سيره عملي اهلبيت عليهم السلام:حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف

مشخصات كتاب

سرشناسه : ارفع، سيد كاظم، 1323 -

عنوان و نام پديدآور : حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف/ تاليف كاظم ارفع؛ ويراستار قاروني.

وضعيت ويراست : [ويراست2].

مشخصات نشر : تهران: فيض كاشاني، 1379.

مشخصات ظاهري : 53 ص.

فروست : سيره عملي اهل بيت(ع)؛ 14.

شابك : 1800ريال : چاپ سوم: 964-403-006-0 ؛ 4000 ريال (چاپ پنجم) ؛ 5000 ريال (چاپ ششم) ؛ 7000 ريال: چاپ هفتم 978-964-403-006-2 : ؛ 7500 ريال (چاپ هشتم)

يادداشت : كتاب حاضر قبلا تحت عنوان "امام مهدي حجه بن الحسن(ع)" در سال 1370 منتشر شده است.

يادداشت : چاپ سوم: 1381.

يادداشت : چاپ پنجم و ششم: 1386.

يادداشت : چاپ هفتم: 1387.

يادداشت : چاپ هشتم: 1389.

يادداشت : بالاي عنوان: سيره عملي اهل بيت(ع).

يادداشت : عنوان روي جلد: حضرت امام مهدي(عج).

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

عنوان ديگر : حضرت امام مهدي(عج).

عنوان ديگر : سيره عملي اهلبيت عليهم السلام.

عنوان ديگر : امام مهدي حجه بن الحسن(ع).

موضوع : مهدويت -- انتظار

رده بندي كنگره : BP51/الف4الف8 1379

رده بندي ديويي : 297/959

شماره كتابشناسي ملي : م 79-16404

ص: 1

اشارة

ص: 2

ص: 3

ص: 4

چگونگي ولادت

«اللّهُمَ اكُشف هذه الغَمَة عَن هذه الأمّة يحضوره وَ عَجّل لنا ظهورَهُ إِنَّهُمْ يَرُونَهُ بعيدا و نريه قريباً برحمتك يا ارحم الراحمين»

چگونگي ولادت جمعه پانزدهم شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجري در شهر سامرا حضرت بقية الله امام عصر روحي و ارواح العالمين له الفداء چشم به جهان گشود. حكيمه دختر امام محمد تقي عليه السلام نقل مي كند كه امام حسن عسكري عليه السلام مرا خواست و فرمود: عمّه امشب نيمه شعبان است نزد ما افطار كن كه خداوند در اين شب فرخنده شخصي را متولد مي سازد كه حجت او در روي زمين مي باشد.

عرض كردم: ما در اين فرزند مبارك كيست؟ فرمود: نرجسي.

گفتم: فدايت شوم اثري از حاملگي در اين بانوي گرامي نديدم!

فرمود: براي همين مي گويم نزد ما باش، وارد خانه شدم سلام كردم بانوي عالي مقام نرجس خاتون آمد كفش از پاي من بيرون آورد و گفت: اي بانوي من شب بخير! گفتم: بانوي من و خاندان ما تويي! گفت: نه، من كجا و اين مقام بزرگ؟ گفتم: دخترجان امشب خداوند پسري به تو عنايت

ص: 5

مي فرمايد: كه سرور دو جهان خواهد بود. تا اين كلام از من شنيد با كمالي حجب و حيا نشست. پس از اقامهٔ نماز افطار كردم و خوابيدم، سحرگاه براي انجام نماز شب برخاستم. بعد از نماز ديدم نرجس خوابيده و از وضع حمل او خبري نيست. پس از تعقيب نماز دوباره خوابيدم كه پس از لحظه اي با اضطراب بيدار شدم ديدم نرجس نيز بيدار است ولي هيچگونه علامتي در وي مشهود نيست.

نزديك بود كه در وعدهٔ امام عليه السلام ترديد كنم كه ناگهان امام عليه السلام در مكاني كه تشريف داشتند با صداي بلند مرا صدا زده فرمودند:

((لا تعجلي يا عمه فان الامر قد قرب))

عمه: تعجيل مكان كه وقت نزديك است!

همينكه صداي مبارك امام حسن عسكري عليه السلام را شنيدم مشغولي خواندن سورهٔ الم سجده و يس شدم. در اين موقع نرجس با حال اضطراب از خواب برخاست. من به وي نزديك شدم و نام خدا را بر زبان جاري كردم و پرسيدم: آيا در خود چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري، گفتم: ناراحت مباش و دل قوي دار، اين همان مژده است كه به تو دادم. اندكي بعد صاحب الامر سلام الله عليه متولد شد آن ماه پاره را ديدم كه مواضع هفتگانه سجده را روي زمين گذاشته و ذكر حق مي گويد. او را در آغوش گرفتم در حالي كه برخلاف نوزادان ديگر از آلايش ولادت پاك و پاكيزه بود.

در اين هنگام امام عسكري عليه السلام : صدا زد: عمه جان! فرزندم را نزد من بياور، و او را نزد پدر بزرگوارش بردم، او را به سينه چسبانيد و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او كشيد و فرمود: «تكلم يا بني» فرزندم با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت: «آشهدا ان لا اله الا الله و حده لاشريك له و أشهدُ أنّ محمّدأ رسول الله ثم صلى على أميرالمؤمنين عليه السلام وَ عَلى الأئمة إلى

ص: 6

أن وقف علي أبيه ثمّ أحجم

شهادت مي دهم به وحدانيت پروردگار و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم، سپس بر اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين عليهم السلام درود فرستاد و چون به نام پدرش رسيد ديدگان گشود و سلام كرد.

امامت عليه السلام فرمود: عمه جان: او را نزد مادرش ببر تا به او نيز سلام كند و باز نزد من برگردان او را نزد مادرش بردم سلام كرد، مادر نيز جواب سلامش را داد، سپس او را پيش امام حسن عسكري عليه السلام برگردانيدم. (1) بعضي از اسماء و القاب آن گرامي عبارتند از : بقيه الله ، حجت، خلف صالح، أبوالقاسم، قائم منتظر، مهدي (م ح م د) ناگفته نماند كه نام د) بنا بر فتواي شيخ انصاري مكروه، شيخ طوسي حرام و حاجي نوري ذكر آن در مجالس و محافل حرام است.(2)

شكل و شمايل امام عليه السلام

وجود نازنين امام زمان عليه السلام شبيه ترين مردم به حضرت محمد صلي الله عليه و آله است هم از جهت شكل و شمايل و هم از جهت خوي و اخلاق. صورت مباركش سفيد كه سرخي بر آن آميخته، پيشاني نازنينش بلند و سفيد و تابان است، ابروانش بهم پيوسته، نور رخسارش چنان درخشان است كه بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، مستولي شده، بر قسمت راست صورتش خالي است كه پنداري ستاره اي است درخشان، ميان دندانهايش گشاده و چشمانش سياه و سرمه گون است، المهدي طاوس اهل الجنه وجهه كالقمر الدري عليه جلابيب النور، حضرت مهدي عليه السلام طاوس اهل بهشت است چهره اش چون ماه درخشنده است، بر بدن مباركش جامه هاي نور است. قامتش معتدل و موزون است كه هيچ

ص: 7


1- بحار،ج 51، ص 2.
2- نجم الثاقب،ص 48.

چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده است. اللهم ارني الطلعه الرشيده و الغره الحميده و اكحل ناظري بنظره مني اليه آيت الله شيخ محمد حسين غروي رضوان الله تعالي عليه مي فرمايد: (تبارك الله از آن طلعت چون ماه و تعالي - نه ما را است چنين غره و نه اين قد و بالا) (نديده در افق اعتدال ديده گردون - كوجهه قمرا او كحاجبيه كمالا) (زند عقيق لبش طعنه ها بلعل بدخشان - سبق برد در دندان او ز لولو لالا) (هزار خسرو و پرويز را دل است چو فرهاد - ز شور صحبت شيرين آن شهنشه والا) (بخنجر مژه و تير غمزه ام مزن اي جان - كه خسته ام من و بيجان، و لا اطيق قتالا) (ز رنج عشق تو رنجورم آن چنان كه تو داني - كه گر بجانب من بنگري رايت خيالا) (ببانگ ديو طبيعت چنان ز راه شدم دور - كه گر تو دست نگيري لقد ظللت ضلالا) (ذليل و مفتقرم اي عزيز مصر حقيقت - بده نجاتم از اين پستي و ببر سوي بالا)

سيره عملي امام عليه السلام

احمد بن اسحاق كه از بزرگان شيعه و پيروان ويژه امام حسن عسكري عليه السلام است مي گويد: خدمت امام عسكري عليه السلام شرفياب شدم، و مي خواستم در مورد جانشين پس از او سوال كنم، و آن گرامي بدون آن كه سوال كنم فرمود: اي

ص: 8

احمد، همانا خداي متعال از آن هنگام كه آدم. را آفريد زمين را از حجت خدا خالي نگذاشته و نيز تا قيامت خالي نخواهد گذاشت، به جهت حجت خدا از اهل زمين رفع بلا مي شود و باران مي بارد و بركات زمين خارج مي گردد. عرض كردم: اي پسر رسول خدا، امام و جانشين پس از شما كيست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالي كه پسري سه ساله كه رويي همانند ماه تمام داشت بر دوش خويش حمل مي كرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق، اگر نزد خداي متعال و حجتهاي او گرامي نبودي اين پسر را به تو نشان نمي دادم،

همانا او همنام رسول خدا و هم كنيه اوست، او كسي است كه زمين را از عدل و داد پر مي سازد همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد. اي احمد بن اسحاق مثل او در اين امت مثل خضر عليه السلام و ذوالقرنين است، سوگند به خدا غايب مي شود به طوري كه در زمان غيبت او از هلاكت نجات نمي يابد مگر كسي كه خداوند او را بر اعتراف به امامت وي ثابت قدم بدارد و موفق سازد كه براي تعجيل فرج او دعا كند. عرض كردم: سرور من، آيا نشانه اي دارد كه دل من به آن اطمينان بيشتري پيدا كند؟ در اين هنگام آن پسر به عربي فصيح فرمود: منم بقيه الله در زمين، همان كه از دشمنان خدا انتقام مي گيرد، اي احمد بن اسحاق پس از مشاهد عيني دنبال اثر نگرد! (1) ابونعيم انصاري مي گويد: با سي نفر در مكه معظمه حضور داشتم، در ميان آن جمع محمد بن قاسم علوي از اخلاص بيشتري برخوردار بود. روز ششم ذي الحجه سال 293 هجري بود كه ناگاه جواني كه دو حوله

ص: 9


1- اكمال الدين، ج 2، ص 55.

احرام پوشيده و نعلين خود را در دست گرفته بود به جمع ما وارد شد. هنگامي كه چشم ما به جمالش افتاد چنان تحت تاثير جلالت و عظمتش قرار گرفتيم كه همگي يكجا برخاستيم و آن گرامي به ما سلام كرد و در وسط گروه ما نشست و ما نيز در اطراف او نشستيم.

آن گاه به سمت راست و چپ خود نگريست و فرمود: آيا مي دانيد حضرت اباعبدالله عليه السلام در دعاي الحاح چه مي گفت؟ گفتيم: چه فرمود؟ فرمود: چنين مي گفت: اللهم اني اسئلك باسمك الذي تقوم به السماء به تقوم الارض و به تفرق بين الحق و الباطل و به تجمع بين المجتمع و به احصيت عدد الرمال و زنه الجبال و كيل البحار ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تجعل لي من امري فرجا. خدايا: تو را مي خوانم، به آن نامت كه آسمان و زمين را بپاي مي داري، و حق و باطل را از هم جدا مي كني، و پراكندگان را جمع و جمع را پراكنده مي سازي، و عدد ريگ هاي بيابان و وزن كوهها و پيمانه درياها را مي شماري، بر محمد و آل محمد درود بفرست و فرج مرا نزديك گردان! سپس برخاست و مشغول طواف شد ما هم با وي برخاستيم و تا او رفت و ما فراموش كرديم كه دربار او گفتگو كنيم و از هم بپرسيم كه او كي بود. فردا در همان وقت نيز از طواف فراغت يافت و به نزد ما آمد و همانند روز گذشته ما به احترامش برخاستيم و او را هم در وسط گرفته و دور او نشستيم. دوباره مثل روز گذشته به سمت راست و چپ خود نگريست و فرمود: آيا مي دانيد اميرالمومنين عليه السلام بعد از هر نماز واجب چه دعايي را مي خواند؟ پرسيديم چه دعايي را مي خواند؟ آن بزرگوار دعا را خواند و بعد دعايي را كه علي عليه السلام در سجده شكر و علي بن الحسين عليه السلام در زير ناودان كنار بيت مي خواندند بيان فرمود و در بين ما نگاهي به محمد بن قاسم كرد و فرمود: اي محمد بن قاسم تو به راه خير مي روي ان شاء الله و

ص: 10

برخاست و داخل در طواف شد و ما همگي اين دعاها را حفظ كرديم ولي هيچ كدام بياد نياورديم كه راجع به آن عزيز صحبت كنيم جز اينكه در روز آخر يكي از حضار به نام ابوعلي محمودي به ما گفت اي آقايان آيا اين شخص را مي شناسيد، به خدا قسم او صاحب الزمان شماست! پرسيديم از كجا دانستي كه امام زمان عليه السلام است؟ ابوعلي توضيح داد كه هفت سال تضرع و زاري مي كردم و از خداوند مي خواستم كه حضرت صاحب الزمان عليه السلام را زيارت كنم، تا اينكه عصر روز عرفه ديدم همين بزرگوار آمد و همين دعايي را كه شنيديد خواند، من از او پرسيدم: شما كيستيد او فرمود: از مردم هستم، گفتم از كدام تيره مردم؟ فرمود: از عرب، گفتم از كدام تيره عرب؟ فرمود: از بني هاشم. گفتم: از كدام گروه بني هاشم؟ فرمود: از آن گروه كه بزرگ آنها سر دشمن را مي شكافت و به مردم طعام مي داد و در آن هنگام كه مردم در خواب بودند به نماز مي ايستاد. دانستم كه او علوي است ولي ناگهان ناپديد گشت و نفهميدم كجا رفت. از مردمي كه در اطراف او بودند پرسيدم آيا اين شخص را شناختيد؟ گفتند: آري، هر سال پياده با ما به حج مي آيد گفتم: سبحان الله به خدا قسم اثر پياده روي در وي نديدم. از عرفات به مزدلفه رفتم در حالي كه از فراق او غمگين و افسرده بودم، وقتي به خواب رفتم در عالم رويا رسول الله صلي الله عليه و آله را ديدم كه فرمود: آيا مطلوب خود را ديدي؟ گفتم: آقا، او كيست؟ فرمود: همان كسي كه ديروز عصر ديدي امام زمان تو بود. ابونعيم انصاري راوي اين داستان مي گويد: وقتي اين مطالب را از بوعلي شنيديم او را سرزنش كرديم كه چرا بموقع ما را مطلع نساختي؟! گفت: من هم فراموش كردم. (1)

ص: 11


1- بحار،ج 52، ص 6.

در شهر نجف كارگر حمامي بود كه پدر پيري داشت و نسبت به خدمتگزاري او هيچ گونه كوتاهي نمي كرد تا آنجا كه براي او آب در مستراح مي برد و منتظر مي شد تا خارج شود و به مكانش برساند. آري پيوسته ملازم خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مي رفت و در آن شب به واسطه اعمال مسجد سهله و شب زنده داري در آنجا از خدمت معذور بود. ولي پس از مدتي ترك كرد و ديگر به آنجا نرفت. از او پرسيدند چرا رفتن به مسجد سهله را ترك كردي؟ گفت: چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم، شب چهارشنبه چهلم رفتم به تاخير افتاد تا نزديك غروب، در آن موقع تك و تنها بيرون رفتم و با همان وضع به سير خود ادامه دادم تا يك سوم راه باقي ماند، كم كم ماهتاب مقداري از تاريكي شب را به روشنايي تبديل كرد. در اين هنگام شخص عربي را ديدم بر اسبي سوار است و به طرف من مي آيد و در دل خود گفتم الان اين مرد راهزن مرا برهنه مي كند، همين كه به من رسيد با زبان عرب بدوي شروع به صحبت كرد، پرسيد كجا مي روي؟ گفتم مسجد سهله، فرمود: با تو چيز خوردني هست؟ جواب دادم نه، فرمود: دست خود را در جيب كن، گفتم: در آن چيزي نيست باز آن سخن را با تندي تكرار كرد. من دست در جيب كردم مقداري كشمش يافتم كه براي كودك خود خريده بودم و از خاطرم رفته بود به او بدهم. آن گاه به من فرمود: اوصيك بالعود سه مرتبه اين عبارت را تكرار كرد (عود به زبان عرب بدوي پدر پير را مي گويند) بعد از اين سخن ناگهان از نظرم ناپديد شد. فهميدم كه او حضرت مهدي عليه السلام بود و دانستم كه آن گرامي راضي نيست ترك خدمت پدرم را حتي در شبهاي چهارشنبه

ص: 12

بنمايم. از اين جهت ديگر به مسجد سهله نرفتم و اين كار را ترك نمودم. (1)ابونصر طريف مي گويد: به خدمت صاحب الزمان عليه السلام رسيدم. فرمود: اي طريف قدري صندل سرخ براي من بياورد صندل نام درختي است كه در هند مي رويد و بوي خوشي دارد، شايد مقصود امام عليه السلام عطري بوده كه از آن مي گرفته اند). وقتي آن را حاضر كردم فرمود: مرا مي شناسي؟ عرض كردم: آري، فرمود: من كيستم؟ عرض كردم، شما آقا و پسر آقاي من هستيد، فرمود: مقصودم سوال از اين نبود، طريف گفت: فدايت شوم پس بفرما تا خشنود گردم، فرمود: من خاتم اوصياء هستم كه خداوند گرفتاريها را به وسيله من از بستگان و شيعيانم برطرف مي كند. (2) ابراهيم بن مهزيار مي گويد: به مدينه رفتم تا درباره اولاد امام حسن عسكري عليه السلام تحقيقاتي نمايم ولي در مدينه چيزي دستگيرم نشد. آن گاه به مكه رفتم تا مگر در آنجا اطلاعي بدست آورم. روزي در هنگام طواف جواني زيبا روي بنظرم آمد كه او نيز به من نگاه مي كرد. من به آرزوي اينكه شايد مقصود خود را يافته باشم به طرف او رفتم و سلام كردم و جواب سلام بهتر شنيدم. آن گرامي پرسيد: اهل كجايي؟ گفتم اهواز. فرمود: از ديدنت خوشحالم. آيا در اهواز جعفر بن حمدان خصيبي را مي شناسي؟ گفتم: او نداي حق را لبيك گفت. فرمود: خدا او را رحمت كند شبهاي درازي را به عبادت گذرانيد و خداوند پاداش فراوان به او عنايت نمود، سپس فرمود: مرحبا به تو، آن علامتي كه از امام حسن عسكري عليه السلام كه در اختيار تو بود چه كردي؟ عرض كردم: شايد منظور شما انگشتري باشد كه امام عسكري

ص: 13


1- منتهي الامال، ج 2، ص 324.
2- مهدي موعود، ص 498.

به من لطف فرمود؟! فرمود: آري مقصودم همان است. وقتي آن را بيرون آوردم و نظرش به آن افتاد از دست من گرفت و بوسيد و سپس نقش آن را كه نوشته بود يا الله يا محمد يا علي خواند. آن گاه فرمود: قربان پدرم گردم! كه جواب مسائل بسياري را براي امروز كه به آن احتياج دارم از وي گرفتم و همه نوع احاديث و اخبار از او استفاده نمودم. تا آنجا كه فرمود: مطلب مهمي را كه بعد از سفر حج قصد كرده اي به من اطلاع بده، گفتم: آنچه در نظر داشتم هم اكنون به تو مي گويم. گفت: هر چه مي خواهي بپرس تا به خواست خدا برايت شرح دهم. گفتم: آيا از اولاد امام حسن عسكري صلوات الله عليه خبري داري؟ گفت: آري و الله، ماموريت من براي آمدن به سراغ تو از ناحيه آن بزرگواران است و اگر دوست داري به شرف ملاقات آنها نائل شوي با من به شهر طائف بيا ولي اين سفر را از دوستانت مخفي بدار! ابراهيم بن مهزيار مي گويد: با وي به طائف رفتم، از ريگستاني گذشته از دور چادري ديديم كه بر سينه تل ريگي سر پا بود. او نخست به درون چادر رفت تا براي ورود اجازه بگيرد، پس به آنها سلام كرد و اطلاع داد كه من بيرون منتظرم. يكي از آنها كه در ميان چادر بودند و بزرگتر بود و نامش (م ح م د) بود بيرون آمد. رنگ صورتش باز، پيشاني اش روشن، بر گونه راستش خالي مانند پاره مشكي بر سفيدي نقره نمايان بود و موي سر مباركش نتابيده تا نزديك گوشش مي رسيد، قيافه نوراني او را هيچ چشمي نديده و زيبايي و وقار و حجب و حياي بي نظيرش را نمي توان توصيف كرد. همين كه نظرم به او افتاد بي اختيار به سويش شتافتم و دست و پايش را بوسيدم. فرمود: خوش آمدي، رابطه قلبي ميان من و تو برقرار است با وجود دوري منزل و تاخير ملاقات تو را در نظر داشتم خدا را شكر كه

ص: 14

ملاقات ما صورت گرفت و از انتظار و فراق ما را بيرون آورد. امام عليه السلام از تمام برادران گذشته و حال من پرسيد، عرض كردم، پدر و مادرم فداي شما من از هنگام مرگ و شهادت مولايم امام حسن عسكري تا كنون همواره شهر به شهر در جستجوي شما هستم و همه جا درهاي اميد به رويم بسته مي شد تا اينكه خدا بر من منت نهاد و كسي آمد و مرا به خدمت شما آورد. خدا را شكر مي كنم كه بزرگواري و احسان حضرتت را به من الهام نمود. سپس آن گرامي مرا به گوشه خلوتي برد و فرمود: پدرم با من پيمان بست كه جز در پنهان ترين و دورترين نقاط زمين مسكن نكنم تا اسرار وجودم مخفي شود و از نقشه هاي گمراهان محفوظ بمانم و از خطرات مردم بد انديش در امان باشم. از اينرو بيابان هاي خشك و ريگزار را مي پيمايم و منتظر روز قيام خود مي باشم كه فرياد مردم روي زمين از هر سو بلند است. پدرم صلوات الله عليه از حكمت هاي پنهاني و علوم مكتوم چيزهايي به من آموخت كه اگر شمه اي را به تو بگويم تو را بي نياز گرداند. پدرم صلوات الله عليه فرمود: يا بني ان الله جل ثناوه لم يكن ليخلي اطباق ارضه و اهل الجد في طاعته و عبادته، بلا حجه يستعلي بها و امام يوتم به. فرزندم خداوند تبارك و تعالي تمام طبقات زمين و آنها را كه سعي در عبادت و اطاعت او دارند بدون حجتي كه مقام آنها را بالا برد و بدون امامي كه مردم به وي اقتد نمايند و به روش وي روند خالي نمي گذارد اي فرزند: اميدوارم تو از كساني باشي كه خداوند آنها را براي نشر حق و بر چيدن اساس باطل و اعتلاي دين و خاموش ساختن آتش گمراهي آماده ساخته است.

ص: 15

اي فرزندم هميشه در مكانهاي پنهان و دور مسكن بنما زيرا كه هر يك از دوستان خدا دشمني زننده و مخالفي مزاحم دارند... و اعلم ان قلوب اهل الطاعه و الاخلاص نزع اليك مثل الطير اذا امت او كارها پسرم بدان كه دلهاي مردم ديندار و با اخلاص مانند پرندگان كه ميل به آشيان دارند مشتاق لقاي تو مي باشد... مهزيار مي گويد: مدتي در خدمت حضرت توقف نمودم و از آن حضرت حقايق روشن و احكام نوراني و لطائف و حكمت و نكات ممتازي كه خداوند در سينه گهربارش نهاده بود استفاده نمودم و با حضرت خدا حافظي نمودم در حالي كه خدا را سپاسگزارم .

(1) چند نفر از شيعيان بحرين باهم قرار گذاشتند هر يك به نوبت ديگران را ميهماني كنند، بر اين قرار عمل كردند تا نوبت به مردي تنگدست رسيد چون براي ميهماني دوستان خود وسيله اي در اختيار نداشت بسيار اندوهگين شد و از افسردگي از شهر خارج شده روي به صحرا آورد تا شايد كمي اندوهش برطرف شود. در اين بين شخصي پيش او آمد و گفت: در شهر به فلان تاجر بگو آن دوازده اشرفي را كه براي ما نذر كرده بودي بده، پول را از او مي گيري و صرف ميهماني خود مي كني! آن مرد پيش تاجر رفت و پيغام را رساند تاجر گفت: اين حرف را به تو فرموده آيا او را شناختي پاسخ داد نه گفت: او صاحب الزمان عليه السلام بود، من اين مبلغ را براي آن جناب نذر كرده بودم، مرد بحريني را بسيار احترام كرد و وجه را پرداخت، خواهش كرد كه چون آن بزرگوار نذر مرا پذيرفته نصف اين اشرفيها را به من بده معادل آن از پولهاي ديگر مي دهم تا به عنوان تبرك داشته باشم بحريني بدين وسيله از عهده ميهماني

ص: 16


1- بحار،ج 52، ص 32.

دوستان خود بر آمد. (1) ابوالحسين بن ابي البغل مي گويد: از طرف ابومنصور صالحان حاكم وقت كاري به من واگذار شده بود و بين من و او به واسطه آن كار تيره شد تا آنجا كه من مجبور شدم خود را پنهان كنم. ابومنصور پيوسته مرا جستجو مي كرد و من مدتي هراسان و سرگردان در اختفا بسر مي بردم. در يك شب جمعه تصميم گرفتم به حرم مطهر موسي بن جعفر و امام جواد عليهما السلام بروم تا شايد خداوند گشايشي عنايت كند، باران مي آمد و باد مي وزيد، شب تاريكي بود وارد حرم شدم از ابوجعفر متصدي حرم خواهش كردم درها را ببندد و كوشش كند كسي وارد نشود تا با خاطري آسوده و حضور قلب عرض نياز و دعا كنم، در ضمن از گرفتار شدن به دست اشخاص كه در جستجويم بودند ايمن باشم. او پذيرفت و درهاي حرم را بست. شب به نيمه رسيد باد و باران آن قدر زياد بود كه رفت و آمد مردم را قطع نمود. من با دلي آكنده از اندوه و چشمي گريان دعا مي كردم و زيارت مي نمودم در اين لحظه يكباره متوجه صداي پايي از طرف قبر مطهر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام شدم وقتي نگاه كردم شخصي را ديدم كه مشغول زيارت است، بر آدم و پيامبران اولوالعزم سلام داد، امامان عليهم السلام را نيز سلام داد تا به حضرت حجت امام زمان عليه السلام رسيد چيزي نگفت، شگفت زده شدم ولي پيش خود گفتم ممكن است نام شريف آن گرامي را فراموش كرده باشد. زيارتش تمام شد دو ركعت نماز خواند و بعد به طرف مرقد مطهر امام جواد عليه السلام آمد و همانند سلام و زيارت او باز تكرار كرد و دو ركعت نماز خواند ولي من چون او را نمي شناختم ترس مرا فرا گرفت.

ص: 17


1- نجم الثاقب، ص 306.

ديدم جواني است كامل، لباس سفيدي پوشيده و عمامه اي بر سربسته و ردايي نيز بر دوش دارد. اين بار كه زيارتش تمام شد به سوي من آمد و فرمود: ابوالحسين بن ابي البغل اين انت من دعاء الفرج اگر گرفتاري چرا دعاي فرج را نمي داني؟! پرسيدم آن دعا چگونه است؟ فرمود: دو ركعت نماز مي خواني آن گاه اين دعا را تلاوت مي كني: يا من اظهر الجميل و ستر القبيح يا من لم يواخذ بالجريره و لم يهتك الستر يا عظيم المن يا كريم الصفح يا حسن التجاوز و يا واسع المغفره يا باسط اليدين بالعطيه يا منتهي كل نجوي و يا غايه كل شكوي يا عون كل مستعين و يا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها يا رباه ده مرتبه يا غايه رغبتاه ده مرتبه اسلك بحق هذه الاسماء و بحق محمد و آله الطاهرين (عليهم السلام) الا ما كشفت كربي و نفست همي و فرجت غمي و اصلحت حالي. پس از اين دعا هر چه خواستي به خدا بگو و حاجت خود را طلب كن آن گاه طرف راست صورت را بر زمين مي گذاري و صد مرتبه مي گويي:

يا محمد يا علي يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافياي و انصراني فانكما ناصراي. و بعد طرف چپ صورت را بر زمين مي گذاري صد مرتبه مي گويي: ادركني آن گاه مي گويي: الغوث، الغوث، الغوث اين لفظ را زياد تكرار مي كني تا اينكه نفست تمام شود در اين موقع سر از زمين بر مي داري خداوند به كرمش حاجتت را بر مي آورد انشاء الله تعالي. همين كه مشغول آن دعا و نماز شدم از حرم بيرون شد پس از پايان انجام دستورات آن بزرگوار پيش ابوجعفر رفتم تا سوال كنم اين مرد چگونه وارد شد، درها را مانند اول بسته ديم، در شگفت شدم با خود گفتم شايد درب ديگري هست كه من خبر ندارم. نزد ابوجعفر رفتم جريان را به صورت گله گفتم، پاسخ داد درها

ص: 18

همان طور بسته است و من باز نكردم ولي به اين موضوع كه تعريف مي كني آن آقا مولاي ما صاحب الزمان عليه السلام است. مكرر در مثل چنين شبي هنگام خلوت بودن حرم آن بزرگوار را ديده ام. ابوالحسين مي گويد: اندوهگين شدم كه چرا امام عليه السلام را نشناختم و اين سعادت پر ارج را از دست دادم. از حرم موسي بن جعفر و جواد الائمه عليها السلام بيرون آمدم در حالي كه رفع گرفتاريم شد و به بهترين صورت به حاجت خويش رسيدم. (1).

وظايف ما در زمان غيبت امام عليه السلام

1- ندبه و استغاثه به او :

ترديدي نيست كه واسطه فيض بين ما و پروردگار وجود نازنين حضرت بقيه الله روحي له الفداء است و اگر در زندگي مشكل و گرفتاري داشته باشيم و يا نداشته باشيم توسل و ندبه بر در آستان آن گرامي ضرورت دارد. پاكدلان و انسانهاي شايسته به آن بزرگوار عشق مي ورزند و همواره در استغاثه و دعا هستند تا شايد توفيق ديدارش و ان شاء الله درك محضرش را در زمان ظهور پيدا كنند. در اين رابطه دعاي ندبه را در چهار عيد فطر، قربان، غدير و روز جمعه مي خوانند و مي گويند كه: عزيز علي ان اري الخلق و لا تري و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوي

چقدر سخت است براي من كه هر صحبي ديده باز كنم همه را ببينم و ترا نبينم و حتي صدايي از تو به طور آهسته به گوش من نرسد.

ص: 19


1- فرج المهموم سيد بن طاوس، ص 274

و دعاي عهد را هر صبح مي خوانند بدين اميد كه از ياوران قائم عليه السلام باشند و اگر پيش از ظهور آن بزرگوار بميرند رجعت نموده و از ياران حضرتش گردند. اللهم اني اجدد له في صبيحه يومي هذا و ما عشت من ايامي عهدا و عقدا و بيعه له في عنقي لا احول عنها و لا ازول ابدا. پروردگارا من در صبح همين روزم و تمام ايامي كه در آن زندگاني كنم با او تجديد مي كنم عهد خود و عقد بيعت او را كه بر گردن من است كه هرگز از اين عهد و بيعت بر نگردم و تا ابد بر آن ثابت قدم باشم. اللهم ان حال بيني و بينه الموت الذي جعلته علي عبادك حتما مقضيا فاخرجني من قبري موتزرا كفني شاهرا سيفي مجردا قناتي ملبيا دعوه الداعي في الحاضر و البادي پروردگارا اگر ميان من و آن حضرت مرگ كه بر تمام بندگانت قضاي حتمي قرار داده اي جدايي انداخت پس مرا از قبر برانگيز در حالي كه كفنم را لباس خود كرده و شمشيرم را از نيام بركشيده و لبيك گويان دعوتش را كه بر تمام مردم شهر و ديار عالم لازم الاجابه است اجابت كنم.

من بينواز بي برگ و بري اگر بميرم

سر پر ز شور از خاك در تو بر نگيرم

بغلامت درت مفتخرم مرانم از در

كه بجز در تو حاشا در ديگري پذيرم

شده سينه ام ز سيناي غمت ز ناله چندان

كه عجب نباشد ار عرض بنالد از نفيرم

2- انتظار فرج

رواياتي با اين مضمون به دست ما رسيده كه افضل العباده

ص: 20

انتظار الفرج، انتظار فرج حضرت بقيه الله عليه السلام برترين عبادت است. (1) انتظار الفرج من اعظم الفرج، در انتظار فرج بودن از بزرگترين فرج است. (2) انتظار ظهور امام زمان عليه السلام علامات و نشانه هايي دارد كه با حفظ آنها مصداق خارجي پيدا مي كند. اول اينكه شخص منتظر همانند همه منتظران فكر و ذكرش متوجه فرد مورد انتظار باشد و او را از ياد نبرد. دوم، كسي كه انتظار فرج حضرت مهدي عليه السلام را دارد بايد سعي و تلاش كند كه قبل از ظهور آن گرامي خود را اصلاح كند، از گناه توبه نمايد و به اعمال صالحه و رفتار پسنديده خود را زينت بخشد تا لياقت و شايستگي مصاحبت و درك حضور حضرت را پيدا كند. سوم، انتظار بدان معني نيست كه دست روي دست بگذاريم و هيچ گونه احساس مسوليت نكنيم و بگوييم كه آقا تشريف مي آورند و كارها را درست مي كنند و بدون شك منتظر واقعي كسي است كه تا مي تواند امر به معروف و نهي از منكر نمايد، جلوي ظلم و بيداد را بگيرد و به بهانه انتظار از هيچ تلاش و جهاد در راه سازندگي خود و جامعه كوتاهي ننمايد.

محبت خود را نسبت به حضرت اظهار نمودن

انسان هر كه را دوست داشته باشد در حقش دعا مي كند، براي حفظ جانش از بليات و حوادث آسماني و زميني صدقه مي دهد در مشاهد مشرفه و اماكن مقدسه به نيابت از او عبادت و زيارت مي كند، و دقيقا سزاوار چنين است كه دوستان و عاشقان حضرت مهدي روحي له الفداء به بهانه هاي مختلف محبت خود را به آن گرامي ابراز دارند. گاه در قالب

ص: 21


1- ينابيع الموده، ص 493.
2- بحار، ج 52، ص 122.

دعا و گاه هنگام دادن صدقه و گاهي هم در مراسم حج و زيارت قبور اجداد طاهريينش، تا شايد ياد و ذكر او باعث نورانيت و قبولي عمل گردد. ناگفته نماند در صورت ايمان و اعتقاد، ذكر صلوات و نذر آن براي سلامتي حضرت بقيه الله گره گشاي بسياري از مشكلات است كه اين حقير به تجربه برايم ثابت شده است.

تا دل آشفته ام شيفته روي تست

هر طرفي رو كنم روي دلم سوي تست

بگرد بيت الحرام طواف بر من حرام

اي صنم خوشخرام كعبه من كوي تست

دل ندهم از قصور به صحبت حسن حور

بهشت اهل حضور صحبت دلجوي تست

زنده لعل لبت خضر و نباشد عجيب

چشمه آب حيات قطره اي از جوي تست

راهزن رهروان غمزه فتان تو

دام دل عارفان سلسله موي تست

سوز و گداز جهان از غم غمازيت

راز و نياز همه در خم ابروي تست

طايفه اي مست مي، مست هوا فرقه اي

منتقر بينوا مست هياهوي تست

معرفت و شناخت او

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد همانند مردم زمان جاهليت

ص: 22

مرده است. (1) من مات عارفا لامامه كان كمن هو مع القائم عليه السلام في فسطاطه هر كس بميرد و آشناي به مقام امام خويش باشد مثل كسي است كه همراه و همنشين حضرت قائم عليه السلام در خيمه اوست. (2) پايه و اساس معرفت به آن بزرگوار را اين مسائل تشكيل مي دهد. كسب مقام امامت در طفوليت، اختفاء ولادت و دوران كودكي، غيبت صغري و كبراي حضرت، نواب خاص در زمان غيبت صغري و نواب عام و زعامت مسلمين در غيبت كبري، اعتقاد به علم و عصمت امام، طول عمر و ادامه زندگي حضرت، امتحان شيعيان در زمان غيبت، فيض رساني او در هنگام غيبت و در هنگام ظهور و حكومت، بيعت هيچ طاغوتي را به گردن ندارد و اگر يك روز از جهان باقي مانده باشد او خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

چهار نايب خاص امام عليه السلام

ابوعمرو عثمان بن سعيد

او مورد اعتماد مردم، گران قدر و وكيل امام هادي و امام حسن عسكري عليهما السلام بود و به امر امام زمان عليه السلام متصدي كفن و دفن امام عسكري عليه السلام گرديد. عثمان بن سعيد براي مصون ماندن از ماموران خليفه زمان به شغل روغن فروشي روي آورد تا گمان آنها را نسبت به خود در خدمت به امام عليه السلام برطرف نمايد. و زماني كه تماس با امام عسكري عليه السلام براي شيعيان مشكل بود اموال توسط او براي امام ارسال مي شد و جناب عثمان بن سعيد اموال را در ظرفهاي روغن مي ريخت و نزد امام مي برد. (3).

ص: 23


1- سفينه البحار، ج 1، ص 32.
2- سفينه البحار، ج 1، ص 32.
3- بحار ج 51، ص 346.

عثمان بن سعيد پس از امام حسن عسكري عليه السلام به فرمان امام مهدي عليه السلام به وكالت و نيابت ادامه داد و شيعيان مسائل خود را نزد او مي بردند و پاسخ امام عليه السلام توسط او به مردم مي رسيد. (1).

محمد بن عثمان

او نيز همانند پدر از بزرگان شيعه و مورد اعتماد و احترام بود. شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه مي فرمايد: شيعه بر عدالت و تقوي و امانت او اتفاق داشتند. ابوعلي احمد بن اسحق مي گويد از امام حسن عسكري عليه السلام سوال كردم احكام دين خود را از چه كسي بگيرم و گفته چه كسي را بپذيريم؟ فرمود: العمري و ابنه ثقتان فما اديا اليك فعني يوديان و ما قالا لك فعني يقولان فاسمع لهما و اطعهما فانما الثقتان المامونان. عثمان بن سعيد عمري و فرزندش محمد بن عثمان هر دو موثق اند، هر چه آنها به تو برسانند از من مي رسانند و آنچه به تو بگويند از جانب من مي گويند. پس از آنها بشنو و اطاعت كن، چه كه آنها موثق و امين هستند. (2) پس از درگذشت نائب اول حضرت مهدي روحي له الفداء عثمان بن سعيد توفيعي از جانب آن گرامي در مورد وفات او و نيابت فرزندش محمد بن عثمان صادر شد كه بخشي از آن چنين است: انا لله و انا اليه راجعون، در برابر فرمان او تسليم و به قضاي او راضي هستيم، پدرت سعادتمند زيست و پسنديده در گذشت، خداوند او را رحمت كند و به پيشوايان و سرورانش عليهم السلام ملحق سازد، هماره در كار آنان جهد مي ورزيد و در آنچه موجب تقرب به خداي عزيز و جليل و پيشوايان

ص: 24


1- بحار، ج 51، ص 344.
2- بحار، ج 51، ص 348.

بود مي كوشيد، خداوند روي او را شاد و شاداب دارد و از لغزشش در گذرد. خداوند پاداش ترا بزرگ دارد و به تو در مصيبت آرامش نيكو عطا فرمايد، تو مصيبت زده شدي و ما نيز مصيبت زده شديم، و مفارقت او ترا و ما را به مصيبت تنهايي و از دست دادن او مبتلا ساخت، خداوند او را به رحمت خود در جايگاه و آرامگاهش مسرور سازد، و از كمال سعادت پدرت بود كه خداوند فرزندي چون تو را به او عنايت كرد كه پس از او جانشينش گردي و در امورش قائم مقام او باشي و برايش طلب رحمت و آمرزش نمايي، و من خداي را سپاس مي گزارم، همانا دلها به مكان و منزلت تو و به آنچه خدا در تو و نزد تو قرار داده شاد و خشنود است، خداوند ترا ياري فرمايد و نيرومند و استوار سازد و موفق بدارد، و سرپرست و مراقب و نگهبان تو باشد. (1) عبدالله بن جعفر حميري مي گويد: از محمد بن عثمان پرسيدم صاحب الامر را ديده اي؟ فرمود: آري، و آخرين ملاقاتم با او كنار بيت الله الحرام بود كه مي گفت: اللهم انجز لي ما وعدتني، بار پروردگارا به آنچه به من وعده داده اي انجام ده. و نزديك ركن يماني مقابل كعبه آن گرامي را مي ديدم كه مي گفت: اللهم انتقم، بي اعدائي، پروردگارا از دشمنانم انتقام بگير. و هر سال در موسم حج آن بزرگوار حاضر مي شود، او مردم را مي بيند و مي شناسد و مردم او را مي بينند ولي نمي شناسند. (2)پيش از مرگ محمد بن عثمان گروهي از بزرگان شيعه نزد او آمدند و محمد به امر امام زمان عليه السلام براي سفارت و ارتباط با امام عليه السلام ابوالقاسم حسين بي روح نوبختي را معرفي كرد و گفت: او قائم مقام من است و بعد از

ص: 25


1- كمال الدين، ج 2، ص 188.
2- بحار، ج 51، ص 351.

من به او مراجعه كنيد. سال وفات محمد بن عثمان عمري سيصد و پنج هجري قمري بود. (1).

حسين بن روح نوبختي

از سوي حضرت مهدي روحي له الفداء درباره حسين بن روح اين توقيع صادر شد: ما او را مي شناسيم خداوند تمامي خير و رضاي خويش را به او بشناساند، و به توفيق خود او را ياري نمايد، از مكتوب او مطلع شد و نسبت به او وثوق و اطمينان داريم، و او را نزد ما مكان و منزلتي است كه خشنودش مي سازد، خداوند در احسان خويش به او بيفزايد كه خدا ولي و تواناي بر همه چيز است، و سپاس خداي را كه شريكي ندارد و درود و سلام فراوان خدا بر فرستاده او محمد و بر خاندان او. اين نامه روز يكشنبه 6 شوال سال 305 هجري قمري صادر شد. (2) ابن نوح مي گويد: در مصر عده اي از علماي شيعه از ابوسهل نوبختي پرسيدند چطور شد كه حسين بن روح نائب امام زمان عليه السلام شد و تو نشدي؟ گفت: ائمه طاهرين عليهم السلام بهتر مي دانند چه كسي را به اين مقام برگزينند، من مردي هستم كه دشمنان شيعه را ملاقات مي كنم و با آنها در امور اعتقادي مناظره مي نمايم اگر من مانند حسين بن روح مكان امام زمان عليه السلام را مي شناختم شايد در موقع مناظره كه در آوردن دليلي معطل مي شدم، براي اثبات مدعا جاي او را به ديگران نشان مي دادم، ولي حسين بن روح اگر مثلا امام عليه السلام در زير دامان او مخفي باشد او را با آلات برنده تكه تكه نمايند دامان خود را از او بر نمي دارد و او را به دشمن نشان

ص: 26


1- غيبت شيخ طوسي، ص 327.
2- غيبت شيخ طوسي، ص 227.

نخواهند داد! (1) جناب حسين بن روح مدت بيست و يك سال مقام نيابت خاصه امام زمان عليه السلام را بعهده داشت و قبل از مرگ امور نيابت را به امر حضرت بقيه الله سلام الله عليه به ابوالحسن علي بن محمد سمري يا سيمري واگذاشت و در ماه شعبان سال 326 هجري درگذشت و قبر شريفش در بغداد است. (2).

ابوالحسن علي بن محمد سيمري

او پس از حسين بن روح عهده دار نيابت امام زمان عليه السلام و رسيدگي به امور شيعيان بود. علي بن محمد سيمري به آنچه حسين بن روح انجام مي داد اقدام نمود و وقتي عده اي از شيعيان نزد وي جمع شدند و گفتند كه وكيل بعد از شما كيست؟ سخني در اين باره اظهار نداشت و گفت: مامور نيستم كه كسي را بعد از خود به عنوان نائب امام عليه السلام به مردم معرفي كنم. يك روز عده اي از بزرگان در اطرافش بودند ناگاه گفت خداوند به شما در مصيبت علي بن بابويه قمي (پدر شيخ صدوق) اجر عنايت فرمايد، او در اين ساعت از دنيا رفت. آنان ساعت و روز و ماه را يادداشت كردند، 17 يا 18 روز بعد خبر رسيد كه در همان ساعت علي بن بابويه قمي رحلت نموده است. (3) چند روز قبل از وفاتش نامه اي با اين مضمون براي او رسيد: بسم الله الرحمن الرحيم: يا علي بن محمد السمري اعظم الله اجر اخوانك فيك: فانك ميت ما بينك و بين سته ايام فاجمع امرك و لا توص الي احد فيقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالي ذكره و ذلك بعد

ص: 27


1- بحار، ج 51، ص 359.
2- بحار، ج 51، ص 358.
3- بحار، ج 51، ص 361.

طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا و سياتي شيعتي من يدعي المشاهده الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو كذاب مفتر، و لا حول و لا قوه الا بالله العي العظيم. به نام خداوند بخشنده و مهربان، اي علي بن محمد سمري خداوند در مصيبت تو پاداش برادرانت را عظيم دارد، تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهي رفت، پس امور خويش را فراهم آور و به هيچ كس وصيت مكن كه پس از تو جانشين تو شود، به تحقيق غيبت كبري واقع شد و ظهوري نخواهد بود تا آن گاه كه خداي متعال فرمان دهد، و آن پس از مدت طولاني و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم است و بزودي افرادي نزد شيعيان من مدعي مشاهده (و ارتباط با امام غائب به عنوان نائب خاص) مي شوند، آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفياني و پيش از صيحه (خروج سفياني و صيحه دو علامت از علاماتي هستند كه نزديك ظهور امام عصر ارواحنا فداه واقع مي شود) چنين ادعايي نمايد دروغگو و افترا زننده است و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم (1) درست روز ششم آخرين سفير خاص امام عليه السلام ابوالحسن علي بن محمد السمري از دنيا رفت و غيبت كبري آغاز گرديد.

نواب عام و مراجع تقليد

با پايان يافتن غيبت صغري كه جمعا 69 سال بود (و اگر مبدا آن را ميلاد امام مهدي عليه السلام حساب كنيم 74 سال بوده) غيبت كبري آغاز شد. در غيبت صغري رابطه مردم با امام عليه السلام به طور كلي قطع نبود ولي محدود بود و هر كس از شيعيان مي توانست به وسيله نواب خاص حضرت با آن بزرگوار ارتباط برقرار كرده و مشكلات و مسائل خود را به عرض امام عليه السلام

ص: 28


1- كمال الدين صدوق، ج 2، ص 193.

برساند و توسط آنان پاسخ دريافت دارد و گاهي هم براي بعضي مقدور بود كه به محضر امام عليه السلام شرفياب شوند. ولي در دوران غيبت كبري ارتباط قطع شد و مردم مكلف شدند در مسائل خود به نواب عام و مراجع تقليد و آگاهان به احكام شرع مراجعه كنند. حضرت بقيه الله عليه السلام در توقيع مبارك خويش چنين نوشتند: عذر و بهانه اي براي هيچ يك از دوستان ما در تشكيك نسبت به آنچه ثقات ما از ما نقل مي كنند نيست، دانستند كه ما سر خود را به آنان واگذار كرديم و به آنان داديم. (1) شيخ طوسي و شيخ صدوق و شيخ طبرسي رضوان الله تعالي عليهم از اسحاق بن عمار نقل كرده اند كه گفت: مولاي ما حضرت مهدي عليه السلام (در مورد تكليف شيعه در زمان غيبت) فرموده است: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم (2) در حوادث و پيشامدهايي كه واقع مي شود به روايت كنندگان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان مي باشم. و نيز امام صادق عليه السلام مي فرمايد: و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه (3)هر يك از فقهاء كه مراقب نفس و نگهبان دينش، و مخالف هوي و هوسش، و مطيع فرمان مولايش (يعني ائمه عليهم السلام) باشد بر عوام لازم است

ص: 29


1- المهدي، ص 182.
2- احتجاج، ج 2، ص 283.
3- سفينه البحار ،ج 2 ، ص 381.

كه از او تقليد كنند. و مرحوم طبرسي در كتاب احتجاج از امام صادق عليه السلام حديث مفصلي را نقل مي كند كه عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام سوال نمود، آن گاه حضرت در بخشي از پاسخ چنين فرمود: من كان منكم ممن قد روي حديثنا، و نظر في حلالنا و حرامنا، و عرف احكامنا، فليرضيا به حكما، فاني قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكم و لم يقبله منه فانما بحكم الله استخف، و علينا رد، و الراد علينا كافر و راد علي الله، و هو علي حد من الشرك بالله. (1) هر كس از ميان شما احاديث ما را نقل كند و در حلال و حرام ما صاحب نظر باشد و آشناي به احكام ما باشد به حكم و فتواي او رضايت بدهيد. زيرا كه من ايشان را بر شما حاكم قرار داده ام و اگر ايشان حكمي را صادر نمايند و كسي آن را قبول نكند بداند كه حكم خدا را سبك شمرده و در واقع ما ائمه را رد كرده و كسي كه ما را رد كند كافر است و خدا را رد كرده و تا حد شرك به خدا پيش رفته است. بنابر اين در زمان غيبت كبري امور مسلمين به دست ولي فقيه است و بايد حلال و حرام خدا با نظر آنها بيان شود و بر كسي كه به درجه اجتهاد و استنباط احكام نرسيده واجب و لازم است كه از آن بزرگوار كه تاييد شده ائمه خاصه حضرت بقيه الله روحي له الفداء هستند تبعيت و تقليد نمايد.

كلمات حكمت آميز

انه ليس بين الله عز و جل و بين احد قرابه، و من انكرني فليس مني و سبيله سبيل ابن نوح

ص: 30


1- سفينه البحار، ج 2، ص 381.

به درستي كه بين خداوند تبارك و تعالي واحدي از بندگانش قرابت و فاميلي وجود ندارد و هر كس منكر وجود من شود از من نيست و راه او راهي است كه پسر نوح رفت! اما ظهور الفرج فانه الي الله و كذب الوقاتون. هنگام ظهور فرج را خدا مي داند و بس و هر كه براي ظهور من وقتي تعيين كند دروغگو است. و اني اخرج حين اخرج و لا بيعه لاحد من الطواغيت في عنقي من زماني قيام مي كنم كه بيعت هيچ طاغوتي را بر گردن نداشته باشم. و اما وجه الانتفاع بي في غيبتي، فكالانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب. نوع بهره برداري از وجود من در زمان غيبت همانند بهره برداري از وجود خورشيد است هنگامي كه پشت ابرها از ديدگان پنهان مي گردد. و اني لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء من امان اهل زمين هستم همان طور كه ستارگان امان اهل آسمانند. و اكثر الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلك فرجكم براي تعجيل در فرج (امام زمان خويش) زياد دعا كنيد كه فرج او گشايش و فرج شما نيز هست. انا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم بدانيد كه ما مراعات حال شما (دوستان و شيعيان را) مي كنيم و هيچ گاه شما را فراموش نمي كنيم. فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا، و يتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا به گونه اي عمل كند كه رفتارتان شما را به محبت ما نزديك كند و

ص: 31

كراهت و غضب ما را از شما دور نمايد. (جلد دوم احتجاج 269 - 324) ان الحق معنا و فينا لا يقول ذلك سوانا الا كذاب مفتر و لا يدعيه غيرنا الا ضال غوي حق با ما و درباره ماست و كسي جز ما نبايد چنين ادعايي بنمايد مگر آنكه دروغگو و افترا زننده باشد و غير ما اگر چنين ادعايي را بنمايد گمراه و فريبكار است. (1).

گفتار معصومين درباره امام مهدي عليه السلام

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: المهدي من ولدي تكون له غيبه اذا ظهر يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما. مهدي از فرزندان من غيبتي دارد و هنگامي كه ظهور كند زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد. عن امير المومنين انه قال للحسين عليه السلام: التاسع من ولدك يا حسين: هو القائم بالحق، المظهر للدين الباسط للعدل اميرالمومنين عليه السلام: به فرزندش حسين عليه السلام فرمود: اي حسين نهمين پسر تو: همان كسي است كه به حق قيام مي كند، دين خدا را ظاهر مي سازد و عدالت را در سطح گيتي گسترش مي دهد. قال الحسين عليه السلام فقلت يا امير المومنين و ان ذلك لكائن؟ فقال عليه السلام: اي و الذي بعث محمدا بالنبوه و اصطفاه علي جميع البريه و لكن بعد غيبه و حيره لا تثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا و كتب في قلوبهم الايمان و ايديهم بروح منه. امام حسين عليه السلام مي گويد به اميرالمومنين عليه السلام عرض كردم اين مطلب كه

ص: 32


1- بحار، ج 53، ص 191.

فرموديد محقق خواهد شد؟ فرمود: آري، قسم به آن خدايي كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به نبوت مبعوث نمود و او را از ميان جميع موجوداتش برگزيد اين امر واقع خواهد شد. لكن بعد از غيبت و حيرتي كه اتفاق مي افتد. (در عصر غيبت او) كسي بر دينش باقي نمي ماند مگر مومنين مخلص و كساني كه به مرتبه يقيين رسيده اند و آنها كه خداوند تبارك و تعالي پيمان ولايت ما را با ايشان يسته است و بر دلهايشان ايمان نقش بسته و مويد به روحي از جانب پروردگار هستند. يك بار رسول خدا صلي الله عليه و آله خطاب به حضرت زهرا عليها سلام فرمود: دخترم، خداوند تبارك و تعالي هفت چيز به ما داده كه به احدي قبل از ما نداده است.

1 - پيامبر ما بهترين پيامبران است و او پدر توست.

2 - وصي ما بهترين اوصياء است و او شوهر تو است.

3 - شهيد ما بهترين شهداء است و او عموي پدر تو حمزه است.

4 - از ما كسي است (كه خداوند به خاطر از دست دادن دو دستش در راه خدا) به او دو بال داده تا در بهشت پرواز كند.

5 و 6 - و از ما دو فرزند است حسن و حسين (عليهما السلام).

7 - ((و منا و الله الذي لا اله الا هو مهدي هذه الامه الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم ثم ضرب بيده علي منكب الحسين عليه السلام فقال: من هذا ثلاثا ))

و قسم به آن خدايي كه غير از او خدايي نيست مهدي اين امت از ماست، همان كسي كه عيسي بن مريم پشت سرش نماز مي خواند و سپس رسول الله صلي الله عليه و آله دست بر پشت امام حسين عليه السلام گذاردند و سه مرتبه فرمودند از نسل اين است. قال حسن بن علي عليهما السلام: اذا خرج ذاك التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيده الاماء يطيل الله عمره في غيبته ثم يظهره بقدرته في صوره شاب ابن دون

ص: 33

اربعين سنه ذلك ليعلم ان الله علي كل شي ء قدير امام حسن مجتبي عليه السلام در ضمن يك حديث طولاني مي فرمايد: خداوند تبارك و تعالي نهمين فرزند از فرزندان برادرم حسين فرزند فاطمه عليها سلام را در دوران غيبتش عمر طولاني عنايت نمايد سپس به قدرت خويش در هنگام ظهور به صورت جواني كمتر از چهل سال ظاهر مي شود و اين براي آن است كه مردم بدانند كه خداوند بر همه چيز قدرت دارد. قال الحسين بن علي صلوات الله عليهما: منا اثنا عشر مهديا اولهم امير المومنين علي بن ابي طالب و آخرهم التاسع من ولدي و هو القائم بالحق يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين كله و لو كره المشركون له غيبه يرتد فيها اقوام و يثبت علي الدين فيها آخرون فيودون و يقال لهم. متي هذا الوعد ان كنتم صادقين، اما ان الصابر في غيبته علي الاذي و التكذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله. امام حسين عليه السلام مي فرمود: دوازده مهدي از ما هستند اول آنها اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام و آخر آنها نهمين پسر من كه قيام بر حق خواهد نمود و زمين را پس از مرگ آن زنده خواهد كرد، اوست كه دين حق را بر ساير اديان غلبه خواهد داد، اگر چه مشركان كراهت داشته باشند. براي حضرت مهدي عليه السلام غيبتي است كه عده اي در آن مدت گرفتار شك و ترديد مي شوند ولي عده اي ديگر ثابت قدم و پا بر جا خواهند ماند. و بعضي به اين گروه مقاوم مي گويند كه پس كي وعده الهي محقق مي شود، اگر راست مي گوييد؟! به تحقيق كسي كه بر اذيت و تكذيب دشمنان در عصر غيبت آن گرامي صبر كند همانند مجاهد مسلحي است كه در كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله با دشمنان اسلام جنگيده است. قال علي بن الحسين عليهما السلام: القائم منا تخفي ولادته علي الناس حتي يقولوا لم يولد

ص: 34

امام زين العابدين عليه السلام فرمود: قائم ما ولادتش بر مردم مخفي است تا آنجا كه عده اي مي گويند كه چنين كسي به دنيا نيامده است. قال الباقر عليه السلام اذا قام قائمنا وضع الله يده علي روس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامي كه قائم ما آل محمد عليهم السلام قيام كند دستش را بر سر تمامي بندگان مي گذارد و به آن طريق عقول آنها جمع و افكارشان كامل مي گردد. امام صادق عليه السلام در تاويل آيه شريفه امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض (1) فرمود: نزلت في القائم عليه السلام هو و الله المضطر اذا صلي في المقام ركعتين و دعا الله فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفه في الارض. اين آيه درباره امام قائم عليه السلام نازل شده و او به خدا سوگند همان مضطري است كه وقتي در مقام (كنار كعبه) دو ركعت نماز مي خواند و بعد از خدا طلب مي كند و پروردگار هم دعايش را مستجاب نموده و كشف سوء مي نمايد و او را خليفه و رهبر روي زمين قرار خواهد داد. عن محمد بن زياد الازدي قال: سالت سيدي موسي بن جعفر عليه السلام عن قول الله عز و جل: و اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه (لقمان - 20) فقال النعمه الظاهره الامام الظاهر و الباطنه الامام الغائب فقلت له: و يكون في الائمه من يغيب؟ قال: نعم يغيب عن ابصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المومنين ذكره، و هو الثاني عشر منا يسهل الله له كل عسير و يذلل له كل صعب و يظهر له كنوز الارض و يقرب له كل بعيد و يبير به كل جبار عنيد، و يهلك علي يده كل شيطان مريد ذاك ابن سيده الاماء الذي يخفي علي الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتي يظهر الله عز و جل فيملا به الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.

ص: 35


1- نمل - 62.

محمد بن زياد ازودي گفت: از آقاي خود موسي بن جعفر عليه السلام پرسيدم كه معناي آيه شريفه كه مي فرمايد: نعمتهاي آشكار و پنهان خود را بر شما كامل كرد چيست؟ فرمود: نعمت آشكار امام ظاهر است، و نعمت پنهان امام غائب مي باشد، محمد مي گويد عرض كردم آيا در ميان ائمه كسي هست كه غائب گردد؟ فرمود: آري، البته از ديدگان مردم غائب است و از دلهاي مومنين ياد و ذكرش غائب نيست. و او دوازدهمي ماست كه خداوند تبارك و تعالي هر سختي را بر وي آسان مي نمايد و گنجهاي زمين را برايش آشكار مي سازد، دور را برايش نزديك كرده و به دست حضرتش هر ظالم گردنكش را از پاي در مي آورد و هر شيطان منحرف كننده را نابود مي كند. اوست فرزند بهترين زنان عالم كه ولادتش مخفي است و تا خداوند امر فرج و ظهورش را امضاء نكرده حرام است نام شريفش را فاش گويند و به دست او زمين پر از عدل و داد مي گردد، پس آن كه پر از ظلم و جور شده باشد. قال الرضا عليه السلام: بابي و امي سمي جدي و شبيهي و شبيه موسي بن عمران عليه السلام... نودوا نداء يسمع من بعد كما يسمع من قرب يكون رحمه علي المومنين و عذابا علي الكافرين. امام رضا عليه السلام فرمود: پدر و مادرم فداي حضرت مهدي عج كه همنام جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و شبيه من و شبيه موسي بن عمران عليه السلام مي باشد... در هنگام ظهورش ندايي بلند مي شود كه انسانها از راه دور همان طور مي شنوند كه اشخاص نزديك مي شنوند، و آن ندا اين است كه حضرت بقيه الله روحي له الفداء براي مومنين رحمت و براي كفار عذاب است!. قال الجواد عليه السلام:... يجتمع اليه من اصحابه عدد اهل بدر ثلاثمائه و ثلاثه عشر رجلا من اقاصي الارض و ذلك قول الله عز و جل: اينما تكونوا يات بكم الله جميعا ان الله علي كل شي ء قدير فاذا اجتمعت له هذه العده من اهل الارض اظهر امره فاذا

ص: 36

اكمل له العقد و هو عشره آلاف رجل خرج باذن الله فلا يزال يقتل اعداء الله حتي يرضي الله تبارك و تعالي قال عبد العظيم: قلت له: يا سيدي و كيف يعلم ان الله قد رضي؟ قال يلقي في قلبه الرحمه حضرت جواد عليه السلام در ضمن روايتي فرمود: هنگام ظهور حضرت مهدي عليه السلام ياران آن گرامي از مكانهاي مختلف زمين حدود سيصد و سيزده نفر به تعداد اصحاب بدر در اطرافش گرد خواهند آمد. و اين در كلام خداست كه مي فرمايد هر كجا باشيد خداوند تبارك و تعالي شما را جمع كند و خداوند بر همه چيز قادر است و در آن زمان كه اين عده گرد آمدند، امر فرج او ظاهر مي گردد و وقتي قيامش قطعش شود حدود ده هزار نفر بر آنها اضافه مي شوند و آن قدر از دشمنان خدا مي كشند تا پروردگار راضي شود. راوي حديث حضرت عبدالعظيم حسني عليه الرحمه مي گويد: به امام عليه السلام عرض كردم آنها از كجا مي دانند كه خداوند راضي شده؟ فرمود: همان موقع كه قلبشان به رحم آيد. عن ابي هاشم الجعفري قال: سمعت ابا الحسن صاحب العسكر عليه السلام يقول: الخلف من بعدي ابني الحسن فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلني الله فداك؟ فقال: لانكم لا ترون شخصه و لا يحل لكم ذكره باسمه قلت: فكيف نذكره؟ قال: قولوا الحجه من آل محمد صلي الله عليه و آله. ابي هاشم جعفري مي گويد: از امام هادي عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: جانشين بعد از من فرزندم حسن است اما چگونه است وضع شما در هنگام جانشين فرزندم حسن (يعني حضرت مهدي عليه السلام)! عرض كردم براي چه فدايت شوم! فرمود: براي آنكه شما او را نمي بينيد و جايز نيست اسمش را ببريد. عرض كردم پس چگونه او را نام ببريم؟ فرمود: بگوئيد حجت آل محمد صلي الله عليه و آله.

ص: 37

عن احمد بن اسحاق قال: سمعت ابا محمد الحسن بن علي العسكري عليه السلام يقول: الحمد لله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله صلي الله عليه و آله خلقا و خلقا يحفظه الله تبارك و تعالي في غيبته ثم يظهرهاحمد بن اسحاق گفت: از امام حسن عسكري عليه السلام شنيدم كه فرمود: حمد خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اينكه جانشين خود را ديدم، همان كسي كه شبيه ترين مردم از نظر خلقت و اخلاق به رسول خدا صلي الله عليه و آله است و خداوند تبارك و تعالي او را در عصر غيبتش حفظ مي كند تا اينكه او را ظاهر سازد. (بحار ج 51 از ص 108 تا 161)

علائم ظهور حضرت

احاديث و روايات فراواني از چهارده معصوم عليهم السلام درباره نشانه هاي ظهور حضرت بقيه الله روحي له الفداء موجود است كه وضع مردم و حكومتها و حوادثي كه اتفاق مي افتد را تشريح مي كنند. بعضي روايات از جو اجتماعي قبل از ظهور و بعضي از حوادث و اتفاقات آن زمانها سخن مي گويند و در همين رابطه كتابهايي نوشته شده كه از جمله كتاب شريف نوائب الدهور في علائم الظهور تاليف علامه معاصر سيد حسين مير جهاني طباطبايي دامت بركاته مي باشد. مولف نزديك به پانصد مورد از علائم و حوادث قبل از ظهور را به طور مستند نقل مي نمايد ولي ما چون بناي بر اختصار داريم به نام نامي حضرت مهدي عليه السلام كه بنا به حروف ابجد پنجاه و نه است، به پنجاه و نه نشانه، اشاره مي كنيم.

1- اختلاف بسيار در تمام روي زمين.

2 - خروج سفياني كه مردي از نسل يزيد بن معاويه و از پليدترين

ص: 38

مردم است.

3 - خروج سيد حسني از طالقان كه مردي از بزرگان شيعيان است و از ناحيه ديلمان قزوين خروج و قيام مي نمايد.

4 - كشته شدن نفس زكيه پشت كوفه با هفتاد نفر.

5 - خروج يماني از طريق يمن.

6 - وقوع زلزله در بغداد كه بسياري از آن به زمين فرو رود.

7 - زنده شدن بعضي از مردگان و برگشتن ايشان به دنيا به صورتي كه آنها را بشناسند و باهم رفت و آمد كنند.

8 - باريدن بيست و چهار باران پي در پي تا زمين را پاك و شسته كند و بركات زمين ظاهر شود.

9 - ظاهر شدن دود تيره اي بالاي سرها كه در چشم و در گوش و بيني هاي مردم رود.

10- كشف حجاب و بي عفتي در زنه و شريك شدن زنها در تجارت با شوهران و تمكين نكردن زنان از شوهرانشان.

11 - واقع شدن فتنه در ميان شرقي ها و غربي ها.

12 - نداي آسمان كه براي تثبيت حقانيت حضرت علي عليه السلام و شيعيان او واقع مي شود. (البته ندايي هم پس از ظهور امام عليه السلام در مكه كه بسيار مهيب و رساست شنيده مي شود كه امام مهدي عليه السلام را با اسم و نسب به همگان معرفي مي كند و به مردم توصيه مي شود كه با امام بيعت كنيد تا هدايت يابيد و مخالفت

حكم او را ننماييد كه گمراه مي شويد).

13 - خراب شدن ري.

14 - اختلاف در ميان عرب و عجم و اين اختلاف ادامه خواهد داشت تا سفياني قيام كند.

15 - ظهور فتنه شديد در سال پيش از ظهور.

ص: 39

16 - كشته شدن هفتاد هزار نفر كنار جسر بغداد كه آب دجله از خون سرخ و از گند اجساد متعفن شود.

17 - نزول عيسي بن مريم عليه السلام از آسمان و اقتداي او در نماز به حضرت مهدي روحي له الفداء.

18 - طلوع آفتاب از سمت مغرب.

19 - ظاهر شدن آتشي از انتهاي عدن (شايد آتش زدن چاههاي نفت باشد).

20 - تعطيل شدن مساجد تا چهل شبانه روز.

21 - توجه بلاها به نواحي لبنان و مضطرب شدن عراق.

22 - بانك ناقوس ها در ممالك اسلامي.

23 - زياد شدن مرض صرع و ديوانگي در اثر شدت فتنه و پريشاني.

24 - قبل از قيام قائم عليه السلام دو مرگ سرخ و سفيد واقع مي شود، كه مرگ سرخ با اسلحه و مرگ سفيد به خاطر طاعون است.

25 - موت فقهاء پي در پي.

26 - ضايع كردن نمازها و پيروي كردن از شهوت ها و كم شدن امانتداري در مردم.

27- بلند شدن صداهاي خصومت و دشمني در مساجد.

28 - دشنام دادن اولاد به پدران و مادران و افترا زدن به ايشان و شاد شدن به مرگ آنها و زدن و آزار ايشان.

29 - مساجد را جاي خوردن غذاها قرار دادن.

30 - كم شدن كارها خير و كم شدن علماء حقيقي.

31 - برداشته شدن بركت از سال و ماه و هفته و روزها و ساعتها.

32 - و شيوع گفتگوهاي نامشروع و رقصها و اقسام ساز و نوازها.

33 - رشوه گرفتن قضات در حكم و ندانسته حكم كردن ايشان.

ص: 40

34 - مستولي شدن زن بر شوهر خويش در جميع چيزها.

35 - تدريس و تعليم علوم باطله بر خلاف دستور دين و قرآن.

36 - مقاتله مسلمين با يهود.

37 - كينه علماء ديني در دل گرفتن و سرزنش و بد گويي آنها نمودن و كشتن و ذليل كردن سادات و بزرگان اصيل.

38 - قرآن را با ساز و نواز خواندن.

39 - ممنوع شدن عراق از دينار و جنس از طرف عجم.

40 - مردها خود را شبيه زنان در آورند و زنان شبيه به مردان و بلند گذاردن گيسوان جلوي سر جوانان و مردان.

41 - ساز و آواز و لهويات زياد و كسي منع نكند و يا

جرئت نكند كه منع كند.

42 - كم فروشي كردن و گران فروشي نمودن.

43 - سخت شدن دلها و خشك شدن چشمها و نشنيدن و بي اعتنايي به نصايح و پندها.

44 - از طريق باطل و حرام كسب كنند و ربا گرفتن شغل مردم شود.

45 - اعمال خير را براي نمايش و ريا انجام دادن.

46 - حج كردن ثروتمندان براي تماشا و گردش و استراحت و حج كردن مردم متوسط براي تجارت كردن و حج نمودن فقراء براي ريا و تظاهر.

47 - امر به معرف و نهي از منكر كننده را سرزنش و ملامت كنند و او را نصيحت كنند كه نكند.

48 - مرده را با استهزاء بردارند و كسي دنبال جنازه او گريه و زاري نكند.

49 - در هر سال بدعتها و شر زياد شود، غيبت كردن به نظر مردم

ص: 41

شايسته باشد.

50 - آيات در آسمان ظاهر شود و مردم نترسند.

51 - مختصري از مالشان را در طاعت پروردگار مصرف مي كنند و بيشتر آن را صرف غير طاعت پروردگار مي نمايند.

52 - قبور ائمه عليهم السلام را به گلوله خراب كنند.

53 - طلاق و جدايي بين زن و شوهر زياد گردد.

54 - قسم خوردن بناحق فراوان شود.

55- مردم مانند اشخاص تازه مسلمان شوند.

56 - دين به دنيا فروخته شود و تعارفات دروغين در بين مردم فراوان گردد.

57 - مردم تابع لغزشهاي علماء شوند و از علماي حقه فرار كنند.

58 - مردان صورتهاي خود را صاف و براق كنند.

59 - قيام مردي از قم كه مردم را دعوت به حق كند و با او باشند جماعتي از مردان كه دلهايشان مانند پاره هاي آهن است در استقامت.

حوادث و وقايع قيام امام عليه السلام

آغاز قيام آن بزرگوار از مكه و كنار كعبه ما بين ركن و مقام است. پرچم و شمشير و عمامه و پيراهن پيامبر صلي الله عليه و آله با او است. حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد: اول من يبايع القائم جبرئيل، اول كسي كه با او بيعت مي كند جبرئيل است. پشت به كعبه مي دهد و مي فرمايد: اي مردم: هر كس مي خواهد به آدم و شيث بنگرد، منم آدم و شيث. هر كس مي خواهد به نوح و فرزندش سام بنگرد، منم نوح و سام. هر كه مي خواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند، منم ابراهيم و اسماعيل. هر كه

ص: 42

مي خواهد موسي و يوشع را بنگرد منم موسي و يوشع. هر كس مي خواهد به عيسي و شمعون نظر كند، منم عيسي و شمعون. اي مردم: هر كه مي خواهد به حضرت محمد صلي الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام نظر نمايد، منم محمد و اميرالمومنين. و هر كس مي خواهد كه به حسن و حسين بنگرد، منم حسن و حسين. و هر كه مي خواهد به ائمه از فرزندان حسين عليهم السلام نظر نمايد، منم از امامان از نسل حسين. پس اجابت كنيد دعوت مرا و من امروز شما را به آنچه تا كنون هشدار داده و نداده اند هشدار مي دهم. (1) ياران مخصوص امام عليه السلام سيصد و سيزده نفرند كه از نقاط مختلف جهان گرد حضرت جمع مي شوند و در مكه با آن حضرت بيعت مي كنند. بخشي از خصوصيات ياران امام از زبان معصومين عليهم السلام چنين است: اصحاب قائم عليه السلام جوانند مگر تعداد بسيار قليل آنها. خداوند قلوبشان را به هم الفت داده و از احدي ترس و وحشت ندارند. مرداني هستند كه قلوبشان چون آهن هاي گداخته محكم است و هيچ گاه شك و ترديد در كارهاي الهي نمي نمايند. ايشان رهبان و عابد شب و شير و قهرمان روزند دلهايشان لبريز از خوف و خشيت الهي است، دعوت به شهادت مي شوند و آنها هم تقاضاي شهادت در راه پروردگار را مي نمايند و شعارشان است يا لثارات الحسين انتقام گيرندگان خون حسين عليه السلام. در هنگامه ظهور حضرت مهدي عليه السلام ندايي از آسمان شنيده مي شود كه: ((ايها الناس، ان الله قطع عنكم مده الجبارين، و ولي الامر خير امه محمد صلي الله عليه و آله ص: 43


1- بحار، ج 53، ص 9.

فالحقوا بمكه ))

اي مردم (عالم): خداوند تبارك و تعالي زمان حكومت و رياست ستمگران و جبارين را به پايان رساند و ولايت و سروري بهترين اشخاص امت محمد صلي الله عليه و آله را براي شما قرار داد، به مكه هجوم آوريد و به ياران (حضرت مهدي روحي له الفداء) ملحق شويد. ابتدا ياران خاص حضرت يعني همان سيصد و سيزده نفر خود را به مكه مي رسانند و با امام خويش بيعت مي كنند. اين تعداد از نقاط مختلف جهان هستند، از اسكندريه چهار نفر، اصفهان يك نفر، مصر دو نفر، انطاكيه كه شهري در سوريه است يك نفر، روستايي در طائف سه نفر، بين المقدس سه نفر، حبشه چهار نفر، دمشق سه نفر، بغداد سه نفر، سرخس دو نفر، سمرقند دو نفر، سلماس يك نفر، قريه اي در شيراز چهار نفر، طالقان بيست و سه نفر، قم يك نفر، كربلا سه نفر، كوفه چهار نفر، مكه چهار نفر، نجف دو نفر، نيشابور دو نفر، يمن چهار نفر. بقيه ياران آن گرامي تا سيصد و سيزده نفر كه از شهرها و روستاهاي گوناگون جهان هستند و نام هر يك از ايشان در كتابها موجود است علاقمندان مي توانند براي اطلاعات بيشتر به آنها مراجعه نمايند. (1)امام عليه السلام مدتي در مكه مي ماند و بعد به سوي مدينه حركت مي كند. مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام سوال كرد حضرت مهدي عليه السلام با مردم مكه چه مي كند؟ فرمود: آنها را دعوت به حكمت و موعظه حسنه مي كند، آنها هم از وي اطاعت مي نمايند. آن گاه مردي از خاندان خود را در آنجا به نيابت خود منصوب داشته و مكه را به قصد مدينه ترك مي گويد. مفضل پرسيد با

ص: 44


1- الامام مهدي من المهد الي الظهور ص 466.

خانه خدا چه مي كند؟ فرمود: آن را به صورت اول همانند زمان آدم و ابراهيم و اسماعيل در مي آورد و هر آثاري كه در مكه و مدينه و عراق و ساير مكانها از ستمگران باقي مانده باشد همه را ويران مي كند. مسجد كوفه را نيز خراب كرده و بر اساس همان روزهاي اولش مي سازد. امام عليه السلام پس از مبارزاتي در مدينه با سپاه خود به سوي عراق و كوفه مي آيد، در كوفه با سيد حسني ملاقات مي كند و سيد حسني و سپاهيانش با امام بيعت مي كنند. مركز حكومت حضرت مهدي روحي له الفداء كوفه است و محل حكومتش مسجد جامع كوفه و جايگاه تقسيم غنائم و بيت المال مسجد سهله مي باشد. سپس امام صادق عليه السلام به مفضل فرمودند كه: طول شهر كوفه به پنجاه و چهار ميل مي رسد به طوري كه خانه هاي آن مجاور كربلا مي باشد و خداوند در آن ايام كربلا را محل آمد و رفت فرشتگان و مومنين خواهد نمود و بركت و نعمت را در آن سرازير خواهد كرد. امام عليه السلام شرق و غرب جهان را فتح كرده و اسلام را بر سراسر جهان حكمفرما مي سازد و دين را تجديد حيات مي نمايد به گونه اي كه مردم خيال مي كنند حضرت مهدي روحي له الفداء دين جديدي آورده است. او طبق كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره اهل بيت گرامش عمل مي كند، مانند جدش اميرالمومنين غذايش ساده و لباسش خشن است. در حكومت امام عليه السلام، بركات زمين آشكار و ثروت و نعمت و ميوه و محصولات بسيار مي شود، فقر از بين مي رود و همگان در رفاه و نعمت خواهند بود كه كسي براي پرداخت زكات و صدقه فقيري نمي يابد و به هر كس رجوع كند كسي از او نمي پذيرد. به شوق مجاورت با امام عليه السلام آن قدر از مومنان و پيروان در كوفه ساكن مي شوند كه براي گنجايش نماز گزاراني كه به امام اقتدا مي كنند مسجدي بسيار

ص: 45

وسيع بنا مي كنند كه هزار در دارد.

زندگي در عصر امام مهدي عليه السلام

طبق روايات رسيده و اعتقادات ما عصر امام مهدي عليه السلام از بهترين زمانها براي انسانها در روي كره زمين است. و اين غلط نيست كه عصر آن گرامي را عصر نور و عصر علم و عصر عدالت بشماريم. در عصر آن بزرگوار فقر و حرمان از اجتماع بشري خارج مي شود، دلها از حزن و غم بيرون مي رود و زندگي جهنمي تبديل به نعمت و آرامش مي شود و ديگر اثري از ظلم و ظالم ديده نمي شود، در آن ايام اسلام ديني جهاني مي شود و همه گوينده لا اله الا الله و محمد رسول الله و علي ولي الله مي باشند. خلاصه يك تحول و انقلابي عميق و ريشه دار انجام مي گيرد كه همه چيز را تغيير مي دهد. احكام شرعي قطعي مي شود: يكي از چيزهايي كه سعادت و نيكبختي جامعه بشري را تضمين مي كند قوانين حاكمه در اجتماع است و خصوصا قوانين قضاء و احكام شرعيه است. در عصر امام زمان عليه السلام اين خصوصيت وجود دارد كه قوانين قطعي و لازم الاجراء است چرا كه حضرت مهدي روحي له الفداء بر خلاف انبياء و اجداد طاهرينش عليهم السلام مامور به باطن است يعني آن گرامي به علم و اطلاع خويش به حوادث و وقايع حكم مي كند و منتظر شاهد و ادله اي ادعاء را ثابت كند نمي ماند. و از آنجا كه طبق روايات فراوان و متواتر بايد زمين به دست مبارك آن حضرت پر از عدل و داد شود و از ظلم و جور پاكيزه

ص: 46

گردد چاره اي جز اين نيست كه امام عليه السلام با علم خويش عمل كند و در غير اين صورت ممكن است انساني مرتكب جنايت و آدم كشي شود و هيچ كس از جرم او مطلع نگردد و خون طرف مقتول پايمال شده و قصاص نشود چنانكه در تاريخ زندگاني بر فراوان رخ داده، بنابر اين چنين چيزي با يملا الارض قسطا و عدلا منافات دارد. امام صادق عليه السلام مي فرمود: اذا قام قائم آل محمد عليه السلام حكم بين الناس بحكم داود، لا يحتاج الي بينه، يلهمه الله تعالي فيحكم بعلمه. (1) زماني كه قائم آل محمد عليه السلام قيام كند بين مردم به حكم داود حكم مي نمايد، احتياج به اقامه دليل ندارد، خداوند تبارك و تعالي به او الهام مي كند و امام عليه السلام به علم خود حكم مي نمايد.

كشف اسرار قرآن و معارف اسلام: همان طور كه از حديث امام باقر عليه السلام استفاده شد فجمع بها عقولهم و كملت احلامهم عصر حضرت مهدي عليه السلام عصر علم و فكر است آن هم دور از هر شائبه نيرنگ و فريب، علمي كه مستقيما از كانال وحي و از طريق خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام رسيده است. آنچه از اضافات در تفاسير قرآن و كتب فقهي موجود است كنار گذاشته شده و فقط به تفاسير روايت شده از ائمه عليهم السلام پرداخته خواهد شد. در عصر امام زمان عليه السلام علم صحيح در هر خانه اي وارد مي شود و كانونهاي تحصيل و تدريس براي مردان و زنان همه جا تشكيل مي گردد تا آنجا كه امام باقر عليه السلام مي فرمود: توتون الحكمه في زمانه حتي ان المرئه لتقضي في بيتها بكتاب الله و سنه رسوله صلي الله عليه و آله (2) در دوران حضرت مهدي عليه السلام حكمت به شما داده خواهد شد در حدي

ص: 47


1- بحار، ج 52، ص 339.
2- غيبت نعماني، باب 13، حديث 30، ص 279.

كه زن در خانه خودش نشسته باشد و از روي كتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله قضاوت كند. يكي از مسائل مهم جامعه انساني ما مشكل اقتصادي و آنچه اطراف آن دور مي زند از قبيل كمبود مواد غذايي و بي عدالتي در توزيع است. شك نيست اكثر جرائم و جناياتي كه در دنيا رخ مي دهد به خاطر فقر و ضعف اقتصادي است و همين طور نزاع هاي خانوادگي و امراض و بيماريهايي كه مخصوصا در مناطق فقير نشين عالم در اثر سوء تغذيه بوجود مي آيد همگي از آثار فقر است. ولي در عصر مهدي سلام الله عليه فقر ريشه كن مي شود همچنان كه جد بزرگوارش رسول خدا صلي الله عليه و آله وعده داده است. ابشروا بالمهدي... و يقسم المال صحاحا بالسويه... حتي انه يامر مناديا ينادي: من له حاجه الي؟ فما ياتيه احد الا رجل واحد ياتيه فيساله. مژده باد به مهدي عليه السلام كه او مال و ثروت را عادلانه و مساوي بين مردم تقسيم مي كند تا اينكه امر مي فرمايد منادي ندا دهد كه آيا محتاجي هست كه به من رجوع نمايد؟ كسي رجوع نمي كند مگر يك نفر و سپس امام مهدي عليه السلام امر مي فرمايد كه به سراغ كليد دار بيت المال رود، آن مرد نزد خزانه دار حضرت مي رود و مي گويد من رسول حضرت مهدي عليه السلام براي تو هستم تا به من مال و ثروت بدهي، او پاسخ مي دهد كه در اختيار بگير عطاي حضرت را، آن قدر به او مي دهد كه قدرت حمل آن را ندارد. (1).

توسعه كشاورزي

در هنگام حكومت حضرت بقيه الله عليه السلام از تمام زمينهاي باير براي

ص: 48


1- الامام المهدي (ع)، ص 606.

كشت و زراعت استفاده مي شود به گونه اي كه هيچ جاي زمين خالي از سبزي و خرمي نيست. رسول الله صلي الله عليه و آله مي فرمايد: امت من در زمان حضرت مهدي عليه السلام متنعم به نعمتهايي مي شوند كه مثل آن نصيب هيچ گروهي نشده است، ترسل السماء عليهم مدرارا و لا تدع الارض شيئا من نباتها الا اخرجته (1) آسمان بركتش را بر سر مردم مي ريزد و زمين هر چه در دل دارد مي روياند و سبز و خرم مي شود. اميرالمومنين علي عليه السلام در ضمن حديث طولاني مي فرمود: و لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها، و لاخرجت الارض نباتها... حتي تمشي المراه بين العراق و الشام، لا تضع قدميها الا علي النبات (2) هر گاه قائم ما قيام كند آسمان باران خود را بر زمين فرو مي ريزد و زمين گياه خود را مي روياند، تا آنجا كه وقتي شخصي از عراق تا شام سفر مي كند قدمش را بر هر كجا مي گذارد سبز و پر از گياه است.

امنيت عمومي حاكم است :

نعمت امنيت از نعمتهاي بزرگ و ارزشمندي است كه هيچ كس از آن غافل نيست، هر انسان در هر مذهب و آييتي دوست دارد كه مال و جان و ناموس و آبرويش از خطر و آسيب محفوظ باشد. اگر چه اين آرزو هنوز براي جوامع بشر تحقيق نيافته ولي در عصر حضرت مهدي روحي له الفداء محقق خواهد شد. امام باقر عليه السلام مي فرمود: و تخرج العجوزه الضعيفه من المشرق، تريد المغرب، لا يوذيها احد (3)

ص: 49


1- بحار، ج 52، ص 319.
2- بحار، ج 52، ص 319.
3- بحار، ج 52، ص 319.

پيرزني ضعيف از مشرق عالم به مغرب سفري مي كند و مورد اذيت هيچ كس قرار نمي گيرد. و از آن مهمتر كه حتي آزار حيوانات به خودشان و انسان نمي رسد. اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمود: و ترعي الشاه و الذئب في مكان واحد، و يلعب الصبيان بالحيات و العقارب لا يضرهم شي ء و يذهب الشر و يبقي الخير. (1) گوسفند و گرگ در يك مكان مي چرند و بچه ها با مار و عقرب بازي مي كنند. و آزاري از ناحيه آنها نمي بينند و (خلاصه آن كه) شر از بين مي رود و خير مي ماند.

شيعه در عصر امام عليه السلام

بدون شك قوت و نصرت از آن شيعه خواهد شد زيرا كه غير شيعه مثل ايشان چنين اعتقاداتي نسبت به ولي عصر عجل الله تعالي

فرجه الشريف ندارد. شيعه بوده كه از عصر رسول خدا صلي الله عليه و آله دست از ولاي اهل بيت گرام او بر نداشته و در اين راه بزرگترين فداكاريها و ايثارها را نموده و به همين جهت روزهاي حكومت امام زمان عليه السلام روزهاي عزت و آقايي اوست. امام صادق عليه السلام مي فرمود: يكون شيعتنا في دوله القائم عليه السلام سنام الارض و حكامها يعطي كل رجل منهم قوه اربعين رجلا (2) شيعيان ما در دولت حضرت قائم عليه السلام سرفرازان و حكمرانان روي زمين هستند و هر يك نفر ايشان از جهت قوت و قدرت با چهل نفر برابرند. در حديثي ديگر همان گرامي فرموده كه: ان الله نزع الخوف من قلوب

ص: 50


1- امام مهدي (ع)، ص 623.
2- بحار، ج 52، ص 372.

شيعتنا و اسكنه قلوب اعدائنا (1)خداوند تبارك و تعالي ترس و وحشت را از قلوب شيعيان ما بر مي دارد و در قلوب دشمنان ما قرار مي دهد. امام علي عليه السلام درباره توجه شيعه به قرآن مي فرمود: كاني انظر الي شيعتنا بمسجد الكوفه، قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن. (2) مثل آن است كه دارم مي بينم كه شيعيان ما در مسجد كوفه خيمه ها زده اند و مشغول تعليم و آموزش قرآن هستند. نكته ديگر ارتباط مستقيم و بدون واسطه امام زمان عليه السلام با شيعيان و دوستانش مي باشد و بيان امام جعفر صادق عليه السلام گوياي اين حقيقت است. ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم حتي لا يكون بينهم و بين القائم بريد يكلهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو في مكانه (3) زماني كه قائم ما قيام كند خداوند چشم و گوش شيعيان ما را چنان بينا و شنوا مي كند تا جايي كه بين آنها و حضرت قائم عليه السلام هيچ پيام آوري وجود ندارد. امام زمان عليه السلام هر كجاي عالم باشد و صحبت كند آنها مي شنوند و او را مي بينند. اللهم اجعلني من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و المسارعين اليه في قضاء حوائجه و الممتثلين لاوامره و المحامين عنه و السابقين الي ارادته و المستشهدين بين يديه

پايان نامه

از آغاز آفرينش بشر همواره بين حق و باطل و طرفداران آنها مبارزه و

ص: 51


1- بحار، ج 52، ص 372.
2- غيبت نعماني، ص 374.
3- روضه كافي، ص 324.

نبرد وجود داشته است و يكي از پيكارهاي پر شور رهبران و پيشوايان مذهبي پيكار فرهنگي و تبليغاتي بوده است. در جهان امروز كه استكبار و دشمنان اسلام و بخصوص آنها كه كينه ديرينه اي از جامعه تشيع دارند به تبليغات دامنه داري عليه ما دست زده اند و عمل كرد بعضي از مسلمانان هم باعث بيزاري افراد ساده لوح از خدا و پيامبر و بطور كلي از دين شده است. ارائه سيره عملي اهل بيت عليهم السلام اين نتيجه را در پي دارد كه عواطف پاك اين نوع اشخاص از دستبرد دزدان حقيقت و فضيلت در امان باشد. به نظر نگارنده در هر دبستان و دبيرستان و دانشگاه آشنا كردن دانش پژوهان به سيره و رفتار خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام ضروري است و به عبارت ديگر در هر آموزشگاه اعم از ابتدايي و متوسطه و سطح عالي بايد رفتار فردي، اجتماعي، سياسي و مذهبي امامان معصوم عليهم السلام متناسب با ذوق و استعداد محصلين تدريس و بيان شود تا فرزندان اين آب و خاك كه در زواياي وجودشان مهر و محبت اهل بيت پيامبر عليهم السلام وجود دارد به اخلاق كريمه آن بزرگواران تربيت شوند. باري، خداوند تبارك و تعالي به اين جانب توفيقي عنايت فرمود تا در اواخر سال 1368 كتابي درباره سيره عملي حضرت فاطمه زهرا عليها سلام بنويسم و آن را در اختيار مسئول محترم انتشارات فيض كاشاني قرار دادم. ايشان پس از مطالعه كتاب پيشنهاد دادند كه اگر به همين سبك درباره ساير معصومين عليهم السلام نوشته شود بسيار ضروري و لازم است و اين جانب با شوق و ذوق فراوان مشغول به تاليف سيره عملي اهل بيت عليهم السلام گرديدم و خداي را سپاس مي گذارم كه الطاف حضرتش شامل حال حقير گرديد و آخرين جزوه آن به پايان رسيد، اميد است كه اين خدمت ناچيز در پيشگاه پروردگار و چهارده معصوم عليهم السلام مورد قبول واقع شود.

ص: 52

در اينجا لازم مي دانم ضمن كمال تشكر و قدرداني از ناشر ارجمند به عرض خوانندگان عزيز برسانم كه انتشارات فيض كاشاني رضوان الله تعالي عليه از جمله انتشارات كم نظير در زمينه ارائه و اشاعه فرهنگ خاندان پيامبر عليهم السلام بوده و هست.

انتشارات نامبرده از روزهاي نخستين انقلاب اسلامي با نام نهضت زنان مسلمان شروع به چاپ و نشر كتابهاي پر محتوي و آموزنده نموده و در برابر هجوم و حملات فرهنگي كه از ناحيه گروهكهاي ليبرال و منافق مي شد ايستاد و اكثر كتابهايي كه به چاپ رسانده صد در صد مذهبي و دور از خط بازيهاي سياسي و بيشتر متوجه معارف قرآن و عترت است.

خداوند به دست اندركاران اين موسسه جزاي خير عنايت فرمايد.

نهم ربيع الاول سالروز امامت حضرت

بقيه الله الاعظم امام زمان روحي و

ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء

برابر با 28 / 6 / 1370

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109