_ ايجاد مانع براى حاملكى و بچه دار شدن، در زن يا مرد، چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جلوگيرى از بچه دار شدن به هر نحوى جايز است مگر آن كه رحم زن را در صورت سالم بودن بيرون بياورند يا مرد را به كلى اخته نمايند بدون آن كه باردار شدن زن و بچه به دنيا آوردن ضرر يا مشقت داشته باشد كه در اين صورت جايز نيست و تعزيز دارد.

س806_ مردى 4 زن دائمى داشته و شوهر زنان فوت كرده و يك زن بعد از فوت شوهر آمده با اثبات ادله و بينه و مى گويد با مدارك قانونى من زن دائمى اين مرحوم هستم در اين حال ايشان 5 زن دارد و حرام است كه همه آنها دائمى باشند. مال به چه نحوى تقسيم شود و شارع مقدس چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر ثابت شود كه اين زن اوست و معلوم نباشد پنجمى كدام است. با قرعه يكى را حكم به بطلان نموده; بقيه مهر و ارث مى برند.

س807_ اگر پدر باعث مهريّه زياد براى پسر شود آيا پسر كه نمى تواند روى حرف پدر حرف بزند مقصّر است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مقصر نيست.

س808_ با عنايت به اين كه موى زنان كه از عوامل زيبايى آنان محسوب مى شود بفرماييد (تدليس در امر ازدواج) اين كه پنهان نمودن نقص مثل (كچلى كلى) (يا موضعى) (كم پشتى) (و خالى بودن قسمتى از موى سر) آيا موجب ايجاد حق فسخ بر مرد مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; تدليس به طور مطلق

موجب خيار فسخ نمى شود; هفت عيب است كه موجب فسخ مى شود جنون، جرس، قرن، افضاء و عمى و در غير اين ها تدليس موجب خيار نمى شود.

س809_ اگر كسى زنى را عقد كند بعد از آن معلوم شود، عيب و نقصى داشته مانند كچل بودن، فلج بودن دست، مصنوعى بودن يكى از چشم هايش و... در اين صورت آيا مهر او مهر المثل است، يا مهر المسمى تعيين مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; با مهر المسمى حساب مى شود.

س810_ زنى با مردى ازدواج كرد و سپس طلاق گرفت و بعد از تمام شدن عده، با مرد ديگرى ازدواج نمود و از شوهر دوم دخترى به دنيا آورد آيا شوهر اول اين زن مى تواند با دختر شوهر دومش ازدواج كند، يا اين كه دختر نسبت به او حكم ربيبه را دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حكم ربيبه را دارد و نمى تواند ازدواج كند.

س811_ شخصى قبل از فوت يك دانگ منزل را، براى همسر خود، اقرار به خريد و فروش كرده و همچنين يك ميليون و نيم به خانواده اين شخص حق ديد دادند و حق مهر همسر او نيز به همان مقدار است آيا پرداخت مهر متوفى لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حق مهر لازم است، مهر مانند ديون ديگر است كه بر ارث مقدم است اول بايد مهر را بدهند اگر چيزى باقى ماند به ورثه بدهند.

س812_ زن و شوهر اختلاف دارند كه غيرقابل حل است و زوجه در اذيت كامل است و مدت 14 سال است كه هر روز در جنگ و جدال هستند زوجه تقاضاى طلاق خلع مى

كند و مى گويد به هيچ وجه قدرت تحمل اخلاق بد اين مرد را ندارد و به هيچ صراطى مستقيم نيست ولى زوج حاضر به طلاق نيست و هيچ شرطى را قبول نمى كند و زير بار وظيفه شرعى و عرفى نمى رود و مى گويد بايد با همين وضع موجود و اخلاق كثيف با من زندگى كنى زوجه مى گويد ديگر قادر نيستم و در خود توان زندگى با اخلاق او را ندارم و براى من عسر و حرج كامل وجود دارد و براى درخواست طلاق به دادگاه مراجعه كرده است و زوج از روى لجاجت و اذيت مى گويد من طلاق نمى دهم لطفاً نظر مبارك و حكم شرعى را به طور واضح مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه نفقه نمى دهد و اگر حاكم شرع نتواند او را مجبور به نفقه دادن بنمايد حاكم شرع مى تواند بدون رضايت زوج او را طلاق دهد. در غير اين مورد، با فرض ايذاء و ظلم و تعدى مى تواند او را تعزير كند و بر زوجه هم زندگى با او چون توأم با عسر و حرج است واجب نيست و حاكم شرع در اين فرض هم مى تواند او را طلاق دهد.

س813_ خانمى بالغه، عاقله، رشيده كه 19 سال سن دارد مى خواهد با آقايى ازدواج نمايد با توجه با اين كه زوجين از مقلدين آن بزرگوار مى باشند آيا اذن پدر زوجه را شرط مى دانيد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه دختر بالغه و رشيده باشد يعنى صلاح و فساد را تشخيص بدهد و زوج هم مناسب او

باشد اذن پدر زوجه را، شرط نمى دانم خصوصاً اگر پدر غايب باشد.

س814_ چنانچه دخترى باشد رشيده، بالغه و باكره و نياز به شوهر و ازدواج داشته باشد ولى به علل اقتصادى و فرهنگى نتواند ازدواج كند و در معرض گناه هاى كبيره باشد و از طرفى پسر هم با همين شرايط نتواند ازدواج كند و در معرض گناه نيز قرار دارد و پدر دختر زنده و حاضر باشد ولى حرج وجود داشته باشد تا بتوانند از پدر دختر اجازه بگيرند با اين تفاسير آيا چنين پسر و دخترى مى توانند با هم ازدواج موقت انجام دهند مشروط بر اين كه باكرده بودن دختر چه از جهت جسمى و چه از جهت عرفى حفظ شود و آبروى طرفين محفوظ بماند؟

ج _ باسمه تعالى; با رعايت شرط مذكور مجازند. بلكه بدون آن هم مجازند.

س815_ دخترى در حدود شش سال است در خانه شوهر زندگى مى كند و شوهر قبلا از هر جهت مريض بوده ولى پدر و مادر دختر نمى دانسته اند حالا دختر آمده خانه پدر و مادر، و مى گويد شوهرش مريض است اگر دختر بخواهد براى اين كه شوهر قبل از عقد مريض بوده است و او نمى دانسته است طلاق بگيرد مهريه به دختر تعلق مى گيرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مرد مريض به معنى عنين باشد و نتوانسته است از اول عقد با دختر نزديكى كند و دختر هم نمى دانسته كه مريض است; دختر حق فسخ دارد و مى تواند عقد را به هم بزند و احتياج به طلاق نيست و مرد هم بايد نصف مهر را بدهد.

س816_

دخترها به سن 25 سال و 30 سال رسيده اند و تن به اوامر پدر هم نمى دهند و پنج سال است كه از هم جدا هستند و با عيال ناشزه من زندگى مى كنند و يكى از دخترها هم مشغول كار است آيا واجب النفقه من هستند يا نه آيا از حيث مسكن مسئوليّت آن ها به عهده من است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; آنكه مشغول كار است; نفقه او واجب نيست و آن ديگرى در صورتى كه مى تواند كار كند و يا به شوهر مناسب برود تا خرج او را بدهد و كار نمى كند و شوهر نمى رود; نفقه او هم واجب نيست و نيز اگر پدر فقير است; نفقه فرزند بر او واجب نيست و در اين موارد، مسكن هم به عهده ى پدر نيست، البته چنانچه پدر غنى باشد و پسر يا دختر فقير باشند و توانايى كار كردن ندارند و براى دختر شوهر مناسبى پيدا نشود; نفقه آن ها واجب است.

س817_ چه نوع زن هايى ذاتاً بر مرد حرام مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; آن ها را در توضيح المسايل ص 411 به بعد مفصلا نوشته ام; مراجعه شود.

س818_ با فرض اين كه اگر دوشيزه اى به سن قانونى رشد نرسيده باشد آيا شكايت و ادعاى اظهار اين دوشيزه مى تواند مستند رأى قاضى قرار گيرد و آيا والدين اين دوشيزه مى توانند به وكالت از او و حسب اظهار آن ها طرح دعوى نمايند؟

ج _ باسمه تعالى; ادعاى او در خصوص دعاوى كه منتهى به تصرف مال شود; مسموع نيست و در غير آن ها مسموع

است كه بايد براى اثبات آن بينه اقامه كند. به هر تقدير، مجرد دعوى نمى تواند مستند قاضى قرار گيرد.

س819_ اگر چنانچه منافى عفت به صورت مشهود انجام نشود تحقيق پيرامون آن چگونه است؟ آيا مى شود در اين گونه موارد تحقيق نمود؟

ج _ باسمه تعالى; خير، نمى شود. حتى خود او هم نمى تواند اظهار بنمايد.

س820_ دخترى كه ازدواج مى كند آيا بعد از عقد، اختيارش دست پدر است يا با شوهرش؟ در دوران نامزدى كه دختر در خانه پدرش مى باشد مسئله چگونه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; دختر، بعد از اجراى عقد چه در خانه پدر باشد يا خانه شوهر، بايد از شوهر اطاعت كند. البته شوهر هم نبايد زايد بر موازين شرعى به زن تحميل كند.

س821_ دختر جوانى كه تازه ازدواج كرده آيا لازم است كه بدنش را بپوشاند يا نه؟ اين مسئله در رابطه با بيرون از خانه و در كوچه چگونه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; دختر بعد از بلوغ چه شوهر كرده باشد يا نكرده باشد; بايد بدن را از نامحرم در خانه يا كوچه و بازار بپوشاند.

س822_ آيا دختر جوانى كه ازدواج كرده مى تواند آرايش ساده اى كرده و به اصطلاح عاميانه دخترانه آرايش كند و بيرون از خانه و به كوچه برود؟

ج _ باسمه تعالى; زن بايد تزيينى كه موجب تهييج جوانان مى شود; انجام ندهد. ولى برعكس، بايد براى شوهر خود تزيين بنمايد و نسبت به زنان ديگر مختار است تزيين بنمايد يا نه.

س823_ زنى دختر شيرخواره دارد هم زمان، پسر بيگانه شير داده آيا برادر اين پسر مى تواند با اين دختر يا

با خواهر اين دختر ازدواج نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند.

س824_ اخيراً مرسوم شده مهريه چند سال قبل (مثلا پنجاه سال قبل) را كه يك مبلغ كمتر مى باشد به نرخ روز حساب كرده و يك تومان را چند هزار تومان محاسبه مى نمايند آيا شرعاً صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; به اين گونه كه مرسوم شده است من قبول ندارم. ولى بايد به يك مقدارى مصالحه كنند مثلا طلا را ميزان بگيرند و اگر بر فرض پنجاه تومان بوده است; حساب كنند چند مثقال طلا مى شود، به همان حساب طلا يا معادل آن را بدهند.

س825_ دختر باكره اى به دليل علاقه پسرى بالغ و وعده ازدواج آن پسر، از راه نامشروع ازاله بكارت و سپس حامله گرديده و در زمانى كه داراى حمل سه ماهه بوده با حضور والد آن دو صيغه عقد ازدواج دائم جارى گرديده و مهريه زن به دليل اضطرابش ف˜נمهر السنه تعيين گرديده و مرد بلافاصله با تولد نوزاد براى او شناسنامه اخذ نموده و اكنون كه نوزاد پسر به سن چهار سالگى رسيده پدرش به واسطه اعتياد به مواد مخدر ترك انفاق كرده و، زوجه اش در عسر و حرج است و متقاضى طلاق مى باشد.

1_ آيا عقد ازدواج بين آن دو، در زمانى كه داراى حمل سه ماهه بوده است صحيح بوده يا خير؟

2_ با توجه به اين كه زن داراى تحصيلات دانشگاهى است، اضطراراً با مهر السنه به عقد ازدواج دائم رضايت داده است و اكنون كه عسر و حرج وى ثابت گرديده آيا مستحق مهر المثل مى باشد يا خير؟

3_ نفقه طفل

نوزاد بر عهده چه كسى بوده و مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; عقد ازدواج با مهر السنة صحيح است و اعتياد و عسر و حرج بعدى در آن تأثير ندارد، نفقه بچه با پدر است و اگر زن متقاضى طلاق است; چنانچه مرد طلاق دهد; بايد همان مهر السنة را بدهد و اگر طلاق ندهد چنانچه نفقه زن را بدهد يا مالى داشته باشد كه حاكم شرع از آن مال نفقه زن را بدهد; مشكل حل مى شود و الا حاكم شرع ولاية او را طلاق مى دهد ولى مهر، همان مهر السنة است و چنانچه مرد نتواند نفقه بچه را بدهد و پدر او هم نتواند، نفقه به عهده مادر است.

س826_ متعلقه اينجانب كه مدتى متعه بوده است بعد از شكايت ايشان به عقد دائم بنده درآمده اما هم اكنون كه مدت چهار روز است كه از عقد دائم مى گذرد هر وقت به خانه او مى روم او را پيدا مى كنم و او هم مرا تمكين نمى كند. خواهشمند است حكم مسئله را از بابت نفقه و ساير احكام بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه با تقاضاى شما تمكين نكند و با نهى شما از منزل بيرون برود; ناشزه است و نفقه ناشزه مادامى كه در حال نشوز است و به تمكين برنگردد واجب نيست.

س827_ اگر مردى در عقد نكاح به زن وكالت بدهد در طلاق دادن خود و مدت وكالت را تعيين نكند و يا تصريح كند مادام الحياة آيا اين وكالت صحيح است؟ و عدم ذكر مدت وكالت ضرر به صحت وكالت مى زند يا نه؟

ج _ باسمه

تعالى; توكيل زن در طلاق خودش، بين فقهاء محل خلاف است ولى به نظر حقير جايز است و توكيل در مدت معين يا مادام الحياة فرق ندارد و در جميع موارد صحيح است.

س828_ معظم له چه سنى را براى ازدواج جوانان پيشنهاد مى نماييد، براى طلاب علوم دينى چطور؟

ج _ باسمه تعالى; سن مخصوص ندارد. غيربالغ را بايد ولى عقد كند يا اجازه دهد; اما بالغ رشيد، مى تواند خود را عقد كند و اجازه شخص خاصى لازم نيست، بين طلاب و غيره هم فرقى نيست.

س829_ اگر زن قبول زوجيت كند به شرط آنكه وكيل باشد در تطليق خود و شرط كند مرد حق عزل او را از وكالت نداشته باشد و چنين شرطى هم نافذ باشد آيا مرد پس از چند سال مى تواند بگويد من وكالت به زن داده ام و لذا به شرط عمل كردم و اگر عزل كند تخلف شرط نشده است؟ يعنى ادعا كند همين چند سال مشمول وكالت بلاعزل بوده آيا حق چنين ادعايى را دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه ظاهر عقد شرط، وكالت بلاعزل مادام العمر باشد مرد هيچ ادعايى نمى تواند بكند و وكالت به شرط عدم عزل لازم است و قابل تخلف نيست.

س830_ ازدواج با فرقه ضاله بهائيت چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س831_ اخيراً شايع شده كه دختر و پسر مى توانند صيغه خواهر و برادرى با هم بخوانند و در نتيجه مثل خواهر و برادر به يكديگر محرم گردند آيا چنين صيغه اى در شرع داريم؟

ج _ باسمه تعالى; صيغه خواهر و برادرى بى اساس است و در شرع مقدس

اسلام چنين صيغه اى مشروع نشده است. خداوند اسلام را از شر بدعت گذاران در دين حفظ بنمايد.

س832_ ازدواج دائم يا موقت با اهل كتاب، حكمش چيست آيا در اين دو مورد نيز اذن ولى شرط است؟

ج _ باسمه تعالى; ازدواج با اهل كتاب به گرفتن دختر از آن ها جايز است و اذن ولى هم شرط نيست.

س833_ ما را در زندگى زناشوئى مان نصيحت بفرماييد تا اين كه تا آخر عمر آويزه گوش قرار دهيم؟

ج _ باسمه تعالى; هر دو موازين شرعى را رعايت بنماييد زن را شوهر اطاعت كند و مرد هم زايد بر موازين شرعى بر زن تحميل نكند; زن براى شوهر تزيين كند و با نامحرمان شوخى بى جا نكند، خصوصاً اگر شوهر ناراحت شود; در اين صورت لذت زناشويى را خواهيد چشيد.

س834_ زن و شوهرى بعد از 20 سال زندگى مشترك و مرد بعد از جلب اعتماد همسرش كليه وسايل زندگى و خانه مسكونى را كه 2 سال پيش به نام زن كرده و هيچ گونه وجهى از همسرش دريافت ننموده و زن با تحريك خانواده اش 2 فرزند را مدت يك و نيم سال پيش رها كرده و به خانه پدرش رفته است و شوهرش هم عدم رضايتش را از اين عمل زشت زنش، اعلام نموده است نظرتان را در مورد وسايل زندگى و منزل مسكونى و همچنين نماز و روزه زن كه مرد هيچ گونه رضايتى ندارد بيان نموده و آيا زن مى تواند به زور طلاق بگيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در مورد سؤال، زن عمل خلاف شرع انجام داده و در تمام ساعات اين مدت

مرتكب خلاف شرع شده است و چنانچه سفر كند; بايد نماز را تمام بخواند و روزه بگيرد و نفقه او هم ساقط است و خانواده اش نيز عمل خلاف شرع انجام مى دهند. ولى اين ها تأثيرى در خانه و وسايل زندگى كه مرد به او بخشيده است ندارد; چون بخشش (هبه) به زوجه لازم است و زن نمى تواند به زور طلاق بگيرد.

س835_ آيا اذن پدر يا جد پدرى در ازدواج و عقد دختر واجب و الزام است يا نه، و حتى اگر دختر رشيده باشد و مصلحت خود را بهتر از پدر بداند و در صورت عدم رضايت پدر و جد پدرى عقد باطل است يا نه نظر حضرت عالى مورد نياز است؟

ج _ باسمه تعالى; اذن پدر، شرط صحت نكاح نيست. در مورد سؤال، دختر مى تواند بدون اجازه پدر ازدواج نمايد.

س836_ ازدواج شيعه با اهل حق چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; زن گرفتن از آن ها جايز است.

س837_ آيا براى حلال شدن زن و شوهرهاى آن منطقه در صورتى كه شرعى نباشد راهى وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; راه شرعى بدون خواسته آنان نيست و با خواسته خودشان صيغه خوانده شود.

س838_ بنده بچه اى شيرخواره دارم كه توسط مادرزن بنده به او شير داده شده است لطفاً حكم همسر من با حقير را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; همسرتان، به شما حرام مى شود.

س839_ حكم اولاد آن ها از جهت طهارت مولد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حلال زاده اند.

س840_ جوانى با دخترى ازدواج نموده ولى قبل از دخول همين دختر فوت كرده نهايت آن جوان به هر وسيله ممكن پس

از فوت دختر با آن مقاربت نموده لذا در بين وراث راجع به مهريه اختلاف به وجود آمده خواهشمند است نظر مبارك را بيان كنيد به مهريه آن كه آيا نصف است يا تمامى آن؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست بيش تر از نصف مهريه بدهد.

س841_ اگر مردى براى هم صحبتى خودش با دخترى نامحرم كه هر دوى آن ها مجرد هم هستند رابطه دوستانه برقرار سازد و هدفش فقط صحبت كردن و درد دل باشد و قصد لذت هم با آن دختر نداشته باشد حكم آن چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; با اطمينان به اين كه مبتلا به معصيت نشود; اشكال ندارد.

س842_ دخترى به مدت سه سال عقد شده است و در اين مدت نامزد اين دختر ارتباطش را قطع كرده و هيچ كمك خرجى و كمك مالى نداشته است آيا در موقع طلاق كه از طرف مرد صورت بگيرد نفقه تعلق مى گيرد براى اين مدت سه سال، در ضمن قطع رابطه صددرصد نبوده است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چنانچه دختر، حاضر به زندگى بوده و شوهر او امتناع كرده و دختر تمكين هم مى نموده است نفقه او را مرد بايد بدهد. يعنى نفقه تمام مدت را بايد بپردازد.

س843_ آيا نفقه زوجه حاملى كه زوجش فوت كرده و يا در عده وفات است از مال زوج پرداخت مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; از مال زوج نيست; بلكه از مال ولد است.

س844_ در صورتى كه زوج از پرداخت نفقه امتناع كند و يا براى مدت طولانى غائب شود و يا اين كه به درجه اى از سفاهت برسد كه تصرف او

در اموال و دارايى خود غير عقلايى باشد، يا اين كه مجنون شود، تكليف نفقه زوجه چه مى شود و مسئول پرداخت آن كيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مرد از پرداخت نفقه امتناع كند; چنانچه مالى دارد حاكم شرع بايد از مال او پرداخت نمايد و اگر ندارد و راهى هم نيست بر مجبور كردن او بانفاق، حاكم شرع مى تواند زن را طلاق دهد.

س845_ آيا نفقه به محض ايجاد علقه زوجيت واجب مى شود يا شرايط ديگرى را قائليد و آيا وسائل تنظيف و آرايش و مخارج مداوا ولو در بيمارى صعب العلاج، هزينه زايمان، هزينه تجهيز و غيره را نيز جزة نفقه مى دانيد يا خير؟ به طور كلى نفقه چيست؟

ج _ باسمه تعالى; نفقه به مجرد عقد، واجب مشروط به تمكين است و تمام ما يحتاج اليه المرئة در معاش و زندگى مناسب با مقام او، حتى مهمانى دادن و سفرهاى تابستانى رفتن و امثال اين ها و هزينه زايمان جزء نفقه واجب است.

س846_ به نظر جناب عالى ضابطه اصلى در اجزاء نفقه چيست؟ آيا نفقه ملاك خاصى دارد يا يك مسئله عرفى است؟

ج _ باسمه تعالى; با آنچه در مسأله قبل اشاره شد; معلوم شد كه ملاك نفقه يك مسأله عرفى است و ملاك خاصى ندارد.

س847_ ميزان نفقه باتوجه به وضعيت زن تعيين مى شود يا رعايت حال شوهر معيار و ملاك است و آيا زن مالك نفقه مى شود يا فقط حق انتفاع دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با وضعيت زن تعيين مى شود و زن مالك نفقه مى شود. در غير مسكن و خادم، حتى در لباس هم زن مالك

مى شود و لذا لباس زن، جزء ما ترك محسوب نمى شود.

س848_ شما در رساله فرموده ايد كه دختر اگر به حد بلوغ رسيده باشد و رشيده باشد و مصلحت خود را تشخيص دهد باكره باشد يا نباشد عقد موقت باشد يا دائم احتياج به اجازه پدر و جد پدرى ندارد لذا تقاضا دارم مرقوم نماييد منظور از بلوغ و رشيده سن تكليف است يا چيز ديگر؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از بلوغ سن تكليف است _ كه 9 سال تمام است _ و مراد از رشيده، اين است كه صلاح و فساد را تشخيص دهد كه بعيد است دختر در اوائل سن بلوغ بتواند آن را تشخيص دهد; ولى در سنين بالا امكان دارد.

س849_ بيان فرماييد آيا جايز است زوجه بدون اجازه زوج در موارد زير از خانه خارج شود (خواه عقد دائم باشد يا موقت)

ج _ باسمه تعالى; در عقد موقت، خروج از منزل در صورتى كه مزاحم با آنچه حق زوج است نباشد هيچ اشكال ندارد و اما در عقد دائم كه چند سئوال نموديد به اين شرح:

س850_ 1_ خروج از منزل براى كسب معارف اعتقادى به مقدار لازم و ضرورى و همچنين براى فراگيرى وظايف شرعى.

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س851_ 2_ خروج از منزل براى معالجه بيمارى چنانچه امكان درمان در منزل نباشد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س852_ 3_ خروج از منزل براى فرار از ضررهاى جانى و مالى؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س853_ خروج براى انجام واجبات عينى كه موقوف بر خروج از منزل است مانند سفر به حج و نجات نفس محترمه؟

ج _ باسمه تعالى; اين

گونه خروج ها، متوقف بر اجازه شوهر نيست.

س854_ 5 _ چنانچه ماندن در منزل توأم با عسر و حرج غيرقابل تحمل باشد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س855_ 6_ چنانچه در ضمن عقد نكاح انتخاب مسكن و اشتغال به مشاغل ادارى به زوجه محول شده باشد و به عنوان شرط در ضمن عقد براى خود سلب محدوديت كرده باشد؟

ج _ باسمه تعالى; زوج حق جلوگيرى ندارد.

س856_ 7_ خروج براى تأمين معاش چنانچه شوهر او قادر به آن نباشد يا از انفاق سرپيچى كند؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س857_ 8 _ خروج از منزل براى تظلم و دادخواهى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بى اشكال است.

س858_ آيا پسر شيرخوار با مادر همسر محرم است يا خير؟( يه جوريه سوال انگار ناقصه)

ج _ باسمه تعالى; محرم نمى شود.

س859_ آيا پسر با دختر زوجه اش كه در واقع دختر خوانده او مى شود محرم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، محرم است.

س860_ آيا در صورت فوت زوجه براى پسر شيرخوار محرميت ها باقى است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، باقى است.

س861_ ازدواجى واقعى شده، بعد از مدتى مشخص شده كه خانم ناراحتى هورمونى دارد و از ناحيه بدن به پايين پوست بدنش به مانند مردان است و موهاى او بيش از حد مردان مى باشد عروسى هم انجام نشده است و مرد از خانه زده شده و معترض است كه چرا به من نگفته اى آيا عقد منعقد است يا نه؟ آيا مهريه به اين زن تعلق مى گيرد يا نه؟ آيا نفقه به اين خانم تعلق مى گيرد يا نه؟ بذل محبت شود تكليف شرعى

را روشن نماييد.

ج _ باسمه تعالى; چون عيبى كه نوشته ايد از عيوبى نيست كه موجب فسخ مى شود بنابراين نمى توانيد فسخ كنيد و عقد صحيح است ولى مى توانيد طلاق دهيد و چون قبل از دخول طلاق مى دهيد نصف مهريه را بايد پرداخت كنيد. اما اگر زن در اختيار شما بوده است نفقه او واجب است.

س862_ آيا زنى كه در عده وفات است مى تواند از خانه خارج شود؟

ج _ باسمه تعالى; بله، مى تواند; ولى مكروه است و زينت كردن جايز نيست.

س863_ رقص زوج براى زوجه و بالعكس چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است بلكه در بعضى موارد مستحسن است.

س864_ اگر كسى زنى را گرفت و بعد از عقد معلوم شد كه زن كچل است يا يك چشم مصنوعى دارد يا عقيم است آيا مهر المثل دارد يا مهر المسمى؟

ج _ باسمه تعالى; مهر المسمى.

س865_ اگر مرد يا زن هر دو را جادو كنند تا راضى بشوند و رضايت براى ازدواج حاصل مى شود؟ آيا عقدى كه واقع مى شود عقد مكروه حساب مى شود چون اگر جادو نبود رضايت هم نبود؟

ج _ باسمه تعالى; خير عقد مكروه نيست و عقد صحيح است.

س866_ با توجه به اين كه هر زن بعد از طلاق مى بايد عده نگاه دارد ولى سؤال به اين صورت شده است كه زنى بعد از طلاق از همسرش، بعد از 47 روز با شوهر دوم ازدواج مى كند در حالى كه مسئله را نمى دانسته است و الآن چهار فرزند دارد و مطلب را، الآن به شوهرش گفته و شوهرش هم مسئله را نمى دانسته

است، تكليف آن ها چه خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در 47 روز بعد از پاكى كه در آن طلاق داده شده; دو مرتبه حيض ببيند و پاك شود; حيض سوم كه ديد; عده تمام مى شود و عقد دوم صحيح است و هيچ اشكالى ندارد; اگر در آن مدت 3 بار حيض نشده; قهراً در عده بوده و ازدواج دوم باطل است و آن زن بر شوهر دوم حرام ابدى است و چون جاهل بوده اند بچه ها حلال زاده اند و ملحق به پدر و مادرشان مى باشند.

س867_ شرائطى كه در سند ازدواج نوشته شده منجمله اگر شوهر بدون جهت زن را طلاق داد بايد نصف دارايى خود را كه بعد از ازدواج به دست آورده به زن بدهد و امثال اين شرايط وجود دارد و زوجين از روى حياء و يا اكراه امضاء نمايند كه قصد جدى نداشته باشند آيا صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شرط را در ضمن عقد بنمايد و اكراهى، هم نباشد; بايد عمل كنند و الا صحيح نيست.

س868_ اگر كسى با دخترى ازدواج كند به شرط باكره بودن به مهر المسمى و اگر باكره نبود به مهر كمترى كه خود شوهر معين مى كند به دليل (المؤمنون عند شروطهم) اين شرط صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مهر بايد معين باشد و مهر با ترديد باطل است و عقد صحيح است ولى مهر المثل به عهده مرد است.

س869_ آيا به نظر جناب عالى فرد شيعه مى تواند با سنى و يا كافر ازدواج كند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ازدواج با سنى اشكال

ندارد. زن كافر گرفتن هم جايز است; ولى دادن زن مسلمان به مرد كافر جايز نيست.

س870_ حق هم خوابگى زن دائمى در چه شبى ثابت و در چه شبى ساقط است؟

ج _ باسمه تعالى; هم خوابى هيچ وقت لازم نيست و به معناى بيتوته در نزد او، واجب است و آن حد ندارد و قابل اسقاط است.

س871_ اگر زوج به شرط باكره بودن زوجه به مهر المسمى عقد را خواند و اگر باكره نباشد به مهر كمتر از مهر المسمى باشد اين شرط چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح نيست; ولى شرط بكارت اشكال ندارد و اگر خلاف آن ثابت شود; عقد صحيح است ولى مهر ثيّب ثابت مى شود.

س872_ كسى در سال 1368 فوت نموده آيا مى شود بعد از چند سال به او وكالت بدهند پيش روحانى ديگرى صيغه عقد دختر باكره را بدون اجازه پدر و جد پدرى به وكالت انجام دهند و پايين ورقه را امضاء نمايد و اين دختر را به 2 مرتبه صيغه بخوانند صيغه عقدى در تهران بدون شرط و شروط و صيغة عقدى در قم با شرائط مندرج در عقد نامه هاى جديد عاقد دومى هم فوت كرده؟

ج _ باسمه تعالى; نمى توان به مرده وكالت داد يك دختر هم براى دو نفر عقد نمى شود.

س873_ آيا ربيبه مرد براى ازدواج او اذن مرد لازم است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در ربيبه اذن لازم نيست.

س874_ اگر بچه اى قبل از بلوغ با زنى جماع كند و مهر المثل بدهد آيا غسل كند صحيح است يا بايد بعد از بلوغ غسل كند؟

ج _ باسمه تعالى; بايد

بعد از بلوغ غسل نمايد.

س875_ دختر باكره بودن بدون اجازه پدر از راه متعه با كسى محرم شده به شرط حفظ بكارت و احتياج به اين محرميت داشته آن جوان در غياب پدر دختر، مخفيانه به منزل دختر آمده و از خوردنى و آشاميدنى استفاده كرده آمدن جوان جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; عقد صحيح است و چنانچه خانه مال پدر است در ورود به خانه و خوردن چيزى بايد رضايت پدر احراز شود.

س876_ اجراء عقد دائم يا منقطع مثلا از فردا الخ چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; صحيح است و اتصال مدت، به عقد لازم نيست.

س877_ اگر زن و شوهر در ضمن عقد شرط كنند كه مرد همسر ديگرى اختيار نكند و يا اين زن را طلاق ندهد اگر تخلف شرط نمود فلان مبلغ به طرف مقابل بپردازد اين چه حكمى دارد؟ خلاف سنت و كتاب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مسأله را در فقه الصادق مفصلا نوشته ام و روايتى كه توهم شده دال بر بطلان شرط مى باشد مربوط به اين مسئله نيست و ماحصل تحقيق حقير اين است كه اگر شرط فعل يا ترك، كند; شرط صحيح و لازم است و اگر شرط كند كه حق طلاق يا ازدواج ديگر نداشته باشد شرطى است باطل و خلاف كتاب و سنت مى باشد.

س878_ مراسم ازدواج و عقد و عروسى در اسلام چگونه بايد برقرار باشد كه ممدوح و مطابق با شرع مقدس باشد؟

ج _ باسمه تعالى; بدون ساز و آواز و اختلاط زن و مرد باشد و مجلس را ساده برقرار كنند.

س879_ با توجه به اين كه سنگين

بودن مهريه باعث ناموفق بودن ازدواج و به فساد كشيدن دختران و پسران شده آيا شرع مقدس اسلام در اين باره دستور تعيين مهريه را صادر نكرده است تا جلوگيرى از فساد بشود؟

ج _ باسمه تعالى; شارع مقدس، مهر السنة را تعيين فرموده و هرچه كمتر باشد، بهتر است.

س880_ آيا خواندن عقد دختر باكره بدون اذن پدر و جد پدرى براى دو نفر در يك روز صحيح است و كدام يكى اثر دارد و يا هر دو باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه دختر اذن داده باشد عقد اول صحيح است.

س881_ اگر دخترى با جوانى ازدواج نمايد كه معتاد به ترياك و سيگار و مشروبات الكلى باشد چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ازدواج نمودن با چنين شخصى كه مى دانسته چنين است كاشف از عدم رشد است.

س882_ خانم بنده حرف مرا قبول نمى كند و بدون اجازه من به بيرون مى رود آيا نماز واجب و مستحب ايشان مقبول مى شود در حالى كه حرف شوهر خود را قبول نمى كند؟

ج _ باسمه تعالى; قبول نكردن حرف شوهر و بيرون رفتن بدون اجازه او حرام و معصيت است، ولى نمازش صحيح است.

س883_ دختر باكره را مى شود با اذن خودش بدون اطلاع پدر متعه كرد يا نه؟ و به عبارت ديگر آيا در متعه هم مثل عقد دائم اذن پدر شرط نيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه رشيده باشد; اذن پدر در ازدواج دائم و متعه شرط نيست و رضايت خودش كافى است.

س884_ اگر كسى به هيچ نحو قادر به ازدواج نباشد يعنى هميشه در امور زندگيش با شكست مواجه بوده و حتى قادر به

سبك ترين نوع ازدواج نباشد و ازدواج نكردن اختلالاتى در بدنش به وجود آورد كه چه بسا منجر به افتادن در حرام باشد آيا مى تواند به وسيله خوردن دارو با عمل جراحى رجوليت خود را از بين ببرد؟

ج _ باسمه تعالى; به كلى از بين بردن آن اشكال دارد ولى به صورت موقت مى تواند از قندهائى كه كافور در آنهاست بخورد تا مدتى راحت شود كه در آن صورت اشكال ندارد.

س885_ جهيزيه اى كه پدر به فرزند مى دهد آيا مالك او مى شود يا فقط جواز تصرف در آن ها را دارد؟

ج _ باسمه تعالى; شايد بلاد، مختلف باشد در اين اقطار، ظاهراً كه تمليك است.

س886_ در پرونده اختلاف زن و شوهر قاضى تحقيق از زوج پرسيده اقدام به ازدواج كرده ايد؟ زوج گفته بلى اقدام كرده ام زوج منكر ازدواج مجدد هست و مى گويد كلمه اقدام به ازدواج را هم جهت ترغيب و تشويق همسرم گفته ام كه به خانه برگردد. آيا از نظر شرعى جمله اقدام به ازدواج، اقرار به ازدواج مى باشد يا نه؟ و حكم ازدواج مجدد به كلمه اقدام به ازدواج جارى مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه جمله اقدام به ازدواج كرده ام; مجرد از قرائن باشد; اقرار به ازدواج نيست و نمى شود آثار شرعى و قانونى ازدواج را به آن مترتب نمود.

س887_ در چه مواردى نفقه ساقط مى شود منظور از تمكين، تمكين خاص است يا انجام وظائف زوجيت از قبيل حسن معاشرت، معاضدت با يكديگر در تشييد مبانى خانواده، احترام نظر شوهر و... را نيز شامل مى شود و آيا

مواردى كه با وجود رابطه زوجيت نزديكى با زوجه حرام است نيز نفقه واجب مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در موردى كه زن از استمتاع با عدم مانع عقلى و يا شرعى تمكين ننمايد نفقه ساقط مى شود و اين به شرطى است كه تمكين واجب باشد. پس اگر زن از وطى دبر ولو جايز باشد تمكين نكند; نفقه ساقط نمى شود و نيز انجام ندادن وظايف غير زناشويى موجب سقوط نفقه نمى شود و به طريق اولى، اگر در موردى كه نزديكى با زوجه حرام است; زن تمكين ننمود; نفقه ساقط نمى شود.

س888_ شخصى دو يا سه سال پيش قبل از فوت خانه مسكونى خود را طى نامه اى به نسبت يكدانگ براى همسر، دو دانگ براى يك دختر و سه دانگ براى پسر خود، اقرار به فروش و دريافت وجه كرده است. نامبرده پس از مرگ نزديك يك ميليون تومان وجه نقد داشته كه از اين مبلغ حدود ششصد هزار تومان آن را بدهكار بوده است. همچنين مبلغ يك و نيم ميليون تومان ديه فوت به اين خانواده داده شده است و مهر همسر متوفى نيز يك ميليون و نيم تومان بوده است آيا پرداخت مهر همسر متوفى لازم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، لازم است. مهر مانند ديون ديگر بر ارث مقدم است اول بايد مهر را بدهند اگر چيزى باقى ماند به ورثه بدهند.

س889_ شخصى 4 زن دارد اولى يائسه است و اولاد ندارد، دومى دو اولاد دارد، سومى حامله است و چهارمى نامعلوم است اموال اين شخص چطور بايد تقسيم گردد؟ مهريه عيال هاى او چگونه

است؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه هر چهار زن عقد دائم باشند يك هشتم اموال مخصوص آن ها است و بقيه اموال براى حمل سهم دو پسر را كنار بگذارند تا اگر زنده متولد شد به او بدهند و اگر نه، آن مقدار هم بين وراث تقسيم مى شود. بقيه اموال مال اولاد است للذكر مثل حظ الاثنين.

س890_ آيا دختر رضاعى كه با شرائط مربوطه از سينه زنى شير مى خورد به شوهر زن محرم مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، به همان شوهرى محرم است; كه از همسر او شير به رضيع داده شده است.

س891_ اخيراً مرسوم است كه با اعمال جراحى كوچك لوله هاى جنسى مرد يا زن را مى بندند و به صورت موقت عقيم مى شوند و بعداً در صورت خواستن، لوله ها را باز مى كنند آيا جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با رضايت زن و شوهر مانعى ندارد.

س892_ زن و شوهرى كه داراى قرابت فاميلى بوده اند پس از مدت چندين سال زندگانى داراى فرزند نشده اند لذا پسر شيرخوارى را به فرزندى قبول كرده اند و مادرشوهر را بر او عقد كردند چند سؤال پيش مى آيد؟

س 1_ آيا اگر اين پسر را كه به عقد و نكاح مادرشوهر درآورند اين فرزند به همسر اين شوهر كه در واقع عروس خوانده اين پسر خواهد شد محرم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً محرم نمى شود.

س 2_ آيا اين پسر شيرخوار با مادر همسر محرم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; محرم نمى شود.

س 3_ آيا اين پسر با دختر زوجه اش كه

در واقع دختر خوانده او مى شود محرم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، محرم است.

س 4_ آيا در صورت فوت زوجه پسر شيرخوار محرميت ها باقى است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، باقى است.

س893_ آيا جايز است داستان عقد و ازدواج حضرت قاسم بن حسن در واقعه كربلا را نقل كنيم و آيا اين جريان صحت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بسيار بعيد است و بنده سند معتبرى براى آن نديدم.

س894_ اگر كسى زنش بميرد و با زن ديگرى ازدواج كند آيا داماد و نوه هاى زن اول به زن دوم محرم هستند يا نه؟ همچنين زن انسان به ناپدرى هم محرم است يا نه؟ اولادش چطور؟

ج _ باسمه تعالى; داماد به او محرم نيست; ولى نوه ها محرم اند و زن به ناپدرى محرم نيست; ولى اولاد محرم اند.

س895_ اولاد خواهر و برادر هرچه پايين روند آيا به انسان محرم هستند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى محرم اند.

س896_ اگر كسى زنش بميرد و مادر زنش هم با مرد ديگرى ازدواج كند و شخص مذكور نيز زن ديگرى اختيار كند آيا باز هم مادرزن محرم است يا نه در صورت طلاق دادن زن چطور و همچنين اگر پسر كسى بميرد و عروس آن شخص با شخص ديگرى ازدواج كند يا پسرش زنش را كه عروس شخص مزبور مى باشد طلاق بدهد و عروس با شخص ديگرى ازدواج بكند يا نكند آيا باز هم عروس به پدرشوهر قبلى محرم هست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در هر دو مورد در جميع صور محرم اند.

س897_ وطى دبر چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بدون

رضايت زن جايز نيست و با رضايت او، مكروه است همچنين در حال حيض، كراهت شديد دارد. امام معصوم(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: كار خوبى نيست و ما چنين عملى را انجام نخواهيم داد.

س898_ اگر بين جملات عقد ازدواج عاقد حرف بزند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; به مقدارى كه به اتصال ضرر نرساند اشكال ندارد.

س899_ اگر پدر و پسر با دو خواهر ازدواج كنند يا پدر قبلا و پسر بعداً ازدواج بكنند آيا چنين ازدواجى بلامانع است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; به هر نحو كه ازدواج انجام شود، بلامانع است.

س900_ بنابر عقيده بعضى دختر قبل از 13 سالگى بالغ نمى شود آيا دليلى بر اين مطلب وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرفى است غيرصحيح، يك روايت بر آن دلالت دارد; ولى چند روايت معتبر برخلاف آن وجود دارد.

س901_ آيا زن در عده وفات حق نفقه دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه حامله نباشد، نفقه ندارد و اگر حامله باشد از مال بچه اش به او نفقه مى دهند.

س902_ چنانچه مهريه زنى را سفر حج قرار بدهند و قبل از رفتن به حج زن فوت نمايد آيا ورثه حق مطالبه را دارند يا نه؟ بر فرض ثبوت حق چند سؤال مى شود.

ج _ باسمه تعالى; لابد قيمت سفر حج كه مهر قرار داده شده است معلوم است و اگر خانم فوت شده باشد در استيفاء حق كوتاهى نكرده است و قهراً ضامن قيمت مهريه كه مالكيت دارد مرد مى باشد و آن دين مثل ساير اموال به ورثه مى رسد و اگر قيمت آن معلوم نباشد; مشهور بين

فقهاء آن است كه مهريه به مهرالمثل مبدل مى شود و باز همين حكم جارى است.

س1_ در صورت مطالبه ورثه، نحوه تقسيم سفر حج بين ورثه چطور خواهد شد اگر شوهر راضى به پرداخت به قيمت نشد؟

ج _ باسمه تعالى; شوهر بايد قيمت آن را بدهد و رضايت او شرط نيست.

س2_ در صورت اختلاف نظر فقهاء در مسئله فوق چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد نظر مرجع تقليد شوهر رعايت بشود و احتياطاً مصالحه هم بشود و چنانچه مصالحه نشد و تزاحم حقوق پيش آمد به قاعده عدل و انصاف مراجعه شود.

س3_ در صورت لزوم پرداخت، قيمت روز و يا قيمت زمان قرار مهريه محاسبه مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت اختلاف قيمت، فقهاء فرموده اند مهرالمثل ميزان است. بنابر اين مهرالمثل همان زمان عقد ميزان است.

س4_ در فرض مذكور اگر شوهر مهريه خانم را در بودن خودش به سفر حج قرار بدهد اكنون موضوع منتفى شده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شوهر كوتاهى نموده، ضامن قيمت آن در هنگام موت است.

س5_ در مسئله فوق اگر مرد فوت كند چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حكم ساير ديون را دارد.

س903_ آقايى بچه دار نمى شده است و حالا يك دختر بچه 40 روزه گرفته اند اين دختر از طريق شيردادن به فاميل شوهر اين خانم محرم شده ولى به فاميل دختر (يعنى مادرخوانده) محرم نيست اگر اين دختر بچه را صيغه پدر اين مادر خوانده شود آيا به دايى هايش محرم مى شود (يعنى به برادرهاى اين مادر خوانده) يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، محرم مى شود.

س904_ آيا پسرى كه

قصد ازدواج دارد اما شرايط ازدواج از نظر مالى يا خانوادگى، هنوز مهيا برايش نيست; مى تواند به دخترى كه مورد نظرش است نظرش را جهت ازدواج با او اعلام بدارد و نيز در اين مدت كه شرايط ازدواج برايش مقدور نيست جهت آشنايى بيشتر با او رابطه پنهانى برقرار نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; اعلام نظر ازدواج به او، هيچ اشكالى ندارد ولى روابط پنهانى به معنى استمتاع و... جايز نيست; مگر آن كه دختر بالغه و رشيده باشد كه در آن صورت با عقد موقت، بى اشكال است.

س905_ پسرى كه به قصد ازدواج به خواستگارى دخترى رفته است آيا مى تواند از نظر شرع مقدس اسلام به بدن دختر بدون واسطه نگاه بكند تا اگر عيب و ايرادى نداشت يا پسنديد با او ازدواج نمايد؟ در صورت جايز بودن با ذكر حدود نگاه را بيان نماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در فرضى كه بناى ازدواج دارد مى تواند به تمام بدن او عاريا (بدون هيچ پوششى) نگاه كند و مدرك آن روايات است.

س906_ اگر با زنى عقد كند كه در داخل بدن، مريضى داشته و ايشان نمى دانست و بعد از ازدواج فهميد آيا مداواى زن به عهده مرد است؟

ج _ باسمه تعالى; خير، به عهده مرد نيست.

س907_ جهازيه اى كه دختر به خانه شوهر مى برد از شوهر قبض رسيد گرفتن لزومى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لزومى ندارد.

س908_ بدهى زن مانند كفاره روزه و كفاره حج و عمره بر شوهر واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; واجب نيست.

س909_ در غير موارد نشوز موارد لزوم اطاعت از شوهر را بيان

فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; زن نبايد بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود يا مسافرت كند براى زناشويى بايد فرمان شوهر را اطاعت كند همچنين بدون اذن او نذر ننمايد و هكذا...

س910_ اگر مهريه 1000 عدد سكه بهار آزادى باشد طرف قدرت پرداخت نخواهد داشت مى گويند كه مهريه چه كسى گرفته و چه كسى داده آيا عقد صحيح است؟ و آيا دختر مستطيع مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عقد صحيح است و دختر خانم در صورتى كه بتواند مهر را به مقدار سفر حج از شوهر بگيرد مستطيع مى شود و اگر شوهر قدرت ندارد; زن در تأخير حج معذور است.

س911_ زنى در حال حيض به عقد مردى در مى آيد و با آن حال با شوهر همبستر مى شود و زن به شوهر نگفته آيا در عقد اشكالى پيش مى آيد و كفاره براى زن هست يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عقد صحيح است و حكم كفاره در رساله توضيح المسائل توضيح داده شده است. به هر حال بر زن كفاره نيست.

عقد موقت

س912_ زنى به عقد موقت پسر شخصى در مى آيد بعد از اتمام مدت به پدر پسر صيغه مى شود و بعد از اتمام مدت مى خواهد به عقد دائم پسر در بيايد مى تواند يا خير؟ و عقد آن با پدر پسر صحيح بوده است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عقد آن دختر بر پدر باطل است ولى عقد اولى و دومى براى پسر صحيح است.

س913_ اگر كسى با زنى به عقد موقت ازدواج كند و قبل از اتمام مدت عقد بخواهد دائمى كند آيا بذل مدت

باقى مانده لازم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست. ولى چنانچه مدت را ببخشد; بهتر است.

س914_ با توجه به اين كه روز به روز فاصله بين بلوغ جنسى و سن ازدواج رو به افزايش است و به دلايل و مشكلات متعدد، جوانان از ازدواج خوددارى مى نمايند اين مسئله باعث شده روابط نامشروع دختران و پسران از مشكلات اصلى جامعه و جوانان به حساب آيد و اين عمل علاوه بر حرمت شرعى گاهاً آثار و تبعات اجتماعى و روانى نيز به دنبال دارد آيا دعوت دختران و پسرانى كه داراى روابط نامشروع هستند و بر ادامه آن اصرار مى ورزند با حفظ ميزان رابطه، به ازدواج غير دائم با اذن و يا بدون اذن ولى صحيح است؟ آيا اين عمل خروج از حرام به حلال است كه در برخى روايات به آن اشاره شده است؟

ج _ باسمه تعالى; در مورد سؤال عقد موقت حتى بدون اذن ولى، صحيح است. ولى بايد شرايط رعايت شود مثلا اگر دو نفر ازدواج نمودند و دخول انجام شده، پس از جدايى بايد دختر عده نگه دارد و پس از انقضاى عده با جوان ديگرى ازدواج كند و نيز بر دختر لازم است آبروى خود و فاميلش را ملاحظه كند. با تمام اين ملاحظات عملى بسيار خوب و مستحسن است.

س915_ متعه فى نفسها مباح است يا مستحب؟

ج _ باسمه تعالى; مستحب است.

س916_ آيا اجازه ولى را در عقد موقت دختران بالغ شرط مى دانيد؟

ج _ باسمه تعالى; اجازه ولى در عقد موقت و دائم دختران بالغ و رشيد شرط نيست و عقد بدون اذن ولى صحيح است.

س917_ در

مورد صيغه لطفاً بفرماييد با چه كسانى مى توان صيغه موقت را جارى كرد؟

ج _ باسمه تعالى; صيغه نمودن دخترى كه مى توان با او عقد دائم اجراء نمود جايز است و شرط مخصوصى ندارد. ولى بعد از يك مرتبه صيغه شدن با مقاربت، بايد براى مرتبه بعد عده نگه دارد. بنابراين در يك شب يك دختر در صورتى كه دخول شود نمى تواند با دو پسر صيغه شود و چنانچه دخول در كار نباشد و فقط استمتاعات ديگر باشد; عده ندارد والله العالم.

س918_ در خصوص ازدواج مجدد با زنى كه عقد موقت بوده و هنوز عده او تمام نشده آيا با شوهر قبلى مى تواند ازدواج كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند ازدواج نمايد.

س919_ خواهشمندم بيان فرماييد در چه موارد شرط جزايى، صحيح و موجب صحت فعل مشروط مى شود و در چه مواردى باطل است؟

ج _ باسمه تعالى; هر شرطى كه خلاف كتاب و سنت نباشد و در ضمن عقد باشد; صحيح است و در شرط جزايى و غيره فرقى ندارد.

س920_ آيا مى توان دختر بالغ يا نابالغ را به عقد موقت پسر نابالغ در آورد؟

ج _ باسمه تعالى; پدر در صورتى كه مصلحتى در صيغه باشد مى تواند ولى غير او نمى تواند; مگر در صورتى كه ضرورت شديدى باشد همچنين در صورت آشنا نبودن پدر حاكم شرع مى تواند.

س921_ بعضى از مراجع ازدواج موقت با اهل كتاب را جايز مى دانند به نظر شما آيا جايز است يا نه؟ اگر زن مشرك باشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; ازدواج موقت و دائمِ مرد با زنِ اهل كتاب مانعى ندارد

ولى با مشرك جايز نيست.

زنا

س922_ اگر دوشيزه (باكره) به خانه مردى كه فاقد شرايط احصان باشد برود و چندين ساعت در آن جا بماند و به قرار طرفين وطى به دبر صورت گرفته باشد آيا صرف ادعاى دختر كه همچنان دوشيزه است به اين كه وطى به عنف بوده (احتمالا به دليل وجود مسايل خانوادگى و اجتماعى) بدون اين كه وطى به عنف توسط پزشك تأييد شده باشد يا شاهدى بر اين مدعا وجود داشته باشد و يا مرد اقرار شرعى وطى به عنف نموده باشد آيا ادعاى چنين دوشيزه زناى به عنف را اثبات مى نمايد يا خير، و آيا علم قاضى در اين مورد بدون ادله شرعيه مى تواند زناى به عنف را كه موجب قتل زانى است اثبات كند؟

ج _ باسمه تعالى; ادعاى عنف و اكراه، با احتمال درست گفتن موجب سقوط حد از آن دوشيزه مى شود ولى اثبات آن درحق مرد احتياج به دليل دارد، اگر مرد اقرار نكند حد زناى با عنف بر او اجرا نمى شود; ولى با علم قاضى زناى به عنف ثابت مى شود.

س923_ اگر در مسئله فوق تعداد دوشيزگان كه به آن ها وطى صورت گرفته بيش از يك نفر يا بيست نفر باشد و وطى به طور جداگانه و در زمان هاى متفاوت صورت گرفته باشد آيا تعدد دوشيزگان در حكم زناى به عنف به شرح مسئله اول تأثيرى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تأثير ندارد مگر آن كه بعد از وطى اجراى حد شود و در مرتبه چهارم او را مى كشند. البته اين حكم مربوط به عنف نيست. در عنف

بين يك دوشيزه و بيست نفر فرقى نيست.

س924_ چنانچه مرد از دوشيزگان فوق، قبل از يا بعد از زنا در فرض تحقق، عكس بدون حجاب ولى با لباس نسبتاً پوشيده و يا مواردى ندرتاً نيمه عريان تهيه كند كه (حسب الاظهار) استفاده از عكس ها رضايت دوشيزگان را مى رساند آيا صرف احتمال استفاده از اين عكس ها، به ضرر حيثيت اجتماعى آن ها مى تواند دليلى بر اكراهى بودن وطى هاى احتمالى قبل و يا بعد از گرفتن عكس ها باشد؟

ج _ باسمه تعالى; اكراهى بودن با اين امور اثبات نمى شود; ولى براى سقوط حد نسبت به دوشيزگان ادعاى آنها با احتمال اكراه كافى است. بنابر اين حد قتل بر زانى نيست و بر دوشيزه ها نيز مطلقاً حد اجراء نمى شود.

س925_ اگر اعمال فوق را دو نقر با اين تعداد از دوشيزگان منفرداً يا مجتمعاً در حضور هم يا عدم حضور و در زمان هاى متفاوت انجام داده باشند. آيا مورد فساد روى زمين تلقى مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; در شرع مراد از فساد فى الأرض غير از اين امور است، در اين مورد فساد در روى زمين تلقى نمى شود.

س926_ تحقق زناى به عنف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; عنف به معناى اكراه است، و در تحقق آن امور زير معتبر است:

1_ شخصى او را مجبور به زنا بنمايد، يعنى چنانچه براى رضايت خاطر او كه عاشق او است تن به زنا دهد، اكراه صدق نمى كند.

2 _ آن كه بايد شخصى كه اكراه مى كند; او را از نظر مالى يا جانى يا حيثيتى بترساند و در صورت

عدم تسليم به او خسارت بزند و اگر وعده پولى يا مقامى بدهد بر اين عمل، اكراه صدق نمى كند.

3 _ ضرورى كه با آن او را مى ترساند مورد حق او نباشد مثلا از آن دوشيزه پول طلب دارد و بگويد اگر حاضر به زنا نشوى آن پول را مطالبه مى نمايم.

4 _ آن كه عنف، به خود عمل باشد.

س927_ آيا در زناى به محارم فقط حد كشتن است؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه زناى به محارم نسبى مانند مادر، خواهر، عمه و خاله و مانند آن ها باشد حد آن كشتن است و اگر محرمات رضاعى باشند حد آن كشتن نيست و اگر محرمات سببى باشد در خصوص مادرزن حد آن كشتن است و در غير اين مورد مانند دختر زن حد او كشتن نيست.

س928_ انكار بعد از اقرار چگونه است و در چه مواردى در مورد زنا مسموع است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر اقرار به زناى موجب كشتن بنمايد و بعد انكار كند; حد ساقط مى شود ولى اگر اقرار به چيزى كند كه حد آن تازيانه زدن است; حد ساقط نمى شود.

س929_ در زناى به عنف بيش تر جنبه حق الله بودن مطرح است يا حق الناس بودن آن، چنانچه در فرض زناى به عنف شاكيان گذشت نمايند آيا باز اشد مجازات را بايد اعمال نمود و يا اين گذشت مى تواند موجب تخفيف مجازات در جرايم باشد؟

ج _ باسمه تعالى; حق الله است و با گذشت آنان تخفيف محقق نمى شود.

س930_ كسى با زنى زنا كرده است بعداً با دختر مزنى بها ازدواج كرده و داراى اولاد

مى باشد احكام اولاد در صورت جهل به حكم و موضوع و در صورت علم به موضوع و حكم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; عقد در جميع صور صحيح است و اولاد حلال زاده اند.

س931_ بنده شوهرى داشتم كه به علت اعتياد در زندان به سر مى برد خودم را به عقد و صيغه مرد ديگرى درآوردم و با او نزديكى كردم با اين حال كه مى دانستم اين كار حرام است، بعد از اين كه از شوهرم طلاق گرفتم با آن شخص كه نزديكى كردم رسماً عقد نمودم آيا اين عقد صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مردى در وقت شوهر داشت زنى او را صيغه كند و مى دانسته كه اين زن شوهر دارد اين زن بر او حرام ابدى است و راهى براى ادامه زندگى زناشويى نيست. بلى، چنانچه نمى دانسته; عقد دومى كه رسمى است و بعد از عده بوده است; صحيح است.

س932_ فقهاء مى فرمايند زنا با زن شوهردار موجب حرمت ابدى است آيا اگر فرزند به دنيا بيايد حلال زاده است و ارث و محرميت مى آورد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; حرام ابدى مى شود و چنانچه بداند كه زنا با زن شوهردار موجب حرمت مى شود در اين صورت بچه حرام زاده است و ارث نمى برد و اگر بداند و به خيال خودشان عقد بعد از جدا شدن از شوهر اول، موجب حليت مى شود بچه حلال زاده است و ارث مى برد. در غير اين دو صورت ارث نمى برد و حرام زاده است.

س933_ آيا زنا حق الله است و يا حق الناس محسوب مى باشد

لطفاً بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از حق الله تكاليف شرعى محض است اما حق الناس تكليفى است كه براى رعايت حال ديگران، چه مالى يا عرضى جعل مى شود. بنابر اين زنا حق الله است و اگر اكراه باشد كه زنى را مجبور كند و بدون رضايت او باشد; حق الناس نيز مى باشد.

س934_ اگر كسى دسترسى به زنش نداشت (دورى محل و...) و زنا كرد آيا محصن است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير محصن نيست.

س935_ اشخاص به علت قطع نخاع و يا علل ديگر قادر به نزديكى با همسر نيستند زوجه مرتكب زنا شود محصنه است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; محصنه نيست.

طلاق

س936_ اگر زوج صغير باشد و زوجه در عسر و حرج ناشى از ازدواج، حاكم حق اجبار ولى به طلاق را دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

س937_ طلاق ناشى از اكراه يا فضولى غير، نافذ است يا باطل؟

ج _ باسمه تعالى; غير نافذ.

س938_ زنى هستم كه شوهرم در افغانستان به لشكر طالبان پيوسته و براى من مكرر نامه نوشته است كه تو به افغانستان بيا تا تو را پيش طالبان برده و طلاقت را بدهم و چون رفتن من به آنجا خطرات جانى دارد و ثانياً بودن من در اينجا بدون سرپرست مشكل مى باشد آيا مى توانم اينجا طلاق بگيرم؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه نفقه نمى دهد و كسى نيست كه از طرف او نفقه بدهد; حاكم شرع مى تواند طلاق بدهد.

س939_ در صورت مثبت بودن جواب سؤال بالا نوع طلاق را بنويسيد؟

ج _ باسمه تعالى; مانند ساير موارد است و نوع خاصى ندارد.

س940_ چون اين جدايى مدت

چند سال است كه اتفاق افتاده آيا بايد عده بگيرم يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه يائسه نشده ايد; بايد عده نگه داريد.

لواط

س941_ آيا در اجراء حد لاطى كه قتل است احصان شرط است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; احصان شرط نيست; محصن و غير محصن فرق ندارند.

س942_ آيا مى توان شخصى كه به اتهام لواط محكوم به قتل شده با چوبه دار يا اسلحه گرم اعدام نمود؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت ايجاب مصلحت، مانعى ندارد.

س943_ مادر و خواهر پسرى كه لواط داده آيا در صورتى كه بالغ باشد حرام مى شوند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نمى شود زيرا در حكم به حرمت مادر و خواهر لواط دهنده; شرط است كه لواط كننده بالغ باشد و لواط دهنده غير بالغ باشد.

حجاب

س944_ پوشيدن كلاه لبه دار اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال دارد.

س945_ پوشيدن جوراب نازك و بدن نما براى خانم ها، در بيرون از منزل و انظار نامحرمان چه صورت دارد و بيرون گذاشتن موى سر از چادر و مقنعه توسط خانم ها در ديد نامحرمان چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است و بايد جلوگيرى نمود.

س946_ آرايش زنان در خيابان ها و بيرون گذاشتن مقدارى از موها و پوشيدن جوراب بدن نما و لباس هاى محرك چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است و بايد نهى كرد. خداوند متعال جوانان ما را از شر اين زن ها نگاه دارد.

س947_ حد حجاب خانم ها در نماز و غير آن را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در نماز بر خانم ها لازم است كه موها و تمام بدن، مگر دست ها تا مچ و پاها تا ساق را بپوشانند و همچنين پوشاندن ظاهر تمام صورت و باطن آن مانند دندان ها لازم نيست

و فرقى نيست بين آن كه نامحرم باشد يا نباشد. اما در غير نماز بايد خانم ها از نامحرم بالغ بدن و موى خود را بپوشانند ولى پوشاندن صورت و دست ها تا مچ لازم نيست.

س948_ حد گفت و گوى مجاز نامحرمان را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; حد گفت و گوى نامحرمان عبارت است از آنچه منجر به فساد و خلاف شرع نشود و قبل از آن مطلقاً جايز است.

س949_ آيا ديده شدن كف پا در حالت سجده اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ديده شدن كف پا در حالت سجده اشكال ندارد.

س950_ گفت و گوى دانشجويان دختر و پسر در مورد مسائل درسى و رفع اشكال آن چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است و اشكال ندارد.

س951_ گفت و گوى تلفنى با نامحرم در چه مواردى جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; در همه موارد.

س952_ يكى از مشكلات تحصيل براى دختران در كشورهاى غير اسلامى حضور با حجاب اسلامى در كلاس درس مى باشد به خصوص در بعضى از دروس عملى همچون تربيت بدنى كه گذراندن دوره آن براى تمامى محصلين لازم مى باشد بايد با لباس ورزشى و بدون رعايت حجاب و در جمع هم كلاسى هاى مرد صورت گيرد باتوجه به ضرورى بودن تحصيل براى دختر مذكور به خصوص در جهت امرار معاش و با علم به اين كه هيچ گونه فساد از اين بى حجابى حاصل نمى شود ممكن است كه بدون حجاب اسلامى در كلاس هاى درس حاضر شود؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض سؤال، عدم رعايت حجاب اسلامى، جايز نيست.

س953_ نظر حضرت عالى درباره نگاه كردن طلبه ها به

تلويزيون چيست؟

ج _ باسمه تعالى; نگاه كردن به زنان مسلمان بى حجاب يا بد حجاب در تلويزيون حرام است، هم چنين گوش دادن به موسيقى و آلات لهوى كه نواخته مى شود حرام است، اما بقيه اش اشكال ندارد و فرقى بين طلبه و غير طلبه نيست.

س954_ نظر حضرت عالى درباره سينه زدن به صورت لخت (برهنه) چيست و براى طلبه ها چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; سينه زدن به هر نحو خوب است و اشكال ندارد. ولى خانم ها نمى توانند به بدن لخت طلبه و غير طلبه نگاه كنند.

س955_ پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردان چگونه است؟ و آيا نسبت به افراد جوان و مسن تفاوتى هست؟

ج _ باسمه تعالى; پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردان جوان و مسن جايز است و نگاه كردن زن ها به دستان لخت مردان تا ذراع، اگر به قصد ريبه نباشد; اشكال ندارد.

س956_ پوشيدن لباس زنانه توسط مردان و بالعكس، در مجامع عمومى و نيز در موارد خاصى مثل تعزيه و نمايش چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; پوشيدن لباس زنانه توسط مرد و بالعكس، در مجامع عمومى و غير آن ها مطلقاً جايز است خصوصاً، در مورد تعزيه و شبيه.

س957_ نظر شما درباره پوشيدن لباس هايى كه عكس هاى مبتذل و يا علامات غربى دارند چيست آيا پوشيدن اين گونه لباس ها اشكالى ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; پوشيدن لباس فى نفسه، حرام نيست ولى در صورتى جايز نيست كه عنوانى ثانوى بر آن مترتب شود كه حرام باشد مانند اشاعه فحشاء، تقويت كفر و بى دينى.

س958_ امروز يك حركت خزنده اى عليه چادر كه يك

حجاب ملى و سنتى است آغاز گرديده است، خواهشمند است نظر مبارك را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; كسانى كه اين حركت را ايجاد كرده اند يا تأييد مى كنند يقيناً نظر اصلاحى ندارند و اين گونه حركات مقدمه مخالفت با حجاب شرعى است كه نظيرش را در زمان رضاخان ديده ايم. خداوند شر اين افراد را از سر مسلمانان رفع نمايد.

س959_ اخيراً در ميان برخى از جوانان مدل مو و لباس هايى از آن ها مد شده است كه از كشورهاى اروپايى و بلاد بيگانه ارائه مى گردد نظر به اين كه پوشيدن اين لباس ها و خود اين گونه آرايش كردن، عرفاً از مصاديق تشبه به كفار است، آيا شرعاً حرام است يا حلال؟

ج _ باسمه تعالى; با وضع زمان ما كه كفار و مسلمانان، در لباس مانند يكديگرند اين گونه تشبه اشكال ندارد; ولى فى نفسه كار خوبى نيست.

س960_ آيا پوشيدن مانتو كه امروز مد شده حجاب اسلامى حساب مى شود يا چادر لازم است كه تمام بدن پوشيده شود؟

ج _ باسمه تعالى; مانتو چنانچه گشاد باشد و تمام بدن را بپوشاند تا پستى و بلندى بدن پيدا نشود; كافى است.

س961_ زنى موى سرش بيرون و معلوم باشد آيا مى توان به اين مقدار موى زن نگاه كرد؟ مخصوصاً هنگامى كه فاميل باشد؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى شود، فاميل و غير فاميل فرق ندارد.

س962_ آيا پوشيدن صورت و دست هاى زنان واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; نپوشاندن صورت و دست تا مچ در صورتى كه مهيج نباشد جايز است.

س963_ سوار شدن زن بر موتور يا دوچرخه كه مهيج شهوت

ديگران بشود چه صورت دارد آيا اين افعال از علائم ظهور است؟

ج _ باسمه تعالى; زن مسلمان چنين كارى با فرض اين كه مهيج شهوت باشد; نمى كند و نبايد بكند و انشاءالله تعالى ظهور آن بزرگوار نزديك باشد.

(ت) س964_ آيا پوشيدن مانتو اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

س965_ در مورد حجاب خانم ها وجه و كفين را توضيح دهيد؟

ج _ باسمه تعالى; خانمى كه خيلى زيبا نباشد و زينت هم نكند و لباس مناسب بپوشد اگر گردى صورت را نپوشاند و از مچ دست تا انگشتان را نپوشاند; اشكال ندارد.

س966_ اگر خانمى به خاطر شوهرش مجبور شد در خارج از ايران زندگى كند حجاب او به غير از چادر چگونه بايد باشد؟

ج _ باسمه تعالى; كافى است لباسى باشد كه تمام بدن را بپوشاند و گشاد باشد تا پستى و بلندى بدن معلوم نباشد و رنگ آن هم جلب توجه نكند ولى زن مسلمان چنانچه هويت اسلامى خود را حفظ كند و با چادر به مجامع برود; خيلى بهتر است و هيچ محذورى ندارد.

س967_ در عوض چادر مشكى كه مى گويند براى خانم ها مكروه است لباس هاى متنوع جايگزين چادر مشكى باشد، آيا چنين حرفى صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چادر مشكى براى خانم ها مكروه نيست; بلكه مستحسن است. ولى پوشش جديد در صورتى كه مهيج جوان ها نباشد اشكال ندارد. هدف اصلى مستور بودن زن است به هر كيفيت كه باشد.

س968_ مردان و زنان نامحرم در يك ماشين از روستا به شهر رفت و آمد دارند در اثر كثرت جمعيت بدن آن ها به همديگر مى خورد غير از

آن هم راه ديگرى براى رفت و آمد ندارند و بعضى ها كار ضرورى در شهر دارند آيا رفت و آمد با اين حال جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه قصد لذت نباشد و بدن ها هم عريان نباشد; اشكالى ندارد.

س969_ اگر زوج با زوجه در ضمن نكاح شرط كند كه پوشيه داشته باشد; لكن زوجه مقلد كسى است كه ستر وجه را واجب نمى داند آيا شرط مقدم و لازم الوفاء است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى در صورتى كه ذكر شده باشد بايد پوشيه بزند.

س970_ آيا مخالطت زن ها با مردان و حرف زدن با آن ها حرام است؟ پس چرا امام حسين(عليه السلام) زن ها را همراه خود بردند؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست بلكه مقدس ترين و عالى مقام ترين زن عالم، حضرت زهرا(س) آن خطبه دشمن شكن را در مسجد خواند و خطبه حضرت زينب(س) در كوفه و شام بنى اميه را نابود كرد.

س971_ حجاب چه تعريفى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حجاب عبارت است از پوشاندن سر و بدن با لباس و چادر از نامحرم به گونه اى كه پستى و بلندى بدن نمايان نباشد و البته بدون زينت و كارهاى مهيج باشد.

س972_ برخى از مادران دختران خود را كه به حد بلوغ نرسيده اند با سر و پاى برهنه در خيابان ها و مجالس در حضور نامحرمان مى آورند وظيفه والدين چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه موجب هيجان و تحريك جوانان و يا ترويج بى بند و بارى و فساد شود حرام است.

س973_ حدود حجاب اسلامى براى بانوان چه مقدار است و چه مقدار بايد خود

را مستور و بدن را بپوشاند؟

ج _ باسمه تعالى; حد حجاب اسلامى، مستور بودن بدن و موى زن است و بقيه خصوصيات در رساله عمليه آمده است.

س974_ آيا حجاب از ضروريات دين است و حكم كسانى كه به آن بى اعتنائى كنند چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، از ضروريات دين است و بى اعتنائى يعنى حجاب شرعى را رعايت ننمودن، موجب فسق است.

سخنرانى زن

س975_ سخنرانى برخى خانم ها براى تبليغات در زمان انتخابات يا غيره چه صورت دارد اگر مردان صداى آن زن را بفهمند و بعضاً باعث تحريك جوانان شود چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; سخنرانى فى نفسه جايز است و شنيدن مرد نامحرم اشكال ندارد. ولى چنانچه خود سخنرانى و يا چيزى كه تؤام با آن است; موجب تحريك قوه شهوانى شود جايز نيست.

تشبه به كفار

س976_ تشبه به كفار يعنى چه آيا در اين زمان كه مسلمانان قدرت پيدا كرده اند مى شود از اين قاعده استفاده كرد؟

ج _ باسمه تعالى; تشبه به كفار مصداقش پوشيدن لباسى است كه مختص به كافر بما هو كافر است و تصور مى كنيم در اين زمان مصداق ندارد يا كارى كه از مختصات كافر است انجام دهد كه شايد تراشيدن ريش، در زمان سابق از اين امور بوده است و فعلا نيست. به هر حال قوه مسلمين و ضعف آنان در اين حكم، مدخليت ندارد. نظير اين مسئله _ كه البته مربوط به آن نيست _ اين است كه در روايات از پوشيدن لباس سياه مگر در مواردى نهى شده و سرّ آن اين است كه بنى العباس كه دولت هاى فاسد و باطل بوده اند لباس سياه شعار خود قرار داده بودند را و هر كسى مى پوشيد معلوم بود كه از محبين آنان است و چون حالا موضوع از بين رفته است، پوشيدن لباس سياه به نظر من كراهت ندارد.

س977_ اخيراً در ميان برخى از جوانان مدل مو و لباس هايى از آن ها مد شده است كه از كشورهاى اروپايى و بلاد بيگانه ارائه مى گردد

نظر به اين كه پوشيدن اين لباس ها خود اين گونه آرايش كردن، عرفاً از مصاديق تشبه به كفار است، آيا شرعاً حرام است يا حلال؟

ج _ باسمه تعالى; با وضع زمان كه كفار و مسلمانان در لباس مانند يكديگرند; اين گونه تشبه اشكال ندارد ولى فى نفسه كار خوبى نيست.

س978_ استفاده از كراوات در محافل و مجالس داخل كشور و خارج از كشور چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; استفاده از كراوات فى نفسه جايز است ولى چنانچه مجتهد عادلى به مصالح و عناوين ثانويه نهى كند بايد متابعت نمايند.

س979_ پوشيدن لباس و آرايش به نحوى كه شبيه يكى از گروه هاى منحرف غير مسلمان باشد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تشبه در لباس به گروه منحرف بى اشكال است مگر در صورتى كه پوشيدن لباس سبب تقويت آنان و تضعيف مسلمانان گردد كه فرضى است بسيار بعيد به هر حال حكم الله جواز است.

س980_ تشبث به كفار يعنى چه؟ آيا بارى معروف فوتبال از موارد آن مى باشد كه در سنن مؤمنين سابق نبوده است؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از تشبث را نفهميدم; شايد اشتباه لفظى باشد و مراد تشبه باشد به هر حال شامل لعب به فوتبال نمى شود.

ريش تراشى

س981_ ريش تراشيدن چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ريش تراشيدن حرام است.

س982_ نظرتان را در مورد تراشيدن صورت به استثناء چانه كه در عرف جامعه به ريش پرفسورى معروف است بيان نماييد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است.

س983_ اگر شغل كسى آرايشگرى باشد، تيغ انداختن به صورت مشتريان توسط آرايشگر چه حكمى دارد؟ درآمد حاصل از آن حلال است يا حرام؟

ج _

باسمه تعالى; ريش تراشيدن حرام است و اجرت آن نيز حرام است.

س984_ نظر مبارك را در مورد كوتاه كردن ريش با ماشين يا وسيله ديگرى به نحوى كه مثل تراشيدن باشد مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; ماشين كردن صورت و كوتاه كردن مثل تراشيدن حرام است; ولى كوتاه كردن تا حدى كه صدق ريش بكند جايز است.

س985_ اگر در بعضى موارد كه انسان به خاطر اذيت و آزار دشمنان دين و مذهب، از باب تقيه ريش را بتراشد جايز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه واقعاً در مضيقه قرار گرفته باشد و خطراتى متوجه او شود; مانعى ندارد. ولى مجرد استهزاء و امثال آن، مجوز تراشيدن ريش نمى شود.

س986_ كسانى هستند كه ريش را تمام نمى گذارند و قسمتى از آن را با ماشين يا تيغ مى تراشند آيا مقدار تراشيده شده فعل حرام است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، حرام است.

س987_ تراشيدن موى سر و صورت ديگرى با تيغ ديه دارد يا خير؟ و فرقى بين زن و مرد مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در تراشيدن لحيه مرد با زور و به عنوان جنايت، در صورتى كه ريش بعد از آن نرويد; ديه ثابت است و اگر برويد ثلث ديه است و مقدار ديه تراشيدن سر مرد منوط به نظر حاكم شرع است و اما تراشيدن سر زن، چنانچه نرويد ديه كامل ثابت است و اگر برويد مهر المثل ديه آن است و تراشيدن لحيه زن چيز منصوصى ندارد.

س988_ اگر عده اى از پزشكان حاذق و متخصصين با توجه به تحقيقات همه جانبه اعلام كنند كه زدن ريش با تيغ يا

ماشين از نظر بهداشتى مضر نيست بلكه مفيد است آيا در اين صورت وجهى براى جواز پيدا مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير، به مقتضاى اطلاق و عموم ادله جايز نيست.

س989_ مى گويند سبيل به اندازه اى بلند باشد كه داخل دهن شود حرام است اين مطلب صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه شعار انتماء به فرقه باطله نباشد; اشكال ندارد و حرام نيست، ولى بلا اشكال، مطلقاً مرجوح است.

س990_ اگر براى تراشيدن ريش ناچار باشد و در ضرر و عسر و حرج واقع شود جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اين ها بهانه است; ريش تراشيدن حرام است. ولى چنانچه واقعاً دكتر تشخيص دهد كه ريش براى فردى ضرر معتنابه دارد; به مقدار ضرورت مى توان تراشيد.

غصب

س991_ شخصى خانه اى داشته، با شناختى كه از او دارم غصبى بوده; آن را فروخته و هم زمان با دو نفر به صورت مشاع خانه اى قديمى خريدارى كرده و خراب نموده و يك آپارتمان چهار طبقه اى ساخته اند. سپس سه واحد آن را به مشترى فروخته اند و يك واحد باقيمانده آن، هم اكنون در تصرف شخصى فرد مذكور مى باشد. حالا يك واحد از آن آپارتمان را از آن سه نفر كه قبلا خريده اند قولنامه نموده ام كه بخرم. آيا اين آپارتمان از نظر مالكيت براى من اشكال شرعى دارد يا نه و نماز خواندن در آن چطور؟

ج _ باسمه تعالى; چون نمى دانيد كه چهار طبقه آن خانه را با عين آن پول خريده است; اشكال ندارد و نمازتان در آن محل صحيح است.

س992_ اگر زراعت و

باغات با آب غصبى مشروب شود محصول او چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; كار حرام است و غاصب ضامن قيمت است ولى محصولات و ميوه اشكال ندارد.

س993_ در كتاب غصب مسأله 2545 توضيح المسائل آمده كسى كه خانه را غصب كرده اگر چه استفاده هم نكند بايد اجاره بپردازد; در اين صورت اگر لباس و غيره غصب شود برگرداندن آن كافى است يا بايد اجاره بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه آن لباس براى اجاره مثل لباس عروس معين شده باشد، ظاهراً بايد اجاره بدهد.

س994_ چنانچه رد عين غصب مستلزم تخريب و ضرر باشد مثلا لابلاى سقف عين موجود است رد آن هم واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; الغاصب يؤخذ باشدّ الأحوال، بلى، واجب است.

احكام حيوانات

س995_ خوردن گوشت خرگوش چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است.

س996_ آيا اذيت حيوانات جايز است و يا برعكس مراعات حال آن ها را بايد نمود و نفقه آن ها واجب است مستدعى است احكام آن ها را مفصلا بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; چند حكم در روايات و كتب فقهى راجع به حيوانات هست كه ذيلا به آن ها اشاره مى شود:

1_ نفقه آن ها، حتى زنبورعسل و كرم در صورتى كه آن ها را رها ننموده ايد; واجب است و مراد از نفقه، آن چيزهايى است كه براى ادامه زندگى به آن ها احتياج دارد يا اين كه مقدارى از عسل در كندو بماند و برگ بعضى درخت هايى كه لازم دارند تهيه كنيد.

2_ شير دوشيدن اگر به واسطه كمى علف، به حال حيوان مضر باشد; جايز نيست و نسبت به حيوان شيرده، چنانچه دوشيدن، زيادتر

از مقدار متعارف و به حال آن حيوان مضر باشد; جايز نيست.

3_ چنانچه مالك از نفقه دادن امتناع بنمايد حاكم شرع او را به بيع يا نفقه يا ذبح مجبور مى نمايد، البته اگر قابل تذكيه باشد و اگر قبول نكرد خود حاكم متصدى آن خواهد شد.

4_ اذيت حيوان و كتك زدن زياد و حمل بارى كه قادر به حمل آن نيست و به صورت سوارى كتك زدن جايز نيست.

5 _ كشتن حيوانى كه ماكول اللحم نيست و قابل تذكيه نيست; چنانچه اذيت مى كند و نمى شود اذيت آن حيوان را رفع نمود جايز است و الا جايز نيست.

س997_ خوردن ماهى اوزون برون چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; خوردن ماهى فلس دار جايز است و خوردن ماهى بدون فلس جايز نيست.

س998_ كبوتر بازى چه حكمى دارد و اگر بر اثر كبوتر بازى خانه كسى را ديد بزنند آيا مى توان با كبوترباز برخورد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; كبوتر بازى حرام نيست. ولى ديد زدن به منزل ديگران جايز نيست و بايد برخورد شود.

س999_ آيا حشر براى حيوانات مى باشد اگر كسى به حيوانى ظلم كرد و يا حيوانى ظالم بود كيفر داده مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حشر حيوانات از واضحات و بديهيات است و آيات متعدد مانند «اذا الوحوش حشرت» يا «مامن دابة فى الأرض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ثم الى ربهم يحشرون» و روايات مستفيضه دلالت بر آن دارد كيفر هم مى بينند ولى عاقبت چه مى شوند آيا معدوم مى شوند يا آنكه مانند انسان متنعم يا معذب دائمى هستند; روشن نيست.

س1000_ آيا خوردن

خرچنگ شرعاً حلال است يا حرام؟

ج _ باسمه تعالى; نخورند. چون هر حيوانى كه چنگال دارد خوردن آن حرام است.

س1001_ گوشت كلاغ از نوع زاغ كه اكثراً داخل شهرها مى باشند حرام است؟ گوشت پرنده كلاغ سياه كه در مزارع مى باشد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در نظر من گوشت تمام كلاغ ها حلال است و مكروه.

قسم و عهد و نذر

س1002_ شخصى نذر مى كند اگر يك ماه محتلم نشد مبلغ صد تومان صدقه بدهد نذرش صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خروج منى به حال او مضر است، نذر صحيح است. اما اگر خروج و عدم خروج از جهت دينى و دنيوى فرقى به حال او ندارد نذر منعقد نيست.

(جواب گنگ) س1003_ آيا در قسم و عهد و نذر چند مرتبه مخالفت كند كفاره تعدد پيدا مى كند و يا با اداى كفاره مرتبه اول عهد و نذر و قسم منحل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; با كيفيت نذر و عهد و قسم فرق مى كند.

س1004_ مريضه اى بدون نام خدا جلت عظمته طلا آلات خود را براى فرستادن به كربلاى معلى نذر كرده; آيا فرستادن به آنجا واجب است يا مى توان در راه آن بزرگواران به فقراى محل بدهد و اگر فرستادن لازم باشد عين آن ها را يا قيمت آن ها را بفرستد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر در نيت او بوده است كه براى خدا نذر كرده; كافى است در تحقق نذر و بايد به همان نحو كه نذر كرده است; عمل كند و بفرستد كربلا و حتى الامكان عين آن را بفرستد.

س1005_ نذر كرده بودم كه اگر خداوند متعال خانه بزرگى

به من عنايت فرمايد، در ماه محرم الحرام به هيئت عزادارى به عنوان احسان، شام بدهم يك سال بعد طبقه دوم خانه ام را ساختم ولى آن طورى كه بايد بزرگ نيست آيا بايد به هيئت عزادارى شام بدهم يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست. چون بر آنچه نذر كرده ايد; تحقق نيافته است.

(ت) س1006_ نذر كردن براى توپ بازى شرعى است يا خلاف شرع و در توپ بازى رجحان شرعى يا عرفى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; توپ بازى چنانچه هيچ عنوان ثانوى راجح شرعى بر آن منطبق نباشد خلاف شرع نيست و خود توپ بازى راجح شرعى نيست پس نذر آن نيز لازم الوفاء نيست.

س1007_ شخصى در حال حيات، نذر شرعى نموده است كه اگر حاجت او برآورده شود در حق يكى از چهارده معصوم(عليه السلام) عمل خيرى انجام دهد نذرش مستجاب شده ولى قبل از اداى نذر از دنيا رفته. وارث از نذر او و اجابت آن مطلع بوده اند آيا از مال عمومى او اداى نذر لازم مى باشد يا بايستى مال معينى را تعيين مى كرد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد از مال او قبل از تقسيم بين ورثه، نذر را عمل نمايند.

س1008_ روى عقيده عاميانه در عاشوراى حسينى براى قضاى حاجتى نذر مى كنند اگر فلان حاجتم برآورده شد شمع روشن مى كنم آيا به حساب شعار حسينى محسوب مى شود و رجحان دارد يا خير، لازم العمل است يا نه، در مسجد و حسينيه شمع روشن نماييم يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; شمع روشن كردن فى نفسه راجح است; ولى برق ارجح است. بنابر اين نذر منعقد

است و بايد به نذر عمل شود ولو در گوشه مسجد روشن نمايند.

س1009_ كسى درختى را نذر حضرت ابوالفضل(عليه السلام) كرده و در صورت امكان مقيد كرده به كربلا بفرستد، حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; به كربلا بفرستيد تا در خيرات براى آن حضرت، مصرف شود.

س1010_ كسى نذر مى كند كه هفت ماشين بار بزنم پنجاه تومان مى دهم و چهارده ماشين بار مى زند، مى گويد اگر پول به دستم رسيد، مى دهم، پول مى رسد ولى سهل انگارى مى كند، يكسال است كه عمل نمى كند آيا كفاره دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه به آن گونه كه نذر كرده، عمل نكند; كفاره لازم مى شود و كفاره آن مانند كفاره افطار شهر رمضان _ عتق رقبه يا روزه دو ماه پياپى يا اطعام شصت مسكين _ است.

س1011_ شخصى با شريك خود مشغول كسب مى شوند در بين معامله مبلغ زيادى از سرمايه را كه غير قابل وصول (در توقيف) بوده است يكى از شركا مى گويد به احتمال 90% اين وجه وصول نمى شود و بنابر اين نصف كل مبلغ نذر آقا امام حسين(عليه السلام) و آقا ابوالفضل العباس(عليه السلام) نمودم كه اگر وصول شود عده اى را به زيارت كربلا ببرم و شريك هم اين پيشنهاد و نذر را مى پذيرد كه در صورت وصول نذر كننده به نذرش عمل كند. پس از مدت كمى نذر مستجاب مى شود آيا شريك مى تواند از انجام اين نذر توسط شريك جلوگيرى كند؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند جلوگيرى كند; چون پذيرش پيشنهاد، اجازه نذرى است كه شريك كرده است.

س1012_ اگر انسان

عهد كند كه كار واجبى را يا مستحبى را به جا آورد يا كار حرام يا مكروهى را ترك كند عهد يا قسم او صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صحيح است.

س1013_ اگر كسى پدر يا مادرش نذر او را حل كنند آيا ذمه نذر كننده برى مى شود، بعد از مرگ فرزند چطور؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مطلقاً برى مى شود.

س1014_ اگر كسى نذر كرده هر سال ماه محرم قربانى بكشد و به مسجد معينى بدهد لكن حالا احساس مى كند متوليان مسجد گوشت هاى خوب را به مردم نمى دهند حالا نذر كننده مى تواند گوشت قربانى را به فقرا تقسيم كند؟

ج _ باسمه تعالى; تا حد امكان بايد به مسجد بدهد; اگر ممكن نشد به فقرا بدهند.

س1015_ كسى گوسفند و يا گوسفندان را بدون ذكر نام خدا نذر كرده در كربلاى معلى بكشد فعلا كه رفتن ممكن نيست و نگهدارى حيوانات به سبب كهولت سن آن ها در خطر است فلذا فروخته است محل مصرف آن ها را بيان كنيد كه به غير سادات نيز مى توان داد يا نه و در شهر خود مصرف كردنش چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مصرف آن مطلق وجوه بِرّ مى باشد و در مصرف سيادت شرط نيست.

وقف

س1016_ اگر كسى ملكى را بر خانواده وقف نمايد كه همه نسل هاى بعدى را هم شامل شود و بعد از مدتى آن را، از اختيار آن ها خارج كنند و مدت زمانى، اين ملك موقوفه در ميان ديگران مورد استفاده واقع شود با وصف اين كه واقف به طور كامل به استفاده موقوف عليهم و نسل

هاى بعدى، تصريح نموده و به ديگران تحريم كرده باشد در اين صورت كسانى كه در اين ملك تصرف كرده و به نام خود اسناد درست كرده و مورد معامله قرار مى دهند آيا جواز شرعى بر آن مى توانند پيدا كنند و آيا با تقسيم اراضى كه در رژيم گذشته، صورت گرفته، اين موقوفه در حال وقف باقيست يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; با اين خصوصيات وقف مذكور صحيح است و قابل ابطال و تبديل نمى باشد و اگر ظالمى در برهه اى از زمان، مانع از عمل به وقف شده است; اين دليل باطل شدن وقف نمى شود و بعد از رفع ظلم باز بايد به آن عمل نمود.

س1017_ مجتمع تجارى است كه به صورت مشاع در ميان دو نفر مى باشد ولى يكى دو دانگ، و ديگرى چهار دانگ آن را مالك هستند صاحب چهار دانگ تصميم به وقف دارد ولى نمى دانند با وجود شريك، وقف صورت مى گيرد، آيا بدون رضايت شريك، چنين وقفى صورت شرعى پيدا مى كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; وقف مشاع صحيح است و متوقف بر اجازه شريك نيست.

س1018_ امام جماعت يكى از مساجد محل كه فرد باتقوا و باسواد و مورد احترام مردم بود و مدت بيست سال در آن جا اقامه نماز جماعت مى كرد، ايشان وصيت نموده كه در حياط همان مسجد دفنش كنند و بر طبق وصيت عمل شده است آيا مسئله صورت شرعى دارد و چنين عمل برخلاف حكم وقف نمى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه صحن مسجد به عنوان مسجد بودن وقف نباشد و براى مصالح اهل مسجد وقف

گرديده باشد; اين وصيت هيچ اشكالى ندارد و بايد به آن عمل شود ولى اگر حياط داخل عنوان مسجد، وقف شود; دفن در آنجا جايز نمى باشد و وصيت ايشان غير نافذ است ولى چون او، مردى با تقوى و اهل علم بوده است بدون ترديد از موضوع آگاهى داشته و لذا چنين وصيت كرده است. در اين صورت وصيتش لازم الوفاء است و بودن قبر ايشان در صحن مسجد بلا اشكال است.

س1019_ شخصى با امكانات خود مسجدى ساخته و در وقف آن گفته، كه بايد امام جماعت فقط از سادات باشد و در غير اين صورت من راضى نيستم آيا امام جماعت غير سادات مى تواند در اين مسجد اقامه نماز كند؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند، چون عمل به وقف بايد بر طبق شرايط وقف انجام شود.

س1020_ كسى تمام مايملك خود را به فردى مصالحه صحيحه صريحه شرعيه نمود خيار و قرارداد براى عده اى از معتمدين مدت دو عام كامل، مع تعين الاستقلال كه از هريك از معظم اليهم استدعاى فسخ نموده اعيان به ملكيت مصالح مسترد شود شارطا على زمة المصطلح آن كه هرگاه براى مصالح فوت در رسد باذن فرد معينى كه احد من ذوى الخياراست اقدام به امور مفصله الذيل نمايد... منطقه يا دهى با دو رشته قنات جاريه سيل باكل متعلقات آن و يك قطعه باغ بزرگ كه چهار جريب است، به حدوهامش، و كل يكدرب دكان واقع در قرب دروازه عراق معروف به دروازه خرابه، محدود به حدوهامش، وقف نمايد بر محال مفصله بتوليت امام راتب مسجد كه متولى اعيان مرقومه همه ساله منافع آن را بعد

از وضع مخارج لازمه، جهت تعزيه صديقه طاهره و... و صرف نمايند حال چند مسأله بايد بيان شود.

س1021_ مسئله اول: نمى دانيم و شك داريم اصحاب خيار مصالحه را فسخ كرده اند يا نه حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بايد بنا گذارده شود بر اين كه فسخ نكرده اند.

س1022_ مسئله دوم: شك داريم مصطلح اموال مزبور طبق الشرط وقف نموده است يا نه؟ حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر شرط به نحو شرط، نتيجه باشد; به خودى خود وقف مى شود والا مقتضى اصل تحقق وقف است به علاوه حاكم او را مجبور به وقف مى كند و اگر اجبار ممكن نباشد; خود حاكم شرع وقف مى كند.

س1023_ مسئله سوم: نمى دانيم مصطلح قبل از مصالح فوت كرده يا بعد از او؟ حكم مسئله مع هذا الشك چيست؟

ج _ باسمه تعالى; فوت مصطلح مانع از وقف نيست.

س1024_ مسئله چهارم: لو سلم كه مصطلح قبل از مصالح فوت كرده باشد عمل به اين شرط بر عهده ورثه خواهد بود يا حكم ديگر دارد؟

ج _ باسمه تعالى; شرط از حقوق است و چنانچه كسانى كه خيار داشته اند مصالحه را فسخ ننموده باشند به ورثه منتقل مى شود.

س1025_ مسئله پنجم: مع فرض وقف، نمى دانم مصطلح، توليت موقوفه را با همان متولى منصوص در شرط قرار داده است يا براى ديگرى قرار داده؟

ج _ باسمه تعالى; توليت با همان متولى منصوص مى باشد.

س1026_ مسئله ششم: آيا مصطلح حق دارد توليت را با ديگرى قرار دهد و يا خود به خود همان فرد منصوص متولى خواهد شد ولو مصطلح آن را قرار ندهد و تعين نكند؟

ج _ باسمه

تعالى; حق ندارد.

س1027_ مسئله هفتم: حكم تخلف از شرط در مسئله مزبور چيست آيا منجر به بطلان مصالحه مى شود و اموال ارث وارث مالك اول مى شود يا مصطلح مرتكب عمل حرام شده و صلح به صحت و قوّت خود باقى خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; عمل به شرط، واجب است و چنانچه عمل نشود اولا حاكم اجبار مى كند و در صورت عدم عمل، خود حاكم به شرط عمل مى كند.

س1028_ مسئله هشتم: در فرض سؤال و مورد ابتلاء، وارثين منكر وقف هستند و سند مالكيت براى رقبات مزبور دارند حكم مسئله با فرض انكار وارثين و باتوجه به وجود متن مصحح و تأييد شده صلحنامه ياد شده چيست؟

ج _ باسمه تعالى; با وجود سند قطعى، انكار ورثه بى اثر است. بلى، اگر سند قطعى نباشد; داخل در مورد دعواى بر ميت مى شود.

س1029_ مسئله نهم: در فرض مزبور و مشكوك موجود آيا امام راتب (متولى منصوص) شرعاً وظيفه دارد تصدى و مباشرت اداره موقوفه مفروضه، و تحقيق درباره كشف حقيقت را بكند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت علم بلى والا خير.

س1030_ مسئله دهم: در فرض مزبور اداره اوقاف و دادگاه جمهورى اسلامى حكم به وقفيت ملك مزبور داده است، آيا همين اندازه موجب تكليف شرعى براى تصدى موقوفه مفروضه مى شود يا بايد علم و يقين به وقفيت حاصل شود تا تصدى بر متولى واجب شود؟

ج _ باسمه تعالى; ميزان، علم وجدانى يا حكم حاكم شرع است.

س1031_ ما سه برادر هستيم كه اموالى در هندوستان از جمله كتابخانه به عنوان وقف بر ذريه به ما به ارث رسيده است و

چون اين اموال در معرض تلف شدن قرار گرفته و موجب نزاع گرديده است تصميم گرفته ايم آن اموال را تقسيم نماييم. آيا فردى از ورثه به جهت اين كه از نظر سنى بزرگ تر است و يا داراى قدرتى مى باشد كه بقيه عاجز از مقابله با او هستند، مى تواند بدون اجازه ديگر وارثان در اموال تصرف نمايد، و يا بيش از سهميه خود تصاحب كند؟ سؤال ديگر اين كه اين اموال چگونه بايستى تقسيم شود؟

ج _ باسمه تعالى; ذريه بايد منفعت موقوفه را به آن گونه كه وقف شده است تقسيم نمايند كه آن هم متوقف بر تقسيم عين موقوفه است كه در مورد سؤال كتابخانه است و به هر كدام هرچه برسد بايد عين را حفظ كنند و از آن انتفاع ببرند و فرقى بين كوچك و بزرگ نيست، مگر آن كه واقف در وقف، سهم بيش ترى براى بزرگ تر قرار دهد يا اختيار بيش ترى به او بدهد والا بايد تقسيم به طور مساوى باشد والله العالم.

س1032_ در سال 914 هجرى قمرى قريه سوهان طالقان وقف شده بر سيد علاءالدين اين قاضى امير نجم الدين محمود الطالقانى و نسل از اولاد ذكور سادات نسلا بعد نسل الى أن يتناسلو و أن يتعاقفوا اصل وقفنامه وجود دارد _ اجاره نامه ها وجود دارد در خصوص عمل به وقف اكنون بعضى ها تشكيك مى كنند در صحت وقف كه ممكن است در آن زمان واقف مشروعيت مالى نداشته باشد و از راه زور و سرنيزه غصب كرده باشد سپس وقف كرده و امثال اين گونه ايرادات نظر معظم له در مورد

صحت شرعى اين گونه موقوفات چيست؟

ج _ باسمه تعالى; وقف موقوفه مذكور با خصوصياتى كه نوشته ايد صحيح است و هيچ اشكال ندارد و احتمالات ذكر شده، قابل اعتنا نيست.

س1033_ مدرسه اى كه مقدارى از زمين آن از قبرستان ساخته شده آيا نماز خواندن و زندگى كردن در همچو مدرسه چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد، من اجازه مى دهم; تصرف نماييد.

س1034_ بخش صوفيان از توابع شبستر با وسعت تقريبى هشتصد كيلومتر مربع با پنجاه هزار نفر جمعيت مورد ادعاى وقفيت بوده و از زمان طرح وقفيت مورد اعتراض اهل محل قرار گرفته و تنها مستمسك مدعيان وقف كپى وقف نامه است كه اصل آن هم ارائه نشده و سند مالكيت قبل از وقف هم ندارد (بر اساس قاعده لاوقف الافى ملك) و از طرف ديگر علاوه بر اين كه اهالى ذو اليد هستند و سند مالكيت بر بيوتات و باغات مزارع خود، بيش از پنجاه سال قبل از تاريخ وقف ادعائى هم در دست دارند و حتى با همان منوال خريد و فروش مى نمايند بدون مراجعه به كسى و بدون ذكر عرصه و اعيان آيا با وجود مدارك مردم و اماره يد و نبودن سند مالكيت قبل از وقف واقف يا واقفين آيا با ادعاى آن ها وقفيت ثابت مى گردد يا خير.

ج _ باسمه تعالى; با خصوصياتى كه مرقوم شده است; ادعاى وقف بودن مسموع نيست و برحسب قواعد شرعى، معامله ملكيت، بايد در موردى كه يدى بر آن هست انجام شود.

س1035_ شخص خيّرى زمينى را براى ساختن حسينيه داده و ساختمان را به نام حسينيه ساختند بعد دو دستگى

و اختلاف بين آن ها به وجود آمده دسته اى حسينيه ديگر احداث كردند و حسينيه اولى را مى خواهند تعمير نمايند. افراد حسينيه جديد مانع اين كار هستند و آنان زمين حسينيه كه وقف بر حسينيه كرده است اصرار دارند كه حسينيه تعمير شود و مورد استفاده قرار بگيرد آيا ورثه مى توانند تبديل به مدرسه بنمايند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; الوقوف على حسب ما يوقفها اهلها. ورثه هيچ گونه حقى ندارند و تصرف آن ها برخلاف وقف است و جايز نيست.

س1036_ زمينى كه براى مسجد وقف شده در زير مسجد و يا پشت بام مسجد انبارى و دستشويى و تفريحگاهى براى نوجوانان درست مى كنند اين نوع تصرفات چه صورت دارد و شرعاً صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اين گونه تصرفات در صورتى كه منافى انتفاع به منافع آن چيزهايى كه در وقف است نباشد مانعى ندارد; ولى مكروه است. چون چنين كارهايى در روايات كثيره محمولة على الكراهة نهى شده است، امّا خصوص انبارى، براى مصالح مسجد كراهت ندارد.

س1037_ اگر انسانى مالى را قرض كند و با آن مال بنائى كند بعد معلوم شود آن مال وقف بوده آيا به همان مقدار كه او داده، ضمان و اثر وضعى تصرف در مال وقف از بين مى رود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چون جاهل غير مقصر بوده و ضمان آن بر قرض دهنده است.

س1038_ براى تعمير مسجد كمك مالى از طرف مردم جمع آورى شده تا مسجد محل را تعمير نمايند و يك نفر مانع اين كار شده، بعضى مى گويند بدون اجازه او تعمير ممكن نيست حكم مسئله را

بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; بعد از آن كه پول را فى سبيل الله داده اند; اذن او لازم نيست.

س1039_ چنانچه در وقف آمده باشد: موقوفه مذكور بين محصلين و مدرسين تقسيم شود چگونه توزيع شود؟

ج _ باسمه تعالى; به نحوى كه معمول است كه لابد به مدرسين سهم بيش ترى داده مى شود و در تعيين مقدار آن نظر متولى و اگر متولى نيست; نظر حاكم شرع، متبع است.

س1040_ در مدرسه وقفى براى زياد نبودن مصرف برق متولى از آن جلوگيرى مى كند برنامه اى مقرر مى كند كه باعث محدوديت روشن كردن برق مى شود آيا اطاعت از عمل او واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، اگر چنين نباشد در نظم مدرسه اختلال پيش مى آيد.

س1041_ شخصى قطعه زمينى براى حسينيه داده و كمك مالى هم به همين منظور جمع آورى شده است حالا مى خواهند اين حسينيه را تبديل به مسجد كنند آيا صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه وقف محقق شده است، نمى شود چون الوقوف على حسب ما يوقفها اهلها والا مانعى ندارد.

س1042_ عده اى از مؤمنين پولى به نام حسينيه جمع نموده اند و زمينى را خريده اند و بعداً به نام مسجد ساختمان كرده اند آيا حكم مسجد به آن باراست و دخول جنب و حائض جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; به هر حال اقامه نماز و مجالس در آنجا جايز است و چنانچه زمين را براى حسينيه خريده اند به همان معامله وقف محقق مى شود و اگر بعد بدون تعقل و ملاحظه آن را به نام مسجد نموده اند اين مكان حكم

مسجد كه جنب و حائض داخل نشوند ندارد.

س1043_ شخصى زمينى را براى قبرستان اهل همان روستا وقف كرده و اهالى ده به شهر كوچ كرده اند آيا زمين موقوفه به واقف بر مى گردد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بايد در مطلق وجوه خير مصرف شود و به صاحبش بر نمى گردد.

س1044_ در موقوفات اختصاصى مثل مسجد و مدارس و حسينيه تصرفات آب و غيره چه صورت دارد و اگر مأذون از متولى باشد صحيح است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; هر تصرفى با اذن متولى جايز مى شود; چون اذن او محمول بر صحت است.

س1045_ به طورى كه مستحضر هستيد ملك خانقاه ها مانند ساير اماكن مذهبى از مردمان خير و مولى دوست وقف شده و به وسيله افراد خيّر ساخته شده و توليت آن را به شيخ وقت سپرده اند و مشايخ ديگر مى تواند او را عزل نمايد و در صورت عزل توليت او وجه شرعى دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه موقوفه به عنوانى وقف شده باشد كه آن وقف واجد شرايط صحت باشد و آن عنوان زمانى منطبق بر شخصى بوده است و موقوفه دست او بوده و آن شخص فوت كند يا عنوان به صورت غير اختيارى از او سلب شود; مانند اين كه نسيان عارض او شود و لياقت آن مقام را نداشته باشد يا كسانى كه چنين لياقتى داشته باشند آن عنوان را از او سلب كنند كه بقاء يا ارتفاع آن عنوان به دست آن ها باشد; بايد از آن شخص گرفته شود و به كسى كه بعد از او، آن عنوان را پيدا مى

كند بدهند. چنانچه آن عنوان بر كسى منطبق نشود; اختيار آن وقف با مجتهد جامع الشرايط است.

س1046_ اين جانب با يكى از دوستان حدوداً سى سال قبل بيست دقيقه آب براى آب انبار روستايى وقف كرده ايم اخيراً لوله كشى بهداشتى شده و قهراً آب انبار خراب شده و اين آب بلا استفاده مانده است چون آب انبار و مسجد مورد استفاده عموم بوده است آيا مى شود اين آب را بارى درختان گردو و غيره كه مال همه است استفاده كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چون آب وقف مسجد شده است و قيد شده است كه زيادى آن به حمام و آب انبار ديگر داده شود بنابر اين اول براى مسجد لوله كشى بشود و در صورت زياد آمدن براى حمام و آب انبارهاى ديگر صرف شود.

س1047_ اگر در وقف يادآور شود بر مسلمين و متصوفه وقف صحيح باشد ساختن مسجد در اين زمين چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; متصوفه فرق مختلف دارند. بعضى از اين ها بيّن الفسادند و وقف بر آن ها صحيح نيست بنابر اين آن مال بر ملك واقف باقى است و با اجازه او يا ورثه او همه نوع تصرف مى توان كرد. در صورت معلوم نبودن، حكم مجهول المالك دارد.

س1048_ در ضرر زدن به اشياء موقوفه اگر با متولى مصالحه شود چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1049_ ضرر بر اجزاء وقف هم ضمان دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

س1050_ ميهمان گرفتن بر طلبه در موقوفه چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مقدار متعارف مانعى ندارد.

س1051_ دادن وجه موقوفه به خادم به عنوان اين كه از لوازم وقف است

چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه مصرف معينى نشده باشد كه بر او تطبيق ننمايد، اشكال ندارد.

س1052_ باغ انگورى است كه وقف سيدالشهداء(عليه السلام) است و درآمدى ندارد و مخارج آبيارى و آباد كردن آن بيش تر از عايدات آن است آيا مى شود فروخت و تبديل به احسن كرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض مسئله، تبديل نمودن به ملكى كه آن هم به همين مصرف برسد مانعى ندارد و اگر امكان نداشته باشد در مطلق وجود خير صرف شود.

س1053_ اگر احياناً واقف شرايطى را براى موضوع موقوفه عنوان نمايد مراعات شرايط در جهت اعمال انتفاعات مشروعه الزامى است يا نه؟ و آيا مطابقت شرايط مطروحه با ملاكات عرفى متداول لازم است يا نه؟ يعنى آيا ملاكات معمول عرفى مى تواند موجباتى را براى ضيق و سعه در جهت انتفاع مشروطه من باب ورود و حكومت داشته باشد؟ يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; آنچه واقف شرط مى كند در صورتى كه مخالف شرع نباشد لازم است و ملاكات عرفى موجب ضيق آن نخواهد شد.

س1054_ احتراماً با ابلاغ سلام و تحيات فراوان خاطر عالى را مستحضر مى دارند اين جانبان حسين ربانى به شماره شناسنامه 416 متولد 1321 معروف به محمدحسين ربانى و محمدصادق ربانى به شماره شناسنامه 43200 متولد 1331 دو برادر متوليان نيم دانگ موقوفه از شش دانگ على آباد آقا مجيب انار رفسنجان به موجب رأى بدوى شعبه چهار دادگاه رفسنجان و ابرام ديوان عالى كشور طبق رأى دادنامه 16/22/1599 مبنى بر اين كه هر ساله درآمد موقوفه نيم دانگ مذكور را از قديم الايام صرف آشپزى و

اطعام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) در ايام عاشورا و ديگر ايام دو ماهه محرم و صفر مى شده است سينه به سينه از پدران نيز نقل شده و جريان داشته و با آمدن طاغوت اول رضاخان قلدر و سوزاندن وقف نامه ها در اداره اوقاف رفسنجان و خارج شدن موقوفه از مسير اصلى خود با تصرف دولت غاصب وقت بودجه آن به مصرف غير از آش و برنج مى رسيده به همان علت كه وقف نامه مدون در دست نبوده است هم اكنون كه مجدداً به سيره طبخ آش و پلو درآمده و در محلات يزد به مصرف مى رسد به موجب رأى دادگاه و استشهاديه محلى متولى براى آن معيين گرديده است متمنى است اگر اجازه فرماييد:

اولا: وقف نامه اى بر اساس استشهاديه محلى و قول پدران و پيشينيانمان صادر شود تا تكليف شرعى و عرفى هر يك از متوليان غير از مقررات ادارى و ناظر يا ناظرين روشن گردد.

ثانياً: نظر به اين كه اطعام يك وعده يا يك روز كفاف و كارايى زيادى در كمك به محرومين ندارد با توجه به اين كه بودجه آن استفاده بيش تر و شايسته تر از قبيل قرض الحسنه و دستگيرى آبرومندان يا ازدواج جوانان كم درآمد و امور عام المنفعه ديگر را مى توان نمود.

خواهشمند است حضرت عالى نظر مبارك شرعى و اجتماعى خود را حاكم بر مقدرات قانونى مرقوم فرماييد تا از سرگردانى خارج و امور موقوفه حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به نحو احسن انجام پذيرد كه مزيد تشكر است.

ج _ باسمه تعالى; چنانچه استشهاديه محلى و قول ريش سفيدان معارضى نداشته باشد مجازيد وقف نامه

اى تهيه نماييد كه بر طبق آن عمل شود و تغيير دادن مصرف، با فرض اين كه همه مى گويند: در وقف سابق مصرف تعيين شده بوده است مورد ندارد. ولى چنانچه در سابق در وقفنامه اصلى، وجوه بر امور عام المنفعة بوده است و آن مصارف به لحاظ انطباق آن عنوان، عام بوده است مى توانيد در مواردى كه ذكر شده است; مصرف نماييد.

وصيت

س1055_ در جواز رفت و آمد وصى در خانه يتيم آيا نفس عدم مفسده كافى است يا مصلحت لازم است و آيا اذن قيم لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; رفت و آمد; بايد با اذن ولى يتيم باشد. رعايت مصلحت و يا عدم مفسده به متصرف مربوط نيست بلكه ولى بايد مراعات كند.

س1056_ آيا در قبرستان عمومى تصرفات شخصى جايز است مثلا گوشه از قبرستان را براى خود و فاميل و بستگان خود حفاظت نمايد و وصيت كند مانع از دفن كردن اموات ديگران بشوند؟

ج _ باسمه تعالى; تصرفات به اين وسعت كه نوشته ايد جايز نيست اما اگر شخصى قبرى درست كند و به ازاء آن، از كسانى كه ميت را در آنجا دفن مى كنند پولى بگيرد; مانعى ندارد. به هر حال در صورتى كه جاى ديگر نباشد نمى تواند مانع از دفن در آنجا شود و وصيت نافذ نيست.

س1057_ شخصى وصيت كرده در صورت امكان ولو در آينده جنازه مرابه قم انتقال دهيد حال بعد از چهل سال جهت انتقال به قم نبش قبر جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س1058_ حدود هفت سال است كه حقوقم را در زندگى پدر و مادر صرف كرده

با اين كه مجرد بودم و خانه مسكونى پدر را در روستا به كمك مالى و همكارى بنده ساختيم و پس از هفت سال چون معلم بودم به شهر منتقل شدم پدرم در وصيت نامه خود خانه و زمين محدود به آن را به من وصيت كرده است ورثه همه مايملك پدر را اعم از منقول و غير منقول غصب كرده اند و پدرم هيچ وقت از وصيت خود اعراض نكرده و به من چيزى نگفته آيا اين وصيت پدر نافذ است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; آن خانه و زمين به ضميمه ساير مواردى كه وصيت كرده است; اگر غير از واجبات زايد بر ثلث نباشد و ندانيد پدر از وصيت برگشته است مال شما است و مانند ساير اموالتان مى باشد و در صورت قدرت، به هر طريق ممكن مى توانيد بگيرد.

س1059_ شخصى وصيت كرده كه بعد از فوت مرا در قبر پدر و مادر دفن كنيد در صورتى كه پدر و مادر چهل سال قبل فوت شده اند آيا اين وصيت لازم الاجراء است و نبش قبر و دفن مرد در قبر زن و برعكس جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1060_ بنده وصى پدرم هستم براى انجام وصيتنامه از وراث پدرم امضاء گرفته و رضايت داده اند به جز يك دختر اكنون دو نفر از فرزندان كه برادر همان دختر هستند اعتراض بر توافق نامه و امضاى خودشان نموده و مانع از عمل به وصيت شده اند وظيفه بنده در اين باره چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حق اعتراض ندارند در صورت قدرت ولو با زور به وصيت عمل كنيد.

س1061_

شخصى وصيت كرده يك سال نماز و روزه و مبلغ سى هزار تومان كفاره و پنجاه هزار تومان خمس و براى مخارج بعد از فوت چيزى تعيين نكرده است اين وصيت نافذ است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; وصيت مزبور صحيح و نافذ است و وصيت به مخارج و مصارف لازم نيست، چه رسد به آنكه مانع از نفوذ وصيت شود و وصيت ذكر شده نافذ است ولو زيادتر از ثلث باشد.

س1062_ شخصى وصيت كرده يك ثلث از اموال او را به مصرف معينى برسانند ولى سفارش او عملى نشده و فقط يكى از وراث نسبت به سهم خود ثلث را افراز و خرج كرده آيا مى تواند در كل مال تصرفاتى انجام دهد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند تصرف كند.

س1063_ اگر شخصى وصيت كند و يكى از فرزندان خود را از ارث محروم نمايد بعد از فوت او اين وصيت قابل عمل است و آيا آن فرزند هم مثل ديگر ورثه ها ارث مى برد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; وصيت مذكور نافذ نيست و پسر ارث مى برد.

س1064_ شخصى فرزند ارشد خود را با در نظر گرفتن فرزندان صغارش قيم و هم وصى قرار داده حالا زنش مخالفت مى كند مى گويد بايد خودم قيم باشم و تمام امورات فرزندان صغار در دست من باشد آيا مخالفت زن مى تواند مانع قيم بودن فرزند ارشد موصى شود؟ ضمناً وقت صيانت هم گذشته يعنى فرزند كوچكش كه دختر است نه ساله است.

ج _ باسمه تعالى; با تعيين وصى و قيم از طرف پدر، مادر نمى تواند مانع قيم بودن او شود.

س1065_

كسى وصيت كند تمام اموالش را به فلانى، فلانى مثلا بدهند آيا اين وصيت كلا باطل است يا به مقدار ثلث نافذ است؟

ج _ باسمه تعالى; به مقدار ثلث نافذ است و در مازاد متوقف بر اجازه ورثه است. اگر اجازه دهند نافذ است والاّ نافذ نيست.

س1066_ كسى مقدار معينى از مال خود را وصيت كرده به موصى له بدهند ولى بعد از فوتش ارتقاء قيمت پيدا كرده و زيادتر شده آيا اضافه را بايد به موصى له بدهند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مال معينى مثل خانه را وصيت كرده است و آن مال ترقى كرده است و زايد بر ثلث نيست همان را بايد بدهند و اگر زايد بر ثلث است; زيادى متوقف بر اجازه ورثه است.

س1067_ كسى براى ثلث ماترك وصيت كرده و قبل از مردن ثلث را معين كرد بعد از مردن فقط همين ثلث را داشته باشد آيا وصيت در ثلث اين ثلث نافذ و يا همه اين ثلث مال موصى است؟

ج _ باسمه تعالى; ميزان، ثلث ماترك است. بنابر اين وصيت فوق الذكر در ثلث ثلث نافذ است.

س1068_ طبق وصيت پدرم كه در وصيت نامه آمده است مرا در قم دفن كنيد قبرى خريدارى كردم وليكن دوستان و فاميل به دليل حوادث و دورى راه و هزينه بيش تر مانع از انتقال جنازه پدرم شدند در بهشت زهراى تهران مدفون شد و حالا بعد از 14 روز متوجه اشتباهات خود شده ام تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه جنازه متعفن و متلاشى نشده باشد به وصيت عمل كنيد و جنازه را بيرون آورده; به قم منتقل

نماييد.

س1069_ كسى كه ملك يا مال خود را به شرط عمر به كسى مى دهد آيا زياده از ثلث هم باشد مى تواند چنين اقدام بكند؟

ج _ باسمه تعالى; زياده از ثلث بر كارى كه در زمان حيات خود مى كند اشكال ندارد ولى (به شرط عمر) نفهميدم يعنى چه.

س1070_ اگر كسى وصيت بكند كه بعد از عمل به وصاياى موصى بقيه ثلث را در مخارج مسجد معين خرج بكنند و موقع وصيت موصى متولى مسجد مذكور افراد لايق بودند و حالا كه مى خواهند به وصيت عمل كنند متوليان مسجد افرادى نالايق مى باشند كه تقويت آن ها به هيچ نحو جايز نيست و زوجه متوفى راهى براى امرار معاش ندارد آيا مى توانند به جاى مسجد مذكور پول را به زوجه متوفى بدهند يا بايد به مساجد ديگر پرداخت كنند؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت امكان، خرج همان مسجد بكنند ولو به تشكيل مجلس و روضه خوانى باشد با عدم امكان (البته منظور از عدم امكان صرف نالايق بودن متولى نيست تا نشود خرج مسجد كرد) مى توانند در مطلق وجود بَرّ كه از جمله آن ها خرج زوجه متوفى است مصرف كنند.

س1071_ اگر كسى وصيت كرده باشد بعد از مصارفى كه از ثلث مالش معين كرده بقيه ثلث را نماز استيجار كنند و وراث پول نقد نداشته باشند و اگر سرمايه را هم صرف نماز استيجار بكنند درمانده مى شوند (سرمايه مال خود وراث مى باشد) آيا مى توانند به تدريج نماز استيجار كنند؟

ج _ باسمه تعالى; بله مى توانند.

س1072_ اگر كسى مخارج عروسى بعضى از اولادش را در حال حيات خودش

بپردازد مى تواند وصيت كند مخارج عروسى اولادى را كه ازدواج نكردند بعد از فوتش از اصل بدهند يا بايد از ثلث مال وصيت كند؟

ج _ باسمه تعالى; بايد از ثلث وصيت كند.

س1073_ اگر كسى وصيت كند كه بعد از فوتش اعمالى از طرف او انجام دهند مثلا نماز و رزه استيجار كنند چنانچه وصى به وصيت عمل نكند آيا ضررى به حال موصى در برزخ و قيامت دارد؟ يا وصى مسؤول است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، ضرر دارد ولى خدا بزرگ است و اميد رحمت مى رود ولى وصى هم مسؤول است.

س1074_ اگر شخصى وصيت كند كه هركس در خانه من سكونت كرد اعم از اولاد يا همسر و يا ديگران همه، ساليانه 5 شب براى من روضه خوانى سيدالشهداء(عليه السلام)كند آيا اين وصيت نافذ است و انصراف دارد به وقف يا حبس كردن خانه، چون اگر هيچ كدام نباشد قهراً خانه ملك ورثه مى شود و مى توانند خانه را بفروشند و مالك چنين استحقاقى بر ساكن ندارد و يا اين كه از ثلث تركه بايد عمل به وصيت شود؟ ولى بعد از فروش خانه و سكونت غير وارث تكليف چيست؟ زيرا وصيت بر غير ورثه نفوذ ندارد. و اگر خانه فروخته شده ولكن ساكن ندارد، حكم وصيت چيست؟

ج _ باسمه تعالى; وصيت مذكور وقف يا حبس نيست و مانع از فروش خانه هم نمى شود و بعد از مردن چنانچه آن وصيت به مقدار ثلث يا كمتر از تمام اموال او باشد; حقى به آن پيدا مى كند و چنانچه ورثه بخواهند آن را بفروشند بايد به قيد اين حق باشد و

در اين صورت تا ابد بايد به اين وصيت عمل شود مگر آن كه وصيت مدت داشته باشد كه در مدت مخصوص يا مادامى كه در دست ورثه است بايد انجام شود كه در اين صورت اگر بفروشد و يا آن مدت بگذرد; حقى نيست كه در آن جا مد نظر واقع شود.

س1075_ شخصى وصيت كرده كه پنج سال اجاره منزلى را براى او كار خير انجام دهند، الان ورثه قصد فروش خانه را دارند; آيا جايز است منزل را بفروشند و منافع (اجاره) پنج سال را حساب كرده كار خير انجام دهند يا اين كه بايد بعد از گذشت پنج سال خانه را به فروش برسانند؟

ج _ باسمه تعالى; مى توانند الان خانه را به كسى كه مى خواهند بفروشند; پنج سال اجاره دهند و بعد به همان شخص به اين شرط بفروشند كه تا پنج سال مسلوب المنفعة باشد و سپس مقدار مال الاجاره را از قيمت خانه كم كنند. در نتيجه خريدار همان قيمت منزل را داده و مالك عين مال و منافع مى شود و به وصيت هم عمل شده است. البته چنانچه وصيت كرده تا پنج سال خانه را نفروشند; خانه را به خريدار اجاره مى دهند و شرط مى كنند بعد از پنج سال خانه را به قيمت امروز به او بفروشند.

س1076_ شخصى در وصيت نامه اش چنين آورده: «آقاى حاجى سيد ابوالقاسم... فرزندش سيد محمد را وصى شرعى و قائم مقام قانونى بعد الفوت خود قرار داد كه با نظارت دو فرزند ديگرش آقايان سيد اسماعيل و سيد على به خواسته هاى مشاراليه به شرح زير جامعه عمل

پوشيده و به وظايف وصايت قيام و اقدام نمايند...»

1_ آيا عبارت مذكور در خصوص ناظر، ظهور در نظارت استطلاعى دارد يا استصوابى؟

2_ آيا قبول ناظر، در زمان حيات موصى يا بعد از مرگ او، شرط صحت نظارت است يا خير؟

3_ با فرض عدم اشتراط قبول و يا در صورت قبول ناظر، آيا نظارت فقط حق است تا قابل بازگشت باشد يا آنكه تكليف نيز هست تا قابل بازگشت نباشد؟

4_ يكى از دو ناظر از اعمال نظارت خوف فتنه خانوادگى دارد و در صورت مداخله احتمال اختلاف و نزاع مى رود. در اين صورت آيا تكليف به نظارت همچنان باقى است؟

ج _ باسمه تعالى; نظر به اين كه، به حسب غالب، تعيين ناظر براى حصول اطمينان به وقوع ما اوصى به است; نظارت استطلاعى است و از جهت عدم اطمينان به كيفيت عمل وصى و تعيين ناظر، براى آنكه عمل بر طبق نظر او باشد; نيست تا در نتيجه نظارت استصوابى باشد. پس ظاهر آن است كه نظارت استطلاعى است و قبول ناظر شرط صحت نظارت نيست بلى اگر موصى در زمان حيات او را رد كند نظارت ندارد و على تقدير صحت، نظارت بعد از موت موصى قابل بازگشت نيست.

چنانچه در صورت فوت، فتنه به پا شود تكليف به نظارت ساقط مى شود.

ارث

س1077_ مالى است به جا مانده از فردى كه مرده و همسرش در قيد حيات است و عمده مال مربوط به او است، چون در هنگام تقسيم تركه مرحوم، كليه دارايى زن نيز بين اولاد ايشان مصالحه شده است و سهم هريك از دارايى مشخص گرديده است اخيراً يكى از وراث ادعا

نموده است كه از اين بابت ضرر نموده است آيا با توجه به اين كه نزديك به يك سال است از اين مصالحه مى گذرد و هر كدام از ورثه سهم خود را دريافت نموده اند آيا مى شود مصالحه مربوط را فسخ نموده يا شرعاً اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چون مصالحه عقد لازم است و آنچه مصالحه شده است ابهامى ندارد; لذا هيچ گونه حقى بر مادر و ورثه فوق الذكر، براى فسخ مصالحه نيست.

س1078_ آيا ناظر و ورثه مى توانند بدون نظر و اطلاع وصى ثلث مال ميت را به مصرف برسانند و در صورت مصرف بدون اجازه وصى ضامن خواهند بود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; به مصرف رساندن ثلث مال موصى بدون نظر و اطلاع وصى جايز نيست. وصى حكم مالك را دارد و او مى تواند اعمال ناظر و ورثه را اجازه نمايد و در صورت عدم اجازه او، آن ها ضامن خواهند بود.

س1079_ اين جناب 22 سال پيش تشكيل خانواده داده ام و حدود چند ماهى مى باشد كه همسرم مرحوم گرديده ضمناً از آن مرحومه فرزند ندارم بعد از فوت ايشان ازدواج كرده ام و خانواده مرحومه تمامى وسايل باقى مانده ايشان را از من پس گرفتند و مى گويند الباقى وسايلى كه 22 سال پيش صورت شده را بايد به نرخ امروز بپردازى ضمناً با اجازه پدر آن مرحومه جهت كفن كردن مبلغ پانصد هزار تومان از اموال آن مرحومه فروخته و خرج كرديم حالا نصف اين مبلغ كه سهم خانواده ايشان مى باشد را از من طلب مى كنند. از آن بزرگوار خواهشمندم كه تكليف

من را مشخص بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; نصف ماترك آن مرحومه مال شما است و نصف ديگر مال ورثه ديگر است، خرج كفن و دفن البته به مقدار لازم با شما است لكن هركس زيادتر از آن مقدار خرج كند با خود او است.

س1080_ اگر پدرم در وصيت كتبى خانه مسكونى را با زمين مورد نظر به اين جانب سفارش كرده باشد غصب كردن ورثه اين خانه مسكونى را يا اموال منقول و غير منقول آن چه حكمى دارد در صورتى كه پدرم در پشيمان شدن از وصيت به من چيزى نگفته است حكم اين مسئله را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; آن خانه و زمين به ضميمه ساير مواردى كه وصيت كرده است اگر غير از واجبات زايد بر ثلث نباشد و ندانيد پدر از وصيت برگشته است مال شماست و مانند ساير اموالتان مى باشد در صورت قدرت، به هر طريق ممكن مى توانيد بگيريد.

س1081_ شخصى از دنيا رفته و از او فقط يك خواهر مادرى باقى مانده و يك جده ابى و يك جده و جد امى، لطفاً مرحمت فرموده نحوه تقسيم ارث اين ميت را ميان وارثين بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; ثلث مال به خواهر مادرى و جد و جده مادرى داده مى شود و در ميانشان به طور مساوى تقسيم مى شود و دو سوم ديگر به جد پدرى داده مى شود.

س1082_ من وصى پدرم با سفارش شفاهى هستم هيچ يك از ورثه ها حاضر به عمل به وصيت نيستند اين جانب اضافه بر وصى بودن مقدارى از ملك پدرم به من وصيت شده است. حال با توجه به

اين كه مدرك قانونى ندارم و قدرت دفاعى براى دريافت حق و حقوق خود و بدهى هاى پدرم ندارم در صورتى كه يك نفر معلم بازنشسته و عائله مند هستم و ورثه تعدادشان زياد و پشتيبان يكديگر، جهت ضايع كردن حق پدر و من هستند تقاضا دارم راهنمايى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; بايد تا به حد عسر و حرج نرسيده به وصيت عمل نماييد پس از آن شما معذوريد; ولى وصيت را توزيع نموده و به مقدارى كه به شما مى رسد به وصيت عمل بنماييد.

س1083_ خانمى از دنيا رفته و وارث ايشان عبارتند از: 1_ همسر 2_ مادر 3_ سه پسر 4_ دختر مستدعى است نحوه تقسيم تركه را مشروحاً بيان فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; همسر يك چهارم و مادر يك ششم مجموع اموال را مى برند از بقيه اموال پسرها دو برابر دخترها مى برند. يعنى بقيه ده قسمت مى شود; هر پسر دو قسمت و هر دختر يكى مى برد.

س1084_ آيا وصى ميت مى تواند مطالبه ديه نمايد در صورتى كه اوليا ميت صغير باشند يا اين كه حق مطالبه ندارد و اگر حق مطالبه دارد آيا تمام ديه را حق مطالبه دارد يا اين كه سهم ميت را حق مطالبه دارد مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; وصى حق مطالبه ديه ندارد مگر در صورتى كه ميت در زمان حيات خود به ولايت وصى بر اطفال وصيت نموده باشد كه آن هم در بعضى موارد وصيت، صحيح است و وصى در صورتى مى تواند ديه مطالبه نمايد كه صلاح صغير باشد.

س1085_ شخصى داراى دو فرزند پسر است كه يكى از آن ها

ازدواج كرده است و از دنيا رفته است. حالا وى از اين زن شوهر مرده ارثيه مى خواهد ارثيه او چقدر است آيا مى توان مهريه و جهيزيه را از ارث شوهر حساب كرد و ضمناً اين شوهر مرده يك پسر غير بالغ دارد آيا ارثيه او را مى تواند الان بگيرد و به پدربزرگش بدهد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; زن شوهر مرده، مهريه خود را از ماترك شوهر مى گيرد و غير از مهريه ارث او يك هشتم تمام اموال شوهر مى باشد البته غير از زمين كه نمى تواند آن را بگيرد و اما پسر، چون جد بر او ولايت دارد مادامى كه مكلف نشده است بدون اذن جد نمى تواند اموال او را بگيرد.

س1086_ در ارث سوارى و انگشتر پدر به پسر بزرگ تر مى رسد در عصر جديد آيا خودروى سوارى پدر مانند مركب به پسر بزرگ تر مى رسد؟

ج _ باسمه تعالى; آن اشيايى كه به پسر بزرگ تر مى رسد چهار چيز است و مركب جزء آن ها نيست. آن چهار چيز عبارت است از: 1_ قرآن 2_ شمشير 3_ لباس پوشيده 4_ انگشتر.

س1087_ شخصى در زمان حيات خود 4 دانگ مشاع از 6 دانگ، يكى از منازل مسكونى خود را به 2 عروس خود، و به هر كدام 2دانگ صداق تعيين نموده و تحويل آنها داده است از آن جا كه آن شخص مرحوم شده است و اين صدق به صورت مطلق در سند ازدواج مكتوب و مهمور شده است و به جز نشانى آن منزل و مقدار دانگ هيچ كدام از مشخصات و امتياز انشعاب آب

و برق و گاز و تلفن در سند ازدواج قيد نشده است در بين وراث اختلاف پيش آمده است كه آيا اين دو عروس به مقدار دانگ خود از همه امتيازات سهم مى برند يا خير؟ با توجه به اين كه 4 دانگ به صورت مشاع، صداق تعيين گشته است و 2 دانگ باقى مانده از مال ميت مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; آن چه به حسب ظاهر از اين صداق مستفاد مى شود آن است كه فقط از منزل مهريه مى برند و در خصوص آب و برق خوب است احتياط نموده و مصالحه انجام شود و اما از گاز و تلفن، ظاهراً عروس ها چيزى نمى برند.

س1088_ شخص كه داراى ده اولاد و يك زوجه مى باشد جهت رفع تنش و اختلاف با پسر ارشد خود مقدارى از اموال خود را به او بذل نموده و يادداشتى با اين مضمون بين آن دو با اقرار و امضا منعقد مى گردد كه پسر ارشد علاوه بر ختم تنش و اختلاف موجود متعهد مى شود با دريافت اين اموال، ديگر پس از وفات پدر سهم ارثى مطالبه نخواهد نمود و متعاقب اين قضايا والد مكرم با نظارت همين پسر ارشد خود، و ديگر ناظران و شهود وصيت نامه اى تنظيم مى كند كه در آن بقيه مايملك خود را در سه ثلث به زوجه دائمى خود، و دو پسر كوچكترش بذل مى كند و به تأييد و امضا تمام افراد مذكور مى رسد اما پس از وفات پدر، پسر ارشد مذكور، متعرض به وصيت نامه پدر مى شود. از محضر حضرت عالى استدعا داريم چند

حكم شرعى را در اين مورد بيان نماييد؟

س1 _ آيا وصيت نامه والد مكرم با مفاد مذكور شرعاً نافذ است؟

ج _ باسمه تعالى; نافذ است.

س2 _ با توجه به تعهد قبلى پسر ارشد و اقرار و امضاء او از يك طرف و تمايل كامل بقيه وارث در احترام و اجراى وصيت پدر از سوى ديگر، آيا پسر ارشد عليرغم تعهد خويش مى تواند در مقام مطالبه سهم ارثى برآيد؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى تواند.

س3_ اگر قوانين مدنى راه مفرّى براى او واگذارد و مجدداً برخلاف قول اخلاقى كه به پدر داده بود; سهم ارثى دريافت كند; حكم شرعى آن اموال چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; نمى تواند چون تعهد قبلى، امضاء وصيت است و چون بقيه ورثه هم امضا كرده اند هيچ حقى در مال ندارد.

س1089_ پدر حدود 40 سال پيش فوت نموده و زمين با پولى از خود به جا گذاشته كه اين جانب آن را به باغ تبديل كرده و آباد نموده ام و هزينه زيادى هم متحمل گشته ام حال پس از گذشت سال ها خواهرم مدعى ملك و حتى درختان را نيز هست. نظر خويش را در اين مورد بيان نماييد؟

ج _ باسمه تعالى; خواهرتان حق مطالبه _ زمين به مقدارى كه به او مى رسد و اجرت آن _ و پولى كه از ما ترك پدر خرج آن جا شده دارد ولى از درخت ها چيزى به خواهرتان نمى رسد.

س1090_ از اموال مردى كه فوت نموده چه چيزهايى به عنوان حق الارث به زن تعلق مى گيرد آيا از قنات و زمين سهمى به عنوان ارث مى برد يا

نه؟

ج _ باسمه تعالى; زن او از زمين ارث نمى برد و از قيمت بناء و درخت ارث مى برد همچنين از خود قنات ارث نمى برد ولى از آلات و آبى كه قبل از موت جارى بوده، ارث مى برد.

س1091_ پدرى در حال حيات خود مقدارى از دارائيش را به پسرش منتقل نموده و وصيت نموده كه سهم الارث پسرش را داده است. آيا بعد از فوت پدر آن پسر مى تواند مدعى ارث پدرى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در حال حيات به طور قطعى به پسر خود بخشيده و به عنوان امانت نبوده است; پسر بعد از فوت پدر ارث مى برد.

س1092_ ميراث مرگ هاى دست جمعى (تصادف، زلزه و غيره) به چه نحوى بايستى تقسيم شود؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه تقدم و تأخر مرگ هيچ كدام معلوم نباشد; مانند مهدوم عليه هر كدام از ديگرى ارث مى برند در رساله ها تفصيل آن بيان شده است.

س1093_ اگر كسى بميرد و ورثه هايش پدر و مادر و دختر صغيره و زنش باشد و ميت بدهكار باشد آيا مى توان خانه مسكونى وى را فروخته و بابت بدهى پرداخت نمود و وجهى هم براى پرداخت همه بدهكارى هايش ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، چون خانه مسكونى را مى توان در حال حيات براى دين نفروخت البته فروش آن جايز است اما بعد از مردن حرفى نيست كه بايد فروخت و اداء دين نمود.

س1094_ زمينى است با مساحت 4500 متر مربع پدرم سهم عمه ها را هم متصرف بود بنده در حيات پدرم از عمه ها رضايت گرفتم و بعد

از فوت پدر عمه هايم خواهان سهم خود هستند حكم مسئله را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر عمه ها فقط اجازه ى تصرف داده اند; مى توانند پس از فوت پدر شما، ارث مطالبه نمايند ولى اگر واگذار و هبه نموده اند; نمى توانند مطالبه نمايند.

س1095_ آيا زن از آب قنات و چشمه شوهر كه در زمان حيات و بعد از ممات شوهرش جارى است ارث مى برد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; زن از آبى كه بعد از موت شوهر جارى شده است ارث نمى برد.

س1096_ اگر كسى در اثر تصادف از دنيا برود و ماترك ميت كافى بر مهريه زوجه اش نباشد آيا از ديه اى كه وراث ميت مى گيرند مى شود مهريه زوجه اش را پرداخت نمود و همچنين وراث ميت يك بچه شيرخوار و مادر و زوجه بوده و ميت دو تا برادر نيز دارد كفالت بچه با چه كسى است و اگر مادرش بخواهد بچه را نگهدارد مخارچ بچه به عهده چه كسى مى باشد و آيا از ديه يك هشتم به زوجه ميت مى رسد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; مهريه را بايد از ديه بپردازند و زن هم زايد بر ارث از ديه سهم مى برد و كفالت بچه نيز با مادر است و مخارج بچه با پولى است كه از پدر به او مى رسد.

س1097_ بعد از فوت مادر يكى از فرزندانش فوت كرد و از او فرزندانى وجود دارد كه نوه هاى مادر مى شوند آيا از اموال جده خودشان با عموها و عمه ها ارث مى برند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; فرزندان

متوفى با وجود برادران متوفى از پدر و مادر او ارث نمى برند; ولى از اموال خود او، كه ارث مادر هم جز آن است ارث مى برند. يعنى سهم فرزند فوت شده كه از مادرش ارث رسيده، مال فرزندان او است.

س1098_ اموال متوفى بر اساس وصيت ميت بين ورّاث تقسيم شده و پس از مدتى شخصى مى گويد من به اين ميت بدهكارم بدهى خود را به يكى از ورثه مى دهد آيا اين وارث مى تواند بدهكار را برئى ذمه كند؟

ج _ باسمه تعالى; مبلغ فوق الذكر متعلق به همه وراث است البته هر كدام به مقدار سهم شان، و هر كدام از سهم خود مى توانند بدهكار را برى نمايند.

س1099_ كسى در سانحه ماشين كشته مى شود آيا همسر و پدر و مادر از ديه ارث مى برند و آيا براى ديه خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ديه خمس ندارد چون در حكم بقيه اموال ميت است، پدر و پسر ارث مى برند مادر نمى برد.

ديات

س1100_ مجنّى عليه از زنده ماندن خود مأيوس مى باشد آيا مى تواند در مورد تبديل قصاص نفس به ديه يا مصالحه و عفو، وصيت نمايد؟

ج _ باسمه تعالى; تبديل قصاص به ديه يا عفو، از حقوق اولياء ميت است.

س1101_ اگر زن حامله براى سقط جنين به پزشك يا قابله مراجعه كند و طبيب هم عاملا عامداً مباشرت به اسقاط جنين بنمايد ديه به عهده كيست؟

ج _ باسمه تعالى; چون سقط جنين، مستند به هر دو است و يكى با عمل و ديگر با تسليم آن را انجام داده اند لذا

ديه دو نصف مى شود و هر كدام بايد نصف ديه را بدهند.

س1102_ در مسأله فوق الذكر اگر طبيب به وسايل اسقاط جنين راهنمايى كند باز هم طبيب ضامن ديه است؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً هيچ وجهى بر ضمان طبيب نيست.

س1103_ در باره ماهيت ديات بفرماييد:

الف) آيا جعل ديه از طرف شارع مقدس به عنوان مجازات بوده يا نوعى جبران خسارت تلقى شده است؟

ب) آيا عمد، شبه عمد يا خطاى محض بودن جنايت در پاسخ به سؤال فوق تأثيرى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اثر مترتب بر اين سؤال را نفهميدم. به هر حال فرقى در احكام آن نيست; ولى ظاهراً مجازات نيست چون در قتل خطا، كه موجب عقوبت و مجازات باشد; سر نزده است. به علاوه در بعضى موارد ديه بر امام(عليه السلام) يا بيت المال است; بلكه ديه، از قبيل ضمان است و همان گونه كه اتلاف مال غير اگر چه از روى خطا باشد، ضمان ثابت است، در اتلاف نفس، يا عضوى از اعضاء اگر خطائى باشد باز هم ديه ثابت است و اما مسئله خسارات، به حسب ظاهر ادله به مقدارى كه لازم اتلاف آن عضو است; چيزى بر جانى نيست و در زايد بر آن به مقتضاى قاعده; ضمان بر جانى ثابت مى شود چون او سبب اين خسارت شده است.

س1104_ براى شمول حكم قصاص آيا احراز قصد ارتكاب به عمل قتل (مبتنى بر قتل) شرط است؟ اگر احراز نشود ديه واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; يكى از دو امر شرط است، احراز قصد كشتن يا احراز قصد عملى كه به حسب طبيعى و غالب مى كشد

ولو آن شخص قصد كشتن نداشته باشد.

س1105_ عده اى از جوان ها كه دوره نظامى ديده اند عازم منطقه اى مى شوند در بين راه گلوله اى از اسلحه يكى خارج مى شود و به يكى از همراهان اصابت مى كند و به قتل مى رسد و ضارت اقرار دارد كه سهواً انجام شده اين چه نوع قتلى است و اولياء دم چه حقى دارند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مدعى است قصد شليك نداشته، قتل خطايى است و ديه بايد داده شود ولى اگر مدعى است قصد شليك به چيز ديگرى داشته; قتل، غير عمد است كه باز ديه واجب است.

س1106_ در يك حادثه رانندگى در اثر تصادف يك دستگاه اتوبوس با موتور سيكلت دو نفر فوت شده و اكنون علم اجمالى بر ارتكاب قتل غير عمد يك نفر از دو نفر توسط راننده اتوبوس داريم (زيرا مسلم شده كه يكى از آن دو قبل از برخورد با اتوبوس، به زمين مى افتد و مى ميرد) لكن معلوم نيست ديه اى كه راننده اتوبوس بايد در قبال يك نفر پرداخت نمايد به كدام طائفه و كدام ورثه بايد بدهد؟

ج _ باسمه تعالى; ديه بين دو طائفه مردد است و در چنين مواردى به قائده عدل و انصاف رجوع مى شود كه يك مسئله اجتماعى و مستفاد از روايات خاصه مى باشد و حكم به تنصيف ديه شده و به هر طائفه نصف داده مى شود.

س1107_ آيا سرقت از جرايم قابل گذشت است؟ آيا از اين جهت بين سرقت حدّى و تعزيرى تفاوتى وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت عدم مطالبه صاحب حق و

عدم مراجعه به حاكم شرع، ولو سرقت با علم و بيّنه ثابت شود قطع يد نمى شود و همچنين است اگر مال دزديده شده را به دزد ببخشد يا سارق را قبل از مرافعه عفو كند. ولى چنانچه بعد از مرافعه نزد حاكم باشد; قابل بخشش و گذشت نيست.

س1108_ راننده ماشين اولى شخصى را زده و دومى هم زده و او را كشته است آيا اولى مقصر و جانى است يا دومى قاتل است؟

ج _ باسمه تعالى; بعد از زدن ماشين اول چنانچه حيات مستقره ندارد اولى قاتل است و دومى حكم جرح به ميت را دارد امام چنانچه حيات مستقره دارد; دومى قاتل است و اولى حكم جرح كسى را دارد.

س1109_ ديه اقساط جنين در حالت نطفه، علقه، مضغه و استخوان به ترتيب در روايتى 20 دينار40 دينار60 دينار در استخوان 80 دنيار و هنگامى كه استخوان از گوشت پوشيده شود ديه آن 100 دنيار است تا اين كه جنين متولد شود در اين صورت ديه كامل خواهد بود به نظر جانب عالى امروزه چگونه بايد محاسبه شود؟

ج _ باسمه تعالى; دينار يك مثقال شرعى طلا است و هر مثقال 18 نخود است.

س1110_ اگر مسلمانى، كافر ذمى را به قتل برساند چه مقدار ديه بر عهده مسلمان است؟

ج _ باسمه تعالى; هشتصد درهم، كه هر درهمى 6/12 نخود نقره سكه دار است.

س1111_ درمورد تغليظ ديه در ماه هاى حرام; آيا تغليظ براى كفار ذمى نيز در نظر گرفته مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; تغليظ ديه، يعنى اضافه ثلث، اختصاص به مسلم ندارد و در ديه كفار ذمى نيز جارى است.

س1112_ بفرماييد

ديه به عنوان خسارت است يا مجازات مالى؟

ج _ باسمه تعالى; در احكام شرعى فرقى نمى كند.

س1113_ پسر بچه پانزده ساله كه شب هنگام پس از بيدار شدن از خواب فرد اجنبى را به صورت برهنه با مادرش در اتاق خواب مى بيند به اعتقاد اين كه او فرد خائن و متجاوز به ناموس است و بايد كشته شود فرد مزبور را كه در حال فرار بوده به قتل مى رسانند قتل ارتكابى توسط نامبرده مشمول كداميك از عناوين قتل محسوب است قتل عمد يا شبه عمد است؟

ج _ باسمه تعالى; شبه عمد است; چون قتل از حدود است و حدود تدرأ بالشبهات.

س1114_ با توجه به ادعاى زن مبنى بر اين كه از روى تهديد، مجبور به برقرارى رابطه با اجنبى شده است آيا عمل ارتكابى از سوى فرزند تازه بالغ وى، مى تواند مشمول عنوان دفاع از ناموس و در نتيجه عدم مشمول ادله قتل عمد در مورد وى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; خير مشمول آن عنوان نيست و مع ذلك، قتل عمد نيست.

س1115_ با توجه به اين اطلاعات فقهى نوجوان، در احكام شرعى كم بوده آيا جهل وى به مسأله مى تواند رافع مسئوليت باشد؟

ج _ باسمه تعالى; رافع مسئوليت نسبت به قصاص است; ولى نسبت به ديه خير.

س1116_ آيا در واجب شدن ديه بر عاقله، در صورت صدور جنايت از غير بالغ، براى مميز و غير مميز بودن كودكان سن خاصى قائل هستيد يا تشخيص آن معيار ديگرى دارد و آيا براى بچه هاى مميز احكام جزايى مثل بالغ اجرا مى شود يا فرق مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; مميز

بودن كودكان سن خاصى ندارد و تا به حد بلوغ نرسند احكام جزايى افراد بالغ بر آن ها مترتب نمى شود. در خصوص قصاص روايات مختلفى وارد شده و در بعضى روايات ده سال و در بعضى ديگر 8 سال و در روايات ديگر ضوابط ديگرى ذكر شده است ولى به نظر من تا به سن بلوغ نرسند; قصاص ثابت نيست; بلكه ديه ثابت است آن هم بر عاقله. در مورد حدود تا بالغ نشوند; حد آن عمل جارى نمى شود و غير بالغ در هر موردى حكم خاصى دارد.

س1117_ كسى كه طبق تشخيص دكتر مرگش حتمى است آيا قبل از مردن جايز است بعضى از اعضاء را قطع كرده و به افراد سالم نيازمند بدهند؟ اين عمل ديه دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; با اجازه خودش جايز است و ديه ندارد.

س1118_ آيا تغليظ ديه شامل حرم مكه مى شود يا فقط شامل ماه هاى حرام (رجب، ذيعقده، ذيحجه و محرم) مى گردد؟

ج _ باسمه تعالى; فقط مختص به ماه هاى حرام است.

س1119_ هنگام مشاجره، درگيرى و نزاع ممكن است يكى از طرفين با علت استرس ناشى از مشاجره سكته قلبى نموده و فوت نمايد. اين موارد، نسبتاً شايع و همواره تعدادى پرونده در محاكم قضايى مطرح بوده و اولياء دم تقاضاى پيگرد قانونى دارند. چنانچه جسد، مورد معاينه دقيق قرار گرفته و كالبد شكافى شود; ممكن است علائمى به نفع بيمارى قلبى عروقى و سكته هاى جديد يا قديم قلبى مشاهده شود، قاضى معمولا پرونده را به كميسيون كارشناسى پزشكى ارجاع و نظر آنان را در مورد ميزان تأثير استرس و هيجان ناشى

از منازعه و تشديد بيمارى زمينه اى و تسريع مرگ جويا مى شود. مثلا ممكن است تأثير هيجانات ناشى از منازعه طبق نظر پزشكى قانونى به عنوان نظر خبره، ده درصد ذكر شود و ممكن است متوفى خود شروع كننده مشاجره بوده و موجب عصبانيت خود بوده و يا اين كه عامل مشاجره موجب عصبانيت و سكته ذكر شود. پاسخ فرماييد:

اولا: آيا كسى را كه به سبب استرس ناشى از مشاجره فوت نموده; در صورت تشيخص خبره (پزشكى قانونى) مى توان طرف مقابلش را به ديه محكوم نمود يا خير؟

ثانياً: آيا عامل مشاجره كه موجب عصبانيت و سكته گرديده مباشر در قتل است يا اين كه ميزان تأثير عمل (به استناد نظر پزشكى قانونى) شرط است؟

ج _ باسمه تعالى; در ثبوت ديه، استناد مرگ به جانى معتبر است بلكه آن چه از روايات وارده در حفر چاه و غيره مستفاد مى گردد آن است كه دوران ضمان ديه، مدار اضرار و تفريط مى باشد. بنابر اين اگر متوفى، خود شروع كننده مشاجره بوده است بر طرف مقابل هيچ وجهى بر ثبوت ديه، نيست و اگر طرف شروع كننده بوده است; چنانچه ذى حق بوده است; باز وجهى بر ضمان نيست و اگر ذى حق نبوده است; چون حادثه با عمل هر دو پيش آمده است اگر چيزى ثابت شود; نصف آن برعهده طرف است و چون فرض اين است كه مشاجره تنها سبب فوت نبوده است و در چنين مواردى چون روايت خاصى وجود ندارد; تعبير به حكومت و ارش مى كنند و مقدار آن مربوط به حاكم شرع است.

س1120_ با اين كه نظرات فقهى

فقهاء عظيم الشأن (رض) ديه مجموع چهار پلك دو چشم، ديه كامل ذكر شده و بين پلك هاى بالا و پلك هاى پايين فرق قائل اند; به اين صورت كه ثلث ديه كامل را براى پلك هاى بالا و براى پلك هاى پايين نصف ديه كامل را قرار دادند; پاسخ فرماييد:

اولا: با توجه به امكانات جراحى امروزى در چشم پزشكى و جراحى ترميمى، مى توان گفت كه تقريباً هميشه امكان ترميم پلك ها وجود دارد آيا با اين وجود نيز ديه كامل دارد يا درصد تعيينى خبره در ترميم و عدم ترميم در تعيين ديه مؤثر است تكليف چيست؟

ثانياً: از نظر ارزش عضوى و نحوه درمان، بين پلكهاى بالا و پايين اختلاف محسوسى با توجه به پيشرفت علم پزشكى مشاهده نمى شود; آيا اختلاف ديه منصوص است، بايد اطاعت كنيم يا امكان تغيير بر مبناى نظريه پزشكى و خبرگان وجود دارد؟

ثالثاً: در صورتى كه پلك هاى بالا ثلث ديه داشته باشند و پلك هاى پايين نصف ديه كامل، تكليف ثلث باقى مانده چه مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; اول: درباره حراجى ترميمى در فقه در بخش ديات اعضاء مفصلا بحث شده است كه عضو اگر به كلى از بين برود چه مقدار ديه دارد و اگر ترميم شود چه مقدار و چنانچه در مورد عضو مخصوصى اين تفصيل حكم نشده باشد; حكمش از موارد ديگر با تعيين متخصصين معلوم مى شود.

ج _ دوم: چنانچه قائل به اختلاف ديه بشويم _ كه هستيم ولو نظر فقها يكى نيست بلكه سه قول به واسطه روايات وجود دارد _ باز هم نص ميزان است كه بدون تعلل

مورد قبول است.

ج _ سوم: تكليف ثلث ديه ى باقيمانده نيز تعيين شده است و آن سقوط است. يعنى جانى نبايد تمام ديه را بدهد; بلكه دو ثلث بدهد.

س1121_ شخصى با مراجعه به دادگاه مدعى است كه بر اثر تصادف استخوان هاى صورتم شكسته و دادگاه ديه لازم را صادر نموده و ليكن زيبايى صورتم به كلى آسيب ديده، به طورى ك در مجامع عمومى با خجالت حضور پيدا مى كنم و به خاطر نقص زيبايى حاصله تقاضاى خسارات نموده است. آيا زيبايى مستقلا يك عنوان خاص است و داراى ارزش و يا ديه ى خاصى است. آيا نظريه ى كارشناسان فن از جمله پزشكى قانونى در زمينه خسارت وارده وجاهت شرعى دارد يا خير لطفاً راهنمايى فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در معيوب شدن دماغ و لب، در روايات دليل خاص وارد شده كه اگر دماغ شكسته شود يا لب شكافته شود و بعد از معالجه باز هم دماغ يا لب معيوب باشد ديه زيادتر از موردى است كه معالجه شود. از اين روايات و روايات ديگر، معلوم مى شود كه معيوب شدن، عنوان مستقلى است. بنابر اين اگر استخوان صورت، شكسته شود و ديه ى آن داده شود; ولى بعد از معالجه معيوب شده باشد; براى صورت، يك ضمانى هست و چون ديه ى آن معين نشده است به عنوان ارش و حكومت چيزى بايد داده شود.

س1122_ در نظر فقهاء بزرگوار شيعه در بخش ديات كه به استناد آن ماده 382 قانون مجازات تدوين گرديده آمده است كه اگر با شكستن يا سوزاندن يا امثال آن بينى كسى فاسد شود موجب ديه كامل است.

س

اولا: منظور از فساد چست؟

ج _ باسمه تعالى; منظور از فساد، از كار افتادن بينى است كه تمام منافع آن براى انسان از بين برود.

س ثانياً: با توجه به پيشرفت علم پزشكى امروز شكستگى بينى به سادگى و با هزينه كم قابل درمان است و معمولا با شكستن، بينى فاسد نمى شود آيا باز هم ديه كامل بايد پرداخت و اگر بدون عيب ترميم شد يكصد دنيار را بايد داد يا اين كه با نظر خبرگان پزشكى دست قاضى در كم و يا زياد ديه باز است؟

ج _ باسمه تعالى; اجماع علما بر يك صد دينار است و از روايتى كه در شكستن پشت وارد شده است يك كبراى كلى استفاده كرده اند و آن اين است كه در شكستن آن چه، ديه كامل باشد; اگر بدون عيب ترميم شود، يك صد دينار ثابت است و حقير هم در فقه الصادق همين گونه فتوا داده ام.

س1123_ در كتب ديات براى از بين بردن هر يك از سوراخ هاى بينى ثلث ديه كامل و سوراخ كردن بينى به طورى كه هردو سوراخ و پرده ى فاصل ميان آن دو پاره شود يا اين كه آن را سوراخ نمايد در صورتى كه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث ديه كامل است و اگر جبران و اصلاح شود موجب خمس ديه مى باشد.

پاسخ فرماييد

س اولا: منظور از سوراخ كردن بينى چيست آيا منظور بسته شدن بينى است يا قطع شدن و يا تغيير شكل آن است؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از بين رفتن منخرين است كه مورد استفاده واقع مى شود.

س ثانياً: سوراخ كردن ديواره بين

مجارى بينى از عوارض عمل هاى جراحى داخل بينى نيز منظور هست يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

س ثالثاً: با توجه به معالجات ترميمى امروز تكليف چيست همان ديه منظور است يا مى توان كم يا زياد نمود؟

ج _ باسمه تعالى; قطعاً مراد سوراخى نيست كه لازمه عملى باشد كه بينى به حالت اوليه برگردد و در صورت ترميم قطعاً ديه، كمتر مى شود.

س1124_ در مورد طفل متولد از زنا بفرماييد:

الف) طفل ناشى از زنا كه والدين طبيعى او مسلمان مى باشند، به تعبيّت از پدر يا مادر تكوينى، حكم مسلمان را دارد؟

ب) مجازات قتل چنين كودكى چيست؟ (قصاص، ديه، تعزير يا هيچ كدام).

ج) چنانچه حسب مورد، قصاص يا ديه به او تعلق مى گيرد، ولى دم وى چه كسى است؟

د) ميزان ديه و مورد مصرف آن چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; الف) مقتضاى اطلاق دليل مانند خبر حفص تبعيت ولد لوالده در اسلام است و محكوميت به مسلمانى است و دليل نفى ولديت ولدالزنا، فقط به ارث مختص است و شامل بقيه احكام نيست.

ب) اگر بالغ طفل را بكشد; قصاص نمى شود. بلكه بايد ديه بدهد و ديه ى ولدالزنا (800) درهم است كه كمتر از يك دهم ديه ى مسلمان مى باشد و تعزير هم اضافه بر ديه مجازات او است.

ج) ولى دم او مانند ولى دم حلال زاده است زيرا نفى فرزندى مختص به ارث است.

د) ميزان ديه 800 درهم است و مصرف آن اگر دينى دارد; اداى دين شود والا متعلق به امام است.

عيدالزهرا

س1125_ نظر مباركتان را راجع به جلسات عيدالزهرا(س) بيان فرماييد و بگوييد آيا اين جلسات، جلسات

لهو و لعب حساب مى شود يا نه؟ و دست زدن در آن چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; تشكيل جلسات عيدالزهرا(س)، در صورت خالى بودن از محرمات، از بهترين قربات است و اما دست زدن در صورتى كه توام با كارهاى خلاف شئون اسلامى و خلاف تقوى نباشد; اشكال ندارد.

كف زدن

س1126_ كف زدن در جشن مولودى هاى ائمه(عليه السلام) توسط هيئت هاى مذهبى چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر فقط كف زدن باشد و كارهاى خلاف در آن نباشد; اشكالى ندارد.

(ت) س1127_ كف زدن در عروسى ها و عيدالزهرا چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س1128_ بعضى مى گويند مجرد كف زدن همراه با مديحه سرايى مداحان اهل بيت(عليه السلام) در اعياد مذهبى ولو بدون استعمال آلات لهو و لعب حرام است اين حكم چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; حكم به حرمت چيزى، بدون دليل از محرمات اكيده است. كف زدن به عنوان اولى حرام نيست. در منزلتان براى بچه ى كوچك كف بزنيد هيچ اشكالى ندارد ولى در حال نماز خواندن، زياد كف بزنيد; چون نماز باطل مى شود حرام است و در اعياد مذهبى چنانچه برحسب موازين عرفى و عادى به مقامات معنوى ائمه اطهار اهانت بشود حرام است والا جايز است.

عزادارى

عزادارى

احتراماً، با عرض اعتذار به جهت تصديع اوقات شريف، به استحضار مى رساند تعداد استفتاء در مورد برپايى تعظيم شعائر مراسم عزادارى خامس آل عبار حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) مى باشد كه مستلزم نظر مبارك حضرت عالى است لذا خواهشمنداست نظر مبارك را بفرماييد.

1 _ سينه زنى و زنجير زنى

س1129_ دليل سينه زنى براى ائمه(عليهم السلام) چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; تعظيم شعائر مذهبى.

س1130_ آيا سينه زنى و زنجير زدن در عزادارى كه منجر به كبود و حتى جارى شدن خون مى شود جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س1131_ برهنه شدن مردان در حال سينه زدن و زنجير زدن در منظر زنان چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; بر مرد جايز است ولى زن ها نگاه نكنند.

س1132_ آيا سينه زدن و زنجير زدن ريايى جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; همانند نماز ريايى است.

2 _ تعزيه و شبيه خوانى

س1133_ در عزادارى حضرت سيد الشهداء هر گونه عزادارى از قبيل زدن قمه و طبل و سنج چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1134_ آيا بهتر است به جاى شبيه خوانى، روضه خوانى برپاكنند; روضه خوانى مگر همان تغزيه و شبيه خوانى روى منبر نمى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; تمامش خوب است.

س1135_ آيا تعزيه خوانى در مراسم عزادارى جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س1136_ آيا تشبيه به اهل بيت(عليهم السلام) درنمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است.

س1137_ آيا تعزيه خوانى كه مشتمل بر تشكل مرد و زن و كوچك كردن حضرت زينب(س) و معرفى امام سجاد(عليه السلام) به يك فرد بيمار و پاشيدن نقل و نبات و زدن ساز و نقاره و امثال آن هاست جايز است؟ و شركت در آن چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تشكل مرد به زن اشكالى ندارد; ولى بايد مراعات مقام رفيع صديقه ى صغرى زينب كبرى(س) و امام سجاد(عليه السلام) بشود كه هيچ گونه اهانت به آن ها نشود.

3 _ استفاده از لباس سياه

س1138_ آيا پوشيدن لباس سياه در عزادارى امام حسين(عليه السلام) و ديگر ائمه(عليه السلام) چنانكه مرحوم صاحب حدايق فرموده رجحان شرعى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است و مستحب، من مقيد به اين كار هستم.

4 _ استفاده از علم و علامت

س1139_ حكم علم هايى كه در مراسم عزادارى امام حسين(عليه السلام) از آن ها استفاده مى شود و بعضى داراى نقش و نگارهايى نيز هستند چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

5 _ استفاده از طبل و دهل و آلات موسيقى

س1140_ آيا در عزادارى سيدالشهدا استفاده از طبل و دهل جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1141_ چند سالى است كه استفاده از ابزار موسيقى به شيوه رقابت در برخى از هيأتهاى عزادارى مرسوم شده حكمش چيست؟

ج _ باسمه تعالى; موسيقى مطلقاً حرام است.

6 _ مسائل متفرقه ى عزادارى

س1142_ در ايام سوگوارى اباعبدالله الحسين(عليه السلام) نماز مقدم است يا عزادارى ؟

ج _ باسمه تعالى; نماز مقدم است.

س1143_ آيا پول دادن به مرثيه سرايانى كه در لابه لاى اشعار خود بعضى از مطالب بى مدرك يا ضعيف السند را مطرح مى كنند يا با غنا مى خوانند صحيح است؟ و آيا اصل عزادارى در اثر اين كار خلاف، حرام مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; غنا خواندن حرام است; ولى اصل كارها خوب است.

س1144_ آيا جايز است پارچه و دستمالهايى را كه ايام محرم بر سر علم مى بندند بفروش برسانند و در عزادارى و تعمير حسينيه و يا مسجد مصرف نمايند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه وقف آن كار به خصوص نشده باشد; اشكالى ندارد.

س1145_ آيا برپا كردن جشن ميلاد ائمه(عليه السلام) يامجلس عزادارى و يا ميهمانى كردن بدون اذن شوهر و بى رضايت او جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; نبايد عدم رضايت و يا نهى او عمل شود.

س1146_ در مجالس زنانه ى عزادارى; زنان مداحى و سخنرانى مى كنند و صداى آن ها با بلندگو به گوش مردان رهگذر مى رسد آيا اين عمل جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه صداى آن ها موجب تهبيج شهوت نشود اشكالى ندارد.

س1147_ اگر قمه زدن باعث وهن مذهب شيعه شود آيا در اين صورت قمه زدن جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; اصلا

موجب وهن نمى شود; بلكه عكس آن مشهود است.

س1148_ نظر مبارك در مورد سينه زنى هاى ضربتى و زنجير زنى هاى ضربتى و قمه زنى ضربتى و قمه زنى حتى در غير محرم و صفر چيست؟

ج _ باسمه تعالى; همه آنها از شعائر مذهبى است و كار بسيار خوبى است ولى بايد رعايت نمود كه ضرر جانى منجر به تلف نفس نشود.

س1149_ پوشيدن لباس سياه در غير ايام محرم و صفر چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; پوشيدن لباس سياه در ايام مصيبت هاى وارده بر اهل بيت(عليه السلام) خوب است و در غير آن موارد هم اشكال ندارد.

س1150_ خواندن قرآن و نوحه و عزادارى به صورت موسيقى و به سبك و آهنگ موسيقى باشد چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1151_ اين كه در اخبار وارد است اقامه ى مجلسى براى سيدالشهداء(عليه السلام) و گريه براى آن حضرت ثواب دارد؟ هدف از آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; هدف احياى نام و روش آن حضرت است تا براى مسلمانان سرمشق باشد و در راه ترويج دين و سعادت بشر، همه گونه فداكارى بنمايند.

س1152_ استعمال طبل و شيپور مخصوصاً در عزادارى سيدالشهداء(عليه السلام) چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; طبل ساده كه از آلات لهو نباشد; مانعى ندارد.

س1153_ روز عاشورا براى اظهار همدردى با معصومين(عليه السلام) صورت خيمه گاه درست كردن و آتش زدن جايز است و اسراف محسوب نمى شود؟

ج _ باسمه تعالى; نه تنها اسراف نيست; بلكه عملى مستحسن است. البته رعايت شود تا موجب اهانت به خاندان رسالت نباشد.

س1154_ با توجه به اين كه امام حسين(عليه السلام) به شهادت رسيد و

غلبه ى ظاهرى نداشت و يزيد هم مدتى ظلم و حكومت خود را ادامه داد در اين صورت حكمت قيام و هتك حرمت اسراء چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حكمت آن، توقف داشتن بقاى دين بر شهادت و آن اعمال است و معصوم فرموده است: الاسلام حسينى البقاء.

س1155_ آيا حديثى كه دلالت بر جواز استفاده از طبل و سنج و شيپور در عزاى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)داريد؟ راهنمايى بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; روايات زيادى درباره ى عزادارى آن حضرت وارد شده است و از اين امور نهى نشده است و مقتضاى اطلاق روايات، جواز آن ها است.

س1156_ آيا حديث معتبرى درباره چرخاندن صدا در گلو كه بى اشكال باشد سراغ داريد يا نه بغير از حديث امام رضا(عليه السلام) در اصول كافى؟ خبر واحد كه مطابق با كلام خدا نباشد دليل صحت نيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر مراد غنا است روايات متعددى در حرمت آن است. خبر واحد اگر مخالف صريح يا ظاهر قرآن نباشد; حجت است و لازم نيست موافق باشد. به علاوه آياتى وارد شده كه دلالت بر حرمت غنا مى كند و من در كتاب فقه الصادق نوشته ام.

س1157_ در هيئت هاى حسينى(عليه السلام) در اثر شور عزادارى گاهى به سر و صورت خود مى زنند و بدن را مجروح مى كنند آيا اين مورد اشكالى دارد يا نه؟ ج _ باسمه تعالى; بى اشكال است.

س1158_ در دستجات عزادارى حسينى(عليه السلام) كه به خيابان و بازار مى روند و باعث بسته شدن راه عبور مى شوند آيا سدّ معبر حساب مى شود؟ البته كسانى كه از آن مسير عبور مى كنند اكثراً

براى تماشاى عزادارى مى آيند.

ج _ باسمه تعالى; اين گونه سدّ معبر جايز و بى اشكال است.

س1159_ مرثيه خواندن خانم ها با بلندگو و سينه زنى در مجلس زنانه چه صورت دارد؟ پختن جو پوست كنده به صورت سوپ اشكال دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مرثيه خوانى از عبادات بسيار با اهميت است و بايد حتى المقدور از امور غير شرعيه دور باشد البته، خواندن خانم ها بدون شنيدن اجانب هيچ اشكالى ندارد. سينه زدن خانم ها نيز در مجلس خانم ها هيچ اشكالى ندارد، پختن جو نيز اشكالى ندارد.

س1160_ عده اى براى اظهار محبت به حضرت رضا(عليه السلام) نزديك حرم مطهر سينه خيز و با كشيدن صورت به زمين به حرم مى روند; حتى صورت زخم و خونى مى شود جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه باعث نقص عضو نشود جايز است.

س1161_ ذاكران و مداحان كه بعضى روضه ها را با آهنگ هاى موسيقى يا قريب به آن مى خوانند، وجه شرعى آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; موسيقى مطلقاً حرام است ولو در روضه خوانى باشد.

س1162_ مزد گرفتن بابت مداحى اهلبيت و سخنرانى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1163_ بعضى از مداحان اهل بيت از عبارت هاى (من مستم، از همه خوشگلترى) استفاده مى كنند آيا اين الفاظ اهانت به ساحت مقدس ائمه حساب مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; مداحى شغل بسيار شريفى است و اجر جزيل دارد و حيف است كه اين عمل با اهانت به مقام اهل بيت(عليه السلام) مبدل به خلاف شرع شود.

س1164_ در عزادارى امام حسين(عليه السلام) به صورت لطمه زدن و خود را مجروج

كردن و قمه زدن، احياناً هلاك مى شوند و استفاده از طبل چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تمام آن چه ذكر كرده ايد جايز و متسحسن است; مگر كارى كه موجب هلاكت شود.

آرزوى ديدن امام زمان(عليه السلام)

س1165_ اگر روزى قرار باشد خداوند آرزوى شما را برآورده كند; مهمترين خواسته و آرزوى شما از خداوند چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در مرتبه ى اول، ظهور حضرت بقيه الله _ ارواحنافداه _ و بودن من در خدمت آن حضرت و در مرتبه ثانيه تشرف به خدمت آن حضرت در حال غيبت.

انبياء و ائمه

س1166_ آيا عصمت مراتب دارد و در انبياء سلف مراتب نازله بوده است؟

ج _ باسمه تعالى; يقيناً مراتب دارد; چون خود علم مراتب دارد.

س1167_ بردن نام امام زمان چه صورت دارد با وجود اين كه در زيارت جامعه اسم آن حضرت برده شده است؟

ج _ باسمه تعالى; در اين زمان جايز است. ولى نبردن اسم مبارك بهتر است.

س1168_ چرا حضرت يونس(عليه السلام) فرمود (سبحانك انى كنت من الظالمين) اين چه ظلمى بود؟

ج _ باسمه تعالى; معنى ظالم بودن او ظاهراً اين است كه عمل او شبيه به ظلم بوده است و آن خروج يونس از محل سكونتش بود كه يونس از اين عمل هم تبرى مى كند تفصيل در محل ديگر ملاحظه كنيد.

س1169_ راجع به شعيب صالح بفرماييد آيا شباهت هايى به حضرت امام زمان(عليه السلام)دارد؟ و از كجا مى شود تشخيص داد كه منظور از شعيب صالحى كه قبل از امام زمان(عليه السلام) ظهور خواهد كرد كيست؟

ج _ باسمه تعالى; شعيب بن صالح رسول يا شعيب نبى، سومين رسول عرب است كه در قرآن اسم او برده شده است و به سوى قومش براى ارشاد فرستاده شد ولى قوم او، او را كشتند و جنازه اش را به جوى انداختند و شعيب بن صالح كه قبل از ظهور امام

زمان(عليه السلام) قيام مى كند اهل سمرقند است و از آن جا قيام مى كند و بعد فرماندهى يك مقدار از قشون امام زمان(عليه السلام) به او واگذار مى شود تفصيل آن را در محل ديگر ملاحظه كنيد.

س1170_ آيا قتل قبطى به دست حضرت موسى(عليه السلام) منافات با عصمت ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; آن چه از روايات استفاده مى شود آن كه حضرت موسى مأمور به قتل او بود. آن چه هست شايد مختصر عجله ى در آن كرده است. به هر حال شيخ طوسى مى فرمايد:

چنانكه كسى بگويد كه حرام بوده خلاف ضرورى گفته است.

س1171_ آيا ترك اولى براى ائمه معصومين امكان داشته است؟ آيا عدم معصيت با توجه به عصمت كمال مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; امكان داشته ولى نكرده اند، مسلماً كمال است زيرا عصمت موجب سلب اختيار نمى شود تا آن كه اختيارى، نباشد و قائل به جبر شويم.

س1172_ معاشرت با افرادى كه شش امامى يا چهار امامى هستند شرعاً چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1173_ آيا صحيح است كه ام كلثوم را اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عقد عمربن خطاب در آوردند ولى از او بچه دار نشد و مى گويند اگر حضرت به او نمى داد عمر تهمت دزدى به حضرت مى زد؟

ج _ باسمه تعالى; دروغ است.

س1174_ چرا اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حيات حضرت زهرا(س) تزويج ديگرى نكرد و عدم تزويج آن حضرت براى چه بود آيا حق تزويج نداشت؟

ج _ باسمه تعالى; حق نداشتن اكراماً و تعظيماً للزهراء(س) بود.

س1175_ خداوند در قرآن مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليماً معنى آيه چيست؟

ج _ باسمه

تعالى; معنى «صلوا عليه» گفتن «اللهم صلى على محمد و آل محمد» است.

س1176_ چرا در چهار سوره ى قرآن قل، كه خطاب به پيغمبر است تكرار شده است؟

ج _ باسمه تعالى; تكرار نيست. چند مورد است كه در هر مورد كفّار سؤال هايى مى كردند و خداوند به پيغمبر خطاب مى كند به آن ها بگو.

س1177_ آيا عدم تقبل توبه از قتله ى ائمه(عليه السلام) از عمومات و اطلاقات تقبل توبه خارج مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; قاتلين ائمه طاهرين(عليهم السلام) هيچ كدام موفق به توبه نشدند بنابراين اين بحث اثرى ندارد و به عقيده من توبه ى آن ها قبول نيست.

س1178_ قيام سيدالشهداء با توجه به علم به شهادت، چگونه موضوع براى القاء نفس بر تهلكه ى منهيه نمى باشد و عزم رفتن حضرت على(عليه السلام) به مسجد با علم به شهادت چگونه بايد عنوان شود؟

ج _ باسمه تعالى; قيام حضرت سيدالشهداء (صلوات الله عليه) با علم به شهادت چون سبب بقاى دين شد در حالى كه دين در شرف اضمحلال بود امرى لازم بود. به عبارت ديگر حسين بن على(عليه السلام) خود را فداى دين كرد. كارى كه نظيرش را البته با مرتبه ى نازله، انبياء و ائمه موظف به انجام آن بودند; اگر اين شرايط براى خود حضرت امير(عليه السلام) هم بود; چنين مى كرد، و امّا مسجد رفتن حضرت امير(صلوات الله عليه) به واسطه ى آن بود كه آن ها موظف بودند در عمل، به طريق متعارف عمل كنند نه از راه علم غيب. مسئله محتاج تفصيل است.

س1179_ تاريخ شهادت سبط اكبر حضرت امام حسن مجتبى(عليه السلام) هفتم صفرالمظفر

سنه 49ق و 28 صفرالمظفر 49 ق نوشته اند كدام صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; آن چه من در ذهنم است 4 روايت است سومى 25 ربيع الاول و چهارمى 5 ربيع الاول. ولى عمده همان دو روايت است كه ذكر كرده اند و چه خوب است شيعيان هر دو روز را ارج نهند اگر روز هفتم را بيشتر اهميت نهند بهتر است چون روايتش اقوى است.

س1180_ آيا اين روايت صحيح است (كذب الوقاتون) تعيين وقت ظهور براى حضرت جايز نيست؟

ج _ باسمه تعالى; چون وقت ظهور، بيان نشده است هركس تعيين كند دروغ گفته است و حديث قطع نظر از سند، مطابق قواعد هم مى باشد.

س1181_ آيا امام زمان(عليه السلام) فقط معاندين را به قتل مى رساند؟ در صورتى كه ياران امام(عليه السلام) منحصر به 313 نفر باشد چگونه بر مستكبرين جهان با اين قدرتشان غلبه خواهد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; در اين كه حضرت(عليه السلام) با ظهور خود دنيا را پر از عدل مى كند ترديدى نيست. همچنين تعداد اصحاب (313) بيش از اين است و مدتى هم جنگ مى كند كه در آن ترديدى نيست. ظاهراً رجال دولت و اولين گروه همراه آن حضرت به اين تعداد است.

س1182_ منظور از انتظار فرج چيست؟

ج _ باسمه تعالى; كسى كه منتظر مهمان بزرگى باشد لابد تمام وسايل پذيرايى را فراهم نموده و كارى كه موجب ناراحتى مهمان شود انجام نمى دهد. بنابر اين كسى كه انتظار فرج و ظهور امام(عليه السلام) را دارد قهراً بايد به وظايف شرعيه، خوب عمل كند; چون انتظار فرج افضل اعمال است.

س1183_ آيا اعتقاد به غيبت

حضرت(عليه السلام) از ضروريات دين است؟ يا از ضروريات مذهب يا هيچ كدام؟

ج _ باسمه تعالى; از ضروريات مذهب نيست و ظاهراً از ضروريات دين، بلكه اديان آسمانى مى باشد.

س1184_ آيا رجعت از ضروريات مذهب است و حكمت آن چيست و آيا همه ى ائمه تشريف مى آورند بعد قيامت مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; اصل رجعت به نظر من ضرورى است شايد بيش از 200 روايت بر آن دلالت دارد و رجعت حضرت امير(عليه السلام) و حسين بن على(عليه السلام)از مسلمات است. رجعت بقيه به اين واضحى نيست و اما حكمت رجعت چه هست مقام گنجايش بيان آن را ندارد.

س1185_ آيا شفاعت از ضروريات دين است و حكمت آن چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; شفاعت از ضروريات است و آيات و روايات دال بر آن است.

س1186_ مراد از عصمت وارده درباره ى حضرت زينب(عليه السلام) و حضرت ابوالفضل چه مرتبه اى است؟

ج _ باسمه تعالى; عصمت به معناى علم است. معصومين(عليه السلام) به كنه معاصى علم پيدا مى كنند و آن مانع صدور معصيت است. كما اين كه خود ما اگر علم به خباثت چيزى داشته باشيم; مانند خوردن كثافات، ممكن نيست آن عمل را انجام بدهيم. ائمه اطهار(عليه السلام) به همه ى معاصى چنين علمى دارند. مرحوم مامقانى راجع به حضرت زينب(س) معقتد است معصوم بوده است و من معصومين را چهارده تن مى دانم ولى نمى توانم راجع به آن مخدّره قضاوت كنم و فقط آن را مى گويم كه آيت الله خوئى فرموده است: هى لا تخشى غير الله سبحانه، تقول حقاً و صدقا، لا تحركها العواصف و لا تزيلها

القواصف، فحقاً هى اخت الحسين(عليه السلام) و شريكه.

س1187_ ايام شهادت ائمه(عليه السلام) مثل عاشورا و شهادت هاى ديگر عروسى كنند جايز است يا خير؟ اگر قصد بى اعتنايى كنند چطور؟

ج _ باسمه تعالى; شخص شيعه ى محب اهل بيت، ممكن نيست چنين كارى بكند. اگر كسى مرتكب شود لابد شيعه ى خالص نيست.

س1188_ آيا عصمت درجاتى دارد كه چهارده معصوم(عليه السلام) در درجات عاليه واقع شده باشند؟

ج _ باسمه تعالى; مسلماً درجاتى دارد و ائمه(عليه السلام) درجات عاليه را دارا بودند.

س1189_ آيا جايز است اسم مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) با كنيه ى حضرت با هم به بچه نامگذارى شود؟

ج _ باسمه تعالى; حرمت ندارد ولى مستحسن نيست.

س1190_ چه اعمالى موجب رضايت و يا ديدن امام زمان(عج) فراهم مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; انجام واجبات، ترك محرمات، كمك به بيچارگان و دستگيرى از مستمندان و اعمال مستحبه و...

س1191_ پولى كه توسط هيئت عزادارى ائمه اطهار(عليه السلام) جمع آورى شده آيا مى شود بدون اجازه ى بزرگان هيئت در جاى ديگر خرج كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اختيار آن پول هاى جمع شده، با كسى است ك هيئت او را متصدى قرار داده است و بدون اجازه ى او نمى توان خرج كرد.

س1192_ آيا در احاديث و روايات از معصومين درباره صلوات، بيان شده است كه آل محمد، شامل فقط حضرت زهرا، امامان معصوم است و يا شامل سادات نيز مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; آل محمد(صلى الله عليه وآله) حضرت زهرا(س) و ائمه معصومين(عليه السلام)مى باشند و شامل سادات نيست.

س1193_ آيا لعنت و فحش نسبت به بنى اميه و آل سفيان جايز

است يا به خاطر اين كه بنى اميه و بنى هاشم از يك پدرند لعنت نسبت به آن ها بازگشت به پيامبر مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است بلكه از بهترين عبادات است.

س1194_ چرا به حضرت مهدى(عج) كنيه اباصالح داده اند؟

ج _ باسمه تعالى; ابو بصير مى گويد: حضرت به او فرمودند چنانچه در بيابان گرفتار شدى; بگو «يا صالح» و يا بگو «يا اباصالح» غير از اين ظاهراً مدرك ديگرى نيست.

س1195_ وقتى مى گوييم امام حسين(عليه السلام) براى حفظ اسلام كشته شده به دين خدا اهانت كرده ايم و يا در حقيقت پذيرفته ايم نابودى و بقاء اسلام منوط به بود و نبود يك انسان است؟

ج _ باسمه تعالى; دنيا دار تكليف و اختيار است; يعنى امام براى حفظ اسلام كشته شد. چون بر حسب موازين دنيوى وضع اسلام به جايى رسيده بود كه به جز اسم، چيزى از آن نبود و وسيله اى جز قيام و كشته شدن امام براى رساندن حقايق به مردم نبود، امام دست به اين كار زد كه پس از كشته شدن امام قيام ها شروع و مردم به اسلام هدايت شدند.

س1196_ به چه علت اميرالمؤمنين با ابوبكر بيعت كردند؟ با توجه به اين كه بيعت با وى تأييد خلافت و دليل به حق بودن او شمرده مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; به خطبه هاى نهج البلاغه و به خصوص خطبه شقشقيه رجوع كنيد.

س1197_ در صورت امكان، اسامى علمايى را كه اجازه مى فرماييد از كتب ايشان نقل روايت شود مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; در اين زمان اجازه ى نقل روايت از كتب لازم نيست

و همه مى توانند از هر كتاب چاپى نقل كنند.

س1198_ اگر سيدى به معصومين(عليه السلام) فحش دهد، آيا از اهل جهنم است و ضمناً كشتن او واجب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در هر دو سؤال بلى.

س1199_ اگر كسى اهانت به انبياء سلف كند آيا واجب القتل است؟ و عصمت در حق آن ها ضرورى است؟

ج _ باسمه تعالى; سبّ موضوع حكم است نه اهانت و در آن دو قول است; اقوى و جوب قتل است; للنبوى الخاصى: من سبّ نبياً قتل و من سبّ صاحب نبىّ جلد (وسائل باب 25 من ابواب حد القذف) و عصمت انبياء ضرورى است.

س1200_ در روايتى هست كه در مسجد كوفه هزار وصى پيغمبر نماز خوانده است و در روايت ديگر گويد كه كوفه را عمر بنا كرده است لطفاً توضيح را به طور اجمالى بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; مسجد كوفه از اوائل خلقت بشر موجود بوده، جاى قبول توبه ى آدم و استقرار كشتى نوح در آن جا است. بعضى از حضرات معصومين _ عليهم السلام _ از مدينه مسافرت نموده در آن جا نماز خوانده اند. بنابر اين هيچ مانعى تصور نيست از صحة روايت ذكر شده اولا و روايت دوم مجعول است قطعاً.

س1201_ سؤال مى كنند كه چرا خداوند حضرت آدم(عليه السلام) را از درخت منهيه نهى فرمود و چرا حضرت آدم(عليه السلام) از درخت مذكور خورد؟

ج _ باسمه تعالى; «عصى آدم ربه ففوى» به معنى نسى امرر به لغواية الشيطان وارد شده است. حضرت رضا(عليه السلام) در روايتى مى فرمايد: ان الله عزّوجلّ _ آدم حجة فى ارضه و خليفة فى

بلاده لم يخلقه للجنة و كانت المعصية من آدم فى الجنة لا فى الارض.

س1202_ با اين كه هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اول ماه ربيع الاول اتفاق افتاده چرا اول سال قمرى، اول ماه محرم است؟

ج _ باسمه تعالى; چون اول محرم در نزد عامه مردم اول سال بوده است; نخواستند اين عادت را به هم بزنند. ولى مبدأ تاريخ چون مختلف فيه بوده است هجرت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)گرفته اند كه عموم مسلمين با اين امر موافق مى باشند.

س1203_ با اين كه خارج كردن تير از پاى مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حال نماز و متوجه نشدن حضرت به آن، در عروة الوثقى و رساله هاى آيات عظام و جامع السادات علامه نراقى(ره) ج 3 ص 328 چ قم، مذكور است يكى از علماى متأخر نوشته خبر مذكور را به علت اشتهارش نقل كرده اند و تا به حال كسى سندى معتبر ارائه نكرده است؟ نظر حضرت عالى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بزرگانى كه اسم برده ايد اجل از آن هستند كه خبر ناديده نقل كنند.

س1204_ چنانچه كسى به حضرت عباس(عليه السلام) و حضرت زينب(عليه السلام) سبّ و اهانت كند آيا واجب القتل است و آن بزرگواران در چه درجه قرار داشته اند؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه سبّ آن ها، بالالتزام سبّ امام باشد; بلى و بعض فقهاء در سبّ مادر و دختر پيغمبر(صلى الله عليه وآله)البته غير از حضرت زهرا(عليه السلام)، ملتزم شده اند و در خصوص حضرت زينب(عليه السلام) من فتواى صريح نمى دهم.

س1205_ روايتى كه مى گويد زينب(عليه السلام) بالاى سر نعش برادرش امام حسين(عليه السلام)رسيد; عرض كرد

آيا تو برادر منى آيا تو فرزند مادر من هستى; مى شود نسبت به حضرت زينب(س) داد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، اشكال ندارد. وعاظ آن را به حضرت زينب _ سلام الله عليها _ نسبت بدهند.

س1206_ روايتى كه مى گويد حضرت زينب(عليه السلام) در قتلگاه اين جمله را به خدا عرض كرد (الهى تقبل منا هذا القربان)؟

ج _ باسمه تعالى; از جواب مسأله قبل جواب اين مسأله و سه مسأله بعد معلوم مى شود.

س1207_ روايتى كه مى گويد وقتى حضرت زينب(عليه السلام) بر سر نعش مطهر امام حسين(عليه السلام) رسيد عرض كرد: السلام عليك يا ذبيحاً من القفا اختك لك الفدا يابن محمد المصطفى و يا قرة عين فاطمة الزهراء)؟ در كجا نقل شده است؟

ج _ باسمه تعالى; اللهوف فى قتلى الطفوف ص 130، المناقب ج 4 ص 113، بحارالانوار ج 45 ص 59.

س1208_ روايتى كه مى گويد حضرت زينب(عليه السلام) در قتلگاه خطاب به بدن امام حسين(عليه السلام) كرده و عرض كرده: اگر تمام مصيبت هاى تو را فراموش كنم اين مصيبت تو از ياد نمى رود، تو را ميان دو نهر آب با لب تشنه شهيد كرده و هرچه آب خواستى ندادند. و روضه اى كه نقل شده امام زمان _ ارواحنا فداه _ موقع ظهور مى خواند: «الا يا اهل العالم جدى الحسين(عليه السلام) قتلوه عطشاناً» در كجاست؟

ج _ باسمه تعالى; شجره طوبى ج 2 الحائرى ص 397.

س1209_ روايتى كه مى گويد «و مثل من خرج منا اهل البيت قبل قيام القائم(عليه السلام) مثل فرخ طار و وقع من و كره فتلاعبت به الصبيان» در كجاست؟

ج _ باسمه تعالى; اين روايت از

امام باقر(عليه السلام) است در غيبة نعمانى ص 199، مستدرك الوسائل ج 11 ص 37 و قريب به اين مضمون روايتى از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده است در كافى ج 8 ص 264 و وسائل ج 15 ص 51.

س1210_ با اين كه محدث نورى در لؤلؤ مرجان از شيخ مفيد و شيخ طوسى و شيخ كفعمى و علامه حلى _ رضوان الله عليهم اجمعين _ روايت فرموده كه اهل بيت پيامبر روز اربعين از شام به طرف مدينه حركت كردند و ورود اهل بيت(عليه السلام) به كربلا را در روز اربعين علمائى مانند علامه مجلسى(ره) در زاد المعاد; فاضل بيرجندى(ره) در وقايع الشهور; محدث قمى(ره) در منتهى الامال; دكتر آيتى(ره) در بررسى تاريخ عاشورا آن را رد فرموده اند نظر حضرت عالى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اين امر مورد اختلاف است. ولى به نظر من ورود به كربلا همان اربعين اول بوده است.

س1211_ اين كه مشهور است شريح قاضى فتوا به قتل امام حسين(عليه السلام) داد; آيا سند مشهور دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهر اين است كه چنين نيست و لذا مختار تعرض شديد به او نكرد. فرد ديگرى به نام شريح بوده است كه او فتوا داده است.

س1212_ حديثى از امام كاظم(عليه السلام) مروى است كه مى فرمايد: «من اخذ دينه من افواه الرجال رده الرجال» در كجاست؟

ج _ باسمه تعالى; در الفصول المهمه شيخ حر عاملى ص 125 و شيخ صدوق روايت را از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل نموده است.

س1213_ آيا عكس در حال جوانى پيامبر كه در دست مردم است صحت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; نمى دانم. ولى خود من به احتمال

درست بودن نگه داشته و به آن تبرك مى جويم.

س1214_ آيا ملاقات با حضرت ولى عصر(عج) را در زمان غيبت كبرى قبول داريد؟

ج _ باسمه تعالى; كسانى كه مشرّف به لقاء آن حضرت شده اند خيلى زياد هستند. مرحوم مجلسى در بحارالانوار جلد 52 صفحه 1 تا 77 جماعت زيادى را نقل مى فرمايد كه مشرف شده اند، حاجى نورى در النجم الثاقب صد قصه را نقل مى كند و كتب زيادى در اين موضوع يعنى كسانى كه به لقاء آن حضرت مشرف شده اند تأليف شده است. مانند «تبصرة الولى فى من راى القائم المهدى» لسيد هاشم البحرانى و «البهجة فى من فاز بلقاء الحجة» لسلماسى الاصفهانى و «العبقرى الحسان فى تاريخ صاحب الزمان» للنهاوندى و «تذكرة الطالب فى من رأى الامام الغائب» و «دارالسلام فى من فاز بلقاء الامام» و تشرف سيد بحرالعلوم و شيخ انصارى و غيرهما من الاساطين از مسلمات است. بنابر اين مراد از روايتى كه اشاره فرموديد ظاهراً اين است كه كسى به عنوان نائب خاص ادعا كند مانند سيدعلى محمد باب بايد او را تكذيب كرد.

س1215_ حكمت عدم جواز تصريح اسم مبارك امام زمان چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در روايات متعدد منع ذكر نام آن حضرت است و فقهاى بزرگ آن ها را حمل بر تقيه در زمان هاى سابق نموده اند كه آن حضرت متولد شده بود و چون شيعه و سنى روايت كرده اند كه آن حضرت خواهد آمد و اسم او موافق اسم پيامبر است و چون آن حضرت را مخفى كردند; جبابره آن عصر در تفحص حال حضرت بر مى آمدند لهذا منع شده

كه اسم آن حضرت برده شود.

س1216_ مى گويند كه روز عاشورا امام حسين(عليه السلام) به حضرت عباس(عليه السلام) پناه برد; آيا صحيح است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عيالات بلى، ولى خود امام حسين(عليه السلام) خير.

س1217_ با توجه به اين كه پايبند بودن به دين در فطرت بشر است; پيامبر قبل از نبوتش به چه دينى عمل مى كردند؟

ج _ باسمه تعالى; اقوال مختلفى است. به نظر من، به دين خودشان عمل مى كردند كه بعد از سال ها مأمور به ابلاغ، مردم شدند.

س1218_ نظر جناب عالى درباره كسى كه غصب فدك را منكر شده چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اين شخص يا بى سواد و بى اطلاع است يا معاند و مخالف.

س1219_ حكمت در رجعت ائمه(عليه السلام) چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مسئله محتاج به تفصيل است. آنچه بر ما لازم است اعتقاد به رجعت است چون از طريق حضرات معصومين عليهم السلام بيان شده است.

س1220_ اگر شب ليلة القدر تمام مقدرات خداوند متعال بر امام زمان(عليه السلام) نازل مى شود ولى در روايت مى فرمايد در هر شب جمعه به علم ما افزوده مى شود آن چه علمى است؟

ج _ باسمه تعالى; علم ائمه(عليه السلام) مخصوص به مقدرات نيست تا زياد نشود.

س1221_ نوشتن اسماء جلاله و يا اسامى معصومين و القابشان جهت تبرك روى لباس ورزشى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه اشكال ندارد.

دعا و زيارت

س1222_ آيا خواندن دعاها و زيارات كتاب مفاتيح الجنان به قصد ورود يا رجاء، مستحب است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مستحب است.

س1223_ آيا خواندن زيارت عاشورا در ايام غير از روز عاشورا، مثلا در ماه مبارك رمضان يا روز

جمعه به قصد ورود يا رجاء مستحب است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، مستحب است.

س1224_ درجه وثوق دعاى معروف به علوى مصرى و صنمى قريش در چه حد است؟

ج _ باسمه تعالى; به هر تقدير مستحب است.

س1225_ آيا در زيارت عاشورا گفتن يك بار سلام به جاى صد بار سلام و گفتن يك بار لعن به جاى صد بار لعنت به قصد ورود يا رجاء جايز و مستحب است؟

ج _ باسمه تعالى; خير، جايز نيست زيارت عاشورا كه بسيار فضيلت دارد به اين نحو خوانده شود بلى فى نفسه اگر به قصد ورود نباشد خوب است.

س1226_ بعضى مى گويند در زيارت عاشورا تمام لعن و سلام صد مرتبه گفتن لازم نيست بلكه همان جمله اخير در لعن (اللهم العنهم جميعا و در سلام (السلام على الحسين تا آخر) صد مرتبه گفته شود كافى است؟

ج _ باسمه تعالى; اين كيفيت هم كافى نيست; بلكه بايد تمام لعن و سلام را صد مرتبه گفت.

س1227_ آيا زيارت عاشورا را به نحوى كه اخيراً متداول شده است كه لعن و سلام را هر كدام يك مرتبه مى گويند و بعد از هر كدام مى گويند مأة مرة، قبول داريد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; زيارت عاشورا كه آن ثواب هاى محير العقول براى آن ذكر شده است به اين نحو نيست. بلكه بايد هر كدام از لعن و سلام صد مرتبه تكرا شود.

قرآن

س1228_ چرا بعضى آيات قرآن نسخ شده و به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) امر نمى شده است كه حكم واقعى گفته شود؟

ج _ باسمه تعالى; آية الله خوئى منكر نسخ مى باشند. ولى اگر قائل شويم; مى

توان گفت چون در اول امر، يا در بيان آن حكم مصلحت نبوده است يا مفسده بر آن مترتب مى شده است.

س1229_ اولين نويسنده وحى كه بوده است؟

ج _ باسمه تعالى; حضرت امير(عليه السلام).

س1230_ آيا قرآن به خصوص در دست حضرت امير(عليه السلام) بوده غير از قرآن هايى كه خليفه غاصب وقت جمع آورى كرده است و اين قرآن موجود از آن ها است؟

ج _ باسمه تعالى; امتياز قرآن حضرت، به اشتمال آن در تفسير و تأويل و شأن نزول مى باشد كه همه را خود پيغمبر بيان كرده بوده اند والا خود آن قرآن، همين قرآن ما است بدون زياده و كم.

س1231_ تفسير قرآن براى غير مجتهد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تفسير قرآن براى مجتهد و غير مجتهد حرام است. ولى بيان معنى ظاهرى قرآن، تفسير نيست و اشكال ندارد.

س1232_ پا دراز كردن در مقابل قرآن حرام است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; دراز كردن پا مقابل قرآن چون اهانت تلقى مى شود; نبايد انجام گيرد. چنانچه اهانت نباشد; اشكال ندارد.

س1233_ در قرآن كدام يك (سلام على ال ياسين يا آل ياسين) درست است؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً اولى درست است.

استخاره

س1234_ آيا در قرآن استخاره ثابت است؟

ج _ باسمه تعالى; چند كتاب در اين موضوع نوشته شده است يكى از آن ها كه اخيراً چاپ شده است; به نام فتح الابواب تأليف سيد بن طاووس كتاب خوبى است به آن مراجعه كنيد. من معتقد به استخاره هستم و زياد هم استخاره مى كنم و اثرات محير العقولى هم ديده ام.

س1235_ آيا در استخاره، تعيين مصلحت واقعى مى شود؟

ج _ باسمه تعالى;

حتماً.

س1236_ كسى نسبت به استخاره آگاهى نداشته باشد و در اثر استخاره ايشان به كسى ضرر وارد شود آيا ضامن است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; خير، ضامن نيست ولى كار شرعى انجام نداده است.

لعن

س1237_ در اثر ناراحتى و عصبانيت لعن مؤمن جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لعن مؤمن جايز نيست ولى اگر عصبانيت سلب قدرت نمايد حرام نيست. آنچه حرام است لعن مؤمن به ماهو مؤمن است والا لعن او به واسطه كار خلافى كه انجام مى دهد نمى دانم جايز نباشد در قرآن به كاذب لعن شده و در روايات به تعداد زيادى از مرتكبين معاصى لعن شده است.

س1238_ لعن و ناسزا گفتن بر فرزندان ائمه مانند جعفر كذاب و امثال او چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1239_ در بعضى از اخبار وارد شده كه آتش بر فرزندان حضرت زهرا _ سلام الله عليها _ حرام شده است، حتى اگر آن ها از مخالفين باشند. البته بعضى كه ادعاى امامت كاذب كنند از اين حكم مستثنى شده اند; آيا مسئله همين طور است؟ چرا؟ لعن آنان چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; خير روايت صحيح نيست و روايات كثيره و ادعية وارده از ائمه(عليهم السلام) دلالت دارد بر اين كه سادات عاصى و يا كافر مانند غير ساداتند و فرقى بين آن ها نيست. لعن آنان نيز جائز است.

س1240_ آيا لعن و نفرين و اظهار عداوت با غاصبين حق حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و فاطمه زهرا _ سلام الله عليها _ علناً جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; در مجتمع شيعه، بلى جايز و راجح است و در جايى كه خوف

فتنه و تشتت و اذيت شيعه بشود; بايد مراعات نمود.

توبه

س1241_ مراد از فوريت توبه چيست و اگر كسى هنگام انجام معصيت قصد توبه داشته باشد آيا به توبه ضرر مى رساند يا خير، آيا وجوب توبه تعبدى است يا ارشادى؟

ج _ باسمه تعالى; فوريت معنايش آن است كه در اول وقت ممكن، بايد توبه را انجام دهد و چون واجب است; بايد فرمان بردار باشد و عاصى نباشد و فوراً توبه كند و قصد توبه حقيقى، با انجام معصيت سازگار نيست.

س1242_ آيا انجام فعل متجرى به، مثل سفر براى كشتن فردى كه ظاهر شود كشته، شده حرام است؟ براى رفع اثر آن احتياج به توبه است؟

ج _ باسمه تعالى; تجرى حرام است ولى به حكم عقل قبيح است و از مواردى است كه قاعده ملازمه، در آن جارى نيست.

س1243_ در توبه انشاء صيغه و عزم بر ترك شرط است؟

ج _ باسمه تعالى; انشاء لازم نيست. عزم بر ترك و پشيمانى از گذشته شرط است.

س1244_ كسى كه به ظلم، عده زيادى را به قتل رسانده باشد و تمكن از اداى ديه ندارد; چگونه توبه در حق او محقق مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; از رحمت الهى نبايد مأيوس شد.

س1245_ اگر يك شيعه مذهب كه معتقد به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است و از اصول دين خود مى داند از اين عقيده برگردد كافر مى شود يا محكوم به اسلام است؟

ج _ باسمه تعالى; خير، كافر نمى شود. منكر توحيد و رسالت و يا ضرورى دين كافر است.

س1246_ در مثل قضيه حميد بن قحطبه كه 60 سيد را كشت بعداً هم نماز و روزه انجام نمى داد

و هر ظالمى عده اى را با ظلم بكشد و سپس اگر نادم شد راه تحقق توبه چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; توبه ظالم به رد حقوق مردم و تصميم قطعى بر ترك گناه و پشيمانى از آن گناه و گذشته خويش مى باشد و هيچ كسى نبايد از رحمت حق مأيوس باشد.

س1247_ كافر بودن شخص به چه وسيله است؟ آيا با خبث باطنى يا بى عقيده بودن اوست؟

ج _ باسمه تعالى; كافر بودن يك مرحله ظاهرى و يك مرحله واقعى دارد. مرحله ظاهر با هر دو سازش دارد. چون با گفتن شهادتين حكم به اسلام او مى شود هرچند او خبث باطنى داشته باشد يا بى عقيده باشد.

محرمات

س1248_ در مورد استفاده از گوشت و مرغ و خريد آن ها از مغازه در ايران و كشورهاى غربى چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; آنچه در ممالك اسلامى است و در بازار مسلمانان است و يا در دست مسلمان است و فروشنده مى گويد ذبح شرعى شده است و شما هم احتمال بدهيد درست مى گويد حلال است و اگر از كافر در بلاد كفر گرفته حرام است.

س1249_ نفس جدل كردن آيا حرمت شرعيه دارد.

ج _ باسمه تعالى; خير ندارد.

س1250_ نفس ملامت و سرزنش حرمت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ندارد.

س1251_ غضب كردن و كينه توزى حرمت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; غضب حرام نيست عمل بر طبق آن گاهى حرام است.

س1252_ قهر كردن از برادران دينى حرمت دارد و مراد از روايتى كه در ارشاد القلوب و كتب ديگر است كه مى فهماند كسى كه سه روز با برادر دينى هجرت كند از دايره اسلام خارج است

چيست؟

ج _ باسمه تعالى; روايت سند معتبرى ندارد و فقهاء هم فتوا نداده اند.

س1253_ آيا لعن مؤمن به اطلاق كريمه (يوم ينادى المنادى الا لعنة الله على القوم الظالمين و يا المحتكر ملعون و شارب الخمر ملعون) و غيره جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

فيلم، عكس، راديو و تلويزيون

س1254_ بدن زن كافر با تصاوير مونتاژ شود چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1255_ به تصوير كشيدن تخيلات و داستان هايى كه دستمايه آن ها تخيل و اوهام مى باشد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1256_ نمايش محرمات بدون اين كه در واقع حرامى انجام شود (مثل نمايش شرب خمر به وسيله آب يا نمايش قمار بدون شرط بندى و قصد بازى) چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه موجب موهون شدن محرم شود و يا مانند اشاعه فحشاء شود; جايز نيست.

س1257_ نمايش رقص بر فرض اين كه اصل را حرام بدانيم در فيلم چه حكمى دارد و آيا بين رقص هاى آيينى و غير آيينى تفاوتى هست؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد و فرقى بين آن دو نيست. هر دو جايز است.

س1258_ ساخت فيلم هاى ترسناك براى سرگرمى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه اشكال ندارد.

س1259_ نمايش صحنه هاى ترسناك يا صحنه هاى فجيع كشتار و شكنجه، در فيلم، به عنوان بخشى از داستان و ماجراى يك فيلم چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه بى مانع است.

س1260_ نمايش مجامعت حيوانات در فيلم هاى مستند چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر موجب فوران شهوت نشود جايز است.

س1261_ گوش دادن به صداى زن خواننده

براى مردان چه حكمى دارد؟ (در صورتى كه آواز از باب غناى حرام نباشد) مونتاژ اين گونه تصنيفات بر روى فيلم يا تصوير خود خواننده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1262_ آيا ديدن برخى فيلم ها كه در آن شئونات اسلامى رعايت نشده و مدتى است با اجازه از وزارت ارشاد در سينماها پخش مى شود جايز است در صورت اشكال راه حل شرعى را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اجازه وزارت ارشاد، حرام را حلال نمى كند. بايد موازين شرعى در ديدن و شنيدن رعايت شود.

س1263_ نگاه كردن به فيلم هاى خارجى و ايرانى بدون قصد لذت چگونه است، لطفاً بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; نگاه كردن به فيلم هاى ايرانى كه زن بى حجاب را نشان مى دهد و فيلم هاى خارجى كه بدن عريان زن را نشان دهد; حرام است و نيز گوش دادن به آواز موسيقى در ضمن آن جايز نيست.

س1264_ در صورتى كه سوژه يا قالب اقتضاء نمايد كه كارگردان يا بازيگران مؤنث (مسلمان يا غير مسلمان) حجاب كامل يا اصلا حجاب را رعايت نكنند ساخت و نمايش و تماشاى چنين فيلم ها چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; از بازيگر غير مسلمان اشكال ندارد.

س1265_ براى آن كه مقام معنوى و شئون ائمه و پيامبران محفوظ بماند، در ساختن فيلم زندگى آنان چه نكات و ضوابطى لازم است رعايت شود؟

ج _ باسمه تعالى; مقامات معنوى آنان قابل درك نيست و با ساختن فيلم نمى توان آن را ارائه كرد ولى اگر بنا باشد فيلمى ساخته شود; بايد فيلمى باشد كه مظهر مقام عبوديت و تسليم آن ها در

برابر حق و صبر در برابر مشكلات و استقامت و مبارزه با ظالمين و جنايت كاران و حكام جور و دستگيرى از مستمندان و طرفدارى از حق و مستضعفين و يا مشابه آن باشد، همچنين در مورد زندگى خصوصى آن ها نباشد (و در اين صورت چند سؤال پيش مى آيد).

س1266_ اول: در صورتى كه نمايش زندگى و چهره معصومين(عليه السلام) در فيلم مستلزم هيچ گونه اهانتى به ساحت مقدس آن حضرات نباشد و مردم را به تأسى و الگو پذيرى از روش ها، منش ها و اخلاقيات آن بزرگواران ترغيب نمايد؟ اولا: بازى هنرپيشگان در نقش معصومين(عليه السلام) چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چون معصومين(عليه السلام) مجسمه روحانيت و معنويت مى باشند; بازى هنرپيشگان نمى تواند كاشف از مقام آنان باشد.

س1267_ ثانى: نشان دادن چهره هنرپيشه به جاى چهره معصوم(عليه السلام) و نمايش حركات و سكنات معصوم(عليه السلام) مثل راه رفتن، نشستن و برخاستن و غذا خوردن و خوابيدن چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست. چون نشان داده نمى شود.

س1268_ ثالث: آيا مى توان به منظور آب و تاب دادن و جذابيت بخشيدن به داستان سخنانى را كه از معصومين(عليه السلام) صادر شده از زبان معصوم(عليه السلام) ديگرى بيان كرد؟

ج _ باسمه تعالى; چون دروغ است جايز نيست.

س1269_ رابع: آيا مى توان براى به تصوير كشيدن مواضع فكرى معصوم(عليه السلام)، واقعه اى را به تصوير كشيد كه اتفاق نيفتاده; مثلا مى دانيم كه همه معصومين(عليه السلام) در مقابل ستمگران محكم و استوار بوده اند، حال اگر فرض كنيم در زندگى يكى از معصومين(عليه السلام) اتفاقى نيفتاده كه حضرت معصوم(عليه السلام) در

مقابل ستمگرى ايستادگى كند يا تاريخ آن را براى ما نقل نكرده باشد آيا مى توان داستانى را ساخت و تصوير كرد تا روحيه ظلم ستيزى معصوم(عليه السلام) نمايش داده شود؟

ج _ باسمه تعالى; نمى شود و شرعاً حرام است.

س1270_ به منظور تنبيه و توجه تماشاچى به نتيجه اعمال، آيا مى توان صحنه هاى روز قيامت را به تصوير كشيد و از آنجا كه نمايش اين صحنه مستلزم نمايش چهره فرشتگان عذاب و رحمت است; بازى هنرپيشگان در نقش فرشتگان چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه به آن نحوى باشد كه با سند صحيح باشد جايز است.

س1271_ نگاه كردن به فيلم زنان بى حجاب چه حكمى دارد، و آيا در اين مسأله بين مسلمان و كافر و بين فيلم مستقيم و غير مستقيم تفاوتى هست؟

ج _ باسمه تعالى; نگاه كردن به فيلم زن بى حجاب مسلمان جايز نيست و به فيلم زن غير مسلمان جايز است البته به مقدارى كه به خود زن كافر مى شود نگاه كرد.

س1272_ در صورتى كه زنان غير مسلمان بدون مراعات حجاب اسلامى به ايفاى نقش بپردازند؟

اولا: نگاه كردن عوامل توليد به اين زنان چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; به مقدارى كه در رساله ها نوشته شده است; جايز است.

س1273_ ثانياً: نگاه كردن تماشاچيان به فيلم آن ها چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فرقى بين تماشاچيان و عوامل توليد نيست.

س1274_ ثالثاً: در صورت جواز تا چه حدى از بدن ايشان را مى توان نمايش داد، آيا جواز منحصر به موى سر است يا شامل ساير اعضاى بدن مثل پا و دست و بازو نيز مى شود و

در صورت دوم آيا عورتين را نيز شامل مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; كشف آن به مقدارى كه متعارف است جايز مى باشد ولى كشف عورتين آن ها جايز نيست.

س1275_ آيا زن و مرد محرم _ مثل زن و شوهر _ مى توانند در فيلم همديگر را لمس كنند، ببوسند يا در آغوش بگيرند؟ آيا حكم اين مسأله در صورتى كه زن و مرد محرم، نقش دو محرم يا دو نامحرم را بازى كنند متفاوت است؟ ديدن اين گونه روابط براى بيننده فيلم چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى جايز است كه موجب تهييج شهوت نشود.

س1276_ رعايت حجاب بر دختران نابالغ در فيلم و غير فيلم تا چه حدى لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; حد ندارد نمى توان به عورت آن ها نگاه كرد. س1277_ لمس كردن دختران نابالغى كه در نقش زنان بالغ بازى مى كنند براى مردان نامحرم و لمس پسران نابالغى كه در نقش مردان بالغ بازى مى كنند براى زنان نامحرم چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; لمس دختر غيربالغ توسط مرد نامحرم در صورتى جايز نيست كه مرد در معرض طغيان شهوت باشد و در غير اين صورت جايز است.

س1278_ ساختن فيلم در ارتباط با آموزش مسائل جنسى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1279_ بازى كردن مرد در نقش زن و زن در نقش مرد چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س1280_ نمايش زنان بى حجاب با هنرپيشه هاى مصنوعى (نقاشى متحرك و تصاوير كامپيوترى) چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه اشكال ندارد; مگر آنكه موجب طغيان شهوت باشد.

س1281_ مونتاژ بدن

برهنه زنان كافر با چهره هنرپيشه هاى مسلمان به وسيله كامپيوتر به طورى كه خيال شود همان زن است كه برهنه شده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1282_ ديدن زن هاى بى حجاب آرايش كرده در فيلم ها، در صورتى كه بازيگر مسلمان يا غير مسلمان باشد چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; به قصد ريبه و تلذذ مطلقاً حرام است و اما بدون ريبه ديدن زن غير مسلمان جايز است و ديدن زن مسلمان چنانچه بدن و موى او پوشيده باشد ولو صورتش باز باشد; جايز است و در غير اين صورت جايز نيست.

س1283_ ديدن عكس نامحرم بدون ريبه و با وجود آن چه صورت دارد و فرقى بين آشنا و ناشناس وجود دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; نگاه كردن به عكس زن نامحرم با قصد لذت حرام است و بدون قصد لذت جايز است در اين صورت نيز بهتر است به عكس زن نامحرمى كه مى شناسد; نگاه نكند.

س1284_ دختران مى پرسند آيا مى توانند در حرفه بازيگرى يا كارگردانى فعاليت داشته باشند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مستلزم تماس غير مشروع با مرد نامحرم باشد يا او را بدون حجاب شرعى در سينما يا تلويزيون نشان دهند; جايز نيست.

س1285_ گرفتن عكس براى زن چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عكس گيرنده زن باشد; اشكال ندارد و همچنين است اگر عكس گيرنده مرد باشد و زن حجاب شرعى را رعايت بنمايد.

س1286_ آيا ديدن فيلم هاى سكس و مبتذل حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى.

س1287_ آيا استماع تمام برنامه هاى صدا و سيما جايز است يا خير؟

ج _

باسمه تعالى; خير، ساز و آواز موسيقى، نظر به زن هاى مسلمان بدحجاب و... جايز نيست.

س1288_ آيات يا اسماء حسنى كه در صفحه تلويزيون به نمايش در مى آيد آيا مس آن ها بدون طهارت جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر هتك نباشد; جايز است زيرا خط مس نمى شود و شيشه مانع است.

س1289_ نظر مباركتان درباره فرموده آيت الله بروجردى كه گوش دادن به قرآن از راديو و تلويزيون حرام است; چيست؟

ج _ باسمه تعالى; خير، حرام نيست و خيال نمى كنم كه ايشان فرموده باشند.

س1290_ اگر در مجلسى كه حضور داريم راديو يا تلويزيون را روشن كنند وظيفه ما چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه موسيقى پخش كند; بايد نهى نمود و اگر نتواند نهى كند بايد از مجلس خارج شود.

س1291_ نظر مباركتان در مورد ويدئو و ماهواره چيست؟

ج _ باسمه تعالى; بلاشك منشأ فساد است. ولى اگر مى توانيد فقط از برنامه هاى غير فاسد آن استفاده نماييد و خانواده هايتان از اين برنامه ها استفاده نكنند; اشكال ندارد.

س1292_ نگاه كردن به فيلم هاى كاراته يا مذهبى و فيلم هاى آموزنده جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه اشكال ندارد البته در صورتى كه زن بى حجاب و ساز و آواز در آن نباشد.

س1293_ آهنگ هاى پخش شده در صدا و سيما چه حكمى دارد؟ ديدن زن مسلمان بى حجاب در تلويزيون حكمش چيست؟ نگهدارى تلويزيون در منزل چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; آهنگ هايى كه در تلويزيون و راديو پخش مى شود چون موسيقى و غنا با آلات لهو و لعب است مطلقاً حرام است و ديدن نامحرم

در تلويزيون، مانند ديدن در كوچه و بازار است و حرام است و نگهدارى تلويزيون در منزل، چنانچه سبب شود كه خودتان يا خانواده تان مرتكب حرام بشويد; نبايد نگه داريد ولى استفاده براى قرآن و سخنرانى و مدح اهل بيت و نوحه خوانى جايز است و نگهدارى براى اين امور جايز است و مانعى ندارد.

اشاعه فحشاء

س1294_ آيا نقل عمل زشت و جنايات، بدون تعيين شخصى، از موارد اشاعه فحشا مى باشد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اظهار معصيت خود انسان يا ديگران، فى نفسه قبيح است; ولى اشاعه فحشاء كه در آيه كريمه از آن نهى شده است مربوط به نسبت زنا به كسى دادن است كه حد هم دارد.

س1295_ مجلات سكسى كه به طور قاچاق وارد شده و پخش مى گردد و بسيار موجب فساد و فحشاء است; اگر راه جلوگيرى از آن منحصر باشد كه آن ها را بخرند و از بين ببرند آيا از سهم امام(عليه السلام) جايز است بخرند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1296_ حكم پخش و نشر و خريد و فروش و نگاه و نگهدارى عكس هاى رنگى زن هاى هنرپيشه كه با چهره اى جذاب و چشمگير و در بعضى موارد موهاى نمايان چاپ و تكثير شده چيست؟ با توجه به اين كه افراد نامبرده معروف و سرشناس هستند و راضى هستند كه مردم به عكس آن ها نگاه كنند آيا باز هم نگاه كردن به آن ها حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; نظر به اين كه نشر و تكثير چنين عكس هايى موجب تحريك جوانان مى شود; قبيح است و جايز نيست. راضى بودن و

نبودن آنان دخيل در حكم نيست.

موسيقى

س1297_ رفتن به مجالس عروسى كه ساز و آواز و موسيقى استفاده مى شود چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1298_ نوارهاى موسيقى كه ارشاد اسلامى اجازه داده است; چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; اجازه ارشاد موجب جواز محرم نمى شود.

س1299_ مراد از آلات مختصه به لهو چه مى باشد و طبل چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از آلات مختصه به لهو آن است كه منفعت مهمه آن آلت، لهو باشد و اگر چيزى مانند راديو دو قسم منفعت دارد آلت لهو نيست. بنابر اين طبل از آلات لهو نيست.

س1300_ معروض مى دارد با گسترش فساد و فحشاء در جامعه و ترويج غنا و موسيقى، عده اى از افراد مغرض و منحرف دامنه اين كار را به محافل و مجالس مذهبى كشانده اند و در صدد به ابتذال در آوردن اين گونه مجالس هستند، خصوصاً در اعياد و مواليد ائمه اطهار _ سلام الله عليهم اجمعين _ كه به طرز خيلى عجيب، سرود و مولودى خوانده مى شود كه گاهى از خود مردم شنيده شده كه مى گويند: خواندن اين ها به سبك ترانه هاى عاشقانه خواننده هاى غير مذهبى مى باشد كه هيچ تناسبى با شئون مجالس مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت _ سلام الله عليهم اجمعين _ ندارد; بلكه خود نوعى اهانت به ساحت مقدس آن ها محسوب مى شود، مخصوصاً كه همراه با چنين نغمه هايى، به شكل خيلى زننده دست زده مى شود; به طورى كه مجلس از هر جهت شبيه به مجالس لهو و لعب مى شود و گاهى هم

از مداح ها شنيده شده كه مى گويند دست زدن با سينه زدن هيچ فرقى ندارد و كسانى كه دست نمى زنند مخالف اهل بيت(عليهم السلام) هستند حال با توجه به روايات وارده در حرمت غنا و آيه شريفه «و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصديه» (سوره انفال آيه 35) كه در تفسير برهان و تفسير نور الثقلين و ساير تفاسير معتبر شيعه در ذيل اين آيه شريفه، روايت وارد شده كه عبادت كفار در زمان جاهليت دست زدن در كنار خانه خدا بوده است آيا حضرت عالى غنا را در موقع خواندن اشعار و سرود و مولودى و همچنين دست زدن به همراه آن را جايز مى دانيد يا خير؟ مستدعى است كه نظر مباركتان را در اين زمينه به طور صريح مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; غنا حتى در روضه خوانى و قرآن خواندن مطلقاً حرام است و كسى كه بگويد سينه زدن در مصائب اهل بيت(عليهم السلام) كه از شعائر مذهبى و از جمله امورى است كه بقاء مذهب و دين به واسطه اين اعمال است با دست زدن در اعياد مذهبى فرقى نمى كند بسيار حرف غير مربوطى زده است خداوند همه را از شرور و آفات حفظ نمايد ولى كف زدن فى نفسه حرام نيست و روايتى كه به آن اشاره كرده ايد معنايش همان است كه از ظاهر آيه صدراً و ذيلا استفاده مى شود و آن وعده عذاب به مشركين مى دهد زيرا آنان با بازى كردن و كف زدن و سوت كشيدن به جاى نماز خواندن و عبادت كردن مانع از ورود مؤمنين به

مسجدالحرام مى شدند. روايات ديگرى هم در تفسير آيه شريفه وارد است كه مقام، گنجايش تعرض به آن ها را ندارد.

س1301_ اگر شغل كسى مطربى باشد; درآمد حاصله از خوانندگى يا مطربى وى كه شامل (زدن كليه آلات موسيقى از قبيل نى، تار، ضرب) مى شود چه حكمى دارد؟ آيا درآمد حاصل حلال است يا حرام؟

ج _ باسمه تعالى; درآمد موسيقى و خوانندگى غنائى حرام است.

س1302_ اگر كسى به قصد تفريح و سرگرمى، از آلت موسيقى استفاده كند مثلا (نى يا تار) بزند حكم عمل وى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حرام الهى، با قصد تفريح و سرگرمى حلال نمى شود.

س1303_ آيا تمام نوارهايى را كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى (خصوصاً مداحى و موسيقى) مجوز تكثير و پخش مى دهد از نظر شرعى مجاز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; موسيقى مطلقاً حرام است و با مجوز وزارت ارشاد حلال نمى شود.

س1304_ گوش نمودن به سرودها و موسيقى هاى شرعى، در روزهاى عزا و اندوه ائمه(عليه السلام) در محرم و رحلت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و حضرت معصومه(س) و غيره جايز مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه آوازى، غنا و موسيقى باشد; گوش دادن جايز نيست والا جايز است.

س1305_ اخيراً در شهرها رسم شده است كنسرت موسيقى برگزار مى كنند; توسط گروهى خواننده و با وسايل نوازندگى مانند پيانو، ويولون، ارگ، گيتار، تار، سه تار، اجرا مى شود. اخيراً در شهر شاهرود نيز در چند مكان برگزار شده است و در بعضى مراسم زن و مرد به طور مشترك خوانندگى مى كنند و مى گويند ما مجوز داريم و از نظر قانون مجاز شده است

و اين موسيقى عرفانى است. جمع كثيرى نيز به خيال اين كه شرعاً بلا اشكال است; بليط تهيه كرده و در مجلس ياد شده شركت كرده و استماع مى نمايند. ضمناً مستمعين زن و مرد مشتركاً مى باشند. لطفاً حكم اجراى موسيقى مزبور و حكم شركت در آن مجلس و خريد و فروش بليط آن و حكم پول تهيه شده از اين را و پولى كه خواننده ها مى گيرند به عنوان اجرت چيست؟ آيا چيزى در اسلام به نام موسيقى عرفانى وجود دارد كه شرعاً مجاز باشد؟

ج _ باسمه تعالى; موسيقى عرفانى كه در اسلام جايز باشد; نداريم. اين اصطلاح از صوفيه است و مسلماً مانند بقيه موسيقى ها حرام است; خصوصاً كه با وسايل نوازندگى باشد. عجيب است كه مصادر امر هم شنيده ام كه تصريح مى كنند به جواز، و مجريان امر چنين مى كنند. خداوند تعالى هدايت شان كند.

س1306_ شنيدن هر گونه آلات موسيقى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است.

س1307_ نظر حضرت عالى در مورد به كارگيرى آلات و ادوات موسيقى و معامله بر آن ها چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چون موسيقى را حرام مى دانم; چنانچه آن آلات، منفعت ديگرى نداشته باشد معامله بر آن باطل است و اگر منفعت ديگر دارد; معامله صحيح است و استفاده در آن منفعت نيز، جايز است.

س1308_ با توجه به كثرت علاقه مندان زن براى فراگيرى انواع سازها در سطح كشور، چگونه مى توان با حفظ موازين فقهى امكان ارائه اين هنر، را توسط ايشان فراهم كرد؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از اين هنر، اگر موسيقى است با هيچ ميزان فقهى، و

اگر هنر جايز است; خانم شوهردار بايد رضايت شوهر را جلب كند و يا در حين عقد، شرط شود كه شوهر بايد اجازه دهد و اگر بى شوهر است محدوديتى غير از رعايت موازين عام شرعى ندارد.

س1309_ خلاقيت و تحول در موسيقى در گروه تربيت متخصص (نوازنده، آهنگساز، خواننده و...) است و نظر به اين كه امروزه موسيقى از مقوله علم و هنر و فرهنگ به شمار مى آيد; چگونه مى توان با حفظ معيار فقهى به اين مهم پرداخت؟

ج _ باسمه تعالى; راهى به ذهن من خطور نمى كند.

س1310_ با توجه به اين كه ايران يكى از پنج تمدن بزرگ موسيقى بشرى به شمار مى آيد و به دليل مشكلات فقهى در بخش آموزش و اجرا، هم اكنون اغلب سازها و دستگاه هاى موسيقى و اجراى آن با معضل مواجه است آيا فقه اسلام در اين زمينه رهنمودى دارد كه در عين استفاده از اين پديده، ممنوعيت هاى فقهى را به دنبال نداشته باشد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه از موسيقى، همان غناء ارائه شده باشد كه فعلا ظاهراً مراد همان است; فقه اسلامى رهنمودى ندارد و چنانچه مراد اعم از آن باشد كه براى آن مقاماتى، مانند حسينى و منصورى و بقيه مقامات ذكر نموده اند و آن مقامات تباين با غناء دارد در فقه اسلامى منعى از آن نيست.

س1311_ نظر مبارك راجع به موسيقى سنتى و غير سنتى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; موسيقى مطرب حرام است; سنتى و غير سنتى ندارد.

س1312_ معنى غنا و حكم آن را بيان كنيد؟

ج _ باسمه تعالى; غناء صوت لهوى است.

س1313_ نگاه كردن به فيلم هاى تلويزيون كه

گاهى زن هاى بى حجاب نيز دارد و گوش دادن به صداى تارى كه نواخته مى شود چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است.

س1314_ صاحب عروسى خواننده هايى مى آورد و با آنان شرط مى كند در جلو مردم ساز و سرنا و دايره بزنند و هر قدر پول از مردم گرفتند; مثلا يك صد هزار تومانش مال خواننده ها و بقيه مال صاحب عروسى باشد. آيا اين پول به خواننده ها و صاحب جشن حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; خير حلال نيست.

س1315_ با توجه به ترويج موسيقى از طرف برخى مراكز فرهنگى، بعضى ها مى گويند غنا حرام است و موسيقى اشكال ندارد اولا فرق بين غنا و موسيقى را بيان فرماييد و ثانياً برخى مى گويند موسيقى سنتى و اصيل اشكالى ندارد لطفاً نظرتان را بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; صوت مطرب و نواختن آلات مناسب با آن حرام است، اسم آن هرچه باشد فرق نمى كند. دعوى آن كه موسيقى سنتى حرام نيست; ادعاى عاميانه است و همه نوع موسيقى حرام است.

س1316_ موسيقى چيست و به چه چيزى اطلاق مى شود آيا مى توان تعريف جامعى از آن داشت يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; موضوع علم موسيقس، صوت به ما هو صوت است و در عرف اين زمان همان غنا است كه عبارت از صوت لهوى مطرب است كه موجب خفت در بدن مى شود البته اگر مانعى نباشد.

س1317_ ملاك در حرمت و حليت هر كدام از غنا و موسيقى چيست؟ و اگر ملاك لهوى بودن آن است ملاك تشخيص لهو چيست؟ به عبارت ديگر تشخيص لهو به عهده خود

مكلف است يا اين كه بايد به عرف مردم رجوع كند؟ و اگر ملاك عرف مردم است در زمان كه عرف مردم اكثر موسيقى ها را لهو محسوب نمى كنند آيا وظيفه مكلف تغيير مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; معناى لهوى و مطرب بودن معناى واضحى است و چيزى نيست كه با قرار دادن مردم عوض شود.

س1318_ نظر شما در مورد موسيقى غنا مواردى كه جايز است حكم توليد و تعليم و تعلم و اجراء براى زن يا مرد، صرف نظر از محرمات قطعيه اختلاط زن مرد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; غنا، بر زن در عروسى جايز است و لذا اجرت آن حلال است، و مستثنايات ديگرى نيز دارد كه تعليم و تعلم آن، از نظر ما اشكال ندارد. نهاʘʠبايد تعليم و تعلم به تغنى و استماع نباشد.

س1319_ آيا براى اعتلاى هنر موسيقى ايرانى در سطح جهان مى توان كنسرت هاى مستمر و مرتب برگزار كرد؟

ج _ باسمه تعالى; كنسرت ها با تغنى خير، بدون آن اشكال ندارد.

س1320_ با توجه به كثرت علاقمندان موسيقى، اعم از خواننده و نوازنده و آهنگساز با حفظ حدود فقهى چگونه مى توان توليدات موسيقى را توسعه داد و در عين حال اصول موسيقى را در توليدات رعايت كرد؟

ج _ باسمه تعالى; با تغنى محرّم، فعلا چيزى به ذهن نمى رسد و به غير آن مانعى ندارد.

س1321_ آيا آواز خوانى زن حرام است؟ حتى اگر رقص آور هم نباشد؟

ج _ باسمه تعالى; در حرمت غنا، بين زن و مرد فرقى نيست. بلى، در شب زفاف غنا جايز است كه آن هم شرايطى دارد و آواز خوانى زن، به غير نحو

غنا جايز است.

س1322_ جديداً خانه هاى موسيقى در قلب هنرستان، در بعضى از شهرستان ها تأسيس شده است كه متأسفانه مسئولين امر چندان توجهى به اين امر نداشته اند آيا به نظر حضرت عالى تأسيس اين خانه هاى موسيقى جايز است؟ يادگيرى و تعليم موسيقى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1323_ شركت كردن در برنامه هاى جشن و عروسى كه با موسيقى همراه است چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است، مگر در موقعى كه موسيقى نواخته نمى شود.

س1324_ اخيراً برخى مراسم جشن تكليف با موسيقى و رقص همراه مى شود; آيا اشكال ندارد؟

ج _ باسمه تعالى; شنيدن موسيقى مطلقاً حرام است و رقص مرد براى زن نامحرم و زن براى مرد نامحرم جايز نيست ولى رقص مرد براى مرد و زن براى زن، حرام نيست.

س1325_ آيا آلات لهو از قبيل طبل و دف و تار و... ماليت دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه منفعت حلال نداشته باشد; ماليت ندارد.

س1326_ در زمان فعلى كه مبتلا به اكثر مى باشد در وسائل صوتى و تصويرى، برنامه هاى علمى و اخبار با موسيقى پخش مى شود و موسيقى جزء لاينفك راديو و تلويزيون شده، وظيفه ما مكلفين چيست؟ مى توانيم بگوييم برنامه هاى راديو و تلويزيون تحت اشراف دولت اسلامى است مشكلى ايجاد نمى كند سماع و استماع حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تحت اشراف حكومت اسلامى بودن، موجب حليت محرمات الهى نمى شود.

س1327_ در مورد جشن عروسى در منطقه ما مرسوم است در اين عروسى براى شادى، از نوازندگان سنتى محلى دعوت مى كنند و براى تشويق آن ها، ميهمان

ها مقدارى پول براى درخواست سرود يا ترانه خود و يا براى سلامتى يكى از اقوام خود مى دهند و بعد از آن شيرينى خورانى هركس دعوت شده است مقدارى پول به عنوان كمك براى عروس و داماد مى دهند در اين مورد لطفاً جواب حلال و حرام و شرايط آن را مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; غنا و موسيقى مطلقاً حرام است و پول دادن به آن ها، به هر شكل كه تشويق بشوند يا نشوند جايز نيست. ولى كسانى كه عروسى مى روند به هر نحو كه به عروس و داماد كمك بكنند خوب است.

قمار و شطرنج

س1328_ بازى با شطرنج چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام است.

س1329_ اگر شطرنج آلات قمار بودن خود را به كلى از دست داده باشد و تنها به عنوان يك ورزش فكرى از آن استفاده شود; بازى با آن چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بازى با شطرنج مطلقاً حرام است و آلات قمار بودن آن هم از بين نرفته است; دنيا را ملاحظه كنيد.

س1330_ احتراماً با عرض اعتذار به جهت تصديع اوقات شريف. لطفاً نظر فقهى شريف در زمينه بازى بيليارد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; آن گونه كه در تمام دنيا مرسوم است از آلات و بازى قمار است و بلا اشكال حرام است ولى چنانچه برخلاف متعارف بازى باشد يعنى در آن برد و باخت و پول و يا امثال آن نباشد و فقط براى سرگرمى اشكال ندارد. خلاصه، اين بازى، مانند بازى شطرنج نيست كه حتى بدون برد و باخت حرام باشد.

س1331_ بازى كردن با آلات قمار به هر شكل از آن، مخصوصاً نرد و

شطرنج از نظر مبارك شما چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با برد و باخت حرام است و بدون برد و باخت، بازى كردن با شطرنج از محرمات مسلم فقه است و با نرد نيز حرام است و بقيه آلات قمار، محل خلاف است مقتضاى احتياط لزومى، عدم بازى با آن ها است.

س1332_ به نظر شما شطرنج با چه معيارى حلال و با چه معيارى حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; برحسب روايت معتبر با هيچ معيارى حلال نخواهد بود.

س1333_ نگاه كردن به افرادى كه بازى با شطرنج مى كنند چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در دو روايات وارد شده است به كسى كه به بازى شطرنج نگاه مى كند; سلام نكنيد.

س1334_ شطرنج بازى بدون پول حرام است يا نه و اگر حرام است چرا؟

ج _ باسمه تعالى; از محرمات اكيده است. دليل آن هم روايات معتبر است، متجاوز از 30 روايت متضمن نهى از بازى با شطرنج است.

س1335_ بازى هاى انفرادى مثل ورق بازى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ورق بازى بدون برد و باخت نيز، بى اشكال نيست.

س1336_ در ميان مردم شايع است كه نگاه كردن و دست زدن به شطرنج موجب بطلان وضو است؟

ج _ باسمه تعالى; نشستن در محلى كه با شطرنج بازى مى كنند جايز نيست. ولى دست زدن به آن موجب بطلان وضو نيست.

مسائل پزشكى

س1337_ اگر طبيب زن نباشد و دكتر مرد براى اختبار حال زن مريض كه چرا حامله نمى شود و چرا خون ريزى زياد در حال حيض دارد مجبور است به عورت زن نگاه كند آيا اين نگاه كردن براى طبيب جايز است؟

ج _ باسمه

تعالى; نگاه نامحرم در صورت ضرورت و عدم وجود جانشين، جايز است.

س1338_ پيوند عضو بدن انسان به ديگرى چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; عضوى را كه از مرده و يا زنده; جدا نموده اند پيوند آن به ديگرى جايز است; ولى چنانچه زنده است بايد با اجازه او باشد و در مرده يا بايد وصيت كرده باشد و يا ولى او اجازه دهد.

س1339_ آيا تشريح بدن ميت جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; تشريح بدن ميت و قطعه قطعه كردن آن حرام است و ديه هم دارد ولى در چند مورد جايز است و ديه ندارد يكى از آن موارد در صورتى كه پيشرفت علم پزشكى و معالجه بيماران بر آن توقف داشته باشد كه در اين صورت جايز خواهد بود. زيرا هر امرى كه مقدمه يك امر مهم تر باشد; مانند تشريحى كه مقدمه پيشرفت علم طب و نجات دادن مردم و حفظ حيات آن هاست; چنين امرى جايز خواهد بود.

س1340_ به استحضار مى رساند در علم پزشكى جديد امروزى عمل تلقيح مرد و زن صورت مى پذيرد ولى اسپرم مردى را نگهدارى نموده تا عمل تلقيح صورت گيرد كه مرد يعنى صاحب اسپرم فوت مى كند كه بعد از تمام شدن عده زن اسپرم مرد متوفى را به اين زن تلقيح مى نمايند در اين خصوص چه حكمى دارد؟ و در هر صورت در مورد ارث اين فرزند چه حكمى دارد؟ لطفاً نظر مبارك را هم بفرماييد.

ج _ باسمه تعالى; تلقيح اشكال نداشته و بچه هم منتسب به صاحب نطفه و آن زن مى باشد و از پدر ارث نمى برد ولى از

مادر ارث مى برد و تمام احكام اولاد به غير از ارث از پدر مترتب مى شود. والله العالم.

س1341_ آيا اصول تلقيح مصنوعى شرعاً عملى مباح و مجاز است يا اقدامى حرام خواهد بود؟

ج _ باسمه تعالى; تلقيح مصنوعى جايز است تفصيل در ذيل مسائل بعد مى آيد.

س1342_ تلقيح نطفه يا اسپرم زوج در رحم زوجه از طريق شوهر يا پزشك معالج جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; تلقيح نطفه از طريق شوهر اشكالى ندارد و از طريق پزشك نيز، اگر مستلزم نظر و يا لمس عورت و بدن زن نباشد جايز است و اگر مستلزم موارد فوق الذكر باشد حرام است.

س1343_ تلقيح نطفه با اسپرم بيگانه (غير از زوج) در رحم زن شوهردار شرعاً مجاز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; زن شوهردار و غير شوهردار، اگر اجنبى باشد; فرقى ندارد و هر مورد به حسب ادله جايز است و آنچه بعضى خيال كرده اند كه روايات دلالت بر حرمت ادخال منى در رحم اجنبى مى كند، اشتباه است. قرائنى در روايات هست كه دلالت دارد بر اين كه حرام آن است كه اين عمل به واسطه جماع باشد; ولى به مقتضاى اصالة الاحتياط، در فروج انجام داده نشود و اگر اين احتياط لازم نباشد قطعاً حرام نيست.

س1344_ كودكانى كه در دستگاه مصنوعى يا دستگاه آزمايشگاهى به وجود آيند از نظر شرع چه رابطه اى با صاحبان نطفه و تخمك دارند (صاحب نطفه و تخمك زن و شوهر باشند يا نباشند)؟

ج _ باسمه تعالى; كودكان، فرزند صاحب نطفه يعنى مرد مى باشند ولى به زن ملحق نمى شوند يعنى بچه اى است كه

مادر ندارد.

س1345_ اگر نطفه مردى (زوج) با تخمك زوجه اش بعد از تركيب در رحم اجاره يا عاريه اى (زن ديگرى غير از صاحب تخمك) پيوند شود و جنين در رحم اجاره اى يا عاريه اى رشد پيدا كند و متولد شود شرعاً جايز است يا خير و چه رابطه اى از نظر نسب و آثار حقوقى و شرعى با صاحب اسپرم و تخمك و صاحب رحم اجاره اى يا عاريه اى و فرزندان وى و يا شوهرش پيدا مى كنند؟

ج _ باسمه تعالى; شرعاً با رعايت جهات ديگر جايز است و بچه به صاحب نطفه ملحق مى شود يعنى پدر او صاحب نطفه است و اما مادر ظاهراً آن زن ديگرى است كه اجير شده است چون (ان امهاتهم الا اللائى ولدنهم).

س1346_ آيا كاشتن نطفه مرد توسط طبيب به رحم زن تا حامله شود و راه ديگرى براى آن نيست، جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست مگر آن كه نه نگاه كند و نه لمس نمايد.

كالبد شكافى

س1347_ از آن جايى كه امروزه نظريه پزشكى قانونى به عنوان يكى از طرق مطمئن در امورات و مسائل قضايى به شمار مى رود و عمدتاً تشخيص و تعيين علت تامه مرگ يكى از وظايف آن هاست و در اكثر موارد تشخيص و تعيين دقت علت فوت با كالبد شكافى مقدور است و با انجام اين عمل حقيقت كشف و حق اولياء دم احقاق مى گردد لطفاً نظر مبارك را پيرامون كالبد شكافى و تشريح جسد حتى عند اللزوم جدا كردن بعضى از اعضاء بدن از همديگر را بيان فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; كالبد شكافى

و تشريح و جدا كردن بعضى از اعضاى بدن ميت فى نفسها حرام است ولى چنانچه حيات يك انسان متوقف بر آن باشد يا تعلم طب موجب حفظ حيات مسلمين و نجات آنان از امراض باشد و يا كشف جريمه موجب نجات متهمين به قتل يا معرفت قاتل شود تا آن كه حكم الله اجرا شود يا غير اين امور از اغراض ضرورى بر اين امر توقف داشته باشد همه اين امور جايز مى باشد و ديه هم ثابت نمى شود.

س1348_ در صورتى كه قاضى پرونده تشخيص دهد تشريح جهت كشف حقيقت لازم و ضرورى است ولى اولياى دم راضى به تشريح نباشند يا بعضى راضى باشند و بعضى ديگر راضى نباشند و يا ميت بر عدم تشريح وصيت كرده باشد تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در موارد جواز تشريح و لزوم آن كه در مسأله قبل گفته شد; عدم رضايت اولياى دم، مانع نيست و وصيت هم وصيت غير مشروع است.

س1349_ تشريح كالبد شكافى امروزه، يكى از رشته هاى پزشكى است كه در دنيا داراى اهميت فراوانى است و مراكز مهم علمى و پژوهشى در اين زمينه مشغول فعاليت هستند كه عمدتاً به اثبات نسب، به قصد كشف جرم و هر هدف عقلايى ديگر يا صرفاً به قصد آموزش هاى پزشكى اجسادى را كالبد شكافى مى نمايند لطفاً نظر مبارك را در جواز و عدم جواز توضيحاً مرحمت فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; در تمام مواردى كه اشاره نموده ايد; تشريح جايز است و در رساله مسائل مستحدثه آن را مفصلا نوشته ام.

س1350_ از آن جايى كه احترام ميت مسلمان لازم است در صحنه قتل

و يا در سالن تشريح عمدتاً اين مسئله مورد توجه قرار نمى گيرد و از طرفى در جهت ارتقاء دانش پزشكى و كشف علمى جرم و بررسى صحنه قتل و احقاق حق ضرورت تشريح مشخص مى شود كه به نظر مى رسد تشريح و احترام در تزاحم با هم هستند در اين صورت تكليف چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت امكان، جمع بين حقين متيعن است و در صورت تزاحم تشريح مقدم واهم است.

حجامت

حكم حجامت در حال احرام را در موارد زير بيان فرماييد.

س1351_ صرفاً جهت اجراى سنت و بهداشت باشد؟

ج _ باسمه تعالى; حجامت بر محرم مطلقاً حرام نيست ولى مكروه است.

س1352_ اگر طبيب معالج براى درمان و يا جلوگيرى از مرض لازم مى داند؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد و مكروه هم نيست.

س1353_ حكم تراشيدن محل حجامت در صورت ضرورت چيست؟

ج _ باسمه تعالى; در حال احرام، تراشيدن مو جايز نيست و كفاره هم دارد كه در مناسك بيان شده و اگر بودن مو باعث زحمت و يا بيمارى ديگرى شود در صورت ضرورى بودن مطلقاً جايز است.

س1354_ آيا جايز است حجامت كننده و يا حجامت شونده شرط اجرت كنند؟

ج _ باسمه تعالى; بعضى از فقهاء حكم به كراهت كرده اند. بعيد نيست كه فقط بر حجّام مكروه باشد.

س1355_ فرد حجامت شونده اجرت متعارف بدون شرط بدهد چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; هيچ گونه اشكال ندارد.

س1356_ اگر حجام طبيب نباشد ضررى بر حجامت شونده وارد آمد در صورتى كه مقصر نباشد بلكه قاصر باشد حكم طبيب دارد در ضمانت يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خطاء و ضرر از حجام باشد ضامن

است ولى اگر منشأ ضرر در خود حجامت شونده باشد; ضامن نيست.

س1357_ در محل حجامت اثر خون باقى است براى نماز عنوان جرح بر محل صدق مى كند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى صدق مى كند.

س1358_ آيا تطهير موضع جرح با احتمال ضرر جايز و لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; اگر احتمال ضرر معتد به نباشد لازم نيست; ولى جايز است.

س1359_ اگر نداند كه آيا تطهير مضر است يا خير و جرح باقى است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; تطهير لازم نيست.

س1360_ اگر حجامت موجب ضعف به حد بطلان روزه نباشد آيا تأخير حجامت به شب يا بعد از ماه رمضان لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، اگر حجامت در ايام روزه موجب ضعف شديد بشود; مكروه است.

س1361_ اگر طبيب معالج، حجامت را در روزه رمضان لازم بداند به طورى كه تأخير آن موجب مرض يا شدت آن و يا تأخير آن شود؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست; مگر اين كه مرض شديد را نويد دهد.

سيگار و مواد مخدر

س1362_ امروزه سيگار كشيدن علاوه بر ضرر به جان موجب اذيت ديگران نيز مى شود. اولا: آيا ضرر داشتن سيگار دليل حرمت آن نيست؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

س1363_ آيا سيگار كشيدن (ابتداءاً) از باب اضرار به نفس حرام است يا از باب اسراف مال و اگر ضرر جزيى باشد استفاده از سيگار جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست. اسراف هم نيست و مضر به نفس نيست تا حرام باشد.

س1364_ حكم دود يا توجه به آيات قرآن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از دود اگر سيگار و قليان باشد جايز است.

س1365_ نظر كلى جناب عالى در مورد مصرف دخانيات سيگار

و خريد و فروش آن را بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; سيگار كشيدن دو جنبه دارد; اصل كشيدن نسبت به كسانى كه ضرر معتنى به نداشته باشد; جايز است و چنانچه به آن مرحله از ضرر برسد جايز نيست; ولى چنانچه سيگار موجب مفاسدى در مجتمع بشود در چنين موردى، يكى از حكام شرع بايد حكم به ترك آن و عدم جواز بكند و پس از حكم او كشيدن حرام است بالتبع خريد و فروش آن هم جايز نيست.

س1366_ فتواى حضرت عالى در مورد استعمال و يا خريد و فروش حشيش و يا بنگ و يا گراس چيست؟

ج _ باسمه تعالى; هر چيزى كه موجب هلاكت يا فلج شدن عضوى از اعضا شود و يا مجتمع را به فساد بكشاند جايز نيست.

س1367_ فتواى حضرت عالى در مورد استفاده جوانان و يا افراد مسن از ترياك، براى درمان يا خوشى چيست؟

ج _ باسمه تعالى; ترياك كشيدن براى درمان جايز است.

س1368_ براى نجات از وضعيتى كه امروز مانند مفاسد و اعتياد دامنگير كشور اسلامى گرديده چه توصيه اى داريد؟

ج _ باسمه تعالى; با وضعى كه در مملكت از فساد و تباهى و مفاسد عظيمى كه از رواج مواد مخدر (ترياك، هروئين) رسيده است و با اهميتى كه اسلام به اجتماع امت اسلامى و سلامت افراد مى دهد من به عنوان حاكم شرع استعمال مواد مخدر را مطلقاً حرام مى كنم و لازم مى دانم بر افرادى كه مبتلاى به اين بلاى اجتماعى هستند; حتى المقدور آن را ترك نمايند و اگر امكان ترك نيست; كم كنند و بر دولت لازم است به هر نحو ممكن براى جلوگيرى و

ترك اعتياد اقدامات لازم را انجام دهد. و چنانچه بودجه مملكت وافى نباشد من اجازه مى دهم از سهم مبارك امام _ ارواحنا فداه _ و ساير وجوه شرعى از مؤمنين گرفته و مصرف نمايند همچنين از ارشاد و راهنمايى دريغ ننماييد خداوند تبارك و تعالى به همه توفيق عنايت فرمايد.

اسراف

س1369_ روشن كردن شمع در جايى كه چراغ باشد، مثل حرم ائمه(عليه السلام) جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; روايتى در مورد عدم اسراف در چراغ و روشنايى وجود دارد ولى اگر هيچ اثرى ندارد; روشن نكردن آن بهتر است.

س1370_ مراد از تبذير كه حرام است چيست آيا آب را به صورت فواره اى در آوردن، يا روشن گذاشتن چراغ درب منزل، كه غرض عقلائى ممكن است داشته باشد; اسراف است و اساس اغراض عقلائى كه از موضوع اسراف خارج مى كند بيان فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; اغراض عقلايى عبارت است از هر اثر و ثمره اى كه انسان بالطبع ميل به آن دارد و عنوان حرام بر آن منطبق نيست. چنانچه فواره موجب لذت بردن باشد و طراوت به زندگى بدهد و ضرر به ديگران هم نزند جايز است و اشكالى ندارد و چراغ درب منزل هم اشكال ندارد.

س1371_ آيا پوشيدن لباسى كه در زىّ انسان است و براى حفظ آبرو مى باشد و متعدد بودن لباس اسراف محسوب مى شود يا نه؟ روشن گذاشتن چراغ و باز كردن فواره آب بيش از حد اسراف است يا عنوان عقلائى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در مورد چراغ، به خصوص روايت ضعيفى دال بر عدم اسراف است و درباره لباس نيز رواياتى هست كه اجازه داده شده

و تعداد و حسن لباس اشكال ندارد.

س1372_ استفاده از مواد مخدر اعم از ترياك، هروئين، حشيش، بنگ، مارى جوانا، ال اس دى، كوكائين، مرفين به صورت خوردن و آشاميدن، دود كردن تزريق و استنشاق چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; استعمال هر چيزى كه موجب هلاكت يا قطع و فلج شدن عضوى از اعضاء شود يا موجب ضرر مالى شود و عنوان تبذير و اسراف بر آن صدق كند و يا موجب بيمارى صعب العلاج و مسرى باشد كه جمله اين امور ذكر شده از اين قبيل است حرام است.

اراضى موات

س1373_ بنده چند سال قبل مقدارى زمين را از آن زمين هاى موات كه مردم قريه مى خواستند بين خود تقسيم نمايند با همكارى مردم آنجا براى مدرسه علميه آنجا احيا كردم و حتى از يك سال كشت زراعت صرف نظر كرديم بعد از مدتى مسافرت كرده و سپس آمدم ديدم آن زمين را بعضى ها تصاحب كرده اند آيا جايز است يا خلاف شرع است؟

ج _ باسمه تعالى; زمين مذكور متعلق به شماست و براى آن مصرف ذكر شده است و تصاحب آن خلاف شرع است; بايد تحويل دهند.

س1374_ چاه عميق و زمين را آباد كرديم باغ و چاه و درختان و همه چيز را درست كرديم اين ها را در معرض تجارت و خريد و فروش قرار مى دهيم اين ها زكات سهم امام(عليه السلام) و سهم سادات دارند يا ندارند؟

ج _ باسمه تعالى; مانند اموال مى باشد شرايط زكات در محصول آن و شرايط خمس، اگر محقق شود; واجب است.

س1375_ اين زمين ها باير بود ما آباد كرديم شرعاً براى نماز اشكال دارد

يا ندارد و براى تجارت حلال است يا حلال نيست؟

ج _ باسمه تعالى; زمين بايرى كه مالك ندارد هركس از شيعيان آن را احياء كند; مالك مى شود و براى نماز و تجارت و زندگى حلال است.

ادعاى مالكيت

س1376_ زيد ادعا مى كند اين ملك مال من است و عمرو هم مدعى است اگر هر دو اقامه بيّنه نمايند قول كدام مقدم است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مال، تحت يد يكى از آن دو نفر باشد; بيّنه آن كسى كه مال دست او نيست مقدم است و اگر دست هر دو است مال بين آن دو نفر تقسيم مى شود و اگر مال تحت يد هيچ كدام نيست به مرجّحات رجوع مى شود.

س1377_ آب رودخانه اى، از قديم الايام بين اهالى دو قريه بنا به اظهار اهالى و طبق دلالت اسناد دولتى و رسمى، مشترك بوده و طرفين سال هاى متمادى از اين آب استفاده نموده اند. اهالى يكى از روستاها چندين سال به دليل مكفى نبودن آب كه در اثر لوله كشى و وسايل انتقال به قريه نمى رسيد از آب استفاده نكرده اند آيا مالكيت و حق آب روستاى فوق، محفوظ است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با خصوصياتى كه مرقوم شده است و با فرض آن كه، اهالى آن قريه حق خود را منتقل نكرده اند; مالكيت آن ها محفوظ است و نمى شود از استفاده آن ها جلوگيرى نمود.

س1378_ املاك و زمين هاى زراعى كه با دستور حكومت طاغوتى براى كشاورزان تقسيم شده و تحت تصرف آنهاست شرعاً چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه زمينى را صاحب آن دو سال معطل

گذاشته و با وجود توانايى زراعت، در آن زراعت ننموده و چنين زمينى به دست كشاورزان رسيده باشد و زراعت كرده باشند; مالك مى شوند و اشكالى ندارد و اگر زمينى مزروعى بوده و دو سال معطل نشده است; دستور حاكم جور، موجب ملكيت كشاورزان نمى شود. چنانچه صاحبان آن زمين ها و يا ورثه آنان مى شناسند بايد رضايت آن ها جلب شود والا حكم مجهول المالك دارد.

بيت المال

س1379_ آيا پول جزء بيت المال است، سوزاندنش چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بيت المال محل اجتماع اموال مربوط به جميع مردم است و پول جزء آن نيست; ولى آتش زدن پول اسراف است و لذا جايز نيست.

مالكيت دولت

س1380_ با توجه به اين كه حضرت عالى دولت را مالك مى دانيد، آيا اگر حق كارمند دولتى به نحوى ضايع شود و مطالبه اش پرداخت نشود آيا مى تواند به همان اندازه در دارائى دولت به نحوى كه در اختيار اوست تصرف كند؟

ج _ باسمه تعالى; به عنوان تقاص جايز است ولى بايد شرائط آن رعايت شود.

س1381_ شما دولت را مالك مى دانيد يا آن كه مالك نيست پس بيمه اموال دولتى مجهول المالك است؟

ج _ باسمه تعالى; به همان نحو كه افراد مالكند دولت نيز مالك است.

س1382_ آيا استفاده كردن از وسايل بيت المال به صورت شخصى مثل اتومبيل اداره و... جايز است؟ و آيا استفاده كننده مسؤول است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست و استفاده كننده هم مسؤل است.

س1383_ منطقه ما در كشور هندوستان است كارمندان، معلم مهندسى، پيمانكار جهت تعمير مدارس و غيره از دولت كه دولت كفر است پول مى گيرند. آيا

اجازه حاكم شرع در تصرف حقوق لازم است؟ اگر لازم است اجازه عمومى مرحمت فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; اجازه لازم نيست. ولى احتياط خوب است; لذا اجازه مى دهم.

س1384_ در كشور هندوستان از طرف دولت دفترچه خواربار و كوپن داده مى شود. از روى آن به مردم اشياء خوردنى، برنج، نمك، شكر، نفت و... مى دهند آيا تحويل گرفتن اين اشياء اجازه حاكم شرع لازم است؟ اگر لازم باشد اجازه عمومى مرحمت كنيد.

ج _ باسمه تعالى; اجازه لازم نيست. مع ذلك اجازه عمومى داده مى شود.

س1385_ آيا دولت سنى يا كافر هم مثل دولت شيعه است؟ يا معامله با آن ها به صورت مجهول المالك و با اذن حاكم شرع بايد باشد؟

ج _ باسمه تعالى; دولت اگرچه كافر باشد مالك است و نمى توان با اموال او معامله مجهول المالك نمود.

س1386_ با توجه با اين كه دولت شخصى نيست و عنوان است آن را مالك دانسته ايد دليل آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مالكيت امرى اعتبارى است و اعتبار، حفيف المؤن است; در صورت مصلحت، اعتبار بر عنوان، مانعى ندارد. كما اين كه عقلاى عالم عمل مى كنند شارع مقدس هم در زكات و ما شاكل، ملتزم شده است.

اطاعت پدر و مادر

س1387_ اطاعت از امر والدين، كدام يك از آن ها حائز اهميت و مقدم است و در صورتى كه هر دو امرى داشته باشند كه نمى توان هر دو را عمل كرد، چه بايد كرد؟

ج _ باسمه تعالى; مخير است، هيچ كدام تقدم ندارد.

س1388_ اين جانب فرزندى دارم متولد 1342 است; ولى ايشان نماز نمى خواند و روزه نمى گيرد و معتاد هم هست هرچه نصيحت

كردم فائده اى نداشت آيا مى توانم با پسرم رفت و آمد كنم؟

ج _ باسمه تعالى; نمى توانيد.

س1389_ آيا اولاد مى توانند پدر و مادر خود را عاق كنند آيا موارد خاصى هست؟

ج _ باسمه تعالى; نخير، نمى توانند عاق كند.

س1390_ آيا احسان به والدين واجب است؟ مراد از آن چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; احسان خوب است. ولى تمام مراتب آن را نمى توان گفت واجب است.

س1391_ با توجه به آيه شريفه (ولا تقل لهما افّ) و (قل لهما قولا كريماً) آيا اين امور مختص به ايذاء است يا دليل تعبدى مطلق است؟

ج _ باسمه تعالى; ايذاء، ولو به اين حد كه افّ گفته شود حرام است. قهراً با چنين شخصى بايد با قول كريم صحبت نمود. البته آيه مربوط به معاشرت با آن ها در حال كبر سنّ است و ذيل آيه و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة.

س1392_ مراد از معاشرت معروف و قول كريم چه مى باشد؟ وقتى فرزند غضبناك شود در غير اين مورد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهراً مراد آن است كه آن ها را با اقوال لغو و قبيح خطاب نكنيد و خطاب با آن ها به نحوى باشد كه شما آن ها را بزرگ و كريم مى پنداريد. رواياتى هم دال بر اين معنى هست.

س1393_ اگر پدر و مادر اولاد را از نكاح منع كنند و يا امر به طلاق همسرش كنند اطاعت واجب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه نكاح واجب و طلاق غير جايز باشد به مقتضاى آيه كريمه «و ان جاهداك» الى آخر حق ندارند منع كنند و اطاعتشان واجب

نيست. همچنين اگر با ترك نكاح تالى فاسد مهمى مترتّب شود و فعل طلاق موجب ضرر و حرج شود; اطاعت از آن ها واجب نيست. در غير اين موارد اگر از عمل نكردن به قولشان اذيت بشوند واجب است عمل شود; والا واجب نيست.

تأديب فرزند

س1394_ حد و مرز تأديب فرزند كدام است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه فعل حرام انجام دهد حكم خاصى دارد كه در كتب فتاوى ذكر شده است والا به مقدارى كه عرفا استحقاق آن تأديب را دارد.

س1395_ آيا زدن طفل به خاطر تأديب، براى معلم و والدين جايز است؟ البته معاصى كبيره مرتكب نباشد موضوع تأديب چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; پدر موظف به تربيت فرزند است و هر مقدار كه متوقف بر زدن است جايز است.

صله رحم

س1396_ صله رحم واجب و مراد از آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; صله حرم واجب است و مراد از آن يك مفهوم عرفى است كه همه مى دانند و نسبت به افراد مختلف است.

س1397_ اگر شخصى متدين و مذهبى صله رحم نمايد و مورد مسخره و يا اذيت و آزار و ظلم قرار بگيرد با اين حال صله رحم كند يا نه گرچه پدر و مادرش باشند؟

ج _ باسمه تعالى; ترك صله رحم از غير پدر و مادر، در موارد فوق اشكال ندارد.

علوم غريبه

س1398_ خواندن رمل و جفر و فلسفه چه صورت دارد؟ حكمت عدم حجيت علوم غريبه چيست؟

ج _ باسمه تعالى; خواندن فلسفه، و همچنين رمل و جفر فى نفسه حرام نيست ولى عمل كردن به آنچه از رمل و جفر استخراج مى شود; صحيح نيست. چون در آن ها مخالفت با واقع زياد است. البته اگر كسى به آنچه استخراج كرده يقين پيدا كند مى تواند عمل نمايد.

جادوگرى

س1399_ آيا كشتن ساحر (جادوگر) كه ميان مردم تفرقه و جنگ مى اندازد و همچنين كشتن بهائى كه منكر معاد هستند اگر محذورى در بين نباشد جايز است يا خير؟

ج

_ باسمه تعالى; قتل ساحر جايز نيست و منكر معاد كافر است ولى قتل او براى آحاد ملت جايز نيست.

س1400_ تسخير روح و اخراج روح از بدن زنده و فرستادن آن به كربلا و عتبات عاليات چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكالى ندارد.

س1401_ آيا كشتن جادوگر (ساحر) كه ميان خانواده ها افتراق ايجاد مى كند جايز است يا خير؟ و هم چنين كشتن بهائى كه منكر معاد شده است چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بدون اجازه مجتهد جامع الشرايط جايز نيست. چنانچه به او مراجعه شود شرايط جواز قتل را بيان مى كند.

س1402_ سحر و جادو را به چه وسيله مى توان باطل كرد؟

ج _ باسمه تعالى; با ادعيه و توسل به اهل بيت(عليهم السلام).

شعبده بازى

س1403_ احضار ملائكه جايز است و امكان دارد؟

ج _ باسمه تعالى; شهيدين و شيخ انصارى و جماعتى از فقهاء تسخيرات را از اقسام سحر محرّم مى دانند و من مسئله را در جلد 14 فقه الصادق كه اخيراً چاپ شده است نوشته ام و آن ها را از اقسام سحر نمى دانم و عنوان تسخير هم از محرمات نيست. ادعاى نفى خلاف و حرمت شده است ولى من حرام نمى دانم. به همان كتاب رجوع شود.

س1404_ نظر حضرت عالى در مورد شعبده بازى و دعوت از اين افراد و صرف هزينه اين امور چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست.

احضار و تسخير ارواح

س1405_ تسخير ارواح چه با اذن صاحب روح يا بدون اذن او براى امور خيريه از قبيل (زيارت عتبات و غير آن باشد) چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه تسخير روح موجب اذيت و اهانت يا اضرار به مؤمن بشود حرام است. والاّ جايز است.

س1406_ تسخير ارواح چه صورت دارد در صورت بطلان علت و دليل آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; فى نفسه اشكال ندارد. علت را حقير در كتب فقهيه مفصلا نوشته ام.

س1407_ هپنوتيزم و احضار جن چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1408_ احضار ارواح چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر موجب ضرر به كسى نباشد كه اضرار به او حرام است جايز مى باشد.

مجسمه سازى

س1409_ ساختن مجسمه ذى روح و آموزش و نصب آن در ميادين و مراكز عمومى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; ساختن مجسمه ذى روح جايز نيست.

س1410_ اگر مجسمه سازى، حرام است خريد و فروش مجسمه و نقاشى چه حكمى دارند؟

ج _ باسمه تعالى; نقاشى مانعى ندارد و چون نگاه دارى آن مانعى ندارد خريد و فروش هم جايز است.

س1411_ اگر حرام است ساختن مجسمه ذى روح آموزش و نصب آن در ميادين و مراكز عمومى چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مانعى ندارد.

س1412_ در حال حاضر نقاشى و مجسمه سازى چه حكمى دارد؟ خصوصاً ساختن مجسمه و كشيدن شمايل معصومين، نگه دارى آن ها در موزه ها (به عنوان آثار هنرى) و منازل (به اين عنوان) چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; نقاشى جايز و مجسمه سازى حرام است و اما كشيدن شمايل معصومين(عليه السلام) _ البته به غير مجسمه _ چنانچه از روى روايات معتبر

وارد شده از ائمه اطهار باشد و اعلام شود كه من حدس مى زنم شمائل چنين بوده است; جايز مى باشد والا كذب عملى است و غير جايز است.

س1413_ آيا كشيدن عكس ذى روح جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; جائز است.

سياستى و حكومتى

س1414_ با توجه به حوادث جارى در كشور افغانستان و حملات وحشيانه آمريكا و حاميان آن بر مردم بى دفاع و بى پناه آن سرزمين، حكم شرعى اين اقدام آمريكا را از نظر حضرت عالى در ضمن سؤالات ذيل خواستاريم اميداريم ما را در اين امر مهم ارشاد فرماييد.

1_ حكم شرعى اين حملات وحشيانه چيست؟

2_ حمايت از آمريكا براى حمله به كشورهاى مسلمان چگونه است؟

3_ حمايت از مردم بى دفاع افغانستان چگونه است؟

4_ وظيفه شرعى يك مسلمان در حال حاضر چيست؟

5 _ وظيفه مردم مسلمان و شيعيان پاكستان چيست؟

ج _ باسمه تعالى; (اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا ان الله على نصرهم لقدير) عفريت خون خوار استبداد و استكبار و بى دينى، پنجه كثيف و زهرآلود خود را تا مرفق به قلب مبارك رسول الله _ عليه الاف التحية و الثناء _ فرو مى برد و به بهانه هاى واهى به افغانستان حملات وحشيانه مى نمايد و دولت بى بند و بار آمريكا، على رغم تمام اصول قانونى و انسانى، با حملات خود آن مملكت را نابود نموده و مسلمانان بى دفاع را مى كشند و بهانه اين است كه با تروريسم مبارزه مى كند و جنگ خود و افغانستان را جنگ ميان مخالفين تروريسم با طرفداران تروريسم مى داند در حالى كه واقعيت، كاملا مغاير اين ادعاها است به هر حال بر هر مسلمانى

لازم است كه از ملت افغان حمايت كند و با هر كشورى كه از آمريكا حمايت مى كند بايد مبارزه نمايد و به خصوص مردم پاكستان كه شيعه و سنى در اين موقعيت بايد به يكديگر بگويد (تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم) و به دستور اسلام، دولت خود را با تظاهرات آرام مجبور نمايند تا اين كه از حمايت آمريكا منصرف شود همان گونه كه مردم اندونزى دولت خود را مجبور نمودند از حمايت آن دولت كثيف خونخوار، دست بكشد و اگر مسلمانان متحد شوند; مطمئن باشند كه پيروزى از آنان است _ ان تنصروا الله ينصركم و السلام على من اتبع المهدى.

س1415_ رابطه حكم حكومتى با احكام اوليه و ثانويه چيست؟ و آيا احكامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خصوص نظم بخشيدن به امور اجتماعى زمان خود و همچنين نصب افراد به مناصب مختلف حكومتى صادر مى كردند از مصاديق احكام حكومتى مى باشد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; احكام حكومتى، منهاى احكام ثابته به عنوان ثانوى، معنى ندارد و احكامى كه از سوى حضرات معصومين(عليه السلام) در خصوص نظم بخشيدن به امور اجتماعى صادر مى شده است همه از اين باب است; چون حفظ نظام از واجبات مهم است و آن احكام همه در اين باب صادر مى شده است به هر حال اگر حاكم اسلامى قطع نظر از حفظ نظام، به ميل شخصى خود حكمى صادر كند لازم الاتباع نيست.

خلع لباس

س1416_ خلع لباس روحانيت به خاطر جرمى كه مرتكب شده و محكوميت جرم را كشيده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه حاكم

اسلامى مصلحت روحانيت را در اين امر بداند جايز است در غير آن صورت جايز نيست و بايد توجه شود كه حاكم شرع جامع الشرايط اين كار را مى تواند انجام دهد.

س1417_ خلع لباس روحانيت اگر به علت بى سواد بودن آن روحانى باشد آيا اثبات اين با يك سؤال از متن دروس حوزوى با آن جوّ مناسب دادگاه ممكن است يا بايد از طريق ديگرى ثابت شود؟

ج _ باسمه تعالى; ميزان، اطمينان اهل فن است.

س1418_ بازجويى با ايجاد رعب و وحشت و يا كتك زدن در غير مورد مسائل اتهامى، چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

تفتيش منزل

س1419_ بدون داشتن يقين به جرم و فساد در منزل كسى، آيا مى توان منزل او را بدون اجازه به خاطر به دست آوردن مدارك احتمالى تفتيش كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خطرى متوجه حكومت اسلامى يا شخص معينى از مسلمانان نباشد; تفتيش جايز نيست و اگر خطرى متوجه باشد جايز است.

س1420_ آيا تحقيق در مورد كسى كه در بين مردم محترم است و جرمى و اتهامى ندارد به منظور كشف فساد به طورى كه مردم به وى بدبين باشند جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

سرقت اطلاعات

س1421_ سرقت اطلاعات سرى كد شده و رمزدار، از شبكه هاى كامپيوترى و يا رايانه هاى شخصى، و كشف رمز آن ها چه حكمى دارد؟ همين طور است سرقت و فروش غيرمجاز شماره هاى موبايل توسط آشنايان به وسيله رمز الكترونى مركز آن؟ آيا با وجود ساير شرايط، امكان اجراء حد سرقت وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بلى سرقت است و حد هم دارد. مراد سرقت از حكومت است و شايد حكم آن از سرقت از فرد شديدتر باشد.

س1422_ اگر دليل اثبات در جرم سرقت، نظريه كارشناس انگشت نگارى; باشد بفرماييد كه آيا با استناد به چنين دليل مى توان دست سارق را قطع نمود؟

ج _ باسمه تعالى; اجراء حد با نظريه كارشناس نمى شود.

غيبت

س1423_ اگر شخصى يا اشخاصى پشت سر شخصى صحبت كنند در صورتى كه او آن عمل را انجام داده است و كسى راضى نباشد كه پشت سرش بگوييد آيا غيبت محسوب مى شود (با ذكر معنى غيبت)؟

ج _ باسمه تعالى; غيبت عبارت است از آن كه: عمل بدى را كه شخصى مخفيانه انجام داده و راضى به افشاء آن نيست; شما افشاء كنيد و در غياب او به ديگران بگوييد.

س1424_ اگر در مورد استادى نظرخواهى شود، مثلا گفته شود: كيفيت تدريس ايشان چگونه است؟ حكم جوابى كه درباره استاد داده مى شود با فرض منفى بودن، چيست؟ آيا غيبت محسوب مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; غيبت نيست و در صورتى كه عرفاً اهانت نباشد; اشكال ندارد.

س1425_ در تعريف غيبت آمده عند العقلاء و متشرعه غيبت شمرده شود و مذموم باشد ولو مغتاب متأثر نباشد، آيا اين تعريف درست است؟

ج _

باسمه تعالى; غيبت عبارت است از اين كه عيب شرعى يا عرفى كسى را بازگو كنند به شرط آن كه عيب مخفى باشد و آن شخص هم از اظهار آن ناراحت بشود. پس اگر او ناراحت نشود غيبت نيست.

س1426_ غيبت رشوه خوار و رباخوار جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه متجاهر باشند جايز است.

س1427_ شخصى مى گويد راضى هستم كه غيبت مرا كنيد در فرض مذكور غيبت او چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1428_ آيا غيبت ظالم، براى مظلوم درست است و در ذى رحم و غير ذى رحم فرق دارد؟ در چه مواردى مى توان غيبت كرد؟

ج _ باسمه تعالى; كسى كه به او ظلم شده است مى تواند غيبت ظالم كند. ولو موردى كه نمى تواند حق خود را بگيرد و رحم و غير رحم فرقى ندارد.

س1429_ اگر كسى بگويد: هركس از من غيبت كند راضى هستم; اين جا غيبت جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى جايز است. چون غيبت عبارت است از: ذكرك اخاك بما يسوؤه، برادر دينى را به بدى ياد كردن كه به گونه اى او را ناراحت كند.

س1430_ نسبت عيب به اكثر اهل بلد كه عيب ظاهر هم نباشد عنوان غيبت را دارد؟

ج _ باسمه تعالى; عيبى كه اكثر اهل بلد دارند; قاعدتاً هركس با آن ها محشور شود، متوجه مى شود بنابر اين جايز است.

س1431_ نقل عيب عرفى و شرعى بدون تعيين مورد خاص در عدد محصور حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

س1432_ موارد جواز غيبت را مرقوم فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است: غيبت متجاهر به فسق، كسى كه عيب ظاهر دارد، كسى

كه از ذكر عيب ناراحت نشود، كسى كه مظلوم واقع شود، كسى كه بدعت در دين بگذارد، براى دفع ضرر از مغتاب، مورد جرح شهود به قصد ردّ مغتاب از منكرى كه مرتكب شود، غيبتى كه در مورد تقيه بر متكلم است و غيرذلك من الموارد.

س1433_ غيبت پشت سر مرده چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست.

س1434_ مراد از عيب شرعى و عرفى در عنوان غيبت يعنى چه؟

ج _ باسمه تعالى; عيب شرعى، انجام محرمات و ترك واجبات و بر بعضى افراد ادامه ترك مستحبات و اصرار بر فعل مكروه است و عيب عرفى هر چيزى كه زياده بر خلقت اصلى يا نقص از آن باشد. البته در هر دو شرط است كه آن عيب ظاهر نباشد و انسان هم از اظهار آن ناراحت شود.

كذب

س1435_ آيا قصد، مقوم كذب مى باشد يا قدرت بر كذب و همان اعتقاد، مقوم مى باشد يا خلاف كذب واقع است؟

ج _ باسمه تعالى; كذب حرام عبارت است از گفتن خبرى كه به آن اطمينان ندارد و طريق شرعى بر آن نيست. حتى به طريق جزم گفتن خبرى كه نمى داند موافق با واقع است يا نه جايز نيست.

س1436_ محامل حمل قول مسلم براى صدق و نتيجه آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر شنونده بتواند قولى را كه از كسى صادر مى شود در مقابل احتمال فاسد يا نه فاسد و نه صحيح بودن حمل بر صحت كند در اين صورت بايد حمل بر آن نمايد.

س1437_ با كلام صدق تعريف كردن، بدون رضايت از مؤمن با نيت غيبت اكثر اهل بلاد، چه صورت دارد؟ با كذب چطور؟

ج _

باسمه تعالى; تعريف كردن بدون رضايت، اگر منجر به ايذاء مؤمن شود و يا باعث گرفتارى او شود جايز نيست به خصوص اگر به دروغ باشد، نيت غيبت اكثر اهل بلاد، در صورتى كه عيبى است ظاهر و هركس به آن بلاد برود با مختصرى معاشرت متوجه مى شود; مانعى ندارد.

س1438_ آيا دروغ گفتن بر پيغمبران سلف و بر فاطمه زهرا(عليه السلام) مبطل روزه است؟

ج _ باسمه تعالى; مبطل نيست ولى خلاف شرع است.

س1439_ در آيه شريفه (ان جاءكم فاسق...) مراد از تبيّن چه مى باشد آيا واجب است و صحت فعل مسلم در صورت نسبت به فسق چگونه ممكن است؟

ج _ باسمه تعالى; تفحص از صدق و كذب، مأمور به است و أمر آن هم ارشادى است. مراد از آيه، آنچه از ظاهر فهميده مى شود آن است كه: اگر خبرى راجع به احكام به شما رسيد; چنانچه آورنده خبر عادل است آن خبر حجت است و اگر فاسق است حجت نيست مگر بعد از آن كه تفحص شود و اطمينان به صدق آن حاصل شود.

س1440_ مواردى كه مى توان قول و عمل مؤمن را حمل بر صحت كرد بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; هر موردى كه بشود عمل مؤمن را حمل بر صحت كرد، بايد بر آن حمل نمود و اگر راهى ندارد و بيّن الفساد است; جاى حمل بر صحت نيست.

س1441_ كسى قصد جدى دروغ گفتن ندارد ولى مثل كاسب كه نمى خواهد جنس را به مشترى بدهد اگر بگويد كه ندارم كه دروغ است، آيا دروغ جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; كذب حرام است. جدى يا غير جدى، شوخى

يا غير آن، در حرمت مساوى است.

س1442_ موارد جذب كذب را بفرماييد و توريه يعنى چه؟

ج _ باسمه تعالى; دروغ گفتن در موارد اكراه، اضطرار، اصلاح ذات البين، تقيه و هر موردى كه مصلحت مترتب بر آن اهم از مفسده كذب باشد; جايز است. و نيز وعده دادن به زن و بچه، با اين كه بنا دارد انجام ندهد از موارد جواز كذب است.

توريه عبارت است از آن كه لفظ را در معنايى استعمال كنند كه آن معنا و مراد مطابق با واقع باشد ولى مخاطب معناى ديگرى از آن مى فهمد و آن معنى خلاف ظاهر است.

امر به معروف و نهى از منكر

س1443_ آيا امر به معروف و نهى از منكر وظيفه حكومت است يا آحاد مردم؟ توصيه حضرت عالى در اين زمينه چيست؟

ج _ باسمه تعالى; امر به معروف و نهى از منكر بر هر مسلمان واجب است ولى در بعضى موارد، نهى از منكر مختص حكومت است; مانند منكر اجتماعى كه فرد نمى تواند نهى كند ولى حكومت مى تواند، در بعضى موارد نهى مختص به علماء است مانند ظهور بدعت در دين.

س1444_ شرايط امر به معروف و نهى از منكر را بيان نماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اولين شرط، احتمال تأثير است و اين شرط لازم نيست. چنانچه در دين بدعت گذاشته شود و سكوت عالم موجب هتك دين و ضعف عقايد مسلمين شود در اين صورت نهى از منكر واجب است ولو يقين به عدم تأثير داشته باشد. ولى اگر منكر چنين نباشد و فردى باشد; اولين شرط، احتمال تأثير است. شرط دوم معرفت به منكر است و شرط ديگر اين كه ضررى مترتب بر نهى

از منكر نشود و شرايط ديگرى هم دارد كه در ذيل بيان مى شود.

س1445_ طريقه صحيح امر به معروف و نهى از منكر چيست؟

ج _ باسمه تعالى; رعايت مراتب نمودن با خصوصيات آن ها.

س1446_ مراتب امر به معروف و نهى از منكر را بيان نماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اول: انكار به قلب، دوم: انكار به لسان، سوم: انكار به يد به ضرب و مانند آن و هر مرتبه، مراتبى از حيث شدت و خفت دارد.

س1447_ در مدارسى كه به اسلام و مقدسات و يا مراجع عظام اهانت گشته وظيفه ما نسبت به اهانت كنندگان چيست؟

ج _ باسمه تعالى; وظيفه شما نهى از منكر است و اگر توانايى نداريد قطع معاشرت است.

س1448_ آيا در جايى كه نهى از منكر، تأثير در عاصى نداشت و منكر هم اهم نيست خاموش كردن اصل ماده منكر، مثل راديو و گرامافون بدون رضايت آنان، واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، واجب است. ولى نهى از منكر مورد سؤال به غير اين طريق لازم نيست.

س1449_ خاموش كردن برق، بدون رضايت صاحب آن در صورت عدم تأثير نهى، در مورد اسراف و غيره لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه مفسده آن منكر، اقوى نباشد لازم نيست.

س1450_ چنانچه واعظى حديث نقل مى كند كه حكم وجوب فهميده شود، در صورتى كه حكم شرعى آن حديث، وجوب نيست آيا لازم است به آن واعظ تذكر داده شود و نهى از منكر نمود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، بايد تذكر دهيد والاّ امضاء بيان حكم، برخلاف واقع مى شود; كه جايز نيست.

س1451_ اگر كسى نخواهد صداى مشتبه بشنود يعنى احتمال غيبت بدهد، مى تواند بگويد اين

صدا را خاموش كنيد يا جايز نيست؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست. در صورتى كه مفسده مترتب نشود، مى تواند بگويد.

س1452_ اگر كسى صحبت مشتبهى كند و شخص محترمى است اگر نهى او بى احترامى و هتك حرمت باشد چگونه از آن صحبت پرهيز كند؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه يقين به غيبت بودن ندارد; نهى كردن جايز نيست خصوصاً اگر موجب هتك حرمت شود.

س1453_ اگر به كسى نسبت حسد و بخل و خسيس بودن و امثال اين ها را بدهند جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; نسبت دادن صفات رذليه به شخصى _ در صورتى كه امر مخفى باشد و آن شخص راضى نباشد _ غيبت و حرام است.

س1454_ آيا امر به معروف و نهى از منكر در جائى كه اثرى مترتب نباشد واجب است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; با علم به عدم تأثير، حتى به مقدار اظهار حق، واجب نيست مگر در مورد بدعت گذاشتن در دين، كه بر علما واجب است حتّى با علم به عدم تأثير، از آن نهى كنند.

س1455_ آيا وظيفه داريم افرادى كه از علماى نالايق تقليد مى كنند راهنمايى و ارشاد بنماييم يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، ارشاد جاهل و جلوگيرى از عَلَمْ شدن افراد نالايق واجب است.

مرتد

س1456_ آيا مرتد توبه اش قبول مى شود يا نه؟ آيا حد از او ساقط مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بين او و بين الله قبول است و در آخرت رستگار است; ولى حد ساقط نمى شود.

س1457_ آيا به مجرد فهميدن زن كه شوهرش منكر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شده، بايد كناره بگيرد و عده

نگه دارد يا اين كه به حكم شرع بايد موضوع اثبات گردد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه انكار قبل از دخول باشد و يا بعد از دخول و مرتد فطرى باشد; بلافاصله از يكديگر جدا مى شوند و اگر مرتد ملى باشد; جدا شدن، متوقف است بر اين كه در وسط عده برنگردد.

س1458_ آيا كسى كه منكر ولايت فقيه است مى شود آن را مرتد خواند يا نه؟ وظيفه ما در مقابل اين افراد چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; خير، ولايت فقيه از ضروريات دين نيست.

س1459_ مجرى حكم مرتد فطرى چه كسى است؟

ج _ باسمه تعالى; هر كسى مى تواند مجرى باشد نيازى به اذن حاكم شرط نيست.

س1460_ آيا توبه مرتد فطرى مانع از اجراى حكم او مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; خير.

هبه

س1461_ شخصى در محضر، خانه خود را به اسم زن ثبت كند ولى صيغه هبه نخواند و منزل هم تحويل نداده و فعلا هم اختيار منزل با شوهر است خود او، و اولاد و همسرش در آن خانه مى نشينند تا اين كه زن فوت مى كند آيا ملك مال زن حساب مى شود يا مال شوهر است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در موقع امضاء دفتر، قصد انشاء ملكيت زن را بنمايد و همسرش به قصد قبول، امضاء نمايد، منزل، مال همسر است و اگر موقع امضاء به اين امر توجه نداشته است (كه ظاهراً چنين است) در فرض اين كه صيغه هبه خوانده نشده و اقباض به قصد هبه هم نبوده، خانه مال شوهر است.

س1462_ در مورد سؤال قبل در صورتى كه مالك خانه، كه خانه را به همسرش بخشيده چند سال

خانه نشين شد و در معيشت زندگى محتاج به همسر و فرزندان باشد در اين صورت منزل مال زن است يا مال شوهر مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه صيغه هبه خوانده نشده است عملى كه هبه به آن محقق مى شود انجام نگرفته است و مجرد خانه نشين شدن مرد موجب نمى شود خانه مال زن بشود; بلكه مال شوهر است.

س1463_ زيد مقدارى از مزرعه ى خود را به عمرو هبه نمود ولى عقد و قبض واقع نشده و قبلا هم در دست عمرو بوده و مقدار باقى مانده از هبه را به عمرو فروخته; حالا بين آن ها نزاع است. عمرو مى گويد همه را فروخته ولى زيد منكر است اگر اثبات نشود هبه و بيع هر دو باطل است يا بيع صحيح است؟

ج _ باسمه تعالى; عمرو بايد هبه را اثبات كند والاّ به حسب ظاهر حق با زيد است ولى معامله و بيعى كه بر بقيه واقع شده است به همان مقدار، صحيح است.

س1464_ تقريباً بيست و پنج سال قبل از چند نفر كه ذى حق بودند براى شخصى، هبه عمرى نموده اند تا اين كه موهوب له، نما و ثمره منفصل را براى مخارج احياى موهوب فيه صرف كند و موهوبه را زنده نگه دارد و عمل طبق نوشته انجام شده و بعد از فوت واهب، برادرزادگان واهب، مال الموهوبه را غصباً و قهراً گرفته اند و عمل به نوشته و هبه نامه كه فى سبيل الله بود ترك كردند حكم مسأله را بيان فرمايند؟

ج _ باسمه تعالى; هبه مذكور چون فى سبيل الله بوده، لازم است و

ورثه حق گرفتن مال موهوب را ندارند.

س1465_ دائى بنده مبلغى وجه نقد، براى ساخت منزل قديمى، براى رفاه حال خواهرش داده است آيا هبه صدق مى كند يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; ظاهر حال، به خصوص به قرينه سؤال بعد، اين است كه هبه نكرده است.

س1466_ دائى بنده بعداً گفته است: چون خواهر زاده ام براى خواهرم زحمت زياد متحمل شده، پول مرا به او بدهيد قول او نافذ هست و هبه است و همه ورثه ها حاضر شدند و قبول كردند كه سهم مادرم را به خواهرم بدهيم و حالا نمى دهند؟

ج _ باسمه تعالى; قول او نافذ است البته به مقدارى كه مصرف كرده چنانچه صيغه ولو به فارسى خوانده شده است; هبه، صدق مى كند والا مجرد رضايت خصوصى و راضى شدن به اين كه بعداً هبه نمايند; هبه صدق نمى كند.

س1467_ خواهرم در اثر حادثه اى فوت شده و سهم الارث كه از مال او به پدرم مى رسد به دختر ديگرش كه به جاى متوفى رفته، بخشيده است. شايد يك مليون مى شد; آيا حج براى پدرم واجب شده يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اگر اين پول ميراثى، تا ماه شوال همان سال فوت در اختيار پدر بوده; بلى، مستطيع است، و در غير اين صورت نيست.

س1468_ اگر استطاعت محرز شود، هبه و بخشش صحيح است يا نه و بعد از هبه، حج از او ساقط مى شود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بخشيدن صحيح است; ولى حج ساقط نمى شود. بايد ولو به گدايى كردن باشد حج انجام دهد.

س1469_ در فرض وجوب حج، قدرت انجام حج را ندارد و

مى تواند نايب بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; در فرض استطاعت مالى، بلى بايد نايب بگيرد.

س1470_ اگر كسى يكصد هزار تومان به ديگرى هبه كرد به شرط اين كه يك سال بعد دويست هزار تومان بدهد آيا اين شرط درست است؟

ج _ باسمه تعالى; اين شرط لازم الوفاء است و اشكالى ندارد.

س1471_ شخصى دو دانگ از زمينى به زوجه اش بخشيده و به شرط اين كه اگر خواست زمين را بفروشد زوجه مانع نشود و اجازه فروش بدهد و در ضمن شرط ديگر بعد از فروش، پول سهم زوجه مدتى پيش او باشد. آيا با فروش زمين، براى زوجه اش حج واجب مى شود يا نه، هبه قبض و اقباض هم لازم دارد يا خير؟ اگر نوشته هاى عادى به زوجه بدهد قبض صدق مى كند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; هبه صحيح است. ولى زن با آن واجب الحج نمى شود و شرط صحت هبه، قبض است; ولى قبض زمين به اين است كه زمين در اختيار او باشد و مجرد نوشته عادى، كافى نيست.

س1472_ مادرى خانه مسكونى دارد. خودش با دو دخترش فقير مى باشند و پسرش به آن ها رسيدگى نمى كند; مثلا ماهى هزار تومان كمك خرجى مى دهد و مادر و دختران مذكور صدقه مى خورند و يك دخترش شوهر كرده است. اگر دختر شوهردار از مال خود صرف نظر كند و چون پسر، به مادر و خواهرهايش رسيدگى نمى كند آيا مادر مى تواند خانه را به نام دو دختر مذكور كه پيش خود هستند به ثبت برساند تا بعد از مرگش خانه مذكور مال مطلق دو دختر باشد يا

مديون پسر مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى تواند در زمان حيات خود به آن ها ببخشد يا مصالحه كند; در اين صورت هيچ اشكالى پيش نمى آيد و بعد از مرگش به پسرش نمى رسد.

عقايد انحرافى

س1473_ تعدادى از دراويش از مردم پولى تحت عنوان عشريه اخذ مى نمايند (به جاى خمس آل محمد(صلى الله عليه وآله) اولا آيا اخذ عشريه، به اين كيفيت بدعت محسوب مى شود يا خير؟ و ثانياً فعل حرام محسوب مى شود يا نه؟ لطفاً ارشاد فرماييد.

ج _ باسمه تعالى; و اما عشريه اى كه دراويش مى گيرند; چنانچه به عنوان سهم مبارك امام _ ارواحنا فداه _ باشد و با اجازه مجتهد باشد حلال است، والا حرام و بدعت است.

س1474_ يكى از اهداف دشمن ايجاد مكتب هاى انحرافى است; اخيراً فرقه هاى مختلف صوفيه مراكزى را به عنوان پايگاه جهت فعاليت خود مى سازند. ايجاد بنا و مراكز تبليغى و شركت در مجالس آنان چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; با تصريح شما به اين كه انحرافى است; قطعاً، شركت حرام است مگر اين كه كسى براى اطلاع از حرف هاى آن ها به جلسات برود و شركت كند تا اين كه حق را تشخيص دهد. در اين صورت اشكال ندارد.

س1475_ در شمال پاكستان مذهبى به نام شيعه اسماعيليه وجود دارد كه رهبرشان يونس كريم آغاخان است، در دفتر آن ها ثبت نام كردن و براى آن ها كار كردن و از امتيازات اين گروه استفاده نمودن چه صورت دارد؟ چون اهالى منطقه فقيرنشين هستند در ادارات و مؤسسه آن ها مشغول به كار مى شوند و از

خود آغاخان تاكنون برخلاف اسلام و مسلمانان حرفى شنيده نشده است. كمك گرفتن كشاورزان و مردم فقير از همچو مؤسسه و مذهب چه صورت دارد و شنيده شده است كه پول ها را مردمان ثروتمند از كشورهاى ديگر مى دهند اگر براى اهالى مفسده و رسوخ در عقيده شان نباشد و به انحراف كشيده نشوند گرفتن اين پول ها جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; فرقه اسماعيليه فرقه اى است ضاله و امام آن ها امام جائر است و هر گونه كمك به آن فرقه، خلاف شرع است. ولى دخول در مؤسسات آن ها، مانند دخول در خدمات دولت ظالم است و در صورت استخدام براى خدمت به مسلمين و رفع حوائج آن ها و دستگيرى از مستضعفين، با رعايت عدم تقويت آن فرقه جايز است و اشكال ندارد. خصوصاً چون اصل پول مال ديگران است و آن هائى كه استخدام مى شوند آماده اند كه هيچ گونه كمك هايى به آن فرقه نكنند و در صورت تقاضاى كمك از آن ها دورى نمايند.

س1476_ حكم برخورد مسلمين با اعضاى فرقه شيخيه كه مؤسس آن شيخ احمد احسائى است و همچنين برخورد با اعضاى فرقه صوفيه فرق نعمت اللهى و سلطانعلى شاهى نابادى را بيان فرماييد و تقليد از قطب آن ها چه صورتى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تقليد از آن ها جايز نيست و در برخورد با آن ها از شيوه «ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» استفاده كنيد و مباحثات و برخورد ائمه طاهرين(عليه السلام)با فرق ضاله و روايات متضمنه را متابعت بنمائيد.

س1477_ شركت در مجالس و معاشرت با اهل تصوف

چه صورتى دارد و مرام آن ها چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مرام اهل تصوف بسيار متفاوت است كتاب هايى كه اخيراً چاپ شده است مانند «كتاب خيراتيه علامه بهبهانى و تحفة الأخيار ملاطاهر قمى» و يا به كتبى كه قبلا چاپ شده است مانند «عارف و صوفى چه مى گويند مرحوم ميرزا جواد آقاتهرانى» مراجعه شود.

س1478_ آيا داشتن عقيده راسخ (بما جاء به النبى) كافى است و يا تحقيق بيش تر لازم است؟

ج _ باسمه تعالى; كافى است.

س1479_ نظر مباركتان درباره فرقه بهائيت و معاشرت با آن ها چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; فرقه بهائيت ضاله است و معاشرت با آنان جايز نيست و از يهود و نصارى بدترند.

س1480_ شركت در مجالس و محافل صوفيه و انجام اعمال آن ها در خانقاه چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; مجرد حضور در مجالس آنان، اشكال ندارد و انجام اعمال و گفتار آنان، اگر مخالف شرع است جايز نيست.

س1481_ خداوند متعال كه تكلم ندارد به چه وسيله وحى به پيامبران مى رساند، با كلمه (كن) ايجاد كلام مى كند؟ يا وسيله ديگر؟ كسى كه معتقد است خدا بدون واسطه تكلم مى كند عقيده اش چطور است؟

ج _ باسمه تعالى; خداوند، گاهى با ايجاد كلام در يك جسم و گاهى به وسيله جبرائيل با مخلوقات تكلم مى كند و مراد از كلمه كن اراده است و اتصاف خدا به تكلم _ كه حادث است _ غيرمعقول است.

س1482_ نظر مباركتان درباره قيام جناب زيد(عليه السلام) چيست و قيامش طبق دستور امام، بود يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; برحسب روايات معتبره قطعاً به امر امام(عليه السلام) بوده است.

س1483_ آيا

عقايد مردم نسبت به چهارشنبه سوى و يا نحس بودن روز 13 منشأيى دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; همه از اوهام است.

س1484_ كسانى كه خود را اهل نياز مى دانند به اين عقيده هستند: در سال 3 روز يا 6 روز روزه، آن هم در غير ماه رمضان مى گيرند و نماز هم نمى خوانند و مى گويند على(عليه السلام) دو جنبه دارد; اول، مظهر الله است و جنبه دوم، بشر است پس ذات او ازلى و ابدى است و على(عليه السلام) عين ذات خدا بوده در عصر خود بهيكل بشر با مردم تماس داشته و مى گويند كه خدا در هفت جسد حلول مى كند و اين حلول به منزله لباس پوشيدن انسان است و هر بار كه حلول مى كند چهار يا پنج ملك نيز با او ظاهر مى شوند اين دسته از ياران ملك هستند. مى گويند على(عليه السلام) در جامه سلطان اسحاق ظاهر شده و ذات سلطان اسحاق تكميل تر از جامه على(عليه السلام) است و در امام حسين(عليه السلام) و بابا يادگار و عالى قلندر فرقى ندارند و مى گويند على(عليه السلام) شهيد نشده و اگر على(عليه السلام) را بپرستند اهل نجاتند صدها مورد از اين خرافات را دارند ارتباط با اين جور افراد چه صورت دارد؟ مأكولات و مشروبات و لبنيات كه دست آن ها در كار است و زن گرفتن و زن دادن به آن ها و كار كردن براى آن ها كه تقويت بنيه مالى آن ها شود چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; دسته اول فاسقند امّا كافر نيستند مگر آن كه بدانند پيغمبر(صلى الله

عليه وآله)غير از اين فرموده و آن را قبول نداشته باشند دسته دوم مشرك، دسته سوم كافر و دسته چهارم نيز از اسلام به دور هستند.

س1485_ نظر مباركتان درباره ئ منصور حلاج چيست؟

ج _ باسمه تعالى; منصور حلاج مرد فاسد و بسيار ضال و مضلّ بوده و توقيع شريف در لعن او وارد شده است.

س1486_ در منطقه كرند و اسلام آباد كه مركز اهل حق است حدود 150 هزار نفر پيرو اين مذهب در آنجا زندگى مى كنند معروف به على اللهى هستند ولى از آن ها شنيده نشده كه بگويند على خداست. جلسه اى با رهبرانشان داشتم; مى گفت على(عليه السلام)نزديك ترين فرد است به خدا، قرآن و نهج البلاغه را قبول داشتند و عمل به آن ها را سفارش مى كردند مردم منطقه اعتقاد به خدا و پيغمبر و امام دارند; ولى نماز نمى خوانند به جاى نماز نياز مى دهند. انجام دادن نذرى با آداب مخصوص، سالى يك مرتبه روزه مى گيرند آن هم سه روز در فصل زمستان، اعتقاد به تناسخ و حلول دارند و طهارت و نجاست را رعايت نمى كنند و غسل هاى واجب را انجام نمى دهند و ذبيحه هاى آن ها شرعى نيست آيا با اين وصف پاكند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ذاتاً پاك هستند و چنانچه نجاست عرضى، مانند خوردن ميته، ملاقات با بول پيدا شود، با آب كشيدن مى شوند.

س1487_ خريد و فروش اين گونه كتب و مطالعه آن ها چه حكمى دارد؟ عنوان كتاب اين طور است «وصيت معنى ندارد، من مخالفم كه مى گويند پيغمبران معصومند، الكل خوردن بهتر از مال موقوفه

خوردن است، پست ترين مرد را كسى مى دانم كه دو زن دارد، در زمانى كه زن و شوهر اختلاف دارند اگر داراى اولاد شوند به منزله حرام زاده است، زندگانى خود را با على(عليه السلام) يكى مى داند شريعت را محمد(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) ولايت را كامل كرد و سلطان اسحاق هم آمد حقيقت را تمام كرد. ما كارى با كسى نداريم على(عليه السلام) به من فرمود: دين تو ابداعى است ولى نيك ابداعى است تا قيامت دين همان است».!؟

ج _ باسمه تعالى; اين حرف ها به هذيان شبيه است. چنانچه گوينده و نويسنده به هوش باشد و چنين جملاتى بگويد منحرف است و بى دين. به هر حال، كتاب از كتب ضلال است و خريد و فروش آن حرام است.

س1488_ وظيفه طلابى كه براى تبليغ به مناطق مى روند و با آن ها معاشرت دارند اگرچه مجبور نباشند مى توانند از تبليغ منصرف شوند؟

ج _ باسمه تعالى; وظيفه طلاب آن است كه به آنجا بروند و با بحث به نحو احسن آن ها را ارشاد كنند. اگر يك نفر هم هدايت شود و يا اقلا حق ظاهر شود; ارزش زيادى دارد. به گونه اى كه بيان من، از اظهارش قاصر است.

س1489_ اگر كسى را ديديم اهل نماز و روزه و ظاهر دين را مراعات مى كند ولى خود را پيرو اهل حق مى داند با او چطور رفتار شود؟

ج _ باسمه تعالى; معادل يك مسلمان منحرف و بايد ارشاد شود.

س1490_ رفتن به مجالس دراويش چه حكمى دارد؟ در صورتى كه اين افراد چهارده معصوم(عليه السلام) را قبول دارند؟

ج _ باسمه

تعالى; دراويش فرق مختلفى دارند; همه را نمى توان در تحت يك قاعده بيان كرد.

س1491_ رفتن به خانقاه و اعمال خاصى كه در آنجا صورت مى گيرد چه حكمى دارد و براى حصول زهد، از نظر شارع مقدس چگونه زهد و علم و عدم رغبت به دنيا مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; در صورتى كه با ترويج باطل منطبق نشود; رفتن اشكال ندارد و كارها هم اگر از شرع رسيده است جايز مى باشد والا به قصد مطلق ذكر باشد نه به عنوان ورود، اشكال ندارد.

س1492_ اين كه عده اى معروف به مرتاض اعمال شاقه اى انجام مى دهند; آيا انسان مى تواند براى تزكيه نفس چنين اعمالى انجام دهد و يا عنوان حرام دارد و از نظر شرع مقدس تزكيه نفس چگونه حاصل مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; تزكيه نفس از راه عباداتى كه دستور داده اند متعين است و به كتب اخلاق مراجعه كنيد.

ذبح

س1493_ آيا كشتن حيوان حلال گوشت با ضربت شمشير و قطع رگ هاى اربعه با شرايط، حلال مى شود يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، حلال مى شود.

س1494_ ذبح حيوان با چاقوى غيرآهنى مثل استيل و غيره جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت امكان، با غيرآهن جايز نيست ولى ظاهراً استيل از همان معدن محسوب است و در اين صورت جايز است.

س1495_ آيا گوسفند كفاره را مى توان در شهر خود ذبح كرد؟ آيا خود حاجى مى تواند از آن بخورد يا منحصر است به فقرا؟

ج _ باسمه تعالى; كفاره را مى توان در شهر خود ذبح نمود و خود شخص، مى تواند مقدار كمى از

آن بخورد; به شرط آنكه قيمت آن را به فقير بدهد و احتياط آن است كه در غير حال ضرورت، نخورد. ولى قربانى را بايد در محل مخصوص، در مكه ذبح نمود.

س1496_ ذبح حيوانات روزمره، در تركيه به وسيله دستگاه مخصوص انجام مى شود. اطلاعى هم از كيفيت و شرعى بودن و نبودن آن نداريم وظيفه ما مسلمانان در استفاده و خريد و خوردن اين گونه گوشت ها از بازار چيست آيا اشكال دارد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; ذبح با دستگاه مخصوص، اشكال ندارد و چنانچه شرايط از قبيل تسميه و استقبال رعايت بشود; ذبيحه حلال است و چنانچه متصدى ذبح، مسلمان يا مؤسسه منتسب به مسلمين باشد; ذبيحه حلال است، ولو نداند كه شرائط رعايت مى شود يا نه. همچنين است اگر متصدى دولت شد در صورتى كه اسلامى باشد.

س1497_ اگر يكى از اهل حق بگويد اين گوسفند ذبح شرعى شده، مى شود اطمينان به حرف او كرد و استفاده از آن جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، در صورتى كه بگويد ذبح شرعى مسلمانان شده نه ذبح شرعى اهل حق، جايز است.

س1498_ اگر گوسفند يا گاو را اشتباهاً بالاتر يا پايين تر از محل تعيين شده ذبح كنند آيا حيوان حرام مى شود؟ عمدى باشد چطور؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نمى شود. بلكه تا زنده است اگر از محل شرعى ذبح كنند حلال است.

اذيت

س1499_ كسى كه در مكان هاى عمومى مثل ماشين و غيره سيگار بكشد و عده اى ناراضى و ناراحت شوند جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; تا حدى كه به ايذاء مؤمن منجر نشود اشكال

ندارد.

س1500_ آيا اگر معلم در ميان شاگردان فرق بگذارد و تبعيض قائل شود جايز است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد. مگر آنكه موجب اذيت ديگران شود.

س1501_ دو نفر طلبه در حجره اى زندگى مى كنند. يكى باعث ناراحتى ديگرى مى شود; مثل گوش دادن به صداهاى مشكوك آيا رفيق او مى تواند در جايى كه رضايت ندارد جلوگيرى كند؟ معيار كلى بين دو نفر هم حجره در صورت تضاد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; به صورت تقاضا اشكال ندارد. ولى با تحكم و زور حرف خود را بقبولاند صحيح نيست.

اعسار

س1502_ آيا اعسار يك عنوان كلى قابل انطباق بر مجموعه فقه است يا فقط حاكم بر امورات مالى و محدود به مسائل مالى است؟

ج _ باسمه تعالى; به اين عنوان خاص، مختص به امور مالى است. تحت عنوان اعم، در موارد ديگر غيرقابل انطباق است.

س1503_ راه هاى اثبات اعسار چيست آيا فقط راه تشخيص منحصر به طرق بينه و قسم است يا استظهار و كشف و علم و امثال آن را نيز در ثبوت آن مى توان استفاده كرد؟

ج _ باسمه تعالى; اطمينان و علم هم راه تشخيص است.

س1504_ آيا حجر معسر مطلق است يا محدود به تصرفات مالى است و آيا ساير اقدامات غيرمالى; مثل ازدواج، قبول هدايا، استيفاى قصاص،... و عفو نافذ است يا خير و آيا حاكم مى تواند اضافه بر حجر مالى او را از جميع تصرفات منع نمايد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; مختص به امور مالى است آن هم به تصرف مخرج مال از ملك.

س1505_ آيا براى صدور حكم اعسار شرائطى از قبيل:

1_ ثبوت دين نزد حاكم 2_

عدم كفاف دارائى جهت اداء دين 3_ حال بودن دين 4_ درخواست غرماء مبنى بر صدور حكم حجر مديون را شرط مى دانيد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; هر چهار امر شرط است.

س1506_ با توجه به اين كه احكام ظاهرى در شبهات موضوعى احتياج به فحص و كشف ندارد; در ثبوت اعسار اشخاص، محض تحقيق، بناى شرعى دارد يا خير؟ آيا اين مورد نيز فقط بايد از قاعده البينة للمدعى و اليمين على من انكر استفاده نمود يا راه هاى ديگرى از قبيل علم قاضى، استظهار از حال معسر و تحقيق از افراد و توجه به مستندات و ادله ارائه شده نيز، طرق شرعى هستند؟

ج _ باسمه تعالى; سؤال غيرمنظم است. حجر از احكام ظاهرى نيست و علم قاضى هم كافى است.

س1507_ آيا معسر و مفلس داراى يك حكم اند؟ آيا جميع تصرفات معسر حين الاعسار حتى در مستثنيات دين نافذ و صحيح است يا خير؟ در اين مورد بين قبل و بعد حكم حاكم به اعسار، فرقى است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بين دو عنوان فرقى نيست و منع از تصرفات موقوف بر حكم حاكم شرع است.

س1508_ شخص معسرى كه معامله، هبه و صلح معوض و غير معوضى را قبل از صدور حكم اعسار انجام داده و مشخص نيست كه به قصد فرار از پرداخت دين بوده است يا قصد تبرع و خيرخواهانه و بيع حقيقى و غيره داشته كه نهايتاً اين معاملات در حال حاضر ضرر طلبكاران را به دنبال داشته است; حكم آن معاملات از نظر نفوذ و عدم نفوذ و صحت و عدم صحت چگونه است؟

ج _ باسمه تعالى; قبل

از حجر حاكم، تصرفاتش مطلقاً نافذ است.

س1509_ كسى طى درخواستى از دادگاه تقاضاى گرفتن طلب خود را از فردى نموده و ايشان با مراجعه به دادگاه ادعاى اعسار نموده:

1_ آيا دادگاه مى تواند مدعى اعسار را حبس كند؟ چه مدت و آيا اين حبس تعزيرى است؟

2_ اگر اعسار او بر حاكم ثابت شد تكليف دادگاه نسبت به مطالبات وى چيست و نسبت به تقاضاى او چگونه بايد عمل نمايد؟

3_ محدوده تحقيق دادگاه در اصل دعوى اعسار چقدر است؟ آيا صرفاً دارائى و عدم دارائى وى را بررسى مى كند يا اين كه حق فحص در نحوه صرف اموال و غيره را نيز دارد؟

ج _ باسمه تعالى; 1 مجرد درخواست، مجوز حبس نيست.

ج _ باسمه تعالى; 2 دادگاه موظف است به آنچه حاكم شرع دستور داده; عمل كند و مستقل در عمل نيست.

ج _ باسمه تعالى; 3 شرايط اربعه گذشته، ملاك حجر حاكم است.

س1510_ معسر به چه كسى مى گويند؟ آيا به صرف نداشتن مال به كسى معسر گفته مى شود يا اين كه بايد امكان تحصيل مال نيز نداشته باشد تا به او معسر اطلاق شود؟

ج _ باسمه تعالى; به كسى كه مال ندارد معسر مى گويند; ولو توانايى تحصيل مال داشته باشد. ولى حاكم شرع مى تواند او را ملزم به تكسب بر اداء دين كند.

خودكشى

س1511_ كسى مى خواهد خودكشى كند آيا جلوگيرى از خودكشى او واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; بله، واجب است. مگر آن كه متوقف بر بذل مال معتنابه باشد و كسى هم آن وجه را نمى دهد يا آنكه آن شخص كه خيال خودكشى دارد; كافر حربى باشد و يا

آن كه بازداشتن او از خودكشى، مستلزم استقبال از خطر جانى شخص نجات دهنده باشد كه در اين سه مورد، جلوگيرى واجب نيست.

س1512_ وعده دروغ دادن، به شخصى كه مى خواهد خودكشى كند براى جلوگيرى جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بله جايز، بلكه واجب است.

س1513_ آيا در روايات و آيات بيان شده كسى كه خودكشى كرده هميشه در آتش جهنم است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بله زياد. به وسائل الشيعه ج 29، ص 24، مراجعه كنيد.

سؤالات گوناگون

س1514_ به دنبال ترويج طرح هاى «ارمغان بهزيستى» و «هماى رحمت» توسط رسانه هاى جمعى، در بسيارى از شهرها و مراكز استان ها نيز طرح هاى مشابهى به اجرا درآمده است كه مجريان آن ها جمع آورى وجوه خيريه مردم، راى براى تأسيس مراكز قرآنى و خيريه تبليغ مى كنند لطفاً حكم شرعى آن را به طور روشن بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; جايز نيست. اين همان بخت آزمايى است كه همه گفته اند حرام است.

س1515_ شوخى نمودن با حرف هايى كه گفتن اين گونه حرف ها از نظر اخلاقى و ادبى خوب نباشد آيا جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; گفتن بعضى الفاظ ركيك حرام است مانند ذكر عورت مگر بين زن و شوهر.

س1516_ آيا پوشش لباس موقت، براى طلاب مبتدى اشكال ندارد، به طور كلى معظم له چه مقطعى را براى ملبس شدن كافى مى دانيد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد و مقطع معينى براى ملبس شدن وجود ندارد.

س1517_ مردم پول يا چيزهاى ديگر براى ريختن در ضريح امامزاده اى مى دهند و يا وقف مى كنند و آن امامزاده نياز ندارد آيا مى شود

مصرف امامزاده ديگر كرد براى تعمير يا توسعه آن؟

ج _ باسمه تعالى; بلى مى شود.

س1518_ معاشرت با افرادى كه با ما هم مذهب نيستند و راديو تلويزيون متناسب با عقايد خودشان را دارند چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; در صورت امكان بايد نهى از منكر نمود والا ترك مراوده كرد.

س1519_ رفتن دانشگاه، با وجود فساد براى دختران و پسران، چه حكمى بار مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; بر فرض سؤال، چنانچه رفتن دختران و پسران به دانشگاه باعث فساد آنان گردد، رفتن به دانشگاه حرام است.

س1520_ تحصيل علوم دينى براى زن در خانه چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; بسيار خوب است.

س1521_ خواندن فلسفه و كلام چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; براى افراد فرق مى كند و آن ها مختلف اند. بعضى از افراد چون ممكن است موجب انحراف آن ها شود بايد آن را ترك كنند.

س1522_ اگر اهل علم و طلاب مرتكب معصيت شوند كيفر و عذاب شان مضاعف مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; عالم على اختلاف مراتبه، قهراً موأخذه اش بيش تر و شديدتر است.

س1523_ آيا براى سادات انجام واجبات و يا ارتكاب معاصى، ثواب و كيفر در حق آن ها مضاعف مى شود؟

ج _ باسمه تعالى; خير، در اين مورد، سيد و غيرسيد فرقى ندارند.

س1524_ چرا خداوند براى عده اى سيادت داده و سهم سادات را به آن ها اختصاص داده آيا اين تبعيض نيست؟

ج _ باسمه تعالى; براى مستمندان غير سيد زكات تعيين شده است يعنى خداوند دو صندوق دارد كه براى هر گروه مصرف معينى مشخص كرده است. لذا هيچ گونه تبعيض نيست.

س1525_ آيا رد مظالم را مى

شود در امور خيريه مصرف كرد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; رد مظالم را بايد به فقير بدهند و او مى تواند در امور خيريه صرف كند.

س1526_ اگر كسى استمناء كند يا از خواب بيدار شود و متوجه شود كه مى خواهد منى خارج شود و جلو خارج شدن منى را بگيرد بعد با فاصله كمى رطوبتى خارج شود كه هيچ كدام از نشانه هاى خروج منى را ندارد تكليف شخص مزبور چيست؟

ج _ باسمه تعالى; جنب نيست وضو بگيرد و نماز بخواند.

س1527_ يكى از دوستان اين جناب را اعتقاد بر اين است كه تمام بندگان خداوند اعم از كافر و مسلمان وارد بهشت مى شوند منتها رتبه زمانى دارد و يك عده زودتر و عده اى بعد از چند سال، شمر و معاويه بعد از هزار سال، استدلال به عطوفت و مهربانى و گذشت امير مؤمنان على(عليه السلام) مى نمايد كه اضافه شير را به قاتل مى دهد پس فضل و رحمت پروردگار بالاتر از اين است. همه را مورد عفو قرار مى دهد همه بنده او هستند و آيات قرآن كه خلاف اين مطلب را مى گويد قبول ندارند و مى گويد قابل توجيه است. بايد آيات توجيه و تفسير شود آيا چنين اعتقادى به عدالت شخصى خدشه اى وارد مى كند و آيا مى شود در نماز به او اقتداء كرد يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; اين اعتقاد، به عدالت ضرر نمى رساند ولو موافق با موازين شرعى نباشد; چون به هر حال از ضروريات دين نيست.

س1528_ لباسى را كه دولت به سربازان مى دهد اگر بعد از اتمام دوره سربازى تحويل

نگيرد آيا لباس مزبور به شخص مذكور حلال است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اگر دولت وقت به دادن لباس، تمليك بكند; حلال است.

س1529_ دارويى كه براى ضدعفونى به آب مى ريزند و رنگ آب سفيد مى شود آيا آب مذكور حكم آب مضاف را دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; حكم مضاف ندارد.

س1530_ شخصى مى گويد راضى نيستم از من تعريف كنيد در فرض مذكور تعريف از خوبى هاى او چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1531_ آيا سرمه كشيدن مرد، بلند گذاشتن موى سر و روغن زدن به مو، براى مرد در اين زمان هم، مستحب است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه تشبه به زن نباشد و موجب اهانت به خودش نباشد بلى جايز است.

س1532_ اگر كسى بدهكار باشد يا براى كسب سرمايه نداشته باشد آيا مى تواند با فروختن بعضى از اعضاى بدنش مانند كليه و... بدهى را پرداخته يا براى كسب سرمايه درست كند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه خطر هلاكت نباشد; جايز است.

س1533_ آيا حقوقى كه كارمندان مى گيرند و دولت ماليات هم از آن كم مى كند آيا اشكال دارد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1534_ بلند كردن شارب و موى سر براى مردان چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست ولى زدن شارب مستحب است.

س1535_ اجناسى مانند آبليمو و كمپوت و... كه تاريخ انقضا دارند; اگر شخصى جنس تاريخ گذشته بفروشد آيا مأموران بهداشت مى توانند اجناس مذكور را از شخص مزبور گرفته و دور بريزند يا چنين حقّى ندارند؟

ج _ باسمه تعالى; اگر راهى براى جلوگيرى نباشد و اجناس منقضى شده، مضرّ به حال اجتماع باشد;

بلى، مى توانند.

س1536_ اگر دامداران يا چوپان ها گوسفندان را بدون اجازه داخل ملك مردم بكنند و زراعت مردم را پايمال بكنند و جلوگيرى از آن ها به هيچ نحو ممكن نباشد و حرف كسى را گوش نكنند آيا در اين صورت براى از بين بردن گوسفندان آن ها مى توان در زراعت سمّ گذاشت؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، البته با اعلام به صاحبان گوسفندان.

س1537_ خانم هايى كه براى ديگران قرآن ختم مى كنند آيا در ايّام عادت مى توانند سوره هاى بعد از سوره هاى سجده دار را بخوانند و بعد از پاك شدن و غسل نمودن سوره هاى سجده دار را بخوانند؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، بى اشكال است.

س1538_ آيا جواب سلام منافق واجب است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; بلى واجب است.

س1539_ اگر كسى نزد دكترى برود و پول نسخه را بدهد به گمان اين كه دارويى به او بدهد كه دكتر اولى نداده باشد و بعد از دادن نسخه بفهمد مانند اولى داده; آيا مى تواند پول نسخه را پس بگيرد؟

ج _ باسمه تعالى; خير نمى تواند.

س1540_ آيا اگر كسى قرآن مجيد را قبول دارد ولى در مقام عمل قبول ندارد كافر است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه بگويد قرآن از طرف خداست; ولى من عمل نمى كنم مانند همه فساق است و كافر نيست و اگر بگويد از طرف خدا نيست; كافر است.

س1541_ اگر يكى از علماء چيزى را حلال بداند و مردم نمى دانند و در واقع حرام است; آيا مى توان به مردم گفت كه او چنين نگفته و او اهل اين حرف ها نيست تا مردم به واقع

عمل كنند و از حرام اجتناب كنند؟

ج _ باسمه تعالى; خير، نمى شود گفت.

س1542_ اگر كسى به طورى در تنگى معاش باشد كه نتواند زندگى خود را اداره بكند و به هر امرى بزند با شكست مواجه شود آيا مى تواند براى غيرمسلمان كار بكند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه كافر ذمى باشد; مانعى ندارد. ولى براى بهائى، كافر حربى و كمونيست، خير نمى تواند.

س1543_ حد و مرز و شادى در ميلاد ائمه چيست؟

ج _ باسمه تعالى; هر شادى كه حرام نباشد و اهانت به آن بزرگواران نباشد جايز است.

س1544_ صحبت كردن مردان با صداى تقليدى زنان و بالعكس چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1545_ يكى از كفارات مقرر در شرع مقدس اسلام بنده آزاد كردن است و در حال حاضر اين امر معمول نيست، از طرفى عده اى ناخواسته، نظير تصادف يا بدهى و يا ديه و امثال آن، در زندان ها به سر مى برند و خانواده هايشان پريشان و مستأصل مى باشند آيا اجازه مى فرماييد به جاى آزاد كردن افرادى كه كفاره به ذمه دارند يك يا چند نفر از زندانيان بى گناه را آزاد نمايند؟

ج _ باسمه تعالى; در مطلق واجبات تخييريه كه بنده آزاد كردن در كفارات، يكى از مصاديق آن است; اگر يك فرد ممتنع شد بايد آن فرد ديگر اختيار شود و اگر همه افراد ممتنع شدند; اگر در شرع، بدل تعيين شده است آن را بايد اختيار نمود. كه به هر تقدير، صرف در مورد مذكور، وجهى ندارد.

س1546_ فرق بين تزكيه نفس و تكبر حرام چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; وجه اشتراك بين آن

ها نمى بينم تا محتاج به بيان فرق باشد.

س1547_ آيا دوست داشتن و عشق ورزيدن به كسى، بدون قصد لذت و شهوت، كه نمى دانيم ازدواج نموده و يا حتى مى دانيم ازدواج ننموده است جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; جايز است.

س1548_ كتبى مانند «جامع الاخبار» كه مؤلفش دقيقاً معلوم نيست چگونه معتبر مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; در مستحبات اكتفاء به روايات آن مى شود در احكام لزوميه خير.

س1549_ توضيح مختصرى درباره تسامح در ادله سنن كه آيا چه اخبارى را مى توان با استفاده از قاعده تسامح نقل كرد; بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اين مسأله، مبحث مفصلى دارد و مختار اين است كه اگر يك روايت ضعيفى از حديث سند، از معصوم(عليه السلام) برسد و بر مطلوبيت يك امرى دلالت كند مانند غسل شب مخصوصى يا نماز خاصى يا يك عمل ديگرى، استحباب آن عمل، با همين روايت ثابت مى شود.

س1550_ آيا عدم مفسده در خوردن مال يتيم به نظر مبارك جايز است يا مصلحت لازم دارد؟

ج _ باسمه تعالى; عدم مفسده كافى است.

س1551_ مرد يا زنى حواس پرتى پيدا كرده، حتى بچه هاى خود را به طور كامل نمى شناسد چنانچه در خيابان، بدون همراه باشد سردرگم است و خانه را تشخيص نمى دهد و نماز را به طور منظم از جهت عدد ركعات نمى فهمد آيا چنين فردى مى تواند مال خود را به يكى از وراث بى اذن ورثه ديگر بدهد يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; چنين كسى نمى تواند در اموال خود، تصرف به نحو نقل و انتقال يا بخشش و امثال آن بنمايد.

س1552_ اگر كسى جنسى را

عاريه بگيرد; بدون تضمين قولى و آن چيز از بين برود و عاريه گيرنده، بدون آنكه عاريه دهنده عوض جنس را طلب كند خودش عوض جنس را بدهد آيا عاريه گيرنده عوض مزبور را مى تواند قبول كند؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عاريه گيرنده با علم به اين كه عاريه دهنده استحقاق ندارد پول را مى دهد; مى تواند بگيرد و اگر خيال مى كند ضامن است; نمى تواند بگيرد.

س1553_ درباره روايت عشرة (ابوبكر، عمر و عثمان جزو ده نفرى هستند كه در قرآن به آن ها بشارت بهشت داده شده و عمر از بيعت كنندگان زير درخت است كه خدا از آن ها اعلام رضايت كرده) نظر خود را بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; روايت عشرة از مجعولات عامه است. مرحوم مجلسى(ره) در بحارالانوار حتى جاعل را تصريح كرده است. محدث قمى هم در سفينة البحار اشاره نموده و محل آن را ذكر كرده است و مأمون عباسى تصريح نموده به جعلى بودن آن. مراجعه كنيد به منابع.

س1554_ تعريفى از عارف و عرفان اگرچه به طور اختصار هم بوده مرقوم فرماييد و روشن نماييد كه آيا مقام عرفان چون مقام اجتهاد است كه شامل عده اى شود و عده ديگرى از آن بى بهره باشند يا هر شيعى اعم از ضعيف و قوى، عالم و جاهل به اندازه دريافت خود از عرفان بهره دارند. پيرزن گفت خدا را به گردش كردن اين چرخ مى شناسم تا آن را نگردانم نمى گردد به اين مقدار، دانشمندى كه عمرش را در كسب معرفت و تفكر و انديشه گذرانده و به مقدار دريافت خود و امام على(عليه

السلام) كه مى فرمايد: «لو كشف الغطاء مازدت يقيناً» همه از عرفان بهره ورند منتهى شدت و ضعف دارد؟

ج _ باسمه تعالى; عرفان حقيقى، اختصاص به كسى و جمعيتى ندارد مقول به تشكيك است و اساس آن، عرفان به حق تعالى است و اما به اصطلاح متأخرين، اطلاق بر جمعيت خاصى مى شود كه اصيل آن دو قسم است: عرفان عملى و عرفان علمى و اين دو قسم، شعب مختلف دارد و بايد در محل خاص بحث شود.

س1555_ علت اين كه عمامه آقايان سادات مشگى و آقايان شيوخ سفيد مى باشد چيست؟

ج _ باسمه تعالى; پوشيدن عمامه فى الصلاه بلكه مطلقاً مستحب است و اما پوشيدن عمامه سياه و سفيد يك امر عرفى است براى تميز سادات از غير سادات.

س1556_ با اين كه علامه حلى(ره) و شهيد ثالث(ره) به فقيه بودن شيخ صدوق تصريح كرده اند چرا بعضى ها مى گويند شيخ صدوق اول فقيه و پسر (شيخ صدوق(ره)) محدّث مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; صدوقان و به خصوص پسر از مفاخر علماء اسلام و از فقهاء بزرگند و محدث بودن، منافى فقيه بودن نيست هم محدّثند هم فقيه.

س1557_ مأخذ معتبرى براى حديث قدسى معروفى (عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى) مى دانيد؟

ج _ باسمه تعالى; الجواهر السنية شيخ حر عاملى ص 360. شجره طوبى _ ج 1 ص 33.

س1558_ آيا در نقل احاديث غير معلوم الصدور كه قصد جدى اسناد را ندارد و مجملا بگويد روايت در كافى مى باشد و خواندن زبان حال جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1559_ چسباندن اعلاميه ها بر در و ديوار منزل مردم كه در آن ها نام

خدا و معصومين(عليه السلام) نوشته شده كه قهراً زير پا مى افتد آيا جايز است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه اهانت باشد جايز نيست و در غير اين صورت جايز است.

س1560_ تماشا كردن به دو نفر كه مشغول دعوا و منازعه هستند آيا حرام است؟ و وظيفه چه مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; حرام نيست. وظيفه، اصلاح ذات البين است.

س1561_ در حال حاضر كه جامعه اسلامى با تهاجم فرهنگى روبه رو است براى جوانان چه توصيه اى داريد؟

ج _ باسمه تعالى; اولين وظيفه جوانان درس خواندن، محكم نممودن عقايد مذهبى و انجام وظايف شرعى و نهى از منكر فردى است و چنانچه وظيفه يك مسئله اجتماعى باشد كه مراجع تقليد دستور داده اند بايد شركت كنند.

س1562_ مدتى است كه من نماز درستى نمى خوانم و هميشه سردر گم هستم. فكر مى كنم كه دنيا به آخر رسيده و بهترين راه را براى خودم خودكشى مى دانم كه بايد انجام دهم و مشكل مالى هم ندارم لطفاً راهنمايى و نصيحتى بفرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; خودكشى از معاصى كبيره است و در آن دنيا، مبتلا به عذاب اليم خواهيد شد. بنابر اين بدترين راه است و بهترين راه آن است كه نماز را درست كنيد و مردانه در مقابل مشكلات استقامت كنيد و اين گونه ضعف از خود نشان ندهيد.

س1563_ در آشپزخانه چند حبه برنج به فاضلاب برود حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه عمدى نباشد حرام نيست و عمداً اين كار را نكنند.

س1564_ نظر شما در مورد نگاه كردن به فوتبال چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد. البته خانم ها به بدن برهنه آقايان نگاه نكنند.

س1565_ شرط

بستن در فوتبال و ديگر ورزش ها چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; شرط بستن به گرفتن مال، جايز نيست و آن مال حرام است.

س1566_ بهترين راه خودسازى براى انسان چيست؟

ج _ باسمه تعالى; انجام واجبات و ترك محرمات و همچنين اخلاق حسنه را در خود ايجاد كردن.

س1567_ يكى از اقرباء معتقد به خداوند است و روزه مى گيرد ولى نماز نمى خوند و بعضى از اعمال دين را سبك مى شمارد حكم معاشرت جهت صله رحم چيست؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه با معاشرت مى توانيد او را از اين كار برگردانيد اين كار را بنمائيد والا اگر مفسده اى پيش نيايد با او قطع ارتباط كنيد.

س1568_ آيا كينه توزى به منظور بخل حرام است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; عمل كردن بر طبق آن صفت نفسانى جايز نيست و خود آن صفت مذموم است ولى حرام نيست و بايد با دستورات شرعى، آن صفت را نابود كرد.

س1569_ به نظر شارع مقدس اسلام درباره تفأل به نحو كلى در كتاب هاى شعر و غير آن چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; تفأل فى نفسه اشكال ندارد.

س1570_ مراد از يقين و اطمينان در رساله عمليه چه مى باشد؟ آيا اطمينان در حكم يقين است؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، اطمينان در حكم يقين است.

س1571_ در آيه (100) سوره يونس «و ما كان لنفس ان تؤمن الاّ باذن الله» بنابر اين ايمان آوردن و مؤمن شدن طبق آيه غير اختيارى است؟

ج _ باسمه تعالى; اجمال معنى آيه ولو به قرينه ى قبل از آن، اين است كه ايمان به خدا از روى اختيار، امرى است كه تحقق آن

احتياج به سبب خاص دارد و آن سبب، مؤثر نيست مگر به اذن الهى. تفصيل بحث را در محل ديگر ملاحظه كنيد.

س1572_ اگر ولايت معصومين(عليهم السلام) از اصول دين مى باشد پس در احاديث، نماز عمود دين معرفى شده در حالى كه عمود كل اعمال مكلفين ولايت معصومين(عليه السلام)است نه نماز؟

ج _ باسمه تعالى; تنافى در بين نيست، چه منافاتى دارد نماز نيز عمود دين باشد.

س1573_ براى شخصى ختنه شدن ميسور نيست وظيفه آن نسبت تكاليف شرعى مثل حج، ازدواج چيست؟

ج _ باسمه تعالى; اگر قدرت ندارد و يا ميسور نيست; مانع تكاليف شرعى نمى باشد.

س1574_ خوردن خاك تربت چهارده معصوم غير از سيدالشهدا چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنانچه در غذا و آب ريخته و مستهلك شود; اشكال ندارد.

س1575_ در مورد ناد علياً مظهر العجائب و 14 هزار و 80 هزار صلوات براى برآمدن حاجات از معصوم روايتى وجود دارد؟

ج _ باسمه تعالى; چنين منقول است.

س1576_ آيا اقرار به ولايت بر مؤمن واجب است؟

ج _ باسمه تعالى; چيزى زايد بر اعتقاد به امامت ائمه اثناعشر(عليه السلام) واجب نيست.

س1577_ غذا خوردن در منزل كسى كه تارك الصلاة و اهل خمس نيست چه حكمى دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد.

س1578_ آيا ريا كه در عبادت حرام است; در غير عبادات هم حرام است؟

ج _ باسمه تعالى; رياء حرام، مختص به عبادات است.

س1579_ دقت زياد در غير عبادت كه (صورت وسواس پيدا كند حرام مى شود و تابع شيطان است) علاج آن چيست؟

ج _ باسمه تعالى; حرمت معلوم نيست; ولى كار درستى نيست و علاج آن بى اعتنائى است.

س1580_ خال كوبى بدن چه حكمى دارد؟

ج _

باسمه تعالى; خال كوبى روى بدن، به غير از آيه قرآن اشكال ندارد و چنانچه بعد از خال كوبى روى پوست بدن چيزى مانع از رسيدن آب به پوست بدن شود بايد براى وضوء يا غسل آن را محو كرد وگرنه اشكال ندارد.

س1581_ طلابى كه شاغل هستند از شهريه استفاده كنند يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى. مى توانند در صورتى كه درس مى خوانند و يا تبليغ مى كنند مى توانند از شهريه استفاده كنند.

س1582_ در بعضى از دهات اماكن مخروبه اى به نام امامزاده مشهور و معروف است اما آثارى از قبر و نام و نشانى مشهود نيست آيا احياء و تجديد بناى چنين اماكن به عنوان امامزاده اصيل جايز است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; با عدم علم و عدم دليل، به عنوان امام زاده اصيل جايز نيست ولى به عنوان احتمال مانعى ندارد; بلكه خوب است.

س1583_ مراد از تجسس كه شرعاً حرام است چيست؟

ج _ باسمه تعالى; مراد، تفحص از اسرار مردم است; يعنى كارى كه در خفا مى كنند و آن كار موجب نقص شرعى يا عرفى است.

س1584_ خواندن شعر در روز يا شب جمعه چه صورت دارد؟

ج _ باسمه تعالى; اشكال ندارد. آنچه در روايت وارد شده، مراد شعر مصطلح نيست بلكه مراد، كلام شعرى است.

س1585_ فرق بين فعل غضب و مقت چيست بيان فرماييد؟

ج _ باسمه تعالى; اگر غضب به خدا نسبت داده شود مراد عقاب است و اگر به خلق باشد; مراد جوشش خون انتقام است و اما مقت عبارت است از بغض و نفرت قوى.

س1586_ آيا اغماض از رحمى كه در مقابل خوبى و احسان، بدى

و ظلم روا دارد مستحسن است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; بلى، همان گونه كه ائمه طاهرين(عليه السلام) عمل مى كردند.

س1587_ آيا عشق ورزيدن به خدا حرام است؟ (مراد محبت به خداست).

ج _ باسمه تعالى; ولو در روايت تعبير به عشق به خدا نيست; ولى دليلى بر حرمت نيست.

س1588_ خلقت انسان چگونه بوده و چه طور به وجود آمده است؟

ج _ باسمه تعالى; خلقت انسان فعلى به نحوى كه ظاهر قرآن كريم بيان كرده; از گل بوده است و هيكل آدم از آن ريخته شده و بعد خداوند به آن روح دميده است و اين مطلب به بحث مفصل محتاج است.

س1589_ با توجه به اين كه بنده طلبه هستم و مشغول تحصيل مى باشم; اگر بخواهم معمم شوم رضايت والدينم شرط است يا خير؟

ج _ باسمه تعالى; سعى كنيد بدون رضايت آن ها معمم نشويد چون اذيت آن ها حرام است.

س1590_ عرف در اصطلاح فقهاء به چه معنى مى باشد؟

ج _ باسمه تعالى; مراد از عرف معنايى است كه در بين اهل لسان رايج است مثلا غناء كه حرام است مراد از آن چيزى است كه در بين اهل لسان به آن غنا مى گويند; يعنى صوت لهوى آوازى كه مناسب با رقص و آواز و آلات لهو است.

س1591_ كسى كه معلول جسمى است آيا طهارت چرخ و زيرانداز وى براى نماز شرط است يا نه؟

ج _ باسمه تعالى; لازم نيست.

س1592_ اول نامه ها (باسمه تعالى) نوشته مى شود آيا حكم نام خداوند را دارد و آيا مى توان بدون طهارت به آن دست زد؟

ج _ باسمه تعالى; حكم نام خدا را ندارد و دست

زدن به آن بدون طهارت حرام نيست.

احكام تقليد

مسئله 1_ بر هر مكلفى كه مجتهد نباشد واجب است در احكام دين تقليد كند يا عمل به احتياط نمايد.

مسئله 2_ عمل شخص عامى بدون تقليد و احتياط باطل است مگر آنكه با واقع يا با فتواى مجتهدى كه فعلاً بايد از او تقليد كند مطابق باشد، و اگر عبادت است با قصد قربت هم به جا آورده باشد.

مسئله 3_ تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است.

مسئله 4_ تقليد ميّت جايز نيست اگر مجتهدى كه از او تقليد مى كند از دنيا برود بايد از مجتهد زنده تقليد كند.

مسئله 5_ بايد از مجتهد اعلم تقليد نمود.

مسئله 6_ مجتهد اعلم كسى است كه در به دست آوردن حكم شرعى از قواعد و مدارك آن از سايرمجتهدين استادتر باشد.

مسئله 7_ اجتهاد مجتهد و اعلم بودن او را از سه راه مى شود به دست آورد:

اول آنكه خود مقلد علم پيدا كند مثل اينكه خودش از اهل خبره باشد و بتواند اجتهاد و اعلميت را تشخيص دهد.

دوم از شهادت يك نفر موثق از اهل خبره كه بتواند اعلم بودن و اجتهاد را تشخيص دهد مگر آنكه يك نفر ثقه ديگر از اهل خبره بگويد ديگرى اعلم است.

سوم از راه شياع و شهرتى كه علم يا اطمينان به آن حاصل گردد.

مسئله 8_ مجتهدى كه از او تقليد مى شود بايد داراى اين چند شرط باشد: اول - بالغ باشد. دوم - عاقل باشد. سوم - شيعه اثنى عشرى باشد. چهارم - عادل باشد. پنجم - مرد باشد. ششم - ولدالزنا نباشد. هفتم - اعلم باشد. هشتم - زنده باشد.

احكام آبها

مسئله 9_ آب بر دو قسم است:

مطلق و مضاف. آب مضاف آبى است كه به واسطه ممزوج شدن چيز ديگر به آن، آن را آب نگويند. و يا از چيزى مثل سيب و انار به فشردن بگيرند. آب مطلق آبى است كه اين طور نباشد و عرف بگويند آب است و آن بر چند قسم است:

1_ آب كر

2_ آب قليل

3_ آب باران

4_ آب چاه

5_ آب جارى

مسئله 10_ آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب است بريزند آن ظرف پُر شود به عبارت ديگر مساحت آن بيست و هفت وجب باشد و وزن آن از صدو بيست و هشت من تبريز بيست مثقال كمتر كه تقريباً 377 كيلوگرم باشد.

مسئله 11_ آب مطلق اگر كر يا جارى باشد نجس نمى شود، مگر آنكه به سبب ملاقات با نجاست رنگ يا بو يا مزه آن تغيير كند به رنگ يا بو يا مزه نجس نه متنجس.

مسئله 12_ آبى كه از شير يا دوش متصل به كر بيرون مى آيد در حكم كر است كه به ملاقات با نجس، نجس نمى شود مگر به تغيير يكى از اوصاف سه گانه كه در مسئله قبل ذكر شد.

مسئله 13_ آبى كه به اندازه كر بوده، اگر انسان شك كند كه از كر كمتر شده يا نه محكوم به كر بودن است و آبى كه كمتر از كر بوده اگر انسان شك كند كه به مقدار كر شده يا نه محكوم است به كر نبودن.

مسئله 14_ آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.

مسئله 15_

اگر آب قليل ملاقات با نجس كند نجس مى شود مگر آنكه از بالا روى نجس ريخته شود كه در اين صورت مقدارى كه ملاقات با نجس مى كند نجس است و بالاتر از آن پاك است.

مسئله 16_ آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مثل آب قنات و چشمه.

مسئله 17_ آب جارى به ملاقات با نجاست نجس نمى شود هر چند كمتر از كر باشد مگر آنكه بو يا رنگ يا مزه آن به بو يا رنگ يا مزه نجاست تغيير كند.

مسئله 18_ آب باران در موقع باريدن حكم آب جارى را دارد.

مسئله 19_ لباس و فرش كه نجس شده و عين نجاست در آن نباشد اگر باران بر آن ببارد به مقدارى كه به همه آن برسد پاك مى شود و فشار دادن لازم نيست و اگر باران به قسمتى از آن برسد به قسمتى نرسد آن قسمت كه باران به آن رسيده پاك است.

مسئله 20_ زمينى كه نجس شده به محض رسيدن باران از آسمان بر آن تا مقدارى كه باران در آن نفوذ كرده پاك مى شود به شرط آنكه عين نجاست در آن نباشد.

مسئله 21_ هرگاه آب باران در جايى جمع شود اگر چه كمتر از كر باشد موقعى كه باران مى بارد چيز نجس را اگر در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد آن چيز نجس پاك مى شود.

مسئله 22_ آب چاه كه از زمين مى جوشد حكم آب جارى را دارد كه به ملاقات با نجس، نجس نمى شود مگر آنكه رنگ يا بو يا مزه آن به

نجاست تغيير پيدا كند و تا جوشش دارد اگر تغيير آن به خودى خود برطرف شود پاك مى شود به شرط امتزاج با آنچه به جوشش بيرون آمده و متغير نشده و حاجتى به كشيدن مقدارى از آب آن نيست.

مسئله 23_ آب مضاف كه با نجاست ملاقات نكرده پاك است ولى نجس را پاك نمى كند هرچند كثير يا جارى باشد و وضوء، و غسل هم با آن باطل است.

مسئله 24_ آب مضاف مثل آب قليل به محض ملاقات با نجس، نجس مى شود هرچند كثير باشد يا جارى مگر آنكه از بالا به پايين جارى باشد كه در اين صورت بالا نجس نمى شود به واسطه ملاقات پايين با نجس و همچنين اگر از محلى به قوت بالا رود مثل فوّاره كه پايين آن به سبب ملاقات بالا با نجس، نجس نمى شود.

مسئله 25_ آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست نجاست را پاك نمى كند و وضوء و غسل هم با آن باطل است و اگر نجاست به آن برسد حكم به نجس بودن آن مى شود ولو به اندازه كر يا بيشتر باشد و اگر حالت سابقه آن معلوم باشد محكوم به حكم سابق است.

مسئله 26_ آبى كه به سبب ملاقات با نجاست رنگ يا بو يا مزه آن عوض شده باشد هرگاه به حال خود برگردد پاك نمى شود، مگر آنكه آن آب جارى باشد، يا از زمين بجوشد، و يا متصل به آب باران باشد در حال باريدن، و يا باران در آن ببارد، و يا متصل باشد به آب كر طاهر

كه در اين پنج صورت همين كه تغييرش برطرف شد و به حال اول برگشت و با آب پاكى كه به آن متصل است ممزوج گشت پاك مى شود.

مسئله 27_ آب غير جارى مثل آب حوض كه به مقدار كر نباشد و با نجس ملاقات كند نجس مى شود و با اتصال به كر يا جارى به شرط امتزاج پاك مى گردد همچنين اگر باران از آسمان يا از سوراخ سقفى بر آن ببارد و آن آب با آب باران در حال باريدن ممزوج شود پاك مى شود.

و شرط امتزاج كه در مسائل مذكوره گفته شد بنا بر احتياط لازم است و بعضى از علماء مجرد اتصال را كافى مى دانند.

مسئله 28_ آبى كه نجس بودن آن معلوم نيست محكوم به پاك بودن است مگر آنكه معلوم باشد كه سابق نجس بوده كه در اين صورت محكوم به نجاست است تا وقتى كه علم به تطهير آن حاصل شود.

مسئله 29_ آشاميدن آب نجس حرام است مگر در حال ضرورت و همچنين است هر چيز نجسى.

اقسام نجاسات

مسئله 30_ نجاسات يازده چيز است: اول و دوم بول و غايط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد. اصلى باشد مثل درندگان يا عارضى مانند حيوان نجاست خوار، و حيوانى كه انسان آن را وطى كرده باشد و گوسفندى كه شير خنزير خورده تا گوشت در آن روييده باشد و استخوانش محكم شده باشد، و اما فضله پرندگان حرام گوشت بنا بر اقوى پاك است و بهتر اجتناب از آن است خصوصاً از بول و فضله خفاش.

مسئله 31_ سوم منى هر حيوانى كه خون جهنده دارد.

مسئله

32_ چهارم مردار هر انسان و حيوانى است كه خون جهنده دارد خودش مرده باشد يا به غير دستور شرعى ذبح شده باشد مگر اجزايى كه روح در آنها حلول نمى كند مثل پشم وكرك و مو و پر و دندان و استخوان كه نجس نيستند و لازم است تطهير هر كدام از آنها كه با رطوبت ميتة ملاقات كرده باشد.

مسئله 33_ اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است.

مسئله 34_ اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است.

مسئله 35_ خريد و فروش مردار و چرم و پيه و گوشت آن جايز نيست.

مسئله 36_ پنجم خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده داشته باشد.

مسئله 37_ حيوان حلال گوشت كه به طور شرعى ذبح شده و به مقدار متعارف خون آن خارج شده خون باقيمانده در بدنش پاك است ولى اگر به سبب آنكه سر حيوان در بلندى بوده يا به سبب نفس كشيدن حيوان خون خارج شده به بدن حيوان برگردد آن خون نجس است.

مسئله 38_ اگر خونى در بدن يا لباس يا چيز ديگر ببيند و شك داشته باشد كه آن خون از حيوان است يا نه يا آنكه شك داشته باشد كه از حيوانى است كه خون جهنده دارد يا از غير آن، آن خون پاك اند.

مسئله 39_ ششم و هفتم سگ و خوك صحرايى است كه حتى مو و استخوان و همه اجزاء آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريايى پاك اند.

مسئله 40_ هشتم از نجاسات كافر

است، و مشهور بين فقهاء آن است كه فرقى بين اهل كتاب و غير آنها نيست.

ولكن اظهر به حسب روايات آن است كه اهل كتاب يعنى يهود و نصارى و مجوس پاكند.

و اما منكر ضرورى دين اظهر طهارت او است و همچنين مجسمه و مجبرة و امثالهم.

مسئله 41_ كسى كه دشمن يكى از چهارده معصوم(ع) باشد يا ناسزا به يكى از آنها بگويد نجس است هر چند اظهار مسلمانى كند.

مسئله 42_ نهم از نجاسات شراب است بلكه هر مست كننده اى كه به خودى خود روان باشد نجس است.

مسئله 43_ اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد حرام و نجس است و اگر به واسطه پختن جوش بيايد خوردن آن حرام است ولى نجس نيست.

مسئله 44_ خرما و مويز و كشمش و آب آنها به جوش آمدن نجس نمى شوند و خوردن آنها حلال است.

مسئله 45_ دهم از نجاسات فقّاع است كه آن را آبجو مى گويند و مسكر و حرام است و در اخبار تأكيد در اجتناب از آن شده.

مسئله 46_ ماءالشعيرى كه اطباء آن را به جهت معالجه دستور مى دهند فقّاع نيست و پاك و حلال است.

مسئله 47_ يازدهم از نجاسات عرق شتر نجاست خوار است.

بلكه بنا بر احتياط واجب بايد از عرق هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اجتناب كرد.

مسئله 48_ عرق جنب از حرام پاك است، ولى نماز خواندن در آن مكروه است چه در موقع جماع بيرون آيد و چه بعد از آن و چه از زن باشد و چه از مرد و چه از زنا جنابت حاصل شده باشد يا

از لواط يا با وطى حيوانات و يا به واسطه استمناء يا جماع با حليله. خود در حال حيض ولى اگر در روز روزه واجب معين مثل ماه رمضان با زن خود جماع كند با عرق خود مكروه نيست نماز بخواند.

مسئله 49_ اگر انسان اول با حلال خود نزديكى كند بعد از حرام جنب شود نماز با عرق خود خواندن مكروه نيست.

و همچنين اگر محتلم شود بعد حرام مرتكب شود.

مسئله 50_ اگر انسان از حرام جنب شود بعد با حلال خود نزديكى كند با عرق خود مكروه است نماز بخواند.

مسائل مربوط به نجاسات

مسئله 51_ نجس بودن يا نجس شدن چيزى ثابت مى شود به چند چيز:

اول - علم پيدا كردن شخص به نجاست.

دوم - آنكه خبر بدهد به نجاست آن كسى كه آن چيز در دست او است.

سوم - به شهادت يك مرد عادل بلكه ثقة.

مسئله 52_ وسواسى در ثابت شدن نجاست بايد رجوع به متعارف كند و به علمى كه برايش حاصل مى شود نبايد حكم به نجاست كند، و در طهارت هم لازم نيست علم به طهارت چيزى پيدا كند كه سابق نجاست آن را مى دانسته بلكه بايد رجوع به متعارف كند هر چند علم برايش حاصل نشود.

مسئله 53_ واجب است ازاله نجاست از مسجد و تأخير در آن جايز نيست و نجس كردن مسجد حرام است.

مسئله 54_ مشاهد مشرفه حكم مسجد را دارد كه نجس كردن آنها حرام و تطهير آنها واجب است در صورتى كه نجس كردن موجب اهانت شود.

مسئله 55_ نجس كردن ورق و خط قرآن مجيد بلكه جلد آن جايز نيست در صورتى كه بى احترامى به

قرآن باشد و هر يك از آنها نجس شود تطهير آن واجب است.

مسئله 56_ اگر تربتى كه از قبر حضرت سيد الشهداء(ع) يا از قبر مطهر حضرت رسول(ص) يا ساير ائمه(ع) برداشه شده باشد نجس شود واجب است آن را تطهير نمايند. در صورتى كه تطهير نكردن بى احترامى به آن باشد.

مسئله 57_ اگر شخص چيزى را كه مى خواهد بخورد نجس شده باشد بايد آن را تطهير نمايد و همچنين ظرف غذا را اگر طورى باشد كه غذا را نجس نمايد.

مطهرات چند چيز است

مسئله 58_ اول آب و آن پاك كننده هر چيز است كه نجس شده باشد غير از مايعات با شرايطى كه ذكر مى شود و اگر آب نجس شود به اتصال پيدا كردن با آب كر يا پاك جارى مى شود، و همچنين اگر باران در آن ببارد، و بنابر احتياط واجب معتبر است در هر سه قسم اختلاط و امتزاج حاصل شود. و غير از آب مايعات ديگر به آب پاك نمى شود، مگر آنكه در آب كر يا جارى مستهلك و نابود شود.

مسئله 59_ در تطهير به آب چند چيز شرط است:

اول - پاك باشد.

دوم - مطلق باشد و به رسيدن به محل نجس مضاف نشود.

سوم - عين نجاست حتى اجزاء ريزه و كوچك آن از محل برطرف شود، بلى برطرف شدن رنگ يا بو يا طعم لازم نيست.

چهارم - آنكه در بين استعمال رنگ يا بو يا مزه آن تغيير پيدا نكند به نجاست.

مسئله 60_ اگر لباس يا بدن يا چيز ديگر غير از ظروف به بول نجس شده باشد. در تطهير به آب قليل بايد

آن را دو مرتبه آب بكشند، مگر از بول پسر شيرخوار كه هنوز غذاخور نشده باشد و شيردهنده آن مسلمان باشد كه در اين صورت يك مرتبه آب بر آن بريزند بس است. و در تطهير به آب كر يا جارى يك مرتبه شستن كافى است.

مسئله 61_ ظرف نجس را با آب قليل بنا بر احتياط سه مرتبه بشويند و در كر و جارى يك مرتبه كفايت مى كند ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن آب يا چيز روان ديگر خورده اول بايد با خاك با ريختن مقدارى آب خاك مال كرد بعد يك مرتبه در كر يا جارى يا سه مرتبه بنا بر احتياط با آب قليل شست، و ظرفى را كه آب دهان سگ در آن ريخته بنا بر احتياط لازم بايد پيش از شستن خاك مال كرد به همان نحو كه بيان شد.

مسئله 62_ در پاك شدن به آب قليل شرط است جدا شدن غساله از محل نجس به طور متعارف: پس در مثل بدن و چيزهايى كه آب در آن فرو نمى رود كفايت مى كند ريختن آب بر آن و جدا شدن بيشتر آب از محل نجس: و مثل لباس و فرش كه آب در آن فرو مى رود بايد آب بر آن بريزند و آن را فشار دهند و يا كارى مانند آن از ماليدن و لگد كردن انجام دهند.

مسئله 63_ دوم از مطهرات زمين است، و آن پاك مى كند كف پا و ته كفش را به راه رفتن بر روى آن، يا ماليدن پا بر زمين.

به شرط آنكه زمينى كه بر روى آن راه

مى رود يا پا بر آن مى مالد پاك و خشك باشد.

و شرط ديگر آنكه نجاست در پا يا كفش حاصل شده باشد از راه رفتن بر زمين نجس، و اما آنچه حاصل شود از نجاست خارج بايد تطهير شود با آب.

و فرق نيست در زمين بين آنكه خاك باشد يا سنگ يا ريگ يا سنگ فرش و آجرفرش بلى با راه رفتن روى آسفالت و چوبى كه زمين به آن فرش شده باشد كف پا و ته كفش پاك نمى شود.

مسئله 64_ بهتر آن است كه احتياطاً براى پاك شدن كف پا و ته كفش پانزده قدم بر روى زمين راه برود، ولى كمتر از اين مقدار هم كفايت مى كند در صورتى كه صدق راه رفتن بر زمين و يا بر زمين ماليدن بنمايد.

مسئله 65_ سوم از مطهرات آفتاب است كه زمين و چيزهاى ديگر را كه منقول نيستند پاك مى كند مثل بنا و ديوار و هر چه به آنها متصل است از در و چوب و ميخ و گچ يا چيزى را كه به ساختمان ماليده باشند و ظرفهايى كه در بنا يا در زمين قرار داده باشند و همچنين درخت و نباتات كه قطع نشده و به زمين متصل هستند.

مسئله 66_ در تطهير به آفتاب چند شرط بايد رعايت شود:

اول - آنكه محل نجس بايد داراى ترى و رطوبت سرايت كننده باشد تا آفتاب آن ترى را خشك كند.

دوم - آنكه اگر در آن عين نجاست غير از رطوبت باشد بايد قبل از تابيدن آفتاب آن را برطرف نمايند.

سوم - آن چيز به واسطه تابي_دن

آفتاب بر آن خشك شود.

چهارم - آفتاب در موقع تابيدن در زير ابر يا مانع ديگرى نباشد.

پنجم - آفتاب به خود چيزى كه نجس شده بتابد پس اگر مانعى بر آن باشد بايد برطرف نمايند; و اگر از پشت شيشه بر محلّ نجس بتابد در پاك شدن آن اشكال است، و همچنين در منعكس شدن نور در وقت تابيدن به شيشه.

مسئله 67_ آفتاب باطن چيز نجس را هم پاك مى نمايد، ولى به سه شرط:

اول - آنكه باطن و درون آن چيز نچس به ظاهر و برونش متصل باشد.

دوم - در آن رطوبتى باشد كه آفتاب آن را بخشكاند.

سوم - آفتاب باطن و ظاهر را در يك زمان بخشكاند.

مسئله 68_ چهارم از مطهرات استحاله يعنى مبدل شدن حقيقت چيزى به حقيقت چيز ديگر است مثلاً اگر عذره خاك شود، يا چوب خاكستر شود; يا بول يا آب نجس بخار شود استحاله حاصل شده; و استحاله پاك مى كند عين نجاست و هر چيزى كه نجس شده باشد.

مسئله 69_ عين نجس يا متنجس كه بخار مى شود اگر بعد از بالا رفتن مبدل به عرق و آب شود لازم نيست اجتناب از آن آب و عرق مگر آنكه بر خود آن عنوان نجس صدق كند مثل عرق خمر كه مسكر است.

مسئله 70_ عرق حمام كه معلوم نيست از آب نجس است محكوم به طهارت است. بلكه عرق معلوم از آب نجس هم پاك است.

مسئله 71_ هر گاه اوصاف نجس يا چيزى كه نجس شده عوض شود استحاله نيست مثلا اگر گندم نجس آرد شود يا خمير گردد يا نان شود پاك نمى شود و

يا شير نجس را پنير نمايند پاك نمى گردد.

مسئله 72_ پنجم از مطهرات انقلاب است مثل آنكه شراب سركه شود چه به خودى خود سركه شود يا به علاج مثل آنكه كمى نمك يا سركه در آن بريزند تا سركه شود.

مسئله 73_ آب انگورى كه به آتش جوش آمده پاك است ولى حرام و اگر آنقدر بجوشد كه دوثلث آن كم شود به آتش حلال مى شود و اگر به آفتاب يا به خودى خود يا به هوا جوش آيد حلال نمى شود، مگر اينكه سركه شود.

مسئله 74_ خوردن كشمش و مويز و خرما كه در بعض غذاها مثل پلو و آش مى گذارند جايز است هرچند به جوش بيايد.

مسئله 75_ آب كشمش و خرما به جوش آمدن نجس نمى شود و حرام نيست بنا بر اقوى.

مسئله 76_ هفتم از مطهرات انتقال است مثلاً اگر خون انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد منتقل شود به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد; به طورى كه خون آن حيوان حساب شود پاك مى شود.

مسئله 77_ هشتم از مطهرات اسلام است كه پاك مى كند بدن كافر و آب دهان و بينى و عرق و چركى كه در بدن او است.

مسئله 78_ همين كه شخص كافر شهادتين را بگويد: يعنى اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمداً رسول الله(ع) كافى است در حكم نمودن به مسلمانى او: مگر اينكه ضد اين شهادت را هم بگويد. و مرتد ملى و فطرى در صورتى كه توبه كنند بدن آنها پاك مى شود بنا بر اقوى و عبادات آنها نيز قبول مى شود.

مسئله 79_ نهم از مطهرات تبعيت است

يعنى پاك مى شود بعض چيزهاى نجس به واسطه پاك شدن چيز نجس ديگر مثل آب دهان و بينى و عرق و چرك بدن كافر غير كتابى كه وقتى مسلمان شود پاك مى شود.

و فرزند صغير كافرى كه يكى از ابوين او يا هر دو اسلام آورده باشند بالتبع پاك مى شود.

و ظرف شراب كه به تبع سركه شدن آن پاك مى شود.

مسئله 80_ دهم از مطهرات از بين رفتن عين نجاست است از بدن حيوان نه انسان چه به خودى خود از بدن برود يا به سببى زائل شود پس منقار مرغ و دهان گربه اگر آلوده به نجاست شود به واسطه از بين رفتن عين آن و خشكيدن رطوبت آن پاك مى شود.

و همچنين پاك مى شود به واسطه برطرف شدن عين نجس از باطن انسان بنا بر قول به نجاست آن مثل باطن دهان و بينى و گوش پس اگر دوا يا غذاى نجس بخورد همين كه آن را از دهان فرو برد دهان پاك مى شود و حاجت به شستن دندان و دهان نيست مگر اينكه دندان مصنوعى باشد و آن دوا يا غذا به آن رسيده باشد كه بايد آن را تطهير نمايند.

و همچنين حاجت به شستن دهان نيست اگر در بُن دندان و ريشه آن يا جاى ديگر از دهان خونى پيدا شود و برطرف شود.

مسئله 81_ يازدهم از مطهرات استبراء حيوان نجاست خوار است يعنى جلوگيرى حيوان حلال گوشتى كه عادت به نجاست خوردن كرده به واسطه دادن علف پاك به آن به قدرى كه ديگر او را حيوان نجاست خوار نگويند بلكه او

را علف خوار بگويند.

و بايد شتر را چهل روز و گاو را سى روز و گوسفند را ده روز و مرغابى را پنج روز و مرغ خانگى را سه روز منع كنند از خوردن نجاست و در حيوانات ديگر زوال اسم كافى است.

مسئله 82_ دوازدهم سنگ استنجا است به شرحى كه ذكر مى شود.

مسئله 83_ سيزدهم بيرون آمدن خون است به مقدار متعارف از حيوانى كه آن را ذبح نموده اند كه بيرون آمدن اين مقدار خون پاك كننده بقيه خونى است كه در اجزاء و اعضاى حلال حيوان ذبح شده باقى مى ماند.

مسئله 84_ چهاردهم غايب شدن مسلمان است چنانچه احتمال دهد آن مسلمان آن چيز را تطهير نموده است.

احكام ظرفها

مسئله 85_ جائز نيست استعمال ظرفى كه از پوست نجس العين مثل سگ و خوك و پوست مردار ساخته شده در خوردن و آشاميدن در صورتى كه ظرف يا غذا رطوبت داشته باشد، و نبايد آن ظرف را در وضوء و غسل استعمال كنند.

مسئله 86_ حرام است از ظرف طلا يا نقره خوردن و آشاميدن بلكه حرام است هرگونه انتفاعى مثل آنكه آن را زينت اتاق قرار دهند و بلكه نگهدارى آنها جايز نيست.

احكام تخلى

مسئله 87_ در حالى تخلى بلكه در هر حال واجب است پوشانيدن عورت از شخص نگاه كننده محترم حتّى پدر و مادر و اولاد، بلكه واجب است پوشانيدن آن از ديوانه و طفل مميز، و حرام است بر هر مكلفى نظر نمودن به عورت ديگران در هر حال مگر زن و شوهر كه نظر كردن آنها به عورت يكديگر جايز است و كنيز مملو كه هم حكم زوجه را دارد، و از طفل غير مميز پوشانيدن عورت لازم نيست.

مسئله 88_ حرام است در حال تخلى رو به قبله يا پشت به قبله باشد هرچند عورت خود را از قبله بگرداند و هرگاه بدنش رو به قبله يا پشت به قبله نباشد عورت خود را نيز نمى تواند رو به قبله نمايد ولى پشت به قبله مانعى ندارد.

مسئله 89_ واجب است مخرج بول را دومرتبه با آب قليل بشويند و افضل سه مرتبه شستن است و در كُ_ر و جارى اگر بعد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافى است و تطهير آن به غير آب كفايت نمى كند.

مسئله 90_ مخرج غايط را به دو جور مى شود تطهير كرد:

اول

با سنگ يا كلوخ يا پارچه و امثال آنها كه پاك كننده محل باشند غير از استخوان و سرگين، و شرط است در تطهير به آنها اينكه پاك باشند و رطوبت سرايت كننده نداشته باشند، و بايد كمتر از سه مرتبه نباشد هرچند به يك مرتبه يا دومرتبه عين نجاست از محل برود و اگر با سه دفعه برطرف نشد بايد بر عدد سنگ يا كلوخ يا كهنه آنقدر علاوه نمايد كه محل به خوبى نظيف شود ولى باقى بودن ذرات كوچك نجاست كه پيدا نيستند ضرر ندارد.

دوم با آب.

مسئله 91_ چنانچه غايط اطراف مخرج را به طور غير متعارف آلوده كرده باشد بايد آن را با آب تطهير نمود و بايد نجاستى هم از خارج به مخرج غايط نرسيده باشد يا خونى از او خارج نشده باشد كه در اين دو صورت هم بايد با آب تطهير نمايد.

مسئله 92_ تطهير مخرج با آب بهتر از سنگ و كلوخ و پارچه است و در شستن مخرج چند دفعه بودن شرط نيست بلكه بايد به قدرى آن را شست كه اثرى از نجاست باقى نماند حتّى ذرات كوچك هم برطرف شود.

استبراء

مسئله 93_ مستحب است بر مردها كه پس از بول كردن استبراء نمايند و بهترين اقسام آن اين است كه پس از قطع شدن بول انگشت وسطى دست چپ را به مخرج غايط گذارد و سه مرتبه تا بيخ آلت بكشد و بعد انگشت سبابه را زير آلت و انگشت ابهام را روى آن گذارده و سه مرتبه با قوّت تا سر آلت بكشد و پس از آن سر آلت را سه بار فشار دهد.

مسئله

94_ فايده استبراء اين است كه اگر رطوبتى بعد از آن خارج شود و شك داشته باشد كه بول است يا رطوبت هاى ديگر غير از منى است حكم به طهارت آن مى شود. و وضويى هم كه بعد از استبراء گرفته باطل نمى شود، و بر زن استبراء نيست.

موجبات وضوء و نواقض آن

مسئله 95_ موجبات وضوء چند چيز است:

اول و دوم - بول و غايط. سوم - باد معده و روده هرگاه از مخرج غايط خارج شود. چهارم - خواب به طورى كه گوش نشود و چشم نبيند. پنجم - حيض. ششم - نفاس. هفتم - استحاضه. هشتم - جنابت.

و چيزهايى كه عقل را از بين مى برد مانند ديوانگى و مستى و بى هوشى بنا بر احتياط واجب وضوء را باطل مى كند و بايد براى اعمال مشروط به وضوء، وضوء گرفته شود.

مسئله 96_ وضوء براى چند چيز لازم است:

اول _ براى نماز و قضاى تشهد و سجده فراموش شده و امّا نماز ميّت وضوء لازم ندارد.

مسئله 97_ واجب مى شود وضوء گرفتن به نذر و عهد و قسم اگرچه غايتى غير از با طهارت بودن در نظر نباشد.

مسئله 98_ براى مس اسماء ائمه اطهار و فاطمه زهرا(س) در صورت آنكه بدون وضوء اهانت باشد، وضوء واجب است.

مسئله 99_ براى طواف مستحب وضوء واجب نيست، هر چند بهتر است با وضوء باشد.

واجبات وضوء

مسئله 100_ واجب است در وضوء چند چيز:

اول - نيت و بايد قصدش قربت باشد و وضوء را به سه نحو مى توان انج_ام داد: 1_ وضوء به قصد استحباب نفسى. 2_ قصد كند يكى از غايات وضوء را مثل نماز يا

مس كتابت قرآن. 3_ قصد كند طهارت از حدث را.

دوم - شستن صورت از بالا به پايين به حسب طول از محل روييدن موى سر تا زير چانه و به حسب عرض آنچه بين انگشت بزرگ شصت و انگشت وسط قرار گيرد و شستن پوست زير ريش و شارب و ابرو واجب نيست بلكه واجب است فقط شستن ظاهر آنها به شرط آنكه مو محل را پُر نكرده باشد وگرنه بايد آن مقدار از پوست كه نمايان است بشويد.

سوم - شستن دست ها به اين گونه اول دست راست را از آرنج تا سر انگشتان سپس دست چپ را به همين طريق بشويد.

چهارم - مسح جلو سر كه بالاى پيشانى است هرچند بر روى مو باشد به شرط آنكه از محل تجاوز نكرده باشد با ترى كف دست و افضل آن است كه سه انگشت خود را بر محل بگذارد و به مقدار يك انگشت به پايين بكشد و بايد با دست راست سر را مسح كند.

پنجم - مسح پا از سر انگشتان تا مفصل را مسح كند، و مسح با يك انگشت كفايت مى كند اگر چه احوط مسح با سه انگشت است و افضل مسح تمام روى پاها است، و بايد پاى راست را با دست راست و پاى چپ را با دست چپ مسح كند و مى توان هر دو پا را با هم مسح نمود.

مسئله 101_ در شستن صورت و دست ها بايد آب را بر آنها جارى سازد ولو به كمك دست و مسح آنها كافى نيست.

مسئله 102_ هرگاه از صورت يا دست ها چيزى هرچند به مقدار سر سوزنى

شسته نشود وضوء صحيح نسيت. پس بايد رعايت كند كه چيزى از مقدار واجب نشسته نماند.

مسئله 103_ اثر مسح در محل آن بايد نمايان شود پس اگر محل مسح تر باشد به نحوى كه ترى دست در آن ظاهر نشود بايد آن را خشك كند، و بايد دست بر سر و روى پاها كشيده شود، و چنانچه سر يا روى پاها را به كف دست بكشد وضوء باطل است.

شرايط وضوء

مسئله 104_ شرايط وضوء چند چيز است:

اول و دوم - پاك و مطلق بودن آب وضوء.

سوم - پاك بودن محل شستن و مسح، بنا بر احتياط و كفايت مى كند تطهير نمودن هر عضوى قبل از شستن يا مسح نمودن آن و نجس بودن جاهاى ديگر بدن ضرر ندارد.

چهارم - آنكه مانعى از رسيدن آب به محل وضوء نباشد و اگر شك كند در بودن مانع بايد جستجو كند تا اطمينان به نبودن آن حاصل نمايد و چرك محل اگر جرم دار نباشد برطرف نمودنش واجب نيست.

پنجم - مباح بودن آب وضوء و ظرف آن در صورت انحصار و همچنين محل ريختن آب وضوء چنانچه در غير آنجا نتواند وضوء بگيرد. پس اگر هر يك از اينها غصبى باشد وضوء باطل است بلكه با شك در رضايت مالك هم وضوء باطل است.

مسئله 105_ اخلال به هر يك از شرايط وضوء موجب بطلان است هرچند جاهل به حكم باشد.

مسئله 106_ وضوء از نهرهاى بزرگ جايز است هرچند علم به رضايت مالكين نداشته باشد بلكه اگر مالك نهى كند وضوء صحيح است.

ششم - آنكه ظرف آب وضوء طلا يا نقره نباشد.

هفتم - آنكه آب وضوء آب استنجاء نباشد

اگر چه آب استنجاء پاك است.

هشتم - آنكه مانعى از استعمال آب مثل مرض يا خوف عطش نباشد والا بايد تيمّم كند.

نهم - آنكه وقت براى وضوء و تمام اجزاء واجب نماز وسعت داشته باشد والا بايد تيمّم كند.

دهم - آنكه خودش افعال وضوء را انجام دهد پس اگر ديگرى در شستن و مسح كشيدن او را كمك كند وضوء باطل است.

يازدهم - ترتيب.

دوازدهم - موالات، يعنى پى درپى به جا آوردن افعال وضوء به طورى كه وقت شروع به عضو بعدى اعضاء قبل خشك نشده باشد.

سيزدهم - آنكه نيّت او خالص باشد چنانچه گذشت پس اگر ريا ضميمه آن شود هر چند در اثناء عمل باشد وضوء باطل است.

و بعيد نيست كه اگر در اثناء عمل قصد ريا كرد بطلان اختصاص به همان جزئى داشته باشد كه از روى ريا به جا آورده است پس اگر از قصد ريا عدول كرد و قبل از فوت موالات آن جزء را اعاده نمود وضوء صحيح است.

مسئله 107_ اگر شك كند كه وضوء او باطل شده است بنا مى گذارد كه باطل نشده است، و اگر شك كند كه وضوء گرفته است يا نه بايد وضوء بگيرد.

مسئله 108_ اگر بعد از وضوء يقين كرد كه جزئى يا شرطى از وضوء را ترك كرده تا موالات فوت نشده برگردد و اجزاء بعد از آن را به جا آورد.

و اگر موالات فوت شده وضوء را از سر بگيرد.

مسئله 109_ هرگاه بعد از نماز شك كند كه وضوء داشته يا نه بنا بر صحت نماز گذارد و براى نمازهاى بعد وضوء بگيرد، مگر آنكه قبل از شك

يقين به وضوء داشته باشد و شك كند وضوء باطل شده يا نه كه در اين صورت وضوء لازم نيست و اگر در اثناء نماز شك كند نماز باطل است و بايد وضوء بگيرد و نماز را از سر بخواند.

مسئله 110_ اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مى ريزد يا نمى تواند از بيرون آمدن غايط خوددارى كند چنانچه به مقدار اقل واجب از وضوء و نماز مهلت پيدا مى كند كه بول و غايط از او خارج نشود بايد نماز را در آن موقع بخواند و اگر چنين مهلتى ندارد چنانچه در اثناء نماز وضوء گرفتن مشقت نداشته باشد بايد آب را در كنار خود بگذارد و مشغول نماز شود و هر وقت حدث خارج شد وضوء بگيرد و باقيمانده نماز را از همانجا به جا آورد.

ولى احتياط لازم اين است كه اگر وضوء در اثناء نماز مستلزم فعل كثير شد پس از اتمام نماز آن را با يك وضوء اعاده كند.

و اگر حدث در اثناء به مقدارى است كه وضوء گرفتن براى هر دفعه حرجى است اكتفاء نمايد به يك وضوء براى هر نماز.

احكام جبيره

مسئله 111_ چوب و پارچه اى كه به آن زخم و دمل و شكسته را مى بندند و دواهايى كه روى زخم و دمل و مانند آن مى گذارند جبيره مى گويند.

مسئله 112_ چنانچه يكى از اعضاى وضوء جبيره داشته باشد واجب است اطراف آن را بشويد و روى جبيره را اگر پاك است دست تر بكشد والّا پس از تطهير دست تر بكشد و احتياط لازم آن است كه اگر ممكن است با

كشيدن دست بر روى جبيره آب را بر آن جارى سازد ولى قصد مسح و شستن ننمايد و اگر تطهير ممكن نشد پارچه پاكى بر روى آن گذارد و روى آن را مسح كند.

مسئله 113_ هرگاه رسيدن آب به زخم و شكستگى ضرر و مشقتى نداشته باشد بايد مثل وقتى كه اعضاء سالم است وضوء بگيرد و اگر جاى مسح زخم باشد و مسح نمودن ممكن نباشد بايد تيمّم نمايد.

مسئله 114_ حكم جبيره در غسل و تيمّم مثل حكم جبيره است در وضوء.

مسئله 115_ غسل هاى واجب هفت اس_ت: 1_ غسل جن_ابت 2_ غسل حي_ض 3_ غسل نفاس 4_ غسل استحاضه 5_ غسل مس ميّت 6_ غسل ميّت 7_ غسلى كه به نذر و عهد و قسم واجب مى شود.

جنابت

مسئله 116_ به دو چيز انسان جنب مى شود:

اول - جماع.

دوم - بيرون آمدن منى چه در حال خواب يا بيدارى، كم يا زياد، با اختيار يا به غير اختيار، با شهوت باشد يا بدون شهوت.

مسئله 117_ اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا چيز ديگر چنانچه با شهوت و جستن خارج شود و پس از بيرون آمدن بدن سست گردد آن رطوبت حكم منى را دارد. و در شخص مريض فقط شهوت كافى است اگر چه جستن نداشته باشد.

مسئله 118_ بعد از بيرون آمدن منى بول كردن مستحب است و اگر پس از بول كردن غسل نمود و رطوبتى خارج شد كه نمى داند منى است يا آب هاى ديگر غير از بول حكم منى ندارد و غسل لازم نيست.

مسئله 119_ اگر پس از بيرون آمدن منى بول نكرده

غسل كند و پس از غسل رطوبتى از او خارج شود كه مردد بين منى و غير آن باشد آن رطوبت در حكم منى است و بايد غسل جنابت كند.

و اگر پس از بول و غسل رطوبت مردّد بين بول و منى خارج شود چنانچه استبراء از بول ننموده بايد وضوء بگيرد و غسل لازم نيست.

و اگر استبراء از بول نموده، چنانچه قبل از خروج رطوبت متطهر از دو حدث بوده واجب است بر او هم غسل كند و هم وضوء بگيرد و اگر محدث به حدث اصغر بوده واجب است فقط وضوء بگيرد.

چيزهايى كه جنب بايد براى آنها غسل كند

مسئله 120_ جنب براى چند چيز بايد غسل كند:

اول - به جهت نمازهاى واجب و مستحب و اجزاء فراموش شده نماز و نماز احتياط، ولى براى نماز ميّت و سجده تلاوت (آيه سجده) واجب نيست.

دوم - براى طواف واجب.

سوم - براى روزه ماه رمضان و قضاى آن كه اگر پيش از طلوع صبح جنب باشد واجب است غسل كند و اگر عمداً يا از روى فراموشى غسل نكرد روزه اش باطل است.

و در روزه هاى ديگر اگر به جنابت صبح كند باطل نمى شود اگر چه روزه واجب باشد، و بهتر آن است كه احتياطاً در روزه هاى واجب به جنابت تا صبح عمداً باقى نماند.

و اگر كسى در روز خود را جنب سازد روزه او باطل است اگر چه مستحبى باشد و اگر به غير عمد در روز جنب شود روزه اش صحيح است اگر چه ماه رمضان باشد.

مسئله 121_ پنج چيز بر جنب حرام است:

اول - رساندن جايى از بدن به خط قرآن و اسماء خدا

به نحوى كه در وضوء گذشت.

دوم - داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر(ص) هرچند به نحو عبور باشد.

سوم - توقف در مساجد ديگر و دخول در آنها براى برداشتن چيزى از آنها ولى عبور جنب از مسجد كه از درى وارد و از در ديگر خارج شود جايز است، و حرم هاى ائمه(ع) در حكم مساجد است در حكم مذكور بنا بر احتياط لازم.

چهارم - داخل شدن در مسجد به قصد گذاردن چيزى در آن، بلكه گذاردن چيز در مسجد از خارج نيز بر جنب حرام است و همچنين در حال عبور از مسجد.

پنجم - خواندن سوره هايى كه در آنها سجده واجب هست (الم تنزيل، حم سجده، والنجم، اقراءباسم) هرچند يك كلمه از آنها باشد.

مسئله 122_ لازم نيست در غسل قصد وجوب يا استحباب، بلكه اتيان به قصد قربت كافى است.

مسئله 123_ غسل را به دو قسم مى توان به جا آورد، ترتيبى و ارتماسى.

مسئله 124_ در غسل ترتيبى واجب است، اول سر و گردن بعد هر كدام از طرف راست يا چپ را بشويد و بعد طرف ديگر را و لازم نيست اول طرف راست بدن بعد طرف چپ بدن را بشويد و اگر كسى عمداً يا از روى فراموشى به اين ترتيب عمل نكند غسل او باطل است، ولى موالات و پى درپى به جا آوردن در غسل شرط نيست.

مسئله 125_ در غسل ارتماسى بايد آب تمام بدن را در يك آن فرا گيرد پس اگر به نيت غسل ارتماسى زير آب فرو رود پايش را بايد از زمين بلند كند و در غسل ارتماسى بايد موقعى نيّت كند كه مقدارى

از بدن بيرون آب باشد.

مسئله 126_ تمام اغسال را به دو قسم مى توان به جا آورد مگر غسل ميّت كه بايد ترتيبى به جا آورد. و طرف راست را مقدّم بر طرف چپ نمود.

مسئله 127_ در غسل جنابت وضوء واجب نيست بلكه بدعت و حرام است، و اظهر آن است كه با هر غسلى غير از غسل استحاضه مى توان نماز خواند و ساير اعمال مشروط به طهارت را انجام داد.

مسئله 128_ هر عضوى بايد قبل از غسل دادن پاك باشد، و بايد يقين كند كه آب به تمام بدن رسيده.

حي_ض

مسئله 129_ حيض خونى است كه از رحم زن بعد از بلوغ و قبل از رسيدن به سن يأس و غالباً با كمى سوزش و فشار خارج مى شود سياه يا سرخ و غليظ و گرم است.

مسئله 130_ زن به تمام شدن نه سال بالغ مى شود و به تمام شدن شصت سال در قرشيه و پنجاه سال در غير آن يائسه مى شود، خونى كه قبل از بلوغ و بعد از سن يأس ببيند حي_ض نيست.

مسئله 131_ اگر زن خونى ببيند كه نداند حيض است يا خون بكارت، واجب است مقدارى پنبه داخل نمايد و كمى صبر كند پس آن را بيرون آورد چنانچه اطرافش را خون گرفته باشد از بكارت است و اگر خون در او فرو رفته باشد حيض است، كما اينكه اگر شك كند حيض است يا استحاضه اگر در ايام عادت باشد و يا آنكه داراى علائم حيض باشد بايد آن خون را حيض قرار دهد.

مسئله 132_ مدّت حيض از سه روز متوالى كمتر و از ده روز

بيشتر نمى شود، و در مابين سه روز و ده روز زن ها بر حسب عادت مختلفند، و در سه روز اول لازم نيست متوالى باشد پس اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند حيض است.

مسئله 133_ مدّت پاك بودن زن از حيض كمتر از ده روز نمى شود و آن را يك طهر گويند و فاصله ميان دو حيض كمتر از يك طهر نيست پس اگر بعد از حيض سابق روز نهم و دهم خون ببيند آن خون حيض نيست و اگر بعد از ده روز ديد محكوم به حيض است چنانچه شرايط آن موجود باشد.

مسئله 134_ زنى كه شك دارد در بلوغ اگر خون ببيند به صفات حيض آن خون محكوم است به حيض بودن و همين علامت بلوغ است.

مسئله 135_ خون حيض با شير دادن بچّه جمع مى شود و منافات ندارد بلكه با حمل هم جمع مى شود بنا بر اقوى.

مسئله 136_ خون حيض اگر با خون استحاضه مشتبه شد به صفات و عادت شناخته مى شود، و اگر با خون قرحه مشتبه شود چنانچه خون از سمت چپ خارج شود حيض است والّا حيض نيست.

مسئله 137_ خونى كه معلوم شود حيض است، اگر در ده روز قطع شود تمام آن حيض است هرچند زائد بر ايام عادت هميشگى باشد و اگر از ده روز تجاوز كند، صاحب عادت ايام عادت را حيض قرار مى دهد و باقى ايام را استحاضه، و غير صاحب عادت به صفات رجوع مى كند، و اگر در صفات هم همه ايام مثل هم باشند رجوع

كند به عادت خويشان چنانچه عادت خويشان او هفت روز باشد هفت روز را حيض قرار مى دهد بقيه را استحاضه و چنانچه عادت خويشان كمتر است مثلاً پنج روز است در تفاوت بين عادت آنان و هفت روز جمع بين تروك حائض و كارهاى مستحاضه بنمايد بنا بر احتياط واجب و همچنين اگر عادت خويشان زياده از هفت روز باشد. و اگر اهل ندارد، يا اهلش عادت ندارند مخير است كه در هر ماه سه روز يا شش روز يا هفت روز را حيض قرار دهد، و اگر صاحب عادت بوده و فراموش كرده رجوع به اهل نكند، بلكه به صفات ايام حيض را تشخيص دهد، و اگر در صفات تفاوت نباشد بنا بر احتياط لزومى اختيار هفت روز بنمايد.

مسئله 138_ عادت محقق مى شود به اينكه زن در دو ماه پى درپى مثل هم خون ببيند مثل اينكه هر دو ماه اول ماه خون ببيند و تا پنجم قطع شود پس اين زن صاحب عادت وقتيه و عدديه است و اگر هر دو ماه اول ماه ببيند لكن يك ماه پنجم قطع شود و يك ماه هفتم صاحب عادت وقتيه است نه عدديه و اگر هر دو ماه هفت روز ببيند لكن يك ماه اول ماه و يك ماه از دهم پس اين زن صاحب عادت عدديه است نه وقتيه.

و صاحب عادت وقتيه و عدديه در مورد اشتباه شدن حيض با استحاضه از حيث وقت و عدد در هر دو رجوع به عادت خود مى كند و صاحب عادت وقتيه فقط در وقت و عدديه در عدد تنها رجوع به عادت مى

كند.

احكام حائض

و آن چند چيز است:

اول - حرام است بر حائض عبادت هايى كه شرط صحت آنها طهارت است مثل نماز و روزه و طواف و اعتكاف.

دوم - حرام است بر او تمام كارهايى كه بر جنب حرام است.

سوم - حرام است بر زوج و زوجه جماع كردن در قُبل حال حائض بودن زن اما ساير استمتاعات جايز است.

و جماع كردن در دبر هم جايز است، ولى كراهت شديد دارد.

چهارم - باطل است طلاق حائض به تفصيلى كه در كتاب طلاق ذكر مى شود.

پنجم - واجب است بر حائض بعد از انقطاع حيض غسل براى كارهايى كه شرط آنها طهارت است.

ششم - واجب است بر زن حائض كه قضا كند روزه ماه مبارك رمضان و روزه هاى واجب ديگر را كه در حال حيض از او فوت شده و قضا دارد.

اما نمازهاى روزانه كه در حال حيض فوت شده قضاى آنها واجب نيست.

مسئله 139_ اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضوء و مقدمات ديگر نماز و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر وقت باقى باشد واجب است نماز را بخواند.

و چنانچه نخواند واجب است آن را قضا كند.

كما اينكه اگر از اول وقت به مقدار خواندن نماز با اكتفاء به واجبات آن با تحصيل هر يك از شرايط آن به حسب حالش بگذرد و حائض شود و نماز نخوانده باشد بايد آن را قضا كند بلكه لازم است اگر از اول وقت به مقدار نماز گذشت و حائض شد و نماز نخواند آن را قضا كند هرچند وقت به مقدار تحصيل شرايط ديگر

نداشته باشد.

مسئله 140_ جايز است جماع با زن پس از آنكه از حيض پاك شد هرچند غسل نكرده باشد.

احكام استحاضه

مسئله 141_ يكى از خون هايى كه از زن ها خارج مى شود خون استحاضه است و موجب غسل و وضوئ مى گردد به تفصيلى كه بيان خواهد شد.

مسئله 142_ خون استحاضه اگر از فرج خارج شود حكم آن باقى است تا وقتى كه از داخل فرج نيز قطع شود و به كلى پاك گردد.

مسئله 143_ خون استحاضه بيشتر اوقات زردرنگ و سرد و رقيق است و بدون فشار و سوزش خارج مى شود برخلاف خون حيض و گاهى ممكن است به صفت خون حيض باشد.

مسئله 144_ استحاضه بر سه قسم است: قليله، متوسطه، كثيره.

مسئله 145_ اگر خون استحاضه پنبه اى را كه زن در فرج مى گذارد آلوده سازد و در آن فرو نرود استحاضه قليله است و بايد براى هر نماز چه واجب باشد و چه مستحب يك وضوء بگيرد و خارج فرج را اگر خون به آن رسيده تطهير نمايد.

و اگر خون در همه پنبه يا قسمتى از آن فرو رود ولى به پارچه كه براى جلوگيرى از خون مى بندد نرسد استحاضه متوسطه است و در آن بايد علاوه بر وظائف قليله يك غسل نيز پيش از نماز صبح بنمايد و براى هر نماز پنبه و پارچه را عوض كند يا آب بكشد.

و اگر خون از پنبه به پارچه برسد استحاضه كثيره است و بايد آن پنبه و پارچه را عوض كند يا تطهير نمايد و خارج فرج را اگر خون به آن رسيده بشويد و يك غسل براى

نماز صبح و يك غسل ديگر براى نماز ظهر و عصر و غسل سومى براى نماز مغرب و عشاء بنمايد به شرط آنكه بين نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء جمع نمايد و اگر جمع بين آنها ننمايد و هر يك را جداگانه و به فاصله بخواند بايد براى هر نماز يك غسل به جا آورد مگر آنكه بين دو نماز خون نديده باشد.

مسئله 146_ اگر بعد از نماز صبح استحاضه قليله متوسطه شود بايد براى نماز ظهر يك غسل به جا آورد، و اگر بعد از نماز ظهر متوسطه شود بايد براى نماز عصر غسل كند، و اگر بعد از نماز عصر متوسطه شد بايد براى نماز مغرب، و اگر بعد از مغرب متوسطه شد براى نماز عشاء بايد غسل كند.

مسئله 147_ اگر پيش از طلوع صبح استحاضه قليله متوسطه يا كثيره شود بايد مقارن طلوع صبح يا بعد از طلوع غسل كند و نماز صبح را بدون فاصله بعد از غسل بخواند.

مسئله 148_ واجب است بر زنى كه مستحاضه است امتحان نمايد كه استحاضه او از چه قسم است و امتحان آن به اين است كه پنبه را داخل فرج نموده كمى صبر كند و آن را بيرون آورد و ملاحظه كند كه استحاضه او از كدام قسم است.

مسئله 149_ بر زن مستحاضه در صورتى واجب است به احكام آن عمل نمايد كه خون قطع نشود، اما اگر خون قطع شود عمل به احكام استحاضه واجب نيست پس اگر پيش از ظهر مثلاً خون قطع شد فقط براى نماز ظهر بايد غسل نمايد و براى نمازهاى قبل مطابق معمول رفتار

نمايد.

مسئله 150_ واجب است كه بعد از غسل جلوگيرى از خارج شدن خون نمايد به گذاردن قدرى پنبه در داخل فرج و بستن آن با پارچه.

مسئله 151_ شرط است در صحّت روزه زن مستحاضه به استحاضه كثيره كه غسل هايى را كه در روز بر او واجب است به جا آورد و در استحاضه متوسطه غسل شرط صحت روزه نيست.

مسئله 152_ اگر مستحاضه در اوّل وقت بداند كه در قسمتى از وقت نماز به مقدار اقل واجب نماز خون قطع مى شود به كلى يا موقتاً واجب است كه نماز را تأخير انداخته در آن قسمت از وقت كه خون قطع مى شود بخواند.

مسئله 153_ مستحاضه كثيره اگر غسل هاى خود را به جا آورد در حكم طاهره است و اگر غسل هاى نمازها را به جا نياورده باشد تروك حائض را ترك نمايد بنا بر احتياط لازم، و اگر بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند بايد وضوء بگيرد.

نف_اس

مسئله 154_ نفاس خونى است كه خارج مى شود با متولّد شدن اولين جزء طفل از مادر بعد از ولادت پيش از گذشتن ده روز از موقع ولادت چه مولود خلقتش تمام شده باشد يا نه مثل سقط، و چه روح در آن دميده شده باشد يا نه بلكه خون بعد از سقوط مضغه يا علقه نيز نفاس است.

مسئله 155_ در نفاس ممكن است كه يك لحظه بيشتر خون ديده نشود و اگر بعد از ده روز خون ببيند نفاس نيست.

مسئله 156_ اگر نفساء يعنى زنى كه خون نفاس ديده خونش از ده روز تجاوز نكرد تمام خونى كه ديده نفاس

است چه در تمام ده روز خون ديده باشد يا در چند روز آن و چه پى درپى خون ديده باشد يا به فاصله مثل آنكه سه روز از اول ديده باشد و دو روز از وسط و سه روز از آخر، يا آنكه يك روز خون ديده باشد و يك روز پاك باشد ولى در روزهايى كه پاك است احتياط مستحب آن است كه آنچه بر زن حائض حرام است ترك كند و عباداتى كه در حال پاكى از حيض و نفاس بر او واجب است به جا آورد و در اين مسئله ميان صاحب عادت و كسى كه عادت ندارد فرق نيست.

مسئله 157_ نفساء اگر اصلاً خونى نبيند نفاس ندارد.

مسئله 158_ اگر زنى كه زائيده پيش از گذشتن ده روز از وقت ولادت خون ببيند و از ده روز تجاوز كند.

پس اگر در حيض صاحب عادت است در عادت خود مثل زن حائض عمل مى كند و بعد عمل به وظيفه مستحاضه مى كند اگر بداند خون تجاوز از ده روز مى كند.

و اگر نداند پس از زمان گذشتن عادت و پيش از گذشتن ده روز كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و اعمال مستحاضه را به جا آورد چنانچه از ده روز بگذرد بايد عبادت هايى كه در روزهاى بعد از عادت ترك كرده قضاء نمايد و اگر صاحب عادت نيست و خون از ده روز گذشت تا ده روز را نفاس قرار دهد و در بقيه عمل به وظايف مستحاضه نمايد.

مسئله 159_ هرگاه خون قطع شود و علم به پاك شدن باطن از خون نداشته باشد

بايد رسيدگى كند يعنى مقدارى پنبه داخل در فرج كند و كمى صبر نمايد و آن را بيرون آورد پس اگر آلوده نشده غسل كند و نماز به جا آورد و اگر آلوده شده هرچند به آب زردرنگ باشد به دستورى كه در احكام حيض گفته شد عمل كند.

مسئله 160_ زن نفساء مثل حائض است در احكامى كه بيان شد، مثل وجوب قضاى روزه، حرمت مجامعت و حرام بودن نماز بر او در مدّت نفاس و محرمات ديگرى كه در حائض بيان شد و همچنين فرقى ميان آنها نيست در مستحبات و مكروهات.

غسل مس ميّت

مسئله 161_ اگر جايى از بدن كسى به جزيى از بدن مرده انسان كه سرد شده و غسلش نداده اند برسد واجب است غسل كند.

مسئله 162_ واجب است غسل مس ميّت براى چيزى كه مشروط به طهارت از حدث اصغر است مثل نماز.

مسئله 163_ غسل مس ميّت را مثل غسل جنابت بايد به جا آورد و كسى كه غسل مس ميّت كرده اگر بخواهد نماز بخواند لازم نيست وضوء بگيرد، ولى وضوء گرفتن قبل از غسل مستحب است.

آداب مريض

مسئله 164_ مستحب است كه مريض صبر كند و شكر خداى را به جا آورد و تجديد توبه كند و وصيّت به خيرات در حقّ خويشان نمايد و صدقه دهد و در حضور مؤمنين اقرار به توحيد، و نبوّت، و امامت، و معاد، و عقايد حقّه نمايد و اگر دارا و متمكن است به ثلث مال خود وصيّت به خيرات كند و حُسن ظن به خداوند متعال داشته باشد.

مسئله 165_ يكى از مستحبات بزرگ عيادت مريض است و مستحب است نزد مريض بنشيند ولى

نبايد طول بدهد مگر آنكه خود مريض طالب باشد.

احكام محتضر

مسئله 166_ واجب است كه انسان در موقعى كه علامات مرگ بر او ظاهر شد حقوق واجبه اى كه بر اوست از ديون و خمس و زكات اداء كند و امانت ها و وديعه هايى كه در پيش او است به صاحبانش برساند و اگر ممكن نباشد كه خودش به اين وظائف عمل كند واجب است وصيّت كند.

مسئله 167_ واجب است پاهاى محتضر را رو به قبله بكشند به طورى كه اگر بنشيند صورت او به طرف قبله باشد و بر خود محتضر لازم است كه رو به قبله بخوابد، و اگر ممكن نشد بايد به اندازه ممكن به اين دستور عمل كنند والّا بايد او را به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.

مسئله 168_ بعد از مرگ مستحب است چشم ها و دهان و چانه ميّت را ببندند، و دست و پاى او را دراز كنند، و پارچه اى روى آن بياندازند.

و اگر شب مرده در جايى كه مرده است چراغ روشن كنند و مؤمنين را براى تشييع جنازه او خبر كنند، و او را فوراً دفن كنند، مگر آنكه در مرگ او شك داشته باشند.

و اگر فرزند زنده در شكم اوست بايد پهلوى چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و پهلوى او را دوخته و دفن نمايند.

مسائل غسل و كفن و نماز و دفن ميّت

مسئله 169_ واجب است بر هر مسلمانى غسل دادن و كفن نمودن و دفن كردن و نماز خواندن بر ميّت مسلمان، و اگر بعضى به جا آورند از ديگران ساقط مى شود. و اگر هيچ كس انجام ندهد همه گناه كرده اند.

مسئله 170_ از ولى ميّت بنا

بر احتياط بايد براى غسل و كفن و نماز و دفن ميّت اذن گرفت.

و اگر ولى از انجام آنها خوددارى كرد و به غير هم اذن نداد اذن از او لازم نيست.

مسئله 171_ ولىّ ميّت غير از زن شوهردار به ترتيب طبقات ارث است اول پدر و مادر و اولاد مى باشند. و اگر ندارد اجداد و برادر و خواهر ميّت است، و اگر ندارد عمو و دايى و عمه و خاله است.

و ولىّ زن شوهردار شوهر او است چه پدر و مادر و اولاد داشته باشد و چه نداشته باشد.

و در هر طبقه مرد بر زن مقدّم است، و اگر مرد بالغ در طبقه اى نباشد ولىّ ميّت زن ها هستند و بهتر است احتياطاً از حاكم شرع هم در اين صورت اذن بگيرند.

غسل ميّت

مسئله 172_ واجب است غسل دادن هر ميّت مسلمان و اطفال مسلمين، و بچه سقط شده را كه چهارماه او تمام شده بايد غسل دهند و كفن كنند و دفن نمايند، ولى نماز بر او واجب نيست.

و اگر چهارماه تمام نشده است اگر خلقت او كامل شده واجب است غسل و كفن و دفن او.

و اگر خلقت او كامل نشده است، او را در پارچه اى بپيچند و دفن نمايند، و قصد قربت در غسل ميّت واجب است مثل ساير غسل ها.

مسئله 173_ جايز نيست كه مرد زن را غسل دهد و زن مرد را، مگر در صورتى كه ميّت طفلى باشد كه سه سالش بيشتر نباشد و سزاوار است مرد دختر بچه را غسل ندهد مگر آنكه زن نباشد و همچنين زن پسر بچه

را غسل ندهد مگر آنكه مرد نباشد، و زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و مرد هم مى تواند زن خود را غسل دهد اگر چه برهنه باشد.

مسئله 174_ غسل دهنده بايد مسلمان و بالغ و اثنى عشرى باشد و عالم به مسائل غسل باشد.

مسئله 175_ ميّت را بايد سه غسل داد به ترتيب: اول به آب سدر، دوم به آب كافور، سوم به آب خالص; و برخلاف اين ترتيب باطل است.

مسئله 176_ غسل ميّت را بايد ترتيبى انجام داد و تا ممكن است نبايد او را غسل ارتماسى دهند بلى در غسل ترتيبى فرو بردن هر يك از اعضاء در آب جايز است با لحاظ ترتيب.

مسئله 177_ سدر و كافور نبايد به قدرى زياد باشد كه آب را مضاف سازد، و اگر سدر يا كافور فراهم نشد به جاى هر كدام كه فراهم نشده لازم نيست با آب خالص غسل دهند. پس اگر هيچ كدام نبود يك غسل كافى است.

مسئله 178_ اگر آب براى غسل ميّت پيدا نشد، يا بدنش مجروح باشد كه نشود غسل داد بايد او را يك تيمّم بدهند و بهتر است او را سه تيمّم بدهند: اول - بدل از غسل به آب سدر. دوم - بدل از غسل به آب كافور. سوم - بدل از غسل به آب خالص و احتياط مستحب آن است كه يك تيمّم ديگر بدل از هر سه غسل بدهند و اگر تيمّم سوم را به قصد تيمّمى كه به ذمه او است كه يا تيمّم بدل از هر سه غسل و يا بدل از غسل به آب خالص است بنمايند به احتياط

رفتار نموده اند.

مسئله 179_ واجب است كه ميّت به دست خودش تيمّم داده شود و اگر ممكن نباشد به دست زنده تيمّم داده شود به اين نحو كه دست هاى خود را به زمين زند و به صورت ميّت و پشت دست هايش بكشد و بهتر آن است كه دو مرتبه دست ها را به زمين بزند و در مرتبه اول به صورت ميّت و مرتبه دوم به پشت دست هايش بكشد.

مسئله 180_ اگر ميّت با حال جنابت يا حيض مرده باشد غسل ميّت براى او كافى است.

كفن ميّت

مسئله 181_ هر ميّت مسلمانى را واجب است كفن كردن به سه پارچه، يعنى لنگ و پيراهن و سرتاسرى، و لنگ بايد اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر است كه از سينه تا قدم را بگيرد. و پيراهن بايد از سرشانه تا نصف ساق را از هر دو طرف بپوشاند و بهتر آن است كه تا روى پا برسد، و سرتاسرى بايد تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه آن قدر بلند باشد كه بشود از طرف سر و پاها آن را بست و به قدرى پهن باشد كه يك طرف آن را روى طرف ديگر بياندازند، و احتياط آن است كه زيادتر از مقدار واجب را از سهم وارث صغير بر ندارند.

مسئله 182_ كفن زوجه بر زوج است با شرايطى كه بر كتب مفصله مذكور است و كف_ن واجب النفق_ه بر منفق نيست، مگر در وقت_ى كه مال ن_داشته باشد كه احتياط غير لازم آن است كه منفق كفن او را بدهد و نگذارد برهنه دفن شود.

حن_وط

مسئله 183_ واجب است گذاردن مقدارى از كافور پاك و مباح در پيشانى و كف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى ميّت بعد از آنكه او را غسل دادند و پيش از آنكه كفن كنند يا بعد از كفن كردن و اين عمل را حنوط گويند، و لازم است كه كافور سائيده و تازه باشد، و بهتر آن است كه قدرى از كافور را روى بينى ميّت بگذارند و نيز كافور را با دست بر جاهايى كه گفته شد بگذارند; و اگر ميّت محرم باشد و

پيش از تمام كردن طواف مرده باشد جايز نيست او را حنوط نمايند.

مسئله 184_ در ماليدن كافور به مواضع ذكر شده ترتيب لازم نيست، و مستحب است گذاردن دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت.

نماز ميّت

مسئله 185_ واجب است خواندن نماز بر ميّت هر مسلمانى و بر اطفال مسلمين اگر شش سال داشته باشند، و مستحب است نماز بر بچه مسلمان اگر از شش سال كمتر داشته باشد هرچند در موقع تولد بميرد به شرط آنكه زنده متولّد شود.

مسئله 186_ در صحّت نماز شرط است كه از ولى اجازه بگيرند و آن را بعد از غسل و كفن و حنوط به جا آورند، و هرگاه غسل يا تيمّم يا كفن يا حنوط ممكن نباشد نماز ساقط نمى شود.

مسئله 187_ نماز ميّت پنج تكبير دارد و كفايت مى كند كه بعد از نيّت و معيّن كردن، ميّت بگويد: 1 - الله اكبر «اشهد ان لااله الاالله و ان محمداً رسول الله» 2 - الله اكبر «الهم صلى على محمد و آل محمد» 3 - الله اكبر «الهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات» 4 - الله اكبر «الهم اغفر لهذا الميّت» و اگز زن باشد «لهذه الميّت» بگويد. 5 - الله اكبر.

مسئله 188_ در نماز ميّت وضوء و غسل لازم نيست و همچنين مباح بودن لباس نمازگذار و ستر عورت نمازگذار لازم نيست.

دفن ميّت

مسئله 189_ دفن ميّت عبارت است از پنهان ساختن او در زمين به طورى كه جسدش محفوظ باشد از درندگان كه نتوانند آسيب و ضررى به او برسانند و بوى او باعث اذيت مردم نشود.

مسئله 190_ واجب است ميّت را رو به قبله دفن كنند به طورى كه پهلوى راست او بر زمين باشد.

مسئله 191_ مكروه است دفن دو ميّت در يك قبر، و فرش كردن قبر به آجر و سنگ و مانند آنها مگر آنكه رطوبت داشته باشد، و مكروه

است پدر در قبر فرزند وارد شود.

نبش قبر

مسئله 192_ حرام است كه قبر مسلمان را اگر چه طفل يا ديوانه باشد نبش نمايند يعنى بشكافند مگر آنكه بدانند بدنش پوسيده و خاك شده است و نيز حرام است كه قبر شهداء و علماء و امامزادگان و صلحا را نبش نمايند اگر چه مدّت ها و سال هاى بسيار بر آن گذشته باشد.

مسئله 193_ شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:

اول - اگر ميّت در مكان غصبى يا با كفن غصبى دفن شده باشد و مالك راضى به باقى ماندن نباشد و يا با او چيز غصبى دفن شده باشد كه در اين صورت نبش واجب است.

دوم - واجب است نبش قبر اگر ميّت را بدون غسل و كفن دفن كنند يا معلوم شود كه غسل او باطل بوده و يا كفن او به طور شرعى نبوده، يا اگر ميّت را رو به قبله در قبر نگذاشته باشند. مگر آنكه به نبش قبر هتك و بى احترامى ميّت شود.

و اگر ميّت بدون نماز دفن شود نبش قبر جايز نيست بلكه بايد نماز را به قبرش بخوانند.

سوم - آنكه اثبات حقى از حقوق ممكن نباشد مگر به ديدن ميّت كه در آن صورت نبش جايز است بلكه در بعض صورت ها واجب است.

چهارم - واجب است نبش اگر ميّت را در محلى دفن كرده باشند كه بى احترامى به او باشد مثل قبرستان كفار.

پنجم - براى نقل ميّت به يكى از مشاهد مشرفه و اماكن معظمه اگر وصيت كرده باشد به نقل كه در اين صورت نيز واجب است و اگر وصيّت نكرده باشد جايز است

ولى بهتر آن است كه احتياط كنند.

ششم - آنكه مطلب مهمى كه شرعاً اهميت آن از نبش قبر بيشتر باشد بر آن متوقف باشد مثل آنكه بخواهند بچه زنده را از شكم مادرش كه دفنش كرده اند بيرون آورند كه در اين صورت هم واجب است.

هفتم - آنكه بترسند بدن ميّت را درنده بيرون آورد يا سيل يا دشمنى ببرد.

هشتم - آنكه قسمتى از بدن ميّت كه از او جدا شده دفن نشده باشد ولى احتياط لازم آن است كه آن را طورى دفن كنند كه بدن ميّت ظاهر نشود.

غسل هاى مستحبى

مسئله 194_ غسل هاى مستحبى بسيار است. يكى از آنها غسل جمعه است و درباره آن تأكيد و تشويق بسيار شده است و وقت آن از طلوع صبح جمعه است تا ظهر و بعدازظهر قصد اداء و قضاء ننمايد و به قصد قربت به جا آورد و اگر غسل جمعه از او فوت شود در روز شنبه از صبح تا غروب قضاى آن را مى توان به جا آورد.

مسئله 195_ مستحب است غسل عيد فطر و اضحى و عرفه و غدير و اول رجب و مبعث و غسل شب هاى طاق ماه مبارك رمضان و شب هاى دهه آخر آن و غسل زيارت و غسل دخول حرم و دخول مكه و دخول خانه و غير آنها كه در كتب مفصله ذكر شده.

مسئله 196_ انسان مى تواند با غسل مستحبى كارى كه مانند نماز وضوء لازم دارد انجام دهد به شرطى كه استحباب آن ثابت باشد مثل غسل جمعه.

احكام تيمّم

مسئله 197_ كسى كه قادر بر استعمال آب نيست براى وضوء يا غسل بايد تيمّم نمايد و آن بر چند قسم است:

اول - آنكه به قدر كافى از براى وضوء و غسل آب نيابد.

دوم - آنكه آب باشد و از جهت مانعى دسترسى به آن نداشته باشد.

سوم - آنكه استعمال آب ضرر داشته باشد بر جان يا صحت او ولو به اينكه علاج مرضش دشوار شود و به احتمال ضرر اگر ترس براى او پيدا شود بايد تيمّم كند، و اگر آب گرم براى او ضرر ندارد بايد با آن وضوء يا غسل به جا آورد و تيمّم او صحيح نيست.

چهارم - آنكه تهيه آب يا استعمال

آن حرج و مشقّت داشته باشد.

پنجم - آنكه بترسد بر خود و يا يكى از بستگانش از تشنگى و تلف يا مريض شدن يا حرج و مشقتى را كه عادتاً تحمل آن نمى شود، همچنين است خوف بر هلاكت نفس محترمه و خوف بر تلف حيوانى كه مال خود او است.

ششم - موردى كه صرف آب در واجبى مهمتر از وضوء و غسل پيش آيد كه در اين صورت بايد تيمّم كند مثل آنكه بدن يا لباس او نجس باشد و آب به قدرى كم دارد كه نمى تواند وضوء يا غسل را به جا آورد و هم لباس و بدن را بشويد پس در اين صورت بايد لباس يا بدن را بشويد و تيمّم كند مگر آنكه چيزى كه بر آن تيمّم جايز باشد نداشته باشد كه در اين فرض بايد با آن آب وضوء يا غسل به جا آورد.

هفتم - آنكه وقت تنگ باشد كه غسل يا وضوء موجب فوت تمام وقت نماز يا بعض آن بشود.

مسئله 198_ كس_ى كه تكليف او براى تنگى وقت تيمّم است اگر وضوء يا غسل به جا آورد و نماز را خارج وقت بخواند صحيح است.

هشتم - آنكه استعمال آب براى وجود مانع شرعى ممكن نباشد مثل آنكه آب در ظرف طلا يا نقره يا در ظرف غصبى باشد.

چيزهايى كه تيمّم به آنها صحيح است

مسئله 199_ تيمّم بر روى زمين جايز است، چه خاك باشد، چه ريگ و چه كلوخ و چه سنگ و چه غير اينها اگرچه سنگ گچ يا آهك باشد پيش از پختن و يا بعد از پختن.

چنانچه جايز است تيمّم بر گل پخته شده مثل آجر

و كوزه.

و جايز نيست تيمّم بر معادن مثل معدن طلا و نقره و نمك و عقيق.

مسئله 200_ در تيمّم چهار چيز واجب است:

1 - نيّت. 2 - زدن كف هر دو دست را با هم به چيزى كه تيمّم بر آن جايز است. 3 - كف هر دو دست را به تمام پيشانى از محل روئيدن موى سر تا ابروها و بالاى بينى بكشد و احتياط واجب آن است كه به ابروها هم بكشد. 4 - كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.

و در تيمّم بدل از غسل بهتر آن است كه احتياطاً يك مرتبه ديگر دست ها را بر زمين بزند و پشت دست ها را مسح كند بلكه در بدل از وضوء هم اين احتياط خوب است.

نم_از

نمازهاى واجب يوميه پنج است:

اول - نماز ظهر چهار ركعت.

دوم - نماز عصر چهار ركعت.

سوم - نماز مغرب سه ركعت.

چهارم - نماز عشاء چهار ركعت.

پنجم - نماز صبح دو ركعت، ولى در سفر نمازهاى چهار ركعتى يعنى ظهر و عصر و عشاء را بايد با شرايطى كه ان شاءالله گفته خواهد شد دو ركعت خواند.

مسئله 201_ نماز جمعه از نمازهاى يوميه و دو ركعت است و در عصر پيغمبر(ص) و حضور ائمه(ع) با اجتماع شرايطى واجب عينى است كه با اداى آن نماز ظهر جمعه ساقط مى شود.

ولى در عصر غيبت امام(ع) كه زمان ما است اگر شرايط آن فراهم شد به عنوان رجاء و احتياط به جا آورد نيكو است ولى نمى

توان به آن اكتفا كرد و بايد نماز ظهر را هم بخواند كه يقين به برائت ذمه حاصل شود.

اوقات نماز

مسئله 202_ وقت نماز ظهر و عصر از اول ظهر است تا غروب آفتاب و ظهر در بيشتر شهرها شناخته مى شود به زياد شدن سايه شاخص بعد از آنكه به واسطه بالا آمدن آفتاب سايه به آخرين درجه كمى برسد، و در بعض شهرها مثل مكه در بعضى روزها شناخته مى شود به سايه افكندن شاخص بعد از آنكه تمام سايه شاخص از ميان برود.

مسئله 203_ وقت نماز مغرب و عشاء از اول غروب آفتاب است تا نصف شب ولى براى كسى كه به واسطه اضطرار تا نصف شب اين دو نماز را نخواند مثل آنكه او را، خواب ربوده باشد، يا فراموش كرده باشد، يا آنكه زن حائض بعد از نصف شب پاك شود وقت آنها تا طلوع صبح طولانى است.

و كسى كه عمداً نماز مغرب و عشاء را تأخير بياندازد و تا نصف شب نخواند معصيت كرده و بايد نيّت قضاء كند ولو قبل از طلوع صبح بخواند.

مسئله 204_ مغرب موقعى است كه خورشيد غروب كند و نصف شب موقعى است كه ستاره هايى كه در اول غروب طلوع مى نمايد از دائره نصف النهار به طرف مغرب ميل كنند كه بنابراين نصف شب نصف از اول غروب آفتاب تا طلوع فجر است نه تا طلوع صبح.

مسئله 205_ اول وقت نماز صبح موقعى است كه فجر صادق طلوع كند و آخر آن موقع طلوع آفتاب است.

نزديك طلوع صبح در طرف مشرق سفيدى ظاهر مى شود و به بالا مثل دم گرگ

و آن را فجر كاذب مى نامند وقتى آن سفيدى در افق پهن و گسترده شد صبح است و آن را فجر صادق گويند.

مسئله 206_ نماز پيش از وقت جايز نيست و بايد در موقع شروع به نماز يا علم به داخل شدن وقت داشته باشد و يا يك نفر شخص مورد اطمينان و وقت شناس به آن شهادت دهد و يا كسى كه موثق و وقت شناس است اذان بگويد و اگر با شك در وقت بدون شاهد يا اذان موثق عارف به وقت نماز بخواند باطل است مگر آنكه معلوم شود تمام آن در وقت واقع شده و قصد قربت هم از او به جا آمده باشد.

مسئله 207_ اگر نتواند به واسطه مانعى مثل ابر يا گرد و غبار و يا كورى و يا در زندان بودن وقت را احراز كند لازم است كه صبر كند تا يقين به وقت پيدا كند.

قبله

خانه كعبه معظمه و زمينى كه خانه كعبه در آن قرار دارد تا تخوم ارض و فضاى بالاى خانه كعبه تا عنان آسمان قبله است.

مسئله 208_ بايد نماز را رو به قبله بخوانند و اگر از خانه كعبه دور هستند بايد به طورى بايستند كه بگويند رو به قبله نماز مى خوانند و بايد نمازگذار پيش از شروع به نماز اگر ممكن است علم پيدا كند به قبله و اگر يك نفر موثق هم شهادت دهد و مستند شهادت او امور حسيه باشد كافى است اگرچه يقين پيدا نكند و شهادت از روى حدس كافى نيست.

و چنانچه هيچ يك ممكن نشد بايد به مظنه و گمانى كه از، محراب مساجد

مسلمانان و قبرهايشان، يا از قول اهل خبره و قواعد هيئت يا از راه هاى ديگر حاصل مى شود عمل كند.

مسئله 209_ اگر تحصيل ظن به قبله ممكن نشد و يك نماز به هر طرفى كه مى خواهد بخواند، كافى است.

ستر و ساتر

واجب است بر مرد كه در حال نماز چه نگاه كننده باشد و چه نباشد عورتين خود را بپوشاند، و واجب است طورى آن را بپوشاند كه رنگ آن ديده نشود، و پوشانيدن حجم آن واجب نيست.

مسئله 210_ واجب است بر زن كه در حال نماز تمام بدن خود را بپوشاند حتى سر و موى خود هرچند كه نامحرمى نباشد.

مگر صورت و كف دست ها تا بند و پاها تا بند متصل به ساق كه لازم نيست پوشانيدن آنها به جهت نماز، ولى براى آنكه يقين كند مقدار لازم را پوشانيده بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از بند دست و پاها را هم بپوشاند.

لباس نمازگذار

لباس نمازگذار چند شرط دارد:

اول - بايد پاك باشد چه لباسى كه با آن عورتش را پوشانيده و چه لباس ديگر.

مسئله 211_ هرگاه نمازگذار لباس يا بدنش نجس شده باشد و نفهميده با آن نماز خواند و بعد از نماز فهميد، نمازش صحيح است، لكن اگر با علم به نجاست فراموش كرد و با آن نماز خواند نمازش باطل است.

مسئله 212_ اگر غير از لباس نجس لباس ديگر نداشته باشد و بيرون آوردن آن از بدن به واسطه سرما يا جهت ديگر ممكن نباشد بايد با همان لباس نماز بخواند و نمازش صحيح است، و اگر بيرون آوردنش ممكن باشد بايد لباس را بيرون آورده برهنه نماز بخواند.

دوم - از شرايط لباس نمازگذار اين است كه لباسى كه عورت را با آن مى پوشاند مباح باشد يعنى غصبى نباشد و اما لباسى كه عورت را با آن نپوشانده ولو پوشيده باشد. مباح بودن آن شرط

صحّت نماز نيست.

مسئله 213_ اگر لباس را به عين مالى كه خمس يا زكات به آن تعلّق گرفته خريده باشد و خمس و زكات آن را نداده نماز خواندن در آن باطل است. مگر آنكه بنا داشته باشد خمس يا زكات را از اموال ديگرش بدهد و با قصد منتقل نموده باشد او را بذمة كه در اين صورت نماز صحيح است.

سوم - از شرايط لباس نمازگذار اين است كه از اجزاء مردار يعنى حيوان مرده نباشد چه آنكه مردار حيوان حلال گوشت يا حرام گوشت باشد.

مسئله 214_ اگر در لباسى شك داشته باشد كه اجزاء حيوان مرده است يا نه مى تواند با آن نماز بخواند.

چهارم - از شرايط لباس نمازگذار اين است كه از اجزاى حيوان حرام گوشت نباشد. اگرچه آن را تزكيه كرده باشند يا از زنده باشد، پس نماز خواندن در پوست و گوشت و استخوان و مو و پشم و پر و كرك حيوان حرام گوشت جايز نيست حتى اگر يك تار موى حيوان حرام گوشت به لباس و بدن نمازگذار باشد نمازش باطل است، و فرقى نيست ميان حيوان حرام گوشت كه خون جهنده داشته باشد يا نداشته باشد.

مسئله 215_ اگر شك داشته باشد كه لباسى مثل ماهوت از اجزاء حلال گوشت يا حرام گوشت است يا از اجزاء حيوان حرام گوشت يا غير حيوان است نماز خواندن در آن لباس صحيح است.

پنجم - از شرايط لباس نمازگذار اين است كه اگر نمازگذار مرد است لباس او طلاباف نباشد چه همه آن را از طلا بافته باشند يا آنكه مخلوط باشد.

و پوشيدن لباس طلاباف و انگشتر طلا به

دست كردن يا زنجير طلا به سينه آويختن اگرچه در حال نماز هم نباشد بر مرد حرام است.

ششم - از شرايط لباس نمازگذار اين است كه اگر نمازگذار مرد است لباس او ابريشم خالص نباشد چه آنكه ساتر عورت او باشد يا نباشد و چه آنكه لباس ديگر غير آن داشته باشد يا نداشته باشد.

ولى نماز در چيزهايى كه ساتر نيست مثل بند شلوار يا عرقچين و كلاهى كه ابريشم خالص باشد مانعى ندارد.

مسئله 216_ در چند مورد نمازگذار مى تواند با بدن و لباس نجس نماز بخواند: اول - آنكه زخم و جراحت يا دمل داشته باشد كه با خون آنها نماز صحيح است و همچنين با خون بواسير و خون زخم و جراحت باطنى به شرط آنكه عوض كردن لباس يا تطهير آن مشقّت داشته باشد، و در خون زخم و جراحت ظاهرى مشقّت مذكور معتبر نيست.

دوم - آنكه خون كمتر از درهم باشد به شرط آنكه خون حيض و خون نجس العين مثل سگ و خوك يا خون ميته يا خون حيوان حرام گوشت نباشد و بنا بر احتياط لازم خون نفاس و استحاضه نباشد.

سوم - نماز خواندن در مثل كلاه و عرقچين و جوراب نجس و هر چه به تنهايى ساتر عورت نباشد و همچنين انگشتر و گوشواره و مانند آنها اگر نجس باشد صحيح است.

چهارم - لباس زنى است كه مادر و پرستار طفل كوچكى باشد و لباس به پول بچه نجس شده باشد و به غير از يك لباس نداشته باشد يا اگر بيشتر دارد ناچار به پوشيدن لباس نجس باشد به شرط آنكه هر روز يك مرتبه

آن را بشويد، و بهتر اين است كه در اواخر روز بشويد كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را پس از شستن لباس بخواند.

مكان نمازگذار

مشهور است در مكان نمازگذار چند چيز شرط است:

اول - اينكه مباح باشد.

مسئله 217_ كسى كه در مكان غصبى نماز بخواند چنانچه موضع سجود غصبى باشد، و بنا بر احتياط واجب يا بقيه مواضع هفت گانه، يا جاى پا در حال ايستادن غصبى باشد نماز او باطل است، اگر از روى علم و عمد باشد.

و اگر غفلت داشت يا نمى دانست يا از روى فراموشى نماز خواند نمازش صحيح است.

مسئله 218_ كسى كه حكم شرعى غصب را كه حرمت است نمى داند و در يادگرفتن حكم تقصير نموده باشد نمازش باطل است.

دوم - آنكه مكان نمازگذار قرار داشته باشد و متحرك نباشد.

مسئله 219_ در حال اختيار نماز بر پشت اسب و در اتومبيل و قطار و كشتى در حال حركت باطل است اگر موجب فوت استقرار نمازگذار باشد.

و اگر كسى ناچار باشد كه از جهت تنگى وقت يا جهت ديگر در يكى از اينها نماز بخواند بايد به قدر ممكن رو به قبله نماز بخواند و اگر ماشين به غير جانب قبله حركت مى كند او فوراً رو به جانب قبله كند و به قدرى كه ممكن است بايد در حال آرامى بدن اذكار و قرائت را بخواند.

سوم - آنكه در مكانى نماز بخواند كه اطمينان نداشته باشد كه نمى تواند در آن مكان نماز را تمام كند.

ولى در مكانى كه به واسطه كثرت جمعيت و ازدحام مردم و يا باد و باران شديد

اطمينان نيست كه بتوان نماز را تمام كرد و لكن اطمينان به خلاف ندارد نماز صحيح است.

چهارم - در جايى كه ماندن در آنجا حرام است چون در معرض هلاكت است مثل زير سقف يا كنار ديوارى كه مشرف به خراب باشد و جاهاى ديگرى كه براى نمازگذار خطر دارد، نماز نخواند، ولى اقوى آن است كه اگ_ر بخواند نماز صحيح است.

پنجم - آنكه روى چيز محترمى كه ايستادن بر آن بى احترامى و حرام است نايستد مثل ايستادن روى ورق قرآن يا قبر معصوم(ع) و روى نوشته قرآن و اسم خدا و اسماء مقدسه، و اقوى اين است كه اگر بخواند ول_و كار ح_رام كرده ولى نم_از صحيح است.

ششم - آنكه مكانى باشد كه افعال نماز را بتوان به نحو صحيح انجام داد پس در حال اختيار نماز در اتاقى كه سقف آن به قدرى كوتاه است كه نمى تواند در آن راست بايستد يا نمى تواند ركوع يا سجود به جا آورد باطل است.

هفتم - مقدّم بر قبر معصوم نباشد در صورتى كه موجب هتك حرمت شود - والّا حرام نيست ولى مكروه است - و اگر حائلى مثل ديوار ميان او و قبر باشد مانعى ندارد و صندوق شريف و ضريح و پارچه هايى كه روى آن مى اندازند كفايت نمى كند.

هشتم - آنكه نجس نباشد به نجاستى كه به لباس يا بدن سرايت كند و اگر سرايت نكند ضرر ندارد لكن محل سجده بايد پاك باشد.

نهم - آنكه جاى قدم نمازگذار بيشتر از چهار انگشت متصل بلندتر يا كوتاه تر از جاى پيشانى او در موقع سجده نباشد.

مسئله 220_ مكروه است

كه زن با مرد نماز بخوانند به طورى كه زن محاذى با مرد يا جلوتر از مرد ايستاده باشد بلكه بايد براى رفع كراهت يا زن عقب مرد بايستد و يا آنكه ده ذراع ميان آنها فاصله باشد يا حائلى مثل پرده و يا ديوار ميان آنها فاصله باشد.

مسئله 221_ مستحب است نماز خواندن در مساجد و بهترين آنها مسجدالحرام است كه ثواب نماز در آن برابر با هزار هزار نماز است بعد از آن مسجد پيغمبر(ص) كه نماز در آن ثواب ده هزار نماز دارد و بعد مسجد كوفه و مسجد اقصى و در اين دو مسجد نماز خواندن ثواب هزار نماز دارد و بعد از اينها مسجد جامع كه نماز در آن برابر با صد نماز است و بعد مسجد قبيله كه نماز در آن برابر با بيست و پنج نماز و بعد مسجد بازار كه ثواب نماز در آن برابر دوازده نماز است.

بهترين مكان ها براى نماز زن، خانه اوست و بهتر از آن صندوقخانه اوست.

احكام مسجد

مسئله 222_ زينت نمودن مسجد به طلا و نقش صورت صاحب روح بر آن كشيدن حرام نيست ولى بهتر است ترك شود.

مسئله 223_ مسجدى را كه غصب كنند و داخل ملك خود يا ضميمه خيابان و كوچه و غيره سازند نجس كردن آن حرام و تطهير آن واجب نيست.

مسئله 224_ نجس كردن مسجد حرام است و اگر نجس شود واجب است فوراً آن را تطهير نمايند.

مسئله 225_ هرگاه در وقت نماز ملتفت شد كه مسجد نجس شده و وقت وسعت دارد بايد اول مسجد را تطهير كند و بعد نماز بخواند ولى اگر وقت تنگ است

بايد اول نماز را بخواند.

مسئله 226_ اگر با وسعت وقت مسجد را تطهير نكرده نماز بخواند نمازش صحيح است و براى تأخير انداختن تطهير مسجد معصيت كرده است.

مسئله 227_ مستحب است روشن نمودن چراغ در مسجد و تنظيف آن و در وقت ورود در آن اول پاى راست را و وقت بيرون آمدن اول پاى چپ را گذاشتن و همچنين مستحب است مراقبت كند به كفش نجاستى كه سبب نجس شدن مسجد است بلكه مطلق نجاست نباشد.

مسئله 228_ مكروه است انداختن آب دهان و آب بينى در مسجد و خواب رفتن در آن مگر در مورد ضرورت و همچنين بلند كردن صدا در مسجد مگر براى اذان يا موعظه و نيز مكروه است در مسجد خواندن شعر مگر شعر موعظه يا حمد و ستايش خدا و يا مدح و مصيبت نبى اكرم(ص) و اهل بيت طاهرين آن حضرت و مكروه است داخل شدن كسى كه سير يا پياز يا چيز بدبو خورده باشد و همچنين است راه دادن اطفال و ديوانگان.

اذان و اق_امه

يكى از مستحبات قبل از نماز اذان و اقامه است و استحباب اقامه براى نمازهاى يوميه مؤكد است. خصوص براى مردها. پس سزاوار نيست ترك شود.

مسئله 229_ اذان و اقامه مخصوص نمازهاى پنج گانه است و در نماز عيد فطر و عيد قربان به جاى اذان و اقامه سه مرتبه مستحب است گفتن الصلوة و در ساير نمازهاى واجب مثل نماز آيات و نماز ميّت استحباب آن معلوم نيست ولى گفتن به قصد رجاء مانعى ندارد.

مسئله 230_ اذان هيج_ده فصل اس_ت الله اكبر چه_ار مرتبه، اشه_د ان لااله الاالله دو مرتبه، اشهد ان محمداً

رسول الله دو مرتبه، حى على الصلاة دو مرتبه، حى على الف_لاح دو مرتب_ه، ح_ى على خي_ر العمل دو مرتبه، الله اكب_ر دو مرتب_ه، لااله الاالله دو مرتبه و اقامه هفده فصل است الله اكبر دو مرتبه، اشهد ان لااله الاالله دو مرتبه، اشه_د ان محمداً رس_ول الله دو مرتب_ه، ح_ى على الص_لاة دو مرتبه، حى على الف_لاح دو مرتبه، ح_ى على خير العمل دو مرتب_ه، ق_د ق_امت الص_لاة دو مرتبه، الله اكبر دو مرتبه، لااله الاالله يك مرتبه.

مسئله 231_ مستحب است اشهد ان علياً اميرالمؤمنين ولى الله را بعد از اشهد ان محمداً رسول الله بگويد و چون در اين ازمنه اين جمله جزء شعائر مذهب تشيّع مى باشد بعضى فقهاء احتمال وجوب آن را داده اند.

و بهتر است به قصد قربت مطلقة اضافه شود به آن شهادت به ولايت اولياء معصومين مثلاً بگويد اشهد ان عليا و اولاده المعصومين حجج الله - او اولياءالله -

كما اينكه مستحب است بعد از شهادت به رسالت صلوات بر پيغمبر(ص) و آل او فرستاده شود.

واجبات نماز

مسئله 232_ واجبات نماز يازده چيز است:

اول - نيّت. دوم - قيام. سوم - گفتن تكبيرة الاحرام «الله اكبر». چهارم - ركوع. پنجم - سجود. ششم - قرائت. هفتم - ذكر. هشتم - تشهد. نهم - سلام. دهم - ترتيب. يازدهم - موالات يعنى پى درپى بودن اجزاء نماز.

مسئله 233_ نيّت و قيام در بعضى اجزاء و تكبيرة الاحرام و ركوع و دو سجده ركن هستند كه اگر آنها را عمداً يا از روى فراموشى زياد يا كم كند به شرحى كه گفته مى شود نمازش باطل مى شود ولى

نيّت زياده بردار نيست.

و واجبات ديگر ركن نيستند پس كم كردن يا زياد كردن آنها فقط در صورت عمد نماز را باطل مى كند به جز ترتيب و موالات كه خواهد آمد در بعض موارد كه ترك آنها سبب بطلان نماز مى شود اگر چه سهواً باشد.

مسئله 234_ نيّت نماز و روزه و عبادت هاى ديگر معنايش اين است كه انسان قصد كند به جا آوردن آن كار را براى تقرب به درگاه خدا، يا براى اطاعت امر و فرمان او، يا براى شكر نعمت، يا تحصيل رضاى او، و لازم نيست كه آن را به زبان بگويد يا در خاطر خود خطور دهد بلكه همين قدر كه محرك و وادار كننده او به خواندن نماز يا گرفتن روزه يا عبادت ديگر امر و فرمان خدا و يا تحصيل قربت باشد كافى است.

مسئله 235_ واجب است در اول هر نمازى گفتن «الله اكبر» به قصد شروع در نماز و افتتاح آن و آن را تكبيرة الاحرام گويند و آن اولين جزء نماز است كه بعد از گفتن آن قطع كردن نماز حرام است و تكبيرة الاحرام ركن است پس اگر كسى آن را نگويد نماز او باطل است چه عمداً و چه فراموش كند و اگر آن را زيادتر از يك مرتبه بگويد نمازش باطل است. در صورت عمد ولى اگر سهواً بگويد نماز باطل نمى شود.

مسئله 236_ واج_ب است تكبيرة الاحرام را صحي_ح بخواند و گفتن جمله ديگر به جاى تكبيرة الاحرام جايز نيست مثل اينكه بگويد «الله تعالى اكبر» و ترجمه آن هم كافى نيست.

مسئله 237_ واجب است تكبيرة الاحرام را در

حالى كه ايستاده و بدنش قرار و آرام دارد بگويد.

مسئله 238_ قيام در حال گفتن تكبيرة الاحرام واجب و ركن است و قيام متصل به ركوع نيز ركن است و واجب است. پس اگر كسى قبل از ركوع سهواً يا عمداً نشست واجب است براى ركوع راست بايستد و از ايستاده به ركوع برود. و اگر از همان حال نشسته به طور خميده بلند شود تا حدّ ركوع كه قيام متصل به ركوع ترك شود نماز او باطل است چه عمداً باشد و چه فراموش كرده باشد.

مسئله 239_ ايستادن در حال قرائت حمد و سوره در ركعت اول و دوم و ايستادن در حال قرائت حمد يا گفتن «سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اكبر» در ركعت سوم و چهارم واجب است و همچنين ايستادن بعد از ركوع واجب است ولى اين دو قيام ركن نيست.

مسئله 240_ واجب است در قيام واجب مستقيم ايستادن و قرار و آرام داشتن بدن و بنا بر احتياط به چيزى مثل عصا و ديوار و غير اينها تكيه و اعتماد نداشتن پس اگر كمى خم باشد يا بدن او آرام نباشد يا به چيزى تكيه داشته باشد نماز او صحيح نيست و در حال اضطرار و ناچارى هيچ يك از اين امور به نماز ضرر نمى رساند.

مسئله 241_ اگر به هيچ قسم نتواند بايستد بايد نماز را نشسته به جا آورد و شرايطى كه در قيام لازم بود بايد در حال جلوس رعايت كند پس تا ممكن است در حال جلوس واجب هم نبايد به چيزى تكيه كند و نبايد بدنش را خم كند يا حركت دهد مگر آنكه

ناچار و مضطر باشد.

مسئله 242_ كسى كه نمى تواند نمازش را نشسته بخواند بايد بخوابد به طرف راست مثل ميّت در حالى كه او را در قبر مى گذارند و نمازش را بخواند و اگر ممكن نشد به طرف چپ رو به قبله بخوابد و اگر ممكن نشد مثل محتضر به پشت بخوابد و نماز بخواند.

مسئله 243_ واجب است در نماز صبح و دو ركعت اول از ساير نمازهاى واجب پيش از ركوع، خواندن سوره حمد.

و بعد از آن بنا بر احتياط يك سوره ديگر از سوره هاى قرآن غير از چهار سوره اى كه آيه سجده واجب دارند (الم تنزيل، و حم سجدة، والنجم، و اقراءباسم)

و يا بعض از سوره بخواند و قول به عدم وجوب سوره قريب است.

مسئله 244_ واجب است بر مردها كه حمد و سوره را در صبح و دو ركعت اول مغرب و عشاء بلند بخوانند و زن مختار است در بلند خواندن و آهسته خواندن و بر مردها و زنها واجب است كه قرائت را در دو ركعت اول ظهر و عصر آهسته بخوانند مگر در نماز جمعه و نماز ظهر جمعه كه مستحب است بر مردها بلند خواندن قرائت.

مسئله 245_ مستحب است بسم الله را در نماز ظهر و عصر بلند بگويد.

مسئله 246_ در جايى كه بايد قرائت را آهسته بخواند اگر عمداً بلند بخواند يا در جايى كه بايد بلند بخواند عمداً آهسته بخواند نماز او باطل است.

و اگر اين كار را از روى فراموشى يا جهل به حكم هرچند از روى تقصير باشد به جا آورد نماز او صحيح است.

مسئله 247_ بايد كلمات

و حروف حمد و سوره را صحيح بخواند پس اگر غلط بگويد اگرچه حرفى عوض حرف ديگر بگويد مثل آنكه به جاى (ض) (ظ) بگويد آن كلمه باطل و اگر صحيح او را نياورد نماز باطل مى شود.

و همچنين اگر زير و زبر كلمات را رعايت نكند يا مدّى را كه صحّت كلمه بر آن توقف دارد مراعات ننمايد مثل مدّ ولاالضّآلين.

و وقف به حركت و وصل به سكون اشكال ندارد.

مسئله 248_ در ركعت سوم مغرب و سوم و چهارم عشاء و ظهر و عصر واجب است كه آهسته حمد بخواند يا يك مرتبه تسبيحات اربعه آهسته بخواند يعنى بگويد «سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اكبر» و بهتر آن است كه احتياطاً تسبيحات را سه مرتبه بخواند و اگر عمداً بلند بخواند نمازش باطل است.

مسئله 249_ مستحب است گفتن (اعوذبالله من الشيطان الرجيم) پيش از شروع به قرائت در ركعت اول و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در نماز اخفاتيه و بعد از خواندن سوره «قول هوالله احد» يك مرتبه يا دو مرتبه يا سه مرتبه «كذلك الله ربى» بگويد يا «كذلك الله ربنا» سه مرتبه.

مسئله 250_ در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب بايد يك ركوع به جا آورد مگر در نماز آيات كه در هر ركعت آن پنج ركوع واجب است.

و ركوع ركن است كه به زياد و كم شدن آن عمداً يا سهواً نماز واجب باطل مى شود.

و واجب است در ركوع چند چيز:

اول - خم شدن به قدرى كه دست ها به سر زانوها برسد.

دوم - گفتن ذكر ركوع است و بهتر آن است

كه احتياطاً سه مرتبه «سبحان الله» با يك مرتبه «سبحان ربى العظيم و بحمده» بگويد اگرچه سه مرتبه ذكرهاى ديگر هم مثل «الحمدلله» يا «الله اكبر» كفايت مى كند.

سوم - آنكه در حال گفتن ذكر واجب است طمأنينه داشته باشد.

و در ذكر مستحب آرام بودن بدن لازم نيست.

چهارم - بلند كردن سر از ركوع و راست ايستادن.

پنجم - آنكه وقتى سر از ركوع برداشت بايستد و بنا بر احتياط بعد از آنكه بدن او آرام بگيرد به سجده برود.

مسئله 251_ اگر كسى به واسطه مرض يا عذر ديگر نتواند در حال ذكر بدن خود را آرام نگاه دارد بايد به مقدار ركوع خم شود و به همان حال ذكر ركوع را بخواند.

مسئله 252_ اگر در حال خواندن ذكر واجب بى اختيار بدنش حركت كرده بنا بر احتياط واجب است آن را بعد از قرار گرفتن بدن دوباره بگوبد.

مسئله 253_ در حال ناچارى كه تكليف انسان نشسته ركوع كردن باشد بايد به قدرى براى ركوع خم شود كه صورتش مقابل زانوهايش قرار گيرد و بهتر آن است كه به قدرى خم شود كه صورتش مقابل محل سجده اش قرار گيرد.

مسئله 254_ مستحب است گفتن سمع الله لمن حمده بعد از سر برداشتن از ركوع.

مسئله 255_ در هر ركعتى از نماز خواه نماز واجب باشد يا مستحب دو سجده لازم است و حقيقت آن گذاشتن پيشانى است بر زمين به قصد تعظيم و اين دو سجده با هم ركن هستند و واجب است در آن چند چيز:

1 - گذاشتن مساجد هفت گانه بر زمين يعنى، پيشانى و كف هر دو دست و سر زانوها و سر

دو انگشت بزرگ پاها. و بنا بر احتياط بينى را به مهر و يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.

2 - خواندن ذكر و آن ذكر آن است كه احتياطاً يا سه مرتبه «سبحان الله» يا يك مرتبه «سبحان ربى الاعلى وبحمده»بگويد اگر چه خواندن ذكرهاى ديگر هم مثل سه مرتبه الحمدلله به طورى كه در ركوع گفته شد كافى است.

3 - آنكه در حال گفتن ذكر واجب بدنش قرار و آرام داشته باشد.

4 - سر بلند كردن از سجده.

5 - بعد از سر بلند كردن نشستن به مقدارى كه بدن آرام بگيرد و بعد به سجده دوم برود.

6 - آنكه مساجد هفت گانه كه گفته شد همه را در حال ذكر بر زمين گذارده باشد.

7 - آنكه ج_اى پيشان_ى بيش از يك خشت يا چه_ار انگشت بسته بلندتر از ج_اى دو زانو و دو ابهام نباشد و اگر در زمينى كه كمى سراشيب باشد به طورى كه معلوم نباشد از مقدارى كه گفته شد كمى بلندتر باشد ضرر ندارد.

8 - آنكه پيشانى را بگذارد بر زمين يا چيزهايى كه از زمين مى رويد و خوراكى و پوشاكى و از معادن نباشد و سجده به كاه و علف كه مأكول انسان نباشد جايز است و افضل آن است كه پيشانى را بر تربت قبر حضرت سيدالشهداء(ع) گذارد.

9 - آنكه جاى پيشانى پاك باشد.

10 - آنكه ذكر سجده را به عربى صحيح و پى درپى بگويد.

مسئله 256_ اگر در وسط نماز مهر خود را گم كرد و چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد در وسعت وقت بايد نماز را قطع

كند و تحصيل چيزى كه سجده بر آن صحيح است بنمايد.

والّا بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند و اگر لباس از پنبه و كتان ندارد بر لباس هاى ديگر و اگر ممكن نيست بر پشت دست و اگر نمى شود به چيزى كه از معدن باشد سجده كند.

مسئله 257_ واجب است در حال سجده كف دست ها را بر زمين بگذارد مگر در حال ناچارى كه پشت آنها را بر زمين گذارد.

مسئله 258_ اگر پيشانى را بر جايى گذارد كه از جاى پا بلندتر باشد به طورى كه آن را سجده نگويند پيشانى را بردارد و بر جايى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.

مسئله 259_ اگر نتواند سجده كند و قادر بر خم شدن نيست به سر اشاره كند و اگر به سر هم نمى تواند با چشم ها اشاره كند.

مسئله 260_ مستحب است گفتن «استغفرالله ربّى واتوب اليه» در حال نشستن ميان دو سجده، و در حال برخاستن گفتن بحول الله و قوته اقوم واقعد.

مسئله 261_ در تشهد چند چيز واجب است. 1و2 - شهادتين و صلوات يعنى بگويد «اشهد ان لااله الاالله وحده لاشريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله الهم صل على محمد و آل محمد». 3 - اينكه ذكر تشهد را نشسته بخواند. 4 - در حالى كه بدنش قرار و آرام داشته باشد بخواند. 5 - اينكه ذكر تشهد را به همين ترتيبى كه گفته شد بخواند. 6 - آنكه كلمات و حرف هاى آن را به طور معمول و پى درپى بگويد. 7 - به عربى صحيح و بى غلط بخواند.

مسئله

262_ س_لام دو جمله دارد: 1 - «السلام علينا و على عبادالله الص_الحين» 2 - «السلام عليكم بهتر است ضم نمايد به آن و رحمة الله و بركاته» و احتياط غير واجب آن است كه اگر جمله اول را خواند جمله دوم را هم بخواند ولى گفتن جمله دوم به تنهايى كافى است و امّا «السلام عليك ايهاالنبى و رحمة الله وبركاته» سلام نماز نيست بلكه جزء تشهد ركعت آخر است ومستحب است.

ترتيب و موالات

واجب است نم_ازگذار كاره_اى نماز را به ترتيبى كه گفته ش_د به جا آورد به اين گونه كه اول تكبيرة الاحرام را بگويد و بعد حمد و بعد سوره را بخواند و بعد ركوع به جا آورد و همين طور ساير اجزاء و كارهاى نماز را به جا آورد.

مسئله 263_ اگر كسى عمداً يكى از كارهاى نماز را برخلاف ترتيب به جا آورد نماز او باطل است.

مسئله 264_ واجب است موالات يعنى افعال نماز مثل تكبيرة الاحرام و حمد و سوره و ركوع و سجود و تشهد و سلام را پى درپى به جا آورد و اگر كسى عمداً يا سهواً بين آنها فاصله قرار دهد به مقدارى كه موجب محو اسم نماز شود (يعنى نگويند نماز مى خواند) نمازش باطل است.

مسئله 265_ واجب است كلمات و آيات قرائت نماز را نيز پى درپى به جا آورد و همچنين كلمات اذكار را و اگر عمداً به قدرى فاصله بين آنها قرار دهد كه نگويند حمد يا سوره يا تشهد مى خواند مثلاً و به همين نحو نماز را تمام كند نمازش باطل است.

قنوت نماز

در تمام نمازهاى واجب و مستحب، مستحب است قنوت بخواند.

مسئله 266_ محل قنوت پيش از ركوع ركعت دوم در هر نماز است، ولى در نماز وتر كه يك ركعت است پيش از ركوع همان ركعت و در نماز عيد قربان و عيد فطر در ركعت اول پنج قنوت و در ركعت دوم چهار قنوت دارد و در نماز آيات پنج قنوت دارد.

مسئله 267_ در قنوت خواندن ذكر و صلوات كافى است و بهتر اين است كه بخواند «لااله الالله الحليم الكريم

لااله الاالله العلى العظيم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم والحمدلله رب العالمين».

تعقيب نماز

مستحب مؤكد است كه نمازگذار بعد از نماز قدرى بنشيند و مشغول دعا و ذكر و تلاوت قرآن و اعمال حسنه ديگر باشد و از جمله تعقيباتى كه خيلى فضيلت دارد تسبيح حضرت زهرا(س) است و آن گفتن سىوچهار مرتبه «الله اكبر» و بعد سىوسه مرتبه «الحمدلله» و بعد سىوسه مرتبه «سبحان الله» است.

مبطلات نماز

مبطلات نماز دوازده چيز است:

اول - آنكه در بين نماز با وسعت وقت يكى از شرط هاى نماز مثل ساتر و اباحه مكان و لباس از بين برود.

دوم - آنكه در بين نماز حدث اكبر يا اصغر از او صادر شود عمداً يا سهواً اختياراً. يا به غير اختيار مگر در مسلوس و مبطون كه حكم آن گذشت.

سوم - تكفير است و معنى آن گذاردن دست ها روى هم است به طورى كه غيرشيعه مى گذارد پس اگر كسى عمداً دست ها را به اين نحو روى هم گذارد نمازش باطل مى شود ولى از روى فراموشى و در حال تقيه و ناچارى مانعى ندارد.

چهارم - عمداً پشت به قبله كردن، يا به طرف راست و چپ قبله برگشتن، بلكه اگر از قبله برگردد به طورى كه از رو به قبله بودن خارج شود نماز او باطل است هرچند به طرف راست و چپ نرسد.

بلكه اگر تنها صورت خود را هم از قبله برگرداند به طرف پشت سر و بدن از قبله منحرف شود نماز او باطل مى شود.

و اگر كمى صورت خود را به طرف راست و چپ بگرداند به طورى كه بدن او رو به قبله باشد نمازش باطل نمى شود، ولى احتياط مستحب ترك اين

كار است.

و همچنين باطل مى شود نماز اگر از روى فراموشى پشت به قبله نمايد يا به سوى راست و چپ قبله برگردد يا صورت خود را به پشت قبله برگرداند.

ولى اگر از روى فراموشى به قدر كمى از قبله برگردد كه به طرف راست يا چپ قبله متوجّه نگشته باشد نماز او صحيح است.

پنجم - كلام عمدى است اگرچه دو حرف مهمل و بى معنى باشد يا يك حرف معنى دار و بنا بر احتياط لازم فرق نمى كند در باطل شدن نماز به يك حرف معنى دار كه قصد معنى آن را داشته باشد يا نداشته باشد ولى اگر يك حرف معنى دار بگويد و ملتفت معنى آن نباشد نمازش باطل نمى شود.

مسئله 268_ كلام آدمى عمداً موجب بطلان نماز است اگرچه از روى اضطرار و ناچارى باشد.

مسئله 269_ جايز نيست كه نمازگذار در حال نماز به كسى سلام يا تحيت هاى ديگر بگويد.

و جواب سلام در حال نماز مثل ساير حالات واجب است. و بايد به يكى از چهار صيغه (سلام عليكم - سلام عليك - السلام عليك - السلام عليكم) در جواب بگويد ولو سلام كننده به غير اين صيغه ها سلام كرده باشد.

مسئله 270_ اگر كسى به نمازگذار غلط سلام كند اگر به طورى باشد كه بگويند سلام كرده بنا بر احتياط بايد سلام او را جواب بدهد صحيحاً.

ششم - از مبطلات نماز خنده صدادار است كه عمداً نماز را باطل مى كند و اما سهواً مبطل نيست، و تبسم ضرر ندارد.

هفتم - گريه براى مطلبى از مطالب دنيايى است كه اگر عمداً با صدا باشد;

باعث بطلان نماز است.

و گريه براى ترس از خدا ضرر ندارد بلكه از اعمال فاضله است.

مسئله 271_ اگر براى طلب حاجت هاى دنيايى از روى تذلل از براى خدا گريه كند تا حاجتش را بر آورد ضرر ندارد مگر به حدى كه از صورت نمازگذار خارج شود.

نهم - خوردن و آشاميدن است به مقدارى كه صورت نماز به هم بخورد، بلكه بنا بر احتياط خوردن و آشاميدن در نماز جايز نيست اگرچه فقط موالات نماز به واسطه آن به هم خورد، ولى فرو دادن باقيمانده غذا كه در دهان يا بُن دندان ها مانده و زياد نباشد ضرر ندارد.

دهم - گفتن آمين بعد از خواندن حمد.

ولى اگر از روى فراموشى يا از جهت تقيه بگويد ضرر ندارد.

يازدهم - شك در ركعت هاى نماز دو ركعتى و سه ركعتى و شك در دو ركعت اول از نمازهاى چهار ركعتى است.

دوازدهم - زياد يا كم كردن جزيى از اجزاء نماز است كه، اگر ركن نباشد و عمداً آن را كم و زياد كند نمازش باطل مى شود و اگر ركن باشد چه عمداً و چه سهواً كم يا زياد كند نمازش باطل مى شود.

مسئله 272_ قطع نماز واجب و شكستن آن حرام و براى حفظ مال يا دفع ضرر جايز است.

مسئله 273_ واجب است شكستن نماز براى حفظ جان انسان يا مال آن كه حفظش واجب باشد و موقوف باشد حفظ آن به شكستن نماز.

مسئله 274_ اگر در وسعت وقت طلبكار طلب خود را مطالبه كند و پرداخت آن موقوف به شكستن نماز باشد واجب است نماز را بشكند و طلب او را بپردازد لكن

اگر معصيت كرد و نماز را تمام كرد نماز باطل نيست.

نماز آيات

مسئله 275_ واجب است خواندن نماز آيات به واسطه يكى از چهار چيز:

اول و دوم - كسوف (گرفتن آفتاب) و Θәș`(گرفتن ماه).

سوم - زمين لرزه اگر چه باعث ترس كسى نشود.

چهارم - وزش بادهاى سياه و سرخ و زرد و تاريكى هاى شديد و صاعقه و مانند آنها از چيزهاى آسمانى كه موجب ترس بيشتر مردم مى شود.

و اما چيزهاى زمينى وجوب نماز براى آنها مبنى بر احتياط است.

وقت نماز آيات

وقت نماز آيات در گرفتن آفتاب و گرفتن ماه در موقعى است كه شروع به گرفتن مى كند تا زمانى كه تمام قرص باز شود و بهتر آن است كه احتياطاً قرص شروع به باز شدن نكرده نماز را بخواند.

و امّا در مثل زمين لرزه و صاعقه و تاريكى هاى شديد و مانند آنها بايد فوراً نماز را بخواند و اگر فوراً نخواند معصيت كرده و باز هم بايد فوراً بخواند و تا آخر عمر هر وقت بخواند اداء است.

نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت بايد پنج ركوع و دو سجده بعد از برداشتن سر از ركوع پنجم به جا آورد.

و آن را به چند نحو مى توان به جا آورد و ما در اينجا دو قسم آن را ذكر مى كنيم:

اول - اينكه پس از نيّت نماز آيات تكبيرة الاحرام بگويد و حمد و سوره را تا آخر بخواند و به ركوع برود و بعد از ذكر ركوع سر بردارد و بعد از هر ركوع حمد و سوره را تماماً بخواند و بعد از ذكر ركوع پنجم سر از ركوع بردارد و برود به سجده دو سجده را به

جا آورد و برخيزد بايستد و مثل ركعت اول پنج ركوع به جا آورد پيش از هر ركوع يك حمد و سوره تمام بخواند و بعد از ركوع پنجم برود به سجده و بعد از سجده دوم بنشيند و تشهد و سلام بگويد.

دوم - اينكه اگر كسى بخواهد آن را مختصر بخواند مى تواند پيش از ركوع ركعت اول حمد را تا آخر بخواند و يك سوره را پنج قسمت كند و قبل از هر ركوع يك قسمت آن را بدون حمد بخواند كه قبل از ركوع پنجم سوره تمام شود و همينطور در ركعت دوم.

مسئله 276_ تمام آنچه در نمازهاى يوميه لازم است در نماز آيات نيز معتبر است.

مسئله 277_ مستحب است كه پيش از رفتن به هر يك از ركوع ها و بعد از سر برداشتن از ركوع الله اكبر بگويد. ولى بعد از ركوع پنجم و دهم گفتن تكبير مستحب نيست.

و مستحب است در هر ركعت بعد از برداشتن سر از ركوع پنجم سمع الله لمن حمده بگويد.

مسئله 278_ اگر علم حاصل كند به گرفتن ماه يا آفتاب و نماز نخواند تا وقت بگذرد معصيت كرده و بايد قضاى آن را به جا آورد، و نيز اگر علم پيدا كرد به خسوف يا كسوف و فراموش كرد تا وقت گذشت بايد قضاى نماز را به جا آورد.

مسئله 279_ اگر در وقت خسوف يا كسوف علم به آن حاصل نكرد تا وقت گذشت و بعد ملتفت شد، پس اگر تمام قرص گرفته باشد واجب است نماز آن را قضاء كند و اگر تمام قرص نگرفته باشد واجب نيست.

مسئله 280_ اگر غير از

خسوف و كسوف يكى از آيات ديگر مثل زمين لرزه و امثال آن اتفاق افتد و علم به آن پيدا نكند تا بعد از وقوع آن واجب است نماز آن را بعد از علم فوراً به جا آورد.

مسئله 281_ نماز آيات بر كسى واجب مى شود كه در شهرى باشد كه در آن سبب وجوب نماز آيات اتفاق افتاده، و بر كسى كه در شهرهاى ديگر باشد واجب نيست مگر آنكه به طورى متصل به آن باشد كه هر دو را يك مكان بگويند.

مسئله 282_ اگر موقعى كه ماه يا خورشيد مى گيرد زن حائض يا در نفاس باشد نبايد در آن حال نماز آيات به جا آورد ولى بعد از آنكه پاك شد بنا بر احتياط لازم بايد آن را به جا آورد و قصد اداء و قضاء ننمايد و اگر زلزله يا رعد و برق و مانند اينها اتفاق بيافتد واجب است كه بعد از پاك شدن نماز آيات را بخواند.

نماز قضاء

اگر كسى نمازى از نمازهاى پنج گانه يوميه را عمداً، يا از روى فراموشى يا نادانى يا به واسطه اى مثل مرض يا خواب نخواند تا وقت بگذرد واجب است قضاى آن را به جا آورد.

و همچنين اگر به واسطه ترك جزئى مثل ركوع يا فقدان شرطى مثل طهارت نمازش باطل باشد و در وقت آن را اعاده نكرده باشد واجب است آن را قضاء كند.

مسئله 283_ بر كسى كه در تمام وقت نماز ديوانه يا بى هوش بوده قضاى آن نماز واجب نيست.

مسئله 284_ مستحب است كه اطفال مميز را تمرين و عادت دهند بر قضاى نمازهايى كه از آنها

فوت شده چنانكه مستحب است تمرين و عادت دادن آنها را بر اداى همه نمازهاى واجب و نوافل، بلكه مستحب است تمرين و عادت دادن آنها بر هر عبادت و عمل صالح و خلق و روش نيكى.

و واجب است بر اولياى اطفال كه آنها را از هر كارى كه باعث ضرر بر خودشان و ديگران باشد جلوگيرى كنند، چنانچه حرام است آنها را در مدارس در تحت تعليم معلمين فاسق و بى ايمان كه سبب فساد اخلاق و عقيده طفل مى شوند بگذارند بلكه بايد مخصوصاً در عصر ما كمال مراقبت و مواظبت را مسلمانان بنمايند و تا كاملاً از وضع كودكستان و دبستان و دبيرستان از هر جهت مطمئن نشده اند از فرستادن فرزندان معصوم خود به اينگونه جاها خوددارى كنند و وزر وبال فساد عقيده اولاد بلكه اولاد اولاد خود را تا روز قيامت به گردن نگيرند.

نماز جماعت

نماز جماعت از مستحبات مؤكده است در تمام نمازهاى فرايض يوميه و تأكيد آن در نماز صبح و مغرب و عشاء، نسبت به همسايگان مسجد و كسانى كه صداى مؤذن را مى شنوند بيشتر است و به قدرى اخبار در فضيلت نماز جماعت و مذمت كسانى كه آن را ترك مى نمايند رسيده كه آن را نزديك به واجبات مى سازد.

در حديث است كه اگر جماعت از دو نفر تشكيل شود براى هر يك به هر ركعتى ثواب يكصدوپنجاه ركعت نماز است و اگر سه نفر شوند به هر ركعتى ثواب ششصد نماز و اگر چهار نفر شوند به هر ركعتى ثواب هزارودويست نماز و اگر پنج نفر باشند به هر ركعتى ثواب دوهزار و

چهارصد نماز و اگر شش نفر باشند ثواب چهارهزار و هشتصد نماز و اگر هفت نفر باشند ثواب نه هزار و ششصد نماز و اگر هشت نفر باشند به هر ركعت ثواب نوزده هزار و دويست نماز و اگر نه نفر شوند به هر ركعت ثواب سىوشش هزار و چهارصد نماز و اگر ده نفر شدند به هر ركعت ثواب هفتاد و دوهزار و هشتصد نماز خواهد داشت و اگر زياده بر ده نفر شدند اگر آسمان ها كاغذ و درياها مركب و درخت ها قلم و جن و انس و ملايك نويسنده شوند ثواب يك ركعت آن را نتوانند بنويسند و در همين حديث است كه آن الله اكبر كه با امام جماعت مى گويد بهتر از شصت هزار حج و عمره و بهتر از دنيا و مافيها است هفتادهزار مرتبه و ركعتى كه مؤمن از نماز جماعت درك مى كند بهتر است از صدهزار دينار كه صدقه بدهد به فقراء و سجده آن بهتر است از آزاد كردن صد بنده و شايد هيچ مستحبى اينهمه فايده و نتيجه را نداشته باشد، و از اخبار استفاده مى شود كه با كسى كه تارك نماز جماعت باشد معاشرت نبايد كرد و طرف شور و اعتماد نبايد واقع شود و به او زن ندهند تا آنكه حاضر به نماز جماعت شود پس مقتضاى ايمان اين است كه بدون عذر انسان نماز جماعت را ترك نكند و مراقبت و مداومت نسبت به آن داشته باشد، زيرا در اخبار است كه شيطان از هيچ عبادتى مانند نماز جماعت مردم را مانع نمى شود پس نبايد به وسوسه هاى

شيطانى كه از جهت عدالت امام و جهات ديگر مى كند ترك جماعت نمود.

مسئله 285_ لازم است بر كسى كه قادر بر تعلم قرائت است و از روى مسامحه و تقصير تعلم نكرده نمازهاى خود را به جماعت بخواند اگر ممكن باشد.

مسئله 286_ جايز است هر يك از نمازهاى فرايض يوميه را به نماز ديگر اقتداء كند و همچنين جايز است كسى كه نماز اداء مى خواند به كسى كه نماز قضاء مى خواند و كسى كه نماز او به واسطه سفر شكسته (قصر است) به كسى كه نماز تمام مى خواند اقتدا كند چنانچه به عكس هم جايز است.

مسئله 287_ مأموم بايد در نماز جماعت علاوه بر نيّت اصل نماز نيّت اقتداء نيز داشته باش_د و بايد مأموم در نيّت خود پيش نمازى را كه به او اقتداء مى كند معيّن كند.

مسئله 288_ در هر جاى نماز مأموم مى تواند قصد فرادى كند.

مسئله 289_ اگر مأموم وقتى رسيد كه امام جماعت در ركوع است مى تواند اقتداء كند و پس از ادراك ركوع امام قصد فرادى كند.

مسئله 290_ اگر در نماز ظهر مثلاً با عذر قصد فرادى كند و نماز را تمام كند و هنوز امام مشغول همان نماز باشد مى تواند نماز عصر را به آن نماز اقتدا كند.

مسئله 291_ اگر وقتى برسد كه امام جماعت در ركوع باشد يا آنكه از اول ركعت برسد ولى داخل نماز نشود تا امام به ركوع برود جايز است در همان حالى كه امام به ركوع است نيّت كند و تكبيرة الاحرام را بگويد و برود به ركوع پس اگر قبل از سر برداشتن امام از

ركوع به ركوع برسد جماعت او صحيح است اگرچه به ذكر ركوع امام نرسد.

و اگر پيش از آنكه به حدّ ركوع برسد امام سر از ركوع برداشت كافى نيست، و همچنين اگر امام شروع به سر برداشتن نموده باشد هرچند از حدّ ركوع خارج نشده باشد بنا بر احوط.

مسئله 292_ اگر اطمينان به رسيدن به ركوع امام ندارد مى تواند اقتدا كند چنانچه درك ركوع امام را نموده نماز و جماعت هر دو صحيح است.

مسئله 293_ اگر در حالى كه پيش نماز در ركوع است به نيّت اقتدا تكبيرة الاحرام گفت ولى پيش از رفتن به ركوع پيش نماز سر از ركوع برداشت مخير است بين آنكه همانطور ايستاده صبر كند تا وقتى كه پيش نماز براى ركعت بعد برخاست آن را ركعت اول خود قرار دهد و نماز را تمام كند، يا نيت فرادى نمايد، يا متابعت امام را در سجده بنمايد و آن سجده را حساب نكند.

شراي_ط نماز جماعت

در نماز جماعت علاوه بر آنچه گفته شد چند شرط را بايد رعايت كرد:

اول - آنكه بايد ميان مأموم و امام چيزى كه مانع ديدن است حائل نباشد و همچنين بايد ميان مأموم و مأمومين ديگر كه واسطه اتصال او به امام هستند چيزى كه مانع از ديدن آنها است ولو در بعض حالات حائل نباشد وگرنه جماعت باطل مى شود، ولى اگر مأموم زن باشد و امام مرد بود وجود مانع ميان او و امام و ميان او و مردهايى كه مأمومند ضرر ندارد.

دوم - آنكه جاى امام از جاى مأموم به قدر يك وجب بيشتر بلندتر نباشد.

سوم - آنكه بين مأموم و امام

در صورتى كه پهلوى هم ايستاده باشند و بين جاى سجده مأموم و جاى ايستادن امام در صورتى كه مأموم پشت سر امام ايستاده باشد بيشتر از يك قدم غير معمولى كه تقريباً يك متر مى باشد فاصله نباشد و همچنين است محل ايستادن صف جلو و محل سجده صف عقب و احتياط مستحب در قدم آن است كه از معمولى بيشتر نباشد بلكه بهتر آن است كه احتياطاً ميان جاى ايستادن امام با جاى ايستادن مأموم به مقدار جسد انسان وقتى به حال سجده است فاصله بيشتر نباشد و همچنين ميان دو صف.

چهارم - اينكه مأموم جلوتر از امام نايستد. بلكه لازم است مختصرى مأموم عقب تر از امام بايستد در تمام حالات نماز.

مسئله 294_ اگر مأمومين صف اول هنوز داخل نماز نشده باشند ولى آماده و مهياى داخل شدن باشند حائل بودن و فاصله شدن آنها ضرر ندارد.

مسئله 295_ اگر جمعى از كسانى كه در صف اول هستند به واسطه بلند بودن صف يا به واسطه آنكه امام داخل محراب است نتوانند امام را ببينند ضرر ندارد.

مسئله 296_ اگر قبل از امام سر از ركوع برداشت از روى فراموشى، بايد دوباره براى متابعت به ركوع برود، و اگر به ركوع رفت و پيش از آنكه به حد ركوع برسد امام سر از ركوع برداشت نماز او باطل است. و اگر در يك سجده پيش از امام سر بردارد و براى متابعت به سجده رفت ولى معلوم شود پيش از آنكه سر به مهر گذارد امام سر برداشته نمازش صحيح است.

و اگر پيش از امام عمداً به سجده يا به ركوع برود جايز

نيست برگردد و نماز صحيح است لكن در ترك متابعت معصيت كرده.

مسئله 297_ اگر از روى فراموشى پيش از امام به ركوع و يا به سجده رفت لازم نيست كه برگردد بايستد و يا بنشيند و با او به ركوع يا به سجده برود بلكه مى تواند به همان حالت بماند تا امام به ركوع يا سجده رود نماز و جماعت او هر دو صحيح است و مى تواند برگردد و متابعت امام را بنمايد.

مسئله 298_ اگر مأموم در حالى كه امام مشغول قرائت است عمداً به ركوع برود نماز او باطل مى شود و اگر از روى فراموشى به ركوع برود مى تواند برگردد به قيام و با امام به ركوع برود و اگر برنگردد و صبر كند تا امام به ركوع رود نماز صحيح است.

مسئله 299_ اگر مأموم پيش از امام عمداً ذكر واجب را نگفته سر از ركوع يا سجده بردارد نمازش باطل است.

مسئله 300_ اگر مأموم در ركعت سوم يا چهارم امام اقتدا كرده بايد حمد و احتياطاً سوره يا بعض آن را بخواند و اگر فرصت خواندن سوره را نيافت به واسطه رفتن امام به ركوع سوره را ترك كند و به حمد تنها اكتفا نمايد و خود را به ركوع امام برساند و اگر به خواندن حمد تنها هم نمى رسد لازم است كه حمد را تمام كند و خود را در سجده به امام برساند و نمازش صحيح است و مى تواند قصد فرادى نمايد.

مسئله 301_ اگر در ركعت سوم يا چهارم رسيد مى تواند صبر كند تا وقتى امام به ركوع رفت اقتدا كند ولى اگر پيش

از رفتن او به ركوع اقتدا كند بايد به طورى كه در مسئله پيش گفته شد عمل كند و اگر بداند مهلت ندارد حمد بخواند احوط استحبابى آن است كه اقتدا نكند تا امام به ركوع برود و مستقر شود.

شراي_ط امام جماعت

امام جماعت بايد داراى چند صفت باشد:

1 - بالغ باشد. 2 - عاقل باشد. 3 - مؤمن يعنى شيعه اثنى عشرى باشد. 4 - عادل باشد. 5 - ولدالزنا نباشد. 6 - اگر تمام يا بعضى مأمومين او مرد هستند مرد باشد و اقتدا به زن براى زن جايز است. 7 - نماز امام نشسته يا خوابيده نباشد كه در اين صورت ايست_اده به نشسته و خوابيده و نيز نشسته به خوابيده نمى تواند اقت_دا كند. 8 - امام قرائتش صحيح باشد. پس اگر حمد و سوره را غلط بخواند مثل آنكه حرفى را از مخارج اداء نكند يا حرفى را نگويد يا اعراب كلمه اى را غلط بگويد هرچند قدرت صحيح خواندن نداشته باشد اقتدا به او جايز نيست.

مسئله 302_ وثوق و اطمينان به عدالت امام جماعت كافى است در جواز اقتدا به او هرچند از اقتدا يك نفر يا جمعى به او حاصل شود.

مسئله 303_ مستحب است وقتى «قد قامت الصلوة» گفته شد مأمومين برخيزند و ني_ز مأموم وقت_ى ام_ام از خوان_دن حم_د در ركع_ت اول و دوم فراغ_ت ياف_ت بگوي_د «الحمدلله رب العالمين».

شكيّات نماز

مسئله 304_ اگر كسى بعد از وقت شك كند كه نمازش را خوانده يا نه اعتنا نكند و بنا گذارد بر آنكه نماز را خوانده است.

و اگر در وقت شك كند كه نماز را خوانده يا نه بايد بخواند.

مسئله 305_ اگر در وسط نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه اگر وقت مختص به عصر است بنا گذارد بر آنكه نماز ظهر را خوانده، ولى اگر در وقت مشترك بين ظهر و عصر است

عدول به ظهر كند و بقيه نماز را به قصد ظهر به جا آورد و بعد نماز عصر را بخواند.

مسئله 306_ اگر در وسط نماز در بعض اجزاء نماز شك كند كه به جا آورده يا نه و هنوز داخل جزء بعد نشده باشد بايد آن جزء را به جا آورد مثلاً اگر شك كند در خواندن حمد پيش از داخل شدن در سوره بايد آن را به جا آورد.

مسئله 307_ اگر در جزئى از اجزاء نماز شك كند بعد از داخل شدن در جزء ديگر به آن شك اعتنا نكند، مثلاً اگر شك كرد در خواندن حمد بعد از شروع به خواندن سوره به آن شك اعتنا نكند، بلكه اگر شك كرد در خواندن آيه اى بعد از شروع در آيه بعد يا شك كرد در خواندن اول آيه بعد از شروع به خواندن آخر آيه به شكش اعتنا نكند.

مسئله 308_ اگر بعد از داخل شدن در جزء بعد شك كند در چيزى از اجزاء قبل مثل ركوع يا سجود يا قرائت يا ذكر ركوع و سجود كه آن را صحيح به جا آورده يا نه بنا بر صحّت آن گذارد و نمازش صحيح است.

شك در عدد ركعت هاى نماز

مسئله 309_ شك هايى كه سبب بطلان نماز مى شود هشت شكند:

اول - شك در عددهاى دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز مسافر.

دوم - شك در سه ركعتى (مغرب).

سوم - شك ميان يك و زيادتر.

چهارم - شك ميان دو و زيادتر پيش از سر بلند كردن از دو سجده.

پنجم - شك ميان چهار و شش يا زيادتر.

هشتم - شك در همه ركعت ها به طورى كه نداند چند

ركعت به جا آورده.

مسئله 310_ شك هاى صحيح در نماز چهار ركعتى نه قسمند:

اول - شك ميان دو و سه بعد از تمام كردن هر دو سجده و سر برداشتن از سجده دوم كه در اين صورت بايد بنا را بر سه گذارد و ركعت چهارم را به جا آورد و بعد از سلام يك ركعت ايستاده به جا آورد.

دوم - شك ميان سه و چهار در هر موقع كه اتفاق افتاد بنا را بر چهار مى گذارد و نماز را تمام مى كند و دو ركعت نشسته يا يك ركعت ايستاده به جا آورد.

سوم - شك ميان دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را بر چهار گذارد و نماز را تمام كند بعد از سلام نماز دو ركعت ايستاده به جا آورد.

چهارم - شك ميان دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را بر چهار گذارد و نماز را تمام كند و اول دو ركعت ايستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.

پنجم - شك ميان چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم كه بايد بنا را بر چهار گذارد و نماز را تمام كند و بعد دو سجده سهو به جا آورد.

ششم - شك ميان چهار و پنج در حال قيام كه بايد بنشيند و بنا را بر چهار بگذارد و تشهد و سلام بگويد و بعد دو ركعت نشسته يا يك ركعت ايستاده به جا آورد.

هفتم - شك ميان سه و پنج است در حال قيام كه بايد بنشيند و شك او راجع

مى شود به اينكه دو ركعت به جا آورده يا چهار ركعت و بايد بنا را بر چهار گذارد و تشهد و سلام بگويد و دو ركعت ايستاده به جا آورد.

هشتم - شك ميان سه و چهار و پنج است در حالى كه ايستاده است بايد بنشيند و شك او ميان دو و سه و چهار مى شود پس بنا را بر چهار گذارد و تشهد و سلام بگويد و بعد دو ركعت ايستاده و دو ركعت نشسته به جا آورد.

نهم - شك ميان پنج و شش در حال قيام است كه بايد بنشيند و برگشت شك او به اين است كه چهار ركعت به جا آورده يا پنج ركعت پس بنا بر چهار گذارد و تشهد و سلام بگويد و دو سجده سهو براى شك چهار و پنج به جا آورد.

مسئله 311_ تماميّت و اكمال هر دو سجده به سر برداشتن از سجده دوم است اگرچه بهتر آن است كه احتياطاً در شك ميان دو و سه و شك دو و چهار و شك دو و سه و چهار اگر بعد از تمام كردن ذكر واجب سجده دوم و پيش از برداشتن سر از سجده شك كرد به طورى كه گفته شد بنا گذارد و نماز را تمام كند و بعداً آن را اعاده نمايد.

مسئله 312_ عمل به احكام شك يعنى بناگذارى در شكوك صحيحه يا حكم به بطلان نماز در شكوك باطله جايز نيست، مگر بعد از تأمل و فكر تا آنكه شك مستقر شود پس اگر به تأمل و فكر علم يا مظنه به يكى از دو طرف شك پيدا كرد به

علم يا مظنه خود عمل كند و اگر در شكش باقى ماند عمل شك را به جا آورد.

نماز احتياط

مسئله 313_ دستور خواندن نماز احتياط اين است، كه بعد از نمازى كه شك در آن واقع شده بايستد و نيّت نماز احتياط كند و تكبيرة الاحرام بگويد و حمد تنها را آهسته بخواند و ركوع و دو سجده به جا آورد و تشهد و سلام بگويد و اگر نماز احتياط واجب بر او دو ركعت است بعد از سجده دوم برخيزد و ركعت دوم را به جا آورد و بعد از سجده، تشهد و سلام بگويد.

قضاى سجده و تشهد فراموش شده

مسئله 314_ اگر يك سجده يا تشهد اول را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع ركعت بعد ملتفت شود بايد بعد از نماز قضاى تشهد يا سجده فراموش شده را با رعايت تمام شرايط نماز به جا آورد.

موجبات سجده سهو

واجب است به جا آوردن دو سجده سهو براى چند چيز:

اول - آنكه در ميان نماز سهواً تكلم كند به كلام آدمى.

دوم - براى فراموش كردن تشهد.

سوم - براى شك ميان چهار و پنج.

مسئله 315_ طريق به جا آوردن سجده سهو آن است كه بعد از سلام فوراً به نيّت سجده پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح باشد بگذارد و بگويد «بسم الله و بالله السلام علي_ك ايهاالنبى و رحمة الله و بركاته» و بنا بر احتياط السلام عليك را دو مرتبه بگويد بدون واو و با كلمه واو، بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رود و ذكر مذكور را دوباره بگويد و بنشيند و بنا بر احتياط تشهد را به نحو معمول بخواند و سلام دهد.

نماز مسافر

واجب است بر مسافر قصر (يعنى نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت خواندن) با داشتن چند شرط:

اول - آنكه سفر او هشت فرسخ شرعى باشد (و فرسخ شرعى تقريباً پنج كيلومتر و نيم است)

اگرچه مجموع رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد به شرط آنكه هر يك از رفتن و برگشتن كمتر از چهار فرسخ نباشد.

پس اگر كمتر از هشت فرسخ شود به نحوى كه ذكر شد بايد نماز را تمام بخواند.

مسئله 316_ اگر سفر او چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن باشد و در بين قصد اقامه عشره نداشته باشد بايد نماز را قصر كند اگرچه بخواهد بعد از نه روز مراجعت كند.

دوم - آنكه از اول سفر قصد هشت فرسخ داشته باشد پس اگر از اول مثلاً قصد شش فرسخ داشت و بعد از رسيدن به مقصد قصد دو

فرسخ ديگر نمود بايد نماز را تمام كند، مگر آنكه بعد از رسيدن به مقصد قصد چهار فرسخ ديگر يا بيشتر بنمايد و عازم برگشتن هم باشد كه قصد هشت فرسخ تمام داشته باشد پس بايد نماز را قصر كند.

مسئله 317_ در قصد هشت فرسخ لازم نيست كه انسان مستقل در قصد باشد بلكه اگر به متابعت از ديگرى هم قصد داشته باشد مثل زن كه به متابعت از شوهر يا كلفت و نوكر كه به متابعت از ارباب خود قصد هشت فرسخ داشته باشند بايد قصر كنند.

سوم - آنكه به قصد هشت فرسخ باقى باشد پس اگر در بين راه پيش از آنكه به چهار فرسخ برسد از قصد خود برگردد يا مردد شود بايد نماز را تمام بخواند.

چهارم - اينكه از اول سفر قصدش اين نباشد كه پيش از رفتن هشت فرسخ در جايى ده روز يا زيادتر بماند يا آنكه از وطنش عبور كند والا بايد نماز را تمام بخواند بلكه اگر مردد هم باشد در آنچه گفته شد بايد نماز را تمام بخواند.

پنجم - آنكه سفر حرام نباشد پس اگر حرام باشد بايد نماز را تمام بخواند، چه آنكه خود سفر حرام باشد مثل فرار كردن از جهاد يا سفر كردن زن بى اجازه شوهر در صورتى كه ناشزه بر او صدق كند و سفر فرزند با نهى پدر اگر اذيت شود و چه آنكه براى كار حرام سفر بكند مثل سفر براى كشتن نفس محترمه يا براى سرقت يا يارى ظالم در ظلمش.

ششم - آنكه از باديه نشينان كه خانه به دوش هستند و مسكن معين ندارند و در صحراها

و بيابان ها هر كجا سبزه و آب باشد منزل مى كنند نباشد.

هفتم - آنكه سفر كار و شغل او نباشد مثل مكارى و راننده و ناخدا و خلبان و چوپان و ساربان پس اگر از اين اشخاص باشد بايد در سفرى كه شغل او است نماز را تمام به جا آورد و روزه اش را بگيرد.

مسئله 318_ همين مقدار كه كسى را بگويند شغلش مسافرت است بايد در سفرى كه شغل او است نماز را تمام به جا آورد.

و شغل گرديدن سفر براى شخص محقق مى شود به سفرهاى زياد (سه يا بيشتر) چه از وطن حركت كند و چه از غير وطن و يا به طولانى شدن سفر واحد به طورى كه بگويند سفر كار او است.

هشتم - رسيدن به حدّ ترخص است يعنى از وطنش به قدرى دور شود كه صداى اذان را نشنود و اهل آن محل از نظر او پنهان شوند.

مسئله 319_ اگر اهل محل را نبيند ولى صداى اذان را بشنود يا صداى اذان را نشنود ولى اهالى را ببيند، احتياط لازم اين است كه صبر كند تا هر دو علامت حاصل شود نماز را بخواند يا آنكه جمع بين قصر و اتمام نمايد.

مسئله 320_ اگر مسافر در موقع مراجعت به وطن به جايى برسد كه صداى اذان وطنش را بشنود و ديوارهايش را ببيند بايد نمازش را تمام بخواند.

مسئله 321_ وطن محلى است كه انسان آن را مسكن خود قرار دهد به طورى كه او را ساكن و مقيم آن محل بدانند و چه وطن اصلى او يعنى مسكن پدر و مادر و محل ولادت او باشد

و چه آنكه محلى ديگر باشد كه آنجا را مسكن خود قرار داده باشد ولى بايد در محلى كه وطن اصلى او نيست به قدرى بماند كه آنجا را عرفاً وطن و مسكن او بگويند.

مسئله 322_ ممكن است انسان دو وطن يا بيشتر داشته باشد مثل آنكه در دو شهر يا دو ده منزل و عائله داشته باشد و هر دو را مسكن خود قرار دهد.

مسئله 323_ وطن پدر و مادر براى فرزندى كه تابع آنها است تا موقعى كه از آن اعراض ننموده وطن محسوب مى شود.

مسئله 324_ اگر نيّت اقامه ده روز بنمايد كه يك نماز چهار ركعتى يا بيشتر بخواند و بعد از نيّت خود برگردد بايد تا موقعى كه در آن مكان است نمازهايش را تمام بخواند و اگر پيش از تمام شدن نماز چهار ركعتى از نيّت خود برگشت بايد نمازش را قصر نمايد.

مسئله 325_ اگر كسى قصد ماندن ده روز بنمايد و بعد از ده روز قصد كند به مكانى برود و برگردد كه مجموع رفتن و برگشتن او هشت فرسخ نباشد و قصد داشته باشد كه در مراجعت در همان مكان اول ده روز بماند، بايد نمازهاى خود را در رفتن و برگشتن به مقصد و محل اقامه تمام بخواند، و همچنين اگر نمى داند كه بعد از مراجعت ده روز مى ماند يا نه، و اگر يقين دارد بعد از برگشتن در محل اقامه ده روز نمى ماند و برگشتن به محل اقامت فقط بدان جهت است كه واقع در مسير مسافرت است در رفتن و در مقصد تمام بخواند و در برگشتن و محل اقامه قصر

بخواند، به شرط آنكه قصد هشت فرسخ داشته باشد بدون قصد اقامه در طريق.

مسئله 326_ اگر مسافر بعد از طى كردن هشت فرسخ در مكانى سى روز بماند و در تمام آن سى روز در ماندن و رفتن يا ماندن و برگشتن ترديد داشته باشد يعنى هيچوقت نداند كه ده روز مى ماند بايد بعد از سى روز در آن مكان هر مقدار بماند نمازش را تمام بخواند، ولى پيش از آنكه سى روز تمام شود بايد نمازش را قصر كند.

روزه

روزه عبارت است از امساك و خوددارى از چيزهايى كه بيان آن مى آيد از طلوع فجر تا مغرب به قصد قربت.

مسئله 327_ در ماه رمضان مى تواند شب اول نيّت كند روزه تمام ماه را و باقى بماند بر آن نيّت تا آخر و يا براى هر روز تجديد نيّت كند و مى تواند براى هر روز عليحده نيّت كند.

و در روزه واجب معين غير رمضان بايد براى هر روز جداگانه نيّت كند كم باشد يا زياد.

مفطرات روزه

مسئله 328_ مفطرات روزه كه لازم است خوددارى از آنها چند چيز است، و بعضى را علما فرموده اند كه بايد خوددارى نمود و ظاهراً آنها به كمال روزه ضرر مى زنند نه به صحت آن.

مجموع آنها نه چيز است:

اول و دوم - خوردن و آشاميدن از روى عمد و فرقى نيست بين آنكه چيزى كه مى خورد يا مى آشامد معمولاً خوردنى و آشاميدنى باشد مثل نان و آب، يا غير خوردنى مثل خاك و ريگ هرچند كم باشد حتى آنكه اگر نخ خياطى و يا مسواك كه با آب دهان تر شود و

بيرون آورد و دو مرتبه آن را به دهان بگذارد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه اش باطل مى شود.

سوم - جماع و آن مبطل روزه مرد و زن است اگرچه منى هم خارج نشود و جماع محقق مى شود به داخل شدن آلت تا ختنه گاه.

چهارم - استمناء است يعنى عمداً كارى بكند كه منى از او بيرون بيايد.

مسئله 329_ هرگاه با خود كارى كند بدون قصد بيرون آمدن منى لكن عادت او باشد كه با اين كار منى از او بيرون مى آيد روزه او باطل است هرچند بيرون نيايد، بلكه اگر ايمن از بيرون آمدن منى هم به اين كار نباشد و بيرون آيد باطل است.

مسئله 330_ دروغ بستن به خدا يا پيغمبر(ص) يا يكى از ائمه معصومين(ع) يا فاطمه زهرا(س) حرام مؤكد است، ولى روزه را باطل نمى كند.

پنجم - رساندن غبار غليظ به حلق چه غبار حلال باشد مثل آرد چه حرام مثل خاك و چه خودش كارى بكند كه غبار شود يا ديگرى بلكه اگر به سبب باد غبار شود و خود را حفظ نكند تا غبار داخل حلق شود روزه او باطل مى شود.

مسئله 331_ سر فرو بردن در آب بعضى از مفطرات دانسته اند ولى، اقوى اين است روزه را باطل نمى كند و حرام هم نيست، ولى مكروه است.

مسئله 332_ فرو بردن تمام سر يك مرتبه در آب مكروه است اگرچه ساير بدن بيرون باشد اما اگر هر دفعه يك طرف سر را فرو برد و طرف ديگر بيرون باشد كراهت ندارد.

مسئله 333_ اگر سر را فرو ببرد در غير آب مثل شير و امثال

آن از مايعات، كراهت ندارد.

مسئله 334_ اگر سهواً يا قهراً سر در آب فرو برد يا بى اختيار در آب بيافتد عمل مكروهى انجام نداده.

ششم - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس عمداً تا صبح در روزه ماه رمضان و قضاى آن.

مسئله 335_ هرگاه جنب نتواند غسل كند به جهت نبودن آب و امثال آن واجب است قبل از فجر تيمّم كند و واجب نيست تا صبح بيدار بماند، پس اگر تيمّم نكند روزه او باطل است.

و اگر ممكن باشد غسل كردن و غسل نكند تا وقت ضيق شود بنا بر احتياط واجب بايد تيمّم كند و روزه بگيرد و قضاى آن را هم به جا آورد.

مسئله 336_ هرگاه جنب در شب ماه رمضان با علم به جنابت بخوابد با عادت به بيدار شدن يا اطمينان به آن و بنا بر غسل كردن داشته باشد و از خواب بيدار نشود تا طلوع صبح روزه او صحيح است.

و اگر بيدار بشود و دو مرتبه بخوابد با همان عادت به بيدار شدن يا اطمينان به آن و بنا بر غسل كردن و اتفاقاً بيدار نشود روزه او قضاء دارد.

و همچنين اگر باز بيدار شود و مرتبه سوم بخوابد و بيدار نشود تا صبح روزه اش قضا دارد با كفاره بنا بر احتياط.

مسئله 337_ زنى كه خون استحاضه متوسطه يا كثيره ببيند اگر غسل واجب براى نمازهاى روز مثل صبح يا ظهر و عصر را ترك كند روزه او باطل است.

اما اگر بعد از خواندن نماز ظهر و عصر خون ببيند و تا غروب غسل نكند روزه اش صحيح است.

و غسل شب

آينده شرط صحت روزه امروز نيست اگرچه احتياطاً به جا آورد بهتر است.

و همچنين غسل هاى شب پيش كه براى نماز مغرب و عشا بايد بنمايد شرط صحت روزه نيست.

و اما وضوء مستحاضه و يا بستن پنبه و كهنه شرط صحت روزه نيست.

هفتم - اماله كردن است به چيز مايع اگرچه در حال ضرورت باشد اما شياف ضرر ندارد.

هشتم - قى كردن است عمداً اگر چه براى ضرورت باشد، اما اگر سهواً يا بدون اختيار عارض شود ضرر ندارد، و ميزان صدق قى كردن است پس بيرون آمدن هسته يا كرم ضرر ندارد.

مسئله 338_ اگر روزه دار آروغ بزند و چيزى بالا بياورد و بى اختيار برگردد مبطل روزه نيست، و اگر به فضاى دهان برسد و آن را به اختيار فرو ببرد روزه او باطل است هم قضا دارد و هم كفاره.

بلكه اگر فرو بردن آن حرام باشد از جهت خباثت كفاره جمع واجب است.

كفاره و قضاء

مسئله 339_ مفطراتى كه روزه را باطل مى كند و باعث قضاء مى شود باعث كفاره نيز مى شود اگر از روى عمد و اختيار و بدون اكراه و اجبار واقع شود و فرق بين آنها نيست.

بلى اقوى واجب نبودن كفاره است در خواب دوم جنب بعد از بيدارى.

و در خواب سوم احتياطاً كفاره بدهد.

مسئله 340_ كفاره روزه ماه رمضان يكى از سه چيز است بنا بر اقوى 1 - بنده آزاد كردن 2 - دو ماه پى درپى روزه گرفتن 3 - شصت نفر مسكين را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريباً ده سير است طعام يعنى گندم يا

جو و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد بايد هرچند مد كه مى تواند بدهد، و شخص مخير است بين آنها بدون رعايت ترتيب اگر چه بهتر است احتياطاً ترتيب را رعايت نمايد.

و اگر روزه را به حرام افطار كرده باشد هر سه كفاره واجب است مثل زنا، يا جماع در حال حيض، يا خوردن شراب، يا مال غصبى و امثال آنها.

مسئله 341_ در چند جا واجب است قضاى بدون كفاره:

اول - در خواب دوم جنب

دوم - آنكه روزه را باطل كند به نيّت نكردن و يا به ريا و يا به قصد افطار يا مفطر به شرط آنكه در هيچ يك مفطر ديگرى به جا نياورده باشد تا مغرب والّا كفاره هم واجب مى شود.

سوم - آنكه مراعات فجر را نكرده چيزى بخورد و بعد معلوم شود كه صبح بوده چه آنكه قدرت بر مراعات داشته باشد يا نه مثل نابينا يا محبوس يا كسى كه طلوع را نمى شناسد.

چهارم - آنكه چيزى بعد از طلوع فجر بخورد به اعتماد به قول شخصى كه خبر دهد كه طلوع نشده.

پنجم - آنكه بخورد بعد از طلوع در صورتى كه يك نفر خبر مى دهد به طلوع به خيال آنكه او مزاح مى كند يا دروغ مى گويد.

ششم - آنكه افطار كند قبل از مغرب به قبول قول كسى كه خبر مى دهد كه مغرب شده اگر چه قبول كردن قول او برايش جايز باشد، مثل افطار شخص كور و امثال او، و همچنين وقتى يك عادل بلكه دو عادل خبر دهند لكن بعد معلوم شود كه مغرب نشده بود.

و اگر

قبول كند قول كسى را كه قبول قول او جايز نيست كفاره نيز واجب است بنا بر اقوى.

هفتم - وقتى كه هوا تاريك شود و قطع پيدا كند به داخل شدن شب و افطار كند بعد معلوم شود كه خطا كرده است در صورتى كه در آسمان مانعى نباشد از ديدن و اگر شك يا ظن داشته باشد در داخل شدن شب و افطار كند كفاره نيز واجب است.

مسئله 342_ هرگاه در آسمان مانعى باشد مثل ابر و به گمان آنكه مغرب شده افطار كند و معلوم شود كه خطا كرده است قضاء لازم است بدون كفاره.

هشتم - آنكه آب به دهان كند براى خنك شدن يا بى جهت مضمضه كردن و آب بى اختيار فرو رود و اگر براى وضوء مضمضه كند و بى اختيار آب فرو رود قضا هم بر او واجب نيست.

مسئله 343_ كسى كه بعد از ظهر سفر كند روزه او صحيح است.

مسئله 344_ مساف_رى كه قبل از ظهر به وطن يا محل اقامه خود برسد و مفطرى به جا نياورده باشد واجب است قصد روزه نمايد و روزه اش صحيح است.

احكام زكات

وجوب زكات يكى از ضروريات دين است و منكر آن با علم به آن كافر است بلكه در بعضى اخبار است كه مانع زكات كافر است و قوائد و مصالح آن بسيار و مانع از مفاسد بى شمار است و سبب بقاء جامعه و انتظام امور و موجب الفت و اعمال خيريه و باعث آسايش و رفاهيت عامه و حفظ و نگاهدارى اموال است و درباره آن در شرع مقدس اسلام تأكيد و ترغيب شده و بر ترك آن

تهديدات عظيمه و وعيد بر عقاب شديد وارد شده است.

اجناسى كه زكات به آنها تعلق مى گيرد

در نُه چي_ز زكات واجب است:

1 - شتر. 2 - گاو. 3 - گوسفند. 4 - ط_لا. 5 - نقره. 6 - گندم. 7 - جو. 8 - خرما. 9 - كشمش.

نصاب

يكى از شرايط وجوب زكات در امور نُه گانه نصاب است.

مسئله 345_ در گوسفند پنج نصاب است:

اول - چهل گوسفند و زكات آن يك گوسفند است.

دوم - يكصدوبيستويك گوسفند و زكات آن دو گوسفند است.

سوم - دويستويك گوسفند و زكات آن سه گوسفن_د است.

چهارم - سيص_دويك گوسفند و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم - چهارصد و بالاتر كه بايد صد تا صد تا حساب كند و براى هر صد تا يك گوسفند زكات بدهد.

مسئله 346_ در گاو دو نصاب است: اول - سى گاو و زكات آن يك گوساله نر يا ماده است كه داخل در سال دوم شده باشد. دوم - چهل گاو و زكات آن يك گوساله ماده است كه داخل سال سوم شده باشد و در زياده بر چهل بايد چهل تا چهل تا و يا سى تا سى تا حساب كند به طورى كه موافق شود يا مقدار عفوش كمتر شود.

مسئله 347_ در مال مشترك اگر سهم هر يك از شركاء به قدر نصاب باشد زكات بر آنها واجب است و اگر سهم بعضى به قدر نصاب باشد و بعضى نباشد بر آنكه سهمش به مقدار نصاب هست زكات واجب است.

مسئله 348_ هرگاه يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد هرچند از هم دور باشند بايد همه را با

هم ملاحظه نمايد، اگر به حد نصاب رسيده باشد زكات بر آن واجب است.

مسئله 349_ شرط است در زكات گاو و گوسفند و شتر كه در تمام سال در بيابان بچرند پس اگر در بين سال يك ماه يا يك هفته يا كمتر علف به او بدهند و يا او را در زمينى كه زراعت در آن شده بچرانند زكات ندارد، بلى اگر دو روز يا كمتر در بين سال علف خورده باشد واجب است كه زكات آن را بدهند.

و شرط ديگر آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد.

و شرط سون آنكه يك سال تمام در ملك مالك باقى بماند و كفايت مى كند در وجوب زكات داخل شدن در ماه دوازدهم و تمام شدن آن معتبر نيست.

زكات طلا و نقره

در زكات طلا و نقره علاوه بر شرايط عمومى (كه تفصيلش در كتب مفصله ذكر شده) چند چيز شرط است:

اول - نصاب و در طلا دو نصاب است:

اول - بيست مثقال شرعى است كه هر مثقال آن هيجده نخود است و مطابق است با پانزده مثقال صيرفى معمولى كه هر مثقال آن بيست و چهار نخود است و زكات آن نيم مثقال شرعى طلا است پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى كه پانزده مثقال متداول و معمولى است برسد، بايد نُه نخود آن را كه چهل يك آن است زكات بدهند و كمتر از پانزده مثقال معمولى زكات ندارد.

دوم - چهار مثقال شرعى است كه مطاب_ق سه مثقال معمولى است و زكات آن چهل يك آن است پس اگر سه مثقال معمولى طلا بر پانزده مثقال معمولى علاوه شد، بايد چهل يك آن

را زكات بدهد و اگر كمتر از سه مثقال معمولى اضافه شود آن اضافه زكات ندارد و بعد از اين هم هر چه بالا رود يعنى هر سه مثقال معمولى اضافه شود بايد چهل يك آن را بدهد.

نقره

در نقره دو نصاب است:

اول - دويست درهم است كه يكصدوپنج مثقال معمولى است و زكات آن چهل يك آن است كه دو مثقال و پانزده نخود باشد و كمتر از اين مقدار زكات ندارد.

دوم - چهل درهم است كه مطابق بيستويك مثقال معمولى است پس اگر بيستويك مثقال به صدوپنج علاوه شد بايد چهل يك آن را بدهد و اگر كمتر از بيستويك مثقال اضافه شود آن اضافه زكات ندارد فقط زكات يكصدوپنج مثقال را بدهد و بعد از اين هر چه بالا رود چهل يك هر بيستويك مثقال را زكات بدهد.

و به طور كلى در طلا و نقره وقتى به نصاب برسد هر چه بالا رود اگر چهل يك آن را بدهد زكات آن را داده و در بعض موارد كمى هم زيادتر داده است.

شرط دوم - آنكه طلا و نقره سكه دار باشد و با آن معامله رايج باشد.

سوم - آنكه شخص يازده ماه مالك مقدار نصاب طلا و نقره باشد و وقتى داخل ماه دوازدهم شد زكات بر او واجب مى شود.

زكات در غلات اربع

زكات در گندم، و جو، و خرما، و كشمش واجب است به دو شرط غير از شرايط عامه:

اول - بلوغ نصاب كه بايد هر يك از آنها به مقدار يكصدوچهلوچهار من به وزن شاهى الّا چهلوپنج مثقال باشد.

كه من شاهى عبارت است از هزارودويستوهشتاد مثقال صيرفى.

و به من تبريز دويستوهشتادوهشت من الّا چهلوپنج مثقال.

و يك من تبريز ششصدوچهل مثقال 24 نخودى است كه مقدارى كمتر از 207/847 كيلوگرم مى شود.

دوم - آنكه قبل از وقت تعلق زكات ملك انسان باشد، يا به زراعت كردن

خودش، يا به انتقال زراعت به انسان به يكى از اسباب انتقال.

مسئله 350_ بنا بر آنچه به مشهور نسبت داده اند.

وقت تعلق زكات به گندم و جو وقت دانه بستن يا محكم شدن دانه آنها است.

و وقت تعلق آن به خرما وقت زرد يا سرخ شدن آن است.

و در كشمش وقت دانه بستن غوره است.

ولكن اظهر آن است كه وقت تعلق زكات به هر يك از آنها وقت محقق شدن اسم آنها است.

پس در گندم و جو و خرما وقتى است كه آنها را گندم و جو و خرما بگويند و در كشمش وقتى است كه آن را انگور گويند.

مسئله 351_ مقدار زكات در كشمش و خرما و جو و گندم اگر از آب جارى يا باران مشروب شوند يا آنكه از رطوبت زمين استفاده كنند ده يك آنها است، و اگر با دلو و وسائل ديگر مشروب شوند زكات آنها بيست يك است و اگر به هر دو قسم مشروب شوند به طورى كه بگويند با هر دو مشروب مى شوند بايد نصف آن را ده يك و نصف آن را بيست يك بدهند.

مسئله 352_ اگر يكى از غلات اربع به حد نصاب رسيده و مخارج آن به مقدارى باشد كه اگر از آن خارج شود بقيه از نصاب كمتر است لازم است اخراج زكات از مابقى.

به عبارت ديگر مخارج به نسبت زكات از آن كم شود. چه آن مخارج قبل از وقت وجوب باشد يا بعد از آن.

بلى در مخارجى كه معمول است از عين آنها مى دهند مثل آنكه در بعض از محل ها متعارف است كه

اجرت باغبان را از انگور و كشمش يا اجرت خرمن كوبى يا مال الاجاره را از خرمن مى دهند اگر بعد از اين گونه مخارج از نصاب كمتر باشد زكات واجب نيست.

مصرف زكات

زكات را بايد در هشت مورد مصرف نمود:

اول - فقير و آن شخصى است كه مخارج سال خود و عائله اش را نداشته باشد پس اگر شغل و كسب و كار يا سرمايه اى دارد كه مخارج ساليانه او را مى گذاراند مستحق زكات نيست.

دوم - مسكين و آن كسى است كه فقر و تنگدستى او از فقير بيشتر است.

مسئله 353_ كسى كه تحصيل علوم دينيه مى نمايد و به واسطه اشتغال به تحصيل علم وقت كسب و كار ندارد جايز است به او زكات بدهند.

مسئله 354_ كسى كه ادعاى فقر نمايد اگر از قول او ظن به صدق حاصل شود قولش معتبر است و مى شود زكات به او داد.

سوم - از مصارف زكات كسانى هستند كه از طرف امام(ع) يا نايب خاص او در زمان حضور، يا نايب عام او در زمان غيبت كه فقيه جامع الشرايط است منصوب و معين شده اند براى گرفتن زكات و نگهدارى و حسابدارى آن و رساندن به فقرا يا امام(ع) و فقيه.

چهارم - كسانى هستند از مسلمين كه مسلمان شده و ضعيف الاعتقاد مى باشند و خوف آن است كه اگر زكات به آنها ندهند از دين اسلام خارج گردند.

پنجم - از مصارف زكات بنده آزاد كردن است.

ششم - اداء قرض بدهكارى است كه عاجز از اداء قرض خود باشد هرچند مالك قوت مخارج سال خود باشد به شرط آنكه قرض را در معصيت

صرف نكرده باشد.

هفتم - از مصارف زكات سبيل الله است يعنى هر كار خير و عمل نيكى كه از شارع مقدس نسبت به آن ترغيب و تشويق شده باشد، مثل ساختن پُل و منزلگاه براى مسافرين و زوار و مسجد و مدرسه علوم دينيه و دارالايتام و تعظيم شعائر و اعانت حجاج و زوار و خلاص كردن مؤمن از دست ظالم و اصلاح ذات البين و جلوگيرى از وقوع شر و فتنه ميان مسلمانان و اعانت طلاب و نشر احكام و معارف اسلامى و انتشار كتاب هاى نافعه مذهبى.

بلكه جايز است صرف اين سهم در هر محل و هر كارى كه موجب تقرب به خدا باشد.

هشتم - ابن السبيل است يعنى مسافرى كه در سفر خرجى او تمام شده و نمى تواند بدون خرجى به وطن برگردد و تهيه خرجى هم با قرض كردن يا فروختن چيزى برايش ممكن نگردد.

مسئله 355_ زكات را بايد به نيت زكات و با قصد قربت يعنى براى حصول تقرب به درگاه خدا، يا براى اطاعت امر و فرمان او اداء نمايد.

زكات فطره

مسئله 356_ بر هر كسى كه وقت غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و غنى باشد و بنده كسى نباشد واجب است زكات فطره خود و هر كسى را كه موقع غروب شب عيد فطر از عائله و نان خور او است بدهد.

و بنا بر احتياط هوشيارى شرط وجوب نيست.

مسئله 357_ اگر كسى بيشتر از مخارج سال و مستثنيات دين و قرض نداشته باشد، بايد زكات فطره را بدهد.

و لازم نيست كه زياده بر مخارج سال و دين و مستثنيات به مقدار زكات فطره

هم داشته باشد.

مسئله 358_ كسى كه سيد و هاشمى است حرام است زكات فطره غير سيد را بگيرد، ولى سادات و بنى هاشم مى توانند زكات فطره خود را به سادات هاشمى و غير سادات هاشمى بدهند.

مسئله 359_ زكات فطره بايد از چيزى كه قوت غالب مردم است اداء شود مثل گندم و جو و خرما و كشمش و برنج و شير و احتياط مستحب آن است كه از گندم و جو و خرما و كشمش بدهد و افضل اين است كه خرما و بعد از آن كشمش بدهد و بهتر اين است كه هر كدام از اين اجناس را كه به حال فقير نافع تر است بدهد. و قيمت يكى از آنها را اگر بدهد كفايت مى كند.

مسئله 360_ مقدار فطره كه از خود و به عدد هر نفرى از عائله بايد داد يك من تبريز و بيستوپنج مثقال و هيجده نخود كم است كه تقريباً سه كيلو است.

مسئله 361_ وقتى كه شخص با شرايطى كه گفته شد وارد شب عيد فطر شود واجب است فطره خود و عائله خود و هر كس نان خور او در آن وقت مى باشد را بدهد و تا غروب روز عيد وقت آن باقى است.

مسئله 362_ احتياط لازم آن است كه با وجود مستحق در محل خود فطره را به محل و شهر ديگر نبرد.

ولى اگر در آنجا مستحق نباشد جايز است آن را به شهرى كه در آن مستحق هست ببرد.

و بهتر اين است كه در جائى كه فطره بر او واجب شده آن را بدهد اگر چه مال يا وطن او در شهر

ديگر باشد.

مسئله 363_ بهتر است زكات فطره را به فقراى شيعه اثنى عشرى دهند و جايز نيست به كسى بدهند كه آن را صرف در معصيت مى كند. اگر چه جايز است به يكى از هشت مصرفى كه سابقاً براى زكات سال گفته شد برسانند.

و احتياط واجب آن است كه به شراب خوار و كسى كه آشكارا معصيت مى كند فطره ندهند.

خمس

واجب است خمس در هفت چيز:

اول - غنيمت جنگ با كفار. دوم - معدن. سوم - گنج. چهارم - آنچه با غوص يعنى فرو رفتن به دريا بيرون آورند. پنجم - مال حلال مخلوط به حرام. ششم - زمينى كه كافر ذمى آن را از مسلمان خريدارى كند. هفتم - منافع معامله و كسب و صنعت زراعت بلكه كليه فوائدى كه عائد انسان مى شود اگر چه منافع كسب نباشد.

مسئله 364_ هرگاه از معدن طلا و نقره يا مس يا سرب يا آهن يا نفت يا ياقوت يا فيروزه يا عقيق يا كبريت يا قير يا نمك يا هر معدن ديگر چيزى استخراج نمايند بايد خمس آن را بدهند به شرط آنكه به حد نصاب رسيده باشد.

مسئله 365_ خمس معدن بنا بر احتياط در صورتى واجب است كه اگر قيمت چيزى كه از معدن بيرون آورده قبل از كم كردن مخارج استخراج و تصفيه آن پانزده مثقال صيرفى (بيستوچهار نخودى) طلا يا 105 مثقال معمولى نقره باشد كه خمس اين مقدار و زياده بر اين هر اندازه باشد واجب است.

مسئله 366_ طلا و نقره اى كه در زمين يا كوه يا ديوار يا در محل ديگر پنهان و ذخيره شده باشد گنج

گويند و مال كسى است كه آن را يافته و واجب است خمس آن را بدهد.

مسئله 367_ اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند كه ملك فروشنده آن زمين نيست آن را مالك مى شود و خمسش را بايد بدهد.

مسئله 368_ در صورتى خمس گنج واجب است كه قبل از مخارجش به قدر نصاب باشد و نصاب گنج پانزده مثقال صيرفى طلا در طلا و يكصدوپنج مثقال صيرفى نقره در نقره مى باشد و چنانچه به اين حد برسد خمس آن و هرچه زيادتر از آن است بايد بدهد.

مسئله 369_ فرو رفتن در دريا را غوص گويند و آنچه بيرون آورند از دريا مثل لؤلؤ و مرجان يا جواهر ديگر.

در صورتى كه قبل از مخارج بيرون آوردن آن به قيمت هيجده نخود طلا باشد خمس آن و هرچه بيشتر باشد واجب است.

ولى اگر كمتر از هيجده نخود طلا قيمت داشته باشد خمس ندارد.

مسئله 370_ اگر قيمت مجموعى كه از آب در چند مرتبه بيرون آورده به قدر نصاب باشد خمس آن را بايد بدهد هرچند در هر مرتبه كمتر از نصاب باشد.

مسئله 371_ اگر مال حلال انسان به مال حرامى كه مقدار و صاحب آن معلوم نيست مخلوط شود بايد خمس آن را بدهد تا حلال شود.

مسئله 372_ اگر مالى با عين زكات يا خمس مخلوط شده باشد و مقدار آن را نداند دادن خمس كافى نيست و حكم مالى را دارد كه صاحب آن معين باشد و بايد احتياط كند و با حاكم شرع به تراضى و مصالحه ذمه خود را برى نمايد.

مسئله 373_ زمينى را

كه كافر ذمى از مسلمان بخرد چه زمينى باشد كه در آن زراعت مى كند و چه زمينى باشد كه در آن خانه و منزل بنا شده يا زمين باغ يا دكان و غير آنها باشد واجب است خمس آن را از عين آن زمين يا از مال ديگرش به عنوان قيمت بدهد.

مسئله 374_ منافع هر كسبى از تجارت و غير تجارت كه زيادتر از مخارج سال انسان و عائله اش باشد بايد خمس آن را بدهند.

مسئله 375_ در هر فائده و منفعتى كه به كسب هم حاصل نشده باشد مثل هبه و هديه و جايزه و مالى كه براى شخص وصيّت شده اگر زيادتر از مخارج سال باشد خمس آن واجب است بنا بر اقوى.

مسئله 376_ مهريه زن و ميراثى كه به انسان مى رسد از كسى كه گمان ارث بردن از او را ندارد خمس دارد.

ولى ارثى كه مورد توقع بوده و گمان بردن از او را دارد خمس ندارد.

مسئله 377_ مالى كه بابت خمس يا زكات به مستحق مى دهند چنانچه از مخارج سال زياد بيايد خمس دارد.

مسئله 378_ مالى كه مقصود از آن تجارت و استفاده از ترقى قيمت است زيادتى قيمت آن جزء منافع است و اگر از مخارج سال زياد آمد خمس آن را بايد بدهد اگر فروش و گرفتن قيمت آن بعد از تمام شدن سال ممكن باشد.

بلكه زيادى قيمت بر مالى ولو به ارث رسيده باشد و مالى كه مقصود از آن تجارت نباشد و امثال آنها خمس دارد با شرط مذكور.

مسئله 379_ هر چه را شخص به مصرف آنچه كه خود و عائله اش

در معاش و زندگى به حسب شأن خود در سال حاجت دارد و صرف مى نمايد از خوراك و پوشاك و ظروف و اثاث منزل و مخارج ديد و بازديد و مهمانى ها و احسانى كه به اشخاص به حسب حال خود مى نمايد و حقوقى كه بر او به نذر و كفاره و غير اينها واجب مى شود و اداء مى كند از مخارج سال حساب مى شود، و همچنين مخارج ديگر از قبيل مخارج عقد و عروسى اولاد و معالجه مرض خود و عائله و به طور كلى آنچه به حسب شأن خود در زندگى و معاش به آن حاجت داشته باشد.

مسئله 380_ مخارجى كه براى كسب و به دست آوردن منافع در سال لازم است و مصرف مى شود مثل اجاره دكان و اجرت شاگرد و غير آنها جزء مخارج سال حساب مى شود و خمس ندارد.

مسئله 381_ اسباب و ابزارى كه براى صنعت يا كسب لازم است مثل ابزار صنعت نجارى يا چرخ خياطى يا ترازو و غير آنها جزء مخارج سال حساب نمى شود و بايد اگر از مالى كه خمس به آن تعلق مى گيرد آنها را تهيه كرده خمس آنها را بدهد ولى اگر هر يك از آنها بعد از دادن خمس آنها تلف شود يا آنكه از مال كم شود مى تواند آن را از منفعت آن سال جبران كند.

مسئله 382_ اگر براى مخارج سالش مبلغى را سرمايه برداشت كند و در همان سال از منافع كسبش آن را جبران نمايد جايز است و خمس ندارد.

مسئله 383_ اگر در يك سال كسب او هيچ منفعتى نكند و

در سال بعد منفعت كند مخارج سال پيش را نمى تواند از منفعت بعد كم نمايد.

مسئله 384_ مخارج حج از مخارج سالى است كه در آن شروع به مسافرت نموده پس اگر در بين سال مستطيع شد و از منافع كسب آن سال به حج رفت مخارج حج از مخارج سالش حساب مى شود و خمس ندارد و اگر نتوانست به حج برود تا سال بگذرد بايد خمس منافع را بدهد.

مسئله 385_ اگر از منافع چند سال مستطيع شود بايد خمس منافع سال هاى پيش از سال مسافرت ها را بدهد.

دستور تقسيم خمس و مستحقين آن

مسئله 386_ خمس به شش سهم تقسيم مى شود.

سه سهم يعنى نصف آن را بايد به فقراى سادات و اطفال يتيم آنها و ابناءالسبيل سادات كه در سفر محتاج شده باشند اگر چه در وطنشان غنى باشند بدهند.

و سه سهم ديگر مال حضرت امام زمان عجّل الله تعالى فرجه مى باشد كه در عصر غيبت بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند يا به اذن او به مصرف برسانند.

مسئله 387_ احتياط واجب اين است كه شخص خمس را به سيد واجب النفقه خود براى نفقه واجب او ندهد ولى جايز است از باب خمس براى مخارج غير نفقه واجبه مثل مخارج عيال او بدهد.

مسئله 388_ اگر سيد فقيرى واجب النفقه شخصى باشد كه نفقه او را ندهد يا از جهت نداشتن يا از روى معصيت اشخاص ديگر مى توانند به آن خمس بدهند.

مسئله 389_ بنا بر احتياط واجب به يك نفر سيد بيشتر از مخارج يك سال خمس ندهند.

مسئله 390_ نصف خمس را كه سهم سادات است دهنده خمس مى تواند بدون اذن

مجتهد جامع الشرايط به مستحقين آن برساند، ولى احتياط مستحب آن است كه به مجتهد جامع الشرايط بدهد يا به اذن او به مصرف برساند.

احكام خريد و فروش

مسئله 391_ در خريد و فروش واجب است ياد گرفتن احكام آن، حضرت صادق(ع) فرمودند كسى كه مى خواهد خريد و فروش كند، بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن خريد و فروش كند، به واسطه معامله هاى باطلة و شبهه ناك به هلاكت مى افتد.

و چهار چيز مستحب است:

اول - در قيمت جنس بين مشترى هاى مسلمان فرق نگذارد.

دوم - در قيمت جنس سخت گيرى نكند.

سوم - چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مى خرد كمتر بگيرد.

چهارم - كسى كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، براى به هم زدن معامله حاضر شود.

مسئله 392_ اگر انسان از جهت مسئله ندانستن شك كند كه معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.

مسئله 393_ كسى كه مال ندارد و مخارجى مثل خرج زن و بچه بر او واجب است بايد كسب كند.

و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و دستگيرى از فقرا كسب كردن مستحب است.

معاملات مكروه

مسئله 394_ عمده معاملات مكروه از اين قرار است:

اول - ملك فروشى مگر آنكه با آن پول ملك ديگرى بخرد.

دوم - قصابى.

سوم - كفن فروشى.

چهارم - معامله با مردان پست.

پنجم - معامله بين اذان صبح و اول آفتاب.

ششم - آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.

هفتم - براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد،

داخل معامله او شود.

معاملات حرام

مسئله 395_ معاملات باطله عمده اش چند چيز است مثل خريد و فروش بعضى از اعيان نجسه مانند ميتة و خوك و شراب، و خريد و فروش مال غصبى - و خريد و فروش چيزى كه ماليت ندارد - و تفصيل اينها در مسائل آتيه خواهد آمد.

و معاملات حرام سه است:

اول - معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام است مانند اسباب قمار.

دوم - معامله اى كه در آن ربا باشد.

سوم - فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است. و اين عمل را غش مى گويند.

پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب و حيله نمايد و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزى او را مى برد و راه معاش او را مى بندد و او را به خودش واگذار مى كند.

مسئله 396_ فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد; ولى اگر مشترى آن چيز را براى كارى بخواهد كه شرطش پاك بودن است مثل خوراكى كه مى خواهد آن را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد.

مسئله 397_ اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود. چنانچه آن را براى كارى بخواهد كه شرطش پاك بودن است مثلاً روغن نجس را براى خوردن بخواهند

بايد نجس بودن آن را به مشترى بگويد.

و اگر براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن نيست مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند لازم نيست نجس بودن آن را بگويند و در هر دو صورت فروش آن به فرض شرايط صحت معامله اشكال ندارد.

مسئله 398_ خريد و فروش دواهاى نجس اگر منفعت محلله كه مشروط به طهارت نيست دارد جايز است و صحيح و الّا فاسد است.

ولى اگر پول را براى ظرف آن يا براى زحمت دوافروش بدهند اشكال ندارد.

مسئله 399_ خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهايى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند اگر شك در نجاست آن باشد اشكال ندارد. ولى روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند; چنانچه در شهر كفار از دست كافر بگيرند و از حيوانى باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند، نجس است و معامله آن باطل مى باشد.

مسئله 400_ اگر روباه و مانند آن را به غير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.

مسئله 401_ خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند باطل است و همچنين اگر از دست كافر بگيرند ولى اگر انسان بداند كه آنها از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده، خريد و فروشش اشكال ندارد.

مسئله 402_ خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از دست مسلمانان در بازار اسلام گرفته شود اشكال ندارد. ولى اگر انسان بداند كه مسلمانان آن را از

دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، خريدن آن حرام و معامله آن باطل است.

مسئله 403_ خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است.

مگر مسكرات مستحدثه كه منفعت مقصوده از آنها غير شرب است.

مسئله 404_ فروختن مال غصبى باطل است و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.

مسئله 405_ اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد و جداً قصد معامله داشته باشد معامله صحيح است، ولى فروشنده خيار فسخ دارد و مى تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 406_ اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را بعداً از حرام بدهد، معامله صحيح است. ولى مقدارى را كه بدهكار است بايد از مال حلال بدهد. و اگر از حرام بدهد دينش ساقط نمى شود.

مسئله 407_ خريد و فروش آلات لهو كه منافع آن مختص در لهو است مثل تار و ساز حتى سازهاى كوچك حرام است.

مسئله 408_ اگر چيزى را كه مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشند كه آن را در حرام مصرف كنند، مثلاً انگور را بفروشد كه شراب از آن تهيه نمايند، معامله آن اشكال ندارد.

مسئله 409_ خريد و فروش مجسمه حرام نيست و همچنين خريد و فروش صابونى كه روى آن مجسمه دارد اگر چه مقصود معامله صابون و مجسمه هر دو باشد.

مسئله 410_ خريد و فروش چيزى كه از قمار يا دزدى يا از معامله باطل تهيه شده باطل است و تصرف در آن حرام است و اگر كسى آن را بخرد بايد به صاحب

اصليش برگرداند.

مسئله 411_ اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد چنانچه آن را معين كند مثلاً بگويد اين يك من روغن را مى فروشم معامله به مقدار پيهى كه در آن است باطل مى باشد و پولى كه فروشنده براى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه مال فروشنده است و مشترى مى تواند معامله روغن خالصى را هم كه در آن است به هم بزند ولى اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن بفروشد بعد روغنى كه پيه دارد بدهد، مشترى فقط مى تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.

مسئله 412_ اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشد به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد، ربا و حرام است.

بلكه اگر يكى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب يا جنس يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند چنانچه بيشتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد باز هم ربا و حرام است. پس اگر مس درست را بدهد و بيشتر از آن، مس شكسته بگيرد يا برنج صدرى را بدهد و بيشتر از آن، برنج گرده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد ربا و حرام مى باشد.

مسئله 413_ اگر چيزى را كه اضافه مى گيرد غير از جنسى باشد كه مى فروشد مثلاً يك من گندم را به يك من گندم و يك قران پول بفروشد ربا و حرام است.

بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى

شرط كند كه خريدار كارى براى او انجام دهد باز هم ربا و حرام مى باشد. بنا بر احتياط غير لزومى.

مسئله 414_ اگر كسى كه مقدار كمتر را مى فروشد چيزى علاوه كند مثلاً يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد، اشكال ندارد.

و همچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلاً يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم و يك دستمال بفروشد.

مسئله 415_ اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مى فروشند يا چيزى را كه مثل گردو، تخم مرغ با شماره معامله مى كنند بفروشد. و زيادتر بگيرد مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد.

مسئله 416_ جنسى را كه در بعضى از شهرها با وزن يا پيمانه مى فروشند و در بعضى از شهرها با شماره معامله مى كنند، بايد در معامله آن جنس زيادى نگيرند در شهرهايى كه با پيمانه معامله مى كنند.

مسئله 417_ اگر چيزى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد از يك جنس نباشد زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است.

مسئله 418_ اگر جنسى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد از يك چيز عمل آمده باشند، بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يك من روغن بفروشد و در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد ربا و حرام است. و احتياط لازم آن است كه اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس معامله كند زيادى

نگيرد.

مسئله 419_ جو و گندم در ربا يك جنس حساب مى شوند پس اگر يك من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد، ربا و حرام است. بلكه اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد. چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را مى دهد مثل آن است كه زيادى گرفته و حرام مى باشد.

مسئله 420_ هر چيز كه مكيل و موزون نباشد رباى معاملى در آن نيست چنانچه نقداً بفروشند.

مسئله 421_ اگر مسلمان از كافرى ربا بگيرد اشكال ندارد. و نيز زن و شوهر و پدر و فرزند مى توانند از يكديگر ربا بگيرند.

شرايط فروشنده و خريدار

مسئله 422_ براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است:

اول - آنكه بالغ باشند.

دوم - آنكه عاقل باشند.

سوم - سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

چهارم - قصد خريد و فروش داشته باشند پس اگر مثلاً به شوخى بگويد مال خود را فروختم معامله باطل است.

پنجم - آنكه مجبور و مكره نباشند.

ششم - جنس و عوضى را كه مى دهند مالك باشند و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.

مسئله 423_ معامله با بچه نابالغ باطل است، اما اگر پدر يا جد آن بچه به او اجازه داده باشند كه معامله كند معامله صحيح است و همچنين اگر طفل وسيله باشد كه پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند يا جنس را به خريدار بدهد و پول را به فروشنده برساند چون واقعاً دو نفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند معامله صحيح

است، ولى بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند كه طفل جنس و پول را به صاحب آن مى رساند، يا خود صاحب پول اذن داده باشد كه پول را بردار و جنس را بده بچه بياورد كه در اين صورت نيز معامله صحيح است.

مسئله 424_ اگر از بچه نابالغ چيزى بخرد يا چيزى به او بفروشد چنانچه جنس يا پول مال بچه نباشد بايد جنس يا پولى را كه گرفته به صاحب آن برساند يا از صاحبش رضايت بخواهد. و اگر صاحب آن را نمى شناسد و براى شناختن او هم وسيله اى ندارد بايد چيزى را كه گرفته از طرف صاحبش صدقه بدهد، و اگر مال خود بچه باشد بايد بولى او بدهد.

مسئله 425_ اگر مال كسى را بدون اجازه او بفروشد در صورتى كه صاحب مال به فروش آن راضى نشود و اجازه نكند معامله باطل است.

مسئله 426_ اگر مالى را كه غصب كرده بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را براى خودش اجازه دهد معامله صحيح است و مال و منفعت هاى آن از موقع معامله ملك مشترى و عوضى را كه مشترى داده و منفعت هاى آن از موقع معامله ملك صاحب مال است.

مسئله 427_ اگر مالى را غصب كند و بفروشد به قصد اينكه پول آن مال خودش باشد، در صورتى كه صاحب مال معامله را اجازه نكند معامله باطل است، و اگر براى خودش يا براى كسى كه مال را غصب كرده اجازه نمايد معامله صحيح است.

مسئله 428_ پدر و جد پدرى طفل و نيز وصىّ پدر و وصىّ جد پدرى مى توانند مال طفل را

بفروشند. مجتهد عادل هم مى تواند مال ديوانه يا طفل يتيم يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.

مسئله 429_ جنس و چيزى را كه در عوض آن مى گيرند چهار شرط دارد:

اول - مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد. دوم - بتوانند آن را تحويل دهند بنابراين فروختن اسبى كه فرار كرده صحيح نيست، ولى اگر اسبى كه فرار كرده با چيزى كه مى تواند تحويل دهد مثلاً با يك فرش بفروشد اگر چه آن اسب پيدا نشود معامله صحيح است.

سوم - خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و به واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مى كند معين نمايند.

چهارم - خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را پس اگر مثلاً منفعت يك ساله خانه را بفروشد صحيح نيست، ولى چنانچه خريدار به جاى پول، منفعت ملك خود را بدهد مثلاً عوض فرشى را كه از كسى مى خرد منفعت يك ساله خانه خود را به او واگذار كند اشكال ندارد. و اما مالى كه نزد كسى گرو است فروختن آن صحيح است و از گرو خارج نمى شود و مشترى با جهل خيار فسخ دارد.

مسئله 430_ اگر يكى از شرطهايى كه در مسائل گذشته گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است. ولى چنانچه خريدار و فروشنده با صرف نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند تصرف آنها اشكال ندارد.

مسئله 431_ در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخوانند پس اگر فروشنده به فارسى بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم و

مشترى بگويد قبول كردم معامله صحيح است. ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.

مسئله 432_ اگر در موقع معامله صيغه نخوانند ولى فروشنده در مقابل مالى كه از خريدار مى گيرد مال خود را ملك او كند و او بگيرد به همين قصد كه مالش باشد و خريدار هم پولى را به فروشنده بدهد كه مالش باشد معامله صحيح است.

مسئله 433_ فروش ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه بسته، پيش از چيدن، صحيح است و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.

مسئله 434_ فروختن خيار و بادمجان و سبزى ها و مانند اينها كه سالى چند مرتبه چيده مى شود در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد و معين كنند كه مشترى در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.

مسئله 435_ اگر خوشه گندم و جو را بعد از دانه بستن به چيزى غير گندم و جو بفروشد اشكال ندارد.

مسئله 436_ اگر جنسى را نقد بفروشد خريدار و فروشنده بعد از معامله مى توانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند.

و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه طورى آن را در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد فروشنده جلوگيرى نكند.

مسئله 437_ در معامله نسيه بايد مدت كاملاً معلوم باشد پس اگر جنسى را بفروشد كه سر

خرمن پول آن را بگيرد چون مدت را كاملاً معين نكرده معامله باطل است.

مسئله 438_ در معامله نسيه پيش از تمام شدن مدت، انسان نمى تواند طلب خود را از خريدار مطالبه نمايد. ولى اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد فروشنده مى تواند پيش از تمام شدن مدت، طلبى را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.

مسئله 439_ در معامله نسيه بعد از تمام شدن مدت انسان مى تواند طلب خود را از خريدار مطالبه نمايد ولى اگر نتواند بپردازد بايد او را مهلت دهد.

مسئله 440_ در معامله نسيه اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدت مقدارى از طلب خود را كم كند و بقيه را بگيرد اشكال ندارد.

مسئله 441_ معامله سلف آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مى دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است.

مسئله 442_ اگر جنسى را سلف بفروشد و عوض آن، جنس ديگر يا پول بگيرد معامله صحيح است.

مسئله 443_ معامله سلف شش شرط دارد:

اول - خصوصياتى را كه قيمت جنس به واسطه آنها فرق مى كند معين نمايند. ولى دقت زياد هم لازم نيست همين قدر كه مردم بگويند خصوصيات آن معلوم شده كافى است.

دوم - پيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند خريدار تمام قيمت را بدهد يا به مقدار پول جنس از فروشنده طلبكار باشد

و طلب خود را عوض جنس حساب كند چنانچه مدت طلب سر آمده باشد و او قبول نمايد، و در صورتى كه مقدارى از قيمت آن را بدهد اگر چه معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مى تواند معامله آن مقدار را هم به هم بزند.

سوم - مدت را كاملاً معين كنند، و اگر مثلاً بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مى دهم چون مدت كاملاً معلوم نشده معامله باطل است.

چهارم - وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت جنس كمياب نباشد و فروشنده بتواند آن را تحويل بدهد.

پنجم - جاى تحويل جنس را معين كنند. ولى اگر از حرف هاى آنان جاى تحويل جنس معلوم باشد لازم نيست اسم آنجا را ببرند.

ششم - وزن يا پيمانه آن را معين كنند. و جنسى را كه معمولاً با ديدن معامله مى كنند اگر سلف بفروشند اشكال ندارد. ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.

مسئله 444_ انسان نمى تواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدت بفروشد و بعد از تمام شدن مدت اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد فروختن آن اشكال ندارد، ولى فروختن غله مانند گندم و جو و هر چه با وزن يا پيمانه معامله مى شود پيش از تحويل گرفتن آن مكروه است.

مسئله 445_ در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرارداد كرده بدهد مشترى بايد قبول كند و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشتند بدهد و طورى باشد كه از

همان جنس حساب شود مشترى بايد قبول نمايد.

مسئله 446_ اگر جنسى را كه فروشنده مى دهد پست تر از جنسى باشد كه قرارداد كرده مشترى مى تواند قبول نكند.

مسئله 447_ اگر به جاى جنسى كه قرارداد كرده جنس ديگرى بدهد و مشترى راضى شود اشكال ندارد.

مسئله 448_ اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل دهد ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند مشترى مى تواند صبر كند تا تهيه نمايد يا معامله را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.

مسئله 449_ اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد معامله باطل است.

مسئله 450_ حق به هم زدن معامله را خيار مى گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مى توانند معامله را به هم بزنند.

اول - آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و اين خيار را خيار مجلس مى گويند.

دوم - آنكه مغبون شده باشند (خيار غبن).

سوم - در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط).

چهارم - فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).

پنجم - فروشنده يا خريدار شرط كند كه كارى انجام دهد يا شرط كند مالى را كه مى دهد طور مخصوصى باشد و به آن شرط عمل نكند كه در اين صورت ديگرى مى تواند معامله را به هم بزند (خيار تخلف شرط).

ششم -

در جنس يا در عوض آن عيبى باشد (خيار عيب).

هفتم - معلوم شود كه مقدارى از جنسى را كه فروخته مال ديگرى است مشاعاً كه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود، خريدار مى تواند معامله را به هم بزند يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد. و نيز اگر معلوم شود كه مقدارى از عوضى را كه خريدار داده مال ديگرى است مشاعاً و صاحب آن راضى نشود، فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد (خيار شركت و تبعض صفقه).

هشتم - فروشنده خصوصيات جنس معينى را كه مشترى نديده به او بگويد بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را به هم بزند، و نيز اگر مشترى خصوصيات عوض معينى را كه مى دهد بگويد بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند (خيار رؤيت).

نهم - مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد كه اگر مشترى شرط نكرده باشد كه دادن پول را تأخير بيندازد فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند (خيار تأخير).

دهم - حيوانى را خريده باشد كه تا سه روز مى تواند معامله را به هم بزند و اگر در عوض حيوانى كه خريده حيوان ديگرى داده باشد فروشنده هم تا سه روز مى تواند معامله را به هم بزند (خيار حيوان).

يازدهم - فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد مثلاً اسبى را كه فروخته فرار نمايد كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله را به هم

بزند (خيار تعذر تسليم).

مسئله 451_ در معامله بيع شرط، كه مثلاً خانه هزار تومانى را به دويست تومان مى فروشند و قرار مى گذارند كه اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند معامله صحيح است.

مسئله 452_ در معامله بيع شرط اگر چه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پول را ندهد خريدار ملك را به او مى دهد معامله صحيح است، ولى اگر سر مدت پول را ندهد حق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند و اگر سر مدت پول را ندهد و خريدار بميرد نمى تواند ملك را از ورثه او مطالبه نمايد.

مسئله 453_ اگر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد بايد تمام چيزهايى را كه به واسطه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شود بگويد اگر چه به همان قيمت يا به كمتر از آن بفروشد مثلاً بايد بگويد كه آن را نقد خريده است يا نسيه.

مسئله 454_ اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم يا به قصد فروختن، جنس را بدهد و او هم به قصد خريدن بگيرد هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود اوست. ولى اگر فقط قيمت جنس را معين كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش و هر چه زيادتر فروختى مال خودت باشد هر چه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است و فروشنده فقط مى تواند مزد زحمت و

كار خود را بگيرد.

مسئله 455_ اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جاى آن گوشت ماده بدهد معصيت كرده است پس اگر گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را مى فروشم مشترى مى تواند معامله را به هم بزند و اگر معين نكرده و مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود قصاب بايد گوشت نر به او بدهد.

مسئله 456_ اگر مشترى به بزاز بگويد: پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود و بزاز پارچه اى بفروشد كه رنگ آن برود مشترى مى تواند معامله را به هم بزند.

مسئله 457_ قسم خوردن در معامله، اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ باشد حرام است.

احكام صلح

مسئله 458_ صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حق خود بگذرد كه او هم در عوض مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب يا حقى كه دارد بگذرد. بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به كسى واگذار كند يا از طلب يا حق خود بگذرد باز هم صلح صحيح است.

مسئله 459_ دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مى كنند، بايد بالغ و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و قصد صلح داشته باشند.

مسئله 460_ لازم نيست صيغه صلح را به عربى بخوانند بلكه با هر لفظى كه بفهمانند با هم صلح و سازش كرده اند صحيح است.

مسئله 461_ اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى

صلح كند در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد، ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بگذرد قبول كردن او لازم نيست.

مسئله 462_ اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

مسئله 463_ اگر دو نفر چيزى را با هم صلح كنند، با رضايت يكديگر مى توانند صلح را به هم بزنند. و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند كسى كه آن حق را دارد مى تواند صلح را به هم بزند.

احكام اجاره

مسئله 464_ اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مى كند بايد مكلف و عاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفيهى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره كند يا اجاره دهد صحيح نيست.

مسئله 465_ اگر ولى يا قيم بچه مال او را اجاره دهد، يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد. اما اگر مقدارى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچه بالغ شد مى تواند بقيه اجاره را به هم بزند يعنى اجازه ندهد در اين صورت اجاره صحيح نيست.

مسئله 466_ بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمى شود اجير كرد

و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد مى تواند از مؤمن كه عادل باشد اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.

مسئله 467_ در اجاره لازم نيست صيغه عربى خوانده شود، بلكه اگر مالك به كسى بگويد ملك خود را به تو اجاره دادم و او بگويد قبول كردم اجاره صحيح است. و نيز اگر حرفى نزنند ولى مالك به قصد اينكه ملك را اجاره دهد آن را به مستأجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد اجاره صحيح مى باشد.

مسئله 468_ اگر انسان براى انجام عملى اجير شود همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است و خواندن صيغه اجاره لازم نيست.

مسئله 469_ زن مى تواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر به واسطه شير دادن حق شوهر از بين برود بدون اجازه او نمى تواند اجير شود بنا بر احتياط.

مسئله 470_ استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند سه شرط دارد:

اول - آنكه حلال باشد بنابراين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.

دوم - اگر چيزى را كه اجاره مى دهند چند استفاده دارد استفاده اى را كه مستأجر بايد ببرد معين نمايند، مثلاً اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و بار مى برد اجاره مى دهند; بايد در موقع اجاره معين كنند سوارى يا باربرى آن، مال مستأجر است يا همه استفاده هاى آن.

سوم - مدت استفاده را معين نمايند و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند

مثلاً با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را به طور مخصوصى بدوزد كافى است.

مسئله 471_ خانه اى را كه غريب و زوار در آن منزل مى كنند و معلوم نيست كه چقدر در آن مى مانند، اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه راضى شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد.

و اين معامله را اباحه به عوض مى نامند و چنانچه در حين معامله بنا بگذارند تا هر وقت استفاده كنند بخواهد بماند نمى تواند او را بيرون كند.

مسئله 472_ اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زياده روى ننموده ضامن نيست. و نيز اگر مثلاً پارچه اى را كه به خياط داده از بين برود در صورتى كه خياط تقصير نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد، لازم نيست عوض آن را بدهد.

مسئله 473_ چيزى را كه صنعتگر گرفته اگر ضايع كند ضامن است. در صورتى كه تجاوز از حد ما ذون نموده، والّا ضامن نيست.

احكام حواله

مسئله 474_ اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى بگيرد و طلبكار قبول نمايد بعد از آنكه حواله درست شد كسى كه به او حواله شده بدهكار مى شود و ديگر طلبكار نمى تواندطلبى را كه دارد از بدهكار اولى مطالبه نمايد.

مسئله 475_ بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف

نكنند.

مسئله 476_ حواله دادن بر سر كسى كه بدهكار نيست در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد.

مسئله 477_ بعد از آنكه حواله درست شد حواله دهنده و كسى كه به او حواله شده نمى توانند حواله را به هم بزنند و هرگاه كسى كه به او حواله شده در موقع حواله فقير نباشد اگر چه بعداً فقير شود طلبكار هم نمى تواند حواله را به هم بزند و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشد ولى طلبكار بداند كه فقير است اما اگر نداند كه فقير است و بعد بفهمد اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد طلبكار مى تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.

مسئله 478_ اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده يا يكى از آنان براى خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند مطابق قرارى كه گذاشته اند مى توانند حواله را به هم بزنند.

احكام رهن

مسئله 479_ رهن آن است كه بدهكار مقدارى مال نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.

مسئله 480_ در رهن لازم نيست صيغه بخوانند همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار به اين قصد بگيرد رهن صحيح است.

مسئله 481_ گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مى گيرد بايد هر دو مكلف و عاقل باشند و كسى آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.

مسئله 482_ انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد

كه شرعاً بتواند در آن تصرف كند.

و اگر مال كس ديگر را گرو بگذارد در صورتى صحيح است كه صاحب مال اذن بدهد.

مسئله 483_ چيزى را كه گرو مى گذارند بايد خريد و فروش آن صحيح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نيست.

مسئله 484_ منافع چيزى را كه گرو مى گذارند مال كسى است كه آن را گرو گذاشته.

مسئله 485_ طلبكار نمى تواند مالى را كه گرو گذاشته شده بدون اجازه بدهكار ملك كسى كند مثلاً ببخشد يا بفروشد. ولى اگر صاحب مال آن را ببخشد يا بفروشد و گرو گيرنده بگويد راضى هستم اشكال ندارد.

اما بدهكار مى تواند بدون اجازه طلبكار ببخشد يا بفروشد، ولى حق الرهن از بين نمى رود و باقى است به همان چيز و خريدار اگر جاهل باشد خيار فسخ دارد.

مسئله 486_ اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد پول آن هم مثل خود مال گرو مى باشد مگر آنكه حق الرهن اسقاط شده باشد كه در اين صورت به آن پول حقى ندارد.

مسئله 487_ اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد طلبكار مطالبه كند و او ندهد چنانچه طلبكار وكيل در بيع باشد مى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بايد بقيه را به بدهكار بدهد.

و اگر وكيل نباشد به بدهكار مراجعه در بيع مى كند و او را الزام مى نمايد.

و اگر قبول نكرد مراجعه به حاكم شرع مى نمايد تا حاكم او را مجبور نمايد و اگر قبول نكرد حاكم از طرف او مى فروشد يا

اجازه مى دهد كه طلبكار بفروشد.

احكام ضامن شدن

مسئله 488_ اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد ضامن شدن او در صورتى صحيح است كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد يا به فعلى به طلبكار بگويد و يا بفهماند. من ضامن شده ام كه طلب تو را بدهم و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند، ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست.

مسئله 489_ ضامن و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنان را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند ولى اين شرطها در بدهكار نيست پس اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است.

مسئله 490_ هرگاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد مثلاً بگويد: اگر بدهكار بدهى خود را نداد من مى دهم ضامن شدن او باطل است. بنا بر احتياط واجب.

ولى چنانچه ضمان مشروط نباشد اداء مشروط باشد ضمان صحيح است.

احكام كفالت

مسئله 491_ كفالت آن است كه انسان ضامن شود كه هر وقت طلبكار بدهكار را خواست به دست او بدهد و به كسى كه اين طور ضامن مى شود كفيل مى گويند.

مسئله 492_ كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه عربى نباشد يا به فعلى به طلبكار بگويد و بفهماند من ضامنم كه هر وقت بدهكار خود را بخواهى به دست تو بدهم و طلبكار هم قبول نمايد.

مسئله 493_ كفيل بايد مكلف و عاقل باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و نيز بايد بتواند بدهكار را حاضر نمايد.

مسئله 494_ يكى از پنج چيز كفالت را به هم مى زند:

اول - كفيل بدهكار را به دست طلبكار بدهد.

دوم - طلب طلبكار داده شود.

سوم - طلبكار از طلب خود بگذرد.

چهارم - بدهكار بميرد.

پنجم - طلبكار كفيل را از كفالت آزاد كند.

مسئله 495_ اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد كسى كه بدهكار را رها كرده بايد او را به دست طلبكار بدهد يا طلب او را بدهد.

احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند

مسئله 496_ مالى كه انسان آن را پيدا مى كند اگر نشانه اى نداشته باشد كه به واسطه آن، صاحبش معلوم شود مى تواند به قصد آنكه ملك خودش شود آن را بردارد.

مسئله 497_ اگر مالى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمت آن از يك درهم كه 6/12 نخود نقره سكه دار است كمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند كه راضى است يا نه نمى تواند بدون اجازه او را بردارد.

و اگر صاحب آن معلوم نباشد مى تواند به قصد اينكه ملك خودش شود بردارد و چنانچه عين مال باقى است هر وقت صاحبش پيدا شد آن را بايد به او بدهد و اگر باقى نيست لازم نيست عوض آن را به او بدهد.

مسئله 498_ هرگاه چيزى پيدا كند كه نشانه دارد و قيمتش به 6/12 نخود نقره سكه دار مى رسد، اگر چه بداند كه صاحب آن سنّى يا كافرى است كه در پناه مسلمانان است، بايد از روزى كه آن را پيدا كرده تا يك سال اعلان كند.

و مقتضاى احتياط در كيفيت اعلان آن است كه تا

يك هفته روزى دو مرتبه بعد تا يك ماه هفته اى يك مرتبه بعد تا يك سال ماهى يك مرتبه در محل اجتماع مردم اعلان كند.

مسئله 499_ اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.

مسئله 500_ اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود مى تواند، براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، يا براى خود بردارد به قصد اينكه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد و يا از طرف صاحبش صدقه بدهد به قصد آنكه اگر صاحبش پيدا شد و راضى به صدقه نشد عوض آن را به او بدهد.

مسئله 501_ اگر بعد از آنكه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، در صورتى كه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و تعدى و تقصير ننموده ضامن نيست. و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خودش برداشته باشد در هر دو صورت اگر صاحبش پيدا شد و صدقه را قبول نكرد و مطالبه كرد بايد مثل و يا قيمت آن را به صاحبش بدهد و ضامن است.

مسئله 502_ كسى كه مالى را پيدا كرده اگر عمداً به دستورى كه گفته شده اعلان نكند گذشته از اينكه معصيت كرده باز هم واجب است اعلان نمايد.

مسئله 503_ اگر در بين سالى كه اعلان مى كند مال از بين برود چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده يا تعدى و تقصير در حفظ كرده باشد بايد عوض آن را

به صاحبش بدهد و اگر كوتاهى و تقصير نكرده چيزى بر او واجب نيست.

مسئله 504_ اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده در صورتى كه آن شخص عمداً تبديل نموده و يا اگر جهلاً بوده فعلاً متصرف در آن كفش است و دسترسى به او نيست، يا آنكه علم به رضايت او دارد مى تواند به جاى كفش خودش بردارد.

ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد.

و در صورتى كه از پيدا شدن او نااميد شود بايد زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد.

و اگر احتمال دهد كفشى كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده پس اگر قيمت آن از 6/12 نخود نقره سكه دار كمتر است مى تواند براى خودش بردارد و اگر بيشتر است بايد تا يك سال اعلان كند و بعد از يك سال احتياطاً از طرف صاحبش صدقه بدهد.

احكام نكاح - ازدواج - زناشويى

مسئله 505_ به واسطه عقد ازدواج زن به مرد حلال مى شود.

و آن بر دو قسم است، دائم و غير دائم، عقد دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين نشود و زنى را كه به اين قسم عقد كنند زوجه دائمه مى گويند، عقد غير دائم آن است كه مدت زناشويى در آن معين شود مثلاً زن را به مدت يك ساعت، يا يك روز، يا يك ماه، يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند و زنى را كه به

اين قسم عقد كنند متعه و صيغه مى نامند.

مسئله 506_ در زناشويى چه دائم و چه غير دائم بايد صيغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست.

و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مى خوانند، يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسئله 507_ يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم و غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود، ولى انسان نمى تواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند.

شرايط عقد ازدواج

مسئله 508_ عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول - آنكه بنا بر احتياط به عربى صحيح خوانده شود و اگر خود زن و مرد نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، مى توانند خودشان به غير عربى بخوانند، اما بايد لفظى بگويند كه معناى «زَوَّجْتُ و قَبِلْتُ» را بفهماند.

دوم - مرد و زن يا وكيل آنان كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن به گفتن زوّجتك نفسى قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن قبلت التزويج زن بودن او را براى خود قبول نمايد. و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مى خوانند به گفتن زوّجت و قبلت قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند زن و شوهر شوند.

سوم - كسى كه صيغه را مى خواند بالغ و عاقل باشد، بلى عقد غيربالغ به اذن ولى صحيح است و نيز عقد او در صورت وكيل

در اجراى صيغه فقط بدون اذن ولى صحيح است.

چهارم - اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنان صيغه را مى خوانند در عقد، زن و شوهر را معين كنند.

پنجم - زن و مرد به ازدواج راضى باشند، ولى اگر زن ظاهراً به كراهت اذن دهد و معلوم باشد كه قلباً راضى است عقد صحيح است.

دستور خواندن عقد دائم

مسئله 509_ اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند، اول زن بگويد: زَوَّجْتُكَ نَفْسى عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومْ يعنى خود را زن تو نموده به مهرى كه معين شده پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: قَبِلْتُ التَّزْيجْ يعنى قبول كردم ازدواج را صحيح است.

و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنان صيغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتى فاطمَةَ مُوَكِّلَكَ اَحْمَدَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومْ پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى اَحْمَدَ عَلَى الصَّداقْ صحيح مى باشد.

و بنا بر احتياط غير واجب بايد لفظى كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد مثلاً اگر زن زَوَّجْتُ مى گويد مرد هم قَبِلْتُ التَّزْويجْ بگويد.

دستور خواندن عقد غير دائم

مسئله 510_ اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومْ بعد بدون فاصله مرد بگويد قَبِلْتُ صحيح است و اگر ديگرى را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتى مُوَكِّلَكَ فِى الْمَّدةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُوم بعد بدون فاصله وكيل مرد بگويد: قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى هكَذا صحيح مى باشد.

احكام عقد

مسئله 511_ اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معناى آن را عوض كند عقد باطل است.

مسئله 512_ كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند اگر قرائتش درست باشد و معناى هر كلمه عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد كند مى تواند عقد را بخواند.

مسئله 513_ پدر و جد پدرى مى توانند براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود كه به حال ديوانگى بالغ شده است ازدواج كنند. و بعد از آنكه بچه بالغ يا ديوانه عاقل گرديد نمى تواند آن را به هم بزند.

مسئله 514_ دختر باكره اى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، لازم نيست از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد و اختيار ازدواج با خود اوست.

مسئله 515_ اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد مى تواند عقد را به هم بزند: اول - ديوانگى. دوم - مرض خوره. سوم - مرض برص. چهارم - كورى. پنجم - زمين گير بودن. ششم - راه بول

و حيض يا راه حيض و غايط او يكى شده باشد. هفتم - آنكه گوشت يا استخوانى در فرج او باشد كه از جماع كردن جلوگيرى كند.

مسئله 516_ اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهرش ديوانه است يا آلت مردى ندارد، يا مرضى دارد كه نمى تواند جماع كند، يا تخم هاى او را كشيده اند مى تواند عقد را به هم بزند.

مسئله 517_ مرد اگر بعد از عقد و عروسى هر وقت ديوانه شود زن مى تواند عقد نكاح را فسخ نمايد ولى زن اگر بعد از عقد و عروسى ديوانه شود مرد حق فسخ نكاح را ندارد.

مسئله 518_ اگر شخصى زنى را براى خود عقد نمايد اگر چه با او نزديكى نكند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالاتر روند، به آن مرد محرم مى شوند.

مسئله 519_ اگر زنى را براى خود عقد كند و با او نزديكى نمايد دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پائين روند چه در وقت عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند، به آن مرد محرم مى شوند.

مسئله 520_ اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد; تا وقتى كه آن زن در عقد او است نمى تواند با دختر او ازدواج كند. ولى اگر نزديكى نكرده طلاق داد يا در متعه مدت سر آمد مى تواند دختر او را بگيرد.

مسئله 521_ عمه و خاله پدر و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسئله 522_ پدر و جد شوهر

هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى او هر چه پايين آيند چه در موقع عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند به زن او محرم هستند.

مسئله 523_ انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعداً زن بگويد به آن عقد راضى هستم اشكال ندارد.

مسئله 524_ زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر در آيد.

ولى مرد مسلمان مى تواند با زن هاى اهل كتاب به طور دائم و صيغه كردن ازدواج نمايد.

مسئله 525_ اگر با زن بى شوهرى كه در عده نيست زنا كند بعداً مى تواند آن زن را براى خود عقد نمايد و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.

مسئله 526_ مادر و خواهر و دختر پسر غيربالغى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، چنانچه لواط كننده بالغ باشد. ولى اگر يقين نداشته باشند چه گمان داشته باشند كه دخول شده يا شك كنند كه دخول شده يا نه; بر او حرام نمى شود.

مسئله 527_ اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج و عروسى با آن كس لواط كند آنان بر او حرام نمى شوند بنابر مشهور، ولى احتياط ترك نشود.

مسئله 528_ زنى كه صيغه شده، اگر چه آبستن شود حق خرجى ندارد.

مسئله 529_ زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد و از شوهر ارث نمى برد و شوهر هم از او ارث نمى برد.

مسئله 530_ زنى كه صيغه شده; مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود

ولى اگر به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين برود بيرون رفتن او حرام است.

مسئله 531_ اگر پدر يا جد پدرى براى محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زنى را به عقد پسر نابالغ خود در آورند كافى است. و نيز مى تواند دختر نابالغ خود را براى محرم شدن، به عقد كسى در آورد ولى بايد آن عقد براى دختر نفعى داشته باشد.

مسئله 532_ اگر مرد مدت صيغه زن را ببخشد چنانچه با او جماع كرده باشد تمام چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد و اگر جماع نكرده بايد نصف آن را بدهد.

مسئله 533_ مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده و او را رها كرده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود در آورد.

احكام نگاه كردن

مسئله 534_ نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم بالغه همچنين نگاه كردن به موى آنان چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است.

و نگاه كردن به صورت و دست ها با قصد لذت حرام مى باشد، و اگر بدون قصد لذت باشد جايز است.

و نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است. و اما نگاه كردن به مثل سر و موى آن و گردن و دست و ساق پا ظاهراً جايز است.

مسئله 535_ زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، و لازم نيست بدن و موى خود را از پسرى كه بالغ نشده ولو خوب و بد را مى فهمد بپوشاند و پوشاندن صورت و دست ها لازم نيست.

مسئله 536_ نگاه كردن به عورت ديگرى حتى عورت بچه مميزى

كه خوب و بد را مى فهمد حرام است، اگر چه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسئله 537_ مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.

مسئله 538_ نگاه كردن به عكس زن نامحرم با قصد لذت حرام و بدون قصد لذت جايز است، ولى بهتر است به عكس زن نامحرمى كه مى شناسد نگاه نكند.

مسئله 539_ اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند اشكال ندارد، ولى اگر با نگاه كردن تنها بتواند معالجه نمايد نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه نمايد نبايد او را نگاه كند.

مسئله 540_ اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند و چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد اشكال ندارد.

مسائل متفرقه زناشويى

مسئله 541_ كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد واجب است زن بگيرد.

مسئله 542_ اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد معلوم شود كه باكره نبوده نمى تواند عقد را به هم بزند، ولى تفاوت مهر بكر و ثيب را مى گيرد.

مسئله 543_ ماندن مرد و زن نامحرم در اتاقى كه كسى در آن نيست و ديگرى هم نمى تواند وارد شود حرام نيست. چه به ذكر خدا مشغول باشند چه به صحبت ديگر، خواب باشند يا بيدار.

مسئله 544_

اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهرى بيرون نبرد و مرد هم قبول كند نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد.

مسئله 545_ اگر زن انسان از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد انسان مى تواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند و نيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند مى تواند با مادر آن دختر ازدواج كند.

مسئله 546_ اگر زنى از زنا آبستن شود در صورتى كه خود آن زن با مردى كه با او زنا كرده يا هر دو آنان مسلمان باشند براى آن زن جايز نيست كه بچه را سقط كند.

مسئله 547_ زن هاى سيده بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مى شوند يعنى خون حيض نمى بينند و زن هايى كه سيده نيستند بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند و اگر زن بگويد يائسه ام و يا شوهر ندارم، يا عده ندارم حرف او قبول مى شود. ولى اگر زن قبلاً شوهر داشته و ادعاى مردن شوهر يا طلاق بنمايد و زن در دعوى خود متهمه باشد، در اين صورت بنا بر احتياط نبايد حرف او را بدون تفحص از حالش قبول كرد.

مسئله 548_ مستحب است در شوهر دادن دخترى كه مكلف شده عجله كنند، حضرت صادق(ع) فرمودند: يكى از سعادت هاى مرد آن است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

احكام شير دادن

مسئله 549_ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسئله 560 گفته خواهد شد شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مى شود:

اول - خود زن شير دهنده

و او را مادر رضاعى مى گويند.

دوم - شوهر زن كه شير مال او است و او را پدر رضاعى مى گويند.

سوم - پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.

چهارم - بچه هايى كه از آن زن به دنيا آمده اند يا به دنيا مى آيند.

پنجم - بچه هاى اولاد آن زن هر چه پايين روند چه از اولاد او به دنيا آمده يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند.

ششم - خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند يعنى به واسطه شير خوردن خواهر و برادر آن زن شده باشند.

هفتم - عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعى باشند.

هشتم - دايى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند.

نهم - اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است هر چه پايين روند اگر چه اولاد رضاعى او باشند.

دهم - پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است هر چه بالا روند.

يازدهم - خواهر و برادر شوهرى كه شير مال او است اگر چه خواهر و برادر رضاعى او باشند.

دوازدهم - عمو و عمه و دايى و خاله شوهرى كه شير مال او است هر چه بالا روند اگر چه رضاعى باشند و نيز عده ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مى شوند به واسطه شير دادن محرم مى شوند.

مسئله 550_ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسئله 562 گفته مى شود شير دهد پدر آن بچه نمى تواند با دخترهايى كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج

نمايد و نيز نمى تواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال او است براى خود عقد كند اگر چه دخترهاى رضاعى او باشند، بنا بر احتياط واجب با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج ننمايد.

مسئله 551_ اگر زنى بچه اى را با شرايطى كه در مسئله 562 گفته مى شود شير دهد شوهر آن زن كه صاحب شير است به خويشان آن بچه محرم نمى شود و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمى شوند.

مسئله 552_ اگر زنى بچه اى را شير دهد به برادرهاى آن بچه محرم نمى شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه اى كه شير خورده محرم نمى شوند.

مسئله 553_ اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى كند ديگر نمى تواند با دخترى كه از آن زن شير كامل خورده ازدواج كند.

مسئله 554_ اگر دخترى را براى خود عقد كند، ديگر نمى تواند با زنى كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.

مسئله 555_ انسان نمى تواند با دخترى كه مادر يا مادربزرگ انسان او را شير كامل داده ازدواج نمايد.

مسئله 556_ اگر زن پدر انسان از شير پدر او دخترى را شير كامل بدهد انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد.

مسئله 557_ اگر دختر شيرخوارى را براى خود عقد كند بعد مادر يا مادربزرگ يا زن پدر او آن دختر را شير دهد عقد باطل مى شود.

مسئله 558_ با دخترى كه خواهر يا زن برادر انسان از برادر انسان او را شير كامل داده نمى شود ازدواج كرد.

مسئله 559_ اگر زنى بچه دختر خود را شير دهد، آن دختر

به شوهر خود حرام مى شود.

و همچنين است اگر بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد.

مسئله 560_ اگر بچه پسر خود را شير دهد زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است بر شوهر خود حرام نمى شود.

مسئله 561_ اگر زن پدر دخترى بچه شوهر آن دختر را شير دهد به شوهر خود حرام مى شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرايط شيردادنى كه علت محرم شدن است

مسئله 562_ شيردادنى كه علت محرم شدن است چند شرط دارد:

اول - شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه اى را كه از زنا به دنيا آمده به بچه ديگر بدهند آن بچه به كسى محرم نمى شود.

دوم - بچه شير را از پستان بمكد پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه ندارد.

سوم - شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد.

چهارم - شير از يك شوهر باشد پس اگر زن شيردهى را طلاق دهند بعد شوهر ديگر كند و از او آبستن شود و تا موقع زاييدن شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد و مثلاً هشت دفعه پيش از زاييدن از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زاييدن از شير شوهر دوم به بچه اى بدهد آن بچه به كسى محرم نمى شود.

پنجم - بچه به واسطه مرض شير را قى نكند، و اگر قى كند بنا بر احتياط لازم كسانى كه به واسطه شير خوردن به آن بچه محرم مى شوند بايد با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

ششم - دو سال بچه تمام نشده باشد

پس اگر مثلاً پيش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن، يك مرتبه شير بخورد به كسى محرم نمى شود ولى چنانچه از موقع زاييدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقى باشد و بچه اى را شير دهد آن بچه به كسانى كه گفته شد حرام و محرم مى شود.

هفتم - پانزده مرتبه يا يك شبانه روز به طورى كه در مسئله بعد گفته مى شود شير سير بخورد يا مقدارى شير بخورد كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است.

مسئله 563_ بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد، ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، بلى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند يا كمى صبر كند كه از اولى كه پستان در دهان مى گيرد تا وقتى كه سير مى شود يك دفعه حساب شود اشكال ندارد.

مسئله 564_ اگر زن از شير شوهر خود بچه اى را شير دهد بعد شوهر ديگر كند و از آن شير آن شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمى شوند اگر چه بهتر است كه احتياطاً با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به يكديگر ننمايند.

مسئله 565_ اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد همه آنان

به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده محرم مى شوند.

مسئله 566_ اگر كسى چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرايطى كه در مسئله 562 گفته شد بچه اى را شير دهد همه آن بچه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زن ها محرم مى شوند.

مسئله 567_ اگر كسى دو زن شيرده داشته باشد و يكى از آن دو بچه اى را مثلاً هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير دهد آن بچه به كسى محرم نمى شود.

مسئله 568_ اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير دهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمى شوند.

مسئله 569_ انسان نمى تواند بدون اذن زن خود با خواهرزاده يا برادرزاده رضاعى( ) زن ازدواج نمايد.

و نيز اگر با پسرى لواط كند لازم است كه دختر و خواهر و مادر و مادربزرگ رضاعى آن پسر را براى خود عقد نكند.

مسئله 570_ اگر زن از شير شوهر خود كسانى را كه بعداً گفته مى شود شير دهد شوهرش بر او حرام نمى شود. اول - برادر و خواهر خود را. دوم - عمو و عمه و دايى و خاله خود را. سوم - اولاد عمو و اولاد دايى خود را. چهارم - برادرزاده خود را. پنجم - برادر شوهر يا خواهر شوهر خود را. ششم - خواهرزاده خود يا خواهرزاده شوهرش را. هفتم - عمو و عمه و دايى و خاله شوهرش را. هشتم - نوه زن ديگر شوهر خود را.

مسئله 571_ اگر به واسطه شير

دادن حق شوهر از بين نرود زن مى تواند بدون اجازه شوهر بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير دهد كه به واسطه شير دادن به او بر شوهر خود حرام شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى خود عقد كرده باشد نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد خودش مادر زن شوهر مى شود و بر او حرام مى گردد.

مسئله 572_ اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود بايد دختر شيرخوارى را مثلاً دو روز براى خود صيغه كند و در آن دو روز با شرايطى كه در مسئله 558 گفته شد زن برادرش آن دختر را شير دهد.

احكام طلاق

مسئله 573_ مردى كه زن خود را طلاق مى دهد بايد كمتر از ده سال نداشته باشد بلكه بنا بر احتياط بالغ باشد، و بايد عاقل باشد، و به اختيار خود طلاق دهد پس اگر مجبورش كنند كه زن خود را طلاق دهد طلاق باطل است.

و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.

مسئله 574_ در طلاق رضايت زن شرط نيست بلكه علم او هم شرط نيست و در خفاى او مى شود طلاق داد اگر شرايط طلاق موجود باشد.

مسئله 575_ زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى شود.

مسئله 576_ طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول - شوهرش

بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم - معلوم باشد كه آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد بعد بفهمد كه آبستن بوده طلاق صحيح است.

سوم - مرد به واسطه غايب بودن نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه و بنا بر احتياط يك ماه از وقت جماع گذشته باشد.

مسئله 577_ اگر كسى با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولى زن يائسه( ) و زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است بعد از نزديكى هم مى شود طلاق داد.

مسئله 578_ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكى كند و مسافرت نمايد و بخواهد در سفر طلاقش دهد بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود صبر كند.

مسئله 579_ اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى حيض نمى بيند طلاق دهد بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.

مسئله 580_ طلاق بايد به صيغه عربى معين كه بعد ذكر مى شود صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند.

و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: زَوْجَتى فاطِمَةُ طالِق يعنى زن من فاطمه رها است و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد

بگويد: زَوْجَةُ مُوَكِّلى فاطِمَةُ طالِق.

مسئله 581_ زنى كه صيغه شده مثلاً يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود يا مرد مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

عده طلاق

مسئله 582_ زنى كه، نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد بعد از طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آنكه در پاكى طلاقش داد به قدرى صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند.

مسئله 583_ زنى كه شوهرش با او نزديكى نكرده عده ندارد يعنى بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.

مسئله 584_ زنى كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه( ) عده ندارند يعنى اگر چه شوهرانشان با آنان نزديكى كرده باشند بعد از طلاق مى توانند فوراً شوهر كنند.

مسئله 585_ زنى كه حيض نمى بيند اگر در سن زن هايى باشد كه حيض مى بينند چنانچه شوهرش او را طلاق دهد بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.

مسئله 586_ اگر زن آبستن را طلاق دهند عده اش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچه او است، بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آيد عده اش تمام مى شود.

و اگر قبل از بچه به دنيا آمدن مدت عده غير حامله بگذرد عده اش

تمام مى شود.

مسئله 587_ زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود مثلاً يك ماهه يا يك ساله شوهر كند و شوهرش با او نزديكى نمايد چنانچه مدت آن زن تمام شود يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگهدارد پس اگرحيض مى بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگهدارد و شوهر نكند و اگر حيض نمى بيند چهلوپنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد.

عده زنى كه شوهرش مرده

مسئله 588_ زنى كه شوهرش مرده، اگر آبستن نباشد بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد، اگر چه صغيره يا يائسه يا صيغه باشد يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد و اگر آبستن باشد بايد تا موقع زاييدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچه اش به دنيا آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مى گويند.

مسئله 589_ زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب مى شود بر او حرام است.

طلاق بائن و طلاق رجعى

مسئله 590_ طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:

اول - طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم - طلاق زنى كه يائسه باشد.

سوم - طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم - طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم - طلاق خلع و مبارات( ).

و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

مسئله 591_ كسى كه زنش را طلاق رجعى داده حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن بوده بيرون كند، مگر آنكه او را منتقل كند به خانه مناسب او كه در اين

صورت و در بعضى از مواقع مثل آنكه اتيان به فاحشه نمايد كه موجب حد شود و موارد ديگرى كه در كتاب هاى مفصل گفته شده كه بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود مگر با اذن شوهر.

مسئله 592_ در طلاق رجعى مرد به سه قسم مى تواند به زن خود رجوع كند:

اول - حرفى بزند كه معنايش اين باش_د كه او را دوباره زن خ_ود قرار داده است.

دوم - كارى كند كه آن كار دلالت بر قصد رجوع كند.

سوم - نزديكى كردن به آن رجوع محقق مى شود ولو قصد رجوع نداشته باشد.

مسئله 593_ براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.

مسئله 594_ اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دو بار طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند با پنج شرط به شوهر اول حلال مى شود يعنى مى تواند آن زن را عقد نمايد: اول - عقد شوهر دوم هميشگى باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند بعد از آنكه از او جدا شد شوهر اول نمى تواند او را عقد كند.

دوم - شوهر دوم با او جماع كند.

سوم - شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم - عده طلاق يا عده وفات

شوهر دوم تمام شود.

پنجم - شوهر دوم بالغ باشد.

احكام متفرقه طلاق

مسئله 595_ اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود او است نزديكى كند چه زن بداند كه او شوهرش نيست يا گمان كند كه شوهرش مى باشد بايد عده نگهدارد.

مسئله 596_ اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد عده لازم ندارد.

مسئله 597_ زنى كه شوهرش گم شده اگر بخواهد شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.

مسئله 598_ اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، در صورتى كه صلاح باشد مى تواند مدت آن زن را ببخشد.

ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

مسئله 599_ پدر و جد پدرى ديوانه مى توانند زن او را طلاق دهند.

مسئله 600_ اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را فاسق بداند مشكل است بتواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود يا براى ديگرى عقد نمايد و احتياط لازم در ترك آن است. بلى اگر كسى نمى داند آنان عادلند يا نه مى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عده اش براى خود يا كسى ديگر عقد كند.

احكام وصيّت

مسئله 601_ وصيّت عبارت است از عهد و پيمان انسان راجع به انجام امور بعد از مرگش، مثل اينكه تمليك كند مالى را به غير معلق به موت، يا سفارش كند كه بعد از موت تمليك كنند، يا سفارش انجام كارى بكند بعد

از مرگش، يا قيّم و سرپرست معين نمايد براى اولادش و كسى را كه به او وصيّت مى كنند وصىّ مى گويند.

مسئله 602_ وصىّ بايد مسلمان و بالغ در صورتى كه به تنهايى وصىّ قرار داده شود، عاقل و مورد اطمينان باشد.

مسئله 603_ وصيّت كننده بايد بالغ باشد بلى وصيّت صبى ده ساله اگر عاقل و در وجوه معروف باشد صحيح است و نيز وصيت كننده بايد عاقل باشد و از روى اختيار وصيّت كند و نيز بايد سفيه نباشد يعنى مال خود را در بيهوده مصرف نكند.

مسئله 604_ كسى كه نمى تواند حرف بزند با اشاره اى كه مقصودش را بفهماند براى هر كارى مى تواند وصيّت كند بلكه بنا بر اقوى كسى هم كه مى تواند حرف بزند اگر با اشاره مقصودش را بفهماند وصيّت كند صحيح است.

مسئله 605_ اگر نوشته اى به امضاء يا مهر ميّت ببينند در صورتى كه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد كه براى وصيّت كردن نوشته بايد مطابق آن عمل كنند.

مسئله 606_ اگر انسان وصيّت كند كه چيزى به كسى بدهند در صورتى آن كس آن چيز را مالك مى شود كه بعد از مردن وصيّت كننده آن را به او بدهند و او رد ننمايد، و قبول لازم نيست.

مسئله 607_ وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود ديد بايد فوراً امانت هاى مردم را به صاحبانشان برگرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد.

و اگر خودش نمى تواند بدهد، يا موقع دادن بدهى او نرسيده بايد وصيّت كند و بر وصيّت شاهد بگيرد، ولى اگر

بدهى او معلوم باشد وصيّت كردن لازم نيست.

مسئله 608_ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند، اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است بايد فوراً بدهد و اگر نمى تواند بدهد در صورتى كه از خودش مال دارد يا احتمال مى دهد كه كسى آنها را اداء نمايد، بايد وصيّت كند و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.

مسئله 609_ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر نماز و روزه قضا دارد بايد وصيّت كند كه از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلكه اگر مال نداشته باشد ولى اگر احتمال بدهد كه كسى بدون اينكه چيزى بگيرد آنها را انجام مى دهد باز هم واجب است وصيّت نمايد و اگر قضاى نماز و روزه او بر پسر بزرگش واجب باشد( )بايد به او اطلاع دهد يا وصيّت كند كه براى او به جا آورند.

مسئله 610_ كسى كه نشانه هاى مرگ را در خود مى بيند اگر مالى پيش كسى دارد يا در جايى پنهان كرده است كه ورثه نمى دانند و به واسطه ندانستن، حقشان از بين مى رود بايد به آنان اطلاع دهد. و لازم نيست براى بچه هاى خود قيّم و سرپرست معين كند. ولى در صورتى كه بدون قيّم مالشان از بين مى رود يا خودشان ضايع مى شوند بايد براى آنان قيّم امينى معين نمايد.

مسئله 611_ اگر انسان از وصيّت خود برگردد مثلاً بگويد ثلث مالش را به كسى بدهند بعد بگويد به او ندهند وصيّت باطل مى شود.

و اگر وصيّت خود را تغيير دهد مثلاً قيّمى براى بچه هاى خود

معين كند بعد ديگرى را به جاى او قيّم نمايد وصيّت اولش باطل مى شود و بايد به وصيّت دوم او عمل نمايند.

مسئله 612_ اگر كارى كند كه معلوم شود از وصيّت خود برگشته مثلاً خانه اى را كه وصيّت كرده به كسى بدهند بفروشد وصيّت باطل مى شود.

مسئله 613_ اگر انسان بفهمد كسى او را وصىّ كرده و به اطلاع وصيّت كننده برسانند كه براى انجام وصيّت حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيّت عمل كند. ولى اگر پيش از مردن او نفهمد يا بفهمد و به او اطلاع ندهد كه براى عمل كردن به وصيّت حاضر نيست در صورتى كه مشقت نداشته باشد بايد وصيّت را انجام دهد.

و همچنين اگر پيش از مرگ، موقعى ملتفت شود كه مريض به واسطه شدت مرض نتواند به ديگرى وصيّت كند در صورتى كه مشقت نداشته باشد بايد وصيّت را قبول نمايد.

مسئله 614_ حجى كه بر ميّت واجب است و بدهكارى و حقوق مثل خمس و زكات و مظالم كه اداء كردن آنها واجب مى باشد بايد از اصل مال ميّت بدهند.

مسئله 615_ اگر مال ميّت از بدهى و حج واجب و حقوقى كه مثل خمس و زكات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد چنانچه وصيّت كرده باشد كه ثلث يا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند بايد به وصيّت او عمل كنند و اگر وصيّت نكرده باشد آنچه مى ماند مال ورثه است.

مسئله 616_ اگر مصرفى را كه ميّت معين كرده از ثلث مال او بيشتر باشد وصيّت او در بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است كه ورثه

حرفى بزنند يا كارى كنند كه معلوم شود انجام دادن وصيّت را اجازه داده اند و تنها راضى بودن آنان كافى نيست و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند صحيح است.

مسئله 617_ اگر مصرفى را كه ميّت معين كرده از ثلث مال او بيشتر باشد و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند كه وصيتش عملى شود بعد از مردنش نمى توانند از اجازه خود برگردند.

مسئله 618_ اگر وصيّت كند كه از ثلث او خمس و زكات يا بدهى ديگر او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و كار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند بايد اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد براى نماز و روزه او اجير بگيرند و اگر از آن هم زياد آمد مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند ولى اگر ثلث مال او فقط به اندازه بدهى او باشد ورثه هم اجازه ندهند كه بيشتر از ثلث مال مصرف شود وصيّت براى نماز و روزه و كارهاى مستحبى باطل است.

ولى بايد نماز و روزه را از اصل مال بدهند.

مسئله 619_ اگر وصيّت كند كه بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه مستحبى او اجير بگيرند و كار مستحبى هم انجام دهند چنانچه وصيّت نكرده باشد كه اينها را از ثلث بدهند بايد بدهى را از اصل مال بدهند و اگر چيزى زياد آمد ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و كارهاى مستحبى كه معين كرده برسانند و در صورتى كه ثلث كافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند بايد وصيّت

او انجام داده شود و اگر اجازه ندهند بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف كار مستحبى كه معين كرده برسانند.

مسئله 620_ اگر وصيّت كند كه چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از آنكه قبول كند يا ردّ نمايد بميرد تا وقتى ورثه او وصيّت را ردّ نكرده اند مى توانند آن چيز را قبول نمايند، ولى اين در صورتى است كه وصيّت كننده از وصيّت خود برنگردد وگرنه حقى به آن چيز ندارند.

احكام ارث

احكام ارث

مسئله 621_ كسانى كه به واسطه خويشاوندى ارث مى برند سه دسته اند:

دسته اول - پدر و مادر و اولاد ميّت و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پايين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمى برند.

دسته دوم - جدّ يعنى پدربزرگ و جدّه يعنى مادربزرگ و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر چه پايين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمى برند.

دسته سوم - عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان است و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دايى ها و خاله هاى ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند.

ولى اگر ميّت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد، ارث به پسر عموى پدر و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد.

مسئله 622_ اگر

عمو و عمه و دايى و خاله خود ميّت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند عمو و عمه و دايى و خاله پدر و مادر ميّت ارث مى برند و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مى برند و اگر اولاد نداشته باشند عمو و عمه و دايى و خاله جدّ و جدّه ميّت و اگر اينها هم نباشند ارث به اولادشان مى رسد.

ارث دسته اول

مسئله 623_ اگر وارث ميّت فقط يك نفر از دسته اول باشد مثلاً پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد همه مال ميّت به او مى رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند همه مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر يك پسر و يك دختر باشند مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مى برد و اگر چند پسر و چند دختر باشند مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسئله 624_ اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند مال سه قسمت مى شود، دو قسمت را پدر و يك قسمت را مادر مى برد، ولى اگر ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند يعنى پدر آنان با پدر ميّت يكى باشد خواه مادرشان هم با مادر او يكى باشد يا نه اگر چه تا ميّت پدر و مادر دارد اينها ارث نمى برند اما به واسطه بودن اينها مادر، شش يك مال را مى برد و بقيه را به پدر مى دهند.

مسئله

625_ اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك دختر باشند، چنانچه ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، مال را شش قسمت مى كنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مى برد و يك قسمت باقيمانده را چهار قسمت مى كنند: يك قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مى دهند، بنابراين اگر مال ميّت را بيستوچهار قسمت كنند; پانزده قسمت آن را دختر و پنج قسمت را پدر و چهار قسمت ديگر را مادر مى برد، ولى اگر ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و خواهر پدرى نداشته باشد مال را پنج قسمت مى كنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مى برد.

مسئله 626_ اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مى كنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مى برد. ولى اگر چند پسر يا چند دختر باشند آن چهار قسمت به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر پسر و دختر باشند آن چهار قسمت را طورى تقسيم مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسئله 627_ اگر وارث ميّت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مى برد. ولى اگر وارث فقط پدر و يك دختر يا مادر و يك دختر باشند مال

را چهار قسمت مى كنند يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را به دختر مى دهند.

مسئله 628_ اگر وارث ميّت فقط پدر يا مادر با پسر و دختر باشند مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را پدر يا مادر مى برد و بقيه را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

مسئله 629_ اگر وارث ميّت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت مى كنند يك قسمت را پدر يا مادر مى برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسئله 630_ اگر ميّت اولاد نداشته باشد نوه پسرى او اگر چه دختر باشد سهم پسر ميّت را مى برد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد سهم دختر ميّت را مى برد مثلاً اگر ميّت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مى دهند.

ارث دسته دوم

مسئله 631_ دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشاوندى ارث مى برند جدّ يعنى پدربزرگ و جدّه يعنى مادربزرگ و برادر و خواهر ميّت است و اگر ميّت برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان ارث مى برند.

مسئله 632_ اگر وارث ميّت فقط يك برادر يا يك خواهر باشد همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر پدرى و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر برادر و خواهر

پدرى و مادرى با هم باشند هر برادر دو برابر خواهر مى برد. مثلاً اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادرى دارد مال پنج قسمت مى شود هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مى برد.

مسئله 633_ اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادرى داشته باشد برادر و خواهر پدرى كه از مادر با ميّت جدا است ارث نمى برد.

مسئله 634_ اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادرى نداشته باشد و فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسئله 635_ اگر وارث ميّت فقط يك برادر يا يك خواهر مادرى باشد كه از پدر با ميّت جدا است همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر مادرى يا چند خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسئله 636_ اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند يك قسمت آن را به برادر با خواهر مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسئله 637_ اگر ميّت برادر و خواهر پدر و

مادرى و برادر و خواهر پدرى و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

مسئله 638_ اگر وارث ميّت فقط يك جدّ يا يك جدّه است چه پدرى باشد چه مادرى همه مال به او مى رسد و با بودن جدّ ميّت پدر جدّ او ارث نمى برد.

مسئله 639_ اگر وارث ميّت فقط جدّ و جدّه پدرى باشند مال سه قسمت مى شود دو قسمت آن را جدّ و يك قسمت را جدّه مى برد و اگر جدّ و جدّه مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسئله 640_ اگر وارث ميّت فقط يك جدّ يا جدّه پدرى و يك جدّ يا جدّه مادرى باشند مال سه قسمت مى شود دو قسمت را جدّ يا جدّه پدرى و يك قسمت را جدّ و جدّه مادرى مى برد.

ارث دسته سوم

مسئله 641_ دسته سوم عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان است به تفصيلى كه در مسئله 621 گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد اينها ارث مى برند.

مسئله 642_ اگر وارث ميّت فقط يك عمو يا يك عمه است چه پدر و مادرى باشد يعنى با پدر ميّت از يك پدر و مادر باشد يا پدرى باشد يا مادرى مال به او مى رسد.

مسئله 643_ اگر وارث ميّت چند

عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

مسئله 644_ اگر وارث ميّت عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند عمو دو برابر عمه مى برد مثلاً اگر وارث ميّت دو عمو و يك عمه باشد مال پنج قسمت مى شود، يك قسمت را عمه مى برد و چهار قسمت را عموها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

مسئله 645_ اگر وارث ميّت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى يا عمو و عمه مادرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

ارث زن و شوهر

مسئله 646_ اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد نصف همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگرش اولاد داشته باشد چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند.

مسئله 647_ اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد چهار يك مال او را زن و بقيه را ورثه ديگر مى برند، و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد داشته باشد هشت يك مال را زن و بقيه را ورثه ديگر مى برند.

ولى زن از زمين و از قيمت آن ارث نمى برد، چه زمين خانه باشد و چه زمين باغ و زراعت و زمين هاى ديگر باشد و بهتر آن است كه در زمين غير خانه ساير ورثه رضايت او را تحصيل نمايند احتياطاً و از خود هوايى خانه مانند ساختمان و درخت ارث نمى برد و از قيمت آنها

ارث مى برد و همچنين از خود درخت و زراعت و ساختمانى كه در زمين باغ و زراعت و زمين هاى ديگر است ارث نمى برد اما از قيمت آنها ارث مى برد.

مسئله 648_ اگر زن بخواهد در زمين و چيزهاى ديگرى كه از آنها ارث مى برد تصرف كند بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و اگر پيش از دادن سهم زن آنها را بفروشند معامله صحيح است و اجازه زن شرط صحت معامله نيست.

مسئله 649_ اگر بخواهند ساختمان و درخت و مانند آن را قيمت نمايند بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

مسئله 650_ اگر ميّت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد چهار يك مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت يك مال به شرحى كه در مسئله 647 گفته شد به طور مساوى بين زن هاى او قسمت مى شود اگر چه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر هم ندارد.

مسئله 651_ اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد شوهرش اگر چه با او نزديكى نكرده باشد از او ارث مى برد.

مسئله 652_ اگر زن را طلاق رجعى بدهند( ) و در بين عده بميرد شوهر از او ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در بين عده

زن بميرد زن از او ارث مى برد.

ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن( ) يكى از آن دو بميرد ديگرى از او ارث نمى برد.

مسئله 653_ اگر شوهر در حال مرض، عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده ماه قمرى بميرد زن با دو شرط از او ارث مى برد:

اول - آنكه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

دوم - شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود زن از او ارث نمى برد.

مسئله 654_ لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشيده باشد جزء مال شوهر است.

احكام متفرقه ارث

مسئله 655_ قرآن و انگشتر و شمشير ميّت و لباسى را كه پوشيده يا مهيا شده براى پوشيدن مال پسر بزرگتر است و اگر ميّت از سه چيز اول بيشتر از يكى دارد مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد يكى بيشتر مال او نيست، ولى لباس هر چه باشد به او تعلق دارد.

مسئله 656_ اگر ميّت قرض داشته باشد و قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد بايد چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است و در مسئله پيش گفته شد به قرض او بدهند و اگر قرضش كمتر از مال او باشد نبايد از آن چهار چيزى كه به پسر بزرگتر مى رسد به نسبت به قرض او بدهند مثلاً اگر همه دارايى او شصت تومان است و به مقدار بيست تومان

آن از چيزهايى است كه مال پسر بزرگ است و سى تومان هم قرض دارد قرض را از چهل تومان باقى مى دهند.

مسئله 657_ مسلمان از كافر ارث مى برد ولى كافر اگر چه پدر يا پسر ميّت باشد از او ارث نمى برد.

مسئله 658_ اگر كسى يكى از خويشان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمى برد، ولى اگر از روى خطا باشد مثل اينكه سنگ را به هوا بيندازد و اتفاقاً به يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مى برد، ولى ارث نمى برد از ديه قتل.

مسئله 659_ هرگاه بخواهند ارث را تقسيم كنند براى بچه اى كه در شكم است و اگر زنده به دنيا بيايد ارث مى برد سهم دو پسر را كنار مى گذارند. ولى اگر احتمال بدهند زن سه بچه يا بيشتر حامله است سهم سه پسر را كنار مى گذارند و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.

احكام حج

مسئله 660_ حج زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور داده اند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه اين شرايط را دارا باشد، يك مرتبه واجب مى شود:

اول - آنكه بالغ باشد.

دوم - آنكه عاقل و آزاد باشد.

سوم - به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را انجام دهد، يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك نمايد، پس اگر مثلاً مجبور باشد از راه غصبى برود و راه ديگرى هم

نباشد نبايد حج برود.

چهارم - آنكه مستطيع باشد.

مسئله 661_ مستطيع بودن به چند چيز است:

اول - آنكه توشه راه و مركب سوارى يا مالى كه بتواند آنها را تهيه كند داشته باشد.

دوم - سلامت مزاج و توانايى آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را به جا آورد.

سوم - در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، يا انسان بترسد كه در راه، جان يا عرض او از بين برود، يا مال او را ببرند، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود اگر چه دورتر باشد، بايد از آن راه برود.

چهارم - به قدر به جا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم - به قدر مخارج كسانى كه عرفاً عائله او محسوبند داشته باشد هر چند شرعاً واجب نباشد.

ششم - بعد از برگشتن، كسب، يا زراعت، يا عايدى ملك، يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.

مسئله 662_ كسانى كه بدون خانه ملكى زندگانى آنها مختل مى شود وقتى حج بر آنها واجب است كه پول خانه را هم داشته باشند.

مسئله 663_ زنى كه مى تواند مكه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم مثلاً فقير باشد و خرجى او را ندهد، و ناچار شود كه به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست.

مسئله 664_ اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او بگويد حج برو و من خرج تو و عيالت را در موقعى كه در سفر حج

هستى مى دهم در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او را مى دهد حج بر او واجب مى شود.

مسئله 665_ اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و برمى گردد به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند و او قبول نمايد، حج بر او واجب مى شود. اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.

مسئله 666_ اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و برمى گردد به او بدهند و بگويند حج برو ولى ملك او نكنند، در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه از او پس نمى گيرند، حج بر او واجب مى شود.

مسئله 667_ اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمى شود.

مسئله 668_ اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج نمايد، هر چند بعداً مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسئله 669_ اگر براى تجارت مثلاً تا جده برود و مالى به دست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكه رود مستطيع باشد بايد حج كند.

و در صورتى كه حج نمايد; اگر چه بعداً مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست.

مسئله 670_ اگر انسان اجير شود كه از طرف كس

ديگر حج كند چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.

مسئله 671_ اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود، بايد اگر چه به زحمت باشد بعداً حج كند و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود چنانچه كسى او را براى حج اجير كند بايد به مكه رود و حج كسى را كه براى او اجير شده به جا آورد و تا سال بعد در مكه بماند و براى خود حج نمايد.

ولى اگر ممكن باشد كه اجير شود و اجرت را نق_د بگيرد و كسى كه او را اجير كرده راضى شود كه حج او در سال بعد به جا آورده شود، بايد سال اول براى خود و سال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.

مسئله 672_ اگر در سال اولى كه مستطيع شده به مكه رود و در وقت معينى كه دستور داده اند به عرفات و مشعرالحرام نرسد، چنانچه در سال هاى بعد مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست. ولى اگر از سال هاى پيش مستطيع بوده و نرفته، اگر چه به زحمت باشد بايد حج كند.

مسئله 673_ اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد به واسطه پيرى يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نااميد باشد از اينكه بعداً خودش حج كند، بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد. بلكه اگر در سال اولى كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده، به واسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج كند، و نااميد باشد كه خودش

بتواند حج كند واجب است كسى را از طرف خود بفرستد تا حج كند.

مسئله 674_ كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء را از طرف او به جا آورد و اگر به جا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود.

مسئله 675_ اگر طواف نساء را درست به جا نياورد يا فراموش كند، چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و به جا آورد صحيح است.

مسائل متفرقه

مسئله 676_ اگر ريشه درخت همسايه در ملك انسان بيايد مى تواند از آن جلوگيرى كند و چنانچه ضررى هم از ريشه درخت به او برسد مى تواند از صاحب درخت بگيرد.

مسئله 677_ جهيزيه اى كه پدر به دختر مى دهد اگر مثلاً به واسطه صلح يا بخشش ملك او كرده باشد نمى تواند از او پس بگيرد.

مسئله 678_ براى مخارج عزادارى ميّت از سهم صغير نمى شود چيزى برداشت.

مسئله 679_ اگر انسان غيبت مسلمانى را كرده باشد لازم است اگر مفسده اى پيدا نشود از او خواهش كند كه او را حلال نمايد و چنانچه ممكن نباشد بايد براى او از خدا طلب آمرزش كند و اگر به واسطه غيبتى كه كرده توهينى از آن مسلمان شده در صورتى كه ممكن است بايد آن توهين را برطرف نمايد.

مسئله 680_ انسان نمى تواند بدون اذن حاكم شرع از مال كسى كه مى داند خمس نمى دهد خمس را بردارد و به حاكم شرع برساند.

مسئله 681_ آوازى كه مخصوص مجالس لهو بازيگرى است غنا و حرام مى باشد. و اگر نوحه يا روضه يا قرآن را هم با غنا بخوانند

حرام است. ولى اگر آن را با صداى خوب بخوانند كه غنا نباشد اشكال ندارد.

مسئله 682_ كشتن حيوانى كه اذيت مى رساند و مال كسى نيست اشكال ندارد.

مسئله 683_ جايزه اى را كه بانك به بعضى از كسانى كه در صندوق پس انداز حساب دارند مى دهد چون براى تشويق مردم از خودش مى دهد و ضرر آن به كسى نمى رسد حلال است. و همچنين جايزه اى كه بعض فروشندگان اجناس به بعض خريدارها مى دهند.

مسئله 684_ اگر چيزى را به صنعتگرى بدهند كه درست كند چنانچه صاحب آن نيايد آن را ببرد و صنعتگر بعد از جستجو از پيدا شدن صاحب آن نااميد شود بايد آن را به نيت صاحبش صدقه بدهد.

مسئله 685_ سينه زدن در كوچه و بازار با اينكه زن ها عبور مى كنند ولو در صورتى كه سينه زن پيراهن نپوشيده باشد اشكال ندارد. و اگر جلوى جمعيت عزادار بيرق و مانند آن ببرند مانعى ندارد ولى بايد استعمال آلات لهو نشود.

مسئله 686_ گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد مانعى ندارد. اگر چه زينت حساب شود ولى براى مرد جايز نيست پوشيدن طلا ولو با انگشتر دست كردن.

مسئله 687_ حرام است انسان استمناء كند يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد.

مسئله 688_ تراشيدن ريش و ماشين كردن آن اگر مثل تراشيدن باشد حرام است و در اين حكم تمام مردم يكسانند و حكم خدا به واسطه مسخره مردم تغيير نمى كند پس اگر هم كه اول تكليف او است يا اگر ريش نتراشد مردم او را مسخره مى كنند چنانچه ريش بتراشد يا

طورى ماشين كند كه مثل تراشيدن باشد حرام است.

مسئله 689_ احتياط واجب آن است كه ولى بچه پيش از آنكه بالغ شود او را ختنه نمايد و اگر ختنه نكند بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

مسئله 690_ اگر پدر و مادر فقير باشند و نتوانند كاسبى كنند فرزند آنان اگر بتواند بايد خرجى آنان را بدهد.

مسئله 691_ اگر كسى فقير باشد و نتواند كاسبى كند پدرش بايد خرجى او را بدهد و اگر پدر ندارد يا نمى تواند خرجى او را بدهد چنانچه فرزندى هم نداشته باشد كه بتواند خرجى او را بدهد جدّ پدرى او بايد خرجى او را بدهد. و اگر جدّ پدرى ندارد يا نمى تواند خرجى او را بدهد مادرش بايد خرجى او را بدهد. و اگر مادر هم ندارد يا نمى تواند خرجى او را بدهد بايد مادر پدر و مادر مادر و پدر مادر با هم خرجى او را بدهند. و اگر مادر پدر و مادر مادر ندارد پدر مادر بايد خرجى او را بدهد.

جلد 2

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعی/محمد صادق روحانی

مشخصات نشر : قم: مهر امیرالمومنین علیه السلام، 1388

مشخصات ظاهری : ج 2

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم

شماره کتابشناسی ملی : 1916480

«شرايط تقليد»

(ت) س 1: آيا مجتهد جامع الشرايط لازم است براى تقليدكتابت داشته باشديانه؟

ج: هو العالم; لازم نيست. چنانچه اعلم عادل باشد، مى شود از او تقليد نمود ولو نتواند بنويسد.

س 2: آيا از مجتهد اعلمى كه اصل انقلاب را قبول دارد ولى با مسؤولين اختلاف نظر دارد، مى توان تقليد كرد؟ و آيا اصلاً موافق نظام بودن در مرجعيت شرط است؟

ج: هو العالم; مرجع تقليد بايد اعلم و عادل باشد و بيش از اين شرط ندارد. ولى نمى شود عالم عامل با اصل حكومت اسلامى مخالف باشد. بلى! ممكن است با مسؤولين از باب اينكه با قوانين اسلامى اداره نمى كنند و كارهاى آنان بر خلاف دستورات شرع است اختلاف نظر داشته باشد.

س 3: اگر كسى نيت تقليد از مجتهدى كند، آيا تقليد محقق مى شود؟

ج: هو العالم; تقليد با نيت محقق نمى شود. بلكه تقليد، عمل كردن به دستور مجتهد است. به عبارت ديگر تقليد عملى است كه مستند به رأى و فتواى مجتهد باشد.

«راههاى شناخت مجتهد و اعلم»

س 4: اينجانب مقلد يكى از مراجع مى باشم و از آنجايى كه حضرت عالى پدرم را مى شناسيد كه يكى از مجتهدين است، از ايشان سؤال شد اعلم كيست كه نظرشان چهار نفر مى باشند و يكى از آن بزرگواران حضرت عالى مى باشيد و من شخصى را مقلد مى باشم كه جزء اين چهار نفر نمى باشد.

از آنجايى كه اين جانب تحقيق نموده و ارادت خاصى خدمت معظم له دارم، آيا مى توانم از مقلدين حضرت عالى بشوم؟

ج: هو العالم; اعلميت من تا براى شما ثابت نشود، نمى توانيد رجوع كنيد و فتاواى من كه به صورت

جواب استفتاء به شما ارسال مى شود براى شما حجيّت ندارد و نمى توانيد به آنها عمل كنيد.

س 5: در زمانى كه چندين مرجع براى تقليد وجود دارد و نظر اهل خبره بر اينكه كدام مرجع اعلم است مختلف مى باشد; تكليف شخصى كه وظيفه اش تقليد ازاعلم است چه مى باشد؟

ج: هو العالم; چنانچه اهل خبره عادل، متعدد باشند و هر كدام شخصى را غير از آن كه ديگران به اعلميت او شهادت مى دهند، معرفى و شهادت دهند، شخص مقلد در تقليد از هر كدام از كسانى كه اعلميت آنها محتمل است مخير است و چنانچه شهود بر اعلميت يكى از مجتهدين زيادتر باشد، احتياطاً او را براى تقليد انتخاب نمايد.

«بقاء بر تقليد ميت»

س 6: آيا در جائز بودن يا جائز نبودن بقاء بر تقليد ميت لازم است به فتواى مجتهد اعلم زنده رجوع شود و بر طبق اجازه او عمل شود.

ج: هو العالم; چون مسأله جواز بر بقاء تقليد ميت اختلافى است بنابراين بر مكلف لازم است در جواز بقاء يا عدم جواز آن رجوع به اعلم حىّ بنمايد و به فتواى او عمل كند.

س 7: آيا جائز است باقى ماندن بر تقليد حضرت آيت الله... در تمام مسائل يا در مسائلى كه در زمان ايشان به آنها عمل شده است ؟

ج: هو العالم; بقاء بر تقليد ميت را مطلقاً جايز نمى دانم ولو آن ميت، اعلم از تمام فقهاء اسلام باشد.

«مسائل متفرقه تقليد»

س 8: اگر مجتهد يا مقلد عمل به اصل نمودند و سپس كشف خلاف شد، آيا اعمالى كه بر طبق اصل انجام شده، اعاده لازم دارد يا نه؟

ج: هو العالم; نماز با غير نماز فرق دارد. در نماز در خصوص اركان، اعاده لازم است و در غير اينها لازم نيست.

س 9: مراد از عبارت «جائز نيست» در مسائل 9 و 118 رساله عمليه شما كداميك از موارد زير است:

1_ حرام است 2_ باطل است 3_ هم حرام و هم باطل است.

ج: هو العالم; مراد باطل است. يعنى عدم جواز وضعى. ولى چون اين عمل به حرمت متعاقب مى شود قهراً هر دو مراد است.

س 10: آيا بوسيدن دست غير معصوم به عنوان تبرك جائز است؟

ج: هو العالم; بوسيدن دست غير معصوم به خصوص پدر و مادر و علماى عاملين جائز است.

«مرجعيت و ولايت فقيه»

س 11: فرق بين مرجع تقليد و ولايت فقيه در

چيست؟

ج: هو العالم; ولايت فقيه به معناى حكومت فقيه است. مرجع تقليد كسى است كه در فروع دين قول او حجت است، بنابراين فرق واضح است.

س 12: آيا ولايت مراجع تقليد همان ولايت ائمه معصومين عليهم السلام مى باشد؟

ج: هو العالم; خير، ولايت امام معصوم (ع) خيلى اوسع از ولايت فقيه است.

س 13: توهين نمودن به مجتهد جامع الشرائط يا لعنت نمودن او از روى علم و عمد، چه حكمى دارد؟ آيا موجب كفر و خروج از دين اسلام مى گردد؟ در صورتى كه خود لعنت كننده قبول دارد او مجتهد جامع الشرائط است.

ج: هو العالم; امام زمان ارواحنا فداه فرموده است: الراد عليهم الراد علينا و الراد علينا كالراد على الله و هو على حدالشرك بالله.

س 14: آيا ناسزا گفتن و فحش دادن به مرجع تقليد به اين دليل كه درباره انقلاب يا اشخاص، حرف هايى زده است جايز است؟

ج: هو العالم; در صورتى كه اصل حكومت اسلامى را اهانت نكند، بلكه متعرض مسؤولين بشود به اين جهت كه بر طبق دستورات اسلامى عمل نمى كنند جائز نيست.

س 15: اگر مرجع تقليدى بدون ثابت شدن حق يكى، على الاعلان طرف مقابل را حمايت كند. دراين صورت آيا عدالتش باقى مى ماند و تقليد از او جائز است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه احتمال بدهيد كه بر آن عالم ثابت شده است كه حق با او است، اين عمل موجب سلب عدالت نمى شود و تقليد او جائز است.

«احكام نجاسات»

«كافر»

س 16: چرا ما بهائيت را نجس مى دانيم؟

ج : هو العالم; چون كافر غير كتابى نجس است.

س 17: اگر شخصى از ناصبين اهل بيت

(ع) مريض شود، مداوا نمودن او چگونه است؟ آيا حرام است؟

ج : هو العالم; ناصبى انجس من الكلب است، يقيناً حفظ او از تلف واجب نيست.

س 18: آيا مال ناصبى را مى توان گرفت و تصرف نمود؟

ج : هو العالم; مال مطلق ناصب را خير. اما مال ناصب اهل البيت (ع) را، بلى! مى توان گرفت و تصرف نمود.

«شراب»

س 19: اگر مسكريت را از شراب بگيرند آيا حرمت خوردن آن باقى است؟ و آيا نيز نجاست آن باقى است؟

ج : هو العالم; نجاست باقى است طبعاً حرمت هم باقى است. زيرا شرب و خوردن چيز نجس حرام است ولو خمر نباشد.

«خون»

س 20: مايعى را كه در زبان فارسى به آن خون آبه مى گويند چه حكمى دارد؟ آيا طاهر است؟

ج : هو العالم; خون آبه چون خون ضعيف است، نجس است. بلى! چنانچه به حدى ضعيف باشد كه شك كنيد خون است يا چرك، پاك است.

«احكام طهارت»

«حيض»

س 21: اگر زنى يك روز حيض ديد و عمل به احكام آن نمود روز بعد قرص مانع حيض خورد و حيض نيامد، آيا مى تواند نماز و روزه خود را انجام دهد؟

ج : هو العالم; بلى، و بايد نمازى كه در روز اول نخوانده است، قضاءكند. چون حيض كمتر از سه روز نيست ولو سه روز نبودن با ايجاد مانع باشد.

«جنابت»

س 22: اگر در حال خواب، آبى از انسان خارج شود، با توجه به اينكه بعد از بيدار شدن نمى تواند علائم سه گانه مربوط به احتلام را تشخيص دهد، وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; چنانچه علائم احتلام و منى بودن ظاهر باشد كه بايد به آن عمل شود، والا اگر واقعاً مشكوك باشد بناء بر عدم جنابت بگذارد و به وضوء اكتفاء كند.

س 23: اگر انسان جنب غسل نمود ولى قبل از استبراء از بول يا بعد از آن رطوبتى ديد و شك كرد آيا بول است يا منى؟ وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; اگر شخصى با انزال منى جنب شود و بدون استبراء به بول غسل كند و رطوبتى مردد بين بول و منى ببيند، حكم مى شود به اينكه آن منى است و بايد غسل بكند. و وضوء لازم نيست و اگر بعد از استبراء به بول و قبل از استبراء از بول باشد حكم مى شود به اينكه بول است و بايد وضوء بگيرد و غسل لازم نيست، و اگر بعد از استبراء از بول باشد، چنانچه وضوء نگرفته است، فقط وضوء واجب است و اگر وضوء گرفته، بايد جمع بين وضوء و غسل بنمايد.

«وضوء»

«كيفيت وضوء گرفتن» س 24: اگر محاسن صورت پرپشت و بلند باشد آيا رساندن آب به پوست صورت لازم است؟

ج : هو العالم; در وضوء آب رساندن به صورت لازم نيست مگر در موردى كه ريش خيلى خفيف باشد كه با يك مشت آب ريختن و دست كشيدن، آب به صورت برسد كه در اين صورت بايد شسته شود، به هرحال اگر يك مشت

آب به صورت بريزد و يك دفعه دست بكشد كافى است.

س 25: آيا در وضوء مقدارى از عذار (قسمت بالاى فك) و عارض (گونه) جزء صورت است و بايد شسته شود؟

ج : هو العالم; آنچه دست باز از صورت مى گيرد لازم است و زيادى از آن لازم نيست. به عبارت ديگر پهناى صورت، يعنى مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مى گيرد، بايد شسته شود.

س 26: اگر در وضوء هنگام شستن صورت و دست ها اقدام به باز و بسته كردن شير آب نمايد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 27: با توجه به مسأله 257 رساله عمليه شما، آيا در وضوء مى تواند صورت و دست ها را چند مرتبه آب بريزد و در آخرين مرتبه قصد شستن براى وضوء نمايد؟ برفرض مثبت بودن جواب آيا بين شستن مرتبه اول و دوم فرقى هست يا خير؟

ج : هو العالم; آب ريختن هر چند عدد باشد اشكال ندارد، ولى اگر تمام عضو شسته شد، مرتبه دوم مستحب است و مرتبه سوم جائز نيست.

س 28: اگر كسى تا مچ در وضوء بشويد و بعد از مچ تا سرانگشتان آب بريزد و به نيت وضوء بشويد آيا وضوى او صحيح است؟

ج : هو العالم; بلى، صحيح است.

س 29: اگر وضوء گيرنده در مسح پا، مانعى را بعد از مسح ديد آيا مى تواند مانع را برطرف كند و دوباره مسح كند؟

ج : هو العالم; بلى، مادامى كه موالات از بين نرفته باشد.

س 30: اگر در حال مسح سر، قسمتى از دست به آب صورت رسيد، آيا مى

تواند با بخش باقى دست كه متصل به آب صورت نشده پاها را مسح كند؟

ج : هو العالم; بلى، مى تواند مسح كند.

س 31: اگر رطوبت كف دست براى مسح باقى نمانده باشد، آيا مى تواند از ساير اعضاى وضوء رطوبت بگيرد؟

ج : هو العالم; بلى، مى تواند، ولى احوط استحباباً تقديم ريش و ابرو بر ساير اعضاء وضوء است.

س 32: حد مسح كشيدن پاى مرد و زن چگونه است؟ فرق دارد يا نه؟

ج : هو العالم; به يك نحو است هيچ فرقى ندارد.

س 33: آيا در وضوء براى مسح پاها جايز است يا دست راست پاى چپش را مسح كند و برعكس؟

ج : هو العالم; بنابر اقوى بايد مسح پاى راست با دست راست و پاى چپ با دست چپ باشد .

س 34: آيا در وضوء مسح منكوس جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; بلى جائز است.

س 35: در حال اضطرار آيا مسح نمودن پاها اگر حايل نازك روى آنها باشد جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; جايز است.

س 36: آيا در وضوء مسح كردن بر روى حايل همانند مقنعه يا جوراب در حال ضرورت يا تقيه يا سرماى شديد يا ترس از حيوان درنده، و يا ترس از دشمن، جايز است؟

ج : هو العالم; بلى جائز است ولى در خصوص مسح سر در حال تقيه احوط تيمم بعد از وضوء است.

س 37: در صورتى كه وضوء گيرنده روى پاها را دو مرتبه مسح كند، آيا وضويش باطل است؟

ج : هو العالم; اگر مسح اول صحيح باشد وضوء باطل نمى شود و اگر مسح اول

صحيح نباشد، در مسح دوّم اگر پا را خشك كند، صحيح والا باطل است.

س 38: آيا در وضوء تكرار عمدى يا سهوى مسح سر و پاها موجب بطلان وضوء مى شود؟

ج: هوالعالم;جواب اين مسأله ازجواب مسأله قبل معلوم مى شود.

«شرايط وضوء»

س 39: در صورتى كه دست نجس بود و آن را با آبى كه كريّت آن مشكوك است شست و وضوء گرفت. آيا دست پاك شده و وضوء صحيح است يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه دست را داخل آب نمايد و آن آب سابقه كريّت دارد، پاك مى شود و وضوء صحيح است،اگرسابقه كريّت ندارد. دست محكوم به نجاست است و وضوء هم باطل است.

س 40: اگر دست نجس بود و انسان يادش رفت آن را بشويد و با آب قليل وضوء گرفت ونماز خواند، آيا نماز صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; بنابر احتياط بايد نمازها را اعاده كند.

«احكام وضوء»

س 41: آيا استحباب نفسى وضوء به نظر مبارك شما ثابت است؟ و مراد از استحباب نفسى آن چه مى باشد؟

ج : هو العالم; بلى ثابت است، مراد هم آن است كه خود وضوء بدون قصد غايت مثل نماز يا غير آن مطلوب است.

س 42: اگر بخواهيم قبل از اذان براى نماز واجب وضوء بگيريم بايد با چه نيتى باشد؟

ج : هو العالم; به قصد استحباب نفسى يا به قصد طاهر بودن يا براى يك نماز مستحبى يا قرائت قرآن.

س 43: در صورتى كه انسان مى داند بعد ازداخل شدن وقت نماز، اگر وضوء را تأخير بيندازد مضطر به مسح بر حايل مى شود آيا تقديم وضوء واجب است؟ در صورتى كه تأخير وضوء، منجر به وضوى ضرورت يا تقيه گردد، آيا باز همين حكم را دارد؟

ج : هو العالم; بلى تقديم وضوء واجب است ولكن اگر تأخير خلاف تقيه باشد، جائز نيست.

س 44: اگر كسى وضوء گرفت براى اينكه

قرآن بخواند آيا مى تواند با همان وضوء نماز بخواند؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند.

س 45: اگر كسى با اعتقاد به اينكه مورد تقيه يا ضرورت است وضوى تقيه اى يا ضرورتى گرفت سپس خلاف آن روشن شد، آيا چنين وضويى در وقت يا خارج وقت صحيح است؟

ج : هو العالم; صحيح نيست.

«مبطلات وضوء»

س 46: آيا با توجه به احاديثى كه در وسايل الشيعه كتاب صوم ايراد گرديده است موضوعاتى همانند دروغ بستن بر خداوند متعال يا معصومين (ع)، غيبت كردن، ظلم كردن، و تكرار نظر به نامحرم نمودن موجب نقض وضوء مى شوند؟

ج : هو العالم; موجب نقض نمى شود، و جواب از استدلال به روايات در كتب علمى آمده است.

«مس اسامى محترم»

س 47: مس نمودن القاب و كنيه هاى ائمه اطهار (ع) بدون وضوء چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در صورتى كه به نحو هتك و اهانت نباشد، مانعى ندارد.

س 48: كسى كه بيمارى سلس بول و غايط دارد اگر وضوء بگيرد آيا مى تواند مس كتابت قرآن مجيد بنمايد؟

ج : هو العالم; بلى، جائز است و مى تواند مس كند.

«غسل»

«احكام غسل»

س 49: آيا با غسل هاى واجب و غسل هاى مستحب قطعى همانند غسل جمعه مى توان بدون وضوء نماز خواند؟

ج : هو العالم; بلى مى شود نماز خواند بلكه با غسلهايى كه روايت ضعيفى دلالت بر استحباب آن بكند، مى توان نماز خواند.

س 50: اگر زن حامله از دنيا برود بچه را از شكم او بيرون آورند آيا لازم است بر طفل بعد از بلوغ غسل مس ميت نمايد؟

ج : هو العالم; چنانچه بچه از شكم مادر مرده بيرون آمده است بعد از بلوغ مقتضاى احتياط لزومى وجوب غسل مس ميت است.

س 51: اگر طفل نابالغ ميت را مسح كرد، آيا بعد از بلوغ غسل مس ميت بر او واجب است؟

ج : هو العالم; بلى! در صورتى كه بچه نابالغ مس ميت نمايد غسل بعد از تكليف بر او

واجب است.

س 52: آيا قضاى غسل جمعه چه در حال عذر نبودن آب يا با بودن آب كفايت از وضوء مى كند؟

ج : هو العالم; در مورد امر به قضاء غسل جمعه كفايت ازوضوء مى كند ولى اگر ثابت نباشد و رجاءاً قضاء كند كافى نيست.

«احكام تيمم»

س 53: اگر كسى با نداشتن آب، تيمم بدل از غسل جنابت كرد و خوابيد بعد از بيدارى وظيفه اش براى نماز تيمم بدل از غسل است يا بدل از وضوء.

ج : هو العالم; وظيفه او تيمم بدل از وضوء است.

س 54: اگر نماز گذار با وضوء نماز بخواند تدافع بول و غايط مى شود و اگر وضويش را باطل كند ديگر آب نمى يابد، آيا مى تواند وضوء را باطل كند و با تيمم نماز بخواند؟

ج : هو العالم; نمى تواند مگر آنكه باطل نكردن وضوء براى او ضرر داشته باشد.

«احكام ميت»

س 55: شخص محتضر كه در عالم نزع است و با دستگاه برقى تنفس مصنوعى داده مى شود و اگر آن دستگاه را خاموش كنند فوت مى كند و آيا خاموش كرن اين دستگاه جايز است يا نه؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

«غسل ميت»

س 56: مسلمانى كه در بلاد كفر زندگى مى كرده فوت نموده است، براى غسل و كفن و دفن او در آنجا مسلمان يافت نمى شود. چه بايد بكند؟

ج : هو العالم; با وجود اهل كتاب، كافر مماثل اولاً غسل مى كند و بعد او را غسل مى دهد، و اگر اهل كتاب نباشد، غسل ساقط است. بقيه مراسم را انجام دهند.

(ت) س 57: در حال ضرورت آيا كافر مى تواند غسل و كفن و دفن ميت مسلمان را انجام دهد؟

ج : هو العالم; حكم اين مسأله از جواب مسأله قبل معلوم شد.

«كفن ميت»

س 58: هزينه گور و كفن زن به عهده كيست؟

ج : هو العالم; هزينه كفن به عهده شوهر او است.

س 59: در شهادت نامه ميت شهادت زن ها صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; بلى، صحيح است.

«نماز ميت» س 60: شخصى در نماز ميت بعد از تكبير اولى تنها شهادت به توحيد را مى گويد و شهادت به رسالت را فراموش مى كند و بعد از نماز يادش مى آيد. آيا آن نماز مجزى است؟

ج : هو العالم; مجزى نيست.

«دفن ميت»

س 61: در صورتى كه ميت را در جاى غصبى دفن كرده اند، اگر او را به مكان ديگر ببرند هتك حرمت او مى شود و از طرفى مالك زمين رضايت ندارد آيا اينجا باب تزاحم مى شود يا قاعده سلطنت حاكم است؟

ج : هو العالم; در صورتى كه بشود به نحوى ببرند كه هتك نباشد ولو در شب، لازم است والا حتى الامكان صاحب زمين را راضى كنند. اگر نشد، باب تزاحم است.

«مسائل متفرقه ميت»

س 62: دكترى فوت شدن كسى را تصديق كرد، لكن بعد از مدتى با تنفس مصنوعى زنده شد، آيا غسل ميت بر او واجب است يا نه؟ و آنهايى كه او را مس كرده اند غسل مس ميت بر آنها واجب است يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه زنده شود معلوم مى شود از اول نمرده است و دكتر اشتباه كرده است، چون مرده زنده نمى شود. بنابراين نه غسل ميت واجب است و نه غسل مس ميت.

س 63: زنى مرده و بعد از اتمام غسل هاى سه گانه اش، جنين او متولد مى شود. آيا غسل استحاضه و نفاس براى او لازم است؟ و آيا غسل هاى قبلى به قوت خود باقى است؟ و در رابطه با جنين چه بايد كرد؟

ج : هو العالم; غسل استحاضه و نفاس لازم نيست، ولى بايد نجاست شسته شود.

و اما جنين اگر چهارماه او تمام شده يا مستوى الخلقه است، واجب است غسل داده و تكفين شود و به همانگونه كه متعارف است دفن شود و الا غسل واجب نيست و در پارچه اى پيچيده و دفن مى شود، در هر دو صورت

نماز ندارد.

س 64: ميتى كه جنازه اش بعد از آنكه مدتى در بيابان افتاده و شديداً بو گرفته و متلاشى شده، به دست آمده و قابليت غسل و تيمم ندارد، چه بايد كرد؟ و ثانياً آيا كفن كامل براى او لازم است؟

ج : هو العالم; چنانچه استخوان هاى آن بدون گوشت باقى است، جميع اعمال واجب بر ميت غير از غسل كه در فرض سؤال ممكن نيست، واجب است.

«احكام نماز»

«آمادگى و حضور قلب»

س 65: براى طهارت روح و قلب و آمادگى براى نماز با خشوع قلبى چه بايد كرد راهنمايى بفرماييد؟

ج : هو العالم; 1_ نماز شب خواندن 2_ هر روز اقلا پنجاه آيه قرآن خواندن 3_ تكرار ذكر يونسيه( ) در سجده طولانى 4_ سعى در حلال بودن لقمه 5_ سحر خيزى و انجام وظايف شرعيه در آن وقت به خصوص شب جمعه _ ائمه طاهرين (س) فرموده اند ما صبر مى كنيم شب جمعه شود تا درهاى رحمت الهى گشوده گردد و بزرگان از علماء هر گاه مى خواستند مطلبى را از خدا بگيرند از سحر استفاده مى كردند. زيرا سحر ارتباط پيدا كردن با خدا اثر خاصى دارد.

«وقت نماز»

س 66: اگر كسى قبل از وقت نماز مقدمات واجب آن را ياد نگرفت و همچنين بعد از وقت تا پايان آن هم ياد نگرفت، وظيفه چيست؟ آيا عقاب هم دارد؟

ج : هو العالم; قبل از وقت و بعد از آن در فرض سؤال بايد ياد بگيرد و الا چنانچه نماز فوت شود عقاب دارد.

س 67: آيا مى توان پس از شروع اذان، بلافاصله نماز را خواند؟ يا بايد صبر كرد و سپس نماز را خواند؟

ج : هو العالم; در نماز صبح بايد مقدارى صبر نمود حتى بعد از تمام شدن اذان، در ظهر و مغرب پس از اتمام اذان شروع به نماز مانعى ندارد _ ميزان اطمينان به دخول وقت است و گفتن اذان مدخليت ندارد

س 68: در روز عاشورا هنگام ظهر اگر نماز از اول وقت تأخير افتد آيا فضيلت نماز اول وقت از دست مى رود؟ و اگر به علت عزادارى تأخير افتد

آيا ثواب اول وقت از دست مى رود؟

ج : هو العالم; خود حضرت سيد الشهداء(ع) در جنگ كه از افضل عبادات بود از آن دست كشيد و نماز خواند، پس ما كه ادعاى تبعيت از آن بزرگوار را داريم بايد نماز اول وقت را رعايت كنيم.

س 69: در صورتى كه وقت نماز وسعت دارد، و تأخير نماز موجب قضا نمى شود تنها از وقت فضيلت خارج مى شود، آيا مردم مى توانند تأخير نماز كنند و به عزا و ماتم مشغول باشند، آيا اين فعل مانعى دارد؟

ج : هو العالم; خير، مانعى ندارد مگر جائى كه عنوان اهانت به فريضه الهى منطبق شودوبه عبارت ديگراستخفاف به صلاة باشد.

س 70: اگر شك كرديم روز باقى است يا نه؟ آيا مى توان استصحاب روز كرد و نماز را اداء خواند؟ آيا اصل مثبت نيست؟

ج : هو العالم; خير اصل مثبت نيست بلكه از موارد ضم وجدان به اصل است در موضوعات مركبه. بنابراين در حال شك مى توان نماز خواند و نماز اداء است نه قضاء.

«لباس نماز گذار»

س 71: در مواردى كه خانم ها با چادر سفيد نازك نماز مى خوانند اگر بدن آنها زير چادر نمايان باشد، اعم از اينكه نامحرمى باشد و يا نباشد، نماز آنها چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه ساتر بدن نباشد نماز صحيح نيست ولو نامحرم نباشد. ميزان پيدا نبودن بدن در حال نماز است.

س 72: اگر نمازگذار در اثناى نماز يا بعد از آن متوجه شد كه موى گربه بر لباس او هست، آيا نماز او صحيح مى باشد؟

ج : هو العالم; صحيح است، ولى اگر در

وسط نماز باشد بايد آن را از خود جدا كرده و كنار بيندازد.

س 73: آيا براى خانم ها لازم است در حال نماز جوراب ضخيم بپوشند؟

ج : هو العالم; پوشاندن پا تا ساق لازم نيست. ولى از ساق به بالا بايد پوشيده باشد.

«مكان نمازگذار»

س 74: نماز خواندن در زمين هاى وقفى چه حكمى دارد؟ در خانه هاى ساخته شده در آن چه؟

ج : هو العالم; اگر وقف خاص نباشد و خانه هاى ساخته شده مخالف وقف واقف نباشد، اشكال ندارد.

س 75: در صورتى كه زن و مرد در دو اطاق مشغول نمازند لكن مكان زن جلوتر از مكان مرد است، نمازشان چه حكمى دارد؟ در حالتى كه درب اطاق ها باز باشد نمازشان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; صحيح است چون واجب نيست زن عقب تر از مرد بايستد.بلى! مساوى ايستادن زن با مرد يا جلوتر ايستادن او مكروه است.

س 76: مغازه ما در منطقه اى از تهران _ ميدان كاه فروشان قديم _ مى باشد جدّ پدرى ما در آن ميدان كاه و جو و گندم مى فروخته، اما قبل از او اين ملك قبرستان اداره اوقاف بوده است كه بعداً به جد و پدر و خود ما رسيده است، شخصى با همكارى شهردارى تهران ميدان و قبرستان را به پروژه تجارى تبديل كردند و مغازه ما الان در اين پروژه است، با توجه به اينكه همه حقوق دولتى _ ماليات، عوارض و... را پرداخت مى كنيم، آيا اجازه مى دهيد نماز اول وقت را در اين ملك بخوانيم؟

ج : هو العالم; شما به حسب ظاهر حق استفاده داشته

ايد و فعلا هم داريد به هر حال من اجازه مى دهم همه نوع استفاده بنماييد.

«اذان و اقامه»

س 77: با توجه به احاديثى كه از حضرات معصومين (ع) رسيده كه بدون ولايت حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه هيچ عملى حتى نماز پذيرفته نيست و هر فرقه اى غير از شيعه دوازده امامى در گمراهى و ضلالت هستند، آيا شهادت به ولايت و امامت اميرالمؤمنين (ع) در اذان واجب است يا خير؟

ج : هو العالم; واجب نيست ولى مستحب است، مراد از روايات اعتقاد است نه گفتن.

س 78: اينجانب اذان و اقامه نماز را به كيفيت زير مى خوانم آيا جايز است؟

«اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان محمداً رسول الله، و ان عليا و فاطمه و اولادهما سيما حجة بن الحسن العسكرى، حجج الله صلوات الله عليهم اجمعين»

ج : هو العالم; در اذان و اقامه موجب بطلان نيست ولى عمل به وظيفه هم نيست. چون در اجزاء و شرايط عبادات، بايد به همان گونه كه دستور داده شده است عمل نمايند.

«قيام»

س 79: در نماز آيا براى خانم ها جفت بودن پاها الزامى است؟

ج : هو العالم; لازم نيست ولى مستحب است خانمها در حال ايستادن پاها را به هم بچسبانند.

«قرائت»

س 80: اگر شخصى از روى غفلت آيه سجده واجب را در نماز خواند و چون جاهل به حكم يا موضوع بود، سجده زيادى آن را در نماز انجام داد آيا نمازش صحيح است؟

ج : هو العالم; چنانچه جاهل مقصر نباشد، نماز او صحيح است.

س 81: كسى كه به خاطر نداشتن دندان نمى تواند حمد و سوره را صحيح بخواند آيا لازم است در نماز دندان مصنوعى بگذارد؟ و اگر شخص براى حج مستطيع بود و مريض شد آيا لازم است مداوا كند و به حج برود؟

ج : هو العالم; در هر دو مورد لازم است يعنى واجب است براى خواندن نماز صحيح دندان بگذارد و براى به جا آوردن حج مداوا كند.

«سجده»

س 82: آيا سجده كردن بر اسكناس صحيح است؟

ج : هو العالم; صحيح نيست.

س 83: آيا بر مهرهايى كه نام مبارك خداوند تعالى و ائمه معصومين(ع) روى آن نوشته شده است مى توان سجده كرد؟

ج : هو العالم; مانعى ندارد.

س 84: آيا جلسه استراحت در نماز واجب است؟

ج : هو العالم; واجب نيست.

«سجده واجب قرآن»

س 85: شنيدن آيه سجده دار واجب قرآن از گرامافون و ضبط صوت چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; بنابر احتياط بايد سجده نمايد.

س 86: شنيدن آيه سجده دار واجب قرآن از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد مثلا به شوخى آيه را مى خواند چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; سجده واجب نيست.

س 87: شنيدن آيه سجده دار و اجب قرآن از بچه غير مميز چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; حكم مسأله قبل را دارد يعنى بنابر احتياط بايد سجده نمايد.

س 88: شنيدن آيه سجده دار واجب قرآن از راديو و تلويزيون اگر پخش مستقيم نباشد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; بايد احتياط نمود و سجده بجا آورد.

«تشهد»

س 89: اينجانب تشهد نماز را به صورت زير مى خوانم آيا جايز است؟

... اشهد ان محمداً عبده و رسوله و ان عليا اميرالمؤمنين، اللهم صل على محمد و آل محمد.

ج : هو العالم; در تشهد نماز نمى شود به اين طريق عمل كرد ولى در اذان و اقامه مستحب است.

س 90: به نظرم مى رسد در كتاب وسائل الشيعه رواياتى ايراد شده است كه ائمه عليهم السلام در تشهد نماز به ولايت و امامت اميرالمؤمنين (ع) شهادت مى دادند، حال اگر كسى در تشهد، شهادت به ولايت آن حضرت بدهد آيا نمازش اشكال پيدا مى كند؟

ج : هو العالم; چنانچه روايتى را با اين مضمون ديده ايد، ارائه دهيد. چون قطعاً چنين نيست، و در تشهد نماز شهادت به ولايت خلاف احتياط است. ولى در اذان و اقامه بسيار عمل خوبى است.

«قنوت»

س 91: اگر نمازگزار در قنوت نماز دعاى حرام كند آيا قنوت او باطل است يا نماز باطل مى شود؟

ج : هو العالم; نماز باطل مى شود.

س 92: اينكه بعضى از نمازگزاران هنگام قنوت، نگين انگشتر عقيق را به طرف صورت برمى گردانند آيا اين عمل مستند است؟ و آيا ثوابى هم دارد؟

ج : هو العالم; در روايتى از اين عمل نهى شده است، به هر حال كار مستحسنى نيست.

س 93: قنوت آيا شرط كمال نماز است يا جزء مركب آن؟ و در صورتى كه مكلف در حالى كه مشغول قنوت است، شك در قرائت سوره نمايد آيا قاعده تجاوز جارى است يا خير؟

ج : هو العالم; جزء مستحبى است و براى جريان قاعده تجاوز در سوره، شروع به قنوت

كافى است.

«تعقيب نماز»

س 94: آيا دست دادن مأمومين با يكديگر بعد از نماز استحباب دارد؟

ج : هو العالم; مصافحه بعد از نماز مستحب است

س 95: معمولا بعد از نماز آيه مباركه «ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلّموا تسليما» خوانده مى شود، آيا بعد از آن صلوات آن واجب است، و آيا اگر شخصى در حال انجام نماز واجب هم باشد و آيه را بشنود، بايد در بين نماز سه بار صلوات بفرستد؟ نظر حضرتعالى چيست؟

ج : هو العالم; مستحب است نه واجب، در بين نماز هم مستحب است، سه بار هم لازم نيست، بلكه يكبار هم به مستحب عمل مى شود.

«مبطلات نماز»

س 96: آيا غلط خواندن قنوت يا ذكر مستحبى نماز، مبطل نماز است؟

ج : هو العالم; چنانچه عمداً غلط بخواند مبطل نماز است و الا خير، مبطل نيست.

س 97: اگر در حال گفتن تكبيرة الاحرام به نمازگذار تنه بزنند و بدنش تكان شديدى بخورد و طمأنينه نماز از بين برود آيا بايد نماز را بشكند و دوباره شروع نمايد، يا فقط تكبيرة الاحرام را تكرار كند و يا چون حركت قهرى بوده، تكبيرش درست است، لطفاً وظيفه شرعى را بيان كنيد.

ج : هو العالم; اگر تكان خوردن شديد نباشد، فقط طمانينه از بين برود، ظاهراً نماز صحيح است، و اگر شديد باشد كه وقوف از بين برود احتياطاً پس از اتمام آن نماز را اعاده كند ولو اينكه صحت نماز بعيد نيست.

س 98: در حال نماز اگر تلفن يا موبايل كه نزد مصلى است، زنگ بزند مى تواند آن را قطع كند و به نمازش ادامه دهد؟

ج

: هو العالم; بلى مانعى ندارد.

س 99: در رساله توضيح المسائل آمده است: «اركان نماز اگر عمداً و يا سهواً كم يا زياد شود نماز باطل است» حال سؤال اين است كه زيادى در نيت چگونه متصور است؟

ج : هو العالم; در اجزاء غير ركن كم يا زياد شدن غير عمدى مبطل نيست، در نيت ولو زياد شدن ممكن نيست، ولى چون كم شدن ممكن است لذا از اركان ذكر شده است.

«شكيات نماز»

س 100: اگر نمازگزار در حال قيام علم اجمالى دارد كه يا يك سجده از ركعت قبل را فراموش كرده و يا تشهد، چه وظيفه اى دارد؟

ج : هو العالم; برگردد تشهد به جا بياورد و اتيان به سجده لازم نيست.

س 101: اگر شخصى بعد از نماز ظهر و عصر، علم اجمالى پيداكردكه يك ركعت به جا نياورده و نمى داند از نماز ظهر است يا نماز عصر، وظيفه او چيست؟

ج : هو العالم; چنانچه علم اجمالى بعد از اتيان به منافى عمدى و سهوى بعد از عصر باشد يك چهار ركعتى به قصد ما فى الذمه بخواند. و اگر قبل از اتيان به منافى باشد يك ركعت به نماز دوم ضميمه بنمايد امتثال محقق مى شود، و همچنين اگر اعمال وظيفه بين ثلاث و اربع بنمايد.

س 102: آيا براى نمازگزار ظن در ركعات نازل منزله علم است؟ حال اگر شاهد بگويد شما سه ركعت به جا آوردى، ولى نمازگذار ظن دارد كه چهار ركعت بجا آورده است، بفرماييد كدام يك در عمل مقدم است؟

ج : هو العالم; ظن در ركعات مطلقاً در حكم علم است، بنابر اين اگر از قول

شاهد ظن از بين برود بايد به قول شاهد عمل كند و الا در عمل به ظن يا به قول شاهد ثقه مخيراست.

س 103: اگر نمازگذار بعد از اكمال سجدتين كه علم اجمالى پيدا كرد بعد از اكمال سجدتين، يا حمد را نخوانده و يا ركوع را انجام نداده، آيا نمازش را اعاده كند؟

ج : هو العالم; لازم نيست.

«نماز شب»

س 104: آيا در نماز وتر كه براى چهل نفر دعا مى شود، نام بردن زنها جائز است يا بايد به چهل مرد دعا شود.

ج : هو العالم; به مقتضاى يك روايت مى شود زنها را از جمله چهل نفر قرار داد و به مقتضاى يك روايت ديگر نمى شود، من خودم مقيّدم كه به چهل مرد دعا كنم، ولى شما مى توانيد بعد از نام چهل مرد، نام چند عدد خانمها را هم اضافه كنيد، اشكال ندارد.

«نماز مسافر»

س 105: شخص سرباز كه او را براى مأموريت (هر روز از قم به تهران) مى فرستند آيا نماز او قصر است يا تمام؟ با روزه چه كند؟

ج : هو العالم; نماز را بايد شكسته بخواند و روزه هم نمى تواند بگيرد.

س 106: اگر طلبه براى اقامه نماز جماعت به محلى برود و در ماه چند دفعه تكرار مى شود و گاهى هم در آن محل مى ماند و هر شب جمعه در اطراف آنجا منبر مى رود آيا نماز و روزه او تمام است؟

ج : هو العالم; نماز او قصر است يعنى بايد شكسته بخواند و روزه هم نمى تواند بگيرد مگر آنكه قصد اقامه ده روز بنمايد.

س 107: راننده باركش كاميون هر روز يا در هفته يك بار يا چند بار در طول يك ماه به شهرهاى مختلف مسافرت مى كند و بعضى اوقات نيز بار پيدا نمى كند و به سفر نمى رود، آيا نماز و روزه او تمام است يا نه؟

ج : هو العالم; بايد نماز را تمام بخواند، و روزه هم بگيرد.

س 108: اگر مقيم عشرة بعد از وقت شك كرد آيا

نماز را تمام خوانده يا شكسته با توجه به «الوقت حائل» بناى بر تمام قرار دهد يا خير؟

ج : هو العالم; بنا بگذارد بر اينكه تمام خوانده است.

س 109: شخص سربازى در مدت دو سال خدمت خود، هر روز رفت و آمد مى كند، حكم نماز و روزه اش را بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; قصر است

س 110: اگر پدر و مادر يا يكى از آنها از سفر فرزند خويش نهى كردند و فرزند شك كرد، آيا نهى آنان موجب عاق مى شود يا نه؟ حال اگر مسافرت رفت، نمازش تمام است يا شكسته؟

ج : هو العالم; چنانچه آنها ناراحت بشوند بايدتمام بخواند والا شكسته. به هر حال احتياط به جمع بين قصرواتمام ترك نشود.

س 111: اگر كسى براى سعايت مؤمنى به سفر رفت، در برگشتن اگر مسافت باشد، نمازش تمام است يا شكسته؟

ج : هو العالم; چنانچه برگشتن عرفاً جزء سفر معصيت باشد وجوب تمام بعيد نيست. ولى احتياط به جمع ترك نشود.

س 112: اگر كسى در سفرش با قصد مسافت شرعى، به سه فرسخ رفت و در آنجا نمازش را قصر خواند و روزه اش را افطار كرد، سپس ترديد در قصد كرده و يا از سفرش برگشت، آيا نمازش را در وقت اعاده كند؟ حكم روزه اش چيست، آيا قضاء آن لازم است؟

ج : هو العالم; اعاده نماز لازم نيست. و روزه را اگر افطار كرده است قضاء آن لازم است و كفاره ندارد، اگر افطار نكرده است روزه را تمام كند.

س 113: در صورتى كه صبّى سفر شرعى رفته باشد و در برگشت از سفر در جايى

كه سه فرسخ مانده به وطن بالغ شود، آيا نمازش را تمام بخواند يا شكسته؟

ج : هو العالم; بايد نماز را شكسته بخواند.

«احكام وطن»

س 114: دخترى دانشجوست و تا الان با خانواده در اهواز متوطن بودند، لكن آنان نقل مكان كرده و در اصفهان توطن نمودند، اما دختر تا پايان تحصيل بايد اهواز بماند فقط براى ديدار والدين به آن جا مى رود، با توجه به اينكه ممكن است براى او خواستگار بيايد و در نتيجه وطن شوهر را برگزيند وممكن است وسائل ازدواج فراهم نشود و در پايان تحصيل به نزد والدين رود، در اين فرض هر گاه به اصفهان مى رود وظيفه اش قصر است يا تمام؟

ج : هو العالم; مادامى كه براى توطن به اصفهان نرفته و اصفهان محل زندگى او نشده است، هر گاه به اصفهان برود وظيفه اش قصر است، مگر آنكه قصد اقامت ده روز بنمايد. خلاصه حكم مسافر دارد و توطن خانواده به او ربط ندارد.

س 115: با فرض سؤال قبلى اگر در هفته يكبار يا چند بار و يا در هر دو هفته يك يا چند بار، رفت و آمد نمايد، نماز و روزه اش در آنجا و در بين راه چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در صورتى كه حكم وطن نداشته باشد كه در فرض اين سؤال يقيناً ندارد، نماز را شكسته بايد بخواند، و به طريق اولى در بين راه هم شكسته بخواند.

س 116: طلبه اى كه براى تحصيل وارد حوزه علميه مى شود معمولا قصد دارد حداقل تا پايه پنج در آنجا درس بخواند، آيا آنجا حكم وطن او را دارد؟

ج : هو

العالم; چنانچه بنا دارد مدت طولانى بماند، بلى! حكم وطن دارد.

س 117: شخصى اهل قم و فعلا در تهران ساكن است و از وطن اولش اعراض نكرده است. در وطن دوم ازدواج مى نمايد. در صورتى كه زن به همراه شوهرش به وطن اول شوهر مى آيد و كمتراز ده روز مى ماند آيا از باب تبعيت نماز زن تمام است يا قصر؟

ج : هو العالم; زن در آن محل مسافر است و نماز را بايد قصر بخواند. تبعيت زن، نسبت به شوهر در حكم تمام و شكسته خواندن وجود ندارد.

«نماز قضاء»

س 118: اگر شخصى قبل از اذان صبح امروز بيهوش شد و بعد از اذان صبح فردا به هوش آمد آيا قضاى نمازهاى روز بيهوشى بر او واجب است؟

ج : هو العالم; چنانچه بيهوشى بدون اختيار باشد، خير قضاء لازم نيست.

س 119: اگر شخصى نماز خود را در حال اضطرار و عدم وجود آب به جا آورد، آيا مجزى مى باشد يا اينكه بايد قضا نمايد؟

ج : هو العالم; چنانچه با تيمم نماز خوانده و تا آخر وقت دسترسى به آب نداشته، نماز صحيح است و قضاء لازم نيست.

«نماز قضاى پدر بر پسر بزرگتر»

س 120: اگر حبوه به پسر بزرگتر داده شده باشد، آيا انجام نماز و روزه قضاى ميت به عهده پسر بزرگتر خواهد بود؟

ج : هو العالم; بلى به عهده او است. ولو حبوه هم نداشته يا به او ندادند.

س 121: اگر ميت در زمان حيات خود تمام اموال خود را به همسر دوم و فرزندان اوصلح كرده باشد، به نحوى كه پس از مرگش، پسر بزرگتر او كه از همسر اول است كلاً از ارث محروم شده باشد، آيا انجام نماز و روزه قضاى ميت به عهده پسر بزرگتر خواهد بود؟

ج : هو العالم; بلى! بر او واجب است .لزوم قضاء مشروط به ارث بردن نيست.

س 122: اگر خود ميت به پسر بزرگتر وصيت نكرده باشد و وصيت نامه اى هم از او به رؤيت پسر بزرگتر نرسيده باشد، آيا بر پسر بزرگتر واجب است به استناد قول يكى از اقرباء (همسر دوم) كه پدرت به من گفته اينقدر روزه قضاء داشته كه از روى جوانى و بدون عذر انجام نداده است، نماز و

روزه پدرش را اعم از آنچه معذور بوده و يا معذور نبوده قضا كند و بجا آورد؟

ج : هو العالم; چنانچه از قول همسر دوم اطمينان پيدا كند، بلى! واجب است و الا واجب نيست.

س 123: در صورتى كه معلوم نباشد چه مقدار نماز قضا بر پدر است، پسرى كه نماز قضاى پدر به عهده او است چه مدت نماز قضا بخواند؟

ج : هو العالم; به مقدارى كه يقين دارد نخوانده، و اگر اصل اشتغال ذمه پدر معلوم نيست چيزى بر او واجب نيست.

س 124: آيا پسر بزرگتر كه نماز قضاى پدر به عهده او است، مى تواند نمازها را نشسته بخواند؟

ج : هو العالم; چنانچه قدرت ندارد ايستاده بخواند و مأيوس است از اين كه تمكن پيدا كند، بلى جائز است و الا جائز نيست.

«نماز جماعت»

س 125: اگر مأموم در ركعت سوم و يا چهارم نماز جماعت، قبل از ركوع اقتدا كرد و عمداً و سهواً نتوانست حمد را بخواند، آيا نماز او به جماعت صحيح است؟

ج : هو العالم; بلى صحيح است.

س 126: شخصى كه در حال نماز فرادى است، متوجه مى شود كه نماز جماعت بر پا شده، در اين مورد در رساله هاى عمليه آمده است «كه مى تواند به نافله عدول نمايد براى ملحق شدن به جماعت» حال سؤال اين است، آيا بعد از عدول مى تواند نافله را تمام نكند و آن را بشكند تا زودتر به جماعت برسد؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند تمام نكند و آن را بشكند، چون شكستن نافله حرام نيست.

س 127: كسى كه نمازش را به صورت فرادى خوانده است،

آيا مى تواند نمازش را دوباره با جماعت بخواند، چه امام شود و چه مأموم؟

ج : هو العالم; بلى صلاة معادة با جماعت مستحب است. هم مى تواند امام شود. هم مى تواند مأموم شود.

س 128: كسى كه در نماز جماعت اقتدا كرده، حركت عمدى او موقع خواندن پيش نماز واجبات نماز را، چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; لابد مراد حال قرائت است كه بر مأموم قرائت لازم نيست در آن مورد حركت عمدى اشكال ندارد.

س 129: اگر امام جماعت تا آخر نماز نفهميد كه مأمومين به او اقتدا كردند آيا آثار جماعت مترتب مى شود؟

ج : هو العالم; بلى، چون انعقاد جماعت بانيت مأموم است نه امام.

س 130: مأموم در نماز جماعت سر از سجده بر مى دارد و ملاحظه مى كند،امام هنوز در سجده است و به سجده مى رود و اين عمل چند بار تكرار مى شود. آيا بعد از نماز، سجده سهو تكرار مى شود و يا به خاطر وجوب متابعت امام سجده سهو ندارد؟

ج : هو العالم; در اين موردسجده سهونهواجب است نه مستحب.

«امام جماعت»

س 131: اينجانب مداح اهل بيت عصمت و طهارت (ع) هستم كه با تأسى از پدرانم، مبلغ دين اسلام و مبيّن مصائب ائمه اطهار (ع) مى باشم واز محضر بعضى از عالمان بزرگوار نيز كسب فيض كرده ام و چون در تأسيس و تشكيل بعضى از هيأت هاى مذهبى شركت داشته ام، بنا به درخواست اهل هيأت در مواقع نياز كه دسترسى به روحانى نبوده و نماز جماعت تشكيل مى شده، مؤمنين اين حقير را در به پا داشتن واجبات و ترك محرمات عادل

دانسته اند نماز جماعت را به امامت اينجانب برگزار نموده و اينجانب نيز به دليل احترام خاصى كه براى لباس روحانيت كه لباس اجدادم است قائل هستم تنها در موقع نماز جماعت ملبس به آن لباس مقدس شده ام. بفرماييد آيا از نظر شرعى و عرفى اشكال دارد يا خير؟

ج : هو العالم; شرط درنماز جماعت، احراز عدالت امام است و لباس دخيل نيست، چنانچه مؤمنين شما را عادل مى دانند در تشكيل جماعت مجازيد، و لباس هم مجازيد بپوشيد. البته اگر نپوشيد باز هم جماعت صحيح است و پوشيدن هم اشكال ندارد. ضمناً به شما توصيه مى شود كه اگر بينك و بين الله خود را عادل نمى دانيد اقامه جماعت ننماييد مگر بعد از توبه و تهذيب نفس و تقيد به موازين شرعيه، به هر حال التماس دعا دارم.

س 132: در صورتى كه امام جماعت بعد از اتمام نماز متوجه شود كه نمازش باطل بوده، مثلا وضوء نداشته يا لباسش نجس بوده، تكليفش چيست؟ آيا بايد به مأمومين اطلاع دهد؟

ج : هو العالم; لازم نيست چون نماز مأمومين صحيح است.

س 133: آيا اقتدا كردن به شخص سنّى در نماز جماعت جايز است. در صورتى كه بعد نماز خويش را اعاده كنيم؟

ج : هو العالم; در غير صورت تقيه جايز نيست، در حال تقيه جايز است. ولى اعاده نماز لازم است.

«نماز جمعه»

س 134: در محله اى از هند فاصله بين دو مسجد به مقدار يك فرسخ و نيم است و در هر دو مسجد، از قبل از سال 1390 هجرى تا كنون نماز جمعه با تمام شرايط آن اقامه مى شود، لكن الان مدتى

است در مسجد ديگرى نبز به نام مسجدالحسين (ع) كه ما بين آن دو مسجد واقع شده است و فاصله آن با دو مسجد از طريق متعارف چهار كيلومترونيم است، نماز جمعه اقامه مى شود. وقتى كه به امام جمعه مسجد الحسين گفته شد كه اقامه نماز جمعه در اين مسجد به لحاظ فاصله شرعى جايز نيست و فاقد شرط است، عذر آوردند كه ترك نماز جمعه، باعث سوء ظن از علما و دين مى شود و محذور دارد. حال بفرماييد وظيفه شرعى امام جمعه، هيأت امناى مسجد و مأمومين چيست؟

ج : هو العالم; در صحت نماز جمعه شرط است كه بايد بين دو نماز جمعه فاصله كمتر از سه مايل كه يك فرسخ شرعى است، نباشد و هر فرسخ شرعى پنج كيلومتر و نيم است. در صورتى كه فاصله كمتر باشد، اگر هر دو امام با هم شروع به نماز كنند، نماز هر دو باطل مى شود.

و اگر يكى زودتر شروع كند، نماز او صحيح و نماز دومى باطل است. و چون نماز جمعه در زمان غيبت واجب عينى نيست،لذا ترك آن به واسطه فقد شرط صحت، باعث سوء ظن نمى شود.

در خاتمه معلوم باشد فتواى ما آن است كه در نماز جمعه شرط است كه با امام معصوم (ع) يا با اجازه او باشد، و در زمان غيبت مشروعيت نماز جمعه ثابت نيست، بنابراين بايد بنابر احتياط اگر نماز جمعه خوانده شود، نماز ظهر نيز خوانده شود.

«نماز استيجارى»

س 135: كسى كه خودش نماز قضا دارد آيا مى تواند براى خواندن نماز ميت اجير شود؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند.

س 136: اگر

در اثناء نماز قضاى نيابتى، غفلت حاصل شود و تصور كنيم نماز اداى خودمان را مى خوانيم. سپس در ركعت بعد متوجه اشتباه خود شده و نيت را اصلاح كنيم، آيا نماز نيابتى ما صحيح خواهد بود؟ و اگر بعد از نماز متوجه اشتباه خود شديم چطور؟

ج : هو العالم; در هر دو صورت نماز صحيح است و امتثال همان امرى كه اول شروع، قصد كرده ايد واقع مى شود. يعنى نماز قضاى نيابتى واقع مى شود.

«نماز آيات»

س 137: نماز آيات اگر از خسوف و كسوف باشد وقت اداء وقضا دارد كه در رساله هاى عمليه نوشته شده است، ولى اگر از زلزله و غير آن باشد نوشته شده كه «مادام العمر واجب است و هر وقت بخواند اداء است»، اينك سؤال اين است كه گاهى چند بار زلزله مى آيد. در اين صورت آيا نمازهايى كه نخوانده، به نيت اداء بخواند يا به نيت قضاء؟ چون اين گونه معروف بود كه نمازهاى گذشته قضا است و نماز آخرين زلزله تا زلزله ديگر اداء است.

ج : هو العالم; به نظر ما يك نماز آيات آن هم به قصد اداء كافى است و اگر كسى بخواهد احتياط كند و به عدد زلزله نماز بخواند، همه را به قصد اداء بخواند.

س 138: اينجانب اكنون كه پنجاه سال سن دارم نمى دانم چه مقدار نماز آيات از من قضا شده است، تكليف من چه مقدار است؟

ج : هو العالم; به مقدارى كه يقين داريد قضا كنيد و زايد را لازم نيست، ولى قضا كنيد، بهتر است.

«احكام روزه»

«وجوب روزه»

س 139: آيا كسى كه روزه ماه رمضان را از روى علم و عمد افطار كند و آن را حلال بداند، مرتد مى شود؟

ج : هو العالم; چنانچه بداند از دين است و مع ذلك افطار را حلال بداند، مرتد و كافر است، مانند بقيه ضروريات دين والا كافر نيست.

س 140: كسى كه در ماه مبارك رمضان مريض شده، آيا واجب است خودش را مداوا كند تابهبودى يابد و روزه بگيرد يا خير؟ و بنابر وجوب، اگر مالى نداشته باشد، آيا قرض گرفتن بر او براى مداواى

خودش لازم است؟

ج : هو العالم; مداوا واجب نيست، فضلا از قرض گرفتن به عبارت ديگر نه مداوا واجب است و نه قرض گرفتن.

«نيت روزه»

س 141: اگر شخصى در روز مورد شك، نيت ماه رمضان كرد و روزه گرفت و بعد ثابت شد كه ماه رمضان بوده است، آيا روزه او صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; خير صحيح نيست.

س 142: در روز مورد شك از ماه رمضان، اگر نيت روزه قضا كرد، آيا مى تواند به واجب ديگر يا به مستحب عدول كند يا خير؟ و بر عكس چطور؟

ج : هو العالم; عدول از روزه به روزه ديگر هر دو واجب باشد يا مستحب يا يكى واجب و ديگرى مستحب، جايز نيست مگر در عدول ازنيت شعبان در يوم الشك به روزه رمضان، بعد از ثبوت آنكه اول رمضان است.

«مبطلات روزه»

«خوردن و آشاميدن»

س 143: در صورتى كه روزه دار سهوا چيزى را بلعيد، آيا بيرون آوردن آن اگر به حلق نرسيده واجب است؟ اگر شك كرد آيا به حلق رسيده يا نه چطور؟ اگر به حلق رسيده باشد، آيا اخراج آن واجب است يا نه؟ اگر واجب باشد اخراج چيزى كه به حلق رسيده و روزه دار در حال نماز بود كه اگر بخواهد آن را خارج كند نمازش قطع مى شود، در اين حال وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; اگر بداند به حلق نرسيده يا شك كند اخراج واجب است ولو موجب قطع نماز شود. و اگر بداند به حلق رسيده چنانچه قى بر آن صادق باشد اخراج واجب نيست بلكه جايز نيست.

س 144: اگر از باب اتفاق قطره خونى در دهان روزه دار بيفتد و يا از لاى دندان او خون بيايد در صورتى كه خون با آب دهان ممزوج شود بلعيدن آن با آب دهان

جايز است؟

ج : هو العالم; بدون استهلاك جائز نيست.

س 145: اگر كسى موقع مكيدن گازوئيل از شلنگ، اتفاقاً گازوئيل به دهان يا گلويش برسد و هر چه آب دهن بيندازد طعم گازوئيل از گلويش نرود روزه اش چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در صورتى كه گازوئيل داخل معده نشود، گازوئيل موجب افطار نمى شود و اشكال ندارد.

س 146: آيا آمپول تقويتى روزه را باطل مى كند؟

ج : هو العالم; احتياطاً بلى.

«جماع و استمناء»

س 147: در صورتى كه در روز ماه رمضان زن شوهرش را بر جماع اكراه كند، چرا كفاره شوهرش بر او نيست؟

ج : هو العالم; چون دليل بر آن نيست و مقتضاى اصل آن است كه كفاره بر او نيست.

س 148: با اينكه در خطبه آخر شعبان، پيامبر (ص) فرموده اند: «شياطين در غل و زنجيرند» پس بايد نتوانند وسوسه كنند، چرا روزه دار در ماه رمضان بر اثر خواب ديدن امور شيطانى، محتلم مى شود؟

ج : هو العالم; احتلام به سبب عوامل طبيعى است و اين روايات ربطى به آن ندارد.

س 149: اگر كسى جايى مهمان باشد و در همان شب محتلم شود و خجالت بكشد در خانه ميزبان غسل كند و با تيمم روزه بگيرد و در همان روز هم غسل كند روزه اش چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; خجالت موجب جواز تيمم نمى شود. بلى! چنانچه نتواند از خانه بيرون رود و در خانه غسل كردن هم مفسده دارد، تيمم جايز است و روزه اش صحيح است.

«دروغ بستن به خدا و پيغمبر»

س 150: اگر روزه دار خبرى را به خداوند متعال يا پيامبر اكرم (ص) نسبت دهد و بعد بگويد دروغ گفتم، و يا اينكه در شب خبرى را نسبت دهد ودر روز آن را تكذيب كند و برعكس، آيا روزه او باطل مى شود؟

ج : هو العالم; باطل نمى شود چون نسبت دروغ دادن به خدا و پيغمبر (ص) روزه را باطل نمى كند.

س 151: آيا اگر روزه دار در حالت اضطرار و مقام تقيه، بدعتى را به خدا يا پيامبر نسبت بدهد، روزه اش باطل مى شود با اينكه قصد آن را

نداشته يا نه؟

ج : هو العالم; باطل نمى شود بواسطه آنچه در استفتاء قبل بيان شد.

س 152: روزه دارى كه به مبطليت دروغ بستن به خدا و پيامبر جهل دارد، لكن حرام بودن آن را مى داند. آيا چنين شخصى چه جاهل قاصر و چه جاهل مقصر ملحق به عالم مى شود و كفاره بر او واجب است؟

ج : هو العالم; مطلقاً كفاره لازم نيست، چون روزه باطل نمى شود و خود اين معصيت موجب كفاره نيست.

«رساندن غبار به حلق»

س 153: استعمال سيگار براى شخص روزه دار چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر فتوى به عدم جواز ندهم، مقتضاى احتياط لزومى، ترك آن است.

س 154: آيا استفاده از اسپرى تنفسى كه براى بيماران تنفسى تجويز مى شود، مبطل روزه است يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه از مواد مخلوط با آن چيزى داخل معده نمى شود و راه اسپرى هم كه با مجراى معده اختلاف دارد و وارد معده نمى شود، اشكال ندارد و مبطل روزه نيست، ولى اگر به نحوى از انحاء ولو با مخلوط شدن با آب دهان وارد معده شود مبطل روزه است.

«باقيماندن به جنابت و حيض و نفاس»

س 155: اگر كسى غسل جنابت يا حيض يا نفاس را چند روز فراموش كند و روزه بگيرد و در بين غسل جمعه نمايد، آيا تمام اين روزه ها را قضا كند يا فقط روزه هاى قبل از غسل جمعه را؟ آيا اين حكم اختصاص به روزه ماه رمضان دارد يا در غير آن همانند روزه نذر معين و قضا نيز جارى است؟

ج : هو العالم; نسيان در خصوص غسل جنابت موجب قضاء است

آنهم در خصوص ماه رمضان. و در آن مورد هم قضاء روزه هايى كه بعد از غسل جمعه گرفته لازم نيست.

س 156: در صورتى كه شخص جنب، در آخر وقت با تيمم نمازش را مى خواند و روزه اش را مى گيرد ومعصيت مى كند و در اول وقت غسل نمى كند. آيا نمازها و روزه هايش صحيح است؟

ج : هو العالم; نمازها صحيح است، و در روزه بايد به جمع بين تيمم و روزه احتياط كند و قضاء آن را بعد از غسل به جا بياورد.

«روزه قضا»

س 157: كسى كه روزه قضاى ماه رمضان گرفته در صورتى كه در روز بفهمد قبل از فجر صادق جنب شده است و خودش خواب بوده، آيا روزه اش باطل است يا خير؟

ج : هو العالم; بلى باطل است.

س 158: كسى كه قضاى روزه رمضان بر گردنش است اگر نذر كند اين روزه را در نيمه شعبان بجا آورد، آيا مى تواند از اول تا پانزدهم شعبان روزه مستحبى بگيرد چون روزه قضا مقيد به زمان خاصى شده؟ و آيا مى تواند تخلف نذر نمايد و قبل از نيمه شعبان قضا را بجا آورد؟

ج : هو العالم; تخلف از نذر تكليفاً جايز نيست. ولى اگر تخلف كرد روزه اش صحيح است.

و نذر مذكور مورد اشكال نيست، چون نذر تأخير اداء واجب نيست، ولى گرفتن روزه مستحبى خالى از اشكال نيست.

س 159: زنى كه روزه قضا گرفته و وقت آن موسع است، آيا شوهرش مى تواند روزه او را باطل كند و او را از روزه گرفتن نهى گند؟

ج : هو العالم; نمى تواند روزه او

را باطل كند و اگر نهى كرد اطاعت او لازم نيست، زيرا (لاطاعة لمخلوق فى معصية الخالق).

«كفاره روزه»

س 160: اگر روزه دار در روز ماه رمضان چند بار جماع يا استمناءنمايد، آيا كفاره تكرار مى شود؟ آيا بين جاهل به مفطريت و عالم به آن در حكم فرق است؟

ج : هو العالم; كفاره مطلقاً تكرار نمى شود، بلى احتياط استحبابى آن است كه كفاره جماع و استمناء تكرار شود.

س 161: آيا تبرّع كفاره از طرف آدم زنده جايز است مثلا دو ماه روزه كفاره براى او تبرعاً بگيرد؟

ج : هو العالم; ظاهراً جائز نيست.

«مسائل متفرقه روزه»

س 162: اگر يك نفر عادل در ماه رمضان شهادت دهد كه غروب شده، يا هنوز فجر صادق نشده آيا قولش اعتبار دارد؟

ج : هو العالم; قولش حجت است و اعتبار دارد و مى تواند به واسطه گفته او افطار كند.

س 163: كسى كه آشكارا در حضور مردم روزه خوارى كند، حدود اسلامى در حق او چيست؟

ج : هو العالم; چنين شخصى متجاهر به فسق است و غيبت او جايز است و حاكم شرع در صورت ثبوت مى تواند او را تعزير كند، در خصوص افطار به جماع روايت است كه 25 تازيانه به او بزنند، اين در صورتى است كه انكار وجوب صوم نكند و افطار را حلال نداند و الا مرتد واجب القتل است.

«روزه استيجارى»

س 164: كسى كه خودش روزه قضا دارد، آيا مى تواند براى گرفتن روزه ميت اجير شود؟

ج : هو العالم; كسى كه قضاء ماه رمضان دارد، نمى تواند اجير ميت شود.

س 165: آيا در روزه استيجارى اگر بعد از ظهر افطار كند كفاره دارد يا خير؟

ج : هو العالم; كفاره لازم نيست.

«زكاة فطره»

س 166: اگر قبل از مغرب شب عيد فطر مهمان وارد شود، آيا فطره بر عهده ميزبان است يا مهمان؟

ج : هو العالم; به عهده ميزبان است.

س 167: اگر براى كفاره روزه يا زكاة فطره، گندم يا جو پوست كنده بدهد كه از اولى حليم درست مى كنند و از دومى براى سوپ استفاده مى نمايند، صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد و از كفاره ، و زكاة حساب مى شود.

س 168: اگر از فطره براى يك نفر مستحق، جهيزيه تهيه شود و خودش نفهمد كه از فطره است، اشكال دارد يا نه؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد. بلكه در بعضى موارد كار بسيار خوبى است.

«احكام خمس»

خمس: «فائدة» س 169: سال خمس را مدت دو سال است تعيين نموده ام ولى پرداخت نكرده ام و مقدارى پول در آخر هر دو سال در بانك موجود بوده كه خمس آنها را نداده ام، و نيز در اثناء هر سال به دوستان قرض داده ام، اينك چند سؤال دارم:

با ندانستن يقينى از مبلغ موجودى، خمس آن دو سال چگونه تعيين مى شود.

ج : هو العالم; بايد رجوع به بانك بنماييد و قول متصدى حجت است چون امين است.

س 170: آيا با پس گرفتن بدهيها خمس آنها بايد پرداخت گردد؟

ج : هو العالم; خمس همه آنها بايد پرداخت گردد.

س 171: با توجه به عدم پرداخت خمس، در مبالغى بعد از گذشت سال خمس،براى مصارف شخصى تصرف نموده ام آيا جائز بوده و آيا اجازه مى فرماييد فعلا تا حساب ننموده و خمس نداده ام، تصرف نمايم.

ج : هو العالم; تصرفاتتان جائز و نافذ بوده

و بعداً نيز تا مادامى كه بنا داريد بر دادن خمس در تصرفات مجازيد.

س 172: با توجه به اينكه منبع خريد وسائل زندگى من منحصر به همان مبلغ است، اگر بخواهم همه خمس را بدهم شايد نتوانم امكانات زندگى تهيه نمايم چه وظيفه دارم؟

ج : هو العالم; دستگردان نموده و به تدريج بپردازيد.

س 173: با توجه به گمشدن ته چك دفترچه بانك و ندانستن مقدار موجودى چگونه مقدار خمس را معين كنيم؟

ج : هو العالم; بعد از مراجعه به بانك بدهى تان معلوم مى شود، در صورتى كه معلوم نشود، قدر متيقن را بپردازيد، و مازاد را دستگردان نماييد و در صورت احتياج، من اجازه مى دهم بخشيده شود.

س 174: اگر مثلاً به زيد، ملكى از پدرش، و به پدرش نيز از جد ارث رسيده باشد و زيد نمى داند خمس ملك مذكور را داده اند يا نه، حال اگر ملك را فروخت تكليفش چيست؟

ج : هو العالم; خمس واجب نيست.

س 175: اگر كسى براى تشكيل زندگى، قبل از ازدواج اثاثيه منزل را وسط سال كم كم تهيه كند آيا به آن اثاثيه كه بعداً استفاده خواهد كرد، خمس تعلق مى گيرد؟

ج : هو العالم; چنانچه اثاثيه منزل را او بايد تهيه كند، دادن خمس لازم نيست. به شرط آنكه اثاثيه براى سالهاى بعد نباشد، يا آنكه قدرت تهيه دفعى آنها را نداشته باشد.

س 176: اگر خانمى طلايى را قبل از سر سال خمسى خود بخرد و در شأن او باشد، لكن هنوز نپوشيده، سال خمسى اش مى رسد، آيا خمس آن را بايد بدهد؟

ج : هو العالم; خمس ندارد.

س 177: اگر

كسى طلب خود را بعد از سال خمسى بگيرد، آيا خمس همان را بدهد، يا بعد از مؤنه زندگى، خمس مابقى را بدهد؟

ج : هو العالم; چون سر سال مالك است و زايد بر مؤنه است، خمس آن طلب را هم بايد بدهد.

س 178: شخصى در روستايى زندگى مى كند و چند سال پيش با پول تخميس شده ساختمانى در تهران خريده است و اكنون اين ساختمان را به بيشتر از قيمت خريدارى شده فروخته، و با پول آن ساختمان ديگرى خريده است، آيا به قيمت مازاد ساختمان فروخته شده خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ با توجه به اينكه مى خواهد كوچ كند و آن ساختمان را سكنى گزيند.

ج : هو العالم; نظر به اينكه خريد خانه در وسط سال اول نبوده است، همان وقتى كه پول دستش آمده، زيادى قيمت، خمس دارد و خريد خانه بعد از آن، مسقط خمس نيست.

س 179: اگر شخصى در دو شهر مختلف، دو منزل دارد كه يكى به صورت ويلايى است، آيا لازم است به آن خمس بدهد؟

ج : هو العالم; چنانچه در سال مدتى در هر يك از آن دومنزل زندگى مى كند، براى هيچ كدام خمس دادن لازم نيست.

س 180: در صورتى كه شخصى در موقع سال خمسى، حساب اموالش را برسد، آيا مقدار خمس را از همان مال درآورد يا اينكه از مال مخمس بدهد؟

ج : هو العالم; لازم نيست از آن مال بدهد، از اموال ديگر بدهد كفايت مى كند.

س 181: جهيزيه اى كه در طول چند سال براى دختر خريده مى شود، يا ديگران هديه مى كنند و همچنين هدايايى

كه داماد در دوران نامزدى براى عروس خريده خمس دارد يا خير؟

ج : هو العالم; جهيزيه كه در وسط سال اخير، خريده شده، خمس ندارد و اما آنهايى را كه در سالهاى قبل خريده است، چنانچه تمكن نداشته است در يك سال بخرد و به تدريج بايد تهيه نمايد، خمس واجب نيست، والا خمس آنها را بايد بدهد.

س 182: آيا پولى را براى خريد خانه مسكونى پس انداز كرده اند خمس دارد يا خير؟

ج : هو العالم; بلى چنانچه سال بر آن بگذرد، خمس آن را بايد بدهد.

س 183: آيا هديه (چه نقدى و غير نقدى و چه بزرگ و كوچك) خمس دارد؟

ج : هو العالم; بلى خمس دارد. هديه هم مانند ساير فائده ها خمس به آن تعلق مى گيرد، در صورتى كه زايد بر مؤنه سال باشد.

س 184: اگر مالى كه به او ارث رسيده است را بفروشد با فرض اين كه قيمت آن بالا رفته، آيا خمس دارد يا نه؟ اگر مورث خمس آن مال را نداده لازم است خمس آن را بدهد؟

ج : هو العالم; ترقى قيمت خمس آن واجب است، ولى اصل مالى كه به ارث مى رسد خمس آن بر او واجب نيست، مگر آن كه بداند بر مورث خمس واجب شده بوده و نداده است، در اين فرض بايد خمس اصل مال را بدهد.

س 185: در صورتى كه حقوق كارمند يا كارگر را سرِ سالِ خمس دادند، بايد خمس آن را بدهد يا مى تواند صبر كند تا يك سال بر آن بگذرد و بعد از مؤنه خمس مازاد را بدهد.

ج : هو العالم; در صورتى كه زيادتر

از مؤنه سال قبل باشد بايد خمس آن را بدهد.

س 186: شخصى چند سال پيش زمينى را با سرمايه تخميس شده، خريده است و حالا مى خواهد ساختمانى جهت سكناى خود وخانواده اش بخرد و مى خواهد آن زمين را بفروشد و پول ساختمان را بپردازد. آيا خمس بر زياده از سرمايه اولش كه خمس آن را داده بود تعلق مى گيرد يا نه؟

ج : هو العالم; در سال خريد مسكن مقدارى كه زايد بر سرمايه اضافه شده خمس ندارد ولى بر آنچه در سالهاى قبل اضافه شده، خمس واجب است.

س 187: شخصى چوبهايى براى ساختن خانه از درخت چنار و غير آن تهيه كرده، است و بر آن سال گذشته است در حالى كه اين چوبها براى ساختن خانه أشدّ ضرورت دارد، آيا به محض تمام شدن سال، به آن خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج : هو العالم; بلى تعلق مى گيرد.

س 188: شخص كارمندى جهت خريد منزل مسكونى مورد نياز ناچاراً به طور ماهيانه مبلغى از حقوق خود را كنار مى گذارد با توجه به نرخ تورمى (حدود 20 درصد) كه در جامعه وجود دارد و با فرض تعلق خمس عملا صد هزار تومان اين سال حدوداً برابر شصت هزار تومان سال آينده مى شود لذا خواهشمند است نظر مبارك را در مورد تعلق خمس بفرماييد؟

و نيز اگر پس انداز وى جهت خريد خانه مكفى نباشد و ايشان مثلا به صورت مضاربه اين پول را به كار بزند وسود آن را هم براى خريد خانه اختصاص دهد در اين فرض تعلق خمس چگونه خواهد بود؟

ج : هو العالم; پولى كه براى

خانه كنار مى گذارد، اگر در مقابل آن مديون نباشد مادامى كه خانه نخريده، خمس به آن تعلق مى گيرد و همچنين اگر به عنوان مضاربه بدهد هم به پول و هم به سود آن خمس تعلق مى گيرد.

س 189: شخصى با پول خمس داده، براى سكناى خود حياطى خريده كه دو باب دكان دارد. يكى را به پسرش هديه كرده و يك باب ديگر براى خودش باقيست، حكم خمس حياط و آن دو باب دكان را بيان فرماييد.

ج : هو العالم; حياط و آن دكان كه به پسرش داده خمس ندارد، يعنى برخود انسان خمس ندارد و اما پسر كه سرمايه او است بايد رعايت موازين را بكند. و اما دكان خودش اگر اضافه قيمت شده، زيادى آن مشمول دليل خمس است. يعنى در صورت زيادى قيمت آن دكان از مؤنه سال قبل خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 190: كسى كه پول را براى رفتن به حج در بانك مى گذارد و چند سال مى گذرد آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

ج : هو العالم; بلى با شرايط تعلق مى گيرد. يكى از شرايط زيادى بر مؤنه سال است.

س 191: كسانى كه آذوقه مصرفى منزل را تهيه كرده كه معمولا در خلال يكى دوماه مصرف مى شود، مجدداً خريدارى مى كنند. آيا خمس چنين آذوقه اى سال به سال لازم است؟

ج : هو العالم; چنانچه سر سال چيزى موجود باشد خمس همان با وجود شرايط واجب است.

س 192: اگر آذوقه را به ذمه خريدارى كرده، آيا تخميس آن سر سال واجب است يا نه؟

ج : هو العالم; خير واجب

نيست.

س 193: با فرض سؤال قبلى، بعد از پرداخت ذمه خود، آيا اين آذوقه از ارباح سال خريد حساب مى شود و يا از ارباح سال پرداخت؟

ج : هو العالم; از ارباح سال پرداخت حساب مى شود.

س 194: در مورد آذوقه منزل آيا معادل مخمس سال قبل (نه عين مخمس) در سال بعد، از خمس معاف خواهد بود؟

ج : هو العالم; بلى معاف است.

س 195: كسى كه درآمد او معمولا به مخارج زندگى او نمى رسد و كم مى آورد، مثلا حقوق ماهيانه او كمتر از خرج او است ولى سر سال خمسى او كه رسيده مبلغ پولى دارد، مثلا اول برج است، آيا خمس آن واجب است؟

ج : هو العالم; خير واجب نيست.

س 196: آيا تعيين سر سال بر هر مكلفى واجب است، با توجه به اينكه يقين دارد عين مال يك سال تمام نزد او نمى ماند؟

ج : هو العالم; لازم نيست هر مالى يك سال نزد او بماند بلكه اگر سال خود را اول محرم قرار داده، استفاده اى كه در آخر ذى حجه سال بعد نصيب او مى شود، ضم به بقيه فوائد او از اول محرم مى شود بعد از استثناء مؤنه، چنانچه زايد چيزى بود، خمس آن را بايد بدهد.

س 197: لطفاً نحوه تخميس اموال وتعيين سر سال خمسى، كه بعد از آن خمس اموال واجب مى شود را توضيح دهيد؟

ج : هو العالم; از جواب سؤال قبل جواب اين سؤال ظاهرمى شود.

س 198: در منهاج الصالحين فرموده است «لكل ربح سنة تخصّه» به اين كه مكلف مى تواند براى هر درآمد سالى جداگانه بگذارد. مقصود از

اين عبارت چيست؟ آيا معنايش اين است كه هر ربحى كه به دست او مى رسد مى تواند تا يك سال صبر كند و اگر زياد آمد خمس آن را بدهد، پس كسانى كه در آمد تدريجى دارند همانند حقوق ماهيانه يا روز مزدى، پس هيچ مالى از آنها يك سال تمام نمى ماند آيا از خمس معاف هستند؟

ج : هو العالم; مقصود را در همان مسأله بيان فرموده اند و اينجانب كه منهاج الصالحين را حاشيه زده ام و چاپ هم شده و فعلا تمام شده است، در حاشيه آن مسأله نوشته ام: «الظاهرانه لجميع المستفاد سنة واحدة فيتعين اختيار الاول» يعنى بر تمام درآمدها يك سال بايد بگذارند.

س 199: آيا از ربح سال مى تواند جبران خسارت سرمايه خود را بكند ولو اين كه مال ديگرى مانند ارث يا هبه يا غير آنها داشته باشد يا خير؟

ج : هو العالم; خود سرمايه را بايد فضلا از آنچه صرف در آن مى شود تخميس نمود.

س 200: آيا وديعه اى كه مستأجر به موجر مى سپارد و بدون آن تهيه مسكن برايش دشوار است، از مستثنيات دين است؟

ج : هو العالم; بلى از مستثنيات دين است.

«مصرف خمس»

س 201: اگر سيدى ناصبى يا سنى يا يهودى و نصرانى باشد و يا از شيعه غير اثناعشرى، باشد در حالى كه فقير و مسكين و ابن سبيل باشد آيا مى شود سهم سادات به او داد يا نه؟

ج : هو العالم; در مستحق خمس ايمان به اجماع علماء شرط است. بنابراين نمى شود به سيد ناصبى، سنى، يهودى، نصرانى، غير اثنى عشرى سهم سادات داد.

س 202:

پسرى از سادات محترم ومعتبر در اروميه كارمند دولت است، زمينى براى خانه نشيمن خود خريده و در بناى ساختمان آنجا محتاج مساعدت است، در حالى كه از پدرش جدا و معيل و كرايه نشين است، آيا از سهم سادات پدرش مى توان جهت بنا كردن ساختمان به او داد؟

ج : هو العالم; نمى شود. ولى من اجازه مى دهم، از طرف من قبول كنيد و از طرف من به او بدهيد.

س 203: مردم به نام سهم امام (ع) مقدار كمى پول مى دهندوشخص گيرنده اجازه از بيش از يك مجتهد ندارد، بنابراين مصرف آن پول براى شخص گيرنده جايز است يا نه؟ و در صورت جواز، يكى بودن مقلّد معطى و آخذ لازم است يا خير؟

ج : هو العالم; يكى بودن لازم نيست ولى بايد مورد مصرف به نظر هر دو مرجع و مقلد يكى باشد، يعنى هر دو در مورد خاص توافق داشته باشند. مثلا هر دو در حوزه به طلاب بدهند.

س 204: اكثر مردم شهرى در تقليد مرحوم مبرور حضرت آيت الله باقيمانده اند و از كسانى كه وجوهات واجب را پرداخت مى كنند سؤال نمى شود تقليدشان از كدام مرجع است، لذا پرداختى ايشان به حضرات مراجع فعلى فرستاده مى شود، اميد است حضرتعالى تا به حال هر چه بوده قبول فرموده و بعد از اين هم اجازه بفرماييد؟

ج : هو العالم; همه قبول است. و مِنْ بعد از اين هم، هرچه به هر كدام از مراجع كه حوزه علميه آنان را صالح براى تصدى مرجعيت بداند، بپردازند با احراز اين كه آن مرجع در جائى مصرف مى كند

كه من آن را مصرف سهم امام ارواحنا فداه مى دانم مجازند، يكى از آنها شهريه دادن به حوزه هاى علميه است.

«مسائل متفرقه خمس»

س 205: شخصى مبلغى از سهم امام (ع) و سهم سادات بدهكار مى باشد و از طرف ديگر مى خواهد براى پسرش حياط بخرد، با توان پرداخت وجوه شرعى ولو تدريجاً آيا مى تواند براى پسرش حياط بخرد؟ يعنى اگر پرداخت خمس با خريد حياط تزاحم كند، كداميك از آن دو مقدم مى باشد؟

ج : هو العالم; پرداخت وجوه شرعيّة واجب، و قهراً مقدم است. ولى اگر دستگردان كنيد و بدهى را تدريجاً، ولى نه در مدت طولانى بپردازيد به شما اجازه مى دهم.

س 206: اگر سر سال زكاة با سر سال خمسى در يك روز يكى بشود،آيا اول خمس را بدهد يا زكاة را يا هر دو را ؟

ج : هو العالم; هر دو را بايد بدهد، بله اگر زكاة اول تعلق بگيرد به مقدار زكاة جزء مؤنه مى شود او مستثنى از خمس است.

س 207: حضرات در رساله هاى عمليه نوشته اند «اذا مات المكتسب فى اثناء الحول وجب اخراج خمسه» آيا اين وجوب يعنى بر ميت واجب است يا بر وارث؟ و اداى خمس به نيت كداميك باشد؟

ج : هو العالم; بر ميت واجب است يعنى جزء ديون او و مقدم بر ارث است ،بايد ورثه از اصل مال او خمس را بدهند و بعداً بقيه را تقسيم نمايند.

س 208: بعد از اين كه شخصى مصالحه با حاكم شرع نمود و سر سال خمسى برايش معين شد، آيا نمازهاى گذشته او با لباس بدون خمس، اعاده شود يا

نه؟

ج : هو العالم; اعاده لازم نيست و نمازها صحيح است.

س 209: بنام خداى متعال، كسانى كه كار مى كنند و اموالشان را با هم خرج مى كنند زندگانى آنها اشتراكى است، مال تفكيك شده ندارند و همه در يك كيسه است. مثل زن و شوهر شاغل يا پدر و فرزند و يا دو برادر، نحوه محاسبه خمس آنها چگونه است؟ آيا هر كدام بايد حساب خمس جدايى داشته باشند يا از مال مشترك آنچه افزون گردد، تخميس مى شود؟

ج : هو العالم; چنانچه مال ديگرى ندارند، وجوب خمس بر افزون شدن همان مال مشترك متوقف است و در آن صورت وجوب خمس بر هر كدام به مقدار حصه خودش متوجه به او است، چنانچه او خمس مال خودش را اداء كرد ولى شريك نكرد، اشكالى بر او متوجه نيست و مى تواند در مال مشترك تصرف نمايد.

«احكام حج»

س 210: زوجه اى از پدرش ارث برده است و فرزندان اناثى دارد كه پدرشان توان پرداخت هزينه ازدواج و تهيه جهازيه براى آنها را ندارد، آيا زوجه مى تواند با مال ارثى خود هزينه هاى مذكور را تأمين نمايد؟ و يا بدون توجه به مشكلات زندگى خانواده و فرزندان، مال خود را هزينه رفتن به حج نمايد؟

ج : هو العالم; چنانچه زن بدون پرداخت پول جهيزيه، مستطيع باشد، بايد حج برود و جهيزيه دادن مسقطوجوب حج اونيست.

س 211: اينجانب در سال 1373 شمسى به يكى از دوستانم جهت خريد منزل مقدارى پول نقد به عنوان قرض الحسنه كمك كردم كه اين مبلغ را به تدريج باز پس دهد. تا سال 1377 شمسى به تدريج داد

و ستدى شد. ولى بعد از آن از پس دادن بقيه بدهى خبرى نيست، اكنون شنيده ام ايشان در سال 1380 بدون اطلاع وتحصيل رضايت من به حج تمتع رفته اند، وضعيت حج ايشان با بدهكارى كه خودشان به آن اقرار دارند، چگونه است؟

ج : هو العالم; با اين خصوصيات كه نوشته ايد، ندادن طلب شما خلاف دستور شرع است، ولى حج او صحيح است.

س 212: اينجانب مقلد حضرتعالى هستم، انشاء الله مى خواهم براى عمره مفرده عازم مكه معظمه شوم و در آنجا به مدت هفت روز اقامت دارم. آيا بنده مى توانم بعد از انجام دادن اعمال خود، براى پدر ومادرم، يك عمره از مسجد تنعيم انجام دهم؟

ج : هو العالم; بلى مى توانيد، مانعى ندارد.

س 213: اگر شخصى مستطيع بود و مريض شد آيا لازم است خودش را مداوا كند تا به حج برود؟

ج : هو العالم; بلى، لازم است.

س 214: آيا در حال احرام حج، زن مى تواند ظاهر پاها را مكشوف كند يا خير؟

ج : هو العالم; با تحفظ بر آنكه ناظر مرد نباشد مانعى ندارد.

س 215: اگر شخصى نذر كند كه پياده به حج برود، لكن مقدارى از راه را سواره و مقدارى از آن را پياده رود، آيا حج او صحيح است يا اعاده كند؟

ج : هو العالم; اگر حج ماشياً نذر كند، اعاده لازم است، اما ديگر كفاره ندارد. اگر نذر كند در حج معين پياده برود، كفاره واجب است، اما اعاده لازم نيست و در مورد لزوم اعاده، بايد تمام راه را پياده برود.

س 216: اگر فردى مستطيع شد و به مكه رفت،

لكن قبل از احرام ديوانه شد و او را به ايران برگرداندند. پس از مدتى كه حالش خوب شد، آيا حج بر گردن او مى باشد يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه قبلا مستطيع بوده است و با تمكن به مكه نرفته است، يا آنكه استطاعت باقى است، بلى! بايد برود و الا خير واجب نيست.

س 217: شخصى كه براى حج اجير شده، اگر در حالى كه مقدارى از اعمال را انجام داده مصدود و يا محصور شد آيا به همان مقدار استحقاق اجرت دارد؟

ج : هو العالم; مسأله صورى دارد، در صورتى كه اجاره منفسخ بشود، بلى استحقاق اجرت دارد.

س 218: در صورتى كه حاجيه خانمى در مكه وضع حمل نمايد و داراى فرزند شود، آيا طفل مذكور بعد از تكليف رسيدن بايد از ايران به مكه برود و طواف نساء و نماز طواف نساء انجام دهد؟ و اگر نرفت آيا نمى تواند ازدواج كند؟

ج : هو العالم; نخير، لازم نيست طواف نساء به جاى آورد و مى تواند بدون طواف ازدواج كند.

س 219: اگر نائى عمره تمتع را عمداً انجام نداد و وقت براى آن نبود آيا حج او مبدل به حج افراد مى شود، يا اينكه احرام او باطل مى شود و بايد سال ديگر به حج برود.

ج : هو العالم; بايد عمره را تمام كند و سال بعد حج به جا آورد.

احكام معاملات

«بيع»

س 220: در برخى از مغازه ها، كه توسط آقايان اداره مى شود وسايل آرايشى و لباسهاى زير زنانه به فروش مى رسد، آيا خانم ها مى توانند از اين مغازه ها خريدارى كنند؟

ج :

هو العالم; با رعايت موازين شرعى اشكال ندارد.

س 221: سودى كه برخى از مغازه داران بر روى برخى اجناس قسطى مى گيرند و اينگونه توجيه مى كنند كه بانكدارى اسلامى هم همين سود را مى گيرد، آيا ربا محسوب مى شود؟ در صورت اشكال راه حل شرعى چيست؟

ج : هو العالم; پولى كه، به ازاء اجناسى كه قسطى مى فروشند مى گيرند، اشكال ندارد، اما دليلشان درست نيست.

س 222: معامله با افراد كافر غير حربى اعم از كسانى كه در كشور اسلامى زندگى مى كنند و يا در كشور غير اسلامى، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 223: خريد و فروش چك به طور مطلق چه حكمى دارد؟ و همين طور آيا كم كردن چكى كه انسان بابت طلب خود از ديگرى دارد جايز است و مى تواند آن را به كمتر از مقدار طلب، به شخص بدهكار يا شخص ديگر بفروشد؟

ج : هو العالم; خود چك ماليت ندارد اگر از كسى طلب دارد و چك گرفته، پس آن چك را به كس ديگر مى فروشد، قهراً دين را به كمتر مى فروشد و اشكال ندارد، و جائز است به خود بدهكار هم بفروشد. اما نمى تواند چك بى محل را بفروشد.

س 224: امروزه در بازار متداول شده جنس ها را اينگونه معامله مى كنند، مى گويند: مثلاً به صورت نقد صد تومان و به مدت يك ماهه صد و ده تومان و به مدت دو ماهه صد و بيست تومان و... و مشترى اختيار دارد، يكى از آنها را انتخاب كند، آيا چنين معامله اى صحيح است يا خير؟

ج :

هو العالم; چنانچه معامله نباشد، بلكه اول مقاوله و اختيار دادن صاحب مال باشد مشترى را كه يكى معين را انتخاب كند و معامله بر آن قرار گيرد اشكال ندارد. يعنى بعد از آنكه مشترى يكى را انتخاب نموده، معامله بر آن قرار دهند در اين صورت صحيح است.

س 225: آپارتمانى با شرايط زير خريدارى شده است:

الف: براساس بند 1 قرارداد مبلغ يك ميليون و يكصد هزار تومان طى چك شماره 860759 برعهده بانك سپه تهران در زمان عقد قرارداد به فروشنده پرداخت گرديده است.

ب: براساس بند 2 قرارداد، باقيمانده بهاء آپارتمان درسه نوبت جمعاً به مدت 6 ماه به فروشنده پرداخت شده است.

ج: براساس بند 3 قرارداد مبلغ ششصد هزار تومان وام بانكى مربوط به آپارتمان مورد معامله به حساب جارى فروشنده نزد بانك تجارت شعبه صادقيه واريز نموده ام.

د: براساس بند 4 قرارداد فروشنده پاركينگ و تلفن آپارتمان را نيز به موجب سند عادى مورخ 23/11/70 به اين جانب فروخته و بهاء آنها را دريافت داشته است.

ه_ : براساس بند 5 قرارداد اينجانب در ازاء مبلغ 11 ميليون ريالى كه از بابت قسط اول بهاء آپارتمان پرداخت نموده ام، ازنظر تضمين انجام تعهديعنى تكميل و تحويل قطعى آپارتمان در پايان دو سال مهلت مقرره تعداد 20 فقره سفته جمعاً به مبلغ 20 ميليون ريال از فروشنده دريافت داشته ام، كه در صورت تخلف فروشنده از ايفاى تعهد سفته ها به وسيله اين جانب وصول و نواقص ساختمانى را شخصاً مرتفع نمايم.

اينك استدعا دارد با مطالعه دقيق مدارك تقديمى ذيلا مرقوم فرماييد قصدونيت متعاملين از تسليم و تسلم سفته ها ايجاد تضمين در جهت

تكميل ساختمان در فرجه مقرره بوده يا بمنظور فسخ و اقاله معامله و در شرايط مزبور فروشنده شرعاً مجاز بوده بعد از گذشت 64 ماه از تاريخ انجام معامله اوليه مجدداً آپارتمان را به شخص ديگرى منتقل نمايد يا خير؟ توضيحاً اولا اينكه آپارتمان در تصرف خود اين جانب مى باشد ثانياً مدارك تقديمى نيز عبارتند از مبايعه نامه آپارتمان سندى عادى مربوط به انتقال پاركينگ و تلفن آپارتمان حواله مربوط به پرداخت وام بانكى ثانياً سفته ها همچنان بلاوصول نزد اين جانب موجود مى باشد كه عندالمطالبه فروشنده مسترد شوند.

ج : هو العالم; آنچه از ظاهر اين نوشته فهميده مى شود، هيچ گونه حقى براى فروشنده در فسخ معامله نيست. بلى! چنانچه شرط باشد كه ظاهر هم اين است، در صورت تخلف فروشنده از پرداخت وجه تضمينى سفته، خريدار حق فسخ دارد، ولى بهر تقدير فروش فروشنده آپارتمان بعد از گذشت 64 ماه هيچ وجهى ندارد و كارى خلاف شرع است.

س 226: اگر گوشت حلال با حرام مخلوط شود و قابل تشخيص نباشد، آيا اجتناب از هر دو واجب است يا نه، و آيا فروختن آن گوشت به كافر جائز است يا نه؟

ج : هو العالم; اجتناب از هر دو لازم است، يعنى نمى تواند بخورد و به مسلمان بفروشد ولى فروختن به كافر مستحل للميتة جائز است.

س 227: اگر كسى قطعه گوشتى در بلاد اسلام پيدا كرد، آيااصالة الطهارة جارى مى شود و خوردن آن حلال و فروختن آن جائز است يا اصل عدم تذكيه جارى است؟

ج : هو العالم; خوردن، و فروختن آن جائز است، ولى نه بواسطه اصالة الطهارة، بلكه

به واسطه آنكه ارض اسلام اماره تذكية است و همان اماره مانع از جريان اصالة عدم التذكية است.

«معامله جديد و پورسانت»

س 228: شركتى است به نام سبزانديشان كه عضو شدن افراد در آن بدين گونه است كه، هر فرد با پرداخت بيست هزار تومان به جهت مشاركت در طرح، با عنوان بازارياب، نامش در رديف اول فرم هاى قرارداد مشاركت ثبت مى گردد و با اين مبلغ، امتياز خريد يك سهم به وى واگذار مى شود و اساساً فرد مى تواند با جذب و بازاريابى مردمى مبالغى را با عنوان حق الزحمة و تلاش فردى خود، در حساب شخصى اش دريافت نمايد. نكته قابل توجه آن كه افراد به ازاى خريد هر سهم مى توانند تا حد معينى فعاليت نمايند و در پايان مبلغى در حدود 900 الى 970 هزار تومان على الحساب در حساب شخصى فرد مورد نظر واريز مى گردد كه زمان آن نيز به نوع و سرعت فعاليت شخص بستگى دارد. و هيچ كس بدون فعاليت و يا حتى مادام نمى تواند در طرح شركت كرده وبهره مند شود، لذا افراد به ميزان فعاليتشان حق الزحمه دريافت مى نمايند. اين شركت داراى مجوز رسمى و ثبتى فروش كالاهاى بازرگانى از طريق بازاريابى و مشاركت مردمى است. و به جهت فعاليت مستمر افراد ونيز به وجود آوردن انگيزه مثبت و حمايت از اقشار كم درآمد با توجه به ارتباطات مختلف واخذ تمامى مجوزهاى رسمى و قانونى لازم، كالاهاى مورد نظر افراد را با تخفيف 2 الى 5 درصد متناسب با قيمت روز بازار به كسانى كه صاحب امتياز و مشترك اين شركت مى باشند، تحويل

مى نمايند. حال از جنابعالى سؤال مى شود:

آيا خريد كالاهاى اساسى مورد نياز مردم از طريق بازاريابى و مشاركت مردمى در اين طرح به لحاظ شرعى صحيح مى باشد؟

ج : هو العالم; به اين گونه كه نوشته شده است اين عمل مركب از يك خريد مشروط است، و حدود آن شرط هم معلوم و جهالتى در هيچ كدام نيست و اشكالى ندارد، و چنانچه اين عمل را معامله مخصوصى بدانيم، چون چيزى از موانع صحت معاملات از قبيل جهالت و غرر و... در آن نيست، و به مقتضاى آيه شريفه «اوفوا بالعقود» من اين معامله را صحيح مى دانم. در نهايت اگر اين معامله زواياى ديگرى دارد و يا عناوين ثانوى ديگرى بر آن مترتب مى شود بنويسيد تا حكم آن هم بيان شود.

س 229: اخيراً، مشاركت مردم در شركت هاى خارجى توسط اينترنت مورد تبليغ قرار مى گيرد، كه منبع درآمد عده اى از مردم گشته است، اينك براى مقلدين حضرتعالى سؤالاتى در خصوص مشاركت در اين شركت ها مطرح است كه مستدعى است توضيح بفرماييد.

روش مشاركت: شخصى مقدارى پول مثلاً150 دلار به حساب شركت به عنوان پيش قسط در مقابل يك شىء قيمتى مثل تكه الماس، گردنبند، سكه طلا، كه مثمن آن مى باشد واريز مى نمايد، ولى انگيزه خريدار به هيچ عنوان مالك شدن اين مثمن نمى باشد، بلكه شركت به شخص وعده مى دهد كه اگر فلان تعداد مشترى براى او جلب كند (مثلا 6 نفر) از ثمن آنها مقدارى (مثلاً 100 دلار) به حساب او واريز نمايد و اين كار به همين نسبت تا آخر عمر ادامه يافته وحتى قابل

نقل به وارث شخص نيز مى باشد (اين واريز پورسانت «حق بازاريابى» به حساب شخص ممكن است تا ماهيانه بيست ميليون ريال پيش رود) و رسيدن به مجموع اين پول كه چندين برابر پول شخصى بوده، هدف و انگيزه اصلى خريدار است. البته شركت مثمن را در تاريخ خريد تحويل نمى دهد ومابقى قيمت آن را از همين حق بازاريابى كم مى كند تا تمام شود و سپس تحويل مى دهد، روشن است كه اگر كسى نتواند در اين شاخه بندى مشترى جلب نمايد نه به مثمن مى رسد و نه به حق بازاريابى.

س 230: با توجه به اينكه هدف خريدار، تملك مثمن نمى باشد و هدف اصلى رسيدن به اين حق دلالى ها (كه جزء ثمن خريداران بعد است) مى باشد، اولاً: اصل اين معامله چه حكمى دارد؟ و ثانيا: در صورت جواز تملك اين پولها (حق بازاريابى ها) تحت كدام يك از عناوين معاملات اسلامى واقع مى شود؟

ج : هو العالم; معامله صحيح است و در صحت معامله هدف اصلى دخالت ندارد. و تملك آن پول ها هم از باب شرط در ضمن عقد بى اشكال است. و همچنين مى شود با جعاله هم تطبيق نمود. به هر حال بى اشكال است.

س 231: باتوجه به اينكه در اين شركت ها (كه روز به روز در شكلهاى جديد و ثمن هاى متفاوت در كشور شروع به تبليغ مى كنند) مقدار زيادى ارز و بودجه مملكت اسلامى از كشورخارج شده و به فرض حداقل، نسبت ثمن هر شخص به حساب اين شركت هاى بيگانه واريز مى گردد بدون اين كه صنعتى وارد كشور شود

و يا اينكه حرفه توليدى به راه افتد و در بعضى از موارد موجب تعطيلى بعضى از توليدى هايى كه تعدادى كارگر داشته، شده است (شاهد عينى در استان اصفهان) و نيز با توجه به احتمال صهيونيستى بودن اين شركت ها و اينكه بيش از نيمى از اقتصاد دنيا در چنگ يهوديان غاصب است و همچنين احتمال اين كه ممكن است در بين خريدارهاى بعدى افراد سفيه اقتصادى واقع شده و متضرر گردند وجود اين مسأله كه در آخر اين بازاريابى قطعاً عده اى ضرر خواهند كرد، نظر حضرتعالى در مورد اين معاملات چيست؟

ج : هو العالم; با مترتب شدن اين مفاسد قهراً شركت در آنها ولو به نيت خير حرام است و با اين خصوصيات خيال نمى كنم هيچ مسلمان متعهدى دخالت كند، به هر حال حرام است.

س 232: در فرض حرمت اگر شخص كه مقلد جنابعالى است به خاطر جهل يا شهرت فتواى شما به خلاف و يا عمداً در اين شركت ها عضو شود و اكنون به حرمت آن واقف شود، با توجه به اينكه مسير ارسال اين پولها براى وى همچنان ادامه پيدا مى كند و برگرداندن اين پولها كه جزء ثمن بقيه خريداران است به خود آنها به علت نشناختن آنها محال است، آيا شخص مى تواند در اين پولها تصرف نمايد؟ آيا با دادن خمس، جواز تصرف ثابت است؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند تصرف كند و تصرف در آن پولها حرام نيست.

س 233: شركت خارجى واقع در آلمان به نام مايرزمنت وشعبه آن در هنگ كنگ (بنام جستجوى طلا) محصولاتى به صورت سكه و گردنبند و ساعت

طلا و پلاتين با عيار 24 توليد مى كند. اين محصولات سنبليك هستند يعنى داراى طرح هاى مختلف مذهبى و فرهنگى و تاريخى از كشورهاى مختلف بوده از قبيل خانه كعبه، طرح حضرت عيسى، مهاتماگاندى، اهرام ثلاثه مصر و... كه تمامى آنها دست ساز مى باشد و هر كدام آنها داراى تعدادى خاص و محدود هستند (همانند تيراژ خاص يك تمبر) كه محدود بودن اين محصولات را بانك مركزى يكى از كشورها تضمين مى كند، مانند سكه بهار آزادى كه بانك مركزى جمهورى اسلامى ايران آن را محدود كرده وبه آن ارزشى بالاتر از ارزش وزن طلاى آن بخشيده است. حال محدود بودن و سنبليك بودن و ارزشى بودن اين محصولات، خود به خود باعث ارزش افزوده اين محصولات مى گردد و پس از مدتى به صورت يك شى قيمتى درمى آيد.

اين شركت اجناسى كه به مشتريان خود مى فروشد به قيمت وزن طلاى آنان نمى فروشد، زيرا اين اجناس دست ساز هستند و توسط هنرمندترين ضرابان سكه در دنيا ساخته مى شوند و يك اثر هنرى به شمار مى آيند. و براى ضرب هر كدام از اين آثار، اجازه نامه كتبى از كشور مربوط به آن را گرفته اند و همچنين اين اجناس توسط بانك هاى معتبر دنيا ضمانت شده اند.

اين شركت براى مشتريان خود اين اختيار را گذاشته است كه مى توانند در صورت تمايل با خريد از اين شركت وارد شبكه بازاريابى آن نيز بشوند و در صورت عدم تمايل نيز ميتوانند واردشبكه بازاريابى نشوند. امابه آن عده كه وارد شبكه بازاريابى مى شوند، يك كد بازاريابى داده مى شود كه

اين كد، يك زير شاخه راست و يك زير شاخه چپ دارد و به تعداد مشتريانى كه شخص بازارياب، براى شركت پيدا مى كند و آنها را در يكى از زيرشاخه هاى چپ و يا راست خود مى گذارد 40 دلار شركت به شخص بازارياب پورسانت مى دهد، لكن اين سود را وقتى به اشخاص بازارياب مى دهد كه تعداد زيرشاخه هاى چپ و راست آن به مضربى از 5 برسد و شركت به ازاى هر 10 مشترى، 400 دلار به آنها سود مى دهد و همچنين شركت به ازاى هر مشترى كه مشتريان شخص پيدا مى كند نيز به آن شخص سود مى دهد و اين روند به همين ترتيب ادامه دارد، البته با شرط موازنه بودن زير شاخه ها، حال خواهشمند است حكم شرع مقدس اسلام را درخصوص مبالغى كه شركت تحت عنوان پورسانت (حق بازاريابى) به خريداران خود پرداخت مى نمايد و همچنين خريد از شركت با شرايطى كه عنوان شد را اعلام فرماييد؟

ج : هو العالم; خريد از شركت بى اشكال است و شرائطى كه اشاره شده جايز است. و اما پورسانت كه به خريداران مى دهد مى توان با عنوان جعاله تصحيح نمود و مى شود تحت عنوان شرط در ضمن خريد از شركت به هر تقدير به نظر ما، اشكال ندارد والله العالم.

س 234: احتراماً به استحضار مى رساند شركت بين المللى با نام گلدكويست در سال 1998 ميلادى آغاز به كار نموده است و دفتر مركزى آن در برج تجارى سنترال پلاز هنك كنگ با مجوز رسمى دولت آن كشور به ثبت رسيده است. كار اين شركت ضرب

و فروش مسكوكات طلا به شكل سكه وساعت و گردنبند با نقش و نگارهاى مختلف از قبيل نقش مقدس كعبه و پاپ ژان پل دوم و... است كه با مجوز كتبى و رسمى از دولتها و اشخاصى كه نقش و نگار مربوط به آنها است انجام مى شود. هر كدام از اين محصولات 104 و 31 گرم برابر يك اونس طلاى جهانى وزن دارند و از خالصترين طلاى موجود دنيا مى باشند.

يك طرف اين محصولات نقش و نگار مى باشد و طرف ديگر اينها مهر يكى از بانكهاى مركزى دنيا به مبلغ پانصد دلار كه به منزله گارانتى حك شده است. هر كدام از محصولات به تعداد محدود ضرب مى شوند. مثلا 10 هزار عدد و بانكى كه آن محصول را گارانتى كرده اين ضمانت را مى دهد كه آن محصول براى بار دوم ضرب نشود تا آن محصول بعد از تمام شدن ارزش افزوده پيدا كند. يعنى ارزشى بالغ بر طلا پيدا كند. نحوه فروش اين محصولات توسط شركت از طريق شبكه جهانى اينترنت مى باشد. حال خواهشمند است بفرماييد اين گونه معامله ها از طريق شبكه جهانى اينترنت كه جنس از لحاظ كميت، كيفيت، قيمت معلوم، و مبلغ قابل پرداخت مشخص، و شرايط معامله به طور كامل مورد قبول خريدار و فروشنده قرار دارد و خريدار در جنس خريدارى شده كاملا دخل و تصرف دارد طبق موازين شرع مقدس اسلام حرام است يا حلال؟

ج : هو العالم; حلال است با اين خصوصيات كه نوشته شده است احتمال حرمت داده نمى شود كه محتاج به سؤال باشد.

س 235: هر شخصى كه از اين

شركت محصولى را خريدارى مى كند از طرف شركت كدى به عنوان كد شناسايى به آن شخص تعلق مى گرد. حال اگر شخصى كه محصولى خريدارى كرده است نفر جديدى را جهت خريد محصول از شركت به روشى كه قبلا ذكر شد معرفى كند شركت به معرف 40 دلار به عنوان حق الزحمه بازاريابى پرداخت مى كند. شركت مبلغ 40 دلار را از مشترى جديد اخذ نمى كند، بلكه توسط خود شركت به عنوان حق الزحمه و تلاش بازاريابى به شخص معرف پرداخت مى كند. در سيستمى كه ذكر شد هيچ گونه برد و باخت يا قمار وجود ندارد و هيچ كس متضرر نمى شود. همه افرادى كه پولى بابت خريد محصول پرداخت كرده اند به اندازه آن، محصولى كه خودشان درخواست كرده اند دريافت مى كنند. حال خواهشمند است بفرماييد دريافت حق الزحمه بازاريابى بابت تلاش ومعرفى مشترى جديد به شركت حلال است يا حرام؟

ج : هو العالم; هيچ اشكالى ندارد.

س 236: همانطور كه مستحضر مى باشيد شهردارى براى تفكيك زمين هاى بزرگ و تغيير كاربرى آن از حالت مزروعى به مسكونى عوارض دريافت مى كند. بنده به خاطر بى پولى مقدارى از زمين بدون رضايت قلبى را به عنوان عوارض دادم چون اگر نمى دادم كارم انجام نشده و شهردارى مانع مى شد.

حال شهردارى زمين را به هيأت امناى مسجد محله داده است تا براى مسجد استفاده كنند، بنده به آنها گفته ام زمين را بايد به اينجانب كه مالك اصلى هستم پس بدهيد، چون من راضى نيستم، آيا حق شرعى با اينجانب مى باشد يا خير؟

ج : هو العالم; ظاهراً

معامله با شهردارى صحيح بوده و رضايت به معناى ابتهاج نفس لازم نيست، بنابراين شما حق نداريد، به هر تقدير خوب است با رضايت كامل به مسجد واگذار كنيد و چنانچه حقى هم داشته باشيد در ثواب شريك باشيد.

«رشوه»

س 237: متأسفانه رشوه خوارى يك حركت شومى است كه در برخى ادارات و غير آن باب شده است كه اگر نپردازيم كارى صورت نمى گيرد، حال بفرماييد حكم اين قضيه چيست؟

ج : هو العالم; رشوه مختص به باب قضاء است كه به قاضى پول داده مى شود تا به نفع رشوه دهنده حكم كند و آن از محرمات اكيده است و آنچه به ادارات ديگر داده مى شود رشوه نيست.

س 238: كارمندى بدون كمترين توقع و چشم داشت مالى، تكاليف و وظائف خود را بر اساس ضوابط و مقررات شرعى و قانونى نسبت به فردى از مراجعين ادارى انجام مى دهد. فرد مراجعه كننده عن طيب نفسه و با ميل و رضاى خود وجه يا مالى را اعم از نقدى و يا غير نقدى به كارمند اهداء مى نمايد. آيا وجه اهدايى براى كارمند آخذ شرعاً مباح و جايز التصرف است يا از مصاديق رشوه و أكل مال به باطل محسوب مى شود؟

ج : هو العالم; در فرض سؤال هديه مذكوره رشوه نيست و گرفتن آن جائز است مگر اين كه در وقت استخدام شرط شده باشد كه حق گرفتن هديه از مراجعين را ندارد. پس در اين صورت گرفتن هديه جائز نيست. و خيال مى كنم شرط كلى ضمنى در استخدامات حكومت صالحه چنين باشد كه هديه در مقابل كار نگيرند.

«اخذ پول به عنوان شيرينى»

س 239: در پايان سال تحصيلى مدارس، هنگام مراجعه اولياى دانش آموزان جهت اخذ كارنامه فرزندان خود، بعضى از كاركنان مدارس از آنها به اصطلاح خودشان شيرينى قبولى، مطالبه مى كنند، در حالى كه بعضى از اولياء در محذورات قرار گرفته و

بدون رضايت وجهى را پرداخت مى نمايند، لطفا بفرماييد آيا اينگونه دريافتى ها جنبه شرعى دارد؟

ج : هو العالم; رضايتى كه در حليت معتبر است و عدم آن موجب عدم جواز است اين رضايت نيست. لذا در موارد اضطرار مثلا كسى بچه اش در شرف مرگ است اضطراراً خانه مسكونى را مى فروشد، هيچ كس ترديد ندارد كه با نبودن رضايت تصرف در خانه براى مشترى جايز است.

به هر حال در مورد سؤال تصرف در آن پول اشكال ندارد.

«مضاربه»

س 240: آيا مضاربه در اسكناس جايز است يا مختص به طلا و نقره مى باشد؟

ج : هو العالم; مضاربه در اسكناس جايز است.

«شركت»

س 241: پدر اينجانب با شخص ديگرى شريك مى باشد ايشان به طور مشترك آپارتمان مى سازند و سپس مى فروشند، منتها شريك پدرم خمس مالش را نمى دهد. آيا اين شراكت اشكال دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 242: اگر آبى به نحو اشاعه بين دو نفر مشترك بود، آيا لازم است تصرف يكى از آنها از آن آب، با اجازه ديگرى باشد؟

ج : هو العالم; بلى، لازم است، البته احراز رضايت تقديرى كافى است و لازم نيست صراحة اجازه دهد و اين رضايت تقديرى در غالب مالهاى مشترك ثابت است.

«اجاره و رهن»

س 243: اگر موجر مغازه يا خانه اى را اجاره داد سپس متوجه شده كه مستأجر در آن مكاسب حرام انجام مى دهد آيا اجاره باطل مى شود يا خير؟

ج : هو العالم; خير باطل نمى شود.

س 244: شخصى خانه اى را تحت عنوان سرقفلى معامله كرده، بدين صورت كه وجه الاجاره اى قرار داده اند كه هر سال

مستأجر به موجر بپردازد ودر ضمن معامله شرط نموده اند كه مبلغ وجه الاجاره به طور دائم ثابت بوده و موجر حق زياد كردن وجه الاجاره را ندارد و طرفين قبول نموه اند. اكنون موجر ادعا دارد كه قانوناً مى تواند بر وجه الاجاره مبلغى را اضافه نمايد آيا شرعاً چنين حقى را دارد يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه سرقفلى معامله شده، معناى معامله اين است كه حق اجاره دادن و مقدار مال الاجاره با كسى است كه پول داده، بنابراين بدون رضايت اونمى تواند مال الاجاره را زياد كرد.

س 245: آنچه كه بين مردم متداول است كه به عنوان رهن منزل، مبلغ كلانى پيش پرداخت كرده و ديگر از اجاره ماهانه معاف هستند و در پايان انقضاى اجاره مبلغ را پس مى گيرند، آيا شرعيت دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه پول را به عنوان قرض بدهند و شرط كنند كه اجاره منزل گرفته نشود جايز نيست و ربا است. ولى اگر خانه را به عنوان تصرف در آن و استفاده از آن مجاناً بدهند و در ضمن آن شرط كنند كه فلان مقدار به عنوان قرض بدهند و خانه هم رهن باشد، ظاهراً اشكال ندارد.

«هبه»

س 246: شخصى به نام عمرو وارد منزل شخص ديگرى به نام زيد شد و در حالى كه او مشغول نماز بود، در سجاده اش انگشترى بود برداشت و بر انگشت خود نمود. سپس زيد گفت آن انگشتر براى تو باشد. بعد از آن چند مرتبه عمرو به زيد گفت مى خواهم انگشتر را به تو برگردانم زيد قسم ياد مى كند كه به تو بخشيدم و قبول

نمى كنم. بعد از گذشت مدتى، زيد انگشتر عمرو را برداشته، به خالد داد. عمرو گفت كه اين انگشتر يادگارى است به كسى نمى دهم پس زيد به عمرو مى گويد: شما براى خالد يك انگشتر ديگر بخريد و انگشتر يادگارى خود را پس بگيريد. عمرو هم براى خالد انگشترى مى خرد لكن خالد از گرفتن آن ابا مى كند و مى گويد آنرا دوست ندارم. عمرو هم به اجبار انگشتر يادگارى را پس مى گيرد. بعد از مدت طولانى زيد به عمرو مراجعه كرده مى گويد: من انگشترم را مى خواهم در حالى كه زيد انگشتر را فروخته است، وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; زيد حق ندارد انگشترى كه با هبه صحيح داده و آن كسى كه به او هبه شده مال موهوب را از ملك خود با معامله خارج نموده، مطالبه كند.

به عبارت ديگر هبه لازم مى شود. بنابراين زيد حق نداشته است در اين فرض انگشتر را به خالد بدهد.

س 247: شخصى در قيد حيات قسمتى از اموال غير منقول خود را به يكى از فرزندانش مى بخشد، بعد از حيات، ميان فرزندان آن مرحوم اختلاف صورت مى گيرد كه اين ملك نيز مانند املاك ديگر بايد تقسيم شود، در حالى كه آن مرحوم در قيد حيات از سلامتى كامل برخوردار بوده ونيز اين ملك را با سند و با رضايت قلبى به آن فرزندش بخشيده است. سؤال اين است كه آيا عمل آن مرحوم از نظر شرعى صحيح بوده يا خير؟ وآيا اين ملك بايد مانند اموال ديگر ميان فرزندان آن مرحوم تقسيم شود يا خير؟

ج : هو العالم; ملك

مذكور كه در حال حيات پدر به يكى از فرزندان خود بخشيده شده است، عملى صحيح و غير قابل برگشت بوده و حتى خود آن مرحوم هم نمى توانسته برگرداند. بنابراين نبايد بين فرزندان آن مرحوم تقسيم گردد.

«قرض»

س 248: اينجانب مبلغى از شخصى قرض گرفتم، الان شك دارم كه قرضم را پرداختم يا نه، طرف مقابل هم شك دارد، تكليف چيست؟

ج : هو العالم; تكليف اين است كه بپردازيد و بر داين هم جايز است بگيرد.

س 249:اينجانب مبلغى از شخصى قرض گرفتم و يقين دارم كه آن را پرداختم. ولى طرف مقابل مى گويد يقين دارم كه قرضت را پرداخت نكرده اى، تكليف چيست؟

ج : هو العالم; شما با فرض يقين به پرداخت تكليفى نداريد.

س 250: اگر كسى براى ديگرى از بانك قرض بگيرد كه به صورت قسطى هر ماه پرداخت نمايد و از بانك به آن كس گفته مى شود تأخير در اداى قسط، مبلغى جريمه دارد، آيا اين جريمه را گيرنده قرض بدهد يا دهنده قرض؟

ج : هو العالم; گيرنده قرض، البته در صورتى كه آن شخص وكيل مطلق بوده است.

س 251: در صورتى كه صاحب دين بر مديون مجهول شد آيا مى تواند از طرف او صدقه داده يا به حاكم شرعى بدهد؟

ج : هو العالم; با اجازه حاكم صدقه بدهد، مشروط بر اين كه اگر صاحبش پيدا شد به او برگرداند.

س 252: با عرض ارادت خالصانه خواهشمندم به سؤال شرعى اينجانب جواب مرحمت فرماييد.

اينجانب با خانواده اى دوست هستم از ايل... در سال 1377 شمسى به اينجانب در تهران مراجعه نموده واظهار داشت به

مبلغ يك ميليون تومان پول احتياج دارد كه يك ماهه پس بدهد، ايشان پس از گرفتن وجه تاكنون از برگرداندن آن ولو به اقساط خوددارى مى نمايد. اطلاع دقيقى دارم كه وضع مادى ايشان هم خوب است و زياده از حد ولخرجى و مهماندارى مى كند. وسائل منزل خوبى هم دارد، تكليف شرعى بنده با ايشان چيست؟ اقرار به بدهكارى را هم خودش و هم فاميلش دارند هيچ مدركى از ايشان ندارم.

ج : هو العالم; شما دستور شرع را مخالفت كرديد كه مى فرمايد به كسى كه قرض مى دهيد قبض بگيريد. راهى نيست مگر اين كه به دادگاه رجوع كنيد، اگر اقرار كرد دادگاه پول شما را مى گيرد و مى دهد، و اگر انكار كرد، اگر قدرت داريد تقاص كنيد، يعنى به مقدار همان پولى كه داده ايد از اموال او برداريد اگر آن را هم قدرت نداريد او را به خداى تعالى واگذار نماييد.

«بانك و قرض الحسنه»

س 253: اخيراً بانك هاى دولتى و خصوصى پولهاى مردم را به عنوان سپرده بلند مدت و كوتاه مدت مى گيرند و ازصاحب پول كتباً وكالت مى گيرند كه با آن ساختمان سازى و راه سازى و كشتى سازى و غيره انجام داده و سودى كه حاصل مى شود مبلغى مثلا هجده درصد به صاحب پول داده و بقيه را بانك تملك نمايد. آيا اين نوع سود بردن اشكال شرعى دارد يا نه؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد، بانك ها براى سپرده هاى بانكى ولو وكالت هم نگيرند ربحى كه مى دهند حلال است.

س 254: شخصى كه اول زندگى راننده كاميون بوده و غير از اين كار

ديگرى نمى تواند بكند، دو سه سال است هم دولت ايران و هم كشورهاى خارجى، اجازه نمى دهند. ماشين هاى مدل پايين وارد كشور بشود. لذا دولت الزامى كرده كه ماشين نو بخريد و مبلغ سى ميليون تومان نقد از صاحب ماشين مى گيرند و پنجاه ميليون تومان نيز به صورت اقساط شركت مى دهد. حكم 4 تا 8 درصد سود پولى كه از بانك مى گيرد را مرقوم فرماييد؟

ج : هو العالم; اگر به عنوان مضاربه باشد، مانعى ندارد.

س 255: آيا مجازهستم وام بانكى را كه براى كسب از بانك به صورت مضاربه اى مى گيرم، بابت بدهكارى منزلى كه پيش خريد كرده ام، ونيمه كاره مى باشد، پرداخت نمايم؟

ج : هو العالم; مانعى ندارد.

س 256: اگر در قرض شرط كند كه مقروض هم بعد از مدتى بايد به من قرض بدهد، آيا قرض ربوى مى شود؟

ج : هو العالم; خير ربوى نمى شود.

س 257: سود سپردهاى بانكى كه بانك مدعى است با آنها معامله انجام مى دهد و سودى به صورت على الحساب به سپرده گذار مى دهد، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; سپرده هاى بانكى و ربحى كه بانك مى دهد اشكال ندارد و حلال است.

س 258: پولى كه بانك به عنوان مضاربه به افراد مى دهد و سود مى گيرد، از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ اگر به نظر حضرتعالى اشكال دارد راه حل را بفرماييد؟

ج : هو العالم; چنانچه شرائط مضاربه در پولى كه بانك مى دهد رعايت شود، حلال است.

س 259: گرفتن سود از بانك به صورتى كه سود را قبلا تعيين مى

كنند، و همچنين با بهره معين به ديگران وام مى دهند چه صورت دارد؟ آيا ربا است؟

ج : هو العالم; چنانچه گرفتن سود از بانك، با قرض دادن به بانك باشد، حرام است، و همچنين اگر با فروش اسكناس باشد، نيز حرام است، ولى اگر پول را وديعه بگذارد كه همان سپرده است، و يا پول را به بانك اباحه كند (به اباحه بعوض) كه يك معامله عقلائى است، جائز است و اشكال ندارد. بنابراين با قصد طرفين فرق مى كند.

س 260: از جمله كارهايى كه بانك انجام مى هد اين است كه گاهى تاجرى با طرف خود در ممالك ديگر مذاكره خريد جنس را مى نمايد و مقدار و قيمت و شرايط تسليم را نيز تمام مى كند، ولى چون دولت مانع از بيرون بردن پول از مملكت است مگر تحت نظر بانك; لذا تاجر و مقدارى از قيمت آن جنس را به بانك مى پردازد، مثلا پنجاه هزار تومان از جنسى را كه قرار است يك صد هزار تومان بخرد، نقد به بانك مى دهد، بانك تمام قيمت جنس را كه صد هزار تومان است به طرف تاجر مى پردازد و جنس را تحويل مى گيرد. آنگاه به تاجر اطلاع مى دهد، چنانچه بقيه پول را بدهد مى تواند جنس را تحويل بگيرد وگرنه خود بانك حق دارد آن متاع را بفروشد و حق خود را دريافت نمايد و بقيه را به تاجر بدهد و بانك در عوض اين كار، مبلغى از تاجر دريافت مى كند.

ج : هو العالم; ظاهراً چنين معامله اى اشكال ندارد هم مقدارى كه بانك مى گيرد، و

هم فروش جنس و برداشتن حق خود حلال است، اولى به اين جهت حلال است كه معامله اى كه تاجر با طرف خود مى كند بيعى مشروط به دخالت بانك است و كارى كه تاجر با بانك مى كند يا جعاله است به اين نحو كه تاجر به بانك مى گويد: اگر دين مرابه اصل دين اداء كنى، آن زيادى را كه قرار گذاشته ايم به تو مى دهم، و يا مصالحه است و در هر دو صورت پول زيادى براى دين نيست تا ربا باشد، بلكه در مقابل كارهايى است كه بانك انجام مى دهد و بى شك گرفتن چنين پولى حلال خواهد بود، دومى حلال است به واسطه اين كه در ضمن معامله تاجر با بانك چنين شرطى مى شود و در حقيقت تاجر بانك را وكيل در صورت نپرداختن پول در فروش جنس مى نمايد.

س 261: مؤسسه مالى و اعتبارى بنياد بدون نوبت وامى به مبلغ يك ميليون تومان به كارمندان دولت با سود 27 درصد به مدت 72 ماهه مى پردازد، با احتساب سود تقريباً مبلغ هشتصد و پنجاه هزار علاوه بر مبلغ اصلى مؤسسه براى خود سود كسب مى كند، حكم شرعى اين وام را بفرماييد؟

ج : هو العالم; چنانچه قرض باشد ربا و حرام است، ولى اگر مضاربه يا اباحه به عوض باشد، جائز است.

س 262: كار مزدى كه بعضى صندوق هاى قرض الحسنه مى گيرند،چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 263: يكى از برنامه هايى كه فعلا صندوق هاى قرض الحسنه براى خود عمل مى كنند، قرض دادنِ مشروط به سپرده گذارى است كه

شخص بايد مبلغى را به مدت معينى به عنوان سپرده در صندوق بگذارد تا بتواند از صندوق قرض بگيرد وتا انتهاى مدت هم حق برداشت سپرده را ندارد كه ظاهر اين عمل اشكال دارد چون قرض مشروط است. حال سؤال اين است كه بعضى از صندوق ها براى فرار از اين مشكل براى افراد حساب پس انداز باز مى كنند و به مقدار پول و مدت پس انداز امتياز حساب مى كنند. «البته هر وقت صاحب حساب بخواهد مى تواند پولش را بردارد» پس با محاسبه امتيازها به او قرض مى دهند آيا اين صحيح است يا نه؟ و اگر صحيح است با برنامه قبلى چه فرقى دارد؟

ج : هو العالم; ظاهراً هر دو بى اشكال است، چون اولا آن سپرده كه وديعه است مشروط به قرض دادن است، و قرض مشروط نيست تا ربا باشد. ثانيا در قرض، چنانچه زيادى مشروط عين باشد ربا و حرام است، زيادى حكميه اشكال ندارد و در فرض سؤال زيادى حكمى است.

«اوراق مشاركت»

س 264: بعضى مؤسسات وبانكها اوراقى تحت عنوان مشاركت پخش مى نمايند و در قبال آن اوراق پولى دريافت مى كنند و هر ماه مبلغى به عنوان سود على الحساب پرداخت نموده و تعهد مى نمايند پس از اتمام كار يا در سر سال تمام سود را پرداخت نمايند، آيا گرفتن چنين سودى جايز است يا خير؟

ج : هو العالم;با رعايت شرايط ديگر، گرفتن سود جائز است.

«ربا»

س 265: اينجانب بنا به ضرورت مدتى پول ربوى از شخصى گرفته ام و علاوه بر پرداخت اصل پول، مبالغى قابل توجه نيز به عنوان ربا پرداخت نموده ام، اخيراً قوه محترم قضائيه دستور عودت ربا را صادر نموده و اينجانب به دادگسترى تبريز شكايت و ادعاى دريافت مبالغ پرداختى ربا را نموده ام ودادگسترى محترم پرونده را به هيأت حل اختلاف تبريز ارجاع نموده است. هيأت حل اختلاف نيز مهلت داده تا بلكه خودمان سازش نماييم. با توجه به مطالب مذكور:

آيا شخص ربا گيرنده شرعا مى تواند ازدادن وجه گرفته به عنوان ربا خوددارى نمايد؟

ج : هو العالم; پولى كه به عنوان ربا گرفته، مالك نمى شود، مگر آنكه آن كسى كه ربا داده است قطع نظر از ربا از طيب نفس به گيرنده تمليك كند كه ظاهراً بعيد است چنين اتفاقى تحقق پيدا كند. به هر حال پول ربا حرام است و مالك نمى شود و حق ندارد از دادن وجه خوددارى نمايد.

س 266: اينجانب با توجه به اينك آن وقت شخصاً دنبال آن فرد رفته و پول ربوى گرفته و رفع حاجت نموده ام، آيا الان مى توانم مالك رباى پس داده شده باشم و

يا اينجانب نيز شرعاً مقصر مى باشم؟

ج : هو العالم; اگر به عنوان ربا داده ايد مقصريد ولى مى توانيد پس بگيريد و اگر از طيب نفس داده ايد مقصر نيستيد، ولى نمى توانيد پس بگيريد.

س 267: در صورت اخذ رباى داده شده، تكليف اينجانب با آن پول

شرعاً چيست؟

ج : هو العالم; حلال است مگر اينكه به عنوان ربا نداده باشيد.

س 268: اينجانب از مقلدين حضرتعالى هستم ومبلغ پنج ميليون تومان پول نزد برادر خود دارم و برادرم هر ماه مبلغ دويست هزار تومان ثابت به من به عنوان سود پول سرمايه مى دهد و من هم نزد برادرم كار مى كنم و اصلا نمى گويم كه كم دادى يا زياد، اما او به طور ثابت حدود يكسال مى شود كه به من سود مى دهد.آيا اين امر از نظر حضرتعالى شرعاً اشكال دارد يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه شرط نكرده باشيد، يا به عنوان مضاربه باشد و رعايت شرايط مضاربه بشود، اشكال ندارد و اگر به عنوان قرض بدهيد و در حين قرض دادن صريحاً شرط سود بنماييد، حرام است.

س 269: اينجانب در بانك ثامن الائمه تبريز، حدود يك ميليون تومان نقد گذاشته ام وقرار است بانك در مقابل اين پول مبلغ ده ميليون تومان به من وام يك ساله بدهد و با 29 درصد از من مطالبه نمايد، ولى چون من قدرت بازپرداخت آن پول را ندارم، با خودم گفتم آن را به يك شخص ديگر واگذار نمايم، و حق و سودى كه پولم به عنوان شش ماه در بانك مانده به عنوان فروش سهميه خويش از آن

طرف مطالبه نمايم، آيا اين امر از نظر حضرتعالى جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; بلى! جائز است.

س 270: با احترام مستدعى است فتواى مبارك خويش را در خصوص مسأله زير مرقوم فرماييد، اشاره به دليل فتوى موجب مزيد امتنان و استفاده بيشتر خواهد بود:

در قرارداد قرض يا غير آن شرط مى شود كه «در صورت عدم تسويه كامل اصل بدهى ناشى از قرارداد در سر رسيد مقرر، علاوه بر اصل بدهى، مبلغى معادل 12 درصد مانده بدهى براى هر سال به ذمه متعهد اين قرارداد تعلق خواهد گرفت» آيا شرط مزبور با مشكل ربا و يا غير آن مواجه مى باشد يا خير؟ و آيا ميان قرض و غير آن همچون بيع نسيه يا سلف در اين باره فرق هست يا نه؟

ج : هو العالم; در مسأله چند صورت متصور است.

1_ قرار دادن اجل يعنى تأخير اداى دين در مقابل زيادى يا به نحو شرط ابتدائى، يا در ضمن عقد، يا مصالحه بر آن باشد، در اين صورت در جميع شقوق آن حرام و ربا است. چون حقيقت ربا عبارت است از قرار دادن زيادى در مقابل مهلت دادن در اداء دين به مقترض، بدون فرق بين ابتداء قرض يا بعد از گذشتن مدتى، و بدون فرق بين اينكه اين مهلت دادن به نحو شرط باشد يا غير آن.

2_ مجموع دين حال را به مجموع آن مبلغ با زيادى بفروشد، كه در اين صورت ربا نيست، ولى از ناحيه بيع دين به دين خالى از اشكال نيست.

3_ چيزى را به زيادتر از قيمت آن چيز به مديون بفروشد، معادل آن مقدارى كه

اضافه مى كند و تأخير در اداء دين را شرط كند، اين صحيح است و روايات هم دلالت بر آن دارد.

4_ مديون آن زيادى را به داين هبه كند و تأخير در اداء دين را شرط كند كه در اين صورت نيز صحيح است.

س 271: سودى كه برخى از مغازه داران بر روى برخى از اجناس قسطى مى كشند و اين گونه توجيه مى كنند كه بانكدارى اسلامى هم همين سود را مى گيرد، آيا ربا محسوب مى شود، در صورت اشكال راه حل شرعى چيست؟

ج : هو العالم; پولى كه مى گيرند به ازاء اجناسى كه قسطى مى فروشند اشكال ندارد اما دليلشان درست نيست.

س 272: عده اى با هيأت به زيارت حضرت امام رضا (ع) مشرف مى شوند گردانندگان هيأت بر اثر بى توجهى از افراد ربا خوار نيز ثبت نام مى كنند، تكليف بقيه كه با آنها هم غذا و هم منزل مى شوند و پول همه مخلوط مى شود چيست؟

ج : هو العالم; نسبت به بقيه اشكال ندارد.

س 273: اگر كسى نياز به پول نقد داشته باشد آيا جايز است جنسى را با قيمت بيشترى از صاحب پول بخرد و مجدداً به قيمت ارزانتر به صورت نقد به صاحب پول بفروشد و با اين روش به وجه نقد مورد نيازش برسد؟

ج : هو العالم; چنانچه در ضمن بيع اول شرط بكند كه نقداً به كمتر بفروشد، بيع باطل است، و همچنين اگر مؤجل بعد از حلول اجل باشد باطل است و الا صحيح است.

س 274: اسكناس كه جزو معدودات است و قرض دادن آن به زيادتر ربا و حرام است.

اما اگر آن را به قيمت بيشتر بفروشند مثلا يك ميليون تومان را به يك ميليون و يكصد هزار تومان، آيا جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; به نظر ما اگر نسيه به قيمت بيشتر بفروشد جائز نيست. چون در بيع ربوى اگرنسيه بفروشد شرط نيست كه مبيع مكيل و موزون باشد بلكه زيادتر فروختن تمام اجناس به بيع ربوى جايز نيست.

«ضمان»

س 275: اگر كسى كارگرى را براى بنايى ساختمان اجير كند و در حين كار به صورت اتفاقى سنگى از بالا افتاد و او را كشت و يا خودش از بالا افتاد ومرد، آيا موجر ضامن ديه او مى باشد يا نه؟

ج : هو العالم; خير ضامن نيست.

س 276: اينجانب با كارگرى كه داراى 10 سال سابقه كار در تخريب ساختمان مى باشد، قرار داد بستم كه بخشى از ديوار ساختمان منزلم را به مبلغ بيست و پنج هزار تومان تخريب نمايد. ايشان به همراه زير دستش مشغول تخريب ديوار از بالا شدند، پس از ساعتى از بالاى ديوار به پايين آمده و به تخريب ديوار از پايين ادامه مى دهد، اندكى بعد بخش كوچكى از ديوار بر روى ناحيه كمر او ريزش مى كند و ايشان دچار زايده سمت چپ عرضى مهره اول كمر مى گردد (نمى دانم آيا ايشان عمدا به علت فقر و به جهت اخذ پول يا سهواً اين كار را انجام داده است) بنده به محض اطلاع از حادثه در محل حاضر و او را جهت درمان به بيمارستان منتقل نمودم و هزينه داروو درمان را پرداخت كردم وبه جاى مبلغ بيست و پنج هزار تومان

مقدار سى هزار تومان به او پرداخت نمودم، حال آيا اينجانب به ايشان بابت صدمه اى كه خودش به خودش وارد كرده است، به او بدهكارم يا خير؟ واگر بدهكارم ديه اين شكستگى چه مبلغ مى باشد؟

ج : هو العالم; با اين خصوصيات كه مرقوم داشته ايد، شما ضامن و بدهكار خساراتى كه خودش به خودش وارد كرده است نيستيد حتى اگر عمداً هم نكرده باشد، و هيچ گونه ديه بر شما نيست.

س 277: كسى در زمان صغير بودن دزدى كند و پس از بالغ شدن پشيمان شود و چنانچه بخواهد از صاحب مال حلاليت بطلبد مفسده ايجاد مى شود وظيفه اش چيست؟

ج : هو العالم; بايد به هرنحو ممكن و به هر عنوان مال را به او برساند. لازم نيست بگويد عوض مال تلف شده است.

س 278:آيا پول مثلى است يا قيمى؟ و تعريف جامع مثلى و قيمى چيست؟ و آيا ضمانت پول فرق مى كند بين مواردى كه اجناس گران شوند و مواردى كه ارزش پول تنزل يابد؟

ج : هو العالم; مثلى عبارت از جنسى است كه مانند آن در صورت و صفاتى كه قيمتها بواسطه اختلاف رغبات تفاوت پيدا مى كند، موجود است و در مقابل آن قيمى است، بنابراين پول مثلى است، و در ضمانت بين موارد فرق نيست.

س 279: شخصى موتورش را به نگهبان آپارتمان سپرده كه مواظب آن باشد لكن به سرقت رفته، آيا مى تواند قيمت آن را از نگهبان مطالبه نمايد؟

ج : هو العالم; اگر نگهبان محافظت نموده و در معرض سرقت قرار نداده است نمى تواند مطالبه قيمت آن را بنمايد و اگر سهل انگارى

كرده است مى تواند مطالبه قيمت بنمايد.

س 280: شخصى در يكى از كشورهاى بيگانه شيئى برداشته و مبلغ آن را نداده حال كه مى خواهد پول آن را بپردازد، آيا مى تواند رد مظالم بدهد يا بايد به آن كشور رفته و به آن فرد پرداخت نمايد؟ با توجه به اين كه مبلغ آن شئى قابل توجه نيست و در حدود ده هزار تومان مى باشد ولى هزينه سفر به آن كشور بسيار و حتى براى شخص فلج كننده است.

ج : هو العالم; در صورت امكان ولو به وسيله نامه يا تلفن و غيره او را پيدا كند و وجه را بپردازد، لازم نيست خودش برود و با وضع فعلى خيال نمى كنم قادر بر شناخت او و دسترسى به او نباشند به هرحال بايد رضايت او را جلب نمايد.

«فسخ معامله»

س 281: اگر در معامله غبنيه شك كرديم خيار غبن فوريت دارد يا نه، آيا اصل استصحاب خيار جارى است؟

ج : هو العالم;به نظر ما استصحاب خيار جارى نيست نه از جهت سه وجهى كه محقق نائينى فرموده ونه به واسطه فرمايش شيخ انصارى، بلكه بواسطه وجه ديگرى كه در كتاب منهاج الفقاهة و فقه الصادق نوشته ام.

س 282: شخصى آپارتمانى را مى فروشد. مبيع كه آپارتمان مى باشد به مجرد انعقاد عقد بيع به خريدار تسليم واقباض شده است و قسمتى از ثمن هم نقداً به فروشنده تسليم شده است، به حسب مراضات حاصله مقرر گرديده باقيمانده ثمن در اقساط معينه اداء گردد كه خريدار به علت عدم كفايت قادر به ايفاى دين نمى باشد. سپس 22 ماه بعد از تاريخ انجام معامله

خريدار به موجب نوشته ديگرى متعهد مى شود در تاريخ معينى باقيمانده ثمن را به فروشنده اداء نمايد. حال با توجه به اين كه عقد بيع بدون قيد و شرط است و به طور مطلق منعقد شده است، چنانچه خريدار در تاريخ معين بقيه ثمن خود را اداء ننمايد آيا فروشنده حق فسخ معامله را دارد؟آيا فروشنده به استناد تعهدنامه مؤخر الصدور، شرعاً مجاز در فسخ بيع و تملك مجدد مبيع خواهد بود يا خير؟

ج : هو العالم;در معاملات در صورتى كه خريدار در موعدى كه بنا شده است ثمن را بپردازد پرداخت نكرد و تأخير انداخت، بايع مى تواند معامله را فسخ كند و از اين توانايى به خيار تأخير ثمن تعبير مى شود، بنابراين در فرض سؤال چون خريدار در مورد معين شده ثمن را نپرداخته ولو قدرت نداشته بايع خيار دارد و شرعاً مى تواند معامله را بهم بزند و آپارتمان را پس بگيرد و آن مقدار پولى كه گرفته برگرداند.

س 283: ملكى به صورت خانه نيمه كاره بوده و از قرار مترى دو هزار و ششصد تومان فروخته شده و فعلا مترى پنجاه هزار تومان ارزش دارد. مبلغى از ثمن را خريدار براى تنظيم سند نگه داشته و ملك را هم به سود خوب فروخته و حاضر به اخذ سند نشده، و مى خواهد سند به نام آخرين فرد خريدار تنظيم شود. آيا فروشنده همين حق مطالبه وجه باقيمانده را دارد و يا چون عين ملك را فروخته است، حق مطالبه قيمت فعلى را دارد، چون كه در خود ملك حق دارد؟ و ارزش پول آن روز بيشتر بوده است.

ج :

هو العالم; در مورد سؤال، شما خيار تأخير ثمن داريد مى توانيد فسخ معامله كرده، بعد به قيمت روز بفروشيد، و مى توانيد مقدارى پول به قيمت فعلى به ازاء عدم فسخ از خريدار بگيريد.

س 284: معامله اى واقع شده و در آن چنين شرط شده:

«... شرط مى گردد كه معامله مرقومه عمرى است يعنى مادام عمر فروشنده، اختيار فسخ معامله با فروشنده مى باشد.»

همانطورى كه مستحضر مى باشيد در اين معامله خيار شرطى وجود دارد و آن در نظر گرفتن حق فسخ براى فروشنده براى تمام عمر وى مى باشد و از طرفى خيار شرط مى بايست مدت معين ومعلومى داشته باشد، حال اين كه در عقد مذكور مدت خيار معين و مشخص نمى باشد و باعث مجهول ماندن خيار شرط گرديده است.

و در اين رابطه قانون مدنى در ماده 401 چنين مى باشد «اگر براى خيار شرط، مدت معين نشده باشد هم شرط خيار و هم بيع باطل است» حال از نظر حضرتعالى چنين بيعى كه در آن شرط خيار بدون تعيين مدت در نظر گرفته شده است، چه حالتى دارد؟

ج : هو العالم; به نظر ما شرط خيار مادام العمر صحيح است، يعنى هم شرط و هم بيع صحيح است، و خيار هم ثابت است. و وجه آن را هم در فقه الصادق و هم در منهاج الفقاهة مفصلا نوشته ام.

«احتكار »

س 285: به نظر حضرتعالى، احتكار چه حكمى دارد؟ و آيا شامل هر گونه جنسى مى شود؟

ج : هو العالم; احتكار حرام است و آن مختص به خصوص جو و گندم و خرما و زبيب و روغن و زيت است،

و حرمت هم در وقتى است كه مسلمانان محتاج و آن اجناس هم كم باشد، و نگاه داشتن هم براى گران شدن جنس باشد.

احكام ازدواج

«راهنمايى و سفارش»

س 286: براى تسريع در ازدواج چه راهى را پيشنهاد مى نماييد؟

ج : هو العالم; راه صحيح همان است كه در روايات بيان شده است: تسريع در امر ازدواج و كم كردن مهر و تشريفات.

س 287: اينجانب جوانى 23 ساله هستم كه بيش از نه سال از عمر خود را در غرب گذرانده و مى گذرانم. اسلام و مذهب حقه شيعه را از هر چيزى مهمتر مى دانم. متأسفانه همانند اكثر دوستان خود كه در اينجا هستند خانواده اى مذهبى ندارم و باوردارم كه امر مهم ازدواج بر من واجب گشته است، اما نمى دانم كه چه بايد كنم؟ لطفاً اينجانب را نصحيت بفرماييد؟

ج : هو العالم; حتماً ازدواج كنيد ولو با دختر مسيحى، كه ممكن است آن دختر هم بواسطه شما مسلمان شود. اما بدون ازدواج ممكن است مبتلا به فعل حرام بشويد. نمى دانم وضع ماديتان چطور است ولى از آن هم نترسيد چون خداوند تعالى وعده داده است كه با ازدواج وضعتان بهتر مى شود.

«شرايط عقد»

س 288: دوشيزه بالغه عاقله فاقد ولى شرعى درامر ازدواج مستقل است يا بايد رشد وى هم احراز شود؟

ج : هو العالم; بايد رشد هم احراز شود.

س 289: در مورد سئوال زيد عموى دختر حالا ادعا مى كند كه من از تو اجازه گرفته، عقد دومى را خواندم و بر اين ادعا چند نفر شاهد هم دارد ولى دختر مى گويد من قبل از بلوغ وبعد از بلوغ اجازه ندادم و راضى به ازدواج با پسر نابالغ تو نيستم وشهادت شهود را كه از فاميل هاى شما هستند قبول ندارم، قول كداميك مسموع است بيان فرماييد؟

ج

: هو العالم; چنانچه شهادت شهود واجد شرايط قبول، هست ادعاء دختر قبول نيست و آن عقد با پسر عموى او صحيح و عقد اخير او باطل است.

س 290: زيد و عمرو مثلا هر دو برادر صلبى بودند، عمرو فوت كرد و در حالى كه او يك دختر نابالغ داشت و زيد هم يك پسر نابالغ داشت، زيد به خاطر هدف شخصى دختر عمرو را كه ولى شرعى نداشت، با پسر خودش عقد انقطاعى بست، بعد از رسيدن به حد بلوغ باز هم از دختر اجازه گرفته، عقد ازدواج او را با پسر نابالغ خودش بست، ولى او منكر اجازه است و دختر وقتى به حد 14 _ 15 سال رسيد، به ميل و رغبت خويش با كسى ديگر كه كفو شرعى و عرفى اوبوده ازدواج نموده با او زندگى مى كند، كداميك از عقدهاى ذكر شده صحيح است.

ج : هو العالم; عقد اول كه بى اشكال باطل است. عقد دوم كه زيد مدعى است با اجازه دختر بعد از بلوغ بوده، چون دختر منكر اجازه است، چنانچه اثبات نشود، آن هم باطل است. بنابراين عقد سوم كه دختر بالغ با ميل خود اجراء نموده صحيح است و آن عقد قبل كأن لم يكن است.

س 291: در همين مورد بعد از متهم كردن شهود از سوى دختر، عموى او با چرب زبانى و چاپلوسى از دختر تمام مايملك پدرش را به عنوان هبه طلب نموده و هبه نامه تحرير نموده است كه شاهد هم دارد و با اين كار دختر را از ارث پدر محروم نموده است. حكم هبه را بيان فرماييد؟

ج : هو

العالم; هبه صحيح است و دختر به عموى خود هبه نموده و خودش ارث نمى برد.

س 292: اگر شوهر زنى بعد از عقد بميرد يا شوهرش او را بعد از عقد طلاق بدهد، آيا اين زن حكم باكره را دارد؟

ج : هو العالم; بلى! حكم باكره را دارد، ولى ما ولايت پدر را بر باكره قبول نداريم، مطلقاً اذن پدر يا جد را لازم نمى دانيم.

«زنهايى كه ازدواج با آنها حرام است»

س 293: اگر شخصى بخواهد با دختر خواهر يا دختر برادر عيال دائمى اش ازدواج نمايد آيا رضايت عيالش لازم است يا خير؟

ج : هو العالم; عقد دختر خواهر يا دختر برادر عيال بدون رضايت همسر، باطل است، ولى اگر عقد كند، بعد او رضايت دهد، صحيح است.

س 294: اگر شخصى بخواهد با عمه و يا خاله عيالش ازدواج نمايد، آيا در اين صورت رضايت عيالش لازم است يا خير؟

ج : هو العالم; عقد عمهوخاله عيال بدون رضايت اوصحيح است.

س 295: آيا زن شيعه اثناعشرى مى تواند با مرد مسلمان سنى ازدواج كندياخير؟

ج : هو العالم; بلى مانعى ندارد.

س 296: بفرماييد درباره ازدواج دائم يا موقت فرزندان ذكور مسلمان با دوشيزگان يا بانوان اهل كتاب كه به نظر بعضى از علماء بلا مانع است، درباره دختران مسلمان يا جوانان و مردان اهل كتاب چه اوامرى صادر مى فرماييد؟

ج : هو العالم; ازدواج پسران مسلمان با دختران كافر كتابى (يهود، نصارى، مجوس) دائما و متعة جائز است و با كافر غير كتابى جائز نيست، و ازدواج دختران مسلمان با پسران كافر مطلقاً جائز نيست.

س 297: عقد نكاح بنابر مسلك سنى درست است يا خير؟

ج : هو العالم;عقد

نكاح بر مسلك سنى فرقى با مسلك شيعه ندارد غير از اعتبار حضور شهود كه در مسلك حق معتبر نيست ولى بودن شهود مضر نيست.

«نفقه»

س 298: آيا نفقه زن بعد از عقد وقبل از تصرف به عهده شوهر است؟ لطفاً نظر مبارك را بفرماييد.

ج : هو العالم; چنانچه تمكين نمى كند ولو عدم تمكين او به مقتضاى قراردادهاى كلى در ضمن عقد ازدواج باشد كه مادامى كه در خانه پدرى است، حق امتناع از تصرف داشته باشد، نفقه واجب نيست.

س 299: زنى كه به عقد ازدواج دائم مردى درآمده، اگر بدون اجازه شوهر

منزل مسكونى را ترك و به خانه پدرش مراجعه كند، آيا ناشزه محسوب مى گردد يا خير؟

ج : هو العالم; بلى ناشزه است، خصوصاً در صورتى كه مستلزم عدم تمكين از استمتاع باشد.

س 300: چنانچه زن مذكور ناشزه محسوب گردد، آيا در مدت نشوز مهريه و نفقه به وى تعلق مى گيرد يا خير؟

ج : هو العالم; در مدت نشوز نفقه ساقط مى شود، ولى مهريه باقى است.

س 301: اگر مهريه زن در مقابل بضع است، نفقه زن در مقابل چه مى باشد؟

ج : هو العالم; قال الله تعالى: الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من اموالهم.

س 302: در صورتى كه زن در عقد ازدواج شرط كند كه زندگى من در قم باشد و مرد تخلف كند آيا نفقه زن ساقط مى شود؟

ج : هو العالم; خير، ساقط نمى شود.

«مهريه»

س 303: مردى زنى را به عقد نكاح دائم خود درآورده و مهريه زن به مجرد مطالبه است و شوهر قصد پرداخت مهريه همسرش را به جهت اداى دين دارد، ولى فعلا از نظر مالى در حدى نيست كه بتواند مهريه را يك جا بدهد. آيا مى

تواند آن را به صورت قسطى به همسرش پرداخت نمايد؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند در صورتى كه نتواند يكجا بدهد.

س 304: مهر السنة كه مورد تأكيد پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بوده است كه پانصد درهم باشد، به پول رايج ايران چه مقدار است؟ و آيا پانصد درهم براى استحباب موضوعيت دارد يا مقصود معادل ارزشى آن است كه مجمع البحرين و بعضى فقهاء آن را به پنجاه دينار تقدير كرده اند ؟

ج : هو العالم; پانصد درهم مساوى است و زنا با 262 مثقال متداول. چون درهم هفت عُشر مثقال شرعى است و مثقال شرعى سه ربع مثقال صيرفى است. اين از حيث وزن، و اما اگر از حيث قيمت سؤال بشود، اگر قيمت يك مثقال نقره سكه دار را ضرب در اين عدد بزنيد، آن معادل مهر السنة است، و موضوعيت آن ظاهراً معادل ارزشى آن است.

س 305:خانواده هايى هستند كه مهريه دخترشان را بالاى هزار سكه بهار آزادى قرار مى دهند كه بعضاً با مخالفت خانواده هاى مقابل همراه است. به نظر حضرتعالى اين مهريه صحيح است؟ و آيا افراط نمى كنند؟

ج : هو العالم; اشكال شرعى ندارد ولى آداب و رسوم اجتماع را رعايت نمودن بهتر است.

س 306: در حال حاضر قانونى وضع كرده اند كه مهريه را به نرخ روز حساب مى كنند. مثلا اگر پنجاه سال پيش مهريه پانصد تومان بوده است، حالا به نرخ روز دويست هزار تومان محاسبه مى شود. قانون مذكور از نظر شرعى چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; با اين نحو مشروعيت ندارد. در عين حال بايد به حساب طلا حساب

شود. مثلا پانصد تومان در آن وقت چند مثقال طلا مى شود، به همان مقدار از قيمت فعلى طلا پرداخت شود، و بايد بنابر احتياط لزومى مصالحه هم بكنند.

س 307: امروزه براى ازدواج مهريه هاى سنگينى معين مى كنند كه توان پرداخت ممكن نيست، آيا زوج ملزم به پرداخت آن است؟ در صورتى كه توان پرداخت ندارد، آيا شرعاً مقصر است، اگر ناگهان مرگ او فرا رسيد و اموالى هم نداشته باشد آيا در جهان آخرت مؤاخذه خواهد شد؟ اگر مرگ زوج ناگهان فرا رسد و اموالى هم نداشته باشد، آيا بر پدر متوفى واجب است مهريه زوجه متوفى را بپردازد؟ يعنى مثل ساير بدهى هاى متوفى واجب الاداء است؟

ج : هو العالم; چنانچه زوجه مى داند كه زوج قدرت پرداخت پيدا نخواهد كرد، قهراً راضى به ازدواج با عدم اداء اين دين مى باشد، بنابراين هيچ اشكالى ندارد و به هر حال در آخرت مقصر نيست. و بر پدر او هم لازم نيست اداء كند مگر آنكه در عقد شرط كنند كه اگر پسر نتوانست مهر را بدهد پدر او دين را اداء كند.

س 308: پسرى از اول عمر با پدرش زندگى كرده و در مغازه پدرش كار مى كرد، پدر تمام مخارج زندگى پسر و عيال او و تمام هزينه هاى جانبى مثل هزينه ازدواج، مسافرت، معالجه و غيره را پرداخت نموده است، ناگهان پسر درگذشت. در صورتى كه پسر از خود اموالى ندارد و در كار مغازه اجرتى براى كار پسر تعيين نشده بود، عرفاً هر دو در مغازه كار مى كردند تا مخارج زندگى را تأمين نمايند و مغازه سود آورى

غير مترقبه هم نداشته است، آيا بر پدر واجب است كه مهريه زوجه متوفى را بپردازد؟ آيا در صورت عدم پرداخت پدر، فرزند متوفى در آن جهان مؤاخذه خواهد شد؟

ج : هو العالم; پسر در آن دنيا مؤاخذه نمى شود، ولى بعيد نيست بر پدر اداى دين لازم باشد چون ظاهر كار آنها اين است كه در اموال و سود و زيان و مخارج شريكند، از جمله مخارج هم مهريه زن است، در عين حال بايد مصالحه بشود.

س 309: مردى كه با زن معقوده خود وطى در دبر كرده و قبل از عروسى او را طلاق داده آيا بايد تمام مهر را بپردازد؟

ج : هو العالم; بلى تمام مهر را بايد بپردازد نه نصف.

س 310: در بعضى مناطق رسم است براى عروس شيربها تعيين مى كنند، آيا گرفتن و دادن شيربها جايز است؟

ج : هو العالم; بلى، دادن و گرفتن شيربها جايز است.

«متعه (عقد موقت)»

س 311: مردى كه متأهل است آيا لازم است جهت متعه نمودن زنهاى اهل كتاب از زوجه مسلمه دائميه يا منقطعه خود اجازه بگيرد؟

ج : هو العالم; ازدواج مرد مسلمان با زن كتابيه مطلقاً جايز است و موقوف به اجازه زوجه مسلمه نيست.

س 312: اگر بعد از انقضاء مدت متعه مدخوله در دروان عده زوج دوباره يا كراراً او را متعه و عقد موقت كند و بدون دخول و بعد از انقضاء مدت جدا شود، آيا تكميل همان عده عقد اول كه در آن به او دخول شده براى ازدواج با ديگرى كافى است.

ج : هو العالم; بلى كافى است، ولى بايد آن عده تمام شود.

س 313: اينجانب

از مقلدين حضرتعالى هستم. چند ماه پيش دخترى را با شرايط متعه كردم و بر اثر مجامعت بكارت او آسيب ديد. با اينكه من در معالجه و جراحى او اقدام نمودم، بازهم به حساب آخرتم نگرانم. لذا از محضر حضرتعالى سؤالاتى را مى پرسم:

چون خانواده من به هيچ وجه با ازدواج من با اين دختر موافق نيستند، اگر اين دختر در اين شرايط رها شود، آيا اينجانب مرتكب گناهى شده ام؟

ج : هو العالم; در صورتى كه قبل از متعه كردن و يا قبل از ازاله بكارت وعده ازدواج دائمى نداده ايد، مرتكب گناه نشده ايد.

س314:اگرحرف پدرومادرراكناربگذارموبااوازدواج كنم آياعاقوالدين مى شوم؟

ج : هو العالم; چنانچه پدر و مادر از ازدواج شما ناراحت شوند، پس به حكم آيه كريمه در صورت ازدواج گناهكاريد.

س 315: آيا نفس اين كارم كه موجب ازاله بكارت او شده اشكال داشته است؟

ج : هو العالم; مسلماً كار صحيحى نبوده است خصوصاً اگر بدون رضايت دختر بوده باشد.

س 316: با توجه به اينكه در حين عقد متعه با اين دختر به او گفته بودم كه من با تو ازدواج نخواهم كرد و فعلا عقد موقت مى خوانم، حال اگر او خودكشى كند آيا من مقصر هستم؟

ج : هو العالم; خير مقصر نيستيد.

س 317: نظر به اينكه بكارت او ترميم شده و او مى تواند ازدواج كند، در صورتى كه او با شخص ديگرى ازدواج كند آيا من در مورد شوهر او مرتكب گناهى شده ام و لازم است از او طلب بخشش كنم؟

ج : هو العالم; خير شما گناهكار نيستيد. و لازم نيست طلب بخشش كنيد بلكه طلب

بخشش كار خوبى نيست.

«مسائل متفرقه ازدواج»

س 318: اگر شخصى دو نفر را وكيل كند كه صيغه عقد نكاح را در فلان روز بخوانند و بعد از خواندن صيغه عقد در آن روز، يك نفر موثق به موكل خبر دهد آيا مى توان به خبر او ترتيب اثر داد يا نه؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند ترتيب اثر بدهد.

س 319: اگر زن بگويد شوهر ندارم و بينه مخالف اوقائم شود، كدام يك مقدم است؟

ج : هو العالم; بينه مقدم است.

س 320: اگر كسى در عقد نكاح شرط كند كه دو زن مى گيرد، آيا به مقتضاى قاعده اوليه اين شرط صحيح است يانه؟ و بنابر صحت شرط، آيا فرقى بين موردى كه هر دو را مقارناً بگيرد و موردى كه متعاقباً بگيرد هست؟

ج : هو العالم; شرط صحيح است و فرقى بين دو صورت نيست.

س 321: در صورتى كه زن مهر خود را به زوج مصالحه كند يا ببخشد و با مرد شرط كند كه زن ديگر نگيرد، اگر او زن ديگر بگيرد عقد دومى صحيح است يانه؟

ج : هو العالم; عقد صحيح است ولى زن خيار تخلف شرط دارد و مى تواند آنچه به او داده است را پس بگيرد.

س 322: دخترى كه به او تجاوز به عنف و زناى اكراهى شده و در مدت عده جهلا به اين مسئله كه گرفتن عده واجب است، متعه شخص ديگر شده، و باز پس از دخول مرد دوم به او و در مدت عقد موقت او، از ترس آبرويش به عقد مرد اولى درآمده و سپس بدون دخول طلاق گرفته است. حالا مرد دوم سؤال

دارد كه آيا عقد او صحيح و پا برجا است؟ يا از اصل باطل و زن بر او حرام ابدى شده؟ لطفاً حكم مسأله را در دو فرض يتيمه بودن دختر و عدم نياز به اذن ولى و فرض وجود ولى و عدم استيذان از او بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; زنا عده ندارد، متعه اولى كه با مرد دوم است صحيح است و عقد دوم او با مرد اول باطل است. و در اين حكم بين داشتن و نداشتن پدر فرقى نيست.

س 323: اگر دو دختر از ناحيه قسمتى از اندام يا سر، با هم چسبيده باشند و دو بدن دارند، آيا مى توانند هر يك معامله يا ازدواج كنند، با آنكه هر يك از آنها ديگرى را با خود دارد؟ اگر اين دو نفر پسر و دختر باشند چطور؟

ج : هو العالم; در معاملات محذورى ندارد، لكن در ازدواج بايد رعايت جهات شرعيه بشود.

«فسخ عقد ازدواج»

س 324: اينجانب حدود پنج ماه است كه با خانمى ازدواج كرده ام و به يقين رسيدم كه او ناراحتى روحى دارد و مريض مى باشد و قادر به زندگى و خانه دارى و زناشويى نمى باشد و خانواده و بستگان او به صورت عوام فريبى او را با مهريه بالا و سنگين درآوردند.

توضيحاً عرض كنم بعد از مدتى كه اونامزد من بود من از پدرش خواستم كه او را نزد دكتر ببرم، لكن پدرش صراحتاً سوگند به اسم جلاله خورده وازدكتر بردن او ممانعت كرده و من هم از روى سادگى موضوع را سخت نگرفتم.

اما بعد از عروسى متوجه شدم كه او قرص مى خورد وبعضى

اوقات سرش مى سوزد و درد مى كند و بيهوش مى شود. حال با توجه به اين كه زوجه قادر به زندگى و همسردارى نمى باشد و تفاهم در كار نيست، تكليف شرعى و دينى من چيست؟

ج : هو العالم; اگر جنون دارد شما مى توانيد فسخ كنيد و الا راه ديگرى جز طلاق نيست و در آن صورت بايد مهر را تمام بدهيد، ويا آنكه به طريقى او را راضى كنيد كه يك مقدارى از مهر را به شما ببخشد.

«احكام اولاد و والدين»

س 325: آيا پايان حضانت والدين طفل صغير با عروض حالت بلوغ شرعى است يا بايد رشد وى هم احراز شود؟

ج : هو العالم; حضانت غير از ولايت است،حضانت زمان خاصى دارد و اما ولايت پدر در تصرف در اموال او تا ثبوت رشد بعد از بلوغ ادامه دارد و در حضانت مادر تا هفت سال بدون فرق بين پسر و دختر حق حضانت را براى او ثابت مى دانيم

س 326: شخصى فوت كرده و از او سه اولادصغيرباقى مانده اندوازطرفى شخص متوفى داراى زوجه و پدر و مادر پير است، حق حضانة اين صغيران با مادر است و حق ولايت آنها بر جد. در صورتى كه پدر بزرگ (جد) آنها قادر بر سرپرستى و قيموميت آنها نمى باشد. آيا حق قيموميت آنها به مادر تعلق مى گيرد يا خير؟

ج : هو العالم;حق حضانت بلا كلام براى مادر است. و حق ولايت بر جد. ولى قيموميت و سرپرستى لازمه حق الحضانة است خصوصاً اگر جد قادر نباشد. به هر حال قيموميت و سرپرستى در مورد سؤال با مادراست.

س 327: حد و مرز

تأديب فرزند چه مقدار است بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; در باب حدود، اعمال موجب حد به طور مختلف روايت شده است و اما در غير آن باب در روايات تا حد پنج ضربه زدن را اجازه داده اند.

«احكام محرميت و شيردادن»

س 328: اگر دو برادر بخواهند زنهاى همديگر برايشان محرم شوند به چه سببى مى توانند محرم شوند؟

ج : هو العالم; چنانچه مادر زن هر كدام زن ديگرى بشود هر كدام به شوهر ديگرى محرم مى شود.

س 329: شخصى سه زن دارد كه يكى صغيره است، در صورتى كه دوزن ديگر، هر دو به صغيره شير بدهند، آيا هر سه زن به مرد حرام مى شوند؟

ج : هو العالم; زنى كه اول شير بدهد، چنانچه به آن دخول شده است، مرضعه و طفل هر دو به او حرام مى شوند و مرضعه دوم حرام نمى شود. واگر به مرضعه اول دخول ننموده، حكم مرضعه ثانيه در صورتى كه شيردادن درحال زوجيت صغيره بوده است، حكم مرضعه اولى مى باشد.

س 330: بنام خدا; لطفا حكم شرعى شير خوردن مرد را از پستان همسرش بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; جائز است.

«احكام نامحرم»

«نگاه به نامحرم»

س 331: حضرت آقا در مسأله 2428 رساله توضيح المسائل فرموده ايد «... و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذت باشد حرام واگر به قصد لذت نباشد جايز است.»

از محضر مبارك اين سؤال مطرح است كه اگر دليل حرمت نگاه به بدن زن نامحرم مفسده اى است كه به دنبال دارد آيا نگاه به صورت هاى زيبا كه اجمل اعضاى آدمى اند، خصوصاً در مورد زنان و دختران

جوان، همان مفسده بلكه بدتر و بالاتر از آن نمى باشد؟

آيا نبايد حكم استثناء وجه و كفين به صورت مطلق و در صورت عدم قصد لذت، هيچ تخصيصى بخورد تا جلو سوء استفاده برخى زنان و مردان لا ابالى گرفته شود؟

و چرا مرحوم صاحب جواهر (ره) از قول استاد اكبر (ره) مى فرمايند:

«فان الفقهاء قد اتفقت كلمتهم على ان بدن المرأة كلها عورة».

لطفا از حيرت رهايمان سازيد؟

ج : هو العالم; دعوى اتفاق بر اين كه «بدن المرأة كلها عورة الا على الزوج و المحارم» مردود است:

اولا: به دليل اينكه جماعتى از بزرگان فقهاء مانند شيخ طوسى و صاحب حدائق و محقق نراقى و شيخ اعظم انصارى و غيرهم فتوى داده اند به جواز نظر الى الوجه والكفين.

و ثانيا: مدرك مجمعين معلوم است و ما در كتاب فقه الصادق ج 21 متعرض آن شده ايم وجواب داده ايم.

و ثالثا: اينكه اجماع را _ اگر ثابت هم باشد _ به روايات تخصيص مى زنيم و از طرفى هر كس هم كه فتوى به جواز نگاه كردن داده و از جمله آنها حقير، حكم را به اينكه به قصد ريبة و تلذد نباشد مقيد كرده است.

اما وجه اعتبارى كه شما ذكر كرده ايد اگر تمام باشد، در پسر يا مرد خوش صورت هم جارى است، آيا به عدم جواز نظر ولو بدون ريبة و تلذذ فتوى مى دهيد؟، خيال مى كنم اگر به فقه الصادق ج 21 مراجعه كنيد قضيه روشن تر مى شود.

س 332: نگاه كردن زن به مرد نامحرم اشكال دارد يا نه؟

ج : هو العالم; بدون ريبة نگاه كردن به صورت وگردن

ودست هاى او اشكال ندارد.

س 333: شخصى در عكاسى شاغل مى باشد. ناچاراً بطور مداوم عكس هاى نامحرم را ظاهر مى نمايد و يا حتى گاهى فيلم هاى مراسم عروسى را مشاهده مى كند، لطفاً بفرماييد اين موارد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; ديدن فيلم هايى كه خانم هاى غير محجبه را نشان مى دهد مشاهده آنها جائز نيست. و اما چنانچه عكس مهيج نباشد و نظر غير شهوى به آن بشود چنانچه صاحب عكس را مى شناسد، احتياط آن است كه نگاه نكند.

س 334: نگاه كردن به عكس زنان كافر يا اهل كتاب مثل مسيحى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; نگاه به خود زنان كافر و اهل كتاب بدون قصد ريبه جائز است. بنابراين به عكس آنها بدون اشكال جائزاست.

س 335: نگاه كردن به عكس زنان مسلمان ولى نامحرم چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم; بنابر احتياط نگاه نكنيد، خصوصاً زنهايى را كه مى شناسيد.

س 336: آيا تزريقات مرد به زن و بالعكس جايز است؟

ج : هو العالم; تزريق غير همجنس چنانچه مستلزم نگاه به بدن و يا لمس نباشد، جائز است و الا جائز نيست.

«سخنرانى و صداى زن»

س 337: مداحى كردن زن براى زنان چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; جائز است

س 338: در مجلس زنانه سينه زدن و دست زدن دسته جمعى زنان در صورتى كه نامحرم بشنود اشكال دارد يا نه؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 339: گفتن اذان و تكبير در هنگام برپايى نماز جماعت در مدارس دخترانه توسط دختران در حالى كه امام جماعت نامحرم دارند چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه صوت زن مهيج شهوت نباشد و

امام هم از صوت او لذت غير مشروع نبرد، جائز است.

«حضور زن در ورزشگاه»

س 340: در برخى از مسابقات ورزشى داخل سالن ديده مى شود كه دختران جوان در ورزشگاه حضور دارند كه با فرياد و تشويق بازيكنان همراه است. نظرتان را بفرماييد؟

ج : هو العالم; اين قبيل موارد محرمات زيادى را مثل ديدن بدن مردان، و عدم حجاب شرعى زنان، و قصد ريبه طرفين و از اين قبيل امور مستلزم است. لذا جائز نيست. و اگر هيچ محرمى لازم نيايد مانعى ندارد، ولى بسيار بعيد است.

احكام طلاق

«كيفيت طلاق»

س 341: اگر كسى زن خود را طلاق تقيه اى كند صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; صحيح است، چنانچه شرايط طلاق تقيه اى محقق باشد

س 342: طلاق فضولى غير نافذ است يا باطل؟

ج : هو العالم; به نظر ما طلاق فضولى باطل نيست و موقوف به اجازه است، ولى چون ادعاى اجماع (آن هم مدعى مثل شيخ انصارى (ره)) بر بطلان طلاق فضولى مى كنند، پس احتياط اگر لازم نباشد خوب است.

س 343: آيا طلاق اكراهى غير نافذ است يا باطل؟

ج : هو العالم; طلاق اكراهى باطل است و با اجازه صحيح نمى شود.

س 344: شخصى زنش را طلاق داده و پس از يكماه رجوع به عقد نموده و طى نامه اى به زنش خبر داده، اما نامه نرسيده و زن پس از اتمام عده شوهر كرده و اكنون از شوهر دوم حامله است. حالا شوهر اول برگشته و مسئله روشن شده، حالا تكليف زن و شوهر اول و شوهر دوم وهمچنين تكليف بچه چيست مشروحاً مرقوم فرماييد.

ج : هو العالم; اين خانم زن اولى است و بايد از شوهر دوم جدا شود، چنانچه شوهر اول

او را طلاق بدهد، بعد از عده دومى مى تواند او را تزويج كند، غرض اين كه حرام ابدى نمى شود و بچه هم چون وطى به شبهه بوده است اگر امكان الحاق به اولى نباشد، ملحق به شوهر دوم است، يعنى يك سال از نزديكى كردن شوهر اولى بيشتر گذشته باشد. و در صورتى كه كمتر گذشته و احتمال داده شود از شوهر اول است ملحق به او مى شود، بهر حال بچه حلال زاده است.

«طلاق خلع»

س 345: اگر زنى مهر خود را كه در ذمه زوج است در طلاق خلعى ببخشد لكن آن زن قبل از طلاق از بذل مهر رجوع كند، آيا آن حق دوباره در ذمه زوج بر مى گردد؟ با فرض آن كه چيزى الان موجود نيست؟

ج : هو العالم;بلى همان حق برمى گردد _ چون بخشش ما فى الذمه در طلاق خلع مشروط به عدم رجوع است، در صورت رجوع ذمه مشغول است يا مشغول مى شود، والله العالم.

س 346: اينجانب در سال هفتاد ونه شمسى بابت مهريه همسرم كه تعداد 114 سكه بود قطعه زمينى را به ايشان واگذار كردم كه در سند آن نيز قيد گرديد.

در سال هشتاد و يك طى يك طلاق توافقى با ايشان، با بذل كليه مهريه خود، در قبال طلاق، حكم طلاق خلع صادر و به اجراء درآمد. با توجه به اينكه عده ايشان تمام شده است، خواهشمند است بفرماييد مالك اصلى زمين در حال حاضر چه كسى است؟

ج : هو العالم; بعد از اينكه تمام مهريه اين خانم، خصوص زمين ولو به عنوان معاوضه بوده و در وقتى كه كليه مهريه را

بذل نموده، مرادش قطعاً زمين بوده است و در خلع شرط نيست كه عين مهريه بذل شود، بنابراين فديه در فرض سؤال زمين بوده است لذا بعد از تمام شدن عده حقى به زمين ندارد و زمين مال شوهر است.

«عده طلاق»

س 347: مردى كه با زن معقوده خود وطى در دبر كرده و قبل از عروسى او را طلاق داده آيا عده و تمام مهر لازم مى شود؟

ج : هو العالم; بلى هم عده لازم است و هم تمام مهر را بايد بپردازد نه نصف.

س 348: زنى در سن مَن تحيض است ولى رحم خود را قطع و بيرون كرده حال كه شوهرش او را طلاق داده آيا بر او عده هست يا خير؟ و آيا برايش جايز است بعد از طلاق شوهرش، بدون نگه داشتن عده متعه كسى شود؟

ج : هو العالم; بلى، عده لازم است چون احتمال حمل از قبيل حكمت است نه علت، و لذا اگر شوهر زنى كه حيض مى بيند در سفر باشد و يك سال هم گذشته باشد و او را طلاق بدهد عده لازم است با آنكه معلوم است كه حامله نيست.

س 349: اگر در طلاق رجعى زوج به جاى رجوع در زمان عده، زوجه مطلقه را سه ماهه متعه كند و در اين مدت به او دخول نكند، حال بعد از انقضاى عده و گذشتن مدت، سه ماه متعه، آيا زوجه مى تواند با مرد ديگرى ازدواج كند يا نياز به عده ديگرى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه متعه را به قصد رجوع به زوجيت انجام ندهد، بلكه به قصد انشاء زوجيت موقته

باشد، متعه باطل است، چون مطلقه رجعيه در حكم زوجه است و زوجه را نمى توان متعه نمود، بنابراين همان انقضاء عده اولى در ازدواج اوبا مرد ديگر كافى است، و اگر به قصد رجوع باشد، احتمالا رجوع نيست باز هم انقضاء عده اولى كافى است و احتمالا رجوع محقق مى شود بنابراين انقضاء عده كافى نيست، پس رعايت احتياط حسن است.

س 350: اگر در حال عده طلاق بائن، زن در مهرش رجوع نكند آيا زوج مى تواند با دادن يك مهرى كه رضايت زوجه را جلب كند او را به عقد دائم يا موقت خويش درآورد؟

ج : هو العالم; بلى مى تواند چون عده براى غير زوج است.

«احكام سر بريدن حيوان»

س 351: در سر بريدن حيوان اگر رگها به تدريج بريده شودو سر اتفاقاً قطع شود آيا حيوان حلال مى شود؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد و به نظر ما اگر سر عمداً هم قطع شود مكروه است و حرام نيست و موجب حرمت گوشت حيوان هم نيست.

س 352: اگر نصف سر حيوان بريده شود در صورتى كه هنوز جان دارد، آيا مى توان آن را تذكيه كرد يا نه؟

ج : هو العالم; بلى مى توان تذكيه نمود.

س 353: شخصى مرغى را سر مى برد و بعد متوجه مى شود كه حلقوم بر روى بدن مانده است و سر از بدن مرغ جدا شده است، پس آن شخص دوباره حلقوم را مى برد، حكم اين مسئله چگونه است؟

ج : هو العالم; اگر تا سر مرغ جدا نشده باشد و روح در بدن است، حلقوم را ببرد حلال مى شود، اما در صورت جدا

شدن سر و نبودن روح در بدن حلال نمى شود، و چنانچه روح دارد احتياط مستحسن است. والله العالم.

س 354: اگر حيوان حلال گوشت خمر بخورد و سپس آن سر را ببرند آيا جايز است روده ها و دل و كبد آن را بخورند يا نه.

ج : هو العالم; چنانچه زياد بخورد و مست شود و در حال مستى ذبح شود، خوردن آنچه در شكم آن است حرام است، و الا آنها را آب بكشند و خوردن آنها جايز است.

«احكام خوردن و آشاميدن»

س 355: اگر حيوان حلال گوشت تذكيه كامل شرعى نشد، آيا نجس مى شود؟ در صورتى كه آن گوشت را براى خورشت طبخ كنند، خوردن آن خورشت بدون گوشت چگونه است؟

ج : هو العالم; چنانچه شرايط لازمه ذبح رعايت نشده باشد نجس مى شود و خوردن آن خورشت هم جايز نيست.

س 356: اگر كسى شير همسر خود را بخورد چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 357: خوردن خون، فضله و حدقه چشم ماهى حلال گوشت چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; حلال نيست.

س 358: كدام قسمت از بدن ماهى خوردنش جايز نيست؟

ج : هو العالم; چون معلوم نيست كه محرمات ذبيحه كه پانزده چيز است غير از خون و مدفوع در ماهى باشد و بر فرض آنكه بوده باشد خيلى ريز است و در طبخ مستهلك در ضمن بقيه اجزاءمى شود لذا غير آن دو مورد در صورت عدم استهلاك، چيز حرامى نيست.

س 359: آيا استفاده از ميوه ها و مواد غذايى حاصله از تغييرات ژنتيكى جايز است؟

ج : هو العالم; در صورتى كه خطر جانى نداشته باشد

و احتمال عقلائى هم به توجه خطر نباشد، جائز است.

س 360: در صورت انتقال ژن حيوان حرام گوشت به گياه، خوردن محصول آن چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد، چون ژن حيوان حرام گوشت با انتقال به گياه استحاله مى شود و حرمت آن از بين مى رود.

«احكام لباس پوشيدن»

«نوع پوشش»

س 361: استعمال طلاى سفيد (پلاتين) براى مردان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 362: استفاده از كراوات و پاپيون براى زيبايى ظاهر كه بعضاً در جامعه ديده مى شود چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

«لباس شهرت»

س 363: لطفاً بفرماييد پوشيدن لباس هايى كه آرم دار هستند يا تصاوير خوانندگان يا شكل و شمايل آنها يا بازيگران، چه غربى و چه ايرانى بر روى آنها وجود دارد اشكال دارد يا خير؟

ج : هو العالم; در صورتى كه عنوان محرمى بر آن منطبق نشود اگر چه لباس شهرت بشود اشكال ندارد.

س 364: اگر بر لباس شمايل آلات موسيقى يا حيوانات باشد پوشيدن آن چطور است؟ حرام است يا نه؟

ج : هو العالم; حرام نيست.

س 365: لطفاً لباس شهرت را تعريف نماييد؟

ج : هو العالم; لباس شهرت آن لباسى است كه كاشف از نقص عقل پوشنده باشد و يا اينكه عنوان محرمى بر آن منطبق شود مثلا به حدى نازك باشد كه ساتر عورت نباشد.

«تشبه به كفار»

س 366: پوشيدن لباس هاى كفار، يهود، غربى ها اگر به قصد تشبه به آنها نباشد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد، فعلا ظاهراً كه لباس مختص به غير مسلم نداريم همه در لباس يكسان هستند.

س 367: اخيراً در ميان برخى از جوانان بعضى از مدل مو و پوشيدن لباس هايى به صورت مد در آمده است كه از كشورهاى اروپايى و بلاد بيگانه ارائه مى گردد، نظر به اين كه پوشيدن اين لباس ها و انجام اينگونه آرايش ها، عرفاً از مصاديق تشبه به كفار است، آيا شرعاً حرام است يا حلال؟

ج : هو العالم; حلال است و تشبه به كفار شامل اين امور نيست.

س 368: انجام بعضى از آداب يهود و كفار، اگر به قصد تشبه به آنها نباشد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

«ريش تراشى»

س 369: تراشيدن ريش با تيغ و ماشين شبيه تيغ چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; حرام است.

س 370: آيا تيغ انداختن قسمتى از صورت كه به حق النساء «گونه» معروف است اشكال دارد؟

ج : هو العالم; بلى! اشكال دارد، يعنى حرام است.

س 371: لطفاً دليلى محكم و مستند در صورتى كه ريش تراشى را حرام مى دانيد بيان نماييد؟

ج : هو العالم; دليل آن روايات است به كتب اخبار رجوع كنيد.

س 372: اگر دو طرف محاسن صورت را بتراشد و محاسن چانه را باقى بگذارد آيا حلق لحيه صدق مى كند؟ و چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; تراشيدن ريش ولو مختصر آن جايز نيست. و ريش بر موى دو طرف صورت صدق مى كند پس جايز نيست.

س

373: آيا گذاشتن مدل هاى مختلف ريش همانند ريش پرفسورى، نوك مدادى وغير آن، اشكال دارد يا خير؟

ج : هو العالم;اگر مستلزم تراشيدن مقدارى از ريش نباشد اشكال ندارد و الا حرام است.

س 374: زدن موهاى صورت كه به صورت پراكنده يا غير پراكنده در صورت در مى آيد اشكال دارد يا خير؟

ج : هو العالم; مادامى كه صدق لحيه نكند اشكال ندارد.

س 375: تراشيدن قسمت هايى از ريش به اصطلاح غربى ها پرفسورى يا طرز ديگر آن مثل ستارى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; تراشيدن ريش ولو بعض آن جائز نيست و

حرام است.

«احكام لهو و لعب»

س 376: حضرتعالى لهو را چگونه تعريف مى كنيد؟

ج : هو العالم; مشغول بودن نفس به لذائذ شهويه بدون قصد و غرض عقلائى، كه البته احتياج به تفصيل دارد.

س 377: لطفاً بفرماييد لهو و طرب چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; لهو و طرب به اين عنوان حرام نيست.

«لغو»

س 378: حضرتعالى لغو را چگونه معنا مى كنيد؟

ج : هو العالم; اللغو هو الفعل الخالى عن الغاية( ) و اگر تالى فاسدى از قبيل هتك حرمت مردم مثل سخريه نمودن مؤمن مترتب بر آن نشود حرام نيست.

س 379: با توجه به اينكه قرآن كريم در وصف مؤمنين مى فرمايد: «والذين هم عن اللغو معرضون» ( ) آيا سوت كشيدن و كف زدن لغو محسوب مى شوند؟

ج : هو العالم; اللغو هو الفعل الخالى عن الغاية، پس شامل كف زدن نمى شود. به علاوه آيه اطلاق ندارد كه بر حرمت جميع افراد دلالت كند، قدر متيقن آن غنا است، به علاوه آيه دلالت بر رجحان اجتناب از لغو دارد نه لزوم، به علاوه آيه دلالت دارد بر رحجان مرور به لغو مرور الكرام، و به عبارت ديگر آيه در مقام بيان آنچه كه مترتب بر اعراض از لغو است مى باشد.

«رقص»

س 380: رقصيدن در مجلس عيد الزهرا و ولادت اهل بيت حرام است يا نه؟

ج : هو العالم; رقصيدن مرد براى زن نامحرم و زن براى مرد نامحرم جائز نيست.

تذكر: در انتهاى اين كتاب رساله اى استدلالى در حكم رقص نوشته شده است، مراجعه فرماييد.

«كف زدن»

س 381: كف زدن اگر از روى شدت فرح و سرور باشد كه در لغت عرب به آن «بَطَر» مى گويند چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه كف زدن توأم با حركات ديگر لهو و لعبى نباشد، جائز است.

س 382: كف زدن در مجالس، اعم از مجالس جشن عروسى يا جشن ميلاد ائمه اطهار (ع)، توسط طلاب علوم دينى و روحانيون چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم;كف زدن بدون ضم كارهاى ديگر فى نفسه اشكال ندارد، ولى اگر به نحوى باشد كه توأم با كارهاى خلاف ديگر و يا توهين به روحانيت باشد جائز نيست و فرقى بين روحانى و غير روحانى نيست.

س 383: دست زدن در مجلس عيد الزهرا و ميلاد اهل بيت و مجلس عروسى چه حكمى دارد؟ هر يك را توضيح بفرماييد؟

ج : هوالعالم;اگرتوأم باكارهاى خلاف ديگرنباشد،اشكال ندارد.

س 384: بر فرض اين كه كف زدن به حد لهو نرسد و با امور حرام ديگر هم همراه نباشد، سؤال اين است كه آيا نفس اين عمل و انجام اين نوع حركات در مواليد ائمه (ع) در شأن انسان شيعه است؟ آيا اين كارها و حركات براى شيعه سبك نيست و او را از وقار نمى اندازد؟ و نسبت به مقام حضرات معصومين (ع) اهانت نيست؟

ج : هو العالم; كف زدن بدون منضمات از مصاديق «يفرحون لفرحنا»(

) است و هيچ اشكالى ندارد و باين عنوان سبك نيست.

س 385: خلاصه نظر مبارك را صريحا در موارد ذيل بيان فرماييد ولو تكرارى باشد.

1_ كف زدن در اعياد مربوط به اهل بيت (ع)؟

ج : هو العالم; فى نفسه اشكال ندارد.

2_ كف زدن در جشنها و شاديها؟

ج : هو العالم; بى اشكال است.

3_ كف زدن در اعياد مربوط به اهل بيت (ع) در مسجد؟

ج : هو العالم; كار خلافى نيست.

4_ كف زدن در اعياد مربوط به اهل بيت عليهم السلام در غير مسجد مثل حسينيه ها، هيأت ها و منازل ؟

ج : هو العالم; به شرط عدم انضمام كارهاى لهو ديگر عيب ندارد.

5_ بفرماييد كه حضور طلبه در اماكن كف زنى صحيح است يا خير؟

ج : هو العالم; در صورت عدم انضمام كارهاى خلاف

صحيح است.

س 386: با عنايت به اين كه قرآن كريم در وصف مؤمنين مى فرمايد «والذين هم عن اللغو معرضون»( ) آيا كف زدن «لغو» شمرده مى شود؟

ج : هو العالم; خير، لغو عبارت است از كارى كه بدون غرض انجام مى شود.

«دف زدن»

س 387: دف زدن در مجالس عيد الزهرا و ميلاد اهل بيت (ع) حرام است يا خير؟

ج : هو العالم; دف زدن جايز نيست.

«غنا و موسيقى»

س 388: آيا موسيقى حرام است؟

ج : هو العالم; بلى موسيقى مطرب حرام است.

س 389: گوش دادن به موسيقى هايى كه شبيه موسيقى غربى است و از صدا و سيماى ايران پخش مى شود چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; حرام است و پخش از صدا و سيماى ايران موجب جواز نمى شود.

س 390: 1_ لطفاً بفرماييد كه موسيقى غنا

و طرب آور كه حرام است چيست؟

ج : هو العالم; موسيقى محرم عبارت است از صوت لهوى كه فى نفسه موجب خفت مى شود و حالت رقص پيدا مى شود .

2_ بفرماييد آيا شنيدن موسيقى خاصى اشكال دارد، و يا اسلام به طور كلى موسيقى را رد مى كند و حرام مى داند؟

ج : هو العالم; اسلام به طور كلى موسيقى مطرب را كه فعلا در اذهان موسيقى، آن است حرام مى داند.

س 391: گوش دادن به موسيقى هاى سنتى كه فاقد لهو و لعب است چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; موسيقى سنتى و غير سنتى فرق ندارد، گوش دادن به موسيقى مطرب حرام است.

س 392: آيا در اسلام چيزى به نام موسيقى عرفانى وجود دارد كه شرعاً مجاز باشد؟

ج : هو العالم; موسيقى مطلقاً حرام است عرفانى و غير عرفانى فرق ندارد.

س 393: وزارت ارشاد مجوز تشكيل هر نوع كلاسهاى موسيقى را صادر كرده است و جوانان به دليل اين كه وزارت ارشاد اجازه داده، پس حتماً قانونى و شرعى است، در اين گونه كلاس ها شركت مى كنند، نظر حضرتعالى چيست؟

ج : هو العالم; اجازه وزارت ارشاد حرام را جائز نمى نمايد.

س 394: لطفاً بفرماييد كه حكم شنيدن سرودهايى كه از صدا و سيما پخش مى شود يا نوارهاى كاست موجود آنها با مجوز وزارت ارشاد جمهورى اسلامى ايران، چيست؟

ج : هو العالم; مجوز وزارت ارشاد حرام را حلال نمى كند.

س 395: برخى از آقايان مراجع مى فرمايند موسيقى حرام است، لطفاً دليل آن را بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; من موسيقى را حرام مى دانم و در

كتاب فقه الصادق دليل آن را مفصلا نوشته ام.

س 396: اكثر موسيقى ها مطرب است حال چه داراى مجوز باشد يا نباشد، حكم شنيدن آنها چيست؟

ج : هو العالم; حرام است.

«احكام نمايش و فيلم»

«بازيگرى و هنرپيشگى»

س 397: در صورتى كه نمايش زندگى و چهره معصومين (ع) در فيلم مستلزم هيچ گونه اهانتى به مقام مقدس آن حضرات نباشد و مردم را به تأسى و الگو پذيرى از روش ها، منش ها و اخلاقيات آن بزرگواران ترغيب نمايد بفرماييد:

بازى هنرپيشگان در نقش معصومين (ع) چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چون معصومين (ع) مجسمه روحانيت و معنويت مى باشند و بازى هنر پيشگان نمى تواند كاشف از مقام آنان باشد، جايز نيست.

س 398: نشان دادن چهره هنرپيشه به جاى چهره معصوم (ع) و نمايش حركات و سكنات معصوم مثل راه رفتن، نشستن، برخاستن، و غذا خوردن چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چون نشان داده نمى شود، جائز نيست.

س 399: آيا مى توان به منظور آب و تاب دادن و جذابيت بخشيدن به داستان، سخنانى را كه از معصومى(ع) صادر شده، از زبان معصوم(ع) ديگر بيان كرد؟

ج : هو العالم; چون دروغ است، جايز نيست.

س 400: آيا مى توان براى به تصوير كشيدن مواضع فكرى معصوم(ع)، واقعيتى را به تصوير كشيد كه اتفاق نيفتاده، مثلا مى دانيم كه همه معصومين(ع) در مقابل ستمگران محكم و استوار بوده اند، حال اگر فرض كنيم در زندگى يكى از معصومين اتفاقى نيفتاده كه آن حضرت در مقابل ستمگرى ايستادگى كند، يا تاريخ آن را براى ما نقل نكرده باشد، آيا مى توان داستانى را ساخت و تصوير

كرد تا روحيه ظلم ستيزى معصوم(ع) نمايش داده شود.

ج : هو العالم; نمى شود و شرعاً حرام است.

س 401: به منظور تنبيه و توجه تماشاچى به نتيجه اعمال، آيا مى توان صحنه هاى روز قيامت را به تصوير كشيد و از آنجا كه نمايش اين صحنه مستلزم نمايش چهره فرشتگان رحمت و عذاب است، بازى هنرپيشگان در نقش فرشتگان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه به آن نحوى باشد كه با سند صحيح رسيده است، جايز است و الا جايز نيست.

س 402: نگاه كردن به فيلم زنان بى حجاب چه حكمى دارد و آيا در اين مسأله بين مسلمان و كافر و بين فيلم مستقيم و غير مستقيم تفاوتى هست؟

ج : هو العالم; نگاه كردن به فيلم زن بى حجاب مسلمان جايز نيست و غير مسلمان به مقدارى كه به خود زن كافر مى شود نگاه كرد جايز است.

س 403: آيا زن مى تواند با كلاه گيس به طورى كه موهاى خودش كاملا پوشيده باشد نقش زنان بى حجاب را بازى كند؟ و آيا در اين مسأله بين موى انسان، و موى حيوان و موى مصنوعى تفاوتى هست؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد، و فرقى بين اقسامى كه اشاره شده نيست، البته جواز آن در صورتى است كه موجب اغواء ديگران و وهن محرمات نباشد و الا جايز نيست.

س 404: در صورتى كه زنان غير مسلمان بدون مراعات حجاب اسلامى به ايفاى نقش بپردازند لطفاً بفرماييد:

نگاه كردن عوامل توليد به اين زنان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; به مقدارى كه غير عوامل توليد مى توانند نگاه كنند، اشكال ندارد.

س 405: نگاه كردن تماشاچيان به فيلم آنها چه

حكمى دارد؟

ج : هو العالم; فرقى بين تماشاچيان و عوامل توليد نيست.

س 406: رعايت حجاب براى دختران نابالغ درفيلموغيرفيلم تاچه حدلازم است؟

ج : هو العالم; حد ندارد، بلى! به عورت آنها نمى شود نگاه كرد.

س 407: در صورت جواز تا چه حدى از بدن ايشان را مى توان نمايش داد، آيا جواز منحصر به موى سر است يا شامل ساير اعضاى بدن مثل پا و دست و بازو نيز مى شود؟ و در صورت دوم آيا عورتين را نيز شامل مى شود يا خير؟

ج : هو العالم; به مقدارى كه كشف آن در زمان سابق متعارف بوده است مانند گردن و مقدارى از سينه و مانند آنها جايز است، و به عورتين آنها جايز نيست، و بنابر احتياط لزومى به بقيه اعضاء نگاه نكنند.

س 408: لمس كردن دختران نابالغى كه در نقش زنان بالغ بازى مى كنند براى مردان نامحرم، و لمس پسران نابالغى كه در نقش مردان بالغ بازى مى كنند براى زنان نامحرم چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم;لمس مرد نامحرم، دختر غير بالغ را در صورتى كه در معرض ثوران شهوت باشد، جايز نيست و الا جايز است. و همچنين لمس پسران نابالغ زنهاى نامحرم را.

س 409: آيا زن و مرد محرم _ مثل زن و شوهر _ مى توانند در فيلم، همديگر را لمس كنند، ببوسند يا در آغوش بگيرند؟ آيا حكم اين مسأله در صورتى كه زن و مرد محرم، نقش دو محرم يا دو نامحرم را بازى كنند متفاوت است؟ ديدن اين گونه روابط براى بيننده فيلم چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم;در صورتى كه موجب

تهيج شهوت نشود، جايز است. مگر آنكه اشاعه فحشاء شود و يا سبب بى اهميت جلوه دادن محرمات گردد كه در اين دو صورت جائز نيست.

س 410: ساختن فيلم در ارتباط با آموزش مسائل جنسى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 411: بازى كردن مرد در نقش زن و زن در نقش مرد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; مانعى ندارد.

س 412: نمايش زنان بى حجاب با هنر پيشه هاى مصنوعى (نقاشى متحرك و تصاوير كامپيوترى) چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; فى نفسه اشكال ندارد مگر آنكه موجب ثوران شهوت. يا موجب استخفاف به محرمات گردد.

س 413: 1_ مونتاژ بدن برهنه زنان كافر با چهره هنرپيشه هاى مسلمان به وسيله كامپيوتر به طورى كه خيال شود همان زن است كه برهنه شده چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

2_ و اگر به جاى بدن زن كافر با تصاوير كامپيوترى مونتاژ شود چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 414: به تصوير كشيدن تخيلات و داستان هايى كه دستمايه آنها تخيل و اوهام مى باشد، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 415: ساخت فيلم هاى ترسناك براى سرگرمى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; فى نفسه اشكال ندارد.

س 416: نمايش صحنه هاى ترسناك يا صحنه هاى فجيح كشتار و شكنجه در فيلم به عنوان بخشى از داستان و ماجراى يك فيلم چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; فى نفسه بى مانع است.

س 417: نمايش رقص بر فرض اين كه اصل رقص را حرام بدانيم يا در خصوص موارد حرام، در فيلم چه حكمى دارد؟ و آيا

بين رقص هاى آيينى و غير آيينى تفاوتى هست؟

ج : هو العالم; اشكال دارد. و فرقى بين آيينى و غير آيينى نيست.

س 418: نمايش محرمات بدون اين كه در واقع حرامى انجام شود، مثل نمايش شرب خمر به وسيله آب، يا نمايش قمار بدون شرط بندى و قصد بازى، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در صورتى كه موجب موهون شدن محرم شود، مانند اشاعه فحشا شود، جائز نيست.

س 419: نمايش مجامعت حيوانات در فيلم هاى مستند چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر موجب ثوران شهوت نشود جايز است.

س 420: گوش دادن به صداى زن خواننده براى مردان چه حكمى دارد (در صورتى كه آواز از باب غنايى حرام نباشد)، مونتاژ اين گونه تصنيفات بر روى فيلم يا تصوير خود خواننده چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; گوش دادن به شرط آنكه موجب ثوران شهوت نشود جايز است و همچنين مونتاژ آن.

«تلويزيون»

س 421: لطفاً بفرماييد كه حكم ديدن برنامه هاى صدا و سيما در مواردى كه بى حجابى يا بدحجابى دارد، و يا اختلاط زن و مرد يا پسر و دختر مى باشد، چيست؟ در صورتى كه در بيننده تغيير پيدا شود يا خير؟

ج : هو العالم; جايز نيست مطلقاً.

«ماهواره»

س 422: نگاه كردن به برنامه هاى ماهواره اى كلا (چه خوب و چه بد) چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; برنامه هاى خلاف شرع آن از قبيل موسيقى، ديدن بدن لخت زنان و از اين قبيل امور، حرام است.

«سى دى»

س 423: در صورتى كه كسى شرط كند كه اين نوار سى دى كامپيوتر داراى قفل است و تا مقدارى از آن را مى توان ببيند، لكن بعد از آن نبايد قفل را بشكند چون امتياز او به اين قفل است، و اگر شكسته شود از بين مى رود، حال اگر اين شرط مراعات نشد و گيرنده سى دى قفل را شكست، آيا حرام است يا نه؟ بعد از شكستن او آيا ديگران مى توانند استفاده كنند يانه؟ و آيا ضمان دارد يا نه؟

ج : هو العالم; شكستن او و استفاده خود او و ديگران حرام است و ضمان هم دارد.

س 424: در مدارسى كه الزاماً فيلم هاى جنسى به عنوان تعليم و تعلم مسائل آن، نشان مى دهند، ديدن اين فيلم ها چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; با توجه به مفاسدى كه بر اين فيلم ها مترتب شده و مى شود يقيناً جايز نيست. اخيراً غربى ها هم در صددند كه به واسطه آن مفاسد نمايش آن فيلم ها را در مدارس خودشان ممنوع كنند.

احكام بازى

«بازى هاى ورزشى»

س 425: بازى هاى ورزشى سخت و خطرناك همانند كاراته، كون فو، تكواندو، كشتى، بوكس و غيره، از نظر اسلام چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; چنانچه احتمال عقلائى در بازى مخصوص باشد كه آن عمل منجر به هلاكت نفس يا فلج عضو مهمى از اعضاء بشود جايز نيست والا جايز است.

س 426: ورزش هايى در حال حاضر وجود دارد كه ضرب و شتم در آنها در حد بسيار زيادى است بطورى كه در موارد بسيارى باعث جراحت، سرخ شدن، كبودى و غيره مى شود،

بفرماييد اين ورزش ها چه حكمى دارند؟

ج : هو العالم; ورزش هاى مشتمل بر سب و شتم و ايراد جرح بر طرف، همه اينها حرام است، و جراحات وارده نيز ديه دارد به نحوى كه در كتب فقهاء مقادير آنها ذكر شده است.

س 427: ورزش يا بازى با حيوانات كه در بسيارى از موارد در حد فجيع باعث كشته شدن حيوانات مى شود، مثلا ورزش بُزكشى، ورزشى است كه در آن سواركارانى با اسب به دنبال حيوان زنده (مثل بز) مى روند وآن را گرفته در صدد انداختن در يك نقطه خاص هستند و اين عمل به صورتى است كه در بسيارى از موارد حيوان جان مى سپارد، بفرماييد اين بازى ها چه حكمى دارند؟

ج : هو العالم; به نظر ما اين نوع ورزش ها كه موجب ايذاء حيوانات مى شود، جايز نيست.

«بازى هاى قمارى»

س 428: بفرماييد آيا بازى بيليارد حرام است؟

ج : هو العالم; چنانچه با برد و باخت باشد، بلى! حرام است.

س 429: آيا به نظر حضرتعالى شطرنج از آلت قمار خارج شده است؟

ج : هو العالم; خير، بازى با شطرنج ولو بدون برد و باخت از محرمات اكيده استولوازآلت قمارهم خارج شود،كه نشده است.

س 430: آيا بازى هاى كاغذى مانند اسم فاميل، منچ، شطرنج، دوز و غيره حرام است يا نه؟

ج : هو العالم; با برد و باخت حرام است، و بدون برد و باخت بازى با بعضى از آنچه ذكر شده است مانند شطرنج حرام است و در موارد ديگر جايز است.

س 431: اين كه در رساله هاى عمليه چنين نوشته شده است:

«در صورتى كه بازى يا ورزشى از

آلات قمار بودن خارج شده باشد اشكال ندارد» سؤال اينجانب اين است كه: ملاك خروج از آلات قمار بودن چيست؟

1_ آيا ملاك همه مردم دنيا هستند يا اكثريت آنها؟

2_ آيا ملاك همه مردم مسلمان هستند يا اكثريت آنها؟

و نيز سؤال اين است كه: آيا نبايد احدى در اين دنيا با اين آلات، قمار كند؟

ج : هو العالم; قمار محرم عبارت است از لعب به هر چيزى كه معد براى برد وباخت است، و يا براى اين كار معد نيست، لكن با برد و باخت بازى شود. و اما اگر بدون برد و باخت بازى كنند كه از آن در اصطلاح به مغالبه بغير عوض و مسابقه بغير رهان تعبير مى شود. اين مغالبه چند مورد دارد:

1_ مغالبه به آلات غير معد بر قمار; اين عمل در بعضى موارد مستحب است همانند موارد سبق و رمايه و در بقيه موارد فى حد نفسه جايز است، اگر عنوان اضرار به نفس يا غير بر آن صادق نباشد. اگر عنوان اضرار بر آن منطبق شود حكم آن بدين گونه مترتب مى شود، كه به نظر ما اگر اضرار به نفس به نحو هلاكت و يا فلج شدن عضوى باشد، حرام است و الا حرام نيست. و اما اضرار به غير اگر ابتدايى باشد حرام است، و اگر در مقابل اضرار شخص به حد مماثل آن به او باشد اشكال ندارد، مثل كسى به شما سيلى بزند شما حق داريد به همان گونه كه او سيلى زده است، سيلى بزنيد.

2_ مغالبه با آلت معد بر قمار باشد بعضى از موارد آن مانند شطرنج و همچنين نرد به مقتضاى

روايات كثيره حرام است.

و در بقيه موارد جماعتى از فقهاء به حرمت فتوى داده اند مادامى كه صدق آلت قمار بكند. اما به نظر ما اگر عنوان محرمى بر آن لعب و بازى صدق نكند، حرام نيست.

س 432: آيا برد وباختى كه موجب حرمت انواع بازى ها مى شود تنها به گرفتن و دادن مبلغى پول و...محقق مى شود؟

و آيا بازى هايى كه هيچ فايده اى بر آنها نيست و ثمره اى جز تضييع اوقات و اتلاف نيروها ندارند و بعضاً باعث ايجاد بغض و عداوت كه مقصود اصلى شيطان است مى شود و صرفاً جهت برد وباخت انجام مى شود ولو پولى مبادله نشود آيا محكوم به حليت اند؟ و آنگاه مفهوم مسأله اى كه مرحوم شيخ در مكاسب مى فرمايد: «اگر بازى هاى بيهوده و بى فايده موجب شادى و غفلت مفرطى شود كه انسان را از خدا بى خبر و لا ابالى سازد حكم قمار را دارد»، چيست؟

ج : هو العالم; بازى هاى بدون برد وباخت با آلات، حرام نيست و جواب فرمايشات شيخ اعظم را در كتاب فقه الصادق و منهاج الفقاهة نوشته ام، بلى در خصوص بازى با شطرنج بدون برد و باخت هم حرام است.

«احكام زمين ها»

س 433: زمين هاى ايران جزو مفتوحة عنوة است يا انفال؟ و آيا داراى احكام شرعى خاصى مى باشد؟

ج : هو العالم; مفتوحة عنوة بودن معلوم نيست، به هر حال حكم آنرا ندارد. و انفال هم اولا مختص به اراضى موات است وثانيا به شيعه در تملك به احياء بلا عوض اجازه داده شده، بنابراين حكم خاصى ندارد.

س 434: آيا زكاة

همان خراج و مقاسمه اى است كه به امام (ع) بايد بابت زمين هاى مفتوحه عنوه داده شود؟

ج : هو العالم; خير، زكات غير خراج و مقاسمه است.

س 435: چراگاهى (قطعه زمينى) بين دو قريه از قديم الايام مشترك بوده و هست و نيز در كاغذهاى دولتى هم بنام هر دو قريه مى باشد.وچراندن گوسفندان، آوردن چوب سوختنى و بردن گاوها در تابستان به آنجا به صورت مشترك صورت مى گرفته است. اكنون با توجه به موارد ذكر شده فوق لطفاً بفرماييد:

آيا اهالى يك قريه مى توانند ديگرى را از آوردن چوب و چرانيدن گاوها و گوسفندان منع كنند؟

ج : هو العالم; خير نمى توانند.

س 436: در فرض نزاع آيا بعضى از افراد اهل قريه مى توانند بدون اجازه همه اهل قريه از حقشان دست بردارند يا خير؟

ج : هو العالم; مانعى ندارد.

س 437: اگر طرفين در حين نزاع به عالم آن منطقه رجوع كنند. آيا آن عالم حق دارد يكى را مجبور به دست برداشتن از حقشان كند؟ يا خير؟

ج : هو العالم; مى تواند تقاضاكند،ولى مجبورنمى تواندبنمايد.

س 438: اگر عالمى بدون ثابت شدن حق يكى، على الاعلان طرف مقابل را حمايت كند. دراين صورت آيا عدالتش باقى مى ماند يا نه؟ نماز خواندن پشت سر آنها جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه احتمال بدهيد كه بر آن عالم ثابت شده است، اين عمل موجب سلب عدالت نمى شود.

س 439: اگر حيوانى را بكشند، قيمت آن را ضامن مى شوند يا خير؟

ج : هو العالم; بلى ضامن مى شوند.

س 440: به علت نزديك بودن چراگاه ها، اگر حيوانات در چراگاه

هاى يكديگر بروند در اين فرض كشتن و اذيت كردن حيوانات جايز است ياخير؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 441: آيا اهل قريه يا چراگاه يا مالك راه را مى توانند از آمدن حيوانات به ملكشان ببندند و يا ديوار بزنند؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 442: چراگاهى در دفاتر دولت بنام يك قريه مخصوص مى باشد و در تصرف آن قريه است. قريه ديگرى در مقابل آن چراگاه و آن طرف رودخانه است. فقط در زمستان كه رودخانه كم آب مى شود براى عبور پل چوبى به رودخانه مى زنند حالا گروهى از آن قريه دعوى مى كنند كه، ما قبلا چون وقت خريف گوسفندان مى چرانيديم پس چراگاه مال ماست. آيا اهالى آن قريه چنين حقى را دارند يا خير؟

ج : هو العالم; خير ندارند.

س 443: پل زدن در زمستان براى عبور مردم، حق كلى را ثابت مى كند يا خير؟

ج:هوالعالم;پل زدن فى نفسه اشكال ندارد.ولى حقى ايجادنمى كند.

س 444: با وجود عدم رضايت مالكين چراگاه، پل زدن روى رودخانه جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه از سابق چنين بوده، جايز است.

س 445: بر فرض گفته آنان، چرانيدن و چوب بردن در غير وقت مخصوص جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 446: تقسيم بندى دولت و در دفتر آنان به نام يك قريه بودن اثرى در حكم شرعى دارد يا خير؟

ج : هو العالم; بلى دارد.

«احكام وقف»

س 447: شخصى يك ميليون تومان را وقف مى كند كه درآمد آن از راه مضاربه به مصرف مسجد برسد:

1_ آيا اين وقف صحيح است؟ اگر وقف نباشد

انصراف به چه معامله اى دارد؟

2_ آيا وصيت حساب مى شود؟

3_ برفرض صحت، اگر پول مزبور درآمد نداشت تكليف چيست؟

ج : هو العالم; در وقف شرط است كه مال موقوفه تبديل نشود، پس وقف پول به عنوان ذكر شده، باطل است. و وصيت هم حساب نمى شود و اگر هم وصيت باشد چون كار شرعى مورد وصيت نيست، در صورت نداشتن درآمد قهراً باطل است و بنابراين مال ورثه است.

س 448: زمينى است كه براى امور خيريه وقف شده. و حال به خاطر خشكسالى و كم آبى و بعضى مسائل ديگر، هيچ كس حاضر نيست اين زمين وقفى را احياء نمايد، در نتيجه بعد از چند سال اين زمين از بين مى رود. آيا مجاز هستيم اين زمين را بفروشيم و وجه آن را صرف امور خيريه بنماييم؟

ج : هو العالم; جايز است به فروش برسانيد. چون موقوفه از حيز انتفاع افتاده است.

س 449: ظروفى هستند كه وقف عمومى محل شده، حال تبديل به احسن كردن اين ظروف و ظروف كهنه شده ديگر چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 450: به عرض حضرتعالى مى رساند شخصى در يك روستا باغ مشجرى را وقف كرده كه عايد آن را هر سال در مسجد محل خرج نمايند و آن باغ وصل به همان مسجد است. و از طرفى، آن روستا غسالخانه ندارد آيا مى شود در زمين آن باغ غسالخانه ساخت يا نه؟

ج : هو العالم; چنانچه غسالخانه مضر به عايدى آن باغ باشد، ساختن آن جايز نيست، ولى اگر مضر نباشد ولو به اينكه مبلغى را از اولياء اموات براى مصرف در

مسجد بگيرند، در اين صورت اشكال ندارد مگر آن كه در آن وقف نامه تصريح شده باشد كه بايد درخت كاشته و از عايدى خصوص درخت كارى صرف مسجد شود كه در اين صورت مطلقاً جايز نيست.

س 451: قطعه زمينى موقوفه به حدود هزار متر است، كه به بهاى بسيار ناچيز اجاره داده شده است. و وجه الاجاره آن توسط متولى، صرف روضه خوانى حضرت خامس آل عبا (ع) مى شود. وضعيت موقوفات در بعضى از شهرها اين گونه است كه ثلث قيمت رقبه آن را اداره اوقاف از مشترى مى گيرد و مابقى آن را به خود مشترى اجاره مى دهد. اما موقوفه مشاراليها چنين موقعيتى ندارد.

از طرفى، اداره برق در نظر دارد در آن زمين دكل تقويت و توزيع برق نصب نمايد، با توجه به مطالب فوق، فروختن مقدارى لازم از اين موقوفه و صرف وجه آن در روضه خوانى يا احداث بناء در باقيمانده زمين، به صورتى كه اين عمل موجب افزايش اجاره بها هم خواهد شد، چگونه است؟ لطفاً به طور مشروح نظر مبارك را بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; چنانچه ممكن است اجاره طويل المدت به اداره برق بدهيد و پول تمام مدت را جلو بگيريد، و اگر ممكن نيست اجازه مى دهم بفروشيد و پول آن را به همان مصرفى كه معين شده است برسانيد و اگر معلوم نيست به چه مصرف بايد برسد در مطلق وجوه بِرّ صرف شود و بهتر اين است كه به همان روضه و احداث بناء در باقى مانده زمين اختصاص يابد.

س 452: آيا شخصى كه ملكى را وقف مى كند بايد وقف نامه

جداگانه داشته باشدكه در آن نوشته باشد كه در حال حيات عمل به وقف نموده است يا عمل به وقف در حال حيات شرط نيست همين كه در وصيت نامه نوشته است كه وقف بر امام حسين (ع) كردم كافى است؟

ج : هو العالم; همان كه در حال حيات وقف كند ولو چيزى ننويسد وقف صحيح است و عمل به آن هم شرط نيست.

س 453: شخصى از دنيا رفته است كه اولادى ندارد و ورثه او عيال ومادرش مى باشند. متوفى در زمان حيات يك باب خانه براى عيالش خريده وسند آن را به نام او زده است و يك خانه ديگر نيز داشته كه در آن زندگى مى كردند. شخص متوفى وصيت نامه اى با خط و امضاى خودش دارد كه دو نفر را وصى خود قرار داده و دو نفر را هم ناظر تعيين نموده و در آن وصيت نامه نوشته است كه اين خانه مسكونى خود را وقف بر امام حسين (ع) قرار دادم كه بعد از فوتم وصى هاى من آن را بفروشند و پولش را در هر سال در عزادارى ابا عبدالله الحسين و ساير ائمه اطهار (ع) خرج بنمايند، اينك در اين موضوع چند سؤال داريم، از جنابعالى تقاضا مى شود جواب آن را مرقوم بفرماييد.

آيا اين وقف صحيح است يا نه؟

ج : هو العالم; چنانچه در زمان حيات وقف نموده و شرط نموده كه وصى بعد از موت او بفروشد و صرف نمايد هم وقف صحيح است و هم شرط.

س 454: آيا وصيت به مازاد بر ثلث نافذ است يا نه؟

ج : هو العالم; وصيت زايد بر ثلث نافذ نيست، ولى آن

نحو كه در سؤال نوشته شده وصيت به وقف نيست. بلكه در حال حياة خودش وقف نموده و وصيت كرده است آن را بعد از مردن خودش بفروشند، بنابراين هيچ مانعى از عمل به وصيت نيست. بعد بفروشند و صرف در عزادارى كنند.

س 455: بر فرض صحيح بودن وقف منزل آيا بايد همان را باقى گذاشت و در آمد اجاره آن را صرف در عزادارى نمود يا به همان نحو كه در وصيت نامه است، وصى ها موظفند بفروشند و پولش را در عزادارى خرج نمايند؟

ج : هو العالم; با فرض آن كه در وقف شرط كرده وصى بفروشد، باقى گذاشتن ملك وجهى ندارد. بايد بفروشند و صرف عزادارى بنمايند.

س 456: اگر فروش خانه درست باشد آيا تمام پول خانه را صرف در عزادارى بنمايند يا ثلث پول آن را؟

ج : هو العالم; بايد تمام پول خانه را صرف در عزادارى بنمايند بلى اگر در حال حيات وقف نكرده است و وصيت نموده، كه بايد ثلث قيمت را صرف در عزادارى بنمايند و بقيه را به ورثه بدهند ولى اين خلاف فرض سؤال است.

س 457: شخص مسلمانى انبار بزرگى را به مؤسسه اى به نام مركز «ايرانى اسلامى امام على (ع)» در شهر تورنتو كانادا واگذار مى نمايد به اين منظور كه جهت امور عبادى و اجتماعى جامعه ايرانيان مسلمان ساخته و مورد بهره بردارى قرار گيرد.

در حين انجام صيغه وقف دائم، مسؤول مركز «ايرانى اسلامى امام على (ع)»، آقاى....، مادام العمر به عنوان متولى از سوى واقف تعيين مى شود. ايرانيان هم از روى اعتمادى كه به مسؤول مركز مذكور داشته و

دارند كمك هاى خود را در اختيار مؤسسه ايشان قرار داده وايشان شخصاً اقدام به ساختن بنايى شامل مسجد، كتابخانه، سالن اجتماعات، سالن غذاخورى، آشپزخانه، بخش آموزشى، سالن ورزشى و همچنين غسالخانه مى نمايد.

اينك حدود دو سال است كه مورد بهره بردارى قرار گرفته و مورد استقبال ايرانيان مسلمان مى باشد و تاكنون افراد كثيرى از اديان و يا مرتدين را به اسلام آشنا نموده ومسلمان كرده است. با توجه به مقدمه فوق خواهشمند است نظر خود را راجع به سؤالات ذيل اعلان فرماييد: آيا نماز خواندن و عبادت در مسجد ساختمان مزبور منوط به رضايت واقف زمين مى باشد و يا آنكه پس از خروج از ملكيت به دليل وقف، تابع رضايت او نمى باشد؟

ج:هوالعالم;نمازخواندنوعبادت منوط به رضايتواقف نيست.

س 458: آيا جايز است ساختمان مزبور كه با صرف حدود يك ميليون دلار توسط مركز مذكور بنا شده است توسط واقف زمين (مالك پيشين) باز پس گرفته شود و يا از تصرف مركز «ايرانى اسلامى امام على (ع)» و مسؤولش خارج شده، و بدون رضايت مسؤول مركز در اختيار گروه ديگر قرار گيرد؟

ج : هو العالم; واقف چنين اختيارى ندارد.

س 459: آيا دخالت واقف زمين (مالك پيشين) يا نمايندگان او در ساختمان مزبور شرعاً جايز مى باشد؟

ج : هو العالم;جايز نيست، مگر آنكه آن مؤسسه در اول أمر در ضمن عقد چنين اختيارى به او داده باشند كه ظاهر سؤال اين است كه نداده اند، پس جايز نيست.

س 460: آيا تصرف گروه هاى ديگر اعم از ايرانى و غير ايرانى در ساختمان مزبور كه توسط مركز مذكور بنا شده است، بدون اجازه مسؤول مركز

جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 461: با توجه به اهميت و خدمات چشمگير مركز كه يكى از موفقترين مراكز دينى در امريكا و كانادا محسوب مى شود و محل وحدت مسلمانان در جهت احياى اهداف دينى و عبادى بوده است، آيا ايجاد شكاف و تفرقه بين مسلمانان از گناهان صغيره يا كبيره مى باشد؟

ج : هو العالم; ايجاد شكاف و تفرقه بين مسلمانان با اعمال خلاف وظيفه شرعيه، مسلماً جايز نيست و گناه كبيره است.

س 462: شخص نيكوكارى قصد دارد منزلش را حسينيه كند، لكن طبقه فوقانى آن را براى خود و فرزندانش نگهدارد، نحوه وقف او بايد به چه نحوى باشد؟

ج : هو العالم; وقف را به همانگونه كه قصد دارد اظهار مى كند و طبقه فوقانى وقف نمى شود .

س 463: در خرمشهر رسم است يك اتاق منزل را به عنوان حسينيه در نظر مى گيرند آيا با اقامه عزاى حسينى در آن، وقف خواهد شد و از ملكيت آنها بيرون خواهد رفت يا مثل نمازخانه در منزل خواهد بود؟

ج : هو العالم; به مجرد اين جهت، وقف محقق نمى شود مگر اين كه قصد وقفيت بنمايد ولو به عمل اظهار هم بنمايد.

س 464: زمينى موقوفه (امام حسين (ع)) است كه فرزندان مرحوم واقف قصد اجاره دادن به شهردارى، فروختن آن زمين و در عوض آن، خريد زمينى كه از موقعيت بهترى در شهر برخوردار است، جهت ساخت و ساز دارند كه منافع در هر دو صورت جهت مصارف حسينيه و عزادارى امام حسين (ع) صرف خواهد شد. خواهشمنديم در صورت شرعيت اين اعمال تصريح بر

مطلب بفرماييد و ضمناً در صورت عدم جواز شرعيت اين اعمال، شهردارى اقدام به مصادره آن خواهد نمود كه در اين صورت جزء اموال عمومى خواهد شد كه بر خلاف نظر مرحوم واقف بوده است؟

ج : هو العالم; با اطمينان به اينكه موقوفه در معرض مصادره است فروختن آن و خريد محلى ديگر براى صرف در عزادارى امام حسين (ع) و در بناى حسينيه جايز است.

«احكام مسجد و حسينيه»

س 465: استعمال سيگار در مكانهاى مقدس همانند مسجد، حسينيه، حرم ائمه اطهار (ع) و حرم امام زادگان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در صورتى كه اهانت باشد جايز نيست و الا حرمت ندارد، ولى خلاف احترام است كه قطعاً تركش بهتر است.

س 466: آيا وقايع معصومين (ع) يا وقايع كربلا و مسلم بن عقيل را مى توان در مسجد نمايش داد؟

ج : هو العالم; مانعى ندارد.

س 467: پولى از مردم مثلا جهت خريد بلند گوى مسجد جمع آورى مى شود و چون همان ايام شخصى بلند گويى به مسجد هديه مى كند، نياز به خريد آن برطرف مى شود. آيا با آن پول مى توان وسيله ديگرى مثل فرش براى مسجد خريد؟ با توجه به اينكه به بسيارى از كسانى كه اعانات از آنان جمع آورى شده دسترسى نيست تا استرضاء شود، وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; مى توان وسيله ديگرى براى مسجد خريد، نهايتاً در صورت امكان احتياطاً از پول دهنده ها اجازه گرفته شود، البته لازم نيست.

س 468: از حضرتعالى استدعا مى شود جواب شرعى سؤالات زير را مرقوم فرماييد: آيا در صورت عدم امكان گسترش ساختمان يك مسجد، مى توان مسجد را در محل

ديگرى غير از مكان مسجد فعلى بنا نهاد يا خير؟

ج : هو العالم; ساختن مسجد در محل ديگرى مانعى ندارد، ولى آن مسجد كوچك را نمى توان به آنجا منتقل نمود.

س 469: در صورت مجاز بودن آيا تخريب مسجد جايز است يا خير؟ در صورت بدون استفاده ماندن مسجد قبلى به علت عدم تكافوى جمعيت، چه حكمى خواهد داشت؟

ج : هو العالم; اگر ممكن است همان مسجد را توسعه دهند بهرحال مسجد با موقوفه هاى ديگر فرق دارد و قابل خروج از مسجديت نيست ولى استفاده هاى ديگر مى توان از آن نمود.

س 470: در صورت تخريب مسجد به هر علتى، آيا زمين همان مسجد حكم مسجد را دارد يا خير؟

ج : هو العالم; بلى حكم مسجد دارد ولى معلوم نيست ازاله نجاست واجب باشد و نمى شود فروخت، ولى استفاده ديگر ولو به اجاره دادن مانعى ندارد.

س 471: آياهيأت امناءمسجداجازه فروش زمين به منظوردفن افرادرادارندياخير؟

ج : هو العالم; نخير ندارند.

س 472: اگر زمين مذكور توسط فرد خيرى به منظور ايجاد قبرستان وقف براى صرف در مصالح مسجد شده باشد، در اين صورت فروش زمين قبرستان چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; بايد به نحوى كه وقف شده است عمل شود و اگر نمى شود استفاده از آن زمين نمود، مى توانند با اجازه حاكم شرع بفروشند و خرج مسجد نمايند.

س 473: به محضر مبارك مى رسانيم كه ما يك مسجد قديمى به نام انصار المهدى داريم اما چندين سال است كه شهردارى از نوسازى و تعمير اين مسجد جلوگيرى كرده است. به همين جهت بعضى جوان ها مى گويند كه نماز

خواندن در اين مسجد جايز نيست، شهردارى مى خواهد مسجد را خراب كند و خيابان درست كند بفرماييد كه فعلا وظيفه ما چيست؟

ج : هو العالم; نماز خواندن در آن مسجد صحيح است و تخريب بر شهردارى تا مجوزى از يك مجتهد نداشته باشد حرام است.

س 474: از قديم الايام در روستايى مسجدى بوده كه چند سال پيش بر اثر زلزله ديوارهاى آن ترك خورده بود و اخيراً بر اثر بارندگى خراب گرديده است، از طرف وزارت راه و جهاد و بخشدارى زمين آن حريم جاده تعيين شده است كه به متراژ هفت متر و نيم در محدوده جاده قرار مى گيرد با اين حال اهالى روستا براى نوساز نمودن آن پول جمع آورى نمودند و خودشان به متراژ پانزده متر و نيم براى جاده از زمين مسجد بيرون انداخته و در تهيه آن ستون ها را گذاشته اند و ديوارها را بالا آورده اند، لكن از طرف وزارت راه مانع احداث آن شده اند و مى گويند بايد خراب شود.

حضرتعالى بفرماييد آيا اجازه دارند اين مقدار بناى مسجد كه با پول مردم با زحمت ساخته شده است را خراب كنند، آيا تخريب مسجد جايز است؟

ج : هو العالم; در فرض سؤال حق ندارند مسجد را خراب كنند، و اگر هم اين خلاف را مرتكب شوند، ضامن هستند و بايد مصارفى كه مردم كرده اند برگردانند.

س 475: عده اى از مؤمين محل جمع شدند زمينى را به عنوان حسينيه خريده اند و براى احداث آن در اولين جلسه عده اى پول نقد دادند و عده اى هم نسيه اسم نويسى كردند اما پس از پى

ريزى كردن عده اى از همان مؤمنين گفته اند اينجا را مسجد كنيم، پس اكثر اهل محل به مسجد شدن رأى دادند و ساختمان آن به اسم مسجد على اكبر با كمك هاى مردمى به اتمام رسيده و اكنون پنج سال است بناى آن به اسم مسجد داير و مورد استفاده مى باشد، حال چند نفر مى گويند ما به اسم حسينيه پول داديم تا اين بناء حسينيه باشد لطفا نظرتان را مرقوم فرماييد؟

ج : هو العالم; مسجد بودن با حسينه كه مراد عزادارى امام (ع) درآنجا باشد منافات ندارد، بنابراين مسجد است ولى بايد مانع از عزادارى هم در آنجا نشوند.

س 476: به يكى از مساجد بازار تبريز گازرسانى شده و چندين مغازه هم كه متصل به همان مسجد هستند و از نظر ملك هم مال همان مسجد هستند، مى خواهند از مسجد انشعاب گاز بگيرند. حال بفرماييد: آيا صاحبان مغازه ها كه سرقفلى مغازه ها براى خودشان است، شرعاً مى توانند از شبكه گاز مسجد، براى مغازه ها انشعاب ببرند و استفاده كنند؟

ج : هو العالم; چنانچه فوائد آن مغازه ها درمسجدصرف مى شود و به واسطه انشعاب دادن گاز، نفعى ولو به زياد كردن اجاره عائد مسجد مى شود، انشعاب مانعى ندارد، والا جايز نيست.

«احكام نذر»

س 477: اگر شخصى از طرف ديگرى بدون آن كه آن شخص ديگر خبر داشته باشد نذر كند سپس قبل يا بعد از قبولى نذѠبه آن شخص اطلاع دهد، آيا عمل به نذر بر آن شخص واجب است؟

ج : هو العالم; بلى، در صورت قبولى عمل به نذر لازم است. و اگر قبول نكرده واجب نيست.

س

478: اگر كسى نذر كند كه چند روز اول ماه محرم را روزه بگيرد و درماه محرم يادش برود و بعد يادش بيايد لكن از روى ندانستن مسئله روزه را نگيرد به اميد اينكه سال آينده آن را مى گيرد. اما حالا كه روزها طولانى شده نمى تواند روزه بگيرد با اينكه شخص مى توانسته مسئله را بپرسد تكليف او چه مى باشد؟

ج : هو العالم; شخص مذكور چنانچه يادش برود خلاف شرع نكرده والا خلاف شرع است. به هر حال بايد قضاء نمايد و در فرض دوم كفاره هم لازم است. يعنى اگر يادش نرفته و از روى جهل روزه نگرفته كفاره هم لازم است چون به آن نحو كه سؤال شده جاهل مقصراست.

(ت) س 479: اگر كسى به جاى نامعلومى برود كه خانواده اش نگران شوند و يكى بگويد: اگر پيدا شد به زيارت مشهد مقدس برود، آيا براى شخص مذكور كه برايش نذر شده است عمل به نذر واجب است يا نه؟

ج : هو العالم; خير واجب نيست.

س 480: اگر كسى براى امام يا امام زاده يا زوار آنها چيزى مانند گوسفند، شيرينى و غيره، نذر نمود به چه وجهى بايد مصرف شود؟

ج : هو العالم; خرج هر كار خيرى مى شود نمود كه ثوابش عايد همان كسى باشد كه نذر شده است.

(جواب گنگ) س 481: لطفاً بفرماييد باقيمانده نذورات يا هداياى مجلس امام حسين (ع) را چه بايد كرد؟

ج : هو العالم; بايد صرف در مطلق وجوه بريه نمود.

(گنگ) س 482: كسى كه نذر كرده روز پنج شنبه روزه بگيرد اگر روز جمعه يادش بيايد و شك كند آيا پنج شنبه

را روزه گرفته است يا نه؟ در اين فرض از شك آيا قاعده اشتغال ذمه جارى است يا به دليل اينكه «الوقت حائل» قاعده حيلوله؟

ج : هو العالم; قاعده فراغ جارى است و به مقتضاى قاعده بنا مى گذارد كه گرفته است جاى قاعده اشتغال و قاعده حيلولة نيست.

س 483: شخصى گوسفند معينى را نذر كرده كه در فرض برآورده شدن حاجت قربانى كند، اما مدت طولانى است كه حاجتش روا نگرديده و از طرفى اين گوسفند مشكل آفرين شده و توليد دردسر مى كند. آيا مى تواند آن را بفروشد و در فرض قضاى حاجت، مشابه آن را بخرد و اداى نذر نمايد؟

ج : هو العالم; خير، مگر آنكه نگه داشتن آن موجب ضرر و حرج گردد، در اين صورت مى تواند بفروشد و به معادل قيمت آن در فرض قضاء حاجت گوسفندى را خريده ذبح نمايد.

«احكام قسم»

س 484: اگر شخصى شخص ديگرى را وادار كند كه اين داروها را به مريض بدهد و قسم هم بدهد كه حتما به مريض داده شود، ولى شخص ديگر مى داند كه داروها مضر به حال مريض مى باشد، آيا مى تواند تخلف كند و به مريض ندهد؟

ج : هو العالم; نبايد بدهد و اگر بدهد خلاف كرده است.

(جواب گنگ) س 485: در موقع صلح دادن ميان مترافعين و متنازعين، آيا گرفتن بيان از طرفين ودر صورت نياز قسم دادن آنها براى صلح دهنده جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; قسم دادن اشكال ندارد، ولى گرفتن بيان را نفهميدم يعنى چه.

«احكام اموال»

«اموال پيدا شده»

س 486: لطفاً بفرماييد مالى كه پيدا شده درباره آن مال چگونه عمل كنيم؟

ج : هو العالم; چنانچه مانند اسكناس بى علامت است پيدا كننده تملك نمايد يعنى بقصد اينكه ملك خودش شود بردارد. و اگر نشانه دار است و قيمت آن از 6/12 نخود نقره سكه دار كمتر است چنانچه صاحبش معلوم نيست مى تواند به قصد اين كه ملك خودش شود بردارد، و در صورت باقى بودن مال اگر صاحب آن پيدا شد به او برگرداند، و اگر باقى نيست لازم نيست عوض آن را بدهد. و اگر قيمتش از 6/12 نخود نقره سكه دار بيشتر است بايد تا يك سال اعلام كند و مقتضاى احتياط اين است كه از روزى كه پيدا كرده است تا يك هفته روزى چند مرتبه و بعد تا يكماه، هفته يك مرتبه و بعد تا يك سال ماهى يك مرتبه در محل اجتماع مردم خودش يا كسى كه به او اعتماد دارد اعلان كند چنانچه

صاحبش پيدا شد به او دهد، اگر پيدا نشد سه نحو مى تواند عمل كند: 1_ مال را براى خودش بردارد بقصد آنكه وقتى كه صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد 2_ براى او نگهدارى كند هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد 3_ از طرف صاحبش صدقه بدهد.

س 487: اگر براى مديون صاحب دين مجهول شد آيا مى تواند از طرف او صدقه بدهد يا به حاكم شرعى بدهد؟

ج : هو العالم; با اجازه حاكم شرع صدقه بدهد، مشروط به اينكه اگر صاحبش پيدا شد به او بدهد.

«اموال نامشروع»

س 488: زنى كه در دوران جهل و بى بندوبارى از راه نامشروع پول هايى به دست آورده والان توبه كرده و ازدواج نموه و آن پولها را به دست انسان خيرى سپرده، گرچه سپردن اين مبلغ داعى براى كمك نمودن او شده، لكن شخص خير اظهار داشته كه اين مبلغ را كه به تو مى دهم براى اين است كه ديگر خلاف ننمايى يعنى فى الواقع به عنوان سود پول ها نيست، حال بفرماييد:

آيا گرفتن اين مبلغ براى او جايز است؟

ج : هو العالم; پولى كه به اين عنوان گرفته حلال است.

س 489: با اصل پول با توجه به اينكه بعضى ها را فريفته و به عنوان مهرمتعه دريافت نموده چه كند؟ با آنكه فى الواقع بغيه بوده ولو احتمالا متدينين فريب خورده راضى باشند كه به هر حال مبلغ براى خودش باشد لكن بعضى هم كه اهل خلاف بوده اند: اولا پيدا كردن آنها مشكل است؟

ج : هو العالم; چنانچه متدينين فريب خورده راضى باشند كه مال

او باشد حلال است و آن ديگران چنانچه نتوانند آنها را پيدا كنند بايد به عنوان مجهول المالك به دست مجتهد يا وكيل او به مصرف برسانند.

س 490: بر فرض يافتن، ايشان با توجه به آن سوابق از او تقاضاى خلاف مى كنند و براى او دردسر درست مى كنند، در اين صورت چه وظيفه دارد؟

ج : هو العالم; آن پول ها را چنانچه نمى تواند رضايت مالكين را جلب كند به هر وسيله ممكن به آنها برگرداند. و يا رضايت آنها را ولو در همان وقت عمل احراز كند كه در اين صورت اشكال ندارد.

«اموال غصبى»

س 491: شخصى از پشت بام همسايه اش چند عدد موزاييك ساختمانى بدون اجازه برداشته است كه البته اين مقدار مصالح براى همسايه مازاد و بلا استفاده بوده، بعد از آن اين شخص منزل همسايه را خريدارى مى كند كه فروشنده آن مقدار مصالح ذكر شده را با خود مى برد آيا در حال حاضر اين شخص (خريدار فعلى منزل) قبلا فعل حرام انجام داده و بايد رضايت صاحب قبلى منزل را جلب كند با وجود اين كه الان خودش مالك مى باشد؟

ج : هو العالم; چنانچه در آن وقتى كه مصالح را برداشته، علم به اعراض مالك يا به رضايت او داشته و او هم تملك نموده، و يا فعلا علم به رضايت دارد لازم نيست جلب رضايت او، والا لازم است.

س 492: در صورت غصب مال غير آيا غاصب علاوه بر خود مال ضامن منافع آن نيز مى باشد؟

ج : هو العالم; هم ضامن منافع مستوفى است وهم ضامن منافع غير مستوفاة. يعنى هم

ضامن منافعى است كه استفاده كرده است و هم منافعى كه هدر رفته مثلا در خانه زندگى نموده يا درب خانه را بسته و استفاده نكرده است.

س 493: آيا مى توان در خانه هاى نيمه مخروبه كه شهردارى براى احداث خيابان، خراب كرده است واز مالك خريده است موقتاً تصرف و سكونت كرد؟

ج : هو العالم; چنانچه خريده است، لابد مالك مى شود، پس بدون اجازه اونمى شودسكونت نمودمگردرصورت علم به رضا.

«احكام وصيت»

س 494: ميتى وصيت كرده است كه من يك قرآن قيمتى دارم با خودم دفن كنيد لكن وارث ها در اين امرنزاع دارند بعضى آن را قبول ندارند، وصيت ميت به لحاظ شرعى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر همان يك قرآن را دارد آن حبوه و مال پسر بزرگتر است و چنانچه او قبول ندارد وصيت باطل است.

س 495: ميت وصيت كرده كه تا فرزند عقب افتاده او زنده است خانه اش را كه تنها ماترك اوست نفروشند و اين فرزند از سكنا يا كرايه او استفاده كند لكن ورثه راضى نيستند و مى گويند خانه فروخته شود و سهم الارث هر وارثى داده شود لطفا حكم شرعى مسئله را بيان كنيد؟

ج : هو العالم; چنانچه وصيت را قبول نموده اند بايد به آن عمل كنند و اگر از اول قبول نكرده اند چون وصيت در يك سوم مال صحيح است اين فرزند نسبت به يك سوم به اضافه آن حصه كه خودش به ارث مى برد حق دارد و در مازاد آن حق ندارد. به هر حال ورثه حق فروش همه خانه را ندارند.

س 496: آيا نذورات ميت

را از اصل مال او مى دهند يا از ثلث مال؟

ج : هو العالم; از اصل مال.

«احكام ارث»

س 497: آيا زوجه از زمين مسكونى و غير مسكونى ارث مى برد، آيا بين ذات ولد و غير آن در اين مورد تفاوتى هست؟ در صورت ارث نبردن از عين و عرصه آيا مى تواند از قيمت آن برخوردار شود؟

ج : هو العالم; زن از زمين و نيز از قيمت آن مطلقا ارث نمى برد.

س 498: اگر وارث منحصر به زوجه بود علاوه بر فرض ارث مى توان در عصر غيبت مابقى ما ترك را به او رد نمود؟

ج : هو العالم; در زمان غيبت هم مانند زمان حضور در صورت انحصار وارث به زوجه مابقى ماترك مازاد بر حصه زوجه مال امام (ع) است و به زوجه رد نمى شود و از جمله انفال است و مختار در انفال آن است كه در خصوص اراضى به مقتضاى روايات بر شيعه اباحه شده است ولى در غير اراضى حكم سهم امام (ع) را دارد كه بايد با نظر مجتهد به مصرف برسد.

س 499: لطفاً حكم اين مسأله را بيان فرماييد: كه پسرى در جنگ تحميلى مفقود شد. پدر و همسر و فرزندانش به اميد حيات او سالها اقدام به تقسيم اموالش ننمودند تا اينكه پدر هم فوت كرد و از اموال پدر هم سهم پسر مفقود كنار گذاشته شده، حال پس از گذشته چند ماه از نابودى رژيم بعثى عراق و نااميدى از وجود اسراى ايرانى در عراق، تكليف ارث پدر از پسر يا پسر از پدر چيست؟ در حالى كه پدر وصيت به ثلث اموال

خود نموده، و علم وظن وصى پدر وبازماندگان هم بيش از علم وظن نوعى ديگران نيست؟

ج : هو العالم; چنانچه از قرائن اطمينان پيدا كنند كه پسر قبل از پدر شهيد شده است او از پدرارث نمى برد، بلكه پدر از او ارث مى برد، و اگر اطمينان پيدا نكنند، چنانچه از موقع مفقود شدن پسر كه قهراً راهى براى كشف فوت او نداشته اند، تا وقتى كه پدر درگذشته است، چهار سال تمام گذشته باشد، از ارث پدر به او نمى رسد، بلكه پدر ارث مى برد، واگر كمتر از چهار سال باشد او از پدر ارث مى برد و پدر از پسر ارث نمى برد.

س 500: چنانچه فرزند و پدر هر دو در يك زمان رحلت كنند ارث پدر به اولاد و فرزند مرحوم به چه صورت مى باشد نظر مبارك را بفرماييد؟

ج : هو العالم; چنانچه معلوم نباشد كه كدام يك قبل از ديگرى فوت شده است، هر كدام از ديگرى ارث مى برد يعنى فرض مى شود بعد از او فوت شده است. و اگر مى داند كه در يك زمان و يك آن فوت شده اند هيچ كدام از ديگرى ارث نمى برد.

س 501: اگر زوجه دائمى تنها وارث مرد باشد و مرد همه مايملك خود را براى همان زوجه اش وصيت كند اين وصيت تا چه ميزان نافذ است؟

ج : هو العالم; در فرض سؤال ربع مال ميت از باب ارث به زوجه مى رسد و وصيت نيز تا ثلث مال نافذ است و در مازاد بايد وارث تنفيذ كند. و در مورد سؤال وارث امام (ع) است بنابراين

مازاد بر ثلث به امام (ع) مى رسد، كه در حال غيبت بايد به مجتهد پرداخت شود، يا او وصيت را تنفيذ نمايد.

س 502: اگر وصيت كننده وارث نداشته باشد و همه مايملك را به نفع غير وصيت كند اين وصيت تا چه ميزان نافذ است؟

ج : هو العالم; در فرض سؤال دو ثلث مال به امام (ع) مى رسد و يك ثلث به همان كسى كه وصيت شده داده مى شود و در دو ثلثِ امام (ع) به مجتهد رجوع شود.

س 503: شخصى فوت كرده و وارثش در طبقه سوم به اين قرار است:

1_ سه نفر خال «دايى» پدرى.

2_ دو پسر عمه پدر و مادرى.

3_ يك پسر عموى پدر و مادرى.

حال كدام گروه مقدم است بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; اين مسأله معركه آراء و اقوال مختلفه است، به نظر اينجانب با وجود خال، پسرهاى عمه و پسر عمو ارث نمى برند. تمام ما ترك مال خال «دايى» است.

2_ «ارث غرقى و مهدوم عليهم»

س 504: در ارث غرقى و مهدوم عليهم كه با شرائطى بين آنها توارث است لكن مشهور توارث را فقط از اصل تركه مى دانند نه از آنچه به ارث از طرف آخر به آنها منتقل شده ولى شيخ مفيد و سلار توارث را هم از اصل تركه و هم از ارثيه احد هما من الاخر مى دانند كه يكى از ادله آنها تقديم اضعف و اقل نصيباً بر اقوى و اكثر ارثاً هست كه فرموده اند: فائده اش تنها در اين صورت ظاهر مى شود كه از ما ورث احد همامن الاخر نيز توارث باشد. حال سؤال اين

است كه:

درتفسير تقديم اضعف مى فرمايد مثلا اگر زوج و زوجه اى يا اب و ابنى با يكى از اين دو سبب بميرند بايد موت اكثر نصيباً را مقدم بداريم و حال آنكه وقتى محاسبه مى كنيم در اين فرض به ضرر اضعف خواهد بود، در صورتى كه اگر موت اضعف را مقدم بداريم به نفعش مى شود. مثلا: اگر زوجه 60 دينار و زوج 100 دينار داشته باشد، اگر زوج را ميت اول فرض بگيريم و ربع مال او را به زوجه منتقل كنيم، يعنى 25 دينار، با مال زوجه مجموعا 85 دينار مى شود، و بعد كه زوجه را ميت فرض مى كنيم ونصف مال او را به زوج مى دهيم نصف 85 دينار مى شود 42 دينار و نيم كه با 75 دينار كه قبلا داشت 117 و نيم دينار مى شود و كل نصيب زوجه مى شود 42 و نيم. ولى اگر به عكس عمل كنيم اول زوجه را ميت بدانيم، نصف 60 مى شود30 و با 100 دينار زوج مى شود 130 دينار، و بعد ربع 130 را به زوجه مى دهيم يعنى 32 و نيم دينار كه با 30 دينار خودش 62 و نيم دينار مى شود، و حال آنكه سهم زوجه در فرض قبلى مى شد 42 و نيم دينار. لطفاً رفع شبه فرماييد كه چرا مع الوصف فرموده اند مرگ اكثر نصيباً را اول فرض مى گيريم با آنكه با اين محاسبه به ضرر اضعف تمام مى شود.

ج : هو العالم; اولا: ما اصل فرمايش را قبول نداريم و در فقه الصادق جلد 24 مفصلا بحث كرده

ايم. ثانيا: آنهايى كه فتوى داده اند استناد به سه روايت نموده اند: _ خبر صحيح محمدبن مسلم عن الامام الباقر (ع): عن رجل يسقط عليه و على أمرئته بيت» فقال عليه السلام: «تورث المرئة من الرجل ثم يورث الرجل من المرئة»

خبر 2 و 3 نيز مثل آن است، و ما هم در آن كتاب از اين دليل جواب داده ايم. بنابراين بحث دراين مسئله دراينجاموردندارد.

«حبوه»

س 505: آيا عينك، موتور و اسلحه كه از وسايل اختصاصى پدر است، جزو حبوه محسوب مى شود؟

ج : هو العالم; خير، جزء حبوه نيست.

س 506: آيا رحل قرآن، مفاتيح الجنان، ساعت مچى، دوچرخه، و ماشين كه از وسايل اختصاصى پدر است جزء حبوه محسوب مى شود؟

ج : هو العالم; خير جزء حبوه محسوب نمى شود.

س 507: آيا در زمان ما به جاى شمشير و اسب، مى تواند تفنگ و ماشين، حبوه باشد.

ج : هو العالم; نخير نمى تواند باشد.

س 508: در توضيح المسائل معظم له در باب ارث قيد گرديده كه قرآن، انگشتر، شمشير و لباسى كه ميت پوشيده، متعلق به پسر بزرگتر است. آيا اسلحه شكارى كه پدر دارد مى تواند به جاى همان شمشير باشد يا بين ورثه تقسيم شود؟

ج : هو العالم; خير، اسلحه شكارى از حبوه نيست حبوه مختص به شمشير و آن سه مورد ديگر است.

«مسائل متفرقه ارث»

س 509: زنى فوت نموده و از او همسر و يك پسر سيزده ساله و پدر و مادر ارث مى برند حال تقاضا داريم تكليف چند امر را بيان فرماييد:

1_ زن متوفى دين شرعى (نماز و روزه) به عهده دارد و از طرفى هم مقدارى طلا و جهيزيه از او باقى مانده، آيا از اين اموال مى شود دين او را داد؟

ج : هو العالم; بلى، مى شود دين او را پرداخت كرد.

س 510: تكليف مهريه اش چيست آيا جزو ارث او است، اگر مهريه هم از ارث او است آيا با اينكه عقد در شانزده سال پيش واقع شده است به نرخ روز پرداخت شود؟

ج : هو العالم; مهريه جزو

ارث است و به نرخ همان شانزده سال پيش مى باشد.

س 511: اگر شوهر توان پرداخت مهريه را نداشت، آيا مى توان از حق ارث او كسر كرد؟

ج : هو العالم; بلى، مى توان كسر نمود و مهريه حكم مابقى اموال او را دارد.

س 512: تكليف ارث او چيست و پس از پرداخت دين او چه مقدار به

وارث مى رسد؟

ج : هو العالم; شوهر يك چهارم مى برد و بقيه مال شش قسمت مى شود پدر و مادر هر كدام يك قسمت از آن و پسر چهار قسمت ديگر را مى برد.

س 513: آيا نذورات ميت را از اصل مال او مى دهند يا از ثلث مال؟

ج : هو العالم; از اصل مال بايد پرداخت شود.

«احكام حدود»

س 514: بفرماييد اگر شخصى كه در مظان اتهام قرار گرفته است اتهام مورد انتساب را تكذيب نمايد و در جهت توجه اتهام به وى نيز بينه شرعيه اقامه نشده باشد، آيا به استناد قول مدعى و ادعاى او مستوجب كيفرومستحق عقوبت خواهد بود؟ در صورت ايقاع سوگند چطور، آيااز اتهام برى واز عقوبت معاف مى شود؟

ج : هو العالم; چنانچه مدعى نتواند بر مدعاى خود بينه اقامه نمايد، حق قسم به منكر داده مى شود، چنانچه قسم خورد برى مى شود و هيچ گونه استحقاق عقوبت ندارد. و اگر رد قسم نمود مدعى قسم مى خورد، اگر او قسم خورد متهم مستحق عقوبت است و اگر او هم رد كرد و قسم نخورد، متهم را نمى شود عقوبت نمود.

س 515: كسى كه آشكارا و در حضور مردم روزه خوارى كند، حدود اسلامى در رابطه با

او چيست؟

ج : هو العالم; چنين شخصى متجاهر به فسق است، غيبت او جايز است و حاكم شرع در صورت ثبوت مى تواند او را تعزير كند، و در خصوص افطار به جماع روايت است كه بيست و پنج تازيانه به او بزنند، تعزير در صورتى كه انكار وجوب صوم نكند و افطار را حلال نداند و الا مرتد و واجب القتل است.

«احكام گناهان»

«دروغ»

س 516: اگر شخصى به ديگرى، مطلب و سخنى را به شوخى بگويد و قرنيه اى بر دروغ بودن آن سخن وجود داشته باشد، آيا حرام است؟

ج : هو العالم; در صورتى كه قرينه باشد كه در مقام خبر دادن نيست، اشكال ندارد.

«غيبت»

س 517: اگر در مورد استادى نظرخواهى شود، مثلا درباره كيفيت تدريس ايشان، جوابى كه در اين مورد داده مى شود با فرض منفى بودن جواب آيا غيبت محسوب مى شود؟ حكمش چيست؟

ج : هو العالم; غيبت نيست، اشكال ندارد.

س 518: غيبت كردن پشت سر افراد نابالغ چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; غيبت فرد نابالغ غير مميز جايز است ولى اگر نابالغ مميز باشد و صدور امرى كه به واسطه آن غيبت مى نمايد، از او عيب باشد غيبت او جايز نيست.

س 519: آيا در مسائل سياسى غيبت جايز است؟ ملاك و ميزان غيبت چيست؟

ج : هو العالم; حرمت غيبت اختصاص به غير مسائل سياسى ندارد.

س 520: در نظر مبارك حضرتعالى تعريف غيبت چيست؟ آيا عبارت از بازگويى كردن عيب مستور مؤمن در غياب اوست؟ يا عبارت است از هر سخنى كه در غياب مؤمن گفته شود كه اگر بشنود ناراحت و رنجور مى شود ولو اينكه عيب مستور او نباشد.

ج : هو العالم; بازگو كردن عيب مستور است.

س 521: در صورتى كه غيبت منحصر در بازگويى عيب مستور مؤمن باشد، آيا اگر به قصد انتقاص عيب غير مستور او در غياب او گفته شود، گناه نيست؟

ج : هو العالم; خير گناه نيست، مگر آنكه عنوان اهانت مؤمن بر آن صدق كند كه در اين صورت گناه است.

«اسراف»

س 522: متأسفانه اسراف از امورى است در بعضى از كارهاى مردم ودربسيارى از مراسم ناديده گرفته شده است، لطفاً حكم اسراف را با موارد آن بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; اسراف از محرمات مسلمه است و معانى متعدده براى آن ذكر شده است، قدر

متيقن اسراف عبارت از انفاق مال در معصيت است، و به نظر ما تجاوز از حد در صرف مال در غير وجوه خير نيز اسراف است، به شرطى كه فائده مقصوده عقلائيه مانند تجملات و زينت و لذت جسمانى و عقلائى بر آن مترتب نشود. تفصيل احتياج به وقت فارغى دارد.

«تهمت»

س 523: كسى كه به او تهمت زدند آيا مى تواند آن تهمت را به گردن ديگران بيندازد، چون مى داند خودش بى گناه است؟

ج : هو العالم; خير، نمى تواند.

س 524: آيا ناسزا گفتن و فحش دادن به مرجع تقليد به اين دليل كه درباره انقلاب يا اشخاص چيزى گفته است، جايز است؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

«فسق»

س 525: آيا اصرار بر گناه صغيره موجب فسق مى شود؟

ج : هو العالم; ارتكاب گناه صغيره موجب فسق است، چون هر گناهى كبيره است، گناه صغيره نداريم.

«توبه»

س 526: من نوجوانى هفده ساله هستم كه در آخرين سال دبيرستان معلم دينى پيرامون حق الناس و قيامت بسيار تأكيد كرد و ما را بسيار ترساند، اكنون مى خواهم از مردم در مورد تمسخر كردن، غيبت، تهمت و غيره حلاليت بطلبم، لكن بعضى ها بسيار سخت گيرى مى كنند و مى گويند تو را حلال نمى كنيم لطفاً بفرماييد به نظر جنابعالى من چه كارى كنم تا در قيامت مورد عذاب قرار نگيرم؟

ج : هو العالم; آنچه وظيفه شما است بعد از توبه و قصد و عزم بر اين كه بعد از اين، اين اعمال زشت را مرتكب نشويد، طلب حلاليت است كه آن را انجام داده ايد، و استغفار بر آنها نماييد و از خدا بخواهيد آنها را بيامرزد، بيش از اين وظيفه نداريد، واگر به اين قصد تا آخر باقى باشيد، خداى تعالى شما را مسلماً مى آمرزد، وفقكم الله تعالى.

س 527: در آيه مباركه «قال اما من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ يردّ الى ربّه فيعذّبه عذابا نكراً»( ) بفرماييد كسى بعد از جارى شدن حد يا تعزير يا قصاص بر او، توبه نمايد، آيا طبق آيه روز قيامت عذاب دارد؟

ج : هو العالم; بعد از توبه عقاب ندارد.

س 528: حديثى كه مى فرمايد« أبى الله ان يجعل لقاتل المؤمن توبه» آيا مضمون آيه شريفه «و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدله عذابا عظيما»

( ) مى باشد؟

ج : هو العالم; اگر حديث صحيح باشد، معنايش اين است كه موفق به توبه نمى شود و مربوط به آيه كريمه نيست.

«احكام ديات»

س 529: غده تيروييد از اعضاء داخلى بدن انسان داراى ديه هست يا ارش؟

ج : هو العالم; روايات متضمنه ديه در قطع اعضاء كه «اگر عضو يكى باشد تمام ديه ثابت است و اگر دو تا باشد در هر كدام نصف ديه ثابت است» به حسب ظاهر عضو داخلى را شامل نيست. بنابراين در قطع غده تيروييد كه از اعضاء داخلى است، ديه نيست، قهراً رجوع به حكومت مى شود كه از آن تعبير به ارش مى شود.

س 530: غده تيروييد داراى آثارى است كه بر اعضاء و دستگاه هاى ديگر بدن اثرات مستقيم دارد حال اگر اين عضو فلج گردد به نحوى كه همه آثار يا بعضى از آثار مترتب نشود چه حكمى دارد؟ ديه يا ارش؟

ج : هو العالم; در فلج كردن آن غده نيز به نحوى كه آثار ذكر شده مترتب نشود، روايتى به خصوصى نيافتيم. روى اين اصل در تمام موارد ارش ثابت است، قهراً تعدد آثار در تعيين ارش مؤثر خواهد بود. و الله العالم.

«احكام قصاص»

س 531: اگر شخصى بدون اذن و اطلاع وارد منزل كسى شود و بدون آن كه از قبل، مسأله و درگيرى باشد در حضور فرزند و همسرش، سيلى به صورت او بزند، آيا مى توان از دادگاه تقاضاى قصاص كرد؟

ج : هو العالم; شما شخصاً مى توانيد يك سيلى به همان قسم كه زده است بزنيد، و مى توانيد به دادگاه شكايت كنيد كه چنين اهانت بزرگى به شما كرده است، و مى توانيد تقاضاى ديه كنيد كه مقدارش معين است.

س 532: در قصاص زنى كه قاتل مرد مى باشد آيا صرف

النفس بالنفس كافى است يا بايد نصف ديه مرد را هم بپردازد؟

ج : هو العالم; بلى، بايد نصف ديه را بپردازد.

«احكام مسائل اجتماعى»

«دين و سياست»

س 533: بفرماييد چه نوع سياستى با دين مبين اسلام سازگار مى باشد؟

ج : هو العالم; چون جمله اى از احكام اسلام احكام سياسى است و لذا خود پيغمبر اكرم (ص) اول عملى كه انجام داد بعد از گرويدن اهل مدينه به اسلام تشكيل حكومت اسلامى بود،پس سياستى كه بر وفق موازين اسلامى باشدسياستى صحيح است.

«امر به معروف و نهى از منكر»

س 534: رفت و آمد به منزل كسانى كه نماز نمى خوانند و خمس و زكات نمى پردازند، چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; اولين مرتبه نهى از منكر آن است كه با آنها رفت و آمد نشود و آنان بفهمند كه به واسطه كارهاى خلافى است كه انجام مى دهند البته اين در صورتى است كه احتمال تأثير در ترك آن منكرات بعضاً يا كلا بدهيد.

س 535: شركت نكردن در مجالس عروسى كه نوعاً همراه با لهو و لعب است باعث دشمنى و خصومت بين اقوام مى شود وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; نبايد شركت نمود. فرار از مخالفت با شرع در مقابل دشمنى اقوام متعين است.

س 536: حضرتعالى حتما با تهاجم فرهنگى آشنايى داريد; متأسفانه بسيار ديده مى شود دختران جوان به صورت آرايش كرده، موها را تا فرق سر بيرون انداخته، گردن و قسمتى از سينه را بيرون گذاشته، ناخن دست و پاهاى خود را لاك زده و با كفش هاى كذايى بدون پوشيدن جوراب در خيابان ها ديده مى شوند. مطمئنا بسيارى از اين دختران بر اثر بى اطلاعى و جهالت نمى دانند چه مى كنند و توان رهايى از اين منجلاب را ندارند لطفاً آنها را نصيحت و راهنمايى كنيد وبفرماييد چه كنند كه

رهايى يابند؟

ج : هو العالم; چنانچه مسلمانند بايد به آنها تذكر داده شود كه حكم الله را كه از حضرات معصومين (ع) رسيده است رعايت كنند ولو آنها اعتنا نكنند، به هر حال هر كسى وظيفه دارد، در صورت احتمال تأثير نهى از منكر بنمايد.

س 537: وظيفه ما در قبال اين گونه افراد چيست؟

ج : هو العالم; نهى از منكر است

س 538: نظر حضرتعالى در مورد برخورد با مظاهر علنى فساد چيست؟

ج : هو العالم; در مورد برخورد با مظاهر فساد، عمل به وظيفه شرعيه ثابته به ادله اربعه داله بر وجوب نهى از منكر است.

«نشر كتب ضلال»

س 539: نشر و اشاعه كتب ضلال مانند كتاب هاى اهل يهود و نصارى و اهل سنت، و خريد و فروش آنها چگونه است؟

ج : هو العالم; در صورت احتمال عقلائى ترتب ضلال برآن نشر آن كتب حرام است.

س 540: نشر و پخش اقتباسات كتب ضلال بدون نقد و بررسى آنها، بين مردم بالاخص در ميان جوانان، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; با احتمال ترتب مفسده بر آن جايز نيست.

س 541: اگر كسى اقتباسات از كتب ضلال را نوشت و مردم بالاخص جوانان از اين نوشته مشوش و متزلزل شدند و خود نويسنده از نوشته خود پشيمان نيست، حكمش چيست؟ و آيا ضامن هست يا خير؟

ج : هو العالم; ضامن مالى نيست، ولى واجب است رفع شبه بنمايد.

«مسايل متفرقه اجتماعى»

مسايل متفرقه اجتماعى»

س 542: معلمى كه شاگردان شيعه دارد، آيا جايز است به آنها نمره هاى اضافى بدهد تا قبول شوند و يك سال ديگر دوره كلاس را تكرار نكنند؟

ج : هو العالم; چنانچه عنوان كذب يا غش و امثال آنها صدق كند، جايز نيست.

س 543: عبور و مرور از زمين مردم در صورتى كه نمى دانيم رضايت دارند يا نه چه صورت دارد؟ آيا جايز است ياخير؟ با اينكه مردم از آنجا عبور مى كنند؟

ج : هو العالم; رضايت آنها در صورتى كه مكان مختص به آنها نباشد در جواز عبور لازم نيست. و اگر زمين مختص به آنها باشد در صورتى كه دولت گرفته و ديگر به آنها بر نمى گردد، مانند زمين ها و خانه هايى كه دولت آنها را خيابان كرده، باز رضايت آنان شرط جواز عبور نيست و اگر زمين مختص به آنها

باشد و دولت هم ضبط نكرده است، چنانچه از عبور مردم كشف رضايت بكنيد و يا آنكه ملك آنها به اين نحوباشد كه عبور مردم جايز باشد، باز رضايت معتبر نيست، در غير اين صور بايد رضايت احراز شود.

س 544: يكى از دوستان در يكى از دانشگاه هاى غرب، كلاس درس اسلامى دائر نموده است و نمى داند آيا لازم است حضور بانوان مسلمان را با رعايت حجاب شرط كند يا اينكه حضور آنها بدون حجاب نيز جايز است؟ شايان ذكر است كه بسيارى از بانوان مسلمان ساكن در غرب، در جلساتى كه پوشيدن حجاب قيد شده باشد حاضر نمى شوند و از طرفى هم امر به معروف و نهى از منكر در آنها اثر نمى كند. اما استاد چون از رجال دين است، حضورش در جلسات در حالى كه زنانى بى حجاب حاضر هستند، ممكن است به وجهه روحانيت لطمه بزند، پاسخ اين سؤال را از محضر مباركتان جويا شديم؟

ج : هو العالم; در صورتى كه مى توانيد شرط كنيد، بلى!اين شرط از باب امر به معروف متعين است و حضور بانوان در دروس اسلامى خصوصيتى ندارد كه جايز باشد بدون حجاب حاضر شوند، البته مراد از حجاب مستور بودن خانم است و لباس مخصوص شرط نيست.

«تلقيح»

س 545: آيا جايز است نطفه زن و شوهرى را بگيرند و در رحم زنى كه بچه دار نمى شود بكارند؟ در صورت بچه دار شدن پدر و مادرش چه كسى هستند؟

ج : هو العالم; بچه به صاحب نطفه و زنى كه در رحم او پرورش يافته ملحق مى شود.

س 546: شخصى بعد از ازدواجش

تا مدتى صاحب اولاد نشد و فوت كرد ولى قبل از مردن، خودش ماده منويه خود را محفوظ گرداند، سپس بعد از فوتش زوجه اش با همان ماده با تلقيح مصنوعى يك بچه به دنيا آورد، آيا اين فعل جايز است؟ و آيا بچه به پدر ملحق مى شود؟ و آيا حق وراثت دارد؟

ج : هو العالم; بچه به صاحب منى ملحق است و آثار شرعيه از قبيل محرمات نكاح و غيرها بر آن مترتب است، ولى ارث نمى برد، چون ارث متعلق است به اولاد متكون در حال موت به شرط سقوطه حياً و شامل مورد سؤال نمى شود.

«احكام مسائل جديد (مستحدثه)»

«عقيم كردن»

س 547: حكم عمل شخصى (زن يا مرد) كه طى عملياتى پزشكى دستگاه توليد تخمك يا اسپرم خود را بدون آسيب رسى به غريزه جنسى و ازدست دادن هيجان آن، از كار اندازد چيست؟ با توجه به اين كه عمل وى اخصا(اخته كردن) و از بين رفتن ميل جنسى نباشد. تقاضا دارم پاسخ تحليلى و مشروح جهت بهره دانشجويان و اساتيد رشته حقوق عنايت فرماييد.

ج : هو العالم; به نظر من اين عمل به عنوان اولى، مادامى كه عنوان ثانوى حفظ نظام بر آن منطبق نشود، جايز است.

اما جمعى از فقهاء به عدم جواز فتوى داده اند و وجوهى بر استدلال ذكر كرده اند، من در رساله اى كه در اين باب نوشته ام، مفصلا آن وجوه را نوشته و جواب داده ام. و كتاب مذكور عربى و ناياب است اما به نظر خود رساله جامع و مفيدى است كه در صورت لزوم مراجعه كنيد.

«مسايل جنين»

س 548: در كدام يك از ادوار جنين، انسان بودن بر او صدق مى كند؟ نطفه، علقه، مضغه، استخوان و يا پوشيده از گوشت و خون؟

ج : هو العالم; بعد از دميدن روح.

س 549: آيا مى توان از آيه شرفه «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» چنين استنباط كرد كه ارزش والاى انسانى پس از دميدن روح است و قبل از آن به عنوان انسانى ارزشى ندارد؟

ج : هو العالم; ارزش والاى انسانى قطعاً بعد از دميدن روح است، ولى معناى آن اين نيست كه قبل از آن هيچ ارزشى ندارد، در حالى كه همين جنين بدون روح در مراحل سير به كمال است

و مقدمات رسيدن به مقام والاى انسانى است.

«سقط جنين»

س 550: بفرماييد اصولا آيا عمل سقط جنين :

الف) پيش از ولوج روح

ب) بعد از ولوج روح

گناه و حرام است؟ و در صورت حرام بودن اين عمل آيا فى نفسه حرمت دارد، يا از جنبه تجاوز و اعتدا به حق شخصى، و يا قتل نفس و آدم كشى؟

ج : هو العالم; اسقاط جنين قبل از ولوج روح حرام است و ديه هم دارد. و مقدار آن هم مختلف است نطفه باشد، يا علقه، يا مضغه، يا استخوان بندى شده باشد، و يا گوشت هم روييده باشد، در رساله اى جداگانه اين نوع مباحث (عقيم كردن، جنين، سقط جنين) را مفصلا نوشته ام، مراجعه گردد.

س 551: در صورت تفكيك به قبل و بعد از دميده شدن روح، اصلا اطلاق انسان ونفس محترمه محقون الدم بر آن صحيح است؟

ج : هو العالم; چنانچه اسقاط حرام باشد، قهرا محقون الدم مى باشد. صدق انسان به دميدن روح است و ديه او زيادتر است، تفصيل مطلب در آن رساله ذكر شده است.

س 552: آيا در صورت تشخيص مولكولى بيمارى هاى ژنتيكى لاعلاج در جنين، مانند تالاسمى مى توان براى جلوگيرى از ولادت نوزاد بيمار اقدام به سقط جنين كرد؟

ج : هو العالم; در صورت دميدن روح در آن جايز نيست. اگر روح دميده نشده است، آن عمل فى نفسه جايز نيست. ولى در صورت ابتلاء به بيمارى لاعلاج كه هم خود نوزاد و هم كسان او در عذاب هستند، دليلى بر حرمت آن نمى دانم چون آيات و روايات داله بر وجوب حفظ نفس محترمه و حرمت القاء

در هلاكت، همه در بعد از دميدن روح در آن است.

«مسائل ژنتيكى»

س 553: آيا اصولا دست ورزى ژنتيكى و تغيير ساختار مولكولى موجودات زنده، اعم از جانوران و گياهان، با توجه به مخاطرات احتمالى آن براى طبيعت و محيط زيست، جايز است؟

ج : هو العالم; در شرع مقدس اسلام اهميت زيادى به كارهاى اجتماعى داده شده و هر موردى كه تزاحم بين دو حكم، يكى فردى و ديگرى اجتماعى باشد شارع مقدس دستور سقوط حكم فردى را داده است، كه در اصطلاح از وجه سقوط آن حكم به اين تعبير مى شود كه مخل به نظام است. بنابراين اگر مخاطرات قطعى باشد، تغيير ساختار جائز نيست و اگر احتمالى باشد، چنانچه مخاطرات با اهميت باشد جائز نيست، چون مورد قاعده اصاله البرائة نيست، و الا جايز است.

س 554: آيا استفاده از ميوه ها و مواد غذايى حاصله از تغييرات ژنتيكى

جايز است؟

ج : هو العالم; در صورتى كه خطر جانى نداشته باشد و احتمال عقلائى هم به توجه خطر نباشد، جايز است.

س 555: در صورت انتقال ژن حيوان حرام گوشت به گياه، خوردن محصول آن چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد، چون ژن حيوان حرام گوشت با انتقال به گياه مستحيل مى شود و حرمت آن از بين مى رود.

س 556: آيا اساسا انسان مجاز است براى مقاصد پژوهشى خود از حيوانات به گونه اى استفاده كند كه براى سلامتى آنان زيان بار باشد؟

ج : هو العالم; ايذاء حيوانات فى نفسه جايز نيست، ولى چنانچه مصلحت اجتماعى مهمى بر آن مترتب بشود كه اهم از مفسده ايذاء باشد، جايز

مى شود.

س 557: آيا تغيير ژنتيكى در حيوانات و استفاده از آنها به عنوان مدل آزمايشگاهى جهت مطالعه و بررسى مراحل بيمارى هاى انسانى و نحوه اثر گذارى داروها بر آنها، جايز است؟ به عنوان مثال برخى از مراكز تحقيقاتى در كشورهاى غربى، با تغيير ساختار ژنتيكى موش اين حيوان را نسبت به ابتلا به بيمارى سرطان حساس كرده و از آن به عنوان مدلى جهت بررسى اين بيمارى در انسان استفاده مى كنند، آيا اين كار با توجه به آسيب و زيان وارده به حيوان و مخاطرات احتمالى آن براى محيط زيست جايز است؟

ج : هو العالم; لا اشكال در اين كه اين عمل نسبت به حيوان فى نفسه حرام است. ولى چنانچه اين عمل مقدمه براى تعلم درمان نسبت به انسان و مقدمه حفظ حيات مسلمين و نجات دادن آنها از امراض باشد كه مصلحت آن اقوى از مفسده ايذاء حيوان است، به عنوان ثانوى جايز است.

س 558: آيا استفاده از سلول هاى بنيادين استخراج شده از جنين انسان قبل از لانه گزينى در رحم براى مقاصد درمانى جايز است؟ لازم به ذكر است كه مراكز تحقيقاتى معمولا نمونه هاى خود را از جنين هاى دور ريخته شده در مؤسسه هاى بارورى (IVF) به دست مى آورند.

ج : هو العالم; بلى، جايز است و وجهى بر حرمت آن نمى دانم.

س 559: آيا تغيير ژنتيكى جنين انسان به منظور اصلاح نژاد و ايجاد اوصاف دلخواه درآن مانند انتخاب رنگ پوست،افزايش ضريب هوشىوغيره جايزاست؟

ج:هوالعالم;ازجواب مسائل قبل،جوازاين عمل هم ظاهرمى شود.

س 560: آيا مى توان از نمونه هاى بيولوژيكى افراد مانند نمونه خون، سلول و

بافت كه معمولا جهت آزمايش گرفته مى شود، بدون كسب رضايت آنها براى مقاصد علمى يا درمانى بهره بردارى كرد؟

ج : هو العالم; در صورت امكان كسب رضايت آنها، بايد كسب رضايت نمود و در صورت عدم امكان چنانچه مصلحت اقوائى از قبيل ياد گرفتن درمان مبتلايان، متوقف بر آن باشد تكليفاً جايز است .

«بافت و پيوند اندام»

س 561: آيا توليد و پيوند اندام و بافت حيوانى به انسان جايز است؟

ج : هو العالم; بلى، جايز است چون همان گونه كه در مسايل قبل اشاره شد شارع مقدس در مواردى كه حيات انسان يا بعضى از اعضاء متوقف بر ارتكاب محرمى از محرمات شرعيه باشد، اجازه به ارتكاب آن محرم داده است.

ولى يك سوالى بعد از پيوند پيش مى آيد و آن اين كه نماز با آن عضو از حيوان ميت، خصوصاً اگر غير ماكول اللحم باشد جايز نيست چون اولا نجس است و ثانياً غير مأكول اللحم؟

جواب آن را هم در كتاب مسائل مستحدثه مفصلا نوشته ام. خلاصه اش اينكه: بعد از پيوند و دميدن روح در آن، از اجزاء انسان مى شود و ديگر باقى در آن دو عنوان مانع نماز نيست..

«شبيه سازى»

س 562: آيا كلونينگ (شبيه سازى) حيوانات جايز است؟

ج : هو العالم;مانعى ندارد.

س 563: آيا كلونينگ (شبيه سازى) انسان با توجه به پيامدهايى از قبيل احتمال ابتلاء به بيمارى هاى پيش بينى نشده و بروز آثار سوء روانى _ عاطفى بر انسان هاى كلون شده و به هم خوردن نظام طبيعى خانواده و حذف شدن نقش پدر و جايگاه نامشخص نوزاد كلون شده در خانواده، و به هم خوردن اصل واحد بودن هر انسان و از دست رفتن حق آزادى انتخاب (اتفاقى) و كاهش تنوع ژنتيكى انسانها در دراز مدت و ترديد در روح داشتن انسان كلون شده، جايز است؟

ج : هو العالم; موانعى كه اشاره نموديد بعضى از آنها موجب حرمت نمى شود و بعضى اگر تمام باشد، مانع تكوينى است نه تشريعى، به هر تقدير

دليلى بر حرمت آنها نيست.

«احكام دخانيات»

س 564: كشيدن سيگار و خريد و فروش آن چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اشكال ندارد.

س 565: استعمال سيگار در مكان هاى مقدس، مانند مسجد، حسينيه، حرم ائمه اطهار عليهم السلام و حرم امام زادگان، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; بسته به نظر عرف است، اگر صدق اهانت و هتك بكند جايز نيست و الا اشكال ندارد، ولى به واسطه احترام به مكان مقدس بهتراست نكشند.

س 566: مصرف ترياك با تجويز پزشك چه صورت دارد؟

ج : هو العالم; با تجويز پزشك اشكال ندارد.

«احكام مسائل اخلاقى»

«صله رحم»

س 567: ما با فاميل هاى خود اختلاف عقيدتى داريم، در صورتى كه به منزلشان برويم شايد مراعات ما را كنند و موسيقى و غيره نگذارند و زن و مرد جدا بنشينند، ولى در صورتى كه به منزلشان نرويم سنگين تر و آزادتر هستيم از طرفى هم اهميت صله رحم در حديث «صلوا ارحامكم ولو بالسلام» ما را به دغدغه مى اندازد، هميشه هم نمى توانيم با تلفن زدن، احوال پرسى كنيم يا به سلام اكتفاء نماييم. حال بفرماييد وظيفه ما چيست؟

ج : هو العالم; اگر نرفتن موجب شود كه آنها ترك معصيت بكنند نرويد و الا در صورتى كه سبب ترك گناه بشويد برويد.

س 568: اسلام به صله رحم تأكيد دارد، نظر حضرتعالى در اين مورد چيست؟

ج : هو العالم; من هم تابع شرع هستم و آن را واجب مى دانم در حالى كه عدم صله رحم موجب صدق عنوان قطع رحم شود.

«عطسه كردن»

س 569: هنگامى كه انسان دنبال كارى مى رود عطسه كند آيا نشانه صبر كردن است يا عجله؟ در صورتى كه چند بار عطسه كند چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; در يك روايت دارد كه اگر براى كارى مهياى رفتن شديد و يك عطسه كرديد، عجله كنيد، البته از اين گونه روايات نمى شود استفاده وجوب و يا استحباب نمود بلكه اين گونه روايات ارشادى است.

«بوسيدن دست»

س 570: آيا بوسيدن دست غير معصوم به عنوان تبرك جايز است؟

ج : هو العالم; بوسيدن دست غير معصوم (ع) به خصوص پدر و مادر و علماى عاملين جايز و كارى حسن است.

«سلام كردن»

س 571: اگر افراد زيادى پى در پى سلام كنند آيا كفايت مى كند همه آنها را يك جواب بگويد و تك تك آنها را جواب ندهد؟

ج : هو العالم; بلى، كفايت مى كند.

س 572: كسى كه در حال ذكر گفتن است اگر به او سلام كنند آيا مى تواند جواب سلام را بدهد؟ با اينكه بعضى ها مى گويند چون ذكر قطع مى شود نمى تواند جواب بگويد؟

ج : هو العالم;كسى كه ذكرمى گويد،جواب سلام براوواجب است.

«قهر كردن»

س 573: بعضى افراد با يكديگر قهر مى كنند كه در نتيجه منجر به كينه و دشمنى مى شود بفرماييد اين كار چگونه است؟

ج : هو العالم; در بعضى روايات از ادامه قهر بعد از سه روز نهى شده است .

«انجمن هايى به نام مذهب»

س 574: انجمن و تنظيماتى كه به نام مذهب و دين و به نام خدمت به جامعه و امر به معروف و نهى از منكر تشكيل مى شود، ليكن در پس آن، خودافراد آن انجمن از انجام دادن هر گونه كار زشتى ابايى ندارند مانند رشوه گرفتن و ضايع كردن حق كسانى را كه مستضعف هستند. آيا تشكيل چنين انجمن هايى جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; تشكيل انجمن در صورتى كه مجبور به كار خلافى نباشيد، جايز است.

س 575: آيا عضويت در آن جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; در فرض جواز تشكيل، عضويت در آن با اطمينان به اينكه مجبور نخواهيد شد كار خلافى انجام دهيد، جايز است.

س 576: اگر خلاف كاريى هاى آن محرز شده باشد امر به معروف كردن به آنها لازم است يا خير؟

ج : هو العالم; بلى! در صورت احتمال تأثير لازم است.

«احكام سادات»

س 577: در كتاب اعتقادات صدوق صلوات بر محمد (ص) و آل محمد عليهم السلام را ذكر كرده است آيا اين صلوات شامل همه ذرارى پيامبر حتى كسانى كه فاسق هستند مى شود، يا تنها شامل مؤمنين و پيروان ائمه از آنها مى شود؟

ج : هو العالم; به نظر ما مختص به حضرات معصومين(ع)است.

س 578: در منطقه كشمير آزاد تعداد سادات حفظهم الله صدها هزار مى رسد كه اكثريت آنها اهل سنت مى باشند، ولى به فرزندانشان اسامى دوازده امام را ياد مى دهند و مولاى متقيان را از ديگران افضل مى دانند و از ولايت اهل بيت (ع) برخوردارند. در سالهاى اخير تعداد زيادى از آنها مستبصر شده اند و اين

حركت رو به تزايد است. الان يك مشكل پيدا شده است و اينكه بعضى ها در آنجا شايع كرده اند كه در مكتب تشيع احترام به سادات نيست! و ازدواج شيعه را به غير هاشمى جايز مى دانند! ما هر چه مى گوييم، چنين نيست احترام به سادات در مكتب تشيع در حد بالا است و در هر مورد كه به واسطه ازدواج به غير هاشمى، اهانت به سادات شود در آن مورد ازدواج هاشميه به غير هاشمى جايز نمى باشد، ترتيب اثر نمى دهند. البته ما از بعضى علماء شنيده ايم كه آنها اين مسئله را ازحضرت آيت الله العظمى سيد محسن حكيم چنين نقل كرده اند: «در هر مورد كه عقد سيده به غير سيد سبب هتك و اهانت به سادات محسوب شود از ازدواج سيده با غير سيد خوددارى شود، چون كرامت سادات اهميت بسيار دارد» اكنون به نظر به اينكه علماء اهل سنت اخيراً كتابى چاپ كرده اند كه در آن فتاواى دو هزار نفراز مفتيان اهل سنت از گذشته و حال را با ذكر ادله، نقل نموده اند كه «ازدواج هاشميه به غير هاشمى جايز نمى باشد». لطفا حضرتعالى اين مشكل را حل فرماييد تا بتوانيم سادات را مستبصر نماييم؟

ج : هو العالم;مشهور بين اصحاب جواز تزويج هاشميه به غير هاشمى است، لكن بعضى از علماء ما به عدم جواز تزويج قائل شدند، و بعضى روايات هم دال بر آن است مانند خبر صدوق ره قال: «و نظر النبى صلى الله عليه و آله، الى اولاد على عليه السلام و جعفر، فقال: بناتنا لبنينا»( ) و خبر ابن شهر آشوب.

ولى

به واسطه روايات ديگر اين روايات بر كراهت حمل شده است و اما آن خبرى كه منقول است كه حضرت امير(ع) ام كلثوم را به ازدواج عمر درآورد به نظر ما قطعاً دروغ است، همانگونه كه سيد مرتضى (ره) و ديگر از قدماء اصحاب قائلند. به هر حال اگر عنوان ثانوى مانند اهانت و هتك سادات بشود مسلما همه علماء به عدم جواز قائلند.

س 579: از پيامبر اكرم (ص) احاديثى( ) پيرامون احترام به ذريه آن حضرت رسيده است مثل «من اكرم اولادى فقد اكرمنى و من اهانهم فقد اهاننى» ( ) و مثل «من رأى اولادى و لا يقوم قياما تاما ابتلاه الله تعالى ببلاء لا دواءله» ( ) آيا اين احاديث شامل معصوموغيرمعصوم،مؤمنوكافر،عادلوفاسق ازذريه پيامبرمى شود؟

ج : هو العالم; البته شامل مى شود، ولى بر كافر و منافق و فاسق عناوين ديگرى منطبق مى شود كه اين حكم از بين مى رود.

س 580: لطفاً جواب سؤالات زير را نيز بيان فرماييد:

عنوان سادات به چه كسانى اختصاص دارد؟

ج : هو العالم;به كسانى كه از اولاد هاشم مى باشند و در اين زمان منحصر است به اولاد عبدالمطلب.

س 581: آيا احترام به سادات از لحاظ اينكه آنها از سلاله پيغمبر هستند لازم است يا خير؟

ج : هو العالم; بلى، لازم است.

س 582: اهانت كردن به سيدى كه غير صالح است، چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; از معصوم(ع) روايت است كه سيد بد را به خاطر پيغمبر احترام كنيد.

س 583: در صورتى كه سيدى صالح باشد آيا ثواب اعمال نيك او دو برابر است يا مساوى با ديگران؟ همچنين عقاب

اعمال بد و گناهان او آيا دو برابر ديگران است يا مساوى؟

ج : هو العالم; بعضى روايات دال بر اين است. لكن معارض هم دارد. اما من اين مطلب را قبول ندارم توضيحش به محل ديگر موكول است.

س 584: در مناطقى كه تزويج سيده به غير سيد اهانت به خانواده سادات محسوب شود، آيا تزويج جايز است يا خير؟

ج : هو العالم; جايز نيست.

س 585: بين سادات اين مطلب به قدرى اهميت دارد كه اگر مرد سيدى دخترش را به عقد غير سيد درآورد يا دختر خودسرانه با غير سيد ازدواج كند، اطرافيان، آن دختر و پسر را مى كشند، با نظر به اين تبعات، آيا عقد سيده به غير سيد جايز است؟

ج : هو العالم;چون تالى فاسد مهمى دارد، جايز نيست.

س 586: بعضى از قبايل معروف كه اجدادشان توسط سادات مسلمان شده بودند، از اسلاف خود اين وصيت كتبى را دارند كه از خانواده سادات براى پسرانشان دختر نگيرند، البته اگر از سادات براى پسرانشان خواستگارى كنند به آنها دختران خود را بدهند، آيا عمل نمودن بر اين وصيت لازم است يا خير؟ و اصلا اين طور وصيت ها شرعاً چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اين وصيت جايز و نافذ است.

«احكام اعياد»

«عيدالزهراء»

س 587: نظر حضرتعالى در رابطه با مراسم و حديث فضيلت نهم ربيع چيست؟

ج : هو العالم; روزى با فضيلت است به خاطر جهاتى، و رواياتى هم در فضيلت آن روز وارد شده است. اعمالى هم ذكر شده است كه به ضميمه قاعده تسامح در ادله سنن استحباب آنها ثابت مى شود.

س 588: نهم ربيع الاول عيد الزهراء چه

روزى است؟ و آيا كف زدن و شادى كردن در اين روز وارد شده است؟

ج : هو العالم; روز نهم ربيع الاول است، در كتاب «زوائد الفوائد» تأليف سيد ابن طاوس مفصلا در اين باره نوشته و رواياتى هم نقل مى كند، مراجعه كنيد.

س 589: اگر در مجلس عيدالزهراء و ميلاد ائمه عليهم السلام، تنها نشسته باشيم ولى خودمان دست نزنيم چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر مجلس محرم نباشد، اشكال ندارد.

س 590: دف زدن و رقصيدن در مجلس عيدالزهراء و ميلاد اهل بيت (ع) چه حكمى دارد؟ آيا حرام است؟

ج : هو العالم; دف زدن جايز نيست، رقصيدن مرد براى زن نامحرم و زن براى مرد نامحرم جايز نيست.

س 591: دست زدن در مجلس عيد الزهراء و ميلاد ائمه عليهم السلام چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر توأم با كارهاى خلاف ديگر نباشد اشكال ندارد.

«عيد نوروز»

س 592: آيا عيد نوروز از نظر شرع مقدس اسلام اصالت و اعتبار دارد يا خير؟

ج : هو العالم; بلى، رواياتى هست.

س 593: آيا آنچه راجع به عيد نوروز و فضيلت و اعمال آن وارد شده صحيح است؟ آيا انجام اعمال آن (اعم از نماز و دعا و غيره) به قصد ورود جايز است؟

ج : هو العالم; در مستحبات كافى است يك روايت ضعيفه باشد. بنابراين به قصد ورود جايز است.

س 594: اگر عيد نوروز عيد جمشيدى سلطانى است كه مسلمان هم نبوده است ، پس چگونه غسل مستحب است؟

ج : هو العالم; چون در آن روز كه به حسب خلقت داراى خصوصياتى بوده است، اسلام اعمالى را مستحب دانسته، اين اعمال مربوط به عيد

گرفتن كفار نمى باشد.

«احكام مجلس عروسى»

س 595: لطفاً بفرماييد دست زدن در مجلس عروسى چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; اگر توأم با كارهاى خلاف ديگر نباشد، اشكال ندارد.

س 596: اگر در مجلس عروسى خودمان دست نزنيم و فقط بنشينيم چگونه است؟

ج : هو العالم; اگر مجلس محرم نباشد، اشكال ندارد.

س 597: در صورتى كه شركت نكردن در مجالس عروسى كه نوعاً همراه با لهو و لعب است باعث خصومت و دشمنى بين اقوام شود وظيفه چيست؟

ج : هو العالم; نبايد شركت نمود، محرمات با اين حرفها حلال نمى شود.

س 598: آيا معظم له پوشش لباس بدن نما و آرايش فراوان عروس در شب اول عروسى را جايز مى دانيد؟ نسبت به گردش عروس كه در آخر شب به همراه تعدادى ماشين صورت مى گيرد، چه مى فرماييد؟

ج : هو العالم; پوشيدن لباس بدن نما به عروس در حضور نامحرمان جايز نيست و نيز در صورت عورت نما بودن در مقابل زنان نيز جايز نيست، غير از اين دو مورد اشكال ندارد. نسبت به گردش با ماشين در آخر شب با رعايت عدم مزاحمت ديگران و رعايت حجاب اشكال ندارد.

«احكام قرائت قرآن»

س 599: در آيه شريفه «لكنا هو الله ربى»( ) كلمه «لكنا» را هنگام وصل با الف بخوانيم يا لكن بدون الف؟

ج : هو العالم; كلمات قراء در اثبات الف در حال وصل مختلف است. و اما در حال وقف ظاهراً در اثبات الف خلافى نيست مگر از قتيبه و به نظر من اثبات الف در هر دو حال بهتر است.

س 600: هنگامى كه قارى قرآن در مورد قرائت وقف مى كند آيا جايز است او را با

گفتن كلمه «الله اكبر» و امثال آن، تشويق كنيم؟ و آيا از سنت است يا نه؟

ج : هو العالم; جايز است ولى دليلى به خصوص بر سنت بودن آن نديدم.

«مسائل اعتقادى»

«اسلام»

س 601: خداوند در قرآن مى فرمايد: «يا بنى اسراييل اذكروا نعمتى التى انعمت علكيم و انى فضلتكم على العالمين»( ) با توجه به اينكه الان هم در دنيا اينگونه است، چگونه مى گوييم اسلام دين برتر است و مسلمانان بر تمام اقوام مسلط مى شوند؟

ج : هو العالم; ظاهراً مراد اين است كه خداوند تعالى به واسطه نِعَم، كه عبارت است از انزال منّ و سلوى و پيغمبر هايى كه براى آنها ارسال شده است و غرق فرعون و... بنى اسراييل را به بقيه امتها تا آن زمان فضيلت داده است، و الا ترديدى نيست كه افضل امم امت محمد (ص) مى باشند. و افضليت هم ربطى به تسلط ندارد.

«نبوت و امامت»

س 602: آيا نبوت انبياء و امامت معصومين عليهم السلام اكتسابى است

يا موهبتى يا هر دو؟ به چه دليل؟

ج : هو العالم; بحثى مفصل است كه در اينجا نمى گنجد، اجمالا اينكه موهبتى است.

«مهدويت»

س 603: فلسفه وجود امام غائب عجل الله تعالى فرجه چيست؟

ج : هو العالم; فلسفه وجود آن حضرت به طور اختصار همان فلسفه لزوم وجود خورشيد است كه اگر خورشيد روزى خاموش شود، عالم متلاشى مى شود. بقاء جميع عوالم وابسته به وجود آن امام (ع) است، بسط كلام موكول به محل ديگراست .

س 604: شخصى ادعا كرده امام زمان (عج) را در بيدارى ديده است و دستش را بوسيده است و چيزهاى ديگر، آيا مى شود به سخن اين شخص، با اينكه روحانى مى باشد اعتماد كرد؟

ج : هو العالم; ابداً نمى شود اطمينان نمود.

س 605: در زمان غيبت مخصوصاً در عصر حاضر وظيفه ما چيست؟

ج : هو العالم; عمل به وظايف شرعيه و انتظار فرج و توسل به آن حضرت. و رفتن به در خانه آن بزرگوار براى امور دنيا و آخرت، چون واسطه فيض الهى آن بزرگوار است.

س 606: چه كنيم كه مورد توجه امام زمان (عج) قرار بگيريم؟

ج : هو العالم; عمل به وظايف شرعيه.

«تولى و تبرى»

س 607: آيا تولى و تبرى بر هر شخص واجب است؟ اگر كسى به جاى اين كه شخصيت امام (ع) را واجب الاطاعة و معصوم از جانب خدا بداند، نعوذ بالله اهانت كند، مثلا بگويد امامان مطيع خلفاى ثلاثه بودند، و يا حضرت على بيعت كرد، آيا دارنده چنين عقيده اى مؤمن هست يا خير؟

ج : هو العالم; تولى و تبرى از واجبات است و اگر كسى امام را واجب الاطاعة و معصوم نداند شيعه نيست، همين نحو اگر به امام اهانت كند.

س 608: اگر كسى به جاى اين كه از خلفاى ثلاثه تبرى

بجويد، قائل به احترام آنها باشد و بگويد كه خلفاء مثل پيغمبر (ص) بودند، آيا چنين شخصى مؤمن و شيعه است؟

ج : هو العالم; خير، يقيناً شيعه نيست و يا آنكه از اسلام و تشيع و شخصيات شيعه هيچ گونه اطلاعى ندارد.

«مسائل متفرقه اعتقادى»

س 609: با اينكه خارج كردن تير از پاى مبارك اميرالمؤمنين (ع) در حال نماز و ملتفت نشدن آن حضرت، در عروة الوثقى، در جامع السعادات علامه نراقى ج 3 ص: 328 و كتب ديگر مذكور است يكى از علماى متأخرين نوشته است خبر مذكور را به علت اشتهارش نقل كرده اند و تا به حال كسى سند معتبر ارائه نكرده است! نظر حضرتعالى چيست؟

ج : هو العالم; بزرگانى كه اسم برده ايد اجل از آن هستند كه خبر را نديده، نقل كنند.

س 610: حكم منكر شق القمر و آمدن ستاره به خانه اهل بيت (ع) چيست؟

ج : هو العالم; چنانچه به حسب ادله ثبوت آنها را بداند و منكر شود كافر است مانند انكار ضرورى دين در غير اين مورد.

س 611: كتاب «جامع الاخبار» كه مؤلفش دقيقاً معلوم نيست، چگونه معتبر مى باشد؟ و چطور فقهاء در بعضى احكام مستحبة به روايت آن كتاب استدلال مى نمايند؟

ج : هو العالم; در مستحبات اكتفاء به روايات آن كتاب مى شود چون خبر ضعيف به مقتضاى قاعده تسامح در ادله سنن اثبات استحباب مى نمايد، ولى در احكام لزوميه خبر ضعيف كافى نيست.

س 612: در روايتى است كه براى انسان معصوم (ع) پنج روح است از جمله روح المدرج، بفرماييد مراد از آن چيست؟

ج : هو العالم; در اصول كافى( )،

طى خبر صحيحى تمام ارواح خمسه را توضيح داده مى فرمايد: «روح المدرج الذى به يذهب الناس و يجيئون» و به عبارت اخرى، عالم المدرج عالم الملك. به هر حال رجوع كنيد به آن محل، مفصلا بيان شده است.

س 613: روايتى از امام كاظم (ع) كه مى فرمايد: «من اخذ دينه من افواه الرجال ردّته الرجال» ( ) مدركش چيست؟

ج : هو العالم; روايت كرده از امام صادق (ع) حرعاملى در كتاب «الفصول المهمه فى اصول الائمه» ج 1ص125،همچنين شيخ صدوق اين روايت را از امام على (ع) نقل كرده است.

س 614: در كتاب معانى الاخبار و وسايل الشيعه حديثى از ابن عباس است «قال ابن عباس عن معنى قول النبى (ص) حين رأى من يحتجم فى شهر رمضان، «افطر الحاجم و المحجوم»( ) مراد از عبارت «افطر الحاجم و المحجوم» آيا اين كه هر دو نفر حجامت كننده و حجامت شده بر پيامبر (ص) دروغ بستند به واسطه حجامت خود يا اين كه هر دو نفر داخل در سنت و فطرت شدند چون حجامت از سنت هاى پيامبر اكرم (ص) است؟ بفرماييد مراد كدام معنى است؟

ج : هو العالم; مراد همان معناى اخير در جامع الاخبار قال «اى دخلا بذلك فى فطرتى و سنتى لان الحجامة مما أمر عليه السلام به فاستعمله» اقرب است. و در ذيل خبر از ابن عباس نقل شده است كه قال «انما افطرا لانهما تسابا و كذبا فى سبّهما على نبى الله صلى الله عليه و آله لا للحجامه» و لا بأس به.

«مسائل تاريخى»

«تاريخ حضرت زهرا (س)»

س 615: روايت «قالت فاطمه الزهراء عليها السلام، انّى احب الثلاث، قرائة كتاب الله و

الا نفاق فى سبيل الله و زيارة رسول الله صلى الله عليه و آله» آيا سند معتبر دارد؟ بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; در مستحبات اعتبار سند لازم نيست، روايت ضعيفه هم باشد استحباب ثابت مى شود.

س 616: در روايتى آمده است كه: حضرت زهراء (س) درايام مريضى به اصرار امير المؤمنين (ع) تقاضاى انار كرد، و حضرت امير (ع) بعد از تهيه آن از شمعون يهودى، آن انار را در بين راه به فقيرى بخشيد، آيا سند معتبر دارد؟

ج : هو العالم; مضمون آن يقيناً صحيح نيست.

س 617: روايتى كه مى گويد امير المؤمنين (ع) هنگام غسل دادن بدن حضرت زهراء سلام الله عليها گريست، پس علت گريه را از حضرت پرسيدند فرمود اثر تازيانه كه هنوز در بدن باقى است مرا به گريه آورد، آيا سند معتبر دارد؟

ج : هو العالم; روايت را قبلاً ديده ام وبه نظرم آن زمان معتبربود.

س 618: حضرت زهراء سلام الله عليها در چه سنى به شهادت رسيدند؟

ج : هو العالم; مرحوم كلينى و ابن شهر آشوب نوشته اند كه آن حضرت عليها السلام پنج سال بعد از مبعث متولد شده است و همين امر بين اصحاب ما مشهور است، و از امام باقر عليه السلام روايت شده است. اما مشهور بين اهل سنت اين است كه آن حضرت (س) پنج سال قبل از مبعث متولد شده است، و ظاهراً اين كلام اهل سنت از روى اشتباهى است در روايت آنها بين كلمه «قبل» و «بعد».

بنابراين سن مبارك ايشان حين شهادت همانگونه كه معروف بين شيعه است هجده سال بوده است.

«تاريخ امام حسين (ع)»

س 619: اينكه گفته مى شود:

ملائكه امام حسين (ع) را بعد از ولادت به آسمان بردند، آيا صحيح است؟

ج : هو العالم; ظاهراً تمام ائمه (ع) چنين بوده اند به نحوى كه در روايت است.

س 620: مراد از خوردن گل قبر سيد الشهداء امام حسين (ع) براى شفا همان از خود قبر و اطراف آن يا تا چهار فرسخ و بيشتر جايز است.

ج : هو العالم; متيقن خود قبر و اطراف آن است و محتمل است تا هفتاد ذراع فاصله با قبر كافى باشد، ضابط صدق عرفى قبر امام است، و روايات متعددى در بيشتر از اين مقدار هست ولى ضعيف است و اما من روايتى نديدم كه دلالت بر چهار فرسخ كند.

س 621: آيا امام توانست به اهداف خود جامعه عمل بپوشاند؟!

ج : هو العالم;چنانچه يكى از نويسندگان اشاره دارد، بذر افشانى يك نهضت و فراهم سازى زمينه هاى تحول اجتماعى مى تواند در كوتاه مدت و بلند مدت مطرح باشد. طبيعى است كه يك انقلاب در طولانى مدت آثار و ثمرات خود را پس مى دهد و افراد جامعه و يك ملت را بيدار مى كند. اين حقيقت در نهضت امام (ع) نيز صادق است.

بعد از شهادت امام حسين (ع) نخستين آثار نهضت حسينى آشكار شد. و توابين در سال 64 هجرى بر ضد سلطنت اموى قيام كردند و بنيان نظام فرزندان ابوسفيان را به لرزه درآوردند. در حقيقت خون سيد الشهداء (ع) خون بهايى براى هر نهضت آزادى خواهانه بود. در سال 121 زيد شهيد قيام كرد و در سال 125 يحيى فرزند او بر عليه بنى اميه شورش نمود. در نهضت زيد، علويان، ايرانيان و عراقيان

شركت داشتند و مبارزه با ستم و برافراشتن پرچم عدل را خواستار بودند، اين نهضت ها زمينه را براى قيام كلى ايرانيان و ابومسلم خراسانى فراهم ساخت كه سرانجام دولت اموى ساقط گرديد.

براى توضيح بيشتر به كتاب «شيعه علوى در دو قرن دوم و سوم» نوشته فضلية الشامى ترجمه چاپ دانشگاه شيراز، مراجعه شود.

س 622: بهترين اهداف قيام امام حسين (ع) چه بود بيان فرماييد؟

ج : هو العالم; نويسندگان اسلامى، عمده ترين اهداف قيام امام حسين (ع) را در چند هدف مشخص تصوير كرده و بيان داشته اند كه اينك به اختصار به هر يك از آنها اشاره مى شود:

1_ نهضت امام حسين(ع) در راستاى ايفاى وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بوده و اصلاح امت اسلامى از بزرگترين اهداف آن حضرت بوده است.

يكى از نويسندگان اين نظريه را اظهار كرده است. او مى نويسد:

«يك آدم «مهاجم» نمى خواهد فقط خودش را حفظ كند، مى خواهد طرف مقابل را از بين ببرد ولو به قيمت شهادتش باشد. منطق امر به معروف و نهى از منكر، منطق حسين (ع) را منطق شهيد كرد. منطق شهيد، منطق كسى است كه براى جامعه خود، پيام دارد و اين پيام را جز با خون با چيز ديگرى نمى خواهد بنويسد».

2_ عده اى آن را حركتى ضد استبدادى عليه رژيم يزيدى براى استقرار حكومت اسلامى، دانسته اند. آيت الله ميرزاى نائينى در رساله «تنبيه الامه و تنزيه المله» چنين نظريه اى را ارائه مى دهد. او مى گويد:

«خضوع نفس قدسيه حضرتش (امام حسين (ع)) از آن (استبداد) اباء فرموده از براى حفظ حريت خود و توحيد پروردگارش

و تمام هستى و دارائى را فدا و اين سنت كريمانه (آزادى) را براى احرار امت استوار و از شوائب عصبيت مذمومه تنزيهش فرمود».( )

3_ بعضى هم هدف عمده نهضت امام حسين (ع) را «عدالت خواهى» دانسته اند، چنانچه درباره نهضت عاشورا چنين مى نويسد:

«نه فقط على، شهيد راه عدالت و فريادرساى دادگرى است. بلكه حسين (ع) نيز شهيد راه عدالت است. به گفته خود امام حسين (ع) «نمى بينيد كه به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى به عمل نمى آيد.» در چينن شرايطى مؤمن بايد مشتاق لقاى پروردگار باشد.»

مجموع اين اهداف و انگيزه ها مى تواند نهضت عظيم امام حسين (ع) را توجيه كند و براى هدايت امت، چراغ راه و الگوى زندگى گردد.

س 623: چرا امام حسين (ع) همانند برادرش با يزيد از در آشتى برنيامد؟

ج : هو العالم; رابطه اين دو امام با دودمان بنى اميه رابطه خصمانه بود و چنانچه امام حسن(ع) در مدائن با معاويه پيكار كرد. اما بعد از امضاى قرارداد آتش بس و صلح نامه، به جهت رعايت عقد صلح نامه ايشان بامعاويه از در پيكار برنيامدند، پس از آن كه امام حسن (ع) از دنيا رفت، امام حسين (ع) به جهت رعايت احترام امام حسن(ع) و امضاى صلح، هرگز به معاويه تعرضى نداشت. تنها در چند مورد مانند قتل حجر بن عدى و يارانش نامه تند و اعتراض آميزى به او نوشت. ولى بعد از آن كه معاويه پسرش يزيد را به عنوان ولايت عهدى بر مسلمين تحميل كرد، امام حسين(ع) نيز همانند بعضى ديگر زير بار آن نرفت تا آن كه معاويه از

دنيا رفت. يزيد خام و ناپخته از سر بى شعورى با نامه اى تهديدآميز به حاكم مدينه (مروان) امام حسين(ع) را به اخذ بيعت و دستگيرى دستور داد، امام حسين (ع) از بيعت امتناع كرده و از مدينه خارج شد. در اين هنگام نامه هاى كوفيان فراسوى او روانه گرديد كه از او براى تشكيل حكومت اسلامى،دعوت كرده بودند. امام (ع)، پسر عموى خود مسلم بن عقيل را، براى بررسى اوضاع كوفه به سوى آن شهر گسيل داشت. مسلم ضن تأييد دعوت كوفيان، تأكيد كرد كه حضرتش به عراق بيايد و در كوفه حكومت تشكيل دهد و از اين جهت امام (ع) در نهم ذى الحجة سال 60 از مكه خارج شد و رهسپار عراق گرديد. ولى متأسفانه اوضاع كوفه به جهت فرماندار جديد زياد بن اميه و اعزام نيرو، تغيير يافت. حضرت مسلم به شهادت رسيد. امام حسين (ع) پس از اطلاع از شهادت مسلم، همانند قبل از آن مصمم بود كه به راه خود ادامه دهد و وظيفه امر به معروف و مبارزه با خاندان غاصب استبدادى را ادامه دهد. برخورد با نيروهاى حرّ بن يزيد رياحى، تلاشى تازه بود و امام مى خواست با هماهنگى او، وارد كوفه شود و كار را يكسره نمايد. او دعوت خود را علنى ساخته بود و فضايح بنى اميه را افشا مى كرد و در ضمن اصحاب خود را براى برخورد با نيروى بنى اميه آماده مى ساخت. وقتى كه حر از طرف ابن زياد براى نزول به كوفه و تسليم به حاكم آن، او را فراخواند، امام حسين (ع) از موضع شجاعت و كرامت خاندان

هاشمى، سخت از اين دعوت امتناع كرد. راه شهادت را كه در جنگ هاى اسلامى يكى از دو پيروزى حساب مى شد (احدى الحسينين) انتخاب فرمود و به شهادت رسيد.

مى توان گفت ابن زياد و دارو دسته بنى اميه مهم ترين عامل در موضوع قضيه «طف» و داستان كربلا بودند و امام حسين (ع) و يارانش را به شهادت رساندند.( )

س 624: چرا مسلمانان نتوانسته اند با عبرت گرفتن از قيام امام حسين (ع) وضعيت نابهنجار خود را سامان بخشند؟!

ج : هو العالم; جهان اسلام به دو بخش جغرافيايى عقيدتى تقسيم مى شود. اكثريت اهل سنت در بيشتر كشورهاى اسلامى و اقليت تشيع در ايران و عراق و برخى كشورهاى ديگر.

اكثريت اهل سنت از يك طرف به جهت برخوردار نبودن از اعتقاد به امامت اهل بيت(ع) و نبود سنت عاشورايى در ميان آنها و از طرف ديگر اعتماد به حاكمان و توجيه سياسى كار ايشان را كه اگر حاكم اسلامى عادل شد بايد شكر گذار و اگر ظالم شد، بايد صبر پيشه كرد و تحمل نمود كه يك فلسفه سياسى غلطى است كه از دوران قديم در ميان اهل سنت حاكم بوده و همواره نظم را بر تحقق عدالت تقديم بخشيده اند، در نهضت هاى اسلامِ سنى مانند اخوان المسلمين، و جماعت مسلمين، چندان موفقيتى به دست نياورده و نهضتشان به شكست انجاميده است.

اما اهل تشيع در چند مورد در كشورهاى شيعه نشين با الهام گيرى از نهضت امام حسين (ع) توانسته اند استقلال طلبى و نهضت اجتماعى بپا دارند و هويت سياسى خود را اعلام نمايند. نهضت استقلال طلبى مسلمانان عراق به رهبرى علماى

شيعه و مراجع تقليد در انقلاب 1920 كه به استقلال عراق از استعمار انگليس انجاميد، نمونه اى از اين باب است. اما متأسفانه با اين كه ابتدا شيعيان استقلال عراق را به دست آوردند، ولى بعداً عقب نشينى كرده و موضوع حكومت به دست اقليت اهل سنت در عراق افتاد كه در مدت زيادى حاكمان بعثى ناسيوناليست بااستبداد كامل آن را اداره كردند.

اما ايرانيان مسلمان در نهضت مشروطيت و انقلاب اسلامى، با الهام گيرى از نهضت حسينى با اين كه توانسته اند حكومت تشكيل دهند، ولى متأسفانه انحراف نهضت مشروطيت از اهداف اسلامى خود به وسيله لائيك ها و روشنفكران وابسته، مسلمانان به ويژه عالمان دينى را منفعل ساخته و سرانجام به انزوا كشاند. چنانچه آيت الله نائينى تئوريسين جناح اسلامى نهضت مشروطه كتاب خود (تنبيه الامه و تنزيه المله) را جمع كرده و از نهضت دور نشسته است.

س 625: چگونه مى توان از عاشورا در راستاى توحيد امت اسلامى و اقامه حكومتى به دور از خشونت و همراه با عفو و گذشت استفاده كرد؟

ج : هو العالم; تحولات اجتماعى به دو گونه و صورت تحقق مى يابد: 1_ رفرم و اصلاح، 2_ انقلاب و جهش.

در تحول اصلاحى، جامعه آرام آرام به اهداف اصلاحى فرهنگى، اجتماعى، سياسى و... خود دست مى يابد و هرگز دست به خونريزى نمى زند. چنانچه اين تحول در آغاز نهضت اسلامى پيامبر اكرم (ص) در مكه و هجرت او به مدينه رخ داده است و پيامبر عرصه هاى فرهنگى و سياسى را بدون خونريزى فتح كرده است. كه مسيح نيز همين طور است . اما انقلاب اجتماعى، همواره همراه با

خشونت و خونريزى صورت مى گيرد. زيرا تضاد ميان نيروهاى ارتجاعى و نيروهاى اصلاح گر و انقلابى شديد مى باشد و در نتيجه به خونريزى و مقاومت منتهى مى شود. امثال آن در انقلاب بازگشت به اهداف اسلامى دوره عثمان _ انقلاب فرانسه ،الجزاير _ در دنيا مشاهده مى شود. به نظر من اين موضوع بستگى به شرايط جامعه مسلمين دارد كه در چه مرحله اى از تمدن و شرايط اجتماعى بسر مى برند، اگر آگاهانه باشد، قطعاً خون بر شمشير پيروز است، چنانچه در ايران اتفاق افتاد و يا، برخورد و خشونت ظهور مى يابد، چنانچه در مورد انقلاب فرانسه (17 اكتبر) الجزاير ديده مى شود.

س 626: مفهوم جمله «ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احراراً فى دنيا كم» (اگر دين نداريد و از معاد نمى هراسيد در دنيا آزاده باشيد) چيست و مفهوم اين كلام را چگونه تعبير مى كنيد؟!

ج : هو العالم; به نظر ما اين جمله بسيار گويا است و آن رعايت اصول آزادى خواهى و كرامت انسانى است. زيرا اصل آزادى خواهى، يكى از اصول انسانى و حقوق طبيعى انسان است و چندان ارتباطى باعقيده و مذهب ندارد اگر چه اسلام به عنوان يك عقيده آن را تأييد كرده وبراى عمل به آن تأكيد مى كند ولى اصل آزادى خواهى چنانچه در اعلاميه جهانى حقوق بشر و انقلاب فرانسه نيز آمده است اصلى انسانى و مربوط به كرامت او است.

امام حسين (ع) مى گويد اگر عراقيان معتقد به اسلام و معاد نباشند، لااقل اصل انسانيت خود را حفظ نمايند و در جنگ تن به تن با

آن كه مى جنگد مقابله نمايند و به كودكان و زنان كه در حال جنگ نيستند تعرض نكنند.

س 627: چگونه مى توان از «امر به معروف و نهى از منكر» كه خود از مكانيزم هاى بازدارنده ايجاد قدرت مطلقه است به عنوان ابزارى در قبال حاكميت هاى مطلق استفاده كرد؟

ج : هو العالم; به نظر من كتاب «افضل الجهاد» پاسخ اين سؤال را به حد كافى ارائه مى دهد. زيرا وقتى قدرت مطلقه حاكميت و سلطه پيدا كرد، قطعاً ابزار امر به معروف و نهى از منكر، كارائى خود را پيدا مى كند، اين كه در كلام پيامبر «افضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر» (بهترين جهاد، گفتن سخن حق در نزد پادشاه ستمگر است) بهترين وسيله براى مبارزه با ظلم اعلام شده است، خود شاهد گويايى است بر مسأله ياد شده. به جهت اين كه هرگز انسان ستمگر خود را در محدوده خود قانع نمى بيند و به دنبال سلطه بيشتر و استثمار است در نتيجه سلاح امر به معروف، افضل الجهادى است كه مى توان جلوى سلطه گرى او را گرفت و او را به قانونمندى و اطاعت از قانون واداشت و يا ساقط كرد.

س 628: عده اى بر اين عقيده اند كه اگر امام حسين (ع) مى دانست كه در كربلا به شهادت مى رسد اقدام به سفر نمى كرد، زيرا قتل نفس است و آن را حرام مى دانند. در قبال اين طرز تفكر چه مى توان گفت؟!

ج : هو العالم; آگاهى امام از سرنوشت خود، واقعيتى است كه پيشاپيش از طرف پيامبر (ص) و پدرش امام على (ع) به او

رسيده بود. ولى علم به سرنوشت و آينده، هرگز او را وادار نمى كند كه مسير طبيعى خود را طى نكند. او در مكه اعلام كرد راهى كه او در پيش دارد راه پر مخاطره است و فداكارى و از خود گذشتگى لازم دارد. طبيعى است كه كسى كه با حكومتى مبارزه مى كند و ادعاى استقلال طلبى دارد، و قيام مى كند حتى در عصر حاضر آماده شهادت است و مى داند كه ممكن است در اين راه به شهادت برسد، چنانچه اين مسأله نه در مورد امام، بلكه در حق بسيارى از مبارزان و انقلابيون نيز صادق است و نسبت به امام حسين (ع) قضيه بالاتر از اين حرفها است، امام حسين(ع) مى دانست كه كشته شدنش سبب بقاء دين است، چون فساد مخالفين را ظاهر مى نمود پس بايد راه خود را ادامه دهد و سرانجام به پيروزى نائل شود.

س 629: عده اى اين گونه مى انديشند كه حادثه كربلا در مقطعى از زمان اتفاق افتاده و امروزه چه نيازى به احياى آن است. نظر جنابعالى در اين زمينه چيست؟!

ج : هو العالم; اين كه در روايات ائمه اهل بيت آمده كه «شيعيان ما عمل ما را احياء مى كنند، رحم الله من احيا امرنا» تنها مربوط به آموزش هاى اهل بيت نيست بلكه سيره امامان در زندگى، براى مسلمانان و جامعه همه انسانها اسوه و الگو مى باشد.

قطعاً امام حسين (ع) يكى از رادمردان و آزادى خواهان دنيا است. مهاتماگاندى در نهضت استقلال طلبى خود در هند، از نهضت كربلاى حسين (ع) الهام گرفته است، چنانچه مارتين لوتركينگ رهبر سياه پوستان

آمريكا از نهضت گاندى الهام گرفته است. اخذ و اقتباس از روشها، سيره ها، الگوها، ويژه جامعه و اشخاص معين نيست و تنها اختصاص به جهان اسلام ندارد. شواهد تاريخى اين مسأله را ثابت مى كند. چه اين مبارزه و نهضت، مبارزه منفى باشد يا مثبت، سياسى باشد يا اقتصادى، پس نهضت و قيام امام حسين (ع) به عنوان مرد آزادى خواه، نه تنها در گذشته بلكه در هر عصر و زمان زنده بوده و براى آزادى خواهان پيام دارد. به قول آن نويسنده، قيام مسيح پيام ندارد اما نهضت و قيام حسين(ع) داراى پيام است. قطعاً اين پيام نه در انحصار يك قوم و نه مخصوص يك زمان معين است، بلكه حتماً اين پيام فرازمانى و فرامكانى مى باشد.

س 630: گفته مى شود كه براى احياى انديشه سيد الشهداء و در نتيجه اجراى احكام الهى احتياجى به اقامه شعائر حسينى (از قبيل سينه زنى، زنجير زنى، قمه زنى) نيست كه امروزه به گونه اى گسترده در ميان شيعه و همچنين ساير فرق مذهبى ديگر از قبيل هندوها مطرح است اين مسأله، امرى مطابق با قوانين شرعى و عرفى نبوده، بلكه وسيله اى براى تمسخر ديگران است و لذا ازتوانايى هاى خود جهت جلوگيرى از اقامه آن، بيشترين استفاده را مى كنند، اين سياست استعمارى را چگونه تفسير مى كنيد؟!

ج : هو العالم; ابلاغ پيام يك نهضت و انتقال آن به نسل ها و ملت ها، قطعاً بايد با نوعى تجمع، شعار و ابراز احساسات خاص همراه باشد، چنانچه اين مراسم در ابلاغ پيام مسيح از سوى كاتوليك ها و احياى آيينهاى خاص در روز

جهانى كار، پيام آزادى ابراهام لينكن (فروزاندن مشعل آزادى) با تجمع در زير مجسمه آزادى، در همه ملت ها با آداب و رسوم مختلف ديده مى شود. طبيعى است كه ابلاغ پيام عاشورا به ملت هاى مسلمان و آزاديخواه، لازم است از طريق يادآورى شعارها، كلمات، و خطبه هاى شهداى عاشورا باشد و اين به جز از طريق اقامه مراسم عزادارى و ياد يادآوران، راه ديگرى ندارد. اگر امروزه وسايل ارتباط جمعى گسترده شده است، بهتر است از آنها نيز استفاده شود.

اما اين كه عده اى اين مراسم را به نحو خاص اقامه مى كنند، چنانچه در سؤال يادآورى شده است، طبعاً آنها نوعى آداب و رسوم محلى، قومى مى باشد.

ولى در عين حال، حتى در آن نوع مراسمى كه ضرر جانى مهلك براى انسان نداشته باشد، بى اشكال است، بلكه ابراز آن همان گونه كه جمعى از علماى بزرگ شيعه همه آنها را از شعائر مذهبى مى دانند بدون شك بسيار مؤثر مى باشد... و از كارهاى بسيار خوب است، بلكه بعضى از بزرگان دين آنها را در بعضى موارد واجب دانسته اند.

س 631: نقش امام حسين (ع) در جنبش هاى آزادى بخش و اصلاح طلب را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

ج : هو العالم; چنانچه قبلا اشاره شد، نهضت امام حسين (ع) نقش اول را در نهضت هاى آزادى بخش و عدالت خواهانه قرن هاى اول و دوم هجرى ايفاء كرده و در عصر ما نقش اول را در نهضت آزادى هندوستان و الهام گيرى مهاتماگاندى و نهضت مشروطيت و انقلاب اسلامى ايران به روشنى مى بينم و شواهد تاريخى نيز بر اين مطلب

دلالت دارند.

س 632: امام حسين (ع) كه مى دانست به شهادت مى رسد، به چه دليل خاندان خويش را به همراهى خود به رزمگاه برد؟!

ج : هو العالم; قيام امام حسين (ع) و مبارزه جويى او با حكومت بنى اميه اگر توأم با اسارت خاندان نبوت نبود، به نتيجه مطلوب نمى رسيد و اگر اسارت خاندان امام حسين (ع) نبود قطعاً آن نهضت به نتايج مطلوبه تمام نتايجى كه به آنها اشارت رفت نمى رسيد.

س 633: نقش حضرت زينب (س) در واقعه عاشورا چه بود؟

ج : هو العالم; قطعاً فداكارى و شهادت طلبى امام حسين (ع) و يارانش، در يك شرايط بسيار سخت صحراى كربلا، با وضع فجيعى به پايان رسيد و امام حسين(ع) شهيد شد. ولى تكميل رسالت او و ابلاغ پيام شهدا، اگر چه به طور ظاهرى به وسيله وقايع به مانند «حميد بن مسلم» صورت گرفته اما ايصال اصل پيام و ابلاغ آن به قوم خواب رفته كوفه و شام و در طول تاريخ به نسل هاى مسلمان، به وسيله حضرت زينب (س) بوده است.

حضرت زينب (س) قافله سالار خيل اسيران است. شير زنى است سخنور و شجاع كه در مراحل حساس اسارت در كوفه و شام سخنرانى هاى آتشين در دفاع از نهضت حسينى ايراد كرده است. بهتر است كه سخنرانى او و خواهرش ام كلثوم را در كوفه در كتاب هاى تاريخى ملاحظه شود تا حقيقت نقش حضرت زينب (س) در تكميل رسالت حسينى روشن گردد.

س 634: چگونه مى توان الگويى از شخصيت حضرت زينب كبرى (س) براى بانوان اين عصر ترسيم كرد؟!

ج : هو العالم; بنا به يك

اصل روانشناختى، الگو پذيرى، يكى از انگيزه ها و عوامل رفتار انسانى است. نقش قهرمانان تاريخ و شخصيت هاى برجسته در عرصه علم و هنر و اجتماع، در تربيت انسان، واضح تر از آن است كه توضيحى داده شود.

امروزه در جهان اسلام سخن از الگوى زن مسلمان است كه چه نمونه و شخصيتى مى تواند روش هاى زندگى و روش هاى حيات اجتماعى، فرهنگى را به زن مسلمان نشان دهد. و از نظر تفكر و شخصيت او را بسازد و تربيت نمايد. قطعاً حضرت زينب(س) نمونه والاى اين قلمرو است كه با الهام گيرى از شخصيت او، زنان عصر ما مى توانند او را پيشواى آزاده و حفظ كرامت انسانى، بدانند و از او تبعيت كنند و انديشه اجتماعى، فكرى خود را از انديشه اسلامى كه زينب (س) نيز از ثمرات ان است، الهام بگيرند.

س 635: گاندى رهبر آزادى خواه هند مى گويد: «از حسين بن على (ع) آموختم چگونه مظلوم باشم تا پيروز گردم». اين كلام نغز را چگونه تحليل مى كنيد و چرا مسلمانان، چنين پيامى را دريافت نكرده و نتوانسته اند خود را از چنگال حكومت هاى استبدادى و داراى حاكميت فردى و مطلقه نجات دهند؟

ج : هو العالم; به نظر اينجانب مفهوم جمله گاندى تنها در بعد مقاومت در برابر ستمگر خلاصه شده است. اما روش مقاومت را خود گاندى ابداع كرده است. و در نتيجه كشور هند به استقلال رسيده و يكى از نمونه هاى كشورهاى دموكراتيك در جهان امروز است.

اگر مسلمانان نتوانسته اند از پيام آزادى خواهى امام حسين (ع) عبرت بگيرند به نظر مى رسد كه هنوز ريشه

هاى استبداد در فرهنگ و ذهنيت مسلمانان خشك نشده استوهنوزكه هنوز است روابط اجتماعى بر مبناى تحميل و تقلب مبتنى مى باشد.

مسأله اصلى جوامع مسلمان استبداد است كه در قرن هاى اخير از سوى اصلاحگران مسلمان، در مصر، ايران و هند، دنبال شده است. مادامى كه اين ريشه شجره خبيثه (به تعبير آيت الله نائينى) خشك نشده است. مسلمانان هرگز چهره يك حكومت مطلوب را مشاهده نخواهند كرد. ولى اين هرگز به آن معنا نيست كه ملتهاى ما رشد نداشته و نمى توانند آزادى و دموكراسى را تمرين نمايند. اگر ملت هايى در حيات اجتماعى خود به مرحله اى از دموكراسى رسيده اند، قطعاً آنها، اين آزمايش هاى اجتماعى را، جلوتر از مسلمانان آغاز كرده اند و به آن مرحله از رشد اجتماعى نائل شده اند. پيمودن اين راه براى ما مسلمانان نيز ميسر است.

س 636: چگونه مى توان از فلسفه قيام امام حسين (ع) در جهت احياى تعاليم اسلامى در غرب بهره جست؟

ج : هو العالم; فضاى فرهنگى مغرب زمين با كشورهاى اسلامى متفاوت است، امروزه كشورهاى غربى از آزادى سياسى، فرهنگى نسبتاً مطلوبى برخوردارند و از دانشگاه هاى علمى وسيع بهره مند مى باشند. آنچه به نظر مى رسد اينكه از چند راه مى توان اين مهم را انجام داد.

1_ همچنان كه دانشمندان، و مستشرقان با اقامه سمينارها و كنفرانس ها در دانشگاه ها به ارائه نظريات خود مى پردازند. دانشمندان مسلمانومسلمانان انديشمندمى توانندازاين ابزارها در ارائه علمى فلسفه قيام امام حسين (ع) استفاده نمايند.

2_ از طريق ترجمه آثار نويسندگان مسلمان در اين زمينه، چنانچه حامد الگار نويسنده مسلمان كه اخيراً نيز به

كرامت تشيع نائل شده است، همين كار را انجام مى دهد.

3_ ايجاد راديو و تلويزيون كه از آن طريق مى توان پيام اسلام و نهضت امام حسين (ع) را به نسل هاى بعدى ابلاغ كرد.

4_ راه اندازى نشريات و مجلات تبليغى، چنانچه مسيحيان و ديگر گروه ها استفاده مى كنند. مانند plan truth

5_ تهيه فيلم و نمايشنامه از نهضت كربلا و تبليغ پيام شهدا از اين طريق.

س 637: متضمن چند سؤال است راجع به شهادت حضرت سيد الشهدا (ع): آيا روز عاشورا (جمعه) سال 61 بود؟

ج : هو العالم; اتفاق مؤرخين و محدثين بر اين است كه روز عاشورا روز جمعه بود است و بيشتر مورخين سال شهادت را(61) دانسته اند، همانگونه كه ابوالفرج و الحافظ عبدالعزيز و الطبرى و الجزمة و المفيد و الاربلى فى كشف الغمة و القمقام و غير اينها از عامه و خاصة به آن تصريح كرده اند .

س 638: آيا امام حسين (ع) در روز عاشورا نماز ظهر و عصر را جمعاً و بطور خوف نخواند؟

ج : هو العالم; چون مستفاد از روايتى كه مفيد نقل فرموده و روايات ديگر اين است كه شهادت امام در آخر روز عاشورا بوده و به حساب اهل فن تقريبا يك ساعت قبل از غروب شمس بوده، بنابراين امام نماز ظهر و عصر را جمعاً خوانده و صلاة خوف بوده است كما اينكه در روايات تصريح شده است .

س 639: آيا روز عاشورا بعضى شهداء كربلاء نماز عصر قضاء كرد؟

ج : هو العالم; آن را نمى دانم.

س 640: آيا امام در نماز عصر شهيد شده يا در سجده شكر؟

ج : هو العالم;امام درسجده شكرشهيدشدنه

درحال نمازعصر.

س 641: آيا مغلوب بودن امام يعنى شهادت غير حال نماز ممكن بود روز عاشورا و غير آن؟

ج : هو العالم; امام مغلوب نشد بلكه غالب شد چون با شهادت دين را زنده كرد، لذا اسلام را حسينى البقاء مى دانند، و خود شهادت بزرگترين عبادت بوده است و امام روحش متصل به مبدأ اعلى شده بود من و امثال من ممكن نيست بتوانيم بفهميم كه امام حسين (ع) در آن حالت چه مقامى داشته و هر چه بگوييم كم گفته ايم.

س 642: روايتى بيان مى كنند كه امام حسين (ع) هنگام راز و نياز به درگاه خدا فرمود «صبراً على قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين»چگونه است؟

ج : هو العالم; درست است.

س 643: اين كه مشهور است شريح قاضى فتوى به قتل امام حسين (ع) داده، آيا سند معتبر دارد؟

ج : هو العالم; ظاهراً چنين نيست و لذا مختار هم به او تعرض شديد نكرد.

س 644: روايتى كه مى گويد حضرت زينب (س) بر سرنعش برادرش امام حسين (ع) رسيد و عرض كرد «آيا تو برادر منى، آيا تو فرزند مادر منى؟» چگونه است؟

ج : هو العالم; ظاهراً همين طور است و منبرى ها كه نسبت مى دهند به حضرت زينب (س)، اشكال ندارد.

س 645: روايتى كه مى گويد حضرت زينب (س) در قتلگاه اين جمله را به خدا عرض كرد: «الهى تقبل منا هذا القربان» چگونه است؟

ج : هو العالم; از جواب مسأله قبل، جواب اين مسأله و سه مسأله بعد معلوم مى شود.

س 646: روايتى كه مى گويدوقتى حضرت زينب(س)برسرنعش مطهرامام حسين (ع) رسيد

و عرض كرد «السلام عليك يا ذبيحاً من القفا، اختك لك الفداء، يا بن محمد المصطفى (ص) و يا قرة عين فاطمة الزهراء (ع)» آيا اعتبار دارد؟

ج : هو العالم; بلى اعتبار دارد و براى سند آن مراجعه شود به:

1_ اللهوف على قتلى الطفوف ص 130

2_ المناقب ج 4 ص 113

3_ بحار الانوار ج 45 ص 59

س 647: روايتى كه مى گويد حضرت زينب (س) در قتلگاه خطاب به بدن امام حسين (ع) عرض كرد «اگر تمام مصيبت هاى تو را فراموش كنم اين مصيبت تو را از ياد نبرم كه تو را ميان دو نهر آب با لب تشنه شهيد كردند و هر چه آب خواستى ندادند» چگونه است؟

ج : هو العالم; از جواب سؤالات قبل، جواب اين سؤال هم معلوم مى شود.

س 648: روايتى نقل مى كند امام زمان ارواحنا فداه موقع ظهور چنين مصيبت مى خواند «الا يا اهل العالم ان جدّى الحسين عليه السلام قتلوه عطشانا و...» اين روايت چگونه است؟

ج : هو العالم; مراجعه شود به شجره طوبى ج 2 ص 397

س 649: با اينكه محدث نورى (ره) در كتاب لؤلؤ و مرجان از شيخ مفيد و شيخ كفعمى و شيخ طوسى و علامه حلى رضوان الله عليهم اجمعين نقل نموده كه اهل بيت پيامبر (ص) روز اربعين از شام به طرف مدينه حركت كردند. ولى عده اى از علما چون علامه مجلسى (ره) در زاد المعاد، فاضل بيرجندى (ره) در «وقايع الشهور»، محدث قمى (ره) در «منتهى الامال»، دكتر آيتى (ره) در «بررسى تاريخ عاشورا» ورود اهل بيت در روز اربعين به كربلا را فرموده اند، نظر حضرتعالى چيست؟

ج : هو العالم; اين امر مورد اختلاف است ولى به نظر من ورود اهل بيت به كربلا در همان اربعين اول بوده است.

«عزادارى»

س 650: در مواردى كه احياى دين و احياى نام و ياد معصومين (ع) متوقف بر روضه خوانى و مثل آن باشد آيا روضه خوانى و مثل آن واجب مى شود؟ و آيا در اين جهت فرقى بين ايام شهادت آنها و ديگر ايام وجود دارد يا خير؟

ج : هو العالم; در استحباب آن ترديدى نيست، و در بعضى موارد هم به وجوب كفائى واجب مى شود.

س 651: آيا سينه زدن در مراسم عزادارى ائمه اطهار (ع) در شرع مقدس توصيه شده است؟ و آن را به عنوان يك امر مستحبى مى شناسد؟

ج : هو العالم; به عنوان عزادارى بسيار توصيه شده است و آن از افضل مقربات است.

س 652: اينجانب مداح اهل بيت عليهم السلام مى باشم، اگر براى مداحى، احاديثى در فضائل اهل بيت و مظلوميت آنها بگويم و از كتاب هايى چون منتهى الامال، نفس المهموم، بكاء الحسين، رياحين الشريعه و... استفاده كنم آيا اشكال دارد يا خير؟ در صورت عدم اشكال آيا بنده اجازه دارم يا خير؟

ج : هو العالم; چنانچه غلو نباشد مطالبى كه در كتب مقاتل نوشته شده است اشكال ندارد، چون شنيده ام اين ايام مطالب غلو آميز خيلى رائج شده است و شما هم تذكر بدهيد كه در فلان كتاب، اين مطالب هست، و مجاز هستيد بخوانيد. شما منصب بزرگ و بسيار بافضيلتى را متصدى هستيد، با شعار غير مشروع اين مقام را نابود نكنيد.

س 653: امروزه مشاهده مى شود

كه در مجالس سينه زنى، بعضى از مردم لباس هاى خويش را بيرون آورده و به صورت لخت سينه مى زنند، آيا چنين عملى منافى شأن ائمه (ع) نمى باشد؟ و آيا اصلا چنين عملى جايز است؟

ج : هو العالم; بلى جايز است، نه تنها منافى شأن ائمه (ع) نيست بلكه موافق با مقام عالى آن بزرگواران مى باشد.

س 654: آيا حضور در چنين مجالسى توصيه مى گردد؟

ج : هو العالم; بلى، بالاتر از توصيه.

س 655: حكم قمه زنى در روز عاشورا و در ايام وفات ائمه (ع) چيست؟

ج : هو العالم; عمل مستحسنى است و از شعائر است.

س 656: احترام به شعائر حسينى چه حكمى دارد آيا لازم است؟

ج : هو العالم;چون مهمترين چيزى كه موجب بقاء دين است شعائر حسينى است، بنابراين بر هر فرد شيعى است كه آنها را احترام نمايد.

س 657: با توجه به شبهه هايى كه در سال هاى اخير در مورد حلال و حرام بودن قمه زنى به وجود آمده است، خواهشمندم در ضمن بيان استدلال خود مبنى بر حلال بودن اين كار، فلسفه اين كار را نيز بيان نماييد.

ج : هو العالم; قمه زدن از شعائر مذهبى است و عزادارى بر سيد الشهداء (ع) است.

آيه كريمه( ) «و من يعظم شعائر الله...» و ادله مطلوبيت عزادارى آن حضرت دلالت بر حلال بودن و از اعمال حسنه بودن آن مى نمايد.

س 658: چيزهايى كه در ترويج عزادارى سيد الشهداء (ع) به كار برده مى شوند از ماتم، نوحه، علم، ضريح، تعزيه و لباس سياه و ديگر منسوبات حسينيه، آيا احترام آنها مشروع هست يا خير؟

ج :

هو العالم; همه آنها شرعاً خوب و حسن است مگر چيزهايى كه حرمت شرعى دارد مانند غناء.

س 659: حكم شخصى كه شعائر حسينى و گفتن يا على، و يا حسين را بدعت و غير جايز مى داند چيست؟

ج : هو العالم; چنين شخصى منحرف است و بايد تعلم نموده و خود را موافق با مستحبات و واجبات كفائيه قرار دهد.

«جشن ميلاد ائمه (ع)»

س 660: به نظر حضرتعالى در ميلاد ائمه اطهار (ع) مراسم جشن و سرور بايد چگونه باشد تا هم حق آن بزرگواران اداء شود و هم بى احترامى به آنها نشود؟

ج : هو العالم; در مراسم جشن مواظبت شود كه آلات لهو و لعب نواخته نشود، غنا هم نخوانند، بقيه مراسم جايز است.

س 661: با توجه به اينكه مرسوم است در سالروز ولادت ائمه اطهار (ع) مجلس جشن و شادى برگزار مى شود، سؤال اين كه آيا خود ائمه اطهار (ع) براى پدران و اجداد طاهرينشان (ع) اينگونه مجالس را بر پا مى كردند؟ و اگر بر پا مى كردند كيفيت مجالس آنها چگونه بوده است؟

ج : هو العالم; در اين امور بايد رعايت عرف هر زمان بشود.

س 662: اگر مداح اهل بيت (ع) در شعر خود بگويد: «صل على محمد امام باقر (ع) آمد»، آيا اين صلوات ابتر است با توجه به اينكه مداح معتقد به آل پيامبر(ص) مى باشد؟

ج : هو العالم; جايز است، اشكال ندارد.

س 663: بفرماييد دست زدن در مجلس ميلاد اهل بيت (ع) چگونه است؟

ج : هو العالم; اگرتوأم باكارهاى خلاف ديگرنباشداشكال ندارد.

س 664: ما محبين به حضرت رسول (ص) و ائمه طاهرين (ع) در ميلاد آنها، جشن هاى

مذهبى در مسجد برگزار مى كنيم و مداحان و شاعران اهل بيت، سرودى در وصف آن بزرگواران مى خوانند و مردم هم براى تنوع مجلس كف مى زنند، بفرماييد اين كف زدن، آن هم در مسجد چه صورتى دارد؟

ج : هو العالم; كف زدن تنها چنانچه توأم با حركات سبك كه منافى با احترام به آن بزرگواران است نباشد، اشكال ندارد.

س 665: آيا كف زدن در ميلاد ائمه اطهار (ع) همانند سينه زدن در شهادت آن بزرگواران، ثواب دارد؟

ج : هو العالم; بلى، چنانچه توأم با حركات و اعمالى كه مناسب مقام شامخ آنان نيست نباشد، چون از امام معصوم (ع) روايت شده است: «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتا يفرحون لفرحنا و...»

س 666: مولودى خوانى همراه با كف زدن كه نوعى آهنگ ايجاد مى كند و انسان را به وجد مى آورد چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; وجد غير از خفت است كه از استعمال آلات لهو و غنا حاصل مى شود. كف زدن به شرطى كه عنوان محرم ديگرى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.

س 667: دف زدن در مجلس ميلاد اهل بيت (ع) چه حكمى دارد؟

ج : هو العالم; دف زدن جايز نيست.

«دفاع از عتبات عاليات»

س 668: غرض از استفتاء آن است كه در شرايط كنونى كه هم حرم حضرت مولى الموحدين على بن ابيطالب (ع) و حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و ملت مسلمان و بى دفاع عراق مورد ظلم و ستم و هتك حرمت و حمله ددمنشانه نظاميان آمريكا و انگليس قرار گرفته و لحظه به لحظه، بى رحمانه جمعى از مسلمانان به خاك و خون كشيده مى شوند، آيا خروج از

مرز به طور غير مجاز جهت پاسدارى از حرمين شريفين و دفاع از ملت عراق، شرعا جهاد فى سبيل الله محسوب است يا خير؟

ج : هو العالم; مسلماً خروج به اين قصد يعنى پاسدارى از حرمهاى چهارگانه اهل البيت (ع) و دفاع از مسلمانان بى دفاع، مصداق بارز دفاع فى سبيل الله است. و كسى كه در آن راه كشته شود ولو اينكه نتواند كارى انجام دهد شهيد است.

«تاريخ مسجد كوفه»

س 669: در روايتى هست كه در مسجد كوفه هزار پيغمبر و هزار وصى پيغمبر نماز خوانده اند و در روايت ديگر است كه كوفه را عمر بن خطاب بنا كرده است، لطفا اجمالا توضيحى بفرماييد؟

ج : هو العالم; مسجد كوفه از اوائل خلقت بشر بوده، جاى قبول توبه آدم و استقرار كشتى نوح در آنجا است، بعضى از حضرات ائمه معصومين (ع) از مدينه مسافرت نموده در آنجا نماز خوانده اند. بنابراين هيچ مانعى از صحت روايت ذكر شده متصور نيست. و اما روايت اين كه عمر بن خطاب بنا كرده است يعنى اساس بنا از او است مسلماً دروغ است.

«تاريخ سال قمرى»

س 670: با اينكه هجرت پيامبر اكرم (ص)، در اول ماه ربيع الاول اتفاق افتاده، چرا اول سال قمرى، اول ماه محرم است؟

ج : هو العالم; چون اول سال در نزد عامه مردم، اول محرم بوده است نخواستند اين عادت را به هم بزنند. ولى چون مبدأ تاريخ مختلف فيه بوده، هجرت پيغمبر (ص) گرفته اند كه عموم مسلمين هم با اين امر موافق مى باشند.

«شيخ صدوق»

س 671: با اينكه علامه حلى (ره) و شهيد ثالث (ره) به فقيه بودن شيخ صدوق (ره) تصريح كرده اند چرا بعضى ها مى گويند پدرش (ره) فقيه بوده و خودش محدث بوده؟

ج : هو العالم; صدوقان به خصوص پسر از مفاخر علماء اسلام و از فقهاء بزرگ هستند و محدث بودن منافى فقيه بودن نيست. هم محدث هستند و هم فقيه.

«تاريخ عمامه»

س 672: علت اينكه عمامه آقايان سادات مشكى و آقايان شيوخ سفيد مى باشد چيست؟

ج : هو العالم; پوشيدن عمامه در نماز بلكه مطلقاً، مستحب است و اما پوشيدن عمامه سياه و سفيد يك امر عرفى براى تمييز سادات از غير سادات است.

«مسائل متفرقه دعاها»

س 673: آيا زيارت عاشورا حديث قدسى است يا نه؟

ج : هو العالم; روايات متعددى در فضيلت و كيفيت آن از امامين صادقين (ع) رسيده است، ولى همانگونه كه حاجى نورى (ره) مى فرمايد اين زيارت از احاديث قدسيه و از منشئات حضرت حق تعالى است.

س 674: خواهشمند است نظر مبارك را در مورد صحت و سقم زيارت ناحيه مقدسه امام زمان (عج) بفرماييد؟

ج : هو العالم;زيارت ناحيه مقدسه را جمعى از انشائات سيد مرتضى (ره) گفته اند. ولى صاحب مزار كبير محمد بن المشهدى مى گويد _ كما فى البحار ج 98، ص 323 _: «زيارة اخرى فى يوم عاشوراء مما خرج من الناحية المقدسة الى احد الابواب... الى ان يقول، فظهر ان هذه الزيارة منقولة مروية و يحتمل ان لا تكون مختصة بيوم عاشوراء كما فعله السيد المرتضى». ولى ظاهر آنچه در مزار كبير ص 165 _ 171 نقل كرده با آنچه كه منصوب به سيد مرتضى (ره) است مختصر اختلافى دارد. مجلسى ره مى فرمايد: «و الا ظهر ان السيد اخذ هذه الزيارة و اضاف اليها من قبل نفسه ما اضاف». شيخ مفيد (ره) نيز در كتاب مزار زيارت را به روايت نسبت مى دهد.

س 675: آيا مأخذ معتبرى براى حديث قدسى معروف «عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى» مى دانيد؟

ج : هو العالم; مأخذ آن 1_الجواهرالسنيه شيخ

حرعاملىص360

2_ شجره طوبى ج 1 ص 33.

س 676: نظرتان راجع به دعاى «نادعلى» چيست؟ آيا معتبر است يا خير؟

ج : هوالعالم; روايت دارد در مستحبات اعتبار روايت لازم نيست.

س 677: آيا مى توان با زيارت جامعه، نبى مكرم (ص) را زيارت نمود؟

ج : هو العالم; زيارت جامعه به حسب الروايات مختص به ائمه معصومين (ع) است و مؤيد آن هم جمله «و الى جدّكم بعث الروح الامين» مى باشد كه در ذيل آن نوشته شده است كه اگر حضرت امير (ع) زيارت شود به جاى «و الى جدكم»، «و الى اخيك» خوانده شود.

س 678: در ادعيه ماه رجب هنگام قرائت اين فراز «حرم شيبتى على النار» براى زن هاكه محاسن ندارند وظيفه چيست و به جاى آن چه بگويند؟

ج : هو العالم; باب استعاره در كلمات عرب واسع است و اين هم يكى از آن موارد است و مراد تحريم شخص است و الامردها هم درخواست حرمت خصوص شيبه را نمى كنند و در آن معنى فرقى بين زن و مرد نيست. و به عبارت ديگر اين جملات از قبيل استعاره است مانند «زيد كثير الرماد» كه مراد جواد بودن اواست در حالى كه اصلا خاكستر ندارد و عبارت صحيح است .

بنابراين مراداز اين جملات اين است كه آتش نزديك من نيايد. و الله العالم.

س 679: حركت دادن انگشت سبابه دست راست هنگام خواندن اين فراز «يا ذا الجلال و الاكرام، يا ذا النعماء و الجود...» از دعاى ماه رجب به چه منظور و حكمت است؟

ج : هو العالم; حكمت احكام را نمى دانم.

س 680: آيا مى شود زيارت امين الله را براى غير

اميرالمؤمنين (ع) از معصومين (ع) ديگر به قصد ورود خواند به دليل «السلام عليكم يا امناء الله على وحيه» كه در زيارت جامعه كبيره آمده است.

ج : هو العالم; مى شود به قصد ورود خواند نه به واسطه آنچه اشاره شده است بلكه بواسطه تصريح به آن در روايت.

«سفارش برنامه معنوى»

س 681: براى طهارت روح و قلب و آمادگى براى نماز با خشوع قلبى چه بايد كرد، لطفاً توصيه بفرماييد؟

ج : هو العالم; 1_ نماز شب خواندن

2_ روزى اقلا پنجاه آيه قرآن خواندن،

3_ تكرار ذكر يونسيه( ) در سجده طولانى.

س 682: من از كودكى با نام شما و كتاب بى نياز از لقب شما يعنى «فقه الصادق» آشنا بوده ام و زندگى شما را از طريق پايگاهتان در اينترنت مطالعه كرده ام و چند سال قبل توفيق زيارت شما هم نصيب من شد. حال با آنكه مى دانم كه مشغله حضرتعالى زياد است لطفى در حق اينجانب بنماييد و براى يك طلبه رسايل خوان برنامه بريزيد ساعات كلاس اينجانب صبح از ساعت 8 تا 12 شامل يك ساعت تدريس سيوطى و يكساعت كليات رجال آقاى سبحانى و دو ساعت رسائل بحث شك و مكاسب قسمت بيع، و شب بعد از نماز مغرب و عشاء رسائل بحث استصحاب مى باشد حال بنده خواستار دعاى حضرتعالى نيز مى باشم و عاجزانه مى خواهم شخصاً برايم برنامه بنويسيد؟

ج : هو العالم; برنامه فعليتان چنانچه مراتب قبل از قبيل ادبيات و غيره را خوانده باشيد خوب است. و آنچه مهم است نيت خالص و دورى از مقاصد دنيوى و عمل به واجبات و احتراز از محرمات است كه

اگر چنين باشد مشمول آن روايتى مى شويد كه مى فرمايد طالب علم كه به طرف تعلم مى رود ملائكه پرهايشان را زير پاى او پهن مى كنند، كنايه از اينكه ملائكه كه اشرف مخلوقات از غير از انبياء و اولياء مى باشند در حال عروج طالب علم اين ملائكه در مرتبه نازله از مقام او مى باشند. و چنانچه برنامه تان را طورى ترتيب دهيد كه نماز شب هم بخوانيد نور على نور مى شود، موفق باشيد.

س 683: خطاب به جوانان چه نصيحتى داريد؟

ج : هو العالم; مراعات وظايف شرعيه و بيكار نبودن.

«رساله اى استدلالى در بيان حكم

بيدار نمودن شخص نائم براى نماز»

س 684: آيا بيدار كردن كسى براى نماز جايز است يا نه؟

ج : هو العالم; عده اى از بزرگان معاصر، به عدم جواز آن فتوا داده اند و گروهى از فقهاء از آنان تبعيت نموده و فتوا داده اند كه بلند كردن صداى اذان براى بيدار نمودن نائمين جايز نمى باشد و در صدا و سيما آن را پخش كرده اند و چنين عمل مورد علاقمندى هر كسى مى باشد مخصوصا براى جوانان و مخصوصا در موقع تابستان كه بيدار شدن براى نماز صبح يك مسئله سخت و دشوار مى باشد و اكثر مردم آن را پذيرفته اند.

كسى كه وظيفه اش پاسدارى از دين است اگر در مورد اين وظيفه بسيار مهم سكوت كند، قطعا موجب ترك اين عمل عظيم خواهد شد. پس در اين حال بر خود لازم ديدم كه مسأله را به خوبى روشن كنم زيرا كتمان علم و سكوت را گناه بزرگ مى دانم و لذا از طريق كتاب و سنت، عقيده

خود را، در ارتباط با مسأله اظهار مى نمايم. در كلمات فقهاء به جواز و رجحان آن و بلكه به وجوبش تصريح شده است.

1_ مفيد (ره) در مسأله جواز اذان قبل از دخول فجر، مى گويد: قبل از دخول وقت گفتن اذان براى بيدار كردن نائم و واداشتن به نماز، مانعى ندارد.

2_ علامه در اين مسأله بعد از اختيار جواز مى گويد: به عقيده ما در گفتن اذان فائده هست،كه نائم بيدارشودواقامه نمازنمايد.

3_ محقق اردبيلى مى فرمايد: در احاديث وارد شده كه تكرار فصول اذان براى انجام جماعت و اخبار ناسى و نائم، جايز است و اين بر جواز ايقاظ نائم براى اقامه نماز، دلالت مى كند.

تعداد ديگرى از فقهاء هم در كلماتشان همين را قبول كرده اند.

و در كتب حديث دو باب آورده شده و در آنها احاديث زيادى است كه به مطلوبيت ايقاظ نائم دلالت مى كند: 1_ باب حكم ايقاظ نائم براى نماز، (در ابواب مواقيت صلوة آمده).

2_ (بابى است در مورد كسى كه نماز شب مى خواند لازم است خانواده اش را متوجه كند و آنها را براى نماز بيدار نمايد.)

به هر حال براى رجحان بيدار كردن و بلكه بر وجوبش چند وجه و دليل وجود دارد: دليل اول: ادله امر به معروف و نهى از منكر است. دلالت ادله امر به معروف و نهى از منكر بعد از بيان دو مقدمه آشكار مى شود:

مقدمه اول: اين از قواعد قطعى است كه امتناع اختيارى منافى اختيار نيست و براى اين قاعده دو مورد وجود دارد

1_ امتناع فعل اختيارى به خاطر عدم تعلق اراده و اختيار به آن،

با خود اختيار منافاتى ندارد و اشاعره در اين خصوص مخالفند و به جبر قائل اند، مدعايشان اين است هر فعلى از افعال ممكنات به علتى نياز دارد و آن يا موجود است و يا معدوم، به حسب اول وجود فعل واجب مى شود و نسبت به دومى ممتنع مى گردد. پس هيچ اختيارى نخواهد بود كه توضيح مطلب و پاسخش در محل مناسبى بايد داده شود.

2_ فعل اختيارى با واسطه، امتناعش به خاطر اختيار واسطه، منافى اختيار نيست، مانند اين كه كسى خودش را از بلندى پرتاب مى كند، سقوط قبل از القاء هم يك كار ممكن است به واسطه قدرتى كه او نسبت به القاء و عدم آن دارد.

پس امتناع او از اختيار القاء، با اختيار منافاتى ندارد چون همين امتناع خودش به اختيار باز مى گردد و اين مسأله بيشتر در خصوص عقاب و مجازات مورد توجه است و عقلاء مولا را مذمت نمى كنند، اگر چنين شخصى را مجازات كند چون اين كار را درست مى دانند و اما در مورد خطاب، امتناع منافى آن است هر چند كه با اختيار است و در اين مورد ابوهاشم مخالف است زيرا وى معتقد است كه امتناع اختيارى، با اختيار در خطاب هم منافاتى دارد و احدى از عقلاء در عدم منافاتش، با اختيار اختلافى ندارد.

مقدمه دوم:

گاهى قدرت اصلا دخالتى در ملاك حكم ندارد بلكه خود فعل به مصلحت توصيف مى شود مكلف قادر باشد يا نباشد، و در اين مورد، مسئله قدرت، يك شرط عقلى است.

و گاهى قدرت شرط و دخيل در ملاك حكم و هم چنين توصيف فعل را به مصلحت

بودن به خود اختصاص مى دهد، در اين مورد قدرت، شرط شرعى مى گردد، مانند باب وضوء، كه قدرت داشتن بر وجود آب، شرط شرعى است كه اين از آيه كريمه( ) هم استفاده مى شود ليكن به قرينه آنچه در تفصيل موجود، در ميان، (وجدان الماء، و عدم وجدان آن) آمده، بر واجب بودن وضوء و غسل در صورت اول، و تيمم در صورت دوم دلالت دارد.

و اما مقام، يعنى وجوب نماز بر نائم، از قبيل اولى است به اين معنا كه نائم در حال نوم به خاطر قدرت نداشتن بر نماز، نسبت به آن مكلف نمى باشد، ولى قدرت در وجوب نماز شرعاً هيچ تأثير ندارد بلكه تقيد به حكم عقل است چون اطلاق ادله وجوب نماز را شامل مى شود، روى همين قاعده، كسى كه قدرت را مؤثر در حكم نمى داند، نسبت به حكم و تكليف براى غير مقدور مانعى نمى بيند و هنگامى كه بر اين مطلب ثمره عملى مترتب شود، (كه ما هم بعيد ندانستيم) شكى در وجوب صلاة بر نائم نيست، و اين مضافاً بر دليل وجوب قضاء برنائم، كه متوقف بر صدق فوت است و تفاوت نمى كند، فائت، خود واجب باشد يا ملاك ملزم آن. بنابراين ترديدى نيست كه نماز نسبت به نائم ملاك ملزم دارد ولى عدم قدرت او در حال خواب منشأ مى گردد براى عدم حكم به وجوب، بعد از آنكه اين دو مقدمه ملاحظه گرديد.

ظاهر مى شود كه كسى كه مى خوابد و مى داند يا احتمال مى دهد كه براى نماز صبح بيدار نمى شود چنانچه بيدار نشود و نماز ترك

شود مستحق عقاب مى شود و او از خداوند دور مى گردد، پس ادله امر به معروف و نهى از منكر، به اطلاق يا به فحوى بر وجوب ايقاظ نائم دلالت مى كند تا نمازش را اقامه كند و معاقب نشود.

به علاوه عقل هم به حسن امر به معروف و نهى از منكر حكم مى كند و همين حكم مستلزم آن است كه شرعاً هم به اين دو موضوع امر شود. به خاطر ملازمه اى كه در ميان حكم عقل و حكم شرع وجود دارد، همين عقل مستقلا بر خوبى نجات دادن كسى از عقاب و دورى از پروردگار، حكم مى كند.

اين را هم مى توان وجه ديگرى، بر وجوب بيدار كردن نائم، غير از ادله امر به معروف لفظى قرار داد، چون براى خودش دليل است.

دليل سوم: بيدار كردن رجحان دارد، چون بدين وسيله در حق نائم احسان مى شود و عذاب از او رفع مى گردد و تعاون بر عمل خير است و غير از اين از عناوينى كه در شريعت به مقتضاى اطلاق احاديث مطلوبيت دارند. پس تمام آن روايات بر مطلوب بودن بيدار كردن دلالت دارد.

دليل چهارم: آيه كريمه: (ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون)( ) ظاهر آيه بر وجوب دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر دلالت مى كند و در ذيل آن تأكيد مى كند كه رستگارى و سعادت اجتماع و اصلاحشان بر اين است كه منحرفين از طريق حق بسوى آن، دعوت شوند و كسانى كه در پرتگاه سقوط واقع شده اند آنها

را نجات دهند و خلاصه آيه شريفه رستگارى را در دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر محصور كرده است و بديهى است كه نماز براى نائم خير است و بيدار كردنش دعوت به خير است پس به دليل همين حكم در آيه، بيدار كردن واجب مى شود.

دليل پنجم: نصوص زيادى كه به اين مسئله تصريح دارند.

1_ صحيح معاوية عن الامام الصادق (ع) قال لى، اقرأ فى الوتر فى ثلاثتهن بقل هو الله و سلم فى الركعتين توقظ الراقد و تأمر بالصلاة( ).

2_ معتبره الاخرعنه (ع) فى التسليم فى ركعتى الوتر _ فقال توقظالراقد و تكلم بالحاجة( ).

3_ معتبريعقوب بن سالم بن ابى عبدالله(ع)عن الرجل يقوم من آخر الليل فيرفع صوته بالقرآن، فقال (ع): ينبغى للرجل اذا صلى فى الليل ان يسمع اهله لكى يقوم النائم و يتحرك المتحرك( ). (و اين حديث در علل و نظيرش در تهذيب آمده است).( )

4_ و خبر الجعفريات باسناده عن جعفر بن محمد عن ابيه عليهما السلام _ قال ان عليا (ع) كان يخرج الى صلاة الصبح و فى يده درة فيوقظ الناس بها فضربه ابن ملجم لعنه الله _ الخبر ( )

5_ و نحوه خبر قرب الاسناد عن السندى بن محمد البزاز عن ابى البخترى عن جعفر بن محمد عن ابيه (ع).

6_ خبر لوط بن يحيى عن اشياخه و اسلافه فى خبر طويل فى كيفية شهادة اميرالمومنين على (ع) الى ان قال _ و كان صلوات الله عليه اذا اذن لم يبق فى بلدة الكوفة بيت الا اخترقه صوته الخبر( ).

7_ خبر ابى سعيد الخدرى عن النبى (ص): اذا ايقظ الرجل اهله

من الليل فتوضئا وصليا، كتبا من الذاكرين الله و الذاكرات( ).

8_ خبر البكرى در بيان شهادت اميرالمؤمنين (ع) كه راوى گويد: و كان من كرم اخلاقه(ع)انه يتفقد النائمين فى المسجد و يقول للنائم الصلاة يرحكم الله، الصلاة مكتوبة عليك الخ ( )

9_ خبر عبدالرحمن الوارد فى الدعاء و السواك عند القيام بالليل _ و كان ابوعبدالله (ع) اذا قام آخر لليل يرفع صوته حتى يسمع اهل الدار ( ).

10_ و خبر القطب الراوندى فى لب اللباب عن النبى (ص)، رحم الله عبداًقام من الليل فصلى و ايقظ اهله فصلوا( ).

11_ خبر محمد بن يحيى الصولى قال حدثنى امى و اسمها عذر _ قال اشتريت مع عدة جوار من الكوفة و كنت من مولداتها قالت فحملنا الى المأمون و كنا فى داره فى جنة من الأكل والشرب و الطيب و كثرة الدنانير فوهبنى المأمون للرضا (ع) فلما صرت فى داره فقدت جميع ما كنت فيه من النعيم و كانت علينا قيمة، 1_ تنبهنا بالليل 2_ و تأخذ نا بالصلاة و كان ذلك من اشد شىء علينا( ).

دليل ششم: ممكن است بر موضوع مذكور استشهاد شود به نصوصى كه در اذان وارد شده.

1_ احاديثى كه دلالت مى كند بر جواز اذان قبل از دخول وقت در هنگام صبح مانند معتبر ابن سنان در مورد صدا زدن قبل از طلوع فجر ملاحظه شود. حضرت در اين رابطه فرمود: عيب ندارد ولى سنت اين است كه به موقع فجر اين كار انجام داده شود و همين عمل (يعنى اذان قبل از فجر) به نفع همسايگان مى انجامد( ).

2_ معتبرة ديگر از امام صادق (ع) قال قلت له، ان

لنامؤذنا يؤذن بالليل فقال (ع) اما ان ذلك ينفع الجيران لقيا مهم الى الصلاة، و اما السنة فانه يتادى مع طلوع الفجر (الخبر) به حضرت عرض كردند ما مؤذنى داريم كه در شب (قبل از طلوع فجر) اذان مى گويد فرمود: اين كار به سود همسايه ها تمام مى شود چون به نماز برمى خيزند، و اما سنت اين است كه اذان با طلوع فجر همزمان باشد ( ).

و به اين حديث عده اى از فقهاء مانند، مفيد و علامه ،در جواز ايقاظ نائم و مطلوبيت آن استناد نموده اند.

3_ آنچه بر تكرار فصول دلالت مى كند، مقصود اينكه همه(حى على الفلاح) را، به جاى (الصلاة خير من النوم) در اذان صبح بگويند و محقق اردبيلى به آن در جوز ايقاظ استدال نموده.

4_ حديثى كه دلالت دارد بر استحباب قيام مؤذن در مكان مرتفع، و اين كه وى بايد صداى مناسب اذان را داشته و با صداى بلند گويد ( ).

5_ از ميان نصوصات، آن حديثى كه در مورد حضرت امير المؤمنين على (ع) وارد شده كه حضرت هر وقت اذان مى گفت در شهر كوفه منزلى پيدا نمى شد كه صداى ايشان را نشنود( ).

6_ احاديثى كه متضمن اين معناست كه در اذان صبح جايز است اين جمله را گفتن (الصلاة خير من النوم) يا بعد از (حى على الصلاة) و يا بعد از اتمام اذان، نه به نسبت اين كه آن از وظايف و شئونات نماز است، بلكه بخاطر ايقاظ نائم است كه در معناى اين جمله آمده است( ).

جلد 3

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعی/محمد صادق

روحانی

مشخصات نشر : قم: مهر امیرالمومنین علیه السلام، 1388

مشخصات ظاهری : ج 3

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم

شماره کتابشناسی ملی : 1916480

اجتهاد و تقليد

س1: آيا در مستحبات و مكروهات هم تقليد لازم است يا خير؟

ج: هوالعالم، در مستحبات اگر بخواهيد به عنوان مستحب بياورد بلى. و نيز اگر نداند واجب است يا مستحب بلى بايد تقليد كند. و همچنين در مكروهات والا خير.

س2: كسى كه قدرت دارد بعضى از احكام را از مدارك آن را استنباط كند و نسبت به بعضى ديگر از احكام چنين قدرتى ندارد و نمى تواند استنباط كند، وظيفه او چيست؟

ج: هوالعالم، چنين شخصى مجتهد متجزى ناميده مى شود پس در مسائلى كه قدرت بر استنباط حكم شرعى دارد به فتواى خودش عمل كند در صورتى كه نخواهد احتياط كند و اما در غير آن مسائل يا بايد تقليد كند و يا به احتياط عمل كند.

بقاء بر تقليد ميت

س3: با توجه به اينكه شيخ انصارى (ره) بقاء برت قليد ميت مطلقا را اجازه نميدهد، به چه مدركى تقليد ابتدايى ميت را در مستحبات اجازه ميدهد؟

ج: هولاعالم، من فتواى شيخ (ره) را بر جايز بودن تقليد ميت ابتداء در مستحبات را نديدم و گمانم اين است كه فتواى او به اين مطلب همانند فتواى ساير فقهاء است بر اينكه تقليد لازم نيست در مسائلى كه علم به وجوب آنها يا حرمت آنها حاصل است و نيز در چيزى كه حرمت آن معلوم نيست و آنرا ترك كند و انجام ندهد.

راههاى شناخت مجتهد و اعلم

س4: اگر اعلم بودن مجتهدى ثابت شود آيا به مجتهدين ديگر لازم است اعلميت او را اعلام كنند؟

ج: هوالعالم، خير، لازم نيست.

مرجعيت و ولايت فقيه

س5: آيا از شخص مرجعى كه ولايت فقيه را قبول ندارد، مى توان تقليد نمود؟

ج: هوالعام، بلى مى توان تقليد نمود.

س6: اگر مرجع تقليد حكم تخريب مكان يا مقبره اى را صادر كند، دراين مورد وظيفه مردم چيست؟

ج: هوالعالم، به هر عملى كه مجتهد عادل واجد شرايط حكم كند بر همه افراد واجب است اطاعت به وجوب كفائى

س7: منصب و مقامى كه فقيه جامع شرايط به كسى بدهد _ مثلا منصب قضاوت، توليت موقوفه _ آيا با فوت آن فقيه از بين مى رود يا خير بلكه به قوت خود باقى است؟

ج: هوالعالم، چنانچه فقيه اجازه و اذن در تصرف در موقوفه را به كسى بدهد با موت فقيه اذن از بين مى رود. ولى اگر منصب توليت به او بدهد، با موت فقيه آن منصب باقى است از بين نمى رود

س8:در مسئله اى كه دو قول مخالف يا

بيشتر باشد، آيا همه آنها_ ولو بحسب ظاهر _ حكم الله ظاهرى مى باشند، در اين صورت اجتماع تنقيضين نيست؟

ج: هوالعالم، يك نفر دو قول متناقض نمى گويد بلكه بعد از نقض و ابرام كثير، يكى از اختيار مى كند.

س9: آيا تشكيل شوراى فقهى بين مراجع نمى تواند حلال مشكل تناقض در مسئله قبل شود؟ و يا اينكه از نظر عقل و شرع تشكيل آن ممكن نيست؟ با وجود اينكه اين امر در عصر حاضر به نظر يك ضرورت اجتماعى مى رسد؟

ج: هوالعالم، درس هاى خارج همه اش براى حل مسائل شرعى است و با وجود آن درسها _ كه فضلاء و مجتهدين شركت مى كنند و همه حق اظهار نظر دارند و تا مسئله حل نشود رد نمى شود، - احتياجى به شوراى فقها نيست. من خودم همانند بقيه مراجع پنجاه و پنج سال است از نجف برگشته ام و از اول درس خارج فقه و اصول گفته، جمعى از اساتيد فعلى حوزه و بعضى مراجع، درس من آمده اند. هنوز هم كه درس فقه مى گويم _ چه درس و چه در جلساتى كه هر روز در منزل داريم و فضلاء شركت مى كنند _ مسائل فقهى بحث مى شود بنابراين چه احتياجى به شورا مى باشد.

احكام نجاسات

بول و غائط

س10: فله حيواناتى همانند سوسك آيا پاكاست يا خير؟

ج: هوالعالم بلى، پاك است

خون

س11: آيا آن خونى كه در روز عاشورا از درختى در قزوين بيرون مى آيد اك است يا نجس؟

ج: هوالعالم، پاك است.

حيوان نجاستخوار

س12: اگر حيوان حلال گوشت نجاستخوار شود آيا گوشت، شير، بول و غائط آن حيوان نجس است؟

ج: هوالعالم، خصوص بول و غائط جلال نجس است، و گوشت و شير آن نجس نيست.

عرق جنب از حرام

س13: كسى كه از حرام جنب شده و پس از غسل، بدنش را با آب يا آب و صابون شسته آيا عرق او حكم عرق جنب از حرام است؟

ج: هوالعالم، عرق جنب از حرام نجس نيست، اگر هم نجس باشد در فرض سوال هيچ اشكال ندارد.

مسائل متفرقه نجاسات

س14: آيا هوا نجس مى شود؟ با اينكه هوا نيز جرم دارد؟

ج: هوالعالم، هوا نجس نمى شود.

س15: اگر آب متنجس را تجزيه كنند، به نحوى كه آب صاف در يكطرف قرار گيرد پاك مى شود يا نه؟

ج: هوالعالم، خير پاك نمى شود.

س16: در صورتى كه از چاه دستشويى رطوبت بالا زند و به ديوارهاى اطاق و آشپزخانه نفوذ كند آيا اين رطوبت نجس است؟

ج: هوالعالم، نجس نيست، ولى احتياط به اجتناب خوب است

احكام مطهرات

بر طرف شدن عين نجاسات

س17: اگر نجاستى از خارج به دهان برسد كه كما اينكه دست آلوده به خون را به دهانش بزند، چگونه دهانش را تطهير كند؟

ج: هوالعالم، باطن دهان نجس نمى شود بازوال عين نجاست محكوم به طهارت است.

آب

س18: اينكه فرموديد «پسر بچه اى كه شيرخوار است، اگر لباس يا بدن به بول او نجس شود با يكبار شستن پاك مى شود» آيا اين حكم نسبت به پسر بچه اى كه شيرخشك مى خورد نيز جارى است؟

ج: هوالعالم، بعيد است چون دليل در خصوص شير مادر است.

احكام وضو

كيفيت وضو گرفتن

س19: اگر در وضو، بخواهد از سر انگشت كوچك پا، تا كعبين مسح كند آيا لازم است به شكل مورب باشد؟

ج: هوالعالم، خير. لازم نيست موربا مسح كند چون كعبه قبه وسط قدم نيست.

س20: در وضو گرفتن آيا جايز است با دست راست پاى چپ را مسح كند؟

ج:هوالالم، خير جايز نيست.

س21: مسح كردن سر يا پاها، با پشت دست چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز نيست.

شرايط وضو

س22: آبى كه در رفع خبث استفاده شده و بو و رنگ نجاست به خود نگرفته آيا مى شود با آن وضو گرفت يا غسل كرد؟

ج: هوالعالم،آب مسعمل در رفع خبث نجس است، و اگر هم قائل به طهارت آن شويم اما وضو و غسل با آن صحيح نيست.

س23: در صورتى كه دو ظرف آب داريم يكى آب مطلق و يكى ديگر مضاف است و در ضمن حيوانى هم تشنه است و با يك ظرف آب رفع تشنگى از او مى شود، وظيفه در وضو گرفتن چيست؟ آيا مى شود يكى را به حيوان داد ديگرى را وضو گرفت؟

ج: هوالعالم، چنانچه ممكن است در وضو با هر دو آب بگيرد وبقيه را براى رفع عطش بدهد متعين است، والا وضو مقدم است

س24: اگر در مسجد وضو بگيريم جهت با طهارت بودن براى فعاليت هاى فرهنگى و غيره، ولى در مسجد نمازنخوانيم اشكالى دارد؟

ج: هواالعالم، چنانچه مقيد نباشد كه موقوفه براى نمازگذاران در مسجد است _ گرچه بعيد است چنين قيدى _ اشكال ندارد.

س25: آيا طهارت آب براى وضو شرط واقعى است يا ظاهرى؟ و ثمره در قول چيست؟

ج: هوالعالم، شرط واقعى است و چنانچه معلوم شود نجس است معلوم مى

شود وضو باطل است.

مس اسامى محترم

س26: اگر اسمى از اسامى متبركه با قلم كشيدن از بين برود و اثرى از آن ديده نشود آيا ميتوان بدون وضو به آن دست زد؟

ج: هوالعالم، دست زدن بدون وضو با محو اسم اشكال ندارد.

س27: اسامى متبركه اگر مجددا تبديل به كاغذ شود چه صورت دارد؟ و بفرماييد اگر اسامى متبركه به زمين افتاده و گل آلوده شده، و چه بسا امكان برداشتن نيست، وظيفه چيست؟

ج: هوالالم، بعد از محو اسم تبديل به كاغذ و افتاده به زمين و گل آلود شدن هيچ گونه اشكالى ندارد.

احكام موجبات غسل

جنابت

س28: زنى كه جنب بوده و غسل جنابت را فراموش كرده و با اين حال مدتى نماز خوانده، و در همين اثناء هم غسل حيض نموده است بفرماييد وظيفه او نسبت به نمازهايى كه در اين مدت خوانده چيست؟

ج: هوالعالم، آنچه كه بعد از غسل حيض خوانده صحيح است.

حيض

س29: خانمى بعد از پنج روز از ايام عادتش پاك شده و غسل حيض كرده، سپس روز هشتم يك قطره خون مى بيند براى اين خون چه حكمى دارد؟ و اگر بعد از روز دهم باشد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه قبل از ده روز پاك شود خونى كه ديده و ايام قبل از آن حيض است، اگر تجاوز از ده روز شود حيض نيست بلكه استحاضه است

س30: جماع كردن با زنى كه از حيض پاك شده ولى غسل نكرده است چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، با شستن فرج جايز است. ولى بهتر است بعد از غسل باشد.

س31: حد حايض و نفساء آيا قضاى روزه ماه رمضان واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى واجب است

س32: جماع كردن در روزهاى پايانى عادت ماهيانه چه حكمى دارد؟ با توجه به اينكه موارد بسيارى اين عمل واقع شده و تعدا آن فراموش شده؟

ج: هوالعالم، چهار و نخود و نيم طلا كفاره بايد بدهند براى هر دفعه جماع.

س33: هر گاه خون حيض مشتبه به خون بكارت شود شناختن آن به چه طريق است؟

ج: هوالعالم، بايد خود را وارسى كند يعنى مقدارى پنبه را داخل فرج كند و كمى صبر نمايد و بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد خون بكارت است، و اگر به همه آن رسيده باشد حيض

مى باشد.

استحاضه

س34: جماع كردن با زنى كه در حال استحاضه است چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه به وظائف مستحاضه عمل كند جايز است.

احكام غسل

س35: كسانيكه به علت كمر درد مجبورند مشمع به كمر بچسبانند و براى خوب شدن لازم است چند روزى به اين حال بگذرد، با اينكه مشمع مانع رسيد آب به بدن مى شود وظيفه آنها براى غسل چيست؟ آيا اعمالشان با غسل جبيره اى صحيح است يا بعد از برطرف شدن عذر قضا نمايند؟

ج: هوالعالم، چنانچه برداشتن مشمع و غسل كردن بى ضرر باشد بايد چنين عمل كنند و الا اگر همان نحو غسل كنند و تيمم نيز نمايند رفع اشكال مى شود و قضاء لازم نيست.

س36: آيا در غسل، مى شود غسل ديگر را اقدام كرد؟

ج: هوالعالم، بلى، مى شود چند غسل را قصد كند با اتيان به غسل واحد

احكام تيمم

س37: مسافرى كه جنب است اگر بخواهد براى نماز غسل جنابت كند، ماشين يا قطار حركت مى كند آيا مى تواند در چنين موردى با وجود آب، تيمم كند؟

ج: هوالعالم، تنها وجود آب كافى نيست بلكه بايد مانعى از استعمال هم نباشد و در فرض سوال مانع موجود است، پس تكليف مبدل مى شود به تيمم.

س38: در صورتى كه علم اجمالى است بر اينكه يا آب نجس است يا خاك، بفرماييد وظيفه براى نماز چيست؟ وضو و تيمم هر دو را انجام دهد يا به يكى اكتفاء كند؟

ج: هوالعالم، جمع بين وضو و تيمم كند، اول تيمم كند به نحوى كه خاك به صورت و دست ها نچسبد بعد وضو بگيرد و مواضع وضو را خشك كند. بااين كيفيت عمل به وظيفه طهارت حدثى نموده است و از حيث نجاست هم بدن (چون) ملاقى شبه محصوره است پاك است.

احكام ميت

س39: دعا يا قرآن بر كفن نوشتن با اينكه بدن ميت در قبر متلاشى مى شود چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

س40: آيا كفن كردن زن بر شوهر واجب است يا تنها كفن دادن واجب است؟

ج: هوالعالم، كفن دادن كه واجب است، اگر كسى نباشد قهرا كفن كردن هم واجب است و الا واجب كفايى است.

س41: اگر زن وصيت كند كه با اين كفن تهيه شده، شوهرش او را كفن كند آيا وصيت او مقدم است بر كفن دادن شوهر يا خير؟

ج: هوالعالم، عمل به وصيت مقدم نيست، بل اگر عمل به آن شود قهرا از شوهر ساقط مى شود.

نماز ميت

س42: اضافه كردن تصديق به ولايت حضرت اميرالمومنين (ص) و حضرات اهل بيت معصومين (ع) در

دعاى تكبير اول نماز ميت به قصد رجاء چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

س43: اضافه كردن جمله «و الائمه الهداة المهديين» بعد از «وصل على جميع الانبياء و المرسلين» در دعاى تكبير دوم نماز ميت به صد رجاء چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

تشييع جنازه

س44: شركت خانم ها در تشييع جنازه و نماز ميت چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

دفن ميت

س45: اگر كسى وصيت كند جنازه اش را در قبرستان بقيع مدينه منوره دفن كنند و به علت بسته بودن راه، امكان انتقال جنازه به آنجا نباشد چه بايد كرد؟

ج: هوالعالم، در صورت امكان جنازه اش را امانت بگذارند بلكه اگر دفن هم بكنند همين حكم را دارد، اگر راه باز شد ببرند مدينه و الا همينجا دفن كنند.

س46: بفرماييد اينكه علماء فرموده اند: دفن نودن دو وصيت در يك قبر مكروه است كدام يك از موارد ذيل را شامل مى شود:

الف) دو ميت را كنار هم در يك قبر دفن كردن ب) دفن نمودن در قبرى كه سابقا ميت ديگرى دفن شده ولكن اكنون به كلى از بين رفته ج) آنچه كه امروزه در بعضى قبرستانها معمول است كه قبرها دو طبقه يا بيشتر مى باشند.

ج: هوالعالم، اگر دو ميت را به تدريج در يك قبر دفن نمايند قبل از آنكه اولى از بين رفته باشد جايز نيست چون مستلزم نبش قبر است، ولى بعد از آنكه به كلى از بين رفت جائز است و مكروه هم نيست، ولى دو ميت را دفعة دفن كردن مكروه است و در دو طبقه كراهت ندارد.

س47: اگر شخصى وصيت نمود كه جنازه مرا به عتبات مقدسه ببريد و آنجا دفن كنيد لكن راه بسته باشد آيا مى شود جنازه را تكه تكه كرد و بهنحوى منتقل كرد؟

ج: هوالعالم، تكه كردن جايز نيست.

س48: آيا بر شوهر خريدن قبر براى زن فوت شده اشت، واجب است يا نه؟

ج: هوالعالم، ظاهرا واجب نيست، ولى

چون فقهاء فتوى به وجوب داده اند احتياط ترك نشود.

مستحبات بعد از دفن

س49: بفرماييد آيا تلقين ميثت را مى شود به هر زبانى گفت در صورتى كه ميثت زبان عربى نمى فهمد؟

ج: هوالعالم، در روايات چيزى نيافتم، ولى چون تلقين در دو يا سه مورد وارد شده است و اولى در حال احتضار است دعاها بايد به عربى باشد ولى تعليم بايد بالسانى باشد كه بفهمد، و لذا فقها نوشته اند بهتر اين است كه تلقين هم عرب يباشد و هم بالسان ميت.

س50: بعد از دفن ميت، پاشيدن آب بر قبر مستحب است، آيا اين استحباب منحصر به همان دقت دفن است يا اينكه در زمانهاى بعد هم استمرار دارد؟

ج: هوالعالم، از بعضى روايات، جعى از فقهاء استفاده استمرار نموده اند ولى قدر متيقن بعد از دفن است.

س51: در شب اول يكه ميت را دفن كرده اند آيا بيتوته كردن بر قبر او و دعا و قرآن براى او خواند، استحباب دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى استحباب دارد چون در آن شب ميت خيلى متوحش است و تنها اميد او به آنهايى است كه بر سر قبر قرآن و دعا مى خوانند، خيال مى كنم اگر تا هفته ادامه دهند بهتر است.

س52: بفرماييد زيارت اهل قبور در چه اوقاتى فضيلت بيشترى دارد؟

ج: هوالعالم، براى زيارت اهل قبور، دوشنبه و پنجشنبه و جمعه بهترين اوقات است.

مجلس ترميم

س53: رسوم است كه مراسماتى از قبيل هفتم، چهلم، سالگرد و... از طرف اولياى ميت واگذار مى گردد بفرماييد آيا نفس چنين مراسماتى استحباب دارد و آيا روايتى وارد شده است يا خير؟

ج: هوالعالم، احتياجى به ورود دليل خاصى نيست، مطلقا تشكيل مجلس فاتحه و تعزيه ماموريه است، خصوصيات هم تابع عادات

عرف محل است. به علاوه در آن مجالس كارهايى كه انجام داده مى شود همه اش از مستحبات است.

س54: در مجالس ترميم مرسوم است فردى را جهت قرائت قرآن و روضه خوانى دعوت مى نمايند كه در اصطلاح به آن «عشرخوان» گويند و با توجه به اينكه امرار معاش اين افراد از همين طريق عشر خوانى تامين مى شود بفرماييد:

الف) اين كار عشر خوانى و دعوت عشر خوان فى نفسه چه وجهى دارد؟ آيا شرعا حلال است؟

ج: هوالعالم، هر دو عمل _ عشر خوانى و دعوت عشر خوان _ حلال است و هيچ اشكالى ندارد.

س55: اگرر بدون ذكر قيمت، جهت مديريت اين جلسه، خودبانى، مبلغى به عشر خوان بدهد و او نيز راضى شود چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم حلال و طيب است.

س56: اگر عشرخوان براى كارش مبلغى تعيين كند و به كمتر از آن نپذيرد، اين قرارداد و پرداخت پول، شرعا چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، اجير شدن بر عشر خوانى و تعيين قيمت هر دو جايز است بنابراين دادن پول بعد از تعيين و خواند، لازم است و حلال.

نبش قبر

س57: در قبرهايى كه به صورت طبقاتى هستند آبا مى شود از طبقه پايين _ مثل طبقه دوم يا سوم _ ميتى را از قبر بيرون آورند و به عتبات عاليات منتقل كنند؟

ج: بلى، خصوص در مورد وصيت، ولى بيرون آوردن در طبقه زيرى بايد به نحوى باشد كه موجب نبش قبر طبقه فوقانى نگردد.

س58: طبق وصيت پدرمان، او را بعد از فوت كنار قبر برادرش در يكى از دهات شهرستان... دفن كرديم، اما حالا به جهت اينكه آن ده دور است و نمى توانيم به

سر قبر او برويم، تصميم داريم قبر را نبش كنيم و پدرمان را به قم منتقل كنيم، تقاضا مى شود بفرماييد اولا: با توجه به اينكه ايشان در زمان حيات ميل داشتند در قم دفن شوند آيا از نظر شرعى مجاز هستيم قبر پدر و عمويمان را نبش كنيم و آنها را به قم بياوريم؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه مطمئن هستيد كه بوى بد ندارد كه موجب هتك حرمت ميت بشود مانعى ندارد كه نبش كنيد و منتقل به قم نماييد.

ثانيا: اگر قبر پدر و عمويمان را نبش كرديم آيا لازم است هر دو را كنار هم دفن كنيم يا نه؟

ج: هوالعالم، لازم نيست.

س59: امروزه قبرهاى مردگان گذشته را باز مى كنند و مرده ديگر در آن دفن مى كنند و چه بسا براى آن قبرها به مدت سى تا چهل سال گذشته است، آيا اين نبش قبر جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، نبش قبر در سال هاى اوايل جايز نيست و مكروه است دفن مرده ديگر در آن قبر.

پول گرفتن براى قبر

س60: مسئولين بعضى از قبرستان ها مى گويند چونكه قبرستان زمينش وقفى است و نمى توان فروخت پس پولى كه دريافت مى شود بابت واگذارى قبر، تنها به عنوان حق اولويت است نه به عنوان فروش، آيا اين نظر درست است يا خير؟

ج: هوالعالم، در قبرستان وقفى نمى شود زمين آن را فروخت ولى پول به عنوان اجرت عمل مانعى ندارد بگيرند و به عنوان حق اولويت هم مانعى ندارد.

احكام نماز

آمادگى و حضور قلب

س61: براى تمركز فكر و حضور قلب در نماز چه توصيه اى مى فرماييد؟

ج: هوالعالم، توجه به خدا و فطرت او.

توشه دنيا و آخرت

س62: خواهشمند است ما را و خانواده هاى ما را با نصيحتى كه مفيد دنيا و آخرت باشد رهنمون شويد؟

ج: هوالعالم، شخصى از رسول خدا (ص) چنين تقاضايى كرد، حضرت فرمود: «مقيد به نماز اول وقت باشيد». وفقكم الله تعالى ارضاته.

مكان نمارگذار

س63:نمازخواندن درمنزل پدر ومادر، برادر وخواهر، عمو وعمه، دايى وخاله ودوست، بدون اذن جايز است ياخير؟

ج: هوالعالم، اگر برفرض جايز باشد درصورت جهل به رضايت است وبا علم به عدم رضايت جايز نيست .

س64: بهترين مكان عبادت ونماز خواندن، براى زنان كجامى باشد؟

ج: هوالعالم، خانه او.

س65:طبق روايت ((مسجد المراه بيتها)) كه نماز زن درمنزل افضل از جاى ديگر است بفرماييد آيا اين روايت شامل مى شود موردى را كه زن درحرم باشد نماز جماعت برقرار شود. ؟

ج: هوالعالم، بلى، روايت عام است

س66: از روايات استفاده مى شود استحباب زيارت پيامبر اكرم وامامان وامام زادگان وباتوجه به روايت ((مسجد المراه بيتها))بفرماييد آيا استحباب زيارت پيامبر وامامان وامام زادگان براى زنها هم هست يانه؟

ج: هوالعالم، بلى هست، ولى نماز در خانه ثوابش بيشتر است از نماز درمسجد.

ترتيب بين نماز ظهر و عصر

س67:شخصى كه نماز ظهر را خوانده، بعد از شروع درنماز عصر، يقين حاصل كرد كه نماز ظهرش باطل بوده است در اين صورت چه وظيفه اى دارد ؟_ چه اينكه بين دو نماز مطلبى بجا آورده باشد وچه مبطل بجا نياورده باشد؟

ج: هوالعالم،وظيفه او آن است كه در نيت عدول كند به نماز ظهر وبه آن عنوان تمام كند بعد نماز عصر بخواند،... وفرقى بين دو مورد ذكر شده نيست.

تكبيره الاحرام

س68:بفرماييد درنماز فريضه بعد از گفتن تكبيرة الاحرام اين كلمات را خواندن كما اينكه شيخ مفيد (ره)، شيخ صدوق (ره) وشيخ طوسى (ره) بيان فرموده اند از نظر جنابعالى چه صورت دارد؟ وآن كلمات عبارت است از ((وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنيفا مسلما على ملة ابراهيم ودين محمد وولايت على امير المومنين عليهم السلام ومالنا من المشركين)).

ج: هوالعالم، ادعيه اى كه درنماز بعد از تكبيرة الاحرام وقبل از آن، خوانده مى شود دركتب فتاوى از جمله عروة الوثقى نقل شده است وچون از حضرات معصومين عليهم السلام است هيچ حرفى نيست. اما زيادى بر آنها كه روايتى متضمن آن نباشد به قصد ورود تشريع است، وبه قصد مطلق دعا وذكر قبل از تكبيرة الاحرام جائز است، وبعد از تكبيرة الاحرام چنانچه صدق ذكر ودعا بكند همين حكم را دارد والا مبطل نماز است .

قيام

س69: اگر كسى به خاطر عذرى همانند پادرد وكمر درد نمى تواند ايستاده نماز بخواند وبر صندلى نشسته نماز مى خواند وروى ميز سجده مى كند آيا بعد از اينكه عذرش برطرف شد وخوب شد لازم است نمازهايش را قضا كند يانه؟

ج: هوالعالم، قضاء لازم نيست .

قرائت

س70: اگر تنوين ونون ساكن به كلمه اى كه بايكى از حروف (يرملون) شروع مى شود برسد آيابه نظرمبارك شما اوغام واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم، واجب نيست

س71: اگر نمازگزار بعد ازخواندن سوره حمد شك كرد كه آيا فلان آيه از سوره حمد را قرائت نموده يانه، بفرماييد قاعده تجاوز جارى مى شود ياخير؟

ج: هوالعالم، بلى، قاعده تجاوز جارى است.

س72:اگر براى نماگزار قبل از رسيدن به حد ركوع، ظن قوى به غلط بودن آيه يا كلمه اى از قرائت حمد، حاصل شود آيا حكمش حكم شك است يااينكه حكم شك نيست وبايد درمورد ظن به غلط، دومرتبه بخواند؟

ج: هوالعالم، حكم شك ندارد بكله بايد دو مرتبه خوانده شود .

س73: در فرض سؤال قبلى، اگر يقين به غلط بودن آيه ياكلمه اى از حمد حاصل شود وظيفه چيست؟

ج: هوالعالم، لازم است آيه تكرار شود.

س74: درفرض دو سؤال سابق، در دو صورت ظن قوى يايقين به غلط بودن آيه يا كلمه اى از حمد، اگر آيه تكرار شود بفرماييد براى زياد شدن مابقى حمد وسوره بعد از آن واحيانا قنوت، سجده سهو لازم است ياخير؟

ج: هوالعالم، سجده سهو لازم نيست.

قنوت

س75: درقنوت نماز واجب آيامى توان به زبان غير عربى از خداوند متعال حاجت خواست؟

ج: هوالعالم، خلاف احتياط لزومى است

سجود

س76:نمازگزارى كه ميتواند ايستاده نماز بخواند وطبق معمول ركوع نمايد لكن نمى توان بنشيند ومواضع سبعه را به زمين بگذارد وسجده نمايد بفرماييد جراى انجام سجده وظيفه اش چيست آيا درحال ايستاده براى سجده ايماء نمايد يا بر صندلى نشسته وبر روى ميز جلواش مهر بگذارد وسجده نمايد ودستها رانيز به ميز قرار دهد؟

ج: هوالعالم، درحال ايستاده، پس ازركوع، سجده را به نحو ايماء انجام دهد و گذاشتن مهر هم به پيشانى لازم نيست، البته ضرر هم ندارد.

س77: كسى كه بعلت مريضى نميتواند طبق معمول سجده كند وبر صندلى نشسته، روى ميز مقابلش مهر قرار داده سجده ميكند آيابعد از خوب شدن، لازم است نمازهايش را قضا نمايد ؟

ج: هوالعالم، قضا لازم نيست

چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است

س78: سجده بر انواع كاغذ _( سفيد، رنگى، روغنى، پوستر، دستمال كاغذى ،قوطى كبريت ) ونيز بر پوست ميوه جات ازجمله سيب، پرتقال، هنداونه، گردو،نارگيل وخرزه چه حمكمى دارد؟

ج: هوالعالم، كاغذى كه بدانيد متخذ است ازما يصح السجود عليه، جائز است سجده بر آن ولا احوط ترك سجده برآن است.وسجده بر پوست ميوه جات جائز است ولى درخصوص خيار وسيب جائز نيست چون آنهاخوراكى است

تشهد

س79: تربت هاى فعلى كه ازكربلا مى آورند آيا حكم تربت داخل حاير را دارد؟

ج: هوالعالم، براى خوردن خير چون موضوع طين قبر الحسين عليه السلام است، ولى براى نماز بلى.

س80:حدد حاير حسينى از كجا تاكجا است لطفا بيان فرماييد ؟

ج: هوالعالم، روايات مختلف است متيقن روضه مقدسه است كه مبدااولى محلى كه بعد از در رواق است.

س81:مهر كربلا به چاه دستشوئى افتاده وبيرون آوردنش امكان پذير نيست بفرماييد اگر مستهلك شود چه حكمى دارد واگر مستهلك نشود، تخليه چاه لازم است يا خير؟

ج: هوالعالم، در صورت استهلاك هيچ اشكالى ندراد وتخليه چاه هم مورد ندارد، ودر صورت عدم استهلاك چنانچه ممكن است با تخليه مهر را بيرون آورد، خوب است و الا اثر ندارد.

س82: در مسافر خانه ها وخانه هاى كربلا كه درحريم حسينى قرار دارند دستشويى وتوالت درست كرده اند خاك زمين آنها بامهر چه فرقى دارد؟

ج: هوالعالم، سيره متشرعه وعمل علماء وفقهاء دال است بر جواز، فارق بين آن دو همين است.

تشهد

س83:گفتن عبارت ((وعجل فرجهم)) بعد از صلوات در تشهد _ نماز واجب يا مستجب _ به چه قصدى، جائز است، به قصد ورود، به قصد دعا، به قصد رجاء؟

ج: هوالعالم، به قصد دعا.

سلام

س84:درنماز واجب، درسلام بعد از ((السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته)) خواندن ((السلام على الائمة الهادين المهديين))چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، السلام على الائمة الهادين المهديين، دليل مخصوص ندارد چنانچه بخواهند اظهار ارادت به ائمه كنند به آن نحوى كه درعروة الوثقى ذكرشده است _ كه در السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين قصد تحية حقيقه نكنند بلكه خطور به بال باشد انبياء وائمه وحفظه _ خوب است

تعقيب نماز

س85:بعضى از هيئت هايى كه در مسجد مافعاليت مى كنند بعد از ذكر صلوات وعجل فرجهم، مى گويند ((ياعلى)) بفرماييد چه صورتى دارد؟

ج: هوالعالم، من دراين جمله احتمال خلاف نمى بينم، كلمه ((ياعلى))براى مشكل گشائى بسيار مؤثر است

س86: در بعضى از هيئت ها بعد از اينكه نام مقدس حضرت على عليه السلام برده مى شود حضار مى گويند ((هو)) اين عمل چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، كلمه فى نفسه _ اگر شعار صوفيگرى غير صالح نباشد - عيب ندارد به شرط رمز شرك هم نباشد.

مبطلات نماز

س87:اگرنمازگزار در حال نماز به ساعت مچى نگاه كند يا به شخصى اشاره كند ويا پيراهن وشلوارش ر از تنش بيرون آوردآيا موجب بطلان نماز مى شود يانه، آيا مكروه است يا نه؟

ج: هوالعالم، چنانچه فعل كثير نباشد وبا صورت نماز عرفا منافى نباشد حرام نيست وموجب بطلان نمى شود، ولى هر فعلى درنماز كه موجب عدم توجه كامل باشد مكروه است.

س88: درحال نماز خواندن دعاى ((اللهم انى اسئلك بحق فاطمه وابيها وبعلها وبينهاوالسر السمتودع فيها)) چگونه است؟ ونيز نام بردن انبياء يا چهارده معصوم در حال نماز چگونه است؟ وبفرماييد سلام كردن بر انبياء يا چهارده معصوم دربين نماز با خواندن همانند زيارت عاشورا ودعاى توسل چه حكمى دارد ؟

ج: هوالعالم، اگر ذكر ودعا مانند ((اللهم انى اسئلك...))باشد اشكال ندارد. واگر اسم انبياء يا ائمه عليهم السلام را ببرد ودر سلام به آنان قصد دعاءبالسلامة داشته باشد اشكال ندارد، ونيز بردن اسم نيتى كه در قرآن است به قصد قرآنيت جايز است، واما غير اينها جائز نيست.

شكيات نماز

س89:بفرماييد اگر نمازگزار در حال جلوس شك كند كه جلوس بعد از سجده اول است يا جلوس بعد ازنماز، چه بايد كرد؟

ج: هوالعالم، بايد بنا بگذارد كه جلوس بعد از سجده اول است

س90:اگر بعد ازنماز عصر شك كند كه آيا نماز ظهر راخوانده يا خير؟ وظيفه چيست واگر در بين نماز عصر شك كند چى؟

ج: هوالعالم،اگر بعد از نماز عصر شك كند در خواندن نماز ظهر، اعتناء به شك نكند اگر در اثناء نماز عصر شك كند بايد عدول كند به ظهر وبعد نماز عصر را بخواند

س91:اگرشخصى در حال

قرائت نماز فراموش كند كه چه نمازى مى خواند وحمد وسوره را به حال شك ادامه مى دهد تا اينكه بعداز حمد متوجه مى شود كه چه نمازى بودهواحتياطا حمد وسوره را تكرار مى كند، لطفا بفرماييد:

اولاخواندن حمد باحالت شك در اينكه چه نمازى است چه صورتى دارد؟

ثانياتكرار حمد حكمش چيست؟

ج: هوالعالم، خواندن حمد در حال شك اگر به قصد قرآن باشد اشكال ندارد، بنابراين بعد از توجه به آن نماز خاص بايد حمد را دو مرتبه بخواند

س92: اگر نمازگزار شك كند بين ركعت اول ودوم وبا حالت شك نمازش را ادامه مى دهد واز طرفى هم قصد مى كند نمازش را بشكند چون شك بين يك ودو باطل است ولى قبل از شكستن نماز يادش آيد كه در چه ركعتى است بفرماييد آيانماز او صحيح است؟ ج: هوالعالم، چنانچه ادامه نماز به قصد امر جز مى باشد نماز باطل است واگر به قصد احتمال امر باشد ظاهرا نماز صحيح است، ولى مراعات احتياط اولى است

س93:كسى كه درنماز چهارركعتى بين ركعت دو وسه شك دارد ونيز شك دارد كه حدوث شك بعداز اكمال سجدتين بوده يانه؟ نمازش چه حكمى دارد ؟

ج: هوالعالم،نمازش باطل نيست وصحيح است چنانچه شك بعد از دخول در فعل ديگر يا ركعت ديگر باشد

س94:حكم شك بين سه وچهار وپنج در غير ازحال ايستاده _ مثلا در حالى كه نشسته، درحال رفتن به سجده، در سجده اول يا دوم، وبعداز سجدتين _ در رساله عمليه نيامده است، تقاضا مى شود بيان فرمائيد؟

ج: هوالعالم، به نظرمن نماز باطل مى شود، چون شك ذكر شده مركب

از سه شك است يكى از آنها شك بين سه وپنج است كه اگر در حال قيام نباشد نماز را باطل مى كند.

س95: كسى كه برايش در نماز شك بين دو وچهار پيدا شد وبعد ازنماز مشغول دو ركعت نماز احتياط شد، در حال نماز احتياط شك قبلى او منقلب شد به سه وچهار، بفرماييد آيا يك ركعت نماز احتياط ديگر لازم است يا خير؟

ج: هوالعالم، ظاهراً لازم نيست چون سك اول از بين رفته وشك دوم شك بعد از فراغ است ومورد قاعده فراغ

س96:شخصى كه براى حفظ عدد ركعات از نشانه اى استفاده مى كند ولى نه تنها وجود نشانه شك او را بر طرف نمى كند بكله گاهى شك مى كند كه از نشانه درست استفاده كرده يانه، حكم شك هاى او چيست، آيا تنها اعتماد به نشانه كند وبه شكش اعتناء نكند؟

ج: هوالعالم، چنين شخصى يقيناً كثير الشك است نبايد اعتناء كند به شكش.

س97:شخصى كه درنماز كثير الشك است وبراى حفظ عدد ركعات ازنشانه اى استفاده مى كند، آيا به نشانه اعتماد كند يا به حكم كثير الشك عمل كند ؟

ج: هوالعالم، بيد به حكم كثير الشك عمل كند .

س98:كسى كه كثير الشك است آيا به كثير النسيان در موضوع ويادر حكم فرق دارد؟

ج: هوالعالم،بلى فرق دارند، كثير النسيان غير حكم ناسى حكمى ندارد.

س99:شخصى كه وطيفه اش يك ركعت نماز احتياط است به علت شك بين سه وچهار لكن بعد ازنماز، فراموش مى كند نماز احتياط بخواند وبعد از تسبيح حضرت زهرا( سلام الله عليها) يادش مى آيد و فورا نماز احتياط را مى خواند آيا

كفايت مى كند يا نمازش را اعاده كند؟

ج: هوالعالم، كفايت مى كند.

سجده سهو

س100:تكبير گفتن براى سجده سهو چگونه است ؟آيا شرط است ولازم يا مستحب ياجايز ؟

ج: هوالعالم، مشروعيت تكبير بر غير امام معلوم نيست، واجب يقينا نيست، بنابراين اگر خواست بگويد به قصد رجاء مطلوبيت بگويد

س101: اگر شخصى سهوا در سجده سهو، ذكر سجده نماز را بگويد وبعد از سر برداشتن از سجده يادش بيايد حكمش چيست ؟

ج: هوالعالم، وجوب ذكر در سجده سهو مبنى بر احتياط است. ولكن بر تقدير وجوب، ذكر سجده نماز كافى نيست بايد ذكر مخصوص بخواند.

نمازشب

س102:نسبت به چهل مؤمن كه درنماز وتر دعا مى شوند آيا دليل ياعرفى وجود دارد بر ترجيح وتقديم مؤمن متدين بر غير متدين؟ مرد برزن؟

ج: هوالعالم، اينجا مورد مراجعه به دليل عقلى وعرفى نيست بلكه متعين رجوع به دليل شرعى است كه رواتى است شيخ طوسى در مصباح المتهجد آورده ((ثم يد عولاخوانه المؤمنين ويستحب آن يذكر اربعين نفسا(رجلا) فجازا عليهم)) وبه مقتضاى اطلاق روايت فرقى بين متدين وغيرمتدين نيست، گرچه صريح روايت اختصاص دعا به امت وغير مؤمن را شمال نمى شود.

واما در مورد مرد وزن، نسخه هاى روايت مختلف است مفاء بعضى از نسخ اختصاص دعا به مرد امت ومفاء بعضى زا نسخ ديگر اطلاق وعدم فرق بين مرد وزن است.

نماز مسافر

س103:كسى كه به صورت غير طبيعى طى مسافت كند مثلا زمين زير پايش بچرخد يا باطى الارض حركت كند وبه جايى برود كه مسافت شرعى است آيا نمازش شكسته مى شود؟

ج: هوالعالم، خير، شكسته نمى شود چون صدق مسافر نمى كند .

س104:حكم نماز وروزه كسانى كه هرروز يا هفته اى يك روز ويا ده روز يكبار مسافرت مى كنند امثال طلاب، دانشجويان، سربازان، كارمندان، اساتيد، خلبانانو... چگونه مى باشد؟

ج: هوالعالم،هركسى كه در سفر نماز تمام بايد بخواند چنانچه در جائى ده روز بماند براى سفر اول بايد شكسته بخواند،واگر كمتر از ده روز بماند خلبان وراننده نمارشان تمام است وروزه آنها صحيح است، اما نسبت به ديگران من احتياط مى كنم مرجع ديگرى رجوع شود

س105:كسى كه شغلش سفر است همانند راننده كاميون، اگر در سفرش يك روز يا دوروز به ديدار فاميل برود ويامكان زيارتى

توقف كند آيا به وظيفه سفر هميشگى اش ضرر مى رساند يا خير ؟

ج: هوالعالم،چنانچه در همان سفركار، چنين مى كند مضر نيست .

س106:بفرماييد آيا تحصيل كردن شغل است يانه ؟

ج: هوالعالم،بلى شغل است .

س107:اشخاصى كه شغلشان هم در سفر است و هم در حضر، بفرماييد تكليف نمازشان در سفر چيست؟ و اگر چنانچه نمازشان در سفر تمام است در بين راه چه وظفه اى دارند؟

ج: هوالعالم،در سفر نمازشان تمام است و در بين راه هم چون سفر شغلى است تمام بايد بخوانند.

س108:اگر صاحب ماشين احتمال بدهد و يا بداند مسافر براى كار حرامى سفر مى كند آيا سوار كردنش جايز است؟ و كرايه گرفتن چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، چون سوار كردن علت تامه فعل حرام نيست جائز است و گرايه دريافتى هم حلال است.

س109: مسافرى كه در محلى به مدت ده روز اقامت كرده آيا مى تواند براى يكى، دو ساعت، از آنجا به كمتر از مسافت شرعى بيرون رود؟

ج: هوالعالم، چنانچه از اول صقصد بيرون رفتن نداشته باشد بيرون رفتن حتى شب هم بيرون باشد مضر به قصد اقامت نيست.

س110: مريضى كه بيهوش است او را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كنند. چنانچه مريض به هوش آمد با توجه به اينكه قدص سفر نداشته، حكم نماز و روزه اش چيست؟ قصر است يا تمام؟ و در حال برگشتن از آنجا چطور؟

ج: هوالعالم، چنانچه سفر به حد مسافت باشد بلى، وظيفه اش قصر است، چون شرط سير موجب قصر، اختيارى بودن نيست.

س111: چنانچه مبدا و مقصد سفر مسافر مسافت شرعى نباشد ولى مسافر در بين راه با نيت قبلى، به سمت

راست يا چپ جاده مسافتى را طى كند و بعد برگردد به جاده اصلى و ادامه راه خود بدهد پس مجموع راه اصلى و انحرافى به حد مسافت شرعى گردد ال بفرماييد اين سفر با انضمام راه انحرافى مسافت شرعى مى شود يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى (نماز شكسته است چون) ميزان در قصر بعد از وطن نيست بلكه ميزان سير است.

وطن

س112: آيا انسان مى تواند در وطن براى خود اختيار كند يا نه؟

ج: هوالعالم، دو وطن بلى، كه بنا داشته باشد در هر كدام از دو محل شش ماه به قصد توطن بماند.

س113: شخصى كه از محل زادگاهش به شهر ديگرى رفته و زندگى مى كند و نمى خواهد دوباره به بادگاهش برگردد لكن در آنجا سهمى از منزل ارثى پدرش را مالك است بفرماييد حكم نماز و روزه اش در محل زادگاه در صورتى كه قصد اقامه ده روز نكند چيست؟

ج: هوالعالم، ماداميكه اعراض نكرده است و احتمال مى دهد بعدا براى زندگى به آنجا برگردد نماز او تمام است و روزه را هم بايد بگيرد ولو قصد اقامه ده روز نكند، و ملك داشتن هم شرط نيست.

نماز قضاء

س114:زنى كه جنب بوده و غسل جنابت را فراموش كرده و با اين حال مدتى نماز خوانده، و در همين اثناء هم غسل حيض نموده است بفرماييد: وظيفه او نسبت به نمازهايى كه در اين مدت خوانده چيست؟

ج: هوالعالم، آنچه كه بعد از غسل حيض خوانه صحيح است.

س115:دخترى هستم كه چندين سال بعد از سن تكليف دست به خود ارضائى زده ام و چون مسئله را نمى دانستم در اينچند سال بدون غسل نماز و روزه

ام را بجا آوردم تا اينكه چند روز پيش كه به مجلس روضه رفتم آخوندى پيرامون همين مطلب مسئله ميگ فت، يكه خوردم و فهميدم نماز و روزه هاى من اشكال داشتند حال از جنابعالى مى پرسم با اينكار قبيح و اشتباهى كه از روى بى عقلى كرده مام، تكليف اين همه سال از نماز و روزه ام چيست؟ چه مقدار لازم است؟ و آيا كفاره هم دارد؟

ج: هوالعالم، روزه هايتان قضاء و كفاره ندار، و اما نمازها، اگر با خود ارضائى نى خارج شده باشد بايد آنها را قضاء كنيد. و اگر منى خارج نشده باشد آنها هم قضاء ندارد، و به هر حال اگر غسل حيض كرده باشيد آن غسل كفايت از غسل جنابت مى كند، بنابراين آن اعمال قبيحى كه قبل از غسل حيض كرديد از ناحيه روزه و قضاء نماز هيچ اشكالى ندارد.

س116: نمازهايى بسيارى از من ترك شده كه حدود و مقدار آن از ذهنم رفته و نمى دانم چه مقدار بوده، بفرماييد تكليفم چيست؟

و در ضمن حديثى در كتاب... پيرامون دستورى براى نمازهاى قضايى كه فراموش شده اند از رسول خدا (ص) نقل شده: هر كس نمازش ترك كند از روى عمد يا جهالت و نداند چه مقدار بايد قضا كند پس شب دوشنبه پنجاه ركعت نماز بخواند و بعد در روز دوشنبه روزه بگيرد و در وقت ظهر نيز پنجاه ركعت نماز بخواند و بعد از اتمام نمازها صد مرتبه استغار كند، اين عمل معادل صد سال نماز قضاء، حساب مى شود آيا مى شود اين دستور اكتفا كرد؟

ج: هوالعالم، نمازهاى قضا شده همه را بايد بخوانيد، نهايت

امر، آنچه را فعلا مى دانيد و يقين داريد انجام دهيد. و اما روايت مذكور يا هيچ مجتهدى قبول ندارد.

س117: كسى كه در وقت مختص نماز عصر، به جاى اينكه نماز عصر بخواند، عمدا نماز عصرى كه به عهده اش است را رها كند و نماز قضا بخواند _ قضاى نماز عشاء يا غيره _ به نحوى كه نماز قضاء تمام شد وقت نماز عصر هم تمام شود آيا چنين كارى جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، تكليف جايز نيست ولى اگر اين كار خلاف را انجام داد نماز قضاى او جايز است وضعا - يعنى صحيح است.

نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است

س118: با اينكه در روايت است فرزند اكبر قضاى نماز و روزه پدر را بجا آورد با اينعبارت يقضى عند اكبر ولده، و كلمه اكبر افعل التفضيل است حال بفرماييد اگر شخصى تنها يك پسر دارد و افعل التفضيل بر او صدق نمى كند آيا نماز و روزه پدر بر اين پسر واجب است يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى واجب است.

س119: اگر نماز پدر كه به عهده پسر بزرگتر است توسط او بجا آورده نشود آيا پسر كوچكتر مى تواند آن را بجا بياورد؟

ج: هوالعالم، لى ميتواند، ولى لازم نيست به آن گونه كه بر پسر بزرگ لازم است.

س120: پدرى كه مقيد به اقامه نماز يوميه نمى باشد آيا بعد از مرگش قضاى تمام نمازهاى مدت عمرش بر پسر بزرگتر واجب است؟

ج: هوالعالم، آنچه ثابت شود فوت آن _ ولو عمدى باشد _ بر پسر بزرگتر واجب است.

نماز جماعت

س121: هر گاه در نماز جماعت ماموم به گمان اينكه امام تكبيرة الاحرام را گفته و يا از روى سهو، پيش از امام جماعت، تكبيرة الاحرام را بگويد وظيفه اش چيست؟

ج: هوالعالم، نماز ماموم فرادى مى شود، و اگر بخواهد جماعت بخواند عدول كند به نافله و آن را قطع كند يا تمام كند.

س122: اگر شخصى بعد از اتمام نماز جماعت متوجه شود كه متصل به امام جماعت نبوده است، نمازش چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد، نمازش صحيح است.

س123: طلبه اى هستم كه در منطل پدرم زندگى مى كنم و پدرم نيز طلبه است و رسم منزلمان اين است كه اعضاى خانواده با پدرمان نماز جماعت مى خوانند و عدالت پدرم محرز است لكن وضو و قرائت

او را صحيح نمى دانم و محترمانه به او تذكر دادم ولى او نيز قطع دارد كه وضو و قرائتش صحيح است، با اين حال اگر اتدا نكنم پدر و مادرم متاذى و ملول مى شوند واگر اقتدا كنم، مشكل مى بينم لطفا مرا راهنمايى فرماييد؟

ج: هوالعالم، اگر تالى فاسدى بر نخواند مترتب مى شود گاهى بخوانيد و بعد اعاده كنيد احتياطا.

س124: بعد از نماز جماعت آيا دست دادن مامومين به همديگر جايز است؟

ج: هوالعالم، بلى، جايز است.

س125: در جايى كه نماز جماعت منعقد است نماز فرادى خواندن چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه عنوان تفسيق منطبق نباشد اشكال ندارد.

مصافحه بعد از نماز جماعت

س126: در كتاب بحارالانوار و سفينة البحار _ ماده عرج و صفح _ حديثى از كتاب (سعد السعود سيد بن طاوس، نقل كرده اند به اين مضمون: رسول خدا (ص) در شب معراج با ابراهيم خليل و ملائكه نماز جماعت اقامه كرد و بعد از نماز با جبرئيل و ابراهيم مصافحه كرد...

آيا حديث مزبور دليل استحباب مصافحه بعد از نماز مى شود؟

ج: هوالعالم، بلى، نقل معصوم (ع اين عمل را دليل بر استحباب آن است.

امام جماعت

س127: صبى مميز آيا مى تواند براى اطفان ديگر اعم از مميز و غير مميز نماز جماعت بخواند؟

ج: هوالعالم، بلى جماعت صحيح است.

س128: در نماز جماعت آيا مى شود به صبى مميز يا شخص معلول اقتداء كرد؟

ج: هوالعالم، اقتداء بالغ به غير بالغ جايز نيست ولى اقتداء غير بالغ به غير بالغ جايز است. و اقتداء معلول به معلول مثل خودش جايز است، ولى اقتداء غير معلول به معلول جايز نيست مگر در موارد خاصه.

س129: در يك شهرك مسكونى سه مسجد

وجود دارد كه در يك مسجد توسط شخص روحانى نماز برگزار مى شود و در دو مسجد ديگر توسط اشخاص غير معمم، بفرماييد با وجود نماز جماعت توسط روحانى، مى شود بغ غير معمم اقتداء كرد؟

ج: هوالعالم، در نماز جماعت شرط نيست كه امام معمم باشد؟ پس چنانچه دسيسه اى براى اهانت به عمامه در كار نباشد _ اقتداء به غير معمم جايز است.

س130: در مسجدى كه امام جماعت روحانى دارد لكن به علت كهولت سن و ناتوانى، فرد غير مععمم را براى امامت معرفى مى كند آيا مى توانيم بر او اقتداء كنيم؟

ج: هوالعالم، بلى، مى توانيد اقتداء كنيد.

س131: آيا در مسجدى كه روحانى نداشته باشد مى توان نماز جماعت توسط شخص غير معمم برگزار كرد؟

ج: هوالعالم، بلى، مى توان توسط شخص غير معمم جماعت برقرار كرد با رعايت شرط جماعت كه عادل بوده است.

س132: آيا امام جماعت مى تواند براى خواندن نماز جماعت وجهى بگيرد؟

ج: هوالعالم، خير، جايز نيست. و چنين شخصى نماز پشت سر او نهر شده است.

س133: اگر كسى از روى جهل در غير مورد تقيه، اقتدا به نماز جماعت اهل سنت كرده، بعد حكم مسئله را فهميده. آيا نمازهايى كه خوانده صحيح است يا اعاده كند؟

ج: هوالعالم، اگر ركنى اضافه نكرده باشد نمازش صحيح است اعاده و قضاء ندارد.

س134: حكم امامت جماعت شخص غير روحانى را شرعا بفرماييد؟

ج: هوالعالم، بلى جايز است.

نماز جمعه

س135: آيا اقامه نماز جمعه بدون اذن مجتهد جامع شرايط جايز و رواجع است يا خير؟

ج: هوالعالم، به نظر ما با اذن مجتهد جامع شرايط هم، در زمان غيبت معلوم نيست راجع باشد و لذا گفته ايم

كه اگر كسى نماز جمعه خواند مقتضاى احتياط لزومى آن است كه نماز ظهر هم بخواند و يا اينكه ميتواند به مجتهد ديگر رجوع كند.

س136: نماز جمعه در عصر غيبت چه حكمى دارد و جنابعالى چه توصيه اى مى فرماييد؟

ج: هوالعالم، به نظر ما مجزى از نماز ظهر نيست، و اگر خوانده شود بايد بنابر احتياط لزومى نماز ظهر را هم بخواند.

نماز استيجارى

س137: كسب و امرار معاش از طرق اجرت نماز و روزه استيجارى آيا مرغوب است يا مرجوع؟

ج: هوالعالم، هيچ اشكالى ندارد؟

س138: رفع شبهه اكتساب با نماز و روزه استيجارى چگونه مى شود؟ آيا قصد اكتساب با قصد قربت تنافى ندارد؟

ج: هوالعالم، خير، تنافى ندارد چون قصد اكتساب از قبيل داعى بر داعى است.

س139: در صورتى كه موجر در نماز استيجارى شرط كند كه با اذان و اقامه خوانده شود آيا اجير مى تواند به اذان و اقامه نماز جماعت اكتفاء كند يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى مى تواند، مگر آنكه موجر تصريح كند به اكتفاء نكردن به اذان و اقامه نماز جماعت.

س140: اينكه زنى نماز استيجارى از ميت مرد بخواند به نظر حضرتعالى آيا جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى جايز است، ولى در جهر و اخفات لازم است زن به وظيفه خودش عمل كند يعنى در نماز جهرى كه بر مرد لازم است جهر بخواند بر او لازم نيست بلكه مخير در جهر و اخفات است.

نماز آيات

س141: نماز كسوف و خسوف تا چه زمانى اداء است؟

ج: هوالعالم، از اول گرفتن تا تمام باز شدن اداء است.

نماز عيد فطر و قربان

س142: بفرماييد شركت خانم ها در جماعت نماز عيد فطر و قربان چگونه است؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

احكام روزه

نيت

س143: آيا نيت يك ماه روزه گرفتن در اول ماه مبارك رمضان كفايت مى كند يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، به شرط بقاء حكم آن، به معناى عدم عدول از قصد و بدون قصد، درخزانه نفس.

كفاره روزه

س144: شخص مريضى كه علم وارد روزه ماه رمضان را نمى تواند بگيرد آيا مى تواند كفاره را قبل از ماه رمضان پرداخت نمايد؟

ج: هوالعالم، ظاهرا مى تواند ولى خلاف احتياط است و چنانچه به عنوان قرض بدهد و بعدا حساب كند بى اشكالتر است.

س145: كسى كه به خاطر مريض شدن، روزه اش را نگرفته و توان پرداخت كفاره آن را ندارد، بايد چكار كند؟

ج: هوالعالم، به مقدار ممكن كفاره كه يك مد طعام است بدهد، و در صورت عدم امكان استغفار نمايد كافى است.

روزه قضاء

(ت) س146: دخترى هستم كه بعد از سن تكليف نه سالگى از روى كودكى و نادانى خيلى از روزه هايم را خورده ام و الان تعداد آنها را به خاطر ندارم، تكليفم چيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه ضعيف بوديد نمى توانستيد روزه بگيريد، فقط قضاء بر شما واجب است، آن هم آن تعداد كه يقين داريد نگرفته ايد.

س147: دخترى هستم كه از سن دوازده سالگى عادت ماهيانه را شروع كرده ام و اكنون بيست و سه ساله هستم و تعداد روزه هاى قضا شده ام را فراموش كرده ام بفرماييد وظيفه ام چيست؟

ج: هوالعالم، مقدار يقينى را قضاء كنيد.

س148: در صورت اتفاق جماع در ماه رمضان بدون قصد اين كار _ چه به اسرار شوهر و چه به اسرار زن _ و فراموش شدن تعداد روزه هاى باطل شده به سبب جماع، وظيفه در قضا و كفاره چيست؟ با توجه به اينكه دخترى هستم كه پنج سال است ازدواج كرده ام.

ج: هوالعالم، اگر جماع به زور و اكراه بوده فقط قضاء بر شما لازم است و اگر به اختيار بوده براى

هر روز كفاره بدهيد.

س149: من به خاطر حاملگى و استفراغ شديد طبق دستور دكتر معالج يك ماه روزه نگرفته ام تكليفم چيست؟

ج: هوالعالم، قضاء كنيد، كفاره لازم نيست.

س150: خانمى هستم كه به علت شير دادن به بچه، يك ماه به توصيه شوهر و اطرافيان روزه نگرفته ام، براى جبران چه وظيفه اى دارم؟

ج: هوالعالم، قضاء كنيد روزه ها را كافى است.

روزه مسافر

س151: بعضى از مقلدين حضرتعالى كارگر هستند و معمولا بيشتر از هشت فرسخ مى روند و بر مى گردند و نمى توانند ده روز در محل كار بمانند و روزه بگيرند، و همچنين بعضى از معلمين صبح به دهات مى روند و غروب بر مى گردند و يا بعضى ديگر شنبه مى روند و پنج شنبه بر مى گردند و...لهذا براى اين مقلدين روزه گرفتن مشكل است آيا اجازه مى دهيد در اين مسئله به مجتهدى كه روزه را براى كثير الاسفر اجازه مى دهد رجوع نمايند يا خير؟

ج: هوالعالم، چون اخيرا احتياط نموده ام لذا مى توانند به مجتهد ديگرى رجوع كنند.

كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست

س152: فرد بيمارى كه قادر به روزه گرفتن نيست و پزشكان او را به طور جدى منع كرده اند، وظيفه اش براى روزه چيست؟ و اگر او پافشارى كند چه بايد كرد؟

ج: هوالعالم، با عدم قدرت و تشخيص دكتر پافشارى مورد ندارد و روزه لازم نيست، و حتى در بعضى مراتب جايز نيست.

س153: چونكه بعضى ناراحتى دارند و مى بايست از قرص استفاده كنند آيا مى شود از قرص استفاده كنند و روزه نگيرند؟ و يا روزه نگيرند و كفاره بدهند؟

ج: هوالعالم، استفاده از قرص اگر

به طريق تنقيه باشد موجب بطلان روزه نيست و اگر با خورد باشد روزه را باطل مى كند و در فرض سوال كفاره ندارد.

س154: دخترانى كه به حد بلوغ رسيده اند ولى چون ضعيف هستند و قدرت بدنى ندارند نمى توانند روزه بگيرند بفرماييد تكليف روزه آنها چيست؟ و آيا بايد كفاره بدهند يا خير؟

ج: هوالعالم، با عدم قدرت، كفاره لازم نيست، بعدا قضا نمايند.

مسائل متفرقه روزه

س155: افرادى كه شرعا از روزه گرفتن در ماه رمضان معذورند همانند زنهاى حائض، اگر در مكان هاى عمومى روزه خوارى كنند آيا كارشان حرام است و بايد نهى از منكر شوند يا تنها حكم استحبابى احترام به ماه رمضان را رعايت نكرده اند؟

ج: هوالعالم، البته كار خوبى نيست، ولى حرمت آن معلوم نيست.

س156:در صورتى كه شخصى در چند روز از ماه رمضان مثل دهم، پانزدهم،بيستم غسل كرده و سپس علم اجمالى پيدا كرده كه يكى از آنها باطل بوده تكليفش چيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه غسل آخر در آن قاعده فراغ جارى نباشد مانند آنكه وسط غسل است در اغسال قبلى قاعده فراغ جارى است. و اگر در آن هم قاعده فراغ جارى باشد نسبت به صوم كه همه صحيح است و اما نسبت به نماز چنانچه آخرى كه علم اجمالى به بطلان يكى از آنها پيدا شده است در وقت باشد در خصوص آن نماز بايد بخواند و در گذشته ها قاعده حيلوله جارى است.

راه ثابت شدن اول ماه

س157: اثبات شب اول يا دوم ماه آيا به بزرگ و كوچك بودن ماه يا به مطوق بودن آن تشخيص داده مى شود؟

ج: هوالعالم، ميزان شب دوم بودن، مطوق بودن ماه است.

س158: در صورتى كه شك كرد آيا امروز عيد است يا نه؟ آيا دو اصل _ اصل عدم ازاى كونه عيدا و اصل انه عيد _ تعارض و تساقط مى كنند، آيا اصلا اصل جارى مى شود؟

ج: هوالعالم، اولا: اصل عدم كونه عيدا، اصل عدم ازاى نيست بلكه عدم نعتى است ثانيا: اصل انه عيد غير صحيح است.

احكام خمس

ربح و فائده

س159: جوانان و دانشجويانى كه پول پس انداز مى كنند براى اينكه در آينده ازدواج كنند، منزل بخرند، كتاب و كامپيوتر خريدارى كنند و... بفرماييد آيا براى اين پول هاى پس انداز، خمس تعلق مى گيرد يا خير؟ در حالى كه تهيه اين پول ها در زمان نيزا مشكل است.

ج: هوالعالم، به همه آنها خمس تعلق مى گيرد.

س160: اگر كسى براى تهيه منزل، ماشين و يا براى ازدواج،حج و ديگر احتياجات زندگى، پولى را پس انداز كند و سر سال خمسى اش برسد آيا بايد خمس آن را بدهد؟

ج: هوالعالم، بلى بايد بدهد.

س161: چنانچه زن مهريه خود را از شوهرش بگيرد آيا خمس دارد؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس دارد.

س162: طلا و جواهراتى كه جهت زينت زنانه است آيا خمس و زكات در آنها است يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، نيست.

س163: شخصى كه ماشين سوارى برايش ضرورت دارد و ناچار است در مدت چند سال پولش راجع كند تا آن را بخرد لطفا بفرماييد پول هاى جمع شده در سال هاى قبل خمس دارد؟

ج: هوالعالم، پول هاى جمع

شده در صورت گذشتن سال و زياد بودن از سال قبل خمس دارد؟

س164: آيا هديه يا ديه اى كه مى گيرد خمس دارد؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس تعلق مى گيرد.

س165: جهيزيه اى كه براى دختران خريدارى مى شود و چند سال در خانه مى ماند آيا خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

ج: هوالعالم، چنانچه نم يتوانند يك دفعه جهاز بگيرند خمس تعلق نمى گيرد.

س166: شخصى خانه اش را مى فروشد تا خانه بهتر بخرد، لكن خريدن خانه چند سالى طول مى كشد _ مثلا دو سال يا سه سال _ آيا پول خانه اول خمس دارد يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس دارد.

س167: اگر شخصى چيزى را خريد و روز بعد سال خمسى او رسيد، گرچه اين چيز بعدا مؤنه اش مى شود آيا خمس آنرا بايد بدهد؟

ج: هوالعالم، بلى، بايد بدهد.

س168: اگر چند روز قبل از سال خمسى، مال خود را به ديگرى ببخشد مشروط به اينكه بعد از يك هفته برگرداند آيا خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج: هوالعالم،بلى، خمس به اين گونه حيل نمى شود از بين برود.

س169: كسى كه با مبلغ يك ميليون تومان، حج تمتع ثبت نام كرده ولى بعد از چند سال نوبت او مى شود آيا به آن مبلغ مس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس تعلق مى گيرد چون حكم فائده را دارد.

س170: اگر با مبلغى حج يا عمره مستحبى ثبت نام كند و بيش از يك سال بگذرد تا نوبت او برسد آيا به مبلغ مذكور خمس تعلق ميگيرد؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه شرايط تعلق خمس به فائده را واجد باشد، بلى تعلق مى گيرد.

س171: كسى

كه حج بر او مستقر شده مثل اينكه مستطيع بوده و نرفته و يا حج افسادى داشته، اگر پول حجش بيش از يك سال بماند تا نوبت او برسد خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، در اين صورت تعلق نمى گيرد.

س172: اگر شخصى حج يا عمره نذرى دارد و ثبت نام مى كند ولى بعد از يك سال نوبت او مى شود آيا به پولش خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه رفتن حج يا عمره منحصر باشد به ماندن 1ول، خير تعلق نمى گيرد.

س173: اگر كسى اجير شده و ولى گرفت براى انجام حج نيابتى لكن آن پول خرج شد و بعدا با تهيه كردن پول، براى حج نيابتى ثبت نام مى كند و بعد از چند سال نوبت او مى سد آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، خير چون مانند اداء دين است.

س174: اگر كسى پولى را براى حج واجب _ اعم از حجت الاسلام يا حج نذرى يا حج افسادى و يا نيابتى _ كنار بگذارد تا بعد از چند سال به حج برود آيا پول مذكور خمس دارد؟

ج: هوالعالم، بلى، واجب است تخميس شود.

س175: بفرماييد در چه صورتى پول حج خمس دادن آن واجب است و در چه صورتى واجب نيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه حج واجب شده باشد و رفتن منحصر باشد كه پول را جايى بگذارد تا نوبت او برسد خمس واجب نيست و الا واجب است.

س176: كسى كه به جهت فرار از دادن خمس، مالش را نسيه مى فروشد و يا قرض مى دهد، تا بعد از سال خمسى، آيا بر اين شخص، قبل از وصول آن

نسيه يا قرض، تخميس آن واجب است؟

ج: هوالعالم، بلى، چون در ذمه مديون، پول دارد و زايد از مونه است.

س177: كسى كه اهل خمس دادن نبوده و خمس اموالش را نمى داده، از دنيا رفته است و اموال زيادى از خود باقى گذاشته، و وصيت هم نكرده كه خمسش را ورثه بدهد، حال بفرماييد: دادن خمس اين مال الارث بر ورثه واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى واجب است.

س178: در فرض مسئله قبل، اگر ورثه هم خمس مال الارث را ندهد آيا مالك آن مال مى شود يا خير؟

ج: هوالعالم، به نحو اشتراك همه آنها مديون آن مقدار مال مى باشند به مقدار حصرشان.

س179: در فرض مسئله قبل، اگر ورثه مالك مال الارث نباشند، بفرماييد آيا معاشرت با آنها جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، مانعى ندارد.

س180: درفرض سابق آيا تصرف خود ورثه در اين مال الارث بدون اداء خمس كه از ديون ميت است، جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، خر تصرف جايز نيست، و اگر تصرف كنند مقدار خمس منتقل به ذمه شان مى شود.

سرمايه

س181: آيا سرمايه از مؤنه زندگى به حساب مى آيد؟

ج: هوالعالم، خير، سرمايه مؤنه زندگى كه خمس به آن تعلق نگيرد، نيست.

س182: شخصى مغازه اى با پول مخمس خريده ولى الان قيمت مغازه ترقى كرده آيا آن ترقى قيمت خمس دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، ترقى قيمت با شرائط وجوب خمس، خمس دارد البته بايد با مجموع درآمد سال حساب شود.

س183: شخصى مغازه اى را به دوازده ميليون تومان خريده و خمس آن را پرداخت كرده لكن بعد از مدتى به علت كوچك بودنش براى كسبش، آنرا فروخته به مبلغ

چهل ميليون تومان و مغازه اى بزرگتر خريده به مبلغ شصت ميليون تومان و از اين بابت بيست ميليون تومان بدهكار گشته، حال بفرماييد براى آن ترقى قيمت مغازه قبلى خمس هست يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، مغازه فعلى را كه به شصت ميليون خريده، دوازده ميليون آن را قبلا تخميس نموده و بست ميليون هم بدهكار است، اين دو قلم كم شود پس بيست هشت ميليون بايد تخميس شود با رعايت شرايط.

س184: باز و زمين هايى كه چند سال پيش خريدارى شده و خمس آن را داده در صورتى كه الان بر قيمت آن اضافه شده آيا اضافه قيمت خمس دارد؟ اگر بخواهد بفورشد چطور؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس دارد خصوصا در صورت فروش.

مؤنه

س185: عده اى قنات مشتركى براى آبيارى مزرعه دارند در صورتى كه قنات مذكرو نياز به خارجى براى تعمير و تميز كردن و... داشته باشد آيا آن خارج را مى شود از مؤنه و مخارج ساليانه حساب كرد؟

ج: هوالعالم، خير، از مونه حساب نمى شود چون مونه زندگى نيست، مؤنه كسب است.

س186: صدقات و خيراتى كه انسان مى پردازد و يا هدايايى كه براى كسى مى برد و يا ضيافتى انجام مى دهد آيا از مؤنه حساب مى شود؟

ج: هوالعالم، بلى، از مؤنه است.

س187: شخصى مبلغى را براى حرم امام رضا (ع) نذر كرده و آن را قبل از موعد سال خمسى به نيت نذر كنار گذاشته تا موقع تشرف به ضريح حضرت بيندازد آيا به مبلغ مذكور در موعد سال خمسى، خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، خير، تعلق نمى گيرد.

س188: چيزى كه از مؤنه است همانند منزل، فرش، كتاب، لوازم منزل و

غيره كه به همين جهت در موعد سال خمسى، آن را استثناء كرده، حال بفرماييد اگر بعد از گذشته سال آن را بفروشد خمس به آن تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، بلى. تعلق مى گيرد.

س189: كسى كه خانه مسكونى خود را مى فروشد و با پولش خانه ديگرى مى خرد آيا با پولى كه خانه اش را فروخت و به دستش رسيد خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

ج: هوالعالم، اگر وسط سال است خمس تعلق نمى گيرد.

س190: مقدارى سرمايه قالى بافى داريم آيا از اخراجات مؤنه است يا خير؟

ج: هوالعالم، مؤنه كسب مثل ساير فوائد است آنچه مستثنا است مؤنه زندگى است مثل خوراك و پوشاك و مسكن.

مصرف خمس

س191: لطفا بفرماييد به شخصى كه مبغى از وجوهات - سهم مبارك امام (ع) و سهم سادات _ بدهكار است آيا جايز است مقدارى از اين بدهى را به خودش بخشش كنند مثلا بيست ميليون تومان از وجوهات بايد بپردازد لكن پنج ميليون تومان آن را به خودش ببخشند واز او نگيرند؟

ج: هوالعالم، بخشيدن وجوهات به كسى كه بدهكار است جايز نيست. (حضرت رضا و امام جواد (ع) به عده اى كه از راه دور خمس آورده بودن و تقاضا كرده بودن كه مقدارى به ما گذشت كنيد، هر دو امام فرمودند كه ما نمى توانيم ببخشيم)، خدا هدايت كند كسانى كه اين كارها را مى كنند.

س192: از سهم مبارك امام (ع) آيا جايز است به فقرا غير اهل علم داده شود؟

ج: هوالعالم، چنانچه با مجتهد دستگردان شود و از طرف او به فقير داده شود اشكال ندارد.

س193: كسى كه مى تواند كار كند و مخارجش را تامين

نمايد لكن دنبال كار نمى رود و مخارج هم ندارد آيا مى شود به او خمس يا زكات داد؟

ج: هوالعالم، خير، نمى شود مگر اينكه طالب علم و خدمتگزار اسلام باشد.

س194: كسى كه تنها از طرف مادر سيد باشد آيا مى تواند خمس بگيرد؟

ج: هوالعالم، در مساله خمس اگر روايت معتبر خاصى نبود مى گفتم خمس مى شود به پسر دختر هم داد، ولى روايت به خصوص وارد شده است و صريح است در اينكه نمى شود به او خمس داد.

س195: آيا به زن علويه برايت امين مخارج خودش و شوهرش و اولادش، مى شود سهم سادات داد يا خير؟

ج: هوالعالم، خير نمى شود مگر آن كه شوهرش خرجى به او نمى دهد.

س196: زنى كه شوهرش سيد است و مفقود گشته، آيا مى شود به اين زن بابت نفقه اش كه از شوهرش طلبكار مى شود سهم سادات پرداخت كرد؟

ج: هوالعالم، خير، نمى شود مگر آن كه شخصى با اجازه مجتهد از طرف آن سيد قبول كند و بدهد به زن او.

س197: مال خمس در دست كسى به امانت بود پس او هم آن را به مستحق رد كرد لكن بعدا معلوم شد كه شخص گيرنده مستحق نبوده، آيا ضامن است يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى، ضامن است.

س198: در صورتى كه شخص مستحق، مقدارى از خمس را در معصيت مصرف كند آيا دادن خمس به او جايز است؟

ج: هوالعالم، خير، جايز نيست.

س199: شخصى كه بدهكار خمس است،فرزندش طلبه مى باشد، آيا مى تواند از سهم امام (ع)ت به فرزندش بدهد؟

ج: هوالعالم، با اجازه يك مجتهد بلى مى تواند.

مسائل متفرقه خمس

س200: در تلويزيون حديثى پيرامون خمس از حضرت

صاحب الزمان (ع) نقل كردند كه حضرت فرموده: لعنت خدا و فرشتگان و جن و انس بر كسى باد كه يك درهم خمس ما بخورد و نپردازد، با بزرگوارى بفرماييد اين حديث در چه كتابى است؟

ج: هوالعالم، توقيع شريف در احتجاج طبرسى صفحه 480، و كلمه (من) در حديث نيست.

س201: خمس و زكات قرض آيا بر قرض گيرنده است يا بر قرض دهنده؟

ج: هوالعالم، بر قرض گيرنده نيست.

س202: اگر خمس و زكات، موعد هر دو، در سر سال خمسى فرا برسد، آيا هر دو را حساب كند يا يكى مقدم است؟

ج: هوالعالم، هر دو را بايد حساب كند.

س203: غذا خوردن در منزل كسى كه خمس نمى دهد چگونه است؟ آيا مى شود غذا خورد و مقدار خمس آن را پرداخت كرد؟

ج: هوالعالم، غذا خوردن اشكال ندارد و چنانچه خمس به غذا تعلق گرفته منتقل مى شود به قيمت آن در ذمه صاحب غذا.

س204: پرداخت حقوق شرعى _ خمس، زكات _ به شخصى كه مجتهد نيست و وكالت از مجتهد هم ندارد چگونه است؟ آيا جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، حقوق شرعى اگر زكات و يا سهم سادات است و شخص گيرنده مستحق و واجد شرايط مصرف است پرداخت به او جايز است. و اما در خصوص سهم مبارك امام (ع)، چنانچه گيرنده مجتهد مطلق است و علم هم حاصل شود كه طريق مصرف او با طريق مصرف مرجع تقليد پرداخت كنند يكى است اينجا نيز پرداخت به او جايز است. و چنانچه گيرنده مجتهد مطلق نباشد و يا علم به يكى بودن طريق مصرف حاصل نشود پرداخت به او جايز نيست. بلى، اگر چنانچه

گيرنده فرد موثقى است و دهنده حق شرط كند كه آن را به اهلش برساند، مى شود به او داد.

س205: منزل هايى كه دولت به صورت اقساط مى فروشد ولى ملك شخص نمى شود مگر تمام مبلغ را پرداخت كند. بفرماييد اگر يك سال در منزل ساكن نشد _ با اينكه منزل هنوز ملك او نشده است _ آيا خمس دارد يا نه؟

ج: هوالعالم، تا مادامى كه ملك او نشده است خمس ندارد اما اقساطى كه پرداخته آنها خمس دارد و بايد داده شود.

احكام زكات

نصاب زكات

س206: شخص كشاورزى داراى محصول گندم و جو است، در صورتى كه هيچ كدام به تنهايى به حد نصاب نرسند، آيا آن شخص بايد گندم و جو را روى هم حساب نمايد يا اينكه زكات بر او واجب نيست؟

ج: هوالعالم، بايد روى هم حساب نمايد.

س207: در صورتى كه مال زكوى با آب تلمبه و آب باران آبيارى شود بفرماييد كه چه مقدار زكات بايد بدهد؟

ج: هوالعالم، چنانچه صدق اشتراك بكند در نصف آن يك دهم، و در نصف ديگر يك بيستم بايد بدهد، و چنانچه غلبه با يكى بود همان ميزان است.

س208: كسى كه زكات بر او واجب است و داراى يك يا چند مال زكوى است كه به حد نصاب رسيده اند آيا مى تواند مقدار زكات را به پول بپردازد؟

ج: هوالعالم، بلى، مى تواند.

مصرف زكات

س209: كسى كه مى تواند كار كند و مخارج زندگى را به دست آورد لكن دنبال كار نمى رود و مخارج هم ندارد آيا مى شود به او خمس يا زكات داد؟

ج: هوالعالم، خير، نمى شود مگر طالب علم و خدمتگزار اسلام باشد.

س210: دادن زكات به شخص مستحقى كه مقدارى از آن را به مصرف خودش مى رساند و مقدارى از آن را در معصيت مصرف مى كنند جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، جايز نيست.

مسائل متفرقه زكات

س211: اگر در سالى، موعد حساب خمس و موعد حساب زكات يك زمان شوند آيا مالك هر دو را بايد حساب كند يا يكى از آن دو مقدم است؟

ج: هوالعالم، هر دو را بايد حساب كند.

س212: همس و زكات قرض آيا بر شخص قرض گيرنده است يا قرض دهند؟

ج: هوالعالم، بر قرض گيرنده نيست.

س213: اگر صاحب مال زكوى، قبل از تعلق زكات، آنرا تبديل به مال ديگر كند و يا صاحب خمس قبل از سر سال خمسى مال خود را به ديگرى ببخشد مشروط بر اينكه بعد از چند روز به او برگرداند، بفرماييد آيا زكات يا خمس واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، خمس و زكات به اين گونه حيل نمى شود از بين برود.

زكات فطره

س214: كسى كه در شهرى مسافر است اگر روز آخر ماه مبارك رمضان وارد خانه اقوام خود شود و قبل از اذان مغرب از آنجا خارج شود و سپس بعد از اذان به همان خانه برگردد آيا فطره او بر عهده خودش است يا بر عهده صاحب خانه؟

ج: هوالعالم، فطريه او اگر بنا است آنجا بماند ولو يك روز به عهده صاحب خانه است.

س215: آيا به بى نماز و كسى كه روزه نمى گيرد مى شود زكات فطره داد يا نه؟

ج: هوالعالم، مقتضاى احتياط اين است ندهيد.

س216: اينكه در رساله نوشته شده: به كسى كه آشكارا گناه مى كند نمى شود زكات فطره داد، مراد چيست، لطفا توضيح دهيد؟

ج: هوالعالم، مراد اين است كه علنا و در نزد مردم گناه مى كند.

س217: اينكه در رساله فرموديد: «اگر مهمان پيش از غروب شب عيد فطر بر ميزبان وارد شود...» منظور

از غروب آيا غروب شمس است يا مغرب شرعى؟

ج: هوالعالم، منظور از غروب شب عيد، غروب شمس است.

س218: در صورتيك شب مهمان شدن شخصى بفرماييد آيا فطريه بر عهده مهمان است يا ميزبان؟

ج: هوالعالم، فطريه بر عهده ميزبان است.

صدقات و كفارات

س219: دادن صدقات مستحبى و كفارات به سادات چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، هيچ اشكالى ندارد.

س220: اگر پولى نزد صندوق صدقات افتاده آيا مى تواند آن را بر دارد و به فقير بدهد؟

ج: هوالعالم، اگر يقين ندارد از پول هاى صندوق است مى تواند بردارد يا به فقير بدهد.

احكام حج

س221: شخصى كه خانه مسكونى خود را مى فروشد و با پول آن خانه ديگر مى خرد بفرماييد آيا با پول فروش خانه اول. حج بر او واجب مى شود يا نه؟ و آيا خمس به آن پول تعلق مى گيرد يا نه؟

ج: هوالعالم، اگر وسط سال است خمس تعلق نمى گيرد و حج هم با اين كيفيت واجب نيست.

س222: كسى كه با قرض گرفتن به حج مى رود و اداى قرض بر او حرجى نيست آيا حجش حجت الاسلام حساب مى شود؟

ج: هوالعالم، خير، حساب نمى شود.

س223: در صورتى كه كافرى مسلمان شود و ايام حج نزديك بود و مستطيع هم گرديد ولكن نتوانست به حج تمتع برسد آيا حج او مبدل مى شود به حج افراد يا اينكه سال بعد به حج برود؟

ج: هوالعالم، خير، مبدل نمى شود بايد سال بعد حج تمتع انجام دهد.

س224: كسى كه نذر كرد روز عرفه در كربلا باشد و اتفاقا در همين سال مستطيع هم شد بفرماييد كدام يك مقدم است؟ حج يا نذر؟

ج: هوالعالم، وجوب حج مقدم است.

(جواب گنگ)

س225: شخصى كه منكر خمس و زكات است به حج رفته آيا حجش صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، اگر منكر باشد شبه، حجش صحيح است و همچنين اگر توبه كرده باشد و الا باطل است.

س226: در صورتى كه روى جرات از طبقه پايين براى شخص حرجى باشد آيا از طبقه بالا جايز و مجزى است يا نه؟

ج: هوالعالم، اگر از بالا به آن مقدار از جمره كه در سابق باشد _ ولو نهى شده است _ جايز است ولى نبايد به بالاتر از آن رمى نمايد.

س227: آيا انجام دادن بيش از يك عمره مفرده _ چه براى خودش و چه براى نيابت از ديگران _ در يك ماه قمرى به قصد ورود جايز و صحيح است؟

ج: هوالعالم، ما فاصله بين دو عمره ولو براى خودش لازم نميدانيم و به قصد ورود بعد از تمام شدن عمره اولى ميتواند دو مرتبه عمره ايتان كند.

س228: اگر شخصى قبل از احرام حنا بزند و اثر آن بعد از احرام بماند، حرام است يا نه؟

ج: هوالعالم، استعمال حنا براى مرد و زن حتى در حال احرام و قبل از آن حرام نيست. بلكه مكروه هم نيست، بلى خصوص حنا بستن زن به قصد تزيين براى شوهر خود مكروه است.

س229: آيا بوييدن گل محمدى يا عود يا كافور براى محرم جايز است يا حرام؟

ج: هوالعالم، حرام نيست.

س230: خانم يا آقايى كه نمى تواند بول خود را كنترل كند و براى رفع آن از پوشاك يا پارچه استفاده مى كند، آيا مى تواند به زيارت خانه خدا برد يا نه؟

ج: هوالعالم، مى تواند برود به شرط رعايت عدم سرايت نجاست به

خانه خدا.

س231: كسى كه به حج عمره رفته، و به طور ناآگاهانه به گردنش كفاره آمده ولى توان پرداخت آن را ندارد، بايد چكار كند؟

ج: هوالعالم،

احكام معاملات

«بيع» (خريد و فروش)

س232: در عرف جامعه پنجاه سال پيش مثلا، عده اى از بزرگان جامعه، سند عقد بيع و سند مالكيت را مى نوشتند و اين نوشته حتى بدون امضاء بايع و مشترى سند دال بر خريد و فورش به حساب مى آمد و تمام افراد آن جاعه، آن را قبول و معتبر مى دانستند، حال سوال اين است امروزه كه طريقه نوشتن سند مالكيت تفاوت اساسى پيدا كرده آيا سند مالكيت نوشته شده در چند سال پيش توسط بزرگان آن جامع، امروز هم درااى اعتبار رسمى شرعى است يا خير؟

ج: هوالعالم، چنانچه به آن گونه كه نوشته ايد رسم چنين بوده است كه بزرگان قوم، اگر مى نوشتند رسميت داشته، بلى فعلا هم رسميت دارد. علاوه بر اين يد _ يعنى در تحت تصرف شخصى بودن _ اماره ملكيت است و اعتبار رسمى هم دارد.

س233: فروختن چك نقد به چك مدت دار _ مثلا چك صد هزار تومان نقد به چك يكصد و بيست هزار تومانى يك ماهه _ چگونه است؟

ج: هوالعالم، به نظر من اشكال دارد.

س234: به اطلاع حضرتعالى مى رساند كه قيمت تعيين شده روى كارت تلفن همگانى توسط شركت مخابرات، هزار و هشتصد تومان است، آيا خريد و روش اين كارتها به قيمت بيشتر از قيمت تعيين شده جايز و صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، اگر به همان قيمت بفروشد و شرط كند در ضمن خريد كه مبلغ زيادى به واسطه داده شود آن هم اشكال ندارد.

س235:

امروزه در خريد و فروش سيم كارت موبايل چنين رايج است كه اگر قيمت آن مثلا هشتصد هزار تومان باشد به اين صورت مى فروشد كه مبلغ صد هزار تومان از قيمت آن را از خريدار فقط مى گيرد و پس از اينكه چند درصد _ مثلا سه درصد _ به مبلغ باقى مانده كه هفتصد هزار تومان باشد اضافه مى نمايد آن باقيمانده را در مدت چند ماه يا در طى چند فقره چك دريافت مى كند، البته مبلغ دريافتى در هر ماه يا در هر چك معين است _ مثلا صد هزار تومان _ بفرماييد آيا معامله به اين صورت صحيح است يا خير؟ و اگر معامله صحيح نباشد راه صحيح شرعى آن چه مى باشد؟

ج: هوالعالم، چنانچه به اين صورت معامله كند كه تلفن را خدش بخرد، بعد به اين نحو بفروشد به يك ميليون تومان كه يكصد هزار تومان نقد و نهصد هزار تومان نسيه باشد كه هر ماه مبغلى معينى بپردازد، صحيح است.

س236: اگر شخصى متاعى را كه قيمت آن يك ميليون تومان است به فردى به اين صورت بفروشد كه مبغل پانصد هزار تومان از قيمت آن را نقد بگيرد و پس از اضافه نمودن درصدى به مبلغ باقيمانده قيمت، آن را در چ ند فقره چك مدت دار بيگرد، آيا معامله به اين صورت صحى است يا خير؟ و اگر معامله صحى نباشد راه صحيح شرعى چه مى باشد؟

ج: هوالعالم، بلى صحيح است به اينگونه كه ثمن را مجموع يك مليون وزيادى قرار دهد.

س237: عده اى چند قطعه زمين با رنج و سختى خريده اند و بهاى آن

را پرداخته و به عنوان تصرف حدود آن را با علامت معين كرده اند اما حصارى دو زمين نكشيده اند، اكنون فروشنده فوت نموده و ورثه اش از تحويل زمين امتناع مى كنند در اين خصوص تكليف شرعى چيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه ورثه قبول دارند كه بهاى زمين كاملا پرداخت شده موظفند زمين را تحويل دهند. و اگر قبول ندارند قضيه متوقف است بر حضور طرفين در مجلس و بعد از آن حكم شود.

س238: شخصى قطعه زمينى را به اينجانب... طبق قول نامه كتبى واگذار نموده بعد از گذشتن حدود پنج سال ادعا مى كند كه من اشتباه كرده زمين خودم را به من برگدان، در حال يكه پنج سال پيش جزء طرح بوده و الان طرح عوض شده. حال بفرماييد اينجانب كه نسبت به زمين از مالك اصلى مدرك مالكيت گرفته و براى زمين مبلغ زيادى خرج كردم و از شهردارى در حال پروانه گرتفن هستم آيا مالك واگذار كننده حق گرفتن زمين رادارد يا خير؟آيا اينجانب در زمين تصرف كنم يا خلع يد كنم؟

ج: هوالعالم، با اين خصوصيات كه نوشته ايد خلع يد شما مشروع نيست و زمين مال شما است.

س239: دو حق امتياز تلفن همراه (موبايل9 توسز زيد و عمرو خريدارى مى شود و دو فيش جداگانه به نام هاى هر يك به آنها تحويل مى گردد ولى يكى به تاريخ تحويل نزديك و ديگرى تحويل چند ماه بعد. سپس زيد فيش تلفن خود را نزد عمرو به امانت مى گذارد، پس از مدتى عمرو به او خبر مى دهد كه آن فيشى كه تاريخ ديرترى دارد به نام تو مى باشد. سپس

زيد با توجه به اين اخبار فيش مذكور را مى فروشد. لكن بعد از مدتى عمرو دوباره خبر ميدهد كه اشتباه شده و آن فيشى كه تاريخش نزديكتر است به نام تو بوده است، لطفا با توجه به فرض مذكور بفرماييد: اولا: آيا حق زيد نسبت به فيشى كه به نام خودش بوده محفوظ است؟ ثانيا: تكليف معامله اى كه صورت گرفته چيست؟

ج: هوالعالم، بلى، حق زيد به فيض تلفن كه به نام او است محفوظ است. معامله واقع شده، نسبت به او مسلما ملزم نيست، مى تواند فسخ كند و مى تواند اجازه دهد و مى تواند اجازه را مجانا بدهد و مى تواند مقدار تفاوت را بگيرد.

معاملات جديد و پورسانت

س240: اخير عده اى از مردم پول گرتفه و به آنها مى گويند بعد از چهل روز يا پول شما را به اضافه حدود چهل درصد به شما برمى گردانيم و يا وسيله اى را به شما تحيول خواهيم داد. مثلا چهار ميليون و پانصد هزار تومان مى گيرند و بعد از گشذت مدت ذكر شده يا شش ميليون تومان و يا يك دستگاه ماشين پيكان تحويل ميدهند. ضمنا به آنها مى گويند ما هيچ تعهدى نسبت به بازگشتن پول شما و يا تحويل وسيله مورد نظر نداريم و فرض كنيد پولتان را در رودخانه انداخته ايد. آيا چنين معاملاتى شرعا جايز مى باشد.

ج: هوالعالم، اين معامله بيع نيست، و قرض هم نيست، به نظر من اباحه به عوض است و آن معامله مستقلى است. ادله شرعيه از قبيل اوفوا بالعقود دلالت مى كند بر امضاء ان، و سيره متشرعه بر آن است ولكن در مورد

غرر است و چون دليل مسلم عدم امضاء معامله غرريد، «نهى النبى (ص) عن بيع الغر» است لذا مورد را نمى گيرد. بنابراين به نظر من اين معامله صحيح است.

س241: شركت هايى در اهواز وجوددارد كه فعاليت هاى فروش كالا مى باشد به نحوى كه كالاهاى فروشى خود را نازلتر از قيمت بازار، ولى مدت دار به خريداران عرضه مى نمايد مثلا قيمت كالايى كه در بازار يكصد و پنجاه هزار تومان مى باشد را به قيمت صد هزار تومان بعد از مدت پانزده روز به مشترى واگدار ميك ند و يا اينكه شركت مشترك مشترى را مخير مى كند بين اينكه كالا را با قيمت آن را كه يكصد و پنجاه هزار تومان باشد به مشترى تتحويل دهد آيا چنين معامله اى صحيح است؟ و آيا جهل به اينكه شركت با يان مبلغ هاى دريافتى چكار مى كند كه اين قدر سود داشته باشد به صحت معامله ضرر مى رساند يا خير؟

ج: هوالعالم، به اين گونه كه نوشته شده معامله صحيح است و هيچ اشكالى ندارد. و جهل به اينكه شركت در اين معامله چه نظرى دارد، هيچ ضررى به معامله نمى رساند.

س242: اخرا شركتى در ايران تاسيس شده كه نحوه فعاليت آن به اين صورت است كه صنايع دستى ايران و يكسرى از لوازمات منزل را به صورت بازاريابى اينترنتى به فروش مى رساند و كسى كه به اين سايت اينترنت مراجعه مى كند و خواهان خريد مى شو نجاه و پنج هزار تومان پرداخت مى كند كه بيست و پنج هزار تومان آن براى خريد مشخص پس انداز مى شود و سى

هزار تومان اين پول به حساب شركت ريخته مى شود. سپس به ازاى افرادى كه به اين شركت معرفى مى كند براى خريد، پورسانت ميگ يرد به طورى كه براى معرفى دو نفر اول، بيست هزار تومان، بعد از آن به ازاى معرفى هر شش نفر به مبلغ بيست و هفت هزار و پانصد تومان پورسانت مى گيرد كه بعضى از اين پورسانت ها پس انداز مى شود كه با آن مبغل بيست و پنج هزار اوليه براى خريد از شركت در نظر گرفته مى شود كه شخص مى تواند با نظر و ميل خود جنسى را خريدارى كند. حال بفرماييد پورسانت هايى كه شركت پرداخت مى كند چه حكمى دارد؟ و آيا سى هزار تومانى كه به حساب شركت وارزى مى شود و سرمايه گذارى مى شود حلال مى باشد؟ و اگر غير از اين است پس تكليف پول هايى كه به حساب شركت ريخته ايم و عضو شده ايم چه مى شود؟

ج: هوالعالم، به اين گونه كه نوشته ايد به نظر من هم معاملات انجام شده اشكال ندارد و پورسانت ها هم حلال است از باب شرط ضمن عقد يا جعاله.

س243: شركتى است به نام «كيش وست ويژن انترنشنال» كه اصلى ترين اهداف شركت عبارتند از :

كم كردن فشار از روى دولت در جهت ايجاد اشتغال، كمك به دولت محرتم در جهت جلوگيرى از خروج بى ضابطه ارز توسط شكرهاى هرمى شكل خارجى، كمك به اقتصاد ملى از طريق ايجاد نمايندگى در كشورهاى همسايه. ورود ارز،ايحاى صنايع دستى.حمايت از صنعتگران و تولدى كنندگان كشور و ايجاد توازن در قيمت كالاهاى مورد نياز....

اين شركت

داراى مجوز رسمى و ثبتى براى فروش كالاهاى بازگرانى. اتغال زائى از طريق بازاريابى و مشاركت عمومى و مردمى مى باشد كه عضو شدن افرادر آن به اين گونه است :

هر فرد با پرداخت پنجاه و پنج هزار تومان به جهت مشاركت در طرح. به عنوان بازارياب، نامش در رديف اول فرم هاى قرارداد مشاركت ثبت مى گردد و با اين مبلغ امتياز خريد سهم و نيز يك كارت تسهيلات براى خريد كالاهاى ضرورى از فروشگاه هاى طرف قرارداد شركت به وى واگذار مى شود، و علاوه بر خريد سهم و دريافت كارت تسهيلات، فرد مى تواند با جذب و بازاريابى مردمى مباغلى را به عنوان حق الزحمه در حساب شخصى اش دريافت نمايد. قلت و كثرت مبلغ دريافتى و زمان آن به صرعت و اندازه فعاليت شخص بستگى دارد و هيچ كس بدون فعاليت مشاركت در طرح نمى تواند از حق الزحمه بهره مند شود.

شركت به جهت فعالتى مستمر افراد و نيز به جهت ايجاد انگيزه مثبت و حمايت از اقشار كم در آمد. كالاهاى مورد نياز افراد را با تخفيف 15 الى 20 درصد متناسب با قيمت روز بازار به كسانى كه صاحب امتياز و مشترك اين شركت مى باشند در فروشگاه هاى طرف قرار داد شركت در معرض فروش قرار ميدهند.

حال از محضر مبارك سوال مى شود آيا خريد كالاهاى اساسى و مورد نياز مردم از طريق بازاريابى و مشاركت مردمى و نيز دريافت حق الزحمه كه شركت براى افراد در نشر گرفته، از نظر شرعى صحيح مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، آنچه در فوق نوشته ايد دخيل در جواز نيست، آنها

مربوط است به راعى و ربطى به معامله ندارد. ولى آنچه سوال شده است _ چون معامله است مشروط به شرط ضمن معامله _ جايز است به مقتضاى ادله شرعيه.

خلاصه: اين گونه كه نوشته ايد اشكال شرعى ندارد.

س244: آيا همكارى و معامله با شركت هايى از قبيل، گلدكوئيست و گلدمان و نظاير آنها كه به طريق بازاريابى باعث سودهاى كلان مى شوند را جايز مى دانيد؟ با توجه به دو نكته كه: اولا: سران آن شركت ها يهودى باشند. و دوما: معامله مزبور اينترنتى است.

ج: هوالعالم، معامله با شركت هاى ذكر شده فى نفسها هيچ اشكال ندارد. سود كلان بردن از موانع صحت معالمه نيست و سران آن شركت ها اگر صهيونيست باشند _ كه در حال حربند با مسملانان _ تجايز نيست ولى مسلمان آنها نيستند. و يهودى بودن موجب اشكال نيست.

خلاصه: به نظر من هيچ اسكال ندارد.

و دولت هم اگر قانونا منع كرده است به عنوان خلاف شرع بودن، بنابراين چون خلاف شرع نيست قانونا هم بى اشكال است.

صلح

س245: شوهرم در زمان حيات و تحتعنوان صلح، ملكى را به فرزندان ذكور خود مصالحه و ضمن عقد شرط نموده است.

الف) منافع مورد مصالحه تا زمان حيات شخص مصالح. متعلق به خودش بوده و حق استيفاء رايگان منافع و يا واگذارى كان به غير به هر مدت و مبلغ و شرط، به نفع خو را دارا باشد.

ب) شخص مصالح مادامالحيات، حق فسخ صلح ناه را با رد مال الصحل به صورت يك جانبه دارا باشد.

حال با توجه به مطالب فوق، لطفا جواب سوالات را مرقوم فرماييد:

1_ در صورتى كه به قراين و امارات ثابت

باشد كه متعاملين قصد صلح نداشته و مقصود واقعى و پنهانى انان و وصيت به ثلث بوده است، چنين معامله اى صحيح مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، در معاملات ميزان مقاصد صليه نيست بلكه ميزان آن است كه انشاء مى شود. در فرض سوال، انشاء صلح نموده بنابراين صلح واقع شده است.

س246:در فرض صلح تلقى كردن عقد _ اعم از اينكه مبتنى بر تسامح باشد يا نه _ آيا عدم تعيين مدت در اشتراط خيار. مخل صحت عقد مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، مخل نيست چون اشتراط امر مجهول، خصوص مادام الحياة صحيح است

س247: آيا سلب مالكيت منافع براى مدت موهوم به ترتيب فوق، موجب جهل طرين به عوضين. و در نتيجه غررى بودن آن بوده يا خير؟ معامله صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، در عقد مصالحه جهل به اين گونه موجب بطلان نيست. خلاصه مصالحه مذكوره با همه خصوصياتش صحيح است بايد عمل شود.

مضاربه

س248: اگر دو نفر با شغل متفاوت _ مثلا يكى كشاورز و ديگر كاسب _ مبلغ معينى را مثلا دو ميليون تومان به صورت اشتراكى كنار بگذارند و قرارشان بر اين باشد كه هر يك در مدت معينى با آن مبلغ دو ميليون تومان كار كند و در آخر مدت معين، مبلغ دو ميليون و پانصد هزار تومان برگرداند بفرماييد معامله مذكور از نظر شرعى چه صورت دارد.

ج: هوالعالم، در حقيقت معامله مضاربه اشتراكى است، و اشكال ندارد با رعايت شرايط مضاربه

س249: شخصى مبلغى پول به عنوان مضاربه در بانك گذاشته بدين جهت كه گفته مى شود در بانك مضاربه انواع تجارت _ بساز و بفروش، دامدارى، راهسازى صورت

مى گرد و بانك هيچ موقع ضرر نمى كند اگر در معامله اى ضرر كند، در معامله ديگر سود مى كند و جبران مى شود.

حال بفرماييد شخصى كه در بانك اين پو را گذاشته اگر قصدش اين باشد كه از پولش ربح بگيرد و ضرر قبولنكند آيا اين مضاربه جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، اگر در ضمن مضاربه شرط كند، كه اگر ضررى متوجه شود خود بانك تقبل كند، اشكال ندارد و مضاربه صحيح است، البته بايد رعايت بقيه شرايط مضاربه بشود.

س250: اينجانب مبلغى را به شخصى سپرده ام به اين عنوان كه با آن كار كند و شرط گرديد كه هر ماه 5/2 درصد ربح به كل مبلغ اضافه نمايد _ مثلا اگر اصل مبغ صد هزار تومان باشد پس ربح ماه اول دو هزار و پانصد تومان مى شود كه بايد اضافه بر مبلغفوق نمايد و در ماه دوم كل مبغ صد و دو هزار و پانصد تومان مى شود كه ربح آن بايد محاسبه شود و همينطور در مبلغ ماه هاى بعد _ حال بفرماييد:

آيا چنين قرارداد و شرطى صحيح مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، پولى كه سپرده ايد براى كار كردن، اگر به عنوان قرض است پس با شرط مزبور ربا است و حرام.

اگر به عنوان مضاربه است واجد شرط نيست چون شرط مضاربه آن است كه ربحى كه به صاحب پول داده مى شود كسر مشاع باشد. راه تصيح اين معامله اين است كه: در معامله شرط ربح به نحو كسر مشاع بنمايند و بعد از تمام شدن معامله، طرفين با يكديگر مصالحه نمايند كه آن كسر مشاع مصالحه

شود به مبلغ معين. و در ضمن شرط شود كه اگر در معامله مضرر شود. به صاحب مال ربطى نداشته باشد بلكه كسى كه مال به او داده شده است تدارك ضرر بنمايد.

هبه

س251: اگر كسى به زن خود چيزى هبه كند مشروط به اينكه رجوع نكند و از او پس نگيرد آيا بعدا مى تواند شرط را ناديده بگيرد و رجوع كند؟

ج: هوالعالم، تكليفا نمى تواند

رهن واجاره

س252: در ورد اجاره خانه اى كه بين موجر و مستاجر توافق مى گردد به مبلغ دو ميليون تومان رهن و ماهيانه مبلغ پانزده هزار تومان اجاره و طرفين ااره قولناه را در بنگاه امضاء مى نمايند و به دليل نياز منزل به تعميرات و موجود نبودن پول كامل رهن، فق به مبلغ دويست هزار تومان به موجر پرداخت مى گردد و الباقى مبلغ رهن و كليد منزل بين طرفين قبض و اقباض نمى گردد. سپس به دلى شرط و شروط مستاجر و شرايط خاص موجر، آندو راضى مى شوند از خير اين اجاره بگذرند و آن را بهم مى زنند، حال بفرماييد در اين فرض حق العملى كه بنگاه معاملات دريافت نموده آيا بايد مسترد نمايد يا خير؟ چنانچه مستمك بنگاه در اخذ حق العمل اين بند از قرارداد باشد كه فسخ و اقاله تاثيرى در ميزان حق العمل نخواهد داشت چه مى فرماييد؟

ج: هوالعالم، با خصوصياتى كه نوشته ايد حق العمل بنگاه بايد داده شود به همان گونه كه مرسوم است و قيد مى شود كه هر دو طرف معامله يا يك كدام هر نحو كه در قرارداد ذكر مى شود.

س253: شخصى كهب راى تعمير چاه حسينيه اى اجير گرديده و در حالى كه كار مى كرده به درون چاه افتاده و مصدوم شده، بفرماييد كه در اين خصوص چه كسى مسئول است؟ هيئت امناء حسينيه، يا اجير كننده

يا شخص اجير؟

ج: هوالعالم، به اين نحو كه سوال شده است هيئت امنا و اجيره كننده مسئوليت ندارند.

س254: اجرت گرفتن طبيب از براى معالجه مريض چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، جايز است.

س255: شخصى قطعه اى زمين به كسى اجاره داده و در قراردادنامه قيد نموده كه مستاجر فقط بار گندم بكارد. اما مستاجر از مفاد قرارداد تجاوز كرده، پس زمين را دانه روغن بهارى كاشته كه مجددا جاى آن گندم بكارد.

اينك مرقوم فرماييد آيا مستاجر حق كاشتن گندم را دارد يا خير؟

و آيا با كاشتن دانه روغنى به اجرة المثل ضامن است يا خير؟

ج: هوالعالم، مستاجر حق كاشتن دانه گندم مرتبه دوم را ندارد. و كاشتن دانه روغنى كه ربطى به مورد اجاره ندارد جايز نبوده و بايد اجرة المثل بدهد.

قرض

س256: چنانچه شخص طلبكار مديون را به چيزى متهم كند آيا مديون مى تواند براى رفع تهمت از مالى كه قرض گرفته كم كند؟

ج: هوالعالم، خير، نمى تواند.

س257: چنانچه قرض گيرنده اى اعلان كند كه: «هر كس فلان مبلغ به من قرض بدهد در قبال اينقدر _ مثلا ده درصد يا بيست درصد _ به او سود داده مى شود». حال بفرماييد:

اولا: با توجه به اينكه ربا از ناحيه شرط و شروط پيدا مى شود آيا قرض دادن به آن طرف بدون اينكه خود قرض دهنده شرط سود كند جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، جايز نيست. بلى ربا از ناحيه شروط است ولكن فرقى بين ذكر شرط به خصوص و عام و شرط ضمنى نيست.

س258: آيا فرقى در اين حكم بين بانك حكومتى و بانك اهلى است يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، فرقى بين بانك حكومتى

و اهلى نيست.

س259: براى حلال شدن سود از آن قرض گيرنده راه حل شرعى چيست؟

ج: هوالعالم، راه حل آن است كه به عنوان اباحه به عوض بدهد.

س260: آيا مى توان از بدهكارى كه حق را نمى پردازد از راه دروغ يا حيله از او گرفت و يا تقاص كرد؟

ج: هوالعالم، از راه دروغ و حيله، خير. ولى تقاص جايز است.

بانك و قرض الحسنه

س261:با توجه به بعضى از كارهاى بانك، بفرماييد حقوقى كه كارمندان بانك از بانك مى گيرند چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، حلال است.

س262: بانك هايى كه وام ازداج مى دهند مبلغى در حدود بيست هزار تومان را به عنوان حق الزحمه، براى خودشان بر مى دارند، آيا اين مبلغ بيست هزار تومان در صورتى كه ما راضى نباشيم، براى آنهاچگونه است؟ حلال است يا حرام، و در صورتى كه راضى باشيم چگونه است؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد و جايز است، خصوصا در صورت رضايت دهنده پول كه هيچ اشكال ندارد.

س263: بعضى از موسسه ها و باك ها برايت اخير در پرداخت قسط وام جريمه يا ديركرد مى گيرند. اين جريمه يا ديركرد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه قرض است اشكال دارد، و اگر به عنوان مضاربه پول بگيرند اشكال ندارد.

س264:پول هايى كه به عنوان قرض الحسنه در بانك گذاشته مى شود و به آن جايزه تعلق مى گيرد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حلال است.

س265: پول هايى كه به عنوان سپرده در بانك گذاشته مى شود و به آن سود تعلق مى گيرد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حلال است.

س266: نزد مردم خصوصا خانم ها متداول شده است كه چند نفرى پول جمع مى كنند و در آخر هر

هفته يا هر ماه قرعه كشى مى كنند و قرعه به نام هر كه افتاد پول جمع آورى شده به او داده مى شود، و سپس آن فرد از قرعه كشى بعدى كنار گذاشته مى شود. حال سوال اين است:

اولا: آيا چنين كارى شرعا جايز است يا نه؟

ثانيا: در صورت جواز، اگر معلوم شود كه بعضى از خانم ها پولى كه در اين صندوق ها مى گذارند بدون اجازه از شوهرشان است و يا چه بسا از بعضى پول هاى حرام مخلوط شود. بفرماييد كه چه حكمى پيدا مى كند؟

ج: هوالعالم، چنانچه شرط پول گذاشتن در آن حل، قرعه كشى باشد و به حسب قرارداد لازم باشد عمل به قرعه كشى، اين عمل قمار است و حرام، و پول جمع شده را به هر كس بدهند برايش جايز نيست تصرف در آن. مگر آنكه تمام كسانى كه پول داده اد بگويند ولو ملزم نيستيم پول بدهيم لكن با رضايت خاطر و با علم به عدم استحقاق راضى هستيم تصرف شما را مجانا، پس در اين صورت تصرف جايز است. در صورت جواز و اگر پول حرام هم مخلوط باشد چنانچه صاحبش علوم نباشد با اجازه حاكم شرع بعد از اداى خمس تصرف كنند. و چنانچه صاحبش معلوم باشد به هيچ نحو تصرف جايز نيست.

س267: در منطقه ما صندوقى افتتاح شده به نام «بانك بلاد» كه تصميم دارد با مشاركت مردم و مجموعه اى از سهام كار كند و به مردم فرصت داده است كه در آن مشاركت كنند و سهام بخرند و به نحوى مقرر كرده است كه به مرور زمان قيمت سهام بالا رود

و براى خريدار سود كند حال بفرماييد:

اولا ك آيا جايز است خريدن سهام و مشاركت مردم در تاسيس آن با التزام به اينكه بتوانند اين سهام را بعد از سود كردن بفروشند؟

ثانيا: آيا جايز است مشاركت و خريد سهام و سپس فروش آنها در صورتى كه صندوق شروع به كار معاملات كرده و ما علم نداشته باشيم به عدم مشروعيت بعضى از معاملاتش، و در صورتى كه علم پيدا كنيم بهعدم مشروعيت بعضى از معاملات؟

ج: هوالعالم، مشاركت و سهام گذارى در اسيس بالتزام به فروش آن در زمان سود جايز است و اشكالى ندارد.

اما در صورت علم نداشتن به مشروعيت معاملات بانك، باز هم مشاركت اين است چون مقتضاى اصاله الصحه نباء گذاشتن بر صحت آن معاملات است. مگر در صورت علم به عدم مشروعيت بعضى معامله، كه بايد از اخذ سود همان معامله خاص امتناع شود.

س268: كسى كه براى حل مششكلش از بانك وام بر ميدارد و بانك هم روز آن وام سود مى كشد آيا برداشتن آن وام جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، وام با سود جايز نيست ولى چنانچه به عنوان مضاربه باشد اشكال ندارد.

س269: شخصى پولى به بانك سپرده، و هر ماه كه پولى از بانك مى گيرد قبل از تصرف، يك پنجم آن پول را بابت خمس _ سهم امام (ع) و سهم سادات _ مى دهد آيا مى توان در بقيه پول تصرف كند؟

ج: هوالعالم، بلى مى تواند.

س270: شخصى كه به عنوان مضاربه، در بانك هاى تارتى سپرده گذارى مى كند، و نمى داند كه مسؤولين بانك به طريق شرعى عمل مى كنند يا نه؟ حال سودى كه سپرده

گذارى مى گيرد آيا حلال است وتصرف در آن جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، همان كه احتمال بدهد كه به طريق شرعى عمل مى كنند حلال است و تصرف در آن بى اشكال است.

س271: كسى كه پولى در بانك سپرده به قصد سود گرفتن، در سر ماه كه سود از بانك مى گيرد اگر قبل از تصرف آن را تخميس نمايد و خمس آن را به مستحقين برساند آيا بقيه پول حلال است يانه؟

ج: هوالعالم، سود گرفتن از بانك در صورتى خمس آن واجب است كه زايد بر مؤنه سال باشد. و به هر حال سود حلال است.

ربا

س272: فروختن چك نقد به چك مدت دار _ مثلا چك يكصد هزار تومانى نقد به چك يكصد و بيست هزار تومانى يك ماهه _ چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، به نظر من اشكال دارد.

س273: معامله اى به صورت نقد واقع شده، لكن خريدار موقع تحويل ثمن، مى خواهد چك مدت دار سه ماهه بدهد و فروشنده نمى پديرد و مى گويد معامله نقد بوده نه نسيه، حال اگر خريدار با رضايت خويش ماوالتفاوت، ثمن نقد و نسيه را به فروشنده بدهد و او را راضى كند، آيا براى فروشنده گرفتن پول مذكور حلال است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى حلال است.

س274: با توجه با احكامى كه در مسئله خريد و فروش دو چيزى كه همجنس و مكيل و موزون هستند اما در مزاياى ذاتى مختلف مى باشند، بيان گشته و آن احكام عبارتند از:

الف) جواز فروش به همزون خود

ب) جواز فروش آن به دو معامله مستقل

ج) عدم جواز آن به بيشتر از هموزن خود

حال چند پرسش مطرح مى

گردد:

1_ آيا جنس برتر مستلزم ربانى ذاتى - هر چند حكمى _ نيست؟

ج: هوالعالم، رباى محرم رباى عينى است. اما حكمى به نظر ما حرام نيست

س275:اگر در ذات مستلزم ربا باشد. آيا با ادله حرمت ربا تعارض ندارد؟ آيا از نظر عقلا صدق ربا نمى كند؟

ج: هوالعالم، تعارض ندارد چون حرمت ربا مختص به عينى اس. و نظر ع™ĘǠميزان نيست.

س276: آيا مصلحت و مفسده فردى و اجتماعى در اين فرض با فرض فروختن به بيشتر يا كمتر، فرقى دارند؟

ج: هوالعالم، ما موظف به عمل شرعى هستيم. ملاكات را ميزان عمل نمى دانيم مگر آنكه خود شارع بيان كند.

س277: آيا اين مسئله با فروش به دو معامله جدا و مستقل، در مصلحت و مفسده با هم فرقى دارند؟

ج: هوالعالم، از جواب سوال قبلى فرق معلوم شد كه ما موظف به عمل شرعى هستيم و ملاكات را ميزان عمل نمى دانيم.

س278: آيا جواز بيع در دو عقد مستقل، جعل حكم بر مجرد لفظ خالى از معنا نيست؟

ج: هوالعالم، بسيارى از احكام باالفاط فرق مى كند، مثلا مرد و زن رضايت كامل به همخوابى دارند اگر كلمه «انكحث و قبلث» گفته نشود به همديگر حرامند و با گفتن آن كلمه، به همديگر حلال مى شوند.

س279: آيا جعل احكام مختلف در مورد الفاظى كه موجد مفهوم و معناى واحدى هستند، لغو و باطل و مخالف با حكمت نيست؟

ج: هوالعالم، خير نيست.

س280: آيا جواز فروش به هموزن خود مستلزم اضرار و ظلم به صاحب جنس برتر نيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه با رضايت باشد ظلم نيست.

س281: آيا اين گونه معاملات از نظر عرف و عقلا سفهى نيست؟

ج: هوالعالم، عقلائى است.

س282: آيا چنين

حكمى مستلزم فساد اموال، كه علت حرمت ربا در روايات قرار داده شده نيست؟

ج: هوالعالم،

س283:آيا موجب تمركز ثروت - كه منهى قرآن است _ نيست؟

ج: هوالعالم، خير نيست.

س284: آيا مخالف با قرآن _ كه ربا را به طور مطلق حرام و بيع را به طور مطلق در برابر آن حلال نموده _ نيست؟

ج: هوالعالم، با بيان معصومين (ع)، اشكالات مرتفع مى شود.

س285: آيا تعبد در اين گونه موارد كه عقل حكم استقلالى به نفى و يا تعارض آن با ادله قطعى ديگر مى نمايد، جايز است؟

ج: هوالعالم، چنانچه تعبدى كه شارع مى كند منافى با قرآن نيست. مبين قرآن است.

س286: از آنجا كه اين پرسش ها در حقيقت مربوط به نحوه استنباط _ كه در كتب فقهى ذكر شده نظير اجماع، و بلا خلاف بين مسلمين يا شعيه، و اطلاق و عموم آيات و روايات. و قيد زدن حليت بيع به اينكه ربوى نباشد _ مى باشد نمى تواند دليل پرسش ها باشد زيرا معقول نيست چيزى دليل خود باشد؟

ج: هوالعالم، چنانچه سوال از حكم شرعى باشد دليل آن بايد از طريق آيا و روايات بررسى شود نه از راه عقل «لان دين الله لايصاب بالعقول»، «السنة اذا قيست محق الدين».

ضمان

س287: مستدعى است فتواى خود را در خصوص سوالات زير بيان فرماييد: الف) والدين در مراقبت از كودك خود تقصير و سهل انگارى مى كنند و او موجب ورود خسارت به شخص ثالثى مى شود، قرار ضمان بر چه كسى مى باشد؟

ج: هوالعالم، در غير باب ديات و فرض خسارت مالى، چنانچه صبى غير مميز باشد او ضامن نيست در صورتى كه اتلاف

به او مستند نشود و او آلت باشد. و اما والدين اگر تسبيب در جنايت نموده باشند قهرا ضامن هستند و الا آنها هم ضامنى ندارند.

ب) در صورت مراجعه شخص ثالث به مال كودك يا والدين مقصر. آيا آنها حق مراجعه به هم را خواهند داشت؟

ج: هوالعالم،اگر جنايت منتسب به هيچ كدام نباشد كه هيچ كدام حق مراجعه به ديگرى را ندارند، و اگر به هر دو منتسب باشد پس سبب اقوى از مباشر است.

س288: مربى يا مسول موسسه اى كه از كودكان حفاظت و نگهدارى مى كند در صورت تصير در نگهدارى، آيا ضامن خسارت ناشى از فعل كودك مى باشد؟

ج: هوالعالم، چنانچه تقصير در نگهدارى به نحو ياست كه عرفا صدق تسبيب در جنايت مى كند كه او ضامن است و الا وهى بر ضامن نيست.

س289: آيا فرقى بين صغير مميز و غير مميز در موضع ضمان فوق وجود دارد؟

ج: هوالعالم، فرق بين مميز و غير مميز در صدق تسبيب و عدم آن، موثر است، ولى در ضمان مستقيما دخيل نيست.

س290: امام راحل در رضوان الله تعالى عليه در مسئله 54 كتاب الغصب تحرير الوسيله مى فمرايند: «للضما سببان آخران: الا تلاف و التسبيب. و بعبارة اخرى سبب آخر و هو الا تلاف سواء كان بالمباشرة او التسبيب».

مستفاد از ماده 328 قانون مدنى اين است كه در ضمان حاصل از اتلاف، عمدى بودن يا غر عمدى بدن عمل مرتكب تفاوت ندارد، لكن از مواد 333 و 334 قانون مزبور استظهار شده است كه در تسبيب، شرط ضمان تعهد يا تقصير مرتكب است. حال نظر مبارك را بيان فرماييد آيا از جهت اشتراط

عمد و علم و تقصير بين احكام اتلاف و تسبيب تفاوت وجود دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، اسباب ضمان را مى توان سه چيز بر شمرد 1_ تلف 2_ اتلاف 3_ تسبيب

سبب اولى عبارت است از استيلاى بر مال غير بدون اذن او. و دليل آن هم حديث «على اليه ما اخذت حتى تؤدى» است

و اما سبب دوم كه اتلاف باشد براى آن دليل زيادى ذكر كرده اند و از نظر ما همه اش خالى از اشكال نيست، لكن عمده دليل آن روايات خاصه است كه در ابواب مختلف فقه مانند عقود اتيمانيه _ مثل وكالت، مضاربه، رهن و غيره كه در همه اينها حكم به ضمان شده در صورت تعدى و تفريط، و مانند آنچه كه حديث «القصار يخرق الثوب» دلالت مى كند بر ضمان قصار به جهت «ما جنت به يده»، و مويد است اين سبب دوم به امورى كه ايه كريمه «من اعتدى علكيم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» و حديث «على اليد ما اخذت» و روايت «حرمة مال المسلم كحرمة دمه» و روايت «المغصوب مردود» و بسيارى از روايات ديگر، باشد. و اتلاف مباشرى عبارت است از فانى كردن خود اسنان مال غير را بدون واسطه فاعل ارادى يا غير ارادى ديگر.

و اما سبب سوم كه تسبيب باشد _ كه آن را يك قسم از اتلاف شمره اند _ عبارت است از هر فعلى كه سبب وقوع تلف گردد ولى علت قامه تلف نيست و يا جزء اخير از علت قامه است، و لهذا تعريف نموده اند سبب را به اينكه «انه مالا يلزم من وجوده الوجود ولكن يلزم من عدمه

العدم» و ظاهر اجماع است بر اينكه آن هم موجب ضمان است فى الجمله.

و ما موارد ضمان را در جلد 26 المصادق ص 316 مفصلا نوشته ايم مراجعه شود.

س291: ماده 328 قانون مدنى به تبعيت از نظر مشهور فقهاء مقرر مى دارد: «هر كس مال غير را تلف كند ضامن آن است و بايد مثل يا قيمت آن را بدهد اعم از اينكه از روى عمد تلف كرده باشد يا بدون عمد...»

و با توجه به مبانى فقهى اين قاعده در تحقق ضمان با اتلاف. فرقى بين عمد و غير عمد، داشتن تقصير و عدم آن، و حتى علم و جهل عامل ورود ضرر. قائل نشده اند. و در هر حال عامل ضرر را ضامن دانسته اند، از طرفى فقهاء اتلاف را به اتلاف بالمباشرة و اتلاف بالتسبيب تقسيم كرده و برخى تسبيب را به عنوان قاعده مستقلى مطرح نموده اند. در قانون مدنى نيز بحث تسبيب ذيل بحث اتلاف مطرح شده لكن از مواد 333 و 334 استظهار شده است كه ضمان عامل ضرر در صورت تسبيب منوط به اقدام عمدى يا بى احتياطى و تقصير وى مى باشد. حال با توجه به اين مقدمه استدعا مى شود به سوالات زير كه در مسائل قضايى متعددى مبتلا به مى باشد پاسخ داده شود:

1_ آيا تسبيب عامل مستقلى براى ضمان مى باشد يا يكى از اقسام و فروع اتلاف تلقى مى شود؟

ج: هوالعالم، بلى سبب مستقلى است.

س292: آيا بين احكام تسبيب و اتلاف تفاوت وجود دارد؟ «بخصوص از جهت اشتراط عمد و علم و تقصير».

3_ بنابر فرض تفاوت بين حكم اتلاف و تسبيب از نظر

حكم، ضابطه دقيق در تفكيك آن دو چيست؟ زيرا فقها در مواردى اتلاف را به اقدام بالمباشره مرتكب در از بين بردن مال معنا كرده اند لكن ايجاد علت تلف مثل روشن كردن اتش روزدن تير و امثال آن را نيز از مصاديق اتلاف دانسته اند. در صورتى كه برخى موارد مشابه مثل كندن چاه در سر راه و امثال آن را تسبيب تلقى كرده اند؟

4_ در مواردى كه فردى از طريق وسائل نقله يا ماشين آلات صنعتى اقدام نموده و با بى مبالاتى در اقدام موجب صدمه مى شود مصداق اتلاف است يا تسبيب؟

ج: هوالعالم، جواب اين سه سوال (2و3و4) از آنچه در جواب سوال سابق نسبت به تعريف و ادله اسباب ضمان ذكر شد، به خصوص بعد از مراجعه به فقه الصادق» معلوم مى شود.

س293: جزء مسلمات فقه در خصوص و فتاوى اين موضوع است كه «خطا القاضى على بيت المال». و اصل 171 قانون اساسى جمهور اسلامى نيز بر اين اساس مقرر داشته است كه:

هرگاه دراثر تقصير يا اشتباه قاضى در موضوع يا در حكم يا در تطبيق حكم بر مورد خاص ضرر مادى يا معنوى متوجه كسى گردد در صورت تقصير، مقصر طبق موازين اسلامى ضامن است و در غير اينصورت خسارت به وسيله دولت جبران مى شود»

1_ آيا اين كممنحصر به قاضى است يا شامل ساير كارگزاران حكومت نيز مى شود، به عبارت ديگر ار يكى از مسولين حكومتى _ اعم از وزر يا استاندار يا كارمند _ مرتكب عملى خلاف قانون و غيره مجاز شد كه از آن طريق آسيب و زيان به شخص يا اشخاص وارد شد

مسلما در فرض تعمد و تقصير فرد عامل زيان وى، طبق عمومات تسبيب ضامن و مسوول پرداخت خسارت شناخته مى شود.

لكن اگر كار او بدون عمد و تقصير بود، تكلف خسارت وارده چه مى شود؟ آيا خسارت بدون جبران باقى مى ماند يا مى شود به استناد به ادله «لا ضرر» يا «تسبيب» يا «تنقيح مناط» از قاعده «خطاء القاضى على بيت المال» _ دولت و حكومت را مسئول پرداخت خسارت تلقى كرد؟

2_ در صورت مسول دانست دولت و بيت المال، لطفا مبناى آن را ذكر فرماييد؟ و در صورت عدم سئول دانست دولت، تكليف جبران خسارت را مشخص فرماييد؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه بر خلاف قانون عمل كند قطعا خود او بايد جبران كند. اما در صورتى كه بر طبق قانون شرعى عمل كرده است و حكومت هم حكومت اسلامى است بايد خسارت از بيت المال حساب شود. اما دليل و مدرك: نه بواسطه «لا ضرر» چون اين قاعده نافى حكم است نه مثبت آن، و نه به «تسبى» چون صدق تسبيب نمى كند، بلكه به واسطه همان دليلى كه دال است بر قاعده «خطا القاضى على بيت المال» چون اين قاعده تنها در اينمورد نيست مثلا در ازدحام جمعيت در نماز جمعه كسى تلف شود و يا ضررى بر او وارد شود همين حكم را دارد، و نيز در موارد ديگر. حال اسم اين دليل را «تنقيح مناط» بگذاريد يا «عموم علت» و يا «استفاده حكم كلى از موارد خاصه».

س294: آيا اجزاء مختلف حكومت، شخصيت حقوقى مستقل محسوب مى شود يا كل حكومت و دولت يك شخصيت حقوقى است؟ مثلا اگر سازمان اب

در حفارى خيابان براى كار گذاشتن لوله به تاسيسات منصوبه از سى سازمان ديگرى اسيب برساند و يا اگر شهردارى موقع تعريض يك خيابان، ملك مربوط به اداره ديگر را تصرف و تخريب نمايد، آيا سازمان اقدام كننده ضامن و مسئول جبران خسارت در مقابل سازمان زيان ديده مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، چنانچه در ضرر و نفع مؤسسه و سازمان از اجزاء دولت. به دولت مراجعه مى شود كه ظاهر هم چنين است معلوم مى شود شخصيت حقوقى مستقلى ندارد. و الله العالم.

س295: اينجانب در سال 82 از اداره ارشاد اسلامى شهرستان... در خصوص برپايى نمايشگاه و فروشگاه دائمى كتاب در محلى... كه مالكيت زمين آن با اداره ارشاد اسلامى بوده است دريافت نمودم.

بلافاصله با موافقت شهردارى اقدام به ساخت نمايشگاه در آن زمين، با هزينه شخصى نمودم. اما اكنون پس از دو سال فعاليت مطلوب و مورد تاييد عموم، اداره ارشاد خواستار تخليه و تخريب ملك شده است، در حالى كه مجزو اينجانب دائمى بوده و قيد مكان هم در مجوز مشخص شده و مالكيت بناء با اينجانب است.

حال بفرماييد: در صورت تخليه و تخريب، خسارت و ضرر و زيانى اينجانب متوجه اداره ارشاد است يا خير

ج: هوالعالم، به اين گونه كه نوشته ايد تمام خسارات متوجه ارشاد است. و تا زمان تعيين تكليف درآمد حاصله متعلق به شما است.

احكام خيارات

س296: آيا غش در معامله، موجب خيار براى بايع يا مشترى مى شود؟

ج: هوالعالم، غش در معامله حرام است و موجب بثوت خيار براى شخص مغشوش مى شود، و در خصوص بيع مطلى بماء الذهب، موجب فساد معامله است.

س297: اگر كسى جنسى را

براى تعمير پيش تعميركار ببرد و تعمير كار قيمت بيشترى از ساير تعميركاران طى كند آيا در صورت با خبر بودن صاحب جنس از نرخ ديگر تعمير كاران، پول مذكور به تعمير كار حلال است؟

ج: هوالعالم، چونخيار غبن را مختص به بيع نمى دانم چنانچه غبن صدق كند _ يعنى اختلاف معتنى به باشد _ مى تواند فسخ اجاره كند. و اما اگر فسخ نكند زيادى حلال است.

س298: در صورتى كه تعميركار با صاحب جنس اجرت را به صورت نقدى طى كند لكن صاحب جنس هنگام تحويل گرفتن جنس، بگويد پول شما را بعد از پنج ماه مى دهم آيا تعمير كار براى تاخير در پرداخت اجرت، مى تواند زيادى بگيرد؟

ج: هوالعالم، مى تواند معامله را فسخ كند از باب خيار تاخير ثمن. و معامله ديگرى به مقدار زايد بنمايد و زيادى در اين فرض خالى از اشكال است.

س299: شخصى ملكى را با رعايت جميع اركان و شرايط صحت معامله، ابتياع نموده است. فروشنده مدعى است چون خريدار ثمن معامله را تاديه ننموده پس معامله باطل و خريدار شرعا مالك بيع شناخته نمى شود. حال مورد سوال در فرضى است كه اولا: عقد بيع با رعايت همه شروط معتبر در صحت عقد واقع شده، ثانيا: عقد به صورت مطلق و بدون قيد و شرط (غير خيارى) بوده، حال بفرماييد:

آيا فروشنده شرعا مجاز است با عذر به اينكه چون ثمن تاديه نشده، معامله فسخ و غير لازم الوفاء است يا اينكه عقد و معامله محكوم به صحت و لزوم بوده و خريدار فقط ملزم به تاديه ثمن است؟

ج: هوالعالم، يكى از مواردى كه فروشنده مى

تواند معامله را بهم بزند و فسخ نمايد موردى است كه خريدار ثمن معامله را تاديه ننماييد، بنابراين در فرض سوال چون خريدار ثمن را نپرداخته فروشنده مى تواند معامله را فسخ كند، بلى چنانچه در حين معامله شرط سقوط كافه خيارات بشود خيار نداارد. و اما اگر خريدار ادعا مى كند كه ثمن معامله را داده ام پس حكم تغيير مى كند.

س300: اينجانبه ساختمانى با وجوه شخصى و وام اعطايى در شهرستان... جهت نگهدارى سالمندان تاسيس نمودم و در طى قراردادى با اداره بهزيستى... منعقد نموده كه سالمندان معرفى شده از بهزيستى و يا خانواده ها را. با پرداخت شهريه ماهانه نگهدارى نمايم. اگر چنانچه شهريه تا 15 روز پرداخت نشود، اينجانبه حق دارم به صورت يكطرفه قرار داد را فسخ نمايم. و حل انكه به مدت شش ماه و حتى يكسال است شهريه آنهاپرداخت نگرديده.

اينجانبه از باب انسان دوستى در دستگاه ساختمان اجاره كرده و سالمندان را به آنجا منتقل نمودم، ولكن اداره بهزيستى به دليل انيكه سالمندان را به انجا منتقل نمودم، بر عليه اينجانبه شكايت نموده و اينجانبه را در دادگاه به عنوان كلاهبردار محكوم نموده. اينجانبه با اينكه مالك بالانحصار آن ساختمان هستم و آنها كه فقط حق انتفاع داشتند طبق قرارداد.آيا حق اداره بهزيستى شرعا ساقط مى گردد يا نه؟

ج: هوالعالم، به اين گونه كه نوشته ايد شما خيار تخلف شرط داريد و مى توانيد قرارداد را فسخ كنيد. بنابراين شما نه كلاهبرداريد و نه ظالم به مستمندان و حق انتفاعى كه داده بوديد با فسخ معامله به خودتان منتقل مى شود.

س301: اينجانب آپارتمانى را از شخصى كه سند

به نام او بود خريدارى نمودم به مبلغ بيست ميليون تومان، و قرار شد پنجاه درصد از مبلغ را در بنگاه پرداخت نمايم و پنجاه درصد ديگر را در محضر موقع انتقال سند پرداخت نمايم و در موقع مقرر تمام مبلغ را در دو قسمت پرداخت نمودم و سند نيز به نام اينجانب انتقال يافت. و فروشنده عنوان كرد چون آپارتمان در دست كسى مى باشد حدود شش ماه ديگر آن را تخليه مى نمايد و من هم قبول نمودم. لكن موقع تحويل منزل با مداركى كه داشتم به نزد ايشان رفته و تقاضاى تخليه آپارتمان را نمودم. ايشان در جواب گفتند: من آپارتمان را به فروشنده شما به طور مدتى فروخته و در قرارداد شرط كرده ام هر كدام از چك ها برگشت شود معامله فسخ است و من در اينجا به طور رايگان مى نشينم. در صورتى كه فروشنده دوم (خريدار اول) حدود دو ماه قبل از شرط مذكور سند را به نام اينجانب انتقال داد و تمام ثمن را دريافت نموده در حالى كه من هيچ عنوان از قرارداد و شرط اين دو نفر خبر نداشتم. حال تقاضا مى شود حكم شرعى را در خصوص سوالات ذيل بيان فرماييد:

1_ خيار جعل شده ميان فروشنده و خريدار اول، خيار شرط است يا خيار تخلف از شرط؟

ج: هوالعالم، شرط مذكور از دو جهت باطل است:

الف) چون شرط فعل نيست شرط حكم است و آن هم مخالف شرع مى باشد.

ب) مدت مجهول است.

س302: با جعل خيار مذكور، حكم معامله دوم - كه قبل از اعلان فسخ معامله اول صورت گرتفه است - چه مى باشد؟

ج:

هوالعالم، با بطلان شرط، ديگر وجهى بر بطلان بيع دوم نيست.

س303: بر فرض اينكه عامله دوم صحيح باشد، فروشنده اول الباقى طلب خود را از خرديار خودش بايد بگيرد يااز اينجانب كه تمام ثمن معامله را به فروشنده خود پرداخت نموده ام؟

ج: هوالعالم، بر فرض صحت معامله دوم، فروشنده اول نمى تواند طلب خود را از خريدار دوم مطالبه كند.

س304: آيا فروشنده اول _ بعد از معامله دم و انتقال سند به خريدار خود - مى تواند از تخليه و تحويل آپارتمان به خريدار دوم خوددارى نمايد يا خير؟

ج: هوالعالم، فروشنده اول نميت واند از تخليه و تحويل ملك به خريدار دوم خوددارى كند. اساسا اين گونه كه مسئله عنوان شده است همه حرف هاى زيادى همچون ادعايى است تا اثبات نشود مورد اعتناى شرع نيست. پس معامله صحيح بوده و آپارتمان مال خريدار دوم است.

س305: اگر عيب حادث بعد از عقد بيع، قبل از رد بيع، زايل شودخيرا و ارش هم ساقط مى شود؟

ج: هوالعالم، به نظر ما عب حادث بعد از عقد بيع موجب خيار نيست.

س306: عيوبى كه بعد از عقد بيع ظاهر مى شود اگر معامل در حال عقد آنها را اسقاط كند اسقاط م«مالم يجب» است آيا اسقاط «مالم يجب» به دليل «المؤمنون عند شروطهم» تصحيح مى شود؟

ج: هوالعالم، اسقاط مالم يجب در صورتى كه معلق بر ثبوت آن عيوب باشد مانعى ندارد، لذا شيخ انصارى (ره) استدلال فرموده بر صحت اسقاط در مورد سوال به عموم «المسلمون عند شروطهم».

س307: در صورتى كه مشترى بيع معيوب را به ديگرى هبه كند آيا خيار عيب او ساقط مى شود يا نه؟

ج: هوالعالم،

اگر هبه لازم باشد خيار ساقط مى شود در صورتى كه هبه بعد از علم به عيب باشد. و به هر تقدير ارش ساقط نمى شود. و اگر هبه جايز باشد و شخص موهوب له، تصرف متلف عين نكرده باشد، خيار ساقط نمى شود.

س308: شخصى ملك خود را به بيع مؤجل فروخته و متعاملين ضمن عقد شرط نموده اند چنانچه هر يك از اقساط در سر رسيد پرداخت نشود، فروشنده حق فسخ داشتهباشد، سپس خريدار، مذكور را به شخص ديگر فروخته و تمام ثمن معامله را دريافت نموده است. پس از وقوع معامله دوم، فروشنده اولى به علت پرداخت نشان اقساط ثمن معامله كه سر رسيد آن بعد از وقوع معامله دوم بوده است از حق فسخ خود استفاده نموده است. حال تقاضا مى شود نظر فقهى را در خصوص پرسش هاى زير مرقوم فرماييد:

اولا: خيار جعل شده ميان فروشنده و خريدار اول خيار شرط مى باشد يا خيار تخلف از شرط؟

ج: هوالعالم، به هر تقدير خيار فسخ ثابتاست و بايع مى تواند فسخ كند

س309:ثانيا: با جعل خيار و مذكور، حكم معامله دوم كه قبل از اعلان فسخ معامله اول صورت گرفته است چه مى باشد؟

ج: هوالعالم، بعد از فسخ چنانچه بايع اول آن معامله را امضاء كند صحيه است و الا باطل است.

و در فرض صحيت ثمن مال بايع اول مى شود چون اگر صحيح باشد معنايش اين است كه بعد از فسخ، معامله دومى بقاء فضولى است.

س310: ثالثا: در فرضى كه معامله دوم صحيح باشد نحوه جبران خسارت فروشنده اول چه مى باشد؟

ج: هوالعالم، لازمه صحت آن اين است كه مشترى اول بايد

فقط همان قسط معامله اول را بپردازد.

س311: اگر پاسخ سوال «ثالثا» بدل بيع باشد قيمت چه روزى بايد بدهد؟ قيمت روز فسخ يا روز اداء يا غير آن؟

ج: هوالعالم، در صورت استحقاق بدل بيع، قيمت يوم اداء را بايد بپردازد.

س312: در مورد خيار غبن و خيار عيب چنانچه بعد از اطلاع مخبون از غبن و بعد از اطلاع مشترى از عيب، قيمت بيع بالا رفته و تدارك ضرر نمايد آيا خيار مخبون و مشترى ساقط مى شود يا خير؟

ج: هوالعالم، در مورد خيار غبن خيار ساقط مى شود. و اما در خيار عيب خير ساقط نمى شود.

س313: هر گاه بايع بعد از وقوع معامله مفلس شود و ثابت شود كه در آن معامله مخبون واقع شده آيا مى تواند با اعمال خيار غبن، بيع را به ملك خود برگداند؟

ج: هوالعالم، اجازه بيع خيارى و فسخ آن _ چون تصرفى است كه اثر بر سابق بر حجر است _ در اختيار است مى تواند معامله غبنى رافسخ كند و بيع را به ملك خود برگرداند.

احكام ازدواج

احكام عقد

س314: اگر زن و مرد شخصى را وكيل كنند براى خواندن صيغه عقد ازدواج، لكن وكيل فراموش كند كه آيا عقد دائم بخواند يا عقد منقطع. در حالى كه دسترسى به موكل هم ندارد وظيفه اش چيست؟

ج: هوالعالم، احتياط دو عقد اجرا كند، يكى را دائم و ديگرى منقطع به آن مدتى كه موكل تعيين نموده است در صورت وكالت در اراى صيغه انقطاعى.

س315: آيا خواندن صيغه عقد دايم با عبارت «متعت» به نظر مبارك شما صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، خلاف احتياط است.

س316: مرد و زنى كه هر دو قصد

ازدواج داشته اند _ بدون جارى كردن صيغه عقد عربى، و بدون جارى كردن ترجمه فارسى آن _ تنها با قصد واقع شدن ازدواج، نوشته اى رد و بدل كرده اند و مواقعه صورت گرفته است، حكم را بيان فرماييد؟

ج: هوالعالم، ازدواجى كه انشاء با ايجاب و قبول نباشد، صحيح نيست.

شرايط عقد

س317: دخترى كه باكره، بالغه، عاقله رشيده است و حدود سى سال از سن او مى گذرد و نياز به ازدواج دارد آيا مى تواند بدون اذن پدر با... با مردى كه مؤمن و متدين است ازدواج موقت دراز مدت نمايد؟

ج: هوالعالم، من نسبت به ازدواج دختر بالغه باكره رشيده اذن پدر و غير پدر را شرط نيم دانم حتى در ازدواج دائم و تحقق دخول، بنابراين ازدواج مشاراليه هيچ گونه اشكالى ندارد.

س318: آيا در ضمن عقد دايم جايز است شرط شود كه در فاصله زمانى بين عقد تا عروسى. زوج با زوجه آميزش و دخول نكند يا خير؟

و عقد دايمى كه چنين شرطى در ضمن آن شده است صحيح است يا باطل؟

(خواه اين شرط از طرف زوجه يا زوج يا هر دو باشد).

ج: هوالعالم، شرط جايز است و عقد هم صحيح است.

س319: آيا زوجه مى تواند در ضمن عقد ازدواج شرط كند كه تمامى كارهاى منزل را شوهر انجام دهد و او هيچ كارى انجام ندهد؟

ج: هوالعالم، بلى مى تواند.

زن هايى كه ازدواج با آنها حرام است

س320: مردى كه زنش فوت كرده يا طلاق داده، پس فورا با خواهرزنش ازدواج كرده بفرماييد حكم چيست؟

ج: هوالعالم، در صرت فوت زن جايز است ازدواج خواهر او. و در طلاق اگر رجعى باشد جايز نيست و اگر بائن باشد جايز است.

س321: شخصى كه زنش را طلاق بائن داده و يا مدت متعه اش تمام شده آيا جايز است خواهر آن زن را بگيرد؟

ج: هوالعالم، بلى، جايز است.

س322: زنى كه در عده است _ چه عده وفات و چه عده طلاق _ كسى با او ازدواج كرده، بفرماييد با علم به مسئله و يا

جهل به مسئله اين ازدواج چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، ازدواج در عده مطلقا جايز نيست. و چنانچه ازدواج نمايند زن محرم ابدى مىوشد به شرط يكى از دو امر 1_ يا يكى از آنها يا هر دو عالم به حكم و موضوع باشند 2 _ يا دخول محقق شده باشد و الا محرم ابدى نيست.

س323: در صورتى كه زن در حال عده باشد و نداند كه ازدواج در حال عده حرام است. پس شخصى او را براى خودش عقد مى كند، حال زن علم پيدا كرده آيا حرام ابدى مى شود؟

ج: هوالعالم، مزويج در عده با علم يا دخول موجب حرمت ابدى است.

س324: كسى كه علم اجمالى دارد به اينكه در بين اين چند زن، يكى در حال عده است و يكى از آنها را براى خود عقد كند، آيا عقد صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، در صورت علم اجمالى واجب است ترك تزويج همه. و اگر تزويج يكى از آنها را بنمايد باطل است ولى موجب حرمت ابدى نمى شود.

مهريه

س325: اگر زن مهريه اش به شوهرش ببخشد آيا مى تواند برگردد يا خير؟ و آيا قصد قربت مدخليت دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، مى تواند برگردد، و فرقى بين قصد قربت و عدم آن ندارد.

نفقه

س326: نفقه اى كه مرد به زنش مى دهد آيا به شأن و حال زن و حال مرد لحاظ مى گردد؟

ج: هوالعالم، به حسب عرف و شأن زن به شأن مرد مقياس گرفته مى شود، در كلمات فقها به اينگونه عنوان شده است.

س327: در صورتى كه مرد از زنش جدا شده آيا خرج سه ماه و ده روز را

بايد به آن زن بدهد؟

ج: هوالعالم، خير، لازم نيست خرج سه ماه و ده روز را بدهد.

س328: زنى كه شوهرش سيد است و مفقود گشته آيا مى شود به اينزن بابت نفقه كه از شوهرش طلبكار مى شود سهم سادات داد يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، نمى شود مگر آنكه شخثى با اجازه مجتهد از طرف آن سيد قبول كند و بدهد به زن او.

متعه (عقد موقت)

س329: چنانچه كسى زنى را متعه كرد ولى مدت را معين نكرد آيا عقد باطل است؟

ج: هوالعالم، مدت بايد معين باشد.

س330: كسى كه زنى را صيغه غيردائم نموده ولى به وقت طولانى نود و نه ساله، حال تصميم گرفته اند از هم جدا شوند آيا صيغه طلاق لازم است يا آن وقت طولانى را ببخشد كافى است؟

ج: هوالعالم، صيغه طلاق لازم نيست چون آن زن متعه است و وقت طولانى را ببخشد كافى است.

س331: زنى كه متعه شده، مدت عقد را فراموش كرده، لكن مرد مدت را ميداند، با اين حال زن كه از باقى بودن يا نبودن مدت از مرد مى پرسد، مرد جواب نمى دهد و ميخواهد زن را اذيت كند. بفرماييد حكم مسئله چيست؟

ج: هوالعالم، نبايد اذيت مؤمن نمود، ولى تا زمانى كه احتمال مى دهد مدت باقى است نمى تواند بنا بگذارد بر اينكه شوهر ندارد.

س332: يك شخص چه تعداد زن متعه ميتواند اختيار كند؟

ج: هوالعالم، عدد خاصى براى متعه نيست.

س333: آيا ملا عبد با زن متعه در فراش همسر دائم جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى جايز است در صورتى كه هبوها به عورت همديگر نگاه نكنند.

س334: آيا ملا بعد با زن متعه در فراش همسر

دائم حدود و شرايطى دارد؟

ج: هوالعالم، براى آن غير از شرط فوق _ كه هبوها به عورت يكديگر نگاه نكنند _ شرط ديگرى نيست.

(ت) س335: آيا عقد متعه در مورد زن هاى اديان ديگر _ غير از شيعه _ جايز و صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، متعه در مورد زن هاى سنى صحيح است و در زنهاى كافر چنانچه مسيحى يا يهودى و يا مجهوسى باشند نيز جايز و صحيح است و لا در غير اينها جايز نيست.

س336: لطفا توضيح دهيد ازدواج متعه چه احكامى دارد؟

ج: هوالعالم، براى ازدواج متعه احكام بسيارى است كه به چند موردش اشاره مى شود

1_ ذكر مهر در عقد لازم است و بدون ذكر آن عقد باطل است.

2_ زوجه از زوج ارث نمى برد مگر در صورتى كه ارث بردن زوجه در ضمن عقد متعد شرط شود.

3_ در غير مورد وفات، عده زن متعه كمتر از عده زن دائم است.

4_ نسبت به زوجه متعه، ظهار، لعان و طلاق وجود ندارد.

5_ نسبت به فسخ عقد متعه، حضور دو شاهد عادل شرط نيست كه چنانچه در عقد دايم شرط است.

مسائل متفرقه ازدواج

س337: چنانچه كسى با زنى كه براى او مسجل نيست شوهر دارد يا نه. با رضايت زن در قبال مبلغى به ملا عبد و بازى بپردازد تا حدى كه جنب شود:

1_ آيا با توجه به رضايت طرفين مى تواند صيغه را حالا بخواند؟

2_ درغير اين صورت حكم شرعى اين فعل چيست؟ و آيا مى تواند كفاره پرداخت كند؟

ج: هوالعالم، عمل ملاعبد _ ولو با رضايت بوده، ولو بعدا صيغه بخوانند _ حرام بوده، كفاره ندارد لكن بايد توبه كند.

و اما بعد

بخواهند صيه بخوانند جايز است و زن و شوهر مى شوند و تمام اعمال زناشويى از ملاعبه و جماع حلال مى شود.

س338: شخصى به زن شوهردار تجاوز كرده و شوهرش او را طلاق داده پس همان مرد متجاوز او را عقد كرده حالا از او چندين اولاد دارد آيا اين اولاد حلال زاده هستند؟

ج: هوالعالم، فتواى فعلى من اين است كه حلال زاده مى باشند چون زنا به ذات بعمل موجب حرمت ابدى نمى شود.

س339: شخصى با پسرى لواط كرده. سپس با خواهر آن پسر ازدواج كرده آيا اولادشان حلال زاده هستند؟

ج: هوالعالم، چنانچه آن شخص حين لواط بالغ بوده و آن پسر غير بالغ بوده. آن ازدواج باطل بوده و اولادشان حلال زاده نيستند.

س340: پسر بچه صغير و نابالغى _ با رضايت ولى يا حاكم وطبق مصلحت _ به عقد زنى در مى آيد براى اينكه دختر آن زن به اين پسر محرم شود زيرا آن پسر تحت تكفل دختر آن زن است و چونكه بدون دخول، مهميت نسبت به دختر آن زن حاصل نمى شود آيا دخول قهرى به پسر نابالغ _ مثلا در حال خواب يا بدون اختيار پسر بچه _ مجزى است يا نه؟

و آيا ساير احكام وضعيه بر اين دخول قهرى مترتب مى شود مثل وجوب تمام مهر، حصول جنابت. حرام شدن ربيبه، حرمت ابدى در صورتى كه زن درعده باشد و لزوم عده بعد زا فراق؟ و آيا اگر زن شوهر داشته باشد صدق زنا مى كند؟ و آيا حد و رحيم مترتب مى شود يا خير؟

ج: هوالعالم، در احكام مصاهرة كه دخول معتبر است فرقى بين اختيارى

و غر اختيارى، محرم و غر محرم نمى كند و همچنين در لزوم عده بعد از فراق. و اما در حد، رجم با زناى صغير نيست بلكه حد زده مى شود.

س341: آيا اين روايت منقول در رسائل الشيعه «قال مسئل امير المومنين (ع) أتؤتيالنساء فى ادبارهن فقال (ع) -سفلت، سفل الله، اما سمعت بقول الله عزوجل - تتأتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من العالمين» دلالت بر حرمت وطى دبر خوددارد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى. اگر همين يك روايت بود حكم مى شد به حرمت، ولى معارض دارد.

س342: اگر در فاصله زمانى بين عقد تا عروسى، شهور با آميزش نكردن با زن شرعى خود به حرام دچار شد، آيا واجب است كه زن خودش را براى آميزش در اختيار شوهر قرار دهد؟ با عنايت به اينكه زن در فاصله مذكور در منزل پدرش زندگى مى كند.

ج: هوالعالم، اگر شرط ضمنى نكرده باشند كه زن مادامى كه در منزل پدر است مى تواند تمكين نكند. و شوهر هم درخواست آميزش كند. بلى واجب است.

س343: آيا ازدواج اجبارى صحيح است يا خير؟ و در صورت تحقق چنين ازداجى آيا فرزندان متولد شده ولد زنا محسوب مى شوند؟ و آيا ارث مى برند يا خير؟

ج: هوالعالم، ازدواج اجبارى صحيح نيست و اگر زوين خيال مى كردند صحيح است اولاد آنها ولد زنا محسوب نمى شود و ارث مى برند.

س344: حدود اطاعت زوجه از زوج، خصوصا در مسئله خروج از منزل را بفرماييد؟

ج: هوالعالم، خروج زن از منزل بدون اجازه زوج جايز نيست.

موارد فسخ عقد

س345: در صورتى كه زن بگويد آلت شوهرش كوتاه است و او را ارضاء نمى

كند، آيا اين عيب از موارد فسخ ازداج شمرده مى شود به حكم ثانوى؟

ج: هوالعالم، خير، مورد فسخ نيست چون ارضاء آن به حسب روايات به نحو ديگر ممكن است و جايز.

احكام والدين و اولاد

س346: در صورتى كه فرزند به سن تكليف رسيده و حلال و حرام را تشخيص مى دهد آيا باز هم بر در لازم است همه وقت، تكاليف شرعى را بر فرزندش يادآورى نمايد؟

ج: هوالعالم، بلى لازم است.

س347: با فرض مسئله قبلى آيا بر پدر لازم است فرزندش را براى انجام نماز صبح از خواب بيدار كند؟

ج: هوالعالم، بلى، بيدار كردن او و افراد ديگر لازم است.

س348: در صورتى كه فرزند نماز نخواند پدرش مى تواند با او قطع رابطه كند؟

ج: هوالعالم، به هر كيفيت كه ممكن است او را وادارد به نماز خواندن، بر پدر از باب امر به معروف لازم است.

س349: طلبه اى كه براى تحصيل علوم دينى از پدر و مادرش جدا شده و به شهر ديگر رفته، احساس مى كند _ از جهت اينكه تنها فرزند آنها است _ آنها ميل و رغبتى به هجرت و جدايى او ندارند آيا بر او واجب است پيش آنها بماند؟

ج: هوالعالم، بلى واجب است، خصوصا در صورتى كه از هجرت او اذيت شوند.

س350: با فرض اين مسئله كه، چنانچه زنى حامله باشد به دخترى و دختر در شكم مادر نيز حمل داشته باشد آيا اين حمل دختر نسبت به شوهر آن زن دختر حساب مى شود يا نوه او؟

ج: هوالعالم، نمى دانم آيا فرض مسئله ممكن است؟ بر فرض امكان آن دختر او مى شود.

س351: اينجانب به استحضار حضرتعالى مى رسانم كه:

پسرم

كه در خارج از كشور همسرى اختيار كرده كه دين بودايى (بت پرست) دارد لذا به عنوان يك فردمسلمان بارها به او متذكر شده ام كه همسرت را در جهت دينمبين اسلام راهنمايى كن و مسلمان نما، ولى پسرم از اين امر خوددارى مىورزد كه جاى چند سوال است.

1_ آيا بنده به عنوان يك مادر وظيفه ام را انجام داده ام ؟

ج: هوالعالم، شما به عنوان يك مسلمان و مادر وظيفه امر به معروف انجام داده ايد.

س352: آيا فرزندانى كه از او به دنيا مى آيند داراى اشكال شرعى هستند؟

ج: هوالعالم، فرزند در صورتى كه يكى از پدر و مادر مسلمان باشند محكوم به مسلمان بودنند. بنابراين اشكال ندارد چون پدرشان مسلمان است، ولى چون عقد باطل است حلال زاده نيستند.

س353: آيا اصلا جايز است كه فرزندم با زن مذكور ازواج كند؟

ج: هوالعالم، ازدواج مسلمان با مشركت باطل است.

س354: آيا پسرم با اين وصلت از اسلام خارج شده است.

ج: هوالعالم، خود پسرتان از اسلام خارج نشده است.

س355: وقتى كه آنها به منزل من مى آيند مى توانم راه بدهم؟

ج: هوالعالم، راه بدهيد، ولى راهنمايى كنيد اقلا از حال به بعد زن مسلمان شود تا بچه هاى بعدى حرام زاده نشوند، و پسرتان هم مبتلا به زنا نباشد.

س356: دختر چهارده ساله كه به بلوغ شرعى و رشد عقلى رسيده است و نسبت به رشد عقلى داراى گواهى از دادگاه حقوقى اسلامى مى باشد.

اين دختر به علت رفتار تبعيض آميز والدين قصد زندگى با برادر خويش كه داراى صلاحيت عقلى و علمى است را دارد.

آيا در اين مورد اذن والدين يا شخص پدر شرط است يااينكه دختر

با توجه به ثبوت رششد عقلى، آزاد در انتخاب است؟

ج: هوالعالم، اطاعت پدر و مادر بر فرزند واجب است، خصوص اگر اطاعت نكردن سبب اذيت آنهابشود. بلى در صورتى كه اطاعت آنان موجب مشقت بشود و حرجى باشد، و يا موب ضرر بشود به ضرر معتنى به. وجوب اطاعت ساقط مى شود.

س357: حدود اطاعت از والدين در موردى كه آنان با ايجاد مزاحمت و تهمت و عدم توجه به فرزند باعث به وجود امدن ناراحتى هاى جسمى و روحى فرزند گردند چيست؟

ج: هوالعالم، اطاعت والدين واجب است خصوصا در صورتى كه عدم اطاعت موجب ناراحتى آنان مى شود، ولى اينكه اجازه آنان در هر كارى لازم باشد ثابت نيست، و نسبت به موردى كه ذكر فرموديد اطاعت آنان لازم نيست.

س358: مردى زن خود را طلاق رجعى داده و زن در حال عده بوده كه مرد ديگر او را وطى به شبه كرده، و سپس از اين زن فرزندى به وجود آمده كه معلوم نيست آيا از شوهرش مى باشد و يا از مرد دوم؟ با وجود دليل «المطلقه رجعيه زوجه _ و الولد للفراش» آيا مى توان از طريق آزمايش خون. پدر بچه را تشخيص داد؟

ج: هوالعالم، با امكان الحاق به زوج، ملحق است به او

س359: در بخشش و احسان كردن آيا والدين انسان مقدمند يا همسر و بچه ها؟

ج: هوالعالم، در غير نفقه واجبه خيال مى كنم واليدن مقدم باشند.

س360: در كتاب منتهى الامال، پيرامون ولادت امام حسن مجتبى (ع) حديثى نل شده كه اما رضا (ع) فرمود:

بعد از تولد امام سن و امام حسين (ع) رسول خدا (ص) به امر جبرئيل، گوش راست

و چپ آن دو بزرگوار را سوراخ كردند

حال با توجه به اين حديث بفرماييد: آيا سوراخ كردن گوش نوزاد از مستحبات و از آداب مولود است به حسب عمل معصوم؟

ج: هوالعالم، در كتاب «وسائل الشيعه» باب 51 از ابواب احكام اولاد _ روايات زيادى دال بر استحباب سوراخ كردن گوش نقل كرده است، و در متون فقيه هم اين فتوى موجود است. و صاحب رياض ادعاى اجماع بر آن فتوى نموده، و من هم در كتاب فقه الصادق ج 22 مفصلا نوشته و استدلال مفصل هم نموده ام .

حضانت

س361: خانمى كه عقد متعه مردى بوده است ولى با پايان يافتن زمان متعه از همديگر جدا شده اند، اين خانم از شوهرش پسر بچه چهار ماهه دارد؟ آيا مرد مى تواند بچه را از مادر بگيرد يا اينكه لازم است دو سال صبر كند؟ با توجه به اينكه مادر از شير خودش به بچه نمى دهد بلكه شير خشك مى دهد.

ج: هوالعالم، مرد نمى تواند بچه را از مادر جدا كند خصوصا اگر از شير خودش به او بدهد و به هر تقدير به نظر ما مادر احق است به حضانت بچه تا هفت سال مطلقا.

احكام محرميت و شير دادن

س362: زنى كه دختر شيرخوار دارد از شير اين دختر به پسر بچه اى شير مى دهد آيا اين دختر و پسر مى توانند بعد با هم ازدواج كنند؟ و آيا پسر مى تواند با خواهر اين دختر ازدواج كند؟

ج: هوالعالم، خير نمى توانند، چون محرم به الرضاع مايحرم من النسب.

س363: شخصى كه مادرزنش به بچه اش مرتب شير داده و مسئله را نمى دانسته آيا اين شخص بايد زنش را رها كند؟

ج: هوالعالم، چنانچه رضاع محقق شده است بايد زن را رها كند.

س364: خانواده اى از پرورشگاه سرى گرفته اند و براى او شناسنامه صادر كرده اند و اين پسر الان از ده سال بيشتر سن دارد، بفرماييد: گرفتن شناسنامه براى او و بودنش در منزل آن خانواده و محرميت با زن آن خانواده چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، شناسنامه گرفتن اشكال ندارد، ولى به آن زن محرم نمى شود و حكم اجنبى را دارد.

س365: در صورتى كه خود مادرزن اعتراف دارد كه سه روز پى در پى

نوه دختريش را شير داده. دختر و دامادش از هم جدا كه نشده اند بلكه تازه داراى پسر ديگرى هم شده اند. حكم اين پسر دوم چيست؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه مى دانستند حرام شده اند به يك ديگر، پس بچه حرام زاده است و الا چون با وطى به شبهه متولد شه است بچه حلال زاده است و ملحق به آنان مى باشد.

س366: اگر مردى بخواهد خواهر زنش به او محرم شود، راه محرم شدن چه مى باشد؟

ج: هوالعالم، چنانچه خواهر زن دخترى را شير دهد به لبن شوهرش و مرددختر را عقد موقت _ يكساعته مثلا _ كند، قهره خواهرزنش مادر زن، شوهر خواهر مى شود و مادر زن محرم است.

احكام نامحرم

نگاه به نامحرم

س367: ديدن تصاور عريان _ چه زن و چه مرد _ در تلويزيون يا كامپيوتر و ديدن عكس عريان - چه زن و چه مرد _ حكمش چيست؟

ج: هوالعالم، ديدن بدن عريان جنس مخالف و ديدن عورت همجنس در تلويزيون حرام است.

دست دادن به نامحرم

س368: دست دادن با زنان فاميل كه در بين ما به عنوان يك رسم مى باشد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، دست دادن به نامحرمان، با دست برهنه جايز نيست.

دست زدن به عورت غير

س369: در صورتى كه دستكش در دست باشد آيا مى توانيم به عورت مرد يا زن چه محرم و چه نامحرم دست بزنيم؟

ج: هوالعالم، چنانه دستكش خيلى ن ازك نباشد و موجب تهييج قوه شهويه هيچ كدام نشود جايز است.

سفارش معنوى به بانوان و دوشيزگان

س370: خواهشمند است از باب «ان للذكرى تنفع المؤمننى» نصيتح و سفارش كه سفيد دنيا و آخرت بانوان و دوشيزگان باشد رهنمون شويد؟

ج: هوالعالم، در زمان حاضر كه رسائل فساد زياد است بانوان و دوشيزگان مهمترين چيزى كه موجب سعادت دنيا و آخرت است عفت است.

احكام طلاق

س371: در صورتى كه زن، پدر و مادر را اذيت كند و پدر و مادر شوهر _ هر دو يا يكى از آنها _ به پسر دستور لاق زنش را بدهند آيا بر پسر لازم است او را طلاق بدهد يا نه؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه پدر و مادراذيت بشند بلى لازم است طلاق بدهد به شرط آنكه طلاق موجب ضرر نشود و الا واجب نيست.

س372: شوهرم به جرم كلاهبردارى و خوردن مال مردم به مدت هفت سال است در زندان شهرستان... است و چون طلبكاران درخواست يوم الاداء كرده اند تا بدكارى ها را ندهد بيرون نمى ايد و او هم اگر مالى داشته به نام ديگران نموده و حاضر به اداى دين خود نمى باشد، شايد سال هاى طولانى در زندان باشد از زمان محكوميت به زندان تاكنون به اينجانب و دختر دوازده ساله ام على رغم مراجعات مكرر به او و برادران و فامى هايش، دينارى خرج ندادند و نمى دهند اينجانب در سن چهل سالگى و مستأجرى و هزينه هاى كمرشكن زندگى و نداشتن هنر و توان كارى. هيچ گونه درامد ندارم و به ماركز امدادى هم مراجعه نخواهم كرد و تنها از راه فروش وسايل زندگى به صورت بخور و نمير زندگى كردم اگر چه مبالغى هم مقروض شده ام كه توان پرداخت ندارم.

خلاصه در عصرت و فقر مطلق و حرج كامل قرار گرفتم.

على رغم مراجعات مكرر براى طلاق، نامبرده به دليل لجبارى، نه خرجى مى دهد و نه حاضر به طلاق مى باشد و از طرفى او در زندان شهرستان... مى باشد و اينجانب در تهران زندگى مى كنم پس مراجعه به محاكم تهران كردم براى طلاق طبق شرط ضمن عقد كه وى نيز امضاء كرده، اما محاكم تهران مى گويند دادخواست بايد در شهرستان مربوطه انجام شود. به آنجا مراجعه كردم متاسفانه او حاضر به طلاق نگرديد. حال بنده نه توان وكيل گرفتن دارم و نه هزينه اياب و ذهاب.

آيا با شرح فوق و عسرت كاملى كه دارم آيا شرعا مجازم كه با مراجعه به طالق شرعا به اختيار طلاق در شرط ضمن عقد، خود را مطلقه نمايم يا نه؟

ج: هوالعالم، شما از دو جهت مى توانيد بدون موافقت شوهرتان مطلقه شويد:

1_ آنكه از راه شرط ضمن العقد كه مى گويند بوده.

2_ اينكه او نفقه نمى دهد و كسى هم نيست نفقه شما را بدهد.

و لذا به شما اجازه مى دهم كه يك نفر را وكيل بگيرد كه با اجازه من شما را مطلقه نمايد.

طلاق خلع

س373: در طلاق خلعى آيا زن مى تواند بعد از طلاق از بذل خود برگردد و طلاق لغو شود و رجوع كند؟

ج: هوالعالم، بلى مى تواند، ولى طلاق لغو نمى شود بلكه زوج مى تواند رجوع كند با تحقق شرايط.

س374: در صورتى كه زن مهريه خود را در ذمه زوج ابراء كند تا او را طلاق دهد و بعد از طلاق از ابراء برگردد آيا در اين صرت به طلاق رعى

بر مى گردد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى چنانچه در اثناء عده باشد.

عده طلاق

س375: زنى كه در حال عده طلاق است ار با خوردن قرص، عده خود را از مدت سه ماه تقليل دهد و به دو حيض و يك طهر تمام كند آيا مجزى است يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى مجزى است.

احكام بلوغ

نشانه بلوغ

س376: اگر صبى قبل از مراحل بلوغ، جماع نمايد يا با خود استمناء كند آيا اين دو نشانه بلوغ او مى شود؟

ج: هوالعالم، با جماع خير، ولى با استمناء چنانچه انزال بشود. بلى.

احكام حجر

صغير و ديوانه

س377: آيا وصى شرعى صبى و يا مجنون در حالى كه اموال اين دو با اموال ديگر وراث غيرمحجور به صورت اشاعه مخلوط مى باشد، مى تواند قبل از تقسيم، از اين اموال به كسى هديه بدهد و ببخشد يا نه؟

ج: هوالعالم، بدون اجازه ورثه ديگر خير.

س378: با توجه به فرض قبل، آيا ديگران مى توانند به منزل اين افراد كه با هم زندگى مى كنند به مهمانى بروند و از عذا و ساير امكانات آنها استفاده نمايند يا اينكه بايد اول اموالشان را تقسيم نمايند تا بعد مهمان ها بتواننداستفاده نمايند؟

ج: هوالعالم، با اجازه حاكم شرعى و رعايت غبطه صغار بلى.

س379: با توجه به فرض قبل كه اشتراك اموال به صورت اشاعه باشد، اگر وصى صبى يا مجنون مادر آنها باشد و او چون زن است ناچار باشد با پسر بزرگترش كه متاهل است و داراى دو فرزند مى باشد و جمعا چهار نفر مى باشند در يك ساختمان زندگى كند و در قبال بچه هاى مهجور دو نفرند، حال بفرماييد:

چون نسبت محجورين با غير محجورين نسبت دو نفر به چهار نفر است آيا اجاره منزل و پول آب و برق و گاز و غذا و ساير مايحتاج زندگى را به نسبت دو به چهار تقسيم نمايند و بپردازند اى اينكه اين مقدار سداقه و دقت لازم نيست؟

ج: هوالعالم، دقت مزبور لازم است.

مفلس

س380: چنانچه بايع بعد از وقوع معامله مفلس شود و ثابت شود كه در آن معامله مجنون واقع شده، آيا مى تواند با اعمال خيار و غبن. بيع را به ملك خود برگرداند؟

ج: هوالعالم، اجازه بيع خيارى و فسخ

آن چون تصرفى است كه اثر امر سابق بر حجر است در اختيار او است مى تواند معامله غبنى را فسخ كند و بيع را به ملك خود برگرداند.

س381: با توجه به فرض سابق در صورت استمرداد بيع، آيا مفلس حق تصرف در آن را دارد يا اينكه متعلق حق طلبكاران قرار مى گيرد؟

ج: هوالعالم، متعلق حق طلبكاران نمى شود.

س382: آيا اقرار مفلس به دينى در ذمه اش يا به مال معينى از اموالش صحى و نافذ است يا خير؟

ج: هوالعالم، اقرار نافذ است و اگر مقر ثقه باشد _ علاوه بر اينكه اقرار او صحيح است _ مقرله با خرماء شريك مى شود و الا شريك نمى شود.

س383: لطفا بفرماييد كه: چنانچه شخصى مفلس شد آيا دين مؤجل او مبدل به حال مى شود يا خير؟

ج: هوالعالم، خير، دين مؤجل او حال نمى شود.

احكام شكار كردن

س384: در ايام قديم با تير و كمان شكار مى زدند اما امروز با اسلحه هايى كه گلوله آنها از سرب و امثلا آن است مثلا كبك را در هوا مى زنند وقتى كه به زمين مى رسد مرده است آيا با اين كيفيت، حيوان شكار شده حلال است يا حرام؟

ج: هوالعالم، چنانچه گلوله تيز باشد و در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند، و يا با فشار در بدن حيوان فرو رود حيوان پاك و حلال است البته با رعايت شرايط ديگر.

احكام خوردن و آشاميدن

س385: كشمش را در آش ريختن و يا در روغن سرخ كردن و يا لابلاى پلو گذاشتن. چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حلال است.

س386: براى قطع خون دماغ معمولا افراد سر خود را

بالا مى گيرند پس در اين حالت خون بدون ورود به دهان از راه حلق به معده مى رود آيا اين عمل خوردن خون است كه حرام مى باشد يا خير؟

ج: هوالعالم، خير خوردن خون حرام نيست.

س387: خوردن گوشت خرگوش _ نر يا ماده _ چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حرام است.

س388: با فشار دادن جگر گوسفند خونى كه از آن مى ايد آيا خوردنش جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، آن خون پاك است و اگر مستهلك نشده است خوردن آن جايز است و اگر در غذا مستهلك شده است خوردن آن هم جايز است.

س389: اگر از آميزش سگ با گوسفند يا برعكس، حيوانى متولد شد كه شبيه هيچكدام نباشد آيا طاهر و خوردن آن جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى طاهر و جايز است مگر اينكه صدق يك حيوان محرمى بر آن بشود.

س390: اگر كسى در دريا يا در نهر آب، آلتش را در دهان ماهى بگذارد آى آن ماهى حرام مى شود؟

ج: هوالعالم، خير، حرام نمى شود.

احكام لباس پوشيدن و آرايش كردن

كيفيت و مقدار پوشش

س391: اينجانب دخترى هستم كه دستكش در دست مى كنم و به صورت خود نقاب مى زنم و تا به حال كوچكترين ارتباطى با نامحرم نداشته ام حتى صداى مرا نامحرم نشنيده است و در اين عمل حضرت زهرا (س) را الگوى خود قرار داده ام، در حالى كه بسيارى از افراد در اين رفتار بر من ايراد مى گيرند، اكنون سوالات من اين است كه :

اولا: آيا رفتار و عمل من صحيح است؟

ج: هوالعالم، كار شما خوب است و شما چنانچه زيبا باشيد و يا زينت كنيد كه اگر با صورت

باز بيرون برويد و رو را از نامحرم نپوشانيد موجب تهيج قواى شهويه نامحرمان گردد پوشاندن صورت واجب است و الا واجب نيست.

ثانيا: آيا وجه و كفين مبارك حضرت زهرا (س) را نامحرم ديده بود يا نه؟ و آيا افرادى مانند جناب مسلمان و ابوذر كه نزديكترين صحابى پيغمبر اكرم (ص) بودند وجه و كفين مبارك آنحضرت را ديدند يا نه؟

ج: هوالعالم، قطعها نديده بودند، من حتى احتمال نميدهم بعضى از رواياتى كه در اين مورد ذكر شده است صحيح است.

ثالثا: اگر حضرت زهرا (س) وجه و كفين مباركش را از نامحرم مى پوشاند آيا عمل را به عنوان واجب انجام مى داده يا مستحب؟

ج: هوالعالم، پوشاندن وجه و كفين حضرت زهرا (س) معلوم نيست كه به عنوان واجب بوده يا مستحب.

س392:نمايان بودن پا _ روى پا، كف پا، پاشنه آن _ براى زن ها چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، نسبت به مستر در حال نماز جايز است مكشوف بودن قدمين تا ساق و اما نسبت به ستر از نامحرم لازم است پوشاندن.

س393: بانوانى كه از زيارت عتبات عاليات مى آيند اطرافيان آنها دور گردنشان گل مى اندازند كه رنگ هاى مختلفى دارد. حكم اين كار در صورتى كه جذب نظر نامحرم بكند و در صورتى كه جذب نظر نامحرم نكند چيست؟

ج: هوالعالم، هر عمل يكه موجب تهيج قوه شهويه نامحرم بشود در جايى كه نامحرم نيست اشكال ندارد، ولى در جايى كه نامحرمان هستند نبايد انجام داده شود.

تشبه مرد به زن و تشبه زن به مرد

س394: اينكه مرد موى خود را بلند كند به طور يكه شبيه زن شود و بر عكس زن موى خود

را كوتاه كند به طورى كه شبيه مرد شود حكمش چيست؟

ج: هوالعالم، بى اشكال است.

س395: پسرانى كه موى بلند مى گذارند و چه بسا بعضى از آنها با كش يا چيز ديگر مى بندند حكمش چيست؟ در حالى كه بعضى استناد مى كنند به عمل پيامبر (ص) كه موى بلند مى گذاشت و فرق باز مى كرد آيا اين استناد درست است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلند گذاشتن مو به نحوى كه شبيه شوند به جنس مخالف حرام نيست ولى كار خوبى نيست. و پيغمبر (ص) هم بعد از رسالت چنين نمى كردد يا موى بلند نداشتند. ولى اگر شبيه به جنس مخالف نشوند هيچ اشكالى ندارد.

ناخن بلند كردن

س396:بلند گذاشتن ناخن توسط مردان يا زنان. حكمش چيست؟

ج: هوالعالم، ناخن بلند،اگر در وضو رعايت كنند هيچ اشكالى ندارد.

ريش تراش

س397:تراشيدن ريش چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حرام است.

س398: ماشين كردن ريش. به نحوى كه از ته مى تراشد چگونه است؟

ج: هوالعالم، حرام است.

س399:ماليدن پماد براى ازاله ريش چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز نيست.

س400: عمل جراحى پلاستيك براى از بين بردن ريش براى هميشه چگونه است؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

س401: تيغ زدن بر گردن و گونه صورت چگونه است؟

ج: هوالعالم، اشكال ندارد.

س402:دادن اجرت براى ريش تراشى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز نيست.

س403: دستمز گرفتن براى ريش تراشى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز نيست.

س404: خريد و فروش آلات ريش تراشى چه صورتى دارد؟

ج: هوالعالم، اگر استفاده ديگرى از آن ممكن است اشكال ندارد و جايز است.

س405: اطلاق ريش از جهت بلندى و كوتاهى چقدر مى باشد؟

ج: هوالعالم، از يك مشت بلندتر بودن ظاهرا مكروه است و از حيث كوتاهى به مقدارى كه

صدق ريش بكند كافى است.

س406: با توه به روايت «المقنع»: و لذا حلق رجل لهية رجل فان لم تنبت فعليه ديد كاملة و آن نبتت فعليه ثلث الديه» بفرماييد: ديه تراشيدن ريش چقدر است؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه عدوانا بتراشد چنانچه نرويد تا يكسال بلكه تا ابد، پس دى كامله است. و چنانچه برويد ثلث ديد است. و اما اگر با رضايت خود آن شخص باشد ديه ندارد.

س407: اگر فاعل، ريش خود را بتراشد ديه را بايد به چه شخصى بدهد؟

ج: هوالعالم، ديه ندارد.

احكام لهو و لعب

س408: شنديه شده است كه بعضى از فقها، اشتغال به «لهو» و «لعب» را از گناهان كبيره مى دانند، حضرتعالى در اين خصوص نظرتان را بيان فرماييد؟

ج: هوالعالم، در بيان مراد از لهو در كلمات فقها اختلاف است و چند معنا بر آن ذكر مى كنند، و در حكم آن هم خلافى است عظيم. اما به نظر ما حرام نيست. و اما لعب، بعضى از قدماء فرموده اند حرام است، و شيخ انصارى، اختيار كراهت آن نموده است. لكن به نظر ما نه حرام است و نه مكروه.

س409: آيا هر لهوى حرام است؟

ج: هوالعالم، خير حرام نيست.

س410: آيا خواند ترانه ها و تصنيفات و اصوات لهوى حرام است؟

ج: هوالعالم، ترانه هاى لهوى حرام است.

كف زدن

س411: كف زدن به نحو لهوى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، كف زدن غير مهيج شهوت جايز است.

س412: چه مى فرماييد در مورد مجالسى كه مردم در حال خواندن ماح، ف و دست مى زنند؟

ج: هوالعالم، كف زدن در اعياد مذهبى هيچ اشكالى ندارد.

س413: دست زدن به صورت بلند و طرب آور در روز ميلاد ائمه (ع) در مسجد يا حسينيه چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، دست زدن فى نفسه تا مادام كه عنوان محرم ديگرى بر آن منطبق نشود، جايز است.

غنا و موسيقى

س414: مديحه سرايى براى حضرات معصومين به سبك خوانندگان زن و مرد غربى و طاغوتى _ كه در مالس لهو و لعب استفاده ى شوند _ در مجالس اهل بيت چه حكمى دارد؟ و وظيفه ما در اين قبال چيست؟

ج: هوالعالم، چنانچه به نحو غنا و موسيقى باشد حرام است. و وظيفه همه نهى از منكر است و اگر قدرت ندارند بايد در آن مجلس ننشينند.

س415: در مورد موسيقى كه انسان را در خود فرو مى برد و به ياد گذشته يا آينده مى افتد و حالت خاصى به انسان نمى دهد، چه حكمى مى فرماييد؟

ج: هوالعالم، موسيقى مطلقا حرام است.

س416: گوش دادن به موسيقى در صورى كه انسان تحريك نشود و تنها براى سرگرمى باشد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، گوش دادن به موسيقى مطلقا حرام است ولو براى سرگرمى.

س417: غنا چيست و چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، غنا صوت لهوى است كه موجب رقص و خفت مى شود و محرك قوه شهويه است و مناسب با بعضى آلات لهواست. و حكمش حرام است.

س418: آيا غناى حرام مستثيناتى هم دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، مستثنيات آن يكى

غناى شب زفاف است. و چند مورد ديگر ذكر شده است كه به نظر ما تمام نيست.

س419: آيا گوش دادن به غنا، تعليم و تعلم آن، اخذ ارت بر خواندن آن، حرام است؟

ج: هوالعالم، همه سه مورد حرام است.

س420: آيا غنا در مراثى. در قرائت قرآن، در عروسى، مجلس ختان، اعياد و مجالس سرور، در حكم حليت و حرمت فرقى دارند؟

ج: هوالعالم، در تمام موارد _ غير از مورد زفاف _ همه اش حرام است بدن اينكه فرقى بين آنها باشد.

س421: آيا غنا در عروسى حلال است يا حرام. و اگر حرام نيست آيا حكم، اختصاص به هنگام زفاف دارد يا كل شب و روز عروسى بلا اشكال است. و يا مجموعه مجالس عقد و ازدواج را شامل است؟

ج: هوالعالم، حكم حليت غنا مختص به شب زفاف است و شامل بقيه مجالس نيست.

س422: نسبت به حكم حليت غنا در شب زفاف، بفرماييد، آيا اين حكم مخصوص زان است و يا مردان را نيز شامل مى شود؟ و آيا مردان محرم و يا نامحرم در اين خصوص فرقى دارند؟

ج: هوالعالم، مختص به زنان است و مشروط به اينكه مرد نامحرم حتى داماد در مجلس نباشد.

س423: آيا مقارنات غنا _ از قبيل استعمال آلات موسيقى و دست زدن و رقص _ در مجلس شب زفاف حلال است يا خير؟

ج: هوالعالم، استعمال آلات موسيقى جايز نيست و اما دست زدن و رقص زن براى زن مطلقا جايز است.

س424: آيا خواند ترانه ها و تصنيفات و اصوات لهوى حرام است؟ اصوات غير لهوى از قبيل هلهله چطور؟

ج: هوالعالم، ترانه هاى لهوى حرام و غير لهوى جايز است.

احكام فيلم و

نمايش

فيلم و سينما

س425: تحصيل در رشته سينما و حوزه علميه به صورت همزمان براى آشنايى با معارف دين و تبليغ آن از طريق سينما آيا از لحاظ شرعى اشكال دارد؟

ج: هوالعالم، خير، اشكال ندارد.

س426: آيا مى توان براى تحصيل در رشته سينما به خارج از كشور رفت؟

ج: هوالعالم، مانعى ندارد.

س427: آيا مى توان در خارج از كشور فيلم ساخت؟ و كسب درآمد از طريق فيلم سازى در كشورهايى غربى چگونه است.

ج: هوالعالم، فيلم غير منافى با موازين شرى، ساختن آن در خارج از كشور بى اشكال است. و همچنين كسب در آمد از آن بلا مانع است.

س428: آيا مى توان رسالت خويش را در تبليغ اسلام، قرآن، ائمه معصومين، شهداء و... از طريق فيلم به گوش جهانيان رساند؟

ج: هوالعالم، بلى بسيار كار خوبى است با رعايت موازين شرعيه.

س429: آيا با تبليغ دين از طريق فيلم ميتوان خشنودى خداوند و امام زمان را كسب كرد؟

ج: هوالعالم، بلى.

س430: آيا اين كار (تبليغ دين در فيلم) جهاد اكبر است؟ چرا كه امروزه دشمنان اسلام به جاى نگ از طريق فرهنگ اقدام مى كنند.

ج: هوالعالم، كار خوبى است ولى جهاد اكبر بودن معلوم نيست.

س431: نظر حضرتعالى درباره كتاب يا فيلم هايى كه در بر دارنده مضامين تخيلى هستند شخصيت هاى اصلى آن، كارهاى خارق العاده مشابه سحر و جادو و شعبده و... انجام مى دهند _ مثل هرى پاتر، دو قلوها، افاسنه مرلين، ديويد كاپر فيلد و... _ چيست؟ ساخت، نوشتن، پخش، خواندن، ديدن و ترجمه اين قبيل كتاب ها و فيلم ها شرعا چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه معلوم است كه واقعى نيست و تخيلى است اشكال ندارد.

س432: فيلمى

كه مستهجن است و در آن موسيقى حرام و منظره غير شرعى وجود دارد نظير اختلاط زنها و مردهاى نامحرم، بوسيدن همديگر، ظاهرشان با لباس بدن نما و... چنانچه ترجمه و تبديل به سى دى شود تا در دسترس مردم قرار گيرد، بفرماييد كه:

اولا: شخصى كه مترجم و مبدل اين فيلم ها است تا آنها در دسترس مردمقرار گيرد كارش حرام است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى كار مبدل حرام است چون تسبيب به حرام است و نهى از منكر كه واجب است قهرا به طريق اولى تسبيب به فعل منكر حرام است.

س433: چنانچه تبديل فيلم به سى دى براى كسى انجام شود كه علم داريم از مواضع حرام اجتناب مى كند، در اين صورت كار مبدل چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، با علم به اجتناب شخص از حرام، تبديل براى او جايز است.

تلويزيون

س434: ديدن تصاوير عريان - چه زن و چه مرد _ در تلويزيون يا كامپيوتر چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، ديدن بدن عريان جنس مخالف، و ديدن عورت همجنس در تلويزيون حرام است.

سى دى

س435: حكم رايت كردن سى دى هاى يكه هنگام خريد آنها، فروشنده گفته است راضى نيستم از آن تكثير كنيد، چيست؟ در حالى كه الان در جامعه رايج است كه از سى دى مادر تكثير مى كنند.

ج: هوالعالم، تكثير اولى ها جايز نيست، ولى بعد از رواج و افتادن از ماليت، تكثير اشكال ندارد.

س436: سيستم عامل كامپيوتر (ويندوز) محصول يك شركت آمريكايى است كه نوع اصلى آن گفته مى شود حدود سيصد دلار قيمت دارد اما معمولا با شكستن قفل سى دى حاوى ويندوز بدون پرداخت وجهى از آن استفاده مى شود حال بفرماييد:

اولا: آيا اينگونه استفاده از اين محصول جايز است؟ و آيا اينك ار تصرف در حق ديگران بدون رضاى ذى حق نيست؟

ج: هوالعالم، تا قفل شكسته نشده حق استفاده متعلق به صاحب آن است ولى بعد از شكستن قف، اين حق به حسب خارج از ماليت مى افتد بنابراين استفاده از آن اشكال ندارد چون حقى بر كسى نيست.

س437: آيا فرقى بين محصولات ايرانى و خارجى به خصوص محصولات كفار در اين جهت مى باشد؟

ج: هوالعالم، و اما اينكه محصولات كفار است، سبب جواز تصرف نيست چون فقط مال كافر حربى حلال است.

احكام بازى ها

بازى ورزى

س438: با توجه به فقدان بودجه كافى براى برگزارى مسابقات ورزشى جهت جوايز و امور ديگر، مبالغى از تيم هاى شركت كننده دريافت مى شود تقاضا مى شود بفرماييد:

اولا: آيا دريافت اين مبالغ از تيم هاى شركت كننده و خرج آن براى مراسم اشكال دارد يا خير؟

ج: هوالعالم، خير. اشكال ندارد.

س439: با توجه به اينكه ممكن است از آن مبالغ، مقدارى اضافه بماند، با عنايت به رضايت دهندگان آيا

صرف مقدار مازاد در امور فرنگى و عقيدتى اشكال دارد؟

ج: هوالعالم،خير اشكال ندارد.

بازى قمار

س440:نظر حضرت تعالى در مورد شطرنج چيست؟

ج: هوالعالم، حرام است مطقا.

س441:بازى كردن با شطرنج درمواقع بيكارى تنها به عنوان تفريح وسرگرمى چگونه است ؟

ج: هوالعالم، ازمحرمات اكيده مسلمه است

س442:قمار از نظر فنى چگونه تعريف مى شود

ج: هوالعالم، قمار، بازى كردن باآلات است در آن برد وباخت باشد

س443: درقمار آيا بازى كردن باآلات به خصوصى شرط است يا اينكه بابازى كردن به هر چيزى واقع مى شود وآلات به خصوص شرط نيست؟

ج: هوالعالم،آلات به خصوصى شرط نيست

س444: اگر شخصى به تنهايى با آلات قمار بازى كند قمار صدق مى كند يا خير بلكه قمار متقوم است به اينكه از دو نفر باشد؟

ج: هوالعالم، خير، به تنهايى قمار نيست بلكه متقوم است به دو طرف

س445:آيا قصد ونيت قمار در تحقق قمار مدخليت دارد پس هر اگر هر دو آنهايا يكى از آنها قصد قمار نداشته باشند قمار محقق نشود ويا اينكه قصد مدخليت ندارد ؟

ج: هوالعالم، قمار بدون قصد ونيت محقق مى شود وقصد مدخليت ندارد .

س446:آيا در تحقق قمار شرط است كه مبلغ برد وباخت از فرد بازنده باشد ياخير، اگر مبلغ توسط شخص ديگرى غير بازى كنندگان هم هبه شود قمار محقق مى شود؟

ج: هوالعالم،خير، شرط نيست كه مبلغ از فرد بازنده باشد.

س447:لطفا بفرماييد: بازى كردن باآلات قمار از طريق كامپيوتر چه حكمى دارد؟ اولا: با شخص ديگرى كه درهمانجا حضور دارد ويا باشخص ديگرى كه درجاى ديگر است بوسيله ارتباط اينترنتى ؟

ج: هوالعالم،دراين صورت برد وباخت جايز نيست ولى

بدون برد وباخت مانعى ندارد

ثانيا: بازى كردن با برنامه كامپيوترى نه باشخص ديگرى؟

ج: هوالعالم، جايز است

س448: نظر حضرت تعالى درمورد نرد وشطرنج چيست؟ وبفرماييد اگر نرد وشطرنج از آلات قمار بودن خارج شوند آيا بازى با آنها در چنين صورتى جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، بازى كردن با نرد وسطرنج حرام است، واين حرمت ثابت است حتى در صورت نبودن برد وباخت.

س449:اينكه چه بازى قمار بر او صدق مى كند وچه بازى از قمار خارج است ملاك تعيين آن چيست؟ آياعرف است؟ وبر فرض معيار بودن عرف، نسبت به خروج يك بازى از قمار، آيا نظر همه ملاك كاست يا اكثر آنها؟

ج: هوالعالم،ملاك تعيين، روايات است مبنى بر اينكه هر بازى كه برد وباخت در آن باشد مطلقا حرام است چه از آلات معده قمار باشد وچه از آلات غيرمعده. وچنانچه بردوباخت در آن نباشد جايز است مگر نرد وشطرنج كه بازى كردن به اين حتى در صورت نبودن برد وباخت نيز حرام

است.

س450:آياجايزاست رفاقت وسياحت باكسى كه اهل شطرنج است؟ وآيا سلام كردن بر او در حال بازى كردن جايز است يانه؟

ج: هوالعالم، جايزنيست ودر روايت نهى شده است از سلام بر او در حال بازى

بازى ومسابقات باحيوانات

س451:بعضى افراد بين حيوانات دعوا ومسابقه مى اندازند _ مثلا بين دو خروس يا دوگاو _ وعدهاى سرگرم ميشوند آيا چنين كارهايى شرعا جايز است؟

ج: هوالعالم، روايتى است در بحارالنوار از عبدالله بن نافع از پيغمبر اكرم

صلى الله عليه وآله _ كه آن حضرت در ضمن حديثى پيرامون اذيت خروس وخصى كردن آن حيوانات ديگر مى فرمايد: حرام است

كه خروس ها را به جان هم بيندازيد.

س452:اگر بارى تماشاكردن دو خروس را به جنگ هم اندازند ويكى از آن دو يا هردو زخمى شوند آيا باشرط يابدون شرط جايز است؟

ج: هوالعالم،بدون شرط جايز است وبا شرط جايز نيست.

احكام هوا و زمين

محيط زيست

س453:باتوجه به اينكه حفظ ونگهدارى محيط زيست كه شامل آب وخاك وهوا ودريا وجنگل مى باشد، آيا حفظ ونگهدارى آن وپرهيز وجلوگيرى وپيشگيرى از تخريب محيط زيست بر آحاد مردم واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم،از احكام اسلام حرمت ضرر زدن به غير است ودر صورت ضرر به جامعه اسلامى نه فرد، اين حرمت اكيدتر مى شود، بنابراين تخريب محيط زيست كه موجب ضرر به جامعه باشد، مسلماجايز نيست (و) پس حفظ محيط زيست هم مطلوب شارع است

س454:درصورت وجوب حفظ محيط زيست آيااين وجوب عينى است يا كفايى ؟

ج: هوالعالم، موارد و افراد مختلف است در جايى كه جلوگيرى از تخريب متوقف باشد بر اقدام عده اى نه همه مردم، قهرا وجوب كفايى است. و چنانچه متوقف باشد بر اقدام شخص حقيقى يا حقوقى خاصلى. قهرا بر آنها واجب عينى است.

س455: آيا اين وجوب حفظ محيط زيست ارشادى است يا مولوى؟

ج: هوالعالم، مولوى است در صورت ثبوت.

س456: آيا اگر تاسيس كارخانه و توسعه آن باعث آلودگى هوا يا آب شود، از نظر شرعى حرام است؟

ج: هوالعالم، اگر به نحوى باشد كه موجب ضرر به جامعه يا افرادى باشد قهرا حرام است.

س457: با توجه به اينكه مادران و فرزندان بى شمارى در جهان در اثر وضعيت بد بهداشتى و ناسالم بودن محسط زيست و عوارض آن جان مى دهند آيا سالم سازى محيط

زيست بر دولت واجب است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى. بر دولت واجب است.

س458: آيا رعايت اخلاق زيست محيطى كه عبارت است از كليد اقداماتى كه باعث بهره بردارى مفيد از فناورى محيط زيست و دانش علوم زيست محيطى و مضرات و خطرات احتمالى آن، واجب است؟

ج: هوالعالم، مطلوب است نه واجب.

س459: توسعه و رشد محيط زيست از نظر شرعى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، آنچه موجب عزت و عظمت و شرافت و سلامت جامعه اسلامى است مطلوب شارع است.

س460: با توجه به نقش سازنده محيز زيست مطلوب در بهداشت روح و روان آيا بر دولت اسلامى واجب است كه به تاسيس و توسعه و ترميم عوامل زيست محيطى مانند پارك ها، بهينه سازى اب ها و دريا و جنگل و هوا و خاك بپردازد؟

ج: هوالعالم، بلى واجب است.

س461: ترميم محيط زيست و جلوگيرى از تخريب آن چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، حكم آن از جواب مسائل قبل معلوم مى شود، و آن لزوم است

س462: آيا دست يابى به دانش فنى توليد و توسعه محيط زيست واجب است؟

ج: هوالعالم، در اخبار به طلب علم و فن زياد توصيه شده ااست و در بعضى از روايات لازم شمرده است.

س463: دستيابى و بكارگيرى فناورى زيستى در زمينه گياهان و حفظ تنوع زيستى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، هر دانشى كه موجب استفاده جامعه اسلامى باشد امر به آن شده است.

س464: هكارى با جامعه جهانى براى توسعه محيط زيست و تحقيقات و فناورى عوامل زيست محيطى و استفاده صلح آميز از اين فناورى نوين و راهبردى روز، چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، روايت «اطلبوا العلم ولو من سين (چين)» مراد علم دين

نيست چون در چين آن زمان علم دين مورد نداشته است.

س465: ارتقاء سطح علمى و دانش فنى زيست فناورى كشور و كسب سهم علمى شايسته در عرصه جهانى در توسعه بخش كشاورزى، بهداشت و درمان، صنعت، معدن، دريا، نگل و ديگر عوامل زيست محيطى. لطفا بفرماييد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، همه اينها مامور به است و زياد سفارش شده است، قهرا براى يك عدد هم لازم است.

س466: بفرماييد كه بهبود كمى و كيفى محصولات كشاورى اعم ازگياه، دام، طيور و آبزيان براى تامين امنيت غذايى كشور با استفاده از زيست فناورى، چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، واجب كفائى است بر كسانى كه تمكن دارند. و در راس آنها دولت است.

س467: آيا بكارگيرى اصول اخلاقى اسلام و رعايت حقوق پذيرفته شده بين المللى در توسعه محيط زيست در كليه مراحل تحقيق، توليد و عرضه محصولات مرتبط با زيست فناورى. واجب است؟

ج: هوالعالم، بلى، واجب است.

احكام غصب

س468: با توجه به اينكه شخصى بدون اجازه مالك. زمينى را تصاحب كرده و در آن زمين خانه سكونى ساخته است. لطفا جواب سوالات زير را مرقوم فرماييد: شخص ديگرى كه به آن خانه دعوت شده است خواند نماز و انجام ساير فرايض دينى اين شخص در آن خانه چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه مى داند زمين غصبى است در آن زمين نمى تواند نماز بخواند.

س469: شخصى كه زمين را غصب كرده و در آن ملك مسكونى ساخته است. اگر آن ملك را بهاين شرط بفروشد كه فقط آجر و آهن آن را مى فروشم نه زمين را. پول آن ملك براى مالك غاصب چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، اگر خريدار

بداند زمين غصبى است پول آن مالك براى مالكغاصب حلال است. و اگر نداند معامله صحيح است ولى بعد از فهميدن، خيار دارد كه معامله را فسخ كند.

س470:در صورتى كه مالك اصلى زمين از طريق قانونى ثابت كند كه زمين غصب شده از آن او است و خريدار آن ملك را بيرون كند و بگويد كه آجر و آهن را از زمين بيرون ببر، بفرماييد آيا صحيح است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى صحيح است.

س471: در صورتى كه بيرون كردن خريدار ملك صحيح باشد، ضرر و زيان و خرج و مخارج بدون آن آجر و آهن به عهده چه كسى مى باشد؟

ج: هوالعالم، به عده غاصب است چون در روايت است كه «الغاصب يؤخذ با شق الاحوال». بلى اگر خريدار راضى شده بود به عامله باعلم داشتن به غصبى بودن زمين. پس مخارج و ضرر به عهده خود او است.

س472: منافع غير مستوفا را آيا غاصب ضامن است يا نه؟ مثلا ماشين يا منزلى را غصب كرده است و استفاده هم نكرده است آيا بعد از باز گرداندن به مالك بايد اجاره مدت مزبور را بدهد يا نه؟

ج: هوالعالم، بلى. منافع غير مستوفاة را غاصب ضامن است.

س473: بر فرض ضامن بودن غاصب نسبت به منافع غير مستوفا بفرماييد كه در صورت تعدد منافع و عدم امكان جمع آن در زمان واحد و تفاوت قيمت منافع، كداميك را ضامن است؟

ج: هوالعالم، اعلى القيم را ضامن است.

س474: مالك قطعه زمين قصد داشته با استقراض از ديگران و فورش مايملك خود. در زمين مزبور براى عائله اش سرپناهى احداث نماى، لكن بدون رضايت مالك زمين، وسيله احراز ادارات دولتى

تملك شده است، آيا از نظر شرعى چنين تملكى مشروع است يا غصب و حرام؟

ج: هوالعالم، چنانچه زمين را تملك نموده بوده است و تعطيل اختمان از روى اهمال نبوده، كسى نمى تواند آن را تملك بدون رضات مالكش بنمايد.

س475: غاصب مال در صورت تلف آن مال و يا اتلاف ان، آيا آن رادر كدام زمان يوم التلف يا يوم الدفع و يا اعلى القيم. ضامن است؟

ج: هوالعالم، ميزان قيمت يوم الاداء و الدفع است.

احكام وقف

س476: زمين موقوفه اى در بيرون از هر، در دوران قديم آباد و قابل استفاده بوده است اما الان بخاطر شرايط نبود امكانات كشاورزى، هيچگونه استفاده عملى از آن برده نمى شود و در جهت وقف كاربرد ندارد لكن در حال حاضر در نزديكى اين زمين پالايشگاه... بهوجود آمده است كهفقط مى توان آن زمين را فروخت و در عوض آن در شهر اقدام به ساخت حسينيه نمود، آيا فروختن آن با اين كيفيت جايز است؟

ج: هوالعالم، با خصوصياتى كه نوشته ايد زمين موقوفه را ميتوانيد بفروشيد و پول آن را در مصرفى كه تعيين شده است مصرفى نماييد. و چنانچه مصرف معينى ندارد، و يا معلوم نيست، پس صرف در ساخته حسينيه مى تواند نمود.

س477: مدرسه اى است در كاشان از بناهاى فتحعليشاه، كه در متن وقف نامه چنين است:

«امر توليت درحال با اعلم العلماء العظام. افضل الفضلاء المجتهدين الفحام، جامع المعقول و المنقول، حاوى الفروع و الاصول آخوند ملا احمد رزاقى، و بعد از وفات او متعلق است به اعدل و ارشد اولاد و اعقاب او بطنا بعد بطن، و در صورت نبود اعدل و ارشد با اعلم

علماى بلد»

بفرماييد آيا اعقاب و اولاد دخترى اگر در آن اعدل وارد شده باشد مى تواند امر توليت را به عهده بگيرد و متولى باشد؟

ج: هوالعالم، بلى مى تواند متولى باشد زيرا ولد بر او صدق مى كند.

س478: در صورتى كه در مسأله قبلى فرزند دختر بتواند متولى وقف شود. و ولد شمرده شود پس شخصى كه ولد دخترى هاشم جد رسول خدا(ص) باشد نيز بايد بتواند خمس بگيرد، آيا چنين است يا فرقى بين مسئله خمس و مسئله قبل وجود دارد؟ لطلفا بيان فرماييد؟

ج: هوالعالم، در مسئله خمس اگر روايت معتبر خاصى نبود مى گفتم خمس مى شود به پسر دختر هم داد، ولى روايت به خصوص وارد شده است و صريح است در اين كه نمى شود به او خمس داد، بنابراين فرق واضح است.

س479: منصب و مقامى كه فقيه جامع شرايط به كسى بدهد همانند تليت موقوفه اى، آيا آن منصب به فوت آن فقيه باطل مى شود يا خير بلكه بعد از فوت او نيز به قوت خود باقى است؟

ج: هوالعالم، چنانچه فقيه اجازه و اذن در تصرف در موقوفه را به كسى بدهد با موت فقيه اذن از بين مى رود، ولى اگر منصب توليت به او بدهد با موت فقيه آن منصب باقى است و از بين نمى رود.

س480: اينجانب داراى دو برادر و چهار خواهر هستم كه در مجموع هفت نفريم و پدرمان در زمان حياتش يكباب دكان ملكى خود را _ بدون اينكه نشوته اى تنظيم كند _ به صورت شفاهى وقف نمود براى حضرت عباس (ع) و دو سال هم در حال حياتش در جهت وقف

اعام نمود و سال سوم با اينكه برنج و روغن اطعام را خريدارى كرده قبل از ايام محرم فوت كرد و لكن در وصيت عمل به اطعام را متذكر شده است و نيز دو دفعه اين وقف مذكور را در حضور عده اى بيان كرد

1_ در مغازه خود بين عده اى دوستان و رفايش 2_ در منزل با حضور خويشاوندان، زن و فرزندان و در خطاب به پسران چنين گفت:

«اين مغازه وقف حضرت عباس است و هيچ كس حق فروش آن را ندارد و سه كار خير انجام مى دادم كه شما نيز بايد انجام دهيد و متولى اين كار خير فرزندان من هستند بدين ترتيب اول: اولاد من به ترتيب من، دوم: با فوت اولاد من، نوه ها به ترتيب سن، سه كار عبارتند از 1_ اطعام روز تاسوعا 2_ اداره سقاخانه جلو مغازه 3_ پختن آش.»

حالا بعد از فوت او بين ورثه اختلاف شده و دو پسر در دادگاه اقرار كردند و چهار سهم خود را به عنوان وقف پذيرفتند اما يك پسر و چهار دختر نمى پذيرند و قسم خوردند، دامادها هم كتمان مطلب مى كنند و شهود هم بوده اند كه يكبار در دادگاه حاضر شدند و قارى پرونده با آنها درگيرى ايجاد نمود و قهر كردند و رفتند و الان هم آنها جز يك نفر فوت كرده اند.

آن بچه هايى كه وقف را قبول ندارند و نيز دامادها مى گويند: پدر پير مرد بوده بايد با اجازه زن. امر خيرى مقرر مى كرد يا فلا دخترش محتاج است بايد به فكر او مى بود و... اين مسئله را

قبلا از سه مرجع استفتاء نمودم كه چنين فرمودند:

1_ حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى: «اگر كسى ملكى را وقف كند و در حيات خود عمل به وقف نمايد وقف تمام است و ورثه از آن ارث نمى برند.»

2_ حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى: «در صورت ثبوت وقفيت، مغازه وصيت نبوده بلكه از تصرفات منجز آن مرحوم بوده است و مربوط به ثلث نيست.»

3_ حضرت آيت الله العظمى اقاى سيد روح الله خمينى: «اگر پدر و در زمان حيات وقف كرده و طبق آن عمل نموده بايد بر طبق وقف عمل شود. و در صورتى كه وقفيت در زمان حيات او ثابت نباشد حكم وصيت را دارد.»

لطفا با توجه به مطالب فوق، حكم و وظيفه را بيان فرماييد.

ج: هوالعالم، آنچه آيات ثلاث نوشته اند حكم الله است. و دعواى _ اينكه پدر پير بوده، يا آنكه حرفى زد، و يا دخترش احتياج دارد _ همه بيهوده است. در صورت ثبوت وقفيت _ ولو نوشته نباشد _ بايد به آن عمل شود. و خورد مال موقوفه عواقب سختى در دنيا و آخرت دارد.

مسجد

س481: مسجدى مخروبه شده و چون حيوانات به داخل آن مى روند و باعث هتك حرمت آن مى شود تصميم گرفتيم آن را تجديد بنا كنيم ولى شهردارى مى گويد بايد براى تجديد بنا عقب نشينى شود بفرماييد آيا عقب نشينى جايز است؟

ج: هوالعالم، اگر مختار باشيد جايزن نيست. ولى در صورت اجبار اشكال ندارد.

س482: مسجدى بر اثر تعريض كوچه، از بين رفته و فقط به متراژ 5×075/ از آن باقيمانده، كه با آن نمى شود مسجد ساخت و از طرفى شهردارى پول

زمين خيابان شده را به عنوان خسارت مى پردازد آيا مى شود مبلغ خسارتى شهردارى را براى بناى مسجد سوال قبلى مصرف كرد؟

ج: هوالعالم، بلى مى شود.

س483: با توجه به اينكه بسيارى از مساجد مخروبه در شهرستان ها هست كه بر اثر تعريض خيابان يا كوچه، قابليت احداث مسجد را ندارند و از طرفى چه بسا مورد هتك حرمت حيوانات قرار ميگيرند. بفرماييد نسبت به مقدار باقيمانده آنها. تكليف چيست؟

ج: هوالعالم، موقوفات ديگر غير از مسجد را مى توان فروخت اما مسجد قابل بيع نيست، ولى مى توان اجاره داد براى زراعت يا بناى خانه و دكان و غير ذلك، و پول آن را در مسجد ديگر مصرف نمود.

س484: اهالى روستايى كمك كردند و مسجد قديمى روستا را بازسازى نموده اند سفت كارى مسجد انجام گرفت و يك مقدار آهن و آجر و سيمان براى ساخت وضو خانه باقى مانده بود بفرماييد:

اولا: آيا مى توان اين مصالح باقيمانده را براى ساختمان شخصى مصف كرد؟

ج: هوالعالم، خير نمى شود. بلى چنانچه مسجد حتى براى وضو خانه احتياج به آنها ندارد. مى شود با نظر مجتهد برداشت و پول آن را براى مصارف ديگر مسجد بپردازند.

س485: ثانيا: اين مصالح باقيمانده را شخصى براى ساختمان خود استفاده كرده. آيا آن شخص مالك ساختمان مى شود؟

ج: هوالعالم، البته خلاف شرع نموده و آن ساختمان مشترك مى شود بين او و مسجد، پس با نظر مجتهد پول آن باقيمانده را بپردازد براى مصارف مسجد.

س486: در صورتى كه مسجد در طرح توسعه خيابان قرار بگيرد به چه علتى تخريب آن حرام است ولى در عوض تخريب مدرسه، مغازه و منازل مردم

جايز است؟

ج: هوالعالم، در مواردى كه جايز است تخريب، فرقى بين مسجد و غير مسجد نيست. كما اينكه در موارد حرام فرق بين آن دو نيست.

س487: اينجانب... در يكى از مساجد منطقه محرم در شهرستان... به اقامه جماعت و تبليغ مشغول مى باشم و چون شبستان اين مسجد كوچك بود به همت خيرين و مؤمنين چند خانه اطراف را خريديم و به مسد اضافه كرديم و آن را توسعه داديم و الان قرار بر اين شده كه قسمت جيد داراى سه طبقه باشد:

1_ طبقه همكف، شبستان مسجد است كه وقفيت و مسجديت آن تا ارتفاع هفت متر قرار داده شده است.

2_ طبقه اول، داراى يك سالن مى باشد كه جهت اطعام در مراسم هاى مذهبى و ختم و... مورد استفاده قرار مى گيرد.

3_ طبقه دوم، بنابراين شد كه چند واحد مسكونى جهت احتياجات مسجد احداث شود لكن چون مسجد بودجه اى براى احداث اين واحدها در اختيار ندارد. اينجانب تصميم گرفتم كه از بودجه مردسه علميه امام صادق (عليه افضل الصلوة و السلام) كه در مجاورت مسجد قرار دارد و بنده آن را تاسيس نمودم، اين واحدها را تكميل نمايم و در اختيار اساتيد و طلاب مدرسه قرار دهم. تا هر گاه كه بودجه اى براى مسجد تامين شد و مه هزينه احداث اين واحدها را به مدرسه برگرداندند پس اين واحدها را در اختيار مسجد قرار دهم، حال سوالم اين است كه آيا انجام چنين كارى جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، با خصوصياتى كه مرقوم فرموده ايد: كه با اموالى كه وقف براى مصرف خاصى نشده است و بنا داريد بعد از تامين بودجه

مسجد، وقف براى مسجد شود همه اعمالتان صحيح و موافق شرع است و مورد رضايت ولى عصر -ارواحنا فداه_ كه لابد مقدارى از پول ها از سهم آن سرور است.

س488: اينكه در روايت امام صادق (ع) آمده: «يكره النوم فى المساجد و لا يجوز فى المسجدين الذين كانا على عهد النبى (ص) آيا آن مقدارى كه اضافه به دو مسجد الحرام و مسجد النبى شده حكم همان بناء سابق دارد؟

ج: هوالعالم، در مسجدين اگر نهى هم باشد محمول بركراهت است پس حرام نيست نوم در مسجدين ثانيا: و على التقديرين حكم مختص است به مسجد زمان النبى (ص) و شامل زيادى نيست.

حسينه

س489: شخصى در كتابش نوشته: شيعيان يك محل به نام «حسينيه» به نام حضرت عباس، به نام حضرت زينب، به نام حضرت صاحب الزمان (عج) و... درست مى كنند و نامش در زبان اردو «امام بارگاه» مى نهند و در اين محل مجالس عزادارى برگذار مى كنند و پول زيادى بر ساختمان خرج مى نمايند و براى آن محل احترام قائلند ولو احكام مسجد جارى نمى دانند اما احترام فوق العاده قائلند و خيال مى كنند كه در مجالس عزادارى و يا مجالس اعياد ائمه اطهار (ع) ارواح آنها در مجالس حاضر مى شوند و نيز در ايام عزاء آن محل ها را سياهپوش مى كنند.

اين شخص صحبت را به درازا كشيد تا اينكه گفته: غير از مجسد هيچ جا مقدس و احترام ندارد و همه اينها از بدعاتاست و مصرف كردن براى اين طور جاها جايز نيست.

لطفا بيان فرماييد جاى مخصوصى را به نام حسينيه بنا كردن، موجب تقدس و احترام

آن مى شود؟ و مصرف كردن پول براى اين محل ها شرعا چگونه است آيا ثواب دارد؟ آيا اين محل ها كه در آنها ذكر مصائب ااهل بيت (ع) و عزاى آنها مى شود از شعائر الله به حساب مى آيد؟

ج: هوالعالم، احترام اين اماكن يك امر عرفى عقلايى است شما ببينيد در تاريخ تمام اديان و عقلاء بر محلى كه امر مهمى انجام شده است و يا شخصيت مهمى در آنجا زندگى كرده چقدر اهميت قائلند.

س490:شخصى در كويت منزلش را به نام حسينيه وقف مؤبد كرده و حدود هفده سال به صورت حسينيه بوده و در آن عزادارى و ذكر امام حسين (ع) برقرار شده اما بعد از هفده سال. خود واقف در زمان حياتش، وقف حسينيه را تغيير داده و آن جا را تبديل به منزل اجاره اى كرده كه در آمدش به مصرف حسينيه ديگرى به نام حسينيه جعفريه شود پس بعد از مدتى آن منزل را فروخته و عوض آن عمارتى خريده كه اجاره داده مى شود و در امدش صرف حسينيه جعفريه مى شود و اين تغيير وقف بااذن مرجع دينى كويت آقاى... صورت گرفه و با اشرف او بوده است. حال بفرماييد.

اولا: آيا تغيير وقف حسينيه به منزل يا عمارت توسط مرجع دينى جايز است؟

ج: هوالعالم، طبق فتواى من جايز نيست ولكن كسى كه خودش را مرجع مى داند _ همانگونه كه نوشتيد _ به فتواى خودش عمل مى كند و فتواى غير براى او اثرى ندارد بلى تنها در صورتى كه حسينيه خراب شده باشد و بدون هيچ فائده اى رها شده باشد جايز است با اذن مجتهد

جامع شرايط فروختن و تبديل آن به حسينيه ديگرى.

س491: ثانيا: آيا لازم است عمارت خريدراى شده فروخته شود و تبديل به حسينيه ديگر گردد؟

ج: هوالعالم، از جواب سال اول، جواب اين سوال هم معلوم مى شود.

س492: شخصى اجير شده براى تعمير كردن چاه حسينيه اى، پس اجير به درون چاه افتاده و مصدوق گرديده، لطفا بفرماييد كه در اين بين چه كسى مسئول است آيا هيئت امناى حسينيه يا اجير كنند و يا شخص اجير؟

ج: هوالعالم، به اين نحو كه سوال شده است هيئت امنا و اجير كننده مسووليت ندارند.

احكام نذر

س493: اگر شخصى نذر كند چيزى به شخصى بدهد و قبل از پرداخت، آن شخص بميرد و ورثه او مستحق نباشند آيا مى توان مورد نذر را به فقير داد؟

ج: هوالعالم، استحقاق ورثه شرط نيست اگر قبل از مردن عمل به نذر واجب شده باشد و تاخير در اداء بنمايد آن شخص مالك مى شود و بعد از مردن او به ورثه اش مى رسد.

س494: آيا زوجه بدون اذن زوج و ولد بدون اذن پدر مى تواند نذر كند و يا اعمال مستحبى انجام دهند؟

و آيا زوج و پدر مى توانند نذر زوجه را حل كنند و يا نهيى از اعمال مستحبى نمايند؟

ج: هوالعالم، نذر زوجه بدون اذن زوج منعقد نمى شود. نذر ولد منعقد مى شود ولى پدر مى تواند منحل كند نذر را.

اما نسبت به اعمال مستحبى چنانچه عمل مستحب لازمه اش خرج از خانه است نسبت به زن مشروط است به اذن زوج و همچنين اگر منافى حق استمتاع باشد و الا بدون اذن صيح است ولى زوج و پدر مى

توانند نهى كنند.

س495: كسى كه ندر كرده با غسل وارد حرم امام رضا(ع) شود و با آن نماز بخواند، اگر بعد از غسل حدث اكبر يا حدث اصغر از او صادر شود آيا مى تواند وارد حرم شود، و اگر وضو بگيرد مى تواند نماز بخواند؟

ج: هوالعالم، نذر دخول حرم اگر تنها بود مى گفتم غسل اول روز تا آخر آن و اول شب تا آخر شب كافى است و لازم نيست اگر محدث شد دو مرتبه غسل كند ولى چون نذر كرده است كه با آن نماز بخواند، وارد حرم مى تواند بشود ولى براى نماز بايد وضو بگيرد و اگر جنب شد غسل كند.

(جواب گنگ) س496: كسى كه يقين دارد نذرى كرده است ولى جنس و نوع نذر را فراموش كرده است تكليف او چيست؟

ج: هوالعالم، به مقدار متيقن خرج مطلق وجوه بر بنمايد.

س497: كسى كه براى حرم امام رضا (ع) مبلغى نذر كرده و قبل از رسيدن سال خمسى مبلغ مذكور را به نيت نذر جدا كرده است تاموقع تشرف به ضرحى شريف بيندازد آيا موقع رسيدن سال خمسى به مبلغ مذكور خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هوالعالم، خير تعلق نمى گيرد.

احكام شرط

س498: آيا شرط بندى حرام است يا نه؟ مثلا معلم به شاگردش مى گويد اگر سوال مرا جواب بدهى پس چيزى به شما مى دهم. بفرماييد كه اين عمل چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، خود عمل كار خلافى نيست ولى معلم (شرط كننده) مديون نمى شود حتى در صورتى كه شاگرد جواب درست بدهد و چنانچه پول را از روى رضا و رغبت بدهد حلال است بر شاگرد، و اگر رضايت نباشد

بر شاگرد جايز نيست گرفتن آن پول.

خلاصه: شرط بندى حرام نيست ولى ملزم هم نيست.

احكام وصيت

س499: در صورتى كه شخصى وصيت كرده كه ثلث زمين مرا بفروشيد و به نيابت از من به زيارت امام رضا (ع) يا عمره برويد آيا خود وصى اين عمل را انجام دهد جايز است؟

ج: هوالعالم، بلى جايز است مگر اينكه قرينه اى در وصيت باشد كه خود وصى عمل نكند.

س500: كسى كه وصيت كرده به اينكه ثلث مال مرا به مصرف خيرات برسانيد آيا مى توان بدن او را به اعتاب مقدسه معصومين (ع) انقال داد و اين جزء خيرات است؟

ج: هوالعالم، بلى جز خيرات است.

س501: شخصى در وصيت نامه خود چنين مرقوم داشته است كه: «منافع زمين موسوم به نام... مختص روضه خوانى ساليانه است و ورثه حقى در آنندارند» آيا عبارت مزبور منصرف به وقف است يا وصيت؟ با توجه به اينكه آن شخص در زمان حياتش در آمد زمين مذكور را صرف عزادارى سيد الشهداء (ع) مى كرده است و در بين فاميل معروف است به زمين روضه،

ج: هوالعالم، ظاهر حال وصيت است و اگر مراد او وقف بوده وقف منفعت باطل است و على التقديرين منفعت آن زمين تا ابد بايد صرف روضه خوانى شود.

س502: زمين مذكور در سوال قبل، حالا در مسير رفت و آمد عموم قرار گرفته است و توسط شهردارى خيابان شده است و شهردارى مبلغى بابت قيمت زمين به ورثه داده است بفرماييد كه آن مبلغ كه عوض زمين است به چه مصرفى برسد؟

ج: هوالعالم، بايد صرف عزادارى شود.

س503: لطفا با توجه به دو سوال قبلى بفرماييد كه: مسووليت مباشرت بر

در آمد زمين و اقامه مجالس با فرض موت وصى، به عهده كيست؟

ج: هوالعالم، با مجتهد جامع الشرايط است.

احكام ارث

س504: اينجانب دو برادر و سه خواهر مادرى دارم و پدرم از آنها جدا است. پدر و مادرمان قبلا فوت كرده اند. و يكى از برادر مادرى من هم نه سال پيش فوت كرده است و اولاد هم ندارد، آقاى... مال اين برادر را بين برادر و خواهرهاى ديگر تقسيم كرده و به من سهمى نداده است. از حضرتعالى تقاضا مى شود بفرماييد آيا از مال او سهمى به من ارث مى رسد يا خير؟

ج: هوالعالم، چنانچه ميت پدر و مادر و اولاد ندارد _ مانند برادر شما _ اگر بعد از پدر و مادرش فوق تكرده است پس وارث او برادر و خواهر پدر ومادرى باشند و يك برادر مادرى _ كه ظاهرا وضع شما چنين است _ در نتيجه يك ششم مال او به شما تعلق مى گيرد و بقيه به باقى ورثه. به هر حال شما ارث مى بريد.

س505: زن و شوهرى كه اگر يكى از آنها قبل از نزديكى زفاف بميرد آيا ديگرى ارث مى برد يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى، چون در ارث بردن دخول شرط نيست.

س506: شخصى فوت كرده و از او يك باب ساختمان مسكونى باقى مانده و متوفقى داراى فرزندان پسر و دختر و يك زوجه مى باشد و با توجه به اينكه فرزندان آن مرحوم همگى كبير و رسيد مى باشند از بابت قيمت يك هستم ماع اعيانى سهم الارث زوجه با توافق زوجه از عين اعيانى به وى انتقال داده اند و بر همين اساس سند مالكيت

يك هشتم مشاع اعيانى به نام زوجه تنظيم و اخذ شده است و پس از مدتى در اثر حوادث طبيعى از قبيل سيد و زلزله و... كل اعيانى از بين رفته است و در واقع تمامش تلف شده است و فرزندان عرصه زمين را دارند، حال بفرماييد آيا زوجه مى تواند ادعاى حقى از قبيل حق اختصاص يا هر حق ديگرى نسبت به ديگر وارث و يا زمين داشته باشد؟

ج: هوالعالم، با خصوصياتى كه نوشته ايد زوجه هيچ گونه حقى ندارد.

س507:قطعه زمينى به مساحت پنجهزار متر مربع به صورت مزرعه است كه صاحبش به عنوان ثلث از اموالش، براى خودش نزد سيدى در حدود هشتاد سال قبل قرار داده _ كه به صورت ثبتى گويا بوده _ كه در آمد آن براى صاحبش بعد از فوت او خرج گردد ولى مدتى بعد از فوتش پسرش كه وارث او بوده تنگدست شده و چون استعاعت مالى نداشته آن قطعه زمين را در معرض فروش مى گذارد و از پدرم تقاضاى خريد آن را مى كند پس پدرم در قبال مبلغى در حدود سى سال پيش آن قطعه زمين را از سيد مى خرد و تحويل آن وارث تنگدست مى گذارد تا با زراعت امرار معاش خود و خانواده اش بنمايد حال تمام افراد ياد شده از فروشنده و خريدار فوت كرده اند و تنها سه دختر از واقف و صاحب اصل زمين باقى ماندند و پدرمان و ما وارثين او هيچ احتياجى به آن زمين نداشته و نداريم. حال بفرماييد:

اولا: با توجه به فعل خريدن و واگذارى آن قطعه زمين به فرزندش و احتياج مبرم اين

سه دختر كه وارث صاحب زمنى مى باشند آيا مى توانند آن قطعه زمين را بفروشند يا خير؟

ج: هوالعالم، چنانچه ثلث را صاحبش براى خودش قرار داده به وراث نمى رسد

س508: ثانيا: بعد از فوت آن فرزند _ فرزند صاحب اصلى زمين _ زمين به صورت اجاره، منبع درآمد همسرش بوده و چيزى هم براى شوهر و پدر شوهرش خرج مى كرده، آيا اين عمل مشروع است؟

ج: هوالعالم، منافع زمين بايد خرج آن صاحب زمين _ كه ثلث را براى خودش قرار داده _ بشود.

س509: ثالثا: حال آن همسر نيز فوت كرده و تنها سه دخر فوق الذكر به جا مانده اند آيا آنها حق استفاده و برداشت از زمين دارند؟

ج: هوالعالم، سه دختر حقى در زمين ندارند.

س510: ملكى در محلى پس از فوت مورث بين وراث به صورت شرعى و قانونى تقسيم گرديده و سهم هر يك به استناد سند مالكيت و علائم اهرى تفكيك شده، توضيح اينكه ملك مزبور به صورت باغ و ساختمان مسكونى هم اكنون در تصرف هر يك از مالكين مى باشد _ حال بفرماييد آيا يكى از وراث بدون توافق و رضايت ديگران مى تواند قسمتى از اين ملك را كه در تصرف او نيست به عنوان معدن سنگ، پروانه استخراج را با تبانى صادر كرده و بهره بردارى را كلا بدون لحاظ منافع ديگران به خود اختصاص دهد؟

ج: هوالعالم، بدون رضايت ديگران عملى است غير ممضى شرعا، بلى چنانچه بقيه ورثه بعدا رضايت بدهند و شريك در بهره بردارى بشوند معامله اى كه كرده است فضولى است و با اجازه بقيه شركاء كامل مى شود و ممضى،

شرعا.

احكام قضاوت

س511: در باب قضاوت آيا مجتهدى متجزى مى تواند قاضى شود و يا اينكه معتبر است كه قاضى مجتهد مطلق باشد؟

ج: هوالعالم، معتبر است مجتهد مطلق باشد.

س512: آيا اعلميت در قاضى شرط است و يا اينكه غير اعلم هم ميتواند قاضى شود؟

ج: هوالعالم، اعلميت در قاضى شرط نيست.

س513: اينكه حاكم مى تواند به علم خود قضاوت كند آيا علم حاكم ملحق است به عنوان اقرار يا به بيند و يا اينكه عنوان مستقلى است؟

ج: هوالعالم، يكى از اسبابى كه قاضى مى تواند بر طبق آن قضاوت كند علم قاضى است ولكن اظهر اين است كه عنوان مستقلى است و مشهور فقهاء هم به همين قائلند.

س514: لطفا بفرماييد چرا در باب قضاوت بيند بر قاعده يد مقدم است؟

ج: هوالعالم، چون اصل قضاوت متوقف بر آن است و روايات هم تواتر دلالت مى كند بر آن.

س515: آيا شهادت وسواس در باب شهادت صحيح است و بر آن ترتيب اثر داده مى شود؟

ج: هوالعالم، عنوان وسواس مانع از قبيل شهادت نيست.

س516: آيا قاضى تحكيم در زمان غيبت كبرى داريم؟ و چه شرايطى دارد؟

ج: هوالعالم، قاضى تحكيم مختص به زمان حضور است.

س517: فرق خبر و شهادت چه مى باشد؟ و آيا خبر نيز حجت است؟

ج: هوالعالم، شهادت مربوط به باب قضاوت است در آن تعدد شرط است. خبر در غير آن باب است و به نظر ما خبر ثقه در موضوعات حجت است.

(ت) س518: آيا اجازه قضاوت براى زنان مى فرماييد يا خير؟

ج: هوالعالم، زن حق قضاوت ندارد.

احكام گناهان

غيبت

س519: اگر شخصى بگويد هر كس غيبت مرا بنمايد من راضى هستم آيا غيبت او جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، در

حرمت غيبت معتبر است آنكه چيزى كه شخص از ذكر آن كراهت دارد گفته شود، بنابراين اگر بگويد در هر موردى من به ذر اين عيب راضيم و ناراحت نمى شوم جايز است آن غيبت، ولى باز در مورد عيب ديگر حرام است.

س520: اينجانب در موارد بسيارى مرتكب گناه غيبت مى شوم، غيبت مى كنم و يا غيبت مى شنوم. و اگر بخواهم وجدانم را تسكين دهم و به سراغ كسانى برم كه غيبت آنها كرده ام و يا شنيده ام و از آنها حلاليت بطلبم كار به قهر و درگيرى مى كشد و راضب هم نمى شوند لطفا مرا راهنمايى فرماييد؟

ج: هوالعالم، توبه كنيد و استغفار نماييد، انشاء الله خداى تعالى شما را مى بخشد.

س521: در صورتى كه پدر يا مادر غيبت ديگران مى كنند و ما مى شنويم اگر بخواهيم اعتراض كنيم و مخالف غيبت كردن باشيم، شديدا دل آزده و ناراحت مى شند، تقاضا مى شود ما را راهنمايى فرماييد؟

ج: هوالعالم، شما با زبان ملايم آنها را نهى كنيد و گوش به حرف هاى آنها ندهيد و در مجلسى كه غيبت مى كنند ننشينيد.

س522: شوهرم بسيار انسان متدين و پاك است ولى اين عيب را دارد كه بسيار اهل غيبت كردن و شوخى كردن و مسخره كردن ديگران است به طريقى كه از بدن يا قيافه دوست و آشنا مى گويد و مسخره مى كند و هيچ منظور بدى هم ندارد فقط به قصد خنداندن و عصبانى كردن من است هر چه نصيحت مى كنم و نهى از منكر مى كنم باز هم دست از اين كار بر نمى دارد، بفرماييد وظيفه

من چيست؟

ج: هوالعالم، شما بيش از نهى از منكر وظيفه نداريد.

اسراف

س523: اسراف در چه مواردى حرام است و در چه مواردى حرام نيست؟

ج: هوالعالم، اسراف در جميع موارد حرام است و روايات در مورد طيب وضوء و يا حج و عمره و يا مأكول و مشروب وارد شده است كه دلالت بر جواز اسراف در اين موارد دارند ولى مراد آن روايات آن است كه اسراف نيست و الا اگر صدق اسراف كند حرام است.

جادو و طلسم

س524: اينجانب اطلاع يافتم كه براى يكى از دختران فاميل ما جادو كرده ادن و بخت او را بسته اند و به اين دليل به هر خواستگارى كه مى ايد جواب منفى مى دهد لذا خواهشمندم اگر در احاديث معصمين (ع) براى باطل شدن چنين جادويى، دستور العملى بيان شده است مرقوم نماييد تا به وسيله آن دستور كه توسط دخر و خانواده اش انجام مى گيرد از آن رفع مشكل گردد؟

ج: هوالعالم، براى هر حاجتى بايد مراجعه به اخبار وارده از حضرات معصومين (ع) نمود. آنچه كه بر هر كارى دوا است نماز حضرت پيغمبر اكرم (ص) و حضرت امير المومنين (ع9 و حضرت فاطمه زهرا (س) و جعفر طيار و زيارت عاشورا خصوصا چهل روز متوالى خواند است.

و قطع نظر از همه اينها يك ختمى كه در روايت است و جمعى ادعاى تجربه كرده اند و گفته اند بسيار سريع التأثير است و آن ختم به اين نحو است كه: روز پنجشنبه را روزه گرفته و با غسل صد مرتبه صلوات بفرستد و دو ركعت نماز حاجت بخواند و در هر ركعت بعد از حمد پانزده

مرتبه آية الكرسى و بيست و پنج مرتبه «قل هو الله احد» بخواند و بعد از سلام بلافاصله چهل و يك هزار بار بگويد «يا وهاب»

س525: متاسفانه در عصر حاضر گستره خراقه و خرافه پرستى به حدى رسيده است كه در هر كوى و برزن شاهد هستيم كه افرادى به عنوان فال گير، رمال، جادوگر، طالع بين، كف بين، با انواع و اقسامش _ همچون فال هندى، فال چينى، فال قهوه، فال پرنده. طالع زنان در بروج، فال حافظ _ احضار اراح، جن گيرى، انتقال انرژى، تجويز طلسمات و برخى موارد خاص. ادعاى گره گشايى. معالجه امراض. خبر از گذشته و اينده و مغيبات مى دهند كه در بخرى م وارد آيات و اسماء الهى را نيز مورد استفاده قرار مى دهند و به كارشان رنگ و بوى دينى مى دهند و از آن راهى نيز براى كاسبى خود پيدا مى كنند مثلا مى گويند چيزى از تو خواهند دزديد. مال و ثروت به تو مى رسد. صاحب فرزند پسر مى شود. يك خانم بلند قد يا كوتاه قد دشمن و بدخواه تو است و به تو حسودى مى كند و.. حال اگر مى خواهى از شرش خلاص شوى بايد فلان مبلغ پول بدهى تا دعا و طلسم به تو بدهم. بنابراين نظر حضرتعالى را در خصوص سوالات ذيل مرقوم بفرماييد:

1_ فال گيرى، رمالى، سحر و جادو، هيپنوتيزم، جفر، انتقال انرژى، دراسلام داراى چه حكمى است. نظر شارع مقدس در مورد پرداختن به اين امور چيست؟

ج: هوالعالم، سوال خيلى مجمل است چون بر سحر هشت معنا كرده اند به هر حال سحر فى نفسه

حرام مؤكد است در رايت نبوى است: «السحر و الشرك تعرونان» و در رايت علوى است: «من تعلم شيئا من السحر فقد كفر». و جادو نيز حرام است، ولى جفر نمى دانم كه حرام باشد.

و اما دف سحر به سحر، فقها گفته اند كه جايز است و ما هم در صورت انحصار. فتوى به جواز داده ايم.

و اما شعبده. كهانه همه اينها حرام است و نيز رجوع به ساحر و كاهن و... جايز نيست و اما جن گيرى و احضار ارواح اگر اهانت به كسى كه جايز نيست اهانتش نباشد جايز است.

س526: آيا رجوع به افراد مذكور برايگره گشايى و معالجه جايز است؟

ج: هوالعالم، رجوع به افراد مذكور جايز نيست خصوصا كه اغلب انان بازيگر و در دروغگو مى باشند.

س527: تعليم و تعلم اين امور چه حكمى دارد؟ نگهدارى و مطالعه كتبى كه در اين زمينه نگاشته شده است داراى چه حكمى است؟

ج: هوالعالم، تعليم و تعلم سحر در صورت احتياج به دفع سحر ساحرين جايز است در غير اين صورت جايز نيست.

نگهدارى كتب اشكال ندارد خصوصا ممكن است براى رد آنان مورد حاجت قرار گيرد.

س528: بعضى از فال گيران به درخواست مراجعين به قران مجيد تفأل زده و بدون داشتن علم كافى به تفسير آن مى پردازند و در جواب تفأل نظر خود را مى گويند نه نظر قرآن را، آيا اين عمل جايز است؟

ج: هوالعالم، تفتل به قران به خصوص رواياتى _ غير از رايات نهى از تفسير به راى _ وارد شده است كه دلالت بر حرمت آن دارد.

س529: آيا افراد مذكور _ همانند دكتر معالج انسان _ محرم هستند؟ آيا

مى توانند جهت معالجه به وسيله طلسمات و انتقال انرژى دست به اعضاى بدن نامحرم بكشند.

ج: هوالعالم، ابدا محرم نيستند.

س530: توصيه حضرتعالى به افرادى كه به جاى پيدا كردن راه حل مناسب براى رفع مشكلاتشان _ به اين گونه افراد متوسل شده و نه تنها مال خود را از دست مى دهند بلكه در برخى موارد عرض خود را نيز از دست مى دهند چيست؟

ج: هوالعالم، توصيه ما به اين افراد اين است كه تابع دستوراتاسلامى باشند. كه در آن دستورات شديدا نهى شده از مراجعه به اين گونه افراد.

از مصائب شديده اين ايام اينكه جماعتى ادعاى تشرف به حضور انور حضرت بقيه الله فى الرضين _ ارواح من سواه فداه _ مى نمايند و از آن بزرگوار چيزهايى نقل مى كنند و اين ها روز به روز زياد مى شوند سوالات زيادى از ممالك اسلامى _ مانند عراق، حجاز، امارات و پاكستان _ از ما مى شود كه اگر اجازه مى دهيد ما به آنهارجوع كنيم و مى گويند جوانان ما زياد دور آنها را گرفته اند و قضيه بالاتر از اين حرف ها است كه نمى توانم بنويسم.

مسائل متفرقه گناه

س531: تقلب در امتحال چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، تقلب مطلقا كار بدى است.

س532: آيا شرط بندى حرام است يا نه؟ مثلا معلم به شاگردش بگويد اگر سوال مرا جواب بدهى چيزى به شما مى دهم؟

ج: هوالعالم، خود عمل كار خلافى نيست ولى معلم مديون نمى شود حتى در صورتى كه شاگرد جواب درست بدهد.

خلاصه: شرط بندى حرام نيست ولى ملزم هم نيست.

س533: در مسير مورچه ها اگر انسانى ندانسته پا روى آنهابگذارد و مبيرند و

يا دانسته _ چون راه ديگرى ندارد _ پا رى آنها بگذارند آيا گناه محسوب مى شود؟

ج: هوالعالم، خير گناه ندارد.

توبه

س534: متأسفانه اينجانب از سن تكليف تاكنون كه بيست و سه سال دارم مرتكب گناه استمناع شده ام ويكى دو سال است كه با عنايت خداوند خيل كم به اين وسوسه و گناه دچار مى شوم و در هر دفعه غسل جنابت كرده ودر دلم توبه ميكنم و باز گاهى به اين وسوسه دچار مى شوم آيا غسل نابت انسان را پاك مى كند؟ و يااينكه اگر براى هميشه دست از اين كار كثيف بردارم خداوند توبه مرا مى پذيرد؟

ج: هوالعالم، چنانچه توبه كنيد و ديگر اين عمل قبيح را مرتكب نشويد خداوند شما را مى بخشد.

س535: جوانى به همراه گروهى براى صيد ماهى رفتند و با همديگر ماهى حرام بدون فلس صيد كردند و آن را به گروهى از شيعه فروختند و آنها نيز به گروهى از عامل فروختند حال آن جوان پشيمان از عمل خويش شده و توبه كرده بفرماييد براى اينكه برئى الذمه شود چكار كند؟

ج: هوالعالم، چنانچه كسانى كه از او خريدند را مى شناسد به آنها مراجعه كند و از آنها حلاليت بطلبد و اگر نمى شناسد پس به عنوان صدقه مبغلى به مقدار ثمن با اذن فقيه به فقرا بدهد.

احكام ديات

س536: عاقله چه كسانى هستند و آيا در روايات تصريح به آنان شده است يا نه؟ و آيا خود شخص جانى متحمل بخشى از ديد مى شود يا نه؟

ج: هوالعالم، عاقله متقربين به ميت هستند _ به اوين و يا به اب فقط _ به شرط ذكوريت مثل برادرها و اولاد آنها و عموها و اولاد آنها، و شرط نيست كه در حال ارث ببرند. اما قاتل داخل در

عاقله نيست.

عاقله متحمل ديد نمى شود در صورتى كه قتل با اقرار ثابت شده باشد. و چنانچه جانى عاقله نداشته باشد و يا نشود از آنها _ به واسطه عجز يا غيره _ گرفت از خود جانى گرفته مى شود.

در تقسيم بر عاقله قريب و بعيد فرق ندارد و بالسويه تقسيم مى شود. و اصل دين به ذمه قاتل است و عاقله موظف به ابراء ذمه او مى باشد.

س537: با توجه به روايت كتاب المقنع «اذا حلق رجل لحية رجل فان لم تنبت فعليه دية كامله ونبتت فعليه ثلث الديه» بفرماييد ديه تراشيدن ريش چقدر است؟

ج: هوالعالم، در صورتى كه عدوانا بتراشد چنانچه نرويد _ تا يكسال بكله تا ابد _ ديه كامله است. و اگر برويد ثلث ديه است. و اگر با رضايت خود آن شخص باشد ديه ندارد.

احكام قصاص

س538: فرض مسئله اين است كه مربى ورزشى كه در تعليمات خود رعايت موازين شرعى و قانونى را داشته است و با توجه به فعاليت هاى ورزشى بر روى وزشكاران كه به همه افراد ضربه متعارفى وارد مى كرد اتفاقا يك نفر در بين آنهاتوسط هين ضربه به قتل رسيد. حال بفرماييد آيا اين مربى عمل او جرم محسوب مى شود يا خير؟

و اگر جرم است قتل او از كدام نوع قتل _ عمد، شبه عمد، خطاى محض _ است؟

ج: هوالعالم، چون براى مربى در وقت استخدام شرط ضمنى است كه در بعضى موارد ضربه متعارفى بزند، پس ضربه اى كه در مورد سوال وارد كرده است جرم نيست يعنى خلاف شرع نيست.

ولى چون قتل كه اصلا احتمال داده نشده است در موقع استخدام و

با فعل او محقق شده است قتل غير عمد است و حكم آن را دارد و بر اين مطلب روايات متعديد دلالت مى كند مثل روايت ( )يونس از امام صادق (ع) «ان ضرب رجل رجلا بعصا ازو بحجر خمات من ضربد واحدة قبل آن يتكلم فهو يشبه العمد» و امثال اين روايت.

س539: در صورتى كه مربى ورزشى با رعايت تمامى موازين شرعى و قانونى عملى را بر روى ورزشكارانش انجام مى دهد كه متعارف بين باشگاه ها مى باشد اما فرض در جايى است كه مربى با قصد قتل يك نفر از كارآموزانش عملى متعارف يك ورزشكار انجام داده و هيچ نوع تخطى از موازين ننموده است و آن شخص اتفاقا به وساطه اين عمل فوت نموده است. حال سوال اين است كه آيا اين عمل مربى با توجه به قصد قتل. بدون عملى كه نوعا كشنده باشد جرم است يا خير؟

و اگر جرم است قتل واقع شده منسب به مربى از چه نوع قتلى _ عمد، شبه عمد، خطاى محض_ مى باشد؟ لطفا مبناى روايى را مبسوطا بيان فرماييد؟

ج: هوالعالم، در اين فرض چون قصد قتل نموده به آن عمل، لابد احتمال تحقق قتل هم مى دهد بنابرانى جرم است و قتل عمد.

و دليل آن هم روايات زيادى است كه در كتاب رسائل الشيعه ( ) مذكور است مانند روايت صحيح عبدالرحمن از امام صادق (ع) «انما الخطأ آن تريد شيئا فتصيب غيره فاما كل شيئى قصدت اليه فاصبته فهو الحمد» و روايات متعدد ديگر.

احكام مسائل اجتماعى

دين و سياست

س540: چه نوع سياستى با دين مبين اسلام سازگار مى باشد؟

ج: هوالعالم، چون جمله اى از احكام اسلام

احكام سياسى است و لذا خود پيغمبر اكرم (ص) اول عملى كه انجام داد بعد از گرويدن اهل ميدنه به اسلم تشكيل حكومت اسلامى بود پس سياستى كه بر وفق موازين اسلامى باشد سياستى صحيح است.

جهاد

س541: كسانى كه در جنگ تحميلى عراق عليه ايران به جببه ها رفته اند و در دفاع از كشور اسالمى ايران كشته شده اند آيا جر و پاداش شهدا را دارا مى باشند؟

ج: هوالعالم، آنهايى كه با اعتقاد به اينكه جنگى است بين اسلام و كفر و با استناد به فتواى مجتهد عادلى كه او معتقد به او است، رفته اند بلى حكم شهيد را دارند.

س542: آيا مثله كردن كافر يا مشرك چه قبل از مرگ و چه بعد از مرگ جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، خير جايز نيست.

س543: مثله كردن كافر در حال حيات و يا بعد از مردم آيا جايز است يا خير؟ به چه دليل؟

ج: هوالعالم، در غير حال حرب جايز نيست و همانا در روايت است كه مثله كردن جايز نيست حتى نسبت به كلب

امر به معروف و نهى از منكر

س544: نظر آيت الله خوئى (قدس سره) در كتاب «صراط النجاة» اين است كه: «امر به معروف و نهى از منكر اختصاص ندارندبه غير والدين» و نظر آيت الله تبريزى (دام ظله) اين است كه :

« اينكه ضرب و جرح و مانند آن از مراتب امر به عروف و هى از منكر باشد مورد اشكال است ولى ضرب و جرح و مانند آن توسط پدر و مادر و ديگر افراد خانواده در صورتى كه ممانعت آنها از گاه متوقف بر آن باشد جايز است»

حال با توجه به اين دو فتوا بفرماييد: نظر حضرتعالى نسبت به مطلب فوق چيست؟ و اينكه امر به معروف و نهى از منكر به نسبت به پدر و مادر چه مراتبى دارد؟

ج: هوالعالم، امر به معروف و نهى از منكر بر دو

قسم است.

1_ دعوت خاص و انفرادى، و آن عبارت است از دعوت بعضى افراد نسبت به بعضى ديگر مثل امر به فريضه خاصى نسبت به شخص تارك آن و نهى از منكر خاصى همانند دروغ و غيبت و... نسبت به شخصى كه مرتكب آن است .

2_ دعوت عام و اجتماعى، و آن عبارت است از دعوت امت پيامبر ساير است را بر خير و هدايت و نور اين دعوت عام به بيان طرق. مبانى، حقايق و احكام شريعت مقدس است براى امت ديگر.

اما مورد سوال در مراتب امر به معروف و نهى از منكر از قسم اول است كه دعوت خاص و انفرادى باشد و براى آن مراتبى است:

اول: انكار قلبى مثل اظهار كراهت. اعراض، ترك كلام و غيره نسبت به مرتكب گناه.

دوم: انكار لسانى.

سوم: انكار بديد و اين مرتبه به دو شرط است اينكه اسير نالايسر رعايت شود و مفسده اى در پى نداشته باشد.

چهارم: انكار به ضرب و جرح، با عدم تأثير مراتب قبل نوبت به اين مرتبه مى رسد.

پنجم: قتل، باعدم كفايت مراتب قبل نوبت به قتل مى رسد در صورتى كه مفسده گناه معصيت كار اهم از قتل باشد و يا مصلحت قتلش اهم باشد.

و در هيچ از يك از مراتب ذكر شده دليلى بر انحصار نداريم تا بتوان به آن استدلال كرد به فرق بين والدين و بين غير آنها در مراتب امر به معروف و نهى از منكر.

س545: آيا اغراء به ظلم و يا كشتن مسلمين مشمول ادله شريك در گناه غير بودن و مشمول اين فقره و لعن الله امه سمعت بذلك فرضيت به است؟

ج: هوالعالم، امر به

منكر مسلما از محرمات است.

س546: يكى از اقوام ما كه در منزلش سگ نگهدارى مى كند آن را به داخل اطاق مى برد و با ظرف هاى خود غذا مى دهد و با خود به حمام مى برد و بدن خيس او به فرش هاى منزل ماليده مى شود و با خود به رختخواب مى برد كه تمامى موارد به يقين مشاهده شده است.

آيا رفت و آمد ما به منزل وى جايز است يا خير؟ و يا گاهى دست و پاى ما خيس است و روى فرش قرار مى گيرد و راه مى رويم چه حكمى دراد؟ و غذا خوردن با آن ظرف ها چگونه است؟

ج: هوالعالم، در صورت احتمال تأثير، رفتن شما به حكم نهى از منكر حرام است. و به هر تقدير با دست و پاى خيس اگر به فرش او راه برويد يا بماليد نجس مى شود. و در ظرف هاى او اگر اب نكشد غذا خوردن جايز نيست.

تعديب دانش آموز در مدرسه

س547: آيا جايز است براى مدير مدرسه با سمت مديريت، به جهت تأديب، دانش آموزان را بزند؟

ج: هوالعالم، روايات متعددى وارد شده پيرامون تعديب دانش آموز در خصوص معلم و در آنها زدن هم تجويز شده است. اما مدير مدرسه اگر وظيفه تربيتى دانش آموزان را دارد براى او زدن هم جايز است و الا اگر وظيفه تربيتى ندارد قهرا جايز نيست.

س548: بر فرض اينكه زدن دانش آموزان براى مدير مدرسه جايز باشد ايااين حكم در موارد مختلف _ بين اينكه زدن اثر منفى بر دانش آموز داشته باشد مثلا تضعيف شخصيت او شود و بين اينكه اثر منفى نداشته باشد _ فرق

دارد؟

ج: هوالعالم، خير. اثر مثبت و منفى كه بعدا بر ضرب مترتب مى شود نمى تواند ملاك جواز يا عدم جواز ضرب دانش آموز باشد.

س549: آيا اجازه ولى دانش آموز دخيل در جواز ضرب است، كه چنانچه اگر ولى اجازه زدن بچه اش را نداد مدير هم حق زدن نداشته باشد؟

ج: هوالعالم، اينكه ولى بچه اش به مدرسه مى فرستد و تعليم و تأديب او را به مديريت مدرسه واگذار مى كند، نفس اين عمل اجازه دادن به مديريت است و همين مقدار اجازه براى ضرب للتعديب كفايت مى كند.

س550: مدير مدرسه با اين عذر كه در مواردى تنها با عصبانيت و داد شيدن مى شود بچه ها را آرام و منضبط كرد حال بفرماييد آيا براى او جايز است بر سر آنها داد بكشد؟ و آيا سب و شتم آنها در حالت عصبانيت جايز است؟

ج: هوالعالم، سب و شتم جايز نيست و اما داد كشيدن مانعى ندارد چون از لوازم تتديب است و بعضى افراد بدون آن آرام و منظبت نمى شوند.

س551: آيا احكامى كه براى مدير مدرسه در سوالات سابق بيان شد براى معلم هم مطرح است؟ و آيا براى معلم ضرب و تأديب مختص به زمان تعليم است يا در هر زمانى به طور مطلق جايز است مثلا در زنگ تفريح يا بيرون از مدرسه؟

ج: هوالعالم، جواز ضرب توسط معلم مختص است به زمان مرتبط با تعليم، و در غير آن زمان معلم و غير معلم فرقى ندارند در عدم جواز ضرب.

س552: آيا حكم ضرب در تأديب مخصوص پسر بچه ها است و يا اينكه آن حكم در دختر بچه ها هم

جارى است؟

ج: هوالعالم، دليل جواز ضرب براى تأديب عام است و شامل دختر بچه ها هم مى شود.

س553: اينكه معلم يا مدير مدرسه اجازه دارنددانش آموز را براى تأديب بزنند دليلش چيست؟ و زدن چه مقدار است؟

ج: هوالعالم، در روايت معتبر علوى است «ادب اليتيم و اضربه كما تؤدب و تضرب ولدك( )» و اما مقدار ضرب در جنايات شرعى، بتسگى به نظر حاكم شرع دارد و در غير آن موارد، روايات در غايت اختلافند و كلمات فقها نيز متفاوت است عده اى قائل به كرات ضرب شده اند و عده اى قائل به حرمت ضرب شده اند نسبت به اكثر از ده سوط. و اظهر به نظر من جواز ضرب است به حدى كه تا مطلوب از تأديب حاصل شود.

مسائل متفرقه اجتماعى

س554: سلب ارامش از اهالى خيابان هاى... به واسطه آلودگى صوتى افتضاح ناشى از جيغ هاى نابهنجار راكبين وسايل تفريحى برقى پارك... بالاخص ترانه هاى كذايى و سوت و كف راكبين چرخ و فكل كه حتى در ليالى شهادت ائمه اطهار (ع) ساعت ها و تا ساعت يك بامداد به طول مى انجامد، همچنين سلب احساس امنيت و ازادى از خانواده ها به واسطه اشراف راكبين چرخ و فلك به حريم و حرز منازل مشكونى اطراف، بعلاوه امحاء و سوزاندن زباله هاى پارك با دود و بويى مشمئز كننده، چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، نامه تان موجب تاسف است چون در قم كه در واقع پايتخت حكومت اسلامى استاين گونه اعمال خلاف شرع وايذاى مردم و سلب امنيت و آزادى از خانواده ها و... علنى بشود و متصديان امر هيچگونه عكس العملى نشان ندهند.

ولى

ن خيال مى كنم مقصر خانواده هاى محترمند كه تا حال سكوت كرده اند در حال كه تظلم و قبول ظلم مانند خود ظلم موافق شرع نيست.

به هر حالشما وظيفه اوليتان اين است كه رجوع نماييد به شهردارى و قوه انتظاميه و فرماندارى،... و بدون اعتراض تقاضا نماييد كه آنها كه موظف به اصلاح امرند، رسيدگى نمايند. من مطمئنم كه مصادر امر رسيدگى خواهند نمود چون ظاهرا اكثرا متدين و مايل به خدمتگزارى مى باشند.

احكام مسايل جديد(مستحدثه)

عقيم كردن

س555: بستن لوله هاى رحم در زنان و يا استفاده از قرص ضد باردارى به منظور كنترل جمعيت چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز است.

جنين آزمايشگاهى

س556: آيا از بين بردن جنين آزمايشگاهى قبل از استقرار در رحم جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى جايز است.

س557:نطفه اى كه پس از تلقيح در ازمايشگاه، صلاحيت تبديل به انسانى را دارد آيا مى شود آنرا با دست كارى تبديل به عضو يا بافت كرد؟

ج: هوالعالم، مادامى كه روح دميده نشده جايز است.

(ت) س558: چنانچه تلقيح سلول انسانى با نطفه زنى در آزمايشگاه صورت بگيرد آيا مى توان اين موجود را قبل از استقرار در رحم از بين برد و يا آن را تبديل به بافت يا عضو كرد؟

ج: هوالعالم، بعد از استقرار در رحم نمى شود، ولى قبل از آن اشكال ندارد.

سقط جنين

س559: چنانچه زنى براى سلامتى خودش، جنين را سقط كند چون بر او جرح است آيا جايز است يا نه؟

ج: هوالعالم، اگر هنوز روح ندميده است و جرح شديد است بلى جايز است.

س560: زنى با رضايت شوهرش براى سقط جنين به دكتر مراجعه نموده و دكتر با اجازه زن عمل سقط جنين انجام داده بفرماييد:

اولا: ديه بر ذمه كداميك از اين سه نفر است؟

ج: هوالعالم، ديه بر ذمه زن است.

س561: كداميك از اين سه نفر مرتبك معصيت شده؟

ج: هوالعالم، دكتر مرتكب معصيت شده است مگر انكه حرمت سقط جنين به واسطه مزاحمت حرمت آن با يك حكم ديگر _ از قبيل حفظ حيات مادر و يا حفظ آبروى يك فاميل _ ساقط شده باشد كه در اين صورت هيچ كدام مرتكب معصيت نشده اند.

تعيير جنسيت

س562:آيامرد يا زن مى تواند تغيير جنسيت بدهد؟ و اگر تغيير جنسيت داد ولكن باطنش خلاف ظاهر است مثلا مردى كه رحم هم دارد، چه حكمى در

اين مسئله است؟

ج: هوالعالم، تغيير جنسيت فى نفسه اشكال ندارد. و چنانچه در ظاهر تغيير پيدا شده اما باطن يكى است معامله به آن نحو باطن بايد شود.

احكام دخانيات

س563: استعمال دخانيات چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، اگر مضر به نفس باشد _ به نحوى كه موجب فلج شدن عضوى از اعضا باشد و يا هلاكت نفس _ جايز نيست، در غير اين دو مورد جايز است.

احكام مسائل اخلاقى

خودسازى

س564: بهترين راه خودسازى براى آدمى چيست؟

ج: هوالعالم، عمل به وظيفه شرعيه

س565: لفا بنده حقير را در سير و سلوك راهنمايى بفرماييد؟ آيا در اين راه از قطب و مرشد پيروى كنيم يا خير؟

ج: هوالعالم، از در خانه اهل بيت (ع) به جايديگر نرويد و به دستورات آنها عمل كنيد.

س566: بهترين راه براى طرد شيطان چيست؟

ج: هوالعالم، عبادت خداى تعالى و ترك محرمات.

صله رحم

س567: بعضى مى گويند قطع رحم حرام است نه اينكه صله رحم واجب است لطفا نظر خود را بيان فرماييد؟

ج: هوالعالم، البته صلح رحم بسيار كار خوبى است و در روايات زياد سفارش شده است ولى همان گنه كه اشاره كرده ايد قطع رحم حرام است

نفرين كردن

س568: آيا نفرنكردن شرعا حرام است؟

ج: هوالعالم، نفرين كردن حرمتش معلوم نيست.

لعن كردن

س569: آيا لعنت كردن اشخاص جايز است يا حرام؟

ج: هوالعالم، لعنت كردن بدون آنكه آن اشخاص خلاف شرعى انجام دهند كار صحيحى نيست ولو حرام نباشد.

احكام سادات

س570: صدقات مستحبى و كفارات را به سادات دادن چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، هيچ اشكال ندارد.

س571: با توجه به اينكه در آيه 85 سوره انعام «و زكريا و يحيح و عيى و الياس كل من الصالحين» حضرت عيسى از ذريه حضرت ابراهيم شمرده شده است با اينكه انتساب او به حضرت ابرهيم از طرف مارد است. و با توه به اينكه در جواب اعتراض مامون به امام رضا (ع) كه چرا شما فرزند رسول خدا (ص) نامرده مى شويد با اينكه تنها از مادر به آن حضرت منتسب هستيد نه از پدر، امام رضا (ع) فرمود چون دختران تو به رسول خدا (ص) محرم نيستند اگر الان رسول خدا باشد مى تواند با آنهاازداج كند اما دختران من به رسول خدا محرم هستند چون آن حضرت (ص) جد آنها مى شود بفرماييد آيا مى شود به كسى كه مادرش علويه و سيد است او را سيده بدانيم و به عنوان «سيد» صدا بزنيم؟

ج: هوالعالم، اين مسئله در فقه معنون است و من هم در جلد 7 فقه الصادق مفصلا بحث كرده ام و اجمال آن اينكه:

اولاك خمس _ يعنى سهم سادات _ را بايد به هاشمى داد _ و او مراد از آل، ذريه، عترت، و قرابت است _ و به نبوهاشم. و اين دو عنوان صدق نمى كند مرگ بر كسى كه منتسب بههاشم باشد از

طرف پدر چون ظاهر اين است كه اين دو عنوان به ملاحظه معناى اسمى است نه اضافى

ثانيا: آنكه در روايت معتبر از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرموده «من كانت امه من بنى هاشم و ابوه من ساير قريش، فان الصدقات تحل له ول يس له من الخمس شيىء لان الله تعالى يقول: ادعوهم لآبائهم».

احكام عيد

عيد الزهراء

س572: روز نهم ربيع الاول را چرا عيد الزهراء مى نامند؟

ج: هوالعالم، معروف است كه روز قتل... است و مرحوم حاج شيخ عباس قمى هم چيزهايى نوشته اند و رساله مختصرى يك نفر نوشته، و در آن رساله از امام عسگرى (ع) روايتى براى اعمال آن روز به عنوان روز عيد نقل نموده است. و اولين روز تصدى امامت ولى عصر (عج) هم مى باشد ابراز مسرت به مقتضاى «يفرحون لفرحنا» خوب است.

س573: در مورد جشن مجلس عيد الزهراء چه مى فرماييد با اينكه بعضى افراد ايراد مى گيرند؟

ج: هوالعالم، مجلس حشن عيد الزهراء بسيار كار حسنى است.

عيد ميلاد معصومين(ع)

س574: كف زدن در مجلس مذهبى در حال مدح خواند مداح چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، كف زدن در اعياد مذهبى هيچ اشكالى ندارد.

س575: در ايام ميلاد حضرات معصومى (ع)، استفاده كردن از برق تير برق بدون اجازه اداره برق، جهت روشنايى چراغاى محله، چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، جايز نيست مگر با اذن اداره.

احكام مجلس عروسى

س576: موسيقى، آواز، رقص در مجلس عروسى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، موسيقى مطلقا حرام است و همچنين غناء و رقص مرد در مجالس زنانه و زن در مجالس مردانه.

س577:طشت زدن، دايره زدن، همراه با كف زدن و شعر خواند در مجلس عروسى چنانچه تحريك كننده و مفسده انگيز نباشد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، غير از دايره بقيه اشكال ندارد.

احكام قرآن

قرائت قرآن

س578: چنانچه كسى قرآن را بدون قصد قربت بخواند لطفا بفرماييد كه، اولا: آيا عرفا و شرعا قرآن خوانده است يا خير؟

ج: هوالعالم، قرآن خوانده است ولى ثواب به او داده نمى شود.

س579: شخصى در كتابش نوشته: قرآن فقط براى شفاى امراض روحانى است و قرائت آن شفاى امراض جسمانى نمى شود قهرا براى شفاى امراض جسمانى، بعضى از آيات را وسيله قرار دادن درست نيست چون قرآن يك كتاب هدايت است نه اينكه يك كتاب طب باشد و اياتش موجب شفاى بيمارى هاى بدنى شود. در اين رابطه ما را راهنمايى فرماييد؟

ج: هوالعالم، قران فى نفسه نه شفاى مرض روحانى مى شود، نه شفاى مرض جسمانى، بلكه عمل به آن موجب سعادت مى شود. وى يك از طرق عمل، آن است حضرات معصومين (ع) بفرمايند: خواندن قرآن با خصوصيات خاصه، موجب سعادت خاص دنيوى مى شود. و التزام به آن هيچ محذورى ندارد.

مسائل متفرقه قرآن

س580: با توجه به اينكه در حال حاضر در مساجد چاه نگهدارى و امحاى قرآن ها و اسماى جلاله وجود ندارد و اخيرا سازمان با زيافت كاغذها درخواست مى كند كتابهاى مستعمل و غير قابل استفاده را به آنهاداده و در قبال آن مبلغى به مسجد مى دهند. بفرماييد كه تحيلو آنها براى تبديل به كاغذ و يا محصولات كاغذى چه صورت دارد؟

ج: هوالعالم، ضرر ندارد شما كه تسبيب به كار خلافى نمى كنيد.

س581: مراد از «من شر ما خلق» در سوره فلق چيست؟

ج: هوالعالم، مفسرين معنا كرده اند من شر ما يتحمل الشر من المخلوقات و مرادش اين نيست كه همه مخلوق شر هستند» در مقابل اين مطلب كه «وجود

خير محض است».

احكام استخاره

س582: آيا استخاره با قرآن يا تسبيح و يا انواع ديگر آن صحيح مى باشد و در صورت صحت كدامى بر ديگرى ترجيح دارد؟

ج: هوالعالم، همه اش خوب است.

س583: آيا حضرات معصومين (ع) نيز براى خود يا ديگران استخاره مى نموده اند؟

ج: هوالعالم، يقينا آنها اگر دستور داده باشند به چيزى و موضوع آن بر آنها صدق كند عمل مى كردند.

س584: اگر كسى كثير الاستخاره باشد آيا عمل او به استخاره ها صحيح است؟

ج: هوالعالم، اگر مورد استخاره باشد بلى.

س585: آيا عمل به استخاره - با شرايط صحيح آن _ واجب است؟

ج: هوالعالم، واجب نيست.

س586: آيا تكرار استخاره در موضوعى صحيح است، يعنى استخاره بد بيايد و دوباره استخاره نمايد و يا به عكس؟

ج: هوالعالم، خير صحيح نيست.

س587: فرق استخاره با قرعه اى كه همراه با خير خواهى نمودن از خداوند است، چيست؟

ج: هوالعالم، بعضى از استخاره ها - مانند استخاره ذات الرقاع _ قرعه يكى از اجزاى آن است.

س588: استخاره يك فرد براى ديگرى صحيح است يا خير، چرا؟

ج: هوالعالم، صحيح است چون فرقى در مووضع بين افراد نيست.

س589: استخاره در مورد واجب و مستحب و مباح و مكروه و حرام، چه صورتى دارد؟

ج: هوالعالم، در مباح بلى، بلكه در مستحب و كروه نيز بلى، ولى در واجب و حرام خير.

س590: اگر استخاره كند شخصى سيد باشد آيا اولى بر عام است يا خير؟

ج: هوالعالم، فرقى نيست بين سيد و عام.

س591: آيا مطرح نمودن استخاره از طرف دين مبين اسلام. زمينه اى براى جلوگيرى از فكر و عقل در بين مردم عوام نمى شود، چرا؟

ج: هوالعالم، خير، چون در صورتى استخاره

صحيح است كه بعد از تفكر و مشورت باشد، اگر باز متحير ماند استخاره بنمايد، و قبل از آن استخاره مورد ندارد.

س592: انسان براى اينكه به اسخاره اى كه نموده عمل نكند، چه كارى مى كند تا مورد غضب خداوند واقع نشود؟

ج: هوالعالم، عمل نكردن به استخاره موجب غضب الهى نيست.

س593: استخاره نمودن زنان _ اعم از اينكه استخاره بگيرند و يا اينكه ديگران براى آنهااسخاره كنند _ چه صورتى دارد؟

ج: هوالعالم، فرقى بين زن و مرد نيست.

س594: استخاره براى ازداج چه مقدار حجت شرعى دارد و انسان بايد با چه نيتى براى ازدواج استخاره بنمايد؟

ج: هوالعالم، حجت شرعيه ندارد، استخاره مانند مشورت با يك بزرگ متفكرى است.

س595: اگر استخاره خوب بيايد و بعد انسان در موردش سختى و ضرر ببيند. مى گويند خير و صلاح شما در همان بوده پس در اين صورت استخاره چه معنى دارد چون در حالت عادى نيز هر امرى بارى انسان مؤمن واقع مى شود خير و صلاح او مى باشد؟

ج: هوالعالم، در اين صورت معناى خوبى استخاره اين است كه اگر اين كار را نمى كردى ضرر بيشترى متوجه مى شد.

س596: كسانى كه مرتبا براى همه كارهاى خود _ اعم از كوچك و بزرگ _ استخاره مى كنند چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، صحيح نيست مگر آنكه مريض باشند و راهى براى فهميدن صلاح وف ساد نداشته باشند مگر استخاره.

س597: كسانى كه مى گويند «مطالب قران بسار عميق است و به سادگى فهميده نمى شود» پس با اين توضيح بفرماييد چگونه مى شود خوبى يا بدى حجتى را از قرآن به طريق استخاره متوجه شد؟

ج: هوالعالم، قرآن ظاهرى

دارد و باطنى. اما باطن قرآن را كى جز ائمه (ع) نمى فهمند و اما ظاهر قرآن را همه مى فهمند و لذا در كتب استدلالى همه به ظاهر قرآن براى استفاده احكام استدلال مى كنند.

س598: كسى كه خيلى دقيق به معانى قرآن واقف نيست اگر براى مردم استخاره نمايد چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، چنانچه نمى تواند خوب و بد را تشخيص دهد، نبايد استخاره كند.

س599: در مورد استخاره با قران بعضى مى گويند «بايد قرآن كامل باشد» حال بفرماييد آيا استخاره با قرآن ناقص هم صحيح است يا خير، چرا؟

ج: هوالعالم، با قران ناقص هم مى شود استخاره نمود چون مقصد فهميدن صلاح و فساد دنيوى است.

س600: بفرماييد كه نظر كلى حضرتهالى، راجع به استخاره چيست؟ و براى اطلاع بيشتر به چه منابعى بايد رجوع نماييم؟

ج: هوالعالم، بعضى از اقسام استخاره روايت دارد و شهيد (قد سره) نقل مى كند: كه مواردى كه استخاره كرده است با تجربه قطعى مى فرمايد استخاره صحيح است. و كتابى در استخاره هست ولى عربى است.

مسائل اعتقادى

اصول دين

س601: بعضى در كتابشان القا مى كنند كه «اصول دين سه تا مى باشد و كسانى كه مى گويند اصول دين پنج تا است اشتباه مى كنند» لطفا بفرماييد كسى كه اين عقيده داشته كه اصول دين پنج تا است _ توحيد، عدل، نبوت امامت، قيامت _ خطا كرده است و گناهكار است؟

ج: هوالعالم، معناى دين اخص از اسلام است، دين عبارت است از قوانينى كه خداوند تعالى جعل كرده و قرار داده است از اصول عقائد و فروع، و واضح است كه اصول دين پنج است.

اسلام و ايمان

س602: اينكه شيعيان در كلمه طيبه اين طور عبارت را ادا مى نمايند «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله، وصى رسول الله و خليفته بلافصل» بعضى در كتابشان القا مى كنند كه «خليفته بلافصل» در كلمه طيبه ذكر كردن از بدعات است ولو مضمون اين جمله را ادا نمايند چون به اين لفظ در حديث موجود نيست. و مى نويسد كلمه اسلام «لا اله الا الله، محمد رسول الله» مى باشد و كلمه ايمان و لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله و خليفة رسول الله مى باشد اضافه بر اين جايز نيست حال بفرماييد آيا شيعيان مرتكب گناه شده اند؟

ج: هوالعالم، آنچه دستور شرع است كلى است و در خصوصيات الفاظ موكول به نظر افراد است مشروط به انكه الفاظ از مضمون ان كلى زياد نباشد و لفظ و خليفته بلافصل، مضمون همان عبارت رسول خدا (ص) در روز غدير است. بنابراين هيچ اشكالى ندارد گفتن آن.

نبوت وامامت

س603: بعضى افراد در كتابهايشان نوشته اند كه:

«شيعيان ائمه اطهار را وسيله براى امور دينوى و برآوردن حاجات دنيوى قرار مى دهند با اينكه ايشان براى هدايت بشر آمده اند نه اينكه مسائل دنيوى مردم را حل نمايند چون مسايل دنيوى تابع وسائل طبيعى است و از همين باب است كه بعضى ها وقتى به مزارات و حرم ها مشرف مى شوند از قبور ائمه اطهار (ع) حاجات دنيوى طلب مى كنند كه اين كار درست نيست و بدعت مى باشد، آنهافقط براى امور معنوى واسطه مى باشند و ارتباطى به امور تكوينى ندارد»

لطفا بفرماييد آيا ائمه اطهار (ع) در

حال حيات و بعد از حيات، تنها وسائل و بركات الهى در امور معنوى مى باشند و يا اينكه در امور دنيوى و تكوينى هم مى شود از آنهاكمك خواست و آنها را وسيله قرار داد؟

ج: هوالعالم، امام قطع نظر از دارا بودن ولايت تكوينى كه عبارت است از تصرف در عالم كردن ايجاد اواعدما، و اينكه عالم طبيعت منقاء آن بزرگواران است _ البته نه به نحو استقلال بلكه در طول قدرت خداوند تعالى و اختيار او _، خداوند مى فرمايد در طلب حاجات «وابتغوا اليه الوسيله» _ يعنى واسطه قرار دهيد نزد پروردگار در طلب حاجات _ و آن واسطه هم اهل بيت (ع) مى باشند و خداوند به واسطه آنها حاجات شما را برآورده مى نمايد. و لذا در وقت كم آبى مى فرمايند در دعا خدا به حق امام زمان قسم بدهيد و به واسطه ان بزرگوار ياران رحمت الهى بر شما نازل مى گردد.

س604: اينكه براى معصوم (ع) مى گوييم «روحى و ارواح العالمين لك العذاء» با اينكه روح در اختيار ما نيست بفرماييد مراد آن چيست؟

ج: هوالعالم، در اين موارد اين جملات معناى كنايى دارند يعنى من آن قدر به شما اهميت مى دهم كه اگر دوران امر بين از بين رفتن شما يا همه باشد، من از بين رفتن همه را مقدم مى دارم.

س605: با توه به ايه مباركه «يا ايها الرسلو بلغ ما انزل اليك من ربك... ( )» و آيه مباركه «اليوم المكت لكم دينكم... ( )» در امر ولايت على بن ابيطالب (ع)، و با توجه به خطبه بنى اكرم (ص) در غدير خم، پيرامون

ولايت آن حضرت. بفرماييد آن كسانى كه قبول ندارند و يا اين آيات و روايات را تأديل مى كنند به چيز ديگرى غر از امامت و ولايت، آيا كافرند يا خير؟

ج: هوالعالم، خير كافر نيستند.

شيعه و تشيع

س606: ملاك در تشيع و شيعه بودن چيست؟ و آيا مأمنون الرشيد قاتل امام رضا (ع) شيعه بود يا نه؟

ج: هوالعالم، ميزان اعتراف به امامت اثناعشر داشتن است. و چنانچه مأمون هم اينگونه بوده است او هم شيعه فاسق بدتر از هر كافرى است.

تولى و تبرى

س607: در مورد جواز لعن سه غاصب ازل و ابد در مجالى كه دوستان و محبين اهل بيت مى باشند چون بعضى مى گويند كه در اين زمان بايد تقيه كرد و اگر ما آنهارا لعن كنيم آنهاتلافى مى كنند و بعضى مى گويند الان مصلحت اتحاد دنياى اسلام، اقتضا مى كند دست از لعن آنها برداشته شود، نظر حضرتعالى در اين مورد چيست؟

ج: هوالعالم، در مورد لعن غاصبين چنانچه علنى باشد در حضور مخالفين و موجب اختلاف شود نبايد انجام شود به موجب آيه كريمه «لا تسبوا الذين يدعون من دون الله نيست الله عدوا...» و اما در مجالسى كه مخالفين نيستند بسيار ذكر خوبى است.

غلو

س608: لفا بفرماييد كسانى كه در مقام اهل بيت عصمت و طهارت (ع) غلو مى كنند و جملاتى امثال «خدا على و على خدا _ لا اله الا الزهراء _ بسم الله الرحمن الرحيم يعنى امير المؤمنين _ مالك يوم الدين يعنى زينب كبرى» مى گويند آيا شرت رد چنين مجالى جايز است؟ براى ما تعيين تكليف فرماييد؟

ج: هوالعالم، اين جملات موجب كفر است و روايات متعددى از خود حضرت امير المومنين _ عليه الاف التحيه و الئناء _ وارد شده كسانى كه نظير اين جملات بلكه كمتر از اين معانى مى گفتند ان حضرت تبرى از آنها نموده و از زمره مسلمين خارج دانستند.

به هر حال اين جملات به آن گونه كه از آنهاظاهر است موجب كفر است و رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين (ع) از اين گونه افراد بيزارند.

س609: اشعار سبك و دون شأن اهل بيت (ع) و دور از واقعيت، و بعضا غلو اميز

از جمله عباراتى چون، حسين را مى پرستم ، بسم الله الحسين، لا اله الا فاطمه، از نظر شرعى چگونه است؟

ج: هوالعالم، كلمات كفرآميز را هيچ مسلمانى نمى پذيرد خود امام حسين (ع) به حدى در اين جهت حساس بودن كه قابل بيان نيست.

رجعت

س610: نظر شريف شما در رجعت چيست؟ آيا آن را قبول داريد؟

ج: هوالعالم، اصل رجعت ثابت و مسلم است و هيچ جاى ترديد نيست و روايات متواترى كه تعداد آنها به دويست روايت مى رسد بر آن دلالت دارد. لكن جزئيات و خصوصيات رجعت بر ما معلوم نيست.

فشار قبر

س611: آيا فشار قبر بر روح در قالب مثالى مى شود يا بر همين جسم؟ اگر بر همين جسم بشود چرا بعد از دو روز اگر قبر را بشكافند همان بدن به طور سالم هست و تغييرى نكرده يا اينكه ميت هم استحقاق فشار قبر داشته ؟

ج: هوالعالم، كيفيت فشار قبر بر ما روشن نيست و خدا كند تا آخر هم نفهمين و مبتلا نشويم به آن.

حادث يا قديم بودن عالم

س612: در نظر متكلمين عالم حادث است به اين معنا كه اگر به گذشته برگرديم به لحظه اى مى رسيم كه عالم پديد امده، نه خودش قديم است و نه ماده اش قديم است. بلكه خداوند ان را از نيستى به هستى آورده است.

در نظر فلاسفه عالم قديم است يعنى ماده اولى آن ازلى است و هر چه به گذشته برگرديم به مبدا و آغاز آن نمى رسيم.

حال بفرماييد آيا حدوث عالم به همين معنا از ضروريات دين است يا دقيم بودن عالم؟ آيا مى شود با برهان عقلى قائل به قديم بودن عالم شويم؟

ج: هوالعالم، مسئله حدوث عالم و خالفيت خدا از واضحات است چون وجود بلاموجد و ترجح محال است و از ضروريات همه اديان است.

و قدم به معناى مبدأ حدوث پيدا نكردن اشكال ندارد ولى قدم به معناى آنچه راجع به خداوند تعالى معتقديم التزام به آن شرك است.

مسائل متفرقه اعتقادى

س613: آيا خداوند متعال از ازل علم به اشياء و حوادث قبل از ايجاد داشته يا نه؟ با اينكه شيخ صدوق در اعتقادات روايت كرده «سئل الصادق (ع) هل يعلم الله قديما و ازلا بالاشياء؟ قال: أنى يعلم و لامعلوم....»

ج: هوالعالم، علم دو نوع اطلاق دارد و بر دو اصطلاح است.

1_ علم به معناى خود اضافه بين عالم و معلوم. به اين معنا. علم بعد از تحقق و وجود دو طرف آن _ عالم و معلوم _ حاصل مى شود و اضافه عالم به معلوم اضافه حقيقى است اين علم چنين براى خداوند قبل از ايجاد نيست.

2_ علم به معناى مبدا اضافه عالم و معلوم، اين علم براى خداوند قبل از ايجاد است.

علم به معناى اول از صفات ذاتيه خداوند نيست ولى علم به معناى دوم همين ذات خداوند است. قهرا با اين بيان تنافى بين علم خداوند قبل از ايجاد و معناى روايت. مرتفع مى شود.

س614: آيا كفار با اينكه ايمان به خدا و رسولش (ص) ندارند مكلف به فروع دين هستند يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى مكلف به فورع مى باشند وليو بدون اسلام و ايمان اعمالشان صحيح نيست، ولى چون قدرت بر اسلم آوردن دارند مكلف به فروع مى باشند.

س615: اعتقاد افرادى كه مى گويند: ذات خدا بلند مرتبه بذاته، به صورتهاى اين معلومات و حقايق آنها متجلى مى شود، پس ظاهر شدن ولى به صورتهاى اين معلومات و حقايق آنها، بنابر اقتضاى ذات و قابليت مظاهر براى ظهور واجب است.

يا اينكه مى گويند: ان الذات الالهيه هى التى تظهر بصور العالم و ان اصل تلك الحقايق و صورها تلك الذات.

يا قائلند به اينكه: فما عبد غير الله فى كل معبود اذا لا غير فى الوجود، فكل ماتدركه فهو وجود الحق فى اعيان الممكنات فالعالم متوهم، ماله وجود حقيقى و هذا معنى الخيال، و در اشعار خود چنين سروده اند:

يكى شمس حقيقت مى درخشد در همه عالم

تعيين هاى امكانى بود مانند روزن ها

به جز يكتا جمال حسن مطلق نيست در هستى

(حَسَن) را چشم حق بين است و حق گويند روشنها

وجود اندر كمال خويش سارى است

تعين ها امور اعتبارى است

امور اعتبارى نيست موجود

عدد بسيار و يك چيز است موجود

گويند كه كند ذات حق نتوان يافت

ما يافته ايم كه كنه ذاتش مائيم

و قائلند كه: عالم عبارت از تجلى وجود مطلق است بر خود در كسوت

تعينات كونيه اعياناو اجساما، غيبا و شهودا. جبروتا و ملكوتا و ملكا.

در نهايت چون به دقت بنگرى معتقدند: آنچه در دار وجود است وجوب است و بحث در امكان براى سرگرمى است.

خلاصه اعتقاد به اين وحدت وجود از نظر اسلام چگونه است؟

ج: هوالعالم، قائل به وحدت وجود به اين معنا كه ذكرشده است در سؤال، كافر است مگر آن كه بگويد «من معتقد به آن نيستم و از اين الفاظ معناى ظاهر آن را اراده ندارم» خداوند همه را هدايت كند.

مسائل تاريخى

تاريخ حضرت زهراء (س)

س616: بعضى در كتاب هاى خود نوشته اند:

«بعضى از مصيبت ها. تظلم ها كه براى جناب سيده زهراء مرضيه (س) بر منبرها خوانده مى شود، از قبيل احراق باب. كسر ضلع، شهادت محسن و شبانه روز گريه و اه و فغان كردن، بعيد به نظر مى رسد و بعدها براى مصالح سياسى و براى ايجاد نقلاب بر عليه بنى اميد و بنى عباس توسط شيعيان افراطى ايجاد شده است كه در اين زمان. گفتن اين مطالب موجب تفرقه بين مسلمين و باعث ضعف قدرت مسلمين مى باشد»

لطفا در اين رابطه بيان فرماييد كه به طور كلى، تظلم هاى يكه براى سيده زهراء مرضيه (س) خوانده مى شود صحت دارد يا فقط شهرت است؟

ج: هوالعالم، بسيارى از اين مطالبى كه نقل كرده اند از مسلمات است. و راستى مايه شگفتى است وبسيار سخت است قبول آنها. كه شقاوت افرادى به حد مرحله غير تصورى برسد كه چنين اعمالى از آنها نسبت به چنين شخصيتى كه هر چه در عظمت او بگوييد كم فته اند سر بزند.

آيا ان اعمال موجب تفرقه نشده است ولى گفتن آنها

موجب تفرقه است آن هم در بين دوستان گفتن، خداوند به همه قدرى انصاف بدهد.

تمثال و تصوير معصومين (ع)

س617: نقاشى از شخصيت هاى مذهبى اعم از حضرات معصمين و غير آنها مدت ها است كه رواج دارد و در هيئات مذهبى و ساير اماكن عمومى نصب مى گردد، نظر مباركتان درباره اين قبيل تصاوير چيست؟

ج: هوالعالم، به نظر من كار درستى نيست و كذب عملى است و گاهى هم اهانت است.

زيارت عصمين (ع)

س618: با توجه به اينكه روايات دلالت دارند بر استحباب زيارت پيامب راكرم (ص) و امامان (ع) و امام زادگان، و با توجه به روايت «مسجد المرئة بيتها»، بفرماييد آيا استحباب زيارت معصومين و امام زادگان براى زن هم هست يا خير؟

ج: هوالعالم، بلى هست، ولى نماز در خانه ثوابش بيشتر است از نماز در مسجد.

س619: ما كه به زيارت معصومين (ع) مى رويم با اينكه قبر آنهادر سردابه است و در مكان بالاتر هستيم آيا بى احترامى به انان نمى شود؟

ج: هوالعالم، قبر همه معصومين (ع) در زير زمين است يقينا اهانت نيست.

س620: رفتن به زيار عتبات عاليات از جمله حضرت سيد الشهداء (ع) با اخذ ويزا و يا به صورت قاچاق، چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، در صورت خوف بر نفس جايز نيست و در غير آن مورد جايز است و حَسَن. اما بر زن مطلقا من جايز نمى دانم.

س621: رفتن به زيارت عتبات عاليات در صورت ناامنى عراق چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، در غير مورد خوف بر نفس و هتك ناموس، بسيار كار خوبى است.

س622: پيرامون زيارت اما محسين (ع) روايت مختلف است مثل «زر الحسين (ع) ولو على خوف»، و يجب عمليك زيادته» و غيره لطفا بفرماييد عمل به اين روايات در صورت خطر بر نفس يا مال، يا

كتك خوردن، يا به زندان افتادن و يا... به چه وجهى مى باشد؟

ج: هوالعالم، در صورت خطر بر نفس جايز نيست اما بقيه امور مانع از زيارت و مطلوبيت آن نيست.

س623: در صورتى كه رفتن به زيارت امام حسين (ع) خطر جانى يا مالى يا عرضى داشته باشد آيا جايز است به زيارت بروند؟

ج: هوالعالم، در صورت خطر عرضى جايز نيست و در صورت خطر مالى يا جانى غير از هلاكت نفس جايز است. و در صورت خطر هلاكت نفس جايز نيست.

س624: در زمان ما رسم دولت بر اين است كه براى گرفتن گذرنامه بايد براى بانوان عكس رنگى و برقى تحويل شود و مأمور گذرنامه عكس را با صاحب عكس رؤيت و تطبيق كند و چه بسا در عكس زنهاى جوان و با آرايش مظفه ريبه و اناره شهوت است. حال بفرماييد آيا گرفتن گذرنامه براى زيارت هاى مستحبى عتبات عاليات و يا براى عمره مستحبى چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، گرفتن گذرنامه براى زيارت هاى مستحبى. ول با عكس گرفته شود و تطبيق كنند با خود آن شخص، اشكال ندارد. در نهايت بايد خانم ها را متنبه نمود كه ارايش نكنند. و در صورت امكان مأمور تطبق هم زن باشد.

عزادارى

س625: اگر بعضى از واجبات از مكلف به واسطه شركت در مجالس عزادارى حضرت سيد الشهداء (ع) فوت شود مثلا نمازش قضا شود. آيا بهتر است بعد از اين در اين مجالس شركت نكند و يا اينكه اين عمدم شركت باعث دورى از اهل بيت (ع) مى شود؟

ج: هوالعالم، هيچ گونه تزاحمى بين اين دو عمل نيست. در جالس عزادارى شركت كند و نماز

هم بخواند.

س626:عزادارى حضرت سيد الشهداء (ع)، در مساجد و حسينيه ها بهتر است يا در خانه و خيابان ها ؟

ج: هوالعالم،در همه امكند خوب است.

س627: اجراى دسته هاى عزادارى «شاه حسين گويان» بعد از عاشوراى حسينى به خصوص شام غريبان چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، بسيار كار خوبى است.

س628: استفاده كردن از آلات موسيقى همانند طبل، صنج و شيپور در دسته هاى عزادارى سيد الشهداء (ع) چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، هر عملى كه فى نفسه حرام است مانند موسيقى و غناء نبايد در عزادارى حضرت سيد الشهداء داخل شود.

س629:طبل و شيپور و صنج زدن در عزادارى سيد الشهدا (ع) چگونه است؟

ج: هوالعالم، طبل و شيپور جايز است، صنج خلاف احتياط است.

س630: هيئت هاى حسينى چگونه مى توانند شأن امام حسين (ع) و شهداى كربلا را نگه بدارند؟

ج: هوالعالم، مرثيه بخوانند، سينه بزنند، زنجير بزنند در خيابان ها برگردند و...

س631: زنان چگونه مى توانند در عزادارى سيد الشهداء (ع) شركت نمايند لطفا راهنمايى فرماييد؟

ج: هوالعالم، زن ها به جامع روضه خوانى بروند و جاى آنهااز مردها حبا باشد و به بدن لخت مردان سينه زن نگاه نكنند.

س632: پول هاى نذرى كه براى هيئت حسينى جمع مى گردد آيا هيئت مى تواند از اين پول ها به كسانى كه احتياج دارند قرض الحسنه بدهد؟ و الا در چه مصرفى خرج شوند؟

ج: هوالعالم، مصرف اين پول ها بسته به قصد نذر كننده است.

س633: بعضى از هيئات حسينى كه مراسمشان تا نيمه شب طول مى كشد. بلند گويى در بيرون هيئت دارند كه صداى ان قاصدها متر پخش مى شود و بسيارى از مردم _ كه بيمار و پير و

كودك هستند _ ناراحت مىوند. نظر حضرتعالى در اين خصوص چيست؟

ج: هوالعالم، البته اين كار خوب نيست ولى نبايد سبب شود كه عزادارى تعطيل شود بلكه بايد عزادارى باشد و رعايت حال مجتمع هم بشود.

س634: ضمن اهميت اقامه عزا براى امام حسين (ع) و ديگر امامان (ع) و با توجه به اينكهاين عبادت بزرگ در مواردى الوده به امور سبك و خلاف شأن ائمه هدى (ع) شده است بفرماييدك آيا تشخيص عزادارى مقبول از اعمال نامشروع به نام اقامه عزا. منحصرا با فقيه جامع شرايط است و يا خير بلكه عموم مردم مى توانند در اين مورد تشخيص بدهند؟

ج: هوالعالم، بعضى از امور تشخيص ان با فقيه است مانند جواز قمه زدن و طبل و شيپور نواختن. و مرد به صورت زن در آمدن و غيره.

س635:برداشتن علامت هاى آهنى بزرگ، حتى بعضى به عرض خيابان، و نصب پارچه هاى گران قيمت و مجسمه هاى انواع حيوانات بر روى آن. ضمن نوشتن نام مبارك ائمه هدى (ع) و آيات قرآن، و حاجت طلبيدن از آن و نصب و حمل آن در مساجد و معابر عمومى، آيا شرعا جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم،بعضى از آنها جايز، و بعضى جايز نيست.

س636: آيا صرف هزينه براى برگزارى تعزيه. خريد علامت هاىچند ميليونى به شكل صليب، و يا خريد آلات موسيقى از مله طبل و چنگ و... آيا شرعا جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم، خريد علامت به شكل صليب و آلات موسيقى جايز نيست.

س637: استفاه از آلات موسيقى از جمله طبل. شيپور، نى، ارگ و... و نواختن اهنگ هايى بعضا طرب انگيز در دسته هاى عزادارى، آيا شرعا جايز

است يا خير؟

ج: هوالعالم،اين گونه امور خلاف است وبايد جلوگيرى نمود.

س638:خواندن اشعار سبك ودون شان ومنزلت اهل بيت _ عيلهم السلام _ وبه دوراز واقعيت وبعضا غلوآميز از حمله عباراتى چون ((حسين را مى پرستم))،((بسم الله الحسين))، ((لااله الافاطمه))، آيا شرعا جايز است؟

ج: هوالعالم،كلمات كفرآميز را هيچ مسلمانى نمى پذيرد خود

امام حسين _ عليه صلوات الله_ به حدى دراين جهت احساس بودند كه قابل بيان نيست .

س639:اعمالى چون تيغ زدن، زنجيز زدن، قفل بستن به بدن، قلاده بستن، آويزان نمودن سنگ از بدن، عريان شدن درمجالس عزا وغيره كه چه بسا توهين به مقدسات وسبك شمردن مجلس عزاى اهل بيت _ عليهم السلام است آيا جايزاست ياخير؟

ج: هوالعالم،اغلب آنچه اشاره كرديد بسيار كار صحيحى است، من از شخص جنابعالى تقاضا مى كنم دربعضى ازآن مجالس شركت كنيد ببنيد خودتان منقلب مى شويد يانه؟ يا رفتن هندى ها را در آتش وسالم بيرون آمدن در موقع عزادارى را ملاحظه نماييد. البته بعضى كارها خلاف هم هست كه بايد جلوگيرى نمود .

س640:درمورد عزادارى امام حسين _ عليه السلام _ وبرهنه كردن سينه، سينه زدن، برسر زدن، چه مى فرماييد؟

ج: هوالعالم،در مورد عزادارى امام حسين _ عليه السلام _ به نحو سينه زدن، زنجيز زدن، بر سر وصورت، همه اينها از شعائر مذهبى است وبسيار كار خوبى است بقاء دين به بقاء اين شعائر بستگى دارد، ولذا درهمه زمان مانند زمان رضاخان پهلوى كه خيال كردند بادين مبارزه كنند اول بامراسم عزادارى امام حسين _ عليه السلام _ مبارزه نمودند .

س641: گل مالى كردن عزاداران در حال عزادارى، توسط بعضى، چنانچه بعضى ازعزاداران

ناراضى باشند به دليل گلى شدن لباس يا به دليل ديگر، جايز است يانه

ج : هوالعالم،اگر راضى نباشند جايز نيست.

س642:بعبضى هادركتاب خود القاء مى كنند كه؟

((در شيعيان رواج يافته است اكه پشت بام خانه يك علم وپرجم نصب مى كنند ودر جلوس هاى عزاء را همراه دارند ونام اين علم را ((علم عباس)) گذاشته اند واز آن خيلى احترام مى كنند بااينكه علم عباس هيچ احترام ندارد، علم اگر مقدس بود بايدنامش علم اسلام ياعلم رسول الله گذاشته مى شد...))

خلاصه:اين شخص دركتابش براى عنوان علم خيلى بحث كرده ودرنهايت علم عباس را از بدعت ها شمرده است.

لطفا بفرماييد: آياعلم عباس از شعاير حسينى محسوب مى شود يا خير؟

ج: هوالعالم،عزادارى بر امام حسين_ عليه السلام به تمام معناى كلمه از مستحبات اكيده است وازشعاير مذهبى است وپرچم سياه كه به عنوان اعلام آنكه زمان ومكان آماده است براى عزادارى، نه اينكه بدعت نيست بلكه از شعاير مذهبى است.

س643:آياآنچه ازاموال كه درعزاى ائمه طاهرين، خاصه اباعبدالله الحسين _ عليهم السلام _ مصرف مى شود بايد خمس باشد يعنى خمس آن پرداخت شده باشد ؟

ج: هوالعالم،درعزاى ائمه طاهرين_ عليهم السلام _ بايدمال حلال صرف شود، مالكى كه تخميس نشده است صرف آن خلاف است.

س644:باتوجه بااينكه پوشيدن لباس سياه مكروه است بفرماييد: آيا ضرورت دارد درعزاى ائمه بپوشيم؟

ج: هوالعالم، سياه پوشيدن درعزاى ائمه _ عليهم السلام _ بدون شك مكروه نيست بلكه مستحسن است، من خودم مقيدم به پوشيدن سياه.

ودر غير عزاداراى هم كراهت پوشيدن سياه معلوم نيست بلكه در زمان خاصى _ زمان خلافت بنى عباس _ چون شعار آنان

پوشيدن سياه بود نهر شده است، فعلا هيچ اشكال ندارد.

شبيه خوانى

س645:در بسيارى ازمناطق، به خصوص روستاها، مراسم شبيه خوانى به اعتبار از سنتهاى قدمى است برگزار مى شود كه گاهى اثر مثبت هم درمردم مى گذارد، بفرماييد، اين مراسم چگونه است؟

ج: هوالعالم،خوب است چون آنچه مصداق عزادارى حضرات اهل بيت _ عليهم السلام _ است توصيه شده است واز شعاير مذهبى است.

س646:اجراى تعزيه وشبيه خوانى به خصوص ساختن شبيه ،نعش، حجله حضرت قاسم(ع) گهواره حبضرت على اصغر (ع)، خيمه امام (ع)...كه با صرف هزينه گزاق صورت مى گيرد آيا شرعا جايز است يا خير؟

ج: هوالعالم،خيمه امام (ع) ،حجله، گهواره، واين قبيل امور، در دنيا رسم است، در وقت مجلس عزا گرفتن از اين كارها استفاده مى شود به نظرمن اشكال ندارد .

س647:طبل وشيپور وسنج زدن در تعزيه حضرت سيد الشهدا _ عليه السلام _ چه حكمى دارد؟

ج: هوالعالم، طبل وشيپور جايز است، صنج خلاف احتياط است .

نصيحت به عزادار

س648:لطفا از باب ((فذكر فانالذكرى تنفع المؤمنين)) اعضاى هيئت هاى حسينى را نصيحتى كه مفيد دنيا وآخرت باشد رهنمون شويد؟

ج: هوالعالم،از در خانه امام حسين _ عليهم السلام _ كنار نرويد وبه ايرادلت مخالفين اعتنانكنيد. ورعيات موازين شرع راهم بنماييد.

س649:باتوجه به اهميت عزادارى وسفارش اكيد ائمه هدى _ عليهم السلام _ مبنى بر عزادارى وگريه برمصائب اهل بيت _ عليهم السلام _ حضرتعالى چه توصيه اى بر عزاداران در نحوه عمل به اين عبادت بزرگ مى فرماييد ؟

ج: هوالعالم،همه نوع عزادارى از شعاير است مگر آنكه ازمحرمات داخل شود كه اساس را لكه دار مى كند. واز آن

بدتر جملات كفرآميز، وعدم رعايت مقامات عاليه ائمه هدى _ عليهم السلام _ واهانت به مقدسات دين است.

عباس عموى پيامبر (ص) ابن عباس

س650:لطفا بفرماييد نظرتان درمورد شخصيت عباس عموى پيامبر _ ص _ وفرزندش عبدالله بن عباس چيست؟

ج: هوالعالم،ابن عباس مرد بزرگوارى است وروايات در ذم او سه تااست وهر سه آنها _ همانگونه كه شهيد فرموده _ ضعيف است واماعباس، من هرچه فكر كردم كه اين مرد درايام بعد از پيغمبر _ ص _ چراحمايت از صديقه كبرى ننمود وحتى به عيادت اونرفت، فكرم به جايى نرسيد من به او عقديه ندارم واو را آدم خوبى نميدانم.

مفضل بن عمر ومعاويه ثانى

س651: لطفا بفرماييد نظرتان درمورد شخصيت مفضل بن عمر ومعاويه ثانى پسر يزيد چيست؟

ج: هوالعالم،مفضل بن عمر ثقه است ومعاوية بن يزيد از مصاديق ((يخرج الحى عن الميت)) است واو دربنى اميه همانند مؤمن آل فرعون در قوم فرعون است.

مسائل دعاها

س652:از دعاها كدام براى نوانيت قلب خوب است ؟

ج: هوالعالم،قران خواندن .

س653:در زيارت عاشورا آمده است ((اللهم العن اباسفيان ومعاويه ويزيد بن معاويه...)) سپس در آخر زيارت وارد شده ((وابدابه اولا، ثم العن الثانى والثالث والرابع...)) با اينكه مراد از ((الرابع))معاويه _ لع _ است چرانام او صريحا برده نشده است؟

ج: هوالعالم، به واسطه رعايت مشابهت به آن سه نفر. واز جمله بعدى ((اللهم العن يزيد خامسا))صريحا استفاده مى شود كه مراد از ((الرابع)) معاويه _ لع _ است.

س654:بعضى در كتاب خود نوشته اند:

((شيعيان حديث كساء را براى تبرك وتيمن در مجالس ومحافل به روايت حضرت جابر به ترتيب مخصوص مى خوانند اين حديث از مجعولات است وبه نيت مروى خواندن نه تنها موجب ثواب نيست بلكه گناه مى باشد))

لطفا بفرماييد: حديث كساء كه درآخر مفاتيح الجنان است به اين ترتيب خواندن موجب ثواب است يا خير ؟

ج: هوالعالم، اصل حديث كساء ازمسلمات است. به خصوص آنچه در آخر مفاتيح است روايت معتبر به آن ترتيب من نديدم، ولى به مقتضاى اخبار ((من بلغ))درمستحباب، روايت ضعيف هم كفايت مى كند وپيغمبر _ صلى اله عليه وآله _ فرموده است كه ((من آن ثواب ها راكه نقل شده ميدهم ولو روايت دروغ نقل شده باشد))

نصيحت معنوى

س655:خواهشمنداست نصيحتى كه مفيد دنيا و آخرت همه ماباشد رهنمون شويد ؟

ج : هوالعالم،عمل به واجبات وترك محرمات موجب سعادت دنيا وآخرت است.

س656:تقاضا مى شود اينجانب وخانواده ام را با نصيحتى كه مفيد دنيا وآخرت باشد رهنمون شويد؟

ج: هوالعالم، شخصى از رسول خدا _ صلوات الله عليه _ چنين تقاضايى كرد

حضرت فرمود: ((مقيد به نماز اول وقت باشيد))

كيفيت خوابيدن رو به قبله

س657:از مستحبات، روبه قبله خوابيدن است، لطفا بفرماييد نحوه روبه قبله خوابيدن چگونه است _ همانند خوابيدن محتضر ياهمانند خوابيدن ميت در قبر؟ آيا نص معتبرى در اين باب وجود دارد؟

ج: هوالعالم،حاجى نورى _ ره _ دركتابش چند روايت نقل مى كند: كه مستحب است مؤمن، به شكل ميت در قبر بخوابد.

ومى نويسد: من روايتى كه دلالت كند بر استحباب شكل محتضر نديدم.

جلد 4

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعی/محمد صادق روحانی

مشخصات نشر : قم: مهر امیرالمومنین علیه السلام، 1388

مشخصات ظاهری : ج 4

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم

شماره کتابشناسی ملی : 1916480

احكام تقليد

س 1: با وجود مجتهد اعلم از غير اعلم، مى شود تقليد كرد يا نمى شود؟

ج: هو العالم; تقليد عالم واجد شرايط متعين است و تقليد غير اعلم جايز نيست.

س 2: وكيل عام مجتهد جامع الشرائط اعلم، سهم مبارك را از مقلدين غير اعلم مى تواند اخذ نمايد؟

ج: هو العالم; در صورت اتحاد مصرف و عموميت وكالت، بلى.

(ت) س 3: اگر انسان چنين نيت نمايد: ((نيت مى كنم از فلان مجتهد جامع شرايط تقليد نمايم قربة الى الله)) آيا با داشتن چنين نيّتى تقليد انسان از آن مجتهد صحيح (محقق) مى باشد يا خير ؟

ج: هو العالم; با مجرد نيت، تقليد، محقق نمى شود، بلكه تقليد عبارت از عمل كردن به فتواى مجتهد است.

س 4: با داشتن نيّت تقليد در سؤال حكم باقى ماندن بر تقليد آن مجتهد بعد از فوت او چه مى باشد؟

ج: هو العالم; بقاء بر تقليد ميت در هيچ صورت جايز نيست.

س 5: اگر جواب سؤالات فوق منفى باشد، پس به نظر مبارك شما شرط محقق بودن تقليد از مجتهد جامع شرايط چه مى باشد؟

ج: هو العالم; تقليد همان گونه كه اشاره شد، عمل كردن به فتواى مجتهد با استناد به او است.

س 6: آيا تقليد نمودن عدّه اى از علماء از يكى از مراجع تقليد، دليل شرعى بر اعلم بودن آن مرجع مى

باشد يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه آن علماء معتقدند كه تقليد اعلم متعين است، بلى، تقليد آنان در صورت احراز عدالت، دليل شرعى بر اعلم بودن او است.

س 7: فرق اجتهاد كامل و ناقص چه مى باشد، و آيا زن مى تواند علوم اسلامى را تحصيل كند و به مقام اجتهاد برسد، و در صورت تساوى مراجع تقليد و عدم علم به اعلميت آنها آيا تبعيض در تقليد را جايز مى دانيد؟

ج: هو العالم; فرق دو اجتهاد در اين است كه «ناقص» در مسايلى كه استنباط آسان است، قدرت دارد و در مسايل مشكل ندارد. و «كامل» در تمام مسائل قدرت دارد. 2 - تحصيل زن در مسائل اسلامى هيچ اشكالى ندارد و مى تواند مجتهد شود، ولى تقليد از زن جايز نيست. 3 - تبعيض در تقليد نيز جايز نيست.

س 8: آيا ولى فقيه مجتهدى است كه مكلّف از آن تقليد مى كند يا اينكه به مجتهد حاكم گفته مى شود؟

ج: هو العالم; خير، اختصاص به مرجع و حاكم ندارد. بلكه هر مجتهدى ولو حاكم نباشد، مقدار ولايتى كه فقيه دارد كه خيلى مختصر است همه دارند.

س 9: اگر اعلم بودن مجتهدى ثابت شود، آيا بر ديگر مجتهدين واجب است كه اعلميّت او را اعلام كنند؟

ج: هو العالم; خير، لازم نيست.

س 10: در زمان غيبت آقا امام زمان(عج)، در جامعه اسلامى «حاكم شرع» چه كسى است؟ (مجتهد جامع الشرايط، رهبر جامعه و...) لطفاً توضيح دهيد؟

ج: هو العالم; حاكم شرع، مجتهد جامع الشرايط است.

س 11: قيد «جامع الشرايط» در مورد مجتهد به چه معنايى مى باشد؟

ج: هو العالم; معناى جامع الشرايط، مجتهد مطلق بودن

و عدالت است.

س 12: يك مجتهد و مرجع تقليد و صاحب رساله (از مشهورين و غيره) بايد داراى چه شرايطى باشد كه وقتى حكم كرد براى مراجع ديگر و مقلدان آنها واجب الاتباع باشد؟

ج: هو العالم; در لزوم اتباع حكم، صاحب رساله بودن لازم نيست. همين قدر كه مجتهد مطلق عادل باشد و حكم بكند، براى همه متابعت لازم است. البته حكم غير فتوا است.

(ت ) س 13: فرق بين حكم و فتوى چيست؟

ج: هو العالم; فتوى عبارت است از بيان حكم الله الكلى المجعول در شرع مقدس اسلام و اما حكم، عبارت است از الزام نسبت به موضوع خارجى، مانند حكم به اينكه روز سه شنبه عيد فطر است.

س 14: چه فرقى بين مجتهد و مرجع تقليد مى باشد.

آيا تبعيض در تقليد جايز است؟

رجوع از غير اعلم به اعلم چه حكمى دارد؟

آيا مى شود از دو مرجع در احكام شرعى تقليد كرد؟

مقصود از اعلم به نظر شما چيست؟

ج: هو العالم;

1_ مرجع تقليد بايد اعلم باشد، مطلق اجتهاد كافى نيست.

2_ تبعيض در تقليد هم جايز نيست.

3_ از غير اعلم بايد رجوع به اعلم نمود.

4_ از دو مرجع، نمى شود تقليد كرد.

5_ مراد از اعلم كسى است كه بهتر مى تواند از قواعد و روايات استنباط احكام نمايد.

س 15: رجوع از مرجع زنده به زنده در صورت علم به اعلميّت آن، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; واجب است.

س 16: كسى مى خواهد از مرجعى كه تقليد مى كرده، عدول نموده و از مرجع ديگرى تقليد كند. آيا مى تواند يا نه؟ و آيا مى شود در بعضى مسائل مثل خمس، از مرجع

خود به مرجع ديگر برود يا نه؟

ج: هو العالم; عدول به مرجع ديگر، اگر اعلم باشد، واجب است والا جائز نيست (تبعيض در تقليد هم جايز نيست).

س 17: آيا از مرجعى كه ولايت فقيه را قبول ندارد، مى توان تقليد كرد؟

ج: هو العالم; بلى، مى توان تقليد نمود.

س 18: كسى كه باقى بر تقليد ميت باشد، آيا مى تواند به مجتهد زنده رجوع كند؟ چون بعضى از مراجع مى فرمايند بايد مجتهد زنده از ميت اعلم باشد، در حالى كه بعضى از فتاواى ميت براى او مشكل است؟

ج: هو العالم; من بقاء بر تقليد ميت را جايز نمى دانم ولو ميت اعلم باشد.

س 19: اگر گمان داشته باشيم كه زيد در اكثر مسايل، على التعيين اعلم از ديگران است، در اين صورت آيا مى شود از مرجع ديگرى تقليد كرد؟ (البته فرض اين است كه عمل كردن به احوط الاقوال ممكن نيست ياحرجى مى باشد.)

ج: هو العالم; خير، نمى شود. بايد به مظنون الاعلمية رجوع شود.

س 20: وقتى گمان داريم كه زيد در اكثر مسايل لاعلى التعيين اعلم از ديگران است. اگر در مسأله اى خاص، هم احتمال اعلميت بكر را بدهيم و هم احتمال اعلميت زيد را; يعنى احتمال اعلميت آن دو را در اين مساله به اندازه مساوى بدهيم آيا در اين مسأله مى توانيم از بكر تقليد نماييم؟ (فرض اين است كه عمل كردن به احوط الاقوال ممكن نيست يا حرجى مى باشد.)

ج: هو العالم; خير، نمى شود. چون تبعيض در تقليد است و آن خلاف احتياط است.

س 21: در صورت بقاء بر تقليد ميت، آيا واجب است رجوع به مجتهدى

كه قائل به جواز بقاء بر تقليد ميت است يا واجب نيست. بدون رجوع باقى بر تقليد باشد، كفايت مى كند؟

ج: هو العالم; اگر مجتهد اعلم حى، قائل به جواز بقاء باشد، بدون رجوع به او مى توانيد باقى باشيد.

طهارت

س 22: اگر شخصى بعد از بول كردن در نهر آب جارى داخل گردد و بعد از مكث طولانى خارج شود، آيا مخرج بول او طاهر گرديده يا چون تعدد غسل مخرج بول صورت نگرفته هنوز نجس است؟

ج: هو العالم; در آب جارى تعدد غسل لازم نيست در فرض سؤال مخرج بول پاك است.

س 23: آب كشيدن چيز نجس با دست چپ به چه صورت است؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

س 24: اگر آب كر باشد و كمى از آن برداشته شود و در كر بودن آن شك شود چه بايد كرد؟

ج: هو العالم; به مقتضاى استصحاب بر كر بودن باقى است.

وضوء

س 25: اگر به هنگام وضوء گرفتن بر مواضع مسح كشيدن ترشحات آب بريزد، آيا بايد قبل از مسح كشيدن آنها را خشك نمود تا وضوء صحيح باشد و يا اينكه اگر در همان حالت مسح كشيده شود وضوء صحيح است؟

ج: هو العالم; چنانچه به مقدار صدق مسح پا خشك باشد وضوء صحيح است.

س 26: آيا در وضوء شستن هر عضو (صورت يا دست ها) يك دفعه به صورت ارتماسى و يك دفعه به صورت ترتيبى جايز است؟ آيا چنين وضويى صحيح است؟

ج: هو العالم; بلى جايز است چون مرتبه دوم مستحب است.

س 27: كسى كه دو دستش قطع شده چگونه وضوء بگيرد؟

ج: هو العالم; چنانچه از بالاى مرفق باشد شستن لازم نيست و اگر

از پايين مرفق باشد بايد آن مقدار كه باقى است بشويد.

س 28: اگر شخصى فقط به نيت نماز ظهر وضوء بگيرد آيا مى تواند با آن وضوء دست به قرآن بزند و يا اينكه نمازهاى واجب ديگر را بخواند؟

ج: هو العالم; بلى، اشكال ندارد.

س 29: كسى قبل از وقت، وضوء مى گيرد و قصد قربت مى كند، ولى در دلش (مى گذرد) با اين وضوء كه الان گرفته نماز واجب بخواند، با اين كه وقت داخل نبوده، اين وضوء براى نماز او صحيح است يا نه؟

ج: هو العالم; وضوء صحيح است و مى تواند با آن نماز بخواند.

س 30: شخصى مى داند محدث شده، و وضوء گرفته و بعد از آن شك كرد آيا اول وضوء بوده يا اول حدث بوده؟

ج: هو العالم; در جميع صور به محدث بودن محكوم است.

س 31: اگر شخصى فقط دست چپ دارد مى تواند دست را در وضوء ارتماسى بگيرد و مسح سر كند؟

ج: هو العالم; بلى مى تواند به شرط آنكه در حال اخراج دست از آب، قصد وضوء بنمايد.

غسل

س 32: آبى سفيد رنگ و چسبنده خارج شده و احتمال قوى هست كه منى باشد، آيا غسل واجب است؟

ج: هو العالم; اگر يقين يا اطمينان به منى داشت و يا اماره قائم به آن شد بلى، والا اگر شك كند كه منى است يا بول و حالت سابقه هم معلوم نباشد، غسل با وضوء واجب است والا غسل واجب نيست.

س 33: اگر شخصى در ماه رمضان با آب غصبى قبل از اذان صبح در ماه رمضان غسل كند حكمش چيست؟ و آيا بين جاهل و عالم فرقى

مى باشد؟

ج: هو العالم; غسل با آب غصبى باطل است و فرقى بين عالم و جاهل نيست و آن شخص در حالت جنابت صبح كرده است و حكم او را دارد.

س 34: اگر با پارچه غصبى دست زخم يا مجروح را جبيره كند وضوء يا غسل او صحيح است يا نه؟

ج: هو العالم; صحيح نيست.

س 35: شخصى نه نماز مى خواند و نه روزه مى گيرد و جنب نيز مى باشد، آيا غسل جنابت بر او واجب است؟

ج: هو العالم; بلى چون ذى المقدمة واجب است، قهراً مقدمه هم واجب مى باشد. و البته غسل جنابت، وجوب نفسى ندارد و بر كسى كه نماز و روزه بر او واجب نيست، غسل نيز واجب نيست

س 36: در غسل واجب براى رسيدن آب آيا لازم است كه توسط سوهان ناخن گير زير ناخن ها را بلند كرده تا آب به آنها برسد؟

ج: هو العالم; لازم نيست.

حيض و نفاس

س 37: زنى به اندازه عادتش نفاس ديده وبعد از آن به صورت لكه بينى ادامه يافته تا به عادت وقتيه خود رسيده، سپس خون زياد به صفات حيض ديده، لكن بين دو خون ده روز فاصله نيفتاده، نسبت به آن لكه ها و خون بعدى وظيفه اش چيست؟

ج: هو العالم; بايد مراعات احتياط به جمع بين اعمال مستحاضة و تروك نفساء بنمايد.

س 38: زنى كه هر بيست يا بيست و پنج روز خون مى بيند (مثلا اول ماه، بيستم ماه، دهم ماه بعدى و هكذا) آيا چنين زنى صاحب عادت وقتيه است؟

ج: هو العالم; چنانچه واجد شرايط حيض باشد، بلى صاحب عادت وقتيه است.

س 39: زنى كه در ماه

رمضان، بعد از ايام عادت 7 روزه اش دستمال كه به كار مى برد گاهى ترشح بى رنگ مى بيند و گاهى يك لكه زرد رنگ يا نارنجى است; ولى شبيه به خون يا حداقل زرد رنگ نيست و نمى داند آيا سر ده روز بند مى آيد يا بيشتر مى شود، وظيفه اش در رابطه با روزه و غسل و همبسترى چيست؟

ج: هو العالم; اگر خون نباشد هيچ اشكالى از هيچ ناحيه متوجه نيست، اگر خون باشد چنانچه تا ده روز قطع شود حيض است والا استحاضه است.

تيمم

س 40: آيا تيمم بر سنگ مرمرهايى كه يك طرف آنها لعابدار و طرف ديگر آنها بدون لعاب و به صورت تراشيده شده مى باشد و در نماى ديوارها به كار مى روند (البته طرف بدون لعاب) صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، جايز است.

س 41: باتوجه به اينكه در وضوء موالات شرط است، ولى در غسل شرط نيست. سئوال اين است كه آيا در تيمم موالات شرط است؟

ج: هو العالم; بلى موالات لازم است.

احكام نجاسات

س 42: ادكلن كه يك نوع عطر مى باشد مى گويند در آن از الكل استفاده شده است، حكم آن چه مى باشد؟

ج: هو العالم; پاك است.

س 43: اگر بول را بخار كنند و بخار را تقطير كنند، آيا پاك مى شود؟

ج: هو العالم; بلى پاك مى شود.

س 44: اگر آب كُر تا لَب حَوض پُر باشد و با ملاقات به نجاست مقدارى از آب كُر بريزد و تغيير حاصل نشود، آيا پاك است يا نه؟

ج: هو العالم; خير، پاك نيست.

س 45: در بعضى از جاها كه كثافت

و نجاست است، مثلا داخل دستشوئى، پشه زيادى است. اگر اين پشه ها به لباس انسان بخورند لباس نجس مى شود يا نه؟ با وجود اينكه انسان خود مى بيند پشه از روى سنگ دستشوئى بلند شده و از روى كثافت ها آمده آيا موجب نجس شدن لباس مى شود؟

ج: هو العالم; چون احتمال داده اند كه پاهاى پشه و مگس نجاست نگه نمى دارد و زوال نجاست هم از مطهرات بدن حيوان هست، بنابراين اشكال ندارد و موجب نجس شدن لباس نمى شود.

س 46: اگر آب طاهر بود و نمى دانيم قليل است يا كثير آيا با ملاقات با دستمال نجس منفعل مى شود يا نه؟ يا قاعده طهارت حاكم و دستمال پاك شده است؟

ج: هو العالم; ماء مشكوك الكرية در صورت عدم علم بحالته السابقة در حكم قليل است پس با ملاقات با دستمال نجس، دستمال پاك نمى شود، بلكه آب هم نجس مى شود و اگر حالت سابقه معلوم باشد، استصحاب آن جارى است و بر آن حكم سابق از طهارت يا نجاست سابقه

مترتب مى شود.

س 47: علائم آمدن منى از دختران باكره به غير دخول چگونه معلوم مى شود و شك در آن چگونه است؟

ج: هو العالم; علامت براى زن، خروج آب منى از روى شهوت است.

س 48: اگر شخصى در خواب محتلم گردد و شلوارش به منى آغشته شود، حال اگر بعد از شستن شلوار در آن لكه هايى ببيند (تقريباً در همان جايى كه شلوار به منى آغشته شده بود) كه نداند و معلوم نباشد اين لكه ها غير منى است يا منى، آيا شلوار پاك است؟

ج:

هو العالم; عين منى مختصر خشونت دارد و رنگ چيزى ندارد، بعد از خشك شدن دست بماليد، چنانچه خشونت داشت منى است والا رنگ و پاك است.

س 49: چگونه مى توان بين رنگ منى و عين آن تمايز حاصل كرد؟

ج: هو العالم; تمايز با خشونت است اگر دست به لباس بماليد و مقدارى ولو خيلى كم خشونت داشته باشد، عين منى است و اگر نرم باشد، رنگ است.

س 50: اگر سگ دهان يا زبانش را به ظرفى كه پنير و آب پنير در آن هست بزند يا دهان به آب بزند، آيا پنير هم نجس مى شود و در صورت نجس شدن پنير مذكور چگونه پاك مى شود؟

ج: هو العالم; چنانچه به آب دهان بزند، پنير نجس مى شود و نيز اگر به ظرف بزند و آب به آن محل اصابت كند، پنير نجس مى شود. در هر دو صورت مى شود پنير را درآب كر آب كشيد و به هر مقدار كه آب نجس رسيده است آب پاك برسد پاك مى شود.

س 51: اگر آبى نجس بود و با اضافه كردن مقدارى ديگر آب پاك آن را به كر برسانيم، آيا حكم كر را دارد يا خير؟

ج: هو العالم; خير ندارد.

س 52: آيا الكل نجس است؟ يا پاك مى باشد.

ج: هو العالم; پاك است.

س 53: شرابى كه به نام بيره مشهور مى باشد آيا طاهر است يا نجس؟ البته در صورتى كه مسكر نباشد؟

ج: هو العالم; پاك است.

س 54: نظر برخى از فقها اين است كه نصارى نجس اند و حكم نجاست بر آنها جارى است و نظر برخى همچون آيت الله حكيم بر

طهارت آنهاست. نظريه حضرتعالى چيست؟

ج: هو العالم; پاك مى باشند.

س 55: آيا كافر كتابى پاك است يا نجس؟

ج: هو العالم; پاك است.

احكام ميت

س 56: آيا به محض موت، بدن ميت نجس مى شود و آيا در صورت لمس آن با دستِ تر، دست نجس مى شود؟ اگر شخصى از دنيا رفته باشد و اموالى داشته باشد كه پس از مرگ او صرف مراسم گردد وظيفه فرزندان و بستگان وى چه مى باشد؟

ج: هو العالم; به مجرد خروج روح از تمام بدن، ميت نجس مى شود و در صورت لمس با دست تر، دست نجس مى شود. ولى وجوب غسل مس ميت مخصوص به لمس بعد از سرد شدن بدن است. و در خصوص كفنِ زوجه، بايد زوج بدهد ولو زوجه مال داشته باشد و در غير آن اگر ميت اموال دارد از اموال خودش با رعايت موازين شرعيه بايد مصرف شود، در غير آن در مراسم لازمه از بيت المال و به خصوص زكاة بايد مصرف نمود.

س 57: آيا مس ميت را ناقض وضوء مى دانيد؟ هم چنين آيا حيض و نفاس را ناقض وضوء مى دانيد؟

ج: هو العالم; من چون غسل مس ميت و غسل حيض و نفاس را مجزى از وضوء مى دانم، اينكه آن امور ناقض وضوء مى باشند يا نه; اثرى ندارد. به هر حال قبل از غسل امور مشروط به طهارة جايز نيست و بعد از غسل بدون وضوء جائز است.

س 58: كسى كه ميت را با دستكش مى شويد و غسل مى دهد، اگر بدن غساله به بدن ميت نخورد آيا غسل مس ميت دارد يا

خير؟

ج: هو العالم; خير غسل مس ميت واجب نمى شود.

س 59: اگر حنوط ميت فراموش شود، آيا براى حنوط گذاشتن چنانچه يك روز يا زيادتر از دفن ميت بگذرد در حالى كه بدن متلاشى نشده باشد نبش قبر لازم است يا خير؟

ج: هو العالم; بلى بايد براى حنوط نبش قبر نمود مگر آن كه بدن ميت به نحوى شده باشد كه نبش قبر اهانت باشد.

س 60: اگر ولى ميت دو نفر دوقلو بودند آيا قضاء روزه بر هر دو مى باشد و آيا ولىِ ميت روزه قضاء يا نذر را لازم است به جا آورد يا نه؟ و اگر ولى مى داند قضاء بر ميت بوده و الان شك دارد كه آيا در حال حيوة به جا آورده يا نه؟ وظيفه او چيست؟

ج: هو العالم;

1_ اگر ولى 2 نفر بودند قضاء تنصيف مى شود.

2_ بنابر احتياط وجوبى بر ولى واجب است قضاء هر روزه واجبى ولو نذر باشد.

3_ در مورد شك مزبور، بلى بايد قضاء نمايد.

اذان و اقامه

س 61: نظر حضرت عالى در رابطه باشهادت ثالثه و رابعه (شهادت به ولايت امير مؤمنان على(عليه السلام) و مقام عصمت بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)) در تشهد نماز چيست؟ در اذان و اقامه چطور؟

ج: هو العالم; شهادت ثالثه از اجزاء مستحبه اذان و اقامه مى باشد. بلكه در اين زمان كه مخالفين ولايت ائمه طاهرين(عليهم السلام)فعاليت بر عليه آنان مى نمايند; اگر مجتهد جامع الشرائطى به عنوان تعظيم شعائر مذهبى حكم به وجوب آن كند من هيچ گونه اشكالى در آن نمى بينم و اما شهادة رابعة از اجزاء نيست ولى فى

نفسه قول حَسن و خوبى است چه در اذان و اقامه چه در موارد ديگر ولى نه به عنوان جزئيت.

احكام نماز

س 62: آيا قبل از گفتن تكبيرة الاحرام نماز واجب و مستحب، گفتن شش تكبير به قصد ورود يا رجاء مستحب است ؟

ج: هو العالم; به قصد ورود مستحب است .

س 63: اگر مُصلى غير از يك لباس بيشتر ندارد نجس شود از شدت گرما يا سرما نمى تواند آنرا بيرون كند، آيا مى شود با آن نماز بخواند؟

ج: هو العالم;بلى، بايد با آن لباس نماز بخواند و نمازش صحيح است .

س 64: كسانى كه جاهل به مسائل شرعى مى باشند و نمازهاى واجب يا مستحب را جلو قبر معصوم(عليه السلام) مى خوانند صحيح است يا نه؟

ج: هو العالم; صحيح است.

س 65: با پول حرام مصلى لباس تهيه نمايد نماز با او بخواند چگونه است؟

ج: هو العالم; چنانچه لباس را با همان پول حرام بخرد، نماز را نبايد با آن لباس بخواند ولى اگر لباس را با پول در ذمه بخرد و از آن پول حرام مافى الذمه را اداء كند كه ظاهراً غالباً چنين است، نماز با آن لباس صحيح است.

س 66: اگر مصلى در وسط نماز قرائت را فراموش كرد و به ركوع رفت، بعد يادش آمد، در صورت توجه يا بدون توجه به ركوع رفته، آيا نماز او باطل است يا نه؟

ج: هو العالم; با توجه به نقص قرائت قبل از ركوع اگر اختياراً به ركوع برود نماز باطل است والا نماز صحيح است.

س 67: اگر در حال فرو بردن نفس، قرائت نماز را به جاى آوريم، آيا صحيح است؟

ج: هو العالم;

در صورتى كه قرائت درست اداء شود، صحيح است.

س 68: در وقت خواندن تسبيحات اربعه شك كردم مرتبه دوم است كه مى گويم يا سوم; وظيفه چيست و اگر با اين حال به ركوع روم، بدون گفتن دفعه سوم نماز صحيح است؟

ج: هو العالم; چون يك مرتبه كفايت مى كند،بنابراين گرچه به مقتضاى شك دروقت بايدبنابگذاردبراين كه دوم است،چنان چه به ركوع رودنمازباطل نمى شود.

س 69: كسى كه كثير الشك مى باشد به كدام شك هايش نبايد اعتنا كند؟ آيا به هر شكى كه در نماز كه اعم از ركوع، سجود و تعداد ركعات و... نبايد ترتيب اثر دهد؟

ج: هو العالم; در خصوص آن موردى كه كثير الشك است، نبايد اعتناء كند. در بقيه موارد به وظيفه تعيين شده بر آن شك بايد عمل كند.

س 70: اگر نماز گذار در حال جلوس شك كرد، به نحوى كه نمى دانست جلوس از سجده اول يا دوم يا بعد از نماز است، چه كند؟

ج: هو العالم; بايد سجده دوم به جا آورد.

س 71: در رساله توضيح المسائل فرموده ايد كه: «وقتى يكى از شك هاى صحيح براى انسان پيش آيد بايد فوراً فكر نمايد». آيا در شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از جمله شك كثيرالشك نيز بايد هنگام عروض شك فوراً فكر كرد و در صورت پيدا نشدن يقين يا گمان به يك طرف شك به آنها اعتنا نكرد يا اصلاً فكر كردن لازم نيست؟

ج: هو العالم; فكر كردن لازم نيست. ولى فكر كردن با ادامه خواندن نماز محذور ندارد و اگر يقين به بطلان نماز پيدا كرد نماز را اعاده كند.

س 72:

با توجه به اينكه بستن طلا براى مرد حرام است و سبب بطلان نماز مى شود، سؤال اينجاست كه آيا علت حرمت جنبه زينت بودنش مى باشد يا نَفْسِ طلا براى مرد حرام است؟

ج: هو العالم; ما موظف به بيان علّت احكام شرعيه نيستيم.

س 73: به فرض اينكه اگر حرمت طلا به خاطر زينت باشد در صورتى كه براى اتصال قاب ساعت با بند آن ساعت را جوشكارى مى كنند و به خاطر حرارت زياد هنگام جوش كلّاً زردى رنگ قاب ساعت از بين برود و آن ساعت باز توسط آب كردن طلا به مقدار 12 ميكرو، آن را به حالت اوليه و زردى قبلى تبديل مى كند. آيا اين مقدار طلاى آب شده كه جذب قاب ساعت مى كنند، سبب بطلان نماز مى شود؟

ج: هو العالم; رنگ و آب طلا اشكال ندارد، ميزان خود طلا است.

س 74: با مراجعه به متخصص و تعمير طلا و ساعت ايشان گفته اند كه تمام بندهاى زرد رنگ كه رنگ آنها نمى رود در بعضى كشورها مثل ژاپن به مقدار 12 تا 18 ميكرو طلا را آب مى كنند و توسط اسيد سياتيك تركيب مى كنند در نهايت باالكتروليز كردن آن اين مقدار طلا را جذب بند ساعت و قاب آن مى كنند آيا به دست كردن اين ساعت كه اكثر مردم بلاد مسلمين حكمش را نمى دانند، باعث بطلان نماز آنها مى شود؟

ج: هو العالم; خير، نمى شود.

س 75: آيا بوسيدن «مهر» بعد از پايان نماز وجه شرعى دارد؟

ج: هو العالم; بوسيدن جايى كه انسان سجده مى كند به عنوان احترام، حسن است.

س 76: در بعضى

نمازهاى مستحبى خواندن «آية الكرسى» بعد از سوره حمد، وارد ش_ده است. آيا قبل از قرائت آية الكرسى «بسم الله الرحمن الرحيم» لازم است؟

ج: هو العالم; خير، لازم نيست بلكه به عنوان ورود، مشروع هم نيست.

س 77: اگر فردى كه دائماً از او بول خارج مى شود مدّتى قبل از وقت نماز واجب براى خواندن نماز واجب مخرج بول را آب بكشد و وضوء هم بگيرد آيا بعد از داخل شدن وقت باز هم احتياط واجب آن است كه براى خواندن نماز واجب مخرج بول را آب بكشد يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه قدرى فاصله مى شود بين خروج بول ولو با بستن نخ به آخر مخرج بول، بلى، واجب است و اگر هيچ فاصله اى پيدا نمى شود و مرتب بول خارج مى شود لازم نيست مخرج را آب بكشد، چون آب كشيده نمى شود.

س 78: اگر شخصى در هنگام اول وقت نماز دور از وطن خود باشد (به طورى كه نماز شكسته بر او واجب باشد) وليكن احتمال مى دهد كه تا آخر وقت اداى نماز به موطن اصلى خود باز مى گردد و مى تواند نماز را كامل بخواند در اين صورت تكليف چيست؟

ج: هو العالم; لازم است در سفر، نماز شكسته بخواند، ولى اگر نخواند و قبل از انقضاى وقت به وطن رسيد، بايد نماز را تمام بخواند.

س 79: اگر نمازگزار مسأله را بداند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده نمازش باطل است يا صحيح، اگر در بين نماز بفهمد چطور؟

ج: هو العالم; چنانچه بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است و اگر در بين نماز

بفهمد و تبديل لباس يا تطهير با عدم منافى، ممكن است باز نماز محكوم به صحت است والا باطل است.

س 80: اگر كسى بعد از خواندن سوره شك كرد آيا يك آيه از حمد را خوانده يا نه، قاعده تجاوز جارى است يا نه؟

ج: هو العالم; بلى، قاعده تجاوز جارى است. بايد اعتناء به آن شك نكند.

س 81: اگر كسى شك كرد در نماز با طهارت بوده يا نه؟ وظيفه چيست؟

ج: هو العالم; نماز صحيح است. ولى براى نمازهاى بعد بايد وضوء بگيرد.

س 82: اگر در حال نماز مشغول ذكر واجب بود، قهراً او را هول دهند، ذكر را بايد اعاده كند؟

ج: هو العالم; اعاده نماز لازم نيست، ولى نبايد ذكر را دو مرتبه بگويد.

س 83: اگر شخص نصف بدن او در محلى است كه در نماز مخير است بين قصر و تمام و نصف بدن او خارج از آن محل باشد، نماز را قصر بخواند، يا تمام مى تواند بخواند؟

ج: هو العالم; بايد قصر بخواند.

س 84: هر گاه نيت نماز اخفات را كسى تلفظ كند، اشكال دارد يا نه؟

ج: هو العالم; قبل از تكبيرة الاحرام اشكال ندارد.

س 85: اگر در حال حركت بدن ذكر بگويد، مثلاً بين نماز يقه لباس را مرتب كند، نماز باطل است يا نه؟

ج: هو العالم; چنانچه معظم اعضاء بدون حركت باشد، فقط دست را حركت بدهد، اشكال ندارد.

س 86: آيا مى شود ذكر ركوع و سجود نمازهاى مستحبى را به يك مرتبه سبحان الله اكتفا كرد.

ج: هو العالم; خير، خلاف احتياط است.

س 87: اخيراً علما سفارش مى كنند كه نماز را به 5 وقت بخوانيد. آيا به 5 وقت

خواندن ظهر را به ظهر، عصر را به عصر، مغرب را به مغرب،مستحب است. آيا اين عمل رسول خدا(ص) مورد اتفاق اهل تسنن و شيعه است؟

ج: هو العالم; البته خوب است، ولى رسول خدا(ص) مكرر جمع فرموده اند.

س 88: آيا تغيير نيت نيابت بعد از تكبير جايز مى باشد، و اگر مأموم مساوى با امام جماعت ايستاد، چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; 1_ تغيير نيت اشكال دارد 2_ بايد ولو خيلى كم در جميع حالات نماز از امام عقب تر بايستد.

س 89: حكم نماز و روزه نيابتى كسى كه خود نماز و روزه قضاء دارد، چيست؟

ج: هو العالم; نماز را مى تواند اجير شود، ولى روزه را خير، نمى تواند.

س 90: آيا درنمازفريضهونافله جايزاست قرائت سوره يادعارا ازروى قرآن و مفاتيحى كه در دست گرفته يا در تابلوى مقابل ما و در منظر و مرآى ماست يا روى زمين است و در حال قيام به آن نظر مى كنيم، انجام دهيم يا حتماً بايد حفظ داشته باشيم تا بتوانيم بخوانيم لطفا راهنمايى كنيد؟

ج: هو العالم; خواندن از روى قرآن و مفاتيح جايز است، ولى مقتضاى احتياط غيرلزومى آن است كه خصوص حمد و سوره را از روى قرآن نخوانيد ولو آنكه اگر بخوانيد اشكال ندارد.

س 91: آيا مى توان در وقت واجب نماز به نيت طهارت وضوء گرفت و با آن نماز واجب خواند يا اينكه حتما بايد به نيت وجوب وضوء گرفت؟

ج: هو العالم; نيت وجوب لازم نيست، مى توانيد به قصد نماز وضوء بگيريد و مى توانيد به قصد طهارت.

س 92: آيا مى توان قبل از وقت واجب نماز به نيت نماز واجبوضوءگرفت؟

ج:

هو العالم; خير، نمى شود. ولى قبل از وقت به قصد مهيا شدن براى نماز مى توانيد وضوءبگيرد.

س 93: من در نماز بسيار شك مى كنم، راه از بين رفتن شك در نماز چه مى باشد؟

ج: هو العالم; به شك اعتنا نكنيد، به نماز ادامه دهيد و با همان حالت تمام كنيد و اعمال مشكوك را نيز انجام ندهيد، با مرور زمان شك از بين مى رود.

س 94: مراد از قيام متصل به ركوع كدام يك از موارد زير است:

الف) از حالت ايستاده به ركوع رفتن.

ب) مقدارى ايستادن قبل از ركوع پس از تمام شدن حمد و سوره يا گفتن تسبيحات اربعه.

ج: هو العالم; مراد اين است كه از حال ايستاده به ركوع برود، مثلاً اگر بعد از حمد و سوره بنشيند و از آن حالت به ركوع رود، صحيح نيست.

س 95: حكم گفتن بيش از سه مرتبه تسبيحات اربعه در ركعت سوم و چهارم نمازهاى واجب به قصد ورود يا رجاء چيست؟ و حكم خود نماز چيست؟

ج: هو العالم; حكم آن عدم جواز است، ولى به قصد ذكر مطلق اشكال ندارد.

س 96: خواندن بيش از يك سوره بعد از حمد در نماز واجب (نماز فرادا و جماعت) و مستحب به قصد ورود يا رجاء چه حكمى دارد؟ و خود نماز چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; فتواى بعضى از فقهاء عدم جواز است، در نماز واجب ولى به نظر ما مكروه است.

س 97: خواندن سوره بعد از حمد در ركعات سوم و چهارم نمازهاى واجب به قصد ورود يا رجاء چه حكمى دارد و حكم خود نماز چه مى باشد؟

ج: هو العالم; جايز نيست، چنانچه

با علم به عدم جواز بخواند، نماز باطل است.

س 98: اگر شخصى زمان طولانى جا نمازى در مسجد بياندازد و خودش براى نماز نيايد، آيا ديگران مى توانند آن جا نماز راجمع كرده و در آن محل نماز بخوانند؟

ج: هو العالم; بلى، مى توانند. اشكال ندارد.

س 99: آيا خواندن آيات يا سور كامله در اثناى سجود يا ركوع در نمازهاى واجب، و يا مستحب جايز است؟ در صورت جواز آيا مجزى اند؟

ج: هو العالم; خواندن قرآن در حال ركوع و سجود مكروه است، نماز باطل نمى شود، ولى بهتر است نخوانند.

س 100: اگر شخصى بتواند قيام و ركوع نمازش را ايستاده به جا بياورد، ولى نتواند در حالت ايستاده به سجده برود، وظيفه اش چيست؟

ج: هو العالم; براى سجده ايستاده اشاره بنمايد و بهتر است مهر هم به پيشانى بگذارد، ولى لازم نيست.

س 101: آيا خواندن نماز آيات در مواقعى كه حوادثى مانند رعد و برق به طور ناگهانى (مثلا هنگام خواب) اتفاق مى افتد و موجب ترس فرد مى شود واجب مى شود يا خير؟

ج: هو العالم; واجب نيست، مگر آنكه بداند موجب وحشت بيشتر مردم مى شود كه در آن صورت واجب است بخواند.

س 102: آيا سورمه غصبى در چشم نمازگزار مبطل نماز است يا نه؟

ج: هو العالم; خير، مبطل نيست.

س 103: به نظر حضرتعالى در شب هاى مهتابى واجب است كه بعد از اذان صبح فريضه را به تاخير بياندازد تا سپيده فجر بر نور ماه غلبه محسوس پيدا كند يا خير؟

ج: هو العالم; خير، لازم نيست.

س 104: آيا مى شود در هر نمازى چه واجب و چه مستحب كه نام

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) شنيده شد، صلوات فرستاد و صلوات خللى به نماز وارد نمى كند؟

ج: هو العالم; بلى، مستحب است و خللى به نماز وارد نمى شود.

س 105: اگر در حال نمازبينى امام ياماموم خون بيايدآيانمازش باطل مى شود؟

ج: هو العالم; اگر خون كمتر از درهم باشد، باطل نمى شود و همچنين اگر زيادتر باشد و بتواند بدونورودخللى درنماز،آب كشيدوالاباطل مى شود.

س 106: الف) در نماز، تسبيحات اربعه را چند مرتبه بايد خواند و چند مرتبه واجب است؟ ب)هنگامى كه عجله داريم مثلاامام جماعت نمازراسريع مى خواند، و مى خواهيم به آن برسيم يك مرتبه بخوانيم نماز صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; تسبيحات اربعه بيش از يك مرتبه واجب نيست.

س 107: در نماز بايد بدن آرامش داشته باشد. كسى عادت دارد و خود به خود حركت مى كند. مثلا در نماز خود را به سمت جلو و عقب مى كشد يا روى پا بلند مى شود، اين كار در نماز موجب بطلان مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; چنان چه بى اختيار باشد، اشكال ندارد والا بايد آرام باشد.

س 108: بستن چشم ها در نماز چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; مباح است.

س 109: زن و شوهر هر دو از يك زادگاه هستند، ولى محل سكونت جايى ديگرى است. وقتى به زادگاه مى آيند آيا نماز آنها قصر است يا نه؟ با وجود اين كه احتمال زياد مى رود كه زادگاه هيچگاه براى سكونت اختيار نكنند توضيح بفرمائيد؟

ج: هو العالم; با احتمال، حكم از بين نمى رود، بايد تمام بخوانند.

س 110: اگر انسان دندان خود را توسط پزشك بكشد و تا

مدت 24 ساعت دندان خونريزى داشته باشد و آب كشيدن آن ميسر نباشد، چون خطر عفونت دارد، آيا نماز او با دهان خونى صحيح است ياخير؟ و چطور بايد نماز خواند؟

ج: هو العالم; بلى، صحيح است.

س 111: مراد از فرمايش امام صادق(عليه السلام): ليس من شيعتنا من لم يصل صلاة الليل چيست؟

ج: هو العالم; اين قبيل روايات از قبيل قضاياى خارجيه است نه قضيه حقيقية كه در مقام بيان حكم باشد.

س 112: اگر شخص در وقت نماز، غافل بود و نمازى را با جنابت خواند بايد اعاده كند يا نه؟

ج: هو العالم; بلى، بايد اعاده كند.

س 113: اگر شخصى در ركعت آخر نماز، در سجده دوم خوابش برد يا مرد آيا نماز او اعاده دارد؟

ج: هو العالم; به نظر ما آن نماز صحيح است و اگر زنده بود بايد قضاء تشهد را بجا آورد.

س 114: زائر حضرت اباعبدالله الحسين(ع) چطور بايد در حائر حسينى نماز بخواند؟ كامل يا شكسته؟ آيا در تمام عتبات اينطور است يا فقط در كربلاى معلى؟

ج: هو العالم; تخيير بين تمام و شكسته مختص به كربلا است و آن هم حائر نه تمام شهر.

س 115: دقيقاً چند دقيقه پس از اذانى كه در صبح از راديو و تلويزيون پخش مى شود، مى توان نماز خواند؟

ج: هو العالم; ميزان اطمينان به طلوع فجر است، من خودم يك ربع ساعت از اول اذان بگذرد، شروع به نماز مى كنم.

س 116: نماز جمعه را كسى كه مى خواند بايد اذن از مجتهد حاكم شرع بگيرد يا خير؟

ج: هو العالم; لازم نيست، ولى ما در زمان غيبت نماز جمعه را مجزى از نماز ظهر نمى

دانيم.

احكام قنوت و ادعيه

س 117: آيا خواندن قنوت به زبان فارسى در نماز در نمازهاى واجب جايز است و خللى در نماز وارد نمى كند؟

ج: هو العالم; بنابر احتياط لزومى قنوت به غير عربى جايز نيست.

س 118: ديده شده عده اى در قنوت نماز نگين انگشتر را به طرف صورت مى كنند آيا اين عمل در اسلام است يا نه؟

ج: هو العالم; خير از اسلام نيست، بلكه روايت دارد كه اين كار را نكنيد، البته حرام نيست.

س 119: دعاى يا حميد بحق محمد يا عالى بحق على يا فاطر بحق فاطمه... الخ كه افرادى به عنوان تعقيبات نماز مى خوانند در كدام كتب ادعيه مكتوب است؟

ج: هو العالم; در كتاب بحارالانوار علامه مجلسى(ره) ج 44 نقلا از الدرالثمين فى تفسير (فتلقى ادم ربه...) ص 245; ايضاً بحارالانوار، ج 109، ص 85. در العوالم _ الامام الحسين(ع) للشيخ عبدالله البحرانى، ص 104.

س 120: آيا خواندن ادعيه زير در زمان هاى زير به قصد ورود يا رجاء مستحب است؟

الف) دعاى كميل در شب جمعه و شب نيمه ماه شعبان

ب) دعاى توسل در شب چهارشنبه

ج) دعاى ندبه در روز جمعه و در اعياد مبارك فطر، قربان و غدير خم

د) دعاى سمات در عصر روز جمعه

ر) دعاى جوشن كبير و صغير در شب 19 و 21 و 23 ماه مبارك رمضان.

ج: هو العالم; همه اينها به قصد استحباب جايز است به واسطه قاعده تسامح در ادله سنن.

سجده

س 121: آيا (سبحان ربّى الا على و بحمده) ذكر مخصوص سجده است كه گفتن عمدى آن در ركوع حرام باشد و نماز را باطل كند؟

ج: هو العالم; نه مخصوص سجده نه متعين در

آن است و جائز است ذكر ديگر در سجده گفته شود، البته بهتر است همان ذكر باشد و جائز است در ركوع نيز گفته شود.

س 122: آيا (سبحان ربّى العظيم و بحمده) ذكر مخصوص ركوع است كه گفتن عمدى آن در سجده حرام باشد و نماز را باطل كند؟

ج: هو العالم; بهتر است همان ذكر گفته شود، همان گونه كه بناى علما و مسلمانان بر آن است، ولى متعين نيست و گفتن آن در سجده حرام نيست.

س 123: آيا سجده بر دستمال كاغذى صحيح است؟

ج: هو العالم; در صورتى كه ماده اى كه از آن دستمال درست مى كنند مايصح السجود عليه باشد بلى والا به عنوان دستمال كاغذى خير.

س 124: آيا در سجده هر دعايى را مى توان خواند يا اينكه بايد دعاهايى كه وارد شده را قرائت كرد؟

ج: هو العالم; دعاى خاصى لازم نيست، هر دعايى مى توان خواند. ولى مقتضاى احتياط در ذكر سجده اين است كه همان ذكر مخصوص (سبحان الله) يا _ سبحان ربى الاعلى و بحمده _ گفته شود ولو الحمدلله هم مثلا كافى است.

س 125: يكى از دو طرف مهرهاى نماز مقدارى برجستگى دارد آيا سجده بر سطح ناهموار آن صحيح است؟

ج: هو العالم; بلى صحيح است.

س 126: كسى در حال سجود نتواند تنها انگشت بزرگ خود را روى زمين بگذارد ولى باقى را مى تواند آيا نمازش باطل است يا خير؟ اگر باطل است نماز را چطور بخواند؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد، بقيه را به زمين بگذارد.

س 127: اگر هنگامى كه سوار ماشين هستيم، قرآن بخوانيم و به آيه سجده برسيم، آيا لازم است كه آن

را نخوانيم و وقتى كه توانستيم سجده را به جا آوريم آيه را بخوانيم و يا مى توانيم آن را تلاوت كنيم و با اشاره سجده را انجام دهيم؟

ج: هو العالم; نبايد بخوانيد، مگر آن كه با نذر و نظير آن ملزم به خواندن باشيد و ماشين را نمى توانيد نگاه داريد با اين قيد مى توانيد بخوانيد و با اشاره سجده نمائيد.

س 128: اگر سمت صاف و ساده مهر چركى باشد بر سمت ديگر آن كه تميز است، ولى داراى عكس گنبد يا كف دست يا نوشته است مى توان سجده كرد يا نه؟

ج: هو العالم; بلى مى تواند سجده نمود، چه سمت صاف چرك باشد يا تميز.

س 129: وقف كم يا زياد بر كلمه (اله) در موارد زير به نظر مبارك شما چه حكمى دارد و نماز صحيح يا باطل است؟ الف- اَشْهَدُ اَنْ لا اله الّاالله. ب- لا اله الّا الله ج- سُبْحانَ الله و اَلْحَمْدُ و لااله الّا الله و الله اَكْبَر .

ج: هو العالم; در وقف زياد چون كلام ناقص مى شود و مفيد معنى نيست، جايز نيست. در وقف كم چون وصل به سكون است از آن جهت اشكال پيدا مى شود.

نماز آيات

س 130: آيا خواندن نماز آيات براى پديده نجومى عبور سياره زهره از مقابل خورشيد كه در روز سه شنبه 19/3/83 پس از 122 سال اتفاق افتاد واجب است؟

ج: هو العالم; چنانچه سياره زهره بين خورشيد حائل شده باشد و مكلف حساً بفهمد نه به واسطه قواعد نجومى، بلى، واجب است. و در مورد قضيه واقعه در روز سه شنبه ظاهراً عرفا گرفتن خورشيد صدق نمى كرد

و نماز آيات واجب نشد.

س 131: در آمدن زلزله آيا كسى كه خوابيده و نداند بايد نماز آيات بخواند يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، واجب است.

احكام نماز جماعت

س 132: در صف نماز جماعت مى شود كه هنوز صف اول نيت نكرده صف دوم نيت كنند يا در صف اول چند نفر نيت كرده اند و در بين اينها تا آخر صف فاصله است، اگر صف دوم نيت بكنند نيت آنها صحيح است يا نه؟ و در صف اول هم آنها كه نيت كرده اند فاصله تا امام چند نفر است و دور هم مى باشند. اگر نيت بكنند صحيح مى باشد يا نه؟

ج: هو العالم; مهيا بودن براى نيت جهت اقتدا كافى است ولى مختصرى صبر كنيد، بعد از نيت اقتدا كنيد بهتر است.

س 133: آيا بدون اذن متولى شرعى مسجد كسى مى تواند اقامه نماز جماعت كند يا نمى تواند؟

ج: هو العالم; در صورتى كه متولى امام معينى را در حين وقف تعيين كرده است نمى تواند، ولى اگر امام تعيين نكرده است اجازه او شرط جواز اقامه نماز جماعت نيست.

س 134: در رابطه با اتصال به جماعت در حال تشهد امام براى درك فيض جماعت، آيا اين حكم در جايى كه امام به سلام نماز رسيده و در حال سلام نماز است، نيز جريان دارد و ثانياً آيا مأموم در اين هنگام جهت متابعت امام تشهد و سلام را با امام بخواند؟

ج: هو العالم; اين حكم در حال سلام جريان ندارد و اگر در حال تشهد داخل جماعت شود، چنانچه تشهد اوّل باشد بايد بايستد تا امام براى ركعت سوم بايستد و اگر تشهد

آخر باشد مى تواند بنشيند. البته به حال تجافى و مى تواند تشهد را بخواند، البته بنابر احتياط به قصد ذكر مطلق بخواند و پس از سلام امام برخيزد و نماز را بدون تكرار تكبيرة الاحرام فرادى بخواند.

س 135: آيا پشت سر امام جماعت صبى مميز عادل يا معلول بالغ عادل مى شود اقتدا كرد يا نه؟

ج: هو العالم; مأموم بالغ نمى تواند اقتدا به صبى نمايد، ولى غير بالغ مى تواند و اقتداء به معلولى كه نمى تواند نماز صحيح بخواند جايز نيست.

س 136: آيا جواز و صحت نماز جماعت در نماز آيات شامل فقط خسوف و كسوف يا شامل همه موارد وجوب نماز آيات مى شود؟

ج:هوالعالم;شامل همه مواردوجوب نمازآيات مى شود.

س 137: در نماز جماعت امام سهوا بعد از تكبيرة الاحرام به ركوع مى رود در اين مورد تكليف مامومين چه مى باشد؟

ج: هو العالم; نماز امام صحيح است به مقتضاى حديث لاتعاد قهرا مأمومين هم نمازشان صحيح است.

س 138: اگر مأموم بر طبق تقليد يا اجتهاد خودش خواندن سوره را بعد از حمد واجب بداند و امام جماعت بر طبق تقليد يا اجتهادش خواندن آن را واجب نداند، آيا جايز و صحيح است كه چنين مأمومى به چنين امام جماعتى در ركوع يا قبل از ركوع اقتدا كند؟ (خواه درركعت اول خواه در ركعت دوم باشد)

ج: هو العالم; مانعى ندارد.

س 139: در كتاب تحرير الوسيله مسأله آمده است: القول في احكام الجماعة لايجب على المأموم الطمأنينة حال قرائة الامام و ان كان الاحوط ذلك و كذا لاتجب عليه المبادرة الى القيام حال قرائته، في الركعة الثانية فيجوز أن يطيل سجوده و يقوم

أن قرا الامام بعض القراه، لولم ينجر الى تأخر الفاحش، بيان فرماييد آيا با نظر فوق موافق مى باشيد و اگر قائل به نظر ديگرى مى باشيد آن را مرقوم نماييد.

ج: هو العالم; نظر ديگرى ندارم.

س 140: از چه راهى بايد بفهميم كه امام جماعت نمازش صحيح است و او اين صلاحيت را دارد؟

ج: هو العالم; اصالة الصحة راه شناختن صحت نماز امام است.

س 141: اگر در محلى كه نماز جماعت به اقامت روحانى اقامه مى شود، شخصى به صورت فرادا به اقامه نماز بپردازد، نمازش چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه عنوان هتك و اهانت صدق كند، جايز نيست والا اشكال ندارد.

س 142: در نماز جماعت جهريه، اگر امام در ركعت سوم باشد و مأموم در ركعت دوم، آيا جايز است مأموم قرائت را به جهر بخواند؟

ج: هو العالم; خير، جايز نيست. حتى بسم الله را نبايد بلند بخواند.

س 143: نماز خواندن پشت سر امام جماعتى كه انسان او را نمى شناسد چه حكمى دارد، و اگر در همين مكان نماز فرادا خواند كه نماز جماعت هم برگزار است نماز او باطل مى شود يا خير؟

ج: هو العالم; 1_ شرط اقتداء، ثبوت عدالت امام از طريقى كه در شرع تعيين شده، مى باشد. 2_ فرادا خواندن اگر اهانت نباشد، اشكال ندارد.

س 144: آيا در استحباب گفتن (كذلك الله ربى» و «كذلك الله ربنا» بعد از تمام شدن خواندن سوره در نماز جماعت فرقى بين امام و ماموم وجود دارد يا خير؟

ج: هو العالم; فرقى بين امام و مأموم و منفرد نيست. بلى، در بعد از فراغ امام از قرائت حمد مستحب است ماموم

و منفرد بگويند: الحمدالله رب العالمين، بر امام مستحب نيست.

س 145: در يك مكانى امام جماعت راتب است، ولى معمم نيست و كسى مى آيد معمم است و از لحاظ سنى بالاتر است، اينجا كدام مقدم هستند و بايد نماز را بخوانند؟

ج: هو العالم; معمم بودن شرط نيست، امام راتب مقدم است.

س 146: مأموم وقتى وارد بر امام مى شود كه امام در حال ركوع است براى اين كه به امام برسد، يا الله مى گويد كه امام متوجه بشود و صبر كند. بعضى گفته اند اين كار را انجام ندهيد. گفته اند موقعى كه امام به ركوع است به او اقتدا كنيد و چيزى نگوييد. اگر اين طور باشد، چه بايد كرد؟ راهنمايى بفرمائيد

ج: هو العالم; گفتن «يا الله» اشكال ندارد.

س 147: عالم دينى كه پس از چند سال مال امام خوردن و درس خواندن در دفاتر غير مسلم براى مال دنيا كارمند شده يا تبليغ مذاهب باطله يا حمايت از آنها بكند. مثل آغاخانى ها و يهودى ها و وهابيت و غيره و نيز در ديد مردم از شبهات و حرام پرهيز نمى كند.

1- آيا در اين صورت نماز خواندن پشت سر او جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; ابداً جايز نيست.

2- آيا عدالت آنها باقى مى ماند؟

ج: هو العالم; باقى نمى ماند.

س 148: اينجانب مدتى در نماز جماعت يكى از مراجع محترم تقليد شركت مى كردم، ايشان به خاطر لهجه اى كه داشتند (به تشخيص خودم) بعضى كلمات را صحيح اداء نمى كردند، مثلا در آيه شريفه: «تنزل الملائكة و الروح...» تنزل را با حرف (ض) يا (ظاء) تلفظ مى كردند،

پس از آنكه متوجه اين امر شدم در نماز جماعت شركت نكردم. حال سئوال حقير اين است كه: آيا آن نمازها احتياج به اعاده و قضاء دارد يا خير؟

ج: هو العالم; نمازهايى كه با ايشان خوانده ايد، صحيح است و احتياج به اعاده و قضا ندارد.

س 149: وقتى در مسجد نماز جماعت اقامه مى شود، گروهى حين اقامه نماز جماعت، نمازشان را فرادى مى خوانند كه اين امر موجب تفرقه و بگو مگو ميان نمازگزاران و اين افراد مى گردد. وجه شرعى اين عمل از نظر حضرتعالى چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه امام جماعت ظاهرالصلاح باشد كه به حسب ظاهر علماى آن ديار چنين هستند; نماز فرادا خواندن گروهى كه عملا تفسيق امام باشد، جايز نيست. هم نمازشان باطل است و هم كار خلافى است، بلى، چنانچه تفسيق نباشد، اشكال ندارد.

س 150: گفته مى شود شخصى فردى را عادل مى دانست و با او نماز مى خواند، بعداً به گفته ديگران در عدالت يا كم سوادى فرد شك و يا يقين مى كند، آيا اعاده نمازهايى كه با آن امام خوانده است، لازم است يا خير؟

ج: هو العالم; اعاده لازم نيست. همه نمازها محكوم به صحت است به علاوه كم سوادى اصلا تأثير در بطلان نماز ندارد.

س 151: امامت جماعت و منبر رفتن افراد غير معمم با وجود معممين و اهل علم چه صورتى دارد؟

ج: هو العالم; شرط صحت جماعت معمم بودن نيست، پس به عنوان اولى اشكال ندارد. ولى چنانچه به عنوان ثانوى مانند آنكه درصدد باشند روحانيون حقيقى راكنار بگذارند و اهانت به روحانيت باشد و قصد دور نمودن روحانيت صحيح و واقعى،

نه روحانى ظاهر الفساد از مقام تبليغى باشد; اشكال دارد.

س 152: خواندن نماز جماعت به همراه اهل سنت كافى است يا بايد نماز اعاده شود؟

ج: هو العالم; بايد اعاده شود.

نماز قضاء

س 153: اين حقير چند سال نماز قضاء بر ذمّه دارم و چون حوصله نمى كنم هر روز بعد از نماز ظهر و عصر روز اول قضاى نماز صبح، و بعد از نماز مغرب و عشاء روز اول قضاى نماز ظهر را مى خوانم و روز دوم بعد از نماز ظهر و عصر قضاى نماز عصر و بعد از نماز مغرب و عشاء قضاى نماز مغرب را قضاء مى كنم و روز سوم بعد از نماز ظهر و عصر قضاى نماز عشاء را مى خوانم و در آخر بعد از نماز مغرب و عشاء دوباره شروع به قضاى نماز روز دوم كرده و قضاى نماز صبح را مى خوانم و به همين ترتيب ادامه مى دهم. آيا كيفيّت مذكور صحيح مى باشد يا نه؟ بايد چگونه قضاء نمايم؟

ج: هو العالم; به همان نحو صحيح است، اشكال ندارد.

س 154: در مسئله قبل گاهى اوقات در بين آن سه روزى كه نماز يك روز را قضاء مى كنم، جنابتى رخ مى دهد و عذرى شرعى پديد مى آيدكه تا مدتى نمى توانم غسل كنم و نمازهاى اداء را با تيمّم مى خوانم ولى ادامه آن يك روز نماز قضاء را در اين مدت قطع مى كنم و بعد از آن كه عذر برطرف شد غسل مى كنم و دوباره ادامه قضاى آن يك روز را از سر مى گيرم و مى خوانم آيا اين كيفيّت صحيح است

يا نه و بايد چگونه قضاء نمايم؟

ج: هو العالم; صحيح است، به همين نحو عمل كنيد، هيچ محذورى ندارد.

س 155: چنانچه شخصى نماز قضاء به گردن دارد و به مسافتى سفر مى كند كه از 4 فرسخ بيش تر است و مى خواهد نمازهاى قضاء را بخواند، چنان چه نماز همان روز او شكسته است. آيا براى خواندن نمازهاى قضاء بايد شكسته بخواند يا صحيح؟

ج: هو العالم; چنانچه نماز تمام فوت شده است قضاى آن را هم بايد تمام بخواند ولو در سفر باشد.

نماز مستحبى

س 156: آيا خواندن نماز غفيله بعد از نماز مغرب به قصد ورود يا رجاء مستحب و صحيح است؟

ج: هو العالم; به قصد استحباب نفسى صحيح است.

س 157: آيا خواندن نماز غفيله بعد از نماز عشاء به قصد ورود يارجاء مستحب است؟

ج: هو العالم; وقت نماز غفيله بين صلاة المغرب و العشا است و استحباب بعد از صلاة عشاء دليل ندارد و قضاى آن هم بى دليل است، ولى رجاءاً مانعى ندارد خوانده شود.

س 158: آيا در نماز مستحبى براى سلام گفتن جمله(السلام عليكم و رحمة الله و بركاته) كفايت مى كند؟ در نماز واجب چه طور؟

ج: هو العالم; در نماز مطلقا چه واجب و چه مستحب، گفتن السلام عليكم و رحمة الله و بركاته كفايت مى كند.

س 159: آيا در نماز مستحبى جلسه استراحت بين سجدتين واجب است و يا به مجرد جداشدن سر از مهر مى توان سر را بر مهر گذاشت و به سجده دوم رفت؟ در نماز واجب چه طور؟

ج: هو العالم; جلسه استراحت اصطلاحاً جلسه بعد از سجده دوم در ركعت اول و سوم

است و به نظر ما واجب نيست.

نماز استيجارى

س 160: كسى براى ميتى اجير مى شود تا نماز بخواند آيا گفتن اذان و اقامه لازم است؟

ج: هو العالم; چنانچه در اجاره اذان شرط نشود قطعاً واجب نيست و وجوب اقامه منوط است به آنكه مرجع اجير چه فتوايى دهد، اگر اقامه را مطلقاً واجب نداند، آن هم لازم نيست.

نماز مسافر

س 161: به استحضار مى رسانم مسافر در چهار مكان مى تواند نماز را كامل بخواند، حرم سيدالشهداء(ع)، مسجد كوفه، مسجدالحرام و مسجد پيغمبر(ص). در مكان هاى فوق به مقدار چند متر مى تواند نماز را تمام خواند؟ البته بعضى ها شهرها را ملاك مى دانند، لطفاً نظر مبارك رابفرماييد.

ج: هو العالم; ميزان و ملاك در مكّه و مدينه شهر است و در كوفه، مسجد; و در كربلا، حرم مطهر كه بعد از رواق شروع مى شود.

س 162: اگر كسى شغلش سفر است، مانند باركش بارى و در بين راه عمل خود در محل زيارتگاه يا فاميل خود دو روز بماند، ضرر به دوام السفر بودن او مى رساند يا خير؟

ج: هو العالم; مضر نيست.

س 163: آيا سفر در ماه مبارك رمضان براى زيارت عتبات عاليات (مانند نجف اشرف، كربلا معلى و غيره) مستحب است يا خير؟

ج: هو العالم; بلى مستحب است و اشكال ندارد.

س 164: معلّمى در هفته شش روز براى آموزگارى در سفر است و يك روز به وطن بر مى گردد تكليف نماز و روزه او چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه شش روز در يك محل مى ماند و بنا است به اين نحو باشد، آنجا محل سكنى مى باشد و حكم وطن را دارد.

س 165: اينجانب ساكن شهرستان اهواز بوده و

خانواده نيز هم اكنون در آن جا سكونت دارند، از ابتداى سال تحصيلى جديد به طور رسمى به عنوان طلبه به قم آمده و به تحصيل علوم دينى مشغول شده ام، در اين صورت مرقوم فرمائيد:

تكليف اينجانب نسبت به نماز و روزه در سفر به اهواز چگونه مى باشد؟ ايضاً در صورتى كه در قم كمتر از ده روز بمانم، نماز را چگونه اداء نمايم؟ ضمناً مدتى قبل از اين كه به طور رسمى طلبه شده و وارد قم شوم، چند ماهى جهت آشنايى با حوزه علميه و آمادگى آزمون ورودى حوزه در قم بودم و چون قصد آمدن و ماندن در قم را داشتم در سفرى كه در طى اين مدت به اهواز داشتم نماز را شكسته خواندم، آيا اين نمازها صحيح مى باشد يا خير؟ (يادآور مى شوم كه اهواز محل تولدم نيست و از محل ولادت خود نيز اعراض كرده ام و به تبعيت از والدين تا به حال (حدود 15 سال) در اهواز بوده ام.

ج: هو العالم; اهواز وطن اتخاذى شما است. مادامى كه از آنجا اعراض نكرده ايد بايد نمازها را تمام بخوانيد و چنانچه بدون اعراض شكسته خوانده ايد، قضاء نماييد و قم چنانچه بنا داريد مدت معتنى به، مانند هفت هشت سال اقلا بمانيد وطن عرفى شما است. در اينجا نيز نماز را تمام بخوانيد ولو كمتر از ده روز بمانيد.

س 166: براى اينكه مكان تازه اى وطن انسان گردد آيا اسكان در آن مكان و نيت كفايت مى كند يا اينكه چيز ديگرى هم لازم مى باشد؟ به طور مثال بنده براى تحصيل مى خواهم به قم

بيايم، آيا همين كه در آنجا ساكن شوم و نيت وطن كنم كفايت مى كند؟ در صورتى كه نمى دانم چند سال در آن جا مى مانم؟

ج: هو العالم; معتبر است بنا داشته باشيد كه مدت معتنى به مثلا ده سال بمانيد كه عرفا بگويند در آن محل مسافر نيست.

س 167: مسافرت مردان به عتبات عاليات يا موضع تجارت بدون رضايت همسر چگونه مى باشد؟

ج: هو العالم; مسافرت مرد به عتبات و غيرعتبات بدون اجازه همسر هيچ اشكالى ندارد.

س 168: اگر كسى كاميون داشته باشد و كارش باربرى با كاميون مذكور باشد، اگر چنين شخصى براى كار ديگرى با اتوبوس مسافرت نمايد، حكم نماز و روزه اش چيست؟

ج: هو العالم; اگر با اتوبوس كه مى رود براى شغل ديگرى است، بايد تمام بخواند و اگر براى كار شخصى مانند گردش و زيارت و امثال اين ها است، بايد شكسته بخواند.

س 169: دختر از خانه پدرى و شهرى كه زادگاهش بوده، به خانه شوهر در شهر ديگر رفته اين دختر وقتى كه به شهر زادگاه خويش مى آيد، مى گويد: من از زادگاه و وطن خود اعراض نكرده ام، آيا مى تواند نماز را تمام بخواند يا بايد قصر بخواند؟

ج: هو العالم; چنانچه معنى اعراض را مى داند، در آنجا بايد نماز را تمام بخواند و هنوز حكم وطن را دارد.

س 170: بعد از گرفتن وضوء يعنى شستن صورت و دست قبل از مسح، دست ها را دوباره با هم به صورت مى كشند. آب دست با آب صورت مخلوط مى شود، آيا مى تواند مسح كند يا دوباره وضوء بگيرد؟

ج: هو العالم; نمى تواند

مسح نمايد، بايد دوباره وضوء بگيرد.

س 171: عدّه اى از اهالى هشترود مدتى است كه (از يك تا 30 سال) براى كار كردن به شهرستان بوشهر مسافرت مى كنيم در آنجا هم يك منزلى را براى اسكان اجاره كرده ايم. ولى گاهى اوقات اتفاق مى افتد كه ما براى كارمان به شهرستان هاى اطراف مى رويم و اين كار هم ممكن است از چند ماه تا چند سال طول بكشد، حال سؤال ما اين است.

1_ كه آيا نماز و روزه ما در آن شهرستان (مثلا خور موج) چگونه است (در صورتى كه مثلا در اين مدت يك جورى پيش آمد كه كمتر از 10 روز مانديم).

2_ اينكه نمى دانيم كارمان در آن شهرستان چقدر طول مى كشد يا اينكه اصلاً چقدر اجازه مى دهند كه در آنجا كار كنيم (مثلاً شايد بعد از مدتى ديگر اجازه كار را صاحب كار به بنده ندهد)

3_ در اين موقع (يعنى زمانى كه در شهرستان كار مى كنم) نماز و روزه ما در خود بوشهر چگونه است در حالى كه در بوشهر همان منزلى كه اجاره كرده ايم باز هم در اختيار ماست. مثلا براى چند روز به عنوان مهمان و يا گردش به بوشهر مى رويم.

ج: هو العالم; چنانچه در بوشهر مدت معتنى به مثلاً ده سال مى مانيد و محل زندگى را در آنجا قرار داده ايد، آنجا وطن اتخاذى مى شود و تا مادامى كه از آن شهر اعراض نكرده ايد حكم وطن دارد و اما شهرهاى ديگرى كه مى رويد، چنانچه كمتر از ده روز بمانيد مسافر حساب مى شويد.

س 172: احتراماً آيا وليمه

دادن بعد از سفر تا چه حدودى است؟

ج: هو العالم; هيچ مقدارش واجب نيست، ولى عمل خوبى است.

احكام مسجد

س 173: مسجدى در روستاى شهرجرد در حومه شهر اراك وجود دارد كه به واسطه قدمت مخروبه گرديده و اهالى قصد ترميم آن را دارند. چرا كه حيوانات هم به واسطه مخروبه بودن مسجد به آن رفت و آمد مى كنند. از طرفى مسجد در بافت جديد روستا در معبر و خيابان كنار آن قرار گرفته كه راه عمومى را مسدود كرده است، لذا مستدعى است نسبت به تعمير و ترميم مسجد در جاى فعلى او و تخريب و عقب نشينى مسجد از خيابان، نظر مبارك خود را بفرماييد؟

ج: هو العالم; تعمير و ترميم مسجد بسيار كار خوبى است و تخريب آن براى تعمير جايز است، و اما عقب نشينى چنانچه بودن به همين حالت براى نزديكى اهالى زحمت است و موجب اختلال مى شود، مجازند در عقب نشينى به شرط آن كه به آن مقدار كه از مسجد در خيابان واقع مى شود به مسجد اضافه گردد. ولى معلوم باشد كه آن مقدار كه در خيابان قرار مى گيرد بعضى احكام مسجد را دارد كه در رساله هاى عمليه مذكور است، مراجعه كنيد.

س 174: در برخى از مساجد صداى بلندگوها را بلند مى كنند كه به حدى تا چند محله دورتر صداى سخنرانى ها و عزادارى ها شنيده مى شود. در صورتى كه بعضى از اهالى ساكن در محل معترض و ناراضى هستند، آيا اين كار صحيح مى باشد. آيا در مورد نماز و ادعيه كه صبح زود برپا مى شود، صداى بلندگوها اشكال دارد يا

خير؟

ج: هو العالم; چنانچه واقعاً موجب ناراحتى و ضرر براى مريض ها و ضعفاء شود جايز نيست والا اشكال ندارد.

س 175: آيا شخص جنب مى تواند دست يا سر خود را داخل مسجد كنديانه؟

ج: هو العالم; عبور در مسجد براى جنب جايز است، مكث در مسجد و دخول بدون قصد عبور جايز نيست، مجرد دست يا سر را داخل مسجد نمودن خلاف احتياط است.

روزه

س 176: اگر روزه دار با مسواك و خمير دندان مسواك كند، و بعد از آن دهان را بشويد، روزه او باطل مى شود؟

ج: هو العالم; اگر آب از حلق، پايين نرود; روزه اش صحيح است.

(ت) س 177: اگر كسى در ماه رمضان مريض شد، آيا واجب است خود را مداوا كند تا روزه بگيرد ولو با قرض گرفتن يا لازم نيست؟

ج: هو العالم; خير، واجب نيست، چون صحت و سلامتى شرط وجوب است.

س 178: آيا مى توان در سفر روزه قضاء به جا آورد؟

ج: هو العالم; خير نمى توان.

س 179: مساله در مورد روزه مستحبى چگونه است؟

ج: هو العالم; غير از روزه در عرفات و روزه نذرى هيچ روزه اى در سفر صحيح نيست.

س 180: در ماه مبارك رمضان اگر بر اثر ملاعبه آب حركت كند، لكن خارج نشود، آيا اگر در طول روز بول كند، روزه اشكال پيدا مى كند؟

ج: هو العالم; روزه باطل نمى شود.

س 181: آيا روزه براى شخصى كه كم خونى دارد و باعث سرگيجه او مى شود واجب است يا خير؟ چنان چه شخصى در ماه رمضان عمداً مسافتى را طى كند تا روزه نگيرد آيا حرام است يا خير؟

ج: هو العالم; 1_ سرگيجه

موقت موجب سقوط وجوب روزه نمى شود. 2_ و طى كردن مسافت براى خوردن روزه اشكال ندارد.

س 182: كشيدن فضولات از سر به سوى حلق در هنگام روزه و در همان حال بلعيدن آن چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد و مفطر نيست.

س 183: اگر كافر قبل از زوال مسلمان شود، واجب است بقيه روز را امساك كند؟

ج: هو العالم; صوم او صحيح نيست. مقتضاى احتياط امساك است تأدباً.

س 184: آيا ايمان شرط در صحت روزه مى باشد يا نه؟

ج: هو العالم; بلى شرط است ولو در حاشيه عروه نوشته ام معلوم نيست.

س 185: اگر روزه دار اخبار دروغ از خبر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كرده بود آيا روزه او باطل مى شود با اين كه او قصد صدق اخبار از اين خبر را داشته است؟

ج: هو العالم; روزه او صحيح است.

س 186: آيا در قضاء ماه رمضان ترتيب در روزه ها لازم است يا نه؟

ج: هو العالم; لازم نيست، ولى تعيين لازم است.

س 187: با توجه به اين كه اعمال و رفتار ائمه اطهار(عليهم السلام) براى ما حجت است و بايد آن را براى خود الگو قرار دهيم. سؤال اين است كه كيفيت و نحوه برگزارى مجلس جشن و عروسى حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)ازنظر شادى و سرور چگونه بوده است؟

ج: هو العالم; ما ممكن نيست در جميع امور بتوانيم مانند آنان عمل كنيم. آن چه بر ما لازم است اين است كه عملى را كه به عنوان واجب انجام مى دادند، بايد متابعت كنيم و اگر به عنوان حرام ترك مى كردند بايد ترك كنيم. امورى كه

به آنها اشاره شد، از اين قبيل امور نيست.

س 188: شخصى در شب اول شوال عده اى را در مسجد يا حسينيه دعوت كرده افطارى مى دهد، آيا فطريه آنها بر او لازم است؟

ج: هو العالم; چنان چه نزديك غروب آن جا باشند، واجب است والاّ واجب نيست.

س 189: در هنگام جارو كردن و گردگيرى كه گرد و غبار غليظ به چشم نمى خورد، اما پس از پايان كار هنگام انداختن اخلاط ذرات خاكى در اخلاط ديده مى شود، آيا براى روزه ايجاد مشكل نمى كند؟

ج: هو العالم; خير مشكلى ايجاد نمى شود. حتى غبار غليظ هم اگر بدون اختيار به حلق برسد، در صورت امكان بيرون بريزد والا روزه صحيح است.

س 190: 2 سال است كه مرسوم شده اذانى كه از راديوى قم پخش مى شود دو دقيقه از اذان تهران ديرتر گفته مى شود،آيا باز كردن روزه و افطار كردن با همان ساعت و اذان تهران كفايت مى كند، يا بايد صبر كنيم تا راديوى اذان قم بگويد؟

ج: هو العالم; ميزان اطمينان انسان به طلوع فجر و مغرب است البته اذان راديو كاشف است، ولى بهتر است بيش از دو دقيقه در طرفين ملاحظه شود.

س 191: آيا موقع الله اكبر گفتن اول اذان مى توان افطار كرد يا بايد صبر كرد تا اذان تمام شود؟

ج: هو العالم; صبر كردن تا وقتى اطمينان پيدا شود لازم است.

س 192: آيا از نظر شرع مقدس اسلام مردم مى توانند فطريه ماه مبارك رمضان را به بيماران نيازمند اختصاص دهند؟

ج: هو العالم; بلى مى توانند.

س 193: شخصى قضاى روزه ماه مبارك رمضان را مى گيرد و

قبل از اذان ظهر از عمد لب هايش را با زبان مرطوب مى كند و شورى لب را حس مى كند. در اين لحظه با يكى از دوستان مواجه مى شود و چون مى خواهد بى احترامى نشود آب دهان را عمداً مى بلعد. آيا روزه باطل است، لطفاً نظر مبارك را بفرم_اييد؟

ج: هو العالم; چنانچه آب دهان كه به لب رسيده با شورى توأم شده و بلعيده، روزه باطل مى شود و اگر مى داند نبلعيده و آنچه بلعيده آب داخل دهان است يا شك دارد و يا شورى مستهلك شده در آب دهان، روزه صحيح است.

س 194: آيا اعلام عيد فطر مخصوص حاكم شرع (ولى فقيه جامع الشرايط) است يا مراجع تقليد نيز مى توانند اعلام عيد فطر كنند؟

ج: هو العالم; هر مجتهدى مى تواند اعلام كند و در صورتى كه يك مجتهد عادل حكم نمود براى همه حتى مجتهدين ديگر واجب است، تبعيت كنند.

س 195: به نظر مبارك شما علامت يا علامت هاى هلال شب اول ماه قمرى چه مى باشد؟

ج: هو العالم; رؤيت هلال و شهادت دو نفر ثقه، و گذشتن سى روز تمام از ماه قبل و بعضى امور ديگر.

س 196: اگر براى بعضى از مراجع تقليد اول شوال ثابت شود و عيد فطر را اعلام نمايند ولى حاكم شرع (مجتهد جامع الشرايط) اول ماه را اعلام نكند، وظيفه مقلد چيست؟

ج: هو العالم; مسأله ثبوت هلال نه ربطى به مرجع دارد و نه مجتهد; بلكه موضوع خارجى است. اماراتى در شرع براى ثبوت آن قرار داده شده است. بلى! چنانچه مجتهد جامع الشرايط حكم كند به ثبوت ماه و اين

كه فردا عيد است، تمام افراد حتى مجتهدين ديگر بايد اطاعت كنند.

س 197: به نظر مبارك شما شبى كه در آن ماه به صورت قرص كامل است (شب چهاردهم) دليل و ملاك شرعى براى ثابت شدن اول ماه قمرى مى باشد تا از اين راه وضعيت يوم الشك معلوم شود؟

ج: هو العالم; بلى روايت معتبر دلالت بر آن مى كند و ما هم فتوا به آن داده ايم.

س 198: كلام فقهاء در باب كسى كه مشمول حد شرب خمر شود (و يدرأ عنه الحد ان ادِّعى انه شرب لأيجاد الرمق) اگر ادعا كند خمر را براى ايجاد رمق و نجات از ضعف بسيار نوشيده، حد از او برداشته مى شود; آيا مفهومش جواز خمر براى مداوا است يا فقط دفع حد را مى رساند؟

ج: هو العالم; برداشتن حد متوقف است بر اين كه احتمال داده شود شرب خمر به توّهم جواز آن بوده ولو در واقع حرام باشد.

س 199: اگر كسى فراموش كرد كه روزه است و غذا خورد بعد از آن قطع پيدا كرد كه روزه او فاسد شده و افطار عمدى كرده آيا روزه او باطل مى شود ي_ا ن_ه؟

ج: هو العالم; بلى، باطل مى شود.

س 200: اگر روزه دار به خاطر تقيه ازظالم افطاركردآياروزه اوباطل مى شود؟

ج: هو العالم; بلى، باطل مى شود.

س 201: اگر شخص روزه دارى در روز حجامت كند با اين كه مى داند موجب ضعف شديد مى شود جايز است يا نه؟ در صورتى كه طبيب لازم مى داند كه حجامت در روز باشد.

ج: هو العالم; كراهت دارد مگر در مورد تلف نفس ولى حرمت معلوم نيست.

س 202:

اگر روزه دار مضطر شد به دروغ بر خدا و رسول(صلى الله عليه وآله) در مقام تقيه از ظالم، آيا روزه باطل است؟

ج: هو العالم; روزه باطل نمى شود.

س 203: اگر روزه دار بعد از بلند شدن از خواب ديد رطوبتى بر لباس او هست، براى اينكه بداند منى است يا بول مقدارى آلت خود فشار داد و منى درآمد و معلوم شد كه جُنُب شده، آيا روزه باطل مى شود؟

ج: هو العالم; باطل نمى شود.

س 204: اگر شخصى عمداً روزه بخورد، براى قضاى آن چه عملى را بايد انجام دهد تا كفاره آن باشد؟

ج: هو العالم; غير از يك روزه قضاء مخير است بين شصت روز روزه متوالى به عنوان كفاره يا اطعام شصت مسكين (يا آزاد كردن يك بنده)

اعتكاف

س 205: اعتكاف كردن در غير مساجد جامع رجاءاً چه حكمى دارد؟ اعتكاف در مسجدى كه جامع بودنش مشكوك است به صورت رجاء چه صورتى است؟

ج: هو العالم; در هر دو مورد رجاءاً مانعى ندارد. در صورت دوم اگر حالت سابقه جامع بودن باشد، استصحاب بقاى جامعيت هم جارى است.

رؤيت هلال

س 206: اگر مردم شيعه افغانستان مطابق شياع افق آنجا تشخيص اثبات هلال ماه شوال نمايند و افطار نمايند، آيا افطار جايز است يا بايد تابع ايران باشند؟

ج: هو العالم; چنانچه در افغانستان شرعاً هلال ثابت شده باشد، تابع ايران بودن معنى ندارد، بلكه ايران بايد تابع شود.

س 207: آيا رؤيت هلال و اثبات اول ماه الزاما بايد با چشم غير مسلح صورت بپذيرد يا اينكه رؤيت با چشم مسلح (استفاده از دوربين دو چشمى و تلسكوپ) كافى است؟

(توضيح: قدرت ديد تلسكوپها، دهها برابر

قويتر از دوربين هاى دو چشمى است).

ج: هو العالم; بر حسب ظاهر ادله ميزان، رسيدن ماه به محلى است كه با چشم غير مسلح امكان ديدن آن باشد ولو در يك محل از كره زمين.

س 208: در صورتى كه رؤيت با دوربين را هم قابل پذيرش مى دانيد، آياملاك رؤيت با دوربين متعارفى (مانند دوربين 50×7) است كه مى تواند در اختيار همه مردم قرار بگيرد يا اينكه اگر هلال با دروبين هاى دو چشمى غير متعارف فوق العاده قوى (مانند دوربين 150×40) هم رؤيت شد، هلال ثابت مى شود؟

ج: هو العالم; ديدن با دوربين قابل پذيرش نيست، فضلا از ديدن با دوربين 150×40 .

س 209: وضعيت رؤيت هلال در برخى از ماهها به تعبير متخصصين (حالت بحران) است، در اين حالت اگر هلال با دوربين هاى دو چشمى قوى يا تلسكوب رؤيت نشد آيا مى توان سخن مدعيان رؤيت (شهادت شهود) را پذيرفت يا خير؟

ج: هو العالم; اگر بينه (شهادت شهود) قائم بر رؤيت شد، حالت بحرانى مشاراليه مانع از پذيرفتن نمى شود.

س 210: در برخى از ماه ها، متخصصين رؤيت هلال به اتفاق بر اين عقيده هستند كه هلال ماه اصلا قابل رؤيت نيست و در عين حال عده اى به رؤيت هلال شهادت مى دهند، نظر حضرتعالى در هنگام تعارض شهود با نظر متخصصين چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه شهود مورد اتهام نباشند و شهود عادل باشند، نظر متخصصين مانع پذيرفتن نمى شود.

س 211: در صورت عدم اقامه شهود بر رؤيت هلال به دليل ابرى بودن آسمان يا عوامل ديگر، اگر متخصصين رؤيت هلال، نظر قطعى به قابل رؤيت بودن آن

دادند، حكم مسئله چگونه مى شود؟

ج: هو العالم; چنانچه متخصصين ماهر در اين فن باشند و موثق باشند از مصاديق رجوع به اهل خبره است كه بناى عقلاء بر آن است.

س 212: اگر در چند رصدخانه در مناطق مختلف ايران هلال ماه را با تلسكوپ ببينند و در اين رصد خانه ها دوربينهاى فيلم بردارى تلويزيونى پشت تلسكوپ ها قرار بگيرند و به طور مستقيم (پخش زنده) تصوير هلال را از طريق تلويزيون به مردم نشان بدهند، به گونه اى كه مردم اطمينان پيدا كنند تصاوير پخش شده واقعى است و ساختگى نيست، حكم اثبات اول ماه را در اين صورت بيان بفرماييد؟

ج: هو العالم; ثابت نمى شود.

س 213: رؤيت پذيرى هلال در آفاق با تغيير در طول و عرض جغرافيايى تغيير پيدا مى كند و اين خود دو حالت دارد:

الف _ گاهى هلال در شهرى همچون مدينه منوره كه نسبت به تهران در عرض جنوبى ترى واقع شده، ديده مى شود اما در تهران ديده نمى شود. در اين گونه موارد آيا ماه جديد براى ساكنان تهران آغاز مى شود يا خير؟ همچنين صورت عكس آن چگونه خواهد بود؟

ج: هو العالم; من به وحدت افق قائلم و لذا در يك جا كه ماه ديده بشود براى ساير بلاد هم به ثبوت هلال قائلم.

س 214: برخى اوقات هلال در شهرى مانند مشهد مقدس كه نسبت به شهر دمشق در طول جغرافيايى شرقى ترى واقع شده، ديده مى شود ولى در دمشق نمى شود. در چنين صورتى آيا اول ماه براى اهل دمشق ثابت مى گردد يا خير؟ همچنين حكم مسئله در فرض عكس آن چگونه

است؟

ج: هو العالم; از جواب مساله قبل حكم اين مساله و مساله لاحقه معلوم مى شود.

س 215: گاهى اوقات به دليل وسعت جغرافيايى بعضى از كشورهاى جهان، احتمال ديده شدن هلال در برخى از مناطق اين گونه كشورها وجود دارد اما در ساير نقاط آن، هلال قابل رؤيت نيست. حكم آغاز ماه در كشورهاى اينچنينى چگونه است؟

ج: هو العالم; در يكجا ديده شود هلال براى بقيه جاها كافى است.

س 216: آيا تبرّع كفاره از حى جايز است يا نه؟

ج: هو العالم; در خصوص صوم جايز نيست، ولى در غير صوم جائز است.

س 217: اگر چند روز از ماه رمضان عمداً روزه نگرفت و تا ماه رمضان بعدى قضاء نكرد آيا كفاره جمع بايد بدهد؟

ج: هو العالم; خير، لازم نيست.

خمس

س 218: در افغانستان فعلى با وجود نياز شديد مدارس علميه و طلاب مستحق از سهم مبارك امام (ع) مى توان براى بازسازى امام زاده، مسجد و حسينيه، مهديه استفاده كرد يا خير؟

ج: هو العالم; در اولويت صرف در طلاب مستحق شكى نيست ولى مصرف در حسينيه هم اشكال شرعى ندارد.

س 219: كسيكه حق مصالحه در مشكوكات از طرف مجتهد را دارد. گذشته مشكوك افراد را از جهت خمس.... به دل بخواهى خود مى تواند مصالحه نمايد يا معيار همان ميزان قدرت و عدم قدرت طرف مى باشد.

ج: هو العالم; ميزان قدرت طرف است.

س 220: آيا مردم مى توانند مالياتى كه به دولت پرداخت مى نمايند، بابت خمس آل محمد (ص) حساب نمايند يا نه؟

ج: هو العالم; خير، نمى توانند.

س 221: آيا بر هديه خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هو العالم; خمس به هديه مانند

بقيه فائده ها و ارباح كسب به شرط زيادى آن بر مؤنه سال تعلق مى گيرد.

س 222: آيا هبه و جهيزيه خمس دارد يا نه؟

ج: هو العالم; جهيزيه خير ولى هديه مانند فوائد ديگر است و خمس دارد.

س 223: اگر كسى اصل سرمايه اش كه به صورت پول نقد است در اختيار ديگرى است فقط سودهاى حاصله به دستش برسد، براى تخميس اصل سرمايه بايد چه كارى انجام دهد؟

ج: هو العالم; بايد اصل سرمايه را تخميس كند، لازم نيست از عين آن پول، خمس بدهد، از اموال ديگر هم مى تواند بپردازد.

س 224: اگر كسى مطابق فتواى تبعيض عمل كند، وجوهات خمس را به كدام يك از مراجع بايد پرداخت نمايد و فردى كه توان پرداخت خمس را ندارد و دستگردان مى كند، آيا دستگردان نمودن با چك مدّت دار يا چكى كه وعده آن رسيده صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; 1_ به هر كدام بدهيد كافى است. 2_ و دستگردان با چك مدت دار جايز نيست.

س 225: آيا جهيزيه اى كه براى دختران تهيه مى گردد و كنار گذاشته مى شود متعلق خمس است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه قدرت تهيه جهيزيه در يك سال را ندارد و بايد به تدريج تهيه كند، خمس واجب نيست.

س 226: اگر مرد از مال خمس نداده، منزل بخرد، آيا تصرفات او و نماز در خانه، باطل و حرام است يا نه، و در صورت اول زن و بچه هاى او، با رضايت و يا عدم رضايت به كار او، چه حكمى دارند؟

ج: هو العالم; چون معمولا خريد به عين مال غير مخمس نيست، بلكه به

ذمه است، اشكال ندارد.

س 227: با توجه به اينكه در منابع فقهى ما در كتاب لمعه در ارتباط با مسئله خمس و حتى مصرف آن براى الفت و مهربانى بين مسلمانان و صاحبان كتاب جايز و روا دانسته شده است يا مرحوم آيت الله حاج سيد احمد خوانسارى «رضوان الله تعالى عليه» على القاعده مى فرمودند به فاميل فقير و آشنايان ناتوان كه نماز خوان باشند، بدهيد. آيا جناب عالى اجازه مى فرماييد از سهم مبارك امام(عليه السلام) يا سهم سادات به بستگان، اطرافيان و ضعفاى آبرومند و متدين متشرع تقديم نمود؟ منظور يك سوم نيست، بلكه آنچه تمييز و تشخيص مى دهيم؟

ج: هو العالم; زكات را مى توان به مؤلفة قلوبهم پرداخت، ولى خمس را خير. در خمس هم نسبت به سهم سادات كه نصف خمس است به بستگان و اطرافيان مستحق در صورتى كه از سادات باشند مى توان پرداخت نمود و اگر از سادات نباشند، نمى شود پرداخت كرد. اما بايد مصرف سهم مبارك امام ارواحنا فداه تحت نظر مجتهد جامع الشرائط قرار داده شود.

س 228: الف) كسى مقدارى پول به كسى داده تا ازدواج كند ولى به واسطه مشكلات ازدواج نكرد قبل از سال خمسى او (مثلا 4 ماه يا كمتر) مانده مى تواند اين پول را به شخص ديگرى به عنوان قرض بدهد و بعد از سال خمسى (چند ماه بگذرد) قرض را برگرداند يا نه؟ ب) و همچنين آيا خمس به آن مقدار پولى كه نتوانسته با آن ازدواج كند تعلق مى گيرد يا نه؟

ج: هو العالم; به تمام اموالش خمس تعلق مى گيرد ولو قرض بدهد.

س 229: اگرسهم

مبارك امام درافغانستان مصرف شود،كجابايدمصرف نمود؟

1- مدرسه علميه 2- مسجد 3- حسينيه 4- امام زاده

ج: هو العالم; اول در مدرسه، بعد اگر متبرعى نباشد يا زكات كافى نباشد در مسجد بعد حسينيه.

س 230: كسى كه وام بدهكارى دارد وسال خمسيش رسيدهومبلغى نقداضافه از قسط وامى دارد، اين خمس دارد يا خير چنين برسالش گذشته است؟

ج: هو العالم; مقدارى كه مديون است خمس ندارد.

س 231: چون قسط پرداخت وامى كه سالى گذشته است مى خواهد به مصرف مخارجاتش برسانند آيا خمس دارد يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، خمس دارد.

س 232: با توجه به عدم پرداخت خمس در مبالغى بعد از گذشت سال خمسى در مبالغى به دليل نياز مصرف شخصى تصرف نموده ايم آيا جايز بوده است و آيا فعلا تا حساب سال خمسى اجازه مى فرماييد تصرف نماييم؟

ج: هو العالم; تصرفاتتان نافذ و جايز بوده است و بعداً نيز در تصرفات مجازيد مادامى كه بنا بر دادن خمس داريد.

س 233: با توجه به اينكه مبالغ حساب در بانك جهت خريد وسايل و امكانات زندگى مى باشد و با پرداخت خمس آنها ممكن است نتوانم وسايل و امكانات زندگى را تهيه نمايم، از لحاظ وظيفه خمس حكم آن چيست؟

ج: هو العالم; دستگردان بنماييد به تدريج بپردازيد.

س 234: با توجه به تصرف در مبالغى بعد از گذشت سال خمسى پرداخت حساب سال خمسى جديد چگونه تعيين مى شود؟ (با توجه به عدم اطلاع دقيق)

ج: هو العالم; بعد از مراجعه به بانك بدهى تان معلوم مى شود. در صورتى كه معلوم نشود، حداقلى كه متيقن است بپردازيد مازاد را دستگردان نموده، در صورت احتياجتان، اجازه تصرف مى دهم.

س 235: سال خمسى

را مدت 2 سال است تعيين نموده، ولى پرداخت نكرده ايم. مقدارى مبلغ در حساب بانكى آخر سال اول موجود بوده كه خمس آن پرداخت نشده و آخر سال دوم نيز همين طور كه خمس آن نيز پرداخت نشده و مبالغى در وسط هر 2 سال به دوستان قرض داده ايم.

الف) با توجه به ندانستن از مبلغ يقينى موجودى در اواخر 2 سال، خمس آن چگونه تعيين مى شود؟ متاسفانه ته برگ دفترچه نيز موجود نمى باشد كه از طريق آن مطلع شوم. آيا با مراجعه به بانك و سؤال از متصدى كامپيوترى مى توان از حساب آخر سال مطلع شد و اين حجت شرعى است؟

ج: هو العالم; بايد رجوع به بانك بنماييد و قول آنها هم حجت است، چون امين مى باشند.

س 236: آيا با پس گرفتن بدهى ها، خمس آنها بايد پرداخت گردد؟

ج: هو العالم; خمس همه آنها بايد پرداخت شود.

س 237: اگر كسى دسترسى به مجتهد يا وكيل او ندارد، آيا مى تواند تصرف در سهم امام(ع) كند به موارد خيرات و آنچه به نظر او مى رسد مانند ساختن مسجد يا حسينيه يا تعظيم شعائر اسلام و غيره يا نه؟

ج: هو العالم; خير، نمى تواند.

س 238: خمس دادن براى اشخاصى كه صاحب مسكن و مغازه و سرمايه لايق به شأن نيستند و يا با قناعت جمع كرده اند و خود محتاج آن هستند، چگونه مى باشد؟

ج: هو العالم; مغازه و سرمايه مطلقا خمس آن بايد داده شود، مگر آنكه اگر خمس آن را بدهند لازمه اش معطل ماندن در زندگى باشد.

س 239: آيا در دادن سهم امام، اجازه مرجع تقليد

لازم مى باشد يا خير؟

ج: هو العالم; در دادن سهم امام(ع) اجازه مجتهد كافى است و اجازه مرجع تقليد لازم نيست.

س 240: افراد زيادى هستند كه حساب سال نداشتند و جهت عزادارى كمك مى كنند، چه حكمى دارد؟ و بافرض مسئله و مخلوط شدن پول ها آيا استفاده از چاى و شام و نهار در مجالس براى ديگران اشكالى ندارد؟

ج: هو العالم; ندادن وجوهات خلاف است، ولى استفاده كردن ديگران از چاى و غيره اشكال ندارد.

س 241: اگر ملكى به زيد از پدر و به پدرش از جد ارث رسيده باشد و زيد نمى داند خمس ملك مذكور را داده اند يا نه، وقتى ملك را فروخت تكليف زيد چيست؟

ج: هو العالم; خمس واجب نيست.

س 242: شخص كارمندى جهت خريد منزل مسكنونى مورد نياز ناچاراً به طور ماهانه مبلغى از حقوق خود را كنار مى گذارد. با توجه به نرخ تورمى حدود 20 درصد) كه در جامعه وجود دارد و با فرض تعلق خمس عملا 100 هزار تومان اين سال حدوداً برابر 60 هزار تومان سال آينده مى شود. لذا خواهشمند است نظر مبارك را در مورد تعلق خمس بفرماييد. و نيز اگر پس انداز وى جهت خريد خانه مكفى نباشد و ايشان (مثلا به صورت مضاربه) اين پول را به كار بياندازد و سود آن را هم مختص خريد خانه به كار بزند، مسئله چگونه خواهد بود؟

ج: هو العالم اگر در مقابل; پولى كه براى خانه كنار مى گذارد مديون نباشد، مادامى كه خانه نخريده خمس تعلق مى گيرد و همچنين اگر به عنوان مضاربه بدهد، هم به پول و هم به

سود آن خمس تعلق مى گيرد.

س 243: مقدارى وام گرفته ام كه در طول چهار سال بپردازم، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

ج: هو العالم; خير، تعلق نمى گيرد.

س 244: فردى از طريق پس اندازهاى شخصى و قرض، ابتدا موتورى جهت استفاده و سپس با فروش طلاهاى همسر، به جاى موتور ماشينى براى استفاده، خريده حال اگر ماشين را جهت پيش خريد يك واحد منزل مسكونى بفروشد (در حالى كه خود در منزل اجاره اى ساكن است) آيا آن پول به دست آمده كه اكنون به صورت سرمايه است متعلق خمس است يا خير؟ و اگر چندين بار با خريد و فروش منازل به غير قصد سودى به دست آورد بر اين سودها چطور؟

ج: هو العالم; معادل ديونى كه به همسرش مديون است، خمس ندارد و در مازاد بايد خمس دهد.

زكات

س 245: اگر كسى زكات را كنار گذاشت و بعداً به مستحق داد. بعد آشكار شد كه خلاف بوده و آن شخص فقير نبوده است آيا ضمان دارد؟

ج: هو العالم; كنار گذاشتن در حكمى كه سؤال نموديد تأثير ندارد و در مورد سؤال ضمان دارد.

س 246: آيا تصرف در مالى كه متعلق زكات واقع شده و هنوز زكاتش پرداخت نشده، جايز است و آيا به گندم كه بعد از فروش تمام پول آن صرف پرداخت قرض مى گردد و از زمين خود شخص هم نبوده زكات تعلق مى گيرد.

ج: هو العالم; 1_ تصرف در مالى كه زكات به آن تعلق گرفته جائز است قبل از اداء زكات و زكات منتقل بذمه مى شود. 2_ به مالى كه پولش پرداخت قرض مى گردد زكات

تعلق مى گيرد و با پرداخت قرض منتقل بذمه مى گردد.

س 247: چند نفر در كشاورزى با هم شريك هستند، نحوه پرداخت زكات آنها در امر كشاورزى چگونه مى باشد؟ آيا با به دست آوردن محصول بايد زكات آن را قبل از تقسيم بدهند يا اينكه هر كس خود بايد زكات خويش را بپردازد؟

ج: هو العالم; هر كدام موظفند كه سهم خود را بپردازند.

س 248: زكات پدر به فرزند فقير داده مى شود؟

ج: هو العالم; فرزند فقير واجب النفقه پدر غنى است. پدر به او نمى تواند زكات بدهد.

حج

س 249: آيا تحقق احرام حج فقط به تلبيه است يا با لباس احرام و تلبيه مى باشد؟

ج: هو العالم; احرام حج و عمره منعقد نمى شود مگر به تلبيه و مادامى كه تلبيه نگفته، محرمات حرام نمى شود ولو لباس احرام پوشيده باشد.

س 250: آيا خواندن نماز طواف واجب خانه كعبه به جماعت به قصد ورود يا رجاء جايز و صحيح است؟

ج: هو العالم; به نظر ما جماعت در نماز طواف مشروع نيست.

س 251: شخصى اعلام داشته كه جهت حج تمتع تعدادى را با مبلغى به مكّه معظمه مى برد. فردى براى رضاى خدا تعدادى از دوستان و آشنايان را براى تشرّف از اين امر آگاه مى سازد و آنها هم اعلام آمادگى نموده و مبلغى را به واسطه مى دهند و واسطه هم با تحقيق و شناخت و مدرك به مدعى مى پردازد. بعد معلوم مى شود آن فرد كلاهبردارى كرده است و واسطه هم مبلغى را به كلاهبردار داده كه به مكّه برود و مال او هم با مال ديگران از بين

رفته، حال صاحبان پول از واسطه وجه خود را طلب مى كنند. آيا واسطه به اين اشخاص مديون است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه واسطه فقط ارايه طريق نموده و خود طرف قرارداد نبوده و ضمانت هم ننموده كه به حسب ظاهر اين گونه بوده است، واسطه ضامن نيست.

س 252: اگر محرم روى لباس احرام، لباس مخيط بيندازد از گرما يا سرما محفوظ باشد كفاره دارد؟

ج: هو العالم; در غير صورت اضطرار جائز نيست و در صورت اضطرار معلوم نيست كفاره واجب باشد، ولى احتياط حسن است، چون جمعى از فقها فتوى به وجوب داده اند.

س 253: اگر زن مستطيع باشد و بخواهد به حج برود، زوج او مى گويد من با اين قافله مطمئن نيستم و قافله ديگر هم نيست، آيا زن اطاعت از زوج كند يا به حج برود يا سال ديگر برود؟

ج: هوالعالم; اطاعت شوهر دراين موردلازم نيست.

س 254: آيا زن يا خنثى را مى توان براى حج صرورة از طرف مرد نائب قرار داد يا نه؟

ج: هو العالم; بلى جائز است و كراهت هم ندارد.

س 255: پس از اتمام اعمال و خروج از احرام در عمره مفرده آيا مى توان مجدداً محرم شد يا خير، مرقوم فرماييد؟

ج: هو العالم; مى تواند و مانعى ندارد.

س 256: اگر مى داند كه اگر قرض كند و به حج برود مى تواند بعداً اداى آن را بكند آيا حج بر او واجب است؟

ج: هو العالم; خير واجب نيست.

س 257: اگر كسى به مقدار استطاعت، مالى داشت لكن جاهل يا غافل، از وجوب حج بود و بعد از تلف شدن مال متوجه شد، آيا حج بر

او مستقر شده است.

ج: هو العالم; خير واجب الحج نيست.

س 258: اگر معتقد بود مستطيع نبوده و به حج مستحبى رفت، و قصد امتثال امر كرد و حج را انجام داد. آيا بعد از آن كه كشف خلاف شد كه مستطيع بوده كفايت از حج واجب مى كند؟

ج: هو العالم; بلى كفايت مى كند چون خطاء در تطبيق است يعنى قصد امتثال امر موجود نبوده - و اشتباهاً خيال كرده موجود امر استحبابى است در حالى كه وجوبى بوده است.

س 259: شخصى تاجر با احرام وارد مكه مى شود ولى قصد عمره ياحج ندارد و فقط قصد تجارت دارد بيرون آمدن او از احرام به چه وجه مى باشد؟

ج: هو العالم; دخول مكه براى غير هيزم كش و علاف و امثال اينها بدون احرام براى حج يا عمره مفرده جائز نيست، بنابراين بايد با اتمام عمل عمره مفرده از احرام خارج شود.

س 260: اگر كسى نايب از ده نفر بشود براى ذبح هدى در منى، ده گوسفند را مى كشد ولى يادش مى رود كه نام يكى را ببرد، آيا كفايت از او مى كند با اينكه در نيت از اول بوده؟

ج: هو العالم; چون اجمالا در ذهن او باقى است نيت اول كفايت مى كند.

س 261: اگر علم اجمالى بود به اين كه زن يا شوهر او طواف نساء را انجام نداده اند، چه بايد كرد؟

ج: هو العالم; چنانچه در جائى است كه قاعده فراغ نسبت به هر دو جارى است، هيچ كدام تكليف خاصى ندارند و اين علم اجمالى اثرش فقط نسبت به زن است كه علم تفصيلى پيدا كند كه تمكين از

جماع با آن مرد جايز نيست، چون يا برخودش حرام است يا شوهرش بنابراين نبايد تمكين كند.

س 262: پدر من فوت كرده و چون ايشان به سفر و زيارت حج و عتبات نرفته بودند، اين حقير كه فرزند اصغر هستم در پى به جا آوردن اين مناسك مى باشم و تاكنون توانسته ام به كربلا (عراق) رفته و حال عندالاستطاعت به قصد رفتن به حج عمره را با توكل به خدا دارم. حال سؤال اين است كه با توجه به اين كه خود، اين كار را مى خواهم بكنم، آيا مى توانم به جاى پدر اين كار را كرده و شرايط آن چيست و آيا مى توان به جاى پدر و خود مشتركاً عمل كرد؟

ج: هو العالم; نيابت از پدر شرايط خاصى ندارد نيابت از او را، قصد كند البته در حجِ واجب نمى توان مشترك عمل نمود ولى در مستحب اشكال ندارد.

س 263: آيا كسى كه عمره مى رود، مى توان او را حاجى خطاب كرد؟

ج: هو العالم; خير، به او نمى شود حاجى گفت.

س 264: آيا حج عمره اعمال خاصى دارد و چگونه بايد بر آنها واقف شد؟

ج: هو العالم; اعمال و طريقه انجام حج عمره در مناسك حج شرح داده شده است.

س 265: اگر شخصى مديون دين خود را قبل از تمام شدن مدت بدهد، و دائن مال را نگيرد، آيا حج بر او مستقر مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; بلى چون متمكن است از اين كه پولش را بگيرد و مكه رود.

احكام قضا

س 266: قضاوت قضات شيعه كه از جانب حكومت كابل منصوب مى شوندچگونه است؟

ج: هو العالم;

در صورتى كه واجد شرايط باشند، اشكال ندارد.

س 267: جهت تحقيقات علمى به پاسخ حضرتعالى به موارد مطروحه ذيل نياز مبرم دارم، لذا از حضرت عالى استدعا مى شود به عقايد ابن عربى در موارد ذيل پاسخ بفرماييد.

الف _ آيا ملاك در صدور حكم به مجازات در جزييات اسلام علم و اقناع وجدانى قاضى است يا نه؟ بر فرض نخست اگر از بينه، اقرار، و قسامه به علم نرسد مى تواند متهم را با توجه به اصل برائت تبرئه كند يا بايد مطابق مدلول آنها حكم صادر نمايد.

ج: هو العالم; ملاك در صدور حكم علم قاضى نيست، بلى، يكى از امورى كه قاضى مى تواند حكم كند علم او است والا بينه و اقرار مقدّم بر امور ديگر است.

ب: با توجه به پيشرفت علوم و تكنولوژى در راستاى اثبات جرم راه هاى علمى جديدى نظير آزمايش خون، منى، مو و... و كارشناسى در موارد فنى مثل تشخيص جعليت اسناد مالى... ايجاد شده است آيا ادله علمى ايجاد شده در محاكمات كيفرى در جهت محكوم كردن متهم حجيت دارد يا نه؟

ج: هو العالم; در صورتى كه علم پيدا نشود، خير حجيت ندارد.

ج: و در فرض نخست آيا ما بين جرايم مستوجب حدود، قصاص و ديات، تعزيرات و مقررات جزايى كه دولت اسلامى در راستاى انتظام جامعه به تصويب رسانده (مجازات هاى بازدارنده) تفاوتى وجود دارد؟

ج: هو العالم; تفاوت بين جرائم نيست.

د: در فرض دوم اگر قاضى از اين طريق به علم يا قناعت وجدانى برسد، مى تواند مطابق آن حكم به مجازات صادر كند؟

ج: هو العالم; جواب اين مساله از جواب مساله اول معلوم مى

شود.

س 268: اگر فردى به عللى محكوم به اعدام شده باشد و حكم، قطعى و لازم الاجرا شده باشد، آيا اين فرد مجرم مى تواند تقاضا كند كه مرا طورى از حيات باز داريد كه باعث مرگ مغزى شوم تا بتوانيد اعضاى بدنم را در اختيار افراد مورد نياز قرار دهيد؟ و آيا اين تقاضاى فرد مجرم جايز است، يعنى امكان پذير است يا خير؟ آيا رضايت شاكيان در اين فقره ترتيب اثرى دارد يا خير؟

ج: هو العالم; با رضايت شاكيان اشكال ندارد و بدون رضايت محل اشكال است.

س 269: همانگونه كه مستحضريد يكى از اركان سازمان ملل ديوان دادگسترى لاهه است كه دولت ها اختلافات خود را براى حل و فصل به آن ارجاع مى دهند و به لحاظ حقوقى و قضايى حل اختلاف مى نمايند. حال سؤال اين است كه اولا با توجه به شرايط قضاوت و قاضى در اسلام به ويژه اسلام و عدالت قاضى حال اين عمل كشورهاى مسلمان و دولت هاى اسلامى كه به حكميت ديوان تن داده و حكم آن را اجرا نموده و فصل الخطاب اختلافات خود را راى ديوان قرار مى دهند، به لحاظ فقهى چه حكمى دارد؟ آيا صلاحيت قضايى از منظر فقه به ويژه باتوجه به دو شرط مذكور كه نوعاً قضات ديوان فاقد آن هستند پذيرفته است.

به طور كلى آيا اجراى راى صادره مجاز است يا لازم و واجب و يا اينكه حرام است؟

ج: هو العالم; به هر مقام و شخصى كه براى حل اختلاف مراجعه مى شود قاضى نمى گويند به آن معنى كه در فقه شيعه شرايطى براى آن ذكر مى كنند.

بنابر اين حكومت اسلامى چنانچه لازم مى داند براى ادامه زندگى در مملكت اسلامى و پرهيز از اذيت و آزار و اختلال نظام به حكميت ديوان تن دهد، جايز است و بايد به حكم آن در صورتى كه خلاف شرع نباشد، عمل نمايد و حرام نيست.

س 270: چنانچه اكثريت قضات ديوان موصوف غيرمسلمان باشند، آيا مى توان مسلمانى را كه به ارتكاب يكى از جنايات بين المللى متهم شده است، جهت محاكمه و مجازات به آن مرجع تحويل داد؟

ج: هو العالم; چنانچه تحويل ندادن آن مسلمان مستلزم مفسده اهمّ بشود جائز است والا جائز نيست.

س 271: در صورتى كه ايران تصميم به قبول صلاحيت ديوان بگيرد، بايد جنايات بين المللى مذكور را در قوانين داخلى خود پيش بينى و براى آنها مجازات تعيين كند. دراين فرض آيا جنايتى مثل قتل عمد را كه از مصاديق جنايت نسل كشى يا جنايت عليه بشريت تلقى شده مى توان تحت عناوين اخير و احياناً با مجازاتى متفاوت ازقصاص، مجازات كرد؟

ج: هو العالم; در صورتى كه بر مجازات شرعى مفسده مترتب شود، قهراً به واسطه قواعد باب تزاحم مى توان حكم به جواز نمود.

س 272: اگر بعضى از مجازاتهاى اسلامى مثل سنگسار، صلب و قطع عضو و اعدام كه در تكرار برخى جرائم مستوجب حد مقرر شده و به ندرت نيز اجرا مى شوند يا تا كنون اجرا نشده اند، طبق اسناد و رويه بين المللى مصداق شكنجه و جنايت عليه بشريت تلقى مى گردد، آيا مى توان تحت عنوان مصلحت يا هر عنوان ديگر، آن كيفرها را كنار گذاشت و به جاى آنها مجازات هاى معمولى

ديگر چون حبس را اجرا نمود؟

ج: هو العالم; عملاً بلى، ولى با رسميت دادن وقانونى نمودن چون مستلزم هتك حرمت اسلام است، جايز نيست.

س 273: نظر فقهى و اجتهادى حضرتعالى در خصوص الحاق ايران به اساسنامه ديوان و پذيرش صلاحيت آن من حيث المجموع چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه مفسده مهمى مترتب بر عدم الحاق نشود به نظر من الحاق جايز نيست چون حكومت اسلامى است و الحاق مستلزم عدم قبول عده اى از احكام اسلام است و اين اهانت رسمى به قوانين اسلامى است.

س 274: نظر فقهى معظم له را درباره علم قاضى از نظر الحاق به اقرار يا بينه بيان فرماييد و اگر علم قاضى طريق سومى است حكم عفو چگونه مى باشد؟

ج: هو العالم; قاضى مى تواند به علم خود قضاوت كند. تفضيل اين مسئله را در كتاب «استفتائات قوه قضائيه و موسسه حقوقى وكلاى بين الملل» نوشته ام .

حقوق

س 275: آيا پدر حق تصرّف بدون هر گونه اجازه در اموال پسر را دارد؟

ج: هوالعالم; با علم به عدم رضايت،خيرحق ندارد.

س 276: شخصى در يك اداره يا سازمان خصوصى مشغول به كار مى باشد و شرايط كارى وى به گونه اى است كه حق و حقوق قانونى وى بنابر دلايل غير قانونى به او پرداخت نمى شود و در معرض اجحاف واقع مى شود و رؤساى وى نيز آگاه هستند كه در حق اين شخص عملكردى ناروا دارند و ليكن نامبرده به دليل شرايط بد اشتغال در جامعه ناگزير به كار كردن در آنجا مى باشد. آيا اگر اين شخص كارمند از برخى امكانات موجود در اين مجموعه مانند لوازم التحرير و

غيره به نفع شخصى خود استفاده كند مرتكب عمل حرام شده است يا خير؟ لطفاً در صورت امكان دليل را هم ذكر كنيد.

ج: هو العالم; چنانچه در موقع استخدام مبلغى را تعيين مى كنند، و در مقام اداء از آن مبلغ كمتر مى دهند و اين شخص هم راهى براى گرفتن حقّش ندارد به همان مقدار از حقّش را كه نمى دهند، مى تواند به عنوان تقاص بردارد والا خير.

س 277: بر روى نوارهاى كاست و سى دى ها نوشته شده است هر گونه كپى و تكثير شرعاً حرام است. حال اگر فرض كنيم كپى و تكثير حرام باشد در اين مسئله 2 حالت قابل تصوّر مى باشد.

1- كسى كه به صورت غير شرعى كپى و تكثير مى كند.

2- مشترى سى دى هايى كه به صورت غير شرعى تكثير و كپى شده است.

آيا علاوه بر كسى كه سى دى ها را به صورت غير شرعى تكثير مى كند، مشترى هم چيزى را ضامن مى باشد؟ (گناهكار به حساب مى آيد؟)

ج: هو العالم; اوّل امر بلى، چون تكثير اول حرام است و مطالب آن كپى مال صاحب آن است و تكثير كننده ضامن است، ولى بعد از ديدن اصل مطالب از ماليت مى افتد و كسى ضامن نيست.

س 278: از حضرتعالى استدعا دارد راجع به عبارات آمده در مسئله 1 و 2 احكام حق تأليف، بيشتر توضيح بفرماييد و چگونگى مصداق احكام آمده در اين مسائل درباره موضوع استفاده از سى دى هاى مادر و كپى و طبع در حد زياد، موارد ضرورى و مبتلا به را شرح دهيد.

ج: هو العالم; به نظرم

واضح نوشته ام. خلاصه تكثير نسخه با چاپ و غيره جايز نيست، ولى مطالعه كردن و گوش دادن جائز است.

س 279: اگر كسى درسال هاى قحطى كه شوهر و برادر شوهرش با هم زندگى مى كردند، از مال آن دو به فقراء نان بدهد و حالا متوجه مى شود كه بايد از آن دو اجازه مى گرفت و هر دوى آنها (شوهر و برادرش) مرده اند، حالا تكليف زن در مورد حليت چيست؟

ج: هو العالم; اگر شوهر و برادرش رضايت داشته اند، ضامن نيست و اگر رضايت نداشته اند، زن نسبت به مال شوهروبرادرشوهرضامن است.

س 280: فيلمى در داخل كشور با هزينه هاى گزاف مثلا 500 ميليون تومان ساخته مى شود و تنها اميد تهيه كننده، برگشت سرمايه اش از طريق فروش فيلم در سينماها مى باشد. چندى است عدّه اى بدون اجازه تهيه كننده از فيلم كپى كرده و آن را در بين مردم پخش مى كنند و باعث ضرر تهيه كننده مى شوند.

الف) آيا كپى كردن، دزدى محسوب مى شود؟

ب) آيا مى توان اين فيلم را از واسطه ها گرفت و تماشا كرد؟

ج) آيا بين فيلم هايى كه ترويج دين مى كنند و فيلم هايى كه حدود شرعى در آنها رعايت نمى شود، تفاوتى هست؟

ج: هو العالم; 1) كپى كردن كارى است خلاف شرع ولى دزدى كه «حد» معين دارد محسوب نيست. 2) استفاده از مال غير، مادامى كه تصرف در آن نباشد، و به خصوص بعد از شيوع جايز است. 3) چون فيلمى كه رعايت موازين شرعى در آن نمى شود، ماليت ندارد، بين دو فيلم تفاوت است.

س 281:

بر اساس قوانين اداره كار هر كارمندى داراى حقوق و مزايايى است. در صورتى كه كارمند از حقوق خودش مطلع نباشد آيا بر صاحب كار لازم است به او اطلاع دهد؟ و آيا صاحب كار حتى اگر كارمند تا پايان كارش تقاضايى نكرد مديون خواهد بود؟

ج: هو العالم; بر صاحب كار لازم است حقوق كارمند را رعايت نموده و حقّ او را بپردازد ولو خود او خبر نداشته باشد.

س 282: اگر طلبه اى با حقوق كارمندى از پول شهريه بى نياز باشد، آيا مى تواند شهريه حوزه را بگيرد؟ آيا مى تواند آن را براى دادن به طلبه هاى محتاج بگيرد؟

ج: هو العالم; براى خودش مى تواند بگيرد. بهتر آن است كه بگيرد و تملك كند، بعد از طرف خودش به طلبه هاى محتاج بدهد.

س 283: آيا رضايت زن براى حضور شوهر در عرصه فعاليت هاى دينى و فرهنگى مثل مسجد و بسيج شرط است؟

ج: هو العالم; خير شرط نيست.

حدود

س 284: در اين مسئله چه مى فرماييد: چنانچه شخصى كه خوداقراربه ارتكاب قتل نموده، قبل از اجراى حكم قصاص از اقرار خود عدول و انكار نمايد، آيا انكار وى موجب سقوط حد و عدم اجراى حكم قصاص خواهدشدياخير؟

ج: هو العالم; انكار بعد از اقرار، تأثير در سقوط حد نمى نمايد. مگر در مورد اقرار به زناى محصنه كه موجب سقوط رجم است والا در ساير موارد از قبيل قصاص، دليل بر سقوط نيست و علما هم فتوى به عدم سقوط داده اند.

س 285: آيا شرايط عامّه تكليف در مسائل كيفرى (حدود، قصاص و تعزيرات) نيز لازم الرعايه است يا صرف بلوغ، شرط صدور

احكام كيفرى است (ولو كودك به درك كافى عقلى نرسيده باشد)؟

ج: هو العالم; در كلمات فقها متخذه از روايات است كه در حدود، تكليف معتبر است به ماله من المفهوم سعة و ضيقا - و نيز در قصاص تكليف به ماله من الشرائط معتبر است و در تعزيرات چنين نيست. بلكه در بعضى موارد روايات خاصى وارد شده است در تعزير صبى و غير بالغ و فروع زيادى در مقام است. مانند آنكه اگر غير بالغ كسى را كشت ديه بر عاقله ثابت مى شود، و اگر سفيه عملى را انجام داد كه موجب حدّ است، بعضى گفته اند حد ندارد و جماعتى گفته اند حد ثابت است و در اين مختصر بيان فروع نمى گنجد.

س 286: آيا درك تكليف از نظر عقلىوداشتن قدرتورشد(به معنى درك حسن و قبح) و علم به گناه بودن و علم به مجازات عمل ارتكابى در مسائل جزايى را شرط براى مكلّفين مى دانيد يا خير؟ در صورت امكان توضيح داده شود؟

ج: هو العالم; غير از شرايط عامّه تكليف و علم در جريان حدود، شرط ديگرى معتبر نيست. چون عمومات شامل همه است و مخرج و مقيد مختص به حديث رفع و رواية ان الحدود تدرأ بالشبهات و ما دل على اعتبار علم است، در بقيه موارد به عمومات رجوع مى شود.

س 287: آيا بين عقل و كمال العقل در كلام فقها فرق قايليد؟ آيا عقل همان رشد و كمال عقل داشتن رشد اشدّ است؟

ج: هو العالم; كمال عقل را من در روايات نديده ام. در بعضى كلمات فقهاء در مقام بيان اشتراط تكليف مى فرمايند - يعتبر البلوغ

و كمال العقل - و در مقام دليل، دليل اعتبار عقل را ذكر مى كنند، مانند حديث رفع، معلوم مى شود مرادشان از كمال عقل همان عقل است.

س 288: بر فرض جواز تداوى به خمر آيا مشروط به انحصار تداوى به خمر است يا مطلقاً جايز است؟ و نيز آيا نظر طبيب شرط است يا نظر خود بيمار؟ و نيز در مقدار خمر براى تداوى اگر به حدّى كه از بيمارى مفرط نجات يابد جايز و بيشتر حرام مى باشد؟

ج: هو العالم; جواز تداوى در خصوص خوف تلف نفس است و مشروط به مجوز; است قول طبيب حجت است و نظر خود مريض، در صورتى كه از روى ميزان عقلانى باشد نيز مجوز است.

س 289: آيا مراد از تعزير، زدن و به درد آوردن مى باشد و يا مطلق تأديب اعم از هشدار، تهديد، توبيخ، تبعيد، حد شلاق، منع موقت از كسب و كار، منع برخى از حقوق اجتماعى، مصادره اموال و يا از بين بردن آن مى باشد.

ج: هو العالم; آنچه از روايات فهميده مى شود تعزير با زدن است، ولى چنانچه حكومت اسلامى صلاح بداند اعمال ديگر هم جايز است.

احكام بيع

س 290: تاجرى كويتى به يكى از دوستان مقدار زيادى مال داده تا كتابهاى فراوان فقهى و اصولى وتفسيرى و عقائدى شيعه را براى كتابخانه بزرگى در كربلا خريدارى كند. به هنگام خريد كتب، فروشنده مقدارى نوشته جات و كيسه هاى پلاستيكى و مقدارى نخ و طناب و پوستر به خريدار مى دهد. آيا خريدار مى تواند اين اشيا را براى خود نگه دارد و در آنها بدون اذن آن تاجر تصرف

كند و به عبارت ديگر آيا او مالك است ياتاجر؟ (با علم به اينكه اگر خريدارى نمى كرد، فروشنده به او اين وسائل را نمى داد.)

ج: هو العالم; بلى مالك است، چون فروشنده به عنوان واسطه بودن به او مى دهد نه به عنوان تملك آن اجناس.

س 291: به موجب مبايعه نامه پيوست شخصى خانه اى را خريدارى كرده و دو سوم ثمن را پرداخته و يك طبقه از خانه هم به تصرف خريدار داده شده است. به موجب مبايعه نامه طرفين تعهداتى را پذيرفته و شروطى هم در قرار داد گنجانده اند از جمله اينكه مى بايستى ظرف مدت 90 روز از تاريخ امضاى قرار داد در دفتر خانه حاضر شده و انتقال رسمى سند به نام خريدار صورت گيرد. همچنين در قرار داد مرقوم شده: خريدار مى تواند به استناد اين مبايعه نامه مورد معامله را قبل از تنظيم سند رسمى به ديگرى واگذار كند و اسقاط كافه خيارات نيز به عمل آمده است. همچنين هر گونه تصرف و ادعاى فروشنده در مورد معامله غاصبانه و تصرف عدوانى محسوب شده است.

حال با توجه به متن قرار داد و تعهدات و شروط مندرج در آن: 1- آيا طرفين ملزم به اجراى مفاد قرار داد و تعهدات آن مى باشند؟ 2- آيا درج عباراتى مانند «چنانچه هر يك از طرفين از قول خود برگردد روزانه مبلغ ده هزار تومان بايد به طرف ديگر بپردازد» و «چنانچه تخليه ديرتر و زمان نقل و انتقال ديرتر انجام شد روزانه مبلغ ده هزار تومان بپردازد»، كه در ذيل قرار داد مرقوم شده موجب بطلان معامله مى گردد

يا خير؟

ج: هو العالم; 1- طرفين به مقتضاى (المؤمنون عند شروطهم) ملزم به اجراى مفاد قرار داد مى باشند. 2- درج عبارات ذكر شده چون به عنوان شرط ضمن عقد مى باشد نه تنها موجب بطلان معامله نمى شود بلكه لازم الاجرا است، بلى، چنانچه عمل به شرط نشود آن كسى كه شرط به نفع او است خيار فسخ دارد و آن كسى كه بايد وجه را بپردازد، خيار فسخ ندارد.

س 292: اگر بعد از بيع يكى از دو نفر از مجلس بلند شد و با فاصله كمى چاى خورد آيا صدق تفرق از مجلس عقد مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; با بلند شدن و چاى خوردن تفرق صدق نمى كند، بلكه تفرق يك معناى ظاهرى دارد كه معلوم است.

س 293: آيا معاملات باطل مطلقاً حرام است يا اگر طرفين راضى به آن معامله باشند، صحيح مى باشد؟ آيا خريد و فروش كليه در حال حيات و چشم بعد از فوت جايز است يا نه؟

ج: هو العالم; همه معاملات باطله حرام نيست و در موارد عدم جواز با رضايت معامله جايز نمى شود ولى تصرف در ثمن با رضايت مالكش جايز مى شود. حكم معامله كليه و امثال آن را در ذيل رساله توضيح المسائل نوشته ام مراجعه شود.

س 294: اگر كسى خانه اى را به عنوان اينكه كه 100 متر است خريده، بعد معلوم شده 80 متر است. آيا تفاوت قيمت در 20 متر بالنسبة از مجموع ثمن را مى تواند بگيرد يا معامله را فسخ كند؟

ج: هو العالم; بلى، مى تواند قيمت 20 متر را مطالبه كند، اگر نداد مى تواند

فسخ كند، و معامله را از اول هم به واسطه خيار تبعض صفقه مى تواند فسخ كند.

س 295: 1- شخصى خانه اى را طبق نظر كارشناس خبره (از نظر قيمت) خريدارى كرده و دو سوم ثمن آن را پرداخت كرده و يك طبقه آن راتصرف كرده، ولى فروشنده بعد از مدتى ادعاى غبن نموده و از گرفتن بقيه ثمن و حضور در محضر براى امضاى دفاتر رسمى خوددارى نموده است. آيا اين ادعاى غبن صحيح است؟ 2_ آيا درج عباراتى نظير (چنانچه هر يك از طرفين از قول خود برگردد، بايد روزانه ده هزار تومان بپردازد) كه براى الزام طرفين به حضور در محضر جهت امضاى دفاتر رسمى مى باشد و به اصل معامله ارتباطى ندارد، موجب بطلان معامله مى گردد؟

ج: هو العالم; 1) ادعاى غبن به تخيّل اين كه بعد از معامله ترقى قيمت نموده، مسموع نيست و لغو است و اگر ادعاى غبن نموده كه در آن وقت قيمت زيادتر بوده است، در صورتى كه اسقاط خيارات شده است باز ادعا بيهوده است، و اگر اسقاط خيار نشده است، چنانچه نمى تواند اثبات غبن نمايد، حرفش بى اثر است. بلى در صورتى كه اثبات كند غبن حين المعامله و اسقاط خيار هم نشده باشد، آن وقت خيار غبن داشته و مى تواند معامله را فسخ كند. 2) و اما شرط مذكور چنانچه در حين معامله شرط شده است لازم است به آن عمل شود والا شرط ابتدايى است و لازم الوفا نيست.

س 296: مفهوم بيع در شرع مقدس چگونه بيان گرديده است؟

ج: هو العالم; تبديل مال به مال _ يا تمليك

شىء به عوض.

س 297: به مفاهيم ذيل بيع اطلاق مى گردد؟

در تحقق بيع كه كتابت گرديده و ذيل آن را دو نفر شاهد امضاء نموده اند، اين مبايعه اثبات مى شود يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه به طريقى باشد كه در مبايعه نامه ذكر شده است، بلى، مبايعه اثبات مى شود.

س 298: حدود سه ماه پيش سه دانگ از شش دانگ نمايشگاه و فروشگاه مبل را از شخصى خريدارى كردم و طبق ورقه ضميمه دو نفر ذيل آن را امضاء نمودند و در ورقه ضميمه، فروشنده حق فروش و استفاده از نمايشگاه و فروشگاه مربوطه را به خريدار اجاره داده، با توجه به عرايض بالا اين بيع از نظر شرعى صحيح است يا فروشنده مى تواند مبايعه اى را كه دو نفر شاهد ذيل آن را امضاء نموده اند باطل اعلام نمايد.

ج: هو العالم; بيع صحيح است و بايع حق اعلام بطلان را ندارد.

س 299: شركتى نسبت به فروش محصولات مختلف اقدام نموده است. بدين ترتيب كه هر شخص مى تواند به طور حضورى يا غير حضورى مبادرت به خريد اين محصولات از شركت و يا شعب آن بنمايد. شركت براى فروش اجناس دو پيشنهاد براى مشتريان در نظر دارد:

1_ هر شخص مى تواند مبلغ هر نوع جنس و يا كالاى مورد نظر را تماماً پرداخت نمايد و كالاى مذكور را از طريق پست يا حضورا دريافت نمايد. 2_ نفراتى كه يا شركت قرارداد منعقد مى نمايند به عنوان بازارياب فعاليت مى نمايند و به هر ميزان كه اجناس شركت را به فروش برسانند و يا مشترى معرفى نمايند شركت درصدى از سود فروش اجناس

را براى بازارياب در نظر مى گيرد كه اين درصد مى تواند نقدى و يا به صورت كالا در اختيار بازار ياب قرار گيرد. همچنين شركت براى مشتريان و يا بازارياب ها حق انصراف قائل شده است. 1_خريداران كالا مى توانند جنس مورد نظر را به شركت و يا شعب آن عودت دهند و شركت پس از كسر هزينه هاى جانبى (پست و...) الباقى مبلغ مذكور را مسترد مى گرداند. 2 بازارياب در هر مرحله مى تواند از ارائه فعاليت انصراف داده و الباقى طلب خود را كالا يا وجه نقد دريافت نمايد. با توجه به مشروح طرح و اهداف آن خواهشمند است اعلام فرمايند خريد و فروش محصولات شركت از طريق ذكر شده و پرداخت كمسيون شركت به نفرات بازارياب شرعاً جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; معامله مذكوره با تمام تفصيلى كه ذكر شده است صحيح است هم از حيث بايع كه شركت است و هم از حيث واجد بودن قيود معتبره در بيع نقد و نسيه و هم از حيث شرط ضمن العقد هيچ اشكالى ندارد.

س 300: احتراماً در اين مسأله چه مى فرماييد چنانچه بعد از ايقاع عقدالبيع، بايع به علت جهل به قيمت عادله حين المعامله احساس نمايد كه در معامله على نحو الفاحش مغبون شده است. شرعاً ولايت در فسخ بيع و تملك مجدد مبيع را دارد يا خير و چنانچه فقط اسقاط غبن شده باشد، لكن غبن از مرتبه و درجه فاحش باشد، در اين صورت نيز فسخ معامله براى بايع جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; در صورتى كه اسقاط خيار غبن ننموده و بعد از معامله

متوجه شود كه مغبون شده است، خيار فسخ دارد و اگر اسقاط نموده، ولى توجه به فاحش بودن نداشته و قيد نكرده است كه مرتبه خاص از غبن را اسقاط نمايد، بلكه اسقاط مطلق است، در اين صورت حق فسخ معامله را ندارد.

س 301: اگر كسى براى فروش محصولات شركتى بازاريابى كند و پورسانت بگيرد، حكم شرع مقدس اسلام در خصوص خريد از اين شركت و گرفتن پورسانت كه به عنوان حق الزحمه است را اعلام و در زير برگه مكتوب فرماييد.

ج: هو العالم; مورد عمل يعنى خريد از شركت و گرفتن حق الزحمه اگر كار ديگرى نباشد مانند اينكه پورسانت را جزء ثمن قرار دهد و از مشترى بگيرند، بدون آنكه به او بگويند، جايز است خلاصه اين عمل اشكال ندارد.

س 302: مورد معامله: تمامى يك باب خانه و حياط آن به مساحت 900 متر مربع واقع در شهر علامرودشت كه حدود اربعه جغرافيايى آن شمالا به كوچه، جنوباً به منزل غرباً به منزل ورثه مرحوم و شرقاً به كوچه منتهى مى شود و تجهيزات و منضمات آن آب و برق و چند اصله نخل مى باشد.

ثمن معامله كلاً مبلغ سى و پنج ميليون ريال معادل سه ميليون و پانصد هزار تومان مى باشد كه مبلغ مذكور نقداً و طى چكى توسط خريدار به فروشنده پرداخت گرديده است.

صيغه شرعى بيع بين طرفين جارى شد و اسقاط كافه خيارات خصوصاً خيار غبن فاحش از طرفين به عمل آمد و اين مبايعه نامه كه در بردارنده بيع قطعى شرعى واقع شده با توجه به مادتين 338 و 339 قانونى مدنى و ماده 10 همان قانون بين

طرفين (فروشنده و خريدار) امضاء و مبادله شد و اين سند مشتمل بر دونسخه با اعتبار واحد مى باشد كه يك نسخه از آن به فروشنده و نسخه ديگر نيز به خريدار تحويل گرديده است.

ضمناً طرفين باعلم و اطلاع از كميت و كيفيت معامله بدون اكراه و اجبار و با رضا و رغبت كامل اين مبايعه نامه را امضاء و حق هرگونه دعوى و يا اعتراض بعدى را از خود سلب و ساقط نمودند.

با توجه به محتويات اجاره نامه و مبايعه نامه اى (كه تصوير آن به ترتيب در ظهر و بالاى اين ورقه مشخص مى باشد)، اين سؤال مطرح است كه: چنانچه فروشنده مضطر بوده و قيمت مورد معامله بيش از مبلغ مندرج در مبايعه نامه مذكور باشد و خريدار نيز قصدش اين باشد كه در صورت اجراء شدن كليه شروط و ضوابط اجاره نامه از سوى فروشنده يا مستاجر، در وقت معينى مورد معامله را به همان مبلغ خريدارى شده به فروشنده مسترد نمايد آيا از نظر شرعى چنين معامله اى صحيح است يا خير؟ و آيا خريدار يا مؤجر حق مطالبه اجاره طبق قرارداد دارد يا خير؟

ج: هو العالم; اضطرار سبب بطلان معامله نيست، و قصد تنها هم مادامى كه انشاء يعنى معامله يا شرطى نباشد در معاملات اثر ندارد بنابراين معامله مذكور صحيح است و مؤجر حق مطالبه اجاره را طبق قرارداد دارد.

س 303: نتيجه قرارداد تايم شر (بيع زمانى) مالك شدن شخص بر ملكى در زمان معين و محدودى همچون ماه خرداد در هر سال است و در غير اين زمان هيچ حق مالكيتى بر عين و منافع آن ندارد.

با گسترش اين نوع قراردادمسائل و پرسش هاى گوناگونى درباره آن وجود آمده است، مستدعى است پاسخ سوالات ذيل را حتى المقدور با ذكر دلايل مرقوم فرماييد.

الف) با توجه به اينكه اين نوع قرارداد در عرف، خريدو فروش تلقى مى گردد، آيا از جهت فقهى نيز مى توان آن را در قالب عقد بيع محقق ساخت؟

ب) با عنايت به عدم تبعيت عقد صلح در احكام و شرايط از ساير عقود آيا مى توان قرارداد ياد شده را در قالب عقد صلح ابتدايى، منعقد كرد؟

ج) آيا مى توان قرارداد فوق را كه به نظر مى رسد فاقد منع عقلى، عرفى و شرعى است، به عنوان عقدى جديد و مستقل پذيرفت؟

د) آيا مالكان مشاع در صورت توافق بر افراز و تقسيم ملك خود مى توانند آن را بر اساس زمان تقسيم نمايند، به گونه اى كه هر يك مالك ملك در بخش خاصى از زمان همچون ماه خرداد باشد؟

ج: هو العالم; 1) اين قرارداد ولو متعارف نبوده و لذا فقهاء ادعاء انصراف احل البيع از آن مى نمايند، ولى ما چون اينگونه انصرافات را مانع از تمسك به اطلاق نمى دانيم و لذا مانعى از صحت آن قرارداد به عنوان بيع نمى دانيم.

2) قرارداد را به عنوان صلح و با اباحه به عوض (كه معامله مستقلى است) مى توان تصحيح نمود.

3) و نيز به عنوان عقد مستقل مى توان تصحيح نمود و عمومات از قبيل اوفوا بالعقود نيز دال بر صحت آن است.

4)تبديل ملك مشاع البته به عنوان تقسيم راهى ندارد، ولى چون در ملك مشاع به نظر ما مملوك همه مال است به ملكيت ناقصه، _

مى توان با اين گونه مبادله به عنوان مصالحه يا اباحه به عوض به آن نحو كه اشاره كردند معامله نمود.

س 304: شخصى مبلغى را نزد كسى دارد و آن شخص سال ها با آن مبلغ كار كرده است. آيا سود آن مبلغ به كدام يك تعلق دارد؟ (البته آن مبلغ به صورت قرض نبوده است و آن شخص اجازه كار كردن با آن مبلغ را نداشته است.)

ج: هو العالم; چنانچه با عين آن پول معامله كرده باشد، صحت آن معاملات منوط است به اجازه صاحب پول و منافع و سود آن هم مال صاحب پول است.

س 305: در صورتى كه سود، متعلق به صاحب پول باشد، آيا تصرف در آن بدون رضايت وى جايز است؟

ج: هو العالم; در فرض عدم رضايت، جايز نيست.

س 306: آيا مضاربه در اسكناس جايز است يا مختص به طلا و نقره مى باشد.

ج: هو العالم; مضاربه در اسكناس جائز است .

س 307: در صورتى كه جايز نباشد آيا آنچه را كه شخص تصرف كند، غاصبانه و حرام نيست؟

ج: هو العالم; معنى غصب تسلط بر مال غير بدون رضايت او است. پس حتماً غصب و حرام است.

س 308: اگر در رابطه با اين مال اعم از عبادى و غيرعبادى اعمالى را انجام داده است چه صورتى دارد؟

ج: هو العالم; اعمال با عين اين پول ها، عبادى باشد يا غيرعبادى، جايز نيست و حرام است.

س 309: خريد و فروش چك به طور مطلق چه حكمى دارد، و همينطور كم كردن چكى كه انسان بابت طلب خود از ديگرى دارد آيا جايز است به كمتر به خود طلب كار يا فرد ديگرى

فروختن يا كلا جايز نيست. مشروحاً بيان فرمائيد.

ج: هو العالم; خود چك ماليت ندارد. اگر از كسى طلب دارد و چك گرفته، آن چك را به كسى ديگر بفروشد قهراً دين را به كمتر مى فروشد، اين معامله اشكال ندارد، چك بى محل را نمى تواند بفروشد، ولى جايز است به خود طلب كار بفروشد.

س 310: حيل شرعيه در باب ربا به نظر حضرتعالى جايز است يا خير، و اگر كسى نياز به پول نقد داشته باشد آيا جائز است جنسى را با قيمت بيشترى از صاحب پول بخرد و مجدداً به قيمت نقد و ارزانتر به صاحب پول بفروشد و به وجه نقد كه نياز دارد برسد يا جايز نمى باشد.

ج: هو العالم; چنانچه در ضمن بيع اول شرط بكند كه نقداً به كمتر بفروشد بيع باطل است و همچنين اگر نقد يا مؤجل باشد بعد از حلول اجل باطل است والا صحيح است.

س 311: معامله با افراد كافر غير حربى، اعم از كسانيكه در كشور اسلامى زندگى مى كنند و در پناه مسلمانان هستند يا در كشور غير اسلامى هستند چه حكمى دارد.

ج: هو العالم; معامله با كافر اشكال ندارد.

س 312: اسكناس كه جزء معدودات است و قرض دادن آن به زيادتر ربا و حرام مى باشد آيا اگر آن را به قيمت بيشتر بفروشند مثلا يك ميليون تومان را به يك ميليون و صد هزار تومان بفروشند جائز است يا حرام .

ج: هو العالم; بنظر ما اگر نسيه به قيمت بيشتر بفروشد جايز نيست.

س 313: سپرده هاى بانكى كه بانك مدعى است در آنها معامله انجام مى دهد و على الحساب سودى

به سپرده گذار مى دهد يا پولى كه بانك به عنوان مضاربه به افراد مى دهد و سود مى گيرد، از نظر شرعى چه حكمى دارد و اگر به نظر حضرت عالى اشكال دارد، راه حلّى بيان فرمائيد.

ج: هو العالم; سپردهاى بانكى و ربحى كه بانك مى دهد اشكال ندارد و حلال است و اما پولى كه بانك مى دهد، چنانچه شرايط مضاربه رعايت شود، حلال است.

س 314: در بازار متداول شده جنس را اينگونه معامله مى كنند مى گويند نقد مثلا صد تومان يك ماهه صدو ده تومان و دو ماهه صد و بيست تومان و... بعد جنس را براى مشترى مى فرستند و مشترى يكى از اينها را انتخاب مى كند يا نقد و يا نسيه آيا چنين معامله اى صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه اول معامله نباشد، بلكه مقاوله و وكيل كند صاحب مال، مشترى را كه يكى معين را انتخاب كند و بعد معامله را بر آن قرار دهند، اشكال ندارد.

س 315: قريه اى كوچك است، نصف زمين هاى زراعتى آن با نصف آب مال يك نفر است و نصف ديگرش متعلّق به چند نفر است و ماليات از طرف حكومت بين آن شخص با ديگران نصف شده است و رجع در آن زمين حق موات و آبها چشمه ها تصرف نمائيد چه حكم دارد آيا طبق زمين ها زراعتى تصرف نمائيد يا خير لطفاً جواب مرقوم فرمائيد.

ج: هو العالم; ماليات بر ملك است نه بر مالك، بنابراين بايد مالكين به نسبت مالشان بپردازند و به هر تقدير ماليات ربطى به تصرف در چشمه ها ندارد، بايد طبق زمينهاى

زراعتى تصرف نمايند.

س 316: در پيمان مشاركتى، ضمن عقد خارج لازم شرط شده، آيا يكى از طرفين پيمان مشاركت مى تواند بدون جلب نظر و توافق شريك، پيمان را لغو نمايد.

ج: هو العالم; پيمان مشاركتى چنانچه شرائط شركت عقديه را واجد باشد خود آن عقدى است لازم و اگر واجد شرايط نباشد چنانچه آن گونه كه شرط شده است در ضمن عقد لازم خلاف مشروع نباشد نيز يك طرف نمى تواند پيمان را بهم بزند.

س 317: اگر قيمت جنسى (مثلا فرشى) 20 هزار تومان باشد و انسان آن را از كسى به صورت نسيه با دادن پنج چك مدّت دار 5 هزار تومانى بخرد و همان جنس را به صورت نسيه با گرفتن شش چك 5 هزار تومانى به فرد ديگرى بفروشد آيا معامله اوّل و دوّم صحيح يا باطل است ؟

ج: هو العالم; هر دو معامله صحيح است.

س 318: آيا حق زارعانه يا اولويّت رعيّتى كه اقتباسى است كاملا عرفى كه مورد شناسايى قانونگذار نيز قرار گرفته و بر مبناى آن، صاحبان چنين حقوقى در قبال واگذارى آن، مبالغى از مالك زمين (نوعاً به هنگام انتقال ملك) اعمّ از آنكه قرار دادى وجود داشته باشد يا نه مى گيرند، شرعاً و قانوناً قابل مطالبه است يا نه؟

ج: هو العالم; ظاهر سئوال اين است كه اين حق مانند حق سرقفلى است، چنانچه امر عرفى عام و قانونى باشد، پس زارع كه زمين را از مالك اجاره مى نمايد يا با معامله ديگرى زمين را به زارع مى دهد يك شرط صريح يا ضمنى در عقد است كه مالك اگر بخواهد ملك را انتقال

بديد بايد حق زارع را بدهد- در اين صورت بايد مالك حق زارع را خصوص در صورت شرط صريح بدهد.

س 319: فروختن طلاجات (انگشتر، پلاك، مدال) به مردان با در نظر گرفتن اينكه خودشان از آنها استفاده مى كنند آيا شرعا جايز است يا نه؟

ج: هو العالم; انگشتر طلا براى مرد حرام است. فروختن آن، اگر به قيمت طلاى آن بفروشيد، جايز است اگر هيئت انگشتر هم جزء مبيع باشد، جايز نيست و معامله به آن مقدار هم باطل است، مگر آنكه هيئت آن مشترك بين انگشتر زنانه و مردانه باشد در آن صورت از آن حيث هم اشكال ندارد و از جهات ديگر هم كه جايز است.

س 320: در صنف زرگرى مرسوم شده است روى دست خانم دستمال مى اندازند و النگو يا بازوبند مى اندازند. سؤال اين استكه اگر بدون ريبه اين كار انجام شود اشكال شرعى دارد يا نه؟

ج: هو العالم; خير، اشكال ندارد.

س 321: حضرتعالى چه مى فرماييد در مورد كارمندان بانكها آيا كار كردن در بانكها با عنايت به وضعيت موجود معاملات صحيح مى باشد يا خير؟

ج: هو العالم; كاركردن كارمند چون منحصر به كار خلاف شرع نيست، اشكال ندارد. حقوقى هم كه مى گيرند حلال است به شرط آنكه پول مقابل كار حرام نگيرند كه ظاهراً چنين است.

س 322: فردى براى دريافت وام از بانك به فروشنده مراجعه مى كند و بدون اينكه معامله اى انجام دهند درخواست فاكتور فروش جهت ارائه به بانك مى كند، دادن چنين فاكتورى جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; جايز نيست مگر با اجازه مصدر امر در بانك.

س 323: فردى از فروشنده

جنس خريده و فاكتور خود را پس از چند ماه يا حتى يك سال اخذ نكرده، اگر براى دريافت وام، درخواست فاكتور نمايد صدور آن جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; دادن فاكتور به تاريخ سال قبل مانعى ندارد و به تاريخ فعلى جايز نيست.

س 324: فردى معامله اى به مبلغ دويست هزار تومان انجام مى دهد و براى دريافت وام فاكتورى به مبلغ پانصد هزار تومان درخواست مى كند. صدور چنين فاكتورى جايز مى باشد يا خير؟

ج: هو العالم; جايز نيست.

س 325: اگر در ضمن عقد معاملات با انسان شرط شود كه وضوء بگيرد يا غسل كند يا نماز بخواند، بيان نماييد آيا از نظر فقهى اولاً اين شرط صحيح يا باطل است؟

ج: هو العالم; صحيح است.

س 326: ثانياً عمل نمودن به شرط فوق چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; واجب است.

س 327: دخول در حمام و استفاده از آب سقاء و مسافر خانه و هتل ها داخل در چه عقدى است؟

ج: هو العالم; داخل در عقد اباحه به عوض است كه ما آن را مفصل در كتب فقهيه با ادله صحت و لزوم آن نوشته ايم.

س 328: وجوهى كه در بانك ها به قصد محفوظ ماندن، نه سود بردن گذاشته مى شود. ولى هنگامى كه مى خواهيم دريافت كنيم، متصديان بانك مبلغى كه خودشان حساب نموده اند، اضافه بر اصل پول به صاحب وجوه مى دهند. آيا اين مبلغ حلال است يا نه؟

ج: هو العالم; حلال است.

س 329: استفاده كردن از نوشابه ها و مواد خوراكى كه از خارج از كشور وارد مى شود چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; خوردن آنها به غير

از گوشت جايز است.

س 330: در روستاى غريب دوست يك باب اطاق است. معمرين مى گويند زمان قبل دكّة القضاء بوده، بعد در زمستان مردم آنجا جمع مى شدند مسئله مى گفتند، مرثيه خوانى و ذكر مصيبت مى كردند. فعلا مورد نياز اين قبيل مسائل نيست. جاى خوب ديگرى درست كردند، و آنجا خراب شده است آيا مى شود فروخت يا نه؟

ج: هو العالم; بلى، مى شود فروخت و پول آن را صرف امور خيريه بنمايند.

س 331: مالى كه از راه قاچاق كالاى مباح در جمهورى اسلامى تحصيل شود آيا حلال است؟ يا فقط جايز نيست؟ يا غير آن؟

ج: هو العالم; خلاف موازين حكومت چه اسلامى و چه غيراسلامى نبايدانجام شود والا اختلال

نظام مى آيد.

خيارات

س 332: در خيار رؤيت به تخلف وصف، چه شرط بدل كند يا نكند، آيا مشترى خيار دارد يا نه؟ و آيا اين خيار در غير بيع جارى است يا نه؟

ج: هو العالم; خيار رؤيت در مورد شرط ضمن عقد ثابت است و مختص به بيع نيست.

س 333: 1) آيا مغبون اختيار دارد بيع داراى غبن غير فاحش را فسخ نمايد؟ 2) آيا مغبون اختيار دارد بيع داراى غبن فاحش را فسخ نمايد؟ 3) آيا خيار فسخ براى مغبون از هنگام عقد ثابت است، يا آن كه در وقتى كه غبن را بفهمد، خيار فسخ پيدا مى شود؟

ج: هو العالم; 1) در بيع داراى غبن غيرفاحش (مراد از غير فاحش آن است كه عقلاء آن را غبن نمى شمارند و معامله را به مثل آن فسخ نمى كنند) خيار ثابت نيست. 2) بلى، مغبون مختار است در مورد

غبن فاحش معامله را فسخ كند. 3) خيار از وقت عقد ثابت است.

قرض

س 334: به شخصى بدهكارى داريم و بعد از جست و جوى بسيار از يافتن او نااميد شده ايم. در اينجا پول طلب تأثير به سزايى در زندگى شخص طلبكار دارد. وظيفه ما چه خواهد بود؟

ج: هو العالم; پول مذكور مجهول المالك است بايد به مجتهد رجوع شود چنان چه آن شخص مستحق است، مجتهد از طرف مالكش صدقه به او بدهد، مشروط به اين كه اگر صاحبش پيدا شد عوض آن به او داده شود.

س 335: شخصى مبلغ صد هزار تومان به يك نفر كاسب مى دهد و شرط مى كند كه هر ماه پنج هزارتومان بدهد، آيا گرفتن پول مذكور جايز است؟

ج: هو العالم; چنانچه قرض باشد حرام است، و اگر مضاربه باشد، با رعايت شرايط جايز است.

س 336: فروختن يك چك نهصد تومانى نقد، به چك هزار تومانى يك ماهه چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; به نظر من حرام است و رباى در بيع است. اگر چه اسكناس مكيل و موزون نيست ولى فروختن معدود و مطلق غيرمكيل و موزون به زياده نقداً اشكال ندارد، ولى به طور نسيه جايز نيست.

س 337: مبالغ دير كردى كه بانكها، موسسه هاى اعتبارى و صندوق هاى قرض الحسنه براى وام مى گيرند چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

ربا

س 338: در محل ما رسم است شخصى كه پول قرض مى كند يا مقدارى گندم مى گيرد اگر سر موعد نتواند باز پرداخت كند طلبكار آن مبلغ يا جنس را دو برابر مى كند. باز سر مدت نداد به همان مقدار بالا مى برد. آيا اين صحيح است؟

ج: هو العالم; خير صحيح نيست، چون

ربا است.

س 339: لطفاً معنى فقهى ربا را مرقوم بفرماييد؟ آيا اين نوع قرض الحسنه ها و وام هاى با بهره در بانك هاى معمول، شرعى مى باشد؟

ج: هو العالم; ربا قرض دادن به شرط زيادى است، ولى سودى كه بانك به سپرده ها مى دهد، ربا نيست و حلال است.

س 340: عدّه اى با هيئت به زيارت حضرت امام رضا(عليه السلام) مشرّف مى شوند و گردانندگان هيئت در اثر بى توجهى از افراد رباخوار نيز ثبت نام به عمل مى آورند. تكليف بقيه در اين مورد كه با آنها هم غذا و هم منزل مى شوند (پول همه مخلوط مى شود) چيست؟

ج: هو العالم; براى بقيه اشكال ندارد.

رهن و اجاره

س 341: موجر و مستأجرى كه با هم خانه را معامله مى كنند، مثلا مبلغ دو ميليون رهن و ماهيانه مبلغ پانزده هزار تومان اجاره و طرفين قولنامه را در بنگاه امضاء مى نمايند به دليل تعميرات منزل و موجود نبودن پول كامل رهن فقط 200 تومان از مستأجر به موجر پرداخت مى گردد. الباقى رهن و كليد منزل بين طرفين قبض و اقباض نمى گردد و به دليل شرط و شروط مستأجر و شرايط خاص موجر، طرفين توافق مى كنند از خير معامله بگذرند كه مى گذرند. در اين حالت آيا حق العملى كه بنگاه معاملات دريافت نموده بايد مسترد نمايد يا خير؟ البته مستمسك بنگاه در اخذ حق الزحمه، بندى از قرار داد است كه فسخ و اقامه تأثيرى در ميزان حق الزحمه نخواهد داشت. اميد است با اظهار نظرتان ما را راهنمايى فرماييد.

ج: هو العالم; با خصوصياتى كه نوشته ايد، حق العمل

بنگاه بايد داده شود به همان گونه كه مرسوم است و قيد مى شود كه هر دو طرف معامله يا يك كدام هر نحو كه در قرار داد ذكر مى شود.

س 342: مستاجرى آپارتمانى را براى 12 يا 18 ماه از موجر اجاره مى كند و تنها موجر براى 12 ماه از او بابت اجاره بها 6 عدد چك مى گيرد، پس از گذشت حدود سه ماه موجر به مستاجر اعلام مى نمايد محل اجاره را خودم به علت بيمارى همسر نياز دارم و بيش تر از 12 ماه به فكر اقامت در در مورد اجاره نباشيد و مجدد موجر با تشديد بيمارى همسر خود، حدود دو ماه قبل از اتمام 12 ماه به مستاجر اعلام تخليه در موعد 12 ماه مى نمايد. مستاجر اعلام مى كند به بنگاه سپرده است با اين صحبت براى موجر محرز مى شود كه مستاجر در اتمام 12 ماه مورد اجاره را تخليه و تحويل مى دهد. ليكن بعد از 12 ماه مستاجر دلايل موهوم مى آورد و حاضر به تخليه مورد اجاره نمى باشد به نظر مى رسد حركت مستاجر غصب مال موجر مى باشد و به مستاجر اعلام غصبى بودن اقامت خود و خانواده اش را در محل مورد اجاره مى نمايد. خواهشمند است حكم شرع مقدس را در اين مورد اعلام فرماييد.

ج: هو العالم; در مدتى كه آپارتمان اجاره شده است و مستاجر تاخير در اداء مال الاجاره ننموده است، موجر حق ندارد مستاجر را بيرون كند و رضايت و عدم رضايت او هيچ اثرى ندارد. بلى، اگر مستاجر تاخير در اداء مال الاجاره بنمايد موجر

حق فسخ دارد و در صورت فسخ رضايت او در ماندن مستاجر در آپارتمان شرط است و با عدم رضايت، اقامت مستاجر در آن خانه غصب و حرام است و اما بعد از انقضاء مدت اجاره چنانچه در حين اجاره مالك حق سرقفلى را به او با پول يا بدون آن واگذار كرده است، باز موجر نمى تواند مستاجر را به زور بيرون كند، ولى چنانچه موجر سرقفلى را به مستاجر نداده است، مستاجر حق ندارد ولو يك ساعت در خانه بدون رضايت موجر بماند و ماندنش حكم غصب دارد.

س 343: شخصى مكانى را به 250هزار تومان اجاره مى دهد ولى براى آن كه اداره دارايى براى او ماليات كمترى بنويسد او در برگه دارايى مبلغ را 150 هزار تومان ذكر مى كند. حكم اين عمل چه مى باشد و آيا موظفيم مبلغ اصل را اطلاع دهيم؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد و موظف به اطلاع دادن مبلغ نيستيد.

ازدواج (نكاح)

س 344: روحانى عقد دختر را با اصرار داماد بدون احراز رضايت دختر و پدر دختر مى خواند. بعد اعلام مى كند عقد باطل بوده. آيا اثبات بطلان مى شود؟ يعنى اين عقد باطل است يا خير؟ در صورتى كه بعد از عقد فضولى دختر امضاء كند و عاقد اعلام بطلان نكند؟ حكم چيست؟

ج: هو العالم; عقد صحيح است. ولى اگر عاقد بگويد عقد باطل بوده يا آن كه دختر امضاء نكند و رد كند، عقد باطل است.

س 345: دختر در طول يك سال شوهرش عنين بوده و از او جدا شده و سپس آن شوهر، زن گرفته و از او اولاددار شده، آيا اين دختر

مى تواند بدون طلاق شوهر كند يا بايد طلاق بدهند، آنگاه شوهر نمايد؟

ج: هو العالم; خير، نمى تواند چون معلوم مى شود عنّين به آن معنى كه زن مى تواند فسخ كند و احتياج به طلاق نباشد، نبوده. البته اين در صورتى است كه آن زن با دخول حامله شده باشد.

س 346: با عرض پوزش از محضر رفيع حضرتعالى همانگونه كه مستحضريد شرايط اقتصادى و مالى جامعه به نحوى است كه تحمل آن براى اقشار آسيب پذير كه اكثريت جامعه ما را تشكيل مى دهند دشوار مى باشد و مرد خانواده براى جوابگويى مخارج زن و فرزندان و... مى بايست كه با تحمل كارهاى سخت و طاقت فرسا يا اضافه كار روزانه و يا پذيرش مشاغل دوم همچون سرايدارى و نگهبانى و... بتواند بر مخارج فايق آيد. حال با تحمل اين مشكلات وقتى به منزل مى آيد و مى بيند كه امور منزل و خانه دارى و بچه دارى و.. لنگ است و خانم خانه در جواب اين كاستى ها با استناد به احاديث حضرات ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين مى گويد (بنده هيچ وظيفه اى ندارم مگر اينكه به من اجرت بدهيد) و يا (به كسى ديگرى بگوييد كه اين كارها را انجام دهد مگر من كنيز شما هستم) و خانم خانه با كوچكترين حرفى زود قهر كرده و مرد خانه را از حق شرعى زوجيت (تمكين) محروم مى كند...

خواهشمند است تكليف مرد خانواده و زن خانواده را دراين خصوص روشن فرماييد و به خاتم شريف ممهور فرماييد؟

ج: هو العالم; چند مسأله است 1_ بر مرد واجب است كه مخارج زندگى زوجه را

در آن مقدار واجب بدهد. اگر زوجه بگويد من اجرت مهيا كردن مى خواهم حق دارد، ولى مرد در زندگى معمولى زيادتر از واجب تهيه مى كند چه خوراك چه لباس و مى تواند آن زيادتر را به حساب اجرت كار زن حساب كند. 2_ در زندگى مشترك همان گونه كه تا حال رسم بوده است، غذا و خوراك خانه و تهيه مواد به عهده مرد است و زن كار خانه را انجام مى دهد. خانم شما اگر روايت بلد است بگوييد زندگى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را ملاحظه كند. 3_ خروج زن از خانه بدون اجازه مرد جايز نيست. 4_ عدم تمكين از عمل زناشويى حرام است مگر آنكه مرد در نفقه كوتاهى نموده و نفقه ندهد. 5_ اساسا تا حال شرط ضمن العقد كلى در حين عقد ازدواج بر اين است كه در زندگى مشترك كار بيرون خانه و تهيه مواد خوراكى با مرد است و كار خانه با زن، چنانچه بخواهند خلاف اين عمل شود بايد در حين عقد يا بعداً در ضمن عقد لازمى شرط كنند والا زن حق اجرت گرفتن ندارد. در خاتمه به هر دو يعنى زوج و زوجه توصيه مى كنيم در زندگى مشترك رعايت همه موازين شرعيه را بنماييد كه هم در دنيا و هم در آخرت سعادتمند خواهيد بود.

س 347: اگر زن در رحم خود عيبى داشت كه بچه دار نمى شود و شوهر شرط كرده بود كه عيب نداشته باشد و او نگفت. بعد از ازدواج، زوج فهميد. آيا زن مقصر است و در صورتى كه مرد بخواهد زن دوم بگيرد و در آن

مناطق به او نمى دهند، آيا بر اين زن واجب است زنى براى او پيدا كند تا بچه دار شود يا نه؟

ج: هو العالم; زن مقصر است ولى واجب نيست بر او زن پيدا كند. ولكن خود مرد مى تواند عقد زن اول را فسخ كند يا طلاق دهد و زن ديگر بگيرد.

س 348: اگر زن مسلمان با مرد غيرمسلمان در خارج از كشور ازدواج كند و اينكه اين ازدواج ازلحاظ شرعى جايز نيست و زن به اين امر نيز جاهل بوده و ثمره اين ازدواج چند فرزند مى باشد، اولا وضعيت شرعى اين فرزندان چگونه است؟ و ثانيا اين زن مى تواند به علت جايز نبودن اين ازدواج بدون كسب طلاق از آن مرد غيرمسلمان با يك مرد مسلمان ازدواج كند؟

ج: هو العالم; فرزندان چون از وطى به شبهه است حرام زاده نيستند، و از حيث اسلام و كفر چون فرزند تابع اشرف ابوين است محكوم به اسلامند تا موقعى كه خودشان بتوانند تشخيص بدهند.

و اين زن هم بعد از فهميدن حكم براى جدا شدن احتياج به طلاق ندارد و مى تواند با يك مرد مسلمان ازدواج كند نهايت بايد عده نگه دارد و بعد از تمام شدن عده ازدواج صحيح است.

س 349: احتراماً به استحضار مى رساند اينجانب... كه در مورخه 9/4/70 با دختر خانمى ازدواج نمودم. كه حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر دوازده ساله است و در تاريخ 15/8/79 طلاق خلع دادم و در مدت عده، زوجه اينجانب مراجعه و گفتند: مهرى را كه بخشيدم، نبخشيده و رجوع كردند كه من هم رجوع او را قبول كردم و به خاطر احتياط

شرعى، خودمان هم از روى رساله صيغه عقد را خوانديم كه متأسفانه همسر به خاطر مخالفت خانواده اش با ثبت رجوع مخالفت مى كرد. بعد از هفت ماه باز هم بر اثر حساسيت زوجه كه خداى ناكرده گناه نباشد باز هم صيغه عقد را خوانديم و در عرض اين مدت تا مورخه 26/9/82 رابطه زناشويى داشتيم كه هم شهود رجوع وجود دارد و هم گواه ارتباطات و رفت و آمدهاى شرعى.

فرزندم بسيار عاقل با هوش است و از لحاظ شرعى بالغ مى باشد و او هم شاهد همه جريانات و حتى يك بار هم ناخواسته همبستر شدن ما را ديده و خانواده همسرم زن شرعى من را در تاريخ 30/9/82 چهار روز قبل از آخرين رابطه زناشويى ما به عقد شخص ديگرى درآورده اند. چون پايبند مسائل شرعى نيستند و احكام مبين اسلام و قرآن را قبول ندارند و زن و شوهر را فقط با شناسنامه قبول دارند و زن اينجانب را با تهديد به مرگ مجبور به ازدواج با شخص ديگرى نمودند و او را به خلاف شرع و گمراهى وادار كردند و او را اغفال نمودند و در زمان خواستگارى خودم و ديگران با آن مرد خدانشناس صحبت كرده و حقايق را به او گفتيم. ولى متأسفانه او هم پايبند شرع نبوده، حتى مقدسات را مورد تمسخر قرار داده زيرا كه او مردى بى نماز و شراب خوار است و اعتقادى به دين و مذهب نداشته و هم اكنون زنم در برابر خانواده ام حقيقت را گفته است و مى گويد، ولى در جاى ديگر انكار مى نمايد. حال درخواست فتواى مسأله ذكر

شده را دارم.

ج: هو العالم; به اين گونه كه نوشته ايد اين زن زوجه شما است صيغه خواندن هم لازم نبود زن كه رجوع به مهر كرده شما هم مى توانستيد بدون صيغه خواندن هم بسترشويد و عقد دومى باطل بوده و عملش هم زنا و خلاف شرع بوده خداوند همه را هدايت كند و به شما توصيه مى كنم كه در موقع همبستر شدن مواظب باشيد كه كسى بخصوص فرزندتان شما را نبيند.

س 350: آيا اذن شوهر براى خروج از منزل، در هر خروج بايد احراز شود؟ ياهمين كه بداند راضى است، مى تواند خارج شود؟

ج: هو العالم; علم به رضايت كافى است.

س 351: چرا مادر زن انسان نمى تواند دختر دخترش را شير بدهد، والا بر شوهرش حرام مى گردد، ولى دختر پسرش را مى تواند و حرمت بر زوجش پيدا نمى كند.

ج: هو العالم; براى اينكه از احكام رضاع يكى عدم جواز نكاح پدر مرتضع در اولاد مرضعه است. چنانچه جدّه شير بدهد دختر دخترش را، پدر او كه شوهر دخترش است نمى تواند ازدواج با اولاد مرضعه بنمايد كه زنش اولاد جده مرضعه است و اين علت در شير دادن به دختر پسر جارى نيست .

احكام عقد موقت (صيغه)

س 352: به نظر شما آيا اين كار به صلاح است كه جوانى 21 ساله كه امكان ازدواج دائم ندارد، براى جلوگيرى از وقوع گناه و كاهش آتش شهوت با زنى يائسه صيغه كند؟

ج: هو العالم; بسيار كار خوبى است و صلاح است.

س 353: خطرات و محظورات اين كار چيست ؟

ج: هو العالم; خطرى ندارد. مگر اينكه مى گويند در صورتى كه خيلى

پير باشد مجامعت با او مضر است و رفع اين هم ممكن است كه جماع با وسيله مخصوص نمايد يا اينكه دفع شهوت با استمتاعات ديگر غير از جماع بنمايد.

س 354: اگر بدانيم زنى عده نگه نمى دارد، آيا مى توان او را به عقد موقت در آورد؟

ج: هو العالم; چنانچه بدانيد ولو از خبر دادن خودش كه در عده نيست، بلى، جايز است حتى اگر بدانيد كه پس از انقضاى مدتى كه به عقد شما در آمده، عده نگه نمى دارد و به عقد ديگرى درمى آيد.

س 355: من صيغه آقايى بودم. اين آقا 2 ماه را به من بخشيد و الآن در عدّه مى باشم. آيا در اين مدت كه در عدّه هستم مى توانم با اين آقا در حد صحبت معمولى حرف بزنم و اين صحبت عادى رجوع حساب مى شود يا نه؟ خواهشمند است سريع جواب دهيد؟

ج: هو العالم; صحبت كردن معمولى اشكال ندارد، و رجوع محسوب نمى شود. چون رجوع در مدت عده صيغه، مشروع نيست.

س 356: آيا صيغه عقد موقت باعث تقليل قوه شهوانى مى شود مخصوصاً براى افراد مجرد يا برعكس باعث تهييج يا اشتهاى بيشتر شده و باعث مشكلات بيشتر پس از اتمام مدت مى گردد؟

ج: هو العالم; من مسئول افتاء و بيان حكم شرعى مى باشم و از اين امور طبيعيه اطلاع ندارم.

س 357: آيا زنان متّهمه را مى شود صيغه كرد؟

ج: هو العالم; بلى، اشكال ندارد.

س 358: آيا زنان يائسه احتياج به نگه داشتن عده دارند؟

ج: هو العالم; خير، ندارند.

س 359: آيا صيغه در موقع ضرورت باعث رشد معنوى است يا باعث تنزل انسان

از معنويت مى باشد؟

ج: هو العالم; بلى باعث رشد معنوى مى باشد چون ازاعمال مستحبه است.

(ت) س 360: به نظر شما براى افراد مجرد، رياضت نفسانى بهتر است يا صيغه؟

ج: هو العالم; قطعاً صيغه بهتر است.

س 361: زنى كه عقد موقت شده و حامله مى شود، آيا از زمان حمل تا زمان وضع حمل اگر چه ديگر به عقد زوج نيست، حق خرجى دارد يا خير؟ آيا اين حق را دارد كه بعد از به دنيا آمدن فرزند، دو سال فرزند را در اختيار داشته باشد؟ و از پدر فرزند خرجى بگيرد يا مرد مى تواند بچه را گرفته به دايه بسپارد.

ج: هو العالم; در زمان حاملگى، نفقه زوجيت ندارد. بلى نفقه ولد دارد و بعد از به دنيا آمدن، چنانچه مادر زيادتر از ديگران اجرت شير دادن بخواهد، پدر مى تواند بچه را گرفته و به ديگرى بسپارد و اگر زيادتر نخواهد مادر احق است و حق الحضانة با اوست.

س 362: من با خانمى براى مدت 2 ماه عقد موقت بستم، ولى بعد از يك ماه، يك ماه ديگر را بخشيدم. اگر من در اين مدت بخشيده شده با وى در محدوده شرعى فقط صحبت كنم، آيا اين نشانه بازگشت است و در كل حكمش چيست؟

ج: هو العالم; اولاً صحبت كردن، نشانه بازگشت نيست. ثانياً عقد موقت بازگشت ندارد.

س 363: اجازه پدر در عقد باكره در همه حال شرط مى باشد؟ حتى اگر پدر نقايصى داشته باشد، مثلاً لاابالى يا معتاد و بى فكر باشد، حكم چه مى باشد و اگر بدون اجازه پدر منعقد شده باشد، اجازه بعدى او مصحح خواهد بود؟

ج: هو

العالم; اجازه پدر در عقد باكره رشيده در هيچ جايى شرط نيست، فضلا در مواردى كه اشاره كرده ايد.

س 364: آيا زن مجبور به انجام كارهاى منزل از نظر شرع و قانون مى باشد؟ خواهشمندم حكم را بيان فرماييد.

ج: هو العالم; خير مجبور نيست حتى اگر براى خودش غذا تهيه نكند واجب است غذاى او را مرد مهيا كند. مگر آنكه در حال عقد شرط شده باشد ولو به شرط ضمنى (كه تا حال چنين بوده) كه مرد كار خارج خانه و زن كار داخل خانه را مجانا بنمايد.

س 365: با توجه به اينكه در نظر است كه تحقيقى از منظر فقه و حقوق در مورد محرميت و علقه نكاح بعد از فوت زوجه انجام گيرد، مستدعى است نظر استدلالى فقهى خويش را نسبت به مسايل ذيل بيان فرماييد.

1_ آيا با فوت زوجه علقه زوجيت از بين مى رود يا باقى است؟

2_ آيا با فوت زوجه، محرميت بين زوجين زايل مى شود يا باقى است؟ و فرضا زوج مى تواند زوجه ميّت خود را ببوسد يا خير و آيا زوج مى تواند عكس ها و فيلم هاى زوجه را بعد از موت وى تماشا كند؟

3_ اگر مردى زنى را به عقد خود در آورد و قبل از دخول زوجه فوت نمايد و زوج باى نحو كان با زوجه مقاربت كند، در اين صورت نصف مهريه زن را بايد بپردازد يا تمام آن را؟

4_ در فرض سؤال فوق اگر مقاربت با زوجه بعد از اتمام غسل زوجه باشد، آيا غسل جنابت بر زوجه وى واجب مى گردد يا خير؟ اصلا فرض تحقق جنابت در ميت وجود

دارد يا خير؟

ج: هو العالم; 1_ علقه زوجيت از بين نمى رود.

2_ محرميت باقى است و لذا مى تواند او را ببوسد و عكس ها و فيلم هاى زوجه را تماشا كند.

3_ بنابر اينكه موت زوجه موجب تنصيف مهر است به مجرد فوت نصف مهر ثابت است و دخول بعد از موت اثر ندارد.

4_ غسل جنابت زوجه واجب است، يعنى بايد او را غسل دهند.

س 366: چگونه بايد مطمئن شد زن عده را نگه مى دارد؟

ج: هو العالم; قول زن در عده حجت و معتبر است. اگر بگويد عده ام تمام شده است، ترتيب اثر به قول او داده مى شود.

س 367: اگر دخول انجام نشود باز هم احتياج به نگه داشتن عده هست؟

ج: هو العالم; خير بدون دخول و با ملاعبه و ملامسه اگر قضاى حاجت بشود، نگه داشتن عده لازم نيست، مگر آنكه منى داخل فرج او بشود كه در اين صورت عده لازم است.

س 368: شخصى با زنى شوهردار زنا كرده است و بعد از جدا شدن از شوهرش با همان شخص زانى ازدواج كرده است و فعلا داراى فرزند مى باشد، آيا به نظر حضرت عالى اين دو نفر حرام مؤبد هستند يا خير؟ البتّه خودشان بدون توجه به حرام بودن مؤبد ازدواج كرده اند؟ توضيح آنكه ازدواج شخص زانى بعد از عده بوده است؟

ج: هو العالم; حرام مؤبد نمى شوند، ولى متنبه بفرماييد كه چه عمل خلاف شرعى نموده و اين فتواى من سبب كوچك شمردن آن معصيت نشود و حتى المقدور كسى متوجه اين عمل شنيع آنان نشود و توبه هم بنمايند.

س 369: آيا مى شود چند

زن را به عقد واحد محرم كرد يا نه؟

ج: هو العالم; بلى مانعى ندارد.

س 370: اگر عروسى به هم بخورد، خرج مصارف داماد شرعاً چه مى شود؟

ج: هو العالم; كسى ضامن نيست.

س 371: مهريه زن پنجاه سال قبل ده تومان بوده حالا مى خواهد بپردازد چه مقدار بدهد؟

ج: هو العالم; آن چه به نظر مى رسد آن است كه حساب نمايند ده تومان در آن سال چند مثقال طلا مى دادند، فعلا معادل قيمت آن را بدهند، آن هم بايد با يك مصالحه شرعى عمل نمايند.

س 372: تمكين چيست؟ اطاعت چيست؟ خروج از تمكين چگونه تحقق مى يابد؟ خروج از اطاعت چطور؟ حقوق شرعى هر يك از زن و شوهر چيست و حد ممنوع استمتاع زن و شوهر از همديگر چيست؟

ج: هو العالم; تمكين عبارت است از آنكه هر موقع كه مرد بخواهد مقاربت كند و زن هم مانع شرعى نداشته باشد و بر او ضرر ندارد و موجب مشقت و حرج هم نيست، واجب است بر زن تسليم شود. بقيه خصوصيات به رسائل عمليه رجوع شود.

س 373: اگر زن بدون اجازه شوهرش و عدم تمكين از خانه بيرون رود، حكم ناشزه را دارد در صورتى كه مرد ظالم باشد يا غير ظالم فرق دارد يا نه؟

ج: هو العالم; در صورتى كه مرد ظلم به او مى كند و براى فرار از آن ظلم بيرون برود ناشزه نيست والا ناشزه است ولو مرد ظالم به غير باشد.

س 374: در بعضى از عشاير چنين مرسوم است: اگر قاتلى كسى را از قبيله اى بكشد، ديه مقتول را از همه قبيله قاتل مى گيرند و علاوه

بر آن دختر يا خواهر قاتل، يا شخصى از قبيله او را به پسر مقتول مى دهند چه دختر راضى باشد يا نه; آيا اينها درست است يا نه؟

ج: هو العالم; هر دو حكم باطل و غيرصحيح است.

س 375: آيا در عقد دايم مهريه شرطوبدون آن عقدباطل است؟واگرزن درعقد ازدواج موقت شرط كند كه شوهر با او مقاربت كند آياعقدصحيح مى باشد؟

ج: هو العالم; در عقد دائم چنانچه شرط بكند كه بدون مهر باشد، عقد باطل است، و اگر ذكر مهر نكند متعين مى شود در مهرالمثل و عقد صحيح است. و در عقد منقطع اگر شرط مقاربت كند، اشكال ندارد عقد صحيح است.

س 376: آيا عقد دائم و يا موقت (بيشتر موقت مدنظر است)، يك سيده براى يك غير سيد گناه دارد؟

ج: هو العالم; گناه ندارد.

س 377: اگر زنى بچه فرزند خود را (دخترزاده خود را) شير دهد و بعد از توجيه و ادراك از حرام ماندن دخترش به همسر خود اعتنا نكرده و دختر از همسرش جدا نشود و حتى صاحب فرزند ديگر مى شوند و بدانند كه اين كار حرام است، حكم مرد با آنها چيست و حكم فرزندبعدازاطلاع آن چيست؟

ج: هو العالم; در صورتى كه مى دانستند حرام شده اند، بچه ولدالزنا است به هيچ كدام ملحق نمى شود و اگر نمى دانستند وطى به شبهه است بچه حلال زاده است.

س 378: اگر چند دختر و پسر شخصى را وكيل نمايند كه آنها را به عقد يكديگر در آورند. آيا اجراى صيغه عقد به صورت جمع صحيح مى باشد ياخير؟ مثلا اگر عاقد بگويد: زوجت موكلّاتى لموكلينى على المهور المعلومين.... آيا

خواندن صيغه به اين صورت صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه اركان عقد از زوج و زوجة و مهر معين و معلوم باشد و مجرى عقد به همان گونه قصد كند، عقد مذكور صحيح است.

س 379: اگر پدرى بر اثر اختلاف خانوادگى و فشار توأم با كذب و هر گونه اهانات و بهتانها و فحاشى فرزندان به پدر خانه خود را ترك و در همين شهر زندگى مى كند و زن بدون اذن شوهر، دختر باكره را به عقدبرادرزاده خويش درآورده كه شوهرش اصلا به اين ازدواج رضايت ندارد، آيا اين عقد شرعاً صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; چنان چه دختر بالغه و رشيده باشد و با اذن و رضايت او آن عقد واقع شده است; عقد شرعاً صحيح است چون من ولايت پدر را بر بالغه رشيده قبول ندارم به خصوص در صورتى كه پدر بدون وجه صحيحى امتناع از ازدواج با مرد كفو او بنمايد و مادر هم اختيار ندارد و در مورد سئوال چنان چه مادر بدون نظر دختر او را شوهر داده، آن ازدواج باطل است. خلاصه ميزان نظر خود دختر است.

س 380: اگر زن مهريه خود را با حضور بينه ببخشد بعد از مدتى از آنچه را كه بخشيده به زوج برگردد، و آيا مى تواند رجوع كند يا نه؟ با قصد لوجه الله و ثواب و بدون قصد، آيا فرق دارد يا نه؟

ج: هو العالم; هبه زن به شوهرش لازم است و قابل رجوع نيست .

بلوغ

س 381: اگر پسر بچه اى چند سال قبل از رسيدن به سن طبيعى بلوغ با خود استمنا

كند و از او منى خارج شود، آيا شرعاً او بالغ محسوب مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; خروج منى به هر كيفيتى باشد، موجب بلوغ است و شرعاً او بالغ محسوب است.

س 382: زهار چيست و خواهشمند است دقيقاً بفرماييد حكم شرعى آن چيست؟

ج: هو العالم; زهار شرمگاه را گويند كه اطراف يا خصوص پشت ذكر و فرج است، روييدن موى خشن در آن محل يكى از علامات بلوغ است.

نفقه

س 383: آيا زن در عده وفات مستحق نفقه از اموال شوهرش مى باشد.

ج: هو العالم; خير، مستحق نفقه نيست، ولى اگر حامله باشد به عنوان نفقه اولاد بايد به او داده شود به هر حال در صورت عدم حمل استحقاق ندارد.

س 384: آيا نفقه زن كه به گردن شوهر مى باشد شامل غذا، پوشاك و مسكن مى باشد و چيزهاى ديگر از قبيل مسافرت بردن همسر، كفاره روزه هاى زن در ايام مسافرت را شامل مى شود يا خير و يا كفاره روزه هاى خود را از مال خود پرداخت نمايد يا خير؟

ج: هو العالم; نفقه واجب شامل غذا، پوشاك و مسكن و پول حمام در صورت حاجت كه در خانه ممكن نباشد. تنظيف و مصارف ولادت و اجرت طبيب و دواء و امثال اينها مى باشد.

س 385: ملاك اساسى نشوز زن چه مى باشد. زن در حال نشوز كه معلوم نيست به خانه شوهر برگردد، آيا حق دارد جهيزيه خود را مطالبه كند. آيا نشوز اضطرارى به اين معنا كه زوج آن قدر زوجه خود را اذيت كند كه زوجه نتواند متحمل آن شود و بدون اجازه شوهر از خانه بيرون

رود، مسقط نفقه هست يا نه؟

ج: هو العالم; نشوز عبارت است از عدم تمكين از جماع و از مقدمات آن يعنى ساير استمتاعات. خود نشوز مانع از نفقه است، و زن بدون اجازه نمى تواند بيرون برود.

س 386: پدرى دارم دو زن اختيار كرده، از زن اول چهار دختر و دو پسر دارد كه اكنون چهار دختر ازدواج نموده اند و داراى فرزندانى مى باشند و پسرها هم ازدواج كرده و داراى فرزندانى بوده و پسر اولى بازنشسته بسيج و پسر دوم ستوان دوم سپاه مى باشند و هر دو خانه مسكونى نيز دارند. اما زن دوم يك دختر دارد كه اكنون شوهر اختيار كرده و داراى دخترى مى باشد و 6 پسر كه پسر بزرگ طلبه و پسر دوم درجه دار نيروى انتظامى و سومى هم از كميته امداد وام گرفته و اكنون مغازه لبنياتى دارد. اما سه پسر دومى يكى سربازى رفته و دومى امسال در كنكور سراسرى قبول شده و سومى در حال حاضر سرباز مى باشد. اما پدرم از اول عمرش كار و كاسبى نداشته و از دسترنج دو برادر بزرگمان امرار معاش نموده و اكنون يك خانه مسكونى و يك قطعه زمين در مجاورت اين خانه مسكونى دارد و خود پدرم و مادرم از مددكاران كميته امداد مى باشند و امرار معاش مى نمايند. در اين اواخر پدرم سرناسازگارى با مادرم و 3 تا برادر مجردم كه در اين خانه مسكونى سكنى دارند، گذاشته و مى خواهد زمين مسكونى در مجاورت خانه را خود تصاحب و خانه را به بقيه واگذار نمايد. لطفا مشروحا تكليف مادرم را با سه برادر

مجردم كه در اين خانه سكنى دارند روشن كنيد. آيا نبايد پدرم نفقه مادرم را بپردازد و تكليف اين دو تا خانواده كه 4 تا متزوج 2 تا صاحب خانه و 2 تا مستأجر و 3 تا با پدر و مادرم در اين خانه سكنى دارند روشن كنيد.

ج: هو العالم; با بيان اين خصوصيات كه نوشته ايد، نمى شود حكومت كرد. بايد پدر حاضر باشد، جريان را بگويد، بعد حكم كرد.

س 387: آيا مرد مى تواند از نفقه فرار كند؟

ج: هو العالم; خير، نمى تواند.

عقيقه نمودن براى فرزند

س 388: عقيقه كردن چه حكمى دارد و وظيفه پدر و مادر و ديگران چيست. خلاصه اى از ويژگى هاى آن را بيان فرماييد. و آيا والدين مى توانند از گوشت عقيقه فرزندشان بخورند و آيا عقيقه دعايى دارد اگر دارد آن دعا را بيان فرماييد.

ج: هو العالم; عقيقه كردن از مستحبات است و بهتر است براى پسر گوسفند يا گاو يا شتر نر و براى دختر، ماده ذبح شود و براى سلامتى نافع است و تاكيد شده است كه تا روز هفتم باشد، ولى بعد از آن هم خوب است و اگر پدر و مادر عقيقه نكردند و بچه بالغ شود، مستحب است خودش عقيقه كند و مستحب است عقيقه به صفات قربانى عيد اضحى باشد و مكروه است خانواده از گوشت آن بخورند و كراهت شديد مى شود نسبت به پدر و مادر و بين آن دو نسبت به مادر شديدتر مى شود. بهتر است استخوان آن را نشكنند مستحب است يك سوم يا يك چهارم به قابله داده شود و اگر قابله نباشد صدقه بدهند، و بقيه

را يا آب گوشت بپزند و اقلا ده نفر را طعام دهند يا آنكه گوشت آن را بين فقراء تقسيم كنند.

لقاح مصنوعى

س 389: چون توليد مثل انسان با لقاح مصنوعى به نحوى از انحا با افعال مكلفين ارتباط دارد و آثار علمى و اجتماعى بر آن مترتب است، هم از نظر حكم تكليفى (جواز و حرمت) قابل بررسى است و هم از نظر احكام وضعى (قرابت، نسب، توارث و...) و در حقوق ايران نيز تدوين قوانين و مقررات خاص ضرورى به نظر مى رسد.

با توجه به اينكه اخيرا بين فقهاء شيعه موضوع مذكور مطرح گرديده و گروهى بر جواز آن فتوا داده اند و در تاريخ 29/4/82 «قانون نحوه اهداء جنين به زوجين نابارور» به تصويب مجلس شوراى اسلامى و درتاريخ 8/5/82 به تاييد شوراى نگهبان رسيده است، در حال حاضر لازم به نظر مى رسد مباحث علمى در زمينه احكام وضعى به ويژه نسب متمركز گردد تا علاوه بر رفع ابهامات موجود در قانون مصوب وضيعيت حقوقى كودكان به دنيا آمده روشن و پيشنهاداتى به مراجع قانونى جهت تدوين آيين نامه هاى اجرايى ارايه گردد.

روش هاى متداول در مراكز درمانى نابارورى با توجه به اختلالات موجود در سيستم توليد مثل زنان و مردان به شرح ذيل است:

1_ زوج، فاقد اسپرم بارور است، ولى زوجه از نظر تخمك و رحم سالم است و براى درمان نابارورى، تلقيح با اسپرم مرد بيگانه، خواه در داخل لوله رحمى و خواه در محيط آزمايشگاهى ضرورى است.

2_ تخمك زوجه نابارور است، ولى اسپرم زوج بارور بوده و زوجه توانايى حمل جنين و زايمان را داراست و براى درمان نابارورى

بايد از تخمك اهدايى بيگانه استفاده شود.

3_ اسپرم زوج و تخمك زوجه نابارور است و رحم توانايى حمل جنين و زايمان را داراست و براى درمان نابارورى اهداى جنين بيگانه (زوجين) ضرورت دارد.

4_ اسپرم زوج و تخمك زوجه بارور است، ولى رحم زوجه نمى تواند جنين را حمل كند و براى درمان نابارورى زن ديگرى خواه داراى شوهر و خواه بدون شوهر حمل را تا زمان زايمان در رحم خود نگهدارى وبه صاحبان جنين تحويل مى دهد.

با توجه به ادله اجتهادى و فقاهتى و قواعد و اصول عقلى و حقوقى مستدعى است با ذكر ادله مورد استناد به پرسش ذيل پاسخ دهيد:

سؤال: با توجه به اينكه نسب حقيقت شرعيه ندارد و عرف آن را از واقعيات خارجى انتزاع مى كند و اينكه در توليد مثل انسان، زن دو نقش را ايفا مى كند، (نقش تخمك و نقش رحم) و آشكار شدن اين تمايز يك امر جديد و نتيجه پيشرفت علوم است و درلسان روايات و مضمون آيات چنين تفكيكى به طور روشن به چشم نمى خورد لطفا نظر خودتان را در زمينه انتساب كودك به صاحب تخمك و صاحب رحم بيان كنيد.

ج: هو العالم; موضوعاتى كه در لسان شرع گرفته شده است، منزل بر متفاهم عرفى است. و در هر موردى نظر شارع مقدس برخلاف آن باشد تصريح به آن مى كند.

در مورد سؤال احكامى كه مترتب است بر نسب شارع مقدس نه تنها اشاره به دخالت تخمك ننموده، بلكه در آيه كريمه انّ امهاتهم الا اللائى و لدنهم تصريح نموده است به اينكه تمام موضوع پرورش در رحم است و اما نبوى شريف

الولد للفراش اى الزوج و الزوجه _ چون قاعده اى است در مورد شك در اينكه بچه مستند به منى شوهر است يا اجنبى و در مورد سوال جنين نيست _ بنابراين قطعاً به حسب ظاهر ادله كودك منتسب بصاحب رحم است.

س 390: اگر زوجينى كه مشكل بارورى دارند، نطفه خود را در رحم زن ديگر مثلاً خاله زوج پرورش دهند، آيا شرعاً جايز است؟

ج: هو العالم; چنانچه اين عمل انجام شود بچه حرام زاده نيست و ملحق به پدر مى شود و مادر او هم خاله زوج است نه زوجه ولى تكليفاً خلاف احتياط است.

س 391: آيا كاشتن نطفه مرد در رحم زن خود، براى بچه دار شدن جايز است يا نه؟ و آيا جايز است، براى حفظ آبروى زن به دست نامحرم اين عمل انجام دهد؟

ج: هو العالم; كاشتن نطفه اشكال ندارد ولى با دست نامحرم جايز نيست، مگر آنكه با دست لمس موضع را ننمايد و نظر هم نكند كه هر دو بعيد است.

س 392: پس از اثبات تعلق نطفه به مردى (به وسيله اقرار زوج يا همسرش) و تولد فرزندى از اين نطفه، چنانچه مرد ادعا كند كه همسرش بدون اطلاع او نطفه اش را به خواهر مطلقه خود مى داده و او به خودش تلقيح مى نموده و حاصل آن فرزندى شده است. حتى با توجه به بعيد بودن اين نحوه انتقال نطفه و لقاح نهايتاً به وجود آمدن فرزند:

1- آيا فرزند مورد نظر ملحق به صاحب نطفه مى باشد؟

2- آيا فرزند مشمول حقوق شرعى پدر و فرزندى از قبيل حضانت، نفقه و ارث مى گردد؟

ج: هو العالم; 1- در

صورت احراز آن كه اين بچه از نطفه آن مرد است، بلى، ملحق به او است. تكراراً مى گويم كه اگر احتمال آن كه نطفه از فرد ديگرى باشد داده نشود، ملحق به او است.

2- و مشمول جميع حقوق شرعيه پدر و فرزندى مى باشد، و از جهت مادر، ملحق به خواهر مطلقه مى باشد كه در رحم او پرورش يافته.

سقط جنين

س 393: آيا اسقاط حمل در هر مرحله از تكامل و رشد با حسن نيت و با هدف حفظ حيات مادر و يا سلامت جسمى يا روحى ايشان صورت گيرد آيا مجاز است و مستلزم مسئووليت كيفرى نيست؟

ج: هو العالم; اسقاط حمل فى نفسه حرام و ديه هم ثابت است، ولى چنانچه مزاحم با لزوم حفظ حيات مادر بشود و ثابت شود ولو با قول اهل خبره كه در صورت عدم اسقاط، جان مادر در خطر است، به مقتضاى قاعده باب تزاحم، اسقاط حمل جايز است و اگر مزاحم با سلامت مادر شود، بعد از ولوج روح جايز نيست و قبل از آن چنانچه سلامتى مادر خيلى شديد از بين برود بلى جايز است والا جايز نيست و در موارد جواز مسئوليت كيفرى ندارد.

س 394: آيا پس از حصول اطمينان از معلول بودن جنين توسط سه پزشك متخصص متدين قبل از ولوج روح مى توان جنين را به خاطر منافع جنين، والدين و جامعه سقط نمود يا خير. پس از ولوج روح چطور؟

ج: هو العالم; بعد از ولوج روح جايز نيست، و قبل از ولوج روح در صورت تضرر جامعه و يا والدين و يا خود جنين به ضرر معتد به، يا عسر

و مشقت معتنى به جايز است.

س 395: اگر به تشخيص پزشكان متخصص، تنها راه نجات جان مادر سقط جنين يا فسخ باردارى باشد، وظيفه پزشكى كه داراى تخصص لازم در اين امر است چيست؟ در صورت توجه تكليف، مسئوليت كيفرى دارد يا خير؟ آيا بايد ديه بپردازد يا خير؟

ج: هو العالم; در صورت جواز ديه نه بر پزشك و نه بر مادر ثابت نيست و در صورت عدم جواز چنانچه مادر يا پدر از پزشك بخواهند كه او اسقاط حمل نمايد مانند امر به اتلاف مال است كه آمر ضامن است در اين مورد هم طبيب ضامن نيست.

س 396: تشخيص خطر اساسى بر جان مادر به عهده مادر است يا پزشك و معيار چيست؟ در باردارى متضمن خطر جدى تنها اوضاع و احوال و شرايط قبل از زايمان معيار است يا اوضاع و احوال و شرايط پس از زايمان هم مى تواند مبناى تصميم قرار گيرد؟

ج: هو العالم; معيار نظر هر كدام است كه خطر بر او ثابت شود چه قبل از زايمان چه بعد از آن. و از طرق ثابت شدن بر مادر قول پزشك متخصص است.

س 397: چنانچه احراز شود ادامه باردارى منجر به بروز صدمه دائمى شديد براى سلامت جسمى يا روحى زن باردار (حرج كامل) خواهد شد، قبل از ولوج روح سقط جنين جايز است يا خير، پس از ولوج روح چطور؟

ج: هو العالم; قبل از ولوج روح جايز است و بعد از آن مجرد حرج مجوز نيست. بلى حرج شديد غيرقابل تحمل موجب جواز است.

زنا

س 398: اگر زن آلت بچه مّميز يا غير مّميز را داخل فرج خود كند،

آيا حكم زنا را دارد يا نه؟

ج: هو العالم; نسبت به زنى كه شوهر ندارد، بلى و نسبت به محصنه، خير يعنى رجم و سنگسار ندارد.

س 399: مردى زناى محصنه انجام داده است، يعنى مردى همسردار با زن شوهردار عمل نامشروع انجام داده اند و بعد از فاش شدن اين عمل، شوهر زانيه زنش را طلاق مى دهد و بعد از اتمام عدّه، مرد زانى با همان زن زانيه ازدواج مى كند. آيا اين عمل سبب حرام موبّد مى شود يا نه و آيا عقد ايشان باطل است يا صحيح است؟

ج: هو العالم; تمام فقهاء فتوا داده اند به اين كه اين زن بر زانى حرام مؤبّد است و عقد او باطل است، ولى من فتوا ندارم و احتياط ترك آن است.

طلاق

س 400: در طلاق زن، اگر بعداً ثابت شود كه دو شاهد عادل، فاسق بودند و زن نيز بعد از عده ازدواج كرده بود، حكم مسئله چيست؟

ج: هو العالم; آنچه فعلا استنباط نمودم، چنانچه فسق آنها در زمان اجراء صيغه طلاق به دليل شرعى ثابت شود معلوم مى شود طلاق باطل بوده است.

س 401: اگر زوجى مجبور به اجازه اجراى صيغه طلاق شده و صيغه طلاق توسط محضردار جارى شود، در اين صورت صيغه طلاق صحيح است يا خير؟ ضمناً زوج در هنگام صدور رأى دادگاه به قاضى وقت آقاى... با صراحت كامل اعلام كرده است كه راضى به صدور حكم طلاق نمى باشد و برگه صورت جلسه طلاق توافقى با وجود تهديد و فشار خانواده زوجه توسط زوج امضاء شده است؟

ج: هو العالم; در صورتى كه اكراه نباشد، رضايت باطنى و

اظهار آن موجب بطلان طلاق نيست.

س 402: چه مواردى شامل مكروه بودن زوج در اذن به صيغه طلاق مى شود؟

ج: هو العالم; در صدق اكراه چند امر معتبر است: 1_ اينكه مكره او را مجبور كند و دستور به طلاق دهد. 2_ ضرر متوعد بر مكره حقى نباشد، مثلا اگر بگويد: «طلاق بده والا مطالبه مهر و نفقه مى كنم» صدق اكراه نمى كند. 3_ مكره احتمال ترتب ضررى كه به آن تهديد شده را بدهد. 4_ واداشتن او به طلاق منضم به توعيد به ضرر باشد.

س 403: با توجه به اينكه مهريه، دينى است بر عهده زوج و در عرف مردم، غالباً زوجه طلب مهريه نمى كند و مهريه به عنوان يك سنت الهى نوشته و مشخص مى شود، با توجه به مطلب فوق، آياتهديد كردن زوج را، مبنى بر به اجرا گذاشتن مهريه با توجه به عدم استطاعت زوج در پرداخت نقدى مهريه و ايجادمشكلات وتنش هاى فوق العاده كه در اين زمينه به وجود مى آيد، ملحق به مكره بودن زوج مى شود يا خير؟ در فرض مزبور حكم صيغه طلاق را بيان فرمائيد؟

ج: هو العالم; از جواب مسأله قبل معلوم مى شود كه در اين مورد صدق اكراه نمى كند.

س 404: اگر زوج تحت فشارهاى بسيار شديد عصبى و روانى ايجاد شده توسط اطرافيان و على رغم ميل باطنى، اذن به جارى شدن صيغه طلاق دهد، در اين صورت حكم صحت و عدم آن و همچنين ادعا و انكار زوج را بيان فرمائيد؟

ج: هو العالم; چنانچه سلب اختيار بشود اعتبارى به آن طلاق نيست والا معتبر است.

س 405: در فرض

عدم صحت طلاق، آيا ادعاى زوج در رابطه با عدم صحت و همچنين ادعاى اكراه، از نظر شرعى مسموع است يا خير؟ و در صورت انكار زوجه، حكم شرعى را كاملا بيان فرمائيد.

ج: هو العالم; صاحب ادعاها چنانچه بينه دارد قبول است والا قسم متوجه منكر مى شود. اگر قسم بخورد انكار او ثابت مى شود، و اگر قسم نخورَد و مدعى، قسم بخورد ادعاى او ثابت مى شود والا خير.

س 406: با فرض بطلان صيغه طلاق، آيا زوجه مى تواند ادعاى مهريه كند. با توجه به اينكه ايشان مهريه خويش را جهت اجراى صيغه طلاق بخشيده اند؟

ج: هو العالم; بلى، چون بخشيدن مهريه به ازاى طلاق صحيح بوده و در صورت عدم صحت مالك مهريه است و مى تواند مطالبه كند.

س 407: اختلافى بين زوجين ايجاد شده و متاسفانه اطرافيان زوجين با سخنان خويش باعث بزرگنمايى غيرقابل تصور اختلاف شده و طورى وانمود شده كه زوجين صلاحيت زندگى با يكديگر را ندارند و جو ايجاد شده طورى متشنج مى باشد كه امكان اصلاح وجود ندارد و از طرفى خانواده زوجه در پى جدايى هر چه سريع تر زوجين هستند، حال اگر زوج در محضر حاضر شده(با توجه به مكره بودن) و در حالى كه غير قاصد هم مى باشد اذن به اجراى صيغه طلاق دهد به اين نيت كه صحبتهاى اطرافيان و تحريك آنها براى جدايى تمام شده و به قول معروف جو مناسب شده تا دوباره بين زوجين اصلاح صورت گيرد، در فرض مذكور حكم صيغه طلاق و همچنين حكم ادعا و انكار زوج و زوجه را به صورت كاملا مشروح بيان فرمائيد.

ج: هو العالم; اختلافات مشاراليها موجب صدق اكراه نيست و ادعاى غير قاصد بودن مسموع نيست و اگر صيغه طلاق صادر شده، صحيح است و چنانچه بخواهند ازدواج نمايند، بايد دو باره صيغه ازدواج خوانده شود.

س 408: اگر شخصى با دخترى نامزده شده باشد و صيغه عقد دائم خوانده شود و سپس دخول وتصرفى انجام نگرفته باشد، بخواهد مرد او را طلاق بدهد، آيا نفقه مدتى كه نامزد بوده مى رسد يا نمى رسد و اگر بر فرض شرط كرده باشند بعد از شش ماه عروسى كنند، ولى بر اثر بعضى از مشكلات از طرف مرد يا زن بوده باشد و عروسى نكنند و به خانه شوهر نبرند باز نفقه مى رسد يا نمى رسد، و آيا در نظر فقهاء نسبت به نفقه غير مدخول بها اختلاف هست يا نه؟

ج: هو العالم; دخول شرط وجوب نفقه نيست، ولى تمكين زن به دخول شرط است و در مدت نامزدى چون به حسب ظاهر زن تمكين نمى كند، قهراً نفقه واجب نيست و اگر شرط كنند كه تا مدتى عروسى نكنند، قهراً شرط مى شود كه مرد هم نفقه ندهد، به هر حال اگر زن تمكين نموده و شرط تأخير نبوده و مرد خودش دخول نكرده، در آن مورد نفقه واجب مى شود.

س 409: اگر زن مهريه خود را از زوج ابراء مى كند تا او را طلاق بدهد، بعد از طلاق از ابراء خود برمى گردد، آيا طلاق رجعى منقلب مى گردد؟

ج: هو العالم; اگر مادامى كه در عده است برگشت، مرد هم مى تواند برگردد، يعنى طلاق رجعى مى شود.

روابط زن و مرد

(ت) س 410: دست

دادن زن به مرد نامحرم چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; مصافحه بدون حائل جايز نيست.

س 411: حكم توهين به زن و بر عكس چه مى باشد و اختلاط زن و مرد در زمان ساخت فيلم سينمايى چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; 1_ توهين مسلمان به مسلمان جايز نيست. 2_ اختلاط زن و مرد، چنانچه مستلزم ارتكاب محرمى نباشد فى نفسه اشكال ندارد.

س 412: روابط مردان در محل كار آزاد با زنان اجنبى مثل شغل زرگرى و غيره با مساله نظر چگونه است؟

ج: هو العالم; اجتماع زن و مرد اگر ملازم با حرام باشد، جايز نيست والا اشكالى ندارد.

س 413: بيرون رفتن دختران نامزد (در خانه پدر بودن) به همراه عقد دائم بدون اجازه شوهر جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; بيرون رفتن زن شوهردار، بدون اجازه شوهرش جايز نيست.

س 414: اگر زن بدون اجازه شوهر بيرون رفت و معامله كرد، آيا معامله او صحيح است يا نه؟

ج: هو العالم; بلى، صحيح است.

س 415: آرايش كردن بانوان در بيرون از خانه يا سركار و درس، چه حكمى دارد و ابرو برداشتن كه در ميان بانوان مرسوم است چه حكمى دارد و آيا پوشاندن آن الزامى مى باشد؟

ج: هو العالم; آنچه موجب تحريك قواى شهوانى اجانب بشود، جايز نيست. بلى، چنانچه مأمون از اين مفاسد باشد آرايش كردن و ابرو برداشتن اشكال ندارد.

س 416: صحبت كردن دختر و پسر از طريق اينترنت به صورت نوشتارى و در چارچوب مسائل روزمره چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

حجاب

س 417: استفاده از لباس هايى كه به تن مى چسبند چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; فى

نفسه اشكال ندارد. ولى براى خانمها در صورتى كه در منظر نامحرم قرار گيرند، اشكال دارد. چون موجب تهيج قوه شهويّه نامحرم مى شود.

س 418: اگر زن در خانه اى باشد كه احتمال مى رود نامحرم بيايد آيا لازم است قبل از آمدن او حجاب بپوشد؟

ج: هو العالم; لازم نيست. مگر آنكه احتمال عقلائى به آمدن بدهد. در اين صورت لازم است.

س 419: آيا تاكنون هيچ عالمى از علماى اسلام نسبت به لزوم حجاب و وجوب تستّر بر زنان با قطع نظر از حدود و ثغور و كيفيت و كميت آن، خدشه نموده است، و نمايان بودن زير گلو و مقدارى از مو، برآمدگى هاى سينه و قسمتى از پايين بدن براى هنرپيشگان زن چه حكمى دارد، و بعضى در خصوص حجاب بانوان مى گويند كه نزد پسرهاى زير 15 سال رعايت حجاب به طور كامل لازم نيست، آيا صحيح مى باشد؟

ج: هو العالم; 1- هيچ عالمى چنين فتوايى نداده است. اصل حجاب براى زن از ضروريات است.2- و نمايان نمودن موارد ذكر شده جايز نيست.3- تحفّظ از ديدن پسر غيربالغ در صورت مأمون بودن از نظر شهوانى لازم نيست.

س 420: حجاب مرد در برخورد با زن نامحرم را بيان فرماييد. آيا پوشيدن لباس بدون آستين يا آستين كوتاه طبق عرف متداول جايز است، و استفاده كردن از مواد خوشبو كننده براى بانوان هنگام رفت و آمد در خيابان ها و معابر و مغازه ها چه حكمى دارد؟ و آيا زن مى تواند با اجازه شوهرش آرايش كند و به جمع نامحرمان بيايد؟

ج: هو العالم; هر عملى كه موجب تهيّج قوه شهويّه جوانان شود،

بر زن جايز نيست ولو شوهرش دستور دهد و در غير اين صورت موارد ذكر شده اشكال ندارد و اما پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مرد اشكال ندارد. بلكه بدون آستين هم براى مرد اشكال ندارد، ولو اينكه براى زن جايز نيست به بالاى دست مرد در صورت عريان بودن نگاه كند.

س 421: معنى آيه مباركه الا ماظهر منها در مورد حجاب چيست؟ آيا بيرون گذاشتن صورت و دست و پا با معنى عورت چه فرقى دارد.

ج: هو العالم; براى الاما ظهر منها در آيه، معانى متعددى ذكر شده است. اما وجه وكفّين در صورتى كه وجه خيلى جالب نباشد و زينت نشود و موجب هيچ قوه شهوانى جوانان نباشد، نظر به آنها جايز است والا جايز نيست.

س 422: خانم هايى كه حجاب اسلامى را رعايت نمى كنند، لباس تنگ مى پوشند، موها را بيرون مى گذارند يا با لباسى مثل بلوز و شلوار بيرون مى آيند، آيا وظيفه حاكم مبارزه با آنهاست. چه مجازاتى بايد براى آنها اعمال شود؟ آيا در حكومت اسلامى مى توان مكان هايى را به عنوان مراكزى كه در آنجا زنان و مردان آزادانه رابطه جنسى داشته باشند مقرر نمود. و آيا چنين پيشنهادى در اوايل انقلاب مطرح شد؟ از طرف چه كسى؟

ج: هو العالم; 1_ نهى از منكر بر عموم افراد و در رأس آنها بر حاكم اسلامى لازم است و چنانچه بدون تعزير، نهى از منكر اثر نكند بر خصوص حكومت اسلامى لازم است مجازات هايى را به عنوان تعزير به نحوى كه صلاح مجتمع بداند تعيين نمايد. 2_ در مجازاتها افراد غير مأمور نبايد دخالت نمايند، چون

هرج و مرج مى شود، 3_ و از احدى پيشنهاد تعيين محل هايى كه آزادانه رابطه جنسى برقرار شود، نشنيدم كه پيشنهاد نموده باشد.

احكام لواط

س 423: شخصى با كسى عمل شنيع لواط انجام مى دهد و بعد دخترش را به عقد او در مى آورد آيا اين ازدواج به نظر معظم له حلال است يا حرام موُبد.

ج: هو العالم; خواهر و دختر ملوط بر لواط كننده با شرايطش حرام است، ولى دختر و خواهر لواط كننده بر ملوط حرام نيست.

تراشيدن ريش

س 424: تراشيدن صورت با تيغ يا با ماشينى كه مثل تيغ از ته مى تراشد چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; حرام است.

س 425: شكل دادن به موها يا ريش ها كه امروزه رواج دارد چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; حرام نيست.

س 426: آيا تراشيدن ريش با تيغ و يا ماشين ريش تراشى كه از ته محاسن را مى تراشد جايز است يا خير و آيا تراشيدن محاسن با ماشين در حد متعارف كه ريش اطلاق شود، جايز است يا خير و تراشيدن قسمت هايى از ريش به اصطلاح غربى ها پروفسورى چه حكمى دارد و اجرتى كه براى تراشيدن ريش پرداخت مى شود جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; تراشيدن ريش با تيغ يا ماشين كه موجب سلب ريش شود، و همچنين تراشيدن قسمتى از آن حرام است. ولى ماشين كردن در صورتى كه عرفاً بر باقى صدق ريش بكند اشكال ندارد.

احكام حيوانات

س 427: اگر پس از ذبح حيوان شك كنيم كه آيا چهار رگ را بريديم يا نه تكليف چيست؟ حيوان حلال است يا حرام؟

ج: هو العالم; به مقتضاى قاعده تجاوز و فراغ حكم به حليت مى شود.

س 428: كشتن گربه هايى كه ايجاد مزاحمت مى كنند چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; حتى المقدور نكشيد، در صورت اضطرار اشكال ندارد.

س 429: حكم فضله لاك پشت چه مى باشد؟

ج: هو العالم; پاك نيست.

س 430: آيا خوردن گوشت خرگوش مكروه است يا حرام؟ چرا؟

ج: هو العالم; حرام است. چون كما فى الخبر از مسوخ است.

س 431: ماهى هايى كه در كارخانجات به شكل تن در مى آيند و از خارج از كشور وارد مى

شوند چه حكمى دارند؟

ج: هو العالم; چنانچه از بلاد اسلامى باشد و يا بدانند زنده از آب گرفته شده است، حلال است والا حرام است.

س 432: به علت نزديك بودن چراگاه ها اگر حيوانات در چراگاه هاى يك ديگر بروند:

1- در اين فرض كشتن و اذيّت كردن حيوانات جائز است يا خير؟

ج: هو العالم; جائز نيست.

س 433: اگر حيوانى را بكشند، قيمت آن را ضامن مى شود يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، ضامن مى باشد.

س 434: سگ هاى بى صاحب كه در كوچه و خيابان مى گردند و چه بسا باعث ترسيدن زن و بچه مردم مى شوند، آيا كشتن چنين سگهايى جايز است؟

ج: هو العالم; بلى جائز است.

غصب

س 435: اگر زنى كه تابع شوهرش است در سفر، به خانه پدر شوهر كه مرحوم شده برود و خانه ارثى است و معلوم نيست تمام ورثه راضى باشند، آيا زن در صورت حرج اطاعت از شوهر نكند و چه بايد كرد؟

ج: هو العالم; قهراً تزاحم بين حكمين است. ظاهراً اطاعت واجب نيست و نبايد به آن خانه برود.

عهد و قسم

س 436: اگر شخصى مفاد قسمنامه را كذباً امضاء كند يعنى مفاد آن در مورد امضاء كننده صادق نباشد ولى به دروغ روى مصالحى يا به اعتقادبه اينكه چون من قسم را بر زبان جارى نكردم پس اشكالى ندارد به هر حال امضاء كرد يا انگشت زد آيا گناه كرده و كفاره دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه ظاهر امضاء اين باشد كه قسم مى خورم با شرايطى كه قسم دروغ دارد، ظاهراً هم معصيت است و هم كفاره دارد.

س 437: كسى كه در حال غضب قسم مى خورد و بر قرآن دست مى زند يا اينكه قرآن از دست او مى افتد، آيا اهانت به قرآن كرده و كفاره دارد؟

ج: هو العالم; كفاره ندارد، اهانت قهرى هم حرام نيست.

نذر

س 438: آيا در نذر شرعى خواندن صيغه لازم است يا نه ؟

ج: هو العالم; لازم نيست.

س 439: اگر زن از مال خودش بخواهد نذر كند بازهم اجازه شوهر لازم است يا نه؟

ج: هوالعالم;بلى اجازه شوهرشرط صحت نذراست.

س 440: نذر كردن در مورد موضوعاتى مثل فوتبال و مثلا براى پيروزى فلان تيم نافذ است يا خير؟

ج: هو العالم; خير نافذ نيست.

س 441: اگر انسان قسم بخورد يا نذر يا عهد كند كه 4 ركعت نماز مستحبى مانند عصر، 3 ركعت نماز مستحبى مانند مغرب، 1 ركعت نماز مستحبى مانند نماز وتر بخواند، بيان نماييد خود اين قسم يا عهد يا نذر و عمل به آن چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; نذر باطل است و عمل به آن تشريع محرم است.

س 442: اگر كسى در نذر صيغه نخواند يا بلد نباشد ولى منظورش نذر كردن باشد، آيا

عمل به آن بر وى واجب است؟

ج: هو العالم; بلى، واجب است.

(گنگ) س 443: در مورد ديگر اموال فوق الذكر نظر معظم له چيست؟

ج: هو العالم; صدقات و رد مظالم و نيز موقوفات عامه را مى توان مصرف نمود. سهم سادات را نمى توانند و از سهم مبارك امام ارواحنا فداه يك سوم را مى توانند، صرف نمايند.

س 444: لطفاً براى اشخاصى كه اهل وجوهات شرعيه مانند (خمس و زكات) نيستند، نصيحتى مرقوم فرماييد؟

ج: هو العالم; كسى كه به حكم الهى اعتنا نمى كند، نصيحت من چه تأثيرى مى تواند داشته باشد.

وقف

س 445: لطفاً نظر مبارك را بيان فرماييد: باغى است كه درختان، ديوارها، و ساختمان آن ملك شخصى مى باشد و زمين آن قطعا وقف مدرسه علميه آن منطقه است، لكن وقفنامه اش ظاهراً مفقود شده و به همين جهت متولى و نحوه و مورد صرف ثمره، مشخص نيست.

اولا: با اين شرايط توليت آن فى الحال تعلق به چه كسى دارد؟

ج: هو العالم; توليت با مجتهد جامع الشرايط است.

س 446: ثانياً: آيا عدول مؤمنين و بعض اهل علم، مى توانند با تعذر از دست يافتن به متولى، توليت آن را برعهده بگيرند؟

ج: هو العالم; خير نمى توانند چون با وضع فعلى تصور نمى شود كه دسترسى به مجتهد نباشد.

س 447: ثالثاً: موقوف عليهم (با اينكه اجمالا مدرسه علميه است) طلاب مدرسه مى باشند يا بناء مدرسه، يا بايد به طور كلى وقف تعلق به مصالح مدرسه گيرد؟

ج: هو العالم; بايد در آنچه مربوط به مدرسه مى باشد اعم از طلاب و بناء مدرسه و مصالح آن صرف شود.

س 448: رابعاً: محصول به

عمل آمده از اين باغ، چه مقدارش، تعلق به موقوفه دارد؟ (در حالى كه زمين از موقوفه و آب، درختان و كار شخصى است)؟

ج: هو العالم; حق شخص به مقدار اجرت كار و پول آب مى باشد بقية تعلق به موقوفه دارد.

س 449: خامساً: آيا اين زمين را مى شود اجاره كرد يا بايد عقد مضاربه، برقرار كرد؟ اولويت با كدام يك است؟

ج: هو العالم; بلى، مى شود اجاره كرد و مانعى ندارد.

س 450: براى بعضى مساجد و حسينيه ها تعداد زيادى ساعت و يا وسائل مستعمل و غيرمستعمل را وقف مى كنند در صورتى كه مسجد لازم نداشته باشد مى توان آنها را تبديل به احسن كرد يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، مى توان تبديل نمود.

س 451: استفتاء و استعلام مى گردد كه شخصى زمين خود را به همسرش هبه نمود. سپس همسر، زمين رابه توليت شوهرش و بعد از او اولاد ارشد ذكور مورد وقف يك مسجد و سه باب مغازه كه آنها را فروخته و سرقفلى آنها را به همراه ديگر منافع جهت مخارج مسجد از قبيل خادم قرار داده و يك باب آپارتمان در بالاى مغازه ها جهت خدمه مسجد (وقف) نموده است. سپس بعد از 9 ماه طى وقف نامه اى ديگرى منافع مغازه ها و آپارتمان را از وقف نامه اول خارج و محدود به همان 9 ماه و آن را متعلق به همسرش تا پايان عمر نموده است.

عنايت فرماييد كه آيا اين نحوه وقف شرعا جايز است ياخير؟

به وقف اول بايد عمل نمود يا دوم؟

ج: هو العالم; چنانچه بعد از تمام شدن وقف، قبض هم محقق شده باشد،

ميزان وقف اول است، و اگر نشده است واقف با وقف ثانى وقف اول را باطل كرده است و ميزان وقف دوم است.

س 452: آيا مى توان محلى را به مدت ده سال به عنوان مسجد وقف نمود كه بعد از آن به ملك واقف يا ورثه اش برگردد؟

ج: هو العالم; بلى وقف موقت بنظر ما صحيح است.

س 453: كسانى كه در ملك موقوفه زندگى مى كنند اجاره ساختمان و مصرف خانه و زندگيشان از ملك موقوفه باشد ديگران مى توانند در آن خانه نماز بخوانند يا مهمان شوند يا خير؟

ج: هو العالم; بلى مى توانند بروند آنجا و نماز بخوانند.

س 454: آيا واقف مسجد مجاز است كه مسجد را فقط براى اقامه نماز بسازد و حق انجام هرگونه فعاليتى همچون كلاس هاى قرآن، معارف، آموزش اذان و برنامه هاى عقيدتى و آموزشى را خصوصاً از نوجوانان عزيز سلب نمايد؟

ج: هو العالم; اگر بعد از وقف بخواهد منع از فعاليت هاى ديگر كه به آنها اشاره شده است بنمايد، حق ندارد.

وصيت

س 455: شخصى كه تعدادى اولاد صغير و عقب مانده دارد، اين چنين وصيت مى نمايد كه: ثلث اموالم را بدين صورت قراردادم كه پس از مرگم مردم به طور متعارف به خانه ام رفت و آمد نموده و تصرفاتى را از قبيل: اكل و شرب و استفاده از ظرف و فرش و امثال اين ها، نمايند و همين تصرفات به عنوان ثلث محسوب گردد آيا چنين وصيتى جائز و صحيح و مستحسن مى باشد يا خير؟ (البته چنين تصرفاتى به حسب معمول تاسال ها به مقدار ثلث نخواهدرسيد.)

ج: هو العالم; وصيت مذكور

صحيح و جائز است. آن مصارف را از ثلث محسوب نمايند و زايد بر آنها را صرف خيرات و مبرات نمايند، مگر آن كه بدانند كه مراد آن موصى اين بوده است كه فقط اين مصارف ذكر شده از ثلث مالى كه اين حق را در آن دارم محسوب گردد. در اين صورت زايد بر آن مصارف مال ورثه است.

س 456: زنى كه خدمت خانه مى كند و در عوض چيزى از شوهرنمى گيردآيا شوهر مى تواند وصيت كند كه از اصل مال بعدازمرگش به زنش چيزى بدهند.

ج: هو العالم; بلى مى تواند وصيت كند كه غير از ارثيه به او مقدارى پول بدهند به شرطى كه زايد بر ثلث نباشد.

س 457: اگر مرد وصيت كرد فرزند من كه به دنيا آمد اگر پسر بود 50 هزار تومان به او بدهيد و اگر دختر بود 100 هزار تومان و به مادر 100 هزار تومان بدهيد، بعد از آن مادر دو فرزند پسر و دختر آورد، آيا به مادر چيزى مى رسد يا نه؟

ج: هو العالم; بايد به هر دو سفارش عمل شود و چنانچه آن مقدار وجه زيادى بر ثلث باشد و ورثه امضاء نكنند وجه آن دو نقض توزيع مى شود.

س 458: مردى وصيت بر ثلث كرده (ثلثى كه معين است يكصد و پنجاه هزار تومان) كه اگر عيالم دختر به دنيا آورد 50 هزار تومان سهم دخترم و 100 هزار تومان سهم عيالم و اگر پسر به دنيا بياورد 100 هزار تومان سهم پسرم و 50 هزار تومان سهم عيالم باشد. متاسفانه عيالش بعد از فوت دو قلو زاييده سهم فرزندان و عيال

از ثلث معين چقدر است؟

ج: هو العالم; يكصد پنجاه هزار تومان، نصف آن مال عيال است و پنجاه هزار تومان كه ثلث است مال پسر و بيست و پنج هزار تومان مال دختر.

س 459: اگر كسى وصيت كرد بعد از مردن مرا در بقيع ببريد و دفن كنيد اگر راه بسته بود و مانع بود چه كار بايد كرد؟

ج: هو العالم; وجوب عمل به وصيت ساقط است. در محل دفن كنند و يا جاى ديگر، مختارند.

س 460: مؤمنى به وصىّ خود وصيت نموده است كه ثلث تركه او را براى وى در خيرات و مبرات خرج نمايد و وصى هنگام فوت موصى تركه او را پس از تحقيق در حدود دوازده ميليون تومان قيمت گذارى نموده است، ولى ثلث را از تركه جدا ننموده و تا به حال يك ميليون تومان از ثلث را براى مصالح ميت خرج نموده و مابقى آن در ضمن حصه وراث باقى مى باشد و اخيرا قيمت تركه بالا رفته و به حدود شصت ميليون تومان بالغ شده است. حال سؤال اين است كه چون ثلث از تركه جدا نمى باشد و قيمت باقى ثلث كه خرج نشده به تبع بالا رفتن قيمت كلى تركه بالا رفته، آيا الان بايد قيمت هنگام وفات را مدنظر قرار داد و طبق آن باقى ثلث را محاسبه و اخراج نمود يا طبق قيمت فعلى، باقى ثلث را بايد محاسبه و اخراج كرد؟

ج: هو العالم; چنانچه وصيت به ثلث تركه نموده نه به قيمت آن و تركه هم الان باقى است بايد قيمت فعلى بقيه ثلث را حساب نموده و اخراج كنند. بلى، چنانچه

بعد از موت موصى با ورثه معامله نموده به اين نحو كه تمام تركه در اختيار شما و دو ميليون پول ثلث در ذمه شما باشد در اين صورت ميزان قيمت هنگام وفات است.

ارث

س 461: كلاله امّى در چه صورت ارث مى برد، سهم الارث آن چه قدر مى باشد؟

ج: هو العالم; خواهر امى كه از دسته دوم وراث است و در صورتى كه ميت، برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى هم داشته باشد، ارث نمى برد و خواهر پدرى در بعضى صور ارث نمى برد و مقدار ارث خواهر مادرى را در توضيح المسائل نوشته ام، مراجعه نماييد.

س 462: شخص وصى مى تواند وصيت ميت را از اصل مال بدون اذن ورثه اداء نمايد؟

ج: هو العالم; اگر به مال معين وصيت نموده، اذن ورثه لازم نيست و اگر معين نيست قهرا مال مشترك است و اجازه آنها معتبر است.

س 463: زمينى كه آثار جوى آب داشته و هفتاد سال قبل كشت و زرع مى گرديده آيا بدون اذن تمام وراث آن زمين كسى مى تواند آن زمين را تصرف نمايد و مالك شود.

ج: هو العالم; زمين بايرى را كه سالها صاحبانش كشت ننموده و معطل مانده است، مى شود بدون اذن وراث مالك سابق كشت نمود.

س 464: شخصى در سالهاى قبل مبلغى جهت حج تمتع واريز نموده و بنا بوده است كه در سال 82 به حج مشرّف شود، در همال سال به علت تصادف فوت نموده است. ورثه فعلاً قدرت مالى ندارند حج آن را اداء نمايند، آيا مى شود فيش آنرا بفروشند و در سال آتى

كه پدر متوفا به حج مشرف مى شود در آنجا نايب الزياره تعيين نمايد يا خير؟ لطفا نظر مبارك اعلام فرماييد؟

ج: هو العالم;چنانچه واجب الحج بوده، قهراً آن پول مال خودش است. بايد بدهند و نايب، حج انجام دهد، و اگر واجب الحج نبوده و وصيت هم نكرده است، پول مال ورثه است، آنها مختارند. مى توانند نايب بگيرند و نايب حج را انجام دهد و همه وراث بايد به نايب گرفتن حاضر باشند.

س 465: مؤمنى دارفانى را وداع گفته و از او يك همسر و چند فرزند باقى مانده كه دوتاى آنها غير رشيدند و از طرف ديگر ارثيه و ماترك ميت تقسيم و سهم هر كدام از ورثه متعين نشده و مادرشان (يعنى همسر ميت) وصى ميت مى باشد. آيا با توجه به اينكه وصى بايد در مصرف اموال اين دو شرط غبطه را رعايت كند مى تواند از ميراث مشاع براى ازدواج فرزندان رشيد و بالغ استفاده نمايد يا بايد اول تقسيم و تعيين صورت گيرد و بعد از حق و سهم هر يك از فرزندان رشيد براى ازدواج آنها استفاده نمايد؟

ج: هو العالم; تقسيم لازم نيست. همين كه رعايت غبطه مى نمايد به اضافه آنكه از اموال زيادتى از حقشان داده نشود، كافى است. مثلاً اگر پول نقد دارد و از مردم هم طلب دارد، پول نقد را به فرزندان رشيد بالغ و ديون را بر صغار نگذارد.

س 466: در صورتى كه حكم بر تعيين سهم هر كدام در عين خارجى است، سؤال اين است كه با توجه به اينكه اين دو فرزند غير رشيد به خاطر ضرورت رسيدگى وصى (مادرشان)

به آنها بايد با مادرشان زندگى كنند، آيا بايد مادرشان غذا و پوشاك آن دو و خود را از هم جدا سازد و بايد غذا و پوشاك و رختخواب آنها و خود را مستقيما از مال شخصى خود و مال شخصى آنها تهيه نمايد و يا لازم نيست و مى تواند غذا و پوشاكشان و رختخوابشان مخلوط باشد؟

ج: هو العالم; لازم نيست جدا شوند و مخلوط زندگى كنند اشكال ندارد.

س 467: پدرى مى خواهد كه مايملك خود را كه يك خانه مسكونى و يك قطعه زمين شهرى مى باشد ما بين همسر و 7 فرزندش تقسيم كند. به خود پدر و فرزندانش كه پسر مى باشند چقدر مى رسد؟

الف) آيا فرزندانش حق مخالفت دارند يا خير؟

ب) حد و مرز تاديب فرزند كدام مى باشد؟

ج: هو العالم; پدر چنانچه در حال حيات باشد و اموالش را تقسيم كرده، اشكال ندارد و اختيار با او است و هر مقدار بخواهد مى تواند تعيين كند و كسى حق مخالفت ندارد و اگر تمليك مى كند، بعد از وفات به مقدار ثلث حق دارد و در دو ثلث ديگر وصيتش نافذ نيست مگر آنكه ورثه اجازه دهند.

و مقدار تأديب فرزند امرى است عرفى يعنى حدى كه جلوى فساد او را بگيرد.

س 468: اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد حكم مال و اموال او چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه شوهر يا ورثه ديگر داشته باشد به آنها مى رسد، والا مال امام زمان (عج) است.

س 469: اگر فرزندى قبل ازپدرش فوت كند آيا به فرزندان فوت شده ارث مى رسد؟

ج: هو العالم; چنانچه آن فوت شده فرزند دارد، از او

به فرزندان فرزند ارث نمى رسد. ولى اگر مالى از پدرشان داشته، ارث مى برند.

س 470: زن فوت كرده، دخترى از شوهر اوّل و پسرى از شوهر دوم دارد. منتهى هر چه كه ارث از پدر دختر از زمين و غيره باقى مانده بوده، و تحت يد مادرش بوده تحت تصرف شوهر دوم قرار گرفته، حال از مجموع اموال مادر و ارثيه پدرش به دختر يك سهم و به برادر دو سهم داده اند. اين صحيح است ياخير؟

ج: هو العالم; به نحوى كه نوشته ايد، صحيح نيست. چون اموال پدر دختر در دست مادرش بوده، مقدارى از آن مال دختر است. بايد رعايت بشود. بلى، چنانچه به نحوى مادر در زمان شوهر دوم مالك آن اموال شده باشد ولو به بخشيدن دختر يا خريد از او تقسيم صحيح است.

س 471: شخصى در موقع حيات خود منزل خود را در روستاى سيلاچاى در حضور حقير جهت حسينيه در محل وصيت فرمودند، ولى به علّت مهاجرت اهالى به شهرستان ها و كوچكى محل مورد استفاده قرار نگرفته و ساختمان آن خراب شده و هنوز هم صيغه وقف جارى نشده، آيا اجازه مى فرماييد وراث و وصى آن مرحوم محل مزبور را واگذار نموده و

وجه آن را به مصارف خيرات و باقيات صالحات در مسجد محل يا

جاى ديگر در حق آن مرحوم به مصرف برسانند؟

ج: هو العالم; به آن گونه كه مرقوم فرموديد آن منزل براى حسينيه تعيين شده است. ولى چون به آن نحو كه وصيت شده است مورداستفاده قرار نمى گيرد، بايد صرف در امور خيريه ديگر بشود. لذا جنابعالى مجازيد كه با وراث

معامله نمائيد، وجه آن را در صورت امكان در همان محل مصرف نموده و اگر امكان ندارد در جاى ديگرى صرف در حسينيه يا مسجد بنماييد و مى توانيد ورثه را وكيل خودتان قرار دهيد كه تصرف نمايند.

س 472: اراضى زراعى اربابى جهت كشت و كاردر اختيار رعيت قرار گرفته بود كه رعيت فوت نموده، يكى از ورّاث عهده دار وظيفه متوفى در كشت و كار گرديده تا زمان الغاى رژيم ارباب و رعيت، تا جايى كه از مسئولين امور اصلاحات ارضى، سند مالكيت دريافت نموده، حكم ادّعاى سهم ساير وراث قبل از صدور سند و بعد از صدور را بيان فرماييد؟

ج: هو العالم; زمين را كه در اختيار رعيت براى كشت گذاشته بودند، موجب ملكيت يا آن كه حقى بر او ثابت شود نمى باشد كه حتى بعد از موت آن رعيت حقى ثابت باشد.

بنابراين ورثه حقى ندارند و اما صدور سند مالكيت كه مسئول امور اصلاحات اراضى داده است، اولا نمى دانم چنين حقى داشته و على فرض آن كه حق داشته، به هر كس سند مالكيت داده، او مالك است و ديگران هيچ حقى ندارند.

س 473: خانمى فوت شده، برادرزاده و خواهرزاده پدر و مادرى دارد و همچنين خواهرزاده پدرى هم دارد، آيا با داشتن برادر و خواهرزاده پدر و مادرى خواهرزاده پدرى ارث مى برد يا خير؟

ج: هو العالم; خواهرزاده پدرى در صورتى كه با خواهرزاده پدر و مادرى جمع شود _ مانند خود خواهر پدرى در صورت اجتماع با خواهر پدر و مادرى _ ارث نمى برد.

ديات

س 474: اگر جانى، دندان مصنوعى شخص را در آورد؟ آيا بايد

قصاص شود يا ديه آنرا بدهد؟

ج: هو العالم; در اين مورد رجوع به حكومت مى شود يعنى حاكم شرع آنچه را صلاح بداند كه مناسب باشد، تعيين مى كند كه بپردازد.

س 475: حداقل ديه به نظر شما چه ř˜ϘǘѠاست؟

ج: هو العالم; ديه اقسامى دارد: ديه نفس، ديه اعضاء، ديه منافع و... بنابر اين بايد مراجعه شود به رساله عمليه كه كدام يك از آنها حداقل است.

س 476: ديه مقتول خمس دارد يا خير؟

ج: هو العالم; ديه مقتول احكام ارث را دارد. ميراث ما لا يحتسب خمس دارد و ما يحتسب خمس ندارد.

س 477: ديه كامل يك انسان چه مقدار است و آيا ديه قتل عمد و شبه عمد را مى توان با پول محاسبه كرد؟

ج: هو العالم; يكى از مصاديق آن ده هزار درهم، هر درهم (6 نخود) كه هر ده درهم مساوى است با پنج مثقال و ربع مثقال نقره مسكوك _ و بپرسند كه هر درهم چند قِران است مى توانند پول آن را حساب كنند.

س 478: 1_ اگر شخصى ضربتى به صورت كسى بزند كه سياه شود، 1_ آيا مى توان بگويد عوضش را بزن. 2_ و جرح بر گردن، ديه دارد يا ارش. 3_ و آيا در شكستگى استخوان با قسامه ديه ثابت مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; 1_ در ضربت به صورت مى شود مقابله به مثل نمود. 2_ و ديه جرح بر گردن در بعضى موارد مانند آنكه گردن كج شود يا موجب مانع شدن از جويدن شود، ثابت است. 3_ در غير اين موارد ارش ثابت مى شود.

س 479: آيا صبى مميز مى تواند از جنايتى كه

بر او شده عفو كند يا ديه و يا قصاص كند؟

ج: هو العالم; خير، نمى تواند و ولى او هم نمى تواند مگر در بعضى موارد كه گفته اند مى تواند ديه بگيرد.

س 480: احتراماً با توجه به محتويات دادنامه و سند رسمى... تنظيمى در دفتر اسناد رسمى... و با توجه به اينكه امضا كننده سند رسمى مذكور كه طبق دادنامه اشاره شده فوق محكوم به قصاص نفس گرديده (حدود يك سال پس از آزادى از زندان و نجات يافتن از مساله قصاص و مختومه شدن پرونده مربوطه) در حالت صحت و اختيار، بدون اكراه و اجبار و بدون هيچگونه قيد و شرطى ضمن معرفى نمودن خود به عنوان معاون در قتل، شرعاً و قانوناً رضايت كامل خود را نسبت به كليه اولياى دم مقتول مورد نظر اعلام نموده و حق هر گونه اعتراض و يا دعوى حقوقى (مالى) و كيفرى عليه اولياى دم آن مقتول را از خود ساقط كرده و صريحاً اقرار داشته كه طى مدت 11 سال نيز باعث وارد آمدن خسارات هنگفتى بر اولياى دم گرديده، اين سؤال مطرح است كه:

1_ چنانچه شرعاً و قانوناً ثابت شود كه قاتل شخص ديگرى بوده، آيا از نظر شرعى امضا كننده سند رسمى فوق الذكر حق مطالبه وجوهى كه خود و يا بستگانش (حدود يكسال قبل از تنظيم آن سند) تحت عنوان خسارت و يا وجه المصالحه و حق الزحمه به اولياى دم پرداخته و از آن رضايت گرفته را دارد يا خير؟

ج: هوالعالم; با خصوصياتى كه نوشته شده است، حق مطالبه وجوه را ندارد.

2_ چنانچه امضاء كننده سند رسمى مذكور ضمن استفاده از

اينكه ديگر اولياى دم حق مراجعه به دادگاه جهت تقاضاى قصاص وى را ندارند، با اختيار خود و يا احياناً به خاطر ترس از قاتل واقعى فرضى، مجدداً اتهام قتل را بر عهده بگيرد و با انجام اين كار در واقع موجب تبرئه قاتل فرضى و تضييع حق اولياى دم گردد و يا باعث شود كه اولياى دم براى به اثبات رساندن حق خود و محكوم و يا قصاص كردن قاتل واقعى باز هم دچار مشكلات و متحمل خساراتى شوند، آيا از نظر شرعى وى ضامن پرداخت ديه مقتول و يا خسارات وارده مجدد بر اولياى دم خواهد بود يا خير؟

ج: هو العالم; خير، ضامن نيست، چون رضايت گرفته است.

عيدالزهراء

س 481: آيا برگزارى مراسم عيد الزهرا (س) در شرع مقدس اسلام جايز است؟

ج: هو العالم; بلى جايز و مستحسن است به شرط عدم ارتكاب مُحرمى.

س 482: آيا كف زدن و يا رقص در اين مراسم جايز است؟

ج: هو العالم; كف زدن جايز و رقص زن بر زن و مرد بر مرد جايز است ولى رقص زن بر مرد (غير شوهر) و مرد بر زن (غير زن خود) جايز نيست.

س 483: در شرايط كنونى آيا برگزارى اين مراسم با وحدت مسلمين منافات ندارد؟

ج: هو العالم; برگزارى مراسم درمنازل و جاهايى كه غير شيعه نيستند و اگر در راديو و تلويزيون پخش نشود، هيچ منافاتى با وحدت ندارد. البته تعبير وحدت هم صحيح نيست.

كف زدن

س 484: اگر كف زدن در عروسى ها و غير آنها، سبب رقص شود (رقص آور باشد) چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; آواز رقص آور و غنا است و حرام است. كف

زدن رقص آور اشكال ندارد.

س 485: كف زدن حكمش چه مى باشد؟

ج: هو العالم; جايز است.

س 486: كف زدن زن ها در مجالس زن ها جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، جايز است.

س 487: كف زدن در ميلاد ائمه اطهار(عليهم السلام) شرعاً چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; فى نفسه در صورتى كه اهانت به آن بزرگواران نباشد، جايز است.

س 488: آيا حضرت عالى كف زدن در ميلاد ائمه(عليهم السلام) راتجويز و تأييدمى كنيد؟

ج: هو العالم; بلى، بسيار عمل خوبى است، چنان چه رعايت شود كه مرتكب مُحرمى نشوند و به نحوى باشد كه موجب اهانت به ائمه(عليه السلام)نباشد.

عزادارى

س 489: در اين چند سال اخير در غير روز عاشورا و روز اربعين حضرت سيد الشهداء سلام الله عليه و آخر روزهاى ماه صفر در مشهد مقدس (قمه زنى) مرسوم شده است آيا با موازين شرعى سازگار است يا نه؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد، تعظيم شعائر است، خوب است.

س 490: گاهى ديده مى شود در بعضى مجالس جهت عزادارى ده شب اول ماه محرم مداحى دعوت شده و مبلغى حدوداً يك الى چهار ميليون تومان به او پرداخت مى شود .ضمناً بعضى از مداحين قبلا مبلغ مذكور را قطعى مى كنند و چك مى گيرند. آيا پرداخت اين مبلغ پول ها با وجود فقراى نيازمند و لزوم احتياجات اوليه اشكال شرعى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه اين وجه از پول هاى معين شده براى عزادارى نباشد و از مال شخصى خودشان باشد، اشكال شرعى ندارد. و، اگر اين مبلغ را به مداح ندهند و به فقرا بدهند (كه معمولا چنين نيست) كار خوبى است.

س 491: در

مجالس ياد شده با توجه به پرداخت مبالغ زيادى به مداح جهت برپائى مجلس روضه و منبر به روحانى و مبلغ احكام شرعى مبلغ كمترى پرداخت مى كنند و همه افراد در جريان اين موضوع هستند. آيا اين كار باعث هتك روحانيت نيست؟

ج: هو العالم; خير هتك روحانيت نيست. مقام روحانيت آنقدر عظيم و شريف است كه اين گونه اعمال كوچك تر از آن است كه اهانت به آن باشد والا مردم در مجالس عقد به آوازه خوان خيلى زيادتر از عاقد پول مى دهند.

س 492: استفاده از شيپور، طبل، سنج، دُهُل، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; استفاده از آنچه از آلات لهو است بهتر است استفاده نشود.

س 493: اگر كسى به نمازهاى يوميه اهميت ندهد به عنوان ترك يا اسخفاف به نماز و در عين حال در عزادارى شركت و مبالغ زياد خرج كند و ادعاى شفاعت حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) و ترك نماز صبح چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; ترك نماز غير جايز است و در استخفاف به نماز امام صادق(عليه السلام) فرمودند: لاينال شفاعتنا من استخف بصلاته - ولى خرج كردن در عزادارى اشكال ندارد.

س 494: اگر برپايى مجلس عزادارى باعث اذيت و آزار ديگران از جمله همسايه ها شود يا برپايى يك مجلس باعث بى نظمى و بر هم زدن و هتك مجلس ديگرى شود، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اذيت مؤمنين جائز نيست، ولى اقامه مجلس تشريفاتى كه باعث شود مجالس ديگران بى رونق شود، اشكال ندارد.

س 495: ديده مى شود افرادى در عزادارى امام حسين(عليه السلام) فعاليت مى كنند و پول خرج مى كنند در عين حال بعد از

اتمام مجلس عزادارى در مجالس خصوصى گناه مى شوند من جمله استعمال مواد مخدر مى نمايند چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; عمل اولشان خوب است و عمل دوم بد است. بدى آن تأثير درعمل اول نمى كند.

س 496: در ايام دهه محرم كه گوسفند زياد ذبح مى شود و باعث جريان خون مخصوصاً در فصل زمستان مى گردد و آلودگى افراد لاابالى و بچه هاى صغير و ندانستن مسئله وگاهاً ورود به مجالس در مساجد را در پى دارد چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد. ولى بايد در منابر تذكر داده شود كه رعايت كنند.

س 497: شركت زنان در ايام عادت در عزادارى و نشستن در معابر و كوچه ها به علت عدم جواز حضور در مسجد و با عبور و مرور افراد لااُبالى و بى بند و بار چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه خود زن ها رعايت موازين شرعيه را بنمايند، اشكال ندارد.

س 498: سر و صداى زنان در نماز جماعت ومجلس روضه و عزادارى در صورت شنيدن نامحرم و بر هم زدن مجلس چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

س 499: نظر خود را در مورد قمه زنى بفرماييد.

ج: هو العالم; عملى است بسيار خوب و از شعائرالله است و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب.

س 500: در روايات متعدد آمده كه گريه بر سيدالشهداء باعث غفران جميع ذنوب مى باشد ولو ذنوب خيلى زياد باشد. بعضى تعجب مى كنند كه چه طور ممكن است كه چند قطره اشك باعث بخشوده شدن گناهان بزرگ باشد. اميدواريم كه توضيح بفرماييد.

ج: هو العالم; اين جملات در مقام بيان مقتضى مانند

آنكه «آتش مى سوزاند» مى باشد. همان طورى كه اين جمله شرائطى دارد مانند مماسه و موانعى مانند رطوبت كه با عدم شرط و وجود مانع، سوزنده نيست; همين طور اين جمله كه گريه بر امام حسين(عليه السلام)موجب غفران ذنوب است شرايطى دارد از قبيل عقايد حقه و ندامت از گناهان گذشته و بنا داشتن بر عدم ارتكاب آن ذنوب در زمان هاى آينده و اداى حق الناس و...

س 501: استفاده از علامت هاى آهنى، قمه زنى و تبليغ و توزيع و نصب عكس ها و پوسترهاى تصاوير منتسب به اهل بيت هر كدام چه حكمى دارد؟ جداگانه مرقوم بفرماييد.

ج: هوالعالم; قمه زنى از اعمال حسنه و از شعائر مذهبى است و نصب عكس بدون انتساب جزمى اشكال ندارد.

س 502: در موقعيت كنونى آيا فكر نمى كنيد كه فتوا به جواز قمه زنى كمى به دور از واقع بينى و آينده نگرى باشد و حتى در عبارت شما آمده من احسن التعازى با اين حجم وسيعى از توهين ها و اتهامات كه به شيعه نسبت مى دهند، شما ديگر آتش اين اتهامات را تندتر نكنيد. قمه زنى در حال حاضر حرام مسلم است. اگر به سربلندى شيعه مى انديشيد، بايد اين گونه فتواها را تعديل كرد؟

ج: هو العالم; نظير نامه شما نامه آمده است كه به نماز جماعت خصوصاً شركت بانوان در آن جماعت اعتراض شده است با تعبير به اينكه آيا به چه مجوزى اجازه مى دهيد خانم ها در حضور جماعات... بلند نموده به عنوان سجده ارائه دهند، و بعضى ديگر از معاندين هم به تيمم و بعضى ديگر به روزه اشكال نموده

اند و من خيال مى كنم شما پاكيد ولى گول خورده ايد والا بقاى دين به وسيله قيام اباعبدالله(عليه السلام)شده و احياء آن قيام به همين گونه اعمال است و اگر شما دقت كنيد در جايى كه قمه زده مى شود خواهيد ديد كه مردم تا مدتى چه توجهى به دين مى كنند و قهراً به سراغ تعاليم دين مى روند و هر سال چه مقدار از افراد متجدد مسلك سنى مذهب به تشيع روى مى آورند. در خاتمه توصيه مى كنم شما اولا به اين محكمى فتوى ندهيد و ثانياً چه در گفتار و چه در نوشته هايتان مؤدب باشيد. انشاالله تعالى همين امشب دعا مى كنم كه خدا شما را هدايت كند، در فرض استجابت دعا مرا هم مطلع كنيد.

انبياء و ائمه

س 503: با توجه به اين كه حرم مطهر و مضجع مقدس حضرت ثامن الحجج الامام على بن موسى الرضا(عليه السلام) در اين مملكت وجود دارد، به نظر مبارك حضرت عالى آيا بهتر نيست جامعه مداح و گويندگان مذهبى قبل از مديحه سرايى و سخنرانى، چند بيتى در فضائل و مناقب آن امام همام بخوانند و يا جلسه را به نام مقدس حضرت غريب الغربا شروع كنند تا مردم بيشتر متوجه به مقام رفيع پاره تن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حضرت رضا(عليه السلام) شوند و به شكرانه اين كه آن حضرت به ايرانيان نظر خاصى دارند، مردم هم بيشتر متوجه به آن وجودمقدس باشند و فكر مى كنم اقل شكرانه وجود مبارك آن حضرت همين باشد كه به عالميان برسانيم سلطان ايران ضامن غريبان حضرت رضا(عليه السلام)هستند و ما در پناه وجود

مبارك آن حضرت زندگى مى كنيم؟

ج: هو العالم; البته اين عمل خوب است ولى به نظر من توسل به امام زمان(عليه السلام) و دعا بر تعجيل در ظهور و استعانت به آن بزرگوار بهتر از تمام امور است.

س 504: آيا نقاشى كردن تصاوير ائمه معصومين(ع) جايز مى باشد و آيا از ديدگاه فقه اسلامى براى اثبات و احقاق حق مى توان رشوه پرداخت كرد وآيا رشوه دهنده هم مجازات دارد يا خير؟

ج: هو العالم; نقاشى تصاوير ائمه(عليهم السلام) با آن كه مطابقت با واقع ندارد و گاهى هم ممكن است، اهانت باشد بهتر است ترك شود. اما رشوه به ازاى حكم قاضى حرام است.

س 505: بعضاً در گوشه و كنار تهران كه اكنون مركز حكومت تشيع مى باشد. اخيراً مكرر در مكرر ديده و شنيده شده عده اى از افراد كه دست پليد وهابيت ملحد از آستين آنها بيرون آمده در اماكن عمومى و در حضور شاهدان عينى و در بين عده اى از جوانان علنى عليه مذهب حقه شيعه ائمه اثنى عشرى تبليغ سوء نموده و براى ترويج آيين ضاله وهابيت جوانان را اغفال مى نمايند و حتى صريحاً و آشكارا به ساحت مقدس حضرت على(ع) و فاطمه زهرا(س) و امام حسين(ع) توهين و با الفاظ ركيكه فحاشى و سب نموده كه قلم از تحرير آن شرم دارد. حكم اين توهين چيست؟

ج: هو العالم; وظيفه هر فرد شيعى است كه براى مقابله با ترويج باطل مبارزه منطقى بنمايد و در صورت عدم تمكن با استعانت از دانشمندان اين عمل را انجام دهد. همان گونه كه انجمن حجتيه در مقابله با بهائيت عمل كرد و

نتايج بسيار با اهميتى به دست آورد و اما در مقابل افرادى كه سب حضرات معصومين(ع) مى نمايند، چون آنها ناصبى و انجس از كلب هستند، اول به مصادر امر رجوع نماييد و چنانچه گوش ندادند در حد قدرت خودتان و رفقايتان مبارزه نماييد و هر چه صدمه و گرفتارى پيدا كنيد، اجرتان فوق حد تصور است و مطمئن باشيد در صورتى كه غيرت مذهبى شما موجب اقدام در اين امر مهم شود من از همين امروز در تمام مواقع استجابت دعا به شما جوانان دعا مى كنم. وفقكم الله وايدكم.

س 506: محل اخذ تربت سيدالشهداء ارواحنا فداه كه جايز الاكل است براى استشفاء، و حرمت تنجيس دارد و سجده بر آن فضيلت دارد و براى تبرك مولود و همراه ميت و مسافر و دفع خطر... استفاده مى شود، كجاست؟ آيا شامل غبار روى ضريح مقدس مى شود؟

آيا خاكى كه از اطراف حرم مطهر سيدالشهداء(عليه السلام) جمع آورى مى شود به سبب جاروب كردن حكم تربت قبر مطهر را دارد؟ و اگر خاكى ريخته شود در اطراف قبر مطهر و جمع آورى شود آيا حكم تربت دارد و صدق تربت بر آن مى كند و احكام مطلق تربت بر آن جارى مى گردد؟ و رواياتى كه يك ميل تا ده ميل اطراف قبر مطهر را جزء تربت امام حسين شمرده است آيا شامل تمام احكام تربت مى شود يا نه؟ مهر و تسبيح كربلا كه در بازار رايج است با علم به اين كه از كنار قبر مطهر نيست يا با شك در آن، واجب الاحترام است؟ و احكام تربت سيدالشهداء را دارديا نه؟

لطفاً احكام مزبوره را مفصّلا مرقوم فرمائيد لكثرة الابتلا و الاحتياج و لكم الاجر و السلام.

ج: هو العالم; چند سؤال نموده ايد كه به ترتيب جواب داده مى شود: 1- تربتى كه جائز است خوردن آن براى استشفاء و مقيد است به آنكه زايد بر قدر حمصه نباشد آن است كه از قبر و ما جاوره عرفاً باشد و محتمل است تا هفتاد ذراع - و اما آنچه در روايات تحديد شده بسبعين ذراع - و سبعين باعا فى سبعين باع - يا به ميل - و يا چهار ميل- و در بعضى كتب فقهاء: روى اربعة فراسخ و روى ثمانيه، چنين روايتى ديده نشده و آن رواياتى كه اشاره شد، همه اش ضعيف السند است به آنها جواز اكل ثابت نمى شود. 2- چنانچه آن خاك ها كم شود و خاك ديگرى بريزند بايد مدت زمانى بگذرد كه تربت قبر الحسين(عليه السلام) يا طين الحائر _ بر آن عرفاً صدق كند و اما مقدار خاكى كه با جاروب جمع مى شود، ظاهراً حكم تربت ندارد. 3- اما مهر و تسبيح كربلا كه رايج است ظاهراً از هر كجاى قبر و اطراف آن تا چهار ميل فضيلتى كه در روايات ذكر شده را دارد. 4- بقيه احكام غير لزومى مانند حكم مهر و تسبيح است.

س 507: بعضى از علما مى گويند كه پيكر مقدس ائمه(ع) در قبر نيست و در عرش اعلاى خداوند است و از آنجا به محل دفن ظاهرى خود به زوار عنايت مى كنند. آيا اين حرف صحيح است و يا رواياتى در اين باب داريم كه بدن نازنين امام عليه

السلام در قبر مى باشد؟

ج: هو العالم; در اينكه بدن آن بزرگواران بعد از دفن به عرش برده مى شود، شبهه نيست. خلاف در اين است كه به قبر برمى گردانند يا همانجا مى ماند؟ مشهور اين است برمى گردانند، ولى شيخ مفيد و صدوق و جماعتى ديگر از بزرگواران معتقدند كه برنمى گردانند، ولى توجه خاصى به محل دفن دارند.

س 508: زيارت عاشورا با صد لعن و صدسلام آيا معتبر مى باشد؟

ج: هو العالم; بلى، معتبر است با اينكه در مستحبات دليل معتبر لازم نيست، بلكه اگر يك روايت غيرمعتبر هم باشد در ثبوت استحباب كافى است چون روايات زيادى از پيغمبر اكرم(ص) وارد شده است كه اگر براى يك امر مستحبى، يك خبر ضعيف هم رسيد، شما عمل كنيد، من ضامنم كه ثوابى كه آن روايت متضمن است به شما داده خواهد شد.

س 509: خواندن زيارت جامعه كبيره در حرم حضرات معصومين(ع) يا در غير آنجا (مثلا در مساجد يا در منزل يا حرم امامزادگان) به قصد ورود يا رجاء چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; به قصد رجاء بى اشكال است و در حرم حضرات معصومين (ع) به قصد ورود هم اشكال ندارد.

س 510: سفر كردن به زيارت عتبات عاليات به صورت قانونى و يا پياده روى از مرزهاى ايرانى (غيرقانونى) چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; در صورت احتمال خطر جانى عقلايى جايز نيست والا براى مردها اشكال ندارد و اما خانم ها چنانچه قانونى باشد جائز والا جائز نيست.

استخاره

س 511: آيا كسى كه استخاره مى گيرد، مى تواند اجرت طلب كند يا نه؟

ج: هو العالم; بلى، مانعى ندارد.

س 512: اگر شخصى بدون

مشورت با اهل فن در موضوعى استخاره كند، آيا مى تواند پس از مراجعه به آنها و مشورت درباره همان موضوع دوباره استخاره نمايد؟

ج: هو العالم; اساساً استخاره محلش بعد از مأيوس شدن از خير و صلاح فهميدن است. بنابراين چنانچه بعد از مشورت بر خلاف استخاره اولى اهل فن چيزى بگويند، مخالف استخاره قبلى استخاره دومى مانعى ندارد، والا استخاره دوم مورد ندارد.

س 513: آيا معظم له تفأل به قرآن را جايز مى دانيد؟ اگر جايز مى دانيد طريقه آن را بيان فرماييد؟ ب) همراه داشتن قرآن در جيب و رفتن به دستشويى چه حكمى دارد و آيا ذكر خدا در دستشويى جايز مى باشد و سوزاندن نام خدا را چه مى فرماييد؟ ج) لطمه زدن به صورت يا سينه در عزادارى اهل بيت(عليه السلام) چه صورتى دارد؟ د) لطفاً نظر معظم له درباره طبل وسنج هيئتهاى مذهبى و شبيه خوانى بيان فرماييد و چه مقدار جايز است انسان در عزادارى حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) سينه بزند؟

ج: هو العالم; تفأل به قرآن در روايات نهى از آن شده است. البته تفأل غير از استخاره است. بردن قرآن در دستشويى چنانچه هتك باشد، جايز نيست والا اشكال ندارد. و ذكرالله حسن فى كل حال. لطمه زدن به صورت و سينه زدن و طبل و شبيه خوانى به شرط آن كه موجب وهن نباشد همه جايز و خوب است.

لعن

س 514: لعن بر دشمنان اهل بيت ثوابش بيشتر است يا سلام و درود فرستادن براى ائمه(عليهم السلام)؟ كدامين بيشتر تأكيد شده است؟

ج: هو العالم; هر دو تأكيد شده است. به هر دو عمل كنيد.

محرمات

س 515: آيا استمنايى كه حرام مى باشد آن است كه منجر به جنابت شود و يا نفس طلب به هر نحوى باشد محكوم به حرمت است ولو به جنابت نينجامد؟

ج: هو العالم; استمنا از محرمات است و آن عبارت است از ملاعبه با آلت تا انزال شود و اما ملاعبه با آلت بدون قصد انزال و ملاعبه اى كه به حسب عادت متعاقب به انزال نمى شود، به عبارت ديگر در معرض انزال نيست، حرام نيست.

س 516: نشانه ريبه و شهوت در نگاه به زن نامحرم يانگاه به عكس اوچيست؟

ج: هو العالم; ميل و رغبت به نزديكى با او.

س 517: معيار تشخيص گناهان كبيره از صغيره چه مى باشد آيا براى كبير، بودن راهى وجود دارد، اگر دارد چه مى باشد؟

ج: هو العالم; به نظر ماه گناه صغيره نداريم. همان نحو كه امام معصوم(ع) فرموده كل ذنب كبير.

س 518: آيا استفاده از خمر براى مداوا جايز است يا نه؟

ج: هو العالم; در غير صورتى كه اگر تداوى نكند خوف تلف نفس باشد، جايز نيست.

س 519: كلام صاحب عروة الوثقى در حالى كه محشين نيز با او موافقت نموده اند در باب (ما يوجب القضا) فرموده: كسى كه قبل از طلوع فجر خمر بنوشد و سكر آن براى بعد از طلوع فجر باقى بماند، قضاى روزه آن روز واجب است (سواءٌ كان على وجه التحريم او للتداوى) كه مفهومش آن

است كه براى تداوى حرام نيست، آيا نظر شريف شما نيز همان است؟

ج: هو العالم; نظر ما از جواب مسئله قبل معلوم مى شود.

س 520: مصرف كردن قرص هاى تحرّك زا (اكستازى) كه جديداً به طور غيرقانونى وارد كشور شده و در مجالس غير شرعى مورد استفاده قرار مى گيرد چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; ورود غيرقانونى و استفاده در مجالس غيرشرعى موجب عدم جواز مصرف در غير آن مجالس نمى شود. ولى چون از قرار نقل مصرف آن موجب فلج شدن قوه انسانيت مى شود و انسان را از حالت انسانيت خارج مى كند مصرف آن بهيچ نحو جايز نيست.

س 521: بازى با پاسور بدون برد و باخت چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; احتياط، مقتضى است كه ترك شود.

س 522: گاهى روزنامه ها به اصطلاح خودشان افشاگرى كرده و اعلام مى كنند فلان شخص مثلا اختلاس كرده يا فلان خلاف را انجام داده و ما هم آن را براى دوستان خود نقل مى كنيم، بعد از مدتى خلاف آن اتهام ها اثبات مى شود در اين جا وظيفه ما چيست و كلا در اين قبيل موارد كه كم هم نمى باشد چه بايد كرد؟

ج: هو العالم; اشاعه فحشا و نسبت خلاف به مسلمان دادن فى نفسه جايز نيست و نقل آن در صورت عدم علم دروغ است. البته اين مطلب مادامى است كه نقل در روزنامه موجب اشاعه نشده است و نقل فرد در اين امر تاثير دارد والا از اين جهت اشكال ندارد و از حيث دروغ هم چنان چه نقل از روزنامه بشود. رفع آن محذور هم مى شود.

فيلم

س 523:

نگاه كردن و خريد و فروش فيلم هاى مستهجن و مبتذل و شوهاى خوانندگان و رقص آنها هر كدام چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; هيچكدام جايز نيست.

س 524: آيا صرف نگهدارى نقاشى ها، تصاوير و فيلم هايى كه عفت و اخلاق عمومى را جريحه دار مى نمايد حرام است و مرتكب آن قابل تعزير مى باشد.

ج: هو العالم; در صورتى كه يقين دارد كه تا آخر هيچ گونه خلافى انجام نمى شود، مجردنگه داشتن حرام نيست.

س 525: نگاه كردن به فيلم هايى كه زنهاى بى حجاب و آرايش كرده در آن بازى مى كنند و از تلويزيون پخش مى شود چه حكمى دارد، لمس و نظر جنس مخالف براى آموزش دانشجويان پزشكى چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; نگاه كردن به زنهاى مسلمان در تلويزيون جايز نيست و اما نظر و لمس دانشجو براى تعليم علم طب و نجات دادن مسلمانان در صورت توقف دانستن بر آنها جايز است.

س 526: نگاه كردن به عكس زن نامحرم كه حجاب كامل ندارد چه صورتى دارد و ديدن عكس زن مسلمان كه حجاب ندارد با توجه به اين كه او را مى شناسد، و بدون قصد لذت و ريبه چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; مقتضاى احتياط اين است كه نگاه نكند، ولى ديدن زن نامحرم در تلويزيون جائز نيست. چون آن غير عكس است.

س 527: استفاده از لباس هاى پيراهن و شلوار و كت و تى شرت و كفش هايى به صورت مد روز در آمده و محصولات كشورهاى غربى مى باشد، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; فى نفسه اشكال ندارد.

س 528: در جوامع اروپايى و غربى و

حتى عربى نوع پوشش خانم ها نسبت به قبل تغيير كرده و در عرف آنها خانم ها با دامن هاى كوتاه و تا بالاى زانو ظاهر مى شوند اين مسأله در فيلم هاى آنها هم موجود است. حكم نگاه كردن به فيلم هاى سينمايى آنها به صورتى كه موضوعش غير اخلاقى نيست و مثلا جنگى يا پليسى است چه مى باشد؟

ج: هو العالم; نگاه كردن به فيلم هايى كه بدن زنهاى مسلمان را نشان مى دهد ولو پا باشد جايز نيست، و اما زن غير مسلمان چنانچه نگاه كردن با قصد ريبه باشد جائز نيست والا به مقدار مختصر مانند سر و گردن و دست تا مرفق و مرتبه پائين پا جايز است و زيادى جايز نيست.

س 529: استفاده از ماهواره چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; در غير از موارد خلاف شرع اشكال ندارد.

س 530: آيا در آغوش گرفتن دختر يا پسر مميز توسط نامحرم در صورتى كه فرد نقش محرم را ايفا كند، جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه موجب تهييج شهوت بشود كه غالباً مى شود جايز نيست.

س 531: حكم زنان بى حجاب كه در خيابان ها و كوچه ها هستند و اهانت به مقدسات مى كنند چيست؟ و آيا فرق بين جاهل قاصر و مقصر در اين مساله هست يا نه؟

ج: هو العالم; نظر به آنها جايز نيست .

موسيقى

س 532: نواختن آلات موسيقى و يا گذاشتن نوارهاى موسيقى چه سنتى و غيرسنتى در مساجد و تكايا در اعياد و ميلاد معصومين(ع) چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; نواختن آلات موسيقى و گذاشتن نوارهاى موسيقى همه اش حرام است، سنتى و غيرسنتى

فرق ندارد.

س 533: آيا در اسلام موسيقى حلال و حرام وجود دارد؟ ملاك تشخيص كدام است؟

ج: هو العالم; خير، موسيقى مطرب حلال در اسلام نداريم.

س 534: احتراماً نظر حضرت عالى در مورد يادگيرى و نواختن ساز سه تار به عنوان هنر نه به عنوان استفاده در مجالس لهو و لعب چيست؟

ج: هو العالم; چون ياد گرفتن بدون نواختن ممكن نيست، جايز نيست.

س 535: نظر حضرتعالى در مورد انواع موسيقى چيست؟

ج: هو العالم; همه انواع موسيقى مطرب، سنتى و غير سنتى حرام است.

س 536: ميزان شناخت موسيقى حرام از حلال به نظر معظم له چه مى باشد و آيا مطلقاً موسيقى حرام مى باشد يا خير؟

ج: هو العالم; موسيقى كه همان صوت لهوى است مطلقاً حرام است.

س 537: حكم استماع موزيك بدون خوانندگى چه مى باشد؟

ج: هو العالم; اشكال دارد.

س 538: غنا در عروسى چه حكمى دارد؟ اگر با محرمات توأم باشد چه مى فرماييد؟

ج: هو العالم; غنا در شب عروسى بر زن ها در صورتى كه مرد نباشد و توأم با آلات موسيقى هم نباشد، جايز است.

س 539: مصرف مواد مخدر در معالجات و درمان دردها مطلقا اشكال ندارد يا فقط در صورت انحصار؟ نظر مبارك را در مورد خريدو فروش مواد مخدر به خصوص ترياك بيان فرماييد؟

ج: هو العالم; در هر دو مورد اشكال ندارد.

س 540: سرودهايى كه در صدا و سيما پخش مى شود و همراه با موسيقى و غنا است، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; حرام است

س 541: لهو چيست و مصاديقش كدام است؟

ج: هو العالم; لهو عبارت است از مشغول شدن به لذايذ شهويه و غفلت از خدا، بدون

اينكه قصد غايتى بر آن مترتب باشد و مصاديق متعددى دارد كه در اين مختصر نمى گنجد.

س 542: آيا لهو حرام است؟

ج: هو العالم; لهو بما هو حرام نيست و بعضى مصاديق آن كه دليل خاص دارد، حرام است.

س 543: استماع آلات موسيقى و غنا در مذهب شيعه اثنى عشر چگونه مى باشد و هم مجلس شدن با آنها در يك مجلس چگونه است ؟

ج: هو العالم; شنيدن غنا و خواندن حرام است و در مجلس غنا مسلمان، نبايد بنشيند.

س 544: طشت زدن، دايره زدن، همراه با كف زدن و شعر خواندن در عروسى در صورتى كه تحريك كننده و مفسده انگيز نباشد چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; غير از دايره، بقيه اشكال ندارد.

س 545: آيا هر «لهوى» حرام است؟

ج: هو العالم; خير، حرام نيست.

قمار و شطرنج

س 546: بازى كردن با آلات قمار در صورتى كه قصد برد و باخت نباشد و فقط صرف بازى كردن است چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; بازى با شطرنج حرام است ولى بقيه اشكال ندارد.

س 547: آيا بازى با آلات غير قمار همراه با جايزه يا پول مانند فوتبال و غيره... اشكال دارد؟

ج: هو العالم; بازى كردن با غير آلات قمار بدون برد و باخت حرام نيست ولو جايزه بر آن قرارداده باشند.

مسائل پزشكى

س 548: حكم استفاده ازعمل جراحى پلاستيك براى زيبايى چه مى باشد؟

ج: هو العالم; مانعى ندارد.

س 549: آيا احضار جن براى دفع يا رفع مرض جايز است يا نه؟

ج: هو العالم: اشكال ندارد.

س 550: حدد 7 سال است كه از طريق هيپنوتيزم در خصوص بعضى از مسايل از جمله مشكلات پزشكى و البته با رعايت اصول شرعى و طهارت و وضوء هنگام انجام هيپنوتيزم مشاوره داشته ام و الحمدالله تاكنون موجب رضايت مراجعه كنندگان بوده است. باعنايت به اينكه اعتقاد خاص به احكام شرعى خصوصا نظر حضرتعالى دارم، مستدعى است نظر فقهى خود را در خصوص انجام هيپنوتيزم مرقوم فرماييد.

ج: هو العالم; خود عمل فى نفسه به نظر من اشكال شرعى ندارد، ولى اگر منطبق بر آن شود اضرار به غير يا اينكه موجب تلف جانى يا مالى شود، حرام است و ضمان هم دارد. و نيز اگر مشكل پزشكى را بخواهيد حل كنيد به عنوان حل علمى اشكال ندارد ولى اگر دستور عملى بر طبق آنچه از اين عمل كشف كرده ايد بدهيد و آن مريض ضرر ببيند يا تلف شود، ضمان دارد و حرام است و به هر

حال نفس عمل و حل علمى مشكل پزشكى اشكال ندارد.

س 551: در مورد سؤال اول كه ناهنجارى ها و بيمارى هاى مادرزادى جنينى مطرح گرديده است كه تشخيص آن در دوران باردارى در جنين قطعى است و داشتن و نگه داشتن چنين فرزندى موجب مشقت و زحمت شديد والدين خواهد بود و تولد چنين كودك معلول و ناقص الخلقه كه دچار عقب ماندگى ذهنى و يا جسمى شديد مى باشد و به شدت بيمار خواهد بود و از بدو تولد تا پايان عمر در وضع مشقت بارى به سر مى برد، سبب عسر و حرج براى پدر و مادر مى گردد، به طورى كه زن و شوهر درخواست سقط جنين مى نمايند. ليست چند مورد را متذكر مى شويم:

1- ميكرو سفالى(كوچكى سر) كه نهايتاً منجر به كاهش رشد مغز و كوچكى مغز و سر مى شود و در صورت تولد، طفل دچار عقب ماندگى ذهنى شديد خواهد بود.

2- هيدرو سفالى كه آب داخل حفرات مغزى بيش تر از حد معمول است به طورى كه منجر به كاهش رشد قشر مغز مى گردد و در صوت تولد، عقب ماندگى ذهنى خواهد داشت.

3- عدم تشكيل ديواره شكم: بيرون بودن احشاء از شكم.

4- اسپيناپيفيد (باز و بسته) كه سطح خارجى ستون فقرات دفاعى تشكيل نمى شود و نخاع از ستون فقرات بيرون زده يا ديده مى شود و ياتوسط لايه از پوست پوشيده شده است و در صورت تولد طفل دچار فلج اندام ها خواهد بود.

5- ناهنجارى هاى ژنيتيكى نظير سندرم داون كه كروموزم 21 به جاى دو عدد سه تا مى باشد و در صورت تولد، منجر

به عقب ماندگى ذهنى و مشكلات جسمى خواهد شد.

6- هموفيلى و تالاسمى ماژور.

7- بيمارى هاى عفونى نظير سرخجه و توكسوپلاسموز كه مادر حين حاملگى مبتلا گرديده و آزمايش هاى تكميلى وجود قطعى بيمارى در جنين را مشخص مى نمايد.

ج: هو العالم; قطعا مستحضريد كه در مورد دماء احتياط لازم است و جاى جريان اصالة البرائة نيست. پس مادامى كه دليل محكمى بر جواز سقط جنين و يا زهاق روح نباشد، حرام است، و عسر و حرجى كه اشاره فرموديد اين مرتبه از عسر موجب رفع حرمت نمى شود، خصوصاً اگر بيان شود كه خدمت به چنين نوزادى چقدر موجب ترفيع مقام اخروى مى شود. شاهدش هم آن كه اگر خود شخص مبتلا شود، حاضر به خودكشى نيست. والله العالم.

س 552: در مورد سؤال دوم كه مربوط به مواردى است كه جنين مبتلا به ناهنجارى هايى مى باشد كه مغاير با حيات پس از تولد مى باشد و امكان تشخيص قطعى آن در دوران حاملگى وجود دارد، با توجه به اين كه بيشتر اين نوع ناهنجارى ها پس از چهار ماه تشخيص داده مى شود و با توجه به اين كه در پايان اين حاملگى قطع نظر از مدت زمانى كه حاملگى به طول كشيده باشد قطعاً جنين پس از تولد و يا مدت كوتاهى بعد از تولد على رغم اقدامات پزشكى خواهد مرد و فقط مشقت و رنج دوران حاملگى و عوارض باردارى براى مادر وجود دارد و ضمناً حاملگى بى حاصل كه مادر در نهايت از وضعيت حاملگى خود مطلع است كه عاقبتى جز مرگ براى جنين وى متصور نيست، نگهداشتن و پرورش چنين

جنينى در رحم براى مادر موحب عسر و حرج در طى دوران باردارى مى باشد و رنج و مشقت جسمى و روحى براى زوجين دارد به طورى كه زن و شوهر درخواست ختم باردارى مى نمايند. در اين موارد حيات جنين فقط منوط به رابطه خونى جنين با مادر است و در بعضى موارد مثل هيدورپس حتى جنين در داخل شكم مادر در ماه هاى پايان حاملگى ممكن است بميرد. حال اين سؤال مطرح است آيا ختم باردارى در زمان تشخيص قطعى(قبل و پس از چهار ماه) امكان پذير مى باشد لازم به ذكر است كه موارد بيمارى هاى فوق محدود مى باشدو چندمورد آن به شرح زير است:

1- هيدروپس فتاليس: تمامى حفرات بدن جنين نظير شكم و قفسه سينه و مغز و غيره آب آورده و اعضاى بدن متورم مى شود.

2- تريزومى 18 كه كروموزم شماره 18 جنين به جاى دو عدد سه عدد مى باشد و تريزومى 13 كه كروموزم 13 جنين به جاى دو عدد سه عدد مى باشد كه منجر به ناهنجارى هاى شديد مغاير با حيات مى شود.

3- آنانسفالى (جنين بدون سر و مغز).

4- كليه هاى پلى كيستيك: كه كليه هاى جنين بزرگتر از حد عادى و داراى كيست هاى متعدد و فاقد عملكرد مى باشد.

5-آژنزى كليه ها: كه كليه هاى جنين تشكيل نمى گردد.

6- عدم وجود حجاب حاجز: كه روده ها و كبد و احشاء داخل شكم وارد قفسه سينه شده و جلوگيرى از رشد ريه ها مى نمايد.

7- ناهنجارى هاى متعدد در اعضاى حياتى جنين.

8- ناهنجارى هاى متعدد در قسمت هاى مختلف سيستم عصبى مركزى.

9- آژنزى ريه: عدم

تشكيل ريه ها.

ج: هو العالم; در صورت احراز موت در مدت قليل و اطمينان به اينكه در علم پزشكى احتمال دسترسى به چيزى كه باعث ادامه حيات او بشود، نباشد به حسب ظاهر سقط جنين اشكال ندارد. ولى فتوى دادن صريح به جواز چنان چه سوء استفاده شود و باعث سقط جنين در هر موردى مستند به اين فتوى باشد به عنوان ثانوى فتوى ندادن اولى است.

مواد مخدر

س 553: حكم كشت و معامله زرع مواد مخدر چون ترياك چيست؟

ج: هو العالم; حرام نيست.

س 554: آيا خريد و فروش سيگار و ترياك و امثالهم اشكال دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه مجتهد جامع الشرايطى نهى كند، جايز نيست والا جايز است.

س 555: همه در افغانستان ترياك كشت مى نمايند و اگر نكنند در معيشت در مضيقه مى افتند نظر شما در حرمت وحليت آن چيست؟

ج: هو العالم; چنانچه حاكم شرعى با تشخيص صلاح امت اسلامى حكم به حرمت كند، جايز نيست والا مانعى ندارد.

اسراف

س 556: آيا استفاده از سيفون در دستشويى (توالت) از مصاديق اسراف است؟

ج: هو العالم; خير از مصاديق اسراف نيست. اسراف عبارت است از مصرف شىء بدون غرض عقلايى و بدون انتفاع شخصى يا نوعى.

احكام زمين

س 557: آيا زمينهاى موات اصلى و آب چشمه هاى طبيعى كه در حدود و حريم قريه هاى كوچك مى باشد از خود آن قريه است و آيا اگر يك نفر يا چند نفر با زور يا خدعه با قصد تملك تصرف نمايند آيا مالك مى شوند يا خير و آيا باقى اهالى آن قريه حق ممانعت و جلوگيرى از احياى آن زمين ها را دارند يا نه؟

ج: هو العالم; زمين هاى اطراف آن آبادى و قريه، چنانچه حريم قريه باشد و محل چراگاه حيوانات و محل آوردن هيزم و آنچه مربوط مى شود به استفاده اهالى، اهالى حق ممانعت و جلوگيرى دارند و احياء كننده ها مالك نمى شوند، والا حق ممانعت ندارند و چشمه ها هم چنانچه مورد استفاده اهالى است، كسى حق تملك ندارد.

س 558: آيا شخص با زور يا حيله مى

تواند زمين هاى موات و چشمه هاى طبيعى كه در حريم قريه واقع شده را تصرّف نمايد يا خير؟ آيا اهل قريه حق جلوگيرى از احياى زمين هاى مذكور را دارد يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه حريم قريه باشد، اهل قريه مى توانند جلوگيرى كنند. ولى زمين موات حريم نيست، مگر آنكه موات موقت باشد و براى استفاده اهالى در صدد احياى آن باشند.

ادعاى مالكيت

س 559: اينجانب منزل خودم را به طور صورى طبق سند رسمى به نام مادرم نمودم تا بتواند از حق من دفاع كند و بعداً به خودم برگردد. اما اكنون كه مادرم فوت شده، منزل مذكور هنوز به نام او باقى مانده است آيا ساير ورثه حقى از اين خانه دارند؟ لطفاً حكم مسأله را بيان فرمائيد؟

ج: هو العالم; چنانچه واقعاً تمليك به مادرتان نكرده ايد، ورثه حقى به آن ندارند ولى به حسب ظاهر بايد اثبات كنيد و چنان چه به محاكمه كشيده شود، اگر بينه يعنى دو عادل شهادت بدهند به يك طرف حق با او است والا شما قسم بخوريد، حق شما ثابت مى شود.

مالكيت دولت

س 560: اگر ماشين اداره در اختيار كسى باشد آيا ميتواند كس ديگر سوار كند يا خير؟

ج: هو العالم; به مقدار متعارف مانعى ندارد.

مالكيت معنوى

س 561: كپى يا به اصطلاح «رايت» نمودن از روى نوار يا «سى دى»هايى كه مالك حقيقى يا حقوقى دارند بدون اجازه آنها چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; جايز نيست و در صورتى كه كسى بدون اجازه تكثير نمايد، مالك آن در آن چيزهايى كه تكثير شده است شريك مى شود.

س 562: در فرض مذكور در صورتى كه كپى يا رايت نمودن بدون اجازه به حدى شيوع پيداكندكه اكثرمراكزفروش محصولات فرهنگى درسراسركشوريا استان يا شهرستان بدون اجازه مالكين حقيقى يا حقوقى مبادرت به انجام آن بنمايند، در اين صورت كپى يا رايت نمودن و فروش آن چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; در صورت مفروضه آن حقى كه مالك داشت، چون ديگر از ماليت افتاده، ساقط است. بنابراين رايت نمودن و فروش آن بعد

از شيوع جايز است.

س 563: فيلم ها و سى دى هايى كه در حقيقت متعلق به اشخاص حقيقى يا حقوقى خاصى بوده، ولى با گذشت چندين سال، فعلا معلوم نيست صاحبان آنها در كجا هستند يا چه كسانى هستند، آيا كپى نمودن يا رايت نمودن آن فيلم ها و محصولات عموماً و در نتيجه فروختن آنها جايز است يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، جايز است و احتياطاً از مجتهدى اجازه گرفته شود و مبلغى را به عنوان صدقه از طرف صاحبش اگر موجود باشد بدهيد.

س 564: برخى از مؤسسات فرهنگى با استخدام نيروهاى مختلف و به كارگيرى امكانات فراوان، اقدام به تهيه نرم افزار كامپيوترى كه بعضى از آن درباره قرآن و حديث است، مى نمايند و نسخه هاى آن را به قيمتى كه صلاح مى دانند به فروش مى رسانند. اين مؤسسات با قرار دادن يك قفل نرم افزارى مانع از تكثير اين برنامه ها به وسيله ديگران مى شوند تا فروش و سود خودشان تضمين گردد. بعضى افراد به خريد يك نسخه از اين برنامه ها اقدام به باز كردن قفل آن مى كنند و در نتيجه كپى و فروش آن برنامه به قيمت خيلى ارزان مى كنند صحيح است يا توليد كننده حق شرط كردن عدم تكثير از روى برنامه توليدى خود را دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه با توليد كننده شرط مى كنند كه اين عمل را مجاز باشند انجام دهند هيچ اشكالى ندارد و نيز اگر قرارداد با هيچ يكى از دو طرف نشده باشد. ولى اگر توليد كننده شرط كند كه كسى حق تكثير ندارد و او هم عمل معتنى

به انجام داده كه به واسطه آن عمل ماليت پيدا كرده است، خريدار حق تكثير ندارد. و الله العالم.

اطاعت پدر و مادر

س 565: در صورتى كه فرزند به دليل سخت گيرى والدينش كارهايى را كه خلاف شرع هم نيست، ولى با نظر والدين او مخالف است انجام دهد و از آنها مخفى كند يا با دروغ مصلحتى مانع آگاهى آنها شود، آيا اين كار صحيح است يا خير؟

ج: هو العالم; چنانچه از آنها مخفى كند و والدين مطلع نشوند اشكال ندارد، ولى دروغ گفتن جائز نيست.

س 566: بعضى افراد در مجالس خانوادگى خود شركت مى كنند و اين در حالى است كه اقوام آنها پايبند به اصول اخلاقى و شرعى نيستند. در اين ميهمانى ها دختران بى حجاب يا بعضاً پسرها درحضوردختران مى رقصند. وقتى به اين افراد اعتراض مى كنيم، مى گويند مجبوريم و والدين مى گويند با شرايط خانواده ما ايجاب مى كند. نظرتان درباره اين قبيل توجيهات چيست و اصولا اجبار در چه مواقعى توجيه كننده مى تواند باشد؟

ج: هو العالم; شركت در اين گونه مجالس جائز نيست و اجبار معنى ندارد و اگر به حد اكراه برسد بر خودشان جائز است نه ديگران.

س 567: اگر پدر و مادر به فرزند خود بگويند كه مى خواهيم به شهر خود برويم، با ما بيا. فرزند بگويد من مى خواهم در حوزه علميه ادامه تحصيل بدهم. ولى پدر يا مادر و يا هر دو ناراحت مى شوند يا او را عاق مى كنند، در صورت تعارضِ دستور پدر و مادر، قول كدام يك مقدم و در همه امور محدوده اطاعت پدر و مادر و موارد آنها

را بيان فرمائيد؟

ج: هو العالم; در فرض اول در صورتى كه تالى فاسدى بر رفتن به شهرشان مترتب بر فرزند نشود ولو عسر و حرج يا ضرر معتنى به بايد به فرمان پدر و مادر عمل كند والا لازم نيست. و در فرض دوم مخير است بين اطاعت پدر و مادر ولو در روايات تأكيد در اطاعت مادر شده است، ولى لزومى نيست.

تاديب فرزند

س 568: اين جمله منسوب است به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود:«لاتؤدّبوااولادكم با خلاقكم، لأنّهم خلقوا لزمان غير زمانكم» مراد از اين عبارت چيست؟

ج: هو العالم; مراد از اين روايت ظاهراً اين است كه در امور عادى مقتضاى خلق حسن اين است كه به آداب عرفيه زمان و مكان عمل شود.

صله رحم

س 569: صله ارحام با كسانى كه مفسده دارند و موجب تغيير فرهنگ اسلامى خانواده يا تغيير اخلاق و حركات و سكنات اهل خانواده مى شوند، جايز است يا نه؟

ج: هو العالم; اگر صله رحم با نهى از منكر مزاحم شد، نهى از منكر مقدم است; يعنى صله رحم در اين مورد جائز نيست.

س 570: حكم صله ارحام با چند دسته زير چگونه مى باشد؟ الف) با اقوامى كه از اهل سنت هستند. ب) با اقوامى كه علناً احكام شرعى را به سخره مى گيرند؟ ج) با افرادى از فاميل كه پدر و مادر امر كرده اند كه بايد با آنها قطع رابطه كنيم؟

ج: هو العالم; 1) با اقوام اهل سنت نبايد قطع رحم شود. 2) قطع رحم با كسانى كه احكام شرعيه را مسخره مى كنند جايز است خصوصاً اگر قطع رحم سبب شود كه احكام الهى را مسخره نكنند. 3) اطاعت

پدر و مادر در امر به مُحرّم - قطع رحم - لازم نيست.

مجسمه سازى

س 571: نظر مبارك درباره مجسمه سازى و خريدو فروش مجسمه چه مى باشد؟ نقاشى و طراحى چه حكمى دارد نظر معظم له درباره نقاشى هاى مينياتورى كه معمولا هيئت پوشيده اى از زنان را ترسيم مى كند، بفرماييد و آيا خريد و فروش اين تابلوها جايز مى باشد يا خير؟

ج:هوالعالم;مجسمه سازى جايزنيست.خريدوفروش آن جائزاستولى نقاشىومعامله برآن اشكال ندارد.

سرقت

س 572: تلفن موبايل زيدى را قهراً از او ربودند بدون اينكه سارقين را بتوانند شناسايى كند، ولى الان به كمك مخابرات توانسته متهم يا متهمين به سرقت را رديابى كند. اما متهم منكر سرقت يا همكارى با سارقين است. وى مى گويد: چنين موبايلى پيش من نيست، ولى براى اينكه دادگاهى نشود و به زندان نرود، حتى حاضر است بيش از قيمت آن موبايل را بپردازد. آيا براى شاكى اخذ آن مبلغ از باب مصالحه براى ترك مخاصمه جايز است؟

ج: هو العالم; بلى جايز است ولى اگر اطمينان پيدا كند كه او برّى است جايز نيست.

سياسى

س 573: گوش دادن به اخبار راديوهاى خارجى اشكال دارد يا خير؟

ج: هو العالم; خير، اشكال ندارد.

س 574: حكم حدود مقررات جمهورى اسلامى، چه مى باشد.

ج: هو العالم; آنچه با شرع اسلام موافق است بايد عمل شود و آنچه مخالف است، جايز نيست.

س 575: شخصى كه در راه يك حاكم ظلم و جور (هر چند نيت خير داشته باشد) جان خود را از دست بدهد و حركتش به سود آن حاكم باشد. آيا اين فرد شهيد فى سبيل الله تلقى مى شود؟

ج: هو العالم; ابداً; بلى، چنانچه شخصى دردستگاه حاكم ظالم شغلى بگيردفقط براى آنكه به مردم بيچاره كمك كند، مانند على بن يقطين كه به امر امام كاظم(عليه السلام)براى خدمت شيعيان ازوزراى بنى عباس شده بود چنين فردى از بزرگان دين محسوب است.

س 576: كسى كه در پرسيدن سئوال طورى بپرسدكه بتواندازآن برعليه هدف يك مرجع استفاده كند حكمش چيست؟آيااين شخص كارفسق مى كندياخير؟

ج: هو العالم; چنانچه متعمد باشد،فاسق استواگر از روى جهل و نادانى چنين

كارى بكند وبعدبفهمد و توبه كند و عمل خود را تصحيح نمايد، خداوند تعالى ارحم الراحمين است و او را مى بخشد.

س 577: اگر فردى از طرف مجتهد جامع الشرايطى مأمور به امرى باشد كه هنگام انجام اين امر جان خود را از دست بدهد، مثلا جهت حفظ ارض و ايجاد امنيت در مملكت در مبارزه با اشرار مواد مخدر و غيره كشته شود، آيا حكم شهيد فى سبيل الله را دارد يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، در صورتى كه آن مجتهد جامع الشرائط حكم كند به آن عمل، حتى با احتمال عقلائى به خطر يا اطمينان به آن.

س 578: اطاعت از ولايت فقيه در زمان حاضر از لحاظ شرع چگونه است؟ آيا مى توان اعتقاد نداشت؟

ج: هو العالم; اطاعت از ولى فقيه اگر مجتهد جامع الشرايط باشد كه طبق موازين شرعيه انتخاب شده است و نيز آن امرى كه به آن امر مى كند امرى مربوط به اجتماع و اداره مملكت باشد بلى، لازم است. ولى در موارد شخصيه اطاعت لازم نيست.

كذب

س 579: اگر تقلب در امتحانات دروغ عملى به حساب آيد، آيا تقلب در مواقع اضطرار جايز است؟ چون دروغ در مواقع ضرر عرضى و مالى جايز است؟

ج: هو العالم; بلى، با تشخيص موقع اضطرار موجب سقوط تكليف است.

س 580: اگر شخصى هازل دروغ مى گويد ولى قصد دروغ ندارد، آيا از مستثنيات كذب شامل او مى شود؟

ج: هو العالم; هازل اگر اخبار كند، حرام است. ولى اگر به قصد انشا باشد، مثل اين كه به آدم ترسو بگويد: «اى شجاع» حرام نيست.

امر به معروف و نهى از منكر

س 581: ملاك تشخيص معروف

از منكر دررفتارهاى اجتماعى چه مى باشد؟ اگر محرز شود كه رابطه پسر و دختر رابطه اى است كه حرمتش بيان شده وظيفه آحاد مردم در نهى از منكر چيست؟

ج: هو العالم; در همه موارد ميزان احكام شرعيه است و در صورت ثبوت منكر براى تمام افراد نهى از منكر در صورت احتمال تأثير، واجب است.

س 582: در زمان حاضر با توجه به شرايط زمانى و مكانى وظيفه مقلدين نسبت به امر به معروف و نهى از منكر چيست و وظيفه ما در برخورد با انحرافات و مسايل خلاف شرع مثل فساد اخلاق و بدحجابى كه در جامعه گسترش پيدا كرده با توجه به در نظر گرفتن اين مطلب كه شرايط امر به معروف حاصل نيست چه مى فرماييد؟

ج: هو العالم; وظيفه هر فردى است كه امر به معروف و نهى از منكر كند، به شرط آنكه احتمال تاثير بدهد و ضررى هم متوجه او نشود.

س 583: رفت و آمد به منازل اشخاصى كه نماز نمى خوانند و خمس و زكات نمى پردازند چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه احتمال دهيد نرفتن شما سبب شود كه ترك منكر كند، واجب است بلكه چنانچه تالى فاسدى نداشته باشد اولين مرتبه نهى از منكر، ترك مراوده است.

هبه

س 584: ملكى در اختيار كميته امداد جهت آموزشگاه و يا هر نهادى با تشخيص كميته امداد و موافقت قبلى و كتبى آن قرار داده شده.

ملك فوق الذكر قابليت انتفاع غرض واهب را ندارد و شهردارى منطقه نيز به جهت نامناسب بودن ملك براى ايجاد كارگاه آموزشى مخالفت نموده است.

لذا اين نهاد نيت خيرخواهانه واهب را در تهران، به مرحله

اجرا گذاشته است با شرايطى كه واهب ملك را در اختيار كميته امداد قرار داده و از طرفى نيز قابل اجرا و بهره بردارى نبوده، اكنون تبديل به احسن شده است و در مرحله بهره بردارى مى باشد و ملك موهوب را در اختيار شهردارى قرار داده است. لذا متمنى است حضرت عالى نظر مباركتان را نسبت به اين تغيير و تحول بفرماييد.

ج: هو العالم; تغيير و تحول اشاره شده همه اش صحيح است و ورثه آن مرحوم حق رجوع ندارند. چون هبه ولو عقد جايز است، ولى مردن واهب موجب لزوم مى شود و به عبارت ديگر خود واهب حق رجوع دارد و ورثه حق ندارند. به علاوه تصرف به نقل آنچه هبه شده است و تبديل آن، موجب سقوط جواز رجوع است. به هر حال ورثه هيچ حقى ندارند.

س 585: على به حسين اتومبيلى را هديه داد، به شرط اينكه حسين در اتومبيل هيچ تصرفى ننمايد. آيا اين شرط صحيح است؟ حكم هبه درمساله چيست؟

ج: هو العالم; شرط صحيح است و هبه هم صحيح است، حسين اگر تخلف كرد على مى تواند پس بگيرد ولو تصرفى باشد كه فى نفسه موجب لزوم هبه بشود.

س 586: از منظر بعضى از آيات عظام هديه دادن ظروف نقره اى بلااشكال مى باشد، حال قبول هديه و خريد به قصد هديه دادن چگونه است؟

ج: هو العالم; به نظر من در صورتى كه از مصاديق «آنيه» باشد، جايز نيست.

عقايد

س 587: شخصى در بعضى مسائل عقيدتى دچار انحرافاتى باشد آيا استفاده يا نقل قول از مطالب او در مواردى كه اعتقاداتش صحيح مى باشد، جايز است و آيا

اين عمل باعث ترويج او نمى شود؟

ج: هو العالم; خير ترويج باطل صدق نمى كند و اشكال ندارد و به عبارت ديگر: ينظر الى ما قال لا الى من قال.

س 588: نظر مبارك در موردشخصيت،افكار،عقايدومذهب ابن عربى چيست؟

كسى كه هر چند امثال شيخ بهايى(ره) در «اربعين» و قاضى نورالله شوشترى(ره) در «مجالس المومنين» وى را تأييد كرده و از او تجليل نموده اند و قائل به تشيع او شده اند.

اما همچون فيض كاشانى(ره) در «بشارة الشيعه» وى را متهم به اختلال عقل كرده و از زمره گمگشتگان و گمراهان به حساب مى آورد و چون ابن عربى، خود را در «فتوحات» مستغنى از شناخت امام زمان(س) دانسته وى را ملامت كرده و محكوم به مرگ جاهليت نموده است. و نيز محدث نورى(ره) وى را در ميان علما و نواصب عامه دشمن ترين با شيعه مى داند و لذا ملاصدرا را به جهت ستايش ابن عربى مذمت مى كند.

اما از طرف ديگر بزرگانى همچون مقدس اردبيلى، در «حديقة الشيعه»، علامه مجلسى(ره) در عين «الحيوة» آقا وحيد بهبهانى در؟ و برخى ديگر وى را به جهت كلمات كفرآميزش در فصوص و يا فتوحات تكفير كرده اند و اورا وحدت وجودى ملحدى مى دانند.

و ثانياً از آنجا كه عرفان مصطلح امروزى مكتبى است درس آموخته از عقايد و انديشه هاى ابن عربى و بسيارى از عرفاى شيعه (حتى ازميان فقها) درقرون اخير فصوص و يا فتوحات وى را در اعلا مرتبه عرفان نظرى تدريس يا تحشى و يا تشريح نموده اند. چون عظيمى از جوانان شيعه كه خواستار عرفان حقيقى و منظور نظر امام زمان(ع) مى باشند

به سرگردانى و حيرت دهشتناكى دچار شده اند; لذا در وانفساى فقدان امام سلام الله عليه، جهت دستور وارده به حضرتعالى رجوع نموده و از شما كه نائب حضرتش و حجت او برمائيد عاجزانه التماس دعا داشته، طالب ارشادات و رهنمودهاى حضرتتان مى باشيم. خداوند متعال سايه عزتتان را بر سرمان مستدام بدارد و شما و ما را در زمره منتظران و ياران امام(ع) قرار دهد.

ج: هو العالم; راجع به محى الدين بهترين كلام، كلام فيض كاشانى است والا كلمات او قابل توجيه نيست. مراجعه كنيد به موارد ذيل:

1_ استغناء از وجود امام زمان(عج)

2_ نجات جميع ملل از عذاب

3_ نوح را اهل تفرقه پنداشتن.

4_ روافض را به صورت خنازير ديدن.

5_ التزام به وحدت وجود.

مثلاً مى نويسد اعتراض حضرت موسى به هارون در آن زمان كه به طرف قوم خود برگشت و آنها را گوساله پرست ديد، براى اين بود كه چرا نگذاشتى آنها گوساله را پرستش كنند؟ تا آنكه مى گويد: عارف كسى است كه خدا را در همه چيز ببيند، بلكه او را عين آن چيز ببيند. يا آنكه مى گويد سبحان من اظهرالاشياء و هو عينها; هاشم معروف حسنى مى نويسد كه محى الدين مدعى شده است كه هنگامى كه مرد با زن مباشرت مى كند، خداوند در زن قرار مى گيرد و در اين باره به محبت پيامبر(ص) به زنان استدلال كرده است. ملاطاهر قمى مى نويسد كه ابن عربى وجود خالق و مخلوق را يكى مى داند. در رفص عيسوى مى گويد: نصارى كه كافر شدند براى اين بود كه خدا را در عيسى فقط منحصر كردند و گفتند تنها عيسى

خدا است و حال آنكه همه عالم از غيب و شهود خدا هستند. در رفص شعيبى مى گويد: من عرف نفسه فقد عرف ربه و هر كه خود را شناسد كه خدا است، پس خدا را شناخته. زيرا خداوند به صورت خلق خود است، بلكه عين خلق، حقيقت او است براى اطلاع بيشتر به كتاب «عين الحياة» مجلسى مراجعه كنيد.

و اما حقيقت عرفان اختصاص به شخص و جمعيتى ندارد و راه رسيدن به آن، تحصيل عقايد صحيح و عمل به وظايف شرعيه است و عبادات را با حضور قلب انجام دادن است. و اما آنچه مصطلح است بين متأخرين كه اطلاق مى شود بر جمعيت خاصى، اصل آن دو قسم است: عرفان علمى و عرفان عملى و هر دو قسم شعب مختلفه دارد بعضى در ضلالت و بعضى بهتر. بنابر اين تعريف جامع و همچنين قضاوت نمى توان نمود.

س 589: مدتى است كه در شهر مقدس قم فعاليت فرقه هاى صوفيه در حال گسترش است و افراد زيادى از جمله جوانان را جذب محفل خود نموده اند. تكليف مؤمنين به خصوص جوانان در اين باره چيست؟

ج: هو العالم; فرق صوفيه در فساد مقول به تشكيكند، نمى شود حكم صادر نمود مگر آنكه عقيده آنها را معين نموده، بعد حكم مى نماييم.

س 590: هر نوع تبليغ از افكار صوفيه و اعانت به فرقه هاى مختلف آنان چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; تبليغ افكار خلاف شرع انور از محرمات اكيده است. نهايت بايد معلوم شود خلاف شرع است تا حكم به حرمت شود.

س 591: قائلين به وحدت وجود از ديدگاه حضرتعالى چه حكمى دارند؟

ج: هو العالم; چنانچه

معناى وحدت وجود را بدانند و قائل به وحدت وجود باشند و به توالى فاسده آن معتقد شوند، يقيناً مرتد و كافرند و روى همين اصل عده اى از فقهاى بزرگ حكم به ارتداد و فساد محى الدين نموده اند.

س 592: فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) (اِنَّ الله خَلَقَ الجَنَّة لِمن اطاعُه و لو كان عبداً حبشيّاً و خَلَقَ النّار لِمَن عصاه و لو كان سيّداً قريشياً) آيا مخصص بر اطلاق و عموم در كلام حضرت وارد شده؟

ج: هو العالم; ظاهراً مقيدى ندارد مگر موارد شفاعت و امثال آن.

س 593: كافر كيست و آيا كافر غير حربى هم وجود دارد و آيا حكم به سلب ملكيت از آنها مى شود يا نه؟

ج: هو العالم; كافر كسى است كه خدا را يا پيغمبر اسلام(ص) را قبول ندارد. كافر حربى كافرى است كه مانند اسرائيل در حال جنگ با مسلمانان است و اموال چنين كافرى مباح است.

س 594: الف: يكى از استدلال هاى متكلمين بزرگوار اماميه بر عصمت امام(عليه السلام)اين است كه يكى از شؤون امامت رياست دنيويه است و از فرائض اين منصب گرفتن حق مظلوم از ظالم مى باشد و اين فريضه امكان پذير نيست مگر با عصمت. در مقابل متكلمين عامه گفته اند كه اين امر با داشتن ملكه عدالت ممكن مى باشد و عصمت براى احقاق حق مظلوم از ظالم لازم نيست. سؤال اين است كه نظر حضرت عالى نسبت به اين امر چيست؟ با قطع نظر از ساير شؤون امامت و ساير ادله عصمت، آيا براى احراز رياست دنيويه داشتن ملكه عصمت شرط است؟

ج: هو العالم; آن چه گفته شده است در مقام

استدلال مربوط به رياست دنيويه نيست، مربوط به امامت است و آن منصبى است به نصّ آيه كريمه بالاتر از منصب نبوت، و اما براى رياست دنيويه، عصمت شرط نيست.

س 595: اگر انسان از گناهان خود توبه كند، فشار قبر را خواهد ديد. اگر چنين باشد آيا با عدالت خداوند متعال سازگار است ؟ چون كه در قرآن آمده: (انه كان توابا).

ج: هو العالم; اگر انسان با رعايت شرايط از گناه توبه كند به آن نحوى كه در كتب نوشته شده و بعد از آن هم هيچ گناهى انجام ندهد، فشار قبر ندارد.

س 596: بنده چند وقتى است كه به شدت بحث عرفان و نحوه سيرو سلوك و فناء فى الله را دنبال مى كنم و خيلى مشتاقم بدانم كه عرفا به چه حالى دست پيدا مى كنند كه جز خدا با هيچ چيز آرامش نمى يابند. ولى چون در اين مورد استادى نداشتم، سر درگم مانده ام تقاضا دارم كمك كنيد. خيلى زودتر خواهش مى كنم.

ج: هو العالم; بحث عرفان و مراتب آن به حدى مختلف و خطرناك است كه راجع به يكى از مسائل آن حضرت امير عليه الآف التحيه و الثناء مى فرمايد: بحر عميق ولاتلجه، و بزرگان از عرفا اعتراف به سردرگمى در بعضى مسائل آن نموده اند و جماعتى از آنها گمراه شده اند و رواياتى در مذمّت بعضى از آنها صادر شده است شما اگر مايليد به مقامات عاليه برسيد به وظايف شرعيه اتيان واجبات و ترك محرمات عمل كنيد كه ترك بعضى از آنها بسيار سخت است و; اتيان به مستحبات شرعيه، خواهيد درك كرد چه حالات روحانى

و معنوى به شما دست خواهد داد و چه لذتى مى بريد، خلاصه از در خانه اهل بيت عليهم السلام به جاى ديگر نرويد، همه چيز در همان جا است.

س 597: يكى از برادران روى بدن خود خالكوبى داشته، حال توبه كرده، حكم نماز و غسل و بقيه اعمال ايشان بعد از توبه كردن چگونه است؟ آيا بايد خالكوبى را از بين ببرد يا نه و حكم اعمال وى قبل از توبه قبل از اينكه نمى دانست حرام است چه مى شود؟

ج: هو العالم; چنانچه خالكوبى به نحوى است كه روى بدن جاى وضوء و غسل جسميت دارد و آب به بشره نمى رسد نمازهايى كه با چنين وضوء و غسلى خوانده باطل است و براى اعمال بعد بايد رفع مانع ولو به وسيله داروى طبى نموده و بعد وضوء بگيرد و غسل كند و اگر جسميت در ظاهر بدن ندارد اعمال گذشته صحيح است و براى اعمال بعد هم لازم نيست خال را از بين ببرد.

س 598: در آخرت حساب و كتاب چگونه به عمل خواهد آمد؟ هر كس به زبان خود يا در آن موقع همه به زبان مشترك و زبان اصلى يعنى زبان قرآن كه همان عربى هست، مورد بازخواست قرار خواهيم گرفت؟

ج: هو العالم; كيفيت مكالمه در آن عالم با اين عالم فرق داردولذااعضاى بدن غيراززبان،شهادت مى دهند.

س 599: آيا مسلمانان مى توانند با افراد مسيحى كه براى كارهاى خدماتى اينجا مى آيند غذا بخورند و دست بدهند جايز مى باشد يا خير؟

ج: هو العالم; دست دادن جائز است و غذا هم مى توانند با هم بخورند، مشروط به اينكه اين

گونه رفتار با افراد مسيحى موجب تقويت كفر و كافر نشود.

س 600: آيا هر كافرى مشرك و هر مشركى كافر است؟

ج: هو العالم; هر مشرك كافر است ولى هر كافر مشرك نيست. مثلاً اهل كتاب يهود و نصارى كافرند، ولى مشرك نيستند.

س 601: مراد از آيه (كل من عليها فان و يبقى وجه ربك) چيست؟

ج: هو العالم; آيه دلالت مى كند بر اينكه چون عالم دنيا مقدمه عالم آخرت است پس هر چه در دنيا است زمانش بسر مى آيد و نشأة آخرت طلوع مى كند، و از اين مقدمه به غرض اقصى يعنى آخرت منتقل مى شوند.

ارتداد

س 602: شخصى در تهران خود را روحانى و طلبه اى سابق معرفى مى كند و مى گويد كه الآن مسيحى شده و در مكان هاى عمومى مثل قهوه خانه ها به نقد دين مبين اسلام، خصوصاً مذهب حقه شيعه اثنا عشرى مى پردازد و در اثناى نقد دين به ائمه معصومين(عليهم السلام) و علماو مراجع عظام تشيع اهانت هاى جدى و قبيح مى كند و براى تبليغ مسيحيت و دعوت به آن شركتى باآرم و نام«صليب» نيز تأسيس نموده است. آيا در مورد شخص مفروض اولا عنوان مرتد و سب النبى صدق مى كند؟ و ثانياً نتايج دو عنوان مذكور مسيحى حكم اعدام و حرام شدن اموال وزن اوبرخودش;جارى است ياخير؟

ج: هو العالم; چنانچه مقرّ است به اينكه مسيحى شده است يا بيّنه قائم باشد بر آن و يا اين كه ثابت شود سب نبى(صلى الله عليه وآله)نموده است، زنش از او جدا مى شوند و قتل او شرعاً جائز است. نهايت بايد رعايت قوانين

حكومتى بشود تا تالى فاسدى بر كشتن او مترتب نشود و نيز مستلزم هرج و مرج نشود. به هر تقدير واجب است بر هر فرد مسلمانى كه جلوى تبليغات او را بگيرد. در اين امر مراعات تالى فاسدى را نبايد نمود.

احكام محارب

س 603: توبه محارب در مجازات وى چه تأثيرى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه قبل از گرفتارى توبه كند، حد ساقط مى شود و اگر بعد از آن باشد تأثيرى ندارد.

س 604: اگر كسى در ملاء عام اسلحه بر مردم بكشد و مردم را بترساند، حكم محارب را دارد و اگر گرفتن او مشكل باشد، مى توان او را مجروح كرد يا كُشت تا مردم جان سالم از او داشته باشند؟

ج: هو العالم; حد محارب را كه بحث مفصلى است من در «فقه الصادق» ج 25 ص 530 نوشته ام، مراجعه بفرماييد.

صدقه

س 605: براى صدقه دادن بهتر است كه چگونه نيّت كنيم؟

ج: هو العالم; در درجه اول براى ولى نعمت عظمى امام زمان ارواحنا فداه و بعد براى پدر و مادر.

س 606: آيا مى شود به خانواده بى بضاعتى كه اهل نماز و عبادت نبوده و با مانتو و دستان لاك زده و آرايش كرده در بين مردم آمدوشدمى كنند،كمك نمود يا اينكه كمك و احسان خودراصرف خانواده هاى مستحقّ مؤمن نماييم؟

ج: هو العالم; بلااشكال صرف خانواده مؤمن اولى است بلكه در بعضى موارد صرف آن در خانواده غير ملتزم به موازين شرعيه به واسطه وجوب نهى از منكر جايز نيست.

س 607: آيا عطردان و سرمه دان و... نقره اى نيز مى توانند به نحوى مصداق ظروف تزيينى باشند؟

ج: هو العالم; هيچكدام، مصداق آنيه كه موضوع حرمت است، نيست. بنابراين تصرف در آنها اشكال ندارد.

س 608: با عنايت به اينكه ارزش پول در جامعه، عموماً در حال كاهش مى باشد و حفظ و ارزش پولى براى ثابت نگه داشتن قدرت خريد، نياز به نگهدارى

پول به صورت كالاى قابل ارزش را الزام مى نمايد، نگه دارى اشياء نقره اى چگونه است؟

ج: هو العالم; نگهدارى اشياء نقره غير از مصاديق آنيه اشكال ندارد و نگاه داشتن آنيه جايز نيست.

غيبت

س 609: الف) آيا غيبت كسى كه در مجلسى حرفى را زده يا فعلى را انجام داده و نمى دانيم از اين غيبت ناراحت مى شود يا نه، جايز است يا خير؟

ب) آيا غيبت مخالف جايز است يا نه؟

ج: هو العالم: 1_ غيبت متجاهر به فسق جايز است و غير آن جايزنيست،مگراينكه خوداوراضى باشد. 2_ غيبت مخالف عقايد دين و مذهبى جايز است.

س 610: در نظر مبارك حضرت عالى، تعريف غيبت، عبارت از بازگويى كردن عيب مستور مؤمن در غياب اوست يا عبارت است از هر سخنى كه در غياب مؤمن گفته شود كه اگر بشنود ناراحت و رنجور مى شود ولو اينكه عيب مستور او نباشد؟

ج: هو العالم; غيبت، بازگو كردن عيب مستوراست.

س 611: در صورتى كه غيبت منحصر در بازگويى عيب مستور مؤمن باشد، آيا اگر عيب غير مستور او به قصد انتقاص در غياب او گفته شود، گناه نيست؟

ج: هو العالم; خير گناه نيست، مگر آن كه عنوان اهانت مؤمن بر آن صدق كند كه در آن صورت گناه است.

س 612: آيا گناه شنونده غيبت به اندازه گوينده آن مى باشد؟ از فردى غيبت كرده ام. بعد پشيمان شدم و تلاش كردم رضايت او را كسب كنم و او اصلا راضى نمى شود، چه كنم؟ و آيا از نظر شرع حدى مشخص شده كه براى شناسايى منكرات و مفاسد اخلاقى تجربه كنيم؟

ج: هو العالم; شنيدن

غيبت هم حرام است ولى اگر پشيمان شود و استغفار كند، خداوند غفار و رحيم است.

س 613: شخصى در صحبت هايش در مورد اشخاص مختلف بى مبالات است و راحت تهمت زده يا غيبت مى كند. آيا بايد از هم صحبتى با او خوددارى كرد و يا اگر احتمال مى دهيم كه با حضور نزد او گاهى بتوانيم جلوى او را بگيريم، مى توانيم با او همنشين شويم؟

ج: هو العالم; اولين مرتبه نهى از منكر ترك مراوده است. ولى اين در صورتى است كه احتمال تاثير داده شود والا لازم نيست خصوصاً در صورتى كه با مراوده احتمال تاثير در رفع منكر داده شود، كه در اين صورت قطعاً مراوده حسن است.

س 614: انسان به شخصى تهمت زده و از او حلاليت مى طلبد و آن شخص مى گويد نمى بخشم. اين جا وظيفه ما چيست؟

ج: هو العالم; اگر نبخشيد، كفاره آن طلب مغفرت براى او است و خود توبه نموده، خداوند تعالى از او مى گذرد.

س 615: شخصى نحوه برخوردش با ديگران بد بوده و مرتب تهمت زده و غيبت مى كند و به هيچ راه حلى اصلاح نمى شود. آيا مى توان براى اين كه او اصلاح شود به روش خودش با او برخورد كرد و مثل خودش با او رفتار نمود؟

ج: هو العالم; خود آن شخصى كه تهمت به او زده شده است و يا غيبت او را نموده، شايد بتواند مقابله به مثل كند. البته آن هم اشكال دارد. ولى ديگران قطعاً نمى توانند.

دفاع

س 616: آيا در اسلام آمده است كه مى شود در مقابل ظلم و جور ساكت ماند

و حرفى نزد، اگر آمده است علت آن چه مى باشد؟

ج: هو العالم; خير، چنين نيست بلكه خلاف آن ثابت است. يعنى نهى از انظلام شده است. حتى در آيه شريفه (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا الخ) دستور داده شده كه مقابله به مثل مى توان نمود. در موارد ضرب و جرح و در اموال، تقاص مشروع شده است.

س 617: نظر اسلام و فقه شيعه در خصوص دفاع از خود چه مى باشد؟

ج: هو العالم; در بعضى موارد واجب است. مانند دفاع از تهلكه و از ناموس و در بعضى موارد مستحب است. مانند آنكه اگر انسان دفاع نكند، ضرر مختصرى متوجه او مى شود.

گناه

س 618: آيا تعزير در گناهان صغيره را جايز مى دانيد يا اينكه منحصر به گناهان كبيره مى باشد و جرائم مشمول تعزيرات با چه ادله اى اثبات مى گردد و به نظر معظم له آيا قاضى مى تواند تحت شرايطى از اجراى تعزير صرف نظركند؟ و حداقل و حداكثر تعزيرات چقدر مى باشد؟

ج: هو العالم; گناه صغيره نداريم. همه گناهان كبيره است و جريمه موجب تعزير _ با شهادت 2 شاهد- يا اقرار واحد ثابت مى شود، مقدار تعزير كمتر از حد است، و حاكم نمى تواند بعد از ثبوت عفو كند.

س 619: اگر كسى به خاطر سلامتى بدن خود يا نريختن آبروى خود يا ترس از جهنم از گناه توبه كند آيا صحيح است و اگر اين موارد نبود، توبه نمى كرد؟

ج: هو العالم; حقيقت توبه ندامت از معصيت خالق و بناى بر عدم عود است، بنابر اين توبه حقيقى در مورد سوال نيست.

رقص

س 620: رقص و پايكوبى

جوانان در اعياد و ميلاد معصومين(ع) چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; رقص مرد در مجلس مردانه و زن در مجلس زنانه جايز است. ولى رقص زن در مجلس مردانه و مرد در مجلس زنانه، جايز نيست.

س 621: رقص زن در مقابل زنان و رقص مرد در مقابل مردان در مجلس عروسى شرعاً چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; در صورتى كه توأم با كار محرم ديگرى نباشد جايز است.

س 622: رقص زن در مقابل شوهرش شرعاً چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; جائز است.

مسابقات ورزشى

س 623: در هنگام مشاهده مسابقات فوتبال، افراد دچار احساسات شده و گاهاً با الفاظ زشت از بازيكنان تيم هاى فوتبال نام مى برند. البته به عنوان انتقاد از نحوه بازى كردن آنها. حكم آن چه مى باشد؟

ج: هو العالم; الفاظ زشت قطع نظر از اينكه اهانت به شخص است كه جايز نيست در صورتى كه از الفاظ قبيحه باشد فى نفسه نيز جايز نيست.

س 624: امروزه رسم شده در راديو و تلويزيون مفسران و كارشناسان (سياسى، اجتماعى، ورزشى و...) براى پيشبرد نظرات خود به افراد مختلف و گروه هاى مختلف انواع و اقسام تهمت ها را مى زنند. حكم گوش كردن به اين مباحث چه مى باشد؟ آيا براى صرف اطلاع يافتن مى توان گوش كرد؟ آيا مى توان براى ديگران نقل كرد؟

ج: هو العالم; گوش كردن به تهمت زدن به مسلمان جائز نيست و نقل آن هم جائز نيست.

مسائل متفرقه

س 625: من چون 15 ساله هستم نمى دانم كه چطور منى را تشخيص دهم. آيا منى از خود رنگ دارد يا خير؟ شما را به حق خدا درباره اين مسأله توضيح كامل بدهيد تا من از اين مسئله غافل نمانم.

ج: هو العالم; رجوع كنيد به رسائل عمليه مانند توضيح المسائل، مفصلا نوشته شده است و اگر سواد نداريد به روحانى محل رجوع كنيد. چون همه، آن علايم را مى دانند و چنانچه مانعى از حضور داريد، تلفناً سئوال كنيد. موفق باشيد.

س 626: رسم شده كه جوانان به مدرسه علميه آمده اطاق مى گيرند. نصف روز را مكتب كلاس مى روند و به نماز جماعت مدرسه شركت مى نمايند و به درس احكام شركت

مى نمايند. آيا از اطاق و امكانات مدرسه طلاب مى توانند استفاده نمايند يا خير؟

ج: هو العالم; بلى، مى توانند استفاده نمايند.

س 627: چرا در استصحاب مثَبِت لوازم عادى و عقلى حجت نيست؟

ج: هو العالم; چون استصحاب از امارات نيست و از اصول است و مثبتات اصول حجت نيست، تفصيل آن در اصول فقه است.

س 628: آيا جايز است شخصى براى خدمت سربازى پارتى بازى كرده و تسهيلاتى را از قبيل كسر خدمت يا خدمت در شهر خود به دست آورد؟

ج: هو العالم; بلى، جايز است مگر در موقعى كه خطرى متوجه مملكت بشود.

س 629: پوشاندن ميل (النگو) و يا انگشترى توسط مرد به دست زن نامحرم در صورتى كه حائلى مانند دستمال و يا غيره وجود داشته باشد چه صورت دارد؟

ج: هو العالم; جايز است، مشروط به اينكه جاى النگو نه ديده و نه لمس شود.

س 630: در مورد حيوانى به نام زرافه كه جزء نشخوار كنندگان مى باشد و سم دار هم مى باشد با اين اوصاف آيا حيوان مذكور حلال گوشت مى باشد يا حرام گوشت است؟

ج: هو العالم; زرافه كه در فارسى به او شتر گاو پلنگ مى گويند كه سر و گردن او مانند شتر و دست و پاى او همچو دست و پاى گاو و بدن او به پلنگ مى ماند و نوعى پستاندار نشخوار كننده افريقا است قدى بسيار بلند دارد، به هر حال ظاهراً حلال گوشت مى باشد، چون درنده نيست.

س 631: آيا خبرثقه بنفسه حجت است يا به جهت مخبر بودن او مى باشد؟

ج: هو العالم; خود خبر حجت است.

س 632: آيا فعل نائب خود

را نازل منزله منوب عنه مى كند يا فعل او را انجام مى دهد؟

ج: هو العالم; هيچكدام بلكه امر مستقل دارد به اتيان عملى كه بر منوب عنه امر داشته و بر ذمه او است. تفصيل در كتب فقهى.

س 633: اگر در وسائط نقليه عمومى زنى بغل دست انسان بنشيند و بر اثر تنگى جا با بدن اجنبيه تماس بگيرد، آيا لازم است برخاسته يا از تاكسى خارج شويم؟

ج: هو العالم; چنانچه موجب ريبه نباشد، خير لازم نيست.

س 634: در شهرستان ما فشار آب لوله شهرى (آب لوله كشى شده) كم مى باشد به طورى كه بسيارى از خانواده ها و مساجد از پمپ آب براى افزايش فشار آب منازل يا مساجد استفاده مى كنند. به طورى فشار آب كم مى باشد كه اگر از پمپ استفاده نگردد 8 تا 10 ساعت آب براى مصارف خانگى (غسل و وضوء موجود نمى باشد).

با اين حال در پشت قبض آبى كه به منازل و مساجد ارسال مى گردد اين چنين نوشته شده است «نصب پمپ به صورت مستقيم بر روى شبكه غيرمجاز بوده و پيگرد قانونى دارد» با توجه به اينكه ما از پمپ آب براى افزايش فشار استفاده مى كنيم و پول آب را تمام و كمال پرداخت مى نماييم، لطف بفرماييد آيا غسل و وضوء ما صحيح مى باشد و به تبع آن نماز و روزه و غير؟

ج: هو العالم; چنانچه استفاده از آب كه به عنوان معاوضه و مبادله است مشروط به نصب نكردن پمپ شده باشد، نصب پمپ و استفاده از آب براى وضوء و غسل و به تبع آن براى نماز و

روزه ضرر نمى زند، نهايت كار خلافى است و مشروع هم نيست ولى اگر به عنوان شرط نباشد بلكه مبادله واقع باشد بين آب بدون نصب پمپ قهراً ضرر به وضوء و غسل مى زند و قهراً در نماز و روزه هم تاثير مى گذارد. در اين صورت راه چاره اين است كه استجازه از متصديان امر اقلا براى غسل و وضوء بكنيد كه در صورت اجازه صحيح و بدون اشكال است.

س 635: آيا جايز است كه زن با پولى كه شوهرش براى مخارج خانه مى دهد براى برپايى مجلس روضه يا ختم انعام و يا مانند اين گونه مجالس استفاده كند؟

ج: هو العالم; بدون احراز رضايت شوهرش خير. مگر آنكه به مقدار نفقه واجبه به زن بدهد و زن از پول خودش مصرف كند. از آن پول كه مال او شده است مى تواند بدون رضايت شوهرش مصرف نمايد.

س 636: بلند شدن ناخن براى دختر يا زن اشكال شرعى دارد يا خير؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

س 637: مى گويند اگر سبيل به گونه اى بلند باشد كه داخل دهان بشود حرام است. آيا اين گفته به نظر معظم له صحيح مى باشد؟

ج: هو العالم; نهى شده است، ولى حرام نيست.

س 638: خريد گردنبند صليب چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; چنانچه خيلى رايج باشد كه ديگر تشبّه به كفار نباشد، اشكال ندارد.

س 639: اگر ريش صورت انسان به طور كامل درنيامده باشدآيا جايز است آن مقدارى كه درآمده است را بتراشد يا مثل تراشيدن ماشين كند؟

ج: هو العالم; چنانچه عرفاً صدق ريش نكند، اشكال ندارد.

س 640: گرفتن ناخن در شب و ريختن آن در باغچه

چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; اشكال ندارد.

س 641: احكام متفاوتى كه در منابع فقهى بين زن و مرد و مسلمان و غيرمسلمان ديده مى شود، ممكن است به عنوان تبعيض جنسى يا عقيدتى از مصاديق جنايات عليه بشريت تلقى گردد، آيا امكان هر گونه تجديد نظر در احكام مذكور وجود دارد؟

ج: هو العالم; به هيچ عنوان راهى براى تجديد نظر نيست.

س 642: رواياتى داريم كه زن را از تعليم سوره يوسف و نوشتن باز داشته اند. آيا اين روايات صحيحند؟

ج: هو العالم; اولا روايت معتبرى نداريم به اين مضمون و ثانياً اگر باشد و معارضى هم نباشد با قرائنى به بيان حكم غير الزامى بلكه حكم غير مولوى محكوم است به هر تقدير تعليم زنان شرعاً جايز است، بلكه تعليم مسائل شرعى لازم است.

س 643: اگر كسى عمداً يكى از سادات را اذيت كند، به سيدى فحاشى كند و بگويد و سيد و غير سيد ندارد و سادات فضيلتى بر ديگران ندارند و همه بنده خدا هستند و ادعاى محبت چهارده معصوم(عليهم السلام) را هم بكند. آيا محبت چينن شخصى كه محب اهل بيت و دشمن سادات است، نجات دهنده او است يا خير؟ آيا محبت به چهارده معصوم(عليهم السلام)كفايت مى كند يا بايد محبت به ذرارى و اولاد فاطمه هم داشته باشد؟

ج: هو العالم; چنانچه علاقه به سادات نداشته باشد، چون سيدند، اين همان محبت نداشتن به اهل بيت(عليهم السلام)است، اگر به جهات ديگر باشد فرض كنيد چون سيدى است فاسق يا ظالم و امثال اين امور علاقه نداشتن به او، اشكالى ندارد.

س 644: اگر فردى تجليل از ظالم كند

و سال ها در محافل و منابر فحش و ناسزا به بزرگان دين و مراجع عظام بگويد، آيا اين شخص از ديدگاه دين و حضرت عالى متجاهر به فسق مى شود يا خير؟

ج: هو العالم; چنين شخصى از متجاهر به فسق بدتر است، بلكه مشمول توقيع شريف است كه فرمود «الراد عليهم كالراد علينا و هو على حد الشرك بالله» بعبارت ديگر چنانچه يك نفر عالم از علماى سوء و به اصطلاح از وعاظ السلاطين باشد و رعايت موازين شرعيه را نكند و ترويج حاكم ظالم بنمايد و به بزرگان دين جسارت كند و احكام الهى را تغيير دهد، چنين عالمى را بايد ناسزا گفت و تشخيص آن هم با مرجع تقليد است.

س 645: حريم قريه را بيان نمائيد؟

ج: هو العالم; فقهاء فرموده اند: حريم قريه مقدارى است كه حيوانات در آن جا مى چرند و هيزم از آن جا مى آورند.

س 646: جوانى هستم مؤمن و مسلمان. لكن به علت ضعفى كه در نفس من وجود دارد از انجام فرائض روزانه باز مى مانم. شما چه پيشنهادى جهت ترك اين كبيره مى كنيد؟

ج: هو العالم; مختصر فكر كنيد كه چه عواقب وخيم اخروى بر ترك فريضه مترتب است چه سعادت دنيوى و اخروى برايتان با عمل به فرايض مترتب مى شود، قطعاً تارك اين كبيره مى شويد.

س 647: بنده متأسفانه دچار عادت زشت مردم آزارى هستم. چگونه خود را اصلاح كنم؟

ج: هو العالم; با اراده قوى و اتكال به خداوند تبارك و تعالى و توجه به عواقب بد اخروى و تصميم مردانه خود را اصلاح كنيد.

س 648: حكم كسب علوم دينى براى جوانان با

استعدادى كه علاقه به علوم دينى دارند چيست؟

ج: هو العالم; البته حسن فى كل حال و گاهى در بعضى موارد ولو به وجوب كفايى واجب مى شود.

س 649: كسى طلب قرائت فاتحه مى كند. اگر كسانى كه مى شنوند سوره حمد را نخوانند، آيا معصيت كرده اند؟

ج: هو العالم; خير، معصيت نكرده اند.

س 650: چرا حضرت يوسف(ع) وقتى از چاه نجات يافت به پدرش خبر توسط نامه اى يا مانند آن نداد، تا او را از گريه كردن و غصه نجات دهد؟

ج: هو العالم; لابد راهى نداشته است. به هر حال كار خلاف شرعى نكرده است والا پيغمبر نمى شد.

س 651: به نظر حضرت عالى سيره عرفانى و صوفى كه در چندين سال اخير توسط كتبى منتشر مى شود و معمولاً نظرات همچون شخصيت هايى مولوى، محى الدين عربى، ملاصدرا، بايزيد بسطامى، ابوالحسن خرقانى، و حلّاج و... مى باشد با سيره اهل بيت تطابق دارد.

ج: هو العالم; هر رويّه كه با روايات وارده از حضرات معصومين(ع) مخالف باشد، باطلوگمراه كننده است مانند رويه محى الدين و امثال او.

س 652: چرا به على فقط اميرالمومنين(ع) مى گويند و حال اين كه مولى الكونين مى باشد و زوجة سيدة نساءالعالمين من الاولين و الاخرين است؟

ج: هو العالم; چون اميرالمؤمنين از اوصاف اختصاصى است به علاوه مگر منافاة بين اوصاف است و بنا نيست كه هر وقت وصفى را ذكر مى كنند بقيه اوصاف را نيز ذكر كنند.

س 653: در رواياتى درباره زمين كربلا آمده است: حورالعين از حفظه ملايك زوار كربلا مى خواهند برايشان سوغات ببرند. اين موضوعات چه اثرى براى آنان دارد؟

ج: هو العالم; معلوم مى

شود شما از تكاليف بشر فارغ شده ايد و به فكر حورالعين هستيد، به هر حال اميد است حورالعين قسمتتان شود، آن وقت از خود آنها بپرسيد.

س 654: 1) برگزارى مراسم چهارشنبه سورى چه حكمى دارد؟ 2) در صورتى كه هر خانواده(محارم) اقدام به برگزارى مراسم چهارشنبه سورى نمايند چه حكمى دارد؟ 3) چنانچه محل هاى جداگانه اى براى زنان و مردان باشد و مراسم بدون اختلاط زن و مرد برگزار شود چه حكمى دارد؟ 4) در صورتى كه هر خانواده(محارم) به طور مجزا و به دور از انظارغير اقدام به برگزارى مراسم چهارشنبه سورى نمايند چه حكمى دارد؟ 5) چنان چه مراسم به شكل اختلاط زن و مرد برگزار شود چه حكمى دارد؟ 6) آيا جمله معروف «زردى من از تو، سرخى تو از من» كه در حين مراسم و در حال پريدن از روى آتش گفته مى شود حرام است؟

ج: هو العالم; من نمى دانم در چهارشنبه سورى چه اعمالى رايج است. چنان چه مشتمل بر محرمات باشد مانند غنا و موسيقى و ساز و آواز و رقص مختلط زن و مرد ولو محرم باشند، جايز نيست و والا مانند جمله معروف كه اشاره كرده ايد جايز است و مراسم اين گونه اشكال ندارد ولو زن و مرد مختلف باشند. ولى با شرط به اين كه اين اختلاط سبب كارهاى خلاف بعد هم نباشد. خلاصه به عنوان چهارشنبه سورى حرام نيست، ولى چون دو سال قبل و امسال و دو سال بعد در ايام عزادارى واقع است، شيعه محب اهل بيت(ع) و عاشق آنان قهراً نه اين مراسم و نه مراسم عيد نوروز

را انجام نمى دهند چون خود آن بزرگواران فرموده اند: شيعيان ما در ايام فرح ما جشن مى گيرند و در ايام حزن ما محزونند و مراسم عزادارى برپا مى دارند.

س 655: مفاد ماده 110: نسبت به زمين با بناهاى مخروبه و غير مناسب با وضع محل و يا نيمه تمام واقع در محدوده شهر كه در خيابان يا كوچه و يا ميدان قرار گرفته و منافى با پاكى و پاكيزگى و زيبايى شهر يا موازين شهرسازى باشد شهردارى با تصويب انجمن شهر مى تواند به مالك اخطار كند تا ظرف دو ماه به ايجاد نرده يا ديوار و يا مرمت آن كه منطبق با نقشه مصوب انجمن شهر باشد اقدام كند. اگر مالك مسامحه و يا امتناع كرد شهردارى مى تواند به منظور تأمين نظر و اجراى طرح مصوب انجمن در زمينه زيبايى و پاكيزگى و شهر سازى هر گونه اقدامى را كه لازم بداند معمول و هزينه آن را به اضافه ده درصد از مالك يا متولى و يا متصدى موقوفه دريافت نمايد. در اين مورد صورت حساب شهردارى بدواً به مالك ابلاغ مى شود، در صورتى كه مالك ظرف 15 روز از تاريخ ابلاغ به صورت حساب شهردارى اعتراض نكرده، صورت حساب، قطعى تلقى مى شود.

سئوال بنده از حضرت عالى اين است كه با فرض عدم اعتراض مالك و يا متصدى موقوفه دريافت 10% اضافه بر هزينه مصروفه توسط شهردارى وجه شرعى دارد يا خير؟ «ارشدونا ارشدكم الله و ادام الله ظلكم على روؤس المسلمين».

ج: هو العالم; چون شهردارى دستوراتش در صورت عدم مخالفت با شرع بايد اجرا شود، و مورد

سئوال شرطى است در ضمن عقدى كه با ابلاغ به صاحبان زمين شهردارى انشاء كرده است و شرط جايز الوفا است. بنابراين به نظر حقير دريافت اضافه مورد سؤال جايز است.

س 656: كوتاه كردن موى زن به طورى كه شبيه مرد شود و يا بلند گذاشتن مو براى مرد به طورى كه شبيه زن شود، حكمش چيست؟

ج: هو العالم; بى اشكال است.

س 657: اينجانب در مؤسسه اى كار مى كنم كه مربوط به ايتام است و در مواقع اعياد اهل بيت عصمت و طهارت چراغانى مى كنم. آيا مصرف برق از مال ايتام صحيح است يا خير؟ در صورت صحيح نبودن آيا براى چراغانى ميلاد ائمه(عليهم السلام)مى توان از برق تيرهاى برق استفاده كرد يا اشكال شرعى دارد؟

ج: هو العالم; در مورد هر دو سؤال حق نداريد، بايد با اجازه باشد.

س 658: روايت از اميرالمؤمنين(عليه السلام) است كه فرمود: لا تركبوهن السروج فتهيبوهُنَ الفجور آيا اطلاق تسرج، شامل موتور و دوچرخه مى شود يا مخصوص سرج اسب فقط مى باشد؟

ج: هو العالم; حكم به هر تقدير تنزيهى است، ولى ظاهراً فرق نمى كند.

س 659: آيا اگر كسى گناه خود را نزد ديگرى براى تحذير وى از عواقب آن و يا براى استشاره يا... ذكر كند و مفسده اى هم (مانند ترغيب به گناه و...) نباشد صرف اين عمل حرام است؟

ج: هو العالم; چنان چه مصلحتى بر آن مترتب باشد، اشكال ندارد والا جائز نيست.

س 660: اگر حرام است، در صورتى كه كسى گناه خود را نزد ما ذكر كرد، آيا گوش دادن به حرف او حرام است يا نه؟

ج: هو العالم; گوش ندادن 2

اثر دارد: يكى آن كه شما معصيت نكرده ايد و ديگر آن كه جلوگيرى از ارتكاب معصيت آن شخص نموده ايد كه بر اين عمل نهى از منكر صدق مى كند.

س 661: چرا شهرت در سيادت شخص مورد قبول فقها است ولى شهرت در حكمى يا فتوى معتبر نيست. وجه فرق را بيان كنيد؟

ج: هو العالم; دليلش همان دليل ظن انسداوى است. چون مى دانيم احكامى مترتب بر سيادت است و راهى جز شهرت بر اثبات سيادت نيست.

س 662: ورزش و فراگيرى نغمات و آهنگ هاى قرآنى به منظور نيكو تلاوت نمودن آيات الهى چه حكمى دارد؟ چه اندازه استفاده از صوت حسن در قرائت قرآن و مواعظ و مراثى و مدايح ائمه اطهار(ع) جايز است و غنا در اين موارد چه مى باشد و آياگوش دادن به صداى زن نامحرم در مواردى از قبيل قرائت قرآن، خواندن سرودهاى انقلابى و محلى و خواندن شعر در جلسات شب شعر در صورتى كه موجب فساد و فتنه نباشد، چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; صوت حسن اگر به حد غناء نرسد، جايز است، و غنا عبارت است از صوت موجب طرب و خفت _ و شنيدن صداى زن در صورتى كه موجب تهييج قواى شهوانى نشود، اشكال ندارد.

س 663: استفاده از مطالب و اخبار يك سايت يا يك خبرگزارى بدون ذكر منبع خبر و نام آن سايت و خبرگزارى چه حكمى دارد؟ «در صورتى كه در پايين هر خبر نوشته كه استفاده از آن خبر با ذكر منبع آن بلامانع است.»

ج: هو العالم; چنانچه نقل بدون ذكر منبع ظهور عرفى دارد در اين كه از منبع معينى

استفاده نشده است، قهراً اين دروغ است و جايز نيست والا اشكال ندارد.

س 664: چندى است در ميان نويسندگان مرسوم شده كه مطالب نشريات و سايت هاى خارجى را ترجمه كرده و بدون آن كه اسمى از نويسنده به ميان بياورند آن را به نام خود چاپ مى كنند. حكم اين مساله چيست؟ آياسرقت محسوب مى شود؟

ج: هو العالم; سرقت مصطلح نيست، اگر عنوان كذب، صدق نكند، اشكال ندارد.

س 665: اگر انسان مطلع شود در مغازه يا مؤسسه اى شؤنات و حدود شرعى رعايت نشده و كارهاى خلاف (مثل اين كه محل قرار دختر و پسرها شده يا حجاب ها را رعايت نمى كنند يا فيلم مبتذل پخش مى كنند) انجام مى شود، اگر مطئمن هستيم تذكرات بى فايده است، آيا مى توانيم به مأموران قانون براى برخورد باآنها اطلاع دهيم؟ (حتى به قيمت تعطيلى آن مراكز)

ج: هو العالم; بلا اشكال اطلاع دادن خوب است; بلكه در بعضى موارد لازم است.

س 666: آيا كاشتن استخوان خوك در بدن انسان جايز است، خواه براى علاج درد پا، يا براى زيبايى و... ؟

ج: هو العالم; جايز است و بعد از كاشتن و دميدن روح انسان به آن از نجاست بيرون مى رود و پاك مى شود.

س 667: آيا همكارى با مشركان در عراق جهت تأمين آذوقه سربازان آمريكايى يا مردم عراق در موقعيت كنونى چه حكمى دارد؟

ج: هو العالم; همكارى در جهت تأمين آذوقه سربازان آمريكايى كه فعلاً كافر حربى مى باشند جايز نيست و اما براى مردم عراق كارى بسيار حسن و خوب است.

ملحقات

معانى واژه ها، لغات و اصطلاحات

«آ»

آلات لهو: ابزار و لوازم سرگرميهاى شيطانى و خوشگذرانى هاى نامشروع.

مانند: لوازم موسيقى، عود، دَف، تار و...

اِبراء: برى كردن; برى كردن ذمه; رفع مسؤوليت

ابن السبيل: مسافرى كه در سفر; پول، وسيله زندگى و خرجى راه نداشته درمانده باشد.

اتقى: با تقواتر

اجاره: قراردادى كه بر اساس آن منافع مال يا كار يا وسيله يك طرف قرارداد، در برابر مدت و قيمت معين به طرف ديگر قرار داد، واگذار مى شود.

اجانب: بيگانگان، جمع اجنبى= بيگانه

اُجرت: مزد، قيمت

اجرت المثل: مزد همانند; اگر فردى بدون تعيين قيمت و قرار داد، كارى را انجام دهد و براى گرفتن دست مزد با طرف مقابل اختلاف پيدا كند، بايد بدين طريق عمل كنند كه: اگر همين كار را فرد ديگرى مشابه همين فرد انجام مى داد چقدر مزد مى گرفت؟ پاسخ هر چقدر كه شد، مزد همان است.

اجرت المُسمّى: مزد و قيمتى كه در عقد اجاره مشخص و معين شده است.

اجير: كسى كه طبق قرارداد در برابر كار معينى كه انجام مى دهد، مزد مى گيرد.

اِحبال: باردار كردن; آبستن كردن

احتلام: خارج شدن منى از انسان در حالت خواب، نشانه بلوغ.

احتياط: كارهايى كه موجب مى شود انسان اطمينان حاصل كند كه به وظيفه اش عمل كرده است و كارش به واقعيت نزديك است.

احتياط لازم: احتياطى كه مجتهد، لزوم رعايت آن را از طريق دلايل عقلى يافته باشد.

احتياط مستحب: هميشه همراه با فتواست و مقلد مى تواند به فتوا، يا احتياط، به دلخواه خود عمل كند. در اين مسائل نمى تواند به مجتهد ديگر رجوع كند.

احتياط واجب: همراه با فتوا نمى باشد و مكلف بايد به همان احتياط عمل كند و يا به فتواى مجتهد ديگرى نيز مى تواند مراجعه كند.

احتياط را ترك نكند: در

اين مورد اگر مكلف احتياط را رعايت كند، بهتر است.

احراز: بدست آوردن; فراهم كردن; دريافتن.

اِحصار: بازداشتن، مكلفى كه براى انجام مراسم حج به مكه رفته و قبل از رسيدن به موقفين (شهر مكه، عرفات، مشعر) و پس از پوشيدن لباس احرام، بر اثر بيمارى نتواند اعمال عمره يا حج را انجام دهد. اين شخص از حج بازداشته شده و محصور است.

اَحفاد: نبيره ها، جمع حافد و حفد = نبيره

احكام: مقررات شرع، آراء، فرمانها، جمع حكم.

احمر: قرمز، سرخ رنگ، جمع حمر، احامر

احوط: به احتياط نزديك تر، شامل تر.

احياء زمين: زمين مرده را زنده كردن; اگر كسى با كشتكار، زراعت يا ساختمان و غيره، زمينى كه مورد استفاده كسى نيست و سكنه اى در آن قرار ندارد را قابل استفاده و بهره بردارى كند، در واقع زمين مرده را احياء يا زنده كرده است.

اَخ: برادر، اخ الزوجه: برادر زن

اُخت: خواهر

اَخته: خواجه

اخفاء: مخفى كردن، پنهان كردن.

اخفات: آرام و آهسته قرائت كردن، نمازهاى اخفاتى: نمازهاى ظهر و عصر كه حمد و سوره در آنها آهسته خوانده مى شود.

اخوت: برادرى.

اداء: اعمال شرعى كه در وقت خودش انجام شود.

ادعيه مأثوره: دعاهايى كه از رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده است.

ادغام: داخل نمودن، در تجويد باعث تشديد و مشدد شدن آن حرف مى شود.

ادلّه: دليل ها، حجت ها; جمع دليل.

اذن: اجازه.

ارباح مكاسب: منافع كسب و كار; هر نوع درآمدى كه از طريق كار بدست آيد.

ارتماس: فرو رفتن به آب (غسل)، فرو كردن در آب (وضو).

اِرتداد: از اسلام برگشتن

اَرش: ديه; تفاوت صحيح و سالم با ناقص و معيوب. اين تفاوت شامل بدن، مال يا كالاى كسى مى شود.

اركان نماز: ركن

ها و پايه هاى نماز، مانند: قيام، نيت، تكبيرة الاحرام(الله اكبر)، ركوع، و دو سجده.

ازاله بكارت: از بين بردن دوشيزگى.

استبراء: طلب پاكى; كارى كه براى اطمينان به پاكى چيزى از آلودگى و نجاست، انجام مى دهند. كه شامل: 1_ استبراء از بول: كسى كه ادرار كرده است، به قصد اطمينان از نماندن ادرار در مجرا.

2_ استبرار از منى: ادرار كردن پس از بيرون آمدن منى به قصد اطمينان از اينكه ذرات منى در مجرا باقى نمانده است.

3_ استبراء حيوان نجاستخوار: بازداشتن حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.

استحاضه: خون ديدگى زنان به غير از خون حيض و نفاس. استحاضه به سه صورت استحاضه كثيره (خون زياد) استحاضه متوسطه( خون متوسط، بينابين) و استحاضه قليله (خون كم) قرار دارد.

استرجاع: گفتن «انا الله و انا اليه راجعون».

اِستعاذه: پناه بردن. در اصطلاح گفتن «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»

استعلام: آگاهى خواستن; پرسش كردن از چيزى.

استفتاء: طلب و درخواست فتوا كردن; پرسيدن فتوا; سوال از مجتهد درباره حكم شرعى مسائل.

استطاعت: توانستن; قدرت انجام حج را از نظر بدن، مال و راه داشتن.

استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه باعث بيرون آمدن منى شود.

استيجار: اجاره كردن.

استيفاء: بدست آوردن.

استيلاء: تسلط; چيرگى; پيروزى.

اشكال دارد: عملى كه مكلف جهت تكليف انجام مى دهد و آن عمل قابل قبول شارع نيست.

اصول دين: يعنى توحيد _ نبوت _ معاد.

اصول مذهب: امامت و عدالت.

اضطرار: ناچارى.

اظهر: ظاهرتر; روشن تر; فتواست. مقلد بايد طبق آن عمل كند.

اعاده: از سرگرفتن; دوباره انجام دادن كار.

اعدل: عادل تر.

اعلان: آگاه ساختن.

اعلم: عالم تر.

افضاء: باز شدن; يكى شدن مجراى ادرار و حيض

يا مجارى حيض و غائط يا هر سه مجارى.

اقتدا كردن: پيروى كردن; تقليد كردن از امام جماعت; نمازگزاردن پشت سر پيشنماز.

اقرب اين است: فتوا اين است مگر اين كه ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد.

اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح و مشخص كه بايد مقلد به آن عمل كند.

الزام كردن: اجبار كردن; مجبور كردن.

اِمْساك: امتناع كردن; خود را از انجام كارى بازداشتن.

اموال محترمه: اموالى كه از نظر اسلامى و شرعى محترم و داراى احترام باشد.

امور حِسبيّه: كارهايى شرعى از جمله رسيدگى به امور يتيمان، دريافت و خرج خمس و زكات و امر به معروف و نهى از منكر و غيره به اجازه مجتهد عادل و يا نماينده ايشان.

اُناث و ذُكور: زنان و مردان.

انتقال: جابجايى; جابه جايى چيزى نجس به طورى كه ديگر شىء اول به حساب نيايد; مثل انتقال خون انسان به بدن پشه.

انزال: بيرون ريختن منى.

اَنسب: حكمى كه متناسب با اصول و قواعد شيعه باشد.

اودج اربعه: شاهرگ هاى چهارگانه حيوانات.

اورع: پرهيزكارتر

اوجه: وجه تر; با قدرت تر; وجيه تر.

اولى: بهتر; سزاوارتر.

اولوالعزم: بردبار; صبور; به اعتقاد شيعه تعداد پيامبران اولوالعزم پنج نفر: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد (على نبينا عليهم الصلاة و السلام). اينان پيامبرانى هستند كه داراى دين و آيين جديد و كتاب آسمانى بوده اند.

اهل ذمه: غير مسلمانى كه پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب است; مثل: يهودى ومسيحى.

ايجاب: فرض كردن; واقع ساختن; در صيغه عقد يعنى قبول كردن.

ايماء: اشاره

«ب»

باقيات صالحات: هر عمل نيك; خوب و شايسته كه ثواب آن باقى بماند.

باكِره: دوشيزه

بالغ: رسيده; دختر يا پسرى كه به سن بلوغ رسيده باشد.

باه: نيروى جنسى

بدل:

جانشين; عوض; هرچه به جاى ديگرى واقع شود.

بدعت: نوآورى; در احكام الهى و شرعى طبق ميل و سليقه خود عمل كردن.

بدل از غسل: به جاى غسل; در جايى كه شخص موظف به غسل كردن است اما به آب دسترسى ندارد يا آب برايش ضرر دارد، مى تواند به نيت غسل، تيمم انجام دهد.

بدل از وضو: به جاى وضو; در جايى كه شخص موظف به وضو گرفتن است اما به آب دسترسى ندارد و يا آب برايش مضر است، مى تواند به نيت وضو، تيمم انجام دهد.

برائت ذمّه: در موارد شك، شخص بايد آن عمل را بطورى انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف شرعى خود را انجام داده است.

برات: سندى كه به موجب آن شخصى از ديگرى مى خواهد تا پول معينى را در وقت معينى به شخص يا اشخاصى بپردازد.

بَرَص: پيسى; بيمارى پوستى كه با كم رنگ شدن نواحى محدود و پررنگ تر شدن نواحى مجاور مشخص مى شود.

بُزاق: آب دهان

بَشَره: روى پوست آدمى

بكارت: دوشيزگى; ازاله بكارت: دوشيزگى دختر را برداشتن.

بعيد است: دور از ذهن است.

بعيد نيست: فتوا اين است; مگر اين كه قرينه اى در كلام بر خلاف آن باشد.

بلوغ: رسيدن به سن تكليف; پيدا شدن علائم سه گانه در انسان كه موجب بالغ شدن مى شود.

بول: ادرار

بهائِم: حيوانات چهارپا; جمع بهيمه = حيوان چهارپا

بُهتان: دروغ بستن; دروغى را به كسى نسبت دادن; از گناهان كبيره

بيض: جمع ابيض. ايام البيض: سيزده; چهارده و پانزدهم هر ماه را گويند.

بيع: خريد و فروش; معامله.

بيگارى: كار اجبارى بدون مزد.

بين ركن و مقام: مكانى مقدس در مسجد الحرام بين حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم (س).

«ت»

بين الطلوعين: فاصله زمانى بين طلوع فجر و طلوع خورشيد.

تأنى: آهستگى; به آهستگى و آرامى كارى را انجام دادن; درنگ كردن.

تجافى: نيم خيز نشستن; زمانى كه ماموم به ركعت اول امام جماعت نرسيده باشد، هنگام تشهد خواندن امام جماعت، به حالت نيم خيز مى نشيند.

تَحْتُ الحنك: زير چانه; آن قسمت از عمامه را كه زير چانه و روى گلو قرار مى دهند.

تحيّت: سلام كردن; درود و سلام و دعا و نيايش; نماز تحيّت مسجد: نماز مستحبى كه به هنگام ورود به مسجد، به عنوان احترام و ادب به مسجد خوانده شود. اين نماز دو ركعت است.

تخّلى: خالى شدن; ادرار و مدفوع كردن.

تَخْيير: اختيار داشتن; فرد را در انتخاب آزاد گذاشتن; مثلا شخص مسافر; مخير است كه نمازش را در 4 مكان بطور كامل يا شكسته بخواند، مسجد الحرام، مسجد النبى (مسجد پيغمبر); مسجد كوفه; حرم امام حسين (ع).

تدليس: پنهان كردن عيب كالا نزد مشترى.

تذكيه: ذبح شرعى حيوانات حلال گوشت.

ترتيبى: مرتب و منظم. غسل ترتيبى: غسلى كه به ترتيب ابتدا سر، بعد قسمت راست و بعد قسمت چپ بدن شسته شود.

ترخُّص: آسان گرفتن; حدترخص: مسافتى كه مسافر اگر از آن بگذرد، نماز را بايد شكسته بخواند و روزه اش را افطار كند.

تسبيحات اربعه: ذكر 4 گانه «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر»

تسبيح حضرت زهرا(س): از مستحبات بسيار با فضيلت نماز، گفتن 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمد الله و 33 مرتبه سبحان الله و يك مرتبه لا اله الا الله

تستّر: خود را پوشاندن.

تسميه: نام بردن; نام خدا را هنگام ذبح بر زبان جارى ساختن.

تشريح: كالبد شكافى.

تطهير: پاك كردن;

چيزى را با آب شستن، تميز و پاكيزه كردن

تعزير: زدن شخص به قصد جلوگيرى در انجام كارهاى غير شرعى و واجبات الهى به قصد ادب شدن ديگران و خودش و جلوگيرى از ادامه آن

تعقيب: دنبال كردن; تعقيبات نماز: بعد از نماز به ذكر دعا، قرآن و نمازهاى نافله مشغول شدن.

تفريط: تقصير كردن; كوتاهى كردن.

تقاص: قصاص كردن; طلب خود را از مديون منكر گرفتن; برداشتن.

تقليد: پيروى كردن از فتاواى مجتهد و عمل كردن به دستورات وى.

تكبيرة الاحرام: در شروع نماز «الله اكبر» گفتن; كه با گفتن آن شخص وارد نماز مى شود و تمام كارهايى كه، منافى با نماز است بر او حرام مى شود. تكبيرة الاحرام از اركان نماز است و اشتباه در آن، نماز را باطل مى كند.

تَكفّل: سرپرستى.

تلبيه: اجابت كردن; لبيك گفتن در مناسك حج. واجب است در آغاز حج و عمره گفتن «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك».

تَلذّذ: لذت بردن.

تلقيح: باردار نمودن; تلقيح مصنوعى: نطفه مرد را به وسيله اى مانند سرنگ به رحم زن رساندن.

تمكّن: توانايى مالى; دارايى.

تمكين: فرمانبردارى; اطاعت كردن.

تيمم بدل از غسل مس ميت: در وقتى كه غسل دادن ميت ممكن نباشد و يا آبى براى غسل دادن نباشد، تيمم ميت جايگزين غسل مى شود.

تيمم جبيره ايى: اگر بر عضوى كه مى خواهد تيمم كند، باند يا گچ يا جبيره باشد، به نيت تيمم دست را روى آن مى كشد.

توديه: پنهان كردن; مخفى كردن حقيقت. اگر كسى به نوعى حرف بزند كه نه دروغ باشد و نه راست، اين نوعى مخفى كردن و پنهان كردن است كه توديه نام دارد.

توكيل: وكيل قرار دادن; نماينده كردن.

توليت: ولى و

سرپرست قرار دادن; متولى كردن.

تهليل: گفتن «لا اله الا الله»

«ث»

ثلثان: دو سوم; اگر دو سوم آب انگور بجوشد و تبخير شود، آب انگور موجود پاك مى شود.

ثمن: بها; قيمت; ارزش

«ج»

جاعل: فردى كه قرارداد جعاله را منعقد مى كند.

جاهل به مسأله: ناآشنا به مسأله; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند.

جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند و مقصر هم نيست، چون در شرايطى است كه امكان دسترسى به احكام الهى برايش وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهل نمى داند.

جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است; كسى كه امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته است ولى عمداً در فراگيرى آن كوتاهى كرده است.

جبيره: مرهم; پارچه; باند يا پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن مى بندند.

جبين: يك قسمت از پيشانى از دو طرف ابروها.

جُرح، جروح: زخم; جراحت.

جعاله: قرادادى شرعى كه طى آن كسى اعلام مى كند اگر هر كس براى او كار معينى را انجام دهد، پاداش و مزد مشخص به او مى پردازد، مثلا اگر فردى اعلام كند كه هر كس گمشده مرا پيدا كند، فلان مبلغ به او مژدگانى مى دهم. فرد قرار گذار را «جاعل» عمل كننده به آن را «عامل» و مبلغ تعيين شده را «جُعل» مى نامند.

جّلال: حيوان حلال گوشتى كه به خوردن نجاسات انسان عادت كرده است.

جِلد: پوست.

جماع: آميزش جنسى; مقاربت.

جنابت: جُنُب شدن

جُنُب: كسى كه بدليل خروج منى يا آميزش جنسى، غسل بر او واجب شده باشد.

جنون: ديوانگى; صفت كسى كه فاقد تشخيص نفع و ضرر، بدى و خوبى است و در روانپزشكى به كسى مى گويند كه با واقعيت قطع رابطه مى كند

و داراى توهم و هذيان است.

جنين: موجود مهره دارى كه هنوز رشد كافى براى زندگى در بيرون از رحم را پيدا نكرده، اما داراى ساختار بدنى و اندامها مى باشد.

جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن; بلند كردن آواز; نمازهاى جهرى: به نمازهاى صبح و مغرب و عشا گفته مى شود كه بر مردان واجب است حمد و سوره اين نمازها را بلند بخوانند.

«ح»

حائض: زنى كه در حال عادت ماهيانه باشد.

حاكم شرع: مجتهدى كه بر اساس موازين شرعى داراى فتوا باشد.

حَبوَة: بخشش; در اصطلاح فقهى به اموال ويژه پدر گفته مى شود كه بعد از مرگش به بزرگترين پسرش مى رسد، مانند قرآن، انگشتر، شمشير.

حِرز: دعايى كه براى پيشگيرى از آفت و حوادث يا بيمارى بر روى كاغذ مى نويسند و هميشه همراه خود دارند.

حَدَث اصغر: هر كارى كه باعث وضو شود و آنها عبارتند از: ادرار _ مدفوع _ باد شكم _ خواب كامل _ امور زايل كننده عقل _ استحاضه _ هر آنچه موجب غسل شود.

حَدَث اكبر: هر كارى كه باعث غسل شود مانند: آميزش جنسى و احتلام.

حدّ ترخُّص: حدّ و مقدار مسافتى كه در آن صداى مؤذن شنيده نشود و ديوارهاى محل اقامت (شهر يا روستا) ديده نشود.

حرام: ممنوع; هر عملى كه از نظر شرعى تركش لازم باشد كه انجام آن باعث عذاب الهى مى گردد.

حَرَج: مشقت; دشوارى; سختى.

حُرمت: حرام بودن.

حَشفه: سرآلت تناسلى مرد.

حِصّه: سهم

حِضانت: سرپرستى

حَضَر: وطن; محل زندگى; محل حضور

حنوط: دارويى خوش بو كه به بدن ميت مى زنند، يعنى پس از غسل ميت، بايد پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پارا كافور ماليد.

حيض: عادت ماهيانه زنان; قاعدگى

«خ»

خالى از قوّت نيست: فتوا اين است، معتبر است; مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد اين معنى بيان شود.

خالى از وجه نيست: فتوا اين است; بى مورد نيست، مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد آن معنى بيان شود.

خُبره: كارشناس; متخصص.

خَبيث: زشت; پليد.

خُسوف: ماه گرفتگى; زمانى كه زمين بين ماه و خورشيد قرار مى گيرد.

خضاب: رنگ كردن; رنگ كردن

موى سر، ريش، دست و پا

خمر: شراب; مى; باده

خمس: يك پنجم; بيست درصد خالص درآمد ساليانه كه بايد به مرجع تقليد پرداخت شود.

خوف: ترس; بيم; واهمه; هراس.

خون جهنده: اگر رگ حيوانى را ببرند، خون با جستن بيرون مى آيد.

خيار: انتخاب بهتر; اختيار بهم زدن معامله، كه در مورد طرفين معامله يا يكى از آنها مى توانند معامله را باطل كنند.

«د»

دائمه: زنى كه با عقد دائم به همسرى مردى درآمده باشد.

دايه: زنى كه فرزند ديگرى را شير دهد.

دُبُر: پشت; مقعد.

دعوى: دادخواهى

دُمل: زخم

دينار: هر دنيار يك مثقال شرعى است كه هر مثقال، 18 نخود است. چهار مثقال شرعى سه مثقال معمولى است.

ديه: مالى كه در مقابل خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت شود.

«ذ»

ذبح شرعى: كشتن حيوانات حلال گوشت طبق ضوابط شرعى

ذمّه: تعهد به انجام عملى يا اداى چيزى; عهده

ذُرّيّه: فرزندان; نسل

ذمّى: كافران اهل كتاب مانند يهود و نصارا كه در مقابل تعهد شان نسبت به رعايت قوانين اسلامى از حمايت و امنيت نظام و حكومت اسلامى برخوردار مى شوند و در كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند.

«ر»

ربح: منفعتى كه از راه تجارت بدست آيد.

رجاء: اميد; ضد يأس

رجس: پليدى; زشتى

رجعت: بازگشت; رجوع

رَجم: سنگسار; سنگ زدن

رَد مظالم: چيزهايى كه به عهده و گردن انسان است ولى صاحب آن معلوم نيست و يا در دسترس نيست، مانند اين كه انسان يقين دارد در مال يا اموال كسى غير مجاز تصرف كرده و از اين استفاده ضررى به آن شخص خورده است، حال براى اين كه يقين پيدا كند كه برائت ذمه پيدا كرده است، بايد مقدار معينى را از طرف صاحب آن مال يا اموال، به عنوان رد مظالم به مجتهد جامع الشرايط پرداخت نمايد تا آن مجتهد آن را در جايى كه شارع مشخص كرده است بپردازد.

رضاعى: همشير; پسر و دخترى كه از يك زن شير خورده باشند كه با شرايطى نسبت به هم برادر و خواهر رضاعى مى شوند و مَحرم ابدى هستند.

ركن: پايه; اساس

ريبه: شك; شبهه; ترديد

«ز»

زائد بر مؤونه: زيادى از مخارج; اضافه بر هزينه زندگى

زانى: مرد زناكار

زانيه: زن زناكار

زكات: پاكى از آلودگى; خارج كردن قسمتى از چيزى جهت پاكيزه كردن آن. مقدار معينى از اموال خاص انسان در صورت رسيدن به حد مشخص كه بايد در موارد معينى مصرف شود. زكات به نُه (9) چيز تعلق مى گيرد.

زكات فطره: حدود 3 كيلوگرم گندم، جو، ذرت و غيره يا قيمت آنها كه در عيد فطر بايد به فقرا داده شود و يا در مصارف ديگر زكات صرف گردد.

زهار: پايين شكم، موى زهار: موى اطراف شرمگاه

زهدان: رحم; جاى بچه در شكم مادر

«س»

سائل: كسى كه مالى را طلب كند; گدا; محتاج

سبيل الله: راه خدا; هر كار خوبى كه براى خدا انجام دهند.

سجده: بر زمين گذاشتن پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر دو انگشت پاها، براى عبادت يا اظهار فروتنى; يكى از اركان نماز

سجده تلاوت: سجده اى كه به واسطه قرائت يا شنيدن آيات سجده دار قرآن بايد انجام داد. تعداد آيات سجده دار قرآن 15 تاست. 4 مورد آنها سجده واجب و 11 مورد آنها سجده مستحب است. سجده هاى واجب قرآن( سجده، 15 _ فصلت، 37 _ نجم، 62 _ علق، 19)

سجده هاى مستحب قرآن( اعراف، 206 _ رعد، 15 _ نمل، 49 _ اسراء، 107 _ مريم، 58 _ حج 18 و 77 _ فرقان، 60 _ نحل، 25 _ ص، 24 _ انشقاق، 21)

سجده سهو: سجده اى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه در حين نماز از او سر زده است، به جاى كمى مى آورد.

سرگين: مدفوع حيوانات

سفيه: بى عقل; ديوانه; كسى كه قدرت نگهدارى مال خويش را ندارد

و سرمايه اش را در كارهاى بيهوده خرج مى كند و يا به كارهاى غير عقلانى دست مى زند.

سقط شده: افتاده; جنين نارس، ناقص يا مرده كه قبل از موعد تولد از رحم زن خارج شده است.

سوره عزائم: سوره هايى كه در آنها آيه اى قرار دارد كه موجب سجده واجب مى شود، كه عبارتند از سوره هاى «فصلت» «نجم» «سجده» «علق»

سنت: سيره; روش

«ش»

شارب: سبيل

شاخص: چوب يا وسيله اى كه براى تعيين ظهر شرعى در زمين نصب كنند.

شُرب: نوشيدن; آشاميدن

شفق: سرخى مغرب پس از غروب آفتاب

شارع: بنيانگذار شريعت اسلامى; خداوند، پيامبر اكرم (ص)

شير كامل: روشى است براى مَحرم شدن نوزادى كه متعلق به زن و شوهر نيست; بدين طريق كه نوزادى كه 2 سالش تمام نشده 15 مرتبه شير سير بخورد و يا يك شبانه روز فقط شير آن زن را بخورد و در اين بين شير كس ديگر يا غذاى ديگر نخورد.

شيربها: پول يا مالى كه داماد (يا كسانش) در هنگام ازدواج به خانواده عروس مى دهند.

«ص»

صائم: روزه دار

صاع: پيمانه اى به گنجايش حدود 3 كيلوگرم; پيمانه اى كه در كفارات و فطره بكار مى رود.

صباوات: كودكى; طفوليت; از 3 تا 5 سالگى كودك

صَبّى: كودك; كودك شيرخوار; جمع آن صبيان

صداق: مَهر

صرف برات: نقد كردن برات; در زمانى كه برات به صورت مدت دار تنظيم مى شود و طلبكار از بدهكار ميخواهد طلبش را زودتر از وقت تعيين شده بدهد با شرط اينكه مقدارى از مبلغ برات را كم كند. به «برات» نيز مراجعه شود.

صحيح: در اصطلاح حديث، حديثى صحيح است كه ناقلان آن همگى بالغ و امامى مذهب باشند مراجعه سلسله سند به معصوم برسد.

صغير: خردسال; كوچك; سنى كه موظف به انجام تكاليف شرعى نيست يا سنى كه هنوز به سن قانونى نرسيده است.

صلح: حق دست كشيدن مدعى يا صاحب حق از حق خود و واگذاشتن آن به ديگرى در عوض چيزى يا بدون آن.

صوم: روزه داشتن

صِهر: داماد

«ض»

ضعف مفرط: ضعف شديد: ناتوانى و سستى شديد

ضِماد: دارو زخم; مرهم زخم

ضِمان: به عهده گرفتن; متعهد شدن; عهده دار گشتن

«ط»

طبخ: پختن

طفل مُميز: بچه اى كه خوب و بد را از يكديگر تشخيص مى دهد.

طلاق: گسستن پيمان زناشويى; رهايى

طلاق بائن: طلاقى است كه بعد از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد مگر اين كه وى را مجدداً عقد نمايد.

طلاق خُلع: طلاقى است كه زن علاقه و تمايلى به شوهرش ندارد، مهر يا مال ديگرى (غير از مَهر) را به مرد مى دهد تا طلاق گيرد.

طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد مى تواند در عده طلاق به همسرش رجوع كند.

طلاق مُبارات: طلاقى است كه زن و مرد هيچ تمايلى و علاقه اى به هم ندارند و زن مقدارى مال به مرد مى دهد تا طلاق صورت پذيرد.

طواف: گرد چيزى گشتن; دور زدن; و در شرع عبارت است از 7 دور طبق شرايط خاص دور كعبه چرخيدن.

طواف نساء: آخرين طواف حج و عمره مفرده كه ترك آن باعث حرام بودن همبسترى طواف كننده با همسرش مى شود.

طوق: گردن بند; آنچه به گردن بياويزند.

طُمأنينه: آرامش

طهارت: پاكى; نظافت; حالتى است كه در نتيجه وضو، غسل، تيمم و تيمم بدل از غسل و وضو در انسان حاصل مى شود.

طهارت ظاهرى: تا انسان علم و يقين به نجاست چيزى نداشته باشد، آن شىء طاهر و پاك است.

«ظ»

ظاهر اين است: فتوا اين است، مگر اين كه در كلام قرينه اى براى قصد ديگرى باشد.

ظِلّ: سايه

ظُهر: نيمروز; ظهر شرعى وقتى است كه سايه شاخص به كمترين حد آن برسد يا محو شود كه ساعت آن با توجه به فصول مختلف و افق هاى گوناگون، فرق دارد.

«ع»

عاجز: درمانده; ناتوان

عادت ماهانه: حيض; قاعدگى

عادل: كسى كه داراى عدالت باشد; كسى كه كارهاى خوب و شرعى را انجام دهد و از كارهاى غير شرعى اجتناب كند.

عاريه: استفاده موقت از مال كسى بدون پرداخت سود.

عاصى: نافرمان; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان باشد.

عاق: نافرمان; آزار دهنده مادر و پدر

عاطل: بيهوده; بيكاره

عاقد: عهد كننده; اجراء كننده صيغه در معامله.

عايدات: درآمد.

عَبث: بيهوده

عُدول: برگشتن; رجوع كردن; بازگشتن

عُدول مجتهد: برگشتن رأى و نظر مجتهد از فتواى قبلى، در جايى كه به مدرك و دليلى جديد دسترسى پيدا مى كند.

عِدّه: دوران ممنوعيت زن از ازدواج، پس از طلاق يا ترك شوهرش

عذر شرعى: بهانه شرعى; توجيه شرعى

عُرف: فرهنگ عموم مردم; عادت

عَرق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج شود.

عَزل: كنار گذاشتن. بيرون ريختن منى مرد خارج از رحم زن براى جلوگيرى از حاملگى. بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار.

عُسرت: سختى; تنگدستى.

عقيقه: قربانى كردن حيواناتى نظير گوسفند، گاو يا شتر براى نوزاد تازه متولد شده با شرايط خاص.

علقه: صورتى كه جنين در رحم زن به صورت آويزان شده يا جايگزين شده يا خون بسته باشد.

عُقود: قراردادهاى دو طرفه

عمّال: كارگزاران

عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن

عمل به احتياط: كسى كه تكاليف شرعى خود را به گونه اى انجام دهد كه

يقين پيدا كند از نظر شرعى تكاليفش را انجام داده است، عمل به احتياط كرده است.

عِنّين: مردى كه قادر به آميزش جنسى نباشد.

عين نجس: آن چيز كه به خودى خود نجس باشد، بدون اينكه به واسطه تماس با چيز ديگرى نجس شده باشد; مثل خون، مردار

«غ»

غائط: مدفوع

غرض عقلانى: هدف عقلانى; هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول باشد.

غُساله: آبى كه پس از شستن چيزى با فشار يا خود به خود از آن مى چكد و جدا مى شود.

غُسل: شستشو; شستن تمام بدن با كيفيت مخصوص.

غسل ارتماسى: به نيت غسل، يك مرتبه در آب فرو رفتن

غسل ترتيبى: به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ را شستن.

غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى مى باشد و آنها عبارتند از: 1_ غسل جنابت 2_ غسل حيض 3_ غسل نفاس 4_ غسل استحاضه 5_ غسل مس ميت 6_ غسل ميت 7_ غسلى كه بواسطه قسم يا نذر واجب شده باشد.

غسل مستحب: غسلى كه در ايام خاص يا عبادات يا زيارات يا شب هاى خاص مى توان انجام داد; مثل غسل زيارت، غسل جمعه، غسل توبه.

غسل جبيره: غسلى كه اگر در اندام انسان جبيره باشد صورت مى گيرد و بايد به صورت غسل ترتيبى باشد.

غِش: تقلب; خيانت; ترديد.

غِش در معامله: اگر كسى جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط كند و بدون اطلاع مشترى، آنها را به او بفروشد.

«ف»

فتوا: رأى و نظر فقيه در مسائل شرعى

فجر: روشنى آخر شب

فجر اول و دوم: نزديك اذان صبح از طرف شرق سپيده ايى (روشنايى) به طرف بالا حركت مى كند كه آن را «فجر اول» مى نامند. زمانى كه اين سپيده يا روشنايى پخش شد، «فجر دوم» است و اول نماز صبح.

فجر صادق: منظور فجر دوم است.

فجر كاذب: منظور فجر اول است.

فُرادا: تنهايى و جدا; نماز فرادا يعنى نمازى كه شخص به تنهايى بخواند نه با جماعت

فرايض: واجبات; جمع

فريضه.

فَرْج: عورت انسان; شرمگاه.

فرض: امر الزامى; امرى كه انجام دادن آن واجب است.

فضله: مدفوع حيوانات.

فطره: زكاتى كه پس از پايان ماه مبارك رمضان بر هر مسلمان واجد شرايط، واجب است.

فطريه: زكات فطره.

فُقّاع: آبجو.

فقير: محتاج; كسى كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و خانواده اش باشد و قادر نباشد مايحتاج روزانه خود را تأمين كند.

«ق»

قاصر: كسى كه در مورد كارى كوتاهى كرده است.

قُبُل: جلو; پيش; كنايه از اندام تناسلى انسان.

قتل نفس محترمه: كشتن كسى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد كشته شود.

قتل شبه عمد: كشتن غير عمد با كشتن خطايى، اشتباهى كه بايد در مقابل كفاره و ديه بدهد.

قذف: نسبت دادن زنا يا لواط به ديگرى.

قرائت: خواندن; مراد خواندن حمد و سوره در نماز مى باشد.

قُروح: دُمَلها; زخمها; زخمهاى چركين; جمع قُرح

قريب: نزديك

قسم: سوگند; قسم شرعى; قسمى است كه به يكى از اسامى خداوند بيان شود مانند بالله، والله، تالله .

قَصر: كوتاه كردن.

نماز قَصر: نماز كوتاه شده; نماز مسافر.

قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل.

قصد انشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتبارى مانند خريد و فروش همراه با اداى كلمات مربوط .

قصد رجاء: تصميم فرد براى انجام كارى به اميد قبول در درگاه الهى.

قصد قربت: تصميم فرد براى انجام كارى براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى.

قصد ورود: تصميم فرد براى انجام كارى يا ذكرى كه در شريعت وارد شده.

قضاء: به جا آوردن عملى كه وقت آن گذشته است، مانند قضاء روزه يا نماز.

قَفا: پشت سر و گردن

قُعود: نشستن

قليل: كم; اندك

قَوّاد: رابط زنا

قوى: محكم; در مورد احكام يعنى فتوا .

قيام: ايستادن; اقامه نماز.

قيام متصل

به ركوع: قيام و ايستادنى كه نمازگزار بعد از ركوع بايد انجام دهد و از اركان نماز است.

قى: استفراغ

قَيّم: سرپرست; حامى; كفيل; كسى كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع مسؤوليت امور يتيم را به عهده مى گيرد.

«ك»

كافر: كسى كه اعتقادى به توحيد و نبوت ندارد.

كافر حربى: كافرى كه با مسلمانان در حال جنگ باشد

كافر ذمّى: اهل كتاب كه در كشورهاى اسلامى با شرايط مخصوص در پناه حكومت، زندگى مى كنند.

كافور: ماده اى سفيد رنگ و خوش بو كه بدن ميت مى مالند.

كبيره: گناه بزرگ

كتاب: در اصطلاح فقه مقصود «قرآن» است

كبيسه: هر 4 سال يكبار يك روز به سال اضافه مى شود، كه آن سال را سال كبيسه مى گويند; سالى كه در آن اسفندماه 30 روز باشد.

كتمان شهادت: پنهان كردن گواهى; از گناهان كبيره

كثيرالشك: كسى كه زياد شك مى كند.

كراهت: كارى كه ترك آن بهتر از انجام آن است هر چند براى انجام آن منعى نباشد. كراهت در امور عبادى به معناى كمى ثواب است.

كفاره: كارى كه انسان براى محو و جبران گناهش انجام مى دهد.

كفالت: ضمانت; به عهده گرفتن

كفايت: كافى بودن

كفيل: ضامن; عهده دار

كما فى السابق: قبلا; مثل قبل

«ل»

لازم: واجب; اگر مجتهد دليل الزامى بودن امرى را از آيات و روايات استفاده كند به طورى كه بتواند آن را به شارع نسبت دهد، تعبير به «واجب» مى كند و اگر الزامى بودن آن را به طريق ديگرى از قبيل ادله عقليه استفاده كند به طورى كه استفاده آن به شارع ممكن نباشد، تعبير به «لازم» مى كند اين تفاوت در «احتياط لازم» و «احتياط واجب» نيز وجود دارد. در نتيجه در مقام عمل براى مقلد تفاوتى بين لازم و واجب نيست.

لاف زدن: به دروغ خود ستايى كردن.

لَحَد: گور; شكافى در گور كه جاى سر مرده است.

لِحيَه: ريش

لِعان: قَسمى كه باعث باطل شدن ازدواج مى شود. بدين صورت كه مرد،

به زن خود نسبت زنا بدهد و در نزد حاكم 4 بار قسم بخورد و زن نيز 4 بار قسم بخورد و اين ادعا را رد كند، حد زنا و حد قذف از آنها ساقط مى شود و براى هميشه بر يكديگر حرام خواهند شد.

لغو: بيهوده; بى فايده; سخن باطل

لقاح: كارى كه با اتحاد دوگانه نر و ماده انجام مى شود و ياخته يگانه ايى به وجود مى آيد; جفت گيرى

لقطه: مالى كه گم شده و صاحب آن معلوم نيست مانند: مالى كه در خيابان پيدا شود.

لَهو: بازى; سرگرمى

لوث: پليدى; آلودگى

ليلة الدفن: شب دفن ميت; اولين شبى كه ميت را در قبر مى گذارند، يكى از مستحبات اين شب، خواندن نماز وحشت (نماز ليلة الدفن) براى ميت است.

«م»

مأثور: نقل شده

ماترك: آنچه از متوفى باقى بماند.

مأذون: اذان داده شده; اجازه داده شده

مال الاجاره: مالى كه مستأجر در مقابل اجاره مى پردازد.

مال المصالحه: مالى كه در مورد صلح قرار گرفته است.

ماليّت شرعى: مالى كه از نظر شرع، مقدس و قابل قبول باشد.

ماليّت عرفى: چيزهايى كه از نظر عرف مردم (عموم مردم) مال محسوب مى شود، هر چند كه از نظر اسلام ماليّت نداشته باشد، مثل شراب و خوك

ماههاى حرام: چهار ماه قمرى يعنى ماههاى رجب، ذيقعده، ذيحجه، محرم كه جنگ در اين ماهها حرام است. اگر قتل در اين ماهها صورت گيرد ثلث ديه به ديه اضافه خواهد شد.

ماههاى شمسى: دوازده ماهى كه از فروردين شروع و در اسفند پايان مى يابد.

ماههاى قمرى: دوازده ماهى كه از محرم شروع و در ذيحجه پايان مى يابد. به ماههاى قمرى، «ماههاى هلالى» نيز گفته مى شود.

مأموم: پيرو، كسى

كه در نماز به امام جماعت اقتدا كند.

مؤونه: مخارج يا هزينه

مُباح: هر كارى كه از نظر شرعى نه پسنده است و نه ناپسند.

مبتدئه: زنى كه براى اولين بار عادت شود.

مُبطل: باطل كننده عبادت; جمع آن مبطلات است

متابعت: پيروى كردن

متأذى: آزار ديده; اذيت شده

متعه: زنى كه با عقد موقت به همسرى مردى در آمده باشد.

مُتمكِنّ: كسى كه توانايى دارد.

مُتنجِّس: هر چيزى كه ذاتاً پاك است ولى در اثر برخورد مستقيم و غير مستقيم با شى نجس، آلوده شده باشد.

متولى: سرپرست

مُثله: بريدن گوش يا بينى يا لب كسى

مجتهد: كوشا; كسى در فهم و بدست آوردن احكام الهى به درجه اجتهاد رسيده و داراى قدرت علمى مناسبى است كه مى تواند احكام الهى و شرعى را از روى كتاب (قرآن) و سنت (روش) رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) استباط كند.

مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را دارا باشد

مجهولُ المالك: مالى كه معلوم نيست متعلق به چه كسى است. مانند مالى كه در ماشين يا مسافرخانه پيدا مى شود.

مُجزى است: كافى است.

محتضر: كسى كه در حال جان كندن است.

مُحتلم: كسى كه در حال خواب، منى از او خارج شده باشد.

مُحْدث: فاقد طهارت; بدون طهارت.

مَحذور: مانع; آنچه از آن پرهيز گشته است.

مَحرم: فاميل هاى نزديك; كسانى كه ازدواج با آنها حرام ابدى است.

مُحرم: كسى كه در حال احرام حج يا عمره باشد.

مُحَرم: چيزى كه حرام است; اولين ماه از سال قمرى.

محظور: ممنوع; قدغن

محل اشكال است: اشكال دارد; قبول صحت و تماميت آن مشكل است. مقلد در اين مورد مى تواند به مجتهد ديگرى رجوع كند.

محل تأمل است: بايد احتياط كرد. مقلد در اين مورد مى تواند

به مجتهد ديگرى رجوع كند.

مُخمس: مالى كه خمس آن داده شده است.

مُخيّر است: فتواست. مقلد بايد يكى از دو طرف را انتخاب كند. اختيار داده شده.

مُدّ: پيمانه ايى كه گنجايش سه ربع كيلو معادل 883/694 گرم است

مَذْموم: ناپسند; نكوهيده

مَذى: رطوبتى كه پس از مُلاعبه از انسان خارج شود.

مرتد: از دين برگشته; از دين خارج شده; مسلمانى كه منكر خدا و رسول الله (ص) يا حكمى از احكام ضرورى اسلام شده كه اين انكار به انكار خدا و رسولش مى انجامد.

مرتد فطرى: كسى كه از پدر يا مادر مسلمان متولد شده و خودش مسلمان بوده و بعد از دين خارج شده باشد، توبه مرتد فطرى قابل قبول نيست.

مرتد ملى: كسى كه از پدر يا مادر غير مسلمان متولد شده و كافر بوده بعد مسلمان شود و دوباره كافر گردد. توبه مرتد ملى قابل قبول است.

مرقوم: نوشته شده

مُردار: حيوانى كه خود به خود مرده باشد و يا بدون شرايط لازم كشته شده باشد.

مزارعه: قرارداى كه بين مالك زمين و كشاورز منعقد مى شود كه براساس آن مالك درصدى از محصول كشاورزى را صاحب مى شود.

مَس: لمس كردن

مُساحقه: تماس و ماليدن اندام تناسلى يك زن به اندام تناسلى زن ديگر براى كسب لذت جنسى.

مساقات: قراردادى كه بين صاحب باغ و باغبان منعقد مى شود و بر اساس آن باغبان در برابر آبيارى و نگهدارى از درختان، حق استفاده از مقدار معينى از ميوه باغ را بدست مى آورد.

مس ميت: لمس كردن انسان مرده; دست ماليدن به انسان مرده.

مُستحاضه: زنى كه در حال استحاضه باشد.

مستحب: مطلوب; پسنديده; هر كارى كه انجام آن موجب ثواب است اما ترك آن عِقاب

و مجازات ندارد.

مستطيع: توانا; كسى كه امكانات و شرايط سفر حج را داشته باشد.

مستلزم: آنچه كه چيز ديگرى را لازم دارد، چيزى كه لازمه چيز ديگرى باشد.

مستمع: شنونده; گوش دهنده.

مستهلك: نابود شده; از ميان رفته; نيست شده.

مسح: دست كشيدن بر چيزى; دست كشيدن بر فرق سر و روى پاها با رطوبت باقيمانده از شستشوى صورت و دستها در وضو.

مُسكرات: چيزهاى مست كننده.

مسكين: بيچاره; مفلوك; كسى كه از فقير هم محتاج تر باشد.

مشروط: شرط شده.

مشقّت: رنج; دشوارى; سختى.

مُصافحه: دست دادن با يكديگر.

مصالحه(صلح): سازش; آشتى; توافق طرفين; اصطلاح فقهى آن اين است كه انسان با ديگران توافق كند كه مقدارى از مال يا سود خود را به طرف مقابل ببخشد يا از طلب، يا حق خود بگذرد.

مُضاربه: معامله اى كه در آن يكى مالى را به ديگرى بدهد تا با آن تجارت يا كسب و كار كند و سود بر اساس قرار قبلى ميانشان تقسيم شود.

مُضطر: ناچار; ناگزير.

مضطربه: زنى كه عادت ماهيانه اش بى نظم است.

مُضْغه: تكه گوشتى شبيه اسفنج كه مقدمه غضروف و استخوان شدن باشد; از مراحل جنين .

مضمضه: چرخاندن آب در دهان.

مضيقه: تنگدستى; سختى; دشوارى; تنگنا.

مطلقاً: به طور كلى; ابداً بدون هيچ قيد و شرطى.

مطَلَقِّه: زن طلاق داده شده.

مُطَهَّرات: پاك كننده ها .

مظالم: ستمها; جمع مظلمه: دادخواهى.

مُعانقه: دست به گردن يكديگر درآوردن; يكديگر را در آغوش كشيدن.

مُعَوَّ ذتَين: دو پناهگاه; دو سوره آخر قرآن يعنى سوره هاى «فلق» (قل اعوذ برب الفلق) و «الناس»(قل اعوذ برب الناس). خواندن اين دو سوره باعث نگهدارى فرد از هر گزندى خواهد شد.

معهود: معمول و متداول; شناخته شده; آنچه بطور ضمنى مورد قبول باشد.

مُفطِرات: چيزهايى كه روزه را

باطل مى كند مانند خوردن، آشاميدن، سربه زير آب فرو بردن و...

مُفلس: تهيدست; بى پول; بويژه كسى كه بعداً بى چيز و تهيدست شود.

مقاربت: آميزش جنسى; نزديكى كردن.

مُقارن: همراه; نزديك

مُقَلِّد: تقليد كننده; پيروى كننده

مُقَلَّد: كسى كه از او تقليد مى كنند; مجتهدى كه در احكام شرعى صاحب رأى و فتوى است.

مكروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نيست ولى تركش بهتر است

مُكَلَّف: انسان بالغ و عاقل كه به سن تكليف رسيده باشد.

ملاعبه: بازى كردن; معاشقه كردن.

مميز: بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهد.

مَندوب: مستحب

منذور لَه: كسى كه به سود او نذر شده است.

منسوخ: نسخ شده; از بين رفته.

منوط: وابسته; معلق.

موازين شرعيه: معيارهاى شرعيه.

مواضع هفتگانه: هفت عضوى كه هنگام سجده روى زمين قرار مى گيرد، شامل: پيشانى، كف دست ها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پاها .

موافق احتياط: فتوايى كه به احتياط نزديكتر است.

موالات: پشت سر هم; پياپى انجام دادن.

موثق: مورد اعتماد

موجر: اجاره دهنده

منسوخ: از بين رفته; نسخ شده

مورد اشكال است: محل اشكال است; صحيح نيست; در اين مورد مى توان به مجتهد ديگرى رجوع كرد.

موكِّل: وكيل كننده

ميْتِه: مردار

«ن»

نائم: خواب; خفته

نادم: پشيمان

ناسيه: زنى كه وقت عادت ماهيانه خود را فراموش كرده باشد

نافله: نماز مستحبى

نجس: ناپاك; پليد

نساء: زنان

نصاب: حد مشخص; مقدار معين

نصاب زكات: مقدار مشخصى كه براى هر يك از موارد وجوب زكات در نظر گرفته شده است.

نفاس: خونى كه بعد از زايمان از رحم زن خارج مى شود

نفساء: زنى كه خون نفاس ببيند; زن در حال نفاس

نفس محترمه: كسى كه كشتن و آزار او حرام باشد.

نكاح: ازدواج كردن; زناشويى

نماز آيات: دو ركعت نماز مخصوص كه در مواردى نظير زلزله، كسوف (خورشيد گرفتگى)

و خسوف( ماه گرفتگى) واجب است خوانده شود.

نماز احتياط: نماز يك ركعتى يا دو ركعتى (بنا بر شكى كه در مورد ركعات مى كند) بدون سوره و قنوت كه براى جبران شك در تعداد ركعات خوانده مى شود.

نماز اخفاتى: مقصود نمازهايى است كه مردان بايد حمد و سوره را آهسته بخوانند يعنى نمازهاى ظهر و عصر

نماز استسقاء: نمازى با آدابى مخصوص كه براى طلب باران در بيرون از شهر خوانده مى شود.

نماز تراويح: نمازى كه اهل سنت در ماه رمضان خواندن آن را مستحب مى دانند، اين نماز را شيعه قبول ندارد.

نماز جعفر: نمازى است كه حضرت رسول (ص) به جعفر بن ابيطالب هنگام بازگشت وى از حبشه به او تعليم دادند. اين نماز بسيار با فضيلت است كه براى برآورده شدن حاجات بسيار معتبر است. نماز جعفر طيار دو نماز دو ركعتى با كيفيت خاص است.

نماز جماعت: نماز واجبى كه دو نفر يا بيشتر با امامت يكى از آنها (به شرط عدالت) بجاى مى آورند.

نماز جمعه: دو ركعت نماز مخصوص كه در زوال جمعه به جاى نماز ظهر و بطور جماعت برگزار مى شود و نبايد تعداد آنها كمتر از 5 نفر باشد.

نماز حاجت: نمازى مخصوص كه جهت برآورده شدن حاجات و حل مشكلات خوانده مى شود.

نماز خوف: نمازهاى واجب يوميه انسان در حال جنگ كه با كيفيت مخصوص و به طور مختصر خوانده مى شود.

نماز شب: نافله شب; نمازى است مستحبى در 8 ركعت به صورت 4 نماز دو ركعتى كه در ثلث آخر شب خوانده مى شود.

نماز شب اول قبر: نماز وحشت; نماز ليلة الدفن; دو ركعت نماز مستحبى براى رفع وحشت

ميت در اولين شب دفن ميت به نامش خوانده مى شود.

نماز شَفع: دو ركعت نماز مستحبى كه پس از هشت ركعت نماز شب، پيش از نماز وَتر خوانده مى شود.

نماز طواف: دو ركعت نماز كه در مراسم حج و عمره پس از انجام طواف، پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز طواف نساء: دو ركعت نماز كه پس از طواف نساء پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز عيد: دو ركعت نماز مخصوص كه در روز عيد فطر(اول ماه شوال) و عيد قربان (دهم ذيحجه) به جماعت خوانده مى شود.

نماز غدير: نمازى مخصوص در دو ركعت كه هيجدهم ذيحجه خوانده مى شود.

نماز غفيله: دو ركعت نماز مخصوص مستحبى كه پس از نماز مغرب تا وقتى سرخى مغرب از بين نرفته خوانده مى شود.

نماز قصر: نماز كوتاه; نماز مسافر; نمازهاى چهار ركعتى كه بايد در سفر بصورت دو ركعتى خوانده شود.

نماز ليلة الدفن: به «نماز شب اول قبر» مراجعه شود.

نماز مسافر: «به نماز قصر» مراجعه شود.

نماز مستحب: هر نمازى كه خواندن آن كارى است پسنديده اما واجب نيست.

نماز ميّت: نمازى مخصوص با 5 تكبير كه بايد بر جنازه مسلمان خوانده شود، داشتن وضو در آن شرط نيست.

نماز واجب: نمازهايى كه خواندن آنها براى هر مكلفى واجب و لازم است. اين نمازها عبارتند از: نمازهاى يوميه، نماز آيات، نماز ميت، نماز طواف، نماز قضاى پدر و مادر براى فرزند پسر ارشد، نمازى كه انسان با قسم، نذر و عهد براى خود واجب كرده است.

نماز وَتر: يك ركعت نماز مخصوص كه پس از نماز شَفع خوانده مى شود و آخرين ركعت از 11 ركعت نماز شب است

نماز وحشت: به «نماز

شب اول قبر» قبل مراجعه شود

نماز وُسطى: نماز ظهر

نماز يوميه: نماز روزانه; نمازهاى واجب كه در هر شبانه روز بايد خوانده شود كه مجموعاً 17 ركعت است.

نماز نوافل يوميه: نمازهاى مستحبى روزانه كه هر شبانه روز خوانده مى شود، مجموعاً 34 ركعت است و در روز جمعه 38 ركعت، يعنى دو ركعت نافله صبح; هشت ركعت نافله ظهر; هشت ركعت نافله عصر; چهار ركعت نافله مغرب; دو ركعت نافله عشاء(كه چون نشسته خوانده مى شود، يك ركعت به حساب مى آيد); يازده ركعت نافله شب. در روز جمعه، 4 ركعت به نافله هاى ظهر و عصر اضافه مى شود.

نيت: قصد; تصميم به انجام عمل دينى و شرعى با هدف تقرب و نزديكى به خداوند.

«و»

واجب: لازم; حتمى; هر كارى كه انجام آن از نظر شرعى الزامى است.

واجب عينى: واجبى كه بر تمامى مكلفين واجب است و انجام آن توسط شخص يا اشخاصى از ديگران ساقط نمى شود، مانند نماز و روزه.

واجب كفايى: واجبى كه اگر به حد كافى كسانى نسبت به انجام آن اقدام كنند، از ديگران ساقط مى شود، مانند غسل ميت كه بر همه واجب است زمينه غسل ميت را فراهم كنند، اما اگر كسى يا عده اى به آن اقدام كردند، از ديگران ساقط است.

وارث: كسى كه ارث مى برد; جمع آن ورثه.

واقف: وقف كننده.

وثيقه: سپرده; گرويى.

وجه: دليل: عنوان; صورت.

ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج ادرار مشاهده مى شود.

وديعه: امانت; مالى كه نزد كسى بگذارند تا آن را حفظ كند.

وَذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى شود.

وصل به سكون: حركت آخر كلمه اى را انداختن و بدون وقف

آن را به كلمه بعدى چسباندن.

وصى: كسى كه مسؤوليت انجام وصيتى را به عهده داشته باشد.

وصيت: سفارش; توصيه هايى كه انسان براى انجام كارهاى بعد از مرگش به ديگرى مى كند.

وضو جبيره: اگر در اندام محل وضو، جبيره باشد، بايد وضو جبيره گرفت بدين طريق كه اگر مثلا بر روى دست يا پاى انسان گچ گرفتگى يا باند زخم باشد بايد دست تر را روى آن كشيد و يا اگر زخم مى باشد، بايد پارچه اى تميز را روى آن قرار داد و دست تر را روى آن كشيد.

وطن: جايى كه انسان براى زندگى و اقامت اختيار مى كند.

وطى: عمل جنسى انجام دادن.

وقف: عقد يا قراردادى كه بر پايه آن كسى; واگذارى، فروش يا تملك ملك يا مالى را ممنوع كند تا منافع آن به مصرف معينى برسد.

وكيل: نماينده، كسى كه از طرف شخص اختيار انجام كارهاى او را داشته باشد.

ولايت: سرپرستى; اختيار داشتن.

ولىّ: كسى كه بر اساس دستور شارع مقدس سرپرست ديگرى باشد، مانند پدر يا پدر بزرگ

وَيل: واى

« ه_ »

هِبه: انعام; بخشش

هتك: بى احترامى; بى حرمتى.

هجرى: منسوب به هجرت حضرت رسول (ص) از مكه به مدينه. سال هجرى از «مُحرم» شروع مى شود و به «ذيحجه» ختم مى گردد كه معادل 354 روز مى باشد. در احكام شرعى نظير مكلف شدن دختر و پسر همين تاريخ معتبر است. سال هجرى از سال ميلادى 622 سال و از سال شمسى 11 روز كمتر است.

«ى»

يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده است كه عادت ماهيانه نمى شود.

زندگينامه حضرت آيت الله العظمى روحانى (مدظله العالى)

ولادت

حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق حسينى روحانى (مدظله العالى) مردى از تبار مرزبانان دين، فقيه اصولى، برج بلند مرجعيت و زعامت حوزه هاى علميه، صداى رساى آزادى و عدالتخواهى، مجاهد و مبارزه خستگى ناپذير در ماه شهادت جد غريبش آقا اباعبدالله الحسين (ع) _ محرم الحرام _ سال 1345 ه_ ق، 1305 ه_. ش، تابستان 1926 ميلادى در شهر ديرپاى علم و تمدن و انديشه و فرهنگ اسلامى _ قم _ در خاندانى حسينى تبار، با پيشينه اى از علم و تقوى و فضيلت ديده به جهان گشود.

والدين

والدشان مرحوم حضرت آيت الله آقاى حاج ميرزا محمود روحانى (قدس سره) از مفاخر روحانيت و حوزه علميه قم است كه در سال 1307 (ه_. ق) در قم بدنيا آمد.

در سال 1330 (ه_. ق) وارد نجف اشرف شد تا از محضر حضرات آيات عظام آسيد ابوالحسن اصفهانى (ره) و ميرزاى نائينى(ره) بهره ها برد. مدتى در مشهد مقدس از شاگردان مرحوم آيت الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى (ره) بود. بعد از آن به حوزه علميه قم آمدند. با تلاش، كوشش و پايمرديهاى ايشان، حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى (ره) به قم آمدند و تدريس علوم حوزوى را شروع كردند. ايشان از شاگردان خاص و مخصوص و مورد عنايت آيت الله حايرى بودند.

اين عالم متقى و زاهدِ متعبدِ با نفوذ، ساليان سال بعد از فوت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله العظمى آقاى آسيد صادق روحانى (ره) در مسجد آقا ضمن اقامه نماز جماعت، پاسخگوى مسائل شرعى و گره گشاى مشكلات مردم بودند. از اقدامات ايشان مى توان به همكارى با

آيت الله كاشانى در قضيه ملى شدن نفت، مبارزه جدى با رضاخان در مورد كشف حجاب و دين زدايى از مملكت، دعوت و تلاش براى ورود آيت الله العظمى حايرى به قم، زمينه سازى براى تدريس ايشان و همكارى، همفكرى و يارى جهت تأسيس حوزه علميه قم و... را نام برد.

اين مجتهدِ عابد در 18 شعبان 1381 (ه_. ق) بعد از يك بيمارى طولانى وفات يافت. با پخش خبر فوت اين مرد بزرگ، شهرستان قم متلاطم، بازار، درسها و اداره جات تعطيل گرديد. در تشييع جنازه بسيار باشكوه ايشان، علاوه بر حضور تمامى مراجع تقليد، بزرگان و مدرسين حوزه، طلاب، بازاريان، كسبه و اداره جات با افراشتن پرچم عزا به صورت هيأت هاى سينه زنى و زنجير زنى شركت كردند و پس از اقامه نماز ميت توسط فرزند برومندشان حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق روحانى (دام ظله)، در مسجد بالاى سر حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شدند.

والده شان از سادات حسنى و فرزند آيت الله آقاى حاج سيد احمد طباطبايى قمى(ره) است كه ايشان ساليان متمادى در صحن حضرت معصومه (س) اقامه نماز جماعت داشتند.

تحصيلات

حضرت آيت الله دروس پايه ادبيات عرب را در قم نزد پدر بزرگوارشان فرا گرفتند. سپس در سال 1355 (ه_ ق) در سن 10 سالگى به همراه برادر بزرگترشان براى استفاده از اساتيد بزرگ و نام آور حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف، رنج و مشكلات هجرت از قم به نجف را پذيرا شدند!! به دليل هوش و استعداد فوق العاده و حيرت برانگيزشان دوره چند ساله دروس «سطح» را در مدت يكسال به اتمام رساندند و

به امتحان و توصيه آيت الله العظمى خويى در سن 11 سالگى وارد درس خارج فقه و اصول شدند. ورود يك نوجوان 11 ساله به درس خارج فقه و اصول، آن هم همدوش طلاب با سابقه و بزرگسال حوزه علميهِ كهنِ نجف، براى همگان حيرت آور و شوق آفرين بود.

آيت الله زاده ميلانى نقل مى كند كه: «آيت الله العظمى خويى به پدرم آيت الله العظمى ميلانى فرمودند: افتخار مى كنم به حوزه اى كه در آن نوجوان يازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال و علماى بزرگ و همراه با آنان «مكاسب» را مى خواند و مطالب مكاسب را بهتر از ديگران مى فهمد وتحليل مى كند.»

علاقمندان به علوم اسلامى و حوزوى مى دانند كه كتاب ارزشمند «مكاسب» از تأليفات مرحوم شيخ انصارى است كه در حوزه هاى علميه تدريس مى شود و يكى از كتابهاى مهم و سنگين حوزوى است كه فهميدن و درك مطالب آن نياز به شاگردان با كفايت و پر استعداد دارد.

اساتيد

معظم له به دليل علاقه و پشتكار فراوانشان هر روز در چندين درس مراجع و بزرگان حوزه علميه كه جهان اسلام و عالم تشيع به وجودشان افتخار مى كند، شركت مى كردند. عمده اساتيد ايشان عبارتند از:

1_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ كاظم شيرازى (قدس سره)(1367 _ 1290)

2_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به كمپانى (قدس سره)(ت 1361)

3_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد على كاظمينى(قدس سره)

4_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى(قدس سره) (1365 _ 1284)

5_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمدرضا

آل ياسين(قدس سره)

6_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالقاسم خويى(قدس سره)(1413 _ 1317)

7_ حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد حسين طباطبايى بروجردى (قدس سره) (1380 _ 1292)

آيت الله العظمى روحانى از وجود تماى اساتيد نام آور خود استفاده نمودند و خود را هميشه مديون محبتها و الطاف خالصانه آن بزرگواران (رضوان الله تعالى عليهم) مى دانند. اما در اين ميان نقش آيت الله خويى برجسته تر و قابل توجه تر است. پرورش روح اجتهاد و تكوين فقهى و علمى ايشان، مرهون 15 سال شركت در دروس خصوصى و عمومى آيت الله العظمى خويى مى باشد. هوش، پشتكار و استعداد معظم له، ايشان را مورد علاقه و توجه خاص اساتيد و مراجع، بخصوص مورد عنايت خاصه آيت الله خويى قرار داده بود. آيت الله العظمى خويى (ره) در آن زمان، به اتفاق رأى اغلب علماء، بزرگان و كارشناسان فقه و اجتهاد ; يك فقيه بى نظير بودند كه در اغلب علوم حوزوى نظير فقه، اصول، كلام، تفسير، رجال، فلسفه; مجتهد و صاحب نظر بودند و آثار منتشره ايشان گواه اين مدعاست.

در دروس عمومى آيت الله خويى صدها طلبه شركت مى كردند كه امتياز آيت الله العظمى خويى در شناخت و كشف استعدادهاى طلاب تيزهوش و بسيار موفق بود و سعى فراوان مى كردند تا آن طلبه را زير نظر گرفته و با ايجاد ارتباط بيشتر با او; بتوانند در تربيت آن طلبه كوشا نقش بيشترى را ايفا كنند.

با ورود آيت الله روحانى در دوران نوجوانى به نجف اشرف و شركت در دروس آيت الله العظمى خويى; حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف شاهد حضور

يك نابغه با درك و استعداد شگرفى بود كه چهره اش نشان از مقام آيت اللهى مى داد.

اين نوجوان نابغه بايد در دروس سنگين فقه اصول شركت كند، دروس مختلف را نوشته و آنها را در منزل پاكنويس كند، با دوستان همدوره تحصيلش مباحثه كند و پيش مطالعه براى درس هاى فردا را هم انجام دهد. اين مطالعات سنگين آنهم در غربت و با كمترين امكانات موجود; در شبانه روز 16 ساعت وقت ايشان را مى گرفت. علاوه بر آن، رسيدگى به كارهاى شخصى از قبيل: تهيه مايحتاج زندگى و تحمل فشارهاى اقتصادى نيز با خودشان بود. معظم له اغلب دورانى را كه در نجف اشرف بودند با وضع بسيار سخت و طاقت فرساى اقتصادى مواجه بودند و اغلب، زندگيشان با قرض گرفتن از مغازه داران محل سپرى مى شد. و اين بزرگترين رمز و سرمايه گذارى براى تحصيل و عشق و علاقه به آموختن دانش علوم اسلامى است.

تدريس

معظم له تدريس دوره هاى مختلف علوم اسلامى را در همان ايام نوجوانى در صحن حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين على (ع) در نجف اشرف آغاز كردند. تقرير دروس حوزه توسط اين نوجوان براى طلاب بزرگسال و ميانسال، براى همگان حيرت آور و قابل تقدير بود.

آيت الله العظمى روحانى پس از مدت كوتاهى كه در دروس آيت الله العظمى خويى (ره) شركت كردند، با تقرير دروس اصول و فقه استاد; آنان را براى عده اى از طلاب و علاقمندان به دروس حوزوى، تدريس مى كردند. ديرى نپائيد كه چونان خورشيدى در نجف اشرف درخشيدند و به سان درختى پربرگ و بار، برآمدند و در سايه شان خيل

مشتاقان را آرامش مى بخشيدند.

به همين دليل بود كه ارتباط آيت الله خويى روز به روز با معظم له بيشتر مى شد. با اينكه اغلب آيت الله العظمى خويى در جلسه تدريسشان به كسى اجازه طرح اشكال نمى دادند به آيت الله العظمى روحانى در ميان عده ايى از شاگردان مى فرمودند: «چرا در مباحثه ها اشكال نمى كنى. من از شما مى خواهم اشكال و ايرادهايى كه به نظرتان مى رسد را مطرح كنيد». و اين نشان از نبوغ فكرى و شايستگى ويژه آيت الله العظمى روحانى دارد.

ارتباط تنگاتنگ استاد و شاگرد تا آنجا ادامه يافت كه زيادى از شبهاى تعطيلى آن مرجع فقيد (ره) به حجره آيت الله العظمى روحانى مى آمدند و ساعتهاى مديدى به بحث و بررسى مسائل علوم اسلامى مى پرداختند و در انتها معظم له، استاد را تا درب منزلشان همراهى مى كردند.

حضرت آيت الله العظمى خويى در سال 1360 (ه_. ق) هنگامى كه آيت الله العظمى روحانى فقط 15 سال بيشتر نداشتند. طى نامه اى بسيار مهم، عظمت علمى، قدرت و استنباط قوى، هوش و ذكاوت اين نابغه بزرگ را تأييد و ستودند (متن كامل نامه كه به دست خط مبارك آيت الله العظمى خويى مى باشد درسايت اينترنت آيت الله العظمى روحانى و در كتابهاى زندگينامه كه به زبان عربى و فارسى در لبنان به چاپ رسيده است، موجود است). معظم له به تأييد و مكتوب مهم مراجع و اساتيد بزرگوارشان در سن 14 سالگى به درجه اجتهاد نائل آمدند.

ايشان در اواخر سال 1329 (ه_. ش) وارد قم شدند و در اوايل سال 1330 (ه_. ش) به

تدريس دروس خارج فقه و اصول در صحن مطهر حضرت معصومه (س) پرداختند. بيش از نيم قرن است كه ايشان به تدريس علوم آل محمد (ص) و تربيت هزاران طلبه فاضل و تشنگان دانش ائمه اطهار مى پردازند. اغلب شاگردان، پرورش يافتگان و حلقه نشينان منبر تدريسشان; از مدرسين نام آور، فضلا و دانشمندان حوزه و عده اى در مسير مرجعيت قرار دارند.

ايشان به هنگام تدريس، متين و گويا سخن مى گويند. به دليل وسعت احاطه شان بر موضوعات علمى، از پرداختن به زوايد پرهيز مى كنند. درس ايشان فشرده اى از آراء و مبانى بزرگان و فقيهان نامى به همراه نظريات خودشان است كه با بحث و استدلال، بر رد يا قبول آن مبانى مى پردازند. در جلسات تدريسشان به مبارزه با جمود، يكسونگرى، احتياط زدگى، تقليد و پيروى كوركورانه از بزرگان مى پردازند، زيرا معتقدند كه تقليد و تعصب ناروا و غير منطقى روى اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظر نو، توان علمى را از حوزه مى گيرد. از اين رو معظم له با حفظ احترام بزرگان و تأكيد بر اين امر، با نظرات آنها نقادانه برخورد مى كنند. نظريات جديد و نو، ابتكار در مبانى، خروج از آراء پيشينيان و ژرف نگرى در تدريس ايشان موج مى زند.

هر چند ايشان به عنوان يك مرجع و فقيه نو انديش شهرت دارند اما هيچگاه «حكم الله» را به نام «مصلحت» يا «نوانديشى» زير پا نمى گذارند. فقيه نوانديشى كه هيچگاه به انكار سنت و حذف باورهاى دينى نمى پردازد.

تأليفات

معظم له از ابتداى زندگى علمى خويش در راستاى نشر معارف اهلبيت و گسترش

دانش اسلام، هرگز آرام نگرفتند. زمانى بر مسند تدريس مى نشينند و به تربيت و پرورش هزاران دانشمند فاضل و فرزانه مى پردازند و زمانى ديگر دست به قلم مى شوند و به تأليف كتب ماندگار اسلامى مى پردازند.

ايشان به محض ورود به حوزه علميه قم و احساس نياز جامعه حوزوى و اسلامى، همزمان با تدريس درس خارج فقه و اصول در سنين جوانى، دست به تأليف دايرة المعارف فقه اسلامى مى زنند. كتابى ماندگار كه بزرگان و اساتيد نام آورِ خبره حوزه، مراجع بزرگ تقليد و مدرسين، سر تعظيم و تمجيد در برابرش فرو مى آورند.

حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) دوبار كتاب «فقه الصادق» را همراه خود به جلسه تدريس شان مى برند و به عنوان سند از آن نقل قول و به آن استناد مى كنند.

حضرت آيت الله العظمى خويى (ره) طى نامه ايى مرقوم فرمودند كه: من كتاب «فقه الصادق» را شخصا براى آيت الله كاشف الغطاء بردم و گفتم: ببيند من چه خدمت بزرگى به عالم اسلام و فقاهت نموده ام و چنين عالم محققى را تربيت كرده ام.

رييس دانشگاه الازهر (مهمترين و عالى ترين مركز علمى اهل تسنن) نيز طى نامه اى كتاب عظيم «فقه الصادق» را مى ستايد.

اين كتاب ساليان سال است كه يكى از رساترين، معتبرترين و مهمترين منبع تدريس فقه و اصول تشيع است. يكى از دلايل مرجعيت و اعمليت ايشان، ناشى از اين تأليفات بخصوص كتاب گرانسنگ «فقه الصادق» است.

1_ فقه الصادق(بزبان عربى): دايرة المعارف كامل فقه تشيع. اين كتاب عظيم و بزرگ كه به عنوان يك منبع مرجع شناخته شده است در 26 جلد

بارهادر داخل و خارج كشور به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن بزودى در 40 جلد (با ذكر منابع و مصادر) به چاپ خواهد رسيد.

از تأليف كتاب عظيم «جواهر الكلام» كه شامل تمامى ابواب فقه مى باشد نزديك به 200 سال مى گذرد و كتاب «فقه الصادق» كه به اعتقاد بعضى از مراجع و بزرگانِ خبره حوزه، از «جواهر الكلام» رساتر و كامل تر است; اولين و كامل ترين دايرة المعارف تمام ابواب فقه در دو سده اخير است. اين كتاب كه در سنين جوانى معظم له به رشته تحرير درآمده، مورد عنايت خاصه تمامى مراجع تقليد و بزرگان حوزه هاى علميه است. اين كتاب در ميان علماء عامه (اهل تسنن) نيز شناخته شده و مورد استناد است. كتاب «فقه الصادق» در دانشگاه هاى معروف غرب (بخش مطالعات اسلام شناسى) يكى از منابع مورد قبول و قابل استناد است.

2_ «زبدة الاصول»(بزبان عربى): دوره كامل علم اصول فقه كه به صورت بحث استدلالى ارائه گرديده است. اين كتاب در 6 جلد مى باشد.

3_ «منهاج الفقاهه»(بزبان عربى): در 6 جلد مى باشد كه حاشيه ايى است بر «مكاسب» شيخ انصارى (ره) كه به شيوه ايى نو و ابتكارى تمامى موارد ارائه شده را بحث و بررسى كرده اند.

4_ «المسائل المستحدثه»(بزبان عربى): حضرت آيت الله مبتكر مسائل مستحدثه و ارائه مسائل جديد با ذكر مسايل فقهى، روايى هستند. اين كتاب كه بارها وبارها در خارج و داخل كشور به چاپ رسيده است شامل ارائه مسائل جديد، نو و مورد ابتلاى جامعه با ذكر دلايل و مستندات فقهى، روايى و قرآنى مى باشد.

5_ تعليق بر «منهاج الصالحين» در 2

جلد (بزبان عربى)

6_ تعليق بر «عروة الوثقى» در 2 جلد( بزبان عربى)

7_ تعليق بر «وسيلة النجاة» (بزبان عربى)

8_ رساله در لباس مشكوك (بزبان عربى)

9_ رساله در قاعده لاضرر (بزبان عربى)

10_ الجبر و الاختيار (بزبان عربى)

11_ رساله در قرعه (بزبان عربى)

12_ مناسك الحج (بزبان عربى)

13_ المسائل المنتخبه (بزبان عربى)

14_ رساله در «فروع العلم الاجمالى» (بزبان عربى)

15_ الاجتهاد و التقليد (بزبان عربى)

16_ القواعد الثلاثه (بزبان عربى)

17_ اللقاء الخاص (بزبان عربى) مربوط به «سايت يا حسين»

18_ رساله «توضيح المسائل» (بزبان فارسى و اردو)

19_ تحقيقى در مورد جبر و اختيار (بزبان فارسى)

20_ «نظام حكومت در اسلام» (بزبان فارسى و تركى و اردو)

21_ مناسك حج (بزبان فارسى)

22_ منتخب احكام (بزبان فارسى)

23_ «استفتائات قوه قضائيه و مؤسسه حقوقى وكلاى بين الملل» (بزبان فارسى)

24_ احكام فقهى مسائل روز (بزبان فارسى)

25_ استفتائات (پرسش و پاسخ هاى مسائل شرعى) (بزبان فارسى): كه تاكنون در 2 جلد به صورت سؤال و جواب ارائه شده است.

26_ «الف سؤال و جواب» (بزبان عربى): شامل استفتائات و پاسخ هاى مسائل شرعى مى باشد كه در 6 جلد تهيه شده است. هرجلد شامل 1000 سؤال و جواب است.

مرجعيت

بعد از تشريف فرمايى ايشان از حوزه علميه نجف اشرف و شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول و با توجه به نگارش كتاب عظيم «فقه الصادق» بعد از فوت آيت الله العظمى بروجردى (ره) به پيشنهاد علماء، فضلاء و مدرسين نام آور، رساله عمليه ايشان منتشر شد. طبق آنچه در كتابخانه ملى ايران موجود است، اولين چاپ رساله توضيح المسائل ايشان مربوط به سال 1340 (ه_. ش) مى باشد.

معظم له اولين مرجع تقليد صاحب رساله در خاندان بزرگ «روحانى»

است و مهمترين دليل معروفيت بين المللى اين خاندان، مربوط به شخصيت و موقعيت جهانى حضرت آيت الله العظمى سيد صادق روحانى (مدظله العالى) مى باشد و مقلدين حضرتش در سراسر دنيا پخش مى باشد.

بعضى از ويژگى ها سياست و حيات سياسى

ايشان دين را از سياست جدا نمى دانند، روح سياست را در پيكره ديانت مى بينند. به همين دليل، ضرورت مبارزه با حُكام جائر در هر زمان، لزوم مبارزه با استعمار، استكبار و صهيونيسم; شركت و اظهار نظر در تمامى مسائل سياسى جهان اسلام، تلاش براى برقرارى آزادى و عدالت اجتماعى، فقر زدايى، زدودن خرافات از چهره تشيع و... از همين تفكر نشأت مى گيرد. در نتيجه در هيچ مقطع از زمان، كناره گيرى از صحنه سياست و تكاليف اجتماعى را جايز نمى دانند.

معظم له در دوران رژيم ستمشاهى پهلوى از رهبران كليدى مبارزات مردمى بودند. زمانى كه ناز و نعمت حكومت خيلى ها را به عجز و تسليم وادار كرده بود، زمانى كه خيلى از مقدس نمايان مبارزه را عقيم مى دانستند، نااميد شده و به تسليم كشيده شدند; مبارزات، تلاش ها و پايمرديهاى اين رهبر بزرگ ملى و مذهبى بود كه دل به ايستادگى و پايدارى سپردن، از دولت وقت نهراسيدن، به ميدان كارزار و مبارزه برآمدن و ديگران را به جهاد فراخواندن; كارى بود كارستان! ايشان تلاششان حق گويى، حق گرايى، حق مدارى و بر موضع حق پاى فشردن است.

اين طراح بزرگ انقلاب تفكر مبارزه و قهر ستيزى و سرنگونى حكومت وقت را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار دادند و رهبرى مبارزات را براى آشتى ناپذيرى با دولت و برقرارى حكومت اسلامى را بزرگترين وظيفه در

اين «مملكت شيعه» و از مصاديق خدمتگزارى به آستان ملكوتى صاحب الزمان (عج) مى دانستند. به همين جهت بود كه با همه سختى ها، رنج ها، سنگ اندازى ها، تبعيدها، زندانى شدنها; پرچم حق مدارى را بر زمين ننهادند. ايشان بر بلنداى «فاستقم كما امرت» ايستادند تا اين نهال را به باور بنشانند (كه نشاندند) تا از آن هزاران ميوه برآيد (كه برآمد) كه شيرينى آن بركام ملت بزرگ ايران بنشيند( كه نشست). و اين يكى از بزرگترين دستاوردهاى رهبرى اين مرزبان بزرگ دين است.

از آنجا كه اين مرد بزرگ متاع دنيا را با همه وسعتش به سُخره گرفته و به پَشيزى نمى خرد و تنها چشم بر آخرت دوخته است و همچون مولاى مظلومش على (ع) دنيا را سه طلاقه كرده است; هيچگاه براى بدست آوردن پست و مقام تلاش نكرد و هرگز با حق ستيزان از در آشتى درنيامد!

هر چند تاريخ نويسان تحريف گر و قلم بدستان مغرض و معاند، تلاش داشته و دارند تا از نقش بزرگ و انكار ناپذير اين رهبر مذهبى و ملى در مبارزات مردمى با رژيم پهلوى و پيروزى انقلاب; به سادگى بگذرند و در تلاشند تا در عرض ايشان، جمعى ديگر را در رهبرى و هدايت انقلاب چهره كنند و اندوهمندانه بايد اعتراف كرد تا حدودى نيز اين تلاش هاى مذبوحانه جواب داده است و گروهى معاند با جعل سند _ كه بعدها به شكست خفت بار خود اعتراف كردند _ ناكام مانده و مى مانند كه هميشه ماه پشت ابرها باقى نمى ماند!؟

اعلاميه هاى پرشور، سخنرانى هاى داغ و مبارزانه، پرونده هاى تابناك موجود ساواك، تبعيدهاى

سخت و طاقت فرسا به زابل، يزد، ميگون، تهران، زندان انفرادىِ طاق سوزِ كميته شاه، حصرهاى خانگى، ممنوع الملاقات، ممنوع التدريس، ممنوع الخروج بودن، زندانى شدن ياران، شاگردان و مريدان معظم له، و... خود گواه صادق اين مدعاست.

احترام به مراجع

يكى از ويژگى هاى معظم له، حفظ و احترام مراجع تقليد است. با آن كه در ديدگاهها و سلايق، ناسازگارى هايى با بعضى از مراجع داشته و دارند، اما هيچگاه زبان به دشنام، بدگويى يا تخريب موقعيت آنها نگشوده اند. بارها اتفاق افتاده است كه يك مرجع يا فردى كه در مسير مرجعيت است به هر دليل موجه يا غير موجه مورد شماتت يا دشنام قرار گرفته، ايشان به دليل همان احترامى كه براى مقام مقدس مرجعيت _ نه شخص _ قائل هستند، سكوت را جايز نشمارده و به دفاع از كيان مرجعيت و علوم دينى پرداخته اند. حتى اگر مقام خودشان مورد هجوم قرار گيرد. ايشان معتقدند كه اگر ديانت، عزت و حرمت مراجع را نداشته باشيم; كج انديشان، بددهنان و معاندين را به ميدان عرض اندام و ضربه زدن به كيان و نظام مرجعيت فرا خوانده ايم. در اين راه ديديد و ديديم كه چه ها كردند!؟

اندرزها و سفارشات

حضرت آيت الله العظمى روحانى به شاگردان، مقلدان و مريدان بى شمارشان در سراسر دنيا اندرزهايى نه فقط با زبان كه با رفتار و عمل خود، آموزانده اند. كه:

يادمان داده اند كه «حق و باطل» را با افراد و بزرگان نشناسيم!

اندرزمان داده اند كه تفاوتى بر «مدح و ذم» ديگران قائل نشويم!

ايشان با زندگى شگرف خويش بى اعتنايى بدنيا را به ما آموزش داده اند و يادمان داده اند كه مى توان «ساده زيست» و «اسير تجملات دنيا» نشد!

معظم له درس فروتنى و تواضع را با عمل خويش يادمان داده اند !

نهيبمان زده اند كه نكند «حوادث در شما اثر كند» و فرازونشيب روزگار شماها

را از راه بازدارد!

از معظم له آموخته ايم كه هيچ كارى در روى زمين به عظمت «هدايت و انسان سازى» نيست!

«دريا صفتى» و «بزرگى روح» را از رفتار و منش بزرگوارانه اش آموخته ايم!

معظم له يادمان داده اند كه هرگز به دنيا و مافيهايش چشم ندوزيم تا به هنگام مرگ نگويند: «چشم از جهان فرو بست»!

يادمان داده اند كه آخرت و جهان ديگر را چنان آميخته لحظه لحظه زندگيمان كنيم تا به هنگام مرگ نگويند: «به دار باقى شتافت»!

ياد آورمان شده اند كه براى «بقاى روح» بايد رنج كشيد كه سختى و رنج و مشقت، صيقل دهنده روحمان است!

زُهد ايشان درزندگى شخصى بهترين آموزشگر ماست!

استقامت و پايدارى شگرفش، بيانگر اوج احساس مسؤوليت و پايمردى ايشان است!

نهيبمان زده اند كه قدر لحظات زندگى خود را بدانيد و پياممان داده اند كه فقط يك بار به اين دنيا مى آييد و براى زندگى ابدى خود از همين يك بار بايد هر آنچه را كه مى توانيد استفاده كنيد و ره توشه برداريد!

گذشت و بزرگوارى اش يادآور كرامتى است كه قرآن و سنت اهل بيت به گوشمان خوانده اند!

اخلاص فراگير ايشان در تمامى لحظات، جايى براى بروز اميال نفسانى، خودنمايى و خودخواهى، تكبر و فخر فروشى، مدح طلبى و ثناجويى، باقى نمى گذارد!

معظم له اخلاص، بلند همتى، عفو و گذشت، صبر و استقامت، دقت و ريزبينى، خدمت به مردم، آزادى و عدالت خواهى و بالاخره قدرشناسى از اساتيد را به ما آموزش داده اند!

اگر چه خود هرگز قدرشناس او نبوده ايم!!؟

حيات مذهبى

ايشان تقيد خاصى به خواندن زيارت كامل عاشورا دارند. حدود نيم قرناست كه معظم له

هر روز صبح زود به مدت يكساعت و نيم زيارت كامل عاشورا را مى خوانند و با ياد آقا اباعبدالله الحسين (ع) روحشان را جلا مى دهند.

آنان كه به عشق امام زمان (عج) و ارتباط با حضرتش به مسجد جمكرانمشرف مى شوند، مى دانند كه سالهاست هر هفته يك سيد نورانى; آرام، آرام و عصا زنان به عشق مولا و تجديد عهد و پيمان، ابراز علاقه و توان بخشى روحى به مسجد جمكران مى آيد تا گزارش يك هفته خدمتگزارى خود را به مولاى و مقتدا خود، ارائه دهد. اين سيد نورانى جليل القدر، كسى نيست جز حضرت آيت الله العظمى روحانى. بعد از جمكران، به قصد عرض ادب به ساحت كريمه اهل بيت حضرت معصومه (س) به حرم مشرف مى شوند و به هنگام خواندن زيارت، دستها را به حلقه هاى ضريحش قلاب مى كنند و بعد از خواندن نماز زيارت، براى خواندن فاتحه و عرض ادب بر سر مزار پدر بزرگوارشان در مسجد بالاى سر حضرت معصومه، حاضر مى شوند.

ايشان تقيد خاصى به برقرارى مراسم عزادارى براى ائمه اطهار بخصوص آقا ابا عبدالله الحسين (ع) دارند. در طول دو ماه محرم وصفر تمام لباسهاى ايشان سياه است، بيت معظم له سياه پوش مى شود. در اين ايام هيأت هاى مذهبى و سينه زنى كه از اقصى نقاط ايران به بيت ايشان مى آيند، پس از مراسم عزادارى به همراه معظم له و اقامه نماز جماعت، با ايشان مهمان سفره آقا اباعبدالله الحسين خواهند بود. فقط مظلوميت مولايش على و مقتدايش مهدى (عليهما السلام) و مادر پهلو شكسته اش زهرا (س) است كه بر

پهناى چهره شان اشك مى نشاند.

در اعياد مذهبى هم معظم له براى شركت در شادى دل امام زمان (عج) مجلس جشن و سرور برقرار مى كنند و مداحان و عاشقان ائمه اطهار در اين مراسم ها شركت مى كنند.

بيت معظم له به دور از هر سازمان يا تشريفاتى اداره مى شود، در نتيجه ارتباط مستقيم با ايشان به سهولت امكان پذير است. ملاقات هر روزه در دفتر ايشان بطور مستقيم با معظم له در يك ساعت مشخص و معين، امكان پذير است. مخارج بيت زير نظر مستقيم معظم له است و هر نوع خرج و برجى را مستقيماً نظارت دارند. وجوهات شرعى را شخصاً دريافت مى كنند و حساب هاى بانكى نيز به نام خودشان است. زندگى ساده و بى آلايش ايشان زبانزد عام و خاص است.

گاه گاهى بعضى از افراد و البته به قصد ضربه زدن به بيت ايشان وارد شده اند تا آنچه را كه خود مى خواهند و مى پسندند به كرسى بنشانند. زمانى كه معلوم و ثابت شود كه اين افراد از تقواى لازم برخوردار نيستند، در كمترين زمان ممكن و بدون هيچ رودر بايستى عذر آنها خواسته مى شود و از نفوذ آنها جلوگيرى بعمل مى آيد.

از ديگر خصوصيات اخلاقى ايشان; تواضع و فروتنى، ساده زيستى، كمك و يارى به طلاب علوم دينى براى سنت ديرينه حضرت رسول (ص) _ ازدواج _ كمك هزينه براى مداواى بيمارى طلاب و خانواده هاى آنها، تهيه ليست چند ده هزار نفرى ايتام، بيوه زنان، ضعفا و درماندگان و كمك هاى ماهانه به آنها. اجازه و شركت در ساخت صدها مسجد، حسينيه، مدرسه، بيمارستان،

درمانگاه و مراكز عام المنفعه در سراسر ايران و خارج از كشور.

سالهاست معظم له هر ماه به مدت 5 روز مرحمتى آقا امام زمان (عج) را به دهها هزار طلبه حوزه علميه مقدسه قم، پرداخت مى كنند. ديگر طلاب علوم دينى در استانها ديگر نيز از اين مرحمتى امام زمان (عج) توسط معظم له، استفاده مى كنند.

جلد 5

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : استفتائات پرسش و پاسخ مسائل شرعی/محمد صادق روحانی

مشخصات نشر : قم: مهر امیرالمومنین علیه السلام، 1388

مشخصات ظاهری : ج 5

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم

شماره کتابشناسی ملی : 1916480

اجتهاد و تقليد

نگاهى كوتاه به آثار حضرت آيت الله العظمى روحانى …253

س1 : در جايى كه مرجع تقليد، حكم به احتياط واجب داده اند و «فالاعلم» ايشان حكم به احتياط مستحب داده اند; آيا مى توان به نظر فالاعلم عمل كرد؟

بلى، چون احتياط مستحب در جايى است كه مجتهد فتوى مى دهد، بنابراين در فرض سئوال مى توان به فتوا عمل كرد و به احتياط واجب عمل نكرد.

س2 : بنده پس از جستجوى فراوان بين حضرتعالى و يكى ديگر از مراجع بزرگوار، نسبت به بحث اعلميت مردد هستم. نظر ايشان لزوم تقليد از اعلم تشخيص داده شده در سن تمييز است و صرف درك مجتهد، در سن تمييز را كافى مى دانند; و از طرفى ايشان در صورتى كه وجود اعلم معلوم، ولى معين نباشد و يا اصولا وجود اعلم محتمل باشد و يا حجت شرعيه بر تساوى باشد، در صورت امكان احتياط را لازم مى دانند. با توجه به نظر حضرتعالى در اين رابطه وظيفه من چيست و در صورتى كه در اين مسأله وظيفه احتياط باشد، چگونه بايد احتياط كنم؟

1_ چنانچه در سن تمييز تشخيص داده ايد كه شخصى اعلم است، بعد از بلوغ بايد از او تقليد كنيد.

2- چنانچه اعلم مردد بين دو يا چند نفر باشد و راهى براى تعيين و ترجيح نباشد، مخيريد بين تقليد از يكى از آنان و

اگر بخواهيد احتياط كنيد، بايد جمع بين فتاوى آنان در عمل بنماييد.

س3 : آيا در زمانى كه انسان در مورد يك مسأله خاص، با توجه به تحقيقاتى كه در آيات و روايات انجام داده است، به قطعيت رسيده است و در آن حكم خاص، به دلايلى احساس مى كند كه از مرجع اش اعلم است، آيا رجوع ايشان به مرجع، صحيح است يا خير؟ (به فرض اينكه واقعاً در مورد آن حكم از مرجع اش اعلم باشد)

چنانچه شما درس خوانده ايد و به درجه اجتهاد ولو در بعضى از مسائل رسيده ايد، بايد در آن مسائل رجوع نكنيد و اگر مجتهد نيستيد، ممكن نيست بتوانيد از آيات قرآن و روايات حكمى را به دست بياوريد كه فقهاء نفهميده اند.

س4 : آيا مى توان مرجع تقليد ثابتى نداشت و از مراجع مختلف تقليد نمود.

خير، نمى شود.

س5 : مرجع تقليد من آيت الله... مى باشد، مى توانم به خاطر حكمى مرجع تقليدم را عوض كنم؟

اگر تقليدتان از روى موازين شرعيه بوده است، به خاطر يك حكم كه خلاف ميل شما است، نمى توانيد به مرجع ديگر رجوع كنيد مگر اعلم بودن ديگرى ثابت شود، كه در آن صورت عدول جايز، بلكه واجب است.

س6 : نظر شما درباره عدول از مجتهدى به مجتهد ديگر چيست و چگونه مى شود مقلد شما شوم. آيا مراحل خاصى دارد؟

عدول از مجتهدى به مجتهد ديگر جايز است، بلكه واجب به شرط اين كه يكى از علماء اهل خبره شهادت به اعلميت آن مجتهد ديگر بدهند والاّ جايز نيست.

س7 : بنده زمانى كه به سن بلوغ رسيدم، در منزلمان رساله آيت الله... وجود

داشت و من هم گفتم كه بنده مقلد ايشان هستم، ولى به خاطر ندارم كه از فتواى ايشان استفاده كرده باشم. آيا ايشان مرجع بنده محسوب مى شود يا خير و آيا مى توانم مرجع ديگرى را انتخاب كنم؟

در مرجع، اعلم علماء بودن شرط مى باشد و راه فهميدن اعلميت به سؤال از اهل خبره است; يعنى اهل خبره شهادت به اعلميت او بدهند. بنابراين، ايشان مرجع شما نيستند و شما در زمره مقلدين ايشان محسوب نمى شويد.

س8 : در چه مواردى مى توان از مجتهدى به مجتهد ديگر عدول كرد؟

چنانچه مجتهدى اعلم از ديگرى باشد يا نستجير بالله بفهميد كه مجتهدى كه از او تقليد مى كنيد، عادل نيست.

(ت) س9 : به نظر شما عمل به احتياط بهتر است يا تقليد؟

عمل به احتياط در اكثر موارد، بهتر است البته تشخيص آن موارد براى غيرمجتهد مشكل است.

س10 : شخصى بنابر احتياط از چند مجتهد تقليد مى كند اگر مجتهدين در حكمى، يك نظر واحد يا در حد واحد نداشته باشند، شخص مقلد، چگونه بايد حكم صحيح تر را با توجه به آنكه همگى حكم ها صحيح مى باشد، انتخاب كند؟

از چند مجتهد نمى شود تقليد كرد.

س11 : اگر چند مجتهد در موضوعى، حكم به احتياط واجب دادند، مى توان آن حكم را عمل نكرد؟

به مجتهد ديگر غير از آنها مى توان مراجعه كرد.

س12 : بنده مى توانم بدون مشورت از كسى مرجع تقليدم را انتخاب كنم؟

مرجع تقليد بدون شهادت اهل خبره و يا شهادت كسانى كه مطلع نيستند، جايز نيست، چون شما بايد از اعلم تقليد كنيد و تشخيص اعلم بدون مراجعه به اهل خبره،

براى شما ممكن نيست، مگر آن كه مجتهدى در بين مردم به اعلم بودن معروف باشد، بنحوى كه شما اطمينان پيدا كنيد خلاصه آنكه ميزان، اطمينان وجدانى يا شرعى شما است به اعلميت و عدالت او.

س13 : دادن رساله توسط فردى - كه اهل خبره و مورد اطمينان و عالم شناس نيست _ به يك جوان تازه به سن تكليف رسيده كه بدون تحقيق و بدون اينكه در مورد اعلميت آن مرجع به يقين رسيده باشد، صحيح است و آيا تقليد او صحيح است؟

خير، صحيح نيست. تقليد از كسى صحيح است كه يا اهل خبره عادل، شهادت به اعلميت او بدهد; يا انسان از شهرت بين متدينين به اعلميت او اطمينان پيداكند. مجرد دادن رساله، آن هم توسط غير اهل خبره، سبب جواز تقليد نمى شود.

س14 : همه مراجع يكى از شروط تقليد را، تقليد از مرجع اعلم مى دانند، در كنار اين مسأله مشاهده مى شود، ده ها مجتهد صاحب فتوى شده اند; به طورى كه شايد تشخيص اعلم و غير اعلم بر اهل علم نيز مشكل است، چه برسد به عامه مردم. از طرف ديگر هر روز شاهد حملات همه جانبه و گوناگون دشمنان اسلام - خصوصاً اهل بيت(عليهم السلام) _ به مكتب تشيع هستيم و يكى از راه هاى مقابله با اين مسأله وحدت و يكپارچگى قول و فعل مراجع و شيعيان است; به طورى كه اگر براى هر مسأله اى يك رأى و نظربود، نفوذ كلام و قدرت اجرايى آن به مراتب بيشتر از چندين قول مى بود. آيا در جهت تقويت مكتب تشيع و براى مقابله با دشمنان بهتر اين

نبود كه مراجع جامع الشرايط از ميان خود، كسى را كه واجد كليه شرايط لازم وكافى است، به عنوان تنها مجتهد اعلم انتخاب و به جهان تشيع معرفى نمايند و خود نيز در مسائلى كه حادث مى شود، از او تبعيت نمايند؟ حسن اين كار اين است كه همه مراجع، اعلم بين خود را ميشناسند. مانند اينكه اگر يك كلاس همه دانش آموزان، شاگرد اول را بشناسند براى حل مشكلات درسى خود به او رجوع مى كنند. تصور اين است كه اين مسأله درمورد مراجع صاحب صلاحيت نيز صدق كند و آنها هم اعلم بين خود را مى شناسند و در مورد انتخاب و معرفى وى تنها بايد اتفاق نظر داشته باشند.

به هر حال تصور اين است كه قدرت جهان تشيع و مرجعيت شيعه با وجود يك حكم و فتوى كه مورد تأييد همه مراجع نيز مى باشد، بيش از پيش افزايش مى يابد و مؤمنين نيز نقطه اتكاى محكمى پيدا مى كنند. خواهشمند است، نظرات خود را در خصوص اين مطلب بيان فرماييد.

اولا در مسائل سياسى و اجتماعى ميان مراجع اختلافى نيست و اگر در موضوع خاصى مجتهدى حكم دهد (نه فتوى) براى ديگران متابعت

لازم است.

و ثانياً اختلاف ميان مراجع ناشى از كيفيت استفاده از ادله شرعيه است و بر هيچ مجتهدى جايز نيست برخلاف آنچه مى فهمد فتوى دهد، بلكه از امتيازات تشيع آن است كه راه استنباط باز است و در مسائل جديدى كه در عالم پيدا مى شود مى توانند فتوى بدهند. در آخر توضيح المسائل مسائل جديدى نوشته شده است كه مى توانيد استفاده كنيد.

س15 : الف: اگر كسى از

مجتهدى تقليد نكند و نسبت به تقليد بى تفاوت باشد و نماز و روزه و ساير احكام را انجام داده باشد. آيا او گناه كار است و آيا عبادات او قبول است؟

ب: اگر شخصى بدون تقليد و اجازه از مرجعى اقدام به پرداخت خمس به مستمندان نمايد; آيا اين كار او پذيرفته است؟ لطفا به طور مشروح حكم چنين افرادى را بيان فرماييد.

الف: عمل انسان بايد يا از روى اجتهاد باشد، يا احتياط، يا تقليد. قهراً اگر به يكى از سه طريق نباشد، عمل او باطل است، البته در مسائل اختلافى و چنانچه مدتى بدون تقليد و اجتهاد و رعايت احتياط عمل نمود، بعداً ملاحظه كرد كه عملش موافق با فتواى مجتهد اعلم بوده است يا در همان زمان عمل فهميد كه بر طبق فتواى اوست، عمل صحيح است و اشكال ندارد.

ب: و اما در مورد خمس دادن كه نيمى از آن «سهم سادات» است، بدون اجازه مجتهد اشكال ندارد و اما نصف ديگر آن كه «سهم مبارك امام(عليه السلام)» است، بايد با اجازه مجتهد باشد، و به نظر ما، اجازه بعدى هم كفايت مى كند; البته در صورتى كه در موردى مصرف شده باشد كه موافق فتواى مرجع او مى باشد و الا كافى نيست.

س16 : منظور از فتواى «جايز نيست» چيست و آيا معناى آن اين است كه اگر آن فعل را انجام دهيم، مرتكب گناه شده ايم، يا اينكه بهتر است آن فعل را انجام ندهيم؟

بله، جايز نيست به معناى حرام است و ارتكاب آن گناه است، مى باشد.

س17 : حضرتعالى در مسأله شماره 1732 توضيح المسائل (چاپ 15، تابستان 79) بيان

فرموديد كه اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه تقليد او را نمى كند، بايد به حكم او عمل نمايد، ولى كسى كه مى داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمى تواند به حكم او عمل نمايد. حال اگر من مقلد حضرتعالى باشم آيا بايد از حاكم شرع تبعيت نمايم؟ اصولا مى توان حاكم شرع را در اين خصوص صاحب صلاحيت دانست؟ اگر طبق اين مسأله بخواهم از حاكم شرع تبعيت كنم، از كجا يقين حاصل نمايم كه وى اشتباه نكرده است؟ خلاصه مطلب اينكه در اين مساله تصور اين است كه تناقضى در تقليد از مجتهد جامع الشرايط و غيره ديده مى شود. لطفا راهنمايى فرماييد.

حكم غير از فتوى است، فتوى در احكام كليه شرعيه است، اما حكم در موضوعات خارجيه، مانند ثبوت هلال. در فتوى بايد از اعلم تقليد نمود و در حكم حاكم بايد مجتهد باشد ولو غير اعلم باشد. و مراد از مجتهد جامع الشرايط مجتهد عادل است. بنابراين تناقضى وجود ندارد.

س18 : من در پى شناخت مرجع اعلم مى باشم، اگر ممكن است نظر خود را با ذكر دليل براى من بفرماييد.

كسى كه تقليد اعلم را لازم مى داند و رساله مى نويسد، لابد خودش را اعلم مى داند، ولى از او نپرسيد كه چه كسى اعلم است.

س19 : آيا مكلف شيوه رسيدن به احكام اسلام را بايد خود انتخاب كند، يا بايد به روشى كه در رساله هاى عمليه آمده (در تمامى احكام يا تقليد يا احتياط) عمل كند (البته به فرض اينكه مجتهد نباشد)؟ شايد مكلف به اين نتيجه برسد كه درست نيست فقط

از يك مجتهد تقليد كند، بلكه بهتر است مجموع آرا را بررسى كند و سپس اگر به نتيجه مشخصى رسيد، به آن عمل كند; در غير اين صورت خودش نيز در منابع موجود تحقيق كند و پاسخ درست را بيابد. مثلا من در موردى خاص با تحقيق در متون فقهى و منابع استخراج احكام به نتيجه اى خلاف نظر مجتهدين مى رسم. آيا در اين مورد خاص مجازم به نتيجه تحقيق خودم عمل كنم؟ به طور كلى اين نظر كه مكلف تقليد كردنش هم بر اساس تقليد از مجتهدى باشد، چندان با عقل سازگارى ندارد، بلكه بايد بر اساس اجتهاد شخصى نحوه رسيدن به احكام اسلام را بيابد (يعنى مثلا خودش با ادله شخصى به اين نتيجه برسد كه بايد در تمامى احكام از مجتهد اعلم تقليد كند، نه اينكه چون در تمام رساله ها آمده بايد تقليد كند).

رجوع به مجتهد از امورى است كه همه عقلاء عالم آن را قبول دارند. آيا به فكر شخص شما خطور مى كند كه چنانچه مريض شويد يا مريضى داريد كه حال او وخيم است، به دكتر مراجعه نكنيد؟! خلاصه احكام شرعيه از جانب خداى تعالى بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نازل و بهوسيله ائمه اطهار(عليهم السلام) بيان شده است. با توجه به موانعى كه در راه رسيدن آن احكام به ما پيدا شده، استفاده از احكام احتياج به يك سلسله علوم و تتبع دارد، تا بتوان حكمى را استخراج نمود. به خصوص روايات متعدده وارد شده است كه «دين الله لايصاب بالعقول و ان السنته اذا قيست محق الدين». به هر حال مكلف در عمل به احكام

و كسب سعادت اخروى سه راه دارد: اجتهاد _ كه كار بسيار مشكلى است _ تقليد _ و احتياط.

س20 : همان گونه كه در بحث تقليد همه مراجع اعلام كرده اند، رجوع به اعلم واجب است در اين رابطه چند سؤال داشتم:

1. چرا خود مراجع حاضر، با شناختى كه از هم دارند، يكى را به عنوان اعلم معرفى نمى كنند؟

چون امر اعلميت از امور حسيه نيست و حدسى است و با اين همه مسائل فقهيه اختلاف در اين امر زياد پيدا مى شود.

2. در اطراف هر مرجعى افراد صالح و شايسته اى پيدا مى شوند، كه شهادت مى دهند مرجع مورد نظر آنها اعلم است. در اين صورت اعلم چگونه مشخص مى شود؟

ميزان، شهادت اهل علم و فقاهت است و شاهد بايد عادل و ثقه هم باشد، تا شهادتش قبول شود.

3. چرا بعضى از مراجع همديگر را قبول ندارند؟

چون علومشان نظرى است نه حسى، قهراً اختلاف نظر پيدا مى شود.

4. رهبر واجب الاطاعة است يا مرجع؟ (در صورت بروز اختلاف در حكم يا فتوا).

در امور غيرشرعيه هيچ كدام، و اما در احكام شرعيه چون تقليد اعلم لازم است، پس فتواى مرجع اعلم مقدم و لازم الاجراء است.

5. فرق مجتهد با مرجع چيست؟

مرجع بايد اعلم باشد و مجتهد بودن براى مرجعيت كافى نيست.

س21 : چرا شما زنان را براى مرجع تقليد بودن توانا نمى بينيد؟ در حالى كه بسيارى از زنان در عصر ائمه داراى اجازه مرجعيت بودند؟

زنان در زمان ائمه(عليهم السلام) راوى بودندو قطعاً مرجع نبودند چون زمان معصومين(عليهم السلام) مرجع خود معصوم است وكسى ديگر نيست. اما جايز نبودن مرجعيت بواسطه رواياتى است كه

در باب قضاوت و جاهاى ديگر آمده است.

س22 : نظر حضرتعالى در مورد ولى فقيه چيست؟ آيا ولى فقيه همان مرجع تقليد است؟

ولايت معانى متعدده دارد و هيچ كدام آنها مختص به مرجع تقليد نيست. بعضى معانى ولايت مختص به معصوم است وكس ديگرى داراى آن نيست و آنچه براى مجتهدين ثابت است، اختصاص به شخص ندارد بلكه همه آنان داراى آن مى باشند، مگر حكومت و رهبرى.

س23 : بطور كلى فردى كه مى خواهد تقليد و يا احتياط نمايد، در احكام مربوط به تقليد يا احتياط (به طور مثال در احكام مربوط به شناختن اعلم يا در مسأله تقليد از اعلم يا در شيوه احتياط) چگونه بايد عمل كند؟

در شناخت اعلم، به اهل خبره رجوع كنيد. احتياط معنايش اين است كه عمل را باتمام محتملات آن به جا آورد. اما در تقليد از اعلم به بناء عقلاء رجوع كنيد. مثلا اگر از شما سؤال شود در صورتى كه يكى از نزديكان شما _ كه خيلى به او علاقه داريد - بيمارى خطرناكى گرفته است و براى مداواى او دو پزشك هستند كه يكى از ديگرى ماهرتر است، براى مداواى مريضتان به كدام يك مراجعه مى كنيد؟ قهراً ارتكاز به ماهرتر، همين ارتكاز دليل لزوم تقليد از اعلم است.

س24 : آيا اينجانب مى توانم مرجع تقليد خود را عوض كنم؟

اگر تقليدتان صحيح بوده و بر طبق موازين شرعيه انجام شده است و بعد بفهميد كه ديگرى اعلم است يا نستجير بالله آن مرجع اولى عادل نيست، بايد عدول كنيد و اگر تقليدتان صحيح نبوده، بايد از اهل خبره سئوال كنيد و با نظر آنها مرجع

خود را تعيين كنيد. به هر حال با ميل شما نيست كه هر وقت اراده كرديد، مرجع را عوض كنيد.

س25 : دليل اينكه مشهور شده بايد از يك مرجع، تقليد كرد و انسان نمى تواند مثلا از چند مرجع تقليد نمايد چيست؟

بحثى علمى است كه در اين مختصر نمى گنجد، ولى حرفى است منطقى و صحيح كه بدون رعايت آن اعمال صحيح نيست.

س26 : با توجه به اينكه ارتباط مستقيم با بعضى از مراجع، بسيار سخت و حتى امكان ناپذير است و مسائل شرعى را به طور مستقيم نمى توانيم از آيات عظام دريافت كنيم و حتى ورود به سايت آنها مشكل است، مى خواستم بدانم كه مرجع خود را چگونه مى توان تغيير داد; تا راحت تر مسائل و مشكلاتمان را در ميان بگذاريم؟

در موقع اختيار مرجع، بايد با قول اهل خبره تشخيص داده باشيد كه اين مرجع از همه مراجع ديگر بالاتر و اعلم و عادل است. در غير اين صورت به ديگرى مى توانيد رجوع كنيد. همچنين اگر ابتدا با توجه به موازين شرعى از مجتهدى تقليد نموده ايد، ولى حال اهل خبره كسى ديگر را اعلم معرفى مى كنند، بايد عدول به او نماييد.

س27 : بنده مقلد.... مى باشم. آيا از لحاظ شرعى صحيح و ممكن است كه بنده مرجع خود را از ايشان به شما تغيير دهم؟ به علت اينكه ايشان اذن پدر براى عقد موقت باكره را لازم و شما لازم ندانسته ايد. اگر امكان دارد، با چه شرايطى ممكن است؟ آيا بر من لازم است از خود ايشان هم سوال كنم يا خير؟ در چه صورتى مى توانم

فقط در اين مورد از شما و در بقيه موارد از ايشان تقليد كنم؟ (با توجه به اينكه ايشان اذن پدر را لازم دانسته اند، نه احتياط).

در دو صورت مى توانيد از تقليد مرجعى به مرجع ديگر رجوع كنيد: 1. تقليد از آن مرجع طبق موازين شرعيه نباشد و اعلميت او را تشخيص نداده باشيد. 2. با شهادت اهل خبره مرجع دومى را اعلم بدانيد در غير اين دو صورت رجوع جايز نيست، مگر آنكه آن مرجع اول، فتواى به احتياط لزومى دهد و دومى فتواى به جواز بدهد.

س28 : اگر كارى را مرجع تقليد من، حرام بداند و همچنين تعدادى از مراجع ديگر، آن را حرام و تعدادى آن را حرام نمى دانند. آيا من مى توانم از احتياط واجب استفاده كنم واز مرجع تقليد ديگرى كه آن را حرام نكرده پيروى كنم؟

اگر تقليد شما براساس موازين شرعيه بوده; يعنى به شهادت اهل خبره عادل كه اعلميت او ثابت شده است و آن مرجع فتوى به حرمت داده است، نمى توانيد رجوع به ديگرى بنماييد، و اگر فتوى نداده است احتياط لزومى نموده است درخصوص آن مسأله مى توانيد به مجتهد ديگرى رجوع كنيد.

س29 : در بين علما و جوامع اسلامى مرسوم است كه از زنان مجتهده تقليد نمى شود و از سويى قول مشهور علما و آنچه در دستورات دينى آمده در مرحله اول وجوب كسب علم بر مسلمين است، به نحوى كه به درجه اى از علم برسند، تاخود احكام دينى را به دست آورند; و در صورت عدم توانايى در استنتاجات دينى، واجب است از مجتهد اعلم تقليد كنند.

و قيد «مرد

اعلم» متفق القول نيست. با توجه به شرط اعلميت براى مرجعيت تقليد.

خواهشمند است به سوالات ذيل پاسخ دهيد:

1. آيا از نظر شما رجليت (مرد بودن) از شروط مرجعيت است؟ مبناى محكم فقهى و قرآنى آن چيست؟

به چند جهت مرد بودن مرجع تقليد شرط است:

1. براى اصل جواز تقليد از زنان مجتهده بايد دليل اقامه كرد; وگرنه مقتضى اصل، عدم جواز است و آيات كريمه نهى از آن نموده. (به سوره مائده آيه 5; و سوره بقره آيه 170 رجوع نماييد) و در خصوص تقليد در احكام شرعيه، آياتى دلالت بر جواز آن از مرد مى كند، مانند: «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون و فلو لا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون».

2. در عده اى از روايات تقليد از مرد، جايز دانسته شده است، مانند اخبارى كه مشتمل است بر رجوع به اشخاص معين، مانند «يونس بن عبد الرحمن، زكريا بن آدم، يونس مولى آل يقطين، عمرى و پسرش». و ارجاع به روات احاديث. (وسائل الشيعه) باب «من ابواب صفات القاضى» حديث 35 - 33 - 27 - 9 - 4 - و اخبارى كه صريحاً امر به افتاء مردها شده است; مثل قوله(عليه السلام)لابان بن تغلب «اجلس فى مسجد (مسجد المدينه) و افت الناس فانى احب ان يرى فى شيعتى مثلك»، و قوله(عليه السلام)لمعاذ بن مسلم; بعد قوله انى افتى الناس العارفين بمودتكم بما جاء عنكم (اصنع كذا فانى كذا اصنع) و اخبارى كه از فتواى به مثل قياس و استحسان نهى مى كند. اين گونه اخبار بر جواز تقليد از مرد دلالت

دارد و در زن روايتى نيست.

3. رواياتى كه درآن حكم به ارجاع به مرد داده شده است، مانند دو خبر معتبر ابى خديجه. در يكى اين عبارت است: «اجعلوا بينكم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا» و در ديگرى فرموده است: «ولكن انظروا الى رجل منكم يعلم شيئا من قضايانا».

4. رواياتى كه نهى از تصدى زنان براى حكم كردن ميان مردم شده است مثل خبر عبدالرحمن بن كثير از امام صادق(عليه السلام)، «قال فى رسالة اميرالمؤمنين(عليه السلام)الى الحسن(عليه السلام) لا تملك المرئه من الامر ما يجاوز نفسها فان ذلك انعم لحالها و ارجى لبالها و ادوم لجمالها فان المرئة ريحانة و ليست بقهرمانة». (مستدرك الوسائل، باب 2 «من ابواب صفات القاضى»، حديث 1)

و خبر ابن عباس از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)، «لو خلقت حواء من كله لجاز القضاء فى النساء كما جاز فى الرجال». (همان مدرك سابق) اين روايت به دليل اولويت بر عدم جواز تقليد از زن دلالت دارد.

و ما روى عن النبى(صلى الله عليه وآله)، «لا يفلح قوم ولتهم امرئة». (وسائل باب 2 من ابواب صفات القاضى حديث 1)

5. روايات زيادى كه بايد به كتب حديث، مانند: وسائل، مستدرك، ابواب مقدمات نكاح و ابواب عقد نكاح مراجعه فرماييد.

2. در صورت اعلميت خانمى در ميان علماى اسلامى آيا عقلانى و شرعى است از مردى كه كمتر از آن خانم مجتهده اعلم، دانايى دارد و كمتر از وى حكم خدا را مى داند تقليد شود؟ دليل شرعى و عقلى آن چيست؟

اگر اصل جواز تقليد، مورد عدم قبول شارع باشد كه از جواب سؤال قبل ظاهر مى شود، موردى براى اين سؤال نيست.

3. به چه

دليل جنسيت از نظر برخى، ملاك مرجعيت است و در برخى احكام شرعيه مشترك، مثل شهادت و ديات، ملاك و محور واقع شده است؟

دليل عدم جواز تقليد از زن، در جواب سؤال اول به آن اشاره شد. و اما در شهادت و ديات، ادلة خاصه وارد شده كه ما همه آنها را در كتاب «فقه الصادق» بيان نموده ايم.

س30 : اعلميت حضرتعالى از طريق شهادت عدلين از اهل خبره، براى حقير محرز گرديده است; حال از حضرتعالى به عنوان يكى از اهل خبره (كه خبره بودنتان در حد اعلى است) نه به عنوان مرجع تقليد سوال مى كنم كه: اعلم درنظر حضرتعالى كيست، تا در احتياطات وجوبى شما به ايشان رجوع كنم؟ لطفاً نام ببريد.

اين سوال را مكرراً از بنده پرسيده اند و عده اى به طريقى ديگر سوال نموده اند و آن اينكه بعد از شما، ما از چه كسى تقليد كنيم؟ و چون مجرد اعلميت كافى نيست، نه تنها عدالت هم شرط است بلكه مرتبه عاليه عدالت در مرجع نيز شرط مى باشد و تشخيص آن احتياج به ارتباطات دارد; به علاوه مجرد اهل خبره بودن، كافى نيست. چون مراتب علمى افراد با نوشته ها و بحث هاى مجلسى فهميده مى شود. بنابراين در تعيين اعلم بعد از خودم، معذورم.

س31 : آيا مرجع تقليد، مى تواند ديگران را از تقليد خود محروم كند؟ به عنوان مثال بگويد: چون عقايد شما را نمى پسندم، پس در فقه هم از من تقليد نكن و تقليد شما پذيرفته نيست.

خير، چنين حقى ندارد و اگر بگويد گفته او بى اثر است.

س32 : مى خواستم بدانم علت اينكه

مراجع - با اينكه در يك كشور زندگى مى كنند - نظريات مختلفى، در مورد يك موضوع خاص دارند، چيست؟ آيا اظهار برخى از اين نظريه ها به دلايل حكومتى يا براى نفى يك حزب نيست؟ وظيفه ما چيست؟

اختلاف بين فقها، مانند اختلاف بين عالمان فنون ديگر، (حتى طب) است; چون فتوا متوقف بر مراجعه به ادله است، كه مختلف است، از اين رو گفته اند كه اگر اختلاف در فتوى باشد بايد از يك مجتهد تقليد كرد. و اگر اختلاف نباشد و همه يك فتوى داشته باشند، تقليد از افراد مختلف

منعى ندارد.

س33 : مى خواستم بدانم كه آيا وقتى يك مرجع تقليد، نظر خود را در مورد حكم ثانوى اظهار مى كند، آيا شخص مسلمان در صورتى كه از لحاظ فكرى وعقلى مجاب نشده باشد، مى تواند، علت نهى يا عدم نهى آن حكم را بپرسد يا خير؟

حكم ثانوى دو قسم است: يك قسم حكمى است كه بواسطه انطباق عنوان ثانوى است، مانند اكل نجس در صورت اضطرار يا اكراه، كه اين قسم مانند بقيه احكام است و با فكر و عقل غيرمجتهد فهميده نمى شود. قسم دوم حكمى است كه بواسطه امور دنيوى - سياسى يا غيرسياسى - گفته مى شود و در اين احكام اعمال نظر مقلد خوب است و اشكال ندارد.

س34 : با توجه به اينكه در اين زمان، تعدد مراجع وجود دارد و هر كسى شخصى را اعلم مى داند و حقير با تحقيق زياد هنوز به نتيجه قطعى نرسيده ام، چگونه مى توان مرجع اعلم را تشخيص داد و چگونه مى توان مطمئن شد كه اين مرجع احكامش را

از چشمه زلال حضرت مهدى(عليه السلام) مى گيرد؟

تشخيص اعلم با شهادت اهل خبره معلوم مى شود و اگر اهل خبره اختلاف داشتند، شما هر كدام را خواستيد مى توانيد اختيار كنيد. حضرت مهدى(عليه السلام)مى فرمايند: «من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا على هواه مطيعا لامرالله فللعوام ان يقلدوه».

س35 : نظر حضرتعالى در مورد علماى اخبارى كه منبع صدور فتاواى خود را تنها قرآن و احاديث صحيح و قطعى قرار داده اند، چيست؟ آيا شما قائل به اين هستيد كه براى صدور فتوا، اجماع و عقل نيز دخيل است؟ اگر ممكن است دلايل خود را در قبول يا رد اين موضوع بيان بفرماييد.

اولا اخباريهائى كه عقيده آنها درست است، نگفته اند منبع استخراج احكام خصوص قرآن و احاديث قطعيه است. شما به كتاب «حدائق» مراجعه كنيد، صاحب «الحدائق» به اخبار غيرقطعيه چقدر استدلال مى نمايد.

ثانيا ما هر حكم عقلى اى را مدرك قرار نمى دهيم. و دربسيارى از روايات معتبره آمده است كه «دين الله لايصاب بالعقول».

س36 : شخصى از مرجعى تقليد مى كند، اما مى خواهد در بعضى از احكام از مرجع ديگرى تقليد كند; آيا ممكن است؟

چنانچه تقليدش از روى ملاك شرعى بوده است، رجوع به ديگرى به هيچ وجه جايز نيست، مگر در موردى كه مرجع اش در حكم خاصى احتياط لزومى نموده باشد.

س37 : براى كسى مثل من كه با امكانات محدود در شهرستان است چه راهى براى احراز اعلميت مجتهدى وجود دارد؟ چون بنده سخت براى انتخاب مرجع تقليدم بر سر دوراهى قرار گرفته ام.

شما با تلفن يا فاكس از اهل خبره سئوال كنيد و مرجع خود را

تعيين كنيد. اين كارى بسيار آسان است و مى توانيد به كسى كه اطمينان داريد وكالت بدهيد كه اواز اهل خبره سئوال كند.

س38 : اينجانب از مرجع ديگرى تقليد مى نمايم; حال اگر در بعضى از استفتائات شما تقليد نمايم، اشكال ندارد؟

در مسائلى كه مرجع تان فتوى بخلاف فتواى من بدهد، جايز نيست. البته مشروط به آنكه تقليد از آن مرجع از روى موازين شرعيه باشد و اگر فتوى نمى دهد، بلكه احتياط مى كند، مى توانيد در آن مسائل از من تقليد نماييد.

س39 : 1. اگر مرجع تقليد كسى فوت كند مى توان از مرجع تقليد ديگر تقليد كرد؟

2. اگر مرجع تقليد خود را تغيير دهم و بعد از مدتى اگر بخواهم دوباره به همان اولى باز گردم، آيا درست است؟

1. مرجع تقليد اگر فوت شود، بايد به مرجع تقليد ديگرى رجوع نمود و بايد براى مقلد بواسطه مراجعه به اهل الخبره، ثابت شود كه آن دومى از بقيه علماء اعلم است.

2. عدول از مرجع و برگشتن دوباره به اولى به اختيار شما نيست و شما حق چنين كارى را نداريد.

س40 : آيادر بعضى امور مى شود از چند مجتهد تقليد كرد، مثلا در بحث ازدواج با زانى از يك مرجع ودر بحث ازدواج با دختر باكره از مرجع ديگر. ايا اين كار اشكال شرعى دارد؟

چون اعلميت مرجع شرط است، از چند مجتهد نمى شود تقليد نمود. مگر آنكه مراجع در مقامات علميه مساوى باشند خصوصاً يكى از آنها در يك مسأله اعلم باشد و ديگرى در مسأله ديگرى، كه در اين صورت تبعيض در تقليد جايز است.

س41 : احتياط واجب چيست و ترك

آن چه حكمى دارد، و اگر صيغه غيردائم را بدون اذن پدر بخوانيم، صيغه صحيح است يا نه؟

احتياط واجب يعنى مجتهد از ادله، حكم اين مورد را نتواند به دست بياورد، در اين موقع مقلد يا بايد به مجتهد ديگرى مراجعه كند يا آنكه به احتياط عمل كند. ظاهراً مسأله مورد نظر شما، صيغه غير دائم است كه مرجع تان احتياط نموده كه اذن پدر شرط است. اگر همين است شما در اين مورد مى توانيد به بنده رجوع كنيد كه اذن پدر را شرط نمى دانم و عقد بدون اذن پدر را صحيح مى دانم.

س42 : در مسائلى كه مرجع تقليد احتياط واجب در ترك، بيان فرموده اند، چگونه مى توان به مرجع ديگرى رجوع نمود. آيا صرفاً اطلاع از فتواى مرجع جديد و عمل به آن كافيست؟

چنانچه فتواى مرجع جديد را بدانيد و با استناد به آن عمل نماييد، كافيست.

طهارت

س43 : كسى كه به گناهى مشغول بوده و به تبع آن گناه، بيشتر اوقات از لحاظ بدنى نجس بوده و چيزهايى مثل فرش ها و رختخواب هاى منزل را نجس نموده است، حال متوجه اشتباه كار خود شده و به درگاه خداى عزوجل توبه نموده است. افرادى كه به منزل ايشان رفت و آمد مى كنند و از نجس بودن منزل آنها اطلاعى ندارند، حكم طهارت منزل و وسايل شان چيست؟ اگر نجس نيست آيا براى خود شخص خاطى هم اينگونه است و او به راحتى مى تواند به منزل بستگان رفت و آمد نمايد و منزل بستگان براى او نجس نمى باشد. (لطفاً تا حد امكان واضح جواب دهيد و مرا

از آشفتگى و تسلسلى كه گريبان گيرم شده است نجات دهيد).

توضيح علمى را شايد شما نتوانيد متوجه شويد. ولى وظيفه عملى شما چنين است منزل و وسايل آنها نجس نيست و به طريق اولى شما با رفتن به منزل بستگان نجس نمى شويد، از اين جهت راحت باشيد.

س44 : چند روزى است كه از مجراى ادرار مايعى خارج مى شود; البته اكثرا بعد از ادرار. اما با اينكه استبراء را خوب انجام مى دهم، باز هم مايعى خارج مى شود كه البته حكم منى را (سه شرط آن) ندارد و بدنم آن حالات منى را ندارد. مايع هم گاهى روشن وگاهى سفيد گلى است. حال اين مايع اگر در بين نماز در مجراى من بيايد، اگردست به آن بزنم كمى خارج مى شود - به اندازه دو سه نخود- نمى دانم نجس است يا نه؟ نمازم چه حكمى دارد؟اگر ندانم بين نماز بيرون آمده يا بعد از آن چه بايد بكنم؟

چنان چه استبراء نموده باشيد آن مايع كه بعد از استبراء خارج مى شود پاك است و نماز را هم باطل نمى كند; چه بعد از نماز بيرون بيايد چه قبل از نماز وچه در وسط نماز.

س45 : آيا در شستن لباس هاى نجس با آب كر و جارى، فشردن هم لازم است و يا اينكه پس از برطرف شدن نجاست عين نجاست، آب آن را فرا بگيرد كافى است؟

تكان دادن لباس در زير آب كر و جارى كافى است و فشردن لازم نيست.

س46 : بنده روى يك پتو چندين بار جنب شده بودم; يعنى زمانى كه جنب مى شدم رطوبتى از شلوارم به اين

پتو مى رسيد، حال كه مى خواهم اين پتو را بشويم آيا با يك بار آب ريختن (آب جارى) پاك مى شود يا خير; يعنى بدون نياز به اينكه بخواهم چيزى مانند برس به آن بكشم. خواهشمند است دراين زمينه مقدارى توضيح دهيد.

هر چيزى كه نجس شود اگر عين آن نجاست - ولو خيلى ضعيف باشد - در آن محل باشد، اول بايد به هر وسيله ممكن آن را از بين برد و بعد با ريختن يكبار آب جارى روى آن پاك مى شود و بهتر است فشار داده شود تا آب در آن پتو خارج شود.

س47 : بفرماييد آب كُر، تقريبا چند ليتر مى شود; چون اكثر رساله ها وزن آن را معين كرده اند.

كُر از حيث وزن تقريباً 377 كيلوگرم است، و از حيث ظرف كه راحت ترين راه شناخت كر بودن است آن است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب است، بريزند آن ظرف را پر كند و به عبارت ديگر مساحت آن بيست و هفت وجب باشد.

س48 : با توجه به اينكه از نحوه شستشو لباس و اتو زدن آن توسط مغازه هاى خشكشويى اطلاعى ندارم، آيا مى توانم لباس هاى خود را جهت شستن و اتو زدن به آنها بدهم؟ و نماز خواندن با لباس هايى كه با اين كيفيت شسته مى شوند جايز است؟

در صورتى كه مسلمان باشد و بگويد پاك است، هيچ اشكالى ندارد و

پاك است.

س49 : آيا لباس هايى كه آثار جنابت در آنها وجود دارد، بايد جدا از لباس هاى ديگر شسته شود؟

جدا شستن لازم نيست، ولى

اگر مخلوط بشود، بايد در آب كشيدن جدا باشد; مگر آنكه يقين داشته باشد كه آثار جنابت از بين رفته است - كه در آن صورت، در آب كشيدن جدا نمودن لازم نيست.

س50 : اگر لباس هايى كه آثار جنابت در آنها است، با ساير لباس هاى ديگر در لباسشويى شسته شوند و (چون بارها ديده ام كه پس از شستن هيچ گونه آثار نجاست در آن لباس و لباس هاى ديگر مشاهده نمى شود)، آيا بايد آنها را جدا شست؟

ميزان علم خود انسان است كه آثار نجاست از بين رفته و چنانچه لباسشو بگويد بعد از نبودن اثر نجاست، آب كشيدم همه محكوم به طهارت است.

س51 : در بدنم جوشى بود كه به خاطر خاراندن شروع به خون ريزى كرد كه محل را آب كشيدم. لباسم را در آورده و به گوشه اتاق گذاشتم. بعد از اينكه به خانه برگشتم، متوجه خونى شدم و با توجه به اينكه لباس خيس بوده و آن را روى فرش گذاشته ام، بايد چه كرد؟

شما هر محلى را كه خونى است و يا رطوبت ملاقات كرده آب بكشيد و بقيه جاهائى كه لباس يا بدن متنجس- كه عين خون در آن نيست- با آن ملاقات كرده آب نكشيد.

س52 : طريقه صحيح استبرا چگونه است و آيا اينكه مى گويند سه بار بايد سرفه كرد درست است يا خير؟ همچنين شرايط آب هائى كه قبل از بول و يا بعد از بول و قبل از منى از انسان خارج مى شود چيست؟ آيا اگر در انسان حالتى به وجود آمد كه شرايط خروج منى را داشت، ولى شك كرد

كه آيا آبى از ايشان خارج شده است يا خير، غسل لازم است؟

كيفيت استبراء اختلافى نيست و در تمام رساله هاى عمليه به يك نحو نوشته شده است، به آنجا مراجعه نماييد. غير از منى و بول آنچه از انسان خارج مى شود اعم از مذى و وذى و ودى همه اش محكوم به طهارت است و در مورد شك علامت هايى ذكر شده است كه در رساله ذكر شده است. انسان ولو حالت شهوانى داشته باشد و شك كند كه منى خارج شده است يا نه بر او غسل واجب نيست.

س53 : آيا خانم ها در خواب جنب مى شوند، به چه صورتى؟

بر حسب روايات خانم ها در خواب جنب مى شوند و علامت آن هم خروج منى بعد از خواب ديدن است، مانند آقايان.

س54 : تعريف نجس چيست و چه ويژگى است كه بر سگ (به عنوان حيوان) كافر (به عنوان انسان) شراب (به عنوان خوراكى) خون و... نجاست دلالت مى كند؟

نجاست را بعضى از امور واقعيه كه كشف عنه الشارع مى دانند و مى فرمايند آن مقوله كيف است و خباثتى است قائم به جسم و به نظر ما حكم وضعى است كه شارع مقدس جعل فرموده و كافر اهل كتاب به نظر ما پاك است و اما سگ با آن همه كشفيات كه گفته شده در لعاب دهان آن ميكروبى است كه بدون ماليدن خاك از بين نمى رود مع ذلك نجاست آن حكم وضعى اعتبارى است نه امر واقعى.

س55 : آبى كه بعد از استبراء مى آيد، اگر بول باشد پاك است؟ در اين صورت چگونه پاك مى شود و

اگر اين اتفاق هميشه بعد از استبراء بيفتد چه حكمى دارد.

اگر بول باشد و بدانيد بول است يقيناً نجس است، ولى اگر نمى دانيد بول است يا مذى -كه پاك است-، شارع مقدس حكم به پاك بودن آن نموده است، و اگر مردد بين بول و منى باشد نجس است.

س56 : روى قسمتى از زمين پاركينگ آپارتمان محل سكونت، فاضلاب چكه مى كند. افراد و ماشين از آن محل عبور مى كنند و طبعاً خاك آن محل با جاهاى ديگر مخلوط مى شود. و قاعدتا از اين خاك به روى پله ها هم مى رسد. آيا بايد از تمام خاكى كه در پاركينگ و روى پله ها وجود دارد اجتناب كرده و آن را نجس بدانيم.

كسى كه ملاقات با عين نجاست نموده نجس است، ولى چون شبهه محصوره است و احتمال مى دهيد كه آن چه با دست يا لباس شما تماس پيدا مى كند، پاك باشد منجس نيست و موجب نجاست نمى شود.

س57 : آيا عرق انسان جنب، نجس است؟

خير، پاك است.

س58 : علت علمى يا فقهى نجس بودن سگ چيست، آيا از نظر نجاست با خوك فرق دارد؟

دليل فقهى بر نجاست سگ و خوك روايات معتبره است كه عمده احكام شرعيه از آن روايات مستفاد است.

و چون ظرف متنجس به ولوغ كلب - سگ - بايد سه مرتبه شسته شود و ظرف متنجس به ولوغ خنزير - خوك - هفت مرتبه، بنابر اين فرق است بين سگ و خوك و خوك نجس تر است.

و سگ و خوك برّى نجسند، اما سگ و خوك دريايى پاك اند.

س59 : آبى كه از پسر يا دختر

در هنگام شهوت خارج مى شود، چه حكمى دارد؟ در هنگام ارضا شدن چطور؟

منى باشد نجس است و غسل هم واجب مى شود و اگر مذى باشد كه ظاهرا مورد سؤال شما آن است، پاك است و باعث وضوء و غسل نمى شود.

س60 : 1. اگر آب قليل به خون بسته (منعقد شده) برسد، نجس مى شود؟ (به عنوان مثال در صورت زخمى باشد كه خون روى آن بسته شده باشد) آيا با وضوء گرفتن صورت نجس مى شود؟

2. اگر انسان پاى خود را بشويد وبا همان كفش خيس روى زمين نجس راه برود آيا پاى او نجس مى شود يا فقط كف كفش نجس مى شود؟

1. چنانچه خون منعقد و بسته باشد، با رسيدن آب قليل به آن نجس مى شود، ولى اگر سله باشد جزئى از بدن به اين صورت در آمده باشد كه امرى است شايع، خودش پاك است و آب هم نجس نمى شود.

2. كف كفش فقط نجس مى شود.

س61 : اگر چيزى كه قابل آب كشيدن نيست نجس شود (البته عين نجاست روى آن نيست) مانند موبايل يا تلفن، چگونه مى توان آن را پاك كرد؟

راهى براى پاك شدن آن نيست، ولى مساله اى هست و آن اينكه اگر كسى بگويد متنجس منجس نيست نجاست موبايل يا تلفن اثرى ندارد، و اگر دست خيس هم به آنها بزنيد دستتان نجس نمى شود.

س62 : منظور از متنجس سوم و اين كه نجس كننده نمى باشد چيست؟

شما اگر دستتان نجس به عين نجاست شود، دست متنجس اول است و اگر دست با لباس با رطوبت ملاقات كند، لباس متنجس دوم است و

اگر لباس در بدنتان عرق كند بدن متنجس سوم است، البته اينها متوقف است بر اينكه متنجس منجس باشد.

س63 : اگر پاى كسى كه از حرام جنب شده در كفش عرق كند و كفش آغشته به عرق پاى او شود و آن شخص غسل كرده و پاك شود و بخواهد از آن كفش دوباره استفاده كند با علم به اينكه پايش دوباره در آن كفش عرق خواهد كرد، چه بايد بكند. آيا بايد كفش را آب بكشد يا لازم نيست؟

آب كشيدن پا لازم نيست.

س64 : در رساله آمده كه منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، آيا منى انسان نيز نجس است؟ آيا ترشحات زن براى زنان حكم منى دارد؟ آيا ترشحات زن نجس است؟ اگر مرد يا زنى ترشحات همسر خود را خواسته يا نا خواسته بخورد، چه حكمى دارد؟ اگر منى وارد دهان شد و شخص دهان خود را سه بار آب كشيد آيا پاك مى شود؟

منى انسان نجس است و اما ترشحات غير منى نجس نيست و پاك است، ولى خوردن آنها حرام است و اگر منى وارد دهان شد، و بيرون ريخته شد آب كشيدن دهان لازم نيست.

س65 : از من (دختر) بعضى مواقع ترشح يا لكه خارج مى شود، مى خواستم بدانم آيا اشكال دارد براى نماز و روزه يا خير؟

خير اشكال ندارد.

س66 : اگر انسان وقتى از خواب بيدار شد، رطوبتى از او خارج شده باشد كه مى داند اين رطوبت بر اثر شهوت و خواب تحريك آميز و به صورت جهنده نبوده است، تكليف چيست، آيااو جنب است؟

خير، جنب نيست.

س67 : اگر جواب سوال قبل خير باشد،

شخص مورد نظر با توجه به كمبود وقت، مى تواند در اين صورت نماز بخواند؟

وقتى كه جنب نيست، آن آب هم نجس نيست، مگر آنكه استبراء از بول نكرده باشد. بهر حال اين شخص محكوم به حدث اصغر است اگر وقت وضوء گرفتن ندارد تيمم كند و نماز بخواند.

وض_وء

س68 : اگر شخصى براى حالت دادن به موهاى خود روغن بزند، آيا مى تواند با آن وضوء گرفته و نماز بخواند؟

چنان چه روغن خفيف باشد و مانع از رسيدن آب به مو يا پوست سر نباشد، اشكال ندارد.

س69 : موقع شستن دستان راست و چپ در هنگام وضوء آيا بايد وسط انگشتان خود را جدا جدا با دست ديگر خود شست و يا مى توان بجاى عمل ذكر شده روى پنچ انگشت را با دست ديگر فقط تر نمود؟

بايد تمام دست حتى وسط انگشتان را با دست ديگر يا با ريختن آب و يا با ارتماس در آب شستشو داد.

س70 : آيا براى مسح پا مى توان از ترى دست (از مچ تا آرنج) استفاده كرد با آنكه دست به اندازه كافى تر است؟

خير نمى شود.

س71 : بنده هنگام وضوء گرفتن در دل قصد وضوى نماز مستحبى را داشتم، ولى هنگام وضوء گرفتن بر دهان لفظ نماز واجب را به كار بردم، حال من بايدكداميك از اين نمازها (واجب يامستحبى) را بخوانم؟

نمازها همه صحيح است و با آن وضوء طاهر مى شويد و آنچه مشروط به طهارت است را مى توانيد انجام دهيد.

س72 : بعضى عزيزان بدون شستن پا وضوء مى گيرند و مسح مى كشند; در حالى كه پاى آنها عرق كرده و بدبو

مى باشد و مساجد را هم آلوده مى كنند و دليلشان هم اين است كه روى پاى تر نمى شود مسح كشيد.

روى پاى تر نمى شود مسح كشيد.

بوى عرق هم مانع از صحت وضوء نمى شود.

س73 : اگر موهاى پُرى داشته باشيم، براى مسح سر چه بايد بكنيم. مى دانيم امامان ما هم اكثرا پر مو بودند؟

موى را صاف كنيد و روى آن مسح كنيد.

س74 : خانم بنده (برايم) هميشه آرايش مى كند و مداد مى كشد او براى گرفتن وضوء مجبور است روزى سه بار مدادها را با سختى از چشمش پاك كند و هميشه چشمش قرمز مى شود. آيا مداد چشم، مانعى براى وضوء است؟ اگر اين طور است، امامان ما كه سرمه مى زدند، چگونه وضوء مى گرفتند؟(با توجه به اينكه سرمه بسيار چرب است)، ريمل روى چشم و موهاى چشم چطور؟ آيا مانع است؟ آيا در وضوء بايد موهاى چشم خيس شود؟

آنچه لازم است رسيدن آب به بشره يا به موى ابرو و چشم است و بيشتر لازم نيست و اين يك امر عرفى است و جنبه حكم شرعى ندارد.

س75 : من هميشه سعى مى كنم وضوء داشته باشم و معمولا هنگام اذان از قبل وضوء دارم و با اين وضوء نماز خوانده ام، آيا نمازهاى من درست است يا خير و اگر اشكال داشته باشد بايد چه كنم؟

نمازها درست است و عملتان - كه دائما وضوء داريد - بسيار كار خوبى است و در شرع زياد برآن فضيلت ذكر شده است.

س76 : كسى كه در وضوء كثيرالشك است، شك كند كه عضوى را شسته يا نه و احتمال هم بدهد

كه شسته و طرف ديگر از شيطان است وظيفه اش چيست؟ اگر كثيرالشك نباشد چطور؟

كثيرالشك اعتناء به شك نكند و بنا بگذارد برشستن آن عضو و غير كثيرالشك اگر در اثناء وضوء شك كند بايد به آن شك اعتنا كند و بنا بگذارد بر نشستن و آن را بشويد و اگر بعد از فراغ از وضوء شك كند، به آن شك اعتناء نكند و بنا بگذارد بر شستن و وضوء او صحيح است.

س77 : موقع وضوء در مسح پاها آيا بايد ناخن هاى پا را بچينيم و زير ناخن ها آب برسانيم يا نه؟ و آيا بايد براى رعايت مقدمه علميه، مقدارى فراتر از كعبين و فروتر از سر انگشتان هم مسح شوند، همانند مسح در تيمم؟

ناخن پا اگر زيادتر از متعارف بلند باشد، بايد چيده شود و چون دقيقا نمى توان اطمينان به اينكه آنچه واجب است مسح شده است، براى اطمينان بايد مقدارى فراتر و فروتر مسح نمود.

س78 : مسح سر با فرق كج براى خانم هايى كه موهاى بلند دارند صحيح است يا خير؟

مسح سر خانم ها به مقدارى كه روى مو آن محلى كه در فرق سر روييده جايز است و لازم نيست به فرق باشد و بر فرق هم جايز است - و لازم نيست مستقيم باشد و كج هم باشد جايز است.

س79 : اخيراً روش هايى در برخى اماكن انجام مى شود كه براى خانم ها ابرو يا خط دور چشم و لب و... مى كشند و ظاهراً برخى مواد مخصوص را طورى استفاده مى كنند كه اثر اين خطوط به طور دائمى در چهره مى ماند و در

اصطلاح فن خود به آن«تاتو» مى گويند. آيا در اين حالت با توجه به اينكه بايد موانع رسيدن آب به پوست را رفع نمود، وضوء گرفتن و غسل كردن درست است و آيا اين مسأله مانع رسيدن آب مى باشد؟

سؤال شما به اين نحوه صحيح نيست زيرا اگر مانع رسيدن آب به بدن باشد وضوء و غسل باطل است وگرنه صحيح است. پس سؤال از اين است كه آيا اين خطوط مانع است يا نه؟ كه اين سؤال را بايد از اهلش پرسيد خلاصه اگر رنگ است مانع نيست و اگر جسميت دارد مانع است.

س80 : مى خواستم تمامى جزئيات مسح سر در مردان را بدانم; مثلا آيا مردان مى توانند از كنار سر مسح كنند و آيا آب مسح بايد حتماً به مخ سر برسد يا فقط روى مو كافى است و آيا سرى كه ژل مو خورده است، مسح بر آن صحيح است؟ لازم به توضيح است كه ژل مو چرب نيست، ولى ممكن است يك يا دوثانيه بعد از مسح آب به مو برسد، آيا وضوء در اين حالت صحيح است؟

مسح سر بايد در يك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پيشانى است باشد و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كنيد كافى است. لازم نيست مسح سر برپوست آن باشد، بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است

مسح موى سر كه ژل مو خورده است، چنانچه مانع بين دست و مو نباشد اشكال ندارد و اگر مانع باشد صحيح نيست.

س81 : جنابعالى در مورد مسح سر در فرمايشاتتان اشاره به (چهار قسمت سر كه مقابل پيشانى است)

كرده بوديد، اگر امكان دارد توضيح بيشترى بدهيد در مورد ژل مو هم بنده گفتم كه چرب نيست، ولى پس از يك ثانيه آب به مو مى رسد آيا اشكال دارد يا نه؟

يك قسمت از چهار قسمت سر كه آن يك قسمت مقابل پيشانى است جاى مسح مى باشد; يعنى اگر سر كه مدور است چهار قسمت بكنيم، آن مقدار كه مقابل پيشانى است كه تقريبا يك چهارم سر مى باشد جاى مسح است. و اما ژل مو، آنچه من مى فهمم از كلام شما اين است كه در موقع مسح آب به مو نمى رسد، اگر چنين است وضوء صحيح نيست و بايد به بشره سر مسح نمود.

س82 : استفاده لاك ناخن براى انگشتان پا (به غير از شصت پا) در وضوء اشكالى دارد؟

اشكال ندارد، ولى بايد مسح روى شصت پا باشد.

س83 : آيا تكرار مسح پا اشكال دارد؟

چنانچه مسح اول صحيح باشد، دومى لغو است و اگر مسح اول كامل نباشد و بخواهد دوباره مسح كند بايد پا را خشك و بعد مسح نمايد. در صورت اول بعضى گفته اند حرام است، ولى به نظر من حرام نيست.

س84 : اگر بر روى موى سر، آب قند ريخته باشد و خشك شده باشد، آيا بر روى اين مو مى شود مسح كرد؟

چنانچه آب قند خشك شده و مانع از رسيدن دست به مو و رسيدن آب به مو باشد، مسح مو صحيح نيست وگرنه اشكال ندارد، البته به شرط آنكه آب مسح با ملاقات با آب قند مضاف نشود.

س85 : براى خانم ها استفاده ريمل (كه روى مژه مى زنند) در وضوء ايرادى دارد;

يعنى بايد پاك كنند و وضوء بگيرند؟

چنانچه جسميت دارد و مانع از رسيدن آب به مژه است، بايد پاك كنند و گرنه لازم نيست.

س86 : آيا در مسح سر ژل و كتيرا و موادى از اين قبيل مانع رسيدن آب مى شوند؟

اين حكم شرعى نيست (كه من فتوى بدهم) و موضوع خارجى است، از عرف سؤال كنيد.

س87 : ژل كتيرا كه مخلوطى از آب و گياه كتيرا است، اگر موها را ژل كتيرا و نه ژل ديگرى زده باشيم، آيا مسح سر ما درست است يا بايد موهايمان را بشوئيم بعد وضوء بگيريم؟

چنانچه پوست سر بدون مانع است مى توانيد موها را كنار بزنيد و مسح نماييد و اگر ژل روى آن را هم پوشانده است اگر آن ژل جسميت دارد و مانع از رسيدن آب به خود مو يا پوست سر است صحيح نيست.

س88 : جديداً دستگاه وضوگير اتوماتيك كه ساخت استراليا هست به بازار آمده كه در يكى از شهرهاى آلمان من آن را ديدم; اين دستگاه كه با آب جارى و لوله كشى مى باشد، قسمت بالايى آن جاى صورت شستن است و در وسط آن قسمتى كه دست را در آن مى كنيم و مى شويد و همينطور در پائين جايى كه پا را در آن مى كنيم و مى شويد، آيا وضوء با اين دستگاه درست است؟

در اعضا، يعنى شستن صورت و دست ها اشكال ندارد، ولى چون بايد مسح با دست شود شستن با دستگاه صحيح نيست.

س89 : براى گرفتن وضو، كداميك از انگشتان پا نبايد لاك داشته باشند؟

اگر يكى از انگشتان بى لاك باشد، همان را مسح كنيد

وضوء صحيح است ولو چهار تاى ديگر لاك داشته باشد.

س90 : براى مسح كشيدن پا، اگر شصت پا و دو ناخن كنار آن لاك داشته باشد، آيا مى شود مسح را از انگشت كوچك كشيد؟

بله صحيح است

س91 : اگر ناخن هاى پا لاك داشته باشند (ولى يكى از انگشتان مثلا انگشت كوچك لاك نداشته باشد) وضوء و مسح پا صحيح است و مى توان با آن نماز خواند؟

بله، صحيح است و مى توانيد با آن نماز بخوانيد به شرط آنكه مسح پا را روى انگشتى كه لاك ندارد انجام دهيد.

س92 : آيا در هنگام مسح پا، لازم است آب به تمامى محل مسح برسد؟ (به عنوان مثال، بيخ ناخن ها)

خير لازم نيست همين مقدار كه ظاهر است آن هم از سر يكى از انگشت ها تا مفصل مسح كنيد، كافى است و پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است.

س93 : با توجه به آيه وضوء «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق»، كلمه (الى) به چه معنا است؟ آيا اهل سنت كلمه «الى» را، به سوى معنى مى كنند و به خاطر آن دست ها را از كف دست به طرف آرنج مى شويند؟ سنت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چگونه بوده است؟

سنت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در وضوء كه نقل شده است همه دال است بر اينكه پيغمبر از مرفق تا انگشتان را مى شستند.

و اما كلمه «الى» براى بيان كيفيت غسل نيست، بلكه براى بيان مغسول ذكر شده است; چون يد استعمال در كل و جزء مى شود و در آيه كلمه «الى» براى اين آورده شده است كه «يد» از كتف

تا اصابع است، همه آن واجب نيست شسته شود، بلكه واجب شسته شدن از مرفق تا اصابع است.

س94 : با توجه به اينكه در مورد وضو، رسيدن آب به تمام پوست عضو مورد نظر، لازم است، چرا داشتن لاك روى ناخن يا ريمل روى مژه باعث نادرستى وضوء مى شود؟

چون رسيدن آب به ناخن و ابرو و مژه هم لازم است. مانند بقيه اعضاى وضوء.

س95 : اگر زنى به دستش حنائى بمالد كه آن حنا يك اثر مخصوصى دارد و اثرش اين است كه يك اثرى از خود بجا مى گذارد كه مانع از رسيدن آب به پوست دست مى باشد و در حال اختيار هم مى مالد، حال در موقع نماز اگر بمالد حكم وضوء و نمازش چيست؟ در خارج از وقت نماز اگر بمالد با اينكه مى داند كه تا دو سه روز آن اثر خاص باقى خواهد ماند و باعث نگرفتن وضوء مى شود، حكم وضوء و نمازش چيست؟

حنا از امورى است كه در زمان شارع مقدس متداول بوده و به آن اشكالى نشده است، اين كاشف از اين است كه مانع از رسيدن آب به بدن نيست.

س96 : بعضى خانم ها در حالى كه لاك ناخن دارند نماز مى خوانند; با توجه به اينكه لاك ناخن مانعى روى ناخن هاست، وضوء اشكال دارد، اما اين عده معتقدند كه ناخن، جزء گوشت بدن نيست و اگر آب به آن نرسد وضوء صحيح است، آيا چنين عقيده اى درست است؟ در ضمن با لاك ناخن، غسل صحيح است يا نه؟

ناخن جزء بدن است; يعنى در وضوء و غسل بايد شسته شود و چنانچه

لاك مانع رسيدن آب باشد وضوء و غسل باطل است.

س97 : حكم وضوگيرنده اى كه هنگام وضوء گرفتن مسح سر را وقتى انجام داده، و بعد از آن چند قدم (4 الى 8) حركت كند و بعد عمل مسح پا را انجام بدهد چيست؟

اين مقدار فاصله منافى با موالاة معتبر در وضوء نيست وضوء صحيح است.

س98 : درمسح پا، آيا پا را مى توان بالا آورد و وضوء گرفت يا بر روى ميزى به ارتفاع زانو گذاشت و مسح پا راانجام داد(باتوجه به سالم بودن شخص)؟

بله، اشكال ندارد.

س99 : بعد از بول و شستن كامل آلت و پاك كردن آن (استبرا)، هميشه و يا اكثر موارد رطوبتى (شايد به صورت قطره قطره) خارج مى شود كه نمى دانم بول هست يا چيز ديگرى، اگر من بعد از بول وضوء بگيرم و رطوبت خارج شود، آيا وضوى من درست است؟

چناچه استبراء بكنيد و ندانيد آبى كه از شما خارج مى شود بول است، وضوئى كه گرفته ايد اشكال ندارد و صحيح است.

غس_ل

س100 : در موقع غسل كردن بسيار وسواس دارم و هر بخش را چندين بار بايد شستشو بدهم و بعضى اوقات به طور مثال سمت چپ بدن را غسل مى دهم و شك مى كنم كه دست راستم را درست شسته ام يا نه؟ و دوباره برمى گردم و از آنجا غسل را تكرار مى كنم وگاهى 30 دقيقه طول مى كشد كه غسل را انجام دهم كه با اين كار آب زيادى اسراف مى شود و خودم هم از اين وسواس بسيار ناراحت هستم. لطفاً مرا در اين مورد راهنمايى بفرماييد.

وظيفه شما اين

است كه به اين وسوسه ها اعتناء نكنيد و اگر ادامه پيدا كند بدتر مى شويد و ممكن است به حالت جنون برسد. اگر غسل پيغمبر(صلى الله عليه) را در كتاب ها مطالعه كنيد كه با يك كاسه خودشان با همسرشان غسل مى كردند قطعاً ترك مى كنيد، بلكه در شرع گفته شده است كه كثير الشك به شك خود اعتناء نكند و عمل را با همان شك تمام كند تا چه رسد به وسواسى.

س101 : اگر فردى جنب شده باشد و با نيت غسل كردن استحمام كند، اما فراموش كرده و از حمام خارج شود، چه حكمى جهت اقامه نماز دارد؟ آيا حتما بايستى عمل غسل را انجام دهد؟

چنان چه مى داند غسل كردن را فراموش كرده، حتما بايد غسل نمايد.

س102 : من در مدتى از زندگى ام دچار وسواس گرديدم كه با مداوا مقدار قابل توجهى از آن مرتفع گرديد، اما مقدارى از آن باقى مانده است. به طورى كه غسل من نيم ساعت به طول مى انجامد و آب فراوانى اسراف مى شود. مى خواستم بدانم آسان ترين غسل به چه شكلى است كه در كمترين زمان ممكن انجام شود؟ آيا در غسل ترتيبى بايد هنگام شستن بدن تمام بدن را لمس كرد يا اتصال آب دوش به آب منطقه در حال غسل كافى است؟ لطفاً راهنمايى فرماييد.

در غسل لمس بدن شرط نيست، فقط رسيدن آب به بدن كافى است و با دوش غسل صحيح است و خيال مى كنم 2 دقيقه بيشتر وقت لازم ندارد. به اين وسوسه ها اعتنا نكنيدكه زندگى تان فلج مى شود. تصميم عاقلانه مردانه شرعى بگيريدكه

مى توانيد در ظرف چند روز راحت شويد.

س103 : اگر خانمى به واسطه بيمارى هاى زنانه مجبور باشد تا براى استفاده از داروهاى سطحى روزانه شيئى طبى را در واژن خود برده و به واسطه آن دارو را استفاده كند، حكمش پيرامون غسل چيست؟

غسل لازم نيست، مگر اينكه با به كار بردن آن تحريك بشود و منى خارج شود در اين صورت غسل واجب مى شود.

س104 : اگر بر كسى غسل جنابت واجب شد، چه وقتى بايد آن را انجام دهد؟ مثلا صبح جنب شده همان هنگام غسل كند و تا نماز ظهر اگر كارى كه وضوء را باطل مى كند، انجام داده باشد، آيا بايد براى نماز ظهر غسل كند؟ اين سوال براى من اينگونه پيش آمده كه در رساله نوشته شده وقتى مطمئن شدى وقت نماز شده غسل را انجام بده; حال ما كه صبح غسل كرديم و موقع نماز ظهر وضوء ساختيم نماز خوانديم چه حكمى پيدا مى كند. آيا حتما بايد جنب باشيم تاوقت اذان بعد غسل كنيم؟

غسل جنابت از همان حالات اوليه كه متوجه به جنابت شده ايد مستحب است و اگرانجام داديد كه تمام است وگرنه تا وقت وجوب نماز كه رسيد واجب مى شود; و بهر تقدير هر وقت غسل كرديد، اگر تا قبل از نماز چيزى كه وضوء را باطل مى كند انجام نداديد، وضوء و غسل هيچ كدام لازم نيست و با همان غسل نماز بخوانيد.

س105 : در غسل آيا مى توان در شستن قسمت راست بدن، اول پا را شست بعد ساير قسمت هاى ديگر بدن را شست؟

بلى. در غسل ترتيبى، ترتيب - كه از

بالا به پائين شسته شود - لازم نيست.

س106 : اينجانب صبح زود در خانه يكى از اقوام جنب شده ام، اما به دليل نداشتن حوله و لباس زير و... غسل را به خانه موكول; كردم آيا اين كار گناه است و آيا اصلا مى توانم نماز بخوانم يا اينكه به مسجد بروم و اينكه غسلم را به شب موكول كنم، درست است؟

شما اگر تمكن از غسل كردن نداشته باشيد، بايد تيمم كنيد و نماز بخوانيد وهر وقت در هر كجا تمكن پيدا كرديد غسل كنيد و بدون غسل به مسجد نرويد.

س107 : آيا مى توان با بدن تر غسل جنابت كرد; يعنى كسى كه در زير دوش جنب شده باشد، با بدن خيس غسل كند؟

بلى، مى توان با بدن خيس غسل جنابت كرد.

س108 : اگر زن بهواسطه ملاعبه همسر، از نظر جنسى ارضا شود بى آنكه دخولى صورت گرفته باشد، آيا غسل بر او واجب شده است؟ و بطور كلى تفاوت ميان منى مرد با آبى كه از زن به هنگام ملاعبه از دهانه فرج او خارج مى شود چيست؟ آيا راهى براى شناخت منى در زن وجود دارد؟

آبى كه از زن با شهوت و سستى بدن، خارج شود محكوم به منى بودن است و غسل واجب مى شود، بلكه سستى هم لازم نيست، همين كه با شهوت بيرون آيد حكم منى دارد.

س109 : آيا كسى كه از حرام جنب شده، علاوه بر غسل جنابت براى اداى نماز وضوء هم لازم است بگيرد؟

خير لازم نيست و با همان غسل نماز بخواند، صحيح است.

س110 : آيا در استخرهايى كه كلر به آب اضافه مى كنند، مى

توان غسل ارتماسى بجا آورد؟ در ضمن در غسل ارتماسى آيا رو به قبله بودن شرط است؟

كلر موجب مضاف شدن آب نيست; بنابراين غسل كردن جايز است و در غسل ارتماسى رو به قبله بودن شرط نيست.

س111 : غسل هاى مستحب تا چه موقع اعتبار دارند، مثلا اگر كسى در صبح جمعه غسل جمعه بجا آورد اين غسل تا چه موقع پا برجا است، آيا با حدث اصغر و اكبر باطل مى شود؟

در بعضى روايات وارد شده است كه غسل در صبح تا غروب و در اوايل شب تا صبح كافى است.

س112 : آيا براى يك غسل مى توان چند نيت كرد، هم نيت غسل واجب هم نيت غسل مستحبى؟

بله مى توان نيت چند غسل نمود و اگر هم نيت يكى از اغسال حتى مستحبى نمايد، غسل هاى ديگر حتى غسل واجب هم ساقط مى شود و از آن هم كفايت مى كند.

س113 : آيا وقوع حدث - مثل خروج باد - از انسان در حين غسل، موجب بطلان غسل و تكرار آن مى شود يا مى توان به آن ادامه داد؟

موجب بطلان غسل نمى شود، ولى بايد براى نماز و غير آن بعد از تماميت غسل وضوء بگيرد.

س114 : اگر انسان چند بار در روزهاى مختلف غسل جنابت بر او واجب شود و او در مكانى باشد كه اگر بخواهد مرتب غسل كند دچار مشكل شده و برايش حرف درست مى كنند، آيا مى توان بعضى اوقات تيمم بدل از غسل كرد و نماز خواند و مثلا دو روز بعد غسل هم انجام دهد تا برايش مشكلى ايجاد نشود (براى حفظ آبرو)؟

چنان چه غسل

موجب ضرر يا مشقت بشود، مى توان تيمم نمود.

س115 : اگر كسى در يادگيرى انجام غسل صحيح سهل انگارى كند و بعد از مدتى ياد بگيرد، نسبت به غسل هاى واجب قبلى كه اشتباه انجام داده چه وظيفه اى دارد؟

همه باطل است و معامله باطل با آن بايد بنمايد.

س116 : اينكه گفته شده در غسل نبايد ذره اى از بدن باقى بماند كه به آن آب نرسيده باشد، براى من يقين كردن مشكل است و ناچارم از طريق دوش حمام آب زيادى روى خودم بريزم و هرگز با دو سه ليتر آب فكر نمى كنم كه بتوان آب را از طريق دوش به تمام بدن رساند. لطفا بفرماييد آيا من حكم وسواس را دارم؟ و معمولا غسل از طريق دوش با فشار معمولى چند دقيقه طول مى كشد؟

از اين سؤال معلوم مى شود كه شما وسواسى شده ايد و اگر ترتيب اثر بدهيد بدتر مى شويد; بنابراين وظيفه شما اين است كه به اين احتمالات اعتناء نكنيد و ببينيد متعارف مردم چه نحو عمل مى كنند و شما هم به آن نحو عمل كنيد.

س117 : اينجانب داراى يك همسر دائمى و يك همسر موقت هستم لطفا بفرماييد آيا مواقعى كه من با همسر موقتم ارتباط برقرار مى كنم، مى توانم تيمم بدل از غسل كنم يا خير با توجه به اين نكته كه اگر غسل كنم احتمال فهميدن همسر ديگر وجود دارد و احتمال اختلاف و دعوا هست در صورت امكان چنين كارى آيا غسل را بايد بعداً انجام دهم، يا تيمم كافى است؟ و آيا نمازهايم همه صحيح است؟

تيمم بدل از غسل نمى توانيد

انجام دهيد و احتمال اختلاف مجوز ترك غسل نيست و به هر تقدير تيمم كافى نيست و تاخير غسل هم جايز نيست. نمازهاى با آن تيمم، باطل است.

س118 : من جوانى 23 ساله هستم و هر روز و يا هر چند روز يك بار منى (نمى دانم كه منى است يا نه چون آب غليظى است) بدون شهوت واختيار از آلتم مى ريزد و غسل مى كنم وگاهى اوقات اتفاق مى افتد كه تا غسل مى كنم و هنوز از حمام بيرون نشدم، دوباره همين اتفاق مى افتد، و چون نمازم را سر وقت مى خوانم، نمى دانم بايد چكار كنم، آيا آن لباس كثيف است و بايد آن را عوض كنم و با آن نماز نخوانم؟ خواهش مى كنم جواب من را بدهيد.

منى بدون شهوت از شخص سالم خارج نمى شود، شما اولا به دكتر مراجعه كنيد اگر دكتر به شما گفت سالم هستيد، پس شرعاً جنب نيستيد و نبايد غسل بكنيد، بلكه بايد وضوء بگيريد و نماز بخوانيد.

س119 : لطفاً بفرماييد در موقع ادرار (بول) كه مايعات غليظى از انسان خارج مى شود كه شبيه منى است و غليظ تر است و با ادرار خارج مى شود يا بدون آن نيز بعد از اتمام بول كردن خارج مى شود و در بسيارى از اوقات با جهش خارج نمى شود، چه حكمى دارد، آيا منى است و لازم است غسل كند؟ لطفاً اين مسايل جنب شدن را مفصلا تشريح نماييد.

به دو چيز انسان جنب مى شود: اول جماع، دوم بيرون آمدن منى. اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول

يا غير اينها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن بدن سست شده آن رطوبت، حكم منى دارد وگرنه حكم منى ندارد، ولى در مريض لازم نيست آن آب با جستن بيرون آمده باشد، بلكه با شهوت بيرون آيد در حكم منى است.

س120 : دختر بچه اى كه تا بحال نمى دانسته غسل حيض براى نماز و روزه واجب است و حالا متوجه شده حكم نماز و روزه هايى كه تا به حال بجا آورده چيست؟

چنانچه بعد از پاك شدن، هيچ غسلى حتى مستحبى انجام نداده نمازهاى بعد از حائض شدن- از اول تا به حال- را بايد قضاء كند، ولى اگر غسل ديگرى انجام داده، همان غسل كافى است و مى توانسته با آن غسل نماز بخواند.

س121 : اينجانب در مورد انجام غسل واجب دچار شبهه اى شده ام; من تا مدتى پيش غسل را به اين طريق انجام مى دادم كه ابتدا سر و گردن و بعد طرف راست و بعد از آن مجددا سر وگردن و بعد طرف چپ را مى شستم. حال سؤال من اين است، آيا شستن مجدد سر و گردن قبل از شستن سمت چپ به اين نيت كه لازم است باعث بطلان غسل مى شود؟ آيا همه نمازهاى من (بيش از 15 سال نماز)باطل است؟

شستن مجدد سر و گردن قبل از شستن سمت چپ عمل زيادى بوده، ولى موجب بطلان غسل نمى شود. تمام غسل هايتان درست بوده و نمازها هم از اين جهت اشكال نداشته.

س122 : آيا اگر زنى در حال حيض جنب شود يا در حال جنابت حايض شود، بايد تا

پاك شدن جنب بماند يا اينكه قبل از پاك شدن مى تواند غسل جنابت كند؟

مى تواند قبل از پاك شدن غسل جنابت كند.

س123 : آيا عرق بدن كسى كه جنب شده نجس است و اگر به لباس بچسبد بعد از غسل ايرادى دارد، كه آن لباس را دوباره بپوشد؟

خير نجس نيست و پوشيدن لباس عرقدار بعد از غسل هيچ ايرادى ندارد.

س124 : كسى كه مثلا در يك شب سه بار منى از بدنش خارج شده وقتى به حمام مى رود، بايد سه بار غسل كند يا يك بار كافى است؟

يك بار غسل كافى است.

س125 : با چه غسلى مى شود نماز خواند؟ يعنى چه غسلى به جاى وضوء هم قبول مى شود؟ لطفاً نام ببريد.

با تمام غسل هاى واجب و مستحب مى شود نماز خواند و فقط با غسل استحاضه بدون وضوء نمى توان نماز خواند.

س126 : آيا در صورتى كه در اثر تحريك - به خاطر شنيدن حرفى يا ديدن عكسى و صحنه اى بدون تحريك با دست و كارهاى ديگر - رطوبتى از شخص خارج شود، شخص جنب مى شود و غسل بر او واجب خواهد شد يا نه؟

در صورتى كه آن رطوبت منى باشد و علامت آن هم اين است كه رطوبت با شهوت و جستن بيرون آيد و بعد از بيرون آمدن آن بدن سست شود، شخص جنب مى شود و غسل واجب وگرنه غسل واجب نيست.

س127 : چه موقع خانم ها بايد غسل نمايند (مواردى كه در نزديكى غسل بر خانم ها واجب مى شود)؟ ترشّح خانم ها چه حكمى دارد؟ در حالت عادى پاك است يا نجس است؟ رنگ

عادى ترشح خانم ها چگونه است؟ چه ترشحى از خانم ها باعث مى شود كه جنب شود؟

غسل جنابت بر خانم ها در دو مورد واجب است: نخست دخول حشفه در قبل يا دبر دوم خروج منى. علامت منى در خانم ها به اين است كه آب با شهوت بيرون آيد.

س128 : شرايط و نوع آب هايى كه از مرد خارج مى شود چگونه است و گاهى اوقات در ابتداى شهوت آبى خارج مى شود كه نمى دانم منى است يا خير و نيز سستى خروج منى را هم ندارد، آيا با اين شرايط غسل لازم است يا خير؟

از اين آب تعبير مى كنند به (مذى) و آن سبب غسل نيست و وضوء را هم باطل نمى كند.

س129 : اگر در خواب جنب شده باشم، آيا مى توانم نماز بخوانم

جنب تا غسل نكند - و اگر از غسل تمكن نداشته باشد - تا تيمم نكند، نمى تواند نماز بخواند.

س130 : اگر شخصى هنگام سحر جنب شده باشد و از پدر و مادرش خجالت بكشد و شرم كند كه در سحر غسل انجام دهد، و وقت اذان صبح فرا برسد در چنين وضعيتى حكم اين شخص چيست؟

اگر به گونه اى باشد كه براى او مشقت داشته باشد، بايد تيمم كند.

س131 : اگر خانمى غسل جنابت كند و با اينكه قبل از غسل بول كرده، بعد از غسل باقيمانده منى از او خارج شود، آيا بايد دوباره غسل كند؟

چنانچه منى خودش باشد - كه بعيد است - بايد دوباره غسل كند، و اگر منى مرد باشد، غسل كردن لازم نيست.

س132 : اگر شخصى بر اثر نگاه به نامحرم

يا صحبت با نامحرم آبى از او خارج شود كه نداند منى است يا خير، آيا بايد غسل جنابت كند؟

چنانچه نداند منى است و علامت منى ندارد، غسل واجب نيست.

س133 : در غسل، هنگام شستن طرف راست يا چپ، آيا بايد گردن هم شسته شود (شكى نيست كه موقع شستن سر، گردن هم بايد شسته شود)؟

خير واجب نيست، ولى دو مطلب راتذكر مى دهم: يكى آن كه فقها گفته اند بهتر است (نه لازم) كه نصف گردن با هر طرف شسته شود. ديگر آنكه فقها فرموده اند براى آنكه يقين كنيد كه طرف راست بدن شسته شده، مقدارى از گردن با شستن دو طرف شسته شود.

س134 : آيا با غسل مستحب نيز نماز خواندن جايز است؟

با هرغسل واجب يا مستحب مى شود نماز خواند.

س135 : اگر كسى وضوء گرفت و بعد مرتكب عمل استمنا شد - كه سبب مى شود وضويش باطل شود - آيا بعد از انجام غسل جنابت، براى نماز خواندن بايد دوباره وضوء بگيرد يا با همان غسل جنابت مى تواند نماز بخواند؟

با همان غسل مى تواند نماز بخواند.

س136 : بعضى شب ها خواب هاى محرك مى بينم و در خواب احساس خوبى به من دست مى دهد. و حس مى كنم كه به مرحله ارضاء رسيدم، اما نمى دانم كه خواب بود يا واقعاً ارضاء شدم، فقط مى دانم كه دل درد خفيفى گرفتم، آيا بايد غسل كنم؟

اگر منى خارج شود، غسل واجب است وگرنه واجب نيست.

س137 : در روايات آمده كه اگر هنگام وضوء بسم الله گفته شود، مانند غسل كردن تمام بدن پاك مى شود. اگر ما جنب شديم(با

توجه به اين حديث) آيا بايد غسل جنابت كنيم؟اگر امكان غسل نبود چه بايد كرد؟

پاك شدن معانى متعددى دارد وگرنه كسى كه وضوء مى گيرد و بدنش پاك است چه معنى دارد كه با وضوء تمام بدن پاك مى شود! بهر حال براى جنب، غير از غسل راه ديگرى نيست، مگر براى غسل كردن مشكل خاصى باشد كه تيمم بدل از غسل بايد انجام دهد.

س138 : اگر در هنگام غسل كردن، ادرار از بدن خارج شود، غسل باطل مى شود؟ (مثلا در هنگام شستن سمت راست بدن هستيم كه اين اتفاق مى افتد)

غسل باطل نمى شود، ولى با آن نماز نخوانيد; يعنى براى نماز بايد وضوء گرفت.

س139 : من شنيده ام كه آبى كه قبل از منى از بدن خارج مى شود، مشكلى براى غسل كردن ندارد; منظورم اين هست كه اگر از انسان منى خارج نشود، ولى آبى كه قبل از خارج شدن منى مى آيد از بدن خارج شود نيازى به غسل نيست; حكمش چيست؟

آنچه شنيده ايد درست است.

س140 : پسرى در كودكى- نعوذبالله- لواط شده، و نمى دانسته كه بايد غسل جنابت انجام مى داده; آيا پس از بلوغ كه غسل هاى جنابت متعددى كرده است، غسل از او ساقط شده است يا بايستى براى آن، غسل جداگانه كند؟ اگر پاسخ مثبت است حكم نماز و روزهاى انجام شده چيست؟

يك غسل بعد از بلوغ سبب رفع جنابت مى شود، نماز و روزه بعد از آن هم صحيح است.

س141 : جنب شدن در ماه مبارك رمضان بعد از اذان صبح و غسل پس از بيدار شدن چه حكمى دارد؟

جنب شدن اختيارى جايز نيست

و مفطر صوم است و جنب شدن با احتلام مفطر نيست و غسل كردن بهر تقدير جايز است.

س142 : آيا بعد از هر غسل مى توان نمازهاى روزانه را خواند. (مثل غسل جنابت)

بله مى توان نماز خواند.

ت_يم_م

س143 : آيا تيممى كه به دليل كمبود وقت و ترس از قضا شدن نماز، به جاى غسل انجام مى گيرد، جايگزين وضوء نيز مى شود و آيا براى نمازهاى بعدى اعتبار دارد يا بايد براى نمازهاى بعدى غسل كند؟

براى همان نماز جايگزين وضوء مى شود، ولى براى نمازهاى بعدى اعتبار ندارد.

س144 : آيا در تيمم بعد از آنكه دست را برصورت كشيده ايم، بايد دوباره دست را بر زمين نهاد؟

لازم نيست، ولى در تيمم بدل از غسل بهتر است دوباره به زمين زده و پشت دست ها را مسح نمايد.

احكام نماز

س145 : اگر در نماز سهواً به جاى ذكر سجده، ذكر ركوع گفته شود يا برعكس چه بايد كرد؟

اشكالى ندارد.

س146 : با عنايت به اينكه حضرتعالى در كتاب گرانسنگ فقه الصادق، نماز جمعه و عيدين را در زمان غيبت حرام دانسته ايد و همچنين با توجه به اينكه حقير در كسوت روحانيت هستم و با توجه به كوچكى منطقه محل سكونت حقير و معروفيت در منطقه مذكوره، عدم شركت اينجانب در نمازهاى مذكور، سبب تشويش اذهان طلاب مبتدى و مقلدين ساير مراجع شده و موجب وارد آمدن اتهامات به حقير شده است; آيا اجازه مى دهيد بدون اينكه قصد شركت در نماز جمعه را داشته باشم، در صفوف نماز جمعه شركت نمايم؟

من نماز جمعه را در زمان غيبت حرام ذاتى نمى دانم، بلكه آن را مجزى نمى دانم. شما بقصد رجاء نه امر قطعى در نماز شركت كنيد و نماز ظهر را هم بخوانيد، همان كارى كه بعضى ائمه جمعه انجام مى دهند.

س147 : لطفاً صحيح ترين روش خواندن نماز شب را بيان فرماييد.

اگر كسى آمادگى خواندن كامل آن را نداشته باشد، آيا روش مختصرى نيز در خواندن نماز وجود دارد؟

نماز شب مجموعاً يازده ركعت است كه هشت ركعت آن نماز شب و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر است. اگر كسى آمادگى نداشته باشد، به سه ركعت آخر يعنى شفع و وتر اكتفا كند.

س148 : آيا در قنوت خانم ها را نيز مى توان دعا كرد؟

چون استحباب دعا براى ديگرى در قنوت نماز وتر فقط در يك روايت است كه به چهل مؤمن دعا مستحب است و آن روايت به دو نحو نقل شده در يكى چهل مردآمده است و در ديگرى چهل نفر; از اين رو اكتفاء به چهل مرد بهتر است.

س149 : از چه وقت و تا كى مى توان نماز شب خواند؟

از نصف شب تا طلوع فجر مى توان نماز شب خواند و بر جوانان در صورت مشكل بودن نماز در آن وقت و ساير معذورين اجازه داده شده است از بعد از نماز عشاء شروع كنند.

س150 : در صورت امكان ميزان فضيلت نماز شب را بيان فرماييد.

فضيلت نماز شب آن قدر زياد است كه موجب تحير انسان مى شود. از امام صادق(عليه السلام) روايت شده نماز شب فخر مؤمن و زينت او در دنيا و آخرت است. امام(عليه السلام)در روايت ديگرى مى فرمايد: شرف مؤمن نماز آخر شب است.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: شريف امت من نماز شب خوانانند.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به ابى ذر وصيت فرمود: كسى كه نماز شب بخواند و بعد از آن بميرد، بهشت بر او واجب است.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به حضرت امير(عليه

السلام) سه دفعه فرمود: «عليك لصلاة الليل». آثار دنيوى هم بر آن زياد ذكر شده است كه در روايات نقل شده آثارى مانند زيادى رزق، بهاء صورت و حسن خلق آمده است.

س151 : آيا قبل از تسبيحات اربعه مى توان «بسم الله الرحمن الرحيم» گفت؟ اگر نمى شود چرا؟

اگر به قصد جزئيت نماز باشد جايز نيست، چون شارع نفرموده است واگر به قصد قرائت آيه اى از قرآن باشد جايز است.

س152 : اگر هنگام نماز خواندن از بينى خون خارج شود، چه بايد كرد؟ آيا بايد نماز را شكست يا ادامه داد؟

اگر خون مختصر باشد، يعنى به مقدار يك درهم يا كمتر بايد به نماز ادامه دهد و نماز صحيح است و اگر زياد است و قابل كنترل نيست، بايد نماز را شكست و ادامه نماز جايز نيست.

س153 : 1: آيا نمازى كه در يك ركعت آن، هنگام يكى از سجده ها انسان نخواسته دو بار پشت سرهم در لحظه كنده شدن سر از مهر، پيشانيش به مهر برخورد نمايد با آنكه درآن برخورد آنى سر با مهر، هيچ ذكرى گفته نشده است، صحيح مى باشد؟

2: اگر نماز باطل باشد حكم نمازگزار درآن موقع چگونه مى باشد؟

1: نماز صحيح است و برخورد سر به مهر ولو سجده دوم حساب مى شود، ولى زيادى غيرعمدى است و موجب بطلان نماز نيست و از اجزاء نماز محسوب مى شود.

2: از جواب مساله قبل اين حكم معلوم مى شود.

س154 : حكم نمازگزارى كه لباسى بجز لباس نجس - با توجه به كمبود وقت- نداشته باشد چيست؟

نماز را بايد عارياً بخواند.

س155 : آيا خواندن دو ركعت نماز جمعه، كفايت

چهار ركعت نماز ظهر را مى كند؟

من در زمان غيبت احتياط مى نمايم، اگر كسى نماز جمعه خواند، نماز ظهر را احتياطاً بخواند.

س156 : حكم كسى كه غيرعمد در ركعت اول، قنوت خوانده است چيست؟

مستحب است در ركعت دوم خوانده شود; البته در نماز جماعت اگر در ركعت اول تبعاً قنوت بخواند، در ركعت دوم ديگر مستحب نيست، ولى در مورد سؤال به نظر من در ركعت دوم مستحب است خوانده شود.

س157 : در هنگام نماز خواندن متوجه مى شويم زخم انگشتمان سربازكرده است و مقدار بسيار كمى خون اطراف زخم بوجودآمده است، دراين صورت حكم نمازگزار چيست؟

نماز صحيح است.

س158 : 1: حكم نمازگزارى كه در ركعت دوم بعداز تشهد (نمازهاى سه و چهار ركعتى) ذكر سلام را بگويد چيست؟

2: اگر در وسط ذكر سلام بفهمد و به ياد بياورد حكم چيست؟

1: عمداً سلام بگويد نماز باطل است و اگر سهواً، بگويد نماز را تمام كند و سجده سهو براى زيادى سلام سهوى انجام دهد. 2: همان جا سلام را قطع كند و نماز را ادامه دهد بعداً دو سجده سهو احتياطاً انجام دهد.

س159 : آخر وقت نماز عشاء چه وقتى(ساعتى) قضا مى شود؟

آخروقت نماز عشاء نصف شب است و شب را بايد از اول غروب تا اذان صبح حساب كرد، نه تا اول آفتاب. بنابراين تقريبا يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى آخر وقت عشاء است.

س160 : 1: آيا مى توان يكبار ذكر تسبيحات اربعه را بجاى سه بار گفت؟

2: آيا مى توان يك بار ذكر سبحان الله در ركوع و سجده را به جاى سه بار گفت؟

1. بله، يكبار

گفتن تسبيحات اربعه در ركعت سه و چهار كافى است.

2. بايد سه بار بگويد، ولى در حال ناچارى يك بار كافى است.

س161 : هنگام سجده تماس بينى با زمين، براى نماز مشكل بوجود مى آورد يا خير؟

اگر تماس بينى با چيزى كه سجده بر آن صحيح است واجب نباشد از مستحبات مى باشد و بدون اشكال.

س162 : در هنگام خواندن نماز، طفلى مهر را بر مى دارد، پيشانى را هنگام سجده بايد روى انگشتان قرار داد يا بر روى فرش؟

باسجده بر انگشت يا فرش اگر وقت ضيق نباشد، نماز باطل است و اگر وقت ضيق است و چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، اول بايد به پيراهن سجده كند، مرتبه دوم روى كف دست، مرتبه سوم معادن.

س163 : در چه مواقعى نماز به طور كلى از گردن انسان ساقط مى شود; يعنى بايد چه شرايطى به وجود بيايد، تا نماز فرد از گردن او ساقط گردد؟

در حال جنون و اغماء و در حال حيض.

س164 : بهترين تعقيب مشترك نمازها چيست (اگر شرايطى باشد كه فقط امكان خواندن يك تعقيب وجود دارد)؟

تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها، از همه تعقيبات بهتر است.

س165 : فضيلت خواندن تعقيبات بيشتر است يا نوافل يوميه؟

جمع بين آنها بهتر است و در تعقيبات تسبيح حضرت زهراء سلام الله عليها، از همه نوافل افضل است.

س166 : آيا مرد بر روى فرش ابريشم يا زيرانداز چرمى مى تواند نماز بخواند؟

بله، مى تواند بر روى آن زير انداز نماز بخواند.

س167 : در چه صورتى انسان مى تواند نماز خود را نشسته بخواند؟ آيا افرادى كه كمر درد يا پا درد دارند مى

توانند براى جلوگيرى از بدتر شدن حال خود، از ايستادن يا سجده كردن خوددارى كنند؟ لطفا با توجه به راحت بودن اين كار در نزد مردم، حدود آن را كه مجوز آن مى شود بيان فرماييد.

تا انسان مى تواند بايد ايستاده نماز بخواند و نبايد بنشيند. درد كمر و پا مجوز نشستن نماز خواندن نيست، مگر آنكه درد به حدى زياد باشد كه قابل تحمل نباشد.

س168 : من تابه حال در قنوت دعا به زبان خودم (تركى) مى خواندم، با توجه به نظر شما نماز من اشكال دارد; حال تكليف نمازهايى كه خوانده ام چيست؟

نمازهايى كه خوانده ايد صحيح است و قضاء لازم نيست.

س169 : من در كار كارگرى مشغول هستم و براى كسى كار مى كنم كه مخالف نماز خواندن مى باشد و نماز خواندن را در ساختمان نو پايش، شوم و موجب بدبيارى مى داند، حال اين امكان وجود دارد كه من بدون توجه به راضى بودن يا نبودن او نمازم را در ساختمان او بخوانم يا نه؟ اگر «نه» پس تكليف من چيست؟ چون در غيراين صورت من بايد تا عصر منتظر بمانم تا از كار فارغ شوم.

نماز را به هيچ عنوان نمى شود ترك كرد، اول وقت نخواندن اشكال ندارد. شما عصر كه از كار فارغ مى شويد، قبل از غروب آفتاب، نماز ظهر و عصر را بخوانيد و چنانچه راضى نباشد كه در ساختمان او نماز بخوانيد نماز صحيح نيست. و اگر بتوانيد راضيش كنيد كه هم نمازتان صحيح است و هم جلوى منكر را گرفته ايد كه خود كار بزرگى است.

س170 : مختصرترين راه نماز وتر كه شب خوانده

مى شود چيست؟

قنوت نماز وتر كه يك ركعت آخر نماز شب است با يك دعاى مختصر قنوت و هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب اليه و هفت مرتبه «هذا مقام العائذ بك من النار» مى توانيد امتثال كنيد و بقيه ادعيه و اذكار از اجزاء مستحبه است.

س171 : در اتاقى (محلى) كه زنا شده مى شود نماز خواند؟ اگر نماز بخوانيم درست است؟ (با وجود اين كه بدانيم در آنجا قبلا زنا شده)

نماز صحيح است.

س172 : كسى كه براى جواب دادن به تلفن، نماز خود را قطع كند آيا مرتكب گناه شده است؟ (حتى اگر تلفن مهمى باشد)

چنانچه تلفن مهمى باشد و با جواب ندادن محذورى مترتب مى شود، قطع نماز گناه نيست.

س173 : فضائل نماز و طريقه قرائت و تلفظ آن را بيان فرماييد.

روايات مشتمل بر فضائل نماز آن قدر زياد است كه در اين مختصر نمى گنجد. نماز يكى از پنج ركن اسلام است و در روايات، معصومين(عليه السلام)فرموده اند بعد از ولايت افضل اعمال است يا در روايات ديگر بعد از معرفت بيان شده است; اما طريقه قرائت بايد به لسان عربى صحيح خوانده شود.

س174 : با توجه به اينكه سنت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام)، اقامه نمازهاى واجب در 5 نوبت بوده است، چرا در حال حاضر نمازها در سه نوبت اقامه مى شود و اذان نيز در سه نوبت رسماً پخش مى شود; در حالى كه اهل سنت اين گونه عمل نمى كنند؟ اگر انسان خود نمازهايش را در 5 نوبت اقامه كند چگونه است؟

پنج نوبت يا سه نوبت ملاك نيست، آنچه در روايات ملاك است دو

امر است نخست: آنكه وقت فضيلت و اجزاء ملاك است و دوم خواندن نافله. از اين رو در حال سفر و روز جمعه جمع بين ظهر و عصر; يعنى در يك نوبت خواندن افضل از تفريق است يكى ازاصحاب امام صادق(عليه السلام) منتظر دخول وقت فضيلت براى خواندن نماز عصر بود. حضرت فرمود تعيين آن وقت براى نافله است تو كه نافله خوانده اى منتظر نمان; بهتر است در خواندن نماز عصر عجله بكنى. پس چون عامه مردم در نماز ظهر و عصر نافله نمى خوانند، در دو نوبت خواندن بهتر نيست، بلكه در يك نوبت بهتر است و هم چنين نماز مغرب و عشاء. خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)، مكرر نماز جمع خوانده اند.

س175 : اگر نمازگزار در زمان شروع نماز، در تكبيرة الاحرام شك كند كه تكبير را درست گفته يا نه و دوباره تكبير را بگويد، نماز او صحيح است؟

اگر هنگام گفتن تكبيرة الاحرام شك كند، درست گفته قهراً آن تكبير باطل است و دوباره بايد بگويد و احتياطاً مى تواند يك كلمه بگويد تا نماز او باطل شود. اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند، به مقتضى قاعده فراغ، حكم به صحت مى شود و تكبير دوم موجب بطلان نماز مى شود.

س176 : اگر كسى در تعداد ركعات نماز صبح يا مغرب مرتب شك كند، آيا نمازش باطل است يا كثيرالشك محسوب مى شود؟

كثيرالشك محسوب مى شود و بايد به شك خود اعتنا نكند و نمازش صحيح است.

س177 : كسى كه در هر نماز يا هر دو نماز يكبار شك كند كه سجده اى را انجام

نداده وظيفه او چيست. آيا بايد اعتنا كند يا كثيرالشك است و از شكش بگذرد؟

بايد بگذرد و سجده را انجام ندهد.

س178 : اينجانب در مواقع زيادى در تعداد ركعات نماز شك مى كنم، و با تلاش زيادى هم كه كردم باز نمى توانم نحوه برخورد با شكيات در تعداد ركعات را كامل ياد بگيرم و فراموش مى كنم. اگر در هنگام شك به نحوى ادامه دهم كه بعد از نماز معلوم شود اشتباه بوده، آيا نماز صحيح است يا اعاده لازم است؟ (مثلا بنارا بر 3 بايد بگذارم اشتباهاً بر 4 بگذارم)

چنانچه شما كثيرالشك هستيد كه ظاهر سؤال اين است اعتناء به شك نكنيد و بنا بر صحت نماز بگذاريد، بدون مراعات وظيفه تعيين شده بر شك و چنانچه كثير الشك نباشيد به آن گونه كه نوشته ايد، اگر عمل كنيد نماز باطل است بايد اعاده نماييد.

س179 : اگر در هنگام شك هيچ راه حلى به ذهنم نيايد و به نتيجه اى نرسم، چه كارى بايد انجام دهم؟

بايد تأمل كنيد و فكر كنيد كه راه صحيحى پيدا شود و به آن عمل كنيد و اگر پيدا نشد و شك مستقر شد، صبر كنيد تا صورت نماز از بين برود و نماز باطل شود. بعيد نيست باطل كردن نماز هم جايز باشد.

س180 : اگر كسى متوجه شود كه پدرش همه اموال خود را از طريق مشروع به دست نياورده و خانه اى كه در آن زندگى مى كنند و ساير اموال دچار مشكل است، آيا مى تواند در آن خانه نماز بخواند؟

چون يقين ندارد كه خانه را به ازاء پول حرام خريده باشد، نماز خواندن در

آن خانه اشكال ندارد.

س181 : اگر در نماز در حال قرائت سوره، مثلا سوره دهر... در اثناء سوره (بعد از نصف سوره يا قبل از آن)، آيه اى را فراموش كند در فرضى كه قرآنى در نزد او باشد يا در دسترس او نباشد، وظيفه اش چيست؟

در هر دو صورت مى تواند به سوره اى ديگر عدول كند. خصوصاً تا قبل از ثلثين سوره را بخواند صحيح است.

س182 : اگر در اذان اشتباها «قد قامت الصلاه» گفت و (مثلا) آخر اذان متوجه شد، آيا لازم است برگردد از «حى على خير العمل» شروع كند يا نيازى نيست؟

لازم نيست و صحيح است.

س183 : اگر براى ركوع دوم نماز آيات، آيه دوم سوره را فراموش كنيم و براى آنكه به ذهن خطور كند، آيه اول را كه براى ركوع اول خوانده ايم تكرار كنيم و آيه دوم را هم بخوانيم و به ركوع دوم برويم، آيا نماز صحيح است؟

به قصد قرآن بودن اشكال ندارد.

س184 : آيا اگر در نماز روى قرآن يا كتاب دعا يا كاغذ يادداشت مختصرى بنويسيم، آيا منافى نماز است؟ در نافله چطور؟ كتابت مبطل صلاة هست يا نه؟

مختصر نوشتن اشكال ندارد، فعل كثير مبطل است.

س185 : با توجه به اينكه مواضع سجده هفت قسمت مى باشد، چرا در مكتب تشيع تنها بر گذاشتن پيشانى بر خاك (مهر) تأكيد شده است.

چون شارع مقدس چنين فرموده و حكمت احكام را نمى دانيم.

س186 : اگر در هنگام نماز، مثلا به ذهن بيايد كه اگر 3 بار تسبيحات اربعه بگويم به جاى 1 بار فلان حاجتم روا مى شود و گرنه نمى شود و مثل اين وسوسه

ها، آيا برخلاف عادتم 3 بار بخوانم در نماز موجب بطلان نماز است؟ يعنى از قربت الى الله خارج است. از اين قبيل حالات زياد برايم رخ مى دهد، لطفاً راهنمايى بفرماييد.

خير موجب بطلان نيست، به اين گونه حالات اعتناء نكنيد كه ممكن است منجر به وسوسه شود.

س187 : بعد از سجدتين جلسه استراحت لازم است يا خير؟ اگر جلسه استراحت سهواً ترك شود و نمازگزار در حال قيام متوجه شود، چگونه آن را بايد تدارك نمايد؟

لزوم معلوم نيست، بلكه استحباب آن قوى است واگر فراموش شود و در حال قيام متوجه شود، مى تواند بنشيند و تدارك كند ولى لازم نيست.

س188 : وقت فضيلت نماز عصر چيست؟

كسى كه نوافل ظهر و عصر را بخواند و نماز فريضه ظهر را هم بخواند، بعد از خواندن هشت ركعت نافله عصر وقت فضيلت نماز عصر شروع مى شود و كسى كه نافله نخواند، وقت فضيلت نماز عصر از موقعى كه سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود، به دو وجب برسد تا به چهار وجب برسد.

س189 : اگر مأموم به خطبه نماز جمعه نرسد، آيا واجب است نماز ظهر را پس از نماز جمعه بخواند يا اگر خطبه را گوش دهد، ولى درك نكند، حكم چيست؟

به فتواى من در زمان غيبت كسانى كه در نماز جمعه حاضر مى شوند، نماز ظهر را بنا به احتياط لزومى بايد بخوانند.

س190 : اگر پيش شخص عادلى برويم و او قرائت نمازمان را صحيح بداند هيچ شكى نبايد بكنيم؟

او را چنانچه اهل تشخيص مى دانيد، هيچ شك نكنيد.

س191 : آيا نماز آخر وقت معصيت دارد؟

معصيت ندارد.

س192 : استفتاء حضرتعالى

در مورد خواندن نمازهاى زيارت و نمازهاى مستحبى به سمت ائمه به طورى كه مرجع شريفشان قبله قرار گيرد با توجه به اين روايت كه مى فرمايند: «نحن الصلاه فى كتاب الله عزوجل، ونحن الصلاةو... ونحن كعبه الله ونحن قبله الله و...» چيست؟

نماز خواندن رو به قبر امام(عليه السلام) جايز نيست، مگر در مواردى كه استقبال قبله از شرطيت ساقط شده باشد، مانند نماز مستحبى كه در حال راه رفتن خوانده شود يا مورد دوران الامر بين چهار جانب جنوب، شمال، شرق و مغرب كه در اين مورد چون نماز به يك طرف خواندن كافى است و در غير اين موارد جايز نيست. اين دو روايت ربطى به استقبال در نماز ندارد.

س193 : اگر شخصى نتواند نماز ايستاده بخواند و بر روى صندلى باشد، هنگام سجده مى تواند با دست مهر را بر پيشانى بگذارد يا اينكه بايد جايگاه مهر ثابت باشد؟

در صورت امكان بايد به سجده برود و مهر را در زمين گذاشته و پيشانى را به مهر بگذارد. و اگر تمكن ندارد با سر تكان دادن، و اشاره نمودن بدل از سجده راانجام دهد و مهر به پيشانى گذاشتن لازم نيست، ولى بهتر است.

س194 : نمازگزارى كه در ركعت سوم تشهد و سلام را بگويد و در حين گفتن ذكر سلام متوجه شود كه ركعت چهارم را نخوانده است، حكم او چيست؟ اگر بعد از اتمام ذكر سلام سريعاً بفهمد ركعت چهارم را نخوانده است، آيا بايد نماز را دوباره بخواند؟

در هر دو مورد بايد بايستد و ركعت چهارم را بخواند و بهتر است براى تشهد و سلام زيادى سجده سهو به جا

آورد. نماز باطل نمى شود و لازم نيست دوباره بخواند.

س195 : من به علت بيمارى، مجبور هستم عمل جراحى انجام دهم و مدت 2 ماه در بيمارستان بسترى شوم. قصد دارم نمازهايم را در روى تخت كه شايد رو به قبله هم نباشد و بدون طهارت و وضوء به جا آورم، آيا بعد از اينكه بتوانم حركت كنم، بايد تمام نمازهايى كه در شرايط بيمارى خوانده ام اعاده كنم و يا اينكه اعاده لازم نيست؟

چنانچه تخت را رو به قبله بگذاريد، اگرچه نماز را خوابيده بخوانيد و اگر وضوء نتوانستيد بگيريد تيمم كنيد نماز بخوانيد اعاده لازم نيست و نمازتان صحيح است.

س196 : تحت الحنك يعنى چه و در چه جاها و اعمالى تحت الحنك مستحب است؟

الحنك يعنى زير چانه انسان، التحنك، يعنى آويزان كردن مقدارى از عمامه را زير چانه و در نماز كسى كه عمامه دارد، مستحب است از عمامه مقدارى زير چانه آويزان كند.

س197 : آيا براى انجام نمازهاى واجب به مجرد شروع اذان از صدا و سيما، مى توان اقامه نماز كرد يا بايد مقدارى صبر كرد؟ و اين صبر كردن چه مقداراست؟

بايد اطمينان به داخل شدن وقت نماز بكنيد. من خودم مقدارى صبر مى كنم، بعد از تمام شدن اذان نماز مى خوانم، ولى اذان شخصى كه مورد اطمينان است با شروع او به اذان مى توان نماز خواند.

س198 : مأموم در كداميك از موارد زير مى تواند تكبيرة الاحرام بگويد و وارد نماز شود:

الف: در قنوت امام، ب: در فاصله بين اتمام سوره و وارد ركوع شدن امام.

در هر سه مورد مى تواند به نماز وارد شود و به

امام جماعت اقتداء كند.

س199 : منظور از قيام متصل به ركوع چيست؟ آيا پس از اتمام سوره و قبل از خم شدن براى ركوع يك لحظه صبر كردن و ايستادن كافى است؟

منظور آن است كه از حال قيام به ركوع رود، نه آن كه بنشيند و ركوع از حالت جلوس بنمايد; و لحظه ايستادن قبل از خم شدن كافى است.

س200 : اگر طلبكار در اثناء نماز به مديون رجوع و مطالبه طلب خود را بكند و مديون بدون بهم زدن نماز، نتواند دين خود را ادا كند، آيا واجب است نماز را بشكند و دين را پرداخت كند؟ در صورتى كه نماز خود را تمام كند، آيا صحيح است يا نياز به اعاده دارد؟ چنين حكمى درباره اجير نيز جارى است؟

اگر دين مؤجل باشد كه يقيناً شكستن نماز جايز نيست و اگر مدت دين تمام شده است و بدون بهم زدن نماز نمى تواند اداء دين كند، شكستن نماز واجب است و همين حكم درباره اجير نيز جارى است.

س201 : آيا اجير با وسعت وقت مى تواند در مدت اجاره، بدون اذن مستأجر نماز واجب را بجا آورد؟

چنانچه مدت اجاره تمام شده است و رضايت مالك را احراز نكرده است، بدون اذن مؤجر نمى تواند نماز بجا آورد.

س202 : در مورد مستخدمين دولتى كه در قبال دريافت مزد وظيفه اى را بعهده مى گيرند; هرگاه نماز خواندن آنها موجب معطلى مراجعين شود، آيا جايز است در وقت كار با تعطيل كردن كار نماز واجب يا اعمال مستحبى ديگرى بجا آورند؟

در صورتى كه بر خلاف عملى كه به عهده گرفته است باشد نماز و اعمال مستحبى

را نمى تواند بجا آورد و چنانچه برخلاف نباشد، هيچ كدام اشكال ندارد.

س203 : اگر كسى بعد از نماز ظهر، لكه اى در روى زير شلوار خود ببيند، ولى نداند كه كى جنب شده، آيا نمازهاى روزهاى قبل خود را بايد قضاء كند يا خير؟

اگر بداند كه آن لكه منى است و بعد از خروج آن هم غسل نكرده است، بايد براى نمازهاى بعد غسل كند و نمازهائى كه يقين دارد كه با جنابت خوانده را قضا نمايد; اما آن نمازهائى كه احتمال مى دهد بعد از جنابت خوانده، لازم نيست قضا كند.

س204 : حكم شما در مورد جهت قبله و اوقات شرعى در فضا چيست؟

چون قبله خصوص كعبه نيست، بلكه من تخوم الارض الى عنان السماء قبله است; بنابراين اگر شخص تمكن از قبله دارد به قبله نماز بخواند و اگر تمكن ندارد، به هر طرف نمازش را بخواند درست است.

اما از حيث وقت چنانچه هيچ راهى بر تشخيص وقت ندارد، بهترين راه اين است كه نمازهاى يوميه را در هر 24 ساعت با فاصله بين آنها انجام دهد و اگر بتواند با تماس با زمين، محلى مانند ايران يا عراق را اختيار كند، نمازها را بر تطبيق آن اوقات انجام دهد.

س205 : بنده نمازم را چون به عربى مى خوانم، مفهوم واقعى نماز را درك نمى كنم، آيا مى شود نماز را به فارسى خواند؟ اگر جواب منفى است چرا؟

نمى شود نماز را به فارسى خواند. در عبارات بايد همانگونه كه دستور داده شده عمل شود، مثلا نماز مغرب 3 ركعت است، شما اگر 4 ركعت بخوانيد باطل است.

س206 : در نماز پس

از ركوع، آيا هنگام گفتن «الله اكبر» حتماً بدن بايد راست باشد يا در حين پايين رفتن براى سجده هم مى توان «الله اكبر» را گفت؟

در وقت تكبير گفتن بدن بايد راست باشد.

س207 : معلمى سر كلاس درس، قرآن مى خواند به آيه سجده واجب مى رسد، آيا در همانجا مى تواند روى ميزسجدهواجب انجام دهد (با آنكه هفت اعضاى سجده به زمين نمى رسد)؟

در سجده بايد محل سجود بلندتر از زمين به مقدار زايد بر چهار انگشت نباشد. پس سجده بر ميز كافى نيست و بنابراحتياط بايد اعضاء هفتگانه هم در حال سجده واجب روى زمين گذاشته شود.

س208 : با توجه به اينكه طول روز در زمستان بسيار كوتاه است، (در حدود 2 تا 3 ساعت) و در تابستان خيلى طولانى در (حدود 22 ساعت)، حكم زمان نماز و افق چگونه است؟

تقدير به ساعت نيست، بلكه بطلوع فجر و زوال خورشيد و غروب خورشيد است كه مشخص و معلوم است.

س209 : چنانچه فردى گوشت حيوان حرام گوشتى (مثلا خوك) را با اطلاع از حرام بودن بخورد، چه حكمى دارد و نماز او چه مى شود؟

خوردن آن حرام ولى حكم خاصى ندارد. نماز هم با رعايت اجزاء و شرائط صحيح است و خوردن آن موجب بطلان نماز نمى شود.

س210 : چرا قبل از تسبيحات اربعه «بسم الله...» گفته نمى شود؟ آيا پيامبر و امامان - سلام الله عليهم - تسبيحات اربعه را در نماز مى خواندند؟ زيرا من در يك حديث كه از علماى اهل سنت از پيامبر _ صلوات الله عليه _ نقل شده بود خواندم كه نماز بدون سوره حمد صحيح نيست؟

تسبيحات اربعه

ذكر است و «بسم الله الرحمن الرحيم» از آيات قرآنيه است و در اول سوره قرآن خوانده مى شود و پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه هدى(عليهم السلام) در ركعت سوم و چهارم نماز تسبيحات اربعه مى خواندند و آنچه نقل مى كنند كه نماز بدون سوره حمد صحيح نيست، مربوط به ركعت اول و دوم است.

س211 : معنى دقيق «على ولى الله» چيست؟

امام على(عليه السلام) از طرف خداى تعالى بر ولايت مطلقه انتخاب شده و فى ǙĘΘȘѠالواثيق عن صادق «اهل البيت(عليه السلام)فى تفسير آية انما وليكم الله يعنى اولى بكم اى احق بكم و باموركم من انفسكم و اموالكم الله و رسوله و على و اولاده الائمه الى يوم القيامه».

س212 : آيا معصومين نماز ظهر و عصر را با هم مى خواندند; زيرا به استنباط من امام حسين _ سلام الله عليه _ در ميدان جنگ هنگام يادآورى يكى از يارانش به وقت نماز 4 ركعت نماز خواند؟

خود پيغمبر چندين مرتبه نماز ظهر و عصر را با هم خوانده و فرمودند من بدون هيچ محذورى اين 2 نماز را با هم مى خوانم تا مردم اعتراض نكنند به كسانى كه جمع بين 2 نماز مى كنند.

س213 : من به علت درد كمر(ديسك كمر) و پيشگيرى از آن و همچنين درد زانو، در خانه نماز را به صورت نشسته مى خوانم ولى در بيرون از خانه مثلا در مسجد يا جاهاى ديگر نماز را ايستاده مى خوانم. چون دكتر به من گفته كه اصلا نبايد خم يا راست شوى و دو زانو بنشينى يا تا جايى كه امكان دارد اين كار را انجام ندهى. به نظر

شما نماز من درست است؟

با گفتن دكتر اشكال ندارد، ولى اگر نماز را هميشه در مسجد بخوانيد بهتر و موافق احتياط است.

س214 : آيا حرف زدن و يا آب خوردن بين ركعت هاى نماز شب نماز را باطل مى كند (مثلا بعد از دو ركعت اول كسى حرف بزند يا آب بخورد و بعد ادامه دهد)؟

بين نمازها بعد از سلام و قبل از تكبير، براى نماز دوم حرف زدن و چيز خوردن، هيچ اشكال ندارد.

س215 : نماز وحشت چگونه خوانده مى شود و آيا واجب است؟

نماز وحشت واجب نيست. نماز وحشت دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از حمد آية الكرسى تا «هم فيها خالدون» و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره «انا انزلنا» ده مرتبه خوانده شود و بعد از نماز بگويد «اللهم صلى على محمد و آل محمد و ابعث ثوابهاالى قبر فلان» اسم ميت را ببرد.

س216 : اگر كسى نماز جمعه نرود از چه ساعتى مى تواند نماز ظهر را بخواند؟

از همان اول ظهر، نماز ظهر را مى توان خواند.

نماز جماعت

س217 : با توجه به سختى اطمينان از شرايط يك امام جماعت، آيا با اعتماد كم به امام جماعت نماز خواندن بهتر است يا فرادا خواندن؟ (معمولا شناخت لازم به سختى به دست مى آيد)

اگر امام را عادل بدانيد، شكى نيست كه جماعت بهتر است و اگر امام را عادل نمى دانيد، نمى توانيد جماعت بخوانيد.

س218 : اگر كسى در هنگام نماز جماعت به ركعت دوم برسد و در ركعت سوم نماز جماعت كه ركعت دوم خودش مى شود، شروع به خواندن سوره توحيد كند و در اين حالت

پيش نماز مى خواهد از ركوع بلند شود; با توجه به اهميت نماز جماعت، چه بايد كرد؟

سوره را قطع كند و به ركوع برسد و نمازش صحيح است.

س219 : با توجه به سئوال قبل حكم كسى كه در اين حال سوره را قطع كرده است چيست؟

حكم زائدى ندارد، چون هم نماز و هم جماعتش صحيح است.

س220 : شخصى در ركعت دوم نماز جماعت، هنگام خواندن حمد و سوره، به صف نمازگزاران ملحق مى شود، آيا اين شخص مى تواند در ركعت اول خود با نمازگزاران ديگر قنوت بخواند؟

بله، جايز است.

س221 : با فرض صحيح بودن نماز (در سوال قبل) آيا شخص مورد نظر مى تواند در ركعت دوم خود با توجه به بودن وقت انجام قنوت، براى بار دوم در نماز قنوت بخواند؟

جايز نيست.

س222 : اگر در نماز جماعت، اتصال صف بوسيله اينجانب باشد و وضوى من در اثناى نماز باطل شد، آيا نماز صفى كه بواسطه من متصل شده باطل مى شود و بايد به آنها اعلام كرد؟

اعلام لازم نيست و نماز آنها صحيح است اگر چه در اصل متصل نباشند.

س223 : آيا امام جماعت حمد و سوره نماز جماعت را مى تواند در نمازهاى ظهر و عصر جهراً بخواند؟ آيا كسى قائل به اين امر مى باشد؟

خير نمى تواند، مگر نماز ظهر روز جمعه آن هم اختصاص به امام جماعت ندارد.

س224 : حكم شخصى كه در ميان نماز جماعت، وضويش باطل مى شود چيست؟

بايد نماز را ترك كند. نماز بى وضوء نماز نيست.

س225 : در صف جماعت شخصى در كنار ما بدون داشتن وضوء و فقط براى خودنمايى به نمازآمده است، آيا نمازى

كه ما در كنار اين شخص مى خوانيم، صحيح مى باشد؟ (با علم به اينكه اين شخص وضوء ندارد)

اگر فاصله او مضر به اتصال شما نيست، مثلا شما متصل به جماعت از طريق صف جلو يا صف طرف ديگر هستيد، صحيح است واشكال ندارد.

س226 : در نماز جماعت، اگر كسى سهواً زودتر از امام از ركوع يا سجده برخيزد، ولى عمدى نباشد نمازش چه حكمى دارد، آيا معصيتى مرتكب شده است؟

نمازش صحيح است، و مرتكب خلاف وظيفه شرعيه نشده است.

س227 : حكم نمازگزارى كه در نماز جماعت عمداً زودتر از امام جماعت سر از سجده بر مى دارد (يا از ركوع قيام مى نمايد) چيست؟

جايز نيست، ولى جماعت به هم نمى خورد.

س228 : خواندن نماز فرادى مقارن با نماز جماعت، بدون عذر و دليل و در صورتى كه توهين به امام جماعت شود چه حكمى دارد؟

توهين به هيچ مؤمنى جايز نيست و نمازى كه توهين به امام عادلى باشد باطل است و غيرجايز، البته با خصوصيات هر موردى شرط عدم جواز اين است كه اهانت احراز بشود وگرنه اشكال ندارد.

س229 : هرگاه مأموم يك يا دو ركعت ديرتر به جماعت برسد، آيا موقع تجافى خواندن تشهد با امام واجب است يا مستحب؟ در ركعت آخر امام چطور و آيا موقع سلام امام، مأموم مى تواند ساكت باشد يا بايد مشغول ذكر شود؟

موقع تجافى خواندن تشهد مستحب است و در ركعت آخر امام هم به همين نحو است; يعنى مستحب است تشهد را بخواند، ولى سلام را نبايد بگويد بلكه احتياط مقتضى است بعد از تشهد و قبل از سلام برخيزد و نماز را به قصد

فرادا تمام كند.

س230 : خواهشمند است نظر خود را در مورد امام جماعت بودن خانم ها - شبيه كارى كه در يكى از مساجد امريكا صورت گرفت - بيان فرماييد؟ در صورت امكان مواردى را كه خانم ها در اسلام از عهده دار شدن آن منع شده اند بيان فرماييد؟

امام جماعت شدن خانم ها براى آقايان جايز نيست و براى خانم ها جايز است، ولى مكروه است; يعنى ثواب آن زياد نيست. دليل آن هم روايات است.

س231 : خواندن نماز فرادى همزمان و مصادف با نماز جماعت چه حكمى دارد؟

چنانچه موجب نسبت فسق به امام جماعت نباشد اشكال ندارد.

س232 : ما دانشجويان دانشگاه...، با وجود رياست محترم دانشگاه و علما و اساتيد و معممين دانشجوى دكترا، در بيشتر نمازها مجبور هستيم به امامت يك شخص غيرمعمم نماز بخوانيم و ايشان مدعى است كه از طرف رياست دانشگاه امام راتب مسجد مى باشد; اين در حالى است كه بسيارى مواقع اساتيد ما كه روحانى هستند و بعضا استاد فقه و داراى درجه اجتهاد نيز مى باشند، مجبور هستند پشت سر ايشان نماز بخوانند به نظر حضرتعالى حكم اين نماز چيست؟

در نماز جماعت با تمام اهتمامى كه شارع مقدس به آن داده و فضائلى كه ذكر شده است شرايط خاصى غير از عدالت و صحت نماز از حيث قرائت و لباس و مكان ندارد و چنانچه عالم باشد ثواب آن زيادتر است; اما داشتن عمامه شرط نيست.

س233 : با توجه به اينكه براى امامت نماز، دارا بودن شرايطى لازم مى باشد، آيا مى توان در هر صف جماعتى به امام حاضر اقتدا نمود؟ در واقع در بعضى

اماكن ديده مى شود كه افراد بدون اينكه نام امام جماعت را بدانند و يا حتى او را ببينند، تنها به صرف اينكه از فضيلت نماز جماعت بهره ببرند به او اقتدا مى نمايند. آيا چنين عملى درست است؟ نظر حضرتعالى در خصوص نظريه فقهى بلاد كبيره كه اخيراً مطرح مى شود، چيست؟

امام جماعت بايد عادل باشد و جاهائى كه مردم به امامى اقتداء مى كنند مختلف است در بعضى از اماكن با اقتداى جمعيتى انسان اطمينان پيدا مى كند كه اينها تفحص كرده و عدالت امام را تشخيص داده اند در آن اماكن مى توان اقتداء نمود. بلاد كبيره به آن معنى كه حال معروف است حكم خاصى نسبت به نماز ندارد و آنچه در كلمات فقهاء قديم عنوان شده است، معناى ديگرى دارد; به هر حال شهر بزرگ حكم خاصى ندارد.

س234 : 1: در مسجدى امام جماعت آن كه حدود 35 سال به صورت منظم و هر سه وقت اقامه جماعت مى كرده اند به عللى مسجد را به حالت اعتراض ترك مى كند. پس از مدتى اشخاصى بدون كسب اجازه از ايشان اقدام به برگزارى جماعت در اين مسجد مى كنند. بفرماييد آيا نماز جماعت و اقتدا به اين آقايان در اين مسجد صحيح است يا نه؟

2: آيا نماز فرادا در اين مسجد اشكال دارد؟

3: بر فرض اينكه شخص يا نهاد ثالثى اين آقايان را منصوب كرده باشند، اقامه جماعت در اين مسجد چه حكمى دارد؟

4: كسانى كه از موضوع اطلاع ندارند و نمازشان را به اين آقايان اقتدا مى كنند، نمازشان چه حكمى دارد؟ كسانى كه از موضوع اطلاع داشته و

دانسته و نمازشان را به اين آقايان اقتدا مى كنند، نمازشان چه حكمى دارد؟

1: امام راتب به امامت مسجد حق پيدا مى كند ولى حقى است غيرلزومى. بنابراين اقتداء به كسى كه غير امام راتب است و بدون اذن او اقامه جماعت مى نمايد، اشكال ندارد.

2: مانند ساير مساجداست.

3: صحيح است.

4: هر دو دسته نمازهاشان صحيح است.

س235 : آيا اقتدا به امام جماعتى كه در قرائت ايراد دارد جايز است؟ آيا امام جماعتى كه پول بابت برپايى نماز جماعت از مسجد مى گيرد، عدالتش صحيح مى باشد؟

مراد از ايراد اگر غلط خواندن است، اقتداء نكنيد و اگر مراد غير آن است اشكال ندارد.

اجرت گرفتن براى امام جماعت شدن جايز نيست; ولى پولى كه براى مسجد و جماعت و امام و غير آنها قرار داده شده است; چه وقف چه خيرات ديگر، گرفتن آن اشكال ندارد

س236 : اگر مأموم در قرائت ركعت اول اقتدا كند و به علت جمعيت زياد جماعت يا به علل ديگر، به ركوع رفتن امام را متوجه نشود و موقعى متوجه مى شود كه امام به سجده رفته در اين حال ركوع را انجام داده و خود را به سجده اول يا دوم امام مى رساند; آيا در اين صورت نماز وى باطل است؟ اگر به سجده دوم امام هم نرسد و در تشهد به امام رسيد، چه صورت دارد؟

اگر در قبل از قرائت يا اثناء قرائت، داخل جماعت شده است، نماز و جماعتش صحيح است و ركوع و سجود بنمايد يك ركعت حساب مى شود و اگر بعد از قرائت داخل شده باشد و درك ركوع نكند، آن ركوع براى ركعت

حساب نمى شود، بلكه مى تواند با امام ركعت را شروع كند يعنى بايستد تا امام داخل ركعت بعد بشود يا متابعت در سجدتين بنمايد ولكن از نماز او محسوب نمى شود.

و اگر سجدتين را درك نكند و يا سجده دوم را متابعت امام ننمايد، بايد بايستد تا امام ركعت بعد را شروع كند.

س237 : آيا برگزارى نماز جماعت به طور همزمان در اداراتى كه مسجد در كنار آنها موجود است، موجب بى احترامى به مسجد است؟

چون اين عمل رايج شده، بى احترامى به مسجد نيست، اگر در ادارات نماز جماعت منعقد نشود، عده اى نماز نمى خوانند يا فرادى مى خوانند يا در آخر وقت و همه اينها مذموم است به نظر من كار خوبى است.

نماز قضاء

س238 : براى خواندن نمازهايى كه نخوانده ام، مى توان، مثلا صد بار نماز صبح را خواند يا بايد هفده ركعت نمازها را پشت سرهم خواند؟

ترتيب در نماز قضا معتبر نيست و مى توانيد صد بار نماز صبح بخوانيد.

س239 : بنده مدتى نمازهاى مغرب و عشايم را خارج از نيمه شب شرعى و با نيت ادا مى خواندم (فكر مى كردم در اين ساعت نماز ادا مى باشد)، حالا كه فهميدم ادا نبوده و قضا بوده، چه بايد بكنم؟

كارى لازم نيست چون در تطبيق خطا كرده ايد; اين گونه اشتباه نماز را باطل نمى كند.

س240 : شخصى فوت كرده است و مقدارى نماز و روزه بر ذمه اش بوده است، فرزندان او بعد از مرگ او قبول كرده اند كه نماز و روزه او را انجام بدهند. آيا با اين قبول فرزندان، ذمه ميت برى مى شود و

عذابى از اين بابت متوجه او نخواهد بود و آيا ذمه فرزندانى كه متعهد شده اند مشغول به نماز و روزه ميت مى شود؟

تا انجام ندهند ذمه ميت برى نمى شود. پسر بزرگ مكلف است انجام دهد و بقيه اگر اجير شده باشند، ذمه شان مشغول مى شود و گرنه به مجرد وعده، ذمه شان مشغول نمى شود.

س241 : آيا خواندن نماز عشاء در ساعت 12: 00 شب قبول است يا بايد همان وقت به نيت قضاء خواند؟

يازده ساعت و ربع بعد از ظهر، نماز عشاء قضاء مى شود.

س242 : دانشجويى كه تا چندى پيش با فرض اينكه از مرجع اعلم تقليد مى كند، مقلد مجتهدى بوده است و طبق نظر ايشان نمازهاى خود را در ايامى كه در محل تحصيل اقامت داشته است، حدود 2 يا 3 روز در هفته در طى ترم تحصيلى، طى 4 سال گذشته تمام مى خوانده و روزه هاى خود را هم مى گرفته است اكنون به حضرتعالى رجوع نموده است. اولا بعد از اين وظيفه او چيست و ثانياً آيا نمازها و روزه هاى قبلى خود را بايد قضا كند يا خير؟

تا به حال نمازها و روزه هايتان درست بوده، بعداً نيز به همان گونه عمل نماييد.

س243 : بعضى افراد بر اثر بى توجهى، نماز خود را آخر وقت مى خوانند، مثلا نماز ظهر و عصر هر دو را چند دقيقه به غروب مى خوانند. آيا نماز ظهر قضاء مى شود؟ وقت قضاى نماز مغرب چه وقتى است؟

تا ساعتى كه 8 دقيقه به غروب خورشيد باقى است، نماز ظهر قضاء نمى شود; ولى كسانى كه بر اثر بى

توجهى نماز را آخر وقت مى خوانند، مشمول فرمايش امام صادق عليه صلوات الله كه در آخرين وصيت خود فرمودند «شفاعت ما شامل حال مستخفين به نماز نمى شود» خواهند بود و نماز اول وقت خواندن را اگر مردم بدانند كه چه ثوابى بر آن مترتب مى شود، ممكن نيست تأخير بيندازند.

س244 : آيا لازم است نمازهاى قضا، مثل نماز مغرب موقعى كه در وقت ظهر خوانده مى شود با صداى بلند باشد همچنين بفرماييد كه آيا مى شود نمازهاى نافله ظهر و صبح و... را بجا نياورد، ولى نماز 11 ركعتى شب را خواند؟ وقت نمازهاى نافله را در اين زمان حال به ساعت بفرماييد، نه با شاخص و همچنين آيا نماز عصر و عشا را مى توان دو يا سه ساعت بعد از نمازهاى ظهر و مغرب خواند و بهترين وقت كى مى باشد، تا شخص بتواند نمازهاى نافله و يا نمازهاى قضايش را نيز بجا آورد و زياد معذب نشود؟

1. نماز مغرب در هر وقت خوانده شود، بايد حمد سوره را بلند بخواند.

2. نماز شب مرتبط با نوافل ديگر نيست و نماز شب را مى توان خواند و نمازهاى نافله ديگر را نخواند.

3. وقت نافله شب از نصف شب است (ساعت يازده و ربع) بعد از ظهر تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود. مسافر و كسى كه براى او خواندن نافله شب سخت است مى تواند آن را در اول شب بجا آورد

4. نماز عصر و عشاء را مى توان دو يا سه ساعت بعد از نماز ظهر و مغرب خواند.

س245 : بعضى افراد در خواندن نماز

صبح در وقت آن سهل انگارى كرده و مى گويند توانايى بيدار شدن از خواب را ندارند و بعداً قضا را مى خوانند، آيا اين افراد هم تارك الصلاه محسوب مى شوند؟ آيا قضاى نماز صبح را بايد به محض بيدار شدن از خواب خواند يا هر وقت ديگرى باشد فرقى ندارد.

واجب است بر چنين شخصى كسى را اجير كند او را از خواب بيدار كند; به هرحال اگر بيدار نشد و قضا شد، قضا وجوب فورى ندارد و در تأخير مانعى نيست.

س246 : اگر شخصى نماز قضا داشته باشد، آيا در زمان حياتش مى تواند شخصى را اجير كند، تا نمازهاى قضاى او را بخواند؟

خير، نمى تواند.

س247 : من يك جوان 24 ساله هستم كه از سن بلوغ، به مدت 8 سال نماز نخوانده ام; حالا براى بجا آوردن نماز قضا بايد چه كار كنم؟

در رساله يكى از مراجع تقليد خواندم كه نماز قضاى پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب است، آيا شما اين را تأييد مى كنيد؟

شما شروع كنيد به تدريج هر وقت آمادگى داريد و كار لازمى نداريد، نماز بخوانيد (قضاء) مثلا اول نمازهاى صبح و بعد نمازهاى ظهر و بعد عشاء.

نمازهاى قضاى پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب است و چون نمازهاى قضاى خودتان را بايد بخوانيد، براى نمازهاى قضاى پدر و مادرتان اجير بگيريد تا او بخواند.

س248 : نماز عشا در چه لحظه اى قضا مى شود؟

آخر وقت نماز عشاء، نصف شب است و شب را بايد از اول غروب خورشيد تا اذان حساب كرد، نه تا اول آفتاب. بنابراين تقريباً يازده ساعت و يك ربع بعد از

ظهر شرعى، آخر وقت نماز عشاء است.

س249 : سوال من در رابطه با بلند خواندن نماز قضاى صبح يا مغرب است. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرموده اند: آنطور كه من نماز مى خوانم شما هم بخوانيد اول كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نماز قضا نداشتند كه ما اقتدا به روش ايشان كنيم. دوم اينكه براى جهر خواندن نماز مثلا نماز صبح دليلى و شرايطى بوده كه آن شرايط در وقت ظهر اگر نماز را قضا بخوانيم نيست و قاعدتاً بايد شرايط نماز ظهر بر نماز قضاى صبح هم صادق باشد. پس چه دليلى براى جهر نماز قضاى صبح در هنگام ظهر وجود دارد؟

روايات دلالت دارد بر اينكه حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء بايد خوانده شود و براى نمازهاى ظهر و عصر اخفات و در قضا رواياتى به اين مضمون است «اقض مافات كما فات»; يعنى همان گونه كه نماز اداء مى خوانيد نماز قضا را به همان نحو بخوانيد.

س250 : در سفرى يك روزه به مشهد، موقع نماز عشا فراموش كردم كه نمازم را بايد شكسته بخوانم و كامل خواندم و بعد از بازگشت به تهران يادم آمد كه نماز را كامل خوانده ام، حال تكليف من چيست؟

چون بعد از وقت متذكر شده ايد، قضا واجب نيست.

س251 : كسى كه قبل از تمام شدن وقت نافله ظهر و بعد از نماز ظهر بخواهد نافله ظهر بخواند، بايد ادا بخواند يا قضا؟

بايد اداء بخواند، چون در وقت خودش مى خواند و قضا خارج از وقت است.

نماز مسافر

س252 : حكم مسافرى كه نمى داند چه مقدار از نمازهايش قضا شده است چيست؟

واجب است به

مقدار متيقن قضاء كند، مثلا نمى داند يك روز نمازش قضاء شده است يا دو روز، آنچه واجب است قضاء يك روز است، ولى بهتر است نماز دو روز را قضاء كند.

س253 : دائم السفر به چه كسى گفته مى شود و تكليفش در مورد نماز و روزه چيست؟ آيا شخصى كه شرايط زير را داشته باشد دائم السفر به او اطلاق مى گردد يا خير؟ و تكليفش در ارتباط با نماز و روزه چيست؟

كارم به نحوى است كه جهت خدمت رسانى برنامه ريزى شده از طرف مسئولين كارم در شهر محل سكونت يا اطراف آن (بيش از 24 كيلومتر)، به ماموريت در شهرستان هايى غير از محل سكونت خود مى روم، در اين خصوص برنامه منظمى وجود ندارد و بسته به كارهاى ارجاعى به محل كارم، ممكن است تغيير كند، ولى بهر حال مى توان گفت مدت زيادى از سال در خارج از شهر محل سكونت يا در مأموريت هستم.

كسانى كه شغلشان سفر است، مانند راننده نمازشان را با شرايطى كه در رساله هاى عمليه مذكور است، بايد تمام بخوانند و روزه هم بگيرند; و همچنين كسى كه كارش سفر نيست، بلكه محل كارش در بلاد ديگر غير از وطن او است، چنانچه مكرر بشود گويا شما كارتان اين چنين است، بايد نماز تمام بخواند و روزه بگيرد.

س254 : اگر كسى به شهر ديگرى نقل مكان كند و مى داند كه مثلا 3 سال آنجا خواهد بود، ولى قصد اقامت نكند و بگويد كه من مرتب اينجا نيستم و مسافرت طولانى مى روم و نمازم شكسته است; آياحرفش صحيح است؟آيا در اين مواقع راهى

براى شكسته خواندن هست؟

بله، صحيح است. اگر بخواهد نماز تمام بخواند، بايد قصد اقامه ده روز بكند.

س255 : كسى كه مدت بيش از ده سال در قم بوده و قصد توطن كرده، ولى الان حدود 20 سال است كه به مسقط الراس خود عودت نموده و تقريباً اعراض عملى از قم كرده، ولى اينكه صد در صد به قم برنگردد معلوم نيست; حال اگر براى زيارت به قم برود، نمازش قصر است يا تمام و اگر امام جماعت نماز جمع بخواند به هر دو نماز قصر و اتمام او مى توان اقتدا كرد؟

اعراض تقريباً موجب نمى شود كه حكم مسافر پيدا كند، چنانچه قطعاً اعراض نموده; يعنى تصميم دارد كه براى زندگى به قم نيايد، حكم مسافر در قم را دارد.

س256 : دانشجوئى كه 5 سال براى تحصيل به شهر ديگرى مى رود و آخر هفته ها بر مى گردد وظيفه او نسبت به نماز و روزه چيست؟

در شهر خود تمام مى خواند و همچنين در شهر محل تحصيل. س257 : راننده اى كه نمازش در سفرها تمام است، و تصادفاً در سفرى براى تهيه لوازم يدكى ماشين با وسيله ديگرى، مثلا قطار سفر مى كند - در فرضى كه راننده اداره اى باشد و از طرف اداره براى تهيه وسائل مأمور شود و در فرضى كه مستقل و براى خود كار كند _ حكم چيست؟

چون اين گونه سفرها مربوط به شغل شخصى است، نماز را بايد تمام بخواند.

س258 : كسى كه وطنش اهواز بوده و به اصفهان نقل مكان كرده و قصد توطن در آنجا را دارد، ولى هنوز چند روزى از نقل مكان

او نگذشته كه براى بردن بعضى وسائل يا انجام بعضى كارها به اهواز رفته است; در اين چند روز كه در اهواز است _ با آنكه هنوز استقرارش در اصفهان تثبيت نشده و اعراضش از اهواز تحقق كامل نيافته - حكم نماز و روزه او چيست؟ وهم چنين به اصفهان كه مى رود و هنوز شش ماه از سكونتش نگذشته، آيا بايد قصد اقامت ده روز داشته باشد و اگر كمتر از 10 روز بماند و سفرها و رفت و آمدهائى بين اصفهان و ساير بلاد داشته باشد، آيا نمازش در اصفهان قصر است يا همان قصد توطن به تنهائى كافى است؟

در صورتى كه اعراض نكرده است، حكم وطن دارد و صرف اينكه وطن ديگرى دارد موجب نمى شود كه حكم مسافر پيدا كند. در اصفهان چون قصد توطن دارد، حكم وطن دارد و ماندن شش ماه شرط نيست.

س259 : حكم نماز مسافرى كه تا فرصت براى نماز هست، به وطن باز مى گردد چيست و آيا مى تواند نماز را در راه شكسته بخواند يا بايد وقتى رسيد كامل آن را بخواند؟

مى تواند تا به منزل نرسيده و در بين راه است، نماز را شكسته بخواند و مى تواند _ بشرط بقاء وقت _ صبر كند تا به وطن برسد و تمام بخواند.

س260 : آيا در مدينه و حج عمره نماز شكسته است؟

در مدينه مى توانيد نماز تمام بخوانيد و مى توانيد شكسته بخوانيد.

س261 : در حال حاضر به دليل كار به كشور سوريه مسافرت كردم و قرار است 3 ماه در آنجا باشم; ازاين رو به محض رسيدن به آنجا قصد 10 روزه

كردم و نماز را كامل خواندم، ولى قبل از ده روز مسافرت رفتم و از حد خارج شدم، حال تكليف نمازهاى قبل و بعد من چيست؟

چنانچه مراد از حد خارج، حد ترخص است نمازهاى قبل شما و بعد، همه بايد تمام باشد و آنهائى كه تمام خوانده ايد صحيح است.

اگر مراد از حد سفر موجب قصر; يعنى از هشت فرسخ تجاوز كرده ايد، نمازهائى كه تمام خوانده صحيح است و نمازهائى را كه بعد مى خوانيد تا قصد اقامه 10 روز در محل معينى نكرده ايد، بايد شكسته بخوانيد.

س262 : براى امدادگران داوطلبى كه به صورت پارهوقت، با جمعيت هلال احمر همكارى دارند و در طول هر ماه بين دو تا هشت روز در پايگاه هاى امداد و نجات جاده اى كه بيش از 25 كيلومتر با شهر فاصله دارد، كشيك مى باشند، وضعيت نماز و روزه آنها در ماه مبارك رمضان چه حكمى دارد؟ وضعيت نماز اين امدادگران در طول سال به چه نحوى مى باشد؟

اينها شغلشان در سفر است، نمازشان را بايد تمام بخوانند و روزه هم بايد بگيرند.

س263 : شخصى سبزوار و مشهد وطن او مى باشد، ولى او در طول هفته تقريباً هر روز براى كار به بينالود سفر مى كند و شب باز مى گردد. اولا: در بينالود (محل كار) نماز و روزه اش چه حكمى دارد؟ ثانياً: اگر اين شخص براى ديدن همسر خود در تهران _ تقريباً ماهى يكبار و هر بار دو سه روز _ به تهران بيايد، نماز و روزه اش چه حكمى دارد؟ آيا وقتى به تهران هم مى آيد حكم كثيرالسفر را دارد يا

نه؟ ثالثاً: اگر اين شخص براى تفريح به شهرهاى ديگر سفر كند، نماز و روزه اش چه حكمى دارد؟

در مورد اول چنانچه بينالود به مقدار مسافت شرعى 8 فرسخ از وطن دور نباشد، نماز او تمام است و روزه هم بايد بگيرد و در مورد دوم و سوم مسافر است و نماز را در آن محل شكسته بايد بخواند و روزه هم نگيرد.

س264 : آيا دانشجويى كه در هفته 2 يا3 روز در شهر دانشگاهش است، دايم السفر حساب شده و بايد نماز و روزه اش را درست بگيرد.

بلى بايد نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.

س265 : اگر كسى كه در تهران زندگى مى كند، قصد كند به آن سوى تهران برود، در صورتى كه شايد مسيرش بيش از 25 كيلومتر باشد، آيا بايد نماز را قضا كند؟ يا مثلا ما در اسلامشهر زندگى مى كنيم كه شايد تا تهران 20_15 كيلومتر فاصله داشته باشيم و جزء استان تهران و توابع تهرانيم; اگر بخواهيم برويم به تجريش، تكليف نماز و روزه ما چيست؟ سؤال بعدى من اينكه تعريف بلاد كبيره به طور كامل چيست و آيا تهران جزء بلاد كبيره است؟

در بلاد كبيره اشتباه شده است، خيال كرده اند آنچه در كلمات قدماء ذكر شده است مراد وسعت و بزرگى بلد است در حالى كه مراد محل مركب از چند ده كوچك كه فاصله بين ده با ده ديگر يك كيلومتر يا بيشتر است; شهر بزرگ حكمش با شهر كوچك يكى است; يعنى اگر صد فرسخ هم در شهر طى كنيد، نماز تمام است و قصر معنى ندارد و بايد در ثبوت قصر

از اول تمام شدن عمارات شهر تا محل مورد نظر مسافت موجب قصر باشد وگرنه نماز تمام است و استان ملاك نيست، بلكه خود شهر ملاك است.

س266 : من دانشجو هستم و در شهرستان فيروزكوه مشغول به تحصيل هستم (هفته اى دو روز كلاس دارم)، وضعيت نماز و روزه من چگونه است آيا من مسافر محسوب مى شوم؟

چنانچه مدت تحصيل خيلى كم باشد و اهل مكان ديگرى باشيد، قهراً در فيروز كوه اگر قصد اقامت ده روز نكنيد مسافريد، ولى مسافرى هستيد كه شغلتان در سفر است اين گونه مسافر بايد روزه بگيرد و نماز را تمام بخواند.

س267 : من متولد تهران هستم و از 4 سالگى در اصفهان زندگى مى كنم; نماز من در تهران شكسته است؟

چناچه بنا داريد تا آخر عمر براى زندگى به تهران نياييد و به عبارت ديگر اعراض از ماندن در تهران نموده ايد، در تهران نماز شكسته بخوانيد وگرنه تمام.

احكام روزه

س268 : حكم شخصى كه بدون دليل روزه مستحبى خودراباطل مى كند، چيست؟

حكم خاصى ندارد، عملى است جايز.

س269 : آيا زمان افطار كردن روزه، مغرب (غروب آفتاب) است يا اذان مغرب؟

غروب آفتاب، ولى احتياط افطار نكردن تا مغرب است.

س270 : مقدار كفاره روزه چقدر است؟ آيا حتما بايد به شصت نفر داده شود؟ اگر خانواده فقيرى، نه براى رفع گرسنگى، بلكه براى (مثلا) شفاى بيمار به اين مبلغ احتياج داشته باشند، نمى توان مقدار كفاره را به آنها داد؟

كفاره افطار غيرجايز، براى هر روزاطعام شصت مسكين است كه به هر كدام يك چارك گندم يا جو يا برنج بدهد و مى تواند نان بدهد، ولى مختصرى زيادتر(مثلا يك كيلو)

بدهد بهتر است. و پول دادن كافى نيست.

س271 : نظر حضرتعالى درباره رويت ماه، با چشم مسلح و وسايل جديد چيست، آيا كافى است؟ خواهشمند است با توجه به مهم بودن موضوع در صورت امكان دليل فتواى خود را نيز بيان فرماييد.

رؤيت هلال با چشم مسلح و وسايل جديد، كافى نيست، چون خطاب در روايات «صم للرؤية و افطر للرؤية» است و در صدر اسلام عامة مردم مورد خطاب بوده اند كه در آن وقت حتى در زمان ما از اين عبارت، ديدن با چشم عادى فهميده مى شود. مؤيد آن روايتى از امام(عليه السلام) است كه مى فرمايد: رؤيتى ميزان است كه اگر يك نفر ببيند، براى حداقل پنجاه نفر ديگر رؤيت ممكن باشد.

س272 : آيا استفاده از عطرهاى تند، باعث بطلان روزه مى شود؟

خير، موجب بطلان نمى شود.

س273 : چهار روزى كه در سال از بقيه روزها متفاوتند و بر روزه دارى در آن روزها تاكيد شده است، كدام هستند؟ البته مى دانم كه يكى از اين روزها، روز 25 ذيقعدة روز دحوالارض است. لطفا مابقى را معرفى فرماييد.

چهار روز عبارت است از: 27 رجب، 17 ربيع الاول، 25 ذى القعدة و 18 ذى الحجة.

س274 : اگر ممكن است بفرماييد اول اذان (مثلا بعد از اينكه الله اكبر تمام شد) مى شود افطار كرد يا نه؟

بنده بعد از تمام شدن اذان و گذشتن دو سه دقيقه، افطار مى كنم، چون گاهى مؤذن زود اذان شروع مى كند.

س275 : روزه نذرى كه قضا شده، آيا كفاره دارد؟

بلى، كفاره دارد. كفاره آن مانند كفاره افطار ماه رمضان مى توان به اطعام شصت مسكين، اكتفاء نمود

و هر روز معادل دويست تومان كه جمعاً دوازده هزار تومان مى شود كه مى تواند نان خريده وبه شصت فقير بدهيد.

س276 : آيا در ماه رمضان روزه دار مى تواند كرم بزند؟

بلى، مانعى ندارد.

س277 : اگر زن باردارى در دوران باردارى نتوانست روزه اش را بگيرد و براى آن سال كفاره روزه را پرداخت نمايد، ولى قضاى روزه آن سال را براى 6 سال بعد از آن را گرفته باشد چگونه بايد عمل نمايد؟

غير از كفاره، قضاء روزه آن سال را بايد بگيرد، ولى اگر تا ماه رمضان بعد قدرت نداشت قضاء آن سال را بگيرد، ولو به تدريج به اين صورت كه هر يك هفته، يك روز روزه بگيرد، قضاء ساقط مى شود.

س278 : اگر كسى از ابتدا روزه هاى قضاء شده اش را نگرفته باشد. آيا بايد براى روزه هاى سالهاى قبل، هر سال كفاره بدهد، يا فقط يكبار كافى است؟ حكم كفاره روزه قضاء شده در اين مورد چگونه است؟

يك كفاره كافى است، وكفاره روزه قرض همان يك مدطعام است.

س279 : مدت روز (طلوع تا غروب خورشيد) در كشورهاى بالاى نيم كره شمالى، گاهى اوقات تا 20 ساعت مى رسد. مسلماً گرسنگى تا اين مدت بسيار زيان آور است. حكم روزه در چنين شرايطى چيست؟

چنانچه قدرت تحمل گرسنگى را ولو با استراحت داريد روزه را بگيريد وگرنه اگر مسافرت بجاى ديگرى كه روزها كوتاهتر باشد، برايتان ممكن است، چنين كنيد و درآنجا روزه بگيريد.

س280 : عمه من بيمارى فشار خون دارد و 3 بار در روز بايد دارو مصرف كند و مى خواهد بداند براى روزه اش بايد چه كار كند؟

در

صورت مراجعه به دكتر و اجازه ندادن تغيير اوقات مصرف قرص (مثلا در شب مصرف كند) و اگر علاجشان منحصر به همين كيفيت باشد، افطار كند و روزه نگيرد، خصوصا اگر پير زن باشد.

س281 : آيا زدن مسواك در موقعى كه روزه هستيم اشكال دارد؟

مسواك زدن سبب بطلان روزه نمى شود، به شرط اينكه آب و دواى خارج، داخل معده نشود.

س282 : آيا وقتى به كوه مى رويم، مى توانيم روزه بگيريم، صبح برويم و عصر برگرديم.

چنانچه از چهار فرسخ كمتر باشد، مى توانيد روزه بگيريد.

س283 : آيا استفاده از اسپرى هاى خوشبو كننده دهان، براى رفع بوى بد دهان، به دليل نخوردن و نياشاميدن در ماه مبارك رمضان، روزه را باطل ميكند؟

چنانچه از حلق چيزى وارد معده نشود، مبطل روزه نيست.

س284 : آيا از نظر معظم له در رؤيت هلال ماه رمضان اتحاد افق شرط است؟ و آيا اگر هلال ماه توسط معظم له ديده شود، روى سايت شما، اطلاع داده مى شود؟

به نظر ما رؤيت هلال اگر درشهرى ثابت شود، براى مردم شهرهاى ديگر نيز ثابت مى شود; چه دور و چه نزديك، درافق متحد باشد يا نه، البته درصورتى كه درشب مشترك باشند ولو به اين كه اول شب يكى آخر شب ديگرى باشد. واگر هلال ماه به نظر ما ثابت شود، روى سايت اطلاع داده مى شود.

س285 : اگر دكتر از روزه منع كند و بيمار روزه بگيرد و مشكلى نداشته باشد، وظيفه چيست؟

چنان چه مريض بداند كه بعد از روزه و وسط روزه مشكلى پيدا نمى كند روزه اش صحيح است.

س286 : آيا قرقره كردن آب در گلو، روزه را

باطل مى كند؟

خير، باطل نمى كند به شرط اينكه آب پايين نرود

س287 : آيا زنى كه 3 ماه حامله شده، مى تواند روزه بگيرد؟

چنان چه براى بچه ضرر نداشته باشد، مى تواند روزه بگيرد.

س288 : اگر جوانى كه در خارج از كشور زندگى مى كند به مشروبات الكلى اعتياد داشته باشد، آيا مى تواند نماز و روزه را انجام دهد.

بلى، با رعايت شرايط نماز و روزه مى تواند انجام دهد.

س289 : به دليل سرما خوردگى شديد، گلويم چرك كرده و احساس خون در انتهاى گلويم مى كنم، آيا روزه بر من واجب است؟

چنان چه دكتر بگويد روزه مضر است، وقدرت بر اينكه خون وچرك گلو وارد معده نشود، نداريد روزه واجب نيست وبايد بعداً قضاى آن را به جا آوريد وگرنه روزه واجب است وبايد مانع ورود چرك وخون به معده شويد.

س290 : من در شركتى كار مى كنم كه هنگام ظهر در ماه مبارك مديران آن اقدام به روزه خوارى مى كنند. از جهتى براى ادامه زندگى محتاج به اين كار هستم. لطفاً مرا راهنمايى كنيد.

كار شما اشكال ندارد.

س291 : اينجانب درباره مسئله روزه سوالى برايم پيش آمده كه درصدد شدم، فتواى معظم له را در اين باره جويا شوم. بسيارى از پزشكان بر اين عقيده هستند كه روزه گرفتن بدون خوردن سحرى براى دستگاه گوارشى آسيب هاى شديدى به دنبال دارد، با توجه به اينكه در دين مبين اسلام در وراى هر حكمى، حكمتى نهفته است، و در احكام عبادى، همواره سلامت جسم و روح مورد نظر مى باشند، آيا مى توان چنين استنباط كرد كه اگر شخصى - به هر دليل- موقع

سحر خواب ماند و از خوردن سحرى غافل شد، مى تواند آن روز را روزه نگرفته و بعداً قضا نمايد؟

با اين خصوصيات كه نوشته ايد - كه روزه ضرر مختصرى دارد - خير، نمى توانيد روزه نگيريد.

س292 : اگر خانم روزه دار، مقدارى از موهايش توسط نامحرم ديده شود، روزه اش باطل است؟

خير، باطل نيست.

س293 : آيا رنگ كردن مو وقتى كه روزه هستيم، روزه را باطل مى كند؟

خير، باطل نمى كند.

س294 : اگر امكان دارد حكم پرداخت فطريه را براى افراد بفرماييد. اگر كسى در شب عيد فطر مهمان ما باشد، آيا فطريه همه مهمانان را بايد بپردازيم؟ و اگر كسى در شب عيد فطر، فوت نمايد و افراد زيادى مهمان خانه فرد فوت شده باشند، آيا فطريه برعهده ميزبان است يا اينكه هر كس بايد فطريه افرادى را بدهد كه نان خور او هستند؟

اگر ميهمان قبل از غروب بيايد، فطريه به عهده صاحب خانه است و اگر صاحب خانه بعد از خوردن غذا، فوت كند فطريه مهمان باز به عهده صاحب خانه است، اگر مهمان ولو دعوت شده باشد، بعد از مغرب بيايد، فطريه به عهده خودش است.

س295 : در صورتى كه مرد كفاره روزه خود را پرداخت نمى كند، آيا زن مجاز است بدون اجازه همسر از مال خود مرد، كفاره روزه او را پرداخت نمايد؟

خير، مجاز نيست، و نيز اگر زن بخواهد از مال خودش تبرعاً كفاره مرد را بدهد، جايز نيست; بلى بعد از مردن مرد كفاره او را از مال خودش بايد داد.

س296 : در مواردى كه بر سر عيد بودن يا نبودن عيد سعيد فطر، بين مراجع و

علما اختلاف به وجود آيد، تكليف ما چيست؟ شايد پاسخ بدهيد كه از مرجع تقليد خود تقليد نماييد، بلى اين درست، اما مگر مى شود يك روز هم عيد باشد و هم نباشد؟ مى دانيم كه روزه در عيد فطر حرام است، پس تكليف آن گروه از افرادى كه روزه گرفتند چيست؟ در ضمن مگر شهادت يك يا چند مرجع تقليد مبنى بر رؤيت هلال ماه، مى تواند سند محكمى براى عيد بودن باشد؟ خواهشمند است، نظر خود را بيان نموده و تكليف ما را مشخص نماييد.

ثبوت عيد مربوط به تقليد نيست. اگر از طريق متعارف اطمينان به رؤيت هلال پيدا كرديد يا دو نفر شاهد عادل، شهادت دادند به ديدن ماه (با چشم عادى) آن روز را عيد بگيريد و اگر خودتان راهى نداشتيد، چنانچه يك مجتهد عادل ولو غيرمرجع حكم كند به عيد بودن، بايدآن روز را عيد گرفت.

مبطلات روزه

س297 : اگر شخص روزه دار در ماه رمضان استمناء كند، آيا كفاره جمع بر او واجب مى شود يا قضا وكفاره؟

استمناء اگر با دست زنش يا با ملاعبه با او باشد بر او كفاره جمع واجب نيست و اگر با دست خودش باشد، كفاره جمع واجب مى شود.

س298 : كسى كه قصد دارد روزه مستحبى بگيرد، اگر عمدا تا اذان صبح جنب بماند، آيا روزه اش صحيح است؟

بلى، صحيح است. بقاء بر جنابت تا صبح موجب باطل شدن روزه مستحبى، بلكه روزه واجب غيرمعين (غير از قضاء ماه رمضان) نمى شود; هر چند از روى عمد باشد.

س299 : اگر كسى عمداً، عملى را انجام دهد كه روزه اش باطل شود، نحوه جبران آن

از بابت پرداخت كفاره و قضاى آن چگونه است؟

قضاءآوردن آن عمل بعد از ماه رمضان است. اما كفاره آن چنانچه روزه ماه رمضان باشد و با فعل حلال روزه را باطل كرده است، بين عتق (كه فعلا مورد ندارد) و شصت روز روزه پياپى و اطعام شصت فقيرمخير است و اگر با حرام باشد، مانند مال غصبى خوردن يا نوشيدن شراب يا نزديكى با زن (به صورت حرام)، كفاره جمع واجب مى شود.

س300 : اينجانب به هنگام روزه، به تصاويرى نگاه كردم كه كمى شهوت انگيز بود، من هم با علم به اينكه استمناء روزه را باطل مى كند، و چون حدس زدم كه ممكن است انزال پيش آيد، سعى نمودم تا با سرد كردن بيضه ها و آلت توسط آب يخ، از انزال جلوگيرى كنم، اما خود اين عمل باعث انزال شد، آيا روزه من باطل است؟

چون با خصوصياتى كه نوشته ايد، عمدا استمناء نموده ايد، روزه باطل است و قضاء لازم، كفاره هم بايد بدهيد.

س301 : اگر در روز ماه رمضان، انسان مطلب شهوت انگيزى را بخواند و بعد از مدتى احساس كند كه رطوبتى بى اختيار از او خارج شده است و بعد از بررسى اثر رطوبت را در حد يك يا دو قطره بر لباس خود مشاهده كند; آيا اين رطوبت حكم منى را دارد و بايد غسل كند؟ آيا روزه او باطل است؟ در صورت بطلان روزه، آيا كفاره بر ذمه اوست و اگر پاسخ مثبت است به چه ترتيب؟

اولا تا وقتى كه به خروج منى كه علائمى دارد يقين نكرديد، نه غسل واجب است نه روزه باطل مى شود

و ثانياً اگر قصد خروج منى نباشد، خروج منى موجب بطلان صوم نيست وكفاره هم ندارد.

س302 : اگر روزه دار در ماه مبارك رمضان به صورت ارادى محتلم شود; يعنى با همسرخود باشد، ولى قصد ارضاء شدن را نداشته و به طور ناخواسته محتلم شده باشد (البته هيچ دخولى نشده باشد) آيا روزه اين شخص باطل است يا خير؟ و به فرماييد در اين رابطه حكم چيست؟

احتلام ناخواسته موجب افطار نمى شود و روزه صحيح است.

س303 : بنده در حالى كه روزه بودم، مرتكب گناه شدم و با يك زن كه خود او با من تماس گرفت، رابطه گناه داشتم. و تا به حال با هيچ زنى رابطه نداشتم و پشيمانم و توبه كردم. در آن روز غذا نخوردم لطفاً به من بگوييد، حكم توبه و روزه من چيست؟.

چنان چه رابطه شما با دخول انجام گرفته، هم روزه شما باطل است و هم بايد روزه را قضا كنيد و كفاره بدهيد ان شاءالله بعد از توبه حقيقى، خداى متعال شما را ببخشد.

س304 : براى اينكه روزه باطل شود و كفاره نداشته باشد، چه بايد كرد؟

روزه دار اگر بخواهد روزه را باطل كند و فقط قضاء داشته باشد، بايد سفر برود قبل از ظهر كه در اين صورت روزه باطل مى شود و كفاره ندارد.

س305 : 1. اگر زن و شوهرى كه در عقد يكديگر مى باشند; در حال روزه مرد به اوج لذت جنسى برسد به گونه اى كه منى خارج شود، روزه آن چه حكمى دارد؟

2. آيا بعد از ارضاء شدن كه هر دو طرف مجبورند غسل كنند با همان غسل مى توانند نماز

بخوانند.

1. استمناعى كه موجب خروج منى شود از مبطلات روزه است; يعنى روزه را باطل مى كند و زن اگر مجبور باشد از روى اختيار از او منى خارج نشود، روزه او باطل نيست.

2. بعد از غسل كردن با همان غسل مى توانند نماز بخوانند.

س306 : اگر در زمان صحبت با جنس مخالف، نعوظ ايجادشود و بعد از آن نعوظ كاهش يابد و بعد از گذشت چند ساعت، بعد از قضاى حاجت(ادرار) كمى منى خارج شود، روزه باطل مى شود.

خير، باطل نمى شود.

س307 : جنب شدن در ماه مبارك رمضان، بعد از اذان صبح و انجام غسل پس از بيدار شدن، براى روزه گرفتن چه حكمى دارد؟

جنب شدن به صورت اختيارى جايز نيست و مفطر صوم است و جنب شدن با احتلام مفطر نيست و غسل كردن در هر صورت جايز است.

س308 : اگر روزه دار عمداً قى كند، كفارهواجب است يا فقط همان يك روز را بايد روزه بگيرد؟

كفاره واجب است.

س309 : اگر كسى بعد از نماز صبح در ماه مبارك رمضان بخوابد و جنب شود، تكليف روزه او چيست؟

جنابت با احتلام، به روزه ضرر نمى زند.

س310 : كسى كه روزه دارد، اگر منى از بدن او خارج شود، آيا روزه او باطل مى شود يا اگر غسل كند مى تواند نماز بخواند و روزه او باطل نمى شود؟

چنان چه منى با احتلام خارج شود، روزه باطل نمى شود و با غسل مى تواند نماز بخواند. و اگر با جماع يا ملاعبه يا استمنا در روز باشد، روزه باطل مى شود. و قضاء و كفاره واجب مى شود.

س311 : اگر زن و شوهرى در

روز ماه رمضان نزديكى كنند، حكم آن - با توجه به جهل به اين موضوع - چه مى باشد؟

اگر معتقد باشند كه نزديكى در روز ماه رمضان اشكال ندارد روزه آنها باطل نمى شود ولى اگر احتمال دادند و يقين نداشته باشند عمل را انجام دادند، روزه باطل مى شود.

س312 : آيا كشيدن سيگار روزه را باطل مى كند؟

اجتناب از كشيدن سيگار در حال روزه امرى است كه سيره مسلمين و مراعات احتياط لزومى، دلالت بر آن مى كند.

روزه مسافر

س313 : اگر شخص روزه دار (روزه ماه رمضان و يا غير آن) اول صبح از تهران به قم حركت كند و تا پيش از ظهر شرعى به تهران بازگردد، آيا بايد روزه خود را افطار كند يا روزه او صحيح است؟

چنانچه چيزى نخورد و در سفر قصد روزه نكند و قبل از ظهر به تهران برسد، روزه او صحيح است و نبايد در تهران افطار كند.

س314 : آيا مى توان در مسافرت روزه مستحب و يا قضا بجا آورد؟

خير، روزه در سفر جايز نيست، مگر دو مورد; يكى مكه و ديگرى نذركردن روزه در سفر.

س315 : من ساكن «ميانه» هستم و دانشگاهم در شهرستان «شبستر» است، اگر تا اذان ظهر در شبستر بمانم و بعد به شهر ديگرى مانند تبريز بروم و افطار را آنجا نموده، شب نيز در آنجا بمانم، آيا روزه من صحيح مى باشد.

بلى، روزه شما صحيح است.

س316 : همسر من فعلا در شهر ديگرى ساكن است، ايشان شهر و زادگاه من را به عنوان شهر خود برگزيده است و قصد سفر به اين شهر را دارد كه اقامتش در آن شهر

كمتر از 10 روز مى باشد، آيا مى تواند روزه بگيرد يا خير؟

بلى. مى تواند چون آنجا وطن دوم او است.

س317 : اگر كسى براى كار مجبور باشد سه روز هفته، بيرون از شهر خود باشد، حكم روزه و نماز شخص چيست؟ مورد ديگر اگر گرفتن روزه به كيفيت كار شخص لطمه بزند (مثلا در هنگام تدريس نتواند حق مطلب را بيان كند)، حكم روزه و نماز شخص چيست؟

اگر زمان آن خيلى كوتاه نباشد، حداقل دو ساعت باشد و بيرون شهر هم به حد مسافت باشد، اين شخص در آنجا هم بايد روزه بگيرد و نمازش را تمام بخواند.

س318 : پدرم براى انجام كارى از شهر خارج مى شدند، به اين صورت كه با اذان صبح بيرون مى رفتند و بعد از مغرب بر مى گشتند; آيا روزه ايشان صحيح بوده است؟

اگر خارج شهر بحد مسافت بوده روزه ايشان درست نبوده است و اگر كمتر بوده روزه شان صحيح بوده است.

خمس و زكات

س319 : اگر پولى كه به عنوان قرض گرفته شده، به سر سال خمسى برسد، آيا بايد خمس آن داده شود؟

خير، خمس آن واجب نيست.

س320 : آيا مالِ قرضى جزء فائده محسوب نمى شود كه- مى فرماييد- خمس ندارد؟! و اگر خمس ندارد يا فائده نيست يا از مستثنيات است، راجع به آن چه نظرى داريد؟

مال قرضى فايده نيست، چون در مقابل، عوض آن در ذمه قرض گيرنده است.

س321 : اگر انسان به چيزى نياز دارد و آن را از درآمد تهيه كند و بعد نيازش برطرف شود، آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

بله، تعلق مى گيرد.

س322 : به علت نياز وسايلى خريده

ام، ولى با اينكه بيش از يك سال از خريد آنها مى گذرد، هيچ استفاده اى نكرده ام، آيا خمس به آنها تعلق مى گيرد؟

چنان چه عرفاً از لوازم زندگى محسوب شود، ولى اتفاقاً مورد استفاده قرار نگرفته باشد، خمس تعلق نمى گيرد.

س323 : خانواده دختر قادر به خريد يك مرتبه جهيزيه نيست، اگر از درآمد كسب به تدريج وسايلى به اين جهت تهيه كند، آيا مشمول خمس مى شود؟

خير، مشمول خمس نمى شود.

س324 : آيا وسايلى كه پسران قبل از سال عروسى براى ازدواج تهيه مى كنند، مثل جهيزيه است و خمس ندارد؟

خمس به آنها تعلق مى گيرد در صورتى كه بدون پس انداز پول امكان ازدواج داشته باشند.

س325 : آيا به پولى كه انسان براى ازدواج پس انداز كرده، خمس تعلق مى گيرد؟

بلى خمس تعلق مى گيرد.

س326 : آيا به طلا و زيور آلات زنانه - كه زن از درآمد شخصى تهيه كرده و خود را با آن زينت مى كند - بعد از فروختن، خمس تعلق مى گيرد؟

چون بعد از فروختن از زينت و مؤنة خارج شده، خمس تعلق مى گيرد.

س327 : آيا به پاداشى كه بعد از بازنشستگى به كارمندان مى دهند، خمس تعلق مى گيرد؟

بلى، تعلق مى گيرد.

س328 : كسى كه شيعه است; و خمس نمى دهد، اگر مالى كه خمسش را نداده به من هديه كند، آيا بايد خمس آن را بدهم؟

خير، چون وقتى هديه مى دهد، خمس آن در ذمه اش باقى مى ماند و به كسى كه به او هديه داده منتقل نمى شود.

س329 : چرا در اسلام خمس را بايد به سادات داد؟ آيا اين كار،

نوعى امتياز محسوب نمى شود؟

هيچ گونه امتيازى نيست چون زكاة را نبايد به آنها داد بلكه بايد به غير سادات داده شود.

س330 : آيا تغيير زمان سال خمسى، جايز است؟

جلو انداختن مانعى ندارد.

س331 : كسى كه درآمد كسب دارد; ولى تا به حال خمس نمى داده و اكنون مى خواهد خودش محاسبه كند و خمس اموالش را بپردازد، بايد چگونه عمل كند؟

بايد تخمين زده شود كه در سال هاى گذشته چه مقدار خمس به ذمه او منتقل شده است و با يك مجتهد يا وكيل او مصالحه نمايد.

س332 : پدرم از دنيا رفته است; در حالى كه مى دانم خمس اموالش را نداده، تكليف من چيست؟

تكليف شما اين است كه اول خمس آن اموال را بدهيد وبعد اموال باقى مانده را ميان ورثه تقسيم كنيد.

س333 : آيا پدرى كه سيد است، مى تواند از خمس، مخارج تحصيل فرزندانش را بپردازد؟

بله، مى تواند از سهم سادات _ و با اذن حاكم شرع از سهم امام _ مخارج تحصيل فرزندانش رابپردازد.

س334 : سال مالى بنده به پايان رسيده است و بنده پول خود را براى خريد خانه در بانكى گذاشته ام، كه بنابه دلايلى معادل همان پول (30000000ريال) را از برادر خود قرض كرده ام وبا آن سهام خريده ام و به ميزان 50 درصد افزايش سرمايه داشته است. موجودى پول خودم هم در بانك تغييرى نكرده است (سهام مذكور را درآغاز سال دوم مالى خودم خريده ام)

الف. آيا به پول بنده كه براى خريد خانه در بانك است خمس تعلق مى گيرد؟

ب. آيا درپايين سال مالى دوم خودم به سهام من اگر قيمت آن كاهش پيدا

كند، خمس تعلق مى گيرد؟

پولى كه سهام خريده ايد، چون به ازاء آن در بانك موجودى داريد خمس تعلق مى گيرد وپس انداز براى خريد خانه موجب عدم تعلق خمس نمى شود وبا افزايش سرمايه هر دو خمس دارند.

س335 : درشركت ما درآخرسال، پاداشى بنام پاداش مديريت مى دهند، آيا به اين پاداش خمس تعلق مى گيرد؟

بلى، تعلق مى گيرد.

س336 : آيا به عيدى كه به كارمندان دولت داده مى شود خمس تعلق مى گيرد؟

بله، تعلق مى گيرد البته اگر زايد بر مؤنه باشد.

س337 : برادرم دو سال پيش براى بنده پيراهنى به ارزش 600000 ريال خريده است و به بنده سوغات (هديه) داده است. اما من به دلايلى بسياركم ازآن استفاده مى نمايم آيا به اين پيراهن در سر سال مالى بنده خمس تعلق مى گيرد؟

خير، تعلق نمى گيرد.

س338 : آيا به كتاب هايى كه بنده درگذشته خريده ام وهرچند وقت يك بارمقدارى از هر كتاب را مطالعه مى نمايم خمس تعلق مى گيرد؟

چون كتاب ها مورد استفاده قرار مى گيرد، خمس به آن ها تعلق نمى گيرد.

س339 : آيا به تمبرها يا سكه هايى كه براى كلكسيون شخصى، جمع آورى مى شود، خمس تعلق مى گيرد؟

بله، تعلق مى گيرد.

س340 : كسى مالش مخلوط به حرام است و منفعت كسب هم دارد و مى خواهد مقدارى از اموالش را رأس المال تجارت قرار دهد; حال اگر بخواهد در آن واحد خمس همه را بدهد، آيا بايد سه بار خمس اموالش رامحاسبه كند؟يكبار به خاطر اينكه مالش مخلوط به حرام بوده; دوم منفعت كسب داشته وسوم از منفعت كسب، مى خواهد رأس المال قرار دهد.

اول

خمس مال مخلوط به حرام را بدهد و بعد اگر زايد بر مخارج سال بود، خمس منفعت كسب رابدهد و ديگر خمسى واجب نيست.

س341 : كسى كه براى آذوقه منزل، (مثلا) چندين كيسه برنج تهيه مى كند، در صورتى كه سال بگذرد و از برخى كيسه ها استفاده نكند، آيا خمس آنها بر او واجب است؟ در مورد پارچه هاى دوخته نشده و كتاب هاى تقريبا بلااستفاده چطور؟

كيسه هاى برنج را بايد حساب نماييد و اما كتاب ها و لباس دوخته نشده، چنانچه زياد نباشد لازم نيست حساب شود.

س342 : كسى كه ديگرى تمام خرجش را مى دهد، اگر پولى به او ببخشند يا كار كند، بايد خمس آن را بدهد يا نه؟

اگر پولش را در حساب قرض الحسنه بگذارد - به نيت اينكه سرمايه از ما كار از بانك - چه حكمى دارد؟

بلى بايد خمس پول بخشيده شده به او و درآمد كار آن را بدهد، چنان چه در وسط سال خرج نكند و اما پس انداز پول درحساب قرض الحسنه به هر نيتى باشد جايز است.

س343 : اينجانب تمام مخارجم را پدرم مى دهد. در طى سالها مقاديرى پول به من بخشيده اند، ولى من تا به حال خمس آن را نمى دادم; حالا چگونه سال تعيين كنم و خمس بدهم؟ (تا چند سال آينده نيز پدرم مخارجم را مى دهد و شاغل نخواهم بود)

همين الان حساب كنيد وخمس آن را بپردازيد و همان روز، اول سال خمسى شما خواهد بود، تا يك سال بگذرد و اگر پولتان زياد شد، آن زيادى خمس دارد وگرنه اصل مال تا ابد خمس ندارد.

س344 : آيا

پولى كه قرض مى دهيم يا در حساب قرض الحسنه بانك مى گذاريم، خمس دارد؟

چنانچه زيادى از مصارف سالانه باشد، خمس دارد.

س345 : حكم هديه اى كه از كافر دريافت مى شود چيست؟ در صورت مباح بودن آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

خود هديه از كافر مباح است ودرصورت زيادى از مخارج سال خمس به آن تعلق مى گيرد.

س346 : بنده سال قبل مبلغى مثلا 1000 تومان در بانك داشته ام كه در پايان سال مالى، 200 تومان آن را به عنوان خمس پرداخت نمودم و باقيمانده پول من 800 تومان شد. امسال در پايان سال مالى 1500 تومان در بانك دارم. آيا بايد خمس - 1500 تومان يعنى 300 تومان - را بدهم يا خمس 700 تومان اضافه شده را يا خمس 500 تومان را كه ما به التفاوت 1000 تومان پارسال و 1500 تومان امسال مى باشد؟

بايد خمس (700) تومان را بدهيد و مال خمس داده شده هرچه بماند، خمس ندارد.

س347 : آيا كسى كه كارمند است و در ماه حقوقى دريافت مى كند و پس انداز كمى هم دارد، بايد زكات پرداخت كند؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، مبناى محاسبه آن چگونه است؟

زكاة واجب نيست، ولى بعد از گذشتن يك سال خمس آن مال - يعنى يك پنجم آن - را بايد بدهد.

س348 : جوانانى كه ازدواج ننموده اند و مى خواهند تشكيل خانواده دهند، آيا جهت فراهم كردن مقدمات اين امر، (مثل مسكن و مهريه و...) مى توانند پس انداز كنند يا بايد خمس آنها را بپردازند (كه در اين صورت برايشان معضل و كارشان كمى سخت مى شود)

چنان چه

بدون ذخيره پول، نتوانند ازدواج نمايند يا مشقت داشته باشد، خمس واجب نيست، ولى درمورد مسكن ومهريه چون سكونت در خانه اجاره اى هيچ محذورى ندارد و مهريه نقد لازم نيست، پول پس انداز براى آنها خمس دارد.

س349 : اگر براى گرفتن مغازه يا زمين، مبلغى جمع كرده شود، آيا خمس دارد؟

چنانچه زايد برمخارج سال باشد، خمس تعلق مى گيرد.

س350 : به پول و سكه اى كه در هنگام تولد به طفل صغير مى دهند و پدر و مادرش در آن هيچ دخل و تصرفى نمى كنند، خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

چنان چه پدر خمس آنها را بدهد مانعى ندارد، ولى اگر نداد، بعد از بلوغ خودش بايد بپردازد.

س351 : يك سيدى مى شناسم محتاج و كسى نيست كه خرجى اش را بدهد و خيلى پير است، آيا اجازه مى دهيد كه سهم امام را به او بدهم؟

تا مقدار ثلث بدهيد.

س352 : به سكه هايى كه هنگام ازدواج داده اند و يك سال گذشته است، خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

بله، چنانچه زايد بر مخارج سال باشد خمس تعلق مى گيرد.

س353 : سر سال محاسبه خمس ما 15 مهر مى باشد; مثلا سال گذشته 9000000 تومان درآمد داشتيم، ولى اين پول هنوز به دست ما نرسيده تا هزينه ها و ما يحتاج خودمان را برداشته و خمس باقيمانده را محاسبه كنيم. ما در حال حاضر و زمانى كه بخشى يا تمام طلبمان به دستمان برسد، در رابطه با خمس مال خود چه كنيم؟

شما وظيفه داريد سر سال حساب موجودى زائد بر مخارج سال گذشته را بنماييد و با مجتهد دستگردان كنيد آنچه تمكن داريد

بپردازيد، زايد بر آن را مجتهد مهلت مى دهد كه وقتى ممكن بود بپردازيد. و بر حسب روايات اگر خمس بدهيد، مالتان زياد مى شود و به تجربه ثابت شده.

س354 : اينجانب در پايان سال مالى گذشته به طور فرض 1000 تومان در حساب بانكى خود داشتم كه تصميم داشتم خمس آن يعنى مبلغ 200 تومان آن را پرداخت نمايم. در اين فاصله مشكلى برايم پيش آمد كه مجبور شدم بخش اعظم حساب بانكى خود را برداشته و خرج نمايم;در واقع پول خمس نداده را خرج كردم. در حال حاضر- بحمدلله - در حساب بانكى مبلغ سابق و حتى بيشتر از آن موجود است، آيا اگر بدهى خمس خود را از اين مبلغ جديد جمع شده، كه در واقع درآمدهاى امسال من بوده است بدهم، اشكالى ندارد و ثانياً با توجه به اين كه سال مالى اينجانب آخر اسفند ماه است، آيا بايد بدهى خمس خود را - كه مربوط به سال قبل است تا تاريخ آخر اسفند امسال - بدهم؟ آيا اگر به اين امر موفق نشوم، به بدهى ام خمس تعلق مى گيرد؟

خمس آن مبلغ را كه در پايان سال گذشته داشتيد مديونيد و هر چه زودتر- اگر امكان داشته باشد - بايد بپردازيد ولو قبل از اسفند و آنچه- بيشتر- در بانك موجودى داريد آخر اسفند امسال، خمس آن زيادى را بايد بپردازيد.

س355 : پدرم سيد ومعيل، است مى توانم همه خمسم را به او بدهم يا خير؟

چنان چه پدر فقير باشد براى خرج خودش نمى توانيد به او خمس بدهيد، چون واجب النفقه است; ولى براى خرج عيال و نان خوران

او مى توانيد از نصف خمس كه سهم سادات است به او بدهيد.

س356 : درحكومت اسلامى، دادن خمس مهمتر است يا ماليات؟

خمس مهم تر است.

س357 : دادن خمس و ماليات - با هم - در حكومت اسلامى اجحاف به مسلمانان و بالاخص شيعيان نيست؟

گويا - فعلا - اگر كسى به يكى از مراجع خمس بدهد و بر حكومت ثابت شود كه خمس داده از ماليات كم مى كنند، بنابراين اشكال مرتفع است.

س358 : حكم كسى كه خمس مالش را نمى پردازد چيست؟ آيا مال او حرام محسوب مى شود؟ آيا مى توان در خانه او - كه مطمئن هستيم با مالى كه خمس نداده تهيه كرده - نماز خواند؟

بلى، مى توانيد نماز بخوانيد و از غذاهاى او استفاده كنيد هرچند معتقد به خمس نباشد.

س359 : آيا به پولى كه به منظور خريد خانه يا ماشين يا ازدواج يا چيز ديگر، پس انداز مى شود، خمس تعلق مى گيرد؟

به پولى كه براى خريد خانه يا ماشين سوارى، پس انداز مى شود، خمس تعلق مى گيرد و اما ازدواج اگر تمكن از ازدواج بدون پس انداز ندارد، و ترك ازدواج هم مشقت دارد خمس تعلق نمى گيرد وگرنه به آن خمس تعلق مى گيرد.

س360 : اگر پدر شخصى سرمايه اى به عنوان هبه يا غير آن بدهد، آيا سر سال خمسى بر اصل سرمايه خمس تعلق مى گيرد، بر سود آن چطور؟

به هر دو خمس تعلق مى گيرد، با تحفظ و با رعايت شرايط.

س361 : 1. آيا كسى كه از كودكى دفترچه پس انداز داشته و والدين او در طول سال هاى متمادى براى او پول پس

انداز نموده اند به طورى كه پس از اينكه به سن تكليف رسيده است، مبلغى جمع شده است، بايد خمس اين مال را پرداخت نمايد. 2. اصولا پرداخت خمس براى افراد كارمند چگونه است؟

3. اگر كسى بخواهد مبلغى را خمس دهد و توانايى پرداخت آن را به صورت يكجا نداشته باشد و به مجتهد يا نماينده وى دسترسى نداشته باشد تا مبلغ مورد نظر را دستگردان نمايد، آيا مى تواند بعضى اوقات مبلغى را كه مى تواند كنار بگذارد تا پس از مدتى مبلغ مورد نظر جمع شده را يكجا پرداخت نمايد؟

4. با توجه به مصارف خمس - كه در رساله مشخص است - آيا خود شخص مى تواند، مبلغ خمس خود را به محل مصرف در صورت موجود بودن برساند؟

1. بايد پرداخت نمايد.

2. فرقى بين كارمند و غير او نيست.

3. با اجازه از مجتهد اشكال ندارد.

4. نصف خمس سهم سادات است، بدون مراجعه به كسى مى تواند به مصرف برساند ولى در نصف ديگر بايد از يك مجتهد يا وكيل او اجازه گرفت.

س362 : آيا پولى كه در نتيجه قرعه كشى به دست مى آيد، خمس دارد؟

حكم ساير فوائد و منفعت هاى تجارت را دارد و در صورت زيادى از مخارج سال خمس دارد. والله العالم.

س363 : خمس آيا جزء عبادت است يا معاملات؟

بهتر است سئوال را اين گونه مطرح كرد: خمس از عبادات است يا توصليات؟ عبادات تكاليفى است كه در امتثال آنها بايد قصد قربت نمود و در توصليات قصد قربت معتبر نيست و خمس از توصليات است.

س364 : اگر بر شخصى حج واجب شود و زكات و خمس بدهكار نباشد و

در آن سال نرود و بعد از چند سال تصميم بگيرد كه برود، اما زكات و خمس بدهكار باشد، آيا واجب است پول خمس و زكات را اول بدهد يا مى تواند حج (واجب) برود و بعد خمس و زكات را بدهد؟

چنان چه مى تواند هم حج برود و هم خمس و زكات بدهد، بايد به هر دو عمل كند و گرنه اگر خمس و زكات در ذمه باشد، حج مقدم است و احتمال تخيير هم نيست و اگر در عين مال باشد، خمس و زكات مقدم بر حج است.

س365 : اگر بر شخصى حج واجب شود و زكات و خمس هم بدهكار باشد و پول هردو را داشته باشد و در آن سال نرود و بعد از چند سال تصميم بگيرد كه برود، اما پول حج را فقط داشته باشد، آيا مى تواند حج (واجب)برود و بعد خمس و زكات بدهد؟

بايد خمس و زكات بدهد و اگربا عمل به يكى قدرت بر ديگرى ندارد، مخير است بين دادن زكات و خمس و بين رفتن به حج.

س366 : اگر بر شخصى حج واجب شود و نمى داند - يا مطمئن نيست - كه آيا زكات و خمس بدهكار است، و اگر بفهمد كه بدهكار است آيا مى تواند حج برود و بعد خمس و زكات بدهد، و اگر بدهكار بود و بعد از حج فهميد يا نفهميد آيا حجش حج واجب است؟

در جميع صور، حج صحيح است.

س367 : اگر بر شخصى حج واجب شود و زكات و خمس هم بدهكار باشد، اما پول هيچ كدام را نداشته باشد و كسى پول فقط حج را به

او هديه كند (يعنى شرط هديه حجة الاسلام رفتن باشد)، آيا مى تواند بپذيرد و حج برود و آيا حجش حجة الاسلام است؟

بايد بپذيرد و حجش حجة الاسلام است.

س368 : اگر چيزى كه انسان يكبار خمس آن را داده است، مثل زمين يا منزل يا ماشين و سكه و...بر اثر تورم و...گران بشود، آيا مقدار مبلغى كه گران شده است، مشمول خمس مى شود؟

چنان چه از مخارج باشد، مانند منزل مسكونى، مشمول خمس نمى شود وگرنه مشمول است.

س369 : آيا چيزى كه اصل آن مشمول خمس نمى شود، مثل ارث، اگر قيمت آن زياد شود، زيادى مشمول خمس مى شود؟

بله، مشمول خمس مى شود.

س370 : آيا چيزهايى كه از شان انسان بيشتر است مثل خريدن چند اتومبيل يا زمين و انسان آن را تهيه كند، مشمول خمس مى شود؟

بله، مشمول خمس مى شود.

س371 : مخارج ساليانه يعنى چه؟

آن مقدار مالى كه در طول يك سال، براى مخارج زندگى انسان از قبيل خوراكى ها و پوشيدنى ها و... لازم است را مخارج ساليانه مى گويند.

س372 : اگر بطور مثال من در حساب بانكى خود 100 تومان داشته باشم و بخواهم خمس آن - يعنى 20 تومان - را پرداخت كنم بايد اين مبلغ را حتماً از همان حساب بانكى برداشت كنم يا مى توانم از محل ديگرى هم بدهم. يعنى اگر مثلا 20 تومان از جايى به من رسيد مى توانم آن را به عنوان خمس پرداخت كنم ديگر به حساب بانكى خود دست نزنم؟

لازم نيست از همان حساب بانكى برداشت نماييد، بلكه از هر محل ديگرى باشدكافى است.

س373 : نظر مبارك حضرتعالى در خصوص اختصاص

دادن بخشى از مبلغ خمس به امر بازسازى اماكن و عتبات عاليات در عراق به ويژه حرم سامراء چيست؟ آيا مراكز و شماره حساب هاى بانكى اى كه از طرف دولت براى اين امر مشخص و اعلام شده است، معتبر مى باشند و مى توان پول را به حساب آنها واريز نمود؟ اگر پاسخ مثبت است، بنده در صورتى كه امسال مبلغ 260 هزار تومان بايد خمس بدهم چه ميزان از اين مبلغ را اجازه مى فرماييد كه به اين امر اختصاص يابد؟

چنان چه مطمئن باشيد كه صرف بازسازى مى شود، بسيار عمل خوبى است، الان در نزد من مبالغى جمع شده است و در صددم نزد كسى كه مطمئنم به مصرف بازسازى مى رسد بفرستم. اما آنچه از طرف دولت اعلام شده است، شما اگر خودتان اطمينان داريد، بپردازيد و شما مى توانيد تا نصف خمس خود را به آن محل اختصاص دهيد و اما نصف ديگر كه سهم سادات فقير است، در غير فقراء سادات نمى توان صرف نمود.

س374 : خانمى كه شوهرش هيچ گونه خرجى نمى دهد و بچه هايش به او مبلغى داده اند كه اين خانم مبلغ را به كسى داده كه با آن تجارت كنند وهر ماه مبلغى را به عنوان سود مى گيرد و با آن پول وسايل شخصى و... را تهيه مى كند، حالا مى خواهد بداند چكار كند، هميشه احساس گناه مى كند، ولى مجبور است. از شما عاجزانه كمك و راهنمايى مى خواهد كه چگونه از دست اين گناه خلاص شود و مالش را پاك نمايد.

چنان چه چيزى از پولى كه كسب كرده و در

ضمن يك سال خرج زندگى نموده، زياد آمد خمس آن زيادى لازم است و اما آن مقدار كه خرج كرده، خمس ندارد.

س375 : اگر كسى مالش را به گونه اى خرج كند كه آخر سال مالى، چيزى اضافه نيايد، بايد خمس بدهد؟ (مثلا سفر خارج رود كه ضرورتى ندارد)

خير لازم نيست خمس بدهد; به شرطى كه خرج عقلائى باشد نه سفهى.

س376 : خمس شامل چه افرادى و با چه شرايطى لازم مى باشد و چگونه بايد انجام گيرد و به چه كسانى تعلق مى گيرد و به چه كسانى بايد مراجعه كنيم؟

كسى كه كاسبى دارد يا زراعت مى كند و حقوق مى گيرد، چنان چه يك سال از اولين استفاده او بگذرد و در اين مدت خانه تهيه كند و مخارج سال خود و خانواده اش را بدهد و چيزى زياد بيايد، يك پنجم آن را بايد به عنوان خمس بدهد، البته نصف خمس كه سهم امام است، به مرجعتان بدهيد بهتر است.

س377 : در كدام سوره و آيه آمده كه بايد خمس داد و در كجا آمده صيغه جايز است؟

آيه خمس در سوره انفال آيه 41 است. آيه متعه _ صيغه _ در سوره نساء آيه 24.

س378 : 1. شهريه طلاب به نظر معظم له خمس دارد يا خير؟

2. هدايايى كه به طلاب مى دهند و ما مطمئن هستيم كه از وجوهات تهيه شده آيا خمس دارند يا خير؟

3. آيا شما اين اجازه را به عموم طلبه ها مى دهيد كه مقدارى از خمسى كه والدين طلاب مى پردازند، قسمتى را براى تهيه كتاب يا مخارج ديگرى كه مربوط به تحصيل است استفاده كنند؟

4.

همين فرض در مورد خمسى كه خود طلاب مى پردازند، نيز شما اجازه مى دهيد يا خير؟

1. شهريه طلاب در حكم منفعت كسب است و چنان چه سال بگذرد و زيادى از مخارج بود، خمس دارد.

2. هدايايى كه به طلاب داده مى شود ولو وجوهات باشد حكم منفعت كسب را دارد.

3. بله، مجاز است.

4. در سهم مبارك امام اجازه مجتهد لازم است و من اجازه مى دهم.

س379 : خمس و زكات به كسى كه نان آور خانواده است و شوهر و بچه سيد هستند، تعلق مى گيرد؟

خانمى كه نان آور است، براى مخارج زندگى مى تواند به شوهرش خمس بدهد، ولى اگر نان آور مرد باشد نمى شود براى مخارج به زنش و بچه خمس بدهد.

س380 : من حدود سه سال است كه مشغول كار هستم آيا پولى را كه براى خرج عروسى جمع كرده ام خمس دارد يا نه؟

بله، خمس دارد.

س381 : شخصى مدعى است كه عقيده به دادن حقوق شرعى _ سهم امام(عليه السلام) _ به روحانى و مرجع ندارد، و مصرانه مايل است خودش آن را در مواردى كه مطابق شرع مى داند ويقين دارد، مورد رضايت امام زمان (عج) مى باشد، مصرف نمايد; آيا شما اجازه مى دهيد آن را خودش به مصرف شرعى بحسب تشخيص خودش برساند؟

بله، مجاز است; به شرط آنكه به همان مصرفى كه مرجعش مصرف مى داند، صرف نمايد.

ح__ج

س382 : من مردى 34 ساله هستم و از من خواسته شده، براى دايى مرحومم، حج نيابتى به جا آورم، من در حال حاضر توانايى ثبت نام به مكه و رفتن به حج را دارم، ولى به دليل

اينكه مهريه همسرم را تاكنون به طور كامل پرداخت نكرده ام، (حدود 15 ميليون تومان ديگر) هنوز اقدام به اين عمل ننموده ام; آيا من مى توانم به نيابت ازآن مرحوم حج را به جا آورم؟

بجا آوردن حج به نيابت آن مرحوم هيچ اشكال ندارد، مورد اشكال، حج واجب بر خود انسان است.

س383 : اگر جوان مجردى پولى داشته باشد و مى تواند با آن ازدواج كند يا حج واجب انجام دهد، اولويت با كدام است; يعنى اگر اين پول را صرف ازدواج كند، ديگر نمى تواند به حج واجب برود و اگر اين پول را صرف حج واجب كند، ديگر نمى تواند ازدواج كند; بنابراين وظيفه اين جوان مجرد چيست؟

اگر شرائط ديگر وجوب حج محقق باشد و جوان هم راه ديگر براى رفع حاجت ازدواج مانند(صيغه موقت) داشته باشد يا قدرت بر صبر داشته باشد و در مشقت نيفتد، بايد به حج برود وگرنه خرج ازدواج نمايد.

س384 : تشرف هر ساله به عمره و حج استحبابى اولويت دارد يا قضاى حاجت و كمك به مؤمن; مانند خريد جهيزيه يا دادن هزينه ازدواج يا خريد يخچال يا لوازم ضرورى براى همسايه يا نيازمندانى كه قادر به تهيه آنها نيستند؟ در خصوص كسانى كه چند سال يكبار يا براى سال اول مشرف مى شوند چگونه است؟ همچنين در خصوص كسى كه هر ساله به حج تمتع مشرف مى شود؟ لطفا اگر سند روائى دال بر اولويت وجود دارد، ذكرنماييد.

در صورت امكان جمع بين هر دو بنماييد وگرنه قضاء حاجت مقدم است. بله، كسى كه سال اولى كه مشرف مى شود، بعيد نيست حج مقدم باشد; البته

اينها در مورد غير حج واجب است و اما حج واجب قطعاً مقدم است.

س385 : در تلبيه گفتن، آيا لبيك آخر (پنجمى) گفته مى شود يا خير؟

لبيك آخرى چهارمى است.

س386 : اگر در هنگام حج در بعضى مسايل مشكلى داشتيم و ندانيم تكليف چيست، آيا مى توانيم به مجتهد ديگرى رجوع كنيم، در صورت رجوع شما چه كسى را معرفى مى كنيد؟

تبعيض در تقليد، خلاف احتياط است و چنانچه چنين مسأله اى پيش آمد، احتياط كنيد يا به وسيله تلفن يا فاكس و يا اينترنت از مرجعتان سئوال كنيد.

س387 : در رمى جمرات، در سنگ زدن به شيطان طبقه اول با طبقه دوم تفاوتى وجود دارد؟

بله، اكتفاء به رمى طبقه دوم خلاف احتياط است.

س388 : ماكه در جحفه احرام مى بنديم، آيا مى توانيم در تهران غسل احرام انجام دهيم؟

البته غسل احرام واجب نيست و مستحب است; و چنان چه در تهران غسل كنيد و همان روز به جحفه برسيد و در جحفه غسل نكنيد، اشكالى ندارد و اگر نرسيديد در آن روز مستحب است دو مرتبه غسل كنيد.

س389 : با توجه به اينكه در جامعه، افرادى نيازمند هزينه تحصيل يا هزينه ازدواج يا مايحتاج ضرورى زندگى هستند، آيا بهتر است بنده كه چند بار به عمره مشرف شده ام، دوباره به عمره مشرف شوم يا هزينه آن را صرف امور ذكر شده بنمايم؟ آيا فرقى بين همسايه بودن فرد نيازمند يا رحم بودن يا غيرآنها وجود دارد؟

اگر جمع ممكن است به هر دو عمل شود وگرنه رفع حوائج مسلمان خصوصاً همسايه و رحم مقدم است.

س390 : در اصابت سنگ حاجيان به جمرات، آيا بايد

به خود ستون ها بخورد؟

بله، بايد به ستون ها بخورد; يعنى انداختن در محل نزديك به جمرات كافى نيست.

قض_اوت

س391 : اگر پسر بچه اى در بدو سن تكليف در يك عمل مطايبه اى و غيرمقصود و بدون هيچ غرضى و در يك نزاع غيرجدى دقيقاً مشابه دعواى دو كودك كه بر سر يك چيز بسيار ساده دعوا مى كنند و بدين صورت كه ابتدا مقتول كه تقريباً 18 ساله است، يك شىء فلزى (متر فلزى كه با آن پارچه را متر مى كنند) را به سمت متهم پرتاب كند و متهم به قتل نيز- طبق شناسنامه 16 ساله - متقابلا همان شىء را به سمت او از فاصله 4 الى 5 مترى پرتاب مى كند كه به صورت اتفاقى به بنا گوش او اصابت مى نمايد و وى فوت مى كند. در حالى كه نه قصد و غرضى مبنى بر قتل در ميان باشد و نه اينكه از آلت و ابزارى استفاده شده باشد، كه آلت قتاله باشد و نه اينكه از چنين كسى با چنين سنى كه دوست صميمى مقتول نيز مى باشد، چنين امرى اصلا و تحت هيچ شرايطى چنين امرى قابل تصور نمى باشد. در حالى كه اين دو باهم رابطه خويشاوندى سببى دارند. و برادر مقتول داماد خانواده متهم به قتل نيز مى باشد. خواهشمند است نظرتان را در خصوص عمدى يا شبه عمدى يا غيرعمدى بودن اين امر بيان فرماييد.

اين كشته شدن نه عمدى است، نه شبه عمد، بلكه خطاى محض است و ديه قتل خطائى معلوم است و خلاف شرع هم نكرده است.

س392 : اگر حكم اختلاف مالى

در دادگاه يا نزد ريش سفيدان، منوط به نظر كارشناس دادگسترى در امور مالى شود و اختلاف بر سر دادن پول به ديگرى است. اگر ما به كارشناس پول بدهيم تا قيمت كمترى يا بيشترى از واقعيت بر روى مال يا جنس بگذارد تا سود كنيم و طرف ديگر متضرر شود و كارشناس قبول كند;آيا كار ما گناه است و رشوه؟ آيا كار كارشناس هم خلاف است و پولش حرام؟ آيا راهى براى توجيه شرعى اين كار هست؟ آيا در اين موضوع فرقى بين اينكه طرف مقابل پولدار هست يا نه هست؟

كارى خلاف است و خيانت محسوب مى شود و پول براى گيرنده هم حلال نيست و راهى براى توجيه شرعى آن به نظر نمى رسد، مگر آنكه به طرف بگوييد كه من اطمينان به نظر اين كارشناس ندارم و ممكن است قيمت اين جنس بيشتر باشد، ولى من بيش از اين مقدار حاضر به معامله نيستم، در اين صورت معامله هم صحيح هم لازم است و پولى هم كه به كارشناس مى پردازيد هبه كنيد; يعنى ببخشيد و يا راضى باشيد به تصرف او در اين مال كه در اين دو صورت مال هم حلال مى شود.

س393 : آيا يك قاضى بعد از رسيدن به مقام قضاوت، مادامى كه بر اساس علم خود و بدون تحت تاثير ديگران حكم كند، مصونيت شرعى در پيشگاه خدا دارد؟ (منظور اين است كه اگر قاضى اشتباهاً حكم به اعدام شخصى داد و يا با حكم غلط كسى را چند سال زندانى كرد و عمر او و آبرويش را از بين برد و البته كسى هم تا آخر

متوجه نشود كه قاضى اشتباه كرده است در اينجا قاضى مصونيت شرعى دارد) آيا خداوند متعال در اين قبيل موارد براى فرد بى گناه درجاتى را در نظر مى گيرد؟

در چنين مواردى چنانچه بر قاضى اشتباه خودش ثابت شود واجب است اعلام اشتباه كند و نسبت به خسارت مادى حتى آنچه در مقابل اعدام بايد بدهد كه ديه قتل خطئى است، بايد از بيت المال پرداخت شود.

س394 : شبه اى كه براى يكى از دوستان بنده پيش آمده يك مسأله فقهى و كلامى است كه به راستى حكم كشتن كافر چيست؟ و آيا شارع مقدس دستور به حمله و كشتن كافران را مى دهد؟ با توجه به آيه 29 سوره توبه كه در آن دستور مقاتله با اهل كتاب داده شده است تا اينكه به خوارى جزيه بپردازند; آيا اين منافاتى با اخلاق و اصول انسانى ندارد، حتى منافات با آيات ديگر قرآن كه مى فرمايد اگر با شما مشركين جنگيدند، بجنگيد يا آياتى كه به كافران مى فرمايد دين شما براى شما و دين ما براى ما. همچنين آيا امام على(عليه السلام)موافق حمله عمر به ايران بوده و موضع ائمه در اين مورد چه بوده؟ آيا كشتن يك زرتشتى مجاز است يا نه؟ آيا با كشتن يك كافر بايد مسلمان قاتل، قصاص شود؟

كشتن كافر به عنوان كافر جايز نيست، بلكه در صورتى كه جهاد باشد، واجب مى باشد.

س395 : در آيه 23 از سوره شريفه انفال آمده است كه بدترين چهارپايان(جنبندگان) نزد خداوند كسانى هستند كه نه مى شنوند، نه مى بينند و نه تفكر مى كنند، حال آيا داور يا داورانى كه بدون

بررسى محتويات پرونده و لوايح موجود و يا حتى از روى خصومت شخصى، مبادرت به صدور رأى مى نمايند، مشمول آيه فوق مى باشند؟ و با اين افراد چه برخوردى بايد داشت؟

اين افراد چه مشمول آن آيه كريمه باشند يا نباشند، عملشان خلاف شرع و خداوند جزاى سختى براى آنها در نظر دارد و اين دنيا در صورت بسط يد مجتهد و ثابت شدن اين كار قبيح تعزير قرار داده است.

س396 : در مورد آيه شريفه: «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»، آيا معنى آيه اين است كه چنانچه فردى يكى از اعضاى خانواده ما را به عمد كشت، براى قصاص ما مى توانيم فردى از اعضاى خانواده او را بكشيم يا فقط فرد قاتل بايد قصاص شود؟ و آيا در اين مسأله قيدى وجود دارد يا نه؟

معنى آن آيه كريمه اين است: اگر شخصى اعتدا كرد به شخصى، فقط شخص معتدى به مى تواند به همان شخص همان مقدار اعتدا نمايد. بنابراين مورد سئوال هيچ ربطى به آيه كريمه ندارد.

س397 : شرايط تحقق زناى به عنف چيست؟ مردى با وعده هاى گوناگون دختران دانشجو را اغفال نموده و پس از مدتى ارتباطات غير از زنا نهايتاً با برخى از آنان زنا نموده است و در دفاع از خود گفته است خود دختران هم تمايل داشته اند. آيا اين شيوه ها زناى به عنف است؟

خير اين زناى به عنف نيست، چون در حين عمل دختر با ميل و اختيار خود تسليم اين عمل شده است. چنانچه در حين عمل تمكن از جلوگيرى نداشته باشد و بدون رضاى او عمل محقق شده باشد

زناى به عنف است.

ديه سقط جنين

س398 : رأى حضرتعالى درباره ديه سقط جنين نامشروع چيست؟ مبلغ آن چقدر است و به چه كسى بايد داده شود؟

چنانچه نطفه باشد «16 درهم» و اگر علقه باشد «32 درهم» و اگر مضغه باشد «48 درهم» و اگر استخوان پيدا كرده باشد «64 درهم» و اگر گوشت روييده و تام الخلقه شد «80 درهم» و اگر روح دميده و پسر است «800 درهم» و اگر دختر باشد «400 درهم». هر درهم يك مثقال نقره شرعى است كه نصف مثقال صيرفى و يك چهلم آن مى باشد و به پدر و مادر و اقرباء آنها داده نمى شود، بلكه مال امام است.

س399 : آيا سقط جنين (حدوداً40 روزه) حرام است و در اين صورت ديه آن چقدر است؟

بلى حرام است و ديه آن تا نطفه است و در حد 40 روز است، 20 دينار و هر دينار يك مثقال طلا است.

ن__ذر

س400 : بنده مسئول هيئت عزادارى سيد و سالار شهيدان امام حسين(عليه السلام) مى باشم. چندى قبل تعدادى صندوق به طور امانت نزد عده اى از افراد گذاشته شد، تا نذورات خود را داخل آن بيندازند، ولى احتمال اين نيز مى رود كه عده اى هم نذورات و هم صدقات خود را داخل آن بيندازند. با طرح اين مسأله، خواستم از جنابعالى بپرسم كه آيا مى توان اين پول ها را صرف مخارج هيئت، شامل خريد تجهيزات و دادن شام و... كرد؟ اگر مى شود آن مقدار از پول ها كه با هم مخلوط شده اند را چگونه جدا سازيم و در مجموع چه كارى بايد كرد؟

چنانچه آن افراد را مى شناسيد از آنها

سؤال كنيد كه با اين پول ها چه كنيم. اگر نمى شناسيد و مصرف آنها را نمى دانيد، من اجازه مى دهم كه در عزادارى امام(عليه السلام) مصرف نماييد. و اگر مصرف را مى دانيد در آن صرف نماييد.

س401 : دادن نذر به سادات و قبول آن از طرف سادات چگونه است؟

شما اگر سيد نيستيد نمى توانيد از طرف سادات قبول كنيد.

س402 : اگر من نذرى كنم و فراموش كنم كه آن نذر چه بوده و در چه تاريخى بايد انجام مى شده است، چه بايد كرد؟

به حداقل محتملات كه به آن اطمينان داريد، در راه خير و عبادت در هر وقت كه خواستيد صرف نماييد.

س403 : حقير نذر كردم كه اگر دانشگاه آزاد قبول شوم پاى تخته سياه بنويسم «بى حجاب منتظر نگاه ديگران» الحمدلله قبول هم شدم. اگر اين كار باعث دشمن تراشى شود و در صورتى كه يادم نيست كه قول داده ام يا نذر كرده ام و نمى دانم صيغه نذر را خوانده ام يا نه؟ وفاى به اين عهد بر من واجب است؟

خير، واجب نيست.

س404 : بنده نذر كرده بودم به مدت 10 ماه يك دهم حقوق خود را صدقه بدهم، ولى بنا به مشكلاتى اين كار را انجام نداده ام به جاى اين كار در هر ماه مقدار كمترى پول (از يك دهم حقوق) را صدقه مى دهم. آيا بنده در نذر خودم تخلف كرده ام؟ واگر تخلف در نذر كرده ام چه مقدار بايد كفاره بپردازم؟

بله، نسبت به مقدار كمتر از يك دهم تخلف كرده ايد و بايد آن مقدار را صدقه بدهيد و به جهت تخلف نذر

كفاره هم بدهيد.

س405 : من جهت تهذيب نفس با خودم سوگندى ياد كردم، تا مدت زمان معينى برخى كارها را انجام ندهم و چندين غذاى خاص كه بسيار مورد علاقه ام بود نخورم، ولى متأسفانه مدتى نتوانستم به آن سوگندم كه فقط ميان من و پروردگارم بود وفا كنم; حال كه هنوز مدت معينى از زمان سوگندم مانده تصميم گرفتم به عهدم وفادار بمانم. براى آن عهدشكنى ام بايد توبه كنم يا كفاره دهم؟

براى عهد شكنى كه معصيت و گناه است، بايد توبه كنيد و كفاره بدهيد، به اين نحو - يا شصت فقير را سير كنيد يا دو ماه روزه بگيريد يا يك بنده آزاد كنيد - كه آخرى ظاهراً فعلا مورد ندارد.

س406 : شخصى نمى دانسته كه براى نذر واجب است صيغه خوانده شود و فقط نيت كرده; آيا بعد از رفع حاجت بايد به نذر خود عمل كند

من صيغه خواندن در نذر را لازم نمى دانم، بنابراين بايد به نيت نذر خود عمل كند.

س407 : من نذر كردم كه سه روز پشت سر هم روزه بگيرم و در دلم گفتم از فلان روز تا فلان روز مى گيرم، ولى نتوانستم روزه بگيرم حكمش چيست؟ وآيا در نذر كردن حتماً بايد نام خدا را ببرم (به عنوان صيغه نذر) يا مثلا بگويم نذر امام رضا مى كنم، نذرم صحيح است؟

در نذر تلفظ لازم نيست، ولى بايد در نيت چنين نيت كنيد; يعنى بناء قلبى داشته باشيد كه براى خدا اين عمل را انجام مى دهيد. فعل قلبى كفايت مى كند، البته گفتن لفظ بهتر است.

س408 : 1: اگر كسى نذرى كند و آن

را با تأخير زياد انجام دهد، گناه دارد يا هر وقتى باشد اشكال ندارد؟

2: اگر كسى نذرش را فراموش كند كه به چه صورتى بوده و فقط (مثلا) يادش بيايد كه پولى نذر كرده، ولى جزئياتش را به هيچ وجه بياد نياورد وظيفه اش چيست؟

3: آيا براى كليه امور حلال مى توان نذر كرد؟

1: تأخير در انجام، چنانچه نذر مطلق باشد و مقيد به زمان خاصى نباشد اشكال ندارد.

2: اگر مصرف را فراموش كرده مى تواند در مطلق وجوه خير صرف كند.

3: و اگر هيچ گونه مصرفى را تعيين نكرده باشد و براى كليه امور حلال نذر كرده باشد نذرش باطل است.

س409 : اينجانب در مسافرت به يكى از شهرهاى ايران مبلغى را براى امامزاده اى نذر كردم و امكان سفرم به آنجا فعلا نيست; چون 700 كيلومتر فاصله دارد در اين حالت چگونه نذر خود راادا كنم؟ (امكان دادن آن به مسافرها هم نيست).

اگر نذر مطلق كرده ايد، مى توانيد آن وجه را بدهيد كه براى آن امام زاده قرآن بخوانند و يا زيارت امام رضا(عليه السلام) به نيابت او يا حج و... انجام دهند. و اگر نذر كرده ايد كه صرف در تعمير مقبره آن امام زاده يا تشكيل مجلس در جوار او بنمايد و مسافرت به آنجا ممكن نيست يا مشقت زياد دارد و به اين زودى ها هم تمكن پيدا نمى شود، در امور خيريه اى صرف كنيد كه ثوابش عائد آن امامزاده بشود.

س410 : آيا مصداق نذر را مى توان تغيير داد؟ (مثلا نذر كنيم براى موضوعى يك گوسفند بدهيم و بعد از قطعيت نذر به جاى گوسفند پول بدهيم.

يا مثلا يك سكه طلا بدهيم. آيا چنين تبديلى صحيح است)؟ اگر يك گوسفند را بدون قيد و خصوصيتى نذر كنيم و در نظرمان باشد كه گوسفند صد هزار تومان است; حال آنكه گوسفند ارزان تر هم مى باشد و ما مطلع نبوديم، چگونه بايد نذر را ادا كنيم؟

به آنچه نذر كرده ايد عمل كنيد و تبديل آن به چيز ديگر جايز نيست گرچه قيمت آن زيادتر باشد. چنانچه درحين نذر كردن مقيد به اينكه صد هزار تومان باشد ننموده ايد، و فقط خيال مى كرديد قيمت اين مقدار است; گوسفند ارزان تهيه كنيد عمل به نذر كرده ايد و لازم نيست قيمت صد هزار تومان را مراعات كنيد.

س411 : من 20 سال پيش نذرى براى پسرم كردم كه در روز تولد حضرت امام رضا(عليه السلام)غذا بپزم و پخش كنم. فقط زبانى گفتم و معلوم نكردم چقدر و چه چيز را نذر كنم تا به حال اين نذر انجام شده است. حالا آيا مى توانم معادل آن وجه نقدى كه در توانم هست را به مستحق بپردازم يا مواد خشك نپخته بخرم و پخش كنم و يا بايد حتماً غذايى پخته شود گرچه به اندازه دو نفر باشد.

همان گونه كه نذر كرده ايد عمل كنيد. در صورتى كه نذر شرعى بوده است بايد عمل كنيد و دادن پول نقد و يا مواد خشك نپخته مجزى نيست.

قس_م

س412 : من قسم خورده ام كه مشروب نخورم; اگر به عهد خود وفا نكنم حكم آن چيست؟ (قسم به قرآن خداوند)

اولا شما را نصيحت مى كنم كه مشروب نخوريد، زيرا معصيتى بسيار بزرگ است و عواقب بد دنيوى

و اخروى زيادى دارد. و ثانياً در صورتى كه قسم به خداوند خورده ايد چنانچه عمل نكنيد، بايد فقير را اطعام كنيد يا به ده فقير لباس بدهيد.

س413 : به من كارى پيشنهاد شد. من هم چون از كار اطلاعاتى نداشتم و براى رهايى از پيشنهاد كننده، قسم خوردم وارد كار نشوم. حالا بعد از مدتى با اطلاعات كاملى كه از اين كار بعد دست آوردم، فهميدم كه اين كار زندگى من را تغيير مى دهد و مى خواهم وارد آن كار شوم. مسأله قسم خوردنم چه مى شود؟

قسم به غير اسم الله منعقد نمى شود و مخالفت با آن كفاره ندارد. و اگر با كلمه الله باشد، نبايد مخالفت نمود واگر مخالفت شود كفاره لازم است.

س414 : اگر شخصى جهت اثبات موضوعى، با علم و اطلاع بر دروغ بودن آن به جان كسى قسم بخورد، مثلا به جان پدرش، مادرش و برادرش يا به جان شخص ديگرى، و پس از مدتى حقيقت را براى شخصى كه برايش قسم دروغ خورده بگويد، حكمش چيست و براى جبران قسم هاى دروغى كه خورده بايد چه بكند؟

اين قسم ها كفاره ندارد.

ميت و ارث

س415 : چندى قبل، شخصى از دنيا رفت و افراد در تشييع او شركت كردند. زمانى كه مى خواستند پيكر ميت را داخل ماشين بگذارند، يكى از نزديكان ميت زير تابوت را گرفت و با اذكار مقدس يا حسين(عليه السلام) يا زهرا(عليها السلام)، چندين مرتبه تابوت حامل ميت را بالا و پايين برد و حاضران نيز اين اذكار را تكرار نمودند و سپس ميت را داخل ماشين قرار دادند. بعد از چندى برخى اقوام به نامبرده

گفتند، انجام اين عمل درست نبوده است و موجبات اذيت و آزار ميت شده است و دليل آورده بودند كه در روايت آمده است: «بدن كسى كه تازه از دنيا رفته است، آسيب ديده و خرد مى باشد و تا زمانى كه دفن نشود و مورد سؤال و جواب قرار نگيرد، بدن راحت نيست». لطفاً نظر خود را در اين خصوص بيان فرماييد.

اين گونه حركات و اذكار مطمئناً موجب آزار و اذيت ميت نخواهد شد و بسيار عمل خوبى است و ميت هم از اين عمل فايده مى برد.

س416 : بنده امسال با خرج خودم سالگرد پدرم را گرفتم، و قيم شخص ديگرى است; آيا ثواب اين مجلس و فاتحه ها به روح پدرم مى رسد؟ (بنده 20 سال دارم).

ثواب به ايشان مى رسد و خوشحال مى شود كه پسرى مانند شما دارد و در فكر او است، تا مى توانيد براى او كار خير انجام دهيد.

اگر مادرتان زنده است به او خدمت كنيد كه آن مرحوم هم خوشحال مى شود، قطع نظر از ثوابى كه مترتب است.

س417 : اگر شخصى بدون وصيت بميرد و ورثه او نابالغ باشند، آيا جايز است از مال ميت براى او خرج شود؟ و همين طور آيا جايز است، در آن خانه غذا خورده شود؟

اگر بالغين از ورثه، از سهم خودشان كه با ارث به آنها مى رسد، با اجازه حاكم شرع خرج كنند جايز است و همچنين اگر مصلحت صغير و غيربالغ در آن باشد، جايز است وگرنه جايز نيست. اما غذا خوردن در آن خانه، در صورتى كه مبلغى به عنوان اجرت در سهم بچه در نظر

بگيريد يا صلاح صغير در آن باشد جايز است، به شرط مراجعه به حاكم شرع و اجازه از او.

س418 : خانمى در خواب مادر مرحومش را ديده است، مى گويد: در عالم خواب دو آقاى بلند قد، با صورت هاى بسيار جدى و با لباس مشكى در مقابل مادرم ايستاده بودند (ظاهراً از بابت بدهى مادرم آنجا بودند); مادرم از هر جاى خانه اش، تكه كوچك طلا پيدا مى كرد و به آن دو مرد مى داد، ولى آنها مى گفتند كه اين مقدار كافى نيست. تا اينكه تمامى طلاهايش را مى دهد و همه وسايل خانه (حتى لحاف و تشك) را به آن دو مرد مى دهد; اما آن دو نفر مى گويند كه اينها كم هستند. اين خانم مى گويد در عالم خواب من در كنار مادرم بودم و سه تكه طلا داشتم كه آنها را درجيبم پنهان كردم و به مادرم ندادم و مادرم را مى ديدم كه خيلى پريشان است و دنبال چيز با ارزشى براى پرداختن بدهى مى گردد. آن سه تكه طلايى كه داشتم عبارت بودند از:

1. انگشترى از مادرم به ارث رسيده است و الان آن را دارم.

2. گردنبندى كه مال پسر بچه ام بود و مادرم در زمان حيات، پسرم را به پارك برد و گردنبند دزديده شد.

3. انگشترى كه تا حالا مانند آن نديدم.

حال اين خانم مى پرسد كه مادرم چه گرفتارى دارد و من براى بر طرف شدن گرفتارى ايشان بايد چه كار كنم؟

آيا براى عمل به پاسخ شما، حتماً بايد شما مرجع تقليد من باشيد؟

من دو خواهر و يك برادر دارم، پس ار مرگ

مادرم، يك ششم مالش را خرج مخارج ايشان كرديم. هر كدام از دخترها يك ششم و برادرم دو ششم ارث بردند. خواهرم از سهم خودش براى مادرم نماز قضا گرفت. در حال حاضر از نظر مالى در مضيقه هستم. بايد چه كار كنم؟

به قدر امكان، ديون مادرتان را اعم از مادى و معنوى، مانند قضاء نماز و روزه انجام دهيد، معلوم مى شود گرفتار است. اگر مديون است، دين او را اداء كنيد، اگر صاحبش را نمى شناسيد رد مظالم بدهيد.

س419 : پدرى دارم حدوداً 54 سال دارد. - الحمدلله - از لحاظ بدنى هم در صحت كامل به سر مى برند، اما متأسفانه اهل نماز و روزه و ساير مسائل فقهى نيست و به خيلى از مسائل بدگمان و بدبين است سوال نخست من اين است: من كه پسر بزرگ خانواده هستم، آيا بعد از ايشان فرايضى كه از ايشان قضا شده و مى شود، به عهده اينجانب است؟ و با در نظر داشتن اين مطلب كه تذكر دادن به ايشان موجب رنجش ايشان مى شود، اگر در اين گونه مواقع، به خاطر تذكر در امورات دينى بگويد اگر تذكر بدهى، عاقت مى كنم، آيا تكليف از من ساقط مى شود؟

سوال دوم: پدر بزرگى داشتم كه به رحمت خدا رفت، يكى از آشنايان از جسد ايشان چندين عكس گرفته است، نگاه كردن به اين عكس ها چه حكمى دارد؟

تذكر دادن به انجام فرائض نماز و روزه، نه اينكه بد نيست، بلكه از واجبات شما است و گفتن اينكه عاقت مى كنم، هيچ اثرى ندارد، تا مى توانيد سعى كنيد كه ايشان را وادار به

انجام وظائف شرعى بنماييد.

چنانچه نماز نخوانند، بعد از مردن به عهده شما است بايد بخوانيد.

نگاه كردن به عكس هاى جسدشان، هيچ اشكالى ندارد، البته به عورت ميت نبايد نگاه كنيد.

س420 : من مردى 48 ساله هستم كه مرحوم پدرم پس از طلاق مادرم در 40 سالگى با خانمى ازدواج كردند و مادر خوانده من به دليل ناراحتى زنانه بچه دار نشد و اكنون 83 ساله و بيمار مى باشد، آيا نامبرده كه فاميل درجه يك ندارد و همه فوت كرده اند و يك مشت بچه برادر و بچه خواهر دارد، پس از فوتش من مى توانم در اموالش ادعايى داشته باشم؟

خير نمى توانيد.

س421 : در يك قبرستان يازده عدد قبر وجود دارد و قرار است در آنها يازده مرده دفن شود، پس از غسل و دفن كردن، موقع حسابرسى، مرده شور مى گويد كه من ده نفر را غسل دادم; در حالى كه در قبرها يازده نفر دفن شده است. سوال اين است كه تكليف آن يك نفر كه بدون غسل دفن شده است چيست؟ و چگونه مى توان در بين آن يازده نفر كه دفن شده اند، آن يك نفر را پيدا كرد و غسل داد؟

چنانچه محذورى نداشته باشد، بايد همه را يك مرتبه غسل دهد وگرنه غسل ساقط است و چنانچه ممكن است بعضى را غسل دهد، بايد غسل دهد.

س422 : ميتى را غسل دادند و كفن نمودند و داخل قبر قرار دادند; كسى كه مشغول امور تلقين واعمال ديگرشد، مقدار بسيار كمى خون در روى لب ميت ديد، به گونه اى كه به جايى سرايت نمى نمود. شخص مربوطه كار خود را

تمام نمود و قبر را پوشاندند، بعداً نزديكان ميت را احضار كردند كه از بالاى قبر آثار خون را در كفن ميت مشاهده كردند; البته اين مطلب را با شك و ترديد ابراز مى داشتند و مى گفتند كه مطمئن نيستند و شايد هم اشتباه كرده باشند; اين در حالى است كه شخصى كه داخل قبر شده كاملا مطمئن باشد، آيا بايد مقدار كمى خون كه روى لب ميت بود را پاك مى كردند و چون شخصى كه داخل قبر شده بود نسبت به اين مسأله بى توجهى كرده است، آيا گناه كرده و در صورت ارتكاب معصيت، چگونه بايد جبران كند؟ در خصوص ادعاى توأم با شك و ترديد نزديكان ميت نظر مبارك چيست؟

اگر به بدن ميت نجاستى برسد، بايد تطهير شود حتى بعد از دفن، به شرط آنكه بعد از گذاشتن در قبر و دفن تطهير موجب هتك يا مشقت نباشد و اگر شك در نجاست باشد، تطهير لازم نيست. بنابراين نزديكان ميت وظيفه نداشته و ندارند و شخصى كه داخل قبر رفته، اگر يقين به نجاست داشته در آن وقت موظف بوده آب بكشد و فعلا اگر او هم شك نموده يا آب كشيدن مشقت داشته باشد، تكليف ندارد.

و خداوند تعالى غفار است، در صورت توبه، او را مى بخشد اگر گناه كرده باشد.

س423 : اگر پس از اينكه ميتى را در قبر نهادند و روى صورت او مقدارى آب كه مخلوط آب زمزم، آب علقمه و آب فرات است، به جهت تبرك بريزند (در حد يك ليوان) به گونه اى كه حنوط پيشانى پاك شود، آيا اين عمل درست است و

اگر درست نمى باشد، در صورتى كه اقدام كننده جهل به مساله داشته است نظر مبارك چيست؟

خود آب ريختن جايز است، ولى لازم است پس از پاك شدن حنوط، دو مرتبه عمل حنوط را انجام دهند و اگر قبر ميت را پس از پاك شدن حنوط بپوشانند، تا موقعى كه نبش قبر اهانت به ميت نباشد، بايد نبش نموده و عمل تحنيط را انجام دهند.

س424 : اگر فرضاً مادر من از دنيا رفته باشد و من براى او قرآن بخوانم، ثواب بيشترى به او مى رسد يا اينكه وقتى قرآن مى خوانم، ثواب آن را به روح چند نفر هديه نمايم; يعنى آيا در حالت دوم، ثواب بين آن چند نفر تقسيم مى شود يا به همه به يك ميزان مى رسد؟

بين علماء اختلاف است و منشأ آن اختلاف روايات است; بعضى معتقدند كه به هر كدام از آنها، چند ثواب كامل قرآن داده مى شود و بعضى مى گويند، توزيع مى شود. من خودم در اعمال، چون عقيده ام توزيع است جداگانه مى خوانم، مثل قرآنى كه سحرها مى خوانم. در اين ماه يك قرآن بيشتر نخواندم و آن را هم به روح دو نفر يكى ملكه نبوت خديجه كبرى و ديگرى ملكه ولايت نرجس خاتون، هديه نموده و ثوابى كه از اين عمل به من مى رسد به روح پدر و مادرم هديه نمودم.

س425 : با توجه به اينكه نماز ليلة الدفن نمازى است كه به جاى خيرات، در شب اول قبر ميتى خوانده مى شود، آيا مى توان اين نماز را يك خيرات هميشگى در نظر گرفت و هر شب آن را

به جا آورده و ثواب آن را به روح آن ميت هديه نمود؟

در يك شب به عنوان نماز كلى مانعى ندارد، ولى به عنوان نماز خاص با كيفيت مخصوص جايز نيست.

س426 : اگر كسى متوجه شود كه پدرش همه اموال خود را از طريق مشروع به دست نياورده و خانه اى كه در آن زندگى مى كنند و ساير اموال دچار مشكل است، وظيفه فرزند در مقابل اموالى كه از پدرش به ارث برده چيست؟ آيا احترام و اطاعت از چنين پدرى لازم است؟

اول بايد ديون پدر را اداء نمايد، بعد در آن اموال تصرف كند، مرتبه اول نهى از منكر، عدم احترام و عدم اطاعت است.

س427 : مرحوم پدرم در سال 83 فوت شد و مقدار 6000 متر زمين كه 2000 متر آن باغ است، سهم اين جانب شده است. حال سؤالم اين است، ثلث پدرم را كى و چگونه بدهم. آيا مى توانم درطول زندگيم به تدريج بپردازم يا بايد زمين را هرمقدار كه خريدند بفروشم و حق ايشان را بدهم؟ پول ثلث ميت صرف چه كارى بشود كه براى ميت مؤثرتر باشد؟

پدرتان اگر وصيت نكرده اند كه ثلث صرف خودشان بشود، شما تكليفى نداريد و اگر وصيت كرده اند، لابد نوشته اند يا گفته اند كه كجا و در چه راهى مصرف شود; اگر وصيت كرده اند كه ثلث صرف خودم شود و مصرف را تعيين نكرده اند در مطلق كارهاى خير، از قبيل اطعام به فقراء، خرج عزادارى امام حسين(عليه السلام) و اداء دين مضطرين و امثال اينها بنماييد.

س428 : حدود سى و شش سال از فوت پدر بزرگ اينجانب مى

گذرد. محل دفن ايشان ديگر وضعيت مناسبى ندارد; بطورى كه مورد ناراحتى خانواده شده است. آيا امكان جابجايى اين قبر هست و چه شرايطى دارد؟

چنانچه مى توانيد نبش قبر كرده و ميت را انتقال دهيد; به گونه اى كه اهانت به مرده نباشد اشكال ندارد.

س429 : آيا پسر و دختر از مادر به يك اندازه ارث مى برند؟ اگر نه به چه اندازه؟

اگر وارث يك پسر و يك دختر باشند، مال را سه قسمت كرده دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مى برد.

س430 : اگر يكى از وراث غيرمسلمان، در بيمارى منتهى به فوت مورث خود مسلمان شود، آيا موجب محروم شدن ساير وراث از ارث مى شود؟

اگر يكى از ورثه، قبل از موت مورث مسلمان شود، حكم همان وضعيتى را دارد كه مورث بميرد و يك وارث مسلمان دارد و بقيه كافرند; بنابراين مانع از ارث ȘјϙƠديگران مى شود.

س431 : شخصى يك قطعه باغ انگور خود را به مدت صد سال، وقف خاص براى روضه خوانى حضرت سيد الشهداء مى كند; صد سال منقضى شده و جده مادرى يكى از فرزندان آن مرحوم بوده; اين شخص(جده مادرى) دو دختر و دو پسر داشته، حال سهم الارث فرزندان به چه صورت بين آنان تقسيم مى گردد؟

اين وقف، وقف منقطع الاخر بوده و به مجرد فوت واقف، آن محل مسلوب المنفعة، منتقل به ورثه او و كسانى كه در آن وقت ارث مى برند مى شود واگر آنها هم مرده اند هر كدام به مقدار حصه شان به ورثه آنها مى رسد.

س432 : در ميراث زوجه گفته مى شود كه از قيمت اعيان

و اشجار ارث مى برد. اگر بواسطه مرور زمان يا در اثر حوادث قهرى از قبيل طوفان و زلزله اعيان و اشجار تلف شود و چيزى از آن باقى نماند، آيا ساير ورثه مى توانند در عرصه - بدون در نظر گرفتن حق زوجه - تصرف نمايند؟ اگر ورثه از پرداخت حق زوجه نسبت به اعيانى امتناع كنند، آيا زوجه مى تواند با فروش ملك، حق خود را استيفا كند؟

تصرف ورثه در عرصه و اعيان مطلقاً جايز است، چون ظاهر ادله اين است كه نامفهوم پس به مجرد موت، قيمت اعيان به ورثه منتقل مى شود. بنابراين تصرف ورثه در عرصه بدون در نظر گرفتن حق زوجه درست است

و زوجه نمى تواند با فروش ملك حق خود را استيفاء كند.

بله مسأله ديگرى پيدا مى شود و آن حق تقاص است كه ما قائليم و شرايطى دارد كه در محلش ذكر شده است.

س433 : اگر متوفى وصيت كرده باشد كه جزئى از اموالش را به شخص معينى بدهند، آيا عمل به آن واجب است؟

اگر عنوان هبه بر چنين وصيتى منطبق باشد، آيا قبض در صحت آن شرط است؟ موهوب له مى تواند از ماترك متوفى، بدون اذن يا موافقت ورثه، مال مورد وصيت را قبض نمايد؟

چنانچه كمتر از ثلث ماترك اوست عمل به آن واجب است و قبض درصحت آن شرط نيست; ولى موصى له نمى تواند بدون رضايت ورثه، مال مورد وصيت را قبض كند، چون مال مشاع است.

س434 : پدرى داراى 3 فرزند مى باشد، يك پسر و دو دختر. بعد از مرگ پدر، يكى از دخترها و چند سال بعد هم پسر اين

خانواده فوت مى كنند و از اين خانواده فقط يك دختر باقى مى ماند. بايد به اين نكته هم اشاره شود كه در حال حاضر تمام دارايى هاى اين پدر چند فقره زمين مى باشد كه در اختيار فرزندان پسر اين خانواده است. حال كه دختر خانواده درخواست ارث خود را از برادر زاده ها مى كند، آنها مى گويند شما سهمى نداريد و بايد در زمانى كه پدر ما زنده بود، تقاضا مى كردى و الان به شما و فرزندان آن يكى دختر هم چيزى تعلق نمى گيرد. حال سوال من اين است، آيا گذشت زمان باعث مى شود كه فقط به پسر و فرزندان آن ارث برسد و به بقيه فرزندان دختر ارثى نرسد. لطفاً توضيح دهيد.

چنانچه پدر در زمان خود چيزى به كسى نداده و وصيت هم نكرده، اموال او 2 قسمت مى شود نصف آن براى پسر و نصف ديگر 2 قسمت مى شودكه بين دو دختر تقسيم مى شود.

عزادارى و اعياد

س435 : وظيفه ما در مراسم هاى مداحى، كه اشعارى خوانده مى شود و علماء خواندن آن را جايز نمى دانند يا سبك خواننده ها مى خوانند يا دروغ هايى در قالب مصيبت به ائمه(عليهم السلام)نسبت مى دهند(روضه دروغ مى خوانند) چيست؟ آيا ترك اين گونه مجالس واجب است؟

چنانچه مرجع تقليدتان فتوى مى دهد، به حرمت آن، ترك آن قبيل مجالس از باب نهى از منكر واجب است; مگر آن كه تالى فاسدى مترتب برترك آن بشود ويا بدانيد نهى از منكر شما اثرى در جلوگيرى ندارد.

س436 : در راست و دروغ بودن روضه ها، آيا بايد يك مطلب در كتب

متعدد موثق، آمده باشد يا اينكه بودن در يك كتاب موثق كافى است واگر در كتاب موثقى مطلبى به صورت غيرمشهور آمده باشد، آيا خواندن آن به عنوان روضه و مصيبت جايز است؟

در هر سه مورد خواندن روضه جايز است.

س437 : آيا اين كلام صحيح مى باشد «حقوق شخصى كه در تاسوعا و عاشوراى حسينى به سركار مى آيد حرام مى باشد» و دركل كاركردن در روزهاى تاسوعا و عاشوراى حسينى چه حكمى دارد؟

حقوق حرام نيست، ولى براى شعائر حسينى كار نكردن بهتر است و كار كردن در روز تاسوعا و عاشورا حرام نيست.

س438 : آيا شركت كردن در دسته هاى سينه زنى و زنجير زنى بهتر است ياخواندن زيارت عاشورا و كتاب در مورد مصيبت سالار شهيدان در روزهاى تاسوعا و عاشوراى حسينى؟(بغير از حضوردر نماز جماعت)

هيچ تنافى بين اين اعمال نمى باشد و همه اش خوب است.

س439 : آيا حضور در مراسم نوحه خوانى براى امام حسين(عليه السلام) كه كلماتى به كارمى رود كه در شأن امام حسين نمى باشد و در اين مراسم اشخاص پيراهن هاى خود را در مى آورند و به خود سيلى و مشت مى زنند جايز مى باشد؟

آنچه به حسب عرف عقلاء و شارع عنوان عزادارى امام حسين(عليه الاف التحيه و الثناء) باشد خوب است و بايد در عزادارى شركت نمود و جلوى حرف هاى غيرمناسب را بايد گرفت.

س440 : در حسينيه ها و مساجد بيشتر مناطق- به خصوص روستاها- مراسم شبيه خوانى (شبيه خوانى: نمايش وقايع حادثه كربلا است كه به صورت سنتى در يك مكان ثابت يا در حال حركت در مسيرهاى عزاداران حسينى انجام مى

شود) به اعتبار اينكه از سنتهاى قديمى است، برگزار مى شود كه گاهى اثر مثبتى در نفوس مردم دارد، اين مراسم چه حكمى دارند؟

در صورتى كه بعضى از اعمال موجب اهانت به اهل بيت(عليهم السلام)نباشد، كارى است عقلانى و شرعى و بسيار خوب است.

س441 : در بعضى از مساجد در ايام عزادارى از عَلَم هاى متعددى استفاده مى شود (چوب يا آهن بزرگى است كه به صورت افقى بر روى كتف انسان در جلوى هيئت ها و دسته هاى عزادارى حسينى به عنوان نوعى شعار حمل مى شود و بالاى آن صفحه هاى فنرى قابل انعطافى وجود دارد كه مزيّن به پَر و جواهرات و مجسمه و غيرآنهاست.) كه داراى تزئينات زياد و گرانبهايى است و گاهى موجب سؤال متدينين، از اصل فلسفه آنها مى گردد كه در برنامه هاى تبليغى خلل ايجاد مى كند و حتّى با اهداف مقدس مسجد تعارض دارد، حكم شرعى در اين رابطه چيست؟

اين اعمال فى نفسها جايز است و به عنوان شعائر حسينيه راجح هم مى شود.

س442 : اگر شخصى عَلَمى را براى عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام) نذر كرده باشد، آيا جايز است مسئولين حسينيه از قبول آن خوددارى كنند؟

نذر صحيح است و لازم العمل و نبايد قبول نكنند، مگر آنكه احتياج به آن نباشد، در اين صورت مى توانند، قبول كنند و بفروشند و پول آن را در كارهاى مربوط به مسجد مصرف بنمايند.

س443 : اگر بعضى واجبات از مكلّف به علت شركت در مجالس عزادارى، فوت شود، مثلا نماز صبح قضا شود، آيا بهتر است بعد از اين در اين مجالس شركت نكند يا اينكه عدم شركت

او باعث دورى از اهل بيت (عليه السلام)مى شود؟

مگر شركت در اين مجالس سبب مى شود كه انسان قادر نباشد نماز بخواند، اين حرفها وسوسه شيطانى است و نبايد اعتناء نمود.

س444 : در بعضى از هيئت هاى مذهبى مصيبت هايى خوانده مى شود كه مستند به مقتل معتبرى نيست و از هيچ عالم يا مرجعى هم شنيده نشده است و هنگامى كه از خواننده مصيبت درباره منبع مطالب سؤال مى شود، پاسخ مى دهند كه اهل بيت(عليهم السلام)اينگونه به ما فهمانده اند و يا ما را راهنمايى كرده اند و واقعه كربلا فقط در مقاتل نيست و منبع آن هم فقط گفته هاى علما نمى باشد، بلكه گاهى بعضى امور براى مدّاح يا خطيب حسينى از راه الهام و مكاشفه مكشوف مى شود، سؤال من اين است كه آيا نقل وقايع از اين طريق صحيح است يا خير؟ و در صورتى كه صحيح نباشد، تكليف شنوندگان چيست؟

نه تنها صحيح نيست، بلكه خلاف شرع هم هست. حتماً بايد از اينگونه حرف ها جلوگيرى نمود و عزادارى كه بقاء دين مرهون آن است با اين گونه حرف ها منافات دارد.

س445 : صداى قرائت قرآن در مجالس حسينى بسيار بلند پخش مى شود، به طورى كه صداى آن از بيرون شهر هم شنيده مى شود و اين امر منجر به سلب آسايش همسايگان شده است و مسئولين و سخنرانان حسينيه اصرار به ادامه آن دارند، اين عمل چه حكمى دارد؟

در مواردى كه موجب اذيت مؤمنين بشود، بايد جلوگيرى نمود.

س446 : نظر شريف حضرتعالى نسبت به ادامه حركت دسته هاى عزادارى در شب هاى محرم تا نصف شب، همراه

با استفاده از طبل و نى چيست؟

خصوص نى را نمى دانم، ولى بقيه هيچ اشكالى ندارد و خوب است.

س447 : استفاده از آلات موسيقى مانند اُرگ (از آلات موسيقى و شبيه پيانو است) و سنج و غير آنها در مراسم عزادارى چه حكمى دارد؟

حرام است و جايز نيست.

س448 : باقيمانده اموالى كه به عنوان هزينه هاى مراسم عاشوراى امام حسين(عليه السلام)جمع آورى مى شود، در چه موردى بايد خرج شود؟

چنان چه مى شود نگه داشته و براى مراسم بعد استفاده شود نگه دارند و اگر ممكن نيست مى توانند در موارد خير ديگرى صرف نمايند.

س449 : آيا جايز است در ايام محرم از افراد خيّر اموالى را جمع آورى كرد و با تقسيم آنها به سهم هاى مختلف، قسمتى را به قارى قرآن و مرثيه خوان و سخنران داد و باقيمانده را براى برگزارى مجالس مصرف كرد؟

چنان چه تعيين مصرف خاصى در وقت پول دادن ننموده اند در موارد ياد شده مى شود صرف نمود.

س450 : آيا جايز است زنان با حفظ حجاب و پوشيدن لباس خاصى كه بدن آنان را بپوشاند، در دسته هاى سينه زنى و زنجير زنى شركت كنند؟

در صورت حفظ حجاب و نگاه نكردن به بدن مرد نا محرم اشكال ندارد.

س451 : آيا مرثيه خوانى زن در مجالس عزادارى، با علم به اينكه مردان نامحرم صداى او را مى شوند، جايز است؟

چنان چه صداى آنها مهيج شهوت جوانان نباشد، اشكال ندارد.

س452 : همان گونه كه مستحضريد پنج روز اول ماه ربيع الاول با ايام سقيفه و غصب خلافت حضرت على(عليه السلام) و وقايع شوم ديگرى كه سر منشاء حوادث تلخى چون

عاشورا مى باشد، مصادف است نظر حضرتعالى در خصوص حفظ حرمت اين چند روز، مانند ايام عزا چه مى باشد؟ نظر شما در خصوص اينكه اگر در مكانى كه به مناسبت ايام محرم و صفر سياه پوش شده است، حرمت اين ايام نيز حفظ شود و در اين چند روز نيز همچنان سياه پوش باقى بماند چيست؟

روز اول ربيع - قطع نظر از آنچه نوشته ايد - احتمالا روز شهادت امام عسگرى(عليه السلام) است، سياه پوش بودن بسيار خوب است و ظاهراً عمل مى شود.

و چون مصائب اشاره شده، منحصر به چند روز اول نيست از اين رو ميان ايام محرم وصفر و اين ايام سياه پوشى ها جمع مى شود.

ولى نظر من اين است كه تا روز هشتم كه احتمالا شهادت امام عسگرى(عليه السلام)است و مى گويند روز اول روز سم دادن به حضرت بوده و روز هشتم، روز شهادت آن حضرت است، سياه پوشى باقى باشد، البته در صورتى كه همه اين عمل را انجام دهند، نه يك نفر كه اهانت به حضرت است و اما بعد از هشتم مسلماً بايد جمع كرد.

س453 : آيا خواندن مصيبت، مثلا روايت اهل بيت به صورت خودمانى و به قصد اشك ريختن ايرادى دارد؟

چنانچه مصيبت مجعول نباشد; يعنى در كتب تاريخ و روايات ذكر شده باشد، اشكال ندارد، بلكه خوب هم هست.

س454 : نظر شما درباره استفاده از موسيقى هاى شادى آفرين در مجلس عروسى (با توجه به اين كه در تاريخ آمده پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داده در عروسى حضرت فاطمه(عليها السلام)شادى كنند مثلا دف بزنند)، چيست؟ اكر مشكل دارد اسلام در چنين جشن

هايى چه چيز جايگزين ارائه كرده، تا هم حرام نباشد و هم مردم شاد باشند؟

خصوص غناء در شب زفاف براى زنها به قيد آن كه آلات ديگر مانند دف و... نباشد و مردان هم در آنجا شركت نكنند، جايز است. موسيقى و دف زدن مطلقاً حرام است.

س455 : نظر جنابعالى در رابطه با روى آتش راه رفتن به عنوان عزادارى براى سيدالشهداء(عليه السلام)، در روز عاشورا چيست؟

با فرض اين كه با جملاتى كه مى گويند و روى آتش مى روند و آتش آنها را نمى سوزاند، جاى هيچ تأمل و ترديدى نيست كه كارى است خوب و موجب تقويت عقايد مردم به مذهب و تشيع مى شود، بنابراين من معتقدم كار خوبى است.

س456 : آيا پدر و مادر مى توانند فرزند را از رفتن به مراسم عزادارى منع كرده يا به او بگويند (مثلا) خيلى نبايد در اين مراسم شركت كنى؟

چنان چه پدر و مادر از رفتن به آن مراسم اذيت بشوند و رفتن او براى ياد گرفتن مسائل دينى نباشد، بايد اطاعت نمايد.

س457 : آيا امر و نهى پدر و مادر در مورد امرى غير از واجبات و محرمات باعث ايجاد حكم ثانوى مى شود؟

در مواردى كه اطاعت واجب باشد، قهراً اين حكم مترتب بر عنوان ثانوى است.

س458 : نظر حضرتعالى در مورد مراسم تعزيه و شبيه سازى امام حسين(عليه السلام) و حضرت زينب و... آن هم توسط افراد معمولى چيست؟

كار خوبى است، فقط بايد رعايت كنند كه به جملات غيرشرعى و توهين آميز توهين به آن بزرگواران نشود.

س459 : آيا ايستادن خانم ها و تماشا كردن عزادارى آقايان كه گاهى لخت هم مى

شوند و اكثراً جوان هستند، اشكال دارد؟

نگاه كردن خانم ها به بدن لخت آقايان جايز نيست، ولى بر مرد واجب نيست كه خود را بپوشاند.

س460 : خواهشمند است بفرماييد كه آيا به عزادارى ها و مرثيه خوانى هايى كه با موسيقى همراه است، مى توان گوش كرد؟

خير، گوش كردن به موسيقى مطلقاً حرام است.

س461 : آيا زيبا بودن صداى يك مداح به نحوى كه انسان از شنيدن مداحى او لذت ببرد اشكال دارد؟

لذت بردن كه با موسيقى و غنا باشد، جايز نيست، ولى بدون آنها هيچ اشكالى ندارد.

س462 : در خصوص دو ماه عزادارى اهل بيت(عليهم السلام) در ماه هاى محرم و صفر نكته قابل توجه چنين است كه با توجه به مستندات تاريخى مصيبت از روز هفتم محرم شروع مى شود و تا اربعين ادامه مى يابد، ولى عملا مشاهده مى شود _ از اول محرم عزادارى شروع مى شود و اوج آن روز عاشورا است و تمام مى شود; اين درحالى است كه بخش اعظم مصائب از عصر عاشورا شروع مى شود. همچنين در آخر ماه صفر درست پس از رحلت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) وقايع حزن انگيزى چون سقيفه و غصب خلافت و به آتش كشيدن منزل وحى و... به وقوع پيوست كه اگر آن وقايع نبود، اصلا عاشورا به وجود نمى آمد، در واقع 5 روز اول ماه ربيع الاول بدترين مصيبت ها رخ داد كه سر منشا مصائب بعدى بود، ولى عملا ديده مى شود با پايان ماه صفر، هيچ گونه اقامه عزا و حتى يادآورى از اين مصائب نمى شود; آيا مناسب نيست جهت اصلاح اين امر ابتدا

مراجع معظم و ساير آحاد پيشقدم شوند. خواهشمند است نظرات راهگشاى خود را در اين زمينه بفرماييد.

شروع به عزادارى از اول محرم به دستور ائمه اطهار(عليهم صلوات الله الملك العلام) مى باشد و در دهه اول ربيع چنين دستورى نداده اند. ولى به واسطه امورى كه اشاره كرديد و ايام شهادت امام عسگرى(عليه السلام) خوب است تا هشتم ربيع مراسم عزادارى باقى باشد ولى بعد از غروب هشتم حتماً تمام مراسم عزادارى جمع شود.

س463 : صحن مسجدى كه طبق وقف نامه الى الابد بايد به عنوان صحن (حياط) باقى بماند، آيا جايز است از صحن به نفع مسجد مغازه بسازند و اجاره و يا سر قفلى آن را به ديگرى واگذار كنند؟

«الوقوف على حسب ما يوقفها اهلها»; يعنى بايد به وقف به همان گونه كه وقف شده است عمل شود و تخلف جايز نيست. بنابراين، در مورد سؤال مغازه ساختن جايز نيست.

س464 : دو سؤال را كه متفرع بر جواب آن حضرت است مطرح مى نمايم: الف از صحن مذكور قسمتى را به مسجد الحاق و قسمت ديگر آن را چند مغازه ساخته و سرقفلى آن را به ديگرى واگذار نموده و وجه آن را در همان مسجد هزينه كرده اند و بنا بر جواب حضرتعالى، تغيير عنوان صحن به مسجد و يا به مغازه برخلاف نظر واقف و معاملات مذكور خلاف شرع و باطل است; در اين صورت آيا حاكم شرع جامع الشرايط مى تواند با اجازه بعدى خود، اعمال خلاف شرع مزبور را تصحيح و امضاء كند يا تغييرات مذكور بايد طبق نظر واقف دوباره به حالت اولى بر گردد؟

ب: واقف مسجد فوق

الذكر برابر وقف نامه پنج مغازه وقف كرده و موارد مصرف عائدات آنها را سه قسمت كرده; يك قسمت آن را به مخارج مسجد و يك قسمت آن را به امام جماعت همان مسجد و يك قسمت ديگر آن را به عتبات عاليات مختص كرده است و در حال حاضر مغازه هاى مزبور در مسير خيابان واقع و از بين رفته است كه شهردارى در عوض آنها يك مغازه داده، ولى يكى از متصديان مسجد فوق الذكرهمان مغازه را هم فروخته و وجه آن را در همان مسجد مصرف كرده است و بنا بر جواب حضرتعالى عمل اين متصدى بر خلاف نظر واقف و خلاف شرع است در اين صورت آيا متصدى مذكور ضامن است كه عوض آن مغازه را خريدارى نمايد يا خير؟

موقوفات غير از مسجد اگر به آن غرضى كه وقف شده است استفاده نشود، تبديل آن و فروختن آن جايز است. بنابراين، اگر صحن مسجد به عنوان مسجد بودن _ ولى غير سقف باشد _ كه آن مقدار كه جزء مسجد شده است، بى اشكال است _ اگرچه به عنوان مسجد بودن نباشد و غرضى كه آن را وقف كرده اند فعلا مورد نداشته باشد _ و تمام آن تصرفات جايز است و اما آن مقدارى كه جزء مسجد نشده است، چون خراب كردن و به حالت اوليه برگرداندن موجب مشقت و ضرر اجتماع مى شود _ استناداً به حديث شريف «لاضرر» من اجازه مى دهم به همين نحو باقى بماند و اما آن عملى كه متصدى مسجد راجع به آن مغازه نموده است به نظر من اشكال ندارد.

س465 : در مراسمى

كه به نام اهل بيت خصوصاً ابى عبدالله(عليهم السلام) اقامه مى شود، آيا لخت شدن و سينه زدن اشكال دارد؟

خير، اشكال ندارد. چنان چه نامحرم به بدن شما نگاه كند بر او نگاه كردن حرام است و بر شما اشكال ندارد.

س466 : آيا استفاده از سبك هاى خواننده ها _ چه خواننده هاى غربى و چه داخل كشور _ براى مداحى اهل بيت(عليهم السلام)جايز است؟

سبك ها چنان چه توأم با موسيقى و غناء باشد، جايز نيست وگرنه هيچ اشكال ندارد.

س467 : در بعضى مجالس مولودى خوانى اهل بيت(عليهم السلام)، از دف استفاده مى كنند و معتقدند كه دف زدن، نوعى دق الباب درب خانه اهل بيت است، نظر جنابعالى در مورد دف زدن در چنين مجالسى چيست؟و شركت كردن و نشستن در چنين مجالسى چه حكمى دارد؟

دف زدن حرام است و دق الباب خانه اهل بيت(عليهم السلام) نيست و نشستن در چنين مجالسى جايز نيست.

كف زدن

س468 : كف زدن در مراسم ائمه(عليهم السلام) كه در مساجد، حرم ائمه ((عليهم السلام))، حسينيه ها و حرم امامزاده ها برگزار مى شود چه حكمى دارد؟

كف زدن اگر توأم با كارها و آوازهاى غيرجايز نباشد، هيچ اشكال ندارد و توأم با مداحى بودن هم اشكال ندارد.

س469 : در بعضى مناطق، زنان مراسمى را به اسم سفره حضرت ابوالفضل(عليه السلام) و برنامه هايى به عنوان جشن عروسى حضرت فاطمه(عليها السلام)برگزار مى كنند و در آن شعرهاى عروسى خوانده و كف مى زنند و سپس شروع به رقص مى كنند، انجام اين امور چه حكمى دارد؟

اشكال ندارد.

س470 : كف زدن در مجالس جشن اهل بيت در غير مساجد، چه حكمى دارد؟

جايز

است و اشكال ندارد.

س471 : كف زدن در مراسم ائمه(عليهم السلام) چه حكمى دارد؟

كف زدن در مراسم ائمه(عليهم السلام) كه در مساجد، حرم ائمه(عليهم السلام)، حسينيه ها و حرم امام زاده ها برگزار مى شود، چه حكمى دارد؟

كف زدن، اگر توأم با كارها و آوازهاى غير مجاز نباشد، هيچ اشكال ندارد و همراه با مداحى هم اشكال ندارد.

س472 : شادى كردن و كف زدن در مجالس تولد اهل بيت(عليهم السلام) چه حكمى دارد؟

عملى خوب و جايز است; به شرطى كه توأم با كارهاى غيرشرعى ديگر از قبيل موسيقى و... نباشد.

مع_املات

س473 : دريافت حق الزحمه بازاريابى، بابت تلاش و معرفى مشترى جديد به شركت كارگشا و يا هر شركت ديگرى كه اين كارها را انجام مى دهد، حلال است يا حرام؟ آيا معامله و مشاركت و دخالت و انجام دادن كارهاى اين شركت ها و سود بردن و پور سانت گرفتن از اين بازاريابى ها، تحت كدام عنوان از معاملات اسلامى قرار مى گيرد؟

حلال است و اين كارها ممكن است به عنوان جعاله و يا شرط ضمن عقد باشد; بهر تقدير از لحاظ شرعى هيچ اشكالى ندارد، بلكه اگر عناوين معاملات متداوله بر آنها صدق نكند، حلال و مشروع است.

س474 : بازاريابى شبكه اى، به صورتى كه با ورود شما به اين كار، با مبلغ 55000 تومان به شما يك كارت جهت تخفيف از مراكز خريد براى يكسال داده مى شود كه علاوه بر اين شما در يك طرح درآمدزايى وارد مى شويد و مى توانيد اين كار را با معرفى افراد ديگر و از بازاريابى آن درآمد كسب كنيد و همچنين به شما امكان

خريد از يك مجموعه محصولات صنايع دستى ايرانى هم مى دهد كه با اين كار بازار توليد اين قبيل اجناس هم رونق گرفته است.

كسب مشروعى است و اشكال ندارد.

س475 : همانگونه كه مستحضريد، جمهورى اسلامى ايران به كنوانسيون جهانى حق مؤلف (كپى رايت)، نپيوسته است. از اين رو، از نظر قانون كشورى، وظيفه اى جهت رعايت حق مولف كتاب هاى خارجى در ايران وجود ندارد. بر اين اساس حدود 99 درصد كتاب هاى خارجى موجود در بازار، بدون مجوز نويسنده خارجى ترجمه شده و با مجوز وزارت ارشاد به بازار ارائه شده است. از نظر شرعى استفاده از اين كتاب ها چه حكمى دارد؟

چون من به حق تأليف قائلم و آن مستلزم ثبوت حق ترجمه بر مؤلف است. از اين رو كار متصدى بر ترجمه و نشر آن حق از قيمت ساقط مى شود، بنابراين استفاده از آن كتاب ها جايز است.

س476 : دانلود و استفاده از كتاب هاى الكترونيكى فنى، مهندسى خارجى موجود در اينترنت و احياناً ترجمه آنها، بدون كسب مجوز از نويسنده خارجى چه حكمى دارد؟ (توضيح اينكه اين نوع كتاب هاى ضرورى فنى و مهندسى، جهت دانشجويان تنها از طريق اينترنت قابل دسترسى است).

همان حكم مسأله سابق را دارد.

س477 : با توجه به نظر برخى مراجع تقليد، مبنى بر جايز نبودن استفاده از كتاب هاى الكترونيكى خارجى، بدون مجوز نويسنده خارجى، مگر در صورت كافر حربى بودن، آيا انتشار كتاب در كشورى كه با ايران متخاصم است، مانند آمريكا و اسرائيل، دليل بر كافر بودن نويسنده و حلال بودن استفاده از كتاب مى شود؟

خير، دليل بر حلال بودن نيست.

س478 : اينجانب

در كارخانه اى مشغول به كارهاى برق مى باشم و جداى از آن در بيرون به ساخت تابلوهاى برق وخدماتى در زمينه برق مشغولم; حال چند سؤال از محضر شما دارم كه انشاءا... مرا در اين زمينه راهنمايى بفرماييد.

اول: قيمت كارهاى من، از قبيل ساخت تابلو يا خدمات را چه كسى تعيين مى كند؟ من كه مجرى هستم يا فرد متقاضى يا هر دوى ما يا عرف جامعه؟

دوم: اگر عرف مى باشد و در عرف هم قيمت مشخصى (به دليل متنوع بودن و تخصصى بودن كار و...)نبود، تكليف چيست؟

سوم: كلا در خريد و فروش هر چيزى به غير از اين كار چه كسى قيمت را مشخص مى كند.

چهارم: سؤال ديگرم را با يك مثال مى گويم; من براى شخصى (مثلا على) تابلوهايى مى سازم با قيمت فرضى 200000 تومان (براى اجناس به كار رفته و دستمزد) كه در اين قيمت از قبل به توافق رسيده ايم و هر دو راضى هستيم هر چند ممكن است با قيمت عرف بازار فرق داشته باشد. حال اين شخص(على) فرد ديگرى را به من معرفى كردند كه براى ايشان تابلوهايى تقريباً با همان مشخصات بسازم و على با من قرار كردند كه از اين فرد براى هر تابلو 250000 يا 260000 تومان دريافت كنم كه 50000 يا 60000 تومان اضافى را به على بدهم. سؤال اين است كه آيا اين اضافه حساب كردن، با توجه به اينكه من در قيمت 250000 تومان با نفر معرفى شده به توافق رسيده ام و ايشان هم اين مبلغ را داده اند و در كارهاى بعد هم باز به من رجوع كرده اند.

چه صورتى دارد، گرفتن آن درست است يا نه، دادن آن به على چه؟ اصلا مى شود قيمت يك كار يا يك جنس را بين دو مشترى فرق گذاشت؟

تعيين قيمت با دو طرف معامله است و تنهايى كافى نيست و به عرف هم مربوط نيست. در صورت معرفى فرد ديگر، طرف معامله آن شخص سوم است و پنجاه هزار تومان مال خود شما است، ولى آن واسطه، حق پيدا مى كند و بايد با هم توافق كنيد.

س479 : بنده در سال 1369 اقدام به خريد زمينى نموده كه با انقضاء چندين سال، مبيع مستحق الغير در آمده است. به طورى كه استحضار كامل داريد، خصيصه ام والا غيرمنقول داراى ارزش افزوده در خور و چشم گيرى است كه هر لحظه با گذشت زمان ارزش اراضى رو به افزايش است. با در نظر گرفتن زمان معامله، ثمن پرداختى به ميزان فاحشى تغيير يافته است كه مستقيماً در آن زمان، با فروش يك دستگاه آپارتمان نوساز، كارسازى مى شده است; حال با مراجعت به فروشنده وى مدعى است كه صرف مبلغ پرداختى را به اين جانب مسترد نمايد; در حالى كه گذشت چندين سال و افزايش بهاى مال غيرمنقول، ضرر قابل توجه به اين جانب متصور گرديده. سوال از حضرتعالى اين است كه افزايش قيمت اموال غيرمنقول كه مستحق الغير درآمدن مبيع متوجه اين جانب گرديده است. مشمول غرامت است مندرج در متن ماده 391 قانون مدنى كه برگرفته از متون فقهى است مى باشد يا خير؟

ترقى قيمت زمين چون مال شما نبوده است مشمول دليل غرامت نيست، ولى مسأله ديگرى در اين موارد است و آن

اينكه آن مقدار پولى كه در آن موقع داده ايد و فروشنده زمين، از شما ظلماً و غصباً گرفته است و در اين مدت نزد او مانده است، در آن موقع حساب كنيد چند مثقال طلا مى دادند، حال بايد قيمت آن چند مثقال طلا را به شما بدهند و چون اين مساله هم پر پيچ است، از اين رو مصالحه كنيد كه حلال و طيب قطعى باشد.

س480 : در عقد بيع هر گاه ثمن شخصى باشد، مثلا منزل مسكونى به عنوان ثمن معامله زمينى قرار داده شود ولى مبيع مستحق للغير در آيد، آيا مشترى مى تواند عين ثمن را مسترد كند؟ اگر بايع مالكيت ثمن شخصى را به ديگرى منتقل كرده باشد، آيا معامله نسبت به آن، به هم مى خورد. آيا مشترى مى تواند ثمن را از شخص منتقل اليه مطالبه كند؟

در صورت بطلان معامله ثمن را (زمين)- مورد سؤال مال مشترى - مى توانيد پس بگيريد و اگر منتقل به غير شده است، مشترى مخير است بين آنكه آن معامله را امضاء كند - ثمن آن زمين را از مشترى ثانى بگيرد- و بين آنكه امضاء نكند و خود زمين را پس بگيرد.

س481 : فردى اعلام مى كند كه كلاهش را در خانه اش گم كرده است و حاضر است به يابنده صد هزار تومان مژدگانى، بدهد. البته براى استفاده از اين مژدگانى هر داوطلب بايد دو هزار تومان ورودى پرداخت كند. فرد مذكور با تبليغات مردمان بسيارى را قانع مى كند كه يافتن يك كلاه در خانه كار مشكلى نيست و با دريافت حق عضويت نامشان را ثبت مى كند.

روز موعود فرا مى رسد. همه براى يافتن كلاه تلاش مى كنند و يكى موفق مى شود. صاحب خانه از دويست هزارتومان، صد هزار تومان مژدگانى به يابنده مى دهد. آيا بقيه پول براى او حلال است؟

در معاملات شرعيه ميزان داعى و غرض نيست، بلكه ميزان انشاء است. هبه به هر داعى باشد، امضاء شده است، حتى اگر داعى باطل باشد. تمسك به عامل حرمت با فقه شيعه سازگار نيست واكل مال به باطل در صورتى است كه بدون رضايت انجام گيرد. اگر با علم به اين كه ممكن است ضرر بكند، با رضايت معامله كند صحيح است و هيچ اشكال ندارد.

س482 : اگر مشترى از طرف شخص ديگرى ملك را بخرد، ولى هنگام عقد به بايع نگويد كه معامله را براى ديگرى مى كند، اگر معامله مورد اجازه آن شخص واقع نشود، آيا نسبت به مباشر; يعنى فضول نافذ است يا خير؟

خير، نافذ نيست.

س483 : با سلام من كار تايپ صفحه اى180 تومان، از دوستم مى گيرم و اين كار را بين ديگران به قيمت پايين تر مى دهم، (مثلا150 تومان) آيا اين كار حلال است يا خير؟

اشكال ندارد، مگر آنكه دوست شما شرط كند كه بايد خودتان تايپ را انجام دهيد كه اين شرط بعيد است، بنابراين حلال و بى اشكال است.

س484 : مستأجرى آپارتمانى را براى 12 يا 18 ماه از موجر اجاره مى كند و تنها موجر براى 12 ماه از او بابت اجاره بها 6 چك مى گيرد. پس از گذشت حدود سه ماه، موجر به مستأجر اعلام مى نمايد، محل اجاره را خودم به علت بيمارى همسر نياز دارم

و بيش تر از 12 ماه به فكر اقامت در محل اجاره نباشيد و موجر با تشديد بيمارى همسر خود، حدود دو ماه قبل از اتمام 12 ماه، به مستأجر اعلام تخليه در موعد 12 ماه مى نمايد و به مستأجر و بنگاه اعلام مى كند. با اين حال، براى موجر محرز مى شود كه مستأجر در اتمام 12 ماه، مورد اجاره را تخليه و تحويل مى دهد; ليكن متأسفانه بعد از اتمام 12 ماه، مستأجر دلايلى مى آورد و حاضر به تخليه مورد اجاره مى باشد. به نظر من حركت مستأجر غصب مال او مى باشد و به مستأجر اعلام غصبى بودن اقامت خود و خانواده اش را در محل مورد اجاره مى كند. خواهشمند است حكم شرع مقدس را در اين مورد اعلام فرماييد.

در مدتى كه آپارتمان اجاره شده است و مستأجر تأخير در اداء مال الاجاره ننموده است، موجر حق ندارد مستأجر را بيرون كند و رضايت و عدم رضايت او هيچ اثرى ندارد; ولى اگر مستأجر تأخير در اداء مال الاجاره بنمايد، موجر حق فسخ دارد و در صورت فسخ رضايت او شرط است و با عدم رضايت اقامت مستأجر در آن خانه، غصب و حرام است; و اما بعد از انقضاء مدت اجاره، چنانچه در حين اجاره، مالك حق سرقفلى را به او واگذار كرده است، با پول يا بدون آن باز موجر نمى تواند مستأجر را به زور بيرون كند، ولى چنانچه سرقفلى را موجر به مستأجر نداده است، مستأجر حق ندارد بدون رضايت موجر در خانه بماند و ماندنش حكم غصب دارد.

س485 : لطفا حكم خريد و فروش

چك را بيان كنيد؟

فروختن چك چنانچه چك محل دارد; يعنى صاحب چك مقابل آن در بانك پول دارد اشكال ندارد. و چنانچه محل نداشته باشد جايز نيست.

س486 : آيا فروش كامپيوتر جايز است، چون ممكن است بعضى از افراد

استفاده غيرشرعى از آن بكنند؟

بله، جايز است.

س487 : ما در فروش خود، به فراخور حال مشترى به او قيمت مى دهيم; مثلا همكار باشد يا مصرف كننده يا آشنا باشد يا غريبه، تلفنى خريد كند يا حضورى جنس بخرد; به نظر شما اين كار ما از لحاظ فقهى و اخلاقى اشكال دارد؟

البته انصاف در معامله خوب است، ولى به اين مقدار كه نوشته ايد، شرعاً اشكال ندارد.

س488 : اگر كسى متوجه شود كه پدرش همه اموال خود را از طريق مشروع به دست نياورده و خانه اى كه در آن زندگى مى كنند و ساير اموال، دچار مشكل است; آيا مى تواند از آن مال براى امور خود و تجارت استفاده كند (با توجه به اينكه راه درآمدى ندارد)؟

در صورت عدم يقين به داخل بودن مال حرام در آن پولى كه در تحت اختيار او است، استفاده از آن پول اشكال ندارد.

س489 : اگر كارفرما هزينه آموزش كارگر را بپردازد، بازده بيشترى كه در پى مى آيد، آيا از آن كارفرما است; يعنى كارفرما چون هزينه آموزش كارگر را پرداخت كرده، آيا مالك دانش و مهارت كارگر مى شود؟

ملكيت احتياج به سبب دارد. سبب تحقق دانش و مهارت درس خواندن است. پرداخت هزينه از مقدمات اعداديه است و نمى تواند سبب ملكيت باشد، مانند آنكه كسى راه محلى كه مباحات اصليه در آنجا است را نشان دهد

و شخصى با صرف مبلغى پول شخص ديگرى را به آنجا برساند و در آن محل شخص ثانى با حيازت مباحى را تملك كند، آيا مى شود گفت كه مالك كسى كه حيازت كرده نيست، بلكه آن كسى كه راه را نشان داده است مى باشد.

س490 : اگر بنگاهى كارگرى را آموزش دهد و كارگر به بنگاه ديگر انتقال يابد و آموزش هاى قبلى كه هزينه آنرا بنگاه اول پرداخت كرده، موجب افزايش بازدهى و بهرهورى كارگر در بنگاه دوم شود، آيا بنگاه اول نوعى حق (چونان حق سرقفلى) مى يابد كه بايد از بنگاه دوم و يا از خود كارگر دريافت دارد (با فرض اينكه كارگر مزد بيشترى را به خاطر آموزش هاى بنگاه اول دريافت مى دارد)؟

از آنچه در مسأله قبل بيان شد، معلوم مى شود كه هيچ حقى بنگاه اول ندارد; مگر آنكه پرداخت هزينه در ضمن عقدى باشد و در ضمن آن عقد شرط كند كه اگر در بنگاه ديگر برود; آنچه به ازاء دانش به او مى دهند مقدارى از آن را به بنگاه اولى بپردازد، در اين صورت حق پيدا مى كند.

س491 : آيا قراردادها بايد بر اساس عدالت تدوين گردند؟

قراردادها بايد بر طبق يكى از معاملات عقلائيه باشد كه شارع مقدس هم آن را با (اوفوا بالعقود) امضاء نموده است.

س492 : آيا مالكيت ماشين آلات عظيم چند ميلياردى مى تواند در اختيار يك فرد باشد; يعنى آيا نظام صحيح اقتصادى امكان انباشت ثروت هاى بسيار عظيم را به يك فرد مى دهد؟

اگر از راه مشروع چند ميليارد پيدا شده باشد و آن ماشين اگر در اختيار يك فرد

باشد و به نظام صحيح اقتصادى ضرر نرساند مى تواند در اختيار يك فرد باشد، ولى عمده رعايت اين دو امر است، بلكه در مالكيت يك فرد بر مال كم ارزش تر، چنانچه موجب ضرر جامعه اسلامى باشد، حاكم مى تواند دخالت كند و آن را تعديل كند; كما اينكه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، راجع به آن درخت خرما عمل نمودند.

س493 : آيا بورس بازى زمين و خريد و فروش آن، به گونه اى كه فروشنده هيچ ارزش افزوده اى در زمين ايجاد نمى كند، بلكه با ترفندهاى مختلف زمين را با سود بسيار گزاف انتقال مى دهد و نتيجه آن تورم و سوق ثروت هاى چشمگير به بخش واسطه گر است و بسيارى از استعدادها را به جاى توليد مولد به اين بخش مى كشاند، جايز است؟

در صورتى كه براى اقتصاد مملكت و نظام اجتماعى مضر باشد، حاكم شرع حق دارد با هر تقدير ممكن تعديل كند.

س494 : اگر سوبسيدها و يارانه ها، جهت كمك اقتصادى به قشر مستضعف باشد، آيا براى اغنيا جايز است كه على رغم توانمندى مالى، از يارانه ها برخوردار شوند; به خصوص اگر يارانه ها براى قشر ضعيف كفايت نكند؟

خير، جايز نيست; مثلا حقوق شرعيه مانند زكات، خمس و كفارات مال فقير است و جايز نيست اغنياء از اين ها استفاده كنند; بلكه اگر وضعيت به نحوى باشد كه فقراء در مضيقه مالى شديد قرار گيرند، بر اغنياء واجب است حتى از اموال شخصى غير از وجوه شرعيه براى زندگى آنان بپردازند.

س495 : اگر كسى زمينى را احيا كند، آيا مالك زمين مى شود يا نوعى اختصاص و

اولويت ايجاد مى شود؟

مالك مى شود.

س496 : اگر احياكننده زمين موات، سالها از كشت و زرع زمين صرف نظر نمايد، آيا به صرف احياء اوليه، مالكيت زمين براى تمامى نسل ها در اختيار خاندان او باقى مى ماند و يا مالكيت (و يا اختصاص)، مادام الاحياء است; به خصوص اگر جامعه به آن زمين نيازمند باشد، آيا مى توان وى را مجبور به احياء و يا اجاره نمود؟

اگر زمين احياء شده يا خريده شده دو سال رها شده و هيچگونه احيائى در آن نشود و معطل باشد و شخصى برود آن را احيا كند مالك مى شود و از ملك اولى خارج مى گردد. جمعى از فقهاء فتوى داده اند با تعطيل دو سال اگر چه كسى احياء نكند، از ملك او خارج مى شود.

س497 : اگر كسى معادن استخراج شده را مهمل گذارد و جامعه اسلامى به آن نياز داشته باشد، آيا مى توان حق استخراج و احياء را به ديگرى واگذار نمود؟

اولا حاكم شرع آن را اجبار مى كند به استخراج و احياء و اگر نكرد، مجبور به نقل به غير به عوض مى كند واگر قبول نكرد، حاكم به عنوان ولايت اين عمل را انجام مى دهد.

س498 : اگر مالك كارخانه ماشين آلات را مهمل رها كند و يا كارآيى لازم براى اداره آن و توليد كالاهاى مورد نياز جامعه را از دست دهد، آيا جامعه حقى نسبت به اداره كارخانه و انتقال آن به يك مديريت كارا پيدا مى كند؟

خير، به مجرد اهمال حقى بر جامعه ثابت نمى شود; بله چنانچه رها كردن موجب اختلال نظام اجتماعى بشود و جامعه متضرر

بشود، حاكم با رعايت شرايط دخالت مى نمايد و با رعايت حال مالك و اجتماع مسأله را حل مى نمايد.

س499 : با توجه به اينكه نظام ناسالم اقتصادى منجر به ثروت هاى بادآورده گزاف مى شود، آيا مى توان براى برخى مالكيت ها محدوديت هايى قائل شد؟

با رعايت موازين شرعيه، مانند حرمت ربا و مانند آن كه حاكم اسلامى موظف به اجراء آن است، جلوگيرى بشود و مالكيت محدود شود، كار خوب و لازمى است و بدون رعايت موازين شرعى جايز نيست، و تشخيص آن هم با مجتهدين است.

س500 : آيا خريد و فروش دلار، ماشين، موبايل، طلا، ارز كه با سودهاى بسيار همراه است و تورم زايى دارد، اگر با هيچ خدمت و منفعت و ارزش افزوده اى براى جامعه همراه نباشد و تنها باعث ترغيب مردم به سرمايه گذارى در واسطه گرى هاى پرسود و دورى جستن از فعاليت هاى توليدى ضرورى مى گردد، جايز است؟ ولو بلغ ما بلغ؟

مادامى كه موجب فلج شدن اقتصاد مملكت اسلامى نشود جايز نيست، ولى در صورت فلج شدن، حاكم اسلامى با رعايت قوانين شرع بايد جلوگيرى كند.

س501 : اگر رقابت شركت هاى توليدى وافزايش كيفيت، تنوع، كاهش قيمت كالا و كاهش هزينه در برخى بنگاه ها، منجر به ورشكستگى بنگاه هاى ضعيف تر شود، اسلام در اين باره چه تدبيرى مى انديشد؟ آيا محو رقيبان از صحنه را جايز مى شمارد و يا نوعى هميارى و يا حمايت از بنگاه هاى ضعيف را ارائه مى دهد؟

اسلام اهميت زيادى به معاونت و كمك به ضعفاء و رفع گرفتارى و فقر جامعه داده، تا حدى كه در روايات

است: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»; ولى به شخصى كه مى تواند كار كند و محتاج نباشد اجازه نداده است از سهم فقراء داده شود و باز به ترقى مملكت و مسلمين نيز اهميت مى دهد و مى فرمايد: (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة). بنابراين هم به توليد اهميت مى دهد، هم به كمك به ضعفاء و بايد جمع بين آنها نمود.

س502 : مالكيت صنايع بزرگ و توسعه فن آورى و جايگزين دستگاه هاى كوچك و بزرگ به جاى كارگر، روزبروز نياز صنايع به كارگر را كاهش مى دهد و به بيكارى كارگران مى انجامد، آيا اسلام راهكارى ارائه مى دهد؟

در اين مورد بايد حكومت براى كارگر كار تهيه كند و چنانچه او براى كار حاضر باشد، ولى كار نباشد يا ضعيف شود و نتواند كار كند، از بيت المال سهم به او تخصيص داده تا به زندگى شرافتمندانه ادامه دهد، همانگونه كه در صدر اسلام عمل مى شد.

س503 : آيا نظام اجارة كار و دستمزد ساعتى، از نظر اسلام مطلوب است و يا نظام مشاركتى (همچون مساقات، مضاربه، مزارعه و...) كه كارگر را در سود عادلانه شريك مى سازد؟

همه اش خوب است و«الكاسب حبيب الله» همه را شامل مى شود.

س504 : آيا ابتكار و نوآورى فنى، مى تواند به قيمت هاى گزاف فروخته شود؟

با رضايت طرفين معامله اشكال ندارد.

س505 : آيا كارخانه ها مى توانند از انتقال علوم و فنون خود به جامعه و شركت هاى ديگر بخل ورزند؟

در روايات از چنين بخلى مذمت شده است و سخاوت در بذل علم را از بهترين عبادات شمرده است، و

لكن به نحو مطلق نمى شود حكم به عدم جواز نمود.

س506 : آيا مهندسين كارخانه مى توانند از ارائه دانش خود به نيروى كارگر خوددارى نموده و آنها را در جهل نگاه دارند و مانع ارتقاء علمى كارگران شوند؟

جواب اين سؤال از جواب سؤال قبل ظاهر مى شود.

س507 : آيا آيه (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ)، شامل بخل در انتقال علوم و فنون و نوآورى هاى فنى نيز مى شود؟

آيه كريمه مربوط به بخل در بذل مال واجب، مانند زكات است و شامل بخل در بذل علم نيست. به خصوص با قرينهء ذيل آيه كريمه (وَ لِلّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...).

س508 : آيا قراردادهاى مشاركتى، مانند مضاربه، مزارعه، مساقات و... امضايى هستند يا تأسيسى؟

همه امضائى است. نهايت شارع مقدس شرايط و قيودى را اضافه فرموده است، مانند بقيه امضائيات.

س509 : آيا قراردادهاى اضطرارى كارگر كه در آن كارگر براى تأمين معاش و كسب اشتغال مجبور به پذيرش قرارداد است اگر با سوء استفاده كارفرما همراه باشد، آيا هيچ ضمانى برعهده كارفرما نمى آورد كه به نوعى كارگر را استثمار مى كند؟

خلاف اخلاق شرعى است، ولى ضمانى نمى آورد، در صورتى كه در اول با رضايت طرفين قرارداد بسته شده باشد.

س510 : آيا صرف افزايش تقاضاى يك كالا، اين حق را به عرضه كننده مى دهد كه قيمت آن كالا را افزايش دهد؟

بله. چنين حقى دارد در صورتى كه ظلم به جامعه نباشد.

س511 : آيا صرف افزايش نيروى كار اين حق را به كارفرما مى دهد كه مزد

كمترى بپردازد يا بايد حق عادلانه كارگر رابراساس بازدهى و بهره ورى او پرداخت نمايد؟

چنانچه استخدام به مزد عادلانه شده است خير; ولى اگر به مقدار معينى استخدام بكند كه آن مقدار عادلانه نباشد كارگر قبول كند و رضايت بدهد، آنچه قرار داده اند بايد بدهد و لازم نيست زيادتر بدهد، البته زيادتر دادن بسيار خوب است.

س512 : حكم حضرتعالى در مورد چك، سودهاى بانكى، جوايز بانكى و بورس با توجه به بانكدارى اسلامى چيست؟

پولى كه در بانك مى گذاريد و سود مى دهند، آن سود جايز و همه اش حلال است و اشكال ندارد و بانك هاى ممالك كفر به طريق اولى سودش حلال است.

س513 : آيا در موارد خاص اجازه كپى بردارى از كتاب ها و... را دارا مى باشيم (مواردى مثل نياز فورى به كتابى داشتن و در دسترس نبودن آن كتاب براى خريد و يا استفاده)؟

مجازيد.

س514 : در خيلى از مراكز كشور، مثل دانشگاه ها و... بر روى كامپيوترها انواع مختلف نرم افزارهاى خارجى نصب است كه قيمت اصلى انگليسى آن به گفته دوستان چندين دلار مى باشد و در داخل اين نرم افزارها به راحتى كپى بردارى شده و با قيمت ارزان به فروش مى رسد. وظيفه ما در برخورد با اين موارد چيست؟ آيا نبايد از اين نرم افزارها مثل Wordو يا Windows كه در اين كامپيوترها است استفاده بكنيم؟ در صورت نياز به اين امكانات آيا اجازه خريد اين خدمات و نرم افزارها را از بازار به صورت ارزان تر و كپى شده اصلى را داريم؟

بعد از آنكه كپى بردارى شده است و از قيمت اولى افتاده است،

فعلا به قيمت ارزان خريدن اشكال ندارد.

س515 : اينجانب مغازه اى دارم كه از سال 1367 تا سال 1382 به شخصى كرايه داده ام. قرارداد هر سال يكبار تمديد مى شد. حال كه براى تخليه اقدام كرده ام مستأجر تخليه نمى كند و به دادگاه نيز شكايت كرده ام و دادگاه نظر داده كه بايد بر طبق نظر كارشناس به مستأجر حق كسب پيشه بپردازم. سؤال من اين است كه آيا اين حق كسب پيشه كه به مستأجر بايد بپردازم از طرف مستأجر، حلال است يا حرام. يعنى پولى كه مستأجر از بنده مى گيرد حلال است يا حرام. لازم به ذكر است كه مغازه سرقفلى ندارد.

با سر قفلى حلال است و بدون آن حرام; مگر دهنده هبه كند و راضى باشد.

س516 : احتراماً بفرماييد نظر جنابعالى در خصوص اينكه شخصى جهت بازار گرمى، مقدارى چربى گوسفند را داخل منقل آتش بيندازد كه بواسطه دود آن مشتريان از وى خريد نمايند چيست؟

اشكال ندارد.

س517 : آيا وامهايى كه براى امورى خاص به مردم اعطا مى شود، مثل وام فرش يا منزل يا اشتغال و... را مى شود در غير مورد آن استفاده كرد؟

چون اين گونه وام ها مشروط به صرف در مورد خاص است، صرف آن در غير آن مورد جايز نيست.

بله اگر شرط ضمن عقد نباشد اشكال ندارد.

س518 : 1. حضرتعالى درباره حق تأليف فرموده ايد كه تكثير نسخه با چاپ و غيره جايز نيست، ولى مطالعه و گوش كردن جايز است. نظر شما درباره شخصى كه يك عدد سى دى فيلم يا نرم افزار مادر و اصل را خريده است و صاحبان تأليف اين

آثار، كپى و تكثير آن را ممنوع اعلام كرده اند چيست؟ آيا مى تواند يك عدد از آن سى دى فيلم و يا نرم افزار را براى خودش و چند تا نيز براى دوستان كپى بكند و بدون دريافت پول به آنها بدهد، تا خودش و دوستانش آن را مطالعه بكنند و گوش بدهند و از آن استفاده بكنند؟

2. شخصى با استفاده از منابع موجود در سايتهاى اينترنتى يك كتاب نوشته است. آيا بدون رضايت صاحبان آثار (مقاله، عكس، كتاب و...) مى تواند اين كتاب را تكثير و به چاپ برساند؟ اگر اشكال شرعى دارد، بهترين روش شرعى در تأليف و گردآورى مطالب يك كتاب از اينترنت چيست (قابل ذكر است، آثارى كه در اينترنت مشاهده مى شود، قابل چاپ و انتشار مى باشد)

3. آيا حيوان نجس العين مانند سگ به حرم مطهر امامان معصوم (عليهم السلام)پناهنده مى شود يا نه؟

4. آيا نماز معصوم (عليهم السلام) به قضا مى رود يا نه؟ مى گويند در ليلة التعرس نماز به قضا رفته و ليلة التعرس چه شبى است؟

1. شخصى كه ممنوع نموده، منع را مختص به دريافت پول نكرده است. بنابر اين كپى كردن براى دوستان جايز نيست، مگر با اجازه صاحب تأليف

2. عين آن چه در سايت است را نمى توان تكثير نمود، ولى تأليف كتابى با استفاده از مطالب آن اشكال ندارد; به شرط آن كه مطلب آن كتاب را به خودش نسبت ندهد كه دروغ باشد.

3. مانعى ندارد، ولى در خارج واقع شده يا نه نمى دانم.

4. التعريس نزول المسافر آخر الليل للنوم و الاستراحة من قولهم عرس القوم اذا نزلوا آخر الليل

للاستراحة (مجمع البحرين 360:1) و اما نماز معصوم به قضاء مى رود يا نه، روايت معتبرى را شهيد(ره) نقل فرموده است. امام باقر(عليه السلام)چنين فرموده است: «ان رسول الله(صلى الله عليه وآله)عرس فى بعض اسفاره و قال من يكلؤنا - اى يحفظنا - فقال بلال انا فنام بلال و ناموا حتى طلعت الشمس فقال يا بلال ما ارقدك فقال يا رسول الله اخذ بنفسى الذى اخذ بانفاسكم الحديث».

س519 : آقاى (ش) از تاريخ 20/9/83 در شركتى مشغول به كار مى شوند. پس از گذشت مدتى قرارداد كتبى بين طرفين از تاريخ 1/5/84 لغايت 30/8/84 منعقد مى گردد. قرارداد كتبى ديگرى نيز از تاريخ 1/9/84 لغايت 29/12/84 منعقد مى شود. بر روى كارت شناسايى(پرسنلى) كه شركت به شخص مذكور مى دهد، تاريخ اعتبار آن 31/6/85 مى باشد و مدير عامل شركت نيز ذيل كارت را امضاء نموده است. حال اگر فرض شود قرارداد كتبى ديگرى بين طرفين موجود نمى باشد; آيا با وجود چنين كارتى كه مورد قبول آقاى «ش»، مى باشد عقد(قرارداد) واقع شده است يا خير(چنين عملى ايجاب و قبول است يا خير)؟ و آيا مى توان گفت مدت قرارداد آقاى «ش» با شركت تا تاريخ 31/6/85 مى باشد يا خير؟

ايجاب و قبول متوقف است بر قصد و اعتبار نفسانى و انشاء آن با قول يا فعل. مجرد كتابت بدون قصد كافى نيست، ولى با قصد معامله كه خيال مى كنم به حسب عادت اين گونه باشد كافى است.

س520 : نظر جنابعالى در رابطه با مسأله اجاره به شرط تمليك چه مى باشد؟ آيا در فقه چنين مسأله اى وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت

است منابع آن را ذكر بفرماييد؟

به اين عنوان در جايى نديدم، ولى مسأله اشكال ندارد به اين نحو كه اجاره داده شود ملكى و در ضمن اجاره شرط شود تمليك العين بعد از تمام شدن اجاره.

س521 : اگر شخصى به عنوان مثال مبلغ 6 ميليون تومان را در بانكى سرمايه گذارى كند و بانك پس از مدتى مبلغ 18 ميليون تومان به او وام جعاله يا وام مسكن دهد. آيا ما مى توانيم با پرداخت مثلا 4 ميليون تومان به آن شخص اول، امتياز وام او را از آن خود كنيم و وام را براى خود مصرف كنيم. آيا چنين معامله اى جايز است؟

ظاهراً اشكال ندارد.

س522 : حكم فروش سگ شكارى به فرد براى شكار چه مى باشد؟

فروش سگ شكارى; يعنى سگ صيد جايز است، اگرچه خريدار براى شكار نخواهد.

س523 : زيد ملكى را به فرزندش هبه مى كند، مشروط به اينكه آن را نفروشد. اولا اين شرط تا چه زمانى معتبر است آيا دامنگير ورثه موهوب له هم مى شود; يعنى آنها نيز نسل بعد از نسل حق فروش آن را ندارند؟

اگر شرط كند حق فروش نداشته باشد شرطى فاسد است، چون خلاف كتاب وسنت است و اگر شرط كند كه عملا نفروشد اولا اگر خود او بفروشد معامله اش صحيح است، فقط خلاف شرع تكليفى انجام داده است.

و ثانياً ظاهر آن است مراد شخص موهوب است.

ثانياً اگر موهوب له با تخلف از مفاد شرط مالكيت عين موهوبه را به ديگرى منتقل كند، آيا تصحيح چنين معامله اى نياز به تنفيذ مشروط له دارد يا اينكه او فقط خيار تخلف شرط دارد و در

صورت عدم اعمال خيار معامله دوم نافذ مى گردد؟

از آنچه در قسمت اول سؤال نوشتم مشخص است.

ثالثاً آيا واهب مى تواند بدون اعمال خيار معامله دوم را بدليل اينكه بدون اجازه او صورت گرفته بهم بزند؟

خير، نمى تواند.

س524 : اينجانب عضو هيئت علمى دانشگاه ميباشم. از جمله فعاليتهاى هر استاد دانشگاه، انجام طرحهاى پژوهشى است كه ابتدا يك طرح پژوهشى توسط مجرى طرح نگاشته ميشود و روش كار، مواد مصرفى و غيرمصرفى با هزينه مربوطه و هزينه پرسنلى (مجرى، مشاورين و همكاران طرح) برآورد ميشود. پس از تصويب طرح در شوراى گروه، شوراى دانشكده و شوراى دانشگاه، نهايتاً اين طرح به دو نفر اهل خبره در موضوع (با هويت مخفى براى مجرى و بصورت محرمانه) ارجاع ميشود تا هم از لحاظ علمى و هم برآورد هزينه، طرح را ارزيابى كنند. تا پس از تأييد آنها، دانشگاه با مجرى قرارداد بسته، به صورت فازى و مرحله اى هزينه لازم را در اختيار مجرى قرار دهد.

در پايان هر فاز، مجرى گزارشى از روند كار و نتايج ارائه مى دهد. اين گزارشات نيز مورد داورى اهل خبره و فن قرار گرفته و پس از تأييد، هزينه پيش پرداخت فاز بعد، پرداخت ميشود. در هر طرح پژوهشى، بايد ليست تمام مواد مورد نياز طرح با هزينه ذكر شود. و معمولا بدليل ترس از اينكه احتمالا كار به صورت پيش بينى شده پيش نرود و هزينه بيشترى مصرف شود، معمولا هزينه مواد مصرفى را اندكى بالاتر از مقدار لازم نوشته ميشود. كه همين نيز به نظر داور محترم مى رسد و توسط داور بررسى ميشود. يا اينكه بدليل كاهش بهاى

چند مورد از اقلام، كل هزينه طرح پائين تر از هزينه برآوردشده طرح است. عده اى مى گويند كه طرح پژوهشى نيز يك كار پيمانى و اجرايى (هر چند در قالب علمى) است و حتى در صورت اينكه كل هزينه مصرفى كمتر از مقدار پيش بينى شده باشد، مجرى ميتواند كل هزينه پيش بينى شده را از صاحب كار (دانشگاه) بگيرد. عين كارگر ساختمان كه به صورت كنترات كار مى كند، ولى عده اى مى گويند، بنا به قاعده امانت، مابقى پول (تفاوت هزينه واقعى وهزينه برآورد شده) بايد به دانشگاه مسترد شود (گو اينكه تا بحال اين كار سابقه نداشته است). حكم شرع مقدس در اين مورد چيست؟ آيا تأييد داور زبده و اهل فن، مجرى را برىء الذمه مى كند؟

چنانچه احتمال اينكه هزينه بيشترى مصرف نوعيت داشته باشد و مقامات دانشگاه هم مى دانند، چنين احتمالى هست و داور هم تاييد مى كند عملا در صورتى كه كل هزينه كمتر از طرح باشد، مجرى مى تواند كل هزينه پيش بينى شده را از صاحب كار بگيرد. بنابراين عمل شما نوشتن مقدارى زيادتر خلاف امانت نيست، چون در ضمن اجير شدن براى اين كار شرط ضمنى مى شود كه مقدارى زيادتر نوشتن اشكالى ندارد. و لازم نيست زيادى را به دانشگاه برگردانيد.

س525 : بنده سايتى راه اندازى كرده ام كه در آن انواع موسيقى از قبيل سنتى، كلاسيك، پاپ و بدون كلام را در آن به فروش مى رسانم. با توجه به اين كه اين سى دى ها صوتى مى باشند و به نظر اينجانب باعث شادى دل انسان مى شوند، آيا پولى كه

از اين راه به دست مى آورم حلال است؟

موسيقى حرام است و درآمد حاصل از آن نيز حرام است.

خي_ارات

س526 : در بيع كه منافع ملك متعلق به مشترى است، آيا مى تواند شرط كند كه به مدتى بيش از زمان خيار ملك را اجاره دهد؟

بله، مى تواند، چون مالك بودن منافع، متوقف برمضى زمان خيار نيست و در اجاره هم شرط نيست ملك منفعت متزلزل نباشد. نهايت اگر فسخ كرد باقى ماندن اجاره متوقف است بر اجازه بايع كه خيار متعلق به او است و اگر خيار متعلق به مشترى باشد; ظاهراً اجاره پيش از زمان خيار مانع از فسخ است.

س527 : هر گاه در عقد بيع، بايع براى مدت معينى خيار فسخ معامله داشته باشد، آيا مشترى مى تواند براى مدت طولانى پيش از زمان انقضاء مدت خيار، ملك را اجاره دهد؟

مى تواند، ولى اگر بايع فسخ كرد، بقاء اجاره متوقف بر امضاء او است و عوض آن مدت هم مال او است.

س528 : در بيع شرط بايع مى تواند ظرف مدت معينى با استرداد ثمن، ملكيت مبيع را به خود برگرداند; اگر بايع در اثناء مدت ادعاى غبن نمايد، آيا مى تواند با اعمال خيار غبن، مالكيت مبيع را به خود برگرداند بدون اينكه طرف موعد ثمن را برگرداند؟

بله، مى تواند، «لعدم التنافى بين الخيارين».

س529 : در دعوى غبن گفته اند كه مغبون نمى تواند ما به التفاوت قيمت را مطالبه كند بلكه فقط حق بهم زدن معامله را دارد. اگر موجر يا مستأجر بعد از انقضاء مدت اجاره يا انجام عمل مورد اجاره ادعاء غبن كند، آيا مى تواند تفاوت اجرة

المثل و اجرة المسمى را مطالبه كند؟

چون تمام شدن مدت اجاره يا انجام عمل را مانند تلف عوضين مسقط خيار نمى دانيم. و گرفتن ما به التفاوت خارجاً با فسخ اجاره از اين حيث فرق نمى كند از اين رو اثرى مترتب نمى شود كه ما به التفاوت را مطالبه كند يا نه كما لايخفى.

ق_رض

س530 : آيا پولى كه قرض گرفته شده مال قرض دهنده است يا عوض آن را قرض گيرنده بدهكار به اوست؟

مال قرض گيرنده مى شود و عوض آن در ذمة قرض گيرنده براى قرض دهنده است.

س531 : همكار و دوستى دارم كه پدر وى 29 سال قبل فوت كرده و فردى اكنون به وى مراجعه كرده و مى گويد كه حدود 37 سال پيش مبلغ 70 ريال به پدرت قرض داده ام، ولى نه دوستم و نه هيچ يك از بستگان خبر از اين موضوع نداشتند; حال ايشان براى طلب قرضش يك مقايسه انجام داده و مى گويد در آن زمان با اين مبلغ مى توانسته يك حب آب تلمبه خريدارى كند و حالا براى راضى شدن، همان يك حب تلمبه را مى خواهد. لازم به ذكر مى باشد كه در آن زمان چاه آب، قيمت زيادى نداشت، ولى هم اكنون كه بازار پسته پر رونق مى باشد. بيش از تورم جامعه قيمت بالا رفته است.

بدون شاهد و نوشته دين ثابت نمى شود و شما مديون نيستيد; مگر آنكه يقين كنيد كه اين دين بوده و بعد هم خود آن مرحوم نپرداخته است.

و در اين فرض شما بايد قبل از تقسيم ما ترك بين ورثه، آن را بپردازيد و حساب

كنيد كه درآن زمان چه مقدار طلا مى دادند به ازاء 70 ريال، قيمت فعلى آن مقدار طلا را بدهيد آن هم با مصالحه.

س532 : در بعضى قراردادهاى اجاره امروزه متعارف است كه ملكى كمتر از مبلغ اجاره بهاى متعارف اجاره داده مى شود و در عوض مستأجر مبلغى را به عنوان قرض الحسنه به موجر مى دهد. اگر بعد از انقضاء مدت موجر از بازپرداخت دين امتناع كند يا اينكه مستأجر با وجود مطالبه موجر، از تخليه ملك خوددارى نمايد، آيا اجرة المثل به نرخ متعارف بر عهده مستأجر قرار مى گيرد يا اينكه با ملاحظه شرط قرض مبلغ اجاره بها معين مى شود؟

ظاهراً فرق است بين دو فرض سؤال; زيرا اگر موجر از بازپرداخت دين امتناع نمايد اجرة المثل همان است كه قرار داده است و اگر مستأجر تخليه نمى كند و موجر دين را مى پردازد، بايد اجرة المثل را به نرخ متعارف بپردازد.

رب_ا

س533 : آيا رشوه فقط در قضاوت مصداق پيدا مى كند؟ اگر مثلا در اداره اى، براى انجام سريع تر كار، به كسى پولى پرداخت شود بى آنكه حق كسى ضايع شود، آيا حكم رشوه دارد؟ آيا براى رهايى از دست مأمور راهنمايى و رانندگى كه به ناحق يا به حق، ما را جريمه مى كند، مى توان پولى داد تا از دست او رهايى يافت. آيا دادن اين پول حكم رشوه دارد؟

رشوه مختص به پولى است كه انسان به قاضى شرع بدهد كه به نفع او حكم بكند - و آن حرام است و در غير اين صورت، از جمله مواردى كه ذكر كرده ايد; حرام نيست

و برگيرنده هم حلال است.

س534 : وام گرفتن از بانك هاى دولتى، با كارمزد 16%چه حكمى دارد؟

با تصريح به اينكه ربا نيست و به عنوان كار مزد مجانى داده شود، حلال است و اشكال ندارد.

س535 : آيا سپرده گذارى در بانك هاى دولتى و گرفتن سود بانكى از آنها مشكل شرعى دارد يا خير؟

خير، اشكال شرعى ندارد و حلال است.

س536 : آيا پولى كه بنده در بانك مى گذارم و پس از آن، سودى به آن تعلق مى گيرد، با توجه به آنكه بنده قدرت كار با پول خود را ندارم حلال است يا حرام؟ آياكسب درآمد از طريق خريد و فروش سهام و يا افزايش سهام كه در بردارنده سود است، حلال است يانه؟

در هر دو مورد سود حلال است.

س537 : من جوانى 23 ساله هستم كه مدتى در انجمن صنفى شركت هاى حمل و نقل كار مى كردم و در يك معدن مسئوليت نمايندگى 40 شركت حمل و نقل را برعهده داشتم; بدين صورت كه اين شركت ها به نوبت بارنامه هاى خود را براى من ارسال و بعد از چند روز من پول و ته چك بارنامه ها را به آنها بر مى گرداندم. شركت هاى حمل و نقل هر كدام يك محدوده كارى دارند; يعنى شركت هاى حمل و نقل يزدى، نمى تواند بار مخصوص شهر مهريز يزد را حمل و نقل نمايند يا شركت هاى حمل و نقل اردكان،توانند بار مخصوص يزد را بار نمايند، چون از نظر قانون يك محدوده مشخص شده است. در اين معدنى كه من كار مى كردم، يك شركت به نام اميد ترابر رباط بودكه

يزدى ها به زور و پارتى اين بار را گرفته و فقط مقدارى از اين بار را به اين شركت براى حمل و نقل مى دادند (شركت هاى حمل و نقل جهت بارى كه كاميون ها مى دهند، تا حمل كنند حدود 10 درصد از كرايه اى كه براى راننده در بارنامه جهت دريافت زده مى شود را به عنوان كميسيون مى گيرند). بعد از مدتى من و چند نفر ديگر، بدون خبردار شدن كسى (مثلا شركت هاى يزدى)، در لابه لاى بارى كه براى شركت هاى ديگر بار مى كرديم، مقدارى از اين بار را براى اين شركت كه گفتم محدوده كارى آن است بار مى كرديم و از كميسيون پرداختى به اين شركت، مقدارى پول دريافت مى كرديم. حالا سوال من از شما اين است كه اين پولى كه ما براى خودمان گرفته ايم حرام است يا حلال؟

چنانچه شركت محقق شده و همه موظف به عمل برطبق اعمال تعيين شده از شركت مى باشند و حقوقى هم كه تعيين كرده اند، براى شما به ازاء اعمال تعيين شده باشد و شما تخلف كرده ايد، پس حق گرفتن آن پول را نداشته ايد، مگر آنكه آن كسى كه پول به شما مى دهد، بگويد من به شركت كار ندارم و خودم اين وجه را به شما مى پردازم كه در اين صورت پول براى شما حلال است. به شرط آنكه از حقوق شركت كسر نشود.

س538 : خواهشمند است نظرات معظم له، درباره گرفتن سود از بانك و دادن بهره وام به بانك را بيان فرماييد؟

من در رساله توضيح المسائل مفصل نوشته ام، اجمالا ربا

مختص به قرض است; يعنى (وام) و خريد و فروش در موارد خاصه در بقيه معاملات ربا نيست، بنابراين وامى كه به دولت مى دهيد; يعنى پول در بانك مى گذاريد و بهره مى گيريد از چند راه جايز است:

1. پول را به عنوان سپرده بگذاريد نه وام، و اجازه تصرف بدهيد، و در سپرده شرط كنيد كه اگر تلف شد، عوض آن را بانك بدهد و شرط كنيد كه در عوض اين سپرده مقدارى بهره داده شود.

2. پول را به عنوان اباحه به بانك بدهيد. راه هاى ديگرى هم هست. اما وامى كه بانك مى دهد، چنانچه به عنوان وام (قرض باشد)، بهره آن حرام است و اگر به عنوان مضاربه باشد حلال است.

س539 : سؤالى در مورد گرفتن وام از بانك ها، داشتم. مرسوم است كه افراد با مراجعه به بانك ها درخواست وام، مثلا ماشين يا وام مسكن مى كنند و بعد از طى مسير قانونى، با تهيه فاكتور قلابى ضمن اينكه وام را از بانك مى گيرند، هيچ ماشين و مسكنى هم نمى خرند. (البته معمولا اين پول ها، براى حل ساير مشكلات زندگى پر خرج امروزه مصرف مى شود) آيا گرفتن وام از اين طريق صحيح است يا بايد در همان عنوان خرج شود؟

اگر در ضمن عقد وام شرط بكنند كه بايد ماشين خريده شود يا مسكن تهيه كنند تخلف شرط جايز نيست و گرنه مانعى ندارد و به هر تقدير، در آن وام مى توان تصرف كرد. والله العالم.

س540 : آيا شيعيان مى توانند از هم سود بگيرند؟

مراد از سود اگر ربا است، جايز نيست و اگر سود معامله

است جايز است.

س541 : مقدار درصد سود شرعى روى اجناس چقدر است؟

هر مقدارى كه طرفين راضى باشند.

س542 : اخيراً در منطقه علوى اهواز افرادى پيدا شده اند كه يا سود كلان معاملاتى به شكل بيع سلم انجام مى دهند; مثلا دو ميليون كمتر از قيمت معمولى ماشين، پول مى گيرند كه بعد از مدت كوتاهى ماشين صفر كيلومتر تحويل دهند. و هنگام معامله مى گويند فرض كن پولت را به دريا انداخته اى (يعنى حق اعتراضى ندارى) فقط يك كاغذ معمولى به عنوان رسيد تحويل طرف مى دهند، و تا به حال خوش حساب بوده اند و سر موعد اجناس را تحويل داده اند و در موعد مقرر هم مى گويند خود جنس را مى خواهى يا پولش را و بعضاً مشترى مبيع را تحويل نگرفته دوباره به او به مبلغ دو مليون گران تر مى فروشد آيا اين گونه معاملات شرعى وصحيح است؟

به نظر من صحيح است، چون هيچ وجهى بر عدم شرعى بودن نمى بينم.

س543 : مستدعى است نظرتان را بدون هيچ گونه ملاحظه اى در مورد عمليات بانكى جمهورى اسلامى ايران بفرماييد. لطفاً به طور صريح بفرماييد در كداميك از عقوداسلامى آن گونه كه در جريان وام دهى و بازپرداخت

وام ها در بانك ها اجرا مى شود. يكى از طرفين عقدنامه فقط در سود شريك است (بانك) و طرف ديگر در سود يا ضرر(مشترى).

عمليات بانكى جمهورى اسلامى احكام خاصى ندارد. وامى كه بانك مى دهد، اگر به عنوان قرض باشد و شرط زيادى بكند ربا و حرام است. و اگر به عنوان مضاربه باشد و پول در دست پول گيرنده تلف شود(اتلاف)،

ضرر متوجه بانك است نه مشترى; مگر آنكه در حين معامله شرط كنند كه گيرنده پول بايد تدارك ضرر بنمايد و در سود هم تابع قرارداد هنگام عقد است. ثلث يا ربع يا نصف و... و همين احكام به ترتيب بر مضاربه اى كه پول دهنده شخص است و گيرنده بانك اجرا مى شود. به هرحال منع خصوصى عمليات بانكى جهورى اسلامى ندارد.

س544 : گرفتن ربا از غيرمسلمان چه حكمى دارد؟ اگر احتمال نزديك به يقين داشته باشيم كه سود حاصله راغير مسلمان از راه كلاهبردارى به دست آورده باشد، آن وقت حكم چيست؟

گرفتن ربا از غيرمسلمان جايز است و اشكال ندارد، مگر بداند كه آنچه مى دهد، عين پولى است كه با نيرنگ از كسى گرفته است.

س545 : براى خريد خودرو به صورت اقساطى، فروشنده مبلغى را به عنوان پيش از شخص گرفته و در قرارداد فيمابين قيد مى كند كه مثلا 3 ميليون تومان را خريدار، جهت خريد خودرو مى پردازد و مابقى قيمت خودرو را فروشنده به صورت وام، مثلا 19 درصد پس از تحويل خودرو از خريدار دريافت كند; حال مى خواستم بدانم اين معامله ربا است يا خير؟

شما چنانچه خودرو را بخريد; به اين صورت كه 3 ميليون را نقد و مابقى را پس از تحويل خودرو كه آن 19درصد را جزء قيمت خودرو قرار دهيد نه سود وام كه درحقيقت ثمن خودرو مركب از نقد و نسيه باشد اشكالى ندارد.

س546 : من حدود 10 سال است كه پس از مدتها شاگردى، موفق به راه اندازى مغازه اى شده ام و 8 سالى است كه ازدواج كرده ام. از آنجا

كه با توجه به تعاليم خانوادگى به كسب و كار حلال اعتقاد بسيار دارم، در تمام مدت كاسبى ام اجناس خريدارى شده را اعم از آنكه بعد از خريد گران يا ارزان شده باشند، با حد اكثر 10 درصد سود نسبت به قيمت خريد به مردم فروخته ام و هنوز مغازه و خانه ام اجاره ايست و فقط توانسته ام از عهده مخارج روزانه برآيم. پس ازسالها توانستم پولى پس انداز كنم تا بتوانم مركبى دست و پا كنم. اما مى بينم بزرگترين كارخانه خودرو سازى جمهورى اسلامى ايران ماشينى را كه برايش طبق اظهارات خودشان و مطالبى كه در رسانه هاى عمومى گفته مى شود، 5 تا حداكثر 6 ميليون تومان تمام شده به قيمت 11 ميليون به مصرف كننده مى فروشند و عملا با جلوگيرى از واردات خودروهاى ارزان قيمت، امكان ديگرى نيز براى مردم وجود ندارد و انحصار در اختيار آنهاست. در مقابل همين ماشين 11 ميليونى به هم كيشان اهل تسنن سوريه و كشورهاى افريقا، به قيمت 6 ميليون تومان صادر مى شود. سؤال من از شما اين است كه آيا كشيدن 100 درصد سود روى قيمت تمام شده خودرو و متحمل كردن آن بر مردمى مانند من كه تمام پس اندازم پس از سالها كسب حلال، به اندازه قيمت يك ماشين نيست، در شرايطى كه مردم مجبورند از اين كارخانه ها خريد كنند. آيا سود حلالى براى دولت اسلامى و كارخانه آن است؟ و اگر به نظر شما اين سود مجاز و حلال است، آيا من نيز مى توانم از اين پس سود اجناس خود را بر اين اساس محاسبه

و به مردم بفروشم؟

راجع به شخص شما البته انصاف بسيار خوب است، ولى شرعاً با رضايت مشترى بدون تدليس و اغراء اشكال ندارد، مثلا سود قيمت تمام شده را يا نگوييد يا واقعيتش را بگوييد در اين صورت معامله صحيح است.

س547 : حساب هاى سپرده كوتاه مدت و بلند مدت بانكها كه ماهيانه درصدى مشخص و از قبل تعيين شده، به سپرده گذار مى دهند چه حكمى دارد؟ و در اين حكم بين بانكهاى خصوصى و دولتى فرقى وجود دارد؟

چون پولى كه در بانك گذاشته مى شود قرض نيست، بلكه وديعه است، بنابراين اگر چه تعيين سود و شرط بشود اشكال ندارد، چون ربا نيست.

س548 : وام هايى كه بانك ها وصندوق هاى قرض الحسنه مى دهند كه بايد مقدارى و درصدى اضافه تر به آن موسسه پرداخت شود اشكال دارد؟

چون شرط در ضمن وام نيست و به عنوان كار مزد داده مى شود اشكال ندارد.

س549 : 1. آيا سودى كه بانك به مبالغ سپرده مى دهد حلال است; حال آنكه همين سود در قبل از انقلاب حرام بود؟ آيا سودى كه به خاطر پرداخت وام به مشترى از او اخذ مى شود حلال است; حال آنكه بانك به اين كار شراكت مى گويد، ولى فقط در سود كار شريك است و در صورت زيان كار، بانك مبلغى را كه ابتدا طى كرده است دريافت مى كند; يعنى اين طى كردن مصداق ربا نيست؟

ربا مختص به قرض است، و اگر پول به عنوان وديعه و سپرده در بانك گذاشته شود و يا به عنوان اباحه به عوض و يا به عنوان فروش پول نقد به

نسيه و شرط زيادى شود، ربا نيست و حلال است و قبل از انقلاب و بعد از آن حكم شرعى فرق نكرده است. شما به توضيح المسائل ما نگاه كنيد به تفصيل بيان شده است.

س550 : در امر خريد و فروش كالا منظور از گرانفروشى چيست؟ و تا چه حد مى توان روى يك كالا سود كشيد(درصد) كه مال حرام نشود؟

حد معينى ندارد و منوط بر رضايت طرفين است و در بعضى موارد هم شارع مقدس خيار غبن قرار داده است كه در رساله هاى علميه مذكور است.

س551 : آيا فروختن مالى به صورت نسيه و دريافت وجه توافقى بيشتر در آينده اشكال دارد؟

خير، اشكال ندارد.

?عق_ايد

س552 : مى خواهيم از جنابعالى درباره مسأله اى كه در بين گروهى از مسلمانان مورد بحث مى باشد سؤالى كنيم و آن مسأله تحريف قرآن كريم است و آيا در قرآن كريم تحريفى شده؟ و پاسخ قائلين به تحريف چيست؟

تحريف معانى مختلفى دارد: معناى اول: انتقال دادن شىء از جايگاهش و تغيير دادن و تبديل كردن آن به چيز ديگرى. در بين مسلمانان در مورد واقع شدن چنين تحريفى در قرآن اختلافى نيست بدين ترتيب كه هر كس كه قرآن را بدور از حقيقت خود قرآن و بر اساس رأى و نظر شخصى اش تغيير نمايد پس قرآن را تحريف نموده است. كارى كه اهل بدعت و مذاهب انحرافى با تأويل آيات قرآن بر اساس رأى و نظر شخصى خود انجام مى دهند از اين قبيل است.

معناى دوم: اضافه يا كم كردن كلمه اى با حفظ همان قرآن نازل شده و تحريف به اين معنا در صدر اسلام اتفاق

افتاده است ولى در زمان عثمان متوقف گرديد و قرآن منحصر شد به آنچه كه تواتر آن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) ثابت شد. معناى سوم: تحريف از طريق اضافه يا كم كردن در آيه اى يا سوره اى با حفظ همان قرآن نازل شده كه رفتار پيامبر آنگونه قرائت را تأييد كرده باشد; كه شيعه، تحريف به اين معنا را نفى مى كند و گروهى از علماى اهل سنت بر اين اعتقادند كه چنين تحريفى به وقوع پيوسته است و به عنوان مثال قائلند به اينكه بسم الله الرحمن الرحيم جزء قرآن نمى باشد.

معناى چهارم: تحريف از طريق اضافه كردن و اينكه قرآنى كه در دست ماست بعضى از اجزاء آن جزء كلام نازل شده نمى باشد; و چنين تحريفى به اجماع تمام مسلمانان باطل است.

معناى پنجم: تحريف از طريق كم كردن به اين معنا كه قرآنى كه در دست ماست همه آن قرآن نازل شده نمى باشد و پاره اى از آن مفقود گرديده است. تحريف به اين معنا مورد اختلاف است و گروهى آن را پذيرفتند و گروهى آن را رد نموده اند. و اما علماى شيعه: اكثر آنها فرموده اند كه اتفاق علما شيعه بر عدم وقوع تحريف به اين معنا در قرآن مى باشد.

به سخن رئيس محدثين شيخ صدوق دقت نماييد كه عدم تحريف در قرآن را جزء اعتقادات مذهب اماميه به شمار آورده است و شيخ طوسى خودشان و علم الهدى همين را نقل نموده و مفسر مشهور طبرسى و فيض كاشانى و استاد بزرگوار سيد خوئى و بزرگان ديگر نيز چنين اعتقادى دارند و دلايل بسيارى براى آن

آورده اند كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. آيه كريمه: (إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون) حجر آيه 9

2. (وإنه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد) فصلت آيه 41.

3. حديث ثقلين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از خودش براى امت به يادگار گذاشت و فرمود كه اين دو جدايى ناپذيرند تا اينكه بر سر حوض كوثر به نزد من آيند و به امتش دستور داد به آن دو تمسك جويند كه آن دو كتاب قرآن و عترت و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى باشند.

اين روايات از طريق شيعه و اهل سنت متواتر مى باشد و پرواضح است قائل شدن به تحريف مستلزم قول به عدم حجيت ظاهر قرآن مى باشد علاوه بر اين سفارش اهل بيت به تمسك به ظاهر قرآن را نيز مى بايست اضافه نمود بنابراين چاره اى نيست جز اعتقاد به عدم تحريف قرآن.

4. ملاحظه چگونگى جمع آورى قرآن و حفظ آن توسط حافظين و جمع آورندگان و نويسندگان به خصوص حضرت على(عليه السلام) به اينصورت كه هر آيه اى كه نازل مى گشت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) به نويسندگان دستور مى فرمود آن آيه را در جايگاه مخصوص به خودش درج نمايند و همين مسأله سبب مى شود كه ما به عدم تحريف قرآن يقين پيدا كنيم. و اما روايات ضعيفى كه تحريف در قرآن را مى رساند، راوى اكثر آنها احمد بن محمد السيارى كه علماى رجال بر انحراف مذهب او اتفاق نظر دارند; و على بن احمد الكوفى كه علماى رجال

قائلند به دروغگويى و انحراف مذهبش. و اما بحث درباره باقى دلايل قائلين به تحريف احتياج به زمان بيشترى دارد و بهترين سخن را استاد بزرگوار سيد خوئى فرموده اند: موضوع تحريف قرآن موضوعى خرافه و بر اساس وهم و خيال مى باشد و تنها كسى كه عقلش ضعيف است به آن قائل مى باشد يا كسى كه درباره اين موضوع حق تأمل را به جا نياورده يا كسى كه عشق مىورزد به چنين مطلبى قائل باشد كه عشق، انسان را كور و كر مى نمايد. وليكن انسان عاقل و با انصاف و متفكر در خرافه بودن و بطلان چنين مطلبى شك نمى كند.

س553 : تفسير اين حديث چست؟

اگر تو نبودى ما فلك ها را نمى آفريديم و اگر على نبود تو را نمى آفريديم و اگر فاطمه نبود همگى شما را نمى آفريدم.

سخنان همگى علماى خاصه و بسيارى از علماى عامه مالامال است از اينكه اصل ماده بدن حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(عليها السلام) از جنس ماده اين عالم نيست بلكه از بهشت و از برترين درخت ها و ميوه هايش مى باشد. و اما روح متناسب با اين بدن كه خداوند براى فاطمه(عليها السلام) برگزيده از اسرار خداوند متعال است كه ما توانايى فهم آن را نداريم و فقط مى توانيم بوسيله روايات بفهميم كه روحش از نور عظمت پروردگار آفريده شده است.

امام صادق(عليه السلام) از جدش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت كرده در كتاب معانى الاخبار شيخ صدوق ص 396 كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: قبل از اينكه زمين و آسمان خلق شوند نور فاطمه خلق شده بود. گروهى از

مردم گفتند: اى پيامبر خدا! پس فاطمه انسان نيست؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: فاطمه حوريه اى به صورت انسان است و فرمود: خداوند عزوجل او را از نورش آفريد قبل از اينكه آدم(عليه السلام) را بيافريند زمانيكه ارواح... تا آخر حديث; و به اين ترتيب حديث قدسى روايت شده در بسيارى از كتب اخبار: (لولاك لما خلقت الافلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما) روشن مى گردد; همينطور ظاهر مى گردد كه چرا زمانيكه فاطمه(عليها السلام) داخل بهشت مى شود، انبياء(عليه السلام)از آدم(عليه السلام)گرفته تا ديگر انبياء به زيارت حضرتش مشرف مى شوند و حتى رسول خدا به زيارت او مى آيند و همچنين روشن مى گردد كه چرا پيامبر پس از اتمام حشر همه مردمان و حسابرسى آنان، اولين كسى مى باشد كه به سوى بهشت رهسپار مى شود و جلوتر از ايشان قافله اى حركت مى كند كه قافله فاطمه سلام الله عليها مى باشد.

پيام مرجع عاليقدر و مجاهد آيت الله العظمى روحانى به مناسبت سالروز شهادت صديقه زهرا(عليها السلام):

درود و سلام بر صديقه شهيده، سلام بر محسن شهيدش، سلام بر دنده هاى (پهلوى) شكسته اش سلام بر پهلوى مجروحش، سلام بر چشمان خون آلودش، سلام بر سينه خون چكانش. ياد و خاطره شهادت آن سيده لطف پروردگار (ارواح عالميان فداى خاك كفن آن بزرگوار) تكرار مى شود و درد غم نيز بر آستانه اش تكرار مى گردد. سايه بان عرش از زنگار اين فاجعه به لرزه مى افتد و ملائكه از سنگينى اين مصيبت به اندوه مى افتند، از شدت درد اين غم، قلب صاحب الامر(عج) پاره پاره

گشته است; شهادت صديقه زهرا واقعه اى است كه خداوند اراده كرده جدا كننده عادلانه حق و باطل باشد به نحويكه مرتدان، آشكارا به دشمنى پرداختند و براى تضييع حق و سرپوش نهادن روى آن همدستى نمودند. شهادت زهراى شهيده با همه جوانبى كه يك فاجعه مى تواند شامل آن باشد _ از جمله آتش زدن خانه و شكستن پهلويش و كشتن جنينش و تازيانه زدن به پهلويش و سيلى زدن به چشمش و ميان در و ديوار فشردن بدنش و زخمى نمودن سينه اش و هتك حجابش - همه و همه فرياد رعد آسايى است كه همدستى غاصبان را در تمام مكان ها و زمانها آشكار مى كند و در يك جمله مى توان گفت: (شهادت حضرت زهرا نور ولايت مدارى و شرارت دشمنى را مى نماياند.) پس هر كس راه را گم كرده و نمى داند حق كدام است حقى كه با تبعيت حقيقى و با دفاع از ولايت اميرمؤمنان (درود بر او باد) و دور نمودن او از دسترسى غاصبان منجر به شهادت حضرت زهراى اطهر گرديد. و از اين رهگذر: ما همه مسلمانان عالم را به مطالعه فاجعه هاى زهراى مظلومه در كتاب هاى خودشان فرا مى خوانيم تا با ميزان سنگينى حادثه و بزرگى مصيبت آشنايى پيدا كنند و آنچنان كه شايسته است به اسباب و دلايل وقوع آن پى ببرند تا به آنچه از حق بر آنها پوشانده شده برسند همچنان كه به فرزندان زهرا(عليها السلام) و شيعيان آن حضرت سفارش و تأكيد مى كنيم به زنده نمودن اين حادثه بزرگ و مصيبت سنگين كمر همت گمارند زيرااين رويداد

جداكننده و حد فاصل جريان تشيع از ديگر جريانهامى باشد و مبالغه نكرده ايم اگر بگوييم علت ماندگارى امامت اميرمؤمنان(عليه السلام)و عترت معصومين(عليهم السلام)همين رويداد مى باشد.

وليكن اى فرزندان زهرا: بر حذر باشيد از تلاش و كنجكاوى بيش از حد و تشكيك در اين رويداد زيرا تلاش بسيار خطرناكى است به اين دليل كه اگر از آن چشم پوشى نموده و به آن گوش فرا داده شود تأثير بى نهايت خطرناكى بر مهمترين حادثه كه از جمله حوادث جوهرى در تاريخ اسلام به شمار مى رود مى گذارد كه از پايه با تعيين مرجعيت دينى و خلافت الهى و امامت ربوبى پس از وفات سيد پيامبران و خاتم رسولان(صلى الله عليه وآله)مرتبط مى باشد. و در پايان: گرمترين تسليت ها را به ساحت ولى الله الاعظم (جانها به فداى خاك پاى او باد) تقديم مى نماييم و از خداوند متعال خواستاريم كه ما را از خونخواهان جده اش صديقه شهيده در ركاب و در زير پرچم حضرتش قرار دهد و ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم.

س554 : آيا شهادت دادن به عصمت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) به صفت «عصمت الله الكبرى و حجة الله على الحجج» در اذان و اقامه جايز است، اگر جايز است بايد به چه نيتى باشد؟

داعى بر اين امر چه چيزى است!؟ شما بعد از نماز، تسبيح آن حضرت - كه آن قدر ثواب دارد كه امام معصوم(عليه السلام)مى فرمايد: تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام)، از هزار ركعت نماز مستحبى در نزد من محبوب تر است - را بجا آوريد.

س555 : مى خواستم بدانم كه گوينده جملات زير

(از نظر اسلام و كفر و ارتداد)، چه حكمى دارد؟

1. «شعله هاى آتش سوزانش، از كرانه هاى وجود زبانه مى كشد و انسان را واله و شيدا مى گرداند; اين گونه است كه حضرت حق بارى تعالى مى فرمايد: من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و فمن قتلته فعلى ديته فمن على ديته فانا ديته». براى اين حديث، سندى به اين شرح ذكر شده است: «قرة العيون، ص 366; الحقائق، مصباح الانظار، ص 369; خلاصه المنهاج، ج6; كلمات مكنونه، ص80، سطر اول.»

2. حضرت زهرا(عليها السلام) ام الله بودند.

3. اى كه عالم همه ايجاد به فرمان تو شد، هستى كون و مكان خلق زامكان تو شد، مادرت ام ابيهاست; نه بل ام خداست، چون كه ثاراللهى و خون تو برهان تو شد«(شعر در مورد امام حسين (عليه السلام) است).

اين جملات و اشعار اگر مراد ظاهر آنها باشد، موجب كفر است; ولى اگر ظاهر مراد نباشد و تأويلاتى براى آن مى كنند كه موجب كفر نشود; چون موجب گمراهى بعضى از عوام الناس مى شود، جرم شديدى مترتب بر آنها مى شود (خداوند همه اينها را هدايت كند).

س556 : به تازگى حديث شريف كساء، زير سوال رفته و حتى بعضى از آقايان اين حديث را از مفاتيح الجنان حذف كرده اند. لطفاً نظر خود را بفرماييد؟

اصل حديث كساء از مسلمات است و كسى را كه مطلع باشد، سراغ ندارم كه حديث شريف را زير سؤال برده باشد. اگركسانى حديث كساء را از مفاتيح حذف كرده اند به علت اين است

كه خود محدث قمى آن را در مفاتيح نياورده بود و بعد اضافه شده است، و شايد بعضى جملات نيز به حديث افزوده شده باشد.

س557 : چرا اصولا در اسلام، زن بايد تابع مرد باشد؟

زن مطلقاً تابع مرد نيست، بلكه آنچه در آيه كريمه در جهات عامه اجتماعيه، مانند حكومت، قضاوت و امثال آن، بيان شده است، چون زن عاطفى است و مبتنى بر رقت و لطافت است و اين گونه امور متفرع بر شدت، قوت، طاقت بر شدائد و تحت تاثير قرار نگرفتن احساسات است; از اين رو در اين امور زن نمى تواند متصدى اين امور شود و اما امورى كه مربوط به زندگى فردى است، مرد هيچ گونه امتيازى ندارد.

س558 : چرا در دنياى امروز كه زن ومرد، دو شادوش هم در سازندگى يك زندگى سهيم هستند، اما حق طلاق و تصميم گيرى هايى از اين دست با مرد است و چرا اسلام اين حق را براى مردان لحاظ كرده است؟

اولا اسلام اجاز داده كه در هنگام ازدواج شرط كنند كه در امورى مثل طلاق - بدون مراجعه به مرد - زن وكيل باشد. ثانياً زن چون لطيف تر و عاطفى تر است زودتر، گول مى خورد وموجب مختل شدن زندگى مى شود; لذا مقدارى سخت تر قرار داده اند. ثالثاً شرع در مواردى كه مرد ظلم به زن بنمايد به زن اجازه داده كه خودش را طلاق دهد.

س559 : چرا اگر (مثلا) زن بخواهد منزل پدرش برود، بايد از شوهر اجازه بگيرد; يعنى چرا به طور كلى اختيار زن با مرد است؟ چرا اگر زنى در حادثه اى كشته شود، ديه

او نصف مرد است; آيا ارزش جان يك زن از مرد كمتر است و چرا همين مسأله در مورد ارث وجود دارد؟

مرد بايد مخارج زندگى خود و خانواده اش را بپردازد، حتى اگر زن بگويد من غذاى آماده مى خواهم و خودم تهيه نمى كنم، مرد بايد غذاى او را بدهد. اما مسأله ديه ;حقيقت انسان به نفس ناطقه و روح اوست، در آنچه مربوط به آن است فرقى بين زن و مرد نيست. در قرآن مى فرمايد: ما شما را دو نوع آفريديم، براى اختلاف در فضيلت نيست، بلكه بزرگوارتر از شما همان است كه تقواى او زيادتر است و مسأله ديه مربوط به جسم است.

س560 : روايات «يملاالله الارض قسطا وعدلا» و اينكه امام(عليه السلام) با دشمنان مى جنگد و اين نشان دهنده وجود ظالمين در زمان ظهور است; علاوه بر اينكه امام(عليه السلام) به دست «زنى» كشته مى شوند; اين گونه مطالب چگونه با عدالت مطلقه خداوند سازگار است؟

البته به مجرد اين كه ظهور محقق بشود لا يملا الارض قسطا و عدلا بل بعد الحرب و الجهاد و نابودى دشمنان است.

و ملا الارض لاينافى مع و جود افراد غيرمسلم.

س561 : شغل من پاسخ به سوالات شنوندگان برون مرزى است. از شما مى خواهم در رد «تكتف» اهل سنت، دلايل متقن و احاديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبنى بر تكتف نكردن آن حضرت در نماز، برايم بفرستيد.

اولا تكتف در زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نبود در زمان خلافت عمر، اسيران مجوس را كه آوردند، به نحو تكتف ايستادند; عمر خوشش آمد و گفت ما هم در مقابل خداى تعالى به اين نحو

عمل مى كنيم و لذا رواياتى كه وارد شده است بر عدم جواز تكتف از ائمه طاهرين (عليهم السلام)است.

ثانياً اگر عملى را خداى تعالى بوسيله انبياء آن را جزء عبادت قرار نداده باشد، مانند همين تكتف، و كسى آن را جزء قرار دهد، اصطلاحاً آن را تشريع مى گويند; يعنى داخل كردن چيزى در دين درحالى كه جزء دين نيست (ادخال ما ليس من الدين فى الدين). كه از محرمات است و لذا فقهاء فتوا داده اند اگر كسى تكتف در نماز بكند كه آن را از اجزاء نماز بداند حرام است.

س562 : چرا اقليتهاى مذهبى نمى توانند وارد مساجد ما بشوند يا دست دادن با آنها چه اشكالى دارد؟ مسيحيان مگر خدا را قبول ندارند و پيامبرشان صاحب كتاب نيست؟ مگر اصحاب پيامبر اسلام جهت حفظ جانشان به پادشاه حبشه كه يك مسيحى بود، پناهنده نشدند؟ چرا پيامبر اسلام در زمان حياتشان اين موضوع كه مسيحيان نجس مى باشند را روشن نكردند؟ ما يك ارمنى همكار داريم كه فقط نماز نمى خواند، اما تمام كارهايش از ما مسلمانان درست تر است; نه غيبت مى كند و نه تهمت مى زند. هم خدا را قبول دارد، هم پيامبرشان صاحب كتاب است. پس چرا ما مسلمانان حتى از دست دادن به آنها هم منع شده ايم؟

به فتواى من اهل كتاب; يعنى مسيحيان، يهوديان و مجوس، پاكند و نجس نيستند و مصافحه با آنها هم جايز است و مى توانند وارد مسجد شوند. اشكالات شما بى مورد است.

س563 : در جلسه اى مذهبى اعلام شد كه در زيارت عاشورا در قسمت «تابعاً له على ذلك»، مربوط به

همه افرادى كه گناه مى كنند است چه مسلمان و چه غيره و مواظب باشيد كه اين دعا گريبان گير شما نشود.

مى خواستم بدانم واقعاً چنين حرفى درست است و آيا اين نفرين شامل دوست دار شيعه كه گناهى از او سر زده مى شود؟

خير مراد از تابع بر معصيت كار نيست، بلكه منظور كسانى هستند كه تابع آن اول ظالم كه غصب خلافت نموده است مى باشد.

س564 : در بعضى مجالس اهل بيت گفته مى شود كه كسى كه در جوار حرم سيدالشهدا يا اميرالمومنين يا امام رضا مدفون است، سوال نكير و منكر يا فشار قبر ندارد; آيا چنين چيزى ممكن است؟

سؤال نكير و منكر براى همه هست.

س565 : آيا امكان دارد كسى سكرات موت يا فشار قبر يا سوال نكير و منكر نداشته باشد؟

سكرات و فشار قبر ممكن است، ولى سؤال نكير و منكر امكان ندارد.

س566 : آيا در استمداد و صدا زدن ائمه(عليه السلام)، بالا آوردن دست ها به شكلى كه در استعانت از خداوند و دعا صورت مى گيرد، جايز است؟

بلى جايز است.

س567 : آيا در قرآن آيه اى مبنى بر اينكه پس از بچه دار شدن اوضاع اقتصادى خانواده بهتر مى شود وجود دارد و اگر وجود دارد، چرا در مورد من و همسرم كه اولين فرزندم تا چند ماه آينده متولد مى شود، مصداق پيدا نكرده، بلكه در آمد سابقمان هم كمتر شده است.

آيه در سوره نور است و مربوط به ازدواج است (ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله)، البته آيه ديگرى هم هست; به هرحال اين امور از قبيل مقتضيات است كه شرايطىو موانعى دارد (بحث

مفصلى است كه در اينجا نمى گنجد).

س568 : لطفا فقط دستورات صريح قرآن راجع به حجاب زن را با ذكر نام سوره و شماره آيه بفرماييد.

جواب: سوره نور، آيه 32. سوره احزاب، آيه 59.

روايات متواتره نيز برآن دلالت دارد.

س569 : آيا اين كه مى گويند اين خواست خداست، درست است؟ مثلا انسان چيزى را مى خواهد و خيلى برايش عزيز است ولى از دست مى دهد.

خير، درست نيست.

س570 : نظر حضرتعالى درباره مطالب كتبى مثل حلية المتقين چيست، آيا همه آنها درست است (بعضى مطالب آن به طنز شبيه تر است)، آيا رد كردن بعضى از اين مطالب گناه دارد؟

رد كردن با دليل شرعى و با اعتقاد به عدم صحت، هيچ اشكالى ندارد و گناه نيست.

س571 : آيا تمام ادعيه وارده در مفاتيح صحيح است؟

چنانچه از امام(عليه السلام) نقل كند، صحيح است.

س572 : بهترين نحوه دعا و طلب حاجات چيست، آيا عربى دعا كردن فضيلت دارد؟

دعاهاى عربى كه از حضرات معصومين(عليهم السلام) وارد شده است بهتر است و فضيلت دارد و غير آنها عربى و غيرعربى فرقى ندارد.

س573 : خواهشمند است مفهوم فقهى اضطرار را كه باعث مى شود در بعضى اوقات از اجراى احكام خوددارى كرد، بيان فرماييد و آيا هر كسى مى تواند اضطرار را تشخيص دهد؟ حدود آن را تفصيلا بيان فرماييد. آيا اضطرار، نماز، حجاب و اين قبيل واجبات را هم شامل مى شود؟

اضطرار عبارت است از مجبور شدن به انجام كارى يا ترك كارى كه مخالفت آن موجب ضرر شود يا سبب مشقّتى كه تحمل آن مشكل باشد گردد، مثلا مبتلا به مرض سختى بشود كه داروى آن مرحمى است،

كه اگر آن دارو را نخورد براى هميشه فلج مى شود يا موجب درد غيرقابل تحملى براى مدت مديدى مى شود; در اين صورت آن كار حرام جايز مى شود البته شراب خوردن استثناء شده است كه آن هم بحث مفصلى دارد.

س574 : آيا گناه يا گناه نبودن يك كار به نيت آن است يا به ظاهر آن، مثلا وقتى يك خانم زمين خورده و نياز به كمك دارد و شما دستش را مى گيريد تا كمكش كنيد بلند شود و نيت شما كمك كردن است آيا با گرفتن دستش مرتكب گناه مى شويد؟

خير گناه با نيت نيست. در بعضى موارد نيت سبب انطباق عنوان خاصى بر فعل حرامى مى گردد كه موجب مى شود آن فعل جايز شود، مثلا كتك زدن به بچه يتيمى كه حرام است، در بعضى موارد كه به قصد و نيت (تأديب) باشد، چون عنوان تاديب منطبق مى شود، ضرب يتيم جايز مى شود.

س575 : چه كارهايى در طول روز و زندگى انجام دهيم تا به خدا نزديك شده و معنويت كسب كنيم؟ در ضمن دچار افراط و تفريط در امور مذهبى نشويم؟ در صورت امكان يك برنامه اى كه براى افراد معمولى و متوسط از لحاظ مذهبى، قابل اجراست، بطور جداگانه بيان فرماييد.

عمل به وظائف شرعيه، نماز اول وقت، دستگيرى از مستمندان، قضاء حاجت مسلمانان و امر به معروف و نهى از منكر، قهراً اگر عمل كنيد، خداوند تعالى توفيق به كارهاى خير ديگر به شما عنايت خواهد نمود.

س576 : قبول نكردن حرف ديگران، به گمان اين كه دروغ است و بعد معلوم شود كه درست بوده گناه است

و ديگر اينكه اگر در مورد مسائل مختلف، اساس را بر خلاف كار بودن افراد قرار دهيم، گناه است؟

خير، گناه نيست; ولى در مسائل مختلف اساس را بر صحت اعمال ديگران بگذاريد، مثلا اگر كسى از دور به شما حرفى مى زند كه نمى دانيد فحش مى دهد يا سلام، بگوييد انشاالله سلام مى كند و فحش نمى دهد و ترتيب اثر ولو قلباً بر فحش دادن نكنيد.

س577 : شرايط توبه چيست؟

پشيمان شدن از گناهى كه مرتكب شده ايد و تصميم جدى كه چنين عملى را ديگر انجام ندهيد و اگر حق كسى را از بين برده ايد، تلافى كنيد و بعد از همه اينها استغفار نماييد.

س578 : آيا با توبه از گناهان انجام داده، نسبت به آنها عقوبت اخروى شويم يا فقط تخفيف داده مى شود؟

برحسب وعده الهى چنانچه توبه حقيقى باشد، عقوبت اخروى ديگر نيست (التائب من الذنب كمن لا ذنب له).

س579 : اگر شخص گناهى را مرتكب شود و در دنيا مجازات شود، آيا براى آن گناه در آخرت هم مجازات مى شود و آيا در تخفيف مجازات اخروى موثر است؟

مجازات دنيوى، تأثير در مجازات اخروى ندارد.

س580 : آياافرادى كه دزدى ياقتل يا زنا يا لواط كرده اند، هم در صورت توبه بخشيده مى شوند و اصلا اين طور افراد، توبه برايشان فايده اى دارد (بعضى اعم از زن يا مرد سالها روابط نامشروع باافراد مختلف دارند و با بالا رفتن سن احساس تنبه مى كنند، آيا توبه فايده دارد؟)

بلى، چنانچه توبه حقيقى با شرايطش تحقق پيدا كند، خداوند ارحم الراحمين است.

س581 : لطفا تفسير آيه زير را بيان فرماييد: «ما كنت

تدرى ما الكتاب و لا الايمان»

آيه قبل از اين آيه شريفه به سه نحو دلالت بر مفاد آيه دارد:

1. بدون واسطه 2. در خواب 3. بدون توسط ملكى از ملائكه مانند جبرائيل. و روايات زيادى دلالت دارد بر اينكه عدم علم به سه قسم نسبت به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تحقق داشته است. بعد از آن مى فرمايد. «و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى و لا الايمان»; معنى آيه به حسب ظاهر اين است كه قبل از وحى روح كه مراد آن سه قسم است، در نزد شما- يعنى پيغمبر(صلى الله عليه وآله)- كتاب مشتمل بر معارف و شرايع نبود و شما متلبس به آنچه بعد از وحى از التزام اعتقادى وعملى به مضمون كتاب متلبس شدى نبودى. البته اين معنى با مؤمن به خداى تعالى وموحد و عامل به عمل صالح بودن پيغمبر قبل از آن منافاتى ندارد; چون آيه كريمه نفى علم به تفاصيل آنچه در كتاب است نموده و آن ملازم نفى علم اجمالى و التزام اجمالى به ايمان به خدا و خضوع براى حق نيست. بنابراين آنچه بعضى مى گويند كه حضرت - نستجير بالله - قبل از وحى و بعثت مؤمن نبود، بوسيله اين آيه جواب داده مى شود، كما اينكه آنچه دسته ديگر در مقابل آنها كه مى گويند كه پيغمبر قبل از وحى و بعد از وحى فرقى نكرده است، تمام نيست.

س582 : در گوشه و كنار ايران، امامزاده هاى بسيارى است، آيا همه آنها واقعاً مورد تأييد هستند و همه آنها ارزش زيارت دارند؟آيا ملاك خاصى در ايجاد امامزاده ها بوده است؟ آيا

بى تفاوت گذشتن از كنار امامزاده هاى غيرمشهور اشكال دارد؟

خير، همه اينها مورد تأييد نيستند و زيارت نرفتن هيچ محذورى ندارد.

س583 : نظر شما در مورد زيارت حضرت معصومه و حضرت عبد العظيم چيست، آيا زيارت آنها مثل معصومين است؟

زيارت اين دو بزرگوار روايت دارد و فضيلت زيادى براى آن ذكر شده است.

س584 : نظر شما در مورد مسجد جمكران چيست، آيا واقعا فضيلت زيادى دارد؟

من معتقدم كه حضرت ولى(عصر ارواحنا فداه) دستور ساختن آن مسجد و خواندن نماز در آنجا را داده اند و بزرگان از علماء هم معتقد بوده و كراماتى را ديده اند از هر كجا هستيد، مسافرت به آن مكان بنماييد كه بسيار خوب است.

س585 : نظر شما در مورد چاهى كه در جمكران هست و داخل آن نامه مى اندازند چيست؟

جايز است و هر كارى كه واسطه ارتباط با امام عصر- ارواحنافداه - است عملى پسنديده است و مسجد جمكران به دستور خود آن حضرت ساخته شده است و اعمال آنجا را آن حضرت دستور داده است و در قرون گذشته علماء بزرگ هم چنين عقيده داشته اند و در مواقع گرفتارى مشرف به آن مسجد مى شدند.

س586 : بهترين نحوه زيارت امامان چيست و چه چيزهايى را بخوانيم بهتر است؟

هر زيارتى با هر كيفيت كه ائمه اطهار(عليهم السلام) دستور داده اند خوب است و در بين آنها زيارت جامعه كبيره، زيارت امين الله و زيارت عاشوراء نسبت به حضرت سيدالشهداء

- صلوات الله عليه - فضيلت زيادتر دارد.

س587 : آيا انكار اهميت جمكران يا انكار ارزش زيارت امامان گناه است يا فقط غفلت و نادانى محسوب مى شود؟ بعضى افراد

براى زيارت امامان معصوم ارزش قائل نيستند و آن را رد مى كنند.

اين افراد از تبليغات سوء وهابيت منفعل شده اند; به هر حال اگر مى گويند مثلا جمكران واقعيت ندارد و خوابى است كه ديده شده و ارزش زيارت امامان را ائمه نفرموده اند، بايد مراجعه كنند به اهل خȘљǠتا بر آنها اثبات كنند و اگر مى گويند با آنكه امامان فرموده اند، من قبول ندارم; نستجيربالله اين طرز فكر منجر به... مى شود، شما وظيفه داريد از باب نهى از منكر و ارشاد جاهل، آنها را در حد قدرت هدايت كنيد.

س588 : نظر جنابعالى در مورد اهل حق چيست؟ (با توجه به اينكه در هر فرقه اى تندرو نيز پيدا مى شود)

باز تكرار مى كنم اين فرقه بسيار شعب دارد و اختلاف بين مرام هايشان زياد است، نمى توانم تحت عنوان حكم چيزى بنويسم.

س589 : رمز اتحاد و نصرت شيعيان جهان همواره در اقتدار و درايت مرجعيت شيعه بوده است، دفتر تاريخ روزگارى را در ياد دارد كه فتاواى ميرزاى شيرازى، ابوالحسن نجفى اصفهانى، آخوند خراسانى آيت الله بروجردى و... جهان تشيع را به تحرك وا مى داشت; اگر مرجعيت در نجف بود مى توانست تهران و ايران را به جوش و خروش آورد و اگر در قم بود، عراق و لبنان را به تحرك وا مى داشت، ولى اكنون به قدرى تعداد مراجع زياد شده است كه متأسفانه مرجعيت حتى حالت كشورى خود را نيز از دست داده و به صورت قومى، قبيله اى و شهرى در آمده است; آيا چنين مرجعيت پراكنده و پاره پاره و متعددى مى تواند جهان تشيع

را - كه در اصل محصور در مرزها نيست - به سر منزل مقصود برساند و از ميان امواج فتنه ها و بلا عبور دهد؟ علاوه بر اينكه مرجعيت شيعه، از ديد ما نيابت عام امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را برعهده دارد. آيا امام زمان به اين تعداد زياد نايب دارد؟ گفته مى شود كه بيش از صد رساله در بازار موجود است و بيش از بيست مرجع معروف و داراى مقلد زياد وجود دارد. علاوه بر اين اختلاف مراجع باعث گريز جوانان شده است، مثلا مسأله شطرنج و پاسور را در نظر بگيريد، براى سه شكل آن فتوا ديده اند، بعضى هر دو را حرام كرده اند، بعضى اولى را حلال و دومى را حرام و بعضى بالعكس عمل كرده اند و احتمالا بعضى نيز هر دو را حلال كرده باشند. پس به جوان امروزى حق بدهيم كه با ديدن اين وضعيت، مرجعيت را كنار گذاشته و به نظر شخصى خود عمل كند.

با توجه به چند نكته جواب سئوال ها روشن مى شود:

1. در موضوعاتى مانند رؤيت هلال و باب قضاوت، اگر يكى از مجتهدين حكم بكند به ثبوت هلال يا مثلا آنكه فلان مال متعلق به يكى از دو طرف نزاع است و امثال اين امور، بر مجتهدين ديگر هم واجب است متابعت و مخالفت جايز نيست. مسائل سياسى و حكومت اسلامى از اين قبيل است; لذا در زمان مرحوم آيت الله كاشانى و دكتر مصدق با بعضى امور، بزرگترين مرجع وقت - مرحوم آيت الله بروجردى - مخالف بودند، ولى يك كلمه حرفى نزدند، بلكه تعريف مرحوم آيت الله

كاشانى را هم مى نمودند.

2. اختلاف مراجع در فتوى، هيچ تالى فاسدى ندارد; چون مسلمانان نبايد تابع همه باشند، بلكه بايد از يكى از آنها تقليد نمايند. مانند اختلاف اطباء در معالجات و آن شخص مرجع هم بايد اعلم باشد.

3. در زمان مرحوم آيت الله شيرازى و آيت الله اصفهانى و... مراجع متعدد بودند.

4. بلى عده اى نااهل هم خود را داخل مراجع نموده اند، ولى ما مى بينيم كه مردم متدين با تحقيق و تفحص دنبال حق و حقيقت مى روند و شواهدى دارم كه صلاح نمى دانم متذكر شوم.

س590 : فكر كردن توسط قلب در سينه; (أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور) ; «آگاه باش! كه اينان صورت بر مى گردانند تا راز سينه خويش پنهان دارند، حال آنكه بدان هنگام كه جامه هاى خود در سر مى كشند، خدا آشكار و نهانشان را مى داند; زيرا او به راز دلها آگاه است».

(هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور) ; «آگاه باشيد! كه شما آنان را دوست مى داريد و حال آنكه آنها شما را، دوست ندارند. شما به همه اين كتاب ايمان آورده ايد، چون شما را ببينند گويند: ما هم ايمان آورده ايم و چون خلوت كنند، از غايت كينه اى كه به شما دارند، سر انگشت خويش به دندان گزند. بگو: در كينه خويش بميريد، هر آينه خدا از سينه هاى شما آگاه است».

اعراب در آن دوران،

از اينكه فكر كردن در مغز اتفاق مى افتد اطلاعى نداشتند و فكر مى كردند انسان توسط قلبش فكر مى كند، درحالى كه مى دانيم قلب انسان، جز ماهيچه اى كه خون را همچون تلمبه اى به حركت در مى آورد نيست. در سرتاسر قرآن، هرگز از كلمه مغز خبرى نيست، همواره هرجا از فكر كردن و تدبير كردن صحبت مى شود، از سينه و قلب انسان سخن گفته مى شود

اين قضيه حتى در نهج البلاغه نيز ديده مى شود:

«به رگهاى درونى انسان، پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست و آن قلب است كه چيزهايى از حكمت و چيزهايى متفاوت با آن در او وجود دارد; البته اين بدان معنى نيست كه اعراب آن دوران نمى دانستند كه انسان چيزى به نام مغز دارد و مى دانستند كه مغز وجود دارد، امادانستند كه انسان با مغز خود تفكر مى كند، و اين نيز از موارد اشكال برانگيز قرآن است كه محل تفكر را قلب انسان مى داند».

از آيه شريفه سوره هود، آنچه من مى فهمم، غير از آن است كه شما بيان فرموديد. چون«ثنا» به معنى «عطف» است. استخفا طلب خفاء است و همچنين استشفاء طلب شفا است. پس مراد از (يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا)عقب بردن صدور و سينه ها و سرها را بزيرانداختن، تا اينكه آيات قرآن را نشنوند مى باشد و چون استعمال كنائى از بلاغت كلام است و قرآن مشتمل بر آن است، اين جمله كنايه است از اين كه اينها در مواقع خواندن قرآن خود را از پيغمبر و حاضرين پنهان مى نمودند تا اينكه حجت براى آنها

تمام نشود. بعضى گفته اند مراد از استغشاء ثياب، استغشاء در خانه هاشان است، وقتى كه مى خوابند كه اين حالت خفى ترين حالت است. خلاصه معناى آيه اين است كه آنان هنگام قرائت قرآن خود را مخفى مى نمايند، در حالى كه خداوند عالم به اسرار است. خيال مى كنم با اين معنا، معناى آيه سوره آل عمران نيز معلوم مى شود.

س591 : تبديل مردم به بوزينه; (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ; فَجَعَلْنَاهَا نَكَالا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ) ; «و شناخته ايد آن گروه را كه در آن روز شنبه، از حد خود تجاوز كردند، پس به آنها خطاب كرديم: بوزينگانى خوار و خاموش گرديد; و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزى براى پرهيزگاران گردانيديم».

اين از اشكالات وارده به قرآن است. ملتى به دليل اينكه در روز شنبه، از حد خود تجاوز كرده اند، به بوزينه تبديل شده اند كه در آن جانوران به يكديگر تبديل مى شوند. روز شنبه براى يهود روز مقدسى است و به يكديگر در اين روز«شابات شالوم» (تقريباً به معنى شنبه به خير) مى گويند; يعنى حتى به نوعى ديگر در اين روز به يكديگر درود مى فرستند، وخداوند در اينجا بندگان را مى ترساند كه اگر نافرمانى كنيد، شما نيز مانند آنها بوزينه خواهيد شد. رفتار خداوند با انسان بسيار توهين آميز و تحقير كننده است، يا حرف مرا گوش كن يا بوزينه اى خوار و خاموشت خواهم كرد. خداوند نيز سعى مى كند با انسان هاى خردمند، اين گونه با تهديد ارتباط برقرار كند

و آنها را به اطاعت وا دارد.

اين اشكال شما جزئى از اشكال كلى است كه در كلمات بزرگان دين مانند شيخ الرئيس، محقق طوبى، علامه حلى، محقق اصفهانى و... عنوان شده وحاصل آن اشكال اين است كه خداوند تعالى گناه كاران را به عقوبات-اخروى كه به مراتب از عقوبات دنيوى شديدتر است يا به عقوبات دنيوى عقاب مى كند؟ كه جواب هايى بيان شده است از جمله اينكه خداوند عالم است به اينكه حفظ نظام لازم و آن ممكن نيست، مگر با قرار دادن تكاليف، و قراردادن تكليف، بدون تخويف و وعيد موثر نيست و بعد از تخويف اگر تصديق نكند، با حكمت الهيه تنافى دارد; يعنى- نستجير بالله- خدا دروغ گفته است، و مانند اينكه استحقاق عقاب بر مخالفت تكاليف شرعيه، خروج از رسم عبوديت است و آن ظلم است و ظالم مستحق عقاب است و اين بحث نيز طويل الذيل و در شرح اشارات، ج3، ص 328 و شرح تجريد و... از كتب كلاميه مذكور است و ما هم در رساله جبر و اختيار بحث نموده ايم.

س592 : زيستن در شكم ماهى; (وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ; فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ;فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ; إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ; فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ; لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ; فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ) ; «و يونس از پيامبران بود; ماهى ببلعيدش و او در خور سرزنش بود; قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد; چون به آن كشتى پر از مردم گريخت، پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند، پس او را كه

بيمار بود به خشكى افكنديم».

از آرواره هاى ماهى و نهنگ و اسيد معده ماهى و تمامى مسائل كه بگذريم، معلوم نيست حضرت يونس در اين مدت، چگونه زير آب تنفس مى كرده است.

قصه يونس مقدارى در سوره انبياء و مقدارى در سوره «ن والقلم» و مقدارى در سوره يونس، ذكر شده است، ولى تمام قضيه چون مورد حاجت نبوده ذكر نشده است. روايات وارده از فريقين شيعه و سنى نيز به همين نحو است كه در قرآن بعد از كنار هم گذاشتن آيات به يكديگر داستان فهميده مى شود. قصه يونس(عليه السلام) دركتب اهل الكتاب هم مذكور است و اشكال شما به آنها هم بر مى گردد.

خلاصه شبهه بر امثال شما كه ظاهراً دانشمنديد، در زنده ماندن است؟ و با توجه به قدرت الهيه، خيال نمى كردم بر شما شبهه ايجاد شود، البته اين امر برخلاف موازين طبيعت است، ولى خداوند در بعضى موارد اگر مصلحت نظام اجتماعى بشر اقتضاء كند، برخلاف موازين طبيعت عمل مى كنند.

س593 : آيا كفار مكلف به فروع هستند; مستدلا پاسخ دهيد؟

كفار مكلف به فروع مى باشند. دليل آن قطع نظر از اجماع فقها اطلاق ادله احكام از آيات كريمه قرآن و روايات زيادى، مانند (أَقِيمُوا الصَّلاةَ)و (لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً)و... مقيد به اسلام نشده است. علاوه برآن بعضى آيات در تكليف كفار به فروع صريح است، مانند قوله تعالى (وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ)، و (قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ)، (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى)چنانچه تفصيل بخواهيد به جلد 9، فقه الصادق - دوره 26 جلدى - ص 198، مراجعه نماييد.

س594 : آيا

شهداى جنگ تحميلى مشمول آياتى كه در مورد شهدا در قرآن آمده مى شوند؟

چنانچه جنگ به امر يك مجتهد عادل باشد، بلى، وگرنه نمى شود.

س595 : پسرى 26 ساله و شيعه و داراى مدرك فوق ليسانس مى باشم. ابهامى كه برايم پيش آمده، خواهشمندم كه من را راهنمايى فرماييد. موضوع نگرش اسلام به دختران و زنان است. من ضمن مطالعه قرآن، اين سؤال برايم پيش آمد كه هر جا صحبت از بهشت و پاداش آخرت مى شود، به مواردى از قبيل باغ، ميوه، نور، سلامتى، دوستى و دختران باكره اشاره مى شود و در جايى هم كه صحبت از نعمت هاى بهشتى شده، از دختران دوشيزه كه به هيچ كس ديگرى غير از همسر خود عشق نمىورزند اشاره شده است. آيا دختران جز نعمت هاى بهشتيند و به عنوان ابزارى براى تشويق مورد استفاده قرار گرفته اند يا غير از اين است؟ پاداش اختصاصى كه خداوند براى زنان ارائه كند چيست؟(مثل مورد دختر باكره كه خدا به مردان وعده داده است.) البته لازم به ذكر است كه من قصد ازدواج با يكى از افرادى كه مورد علاقه ام است را دارم و وقتى موضوع خواستگارى را مطرح كردم و بعد از گفتگو متوجه شدم كه او هم همان ابهام من را دارد و به من گفت كه تا زمانى كه ابهامش برطرف نشود، حاضر نيست اعمالى مانند نماز، روزه و... را به جا آورد و از من خواسته كه قانع اش كنم. حال خواهشمندم كه در صورت امكان هر گونه كمكى از قبيل معرفى منابعى براى مطالعه در اين زمينه، مى توانيد به من ارائه

كنيد.

خانم ها در بهشت متنعم مى باشند، اولين ذكر بهشت قضيه حضرت آدم است كه در آنجا آدم و حواء با هم بودند و در روز قيامت، كسانى كه بهشت مى روند، قبل از همه آن ها فاطمه زهراء وارد مى شود و بعد از ايشان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و انبياء روايات زيادى وارد شده كه خانم ها به بهشت مى روند و با شوهرى كه در دنيا داشتند آميزش مى كنند.

حور العين و غلمان هر دو در قرآن است. مرحوم ميرزاى قمى در جامع الشتات، در جواب اينكه هر گاه كسى در دنيا زنى را بخواهد وبه خواسته اش نرسدوكسى ديگرى با او ازدواج كند، و هر سه نفر به بهشت بروند، زن را به كدام شوهر مى دهند؟ مى فرمايد اين قدر بايد دانست كه در بهشت غم ودرد و اندوه نمى باشد، حق تعالى همه را خوشنود مى كند و از بعضى اخبار ظاهر مى شود هر كدام خوش اخلاق ترند به او داده مى شود، در جاى ديگر، مى فرمايد هر يكى از اهل بهشت چندان مملكت وسعت دارد كه كمترين آنها كسى است كه مملكت او به قدر تمام دنيا باشد. خلاصه هرچه بخواهد - چه مرد و چه زن به او داده مى شود. پاداش خانم ها هم آن است كه در قرآن مى فرمايد: (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ)و اين جمله براى همه است.

س596 : احتراماً بيان فرماييد كه دليل عصمت چهارده معصوم و انبيا چه بوده است؟ عصمت به صورت اجبارى و بدون اختيار يا كار خاصى به آنها اعطا شده است، آيا

اين موضوع با عدل الهى در تضاد نيست؟

عصمت سه قسم است:

1. عصمت از خطاء در تلقى وحى.

2. عصمت از خطاء در تبيلغ و رسالت.

3. عصمت از معصيت كه آن عبارت است از: وجود امرى در انسان معصوم كه او را از وقوع در خطاء يا معصيت حفظ مى كند، البته به نحو اقتضاء، نه عليت تامه، تا اجبارى باشد. تفصيل اين مطلب محتاج به بحث مفصلى است كه نظير آن را ما در رساله جبر اختيار نوشته ايم.

س597 : علائم ظهور امام زمان را براى اينجانب تشريح نماييد.

علائم ظهور زياد است; خروج سفيانى، قتل حسنى، كسوف شمس در نيمه ماه رمضان، خسوف ماه بر خلاف عادت طبيعى در آخر آن، قتل نفس زكيه در كوفه و 70 نفر از مردان صالح، خراب كردن ديوار مسجد كوفه، خروج يمانى، ظهور مغربى در مصر، طلوع ستاره اى كه روشنى آن، مانند روشنى ماه است و... كه در كتب حديث ذكر شده است.

س598 : با توجه به آيه شريفه (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)، چرا يك فرد مسلمان زاده، اگر قبل از بلوغ با تحقيق و نه تقليد، دين ديگرى را انتخاب كرد مرتد است و بعد از بلوغ بايد كشته شود؟ آيا اين مطلب با آيه شريفه مذكور منافاتى ندارد؟

معانى متعددى براى آيه شريفه شده است و بحث مفصلى است. يكى از آن معانى را نقل مى كنم و آن اين كه مراد آن است، اكراه در چيزى كه دين است نيست، چون دين عبارت از اعتقاد قلبى است و آن قابل اكراه نيست و اكراه بر اظهار شهادتين دين نيست.

س599 : در اسلام در مورد ديه و

شهادت دادن زنان و قصاص مردى كه زنش را مى كشد و ارث و بسيارى موارد ديگر، بين اين دو تفاوت هست. خواهشمند است بفرماييد كه آيا اين موارد تعبدى است و در منابع فقهى دليلى براى آن ذكر نشده و يا دليل خاصى در روايات براى اين تفاوت ها بيان شده; در صورت امكان و بودن استدلالات، دلايل اين گونه فرق ها بين زن و مرد را بيان فرماييد.

ما مسلمانان معتقديم كه پيغمبر اسلام (صلوات الله عليه)، از طرف خداى تعالى در تمام اجتماعيات و اخلاقيات و سياست و اقتصاد و غير اينها، مقرراتى آورده و ما بايد به آنها عمل كنيم و آن مقررات در قرآن و روايات بيان شده. آن چه شما سؤال كرديد، در قرآن و روايات ذكر شده است و اگر كسى بگويد اينها مدرك ندارد يا بى سواد است يا بى دين.

س600 : خداوند در قرآن بارها به بندگان وعده بهشت داده است و در وصف پاداش بهشت همواره حور و پرى و زن هاى زيبا كه دست هيچ مردى به آنها نرسيده است و... را متذكر مى شود كه همه آنها براى مردهاست. آيا خداوند در قرآن پاداشى را براى زن ها ياد كرده است اگر نه چرا؟ پس زن ها پاداشى در عوض اعمال نيكشان ندارند؟ اگر دارند منبع از قرآن ذكر فرماييد.

اولا (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ)موجود است و ثانيا حورالعين به حسب معنى مختص به زن نيست مرد هم ممكن است حورالعين باشد و ثالثا (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ)دال است بر اينكه بهشتى ها هرچه بخواهند مهيا است به علاوه آيات قرآنى تنها كافى براى بيان

نيست، بلكه با ضميمه كردن روايات به مطالب بيشترى مى رسيم.

س601 : چرا خداوند متعال در قرآن هيچگاه مستقيماً با زنان صحبت نكرده و همواره مسايل را خطاب به مردان مطرح مى كند؟

خطاب به زنان در قرآن زياد است; (قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ)، (يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَد مِنَ النِّساءِ) و امثال اين آيات زياد است، اما در خطاب به هر دو طائفه ()«يا ايها المؤمنون» يا (أَقِيمُوا الصَّلاةَ) و... از قواعد زبان عربى اين است كه در مقام بيان دو عنوان تثنيه يا جمع را با استعمال يكى از آنها ذكر مى كنند، مانند شمسين; يعنى شمس و قمر. بنابراين هيچ گونه بى اعتنائى به زن نيست.

س602 : آيا اين كه تشريعات بر اساس تكوينيات است، مستندى دارد؟

اين تعبير قدرى گنگ است; بهتر است كه گفته شود احكام الله تابع مصالح و مفاسد در متعلقات است، البته آن مصالح و مفاسدى كه حقيقتش را خدا مى داند وگاهى آن مصالح ومفاسد علت تشريع است و گاهى حكمت.

س603 : با يكى از دوستانم بحث مى كردم، ايشان گفت چطور ما مى گوييم قرآن كريم تحريف نشده، ولى تورات وانجيل تحريف شده است! من تا جايى كه عقلم مى رسيد گفتم چون اين آخرين دين خداست و كلام خداست. ايشان گفت، مگر آنها كلام خدا نبودند؟ چرا خداوند جلوى تحريف آنها را نگرفت؟ لطفا راهنمايى فرماييد.

خداوند در اين دنيا بنا دارد كه در امور طبيعى تصرف بر خلاف موازين طبيعى ننمايد و فرمود (فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ)، ازاين رو معصوم(عليه السلام)مى فرمايد: «ابى الله ان يجرى الامور الا باسبابها» آنچه من در ذهنم هست آنكه اولين نسخه

انجيل بعد از هفتاد سال، بعد از مسيح، آن هم به دست يك يهودى نوشته شد و اما قرآن هر آيه اى كه نازل مى شد كاتبان وحى - كه زياد هم بودند - آن را مى نوشتند.

س604 : خواهشمند است دليل اين حكم الهى كه چرا نماز انسان در سفر شكسته و روزه بايد افطار شود را بفرماييد. در واقع با توجه به پيشرفت تكنولوژى كه انجام مسافرت را آسان نموده است، ضرورت اين حكم چيست؟ آيا اين حكم به طور صريح در قرآن كريم نيز ذكر شده است، دركدام سوره و آيه؟

اگر اين باب باز شود اشكالات زيادى وجود دارد، مثلا چرا نماز مغرب سه ركعت است اساساً در كجاى قرآن نوشته شده است كه نماز مغرب سه ركعت است يا بقيه عبادات. روايات معتبره بر اين حكم دلالت دارند در قرآن هم به سوره نساء، آيه 102، مراجعه نماييد.

س605 : با توجه به اين اعتقاد كه زيارت عاشورا حديث قدسى است و باتوجه به لعن ها و برائت هاى اين زيارت و همچنين آيه (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ) و همچنين دعاى قنوت اميرالمومنين(عليه السلام) و بسيارى موارد ديگر، اجازه ما براى تبليغ دعاى ضمنى قريش، تا چه حد است؟ و بيان فرماييد حضرتعالى پيرامون مجالس لعن، شرح مناجات مذكور و... چه عقيده اى داريد؟

زيارت عاشوراء سندش قوى و بسيار عالى است، ولى در صورتى كه چه زيارت عاشورا و چه دعاى ضمنى قريش و... عنوان ثانوى برآنها منطبق نشود، و چنانچه در جايى باشد كه موجب تفرقه بين مسلمين بشود و مخالف تقيه باشد،

نبايد خوانده شود. قال الله تعالى (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ)، (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) و روايات متواترى از معصومين(عليهم السلام) هم بر اين مطلب دلالت دارند.

س606 : آيا حجاب زن شامل موى سر او مى شود؟ در قرآن به مقنعه اشاره شده كه افرادى در دانشگاه در بحثى بيان مى داشتند كه چه معلوم مقنعه اى كه قرآن در نظر داشته، موى سر را هم مى پوشاند.

در قرآن به مقنعه اشاره شده است، آيه حجاب، در سوره نور آيه 32 چنين است (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ...)علاوه برآن در قرآن احكام به طريق اجمال بيان شده و تفصيل آنها را بايد به مقتضاى حديث ثقلين «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى و لن يفترقا حتى يرد على الحوض» كه مورد اتفاق شيعه واهل سنت است، بايد به اخبار اهل بيت(عليهم السلام)رجوع نمود، مثلا اينكه نماز مغرب 3 ركعت است، از كجاى قرآن مى توانيد استفاده كنيد؟ اكثر احكام از اين قبيل است و شما اگر به روايات رجوع كنيد، ملاحظه خواهيد نمود كه روايات صريح است درلزوم پوشاندن موى سر.

س607 : چرا اختيار زن در مسائلى مانند خارج شدن از منزل يا رفتن به ديدار خانواده خود يا مسائلى از اين قبيل موارد، در دست همسر ايشان مى باشد؟

دليل آن رواياتى است كه از ائمة معصومين(عليهم السلام) رسيده و در كتاب وسائل الشيعه ذكر شده است و ما هم در كتاب فقه الصادق مفصلا بحث كرده ايم.

س608 : با توجه به

روايت «مثل عَليِ فيكم كمثل الكعبه أنا الكعبه»

بفرماييد حج وهابى ها و سنى ها چه حكمى دارد؟ و استفتاء و نظر جنابعالى پيرامون اين مسأله چه مى باشد؟

روايتى كه نقل كرديد ربطى به سوال ندارد - معنى آن روايت در روايات ديگر بيان شده است فرموده اند مثل امام مثل كعبه است يؤتى ولاياتى يعنى بايد رفت به سراغ او او نمى آيد به سراغ شما - و اما حج سنى ها نمى دانم چه جهت آن را سؤال مى نماييد تا جواب دهم.

س 609: نظر شما پيرامون مسأله ولايت فقيه و محدوده اختيارات آن چيست؟ و چه جايگاهى در ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) دارد؟

ولايت معانى متعدده دارد از جمله 1. ولايت تكوينيه; يعنى قدرت تصرف در عالم كون به غير طريق عادى كه معجزات انبياء از آن باب است. 2. وجوب اطاعت در امور عادى كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) داراى آن بودند، 3. اولى به تصرف در اموال افراد از خودشان كه معصومين داراى آن بودند، اين مراتب را فقيه ندارد. 4. ولايت به معنى اختيار تصرف در امور حسبيه كه آن را هر مجتهدى دارد. 5. تشكيل حكومت و اختياراتى كه در تمام ممالك رسم است و حاكم داراى آن است. اين مقام متعلق به رهبر است. 6. قضاوت كه آن هم بر هر مجتهدى ثابت است.

س610 : براى اينكه عبادات براى ما تكرارى نشود و دلزدگى ايجاد نشود، چه بايد بكنيم؟

تكرار عبادات ثواب زيادتر دارد و براى زيادى شوق به عبادات، نيت خالص نمودن، لقمه حلال خوردن و معاصى را ترك كردن مؤثر است.

س611 : براى قويتر شدن

ايمان - با توجه به اينكه امروزه محيطها و زمينه هاى گناه زياد است - چه بايد بكنيم؟

توجه به اينكه لذتى كه مدت آن كم است در مقابل آن عواقبى كه ممكن است درعالم برزخ و بعد از آن داشته باشد و مختصرى تفكر در ترك گناه خيلى مؤثر است.

س612 : اگر به انسانى توجهات غيبى شود و شايد تا حد زيادى اين اتفاقات نشانه داشتن احترام و ارزش در نزد پروردگار باشد، آيا بهتر است اين توجهات غيبى را پنهان كند و به كسى نگويد و يا به ديگران گفته، تا شايد به اين وسيله افرادى را تحت تأثير قرار دهد. اينكه گفته مى شود بعضى از مراجع و علماء چنين توجهاتى به آنها شده يا مى شود; چرا براى عموم بر زبان نمى آورند، تا شايد افرادى تحت تاثير قرار گيرند؟ آيات و روايات در اين مورد به ما چه مى گويند؟ آيا از ما مى خواهند كه پنهان كارى كنيم و يا نه آنها را بر زبان آورده و فاش كنيم؟

اگر منظور از توجهات غيبى زيارت ولى عصر(ارواحنا فداه) است كه در اين ايام عده اى ادعاى رؤيت مى كنند، آن امر نبايد گفته شود. روايات معتبرى داريم كه هر كس در زمان غيبت ادعاى رؤيت نمود او را تكذيب كنيد. و اگر منظور غير اين موضوع باشد، چنان چه گفته شود عده اى موقعيت را مغتنم شمرده و با ادعاى دروغ موجب وهن حقايق مسلمه مى شوند.

س613 : استخاره چيست و در چه مواردى بايد استخاره گرفت؟ چه كسى مى تواند استخاره را بگيرد و بايد داراى چه شرايطى باشد؟ تا

چه حدى مى توان به استخاره خود، اطمينان كرد و چگونه مى توان برداشت صحيح را از مطالب قرآن فهميد؟ نظرتان در مورد كتابچه هاى استخاره اى كه در هر صفحهء قرآن در مورد ازدواج، معامله و.. برداشت خود را نوشته اند چيست؟ تا چه حد مى توان به آنها اطمينان داشت؟

استخاره در امرى كه خير، صلاح، فساد و ضرر آن معلوم نيست و با مشورت معلوم نباشد، مشروعيت دارد و كتاب هائى در اين مورد نوشته شده و نشر كرده اند- كه بعضى عربى است - خوب است. من به استخاره معتقدم و بدون استخاره هيچ كار مهمى را- كه واجب نباشد- انجام نمى دهم، ولى كتابى كه شما اشاره كرده ايد نديده ام تا قضاوت كنم.

س614 : چه كنم كه در زندگى اميد به ظهور در دلم سرد نشود و چگونه بفهمم كه امام زمان(عج) از اعمالم راضى است و اشتباهات من را ناديده گرفته است.

شما اگر دقت كنيد كه امام زمان(عليه السلام)اگر ظهور بنمايد، دنيا پر از عدل، صفا، صميميت و آبادى مى شود، ممكن نيست ظهور آن بزرگوار در دلتان سرد شود و اگر بخواهيد بفهميد كه از شما راضى است، توبه از گذشته نموده و تصميم بگيريد كه بعد از اين بر خلاف دستورات شرع عمل ننماييد.

س615 : اگر در ذهنم تصميم قطعى بگيرم كه زمانى اگر برخى شرايط و عوامل خاص فراهم شود، من به طور قطعى و صد در صد مرتكب فلان گناه و معصيت مى شوم; با اين فرض، خداوند براى من گناهى مى نويسد؟ تازمانى كه از محدوده فكر تجاوز نكرده و به مرحله عمل نرسيده،

گناهى براى انسان نوشته نمى شود. آيا اين جواب صحيح است؟

جوابى كه آن روحانى داده اند بسيار متين و صحيح است و رواياتى از ائمه معصومين(عليهم السلام) هم بر همين مطلب دلالت دارند.

س616 : روايات و احاديث فراوانى درباره فضيلت صلوات بر محمد و آل محمد(صلى الله عليه وآله)و نيز فضيلت و ثواب لعن بردشمنانشان شنيده و خوانده ايم; ولى نمى دانم گفتن «اللهم العن الجبت والطاغوت» فضيلت بيشترى دارد يا گفتن «اللهم صل على محمد وآل محمد». برخى از مردم لعن را برصلوات ترجيح مى دهند وثواب و فضيلت آن را بيشتر مى دانند و گروهى نيز صلوات را با فضيلت تر مى شمارند. لطفا نظر مباركتان را در اين خصوص بفرماييد

روايات مختلف است، هر دو خوب است و جمع بين اين دو بهتر است.

س617 : آيا مى توان چنين گفت كه هدف از نماز خواندن، عبادت و بندگى خداوند و رسيدن به قرب الهى است. حال اگر كسى فوت كرد و مثلا 10 سال نماز قضا داشت، در عالم برزخ دچار عذاب است. اينكه گفته مى شود در صورتى كه نماز قضاى ميت به جاى آورده شود، از عذاب او كاسته مى شود، چگونه قابل بيان است؟ با توجه به آنكه مى دانيم نمازى را كه ما براى ميت مى خوانيم، نه باعث رسيدن به قرب الهى براى ميت مى شود و نه فايده اى براى خداوند دارد. بنابراين چه چيز باعث مى شود تا عذاب او كمتر شود؟ آيا در قيامت هم اين عذاب كمتر ميشود يا فقط اين بحث براى برزخ است؟

1. عبادات ما حتى در حال حيات، هيچ فايده اى

براى خداى تعالى ندارد.

2. ترتب عذاب بر ترك واجب يا اتيان محرمات، تابع جعل شارع است و ربطى به قرب الى الله و عدم آن ندارد.

3. دفع عذاب از ميت نيز با جعل الهى است، خداوند فرموده است، اگر كسى نماز قضاء داشت در عالم برزخ، مادامى كه نماز قضاء او را كسى نخواند معذب است و چنانچه خوانده شود، مانند قرضى كه به كسى مديون است داده شود، عذاب كم يا به كلى رفع مى شود و بنده مطيع بايد تابع فرمايشات حضرات معصومين(عليهم السلام) باشد.

س618 : اگر كسى بخواهد براى ميت اجير بگيرد، تا نماز و روزه قضا را به جاى آورد. در صورتى كه اجير پول را بگيرد و قبول كند كه به جاى آورد، اما بالفرض به جا نياورد و ما هم ندانستيم كه او بجاى نياورده است، آيا باز هم عذاب ميت برداشته مى شود يا خير؟ بعضى از روحانيون مى گويند عذاب از ميت برداشته مى شود و اجير كه نماز نخوانده گناه كرده است. بعضى هم مى گويند علاوه بر آنكه فردى كه اجير شده گناه مى كند، عذاب هم از ميت، تا قضا را بجاى نياورد، برداشته نمى شود.

در خصوص حج روايت وارد شده است كه با اجير كردن شخصى از ميت حج او تبديل به حج در ذمه نائب مى شود; اما در نماز و روزه چنين دليلى نداريم، بنابر اين در نماز و روزه، حرف دسته دوم بر حسب ادله صحيح است.

س619 : در كتاب «داروخانه معنوى»، نوشته رضا مجاهد در صفحه 99 چنين آمده است: اميرالمومنين(عليه السلام) فرمود: شنيدم از رسول خدا(صلى الله عليه

وآله) هر كس ترك كند نماز را از روى جهالت و نداند چقدر بايد قضا كند، شب دوشنبه 50 ركعت نماز بخواند با حمد و سوره، و روزه بگيرد روز دوشنبه را و ظهر دوشنبه نيز 50 ركعت (25 نماز دو ركعتى) با حمد و سوره بخواند و بعد از فراغت صد مرتبه استغفار كند اين عمل مطابق با 100 سال نماز قضا شده به حساب مى آيد. اما اگر بداند چقدر قضا دارد بايد همه آن را بجاى آورد.

مى خواستم بدانم آيا واقعاً اين مطلب صحيح است؟ مثلا من كه نمى دانم چند سال نماز قضا دارم و حدس ميزنم بين 5 تا 6 سال باشد، بايد در حدود 5 يا 6 سال قضا بخوانم يا مى توانم طبق روايت فوق عمل كنم؟ اگر مطلب فوق صحت دارد، آيا مى توان براى ميت هم اين كار را، به جاى خواندن تمام نمازهاى قضايش (كه نمى دانيم دقيقاً چقدر است)، انجام داد يا خير؟

عمل به روايت فوق كه نه سند صحيحى دارد و نه دلالت واضح، براى شما جايز نيست. شما بايد به فقهاء رجوع كنيد. همه فقهاء اسلام مى گويند اين عمل مسقط قضاء شخص زنده وميت نيست.

س620 : منظور از آيات 1الى 6 سوره مجادله چيست؟

سوره مجادله، متضمن مطالب متعددى از حكم و آداب است، مقدارى از آيات آن در حكم ظهار است كه شش آيه اول آن سوره است و ظهار در نزد عرب جاهلى از اقسام طلاق بوده، مرد به زن خود اگر مى گفته «انت منى كظهر امى»، زن از او جدا و حرام ابدى مى شده است، در بقيه

مطلب آن سوره به تفاسير مراجعه فرماييد.

س621 : آيا كسى مى تواند ادعا كند كه ايمانش به خدا و روز جزا و اصول دين را داراست و احتياجى به «واسطه» ندارد؟ منظور از واسطه، مسجد، كعبه، امام، امامزاده، خواندن نماز و روزه و... است.

كلامى است غيرمنطقى و غيرعقلايى، چون ارتباط با خدا، بدون واسطه پيغمبر(صلى الله عليه وآله)غيرممكن است.

س622 : در روايت آمده است: عمر «حى على خيرالعمل» را از اذان حذف كرده است و بدين سبب بدعت در اذان به وجود آورده است. حال ما كه در اذان «اشهد ان عليا ولى الله» را ذكر مى كنيم، بدعت حساب نمى شود؟

عمر، حى على خير العمل، را حذف نمود با تصريح به اينكه روايتى دال بر آن نيست، بلكه به واسطه اينكه مردم از جهاد سست مى شوند، چون نماز بهترين عمل است و مجزى از جهاد است; ولى شيعه روايت از امام صادق نقل مى كنند كه هر وقت شهادتين گفتند، شهادت به ولايت و اميرالمؤمنين بودن حضرت على(صلوات الله عليه) بدهيد. بعلاوه روايت مفصلى دال بر مطلوبيت اين جمله در اذان و اقامه وجود دارد.

س623 : مدتى است كه سوالى برايم مطرح شده مى خواستم بدانم كه اگر كسى به ولايت فقيه به اين شكل كه در كشور عزيزمان است، اصلا اعتقادى نداشته باشد، مسلمان و شيعه باقى مى ماند يا خير؟

ولايت از مسائل اختلافيه است كه نه از اصول دين است، نه از اصول مذهب و نه از ضروريات. و مخالف نه خارج از مذهب است نه خارج از دين.

س624 : آيا روز قيامت همان روزى است كه امام زمان ظهور مى

كند؟ (لطفاً برايم كامل توضيح دهيد).

خير، روز قيامت بعد از ظهور امام زمان(ارواحنا فداه) است كه ايشان وقتى ظهور كنند، دنيا پر از صفا، صميميت، امنيت، رفاه و آسايش مى شود. بعد از مدتها كه بگذرد آن وقت قيامت خواهد شد.

س625 : نظر حضرتعالى در مورد فلسفه چيست، آيا حضرتعالى فلسفه را به عنوان يك علم الهى يا علم بشرى قبول داريد، آيا به نظر شما اين علم مى تواند ما را به خدا برساند يا برعكس مى باشد؟

علم فلسفه علم بشرى و دارارى مطالب دقيقه علميه است و بزرگان اين علم، مانند فيض كاشانى در آخر عمر خودشان رساله اى در ردّ بعضى از مطالب اين علم نوشته اند و از آنها تبرى جسته اند، مرحوم آيت الله آملى كتابى دارد در ذيل يكى از مطالب فلسفى بعد از اينكه، به صورت مفصل تحقيق كرده در حاشيه نوشته است كه من خدا را شاهد مى گيرم كه به اين مطالب عقيده ندارم و عقيده من همان است كه از طريق ائمه بيان شده و هكذا بقيه از بزرگان فلاسفه متدين.

س626 : پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرموده اند: امت من در آينده به بيش از هفتاد فرقه تقسيم مى شود كه جز يكى همه در آتشند. همچنين در خطابه غدير فرموده اند: كسى كه از على(عليه السلام) و فرزندان او تا روز قيامت پيروى نكند در جهنم جاودانه است. خود مولا على(عليه السلام)فرموده اند: جز شيعيان من همه گمراه اند. با توجه به احاديث مذكور آيا همه اهل تسنن و شيعيان غير اثنا عشرى، مغضوب خداوند و و اعمالشان حبط و نابود است؟

بايد توجه داشته

باشيم كه همه اين طوائف 2 قسم اند: جاهل مقصر و جاهل قاصر. تمام اين عقوبات متعلق به دسته اول است و دسته دوم عقاب ندادند و تفصيل محتاج بوقت بيشتر است و درعلم كلام مستوفى بحث شده است.

س627 : آيا اين ادعا درست است كه بعضى امام زمان(عليه السلام) در خواب يا بيدارى مى بينند، آيا مى توان امام (عليه السلام) را در اين زمان ديد؟

ادعاى رؤيت، در خواب ممكن است، ولى روايات معتبره دلالت دارد براينكه هركس ادعا كند من امام را در بيدارى ديده ام او را تكذيب كنيد. من نمى گويم ديدن امام ممكن نيست، بلكه مراد اين است كه كسى كه امام را ببيند و بگويد. پس هر كس كه ادعا كند دورغ مى گويد، ولى بسيارى از علماء بزرگ و غير علما قطعاً آن حضرت را ديده اند.

س628 : آيا اراده و اختيار انسان در مقدراتى كه شب قدر براى او تقدير مى شود، تأثير و دخالتى دارد؟ به طور مثال آيا تلاش و كوشش انسان موجب تغيير در كم يا كيف روزى مقدر او مى شود يا خير؟

چون در دنيا خداى تعالى بنا ندارد كه امور بر خلاف موازين طبيعت انجام گيرد، مسلماً كوشش شما اثر دارد.

س629 : روايت حضرت فاطمه(عليها السلام) كه فرموده براى زن بهتر است كه هيچ مرد نامحرمى او را نبيند و او مرد نا محرمى را نبيند، چه قدر اعتبار دارد؟

بله چنين روايتى معتبر است، ولى دقت كنيد كه فرموده است بهتر است و نه لازم است.

س630 : مى خواهم تهذيب نفس كنم، من را در مورد اينكه چه كتاب هايى را بخوانم

و هر كار ديگر كه مربوط به آن مى شود راهنمايى كنيد.

عامل دعا، تقوى و عدم ارتكاب محرمات، بجا آوردن واجبات، خدمت به مردم و دستگيرى از مستمندان به قدر وسيع موجب تهذيب نفس است و زيارت عاشورا تأثير عجيبى در اين امور دارد، همچنين خدمت به پدر و مادر.

مسائل متفرقه

س631 : من عضو شركت گلدكوئست شده ام و حالا مى بينم كه بسيارى از مراجع آن را حرام دانسته اند. مرجع تقليد من آقاى... مى باشد و مى فرمايند كه كار اين شركت شبه قمار است و حرام مى باشد. آيا در اين مورد مى توانم از شما تقليد كنم؟

شبه قمار حرام نيست. چنانچه از كسى كه تقليد مى كنيد، اهل خبره او را اعلم علماء اسلام مى دانند، رجوع بغير او جايز نيست و اگر بى منطق و دليل، تقليد كرده ايد، مى توانيد به ديگرى عدول كنيد.

س632 : آيا نوشيدن آبجو بدون الكل، گناه و حرام است؟

آبجو كه به حد اسكار نرسيده است حلال است و هيچ اشكال ندارد.

س633 : حكم استفاده از عطريات و پيراهن هاى چرمى كه از كشورهاى غيراسلامى مى آيد با توجه به نداشتن اطلاعات درمورد ذبح حيوان و جنسى كه در ساخت عطريات به كار مى رود چيست؟

عطريات پاك است و اشكال ندارد. و اما پيراهن هاى چرمى كه از كشورهاى غيراسلامى تهيه مى شود; چنانچه فروشنده مسلمان است محكوم به طهارت است و اگر مسلمان نيست، چنانچه بدانيد از حيوان غير ذبح شرعى شده گرفته شده است، نجس و نماز با آن باطل است; اما اگر احتمال مى دهيد كه از پوست تهيه شده از كشور

اسلامى باشد، نماز در آن باطل است، ولى پاك است.

س634 : آيا از منظر اسلام، كارهاى فكرى و مديريتى و اجرايى چون تدريس، وكالت، سفارت، مديريت شركت ها و... مى تواند آنقدر با ارزش تر از كارهاى يدى، چون كار در مزرعه و كارخانه و معادن و... باشد كه پاداش يك ساعت كار فكرى ده ها برابر پاداش يك ساعت كار يدى باشد؟

قطعاً چنين است، چون ماليت امرى اعتبارى از اعتباريات عقلائيه است و اعتبار بر شيئى كه مورد رغبت و ميل افراد باشد، يا نظام اجتماع متوقف بر آن باشد و چون منافع و آثار امورى كه از كارهاى فكرى و مديريتى و اجرائى خيلى زيادتر از كارهاى يدى است قهراً ماليت آن افزايش دارد و شارع مقدس هم امضاء نموده است.

س635 : رواياتى كه از امام صادق(عليه السلام) درآمد مشروع را به 30 هزار درهم محدود مى نمايد، از نظر حقوقى در جامعه فعلى چگونه قابل به كارگيرى و تدوين قانونى است؟

در روايات منتسب به ائمه اطهار- عليهم صلوات الله - بايد اولا رعايت صحت سند بشود، بعد معارضات ملاحظه شود و بعد با قرآن مخالف نباشد و قيود ديگر و تمام اين كارها به عهده مجتهدين است.

س636 : آيا مى توان علوم و فنون را در انحصار درآورد؟

چنانچه از امورى باشد كه مردم در زندگى محتاج به آن باشند و از او هم تقاضاى آن فن را بنمايند، با اين حال بخل در بيان بكند، قطعا خلاف شرع است. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد «ايما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه... اقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه

مزرقة عيناه مغلولة يداه الى عنقه فيقال هذا الخائن... ثم يؤمربه الى النار».

س637 : آيا استخاره هايى كه خود انسان انجام مى دهد قابل استناد هستند؟

استخاره براى فهميدن حكم شرعى بى اساس است و قابل استناد نيست، استخاره فقط در كارى كه خير و شر عرفى چيزى معلوم نباشد و از طريق استشاره چيزى فهميده نشود مورد قبول مى باشد.

س638 : مواد غذايى كه براى مصرف از كشورهاى غربى به كشورهاى اسلامى فرستاده مى شود مانند شيرينى، كنسرو ماهى و گوشت گاو آيا استفاده از آن حرام است يا خير؟

مواد غذايى غير از كنسرو ماهى و كنسرو گوشت كه از كشورهاى غير اسلامى آورده مى شود حلال است، و اما كنسرو ماهى اگر از دست مسلمان گرفته شود حلال است، و نيز اگر احراز شود كه ماهى از آب گرفته شده است و در خارج از آب مرده است حلال است و اما كنسرو گوشت بره و گاو و غير اين دو كه خوردنشان حلال است اگر از دست مسلمان گرفته شود حلال است وإلاّ حلال نيست.

س639 : بسيارى از برنامه هاى كامپيوترى توسط افراد بيگانه ساخته مى شوند و سازندگان اين برنامه ها در قبال دريافت مبلغ قابل توجهى برنامه هاى خود را به خريدار مى فروشند. در كشور ما امكان دسترسى به فروشنده و خريدن نسخه اصلى وجود ندارد و به همين دليل بسيارى از مردم مشغول به تكثير اين برنامه ها و ارائه به صورت مجانى يا در قبال مبلغى ناچيز مى باشند. از آنجا كه استفاده از برخى از اين برنامه هاى كامپيوترى از نيازهاى يك جوان امروزى است و نيز

دسترسى به نسخه هاى اصلى ممكن نيست آيا جنابعالى استفاده از نسخه هاى تكثير شده را مجاز مى دانيد.

استفاده از نسخه هاى تكثير شده كه يك فرد مسلمان تكثير نموده بى اشكال است.

س640 : براى برخى از افراد «آوازهاى مطرب» هيچ تأثيرى ندارد چه صدايى باشد يا نباشد فرقى ندارد! شنيدن چنين آوازى براى اين گونه افراد، چه حكمى دارد؟

براى اين گونه افراد هم شنيدن آواز مطرب حرام است.

نگاهى كوتاه به آثار حضرت آيت الله العظمى روحانى (مدظله العالى)

حضرت آيت الله العظمى سيد محمدصادق حسينى روحانى در پنجم محرم سال 1345 / 1305 ش در شهر قم به دنيا آمد. ايشان پس از گذراندن دوران سطح، درس خارج فقه و اصول را در نجف نزد اساتيدى چون آيات: شيخ كاظم شيرازى، شيخ محمد حسين اصفهانى، شيخ محمدعلى كاظمى، سيد ابوالحسن اصفهانى، و سيد ابوالقاسم خويى فرا گرفتند. تحصيل وى در درس آيت الله خويى، كه از يازده سالگى آغاز شده بود، پانزده سال به درازا كشيد و پس از آن در سال 1329 ش به قم بازگشت و به تدريس علوم دينى مشغول شد. در كنار تدريس، به تأليف آثار فقهى و دينى نيز پرداختند كه برخى از مهم ترين آنها عبارت است از:

1- فقه الصادق (به زبان عربى): اين كتاب بزرگ كه به عنوان يك منبع مرجع شناخته شده است در 26 جلد بارها در داخل و خارج كشور به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن به زودى در 41 جلد (با ذكر منابع و مصادر) به چاپ خواهد رسيد.

از تأليف كتاب عظيم جواهرالكلام كه شامل تمامى ابواب فقه مى باشد نزديك به 200 سال مى گذرد و كتاب فقه الصادق اولين و

كامل ترين دايرة المعارف تمام ابواب فقه در دو سده اخير است. اين كتاب كه در سنين جوانى معظم له به رشته تحرير درآمده، مورد عنايت خاصه تمامى مراجع تقليد و بزرگان حوزه هاى علميه است. اين كتاب در ميان علماء عامه نيز شناخته شده و مورد استناد است. كتاب «فقه الصادق» در دانشگاه هاى معروف غرب (بخش مطالعات اسلام شناسى) يكى از منابع مورد قبول و قابل استناد است.

2- زبدة الاصول (به زبان عربى): دوره كامل علم اصول فقه كه به صورت بحث استدلالى ارائه گرديده است. اين كتاب در 6 جلد مى باشد.

3- منهاج الفقاهه (به زبان عربى): در 6 جلد مى باشد كه حاشيه اى است بر «مكاسب» شيخ انصارى 4 كه به شيوه اى نو و ابتكارى تمامى موارد ارائه شده را بحث و بررسى كرده اند.

4- المسائل المستحدثه (به زبان عربى): حضرت آيت الله مبتكر مسائل مستحدثه و ارائه مسائل جديد با ذكر مسائل فقهى، روايى هستند. اين كتاب شامل ارائه مسائل جديد، نو و مورد ابتلاى جامعه با ذكر دلايل و مستندات فقهى، روايى و قرآنى مى باشد.

5- تعليق بر منهاج الصالحين در 3 جلد (به زبان عربى)

6- تعليق بر عروة الوثقى در 2 جلد (به زبان عربى)

7- تعليق بر وسيلة النجاة (به زبان عربى)

8- رساله در لباس مشكوك (به زبان عربى)

9- رساله در قاعده لاضرر (به زبان عربى)

10- الجبر و الاختيار (به زبان عربى)

11- رساله در قرعه (به زبان عربى)

12- مناسك الحج (به زبان عربى)

13- المسائل المنتخبه (به زبان عربى)

14- رساله در فروع العلم الاجمالى (به زبان عربى)

15- الاجتهاد و التقليد (به زبان عربى)

16- القواعد الثلاثه (به زبان

عربى)

17- اللقاء الخاص (به زبان عربى)

18- رساله توضيح المسائل (به زبان فارسى و اردو)

19- تحقيقى در مورد جبر و اختيار (به زبان فارسى)

20- نظام حكومت در اسلام (به زبان فارسى و تركى و اردو)

21- مناسك حج (به زبان فارسى)

22- منتخب احكام (به زبان فارسى)

23- استفتائات قوه قضائيه و مؤسسه حقوقىوكلاى بين الملل(به زبان فارسى)

24-احكام فقهى مسائل روز(به زبان فارسى)

25- استفتائات (پرسش و پاسخ هاى مسائل شرعى) (به زبان فارسى): كه تاكنون در 4 جلد به صورت سئوال و جواب ارائه شده است.

26- الف سئوال و جواب (به زبان عربى): شامل استفتائات و پاسخ هاى مسائل شرعى مى باشد كه در 6 جلد تهيه شده است. هر جلد شامل 1000 سئوال و جواب است.

لازم به ذكر است ايشان رساله خود را پس از فوت آيت الله بروجردى در فروردين سال 41، منتشر كردند.

جلد 6

مشخصات کتاب

روحانى، محمدصادق، 1305 _

استفتائات: پرسش و پاسخ مسائل شرعى / از حضرت آيت الله العظمى سيد محمدصادق روحانى. _ قم: مهر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1388 _

ج.

30000ريال: (ج. 6) ISBN: 978-964-159-083-5

فهرست نويسى براساس جلد ششم.

1. فقه جعفرى _ قرن 14 _ پرسش ها و پاسخ ها. 2. فقه جعفرى _ رساله عمليه. 3. فتواهاى شيعه _ قرن 14. الف. عنوان.

5 الف 9 ر / 9 / 183 BP 3422/297

از مجموعه استفتائات حضرت آية الله العظمى سيد محمد صادق روحانى

جلد 6

ناشر: … انتشارات مهر امير المؤمنين(عليه السلام)

چاپخانه: … شريعت

نوبت و سال چاپ: … اول - 1388

شمارگان: … 1000

قيمت: … 3000 تومان

شابك: 5-083-159-964-978

مركز پخش: قم، خيابان صفائيه كوچه شماره 28 پلاك 149

تلفن7746546-0251 تلفكس 7838053 همراه 09122752029

استفتائات ج 6

فهرست مندرجات

اجتهاد و تقليد …7

طهارت …13

وضو …17

غسل …21

غسل ميت …25

غسل جنابت …28

حيض و نفاس …30

احكام نماز …37

نماز جماعت …57

نماز قضاء …63

نماز مسافر …67

احكام روزه …76

مبطلات روزه …93

روزه مسافر …95

رؤيت هلال …97

خمس و زكات …100

حج …114

قضاوت …119

حدود، قصاص و ديات …168

ديه سقط جنين …177

نذر و قسم …180

ميّت،ارث و وقف …186

عزادارى و اعياد …205

معاملات …209

خيارات و اجارات …244

روابط و ازدواج …245

عقد موقت …272

طلاق …278

مهريه …282

موسيقى و فيلم …285

عقايد …289

مسائل جديد …304

مسائل متفرقه …316

لغتنامه …351

زندگى نامه …369

اجتهاد و تقليد

س1 : علما فرموده اند براى پرداخت رد مظالم اجازه مجتهد جامع شرائط كافى است، آيا هر مجتهد جامع شرائط كافى است يا بايد به نظر پرداخت كننده اعلم باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، رجوع به اعلم لازم نيست; اجازه هر مجتهدى كافى است.

س2 : اگر بعد از فوت مرجعى شك كنيم كه اعلميت او نسبت به مرجع زنده باقى است يا خير، آيا استصحاب اعلميت ميت جارى مى باشد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

استصحاب جارى مى شود; ولى اثرى ندارد و تقليد از ميت جائز نيست.

س 3 : آيا مى توان در زمان تقليد از مرجع زنده در صورت تشخيص اين كه اعلم شخص ديگرى است، از مرجع اول برگشت و از مرجع و مجتهد جديد تقليد نمود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

با تشخيص اعلميت ديگرى بايد از مرجع اول عدول كرد; چون تقليد اعلم، حدوثاً و بقائاً، واجب است.

س 4 : آيا از مرجعى كه ولايت فقيه را قبول ندارد، مى توان تقليد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

ولايت معانى متعدده دارد; اگر كسى آن معناى عالى را قبول ندارد كه خيال نمى كنم در علماء شيعه كسى پيدا شود كه ثبوت آن مرتبه را براى كسى غير امام زمان ارواحنا فداه قائل بشود، بلى تقليد از او جائز است.

س 5 : در مسائلى كه حضرتعالى احتياط واجب نموده ايد، تكليف چيست و به چه كسى رجوع كنيم نظر مبارك حضرتعالى چيست؟

باسمه

جلت اسمائه

در موارد احتياط واجب يا بايد به احتياط عمل نمود، يا به اعلم علماء

عادل بعد از مرجع; و تشخيص او هم مانند مرجع، با تشخيص اهل خبره است.

س 6 : اگر كسى به ما پول داد و گفت به فلان مرجع برسان و من مى دانم كه او اعلم نيست، آيا مى توانم به اعلم برسانم؟

باسمه جلت اسمائه

اگر به عنوان آن كه او اعلم است گفته است به او بده، مى توانيد در صورت اين كه ديگرى اعلم است به او بدهيد; و الاّ اگر به نظر او خصوصيتى است كه در ديگرى نيست، نمى توانيد بدهيد.

س 7 : آيا قانون حكومت اسلامى (حاكم شرع)، بر فتواى مجتهد، ارجح است؟

باسمه جلت اسمائه

قانون حكومت اسلامى معنى ندارد كه با فتواى مراجع تقليد و مجتهدين تنافى داشته باشد; چون قانونى كه از مجلس مى گذرد، بايد ملاحظه شود در صورتى كه مخالف شرع باشد، قانونيت ندارد; و در روايات متعدده معصوم عليهم السلام مى فرمايد: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق، به هر حال، بدون اشكال، در حكومت اسلامى هر حكمى خلاف حكم شرع جعل شود، لازم الاتباع نيست; حتى اگر قانون باشد.

س 8 : شخصى مقلد مرجعى است كه نماز خواندن با غسل مستحبى (مانند غسل جمعه) را جائز مى داند. در وسط نماز متوجه مى شود كه مرجعش يك ساعت قبل از اذان فوت كرده بود و يقين دارد مرجعى كه در حال حاضر بايد از او تقليد كند، نماز با غسل مستحبى را جائز نمى داند. تكليفش چيست؟ آيا نمازش باطل است يا ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

ادامه دادن لازم نيست; بلكه اگر هم

ادامه دهد، بايد آن نماز را پس از وضو گرفتن اعاده كند.

(ت) س 9 : افرادى هستند كه از هيچ كس تقليد نمى كنند (مرجع تقليد ندارند); آيا اعمالشان از قبيل: نماز، روزه و... صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه بر طبق فتواى مجتهدى كه بايد از او تقليد كند باشد، صحيح است.

س 10 : در انتخاب مرجع تقليد كه يكى از راه هاى آن شياع مفيد علم است،

آيا منظور معروفيت در بين مردم است؟ و آيا مى شود در اين زمان از آن

پيروى كرد؟

باسمه جلت اسمائه

از هر كجا علم پيدا شود حجت است.

س 11 : منظور از (فالاحوط لم يكن اقوى) و همچنين (الاحوط الاقوى) احتياط واجب است يا فتوا؟

باسمه جلت اسمائه

به فتوا نزديك تر است; به هر تقدير، نمى شود رجوع به غير نمود.

س 12 : شخصى از مجتهدى تقليد مى كرده و اكنون بدون رجوع به خبره يا دليل، با مشاهدات خود احتمال مى دهد مجتهد ديگر اعلم است، آيا مى تواند با همين احتمال رجوع كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه تقليد از مجتهد از روى موازين شرعيه بوده، يعنى با شهادت اهل خبره به اعلميت او از همه علماء، يقين پيدا كرده است و خود آن مقلد هم اهل خبره نيست و احتمال اعلميت مجتهد ثانى از غير از موازين شرعيه باشد و اطمينان هم به اعلميت دومى ندارد، نمى تواند رجوع كند.

س 13 : در مورد اين كه آيا مرجع تقليد مى تواند زن باشد يا نمى تواند، تحقيقى بين نظريات فقها نموده ام، به فتاواى زير دست يافته ام: 1. مرد بودن شرط است 2. مرد بودن شرط نيست 3. بنابر

احتياط واجب بايد مرد باشد 4. قول به تفصيل: يعنى در مسائل مربوط به زنان (مانند حيض، نفاس و...) اولى آن است كه مرجع تقليدشان زن باشد.

الف) خواهشمند است نظر خود را بفرمائيد؟ ب) چنان چه دليل خاصى رسيده است، اشاره بفرماييد.

باسمه جلت اسمائه

مرد بودن لازم است. دليل آن اين است كه در مقامات نازله از مرجعيت مانند امام جماعت بودن و قضاوت نمودن، دليل دال است بر عدم تصدى آن دو براى زنان; يعنى امام جماعت شدن زن براى مردان، و قضاوت بر آنان جائز نيست; به طريق اولى، مرجعيت نيز نبايد به زن داده شود. و به علاوه، در روايات تصريح به مرد بودن شده است كه حسنه ابى خديجه، و مقبوله ابن طلحه از آن هاست.

س 14 : در مسائل حكومتى و غير حكومتى منظور از «حاكم شرع» چه كسى است؟

باسمه جلت اسمائه

حاكم شرع، مجتهد مطلق عادل است.

س 15 : شخصى از مجتهدى (مثلا به نام زيد) تقليد مى كند و او را اعلم مى داند. آيا جائز است از شخصيت و اعلميت او براى ديگران صحبت كند و نظرات فقهى او را براى مردم بيان كند تا مردم را نسبت به او و نظراتش آشنا كند; از باب اين كه در شناساندن او به مردم احساس مسؤوليت و وظيفه مى كند؟ ناگفته نماند كسى را اجبار و تحميل نمى كند كه از او تقليد نمايند; بلكه اگر هم نظرات فقهى او را بيان مى كند، تذكر مى دهد كه اين نظر، نظر زيد است و اگر شما به اين نتيجه نرسيديد كه او اعلم است، بايد از مجتهدى تقليد كنيد كه

او را اعلم مى دانيد.

باسمه جلت اسمائه

نه تنها جائز است بلكه حسن است; و در بعضى موارد مانند آن كه شخصى او را اهل خبره بداند و از او سؤال كند، واجب است كه بيان كند.

س 16 : منظور از «اهل علم» در مسأله 3 رساله توضيح المسائل چه كسى و يا چه كسانى هستند؟ (روحانى، طلبه، استاد دانشگاه و...)

باسمه جلت اسمائه

مراد فقيه است كه معلومات فقهيه اش به حدى است كه مى تواند با ديدن نوشته ها يا صحبت هاى علمى، مقامات علميه را تشخيص بدهد.

س 17 : در چه صورتى شخص خبره حق دارد شهادت به اعلميت يك مرجع تقليد بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت اطمينان، مانند ساير موارد شهادت.

س 18 : اگر در مسئله فقهى نظر مرجع تقليد عوض شود، آيا از طرف مرجع تقليد اطلاع رسانى لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اطلاع دادن لازم است.

طهارت

س 19 : حديث وارد «الارض تطهر بعضها بعضاً» مراد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

معانى متعدد ذكر شده است; به نظر، آن چه وحيد بهبهانى(ره) فرموده بهتر است; و آن اين كه مراد از بعض دوم مبهم است; و مفاد آن اين است كه زمين بعضى اشياء را پاك مى كند.

س 20 : آيا عصير تمرى (خرما) هنگامى كه غليان كند، حرام و نجس مى شود; در حالى كه از خرما هم شراب درست مى كنند; چنان چه روايت در كافى آمده است؟

باسمه جلت اسمائه

عصير خرما اگر مسكر شود، خوردن آن حرام است و نجس است; و اما با غليان و جوش آمدن، نه نجس مى شود نه حرام.

س 21 : آيا ترشحات غساله طهارت در توالت چه با آب

قليل مثل آفتابه باشد يا آب كر كه از لوله است، بايد شسته شود؟

باسمه جلت اسمائه

ترشحات غساله استنجاء اگر آب كر باشد، پاك است; و اگر با آب قليل باشد، منجس نيست، ولى نجس است.

س 22 : اگر چيز نجس را كه بايد دو بار بشويد، يك بار بشويد ولى مقدار آبى كه يك بار مى شويد بيشتر از مقدار آبى است كه دو بار مى شويد، آيا آن چيز پاك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، پاك نمى شود.

س 23 : چرا اگر آفتاب بر ديوار نجس بتابد، آن طرف آن پاك نمى شود اما اگر بر زمين بتابد، باطن زمين هم پاك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

باطن زمين بواسطه تابيدن آفتاب به ظاهر آن با تحقق شرائط طاهر شدن پاك مى شود; ولى پاك شدن آن طرف ديوار به تابيدن خورشيد به اين طرف، محل اشكال است. وجه فرق اين است كه باطن راهى به جز تابيدن به ظاهر ندارد، به خلاف دو طرف ديوار.

س 24 : اگر مسلمانى مرتد به يكى از اديان مسيحى يا يهودى شود، آيا باز هم حكم به طهارت او مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون من يهودى و مسيحى را پاك مى دانم، متدين شدن مرتد به يكى از آن دو را نيز موجب نجاست نمى دانم.

س 25 : اگر انگورى را حبه نموده و در يك ظرف قرار بدهند مقدارى آب و شكر به آن اضافه نمايند و به وسيله آتش بجوشانند به قصد اين كه مرباجات درست كنند، آيا آن را بايد بجوشانند تا ثلث شود و يا احتياج به ثلث شدن ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آب انگور

بيرون نيايد با جوشيدن نه حرام مى شود نه نجس; و اگر بيرون بيايد و در آب و شكر مستحيل شود، حلال است و پاك; و اگر مستحيل نشود، بايد بجوشانند تا ذهاب ثلث بشود; و مادامى كه ثلث نشود حرام است; ولى ظاهراً مستحيل مى شود.

س 26 : بچه شيرخوارى كه شير خشك يا پاستوريزه مى خورد، اگر ادرارش روى فرش بريزد، آيا با يك مرتبه ريختن آب قليل پاك مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بول شيرخوارى كه غذاى او شير مادر نيست بلكه شير خشك يا پاستوريزه مى خورد، حكم بول بزرگسالان را دارد; با يك مرتبه ريختن آب قليل پاك نمى شود.

س 27 : آيا با برف يا يخ مى شود استنجاء كرد يا وضوء گرفت؟

باسمه جلت اسمائه

صدق غَسل به آب نمى كند، مجزى نيست.

س 28 : مسح اسم پيامبران بدون طهارت چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت عدم اهانت اشكالى ندارد.

س 29 : اگر موكت نجس را روى بندى آويزان كنيم و آب را بدون فشار روى آن بگيريم و آب به خودى خود جدا شود بدون اين كه فشار دهيم، آيا موكت پاك مى شود؟ و آيا آبى كه بعد از قطع آب كر مى چكد، نجس است؟

باسمه جلت اسمائه

مجرد استيلاء آب بر موكت و جدا شدن آن موجب طهارت است، فشار لازم نيست.

س 30 : شخصى كه پيشانى او نجس است و امكان آب كشيدن نيست و وظيفه او تيمم است، آيا روى همان نجاست تيمم كند يا پارچه اى بگذارد و روى آن را مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روى همان نجس تيمم كند.

س 31 : در مسأله

146 رساله فرموده ايد كه اگر يكى از مهمان ها در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، لازم نيست به ديگران خبر دهد. آيا خود آن مهمان مى تواند از همان غذا بخورد; چون در صورت نخوردن، امر مشكوك مى شود و بقيه علت نخوردن غذا را از او مى پرسند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خود او نمى تواند از آن غذا بخورد و مشكوك شدن ديگران يا فهميدن آنان حرام نيست تا سبب جواز خوردن او بشود.

وضو

س 32 : آيا استفاده از ژل هاى موى سر در كشيدن مسح اشكال دارد، با اين توضيح كه در تماس با آب حل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مانع از رسيدن رطوبت دست به سر نباشد و آب دست هم مضاف نشود، اشكال ندارد.

س 33 : آيا راه رفتن در وضو ميان شستن دست ها و مسح سر اشكال دارد؟ هم چنين ميان مسح سر و مسح پاها؟

باسمه جلت اسمائه

راه رفتن در وسط وضو هيچ اشكالى ندارد.

س 34 : چندين سال به اين صورت وضو مى گرفتم: بعد از شستن صورت

و دست راست و چپ، دوباره دست راست را كامل مى شستم و بعد دست چپ را كامل مى شستم و بعد مسح سر و پا را مى كشيدم، آيا چنين وضويى باطل

بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

بزرگان از فقها در اين وضو از ناحيه استلزام مسح با آب جديد اشكال كرده اند و من هم تبعيت نموده ام. بنابراين، اين وضو باطل است.

س 35 : اگر انگشت دوم كه كنار انگشت كوچك قرار دارد را به موازات كعبين مسح بكشيم، به طورى كه روى خود برآمدگى تر نشود، چنين

مسحى صحيح است يا اين كه تر شدن برآمدگى پا موضوعيت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

تر شدن برآمدگى روى پا موضوعيت ندارد.

س 36 : اگر خانمى مسح پا را بر روى جوراب نازك شيشه اى بكشد كه پا تر مى شود، آيا كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، كفايت نمى كند.

س 37 : خانمى كه بعضى از ناخن هاى او حدود يك سانتيمتر بلند است، آيا هنگام تيمم واجب است سر انگشتان كه زير ناخن است را مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

واجب نيست.

(ابهام در ج) س 38 : آيا تيمم بر گچ، سيمان، موزائيك، كاشى و آجر صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

سجده بر گچ و آهك پخته و آن چه اصلش از زمين است و از معادن نيست، مثل سنگ عقيق، جائز است.

س 39 : نوعى ناخن مصنوعى آمده است كه مثل ناخن طبيعى بعد از كاشتن رشد مى كند، آيا با چنين ناخنى وضو اشكال دارد يا خير؟ اين وضو جبيره مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

رشد ناخن اگر به واسطه آن است كه جزء بدن انسان مى شود، با وضو چنين ناخنى اشكال ندارد.

س 40 : در وضو شستن دست و صورت سه مرتبه و بيش از آن حرام است، آيا مبطل وضو نيز هست؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، وضو باطل مى شود; چون مسح با آب خارج از مأموربه باطل است.

س 41 : مسح فرق سر را بايد از فرق وسط سر كشيد يا از ميان سر هم مى شود انجام داد، چون من ديده ام كه بعضى ها از ميان سر مسح مى كشند؟

باسمه جلت اسمائه

مسح سر را از وسط هم مى توانيد بكشيد، لازم نيست از فرق

سر باشد.

س 42 : شخصى طبق وظيفه خود وضو يا غسل جبيره اى انجام داده است، آيا بعد از برداشتن جبيره، بايد وضو و غسل را اعاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نبايد وضو و غسل را اعاده كند; چون وضو جبيره رافع حدث است نه قبيح.

س 43 : آيا در وضو مسح دو پا با هم جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 44 : تيمم بر سنگ خيس جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بنا بر احتياط لزومى تيمم بر سنگ خيس جائز نيست.

س 45 : در مسح كردن پا اگر از روى شصت نكشد بلكه از روى انگشتان ديگر بكشد، آيا لازم است روى برآمدگى بيايد يا خير، اگر موازى هم باشد كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

موازى هم باشد، كافى است; ولى بايد تا مفصل مسح كند.

س 46 : كسى وضو گرفته دست چپ را كامل شسته، بعد هر دو دست كاملا با آب خارجى مخلوط مى شود، اگر دست ها را خشك كند و از آب صورت آب بگيرد، مى تواند مسح كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند مسح كند.

س 47 : كسى كه دست ندارد چگونه تيمم مى كند؟ (طريقه تيمم كردن).

باسمه جلت اسمائه

ج: كسى كه هر دو دست او قطع شده است، بنا بر احتياط لازم، بايد جمع كند بين زدن دو زراع به زمين و مسح پيشانى به آن دو; و بين نائب گرفتن و با دست نائب مسح پيشانى نمودن و بين مسح پيشانى به زمين.

غسل

س 48 : يقين داريم شخصى خمس نمى دهد، آيا مى شود با آب حمام او غسل كرد؟ آيا مى شود به ذمه بگيريم و غسل انجام دهيم و

بعد خودمان خمس آن را پرداخت كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

غسل با آب حمام او اشكال ندارد; به ذمه گرفتن هم لازم نيست و تأثير هم ندارد.

س 49 : آيا بين ارتماس در آب حوض با آبى كه از شير بزرگى مى آيد، فرق است؟

باسمه جلت اسمائه

ارتماس بر رفتن زير شير بزرگ آب صدق نمى كند و قهراً فرق دارند.

س 50 : اگر شخصى بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنان چه از طرف چپ باشد، آيا شستن همان مقدار كفايت مى كند؟ اگر شخص مذكور بعد از حدث و يا بعد از يك روز بفهمد مقدارى از طرف چپ را نشسته و به سبب چيزى جرم دار آب نرسيده، آيا همان مقدار كه مانده است را بشويد كفايت مى كند يا دوباره غسل كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، همان مقدار كه از طرف چپ باقيمانده بشويد به قصد غسل كافى است. بعد از حدث اصغر، و يا بعد از يك روز اگر بفهمد مقدارى از طرف چپ شسته نشده است، همان مقدار را اگر بشويد براى صحت غسل كافى است; ولى براى نماز و ساير امور مربوط به طهارت بايد وضو بگيرد.

س 51 : در استحاضه كثيره كه زن بايد براى دو نماز يك غسل كند;

الف) اگر به هر دليلى بخواهد نماز دوم را اعاده كند، آيا اعاده غسل لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست.

ب) اگر مثلا در نماز مغرب شرط مبطل پيش آمد كه بايد نماز را رها كند و دوباره بخواند، مثل شك بين دو و سه، آيا براى اعاده نماز مغرب و يا خواندن نماز عشاء اعاده غسل لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، لازم

نيست. اكتفاء به همان غسل براى نماز مغرب و عشاء مى شود.

س 52 : افرادى كه به اعتقاد پزشك و اطرافيان، دچار بيمارى وسواسى هستند و براى انجام اعمالى چون غسل، و يا طهارت اعضا، مدت ها زير دوش آب هستند و اين اعمال باعث تشديد بيمارى آنان شده است; و چه بسا در دراز مدت، انواع بيمارى را بگيرند; آيا اين افراد مى توانند به جاى غسل در اول وقت تيمم نموده و عباداتى چون نماز، روزه و يا دخول مساجد را انجام دهند؟ آيا تكرار غسل و يا طولانى شدن مدت در زير دوش مجوز تبديل غسل به تيمم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، طولانى شدن مدت زير دوش مجوز تبديل غسل به تيمم نمى شود.

س 53 : شخصى در هنگام غسل كردن به اين صورت غسل مى كرده: اول سر را مى شسته، بعد سمت راست گردن با سمت راست بدن و سپس سمت چپ گردن با سمت چپ بدن; با توجه به اين كه هنگامى كه سر را مى شسته، خود به خود آب به گردن مى رسيده است ولى نيّت غسل دادن گردن را نداشته، آيا چنين غسلى صحيح بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، صحيح نبوده است.

س 54 : خانمى با آب سرد نمى تواند غسل كند; و بعد از پاك شدن از خون حيض به خاطر حساس بودن بدنش به آب گرم و ولرم، كه اگر غسل كند، دوباره خون مى بيند (آب براى او ضرر بدنى ندارد) آيا مى تواند با تيمم نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، بايد غسل كند و خونى كه دوباره مى بيند، نه حيض است نه استحاضه;

نظير خون قرح و جرح است.

س 55 : آيا در غسل هم مثل وضو جريان آب بر روى پوست شرط است؟ يا اين كه اگر دستمال را تر كنيم به گونه اى كه فقط پوست بدن تر شود، براى غسل كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در غسل جريان آب بر روى پوست لازم است.

س 56 : اگر بعضى از اعضاى وضو يا غسل را گچ گرفته باشيم، ولى مى توان روى آن دست تر كشيد; در عين حال مى خواهيم پارچه اى يا پلاستيكى روى آن بكشيم و روى آن را مسح كنيم، آيا اين كار جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كشيدن پارچه يا پلاستيك و مسح كردن روى آن جائز است.

س 57 : زنى كه غسل واجب به عهده اش است و در خانه امكان غسل ندارد، شوهر هم راضى نيست (اجازه نمى دهد) براى غسل بيرون برود، آيا مى تواند بدون رضايت شوهر بيرون برود و غسل كند يا بايد تيمم كند و نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد تيمم كند و نماز بخواند.

س 58 : شخصى مى داند كه به نيت غسل شروع به غسل كرده است، ولى بعد از اين كه از حمام خارج مى شود، شك مى كند آيا غسل را به اتمام رسانده است يا خير؟ (با فرض عدم وسواسى بودن اين شخص) آيا قاعده فراغ اينجا جارى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده فراغ در اين مورد جارى است.

غسل ميت

س 59 : كسى كه در اثر تصادف با ماشين سرش از بين رفته است اما دست دارد، آيا مى شود او را تيمم داد; و اگر يك دست باشد آيا مى شود او

را تيمم داد يا خير; چون بقيه بدنش خُرد شده است؟ اگر چنان چه بعد از چند روز، از استخوان هايش پيدا شد، مى شود استخوان هايش را غسل داد، قبرش را نبش كرد و پهلوى بدنش دفن كرد؟

باسمه جلت اسمائه

با نبودن پيشانى تيمم معنى ندارد; ولى اگر بقيه بدن يا معظم آن باشد، بايد غسل داده شود.

س 60 : ميتى كه در اثر آتش سوزى فقط استخوان هاى سينه او مانده است، اگر بخواهيم او را غسل بدهيم بعضى از استخوان هاى سينه شكسته مى شود، آيا در اين فرض غسل دادن واجب است و آيا به عهده شخص غسل دهنده ديه مى آيد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر غسل جبيره امكان داشته باشد، بايد غسل جبيره بدهد.

س 61 : در صورتى كه امكان نداشته باشد ميت را به صورت معمول غسل داد، آيا غسل جبيره اى براى ميت جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، غسل جبيره جائز و لازم است.

س 62 : اگر ميت را با نبودن آب يا عذر، تيمم بدل از غسل كردند و شخص حى او را مس كند، بعد از سرد شدن، آيا غسل مس ميّت دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، غسل مس ميّت ندارد.

س 63 : آيا با كمك دستگاه و به صورت اتوماتيك، مى توان ميت را غسل داد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بقاءاً تحت اختيار غاسل است مانعى ندارد.

س 64 : شخصى ميّت را نيمه كاره غسل مى دهد، شخص دوم بقيه غسل را انجام مى دهد; ولى شخص اول هنوز دستش تر است، ميّت را برمى دارد و كفن مى كند; آيا در اين صورت اشكال دارد يا

نه؟ آيا بايد ميت را دوباره غسل داد و يا فقط بدن را بايد آب كشيد؟

باسمه جلت اسمائه

دوباره غسل دادن لازم نيست; ولى دست نفر اول كه با رطوبت به بدن ميت قبل از غسل دادن زده است و آب نكشيده نجس است. اگر با دست تر كه از بدن ميت است دو مرتبه بعد از تمام شدن غسل به آن بزند، بايد بدن ميت را آب كشيد; و اگر دست خشك شده و به بدن ميت زده است، آب كشيدن لازم نيست.

س 65 : اگر ميت را از روى لباس غسل بدهد و غسل دهنده مطمئن است كه به بشره ميت مس نشده است، آيا بعد از اين كه غسل داد، غسل مس ميت براى غسل دهنده واجب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير; غسل مس ميت لازم نيست.

غسل جنابت

س 66 : كسى كه جنب شده است و هنگام سحر بيدار مى شود و وقت براى غسل كردن ندارد، از طرفى ديگر با علم به اين كه در مجرا منى باقى مانده، اگر بخواهد بول كند وقت مى گذرد و براى تيمم ديگر وقت ندارد، لذا با تيمم وارد صبح مى شود و بعد از اذان بول مى كند و منى نيز خارج مى شود; حكم نماز و روزه او چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

بول بعد از صبح با علم به خروج منى به روزه و نماز ضرر نمى زند.

س 67 : شخصى غسل جنابت در ذمه داشت و با نيت صددرصد غسل جنابت وارد حمام شده ولكن عندالغسل نيت جنابت از ذهنش محو شده، نيت غسل زيارت امام رضا(ع) را كرده، چون قصد تشرف حرم هم

داشت، آيا غسل زيارت با اين كيفيت، غسل جنابت را بر مى دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بله غسل مستحبى رافع جنابت مى باشد.

س 68 : آيا يك غسل جنابت براى چند بار جنب شدن كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، يك غسل كافى است.

حيض و نفاس

س 69 : خانم مضطربه اى كه پنج روز اول خون ديدنش تمام صفات را دارد ولى شش روز بعدى تنها قرمزست و ديگر نشانه ها را ندارد، تكليفش براى تعيين استحاضه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

پنج روز اول حيض، شش روز بعد استحاضه است.

س 70 : در تحفظ، گذاشتن پنبه در دهانه رحم كافى است يا حتماً بايد در مجرا قرار داده شود؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً گذاشتن پنبه در دهانه رحم كافى است.

س 71 : خانمى حائض كه هفت روز خون ديده است و هشتم و نهم لكه هاى قهوه اى مى ديده كه قاعدتاً بايد حيض باشد، ولى به خاطر جهل (قصورى) به مسئله روز هفتم غسل مى كرده است و بعد از آن نماز و روزه را انجام مى داده است، آيا با توجه به اين كه تعمد در بقاى بر حيض نداشته بود، مى توان گفت روز دهم به بعد روزه ايشان صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

غسل روز هفتم باطل بوده; و چنان چه روز دهم غسل حيض دوباره انجام داده باشد، صحيح است.

س 72 : خانمى كه در مسجد معتكف شده است لكه هاى خونى مى بيند و ايام عادت او نيز نمى باشد، اما از پاكى آخر او ده روز گذشته است، آيا بر او واجب است از مسجد خارج شود يا اين كه از شرايط حيض استمرار سه روز است

مى تواند در مسجد بماند تا يقين كند؟ (جواب سؤال را در دو فرض اعتكاف نذرى و مستحبى بيان فرماييد)

باسمه جلت اسمائه

خونى كه زن بعد از گذشتن ده روز پاكى مى بيند، چنان چه صفات حيض دارد محكوم به حيض است ولو سه روز نگذشته باشد ولى اگر تا سه روز ادامه پيدا نكرد، احكام استحاضه بر آن مترتب مى شود.

س 73 : خانم مضطربه اى كه پنج روز خون قرمز و هفت روز قهوه اى مى بيند، تكليف او براى تعيين استحاضه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چنين مضطربه اى بايد رجوع به عادت اقوامش بنمايد، چنان چه در ايام عادت اتفاق دارند يا اقلا علم به مخالفت ندارد، ايام عادت بستگان را حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.

س 74 : خانمى كه مى خواهد عادت پيدا كند، در روز اول ماه ساعت 7 صبح حيض مى شود و در روز اول ماه ديگر، بعد از ظهر حيض مى شود، آيا چنين خانمى صاحب عادت وقتيه مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود; اما ميزان ساعت واحد دو دفعه نيست; بلكه روز ميزان است.

س 75 : خانم براى مستحاضه اى اختيارش به اين صورت بوده كه از نوار بهداشتى استفاده مى كرده و پنبه را داخل دهانه رحم نمى گذاشته، لذا شك دارد كه استحاضه او از چه نوع بوده است و مدتى به اين حال نماز خوانده است، وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نمى داند آن چه از وظائف مستحاضه براى شرط صحت نماز است، انجام داده يا نه، بايد آن نمازها را قضا كند.

س 76 : خانمى كه وقت عادت او مشخص نيست

و عدد عادتش ده روز است، سه روز اول اتصال دارد و روز چهارم به بعد صفات غالبى حيض پيدا مى كند و خون او سيزده روز طول كشيده، سه روز اول را استحاضه قرار دهد يا سه روز آخر را؟

باسمه جلت اسمائه

سه روز آخر را بايد استحاضه قرار دهد.

س 77 : خانمى سوم ماه خون مى بيند تا هشتم ماه و بعد از بيست روز دوباره هفت روز خون مى بيند و بعد دوباره بيست روز پاك مى باشد و هفت روز ديگر خون مى بيند، يعنى مدت پاكى به هم نمى خورد، آيا اين خانم را مى توان صاحب عادت وقتيه به شمار آورد؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم، هم صاحب عادت عدديه است و هم صاحب عادت وقتيه.

س 78 : خانمى مستحاضه كثيره است، در سحر خود را پاك مى بيند و براى نماز شب غسل مى كند و پاكى او ادامه پيدا مى كند، آيا واجب است براى نماز صبح غسل كند؟

باسمه جلت اسمائه

غسل براى نماز صبح در اين صورت لازم نيست.

س 79 : زنى صاحب عادت وقتيه است، اگر ترشح خونى زرد رنگ و كدر مى بيند و شك در خون بودنش دارد، آيا مى تواند خود را حائض بداند؟

باسمه جلت اسمائه

در ايام عادت خون زرد هم مانند خون قرمز علامت حيض است.

س 80 : خانمى چهار روز خون حيض ديده است، بعد از چهار روز به مدت دو روز لكه هاى سفيد كه قطعاً خون نيست ديده است و بعد از دو روز به مدت دو روز ديگر لكه هاى زرد رنگ مى بيند كه شك در خون بودن آن

دارد. آيا به خاطر اين كه سابقاً لكه هاى سفيد ديده است، استصحاب طهارت لكه هاى زرد رنگ مى شود يا خير؟ (و بقيه آن پاك است) يا اين كه بنا بر قاعده امكان بنا را بر حيض بگذارد؟ آيا اين خون حيض محسوب مى شود يا استحاضه يا غير اين مورد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر لكه هاى زرد رنگ قبل از ده روز ببيند همان گونه كه سؤال شده تمام آن هشت روز همه اش محكوم به حيض بودن است، حتى آن دو روز كه لكه هاى سفيد ديده است.

س 81 : اگر خانمى بعد از شصت سالگى خون ببيند كه تمام شرايط حيض را دارد آيا براى ازدواج نياز به عده دارد؟ آيا اين خون حيض محسوب مى شود، يا استحاضه و يا غير اين مورد؟

باسمه جلت اسمائه

خون بعد از شصت سالگى حيض نيست و براى ازدواج هم نيازى به عده نيست، چون عده ندارد.

س 82 : آيا زن در حال حيض مى تواند غسل مستحبى يا به نذر انجام بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

زن در حال حيض تمام غسل هاى واجب و مستحب را مى تواند انجام دهد و آثار آن ها هم مترتب مى شود; فقط حدث حيض با غسل مرتفع نمى شود مادامى كه حيض باقى است.

س 83 : س.آيا حيض از موانع احصان است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، از موانع احصان نيست.

س 84 : زنى كه براى پيشگيرى از حيض قرص خورده، حكم لكه هاى خونى كه در ايام عادت مى بيند چيست؟

باسمه جلت اسمائه

احكام حيض را دارد.

س 85 : در ترشحات زرد رنگى كه يقين به عدم خون وجود دارد (وقتى در ادامه عادت

يا پاكى پس از عادت در ظرف ده روز ديده مى شود) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خون استحاضه به حسب غالب زرد رنگ است بنابراين زرد بودن ترشحات نه تنها مانع جريان احكام استحاضه نيست بلكه مؤيد آن است.

س 86 : خانم صاحب عادت عدديه اى كه در اين ماه با لكه بينى هاى منقطع مواجه گشته و بعد از سه روز خون را با شرايط تحقق حيض (استمرار و توالى) تا ده روز بعد ديده، آيا حكم تجاوز از عشره بر موضوع منطبق است؟ با فرض اين كه عدد اين خانم شش روز بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

سه روز اول حيض نبوده است، ده روز بعد حيض است.

س 87 : لكه ها و ترشحاتى كه خانم در ابتداى ماه مى بيند و شك دارد خون است يا فضلات ديگر، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم حكمش حكم غير حائض و غير مستحاضه است.

س 88 : زنى حامله است به بچه اى سه ماهه كه در شكم مرده است و نمى شود او را كورتاژ كرد و پزشكان گفته اند بايد با حال طبيعى خارج شود اما جفت بچه را (آن چه محل اتصال بچه به رحم مادر است براى تغذيه) را قطعه قطعه كرده اند و خارج نموده اند خونى كه همراه آن خارج مى شود چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم آن حكم خونى است كه مردد است بين حيض و جراحت; چنان چه از سمت چپ خارج شود، حيض است; و الا حيض نيست.

س 89 : زنى حائض، شب پاك شده و حمام رفته، در روز ماه رمضان در حال روزه شك دارد آيا

غسل انجام داده است يا خير؟ حكم نماز و روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نماز و روزه او صحيح است بنا به قاعدة الفراغ; ولى براى اعمال بعد بايد غسل كند.

س 90 : فتواى مشهور درباره حائض آن است كه استمرار دم در ثلاثه ايام شرط تحقق حيض است مگر فترات يسيره كه به وحدت عرفى ضرر نرساند و متعارف بين نساء يا بعض نساء هست _ حسب تعبير عروة الوثقى _ مقصود از فترات يسيره چه مقدار است؟ آيا شامل يك ساعت يا بيش تر مى شود يا نه؟ لطفاً تحديد زمانى فترات يسيره را بيان فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

بلى شامل يك ساعت در هر روز يا مختصرى بيش تر مى شود.

س 91 : اگر شك كرديم كه فترة مزبوره مضر به وحدت و استمرار دم هست يا نه، وظيفه زن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه زن به حكم استحباب عمل به وظائف حائض است.

س 92 : آيا براى خانم حائض دائم الوضو بودن مستحب است؟

باسمه جلت اسمائه

دليلى بر اين حكم نيست; چون آن چه روايات دلالت مى كند بر آن استحباب وضوء الصلاة عند وقت كل صلاة است; و زائد بر اين دليلى نيست.

احكام نماز

س 93 : دانشجويى كه در هفته يك يا دو بار مسافت شرعى را طى مى كند، مثلا پنج روز در شهرى براى تحصيل سكونت دارد و دو روز آخر هفته را به شهر خود باز مى گردد، آيا حكم دائم السفر را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نسبت به اين گونه افراد من احتياط لزومى مى كنم;در اين مسأله مى توانند به غير رجوع كنند.

س 94 : شخصى مسجدى را بنا كرد و تنها كاشى

كارى باقى بود. مردم، آن مسجد را مدت بيش از بيست سال در اختيار داشته و امام جماعتى را در اين بيست سال براى ايام رمضان، محرم و صفر قرار داده و اقامه نماز جماعت داشته اند. بانى مسجد جهت يك سرى تعميرات و كاشى كارى مسجد را گرفته و همه تعميرات را انجام داده است و ايام محرم مردم جمع شده در اين ايام، ده روز عاشورا عزادارى كرده اند، ولى بانى مسجد ورود بعضى از مؤمنين را منع مى كند كه فلان و فلان حق ورود به مسجد را ندارد و هزينه عزادارى به عهده مردم است; و در اين زمينه، بانى مسجد قدمى برنمى دارد; آيا مردم مى توانند در اين مسجد نماز بخوانند و روحانى دعوت كنند؟ آيا روحانى بدون اجازه بانى مسجد مى تواند اقامه نماز كند كه مدت دو سال است ايام ماه رمضان و محرم مسجد خالى از روحانى و مردم مى شود و امسال هم باز بانى كليد مسجد را گرفته و حضور مردم را محدود كرده است. حكم اين مسأله چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر سؤال اين است كه در موقع وقف مسجد، شرطى نكرده است; بنابراين، حال نه حق دارد جلوى خواندن نماز مردم را در اين

مسجد بگيرد، و نه بگويد روحانى بيايد يا جماعت منعقد بكنند.

خلاصه، در آن چه سؤال كرده ايد، همه آن ها بدون اجازه بانى

جائز است.

س 95 : آيا محل تحصيل وطن محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه چند سالى بنا داشته باشند براى ادامه زندگى در آنجا بمانند، بلى، در حكم وطن است.

س 96 : گذاشتن موى مصنوعى

كه از جنس ابريشم خالص است براى مرد چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى ندارد چون لباس از حرير براى مرد جائز نيست و نماز در آن باطل است، مطلق استعمال آن حرام نيست.

س 97 : اگر الفاظ نماز ميّت را سهواً يا عمداً غلط بخواند، آيا بايد آن را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مسماى دعاى صحيح باشد، كافى است; ولو بقيه را غلط بخواند.

س 98 : مسجدى كه فقط جمعه ها در آن نماز جمعه اقامه مى شود، آيا حكم مسجد جامع پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، حكم مسجد جامع را دارد.

س 99 : آيا با توجه به اضطرار و عدم ظرفيت مساجد شهر مى توان در مصلاى شهر كه محل اقامه نماز جمعه است، اعتكاف را برگزار نمود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى شود.

س 100 : آيا گفتن «عليّاً ولى الله» در اذان و تشهد واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين كه گفتن «أشهد أن علياً اميرالمؤمنين و ولى الله» در اذان و اقامه مأموربه است، جاى شبهه نيست و نيز از شعائر تشيع است; و اگر كسى حكم به وجوب بنمايد، من اعتراضى به او ندارم; ولى اين كه خودم صريحاً فتوا به وجوب بدهم، هنوز دليل محكمى بر آن پيدا نكرده ام.

س 101 : اين كه در ثلاثه بعد از سلام نماز، سر را به سمت راست و چپ برمى گردانند، آيا مستند روايى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روايات مختلفه دارد; براى مأموم بهتر است يك سلام به طرف راست و يك سلام به طرف چپ و بر امام و منفرد بهتر است يك سلام به طرف راست و روايات مختلفه ديگرى هم هست.

به هر تقدير، بايد انحراف به نحوى باشد كه منافى با استقبال معتبر در نماز نباشد.

س 102 : شخصى در مسافرت است و نماز مغرب و عشاء خود را در مسافرت نمى خواند. در فرض عمداً و سهواً اگر ساعت يك بعد از نيمه شب به منزل برسد، نماز عشاء را كامل بخواند يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

در فرض عمد بايد به عنوان قضاء شكسته بخواند; و در صورت سهو و معذور بودن، بايد به عنوان اداء تمام بخواند.

س 103 : خانه اى را سال گذشته به اجاره باطل، اجاره كرديم; مثلا فقط قرض الحسنه داده ايم بدون هيچ اجاره اى. حالا بعد از يك سال فهميده ايم كه اين اجاره باطل بوده است; حكم نمازهايى كه آن جا خوانده شده چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر صاحب خانه راضى بوده است به نمازهائى كه در آن خانه مى خوانيد، همان رضايت براى صحت نمازها كافى است.

س 104 : آيا نمازگزار در حال نماز مى تواند تلفن يا موبايل را خاموش كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند; اين گونه افعال به نماز لطمه نمى زند.

س 105 : بنده يقين دارم دائم السفر نيستم و نمازم قصر(شكسته) است; چون شرط دائم السفر اين است كه در خانه نماند و هميشه در سفر باشد. اما من هر هفته يك مرتبه براى تبليغ به شش فرسخى مسافرت مى رفتم و شب را در آن جا مى ماندم و صبح همان شب بر مى گشتم; نمازم را نيز هميشه قصر مى خواندم. حدود يك سال همين طور بودم و براى تبليغ مسافرت مى كردم. آيا نماز بنده قصر بوده يا بايد تمام مى خواندم؟

باسمه

جلت اسمائه

البته دائم السفر ميزان صلاة تمام نيست; ميزان، «شغله السفر أو شغله فى السفر» است و اين دو عنوان هيچ كدام بر شما صدق نمى كند. بنابراين، همان گونه كه قصر مى خوانديد، بايد قصر بخوانيد نه تمام.

س 106 : مردى فوت مى كند و فرزندى ندارد ولى خانمش به پسرى حامله است، آيا بعد از به دنيا آمدن، بايد قضاى نمازهاى پدر را بجا آورد يا به عهده او نمى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً به عهده او مى باشد; چون اولى به ميراث او است.

س 107 : در مورد نماز ظهر جمعه مستحب است حمد و سوره را بلند بخوانند. آيا اين استحباب در مورد قضاى نماز ظهر جمعه هم وارد شده است؟

باسمه جلت اسمائه

به حكم «إقضِ مافات كما فات»، بلى بلند خواندن مستحب است.

س 108 : اگر كسى به امام جمعه به نيت نماز جمعه اقتدا كند، بعد متوجه شود نماز عصر مى خواند، آيا مى تواند نيت را از جمعه به ظهر برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

مى تواند آن را باطل كند و نماز خود را بخواند; چون به آن نماز به هر حال نمى تواند اكتفا كند.

س 109 : كسى كه جهت يك ماه نماز استيجارى اجير مى شود، چند روز نماز بخواند؟ (با توجه به اين كه 6 ماه اوّل سال شمسى 31 روز، 5 ماه دوم 30 روز و ماه آخر 29 روز است.)

باسمه جلت اسمائه

ميزان ماه قمرى است و احتياط نسبى زود خواندن است.

س 110 : كسى در نماز شك بين سه و چهار كرده و وظيفه او يك ركعت نماز احتياط است; اگر اصل نماز را اعاده كند، آيا

كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

تا مادامى كه جائز است يك ركعت احتياط را بخواند، وظيفه او مبدل شده است; خواندن اصل نماز مجدداً صحيح نيست; چون امر ندارد.

س 111 : زنى خانه دار مى باشم كه مى خواهم نماز مستحبى بخوانم، آيا مى توانم در حين راه رفتن و انجام كارهاى خانه نماز بخوانم يا اين كه چون خانه است و مستقر مى باشم، بايد رو به قبله باشد؟ آيا بعد از وضو گرفتن تا آمدن به سر سجاده مى توانم مشغول نماز مستحبى شوم؟

باسمه جلت اسمائه

در حال استقرار، رعايت استقبال بشود; و در حال راه رفتن استقبال لازم نيست.

س 112 : در اماكن عمومى مثل پارك ها، كوهستان و... در صورت عدم دسترسى به روحانى، اقتدا به غير روحانى در صورتى كه واجد شرائط امام جماعت باشد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به عنوان اولى هيچ اشكالى ندارد و صحيح است.

س 113 : شخصى معلول است و قادر به ايستادن نيست; در مورد نماز احتياط كه شخص قادر مخير بين ايستادن و نشستن است، وظيفه او چيست، آيا او هم مخير بين يك ركعت و دو ركعت است; يا متعين است دو ركعت بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

يك ركعت كافى است.

س 114 : اگر در سجده متوجه شويم حائلى (مثل چادر يا كلاه و...) بين پيشانى و مهر واقع شده است و امكان كشيدن آن وجود نداشته باشد و فقط با بلند كردن سر مى توانيم سجده اصلى را انجام دهيم، آيا اعاده سجده و نماز واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

اعاده سجده لازم است و اعاده نماز لازم نيست.

س 115 : در هنگام نماز زنگ درب خانه زده

مى شود و شخص نمازگزار در فاصله دو سه قدمى اف اف (درب بازكن) قرار دارد، آيا جائز است قرائت را قطع كند و درب را باز كند و به جاى خود برگردد و نمازش را ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است و نماز باطل نمى شود.

س 116 : كسى كه در ركعت دوم امام اقتدا مى كند و بعد از سجدتين به حالت تجافى مى نشيند، آيا واجب است تشهد يا ذكرى بگويد؟

باسمه جلت اسمائه

احوط اختيار تشهد است.

س 117 : اگر كسى بين دو و چهار شك كرد، بعد در دو ركعت احتياط، شك او منقلب به سه و چهار شد، آيا اين جا يك ركعت احتياط بخواند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

عمل به وظيفه اى كه نسبت به شك دوم دارد، واجب است.

س 118 : ديده شده است كه بعضى از مؤمنين در نماز مستحبى بعضى واجبات را رعايت نمى كنند، مثلا در سجده سر را به مقدار ده سانتيمتر بلند مى كنند و دوباره سجده دوم را انجام مى دهند آيا چنين نماز مستحبى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، صحيح نيست.

س 119 : اگر شخصى مرتبه دوم تسبيحات اربعه را به قصد ورود بگويد و نمى خواهد تسبيح سوم را بگويد، آيا اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خالى از اشكال نيست.

س 120 : در هنگام خواندن قنوت نماز شك مى كنيم كه اين قضاى نماز صبح است يا قضاى عصر، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نمى تواند كه به عنوان صبح يا عصر تمام كند; و نمى تواند اگر تا حال به نيت ديگرى است عدول كند به آن چه فعلا قصد مى كند; به هر حال، ظاهراً

مى تواند نماز را باطل كند.

س 121 : اگر شخص در مكان هاى تخيير نصف بدن او داخل آن مكان و نصف ديگر خارج باشد، نماز را شكسته يا تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد شكسته بخواند; تمام خواندن كافى نيست.

س 122 : در عصر ما مى دانيد پرچم هاى عزادارى عكس هاى امام حسين(ع) و ابوالفضل و يا تنها دست هاى قلم شده اى از ابوالفضل را در مساجد نصب مى كنند، آيا نماز خواندن در اين مساجد درست است يا بايد از مسجد خارج كنند؟

باسمه جلت اسمائه

نماز خواندن در آن مساجد صحيح است.

س 123 : اگر كسى بعد از نماز عصر بفهمد نماز ظهرش باطل بوده است، آيا يك نماز چهار ركعتى به نيت ما فى الذمه كفايت مى كند يا خواندن نماز ظهر كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

يك نماز چهار ركعتى به نيت ما فى الذمه كافى است; بلكه مقتضاى احتياط همين است. روايت صحيحه دلالت دارد بر اين كه مى تواند آن را كه خوانده است، ظهر قرار دهد و نماز را به نيت عصر بخواند; ولى چون اصحاب عمل به آن نكرده اند، خلاف احتياط است.

س 124 : اگر كسى وسط نماز خلط سينه را به دهان بياورد و عمداً فرو دهد، آيا موجب بطلان نمازش مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، فرو دادن خلط سينه موجب بطلان نماز نمى شود.

س 125 : مستحب است بعد از پايان حمد، مأمومين الحمدلله بگويند، اگر وقتى امام بسم الله را گفت مأمومين متوجه پايان حمد مى شوند، باز هم استحباب گفتن الحمدلله باقى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 126 : شخصى به هنگام نماز در حالت

ايستاده دچار خروج باد مى شود كه بايد احكام مسلوس را عمل كند; ولى اگر نشسته نماز بخواند دچار اين مشكل نمى شود; آيا مى تواند نشسته نماز بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد نشسته بخواند.

س 127 : در صلوات بعد از تشهد آيا گفتن «وعجل فرجهم» صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در تشهد نماز اگر به قصد جزئيت گفته شود، جائز نيست; و اگر به قصد دعا باشد، جائز است.

س 128 : آيا واجب است در شهرهاى مدينه و مكه نماز را با برادران سنى بدون در نظر گرفتن ثواب آن به جماعت خواند، فقط ملاك اسلام باشد نه چيز ديگر؟

باسمه جلت اسمائه

واجب نيست و مستحب است; و لكن بايد خودتان به صورت فرادا نماز را اعاده كنيد و اكتفاء به آن نماز جماعت نكنيد.

س 129 : اگر نمازگزارى در نماز، دچار يكى از شك هاى صحيح شد، نماز را قطع كرد و از اول شروع به نماز كرد، آيا گناه كرده و آيا نماز او صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز صحيح است; ولى به قطع نماز گناه نموده است.

س 130 : اگر مكلّف قبل از ركوع ركعت دوم، شك كند حمد و سوره را نخوانده يا قنوت را نگفته است، آيا بايد دوباره بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

چون شك در قرائت حمد و سوره دارد، بايد آن ها را بخواند به واسطه آن كه شك در محل است.

س 131 : آيا اذكار مستحبه در نماز را مى توان به زبان غير عربى گفت؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

س 132 : آيا از يك ركعت احتياط، مى توان عدول كرد و نماز تمام را احتياطاً اعاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى

شود; و اگر نماز را بشكند و تمام نماز را اعاده كند، خلاف شرع است.

س 133 : اگر شخصى به گمان اين كه طى مسافت كرده، نماز را شكسته خواند; بعد معلوم شد كه طى مسافت نشده است، آيا بايد اعاده كند چه در وقت يا خارج وقت؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نماز را چه در وقت و چه در خارج وقت اعاده كند.

س 134 : نماز خواندن براى كسى كه روحانى نيست، با عبا و عمامه چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه اشكال ندارد.

س 135 : كسانى كه شغلشان هم در سفر و هم در حضر است، تكليف نمازشان چيست؟ اگر چنان چه در سفر بايد نمازشان را تمام بخوانند، تكليف اشخاص مذكور در بين راه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در سفر نماز تمام است; و در بين راه هم چون سفر شغلى است، بايد نمازش را تمام بخواند.

س 136 : اگر كسى چند سال در ملك غصبى سكونت كند _ املاكى كه زمين شهرى از مردم گرفته و به ديگران مى فروشد _ و بعد از چند سال از صاحب زمين حليّت بگيرد، عبادات چند ساله وى اعم از نماز و روزه چه صورتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اشكالى ندارد و نماز، اگر احراز رضايت آن وقت مالك بنمايد صحيح است; و الا بايد قضاء كند و رضايتِ بعد، موجب تصحيح نماز نيست.

س 137 : اگر كسى غفلتاً با اين كه هنوز سوره را تمام نكرده به ركوع رفت و در ركوع سوره را تمام كرد، آيا نمازش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، نماز باطل نمى شود.

س 138 : كسى كه قبول مى كند (اجير مى شود) نماز كسى

را كه از دنيا رفته بخواند، با چه شرايطى بايد آن را بخواند؟ مثلا اقامه بگويد يا نه، براى هر نماز نيّت را تكرار كند و اگر اقامه را فراموش كرد، آن نماز را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

نمازى كه اجير مى خواند مثل همان نمازى است كه خود انسان مى خواند، فراموش كردن اقامه موجب اعاده نماز نمى شود.

س 139 : شخصى خانه جديدى مى خرد. در ابتداى امر براى يافتن قبله، از يكى از همسايه ها جهت قبله را مى پرسد و به آن جهت سال ها نماز مى خواند، اما بعدها با گذاشتن قبله نما، اطمينان پيدا مى كند جهتى را كه به طرف آن سال ها نماز مى خوانده اشتباه بوده است; با توجه به اين كه اين فرد از راه هاى معتبرِ مذكور در رساله براى يافتن قبله در ابتداى امر استفاده نكرده، آيا بايد نمازهايى را كه در اين سال ها خوانده است اعاده نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چون اطمينان پيدا كرده بوده است، چنان چه نمازها ما بين شرق و مغرب بوده است، نمازها همه صحيح است; قضا و اعاده لازم نيست.

س 140 : با توجه به اين كه براى فرد نمازگزارى كه سال ها در يك خانه ساكن است فرصت هايى پيش مى آيد تا بتواند با سؤال از بعضى از ميهمان هاى اهل فن يا با خريدن يك قبله نماى ارزان قيمت، جهت صحيح قبله را به دست آورد; آيا چنين فردى مى تواند به گمانى كه از راه هاى غير اطمينان بخش حاصل مى شود، سال ها اعتماد نمايد؟ تكليف را در اين گونه موارد به روشنى مشخص

فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

ظن و گمان به قبله حجت است; در صورتى كه امكان از تحصيل اطمينان نداشته باشد و الا حجت نيست. بنابراين، اگر از راه اطمينان بخش كه بعداً تفحص كرده و قبله را تشخيص داده، معلوم بشود كه رو به قبله بوده، نمازها صحيح است; و اگر منحرف بوده است، بايد اعاده و قضا نمايد.

س 141 : در مسأله اوقات نماز، دو وقت در ابتداى شب و دو وقتِ ديگر در انتهاى شب مطرح شده است: الف. غروب آفتاب (استتار قرص خورشيد) ب. اذان مغرب (از بين رفتن حُمره مشرقيه يا گذشتن اين سرخى از بالاى سر) ج. اذان صبح د. طلوع آفتاب با توجه به اين كه پايان وقت نماز مغرب و عشا، نيمه شب است; اكنون پرسش مورد نظر اين است كه در خصوص تعيين نيمه شب و محاسبه پايان وقت نماز مغرب و عشا، شب را بايد از چه زمان تا چه زمانى حساب نمود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1. ابتداى شب كه آخر وقت ظهرين و اول وقت عشائين است به حسب ادله، استتار قرص است نه ذهاب حمره; ولى چنان چه در شروع به نماز مغرب رعايت احتياط نموده، تا ذهاب حمره نشده است شروع نشود.

2. نيمه شب را از غروب شمس تا طلوع فجر صادق بايد حساب نمود. بنابراين، تقريباً يازده ساعت و يك ربع بعد از ظهر شرعى، آخر وقت نماز مغرب و عشاء است.

س 142 : بعضى از تقويم ها، غروب آفتاب را حدود بيست دقيقه قبل از مغرب نوشته اند، آيا در اين زمان مى تواند نماز بخواند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خلاف احتياط است.

س 143

: هرگاه كسى پس از خواندن چهار ركعت نماز شب صداى اذان به گوش او رسيد، آيا مى شود بقيه نافله شب را به نيت ادا بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به نيت اداء و البته سريع بخواند.

س 144 : با توجه به اين كه قيام متصل به ركوع ركن است، آيا بعد از تمام شدن حمد و سوره بايد كمى مكث كنيم و بعد به ركوع برويم و يا اين كه نه، لازم نيست و مى شود بلافاصله به ركوع رفت؟

باسمه جلت اسمائه

نبايد بعد از قرائت كمى مكث كند و از قيام به ركوع رود، يعنى لازم نيست.

س 145 : آيا در نماز، واجب است حمد و سوره را بر حسب قرائت قرآن متداول بخوانيم و يا ساير قرائت ها نيز صحيح است؟ مثلا به جاى «مالك يوم الدين» بگوييم: «مَلك يوم الدين»، به جاى صراط بگوييم: سراط و به جاى كُفُواً (كُفُوَنْ) بگوييم: (كُفُأَنْ).

باسمه جلت اسمائه

ملك يوم الدين گفتن جائز است ولى مالك يوم الدين ارجح است; كما اين كه سراط گفتن جائز است ولى ارجح با صاد است و در كفواً، كفئون گفتن جائز است، ارجح گفتن با واو، و ضم فاء است.

س 146 : شكستن نماز مستحبى بدون هيچ دليلى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حرام نيست.

س 147 : اگر نمازگزار در ركعت آخر نماز ظهر، نيّت عصر كرد و فراموش كرد، آيا مى تواند نيّت را عدول به ظهر كند و نماز را تمام كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 148 : اگر زنى به خيال اين كه عادت ماهيانه او، در عدد به هم خورده چند روز نماز و روزه نگرفت، آيا قضا

و كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه به حسب موازين شرعيه كه بعد بفهمد در آن ايام حائض نبوده، قضاى نماز و روزه لازم است.

س 149 : اگر علم اجمالى پيدا كرد كه قنوت خوانده و ركوع رفته و يا اين كه بدون ركوع به سجود رفته و فقط قنوت انجام داده، نمازش چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اسم اين حالت علم اجمالى نيست، اين شك است در حال سجود كه ركوع را انجام داده يا نه; شك بعد از تجاوز از محل است و مورد قاعده تجاوز مى باشد; و نماز صحيح است.

س 150 : شخصى به عنوان وطن دوم روستايى را در نزديك شهر به فاصله 30 كيلومتر انتخاب مى كند و در روز يك بار به شهر مى آيد و در همان روز برمى گردد، نماز ايشان در شهر چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز او در شهر و در راه تمام است; يعنى بايد تمام بخواند. چون هم شهر وطن اوست و هم دِه، و موجب قصر و شكسته هم محقق نشده است; بلى، چنان چه از شهر اعراض نموده و بناى زندگى آن جا را ندارد، قهراً عنوان كثيرالسفر بر او صدق مى كند و من چون احتياط مى كنم كه كثيرالسفر بايد قصر بخواند يا تمام، مى توانند به كسى ديگر رجوع كنند.

س 151 : آيا پس لرزه نياز به نماز آيات دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هر زمين لرزه مستقلى نماز آيات دارد، اسمش پس لرزه باشد يا زلزله.

س 152 : تكبيرات ثلاثه همراه با بلند كردن دست بعد از سلام نماز، آيا اختصاص به نمازهاى يوميه دارد يا مطلق نمازها (اعم از واجب

و مستحب) را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اختصاص به نمازهاى يوميه ندارد.

س 153 : اگر چه بر زن ها نماز جمعه واجب نيست، ولى اگر بخواهند در نماز جمعه شركت كنند، نيت نماز جمعه را وجوب ببندند يا استحباب؟ در صورت وجوب، احتياطاً يا لزوماً؟ و در صورت لزوماً، كفايت از ظهرشان مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

نماز جمعه براى مردها هم واجب نيست و مجزى از نماز ظهر نيست; بر زن ها به طريق اولى چنين است.

س 154 : آيا مى شود به امام جماعتى كه با وضوى جبيره اى نماز مى خواند، اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان اقتدا نمود.

س 155 : طبق نظر حضرت عالى تحت الحنك انداختن در نماز است_حباب دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

عمامه با تحنك در نماز مستحب است.

س 156 : اگر كسى به قصد عام مسافرت تا 15 كيلومترى وطن خود رفته است كه در اين صورت نماز كامل است، اما قبل از خواندن نماز تصميم مى گيرد 50 كيلومتر ديگر برود، آيا نماز اين شخص در فاصله 15 كيلومترى كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

بايد تمام خوانده شود.

س 157 : در سجده آيا واجب است كل دست زمين باشد حتى انگشتان يا اين كه فقط كف دست (بدون انگشت) كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد كف دست به تمامه به زمين گذاشته شود.

س 158 : خانمى مى داند كه بعضى از قسمت هاى چادرش پاره است و موهاى او پيدا مى شود ولى هنگام نماز خواندن اين مطلب را فراموش مى كند و مشغول نماز مى شود و بعد از نماز متوجه مى شود، حكم نمازهايى كه خوانده،

چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نمازهايى كه خوانده، صحيح است.

س 159 : مشغول نماز عشاء شديم يادمان آمد كه نماز غفيله را نخوانده ايم، آيا مى توان نماز عشاء را قبل از ركعت سوم به نماز قضاى يقينى دو ركعتى تبديل كنيم (يا نماز مستحبى) و بعد از آن نماز غفيله را بخوانيم و بعد مشغول نماز عشاءشويم؟

باسمه جلت اسمائه

به نماز قضاء مى شود عدول نمود; ولى به نافله خير، نمى شود.

س 160 : اگر انسان در قنوت نماز چند تا صلوات بگويد، آيا نمازش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر به قصد ذكر مطلق صلوات بفرستد، نمازش صحيح است. و اگر به قصد جزئيت نماز باشد، نمازش باطل است.

س 161 : كسى كه هفته اى يك روز براى صله رحم از قم به تهران مى رود، حكم نماز او در تهران و بين راه چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

نماز او در تهران و بين راه شكسته است.

س 162 : معلمى مى خواهد در فاصله 25 كيلومترى و 50 كيلومترى به تدريس اشتغال داشته باشد، آيا وقتى به سفر 25 كيلومترى مى رود كه سفر اول او حساب مى شود، مى تواند در سفر به 50 كيلومترى كه فرداى آن روز صورت مى گيرد، نماز را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در سفر دوم نماز را بايد تمام بخواند.

س 163 : شخصى قصد اقامت كرد بعد از دو روز مردد شد، به روايت «إذا ايقنت العشرة فأقم واتمّ»، آيا اين جا استصحاب استقبالى به علم تعبدى مى شود جارى كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه يك نماز چهار ركعتى تمام خوانده با قطع به عدم بقاء عشرة ايام فضلاً از ترديد، بايد نماز تمام

بخواند.

س 164 : كسى كه چند ساعت قبل از نماز به قصد آن نماز وضو گرفته است، آيا نمازهاى خوانده شده قضا دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون وضوء مستحب نفسى است و قصد نماز مضر نيست، پس صحيح است و نمازهاى خوانده شده قضا ندارد.

س 165 : بچه اى كه نماز خود را صحيح مى خواند ولى هنوز به بلوغ نرسيده، آيا مى تواند براى نماز ميت اجير شود؟

باسمه جلت اسمائه

نماز غير بالغ بر ميت مجزى نيست; بنابراين، اجير هم نمى تواند بشود.

س 166 : آيا امامت براى نماز عيد فطر در دو مكان طبق نظر حضرت عالى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در زمان غيبت مشروعيت جماعت محل اشكال است; در دو مكان قطعاً مشروع نيست.

س 167 : نماز خواندن با صليب چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز خواندن با صليب فى نفسه باطل نيست.

س 168 : آيا جانباز قطع عضو مى تواند نماز قضاى پدر را بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر تمكن دارد كه اجير بگيرد، بايد اجير بگيرد; وگرنه خودش مى تواند بخواند.

س 169 : منزل مسكونى ورثه اى مى باشد و همسر مرحوم در آن ملك فعلا سكونت دارد; در بين ورثه يكى از فرزندان وضع مالى خوبى ندارد، لذا همسر مرحوم اختياراً مى خواهد يك طبقه از ملك فوق را رهن داده و مبلغ آن را به اين فرزند بدهد. آيا مى توان بدون اجازه ورثه كه يكى از وراث راضى نباشد اين كار را انجام داد. در ملك ورثه اى بدون اجازه وراث حتى اگر يك نفر هم راضى نباشد، آيا مى توان نماز خواند؟

باسمه جلت اسمائه

ج: تصرف در مال مشترك بدون رضايت همه

شركا جائز نيست; قهراً نماز هم اشكال دارد.

نماز جماعت

س 170 : در دوران امر بين اين كه نمازگزار، نماز با توجه مفرد مى خواند يا نماز بى توجه با جماعت، كدام يك ترجيح دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز جماعت را بايد مقدم نمود; اين كه اگر فرادا بخوانى با توجه مى خوانى و با جماعت بى توجه وسوسه شيطانى است.

س 171 : آيا مى شود به امام جماعتى كه نماز قضاى حتمى ميتى را تبرعاً مى خواند، اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى شود اقتدا نمود.

س 172 : اگر مأموم در سلام آخر نماز جماعت برسد، آيا مى تواند اقتدا كند و به ثواب جماعت برسد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند اما در تشهد مى تواند اقتداء كند.

س 173 : مشغول نماز ادايى هستيم كه متوجه شديم نماز جماعت برپا شده است، آيا مى توان اين نماز را به نماز شب قضا شده برگردانيم و بعد آن را شكسته و به جماعت ملحق شويم؟

باسمه جلت اسمائه

عدول از نماز ادايى انفرادى به نماز مستحبى و شكستن براى درك جماعت، مطلقا جائز است.

س 174 : آيا مى توان به امام جماعتى كه در حال نماز جماعت زياد اشتباه مى كند اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه هنگامى كه اشتباه مى كند به وظيفه شرعيه خود عمل مى نمايد، نماز امام صحيح و اقتدا به او هم جائز است.

س 175 : در نماز جماعت وقتى به ركوع رفتيم و به حالت قيام برگشتيم، متوجه شديم كه امام در حال خواندن نماز آيات است; اگر نماز را به صورت فرادى ادامه دهيم، آيا صحيح مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، نماز صحيح است;

چون چيزى كه موجب بطلان نماز باشد، انجام نگرفته است.

س 176 : آيا نماز دايره اى كه الآن به صورت جماعت در مسجد الحرام برپا مى شود، صحيح است كه بعضى از مأمومين جلو يا مقابل امام جماعت مى شوند، و آيا در زمان معصوم بوده يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

جماعت به استداره حول كعبه صحيح و بهترين دليل آن اين است كه سيره مسلمين در عهد ائمه معصومين عليهم السلام بر آن بوده، بدون انكار احدى; و ميزان در تقدم به لحاظ كعبه است.

س 177 : مسجدى كه امام جماعت راتب دارد، در صورتى كه مشكلى عارض شود و امام جماعت حتى در يك وعده نتواند حضور پيدا كند; در فرضى كه روحانى ديگرى در مسجد نباشد و حتى به طلبه اى هم دسترسى نباشد براى درك ثواب جماعت، آيا نمازگزاران مى توانند شخصى از مؤمنين عادل را كه مقبول ايشان است و شرائط عمومى امام جماعت را واجد است، جهت امامت مقدم كرده و به او اقتدا كنند؟

باسمه جلت اسمائه

در امام جماعت لباس روحانيت پوشيدن شرط نيست; چنان چه عنوان ثانوى (فعاليت براى اضمحلال روحانيت) نباشد، هيچ اشكالى در اقتداى شخص مورد سئوال نيست.

س 178 : اگر در نماز جماعت فاصله لازم از بين برود يا فاصله لازم اصلا از اول نماز وجود نداشته باشد و بعد از تمام شدن آن متوجه شود يا متوجه نشود، حكم نماز جماعت چه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خود نماز صحيح است به عنوان فُرادا نه جماعت.

س 179 : آيا خواندن نماز ظهر روز جمعه با صداى بلند براى فردى كه نمازش را فُرادا بخواند يا براى امام در

نماز جماعت، واجب يا مستحب است؟

باسمه جلت اسمائه

مستحب است.

س 180 : نماز امام جماعت (اجتهاداً يا تقليداً) صحيح است ولى از نظر مأموم (اجتهاداً يا تقليداً) نماز امام صحيح نيست. آيا مأموم مى تواند به چنين امامى اقتدا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند اقتدا كند و آن چه مأموم لازم مى داند و امام لازم نمى داند، آن را بخواند; مثلا امام سوره را در دو ركعت اول لازم نمى داند و مأموم لازم مى داند، امام سوره نمى خواند، مأموم بخواند جماعت صحيح است.

س 181 : آيا پول دادن به امام جماعت براى اقامه جماعت جائز است؟ و هم چنين براى مبلّغ و واعظ؟

باسمه جلت اسمائه

دادن پول به امام جماعت به ازاى جماعت جائز نيست، ولى پول دادن به مُبَلِّغ و واعظ جائز است.

س 182 : نماز امام جماعت صحيح نيست، البته بنا به نظر مرجع تقليد خودش، ولى از نظر مأموم بنا به نظر مرجع تقليد خودش، نماز امام جماعت صحيح است؟ الف) آيا مأموم مى تواند اقتدا كند؟ ب) آيا فرقى مى كند كه امام التفات به نظر مرجع تقليد خود دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه امام التفات به نظر مرجع تقليد خود دارد، قهراً نماز او صحيح نيست و نمى شود اقتدا به او نمود; و در صورتى كه التفات ندارد و اعتقاد به صحت نماز خود دارد، مى شود به او اقتدا نمود.

س 183 : اگر مأموم در حال قرائت امام شك كرد كه آيا اقتدا كرده يا نه، آيا قاعده تجاوز جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اگر در آن حالت خود را در حال اقتدا مى بيند، نسبت

به اجزاء سابقه شك وارد شده و قاعده تجاوز جارى است.

س 184 : اين جانب از روحانيون حوزه علميه هستم و دست چپ من در اثر انفجار نارنجك ناقص شده به صورتى كه يك چهارم از كف دستم به همراه چهار انگشتم از بين رفته، بنابراين سه چهارم از كف دست به همراه يك انگشتم باقى مانده; با اين احوال، آيا مى توانم به عنوان امام جماعت، نماز جماعت بخوانم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانيد نماز جماعت بخوانيد و امام باشيد.

س 185 : امام جماعت در ركعت سوم متوجه مى شود وضوى او باطل است، آيا بايد نماز را رها كند; يا مى تواند به صورت نمايشى جماعت را ادامه دهد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نماز را رها كند.

س 186 : آيا مى شود به امام جماعتى كه به ديوار يا عصا تكيه داده است اقتدا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

مورد سئوال لابد كسى است كه وظيفه اش تكيه به ديوار يا عصا است; بلى، مى شود به او اقتدا نمود.

س 187 : كسى كه زلزله آمده نماز آيات را خوانده ولى حالا مى خواهد امام جماعت شود براى كسانى كه نماز آيات نخوانده اند، آيا مى تواند امام شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اعاده نماز آيات جماعت بر كسى كه فرادا خوانده مشروعيت ندارد.

س 188 : در امام جماعت آيا عدالت شرط است يا فسق مانع است؟ در جواز اقتدا، آيا غير معلوم الفسق بودن كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

عدالت شرط است; ولى كاشف و طريق عدالتِ امام، حسن ظاهر است; و عدالت به شياع مفيد اطمينان و شهادت عادل ثابت مى شود، بلكه شهادت ثقه هم كافى است.

نماز قضاء

س 189

: اگر مريض يك ركعت از نماز را در وقت خواند و مابقى وقت نماز بيهوش بود، آيا قضا دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قضاء دارد و قاعده «من ادرك» مختص به وقت است نه تمام نماز.

س 190 : مردى فوت كرده و داراى دو پسر مى باشد، پسر بزرگ مجنون است و يقين داريم خوب نمى شود كه نمازهاى قضاى پدر را بخواند، آيا نمازهاى قضا به عهده پسر بعدى مى باشد يا نمازها ساقط مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اولى اين است كه از دوش پسر دوم ساقط است; و بايد از اموال خودش اجير بگيرند و او بخواند.

س 191 : آيا قضاى نمازهاى پدرى كه از روى سهل انگارى غلط مى خوانده، به عهده پسر بزرگ تر است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به عهده پسر بزرگ تر است.

س 192 : شما فرموده ايد اگر انسان در مسافرت شك كند كه سفرش هشت فرسخ هست يا نه، بايد نماز را تمام بخواند; بفرماييد كه اگر بعداً معلوم شود كه سفرش چهار فرسخ بوده، آيا در اين صورت نماز را به طور قصر قضا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد قصراً قضا نمايد.

س 193 : اگر انسان به قصد چهار فرسخ مسافرت كند و در سر چهارفرسخ پنج روز بماند، نمازش را در آن مدت پنج روز تمام بخواند و يا قصر؟

باسمه جلت اسمائه

چون بناى بر برگشتن دارد، بايد نماز را شكسته بخواند.

س 194 : آيا مى توان نماز شب هايى كه چند سال قبل قضا شده را قضا كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 195 : اگر پدرى در اواخر عمر نمازها را مى خواند، در اثر فراموشى، بعضى

از كلمات نماز را جا مى گذارد و حتى به طرف غير قبله نماز مى خواند، مشخص نيست چند ركعت نماز مى خواند، اما به هر حال، نماز مى خواند; آيا قضاى اين نمازهاى پدر كه شايد از 15 سال بيشتر باشد، بر فرزند بزرگ واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فراموشى به حدى است كه تكليف از او ساقط نمى شود، به مقدارى كه يقين دارند، اشتباه خوانده قضا واجب است و زيادتر واجب نيست; ولى خوب است همه را قضا نمايند.

س 196 : اگر پدر عمداً نماز نخواند و روزه نگيرد، آيا بعد از مرگ وى قضاى نماز روزه چنين شخصى بر پسر بزرگ واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى واجب است.

س 197 : اگر كسى در اثر سكته مغزى حافظه اش كم شود و نتواند نماز بخواند چون فكرش را نمى تواند متمركز كند، آيا قضاى نمازهاى وى بر وراث واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

قضاى اين نمازها بر خودش هم واجب نيست چه رسد به ورثه.

س 198 : اگر ولى ميّت چند نفر بودند، آيا قضاى روزه و نماز بر هر دو مى باشد، مانند اين كه دو پسر بزرگ دو قلو باشند؟ آيا قضاى نذر و غيره هم واجب مى باشد؟ در حال شك نمى دانند آيا قضا دارد يا نه، اصل عدم جارى مى شود يا احتياط كنند؟

باسمه جلت اسمائه

1_ در صورت تعدد ولى، قضاى نماز و روزه بين آن ها توزيع مى شود.

2_ قضاى نذر واجب هم واجب است.

3_ در صورت شك، قضا واجب نيست.

س 199 : پسرى شيعه و پدرش سنى است، آيا نمازهاى قضاى او به عهده پسر است؟

باسمه جلت

اسمائه

نمازهاى قضاى پدر سنى به عهده پسر شيعه است; ولى پسر بايد نماز را بر حسب تكليف خودش يعنى بر طبق مذهب شيعه بخواند.

س 200 : اگر قرص خورشيد پنهان شد، كسى بين پنهان شدن و اذان مغرب، نماز عصر را به نيت ادا خواند، آيا كفايت از نماز واجب مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

من چون آخر وقت ظهرين را غروب خورشيد مى دانم، پس نماز در وقت مذكور قضا بوده است.

?نماز مسافر

س 201 : طلبه اى كه 7،8 سال به قم آمده و البته قصد اقامت دائم نداشته و از باب وطن حكمى نماز را كامل مى خوانده، چند سال است كه از قم خارج شده و قصد دارد چند سال ديگر به قم مراجعه كند ولى الآن نيز گاهى اوقات براى بعضى كارها به قم مى آيد (گرفتن شهريه، امور ادارى) آيا نماز ايشان كامل است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كامل است.

س 202 : آيا امام جمعه مسافر، مى تواند نماز جمعه بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

ج.خير

س 203 : وطن من تهران مى باشد و محل اقامت من خوابگاهى است كه وسط بيابان است. از آن جا هر روز كمتر از مسافت شرعى را براى تحصيل طى مى كنم; آيا اين خوابگاه در حكم وطن من است يا خير؟ (حكم نماز در خوابگاه و محل تحصيل و در بين راه چگونه است)؟

باسمه جلت اسمائه

آن خوابگاه هم حكم وطن دارد; و نماز در خوابگاه و محل تحصيل و بين راه، همه را بايد تمام بخواند.

س 204 : محل كار كسى در پانزده كيلومترى شهر خودش مى باشد كه نماز او كامل است، حال اگر تصميم دارد

بعد از اتمام كار از محل كار به مسافتى برود كه به اضافه مسافت قبلى مسافت شرعى مى شود، آيا نماز او در چنين روزى در محل كار شكسته است يا كامل؟

باسمه جلت اسمائه

بايد شكسته بخواند.

س 205 : كسى كه به مدت 30 روز مرتب بين وطن و مسافت شرعى مسافرت كند، نمازش كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

به اين مقدار، شخص، شغله السفر أو فى السفر نمى شود; بايد نماز را شكسته بخواند.

س 206 : كارمند نيروى انتظامى مى باشم، يك ماه در وطن مى مانم و مدت 15 روز به محل كار مى روم كه بيشتر از مسافت شرعى است و البته قصد ده روز نمى توانم بكنم; زيرا، در حال مأموريت هستم و نمى دانم كه در اين مدت چند مأموريت به من محول مى شود، وظيفه نماز و روزه من در حال اقامت و مأموريت چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه شما در حال اقامت و مأموريت تمام خواندن نماز است، نه شكسته خواندن.

س 207 : دانشجويى كه محل تحصيلش شهر ديگرى است و در هفت روز هفته تنها 3 يا 4 روز در آن جا اقامت دارد، نماز و روزه هايش چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

آن دانشجو كثيرالسفر است; نماز را بايد تمام بخواند و روزه را هم بايد بگيرد.

س 208 : اگر خانمى مسافرت كرده و قصد ماندن ده روز يا بيش تر كند، اما بيش تر آن روزها ايام عادت وى بوده و سه چهار روز آخر پاك شود، آيا در آن سه چهار روز آخر بايد نماز را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد تمام بخواند.

س 209 : اگر

كسى براى شركت در عروسى كه در آن عروسى سازنده و نوازنده و ديگر معصيت ها هست، مسافرت كند; آيا سفر وى سفر معصيت محسوب شده و در آن سفر بايد نمازش را تمام بخواند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر سفر مى كند به قصد شركت در عروسى كه مى داند مجلس معصيت است، بايد نماز را تمام بخواند; و اگر مقصد فقط شركت در مجلس است و هيچ گونه قصدى نسبت به معاصى ندارد، بايد شكسته نماز بخواند.

س 210 : براى كثيرالسفر شدن در شغل چند ماه مداومت در سفر لازم است؟ در تحقق كثرت سفر در «من شغله السفر» رفت و آمد چند ماه در سال، چند روز در ماه و چند روز در هفته لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

كثرت سفر شرط تمام خواندن نيست; «شغله السفر أو شغله فى السفر» كافى است و اين دو عنوان صادق است بر كسى كه تصميم گرفته به عنوان شغل مدتى قابل توجه در سفر باشد و چند سفر هم انجام داده باشد; بلكه شروع در سفر هم در صدق اين دو عنوان كافى است.

س 211 : حكم نماز و روزه كسانى كه مدتى به عنوان كار از وطن خود به شهرهاى مختلف و حتى به كشورهاى مختلف سفر مى كنند به مدت چند ماه و يا چند سال، چه طور است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه براى كار در سفر به شهرهاى ديگر مى روند و مدت آن هم اقلا يكى دو سال است، نماز را تمام بخوانند و روزه هم بگيرند.

س 212 : آيا مسافر شغله فى السفر كه به طرف محل كار مى رود و بعدازظهر مى رسد،

در بين راه نماز و روزه اش تمام است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در مسير راه به طرف محل شغل نماز تمام، و روزه او صحيح است.

س 213 : كسى كه بعضى از خصوصيات احكام نماز مسافر را نداند و جهلا بالحكم أو الموضوع، نماز را تمام بخواند، اگر در وقت بفهمد بايد اعاده كند و اگر بعد از وقت بفهمد مشهور فرموده اند قضا ندارد. نظر حضرتعالى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر من قضا هم دارد.

س 214 : مسافرى كه به محل اقامت ده روزه مى رود، وقتى به حد ترخص رسيد، اگر بخواهد نماز بخواند _ در كتاب عروه و بعض رساله هاى عمليه نوشته است: تا به منزل نرسيده، احتياطاً نماز خود را جمع بخواند، مقصود از منزل چيست؟ آيا ورود به شهر مراد است يا محل سكونت؟

باسمه جلت اسمائه

مراد شهر است.

س 215 : آيا در تمام خواندن نماز، توطن شرط است يا سفر مانع از اتمام است؟

باسمه جلت اسمائه

در چند مورد نماز تمام خوانده مى شود; يكى در وطن، يعنى مسقط الرأس; و ديگرى در جايى كه براى زندگى اختيار شده است; سوم در جايى كه قصد اقامت ده روز نموده باشد; و بعضى موارد ديگر.

س 216 : معيار كثرت سفر، عرفى است يا شرعى؟ و آيا كثرت از موضوعات است و تشخيص آن به دست عرف است يا از احكام، و تشخيص آن به دست فقيه است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر كثرت سفر موضوع باشد، مانند ساير موضوعات، معيار نظر عرف است; مگر آن كه شارع نظرى داشته باشد كه در اين موضوع نظرى ندارد.

س 217 : حصول كثرت سفر به چه چيز محقق مى

شود؟ چند سفر در ماه در چند مدت از سال؟

باسمه جلت اسمائه

اقوال فقها از سه سفر در ماه به مدت دو يا سه ماه گفته اند تا ده روز در ماه به مدت يك يا دو سال و بينها متوسطات. جواب اين سؤال از مطالب گذشته ظاهر مى شود.

س 218 : كسى داراى دو شغل معلمى و تجارت است كه براى شغل معلمى بين قم و تهران رفت و آمد مى كند و براى شغل ديگر بين قم و شيراز رفت و آمد مى كند، الآن مدت يك ماه است براى شغل دوم (تجارت) به شيراز نرفته است، الآن كه مى رود، آيا نمازش كامل است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ده روز در قم مانده است، در سفر اول نماز او شكسته است و اگر ده روز نمانده، نماز كامل است.

س 219 : شخصى به طور مرتب از كودكى سالى چهار ماه در شهرى مى مانده (وطن اتخاذى) و قصد داشته تا آخر عمر اين كار را ادامه دهد، ولى اكنون فقط سالى دو، سه هفته آن جا رفت آمد دارد، اگر كم تر از ده روز بماند، آيا نماز او كامل است يا شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه بعد از اتخاذ وطن كه با چهار ماه در سال محقق شده

است، از زندگى در آن محل اعراض كرده است، نماز او اگر كم تر از ده

روز بماند، شكسته است; و اگر اعراض نكرده يا مردد است، نماز

كامل است.

س 220 : مسافرى كه قصد اقامه عشره كرده و تصميم دارد دو ساعت به غروب روز دهم برگردد، آيا نماز و روزه او تمام است يا

شكسته؟

باسمه جلت اسمائه

اگر از اول مى داند كه روز دهم دو ساعت به غروب بر مى گردد، نماز او شكسته است و روزه نبايد بگيرد.

س 221 : اگر مسافر در اقامه عشره تابع ديگرى است و متبوع قصد عشره كامله تا غروب روز دهم را كرده است، ولى تابع به خيال اين كه عشرة ايام تا بعدازظهر روز دهم محقق مى شود و همان مقدار را قصد كرده است و از قصد متبوع كه تا غروب قصد كرده، خبر نداشته است; معذلك استقلال در ماندن هم ندارد. آيا قصد عشره از تابع _ در فرض مزبور _ محقق شده يا نه، و نماز و روزه اش تمام است يا شكسته؟ حكم نماز و روزه اى كه تماماً انجام داده چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اقامه محقق نمى شود _ نماز شكسته _ بايد قضا كند.

س 222 : شخصى كه وطن او اهواز است به مدت دو هفته براى كار به عسلويه مى رود و مدت يك هفته براى تحصيل به شيراز مى رود، بعد به عسلويه بر مى گردد; نماز و روزه او در شيراز چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

س 223 : كسى كه وطنش قم است به مدت دو ماه به كرج رفته و هر روز مسافت 18 كيلومتر را بيرون مى رود و بر مى گردد، بعد از دو ماه مى خواهد به قم برگردد; حكم نماز او در كرج چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در كرج مسافر است.

س 224 : بنده ساكن بندر عباس هستم، اما شغل من در زير دريايى مى باشد كه دو هفته در بندر عباس هستم و دو هفته كامل در زير

دريا در حال انجام وظيفه:

الف. نماز من در شهر بندر عباس تمام است يا قصر؟

باسمه جلت اسمائه

در بندر عباس تمام است; چون محل زندگى شما است.

ب. در حال انجام مأموريت چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در حال انجام مأموريت، چه دور از محل سكونت به مقدار مسافت شرعى باشيد، چه نباشيد، نماز تمام است.

ج. در صورتى كه ناخداى زيردريايى باشم، نماز قصر است يا تمام؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت ناخدا بودن نماز تمام است.

د. در صورتى كه مأمور به كارى غير از ناخدايى باشم؟ (مثلا براى شناسايى مناطق و غيره)

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه مأمور به كارى غير از ناخدايى باشيد، نماز تمام

است; چون اگرچه شغله السفر صدق نمى كند، ولى شغله فى السفر

صدق مى كند.

ه_. در صورتى كه شب ها براى استراحت به پايگاه اسكله برگردم، نماز چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

و. در صورتى كه اصلاً پايگاهى نباشد و كل دو هفته را در حال رفتن و انجام كار باشم؟

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است.

ز. آيا اين كار از باب شغله فى السفر يا شغله السفر مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بعضى صور شغله السفر، و بعضى ديگر شغله فى السفر است.

ط. در صورتى كه محل كار متغير باشد يك سال بندر عباس سال بعد مثلاً قشم باشم، چه؟

باسمه جلت اسمائه

تغيير محل كار، در صورتى كه نمازتان را در محل كار بخوانيد، باعث تغيير در نماز نمى شود; يعنى نماز تمام است.

. در صورتى كه محل كار متغير است، حكم نماز خانواده چه مى شود؟ (بيشتر از پنج سال در شهرى نمى توانم بمانم.)

باسمه جلت اسمائه

بر خانواده، نه شغله السفر و نه شغله فى السفر

صدق نمى كند; آن ها حكم مسافر عادى دارند.

س 225 : نماز كسى كه سفرهاى متعدد غير شغلى به نيات متعدد انجام دهد، چه حكمى دارد؟ توضيح اين كه من اهل تهرانم; اين هفته به نيت صله رحم به اصفهان مى روم، هفته دوم به نيت تجارت و كار به شيراز مى روم، هفته سوم براى زيارت به قم مى روم و غيره; آيا نماز شكسته است كامل؟

باسمه جلت اسمائه

چنين شخصى در سفر بايد شكسته نماز بخواند.

احكام روزه

س 226 : اگر كسى غفلت كرد و مفطرى را انجام داد بعد متوجه شد كه روزه است، آيا حكم نسيان را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اش صحيح است.

س 227 : علما فرموده اند اگر كسى اعتكاف را نذر كرده و روز سوم حيض شده باشد، بايد اعتكاف را قضا كند. حال، اگر روزه را نذر كرده باشد و روز سوم حيض شود، آيا قضاى روزه كفايت مى كند يا بايد اعتكاف را قضا كند؟

باسمه جلت اسمائه

بايد اعتكاف را قضا كند.

س 228 : تحقيقات به عمل آمده نشانگر آن است كه در عرض هاى زياد شمالى و جنوبى كره زمين، گاه طول ماه قمرى (از رؤيت هلال تا رؤيت هلال بعدى) كمتر از 29 روز يا بيشتر از 30 روز مى گردد. به عبارت ديگر، وجود ماه هايى با طول (مثلا) 28 و 31 روز در اين گونه مناطق، مسلّم است. با توجه به مطلب فوق، آيا در اين مسأله بايد از ضابطه تحديد شهور به 29 يا 30 روز تبعيت كرد، يا از «صم للرّؤيه و أفطر للرّؤيه»؟

باسمه جلت اسمائه

بايد از صم للرؤية و افطر للرؤية تبعيت نمود.

س

229 : اگر كسى احتمال ضرر صوم داشت و بعد شك كرد، آيا استصحاب احتمال ضرر جارى است يا نه، بايد فحص كند؟

باسمه جلت اسمائه

شك در بقاى احتمال مساوق است با شك در مضرت صوم، احتياج به استصحاب نيست; بلكه استصحاب مورد ندارد.

س 230 : اگر روزه دار بعد از بيدار شدن رطوبتى را در لباس ديد و شك داشت كه منى است يا نه; آلت خود را فشار داد، منى در آمد و معلوم شد جنب شده است، آيا حكم استمناء را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خروج منى با فشار و خرطات استمناء مبطل روزه نيست.

س 231 : اگر كسى در قضاى روزه ماه رمضان بعد از ظهر افطار كند، و جهل به حرمت افطار در بعد از ظهر روزه قضا دارد، آيا كفاره ده نفر سير كردن بر او واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه جاهل قاصر باشد، واجب نيست; و اگر جاهل مقصر است، واجب است.

س 232 : شخصى 20 سال قبل در ايام تابستان كار سنگين و زيان آور مى كرده، مثل كوره پز خانه آجرى و روزه گرفتن برايش مشكل ساز بوده، توان و قدرت بدنى نداشته روزه بگيرد و در ضمن صاحب كار مانع بوده و تهديد به اخراج مى كرده است، شخص مذكور روزه اش را خورده، آيا ابطال روزه، و خوردن روزه عمدى محسوب مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر روزه گرفتن بر او ضررى يا حرجى بوده، افطار او شرعى بوده و كفاره آن روزه ها كفاره غير عمدى است; و اگر ضررى و حرجى نبوده، كفاره آن ها عمدى است. در هر دو صورت، غير از كفاره

دادن بايد قضاى آن روزه ها را كه افطار كرده، انجام دهد. كفاره عمدى براى هر روز اطعام شصت فقير است كه مى توان به دادن نان اكتفا نمود.

س 233 : آيا براى تشخيص سحر، اكتفاء به ساعت كفايت مى كند يا احتياج به نگاه به افق مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان اطمينان به وقت است; ساعت و نگاه كردن به افق به عنوان كاشف است.

س 234 : آيا تبديل نيت روزه در امور زير اشكال دارد: الف) تبديل نيت روزه نذر مطلق، به نيت روزه قضا; ب) تبديل نيت روزه مستحبى به قضا; ج) تبديل نيت روزه واجب به مستحب؟

باسمه جلت اسمائه

عدول از نيتى به نيت ديگر در روزه جائز نيست; ولى در بعضى موارد كه تا ظهر مثلا وقت نيت است، اگر نيت روزه مستحبى كرده است مى تواند از آن دست بكشد; و چون وقت نيت دومى تا ظهر است، نيت آن را بكند. اين عدول نيست; ولى روزه دومى صحيح است.

س 235 : كسى كه مى خواهد روزه قضا بگيرد، اگر در تنگى وقت تيمم كند و وارد صبح شود روزه او صحيح است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى صحيح است.

س 236 : خانمى در ماه رمضان به خاطر عذر شرعى هفت روز روزه را خورده بعد از ماه رمضان بلافاصله از دوم شوال بيمار بوده تا ماه رمضان آينده; آيا قضاى اين روزه بعد از ماه رمضان سال آينده به او واجب است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير واجب نيست.

س 237 : فردى داراى جنون ادوارى است، هميشه در بين روز حالت جنون به او دست مى دهد و لايعقل مى شود

و بدن خود را گاز مى گيرد و خون جارى مى شود و مى خورد، آيا ادامه روزه بر ايشان واجب است يا خير؟ اگر ادامه پيدا كند تا ماه رمضان بعدى قضا ساقط است يا بايد بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

روزه واجب نيست و در صورت ادامه تا رمضان بعد قضا هم واجب نيست.

س 238 : اگر طبق مبانى بعضى مراجع تقليد كه مى فرمايند روزه استيجارى را نمى توان بعدازظهر افطار كرد، كسى افطار كند; آيا كفاره دارد يا خير؟ اگر كفاره دارد، چقدر است؟

باسمه جلت اسمائه

كفاره ندارد.

س 239 : اگر كسى روزه قضا دارد، مى تواند نذر كند كه در سفر روزه بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند چنين نذرى بكند و واجب است به آن عمل كند.

س 240 : مردى كفاره عمدى روزه به عهده اش آمده بود كه بايد 31 روز را پشت سر هم روزه بگيرد، اگر اين شخص بميرد مى توان خانمى را اجير كرد تا بتواند اين روزه را بگيرد در حالى كه قطعاً در بين اين روزها حيض مى بيند، آيا اين اجير شدن صحيح است؟ آيا مى شود 31 روز را بين دو نفر تقسيم كرد يا بايد حتماً يك نفر انجام دهد؟

باسمه جلت اسمائه

خير خانم را نمى شود اجير كرد و لازم نيست اجير يك نفر باشد.

س 241 : اگر پسر بزرگ تر هنگام فوت پدر از گرفتن روزه هاى پدر عاجز باشد به گونه اى كه تا آخر توان گرفتن قضاى آن ها را ندارد، آيا واجب است از مال خودش فردى را اجير كند تا قضاى روزه هاى پدر را به جا آورد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى

واجب است از مال خودش اجير كند كه قضاى روزه هاى پدر را به جا آورد.

س 242 : اگر قتل در ماه هاى حرام يا در منطقه حرام صورت پذيرد، آيا روزه اى كه به عنوان كفاره گرفته مى شود نيز بايد در ماه هاى حرام باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در قتل در ماه هاى حرام روزه اى كه به عنوان كفاره گرفته مى شود، بايد

در ماه هاى حرام باشد; و اما كفاره در منطقه حرام، اين حكم

ثابت نيست.

س 243 : هرگاه قاتل و مقتول هر دو كافر ذمى باشند، آيا بر عهده قاتل، كفاره قتل ثابت مى شود؟ در صورت مثبت بودن جواب، نظر به اين كه يكى از مصاديق كفاره، صوم شهرين متتابعين است و از سوى ديگر يكى از شرائط صحت صوم، اسلام است، جمع بين آن دو (مكلف نمودن وى به روزه و شرط صحت صوم) به چه صورت مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى كه كرده ايد در مورد لزوم القضاء على الكفار نموده اند، جواب اين است كه شرط صحت صوم اسلام است و اسلام بر كافر اختيارى است

س 244 : اين جانب به مرض قند مبتلا هستم; در روزه ماه مبارك رمضان طبق دستور پزشك داروها را مى شود قبل از سحر و بعد از افطار استفاده كرد، لكن به اين سفارش مى كنند كه تا قبل از ظهر يا در طول روز دو ليوان آب مصرف شود، آيا مى توان در چنين صورتى روزه دار بود يا خير؟ در معنا مى شود اين موقعيت ديابت را با كثيرالعطش مطابق نمود، همان طور كه مى توان به اندازه رفع خطر

آب مصرف كرد، آيا بنا بر دستور پزشك حاذق متدين دو ليوان آب مصرف نمود و روزه دار بود؟

باسمه جلت اسمائه

شخص مورد سئوال نمى تواند روزه بگيرد و آبى كه دكتر دستور داده بايد بخورد; اگر حالش خوب شد و بيماريش تا ماه رمضان بعد برطرف شد قضا واجب مى شود; و مقتضاى احتياط استحبابى آن است كه چيز ديگرى غير از آن مقدار آبى كه دكتر دستور داده نخورد و براى هر روز كه افطار مى كند، يك مُد طعام صدقه بدهد.

س 245 : شخص روزه دار براى چشيدن غذا مقدارى آب در دهان گذاشت كه مضمضه كند، قهراً فرو رفت; آيا افطار عمدى شده يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در خصوص داخل كردن آب در دهان و فرو رفتن در جوف، به صورت قهرى، قضا لازم است; اما كفاره لازم ندارد.

س 246 : اگر شخص از چشم يا دماغ يا زير گلو آب بخورد، مفطر روزه است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان صدق اكل و شرب و دخول در معده است; در آن صورت مفطر است.

س 247 : اگر مكلف بعضى از ماه رمضان را عمداً روزه نگرفت و تا ماه رمضان بعدى هم قضا نكرد، آيا كفاره جمع دارد يا تأخير؟

باسمه جلت اسمائه

چون كفاره جمع ممكن نيست، واجب نيست.

س 248 : آيا در قضاى ماه رمضان ترتيب در روزها لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ترتيب لازم نيست.

س 249 : اگر زن مى داند يا احتمال مى دهد در ماه رمضان حيض مى شود، روزه را بگيرد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بداند، روزه واجب نيست; و اگر احتمال دهد، واجب است.

س 250 : اگر كافر قبل از

زوال مسلمان شد، آيا واجب است بقيه روز را امساك كند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

امساك بقيه روز واجب نيست.

س 251 : اگر روزه دار غفلت كرد و چيزى خورد، آيا حكم ناسى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ميزان عدم تعمد است.

س 252 : اگر روزه دار اخبارى از پيامبر اكرم(ص) نقل كرد و دروغ بود، با اين كه قصد او بيان خبر صادق است آيا روزه او باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، باطل نيست.

س 253 : اگر كسى فراموش كرد كه روزه است و چيزى خورد، سپس يكى به او گفت روزه تو باطل شد و او دوباره خورد، آيا افطار عمدى است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن دومى عمدى بوده است و روزه باطل شده است.

س 254 : آيا اگر روزه دار براى تقيه از ظالم، قبل از غروب افطار كرد، روزه اش باطل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، باطل مى شود; مگر آن كه افطار كند به چيزى كه نزد عامه مضطر نيست و نزد ما مضطر است; در چنين موردى روزه باطل نمى شود.

س 255 : آيا جائز است شخص روزه دار در روز حجامت كند با اين كه مى داند موجب ضعف شديد مى شود؟ در صورتى كه طبيب لازم مى داند حجامت در روز باشد، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

خير، روزه باطل نمى شود.

س 256 : زيد مقلد مجتهدى است كه مى گويد فطره ميهمان كه اول غروب وارد مى شود و خارج مى شود، به عهده ميزبان است; ولى ميزبان مقلد كسى است كه مى گويد اين مقدار كافى نيست براى صدق «عيال» و فطره او به عهده خود او است. آيا فطره ميهمان ساقط مى شود

با فرض اين كه ميزبان نيز با استناد به فتواى مجتهد، فطره نمى دهد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزبان لازم نيست بپردازد.

س 257 : اگر براى بعضى به بيّنه يا شهرت غلبه ظن معتبر حاصل شد كه ماه شب عيد فطر يا قربان ثابت شد، ولى احتمال ضعيف مى دهد كه عيد نباشد، آن روز را روزه مى گيرد و بعد به سفر مى روند; نيّت روزه با اين غلبه آيا جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جائز نيست.

س 258 : زنى جاهل قاصر، نسياناً در ماه رمضان چيزى خورد، بعد شخصى جاهل به او گفت روزه تو باطل شد زن دوباره چيزى را خورد، آيا قضا و كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قضا و كفاره دارد.

س 259 : اگر كسى معتقد به اين است كه روزه ضرر ندارد و انكشف الخلاف; آيا روزه اش صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در صحت صوم اشكال است; احوط قضاء است.

س 260 : آيا امساك قبل از فجر به چند دقيقه از باب مقدمه علميه لازم است يا مستحب؟

باسمه جلت اسمائه

امساك قبل از فجر واجب نيست.

س 261 : با استناد به روايت «يحلّ لهم يا يسع لهم الإفطار» كه از شيخ و شيخه (پيرمرد و پيرزن) وجوب برداشته شد، آيا جواز روزه هست؟

باسمه جلت اسمائه

سقوط صوم از شيخ و شيخه در صورتى كه صوم حرجى باشد به نحو رخصت است نه عزيمت; بنابراين، روزه گرفتن جائز است.

س 262 : اگر كسى در ماه رمضان از حرام روزه اش را خورد مثل زنا و امثال آن، بعضى مى فرمايند بايد كفاره جمع گرفته شود; 60 روز روزه و 60 مسكين طعام دادن، اما «بنده» وجود ندارد،

بايد چكار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چون بنده موجود نيست، مى شود به يكى از آن دو; يعنى روزه و اطعام اكتفا نمود.

س 263 : كسى كه روزه رمضان را خورده است، در قضايش اگر بعد از ظهر افطار كند، آيا كفاره دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفاره دارد; و كفاره آن اطعام ده مسكين و براى هر مسكين يك مُد طعام است.

س 264 : اگر اجير بر مؤجر شرط كند كه نفقه اش را بدهد، آيا زكات فطره اجير شب عيد فطر بر مؤجر است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، بر خودش است; چون عيال او حساب نمى شود.

س 265 : با توجه به مسائل «زكات فطره» در رساله لطفاً بفرماييد منظور از «نان خور» چيست؟ آيا به مجرد صرف يك افطارى در شب عيد فطر توسط مهمان، عنوان عيلولت، نان خور بودن و تحت تكفل بودن بر مهمان صدق مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

انسان بايد فطره كسانى كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند، بدهد; و هم چنين مهمانى كه در شب عيد فطر قبل از غروب شب عيد وارد شده و شام در آن جا مى خورد.

س 266 : بچه نابالغى كه حدود 12 سال سن دارد، در يك شهر ديگر كار مى كند و از دستمزد خودش تمامى مخارج خود را تأمين مى كند، آيا فطريه چنين بچه اى به عهده پدر است؟

باسمه جلت اسمائه

نه بر پدر فطريه او واجب است و نه بر خودش.

س 267 : اگر زنى به طلاق رجعى از شوهرش جدا شود و به حكم دادگاه شوهر اين زن نفقه در دوران طلاق را پرداخت كرده است و از همديگر

جدا زندگى مى كنند، آيا زكات فطره اين زن به عهده شوهرش است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، شوهرش بايد فطريه او را بدهد.

س 268 : آيا زكات فطره را با وجود مستحق در شهر خود مى توان به شهر ديگر منتقل كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان منتقل نمود.

س 269 : آيا مى شود زكات فطره در ماه رمضان را به قرض به فقير داد و روز عيد او را ابراء كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 270 : اگر كسى در ماه رمضان ادعا كند مريض هستم، الف: آيا مى شود به او غذا يا آب داد؟

باسمه جلت اسمائه

مانعى ندارد.

ب: آيا جاهل قاصر غير ملتفت و جاهل قاصر ملتفت و جاهل مقصر در حكم مزبور يكسانند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى يكسانند.

ج: و حكم روزه جاهل مذكور چيست؟

باسمه جلت اسمائه

حكم روزه، حكم نماز است.

س 271 : الف: خانمى كه وظيفه او در روزه ماه مبارك رمضان غسل استحاضه بوده است و عمداً تا تنگى وقت تأخير مى اندازد، به اين اميد كه در تنگى وقت تيمم كند ولى در تنگى وقت تيمم را فراموش مى كند، حكم روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

غسل روزه شرط صحت صوم است، اگر آن را ترك كند، روزه اش باطل است.

س 272 : ب: اگر غسل براى او ضرر داشته باشد و وظيفه او تيمم بدل از غسل باشد، در اين صورت اگر تيمم را فراموش كند، حكم روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

روزه اش صحيح نيست.

س 273 : خانمى كه شب جنب مى شود و به خاطر اين كه وسواس در غسل دارد عمداً مى خوابد تا در تنگى وقت تيمم كند; اتفاقاً بعد

از اذان صبح بيدار مى شود، آيا روزه آن روز صحيح است؟ يا اين كه علاوه بر قضا، كفاره هم دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صوم رمضان اگر عمداً بخوابد و بناى بر عدم غسل داشته باشد، روزه او باطل است; خصوصاً كه تيمم هم ننمايد; و قضا لازم است و كفاره هم دارد.

س 274 : در احكام روزه توضيح المسائل آمده است: اگر كسى بدون اجرت بچه را شير بدهد، لازم است مادر روزه بگيرد، آيا تفحص براى پيدا كردن كسى كه بدون اجرت شير بدهد، لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً تفحص لازم نيست.

س 275 : قطره اى كه به چشم مى ريزند اما مزه آن در حلق حس مى شود، آيا استفاده از آن براى روزه دار اشكال دارد و يا خارج كردن آب دهان كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

با خارج كردن آب دهان كفايت مى كند; ولى مكروه است چنين قطره اى به چشم ريخته شود.

س 276 : سرمه اى كه خانم به چشم مى كشد اگر سياهى آن در گلو وجود داشته باشد آيا براى روزه مشكل ندارد؟ آيا با يقين به اين كه كه به حلق مى رسد، خانم مى تواند سرمه بكشد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم اين مسأله، حكم مسأله سابق است.

س 277 : زنى كه در ماه رمضان حامله بوده و تا ماه رمضان بعدى به خاطر شير دادن از گرفتن روزه قضا معذور بوده، آيا كفاره هم بايد پرداخت كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب كفاره بعيد است ولى موافق احتياط است.

س 278 : خانمى بعد از استفاده از كرم واژينال، در سحر ماه مبارك رمضان خون زيادى مى بيند كه مردد بين

خون زخم و خون استحاضه است، لذا غسل انجام نمى دهد تا بعد از اذان ظهر; حكم نماز و روزه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

روزه او صحيح است و نماز هم صحيح است; و براى بعد هم غسل لازم نيست.

س 279 : در سن 9 و 10 سالگى به دليل بيمارى از من روزه هايى قضا شده، الآن نمى دانم آيا بيمارى تا ماه رمضان بعدى استمرار داشته است كه روزه هاى گذشته قضا نداشته باشد يا كوتاهى كرده ام كه قضا داشته باشد; وظيفه ام چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چون وجوب قضا ثابت نيست، مقتضى اصل عدم وجوب است.

س 280 : اگر در ماه رمضان در اتاق خود حديث دروغ يا ضعيف السند نقل مى كند و روايت مى كند در كتاب كه تأليف كند كه بعد از ماه رمضان منتشر شود، آيا مفطر است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، مفطر نيست.

س 281 : آيا ريختن قطره به چشم يا گوش در ماه رمضان كه مزه آن به حلق مى رسد جاوز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است به شرط آن كه از حلق بيرون ريخته شود و داخل معده نشود; ولى مكروه است.

س 282 : كسى كه ميگرن و سردرد دارد و اگر روزه بگيرد مقدارى بيشتر مى شود، آيا مى تواند افطار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه تحمل مقدار زيادى درد موجب مشقت باشد، بلى مى تواند افطار كند.

س 283 : اگر شخص در قضاى ماه رمضان روزه را نگرفت، و دوباره عذر آمد، آيا كفاره فديه دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفاره تأخير دارد.

س 284 : كسى كه در روزه قضاى ماه مبارك رمضان يا استيجارى يا نذر معين و

غير معين بدون تحقيق اين كه صبح شده يا نه، سحرى خورده و بعد فهميده كه صبح شده بود، حكم آن روزه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اعتقاد به بقاى شب ندارد و سحرى مى خورد بعد مى فهمد كه صبح شده بوده، روزه آن روز، روزه صحيحى نيست و قضاى آن لازم است; و اگر مراعات نموده باشد و اعتقاد به بقاى شب داشته، روزه او صحيح است; ولو بعد بفهمد صبح شده بوده.

س 285 : كسى كه كفاره روزه بدهكار است و قصد دارد اطعام كند، آيا با كنار گذاشتن پول كفاره مى تواند روزه مستحبى بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون كنار گذاشتن پول كفاره هم مى تواند روزه مستحبى بگيرد; چون روزه اى كه به عنوان كفاره واجب است، واجب تخييرى است. به علاوه اگر تعيينى هم باشد، باز روزه مستحبى صحيح است.

س 286 : آيا مى توانيم كفاره روزه را به قيمت 750 گرم نان دولتى بدهيم؟

باسمه جلت اسمائه

خير بايد عين نان يا گندم... باشد; و از حيث وزن هم قدرى بيشتر باشد.

س 287 : در رساله توضيح المسائل نوشته است: «اگر روزه دار مسواك را از دهان بيرون آورد يا نخ را با آب دهان تر كند به دهانش ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه اش باطل مى شود: مگر اين كه رطوبت مسواك در آب دهان به طورى از بين برود كه رطوبت خارج...»

اولا: معناى از بين رفتن رطوبت مسواك در آب دهان چيست; آيا مراد اين است كه آب دهان خشك شود يا چيز ديگر؟

باسمه جلت اسمائه

مراد استهلاك رطوبت مسواك در آب دهان است.

س 288 : ثانياً: آيا حكم

مزبور مخصوص به رطوبت مسواك به آب دهان است يا شامل رطوبت ديگر هم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

شامل رطوبت ديگر هم مى شود.

س 289 : اگر شخص در ماه رمضان استمناء كرده و نمى دانست كه غسل دارد و روزه را باطل مى كند، و فقط مى دانست كه استمناء كار خلاف است، آيا نماز و روزه را بايد اعاده كند، چه جاهل قاصر يا مقصر باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر جاهل قاصر باشد، يعنى معتقد باشد به اين كه استمناء مفطر نيست، بطلان روزه بعيد است.

مبطلات روزه

س 290 : درصورتى كه مكلف در يكى از مفطرات روزه علم به آن ندارد، اگر قصد افطار آن را كرد، روزه را باطل مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

قصد افطار منافى قصد صوم است; قهراً روزه باطل مى شود.

س 291 : كسى كه آندوسكوپى كرده و بينى او زخم شده و خون به گلو مى رود و بى اختيار فرو مى رود، آيا روزه او باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

خون بدون اختيار آن هم اگر از توى دهان فرو برود، روزه را باطل نمى كند.

س 292 : عادت خانمى هميشه 10 روزه است كه ساعت 8 صبح روز يازدهم 10 روز او كامل مى شود سحر روز دهم خود را پاك مى بيند; لذا با غسل وارد صبح مى شود و ساعت 10 صبح دوباره خون مى بيند، آيا اين خون تجاوز عن العشره را دارد؟ بنابراين، روزه او باطل است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خون مذكور حيض نيست و استحاضه است; و در صورت غسل استحاضه، اگر متوسطه يا كثيره باشد، روزه صحيح است.

روزه مسافر

س 293 : در مورد دانشجويان كه در شهرى براى تحصيل سه روز مى مانند و بعد به وطن مى روند و يا اينكه پنج روز در آن شهر هستند سپس به وطن برمى گردند و اين عمل چهار سال پياپى تكرار مى شود، در مورد صلاة و صوم آن ها دستور فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

در كثير السفر من در قصر و تمام صلاة و صوم افطار احتياط مى نمايم; هنوز نتوانستم فتوا به يك طرف بدهم و لذا امر بفرماييد به مؤمنين كه در اين مسأله به ديگرى رجوع بنمايند.

س 294 : شخصى

در ماه مبارك رمضان مسافر بود، بعد از اذان ظهر به وطن خود مى رسد با توجه به اين كه در سفر افطار نكرده است، آيا مى تواند روزه بگيرد؟ (با اين توضيح كه چون وقت باقى بود نماز ظهر و عصر را در بين راه نخواند، بلكه بعد از رسيدن به وطن نماز را كامل خوانده است).

باسمه جلت اسمائه

خير، بعد از اذان ظهر اگر برسد، نمى تواند روزه بگيرد.

س 295 : شخصى هر روز به بيش از مسافت شرعى سفر مى كند، با اين توضيح كه هميشه بعد از اذان صبح از وطن خود حركت مى كند و قبل از اذان ظهر، به آن شهر مى رسد; حكم نماز و روزه ى اين شخص را بيان كنيد.

باسمه جلت اسمائه

نماز تمام است و روزه هم بايد بگيرد; البته اگر در سفر چيزى نخورده باشد.

س 296 : مسافرى كه به وطن برمى گردد، براى صحت روزه اش اگر به حد ترخص برسد، كافى است يا بايد به وطن برسد؟

باسمه جلت اسمائه

به حد ترخص برسد، كافى است.

س 297 : كسى كه از وطن خود رفته و در جايى 30 يا 40 سال زندگى كرده، وقتى به وطن خود برگردد، آيا نماز و روزه ى او تمام است؟ با فرض اين كه او را ديگر الآن عرفاً اهل آن شهر نمى گويند؟

باسمه جلت اسمائه

مادامى كه اعراض نكرده است، بلى تمام است.

س 298 : مسافرى كه قصد ماندن ده روز كرده و خيال مى كرده قصد اقامه عشره تا بعد از ظهر روز دهم در اكمال عشرة ايام كفايت مى كند و محقق مى شود، سپس متوجه شد كه

اكمال عشره به غروب روز دهم است، آيا قصد اقامه عشره درباره او صدق مى كند يا نه؟ حكم نماز و روزه اش چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در اين مورد نماز شكسته است و روزه نبايد بگيرد.

رؤيت هلال

س 299 : چنان چه براى مرجع تقليد ثابت شود كه رؤيت هلال شده و عيد فطر است و همين كه از او سؤال شود بفرمايد اول ماه براى من ثابت شده ولى حكم نكند، مقلد او به محض سؤال و اطلاع آيا مى تواند افطار كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب اطمينان شود، يا كاشف باشد از آن كه از شهادت عدلين، يا تطويق ثابت شده است، بلى مقلد او مى تواند افطار كند.

س 300 : آيا خروج ماه از محاق بر ثبوت آن كافى است يا بايد رؤيت هم بشود؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان رؤيت هلال است.

س 301 : مسلم است كه هر چه انسان در ارتفاع بالاترى از سطح زمين قرار گيرد، افق مرئى و ظاهرىِ او در فاصله دورترى از وى قرار مى گيرد; به طورى كه به عنوان مثال اگر چشم ناظر در فاصله دو مترى از سطح زمين قرار داشته باشد، افق در فاصله حدود 5 كيلومترىِ او واقع مى شود و اگر در ارتفاع 5670 مترى (قله دماوند) از سطح زمين قرار گيرد، افق مرئى در فاصله 269 كيلومترىِ ناظر قرار خواهد داشت و به همين ترتيب اگر انسان در ارتفاع 8850 مترى (قله اورست در كشور نپال) از سطح زمين قرار گيرد، افق او در فاصله 336 كيلومترى خواهد بود. و اما اگر به وسيله هواپيما در فاصله 12 كيلومترىِ از سطح زمين قرار گيرد،

افقِ او هم در فاصله 391 كيلومترى قرار خواهدگرفت و قادر خواهد بود تا افق چندين شهر را هم كه در فاصله دورى از او قرار دارند، ببيند. ضمن آن كه در رؤيت با هواپيما بر خلاف وضعيت مشابه در روى زمين، افق بسيار پاك و شفاف مى باشد و زمينه مناسب ترى را براى رؤيت هلال هاى ضعيف فراهم مى سازد. اكنون با عنايت به آن چه عرض شد، بفرماييد در اين صورت حكم رؤيت هلال در مناطق بسيار مرتفع چگونه است و آيا رؤيت هلال از طريق هواپيما را مجزى مى دانيد؟ در صورت كافى دانستن رؤيت از طريق هواپيما، آيا مى توان حداكثر ارتفاع هواپيما براى مجزى بودن رؤيت را به اندازه بلندترين نقطه مرتفع زمين تعيين كرد، يا آن كه در حكم اين مسأله محدوديتى براى بالا رفتن هواپيما وجود ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

رؤيتى كه حجت است بر صوم و افطار، رؤيت متعارف است; و به اين گونه كه نوشته شده است، رؤيت كافى نيست.

س 302 : اگر پس از طلوع خورشيد و قبل از زوال، هلال ديده شود، آيا اين رؤيتِ قبل از زوال، اثبات كننده اول ماه بودن همان روز خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

به ديدن هلال قبل از زوال، اول ماه بودنِ همان روز ثابت مى شود.

س 303 : در برخى موارد هلال هاى نازك اول ماه در زمان غروب خورشيد، ارتفاع بسيار كمى از افق دارند و جوّ غليظ نزديك سطح زمين عملا مانع عبور نور ضعيف هلال مى شود و ديدن آن را حتى با ابزار نجومى (دوربين دوچشمى و تلسكوپ) هم غيرممكن مى سازد; اما هنگامى كه

اين گونه هلال ها هنوز به افق نزديك نشده اند، مى توان آن ها را رؤيت نمود. با توجه به مطلب فوق، اگر هلال بعد از ظهر ديده شود، ولى در لحظه غروب خورشيد به دليل ارتفاع كم هلال، قابل رؤيت نباشد; آيا اين رؤيتِ قبل از غروب خورشيد اثبات كننده اول ماه بودن روز بعد خواهدبود، يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

روايات بخصوصى دال است بر اين كه رؤيت هلال بعد از زوال مانند ديدن قبل از غروب خورشيد است و دليل است بر اين كه آن روز آخر ماه قبل و فرداى آن، اول ماه بعد است.

س 304 : آيا هلال با رؤيت رصدى و چشم مسلح مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

خير مجزى نيست.

خمس و زكات

س 305 : كشاورزى مقدار 800 كيلو گندم و 800 كيلو جو برداشت نموده كه هر كدام به تنهايى به حد نصاب نمى رسد، با توجه به اين كه هر كدام به حد نصاب نمى رسد بلكه تركيب هر دو به حد نصاب مى رسد، آيا زكات واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

شرط تعلق زكات، رسيدن هر كدام از اجناس به حد نصاب است; پس، در مورد سؤال زكات واجب نيست.

س 306 : كسانى كه قنات مشتركى براى آبيارى مزرعه شان دارند، اگر قنات مذكور نياز به مخارجى از قبيل تميز كردن چاه و تعميركار داشته باشد، آيا مخارج مذكور را مى شود از مخارج ساليانه حساب كرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير از مؤونه حساب نمى شود; چون مؤونه زندگى نيست; مؤونه كسب است.

س 307 : كسى كه محتاط است و در مسائل شرعى به احتياط عمل مى كند، خمس مالش را به چه كسى بدهد؟

باسمه

جلت اسمائه

به هر مجتهدى مى تواند بدهد كه سهم امام عليه السلام را در مواردى كه همه مراجع قابل مصرف مى دانند، مصرف كند.

س 308 : پدر اين جانب 78 سال داشته و بازنشسته است، و در ساخت منزل مقدارى مقروض گرديده، چنان چه من از بدهى مانده ايشان مبلغى را بپردازم، آيا مى توانم در پايان سال از حساب سهم امام كسر نمايم يا خير؟ اگر ماهيانه كمك نمايم چطور؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى توانيد; زيرا، اگر بر ايشان فقير صدق بكند واجب النفقه شما هستند; و اگر صدق نكند، سهم امام(ع) نمى شود به ايشان بدهيد.

س 309 : مادر اين جانب مسن است و به عنوان كمك هزينه به ايشان ماهيانه مبلغى پرداخت مى نمايم، آيا جمع آن را در پايان سال مى شود از حساب سال كسر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

به همان جهت كه در سؤال قبل ذكر شد، نمى توانيد كمك هزينه ايشان را از سهم حساب كنيد.

س 310 : خانمى را كه داراى دو فرزند بى سرپرست مى باشد، به عنوان عقد موقت صيغه نمودم، آيا مخارجى كه صرف كمك به آن خانواده مى شود از سهم امام مى توان كسر كرد; با علم به اين كه مستحق هستند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است; نهايت مخارج اعيانى نباشد; و من به شما اجازه مى دهم.

س 311 : اگر با عين پول خمس داده مغازه اى خريده ام و قصد از خريد مغازه تجارت نبوده است، حالا بعد از چند سال به قيمت گران تر بفروشم، اگر اين پول را تا آخر سال خمسى نگه دارم، آيا به مازاد آن خمس تعلق مى

گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

به مازاد خمس تعلق مى گيرد.

س 312 : بدهى هاى شخصى كه در سال آينده ى خمسى بايد پرداخت شود را مى توان در پايان سال كسر كرد يا بايد در همان سال خودش كسر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

بدهى به واسطه خريد مؤونه امسال است مى توان در پايان سال كسر نمود، والا نمى شود; بايد در همان سال خودش كسر نمود.

س 313 : در منزلى كه مستقر مى باشم شش دانگ به نام مادر اين جانب بود، ايشان سه دانگ آن را به اين جانب بخشيد و به نام من كرد، اين سه دانگ كه به نام اين جانب و بخشش مادرم مى باشد، خمس دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه در آن جا سكونت مى نماييد، خمس ندارد; والا خمس دارد.

س 314 : پولى را به قصد هديه به كسى پرداخته ايم ولى او خيال كرده كه به قصد قرض بوده است و بعد از سال خمسى به ما برگردانده است; الف) آيا مجاز به گرفتن اين پول مى باشيم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مجازيد; چون هبه محقق نشده است. هبه از عقود است و بدون قبول محقق نمى شود.

س 315 : ب) آيا خمس آن بايد فوراً پرداخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس آن را بايد فوراً پرداخت.

س 316 : شخص كشاورزى كه به او زكات تعلق گرفته است در صورتى كه بدهكار باشد و بخواهد زكات مال را بدهد به عسر و حرج مى افتد. الف) آيا مى تواند در صورت عسر و حرج از زكات مال خود براى بدهكارى مصرف كند يا خير؟ ب) آيا مى تواند زكات را به

فقير دهد به شرط اين كه فقير زكات را به صاحب مال هبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

از زكات خود نمى تواند براى بدهكارى مصرف كند، ولى مى تواند به فقير بدهد و شرط كند فقير به صاحب مال هبه كند.

س 317 : اگر فقرا زياد بودند و زكات كم بود، آيا مى شود به هر كدام كمتر از صاع داد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 318 : اگر بعضى چيزها در بازار، قيمت ندارند ولى جنبه دارويى دارد، مانند پوست ميوه جات و مانند آن، آيا سرِ سال، خمس اين ها را بايد داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، لازم نيست.

س 319 : شخصى فوت كرده است و خمس سرمايه را (زمين كشاورزى) نداده است; زيرا، اگر خمس آن را مى داد مكفى به شئونات زندگى نبوده، بعد سرمايه را فروخته است و شش ماه بعد فوت مى كند; آيا اين پولى كه به ورثه مى رسد، در صورتى كه سال خمسى متوفى به او برخورد كرد، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 320 : آيا دو نفر كه خود بدهكار و فقير هستند و در عين حال زكات بر آن ها واجب شده است، مى توانند زكات خود را به يكديگر بدهند؟ (به اين صورت كه شرط دادن زكات هر يك به ديگرى گرفتن زكات از طرف مقابل باشد)

باسمه جلت اسمائه

بلى مى توانند با همان شرط ذكر شده زكات خود را به ديگرى بدهند.

س 321 : چيزى كه براى مؤونة خريده، بعد معلوم شد از مؤونه نيست و قيمت خريد و قيمت فعلى فرق دارد، كدام يك را حساب كند تا خمس آن را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

قيمت

فعلى را بايد حساب كند.

س 322 : نظر به اينكه مراجعات مقلدين حضرتعالى نسبت به محاسبه وجوهات شرعيه در طول سال و خصوصاً ايام عمره و حج وجود دارد، مستدعى است جهت تسهيل در امر محاسبه خمس بفرماييد:

الف) سؤالات لازمه نسبت به گروه هاى شغلى (كارمند _ كاسب _ طلبه و...) چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

گروه هاى مختلف هرگاه از تجارت يا كسب هاى ديگر، مالى به دست آورند اگر چه مانند نماز و روزه ميتى را بجا آورند و از اجرت آن مالى تهيه كنند، چنان چه از مخارج سال خود و عيالاتشان زياد مى آيد، بايد خمس آن ها را بدهند; و هم چنين اگر چيزى به كسى ببخشند، بايد خمس آن را بدهد; اگر از مخارج سالش زياد بيايد.

س 323 : ب) مواردى كه خمس به آن ها تعلق نمى گيرد، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر ارثى به كسى بدهند كه گمان ارث بردن از او را ندارد، خمس ندارد; مگر آن كه بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نداده است. در اين صورت، بايد خمس آن را بدهد.

س 324 : ج) آيا منظور از گذشتن سال بر اموال منقول و غير منقول فرا رسيدن سال خمسى است، يا گذشت 12 ماه بر اين اموال كه به صورت جداگانه براى هر مورد بايد مورد محاسبه قرار گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

مجموع از منافع كه در سال به او مى رسد، يك سال مى تواند براى مجموع قرار دهد كه حكم مالى كه يك روز قبل از سال به او مى رسد با مالى كه در اول سال رسيده است

يكى است. مصارف سال را كم نموده، خمس بدهد.

س 325 : د) آيا پولى كه از طريق رهن دادن خانه و يا وامى كه گرفته ايم و آن ها را بدهكار هستيم به دست مى آيد، خمس دارد؟ آيا پولى را كه براى رهن گرفتن خانه در دست صاحب خانه داريم، متعلق خمس واقع مى شود؟ پولى را كه به كسى قرض داده ايم، چه؟

باسمه جلت اسمائه

غير از پولى كه به كسى قرض داده ايد، بقيه اقسامى كه قبل از آن ذكر شده است، در هيچ كدام خمس تعلق نمى گيرد.

س 326 : ه) آيا به هديه و جايزه اگر از مخارج سال زياد بيايد، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 327 : و) آيا خمس سرمايه كار را بايد پرداخت؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن را بايد بدهد.

س 328 : در صورتى كه شخص بخواهد خمس سرمايه كار را بدهد نمى تواند با بقيه آن كار كند; آيا در اين فرض بايستى خمس را پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

در خصوص اين صورت خمس لازم نيست.

س 329 : آيا جهيزيه دختر (اگر نمى تواند يك دفعه تهيه كند) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق نمى گيرد.

س 330 : آيا پول جهيزيه دختر خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نمى تواند يك دفعه تهيه كند، خمس ندارد; والا خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 331 : آيا پس انداز جهت ازدواج خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس به آن تعلق مى گيرد.

س 332 : پول پس انداز شده جهت مسكن، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس لازم است بدهد.

س 333 : آيا

پولى كه بابت رهن خانه داده است، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس ندارد.

س 334 : وسائل منزل كه مورد نياز نيستند، اگر از پول خمس نداده در بين سال خريدارى شده باشند، آيا خمس دارند؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن را بايد بدهد.

س 335 : آيا به مهريه زن خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس دارد.

س 336 : آيا باقيمانده آذوقه سال متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس آن داده شود.

س 337 : آيا به پولى كه قرض گرفته و سر سال در دست اوست و هنوز بدهكار است، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس ندارد.

س 338 : افزايش قيمت اموال غير سرمايه اى هنگام فروش مانند ارث و مالى كه خمس را داده است، آيا متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

خمس زيادى را بايد بدهد.

س 339 : آيا حقوق بازنشستگى (بعد از يك سال) متعلق خمس است؟

باسمه جلت اسمائه

خمس دارد.

س 340 : در صورتى كه ميت بدهى خمسى داشته باشد، آيا به ارث خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد اول خمس از ماترك او داده شود، بعد بين ورثه تقسيم شود.

س 341 : آيا فيش حج (بعد از يك سال) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس آن را بدهد.

س 342 : آيا كفن و قبر (بعد از يك سال) خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خمس آن ها هم لازم است داده شود.

س 343 : گاه در بازار به خاطر وضع اقتصادى موجود يك جنس تا چندين برابر قيمت پيدا مى كند و ما يقين داريم اين افزايش كاذب مى باشد و بعد از مدتى به حالت عادى بر مى گردد. در اثناى افزايش، سال خمسى فرا مى رسد.

الف)

اين جنس اگر جزء رأس المال ما باشد، آيا خمس زيادى واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

بله، خمس زيادى واجب است.

س 344 : ب) سال گذشته صد كيلو برنج براى مصرف خريده و خمس آن را داده ايم و شبيه مسئله بالا براى برنج به وجود آمد و عين آن موجود است، خمس آن را داده ايم; آيا افزايش قيمت آن خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 345 : ج) در فرض فروش چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد خمس زيادى را بدهيد.

س 346 : اگر كارمندى از حقوق خود ماهانه يا سالانه مقدارى كم كند و بعد به صورت قرض بدهد، آيا اين مقدار كه سال بر او گذشته خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خمس ندارد.

س 347 : اگر كسى دو منزل يا بيش تر دارد، ولى در سال از همه آن ها استفاده مى كند، آيا زياده بر يكى خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، خمس در هيچ كدام لازم نيست.

س 348 : وقتى مؤونه از مؤونه بودن خارج شود، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد.

س 349 : اگر آموزش و پرورش به كارمندانش وام داده و وام مذكور را در مدت سى ماه از حقوق آنان كم كند; اولاً: آيا بر وام مذكور خمس تعلق مى گيرد؟ ثانياً: اگر خمس تعلق نمى گيرد، در صورتى كه شخص خمس وام مذكور را داده باشد، آيا مى تواند از خمسى كه بعداً به وى تعلق مى گيرد، خمس مذكور را كم كند؟

باسمه جلت اسمائه

به وام خمس تعلق نمى گيرد; و اجازه مى دهم خمسى كه داده بعداً حساب كند.

س 350 : اگر كسى با پولى كه خمس آن

را داده است سكه خريده و نگهدارى كند، چون پول ممكن است خرج شود ولى سكه را براى امرار معاش يا تهيه جهيزيه دخترش نگهدارى مى كند، آيا به سكه مذكور كه خمس پول آن داده شده، دوباره خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً به هيچ چيزى كه يك مرتبه خمس آن داده شده است، خمس تعلق نمى گيرد.

س 351 : اگر در اثر تصادف به بچه اى ديه برسد و پدر بچه مقدارى از آن ديه را صرف مخارج بيمارستان بچه نموده و بقيه را در مخارج زندگى خرج كند، در مقابل پدر مى خواهد به اندازه پول ديه بچه كه صرف مخارج زندگى كرده، مقدارى ملك به نام بچه كند، آيا به ملك مذكور كه به نام بچه انتقال يافته است، خمس تعلق مى گيرد؟ ضمن آن كه ملك مذكور از خانه مسكونى پدر است; زيرا، پدر فقط يك باب خانه مسكونى دارد و به خاطر رسيدگى به بيمارستان و كارهاى دادگاهى پسر چند ماه از كار خود بيكار شده است، آيا مى تواند حق خود را از همان ديه بردارد؟

باسمه جلت اسمائه

به آن مال خمس تعلق مى گيرد و پدر هم مى تواند معادل مخارجى كه براى آن بچه كرده است، از ديه بپردازد.

س 352 : آيا سهم امام عليه السلام، يا سهم سادات، يا زكات و صدقات كه شخص مى گيرد، بعد از سال هر چه اضافه آمد، بايد خمس آن ها را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد بدهد.

س 353 :در صورتى كه كسى واجد يك يا چند مورد از موارد متعلق زكات باشد كه به حد نصاب رسيده است، آيا

مى تواند پول شىء مذكور را به عنوان زكات به قيمت روز بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 354 : اگر كسى چند سال خمس ندهد و پولى را كه جمع كرده خانه مسكونى بخرد، يا با كسى اشتراكاً خانه مسكونى بخرد، آيا به پول مذكور كه خانه خريده، خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، چون خمس قبل از خريد خانه تعلق گرفته است، و با خريد خانه ساقط نمى شود.

س 355 : اگر طلبه، دوره جواهر يا بحار يا غيره را خريد ولى وقت خواندن آن را نداشت و در شأن او بود و سر سال خمس رسيد، آيا خمس آن ها را بدهد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست خمس بدهد.

س 356 : اگر مالى يا حقوق يا طلبى براى شخص اختصاص داده شده و هنوز قبض نكرده باشد و سر سال خمس رسيد، آيا خمس آن ها را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

چون متعلق خمس ما يملك است و در اين موارد شخص مالك است، خمس تعلق مى گيرد.

س 357 : اگر سال خمسى شخص رسيده، و حقوقى براى او هست و هنوز قبض نكرده است، آيا خمس آن ها را بايد بدهد با اين كه هنوز داخل ملك او نشده است؟

باسمه جلت اسمائه

در حقوقى كه در ذمه ديگران است، بلى بايد خمس بدهد; اما در غير آن، خير.

س 358 : آيا مصرف زكات براى امور ذيل جائز است؟ الف) براى ازدواج پسر; ب) براى جهيزيه دختر; ج) تشكيل صندوق قرض الحسنه; د) خرج دانشگاه اعم از خريد كتب و ثبت نام و شهريه و...؟

باسمه جلت اسمائه

در تمام اين چهار مورد صرف زكات جائز است.

س 359

: آيا مى شود در زكات مال، گوسفند را كشت و بين فقرا تقسيم كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود.

س 360 : سيم كارت هاى تاليا كه با واريز كردن پول شارژ مى شود و هر مقدار كه مصرف شود از كارت كم مى شود، سر سال خمسى مبلغى باقى مانده است، آيا به اين مبلغ خمس تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، تعلق مى گيرد.

س 361 : آيا عين خمس اگر قيمت آن بالا رود، صدق تعلق زياده مى شود لكن وجوب خمس بعد از فروختن آن است؟

باسمه جلت اسمائه

صدق زيادى مال مى كند و بايد خمس آن را بدهد، ولو نفروشد.

س 362 : طبق نظر حضرت عالى آيا كارت آب، كوپن، كارت سوخت كه قابليت خريد و فروش دارد، خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، خمس دارد; چون ماليت دارد و يبذل بازائه المال.

س 363 : سوغاتى براى كسى آورديم، سال خمسى رسيده و هنوز به او تحويل نداده ايم، آيا بايد خمس آن پرداخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

مادامى كه تحويل نداده ايد مال شما است; بنابراين، خمس آن را بايد پرداخت كنيد.

س 364 : شهريه اى كه بعضى از علما و ائمه جمعه مى دهند كه از وجوهات شرعيه نيست، آيا خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مانند بقيه فائده ها خمس دارد.

س 365 : شخصى ملكى را به ده هزار تومان اجاره مى كند و تخم و سائر مخارج را خودش مى پردازد، آيا موقع پرداخت زكات وجه اجاره را كسر نمايد و زكات مابقى را بدهد; و يا كسر نكرده، زكات آن را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

اجرت زمين كه پرداخته، نمى تواند از حاصل كم كند; در ملاحظه

نصاب بلى بعد از ملاحظه نصاب زكات آن مقدار را لازم نيست بدهد يعنى در وقت اخراج حساب مى شود بالنسبة نه در وقت تعلق.

س 366 : اگر در بين سال خمسى، منزل را بفروشد و قيمت ها بالاتر رود; دوباره خانه اى را بخرد و باز بفروشد و سه باره خانه مى خرد مطابق شأن خود ولى با قيمت بالاتر، آيا اين اضافات خمس دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اين ها همه در ضمن سال باشد، يعنى سال از آن زيادى نگذرد، خير خمس واجب نيست; والا اگر تا بعد از رسيدن سر سال خانه نخريده باشد، بلى خمس به زياده تعلق مى گيرد; بلكه اگر خمس اصل پول خانه را نداده است، در اين فرض به آن هم خمس تعلق مى گيرد.

حج

س 367 : اگر كسى مصدود از حج تمتع شد تا غروب عرفات، بعد آزاد شد و حج افراد انجام داد، آيا از حج تمتع مجزى است؟ و اگر اين شخص اجير بود، آيا اجاره او باطل مى شود و اجرة المثل دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مجزى است; چون وقوف اضطرارى را درك مى كند.

س 368 : كسى كه چند ميليون تومان ماليات بدهكار است و مقدارى براى ثبت نام حج دارد، اما اگر براى حج ثبت نام كند، نمى تواند ماليات را پرداخت كند، آيا چنين شخصى مستطيع است؟

باسمه جلت اسمائه

خير مستطيع نيست.

س 369 : اگر رمى جمرات از پايين براى شخص حرجى بود و نائب نبود آيا رمى از طبقه بالا مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مجزى است.

س 370 : تحقق احرام حاج، به تلبيه و لباس و احرام

است، يا فقط به اين است كه لباس احرام را بپوشد؟

باسمه جلت اسمائه

در بيان حقيقت احرام شش قول ذكر شده است و مختار اين است كه حقيقت احرام عبارت است از: التزام و بناء نفسانى بر ترك محرمات; و شارع مقدس قيود و حدودى بر آن قرار داده و فرموده است بعد از تحقق احرام، مُحرِم از آن خارج نمى شود مگر به «مُحِل».

س 371 : اگر حج كسى به دليلى فاسد بوده است، با فرض آن كه امكان رفتن حج در سال آينده براى خود او نيست، آيا واجب است نائب بگيرد; يا مى تواند در سه سال ديگر شخصاً آن را بجا بياورد؟

باسمه جلت اسمائه

واجب است در سال آينده نائب بگيرد.

س 372 : آيا به كسانى كه به «عمره» مشرف مى شوند، مى توان عنوان «حاج» اطلاق كرد؟

باسمه جلت اسمائه

تا حال مى گفتم نمى شود; ولى اخيراً يك روايت ديدم كه در آن فرموده اند: مى شود; ولو سند روايت صحيح نيست; ولى امر غير لزومى است; شايد قاعده تسامح در ادله سنن آن را بگيرد; با اين حال، اگر به او «حاج» نگويند بهتر است.

س 373 : اكنون رايج شده كسانى را كه براى رفتن به حج ثبت نام كرده اند، افرادى كه سنشان بيش تر است، نوبت آن ها را به خاطر پير بودن ايشان به جلو مى اندازند، آيا اين امر از نظر شرعى جائز است چون به جاى نوبت ديگران به مكه مى رود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، اشكال ندارد.

س 374 : كسانى كه با پرداخت پول بيش تر از پول ثبت نام حج بدون نوبت به حج مى

روند و احتمال دارد كه به جاى ديگرى بروند يا جاى چند نفر را خالى نگه دارند تا اگر كسى با پول زياد بخواهد ثبت نام كند او را به حج اعزام نمايند حج چنين افرادى چه صورتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حج آنان هيچ اشكالى ندارد; اگر اشكالى باشد، در دادن نوبت است كه آن هم اشكال ندارد.

س 375 : اگر دو نفر نيابت از حج تمتع ميّتى كنند، يكى عمره را انجام دهد و ديگرى حج را; آيا مجزى است؟

باسمه جلت اسمائه

در حج واجب، خير; مجزى نيست.

س 376 : اگر كسى بدون زاد و راحله به حج رفت و سال ديگر مستطيع شد، آيا دوباره بايد به حج برود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد به حج برود.

س 377 : اگر شخصى نيابت از ديگرى براى حج داشته باشد و خودش مستطيع نيست، آيا مى تواند با عذر در قرائت صحيح، نيابت كند؟

باسمه جلت اسمائه

در غير اجزاء و شرائط حج هر عملى كه براى خود نائب صحيح است، مجزى است از منوب عنه; بنابراين، در حج كسى كه عذر در قرائت صحيح دارد، حج خودش به دستورى كه گفته شده، صحيح است و مجزى از منوب عنه.

س 378 : اگر شخصى خود مستطيع شود و در سال تشرف كه مستطيع شده، وصيت شده باشد او در آن سال نيابت از ميتى داشته باشد، تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

چون وجوب حج نيابى به واسطه وصيت و قبول آن، فعلى شده است; و با وجوب آن، تمكن از اتيان حج استطاعتى ندارد; بنابراين، استطاعت منتفى مى شود و بايد به وصيت عمل كند.

س 379 : اگر كسى خود مستطيع

شد و بعد با فيش ميت حج انجام دهد، تكليف نسبت به ميت و ورثه چيست؟ (توضيح اين كه فيش چون متعلق به ميت است و از طرفى خود مستطيع است اگر استفاده از آن مى كند، حق ميت و ورثه ظاهراً از بين مى رود).

باسمه جلت اسمائه

بايد قيمت فيش را بپردازد; به مقدارى كه اگر نائب پيدا شد، با آن پول بتواند همان سال حج به جا آورد.

س 380 : آيا دخول مكه با هواپيما و خارج شدن بدون احرام جائز است يا نه؟ اگر احرام لازم است، چطور از احرام درآيد؟

باسمه جلت اسمائه

افراد مريض و خدمه هواپيما و امثال آنان مى توانند بدون احرام وارد شوند، به همان صورت خارج شوند.

س 381 : اگر طواف يا سعى صفا و مروه و رمى جمرات از طبقه بالاتر انجام شود، جائز است؟ و اگر چاره نبود، چه بايد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

رمى جمرات از طبقه بالا جائز است; اما طواف و سعى، جائز نيست.

قضاوت

س 382 : با توجه به آيه شريفه «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» بفرماييد: الف) اگر در مهد كودك موهاى پسرى را عمداً و بدون ضرورت و اذن پدرش كوتاه كرده باشند و اين كوتاهى در حدى نباشد كه موجب نقص گردد، آيا قصاص دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه و قصاص در موردى است كه موجب نقص شود و ديه داشته باشد; و در مورد سؤال، نه ديه ثابت مى شود نه قصاص. آيه كريمه هم آن را نمى گيرد; چون اعتداء نيست.

س 383 : اگر انسان نمى تواند حق خود را از مديون پول دار بگيرد، مانند زن نفقه

خود را، يا مهريه و يا دين و موارد ديگر، آيا مى تواند تقاص كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، تقاص جائز است.

س 384 : اگر سيدى فحش يا اهانت به معصوم(ع) كرد، آيا كشتن او واجب مى شود يا نه؟ اگر محذورى نبود؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت سبّ بلى، قتل جائز است; به شرط عدم ترتب محذورى بر آن.

س 385 : با عنايت به دو روايت معتبر ابوبصير و ابى نصر بزنطى كه در مورد فرار قاتل است، بفرماييد: آيا شرط تبديل قصاص به ديه در موارد فرار قاتل، صرف فرار و عدم دسترسى به اوست يا طبق روايت بزنطى، فوت قاتل نيز شرط است (فلم يقدر عليه حتى مات)؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر خبر بزنطى مورد موت قاتل است; ولكن خبر ابى بصير شامل جميع موارد تعذر دسترسى به او است; خصوصاً با تعليل خبر به جمله دال بر اينكه خون مسلم هدر نمى رود.

س 386 : اگر دو نفر همديگر را قذف كردند، آيا تهاتر و تساقط صورت مى پذيرد، يا هر دو حد دارند؟ در روايت دارد «فى الرجلين قذف أحدهما الآخر».

باسمه جلت اسمائه

روايات، مختلف; و عبارات آن ها مضطرب است. من بعيد نمى دانم كه اگر يكى اول قذف كرد و سب نمود، دومى به همان مقدار سب نمود گناهى انجام نداده باشد; لآية الاعتداء بالمثل.

س 387 : چنان چه كسى حقى از ديگرى ضايع كند و شخص در مراجعه به قاضى، موفق نشود حقانيت خود را ثابت كند يا حقوق خويش را به طور كامل استيفا نمايد (اعم از اين كه قاضى خلاف قانون حكم كند يا مدعى نتواند دلايل و شواهد كافى ارائه كند).

آيا كسى كه مورد ظلم واقع شده، مى تواند شخصاً مقابله به مثل نمايد؟ مثلا اگر چرخ ماشينش را پنچر كرده بودند، او نيز چرخ ماشين خاطى را پنجر كند؟ يا اگر با ايجاد سر و صدا از او سلب آسايش نمود، او نيز در زمان ديگرى از اين شخص با ايجاد سر و صدا سلب آسايش نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

به حكم «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» مى تواند مقابله به مثل كند.

س 388 : در صورت فقر عاقله آيا ديه از جانب جانى تأديه مى شود يا بيت المال؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت فقر عاقله ديه بايد از جانب جانى تأديه شود.

س 389 : آيا قاعده «كل ما كان فى الانسان اثنان ففيهما الدية و فى احدهما نصف

الدية و ما كان فيه واحد ففيه الدية» كه متخذ از روايات از جمله روايت

هشام بن سالم و عبدالله بن سنان مى باشد، را به صورت مطلق مى پذيريد؟ و يا تنها در مواردى مانند دست، چشم، گوش و... كه منصوص است، آن را جارى مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده كليه است.

س 390 : در صورتى كه قاعده را مطلقا جارى مى دانيد، بفرماييد: الف _ آيا قاعده مزبور مختص به اعضا است يا در منافع نيز (چشايى _ لامسه _ احساس عطش و...) مطلقاً آن را جارى مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

در منافع روايات خاصه هست كه به تفصيل بيان شده است، احتياج به خصوص اين قاعده نيست.

س 391 : ب _ آيا قاعده مزبور مختص اعضاى ظاهرى است يا شامل اعضاى داخلى بدن مانند كليه و كبد نيز مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

عموم قاعده

شامل اعضاى داخلى بدن هم مى شود; كما اين كه اطلاق آن شامل اعضايى كه مقدر شرعى هم ندارد، مى شود.

س 392 : آيا موضوع دو روايت مزبور را مى توان به قتل شبه عمد و خطاى محضى كه با بينه ثابت شده است، سرايت داد; يا اين كه دو روايت مزبور بيانگر حكم خاصى هستند كه بايد به مورد آن (قتل عمد) بسنده كرد؟ آيا حكم مزبور در دو روايت فوق قابل تسرى به جنايت كم تر از قتل (اعم از عمد و غير عمد) نيز مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قابل تسرى است; لاولوية و عموم التعليل.

س 393 : اگر پزشكى به اشتباه دارويى را تجويز نمايد و پرستار نيز، بر اساس نسخه اى كه پزشك پيچيده، دارو را به بيمار بخوراند، و بيمار در اثر خوردن دارو بميرد، آيا پزشك كه سبب تلف بوده، ضامن است; يا پرستار كه مباشر تلف بوده است؟ در صورتى كه پزشك ضامن باشد، دليل آن را بفرمائيد؟

باسمه جلت اسمائه

پرستار يقيناً ضامن نيست; اما پزشك اگر از مريض يا ولى او برائت گرفته باشد، او هم ضامن نيست; والا او ضامن است. اين تفصيل به واسطه روايات است. از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در روايت معتبرى است كه فرموده است (من تطيب أو تبيطر فليأخذ من وليه وإلا فهو ضامن) س 394 : در ورزش هاى خشن مانند بوكس، قبل از ورزش رضايت نامه مى گيرند كه در صورت وارد شدن خسارت، ديه بدهكار نباشد، آيا اين كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

كفايت مى كند; ولى اين گونه ورزش ها كه موجب صدمه زدن به بدن است، مشروع نيست.

س

395 : در برخى متون فقهى اين فرع مطرح شده است كه اگر سيل، سنگ،

چوب و مانند آن را در معبر قرار دهد و شخصى آن را از جايى كه سيل آورده به جاى ديگرى منتقل كند و عابرى در اثر برخورد با اين سنگ _ كه جابه جا شده است _ صدمه ببيند، چه كسى ضامن است؟ با عنايت به فرع فوق مستدعى است بفرماييد:

الف _ پاره آجرى از كاميونى ناشناس به جاده مى افتد و زيد آن را از وسط جاده به كنار جاده انتقال مى دهد و عابرى در اثر برخورد با اين مانع صدمه مى بيند، با توجه به محسن بودن جا به جا كننده پاره آجر، چه كسى ضامن ديه مصدوم است؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ كس ضامن نيست.

س 396 : ب _ در فرض فوق، در صورتى هم كه راننده كاميونى كه آجر او به جاده افتاده است معلوم باشد، آيا مى توان راننده را ضامن دانست؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

س 397 : ج _ در فرضى كه نه راننده مشخص باشد و نه جا به جا كننده آجر، آيا مى توان به استناد قاعده «لا يبطل» ديه عابر مصدوم يا مقتول را از بيت المال پرداخت و آيا اصولا قاعده «لا يبطل» چنين مواردى را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً شامل نيست.

س 398 : هرگاه قاتل پس از ارتكاب قتل متوارى گردد و طبق قرائن و شواهد، امكان دسترسى به او نباشد، و قاضى طبق روايت ابوبصير و ماده 313 قانون مجازات اسلامى، قصاص را تبديل به ديه نمايد، بفرماييد:

الف _ آيا ولى دم مى تواند از گرفتن ديه امتناع

نمايد و هم چنان منتظر بماند تا روزى قاتل دستگير شود، يا آن كه قصاص به طور قهرى به ديه تبديل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قاتلى كه بعد از قتل فرار كرده است و به حسب ظاهر امكان دسترسى به او نيست، حكم الله به ديه مبدل مى شود; اگر مال دارد، از مال خودش برداشته مى شود، وگرنه از اقرب فالاقرب. و اگر از اقرب نشود گرفته شود «اداه الامام(ع)» و ظاهر اين روايت و روايت حريز مبدل شدن قصاص به ديه است و قصاص مرتفع است.

س 399 : ب _ هر گاه ولى دم كه نااميد از دستگيرى قاتل است، ديه را بگيرد; ولى بعداً قاتل (كه به ظاهر دسترسى به او ممكن نبوده) دستگير گردد، آيا مى تواند ديه را برگرداند و مطالبه قصاص نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ولى دم ديه گرفت، بعداً نمى تواند ادعاى قصاص نمايد.

س 400 : ج _ در فرض فوق (بند ب) اگر ولى دم قادر به برگرداندن ديه نباشد، ولى اصرار بر قصاص قاتل داشته باشد، آيا مى تواند ابتدا قصاص را اجرا نموده و بعداً ديه را در مهلت دو سه ساله برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

به طريق اولى در صورتى كه نمى تواند ديه را برگرداند، وجهى بر جواز قصاص نيست.

س 401 : د _ در صورتى كه ديه را اقرباى قاتل پرداخته باشند، آيا بعد از دستگيرى يا تسليم شدن قاتل، مى توانند ديه را مطالبه كنند؟ اگر پاسخ مثبت است، از چه كسى حق مطالبه دارند، از اولياى دم يا از قاتل؟

باسمه جلت اسمائه

از اولياى دم نمى توانند مطالبه كنند و از قاتل اگر مال

دارد، مى توانند ديه را مطالبه كنند; چون حكم اولى پرداخت ديه است از مال خودش; و اگر ندارد، نمى توانند آن را مطالبه نمايند.

س 402 : در مسأله اجتماع اسباب، ميان فقهاى گرانقدر اماميه نظراتى به شرح ذيل، مشهود است: 1_ ضمان سبب مقدم در تأثير (اين قول به مشهور نسبت داده شده است); 2_ ضمان سبب اقوى; 3_ ضمان سبب مقدم در وجود; 4_ ضمان سبب مؤخر در وجود; 5 _ ضمان هر دو سبب.

مستدعى است بفرماييد، در صورت استناد حادثه اى به دو يا چند سبب، آيا تمامى اسباب ضامن اند و يا يكى از آن ها؟ در صورتى كه تمامى اسبابى كه حادثه به آن ها مستند است، ضامن باشند، آيا بالسويه ضامن اند و يا هر يك به ميزان تأثير خود؟ به عنوان مثال: هرگاه مسئول خريد قطعات يك شركت خودروسازى، در هنگام خريد، مسامحه و سهل انگارى كرده و قطعات غير استاندارد تهيه نمايد; مسئول بازرسى خدمات نيز بى دقتى كرده و به غير استاندارد بودن قطعات توجهى نكند; و مسئول قرار دادن قطعات نيز على رغم وظيفه اى كه در چك كردن قطعات دارد، آن ها را جاسازى نموده و سرانجام به دليل نقص قطعه مزبور اتومبيلى واژگون شده و راننده و سرنشينان فوت نمايند، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چون در موضوع ضمان سبب و مباشر ذكر نشده است و تمام موضوع استناد به قاتل است، بنابراين، اگر حادثه مستند به چند سبب باشد، قهراً همه آن ها ضامن هستند; تقدم و تأخر تأثير ندارد، بلكه ضمان بر همه تقسيط مى شود.

س 403 : هر گاه شخصى،

صبى مميز يا غير مميزى را امر، يا اكراه، يا مجبور به قتل نمايد، آيا كفاره قتل بر عهده آمر، مكرِه يا مجبور كننده است يا بر صبى يا بر هيچ كدام؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت هاى ذكر شده، كفاره بر آمر واجب است; اگر مأمور صبى غيرمميز باشد يا مجبور شده باشد. و در بقيه صور، بر آمر كفاره نيست; چون قتل مستند به او نيست و بر مأمور هم نيست; لحديث الرفع.

س 404 : شكستگى مهره هاى گردن كه منجر به كج شدن گردن نشده و در بلع غذا نيز مشكلى به وجود نياورد، ديه دارد يا ارش؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات ديه شكستگى گردن مقيد شده به (صعر); بدون كج شدن، ذكر ديه نيست; لذا، ارش ثابت است.

س 405 : شكستگى مهره هاى ستون فقرات، در صورتى كه موجب خميدگى پشت، از بين رفتن قدرت مشى و جلوس نشده و عارضه جدى ديگرى در پى نداشته باشد، موجب ديه است يا ارش؟

باسمه جلت اسمائه

موجب ارش است.

س 406 : هرگاه شخصى مرتكب يك قتل عمدى و يك قتل شبه عمد شده باشد، كيفيت اجراى حكم قصاص و وضعيت ديه چگونه خواهد بود؟ آيا تا زمان پرداخت ديه قتل شبه عمد _ يعنى تا دو سال _ بايد صبر كرد تا قاتل ديه را بپردازد و پس از آن او را قصاص كرد، يا اين كه در مورد مزبور ديه حال شده و قاتل فوراً بايد ديه را بپردازد؟ در صورت اخير، اگر قاتل بالفعل مالى نداشته باشد ولى تا مواعد پرداخت ديه (پايان سال اول و دوم) متمكن از پرداخت ديه خواهد شد، بفرماييد

حق اولياى دم اول كه خواهان قصاص اند، مقدم است يا حق اولياى دم دوم كه ديه را مطالبه مى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر تأخير قصاص نيست; چنان چه اولياى دم مقتول از روى عمد بخواهند قصاص كنند، مى توانند; متعلق قتل شبه عمد نيز اموال قاتل است; پس، تعارض و تزاحمى نيست. اولياى دم شبه عمد از ورثه قاتل ديه را مى گيرند. به هر تقدير، تأخير قصاص وجهى ندارد.

س 407 : هرگاه شخصى اقدام به ريختن نفت و سوزاندن ديگرى نمايد و شخص ثالثى كه با سوزاننده تبانى كرده است، در را به روى مجنى عليه بسته و مانع فرار و نجات او گردد، در صورتى كه هر دو قصد قتل داشته باشند، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اقدام به ريختن نفت نموده، ضامن است; چون او سبب است و ايجاد مقتضى نموده است. و آن كسى كه در را بسته و جلوى تحقق مانع را گرفته، فعل مستند به او نيست.

س 408 : هرگاه دو نفر به قصد قتل و با تبانى يكديگر، يكى جراحتى بر ديگرى وارد سازد و دومى، مجنى عليه را به استفاده از داروى مضرى راهنمايى نمايد و مجنى عليه در اثر جراحت وارده و اثرات دارو بميرد، چه كسى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

ضامن كسى است كه جراحت را وارد كرده است.

س 409 : هرگاه مأمور لوله كشى گاز، كار خود را به درستى انجام ندهد و مأمور كنترل و بازبينى نيز نظارت دقيقى انجام ندهد و صاحب خانه نيز به نحو غير محتاطانه اى از گاز شهرى استفاده كرده و در اثر انفجار گاز فوت

شود، در صورتى كه كار هر يك از لوله كش، مأمور كنترل و مجنى عليه درست انجام مى شد، اين حادثه اتفاق نمى افتاد، چه كسى ضامن ديه است؟

باسمه جلت اسمائه

چون تلف به هر سه مستند است، هر كدام از اين سه نفر به اندازه يك سوم ضامن اند.

س 410 : هرگاه سه نفر با هم نقشه قتل شخصى را بريزند و او را به دريا ببرند، نفر اول او را از قايق به دريا بيندازند، نفر دوم قايق را از دسترس مجنى عليه خارج سازد و نفر سوم نيز گشت ساحلى را از منطقه دور كند تا مجنى عليه را نجات ندهند، در صورتى كه صرف به دريا انداختن به دليل آشنايى مجنى عليه با فنون شنا، موجب مستقل مرگ نباشد، بلكه ماندن طولانى در دريا و خستگى از شنا، منجر به پايان استقامت و مرگ او گردد، بفرماييد چه شخصى ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً در اين مورد، هر سه نفر سبب اند; و يك سوم مستند به هر كدام است.

س 411 : آيا قتل عمدى، همان گونه كه با مباشرت محقق مى شود، با تسبيب نيز تحقق مى يابد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، موارد اقوائيه سبب از مباشر چنين است.

س 412 : كسى كه وظيفه اش نجات جان اشخاص يا دفع خطر از جان و مال ديگران است (مانند مأمورين آتش نشانى) اگر در حين انجام وظيفه موجب خسارت جانى يا مالى به شخصى كه در معرض خطر واقع شده گردد، و اين صدمه از آسيبى كه شخص در معرض آن بوده شديدتر باشد، آيا اين عمل موجب ضمان است؟ در صورت مثبت بودن

پاسخ، ضمان بر عهده چه كسى است، شخص مأمور يا بيت المال؟ در فرض مزبور، اگر عمل شخص (مأمور آتش نشانى) موجب آسيب به شخص ديگرى گردد، آيا موجب ضمان است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، چه كسى ضامن است، شخص مأمور يا بيت المال؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات وارده در طبابت و در مورد خطاى قاضى در حكم كه موجب اتلاف مال و غير آن وارد شده است، استفاده مى شود آن است كه اگر كسى به افراد ذكر شده در سؤال مراجعه نمود و آن ها هم براى انجام وظيفه آمدند و انجام وظيفه نمودند، ولى خطا موجب خسارت مى شود، آن ها يقيناً ضامن نيستند و ضمان بيت المال در مورد اول وجهى ندارد; ولى در مورد دوم كه موجب خسارت به شخص ديگرى گردد، ضمان بيت المال قوى است; والله العالم.

س 413 : آيا در شهادت به جرائم موجب حد مانند لواط، قذف و سرقت، ديدن (مثل سرقت و لواط) و يا ديدن و شنيدن (مثل قذف) شرط است، يا مجرد علم حاصل از تواتر يا سماع و امثال آن كافى بوده، و چنين شهادتى معتبر است؟

باسمه جلت اسمائه

در شهادت به جرمى كه موجب رجم است، گفته اند: ديدن، اضافه بر علم معتبر است; (و آن به نظر ما تمام نيست; مجرد علم كافى است). ولى اگر هم معتبر باشد، در جرمى كه موجب رجم نيست و موجب حد است، قطعاً ديدن معتبر نيست و علم كافى است.

س 414 : آيا همان گونه كه شاهد در زنا بايد صريحاً چگونگى زنا را شهادت دهد كه مثلا «كالميل فى المكحلة» بوده

است، بفرماييد: الف) آيا در لواط نيز شاهد بايد به همان نحو جزئيات را بيان كند؟ ب) آيا در تفخيذ و مساحقه نيز بايد جزئيات را بيان كند؟

باسمه جلت اسمائه

مشاهده در شهادت به زناى موجب جلد هم معتبر نيست چه رسد به شهادت لواط، تفخيذ و مساحقه. خلاصه، مجرد علم كافى است.

س 415 : مردى زن خود را كه حامله است قذف نموده و زن را وادار به سقط جنين كرده است. تعداد كفاره، ديه، و حد اين مرد را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

اگر قذف محقق شود و مرد به زن بگويد تو زانيه هستى و شرائط حد

تمام بشود و دو نفر عادل شهادت بدهند، 80 تازيانه به مرد زده مى شود; اما سقط جنين، اگر زن را مجبور كند به سقط و زن اختيارى نداشته باشد، حد سقط بر مرد جارى مى شود.

س 416 : آيا ادعاى مرد (در سؤال بالا) احتياج به اثبات طريق شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بدون طريق شرعى حد جارى نمى شود.

س 417 : آيا ديگران با تكيه به ادعاى شوهر مى توانند چنين نسبتى را به زن بدهند يا خير; و اگر نسبت دهند، حد آن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

خير، كسى نمى تواند به گفته شوهر نسبت زنا بدهد و اگر نسبت دهد، حد قذف بر او جارى خواهد شد.

س 418 : اگر كسى اقدام به قتل عمدىِ ديگرى كند و مجنى عليه حين ايراد جنايت، محقون الدم باشد و قتل با فاصله زمانى محقق شود و مجنى عليه قبل از مرگ، مهدور الدم شود، مثلا قبل از مرگش فرزند جانى را عمداً به قتل برساند، آيا در

اين صورت، جانى،

قصاص نفس مى شود؟ به عبارت ديگر، آيا شرط

محقون الدم بودن مجنى عليه نسبت به جانى براى قصاص، حين ايراد جنايت معتبر است يا حين تحقق قتل، و يا حين ايراد جنايت و حين تحقق قتل با هم؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات استفاده مى شود، مانند روايات وارده «فيمن قتله الحد أوالقصاص و فى المحارب و المهاجم»، ميزان هر دو است.

س 419 : اگر مسلمانى اقدام به قتل عمدى ديگرى كند و مجنى عليه حين جنايت مسلمان باشد ليكن قبل از مرگ مرتد شود، آيا جانى مسلمان براى مرگ چنين مرتدى قصاص نفس مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قصاص مى شود; چون ارتداد متأخر معقول نيست در حكمِ قتلِ قبل تأثير كند; حين القتل محكوم شد به جواز قصاص با ارتداد حكم تغيير نمى كند.

س 420 : اگر براى اصل انجام عمل توسط پزشك اخذ برائت شده ولى براى اين بخش از عمل اخذ برائت نشده و از ناحيه قطع اين بخش از بدن خسارتى به بيمار وارد آيد، آيا پزشك ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ضامن نيست.

س 421 : اخذ برائت هايى كه در اين زمان معمول است در بيمارستان ها قبل از عمل، بيمار يا ولى او برگه برائت را امضا مى كنند كه گاه از مفاد آن نيز بى اطلاع هستند، آيا رافع ضمان است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى ظاهر حال، رفع ضمان است.

س 422 : در قسامه اعضا، در صورتى كه مدعى زن باشد، آيا مى تواند جزء كسانى باشد كه قسم مى خورند؟

باسمه جلت اسمائه

دليل خاصى نيست ولى مقتضى عموم علت (إنما هى احتياط للناس لاتقيال الفاسق) مدعى مى تواند جزء قسم

خورندگان باشد.

س 423 : در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال فوق، بفرماييد: چنانچه به تعداد لازم سوگند خورنده نباشد، آيا مدعى زن خودش مى تواند قسم ها را تكرار كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى خودش مى تواند قسم ها را تكرار كند.

س 424 : بنا بر آن كه شش سوگند در قسامه اعضا براى اثبات جنايت موجب ديه كامل كافى باشد _ چنان كه مشهور اين است _ بفرماييد: در صورتى كه با يك ضربه، منافع متعددى از بين رفته باشد، يك قسامه شش تايى كافى است يا به تعداد منافع، بايد قسامه اقامه گردد؟

باسمه جلت اسمائه

يك قسامه شش نفرى كافى است.

س 425 : آيا در قسامه اعضا نيز تحقق لوث را _ چنان كه نظر مشهور است _ شرط مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در قسامه اعضا لوث معتبر است.

س 426 : هرگاه يك مسلمان تبعه كشورهاى ديگر در ايران به قتل رسيده باشد و قاتل نيز ناشناس باشد، آيا دولت ايران موظف به پرداخت ديه مقتول است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين مورد ديه از بيت المال بايد پرداخت شود.

س 427 : هرگاه كافر مستأمن يا معاهدى كه به عنوان تاجر يا جهانگرد به ايران آمده است به قتل برسد، مى توان ديه او را از بيت المال پرداخت نمود؟ در صورتى كه كشورهاى متبوع آن ها نسبت به اتباع ايرانى چنين امتيازى قائل شده باشند، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

كافر اگر اهل كتاب است (ديه هشتصد درهم است) از بيت المال پرداخت مى شود; و اگر اهل كتاب نيست، ديه ندارد.

س 428 : آيا ارتجاعى و ابتدايى بودن در توهين شرط است يا خير؟ بدين معنى كه اگر دو

نفر به يكديگر توهين كنند، فرد اول كه ابتدائاً ديگرى را مورد توهين قرار داده مجرم است و تعزير مى شود. آيا نفر دوم كه در پاسخ به فرد اول او را مورد توهين قرار داده نيز مجرم و قابل تعزير است؟

باسمه جلت اسمائه

نفر اول كه توهين نموده، به نص آيه كريمه و عقل و روايات مجرم است و تعزير مى شود. اما نفر دوم، اگر به مقدار اهانت اولى اهانت نموده، به حكم آيه اعتداء مجرم نيست و تعزير هم ندارد; ولى اگر زيادتر اهانت كند، نسبت به آن زيادى مجرم است و تعزير هم دارد.

س 429 : با توجه به اين كه مجازات مدعى نبوت قتل است، بفرماييد: مجازات مدعى امامت چيست؟ الف) آيا مجازات وى نيز قتل است؟ ب) آيا مجازات مرتد را دارد؟ ج) آيا مجازات وى تعزير است؟در اين فرض، آيا مجازات او شلاق به كم تر از ميزان حد است يا حاكم شرع مى تواند مجازات هاى ديگرى چون حبس را انتخاب كند؟

باسمه جلت اسمائه

مدعى امامت چون نافى امامت امام وقت است، قتلش در صورت امن از; و مجازاتش، مجازات مرتد است; و چنان چه قتلش ممكن نباشد و يا قاتل مأمون از ضرر نباشد، بايد تعزير شود; و حاكم مجازات او را هر چه صلاح بداند، مى تواند عمل نمايد.

س 430 : آيا قطع عضو يا ايجاد جراحتى كه لازمه طبابت باشد (مثل شكافتن قفسه سينه براى جراحى قلب يا پاره نمودن بخشى از شكم جهت عمل آپانديس) موجب ضمان است؟ و در اين مورد، آيا اخذ برائت از بيمار يا ولى او لازم است؟ و در

اين زمينه، آيا اخذ برائت تأثيرى در ضمان دارد؟

باسمه جلت اسمائه

طبيب ضامن نيست; در صورتى كه قطع عضو لازمه طبابت باشد و مريض يا ولى او اذن در طبابت داده باشد كه لازمه آن اذن، برائت از ضمان است.

س 431 : در صورتى كه قطع عضو يا ايجاد جراحت بر اثر اشتباهى باشد كه پزشك معالج مرتكب شده، وضعيت ضمان در صورت قصور و تقصير پزشك چگونه خواهد بود؟ و در دو صورت قصور و تقصير، آيا اخذ برائت رافع ضمان خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

قطع عضو مريض بر اثر اشتباه طبيب عن قصور أو تقصير، اگر برائت گرفته باشد، طبيب ضامن نيست; والا ضامن است.

س 432 : پزشكى كه تخصص كافى در زمينه عمل جراحى خاصى ندارد و در عين حال اقدام به اين امر مى ورزد و بيمار يا ولى او نيز با علم به اين موضوع به وى مراجعه نموده و برگه برائت را نيز امضا مى كنند، آيا اين امر تأثيرى در رفع ضمان از پزشك دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به مقتضاى قاعده و روايت خاصه، با اخذ برائت طبيب مطلقا ضامن نيست.

س 433 : گاه عمل جراحى بر عضوى مستلزم برداشتن قطعه اى از ديگر اعضاى بدن بيمار است، مانند اين كه آسيبى به دست يا پاى بيمار وارد شده كه ترميم آن مستلزم اين است كه قطعه اى گوشت يا استخوان و يا رگ از ديگر اعضاى بدن وى برداشته شده و به آن جا پيوند زده شود; آيا اخذ برائت براى اين بخش از عمل نيز لازم است يا اخذ برائت براى اصل عمل كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

اخذ برائت براى

اصل كافى است.

س 434 : هرگاه صاحب كارخانه اى (مثلا لاستيك سازى)، تعدادى كارگر را استخدام نمايد و كارگرها در اثر آلودگى به مواد سرطان زايى كه در مواد اوليه وجود داشته، به سرطان مبتلا گردند، آيا مسئول كارخانه در فروض ذيل ضامن خسارات وارده (ارش) مى باشد:

الف) هرگاه مسئول كارخانه از سرطان زا بودن مواد اوليه مطلع بود; ليكن بر اين مسأله سرپوش گذاشته است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه كارگر چنين احتمالى نمى داده و بر حسب متعارف در چنين مواردى مسئول هم باشد كه بيان كند، بلى، مسئول، ضامن ارش است.

س 435 : ب) مسئول كارخانه، خود نيز از سرطان زا بودن مواد اطلاع نداشته و اطلاع داشتن او، متوقع منه نيز نبوده است؟

باسمه جلت اسمائه

مسئول، ضامن نيست.

س 436 : ج) مسئول كارخانه از سرطان زا بودن مواد اطلاع نداشته ليكن اين عدم اطلاع در اثر مسامحه و سهل انگارى او بوده، به گونه اى كه اگر مسئول دقيق و وظيفه شناسى بود، مى توانست از موضوع مطلع شود؟

باسمه جلت اسمائه

مسئول، ضامن نيست.

س 437 : هرگاه شخصى به مدت يك سال براى ديگرى كار كند (مثلا راننده او باشد يا براى او بنايى كند يا با گارى براى او مصالح ساختمانى حمل نمايد) آيا مى تواند پس از يك سال به سبب كمر درد، درد مچ و... از صاحب كار مطالبه ارش و خسارت نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند از صاحب كار مطالبه خسارت كند.

س 438 : در صورتى كه يكى از شرايط قصاص، مهدور الدم نبودن مقتول باشد و قتل مهدورالدم (نظير زانى محصن يا لائط) قصاص نداشته باشد، بفرماييد چنان چه كسى

به قصد قتل مهدورالدمى را زده باشد ولى اتفاقاً جنايت منجر به قتل نشود و مهدورالدم درخواست قصاص عضو داشته باشد، آيا قصاص عضو جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

يكى از شرائط قصاص، مهدور الدم نبودن است بالنسبة إلى القاتل; و اما اگر بر قاتل جائز نباشد قتل مگر با اذن حاكم، بنابراين مورد سؤال اين است كه بر كسى كه قتل او جائز نيست اگر قطع عضو او را نمود، آيا قصاص عضو جارى است، در اين صورت، مقتضاى اطلاق ادله قصاص عضو دال بر ثبوت قصاص است.

س 439 : در صورتى كه قتل مهدورالدم قصاص نداشته باشد، آيا قطع عمدى عضو مهدورالدم به قصد جنايت بر عضو او قصاص دارد؟

باسمه جلت اسمائه

قصاص ندارد; چون مهدور الدم است; ولى ديه دارد.

س 440 : آيا جنايت بر عضو ساب النبى قصاص دارد؟ (در مواردى كه جانى قصد قتل ساب النبى را ندارد و فقط قصد جنايت بر عضو او را دارد)

باسمه جلت اسمائه

انسحاب حكم به جنايت بر عضو از حكم به مهدور بودن دم ساب النبى(ص) دليل لازم دارد ولو علامه فرموده و مقتضاى اطلاق دليل قصاص عضو به ثبوت قصاص در اين مورد است.

س 441 : با توجه به مقتضيات زمان و مكان، تغيير طبايع حتى در بلاد اسلامى و پيدا شدن ابزارهاى كيفرى مناسب و مورد قبول جامعه در سطح داخلى و خارجى كه اهداف حدود و قصاص را تأمين مى كند، آيا مجازات هاى منصوص در حدود و قصاص قابل تغيير است؟ به عبارت ديگر، آيا اين مجازات هاى منصوص موضوعيت دارند يا طريقيت؟

باسمه جلت اسمائه

خير، قابل تغيير نيست; چون به مقتضاى ادله قطعيه

تمام مجعولات شرعيه تا آخر به همان گونه باقى خواهد ماند.

س 442 : اگر شخصى وارد خانه ديگرى شود و به عنف به همسر، دختر و پسر او تجاوز (زنا و لواط) كند، و در حين تجاوز، يكى از آنان را نيز قذف كند و سپس قبل از اقامه بيّنه توبه كند، حكم چنين متجاوزى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر توبه حقيقى باشد و آدم صالحى شده باشد، اقامه حد بر او نمى شود; به شرط عدم ثبوت به اقرار قبل از توبه; كه در اين صورت، امام بين اقامه حد و عفو مخير است.

س 443 : آيا زناى به عنف و لواط به عنف فقط حق الله است يا از آن جهت كه بزهكار آبروى ديگرى را به زور هتك كرده و هتك آن اشدّ از هتك به قذف است، علاوه بر داشتن جنبه حق اللهى داراى جنبه حق الناسى نيز مى باشد; و بنابراين، آيا مى توان گفت حدود بر سه قسم است;

الف _ حدودى كه فقط حق الله است; مانند حد لواط و زناى به رضايت طرفين كه بدون توبه، على اىّ حال حد آن جارى است و با توبه قبل از اقامه بيّنه نيز حد آن ساقط است.

ب _ حدودى كه فقط حق الناس است يا جنبه حق الناسى آن در شريعت غلبه داده شده است; مانند حد قذف يا حد ممسك و رائى كه اجرا و عدم اجراى آن داير مدار درخواست و گذشت بزه ديده است; و توبه و عدم توبه در ثبوت و سقوط آن نقشى ندارد.

ج _ حدودى كه هم حق الله و هم حق الناس است; و اين

دو حق در عرض هم براى اين حدود ثابت است; مانند حد زناى به عنف و حد لواط به عنف; و لذا، عدم اجراى آن منوط به توبه قبل از اقامه بيّنه به اضافه گذشت بزه ديده است و در غير اين صورت (= عدم توبه يا عدم گذشت بزه ديده) اين حدود جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

فرق بين حق الله و حق الناس در حدود به اين است كه در حق الناس امام و نائبش اجراى حد نمى نمايند، مادامى كه صاحب حق مطالبه اجراء ننمايد; و در حق الله اجراى حد متوقف بر مطالبه كسى نيست.

س 444 : يك نفر با موتورسيكلت به كسى زده و فرار كرده است; شخص مصدوم به مدت سه تا چهار ساعت زنده بوده، ولى وقتى او را به بيمارستان مى رسانند فوت مى كند; آيا اين قتل محسوب مى شود يا خير؟ بر فرض، چه نوع قتلى است; عمد يا شبه عمد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، قتل محسوب مى شود; ولى قتل غير عمد; مگر آن كه با قصد قتل زده باشد كه در اين صورت، قتل عمد است.

س 445 : آيا در تصرفات قيم يا ولى بچه در اموال صغير، مصلحت شرط است يا عدم مفسده هم كافى است؟

باسمه جلت اسمائه

عدم مفسده كافى است.

س 446 : اگر زندان بان قاتل را آزاد كند و برود و دسترسى به او نتوان يافت، آيا ضامن ديه مقتول براى ورثه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

زندان بان خلاف كرده است، ولى ضامن ديه نمى شود; چون مباشر اقوى از سبب است.

س 447 : آيا جنون در امور مدنى و كيفرى كاركرد يكسانى داشته و

از نظر تأثير تفاوتى با يكديگر ندارند و يا تأثير جنون در امور كيفرى و حقوق (مدنى) با يكديگر متفاوت است؟ توضيح اين كه: بر اساس ماده 51 قانون مجازات اسلامى، جنون در حال ارتكاب جرم (مثل قتل يا زنا) به هر درجه كه باشد، رافع مسئوليت كيفرى است. حال، در امور مدنى، مثل نكاح يا معاملات نيز تأثير آن به همين گونه است و به هر درجه اى كه باشد، موجب فسخ نكاح يا بطلان معامله مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

جنون در قتل موجب رفع مسئوليت از خود او هست اما ديه بر عاقله ثابت مى شود; و اگر عاقله نپردازد، از اموال خود او داده مى شود; و اگر مالى نداشته باشد، از بيت المال داده مى شود; و اما در زنا جماعت قائل شدند به اجراى حد بر مجنون، ولى به نظر ما حد ساقط از او است. و در معاملات غير از نكاح، جنون اگر عارض شود، تأثير در بقاى صحت و لزوم معامله ندارد; و اما در نكاح، محل خلاف و به نظر ما، خيار فسخ نكاح بر زن ثابت است.

س 448 : آيا مراتب جنون تأثيرى در فسخ نكاح دارد؟ مثلا اگر شخصى يك ساعت در روز يا چند ساعت در هفته يا ماه مجنون شود، حق فسخ براى طرف مقابل ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

جنون ادوارى موجب حق فسخ است; و اما جنون موقت، خير; موجب نيست.

س 449 : آيا اقرار كننده به قتل عمد در دو فرض زير تعزير مى شود:

الف _ در فرضى كه بر اساس اقرار و قرائن و شواهد براى قاضى علم به تحقق قتل عمد

توسط مُقِر حاصل شود; و ليكن ولى دم نسبت به اقرار كننده ادعايى نداشته باشد؟

ب _ در فرضى كه بر اساس اقرار براى قاضى علم به تحقق قتل توسط مُقِر حاصل نشود و صرف احتمال باشد؟ آيا قاضى در موردى كه ولى دم نسبت به مُقِر هيچ ادعايى نداشته باشد، حق تعزير مقر به قتل عمد را دارد؟ آيا در اين دو مورد، قاضى بر اساس روايت حسين بن خالد «و إذا كان للناس فهو للناس» حق تعزير ندارد; يا به

جهت جنبه عمومى جرم يا فعل حرام او، چنان چه در روايت آمده است، تعزير مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو فرض تعزير مى شود; چون تعزير به واسطه فعل حرام است نه به واسطه قتل عمد; و مقتضاى روايت ذكر شده و روايات ديگرِ نظير آن و فتاوى فقها آن است كه اجراى حد در حق الناس متوقف است بر مطالبه من له الحق; و در مورد محل كلام، حد قتل عمد جارى نمى شود; مگر بعد از مطالبه من له الحق و تعزير حق الله است كه در موارد مخالفه حكم الله ثابت مى شود مطلقا.

س 450 : هرگاه مقتول پس از اصابت ضربه كشنده عمدى و قبل از خروج روح از بدنش به سمت قاتل كه در حال فرار بوده شليك كند و در نتيجه، قاتل كشته شود;آيا مجنى عليه اول مرتكب قتل عمد موجب قصاص شده است و لذا حتى با علم و قطع به اين كه مجنى عليه اول تا يك هفته ديگر قطعاً در اثر جنايت اول كشته مى شود، محكوم به قصاص نفس مى شود و قبل از

مرگش قصاص اجرا مى شود؟ آيا كار مجنى عليه اول با توجه به مرگ او تا يك هفته ديگر نسبت به جانى اول قصاص محسوب مى شود; و لذا، بايد صبر كرد. پس، اگر تا يك هفته ديگر بميرد، قصاص محقق شده است; ولى اگر اتفاقاً كشته نشد، مجنى عليه اول محكوم به قصاص نفس يا ديه مى شود؟ و در اين صورت حكم جنايت اول چه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مضروبى كه قبل از كشته شدن با شليك قاتل خود را مى كشد، قتل عمد نموده و بايد قصاص شود; ولى قاتل تكليف به قصاص ندارد. چون قصاص شده است; بنابراين، تكليف مبدل به ديه مى شود و كار مجنى عليه اول نسبت به جانى اول قصاص محسوب نمى شود; چون تكليف به قصاص نداشته است; قبل از مردن و بعد از آن، قدرت نداشته است.

س 451 : اگر مرد، همسر صغيره خود را در حال زنا با مردى ببيند، آيا حق كشتن همسر خود را دارد؟

اگر مرد، همسر خود را در حال زنا با صغيرى ببيند، آيا حق كشتن زانى را دارد؟

اگر مرد، همسر ديوانه خود را در حال زنا با مردى ببيند، آيا حق كشتن همسر خود را دارد؟

اگر مرد، همسر خود را در حال زنا با مردى ديوانه ببيند، آيا حق كشتن زانى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در چهار مورد سؤال حق كشتن ندارد; دليل دال بر جواز قتل زانى به زن انسان اطلاق ندارد كه شامل اين موارد بشود.

س 452 : هرگاه زنى چهار بار اقرار كند كه با مردى زنا كرده، ولى هيچ اطلاعاتى در خصوص اين مرد ندهد و معلوم

نباشد آيا چنين مردى وجود خارجى دارد يا نه، آيا اين اقرار نافذ است؟

باسمه جلت اسمائه

در اقرار مثبت حد شرط نشده است كه زانى معلوم باشد; بنابراين، اقرار زن نافذ است.

س 453 : هرگاه چهار مرد عادل شهادت دهند كه فلان زن به مردى زنا داده ولى آن مرد متوارى شده و دادگاه قادر به شناسايى مرد نباشد، آيا اين شهادت نافذ است و جرم را ثابت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه چهار مرد عادل شهادت دهند كه زن معين به مردى زنا داده ولى آن مرد متوارى است، جرم ثابت مى شود; و بايد حد جارى شود.

س 454 : آياگفتن اين الفاظ موجب ارتداد مى شود; (البته با فرض عاقل بودن و حالت طبيعى داشتن):

الف) شخصى گفته اگر دستم به خدا برسد او را آتش مى زنم؟

باسمه جلت اسمائه

چنين شخصى معلوم مى شود خدا را جسم و قابل انعدام مى داند، موحد نيست; مرتد است.

س 455 : ب) شخصى در موقع شنيدن اين حديث پيامبر(ص) كه با زنان مشورت كنيد و مخالفت كنيد گفته نستجير بالله پيامبر(ص) بى عقل است.

باسمه جلت اسمائه

آن جمله معنايش اين است كه: نمى دانم نبى است يا آن كه مى دانم نبى نيست; او هم مرتد است.

س 456 : ج) شخصى قرآن را پاره كرده و در دستشويى ريخته بود.

باسمه جلت اسمائه

ريختن قرآن در دستشويى، اهانت به كلام الله و التزاماً اهانت به خدا است; او هم مرتد است.

س 457 : اگر كسى به يكى از ائمه(ع) العياذ بالله ناسزا بگويد، آيا در صورت اثبات، حكم ارتداد بر او بار مى شود يا اين كه فقط حكم قتل او

ثابت مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى روايات وارده در شتم على(ع) آن است كه او جائز القتل است; در صورت امن از ضرر. و ائمه عليهم السلام حكم واحد دارند.

س 458 : مردى فوت كرده، و پدر او زنده است، و داراى بچه صغيرى مى باشد; آيا حضانت بچه به مادر مى رسد يا به پدربزرگ؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد سؤال، حضانت به مادر مى رسد نه پدربزرگ.

س 459 : در صورتى كه در جنين روح دميده نشده باشد، آيا سقط آن در موارد زير جائز است:

الف) بقاى جنين موجب مرگ مادر و جنين باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، سقط جنين در چنين وضعى جائز است.

س 460 : ب) بقاى جنين موجب مرگ مادر باشد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم فرض اول را دارد.

س 461 : ج) بقاى جنين خطر جانى براى مادر داشته باشد يا خوف ضرر قابل توجهى براى مادر وجود داشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مانند دو فرض اول و دوم جائز است.

س 462 : د) جنين به تشخيص قطعى پزشكان مورد وثوق، ناقص الخلقه باشد; به گونه اى كه نگهدارى او براى پدر و مادر موجب عسر و حرج باشد؟

باسمه جلت اسمائه

عسر و حرج نافى حكم است نه مثبت; سقط، در اين مورد جائز نيست.

س 463 : ه_) به تشخيص كارشناسان مورد وثوق جنين مرده به دنيا خواهد آمد و يا بلافاصله بعد از تولد خواهد مرد؟

باسمه جلت اسمائه

در چنين موردى، وجهى بر جواز از بين بردن انسان ذى روح نداريم. به علاوه تا نمرده است، احتمال دسترسى به حفظ حيات بچه هست، و چون در نفوس اصالة الاحتياط مرجع است نه اصاله البرائة، به مقتضاى اصالة الاحتياط سقط جنين

جائز نيست.

س 464 : چنان چه روح در جنين دميده شده باشد، آيا در فروض پيش گفته، سقط جنين جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در سه فرض اول جائز است، اما در دو فرض اخير جائز نيست.

س 465 : در صورت جواز سقط جنين در تمام يا برخى از فروض فوق، آيا ديه ثابت است؟ و بر فرض ثبوت، ديه بر پزشك مباشر است يا مادر و يا پدر و مادر؟

باسمه جلت اسمائه

خير، در فرض اذن شارع به اسقاط، ديه ندارد.

س 466 : هرگاه در برخى از صورت هاى پيشين، سقط جائز باشد، آيا اجازه پدر نيز شرط است؟ چنان چه پدر حضور نداشته يا وفات نموده باشد، حكم مسأله چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر اشتراط اذن پدر نمى بينم.

س 467 : در صورتى كه مادر مبتلا به بيمار خاصى باشد، چنان چه اقدام به درمان وى ملازمه با آسيب ديدن جنين يا سقط وى داشته باشد، آيا اسقاط جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

تحمل ضرر براى عدم اضرار به غير، وجهى ندارد.

س 468 : ولوج روح در چه زمانى صورت مى گيرد و علامت آن چيست؟ (اين مسأله از حيث پزشكى نيز جواب قطعى و تعيين ندارد)

باسمه جلت اسمائه

در چند روايت آمده است در جنين (فإذا كمل أربعة أشهر بعث الله ملكين خلاقين)

س 469 : چنان چه نگهدارى جنين موجب عسر و حرج مادر يا اطرافيان باشد و حضرت عالى كه سقط را قبل از ولوج روح در چنين فرضى جايز مى دانيد، آيا معيار عسر و حرج نوعى است يا شخصى؟

باسمه جلت اسمائه

قطعاً شخصى است.

س 470 : آيا در موارد جواز و عدم جواز سقط، تفاوتى

بين جنين به وجود آمده از رابطه مشروع و جنين ناشى از زنا (اعم از زناى با محارم و اجنبى) وجود دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

به حسب ادله فرقى نيست.

س 471 : بر اساس نظر مشهور فقها هرگاه سارق قبل از شكايت مسروق منه، مال مسروقه را تحت يد مالك قرار دهد و به وى برگرداند حد سرقت ساقط مى شود، آيا در سرقت هاى تعزيرى، اختلاس، كلاهبردارى و امثال آن نيز اين حكم جارى است و تعزير منتفى مى شود يا اين كه حكم مختص سرقت حدّى است؟

باسمه جلت اسمائه

در قطع دست روايات خاصه دلالت بر سقوط حد دارد; اما دليلى بر سقوط تعزير نيست و مقتضاى عمومات ثبوت آن است.

س 472 : در صورتى كه فردى با خنثاى مشكله ارتباط جنسى در حد دخول داشته باشد يا دو نفر كه خنثاى مشكله هستند با يكديگر مرتكب رابطه جنسى منجر به دخول شوند، اولا آيا علم اجمالى به تحقق زنا، تفخيذ يا مساحقه ممكن است يا خير؟ (به اين معنى كه ممكن است در برخى از فروض، عمل يا زنا، يا تفخيذ و يا مساحقه باشد) بر فرض آن كه علم اجمالى به يكى از اين عناوين حدى محقق شود، آيا دادگاه مى تواند به جامع اين حدود يعنى صد ضربه شلاق حكم كند؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه خنثاى مشكله است، شك است در زنا; و حدود با شبهه برداشته مى شوند; و قدر متيقن، حد تفخيذ است.

س 473 : در خصوص مجتمعان تحت ازار واحد كه در روايت و متون فقهى به مجازات شلاق تعزيرى تا 99 ضربه حكم شده است آيا اطلاق

اين كلام منصرف به جايى است كه اجتماع از روى شهوت باشد يا حتى اگر از روى شهوت هم نباشد، صرف اجتماع تحت ازار واحد مجردين يا مجردتين، موجب تعزير تا 99 ضربه است؟

باسمه جلت اسمائه

به علت تقييد در روايات به عدم رحميت و ضرورت، استفاده مى شود: ميزان، ريبه و اتهام است، نه مطلق اجتماع.

س 474 : اگر حد رجم با علم قاضى ثابت شده باشد و مرجوم از حفيره فرار كند، آيا برگردانده مى شود يا رها مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

برگردانده نمى شود.

س 475 : آيا در فروض ذيل قصاص تبديل به ديه مى شود:

الف) هرگاه قاتل پس از تسليم خود به اولياى دم، به مرگ طبيعى از دنيا برود.

ب) هرگاه قاتل توسط شخص ديگرى غير از اولياى دم به قتل برسد.

ج) هرگاه قاتل با خودكشى و مانند آن، به سوء فعل خود، زمينه قصاص را از بين برده و خود را معدوم نمايد.

د) آيا در فروض فوق فرقى بين قتل و جنايت كمتر از قتل وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى دو روايت معتبر وارد در مورد فرار قاتل در صورت تعذر قصاص، اين است كه اگر قاتل مال دارد، از مال خودش ديه گرفته مى شود; و اگر مال ندارد، از اقرباء; و الا از بيت المال داده مى شود. قاتل غير اولياء دم اولياء او مى توانند قصاص كنند يا ديه بگيرند و اولياى مقتول اولى بايد ديه از مال خود او بپردازند; و اگر مال ندارد، از اموال الاقرب فالاقرب كه مراد همان عاقله است، بپردازند.

س 476 : گاهى خلبان هواپيما، راننده اتوبوس، لكوموتيوران و... به دليل نقص وسيله نقليه و

مانند آن خود را در وضعيتى مى بيند كه ناچار است براى حفظ جان مسافران، عملى انجام دهد كه خود اين عمل موجب تلف يا صدمه بدنى به افراد داخل يا خارج از وسيله نقليه مى گردد. به عنوان مثال: هرگاه در اثر نقص فنى ايجاد شده در وسيله نقليه، ترمز اتوبوسى از كار بيفتد و راننده مجبور باشد براى جلوگيرى از سقوط به دره و براى نجات جان 35 مسافر، اتوبوس را به كوه يا كاميون روبرويى بكوبد، با فرض اين كه تنها راه دفع خطر از مسافران انجام عمل مزبور باشد، و صدمات ناشى از انجام عمل مزبور به مراتب كم تر از عدم انجام آن باشد، مستدعى است بفرماييد:

1_ آيا خلبان يا راننده ضامن ديه افراد آسيب ديده _ اعم از افراد داخل يا خارج وسيله نقليه _ مى باشد؟

2_ در صورتى كه خلبان و راننده، مسئوليتى نداشته باشند، آيا از بيت المال مى توان ديه مصدومين را پرداخت؟

3_ آيا در فرض فوق، بين صورتى كه قرار گرفتن در وضعيت اضطرارى ناشى از قصور و تقصير خلبان يا راننده باشد، با صورتى كه وضعيت اضطرارى به صورت كاملا اتفاقى به وجود آمده باشد (مثل اين كه على رغم كنترل كامل وسيله نقليه قبل از حركت، ناگهان، در حين حركت وسيله دچار نقص فنى شود) فرقى وجود دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

چون كسانى كه با هواپيما و يا اتوبوس سفر مى كنند و معامله با راننده دارند، مشروط است به شرط ضمنى كه اگر پيشامد غير مترقبه پيش آيد، راننده ضامن نيست; و از طرف ديگر، خون مسلمان هدر نمى رود; بنابراين، اگر

راننده هيچ تقصيرى ندارد و خون مسلم هم نبايد هدر برود، راننده ضامن نيست و ديه افراد تلف شده بايد از بيت المال داده شود; و اگر راننده مقصر باشد، راننده ضامن است.

س 477 : در صورتى كه هنگام اجراى حكم اعدام در زنا، محكوم عليه منكر جرم ارتكابى شود (انكار بعد از اقرار)، لكن قاضى علم به كذب انكار وى داشته باشد، آيا حد قتل ساقط است؟

باسمه جلت اسمائه

روايات داله بر سقوط رجم به انكار بعد از اقرار مطلق است; و اعم از علم حاكم به كذب انكار وى مى باشد; و دليل جواز عمل حاكم به علم خود نيز چنين است. و الحدود تدرأ بالشبهات، مقتضى سقوط رجم است.

س 478 : اگر نزد وَدَعى، دو نفر، يكى دو گوسفند يا دو اَمه و يكى ديگر يك گوسفند يا يك اَمه بگذارند و يكى از گوسفندان يا اِمآء بدون تفريط گم شود، تقسيم و برگرداندن وديعه به چه صورتى است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه گوسفندها معلوم باشد، حكم معلوم است; و در صورت عدم معلوميت، يكى از دو گوسفند كه معلوم است مال چه كسى است، و آن ديگرى كه موجود است، به نحو تساوى بين آن دو نفر وديعه گذار مشترك است.

س 479 : اگر دو نفر دعوا كردند و يكى از دو طرف، لال و عاقل بود، مسئول همان جا دو نفر را مى گيرد و تحويل مأمورين مى دهد چون همديگر را زخمى كرده بودند، لال با اشاره گفت: اگر مرا زندانى كنيد، خودكشى مى كنم; مسئول مطلب را به قاضى در نامه اى نوشت ولى آن ها دو نفر را

زندانى كردند و لال در زندان خودكشى مى كند; چه كسى ضامن ديه او مى باشد، يا اين كه ديه ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

كسى مسئول نيست.

س 480 : منظور از «حكم حكومتى» چيست؟ لطفاً توضيح دهيد. (آيا در اسلام چيزى به نام حكم حكومتى وجود دارد؟)

باسمه جلت اسمائه

مراد از حكم حكومتى، حكم به امرى است كه شرعاً واجب نيست; ولى صلاح امت اسلام متوقف بر آن امر است. حاكم شرع مى تواند حكم كند.

س 481 : آيا ارش هم مانند ديه زن وقتى كه از ثلث بالا رفته، تنصيف مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ارش همان ديه است كه مقدار آن تعيين نشده است; و در بعضى روايات هم از ارش تعبير به ديه شده است.

س 482 : اگر خانمى جنين خود را كه تمام خلقت بوده سقط كند، ولى نمى داند جنين پسر بوده يا دختر، چگونه ديه اش را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد نصف ديه پسر، و نصف ديه دختر را بپردازد; مثلا چنان چه اگر پسر باشد بايد صد دينار بدهد، و اگر دختر باشد بايد پنجاه دينار; حال، اگر معلوم نيست، بايد هفتاد و پنج دينار بپردازد.

س 483 : آيا اقرار سفيه على نفسه موجب قطع است؟

باسمه جلت اسمائه

اقرار سفيه مشمول اقرار العقلاء على انفسهم نيست و موجب قطع نمى شود; و از آيه كريمه هم كه فرموده: (و ان انتم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم) نيز اين مطلب استفاده مى شود.

س 484 : آيا اجازه قضاوت براى زنان مى فرماييد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

زن حق قضاوت ندارد.

س 485 : تخلف از قيد (جهت شغل كتاب فروشى) آيا موجب خيار فسخ مالك موجر هست

يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اگر اجاره، تمليك جميع منافع باشد و شرط شود در غير كتاب فروشى استفاده نشود، تخلف شرط موجب خيار است; و اگر تمليك منفعت خاصه باشد، استفاده ديگر موجب ضمان است.

س 486 : اگر تغيير شغل در معامله مزبور توسط شاگرد مستأجر انجام شود، آيا تخلف شرط صدق مى كند و موجر حق فسخ پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، موجر حق فسخ ندارد.

س 487 : ذكر جمله (جهت شغل كتاب فروشى) در قرارداد، آيا حمل بر شرط ضمن عقد مى شود و تخلف از آن غير جائز است و يا حمل بر داعى مى شود و تخلف از آن جائز است؟ با توجه به اين كه شروط جداگانه ذكر شده است و به علت فوت موجر امكان توضيح نيست.

باسمه جلت اسمائه

شروط اگر جداگانه ذكر شده باشد، يعنى ضمن عقد اجاره نباشد، شروط ابتدايى بوده، لازم الوفاء نيست و به عقد ارتباط ندارد; (و اما جهت شغل كتاب فروشى) اگر تصريح به اين قيد شده باشد، تمليك خصوص اين منفعت است و در غير آن جائز نيست.

س 488 : زيد به بكر حمله مى كند و بكر از خود دفاع مى كند، عمرو كه بى اطلاع از واقع امر است، از روى خيرخواهى و به قصد وساطت و جدا كردن آن ها از يكديگر در ميان آن ها مى رود و در اين حين; ضربه مشتى به صورت عمرو خورده و كبود مى شود; حكم ديه ضربه وارده را در دو صورت ذيل بيان فرمائيد;

الف _ زننده ضربه بكر باشد كه در حال دفاع بوده.

ب _ زننده ضربه نامشخص است (علم اجمالى وجود

دارد كه ضارب زيد يا بكر است).

باسمه جلت اسمائه

الف) بكر ضارب است ولى عمداً نيست; ديه بر عاقله است; اگر ندهند يا نتوانند بدهند، بكر بايد بدهد.

ب) نصف ديه بر عاقله بكر است، و نصف آن بر عاقله زيد; و اگر ندهند، بر خود بكر و زيد لازم است هر كدام نصف ديه را بدهند.

س 489 : چنان چه جانى قصد قتل نداشته باشد و ضربه اى هم كه وارد نموده است نوعاً كشنده نباشد، ولى اتفاقاً منجر به قتل شود، آيا جانى علاوه بر ديه قتل نفس به قصاص جنايت بر عضو نيز محكوم مى گردد، يا از موارد تداخل است؟

باسمه جلت اسمائه

مسلما از موارد تداخل است.

س 490 : هرگاه دو نفر ضربات متعدد با فاصله بر مجنى عليه وارد كنند، مثلا يكى امروز دست او را قطع كند و ديگرى فردا پاى او را قطع كند و روز سوم مجنى عليه بر اثر سرايت هر دو ضربه فوت كند، آيا هر دو قاتل هستند و از موارد شركت در قتل است يا فقط نفر دوم قاتل است؟

باسمه جلت اسمائه

هر دو قاتل اند; و از موارد شركت در قتل است.

س 491 : 1 _ در مواردى كه شخصى اقدام به قتل محقون الدمى نموده، ولى بر اثر عواملى كه خارج از اختيار او بوده است، قتل واقع نشده است; آيا مى توان او را به جهت شروع در قتل تعزير نمود؟

2 _ در موارد شروع به جنايت بر عضو چطور؟ آيا مى توان او را تعزير نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال چون شخص مقدم به جنايت، كار محرمى انجام نداده است،

فقط متجرى مى باشد; و تجرى اگر چه قبيح است ولى فعل متجرى به حرام نمى شود، و تعزير براى فعل حرامى است كه در شرع مقدس حدى براى آن ذكر نشده است; پس، تعزير وجهى ندارد.

س 492 : 1_ هرگاه شخصى به صورت غير عمد، ضربه اى به ديگرى وارد سازد، (مثلا مشتش به صورت ديگرى بخورد) چنان چه ضربه بر روى بدن مضروب، اثرى به جاى نگذاشته باشد (ضربه نه موجب تورم شده است و نه تغيير رنگ پوست و نه عوارض و آثار ديگر) آيا ضارب بايد ارش بپردازد؟ اگر جواب مثبت باشد، در اين گونه موارد ارش چگونه تعيين مى شود؟

2 _ هرگاه شخصى عمداً به ديگرى ضربه اى بزند، ليكن ضربه هيچ گونه اثر ظاهرى و عوارضى را بر بدن مضروب نگذارد، مسئوليت ضارب چيست؟

الف _ فقط تعزير;

ب _ فقط ارش;

ج _ هم تعزير و هم ارش.

3_ چنان چه ارش در موارد مزبور ثابت باشد، با توجه به عدم ورود نقص و عدم وجود اثرى از جنايت، چگونه بايد ارش را تعيين كرد؟

باسمه جلت اسمائه

ج1) ارش واجب نيست، تعزير هم ندارد; چون غير اختيارى است.

ج2) در مورد دوم، اگر چيزى واجب باشد كه معلوم نيست آن چيز تعزير است; نه مورد ديه است و نه ارش.

س 493 : اگر دزدى مرتكب سرقت حدى شده باشد، و در دادگاه محكوم به قطع دست شود و كسى بدون اذن قاضى دست او را از همان محل حد سرقت يا كم تر قطع كند، آيا محكوم به قصاص مى شود يا به جهت مهدور بودن اين قسمت از دستش، جانى قصاص نمى شود

و به ديه و تعزير يا فقط به تعزير محكوم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

غير تعزير چيزى ثابت نمى شود.

س 494 : در همين فرض، اگر جانى دست دزد را بيش تر از حد سرقت قطع كرده باشد، حكم آن چيست؟ آيا جانى فقط نسبت به مقدار زائد قصاص مى شود يا نسبت به مجموع، قصاص جارى است؟ و آيا در صورت عدم امكان اجراى قصاص در مقدار زائد، قصاص به ديه تبديل مى شود؟ و در صورت جريان قصاص در مجموع، آيا بايد دزد ديه دست را به مقدارى كه بايد در حد سرقت از او قطع مى شد، به جانى پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

نسبت به مجموع، قصاص مورد شرعى ندارد; نسبت به مقدار زائد، قصاص خصوص مقدار زائد ممكن نيست; پس، نسبت به مقدار زائد ديه لازم است; و آن هم نه ديه دست، بلكه ديه مقدار زائد را بايد بپردازد.

س 495 : ولى دم ادعا نموده است كه زيد به تنهايى قاتل است ولكن لوث بر اشتراك زيد با دو نفر ديگر در انجام قتل وجود دارد و قسم خورندگان نيز بر مشاركت هر سه نفر در انجام قتل قسامه را جارى نموده اند:

الف) در صورتى كه ولى دم تنها در خواست قصاص زيد را داشته باشد، آيا ولى دم بايد فاضل سهم ديه زيد از جنايت را بپردازد يا پرداخت آن بر عهده دو شريك ديگر است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه ولى دم بينه بر مدعى خود ندارد، ادعايش بى اثر است; مرجع فقط قسامه است.

س 496 : ب) آيا ولى دم علاه بر درخواست قصاص زيد، حق درخواست قصاص دو نفر

ديگر يا اخذ ديه از آن ها را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ولى دم اگر بينه بر مدعاى خود ندارد، درخواست قصاص بى اثر است.

س 497 : هرگاه زيد در كوچه يا خيابان براى گرفتن مال بكر به سوى او هجوم آورد و بكر نيز مهاجم را به قتل برساند، حكم مسأله را از جهت قصاص و ديه، در دو مورد ذيل بيان فرماييد;

الف _ بكر مى توانست تنها با فرياد كشيدن بر روى زيد يا زدن يك سيلى به او، مهاجم را فرارى دهد; ليكن به دليل شتابزدگى به جاى دور كردن مهاجم با فرياد يا زدن سيلى، او را به قتل رساند؟

ب _ بكر مى توانست تنها با فرياد كشيدن بر روى زيد يا زدن يك سيلى به او، مهاجم را از خود دور كند، ليكن عمداً و با توجه كامل به اين مسأله كه مهاجم با يك سيلى متوارى خواهد شد، مهاجم را به قتل برساند؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو صورت، قتل عمدى است; و دفاع از گرفتن مال، مجوز قتل نيست.

س 498 : الف _ هر گاه شخصى به سوى شخص يا حيوانى تيراندازى كند، در حالى كه توجه دارد شخص محقون الدم ديگرى در معرض اصابت تير او قرار دارد (احتمال مى دهد تيرش به خطا رفته و به شخصى اصابت كند) در صورت اصابت تير به شخص ديگر و به قتل رسيدن او، قتل از چه نوعى است؟

ب _ هرگاه شخصى به سوى حيوانى يا شخصى تيراندازى كند، در حالى كه شخص ثالثى در معرض اصابت تير باشد، و شليك كننده به دليل سهل انگارى متوجه اين امر نباشد و تير

او به شخص ثالث اصابت كند، قتل از چه نوعى است؟

ج _ راننده اى كه مقررات رانندگى را رعايت نمى كند و در حالى كه سرعت غير مجاز يا سبقت غير مجاز داشته يا در حال عبور از چراغ قرمز بوده، با توجه به اين كه اين گونه عدم رعايت مقررات، ديگران را در معرض جنايت قرار مى دهد. بفرماييد در صورت تصادف و وقوع قتل، جنايت عمد است يا غير عمد؟

باسمه جلت اسمائه

الف _ قتل عمدى است نسبت به محقون الدم و كافى است در صدق عمد احتمال اصابت، چون احتمال مورد لزوم احتياط است.

ب _ قتل شبه عمد است.

ج _ ظاهراً قتل عمدى است; چون به حسب عادت احتمال تصادف مى دهد.

س 499 : در قتل غير عمد ناشى از تصادفات، محكوم عليه پس از انقضاى مهلت پرداخت (در سال) معسر است و حتى توان پرداخت ديه به صورت اقساط را ندارد، تكليف چيست؟ آيا بيت المال از باب هدر نرفتن خون مسلمان ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

در پاره اى از روايات اين جمله آمده است كه: (إن لم يكن له مال فمن بيت المال) (يعنى اگر شخص مال نداشته باشد ديه از بيت المال پرداخت مى شود)

س 500 : 1_ هرگاه قاضى به عمد و به جهت غرضورزى با متهم، حكم قصاص نفس يا عضو يا رجم و امثال آن را صادر و حكم صادره اجرا شود، قاضى مزبور چه مسئوليتى دارد؟

2 _ هرگاه قاضى در اثر تقصير و كوتاهى يا بى توجهى و عدم رعايت مقررات دادرسى، احكام مورد اشاره را صادر كند، قاضى مسئول است يا بيت المال؟ در صورتى

كه مصلحت اقتضا كند، آيا مى توان بيت المال را مسئول پرداخت دانست؟

3 _ در صورتى كه قاضى در صدور احكام مزبور مرتكب تقصير شود، آيا مى توان ديه را به نيابت از قاضى بيت المال پرداخت نموده و آنگاه به تدريج از حقوق قاضى كسر نموده و به بيت المال برگرداند؟

4 _ در صورت خطاى قاضى در صدور حكم (خطاى محض) آيا قاضى مسئول است، يا بيت المال و يا عاقله؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1: چنان چه كسى كه اجراى حكم نموده، نمى دانسته قاضى مقصر است، حاكم ضامن و مسئول است.

ج 2: قاضى مسئول است نه بيت المال.

ج 3: چنان چه بر گرفتن ديه از خود قاضى محذورى مترتب مى شود، به اين گونه كه نوشته ايد، راه منحصر به آن است.

ج 4: در صورت خطا در صدور حكم، ديه از بيت المال داده مى شود.

س 501 : با عنايت به اين كه در حال حاضر تفاوت شديدى بين گونه هاى ديه (اصناف ديه) مانند قيمت 1000 گوسفند با قيمت ده هزار درهم وجود دارد، آيا باز هم جانى مخير است هر يك از گونه هاى ششگانه (صد شتر، دويست گاو،...) را انتخاب نمايد؟ يا آن كه تخيير ميان گونه ها، انصراف به حالتى دارد كه تعادل نسبى بين قيمت ها وجود داشته باشد؟ به عبارت ديگر، آيا در پرداخت ديه، خودِ گونه ها موضوعيت دارند هرچند كه ارزش آن ها كاملا تنزل پيدا كرده باشد، يا ارزش مالى گونه ها موضوعيت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه قتل عمد، در صورت اختيار عدم قصاص است; بنابراين، مخصوص است به اختيار ورثه مجنى عليه كه كدام را

اختيار كنند; علاوه بر اين كه يكى از شش امر، هزار دينار است و ديگرى هزار درهم، كه اين دو، هم وزنشان معلوم است و هم قيمتشان.

س 502 : شخصى به قصد رسيدن به ثواب و كمك به ديگران، دست پيرمردى را مى گيرد كه او را از جوى آبى عبور دهد، ولى بدون آن كه تفريطى از سوى كمك كننده صورت گرفته باشد، تصادفاً انگشت پيرمرد در مى رود. با فرض اين كه اگر شخص مزبور به پيرمرد كمك هم نمى كرد، خود او به سختى قادر به عبور از جوى آب بود، آيا كمك كننده ضامن ديه در رفتگى انگشت است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه خود پيرمرد گفته است كه به من كمك كن و در رفتن انگشت هم مستند به اين شخص نباشد، او ضامن ديه نيست; و اگر مستند به او باشد، ضامن است.

س 503 : با عنايت به اين كه مخارجى را كه مجنى عليه براى درمان آثار و عوارض جنايت، هزينه مى كند، گاه فراتر از ديه مقدر است، بفرمائيد:

الف) آيا به حكم قاعده لاضرر، تسبيب و... مى توان هزينه هاى درمانى مازاد بر ديه مقدر را از جانى گرفت؟

باسمه جلت اسمائه

قاعده لاضرر نافى حكم است نه مثبت.

س 504 : ج) در صورت مشروعيت دريافت هزينه هاى زائد بر ديه، آيا مجنى عليه به جهت زمانى كه از كار محروم شده و وقتى كه صرف درمان خود كرده است مى تواند مطالبه خسارت كند؟

باسمه جلت اسمائه

(با اين توجيه كه مبلغ پرداختى به عنوان ديه مقدر و نيز هزينه هاى زائد بر درمان كه جانى به مجنى عليه پرداخته تنها

وضعيت را به حال پيش از جنايت برگردانده، اما درد و تبعى را كه مجنى عليه متحمل شده و زمان هايى را كه از دست داده است، هنوز جبران ننموده است كه بايد جبران شود) زائد بر مقدر چيزى نمى تواند بگيرد.

س 505 : د) بر فرض عدم مشروعيت دريافت خسارت هاى زائد بر ديه، آيا قاضى در مواردى كه ارش متعين است، مى تواند علاوه بر ملاحظه شدت صدمه و آسيب وارده، هزينه هاى درمانى و زمان هاى تلف شده از مجنى عليه را در مقدار ارش لحاظ كند؟

باسمه جلت اسمائه

ارش زيادتر از اصل ديه مقدر نمى شود; و به عبارت ديگر، ضمان در مورد اتلاف است; و عدم النفع موجب ضمان نيست.

س 506 : اگر كسى به بچه اى صغير ضربه اى وارد كند (به صورت عمداً يا سهواً) كه باعث سرخى يا كبودى بدن او شود;

الف: اگر از پدر بچه حلاليت بطلبد، موجب اسقاط ديه مى شود يا خير؟

ب) آيا پدر حق بخشش دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

حلاليت طلبيدن موجب اسقاط ديه نمى شود، و پدر حق بخشش ندارد;مگر در موردى كه صلاح صغير در آن باشد; مانند اموال ديگر صغير.

س 507 : مستدعى است بفرمائيد:

الف) مجازات يا مسئوليت قاتل شخص مرتد در موارد ذيل چيست:

1 _ مسلمانى، عمداً مرتدى را به قتل برساند؟

2 _ مرتدى، مرتد ديگر را عمداً به قتل برساند؟

3 _ كافر ذمى، مرتدى را به قتل برساند؟

4 _ در موارد فوق، چنان چه قتل غير عمد باشد، قاتل چه مسئوليتى دارد؟ آيا ديه اى براى مرتد ثابت است؟ در فرض ثبوت، مقدار آن را بيان فرمائيد؟

ب) آيا در

صور فوق، فرقى بين اقسام مرتد و زن يا مرد بودن مرتد وجود دارد؟

ج 1: چنان چه مسلمان معتاد به قتل كافر نباشد كه ظاهراً مورد سؤال است و كافر هم مهدورالدم نباشد، قصاص مورد ندارد; يعنى مسلمان را نمى كشند; بلكه او تعزير مى شود به مقدارى كه حاكم شرع صلاح بداند و ديه ذمى هم از او گرفته نمى شود.

و چنانچه مرتد فطرى باشد كه مهدور الدم است، تعزير هم ندارد.

ج 2: اگر مرتدى مرتد ديگر را عمداً به قتل برساند، اگر هر دو ملى باشند، قصاص مى شود، و اگر مقتول، مرتد فطرى باشد، چيزى بر او نيست.

ج 3: از جواب قبل جواب اين سؤال ظاهر مى شود.

ج 4: در قتل كافر غير ذمى ديه نيست.

س 508 : انسان پس از تولد به تدريج دندان هايى در مى آورد كه به آنها دندان هاى شيرى گفته مى شود، اين دندان ها در غالب موارد (99 درصد) در سن كودكى مى افتد و به جاى آن دندان اصلى (دائمى) كه در زير دندان هاى شيرى قرار گرفته، مى رويد. در برخى افراد در زير دندان هاى شيرى، دندان دائمى وجود ندارد، لذا دندان هاى شيرى تا مدت طولانى ترى در دهان باقى مى ماند و در صورت افتادن، ديگر به جاى آن دندانى نمى رويد. با عنايت به اين مقدمه، مستدعى است بفرمائيد:

الف) هرگاه در اثر جنايتى دندان شيرى كنده شده و به دندان دائمى زير آن كه در لثه قرار دارد نيز صدمه برسد، به نحوى كه دندان دائمى پس از رويش كج و معيوب باشد، آيا علاوه بر ديه يا ارش

دندان شيرى، ارشى نيز بابت رويش معيوب دندان دائمى مى توان مطالبه كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى. مسلماً چيزى ثابت است; يا ديه پنجاه دينار _ يا حكومت.

س 509 : ب) هرگاه در اثر جنايتى دندان شيرى كنده شود، و هم در اثر جنايت مزبور با اين كه دندان دائمى زير دنϘǙƠشيرى (در لثه) وجود داشته ديگر نرويد، آيا علاوه بر ديه يا ارش دندان شيرى، ديه دندان دائمى نيز كه عدم رويش آن مستند به جنايت است، بايد پرداخت شود يا خير؟ به عبارت ديگر، آيا موضوع سؤال دو جنايت است (جنايت اول كه مباشرتاً دندان شيرى را ساقط كرده و جنايت ديگر كه سبب عدم رويش دندان دائمى شده) كه دو ديه دارد يا يك جنايت؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً يك جنايت بيش تر نيست; و همان ديه نروييدن دندان است.

س 510 : در خسارات مازاد بر ديه در صورتى كه جانى قادر بر پرداخت آن نباشد، آيا بيت المال مسئوليتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بيت المال هيچ مسئوليتى ندارد.

س 511 : هر گاه راننده اول در حين رانندگى بيهوش شده و يا دچار سكته شود و وسيله نقليه او به سمت ديگر جاده كه وسايل نقليه از جهت مخالف در آن تردد دارند، منحرف شده و به وسيله نقليه اى كه با سرعت غير مجاز در حال حركت است، برخورد نمايد، ضمان ديه متوجه چه شخصى است؟ (فرض آن است كه راننده وسيله نقليه اى كه سرعت غير مجاز داشته در شرايطى كه به صورت ناگهانى و در اثر انحراف وسيله نقليه اول به وجود آمده است، قادر به كنترل وسيله نقليه خود و اجتناب از تصادف نبوده).

باسمه

جلت اسمائه

هيچ كدام ضامن نيستند; چون در فرض سؤال تصادف منتسب به هيچ كدام نيست; هر دو حين تصادف بى اختيار بوده اند.

س 512 : هر گاه شخصى در ملك خود كه كودكان همسايه گاه براى بازى _ بدون اذن مالك _ به آن جا مى روند، به قصد سقوط كودكان در چاه و صدمه زدن به آن ها چاهى حفر نمايد، مستدعى است بفرمائيد; آيا مالك ضامن است يا ضمان او به دليل رواياتى كه حفر كننده در ملك را ضامن نمى داند، منتفى است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اطلاق آن ادله عدم ضمان حافر چاه است.

س 513 : تصادف با وسيله نقليه در دو صورت ذيل از مصاديق تسبيب است يا مباشرت:

الف) دو وسيله نقليه با هم برخورد كنند و سرنشينان يكى از آن ها كشته شود؟

ب) وسيله نقليه به شخصى برخورد كرده و او را هلاك نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

الف: چنانچه هيچ كدام از راننده ها تقصيرى نداشته باشند، قتل خطايى مستند به هر دو است. هر كدام بايد عاقله اش يا خودش نصف ديه را بپردازد.

ب: در صورت عدم تقصير قتلى خطايى است.

س 514 : دو نفر مشاجره لفظى مى كنند، يكى از آن ها عصبانى شده و در حالت خشم و عصبانيت با كلنگى كه در دست دارد، به سر ديگرى زده و او را به قتل مى رساند، نوع قتل را مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

قتل عمدى است.

س 515 : كودكان براى بازى سنگى را در كوچه به عنوان دروازه فوتبال قرار داده و پس از بازى، آن را در همان حالت رها كرده و مى روند، زيد كه ملكش در كنار كوچه

بوده و ديوار و حصارى ندارد، چاهى را در كنار سنگ و در ملك خودش حفر مى كند به قصد اين كه نابينا يا عابر خاصى كه معمولا از آن جا مى گذرد، به سنگ برخورد كرده و در چاهى كه در ملك اوست سقوط كند، يا مالك با توجه به اين كه اگر در ملك خود چاه بكند، احتمال برخورد نابينا يا عابر با سنگ و سقوط او در چاه زياد است، اقدام به حفر چاه مى نمايد، حال مستدعى است بفرمائيد با توجه به اين كه عمل كودكان مصداق اضرار به طريق و عمل مالك مصداق «الناس مسلطون على أموالهم»مى باشد، ضامن ديه نابينا يا عابر چه كسى است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه چاه در ملك در معرض سقوط مى باشد ديه نابينا و عابر در صورت ثبوت بر حافر چاه است; بلكه در بعضى موارد قصاص ثابت مى شود; به هر تقدير، بر عمل كودكان چيزى مترتب نمى شود.

س 516 : 1_ شخص «الف» به قصد اين كه با پريدن بر روى شخص «ب» وى را به قتل برساند به پشت بام مى رود، ليكن قبل از اين كه اقدام به پريدن نمايد، بدون اختيار او، طوفان يا زلزله غير مترقبه اى وى را به پايين و بر روى شخص «ب» پرت كرده و موجب قتل شخص «ب» مى شود; مستدعى است بفرماييد آيا جنايت عمد است، يا شبه عمد، يا خطا و يا تلف محض؟

2 _ هرگاه شخص «الف» با علم به اين كه اگر در مكان خاصى قرار گيرد، طوفانى كه در حال وزش است او را به پايين پرت كرده

و موجب قتل شخص «ب» مى گردد، به مكان مزبور رفته و در اثر وزش طوفان و سقوط به پايين، شخص «ب» را هلاك نمايد، جنايت از چه نوعى است؟

باسمه جلت اسمائه

در فرض اول تلف محض است.

و در فرض دوم، جنايت عمدى است; چون الإمتناع بالاختيار لا ينافى الإختيار.

س 517 : هر گاه در اثر جنايتى، مقدارى از گويايى شخص از بين برود، مانند اين كه قادر به اداى 10 حرف نباشد، مستدعى است بفرمائيد

الف _ آيا ديه زوال حروف با توجه به حروف معجم عربى تعيين مى شود يا همان گونه كه برخى فقهاى فرموده اند، بر اساس حروف لغت مجنى عليه؟ (حروف زبانى كه مجنى عليه به آن تكلم مى كند، گاه 32 حرف است (فارسى زبانان) و گاه 26 حرف (انگليسى زبانان) و گاه غير آن)

ب _ در صورتى كه معيار حروف معجم عربى باشد، تعداد حروف مزبور 28 حرف است يا 29 حرف؟

ج _ در صورتى كه معيار، حروف لغت مجنى عليه باشد، در مواردى كه مجنى عليه به چند زبان (فارسى، تركى و عربى) تكلم مى كند، معيار، حروف كدام يك از اين لغات است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات تصريح شده است به 28 حرف و آن هم با قطع زبان از بين مى رود، و قطع دندان ها حكم ديگرى دارد. و اگر تمام زبان قطع شود، ديه آن، ديه كشتن است; و اگر نصف آن قطع شود و به جهت قطع آن مقدارى از حروف از بين برود، چنان چه آن مقدار نصف حروف باشد بايد نصف ديه كشتن داده شود; ولى اگر دو ثلث حروف از بين برود،

نسبت به زائد از نصف بايد مصالحه بشود.

س 518 : آيا همان گونه كه در قتل مباشرى در صورت عدم شناسايى قاتل، ديه مقتول از بيت المال پرداخت مى شود، در قتل تسبيبى نيز اين گونه است; به عنوان مثال، اگر شخص ناشناسى پوست موزى در خيابان انداخته و شخصى در اثر گذاشتن پا روى پوست و لغزيدن و به زمين خوردن بميرد، آيا بيت المال ضامن ديه است؟

باسمه جلت اسمائه

دليلى بر بودن ديه در اين مورد نيست تا از بيت المال داده شود.

س 519 : در دعوايى كه بين دو نفر صورت گرفته يكى از آن ها كه داراى بيمارى قلبى مى باشد، بعد از دعوا روى زمين مى افتد و فوت مى كند; طرف مقابل خبر از بيمارى متوفى ندارد; الف) اين چه نوع قتلى است؟ ب) ديه به عهده كيست؟

باسمه جلت اسمائه

قتل مزبور عمدى نيست و اگر قتلى باشد، خطايى است; و مستند به يك نفر نيست; به هر دو منتسب است. ديه اگر ثابت شود، بر عاقله است; آن هم بر طرف ديگر نصف ديه است; و چنان چه احتمال عقلانى داده شود كه دعوا سبب فوت نشده باشد، دادن ديه واجب نيست.

س 520 : صبى در اسلام و طهارت وارث تابع اشرف ابوين است; اگر در حال صبى بودن اشرف بميرد، باز هم همان احكام را دارد يا نه؟ اگر بعد از بلوغ مرتد شد، حكم عنوان ارتداد دارد; چون عنوان مسلمان دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اشرف در حال صباوت بميرد، صبى باقى است بر تبعيت او; كما اين كه اگر بعد از بلوغ مرتد شود، حكم ارتداد

دارد.

س 521 : مشهور فقهاى اماميه در بحث اجتماع سبب و مباشر معتقدند كه در صورت اجتماع سبب و مباشر، مباشر ضامن است مگر آن كه سبب اقوى باشد; در مقابل، برخى ديگر از فقها مانند صاحب رياض، صاحب مدارك، صاحب العناوين، مرحوم خويى، مرحوم رشتى، مرحوم سبزوارى و... ضمان سبب و مباشر را در صورت استناد تلف به هر دو محتمل دانسته و يا به آن حكم نموده اند. با عنايت به اين كه «سبب» و «مباشر» در نصوص شرعى وارد نشده است و از سوى ديگر با تتبع در آراى فقها روشن مى گردد كه معيار ضمان استناد عرفى و انتساب تلف است، آيا مى توان گفت: هرگاه تلف تنها به مباشر مستند باشد، مباشر ضامن و اگر تلف فقط به سبب مستند باشد، ضامن و اگر هم به مباشر و هم به سبب مستند باشد، هر دو ضامن اند و در صورت شك در انتساب نيز مباشر ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت تساوى مباشر و سبب در قوه و صورت اقوائيت مباشر، دعوى اجماع شده است بر اين كه «إذا اجتمع المباشر والسبب فالضمان على المباشر»; و آن چه در بعضى موارد مانند «من حفر بئراً فى غير ملكه و دفع الآخر ثالثاً فيها و سقط و مات كان الضمان على الحافر و إن كان الحافر جاهلاً»، با اين اجماع نيست. بنابراين، به نظر ما مجمع عليه صحيح است.

?حدود، قصاص و ديات

س 522 : اگر كسى اقدام به قتل عمدى ديگرى كند و مجنى عليه را به گونه اى رها كند و برود كه نجات او ممكن نيست و اگر چه فعلا

«كالميت» نيست ليكن قطعاً تا فردا خواهد مرد، و ولى مجنى عليه به دنبال جانى رفته و وى را قبل از مرگ مجنى عليه به قتل مى رساند و پس از آن مجنى عليه مى ميرد، آيا در اين صورت، ولى مذكور مستحق قصاص نفس است، يا محكوم به پرداخت ديه مى شود، يا هيچ كدام و فقط تعزير مى شود؟ چنان چه ولى دم مذكور مستحق قصاص يا محكوم به پرداخت ديه باشد، خون مقتول اول چه مى شود؟ آيا هدر است، يا ديه اش از اموال جانى و در صورت فقر او از عاقله يا بيت المال پرداخت مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

قتل جانى قبل از مردن مجنى عليه جائز نيست; فالولى قتل من لا يجوز قتله فعليه القود.

س 523 : آيا در توبه مُسقِط حد، ندامت و پشيمانى و عزم بر عدم تكرار جرم كافى است; يا علاوه بر آن، در صورتى اين ندامت و پشيمانى موجب سقوط حد است كه قربةً إلى الله و به عبارت ديگر، توبةً إلى الله باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر روايات داله بر سقوط حد شارب خمر و... در صورتى كه هنوز هيچ كس نمى داند و او توبه مى كند، توبه حقيقى است نه صورى.

س 524 : آيا توبه مرتد فطرى مطلقاً پذيرفته نيست، يا قبل از ثبوت ارتداد نزد حاكم پذيرفته مى شود و بعد از ثبوت عند الحاكم پذيرفته نمى شود؟ و در هر يك از فروض سه گانه آيا حد قتل ساقط مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مرتد فطرى به مجرد ارتداد حد قتل برايش ثابت مى شود و اموالش منتقل به ورثه مى شود. و

زوجه اش از همان حين ارتداد از او جدا مى شود با عده وفات. و اگر اسلام آورد و مسلمان شد و توبه نمود، اسلامش قبول مى شود و بدنش پاك مى شود و توبه اش باطناً قبول مى شود و موجب داخل شدن به بهشت مى شود; و بعداً اگر كسب مال نمود، مالك آن چه به دست آورده مى شود و با عقد جديد مى تواند رجوع به زنش بنمايد; و مع ذلك كله، حد قتل ساقط نمى شود و اموالى كه منتقل به ورثه شده است، به او بر نمى گردد، و زنش هم بدون عقد جديد به او بر نمى گردد; و روايات عدم قبول توبه مرتد فطرى ناظر به اين دو سه حكم است.

س 525 : هرگاه شخص مدافع نسبت به مهاجم رعايت الأسهل فالاسهل را ننمايد و مآلا مهاجم را به قتل برساند، آيا مدافع به لحاظ عدم رعايت الأسهل فالاسهل قصاص مى شود يا مى بايست به اولياى مهاجم ديه بپردازد و يا خون وى هدراست؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر سقوط قصاص نيست.

س 526 : در اجراى حدّ سرقت نسبت به قطع انگشتان، آيا سارق مى تواند قبل از اجرا، انگشتان خود را بى حس كند تا درد و الم را احساس نكند؟ و نيز آيا مى تواند آن را بعد از قطع پيوند بزند؟ و در قصاص عضو هم آيا مى تواند پيوند بزند؟

باسمه جلت اسمائه

بى حس كردن انگشت اشكال ندارد; كما اين كه پيوند زدن هم جائز است.

س 527 : آيا براى اجراى حد اعدام براى مجازات زناى با عنف مثلا، زمان خاصى قائل ايد و نيز

براى قصاص نفس چطور؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات فرموده اند: در شدت گرما و سرما، و در اراضى كفار، و در ملتجىء به حرم اجراى حد نكنند; و ظاهراً قصاص هم همين گونه است; مگر در مورد اول.

س 528 : ضربى واقع شده است كه موجب جراحت و تغيير رنگ نگرديده است; و به عبارت ديگر، هيچ گونه آثارى از خود بجا نگذاشته است; چه مجازاتى براى ضارب مى توان در نظر گرفت.

باسمه جلت اسمائه

در روايات بر چنين ضربى مجازات خاصى ذكر نشده است.

س 529 : آيا شهادت فرزند عليه پدر صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

شهادت فرزند عليه پدر قبول نمى شود; ولى به نفع پدر صحيح و قبول است.

س 530 : شخصى كه در محكمه حاكم شده ولى در راه احقاق حقش خسارات و هزينه هايى را متحمل شده، آيا مى تواند آن ها را از محكوم (كه سبب اين خسارات شده) بگيرد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند.

س 531 : هرگاه لوث عليه چند نفر معين محقق شده باشد، به عنوان مثال يك نفر عادل شهادت مى دهد كه من ديدم يك شخص نامعين از اين چهار نفر معين، زيد را به قتل رساند، در صورتى كه براى قاضى ظن به قاتل بودن يك نفر نامعين از ميان آن چهار نفر به وجود آيد، در دو صورت ذيل حكم مسأله را بيان فرماييد;

الف) اولياى دم، مدعى اند قاتل شخص معينى از آن چهار نفر است؟

ب) اولياى دم، تنها مدعى اند يكى (يكى نامعين) از آن چهار نفر قاتل است؟

باسمه جلت اسمائه

چون ميزان در ثبوت لوث براى حاكم به صدق مدعى حصول ظن است نوعاً، بنابراين،

اگر اولياى دم مدعى باشند كه يك نفر غير معين از اين چهار نفر قاتل است، ترديدى نيست كه لوث ثابت مى شود كه يكى از اين چهار نفر قاتل است و چون معلوم نيست، قسامه متوجه هر چهار نفر مى شود و ديه ثابت مى شود بر هر چهار نفر; پس، هر كدام ربع ديه را بايد بپردازند. و اگر اولياى دم مدعى هستند كه يكى معين قاتل است، چنان چه قاضى به همان عقيده خود باقى باشد، ادعاى اوليا بى اثر است ميزان ظن قاضى است، پس قسامه متوجه همان چهار نفر است و ديه هم آن چهار نفر بالسويه بايد بپردازند; و در اين فرض، اگر اوليا ادعاى اطمينان مى كنند كه قاتل يك نفر معين است، نمى توانند آن سه قسمت از ديه را كه آن سه نفر مى پردازند، بگيرند; و قاعده آن سه قسمت متعلق به امام است. و الله العالم.

س 532 : با التفات به ديدگاه فقها، عاقله ضامن پرداخت ديه از سوى صغار مى باشد; در صورتى كه صغير به پدر خود جرحى وارد نمايد و پدر شكايت كند، در مواردى كه شاكى خود ضامن پرداخت ديه مى باشد، تكليف چيست؟ شايان ذكر است عاقله در فرض سؤال منحصر به شخص مجروح (پدر) مى باشد و نيز در صورت عدم انحصار عاقله به پدر، حكم مسئله را بيان فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

چون ثبوت ديه بر عاقله حكم تكليفى محض است و ديه در ذمه جانى ثابت است، بنابراين، ديه در ذمه صغير ثابت است و ولى مى تواند از اموال او بردارد.

س 533 : 2 _ چنان چه

پدر از اموال فرزند سرقت نمايد، حد سرقت منتفى است، اما آيا تعزير دارد؟

باسمه جلت اسمائه

از مقتضى روايات در اين مورد چيزى فهميده نمى شود; ولى عموم ما دل على التعزير، براى هر عمل مخالف شرعى تعزير مى شود چنين استدلال شده است و لكن به نظر من تعزير هم نمى شود به واسطه يك روايت.

س 534 : 3 _ در زناى مستوجب رجم كه با علم قاضى ثابت شد، چه كسى بايد زدن سنگ را آغاز نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت اقرار، امام اول كسى است كه رجم را آغاز مى كند; و در صورت ثبوت به بينه، همان بينه اول كسى است كه رجم مى كند، بعد امام. و اما در صورت ثبوت جرم با علم قاضى، اگر حكم رجم باشد، امام اول كسى است كه رجم مى كند.

س 535 : 1 _ در مواردى كه شخصى اقدام به قتل محقون الدمى نموده ولى بر اثر عواملى كه خارج از اختيار او بوده قتل واقع نشده است، آيا مى توان او را به جهت شروع در قتل تعزير نمود؟

2 _ در موارد شروع به جنايت بر عضو، چطور; آيا مى توان او را تعزير نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال چون شخص مقدم به جنايت كار محرمى انجام نداده است، فقط متجرى مى باشد; و تجرى اگر چه قبيح است، ولى فعل متجرى به حرام نمى شود. و تعزير براى فعل حرامى است كه در شرع مقدس حدى براى آن ذكر نشده است، پس تعزير وجهى ندارد.

س 536 : قتلى اتفاق افتاده است و قاتل ادعا مى كند كه در زمان ارتكاب قتل

نابالغ بوده است و قصاص منتفى است، ولى شواهد و قرائن نشانگر آن است كه در حال قتل بالغ بوده است، لطفاً بفرماييد;

الف) آيا خصوصيات قاتل نظير بالغ و عاقل بودن او در زمان قتل در مواردى كه لوث و قرائن بر وجود آن ها دلالت دارد، با قسامه قابل اثبات است؟

ب) آيا خصوصيات مقتول مثل مجنون يا عاقل بون او يا مرتد بودن او در زمان قتل با وجود لوث بر اين خصوصيات، با قسامه قابل اثبات است؟

ج) آيا ادعاى اكراه بر قتل و جنايت از طرف جانى يا ادعاى عدم اكراه از طرف ولى دم با وجود لوث بر تحقق اكراه يا نفى آن، از طريق قسامه قابل اثبات است؟

باسمه جلت اسمائه

1_ در صورت ادعاى طفل كه حين وقوع قتل بالغ نبوده _ اگر ممكن است با ملاحظه تحقق انبات، حكم به بلوغ مى شود; و اگر ممكن نيست يا طفل ادعا كند با دواء نبات شعر محقق شده است، قول طفل قطع نظر از استصحاب حجت است; از باب قبول دعواى چيزى كه لا يعلم إلا من قبل المدعى، بنابراين، نوبت به قسامه نمى رسد; و على فرض قسامه، اول قسامه حق مدعى است قسامه او مقدم است; و اگر قسامه نداشت يا امتناع كردند از قسم، خود مدعى قسم مى خورد و موافقين او اگر كسى را موافق داشت; والا خود او قسم مى خورد و تكرار مى كند تا حد نصاب; و اگر قسم نخورد، قسامه متوجه منكر مى شود.

2_ در آن صورت و در صورت سوم مورد قسامه هست.

س 537 : در صورتى كه دندان لق شده قابل درمان

باشد و قصاص به همان اندازه ممكن باشد، آيا قصاص جارى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى عموم ادله قصاص مثل آيه كريمه (السن بالسن) ثبوت قصاص است.

س 538 : در صورتى كه دندان لق شده در حكم دندان فاسد باشد و بايد توسط پزشك كنده شود، آيا قصاص جارى است؟ و در فرض جريان قصاص، آيا براى قصاص آن، دندان جانى به همان صورت لق مى گردد يا كنده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مماثلت در قصاص معتبر است، و اين عنوان موجب آن است كه دندان جانى به همان صورت لق گردد; و با عدم امكان، ديه واجب مى شود.

س 539 : با عنايت به اين كه: هرگاه شخصى كه چشم هاى او صحيح است، چشم سالم اعور (يك چشم) را در آورد، اعور علاوه بر قصاص يك چشم جانى مى تواند نصف ديه را نيز دريافت كند، و مى تواند ديه كامل را بگيرد: (اين حكم مختص به موردى است كه اعوريت به جنايت جانى نباشد; والا فقط قصاص مى تواند بكند.)

الف: اگر چشم سالم اعور را كور كند ولى آن را قلع نكند، آيا باز هم همين حكم جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

قصاص بلى و ديه خير.

س 540 : ب: اگر جانى نيمى از بينايى چشم سالم اعور را از بين ببرد و قصاص آن ممكن باشد، آيا علاوه بر قصاص بايد نصف ديه آن را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، دادن نصف ديه لازم نيست.

س 541 : ج: اگر جانى نيمى از بينايى چشم سالم اعور را از بين ببرد و قابل قصاص نباشد، مقدار ديه آن چقدر است؟

باسمه جلت اسمائه

نصف ديه آن را بايد بپردازد.

س

542 : د: به طور كلى آيا قصاص در قسمتى از منفعت بينايى در فرض امكان قصاص جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 543 : اگر ولى بچه اى به خاطر تربيت كردن فرزند، او را طورى بزند كه موجب ديه بشود (قرمز يا كبود شود) آيا ديه به عهده ولى است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، به عهده ولى است.

س 544 : هرگاه ولى دم قبل از اين كه روح از بدن مقتول خارج شود، به سمت قاتل كه در حال فرار بوده شليك كند و در نتيجه، اول قاتل كشته و ساعتى بعد روح از بدن مقتول خارج شود، آيا ولى دم مرتكب قتل عمدى شده كه موجب قصاص است؟

باسمه جلت اسمائه

حق قصاص از جانى بعد از مردن مجنى عليه ثابت مى شود، به مقتضاى آيه كريمه و روايات; بنابراين، اگر ولى دم قبل از موت جانى او را بكشد ولى جانى حق اقتصاص از قاتل را دارد; و در اين فرض، اگر ولى شليك كند به قاتل و قبل از مرگ قاتل مجنى عليه اول بميرد، باز ولى دم محكوم به قصاص است; چون قتل منتسب به او قبل از استحقاق بوده است.

س 545 : آيا شرعاً حبس ابد از مجازات هاى تعزيرى محسوب مى شود و حاكم شرع مى تواند در برخى از جرايم تعزيرى مرتكب را به حبس ابد محكوم كند؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد كسى كه ديگرى را به قتل شخص ثالثى امر مى كند و مأمور مجبور است در عمل، آمر محكوم مى شود به حبس ابد. بنابراين، مى توان گفت كه در مجازات هاى تعزيرى با نظر حاكم شرع حبس ابد

از آن مجازات ها محسوب شود.

ديه سقط جنين

س 546 : اگر به خاطر اضطرار شرعى بچه را سقط كنيم، آيا ديه به عهده ما مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ديه لازم نيست.

س 547 : در مواردى پزشكان به صورت قطع، نظر مى دهند كه جنين _ مثلا به علت نداشتن جمجمه يا... _ زنده متولد نخواهد شد. در فرض مزبور، آيا سقط جنين در دو فرض ذيل جائز است يا خير؟ و در صورت جواز، آيا رضايت زوج نيز لازم است؟

الف _ ادامه حمل موجب عسر و حرج مادر است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين فرض، سقط جائز است.

س 548 : ب _ ادامه حمل هرچند مشكلاتى را براى مادر در پى دارد، اما وضعيت به مرحله عسر و حرج نرسيده است؟

باسمه جلت اسمائه

به مقتضاى قاعده چون آن چه سقط مى شود حياتى ندارد، سقط جائز است.

س 549 : در صورت مثبت بون جواب (جواز) آيا از باب دفاع مى توان ضمان را (ديه جنين) منتفى دانست؟ آيا ضمان عاقله تكليفى است يا وضعى؟

باسمه جلت اسمائه

ضمان عاقله تكليفى است.

س 550 : در دوران بين وجود مادر و حمل او در رحم كه روح دارد، به واسطه لاحرج و لا ضرر اسقاط جنين براى مادر جائز است; اما آيا بر پدر ديه اى هست؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ضرر به حدى است كه اسقاط جائز شود، باز ديه لازم است; ولى كسى كه متصدى اسقاط است، ارث نمى برد.

س 551 : اگر زنى عمداً يا شبه عمد سقط جنين كرد و به شوهر خود، در زمان حيات او ديه را نداد، آيا ديه را به وارث يا خيرات براى او بدهد؟

باسمه

جلت اسمائه

در مواردى كه ديه مال شخص خاصى است، بايد به ورثه داده شود.

س 552 : «عقب افتادگى جنين» يعنى اختلال كامل يا نسبى در ساختار يا عملكرد دستگاه عصبى جنين به هر علتى كه نهايتاً منجر به تولد نوزاد زنده نشود، و در صورت تولد با فاصله كوتاهى بميرد، يا دچار اختلال ذهنى يا جسمى باشد به نحوى كه موجب حرج مادر گردد، آيا ملاك تشخيص عرف پزشكى و تأييد متخصصين ذى ربط است.

باسمه جلت اسمائه

عقب افتادگى جنين به امور ذكر شده صحيح است، ولى جواز سقط جنين بدون صورت تزاحم دليل ندارد و بلاوجه است.

س 553 : «ناقص الخلقه بودن جنين» عبارت است از عدم تشكيل و يا اختلال در تشكيل يا تكامل يك يا چند عضو بدن به هر علت به طورى كه جنين زنده متولد نشود، و در صورت تولد، با فاصله كوتاهى بميرد يا معلول جسمى يا ذهنى باشد به صورتى كه موجب حرج مادر گردد، اعم از آن كه اين معلوليت با اختلال ظاهرى همراه باشد يا نباشد. آيا ملاك تشخيص عرف پزشكى و تأييد متخصصين ذى ربط است.

باسمه جلت اسمائه

از آن چه در امر سابق بيان شد، حكم اين امر هم ظاهر مى شود.

نذر و قسم

س 554 : قسم به خداوند متعال يا خدا شاهد و وكيل بر سخن دروغ خود بگيرد، آيا موجب افطار روزه دار مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، موجب افطار روزه نيست.

س 555 : اگر در نذر مانع بود آن روز را روزه بگيرد، يا قدرت بر آن نداشت يا چيز منذور پيدا نشد، آيا قضا و كفاره دارد، يا كشف از بطلان نذر مى شود؟

باسمه

جلت اسمائه

قضا و كفاره واجب نيست; ولى مستحب است يك يا دو مد طعام كفاره بدهد. تخيير به اعتبار تعدد مرتبه استحباب است.

س 556 : اگر كسى نذر زيارت امام حسين عليه السلام كند و از آن طرف كار مهمى با پول داشت، كدام يك مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه كار مهم هم واجب باشد، مزاحم بين وجوبين مى شود; اگر اهم ثابت نشود، مخير است به هر كدام عمل كند، و اگر به حد وجوب نرسد، نذر مقدم است.

س 557 : تعداد زيادى از اهالى بدون خواندن صيغه شرعى نذر، طبق معمول گفته اند كه اگر مثلا فلان حاجت من برآورده شود، در راه حضرت ابوالفضل عليه السلام، و يا روز طشت گذارى، جلوى دسته جات عزاداران حضرت سيدالشهداء عليه السلام يك قربانى مى كشم و يا روز عاشورا، فلان مبلغ را خرج مى كنم; آيا اين شخص با در نظر گرفتن اهميت موضوع، مى توانند مبالغ آن نذرها را براى كمك به ساختن مسجد حضرت ابوالفضل عليه السلام، خود مصالح ساختمانى بخرند و يا براى خريد مصالح، به متصديان امر تحويل دهند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

مبالغ آن نذرها را در غير موارد تعيين شده بر آن ها جائز نيست صرف در ساختن مسجد نمود.

س 558 : اگر كسى به تدريج صدقه جمع كند، آيا مى تواند موقع نياز پول درشت صدقه ها را پول خرد كند يا موقع پرداخت صدقه پول خردهاى صدقه را با پول درشت عوض كرده و پول درشت را صدقه بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالى ندارد.

س 559 : اگر كسى نذر روزه غير معين كرده: الف) آيا قبل از ظهر مى

تواند باطل كند؟ ب) آيا بعدازظهر مى تواند باطل كند؟

باسمه جلت اسمائه

باطل كردن روزه غير واجب تا غروب جائز است.

س 560 : در كتاب عروه در بحث نيت الصوم مسئله 24 آمده است: «لايجوز العدول من صوم إلى صوم واجباً كاناً أو...»

حال، اگر كسى روزه نذرى غير معين گرفته باشد و بعد نيت قطع مى كند در نتيجه روزه نذر او باطل مى شود، حال قبل از ظهر نيت روزه قضايى مى كند: آيا اين مسئله يكى از مصاديق مسئله 24 است؟

باسمه جلت اسمائه

اين عدول نيست; بلكه، از موارد نيت روزه قبل از اذان ظهراست.

س 561 : علما فرموده اند: اگر كسى نذر كند كه در حال سفر روزه بگيرد، اين نذر صحيح مى باشد. حال، اگر اين مطلب را به وسيله صيغه عهد بر خود واجب كند، حكم نذر را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

دليل مختص به نذر است.

س 562 : آيا اين كلمه (جملات) صيغه نذر مى باشد يا خير; الف) خدايا نذر مى كنم كه اگر حاجتم برآورده شد، يك روز روزه بگيرم; ب) براى رضاى خدا اگر حاجتم برآورده شد، يك روز روزه بگيرم.

باسمه جلت اسمائه

به فتواى من در تحقق نذر و وجوب عمل به آن همان نيت كافى است; يعنى همين مضمون صيغه نذر را انشاء قلبى كند، يعنى اعتبار نفسانى كه در هر معامله قبل از انشاء لفظى مى شود در انعقاد نذر كافى است.

س 563 : نذر كرده است كه اگر مثلا وسيله نقليه من پيدا شد، او را به فلان فقير (صدقه، هديه و...) بدهيم; قبل از پيدا شدن وسيله، فقير فوت مى كند; با وسيله پيدا شده چه

كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

در وجوب عمل به نذر تمكن حين العمل معتبر است، در مورد سؤال حين العمل تمكن ندارد، نذر منحل است.

س 564 : شخصى چند ماهى است كه عمل خاصى را انجام مى دهد (مثلا هر روز صبح يك جزء قرآن مى خواند) ولى الآن شك مى كند كه اصلا آيا صيغه نذر را خوانده است يا خير، عادت او چنين بوده كه گاهى بعضى از امور را با صيغه نذر به خود واجب مى كرده است، تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اصالة البرائة، و استصحاب عدم النذر، به عدم وجوب است.

س 565 : شخصى نذر كرده پنجاه هزار تومان از حقوق خود را در مورد خاصى (مثل خرج حسينيه، دادن به ايتام، جلسه، دعا و...) مصرف كند، اما بعد از به دست آمدن پول، شك مى كند اصلا مورد نذر چه بوده، وظيفه او چيست؟ در مورد نذر وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً حكم اين نذر حكم آن است كه نذر كند مبلغ معينى در عمل نيكى كه اطاعت خداوند است صرف كند. بنابراين، صرف در هر عمل خوبى كه مقرب الى الله تعالى مى باشد جائز است.

س 566 : در جاهايى كه پول هاى موجود در ضريح امام زادگان يا امامان عليهم السلام را دولت آن جا مى برد و مصرف حرم و زوار نمى شود، ولى متولى اين حرم ها مستقل هستند و پول مصرف آن جا مى كند، اگر كسى نذر كرد كه پول را در ضريح بيندازد، آيا به متولى بدهد يا در ضريح بريزد؟

باسمه جلت اسمائه

در عمل به نذر بايد همان گونه كه نذر شده عمل شود; و صورت

ديگر، ولو كار بهترى باشد، مجزى نيست.

س 567 : نذر كرده است اگر حاجتم برآورده شد، مبلغى را به شخصى به اعتقاد اين كه فقير است پرداخت كند; بعد از برآوردن حاجت، متوجه مى شود كه اصلا آن شخص فقير نيست; حال، وظيفه اين شخص چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اعتقاد به فقر نذر را مقيد نمى كند. بنابراين، بايد مبلغ را به او بدهد.

س 568 : كسى نذر كرده است كه به مدت 40 شب سوره اى خاص از قرآن را بخواند ولى دو شب را فراموش مى كند، وظيفه او در دو صورت زير چيست؟

الف) اگر شب 41 و 42 را جبران كند، كفايت مى كند يا خير؟

ب) در صورتى كه پس از چند روز فاصله از پايان 40 روز بخواهد جبران نمايد، آيا كفايت مى كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نذرِ خواندن چهل شب پياپى باشد، كفايت نمى كند; والا بايد بخواند و حكم صورت دوم نيز همين گونه است.

(ت) س 569 : شخصى كه با رعايت همه شرايط نذر مى كند مثلا 40 روزى پى در پى كارى را انجام دهد، اگر يك روز به خاطر فراموشى انجام ندهد، وظيفه او در موارد زير چيست؟

الف) اگر نذر او 40 روز معين باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در روايت است كل من عجز من نذر نذره فكفارته كفارة يمين

(ت) س 570 : ب) اگر چهل روز به صورت مطلق نذر كرده باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بايد مرتبه بعد چهل روز پى در پى آن عمل را بجا آورد.

(ت) س 571 : آيا نذر كردن به اين كه نماز واجب يا روزه واجب را ترك نكند، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح

است; وجوب مؤكد مى شود.

س 572 : اگر كسى نذر كرد هر جمعه روزه بگيرد و روز نيمه شعبان روزه بگيرد و اتفاقاً مصادف در يك روز شد، آيا به تداخل اسباب كفايت از هر دو نذر مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، كفايت مى كند.

س 573 : عهد در شرائط آن آيا به يمين ملحق است يا به نذر؟ مثلا عهد بدون اذن پدر آيا منعقد مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اذن پدر شرط صحت عهد نيست; و پدر نمى تواند آن را حل و فسخ كند.

س 574 : اگر كسى صيغه نذرى را روى كاغذ بنويسد بدون اين كه آن را تلفظ كند، آيا نذر واجب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه قصد انشاء دارد، بلى.

ميّت،ارث و وقف

س 575 : با عنايت به اين كه پدر پيش از فوت فرزند از مادر وكالتنامه اى تام تحصيل نموده است لكن از سهم الارثى كه بعداً به او مى رسد در وكالت نامه قيد نشده، آيا مى تواند سهم الارثى را كه بعداً و مؤخر بر تاريخ وكالت به مادر رسيده با همان وكالتنامه سابق كه فروش سهم الارث در آن قيد نشده به ديگرى انتقال دهد؟ نتيجه چنين انتقالى چيست؟ آيا نافذ است يا باطل؟

باسمه جلت اسمائه

اختيارات مادر در اموالى است كه در آن تاريخ مال فرزند بوده و اما مالى كه مترقب نبوده و بعد به فرزند رسيده، مادر هيچ گونه حقى به آن ندارد; و اگر انتقال دهد، منتقل نمى شود، نافذ نيست و باطل است.

س 576 : هرگاه مقتول داراى سه فرزند و پدر باشد، چنان چه پدر مقتول فوت نمايد و اين پدر برادر

داشته باشد، آيا اين برادر از قصاص و يا ديه حسب مورد ارث مى برد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه مانند اموال ديگر مقتول است; فقط منتسبين به مادر ارث نمى برند.

س 577 : محلى كه براى امرى ديگر مانند حمام، قبرستان، مدرسه علوم دينى وقف گرديده بود و هم اكنون از متولى و يا واقف آن اثرى نمانده و موقوفه متروك مانده است و تعدادى از خيرين آن محل را تصرف و به مسجد تبديل نموده اند و مردم بدون اطلاع و تحقيق در آن جا نماز مى خوانند، از نظر شارع مقدس چه وجهى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فروش و تبديل اين گونه موقوفات جائز است; ولى بايد با اجازه حاكم شرع باشد.

س 578 : محلى براى مسجد بودن وقف گرديده است، آيا متولى شرعى و يا مردم نمازخوان در آن مسجد مى توانند در آن موقوفه چاى خانه يا دستشويى براى خود مسجد احداث كنند؟

باسمه جلت اسمائه

در طبقه تحتانى مسجد جائز است.

س 579 : آيا در سؤال قبلى مردم خيّر براى ايجاد محل درآمد به خود مسجد مى توانند در قسمتى از مسجد مغازه احداث نمايند و آن را اجاره دهند و اجاره را صرف مخارج مسجد نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

در طبقه پايين يا بالا كه ضرر به نماز خوانان نداشته باشد، جائز است.

س 580 : اگر شخص در حال حيات خود بگويد اين دو قبرى كه دارم به مستحق مؤمن بدهيد و قراردادم و راضى نيستم به فاميل ورثه من بدهيد، آيا وصيت است يا هبه؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً مراد وصيت است; والا مى گفت مى دهم نه بدهيد.

س 581 : شوهر زنى فوت كرده است، از اموال

باقى مانده از شوهر چاه آبى است كه قابل استفاده مى باشد; آيا اين زن از قيمت چاه، موتور، كارهاى انجام شده از قبيل ساختمان سنگ چين و آب آن سهم ارث خود را مى برد يا خير؟ (منظور از آب، آب موجود در چاه نيست بلكه قيمتى است كه براى اين چاه با اين آب در نظر مى گيرند)

باسمه جلت اسمائه

زن فقط از زمين نهر و قنات و چاه عيناً محروم است عيناً، و قيمت و ميزان آبى كه بعد از موت خارج مى شود، ارث نمى برد چون تابع زمين است. و اما آبى كه در چاه قبل از مردن موجود است، از آن آب ارث مى برد.

س 582 : شخصى از دنيا رفته و ماترك اين شخص يا كفايت از خمس او مى كند و يا كفايت از ديون مى كند، مثلا صد هزار تومان ماترك ميت است، كه صد هزار تومان خمس بدهكار است و صد هزار تومان ديون ديگر دارد. وظيفه ايشان چيست؟ كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

ماترك ميت تقسيم مى شود به دو قسم: به دائن در فرض سؤال نصف و براى خمس نصف ديگر تعلق مى گيرد.

س 583 : زمينى است وقف خاص و داراى متولى خاص از حدود صد سال پيش در اختيار زارعين قرار داشته كه موظف بودند هر ساله مبلغى به عنوان مال الاجاره در اختيار متولى قرار دهند تا در مورد وقف كه هزينه حسينيه قريه خاصى است، صرف گردد. لكن متأسفانه زارعين بدون توجه به مسئله وقف و مخالفت متولى خاص اقدام به بيع و شراء و هبه و وصيت و ثلث آن

نموده تا جايى كه با مبالغ كذائى زمين مذكور را مورد بيع و شراء قرار داده! حال با توجه به مطالب ياد شده و با توجه به اين كه ايادى لاحقه نيز كالسابقين متعهد به پرداخت مال الاجاره و صرف آن در مورد وقف ولو به مقدار كم مى باشند، آيا اين گونه تصرفات مالكانه جائز است؟ و آيا اخذ ثمن براى بايع جائز خواهد بود؟ و آيا يد لاحقه با عدم رضايت متولى حق تصرف در زمين مذكور را خواهد داشت؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه زمينى كه وقف شده است، به همان گونه كه وقف شده، قابل استفاده است، بيع آن جائز نبوده است و اخذ ثمن جائز نيست; و اگر قابل استفاده نبوده، بيع جائز است و اخذ ثمن بى اشكال است. س 584 : خانمى كه شوهرش فوت كرده است آيا در زمان عده وفات بايد زينت هايى كه در بدن دارد و قبل از فوت شوهر در بدن است (مثل النگو و غيره) را اخراج كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه زينت شمرده شود، نهى از تزيين به آن شده است.

س 585 : حد و حدود حداد زن شوهر مرده در چه مواردى مى باشد و مقدار ضرورت در چه مواردى مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

حداد ترك زينت است در لباس و بدن، و خروج او از خانه مكروه است مگر براى قضاى حاجت يا عمل مستحبى يا اداى حقى.

س 586 : اگر وصى ميت در مال موصى به (وصيت شده) خيانت كند، آيا وصايت او باطل است و چنان چه خسارت و يا ضرر و زيانى از ناحيه وصى ميت متوجه مال

موصى به شده باشد، آيا وصى ميت ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

وصايت وصى در صورت خيانت و تعدى و تفريط باطل مى شود; و حتى در صورت باقى بودن وصايت، وى ضامن است.

س 587 : آيا شخص جنب و يا زنى كه در ايام عادت است، مى تواند ميّت را غسل دهد، كفن كند، نماز بخواند و او را دفن كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند، طهارت نه در غسل دادن، نه كفن كردن و نه در نماز ميت شرط نيست.

س 588 : پدرى فوت كرده، نماز و روزه قضا دارد كه به عهده فرزند

بزرگ مى باشد; اما پسر بزرگ موفق به خواندن نشده و از دنيا رفته

است، آيا پول نماز و روزه پدر مثل ديون خود پسر بزرگ از اموال

او كم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير كم نمى شود; بلكه از اموال خود ميت اجير گرفته مى شود.

س 589 : آيا جائز است كه در آشپزخانه حسينيه، براى مراسم خانه هاى خدمه، مردم متفرقه كه روضه خوانى دارند، عروسى دارند و يا مجلسى دارند، پخت شود؟ با علم به اين كه در وقف نامه از اين كار منع شده است؟

باسمه جلت اسمائه

با منع در وقف نامه، عدم جواز ظاهر است.

س 590 : آيا جائز است كه ابزار حسينيه، فرش، صندلى، ميز، و ديگر وسايل آشپزخانه براى استفاده هاى عمومى به خارج از حسينيه برده شود؟ با علم به اين كه در وقف نامه از اين كار منع شده است؟

باسمه جلت اسمائه

با منبع در وقف نامه خارج كردن ابزار حسينيه جائز نيست.

س 591 : در صورتى كه راجع به ملك واحد سه وقف نامه در يك

زمان و در عين حال با سياق متفاوت و مفاد متناقض از هم تنسيق يافته باشد، تكليف شرعى در چنين مواردى چه خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

در وقف نامه هاى متعدد و متناقض، اگر نتوانند تشخيص بدهند كدام واقفيت، دارد همه از اعتبار ساقط مى باشد. در تعيين تكليف، به حاكم شرع رجوع بنماييد.

س 592 : مرحوم پدرم در چند دهه قبل و در هنگام حيات و از روى عصبانيت طى ورقه اى كه از من گرفتند، مرا مقر به محروميت از ارث بعد از خويش نمود، با توجه به اين كه به جز يك باب عمارت مسكونى ماترك ديگرى نداشته بعداً هم پشيمان از كرده خود شده و پس از گذشت چند دهه وصيت نامه اى تحرير كرده و مرا نيز جزو ساير ورثه محسوب و ابطال دستخط چند سال پيش و صدرالبيان را در همان وصيت نامه تأييد و اعلام كرده و حتى مرا به عنوان وصى خود به ساير ورثه معرفى كرده است، راجع به عمارت فوق براى تجديد بنا و ساختن يك طبقه مسكونى روى آن حتى وكالت نامه اى رسمى محضرى به من داد تا پيگير امورات و تشريفات قانونى و ساخت و ساز شوم كه با اجازه ايشان و با خرج خودم يك طبقه روى عمارت احداث نمودم. از اداره ثبت هم اسناد رسمى به نام خودم دريافت كردم و تراضى ايشان در مورد ساخت مسكونى فوق التوصيف نيز وكالت نامه اى بوده كه به من داده است. حاليه و بعد از گذشت چندين سال و با اطلاع ورثه و شهود ذيل وصيت نامه عادى مرحوم پدرم، ورثه منكر

ابطال دستخط چند دهه پيش شده و مى گويند شما از ارث محروم هستى و حتى طبقه اى كه هم ساخته و هزينه آن را تاديه كرده ام، جزو ماترك پدرى مى دانند. با توجه به تنظيم ورقه جديد و اقرار موصى (مورث) دستخط قبلى را باطل كرده است، آيا ورثه حق اين را دارد كه موضوع را ناديده بگيرند و هم مالكيت مرا در طبقه فوقانى سلب نمايند و هم از ارث محروم كنند؟ و آيا مى توانند بدون جلب رضايت حقير مبادرت به تقسيم تركه و فروش نمايند؟ و آيا شرع انور اسلام چنين اجازه اى به نامبردگان مى دهد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ورثه منكر وصيت نامه دوم نيستند و مى گويند وصيت دومى را بى اثر مى دانيم، حرفشان خلاف شرع است. شما از ارث محروم نيستيد و طبقه اى كه ساخته ايد و هزينه آن را از مال خودتان داده ايد نه از مال ميت، جزو ماترك نيست و متعلق به شما است و حق ناديده گرفتن توصيه پدر ندارند و نمى توانند بدون جلب رضايت شما مبادرت به تقسيم تركه و فروش آن بنمايند; ولى اگر مدعى مى باشند كه وصيت دوم پدر ننموده و شما جعل كرده ايد، شما بايد وجود وصيت نامه دوم را اثبات كنيد و بدون اثبات آن با شهادت شهود يا اگر بناى بر قسم شود، قسم بخوريد، حكم الله عوض مى شود و حق با آنان است.

س 593 : شخصى از دنيا رفته و پدر و مادرش هم فوت كرده اند و زن و بچه هم ندارد فقط دو خواهر پدرى و مادرى دارد،

آيا به دو خواهر ديگر و يك برادر اين ميت كه از پدر يكى و از مادر جدا هستند (يعنى دو خواهر و يك برادر پدرى) ارث تعلق مى گيرد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

با وجود برادر و يا خواهر پدر و مادرى، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند; پس در مورد سؤال همه مال متعلق به دو خواهر پدرى و مادرى است و مادرى بالسوية تقسيم مى كنند.

س 594 : احتراماً معروض بر اين كه يك نفر شخصى در حال حيات با عقل سالم و با مزاج و تن سالم همه اموال اعم از منقول و غير منقول باغ و يونجه و ساختمان و غيره را به يك نفر هبه نموده و بخشيده، آيا وراث اين شخص مرحوم حق دارند و مى توانند اموال موهوب و بخشيده شده را به شخص مشاراليه ندهند و منع كنند؟ اگر وراث ندهند و مخالفت نمايند، آيا مديون هستند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

هبه اگرچه از عقود جايزه است ولى با موت الواهب لازم مى شود; خلاصه در مورد سؤال اگر هبه را ورثه قبول داشته باشند، هيچ گونه حقى در اموال آن متوفى ندارند و اگر اموال او را بردارند و تصرف كنند، مديون اند.

س 595 : اگر زمينى به صورت معاطاتى براى مسجد وقف شده است و قبل از اين كه در آن نماز خوانده شود، از قصد خود برگردد و بخواهد زمين ديگرى به جاى آن بدهد، آيا جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

چون وقف معاطاتى صحيح و لازم است و «ماكان لله فلا رجعة فيه»، تبديل آن زمين به زمين ديگر جائز نيست.

س 596 : شخصى

وصيت كرده يك سوم اموال او در راه خدا مصرف شود، حال در صورتى كه فرزندان با گرفتن سهم الارث، باز هم فقير مى مانند; آيا مى توان از اين (ثلث) به آن ها كمك كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان از آن ثلث به آن ها كمك كرد.

س 597 : پدرى چون مسائل وصيت را نمى داند ولى فرزندش طبق موازين شرعى مقدارى از زمين زراعى او را جهت اداى نماز و روزه قضا او نوشته و از پدر كه سواد ندارد، انگشت گرفته و او را هم آگاه كرده است; آيا اين وصيت نامه درست است و فرزندان ديگر مى توانند اعتراض كنند و بگويند اين وصيت را قبول نداريم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، وصيت نامه درست است.

س 598 : مردى زمينى را به نام همسرش كرده و فوت نموده است و خود زن نمى داند زمين هديه به او بوده است يا فقط صرفاً سند را به نام او زده است، آيا اين ملك به ارث مى رسد يا از اموال اين زن مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى استصحاب بقاء در ملك ميت تا حين موت است; بنابراين، اين ملك به ارث مى رسد.

س 599 : آيا ميت مى تواند وصيت كند كه يك سوم اموال من را ده سال ديگر به فلان شخص بدهيد؟

باسمه جلت اسمائه

وصيت مفروض در سؤال صحيح است.

س 600 : ب) حال اگر در اين مدت، اين يك سوم نماءاتى داشته باشد، متعلق به كيست؟

باسمه جلت اسمائه

نماءات در اين مدت متعلق مال خود ميت است; و نبايد به ورثه داده شود. بلكه در مطلق وجوه برّ مصرف مى شود.

س 601

: در هنگام غسل دادن ميتى جايى از بدن او شكسته شد، ديه اى كه به اين عضو تعلق مى گيرد; الف) آيا جزء ماترك ميت حساب مى شود يا صرف خود ميت مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

ديه جنايت وارد بر ميت در مطلق وجوه بِرّ بايد مصرف شود.

س 602 : ب) آيا با اين پول مى توان ديون ميت را پرداخت كرد (با توجه به اين كه ديون ميت بايد از اصل ماترك پرداخت گردد)؟

ج) اگر بدانيم ورثه ديون او را پرداخت نمى كنند آيا مى توانيم از ديه پرداخت كنيم؟

د) اگر بدانيم هيچ ماتركى ندارد، آيا در اين صورت مى توان ديون او را پرداخت كنيم؟

باسمه جلت اسمائه

در هر سه صورت مى توان ديون ميت را از آن پول پرداخت نمود.

س 603 : پدرى فوت كرده و ماترك او خانه اش مى باشد، وصيت او اين بوده كه يك سوم خانه را براى من خرج كنيد، و از طرفى ديگر وصيت كرده كه تا مادرتان زنده است در خانه بماند، وظيفه ورثه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

قيمت يك سوم خانه به قيد اين كه تا مادر زنده است در خانه بماند و يا ثمن ثلث مشاع آن خانه را به همان قيد صرف آن چه وصيت كرده بنمايند و مادر بماند در خانه و به عبارت ديگر، قيمت يك ثلث خانه مسلوب المنفعة تا مادر زنده است، خرج كنند.

س 604 : اگر كتابى به ارث به او رسيد يا خريد و بر آن نوشته وقف شخصى يا عمومى يكجا بود، آيا يد يا وقف مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نوشته بر آن باشد، يد علامت ملكيت

نيست; ولى وقفيت هم ثابت نمى شود; چراكه احتمال دارد توسط غير مسئول نوشته شده باشد.

س 605 : مرحوم پدر اين حقير طى يك برگ وصيت نامه عادى عمويم را وصى مطلق خود قرار داده و اين چنين وصيت نموده كه ثلث اموالم را جهت نماز و روزه عمر بنده بپردازند و پس از آن، خود وصى هر نوع صلاح بداند به آن عمل نمايد، اما بعد از فوت پدرم عمويم بدون هيچ گونه عذرى از عمل كردن به آن وصيت نامه خوددارى كرده و سپس اين حقير (پسر ارشد متوفى) كه در آن زمان 24 ساله بوده ام به ناچار وصيت پدر را بر عهده گرفته و تا كنون حدود 25 سال نماز و روزه عمر 45 ساله وى را انجام داده و اجرت آن را پرداخت نموده ام كه با توجه به عرايض فوق الذكرچند سؤال مطرح است:

1. آيا از نظر شرعى عمل نكردن عمويم به وصيت نامه مذكور خلاف بوده است يا خير؟

2. آيا از نظر شرعى اين حقير (پسر ارشد متوفى) اجازه عمل كردن به وصيت نامه پدرم را داشته، و اگر داشته ايم، آيا در حال حاضر مكلف به عمل كردن آن به طور كامل هستم يا خير؟

3. آيا از نظر شرعى اين حقير اجازه دارم كه قبل از انجام تمامى نماز و روزه عمر متوفى، اجازه بهاى ثلث اراضى ديمى متعلق به متوفى و يا قيمت آن را جهت بازسازى مقبره متوفى، امور خيريه و يا زكات، خمس، حج و مظالم احتياطى (از طرف متوفى) بپردازم يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

1. عمويتان با خيانت به معنى عدم عمل به وصيت

از وصايت معزول مى شود.

2. شما به عنوان پسر بزرگ وظيفه بدون اذن حاكم نداشته ايد ولى من به عنوان حاكم شرع شما را وصى قرار مى دهم و اعمال گذشته را امضا نموده و بعد از اين هم اجازه مى دهم عمل به وصيت بنماييد.

3. شما مجازيد بعد از انجام تمامى صوم و صلاة عمر متوفى با استجار افراد متعدد، صرف در امور خيريه بنماييد; ولو بازسازى مقبره، اگر صلاح بدانيد.

س 606 : 1. چه مى فرماييد در اين مسئله شرعيه كه زيد در وصيت نامه نوشته است چندى كه خودم زنده ام ورثه در مال و عمارت من حق نداشته و ندارند. باز نوشته عمارت مال پسرم عزيز مى باشد; دخترانم هيچ گونه حق در عمارت نداشته و ندارند. بعد از وفات زيد هيچ يك از دختران عمارت و درخواست مال نكرده اند حالا پسر زيد به نام عزيز هم مرده است يك پسر 5 ساله مانده است. فعلا بعضى از دختران زيد حق خود را از عمارت و مال مى خواهند، آيا با آن وصيت زيد، دختران در عمارت حق دارند كه به وصيت زيد عمل نكنند يا خير؟

2. اگر حق داشته باشند، مى توانند در حال حاضر تقسيم نمايند يا آن كه بايد نوه زيد كه از پسرش باقى مانده است، به بلوغ برسد؟

باسمه جلت اسمائه

1. اگر آن چه در وصيت نامه نوشته است به اين مضمون است كه در حال حيات زيد آن عمارت را به پسرش داده است، فعلا ورثه هيچ حقى به آن عمارت ندارند و متعلق به صغير است; و اگر مضمون آن نوشته اين است كه

اين خانه بعد از من منتقل به پسرم بشود، چنان چه اين عمارت نسبت به جميع ماترك يك سوم يا كم تر است، باز ورثه حقى ندارند و خانه و عمارت مال صغير است، و اگر زيادتر از يك سوم است به مقدار يك سوم باز ورثه حق ندارند و زائد بر آن را اگر ورثه امضا نكنند و نكرده باشند، مى توانند تقاضاى حق خود را بنمايند.

2. و در صورتى كه حقى به عمارت داشته باشند، مى توانند در حال صغر نوه زيد درخواست حق خود را بنمايند، و لازم نيست صبر كنند تا آن نوه بالغ شود.

س 607 : اگر قبل از نزديكى، يكى از زوجين بميرند، آيا ديگرى ارث مى برد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، در ارث بردن دخول شرط نيست.

س 608 : نوشتن سوره يا آيات قرآنى يا ادعيه روى كفن با اين كه بدن ميّت در قبر متلاشى مى شود چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 609 : اگر ميّت را بعد از مدتى به مشاهد مشرفه يا قبرستان ديگرى انتقال دهند، آيا از ميّت مذكور دوباره سؤال و جواب خواهد شد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم مختص به شب اول و اعمال آن شب است و بعد از انتقال به مشاهد مشرفه مترتب نمى شود.

س 610 : اگر كسى وصيت كند كه ده رأس گوسفند به شخصى از ثلث مالش بدهند و قبل از تقسيم اموال ميّت، گوسفندهاى ميّت همه بچه بياورند، آيا گوسفندان مذكور را بايد با بچه هايش تحويل بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

در آن وقتى كه بچه دار مى شوند، گوسفندها مال خودش بوده است و بچه ها مال او مى

شود.

س 611 : اگر اجير قضاى نمازهاى ميّت را كه مى خواند مثلا به ترتيب، اول، قضاى نمازهاى صبح را بخواند و بعد از تمام قضاى نمازهاى صبح، قضاى نمازهاى ظهر را بخواند و بعد از اتمام، قضاى نمازهاى عصر را بخواند و بعد از اتمام قضاى نمازهاى عصر، قضاى نمازهاى مغرب و عشا را بخواند، آيا چنين عملى درست است؟ و اگر درست نيست، كسى كه به واسطه ندانستن مسئله به طريق مذكور قضاى نمازهاى ميت را خوانده است، چه بايد بكند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه رعايت ترتيب بين ظهر و عصر، و مغرب و عشاء، هر روز بنمايد اشكال ندارد، و الا بايد خصوص نمازهاى عشاء، و عصر را، دو مرتبه بخواند.

س 612 : اگر كسى خانه مسكونى خود را جزء ثلث قرار دهد و بعد از مدتى از كار بيفتد و بعد از مدتى ديگر حواس پرتى پيدا كند و نتواند وصيت را تغيير بدهد و خانه مسكونى وى قابل تقسيم نباشد، آيا مى توانند بعد از مرگ وى خانه را فروخته و ثلث آن را جدا كرده و بقيه را بين وراث تقسيم كنند، كلاًّ اموال مشاراليه خانه مسكونى و مقدارى اثاث البيت و مبلغى كم پول باشد؟

باسمه جلت اسمائه

خانه را بفروشند، مقدارى از آن پول كه به حد يك سوم مى شود، متعلق به ميت است; و دو ثلث ديگر بين ورثه تقسيم شود.

س 613 : اگر ميّت زن مسلمان بود و يك فرزند كافر داشت و بعد از تقسيم مال، فرزند مسلمان شد، آيا سهمى از مال به او مى رسد يا باقى را به امام عليه السلام كه وارث

من لا وارث له است، مى دهند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بعد از تقسيم مسلمان شد، به فرزند چيزى داده نمى شود; بلى، اگر وارث مرده، يك نفر باشد آن هم كافر، اگر بعد از موت مسلمان بشود، ارث مى برد.

س 614 : اگر ارث به انسان برسد و مى داند ميّت، خمس نمى داده اگر آن را بدل كند، خمس برداشته مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اموال ميت بايد بعد از اداى ديون كه از جمله آن ها خمس است، تقسيم شود; ولى به عين مال خمس تعلق نمى گيرد.

س 615 : موقوفه اى است كه بيش تر منافع آن براى مجالس روضه خوانى حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام منظور شده است، محل مسكونى نيز داشته كه واقف براى متولى هر عصر و اولاد ذكور متولى حق سكنى در آن را مقرر كرده است. در زمان ما آن موقوفه به محل تجارى مبدل گرديده است. سؤال اين است كه آيا وراث واقف از منافع اين ملك به عنوان حق سكنى يا هر عنوان ديگر سهمى دارند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

در هر عصرى متولى و اولاد ذكور او حق سكنى دارند; مشروط به اين كه منافعى منظور نموده (ظاهر مراد اجاره) است; و بقيه وراث هيچ گونه حقى ندارند.

س 616 : شخصى فوت شده و داراى دو همسر بوده است و فرزند از او به عمل نيامده، يكى از زن هايش در زمان حياتش فوت شده و يكى از آن ها باقى مانده و حيات دارد; ورثه مرد متوفى منحصر است به يك پسر دايى و يك دختر دايى كه هر دو از پدر و مادر يكى هستند

و هم چنين يك پسر خاله و عيالى كه در زمان حيات مرد فوت نموده، داراى ورثه مى باشد. لطفاً بفرماييد سهم الارث وراث چگونه است؟ آيا زوجه ايشان كه حيات دارد از باغ و زمين ارث مى برند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

زوجه از زمين باغ و زمين ابنيه، و زمين باير ارث نمى برد و از ابنيه و اشجار از قيمت آن ها ارث مى برد; و چون ميت اولاد ندارد، زن از بقيه ماترك يك چهارم ارث مى برد، و زنى كه در زمان حيات شوهر مرده است، ارث نمى برد. و اما پسر خاله و پسردايى و دختر دايى به طور مساوى بقيه اموال را تقسيم مى نمايند.

س 617 : آيا ارث و دين ميّت، كلى در معين يا مشاع مى باشد و ثمره دو قول چيست؟

باسمه جلت اسمائه

دين ميت لازم نيست از عين مال ميت داده شود، بلكه از قيمت آن داده مى شود; لذا، به نحو مشاع نيست. و تصرف ورثه در مال موروث به مقدار حقشان جائز است; و اما ارث آن به نحو اشاعه و اشتراك است و تصرف هر كدام در حصه خودشان جائز نيست; مگر با اجازه بقيه ورثه.

س 618 : اگر مردى مرتد شود و بعد از ارتداد اموال او را طبق احكام ارث تقسيم كنند; و بعد از تقسيم ارث، دوباره مسلمان شود، آيا اموال او عودت داده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اموال او عودت داده نمى شود; ولى بعداً اگر مالى را كسب كرد، مالك مى شود.

س 619 : كسى كه زمينى وقف اولاد را خريده، خانه ساخته، هر ده سال اجاره به وارث

زمين مى داد. پس از چند سال، منزل را به كسى ديگر فروخته و نگفته است كه زمين وقف اولاد است و بايد اجاره داده شود; مشترى هم نمى دانسته كه زمين وقف اولاد است و بايد اجاره داده شود. آيا در اين صورت بر فروشنده واجب است كه به خريدار خبر بدهد زمين وقف اولاد و استجاره است يا خير؟ در اين صورت كه مشترى نمى داند، آيا معامله مشترى صحيح است يا باطل؟ نماز خواندن مشترى در آن منزل صحيح است يا باطل؟ حكم را معين فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

مشترى معامله اى كه كرده، صحيح است; و نمازهايش در آن جا صحيح است. نهايت اختيار فسخ معامله را دارد; و اگر فسخ نكرد، بايد اجاره زمين وقفى را بپردازد.

س 620 : ميت وصيت يك سوم اموال كرده كه در كار معين خرج شود، وارثان يك سوم اموال را جدا كرده اند، خانه اى از اموال را به يكى از وارثان داده اند (دو ميليون و پانصد هزار ريال) كه پول را صرف يك سوم كنند، بعد از چند روز كه هنوز خرج نكرده اند، خانه گران شد. بعضى وارثان اعتراض دارند بعد از گذشت ايام هنوز هم خرج نكرده، آيا معامله صحيح است يا خير؟ آيا آن وارث مى تواند معامله را فسخ نكند؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان يك سوم اموال بعد از موت است; و معين شدن يك سوم از اشاعه در همه اموال با تعيين همه وراث محقق مى شود. و در مورد سؤال با موافقت همه وراث يك سوم معين شده است. گرانى خانه بعد از يقين، موجب بطلان معامله نمى شود.

س 621

: در مورد موقوفات غصبى كه سال ها قبل با تصرف عدوانى غاصب به فروش رفته و هم اكنون متصرفين نفرات دهم و يا يازدهم از خريداران هستند، تصرف فعلى متصرفين از نظر شرعى چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

تصرف آن ها غير شرعى است.

س 622 : اظهار بى اطلاعى متصرفين از موقوفه بودن و غصبى بودن املاك و مغازه ها چه تأثير شرعى در معامله آن ها دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اثرش آن است كه كار خلاف شرع انجام نداده اند و در آن عمل معذور بودند، ولى معاملات آن ها باطل بوده است.

س 623 : نبودن متولى منصوص و يا نشناختن متولى توسط متصرفين در موقوفات، و از طرفى فقدان وقف نامه شرعى در مورد سؤالات فوق براى متصرفين فعلى چه حكمى خواهد داشت؟ (توضيح اين كه فقط در افواه عمومى گفته مى شود اين محل موقوفه بوده است)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه وقف بودن ثابت نباشد، وقف بودن به مقتضى حمل فعل مسلم بر صحت، تمام معاملات آن ها صحيح است و آن املاك متعلق به آنان است.

س 624 : آيا متولى موقوفه مى تواند در متن وقف نامه تغييراتى به نفع و مصلحت موقوفه انجام دهد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، الوقوف على حسب ما يوقفها اهلها، قابل تغيير نيست.

س 625 : آيا متولى موقوفه جهت حفظ موقوفه مى تواند اصلاحاتى را كه متوليان قبل انجام داده بودند به نفع موقوفه تغيير دهد يا خير؟ (توضيح اين كه بدون آن تغييرات عملا امكان نفوذ متولى در آن موقوفه ميسر نمى باشد.)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آن اصلاحات صحيح بوده، تغيير اين هم صحيح است.

س 626 : اين

جانب در ساخت و تعمير مسجد كوشش داشته ملكى را نيز وقف نموده به امام حسين عليه السلام كه در آن مسجد روضه براى سيدالشهداء عليه السلام اقامه بشود. اكنون مسجد متروكه و اطراف مسجد از سكنه خالى شده و نمى شود در آن اجتماع كرد. هر چه سعى و كوشش نمودم مردم را در آن مسجد جمع كرده درآمد موقوفه را در آن خرج كنم، نشد و اكنون امكان اجتماع در آن مسجد نيست; آيا مى شود آن مبلغ درآمد موقوفه را در مساجد ديگر و يا در مسجد روستاى محروم ديگر خرج كنم؟ تكليف شرعى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مجازيد در مسجد محل يا مسجد محروم ديگر خرج كنيد; و اولى اين است كه در مسجد محل اگر احتياج دارد، صرف نماييد.

س 627 : در سال 1357 مرحومه اقدام به انشاء وصيت نامه در حضور روحانى محل مى نمايد و در وصيت نامه به پسر بزرگ خود اعلام مى دارد كه مبلغ شش هزار تومان بدهى دارد و وصى نيز تمامى مراحل وصيت نامه را انجام داده است. حال با توجه به اين كه وصى فوت نموده و كل ماترك مرحومه فقط يك قطعه زمين مزروعى مى باشد و ثلث نيز جدا گرديده است. فرزندان وصى كه از جمله آنان اين جانب هستم و خواهان طلب خود و هزينه هاى خرج شده براى مرحومه مى باشيم; و با توجه به اين كه وصى نيز فوت نموده و در خصوص ثلث كسى را معرفى ننموده، آيا ثلث مرحومه براى ما اصل مال مى شود يا ثلث باقى مى ماند؟ و اگر ثلث باقى مى ماند، چه

كسى مسئوليت اين ثلث را بايد عهده دار باشد؟ چرا كه پسر دوم مرحوم خواستار گرفتن ثلث زمين بوده و خواستار تقسيم ثلث بين وراث مى باشد و هم چنين نحوه محاسبه بدهى مرحوم چگونه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ثلث اموال با مردن وصى بايد خرج مصارفى كه تعيين نموده بشود و تقسيم ثلث بين وراث جائز نيست; و اگر مقدارى زيادتر از مصارف تعيين شده مانده باشد، بايد با اذن حاكم شرع خرج خيرات براى خود آن مرحوم بشود.

عزادارى و اعياد

س 628 : آيا جائز است برنج حسينيه را براى مراسم اربعين حسينى و يا مراسم ديگر، به خارج از حسينيه برده و در جاى ديگر، آن را پخت كنند؟

باسمه جلت اسمائه

مصرف در جاى ديگر و براى جمعيت ديگر جائز نيست; ولى پخت در جاى ديگر و صرف در حسينيه و يا براى جمعيت حسينيه جائز است.

س 629 : آيا جائز است كه برنج خارجى موجود حسينيه با برنج ديگر معاوضه، و در حسينيه پخت شود؟

باسمه جلت اسمائه

معاوضه برنج خارجى با برنج ديگر و صرف در حسينيه جائز است.

س 630 : آيا جائز است خدمه به نام حسينيه، از چند نفر پول جمع كنند و برنجى را براى حسينيه با آن پول بخرند و در حسينيه براى مراسم اعياد و وفيات ائمه اطهار(ع) پخت كنند، بعد، درخواست به همان مقدار برنج خارجى از حسينيه را بنمايند و آن برنج را گرفته، به خيريه و فقرا بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

آن پول جمع شده كه با آن برنج خريدند و صرف در حسينيه شده است، چيزى به ازاى آن حق ندارند و درخواست مذكور بى مورد است و نمى

شود از برنج حسينيه به آن ها داد.

س 631 : آيا كسى از خدمه و دست اندركاران حسينيه مى تواند بدون اذن متولى، امنا حسينيه و هيئت مديره كه از نظر شرع و قانون رسمى هستند، در حسينيه فعاليتى، دخالتى و يا عملى انجام دهد، از نظر شرع مأذون است؟

باسمه جلت اسمائه

خير شرعاً مأذون نيستند.

س 632 : آيا كسى از خدمه و يا دست اندركاران حسينيه مى تواند تحت عنوانى به نام حسينيه (تحت عنوان، آشپزخانه، خدمه حسينيه، خيمه حسينيه، برق حسينيه، چراغ و لاله حسينيه و غيره) پول جمع آورى كند و متوليان و امنا و هيئت مديره مخالف باشند؟ با توجه به اين كه همه هزينه هاى مناسبت ها را حسينيه با فاكتور رسمى مى پردازد و اعلام كرده كه هر نوع پولى را فقط بايد دفتر حسينيه تحويل بگيرد و برابر پول تحويل گرفته شده، رسيد و مهر رسمى حسينيه داده شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه پول جمع شده را تحويل دفتر حسينيه بدهند، اشكال ندارد; و اما خودشان بخواهند مصرف كنند، جائز نيست.

س 633 : آيا جائز است اگر متبرعى براى يك روز خاص در حسينيه درخواست كرد كه برايش پخت كنند، آن را در روز ديگرى پخت نمايند و يا اضافه پخت آن را در روز ديگر پخت كنند، بدون اين كه متبرع اطلاع داشته باشد؟ يا اين كه براى يك پخت، دو بار پول بگيرند و پول دوم را هزينه پخت ديگرى در حسينيه نمايند!؟

باسمه جلت اسمائه

در هر سه مورد سؤال، جواب منفى است و آن عدم جواز است.

س 634 : به نظر حضرت عالى در ميلاد ائمه اطهار عليهم

السلام مراسم جشن و سرور بايد چگونه باشد تا هم حق آن بزرگواران سلام الله عليهم ادا شود و هم بى احترامى به آن ها نشود؟

باسمه جلت اسمائه

«شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»، پس اصل اظهار فرح به نحو متعارف حتى با كف زدن خوب است; اما اگر توأم با موسيقى و غنا، و اختلاط زن و مرد به نحو رقص جمعيتى باشد، حرام است.

س 635 : در بعضى از مجالس عزادارى، مردم برهنه شده و سينه مى زنند و ظاهراً بعضى از آقايان مراجع عظام (حفظهم الله و ابقاهم) بر جواز اين عمل فتوا داده اند، سؤالاتى در اين زمينه مطرح است:

الف. نفس اين عمل آيا مجوز شرعى و تكيه گاه روايى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خود عمل چون يكى از مصاديق عزادارى است، حسن است; و قطع نظر از آن فى نفسه هم جائز است.

س 636 : ب. در صورتى كه در بعضى از مجالس به عينه ديده مى شود بعضى از افراد از اين فرصت سوء استفاده كرده و اعمال منافى عفت و لااقل منافى شخصيت عزاداران (نگاه با لذت) انجام مى دهند، آيا جواز برهنه شدن هم چنان باقى است؟

باسمه جلت اسمائه

عمل آن افراد حرام است; ولى موجب حرمت اين عمل نمى شود. مثلا كسى اگر در اثناء نماز به زن نامحرم نگاه كند، كارى است خلاف شرع; ولى نماز صحيح است.

س 637 : ج. آيا مجرد احتمال مفسده در برهنه شدن، دليل بر عدم جواز آن مى باشد يا انسان بايد طبق موازين شرعى به اين امر يقين پيدا كند؟

باسمه جلت اسمائه

برهنه شدن خودش مفسده پيدا نمى كند،

توأم با مفسده مى شود. به هر تقدير، آن امر توأم حرام است، نه برهنه شدن; به علاوه مجرد احتمال، اثر ندارد.

س 638 : وسايلى از پول عزاداران هيئتى خريدارى مى شود، اگر يك يا چند نفر از اعضاى هيئت به استفاده آن وسايل در جاهاى ديگر راضى نباشند، آيا مى توان از آن وسايل در جاى ديگر استفاده كرد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه صاحبان پول در وقت پول دادن مقيد كنند كه در جاى ديگر از آن چيزهايى كه از اين پول خريدارى مى شود استفاده نكنند، جائز نيست.

س 639 : با توجه به اين كه افرادى كه پول مى دهند قصد هديه به همان هيئت را دارند گرچه صيغه وقف جارى نمى كنند ولى از قول و فعل آن ها فهميده مى شود كه منظورشان استفاده در هيئت است. در اين صورت، مى توان در جاهاى ديگر اعم از مساجد و غيره استفاده كرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند چون صيغه وقف لازم نيست; وقف معاطاتى نيز همين حكم را دارد.

معاملات

س 640 : آيا نانوا كه نان سوخته يا خمير به ديگران مى دهد و نان سفارشى به آشنايان يا دوستان خود مى دهد با همان قيمت، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

مشترى مجبور نيست نان سوخته را قبول كند. بنابراين، خودش قبول مى كند و نانوا خلاف شرعى انجام نمى دهد.

س 641 : شخصى معامله اى به شرح ذيل انجام داده است:

به مصالحه شرعيه لازمه منتقل نمود فلانى يك جعبه كبريت المشهود فى المجلس به آقاى فلانى در حالى كه تمام اقارير شرعيه شان نافذ و ممضى بود به مبلغ سى هزار تومان; به شرط

آن كه بايع مبلغ يك مليون تومان به صورت قرض الحسنه در اختيار مشترى از تاريخ عقد اين قرارداد به مدت يك ماه قرار دهد. صيغه مصالحه جارى و واقع گرديد و قبض و اقباض صورت گرفت و مشترى مبلغ يك ميليون تومان قرض الحسنه را دريافت نمود و متعهد شد كه در پايان مدت، مبلغ مذكور را بدون عذر و بهانه به بايع عودت نمايد.

حال سؤال اين است كه آيا اين معامله از نظر حضرت عالى صحيح است؟ و در فرض عدم صحت معامله، آيا اين شخص مرتكب ربا شده است؟

باسمه جلت اسمائه

معامله واقع شده به نحو مذكور هيچ ربطى به ربا ندارد و صحيح است.

س 642 : آيا در بيع، مضطر و مكره فرق دارد؟ و كدام يك صحيح نيست؟

باسمه جلت اسمائه

بلى فرق دارد; بيع مضطر صحيح است، ولى بيع مكره صحيح نيست.

س 643 : مسأله اى تحت عنون «تفويت فرصت» نزد حقوق دانان اسلامى و غير اسلامى مطرح شده و مورد پژوهش اين جانب است، به اين ترتيب كه: هر گاه شخصى فرصت كسب منفعت يا دفع ضرر را از ديگرى عمداً يا بر اثر تقصير فوت نمايد; مثلا:

1 _ هر گاه نامه رسان در رسانيدن دعوتنامه مصاحبه و يا آزمون براى انتخاب شغلى به دعوت شده تقصير كند. در نتيجه شخص مدعو، فرصت مصاحبه يا آزمون و احتمالا انتخاب شدن براى آن شغل را از دست بدهد;

2_ هر گاه صاحب اسب مسابقه را از شركت در مسابقه اسب دوانى باز دارند يا بر اثر تقصير مسبب نرسيدن او به مسابقه شوند. در نتيجه از فرصت شركت در مسابقه و احتمالا بردن

جايزه مالى محروم شود،

3 _ هر گاه عمداً يا بر اثر تقصير باعث شوند كه دانش آموزى از شركت در كنكور محروم شود. در نتيجه فرصت شركت در كنكور و احتمالا قبول شدن و مثلا پزشك يا مهندس شدن را از دست بدهد،

4 _ هر گاه بر اثر تقصير راننده اى، طبيبى يا مال دارى كشته شود و نامزد او احتمالا فرصت ازدواج و برخوردارى هاى مادى و معنوى را از دست بدهد; حكم به چه شكل مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر احتمال به دست آوردن منفعت، مبتنى بر امارات و قراين، قوى و معقول باشد يا بسيار ضعيف باشد، به ترتيب برخى از حقوق دانان حكم به ضمان و عدم ضمان كرده اند; ولى هرگاه مسأله چنان باشد كه به يقين يا نزديك به يقين، نتوان گفت كه براى آن شغل انتخاب مى شده يا نمى شده و يا در مسابقه برنده مى شده يا نمى شده است و به همين ترتيب در ساير مثال ها; به عبارتى نتوان به هيچ يك از دو طرف مسأله حكم كرد، در اين صورت برخى از حقوق دانان اسلامى و غير اسلامى نفس از دست دادن فرصت كسب منفعت يا دفع ضرر را صرف نظر از اين كه يقيناً منتهى به كسب مالى يا دفع ضرر مى شده است يا خير، ضرر دانسته و معتقد شده اند بايد خسارت به تناسب ميزان و درجه احتمال و شانس شخص براى رسيدن به آن منفعت يا دفع ضرر داده شود به طور مثال: اگر شانس برنده شدن آن اسب در مسابقه 30 درصد بوده است، 30 درصد از ارزش جايزه

اى كه در صورت برنده شدن نصيب او مى شد، بايد به عنوان خسارت پرداخت شود.

س 644 : آيا ربا بين مسلم و كفارى كه ذمى نيستند و حربى هم نمى باشند، جائز است؟ مثل كفار كشورهاى برزيل و غيره؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 645 : به بنگاه براى معرفى منزل اجاره اى مراجعه كرديم، آدرس را گرفته و بعد از معرفى منزل را پسنديدم. حالا با صاحب خانه توافق كرده ايم در منزل قرارداد را بنويسيم. آيا شرعاً وظيفه داريم به بنگاه مراجعه كنيم و قرارداد بنويسيم؟ آيا چيزى مديون بنگاه دار هستيم؟

باسمه جلت اسمائه

آدرس گرفتن سبب لزوم نوشتن قرارداد در بنگاه نمى شود و ضمان را هم سبب نمى شود.

س 646 : شخصى مال غصبى را به مغازه دار فروخته، نمى دانسته كه خوردن مال غصبى حرام است و نگفته كه اين مال غصبى است و خريدار هم نمى دانسته كه اين مال غصبى است، و آن را خريده است، فروشنده هم نگفته كه اين مال غصبى را به شما فروختم; فروشنده مديون پول خريدار هست يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، فروشنده نسبت به پولى كه از خريدار گرفته، ضامن است. نهايتاً خريدار هم بعد از توجه نسبت به مالى كه خريده، نسبت به مالك آن ضامن است; البته حكم تعاقب ايادى را دارد كه در صورت پرداخت، مى تواند از فروشنده بگيرد.

س 647 : وامى كه بانك ها به سند ازدواج مى دهند و موقع دريافت اقساط زيادى مى گيرند، چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه زيادى شرط در وام باشد، ربا و حرام است; اما اگر به عنوان ديگر مانند كارمزد

يا هبه باشد، اشكال ندارد.

س 648 : اين جانب مبلغى از شخصى قرض گرفتم، الآن شك دارم كه قرضم را پرداخت كردم يا نه; ولى طرف مقابل يقين دارد و مى گويد نكرده اى; تكليف چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بايد بپردازيد.

س 649 : پشت قرآن و يا كتب ادعيه، قيمت فروش درج مى شود، حكم آن چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد; چون بيع مصحف به نظر من حرام نيست ولى مكروه است; آن هم در خصوص بيع; والا نقل به عنوان غير بيع مكروه هم نيست.

س 650 : در چند سال قبل شخصى زمينى را به شخص ديگرى مى فروشد; شخصى ثالث متعهد مى شود كه در صورت كشف و بروز فساد ثمن مأخوذ وسيله فروشنده را به خريدار رد نمايد. آيا چنان چه ثالث عين ثمن را به خريدار تأديه نموده باشد، شرعاً فقط مستحق دريافت وجه تأديه شده خواهد بود يا آن كه استحقاق دريافت خسارت و زيان ديركِرد را نيز خواهد داشت؟ به عبارت ديگر، آيا پرداخت كننده وجه بايست علاوه بر اخذ وجه پرداختى، ديركرد وجه را نيز از فروشنده دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ وجهى براى ضمان ديركرد نيست. بنابراين، زائد بر ثمن چيزى لازم نيست پرداخت شود.

س 651 : آيا بليط بخت آزمايى را كه به عناوين مختلف خريد و فروش مى كنند جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

در هر نوع بليط بخت آزمايى، گرفتن پول خلاف شرع است.

س 652 : در هبه به ذى رحم، اگر واهب چيزى را شرط كند و متّهب آن شرط را عمل نكند، آيا واهب مى تواند رجوع كرده و عين موهوبه، يا مثل و يا قيمت آن

را استرداد نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت بقاى عين موهوبه، واهب مى تواند رجوع كند.

س 653 : در بحث وكالت فرموده اند حق الوكاله بايد معلوم باشد. اگر من كسى را

وكيل كنم كه معامله اى برايم انجام دهد و حق الوكاله را ده درصد از سود

حاصله (كه نمى دانم چقدر است) قرار دهيم، آيا اين مقدار از جهالت ضرر

دارد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر هم جهالت ضرر داشته باشد، اين مقدار جهالت ضرر ندارد.

س 654 : زيد مبلغى را به بانك سپرده، و بانك هرچند وقت يك بار به زيد وام

مى دهد و زيد اين وام را به بانك يا به كسى ديگر به مبلغ بالاتر مى فروشد، آيا

جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 655 : در تلويزيون اعلام مى شود در صورتى كه نتيجه مسابقه (فوتبال و...) را پيش بينى كنيد و صحيح باشد، به قيد قرعه به شما جايزه اى اهدا مى كنيم. تصرف در اين جايزه اشكال دارد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه ملزم نباشد حتى بعد از قرعه به دادن جايزه، گرفتن آن اشكال ندارد والا شبه قمار است و جائز نيست.

س 656 : در هبه مشروطه، هرگاه قبل از تحقق شرط، يكى از طرفين از دنيا برود، آيا هبه لازم گرديده و استرداد عين موهوبه، يا مثل و يا قيمت آن جايز نيست؟

باسمه جلت اسمائه

موت واهب يا متهب قبل از تحقق شرط موجب لزوم هبه مى شود.

س 657 : نظر شما راجع به ثبت نام حج عمره واجب و مفرده كه بانك ها انجام مى دهند و سپس در موقع رفتن سود آن را حساب مى كنند، چگونه است؟ با سود

پول آن ها بايد چه كرد؟

باسمه جلت اسمائه

سودى كه بانك مى دهد، حلال و بى اشكال است.

س 658 : نظر شما راجع به سپرده هاى كوتاه مدت يا بلند مدت در بانك ها كه سود آن را ماهيانه محاسبه مى نمايند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

حلال است; تفصيل را در آخر توضيح المسائل نوشته ام، ملاحظه بفرماييد.

س 659 : وام هايى كه بانك مى دهد و در طول پنج سال يعنى به اين صورت كه نقد خريد خودرو را مى دهد و به صورت اقساط از ما مى گيرد و زيادتر مى گيرد و براى گذران زندگى چاره اى نداريم و بالاخره بايد وام بگيريم، چه نظر مى دهيد؟

باسمه جلت اسمائه

شما با پول بانك براى بانك ماشين را بخريد و از طرف بانك به خودتان بفروشيد كه اقساط مقدارى زيادتر بخريد; به مأمور بانك هم بگوييد چنين كارى مى كنم.

س 660 : وكيل اين جانبه به وكالت از اين جانبه معامله فروش آپارتمان انجام داده است، شخص خريدار شرط جارى صيغه را پرداخت كامل بيع به مبلغ 5 ميليون تومان قبول كرده كه حدود 25 درصد كل ثمن معامله بوده است و از مبلغ 5 ميليون تومان سه ميليون نقد خريدار داده دو ميليون تومان باقيمانده را چك داده كه يك ماه بعد وصول شود، آن هم در بانك مربوطه برگشت خورده. خريدار كه صاحب امضاى چك است از پرداخت كامل بيع خوددارى مى نمايد. در ضمن شرط تحويل آپارتمان 80 درصد ثمن معامله مى باشد كه از سوى خريدار پرداخت نشده است. بيست درصد باقيمانده را خريدار قبول كرده كه در دفتر اسناد رسمى هنگام

امضاى انتقال سند خريدار بايستى پرداخت كند تا آپارتمان به نام او گردد. نظر به اين كه شرط انجام معامله و جارى شدن صيغه پرداخت كامل 5 ميليون تومان بود، با توجه به آن كه بيع اوليه داراى عيب شده و از طرف خريدار عيب آن رفع نگرديده، فروشنده معطل مانده، آيا فروشنده حق دارد معامله را برهم بزند و ابطال آن را بخواهد؟

باسمه جلت اسمائه

فروشنده خيار تأخير دفع ثمن دارد و مى تواند معامله بهم بزند.

س 661 : معامله اى بين دو نفر صورت گرفته شده و خريدار به جاى اين كه مبلغ را به فروشنده پرداخت نمايد، بدون اجازه فروشنده به فرزند وى به صورت نيمه كامل پرداخت نموده و رضايت فروشنده را نيز در نظر نگرفته و بعد از مدتى هم به همين دليل كه فروشنده رضايت نداشته، معامله با رضايت طرفين در حضور شهود اقاله گرديده است. لطفاً نظر مباركتان را مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

معامله مذكوره جهاتى دارد كه فروشنده مى تواند معامله را فسخ كند; ولى با اقاله طرفين قضيه حل شده است و پولى كه خريدار به فرزند فروشنده داده، مربوط به فروشنده نيست. از خود فرزند مطالبه كند و به آن چيزى كه مورد معامله بوده خريدار هيچ حقى ندارد.

س 662 : مغازه جزء مستثنيات دين هست يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جزء مستثنيات دين نيست.

س 663 : پيمانكارى سيمان دولتى گرفته تا آن را مصرف كند، ولى كار را به ديگرى واگذار كرده و سيمان را آزاد فروخته است; اين عمل آيا علاوه بر حرمت تكليفى، حرمت وضعى هم دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى دارد.

س 664 : در

نانوايى كار مى كنم، صاحب مغازه مجبورم مى كند كه از چانه نان كم بگذارم، اين جانب به اماكن دولتى خبر داده ام، اما هيچ اقدامى نكرده اند (مجبورم براى تأمين معاش كار كنم) آيا حقوق من اشكال دارد يا خير؟ آيا واجب است كار را رها كنم يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

حقوق شما اشكال ندارد و لازم نيست كار را رها كنيد.

س 665 : آيا مى شود سند خانه را به شخصى اجاره داد تا به رهن بانك بگذارد (مدت يك سال) و ماهانه مبلغى بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود; اشكال ندارد.

س 666 : شخصى ليسانس دارد، با پول، مدرك فوق ليسانس خريده و وارد كار شده است و حقوق مى گيرد، آيا دريافت اين حقوق اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه در استخدام و دريافت حقوق، داشتن فوق ليسانس معتبر است، گرفتن حقوق اشكال دارد; ولى اگر استخدام و گرفتن حقوق معامله خاصى است و شرط ضمن العقد اين است كه فوق ليسانس داشته باشد، حقوق گرفتن شخص مذكور اشكال ندارد.

س 667 : لقطه در كشور كفر آيا حكم لقطه در كشور اسلامى را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

لقطه در كشور كفر غير حربى حكم لقطه در كشور اسلامى دارد.

س 668 : مستدعى است با عنايت به وضعيت باشگاه هاى بيليارد كه محل تجمع اراذل و اوباش و اغفال نوجوانان مى باشد، نظر خود را اولا در خصوص حكم بازى بيليارد مبنى بر قمار بودن و يا ورزشى بدون آن بيان نموده و ثانياً حكم حضور در چنين باشگاه ها و ثالثاً حكم اكتساب روزى از چنين راه هايى را مرقوم فرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

بازى بيليارد

اگر با برد و باخت باشد، قمار است; والا قمار نيست و ورزش است. حضور در باشگاه فى نفسه اشكال ندارد. اكتساب روزى از تجمع قماربازان جائز نيست; ولى اكتساب از راه بازى بيليارد بدون برد و باخت حلال است و اشكال ندارد.

س 669 : هرگاه متعاملين مقرر نموده باشند هر يك از متعاملين در صورتى كه معامله را فسخ نمايد، بايد پنج ميليون خسارت به طرف مقابل بپردازد; الف: اولا آيا شرط مزبور صحيح است؟ ب: بر فرض صحت شرط، با عنايت به اين كه مهلتى براى آن مقرر نشده است، آيا متعاملين تا 10-15 سال بعد هم مى توانند معامله را به هم بزنند؟ (با عنايت به اين نكته كه تفاوت قيمت 15 سال قبل و الآن بسيار زياد است) ج: در صورتى كه يكى از متعاملين در مبيع تصرفاتى نموده باشد، مثلا در زمين خريدارى شده منزلى ساخته باشد و اين ساخت و ساز در مرائى و منظر فروشنده بوده، آيا مى توان اين امر را به منزله اسقاط عملى حق فسخ مزبور تلقى نمود؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر سؤال اين است كه شرط خيار بر متعاملين است بعوض، اين شرط ظاهراً صحيح است البته اگر مدت شرط معلوم باشد، و در صورت عدم تعيين مدت شرط، خيار باطل است و عقد هم بر حسب فتاوى فقهاء باطل مى شود به واسطه غررى بودن بيع; و بر فرض صحت بيع و شرط، تصرفات ذكر شده ظاهراً اسقاط عملى حق فسخ است.

س 670 : كتابى توسط ناشر چاپ مى شود، كه در آن غلط املايى و يا صفحاتى سفيد و يا ناقصى در فرم ها

وجود دارد، آيا ناشر مجاز است آن كتاب ها را نشر دهد و بفروشد؟

باسمه جلت اسمائه

مجاز بودن ناشر منوط به رضايت مؤلف است.

س 671 : بعضى مواقع، كتاب چند سال در انبار مى ماند تا به فروش رسد، آيا ناشر مى تواند قيمت پشت جلد آن ها را تغيير دهد و به قيمت روز بفروشد؟ و هم چنين آيا كتاب ناشر ديگرى را مى توان با تغيير قيمت پشت جلد آن فروخت؟

باسمه جلت اسمائه

اگر كتاب متعلق به ناشر است، بلى مى تواند; و اگر متعلق به ديگرى است، بايد از او سؤال شود.

ب: كتب ناشر ديگر را نيز اگر مجاز است در نشر آن كتب بلاقيد، بلى مى تواند; اما اگر مقيد است، بايد رعايت قيد را هم بكند.

س 672 : از چاپ كتابى توسط وزارت ارشاد اسلامى جلوگيرى شده، خسارت و هزينه هاى كتاب به عهده مؤلف است يا ناشر و يا وزارت ارشاد اسلامى؟

باسمه جلت اسمائه

اگر وزارت ارشاد اعلام نموده است كه به واسطه صلاح مجتمع يا صلاح مملكت من نمى گذارم هر كدام نشر شود مع ذلك كتابى را چاپ نموده اند و وزارت بر حسب موازين قانونى جلو گرفته است، وزارت ارشاد ضامن نيست; و ناشر نيز اگر فقط اجير است در نشر، او هم ضامن نيست.

س 673 : شخصى به عنوان مؤلف، كتابى را به ناشرى براى چاپ مى سپارد، پس از چاپ معلوم مى شود، مؤلف كتاب شخص ديگرى است، تكليف كتاب، حق تأليف و هزينه هاى انجام شده با كيست؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف كتاب قبول كرد اين عمل را و اين معامله فضولى را اجازه داد، كتاب، حق

التأليف، هزينه با او است; والا كسى كه مؤلف نيست و خود را مؤلف كتاب معرفى كرده، غاصب است و الغاصب يؤخذ بأشد الأحوال.

س 674 : مؤلفى، كتابى مشابه كتاب قبلى خود تأليف مى كند و به ناشر ديگر مى دهد، ناشر كتاب اول آيا حق جلوگيرى از نشر كتاب مشابه را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف حق نشر را به ناشر اول داده است، بلى ناشر اول مى تواند جلوگيرى از نشر ديگرى بنمايد; ولى اگر فقط اجازه نشر داده نه حق النشر، نمى تواند جلوگيرى كند.

س 675 : پس از چاپ كتاب معلوم مى شود در يكى از مراحل فنى چاپ كتاب، اشكالاتى در متن كتاب پديد آمده، خسارت به عهده ناشر است يا عوامل فنى (مثل ليتوگرافى، چاپ خانه و...)؟

باسمه جلت اسمائه

اين مسأله مانند مسأله تعاقب ايدى است، مؤلف مى تواند از هر كدام خسارت بگيرد ولى استقرار ضمان با عوامل فنى است.

س 676 : ناشرى كتابى را چند سال است چاپ نمى كند، آيا مؤلف مجاز است كتاب را به ناشر ديگرى واگذار كند؟ و آيا اگر ناشرى چاپ كتابى را معطل نمايد، مؤلف مى تواند از او خسارت بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر حق نشر را به او داده است مشروطاً به چاپ كردن در زمان معين، با تخلف شرط حق النشر را پس مى گيرد و مى تواند به ناشر ديگرى واگذار كند; ولى اگرناشر معطل كند، وجهى براى گرفتن خسارت نمى دانم.

س 677 : آيا ناشر يك كتاب، حق واگذارى آن كتاب مؤلف را به ناشر ديگرى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه حق النشر را مطلقاً به كسى واگذار كرده است،

بلى مى تواند او به ناشر ديگرى بدهد.

س 678 : آيا مى توان كاغذ تعاونى را كه براى چاپ يك كتاب گرفته شده در بازار فروخت و بعداً كاغذ آزاد خريدارى شود و آن كتاب چاپ گردد؟ و هم چنين آيا با كاغذ تعاونى اى كه به كتاب خاصى تعلق گرفته است، مى توان كتاب ديگرى چاپ نمود؟

باسمه جلت اسمائه

در هر دو مورد سؤال، جواب مثبت است.

س 679 : آيا مؤلفى كه فقط براى يك چاپ كتابش را به ناشرى واگذار كرده، براى واگذارى چاپ دوم كتاب به ناشر ديگر، بايد فيلم و زينگ كتاب را از ناشر اول خريدارى كند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مخارج چاپ با ناشر باشد، بلى بايد فيلم و زينگ را از ناشر بخرد; ولى ناشر خودش نمى تواند از آن فيلم و زينگ استفاده كند مگر به فروش به ناشر ديگرى كه مؤلف اجازه نشر به او داده است.

س 680 : ناشرى كتابى را با هزينه مؤلف و براى مؤلف چاپ مى كند و بعدها ماليات و يا هزينه اى بر آن كتاب تعلق مى گيرد، آيا هزينه را بايد ناشر پرداخت كند يا مؤلف؟

باسمه جلت اسمائه

ماليات و يا هزينه اضافى با ناشر است; ولى ماليات و هزينه كتاب با مؤلف است.

س 681 : هزينه هايى كه ناشر براى بهبود كيفيت كتاب انجام مى دهد، مثل ويراستارى و... آيا مى تواند از مؤلف دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مؤلف در آن امور اجازه دهد، بلى مى تواند از او مطالبه كند; والا نمى تواند.

س 682 : تغيير قطع يك كتاب و يا مقدار تيراژ، تأثيرى در فسخ قرارداد كتاب دارد يا

نه و آيا مؤلف مى تواند ادعاى خسارت نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

اين امر مربوط است به قرارداد بين مؤلف و ناشر; مانند كاغذ كتاب، كيفيت چاپ و.... .

س 683 : به طور كلى، حق (دائمى و موقت) تأليف، ترجمه، نوشته و يا چاپ كتاب در اسلام چگونه است؟ و آيا اين حق مشمول مرور زمان مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

حق نشر و چاپ كتاب مانند ملكيت است; اگر مالك اسقاط حق بكند يا بگويد هر كسى مجاز است در چاپ، قضيه روشن است; والا اگر بميرد آن حق منتقل به ورثه مى شود مادامى كه ورثه محدود است; و اگر ورثه از حد گذشت، به نظر من عقلاء ثبوت حق را به ورثه نمى دهند بلكه حق ساقط مى شود.

س 684 : آيا مى توان كتابى را كه زير چاپ است به صورت نسيه و چكى فروخت؟

باسمه جلت اسمائه

با تعيين عدد صفحات و خصوصيات دخيله در قيمت، بله; والا بيع از ناحيه جهالت خالى از اشكال نيست، ولى مصالحه آن و نقل به غيربيع اشكال ندارد.

س 685 : كتاب هايى كه در چاپ هاى جديد آن، مرتب اضافات دارد و تغيير مى كند (مثل فرهنگ هاى زبان و...)، آيا مى توان چاپ هاى قبلى آن را كه هنوز در انبار مانده است، فروخت؟ هم چنين فروش كتاب هايى كه مطالب آن كلا متروك شده و قابل استفاده نيست، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

الف: بله; اگر تذكر داده شود.

ب: كتابى كه مطالب آن به كلى متروك شده باشد و ماليت داشته باشد، اشكال ندارد.

س 686 : آيا جائز است مؤلفان و مترجمان و صاحبان آثار هنرى مبلغى

را در برابر زحماتشان و يا به عنوان حق التأليف در مقابل تلاش و وقت و مالى كه براى انجام آن كار صرف كرده اند، تقاضا نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

ثبوت حق التأليف متوقف بر اين امور بوده، و در گرفتن حق التأليف اين كارها هم دخالت دارد.

س 687 : اگر مؤلف يا مترجم يا هنرمند در برابر چاپ اول اثر خود مبلغى را دريافت كند و در عين حال براى خود حقى را نسبت به چاپ هاى بعدى شرط كند، آيا مى تواند در چاپ هاى بعدى حق خود را از ناشر مطالبه نمايد؟ دريافت اين مبلغ چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

همان گونه كه به واسطه حق التأليف از چاپ اول پول مى گيرد، به همان جهت از چاپ دوم هم مى تواند بگيرد.

س 688 : اگر مصنف و مؤلف در اجازه چاپ اول چيزى در مورد چاپ هاى بعدى ذكر نكرده باشند، آيا جائز است ناشر بدون كسب اجازه مجدد و پرداخت مبلغى به آنان مبادرت به تجديد چاپ نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

چون جواز نشر از آثار حق تأليف است كه مؤلف به ناشر مى دهد و ظاهراً اجازه نشر همان مرتبه اول است، بنابراين تجديد چاپ بدون اجازه مؤلف جائز نيست.

س 689 : در صورتى كه مصنف به علت سفر يا فوت و مانند آن غايب شود، درباره تجديد چاپ از چه كسى بايد كسب اجازه شود و چه كسى بايد پول را دريافت كند؟ و آيا ناشر موظف است كه ورثه او را پيدا كند تا حق تأليف كتاب را به آن ها پرداخت كند؟

باسمه جلت اسمائه

حق تأليف از حقوقى است كه

(ماتركه الميت من مال او حق فلوارثه) شامل آن هست، بنابراين بايد مراجعه به ورثه شود.

س 690 : مال (مجهول المالك) به چه مالى مى گويند؟ و مضاربه در فقه شيعه به چه معناست؟

باسمه جلت اسمائه

مال مجهول المالك مالى است كه مالك غير خود شخص است ولى شناخته نشده است و دسترسى به او نيست. مضاربه عبارت است از اين كه انسان مالى را به غير بدهد كه آن شخص با آن معامله تجارت و كاسبى كند به اين شرط كه استفاده و ربحى كه عائد مى شود، بين آن دو به نصف يا ثلث و يا كم تر تقسيم شود.

س 691 : آيا استفاده بهايى ها از عقود اسلامى مانند فروش اقساطى و مضاربه و امثال اين عقود كه مشتريان بانك ها استفاده مى نمايند، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، جائز نيست.

س 692 : در بيمه كه از عقود است بايد طرفين از شرائط آگاه باشند. اگر شخصى يا سازمانى بدون اطلاع آن شخص، ايشان را بيمه كند در حالى كه از بعضى از شرائط اطلاع پيدا نمى كند، آيا چنين بيمه اى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بيمه اگر چه از عقود است، ولى جهل أحد الطرفين به بعضى شروط، موجب بطلان اصل معامله نمى شود.

س 693 : شركت دادن بهايى ها در قرعه كشى حساب هاى قرض الحسنه بانك ها و به طور كل افتتاح حساب هاى مختلف مانند قرض الحسنه و كوتاه مدت و بلند مدت براى آنان چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

جائز نيست.

س 694 : هرگاه شخصى به قصاص نفس محكوم شده باشد، آيا مى تواند اعضاى بدن خود را

(مانند كليه و...) بفروشد، البته به گونه اى كه به حيات او صدمه نزند؟

باسمه جلت اسمائه

شخص محكوم به قصاص نفس مى تواند اعضاى بدن خود را به ديگرى با عوض و بدون آن منتقل كند; ولى در خصوص بيع اشكال دارد اما به عنوان مصالحه، يا هبه و امثال اين ها اشكال ندارد.

س 695 : چنان چه مقتول نيز فاقد كليه و... بوده چطور؟

باسمه جلت اسمائه

فرقى در اين حكم بين موارد نيست.

س 696 : طبق آيه شريفه «ولا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» اكل مال غير بدون اذن صاحب مال جائز نبوده وشرعاً حرام است. به عبارت ديگر، سلب سلطه و تصرف مالك از اموال و املاك متصرفه وى جائز نبوده مگر با رضايت مالك و تأديه قيمت عادله، حال چنان چه ملكى موروثى كه داراى مالكين متعدد باشد بدون طوع و رضاى قلبى (رضايت فعلى و يا قولى) بعض از مالكين از طريق حراج به ثالثى انتقال يابد، تصرف منتقل إليه در ملك مورد انتقال شرعاً محكوم به صحت است يا بطلان؟

باسمه جلت اسمائه

فروش مال غير اعم از مال مشترك و مال مختص بدون رضايت مالك آن جائز نيست و باطل است; و چنان چه فروخته شود، خريدار نمى تواند در آن مال تصرف كند. بلى، اگر مالك معامله را امضا كند، صحيح مى شود كما اين كه اگر رضايت به تصرف خريدار داشته باشد، تصرف او جائز است. بنابراين، در ملك مذكور در سؤال، معامله باطل است و تصرف خريدار در آن مال حرام است.

س 697 : مالكى مغازه خود را با گرفتن سرقفلى به مستأجر اجاره مى دهد، حال مدت اجاره پايان پذيرفته

و مستأجر مغازه را تخليه كرده است و قصد دارد سرقفلى آن را به ديگران بفروشد; مالك ملك مغازه جهت كسب و كار به مغازه مذكور نياز دارد. آيا مالك ملك مغازه جهت خريد سرقفلى در بين خريداران داراى حق اولويتى هست يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، وجهى بر حق اولويت مالك نيست.

س 698 : اسناد مالكيت، مدارك شناسايى، اوراق بهادار، چك، سفته، عكس هاى شخصى، يادگارى هاى خانوادگى، دست نوشته هاى شخصى كه فقط براى مالك آن ارزشمند مى باشند و امثال آن ها:

الف) آيا مال محسوب مى شوند؟

ب) آيا موضوع سرقت قرار مى گيرند؟

ج) بر فرض مثبت بودن جواب بند ب، آيا سرقت تعزيرى است و يا با وجود شرايط مى تواند سرقت حدى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ماليت يك موجود حقيقى خارجى نيست، بلكه امر اعتبارى است; و آن هم دو قسم است: يك قسم تعبير مى شود از آن به ماليت ذاتيه و آن عبارت است از چيزى كه درآن منفعت عائده به انسان است و احتياج به آن هست،به حسب فطرت از خوراكى و لباس و امثال آن دو; و قسم ديگر آن چيزى است كه عقلا به واسطه احتياج، اعتبار ماليت بر آن مى نمايند; مانند اسكناس. بنابراين، مورد سؤال مال نيست و موضوع سرقت قرار نمى گيرد; ولى تعزير بر سرقت آن ها ثابت است; چون حقى است كه متعلق به آن امور و آن سرقت شده است.

س 699 : شخصى اقدام به فروش ملكى به ديگرى نموده و ثمن معامله را طى نه فقره چك دريافت نموده است و در ضمن مبايعه نامه ذكر شده است (چنان چه هر كدام

از نه فقره چك ذكر شده در مبايعه نامه در موعد مقرر پرداخت نشود معامله فسخ و خريدار بايد 20% از كل معامله را به فروشنده به عنوان ضرر و زيان پرداخت نمايد) اولين چك به مبلغ يكصد ميليون تومان در تاريخ 15/12/86 بوده و خريدار در ساعت اوليه مبلغ نه ميليون و پانصد هزار تومان در حساب داشته اما در ساعت هاى بعد مبلغ را تا يكصد و سى و دو ميليون تومان افزايش داده اما فروشنده در همان ساعت اوليه افتتاح بانك اقدام به برگشت چك نموده است و به همين استناد فسخ معامله را اعلام داشته است. حال اعلام بفرماييد آيا منظور از موعد رأس ساعت 30/7 دقيقه مى باشد و خريدار مكلف بوده موجودى را تكميل نمايد يا منظور پايان وقت ادارى و يا پايان روز شرعى مى باشد؟ آيا صرفاً پرداخت بايد از طريق بانك انجام شود و يا دستى و مراجعه حضورى نيز كفايت مى كند در حالى كه خريدار در ديگر حساب هاى خود موجودى كافى داشته است؟ آيا در اين خصوص ضرر و زيان صدق مى كند؟ آيا فروشنده شرعاً حق فسخ دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر موعد مقرر عرفى تا پايان روز شرعى مى باشد و پرداخت تقييد نشده است كه از طريق بانك باشد ولو ظاهر چنين باشد; چون به حسب ارتكاز اين گونه تعبير طريقت دارد به اين كه در موعد مقرر اين مبلغ پرداخت شود. بنابراين، اگر در مورد سؤال خريدار تا آخر روز موعد مقرر اعلام نموده است كه اين مبلغ حاضر است، فروشنده حق خيار فسخ ندارد.

س 700 : هيأت در صندوق قرض

الحسنه وام بدون بهره به عموم عاشقان اهل بيت(ع) و اهالى محترم ارائه مى دهد و در قبال اين وام ها مبلغى به عنوان مخارج صندوق از وام گيرنده دريافت مى كند; آيا اين وجه از نظر شرعى اشكال دارد; (براى هر 000،1000 ميليون ريال، 10000 ريال به عنوان خرج صندوق دريافت مى نمايند)

باسمه جلت اسمائه

چنان چه به عنوان سود وام نباشد و به عنوان مخارج صندوق باشد، اشكال ندارد.

س 701 : شخصى اقدام به پيش خريد يك دستگاه آپارتمان نيمه ساخته نموده

و در زمان انعقاد قرارداد 50 درصد ساختمان ساخته شده بود و بلافاصله بخشى

از ثمن معامله را پرداخت نموده است و بين فروشنده و خريدار بيع نامه

تنظيم گرديد و در اين معامله كليه اختيارات از طرفين ساقط گرديده و طرفين

نسبت به تحويل به موقع آپارتمان و ثمن معامله كوتاهى و قصور مى كنند و يك

سال از تاريخ تنظيم بيع نامه گذشت كه جمله زير با توافق طرفين به

بيع نامه اضافه و الحاق گرديد (چنان چه هر يك از چك هاى فوق الذكر)

(اشاره به دو فقره چك هاى مشخص و معين) در موعد مقرر پاس نشود، فروشنده حق فسخ را به طور يك جانبه دارد و اين شرط كه بعد از يك سال به

قولنامه اضافه مى شود در ضمن عقد خارجه لازمى نبوده و براى آن هم مدتى تعيين نگرديده است. آيا اين شرط كه بعد از يك سال به قولنامه

اضافه گرديده است بدون اين كه ضمن عقد خارج لازم باشد و بدون

اين كه مدتى داشته باشد، صحيح و نافذ و معتبر و لازم الوفاء و لازم

الرعايه است؟

باسمه جلت اسمائه

شرط ابتدايى كه

ضمن عقد نباشد، صحيح و لازم الوفاء نيست; و نافذ و معتبر و لازم الرعاية نمى باشد.

س 702 : دو نفر شريك هستند كه با يك فروشنده خارجى معامله مى كنند و به علت عدم همكارى فروشنده خارجى كار متوقف مى شود. يكى از شريكين سهم ديگرى را مى خورد و دوباره كار را شروع مى كند و با گذشت حدود يك سال با بحث و دعوا و دادگاه مبلغى را بابت گارانتى اجناس گذشته از فروشنده خارجى مى گيرد، آيا شريك اولى كه سهم خود را فروخته است، در اين مبلغ كه حاصل زحمت شريك سابق اوست، سهمى دارد يا ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

فروشنده سهم خود در آن مبلغ كه مربوط به قبل از فروش سهم است، شريك است.

س 703 : يكى از شرايط استخدام مركزى اين است كه حداقل چهار سال درس خارج فقه خوانده باشد، فردى با آوردن مدرك تقلبى مشغول به كار مى شود; الف) اگر مركز مربوطه بعد از اين كه مقدارى حقوق به او داده، آيا مى تواند آن مبلغ را به خاطر تخلف شرط پس بگيرد؟ ب) اگر هنوز حقوقى به او نداده است و متوجه خلاف شرط شود، آيا مى تواند از دادن اجرت امتناع ورزد؟

باسمه جلت اسمائه

آوردن مدرك تقلبى خلاف شرع است. استخدام اگر به عنوان خاص باشد، استخدام هم صحيح نيست و اگر شخص استخدام شود، مشروطاً به اين كه چهار سال درس خارج رفته باشد، استخدام صحيح است; ولى به واسطه تخلف شرط و فسخ، استخدام از بين مى رود; و در صورت عدم تحقق استخدام، استحقاق حقوق تعيين شده را ندارد. پس گرفتن آن

چه داده شده است نيز صحيح است.

س 704 : اگر به خاطر دست كارى ترازو، وزن جنسى زيادتر نشان داده بشود و معامله انجام شود، آيا فروشنده مقدار زيادى را كه مى گيرد مالك مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً مالك نمى شود و زيادى را كه گرفته است، مديون است.

س 705 : اگر بايع جنس را به مشترى بدهد لكن ظرفى يا پاكتى كه بايد محكم باشد نبود و به مجرد گرفتن مشترى، آن پاكت يا ظرف پاره مى شود و مقدارى يا همه آن جنس تلف مى شود، آيا بايع ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چون تلف بعد از قبض نيست، بلى بايع ضامن است.

س 706 : 1 _ شركت ما با توجه به عدم نقدينگى، ميلگرد مورد نياز خود را به صورت مدت دار خريد مى نمايد و در اين بين، فروشنده ميلگرد علاوه بر سود عرف خود، سود بازارى مابه التفاوت نقد و مدت دار جنس را هم كه مبلغ زيادى است نصيب خود مى كند و بنده قصد دارم با توجه به روابط خود، شركت و فروشنده ميلگرد، از اين موقعيت استفاده كرده و پول نقد شخصى خود را وارد اين كار كنم و ميلگرد را نقدى از آن فروشنده خريده و مدت دار به شركت بفروشم و سود فروش مدت دار را البته با درصد كم ترى نصيب خود كنم; و از طرفى چون بنده فاكتور براى ارائه به شركت ندارم، از فروشنده ميلگرد كه جنس را به من نقدى داده فاكتور مدت دار به مبلغ بيش ترى گرفته و به شركت بدهم و اين با همكارى مديران شركت ميسر است. سؤال اين

است كه اولا اين كار صحيح است؟ ثانياً وقتى من از فاكتور فروشنده قبلى استفاده مى كنم، ممكن است در بررسى هاى اداره دارايى از شركت ماليات درآمد بيش ترى براى فروشنده قبلى كه عملا جنس را نقدى فروخته و فاكتور مدت دار براى حصول سود من صادر كرده است منظور شود، آيا صحيح است؟ ثالثاً اگر خود فروشنده هم خبر نداشته باشد و من با همكارى شركت اين كار را بكنم و از فاكتور فروشنده استفاده كنم، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

هر سه كار شما شرعى است ولى اگر براى فروشنده ماليات بيش ترى منظور شود، شما آن را بپردازيد، ظاهراً هيچ اشكالى ندارد.

س 707 : بنده اين اختيار را دارم كه با نظر خود مبالغى را به عنوان مساعده و يا وام براى حل مشكلات ساير كاركنان به آن ها پرداخت كنم كه در مدت معينى مكلف به بازپرداخت خواهند بود. سؤال اين است كه آيا خود من مى توانم براى حل مشكلات يا نيازهاى روزمره وجوهى از صندوق شركت را كه در اختيار دارم برداشت شخصى كرده و در مدت معينى به صورت اقساط به شركت برگردانم يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين گونه اختيارات اختصاص به غير ندارد و بر خود شما هم جائز است استفاده كنيد.

س 708 : بنده به تبع مسئوليتم در شركت حقوق ثابت به علاوه اضافه كارى ثابتى مانند ساير مديران شركت دريافت مى كنم; ساير مديران تقريباً هرگز خارج از وقت ادارى خود را درگير كارهاى شركت نمى كنند ولى بنده با توجه به احساس مسئوليت و كار بيش ترى كه دارم بيشتر ساعات غير ادارى و بعد

از اين كه سايرين به منزل خود مى روند به انجام امور شركت پرداخته و در شركت مى مانم. حال سؤال اين است كه اگر در اين ساعاتى كه من علاوه بر وظيفه قانونى و فقط به حسب احساس مسئوليت اضافه كار مى كنم گاهاً به مقدار كمى از امكانات شركت استفاده شخصى كنم، مثلا استفاده شخصى از تلفن، كاغذ، خودكار، كامپيوتر، آب، برق و كولر و يا در اين ساعات در محيط شركت درس بخوانم، در حالى كه به حساب خودم من بيش تر از اين استفاده هاى شخصى كه مى برم براى شركت كار انجام داده و به قول معروف 24 ساعته در خدمت رفع امور شركت مى باشم; آيا صحيح است و يا اين كه اشكال شرعى دارد؟ (اين در شرايطى است كه مثلا اگر من بخواهم در منزل درس بخوانم ديگر نمى توانم بسيارى از امور شركت را انجام داده و بعضى كارها انجام نخواهد شد.)

باسمه جلت اسمائه

استفاده هاى ذكر شده به عنوان عوض كارهاى اضافى يقيناً مورد رضايت شركت است و هيچ اشكالى ندارد.

س 709 : اگر مقاله اى را بدهيم تا ظرف مدت معينى ترجمه كند ولى بعد از اتمام مدت، فقط نصف آن را ترجمه كرده است، آيا ما ضامن اجرت المثل هستيم يا اين كه مى توانيم هيچ اجرتى به او ندهيم؟

باسمه جلت اسمائه

نمى توانيد هيچ اجرتى نپردازيد; ولى مى توانيد نصف اجرة المسمى را بدهيد; هم چنين مى توانيد معامله را فسخ كنيد و اجرة المثل آن نصف را بدهيد.

س 710 : من سرپرست خانواده اى هستم كه حق بيمه همه آن ها را مى پردازم.

حال با توجه به اين مطلب، آيا مى توانم از دفترچه يكى از بچه هايم براى ديگرى استفاده كنم؟ اگر اين كار را كردم، آيا ضامن مى باشم؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانيد; و اگر چنين كرديد، ضامن مى باشيد.

س 711 : اجرت ترميمى بكارت براى پزشك حلال است؟ «با توجه به اين كه بكارت بعضى ازدخترها به علت اشتباه از بين مى رود و حفظ آبروى آن ها موكول به اين ترميم است»؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ترميم بكارت حلال است.

س 712 : اگر كسى در مسابقه اى تقلب كرده و جايزه اى برنده شده، آيا مالك اين جايزه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، مالك نمى شود.

س 713 : اگر ماشين كسى غصب شود و در اين مدت فوايدى را كه غاصب به دست مى آورد بيش از اجرت المثل مدت تصرف ماشين باشد، آيا اين زيادى متعلق به مالك اصلى است يا غاصب؟

باسمه جلت اسمائه

زيادى متعلق به مالك اصلى است; به عبارت ديگر، تمام فوايد را بايد به مالك اصلى بدهد.

س 714 : با توجه به اين كه دولت آرد را براى تهيه نان ارزان در اختيار نانوايى ها قرار مى دهد;

الف) فروش مختصر آرد (چند كيلو) توسط نانوايى ها چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

فروش مختصر آرد كه لازمه شغل نانوايى است، بى اشكال است.

س 715 : ب) بعضى از نانوايان برخلاف مقررات كيسه هاى آرد را به مردم يا شيرينى فروشان مى فروشند، آيا چنين معامله اى علاوه بر حرمت تكليفى حرمت وضعى نيز دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چون ظاهر معامله دولت در اختيار قرار دادن آرد به نانوايى ها، بيع مشروط است، تخلف شرط تكليفا

جائز نيست; ولى موجب بطلان بيع نيست. مگر آن كه دولت قيد كند كه در صورت تخلف شرط معامله را فسخ كند كه در اين صورت، حرمت وضعى هم دارد.

س 716 : خانمى بيمار بوده با مراجعه به پزشك و بعد از مداوا با گرفتن تخفيف 25 درصدى مبلغ 75 هزار تومان پرداخت مى كند كه در واقع هزينه هاى او صد هزار تومان بوده است، آيا اين خانم مى تواند با مراجعه به بيمه مبلغ صد هزار تومان را دريافت كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند صد هزار تومان از اداره بيمه دريافت كند.

س 717 : ما در هندوستان زندگى مى كنيم، و بعضى از هندوها براى بت خانه ها جواهراتى را هديه مى آورند متولى بت خانه اين جواهرات را مى فروشد تا پول آن را خرج بت خانه كند، اگر ما اين جواهرات را بخريم، اعانت بر اثم مى شود و آيا اين معامله حرمت وضعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خريد آن جواهرات اشكال ندارد، و بلكه جائز است يا چون صاحبان آن ها از آن ها اعراض كرده اند.

س 718 : با عنايت به اين كه در ماده 348 قانون مدنى ايران آمده است: «بيع چيزى كه خريد و فروش آن قانوناً ممنوع است، باطل است» بيان فرماييد: آيا منع قانونى موجب مى شود مبيع همانند مواردى كه شرعاً خريد و فروش آن حرام و باطل است (مثل بيع ميته، خمر و آلات قمار) در اين گونه موارد نيز حرام و باطل باشد يا منع قانونى صرفاً حرمت تكليفى مى آورد; اما در صحت معامله تأثيرى ندارد و يا موارد مختلف است و در

برخى موارد، معامله صحيح، و در برخى موارد باطل و در برخى موارد غير نافذ بوده و محتاج به اجازه است؟ به طور مثال: قانون، بيع سلاح و مهمات يا مواد مخدر يا فروش سيگار به افراد زير هجده سال را ممنوع نموده; حال اگر على رغم منع قانونى، معامله اى صورت پذيرد چه حكمى دارد؟ يا فروش اموال عمومى و دولتى تحت شرايطى و توسط دولت مجاز است، اما افراد ديگر نمى توانند اقدام به خريد و فروش كنند. حال، اگر شخصى بى اعتنا به اين منع قانونى، مثلا اقدام به فروش بخشى از يك پارك به شخص ديگر جهت احداث شهرك بازى نمايد و دولت نيز پس از فروش، بيع مزبور را اجازه دهد آيا اجازه دولت در اين مورد مؤثر است و بيع را نافذ مى كند يا تأثيرى نداشته و بيع باطل است؟ و به طور كلى ملاك صحت و بطلان در اين گونه موارد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اشيايى كه به حسب قانون مملكتى ممنوع المعامله مى شوند، دو قسم اند: يك قسم ملك شخصى است; و آن قسم اگر حرام هم باشد، معامله باطل نيست. قسم دوم ملك متعلق به مجتمع است; در آن قسم، معامله افراد بدون اذن حاكم باطل است.

س 719 : با عنايت به اين كه مشهور فقهاى اماميه «كثر الله امثالهم» يكى از شرائط عوضين را ماليت و داشتن منفعت عقلايى دانسته اند، بيان فرماييد: اولا آيا ماليت از شرايط عوضين مى باشد يا نه؟ و ثانياً: در منفعت عقلايى و ماليت، آيا اغراض نوعى ملاك است يا اغراض شخصى; مثلا آيا خريد و فروش نامه هاى

زن و شوهر در زمان نامزدى كه براى آن ها اهميت بسيار دارد و يا آلبوم عكس خانوادگى كه براى آن خانواده از اهميت ويژه اى برخوردار است، صحيح است يا چون منفعت عقلايى غالب ندارد، باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

الف: شرط صحت بيع ماليت عقلايى است; نه هر معامله مشروط است به آن،

ب: ماليت معتبره نوعى نيست، بلكه ميزان غرض شخصى است.

س 720 : آيا پس از انقضاى اجاره، بر مستأجر لازم است عين مستأجره را بازگرداند يا تنها در صورت مطالبه مؤجر موظف به بازگرداندن آن است؟

باسمه جلت اسمائه

پس از انقضاى مدت اجاره لازم است مستأجر عين مستأجره را تحت اختيار موجر قرار دهد.

س 721 : اگر زمان اجاره منقضى شود و مستأجر عين مستأجره را در تصرف خود نگهدارد، بفرماييد: الف) آيا در صورتى كه مستأجر استيفاى منفعت كند، ضامن اجرت المثل است يا اجرت المسمايى كه در عقد سابق بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

ضامن اجرة المثل است.

س 722 : ب) اگر پس از انقضاى زمان اجاره مستأجر استيفاى منفعت نكند، ولى عين مستأجره را بدون اذن مالك در دست خود نگاه دارد و منافع تلف شود، آيا مستأجر ضامن است يا نه و در فرض ضمان، ضامن چه چيزى است؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر ضامن است به اجرة المثل.

س 723 : هرگاه شخص ثالث مزاحم اجر گردد به طورى كه اجير نتواند عمل مورد اجاره را انجام دهد، مثلا نتواند لباس را خياطت كند، بفرماييد: الف) چنان چه اين مزاحمت قبل از قبض عين مورد عمل توسط اجير باشد، آيا هر يك از اجير و مستأجر حق فسخ دارند؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر و اجير حق

فسخ دارند.

س 724 : ب) در صورتى كه مزاحمت بعد از قبض باشد، هر كدام از اجير و مستأجر حق فسخ دارند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، حق فسخ ندارند.

س 725 : هرگاه خانه اى را به مبلغ ماهيانه يكصد هزار تومان اجاره دهند و شخصى ضامن اجاره بها شود، ولى بر اثر بطلان عقد، به جاى اجاره بها اجرت المثل لازم گردد و اجرت المثل يكصد و پنجاه هزار تومان باشد، آيا ضامن مسئول پرداخت اجرت المثل است يا ضمانت او مختص به اجرت المسمى است؟ آيا نسبت به ما به التفاوت آن ها ضمانتى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه ضامن، اجاره منزل را ضمانت نموده بايد اجرة المثل بپردازد;

و اگر ضمان متعلق به اجرة المسمى بوده، دادن ما به التفاوت

لازم نيست.

س 726 : شخصى ضامن مزد اجير شده است، در صوت فساد عقد اجاره بفرماييد: الف) آيا در چنين مواردى ضمانت صحيح است يا خير؟ ب) بنابر فرض صحت ضمانت، آيا شخص مزبور، ضامن اجرت المسمى است يا اجرت المثل، يا تنها تا مقدار اجرت المسمى ضامن است و بيش تر از آن را ضامن نيست؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت فساد عقد، اجير بى مزد نمى شود تا ضامن نباشد و ضمانت صحيح است و همان تفصيل در جواب سؤال قبل در اين مورد نيز جارى است.

س 727 : آيا ضمانت نسبت به بازگرداندن عين مستأجره به موجر بعد از تمام شدن مدت اجاره صحيح است؟ و در صورت صحت، آيا ضمان اصطلاحى است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اين گونه ضمانت تعليق در ضمان نيست تا ادعاى اجماع بر بطلان آن بشود به واسطه تعليق در

ضمان; بلكه تعهد عين مستأجره است فعلا و اثر آن تعهد فعلى است بر رد عين مستأجره بعد از تمام شدن مدت اجاره.

س 728 : در هبه جايزه اگر واهب به موهوب له برگردد و عين موهوبه را (مانند عمامه يا عبا از او بردارد) بخواهد ولى گرفتن آن موجب رفتن آبروى موهوب له مى شود، آيا واهب حق دارد؟ يا اين كه صبر كند تا تهيه مانند آن و عين او را بدهد؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر سقوط حق فسخ واهب نمى دانم.

س 729 : در موارد تعدى و تفريط چنان چه عين مستأجره به واسطه حادثه اى قهرى مثل سيل و زلزله در دست مستأجر تلف شود، ولى تلف مربوط به افراط و تفريط او نباشد، آيا مستأجر ضامن است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مستأجر كوتاهى در حفظ عين مستأجره نموده باشد، بلى ضامن است ولو تلف به او مستند نشود; و اگر مستأجر آن را حفظ نموده باشد و به واسطه حادثه قهرى تلف شود، او ضامن نيست.

س 730 : هرگاه مستأجر افراط و تفريط نمود و سپس از كار خود پشيمان شده و افراط و تفريط را ترك نمود و پس از آن عين مستأجره تلف شد، آيا مستأجر ضامن است; مثلا ماشينى كه اجاره نموده بود را بدون قفل كردن ترك نمود و سپس پشيمان شد و بعد از ساعتى بازگشته و آن را قفل نمود و رفت و بعد از بازگشت ديد ماشين سرقت شده، آيا مستأجر به خاطر افراط و تفريط سابق ضامن است و يد او از امانى بودن خارج شده است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، در چنين موردى ضامن نيست;

چون پس از قفل كردن ماشين مثلا يد او امانى مى گردد; و به عبارت ديگر، خارج شدن از امانى بودن بعد از برگشتن موجب ضمان نيست.

س 731 : با توجه به اين كه اجاره مال مشاع جائز است، ليكن تسليم آن به مستأجر متوقف بر اذن شريك است، بفرماييد; چنان چه يكى از دو شريك سهم خود را به نفر سومى اجاره دهد، چنان چه شريك او نسبت به تسليم آن به مستأجر اذن ندهد، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

وظيفه رجوع به حاكم شرع است كه او الزام كند همان گونه كه در تصرف احد الشريكين مع عدم اجازة الاخر عمل مى شود، چنان چه مستأجر نمى دانست مال مشاع است بعد از اجازه فهميد خيارى مانند خيار به تبعّض صفقه دارد.

س 732 : در موارد عدم قدرت بر تسليم عين مستأجره آيا اجاره آن با ضميمه قابل تصحيح است، نظير بيع عبد آبق يا حيوان فرارى با ضميمه؟

باسمه جلت اسمائه

اقوى آن است كه اجاره نظير بيع در اين حكم نيست و معامله اجاره باطل است.

س 733 : با توجه به اين كه به مجرد عقد اجاره هر يك از دو طرف مالك منافع و مالك اجاره بها مى شوند، و با توجه به اين كه به مجرد موت تمام ديون حال مى شوند، بفرماييد مستأجرى كه خانه اى را به مدت يك سال اجاره نموده و پس از دو ماه وفات مى كند، آيا اجاره بهاى ماه هايى كه هنوز انتفاع نبرده است، حال مى گردد يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

اجاره سبب ثبوت اجرت است در ذمه مستأجر; پس از فوت از ماترك او

مانند ساير ديون بايد ادا شود كه مقتضاى موثقه ابراهيم بن محمد الهمدانى نيز به نظر ما چنين است.

س 734 : هرگاه عين مستأجره به واسطه حادثه قهرى مثل سيل خراب شود، يا تعمير آن بر موجر لازم است و مستأجر مى تواند اجبار موجر را بر تعمير آن مطالبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر نمى تواند موجر را بر تعمير اجبار نمايد.

س 735 : در رابطه با اجاره به نحو كلى بفرماييد:

الف) در موارد تلف شدن فردى از افراد كلى كه موجر به مستأجر تحويل داده، فقها رضوان الله تعالى عليهم فرموده اند، مستأجر خيار فسخ ندارد و تنها مى تواند فرد ديگرى از افراد كلى را مطالبه كند، هرگاه مستأجر از فردى از افراد كلى كه موجر به او داده و قسمتى از آن تلف شده انتفاع ببرد و اجرت المثل آن كم تر از اجرت المسمى باشد، مثلا ماشين پيكانى به نحو كلى اجاره نموده و فردى كه تحويل گرفته است صندلى هاى عقب آن خراب است و مستأجر بر اثر جهل به خرابى، از آن استفاده نموده است و اجرت المثل چنين ماشينى در هفته ده هزار تومان و اجرت المسماى آن، بيست هزار تومان باشد، آيا مستأجر مى تواند عقد را فسخ كند و اجرت المثل را بپردازد يا با استفاده از خيار «تبعض صفقه» تقليل نسبى اجاره بها را مطالبه كند؟

باسمه جلت اسمائه

اجاره به نحو كلى بر فرض صحت اجاره محل الاجاره يك فرد است و بعد از تطبيق بر يك فرد كه آن فرد تنها مورد اجاره واقع شده است گرفتن فرد ديگر به چه عنوان است و آن فرد

اگر با حادثه قهرى تلف شود اجاره باطل مى شود; و اگر بعضى ازآن تلف شود، بالنسبه آن بعض فسخ مى شود و باطل است و نسبت به بقيه، اجاره صحيح و خيارى نظير خيار تبعض الصفقه دارد.

س 736 : ب) چنان چه فردى كه موجر تحويل داده، معيوب باشد و مستأجر از فرد معيوب انتفاع برده باشد و اجاره بها براى فرد معيوب كم تر باشد، آيا مستأجر حق فسخ يا تقليل نسبى اجاره بها را دارد؟

ج) در اجاره اشخاص هرگاه اجير بر عمل به نحو كلى اجير شده باشد و عمل را معيوب انجام دهد و فرصت و امكان تصحيح و تبديل آن نباشد، چنان چه مستأجر از اين فرد معيوب منتفع شود و اجرت المثل آن از اجرت المسمى كم تر باشد، آيا مستأجر حق فسخ عقد و پرداخت اجرت المثل را دارد، يا حكم ديگرى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مستأجر حق فسخ دارد و بر فرض امضاء، حق تقليل نسبى اجاره بها را دارد و از آن چه ذكر شد، جواب «ج» ظاهر مى شود.

س 737 : آيا منفعت مى تواند مبيع واقع شود؟

باسمه جلت اسمائه

مبيع بايد از اعيان باشد و منفعت نمى تواند مبيع واقع شود.

س 738 : در صورتى كه وسيله توزين يا اندازه گيرى و امثال آن در كشور يا شهرى متعارف بود و مقدار آن نيز بر اساس متعارف آن شهر معلوم باشد ولى مشترى يا بايع از مقدار آن بى اطلاع باشند، آيا صرف متعارف بودن و معين بودن مقدار آن كفايت مى كند يا لازم است بايع يا مشترى يا هر دو از آن مطلع باشند؟ مثلا

من در اصفهان شش كيلوگرم است و بايع يا مشترى كه اهل قم است و من در آن شهر سه كيلو است، مى خواهند در اصفهان معامله كنند.

باسمه جلت اسمائه

صرف معين بودن واقعى كافى نيست; بايد بايع و مشترى هر دو مطلع از مقدار آن باشند; اطلاع به گونه متعارف نزد مردم عادى.

س 739 : آيا عقود و ايقاعات مانند بيع، نكاح و طلاق به وسيله تلفن يا اينترنت يا نامه و امثال آن واقع مى شود يا نه؟ و در صورت وقوع، محل وقوع آن در عقودى مانند بيع كجاست; بلد بايع يا مشترى؟ وضعيت خيار مجلس و افتراق آن ها چگونه خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى واقع مى شود; و ميزان بلد مشترى است. و اما خيار مجلس، ظاهراً مورد ندارد.

س 740 : در صورتى كه بايع و مشترى يا يكى از آن ها در وقت عقد بيع از قيمت بازار خبر نداشته باشند و بگويند فروختيم به هر قيمتى كه در بازار (قيمت سوقيه) هست و نام بازار معينى را ذكر كنند، آيا بيع صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح است; چون از غرر خارج مى شود; به علاوه قيمت هم معين است.

خيارات و اجارات

س 741 : آيا آوردن جنسى غير از كتاب براى فروش در مدتى كوتاه مثل يك ماه با توجه به دائمى نبودن آن و نداشتن پروانه كسب صنفى براى شغل جديد، تغيير شغل كتاب فروشى حساب مى شود؟ آيا صرف فروش جنسى ديگر ولو موقتاً، صدق تغيير شغل مى كند و تخلف شرط حساب شده و موجب خيار فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

تغيير شغل نيست; ولى اجاره آن يك ماه را

مستأجر بايد بپردازد.

س 742 : با انقضاى مدت اجاره (سه سال اول) به اقتضاى پرداخت سرقفلى (كه حق تجديد اجاره با مستأجر است) اجاره مجدد به صورت معاطاة بوده و مالك مال الاجاره را دريافت مى كرده است، بدون ذكر قيد (شغل كتاب فروشى) و با توجه به اين كه مقوم صحت شرط، ذكر آن در متن عقد است نه صرف قصد، آيا قيد ياد شده در عقد اول، وجوب وفا در اجاره هاى بعدى دارد و تخلف از آن، موجب خيار فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين است كه آن گونه كه در سه سال اول مورد اجاره بوده است، همان گونه باشد و آن تمليك منفعت خاصه است.

روابط و ازدواج

س 743 : با توجه به اين كه سن بلوغ در دختران نُه سال تمام قمرى و براى پسران پانزده سال تمام قمرى بود، آيا در حال حاضر اين سنين تغييرى يافته اند و سن سيزده سال براى دختران صحيح است؟ و چرا رقصيدن حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

1. سن بلوغ دختران تمام شدن نُه سال است و حكم خدا تغيير نكرده است و نخواهد تغيير كرد.

2. رقص زن براى زنان جائز است كما اين كه رقص مرد براى مردان جائز است; و نيز رقص زن و شوهر براى يكديگر جائز است. بلى رقص مرد براى زنان غير همسر، و رقص زن براى مردان غير شوهر جائز نيست. س 744 : با توجه به اين كه بعضى از دختران بر اثر جهل و نادانى و فريب خوردن، پرده بكارت را از دست داده اند و اگر اين موضوع فاش شود، باعث آبروريزى براى خود و خانواده

مى شود، به طورى كه ديگر اميد براى ازدواج او نيست، آيا در چنين موردى ترميم بكارت جايز است؟ (با توجه به اين مطلب كه پيدا كردن مصاديق حرجى يك مسئله عرفى مى باشد و عرف، ترميم را از مصاديق حرج مى داند).

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 745 : نظر شما درباره اين كه يك فرد مؤنث با لمس كردن بدن خود، خود را ارگاسم كند، چيست؟ آيت الله... معتقد است كه مشكلى ندارد. نظر شما چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به فتواى من و بقيه فقها عملى مُحرم است.

س 746 : اگر كسى دو زن داشته باشد آيا برادر يك زن با دختر زن ديگر كه از همان مرد است، مى تواند ازدواج كند؟ و هم چنين اولاد يكى از آن دو زن به پدر و مادر زن ديگر محرم هستند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

برادرِ زن مى تواند با دختر زن ديگر ازدواج كند; ولو از همان مرد باشد. و اولاد يكى از دو زن به پدر و مادر زن ديگر محرم نيستند.

س 747 : آيا با دختران كم سن مسلمان كه در اثر زنا پرده بكارتشان ازاله شده مثلا بين 15 تا 25 ساله كه زن شده اند، مى توان ازدواج موقت نمود؟ (بدون اذن پدر)

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان بدون اذن پدر ازدواج نمود.

س 748 : آيا مى توان با دختران مسلمان كه از سن ازدواج آن ها گذشته بدون اذن پدر و جد پدرى محاكم شرع ازدواج نمود؟ در صورت اجازه دادن، سن ازدواج از چند سالگى مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

سن ازدواج از تمام شدن سال نهم است; ولى اگر دختر بالغ

باشد اما رشيده نباشد، يعنى صلاح و فساد را تشخيص نمى دهد، اذن پدر در ازدواج او لازم است; و اگر رشيده باشد، بدون اذن پدر عقد صحيح است.

س 749 : فردى ساليان طولانى كه صيغه عقد را وكالتاً از طرف دختر و پسر جارى كرده است به جاى اين كه بگويد «أنكحتُ موكلتى لِمُوكِلى»، مى گفته است «أنكحتُ موكلتى لموكلك» حكم اين ازدواج چيست؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج صحيح است.

س 750 : آيا زن مى تواند مطالبه مهر بعد از دخول نمايد با اين كه عرفاً مطالبه نمى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

قبل از دخول هم مى تواند مطالبه كند مگر آن كه شرط شده باشد ولو شرطى ضمنى به عدم مطالبه.

س 751 : زوجه اى به زوج خود نوشته اى ارائه و از او مى خواهد ذيل آن را امضا كند زوج پس از حصول اطلاع از متن و مفاد نوشته ذيل آن را امضا مى كند. مضمون نوشته آن بوده كه زوجه از زوج خواسته است به وى تفويض وكالت نمايد كه بدون نياز به حضور زوج، خود را مطلقه نمايد لازم به ذكر است كه زوجه نيز مهر و نفقه و ايام عده را در حق زوج بذل نموده است. مورد سؤال آن است كه:

1. اگر چند روز بعد از امضا وكالت نامه، زوج به زوجه اظهار نمايد كه از روى عصبانيت به شما وكالت دادم يا بگويد از فعل خود پشيمان شده ام آيا بيان اين گونه الفاظ موجب سقوط و بى اعتبارى و زوال وكالت خواهد شد يا آن كه وكالت به قوت شرعى خود باقى بوده و زوجه مى تواند هر وقت

بخواهد به استناد همين وكالت نامه خود را مطلقه نمايد.

2. اگر زوجه ادعا نمايد كه شوهرش به وى تفويض وكالت نموده كه خود را مطلقه نمايد، آيا قولش در اين خصوص حجت شرعى است يا آن كه اثبات صحت ادعايش منوط به فحص و تحقيق است؟

باسمه جلت اسمائه

ادعاى زوج كه از روى عصبانيت وكالت داده است، بدون دليل قبول نيست. كما اين كه ادعاى زوجه كه زوجش به او وكالت داده كه خود را مطلقه نمايد بدون دليل مسموع نيست.

س 752 : زن و شوهرى از هم بسترى خود فيلم گرفته اند; آيا مى توانند اين فيلم را دوباره با هم ببينند؟ (به قصد لذت بردن)؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانند به قصد لذت بردن ببينند.

س 753 : آيا مرد مى تواند به قصد لذت جنسى و بدون قصد استمناء به عكس برهنه زن خود نگاه كند يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مرد مى تواند به قصد لذت جنسى و حتى به قصد استمناء به عكس برهنه زن خود نگاه كند.

س 754 : خانمى كه عقد كرده است و هنوز در منزل پدر است و نفقه اش را پدر مى دهد براى خروج از منزل اذن شوهر شرط است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، شرط نيست.

س 755 : در مراسم هاى عقدخوانى كه در محل دفتر خانه ازدواج و يا در منازل انجام مى يابد، زوجه و تعدادى از خانم هاى همراه زوجين حجاب كامل اسلامى را رعايت نكرده و در مجلس عقدخوانى بدحجاب و توأم با آرايش حاضر مى شوند هم چنين در آن مجلس چند نفر از مردان همراه زوجين نيز حاضر شده و در نتيجه

مجلس مختلط بوده و ممكن است چنين مجلسى با نگاه آلوده برخى از مردان به زنان، تبديل به مجلس گناه شود; بنابراين، آيا حضور اين جانب به عنوان سردفتر رسمى ازدواج در چنين مجالسى براى اجراى صيغه عقد جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

رفتن در چنين مجالسى بدون آن كه قبل يا بعد از آن تذكرى دهيد، مخالف دستور نهى از منكر است. بنابراين، شما قبل از تشكيل مجلس شرط كنيد كه من مشروط به رعايت حجاب شرعى حاضرم در مراسم عقدخوانى شركت كنم.

س 756 : ميان آشنايان ما مردى است كه دو همسر دارد و همسر اول وى نازا است و همسر دوم وى صاحب دخترى شد، بعد از رسيدن به سن بلوغ، دختر همسر دوم ازدواج نموده، راه محرم شدن داماد همسر دوم براى همسر اول مرد آشنا چيست؟ به عبارت ديگر، آيا راه حل محرم شدن وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر همسر اول مادر دارد و او شوهر ندارد، او صيغه داماد همسر دوم بشود همسر اول به او محرم مى شود.

س 757 : زنى بدون اجازه ى شوهر از خانه قهر كرده و بچه هايش را هم برداشته و از روستا به شهر آمده و اكنون هم حاضر نيست به خانه خود برگردد و اصرار دارد شوهرش بيايد و در شهر زندگى كند و شوهر هم مى خواهد در روستاى خود زندگى كند، آيا در چنين شرايطى زن حق هم خوابى، كسوه، و نفقه دارد ياخير؟

باسمه جلت اسمائه

خير، زن حقوق ذكر شده را ندارد.

س 758 : دخترى خواستگارى دارد از خانواده مذهبى و پايبند به امور دينى. دختر تمايل به اجابت دارد ولى پدر

دختر به دليل غيرموجه جواب منفى مى دهد و دخترش را تهديد مى كند كه اگر تن به اين ازدواج بدهد ديگر هيچ رابطه اى با پدر و مادر خود نبايد داشته باشد. در چنين شرايطى، اگر دختر گوش به حرف پدر ندهد آيا عاق بر پدر مى شود يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

اگر بدون اجازه پدر عقد كند، عقد صحيح است و عاق پدر نمى شود; ولى خوب است سعى كند رضايت پدر را به دست آورد.

س 759 : دختر رشيده اى خواستگار دارد، آيا پدر مى تواند بدون نظرخواهى از دختر با تمسك به استخاره رد يا قبول نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

دختر رشيده در امر ازدواج مستقل است و اجازه پدر شرط صحت عقد ازدواج او نيست و بدون اذن دختر، پدر نمى تواند تصميم ازدواج و يا عدم آن بگيرد.

س 760 : اگر زنى در عدّه بود و نمى دانست و او را عقد كردند و بعد فهميد، آيا حرمت ابدى دارد يا نه؟ اگر مردى علم اجمالى داشت در بين چند تا زن كه يكى در عده است و يكى را عقد كرد، آيا عقد او صحيح يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

عقد در عده اگر همراه دخول باشد يا آن كه يكى از زن و مرد عالم باشند موجب حرمت ابدى مى شود; والا موجب حرمت ابدى نيست; و در مورد علم اجمالى به در عده بودن يكى از چند زن عقد بر يكى از آنان هم باطل است.

س 761 : در حال حاضر عده اى از زنان كه يائسه نيستند با به كار بردن مانع از حمل، صيغه چند نفر مى

شوند و عده نمى گيرند، آيا جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

بر آن ها عده گرفتن لازم است.

س 762 : آيا ازدواج موقت با دختران اهل كتاب «يهودى، مسيحى، زرتشتى» بدون اذن پدر در داخل كشور و خارج از كشور مجاز مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است. اذن پدر در ازدواج دختر بالغه رشيده شرط صحت ازدواج نيست.

س 763 : آيا ازدواج زن شيعى اثنى عشرى با بقيه فرق اسلامى اعم از سنى و شيعه را صحيح و جايز مى دانيد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، زن شيعى ازدواجش با بقيه فرق اسلامى صحيح است.

س 764 : ازدواج زن هاى شيعى غير امامى مثل زيديه، با فرق اسلامى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حكم زن شيعى غير امامى مانند حكم زن شيعى امامى است.

س 765 : بر فرض صحت، نكاح و طلاق اين موارد تابع كدام مذهب مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

تابع مذهب زوج، سنى مذهب است.

س 766 : آيا ازدواج متعه با دختران و زنان اديان ساختگى مانند: بودا، كمونيست ها، بهايى ها، ناصبى ها و مسلمانانى كه از دين خارج شده اند و يهودى و مسيحى شده اند، بدون اذن پدر يا جد پدرى و حاكم شرع جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج با غير اهل كتاب (يهودى _ مسيحى _ مجوس) جائز نيست مطلقاً، با اذن پدر و بدون اذن او فرق نمى كند.

س 767 : آيا بايد صيغه عقد موقت به زبان عربى گفته شود يا رضايت دوطرف كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

رضايت كفايت نمى كند.

س 768 : آيا صيغه متعه را مى توان به هر زبان (فارسى، انگليسى، عربى، تركيه اى و ژاپنى) ترجمه كرد و خواند؟

باسمه جلت

اسمائه

در صورت امكان به عربى خواندن و يا وكيلى را ولو با تلفن وكيل كنند كه صيغه بخواند، خواندن به غير عربى كافى نيست.

س 769 : آيا عاقد بايد در حين صيغه (متعه) خواندن روز و ساعت و مقدار مهريه را در ذهن خودش بگذراند؟

باسمه جلت اسمائه

قبل از خواندن صيغه متعه بايدمقدار مهريه و مدت عقد را تعيين كنند و در ذهن گذراندن كافى نيست.

س 770 : مردى كه به زن خود ظلم مى كند و كسى خبر ندارد، آيا از باب آيه شريفه لا يحب الله الجهر... مى توان اين مطلب را به ديگران اطلاع داد؟

باسمه جلت اسمائه

خود زن مى تواند اطلاع دهد و ديگران هم از باب جلوگيرى از منكر جائز است اطلاع دهند.

س 771 : زنى به خاطر بچه دار نشدن از شوهر طلاق مى گيرد و بعد از انقضاى عده به عقد موقت برادر شوهرش در مى آيد و به واسطه تلقيح، نطفه اين مرد به رحم زن منتقل مى شود، آيا اين زن براى ازدواج با شوهر اول بايد عده نگه دارد؟ بر فرض داشتن عده، آيا انتهاى حمل پايان عده است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر برادرشوهر اول بعد از عقد دخول نكرده است، بر ازدواج با شوهر اول لازم نيست عده نگه دارد; (انما العدة من الماء) بعد از دخول است.

س 772 : دختر خانمى عقد كرده است و مخارج او را داماد مى پردازد در صورتى كه پدر مخالف باشد آيا مى تواند بدون اذن ايشان از منزل خارج شود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند; اگر مراد از ايشان پدر باشد و اگر مراد داماد باشد، خير نمى تواند.

س 773 :

آيا مخارج جزيى درمان همسر جزء نفقه حساب مى شود يا خير؟ (مثل پر كردن دندان، عصب كشى، جراحى و غيره)

باسمه جلت اسمائه

بلى، مخارج درمان همسر مطلقاً جزء نفقه واجبه است.

س 774 : آيا مخارج جزيى زن مثل خريد لوازم آرايش جزء نفقه حساب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مخارج لوازم آرايش متعارفه جزء نفقه لازمه بر شوهر است.

س 775 : آيا ازدواج كردن با (غيرمسلمان و اهل كتاب) حتى با خواندن خطبه عقد حرام است؟ و حتى اگر خطبه خوانده شود، اين ازدواج و رابطه زناشويى زنا به حساب مى آيد؟ آيا زرتشتى ها و مجوسى ها هم اهل كتاب اند؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج با اهل كتاب، يهود و نصارى و مجوس جائز است; و با كافر غير كتابى جائز نيست. و با آن هايى كه جائز است، بايد صيغه عقد خوانده شود; وگرنه آميزش جنسى، زنا و حرام است.

س 776 : همسرى اطاعت شوهر نمى كند و تمكين نمى كند و شوهر مضطر مى شود. آيا شوهر مى تواند خودش از طريق ديگرى مثل استمناء، منى را خارج كند؟ اگر چنين كارى كرد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

با دست يا بدن همسر استمناء جائز است; ولى با دست خودش حرام است.

س 777 : آيا احكام لواط بر فاعل و مفعول بر بالغين و غير بالغ و مختار و مجبور جارى است يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

احكام لواط بر فاعل و مفعول مختص به بالغين و مختارين است; فاعل و مفعول غير بالغ مميز تعزير مى شوند و غيرمختار تعزير هم ندارد.

س 778 : اگر كسى دو تا زن دارد يكى كبيره و ديگرى صغيره، زن كبيره، صغيره

را شير بدهد اين زن دوم از زنيّت مى افتد و دومى كذلك و اگر بگوييم دومى هم از زنيت نمى افتد، ترجيح بلامرجّح است، آيا اين زن صغيره دختر حكم ربيبه را دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سؤال در صورتى است كه كبيره از شير شوهر مشترك، شير به صغيره بدهد. در اين صورت، هر دو زن بر آن شوهر حرام مى شوند و نكاح هر دو فاسد مى شود; و اگر كبيره از شير متعلق به شوهر سابقش شير به صغيره بدهد، چنان چه دخول به كبيره شده است، هر دو بر او حرام مى شوند و نكاح هر دو فاسد مى شود; و اگر دخول به كبيره نشده است، هيچ كدام براى شوهر حرام ابدى نمى شوند; ولى نكاح احدهما باطل مى شود به نحو تخيير.

س 779 : سوزاك از بيمارى هاى مسرى مقاربتى محسوب مى شود. آيا در اين گونه موارد حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر ما خيار فسخ ثابت است به واسطه شرط ضمن عقد نكاح.

س 780 : عيوب و بيمارى هايى كه نسبت به فرزندى كه از آنان متولد مى شود مسرى است و موجب ناقص الخلقه شدن يا ابتلاى فرزند به امراض لاعلاج و يا صعب العلاجى مى شود كه موجب عسر و حرج فرزند و والدين او مى شود و يا موجب مرگ فرزند در رحم يا پس از مدت زمانى اندك بعد از تولد مى شود، آيا در چنين مواردى حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ثابت نيست.

س 781 : آيا حق فسخ نكاح به واسطه عيوب، اختصاص به اطلاع آن قبل از دخول است يا

پس از آن نيز حق فسخ وجود دارد؟ و آيا از اين جهت تفاوتى بين انواع عيوب وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به حسب اطلاق ادله فرقى بين عيوب نيست و در همه آن موارد خيار فسخ ثابت است.

س 782 : آيا علت حق فسخ در عيوب برص و جذام، مسرى بودن آن هاست؟ و در صورتى كه سرايت در مورد آن ها وجود نداشته باشد، آيا باز هم حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سرايت علت منصوصه نيست تا تخصيص زده شود به صورت عدم سرايت; بلكه حكمت تشريع است والحكمة لا تخصص.

س 783 : بر اساس اظهارات پزشكان، در حال حاضر مى توان بيمارى جذام را چند سال قبل از آن كه علائم آن آشكار شود، از طريق آزمايش خون تشخيص داد. پرسش اين است كه اگر هنگام عقد، وجود بيمارى و علائم قطعى آن به وسيله آزمايش خون مشخص شود، آيا حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هر عنوانى كه در موضوع حكمى گرفته شود، فعليت حكم منوط به فعليت آن عنوان است. بنابراين، قبل از تحقق جذام و برص فعليت خيار فسخ غير ممكن است; لعدم فعلية موضوعه.

س 784 : همان گونه كه مستحضريد افضا به نظر مشهور فقها، يكى شدن مجراى بول (ادرار) و حيض است و جمعى از فقها يكى شدن مجراى حيض و غائط (مدفوع) را بر آن افزوده اند و برخى نيز يكى شدن هر سه مجرا را افضا محسوب داشته اند. پزشكان نيز معتقدند چون پارگى و از بين رفتن و يكى شدن، مربوط به پرده ها و جدارهاى داخلى دستگاه مى باشد، يكى شدن هر سه مجرا نيز

ممكن است. با عنايت به توضيحات فوق، آيا در تمامى انواع افضا، حق فسخ وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى اطلاق ادله ثبوت حكم است در تمام موارد افضا; و انصراف فردى مانند يكى شدن هر سه مجرا كه اگر ممكن باشد، فرد نادرى است، موجب تقييد اطلاق نمى شود; ولكن اهل فن مى گويند يكى شدن هر سه مجرا با وطى ممكن نيست; زيرا، راه حيض وسط راه بول و راه غائط است و بين آن ها پرده قوى عريضى است كه به واسطه وطى پاره نمى شود. به هر حال، افضا به ما له من المصاديق موجب ثبوت خيار است.

س 785 : طبق اظهارات پزشكان مطلع و متخصص، افضا گاه منشأ مادرزادى دارد و گاه بر اثر حوادث و يا دخول و آميزش و تجاوز تحقق مى پذيرد. آيا در تمامى موارد آن حق فسخ ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، حق فسخ بر افضا با وطى مترتب شده است ; و غير آن را شامل نيست.

س 786 : با عنايت به اين كه برخى روايات عرج و لنگى زن را موجب فسخ نكاح شمرده اند، بفرماييد: آيا مقصود، آن قسم از لنگى است كه موجب زمين گيرى كامل شود يا اگر لنگى آشكار باشد هرچند به حد زمين گيرى هم نرسد، موجب فسخ است؟ و يا اصولا هر نوعى از آن كه در عرف، لنگى محسوب شود، موجب فسخ نكاح است؟

باسمه جلت اسمائه

اقوال فقها مختلف است، اما مختارما اين است كه لنگى و عرج مطلقاً موجب خيار است و موجب جواز فسخ است; همان گونه كه اكثر متقدمين قائل به آن شده اند. ولى

اگر از آن موارد لنگى غير بيّن استثنا شود، بهتر است.

س 787 : در صورتى كه مقدار برص كم باشد و آن هم در اعضاى ظاهرى بدن كه موجب انزجار و تنفر مى شود، نباشد، آيا باز هم حق فسخ ثابت است؟

باسمه جلت اسمائه

صحيح حلبى كه عمده مدرك ثبوت حق فسخ است، در برص اطلاق دارد; لذا، در مورد سؤال حق فسخ ثابت است.

س 788 : نابينايى بايد در چه حدى باشد كه از موجبات فسخ به حساب آيد و آيا شامل كم بينايى شديد هم مى شود؟ در صورتى كه با عينك، تنها شبحى را مى بيند آيا نابينايى موجب فسخ محسوب مى شود؟ چنان چه با عينك به اندازه اى كه بتواند زندگى را اداره كند، مى بيند اما بدون عينك نمى تواند، آيا موجب فسخ نكاح است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضاى روايات آن است كه نابينايى مطلق يعنى با عينك يا بدون آن موجب جواز فسخ نكاح است و ظاهراً شبه ديدن، ديدن نيست.

س 789 : آيا قرن موضوعيت دارد يا هر عيبى كه مانع از نزديكى و مقاربت است (مانند عفل، رتق، اشكالات ساختمانى مادرزادى مجراى تناسلى و افتادگى رحم) موجب حق فسخ است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات تصريح شده است به اين كه عفل موجب حق فسخ است; و اما امور ديگرى كه مانع از نزديكى و مقاربت است به عموم از علت در روايات ملحق مى شود به قرن; و از آن دسته، رتق است.

س 790 : در صورتى كه يكى از عيوب موجب حق فسخ وجود داشته باشد ولى قبل از عقد و يا بعد از عقد و قبل از

مقاربت و دخول به طور كامل درمان شود، آيا حق فسخ وجود دارد؟ اگر به شكل ناقص درمان شود، چطور؟

باسمه جلت اسمائه

العلة تعمم و تخصص; مقتضاى مفهوم علت در اين موارد، عيب موجب حق فسخ نمى شود.

س 791 : با عنايت به اين كه ماده 1107 قانون مدنى هزينه درمان را جزو نفقه محسوب داشته است، بيان فرماييد: در صورتى كه عيوب موجب فسخ نكاح قابل درمان باشد و زن بخواهد عيوب خود را درمان كند، آيا هزينه درمان آن در دو صورت متعارف بودن و غير متعارف بودن هزينه، بر عهده مرد است؟ يا با توجه به حق فسخ داشتن مرد، تكليفى بر عهده ندارد؟ و آيا موردى كه درمان به سهولت و در زمان كوتاه انجام شود با موردى كه به دشوارى و در درازمدت انجام شود، حكم واحدى دارند؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فسخ نكند و امضا كند و حق فسخ ساقط شود، هزينه درمان را بايد بپردازد; وگرنه لازم نيست.

س 792 : در مورد عيوب جديد يا غير منصوص در كدام يك از موارد زير حق فسخ نكاح وجود دارد: الف _ عيوبى كه نه از طريق مقاربت به طرف مقابل سرايت كند و نه از طرق ديگر و خطرى را متوجه فرزندانى كه از آنان متولد مى شوند نيز نمى سازد، اما بيمارى و عيب مزبور به گونه اى است كه به واسطه نياز به پرستارى زياد يا تنفر و امثال آن ادامه زندگى را براى طرف مقابل دشوار ساخته و موجب عسر و حرج مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

در اين موارد حق فسخ ثابت نيست.

س 793 : زنى سه فرزند صغير

دارد; يكى از آن ها دندان درد شديد دارد ولى شوهر اين زن (پدر بچه ها) حاضر به دادن مخارج درمان فرزندش نيست، آيا مادر بدون اجازه شوهرش مى تواند از عيدى هايى كه براى فرزندش جمع شده، هزينه درمان را بپردازد؟ و آيا مى تواند از جيب شوهر مبلغى براى معالجه بردارد؟

باسمه جلت اسمائه

از عيدى هاى فرزند مى تواند براى مداوا بردارد، ولى از اموال شوهرش نمى تواند بردارد.

س 794 : اگر بين زن و شوهر اختلاف باشد كه آيا عقد به صورت موقت بوده است يا دائم، زن مدعى عقد موقت است و شوهر مدعى عقد دائم است و دليلى بر قول هيچ كدام نيست; ادعاى كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

مرد مدعى زوجيت است بعد از مضى وقت و زن منكر است، از طرفى زن مدعى است ذكر اجل شده و مرد منكر است، بنابراين ظاهراً باب تداعى است نه مدعى منكر.

س 795 : آيا زن مى تواند بعد از عقد مهريه خود را ببخشد مشروط به اين كه مرد تمكين جنسى نداشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند با شرط گذاشتن ببخشد.

س 796 : مردى در حالى كه جاهل به حكم و موضوع بوده است با زنى كه در عده ايام ازدواج بوده است، ازدواج مى كند; و اين زن نيز جاهل به حكم حرمت ازدواج بوده است و وطى به شبهه صورت گرفته است; آيا پسر اين مرد به اين زن محرم است؟

باسمه جلت اسمائه

پسر اين مرد به آن زن محرم نيست.

س 797 : پدرى در دوران نامزدى دخترش به داماد اذن مى دهد كه دخترش را به شرط عدم

دخول به عقد موقت درآورد ولى بعد از خواندن عقد، پسر با دختر هم بستر مى شود; اگر در اين عمل دختر راضى باشد، آيا مهر المسمى تبديل به مهر المثل مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

خير، تبديل به مهر المثل نمى شود.

س 798 : دخترى با پسرى بدون اذن پدر عقد موقت مى كنند و بكارت از بين مى رود، آيا دختر مهرالمثل را طلب دارد يا مهر المسمى را؟

باسمه جلت اسمائه

اگر در حين عقد موقت شرط عدم ازاله بكارت نكرده اند، بيش از مهر المسمى چيزى را طلب ندارد.

س 799 : هدايايى كه در زمان نامزدى به دختر و پسر داده مى شود، آيا از نوع هبه مشروطه است (به صورت شرط ضمنى) به طورى كه اگر نامزدى بهم بخورد و ازدواج انجام نشود، به علت محقق نشدن شرط ضمنى، واهب مى تواند عين موهوبه يا مثل و يا قيمت آن را پس بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

شرط ضمنى آن است كه در وقت عقد مذكور طرفين در خاطرشان آن امر مى باشد مانند تساوى در ماليت و شامل مورد نيست; و هبه ذكر شده اگر از رحم است، لازم است; و الا جائز است و بدون شرط هم قابل برگشت است.

س 800 : آيا ادخال بعض حشفه در زن اجنبى شوهردار، موجب غسل و حرمت ابدى مى شود و رجم دارد؟ آيا فرقى بين دُبُر و قُبُل هست؟

باسمه جلت اسمائه

ادخال بعض حشفه در ترتب آثار اعم از غسل و حد و رجم و حرمت ابدى كافى نيست; و فرقى بين قُبُل و دُبُر نيست.

س 801 : آيا شيربها كه در ازدواج، پدر يا

مادر دختر مى گيرند آيا بعد از ازدواج زوج مى تواند برگرداند يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه شرط ضمن عقد شده باشد، يا به معامله لازمه منتقل شده باشد،خير نمى تواند; و هم چنين اگر تلف شده باشد، ولى اگر هبه بوده و عين آن باقى است، مى تواند برگرداند.

س 802 : اگر زن با قرائنى يا به اظهار، بداند كه شوهرش كافر شده بعد از ازدواج كافر يا مرتد گرديده ولى مردم على الظاهر او را مسلمان مى دانند، آيا عقد باطل مى شود و عدّه وفات يا طلاق بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان كفر است نه دانستن مردم; و در مورد سؤال، اگر ارتداد قبل از دخول باشد، عقد منفسخ مى شود و عده ندارد; و اگر بعد از دخول باشد، انفساخ عقد متوقف است بر انقضاى عده. اگر از ارتداد رجوع كرد و مسلمان شد، عقد به هم نمى خورد; و الا به جدايى از اول امر يعنى ارتداد حكم مى شود.

(ت) س 803 : اگر كسى زنش بميرد و زن ديگر اختيار كند و از زن اول يك دختر داشته باشد آيا برادر زن دوم مى تواند با دختر زن اول ازدواج كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند چون به يكديگر محرم نيستند.

س 804 : مراد از «نفقه» در باب مسائل خانوادگى چيست؟

باسمه جلت اسمائه

نفقه زن كه بر شوهر واجب است، عبارت است از آن چه زن در زندگى به آن احتياج دارد; مانند خوراك مناسب حال او، و خانه مناسب، و فرش و رخت خواب و بقيه لوازم زندگى; حتى اسباب زينت و درمان و دكتر، و...

س 805 : آيا نفقه دختر خانمى

كه فعلا در منزل پدرش زندگى مى كند، بر شوهر واجب است يا پدر؟

باسمه جلت اسمائه

حق نفقه خانمى كه در منزل پدر زندگى مى كند به حسب ارتكاز عرفى در آن مدت از شوهر ساقط است.

س 806 : آيا اقدامات زوج در ايام عقد، از قبيل تهيه مايحتاج زوجه، از باب وظيفه شرعى زوج است يا به جهت تعميق روابط وايجاد الفت و مودتِ بيش تر، بهتر است كه ادامه داشته باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً به حسب متعارف جزء وظيفه شرعى نيست.

س 807 : پدر بزرگ اين جانب (پدر پدرم) سه زن داشت; از زن اول دو پسر كه يكى از آن ها پدر بنده مى باشد و از زن دوم دو پسر و چهار دختر و از زن سوم يك پسر. پس از چندى زن دوم را طلاق مى دهد و زن دوم پس از طلاق ازدواج مجددى مى نمايند كه حاصل آن دو دختر مى باشد و دختر چهارم اين زن از شوهر اولش نيز تا هفت سالگى در منزل شوهر دوم زندگى كرده، با عنايت به اين مسأله آيا اين دو دختر نسبت به پدر اين جانب كه از زن اول است به عنوان خواهر محرم مى باشند كه در نتيجه اين جانب نيز كه فرزندى از پسر زن اول مى باشم، آيا نسبت به بنده هم محرم مى شوند و عمه هاى اين جانب محسوب مى گردند؟ زيرا، اين جانب در هر ماه يك بار به منزل ايشان مى روم و ايشان نيز بنده را فرزند برادر خود قلمداد مى نمايند و با عنايت به محبتى كه نسبت به بنده دارند سر

و صورت اين جانب را مى بوسند و از نظر حجاب كامل هم اندكى مسامحه مى كنند. اين جانب را نسبت به اين موضوع از حكم خداوند متعال آگاه فرمائيد.

باسمه جلت اسمائه

آن دو دختر به پدر شما نامحرمند، و به شما هم نامحرمند و بوسيدن آن ها شما جائز نيست و بايد رعايت حجاب كامل هم بنمايند; و اما روايات كه دال بر جواز تزويج است، خود دليل بر نامحرم بودن است; و در بعضى صور دلالت بر كراهت تزويج دارد نه حرمت. و جمله از آنها هم ضعيف و يا مجهول است.

س 808 : آيا ازدواج زن شيعه با مخالف مذهب، حرام يا مكروه است؟

باسمه جلت اسمائه

حرام نيست.

س 809 : حدود اطاعت زوجه از زوج در مسأله خروج از منزل را بفرماييد.

باسمه جلت اسمائه

خروج زن از منزل بدون اجازه زوج جائز نيست.

س 810 : آيا دختر عقد كرده اى كه هنوز در خانه پدر زندگى مى كند و پسر درخواست هم بسترى از او دارد با توجه به اين كه هنوز مهر و نفقه پرداخت نشده، آيا اجابت لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب تمكين متوقف بر زوجيت است; فقط نهايت امر اين است كه اگر مرد عمل به وظيفه نكرد و نفقه نداد، زن حق دارد تمكين نكند.

س 811 : پدر و پدربزرگ دخترى در ازدواج وى با پسرى اختلاف دارند; پدر راضى به ازدواج هست و پدر بزرگ راضى نيست; قول كدام يك مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

چنانچه دختر بالغه رشيده است، اذن هيچ كدام شرط نيست و منع هر كدام بى اثر است.

س 812 : علما فرموده اند زنا با شوهردار موجب حرمت ابدى

مى شود. اگر شخصى زن شوهردارى را لمس كند و دخول صورت نگيرد وليكن منى داخل فرج ريخته شود، آيا باز هم حرمت ابدى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

به نظر ما زنا با شوهردار موجب حرمت ابدى نمى شود مطلقا.

س 813 : اگر زنى ازدواج كند و از پشت به او دخول شود به اندازه ختنه گاه و طلاق بگيرد، آيا براى ازدواج بعدى اذن پدر شرط است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، اذن پدر شرط نيست.

س 814 : دختر خانمى داراى مريضى تشنج است و البته به وسيله دارو مقدارى بهبودى پيدا كرده است، ولى احتمال برگشت تشنج وجود دارد، آيا براى ازدواج لازم است به داماد اين بيمارى را اطلاع دهد؟

باسمه جلت اسمائه

اطلاع ندادن تدليس است; ولى هر تدليسى موجب خيار نيست.

س 815 : اگر در جايى چنين رسم است كه اگر زوج زن خود را به هر سببى طلاق دهد، زن ثيّبه را ديگر نمى گيرند و زن در حرج مى افتد; آيا لاحرج و لاضرر او را مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى گيرد.

س 816 : هرگاه زنى كه با رضايت شوهر، لوله رحم خود را بسته است، مجدداً بخواهد آن را بردارد، در دو صورت ذيل، آيا رضايت شوهر براى باز كردن لوله رحم لازم است يا خير؟ الف) باز كردن لوله رحم به جهت ضرورت هاى پزشكى بوده و جنبه درمانى داشته باشد.

باسمه جلت اسمائه

رضايت شوهر لازم نيست.

س 817 : ب) باز كردن لوله رحم براى توليد نسل و يا هر جهت ديگرى غير از ضرورت هاى پزشكى باشد.

باسمه جلت اسمائه

وجهى براى اشتراط رضايت زوج نمى دانم; اصل عدم اشتراط است.

س 818 : در مواردى

پرده بكارت به دليل ويژگى خاصى كه دارد، مانع عمل مجامعت مى شود و زوج قادر به ازاله بكارت نمى شود و يا ازاله طبيعى آن موجب تحمل درد شديد از ناحيه زن مى باشد، آيا در چنين مواردى زن مى تواند از طريق امكانات پزشكى، مانع مزبور را مرتفع سازد؟ در صورت جواز آيا رضايت شوهر لازم است؟ در صورت لزوم رضايت، اگر زن بى رضايت شوهر از طريق پزشكى اقدام نمايد و پزشك نيز از عدم رضايت شوهر مطلع باشد، چه مسئوليتى متوجه پزشك و زن خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

شوهر نسبت به بكارت حقى دارد; و لذا، اگر عقد با شرط بكارت محقق شده باشد و تخلف شرط بشود، تفاوت مهر باكره و غير باكره را زن بايد بپردازد. بنابراين، رضايت او لازم است. و پزشك اگر ضمانى متوجه او بشود، چون به امر زن بوده، او بايد بپردازد.

س 819 : طلاقى كه حاكم از ناحيه عسر و حرج زن مى دهد، آيا از مصاديق طلاق بائن است يا رجعى؟

باسمه جلت اسمائه

من طلاق حاكم را از ناحيه عسر و حرج صحيح نمى دانم; ولى بر فرض صحت، طلاق بائن است.

س 820 : در صورتى كه در عقد منقطع شرط نفقه شده باشد، آيا مى توان زوج را در صورت امتناع از پرداخت تعزير كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان تعزير نمود; چون با شرط نفقه دادن واجب مى شود و بر مخالفت با واجب، تعزير جائز مى شود.

س 821 : اگر مردى داراى عيبى باشد، شرعاً بايد هنگام ازدواج و عقد آن را به زن اعلام كند؟

باسمه جلت اسمائه

اعلام عيب لازم نيست; ولى چند

عيب است كه براى زن موجب خيار فسخ است.

س 822 : در صورتى كه زن درآمد كافى داشته باشد، آيا شوهر مى تواند از پرداخت نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

باسمه جلت اسمائه

ابداً، نفقه زن واجب است; ولو زن متمول و مرد فقير باشد.

س 823 : آيا اگر زوجه از وطى در دبر امتناع ورزد، ناشزه تلقى مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير، زن اگر امتناع از وطى در دبر بنمايد، ناشزه نيست; چون جواز وطى در دبر مشروط به رضايت است; والا جائز نيست.

س 824 : خانمى در ايام عده ازدواج اول با مرد ديگرى ازدواج مى كند (هر دو جاهل به حكم و موضوع حرمت از ازدواج در ايام عده بوده اند) و اين خانم در همين ايام عده با مردى زنا مى كند، آيا مرد زناكار بعد از اين كه اين خانم عده وطى به شبهه براى شوهر دوم نگه دارد، مى تواند با دوم يا زانى ازدواج كند؟

باسمه جلت اسمائه

ازدواج دوم كه در عده واقع شده است، چنان چه دخول واقع شده باشد، حرام مؤبد است; و ازدواج با شوهر دوم باطل است. و اما زنا موجب حرمت ابدى نيست; بعد از تمام شدن عده، عقد زانى با زانيه صحيح است.

س 825 : آيا زن مى تواند بدون اطلاع شوهر از قرص جلوگيرى (ضد باردارى) استفاده نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون اطلاع شوهر مى تواند استفاده كند; ولى با نهى او نمى تواند.

س 826 : زنى ازدواج نمى كند و از راه حرام و گناه عمل نامشروع انجام مى دهد و موجب آبروريزى خانواده خود شده، آيا به واسطه قاعده لاحرج مى شود او را

اجبار به ازدواج حلال كرد؟

باسمه جلت اسمائه

به عنوان نهى از منكر مى شود اجبار نمود; و احتياج به لاضرر هم نيست.

س 827 : الف: اگر منى در رحم زن بريزد بدون دخول، آيا زن عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، ريختن منى در رحم موجب عده است.

س 828 : ب: اگر منى در دبر زن بريزد بدون دخول، آيا زن عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، ريختن منى در دبُر موجب غسل نيست; ولى دخول در دبر موجب عده است.

س 829 : آيا زن مى تواند، ضمن عقد شرعى (ازدواج) شرط كند كه من بتوانم بدون اجازه شوهر از خانه بيرون بروم; البته نه در حدى كه منافات با حق شوهر داشته باشد، آيا چنين شرطى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرطِ حكم كند يعنى جواز خارج شدن بدون اجازه شوهر، شرط صحيح نيست; و اگر شرطِ فعل كند به اين نحو كه شوهر اجازه بدهد و زن بدون استجازه خارج شود، شرط صحيح است.

س 830 : آيا مُحل مى تواند با زن محرمه خود جماع كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند; و اگر جماع نمود، كفاره بر زوجه واجب مى شود و كفاره ذبح يك شتر است و پول آن را هم زوج بايد بدهد.

س 831 : خواستگارى در عده زن (عده طلاق بائن، رجعى، عده وفات و عده عقد موقت) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خواستگارى در عده بائن جائز است; و در رجعى، جائز نيست.

س 832 : مردى در برابر خواسته همسر كه خواستار كار كردن در بيرون از منزل است مى گويد به اين شرط كه تمام حقوقت را به من بدهى، اجازه مى دهم; آيا چنين شرطى

صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرط فعل باشد، صحيح است; ولى اگر شرط كند حقوقت مال من باشد، صحيح نيست; چون خلاف كتاب و سنت است.

س 833 : مردى قدرت هم بسترى دارد; ولى قدرت بارور كردن ندارد، آيا بايد به زن بگويد؟

باسمه جلت اسمائه

لازم نيست.

س 834 : دخترى عقد كرده است و قبل از عروسى به خاطر تصادف شوهر جدا مى شوند; مبلغى شيربها داماد به پدر خانم براى تهيه جهيزيه داده، حالا اگر جهيزيه تهيه نكرده اند، بايد پول را برگردانند؟ اگر جهيزيه تهيه شده بود، چطور؟ صاحب پول كيست؟

باسمه جلت اسمائه

شيربها كه داماد مى دهد براى كمك به جهيزيه به حسب ظاهر مال خود داماد است و بايد به داماد برگردانند.

س 835 : زن و شوهرى كه بعد از ازدواج به خاطر عدم تفاهم از يكديگر جدا زندگى مى كنند و مرد براى همسرش مسكن تهيه نكرده و زن و مرد هر كدام در خانه والدين خود هستند و مرد هم نفقه نمى دهد، آيا زن براى خروج از منزل بايد اجازه بگيرد يا لازم نيست؟

باسمه جلت اسمائه

خير، اجازه گرفتن لازم نيست.

س 836 : زنى در ذيل عقد موقت شرط نفقه كرده و مرد قبول كرده است، ولى الآن نمى دهد.

الف) آيا زن مى تواند تمكين نكند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند.

س 837 : ب) آيا مى تواند خودش از اموال شوهر تقاص كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى تواند.

س 838 : ج) آيا اين شرط تكليفى است و يا اين كه واقعاً مرد، مديون زن است؟

باسمه جلت اسمائه

وجوب عمل به شرط حكم تكليفى است نه وضعى; بنابراين، مرد مديون نيست; و لذا، تقاص هم

نمى تواند بنمايد.

س 839 : آيا كفاراتى كه بر عهده زن مى آيد، بر شوهر واجب است آن ها را بدهد و جزء نفقات است؟

باسمه جلت اسمائه

كفارات، جزء نفقات نيست.

س 840 : زن و مردى كه با طلاق از همديگر جدا شده اند، آيا مى توانند بعد از تمام شدن عده به عكس هاى قبل از طلاق (اعم از: عريان، بى حجاب، با حجاب و غيره) نگاه كنند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند نگاه كنند; چون فعلاً اجنبى هستند.

عقد موقت

س 841 : در عقد موقت كه زن تقاضا دارد بقيه مدت بخشيده شود، آيا كلمات زير كفايت از بخشيدن بقيه مدت مى كند: الف) فسخ شد فسخ شد. ب) ديگر بين ما چيزى نيست. ج) برو در پناه خدا گذاشتم. د) بين من و شما چيزى نيست.

باسمه جلت اسمائه

اگر به قصد بخشيدن مدت باشد، كافى است; به شرط آن كه اين الفاظ عرفاً كاشف از بخشيدن باشد كه كاشف هست.

س 842 : آيا ذكر اَجَل مجهول در متعه مانند مرّة يا مرّتين موجب بطلان عقد است يا عقد صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

موجب بطلان عقد است.

س 843 : خانمى صيغه موقت بوده، مدت تمام شده است; يك خون ديده، 5 ماه ديگر خونى نديده است، وظيفه او براى ازدواج مجدد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اين خانم عده اش چهل و پنج روز است.

(ت) س 844 : آيا بايد با كسى كه قبلا رابطه داشته، براى زمان عده صبر كنم؟ اگر او بگويد عده اش گذشته است، آيا بايد حرفش را قبول كنم؟

باسمه جلت اسمائه

زن زناكار عده ندارد; صبر كردن لازم نيست. زنى كه عده دارد، مثلاً ازدواج موقت با

كسى نموده، اگر بگويد عده ام تمام شده است، حرفش را بايد قبول نمود.

س 845 : اگر مرد مسلمانى با زن مسيحى ازدواج موقت كند و حاصل اين ازدواج دخترى باشد كه مسلمان است بعد از مدتى اين زن با مردى مسيحى ازدواج مى كند و دخول نيز صورت مى گيرد، آيا اين دختر مسلمان از باب ربيبه بر اين مرد دوم (شوهر مادر) محرم است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، محرم مى باشد.

س 846 : زن و مرد در مورد مدت صيغه موقت اختلاف دارند، مثلا زن مى گويد آخر اسفند تمام مى شود و مرد مى گويد تا 15 فروردين ادامه دارد; اين جا قول كدام مقدم است؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد سؤال مرد مدعى است و زن منكر، قول زن موافق اصل است.

س 847 : فردى با زنى ازدواج موقت نموده و بعد از انقضاى مدت و در زمان عده او را به عقد دائم خود در مى آورد و قبل از دخول وى را مطلقه مى نمايد. آيا در اين طلاق، زن، حكم مطلقه غير مدخوله را از حيث عده، رجوع و مانند آن دارد يا حكم طلاق زن مدخول بها را دارد؟ حكم عده، حق رجوع، نفقه و ساير آثار اين طلاق را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

در اين فرض از حيث طلاق از ازدواج دوم عده ندارد; ولى عده انقضاى مدت ازدواج اول اگر ايام عده منقضى نشده باشد، باقى است; چون ازدواج دوم با عده عقد اول تنافى ندارد. زيرا، آن عده بر غير زوج است و شامل او نيست; ولى بعد از طلاق، نه رجوع جائز است، نه نفقه واجب. بلى،

مى تواند براى مرتبه سوم با آن زن ازدواج نمايد.

(ت) س 848 : اگر زنى را كه صيغه موقت بود به عقد دائم درآورد، و عقد موقت را فسخ نكرد، آيا اين عقد درست است يا بايد فسخ نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون فسخ هم عقد دائم ولو من حين العقد صحيح است; البته فسخ كردن بهتر است.

س 849 : متأسفانه با توجه به اين كه در جامعه امروزى در ايران و ساير كشورها، زنان فاحشه زيادى وجود دارد كه در مقابل دريافت پول، حاضر به انجام عمل جنسى مى باشند و به خاطر فقر فرهنگى و دينى، اعتقاد و التزامى به مسأله متعه ندارند و چه بسا آن را به استهزا مى گيرند; لذا چند مسأله پيرامون اين موضوع مطرح مى گردد: آيا متعه نمودن چنين افرادى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است; چنان چه توبه كند، هيچ اشكالى ندارد; و اگر توبه نكند، مكروه است.

س 850 : در صورت جواز متعه، آيا ثوابى كه در روايات براى متعه آمده، شامل متعه نمودن چنين افرادى هم مى شود يا اين كه فقط صرفاً جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

ثواب مطلقاً متوقف بر عمل با قصد قربت است و بدون آن هيچ عملى ثواب ندارد. در صورت قصد قربت به متعه هم ثواب دارد.

س 851 : آيا براى اجراى صيغه حتماً بايد او را از مهر و مدت مطلع ساخت و از وى وكالت گرفته و در حضور او صيغه را خواند يا اين كه بدون اخذ وكالت و در غياب او هم مى توان صيغه را جارى كرد؟ (با توجه به اين كه يقيناً او راضى است و تنها

هدف او رسيدن به پول است و چنين اظهار مى دارند كه براى يك بار رابطه برقرار كردن فلان مبلغ) و آيا مدت را مثلا يك بار رابطه قرار دادن جائز است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

براى اجراى صيغه بايد از مهر و مدت مطلع شود، و وكالت در اجراى صيغه بدهد; مجرد رضايت كافى نيست. البته حضور او هم لازم نيست. و تعيين يك بار رابطه داشتن بدون تعيين مدت كافى نيست. با تعيين مدت كه قهراً شرط ضمن العقد است، اشكال ندارد.

س 852 : با توجه به اين كه آن ها هيچ گونه توجه و اعتقادى به مسأله عده ندارند (و يقيناً مجدداً با شخص ديگرى رابطه برقرار مى نمايند) پس از پايان مدت آيا باز هم ملزم به عده نگه داشتن مى باشند يا اين كه شخص ديگرى هم مى تواند آن ها را صيغه نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

اعتقاد نداشتن او موجب عدم صحت نيست; و عده هم دارد.

س 853 : در صورتى كه احتمال دروغ گفتن آن ها وجود داشته باشد، آيا سؤال كردن در خصوص شوهر و حيض لازم است؟ و آيا به قول آن ها در مورد شوهر نداشتن و حيض نبودن مى توان اعتماد كرد؟

باسمه جلت اسمائه

قول او در مورد اين كه حائض نيست و عده ندارد; در صورت علم به كذب حجت نيست; ولى اگر علم نداشته باشد، قولش حجت است.

س 854 : مقصود از مشهوره (كه برخى فرموده اند بنابر احتياط متعه زانيه مشهوره جائز نيست) چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مشهوره به زنا عبارت از زنى است كه مكرر مرتكب زنا شده است; و هر كس هم پيشنهاد كرده از

حيث زنا بودن امتناع نكند.

س 855 : در عقد موقت (متعه) اگر مرد زن را به گونه اى فريب دهد كه اگر اين كار را نمى كرد، قطعاً زن راضى به عقد موقت نمى شد، مثلا به زن نگفته باشد كه همسر ديگرى دارد، آيا جائز است زن هر وقت كه پى به اين فريب برد، از مرد جدا شود؟ يا اين امر نياز به اذن مرد دارد؟ يا زن بايد براى جدا شدن حتماً از مجتهد اجازه بگيرد؟

باسمه جلت اسمائه

تخلف داعى به عقد ضرر نمى زند; و زن نمى تواند به شخصه يا او با اجازه مجتهد از مرد جدا شود. بلى، اگر ضمن عقد شرط كنند كه اگر مرد زن ديگرى دارد، اختيار جدا شدن با زن باشد; در اين صورت، بدون اجازه مرد و بدون اجازه مجتهد زن مى تواند جدا شود.

س 856 : در مسأله قبل اگر عدم رضايت زن به متعه شدن قطعى نباشد و فقط احتمال بسيار زياد دهند كه اگر مرد واقعيت را مى گفت، زن راضى نمى شد، آيا باز هم احكام فوق بر آن مترتب است؟

باسمه جلت اسمائه

حكم فوق كه بيان كردم، بلى جارى است.

س 857 : خانمى عقد موقت مردى بوده، بدون هيچ هم بسترى بعد از گذشت 11 سال كه ازدواج كرده و فرزند دارد حالا شك مى كند كه آيا عقد دوم بعد از گذشت و تمام شدن عقد اول بوده يا هنوز عقد اول تمام نشده بود؟ وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

عقد دوم محكوم به صحت است.

س 858 : آيا زن در متعه مى تواند شرط كند كه حق هبه مدت در دست

من باشد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر شرط كند كه حق هبه مدت با من باشد، شرط مخالف كتاب و سنت است و جائز نيست; ولى اگر شرط كند من از طرف تو در هبه وكيل باشم، صحيح است.

طلاق

س 859 : اگر مردى زنش را طلاق داد، زن مى گويد دخول نشد ولى مرد خلاف آن را مى گويد; قول كدام مقدم است و يا دعوا به عكس باشد؟ و بر فرض اين كه زن متهم باشد، مسأله چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه خلوت بين آن دو به نحوى كه خالى از موانع دخول بوده است يا بكارت از بين رفته و مرد ادعا مى كند كه بكارت به جماع از بين رفته، در اين دو صورت، قول مرد مقدم است.

س 860 : در عده طلاق خلع و مبارات آيا مى توان با خواهر زن ازدواج كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توان ازدواج نمود; بلااشكال است.

س 861 : اگر هنگام طلاق مبارات اشتباهاً صيغه خلع خوانده شود، حكم چيست؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق صحيح است و حكم طلاق مباراة را دارد.

س 862 : زن در طلاق رجعى با رجوع مرد مى تواند قبول نكند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند.

س 863 : اگر شخصى همسر خود را سه طلاقه نموده، در حين عده آيا زن مى تواند رجوع به بذل نمايد؟ اگر زن رجوع به بذل نمود، آيا مرد هم مى تواند رجوع كند؟

باسمه جلت اسمائه

زن نمى تواند رجوع به بذل كند; چون مرد نمى تواند رجوع كند; و بين جواز رجوع زن و جواز رجوع مرد تلازم است.

س 864 : خانم مطلقه به طلاق خلعى، با رجوع شوهرش موافقت

كرده و مدت زيادى عمل زناشويى انجام داده اند، ولى زوجه رجوع به بذل نكرده است، آيا بدون رجوع زوجه به بذل عقد پابرجا مى باشد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

بدون رجوع زوجه به بذل، رجوع شوهر ولو با موافقت زوجه، اثر ندارد و عقد پابرجا نيست.

س 865 : مردى كه چندين ماه يا چند سال در زندان بوده يا زن در اثر اختلاف خانوادگى خانه مرد را ترك كرده و در اين مدت زياد نزديكى صورت نگيرد، اگر چنين مردى زن را طلاق دهد يا زن خودش از مرد طلاق بگيرد، آيا باز هم واجب است زن عده طلاق نگه دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، لازم است عده نگاه دارد.

س 866 : آيا تحمل شهادت در طلاق، و شخص شاهد مى داند كه عادل نيست جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

وجهى بر عدم جواز نمى دانم.

س 867 : اگر پس از طلاق، يقين پيدا شود شهودى كه در وقت طلاق عادل دانسته شده بوده اند، عادل نبوده اند، آيا طلاق صحيح است يا باطل؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق باطل است.

س 868 : اگر وكيل طلاق، پس از طلاق دادن و اعلام انجام و صحت آن، به زن و شوهر بگويد طلاق باطل بوده است، آيا اين زن و شوهر مى توانند به قول اخير او ترتيب اثر بدهند؟

باسمه جلت اسمائه

قول وكيل حجت است; بايد به قول او ترتيب اثر بدهند; مگر آن كه احتمال بدهند دروغ مى گويد.

س 869 : اگر موكل اطمينان داشته باشد كه شهود طلاق وكيل كه وكيل آن ها را عادل مى دانسته، عادل نبوده اند، آيا اين طلاق براى موكل صحيح است يا باطل؟

باسمه جلت

اسمائه

طلاق باطل است.

س 870 : آيا كمى يا زيادى مدت فاصله بين كشف خلاف در طلاق از زمان اجراى طلاق فرقى در بطلان طلاق دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فرق بين طولانى بودن مدت و كوتاه بودن آن نيست.

س 871 : اگر شوهر توجه داشته و زن نمى دانسته است كه طلاق سوم است، آيا آثار طلاق سوم را دارد يا تحريم ازدواج مجدد در صورت توجه و عدم علم به سومين طلاق بودن است؟

باسمه جلت اسمائه

طلاق موجب حرمت است ولو زن نداند كه طلاق سوم است.

س 872 : وكيل طرفين بعد از بذل، آيا از جانب شوهر قبول كردن آن بذل براى صحت طلاق، شرط است يا همان وكالت كفايت مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

همان وكالت كفايت مى كند.

س 873 : اگر مردى زنش را طلاق بائن بدهد، آيا مى تواند در زمان عده، خواهر زن را عقد كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى تواند خواهرزن را عقد كند.

س 874 : اگر دختر قبل از بلوغ وطى شود، آيا بعد از طلاق، و يا مردن شوهر عده دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر طلاق قبل از بلوغ باشد، عده طلاق ندارد; و اگر بعد از بلوغ باشد، عده دارد. و عده وفات بايد نگه دارد; ولو قبل از بلوغ شوهر فوت كند.

مهريه

س 875 : مهريه خانمى 300 سكه بوده است، اين حديث را كه اگر مردى مهريه زنش را ندهد مثل اين است كه با او زنا مى كند، شنيده است; لذا، براى آن كه شوهر مشمول اين حديث نشود، مهريه را مى بخشد در حالى كه قلباً راضى نبوده است، آيا زن با اين كه قلباً راضى نبوده است، مى تواند

مهريه را طلب كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى تواند مهريه را طلب كند.

س 876 : اگر زن ادعا كند من دخول نشده ام و مرد مى گويد دخول كردم و بعد از معاينه دكتر معلوم شد بكارت باقى است، آيا شوهر او بعد از طلاق زن، مهر كامل بر عهده دارد يا نصف مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

زن نصف مهر را مى برد.

س 877 : زن بيوه اى با لفظ فارسى و در خارج از محضر رسمى، خود را (براى مدت چهار ماه) به عقد موقت مردى درآورده و حدود يك هفته بعد (پس از آميزش جنسى) شوهرش را رها كرده، در حالى كه يكى از اهداف آن زن و مرد از اين عقد موقت اين بوده كه در صورت امكان در آينده به طور دائم با هم ازدواج كنند كه هدايايى نيز به همين منظور توسط آن مرد به آن زن و پدر، مادر و خواهرش تحويل گرديده كه آن هدايا وسايلى از قبيل: وجه نقد، عطر، لباس و پارچه هاى چادرى و پيراهنى زنانه، انگشتر عقيق، پلاك و زنجير نقره اى (گلوبند) زنانه، شلوار مردانه و شيرينى جات بوده است.

اكنون با توجه به عرايض فوق الذكر خواهشمند است بفرمائيد:

1_ آيا پرداخت تمام مهريه آن زن (مبلغ دويست هزار تومان) بر آن مرد واجب است؟

2_ آيا آن مرد حق مطالبه عين و يا قيمت هدايايى كه براى وصلت منظور (ازدواج دائم) به آن زن و پدر، مادر و خواهرش داده است را دارد؟

3_ آيا رها كردن شوهر آن هم قبل از تمام شدن مدت ازدواج (موقت) كه توسط آن زن انجام گرفته و باعث از

بين رفتن حق شوهر گرديده، گناه محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مهريه به نسبت مدت تخلف زن كم مى شود، مثلا اگر 109 مدت را زن تخلف كرده است 109 مهريه را استحقاق ندارد. و اما هدايايى كه مرد داده است آن چه به خود زن داده است، نمى تواند پس بگيرد; و آن چه به پدر و مادر و خواهرش تحويل داده، آن چه از آن ها باقى است را زوج مى تواند پس بگيرد; و آن چه از بين رفته است، ضامن نيستند.

س 878 : آيا مهر زن در مقابل بضع چنان چه در روايت آمده، و اگر هنوز دخول نكرده شوهر طلاق بدهد يا بميرد، نصف يا تمام المهر را بايد بدهد و حال اين كه هيچ تصرفى نشده است؟

باسمه جلت اسمائه

روايات دال است بر لزوم نصف مهر و جاى حرف نيست.

س 879 : اگر بعد از دخول زوج با زن خود، معلوم شد عيب در او مى باشد، و زن فسخ عقد كرد، كدام يك از مهر المسمى يا مهر المثل را بايد بپردازد؟ و اگر دخول نكرد و زن فسخ كرد، آيا بايد نصف مهر را بپردازد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر فسخ قبل از دخول باشد، مهر ندارد; مگر در صورت عنين بودن زوج كه نصف مهر ثابت است; و اگر بعد از دخول باشد، نصف مهر المسمى را بايد بدهد.

موسيقى و فيلم

س 880 : آيا گوش دادن به موسيقى كه مطرب نيست و مخصوص مجالس لهو هم نمى باشد و صرف آواز و موسيقى با دستگاه هاى متعارف آن است، اشكال دارد؟ درآمدى كه از طريق كپى و اجاره اين گونه كاست ها

و سى دى ها به دست مى آيد چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

موسيقى غيرمطرب نداريم; همه انواع موسيقى حرام است. و درآمد اجاره آن ها حرام است.

س 881 : اخيراً در برخى فيلم ها و سريال هاى تاريخى و دينى، صورت و گردن بازيگران زن مسلمان با آرايش و زيورآلات به تصوير در مى آيد. هم چنين بعضاً براى نمايش موى بازيگران زن مسلمان، از موى مصنوعى استفاده مى گردد كه با موى طبيعى هيچ تفاوت ظاهرى ندارد. به عنوان مثال در سريال «يوسف پيامبر(ع)» متأسفانه به جاى نمايش قسمت هايى از زندگى اين پيامبر بزرگ الهى، بيش تر از تصاوير چهره آراسته، مو، گردن و زيورآلات بازيگران زن استفاده شده است. الف) آيا ديدن اين سريال ها مجزى است؟ ب) آيا ساختن، پخش و منتسب كردن اين فيلم ها به دين مبين اسلام و تعليمات قرآن كريم جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

پخش چنين فيلم هايى با دين اسلام و تعاليم قرآن كريم مخالف است و اهانت به حضرت يوسف عليه السلام نيز مى باشد; و ديدن آن فيلم ها كه با موى سر پخش مى شود، نگاه كردن به آن ها حرام است و آن هايى كه با موى مصنوعى است ولو نگاه كردن به آن حرام نباشد، ولى اشاعه منكر است و به اين عنوان حرام است.

س 882 : آيا در اسلام چيزى به نام موسيقى اسلامى وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

موسيقى اسلامى نداريم; يعنى نواختن هر نوع موسيقى حرام است; به خصوص با آلات لهو و لعب.

س 883 : گوش دادن به موسيقى هاى موجود در بازار چگونه است بدون اين كه اثر منفى

در شخص ايجاد كند؟

باسمه جلت اسمائه

گوش دادن به موسيقى حرام است.

س 884 : پولى كه از ويدئوكلوپ عائد شخص مى شود (فقط محصولاتى كه وزارت ارشاد تأييد مى كند) حلال است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى حلال است.

س 885 : آيا تهيه فيلم هاى خارجى كه مناظر تحريك آميز و مهيج شهوت آن حذف شده و به اصطلاح سانسور شده است و اصل داستان فيلم برگزيده شده و توجه بيننده تماماً به اصل داستان فيلم بوده و غالباً توجهى به شخصيت هاى فيلم و يا موسيقى متن و مناظر سطحى و عمومى آن ندارد، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ اشكال ندارد.

س 886 : اين جانب مقلد مرجعى هستم كه حضور در مجالس رقص و هم چنين رقص زن براى زن را جائز نمى داند، با توجه به اين كه همسر اين جانب مقلد مرجعى است كه رقص را حرام نمى داند، آيا شرعاً مجازم كه به او اجازه ى رفتن به مجالس رقص را بدهم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مجازيد; زيرا، مجلس، مجلس معصيت نيست.

س 887 : آيا كاربرد موسيقى براى درمان و توانبخشى اختلالات جسمى و روانى از نظر شرعى جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از موسيقى مُحرَّم براى درمان اختلالات جسمى و روانى در صورت انحصار درمان بر اين استفاده جائز است; و الا جائز نيست.

س 888 : اشتغال به موسيقى درمانى از نظر شرعى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر موسيقى تنها راه منحصر درمان باشد، اشتغال جائز است; و الاّ خير.

س 889 : كف زدن در مراسم عروسى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

كف زدن جائز است مطلقاً.

س 890 : عده اى معتقدند وقتى به بعضى آهنگ ها

هم كه مشكوك است توجه مى كنند از دنيا بى زار شده به ياد ذات مقدس الهى مى افتند، آيا اين مجوز استماع است؟

باسمه جلت اسمائه

گوش دادن موسيقى حرام است مطلقاً.

س 891 : محدوده و ضابطه لهو و طرب را تعريف كنيد؟

باسمه جلت اسمائه

لهو عبارت است از اشتغال نفس به لذائذ شهوية بدون قصد غايت، و ربطى به فعل ندارد; بلكه آن از افعال نفس است و طرب فعل خارجى است.

س 892 : لطفاً حكم رقصيدن مرد براى مرد و زن براى زن را بيان كنيد.

باسمه جلت اسمائه

جائز است.

عقايد

س 893 : آيا اين درست است كه در زمان زندگى يكى از امامان ما زيارت كربلا توسط خليفه عباسى زمان ممنوع شده بود؟ و مردم مجبور بودند فرزندانشان را به خاطر زيارت كربلا قربانى كنند؟ اگر صحيح است، آيا ممكن است مرجع معتبرى كه در اين مورد گفته باشد، معرفى نماييد؟ و هم چنين نظر و عكس العمل امام در آن زمان در مورد اين قربانى ها چه بوده است؟

باسمه جلت اسمائه

قربانى كردن فرزند براى زيارت امام حسين سلام الله عليه در هيچ جا نيست و هيچ مرجعى اجازه نداده است. بلى، روايات متعددى دلالت دارد بر اين كه در راه زيارت امام هر گونه ضرر بدنى متوجه بشود، نبايد ترك شود; دليلش نيز واضح است و آن اين كه بقاى اسلام به قيام امام حسين بود; و بقاى آن به شعائر حسينى است.

س 894 : آيا دوازده امام فقط بر انسان ها حجت هستند يا بر جنيان هم حجت هستند؟ بر فرشتگان چطور؟

باسمه جلت اسمائه

پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از طرف خدا براى

جميع خلائق مبعوث شد و آيات كريمه اعم از سوره جن و غير آن و روايات متواتره دال بر آن است. مى توانيد بعد از قرآن به كافى رجوع كنيد و ائمه عليهم السلام به مقتضى «حجة من قبل على جميع من كان الرسول نبيا له» نيز بر جميع مخلوقات حجت هستند.

س 895 : آيا درست است كه پيامبر و دوازده امام انسان هايى عادى مثل ما بودند؟ خون آن ها هم مثل خون ما نجس است؟ و آيا آن ها هم به غسل كردن براى طاهر شدن بعد از جنابت نياز داشتند؟ آيا آن ها هم مثل ما نجس به دنيا آمده اند؟ آيا بدن مرده ى آن ها هم مثل ما نجس است؟ آيا پس از دست زدن به بدن مرده ى آن ها هم بايد غسل مس ميت انجام داد؟ آيا اين درست است كه هر كسى مى تواند به مقام پيامبر و امام على(عليه السلام) برسد; البته با تلاش خالصانه و با معرفت و...؟ آيا محمد(صلى الله عليه وآله)علم قرآن را قبل از وحى از طرف جبرئيل داشتند؟

باسمه جلت اسمائه

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بر حسب روايات، همان عقلى است كه اولين مخلوق الهى است; همان گونه كه خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اول ما خلق الله نورى و فى روايت اخرى روحى.» و در اين موضوع روايات زيادى وارد شده است و فاطمه زهراء(عليها السلام) بر حسب روايات وارده از شيعه و سنى اصل ماده بدنش از ماده اين عالم نيست; بلكه از بهشت از اعلى درختان و ميوه هاى بهشت بوده است; و اما روح فاطمه(عليها السلام) متناسب با

اين بدن از اسرارى است كه ما نمى توانيم بفهميم. فقط در روايات است كه روح آن حضرت از نور عظمت الله است. امام صادق(عليه السلام) روايت نقل فرموده است (أنه قال رسول الله(صلى الله عليه وآله)خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء، فقال بعض الناس يا رسول الله فليست هى إنسية؟ فقال فاطمة حوراء إنسية. قال: خلقها الله عزوجل من نوره قبل أن يخلق آدم إذ كانت الأرواح الحديث) و انوار ائمه اطهار(عليها السلام) از همين انوار منشعب شده است.

س 896 : آيا لوح محفوظ، كتابى مادى و قابل تغيير نيست يا امرى معنوى و قابل تغيير و تبديل است؟

باسمه جلت اسمائه

خداوند تعالى عالم به جميع اشيا بوده، و تمام امور متعلق علم ازلى الهى است; ولى علم خدا دو نحو است: علم موقوف كه از آن تعبير مى شود به لوح محو و اثبات; و علم حتمى كه از آن تعبير مى شود به ام الكتاب و علم مخزون عند الله تعالى و لوح محفوظ; پس لوح محفوظ همان علم الهى است.

س 897 : ازدواج حضرت سكينه با مصعب بن زبير صحت دارد يا يكى از تهمت هاى ابوالفرج عامى است كه بعضى از شيعه ها هم از او تبعيت كرده اند؟

باسمه جلت اسمائه

در كتب متعدد ازدواج با مصعب ذكر شده است. فقها هم در مسأله ازدواج شيعه با سنى استدلال به وجوهى نموده اند، كه يكى هم ازدواج حضرت سكينه با مصعب است.

س 898 : آيا لعن هاى زيارت عاشورا در اصل بوده يا بعداً به آن اضافه شده است؟

باسمه جلت اسمائه

در اصل بوده و زيارت عاشورا با همه خصوصياتش، سند

معتبر دارد.

س 899 : آيا پيروان فرقه ضاله بهائيت كافرند؟ و اگر هستند، از چه نوع آن مى باشند؟ و آيا از مصاديق نجس العين هستند؟

باسمه جلت اسمائه

فرقه بهائيت از كفارند و كافر غيركتابى مى باشند; و از مصاديق نجس العين هستند.

س 900 : «أشهد أن علياً ولى الله» اولين بار در تاريخ به وسيله چه كسى در اذان و اقامه گفته شد؟

باسمه جلت اسمائه

بعد از غدير خم كه حضرت منصوب به خلافت شدند، در بين اصحاب شيوع پيدا كرد. آن چه در ذهن من است، اول كسى كه اين جمله را بعد از شهادتين گفته است، حضرت سلمان است; و خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) امضا فرمودند. عمر هم كه در همان غدير خم گفت «بخ بخ لك يا على(عليه السلام)أصبحت مولاي و مولا كل مؤمن و مؤمنة»; روايات از ائمه(عليها السلام)متعدد است.

س 901 : با توجه به نكات ذيل، آيا نهى از تفكر و تعقل در ذات پروردگار متعال نهى مولوى است؟

الف) وعده آتش و عذاب بر تفكر در ذات خداوند متعال; «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): اتقوا أن تمثّلوا بالرّب الذي لا مثل له أو تشبّهوه من خلقه أو تلقوا عليه الأوهام أو تعملوا فيه الفكر و تضربوا له الأمثال أوتنعتوه بنعوت المخلوقين فإنّ لمن فعل ذلك ناراً».

باسمه جلت اسمائه

همه اين نواهى ارشاد است به عدم تمكن و منحرف شدن از طريق مستقيم، و واقع نشدن در منجلاب كفر زندقه.

س 902 : ب) كفر و الحاد; «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): من تفكر فى ذات الله الأحد»; و «عن أميرالمؤمنين(عليه السلام): من تفكر فى ذات الله تزندق»; و «عن الصادق(ع): من نظر فى الله كيف

هو هلك.»

ج) تحريم; «عن اميرالمؤمنين(عليه السلام): محرم على بوارع ثاقبات الفطن تحديده و على عوامق ناقبات الفكر تكييفه و على غوائص سابحات الفطر تصويره.»

د) احاديثى كه در باب توقيفى بودن اسم هاى الله تعالى آمده، و علت آن هم مخفى بودن كنه ذات بارى تعالى معرفى شده است مثل; «عن موسى بن جعفر(عليه السلام): ان الله أعلى و أجل و أعظم من أن يبلغ كنه صفته فصفوه بما وصف به نفسه و كفّوا عما سوى ذلك.»

باسمه جلت اسمائه

اين روايات ربطى به توقيفيت اسماء الله تعالى ندارد.

س 903 : همان طور كه در اصول مقرر است، نهى مولوى در مسأله اى منافاتى را اينكه آن مورد نهى از مستقلات عقليه باشد و عقل هم استقلالا حكم به قبح آن نمايد ندارد; مانند ظلم كه از آن عقلا و شرعاً نهى شده است و اين كه ظلم شرعاً مورد نهى است با اين كه عقلا هم نهى شده باشد، منافات ندارد. (مگر موارد استثنا مثل وجوب امتثال كه مستلزم دور و تسلسل است) حال نهى از تفكر در ذات خداوند متعال نيز چنين است; يعنى نهى مولوى باشد هرچند عقل مستقلا مى فهمد كه تفكر در ذات پروردگار صحيح نيست؟

باسمه جلت اسمائه

به يك معنى نهى ارشادى است به عدم تمكن از توصيف خدا به غير آن چه خود او ذكر نموده است; و ممكن است حكم مولوى باشد به جهت اثر آن تفكر; و نهى مولوى بودن به واسطه انحراف از طريق مستقيم ربودن مانند و اين معنى لازمه حكم اولى است.

س 904 : نهى از تفكر در ذات پروردگار متعال چه نهى ارشادى باشد و چه

نهى مولوى، آيا ويژه كسانى است كه در مباحث عميق عقلى مهارت كافى ندارند يا شامل تمام افراد بشر و عموم مردم است حتى دانشمندان؟

باسمه جلت اسمائه

شامل همه است; چون هيچ كس تمكن ندارد; حتى آن هايى كه مهارت كافى دارند.

س 905 : آيا اسماء الله تبارك و تعالى توقيفى است يا خير، چرا؟

باسمه جلت اسمائه

خير، توقيفى نيست; دليل آن اصالت عدم است. مدعى توقيفيت بايد دليل اقامه كند _ بل الآيات الكريمه _ مانند: «الله لا إله إلا هو له الأسماء الحسنى ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها» و غير اين آيات دال است بر اين كه اسماء حسنى در معنايش محدود به حدى نيست; مى شود خدا را خواند به هر اسم حسنى و در قرآن 127 اسم به خدا اطلاق شده است. دليلى كه ذكر شده است بر توقيفيت اسماء الحسنى يكى آيه «ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها وذروالذين يلحدون فى اسمائه» مبنا بر اين كه لام، لام عهد است; و مراد بالحاد تعدى بغير ماورد من اسمائه از طريق سمع، و ديگرى آن است كه شيعه و سنى مستفيضاً نقل كرده اند _ «إن لله تسعة و تسعين اسماً; مائة إلا واحداً من احصاها دخل الجنة» و اشكال هر دو دليل ظاهر است و اما روايات مشتمل بر نهى عن توصيف الله بمالايصف به نفسه فاجنبيه عن المسألة.

س 906 : در دعاى امام حسين(عليه السلام) در قبرستان آمده است: «اللهم رب هذه الأرواح الفانية و الأجساد البالية الخ» با اين كه روح بقا دارد، چطور حضرت فرمود فنا دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ موجودى سوى الله بقا ندارد.

س 907 : آيا سخن امام حسين(عليه

السلام) درباره ى اصحابشان كه فرمود: «أما بعد فإنّى لا أعلم أصحاباً أوفى ولا خيراً من أصحابي الخ» دليل بر افضليت آنان بر سلمان و ابوذر و عمار و مقداد و مالك اشتر مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ محذورى ندارد كسانى كه امام زمان ارواحنا فداء در مقابل قبرشان اين جملات را فرموده افضل از آن چند نفر باشند.

س 908 : كلمه «منافق» در آيات و روايات كه دروغگو منافق است، آيا نفاق در عمل، يا اعتقاد و عمل و يا در اعتقاد فقط مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

منافق در عرف قرآن كسى است كه اظهار ايمان مى كند و باطن او كافر است. و در روايات پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «أربع من كن فيه فهو منافق» اين گونه روايات در مقام بيان اين است كه افراد متصف به صفات خاصى مانند كذب، ايمان باطنى حقيقى ندارند.

س 909 : اگر روح از خداوند است چنان چه در آيه 28 سوره فجر (فإذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين) چرا در عالم قبر و برزخ و قيامت عذاب مى بيند و محال است خداوند روح خود را عذاب كند؟

باسمه جلت اسمائه

مراد از روح، روح خدا نيست; مراد همان است كه در آيات مانند سوره قدر «تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم» است و در آيه كريمه اضافه تشريفيه است.

س 910 : حضرت زينب كبرا به عقيله بنى هاشم معروف است; يعنى به غير از معصوم، از مردان و زنان بنى هاشم اعقل است؟

باسمه جلت اسمائه

در اين كه شخصيت حضرت زينب(عليها السلام) بعد از چهارده معصوم(عليها السلام) از همه بالاتر است، ترديدى

نيست; و خدماتى كه به دين اسلام كرده است، غير از آن بزرگوار كسى نظير او نيست; عالمه غير معلمه است. به قول مرحوم علامه مامقانى (ره) اگر كسى بگويد معصوم است، اقلاً در زمان تحمل امانت امامت نمى شود رد نمود.

س 911 : در روايت است «ملعون من القى كله على الناس» يا «ملعون من ضارّ مؤمناً او مكر به» يا «ملعون من سبّ أباه ملعون من سب امه» و موارد ديگر در لعن با كلمه «من» كه افاده عموم وارد شامل لعن بر مؤمن ظالم يا اين اعمال را دارد، مى شود يا نه؟

باسمه جلت اسمائه

بلى شامل مى شود.

س 912 : آيا مراجع و فقها در زمان غيبت، نائبان امام زمان(عج) مى باشند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مراجع و مجتهدين حافظ دين و صائن لنفسه مخالف لهواه چنين هستند; امام زمان ارواحنا فداه فرموده: «حجتى عليكم و أنا حجة الله والراد عليهم راد علينا وهو على حد الشرك بالله».

س 913 : آيا مى توان ائمه معصومين(عليها السلام) را قطب عالم دانست؟ و نيز اين تعبير كه آن ها همه امور جهان هستى را در اختيار دارند، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، آن ها ولايت تكوينيه دارند; يعنى عالم طبيعت ايجاداً و اعداماً تحت اختيار آنان است; البته در طول اراده خداى تعالى كه هر آنى كه افاضه نكند، محو مى شود.

س 914 : فرمايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله): «حبّ على حسنة لايضرّ معها سيئة» با رواياتى كه مرحوم صدوق نقل مى كند كه بعضى از شيعيان 300 يا 200 هزار يا كم تر در جهنم مى روند، و آيه: «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً

يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره» چگونه قابل جمع است؟ وجه جمع را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

روايات حب امام على(عليه السلام) كثيرة والجمع بينها به اين گونه است كه با حب على هيچ اثر سيئه در آخرت دوام ندارد و هيچ سيئه اثر حب على(عليه السلام) را از بين نمى برد.

س 915 : اگر كسى عاشق دختر مسيحى يا يهودى شد و براى اين كه دختر را بگيرد، ظاهراً مسيحى يا يهودى شد و بعد مسلمان شد، آيا مرتد فطرى شمرده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

مرتد نمى شود; چون اظهار مسيحى شدن نموده، نه آن كه مسيحى شده است واقعاً.

س 916 : آيا جهاد براى دفع كفار از تسلط بر جان مسلمين و هتك ناموس آن ها و براى دفاع از جمعى از مسلمين كه با كفار در حال جنگ هستند، بر زنان هم واجب است؟

باسمه جلت اسمائه

جهاد ده قسم دارد; آن چه از زنان مرفوع است، خصوص جهادى است كه ابتدا مسلمانان براى دعوت به اسلام مى نمايند; و اما جهاد براى حفظ بيضه اسلام، دفاع كفار از تسلط بر بقاى مسلمين و هتك عرض آنان و امثال اينها از زنان مرفوع نيست. و آن موردى كه وجوب جهاد از زن مرفوع است، خصوص قتال است; و اما امور ديگر از قبيل مداواى مجروحين مرفوع نيست.

س 917 : آيا كتب ضاله از عقايد حقه اثناعشرى امين را مى توان به او برنگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

نمى تواند چون مطالب و نوشته ها گمراه كننده است; ولى كاغذ و جلد و بقيه خصوصيات گمراه كننده نيست. به علاوه مطالب هم براى استفاده در مقام رد و

پاسخگويى به درد مى خورد.

س 918 : آيا دعاهايى را كه سند مرسل يا صحيح ندارد، مى شود به قصد رجا خواند؟

باسمه جلت اسمائه

مى توانيد بنابر تسامح در ادله سنن به قصد استحباب نفسى بخوانيد.

س 919 : از آن جايى كه بعضى اهل علم، وجود حضرت رقيه(عليها السلام) را منكر شده اند و يا با ايجاد شبهه و ترديد نسبت به انتساب حرم موجود در كشور سوريه به نام حضرت رقيه(عليها السلام) موجبات دلسردى ارادتمندان آن حضرت را فراهم كرده اند و از طرفى اقبال و توجه عامه مردم و توسل و نذر و اظهار نياز به آن حضرت و حرم مطهر بسيار زياد و قابل توجه است، صحت وجود دخترى با مشخصاتى كه ارباب مقاتل در مورد كيفيت شهادت آن بزرگوار نقل كرده اند (در خرابه شام) چيست؟

باسمه جلت اسمائه

مرحوم آقاى حائرى به طور جزم از مرحوم آقاى شعرانى نقل مى فرمايد حضرت رقيه و جماعتى از اهل البيت در همان محل قبر منتسب به حضرت رقيه دفن شده اند; و مرحوم امين نيز دفن در آن محل را نقل مى كند و بعد از صدها سال كه قبر خراب شده بود، جنازه دختر صغيره صحيح و سالم از آن بيرون آورده شده است و دو مرتبه دفن كردند و كراماتى كه از آن قبر ديده و شنيده شده است، مؤيد صحت نقل است.

س 920 : از نظر اسلام، آيا سحر و جادو وجود دارد و آيا قدرت تأثير بر زندگى ديگران را دارد؟ انجام سحر و جادو تا چه قدر مى تواند بر زندگى خانوادگى و روابط داخلى خانواده تأثير بگذارد؟ در صورت

وجود تأثير، دستور شريعت مقدس اسلام در مقابله و خنثى كردن اثر آن چيست؟ (منظور اين است كه آيا با انجام سحر مى توان روابط صميمانه و عاطفى خانواده را تحت تأثير قرار داد).

باسمه جلت اسمائه

به يك معنى سحر حقيقت دارد، و به يك معنى ندارد; چون سحر عبارت است از صرف شىء عن وجهه بر سبيل خدعه و قلب آن از جنس و حقيقت آن در ظاهر. پس، سحر امرى است كه واقعيت ندارد و مجرد تصرفات خياليه است; و ربما يترتب بر آن امر واقعى، مانند جنون و موت. و در قرآن در سوره بقره مى فرمايد: «فيقلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه». سحر اقسامى دارد و بعضى اقسام، از محرمات اكيده است; مانند سحرى كه موجب ضرر به غير باشد; مالى يا جانى يا اهانت به كسى كه اهانت به او حرام است، و يا موجب تأثير در روابط صميمانه و عاطفى خانواده باشد. و اما دفع سحر، جائز است به سحر دفع سحر نمود; و لذا، در فقه بابى است كه (تعلم سحر براى دفع سحر جائز است).

س 921 : آيا آيات الأحكام محكم اند يا متشابه؟

باسمه جلت اسمائه

محكم هستند; لذا، در بسيارى موارد به اطلاق آيه تمسك مى نمايند.

س 922 : با توجه به آيه 82 سوره نمل، بهترين تفسيرى كه براى «دابّة الأرض» ذكر شده چيست؟ اين كه گفته مى شود منظور امام على(عليه السلام) و به نقلى حضرت مهدى(عليه السلام)است، صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

در تفسير قمى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است و تفسير به امام على(عليه السلام)نموده و نقل كرده كه پيغمبر(صلى الله

عليه وآله) خطاب به حضرت على(عليه السلام) نموده و فرموده است «يا على! إذا كان آخر الزمان أخرجك الله فى أحسن صورة و معك مسيح»، و روايات در اين باب زياد است و مختلف و من نتوانستم تاكنون يك قول را انتخاب كنم.

س 923 : آيا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قدرت بر كتابت و خواندن داشت؟ با اين كه امى بودند؟ و آيه مى فرمايد: «ما كنت تتلوا الكتاب من قبل و لا تخطّه بيمينك اذن لارتاب المبطلون»; و از آن طرف، هنگام رحلت حضرت فرمود: «آتونى بقلم و دواة اكتب لكم ان لا تضلّوا بعدي ابدأ الخ»; وجه جمع بين دو دليل را بفرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

مسلماً قدرت داشتند و امى بودن معنايش اين است نزد معلم نرفته اند; و مراد از آيه، آن است كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) قبل از نبوت قدرت بر كتابت از راه تعلم و به مكتب رفتن نداشتند و اما بعد از نبوت، قطعاً خداوند به ȘǘӘיǠجبرائيل ايشان را تعليم نموده است.

س 924 : آيا انكار ضرورى دين چه با زبان، يا با عمل، يا بى اعتنايى و تمسخر، موجب كفر مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مى داند ضرورى است و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرموده و مع ذلك مى گويد لساناً يا عملا قبول ندارم، بلى كافر است.

س 925 : آيا حضرت عالى «ظنّى الدّلالة» بودن قرآن را قبول داريد؟

باسمه جلت اسمائه

در قرآن محكمات هست، متشابهات هم هست; محكمات به طور نص است و به طور ظاهر كه قطعى نيست; و لذا، با روايت تقييد زده مى شود.

س 926 : در روايتى از حضرت امام صادق(عليه السلام)

نقل شده كه ايشان فرموده اند همين كه قائم(عليه السلام) بپا خيزد، امرى جديد مى آورد، همان گونه كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آغاز ظهور اسلام امرى جديد آورد، با توجه به اين كه ما مجتهدين را به عنوان كسانى مى شناسيم كه در هر دوره زمانى دين را از تحريف حفظ مى كنند و براى دستيابى به احكام درست و صحيح به آن ها مراجعه مى كنيم، تفسير صحيح اين حديث را بيان كنيد؟

باسمه جلت اسمائه

همان گونه كه از اول ظهور اسلام تا سال ها بعد به تدريج احكام الهى بيان مى شد، يك سلسله احكام هم بيان نشده است و در زمان ظهور امام ارواحنا فداه بيان مى شود; و فقها در احكام بيان شده مرجع اند.

س 927 : حاكميت در اسلام آيا شورايى است يا فردى؟

باسمه جلت اسمائه

حاكميت در اسلام نيست; آن چه هست، عبارت است از اين كه اگر مجتمع نظمى نداشته باشد، هرج و مرج لازم مى آيد; و بايد سرپرستى براى اداره مؤسسات براى مملكت از قوه قضائيه و غيره اين ها تعيين شود; آن سرپرست فرد باشد يا شورا، فرق ندارد.

س 928 : رواياتى دلالت دارند بر اين كه اسم مبارك قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله) را بر زبان نياوريم، آيا اين روايات شامل زمان ما نيز مى شوند؟ و اگر نه، آيا اسم آقا را بردن بهتر است يا تخاطب ايشان با القاب خاصه ايشان؟

باسمه جلت اسمائه

با دقت در آن روايات، آن چه ميرزاى قمى فرموده به نظر من صحيح است; و نوشته اند كه آن روايات مخصوص به زمان خاصى بوده است; و فعلا

در اين زمان آن محذورها موجود نيست; ولى من خودم به واسطه آن كه احتمال شمول زمان ما را دارد، لذا مقيدم اسم نبرم.

س 929 : آيا شركت و مكث در مجلس معصيت فى نفسه و فى ذاته حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، چون خروج شخص اولين مرتبه از نهى از منكر است.

س 930 : بدعت در دين به چه معناست؟

باسمه جلت اسمائه

بدعت در دين عبارت است از ادخال ما علم انه ليس من الدين فى الدين.

س 931 : بعضى مى گويند در صدر اسلام و زمان اهل بيت(عليها السلام)، ايام فاطميه، ايام مسلميه و ايام معصوميه و... نبوده است و الآن بدعت مى باشد; حضرت عالى نظرتان را بفرماييد؟

باسمه جلت اسمائه

صحيح است كه وجود خارجى نداشته، ولى حرام نبوده است; و جائز بوده است. حال ما هم به عنوان جواز عمل مى كنيم نه به عنوان واجب.

س 932 : در كتاب نفيس «القطره» رواياتى وجود دارد كه امام صادق(عليه السلام) در مستحبات نماز بعد از ذكر توحيد و نبوت در تشهد، ذكر «أشهد أنّ علياً ولى الله» يا «أشهد أنّ عليّاً أميرالمؤمنين» را ذكر مى كرده اند و به عنوان مستحب انسان مى تواند در تشهد بگويد; نظر شما چيست؟ روايت در ص 579 جلد اول و از قول شيخ طبرسى و در فقه مجلسى ص 29 ذكر شده و تشهد ذكر شده از ابوبصير (از امام صادق(عليه السلام)) مى باشد.

باسمه جلت اسمائه

در اذان و اقامه ذكر «أشهد أن علياً ولى الله» از مستحبات اكيده است و چون از شعائر مذهب شده است، احتياط در عدم ترك آن است; ولى گفتن آن در تشهد

خلاف احتياط است.

س 933 : اصرار بر گناه صغيره كه موجب كبيره شدن گناه مى گردد، چه موقع محقق مى شود؟ و منظور اصرار بر يك نوع گناه صغيره است يا چند نوع گناه صغيره مختلف كنار هم را هم شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

گناه صغيره نداريم، كل ذنب كبير; و بر فرض ثبوت گناه صغيره، اصرار

بر آن عبارت است از اين كه انسان گناه بكند و پشيمان نشود و

توبه ننمايد.

س 934 : آيا ناصبى به هر كه مخالف با اهل بيت(عليها السلام) باشد، گفته مى شود يا خصوص ساب و بدعت گذار به هر نحوى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

مطلق ناصبى كافر نيست و نجس نيست; بلكه منظور ناصب اهل البيت(عليها السلام)است كه ظاهراً فعلا وجود ندارد و قبلاً هم كم بوده اند.

س 935 : در زيارت عاشورا «اللهم اللعن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له» آيا شامل شيعه مخالف اهل بيت(عليها السلام) در عمل يا بدعت گذار در دين مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود.

مسائل جديد

س 936 : اگر طلا را براى مردان بسازند مانند گردنبند يا انگشتر و غيره، آيا خريد و فروش و نگه داشتن آن جايز؟

باسمه جلت اسمائه

خريد و فروش و نگه داشتن آن حرام نيست.

س 937 : آيا زن مى تواند در مقابل مجنون مطلق كه هيچ قوه شعور و تميز ندارد موهاى خود را باز بگذارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر قوه شهويه دارد، خير نمى تواند.

س 938 : من و همسرم مسلمانان معتقدى هستيم اما مواردى در سايت هاى شيعه مطالعه كرديم از مراجع معتبر و معروفى كه بسيار رويمان تأثير گذاشت. سؤالم در مورد

مردى است كه مى خواست عمل جراحى انجام دهد و تبديل به زن شود. اين مرد 100% مرد است و هيچ گونه ايرادى در اعضاى بدن او و ارگان هاى مردانه او وجود ندارد، اما در ذهن خود فكر مى كند زن است و هيچ راهى براى خوب شدن او وجود ندارد و فقط مى تواند مثل يك زن زندگى كند و اگر به او اجازه داده نشود كه عمل كند خود را مى كشد. خواندم كه او مى تواند عمل كند. آيا درست است؟ من پزشك هستم و از نظر پزشكى مى دانم كه اين شخص مرد است و تحت هر عمل جراحى مرد باقى مى ماند چرا كه تمام سلول هاى او مردانه است و نمى تواند عوض شود و اين كه او عمل كند و تبديل به زن شود و بتواند با يك مرد ازدواج كند، آيا از نظر خدا مجاز است؟ آيا هم جنس بازى محسوب نمى شود؟ اگر او تبديل به زن شود، پس در اين صورت مى تواند ديگر زنان را بدون حجاب ببيند؟

باسمه جلت اسمائه

شما مى دانيد كه غير از مرد و زن، صنف سومى داريم به نام خنثى و اين صنف سه دسته هستند: يك دسته علامت مرد بودن دارند و يك دسته، علامت زن بودن; اين دو دسته بر حسب روايات ملحق مى باشند به مرد و زن رسمى، دسته سوم هيچ علامتى كه بشود ملحقشان نمود به مرد يا زن، ندارند. از اين دسته تعبير مى شود به خنثى مشكل. از اين دسته مى شود كه با جراحى مى شود ملحق به زن گردند; در

آن ها گفته شده جائز است; و اما دو دسته اول و دوم سؤال اين است كه اگر پزشكى به جايى برسد كه بتواند با جراحى مرد را زن يا زن را مرد كند آيا جائز است، چنين عملى جواب داده شده است; اشكال شما وارد نيست.

س 939 : در انتخابات (خصوصاً انتخابات مجلس شوراى اسلامى و شوراها) در تعدادى از حوزه هاى انتخابيه تمامى كانديداهايى كه از لحاظ شرايط قانونى مورد تأييد مراجع قانونى شناخته مى شوند ممكن است با توجه به شناختى كه از آن ها وجود دارد، شايستگى واقعى و شرعى لازم را براى تصدى سمت خطير نمايندگى نداشته باشند; در اين صورت: آيا مى بايست از باب مفاد آيه شريفه «إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها» از رأى دادن به همه اين نوع از كانديداها خوددارى نموده و يا اين كه از باب قواعد عقلى «الأهم فلأهم» و «دفع أفسد به فاسد» اقدام به رأى دادن به افرادى نمود كه نسبت به ساير كانديداها سالم تر است (اگرچه صلاحيت شرعى را نداشته باشند)

باسمه جلت اسمائه

رعايت قاعده دفع افسد به فاسد متعين است.

س 940 : آيا تلقيح تخمك زن به زنى كه نازا است، براى بچه دار شدن او جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 941 : با توجه به مطالبى كه ذيلا مى آيد بفرماييد; آيا حضرت عالى در مورد تلقيح مصنوعى با نطفه اجنبى از فتواى به عدم جواز عدول كرده ايد؟

«در استفتائات، ج 1، ص 420، فرموده ايد:... اما اگر نطفه مرد اجنبى را به زن شوهردار و يا بى شوهر تزريق كنند خالى از اشكال نيست

و احتياط واجب در ترك آن است، بلكه بعيد نيست كه حرام باشد. و در ص 332 از همين جلد در جواب سؤال 1341 فرموده ايد: زن شوهردار و غير شوهردار اگر اجنبى باشد فرقى ندارد، و هر (دو) مورد حسب ادله جائز است و...

و در المسائل المستحدثه، ص 10، فرموده ايد: «فالأظهر عدم جواز التلقيح بنطفة رجل أجنبى». هم چنين در ج 4، ص 165، در جواب سؤال 390 فرموده ايد: «چنان چه اين عمل انجام شود، بچه حرام زاده نيست و ملحق به پدر مى شود، و مادر او هم خاله زوج است نه زوجه، ولى تكليفاً خلاف احتياط است»

باسمه جلت اسمائه

در تلقيح با نطفه اجنبى سه مورد بحث است: 1) لحوق بچه به صاحب نطفه 2) جواز تكليفى تلقيح به حسب ادله شرعيه و روايات و عدم جواز آن 3) عدم جواز به واسطه اصالة الاحتياط در فروج كه در موارد شك در حرمت بر خلاف ساير موارد كه اصالة البرائه جارى است. آيا اصالة الاحتياط جارى است يا در آن مورد اصالة البرائه جارى است ما در مورد اول گفته ايم و نوشته ايم كه تلقيح مثل زنا نيست، بچه ملحق به صاحب نطفه است; و در مورد دوم نوشته ايم كه رواياتى كه استدلال به آن ها نموده اند بر عدم جواز و آيه كريمه هيچ كدام دلالت بر عدم جواز نمى كند; و در مورد سوم نوشته ايم كه مقتضاى اصالة الاحتياط در فروج كه اتفاق فقها بر آن است و بعضى روايات هم بر آن دلالت دارد، عدم جواز است و از اين فتاوى عدول نكرده ام.

س 942

: آيا كالبد شكافى جهت بيرون آوردن مال غير از بدن انسان (اعم از زنده و مرده) جايز است؟ مثلا شخصى قلب مصنوعى، پلاتين و امثال آن را به عنوان عاريه به شخصى مى دهد و شرط مى كند كه پس از مدتى يا پس از وفات آن شخص، شىء مورد عاريه برگردانده شود. و يا شخصى، شىء قيمتى شخص ديگرى را بلعيده و براى بازگرداندن آن نياز به كالبدشكافى و جراحى است، آيا كالبدشكافى در اين موارد جائز است؟ و آيا تفاوتى ميان قبل از دفن و بعد از دفن وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

كالبدشكافى براى بيرون آوردن آن چه در سؤال است، جائز است و فرقى بين قبل از دفن و بعد آن نيست.

س 943 : در قراردادهاى بيمه هر شخصى در درمان يا غيره، شرط شده خود شخص استفاده كند و اگر به ديگرى بدهد، جايز نمى دانند و تخلف است; اگر كسى محتاج و فقير بود و بيمه نداشت، آيا مى تواند از دفترچه بيمه ديگرى استفاده كند؟

باسمه جلت اسمائه

بدون اجازه مؤسسه بيمه، خير نمى تواند استفاده كند.

س 944 : اهداى يك واحد خون و جداسازى اجزاى مختلف آن در سازمان انتقال خون مى تواند جان چندين نفر را از مرگ حتمى نجات دهد كه در نتيجه عملى خداپسندانه است. در سال 1383 يك و نيم ميليون واحد كيسه خون اهدا شده كه توسط آن «يك ميليون و ششصد هزار» نفر يعنى روزى «چهار هزار و سيصد» نفر با اين فرآورده مداوا شده اند. به عبارت ديگر، با توجه به اين كه تا كنون هيچ دارويى نتوانسته جايگزين خون و فرآورده هاى

آن شود، در صورتى كه كسى خون اهدا نكند و يا اهداى خون تعطيل شود، در هر روز به طور ميانگين «چهارهزار و سيصد» نفر در اثر بيمارى هايى كه با درمان به فرآورده هاى خونى نياز دارند تلف شده و مى ميرند، هم اكنون در كشور در سال حدود «يك ميليون و هشتصدهزار» واحد خون نياز است كه حدود «يك ميليون و چهارصد هزار» آن از طرف مؤمنين اهدا مى شود و حدود «چهارصد هزار» واحد خون كمبود داريم كه كمبود را از خارج بايد وارد كنيم، با توجه به اين كه خون وارداتى ممكن است آلوده باشد و فرد دريافت كننده را دچار بيمارى هاى خطرناك چون «ايدز و هپاتيت» كند، (چنان چه در سال هاى گذشته اين اتفاق افتاده است) آيا حضرتعالى اهداى خون را بر مؤمنين به نحو وجوب كفايى واجب مى دانيد تا كشور از اين جهت مستقل و وابسته به اجانب نباشد، و نفى سبيل شده و بيماران نيازمند به خون از مرگ حتمى نجات پيدا كنند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اطمينان به سلامت خون هاى خارج از كشور نداريد، و احتياج به خون براى حفظ جان جمعى مان داريد، براى مؤمنين واجب كفايى است كه خون بدهند; در صورتى كه خود خون دهنده متضرر نشود، و شما هم پول آن خون را اگر بخواهند بدهيد.

س 945 : در بعضى از كشتارگاه هاى بعضى از شهرستان ها مرسوم است قبل از كشتن و ذبح حيوان، آن را با شوك الكتريكى كه به گوش هاى حيوان مى گذارند و يا به پيشانى آن مى زنند شوك دهند; در اثر اين شوك،

حيوان تقريباً يك ربع بى حس و بى حركت مى شود و هيچ حركتى حتى از گوش و چشم حيوان ديده و حس نمى شود. در اين حال، حيوان را ذبح نموده و بعد از كشتن بعد از يك ربع تقريباً به حركت مى افتد ولى در حين كشتن بى حركت و بى حس است:

1. آيا اين حيوان مذكّى است و خوردن گوشت آن حلال است؟

2. آيا اگر در اين حال، سر او را از بدن جدا كنند، باز حلال و مذك ّى است؟ (يعنى سر آن علاوه بر خودش)

3. خون اين حيوان در اثر شوك الكتريكى به طور معمول و متعارف از بدن او خارج نمى شود، آيا در اين صورت گوشت آن حلال و پاك است؟

باسمه جلت اسمائه

با علم به حيات حيوان ولو اين كه در وقت ذبح حركت نكند و خون معتدل خارج نشود، با ذبح شرعى حلال مى شود; و جدا شدن سر حيوان هم موجب حرمت حيوان و خود سر نمى شود.

س 946 : بازى كامپيوترى با پاسور و شطرنج چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با شطرنج به هر نحو باشد، حرام است.

س 947 : نظر مبارك در مورد بستن كروات چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بستن كروات جائز است.

س 948 : اگر متخصصان و كارشناسان محيط زيست اعلام كردند كه توليد و استفاده از محصولات كشاورزى مثل سبزى و حبوبات و ميوه و... در زمين هاى جنگى به جهت عدم پاكسازى صحيح زباله هاى جنگى، موجب بروز بيمارى ها مى گردد، آيا خريد و فروش و استفاده از اين محصولات جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت خبر دادن اهل خبره، نه استفاده جائز

است و نه خريد و فروش.

س 949 : اگر زن و شوهرى بچه دار نشوند و مشكل از طرف زن باشد، يعنى زن تخمك نداشته باشد، آيا مى شود تخمك زن اجنبى را گرفت و با نطفه آن مرد جنين درست كرد؟ آيا جنين را مى شود با عمل جراحى لاپراسكپى وارد رحم همسر آن مرد كرد؟ درحالى كه گرفتن نطفه مرد توسط خود او در بيمارستان انجام مى شود و راه بچه دار شدن هم به وسيله عمل جراحى امكان پذير است و دكتر هم بدون قصد تلذذ اين كار را مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

از هيچ جهت اشكال ندارد; مگر از جهت حكم تكليفى نظر دكتر به صورت زن و لمس آن با دست كه آن حرام است.

س 950 : اگر مكلف شك كرد در حكمى مانند اين كه تخمك زن به زنى كه بچه دار نمى شود بدهد يا ندهد؟ با اين كه نسل از آن درست مى شود; آيا اصالة الحلّ جارى است و دادن جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

خود او نمى تواند اصالت الحل را جارى كند.

س 951 : نشستن بر سر سفره اى كه در آن جا شراب يا غيبت مؤمنى و يا قماربازى يا باقى محرّمات باشد، آيا نسبت به همه محرّمات نشستن حرام است يا تفصيل دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اولين مرتبه نهى از منكر اظهار كراهت از فعل منكر است كه در مورد سؤال، فعل منكر نشستن سر سفره است.

س 952 : آيا استفاده از مدارك ديگران مانند دفترچه بيمه درمانى، گذرنامه، كارت شناسايى و غيره با رضايت كامل طرف مقابل جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز نيست.

س 953 : آيا با

تجويز دكتر براى شفاى مريضى، استفاده از شراب مجاز است؟

باسمه جلت اسمائه

در روايات از خوردن شراب حتى با تجويز طبيب نهى شده است; و دلالت دارد بر اين كه شفا در خوردن شراب نيست.

س 954 : خريد و فروش دخانيات جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 955 : آيا اشتغال زنان در اداره هايى كه محل مراجعه مردان است جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه شغل زن به نحوى نباشد كه با مردان تماس زياد داشته باشد و يا زن مسن باشد و رعايت حجاب هم نمايد، مانعى ندارد.

س 956 : بازى كردن با بازى هايى كه در آن ها تاس به كار مى رود (مانند منچ) چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با منچ بدون بُرد و باخت جائز است; و با برد و باخت قمار است و حرام.

س 957 : نمايش فيلم سينمايى و تئاتر در مساجد براى نوجوانان چه وجهى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فيلم مذهبى اشكال ندارد.

س 958 : اگر كسى آمپول بزند و جاى آن كبود شود، آيا موجب ضمان ديه مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر آمپول زن قبل از عمل برائت گرفته باشد ولو تحت عنوان كلى، خير ضامن نيست.

س 959 : اگر تاكسى و ماشين هاى عمومى كه قانوناً مجاز به فروش بنزين خود نمى باشند، خلاف قانون عمل كنند; اين كار حرمت وضعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

حرمت تكليفى دارد; چون مخالفت با شرط است، ولى حرمت وضعى ندارد.

س 960 : طبق قانون فعلى جمهورى اسلامى ايران، هرگونه ازدواج و طلاق بايد در دفاتر مربوطه ثبت شود. دفاتر ازدواج نيز تنها به شرطى ازدواج را ثبت مى كنند كه يكى از آزمايشگاه هاى وزارت

بهداشت، دو مطلب را تأييد نمايد. يكى مبنى بر اين كه انجام ازدواج از نظر پزشكى اشكال ندارد كه اين امر با آزمايش خون طرفين انجام مى شود. و تأييد ديگر اين كه داماد به مواد مخدر اعتياد ندارد كه اين تأييد دوم با آزمايش ادرار انجام مى شود. اما از آن جا كه به خاطر مسائل مختلف اجتماعى صداقت در جامعه رنگ باخته و نيز تعداد معتادان به مواد مخدر على رغم تلاش دلسوزانه مسؤولين روز به روز در حال افزايش است، مسؤولين امر احتمال مى دهند كه هنگام آزمايش ادرار احدى از افراد معتاد كه آزمايش مى دهند، به جاى ادرار خود (كه نشانگر اعتياد شخص خواهد بود) ادرار ديگرى رادر ظرف نمونه بريزند و تحويل دهند و به اين ترتيب اعتياد خود را مخفى كنند. لذا براى جلوگيرى از اين امر، شخص مورد آزمايش را مجبور مى كنند در جلوى مأمور آزمايشگاه ادرار كند كه اين مستلزم رؤيت عورت مرد مورد آزمايش توسط مرد مأمور است. آيا براى يك مسلمان جايز است در اين آزمايش شركت كند و عورت خود را در معرض ديد ديگرى قرار دهد؟ لازم به ذكر است كه ازدواج شخص موقوف به اين آزمايش نمى باشد و شخص مى تواند بدون ثبت، ازدواج خود را طبق قوانين فقهى و شرعى انجام دهد و تنها ثبت ازدواج نياز به اين آزمايش دارد. هم چنين تنها «لزوم ثبت ازدواج» جزء قوانين مصوب مى باشد و اين نحوه آزمايش گرفتن قانون نيست، بلكه تنها دستورالعملى است از جانب مسؤولين تا نتايج آزمايش ها معتبرتر باشد.

باسمه جلت اسمائه

بدون اضطرار و ضرر، و

يا تزاحم با تكليف اهم محرم الهى حلال نمى شود.

س 961 : آيا براى مأمور آزمايشگاه جائز است كه چنين شغلى را بپذيرد و هر روز به عورت تعداد كثيرى از مسلمانان نگاه كند؟

باسمه جلت اسمائه

با فرض عدم سقوط حرمت نظر، خير، پذيرفتن آن شغل جائز نيست. س 962 : اگر عورت شخصى را كه آزمايش ادرار مى دهد به جاى اين كه مستقيماً نگاه كنند، در آينه نگاه كنند، يا فيلم بردارى كنند و فيلم آن را در صفحه نمايش نگاه كنند يا عكس بردارى كنند و عكس آن را نگاه كنند، آيا احكام شماره 1 و 2 در هيچ يك از حالات سه گانه فوق تفاوتى مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

در دو حالت اول و دوم تفاوت بيّنى نمى كند; ولى در حالت سوم نگاه كردن مطلقا خصوص در اين عمل جائز است.

س 963 : آيا تلقيح مرد اجنبى به زن اجنبيه اولاً جائز است؟ اگر فرزندى متولد شد، از اين مرد و زن ارث مى برد و محرم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1 _ تلقيح مرد اجنبى به اجنبيه جائز نيست.

ج 2 _ ولى اگر تلقيح محقق شد، فرزندى كه از اين دو متولد مى شود از اين مرد و زن ارث مى برد و محرم هم مى باشد. خلاصه فرزند آن دو است.

س 964 : هر گاه زنى بخواهد بينى خود را به جهت زيبايى نه ضرورت پزشكى و جنبه هاى درمانى، عمل جراحى نمايد; ولى شوهر مخالف عمل مزبور بوده و شكل فعلى بينى زن را مطلوب خود بداند، آيا رضايت زوج براى عمل جراحى بينى شرط است؟ در صورت شرط

بودن، مسئوليت زوجه و پزشك را بيان فرماييد؟

2 _ هر گاه مردى بخواهد با اقدامات پزشكى (وازكتومى) قدرت توليد نسل خود را به صورت موقت يا دائم از بين ببرد، آيا رضايت زوجه لازم است؟ در صورت لزوم و اقدام شوهر بدون اذن زوجه، چه مسئوليتى متوجه وى و پزشك معالج خواهد بود؟

باسمه جلت اسمائه

ج 1 _ ايرادى ندارد كه رضايت زوج را مطلوب بدانيم در اين موارد; اما به نحو وجوبى نيست و پزشك و زوجه مسئوليتى ندارند.

ج 2 _ خير، رضايت زوجه لازم نيست; ولى خود از بين بردن دائم محل ظلام است.

س 965 : آيا بزرگى و كوچكى عضو تأثيرى در شمول قاعده مزبور دارد، به عنوان مثال آيا قاعده مزبور نسبت به غده آپانديس و مانند آن نيز جارى است؟

باسمه جلت اسمائه

بزرگى و كوچكى تأثير در شمول قاعده ندارد.

س 966 : اگر شخص تازه مرده بود و شخص مريضى هست كه براى ادامه حيات خود، به قلب يا كليه احتياج دارد; آيا از باب مهم و اهم، مى شود براى نجات يك انسان، كليه يا قلب او را درآورد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 967 : اگر تأسيس كارخانجات صنعتى مثل (پتروشيمى و...) توسط دولت و يا بخش خصوصى به دليل عدم رعايت استانداردهاى زيست محيطى موجب بروز بيمارى و عارضه گردد، چه كسى مسئول است؟

باسمه جلت اسمائه

حكومت اسلامى موظف است به كنترل امورى كه مربوط به مجتمع است و اگر كسى به مجتمع ضرر بزند، مانند آن كسى كه به فرد ضرر بزند، مسئول و مؤاخذ است; ولكن در مورد اول، يعنى ضرر به مجتمع مسئول اصلى حكومت است.

س 968 :

اگر فعاليت بخش خصوصى موجب ايجاد عارضه و آسيب زيست محيطى باشد و اين فعاليت از طرفى نيز به دولت به دليل كوتاهى در كنترل و نظارت قابل انتساب باشد، آيا از نظر شرعى مسئوليت به صورت تضامنى و يا به صورت جداگانه قابل طرح و پى گيرى است؟

باسمه جلت اسمائه

مسئوليت اوليه را بخش خصوصى دارد و تدارك بايد بنمايد و مسئول اصلى دولت است; يعنى او بايد مانند حفظ مملكت از هجوم كفار و مخالفين دفاع از مجتمع بنمايد و آن بخش خصوصى را به تدارك الزام كند.

مسائل متفرقه

س 969 : شخصى مبلغ پولى را به عنوان امانت به كسى داد، تا آن را نگه بدارد، امانت دار هم آن پول را به اجازه صاحبش به دفترچه خودش كه در بانكى داشته مى گذارد، صاحبان بانك هم براى اعطاى جوائز به اين دفترچه ها كه پولى داشته و مدتى در بانك مانده باشد، قرعه كشى مى كنند، حالا در قرعه كشى جائزه به اسم صاحب اين دفترچه درآمده، جائزه مال كيست; مال صاحب دفترچه است، يا مال صاحب پول است و يا بين اين ها مشترك است؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهر اين است كه جائزه به واسطه پولى است كه در بانك گذاشته مى شود و دفترچه علامت است و كاشف; ولى اگر صاحب دفترچه هم پولى در آن بانك داشته است، بين آن دو مصالحه بنمايند به مقدار پولى كه دارند، يا به هر نحو توافق كنند.

س 970 : چرا صداى خانم ها را مرد نامحرم بشنود گناه دارد، ولى صداى مرد نامحرم را خانم ها بشنوند گناه ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

شنيدن صداى خانم ها حرام

نيست; حضرت زهرا(عليها السلام) در حضور جمعيت خطبه خواند; حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه و شام خطبه مفصل خواند.

س 971 : در روايت از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «يا حفص يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد» آيا جاهل قاصر و مقصر، هر دو را شامل مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

جاهل مقصر، به اجماع علما در حكم عالم است.

س 972 : بعضى زنان ده يا روستاها عمامه مى پوشند، آيا اين تشبه به رجال و حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

دليل بر حرمت اين گونه تشبه به رجال نداريم.

س 973 : اگر گرگ بعضى از رگ هاى گوسفندى را قطع كند يا آهنى بر او افتد و بعضى را قطع كند و هنوز زنده بود، آيا با بريدن رگ هاى ديگر، گوسفند حلال مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه مرى قطع شده باشد، با بريدن رگ هاى ديگر به طريق ذبح شرعى گوسفند حلال مى شود; و اگر رگ هاى ديگر قطع شده باشد، خير; حلال نمى شود.

س 974 : آيا سيگار كشيدن در مجامع عمومى يا فضاهاى بسته، موجب تضييع حق ديگران مى شود و حرمت شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

سيگار كشيدن مادامى كه عنوان محرمى بر آن مترتب نشود، اين گونه امور موجب تضييع حق و غيره نيست و حرام نمى شود.

س 975 : اگر كشيدن سيگار در منزل موجب اذيت اعضاى خانواده شود، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه حرام نيست.

س 976 : مسجد روستايى مسجد جامع محسوب مى شود; ليكن فقط در ايام تبليغ نماز در آن برپا مى شود، آيا اعتكاف در چنين مسجدى صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، صحيح است.

س

977 : مسجدى كه فقط جمعه ها در آن نماز جمعه اقامه مى شود، آيا حكم مسجد جامع پيدا مى كند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، حكم مسجد جامع را دارد.

س 978 : در خانه مستأجرى داريم كه لوله آب داخل ديوار تركيده و به خانه همسايه ها ضرر زده است بدون كوتاهى مستأجر، آيا خسارت همسايه به عهده صاحب خانه است، يا مستأجر و يا هر دو؟ (در حالى كه هر دو كوتاهى نكرده اند)

باسمه جلت اسمائه

به عهده مستأجر نيست.

س 979 : روز عيد غدير صيغه اخوت وارد شده است، آيا دو تا زن نيز مى توانند اين صيغه را بين خود جارى كنند؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه مورد روايت است، اخوت دو مرد است.

س 980 : من هر روز ترجمه زيارت عاشورا را به اردو مى خوانم چرا كه عربى نمى دانم. آيا خواندن زيارت به زبان ديگر درست است؟ آيا همان ثواب را دارد؟ آيا خواندن دعاى علقمه بعد از زيارت عاشورا ضرورى است؟

باسمه جلت اسمائه

ترجمه زيارت عاشورا زيارت عاشورا نيست و ثواب زيارت عاشورا را ندارد.

س 981 : مدتى است در بازار مسلمين گوشت هاى منجمد عرضه مى كنند كه آن ها را از بلاد غيراسلامى وارد كرده اند و تذكيه و ذبح شرعى آن ها ثابت نيست و پاره اى از روزنامه ها مى نويسند كه ذبح آن ها به طور شرعى و طبق موازين اسلامى است. حكم شرعى درباره اين قبيل گوشت ها را بيان فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

گوشت هايى كه از بلاد غيراسلامى وارد مى شود و اماره اى بر تذكيه شرعى آن ها نباشد، طبق دستور قرآن مجيد و سنت

نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و اخبار واصله از اهل بيت عصمت و طهارت(عليها السلام)خوردن آن ها حرام و اصولا حرمت گوشت در مسائل عمليه بيان شده است و نوشته روزنامه ها درباره تذكيه آن ها فاقد اعتبار است.

س 982 : آيا نفس و مال پيروان بهائيت محترم است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر عليه اسلام و مسلمين قيام نكنند، بلى; نفس و مالشان مهدور نيست.

س 983 : نظر مبارك را درباره بهائى زاده ها نسبت به حقوق شهروندى در كشور ايران و ديگر ممالك اسلامى مرقوم فرماييد.

باسمه جلت اسمائه

تا مميز نشده اند، تابع پدرند و بعد از تميز، حكم بقيه بهائى ها را دارند.

س 984 : ناشرانى كه فقط بعضى از جزءهاى قرآن مثل جزء سى و يا جزء اول را چاپ مى كنند، حكم آن چيست؟ هم چنين آيا مى توان فقط ترجمه قرآن را به صورت كتابى مستقل چاپ نمود؟

باسمه جلت اسمائه

نشر بعضى از اجزاى قرآن اشكال ندارد; اما ترجمه اگر تفسير به رأى نشود، نشر آن هم جائز است.

س 985 : در چاپ كتاب آيا مى توان در مطالب آن دخل و تصرف نمود و يا بعضى از مطالب آن را حذف كرد؟

باسمه جلت اسمائه

دخل و تصرف با اجازه مؤلف جائز است; ولى اشكال در نشر آن است به نام مؤلف كه كذب عملى است; و هم چنين حذف بعضى مطالب، و هر دو اشكال با تذكر مرتفع مى شود.

س 986 : مبادله كتاب (پشت جلد به پشت جلد) كه بين ناشران رايج است آيا صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

فى نفسه اشكال ندارد، اگر مستلزم تزوير نشود.

س 987 : اگر موقع فروش كتاب، تاريخ چاپ

آن را در شناسنامه كتاب تغيير دهيم، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد _ غير از كذب كتبى _ و معامله آن هم صحيح است; ولى اگر تغيير تاريخ چاپ در قيمت فرق كند، خريدار خيار فسخ دارد.

س 988 : چاپ كتاب عكس و نقاشى چه حكمى دارد؟ هم چنين چاپ كتاب هايى كه حاوى تصاوير زنان و دختران مى باشد; چه علمى و چه غير علمى آن، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب فساد نگردد (كه بعيد است موجب شود)، اشكال ندارد.

س 989 : كتابى فروش بسيار زيادى دارد، آيا مؤلفان و يا ناشران ديگر مى توانند كتابى هم نام آن چاپ كنند؟

باسمه جلت اسمائه

اشكالش فقط تدليس است; و اين گونه تدليس دليل بر حرمت آن نيست.

س 990 : تجديد چاپ كتاب ها و مقاله هايى كه از خارج وارد شده و يا در داخل جمهورى اسلامى چاپ مى شوند، بدون اجازه ناشران آن ها چه حكمى دارد؟ و آيا اين شامل تمام كتاب است يا مى توان بخشى از آن را منتشر نمود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نوشته نشده كه حق چاپ و نشر مختص به ناشر خاصى است، چاپ آن ها اشكال ندارد.

س 991 : آيا چاپ كتاب بدون اجازه مؤلف آن و با وجود عبارت «حقوق چاپ براى مؤلف محفوظ است»، جايز است؟ هم چنين چاپ كتاب هايى كه مؤلف آن ها ناشناخته است، چه حكمى دارد؟ و در چه مواردى ناشر مى تواند حق تأليف كتاب را به مؤلف پرداخت نكند؟

باسمه جلت اسمائه

چاپ كتاب با وجود عبارت ذكر شده، بدون اجازه مؤلف جائز نيست.

س 992 : بعضى از اشخاص به مغازه هايى

كه فتوكپى و زيراكس از اوراق و كتاب ها مى گيرند، مراجعه كرده و درخواست تصويربردارى از آن ها را مى نمايند و صاحب مغازه كه از مؤمنين است تشخيص مى دهد كه كتاب يا اوراق و يا مجله فوق براى همه مؤمنين سودمند مى باشد. آيا جائز است بدون اجازه صاحب كتاب از آن ها تصويربردارى كند و آيا اگر بداند كه صاحب كتاب راضى به اين كار نيست، در حكم، تفاوتى به وجود مى آيد؟

باسمه جلت اسمائه

امور ذكر شده از لوازم نشر كتاب است كه جائز شده است مانند فروش هر جلدى به ديگرى يا امانت دادن به او است; بنابراين، همه آن امور جائز است.

س 993 : اخيراً مطلع گشته ايم كه وهابى ها هم شروع به ترويج فرقه خود نموده اند،

آيا همان حكمى كه براى بهايى ها جارى است، مى توان به وهابى ها هم

تعميم داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير، فرق اين دو دسته زياد است; راجع به وهابى ها و ساير مسلمين تقيه مداراتيه است.

س 994 : آيا غيبت شخص ريش تراش كه گناه آشكار انجام مى دهد، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است.

س 995 : جوانى از دنيا رفته و مقدارى پول و ديگر اموال از وى به جا مانده است و والدين وى مى خواهند آن را در يكى از راه هاى خير و مستحبى صرف كنند; به نظر حضرت عالى بهتر است وجوه به جا مانده در چه موردى صرف شود تا خير بيشترى به ميت برسد؟

باسمه جلت اسمائه

بهترين وجوه صرف در مراكز بهداشتى و صرف در چاپ مطالب مذهبى و مساجد و حسينيه ها است.

س 996 : خونى

كه با فشار دادن از جگر گوسفند مى آيد، آيا خوردن آن جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى خوردن آن جائز است.

س 997 : آيا مى توان تلقين ميّت را به هر زبانى گفت، در صورتى كه مسلمان است و زبان عربى بلد نيست؟

باسمه جلت اسمائه

بعضى از فقها فتوا داده اند به جواز تلقين به زبان غير عربى و من هم بعيد نمى دانم; ولى بهتر است به همان لسان عربى باشد.

س 998 : آيا عمه، خاله، دايى و يا عموى مادر بر انسان محرم هستند؟

باسمه جلت اسمائه

عمه و خاله پدر و عمه و خاله پدر پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر هرچه بالا روند به انسان محرم اند.

س 999 : آيا عزم بر معصيت، گناه است؟ و آيا عزم بر گناه كردن مكرر، اصرار بر معصيت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نيت معصيت گناه نيست; مادامى كه مرتكب فعلى نشود.

س 1000 : درباره مكتب و فرقه شيخيه، به اين كه اولا آيا على رغم حكم به طهارت آن ها، از غُلات محسوب مى شوند؟ ثانياً موضع روحانيون و نيز توده مردم در برابر تبليغ و نشر و ترويج و يا شركت در جلسات آن ها چگونه بايد باشد؟

باسمه جلت اسمائه

هر مسلكى غير منطبق با روايات وارده از حضرات معصومين(عليها السلام) باشد، باطل است; خصوصاً اگر مشتمل بر جملات غُلوآميز باشد كه ائمه(عليه السلام) در مقابل مطالب غلوآميز حساس بودند; بنابراين، بايد در مقابل تبليغ و نشر و ترويج آن مسلك، نهى از منكر نمود. و مع ذلك، آن ها محكوم به طهارت اند.

س 1001 : مقدارى پول براى نماز و روزه استيجارى

به كسى داده اند تا به دفتر مرجع تقليد پرداخت كند و ليكن او تصادف كرده و از دنيا رفته، ورثه نيز مقدار نماز و روزه و مبلغ پول و صاحب پول دهنده را نمى شناسند، وظيفه چيست؟

باسمه جلت اسمائه

به مقدار متيقن، از ماترك ميت براى نماز و روزه برداشته مى شود و نسبت به زائد، چون محتمل است براى نماز و روزه باشد و محتمل است مال ورثه باشد، بايد مصالحه به نصف كنند.

س 1002 : اگر كسى از طريق غير قانونى بر سؤالات كنكور دست يابد و در كنكور قبول شود، استفاده از مزايا دانشگاه چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از مزاياى دانشگاه مانعى ندارد.

س 1003 : مالى مجهول المالك بوده كه با اجازه حاكم شرع به فقير صدقه داده شده، آيا بعد از اين كه صاحبش پيدا شد، واجب است كه ما به ازاى آن را به صاحب اصلى برگرداند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، بايد ما بازاى آن را به صاحب اصلى برگرداند; اگر او راضى به صدقه نشود.

س 1004 : عكس هايى از من (نيمه برهنه) در آلبوم يكى از بستگانم موجود است و هرچه به او مى گويم اعتنايى نمى كند. الف) اگر يقين داشته باشم كه اين عكس ها را نامحرم مى بيند، جايز است بدون اطلاع وى آن ها را از بين ببرم؟ ب) اگر احتمال بدهم، حكم آن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت يقين به اين كه نامحرم آن را مى بيند، به عنوان جلوگيرى از تحقق منكر، جائز است; و اما در صورت شك، دليلى بر جواز نمى بينم.

س 1005 : اگر كسى در شهرى متجاهر به فسقى باشد،

آيا مى شود فسق او را در شهر ديگرى بيان كرد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود فسق او را در شهر ديگر يا به افراد غير مطلع ديگر بيان نمود; چون «من تجاهر بالفسق لاحرمة له».

س 1006 : اگر از يك نفر از جمعى كه حدود بيست نفر هستند، غيبتى صورت بگيرد (غيبت در شبهه محصوره) آيا حرام است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، غيبت نيست و حرام نيست; اگر عدد زياد باشد.

س 1007 : اگر كسى به شخصى ظلم كرده است و كسى اطلاع ندارد، آيا جائز است كه اسم ظالم را به ديگران بگوييم؟ آيا اين غيبت محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

اگر ظالم علناً ظلم كرده است، مى توان اسم ظالم را به ديگران گفت; وگرنه خود مظلوم مى تواند بگويد; و غير او نمى تواند بگويد.

س 1008 : اگر كسى داراى عيبى باشد و به خواستگارى دخترى رفته است آيا مى توانيم عيب داماد را به اطلاع خانواده عروس برسانيم (مثلا شخصى معتاد به مواد مخدر است) در حالى كه آن خانواده از ما مشورت نخواسته اند؟

باسمه جلت اسمائه

در صورت مشورت جائز است; و با عدم مشورت، محل اشكال است. و راه حل آن است كه به آن خانواده بگوييد با من مشورت كنيد و بعد از مشورت آنان، عيب را بگوييد; و اين مورد بدون اشكال است.

س 1009 : آيا به طور كلى توريه جائز است يا مخصوص به موارد خاص مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

توريه مطلقاً جائز است.

س 1010 : آيا خريد و فروش بدن و اعضاى انسان جهت كالبدشكافى جايز است؟ حكم قضيه را در مورد انسان مرده و زنده بيان فرماييد؟

باسمه جلت

اسمائه

خصوص خريد و فروش منع شده است; ولى پول گرفتن به عنوان صلح جايز است.

س 1011 : در موارد جواز كالبدشكافى، حكم كالبدشكافى جنس مخالف چيست؟ آيا مرد مى تواند بدن زن و زن بدن مرد را كالبدشكافى كند؟

باسمه جلت اسمائه

كالبدشكافى جنس مخالف در صورت عدم انحصار جائز نيست; و در فرض انحصار و نبودن كالبد شكاف جنس موافق، جائز است.

س 1012 : نگاه كردن به عورت ميت هنگام كالبدشكافى چه حكمى دارد؟ و آيا اصولا كالبدشكافى عورت جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

نگاه كردن به عورت ميت هنگام كالبدشكافى اگر كالبد شكافى متوقف بر آن نباشد، جائز نيست; والا جائز است.

س 1013 : در مواردى كه كالبدشكافى جائز است آيا ديه ساقط است؟

باسمه جلت اسمائه

در موارد جواز كالبدشكافى ديه ساقط است.

س 1014 : آيا وصيت به كالبدشكافى و يا اذن اولياى ميت موجب جواز و مُسقِط ديه مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

در مورد عدم جواز كالبدشكافى فى نفسه از حيث آن كه ميت مثل زنده محترم است، وصيت يا اذن اولياء موجب جواز نمى شود; و در مورد جواز، احتياج به اذن آن ها نيست.

س 1015 : پزشكان متخصص، جنون را به معناى اختلالات روانى كه موجب مى شود شخص، صحيح را از ناصحيح تشخيص ندهد، تعريف و آن را به سه قسم اطباقى، ادوارى و موقت يا آنى تقسيمى كنند. به عقيده آنان مجنون اطباقى كسى است كه به صورت دائمى و در تمامى اوقات جنون دارد. و مجنون ادوارى كسى است كه به صورت متناوب گرفتار جنون مى شود; به اين معنا كه براى يك دوره زمانى مثلا يك هفته يا يك ماه دچار حالت

جنون مى شود و در دوره زمانى ديگر، داراى حالت افاقه است. و مجنون آنى به كسى اطلاق مى شود كه براى يك بار و به مدت كوتاه چند ساعته به وى حالت جنون دست مى دهد. آيا مفهوم جنون از ديدگاه فقهى نيز منطبق بر ديدگاهى است كه پزشكان متخصص ارائه مى نمايند يا ديدگاه متفاوتى وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً آن چه پزشكان در معناى جنون گفته اند با آن چه در روايات است موافق است; چون در روايات است تعريف جنون به عدم معرفت اوقات نماز و مفهوم عرفى آن هم همين معنا است. نهايت يك نزاع ديگرى است كه جنون دو قسم يا سه قسم است اطلاقى _ ادوارى و ظاهراً فرق نيست بين آن كه اين حالت از غلبه مرض بر عقل پيدا شده است و موجب فساد عقل گرديده است در همه ازمنه يا در بعضى اوقات، يا آن كه اين حالت معلول ضعف عقل است فى نفسه من دون حدوث مرض و در احكام فقهيه، جماعتى بين اين دو فرق گذاشته اند; ولى مشهور عدم فرق است.

س 1016 : آن چه در مورد استحباب خضاب آمده است، آيا شامل رنگ هاى شيميايى امروزى هم مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

در خضاب چند چيز ذكر است: حناء، وسمه، كتم و اشياء ديگر و علتى ذكر شده است كه مقتضاى آن علت، شامل رنگ هاى شيميايى مى شود.، بنابراين استحباب آن ها را نيز شامل مى شود.

س 1017 : همان طور كه لباس شهرت حرام است، آيا آرايش ريش و موى سر به طورى كه انگشت نما شود نيز همين حكم را دارد؟

باسمه

جلت اسمائه

دليل بر حرمت هر لباس شهرتى نداريم. به هر حال، آرايش ريش و موى سر به نحوى كه انگشت نما شود، همين حكم لباس شهرت را دارد; ولى هيچ كدام حرام نيست.

س 1018 : آيا اهل كتاب را مى توان به مسجد راه داد؟

باسمه جلت اسمائه

خير نبايد راه داد.

س 1019 : در جايى كه نائب بايد وضو بدهد، آيا نائب مى تواند بچه مميز باشد؟

باسمه جلت اسمائه

چون عمل غير بالغ غيرشرعى است و بلكه تمرينى است، نمى شود بچه نائب باشد.

س 1020 : در كشورى كار مى كنم، صاحب مغازه راضى نيست در مغازه نماز بخوانم تا آخر وقت نماز نيز مشغول كار هستم و امكان ندارد در پياده رو و غيره نماز بخوانم، آيا مى توانم بدون رضايت صاحب مغازه در همان مكان نماز بخوانم؟

باسمه جلت اسمائه

بدون رضايت صاحب مغازه در همان مكان جائز نيست; مگر آن كه براى كار كردن در آن مغازه مجبور باشيد كه در چنين فرضى بايد در آن جا نماز بخوانيد.

س 1021 : مردى مقدارى كوپن پيدا كرده و اجناس آن را گرفته به منزل آورده و زن را مجبور به استفاده از آن مى كند، استفاده از آن براى زن و فرزندان چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر صاحب كوپن را نمى شناسد، استفاده از آن كوپن جائز است و اشكال ندارد; چون كوپن مذكور لقطه است.

س 1022 : آيا مى توان از پول زكات در كشور چين مثلا پلى بسازيم تا تأليف قلوب پيش آيد؟ آيا ساختن پل و جاده در كشورهاى غير مسلمان مى تواند مصداق مصرف سهم مؤلفة قلوبهم از زكات شود يا اين امر مخصوص

كفار مرزهاى اسلامى است؟

باسمه جلت اسمائه

سهم مؤلفة قلوبهم را نمى شود به كفار داد; بلكه آن سهم متعلق به مسلمانان ضعيف العقيده اى است كه داخل در اسلام شده اند و اسلام در قلوب آن ها ثابت نشده است و خوف اين است به حال كفر برگردند و تأليف قلوب آن ها براى ثبات در اسلام است.

س 1023 : مدتى از آب لوله كشى خانه براى وضو و غسل استفاده كرده ام و پول آن را نيز به خاطر دست كارى كردن كنتور نپرداخته ام; آيا وضو و غسل هاى گذشته من باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

وضو و غسل هاى گذشته باطل است.

س 1024 : اگر كسى در صف نانوايى باشد، ديگران به او بگويند براى ما هم نان بگير، بدون ايستادن در صف، اين جا چه حكمى دارد؟ اگر كسى بگويد در صف نوبت من باشد تا برگردم; مى رود و بعد از مدتى بر مى گردد; چه حكمى دارد؟ اگر كسى به نانوايى بگويد براى من نان بگذار چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

تمام موارد ذكر شده اشكال ندارد.

س 1025 : حكم شرعى افراد كافرى كه عليه مسلمانان و كشورهاى اسلامى در مسائل نظامى و غير نظامى اقدام به جاسوسى مى كنند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

با آن ها برخورد مى شود به نحو برخورد با كافر در حال حرب و قتلش جائز مى شود.

س 1026 : با عنايت به روايت شريفه «انّ النبى(صلى الله عليه وآله) نهى أن يلقى السم فى بلاد المشركين» كه در متون مختلف فقهى جهت حرمت استفاده از سم عليه بلاد مشركين مورد استناد قرار گرفته است ،آيا در خصوص تسليحات

كشتار جمعى مانند بمب هاى هسته اى و شيميايى و ميكروبى هم همين حكم مى تواند جارى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بما ذكرناه جواز استفاده از همه امورى كه فتح متوقف بر آن ها باشد ظاهر مى شود; و به واسطه، در جنگ مسلمين با اسرائيل از من استفتا شد; من همه اين امور را در صورت توقف فتح بر آن ها اجازه داده ام.

س 1027 : اگر دو كشور مسلمان با هم جنگ كنند و يكى از سربازان اين دو كشور جنايات زيادى را متحمل گشته، آيا بعد از جنگ و در زمان صلح كمك به اين شخص جايز است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر توبه نموده باشد، جائز است.

س 1028 : زن از زن ديگر تا چه مقدار بدن خود را بايد بپوشاند; چه مهيج باشد و چه نباشد؟

باسمه جلت اسمائه

بدون تهيج قوه شهويه فقط عورتين پوشانده شود; با تهيج، هر مقدار كه موجب تهيج مى شود، لازم است پوشانده شود.

س 1029 : آيا در اسلام چيزى به نام دروغ مصلحتى وجود دارد؟ شرايط استفاده آن چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

دروغ مصلحتى داريم; مانند دروغى كه سبب شود يك مسلمان بى جهت كشته نشود.

س 1030 : كسانى كه به مرض سرطان مبتلا هستند، دكتر براى آرام شدن درد آنان آمپول هايى كه حاوى مواد مخدر هستند، تجويز مى كند; و اين امر اضطرارى است.از نظر شرعى چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است و هيچ اشكال ندارد.

س 1031 : خواندن قرآن در حالت خوابيده و هم چنين صلوات فرستادن چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ اشكال ندارد; ذكر الله و صلوات و قرآن خواندن در هر حالتى پسنديده است.

س 1032 :

اگر كسى پدر و مادرش زنده باشند، آيا در حال حيات آن ها مى تواند قرآن ختم كند تا ذخيره بعد از مرگشان باشد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى تواند كما اين كه مى تواند در حال حيات به خود آن ها هديه بكند.

س 1033 : اگر كسى براى گرفتن پروانه كسب، استشهاد محلى بگيرد و آن پروانه هم براى گرفتن وام مى باشد و يكى از امضا كنندگان كه مى داند فرد پروانه را براى گرفتن وام از بانك مى خواهد آن را امضا كند; آيا گناهى متوجه امضا كننده مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

امضاجائز است; و براى امضا كننده اشكال شرعى ندارد.

س 1034 : آيا نبش قبر مسلمانان و غير مسلمانان جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

نبش قبر مسلمان حرام است; مگر در چند مورد: 1_ ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نباشد كه در آن جا بماند; 2_ كفن ميت يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده، غصبى باشد; 3_ ميت بى غسل و يا بى كفن دفن شده باشد يا معلوم شود غسلش باطل بوده است; 4_ براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند; 5_ ميت در جايى دفن شده باشد كه بى احترامى به او است; مانند قبرستان كفار يا جايى كه كثافت و خاكروبه مى ريزند دفن شود; و چند مورد ديگر.

س 1035 : آيا زن شيرده در صورتى كه متبرع يا امكان استيجارى براى او باشد، لازم است فرزند شيرخوارش را استيجار يا به متبرع دهد و خود روزه ماه مبارك رمضان را بگيرد يا اين امر لازم نيست؟ و «على الذين يطيقونه» آيا با

وجود متبرع و استيجار صادق است؟

باسمه جلت اسمائه

مقتضى احتياط لزومى در صورت وجود متبرع با امكان استيجار اين است كه افطار نكند.

س 1036 : فرمايش امام صادق(عليه السلام) «ليس من شيعتنا من لم يصل صلاة الليل» مراد چيست؟

باسمه جلت اسمائه

كسى كه اصلا نماز شب نخواند با اين همه تأكيدات معصومين(عليها السلام) معلوم مى شود از شيعيان درجه يك نيست.

س 1037 : آيا ايمان شرط صحت روزه و اعمال عباديات مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ايمان شرط قبول است; و شرط صحت نيست.

س 1038 : برخى از مردم به منظور جلوگيرى از پر شدن چاه منزل خويش، لوله اى به بيرون منزل وصل مى نمايند، آيا از نظر فقهى اشكالى دارد؟ اگر موجب اذيت ديگران شود، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه آن محل، محل عامى است و مختص به طائفه خاصى يا شخص معينى نباشد، مانند اماكن عمومى و خيابان ها، و موجب اذيت ديگران شود، جائز نيست; و الا ناراحتى هاى مختصر موجب حرمت نيست.

س 1039 : آيا نگاه كردن شوهر به كلاه گيس همسرش كه از موى زن هاى نامحرم درست شده، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

جائز است; خصوصاً اگر از موى زن كافر باشد.

س 1040 : بازى هاى ورزشى غير از شطرنج اگر بُرد و باخت صورى (بدون پول) در ميان باشد، چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1041 : اين كه در تعقيب نماز، هنگام قرائت «آية الكرسى» دست ها را روى چشم مى گذارند، آيا وجه شرعى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، روايتى است دال بر اين كه اين عمل بعد از نماز در وقت دعاء و تعقيب موجب تقويت نور چشم مى شود; ولى

در خصوص آية الكرسى نمى دانم روايتى هست يا نه.

س 1042 : آيا پول صدقات مستحبى را مى توان سرمايه صندوق قرض الحسنه قرار داد؟ و آيا مى توان با آن پول ها كتب مذهبى خريد و در بين مردم، اعم از غنى و فقير توزيع نمود؟

باسمه جلت اسمائه

صدقات مستحبه مانند زكات مال التجارة بلى، و صدقه كه براى دفع بلا به فقير داده مى شود و در ذهن صدقه دهنده چنين است، خير نمى شود در آن دو مورد مصرف نمود. صدقه كه به عنوان كمك به امور خيريه داده مى شود، در حكم شق اول است.

س 1043 : اگر پدر براى دختر خود طلا بخرد آيا جزء جهيزيه او حساب مى شود با اين كه هنوز خواستگار نيامده است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جزء جهيزيه مى باشد.

س 1044 : اختلاف ساعت ايران با ساير كشورهاى جهان حداقل نيم ساعت و حداكثر تا 5/13 (سيزده و نيم) ساعت است. تا چند ساعت بين كشورها اختلاف ساعت باشد مى گوييم قريب الأفق و متحد الأفق اند؟

باسمه جلت اسمائه

ميزان تقارن شب است، ولو به مقدار نيم ساعت باشد.

س 1045 : سخنرانى زن ها در حضور مردان نامحرم چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه مهيج قواى شهوانى جوان ها نباشد، اشكال ندارد.

س 1046 : خوردن گوشت زرافه چه گونه است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن گوشت زرافه حلال است.

س 1047 : در مورد شطرنج كه در حال حاضر به صورت آلت قمار نمى باشد و تبديل به بازى فكرى شده، نظر شما چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بازى با شطرنج بدون بُرد و باخت از محرمات اكيده است.

س 1048 : تراشيدن بعض ريش در

حكم تمام است؟

باسمه جلت اسمائه

تراشيدن بعض ريش هم حرام است.

س 1049 : در دانشگاه ها كه دانشجويان ناچار از مراوده با جنس مخالف و مباحثات علميه و نگاه به اجنبى يا اجنبيه هستند، حدود را معين كنيد.

باسمه جلت اسمائه

نگاه به زن نامحرم به غير صورت حرام، و به صورت نگاه كردن بدون ريبه، و بدون زينت، و بدون هيچ قوه شهويه جائز، و الا حرام است.

س 1050 : آيا بر مسلمانان واجب است كه در مورد طهارت و نحوه ذبح گوشتى كه مى خورند، تحقيق نمايند؟ اين تحقيق تا چه حد لازم است؟

باسمه جلت اسمائه

هيچ گونه تحقيق لازم نيست; همين قدر كه مسلمانى متصدى كارى باشد گوشت هم محكوم به طهارت و هم محكوم به حليت است.

س 1051 : صرف اين كه گوشت از بازار مسلمين تهيه مى شود، باعث طهارت گوشت مى شود; با علم به اين كه اين گوشت ها توسط غير مسلمان ها تهيه و به بازار عرضه شده است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه احتمال داده شود كه مسلمان واسطه اين جهت را رعايت كرده است آن گوشت محكوم به حليت و طهارت است، و اگر بدانند رعايت نكرده است، حلال نيست; و چنان چه احتمال بدهند كه اين حيوان متذكى شده، حلال است; ولو حلال نيست و اگر بدانند تزكيه نشده است، نجس و حرام است.

س 1052 : در كشتارگاه ها كارگران مسلمان فعاليت مى نمايند و معتقد به تذكيه و ذبح اسلامى حيوانات هستند، اما اماكن تسميه براى هزار حيوان ذبح شونده را ندارند، در اين مورد نظر شارع مقدس چيست؟ آيا يك بسمله گفتن براى هزار حيوان ذبح شونده كافى

است چيست؟ (توضيح اين كه بقيه موارد شرعى ذبح از قبيل استقبال قبله مراعات مى گردد.)

باسمه جلت اسمائه

بلى، يك بسمله براى چند گوسفند كافى است; ولى با رعايت اين كه گوينده بسمله هر چند گوسفند كه ذبح مى شود، تكرار بسمله بنمايد كه خيلى فاصله بين بسمله و ذبح نباشد.

س 1053 : اگر در شكم ماهى، ماهى ديگرى باشد، خوردن آن چه صورت دارد؟

باسمه جلت اسمائه

در صورتى كه در آب نمرده باشد و در حال زنده بودن از آب خارج شده باشد حلال است; و هم چنين اگر شك داشته باشد كه در حال خارج شدن از آب زنده بوده يا مرده است.

س 1054 : حكم خروج معتكفين براى امور مستحبى از جمله وضو، غسل و مسواك زدن چيست؟

باسمه جلت اسمائه

خروج براى امور مستحبى جائز نيست; مگر براى تشييع وجماعت درمكه.

س 1055 : محلى را از ابتدا به عنوان مسجد در منطقه گازى عسلويه ساخته اند لكن براى آن كه مورد دخالت اوقاف واقع نشود، اسم مسجد بر آن نگذاشته اند، ولى همه مراسمات از نماز و تبليغ و جشن در آن برگزار مى گردد. اكنون به علت آن كه محل ديگرى براى حضور خانم هاى معذور در آن جا نيست، آيا خانم ها مى توانند در آن جا توقف نمايند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى توانند.

س 1056 : آيا مداحى يك خانم كه احتمال مى رود صداى آن را نامحرم بشنود، جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1057 : آيا نگاه كردن بدون شهوت به صورت اجنبيه جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1058 : اگر مسئوليتى قانونى، ناشى از چاپ يك كتاب ايجاد شود، اين

مسئوليت بر عهده ناشر است يا مؤلف؟

باسمه جلت اسمائه

اگر مؤلف دستور چاپ داده باشد و ناشر فقط واسطه باشد، مسئوليت قانونى بر عهده مؤلف است; و اگر ناشر اجازه از مؤلف به واسطه حق التأليف مى گيرد، و بقيه امور را خود متصدى مى شود، مسئوليت به عهده او است.

س 1059 : چاپ كتاب در موضوعات و مسائل مختلف چگونه است و آيا محدوديتى دارد؟ هم چنين حكم چاپ كتاب هاى شبهه برانگيز، چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

لابد مورد سؤال محدوديت شرعى است; در مورد سؤال بلى، محدوديتى هست از قبيل اهانت به كسى كه جائز نيست اهانت به او، نسبت دروغ دادن به افراد و ساير امورى كه گفتن و نوشتن آن ها جائز نيست، نشر آن امور جائز نيست.

س 1060 : از مغازه اى لباسى را خريديم و به منزل آورديم، بعد از پوشيدن متوجه شديم كه از بدن ما بزرگ تر است; به خاطر دورى راه به يك مغازه ديگر مراجعه كرديم و به دروغ وانمود كرديم كه لباس را از مغازه شما خريده ايم و در قبال دادن لباس بزرگ تر سايز كوچك تر را الآن ديگر صاحب مغازه را پيدا نمى كنيم; حالا بعد از چند سال پشيمان شديم:

الف: آيا نمازهايى كه با آن لباس خوانده شده، باطل است؟

ب: آيا مى شود گفت كه چون در مقابل لباس گرفته شده لباس داده ايم، لذا چيزى به صاحب مغازه بدهكار نباشيم؟

باسمه جلت اسمائه

دروغى كه گفته ايد، حرام است بلااشكال; ولى اگر اين دروغ سبب شود كه معامله بين آن دو لباس بنمائيد، اگر معامله انجام شده باشد، تصرفات در اين لباس جائز

بوده و نمازهايتان صحيح است.

س 1061 : آيا دست دادن مرد اجنبى با زن اجنبيه شرعاً جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بدون ساتر خير جائز نيست.

س 1062 : آيا بيت المال موارد مصرف مضبوطى دارد، يا در هر موردى كه حاكم مسلمين مصلحت بداند (مصالح مسلمانان) مى تواند آن را هزينه نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

آن چه از روايات وارده در مسأله «الامام ولى من لا ولى له» مستفاد است بيت مال المسلمين و مال الامام يكى است; بنابراين، مراد از بيت المال منافع و عايدات انفال، خمس، زكاة و آن چه مصلحت مسلمين در آن است مى باشد و ماليات ها را هم شامل مى باشد; و مال امام(عليه السلام) در زمان غيبت به نائب او داده مى شود و يا با اذن او به مصرفش رسانده مى شود; و هر قسم، مصارف خاصى دارد كه نائب امام رعايت آن ها را مى نمايد.

س 1063 : نامگذارى ايامى به مناسبت شهادت ائمه و اولاد طاهرينشان(صلى الله عليه وآله) به نام ايشان چگونه است؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1064 : آيا در سفر «من شغله السفر» يا «السفر شغله» بايد سفر به هيچ شكل معصيت نداشته باشد مثلا اگر دخترى براى درس در دانشگاه برود و در كلاس مختلط با جوانان مى باشد كه منجر به تحريك شهوت ديگران مى شود، آيا سفر او معصيت است؟

باسمه جلت اسمائه

خير، معصيت نيست.

س 1065 : حدود اطاعت از والدين در موردى كه آنان با ايجاد مزاحمت و موارد تهمت و افترا و عدم توجه به فرزند باعث به وجود آمدن ناراحتى هاى جسمى و روحى براى فرزند مى گردند، چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اطاعت والدين

واجب است خصوصاً در صورتى كه عدم اطاعت موجب ناراحتى آنان بشود، ولى اين كه اجازه آنان در هر كارى لازم باشد، ثابت نيست; و در موردى كه ذكر فرموديد، اطاعت آنان لازم نيست.

س 1066 : دفن زباله هاى جنگى در زمين و دريا كه باعث آلودگى محيط زيست و شيوع بيمارى در ميان مردم و نسل هاى آينده مى گردد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

مسلماً حرام و غير جائز است. در روايات متعدد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و غيره وارد شده است به اين مضمون كه كسى كه به يك مسلمان ضرر بزند از ما نيست و ما هم از او نيستيم.

س 1067 : امروزه جهت پرورش مرغ و جوجه و گوشتى شدن طيور از آمپول هايى استفاده مى شود كه به نظر برخى از متخصصان موجب توليد سرطان و يا بروز برخى بيمارى ها مى گردد، اين كار از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ آيا توليد و پرورش و استفاده از آن جائز است؟ خريد و فروش آن چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

توليدى كه با نظر متخصص موجب بيمارى است، استفاده از آن و خريد و فروش آن حرام است.

س 1068 : امروزه براى توليد برخى از كنسروها و كمپوت ها و محصولات ديگر از مواد شيميايى استفاده مى گردد كه احياناً موجب بروز بيمارى و آلودگى و مسموميت مى شود، اين كار از نظر فقهى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه موجب مسموميت و آلودگى جماعتى از مسلمانان بشود، توليد آن ها حرام است.

س 1069 : با توجه به حق مردم در استفاده از منابع طبيعى (دريا، جنگل، رودخانه، سبزه

زارها و...) آيا اشخاص حقيقى يا حقوقى مى توانند مانع از استفاده عموم گردند و يا استفاده از منابع طبيعى را منبعى براى كسب درآمد خويش قرار دهند؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه اشخاص حقيقى و يا حقوقى براى مصلحت مجتمع چنين كارى بكنند، حق دارند و اشكال ندارد; و اگر براى درآمد شخصى خويش باشد، حق ندارند.

س 1070 : حقوق مردم در استفاده از جنگل و دشت و رودخانه و آبشار و ساحل دريا و... با چه معيار فقهى مشخص مى گردد؟

باسمه جلت اسمائه

استفاده از امورى كه ملك شخص و يا اشخاص حقوقى و حقيقى نيست، به مقتضاى اصاله الحل جائز است و در موارد به خصوص مانند احياء زمين موات و يا مال وقف و امثال آن ها رواياتى است دال بر جواز، مانند «مَن أحيى أرضاً فهى له»، يا «الوقف لمن سبق».

س 1071 : دولت تا چه اندازه مى تواند از حقوق مردم در استفاده از منابع طبيعى به ويژه دريا و جنگل و دشت و صحرا و... جلوگيرى نمايد؟

باسمه جلت اسمائه

به مقدارى كه به مجتمع مضر باشد.

س 1072 : اگر _ نعوذ بالله _ سيدى زنا كند و بچه اى متولد شود، آيا اين ولدالزنا ملحق به سادات است و مى شود به او خمس داد يا اين كه به سادات ملحق نيست و به او زكات تعلق مى گيرد؟

باسمه جلت اسمائه

ولدالزنا فقط در ارث حكم ولد ندارد; و در احكام ديگر با اولاد ديگر فرق ندارد.

س 1073 : اگر شخص، مضطر به خوردن مال غير يا ميته باشد و صاحب مال راضى نيست، آيا ميته بخورد يا از او به زور بگيرد

و بخورد و ضامن مال او مى باشد؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً مخير است.

س 1074 : نظر به استقبال كم نظير اقشار مختلف و آثار و بركات معنوى و تربيتى اعتكاف و ظرفيت محدود مساجد، آيا مى توان به حكم ضرورت در ديگر مساجد چون مسجد محل، بازار و دانشگاه ها اعتكاف را برگزار نمود؟

باسمه جلت اسمائه

خير نمى شود ولى در شهرهاى بزرگ مسجد جامع به آن معنى كه بيان متعدد است اختصاص به يك مسجد ندارد.

س 1075 : اگر منطقه اى داراى مسجد نباشد آيا امكان برگزارى اعتكاف در مكان هاى ديگرى چون حسينيه، زينبيه و يا مهديه وجود دارد؟

باسمه جلت اسمائه

خير اين امكان وجود ندارد.

س 1076 : آيا خواندن زيارت «امين الله» براى هر امام معصوم غير از حضرت امام زمان(عج) در هر زمان و مكان به قصد ورود يا رجاء مستحب مى باشد يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

به قصد ورود جائز است چون روايتى دال بر آن است و به واسطه قاعده تسامح در ادله سنن حكم به استحباب مى شود.

س 1077 : آيا خواندن دعاى «اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن» و زيارت «آل ياسين» در هر زمان و مكان به قصد ورود يا رجاء مستحب است يا خير؟

باسمه جلت اسمائه

خواندن دعاى (اللهم...) مستحب است مطلقاً.

س 1078 : طشت زدن، همراه با كف زدن و شعر خواندن در عروسى در صورتى كه تحريك كننده و مفسده انگيز نباشد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

معلوم نيست حرام باشد.

س 1079 : كوتاه كردن زن موى خود را به طورى كه شبيه مرد شود و يا بلند گذاشتن مو براى مرد به طورى كه شبيه زن

شود، حكمش چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد; چون تشبه مرد به زن كه جائز نيست غير از اين موارد است.

س 1080 : مؤسسه اى در طول شش سال فعاليت خود مصمم بوده تا از قرآن آموزان شهريه اى دريافت نكند و به لطف الهى در اين امر موفق بوده است. اين در حالى است كه برنامه ريزان آموزشى اين مؤسسه معتقدند براى متعهد كردن قران آموزان به شرايط مؤسسه و شركت منظم در كلاس هاى درسى، لازم است تا وجهى از آنان دريافت شود، با توجه به اين مقدمات در رابطه با اخذ اجرت _ مع شرط و بلا شرط _ براى تعليم قرآن نظرتان چيست؟

باسمه جلت اسمائه

اخذ اجرت بر تعليم قرآن مطلقاً جائز است و حتى كراهت هم كه بعضى گفته اند، ندارد; و تعيين اجرت هم اشكال ندارد.

س 1081 : آيا رعايت حجاب و پوشانيدن بدن در اعمال عبادى غير از نماز همانند تلاوت قرآن و دعا، فضيلتى براى زن محسوب مى شود؟

باسمه جلت اسمائه

رعايت حجاب و پوشاندن تمام بدن براى زنان در اين موارد دليلى ندارد; ولى براى مرد و زن در حال نماز روايات متعددى دلالت مى كند بر استحباب لباس زياد پوشيدن، و علتى در آن ها نيست كه بتوانيم بگوييم در حال قرائت قرآن و دعا، پوشيدن لباس متعدد مطلوب است.

س 1082 : اگر كسى مديون است و دين خود را نمى دهد، آيا مى توان از سهم الارث به او رسيده، تقاص كرد؟

باسمه جلت اسمائه

در موارد جواز تقاص مورد معينى تعيين نشده است; بنابراين، در مورد سؤال مى توان تقاص نمود.

س 1083 : مرسوم است كه در روز عيد

فطر و عيد قربان بعضى مساجد و محلات براى اقامه نماز عيد فطر و قربان جهت اعلام، اذان مى گويند، اذان گفتن با اين توجيه كه ما به قصد اعلام مى گوييم كه مردم براى نماز عيد فطر و قربان حضور يابند و بدانند كه نماز عيد اقامه مى شود و به قصد ورود در شرع نمى گوييم. آيا وجه شرعى دارد و جائز است؟ براى نماز ميّت چه طور؟ (با اين قصد كه مؤمنين اطلاع پيدا كنند و تعداد بيش ترى در تشييع جنازه و نماز ميّت شركت كنند.)

باسمه جلت اسمائه

با اين حرف ها اذان مشروع نمى شود; به نحو ديگر اعلام كنند.

س 1084 : آيا اجرت دادن به اجير، در انجام واجب كفايى جائز است؟

باسمه جلت اسمائه

بلى جائز است.

س 1085 : اگر چند نفر اعتراف دارند كه اين شىء نزد عمرو مال زيد است و خود عمرو هم اعتراف دارد، آيا اعتراف مانند اقرار است و نفوذ دارد؟

باسمه جلت اسمائه

قول عمرو به عنوان ذو اليد حجت است.

س 1086 : اگر كسى با كم ترين ناراحتى كه مى بيند يا حاجت او روا نمى شود فحش به خداوند يا معصومين(عليها السلام) مى دهد يا كفر مى گويد، آيا از اسلام خارج شده است؟

باسمه جلت اسمائه

تا كفر نگويد از اسلام خارج نمى شود; ولى گناه كبيره مرتكب شده است و اگر كفر گفت، چنان چه مى فهمد و از روى اختيار مى گويد، كافر است; و الا كافر نيست.

س 1087 : آيا خوردن ذبيحه اهل كتاب حلال است؟

باسمه جلت اسمائه

خوردن ذبيحه اهل كتاب حلال است به شرط آن كه علم به بسم الله گفتن وقت

ذبح داشته باشيد; و الا حلال نيست.

س 1088 : آيا در شب هاى شهادت ائمه اطهار(عليها السلام) مخصوصاً در ايام ماه محرم و صفر مى توان صيغه عقد ازدواج را بدون مجلس و شيرينى خورى خواند؟

باسمه جلت اسمائه

شرعاً جائز است.

س 1089 : در كشورى كار مى كردم و بى كار شدم. طبق قوانين آن جا به من گفتند اگر به مدت دو ماه از كشور خارج نشوى فلان مبلغ را بابت بى كارى به شما مى دهيم، حالا اگر من خلاف اين شرط عمل كرده ام و مدت يك ماه به ايران آمده ام و برگشته ام آيا از باب استنقاذ مال كفار مجاز به گرفتن پول هستم؟ آيا مال آن ها محترم است؟

باسمه جلت اسمائه

مال كفار در غير حال جهاد محترم است; شما در مورد سؤال حق نداريد آن پول را بگيريد.

س 1090 : آيا فروختن تمساح و سگ و خوك به كفار كه خوردن آن را حلال مى دانند، اشكال دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر منفعت محلله ندارند، فروختن به هيچ كس جائز نيست; و اگر منفعت محلله ديگر دارند، فروختن آن به كفار كه خوردن آن ها را حلال مى دانند، اشكال ندارد; چون اعانه بر اثم حرام نيست.

س 1091 : اگر غسال خانه در قبرستانى خراب و متروكه شد، آيا مى شود چيز ديگرى احداث كرد؟

باسمه جلت اسمائه

اگر قبرستان وقف است مى شود آن را فروخت و كسى كه مى خرد آن را معامله ملك مطلق با آن مى كند و اگر وقف نيست، قهراً از مباحات است و احداث چيز ديگر در آن مانعى ندارد.

س 1092 : 1. فتواى حضرت عالى در

خصوص «تراشيدن ريش با تيغ» چيست؟

2. آيا مى توان به خاطر مصلحت برترى مانند تبليغ شارع مقدس و دين مبين اسلام در ميان جوانان و نزديكى به آن ها (به عنوان مثال براى يك معلم دينى) ريش را با تيغ تراشيد؟

باسمه جلت اسمائه

1. حرمت تراشيدن ريش از مسلمات است.

2. با اين گونه عناوين نمى شود از حكم مسلم دست كشيد.

س 1093 : زمينى جهت احداث درمانگاه خيريه به هيأت خيريه اى اهدا شده; آيا مى توان از بودجه خيريه كه مردم به عنوان هاى مختلف مثل: كمك به بيماران، فقرا، جهيزيه و غيره مساعدت نموده اند، براى احداث ساختمان در آن زمين استفاده نمود؟

باسمه جلت اسمائه

بلى مى شود براى احداث ساختمان در آن زمين استفاده نمود.

س 1094 : شخصى كه آرايشگاه زنانه دارد و خانمى را آرايش مى كند، آن خانم با وضع خاص در اجتماع رفت و آمد مى نمايد، با توجه به اين مطلب، پولى كه آرايشگر دريافت مى نمايد، چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

پولى كه براى آرايش مى گيرد، حلال است.

س 1095 : آيا استفاده از حمام براى غسل كردن جزء نفقه اولاد به حساب مى آيد؟

توضيح: پدرى به فرزندش مى گويد من راضى نيستم در منزل من غسل انجام دهيد، اگر انجام دهد، آيا چنين غسلى باطل است؟

باسمه جلت اسمائه

چنان چه رفتن حمام لازم نباشد، بلى باطل است; والا باطل نيست.

س 1096 : در تانكرى تعدادى ماهى زنده است اگر شير فلكه باز شود و ماهى ها زمين ريخته شوند و بميرند، آيا حكم صيد دارد يا خير؟ آيا مصرف آن اشكال ندارد؟

باسمه جلت اسمائه

زكات ماهى اخذ آن خارج آب است

و در مورد سؤال چون اخذ نشده است، حلال نيست.

س 1097 : اگر شخص در زمين غصبى باشد و آيه سجده دار بشنود، وظيفه او چيست؟

باسمه جلت اسمائه

بايد فوراً بيرون برود و سجده كند.

س 1098 : در فلس دار بودن ماهى، ملاك ديدن با چشم عادى است يا با دستگاه هم صحيح است؟

باسمه جلت اسمائه

با دستگاه هم صحيح است.

س 1099 : استفاده از برق مسجد و نظائر آن در مورد ضبط سخنرانى ها، فيلم بردارى و شارژ تلفن همراه شخصى چه حكمى دارد؟

باسمه جلت اسمائه

اشكال ندارد.

س 1100 : اگر كسى هديه به ديگرى داد كه برسانيم و من مى دانم اگر به او برسانم مصرف گناه و معصيت مى كند، آيا جائز است آن را به او بدهم؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، جائز است.

س 1101 : خانواده اى فقير است، آيا مى تواند زكات خود را براى خرج تحصيل دانشگاه فرزندان خود صرف كنند؟

باسمه جلت اسمائه

بلى، مى توانند خرج تحصيل فرزندان را از زكات بدهند.

س 1102 : اگر كسى يا همسايه اى مردم آزار است (با وسيله اى مانند صداى موتور يا ماشين يا غيره) و نصيحت و امر و نهى در او اثر نكرد، آيا مى توان وسيله را خراب كرد تا ديگر نتواند اذيت كند؟

باسمه جلت اسمائه

خير، نمى شود وسيله را خراب كرد; و به هر تقدير، ضمان آن بر فرض خراب كردن ثابت است.

س 1103 : آيا هنگام نقل مال دوست به عنوان احسان براى او، وقتى كه به دليلى دولت آن را بگيرد، انسان ضامن آن مال است؟

باسمه جلت اسمائه

اگر نقل با دستور او باشد، شخص ضامن نيست; والا ضامن است.

س 1104

: اگر كسى اجير قرآن خواندن شود، مى تواند از آخر شروع كند؟

باسمه جلت اسمائه

ظاهراً اجير قرآن خواندن همان نحو متعارف است كه از اول بخواند; بنابراين، نمى تواند از آخر شروع كند. بلى، اگر چنين ظاهرى نباشد، از آخر خواندن اشكال ندارد.

معانى واژه ها، لغات و اصطلاحات

«آ»

آلات لهو: ابزار و لوازم سرگرميهاى شيطانى و خوشگذرانى هاى نامشروع. مانند: لوازم موسيقى، عود، دَف، تار و...

اِبراء: برى كردن; برى كردن ذمه; رفع مسؤوليت

ابن السبيل: مسافرى كه در سفر; پول، وسيله زندگى و خرجى راه نداشته درمانده باشد.

اتقى: با تقواتر

اجاره: قراردادى كه بر اساس آن منافع مال يا كار يا وسيله يك طرف قرارداد، در برابر مدت و قيمت معين به طرف ديگر قرار داد، واگذار مى شود.

اجانب: بيگانگان، جمع اجنبى= بيگانه

اُجرت: مزد، قيمت

اجرت المثل: مزد همانند; اگر فردى بدون تعيين قيمت و قرار داد، كارى را انجام دهد و براى گرفتن دست مزد با طرف مقابل اختلاف پيدا كند، بايد بدين طريق عمل كنند كه: اگر همين كار را فرد ديگرى مشابه همين فرد انجام مى داد چقدر مزد مى گرفت؟ پاسخ هر چقدر كه شد، مزد همان است.

اجرت المُسمّى: مزد و قيمتى كه در عقد اجاره مشخص و معين شده است.

اجير: كسى كه طبق قرارداد در برابر كار معينى كه انجام مى دهد، مزد مى گيرد.

اِحبال: باردار كردن; آبستن كردن

احتلام: خارج شدن منى از انسان در حالت خواب، نشانه بلوغ.

احتياط: كارهايى كه موجب مى شود انسان اطمينان حاصل كند كه به وظيفه اش عمل كرده است و كارش به واقعيت نزديك است.

احتياط لازم: احتياطى كه مجتهد، لزوم رعايت آن را از طريق دلايل عقلى يافته باشد.

احتياط مستحب: هميشه همراه

با فتواست و مقلد مى تواند به فتوا، يا احتياط، به دلخواه خود عمل كند. در اين مسائل نمى تواند به مجتهد ديگر رجوع كند.

احتياط واجب: همراه با فتوا نمى باشد و مكلف بايد به همان احتياط عمل كند و يا به فتواى مجتهد ديگرى نيز مى تواند مراجعه كند.

احتياط را ترك نكند: در اين مورد اگر مكلف احتياط را رعايت كند، بهتر است.

احراز: بدست آوردن; فراهم كردن; دريافتن.

اِحصار: بازداشتن، مكلفى كه براى انجام مراسم حج به مكه رفته و قبل از رسيدن به موقفين (شهر مكه، عرفات، مشعر) و پس از پوشيدن لباس احرام، بر اثر بيمارى نتواند اعمال عمره يا حج را انجام دهد. اين شخص از حج بازداشته شده و محصور است.

اَحفاد: نبيره ها، جمع حافد و حفد = نبيره

احكام: مقررات شرع، آراء، فرمانها، جمع حكم.

احمر: قرمز، سرخ رنگ، جمع حمر، احامر

احوط: به احتياط نزديك تر، شامل تر.

احياء زمين: زمين مرده را زنده كردن; اگر كسى با كشتكار، زراعت يا ساختمان و غيره، زمينى كه مورد استفاده كسى نيست و سكنه اى در آن قرار ندارد را قابل استفاده و بهره بردارى كند، در واقع زمين مرده را احياء يا زنده كرده است.

اَخ: برادر، اخ الزوجه: برادر زن

اُخت: خواهر

اَخته: خواجه

اخفاء: مخفى كردن، پنهان كردن.

اخفات: آرام و آهسته قرائت كردن، نمازهاى اخفاتى: نمازهاى ظهر و عصر كه حمد و سوره در آنها آهسته خوانده مى شود.

اخوت: برادرى.

اداء: اعمال شرعى كه در وقت خودش انجام شود.

ادعيه مأثوره: دعاهايى كه از رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است.

ادغام: داخل نمودن، در تجويد باعث تشديد و مشدد شدن آن حرف مى شود.

ادلّه: دليل ها، حجت

ها; جمع دليل.

اذن: اجازه.

ارباح مكاسب: منافع كسب و كار; هر نوع درآمدى كه از طريق كار بدست آيد.

ارتماس: فرو رفتن به آب (غسل)، فرو كردن در آب (وضو).

اِرتداد: از اسلام برگشتن

اَرش: ديه; تفاوت صحيح و سالم با ناقص و معيوب. اين تفاوت شامل بدن، مال يا كالاى كسى مى شود.

اركان نماز: ركن ها و پايه هاى نماز، مانند: قيام، نيت، تكبيرة الاحرام(الله اكبر)، ركوع، و دو سجده.

ازاله بكارت: از بين بردن دوشيزگى.

استبراء: طلب پاكى; كارى كه براى اطمينان به پاكى چيزى از آلودگى و نجاست، انجام مى دهند. كه شامل: 1_ استبراء از بول: كسى كه ادرار كرده است، به قصد اطمينان از نماندن ادرار در مجرا.

2_ استبرار از منى: ادرار كردن پس از بيرون آمدن منى به قصد اطمينان از اينكه ذرات منى در مجرا باقى نمانده است.

3_ استبراء حيوان نجاستخوار: بازداشتن حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.

استحاضه: خون ديدگى زنان به غير از خون حيض و نفاس. استحاضه به سه صورت استحاضه كثيره (خون زياد) استحاضه متوسطه( خون متوسط، بينابين) و استحاضه قليله (خون كم) قرار دارد.

استرجاع: گفتن «انا الله و انا اليه راجعون».

اِستعاذه: پناه بردن. در اصطلاح گفتن «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»

استعلام: آگاهى خواستن; پرسش كردن از چيزى.

استفتاء: طلب و درخواست فتوا كردن; پرسيدن فتوا; سوال از مجتهد درباره حكم شرعى مسائل.

استطاعت: توانستن; قدرت انجام حج را از نظر بدن، مال و راه داشتن.

استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه باعث بيرون آمدن منى شود.

استيجار: اجاره كردن.

استيفاء: بدست آوردن.

استيلاء: تسلط; چيرگى; پيروزى.

اشكال دارد: عملى كه مكلف جهت تكليف

انجام مى دهد و آن عمل قابل قبول شارع نيست.

اصول دين: يعنى توحيد _ نبوت _ معاد.

اصول مذهب: امامت و عدالت.

اضطرار: ناچارى.

اظهر: ظاهرتر; روشن تر; فتواست. مقلد بايد طبق آن عمل كند.

اعاده: از سرگرفتن; دوباره انجام دادن كار.

اعدل: عادل تر.

اعلان: آگاه ساختن.

اعلم: عالم تر.

افضاء: باز شدن; يكى شدن مجراى ادرار و حيض يا مجارى حيض و غائط يا هر سه مجارى.

اقتدا كردن: پيروى كردن; تقليد كردن از امام جماعت; نمازگزاردن پشت سر پيشنماز.

اقرب اين است: فتوا اين است مگر اين كه ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد.

اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح و مشخص كه بايد مقلد به آن عمل كند.

الزام كردن: اجبار كردن; مجبور كردن.

اِمْساك: امتناع كردن; خود را از انجام كارى بازداشتن.

اموال محترمه: اموالى كه از نظر اسلامى و شرعى محترم و داراى احترام باشد.

امور حِسبيّه: كارهايى شرعى از جمله رسيدگى به امور يتيمان، دريافت و خرج خمس و زكات و امر به معروف و نهى از منكر و غيره به اجازه مجتهد عادل و يا نماينده ايشان.

اُناث و ذُكور: زنان و مردان.

انتقال: جابجايى; جابه جايى چيزى نجس به طورى كه ديگر شىء اول به حساب نيايد; مثل انتقال خون انسان به بدن پشه.

انزال: بيرون ريختن منى.

اَنسب: حكمى كه متناسب با اصول و قواعد شيعه باشد.

اودج اربعه: شاهرگ هاى چهارگانه حيوانات.

اورع: پرهيزكارتر

اوجه: وجه تر; با قدرت تر; وجيه تر.

اولى: بهتر; سزاوارتر.

اولوالعزم: بردبار; صبور; به اعتقاد شيعه تعداد پيامبران اولوالعزم پنج نفر: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد (على نبينا عليهم الصلاة و السلام). اينان پيامبرانى هستند كه داراى دين و آيين جديد و كتاب آسمانى بوده اند.

اهل ذمه: غير مسلمانى كه پيرو يكى از پيامبران صاحب كتاب است; مثل: يهودى ومسيحى.

ايجاب: فرض كردن; واقع ساختن; در صيغه عقد يعنى قبول كردن.

ايماء: اشاره

«ب»

باقيات صالحات: هر عمل نيك; خوب و شايسته كه ثواب آن باقى بماند.

باكِره: دوشيزه

بالغ: رسيده; دختر يا پسرى كه به سن بلوغ رسيده باشد.

باه: نيروى جنسى

بدل: جانشين; عوض; هرچه به جاى ديگرى واقع شود.

بدعت: نوآورى; در احكام الهى و شرعى طبق ميل و سليقه خود عمل كردن.

بدل از غسل: به جاى غسل; در جايى كه شخص موظف به غسل كردن است اما به آب دسترسى ندارد يا آب برايش ضرر دارد، مى تواند به نيت غسل، تيمم انجام دهد.

بدل از وضو: به جاى وضو; در جايى كه شخص موظف به وضو گرفتن است اما به آب دسترسى ندارد و يا آب برايش مضر است، مى تواند به نيت وضو، تيمم انجام دهد.

برائت ذمّه: در موارد شك، شخص بايد آن عمل را بطورى انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف شرعى خود را انجام داده است.

برات: سندى كه به موجب آن شخصى از ديگرى مى خواهد تا پول معينى را در وقت معينى به شخص يا اشخاصى بپردازد.

بَرَص: پيسى; بيمارى پوستى كه با كم رنگ شدن نواحى محدود و پررنگ تر شدن نواحى مجاور مشخص مى شود.

بُزاق: آب دهان

بَشَره: روى پوست آدمى

بكارت: دوشيزگى; ازاله بكارت: دوشيزگى دختر را برداشتن.

بعيد است: دور از ذهن است.

بعيد نيست: فتوا اين است; مگر اين كه قرينه اى در كلام بر خلاف آن باشد.

بلوغ: رسيدن به سن تكليف; پيدا شدن علائم سه گانه در انسان كه موجب بالغ شدن مى شود.

بول: ادرار

بهائِم: حيوانات چهارپا; جمع

بهيمه = حيوان چهارپا

بُهتان: دروغ بستن; دروغى را به كسى نسبت دادن; از گناهان كبيره

بيض: جمع ابيض. ايام البيض: سيزده; چهارده و پانزدهم هر ماه را گويند.

بيع: خريد و فروش; معامله.

بيگارى: كار اجبارى بدون مزد.

بين ركن و مقام: مكانى مقدس در مسجد الحرام بين حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم(س).

«ت»

بين الطلوعين: فاصله زمانى بين طلوع فجر و طلوع خورشيد.

تأنى: آهستگى; به آهستگى و آرامى كارى را انجام دادن; درنگ كردن.

تجافى: نيم خيز نشستن; زمانى كه ماموم به ركعت اول امام جماعت نرسيده باشد، هنگام تشهد خواندن امام جماعت، به حالت نيم خيز مى نشيند.

تَحْتُ الحنك: زير چانه; آن قسمت از عمامه را كه زير چانه و روى گلو قرار مى دهند.

تحيّت: سلام كردن; درود و سلام و دعا و نيايش; نماز تحيّت مسجد: نماز مستحبى كه به هنگام ورود به مسجد، به عنوان احترام و ادب به مسجد خوانده شود. اين نماز دو ركعت است.

تخّلى: خالى شدن; ادرار و مدفوع كردن.

تَخْيير: اختيار داشتن; فرد را در انتخاب آزاد گذاشتن; مثلا شخص مسافر; مخير است كه نمازش را در 4 مكان بطور كامل يا شكسته بخواند، مسجد الحرام، مسجد النبى (مسجد پيغمبر); مسجد كوفه; حرم امام حسين(ع).

تدليس: پنهان كردن عيب كالا نزد مشترى.

تذكيه: ذبح شرعى حيوانات حلال گوشت.

ترتيبى: مرتب و منظم. غسل ترتيبى: غسلى كه به ترتيب ابتدا سر، بعد قسمت راست و بعد قسمت چپ بدن شسته شود.

ترخُّص: آسان گرفتن; حدترخص: مسافتى كه مسافر اگر از آن بگذرد، نماز را بايد شكسته بخواند و روزه اش را افطار كند.

تسبيحات اربعه: ذكر 4 گانه «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله

و الله اكبر»

تسبيح حضرت زهرا(س): از مستحبات بسيار با فضيلت نماز، گفتن 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمد الله و 33 مرتبه سبحان الله و يك مرتبه لا اله الا الله

تستّر: خود را پوشاندن.

تسميه: نام بردن; نام خدا را هنگام ذبح بر زبان جارى ساختن.

تشريح: كالبد شكافى.

تطهير: پاك كردن; چيزى را با آب شستن، تميز و پاكيزه كردن

تعزير: زدن شخص به قصد جلوگيرى در انجام كارهاى غير شرعى و واجبات الهى به قصد ادب شدن ديگران و خودش و جلوگيرى از ادامه آن

تعقيب: دنبال كردن; تعقيبات نماز: بعد از نماز به ذكر دعا، قرآن و نمازهاى نافله مشغول شدن.

تفريط: تقصير كردن; كوتاهى كردن.

تقاص: قصاص كردن; طلب خود را از مديون منكر گرفتن; برداشتن.

تقليد: پيروى كردن از فتاواى مجتهد و عمل كردن به دستورات وى.

تكبيرة الاحرام: در شروع نماز «الله اكبر» گفتن; كه با گفتن آن شخص وارد نماز مى شود و تمام كارهايى كه، منافى با نماز است بر او حرام مى شود. تكبيرة الاحرام از اركان نماز است و اشتباه در آن، نماز را باطل مى كند.

تَكفّل: سرپرستى.

تلبيه: اجابت كردن; لبيك گفتن در مناسك حج. واجب است در آغاز حج و عمره گفتن «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك».

تَلذّذ: لذت بردن.

تلقيح: باردار نمودن; تلقيح مصنوعى: نطفه مرد را به وسيله اى مانند سرنگ به رحم زن رساندن.

تمكّن: توانايى مالى; دارايى.

تمكين: فرمانبردارى; اطاعت كردن.

تيمم بدل از غسل مس ميت: در وقتى كه غسل دادن ميت ممكن نباشد و يا آبى براى غسل دادن نباشد، تيمم ميت جايگزين غسل مى شود.

تيمم جبيره ايى: اگر بر عضوى كه مى خواهد تيمم كند، باند يا

گچ يا جبيره باشد، به نيت تيمم دست را روى آن مى كشد.

توديه: پنهان كردن; مخفى كردن حقيقت. اگر كسى به نوعى حرف بزند كه نه دروغ باشد و نه راست، اين نوعى مخفى كردن و پنهان كردن است كه توديه نام دارد.

توكيل: وكيل قرار دادن; نماينده كردن.

توليت: ولى و سرپرست قرار دادن; متولى كردن.

تهليل: گفتن «لا اله الا الله»

«ث»

ثلثان: دو سوم; اگر دو سوم آب انگور بجوشد و تبخير شود، آب انگور موجود پاك مى شود.

ثمن: بها; قيمت; ارزش

«ج»

جاعل: فردى كه قرارداد جعاله را منعقد مى كند.

جاهل به مسأله: ناآشنا به مسأله; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند.

جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نيست; كسى كه مسائل شرعى را نمى داند و مقصر هم نيست، چون در شرايطى است كه امكان دسترسى به احكام الهى برايش وجود ندارد و يا اصلا خود را جاهل نمى داند.

جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است; كسى كه امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته است ولى عمداً در فراگيرى آن كوتاهى كرده است.

جبيره: مرهم; پارچه; باند يا پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن مى بندند.

جبين: يك قسمت از پيشانى از دو طرف ابروها.

جُرح، جروح: زخم; جراحت.

جعاله: قرادادى شرعى كه طى آن كسى اعلام مى كند اگر هر كس براى او كار معينى را انجام دهد، پاداش و مزد مشخص به او مى پردازد، مثلا اگر فردى اعلام كند كه هر كس گمشده مرا پيدا كند، فلان مبلغ به او مژدگانى مى دهم. فرد قرار گذار را «جاعل» عمل كننده به آن را «عامل» و مبلغ تعيين شده را «جُعل» مى نامند.

جّلال: حيوان حلال گوشتى كه به خوردن نجاسات انسان عادت كرده است.

جِلد: پوست.

جماع: آميزش جنسى; مقاربت.

جنابت: جُنُب شدن

جُنُب: كسى كه بدليل خروج منى يا آميزش جنسى، غسل بر او واجب شده باشد.

جنون: ديوانگى; صفت كسى كه فاقد تشخيص نفع و ضرر، بدى و خوبى است و در روانپزشكى به كسى مى گويند كه با واقعيت قطع رابطه مى كند

و داراى توهم و هذيان است.

جنين: موجود مهره دارى كه هنوز رشد كافى براى زندگى در بيرون از رحم را پيدا نكرده، اما داراى ساختار بدنى و اندامها مى باشد.

جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن; بلند كردن آواز; نمازهاى جهرى: به نمازهاى صبح و مغرب و عشا گفته مى شود كه بر مردان واجب است حمد و سوره اين نمازها را بلند بخوانند.

«ح»

حائض: زنى كه در حال عادت ماهيانه باشد.

حاكم شرع: مجتهدى كه بر اساس موازين شرعى داراى فتوا باشد.

حَبوَة: بخشش; در اصطلاح فقهى به اموال ويژه پدر گفته مى شود كه بعد از مرگش به بزرگترين پسرش مى رسد، مانند قرآن، انگشتر، شمشير.

حِرز: دعايى كه براى پيشگيرى از آفت و حوادث يا بيمارى بر روى كاغذ مى نويسند و هميشه همراه خود دارند.

حَدَث اصغر: هر كارى كه باعث وضو شود و آنها عبارتند از: ادرار _ مدفوع _ باد شكم _ خواب كامل _ امور زايل كننده عقل _ استحاضه _ هر آنچه موجب غسل شود.

حَدَث اكبر: هر كارى كه باعث غسل شود مانند: آميزش جنسى و احتلام.

حدّ ترخُّص: حدّ و مقدار مسافتى كه در آن صداى مؤذن شنيده نشود و ديوارهاى محل اقامت (شهر يا روستا) ديده نشود.

حرام: ممنوع; هر عملى كه از نظر شرعى تركش لازم باشد كه انجام آن باعث عذاب الهى مى گردد.

حَرَج: مشقت; دشوارى; سختى.

حُرمت: حرام بودن.

حَشفه: سرآلت تناسلى مرد.

حِصّه: سهم

حِضانت: سرپرستى

حَضَر: وطن; محل زندگى; محل حضور

حنوط: دارويى خوش بو كه به بدن ميت مى زنند، يعنى پس از غسل ميت، بايد پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پارا كافور ماليد.

حيض: عادت ماهيانه زنان; قاعدگى

«خ»

خالى از قوّت نيست: فتوا اين است، معتبر است; مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد اين معنى بيان شود.

خالى از وجه نيست: فتوا اين است; بى مورد نيست، مگر اينكه در ضمن كلام، قرينه اى بر ضد آن معنى بيان شود.

خُبره: كارشناس; متخصص.

خَبيث: زشت; پليد.

خُسوف: ماه گرفتگى; زمانى كه زمين بين ماه و خورشيد قرار مى گيرد.

خضاب: رنگ كردن; رنگ كردن

موى سر، ريش، دستوپا

خمر: شراب; مى; باده

خمس: يك پنجم; بيست درصد خالص درآمد ساليانه كه بايد به مرجع تقليد پرداخت شود.

خوف: ترس; بيم; واهمه; هراس.

خون جهنده: اگر رگ حيوانى را ببرند، خون با جستن بيرون مى آيد.

خيار: انتخاب بهتر; اختيار بهم زدن معامله، كه در مورد طرفين معامله يا يكى از آنها مى توانند معامله را باطل كنند.

«د»

دائمه: زنى كه با عقد دائم به همسرى مردى درآمده باشد.

دايه: زنى كه فرزند ديگرى را شير دهد.

دُبُر: پشت; مقعد.

دعوى: دادخواهى

دُمل: زخم

دينار: هر دنيار يك مثقال شرعى است كه هر مثقال، 18 نخود است. چهار مثقال شرعى سه مثقال معمولى است.

ديه: مالى كه در مقابل خون مسلمان يا نقص بدنى او پرداخت شود.

«ذ»

ذبح شرعى: كشتن حيوانات حلال گوشت طبق ضوابط شرعى

ذمّه: تعهد به انجام عملى يا اداى چيزى; عهده

ذُرّيّه: فرزندان; نسل

ذمّى: كافران اهل كتاب مانند يهود و نصارا كه در مقابل تعهد شان نسبت به رعايت قوانين اسلامى از حمايت و امنيت نظام و حكومت اسلامى برخوردار مى شوند و در كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند.

«ر»

ربح: منفعتى كه از راه تجارت بدست آيد.

رجاء: اميد; ضد يأس

رجس: پليدى; زشتى

رجعت: بازگشت; رجوع

رَجم: سنگسار; سنگ زدن

رَد مظالم: چيزهايى كه به عهده و گردن انسان است ولى صاحب آن معلوم نيست و يا در دسترس نيست، مانند اين كه انسان يقين دارد در مال يا اموال كسى غير مجاز تصرف كرده و از اين استفاده ضررى به آن شخص خورده است، حال براى اين كه يقين پيدا كند كه برائت ذمه پيدا كرده است، بايد مقدار معينى را از طرف صاحب آن مال يا اموال، به عنوان رد مظالم به مجتهد جامع الشرايط پرداخت نمايد تا آن مجتهد آن را در جايى كه شارع مشخص كرده است بپردازد.

رضاعى: همشير; پسر و دخترى كه از يك زن شير خورده باشند كه با شرايطى نسبت به هم برادر و خواهر رضاعى مى شوند و مَحرم ابدى هستند.

ركن: پايه; اساس

ريبه: شك; شبهه; ترديد

«ز»

زائد بر مؤونه: زيادى از مخارج; اضافه بر هزينه زندگى

زانى: مرد زناكار

زانيه: زن زناكار

زكات: پاكى از آلودگى; خارج كردن قسمتى از چيزى جهت پاكيزه كردن آن. مقدار معينى از اموال خاص انسان در صورت رسيدن به حد مشخص كه بايد در موارد معينى مصرف شود. زكات به نُه (9) چيز تعلق مى گيرد.

زكات فطره: حدود 3 كيلوگرم گندم، جو، ذرت و غيره يا قيمت آنها كه در عيد فطر بايد به فقرا داده شود و يا در مصارف ديگر زكات صرف گردد.

زهار: پايين شكم، موى زهار: موى اطراف شرمگاه

زهدان: رحم; جاى بچه در شكم مادر

«س»

سائل: كسى كه مالى را طلب كند; گدا; محتاج

سبيل الله: راه خدا; هر كار خوبى كه براى خدا انجام دهند.

سجده: بر زمين گذاشتن پيشانى، كف دستها، سر زانوها، سر دو انگشت پاها، براى عبادت يا اظهار فروتنى; يكى از اركان نماز

سجده تلاوت: سجده اى كه به واسطه قرائت يا شنيدن آيات سجده دار قرآن بايد انجام داد. تعداد آيات سجده دار قرآن 15 تاست. 4 مورد آنها سجده واجب و 11 مورد آنها سجده مستحب است. سجده هاى واجب قرآن( سجده، 15 _ فصلت، 37 _ نجم، 62 _ علق، 19)

سجده هاى مستحب قرآن( اعراف، 206 _ رعد، 15 _ نمل، 49 _ اسراء، 107 _ مريم، 58 _ حج 18 و 77 _ فرقان، 60 _ نحل، 25 _ ص، 24 _ انشقاق، 21)

سجده سهو: سجده اى كه نمازگزار در برابر اشتباهاتى كه در حين نماز از او سر زده است، به جاى كمى مى آورد.

سرگين: مدفوع حيوانات

سفيه: بى عقل; ديوانه; كسى كه قدرت نگهدارى مال خويش را ندارد

و سرمايه اش را در كارهاى بيهوده خرج مى كند و يا به كارهاى غير عقلانى دست مى زند.

سقط شده: افتاده; جنين نارس، ناقص يا مرده كه قبل از موعد تولد از رحم زن خارج شده است.

سوره عزائم: سوره هايى كه در آنها آيه اى قرار دارد كه موجب سجده واجب مى شود، كه عبارتند از سوره هاى «فصلت» «نجم» «سجده» «علق»

سنت: سيره; روش

«ش»

شارب: سبيل

شاخص: چوب يا وسيله اى كه براى تعيين ظهر شرعى در زمين نصب كنند.

شُرب: نوشيدن; آشاميدن

شفق: سرخى مغرب پس از غروب آفتاب

شارع: بنيانگذار شريعت اسلامى; خداوند، پيامبر اكرم(ص)

شير كامل: روشى است براى مَحرم شدن نوزادى كه متعلق به زن و شوهر نيست; بدين طريق كه نوزادى كه 2 سالش تمام نشده 15 مرتبه شير سير بخورد و يا يك شبانه روز فقط شير آن زن را بخورد و در اين بين شير كس ديگر يا غذاى ديگر نخورد.

شيربها: پول يا مالى كه داماد (يا كسانش) در هنگام ازدواج به خانواده عروس مى دهند.

«ص»

صائم: روزه دار

صاع: پيمانه اى به گنجايش حدود 3 كيلوگرم; پيمانه اى كه در كفارات و فطره بكار مى رود.

صباوات: كودكى; طفوليت; از 3 تا 5 سالگى كودك

صَبّى: كودك; كودك شيرخوار; جمع آن صبيان

صداق: مَهر

صرف برات: نقد كردن برات; در زمانى كه برات به صورت مدت دار تنظيم مى شود و طلبكار از بدهكار ميخواهد طلبش را زودتر از وقت تعيين شده بدهد با شرط اينكه مقدارى از مبلغ برات را كم كند. به «برات» نيز مراجعه شود.

صحيح: در اصطلاح حديث، حديثى صحيح است كه ناقلان آن همگى بالغ و امامى مذهب باشند مراجعه سلسله سند به معصوم برسد.

صغير: خردسال; كوچك; سنى كه موظف به انجام تكاليف شرعى نيست يا سنى كه هنوز به سن قانونى نرسيده است.

صلح: حق دست كشيدن مدعى ياصاحب حق از حق خود و واگذاشتن آن به ديگرى در عوض چيزى يا بدون آن.

صوم: روزه داشتن

صِهر: داماد

«ض»

ضعف مفرط: ضعف شديد: ناتوانى و سستى شديد

ضِماد: دارو زخم; مرهم زخم

ضِمان: به عهده گرفتن; متعهد شدن; عهده دار گشتن

«ط»

طبخ: پختن

طفل مُميز: بچه اى كه خوب و بد را از يكديگر تشخيص مى دهد.

طلاق: گسستن پيمان زناشويى; رهايى

طلاق بائن: طلاقى است كه بعد از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد مگر اين كه وى را مجدداً عقد نمايد.

طلاق خُلع: طلاقى است كه زن علاقه و تمايلى به شوهرش ندارد، مهر يا مال ديگرى (غير از مَهر) را به مرد مى دهد تا طلاق گيرد.

طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد مى تواند در عده طلاق به همسرش رجوع كند.

طلاق مُبارات: طلاقى است كه زن و مرد هيچ تمايلى و علاقه اى به هم ندارند و زن مقدارى مال به مرد مى دهد تا طلاق صورت پذيرد.

طواف: گرد چيزى گشتن; دور زدن; و در شرع عبارت است از 7 دور طبق شرايط خاص دور كعبه چرخيدن.

طواف نساء: آخرين طواف حج و عمره مفرده كه ترك آن باعث حرام بودن همبسترى طواف كننده با همسرش مى شود.

طوق: گردن بند; آنچه به گردن بياويزند.

طُمأنينه: آرامش

طهارت: پاكى; نظافت; حالتى است كه در نتيجه وضو، غسل، تيمم و تيمم بدل از غسل و وضو در انسان حاصل مى شود.

طهارت ظاهرى: تا انسان علم و يقين به نجاست چيزى نداشته باشد، آن شىء طاهر و پاك است.

«ظ»

ظاهر اين است: فتوا اين است، مگر اين كه در كلام قرينه اى براى قصد ديگرى باشد.

ظِلّ: سايه

ظُهر: نيمروز; ظهر شرعى وقتى است كه سايه شاخص به كمترين حد آن برسد يا محو شود كه ساعت آن با توجه به فصول مختلف و افق هاى گوناگون، فرق دارد.

«ع»

عاجز: درمانده; ناتوان

عادت ماهانه: حيض; قاعدگى

عادل: كسى كه داراى عدالت باشد; كسى كه كارهاى خوب و شرعى را انجام دهد و از كارهاى غير شرعى اجتناب كند.

عاريه: استفاده موقت از مال كسى بدون پرداخت سود.

عاصى: نافرمان; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان باشد.

عاق: نافرمان; آزار دهنده مادر و پدر

عاطل: بيهوده; بيكاره

عاقد: عهد كننده; اجراء كننده صيغه در معامله.

عايدات: درآمد.

عَبث: بيهوده

عُدول: برگشتن; رجوع كردن; بازگشتن

عُدول مجتهد: برگشتن رأى و نظر مجتهد از فتواى قبلى، در جايى كه به مدرك و دليلى جديد دسترسى پيدا مى كند.

عِدّه: دوران ممنوعيت زن از ازدواج، پس از طلاق يا ترك شوهرش

عذر شرعى: بهانه شرعى; توجيه شرعى

عُرف: فرهنگ عموم مردم; عادت

عَرق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج شود.

عَزل: كنار گذاشتن. بيرون ريختن منى مرد خارج از رحم زن براى جلوگيرى از حاملگى. بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار.

عُسرت: سختى; تنگدستى.

عقيقه: قربانى كردن حيواناتى نظير گوسفند، گاو يا شتر براى نوزاد تازه متولد شده با شرايط خاص.

علقه: صورتى كه جنين در رحم زن به صورت آويزان شده يا جايگزين شده يا خون بسته باشد.

عُقود: قراردادهاى دو طرفه

عمّال: كارگزاران

عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن

عمل به احتياط: كسى كه تكاليف شرعى خود را به گونه اى انجام دهد كه

يقين پيدا كند از نظر شرعى تكاليفش را انجام داده است، عمل به احتياط كرده است.

عِنّين: مردى كه قادر به آميزش جنسى نباشد.

عين نجس: آن چيز كه به خودى خود نجس باشد، بدون اينكه به واسطه تماس با چيز ديگرى نجس شده باشد; مثل خون، مردار

«غ»

غائط: مدفوع

غرض عقلانى: هدف عقلانى; هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول باشد.

غُساله: آبى كه پس از شستن چيزى با فشار يا خود به خود از آن مى چكد و جدا مى شود.

غُسل: شستشو; شستن تمام بدن با كيفيت مخصوص.

غسل ارتماسى: به نيت غسل، يك مرتبه در آب فرو رفتن

غسل ترتيبى: به نيت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست، بعد طرف چپ را شستن.

غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى مى باشد و آنها عبارتند از: 1_ غسل جنابت 2_ غسل حيض 3_ غسل نفاس 4_ غسل استحاضه 5_ غسل مس ميت 6_ غسل ميت 7_ غسلى كه بواسطه قسم يا نذر واجب شده باشد.

غسل مستحب: غسلى كه در ايام خاص يا عبادات يا زيارات يا شب هاى خاص مى توان انجام داد; مثل غسل زيارت، غسل جمعه، غسل توبه.

غسل جبيره: غسلى كه اگر در اندام انسان جبيره باشد صورت مى گيرد و بايد به صورت غسل ترتيبى باشد.

غِش: تقلب; خيانت; ترديد.

غِش در معامله: اگر كسى جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط كند و بدون اطلاع مشترى، آنها را به او بفروشد.

«ف»

فتوا: رأى و نظر فقيه در مسائل شرعى

فجر: روشنى آخر شب

فجر اول و دوم: نزديك اذان صبح از طرف شرق سپيده ايى (روشنايى) به طرف بالا حركت مى كند كه آن را «فجر اول» مى نامند. زمانى كه اين سپيده يا روشنايى پخش شد، «فجر دوم» است و اول نماز صبح.

فجر صادق: منظور فجر دوم است.

فجر كاذب: منظور فجر اول است.

فُرادا: تنهايى و جدا; نماز فرادا يعنى نمازى كه شخص به تنهايى بخواند نه با جماعت

فرايض: واجبات; جمع

فريضه.

فَرْج: عورت انسان; شرمگاه.

فرض: امر الزامى; امرى كه انجام دادن آن واجب است.

فضله: مدفوع حيوانات.

فطره: زكاتى كه پس از پايان ماه مبارك رمضان بر هر مسلمان واجد شرايط، واجب است.

فطريه: زكات فطره.

فُقّاع: آبجو.

فقير: محتاج; كسى كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و خانواده اش باشد و قادر نباشد مايحتاج روزانه خود را تأمين كند.

«ق»

قاصر: كسى كه در مورد كارى كوتاهى كرده است.

قُبُل: جلو; پيش; كنايه از اندام تناسلى انسان.

قتل نفس محترمه: كشتن كسى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد كشته شود.

قتل شبه عمد: كشتن غير عمد با كشتن خطايى، اشتباهى كه بايد در مقابل كفاره و ديه بدهد.

قذف: نسبت دادن زنا يا لواط به ديگرى.

قرائت: خواندن; مراد خواندن حمد و سوره در نماز مى باشد.

قُروح: دُمَلها; زخمها; زخمهاى چركين; جمع قُرح

قريب: نزديك

قسم: سوگند; قسم شرعى; قسمى است كه به يكى از اسامى خداوند بيان شود مانند بالله، والله، تالله .

قَصر: كوتاه كردن.

نماز قَصر: نماز كوتاه شده; نماز مسافر.

قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل.

قصد انشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتبارى مانند خريد و فروش همراه با اداى كلمات مربوط .

قصد رجاء: تصميم فرد براى انجام كارى به اميد قبول در درگاه الهى.

قصد قربت: تصميم فرد براى انجام كارى براى نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى.

قصد ورود: تصميم فرد براى انجام كارى يا ذكرى كه در شريعت وارد شده.

قضاء: به جا آوردن عملى كه وقت آن گذشته است، مانند قضاء روزه يا نماز.

قَفا: پشت سر و گردن

قُعود: نشستن

قليل: كم; اندك

قَوّاد: رابط زنا

قوى: محكم; در مورد احكام يعنى فتوا .

قيام: ايستادن; اقامه نماز.

قيام متصل

به ركوع: قيام و ايستادنى كه نمازگزار بعد از ركوع بايد انجام دهد و از اركان نماز است.

قى: استفراغ

قَيّم: سرپرست; حامى; كفيل; كسى كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع مسؤوليت امور يتيم را به عهده مى گيرد.

«ك»

كافر: كسى كه اعتقادى به توحيد و نبوت ندارد.

كافر حربى: كافرى كه با مسلمانان در حال جنگ باشد

كافر ذمّى: اهل كتاب كه در كشورهاى اسلامى با شرايط مخصوص در پناه حكومت، زندگى مى كنند.

كافور: ماده اى سفيد رنگ و خوش بو كه بدن ميت مى مالند.

كبيره: گناه بزرگ

كتاب: در اصطلاح فقه مقصود «قرآن» است

كبيسه: هر 4 سال يكبار يك روز به سال اضافه مى شود، كه آن سال را سال كبيسه مى گويند; سالى كه در آن اسفندماه 30 روز باشد.

كتمان شهادت: پنهان كردن گواهى; از گناهان كبيره

كثيرالشك: كسى كه زياد شك مى كند.

كراهت: كارى كه ترك آن بهتر از انجام آن است هر چند براى انجام آن منعى نباشد. كراهت در امور عبادى به معناى كمى ثواب است.

كفاره: كارى كه انسان براى محو و جبران گناهش انجام مى دهد.

كفالت: ضمانت; به عهده گرفتن

كفايت: كافى بودن

كفيل: ضامن; عهده دار

كما فى السابق: قبلا; مثل قبل

«ل»

لازم: واجب; اگر مجتهد دليل الزامى بودن امرى را از آيات و روايات استفاده كند به طورى كه بتواند آن را به شارع نسبت دهد، تعبير به «واجب» مى كند و اگر الزامى بودن آن را به طريق ديگرى از قبيل ادله عقليه استفاده كند به طورى كه استفاده آن به شارع ممكن نباشد، تعبير به «لازم» مى كند اين تفاوت در «احتياط لازم» و «احتياط واجب» نيز وجود دارد. در نتيجه در مقام عمل براى مقلد تفاوتى بين لازم و واجب نيست.

لاف زدن: به دروغ خود ستايى كردن.

لَحَد: گور; شكافى در گور كه جاى سر مرده است.

لِحيَه: ريش

لِعان: قَسمى كه باعث باطل شدن ازدواج مى شود. بدين صورت كه مرد،

به زن خود نسبت زنا بدهد و در نزد حاكم 4 بار قسم بخورد و زن نيز 4 بار قسم بخورد و اين ادعا را رد كند، حد زنا و حد قذف از آنها ساقط مى شود و براى هميشه بر يكديگر حرام خواهند شد.

لغو: بيهوده; بى فايده; سخن باطل

لقاح: كارى كه با اتحاد دوگانه نر و ماده انجام مى شود و ياخته يگانه ايى به وجود مى آيد; جفت گيرى

لقطه: مالى كه گم شده و صاحب آن معلوم نيست مانند: مالى كه در خيابان پيدا شود.

لَهو: بازى; سرگرمى

لوث: پليدى; آلودگى

ليلة الدفن: شب دفن ميت; اولين شبى كه ميت را در قبر مى گذارند، يكى از مستحبات اين شب، خواندن نماز وحشت (نماز ليلة الدفن) براى ميت است.

«م»

مأثور: نقل شده

ماترك: آنچه از متوفى باقى بماند.

مأذون: اذان داده شده; اجازه داده شده

مال الاجاره: مالى كه مستأجر در مقابل اجاره مى پردازد.

مال المصالحه: مالى كه در مورد صلح قرار گرفته است.

ماليّت شرعى: مالى كه از نظر شرع، مقدس و قابل قبول باشد.

ماليّت عرفى: چيزهايى كه از نظر عرف مردم (عموم مردم) مال محسوب مى شود، هر چند كه از نظر اسلام ماليّت نداشته باشد، مثل شراب و خوك

ماههاى حرام: چهار ماه قمرى يعنى ماههاى رجب، ذيقعده، ذيحجه، محرم كه جنگ در اين ماهها حرام است. اگر قتل در اين ماهها صورت گيرد ثلث ديه به ديه اضافه خواهد شد.

ماههاى شمسى: دوازده ماهى كه از فروردين شروع و در اسفند پايان مى يابد.

ماههاى قمرى: دوازده ماهى كه از محرم شروع و در ذيحجه پايان مى يابد. به ماههاى قمرى، «ماههاى هلالى» نيز گفته مى شود.

مأموم: پيرو، كسى

كه در نماز به امام جماعت اقتدا كند.

مؤونه: مخارج يا هزينه

مُباح: هر كارى كه از نظر شرعى نه پسنده است و نه ناپسند.

مبتدئه: زنى كه براى اولين بار عادت شود.

مُبطل: باطل كننده عبادت; جمع آن مبطلات است

متابعت: پيروى كردن

متأذى: آزار ديده; اذيت شده

متعه: زنى كه با عقد موقت به همسرى مردى در آمده باشد.

مُتمكِنّ: كسى كه توانايى دارد.

مُتنجِّس: هر چيزى كه ذاتاً پاك است ولى در اثر برخورد مستقيم و غير مستقيم با شى نجس، آلوده شده باشد.

متولى: سرپرست

مُثله: بريدن گوش يا بينى يا لب كسى

مجتهد: كوشا; كسى در فهم و بدست آوردن احكام الهى به درجه اجتهاد رسيده و داراى قدرت علمى مناسبى است كه مى تواند احكام الهى و شرعى را از روى كتاب (قرآن) و سنت (روش) رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) استباط كند.

مجتهد جامع الشرايط: مجتهدى كه شرايط مرجعيت تقليد را دارا باشد

مجهولُ المالك: مالى كه معلوم نيست متعلق به چه كسى است. مانند مالى كه در ماشين يا مسافرخانه پيدا مى شود.

مُجزى است: كافى است.

محتضر: كسى كه در حال جان كندن است.

مُحتلم: كسى كه در حال خواب، منى از او خارج شده باشد.

مُحْدث: فاقد طهارت; بدون طهارت.

مَحذور: مانع; آنچه از آن پرهيز گشته است.

مَحرم: فاميل هاى نزديك; كسانى كه ازدواج با آنها حرام ابدى است.

مُحرم: كسى كه در حال احرام حج يا عمره باشد.

مُحَرم: چيزى كه حرام است; اولين ماه از سال قمرى.

محظور: ممنوع; قدغن

محل اشكال است: اشكال دارد; قبول صحت و تماميت آن مشكل است. مقلد در اين مورد مى تواند به مجتهد ديگرى رجوع كند.

محل تأمل است: بايد احتياط كرد. مقلد در اين مورد مى تواند به مجتهد

ديگرى رجوع كند.

مُخمس: مالى كه خمس آن داده شده است.

مُخيّر است: فتواست. مقلد بايد يكى از دو طرف را انتخاب كند. اختيار داده شده.

مُدّ: پيمانه ايى كه گنجايش سه ربع كيلو معادل 883/694 گرم است

مَذْموم: ناپسند; نكوهيده

مَذى: رطوبتى كه پس از مُلاعبه از انسان خارج شود.

مرتد: از دين برگشته; از دين خارج شده; مسلمانى كه منكر خدا و رسول الله(ص) يا حكمى از احكام ضرورى اسلام شده كه اين انكار به انكار خدا و رسولش مى انجامد.

مرتد فطرى: كسى كه از پدر يا مادر مسلمان متولد شده و خودش مسلمان بوده و بعد از دين خارج شده باشد، توبه مرتد فطرى قابل قبول نيست.

مرتد ملى: كسى كه از پدر يا مادر غير مسلمان متولد شده و كافر بوده بعد مسلمان شود و دوباره كافر گردد. توبه مرتد ملى قابل قبول است.

مرقوم: نوشته شده

مُردار: حيوانى كه خود به خود مرده باشد و يا بدون شرايط لازم كشته شده باشد.

مزارعه: قرارداى كه بين مالك زمين و كشاورز منعقد مى شود كه براساس آن مالك درصدى از محصول كشاورزى را صاحب مى شود.

مَس: لمس كردن

مُساحقه: تماس و ماليدن اندام تناسلى يك زن به اندام تناسلى زن ديگر براى كسب لذت جنسى.

مساقات: قراردادى كه بين صاحب باغ و باغبان منعقد مى شود و بر اساس آن باغبان در برابر آبيارى و نگهدارى از درختان، حق استفاده از مقدار معينى از ميوه باغ را بدست مى آورد.

مس ميت: لمس كردن انسان مرده; دست ماليدن به انسان مرده.

مُستحاضه: زنى كه در حال استحاضه باشد.

مستحب: مطلوب; پسنديده; هر كارى كه انجام آن موجب ثواب است اما ترك آن عِقاب و مجازات ندارد.

مستطيع:

توانا; كسى كه امكانات و شرايط سفر حج را داشته باشد.

مستلزم: آنچه كه چيز ديگرى را لازم دارد، چيزى كه لازمه چيز ديگرى باشد.

مستمع: شنونده; گوش دهنده.

مستهلك: نابود شده; از ميان رفته; نيست شده.

مسح: دست كشيدن بر چيزى; دست كشيدن بر فرق سر و روى پاها با رطوبت باقيمانده از شستشوى صورت و دستها در وضو.

مُسكرات: چيزهاى مست كننده.

مسكين: بيچاره; مفلوك; كسى كه از فقير هم محتاج تر باشد.

مشروط: شرط شده.

مشقّت: رنج; دشوارى; سختى.

مُصافحه: دست دادن با يكديگر.

مصالحه(صلح): سازش; آشتى; توافق طرفين; اصطلاح فقهى آن اين است كه انسان با ديگران توافق كند كه مقدارى از مال يا سود خود را به طرف مقابل ببخشد يا از طلب، يا حق خود بگذرد.

مُضاربه: معامله اى كه در آن يكى مالى را به ديگرى بدهد تا با آن تجارت يا كسب و كار كند و سود بر اساس قرار قبلى ميانشان تقسيم شود.

مُضطر: ناچار; ناگزير.

مضطربه: زنى كه عادت ماهيانه اش بى نظم است.

مُضْغه: تكه گوشتى شبيه اسفنج كه مقدمه غضروف و استخوان شدن باشد; از مراحل جنين .

مضمضه: چرخاندن آب در دهان.

مضيقه: تنگدستى; سختى; دشوارى; تنگنا.

مطلقاً: به طور كلى; ابداً بدون هيچ قيد و شرطى.

مطَلَقِّه: زن طلاق داده شده.

مُطَهَّرات: پاك كننده ها .

مظالم: ستمها; جمع مظلمه: دادخواهى.

مُعانقه: دست به گردن يكديگر درآوردن; يكديگر را در آغوش كشيدن.

مُعَوَّ ذتَين: دو پناهگاه; دو سوره آخر قرآن يعنى سوره هاى «فلق» (قل اعوذ برب الفلق) و «الناس»(قل اعوذ برب الناس). خواندن اين دو سوره باعث نگهدارى فرد از هر گزندى خواهد شد.

معهود: معمول و متداول; شناخته شده; آنچه بطور ضمنى مورد قبول باشد.

مُفطِرات: چيزهايى كه روزه را باطل مى كند

مانند خوردن، آشاميدن، سربه زير آب فرو بردن و...

مُفلس: تهيدست; بى پول; بويژه كسى كه بعداً بى چيز و تهيدست شود.

مقاربت: آميزش جنسى; نزديكى كردن.

مُقارن: همراه; نزديك

مُقَلِّد: تقليد كننده; پيروى كننده

مُقَلَّد: كسى كه از او تقليد مى كنند; مجتهدى كه در احكام شرعى صاحب رأى و فتوى است.

مكروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نيست ولى تركش بهتر است

مُكَلَّف: انسان بالغ و عاقل كه به سن تكليف رسيده باشد.

ملاعبه: بازى كردن; معاشقه كردن.

مميز: بچه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهد.

مَندوب: مستحب

منذور لَه: كسى كه به سود او نذر شده است.

منسوخ: نسخ شده; از بين رفته.

منوط: وابسته; معلق.

موازين شرعيه: معيارهاى شرعيه.

مواضع هفتگانه: هفت عضوى كه هنگام سجده روى زمين قرار مى گيرد، شامل: پيشانى، كف دست ها، سر زانوها، سر انگشتان بزرگ پاها .

موافق احتياط: فتوايى كه به احتياط نزديكتر است.

موالات: پشت سر هم; پياپى انجام دادن.

موثق: مورد اعتماد

موجر: اجاره دهنده

منسوخ: از بين رفته; نسخ شده

مورد اشكال است: محل اشكال است; صحيح نيست; در اين مورد مى توان به مجتهد ديگرى رجوع كرد.

موكِّل: وكيل كننده

ميْتِه: مردار

«ن»

نائم: خواب; خفته

نادم: پشيمان

ناسيه: زنى كه وقت عادت ماهيانه خود را فراموش كرده باشد

نافله: نماز مستحبى

نجس: ناپاك; پليد

نساء: زنان

نصاب: حد مشخص; مقدار معين

نصاب زكات: مقدار مشخصى كه براى هر يك از موارد وجوب زكات در نظر گرفته شده است.

نفاس: خونى كه بعد از زايمان از رحم زن خارج مى شود

نفساء: زنى كه خون نفاس ببيند; زن در حال نفاس

نفس محترمه: كسى كه كشتن و آزار او حرام باشد.

نكاح: ازدواج كردن; زناشويى

نماز آيات: دو ركعت نماز مخصوص كه در مواردى نظير زلزله، كسوف (خورشيد گرفتگى) و خسوف( ماه

گرفتگى) واجب است خوانده شود.

نماز احتياط: نماز يك ركعتى يا دو ركعتى (بنا بر شكى كه در مورد ركعات مى كند) بدون سوره و قنوت كه براى جبران شك در تعداد ركعات خوانده مى شود.

نماز اخفاتى: مقصود نمازهايى است كه مردان بايد حمد و سوره را آهسته بخوانند يعنى نمازهاى ظهر و عصر

نماز استسقاء: نمازى با آدابى مخصوص كه براى طلب باران در بيرون از شهر خوانده مى شود.

نماز تراويح: نمازى كه اهل سنت در ماه رمضان خواندن آن را مستحب مى دانند، اين نماز را شيعه قبول ندارد.

نماز جعفر: نمازى است كه حضرت رسول(ص) به جعفر بن ابيطالب هنگام بازگشت وى از حبشه به او تعليم دادند. اين نماز بسيار با فضيلت است كه براى برآورده شدن حاجات بسيار معتبر است. نماز جعفر طيار دو نماز دو ركعتى با كيفيت خاص است.

نماز جماعت: نماز واجبى كه دو نفر يا بيشتر با امامت يكى از آنها (به شرط عدالت) بجاى مى آورند.

نماز جمعه: دو ركعت نماز مخصوص كه در زوال جمعه به جاى نماز ظهر و بطور جماعت برگزار مى شود و نبايد تعداد آنها كمتر از 5 نفر باشد.

نماز حاجت: نمازى مخصوص كه جهت برآورده شدن حاجات و حل مشكلات خوانده مى شود.

نماز خوف: نمازهاى واجب يوميه انسان در حال جنگ كه با كيفيت مخصوص و به طور مختصر خوانده مى شود.

نماز شب: نافله شب; نمازى است مستحبى در 8 ركعت به صورت 4 نماز دو ركعتى كه در ثلث آخر شب خوانده مى شود.

نماز شب اول قبر: نماز وحشت; نماز ليلة الدفن; دو ركعت نماز مستحبى براى رفع وحشت ميت در اولين شب

دفن ميت به نامش خوانده مى شود.

نماز شَفع: دو ركعت نماز مستحبى كه پس از هشت ركعت نماز شب، پيش از نماز وَتر خوانده مى شود.

نماز طواف: دو ركعت نماز كه در مراسم حج و عمره پس از انجام طواف، پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز طواف نساء: دو ركعت نماز كه پس از طواف نساء پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود.

نماز عيد: دو ركعت نماز مخصوص كه در روز عيد فطر(اول ماه شوال) و عيد قربان (دهم ذيحجه) به جماعت خوانده مى شود.

نماز غدير: نمازى مخصوص در دو ركعت كه هيجدهم ذيحجه خوانده مى شود.

نماز غفيله: دو ركعت نماز مخصوص مستحبى كه پس از نماز مغرب تا وقتى سرخى مغرب از بين نرفته خوانده مى شود.

نماز قصر: نماز كوتاه; نماز مسافر; نمازهاى چهار ركعتى كه بايد در سفر بصورت دو ركعتى خوانده شود.

نماز ليلة الدفن: به «نماز شب اول قبر» مراجعه شود.

نماز مسافر: «به نماز قصر» مراجعه شود.

نماز مستحب: هر نمازى كه خواندن آن كارى است پسنديده اما واجب نيست.

نماز ميّت: نمازى مخصوص با 5 تكبير كه بايد بر جنازه مسلمان خوانده شود، داشتن وضو در آن شرط نيست.

نماز واجب: نمازهايى كه خواندن آنها براى هر مكلفى واجب و لازم است. اين نمازها عبارتند از: نمازهاى يوميه، نماز آيات، نماز ميت، نماز طواف، نماز قضاى پدر و مادر براى فرزند پسر ارشد، نمازى كه انسان با قسم، نذر و عهد براى خود واجب كرده است.

نماز وَتر: يك ركعت نماز مخصوص كه پس از نماز شَفع خوانده مى شود و آخرين ركعت از 11 ركعت نماز شب است

نماز وحشت: به «نماز شب اول قبر» قبل

مراجعه شود

نماز وُسطى: نماز ظهر

نماز يوميه: نماز روزانه; نمازهاى واجب كه در هر شبانه روز بايد خوانده شود كه مجموعاً 17 ركعت است.

نماز نوافل يوميه: نمازهاى مستحبى روزانه كه هر شبانه روز خوانده مى شود، مجموعاً 34 ركعت است و در روز جمعه 38 ركعت، يعنى دو ركعت نافله صبح; هشت ركعت نافله ظهر; هشت ركعت نافله عصر; چهار ركعت نافله مغرب; دو ركعت نافله عشاء(كه چون نشسته خوانده مى شود، يك ركعت به حساب مى آيد); يازده ركعت نافله شب. در روز جمعه، 4 ركعت به نافله هاى ظهر و عصر اضافه مى شود.

نيت: قصد; تصميم به انجام عمل دينى و شرعى با هدف تقرب و نزديكى به خداوند.

«و»

واجب: لازم; حتمى; هر كارى كه انجام آن از نظر شرعى الزامى است.

واجب عينى: واجبى كه بر تمامى مكلفين واجب است و انجام آن توسط شخص يا اشخاصى از ديگران ساقط نمى شود، مانند نماز و روزه.

واجب كفايى: واجبى كه اگر به حد كافى كسانى نسبت به انجام آن اقدام كنند، از ديگران ساقط مى شود، مانند غسل ميت كه بر همه واجب است زمينه غسل ميت را فراهم كنند، اما اگر كسى يا عده اى به آن اقدام كردند، از ديگران ساقط است.

وارث: كسى كه ارث مى برد; جمع آن ورثه.

واقف: وقف كننده.

وثيقه: سپرده; گرويى.

وجه: دليل: عنوان; صورت.

ودى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج ادرار مشاهده مى شود.

وديعه: امانت; مالى كه نزد كسى بگذارند تا آن را حفظ كند.

وَذى: رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى شود.

وصل به سكون: حركت آخر كلمه اى را انداختن و بدون وقف آن را به كلمه

بعدى چسباندن.

وصى: كسى كه مسؤوليت انجام وصيتى را به عهده داشته باشد.

وصيت: سفارش; توصيه هايى كه انسان براى انجام كارهاى بعد از مرگش به ديگرى مى كند.

وضو جبيره: اگر در اندام محل وضو، جبيره باشد، بايد وضو جبيره گرفت بدين طريق كه اگر مثلا بر روى دست يا پاى انسان گچ گرفتگى يا باند زخم باشد بايد دست تر را روى آن كشيد و يا اگر زخم مى باشد، بايد پارچه اى تميز را روى آن قرار داد و دست تر را روى آن كشيد.

وطن: جايى كه انسان براى زندگى و اقامت اختيار مى كند.

وطى: عمل جنسى انجام دادن.

وقف: عقد يا قراردادى كه بر پايه آن كسى; واگذارى، فروش يا تملك ملك يا مالى را ممنوع كند تا منافع آن به مصرف معينى برسد.

وكيل: نماينده، كسى كه از طرف شخص اختيار انجام كارهاى او را داشته باشد.

ولايت: سرپرستى; اختيار داشتن.

ولىّ: كسى كه بر اساس دستور شارع مقدس سرپرست ديگرى باشد، مانند پدر يا پدر بزرگ

وَيل: واى

« ه_ »

هِبه: انعام; بخشش

هتك: بى احترامى; بى حرمتى.

هجرى: منسوب به هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه. سال هجرى از «مُحرم» شروع مى شود و به «ذيحجه» ختم مى گردد كه معادل 354 روز مى باشد. در احكام شرعى نظير مكلف شدن دختر و پسر همين تاريخ معتبر است. سال هجرى از سال ميلادى 622 سال و از سال شمسى 11 روز كمتر است.

«ى»

يائسه: زنى كه سنش به حدى رسيده است كه عادت ماهيانه نمى شود

زندگينامه حضرت آيت الله العظمى روحانى (مدظله العالى)

ولادت

حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق حسينى روحانى (مدظله العالى) مردى از تبار مرزبانان دين، فقيه اصولى، برج بلند مرجعيت و زعامت حوزه هاى علميه، صداى رساى آزادى و عدالتخواهى، مجاهد و مبارزه خستگى ناپذير در ماه شهادت جد غريبش آقا اباعبدالله الحسين(ع) _ محرم الحرام _ سال 1345 ه_ ق، 1305 ه_. ش، تابستان 1926 ميلادى در شهر ديرپاى علم و تمدن و انديشه و فرهنگ اسلامى _ قم _ در خاندانى حسينى تبار، با پيشينه اى از علم و تقوى و فضيلت ديده به جهان گشود.

والدين

والدشان مرحوم حضرت آيت الله آقاى حاج ميرزا محمود روحانى (قدس سره) از مفاخر روحانيت و حوزه علميه قم است كه در سال 1307 (ه_. ق) در قم بدنيا آمد.

در سال 1330 (ه_. ق) وارد نجف اشرف شد تا از محضر حضرات آيات عظام آسيد ابوالحسن اصفهانى (ره) و ميرزاى نائينى(ره) بهره ها برد. مدتى در مشهد مقدس از شاگردان مرحوم آيت الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى (ره) بود. بعد از آن به حوزه علميه قم آمدند. با تلاش، كوشش و پايمرديهاى ايشان، حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى (ره) به قم آمدند و تدريس علوم حوزوى را شروع كردند. ايشان از شاگردان خاص و مخصوص و مورد عنايت آيت الله حايرى بودند.

اين عالم متقى و زاهدِ متعبدِ با نفوذ، ساليان سال بعد از فوت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله العظمى آقاى آسيد صادق روحانى (ره) در مسجد آقا ضمن اقامه نماز جماعت، پاسخگوى مسائل شرعى و گره گشاى مشكلات مردم بودند. از اقدامات ايشان مى توان به همكارى با آيت

الله كاشانى در قضيه ملى شدن نفت، مبارزه جدى با رضاخان در مورد كشف حجاب و دين زدايى از مملكت، دعوت و تلاش براى ورود آيت الله العظمى حايرى به قم، زمينه سازى براى تدريس ايشان و همكارى، همفكرى و يارى جهت تأسيس حوزه علميه قم و... را نام برد.

اين مجتهدِ عابد در 18 شعبان 1381 (ه_. ق) بعد از يك بيمارى طولانى وفات يافت. با پخش خبر فوت اين مرد بزرگ، شهرستان قم متلاطم، بازار، درسها و اداره جات تعطيل گرديد. در تشييع جنازه بسيار باشكوه ايشان، علاوه بر حضور تمامى مراجع تقليد، بزرگان و مدرسين حوزه، طلاب، بازاريان، كسبه و اداره جات با افراشتن پرچم عزا به صورت هيأت هاى سينه زنى و زنجير زنى شركت كردند و پس از اقامه نماز ميت توسط فرزند برومندشان حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد صادق روحانى (دام ظله)، در مسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شدند.

والده شان از سادات حسنى و فرزند آيت الله آقاى حاج سيد احمد طباطبايى قمى(ره) است كه ايشان ساليان متمادى در صحن حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت داشتند.

تحصيلات

حضرت آيت الله دروس پايه ادبيات عرب را در قم نزد پدر بزرگوارشان فرا گرفتند. سپس در سال 1355 (ه_ ق) در سن 10 سالگى به همراه برادر بزرگترشان براى استفاده از اساتيد بزرگ و نام آور حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف، رنج و مشكلات هجرت از قم به نجف را پذيرا شدند!! به دليل هوش و استعداد فوق العاده و حيرت برانگيزشان دوره چند ساله دروس «سطح» را در مدت يكسال به اتمام رساندند و به امتحان و

توصيه آيت الله العظمى خويى در سن 11 سالگى وارد درس خارج فقه و اصول شدند. ورود يك نوجوان 11 ساله به درس خارج فقه و اصول، آن هم همدوش طلاب با سابقه و بزرگسال حوزه علميهِ كهنِ نجف، براى همگان حيرت آور و شوق آفرين بود.

آيت الله زاده ميلانى نقل مى كند كه: «آيت الله العظمى خويى به پدرم آيت الله العظمى ميلانى فرمودند: افتخار مى كنم به حوزه اى كه در آن نوجوان يازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال و علماى بزرگ و همراه با آنان «مكاسب» را مى خواند و مطالب مكاسب را بهتر از ديگران مى فهمد وتحليل مى كند.»

علاقمندان به علوم اسلامى و حوزوى مى دانند كه كتاب ارزشمند «مكاسب» از تأليفات مرحوم شيخ انصارى است كه در حوزه هاى علميه تدريس مى شود و يكى از كتابهاى مهم و سنگين حوزوى است كه فهميدن و درك مطالب آن نياز به شاگردان با كفايت و پر استعداد دارد.

اساتيد

معظم له به دليل علاقه و پشتكار فراوانشان هر روز در چندين درس مراجع و بزرگان حوزه علميه كه جهان اسلام و عالم تشيع به وجودشان افتخار مى كند، شركت مى كردند. عمده اساتيد ايشان عبارتند از:

1_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالقاسم خويى(قدس سره) (1413 _ 1317)

2_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى(قدس سره) (1365 _ 1284)

3_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به كمپانى (قدس سره)(ت 1361)

4_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمد على كاظمينى(قدس سره)

5_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ كاظم شيرازى (قدس سره)

(1367 _ 1290)

6_ حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج شيخ محمدرضا آل ياسين(قدس سره)

7_ حضرت آيت الله العظمى آقاى سيد محمد حسين طباطبايى بروجردى (قدس سره) (1380 _ 1292)

آيت الله العظمى روحانى از وجود تمامى اساتيد نام آور خود استفاده نمودند و خود را هميشه مديون محبتها و الطاف خالصانه آن بزرگواران (رضوان الله تعالى عليهم) مى دانند. اما در اين ميان نقش آيت الله خويى برجسته تر و قابل توجه تر است. پرورش روح اجتهاد و تكوين فقهى و علمى ايشان، مرهون 15 سال شركت در دروس خصوصى و عمومى آيت الله العظمى خويى مى باشد. هوش، پشتكار و استعداد معظم له، ايشان را مورد علاقه و توجه خاص اساتيد و مراجع، بخصوص مورد عنايت خاصه آيت الله خويى قرار داده بود. آيت الله العظمى خويى (ره) در آن زمان، به اتفاق رأى اغلب علماء، بزرگان و كارشناسان فقه و اجتهاد ; يك فقيه بى نظير بودند كه در اغلب علوم حوزوى نظير فقه، اصول، كلام، تفسير، رجال، فلسفه; مجتهد و صاحب نظر بودند و آثار منتشره ايشان گواه اين مدعاست.

در دروس عمومى آيت الله خويى صدها طلبه شركت مى كردند كه امتياز آيت الله العظمى خويى در شناخت و كشف استعدادهاى طلاب تيزهوش و بسيار موفق بود و سعى فراوان مى كردند تا آن طلبه را زير نظر گرفته و با ايجاد ارتباط بيشتر با او; بتوانند در تربيت آن طلبه كوشا نقش بيشترى را ايفا كنند.

با ورود آيت الله روحانى در دوران نوجوانى به نجف اشرف و شركت در دروس آيت الله العظمى خويى; حوزه علميهِ كهنِ نجف اشرف شاهد حضور يك

نابغه با درك و استعداد شگرفى بود كه چهره اش نشان از مقام آيت اللهى مى داد.

اين نوجوان نابغه بايد در دروس سنگين فقه اصول شركت كند، دروس مختلف را نوشته و آنها را در منزل پاكنويس كند، با دوستان همدوره تحصيلش مباحثه كند و پيش مطالعه براى درس هاى فردا را هم انجام دهد. اين مطالعات سنگين آنهم در غربت و با كمترين امكانات موجود; در شبانه روز 16 ساعت وقت ايشان را مى گرفت. علاوه بر آن، رسيدگى به كارهاى شخصى از قبيل: تهيه مايحتاج زندگى و تحمل فشارهاى اقتصادى نيز با خودشان بود. معظم له اغلب دورانى را كه در نجف اشرف بودند با وضع بسيار سخت و طاقت فرساى اقتصادى مواجه بودند و اغلب، زندگيشان با قرض گرفتن از مغازه داران محل سپرى مى شد. و اين بزرگترين رمز و سرمايه گذارى براى تحصيل و عشق و علاقه به آموختن دانش علوم اسلامى است.

تدريس

معظم له تدريس دوره هاى مختلف علوم اسلامى را در همان ايام نوجوانى در صحن حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين على(ع) در نجف اشرف آغاز كردند. تقرير دروس حوزه توسط اين نوجوان براى طلاب بزرگسال و ميانسال، براى همگان حيرت آور و قابل تقدير بود.

آيت الله العظمى روحانى پس از مدت كوتاهى كه در دروس آيت الله العظمى خويى (ره) شركت كردند، با تقرير دروس اصول و فقه استاد; آنان را براى عده اى از طلاب و علاقمندان به دروس حوزوى، تدريس مى كردند. ديرى نپائيد كه چونان خورشيدى در نجف اشرف درخشيدند و به سان درختى پربرگ و بار، برآمدند و در سايه شان خيل مشتاقان را

آرامش مى بخشيدند.

به همين دليل بود كه ارتباط آيت الله خويى روز به روز با معظم له بيشتر مى شد. با اينكه اغلب آيت الله العظمى خويى در جلسه تدريسشان به كسى اجازه طرح اشكال نمى دادند به آيت الله العظمى روحانى در ميان عده ايى از شاگردان مى فرمودند: «چرا در مباحثه ها اشكال نمى كنى. من از شما مى خواهم اشكال و ايرادهايى كه به نظرتان مى رسد را مطرح كنيد». و اين نشان از نبوغ فكرى و شايستگى ويژه آيت الله العظمى روحانى دارد.

ارتباط تنگاتنگ استاد و شاگرد تا آنجا ادامه يافت كه زيادى از شبهاى تعطيلى آن مرجع فقيد (ره) به حجره آيت الله العظمى روحانى مى آمدند و ساعتهاى مديدى به بحث و بررسى مسائل علوم اسلامى مى پرداختند و در انتها معظم له، استاد را تا درب منزلشان همراهى مى كردند.

حضرت آيت الله العظمى خويى در سال 1360 (ه_. ق) هنگامى كه آيت الله العظمى روحانى فقط 15 سال بيشتر نداشتند. طى نامه اى بسيار مهم، عظمت علمى، قدرت و استنباط قوى، هوش و ذكاوت اين نابغه بزرگ را تأييد و ستودند (متن كامل نامه كه به دست خط مبارك آيت الله العظمى خويى مى باشد درسايت اينترنت آيت الله العظمى روحانى و در كتابهاى زندگينامه كه به زبان عربى و فارسى در لبنان به چاپ رسيده است، موجود است). معظم له به تأييد و مكتوب مهم مراجع و اساتيد بزرگوارشان در سن 14 سالگى به درجه اجتهاد نائل آمدند.

ايشان در اواخر سال 1329 (ه_. ش) وارد قم شدند و در اوايل سال 1330 (ه_. ش) به تدريس دروس

خارج فقه و اصول در صحن مطهر حضرت معصومه(س) پرداختند. بيش از نيم قرن است كه ايشان به تدريس علوم آل محمد(ص) و تربيت هزاران طلبه فاضل و تشنگان دانش ائمه اطهار مى پردازند. اغلب شاگردان، پرورش يافتگان و حلقه نشينان منبر تدريسشان; از مدرسين نام آور، فضلا و دانشمندان حوزه و عده اى در مسير مرجعيت قرار دارند.

ايشان به هنگام تدريس، متين و گويا سخن مى گويند. به دليل وسعت احاطه شان بر موضوعات علمى، از پرداختن به زوايد پرهيز مى كنند. درس ايشان فشرده اى از آراء و مبانى بزرگان و فقيهان نامى به همراه نظريات خودشان است كه با بحث و استدلال، بر رد يا قبول آن مبانى مى پردازند. در جلسات تدريسشان به مبارزه با جمود، يكسونگرى، احتياط زدگى، تقليد و پيروى كوركورانه از بزرگان مى پردازند، زيرا معتقدند كه تقليد و تعصب ناروا و غير منطقى روى اقوال بزرگان و مبارزه با هر نظر نو، توان علمى را از حوزه مى گيرد. از اين رو معظم له با حفظ احترام بزرگان و تأكيد بر اين امر، با نظرات آنها نقادانه برخورد مى كنند. نظريات جديد و نو، ابتكار در مبانى، خروج از آراء پيشينيان و ژرف نگرى در تدريس ايشان موج مى زند.

هر چند ايشان به عنوان يك مرجع و فقيه نو انديش شهرت دارند اما هيچگاه «حكم الله» را به نام «مصلحت» يا «نوانديشى» زير پا نمى گذارند. فقيه نوانديشى كه هيچگاه به انكار سنت و حذف باورهاى دينى نمى پردازد.

تأليفات

معظم له از ابتداى زندگى علمى خويش در راستاى نشر معارف اهلبيت و گسترش دانش اسلام، هرگز آرام

نگرفتند. زمانى بر مسند تدريس مى نشينند و به تربيت و پرورش هزاران دانشمند فاضل و فرزانه مى پردازند و زمانى ديگر دست به قلم مى شوند و به تأليف كتب ماندگار اسلامى مى پردازند.

ايشان به محض ورود به حوزه علميه قم و احساس نياز جامعه حوزوى و اسلامى، همزمان با تدريس درس خارج فقه و اصول در سنين جوانى، دست به تأليف دايرة المعارف فقه اسلامى مى زنند. كتابى ماندگار كه بزرگان و اساتيد نام آورِ خبره حوزه، مراجع بزرگ تقليد و مدرسين، سر تعظيم و تمجيد در برابرش فرو مى آورند.

حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) دوبار كتاب «فقه الصادق» را همراه خود به جلسه تدريس شان مى برند و به عنوان سند از آن نقل قول و به آن استناد مى كنند.

حضرت آيت الله العظمى خويى (ره) طى نامه ايى مرقوم فرمودند كه: من كتاب «فقه الصادق» را شخصا براى آيت الله كاشف الغطاء بردم و گفتم: ببيند من چه خدمت بزرگى به عالم اسلام و فقاهت نموده ام و چنين عالم محققى را تربيت كرده ام.

رييس دانشگاه الازهر (مهمترين و عالى ترين مركز علمى اهل تسنن) نيز طى نامه اى كتاب عظيم «فقه الصادق» را مى ستايد.

اين كتاب ساليان سال است كه يكى از رساترين، معتبرترين و مهمترين منبع تدريس فقه و اصول تشيع است. يكى از دلايل مرجعيت و اعمليت ايشان، ناشى از اين تأليفات بخصوص كتاب گرانسنگ «فقه الصادق» است.

1_ فقه الصادق(بزبان عربى): دايرة المعارف كامل فقه تشيع. اين كتاب عظيم و بزرگ كه به عنوان يك منبع مرجع شناخته شده است كه در 26 جلد بارهادر داخل و

خارج كشور به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن نيز در 41 جلد (با ذكر منابع و مصادر) به چاپ رسيده است.

از تأليف كتاب عظيم «جواهر الكلام» كه شامل تمامى ابواب فقه مى باشد نزديك به 200 سال مى گذرد و كتاب «فقه الصادق» كه به اعتقاد بعضى از مراجع و بزرگانِ خبره حوزه، از «جواهر الكلام» رساتر و كامل تر است; اولين و كامل ترين دايرة المعارف تمام ابواب فقه در دو سده اخير است. اين كتاب كه در سنين جوانى معظم له به رشته تحرير درآمده، مورد عنايت خاصه تمامى مراجع تقليد و بزرگان حوزه هاى علميه است. اين كتاب در ميان علماء عامه (اهل تسنن) نيز شناخته شده و مورد استناد است. كتاب «فقه الصادق» در دانشگاه هاى معروف غرب (بخش مطالعات اسلام شناسى) يكى از منابع مورد قبول و قابل استناد است.

2_ «زبدة الاصول»(به زبان عربى): دوره كامل علم اصول فقه كه به صورت بحث استدلالى ارائه گرديده است. اين كتاب در 6 جلد مى باشد.

3_ «منهاج الفقاهه»(به زبان عربى): در 6 جلد مى باشد كه حاشيه ايى است بر «مكاسب» شيخ انصارى (ره) كه به شيوه ايى نو و ابتكارى تمامى موارد ارائه شده را بحث و بررسى كرده اند.

4_ «المسائل المستحدثه»(به زبان عربى): حضرت آيت الله مبتكر مسائل مستحدثه و ارائه مسائل جديد با ذكر مسايل فقهى، روايى هستند. اين كتاب كه بارها وبارها در خارج و داخل كشور به چاپ رسيده است شامل ارائه مسائل جديد، نو و مورد ابتلاى جامعه با ذكر دلايل و مستندات فقهى، روايى و قرآنى مى باشد.

5_ تعليق بر «منهاج الصالحين» در 3

جلد (به زبان عربى)

6_ تعليق بر «عروة الوثقى» در 2 جلد( به زبان عربى)

7_ تعليق بر «وسيلة النجاة» (به زبان عربى)

8_ رساله در لباس مشكوك (به زبان عربى)

9_ رساله در قاعده لاضرر (به زبان عربى)

10_ الجبر و الاختيار (به زبان عربى)

11_ رساله در قرعه (به زبان عربى)

12_ مناسك الحج (به زبان عربى)

13_ المسائل المنتخبه (به زبان عربى)

14_ رساله در «فروع العلم الاجمالى» (به زبان عربى)

15_ الاجتهاد و التقليد (به زبان عربى)

16_ القواعد الثلاثه (به زبان عربى)

17_ اللقاء الخاص (به زبان عربى) مربوط به «سايت يا حسين»

18_ «شرح مناسك الحج و العمره» (به زبان عربى)

19_ «توضيح المسائل» (به زبان فارسى و اردو)

20_ تحقيقى در مورد جبر و اختيار (به زبان فارسى)

21_ «نظام حكومت در اسلام» (به زبان فارسى و تركى و اردو)

22_ مناسك حج (به زبان فارسى)

23_ منتخب احكام (به زبان فارسى)

24_ «استفتائات قوه قضائيه و مؤسسه حقوقى وكلاى بين الملل» (به زبان فارسى)

25_ احكام فقهى مسائل روز (به زبان فارسى)

26_ استفتائات (پرسش و پاسخ هاى مسائل شرعى) (به زبان فارسى): كه تاكنون در 5 جلد به صورت سؤال و جواب چاپ شده است و به زودى 2 جلد ديگر آن منتشر مى شود.

27_ مجموع استفتائات عربى كه به زودى در 6 جلد منتشر مى شود.

28_ السيدة الزهراء بين الفضائل والظلامات (عربى)

29_ فضائل و مصائب حضرت زهرا(س) (فارسى)

مرجعيت

بعد از تشريف فرمايى ايشان از حوزه علميه نجف اشرف و شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول و با توجه به نگارش كتاب عظيم «فقه الصادق» بعد از فوت آيت الله العظمى بروجردى (ره) به پيشنهاد علماء، فضلاء و مدرسين نام آور، رساله عمليه ايشان منتشر

شد. طبق آنچه در كتابخانه ملى ايران موجود است، اولين چاپ رساله توضيح المسائل ايشان مربوط به سال 1340 (ه_. ش) مى باشد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109