تبرک و توسل

مشخصات کتاب

سرشناسه:محدثی، جواد، 1331 -

عنوان و نام پدیدآور:تبرک وتوسل [کتاب]/تدوین وترجمه : جواد محدثی

مشخصات نشر:قم: مرکز پژوهشهای فارسی الغدیر، 1376

مشخصات ظاهری:56 ص.

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:توسل

موضوع:تبرک

شماره کتابشناسی ملی:3386499

ص :1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

تبرک وتوسل

تدوین وترجمه : جواد محدثی

ص :3

سرشناسه:محدثی، جواد، 1331 -

عنوان و نام پدیدآور:تبرک وتوسل [کتاب]/تدوین وترجمه : جواد محدثی

مشخصات نشر:قم: مرکز پژوهشهای فارسی الغدیر، 1376

مشخصات ظاهری:56 ص.

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:توسل

موضوع:تبرک

شماره کتابشناسی ملی:3386499

ص :4

فهرست

سخن ناشر 7

پیشگفتار مترجم 9

تبرّک به قبور 15

انتقال جنازه به حرمها 23

سابقۀ تاریخی نقل جنازه 29

الف:انتقال جنازه قبل از دفن 29

ب:انتقال پس از دفن 37

نذر و نیاز 44

توسّل به اهل بیت«علیه السلام»48

ص:5

ص:6

سخن ناشر

کتاب ارزشمند و عظیم«الغدیر»،اثر محقّق بزرگوار و عاشق اهل بیت و مدافع بزرگ حریم ولایت و امامت،علاّمه عبد الحسین امینی(1320-1390 ق)از ذخائر گرانقدر شیعه است که براساس قرآن و حدیث و منابع تاریخی به دفاع از حق و رفع و دفع شبهات مخالفان پرداخته و از چنان تتبّع و کاوشی عمیق برخوردار است که برای بعضی باور این نکته که این کار بزرگ و سترگ از عهدۀ یک نفر برآید،دشوار است.مباحث سودمند و ابتکاری که در الغدیر آمده،سزاوار آگاهی عموم است.اصل کتاب به زبان عربی است و به فارسی هم ترجمه شده است.امّا شاید بسیاری از علاقه مندان ولایت،حوصله یا مجال مطالعۀ مجموعۀ عظیم و چند جلدی الغدیر را نداشته باشند.

ازاین رو این مؤسسه بر آن شد که برخی از موضوعات بحث شده در«الغدیر»را،بصورت گزینشی و خلاصه،تدوین کند و در اختیار عموم قرار دهد،تا از این چشمۀ فیض،بهره مند شوند.در این کار،علاوه بر ترجمه،نوعی تلخیص و

ص:7

چکیده نویسی به کار رفته است،تا مباحث مبسوط و فنّی و نقلهای فراوان یک مسأله از منابع بیشمار،برای خوانندۀ فارسی زبان خسته کننده نباشد.

امید است که این سلسله جزوات،پیروان اهل بیت«علیه السلام»را با معارف شیعی و دیدگاهها و تحقیقات علامۀ امینی در اثر ماندگارش«الغدیر»،آشناتر سازد و گامی در تقدیر از خدمات و زحمات این بزرگ مدافع ولایت علوی محسوب گردد و عنایات خاصۀ مولی الموحدین،امیر المؤمنین علی بن ابی طالب«علیه السلام»را فراهم آورد.ان شاء اللّه.

معاونت پژوهشهای فارسی

ص:8

پیشگفتار مترجم

شناخت جایگاه والای اهل بیت«علیه السلام»در منظومۀ هستی،ما را هرچه بیشتر به تکریم و تعظیم و تقدیس آنان می کشاند.

عظمت و قدرت،از آن خداست،

ولی خداوند،برخی از بندگان شایسته اش را جلوه گاه رحمت و عظمت خویش می سازد و برای نشان دادن جایگاه رفیع آنان،بندگان را دستور می دهد تا اگر می خواهند به خدا برسند،از این راه برسند و اگر از قادر متعال،حاجت می خواهند،خدا را به حرمت و قداست و جاه این زبدگان سوگند دهند و آنان را«وسیله»قرار دهند.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.» (1)

وقتی دل در گرو محبّت«آل اللّه»قرار گرفت،

وقتی عنصر«مودّت اهل بیت»به عنوان ادای حق رسول، چون گوهری ارزشمند در دل پدید آمد،شیفتگان فضیلت،

ص:9


1- 1) .مائده،آیه 35.

چاره ای جز خضوع و تکریم در برابر فضایل مجسّم ندارند.

عترت برگزیده و خاندان عصمت،مجرای فیض و واسطۀ جود الهی اند و دعایشان،سبب استجابت دعاهای ما می گردد و عنایتشان رحمت الهی را شامل حال ما می سازد.وقتی خود پروردگار،دوست دارد این زبده ترین مخلوقاتش برای عالمیان شناخته شوند و حاجتمندان،«عترت»را وسیلۀ حاجتخواهی از خدا قرار دهند،دیگرچه جایی برای مدّعیان توحید خالص! می ماند که اینگونه توجه به غیر خدا را شرک و بدعت بدانند و کاسه های داغتر از آش شوند؟

این،عین توجّه به خداست،چون در راستای اجرای فرمان و خواستۀ اوست.

«توسّل»،اینگونه است که در متن دین قرار می گیرد.

«تبرّک»نیز به علّت انتساب اشیاء به این وجودهای پاک و الهی است که ارزش می یابد؛وگرنه سنگ و چوب و آهن و پارچه در عالم زیاد است.چرا آنها را نمی بوسند و تبرّک نمی کنند؟

سخنی از خود علاّمۀ امینی بیاوریم،که می گوید:

«اگر مدینۀ منوّره،حرم محترم الهی شمرده شده و در سنّت نبوی،برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزشهای فراوان بیان شده است،به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر است و برمبنای همین اصل،هرچیز دیگری که نوعی تعلّق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیاء الهی و

ص:10

صدّیقین و شهدا و افراد مؤمن دارد،ارزش پیدا می کند و شرافت می یابد...» (1)

اگر عاشقان اهل بیت،آستان بوس اولیاء دین اند،

اگر بر ضریح و سنگ قبر و پرچم عزای حسینی و تربت کربلا تبرّک می جویند،

اگر برای دفن شدن در جوار حرمهای مطهّر،ارزش قائلند، اگر مردگان خویش را برای دفن در اماکن مقدس و در جوار عتبات عالیه،به آن شهرها منتقل می کنند،

اگر به آستان ائمّۀ اطهار،متوسّل می شوند و آنان را در پیشگاه خداوند،شفیع قرار می دهند،

اگر نذر و قربانی برای زیارتگاهها انجام می دهند،

اگر به خاطر تبرّک و احیاء خاطره،برای رسیدن به غار حرا و غار ثور،جبل النّور و کوههای جنوبی مکّه را درمی نوردند،

همه و همه ناشی از عشق و محبّت به بندگان خالص خداست و راهی برای تقرّب به ذات مقدّس پروردگار است.

در زیارتگاهها،اگرچه در ظاهر،سنگ و چوب و در و آستانه و ضریح است،امّا در باطن،محبتی ژرف و عشقی گدازان به ائمّۀ اطهار است و انتساب اینها به اهل بیت،به آنان قداست بخشیده است.وقتی قلب،خانۀ محبت یک محبوب شد،صاحب آن دل،

ص:11


1- 1) .«سیرتنا و سنتّنا»،علامۀ امینی،ص 161.

از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب هم خوشش می آید و لذّت می برد و در همۀ این آینه ها«عکس رخ یار»را می بیند.

ما با محبّتی که به حضرت رسول داریم،اگر با خبر شویم که جایی ردّپایی و نشانی از آن احمد محمود«صلی الله علیه و آله»باقی است، آیا شوق دیدنش را نخواهیم داشت؟

مگرنه اینکه فقیه بزرگ اهل سنّت نیز(فاکهانی)به دمشق سفر می کند و کفشی را که منسوب به پیامبر است می بیند و بر صورت می گذارد و اشک شوق می ریزد؟(در کتاب،خواهد آمد)

آری...وقتی عشق در کار باشد،خاک ره دوست را باید سرمۀ چشم کرد.

در و دیوار کوی لیلی،برای مجنون جاذبه دارد و آن را غرق بوسه می کند.این خاصیّت محبّت است و دلدادگی.

چه می توان کرد با دلهای سنگی و جانهایی که چشمۀ محبّت در آنها خشکیده است؟

*** باری...مسأله تبرّک و توسّل،از موضوعاتی است که پیروان کوردل«ابن تیمیّه»و در عصر حاضر نویسندگان و گویندگان وهّابی،از آن چماقی برای کوبیدن شیعه ساخته اند و هرنوع تقدیس و تکریم اولیاء الهی و نذر و نیاز برای حرمها و بوسیدن ضریح و بارگاه امامان و دست کشیدن و تبرّک جستن را«شرک»

ص:12

می دانند و گستاخانه،نه تنها شیعیان را،بلکه انبوه عظیمی از مسلمانان را که محبتشان به پیامبر و اهل بیت او،آنان را به تبرّک و توسّل وامی دارد،مشرک می پندارند و ازاین رو بی حرمتی و توهین می کنند و در تألیفات خود،تفرقه می افکنند و آب به آسیاب دشمن می ریزند.

عقیدۀ به شفاعت و زیارت و نیز توسّل به اولیاء الهی برای تقرّب به خدا و گرامیداشت مزار بزرگان و تعظیم شعائر،از مسلّمات دین است و بزرگانی از همۀ فرقه های اسلامی در این زمینه،تألیفات متعدّدی دارند.آداب زیارت در حرمها،در کتب اهل سنّت هم آمده است.نمونه های فراوانی از تبرّک جستن به قبر پیامبر و توسّل به آن حضرت برای آمرزشخواهی از خداوند و منتقل کردن جنازۀ مردگان از جاهای مختلف به مکه،مدینه و شهرهای مقدّس یا جوار مدفن بزرگان دین و اولیاء الهی در تاریخ اسلام وجود دارد که صحابه،تابعین،فقها،علما،خلفا و دیگران چنین کرده اند و همه در منابع مورد قبول اهل سنّت آمده است.

بنابراین بدعت شمردن اینگونه سنّتها و تهمت شرک زدن به کسانی که عاشقانه به پیامبر و آل او معتقدند و«مودّت ذی القربی» را«وسیلۀ»تقرّب به خدا می دانند،گناهی نابخشودنی است و نوعی«کج فکری»و«کج فهمی»در دین است که دامنگیر برخی از قلم بدستان جاهل یا خودخواه و عوام فریب شده است.

خوشبختانه عالمانی بصیر و نقّاد،همواره در همۀ دورانها به

ص:13

میدان آمده اند و در دفاع از حق و زدودن پیرایه ها و دروغها، تلاشگرانه قلم زده اند.علاّمۀ امینی،یکی از این نادره های روزگار است که حقّی عظیم بر شیعه دارد.

*** نوشتۀ حاضر نیز،همچون جزوات قبلی،برگرفته از دیدگاهها و تحلیلهای مرحوم علاّمه امینی در کتاب«الغدیر»است.اتهامات و سخنان مغرضانه و بی اساس امثال ابن تیمیّه و وهابیّان،در جاهای مختلف الغدیر مورد نقد و پاسخ گویی قرار گرفته است.

مبحث«تبرّک به قبور»،از جلد 5 ص 146 به بعد است،بحث «انتقال جنازه به حرمها»از ص 66 تا 85 همان جلد،موضوع«نذر و نیاز»،از ص 180 و مبحث«توسّل»نیز از همین جلد و مواردی از جلد اوّل و سوّم که در پاورقی اشاره شده است.

امیدواریم این سلسله نوشته ها،گامی در اثبات حقانیّت اهل بیت«علیه السلام»و پیروان دلباختۀ آن خاندان پاک،و روشنگر اذهان فریب خورده و پاسخی به شبهه آفرینی های عنادآمیز و تفرقه انگیز به شمار آید.

با درود و رحمت به روان بلند سنگربان رشید ولایت و امامت،علامه عبد الحسین امینی«ره»،که با کتاب جهانی اش «الغدیر»،افقی تازه در نقد تاریخی و کلامی گشود.

قم-جواد محدّثی

بهار 1376

ص:14

تبرّک به قبور

از آنجا که قبور و حرمهای مطهّر پیامبر خدا و اهل بیت عصمت«علیه السلام»منتسب به آنان است،علاقه مندی به آستان بلندشان و برکت یافتن از قبور پاکشان،جزء سنّتهای دینی است،چه به صورت دست کشیدن و لمس کردن،چه بوسیدن و چه صورت بر قبور و آستان آنان نهادن.هیچ یک از اینها هم با توحید و پرستش خداوند،ناسازگار نیست.بزرگان دین و پیشوایان مذاهب مختلف اسلامی پیوسته در آستان«اولیاء خدا»متواضعانه زمین ادب می بوسیدند و چهره بر آستان بلندشان می ساییدند و با تربت قبر آنان تبرّک می جستند.

با نقل نمونه هایی که در کتب معتبر نزد اهل سنّت آمده است،گوشه ای از این سنّت عملی را که مخصوص شیعه هم نیست،نشان می دهیم،تا نظر فقهای اهل سنّت هم روشن گردد:

1-پس از رحلت پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»و دفن آن حضرت،فاطمۀ زهرا«علیه السلام»بر سر خاک رسول خدا آمد و مشتی از خاک قبر برگرفت و بر چشمانش نهاد و گریه کرد و چنین خواند:

ص:15

ماذا علی من شمّ تربة احمد

ان لا یشمّ مدی الزّمان غوالیا

صبّت علیّ مصائب لو انّها

صبّت علی الأیّام،صرن لیالیا (1)

کسی که تربت احمد«صلی الله علیه و آله»را ببوید،روا نیست که در طول زمان،مشک و عنبر ببوید.بر من مصیبتهایی فرود آمد که اگر بر روزهای روشن فرود می آمد،همچون شبهای تیره می شدند.

2-بلال،مؤذّن پیامبر،رسول خدا را در خواب دید که به او می فرماید:ای بلال،این چه جفایی است؟آیا وقت آن نشده که به زیارت من آیی؟بلال بیدار شد و اندوهگین و ترسان گشت.بر مرکب خود سوار شده به زیارت قبر پیامبر در مدینه آمد و شروع کرد به گریستن و صورت بر قبر پیامبر مالیدن.چون حسن و حسین علیهما السّلام آمدند،آن دو را در آغوش کشید و بوسید. (2)

3-به روایت امام علی«علیه السلام»،سه روز پس از دفن پیامبر اکرم، بادیه نشینی به مدینه آمد و خود را بر روی قبر آن حضرت انداخت و از خاک آن بر سر خود ریخت و گفت:یا رسول اللّه!

ص:16


1- 1) .«وفاء الوفاء»،سمهودی،ج 2 ص 444،«اعلام النساء»،عمر رضا کحاله،ج 3 ص 1205 و منابع متعدد دیگر.
2- 2) .«شفاء السقام»،سبکی،ص 39،«اسد الغابه»،ج 1 ص 208.

گفتی و اطاعت کردیم،تو از خدا خبر دادی و ما از تو خبر یافتیم و در آیات قرآن آمده است که آنان که بر خویش ستم کرده اند اگر نزد پیامبر آیند و پیامبر برای ایشان آمرزش بطلبد،خدا را آمرزنده می یابند،اینک من گنهکار آمده ام و می خواهم برایم استغفار کنی.

از داخل قبر ندا آمد:خداوند تو را آمرزید. (1)

4-مروان روزی مردی را دید که صورت و پیشانی بر قبر پیامبر نهاده است.گردن او را گرفت و گفت:می دانی چه می کنی؟وقتی سر بلند کرد،دید ابو ایّوب انصاری است.

ابو ایوب گفت:آری!من سراغ سنگ نیامده ام،سراغ رسول اللّه آمده ام.از آن حضرت شنیدم که می فرمود:بر دین گریه نکنید وقتی که شایستگان عهده دار آن شوند،بلکه زمانی بر دین گریه کنید که نااهلان عهده دار و والی آن گردند! (2)

این حدیث،نشانۀ بدعت امویان و کینۀ آنان نسبت به پیامبر و دودمان و دین اوست.امویان به زبان پیامبر خدا لعنت شده بودند و«شجرۀ ملعونه»در قرآن به این خاندان ننگین و ضدّ دین تفسیر شده است.

5-ابن منکدر(از تابعین،متوفای 130)همراه اصحابش می نشست و گاهی که تشنگی سراغش می آمد،در همان لحظه

ص:17


1- 1) .«وفاء الوفاء»،ج 2 ص 412.
2- 2) .«مستدرک حاکم»،ج 4 ص 515،«وفاء الوفاء»،ج 2 ص 410.

برخاسته صورت بر قبر پیامبر می نهاد و در مقابل اعتراض همراهانش،می گفت:از قبر پیامبر شفا می گیرم.وی گاهی به صحن مسجد می آمد و در جای خاصّی بر زمین می خوابید، علّت را که می پرسیدند،می گفت:خودم دیدم که پیامبر در همینجا خوابیده بود. (1)

6-عبد اللّه بن احمد حنبل می گوید از پدرم دربارۀ حکم کسی که به منبر رسول خدا دست می کشد و تبرّک می جوید و آن را می بوسد و با قبر نیز همین کار را می کند تا ثواب ببرد، پرسیدم.گفت:اشکالی ندارد. (2)

7-عبد اللّه بن عمر،هنگام زیارت قبر پیامبر،دست راست را روی قبر می نهاد و بلال حبشی چهره بر آن می نهاد.روشن است که علاقۀ زیاد و عشق و محبّت به این کارفرمان می دهد و این نوعی احترام و بزرگداشت است و مردم به تناسب شوقشان حالات متفاوتی دارند.بعضیها وقتی قبر را می بینند، بی اختیار به سمت آن می شتابند،برخی هم با تأخیر و درنگ،و همه محلّ خیرند. (3)

8-محمد بن احمد رملی،از بزرگان شافعیّه در شرح

ص:18


1- 1) .«وفاء الوفاء»،ج 2 ص 444.
2- 2) .همان،ص 443.
3- 3) .همان،ص 444.

«منهاج»گفته است:سایه بان گذاشتن روی قبر و بوسیدن صندوق قبر و لمس کردن آن هنگام زیارت،مکروه است،مگر آنکه به قصد تبرّک باشد،همچنانکه فتوا داده اند اگر کسی در اثر ازدحام نمی تواند حجر الأسود را لمس کند،با عصا به آن اشاره کند،آنگاه عصا را ببوسد. (1)

9-قاضی عیاض مالکی در مورد تکریم قبر مطهّر پیامبر، تأکید فراوانی دارد و می گوید:این جایگاههایی که با وحی و رفت وآمد جبرئیل و فرشتگان آباد شده و تربت آن رسول خدا را دربرگرفته و منطقه ای که مساجد و مشاهد و نشانه های معجزات و مواقف حضرت رسول را در خود دارد،سزاوار است که بزرگ داشته شود و نسیمش را ببویند و دیوارها و بناهایش را ببوسند.آنگاه با آوردن شعری،از شوق جانسوز و عشق گداختۀ خود نسبت به این دیار و در و دیوار سخن می گوید و عهد می کند که چهره بر آن تربت نهد و آنجا را بوسه باران کند. (2)

10-زرقانی مصری گفته است:بوسیدن قبر شریف مکروه است،مگر به قصد تبرّک،که کراهتی ندارد. (3)

ص:19


1- 1) .«کنز المطالب»،حمزاوی،ص 19.
2- 2) .به نقل«الغدیر»،ج 5 ص 152 از«الشفاء».
3- 3) .«شرح مواهب»،ج 8 ص 315.

11-شیخ سلامۀ عزّامی شافعی گفته است:ابن تیمیّه، طواف بر گرد قبر صالحان و دست کشیدن به آن را گناهی بزرگ و شرک و...پنداشته است،در حالی که علما و فقهای اهل تحقیق و دقت،قرنها پیش از تولّد او این سخنان را ردّ کرده و پاسخ گفته اند ولی او با علما مخالفت کرده است.دست کشیدن و تبرک جستن به قبر را بعضی از علما مطلقا جایز دانسته اند، بعضی هم به عنوان کراهت شدید،نهی کرده اند ولی به حدّ حرمت نمی رسد.بعضی هم تفصیل قائل شده و آن را از سوی کسانی که شوق فراوان دارند،مجاز دانسته اند.اینگونه امور را کفر و شرک دانستن مبنی بر دو مقدمه است:یکی اینکه هرنوع عبادت غیر خدا شرک است.این روشن است و حرفی نیست.

دیگر اینکه هرنوع صداکردن مرده یا طواف دور قبر یا دست کشیدن و قربانی و نذرکردن،«عبادت»محسوب شود و چنین نیست!ابن تیمیّه آیات و روایات را یا نفهمیده یا عمدا برخلاف معنایش تأویل کرده است.وی حتّی نسبت به ساحت حضرت رسول هم بی ادبی کرده و رفتن به زیارت او را گناه و زائران قبرش را مشرک پنداشته است. (1)

12-عبد اللّه بن محمّد انصاری گفته است:همراه فقیه و ادیب بزرگوار مالکی،«تاج الدین فاکهانی»(متوفای 734)به

ص:20


1- 1) .«فرقان القرآن»،ص 133.

دمشق رفتیم،او قصد کرد که کفش مبارک پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله»را که در«دار الحدیث الاشرفیه»بود،زیارت کند.من همراهش بودم.

چون نگاهش به آن کفش مبارک افتاد،سر را برهنه کرد و به بوسیدن آن پرداخت و آن را بر صورت خود می مالید و اشکهایش جاری بود و شعری را به این مضمون می خواند:اگر به مجنون گویند آیا لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی،یا دنیا را با آنچه در آن است؟خواهد گفت:غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوبتر و برای درد عشقم شفابخش تر است. (1)

اینگونه عشق ورزیدن و محبت نشان دادن به محبوب، نشانۀ شدّت وابستگی قلبی به اولیاء خداست و با توحید هم مغایرتی ندارد.بوسیدن یا تبرک جستن به حرم و ضریح و قبر، در واقع ادای احترام و ابراز علاقه به صاحب قبر و حرم است، نه به سنگ و چوب و آهن.

و چه زیبا گفته است،مجنون عامری دربارۀ لیلی که معشوقش بود:

امرّ علی الدّیار،دیار لیلی اقبّل ذا الجدار و ذا الجدارا

و ما حبّ الدّیار شغفن قلبی و لکن حبّ من سکن الدّیارا (2)

از دیار لیلی می گذرم،این دیوار و آن دیوار را می بوسم.

ص:21


1- 1) .«الدیباج المذهّب»،ص 187.
2- 2) .«الغدیر»،ج 5 ص 151.

علاقۀ به دیار لیلی دلم را مشغول و قلبم را بی تاب نکرده است،بلکه عشق کسی که ساکن این دیار است،دلم را برده است.

13-در کتابهای سنن و آداب،یکی از مستحبات زیارت رسول خدا«صلی الله علیه و آله»،تبرک جستن به آثار نبوی و اماکن مقدّسی است که از دورانهای کهن به یادگار مانده است.خطیب شربینی گوید:مستحب است که حاجی به سایر مشاهد و اماکن مدینه هم برود که نزدیک به سی محلّ می شود و مردم مدینه آنها را می شناسند.نیز مستحب است زیارت بقیع و مسجد قبا و رفتن به سراغ چاه اریس و نوشیدن و وضو ساختن از آب آن،همچنین بقیّۀ چاههای هفتگانه ای که در مدینه است. (1)

ص:22


1- 1) .«المغنی»،ج 1 ص 495.دربارۀ چاههای مدینه ر.ک:«وفاء الوفاء»، ج 2 ص 119 تا 149.

انتقال جنازه به حرمها

دربارۀ منتقل کردن جنازه به حرمهای مطهر و اماکن متبرّکه، عدّه ای که نسبت به مسائل فقهی ناآگاهند،یاوه هایی بافته اند و بی خبر از ریشه های فقهی و فتوایی موضوع،آن را تنها از ویژگیهای شیعه دانسته اند؛ازاین رو شیعه را آماج حملات و تهمتهای خویش ساخته اند.

برخی دیگر،با پیروی کورکورانه از آن جاهلان،تهمت را چنان حتمی و عمل را چنان خرافی پنداشته اند و از اعمال عوام الناس دانسته اند که گفته اند هرگز نمی توان به اینگونه کارها،بر مذهب یا علما احتجاج کرد.

گروهی نیز برای اثبات ادعاهای خود،دست به تحریف زده اند،غافل از این که آگاهان و هوشیارانی هستند که نیّتهای شوم و غرض ورزیهای آنان را برملا می کنند.

این بیچارگان ندانسته اند که از میان پیروان مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت نیز،کسانی با شیعه هم عقیده و موافقند که می توان به خاطر اهداف صحیح و غرضهای عقلایی،مردگان را-چه پیش از

ص:23

دفن و چه بعد از خاکسپاری-به جاهای دیگر منتقل کرد،چه خود میّت وصیّت کرده باشد،یا نه.

در اینجا به نمونه هایی از فتاوای اهل سنّت دقت کنید.

مالکیان گفته اند:

با سه شرط،می توان مرده را چه پیش از دفن و چه بعد از آن، از جایی به جای دیگر منتقل کرد:

1-اینکه هنگام انتقال،جسد از هم نپاشد.

2-اینکه به آن بی احترامی و هتک حرمت نشود.

3-انتقال،مصلحتی داشته باشد،مثل اینکه بترسند در اثر طغیان دریا،آب،قبر او را فرابگیرد،یا به مکانی منتقل کنند که امید برکت در آن است،یا به جایی ببرند که به خانواده اش نزدیکتر باشد و بتوانند به زیارت قبرش بیایند.اگر یکی از این شرایط سه گانه منتفی شود،نقل جنازه به جای دیگر حرام است. (1)

حنبلیان گفته اند:

در انتقال جنازۀ میّت از جایی که مرده به جایی که دورتر است،اشکالی نیست،به شرط اینکه به خاطر غرض صحیحی باشد،مثل اینکه به بقعه و حرم شریفی ببرند،تا آنجا دفن شود،یا در کنار یک انسان صالح دفن گردد،در صورتی که از تغییر بو و متعفن شدن جسد،خاطر جمع باشیم.در جواز این

ص:24


1- 1) .«الفقه علی المذاهب الأربعه»،ج 1 ص 421.

مسأله فرقی نیست که قبل از دفن باشد،یا پس از دفن. (1)

شافعیان گفته اند:

نقل جنازه از شهری به شهر دیگر حرام است،بعضی هم گفته اند که مکروه است،مگر اینکه به نزدیکی مکّه،مدینه، بیت المقدس یا قبر یک انسان صالح ببرند.و اگر میّت،وصیت کرده باشد که جنازه اش را به یکی از جاهای یادشده ببرند،در صورت ایمنی از تغییر بوی جسد،لازم است به وصیّتش عمل شود.مقصود از مکّه نیز همۀ محدودۀ حرم است،نه فقط خود شهر مکّه. (2)

و حنفیان گفته اند:

مستحب است میّت را در همانجا که از دنیا رفته است دفن کنند و مانعی ندارد که پیش از دفن،جنازه را از شهری به شهر دیگر ببرند،بشرط اینکه جنازه بو نگیرد.امّا پس از دفن،بیرون آوردن جنازه حرام است،مگر اینکه زمینی که در آن دفن شده است غصبی باشد،یا یکی از دو شریک،زمین را با«حق شفعۀ»خویش،زمین را بگیرد. (3)

ص:25


1- 1) .همان،ص 422.
2- 2) .«المنهاج»،محیی الدین نووی شافعی،ج 1 ص 357(چاپ شده در حاشیۀ شرح مغنی).
3- 3) .«الفقه علی المذاهب الأربعه»،ج 1 ص 422.

کسی که به تاریخ مراجعه کند،خواهد دید که دانشمندان همۀ مذاهب،عملا در هردو صورت اتفاق نظر داشته اند که می توان جنازه را به جای دیگر منتقل کرد و در اذهان همه چنین جاگرفته است که انتقال جسد به حرمهای مطهّر و زمین بیت اللّه الحرام یا جوار حضرت رسول«صلی الله علیه و آله»یا پیشوای مذهب یا مرقد یکی از اولیاء صالح یا بقعه ای که خداوند به آن کرامتی را مخصوص ساخته است،یا به جایی که بستگان مرده آنجا جمعند یا به نزدیکی قبور بستگان دیگر،مانعی ندارد و عملا نیز چنین می کرده اند.روزی هم که استخوانهای پوسیدۀ بزرگانی از این مذاهب را به جای دیگر منتقل می کرده اند، همواره روزی شکوهمند بوده که با حضور جمعی انبوه از علما،قاریان،سخنوران و طبقات دیگر مردم،مراسمی برگزار می شده است.

اینها همه نشان دهندۀ جواز آن و اتّفاق نظر و عمل همۀ امّت اسلامی بر آن است.این کار،از زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»و صحابۀ پیشین و تابعین هم رواج داشته است،چه طبق وصیّت مرده،چه به صلاحدید بستگان و نزدیکان آن متوفّی.گویا نزد همۀ فرقه های مسلمانان در تمام دورانها،مورد اتّفاق بوده است.اگر چنین نبود،هرگز صحابۀ پیامبر«صلی الله علیه و آله»بر سر اینکه رسول خدا را در مدینه،مکّه یا نزدیک جدّش حضرت ابراهیم

ص:26

دفن کنند،باهم اختلاف نمی کردند. (1)

حتی در ادیان و شرایع گذشته نیز این کار،مشروع بوده است.

حضرت آدم«علیه السلام»در مکّه از دنیا رفت و در غاری در کوه ابو قبیس دفن شد،سپس حضرت نوح،تابوت او را به کشتی منتقل کرد و چون از کشتی به خشکی بیرون آمد،جسد آدم را در بیت المقدس به خاک سپرد. (2)البتّه در احادیث شیعه آمده است که آن را در نجف به خاک سپرد.

حضرت یعقوب«علیه السلام»در مصر از دنیا رفت،ولی جنازه اش به شام منتقل شد. (3)

حضرت موسی«علیه السلام»پیکر حضرت یوسف را پس از آنکه در مصر دفن شده بود،به فلسطین برد،که مدفن نیاکان آن حضرت بود. (4)

یوسف،جسد پدرش حضرت یعقوب را از مصر منتقل کرد و در حبرون،در بقعه و غاری که مخصوص دفن آن خاندان

ص:27


1- 1) .«ملل و نحل»،شهرستانی،ج 1 ص 21،«سیرۀ حلبیّه»،ج 3 ص 393،«صواعق محرقه»،ص 19.
2- 2) .«تاریخ طبری»،ج 1 ص 80،«العرائس»،ثعلبی،ص 29.
3- 3) .«حاشیۀ ابی الأخلاص»،حنفی،ج 1 ص 168(در حاشیۀ درر الحکام).
4- 4) .«شرح شمائل»،قاری،ص 208.

شریف بود به خاک سپرد. (1)

دو سبط گرامی پیامبر،امام حسن و امام حسین علیهما السّلام پیکر مطهّر پدرشان امیر المؤمنین«علیه السلام»را از کوفه بیرون بردند و در جایی دفن کردند که اینک مدفن آن حضرت در نجف اشرف است،و این انتقال،قبل از دفن آن حضرت بود.

البته در برخی منابع نیز(همچون دلائل النبوّه)نقل شده که «اوّلین کسی که از قبری به قبر دیگر منتقل شد،علی بن ابی طالب«علیه السلام»بود.وی که روز جمعه 19 رمضان به شهادت رسید و فرزندش حسن بن علی«علیه السلام»بر او نماز خواند و در دار الأماره کوفه به خاک سپرد و قبرش پنهان بود،سپس به محلّی به نام «نجف»منتقل شد و همچنان مخفی بود،تا آنکه هارون الرشید آن را آشکار کرد.وقتی دید که برخی حیوانات به آن محلّ انس می گیرند و برای نجات از شکار شدن به آنجا پناه می برند،از اهالی آبادی نزدیک آنجا سبب آن را پرسید،پیرمردی اهل آنجا گفت که در این مکان،قبر علی«علیه السلام»است،همراه قبر حضرت نوح.ازاین رو هارون بر روی آن قبر قبّه ای ساخت. (2)

ص:28


1- 1) .«تاریخ طبری»،ج 1 ص 161 و 169،«معجم البلدان»،ج 3 ص 208،«تاریخ ابن کثیر»،ج 1 ص 174 و 197.
2- 2) .«محاضرة الاوائل»،سکتواری،ص 102(چاپ 1300)،«تمام

سابقۀ تاریخی نقل جنازه

اشاره

با توجّه به سابقۀ انتقال جنازۀ مردگان از جایی به جای دیگر از زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»به بعد،برای ردّ این اتهام که این کار،از مختصّات شیعه است و آن را بدعت و ناروا می شمرند،به نمونه هایی تاریخی اشاره می کنیم،تا بی پایه بودن این ادّعا روشن گردد.این نمونه ها دو دسته است:انتقال پیش از دفن،انتقال پس از خاکسپاری.

الف:انتقال جنازه قبل از دفن

1-مقداد،صحابی بزرگوار پیامبر،در سال 33 در«جرف»، سه میلی مدینه درگذشت.او را بر دوش گرفتند و به مدینه

ص:29

آورده،در بقیع به خاک سپردند. (1)

2-سعید بن زید قرشی،یکی از«عشرۀ مبشّره»در سال 51 در «عتیق»،ده میلی مدینه درگذشت،او را به مدینه آورده،دفن کردند. (2)

3-عبد الرحمن بن ابی بکر،در سال 52 در حبشه از دنیا رفت.او را به مکّه آورده،به خاک سپردند.عایشه از مدینه به مکه آمد و قبر او را زیارت کرد و بر او نماز خواند و در سوگ او اشعاری خواند. (3)

4-سعد بن ابی وقّاص،از صحابۀ پیامبر،در سال 54 هجری در«حمراء الأسد»(جایی در هشت میلی مدینه)از دنیا رفت.او را به مدینه آورده و در این شهر دفن کردند. (4)

5-اسامة بن زید صحابی در سال 54 در«جرف»از دنیا رفت،او را به مدینه آوردند. (5)

6-ابو هریره در سال 57 در«عتیق»درگذشت،او را نیز به مدینه منتقل کردند. (6)

ص:30


1- 1) .«استیعاب»،ج 1 ص 280.
2- 2) .«صفة الصفوه»،ابن جوزی،ج 1 ص 140.
3- 3) .«معجم البلدان»،ج 3 ص 211.
4- 4) .«تاریخ بغداد»،خطیب بغدادی،ج 1 ص 146،«تاریخ الشام»،ابن عساکر،ج 6 ص 108.
5- 5) .«صفة الصفوه»،ج 1 ص 210.
6- 6) .«الأصابه»،ج 4 ص 210.

7-یزید بن معاویه در سال 64 در حوارین(از روستاهای دمشق)درگذشت،جنازه اش را به دمشق آوردند و آنجا دفن شد. (1)

8-ابراهیم بن ادهم در سال 162 در جزیره از دنیا رفت،او را به صور منتقل کرده،آنجا به خاک سپردند. (2)

9-جعفر بن یحیی در سال 189 در«غمر»کشته شد.

جسدش را به بغداد بردند. (3)

10-ذو النون مصری در سال 246 درگذشت،او را با مرکبی به فسطاط بردند و در مقبره های«اهل معافر»(درویشان)دفن شد. (4)

11-هارون بن عباس هاشمی در سال 267 در«روثیه»یا «عرج»درگذشت و برای دفن به مدینه آوردند. (5)

12-احمد بن محمد باهلی در سال 275 در بغداد درگذشت.جنازه اش را در تابوتی به بصره آورده دفن کردند و قبّه ای بر قبرش ساختند. (6)

ص:31


1- 1) .«البدایة و النهایه»،ابن کثیر،ج 8 ص 236.
2- 2) .«صفة الصفوه»،ج 2 ص 132.
3- 3) .«شذرات الذهب»،ابن عماد،ج 1 ص 337.
4- 4) .«صفة الصفوه»،ج 4 ص 293.
5- 5) .«تاریخ بغداد»،ج 14 ص 27.
6- 6) .همان،ج 5 ص 80.

13-محمد بن اسحاق صیمری در سال 275 در بغداد از دنیا رفت،به کوفه آوردند و در همانجا دفن شد. (1)

14-معتمد،خلیفۀ عباسی در سال 279 در بغداد مرد،او را به سامرا بردند و به خاک سپردند. (2)

15-جعفر بن معتضد در سال 280 در شهر«دینور»از دنیا رفت و به بغداد منتقل شد. (3)

16-علی بن محمد بن ابی الشوارب در سال 282 در بغداد درگذشت.بر او نماز خواندند،سپس به سامرا منتقل کردند.

قبرش در این شهر است. (4)

17-جعفر بن محمد بن عرفه در ذی حجۀ 287 در«عمق» (یکی از منازل راه حج از سمت بغداد)از دنیا رفت و به بغداد بردند و در محرم 288 آنجا مدفون شد. (5)

18-حسین بن عمر بن ابی الأحوص در سال 300 درگذشت،جنازه اش را برای دفن،از بغداد به کوفه بردند. (6)

19-ابو اسحاق خطابی(از نوادگان عمر بن خطاب)در سال

ص:32


1- 1) .«المنتظم»،ابن جوزی،ج 5 ص 99.
2- 2) .«تاریخ بغداد»،ج 4 ص 61.
3- 3) .«البدایة و النهایه»،ج 11 ص 69.
4- 4) .«المنتظم»،ج 5 ص 164.
5- 5) .همان،ج 6 ص 25.
6- 6) .همان،ص 117.

320 در بغداد از دنیا رفت،پیکرش را به کوفه منتقل کرده، آنجا به خاک سپردند. (1)

20-ابو علی ورّاق،در سال 323 هنگام بازگشت از سفر حج،درگذشت.به بغداد آوردند و همانجا دفن شد. (2)

21-المطیع للّه،خلیفه عبّاسی در سال 364 در پادگانی در«دیر عاقول»درگذشت،هنگامی که همراه پسرش به سوی واسط رفته بود.

جنازه اش را به بغداد آوردند و در«رصافه»دفن کردند. (3)

22-محمد بن عباس هراتی در سال 378 در یکی از روستاهای نیشابور درگذشت.چون وصیت کرده بود،تابوت او را به هرات منتقل کردند و آنجا دفن شد. (4)

23-علی بن عبد العزیز جرجانی در سال 392 در نیشابور درگذشت.تابوت وی را برای دفن،به جرجان بردند. (5)

24-ناصحی نیشابوری،پیشوای حنفیان در عصر خود،در راه ری در سال 482 درگذشت.تابوتش را به نیشابور(و به نقلی به اصفهان)برده،آنجا دفن کردند. (6)

ص:33


1- 1) .«تاریخ بغداد»،ج 6 ص 158.
2- 2) .همان،ص 301.
3- 3) .همان،ج 12 ص 379.
4- 4) .همان،ج 3 ص 121.
5- 5) .«شذرات الذهب»،ج 3 ص 57.
6- 6) .«الجواهر المضیّه»،ج 2 ص 64.

25-احمد بن علی علبی حنبلی در سال 503 در عرفات از دنیا رفت.بدنش را به مکّه آوردند،پس از طواف پیرامون خانۀ خدا،او را در مکّه کنار فضیل بن عیاض دفن کردند.چون خبر درگذشت او به بغداد رسید،مردم بر او نماز غایب خواندند و مسجد جامع پر از مردم شد. (1)

26-ابو عبد اللّه مالکی غرناطی در سال 569 در«اشبیلیه» درگذشت.او را به غرناطه برده،آنجا دفن کردند. (2)

27-شیخ محمد قونوی مصری،در سال 672 در مصر درگذشت،وصیت کرده بود که تابوتش را به دمشق برده،کنار محیی الدین عربی که استادش بود،دفن کنند. (3)

28-رمضان بن حسین سرماری حنفی،در سال 675 در دریا از دنیا رفت.بدنش را به شهر«انبار»بردند و پس از نه روز که از فوتش گذشته بود،آنجا به خاک سپردند. (4)

29-یوسف بن ابی نصر دمشقی در سال 699 در زمان تاتاریان در دمشق از دنیا رفت.بدنش را در تابوتی نهادند.چون امنیّت به مردم برگشت،آن را به یثرب منتقل کرده،آنجا دفن

ص:34


1- 1) .«المنتظم»،ج 9 ص 164.
2- 2) .«الدیباج المذهّب»،ص 287.
3- 3) .«طبقات الأخیار»،شعرانی،ج 1 ص 177.
4- 4) .«الجواهر المضیّه»،ج 1 ص 243.

کردند. (1)

30-محمد بن یوسف کرمانی(شارح صحیح بخاری)در سال 786 در راه حج از دنیا رفت.او را به بغداد منتقل کردند و در مقبره ای که برای خودش آماده ساخته بود،به خاک سپردند. (2)

31-احمد بن احمد اسحاقی حلبی،پیشوای بزرگوار که در 803 در«مرحلین»،از نواحی حلب درگذشت.او را به حلب منتقل کردند و کنار بستگانش به خاک سپرده شد. (3)

32-شهاب الدین احمد نجاری،از پیشوایان حنفیّه در سال 938 در جدّه درگذشت.آن هنگام در این شهر به قضاوت مشغول بود.او را به مکّه بردند و در قبرستان معلّی دفن کردند. (4)

و...کسان دیگر (5)که یا بنا به وصیّت خودشان،یا به جهت

ص:35


1- 1) .«شذرات الذهب»،ج 5 ص 454.
2- 2) .«مفتاح السعاده»،ج 1 ص 171.
3- 3) .«شذرات الذهب»،ج 7 ص 24.
4- 4) .همان،ج 8 ص 228.
5- 5) .همچون:قتّات کوفی،ابن اکفانی،ابراهیم بن نجیح کوفی،قاضی بدر بن هیثم،ابو الطیّب لخمی،علی بن عبد الرحمان کوفی، علی بن محمد زبیر کوفی،ابو القاسم غسّانی،ابو الطیّب عطّار، احمد بن عطاء،ابو عبد اللّه قمی،ابو القاسم صرصری،فیروز

دفن شدن نزدیک بستگان و خویشاوندان و در مقابر خانوادگی،یا به جهت تبرّک جستن به شهرهای مقدسی همچون مکه و مدینه و کوفه،و دلایل و صلاحدیدهای دیگر به شهرهای مختلف برده شدند.این سیرۀ جاری نشان می دهد که انتقال جنازه به شهرهای دیگر جهت دفن در اماکن مقدس، جایز است.

ص:36

ب:انتقال پس از دفن

نمونه هایی هم از انتقال جنازۀ مرده پس از دفن،در تاریخ اسلام وجود دارد که به چند مورد اشاره می کنیم:

1-عبد اللّه بن عمرو بن حزام(پدر جابر بن عبد اللّه انصاری) همراه دوستش عمرو بن جموح در جنگ احد به شهادت رسیدند و هردو در یک قبر،دفن شدند.امّا از آنجا که این مسأله برای جابر،خوشایند نبود،پس از شش ماه از خاکسپاری،قبر را شکافت و بدن پدر را درآورد و در قبر جداگانه ای دفن کرد.جسد،مثل همان روز دفن بود،تنها گوش و تعدادی از موهای صورت که روی زمین بود،از بین رفته بود.

بقیۀ بدن سالم بود. (1)

2-عبد اللّه بن سلمۀ انصاری در احد به شهادت رسید.

مادرش انیسه خدمت پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»رسید و پیشنهاد کرد که پیکر او را از احد به داخل شهر آورد تا با قبر او مأنوس باشد.

پیامبر هم اجازه داد و او جنازه را به مدینه منتقل کرد. (2)

3-طلحه که در سال 36 هجری در جنگ صفّین کشته و در بصره مدفون شد،پس از 30 سال دخترش عایشه پدر را در

ص:37


1- 1) .«سنن ابی داود»،ج 2 ص 72،صحیح بخاری،ج 2 ص 247.
2- 2) .«اسد الغابه»،ج 3 ص 177،«الأصابه»،ج 2 ص 321.

خواب دید.طلحه از نمناک بودن مدفنش ناراحت بود،از دخترش خواست که جای او را عوض کند.او هم چنان کرد و در خانه ای که خریدند،به خاک سپردند. (1)

4-عدّه ای در کنار مسجد النبی مدفون بودند.عثمان هنگام توسعۀ مسجد دستور داد تا جسد آنان را به قبرستان بقیع منتقل کنند. (2)

5-وقتی که معاویه می خواست چشمه ای را در احد جاری سازد،مسیر آب بر قبر تعدادی از شهدا می گذشت.اعلام کرد تا بستگان آن مدفونین،جنازه ها را از آنجا منتقل کنند.و این بعد از چهل سال از دفن آنها بود و اجساد شهدا همچنان ترو تازه بود. (3)

6-در سال 647 تابوت تعدادی از خلفای عباسی را از «رصافه»به«ترب»منتقل کردند،چون بیم آن می رفت که قبر آنان را آب فرابگیرد و این پس از سالیان دراز از دفن آنان بود. (4)

7-ابن مقلۀ بغدادی در سال 328 درگذشت و در خانۀ

ص:38


1- 1) .«تاریخ الشام»،ابن عساکر،ج 7 ص 87.
2- 2) .«عمدة القاری»،عینی،ج 4 ص 63.
3- 3) .«صفة الصفوه»،ج 1 ص 147 و 194.
4- 4) .«البدایة و النهایه»،ج 13 ص 177.

حاکم مدفون شد.سپس بستگانش از حاکم خواستند که جنازه را به آنان تسلیم کند.قبر را نبش کرد و تحویلشان داد.پسرش ابو الحسین آن را در خانۀ خود به خاک سپرد،سپس همسرش دیناریّه قبر را کند و جنازه را درآورده،در خانۀ خودش دفن کرد. (1)

8-جعفر بن فضل معروف به«ابن حنزابه»که وزیری محدّث بود،در سال 371 درگذشت و در قرافه دفن شد.گفتند که او در مدینه خانه ای خریده بود که مقبرۀ خودش باشد.چون جنازه را به مدینه آوردند،بزرگان شهر،چون از او نیکی بسیار دیده بودند،پیکر او را به مکّه بردند و طواف دادند و در عرفات وقوفش دادند.سپس به مدینه برگردانده،در مقبره اش به خاک سپردند. (2)

9-محمد بن موسی خوارزمی،فقیه بزرگ حنفی در سال 403 درگذشت و در خانه اش دفن شد،سپس در سال 408 او را به مقبره اش در بازارچۀ غالب برده،آنجا دفن کردند. (3)

10-ابو حامد اسفراینی،پیشوای شافعیه در سال 406 درگذشت و در خانه اش به خاک سپرده شد.دو سال بعد

ص:39


1- 1) .«المنتظم»،ج 6 ص 311.
2- 2) .«البدایة و النهایه»،ج 11 ص 329.
3- 3) .«تاریخ بغداد»،ج 3 ص 247.

جنازه اش را به مقبرۀ«باب حرب»منتقل کردند. (1)

11-القادر باللّه،خلیفۀ عباسی را یک سال پس از دفن در خانه اش در سال 422،تابوتش را به«رصافه»منتقل کردند. (2)

12-احمد بن محمد سمنانی،قاضی حنفی در سال 466 از دنیا رفت و در خانه اش در بغداد دفن شد.یک ماه بعد جنازه اش را درآورده به مقبره ای در شارع المنصور بردند،از آنجا هم به خیزرانیّه منتقل کردند. (3)

13-ابو عبد اللّه دامغانی حنفی،قاضی القضات،در سال 478 درگذشت و در خانه اش مدفون شد.سپس او را به مقبرۀ ابو حنیفه منتقل کردند. (4)

14-امام الحرمین جوینی،فقیه شافعی در سال 478 در نیشابور از دنیا رفت و در خانه اش دفن شد.سالها بعد جنازه را به مقبره ای کنار قبر پدرش برده دفن کردند،در حالی که حدود چهارصد نفر از شاگردانش در شهر می چرخیدند و بر او نوحه سرمی دادند. (5)

ص:40


1- 1) .همان،ج 4 ص 370.
2- 2) .«تاریخ بغداد»،ج 4 ص 38.
3- 3) .«المنتظم»،ج 8 ص 287.
4- 4) .«المنتظم»،ج 9 ص 24.
5- 5) .«وفیات الأعیان»،ابن خلکان،ج 1 ص 313.

15-ابو عبد اللّه اندلسی،متوفای 488 در مقبره ای کنار بارگاه شیخ ابو اسحاق شیرازی دفن شد.سه سال بعد جنازه اش را به مقبرۀ«باب حرب»برده،کنار قبر«بشر حافی» به خاک سپردند. (1)

16-علی بن طراد زینبی بغدادی در سال 538 از دنیا رفت و در خانۀ ساحلی اش در«باب الراتب»دفن شد.چند سال بعد، بدن او را به مقبره اش در«حربیّه»منتقل کردند.هنگام بردن جنازه،واعظان گرد آمدند و تا سحر در خانه اش به موعظه پرداختند،سپس در حالی که جمعی از قاریان و عالمان و شمعهای فراوان پیکرش را همراهی می کردند،بیرون بردند. (2)

17-محمد بن علی بن ابی منصور،در سال 559 از دنیا رفت و در موصل به خاک سپرده شد.سپس جنازه را به مکّه بردند،دور کعبه طواف دادند،شب وقوف عرفات،او را بالای کوه عرفات بردند و تا مدّتی که در مکّه بودند،روزی چندبار طوافش می دادند،آنگاه به مدینه برده در کاروانسرایی در شرق مسجد النبی به خاک سپردند،آن هم پس از چندین بار طواف دادن برگرد حرم پیامبر«صلی الله علیه و آله». (3)

ص:41


1- 1) .همان،ج 2 ص 60.
2- 2) .«المنتظم»،ج 10 ص 109،166.
3- 3) .«کامل ابن اثیر»،ج 11 ص 124،«وفیات الأعیان»،ج 2 ص 188.

18-ابو سعید کوکبوری در سال 630 درگذشت.او را به قلعۀ اربل بردند و دفن کردند.سپس طبق وصیّت خودش جنازه را به مکّه منتقل نمودند و در قبه ای در زیر یک کوه دفن کردند.سال بعد حجّاج،او را به کوفه برگرداندند و آنجا به خاک سپردند. (1)

19-سعد الدین تفتازانی در سال 791 درگذشت و در سمرقند به خاک سپرده شد،یک سال بعد جنازه را به سرخس منتقل کردند. (2)

20-محمد بن سلیمان جزولی که در سال 870 وفات یافت، پس از 77 سال جنازه اش را،بدون آنکه تغییری کرده باشد به جای دیگر بردند. (3)

21-عبد الرحمان جامی،متوفای 898 در هرات،در آن شهر مدفون شد.امّا چون گروه اردبیلیان به خراسان روی آوردند،پسرش جنازۀ پدر را به ولایت دیگری برد.چون آن گروه به قبر نخستین او آمده و آن را نبش کرده و جسد را نیافتند،چوبهای داخل آن را به آتش کشیدند. (4)

ص:42


1- 1) .«وفیات الأعیان»،ج 2 ص 9.
2- 2) .«مفتاح السعاده»،ج 1 ص 77.
3- 3) .«نیل الإبتهاج»،ص 317.
4- 4) .«شذرات الذهب»،ج 7 ص 371.

22-وقتی می خواستند بر قبر ابو حنیفه قبه ای بسازند،در پی زمین سختی بودند که پایه های بنا را بر آن نهند.هفده ذراع که کندند به زمین سفتی رسیدند.در منطقۀ حفاری شده به استخوانهای مردگانی برخوردند که به خاطر همجواری با قبر ابو حنیفه،آنجا دفن شده بودند.همۀ استخوانها را جمع کرده و به بقعۀ دیگری که متعلّق به قومی بود بردند و دفن کردند. (1)

و...کسان متعدد دیگری که جنازه هایشان پس از دفن،به جاهای دیگر منتقل شد. (2)

ص:43


1- 1) .«المنتظم»،ج 8 ص 246.
2- 2) .در این قسمت نیز علامۀ امینی تعداد موارد را به 70 رسانده است که ما به دلیل رعایت اختصار،به ذکر 22 مورد بسنده کردیم.نام برخی از افراد دیگر عبارت است از:جعفر بن منصور، ابن سمعون،محمد بن عمر کوفی،ابو بکر باقلانی،ابن حاجب، القادر باللّه،القائم بامر اللّه،المستنجد باللّه،الظاهر بامر اللّه، المستنصر باللّه(از خلفای عباسی)،قدوری بغدادی،عبد السیّد ابن صبّاغ،ابو نصر کردی،ابو علی شامی،ابو عبد اللّه دامغانی، ابو الحسن صابی،عقیل بن ابی الوفاء،ابو حازم حنبلی، ابو یعقوب همدانی،محمد بن محمد خلمی،ابو الحسن درینی، عمر طحّان،امیر نجم الدین دوینی،جلال الدین اصفهانی،امیر عزّ الدین،شیخ حسن عدوی،زین الدین خافی،شیخ محمد جزولی،حسین بن احمد خوارزمی.

نذر و نیاز

از نکات دیگری که ابن تیمیّه و پیروان فکری او دستاویز حمله به شیعه و پیروان اهل بیت«علیه السلام»قرار داده اند،مسأله نذر و نیاز برای حرمها و اولیاء الهی است.«قصیمی»گفته است که اینگونه نذرها و قربانیها برای اهل قبور،از شعائر شیعه و سرچشمه گرفته از غلوّ شیعه دربارۀ امامانشان و اعتقاد به الوهیّت علی«علیه السلام»و فرزندان اوست.

این دروغی بیش نیست.در این مسأله،شیعه راهی جدا از امّت اسلامی درگذشته و حال ندارد.جواز نذر و نیاز برای مردگان و نیز اولیاء الهی،مورد قبول علمای اهل سنّت است.از جمله،«خالدی»گفته است:«مسأله دائرمدار نیّت نذرکنندگان است.اگر قصد نذرکننده،تقرّب به خود مرده است،این به اتفاق،جایز نیست.ولی اگر قصد او تقرّب به خداست و ثواب آن را هدیه به متوفّی یا صاحب قبر می کند،مانعی ندارد،چه منافع خاصّی از نذر را موردنظر داشته باشد،یا به نحو مطلق باشد که در عرف مردم،منصرف به منافع صاحب قبر یا اهل

ص:44

شهر او یا همسایگان یا فقیران یا بستگان میّت می شود.در این صورت نذر صحیح است و عمل به آن لازم است.این نکته از بسیاری از علما نقل شده است،همچون اذرعی،زرکشی،ابن حجر،رملی،رافعی و...» (1)

رافعی نیز به نقل از صاحب«تهذیب»گفته است که اگر نذر کند فلان مقدار برای اهالی فلان شهر صدقه دهد،واجب است بر آنان صدقه دهد و نذر برای قبر معروف در جرجان نیز از این قبیل است. (2)

عزّامی در کتاب خویش نوشته است:«ابن تیمیّه می گوید:

هرکس برای پیامبر اسلام یا یکی از پیامبران و اولیاء اهل قبور نذر کند یا قربانی کند،مثل مشرکانی است که برای بتهایشان قربانی می کنند و این عبادت غیر خدا و کفر است.برخی از متأخرین نیز که با او یا شاگردانش مصاحبت و همنشینی داشته اند،فریب سخن او را خورده اند.این نوعی دروغ بافی در دین و تهمت به مسلمین است.هیچ مسلمانی با اینگونه نذر و قربانی برای پیامبران و اولیاء،قصدی جز این ندارد که از جانب آنان صدقه می دهد و ثوابش را به آنان هدیه می کند.

اجماع همۀ اهل سنّت بر این است که صدقه دادن زندگان برای

ص:45


1- 1) .«صلح الإخوان»،خالدی،ص 102 تا 109.
2- 2) .«فتاوی سبکی»،ج 1 ص 294.

مردگان سومند است و ثوابش به آنان می رسد و احادیث صحیح فراوانی در این باره نقل شده است.نذر و نیاز و صدقه و قربانی را برای مرده انجام نمی دهند،بلکه برای خدا انجام می دهند و ثوابش را برای مردگان قرار می دهند.کجای این بت پرستی است؟اینگونه هدیۀ زنده ها برای مرده ها،هم مشروع است،هم ثواب دارد.مشروح آن در کتب فقهی و کتابهایی که در ردّ عقاید ابن تیمیّه نوشته شده،آمده است. (1)

نذر قربانی برای انبیاء و اولیاء،امری شرعی و رایج در سیرۀ مسلمانان است و اختصاص به فرقۀ خاصّی ندارد و اگر نذرکننده به خاطر خدا و با نام خدا قربانی کند،پاداش می برد.

روایت است که مردی در زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»نذر کرد شتری را در«بوانه»قربانی کند.نزد آن حضرت آمد و خبر داد.

حضرت پرسید:آیا در آن مکان،قبلا بتی از بتهای جاهلیّت بوده که پرستیده می شده؟گفتند:نه.فرمود:آیا در آنجا عیدی از عیدهای بت پرستان بوده؟گفتند:نه.پیامبر فرمود:پس به نذر خود وفا کن.نذری که در نافرمانی خدا باشد،وفا کردنی نیست. (2)

شبیه آن نذر مردی است که به پیامبر گفت:نذر کرده ام 50

ص:46


1- 1) .«فرقان القرآن»،عزّامی،ص 133.
2- 2) .«سنن ابی داود»،ج 2 ص 80.

گوسفند در بوانه قربانی کنم.حضرت پس از سؤالاتی مانند آنچه گذشت،فرمود:به نذرت وفا کن. (1)

خالدی،پس از نقل حدیث قبلی،می گوید:اینکه خوارج برای اثبات ممنوعیّت نذر در جایگاه انبیاء و صالحین به این حدیث استناد کرده و پنداشته اند که انبیاء و صالحان،همچون بتهای جاهلیت اند،نهایت تحقیر و توهین به انبیاست و هرکه به پیامبران الهی هرچند با کنایه توهین کند،کافر است و توبه اش پذیرفته نیست.این واماندگان به سبب جهالتشان توسّل به انبیا را عبادت می شمرند و آنان را بت می نامند.

ارزشی برای جهالت و گمراهی اینان نیست.همچنانکه سخنان جاهلانۀ ابن تیمیّه و هوادارانش نیز ارزشی ندارد. (2)

اینها پاسخی است که علمای اهل سنّت به بافته ها و تهمتهای امثال ابن تیمیّه و قصیمی داده اند و نذر و نیاز و قربانی در حرمها و برای اولیاء الهی را مغایر با دین و توحید و خداپرستی ندانسته اند.

ص:47


1- 1) .«معجم البلدان»،ج 2 ص 300.
2- 2) .«صلح الإخوان»،ص 109.

توسّل به اهل بیت«علیه السلام»

توسّل به اهل بیت پیامبر«صلی الله علیه و آله»طبق روایات اهل سنّت نیز، حتی پیش از خلقت دنیوی معصومین هم جایز است و در روایات مطرح شده است،مثل توسّل حضرت آدم،به نور پنج تن آل عبا.

از پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»نقل شده که فرمود:خداوند چون حضرت آدم را آفرید،آدم به سمت راست عرش نگریست،در هاله ای از نور پنج شبح را دید که در رکوع و سجودند.پرسید:

خدایا پیش از من نیز کسی را از گل آفریده ای؟خداوند فرمود:

نه.پرسید:پس این پنج شبحی که به هیئت و چهرۀ منند، کیانند؟خداوند فرمود:پنج نفر از فرزندان تو هستند،اگر آنان نبودند،تو را نمی آفریدم.نامشان را از نامهای خودم مشتقّ ساخته ام.اگر نبودند،بهشت و دوزخ و عرش و کرسی و آسمان و زمین و فرشتگان و جنّ و انس را نمی آفریدم...اینان برگزیدگان منند.من به خاطر و به وسیلۀ اینها دیگران را نجات می بخشم و(به خاطر دشمنی با اینان)هلاک می سازم.هرگاه

ص:48

حاجتی به من داشتی به اینان توسّل بجوی.آنگاه پیامبر فرمود:

ما کشتی نجاتیم،هرکس در این کشتی آویزد،نجات یابد و هر که جا بماند،هلاک می شود.هرکس به درگاه خدا نیازی دارد، پس به وسیلۀ ما اهل بیت از خدا بخواهد. (1)

عبدری قیروانی،از بزرگان مالکیّه(متوفای 731)گفته است:

«کسی که به زیارت حضرت رسول رود و به ساحت او متوسّل و پناهنده شود و حاجت بخواهد،مأیوس نخواهد شد؛چرا که آن حضرت،شافع مشفّع است و توسّل به او موجب ریزش و آمرزش گناهان می شود.هرکس در آستان آن حضرت بایستد و به او متوسّل شود،خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت.» (2)

نیز قسطلانی در کتاب«المواهب اللّدنیّه»گفته است:

«زائر پیامبر اکرم،سزاوار است که دعا و تضرّع و استغاثه و تشفّع و توسّل بسیار داشته باشد.استغاثه،طلب یاری و پناهجویی است.فرقی نمی کند که به لفظ استغاثه باشد،یا

ص:49


1- 1) .«مناقب خوارزمی»،ص 252،«فرائد السمطین»،باب اوّل، «مستدرک حاکم»،ج 3 ص 151.(این مطلب از الغدیر،ج 1 ص 300 نقل شده است.«مترجم»)
2- 2) .«المدخل»،ج 1 ص 258(«الغدیر»،ج 5 ص 112).

توسّل،یا تشفّع و توجّه.توجّه هم به معنای آن است که انسان درپی یک موجّه و آبرومند و صاحب جاه و منزلت برود و توسّل جوید تا به یک مقام بالاتر از او دسترسی پیدا کند.» (1)

«زرقانی»نیز نوشته است:

«زائر پیامبر«صلی الله علیه و آله»به آن حضرت توسّل جوید و در توسّل به او،از خداوند به جاه و مقام وی مسألت کند،چرا که توسّل به حضرتش کوههای گناه و بارهای سنگین معاصی را فرو می ریزد،برکت شفاعت او و عظمتش در پیشگاه پروردگار، در حدّی است که هیچ گناهی یارای ماندن در برابرش نیست.

هرکس جز این عقیده داشته باشد،محرومی است که خداوند،چشم بصیرتش را کور کرده و دلش را به گمراهی کشانده است.آیا مخالف این عقیده،این آیه را نشنیده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ...» تا آخر آیه.» (2)

گروهی از بزرگان و علمای اهل سنّت،در مورد توسّل دامن سخن را گسترده اند و گفته اند که توسّل به پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»در هر حال جایز است،قبل از خلقتش و پس از خلقت،در طول حیات دنیوی و پس از وفاتش،در مدّت عالم برزخ و پس از

ص:50


1- 1) .«الغدیر»،ج 5 ص 144.
2- 2) .شرح«المواهب»،زرقانی،ج 8 ص 317.

برپایی رستاخیز و در عرصات قیامت و بهشت.

گفته اند که توسّل سه نوع و به سه معنی است:

1-حاجت خواستن از خداوند،به واسطۀ مقام پیامبر و به برکت وجود او.اینگونه توسّل جستن در همۀ حالات یادشده جایز است.

2-به معنای درخواست از پیامبر که دربارۀ زائر دعا کند.این نیز در همۀ حالات،جایز است.

3-اینکه از خود پیامبر بخواهند،چرا که آن حضرت می تواند نزد خدا شفاعت کند و از پروردگارش بخواهد،ازاین رو ما از خود او می خواهیم.بازگشت این نوع،به همان معنای دوّم است و اشکالی ندارد.در تاریخ هم نمونه هایی بوده است، مثل کسی که نزد پیامبر،از ضعف حافظۀ خود شکایت کرد.

حضرت با دست نهادن بر سینه اش،به شیطان دستور داد که از درون او دور شود.از آن پس حافظۀ او قوی گشت و هرچه را می شنید،در یادش می ماند. (1)

در حدیث آمده است که حضرت آدم به حق و به نام مبارک پنج تن اهل بیت،خدا را قسم داد،خداوند هم توبۀ او را پذیرفت،این همان«کلمات»بود که به تعبیر قرآن کریم،آدم از خداوند متعال دریافت کرد. (2)

ص:51


1- 1) .همان،ص 145.
2- 2) .«الدّر المنثور»،سیوطی،ج 1 ص 60،«الریاض النضره»،ج 1

این حدیث،در منابع متعددی از کتب اهل سنّت آمده و بزرگان حدیث،آن را صحیح و موثّق شمرده اند. (1)حتّی«ابن جوزی»در کتاب خویش به نام«الوفاء فی فضائل المصطفی»در این زمینه فصلی گشوده و با عنوان«باب التوسّل بالنّبی»و«باب الإستشفاء بقبره»احادیث این موضوع را آورده است و محمد بن نعمان مالکی نیز کتابی دارد با عنوان«مصباح الظّلام فی المستغیثین بخیر الأنام».همچنین ابن داود مالکی در کتاب «البیان و الإختصار»،حکایات بسیاری از کسانی نقل می کند که با توسّل و التجاء به پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله»،بر ایشان گشایش و فرج حاصل شده است.

با این حال،شگفت از نویسندۀ بی خبری همچون «قصیمی»است که با پیروی از هتّاک و دروغ بافی همچون ابن تیمیّه همۀ این احادیث صحیح نبوی را دروغ پنداشته و اصل توسّل به حق پیامبر و آل او را ردّ کرده و گفته است:چیزی را از خدا خواستن و او را به حق پیامبر یا هرکس دیگر از پیامبران و صالحان قسم دادن،هیچ ارزش علمی و دینی ندارد و نمی تواند یک کار مقبول و شایسته باشد،تا چه رسد که وسیلۀ آمرزش و عفو کامل شود!صرف گفتن الفاظ،چه تأثیری دارد و

ص:52


1- 1) .منابع آن در الغدیر،ج 7 ص 303 آمده است.

نزد خدا چه قیمتی می تواند داشته باشد تا موجب ریزش گناهان گردد؟ (1)

راستی...قصیمی آن همه احادیث صحیح را در مورد توسّل به پیامبر و آل او چگونه پاسخ می دهد؟

این آیۀ قرآن را چگونه جواب می دهد که خداوند می فرماید:ای پیامبر!آنان که به خویشتن ستم کردند،اگر نزد تو آیند و از خداوند آمرزش بخواهند و پیامبر هم برای آنان از خداوند مغفرت بطلبد،خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً.» (2)

البّته ادعاهای امثال قصیمی و ابن تیمیّه را بزرگانی از خودشان پاسخ داده و سستی آنها را بیان کرده اند و گفته اند که واسطه قرار دادن پیامبر برای مغفرت خواهی از خدا عقلا و شرعا اشکالی ندارد،چه با لفظ توسّل باشد،چه استغاثه و چه تشفّع. (3)

وقتی قصیمی به گمان خود،استغاثه به علی«علیه السلام»و صداکردن او را در گرفتاریها نوعی کفر دانسته و توسّلهای شیعه را در

ص:53


1- 1) .«الصراع بین الوثنیّة و الاسلام»،قصیمی،ج 2 ص 593.
2- 2) .نساء،64.
3- 3) .از جمله،سبکی در«شفاء السقام»،ص 121.

حرمهای مقدس نجف و کربلا و مشاهد مشرّفه به اهل بیت، مغایر با توحید پنداشته است (1)،غافل است که اینگونه استغاثه و توجّه و صداکردن،بیش از این نیست که شیعیان، اهل بیت را در پیشگاه خداوند وسیله قرار می دهند تا به حاجتهای خویش برسند.چرا که اینان به خداوند نزدیکتر و در پیشگاهش مقرّب ترند و مجاری فیض الهی و حلقۀ وصل و واسطۀ فیض میان مولی و بندگانند،نه آنکه خودشان ذاتا و بطور مستقلّ،دخالتی در برآمدن حاجتها داشته باشند.همۀ افراد برای دست یافتن به خواسته هایشان نزد بزرگان،دنبال وسیله و واسطه می گردند.معصومین و همۀ اولیاء صالح خدا، با تفاوتهایی که در مراتب و درجات قرب دارند،واسطۀ رحمت الهی اند.در عین حال،عقیده داریم که در عالم هستی، هیچ مؤثّری جز خدای سبحان نیست.آنچه در حرمهای مطهّر و کنار قبور اولیاء دین توسّط زائران شیعه و غیرشیعه انجام می گیرد،جز همان توسّل نیست.کجای این با توحید ناسازگار است؟ (2)

حتی در متن زیارتنامه هایی که علمای اهل سنّت در کتب خویش آورده اند،مسأله توسّل و شفاعت مطرح است،که

ص:54


1- 1) .«الصراع»،ص 12.
2- 2) .برگرفته از الغدیر،ج 3 ص 292.

اینجا جای بررسی همۀ آنها نیست.تنها به یک مورد اشاره می شود.در یکی از زیارتها خطاب به رسول خدا«صلی الله علیه و آله»می گوییم:

«...سلام بر تو ای پیامبر رحمت و ای شفیع امّت!...

درود خدا بر بهترین مکانی که جسم پاک تو را دربرگرفته است.

ای رسول خدا!ما مهمانان تو و زائران حرمت،از شهرهای دور،با پیمودن دشتها و بیابانها به زیارت تو آمده ایم و شرافت یافته ایم که در پیشگاه تو فرود آییم،تا به شفاعت تو دست یابیم و به یادگارها و آثار بازماندۀ از تو بنگریم و برخی از حقوق تو را ادا کنیم و تو را در پیشگاه پروردگارمان شفیع قرار دهیم.بار گناهان کمرهای ما را شکسته است و تو شفیعی هستی که شفاعتت پذیرفته است و ما را به شفاعتت وعده داده اند،پس در پیشگاه خدا شفیع ما باش و از پروردگار بخواه که ما را بر سنّت تو بمیراند و در زمرۀ همراهانت برانگیزد...شفاعت،شفاعت،یا رسول اللّه!...» (1)

ص:55


1- 1) .«مراقی الفلاح»شربنلالی حنفی:«السّلام علیک یا شفیع الامّه...یا رسول اللّه،نحن و فدک و زوّار حرمک تشّرفنا بالحلول بین یدیک و جئنا من بلاد شاسعة و امکنة بعیدة نقطع السّهل و الوعر بقصد زیارتک لنفوز بشفاعتک و النّظر الی

با این حال،آیا آنچه که شیعه به عنوان توسّل به اولیاء الهی و ائمّه معصومین و پیامبر و اهل بیت او انجام می دهند و آنان را برای برآمدن حاجتهایشان در پیشگاه خدا«وسیله»و«شفیع» قرار می دهند،از کارهای مخصوص و بدعتهای خودشان است؟یا بزرگان اهل سنّت هم چنین معتقدند و چنین عمل می کرده اند؟!و آیا تبرّک و توسّل،بدعت است،یا عمل به سنّت و ابراز محبّت به اولیاء اللّه؟

کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ،إِنْ یَقُولُونَ إِلاّ کَذِباً (کهف5/)

«پایان»

ص:56

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109