فضایل و سیره امام حسین در کلام بزرگان (شامل 45 موضوع)

مشخصات کتاب

سرشناسه: عزیزی ، عباس ، - 1342

عنوان و نام پدیدآور: فضایل و سیره امام حسین در کلام بزرگان : سیدبن طاووس ... مقام معظم رهبری (مدظله العالی )/ عباس عزیزی

مشخصات نشر: قم : صلاه ، 1381.

مشخصات ظاهری: ص 480

شابک: 964-7436-50-5 16000 ریال

وضعیت فهرست نویسی: فهرستنویسی قبلی

یادداشت: کتابنامه : ص . [477] - 478

موضوع: حسین بن علی (ع ) امام سوم ، 61 - 4ق . -- فضایل

موضوع: حسین بن علی (ع )، امام سوم ، 61 - 4ق . -- کلمات قصار

موضوع: واقعه کربلا، ق 61

موضوع: عاشورا؟

رده بندی کنگره: BP41/4 /ع 4ف 6 1381

رده بندی دیویی: 297/953

شماره کتابشناسی ملی: م 81-47377

مقدمه

قال رسول الله - صلی الله علیه وآله -.

ان لقتل الحسین - علیه السلام - حراره فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا.

برای شهادت حسین - علیه السلام - حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.

حسین کیست؟

این حسین کیست که نهضت او جاویدان گشت؟

این حسین کیست که پس از گذشت قرن ها، مردم از جوشش خون او به جوش می آیند؟

این حسین کیست که عالمی دیوانه اوست؟

این حسین کیست که مکتب او سازنده و انسان ساز بود؟

این حسین کیست که تمامی فضایل اخلاقی در وجود او جمع بود؟

این حسین کیست که کشتی نجات و چراغ هدایت است؟

این حسین کیست که کشتی نجات و چراغ هدایت است؟

این حسین کیست که سرزمین کربلا را تجلیگاه فضایل اخلاقی، رحمت، عشق، معرفت، تقوی و شهادت قرار داد؟

این حسین کیست که هم وجود مبارکش و هم نهضت عظیمش و هم شهادت جگر سوزش به صورت یک معجزه در طول تاریخ ثبت گردید؟

این حسین کیست که در مقابل ظلم سکوت نکرد؟

این حسین کیست که راه شهادت را برگزید؟

این حسین کیست که در برابر رذایل اخلاقی ایستاد؟

این حسین کیست که قیامش برای

احیای امر به معروف و نهی از منکر بود؟

این حسین کیست که جمله کاینات در مصیبت او گریستند؟

این حسین کیست که گریه بر مصیبت او بیمه کننده انسان است؟

این حسین کیست که مزار پاکش شفاخانه اهل دل است؟

این حسین کیست که عشق به او بیمه کننده دنیا و آخرت است؟

این حسین کیست که در راه احیای دین، جان و فرزندانش را تقدیم کرد؟

این حسین کیست که جدش پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله - در شان او فرمود: حسین از من است و من از حسینم.

این حسین است که خدایش لقب نفس مطمئنه را به او داد.

این حسین است که تربتش شفاء است.

این حسین است که شهید امر به معروف و نهی از منکر گردید.

این حسین است که شهادت را به عالیترین درجه ارتقاء داد.

این حسین است که کلامش قاطع و جذاب و تاثیر گذار است.

این حسین است که مرگ با عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح داد.

این حسین است که برای همیشه تاریخ، درس آزادیخواهی و کرامت نفس را به بشر آموخت.

این حسین است که گریه بر او چشم و دل را جلا می بخشد.

این حسین است که تاریخ بشر را با خون خود گلگون ساخت

این حسین است که یکه و تنها در برابر سی هزار نفر از لشکر دشمن ایستاد و سر تسلیم فرود نیاورد.

این حسین است که فرزندانش را در برابر دیدگانش قطعه قطعه کردند؛ اما باز هم تسلیم نشد.

این حسین است که در راه دوست، از همه چیز مال و جان فرزند گذشت.

این حسین است که در برابرش، طفل شش ماهه اش را با تیر سه شعبه پرپر نمودند،

اما باز هم شاکر و صابر بود.

این حسین است که خون او بر شمشیر دشمنان غلبه کرد.

حسین پیشوایی است که تربت و زیارتگاه شریفش، شفابخش و جلا دهنده روح و جسم است.

حسین مظهر و نماینده همه فضایل است که در ظهر عاشورا در برابر همه رذایل ایستاد و نام خود را جاودان و ابدی ساخت.

حسین آزاد مردی است که نامش، نهضت و مکتبش و خونش زنده و جاوید است.

حسین امامی است که تمامی انبیاء و معصومین - علیه السلام - و اولیاء به او عشق می ورزیدند و بر مصایب او گریستند.

این حسین است که دستگاه پلید بنی امیه پس از شهید کردنش، فهمید که مرده حسین از زنده اش مزاحم تر است.

بیاییم تا ما نیز در زمره شاگردان مکتب عاشورا قرار گیریم و از حسین - علیه السلام - درس عزت، فداکاری، شجاعت، غیرت، آزادیخواهی، صبر، قیام برای امر به معرف و نهی از منکر، شهادت طلبی و جهاد در راه حق و حقیقت بیاموزیم، که اگر بتوانیم این فضایل را در خود پرورش دهیم، آنگاه می توانیم ادعای حسینی بودن نماییم.

و به حق که دانشمندان و عارفان و بزرگان دین، که از شیفتگان حسین بودند و با تمام وجود شخصیت و ماهیت امام و انگیزه نهضت و قیامش را درک کرده بودند و آن را بیانی جذاب و شیوا و بسیار آموزنده بیان می نمودند، به طوری که هماره جاوید و برای تمامی نسل ها نو و تازه جلوه می کند.

آنچه در این کتاب گرد آمده، مطالبی است که از بزرگان دین، سید بن طاووس، شیخ عباس قمی، علامه شوشتری، شهید مطهری، شهید

دستغیب، علامه حسن زاده آملی، امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در شان و عظمت مقام سید شهیدان و نهضت گرانقدر آن حضرت بیان فرموده اند.

عزیزان بیایید از خداوند بخواهیم که زندگی و مرگ ما را نیز حسینی قرار دهد، زیرا که هنر یک انسان وارسته در همین می باشد.

حسین! ای محبوب قلوب مؤمنان! عنایتی فرما و محبت خود را بیش از پیش در دل و جان ما، حک نما تا با عشق تو زندگی کنیم و با عشق تو از دنیا برویم. ان شاء الله.

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

عباس عزیزی

حوزه علمیه قم

پاییز 81.

فضایل امام حسین

1 - آمدن نام حسین از آسمان

شیخ طوسی و راویان دیگر با سندهای معتبر از امام رضا - علیه السلام - روایت کرده اند که: هنگامی که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، پیامبر - صلی الله علیه وآله - به اسماء بنت عمیس فرمودند: ای سماء! فرزندم را بیاور! اسماء می گوید: امام حسین - علیه السلام - را در پارچه سفیدی پیچیده و نزد پیامبر بردم، پیامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت، در این هنگام جبرائیل - علیه السلام - نازل شد و خطاب به پیامبر - صلی الله علیه وآله - گفت: خدای تعالی بر تو سلام رسانده و می فرماید: از آن جا که علی نسبت به تو به منزله هارون است برای موسی، پس نام این فرزند را شبیر بگذار، که این نام پسر کوچک هارون

بود؛ اما چون زبان تو عربی است او را حسین نام بنه! (1).

2 - پیامبر در مصیبت حسین گریست!

پیامبر - صلی الله علیه وآله - حسین را می بوسید و می گریست و می فرمود: حسین جان! برای تو مصیبتی بزرگ وجود دارد، خداوند لعنت کند قاتل و کشنده تو را، سپس فرمود: ای اسماء! مبادا این سخن را برای فاطمه نقل نمایی. (2).

3 - فطرس که بود؟

جبرئیل هنگام فرود برای تبریک ولادت امام حسین از جزیره ای عبور کرد، در آن جزیره به فرشته ای که فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.

فطرس چون در یکی از اوامر خداوندی تاخیر و سهل انگاری کرده بود، در آن جزیره محبوس شده و بال هایش شکسته شده بود، آن زمان که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، نزدیک به هفتصد سال بود که فطرس زندانی آن جزیره بود و مشغول به عبادت خداوند.

طبق روایتی دیگر خداوند فطرس را میان عذاب آخرت مخیر گردانید و فطرس عذاب دنیا را اختیار کرد، خداوند نیز او را به وسیله مژه های چشمانش در آن جزیره به حالت معلق در آورد، هیچ جانداری ساکن آن جزیره نبود و پیوسته از زیر او بوی بدی بلند می شد. (3).

4 - خواهش فطرس از جبرئیل

فطرس زمانی که دید جبرئیل همراه ملائکه به زمین نزول می کنند، از جبرئیل پرسیده: کجا می روید؟

او گفت: خداوند به حضرت محمد مصطفی نعمتی ارزانی فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم.

فطرس گفت: ای جبرائیل! من را نیز همراه خود ببر، شاید که آن حضرت برای

من دعایی کند و حق تعالی از خطا و گناه من درگذرد. (4).

5 - آمدن فطرس خدمت پیامبر

جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید، پس از عرض سلام و تبریک، شرح حال فطرس را برای پیامبر بازگو نمود، پیامبر فرمودند: به او بگو که خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز گردد (5).

6 - باز یافتن سلامتی

فطرس خود را به بدن شریف حسین مالید، در این هنگام بود که بال هایش در آمدند و در حالی که این کلمات را می گفت، به سوی بالا عروج نمود، او گفت: یا رسول الله! به زودی این امت تو، این مولود را شهید می کنند و از این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد، من نیز به جبران آن، زیارت و سلام زائرینش را به او می رسانم و هر کس که بر او صلوات فرستد، من این صلوات را به او می رسانم (6).

7 - فطرس، آزاده شده امام حسین

طبق روایتی دیگر هنگامی که فطرس به سمت آسمان عروج می نمود، این سخنان را می گفت: کیست همانند و همتای من که آزاد شده حسین بن علی و فاطمه و محمد هستم. (7).

8 - امامت در اولاد توست!

از امام رضا - علیه السلام - روایت شده حسین را نزد پیغمبر - صلی الله علیه وآله - می آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او می گذاشت تا می مکید و به همان اکتفا می کرد و از هیچ زنی شیر نخورد. (8) ابن شهر آشوب از بره دختر امیه خزاعی روایتی نقل کرده خلاصه آن این است رسول

در یکی از مسافرت های خود به فاطمه فرمود: جبرئیل خبر داده به زودی پسری از تو متولد می شود تا از مسافرت بر نگردم به او شیر مده تا برگردم و لو ماهی طول کشید.

فاطمه قبول کرد پس از مسافرت حضرت حسین - علیه السلام - متولد شد، فاطمه (س) شیر نداد تا رسول خدا آمد به فاطمه فرمود: با پسرم چه کردی؟ عرض کرد: شیری هنوز ندادم. رسول خدا او را گرفت زبانش را در دهان حسین گذاشت. داشت می مکید تا آنجا که رسول خدا فرمود کامیاب شدی حسین. سپس فرمود: خداوند از اراده خود بر نمی گردد امامت در اولاد تو است. (9).

9- نخستین جایگاه نور حسین (ع)

نخستین جایگاه نور وجود حسین - علیه السلام - پس از ولادت، دو دست و آغوش پر مهر پیامبر گرامی - صلی الله علیه و آله - بود.

آن حضرت در کنار درب اطاق فاطمه - علیها السلام - ایستاده و طلوع نور وجود حسین - علیه السلام - در افق جهان را انتظار می کشید. هنگامی که جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و برای آفریدگارش سجده کرد، پیامبر ندا داد که: هان ای سماء! فرزند ملکوتیم را بیاور...

او گفت: هنوز نظیف و آماده دیدارش نساخته ام.

پیامبر با تعجب فرمود: شما او را نظیف می کنید؟ خداوند او را نظیف و پاک و پاکیزه ساخته است. (10).

اسماء نگریست و واقعیت را دریافت و آن کودک ملکوتی را در پارچه ای پشمین به سوی پیامبر - صلی الله علیه وآله - آورد.

پیامبر حسین - علیه السلام - را در آغوش گرفت و متفکرانه

بر او نگریست و گریستن آغاز کرد و در حالی که آن کودک را مخاطب ساخته بود، فرمود:

... حسین جان! به راستی که بر من گران است... گران. (11).

پس از روی دست و آغوش پیامبر، گاهی شانه فرشته وحی جایگاه او بود و گاهی شانه و دوش و سینه پیامبر. پیامبر - صلی الله علیه وآله - گاهی او را بر روی دستان مقدسش می گرفت تا در برابر دیدگان نظاره گر، بوسه بارانش کند و گاهی بالا می برد تا همه بنگرند و موقعیت او را دریابند. (12).

10 - جلوه گری نور امام حسین (ع)

بانوی نمونه اسلام حضرت فاطمه زهرا - علیه السلام - می فرماید:

هنگامی که حامل نور وجود حسین - علیه السلام - بودم در شب تار، نیاز به چراغ نداشتم چرا که به هر طرف روی می آوردم، نور باران (13) می گشت.

از خصوصیت دیگر نور وجود آن حضرت، یکی هم این بود که نه تنها در تاریکی درخشندگی و جلوه گری داشت، بلکه به گونه ای بود که در زیر نور شدید نیز ظاهر می گشت.

و نیز داری این ویژگی بود که هیچ مانع و حجاب و پرده ای از تلالو و نور افشانی او مانع نمی شد؛ همانگونه که در مورد پیکر به خون آغشته اش گفتند که:

تا کنون هیچ شهید به خاک و خون آغشته ای به نورانیت چهره او ندیده ام.(14).

نور چهره فروزانش همانند ستون نوری بر آسمان تلالؤ داشت و خاک و خونی که بر چهره مقدسش نشسته بود، نمی توانست مانع درخشش خورشید جهان افروزی شود که بر خاک تیره، افتاده بود. (15).

11 - مسابقه

حسن و حسین (ع) در خطاطی

روایت شده که: حسن و حسین - علیه السلام - (در کودکی) مشغول نوشتن بودند، حسن به حسین - علیه السلام - گفت: خط من از خط تو زیباتر است، حسین - علیه السلام - گفت: نه، خط من از خط تو زیباتر است

آنگاه به فاطمه - علیها السلام - عرض کردند: مادر: میان ما دواری کن، فاطمه - علیها السلام - که دوست نداشت هیچ یک را آزرده کند فرمود: از پدر خود بپرسید. از علی - علیه السلام - پرسیدند، او هم که دوست نداشت هیچ یک را ناراحت کند فرمود: از جد خود رسول خدا - علیه السلام - بپرسید.

پیامبر - علیه السلام - فرمود: من میان شما داوری کنم تا از جبرئیل بپرسم، چون جبرئیل آمد گفت: من میان آن داوری نمی کنم، اسرافیل داوری کند،

اسرافیل گفت: من هم میان آنان داوری نمی کنم ولی از خدا درخواست می کنم که میانشان داوری فرماید، پس از خدای متعال در خواست داوری کرد، خدای متعال فرمود: من داوری نمی کنم ولی مادرشان فاطمه داوری کند.

فاطمه - علیها السلام - عرض کرد: پروردگار! (اکنون) میان آنان داوری می کنم، او گردن بندی از جواهر داشت به (فرزندان خود) حسن - علیه السلام - و حسین - علیه السلام - فرمود: من جواهر این گردنبند را میان شما پخش می کنم هر که بیشتر آن را برداشت خط او زیباتر است، پس آن را پخش فرمود، در این هنگام جبرئیل در بلند ای عرش الهی بود خدا به او فرمان داد که فرود آید و جواهر را میان آنان

یکسان تقسیم کند تا هیچ یک ناراحت نشوند. جبرئیل هم (فرمان برده) چنین کرد. این به خاطر تکریم و بزرگداشت آنان بود. (16).

12 - جلالت قدر امام حسین (ع)

از آیات قرآن شریف که دلالت بر جلالت قدر و عظمت شان امام حسن و امام حسین - علیه السلام - می کند، سوره هل اتی است که شان نزولش را شنیده اید که خلاصه آن چنین است: پس از آن که امیرالمؤمنین - علیه السلام - و حضرت زهرا - علیها السلام - نذر کردند که اگر حسنین از بستر بیماری برخیزند، سه روز روزه بگیرند، پس از بهبود آقازاده وفای به نذر کردند. حسن و حسین - علیه السلام - با آن که خیلی کوچک بودند مع الوصف آنان هم به والدین بزرگوارشان اقتدا کردند و روزه گرفتند. در شب اول هنگام افطار مسکینی آمد و همه، خوراکشان را به او دادند و با آب افطار کردند. در شب دوم هم یتیم آمد باز هم غذایشان را به او عطا کردند و در شب سوم اسیری آمد و اظهار گرسنگی کرد باز همه خانواده تمام خوراکشان را به او مرحمت کردند و به آب افطار کردند. روز چهارم امیرالمؤمنین دید حسنین از شدت ضعف و گرسنگی می لرزند بچه هایی که تازه از بستر بیماری برخاسته و سه روزه گرفته و به آب افطار کرده اند، معلوم است چگونه اند. پیغمبر خدا - صلی الله علیه وآله - ایشان را که دید، متأثر شد دست به دعا بلند کرد که در این هنگام سوره هل اتی نازل شد و باز عامه هم نوشته اند که

طبقی بهشتی همراه این سوره نازل گردید که تا یک هفته بوی عطر طعام بهشتی از خانه زهرا بلند بود. غرض این است که حسنین در خرد سالی چگونه مورد لطف و عنایت حق بودند؟ این آیات قرآن در مدح و تمجید از عمل ایشان و پدر و مادرشان است. (17).

14 - چرا قائم از نسل امام حسین (ع) است؟

در مورد آنکه چرا قائم آل محمد - علیه السلام - از نسل حسین - علیه السلام - زاده شده و از اولاد امام حسن - علیه السلام - زاده نشده و چه علل و عواملی باعث شده که ذریه حسین - علیه السلام - به این افتخار نایل شوند، بحث هایی شده؛ لیکن آنچه از اخبار استفاده می شود حادثه کربلا این امتیاز و فضیلت را به فرزندان حسین اختصاص داده.

ابن شهر آشوب در مناقب از عبد الرحمن بن مثنای هاشمی نقل کرده که وی گوید، به امام صادق - علیه السلام - گفتم: از کجا فضیلت و برتری به اولاد حسین - علیه السلام - نسبت به فرزندان امام حسن - علیه السلام - آمده؟ در حالی که هر دوی آنان در یک ماجرا جریان داشتند؟

فرمود: مگر اعتقاد ندارید آنچه را من می گویم؟ بدانید که همانا جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و از تولد حسین و کشته شدن او خبر داد و سه مرتبه این خبر تکرار شد. رسول خدا گفت: من چنین فرزندی را نمی خواهم. آنگاه پیغمبر اکرم علی را طلبید و او را مطلع ساخت. علی هم همان کلمه را گفت که من به احتیاج ندارم و به فاطمه

- علیها السلام - مطلب را گفتند، او هم اظهار بی میلی نمود.

سپس جبرئیل نازل شده و فرمود: این پسر و فرزندان او وارث من و پیشوایان دین من خواهند بود. فاطمه عرض نمود: ای پدر! به قضای خدا رضا دادم. پس به حسین - علیه السلام - حمل یافت و بعد از شش ماه او را فرو گذاشت و فرزند شش ماهه ای زنده نمانده جز حسین - علیه السلام - و عیسی و به روایتی یحیی. (18).

15 - پوشاک از بهشت

خداوند حسن و حسین علیه السلام را در مورد لباس و پوشاک نیز مورد عنایت خاص خویش قرار داد و بارها از لباس های زیبای بهشت در رنگ های ویژه، به آنان هدیه داد، که سر تفاوت رنگ لباس آنان نیز مشهور است (19).

همسر پیامبر صلی الله علیه وآله، ام سلمه می گوید:

پیامبر را دیدم که لباس مخصوصی که در دنیا نظیرش را ندیدم، بر اندام حسین علیه السلام می پوشاند، در مورد آن سوال کردم که فرمود:

این هدیه خدا به حسین است و من آن را بر اندامش می پوشانم، از ویژگی های آن این است که تار و پودش از کرک بال جبرئیل است (20).

و نیز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عریانش که بر خاک افتاده بود از لباس های بهشتی پوشانید. (21).

16 - احترام پیامبر به امام حسین (ع)

گاه پیامبر بر فراز منبر مشغول سخنرانی بود که امام حسین علیه السلام به سویش می آمد و او در همان حال، سخن خویش را رها و از منبر فرود می آمد و از او استقبال می

نمود و بر کتف خویش می نهاد و می آورد، آنگاه در کنار یا رد دامان خویش جای می داد.

شگفت آورتر از این، گاه اتفاق می افتاد که او در حال سخن بود که امام حسین علیه السلام می آمد و آن حضرت از منبر فرود می آمد و او را استقبال می کرد و آنگاه دلیل کار خویش را شدت عشق و علاقه به کودک گرانقدر خویش، عنوان می ساخت، همانگونه که در روایتی آمده است که فرمود:

به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست با دیدن حسین علیه السلام متوجه نشدم که چگونه از منبر فرود آمدم. (22).

17 - بوسه پیامبر بر امام حسین (ع)

پیامبر صلی الله علیه وآله امام حسین علیه السلام را به هنگام بازی با کودکان در میدانگاه مدینه نگریست در برابر دیدگاه انبوه مردم به سوی او رفت و دستان مقدسش را گشود و کودک محبوبش شروع به دویدن در میدانگاه کرد و پیامبر نیز در پی او، پس او را گرفت یک دست در زیر چاه و دست دیگرش را به پشت سرش نهاد و دهان بر دهان او نهاد و بوسه بارانش ساخت و فرمود:

حسین منی وانا من حسین منی احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط.

مردم! بدانید من از حسین هستم و حسین از من، خدا، هر آن کس که حسین علیه السلام را دوست بدارد دوست می دارد....

18 - نه حسین بر پشتم بود!

امام حسین علیه السلام در کودکی اش بر پشت آن حضرت که در حال سجده و نیایش با خدا و نماز جماعت بود، می نشست و او آنقدر سجده را

طول می داد تا کودک محبوب خود فرود آید، کسانی که با آن حضرت نماز را به جماعت می خواندند، می پرسیدند: آیا در حال سجده، وحی الهی فرود آمده است؟ می فرمود: نه! بلکه فرزند گرامیم حسین، بر پشتم نشسته بود. (23).

19 - محبت پیامبر به دوستداران حسین (ع)

پیامبر روزی کودکی را در راه دید و او را در برگرفت و مورد مهر و محبت بسیار قرار داد، هنگامی که دلیل آن را پرسیدند، فرمود: من او را دوست می دارم چرا که او فرزندم حسین را دوست می دارد. خود دیدم که خاک پای حسن را برداشت و بر چهره نهاد و جبرئیل به من خبر داد که او در حماسه عاشورا، از یاران حسین خواهد بود. (24).

20 - الطاف خاصه الهی به امام حسین (ع)

خدای جهان آفرین، در قلمرو الطاف خاصه اش به امام حسین علیه السلام قلب باطنی پیامبر را بدو ارزانی داشت که خود پیام آور محبوبش فرمود:

انه مهجه قلبی حسین، مایه حیات قلب من است.

و روح مقدس آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:

روحی التی بین جنبی. (25) حسین روحی است که در کران وجود من است.

دل مصفا و مطهر آن حضرت را به او ارزانی داشت و او را میوه دلش قرار داد.

مغز و اندیشه بلند آن حضرت را بدو ارزانی داشت و او را مایه آرامش آن حضرت ساخت.

قدرت بینایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:

هنگامی که به فرزندم حسین علیه السلام می نگرم، گرسنگی و اندوهم رخت بر می بندد.

حس بویایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:

حسین علیه

السلام گل خوشبوی زندگی من است.

نیروی پیامبر را به او ارزانی داشت که خود می فرمود: حسین علیه السلام طعام من است، به گونه ای که با نظاره به او گرسنگی و ناتوانیم از میان می رود.

شانه آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برایش مرکب ساخت.

پشت آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را سواری او ساخت.

دامان آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را مربی و پرورشگاه ارزشهای آسمانی و والاییهای او ساخت.

زبان آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برای او پربار ساخت.

دست آن حضرت را به او ارزانی داشت و انگشتانش را تغذیه کننده آن ساخت.

سینه گسترده اش را به او ارزانی داشت و آن را جایگاه امن و مجلس او ساخت.

دو لب پیامبر را بدو ارزانی داشت و آنها را وسیله نوازش و مهر ورزی بدو قرار داد.

سخن آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را تمجید کننده و سراینده سوگنامه حسین علیه السلام ساخت.

دیگر، پسر آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را فدای حسین علیه السلام ساخت که پیوسته می فرمود:

فدیت من فدیته بابنی ابراهیم به فدای کسی که پسرم ابراهیم را، فدای او ساختم. (26).

21 - تفسیر لؤلؤ و مرجان

در تفسیر مجمع البیان از امین الاسلام طبرسی به نقل از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری چنین آمده است: دو دریای مزبور در آیه شریفه مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، فبای آلا ربکما تکذبان، یخرج منهما اللؤلو و المرجان، علی و فاطمه اند و برزخ محمد صلی الله علیه وآله و لؤلو

و مرجان حسن و حسین اند. (27).

22 - آیه مباهله، فضیلتی دیگر

در قول خداوندگار - از آیه مباهله - دلیلی قوی بر فضل اصحاب کساء علیه السلام است که هیچ دلیلی به قوت آن نیست.

و اجماع امت اسلام است که اصحاب کساء در روز مباهله، فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دور فرزند او حسن و حسین بوده اند و احدی با آنان نبوده است.

و کسی ادعا نکرده است که غیر از پیغمبر و وصی او امام امیرالمؤمنین علی و حضرت فاطمه کفو امام علی و دو فرزندش حسن و حسین، دیگری در روز مباهله داخل در اصحاب کساء بوده است و با آنان شرکت داشته است؛ و اگر کسی ادعا کند، بدون هیچ شک و پیکار، بر خدا و رسولش دروغ بسته است و افتراء زده است، حمد خدای را که ما را از متمسکین به ولایت اصحاب کساء قرار داده است.

مفسران قرآن در تفسیر آیه مباهله، از عایشه روایت کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز مباهله برای مباهله از خانه خارج شده است، و عبای مشکین نشانه دار از موی سیاه بر دوش گرفته بود، پس حسن آمد و او را داخل در عبا فرمود: و پس از آن حسین آمد و او را داخل در عبا فرمود، و پس از آن فاطمه و سپس علی، آنگاه گفت: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا.

پس بدان که مراد امامیه - خداوند برهانشان را نورانی بفرماید - از اصحاب کساء و آل عبا این پنج تن معصوم منصوص از آیه

مباهله قرآن است.

در آیه مباهله ابناء و نساء بر انفس مقدم آورد شده اند تا تنبیهی بر لطف مکانت و قرب منزلتشان بوده باشد؛ و نیز ایذان و اشعاری بدین معنی داشته باشد که ابناء مقدم بر انفس و مفدی انفس اند. (28).

23 - سفارش پیامبر به معرفت حسین (ع)

پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فرمود:

هان ای مردم! آن چنانکه شایسته است حسین علیه السلام را بشناسید و همانگونه که خدایش او را بر همگان امتیاز و برتری بخشیده است برترش دارید. (29).

24 - حرام بودن آتش بر امام حسن و حسین

جعفر بن محمد بن زید گوید:

در بغداد بودم که محمد بن منده بن مهریزد مرا گفت: آیا خواهی که به خدمت حضرت محمد بن علی الرضا علیه السلام برسی؟ گفتم: آری!

پس بر او داخل شدیم و سلام کرده، نشستیم، حضرت گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

فاطمه علیها السلام، عفیف و پاک بود؛ پس خداوند آتش را بر ذریه او حرام گردانید، و این، خاص حسن و حسین علیه السلام، است. (30).

25 - ستوده همگان

از ویژگی های امام حسین علیه السلام یکی آن است که مورد ستایش همگان است.

خدا، پیامبران، فرشتگان، صالحان، مؤمنان، تقوی پیشگان، دوستان تا کافران و دشمنانش، همگی او را ستوده و همگی در وصف او سخن گفته اند.

خداوند آن حضرت را در قرآن مجیدش به صورت های گوناگون ستوده است، برای نمونه

1 - او را مصداق کامل و جامع نفس مطمئنه شمرده است.

2 - او را بهره عظیمی از رحمت خویش عنوان ساخته است. (31).

3 - او را والاترین پدرانی قرار داده، که احترام و تجلیل از آنان را

مقرر داشته است.

اینک... نیک بیندیش که آیا بر این پدر والا، خدمتی کرده ای و شرط احساس را انجام داده ای؟

4 - او را مصداق بارز و سالار شهیدان و کسانی که مظلومانه به خون خویش غلطیدند برشمرده است.

5 - او را ذبح عظیم توصیف فرموده است.

6 - او را رمز روح حقیقت کهعیص شمرد.

7 - و نیر آن حضرت را با نامهای مقدس و بزرگی چون فجر، زیتون، مرجان و... نام نهاد.

8 - و در ستایش شخصیت و عظمت او در سمت راست عرش مرقوم داشت: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه به راستی که حسین علیه السلام مشعل روشنی بخش هدایت و کشتی نجات است. (32).

26 - مرثیه جابر بر ابی عبد الله (ع)

عماد الدین طبری در بشارت المصطفی روایت کرده است که: جابر بن عبدالله انصاری در زیارت امام ابی عبد الله الحسین علیه السلام در روز اربعین چنین گفت: شهادت می دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سید مؤمنان، و فرزند هم سوگند تقوی و سلاله هدایت و خامس اهل کسائی (33).

27 - اصحاب کساء

اصحاب کساء در مباهله فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسین بودند و احدی با آنها همراه نبود.

هیچ کسی مدعی نشد که جز پیامبر و حضرت وصی، امام امیرالمؤمنین علی و کفو وی فاطمه و دو فرزند ایشان حسن و حسین دیگری در مباهله داخل بوده است. بدون شک مدعی شخص دیگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایتهم؛

ستایش خدای را که ما را از متمسکان به ولایت ایشان قرار

داده است (34).

28 - میوه درخت نبوی

از ابن عباس روایت شد که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: من درختم و فاطمه حمل آن و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آن اند و دوستداران اهل بیت حقیقتا برگ بهشتی آنند. (35).

(1) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 45.

(2) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 46.

(3) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 54.

(4) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 55.

(5) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 58.

(6) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 60.

(7) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 63.

(8) اصول کافی، طبع جدید، ج 2، ص 366.

(9) مناقب ابن شهر انوار، ج 3، ص 50.

(10) بحار الانوار، ج 43، ص 256.

(11) جلاء العیون، ج 2، ص 6، بحار الانوار، ج 43، ص 243، با اندک تفاوتی.

(12) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86 و 87.

(13) بحارالانوار، ج 45، ص 57.

(14) بحار الانوار، ج 45، ص 57.

(15) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86.

(16) فرهنگ جامع سخنان امام حسین - علیه السلام -، ص 68 و 69.

(17) سیدالشهدا - علیه السلام - شهید دستغیب، ص 29.

(18) ناسخ التواریخ، ج 6، ص 4.

(19) بحارالانوار، ج 44، ص 245.

(20) بحار الانوار، ج 43، ص 271.

(21) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 283.

(22) بحارالانوار، ج 43، ص 295.

(23) بحار الانوار، ج 43 تص 294؛ مسند

احمدحنبل، ج 3، ص 493.

(24) بحارالانوار، ج 44، ص 242.

(25) بحار الانوار، ج 44، ص 296.

(26) ویژگیها امام حسین علیه السلام، ص 185 تا 187.

(27) فص حکمه، حسن زاده آملی، ص 45.

(28) شرح فص حکمه، ص 193.

(29) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 108.

(30) رساله امامت، ص 213.

(31) بحار الانوار، ج 43، ص 279.

(32) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 103.

(33) فص حکمه عصمتیه، حسن زاده آملی، ص 54.

(34) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه. ص 53.

(35) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ص 44.

خصوصیات ممتاز امام حسین بر انبیای الهی

29 - توسل پیامبر به امام حسین (ع)

هر کدام از پیام آوران خدا، که به رنج و مشکل بزرگی می رسید با نام و یاد حسین و خدای حسین علیه السلام بر طرف می شد که این مورد به چند روایت بسنده می شود:

1 - در توبه و نیایش آدم، خداوند نام های پنجگانه مقدس را به آموخت و او به زبان آورد و با نام حسین علیه السلام نیایش او مورد قبول قرار گرفت. (1).

2 - در طوفان نوح برای آرام گرفتن کشتی، به آن حضرت وحی شد که به پنج نور مقدس توسل جوید و با نام حسین علیه السلام کشتی نوح به طور دلخواه در قرارگاه خویش قرار گرفت. (2).

3 - در دعای زکریای پیامبر که می گفت: پروردگار! از جانب خود به من فرزندی ارزانی دار... (3) خداوند، نام های مقدس پنجگانه را به او آموخت و او با به زبان آوردن نام گرانمایه حسین علیه السلام بشارت به یحیی پیامبر بدو رسید. (4).

4 - حضرت یونس در نجات از شکم ماهی، خدای را فرا خواند

و هنگامی که با یاد آوری نام های پنجگانه به نام حسین علیه السلام این بنده برگزیده خدا رسید، نجات یافت. (5).

5 - در جریان بر طرف شدن گزند و گرفتاری از ایوب پیامبر نیز، هنگام که به بارگاه خدا نیایش کرد و ندا رسید که:

ارکض برجلک هذا معتسل بارد و شراب

پایت را بر زمین بکوب این آبی است برای شست و شو و این آبی است سرد برای آشامیدن. آنجا نیز با نام مقدس حسین علیه السلام دعایش برآورده شد.

6 - در جریان ابراهیم و اسماعیل که پیام آمد: وفدیناه بذبح عظیم

او را به قربانی پرشکوهی باز خریدیم.

روایت است که: این قربانی پر شکوه حسین علیه السلام است (6) و با این ترتیب پیام و مفهوم آیه نیز روشن است، چرا که حسین علیه السلام برتر از اسماعیل بود.

7 - در نجات یوسف پیامبر از نهانگاه چاه، نیز روایت است که: آن حضرت به وسیله جبرئیل به پنج نور مقدس توسل جست و با یاد و نام حسین علیه السلام بود که کاروانیان رسیدند و فرستاده آنان برای آب به سر چاه رهایی یافت. (7).

8 - در نجات یوسف از زندان مصر، پس از سال های طولانی نیز، نام و یاد حسین علیه السلام و حرمت او در بارگاه خدا، نجات بخش بود. (8).

9- در برطرف ساختن غم و اندوه یعقوب نیز نام مقدس او کار ساز بود.

هنگامی که کار بر یعقوب سخت شد، رو به بارگاه خدا گفت: پروردگار! نور دیدگانم و فرزندم یوسف، از دستم رفتند، آیا به من مهر نمی ورزی؟

پیام رسید که بگو: بار خدایا! تو را به شکوه محمد

و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام سوگند می دهم که نور چشمم را به من باز گردان.

و با زبان آوردن نام حسین علیه السلام، بشارت دهنده فرا رسید و او بینا گردید. (9).

10 - علاوه بر موارد یاد شده، موارد دیگری هست که با یاد و نام مقدس آن حضرت که بنده خاص و برگزیده خداست، رنج و اندوه و پیامبر به خواست خدا برطرف شده است و نیز با یاد و نام مقدس او، ناخودآگاه موج غم و اندوه بر سراچه قلب آنان، سایه افکنده است و دعاهایشان در بارگاه خدا، به هدف اجابت رسیده است.

و ما نیز:

بار خدایا! به گرفتاری و رنج گناهان خویش رنجدیده ایم. گرفتاری ما به خاطر گناهانمان، بزرگ و نابود کننده است، تو را به شکوه و احترام محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام سوگندت می دهیم که گرفتاری و اندوه ما را بر طرف ساز و به برکت اثر گذاری نام مقدسش که با یاد.، دل هایمان می شکند و سیلاب اشک از دیدگانمان جاری می گردد، خواسته های ما را برآورد! (10).

30 - مقایسه حضرت آدم با امام حسین

آدم از پیام آوران خدا و پدر انسانیت است و به فرمان خدا پس از آفرینش او، همه فرشتگان در برابرش سجده کردند که آدم، به منزله قبله بود و سجده از آن خدا.

حسین نیز اینگونه بود فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف کردند و شهادتگاهش معراج آنان بود و جایگاه فرود و صعود آنان.

خداوند آدم را در بهشت ویژه اش جای داد

و حسین بزرگ انسانی است که بهشت و حوریان را از نور وجود او پدید آورد.

آدم به لباس های بهشتی آراسته شد و حسین زینب و زیور بهشت است

آدم را خداوند برگزید و حسین به جدایی دوستان.

آدم به فراق بهشت آزمایش شد و حسین به جدای دوستان.

آدم به کشته شدن فرزندش که بدن فرزندش آزمایش گردید و خون او را دید که بر زمین ریخت و زمینی را سیراب کرد و حسین نیز به شهادت فرزندش که بدن او را پاره کردند.

آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمایش گردید و فراموش کرد و خداوند در او تصمیم آهنین نیافت، اما حسین به وانهادن تمامی علائق و ارزش های مادی آزمایش گردید و فراموش نساخت و تصمیم آهنین و استواری از خود نشان داد که بی نظیر بود.

آدم از نظر چهره و قامت، برگزیده خدا در میان موجودات بود و او و فرزندانش برگزیده آفرینش اند و حسین برگزیده از میان این برگزیدگان، چرا که او از، برگزیده محبوب جهان هستی پیامبر خداست و پیامبر از او.

31 - مقایسه ادریس پیامبر با امام حسین

خداوند حضرت ادریس را بر آسمان ها اوج داد و حسین نیز پس از شهادت، روح خون، پیکر و تربت را اوج بخشید و بالابرد.

ادریس به هجرت از قلمرو ظلم و بیداد پراکندگی یاران، گرسنگی و تشنگی در راه حق آزمایش شد و حسین نیز به هجرت از خدا و رویارویی قهرمانه با دیکتاتوری خون آشام اموی و به تشنگی و فشار روزگار برای حق و عدالت... که خواهرش در کنار پیکر به خون طپیده اش ناله زد و گفت: پدرم به

فدای آن که با لب تشنه به شهادت رسید.

32 - مقایسه نوح با امام حسین

نوح، بزرگ پیام آوران است.

حسین علیه السلام، سالار همه جوانمردان بهشت.

خانه و جایگاه نوح شرافت یافت.

شهادتگاه حسین از آن جا شرافتش بیشتر شد.

خداوند در میان جهانیان به نوح درود فرستاد که: سلام علی نوح فی العالمین چرا که نجات مردم از طوفان به خاطر او بود.

به حسین نیز درود باد که نجات همه بشریت از آتش دوزخ به برکت وجود اوست.

نوح دارنده کشتی نجات بر امواج آب ها بود.

حسین صاحب کشتی نجاتی است که هر آن کس بر آن نشیند از آتش های بدبختی دنیا و آخرت نجات یابد.

نوح نهصد و پنجاه سال در میان قوم خویش زندگی کرد و بر او ستم روا داشتند و تا سر حد بیهوشی او را زدند و خون از گوشهایش جاری شد.

حسین علیه السلام نیز از فراسوی مردم دعوت شد و نیمروزی در میان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش سه روز بر روی خاک ماند و سر مقدسش را بر فراز نیزه ها بردند و ستمی که در یک ساعت بر او روا داشتند، از نهصد و پنجاه سال، بیشتر بود.

33 - مقایسه ابراهیم با امام حسین

هنگامی که با فروتنی و اخلاص در زیارت حسین علیه السلام این جمله را به زبان می آوری که السلام علی ابراهیم خلیل الله می توانی هر دو نفر آنان، ، حسین علیه السلام یا ابراهیم را نیت کنی.

می توانی آن خلیل خدا را نیت کنی که به خاطر انجام فرمان خدا خویشتن را به آتش بیدادگران نزدیک ساخت و نه تنها

از فرشتگان مدد نخواست، بلکه از شدت اخلاص خدایش را نیز نخواند چرا که گفت: حسبی من سؤالی علمه بحالی... او از شرایط من آگاه است.

و نیز می توانی به نیت خلیل کربلا، سلام و درود نثار کنی که خویشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشیرها و نیزه ها نمود و یاری فرشتگان را نپذیرفت (11) و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموی را برای امت بزرگی سرد و سلامت ساخت. (12).

به هنگام سلام، می توانی آن خلیل بزرگی را نیت کنی که چهره نورانی فرزندش اسماعیل را به خاطر خدا بر خاک نهاد.

نیز می توانی آن خلیل پرشکوهی را نیت کنی که در راه خدا چهره فروزان فرزندش علی را با بدن قطعه قطعه بر خاک نهاد.

به هنگام نثار درود بر ابراهیم، می توانی خلیل بزرگواری را نیت کنی که همسرش ساره از او برای تهیه غذا، مواد غذایی خواست و او از همسرش خجالت کشید که او را دست خالی برگرداند و ظرف را از ریگ های بیابان پر کرد و خداوند به قدرتش آن را به مواد غذایی تبدیل کرد (13).

یا آن خلیل بلند آوازه ای را قصد کنی که دخت گرانمایه اش در محاصره دشمن از او آب خواست که در پاسخ دردانه اش فرمود: دخترم! تشنگی تو بر من گردان است، اما برای خدا همه مشکلات را باید به جان خرید. (14).

34 - برتری امام حسین (ع) بر یعقوب پیامبر

در زیارت حسین علیه السلام می خوانیم که:

السلام علی یعقوب الذی رد الله الیه بصره برحمته

سلام بر یعقوب پیامبر که خداوند به رحمت خویش، نور دیدگانش را بدو

باز گردانید. در این درود و سلام، می توانی یعقوب پیامبر را نیت کنی که پدر دوازده پسر بود و هنگامی که آنان را فرا خواند، در کمال صحت و سلامت در برابرش ایستادند و گفتند: پدر جان! یکی از ما را گرگ خورد.

و او از این رخداد و خبر درد ناک، کمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.

و نیز می توانی یعقوب کربلا، حسن علیه السلام را قصد کنی که پدر یک پسر بود که ندایش را از شهادتگاه شنید که: پدرجان! آخرین سلام مرا پذیرا باش که اینک لحظات جدایی است. (15).

می توانی یعقوب پیامبر را نیت کنی که پیراهن آلوده به خون فرزندش را کم سالم بود نگریست و گفت: گویا گرگ پر مهری بوده که پسرم را خورده و پیراهن او را پاره نکرده است. (16).

از یعقوب پیامبر، یوسف را خواستند بدین بهانه که: در دشت زیبا و مناظر دل انگیزش بخورد و بازی کند، اما او نمی پذیرفت و می گفت: بردن او، مرا اندوهگین می سازد.

اما حسین علیه السلام هنگامی که فرزند قهرمانش به سوی میدان جهاد حرکت کرد و بانوان حرم او را از حرکت باز داشتند، فرمود: او را رها کنید که شوق دیدار خدا و پیامبرش را در سر دارد.

یعقوب پیامبر را بشارت دهنده با پیراهن یوسف فرا رسید و آن را به سر و روی او انداخت و او بینا شد.

اما حسین علیه السلام ندای جدایی فرزندش را شنید گویی دنیا در نظرش تیره و تار شد. (17).

35 - مقایسه امام حسین با حضرت یوسف

هنگامی که برادران حسود، میان یوسف و پدرش جدایی

افکندند و نقشه کشتن او را کشیدند، یکی از آنان گفت: یوسف را نکشید و او را در نهانگاه چاه بیفکنید. و چنین کردند.

اما یوسف پر شکوه کربلا را پس از به شهادت رساندن تمامی یاران، فرزندان، برادران و... و پس از وارد ساختن زخم های عمیق و بسیار بر پیکرش که هر کدام از آنها برای شهادتش کافی بود، ناگهان همگی سپاه شوم اموی فریاد کشیدند که: حسین را دسته جمعی بکشید. اینجا بود که گروهی برای کشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهی برای بریدن سر مطهرش و پس از شهادت پر شکوهش، شقاوت هایی که بر آن پیکر مطهر روا داشتند که قلم از ترسیم آن ناتوان است. (18).

کاروانیان یوسف پیامبر را پس از افکندن در نهانگاه چاه، یافتند و با خود بردند و برای فروش در بازار مصر گرداندند.

و یوسف کربلا را نیز از شهادت در حالی که پیکرش بر روی خاک بود، سر مقدسش را بر فراز نیزه های بیداد در کوفه، شام، بازار و کوچه های آن شهرها، بزدلانه و شقاوت مندانه گردانیدند. (19) یوسف پیامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، اما پس از مدتی مورد احترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.

اما سر مقدس یوسف کربلا را به بارگاه دیکتاتور سفاکی بردند که به جنایت خویش افتخار می کرد و بر سید و سالار شهیدان اهانت روا می داشت و بر لب و دندان او چوب بیداد می نواخت. (20).

36 - قیاس هود پیامبر و امام حسین (ع)

هود پیامبر خدا بود و صاحب توکل و اعتمادی خاص، آنگونه که در برابر دشمنان با

توکل به خدا گفت:... فکیدونی جمیعا ثم لا تنظرون. (21).

همگی بر ضد من به حیله گری برخیزید و مرا مهلت ندهید.

حسین علیه السلام نیز هنگامی که در برابر سپاه اموی ایستاد، پس از خیر خواهی و ارشاد آنان شهامت مندانه همین سخن را گفت. (22).

هود پیامبر این سخن را گفت، اما قومش او را زدند و بدو سنگ انداختند، اما از او دست برداشتند.

ولی سپاه اموی با همه سلاح و امکانات خویش، به هر شقاوتی بر ضد حسین علیه السلام و یارانش دست زدند.

کافران ستمکار، هود پیامبر را، مورد یورش قرار دادند و تا به شماره افتادن نفس، گلویش را فشردند و آنگاه رها کردند. (23).

اما سپاه اموی، حسین علیه السلام را سر بریدند و پس از شهادت، پیکرش را قطعه قطعه کردند و آنگاه است بر بدن مقدسش تاختند و پیکرش را درهم نوردیدند. (24).

37 - مقایسه شعیب پیامبر و امام حسین (ع)

این پیامبر بزرگ، پدر دو دخت گرانمایه بود، موسی آنان را بر دروازه مدین با گوسفندانشان دید که کناری ایستاده و در انتظارند تا مردم گوسفندان خویش را سیراب ساخته و بروند، آنگاه آنان گوسفندان خود را آب دهند و به همین دلیل کهنسالی پدرشان ناگزیر از این کار هستند.

موسی، با دیدن شرایط آنان، گوسفندانشان را آب داد. (25).

اما حسین علیه السلام در جهاد بر ضد کفر و ریا، در شرایط سختی قرار گرفته بود که دختران، خواهران، کودکان خردسال، برادران، برادر زادگان و نزدیکانش، همگی در اوج تشنگی بودند و آن گرامی به سوی فرات آمد و برای آنان آب خواست و درحالی که از آن آب، همگان حتی سگ ها

و خوک های بیابان می نوشیدند و کسی مانع آنان نبود، حسین علیه السلام را بازداشتند. (26) او و همه کسانش را در محاصره آب به شهادت رساندند با اینکه می دانستند پدر و نیای بزرگشان، برتر و بالاتر از همه جهانیان هستند.

38 -یحیی پیامبر و حسین (ع)

یحیی پیامبر و حسین علیه السلام از سه دیدگاه با هم شباهت دارند:

1 - نخست اینکه، در موارد مختلفی میان این دو بنده خاص خدا شباهت هایی است.

2 - از پیامبر گرامی روایت است که می فرمود: در جهنم، نقطه ای است که سزاوار هیچ یک از مخلوق خدا، جز قاتل یحیی پیامبر و قاتل فرزندش حسین نیست. (27).

3 - خود حسین علیه السلام در راه کربلا، در هر منزلگاهی پیوسته از یحیی پیامبر یاد می کرد. (28).

39 - رمز یا یحیی (29).

حسین علیه السلام در هر منزلگاه، میان مکه و کربلا یحیی آن پیامبر بزرگ یاد می کرد و به ویژه هدیه داده شدن سر مقدسش را، خاطر نشان می ساخت و اگر نیک بیندیشیم این سخت ترین مصائب به نظر می رسد، چرا که شنیدن شماتت دشمن از دور بزرگ ترین مصیبت است. اما نگریستن بر دشمن و دیدن سر بریده دوست در برابر او و تحمل شرارت و اهانت او، همانگونه که در مورد حسین علیه السلام اتفاق افتاد، سخت غیر قابل تحمل است. این جنایت بر پیامبر گرامی آنقدر گران آمد که بر هرکس که با دین سر مقدس حسین علیه السلام در بارگاه ستم اموی، شادمان گردد نفرین کرد. (30).

40 - مقایسه حضرت موسی با امام حسین (ع)

هنگامی که حسین (ع) از مدینه

حرکت کرد برخی از آیات مربوط به این پیامبر بزرگ را تلاوت کرد (31) و هنگامی که به مکه وارد شد، برخی دیگران از این آیات را و در این تلاوت، آیا مربوط به موسی علیه السلام مطابقت و مقایسه شرایط دو بزرگوار بود، بدین صورت: موسی علیه السلام هم سخن خدا است و حسین علیه السلام نیز همانگونه که در روایت آمده است بدین مقام مفتخر شد، هم در زندگیش و هم به هنگام شهادت که ندا رسید:

یا ایتها النفس المطمئنه - ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.

موسی علیه السلام دارای معجزه خاصی بود که دست مقدسش گاه درخشان و نورافشان بود و حسین علیه السلام فراتر از آن بود، چرا که پیشانی و گلوگاه مقدسش به خاطر بوسه های بسیار پیامبر صلی الله علیه وآله نورانی بود و چهره مبارکش هنگام که به خاک و خون آغشته شد بود، نور افشانی می کرد آنچنان که هر بیننده ای را از توجه به چگونگی کشته شدنش باز می داشت و سر مطهرش نیز بر فراز نیزه ها می درخشید.

موسی، دارای معجزه دیگری بود آن این بود که بر اثر زدن با عصا، صخره ها منفجر می شد و آب از آن می جوشید و حسین علیه السلام نیز فاجعه جانگداز شهادتش باعث انفجار صخره ها شد و خون از صخره ها و سنگ ریزه ها روان گردید، همانگونه که در بیت المقدس اتفاق افتاد.

و نیز در روایت آمده است که: شامگاه شهادت او تا بامداد روز بعد، هر سنگی را که بر می داشتند زیر آن خون تازه بود.

و نیز شهادت او سیلاب اشک از

دیدگاه جاری ساخت و نیز نام مقدسش...

موسی، برایش نعمت غذای آسمانی من و سلوی فرود آمد و برای حسین (ع) نیز میوه های بسیاری فرود آمد، گاهی طبقی از رطب و گاهی غذای پخته شده، زمانی انار و به و زمانی دیگر سیب...

موسی علیه السلام پیامبری است که طور سینا به خاطر او شرافت یافت تا جایی که خدا بدان مکان، سوگند یاد می کند و حسین علیه السلام پیشوای بزرگی است که کربلا به افتخار او شرافت ویژه یافت و در برخی روایات است که طور سینا، همان کربلا است.

موسی صاحب عصای خاصی است که نشانه ها از آن آشکار گردید و حسین علیه السلام صاحب شمشیری است که شجاعت پیامبر از آن آشکار شد و او را برای حسین علیه السلام به ارث نهاد تا جایی که شجاعت حسین علیه السلام شهره آفاق گردید.

موسی گفت:... واجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی (32) بار خدایا! برادرم هارون را از خاندانم وزیرم قرار ده.

و برای حسین علیه السلام وزیری چون برادرش عباس قرار داد و او را در همه فراز و نشیب های قیام توحیدی و ستم سوزش، شریک او ساخت و او را پشتوانه و یار و یاور او گردانید، به همین جهت به هنگامی شهادت عباس فرمود: برادرم! بپاخیز که اینک کمرم شکست. (33).

41 - مقایسه حضرت عیسی و امام حسین (ع)

این پیامبر گران قدر فرزند مریم پاک است.

و حسین علیه السلام، فرزند گرانمایه فاطمه مطهره علیها السلام.

او فرزند بانویی است که فرشتگان ندایش دادند که: یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین. هان ای مریم! خداوند

تو را برگزیده و پاکیزه ساخت و بر زنان جهان برتری بخشید.

حسین علیه السلام نیز فرزند بانوی گرانمایه ای است که مورد ندای فرشتگان قرار گرفت و برترین بانوان دنیا و آخرت بود.

عیسی علیه السلام روح خدا و آفریده اوست.

حسین علیه السلام نو خدا و دروازه زحمت او.

عیسی علیه السلام فرزند بانوی بانوان جهان معاصر خویش است.

حسین علیه السلام فرزند سالار زنان دنیا و آخرت.

آن پیامبر بزرگ از شدت زهد و وارستگی، خشت و سنگ را بالش خود ساخت بود. (34).

حسین علیه السلام سر را در راه خدا، نثار کرد و سر در بدن نداشت تا بر بالین نهد.

عیسی علیه السلام لباس خشن می پوشید.

حسین علیه السلام لباسش را هم در راه خدا از بدنش ربودند.

عیسی علیه السلام به غذایی ساده، قناعت می ورزید.

حسین علیه السلام سه روز پیش از شهادت در محاصره آب و غذا بود.

عیسی علیه السلام ثروتی نداشت تا آن را نگاه دارد.

حسین علیه السلام خیمه هایش را غارت کردند و لباس از پیکر مطهرش، پس از شهادتش ربودند.

عیسی علیه السلام پسری نداشت تا با شهادتش او را داغدار سازد.

فرزند گرانمایه حسین علیه السلام با شهادت در راه حق، توان او را گرفت و دنیا را در برابر دیدگانش تیره و تار ساخت، اما برای خدا شکیبایی پیشه ساخت.

عیسی علیه السلام سایه اش در برابر حرارت خورشید، مشرق ها و مغرب های زمین بود.

حسین علیه السلام پیکرش سه شبانه روز زیر تابش خورشید بود.

عیسی علیه السلام مرکبش، دو پایش بود و خدمتگزارش، دو دستانش. (35).

حسین علیه السلام بزرگ مردی است که سر و دست و پا را در راه خدا نثار کرد

و انگشتانش را برای بردن انگشترش بریدند و بردند.

(1) بحار الانوار، ج 11، ص 174.

(2) بحار الانوار، ج 44، ص 243.

(3) مریم / 5.

(4) بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ج 24، ص 178.

(5) بحار الانوار، ج 14، 402.

(6) صافات / 107.

(7) بحارالانوار، ج 12، ص 231.

(8) بحارالانوار، ج 12، ص 260.

(9) همان ماخذ، ج 12، ص 260.

(10) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 745 تا 48.

(11) بحار الانوار، ص 63.

(12) همان ماخذ ج 44، ص 330.

(13) همان ماخذ، ج 45، ص 80.

(14) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 720، ص 721.

(15) بحار الانوار، ج 45، ص 45.

(16) همان ماخذ، ج 12، ص 225.

(17) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 722.

(18) بحار الانوار، ج 45، ص 55.

(19) همان ماخذ، ج 45، ص 115.

(20) همان ماخذ، ص 132.

(21) هود / 55.

(22) بحار الانوار، ج 45، ص 9.

(23) همان ماخذ، ج 11، ص 361.

(24) همان ماخذ ج 45، ص 57.

(25) قصص / 23 و 24.

(26) بحار الانوار، ج 45، ص 11.

(27) بحارالانوار، ج 44، ص 301.

(28) بحارالانوار، ج 45، ص 298.

(29) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 726.

(30) همان ماخذ، ج 44: ص 248.

(31) قصص / 21.

(32) طه / 29 و 30.

(33) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 36رضوان الله علیه.

(34) آل عمران / 42.

(35) بحار الانوار، ج 14، ص 238.

فضایل امام حسین از زبان دشمنان

42 - من محبت پیامبر را به تو دیدم!

شفیق بن مسلمه گوید: حسین بن علی علیه السلام به میدان آمد و ندای هل من مبارز سر داد، مردی از خاندان ذی لعوه به نام زبر قان بن اسلم - که بسیار شجاع بود - به سوی

او رفت و (چون او را شناخت) گفت: شگفتا! تو کیستی؟ فرمود: منم حسین بن علی علیه السلام.

زبرقان گفت: فرزندم! برگرد، به خدا سوگند روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله را دیدم که بر شتر سرخ مویی سوار بود و از جانب قبا می آمد و تو در آن جلو او بودی و من چنان نیستم که با خون تو رسول خدا صلی الله علیه وآله را دیدار کنم.

زبرقان در حالی که بخشی از شعر خود را می گفت (از نبرد او) برگشت. (1).

43 - پاس جلالت حسین (ع)

عمر بن خطاب عطای حسن و حسین را مثل عطای پدرشان می داد. (2) عمر بن خطاب عظمت و جلالت حسین را پاس می داشت و به آن حضرت می گفت: انما ابنت ماتری فی روسنا، الله ثم انتم یعنی: آنچه را در سر ما می بینی خدا رویانیده و سپس شما. مقصودش این بود که این همه اعتبار و عزت و هرچه از دین و دنیا داریم از خدا و شما داریم. (3).

پسرش عبدالله عمر روزی در سایه کعبه نشسته بود که دید حسین تشریف می آورد، گفت هذا احب اهل الارض الی اهل السماء الیوم این مرد امروز محبوب ترین اهل زمین است نزد اهل آسمان، او همان عبدالله بود که در حق حسین علیه السلام می گفت: انه یغز العلم غرا یعنی: همچنان که مرغ جوجه خود را با منقار خود غذا می دهد، حسین علیه السلام نیز در بیت نبوت از انگشت پیغمبری غذای علوم را خورده است. (4).

44 - پاک کردن خاک پای حسین (ع)

اهمیت حسین علیه السلام تنها در نظر

خلیفه ثانی نبود که از علی علیه السلام می خواست حسین علیه السلام را اجازه دهد تا در مشاوره ها شرکت کند و از نظر عالی او بهره مند گردد، بلکه در نظر همه صحابه مورد توجه و احترام بود و به او با نظر بسیار عالی نگاه می کردند.

ابو هریره بنا به نقل عساکر خاک پای حسین علیه السلام را با جامه خود پاک می کرد و به این کار افتخار می کرد. ابن عساکر بعد از نقل این خبر در تاریخ کبیر خود، می گوید وقتی حسین علیه السلام او را برای این کار عتاب فرمود و توبیخ کرد، ابو هریره گفت: قسم به خدا آنچه را که من می دانم اگر مردم بدانند تو را بر دوش خود سوار می کنند.

باز ابو هریره گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی یعنی: هر که حسن و حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته است و هر که آنها را دشمن بداند حتما مرا دشمن داشته است. (5).

45 - به جان خودم سوگند این حسین است!

حسین بن علی نابغه فصاحت و بلاغت و حریفان او، در هر مقوله وارد سخن می شدند و در همان کلمه اول مغلوب می شدند و عرق شرمندگی از پیشانی خود می زدودند.

عمرو بن عاص با آن قدرت بیان و سخنوری و حیله گری اش که به روباه عرب شهرت یافته بود، در یک مجلسی در مقابل جواب های حسین چنان درمانده شد که معاویه روی به او کرد و گفت: به جان خودم سوگند

این حسین است و پسر علی بن ابی طالب است. (یعنی در مقابل زبان او زبان ما کند و منطق ما سست است.)

46 - فصاحت کلام امام حسین (ع)

ابن شهر آشوب در کتاب خود، مناقب آل ابی طالب، گوید که عمر و بن عاص در یک مجلسی به حسین علیه السلام گفت: چه عوامل باعث شد که اولاد ما از اولاد شما بیشتر است؟ امام در جواب شعر عباس بن مرداس السلمی را خواند:

پرنده های سیاه رنگ سنگین پرواز تنبل، جوجه زیاد می آورند، اما مرغ شکار یک اولاد می آوری، یا کم اولاد می شود.

عمرو عاص گفت: چه عاملی باعث شده که شارب های (سبیل) ما از شارب های شما زودتر سفید می شود؟

امام فرمود: زنان شما عفونی و بد بو هستند، لذا هر وقت با آنان نزدیکی می کنید نفس آنها به صورت شما می خورد و رنگ شارب های شما را تغییر می دهد.

عمرو عاص گفت: چه سبب شد که ریش های شما از ریش های ما زیادتر و سنگین تر است؟

امام علیه السلام آیه 56 سوره اعراف را خواند. و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبثت لا یخرج لا نکدا منظور از شهر زیبای پاک زمین های آن است) یعنی: زمین خوب پاک سبزهای خود را با اذن پروردگار بیرون می آورد، اما زمین خبیث و لجن زار حاصل را کم می آورد.

معاویه که در همان مجلس حاضر بود گفت: به حق خودم که بر تو (یعنی عمروعاص) است حقا این پسر علی بن ابیطالب است. پس امام حسین علیه السلام این دو بیت شعر را خواند:

اگر عقرب

یعنی عمرو دوباره به ما حمله کند، ما بر او حمله می کنیم. نعلین برای کوبیدن سر او نیز حاضر است!

و عقرب هم می داند و یقین کرده است که برای او نه دنیا وجود دارد و نه آخرت. (6).

47 - شهادت می دهم که تو پسر علی مرتضایی!

سبط ابن جوزی در تذکره از هشام بن محمد کلینی و او از محمد بن اسحاق نقل کرده که گوید: مروان بن حکم والی مدینه بود. مرا پیش امام حسین علیه السلام فرستاد تا به وی بگویم که مروان می گوید پدرت بین مردم تفرقه انداخت و عثمان را کشت و علما و زهاد را (منظور خوارج است) از بین برد. تو باید در این صورت به غیر پدرت افتخار کنی و مثل شما همانند (قاطر است که هر وقت به وی گویند پدرت کیست در جواب می گوید برادرم اسب است.

ابن اسحاق به محضر حسن بن علی علیه السلام شرفیاب شد و با خجالت و شرمندگی عرض کرد: پیام شرم آوری از مروان دارم که اگر از سطوت و شمشیر نمی ترسیدم هرگز به زبان نمی آوردم؛ مع الوصف اگر شما اجازه ندهید نخواهد گفت.

امام علیه السلام فرمود. حتما بگو. ما از سخنان او به خدا پناه می بریم. او گفته مروان را بیان کرد. امام فرمود: به مروان بگو که اگر این گفتار تو راست باشد خدایت اجر خواهد داد و اگر دروغ باشد نقمت خدا شدید است!

ابن اسحاق بیرون آمد و به حسین علیه السلام برخورد. امام علیه السلام از مسیر و محل مأموریت او پرسید بر امام معلوم شد پیامی داشته است. امام

از متن پیام پرسید. قاصد از بیان آن امتناع کرد. امام فرمود: یا باید بگویی یا تو را گردن می زنم. امام حسن علیه السلام صدای برادر را شنید و بیرون آمد. از حسین علیه السلام تقاضای آزادی قاصد را نمود.

حسین علیه السلام سوگند یاد کرد تا پیام مروان را نگوید آزادش نمی کنم. قاصد متن پیام را شرح داد. امام حسین علیه السلام فرمود: به مروان بگو حسین بن علی علیه السلام می گوید که ای پسر زن کبود چشمی که مردم را در بازار ذی المجار به خود دعوت می کرد و در بازار عکاظ پرچم فجور بلند می کرد. ای پسر رانده شده رسول خدا و لعن شده به زبان رسول! من تو را و پدرت را و مادرت را خوب می شناسم.

قاصد برگشت و همه آنچه را که شنیده بود به مروان گفت: برگرد به حسن علیه السلام بگو که من شهادت می دهم تو پسر رسول خدایی و به حسین علیه السلام بگو شهادت می دهم تو پسر علی مرتضایی.(7).

48 - حسین از هر عیب بری است

به معاویه گزارش داده بودند که ممکن است حسین بن علی علیه السلام در آینده انقلاب کند. از این رو نامه ای به آن حضرت نوشت و در آن نامه امام را از قصد انقلاب بر حذر داشت.

امام علیه السلام در جواب معاویه، نامه ای تند و تکان دهنده و در عین حال نصیحت آمیز نوشت و در آن برخی از جنایات معاویه را به رخش کشید و از تحمل ولیعهدی یزید و سگ بازی و شرابخواری او ذکری به میان آورد و خاطر

نشان ساخت که بزرگترین فتنه بر امت، وخیم تر از حکومت تو نیست: و انی لا اعلم فتنه اعظم علی هذه الامه من ولایتک علیها: یزید که دید حسین بن علی از شرابخواری و سگ باز او یاد کرده است به پدرش گفت: نامه ای برای آن حضرت بنویسد و او را تحقیر کند و علی بن ابی طالب علیه السلام را به زشتی یاد نماید. معاویه به این جوان جاهل خشک مغز چنین گفت: من از حسین بن علی علیه السلام چگونه عیبجوی کنم! به خدا قسم، هیچگونه عیبی در وی نمی بینم: فو الله ما اری فیه موضعا للغیب.

شگفتا که معاویه در خلوتگاه کاخ خود و در جلسه محرمانه با پسرش، از حسین بن علی علیه السلام چطور به عظمت یاد می کند! اگر بگوییم حسین علیه السلام بعد از پیغمبر اعظم مالک دل های مرد و زن مسلمان شده بود و شهر مدینه به خاطر وجود حسین علیه السلام همان روحانیت و موقعیت عصر پیغمبر صلی الله علیه وآله را داشت مبالغه نگفته ایم و گاه گاه درباره حسین به معاویه اعتراض های دندان شکن می کردند. (8).

49 - مدح عجیب معاویه

احنف، معاویه را از شکستن عهد و پیمانی که با حسن علیه السلام در مورد ولایتعهدی بسته، بیم داد و او را به حرمت نهادن به افکار عمومی سفارش نمود و محبت و دوستی مردم عراق را نسبت به خاندان پیغمبر یاد آور شد.

سپس گفت: معاویه! بدان که تو هیچ عذری در نزد خدا نداری اگر یزید را بر حسین علیه السلام مقدم بداری، در حالی که تو می دانی حسن

و حسین کیستند و دارای چه مقصد و هدفی هستند. و در ضمن این بیانات گفت: به خدا، اهل عراق حسن و حسین را از علی علیه السلام بیشتر دوست دارند. (9) معاویه بر حسب فطانیت و زیرکی خود حسین بن علی را از همه معاصرین و اطرافیان خود بهتر می شناخت، به طوری که گاهی مداحی او از حسین مورد اعجاب دیگران واقع می شد.

50 - خوب ابلاغ فرمودی!

جمعی از منافقین به معاویه گفتند: برای آنکه تا حدی نگرانی تو درباره حسین بن علی کاسته شود، بهتر است که او را به منی دعوت کنی تا برای مردم خطبه بخواند، بدیهی است وقتی مردم گفتار او را شنیدند عظمت او در نظر مردم پایین خواهد آمد.

معاویه که در سیاست روباه صفت بود گفت: من این کار را درباره برادرش حسن کردم، امام وقتی خطبه را آغاز کرد به حدی از خود فصاحت و بلاغت نشان داد که ما را پایمال و از نظر مردم ساقط کرد. با این وصف اصرار منافقین به حدی شد که معاویه به ناچار از آن حضرت در خواست نمود تا به منبر رفته و برای مردم خطبه بخواند. امام قبول فرمود و بر منبر تشریف برد و پس از حمد و ثنا چنین گفت: مائیم لشکرهای غالب و قاهر خدا و مائیم عترت و عشیرت رسول خدا. هیچ کس را با این حضرت قربت و قرابت ما نیست، و مائیم اهل بیت پاک و پاکیزه او و مائیم یکی از ثقلین و رسول خدا با قرآن کریم همانند فرموده، آن قرآنی که دارای تفصیل تمامت اشیاء است و اطراف

آن از باطل و لا طائل پرداخته و پیراسته است، و تفسیر و تأویل آن بی زیاده و نقصان در نزد ماست و ما را با حالت حیرانی و تردید معطل و منتظر نمی گذارد، بلکه ما از حقایق آن که در نزد ماست تبعیت می کنیم، پس اطاعت کنیم ما را و سر از فرمان ما نتابید، زیرا خداوند اطاعت ما را بر شما واجب ساخته است.

اطاعت کنید خدا و رسول خدا و اولی الامر را و آنجا که در کاری درمانده شوید به کتاب خدا و خطاب رسول بازگشت نمایید تا آنانکه از تفسیر و تأویل آگاهند شما را آگاه سازند و اگر فضل و رحمت خدا شاملتان نشود کمتر کسی از حیله و دام شیطان خلاصی یافته، پس به هوش باشید و گوش به دعوت شیطان ندهید، مانند آن اشخاص نباشید که به آنها گفت لا غالب لکم الیوم من الناس و انی جار لکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه قال انی بری منکم

چنانچه این دشمن قوی پنجه شما را شیفته و به طمع دوستی فریفته سازد بناگاه از شما روی برگرداند و شما را در هم شکند و با شمشیر و نیزه و خدنگ کیفر نماید، آن وقت است که یک تن از شما به سلامت نرهد و شما و ایمان شما را خط امان ندهد. این کلمات بر معاویه بسیار گران آمد، ولیکن قهرا از بیانات حسین علیه السلام تشکر کرد و گفت: خدایت خیر دهد یا ابا عبدالله! خوب ابلاغ فرمودی. (10).

51 - احترام معاویه به امام حسین (ع)

معاویه می دانست که حسین علیه السلام در دل مردم

جای گرفته و با او نمی توان به درشتی پرداخت. امام حسین علیه السلام همیشه رفتارش با معاویه شجاعانه بود به طوری که یک روز در بالای منبر از علی بدگویی می کرد، ناگهان حسین (ع) وارد شد و با شمشیر به طرف معاویه حمله کرد.

معاویه فرود آمد و پشت منبر پنهان شد، بعد هم عذر خواست و مبلغی قابل توجه به امام تقدیم نمود که بین فقرا قسمت نماید! (11) الوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر معروف به ابن کثیر گوید: ابوبکر و عمر و عثمان و سایر اصحاب به حسین فوق العاده احترام می نمودند و معاویه بیش از آنان وی را تعظیم می کرد، یک مرتبه دویست هزار درهم برای او فرستاد و سوگند یاد نمود که تا به حال به کسی چنین نکرده است.

امام باقر فرمود: بدان که احدی نه پیش از تو و نه بعد از تو افضل از من نبوده است و حتی بعد از امام حسن علیه السلام با آنکه حسین علیه السلام به بیعت با معاویه و یزید حاضر نشد، او پیوسته همان عطیه را برای حسین می فرستاد و به آن حضرت احترام می گذاشت. (12).

52 - عظمت مقام علمی امام حسین

معاویه خواست از حلقه علم و تدریس حسین و اجتماع مردم در گرد شمع وجود آن حضرت در مسجد پیغمبر تعریف کند؛ لذا به مردی از قریش چنین کفت:

هنگامی که داخل شدم به مسجد رسول خدا، حلقه ای دیدم که در آن جمعیت انبوهی نشسته بودند و سکوت به حدی در آنان حکم فرما بود که گویا پرنده ای بر سرشان نشسته بود و این

حلقه ویژه دانشجویان حسین علیه السلام بود و حسین علیه السلام به لباسی مانند عبا ملبس بود و تا نصف ساق هایش پوشیده بود. (13).

معاویه خودش را و آنچه که از زخارف و زیورها و حکومت و پادشاهی دنیا او را احاطه کرده می بیند. و حسین علیه السلام را می بیند با آنچه از حقیقت علیم او را احاطه کرده این جا است که می بیند فاصله بین این دو حالت از زمین تا آسمان است. در محضر حسین علیه السلام حلقه ای بود که صفوف مردم تا آنجا که چشم می دید نشسته بودند و در نهایت آرامش جسم و سکوت محض که حاکی از خضوع بی مانند شان نسبت به عظمت حسین علیه السلام بود! همه چشم خود را به حسین (ع) دوخته و گوششان را به او سپرده بودند. گویی می خواستند از اسارت شهوات و پرستش هواهای نفسانی ساعتی را به پناه معنویت آن حضرت بروند.

مانند مرغانی که در هوای گرم و سوزان، زمین نمناکی بیابند و بر آن محضر عالی حلاوت ایمان را بچشند. و همه می دانند آن طور که در آن محضر عالی شعور وجدانی نسبت به عالم تازه و زنده می شود در هیچ محفل حاصل نمی گردد! (14).

53 - اعتراف معاویه به فضیلت امام حسین (ع)

روزی عبدالله بن زبیر و گروهی از قریشیان نزد معاویه نشسته بودند؟ حضرت حسین علیه السلام وارد مسجد شدند. معاویه بسیار از حضرتش تجلیل نمود و پیش رفت و خوش آمد گفت و آن حضرت را در جایگاه مخصوص خود جای داده و گفت: یا ابا عبدالله! پسر زبیر را

که این چنین نشسته نمی بینی، که چقدر بر بنی عبد مناف رشک آور است!

عبدالله بن زبیر گفت: معاویه! مرا فضیلت حسین علیه السلام و قرابت او با رسول خدا نیک معلوم است و گمان ندارم کسی را در آن تردید و شبهه باشد و اگر علاقمند بر مفاخرت داری گوش دار تا فضل زبیر را بر تو و پدرت بگویم.

ذکوان آزاد شده حسین علیه السلام که در مجلس حاضر بود گفت: پسر زبیر! به درستی که آقای من حسین علیه السلام مانع از سخن گفتن من می شود مگر آنکه گوینده آزادی بیان و دل محکم داشته باشد. اگر او سخن گوید از روی حلم ساکت است. او از گفتار استنکاف نمود و به مقام عالی رسیده و همه مردان محترم به فضیلت او اعتراف دارند. اینک من آقایم را با این بیتها می ستایم.

درباره کسی حرف نزنید که به غایت کمال رسیده، هنگامی که مردم مقصر و نادان بودند. هر کس فعالیت کند به مقام چنین شخص برسد دست و پا می زند بدون رهبر نمی تواند رشد و نمو کند، و چطور ممکن است به نو ماه تابنده و خیر البشر و شاخه آل محمد صلی الله علیه وآله رسید.

معاویه گفت: ذکوان! به خدا راست گفتی، خدا امثال تو را در خاندان بزرگان زیاد کند. و این گواهی معاویه از ضمیر باطن به طور ناخودآگاه بود.

ابن زبیر گفت: اگر حسین علیه السلام خودش سخن می گفت به پاس احترام او حرف نمی زدم؛ لیکن چون حسین خاموش نیست و غلامش حرف زد، گفتار غلامان جواب ندارد.

ذکوان گفت: بر حسب گفته رسول اکرم

که غلام هر قوم از همان قوم است، من از شما افضلم.

ابن زبیر گفت: معاویه من جواب او را نگویم، حال اگر تو را فخری بر زبیر هست بر شمار. سپس شروع به مفاخرت نمودند و مجلس به درازا کشید. (15).

54 - این زبان بنی هاشم است!

امام حسین علیه السلام کنیز خود را آزاد کرده و با او ازدواج نمود. معاویه نامه ای برای او نوشت و اظهار کرد که شنیده ام با کنیز خود ازدواج کرده ای و او را هم سنگ خود از قریش قرار داده ای؛ و زن قریش را برای تولید نسل بهتر و برای ازدواج مایه مجد و افتخار باشد ترک کرده ای. در این عمل نه شخصیت خود را در نظر گرفته ای نه اولادت را منظور کرده ای.

امام در جواب او با صراحت تمام نامه ای نوشت و بر دهان معاویه کوبید که نامه تو رسید مرا با تزویج کنیزم و ترک کردن هم مثل خودم از قریش تحقیر کرده و ملامت نموده بودی، در حال که بالاتر از رسول خدا در شرافت و مقام و نسبت کسی نیست و من افتخار دارم که به او منتسبم و به زنان افتخار نمی کنم و این کنیزی بود که آزاد کردم با اختیار خودم و منظوری نداشتم جز رضای خدا. سپس به قانون اسلام به سوی خود برگردانیدم و اسلام هر گونه نقص و عیب و توبیخ برای یک مرد معیوب بودن به عیوب جاهلیت است! وقتی که معاویه نامه را خواند به طرف یزید انداخت و او نامه حسین بن علی علیه السلام را خواند، سپس به پدرش

گفت: حسین شدیدا افتخار کرده بر تو.

معاویه گفت: نه. افتخار نکرده، بلکه زبان بنی هاشم همین است و چنان تند است که سنگ را پاره و دریا را خشک می کند! (16).

55 - زیبایی رخ حسین (ع)

بخاری و ابن اثیر روایت کرده اند: وقتی که سر مطهر امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بن زیاد آوردند سر مطهر را در طشتی قرار داد و با شمشیر یا چوب دستی خود بر آن چشم و بینی نازنین می زد و از نیکویی و زیبایی آن حضرت سخن می گفت: انس گفت: حسین علیه السلام شبیه ترین ایشان (یعنی اهل بیت) به پیغمبر خدا بود. (17).

56 - تجلیل معاویه از امام حسین (ع)

معاویه نخستین خودکامه ای بود که آرزوی کشتن حسین علیه السلام را داشت و در همان حال ناگزیر فرمان احترام به آن حضرت را صادر کرد و به هنگام وصیت به یزید، گفت: من بر سلطنت تو از حسین بیمناکم، اما اگر با او درگیر شدی و به ظاهر بر او چیره شدی احترام او را رعایت و حرمتش را نگه دار، چرا که پاره جگر پیامبر است.

57 - پناه به خدا از ریختن خون امام حسین (ع)

ولید اولین کسی بود که از جانب دربار پلید اموی، فرمان قتل حسین علیه السلام در دریافت کرد، اما در مقام فرمانداری مدینه گفت:

به خدا پناه می برم اگر به ریختن خون مقدس حسین آزمایش گردم و بدان مبتلا شوم. (18).

58 - تجلیل عمر سعد از مقام حسین (ع)

عمر سعد فرمانده سپاه پلید اموی به هنگام تصمیم بر پیکار با او، اینگونه او را تجلیل کرد:

آیا

استانداری ری که نهایت آرزوی من است رها کنم؟ یا خویشتن را به جنایت سهمگین ریختن خون حسین علیه السلام آلوده و گناهکار سازم؟ (19).

خود نیک می دانم که کیفر دردناک و غیر قابل تحمل به شهادت رساندن حسین علیه السلام آتش شعله وری است که فراتر از آن نیست، اما حکومت ری روشنی چشم من تیره بخت است... پس، چه خاکی بر سر کنم؟ (20) و اینگونه از حسین علیه السلام تجلیل می کرد. (21).

59 - اقرار دشمن به فضل حسین (ع)

دومین مهره پلید یزید، شمر، به هنگام صدور فرمان هجوم ددمنشانه به اردوگاه نور، از آن حضرت اینگونه تجلیل کرد که:

او قهرمان گرانقدر و هماورد بی همتایی است که کشته شدن به دست او افتخار است و نه مایه عار، انه کفو کریم (22).

و نیز مهره پلیدی از سپاه دشمن که به کشتن او کمر بسته بود، خود آن حضرت را تجلیل می کرد که: هان یا حسین! تو را خواهم کشت با اینکه نیک می دانم که خدای بزرگ، دشمن من خواهد بود. (23).

و نیز نیزه دار سر مقدسش به هنگام ورود به کاخ شوم ابن زیاد: اینگونه ناخواسته حق به زبانش جاری شد و پیشوای انسانیت را ستود:

املاء رکابی فضه و ذهبا

انی قتلت السید المحجبا

قتلت خیر الناس اما و ابا

و خیرهم اذ ینسبون نسبا

رکابم را از طلا و نقره لبریز ساز، چرا که جنایت بزرگی به نفع شما کرده ام و برای بقای ستم شما، بزرگمردی گرانمایه و بی نظیر را به خاک و خون کشیده ام.

آری! من فرزند بهترین پدر و والاترین مادران گیتی را کشته ام.

که ابن زیاد نیز،

بی درنگ حکم اعدام او را صادر کرد. (24).

و نیز شقاوت پیشگانی که پیکر مقدسش را پایمال ساختند، با نظم و نثر شخصیت والای او را ستودند. (25).

و شگفت انگیزتر از همه این بود که یزید عنصر خودکامه اموی، در حالی که سر نورانی آن حضرت در برابر دیدگانش بود، به ناچار به ستایش و احترام آن حضرت پرداخت و بر دشمنان خونخوارش لعن و نفرین کرد. (26).

60 - اعتراف قاتل حسین به فضل امام

یکی از فرماندهان دشمن به نام سنان، به هنگام کشتن آن حضرت او را ستود و گفت:

اقتلک الیوم و نفسی تعلم

علما یقینا لیس فیه مزعم

و لامجال لا و لا تکتم

ان اباک خیر من تکلم (27).

اینک در حالی کمر به کشتن تو بسته ام که یقین دارم پدرت بهترین و والاترین دانایان و سخنوران بود...(28).

61 - ستوده شده دوست و دشمن

امام حسین علیه السلام ستوده شده دوست و دشمن است و این از شگفتی های روزگار است، که حتی همانانی که در ریختن خون پاکش، بر ریگ های تفتیده نینوا همدست و هم داستان شدند و پلیدترین تاریخ بشریت را پدید آوردند، همانان نیز نتوانستند در ستایش او لب فرو بندند و او را تمجید ننمایند. (29).

62 - عبادت امام حسن (ع) از زبان دشمنان

درباره عبادت امام حسین علیه السلام مورخان و دانشمندان، مخصوصا از گروه اهل سنت سخن های گفته اند و حتی آنها که دشمن اهل بیت بودند در امر عبادت او رای و نظری شگفت انگیز اعلام کردند

ابن اثیر می نویسد:

حسین که خدای او از راضی باد فردی فاضل متدین و زیاد اهل روزه و نماز و حج و

صدقه بود و همه کارهای خوب از او سر می زد.

عبد الله بن زبیر که در واقع، رقیب امام حسین علیه السلام، فردی منافق، مدعی خلافت رسول الله، و دلش لبریز از کینه اهل بیت بود درباره عباد حسین علیه السلام می گفت: او فردی بسیار شب خیز برای عبادت و بسیار روزه دار در روزها بود. و آن روز که خبر شهادت او را شنید، شاید از یک نظر خوشحال شد که رقیبی از سر راه او برداشته شد، ولی از طرف دیگر گفت: به خدا قسم او را کشتند، در حالی که او را شب ها برای عبادت قیامی بس طولانی بود و بسیاری از روزها روزه می داشت.

عقاد، دانشمند و نویسنده متاخر در کتاب هود به نام ابو الشهیدا (پدر یا سالار شهیدان) می نویسد: او اهل نماز بود. علاوه بر نمازهای مستحبی بسیار می گزارد، زیاد روزه مستحبی می گرفت، همه ساله به حج می رفت وقتی که به ناچار از او ترک می شد. و نمونه این سخنان در تاریخ زندگی او زیاد نوشته شده است.

63 - تسلیم شدن یزید در برابر عظمت امام حسین (ع)

شیخ مفید در ارشاد صفحه 230 می گوید: وقتی که سرهای شهدای کربلا را در مقابل یزید نوشته به زمین گذاشتند آن خبیث این شعر را خواند:

سرهای مردم عزیزی را در بارگاه خود درخشانیده ایم که آنان نفرین شده و سزاوار ستم بودند.

سپس رو به علی بن الحسین علیه السلام کرد و گفت: پدرت حق مرا نادیده گرفت و علیه سلطنت من قیام نموده و از من قطع رحم کرد، پس خداوند او را این

چنین کرد که دیدی. و از سوره شورا، آیه 30 را خواند: و ما اصابکم من مصیبه فما کسبت ایدیکم.

امام سجاد علیه السلام در پاسخ وی آیه 22 سوره حدید را خواند: (هر مصیبت و رویدادی که در روی زمین نسبت به جان های شما وارد می شود، قبلا در کتاب خدا برنامه منظم آن ریخته شده و این برای خدا آسان است) و فرمود: ما مشمول این آیه هستیم.

یزید به پسر خود خالید گفت: جواب او را بگو. ولی او نتوانست چیزی بگوید، یزید آیه 20 سوره شورا را در مقام پاسخ خواند: (هر چه به شما می رسد از ناگواری ها، نتیجه عمل های خودتان است)

اما به نقل طبری در جلد چهارم تاریخ خود صفحه 355 یزید نگاهی به سر مبارک کرد و به حضار مجلس گفت: اتدرون من این اتی هذا؟ آیا می دانید این حادثه قتل حسین علیه السلام از کجا نشأت گرفته، این به من افتخار می کرد. الی آخر خبر... که ذیلا گفته خواهد شد.

علامه طباطبائی چنین آورده: یزید رو به اهل مجلس کرد و گفت: این مرد - یعنی حسین علیه السلام - به من افتخار می کرد و می گفت: پدرم از پدر یزید بهتر و مادرم از مادر یزید برتر است و جدش از جد یزید و خودم از یزید بهترم و به این خلافت لایق ترم.

اما گفتار اولی او بی اساس بوده زیرا پدر او من مبارزه نمود و خداوند به پدر من پادشاهی داد؛ اما گفتار دومی به جانم سوگند راست است. فاطمه دختر پیغمبر از مادر من افضل است. و آنکه می گفت

جدم بهتر از جد یزید است، به جان خودم سوگند هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد کسی را هموزن رسول خدا نمی داند؛ اینها همه درست است.

تا اینجا عبارت طبری و علامه طباطبایی مطابق است. اما بعد از این طبری چنین آورده:

و لکنه انما اننی من قبل فقهه و لم یقرا: قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء بگو (ای پیغمبر) بار خدایا! ای پادشاه ملک هستی! تو هر که را خواهی، ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی، بگیری و به هر که خواهی، عزت و اقتدار بخشی (30).

ولیکن فهم و تشخیص حسین بن علی درست نبوده که به این روز افتاد و این آیه را نخوانده بوده که...

اما عبارت علامه طباطبائی بدین قرار است: اما قوله بانه خیر منی فلعله لم یقرا هذه الایه اللهم مالک الملک (31) یعنی گفتار او که من بهتر از یزیدم گویا حسین علیه السلام این آیه را نخوانده بود.

یزید بن معاویه در برابر عظمت جد حسین علیه السلام و در برابر محبوبیت مادر وی چاره ای جز تسلیم و اعتراف ندارد و این همان عقده حقارتی است که پسر معاویه در برابر پیشوای بزرگ اسلام و خاندان با عظمت نبوت و در برابر شخص حسین بن علی علیه السلام در خود احساس می کرد و در برابر مسلمانان چاره ای نداشت جز اینکه جد و مادر حسین را به بزرگی و عظمت یاد کند و این اعتراف تلخ را که برای او از هر چیزی تلخ تر است به زبان بیاورد.

ولی برای آنکه تا حدی رنج

روحی خود را آرام کند و هم افکار مردم را درباره شخص امام حسین علیه السلام منحرف نماید، دست و پایی می کند و به آیه قران پناه می جوید لذا می گوید: خدا حکومت را به هر کس بخواهد می دهد و از هر کس بخواهد می گیرد.

منطق یزید بن معاویه این است که هر کس سر نیزه دارد و می تواند با سلب آزادی مردم و ریختن خون بی گناهان بر مردم حکومت کند خدا یار و مددکار اوست و اساسا خدا این حکومت را به وی داده است و قرآن هم این مطلب را تایید کرده است. (32).

64 - تفاوت آل هاشم و بنی امیه

قبیله ای که به وجود خاتم الانبیاء - که مظهر کامل انسانیت است و همه خوبی ها و زیبایی ها در وجود او نمایانگر است - افتخار یافت، بدون تردید بر همه قبایل دنیا ترجیح و برتری دارد تا چه رسد به قبیله بنی امیه که کانون کفر و شرک و فحشا و گمراهی و رذالت است.

اگر کسی بگوید که مقایسه و نسبت این دو طایفه بنی هاشم با بنی امیه تقابل و تناسب حق و باطل و ایمان و کفر است سخنی به گزاف و مبالغه نگفته است.

شیخ نصرالله بن محلی که از بزرگان اهل سنت است گوید: شبی علی علیه السلام را در خواب دیدم. عرض کردم: یا علی! مکه را فتح نمودید و اعلام فرمودید که هر کسی به خانه ابوسفیان وارد شود در امان است، ولی روز عاشورا از طرف آل سفیان حرمتی بر دختران تو قایل نشدند.

حضرت فرمود: جواب تو را ابن صیفی

شاعر گفته؛ برو پیش او و اشعاری را که در این باب سروده از او بخواه.

گوید: شب به خانه وی رفتم و جریان خواب را گفتم. به حالت بهت سوگند یاد نمود که اشعار را در همین شب سروده ام و برای کسی نقل نکرده ام. و آنگاه اشعار را برای من خواند:

هنگامی که ما حکومت داشتیم، عفو گذشت طبیعت ما بود، ولی چون شما به سلطنت رسیدید خون در روی زمین مانند سیل جاری گشت.

شما حلال کردید کشتن اسیران را در صورتی که ما از زمان گذشته بر اسیران عفو و گذشت می کردیم.

این فرق و تفاوت میان ما و شما (بنی هاشم و بنی امیه) کافی است؛ زیرا هر ظرفی ترشح می کند آنچه را که در اوست. (33).

(1) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 170.

(2) رجوع شود به ذخایر العقبی، طبع دارکتب العراقیه، ص 135.

(3) تذکره الخواص، ص 245.

(4) سموالمعنی فی سموالذات، ص 148.

(5) بحار، 43، ص 304.

(6) مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 67.

(7) بحار، ج 44، ص 109.

(8) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 157.

(9) الحسن و الحسین علیها السلام سبط رسول الله، ص 49.

(10) بحار ج 44، ص 205.

(11) زندگانی امام حسین، ج 1، ص 46.

(12) البدابه و النهابه، ج 8، ص 151.

(13) سموالمعنی، ص 98.

(14) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 194.

(15) قمقام طبع جدید، ص 226. شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 116.

(16) سموا معنی فی سموالذی، ص 138.

(17) صحیح بخاری، ج 2، ص 188 ئ اسدالغابه، ج 2، ص 20.

(18) بحار الانوار، ج 44، ص 325.

(19) بحارالانوار، ج 44، ص 311. کامل ابن اثیر،

ج 2، ص 523.

(20) بحارالانوار، ج 44، ص 360؛ کشف الغمه، ج 2، ص48؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 556.

(21) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 235.

(22) بحارالانوار، ج 45، ص 51.

(23) همان ماخذ، ص 56.

(24) همان ماخذ ج 44، ص 322؛ تاریخ طبری، ج 5، ص390؛ کامل ابن اثیر، ج 2 ص 573.

(25) همان ماخذ ج 45، ص 59.

(26) همان ماخذ، ص 131؛ ارشاد مفید، ج 2 ص 119.

(27) بحار الانوار، ج 45، ص 56.

(28) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 107.

(29) همان ماخذ، ص 106.

(30) آل عمران / 26.

(31) المیزان، ج 3، ص 142.

(32) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 270.

(33) ریحانه الادب، ج 1، ص 362.

سیمای امام حسین بن علی در قرآن

65 - آیه ای در مودت حسین (ع)

از ابن عباس رواست کرده اند: وقتی که آیه قل لا اسئلکم... نازل شد یاران پیغمبر گفتند: یا رسول الله! کیستند این خویشاوندان تو که مودت و دوستی آنه بر ما واجب گشته؟ فرمودند: علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام و دو پسر آنها حسن و حسین علیه السلام.

66 - آیه مباهله

از جمله آیاتی که به اتفاق مسلمین در مورد پیغمبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام نازل شده آیه 61 آل عمران است فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین. این آیه یکی از دلایل بسیار قوی و صریح برای رسالت پیغمبر اکرم است، زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت بود و اگر آن حضرت به دعوت خود مؤمن نبود این

دعوت یک انتحار واقعی و اظهار نقطه ضعف و سند بطلان رسالتش به شمار می رفت.

بر همین اساس واقع امر از دو حال بیرون نبود، یا نفرین نصاری نجران در حق آن جناب مستجاب می شد و یا آنکه نفرین نصارا و هم پیغمبر صلی الله علیه وآله هر دو عاطل و بی ثمر می گشت. در هر دو صورت بطلان ادعای آن حضرت آشکار و مسلم بود و هیچ خردمندی که به دروغ مدعی نبوت باشد چنین پیشنهادی نخواهد کرد، مگر اینکه دعوت و ادعای او بر حق بوده و به استجابت دعای خود و هلاک دشمن اطمینان داشته باشد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله با کمال شجاعت و صراحت پیشنهاد مباهله نمود و این دلیل نبوت است؛ از طرفی شرکت دادن علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام در مباهله که حتما به امر و دستور خدا بوده نیز دلیل بر این است که این چهار نفری که با پیغمبر حضور یافتند شایسته ترین و گرامی ترین خلق و در پیشگاه احدیت و پیامبر از همه عزیزتر و محترم تر و گرامی تر هستند.

در حقیقت آیه مباهله اعلان جلالت مقام و تقرب خاص آنها به خداوند متعال است.

بنابراین شرکت حسین علیه السلام در چنین مراسم با اهمیت تاریخی و قرآنی همچنین همراهی وی با پیغمبر صلی الله علیه وآله در میان آن همه مسلمان که در آن روزگار وجود داشتند - از صغیر و کبیر، مرد و زن، صالح و اخیار صحابه از قبیل سلمان و ابی ذر - فضیلتی بزرگ و مقامی است بسیار ارجمند.

و جریان مباهله بین یاران پیامبر از چنان

اهمیت والائی برخوردار بود که سعد بن ابی وقاص آن را به رخ معاویه کشید، و هنگامی که معاویه گفت: چرا علی را سب نمی کنی؟ گفت: به علت سه چیز و آیه مباهله را یکی از آنها بیان کرد و گفت که پیامبر پس از نزول آیه مباهله تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود اللهم هولاء اهلی خدایا! اینها خاصان و اهل بیت من هستند. (1).

67 - گریه آسمان و زمین

مردی گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام در صحن مسجد نشسته بود و این آیه را تلاوت می نمود پس آسمان و زمین بر آنان گریه کردند و به ایشان مهلت داده نشد در آن هنگام حسین علیه السلام از یکی از درهای مسجد وارد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آگاه باش این کشته می شود و آسمان و زمین بر او می گرید. (2).

68 - مصداق نفس مطمئنه

یا ایتها النفس المطمئنه - ارجعی الی ربک راضیه مرضیه - فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی، ای نفس مقدس و آرام، به سوی پروردگارت باز گرد که همانا تو راضی و خشنودی از نعمت هایش و او از تو راضی است، پس در صف بندگان خاص من درآی و به بهشتم وارد شو. (3).

چه نفسی مطمئن تر، مقدس تر و آرام تر از نور چشم رسول خدا، حضرت سید الشهداء علیه السلام که با آن همه مصیبت های طاقت فرسا که هر یک کافی است، کوه مستحکمی را به لرزه در آورد، و با آن همه عزیزان و یارانش که جلوی دیدگانش به شهادت رسیدند، با این حال را

وی می گوید: هر چه روز عاشورا مصیبت بر حضرت بیشتر می بارید، بر افروخته تر می شد، زیرا به لقای پروردگارش با اطمینان بیشتری، نزدیک می شد.

آیات زیادی درباره حضرت سیدالشهداء علیه السلام تأویل شده است ولی این آیه را برگزیدیم که بارزترین مصداق نفس مطمئنه، قطعا خود حسین بن علی علیه السلام است.

امام صادق علیه السلام فرمود: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید: زیرا این سوره امام حسین علیه السلام است و به آن دل ببندید. خدا شما را رحمت کند و بیامرزد.

ابو اسامه که در مجلس حاضر بود، پرسید: چرا این سوره مخصوص امام حسین علیه السلام است؟

امام فرمود: آیا نمی شنوی سخن حق را که می فرماید: ای نفس مطمئن...،

مقصود اما حسین علیه السلام است، زیرا اوست که نفس مطمئن است و از خدا راضی و خدا از او راضی است و اصحاب او از آل محمد از خداوند روز قیامت راضی هستند و او از آنان راضی است. این سوره درباره امام حسین علیه السلام و شیعیانش و شیعه آل محمد خصوصا وارد شده است که هر که بر آن سوره مداومت کند، همراه با امام حسین علیه السلام و درجه اش در بهشت است و همانا خداوند غالب و حکیم است.

راستی ما همانگونه که روز زیارت حضرت، آرزو می کنیم که ای کاش در روز عاشورا، کربلا بودیم و با آن حضرت و در رکابش کشته می شد، امروز در عمل و گفتار و کردار خود از او پیروی کنیم و تا اندازه ای نه چون حسین علیه السلام که در توان هیچ کس نیست

ایثار داشته باشیم و در کارهای خود، خدا را مد نظر قرار دهیم، امید است که این آیه شریفه، شامل حال ما نیز شود و رضایت خدا را کسب کنیم که همانا رضوان من الله اکبر این رضایت است که از هر نعمتی در بهشت جاویدان برتر و مهم تر است.

البته آن ایثار و فداکاری که روز عاشورا از حسین بن علی علیه السلام و خویشان و یارانش دیده شد، در تاریخ نه سابقه داشته و نه پس از آن دیده می شود، و آن آزمایش و امتحانی که حسین علیه السلام در آن سربلند و پیروز در آمد، برای احدی متصور و میسور نیست ولی به هر حال باید، چنانچه آرزو کنیم، از آن حضرت پیروی نماییم و تا حد امکان، برای تحقق اهداف و آرمان های والایش جان نثاری و فداکاری کنیم، همانطور که در دوران جنگ تحمیلی، شهدا درس ایثار و از خود گذشتگی را از آقا امام حسین علیه السلام آموختند. و به مقام والا رسیدند.

امیدواریم که فاتحان جنگ این روحیه شهادت طلبی را از دست ندهند، و الان در کنار مقام معظم رهبری و در آینده برای انتقام زیر پرچم حضرت مهدی موعود (عج) باشیم.

69 - بیماری ابراهیم

فنظر نظره فی النجوم - فقال انی سقیم؛ سپس نگاهی به ستارگان افکند... و گفت: من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمی آیم)! (4).

امام صادق علیه السلام درباره این آیه که پس (ابراهیم) نگاهی به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم فرمود: او بر مصائبی که بر حسین علیه السلام فرود می آید، اندیشه نمود و گفت: من از آنچه بر

حسین علیه السلام فرود می آید بیمار گشته ام (5).

70 - کشتن امام حسین (ع) در مقابل اهل بیتش

و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق؛ و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز به حق (6).

امام صادق علیه السلام فرمود: (مراد از) نفسی که خداوند کشتنش را حرام نموده (این است که) حسین را در میان خانواده اش به قتل رساندند.

71 - کلمه طیبه

الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء.

آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! (7).

امام صادق علیه السلام درباره این آیه شریف که: ریشه آن (درخت) ثابت و شاخه آن در آسمان است، فرمود: ریشه این درخت، رسول خدا صلی الله علیه وآله و شاخه آن، امیرالمؤمنین علیه السلام است.

حسن و حسین علیه السلام میوه آن به شمار می آیند و نه تن از فرزندان حسین نیز شاخه های کوچک تر آن هستند و شیعه هم برگ آن است...) (8).

72 - زنده به گور کردن دختران

و اذا الموئوده سئلت - بای ذنب قتلت، و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال می شود: به کدامین گناه کشته شدند؟ (9).

امام صادق (ع) در مورد این آیه آن هنگام که از دختران زنده به گور شده پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شدند؟ فرمود: این آیه درباره امام حسین علیه السلام نازل شده است (10).

73 - امام حسین و زکریا (ع)

لم نجعل له من قبل

سمیا

و پیش از این، هم نامی برای او قرار نداده ایم! (11).

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما از قبل برای او هم نامی قرار ندادیم: حسین بن علی علیه السلام و یحیی بن زکریا است که از قبل هم نامی نداشت و آسمان فقط بر آن دو چهل روز گریه کرد. گفته شد: گریستنش چگونه بود؟ فرمود: به سرخی طلوع می کرد و به سرخی نیز غروب می نمود

74 - رانده شدن از شهر و خانه

الذین اخرجوا من دیار هم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله؛ همان ها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند. جز اینکه می گفتند: پروردگار ما، خدای یکتاست! (12).

امام صادق علیه السلام درباره آیه کسانی که به ناحق از خانه و شهر خود آواره شدند فقط به خاطر آن که می گفتند: پروردگار ما خدای یکتا است فرمود: این آیه درباره علی و جعفر و حمزه نازل شد و در حسین بن تحقق یافت، بر همگی آنان درود و سلام باد. (13).

75 - اطاعت از خدا و رسول و ائمه (ع)

و من یطع الله و رسوله و یخش الله ویتقه فاولئک هم الفائزون؛ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروز مندان واقعی (14) هستند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیثی فرمود سعادتمند آنانکه از دوستان و پیروان حسین علیه السلام هستند به خدا سوگند ایشان در قیامت پیروز و نیکبخت هستند (15).

76 - کلمه توحید

و جعلها کلمه باقیه فی عقبه؛ او کلمه توحید را کلمه پاینده ای در نسل های بعد

از خود قرار داد، شاید به سوی خدا باز گردند! (16).

امیر المؤمنین علیه السلام در حدیثی فرمودند: این آیه درباره ما نازل شده است: و او آن را کلمه ای پاینده در نسل های بعد از خود قرار داد، (یعنی) امامت در نسل حسین علیه السلام تا روز قیامت باقی است.

77 - دو حادثه بزرگ

یوم ترجف الرجفه - تتبعها الرادفه، آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه در می آورد، و به دنبال آن، حادثه دومین (صحنه عظیم محشر) رخ می آورد. (17).

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در تأویل این آیه شریف که: روزی که لرزه و زلزله ای بزرگ جهان را بلرزاند و به دنبال آن حادثه دومین رخ می دهد فرمودند: لرزاننده حسین بن علی علیه السلام و حادثه دومین علی بن ابیطالب علیه السلام است. نخستین فردی که (در رجعت) قبر او شکافته شده (و از آن بیرون می آید) و خاک را سر می زداید حسین بن علی علیه السلام است. (18).

78 - دوستدار ما از ماست

ابان بن تغلب می گوید: امام شهید علیه السلام فرمود: هر کس ما را دوست داشته باشد از ما اهل بیت نبوت است

عرض کردم: از شما اهل بیت نبوت؟

فرمود: از ما اهل بیت نبوت) و این جمله را سه بار تکرار نمودند، سپس از کلام خدای سبحان شاهد آورد و فرمود: آیا سخن آن عبد صالح را نشنیده ای: پس هر کس مرا پیروی نمای حقا او از من است. (19).

79 - آیه تطهیر در شان حسین (ع)

از شداد بن عبدالله روایت کرده که وقتی سر حسین علیه السلام وارد

شام شد. یک مرد شامی به آن حضرت و پدرش علی علیه السلام جسارت کرد، واثله بن اسقع برخاست و گفت: سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه علیها السلام را دست می دارم، و این محبت من بعد از زمانی است که شنیدم پیغمبر در حق آنها فرمود آنچه را که فرمود و آن اینکه یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله حضور داشتم. فرزندش حسن علیه السلام آمد و پیغمبر او را بر ران راستش نشانید و بوسید. پس حسین علیه السلام آمد و او را بر ران چپش نشانید و بوسید. سپس فاطمه علیها السلام آمد و او را پیش روی خود نشانید، آنگاه علی علیه السلام را طلبید و فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (20).

(1) تفسیر نمونه، ج 3، ص 442.

(2) کامل الزیارات، ص 125.

(3) فجر. / 27 الی 30.

(4) الصافات / 88.

(5) العوالم، ج 17، ص 98.

(6) الاسراء / 33.

(7) ابراهیم، 24.

(8) العوالم، ج 15 ص 19.

(9) التکویر / 8 - 9.

(10) العوالم، ج 15، ص 19.

(11) مریم 7.

(12) الحج / 40.

(13) بحار، ج 44، ص 219.

(14) النور، / 52.

(15) بحار، ج 44، ص 225.

(16) الزخرف / 28.

(17) النازعات / 6-7.

(18) تفسیر برهان، ج 4، ص 110؛ نقل از چقا حدیث از وزارت ارشاد اسلامی.

(19) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام ص 652.

(20) اسدالغابه، ج 2، ص 20.

شخصیت حماسی حضرت سیدالشهداء

80 - انواع شخصیت ها

شخصیت ها هم اقسامی دارند، بعضی از شخصیت ها، شخصیت حماسی هستند و روحشان حماسه است. بعضی روحشان غنایی است، بعضی

روحشان اساسا رثای است، آه و ناله است، بعضی شکل روحشان شکل پند و اندرز و موعظه است (1).

81 - عظمت شخصیت های سازنده حادثه عاشورا

حادثه عاشورا مثل بسیاری از حقایق این عالم است که در زمان خودشان بسا هست آنچنان که باید شناخته نمی شود و بلکه فلاسفه تاریخ مدعی هستند که شاید هیچ حادثه تاریخی را نتوان در زمان خودش آنچنان که باشد هست، ارزیابی کرد. بعد زا آنکه زمان زیادی گذشت و تمام عکس العمل ها و جریانات مربوط به یک حادثه، خود را بروز دادند، آنگاه آن حادثه، بهتر شناخته می شود. همچنان که شخصیت های هم همین طورند. شخصیت های بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجی که شایسته وجود آنهاست، پیدا نمی شود؛ بعد از مرگشان تدریجا شناخته می شوند، و معمولا افرادی که در زمان خودشان خیلی شاخصند بعد از فوتشان فراموش می شوند، و بسا افرادی که در زمان خودشان آنقدرها شاخص نیستند ولی بعد از مرگشان تدریجا شخصیت آنها گسترش پیدا می کند و بهتر شناخته می شوند.

82 - حسین (ع) سرود انسانیت است!

حسین یک شخصیت حماسی است، اما نه آنطور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانه ای یک شخصیت حماسی است. حسین یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت، حماسه بشریت، نه حماسه قومیت، سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، همه چیز حسین هیجان است، تحریک است، درس است، القاء نیرو است، اما چه جور القاء نیرویی؟ چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم به خصوصی منتسب است؟! یا از

آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست؟! یا به قول بعضی از ایرانی های از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است؟!

اساسا در وجود حسین یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین هم همین است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسه هاست، کمتر افراد می توانند او را بشناسند. حالا ببینیم که واقعا چطور است؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسین بن علی از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتقای حماسه یعنی جنبه های انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد. حسین سرود انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرات عرض می کنم که نظیر ندارد، شما در دنیا حماسه ای مانند حماسه حسین پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتقا و انسانی بودن آن و متأسفانه ما مردم این حماسه را نشناخته ایم (2).

83 - خاصیت یک شخصیت حماسی

اثر و خاصیت یک سخن یا تاریخچه و یا شخصیت حماسی این است که در روح موج به وجود می آورد، حمیت و غیرت به وجود می آورد، شجاعت و صلابت به وجود می آورد، در بدن ها، خون ها را به حرکت و جوشش در می آورد، و تن ها را از رخوت و سستی خارج می کند، و آنها را چابک و چالاک می نماید، چه بسیار خون ها در محیطی ریخته می شود که چون فقط جنبه خونریزی دارد، اثرش مرغوبیت

مردم است، اثرش این است که از نیروی مردم و ملت می کاهد و نفس ها بیشتر در سینه ها حبس می شود.(3).

84 - نتایج یک روح حماسی

سخن حماسی، تاریخچه حماسی، شخصیت حماسی آن است که از لحاظ روحی غیرت و حمیت و شجاعت و سلحشوری را تحریک کند و از لحاظ بدنی خون را در عروق به جوش آورد، به بدن نیرو و حرارت و چابکی و چالاکی ببخشد، در واقع حیات تازه به بدن بدهد؛ به عبارت دیگر روحیه انقلاب و ثوره ایجاد کند، حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر به وجود آورد. (4).

85 - عظمت روح حضرت سیدالشهداء

1 - به طور کلی روحیه های کوچک چون از خود درد ندارند و هدف ندارند (همه دردها و هدف هایشان در خواسته های جسمانی خلاصه می شود) و ایده آل ندارند، تن ها را به زحمت نمی اندازند، به لقمه ای که به دریوزگی تحصیل می کنند قناعت می کنند؛ اما روحیه های بزرگ همیشه تن را به حرکت وا می دارند و در زحمت و بلا قرار می دهند.

فرقشان شکافته و سرشان بریده می شود. به همین جهت شهادت برای آنها افتخار است، که نشانه عظمت نفس آنها است در اینگونه اشخاص که روحشان از جسمشان بزرگ تر است کار بدن دشوار است. بدن علی مجازات ببیند و سر را توی تنور ببرد.

تن حسین اگر بخواهد با روح حسین همدم باشد، باید آماده تشنگی بی اندازه باشد، آماده زیر سم اسب رفتن، آماده زخم های تیر کالقنفذ باشد. (5) خوشا به حال بدنی که با یک روح کوچک تؤام شده، همه سور

و سات ها را برایش فراهم می کند، به قیمت دریوزگی و دزدی نان تهیه می کند، به قیمت جنایت و آدمکشی پست تهیه می کند

وای به حال بدنی که با یک روح شریف و بزرگ توام است. چند لقمه نان جو بیشتر گیرش نمی آید که به زحمت باید از گلو پایین بدهد، از آن طرف باید شب زنده داری کند، روز باید دره به دستش بگیرد مراقب نظم اجتماع باشد، یا شمشیر به دست بگیرد و گردن تبهکاران را بزند، یک روز سر توی تنور برد.

2 - علی علیه السلام درباره متقین می فرماید: انفسهم منهم فی تعب، و الناس منهم فی راحه. (6).

اینجا مراد از نفس، نفس حیوانی است؛ اشاره است به اینک آسایش آنها در آسایش و عدم سلب راحت از دیگران است

3 - جمله امام حسین علیه السلام که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت کرده است: ان الله یحب معالی الامور و یبعض سفسافها (7) می رساند که روح امام با امور پست جسمی (نیست و) سروکارش با معانی عالی و بلند است.

4 - برای بعضی روح، خدمتگزار جسم است، یعنی فکر و عقل و عاطف 3ه در خدمت هدف های جسمانی و بدنی و حیوانی است، روح اسیر است، روح تا حدی رنج می برد اگر چه روح کوچک حتی احساس رنج هم نمی کند؛ روح باید بزرگ باش که احساس درد و رنج بکند؛ اگر احساس درد و رنج بکند کوچک نیست و در خدمت جسم قرار نمی گیرد.

5 - این شعر:

لنقل الصخر من قلل الجبال

احب الی من منن الرجال

یقول الناس لی فی الکست عار

فان

العار فی ذل السوال (8).

نموداری از به افتادن بدن به خاطر بزرگی روح است.

6 - اینک امام فرمود: الا و ان الدعی بن الدعی... هیهات منا الذله، نموداری از به زحمت افتادن بدن است به خاطر عظمت روح.

7 - روح و بدن در عین اتحاد و یگانگی، از جنبه دوگانگی، مانند دو رفیقند که از طرفی الزاما با هم هستند و نمی توانند از هم جدا باشند و از طرف دیگر دو رفیقی هستند که هم هدف نیستند:

میل جان اندر ترقی و شرف

میل تن در کسب اسباب و علف

این است که کوچک ماندن هر کدام به نفع دیگری و رشد کردن هر کدام به ضرر دیگری است.

8 - می گویند نوابغ همیشه شوهران بدی هستند. دلیلش هم واضح است: افق روح آنها از افق آرزوها و افکار و تمنیات و آمال یک زن بالاتر است. جسمش با زن هست ولی روحش با زن نیست. اما اگر کسی در عین نبوغ بتواند خود را آنقدر در موقع خودش تنزل دهد که با زن عادی در افق عادی هم معاشرت کند، او واقعا فوق نبوغ است، معلوم می شود قدرت تنزل دادن خون را دارد و قدرت تنزل دادن خود، خیلی فوق العاده است.

برای من پیش آمده است که با اشخاصی در افق پایین مجبور بوده ام ساعتی زندگی کنم. در عذاب الیم بوده ام. می دیده ام یک کلمه حرف ندارم با آنها بزنم، گوی همه معلوماتم را فراموش کرده ام.

9- بزرگی روح در مقابل کوچکی و حقارت است، جنبه کمی دارد. روح بزرگ یک آرزوی بزرگ است، یک اندیشه بزرگ و وسیع است، یک خواهش

و اراده بزرگ است، یک همت بزرگ است. آنکه آرزو دارد در ثروت شخص اول شود - البته آرزوی خالی بلکه آرزوی توام با حرکت - یک روح بزرگ دارد. به قول نظامی عروضی احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند: تو مردی خر بنده بودی، به امیری خراسان چون افتادی؟

گفت: به بادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله بادغیسی همی خواندم، بدین دو بیت رسیدم:

مهتری گر به کام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

داعیه ای در: پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که بودم راضی نتوانستم بود خران بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و به خدمت علی بن اللیث صفاری شدم... اصل و سبب این دو بیت بود. روح بزرگ به کمی و کوچکی و حقارت تن نمی دهد، به کم از قدر خود راضی نمی شود.

به کم از قدر خود مشو راضی

بین که گنجشک می نگیرد باز

روح بزرگ اهل مهاجرت است، به کنج خانه و به آب و خاک خود قناعت نمی کند؛ سفر می کند، دریاها را و خطره را استقبال می کند، شب و روز می کوشد و در نتیجه زودتر پیر می شود، بیماری قلبی می گیرد و مثل ناصر (9) در نیمه راه عمر می میرد. موسولینی گفت: به جای آنکه صد سال گوسفند باشم ترجیح می دهم یک سال شیر باشم

آدم بزرگ از زندان باک ندارد، ده سال و بیست سال زندان می رود که دو سال به کام زندگی کند.

10 - اسکندر خشایار شاه و نادر و

ناپلئون روح های بزرگ و نا آرام بوده اند، اما یک جاه طلبی بزرگ، یک رقابت و حسادت بزرگ، یک شهوت بزرگ، یک تجمل پرستی بزرگ بوده اند. اینها با مقایسه با روح کوچک البته عظمت و اهمیت بیشتری دارند. اینها اگر به جهنم هم بروند یک روح بزرگ به جهنم رفته است، اینها هواپرست های بزرگ هستند.

آنچه در وجود اینها و در روح اینها رشد کرده است، شهوت ها، جاه طلبی ها، حسادت ها، کینه توزی ها است.

اما بزرگواری، بزرگواری غیر از بندگی است، بزرگواری روح در مقابل کوچکی روح نیست، بلکه در مقابل پستی و دنائت روح است.

این پستی چگونه پستی ای است؟ این خود یک مسأله ای است در حقیقت ماوراء الطبیعی و ضد منطق مادی. می گویند تن به پستی نده، تن به خواری نده، آقا باش نه نوکر، عزیز باش نه ذلیل. اینها که هیچ کدام ملموس نیست. افتخار یعنی چه؟ اینکه:

تن مرده و گریه دوستان

به از زنده و خنده دشمنان

مرا عار آید از این زندگی

که سالار باشم کنم بندگی

اینکه:

ان الحیا فی موتکم قاهرین و الموت فی حیاتکم مقهورین (10) یعنی چه؟ (11).

86 - جریمه یک روح بزرگ

روح بزرگ آرزو می کند که در راه هدف های الهی و هدف های بزرگ خودش کشته شود فرقش شکافته می شود، خدا را شکر می کند. روح وقتی که بزرگ شد، خواه نا خواه باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روح بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را

می دهد، جریمه روح شهید را می دهد.

واذا کانت النفوس کبارا

تعبت فی مرادها الاجسام

وقتی که روح بزرگ شد به تن می گوید من می خواهم به این خون ارزش بدهم. (12).

87 - قهرمانی عظیم حسین (ع)

اگر شهادت بن علی علیه السلام صرفا یک جریان حزن آور می بود، اگر صرفا یک مصیبت می بود، اگر صرفا این می بود که خونی به ناحق ریخته شده است و به تعبیر دیگر صرفا نفله شدن یک شخصیت می بود، ولو شخصیت بسیار بزرگی، هرگز چنین آثاری را به دنبال خود نمی آورد. شهادت حسین بن علی، از آن جهت این آثار را به دنبال خود آورد که به تعبیری که عرض کردیم، نهضت او یک حماسه بزرگ اسلامی و الهی بود،

از این جهت که این داستان و تاریخچه، تنها یک مصیبت و یک جنایت و ستمگری از طرف یک عده ای جنایتگر و ستمگر نبود، بلکه یک قهرمانی بسیار بزرگ از طرف همان کسی بود که جنایت ها را بر او وارد کردند. (13).

(1) حماسه حسینی، ج 1، ص 118.

(2) حماسه حسینی، ج 1، ص 120.

(3) همان ماخذ، ص 162.

(4) همان ماخذ، ج 3، ص 323.

(5) آورده اند که بدن مبارک آن حضرت از کثرت اصابت تیر مانند قنفذ (خارپشت) می نمود.

(6) قریب به این عبارت در نهج البلاغه، خطبه 184، معروف به متقین. خود رابه زحمت می اندازند، و مردم از آنان آسوده اند.

(7) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246. خداوند کارهای بلند و گرامی را دوست می دارد و کارهای پست و زبون را دشمن دارد.

(8) به دوش کشیدن تخته سنگ از قله کوه های

نزد من از منت بردن از دیگران محبوب تراست. مردم به من می گویند کست تنگ است، در صورتی که ننگ در ذلت خواهش است.

(9) جمال عبدالناصر.

(10) نهج البلاغه، خطبه 51. زندگی در مرگ پیروز مندانه است، و مرگ در زندگی توام با شکست.

(11) حماسه حسینی، ج 3، ص 364.

(12) همان ماخذ، ج 1، ص 143.

(13) همان ماخذ ج 1، ص 162.

دعوت کوفیان

88- بازتاب خبر مرگ معاویه در کوفه

خبر مرگ معاویه در شهر کوفه منتشر گردید، کوفیان به محض اطلاع از این خبر و این که امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر بار بیعت با یزید نرفته اند و در مکه پناهنده شده اند، در خانه شخصی به نام سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند، خداوند را شکر می نمودند از این که سرانجام معاویه هلاک گردید، در این حال سلیمان برخاست و سخنرانی کرد که: ای شیعیان! بدانید که معاویه ستمگر به هلاکت رسیده و یزید شراب خوار به جای او بر تخت سلطنت نشسته است، امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی از بیعت با یزید سر باز زده و به سمت مکه شتافته است.

شما شیعیان او و پیش از این جزو شیعیان پدر بزرگوار او بودید، اینک اگر در خود این را می بینید که می توانید یاور او باشید و با دشمنان جهاد کنید، پس نامه ای بنویسید و او را دعوت نمایید؛ اما اگر می ترسید و می دانید که نمی توانید او را یاری کنید و از او پیروی نمایید، پس فریبش ندهید و او را در مهلکه نیاندازید.

آن ها گفتند: اگر امام به سوی کوفه بیاید،

ما همگی به دست ارادت و بندگی با او بیعت خواهیم کدر و در یاری او جهاد با دشمنانش جانفشانی ها خواهیم کرد. (1).

89 - ای پسر رسول خدا! به سوی ما بیا

پس از این گفتگوها، سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلی و حبیب بن مظاهر و دیگر شیعیان نامه ای برای امام حسین علیه السلام فرستادند و در آن نامه پس از حمد و ثنای الهی و گفتن خبر هلاکت معاویه این چنین بیان کردند که:

ای پسر رسول خدا! به سوی ما بیا؛ زیرا ما امام و مقتدایی نداریم و به شهر ما قدم رنجه کن، شاید که از برکت وجود شما خداوند حق را بر ما آشکار گرداند.

نعمان بن بشیر والی کوفه در قصر حکومتی خود ذلیل است، او خودش را امیر ما می داند، اما ما او را به عنوان امیر و حاکم بر خود نمی شناسیم و به امیریم نمی خوانیم و در نماز جمعه او حاضر نمی گردیم و در اعیاد برای برگزاری نماز همراه او خارج نمی گردیم، اگر بدانیم که آن حضرت به سوی شهر ما تشریف می آورد، نعمان را از کوفه بیرون می کنیم تا به شامیان ملحق شود. والسلام (2).

90 - دوازده هزار نامه دعوت

این نامه ها مرتب و پشت سر هم به امام می رسید تا آن که در یک روز، شمار این نامه ها به ششصد نامه رسید، امام با دریافت این نامه ها باز هم تأمل و صبر می نمود و جوابی نمی داد تا آن که دوازده هزار نامه به سوی امام فرستاده شد. (3).

91

- امضای هجده هزار مسلمان

کوفه اصلا اردوگاه بوده است، از اول هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطاب ساخته شد، قبلا حیره بود. این شهر را سعدابی الوقاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند، و در واقع همان اردو، و در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قوی ترین شهرها عالم بود.

مردم این شهر از امام حسین دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجاه هزار نفر و نه هزار نفر بلکه حدود هیجده هزار نامه می رسید که بعضی از نامه ها را چند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در مجموع شاید حدود صد هزار نفر به او نامه نوشته اند.

اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیت عملش، ماهیت تعاون است، یعنی مسلمانانی قیامی کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اینجا دیگر عکس العمل امام ماهیت منفی و تقوی ندارد، ماهیت مثبت دارد کاری از ناحیه دیگران آغاز شده است، امام حسین باید به دعوت آنها پاسخ مثبت بدهد. اینجا وظیفه چیست؟ در آنجا وظیفه نه گفتن بود. از نظر بیعت، امام حسین فقط باید بگوید: نه، و خودش را پاک نگهدارد و نیالاید. و لهذا اگر امام حسین پیشنهاد ابن عباس را عمل می کرد و می رفت در کوهستان های یمن زندگی می کرد که لشکریان یزید به او دست نمی یافتند، از عهده وظیفه اولش برآمده بود؛ چون بیعت می خواستند، نیم خواست

بیعت بکند؛ آنها می گفتند: بیعت کن، می گفت: نه از نظر تقاضای بیعت و از کوهستان های یمن که ابن عباس و دیگران پیشنهاد می کردند، وظیفه اش را انجام داده بود.

اما اینجا مسأله، مسأله دعوت است؛ یک وظیفه جدید است؛ مسلمان ها حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء داده اند. اینجا اتمام حجت است. (4).

92 - آمادگی اهل کوفه

عواملی که در کار بوده و ممکن است در این امر نهضت حسینی دخالت داشته باشد و یا دخالت داشته است،

1 - اینکه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود. در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود، همچنان که فرقی میان حکومت یزید و معاویه و خلفای سه گاه نبود

این جهت به تنهایی وظیفه ای ایجاب نمی کند. اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت کردند و در حقیقت با بیعت، صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام کردند او هم قبل می کند امام مادامی که مردم آمادگی ندارند از طرفی، و از طرف دیگر اوضاع امام مخالفت نیست بلکه همکاری و همگامی است همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام چنین کرد، در مشورت های سیاسی و قضایی شرکت می کرد و به نماز جماعت حاضر می شد. خودش فرمود: لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ و و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصه.

رد قضیه کربلا این عامل به تنهایی دخالت نداشته است. این عامل را به ضمیمه عامل سوم که دعوت اهل

کوفه است باید در نظر بگیریم؛ چون عامل دعوت مردم، برای به دست گرفتن حکومت بود نه چیز دیگر. پس این عامل جداگانه نیست و باید در ضمن آن عامل ذکر شود.

2 - از امام بیعت می خواستند و در این کار رخصتی نبود، یزید نوشت: خذ الحسین بالبیعه اخذا شدید لیس فیه رخصه.

بیعت، امضا و قبول و تایید بود.

3 - مردم کوفه پس از امتناع امام از بیعت او را دعوت کردند و آمادگی خود را برای کمک او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام کردند، نامه های پی در پی آمد، قاصد امام هم آمادگی مردم را تایید کرد.

4 - اصلی است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منکر، مخصوصا در موردی که کار از حدود مسائل جزئی تجاوز کند، تحلیل حرام و تحریم حلال بشود، بدعت پیدا بشود، حقوق عمومی پایمال شود، ظلم زیاد بشود. امام مکرر به این اصل استناد کرده است. در یک جا فرمود: انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لامفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی جای دیگر فرمود: سمعت جدی رسول الله: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله و در جای دیگر فرمود: الا ترون ان الحق الایعمل به، و ان الباطل لا یتناهی عنه!؟ لیرغب المومن فی لقاء الله محقا این لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما (5).

93 - کدام یک از دو عامل تقدم داشت؟

از این دو عامل کدام یک بر دیگری

تقدم داشت، آیا اول امام حسین از بیعت امتناع کرد و چون از بیعت امتناع کرد مردم کوفه از او دعوت کردند یا لااقل زمانا چنین بود یعنی بعد از آنکه بیش از یک ماه از امتناع از بیعت گذشته بود دعوت مردم کوفه رسید؟ یا قضیه بر عکس بود؟ اول مردم کوفه از او دعوت کردند، امام حسین دید خوب حالا که دعوت کرده اند او هم باید جواب مثبت بدهد. بدیهی است مردی که کاندیدا می شود برای کاری به این بزرگی، دیگر برای او بیعت کردن معنی ندارد. بیعت نکرد برای اینکه به تقاضای مردم کوفه جواب مثبت داده بود! از این دو تا کدام است؟ به حسب تاریخ مسلما اولی. چرا؟ برای اینکه همین روز اولی که معاویه مرد،

از امام حسین تقاضای بیعت شد، بلکه معاویه قبل از اینکه بمیرد، آمد به مدینه و می خواست با هر لم و کلکی هست، در زمان حیات خودش از امام حسین و دو سه نفر دیگر بیعت بگیرد که آنها به هیچ شکل زیر این بار نرفتند. مسأله تقاضای بیعت و امتناع از آن، تقدم زمانی دارد. خود یزید هم وقتی معاویه مرد، همراه این خبر که به وسیله یک پیک سبک سیر و تندرو فرستاد که در ظرف چند روز با آن شترهای جماز خودش را به مدینه رساند، نامهای فرستاد و همان کس که خبر مرگ معاویه را به والی مدینه داد، آن نامه را هم به او نشان داد که معاویه مرده است.

به علاوه تاریخ اینطور می گوید که از امام حسین تقاضای بیعت کردند، امام حسین امتناع کرد، حاضر

نشد، دو سه روز به همین منوال گذشت، هی می آمدند، گاهی با زبان نرم و گاهی با خشونت، تا حضرت اساسا مدینه را رها کرد در بیست و هفتم رجب امام از مدینه حرکت کرد و در سوم شعبان به مکه رسید. دعوت مردم کوفه در پانزدهم رمضان به امام حسین رسیده، یعنی بعد از آنکه یک ماه و نیم از تقاضای بیعت و امتناع امام گذشته بود، و بعد از اینکه بیش از اینکه بیش از چهل روز بود که امام اساسا در مکه اقامت کرد بود.

بنابراین مسأله این نیست که اول آنها دعوت کردند، بعد امام جواب مساعد داد و چون جواب مساعد داده بود و از طرف آنها کاندید شده بود دیگر نداشت که بیعت بکند، یعنی بیعت نکرد و چون به کوفی ها جواب مساعد داده بود! خیر، بیعت نکرد قبل از آنکه اصلا اسم تقاضای کوفی ها در میان باشد، و فرمود: من بیعت نمی کنم ولو در همه زمین مأوی و ملجئی برای من باقی نماند. یعنی اگر تمام اقطار روی زمین را بر من ببندند که یک نقطه برای زندگی من وجود نداشته باشد، باز هم بیعت نمی کنم. (6).

94 - چرا سیدالشهداء به سوی کوفه رفت؟

امام حسین علیه السلام با نهایت درایت و کیاست و از هر راه مشروع و ممکن، همه تلاش خویش را برای حفظ خویش و خاندانش به کار گرفت؛ اما برایش میسر نشد. چرا که رژیم سیاه کار اموی، زمین و زمان را بر او تنگ ساخته و قرارگاه امنی برایش ننهاده بود.

یزید به فرماندارش در مدینه نوشت، پیش از آنکه ندای

حق طلبانه حسین علیه السلام طنین انداز گردد، او را در همان نقطه نابود سازد! آن حضرت با شرایطی، بسان شرایطی خروج موسی از قلمرو فرعون، ترسان و نگران از مدینه خارج شد و این آیه را تلاوت کرد:

فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین (7).

پس از حرکت از مدینه: به سرزمین وحی و حرم امن الهی پناه برد (8) به نقطه ای که خدایش آنجا را برای همه موجودات، حتی کافر و قاتل، پرنده و درنده، گیاه و درخت، منطقه امن اعلان کرده بود تا همگان در پرتو آن از قصاص و کیفر و شکار و ضربه خوردن و قطع شدن در امان باشند. اما رژیم تجاوز کاری اموی، در آنجا نیز دست بردار نبود به همین جهت نقشه دستگیری یا ترور ناجوانمردانه آن حضرت را در دستور کار خویش قرار داد و او در حالی که احرام بسته بود، امکان تمام کردن مراسم شعائر حج خویش را نیافت. به ناچار از احرام خارج شد و در حالی که در کشور پهناور اسلامی قرار گاه امنی نداشت، تصمیم به ترک حرم گرفت.

در این شرایط بود که وظیفه ظاهری او را متوجه کوفه ساخت، چرا که همه مردم آن، طی نامه های متعددی، مراتب فرمانبرداری خویش را نگاشته (9) و حجت را بر آن گرامی تمام ساخته و طبق معیارهای ظاهری، خلافی نیز مشاهده نمی شد؛ به ویژه که سفیر آن حضرت، جناب مسلم بن عقیل نیز طی گزارش مشروحی، جریان بیعت و آمادگی آنان را برای پیروی از پیشوای به حق خویش گزارش داده بود (10) و دیگر راهی برای رد

دعوت آنان نداشت.

اما هنگامی که آمد و شرایط نامطلوب جدید و پیمان شکنی آنان را نگریست، دیگر راه بازگشت نداشت، با این وصف اگر بخواهد برگردد و اگر به سوی کوفه نرود به کجا برود؟

اصولا باید گفت که: اگر به سوی کوفه نمی رفت، در حالی که زمین با گستردگی اش با شقاوت بنی امیه بر او تنگ می نمود، به کجا می رفت؟ دلیل این شرایط سخت، سخنان خود اوست.

از آن جمله به برادرش محمد، که به آن حضرت یاد آوری می کرد تا به سوی یمن یا بیابان ها و شکاف کوه های دور دست برود، فرمود:

وایم الله لو کنت فی حجر هامه من هوام الارض یستخر جونی حتی یقتلونی... (11).

به خدای سوگند! اگر در لانه جنبندگان زمین باشم، مرا در خواهند آورد تا خونم را بریزند و با کشتن من به هدف پست خویش برسند...

و نیز سخن آن گرامی در جواب فرزدق است؟، پس از حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مکه، بدان بر خورد و ضمن احترام، دلیل ناتمام گذاشتن مراسم و شعائر حج و شتاب به سوی کوفه را جویا شد که فرمود:

اگر چنین نمی کردم بازداشت می شدم و در حرم امن الهی مورد بی حرمتی قرار می گرفتم. (12).

... بنی امیه ثروتم را مصادره کردند، شکیبایی ورزیدم، با فحاشی و شرارت، حرمت مرا در هم شکسته صبر کردم، اینکه برآنند تا خونم را به زمین بریزند که ناگزیر از حرم خدا و پیامبر خارج شدم. (13).

و نیز سخن آن حضرت به یکی از شیوخ عرب به نام عمرو بن لوذان، در یکی از منزلگاه های میان مکه

و کوفه است که ضمن ملاقات با آن گرامی و آگاهی از هدف کاروان حسین گفت: تو را به خدای سوگند می دهم که از رفتن به کوفه منصرف و از همین جا باز گردی؛ چرا که در آنجا جز با شمشیرها و نیزه های آخته رو به رو نخواهی شد.

آنگاه اضافه کرد که:

اگر دعوت کنندگان شما، به راستی اطمینان می دهند که جلو فتنه و آشوب را بگیرند و با آماده ساختن اوضاع، بهای سنگین این دعوت را تضمین و شرایط را فراهم سازند، حرکت به سوی آنان مانعی ندارد؛ اما با شرایط را فراهم سازند، حرکت به سوی آنان مانعی ندارد؛ اما با شرایطی که خودت هم پیش بینی می کنی، رفتن به سوی کوفه، جز گام سپردن به یک ورطه خطرناک نیست

امام حسین علیه السلام فرمود:

لیس یخفی علی الرای و لکن الله تعالی لا یغلب علی امره مصلحت برای من پوشیده نیست، اما اراده و برنامه خدا، تغییر ناپذیر است. سپس اضافه فرمود:

والله لا یدعوننی حتی یستخرجوا هذه العلقه من جوفی. (14) اینان هرگز دست از من بر نخواهند داشت، جز اینکه خونم را بریزید.

دقت در جملات آن حضرت، واقعیت اوضاع و شرایط و حرکت آگاهانه آن گرامی را روشن می کند، برای نمونه:

1 - جمله و لکن الله لا یغلب علی امره در آخرین سخن او، بیانگر تکلیف واقعی است که ترسیم شد.

2 - و جمله والله لا یرعوننی... بیانگر شرایط اضطرار.

3 - و جمله حتی یستخرجوا هذه العلقه اشاره به شدت فاجعه و مصیبتی که در همان آغاز کار، دل او را خون کرده است.

نکته دیگر این است که: اگر

امام حسین علیه السلام با آنان دست بیعت هم می فشرد، باز هم، خون پاکش را می ریختند. شاهد بر این مطلب سخن ابن زیاد است که می گفت: باید نخست به فرمان من و یزید گردن نهد، پس از آن در مورد او تصمیم خواهیم گرفت. (15) و نیز سخن شمر اس که می گفت: باید نخست دست بیعت بفشارد و آنگاه در مورد او خواهیم اندیشید. (16).

(1) منتهی الامال، ص 115.

(2) منتهی الامال، ص 116.

(3) همان ماخذ، ص 120.

(4) حماسه حسینی، ج 2، ص 269.

(5) حماسه حسینی، ج 3، ص 175.

(6) حماسه حسینی، ج 2، ص 272.

(7) قصص / 21.

(8) بحارالانوار، ج 44، ص 332.

(9) همان ماخذ، ص 333.

(10) همان ماخذ، ص 336.

(11) همان ماخذ، ج 45، ص 99.

(12) همان ماخذ، ج 44، ص 365.

(13) همان ماخذ، ص 367.

(14) همان ماخذ، ج 44، ص 375.

(15) همان ماخذ ص 383.

(16) همان ماخذ، ص 390.

رد بیعت با یزید

95 - نامه یزید به ولید بن عتبه

معاویه - که خداوند او را لعنت کند - در شب پانزدهم ماه رجب سال شصت هجری به درک واصل شد و فرزند او یزید لعنه الله علیه جانشین او گشت و شروع به برنامه ریزی برای خلافت خود نمود. یزید در ابتدای امر، نامه ای برای ولید بن عتبه، پسر ابوسفیان که حاکم مدینه بود، فرستاد و به او این گونه دستور داد که: ای ولید! باید از ابو عبدالله حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابوبکر، برای من بیعت بگیری و بر آن ها سخت بگیر و هیچ عذر و بهانه ای را از ایشان

قبول نکن و هرکدام از آن ها که بیعت با من امتناع نمود، سرش را از تن جدا کرده و برای من بفرست! (1).

96 - فاتحه اسلام را باید خواند!

امام حسین (ع) در کوچه های مدینه با مروان حکم ملاقات نمود، مروان گفت: یا ابا عبدالله! من خیر خواه توام، بیا و نصیحت مرا قبول کن!

امام فرمودند، نصیحت تو چیست؟

مروان گفت: به تو پیشنهاد می کنم با بیعت با یزید موافقت نمایی؛ زیرا این کار به صلاح دین و دنیای تو را در بر دارد.

امام فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام. سخنان مروان تا حدی حیرت انگیز بود که سبب شد، حضرت کلمه استرجاع را بگوید و بفرماید که: فاتحه اسلام خوانده است، هنگامی که امت اسلامی به خلیفه ای همانند یزید مبتلا شوند: همانا از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود:

خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.

گفتگوی بسیاری میان مروان و امام حسین علیه السلام در گرفت تا آن که مروان با خشم و عصبانیت از امام جدا شد. (2).

97 - نپذیرفتن بیعت با یزید فاسق

وقتی امام حسین علیه السلام از مدینه خارج می شد کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وآله و قبر را در آغوش گرفت و گریه شدیدی کرد، با آن حضرت خداحافظی نمود و فرمود: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! از جوار تو به اجبار خارج می شوم، آنچه باعث جدایی بین من و تو شد این بود که می بایست با یزیدی بیعت می کردم که شرابخوار و فاسق است. اگر بیعت کنم کافر شده ام و اگر

ابا کنم، کشته می شوم. پس من از نزد تو به اجبار خارج می شوم. خداحافظ یا رسول الله.

حضرت ساعتی به خواب رفتند، در خواب پیامبر صلی الله علیه وآله را دیدند که نزد او ایستاده و می فرماید: پسرم! پدر تو و مادر و برادرت به من ملحق شدند و اینها در منزل زندگی جاودان مجتمع اند ما مشتاق توایم؛ پس زودتر نزد ما بشتاب، بدان پسرم که برای تو درجه ای پوشیده از نور خداست و به آن نمی رسی مگر با شهادت و چه نزدیک شده آمدنت نزد ما.(3).

98 - من هرگز تن به ذلت نخواهم داد

محمد بن عمر اینگونه روایت کرده است که: از پدرم عمربن علی بن ابیطالب شنیده که به دایی های من؛ فرزندان عقیل می گفت:

هنگامی که برادرم حسین علیه السلام در مدینه از بیعت کردن با یزید سر پیچی کرد، من خدمت حضرت رفتم، دیدم که آن جناب تنها نشسته و کسی در حضورش نیست، عرض کردم: یا ابا عبدالله! فدایت شوم، برادرت ابا محمد، امام حسن علیه السلام از قول پدرت به من می گفت...

تا این حرف را زدم، گریه امانم نداد و شروع به گریستن کردم، آن حضرت مرا در آغوش کشید و فرمود: آیا به تو خبر شهادت مرا داد؟

من گفتم: خدا نکند ای پسر رسول خدا!

فرمود: تو را به حق پدرت قسم می دهم که بو سؤالم پاسخی دهی، آیا امام حسن علیه السلام خبر شهادت من را به تو داد؟

من به آن حضرت گفتم: آری! کاش از آنها کناره نمی گرفتی و تن به بیعت می دادی!

امام علیه السلام فرمودند: پدرم از

رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کرد که آن حضرت صلی الله علیه وآله به ایشان اینگونه فرمود بودند که: من و او (علی علیه السلام) هر دو به تیغ کینه و ستم کشته می شویم و مزارمان نزدیک یکدیگر است، آیا تو فکر می کنی آنچه را که تو می دانی من نمی دانم؟ همانا که من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و می دانم روزی که (مادرم) زهرا علیهاالسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات کند، به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم شکایت ستم هایی که امت او در حق فرزندانش نمودند را خواهد کرد و حتی یک نفر از کسانی که دل فاطمه علیها السلام را درباره فرزندانش به درد آورده اند، داخل بهشت نخواهد شد. (4).

99 - عناصر نهضت حسینی

شاید در حدود بیست و هفتم ماه رجب بود که امام حسین علیه السلام به طرف مکه حرکت کرد و در سوم ماه شعبان که روز ولادت ایشان هم هست، وارد مکه شد، و تا هشتم ماه ذی الحجه در مکه اقامت کرد. به هر حال به هیچ وجه حاضر نشد آن تقاضایی را که از او شده بود تمکین کند. این (پاسخ منفی دادن) یک گفته است، گفته ای که به این نهضت ماهیت مخصوص می دهد، و آن ماهیت نفی و عدم تمکین و تسلیم در مقابل تقاضاهای جابرانه قدرت حاکم زمان است. عنصر دیگری که در این نهضت دخالت دارد، عنصر امر به معروف و نهی از منکر است که در کلمات خود حسین بن علی علیها السلام تصریح قاطع

به این مطلب شده است و شواهد و دلایل زیادی دارد. یعنی اگر فرضا از او بیعت هم نمی خواستند باز او سکوت نمی کرد.

عنصر دیگر، عنصر اتمام حجت است. در آن روز، جهان اسلام سه مرکز بزرگ و مؤثر داشت: مدینه که دارالهجره پیغمبر بود، شام که دارالخلافه بود و کوفه که قبلا دارالخلافه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، و به علاوه شهر جدیدی بود که به وسیله سربازان مسلمین در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامی می دانستند و از این جهت با شام برابری می کرد. از مردم کوفه، یعنی از سربازخانه جهان اسلام بعد از اینکه اطلاع پیدا می کنند که امام حسین حاضر نشده است با یزید بیعت بکند، در حدود هجده هزار نامه می رسید. نامه ها را به مرکز می فرستند. (5).

100 - چرا امام حسین (ع) با یزید صلح نکرد؟

اگر حسین بیعت کرده بود جانش در امان بود؟ آبرویش محفوظ بود؟ معاویه با این که رعایت ظاهر را تا اندازه ای می کرد حضرت مجتبی در مجلس بود خطیب را می فرستاد سب علی را بکند امام حسن مجتبی چاره ای نداشت موقعیت این طور اقتضاء می کرد.

اما در مورد حضرت سیدالشهداء زمینه طور دیگری برایش فراهم شده بود اگر بیعت می کرد باید همپیاله یزید بشود. آن وقت مگر یزید دست بر می داشت؟ مگر امام حسن را راحت گذاشتند نه عاقبت او را کشتند، یزید هم که محافظه کار تر از معاویه نبود بلکه در بروز خیانت و شقاوت زیاده روی می کرد.

پس بنابراین جواب امثال ابن تیمیه سنی

(که در کتاب منهاجش می نویسد چرا حسین با یزید صلح نکرد؟) واضح می شود جنایت شیخک! مگر امام حسن با معاویه صلح نکرد؟ آیا معاویه شرایط صلح را رعایت کرد؟ آیا دست از فتنه و فساد برداشت؟ آیا غارت و کشتار شیعیان خاتمه یافت؟ در آخر آیا حسن را به زهر جفا نکشت؟ دیگر از یزید پلید چه انتظاری می توان داشت بر فرض که امام حسین هم بیعت می کرد آیا اگر یزید امان می داد به گفته اش اطمینان بود؟ (6).

101 - تقیه بر حسین حرام بود!

از لحاظ اخروی هم اگر امام حسین علیه السلام با یزید بیعت می کرد حرام واقعی مرتکب شده بود اینجا تقیه بر حسین علیه السلام حرام بود، زیرا وضع زمان طوری بود که اگر ابی عبدالله خلافت یزید را تصویب می فرمود اسلام از بین می رفت خودش فرمود که شنیدم از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود:

هرگاه سلطان جائری که هتک حکم خدا و سنت پیغمبر می کند و حرمت عباد را می شکند هر کس با او اظهار مخالفت نکند، به قول یا به فعل، حق است بر خدا که او را با آن ظالم محشور فرماید.

یعنی یزیدی که شراب خواری و زناکاری و قمار بازی او علنی است، اگر من اظهار مخالفت نکنم به حکم خدا جایم با یزید یک جا است.

اگر با یزید بیعت می کرد تمام زحمات جدش از بین می رفت، این همان یزیدی است که صریحا منکر پیغمبری و نزول وحی می شد.

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء ولا وحی نزل

وقتی که مزاحمی نمی دید این

عقیده را اعمال می کرد، زور است، به زور آثار رسالت را محو می کرد. (7).

102 - حسین ع بر سر دو راهی صلح یا جهاد؟!

وضع زمان ابی عبدالله الحسین علیه السلام و در نتیجه تکلیفی که متوجه ایشان بود با سایر ائمه متفاوت بود، در قسمتی از زمان شده بود که جز با قیام و کشته شدنش، دین باقی نمی ماند، به تعبیر دیگر حسین علیه السلام بر سر دو راهی ایمان و کفر بود، اگر ساکت می نشست و بیعت می کرد با سکوت و بیعتش کفر یزید را امضا کرده بود.

از این گذشته، حسین علیه السلام را راحت نگذاشتند تا فقط بی طرف و ساکت باشد از او بیعت می خواستند یا بگو یزید و کارهایش از شراب و قمار و زنا و غیره درست است و با بیعت او را تصدیق کن یا خدا، و ایمان و تقوی و عدالت و فضیلت یا کشته شو.

اگر حسین علیه السلام (استغفر الله) طالب دنیا بود بهترین وسائلش را فراهم می کردند فقط اقرار بکند یزید جانشین پیغمبر است، اما اگر زیر بار نرود باید مالش از کفش برود سر به بیابان بگذارد آخرش هم او را بکشند.

اینجا جای توحید در عبودیت است، استقامت در راه خدا و یکتا پرستی و پشت پا به هوا و هوس و هر آنچه جز خدا است. (8).

103 - علت اصرار یزید به بیعت

برای اینکه موقعیت امام حسین را در برابر یزید بهتر بفهمیم به کتب تواریخ که مراجعه می کنیم، می بینیم تمام توجه عالم اسلامی در آن وقت به حسین بود. ابن زبیر با آن نفوذ

و طمطراق تحت الشعاع آقا بود، وقتی که امام حسین می خواست حرکت کند گفت: آقا کجا می روید؟ شما مطاع باشید من مطیع.

اگر امام حسین با یزید بیعت کرده بود، دیگر چه کسی می توانست مقابل یزید لا و نعم گوید؟ لذا از نفوذ معنوی و حسب و نسب بی نظیر حسین علیه السلام بیمناک بود که به والی مدینه نوشت: اگر بیعت نکرد او را بکش!

وقتی که به مکه هجرت کرد هنگام مراسم حج که جمعیت از اطراف بلاد اسلامی جمع می شوند بیم این بود که اطراف حسین را بگیرند و سلطنت یزید در خطر بیفتد. لذا عمرو بن سعید بن العاص را که والی مکه بود مأمور کرد که سی نفر در لباس احرام بروند و اسلحه ها را پنهان کنند و حسین را هر کجا هست هر چند در مسجد الحرام باشد، بکشند.

ابن عباس پس از واقعه کربلا در نامه ای که به یزید نوشت همین موضوع را ضمن سرزنش او تذکر داد که: تو همان کسی هستی که عمرو بن سعید را با سی نفر مأمور قتل حسین کردی و حال آن که مکه حرام امن خداست. (9).

104 - برای حسین (ع) جای تقیه نبود!

خلاصه بحث این که اگر حسین علیه السلام به کربلا نمی رفت القاء النفس بالتهلکه بود حقیقتا خودش را به هلاکت انداخته بود، چون از حیث دنیوی خونش را می ریختند بدون اینکه اتمام حجت شده باشد. اینکه شنیده اید که تقیه برای حفظ جان یا مال واجب است اگر به واسطه تقیه جان یا مال حفظ بشود (آن هم با بعضی شرایط)، اما در

صورتی که چه تقیه کند چه نکند او را خواهند کشت دیگر تقیه واجب نیست، بلکه مورد ندارد. خود ابی عبدالله علیه السلام فرمود که: به هر کجا بروم بنی امیه مرا بیرون می آورند و مرا خواهند کشت.

اگر کار یزید را امضا می کرد ابطال رسالت جدش، بلکه جمیع انبیا می شد،

ماندنش هم در مکه که خطرناک شده بود، قبلا گفتیم که می خواستند حسین علیه السلام را در مکه بکشند. (10).

105 - عوامل مؤثر در قیام حسین (ع)

در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفت:

الف - از امام حسین برای خلافت یزید بیعت و امضاء می خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضاء چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با ابوبکر یا عمر یا عثمان و صلح با معاویه و میان بیعت با یزید. به قول عقاد اولین اثر این بیعت امضاء ولایت عهد و وراثت خلافت بود.

ب - خودش می فرمود: اصلی در اسلام است که در مقابل ظلم و فساد نباید سکوت کرد، اصل امر به معروف و نهی از منکر. خودش از پیغمبر روایت کرد: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ایضا می گفت: الا تزون ان الحق لا یعمل به.

ج - مردم کوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. باید دید آیا عامل اصلی، دعوت اهل کوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قیام یا مخالفت نمی کرد، بلکه تاریخ می گوید: چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به کوفه رسید، مردم کوفه اجتماع کردند و هم عهد شدند

و نامه دعوت نوشتند. روز اول که در مدینه بود از او بیعت کردن با یزید صحه گذاشتن بر حکومت او بود که ملازم بود با امضاء بر نابودی اسلام: و علی الاسلام السلام اذقد بلیت الامه براع مثل یزید پس موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت. حسین علیه السلام حاضر بود کشته بشود و بیعت نکند؛ زیرا خطر بیعت خطری بود که متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلکه متوجه اساس اسلام یعنی حکومت اسلامی بود، نه یک مسئله جزئی فرعی قاب تقیه.

اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت. از این نظر این جهت را باید مطالعه کرد که آیا شرط امر به معروف؛ یعنی احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه؟ از گفته های خود امام حسین که می فرمود: ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب الفرس حتی تدور بکم دور الرحی و تقلق بکم قلق المحور

یا در جواب شخصی که (ریاش) نقل می کند فرمود: ان هولاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلی فاذا ذلک و لم یدعوا لله محرما الا انتخکو بعث اله الیهم من یقتلهم حتی و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیکم بانواع البلاء

از اینها معلوم می شود که امام حسین توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود پس شهادتش مؤثر بود.

اما از نظر سوم: از این جهت همین قدر مؤثر بود که امام را متوجه کوفه کرد. اما آیا اگر به کوفه نمی رفت، در محل امن و امانی بود؟

اگر در مکه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع می کرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین ابا داشت که در مکه حرم خدا کشته شود و شاید از اینکه در حرم پیغمبر هم کشته شود ابا داشت. اینکه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر و سعد به ابن زیاد بر می آید که در خود کربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمی خواهید بر می گردم، فقط ناظر به این قسمت است که چرا به عراق آمد نه اینکه قضیه فقط یک جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانی از آمدن به عراق است. امام حسین که نگفت مردم کوفه نقض عهد کردند پس من بیعت می کنم یا اینکه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس می گیرم و ساکت می شوم. (11).

106 - نرفتن زیر بار ولایتعهدی یزید

سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. برای این که زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد. اینها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد. (12).

107 - اسلام را آلوده می کردند

سید الشهداء علیه السلام چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده می کنند با اسلام، خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفه رسول الله دارد این کارها را

می کند، حضرت سیدالشهداء تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را. (13).

108 - مقابله با سلطان جائر

سید الشهداء علیه السلام وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم به مردم می کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند با چند نفر، با چند نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود. (14).

109 - یزید ملت را استثمار می کرد

یزید هم یک قدرتمند بود یک سلطان بود و - عرض می کنم که - همه بساط سلطنت را یزید داشت، بعد از معاویه او بود دیگر، حضرت سیدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ضل الله طرف شد؟ سلطان را نباید دست زد به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتین را می داد و می گفت که من خلیفه پیغمبر هستم. برای اینکه یک آدم قاچاق بود، برای اینکه یک آدم بود که می خواست این ملت را استثمار کند، می خواست بخورد این ملت را، ملت را می خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند. (15).

110 - اگر حسین (ع) بیعت می کرد...

رسالت واقعی ویژه آن حضرت، او را دعوت به قیام در برابر ستم و فریب حاکم می کرد.

گرچه در آن، شهادت خود و یاران و اسارت خاندانش قطعی می نمود، اما این کمترین بهایی بود که برای نجات دین می بایست، پرداخت؛ چرا که سرکشان

تجاوزکار اموی به ویژه سرکرده آنها معاویه با انواع فریب و تطمیع و دیگر شگردهای ابلیسی به گونه ای شخصیت کاذب خویش را در دل های ساده اندیش، جا زده بودند که بسیاری، آنان را بر حق و امیرالمؤمنان علیه السلام و فرزندان گرانمایه و شیعیانش را بر اثر بمباران تبلیغاتی رژیم اموی، به ناحق می پنداشتند؛ تا آنجایی که ناسزاگویی و اهانت به آن حضرت را جزء نماز جمعه ساختند.

کار دجال گری این بدعتگزاران رسوا، به جایی رسید که یکی از قربانیان فریب که در نماز جمعه ناسزاگویی به پیشوای عدالت و انسانیت را فراموش ساخته و به مشعر رفته بود، هنگامی که در بیابان خشک و سوزان به یاد آورد، در همان نقطه توقف و بدعت فراموش شده را قضا کرد و برای جبران آن در همانجا مسجدی بنیاد کرد و آن را مسجد ذکر نام نهاد!

با این طوفان فریب و بیداد، اگر امام حسین علیه السلام نیز با آنان دست بیعت می فشرد و تسلیم می گشت، دیگر اثری از دین خدا بر جای نمی ماند و توده های مردم می پنداشتند که آنان به راستی جانشین پیامبرند و در میان امت، کسی مخالف شیوه ابلیسی آنان نیست در حالی که پس از قیام امام حسین علیه السلام بر ضد سیاست تجاوز کارانه و شیطانی آنان و شقاوتی که نسبت به او و خاندان وحی و رسالت روا داشتند، مردم یکه خوردند و از خواب غفلت بیدار و به پلیدی و گمراهی زمامداران اموی پی بردند و به خوبی دریافتند که آنان سیاست بازانی جاه طلب و شاهانی قدرت پرست و تجاوزکاراند،

نه چنانکه مدعی بودند:

حجت های خدا و جانشین پیامبر! و درست اینجا بود که به برکت قیام و دعوت توحیدی و شهادت حسین علیه السلام دین حق، بار دیگر آشکار و بدعت های سیاه اموی که به عنوان دین، به خورد خلق الله می دادند، بر ملا شد.

آری! این رسالت عظیم و مسئولیت بزرگ و وظیفه و برنامه حقیقی امام حسین علیه السلام بود. (16).

(1) منتهی الامال، ص 89.

(2) همان ماخذ، ص 96.

(3) مقتل الحسین، 38.

(4) لهوف سید بن طاوس: ص 49.

(5) حماسه حسین، ج 1، ص 188.

(6) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب؛ ص 50.

(7) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 51.

(8) سید الشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 148.

(9) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 53.

(10) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 57.

(11) حماسه حسینی، ج 3، ص 103.

(12) ولایت فقیه، ص 11.

(13) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 209.

(14) صحیفه نور، ج 2، ص 208.

(15) صحیفه نور، ج 3، ص 8.

(16) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 161.

امر به معروف و نهی از منکر

111 - عامل اساسی قیام حسین (ع)

در ساختمان نهضت مقدس حسینی سه عنصر اساسی دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است. یکی اینکه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه، یزید بن معاویه فرمان می دهد که از حسین بن علی علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع می کند. آنها فوق العاده اصرار دارند، به هیچ قیمتی از این تقاضا صرف نظر نمی کنند، و امام شدیدا امتناع دارد و به هیچ قیمتی حاضر نیست به این بیعت تن بدهد. از همین

جا تضاد و مبارزه شدید شروع می شود.

عامل دومی که در این نهضت تأثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد این است که پس از آنکه به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطی قرار می گیرد که از آن طرف اصرار و از طرف ایشان انکار است، به مکه مهاجرت می کنند. پس از یکی دو ماه اقامت در مکه خبر چگونگی قضیه به مردم کوفه می رسد آن وقت مردم کوفه به خود آمده، امام را دعوت می کنند. بر عکس آنچه ما غالبا می شنویم و مخصوصا در بعضی کتب درسی می نویسند، دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است. نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کرد، بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه نسبتا آماده ای در آنجا وجود داشت، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند.

عامل سوم، عامل امر به معروف و نهی از منکر است. این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکری از مسأله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است.

اما عامل سوم که عامل امر به معروف و نهی از منکر است و ابا عبدالله علیه السلام صریحا به این عامل استناد می کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود

استناد می کند و این عامل استناد می کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد می کند و مکرر نام امر به معروف و نهی از منکر را می برد، بدون اینکه اسمی از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد.

این عامل، ارزش بسیار بسیار بیشتری از دو عامل دیگر به نهضت حسینی می دهد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگی پیدا کرده است که برای همیشه زنده بماند، برای همیشه یاد آوری شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولی این عامل آموزندگی بیشتر دارد؛ زیرا نه متکی به دعوت است و نه متکی به تقاضای بیعت. یعنی اگر دعوتی از امام نمی شد حسین بن علی علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهی از منکر: نهضت می کرد. اگر هم تقاضای بیعت از او نمی کردند، باز ساکت نمی نشست.

112 - مبارزه با تحریف

آن عبادت و تضرع، آن توسل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف در آن روز، بزرگ ترین بلای معنوی برای اسلام بود که مثل سیلابی از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود که به شهرهای اسلامی و کشورها و ملت های مسلمان آن روز سفارش می شد، بزرگ ترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسی متهم می شد به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤمنین است، تحت تأثیر قرار می گرفت: القتل بالظنه و الاخذ

بالتهمه.

در چنین دورانی این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛ مثل فولاد پرده های تحریف را برید.

کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به عملا، چیزهایی است که بعضی از آنها که در تاریخ مانده است، نشان می دهد ایشان چه حرکت عظیمی را در زمینه داشته اند.

113 - رشته امر به معروف و نهی از منکر

رشته بعدی هم رشته نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتاب های تاریخ نقل شده است، نقل شیعه هم نیست، اتفاقا این نامه را، تا آن جا که در ذهنم هست مورخین سنی نقل کرده اند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنی من برخورد نکرده ام؛ یا اگر هم نقل کرده اند، از آن ها نقل کرده اند. آن نامه کذایی و نهی از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدینه است؛ که بعد از به سلطنت رسیدن یزید می باشد؛ که این هم امر به معروف و نهی از منکر است. ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر

ببینید یک انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را می کند؛ هم در صحنه و عرصه فرهنگی، که مبارزه با تحریف، اشاعه احکام الهی و تربیت شاگرد و انسان های بزرگ است و هم در عرصه سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است، بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصه سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خودسازی و پیشرفت است.

114 - قیام برای امر به معروف و نهی از منکر

هنگامی که

خواست از مکه بیرون بیاید در خطبه ای که روز هشتم ذیحجه خواند صریحا فرمود: من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام می کنم نه برای حکومت یا فتنه انگیزی (1).

برنامه حسین همان برنامه جدش و پدرش بود، دعوت مسلمانان به تقوی، آنان را وارد در زمین برتری نجویند، یعنی به اصطلاح قرآن مجید: (علوا فی الارض) (2) نکنند.

تطمیع های حکومت یزید آنان را نفریبد، که بشر پرست شوند، بلکه باید خدا پرست گردند

دنیا بالاخره می گذارد این قدر حرص و غفلت برای چه؟ مگر چقدر اینجا می مانند؟ (3).

115 - هدف حسین ایمان و تقوی است

هدف ابی عبدالله ایمان و تقوی است خودش فرمود:

خرجت لامر بالمعروف و انهی عن المنکر، ترک گناه کنار گذاشتن دوستی دنیا و به جایش دوستی آخرت، کنار گذاشتن شهوت پرستی و شهوترانی، و خدا دوست و خدا پرست شدن، زیر بار ظلم نرفتن و تابع طاغی یاغی نشدن، از آن طرف پیرو حق و تابع فرمان خدا شدن هدف حسین است. (4).

116 - هدف از قیام

جمله ای از امام حسین علیه السلام هست که با اینکه خودم این جمله را بارها تکرار کرده ام، ولی به معنی و عمق آن، خیلی فکر نکرده بودم. این جمله در آن وصیتنامه معروفی است که امام به برادرشان محمد ابن حنفیه می نویسد. محمد ابن حنفیه بیمار بود به طوری که دست هایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهرا وقتی که حضرت می خواستند از مدینه خارج شوند، وصیتنامه ای نوشتند و تحویل دادند. البته این وصیتنامه نه به معنای وصیتنامه ای است

که ما می گوییم، بلکه بمعنای سفارشنامه است که به معنای اینکه وضع خودش را روشن کند که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست.

ابتدا فرمود: انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب لاصلاح فی امه جدی، اتهاماتی را که می دانست بعدها به او می زنند، رد کرد. خواهند گفت: حسین دلش مقام می خواست، دلش نعمت های دنیا می خواست، حسین یک آدم مفسد و اخلالگر بود، حسین یک آدم ستمگر بود. دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت، هدف نداشت، من یک مصلحم.

بعد فرمود: ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی هدف من، یکی امر به معروف و نهی از منکر است و دیگر اینکه سیر کنم، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را. این جمله دوم، خیلی باید شکافته شود. این جمله در آن تاریخ، معنی و مفهوم خاصی داشته است. چرا امام حسین بعد که فرمود می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، اضافه کرد می خواهم سیر کن به سیره جدم و پدرم؟ ممکن است کسی بگوید همان گفتن امر به معروف و نهی از منکر کافی بود. مگر سیره جد و پدرش، غیر از امر به معروف و نهی از منکر بود؟ جواب این است که اتفاقا بله!؟

117 - قیام برای احیای ارزش های اسلامی

اگر به تحلیل ظاهری قضیه (قیام عاشورا) نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزش های اسلامی و برای

معرفت و برای ایمان و برای عزت است؛ برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند، لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمد بن حنفیه و در واقع در پیام به تاریخ، این طور گفت: انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما؛ من با تکبر، با غرور، از روی فخر فروشی، از روی میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛ انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی من می بینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطی است، حرکت، حرکت به سمت انحطاط است در ضد جهت است که اسلام می خواست و پیامبر آورده بود؛ قیام کردم برای این که با این ها مبارزه کنم.

مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است: یک نتیجه این بود که امام حسین علیه السلام بتواند بر حکومت یزید پیروز بشود و قدرت را از چنگ آن کسانی که با زور بر سر مردم می کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه می کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد؛ اگر این کار صورت می گرفت، البته باز مسیر تاریخی عوض می شد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان، بلکه با خون با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن

را فراموش نخواهد کدر، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان می اندازد؛ و این کار را امام حسین کرد.

البته آن کسانی که دم از ایمان می زدند، اگر رفتاری غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شق اول پیش می آمد و امام حسین می توانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛ اما کوتاهی کردند! البته بحث این که چرا کوتاهی کردند، چه طور کوتاهی کردند، از آن بحث های طولانی و مرارت باری است که بنده در چند سال قبل از این تحت عنوان خواص و عوام آن را مقداری مطرح کردم، یعنی چه کسانی کوتاهی کردند، که من نمی خواهم آن حرف ها را مجددا بگویم.

بنابراین، کوتاهی شد و به خاطر کوتاهی دیگران، مقصود اول حاصل نشد؛ امام مقصود دوم حاصل گردید، این دیگر آن چیزی است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را از امام حسین بگیرد؛ قدرت رفتن به میدان شهادت، دادن عزیزان؛ آن گذشت بزرگی که از بس عظیم است، دشمن در مقابل آن، هر عظمتی که داشته باشد، کوچک و محو می شود؛ و این خورشید درخشان روز به روز در دنیای اسلام نور افشانی بیشتری می کند و بشریت را احاطه می کند.

118 - مخالفت با خلیفه معصیتکار

ایشان در یک وقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید، این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل یک عده کثیری و در مقابل ابر قدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش

بوده است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلا ما عدد مان کم بود، این را در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند و علت قیام است اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کرده برای اینکه این عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نکث کرده است و نقض کرده است و پیغمبر فرموده است هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جای همان یزید است در جهنم، جایی که یزید دارد، کسی که سکوت کند جایش جای او است.

حالا ما ببینیم یزید چه کرده است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مقابلش قیام کردند و همچون مطلبی را فرموده اند این مال همه است، یک مطلبی است عمومی، من رای هر که ببیند، هر کسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور دارد و در مقابل ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است.

یزید یک آدمی بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب می کرد و نماز هم می خواند، همه این کارهایی که ماها می کنیم آن هم می کرد، اما چه می کرد؟ اما از آن طرف معصیت کار بود، مخالف سنت رسول الله می کرد، رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد، باید حفظ دماء

بشود، دماء مسلمین را می ریخت، باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می داد مال مسلمین را، همان شیوه ای که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤمنان هم قیام کرد و در مقابل او، منتهی حضرت امی لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی در مقابل یک ابر قدرت بود. (5).

119 - اقامه معروف

سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود فرمودند که می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرید، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود. (6).

120 - ترفیع درجه اصل امر به معروف و نهی از منکر

همانطور که عامل امر به معروف و نهی از منکر ارزش نهضت حسین را بالاتر برد، متعاکسا نهضت حسینی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد. همانطور که تأثیر عامل امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد. چطور این اصل را بالا برد؟ مگر حسین بن علی می تواند یک اصل اسلامی امر

به معروف و نهی از منکر، ارزشی داشت و حسین بن علی آمد و ارزش این اصل را در متن اسلام عوض کرد. این، کار حسین بن علی نیست، کار پیغمبر خدا هم نیست، کار خداست.

خدا که خود این اصول را بر بنده اش، برای بندگانش فرستاده است، برای هر اصلی یک درجه، یک مرتبه و ارزشی قرار داده است. حتی پیغمبر قادر نیست تصرفی در اینگونه مسائل بکند و در متن واقع اسلامی تأثیر بگذارد. مقصود این است که نهضت حسینی اصل امر به معروف و نهی از منکر را از استنباط و اجتهاد علماء اسلامی و به طور کلی مسلمین بالا برد.

121 - تشکیل حکومت عدل

سیدالشهداء علیه السلام که همه عمرش را و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد؟ این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود؛ معروف در کار باشد؛ منکرات از بین بروند...

سیدالشهداء علیه السلام تمام حیثیت خودش، جان خودش را و بچه هایش را، همه چیز را در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود، کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند بیرون حرف های ایشان را می شنود همه را، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک

فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سیدالشهداء برای حکومت آمدند، برای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. (7).

122 - یزید حاکم ظالم بود

حضرت سیدالشهداء با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد و از قوم و خویش های خود اینها بود، در عین حال اظهار اسلام می کرد و حکومتش به خیال خودش حکومت اسلامی بوده، خلیفه رسول الله به خیال خودش بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است کهر بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابا عبدالله علیه السلام نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم (8).

123 - تفسیر علت قیام امام حسین (ع)

امام حسین (ع) چرا قیام کرد؟ این را سه جور می توان تفسیر کرد: یکی اینکه بگوییم قیام امام حسین یک قیام عادی و معمولی بود والعیاذ بالله برای هدف شخصی و منفعت شخصی بود. این تفسیر است که نه یک نفر مسلمان به آن راضی می شود و نه واقعیات تاریخ و مسلمات تاریخ آن را تصدیق می کند.

تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیاری از عوام الناس وارده شده که امام حسین کشته شد و شهید شد برای اینکه گناه امت بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد، نظیر همان عقیده ای که مسیحیان درباره حضرت

مسیح پیدا کردند که عیسی به دار رفت برای اینکه فدای گناهان امت بشود. یعنی گناهان اثر دارد و در آخرت دامنگیر انسان می شود، امام حسین شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت امام حسین علیه السلام دید که یزید و ابن زیادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان کم است، خواست کاری بکند که بر عده اینها افزوده شود، خواست مکتبی بسازد که از اینها بعدا زیادتر پیدا شوند، مکتب یزید سازی و ابن زیاد سازی کرد. این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است.

برای بی اثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهایی که برای عزاداری امام حسین رسیده هیچ چیزی به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤثر نیست.

باور کنید که یکی از علل (گفتم یکی از علل چون دیگر هم در کار هست که جنبه قومی و نژادی دارد) که ما مردم ایران را این مقدار در عمل لاقید و لاابالی کرده این است که فلسفه قیام امام حسین برای ما کج تفسیر شده، طوری تفسیر کرده اند که نتیجه اش همین است که می بینیم. به قول جناب زید بین علی بن الحسین درباره مرجئه (مرجئه طایفه ای بودند که معتقد بودند ایمان اعتقاد کافی است، عمل در سعادت انسان تأثیر ندارد، اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد می گذرد) هؤلاء اطمعوا الفساق فی عفو الله؛ یعنی اینها کاری کردند که فساق در فسوق خود به طمع عفو خدا

جری شدند. این عقیده مرجئه بود در آن وقت عقیده شیعه در نقطه مقابل عقیده مرجئه بود، اما امروزه شیعه همان را می گوید که در قدیم مرجئه می گفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن است الذین آمنوا و عملوا الصالحات هم ایمان لازم است و هم عمل صالح.

تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالی در جهان اسلام پیش آمده بود و به جایی رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این می دانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود می دانست. قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم، آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم؛ اختلافی بود اصولی و اساسی.

اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین قیام می کرد، خواه اینکه با شخص امام حسین خوشرفتاری می کرد و یا بد رفتاری. یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین متعرض کارهای آنها نمی شد و روی کارهای آن ها صحه می گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین بکنند، هر جا را می خواست به او می دادند، اگر می گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید، می دادند؛ اگر اختیار مطلق هم در حکومت ها می خواست و می گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم

می خواست بفرستم می فرستم و هر چه دلم خواست خرج می کنم کسی متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.

جنگ حسین، جنگ مسلکی و عقیده ای بود، پای عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معین آیت تأثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد؛ در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید (ظاهرا در وقتی که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین هم را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا یعمل به، و الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء الله محقا؛ (9) آیا نمی بینید که به حق رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود، پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن بدهد به شهادت در راه خدا نفرمود: لیرغب الامام وظیفه امام این است در این موقع آماده شهادت شود. نفرمود: لیرغب الحسین وظیفه شخص حسین این است که آماده شهادت شود. فرمود لیرغب المؤمن وظیفه هر مؤمن در یک چنین اوضاع و احوالی این است که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمی شود و جلو باطل گرفته نمی شود وظیفه اش این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.

این سه جور تفسیر یکی آن تفسیری که یک دشمن حسین باید تفسیر بکند. یکی تفسیری که خود حسین تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود. یکی هم تفسیری که دوستان نادانش کردند

که از تفسیر دشمنانش خیلی خطرناک تر و گمراه کننده تر و دورتر است از روح حسین بن علی. (10).

124 - اصلاح جامعه

تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهداء روی همین میزان آمده، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود لیقوم الناس بالقسط باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. (11).

125 - امر به معروف عملی

امام حسین علیه السلام یکی از بزرگ ترین سردارهای آنها را به سوی خود آوردند، کسی که اساسا نامزد امیری بود: حر بن یزید ریاحی او آدم کوچکی نبود. اگر حساب می کردند بعد از عمر سعد شخصیت دوم در این لشکر کیست، غیر از حر کسی نبود.

مرد بسیار با شخصیتی بود. به علاوه اولین کسی بود که با هزار سوار مأمور این کار شده بود ولی نیرو و جاذبه و ایمان و عمل، امر به معروف عملی حسین بن علی علیه السلام، حر بن یزید ریاحی را که روز اول شمشیر به روی امام کشیده بود، وادار به تسلیم کرد. توبه کرد، جزء التائبون شد التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر.

126 - گواهی

می دهم نماز را بر پا کردی

امر به معروف علاوه بر گفتار، با کردار نیز باید امر به معروف کرد چه معروفی بالاتر از نماز، شنیده اید ظهر عاشورا ابوثمامه گفت: یا اباعبدالله از عمر ما چیزی نمانده از لشکر هم نزدیک شده اند اینکه زوال است همه آرزو داریم نماز دیگری با تو بخوانیم، حسین نگاهی به آسمان کرد دید آری ظهر شده است او را دعا فرمود: خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد در آن گیرو دار نماز خواند و عملا امر به نماز کرد. (12).

127 - امر به معروف در هر حال

امام حسین در دعوت به حق و هشدار از باطل نقش ویژه ای داشت. نقشی که به عهده کسی جز او، واگذار نشده؛ چرا که او، با آگاهی جدی بودن خطر، بدان موظف شد و از نظر انجام این رسالت خطیر به مرحله ای اوج گرفت که بر چهره قاتل خویش که آهنگ بریدن سر او را داشت تبسم فرمود (13) و او را پند و اندرز داد و نیز سر بریده اش راهب نصرانی را به اسلام فرا خواند (14).

128 - تکلیف واجب امر به معروف

سخن امام حسین علیه السلام در امر به معروف و نهی از منکر: (این کلام از امیرالمؤمنین علیه السلام هم روایت شده است) ای مردم! از آنچه خدا به آن اولیای خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می فرماید: چرا دانشمندان الهی، آنان را از گفتار گناهشان باز نمی دارند؟ و می فرماید: از میان بنی اسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند - تامی فرماید:

- چه بد بود آنچه می کردند

و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود کارهای زشت و فساد می دیدند و نهیشان نمی کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می رسید و از بیم آنچه از آن می ترسیدند، با اینکه خدا می فرماید: از مردم نترسید و از من بترسید و فرماید: مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند.

خدا از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان تکلیف واجبی از خود، آغاز کرده است، زیرا می دانسته که اگر این فریضه ادا شود و برپا گردد همه فرایض - از آسان و دشوار - برپا شوند، چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیت المال و غنایم، و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در مورد بسزای خود.

سپس شما گروه نیرومند! دسته ای هستید که به دانش و نیکی و خیر خواهی معروفید، و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از شما حساب می برد و ناتوان شما را گرامی می دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را برخورد پیشی می دارند، شما واسطه حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام بر می دارید، آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حق خدا قیام کنید؟!

اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده اید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته اید و به پندار خود حق را گرفته اید. شما در این راه نه ملی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره ای در افتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشین پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟!

ای آرزومندان به درگاه خدا! من می ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده می شود گرامی نمی دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما می بینید که پیمان های خدا شکسته شده و نگران نمی شوید با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می افتید.

می بینید که پیمان رسول خدا صلی الله علیه وآله خوار و ناچیز شده و کورها و لال ها و از کار افتاده ها در شهرها رها شده اند و رحم نمی کنید، و در خور مسئولیت خودکار نمی کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می کنند وقعی نمی نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده اید.

همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته جمعی است که خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر ایشان از همه مردم بزرگ تر است، زیرا در حفظ منزلت علما

مغلوب شدید، کاش در حفظ آن تلاش می کردید.

این برای آن است که مجرای کارها و گذرگاه احکام تعیین پست های کلیدی به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه تفرق شما از حق و اختلاف شما در سنت پیامبر صلی الله علیه وآله با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه ها و تعهدها را تحمل می کردید، زمام امور خدا بر شما در می آمد و از جانب شما به جریان می افتاد و به شما بر می گشت، ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را بر آنان سپردید تا به شبه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد (آنان را بر این منزلت چیره کرده) بدین سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند، در امور مملکت به رای خود تصرف می کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار!

در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنها سخن می گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی پناه مانده و دستشان در هم جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده

ای را از خود نرانند.

آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه گر و تندخویند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات بگیری ستمگر و فرمانروای بی رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می کند.

خدایا! تو می دانی که آنچه از ما سر زد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی ارزش دنیا بود؛ بلکه از آن روست که نشانه های آیین تو را بنمایانیم و سرو سامان بخشی را در سرزمین هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند

و شما (ای مردم!) اگر ما را در این راه مقدس یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید ستمگران (بیش از پیش) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند.

خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او باز گردیم و سرانجام به سوی اوست. (15).

(1) مقل الحسین، ج 1، ص 188.

(2) قصص، 83.

(3) سیدالشهدا علیه السلام شهید دستغیب، ص 154.

(4) همان ماخذ، ص 189.

(5) صحیفه نور، ج 4، ص 42.

(6) صحیفه نور، ج 20، ص 189.

(7) صحیفه نور، ج 20، ص 190.

(8) همان ماخذ، ج 4 ص 15.

(9) تحف العقول، ص 245.

(10) ده گفتار ص 247.

(11) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 2314.

(12) سیدالشهدا علیه السلام شهید دستغیب، ص 155.

(13) بحارالانوار، ج 45، ص 56.

(14) همان ماخذ، ص 185.

(15)

فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 309.

آگاهی و اشتیاق امام حسین به جهاد و شهادت

129 - علم شهادت در کودکی

ابن طاووس از حذیفه روایت کرده است که:

امام حسین علیه السلام کودک بودند که می فرمودند: به خدا سوگند، که گردنکشان اموی برای ریختن خون من جمع می شوند و سر کرده آنان عمر بن سعد است!

من به او گفتم: آیا این خبر را پیامبر به تو داده است؟

حضرت فرمودند: نه.

حذیفه می گوید: من نزد پیامبر رفتم و سخن امام حسین (ع) را خدمت پیامبر گفتم، پیامبر فرمودند: علم حسین، علم من است. (1).

130 - هم مجاهد هم مهاجر

پیغمبر اکرم در عالم رویا به او فرموده بود: حسینم! مرتبه و درجه ای هست که تو به آن مرحله و درجه نخواهی رسید مگر از پلکان شهادت بالا بروی، مهاجرا الی الله و رسوله در حدود بیست و سه چهار روز عملا حسین بن علی در حال مهاجرت بود. از آن روز که از مکه حرکت کرد، روز هشتم ماه ذی الحجه تا روزی که به سرزمین کربلا رسید و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزیی که از مکه حرکت کرد و آن خطبه معروفی را که نقل کرده اند خواند، هجرت و جهادش را توام با یکدیگر ذکر کرد: خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف؛ ایها الناس! مرگ برای فرزند آدم زینت قرار داده شده است، آنچنان که یک گردنبند برای یک زن جوان زینت است. مرگ ترسی ندارد، مرگ بیمی ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ایمان، برای

انسان تاج افتخار است که بر سر می گذارد و برای یک مرد مانند آن گردنبندی است که یک زن جوان به گردن خود می آویزد. زینت است، زیور است)

کانی با وصالی تقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلاء؛ ایها الناس الان از همین جا گویا به چشم خودم می بینم که در آن سرزمین که در آن سرزمین چگونه آن گرگ های بیابانی ریخته اند و می خواهند بند از بند من جدا کنند.

رضی الله رضانا اهل البیت؛ ما اهل بیت از خودمان رضایی نداریم، رضای ما رضای اوست. هرچه او بپسندند ما آن را می پسندیم او برای ما سلامت بپسندد، ما سلامت را می پسندیم، بیماری بپسندد، بیماری می پسندیم، سکوت بپسندد، سکوت می پسندیم. تکلم بپسندد، تکلم، سکون بپسندد، سکون، تحرک بپسندد، تحرک، گفت:

قضایم، اسیر رضا می پسندد

رضایم بدانچه قضا می پسندد

چرا دست یارم چرا پای کوبم

مرا خواجه بی دست و پا می پسندد

کانی باوصالی تقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام می کند: من کان فینا باذلا مخجته و موطنا علی القاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا انشاء الله؛ هر کسی که کاملا آماده است که خون قلبش را هدیه کند (مادر این راه یک هدیه بیشتر نمی خواهیم)، هر کسی حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من که هدیه ام خون قلبم است در این راه، چنین هدیه ای را برای خدای خودش بفرستید، چنین هدیه ای در راه خدای خودش بدهد، چنین آمادگی دارد، آماده یک مهاجرت باشد، آماده یک کوچ و رحلت باشد که من

صبح زود کوچ خواهم کرد. فانی راحل مصبحا انشاء الله.

131 - مرتبه ای است در بهشت، نمی رسی مگر به شهادت

در خبر شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام وارد است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله در خواب دید. حضرت فرمود به آن مظلوم که از برای تو درجه ای است در بهشت. نمی رسی به آن مگر به شهادت (2).

132 - آگاهی از شهادت به وسیله رسول خدا(ص)

حضرت اباعبدالله علیه السلام به وسیله رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم، از حوادث و تحولات سیاسی در امت اسلام آگاه بود، و علوم و اخبار لازم را از پدر و جد بزرگوارش به دست آورده و نسبت به حوادث آینده و سرانجام قیام کربلا شناخت کامل داشت. آنگاه که خویشاوندان و برادران امام علیه السلام نسبت به بیعت یزید با نگرانی صحبت می کردند و می گفتند: اگر بیعت نکنی، خاندان ابوسفیان تو را به قتل خواهند رساند.

امام در پاسخ آنها فرمود: پدرم از رسول خدا علیه السلام خبر کشته شدن خویش و همچنین خبر کشته شدن مرا نقل کرد، و پدرم در نقل خویش این جمله را نیز اضاف فرمود که: قبر من در نزدیکی قبر او قرار خواهد گرفت.

آیا تو گمان می کنی چیزی را که تو می دانی، من از آن بی اطلاع هستم؟ ولی به خدا قسم که من هیچ گاه زیر بار ذلت نخواهم رفت و در روز قیامت مادرم فاطمه زهرا علیها السلام از آزاری که فرزندانش از امت پدرش دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد کرد و کسی که از راه اذیت به فرزندان فاطمه

زهرا علیها السلام موجب رنجش خاطر او شده باشد داخل بهشت نخواهد گردید.

133 - خبر از شهادت خود و یاران

زراره بن صالح می گوید: سه روز قبل حضرت اباعبدالله علیه السلام و حرکت آن حضرت به سوی عراق، خدمتش رسیدم، و از دورویی و نفاق کوفیان صحبت کردم و گفتم که دل های مردم با توست؛ اما شمشیرهای کوفیان بر ضد شماست.

امام حسین علیه السلام اشاره ای به سوی آسمان کرد، فرشتگان فراوانی را دیدم که جز خدا کسی تعداد آنها را نمی دانست.

آنگاه خطاب به من فرمود:

اگر نبود علل و عوامل طبیعی هر چیز، و اجر باطل نمی شد، با این فرشتگان با دشمنان مبارزه می کردم؛ لکن به یقین می دانم که قتلگاه و خوابگاه من، و خوابگاه اصحاب من، در آن زمین است، و به راه دیگری نمی توان رفت و از آن حوادث مرگبار جز فرزند من زین العابدین کس رهایی نخواند داشت. (3).

134 - حسین در قله شامخ رضا

آن حضرت در والاترین درجه از درجات رضا و تسلیم در برابر حق و در رفیع ترین مرحله خشنودی از خدا بود. به هنگام حرکت از مکه فرمود:

گویا با دیدگان خویش می نگرم که درندگان بیابان ها، بین سرزمین نواویس و کربلا اعضا و اندام های پیکرم را قطعه قطعه و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های تهی شان را پر می کنند... بر آنچه خدا خشنود و راضی گردد ما خاندان وحی و رسالت خوشنود خواهیم بود. (4).

بدینگونه می نگریم که او به بزرگ ترین رخداد غمبار زندگی پر فراز و نشیب خود که قطعه قطعه شدن و

پایمال شدن پیکر پاکش در راه خدا احیای ارزش های الهی و نابودی بدعت های جاهلیت اموی است، خشنود بود.

135 - خطبه ای تکان دهنده

امام حسین علیه السلام چون خواست از مکه رهسپار عراق گردد به سخن ایستاد و فرمود: همه ستایش ها از آن خداست، آنچه او خواهد (پدید آید) و جز به او هیچ توانی نیست. مرگ همچون گردنبند دختران، آویزه گلوی بنی آدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادت گاهی برایم گزیده اند که (ناچار) آن را دیدار کنم.

گویا گرگ های حریص دشت های نواویس و کربلا را می بینم که بند بند جسمم را از هم گسسته شکمبه های تهی و مشک های خالی خود را از آن انباشته کنند. از آنچه با قلم تقدیر الهی رقم خورده، گریزی نیست خشنودی ما خاندان پیامبر است، بر بلای او شکیباییم که او پاداش کامل صابران را به ما عطا کند. ذریه رسول خدا علیه السلام از او جدا نخواهد شد. آنان در حریم قدس کبریایی نزد او گرد آیند، چشم او به دیدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا کند.

هر کس خون خویش را در راه ما که راه خداست می بخشد و خود را آماده دیدار خدا کرده است، با ما رهسپار شود که من - به خواست خدا - فردا رهسپارم. (5).

136 - بوسه بر بوسه گاه نبی

زمانی ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعی که پیش آمده بود سخن می گفتند - تا امام از تصمیمی که داشت منصرف شود - و سخن

به درازا کشید و سرانجام هر دو منطق امام را تصدیق نمودند. عبدالله عمر گفت: خدا گواه است که تو بر خطا نیستی، خداوند پسر دختر پیغمبر خود را به راه ناصواب قرار نمی دهد و طبیعی است که شخصی مانند تو با این علوشان در طهارت و قرابت با پیغمبر صلی الله علیه وآله، نباید با مثل یزید بیعت کند؛ اما من بیمناکم از آنکه روی نیکو و زیبای شما با شمشیرها مجروح شود. با ما به مدینه باز گرد و اگر خواستی هرگز با یزید بیعت نکن.

حسین علیه السلام فرمود، هیهات! که من بتوانم به مدینه برگردم و در آنجا با امنیت زندگی کنم. ای پسر عمو! این مردم اگر به دسترسی داشته باشند و مرا بیابند یا باید با کراهت بیعت کنم یا کشته شوم.

سپس ماجرای یحیی و سر بریده او را گفت و کشتن بنی اسرائیل هفتاد پیغمبر را بین الطلوعین اظهار فرمود و اینها را از خواری و بی وفایی دنیا شمرد. (6).

عبدالله بن عمر فهمید که در تعقیب سرنوشت خود اراده شکست ناپذیر دارد، لذا از آن حضرت تقاضا کرد تا سینه مبارک را که بوسه گاه پیغمبر بود بنمایاند، همین که سینه را باز کرد عبدالله بن عمر سه مرتبه آن را بوسید و گریست و گفت: تو را به خدا می سپارم زیرا در این سفر شهید خواهی شد.

ابوهریره از حسین تقاضا می کرد که پیراهن شریف خود را بلند کند تا بوسه گاه پیغمبر را ببوسد، سپس سینه و ناف حسین علیه السلام را بوسید (7).

137 - خدا می خواهد تو را کشته ببیند!

سحرگاه آن شب،

امام حسین علیه السلام عزم رفتن نمود، هنگامی که خبر رفتن امام حسین علیه السلام به گوش محمد بن حنفیه رسید، شتابان آمد و مهار شتری که حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض کرد: برادر جان! آیا تو نگفتی که درباره سخنان من فکر خواهی کرد؟

امام علیه السلام فرمودند: آری!

محمد گفت: پس چرا این همه شتاب و عجله در رفتن می نمایی؟

حضرت فرمودند: هنگامی که تو از پیشم رفتی، رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم نزد من آمدند و فرمودند: حسین جان! از مکه خارج شود و به سوی عراق برو زیرا که خداوند می خواهد تو را کشته ببیند.

محمد بن حنفیه گفت: انا لله و انا الیه راجعون، پس اگر به نیت کشته شدن می روی، زنان و کودکانت را چرا می بری؟

امام علیه السلام فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: اراده خداوند بر این تعلق گرفته که خاندان مرا اسیر و گرفتار ببیند.

امام علیه السلام پس از گفتن این سخنان، با محمد بن حنفیه وداع نموده و حرکت کرد. (8).

138 - بی پناهی حسین (ع)

جناب سید الشهداء علیه السلام به برادرش فرمود: که اگر من به لانه حیوانات پناه ببرم، بنی امیه بر من دست پیدا می کنند. می داند که او را می کشند و جناب امیرالمؤمنین علیه السلام می دانست او را شهید می کنند، من عالم می دانم که من را می کشند، حالا که می داند خوب چرا توی خانه؟ چرا توی دهلیز؟ چرا توی یک بیابانی بی اطلاع؟ خوب، حالا که مرا می کشند، طوری کشته و شهید شوم که خون من هدر

نرود، مظلومیت من بر ملا بشود، آنها که بالاخره علی علیه السلام را می کشتند، لذا می رود به مسجد اگر مسجد هم نمی رفت آن شب او را می کشتند، به یک وجه دیگر. چه بهتر که حقانیتشان را بر مردم معلوم کنند، در مسجد سر نماز (مسجد مأمن مردم است) که قساوت و شقاوت را خوب برساند.

این را اختیار کرده، این مسیر را برگزیده است، نباید گفت: چرا علی امیرالمؤمنین علیه السلام تن به مهلکه داده؟ چرا؟ قرآن که می فرماید: لا تلقوا بایدکم الی التهلکه (9).

ایشان بالاتر از این حرف ها است. اما اختیار می کند آن طریق شهادت را که حقانیتش پیاده بشود و بر ملا بشود فرمایش آقای قزوینی با سخن جناب آقای شعرانی هر دو یکی است که فرمود: ائمه تقیه نمی کردند؛ چون عالم بودند به وقت و کیفیت وفات خود، بله امر به تقیه می نمودند. (10).

139 - آگاهی از شهادت در خواب بین راه

در یکی از استراحتگاه های بین راه مکه و کربلا قصر بنی مقاتل حالتی به امام حسین علیه السلام دست داد که نسبت به حوادث کربلا مسائلی برای آن حضرت آشکار شد و چند بار فرمود:

انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله و رب العالمین

امام سجاد علیه السلام پرسید: پدرجان! چرا چند بار کلمات حمد و استرجاع را تکرار می کنید؟ پاسخ داد: سر بر زین اسب گذاشته بودم و خواب سبکی بر چشمان من مسلط شد، ندایی به گوشم رسید که می گفت: این جمعیت در حرکت است و مرگ نیز در تعقیب آنان است، دانستم که خبر مرگ ما

را می دهد.

حضرت علی بن الحسین علیه السلام پرسید: پدرجان! مگر ما بر حق نیستیم؟

امام پاسخ داد: بلی والذی الیه مرجع العباد.

به خدایی که همه بندگان به سوی او باز می گردند ما بر حق استواریم

حضرت علی بن الحسین اظهار داشت: وقتی حق با ماست از کشته شدن باکی نداریم. امام حسین فرمود: خداوند بهترین پاداشی که پدری به فرزندش می دهد به تو عطا فرماید. (11).

140 - آگاهی از خیانت کوفیان

در سفر به کربلا، وقتی کاروان امام حسین علیه السلام به سرزمین عقبه رسید، پیرمردی از قبیله بنی عکرمه خدمت امام رسید و گفت: شما دارید به استقبال شمشیرها و نیزه ها می روید: کوفیان که شما را دعوت کردند مردمی نیستند که با دشمنان شما بجنگند و دشمن را از شما دور سازند، با این حال من صلاح نمی دانم که به سوی کوفه بروید.

امام در پاسخ اظهار داشت: ای بنده خدا! این مطلبی که تو درک می کنی بر من نیز روشن است ولی برنامه خدا تغییر پذیر نیست. سوگند به خدا! اینها دست از من بر نمی دارند مگر خون مرا بریزند، ولی پس از آن عمل ننگین، خداوند کسی را بر آنان مسلط خواهد نمود که طعم تلخ ذلت را به شدیدترین وجه بچشاند و از همه ملت ها ذلیل تر شان گرداند (12).

141 - آگاهی در استقبال از شهادت

انقلابی پیروز و جاودانه است که انقلابیون آن، دارای اهدافی تکاملی و ارزشمند بوده و خود آن را انتخاب کرده باشند، و با آزادی و آگاهی به استقبال خطرات و مشکلات آن بروند.

از این رو در مدینه، در مکه، در بین

راه کربلا، هر جا که لازم بود، امام یاران خود را آگاهی می داد و آنان را در ادامه حرکت، یا سکوت، آزاد می گذاشت.(13).

142 - منطق شهید

وقتی که ابا عبدالله علیه السلام می خواهد به طرف کوفه بیاید، عقلای قوم، ایشان را منع می کنند، می گویند آقا این کار منطقی نیست، و راست هم می گفتند، منطقی نبود، با منطق آنها که منطق یک انسان عادی معمولی است که بر محور مصالح خودش فکر می کند و منطق منفعت و منطق سیاست است، آمدن ابا عبدالله منطقی نبود، امام حسین یک منطق بالاتری دارد، منطق او منطق شهید است، منطق شهید مافوق منطق افراد عادی است.

عبد الله بن عباس و محمد بن حنفیه آدم های کوچکی نبودند، اینها افراد سیاستمدار روشن بینی بودند و از نظر منطق آنها یعنی از نظر منطق سیاست و منفعت، از نظر منطق هوشیاری بر اساس منافع فردی و پیروزی شخصی بر رقیبان، واقعا هم آمدن ابا عبدالله محکوم بود ابن عباس یک راه سیاسی زیرکانه ای پیشنهاد کرد از نوع همان راه ها که معمولا افراد زیرک که مردم را وسیله قرار میدهند عمل می کنند و آن اینکه مردم را جلو می برند و اگر شکست خوردند آنهای زیانی نبرده اند. گفت: مردم کوفه به شما نوشته اند که ما آماده نصرت تو هستیم. شما بنویسید به مردم کوفه، که عمال یزید را از آنجا بیرون کنند وضع آنجا را آرام نمایند، بگیر و ببند و بده به دست من پهلوان! یکی از دو کار خواهد شد: یا این کار را می کنند، یا نمی کنند،

اگر این کار را کردند، شما راحت می روید و کاردها را در دست می گیرید و اگر این کار را نکردند به محذوری گرفتار نشده اید. اعتنا نکرد به این حرف، گفت: من می روم، گفت: کشته می شوی. گفت: کشته شدم که شدم، گفت: آدمی که می رود و کشته می شود، زن و بچه با خودش نمی برد، فرمود زن و بچه را هم باید با خودم ببرم. (14).

143 - آگاهی از شهادت خویش

نسبت به آگاهی امام از سرانجام قیام کربلا، متفاوت نوشتند و اظهار نظرهای گوناگون را مطرح کردند، اما آنچه که از مبانی اعتقادی ما ریشه می گیرد آن است که: امام حسین علیه السلام از علم غیب برخوردار بوده و سرانجام حرکت های سیاسی خود را می دانسته است، و با آگاهی لازم برای بیداری امت اسلامی به سوی شهادت رفته است که اظهار داشت:

سوگند به خدایی که جان حسین در دست اوست؛ حکومت بر بنی امیه گوارا نخواهد شد تا مرا به شهادت برسانند و اگر مرا کشتند، هرگز آنان به آرزوی خویش نخواهند رسید و هرگز کسی به خاطر آنها را یاری نمی کند،

اولین کشته این امت، من و اهل بیت من خواهیم بود،

سوگند به خدایی که جان حسین در دست اوست تا یک نفر از بنی هاشم زنده بشد قیامت بر پا نخواهد شد. (15).

144 - بینش قوی امام حسین (ع)

جهت تقدس نهضت این است که در آن یک رشد و بینش نیرومند وجود دارد.

یعنی این قیام و حماسه از آن جهت مقدس است که قیام کننده چیزی را می بیند که دیگران نمی بینند، همان

مثل معروف؛ آنچه را که دیگران در آینه نمی بینند او در خشت خام می بیند. اثر کار خودش را می بیند، منطقی دارد مافوق منطق افراد عادی، مافوق منطق عقلانی که در اجتماع هستند. ابن عباس، ابن حنفیه، ابن عمر و عده زیادی در کمال خلوص نیت، حسین بن علی را از رفتن به کربلا نهی می کردند، آنها به اندازه حسین بن علی خطر را احساس می کردند و نه می توانستند بفهمند که چنین قیامی در آینده چه آثار بزرگی خطر را احساس می کردند و نه می توانستند بفهمند که چنین قیامی در آینده چه آثار بزرگی دارد. اما او به طور واضح می دید: چندین بار گفت: به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت، و به خدا قسم، که با کشته شدن من، اوضاع اینها زیر و رو خواهد شد. این بینش قوی اوست. (16).

145 - سخن امام هنگام ورود به کربلا

امام حسین علیه السلام هم از بی وفایی و دنیاگرایی مردم اطلاع دارد، و هم از سرانجام قیام خود با خبر است، و هم از جایگاه شهادت خود و یاران خود آگاه است، وقتی کاروان امام به سرزمین کربلا رسید اظهار داشت:

این مردم برده های دنیا هستند و دین بازیچه زبانشان می باشد، حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجا است که زندگیشان در رفاه باشد، اما آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند دینداران کم خواهند بود

سپس سؤال کرد: هذاه کربلا؟ آیا این سرزمین کربلاء است؟

پاسخ دادند: آری

امام فرمود: اسم اینجا کرب و بلاء است، منزل کنید، اینجا بارانداز ما است، اینجا خوابگاه شتران ماست، اینجا مردان ما

به شهادت می رسند، اینجا خون های ما ریخته می شود

و در نقل دیگری فرمود:

فرود آیید و از اینجا به دیگر جا کوچ نکنید. سوگند به خدا! اینجا خوابگاه شتران ما است.

سوگند یا کرد به خدا! اینجاست که خون های ما ریخته می شود.

سوگند یا کرد به خدا! اینجاست که اطفال ما را چون گوسفند سر می برند، اینجاست که شیعیان ما قبور ما را زیارت کنند، و این همان خاکی است که جد من رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم، وعده آن را به من داد و خبر او هرگز دگرگون نخواهد شد.

و از اطرافیان خود پرسید: این زمین را چه می نامند؟

پاسخ دادند: کرب و بلاء.

آنگاه خود ادامه داد: به خدا قسم! اینجا زمین اندوه و ابتلا است، اینجا مردان بزرگی کشته خواهند شد و زنان بی پناه خواهند شد، اینجا جایگاه دفن ما و زنده شدن و برخاستن ما در روز قیامت است. جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم مرا به این حقایق آگاه کرده است. (17).

146 - آگاهی از قاتلان خویش

امام حسین علیه السلام در سحر روز عاشورا، جهت استراحت اندکی خوابید و در خواب نسبت به شهادت و قاتلان خود حقایقی را مشاهده فرمود که پس از بیدار شدن خطاب به فرزندان اظهار داشت:

(من در خواب دیدم که چند سگ شدیدا بر من حمله می کنند، و شدیدترین آنها سگی بود به رنگ سیاه و سفید، این خواب نشانگر آن است که از میان این افراد کسی که به مرض برص مبتلا است قاتل من است، پس از هجوم سگ ها، رسول خدا صلی الله

علیه وآله را با گروهی از یارانش دیدم که به من فرمود:

تو شهید این امت هستی و ساکنان آسمان ها و عرش الهی آمدن تو را به همدیگر بشارت می دهند، پسرم امشب افطار را در نزد من خواهی بود عجله کن و تأخیر روا مدار، اینکه فرشته ای از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شیشه سبز رنگی جمع آوری کند)(18).

147 - قداست شهادت

بسیاری از مردم ما صرفا بر مظلومیت ابا عبدالله و بی جرمی و بی دخالتی آن حضرت می گریند، و تأسفشان از این است که امام حسین مانند کودکی که قربانی هوس یک جاه طلب می شود نفله شد و خونش هدر رفت. در صورتی که اگر این چنین باشد آن حضرت مظلوم و بی تقصیر هست، همچنانکه همه قربانیان آنگونه جنایت مظلوم و بی تقصیرند، ولی دیگر شهید نیست تا چه رسد که سیدالشهداء باشد.

امام حسین صرفا یک قربانی هوس های جاه طلبانه دیگران نیست. شک ندارد که از آن جهت که این فاجعه به کشندگان او انتساب دارد، جنایت است، جاه طلبی است. ولی از آن جهت که به شخصی او انتساب دارد، شهادت است، یعنی ایستادگی آگاهانه و مقاومت هوشیارانه در راه هدف مقدس است. از او بیعت و امضا و تسلیم می خواستند و او با توجه به همه عواقب زیر بار نرفت، به علاوه او سخت معترض بود و سکوت در آن شرائط را گناهی عظیم تلقی می کرد. تاریخ آن حضرت، مخصوصا آن حضرت گواه روشن این مطلب است.

پس شهادت، قداست خود را از اینجا کسب می کند که فدا کردن آگاهانه

تمام هستی خود است در راه هدف مقدس. (19).

148 - هدف آگاهانه

در حالی که شهادت حضرت سیدالشهداء از همه خسارت ها بالاتر بود، ولی چون او می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست، فداکاری کرد و شهید شد و ما هم باید روی آن فداکاری ها حساب کنیم که سیدالشهداء چه کرد و چه بساط ظلمی را به هم زد و ما هم چه کرده ایم! (20).

149 - آگاهی از مقصد

رضای خدا را در نظر داشته باشید و خودتان را بنده خدا بدانید که هر طور پیش بیاورد آنطور راضی هستید، همانطوری که بندگان خالص خدا، اولیا معظم خدا اینطور بودند هر چه برای سیدالشهداء علیه السلام (به حسب روایت) نزدیک می شد ظهر عاشورا و جوان هایش یکی از یکی از بین می رفتند صورتش افروخته تر می شد برای اینکه می دید روی مقصد دارد می رود. (21).

150 - مسابقه شهادت

هر چه روز عاشورا سیدالشهداء علیه السلام به شهادت نزدیکتر می شود افروخته تر می شد و جوانان او مسابقه می کردند برای اینکه شهید بشوند، همه هم می دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می کردند آنها، برای اینکه آنها می فهمیدند کجا می روند، آنها می فهمیدند برای چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. (22).

151 - قیام علیه رژیم ظالم

حضرت سیدالشهداء قیام کردند بر ضد یزید و شاید همانطور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند، این اخبارش هم اینطور

است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب، در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند. (23).

152 - هدف امام حسین: اعلای کلمه حق

از مظاهر درخشنده حادثه کربلا و از تجلیات بزرگ الهی آن، موضوع جمع کردن حسین بن علی علیه السلام در شب عاشورا اصحاب خود را و سخنرانی برای آنها به آن شکل است. باید در نظر داشت که این سخنرانی در شب عاشورا است، هنگامی است که عوامل محیط از هر جهت نامساعد و نا امید کننده است. در چنین شرایطی هر سردار و رهبری که تنها مادی فکر کند جز لب به شکایت باز کردن کاری ندارد، منطقش این است: افسوس که بخت با ما مساعد نشد، تف بر این روزگار و بر این زندگی؛ مثل ناپلئون می گوید: طبیعت با من مساعدتت نکرد. همه سخنانش شکایت از روزگار و اظهار یاس است آنچه که شرایط را برای او سخت تر می کند این است که زنان و فرزندان و خواهرانش تا 24 ساعت دیگر اسیر دست دشمن می شوند. برای یک مرد غیور و فداکار این خیلی ناگوارتر است.

در یک همچون شرایط نامساعد و ناامید کننده ای قرار گرفت، اول خاندان خود را کشت بعد خودش را. همچنین است یکی از خلفای اموی هنگام گرفتاری. تاریخ از این نمونه ها بسیار دارد. اما حسین بن علی علیه السلام وقتی که شروع کرد به سخنرانی، گفت:

اثنی علی الله احسن الثناء واحمده علی السراء والصراء اللهم انی احمدک

با این همه

شرایط نامساوی مادی، دم از رضا و سازگاری با عوامل می زند! چرا؟ چون در شرایط معنوی مساعدی زیست می کند. او اعتقادا و عملا موحد و خداپرست است و به علاوه او به نتیجه نهایی کار خود آگاه است. او هدفش مثل اسکندر و ناپلئون، جهانگیری نبود که خود را شکست خورده بداند، هدفش اعلاء کلمه حق بود و از این نظر کار خود را بسیار سودمند و مؤثر می دید. (24).

(1) منتهی الامال، ص 48.

(2) چهل حدیث، ص 210.

(3) فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، دشتی، ص 59.

(4) بحارالانوار، ج 44، ص 367.

(5) فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص 369.

(6) مقتل خوارزمی، ص 192.

(7) همان ماخذ، ص 147.

(8) لهوف سید بن طاووس، ص 95.

(9) بقره / 195، در آسمان معرفت، ص 168.

(10) همان ماخذ، ص 168.

(11) سخنان امام حسین، دشتی، ص 62.

(12) همان ماخذ، ص 65.

(13) همان ماخذ، ص 48.

(14) شهید، ص 99.

(15) فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص 53.

(16) حماسه حسین، ج 1، ص 142.

(17) فرهنگ سخنان امام حسین (ع) دشتی، ص 56.

(18) همان ماخذ، ص 54.

(19) شهید، ص 83.

(20) صحیفه نور، ج 17، ص 54.

(21) همان ماخذ، ج 19، ص 13.

(22) همان ماخذ، ج 15، ص 55.

(23) همان ماخذ، ج 3، ص 183 - 182.

(24) حماسه حسینی، ج 3، ص 114 و 115.

رمز جاودانگی نهضت حسینی

153 - جاودانگی نهضت امام حسین (ع)

در تاریخ انسانیت حوادث تلخ و شیرین و غم انگیزی و فرح زا بمانند امواج کوچک و بزرگ در اجتماعات انسانی به وجود آمده. این حوادث در آغاز چنان پر ضربان و خیره کننده بوده که دنیا یا یک اجتماع را

به خود متوجه ساخته و موقتا تمام زندگی روزانه مردم را تحت الشعاع قرار داده و نقل مجالس گردید است.

و لکن هر مقدار از زمان حادثه می گذرد بمانند همان امواج دور شونده از مرکز رو به ضعف گذاشته و ماهیت اولیه را از دست داده و رو به فراموشی می نهند و پس از مدتی چنان از نظرها محو می شوند که گویا از اول نبوده و یا به زحمت در یاد و خاطر انسان ها تداعی می شوند.

این یک خاصیت عمومی برای همه حوادث تاریخ است، ولی در میان آن همه حوادث؛ ندرتا حادثه هایی به چشم می خورد که کاملا یک حالت استثنایی دارند و گذشت زمان آن را کهنه و بی رنگ نمی سازد.

حادثه خونین کربلا و شهادت حسین علیه السلام یک نمونه عالی و ممتاز از این امواج استثنایی تاریخ بشری است و کسی باور نمی کرد حادثه ای در میان بیابانی خاموش و دور افتاده پس از کشته شدن قهرمانان آن، چنین عکس العمل پر اهمیتی به وجود آورد.

این موج در کربلا، چندان بزرگ به نظر نمی رسید؛ ولی در کوفه بزرگ شد. به شام و حجاز که رسید بزرگتر شد و در مدت کوتاهی دنیای اسلام را به جنبش در آورد و با گذشت زمان هر روز به دامنه دایره خود افزوده و وسیع تر می گردید و امروز پس از صدها سال اعجاب و تحسین جهانیان را بر انگیخته؛ به طوری که سلاطین دنیا و رهبران انقلاب ها، پس از گذشت اندک زمان از خاطره ها محو شده و اقدامت آنان به فراموشی سپرده می شود؛ لیکن

این چه خونی است که در 1400 سال پیش در کربلا بر زمین ریخت، اما هنوز می جوشد و این چه عظمتی است که پس از شهادت درخشان تر می شود. و دنیا را به خود جلب می کند قبر شاهان عصر و قدرتمندان وقت ویرانه می شوند ولیکن قبر حسین علیه السلام و یاران وی را تعمیر کرده و یاد آنان را بیش از پیش زنده نگاه می دارند.

البته وحی آسمانی قبلا به این جهات که مغفول اذهان بوده خبر داده است، به طوری که در حدیث ام یمن، رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرموده فرشته وحی برای من خبر داده حسین علیه السلام کشته می شود و قبر او را پیوسته تعمیر خواهند نمود و تا انقراض عالم باقی خواهند ماند.

154 - عاشورا، نهضتی جاویدان

بر خلاف انتظار بنی امیه، آنان با کشتن حسین علیه السلام گور خود را کندند و از مقاصد شوم خود پرده برداشته و خشم و غضب ملل اسلامی را خریداری کردند. همه مجامع اسلامی عمل بنی امیه را تقبیح کرده و آن را یک جنایت نابخشودنی دانستند.

این حقیقتی است که هر مورخ به آن اعتراف می نماید، (ماربین) مستشرق آلمانی می گوید: بزرگترین خطای سیاسی بنی امیه؟ اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت کشتن حسین علیه السلام بود (1).

محکومیت بنی امیه در افکار مسلمین برای آینده اسلام بسیار مفید شد؛ زیرا بین امیه از این که بتوانند منافقانه و زیر پرده به اسلام ضربه بزنند مأیوس شدند و مردم آنها را به خوبی شناختند

از آن پس همکاری و نزدیک شدن به آنان سبب بدنامی

و ننگ بود. مردم نیز طبعا به نیات و مقاصد آنها مخالفت می کردند و تا می توانستند جلو مقاصد آنها ایستادگی می کردند. اگر سرنیزه و شمشیر نبود خون بنی امیه را می نوشیدند و زنده به گورشان می کردند.

قصیده عبدالله بن همام سلولی، ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از آل امیه است

خشینا الغیظ حتی لو شربنا

دمأ بنی امیه ما روینا

خشم کلیه عروق ما را چنان پر کرده که اگر خون های بین امیه را بیاشامیم باز سیراب نمی شویم.

یکی از علمای مصر که برای کتاب کامل ابن اثیر فهرستی تهیه کرده است، می گوید: سپاهی که با حسین علیه السلام جنگ کرد و او را کشت سنگدل ترین مردمان دنیا بود و در میان آن لشکریان آثار رحم انسانی نبود؛ بلکه جمادات متحرک و شریری بودند که بزرگترین عار و بدترین کارها و شنیع کارها و شنیع ترین کردار را بر خود هموار کردند (2) شیخ عبدالوهاب نجار، از اساتید برجسته دانشگاه الازهر مصر در ملاحظاتش بر کامل ابن اثیر، بنی امیه و کشندگان حسین علیه السلام را لعن و توبیخ و تفبیح کرده. (3).

155 - مصیبت حسین (ع)

واعظم بک المصاب هر مصیبت زده ای که خدا برایش اجر معین فرموده، پاداشش به اعتبار اوست. هر چه مصیبت سخت تر باشد، اجرش بیشتر است گاهی زخم شدن بدن یا تلف شدن مال است یا مرگ بستگان تا مرگ پسر جوان است بهشت بر او واجب می شود (صبر بکنید یا نکنید)

مصیبت هایی که بر انسان وارد می شود، محدود و موقت است مثلا امروز سرش شکست بعد خوب می شود و

یادش می رود اجری برده است. اما مصیبت حسین علیه السلام فراموشی شدنی نیست، لذا رحمت هایی که سال گذشته ایام عاشورا برای مصیبت زده های حسینی بود، امسال نیز هست. ثواب های دستگاه حسین نامحدود است (اجزل بک الثواب) چنانچه مصیبتش نیز نامحدود است (اعظم بک المصاب) مانند مصیبت حسین علیه السلام در عالم سراغ نداریم مصیبتی که انقلاب در آسمان ها و زمین پدید آورد. (4).

156 - مراسم جاودان حسینی

در معجزه امام حسین علیه السلام همین بس که مراسم عزای آن حضرت تا روز قیامت تجدید شده و آثار آن نابود نشده واز خاطره ها فراموش نخواهد شد.

157 - قرب حق ورقت قلب

تا قیام صحنه کربلا، دل های اهل ایمان را صید می کند هر کسی این قضایا را بخواند یا بشنود دلش را خاشع می کند، در هر مرحله ای که باشد اگر آن را ادامه دهد اهل نجات می شود یعنی غفلت ها کنار زده می شود و دل به خدا نزدیک می گردد هنگامی که دلش رو به حق است.

تقریبا چهل سال قبل در مراجعت از سفر حج ایام عاشورا بود که یک نفر سنی مالکی مذهب کنار من نشسته بود من ساکت بودم اما او خودش به سخن آمد و گفت: عاشورای حسین علیه السلام است و بعضی از قضایای کربلا را نقل می کرد و اشک می ریخت (5).

158 - شهادت طلبان ما خاطره شب عاشورا را زنده می کنند

اکنون ملت ما دریافته است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاء مجالس حال و دعای اینان شب عاشوراهای اصحاب سیدالشهداء را در دل زنده می کند. (6).

159

- نه گفتن در مقابل امپراطوری ظالمانه باید محفوظ بماند

دستور است این، دستور عمل امام حسین (ع) دستور است برای همه: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاء دستور است به اینکه هر روز در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را، امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و گفت هر روز باید در هر جا این نه محفوظ بماند(7).

160 - همه سرزمین ها کربلاست

این کلمه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یک کلمه بزرگی است که اشتباهی از او می فهمند، آنها خیال می کنند که یعنی هر روز باید گریه کرد بکن این محتوایش غیر از این است کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمین ها باید اینطور باشد، نقش کربلا این بود که سیدالشهداء علیه السلام با چند نفر جنگ کرد، عدد معدود آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، و لکن ظلم را قبول نکردند و شکست دادند یزید را همه جا باید اینطور باشد و همه روز هم باید اینطور باشد، همه بزور باید ملت ما این معنا را داشته باش که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین ندارد، انحصار به یک فرد، نمی شود، قضیه کربلا منحصر جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبود، همه زمین ها باید این نقش

را ایفا کنند و همه روزه، غفلت نکنند ملت ها از اینکه باید همیشه مقابل ظلم بایستند. (8).

161 - مجلس بزرگداشت شیعیان

بخش دیگری از مجالس سوگواری بر حسین علیه السلام مجالسی است که شیعیان همه ساله تا روز رستاخیز در سوگ او برپا خواهند داشت.

از ویژگی های شگفت انگیز این مجلس این است که با وجود تعداد بی شمار و تکرار بسیار، نه تنها خسته کننده نیست بلکه هر روز بر رونق و شکوه و ارزش و عظمت آن افزون می گردد، تا جایی که اینک نه تنها در کشورهای مسلمان نشین بلکه در شهرها و کشورهای غیر مسلمان نشین نیز مجالس بزرگداشت حسین علیه السلام با شکوه و شور و شعف بسیاری برپا می گردد. و با وجود همه محدودیت ها و فشارهای گوناگون در برخی زمان ها و مکان ها، این محافل پرشور حسینی در همه جا رونق و رواج یافته است...

162 - مسأله همیشگی

در انقلاب بزرگ ملت ایران هم، عاشورا و خاطره حسین بن علی علیه السلام، و قضایای محرم نقش اساسی داشت. مسأله تمام نشدنی و همیشگی است.

163 - نام امام حسین (ع) نام عجیبی است!(9).

عزیزان من! نام حسین بن علی علیه السلام نام عجیبی است. وقتی از لحاظ عاطفی نگاه می کنید، می بینید خصوصیت اسم آن امام در بین مسلمین با معرفت، این است که دل ها را مثل مغناطیس و کهربا، به خود جذب می کند، البته، در بین مسلمین کسانی هستند که این حالت را ندارند و در حقیقت، از معرفت به امام حسین علیه السلام بی بهره اند. از طرفی کسانی هم هستند که اسم حسین

علیه السلام، اشکشان را جاری می سازد و دلشان را منقلب می کند. خدای متعال، در نام حسین علیه السلام اثری قرار داده است که وقتی اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ایران و دیگر ملت های شیعه، یک حالت معنوی حاکم می شود. این، آن معنای عاطفی آن ذلت و وجود مقدس است.

از اول هم در بین اصحاب بصیرت، همین طور بوده است. در خانه نبی اکرم علیه و علی اله الاف الصلاه و السلام و امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام و در محیط زندگی این بزرگواران هم، آن طوری که انسان از روایات و تاریخ و اخبار و آثار می فهمد این وجود عزیز، خصوصیت داشته و مورد محبت و عشق ورزیدن بوده است. امروز هم، همین گونه.

از جنبه معارف نیز، آن بزرگوار و این اسم شریف، ؟ اشاره به آن مسمای عظیم القدر است، همین گونه می باشد، عزیزترین معارف و راقی ترین مطالب معرفتی، در کلمات این بزرگوار است. همین دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه را که شما نگاه کنید، خواهید دید حقیقتا مثل زیور اهل بیت، پر از نغمه های شیوا و عشق و شور معرفتی است. حتی بعضی از دعاهای امام سجاد علیه السلام را که انسان می بیند و مقایسه می کند، گویا که دعای این پسر، شرح و توضیح و شریف عرفه و کلمات این بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هایش در غیر عاشورا، معنا و روح عجیب دارد و بحر ذخاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که در آثار اهل بیت علیه

السلام کم نظیر است.

از جنبه تاریخی هم، این نام و خصوصیت و شخصیت، یک مقطع تاریخی و یک کتاب تاریخ است. البته به معنای ساده و گزاره ما وقع نیست، بلکه به معنای تفسیر و تبیین تاریخ و درس حقایق تاریخی است.

من، یک وقتی درباره عبرت های ماجرای امام حسین علیه السلام صحبت هایی کردم و گفتم که ما از این حادثه، غیر از درس هایی که می آموزیم، عبرت هایی نیز می گیریم. درس ها به ما می گویند که چه باید بکنیم؛ ولی عبرت ها به ما می گویند که چه حادثه ای اتفاق افتاده و چه واقعه ای ممکن است اتفاق بیافتد.

164 - ریشه ضربه هایی که بشریت می خورد!

امروز بیش از پنج قرن و ده قرن پیش، حسین بن علی اسلام و شما، در دنیا شناخته شده است. امروز وضع به گونه ای است که متفکران و روشنفکران و آنهایی که بی غرضند، وقتی به تاریخی اسلام بر می خورند و ماجرای امام حسین را می بینند، احساس خضوع می کنند. آنهایی که از اسلام سر در نمی آورند، اما مفاهیم آزادی، عدالت، عزت، اعتلاء، و ارزش های والای انسانی را می فهمند، با این دید نگاه می کنند و امام حسین، امام آن ها در آزادی خواهی، در عدالت طلبی، در مبارزه با بدی و زشتی ها، در مبارزه با جهل و زبونی انسان است.

امروز هم هر جایی که بشر در دنیا ضربه خورده است. چه ضربه اقتصادی، اگر ریشه ای را کاوش کنید، یا در جهل است، یا در زبونی، یعنی یا نمی دانند و معرفت لازم را به

آنچه که باید معرفت داشته باشند، ندارند؛ یا این که معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛ زبونی را خریده اند و حاضر به پستی و دنائت شده اند! امام سجاد و امیرالمؤمنین - بنابر آنچه که از آن ها نقل شده - فرموده اند: لیس لا نفسکم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها بغیرها؛ ای انسان! اگر بناست هستی و هویت و موجودیت تو فروخته بشود، فقط یک بها دارد و بس، و آن بهشت الهی است؛ به هر چه کمتر از بهشت بفروشی، سرت کلاه رفته است. اگر همه دنیا را هم به قیمت قبول پستی و ذلت و زبونی بفروشی، سرت کلاه رفته است. اگر همه آن کسانی که در اطراف دنیا تسلیم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و این زبونی را قبول کرده اند، چه عالم، چه سیاستمدار، چه فعال سیاسی و اجتماعی، چه روشنفکر به خاطر این است که ارزش خود را نشناختند. و خود را فروخته اند خیلی از سیاستمداران دنیا خودشان را فروخته اند. در عزت فقط این نیست که انسان روی تخت سلطنت یا ریاست بنشیند؛ گاهی یک نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تکبر فخر فروشی می کند و زور می گوید؛ اما در عین حال زبون و اسیر یک قدرت و یک مرکز دیگر است؛ اسیر تمایلات نفسانی خود است؛ که البته اسرای سیاسی امروز دنیا به این آخری نمی رسند؛ اسیر قدرت ها و اسیر مراکزند.

اگر امروز شما به این کشور بزرگ نگاه کنید، می بینید که چهره جوانان این کشور، از احساس استقلال و

احساس عزت، برافروخته و شادمان است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که دستگاه های سیاسی این کشور، از قدرتش؛ دنیا کمترین فرمانی می برند همه دنیا هم این را قبول دارند که در همین کشور با عزت و باعظمت، قبل از انقلاب حکومتی سرکار بود که افرادش تفرعن و تکبر داشتند و برای خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بایستی در مقابلشان تعظیم می کردند و خم می شدند؛ اما همانها اسیر و زبون دیگران بودند! در همین تهران، هر وقت سفیر امریکا می خواست، می توانست با شاه ملاقات کند و هر مسأله ای را بر او دیکته کند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغیر کند! ظاهر شان جلال و جبروت داشت؛ اما برای ضعفا، زبون بودند! امام حسین خواست این زبونی را از انسان ها بگیرد.

165 - فدای انسانیت

وقتی انسان حسین را با این صفات و خصایص می شناسد، می بیند حق است و سزاوار است که نام او تا ابد زنده بماند، چون حسین مال خود نبود، خودش را فدای انسان کرد، فدای اجتماع انسانی کرد، فدای مقدسات بشر کرد، فدای توحید کرد، فدای عدالت کرد، فدای انسانیت کرد. از این جهت افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسان، دیگری را می بیند که در او هیچ چیزی از خود فردی وجود ندارد و هرچه هست شرافت و انسانیت است، او را با خودش متحد و یکی می بیند.

166 - پیوند انسانهای مؤمن با حسین

ما چرا امروز فدایی حسین هستیم؟ چون آنچه را پیغمبر فرمود که: حسین منی

و انا من حسین همه ما در خودمان احساس می کنیم، یعنی حسین را از خود و خود را از حسین جدا نمی بینیم. ما حسین را به صورت یک فرد که منظورش انجام تقاضاهای شخصی خود است و ما از او هستیم، او از بشریت است و بشریت از اوست، او با روح ما و سرنوشت ما آمیخته است. ما از او و او از ما است. (10).

167 - عاشورا، تندیس اسلام

وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم، باید نگاهی هم به نهضت حسین بکنیم می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را عملا در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است، ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح، انسان وقتی در حادثه کربلا تأمل می کند. اموی را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد، و سر اینکه ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیاء این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه، یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.

168 - نهضت جاودان تا قیامت

اصحابی که از مدینه با حضرت آمدند خیلی کم بودند، شاید به بیست نفر نمی رسیدند، چون یک عده در بین راه جدا شدند و رفتند. بسیاری از آن هفتاد و دو نفر در کربلا ملحق شدند و باز بسیاری از آنها از لشکر عمر سعد جدا شده و به سپاه اباعبدالله ملحق شدند. از جمله، بعضی از آنها کسانی بودند که وقتی از کنار این خیمه عبور

می کردند، صدای زمزمه عالی و زیبایی را می شنیدند، صدای تلاوت قرآن، ذکر خدا، ذکر رکوع، ذکر سجود، سوره حمد، سوره های دیگر، این صدا، اینها را جذب می کرد و اثر می بخشید. یعنی اباعبدالله و اصحابش از هر گونه وسیله ای که از آن بهتر می شد استفاده کرد، استفاده کردند تا برسیم به سایر وسائلی که اباعبدالله، علیه السلام در صحرای کربلا استفاده کرد خود صحنه ها را اباعبدالله طوری ترتیب داده است که گویی برای نمایش تاریخی درست کرده که تا قیامت به صورت یک نمایش تکان دهنده تاریخی باقی بماند.

169 - نور خاموش ناشدنی حسین

با تاریخچه حسین، با نام حسین، با مرثیه حسین، دیدند عجب! قبر حسین هم مصیبتی برای ما شده است، تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند، قبرش را خراب کردند، تمام آثار آن را محو کردند، پستی و بلندی های زمین را یکسان کردند، به محل قبر آب انداختند، به طوری که احدی در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام نقطه بوده است اما مگر شد؟ حتی روی آوردن مردم به آن بیشتر هم باشد. (11).

170 - ریشه حب و بغض

نمونه های مختلف انسان ها را مورد نظر قرار می دهیم. نسبت به بعضی افراد نظیر شمر و یزید در گذشته و موسی چومبه در حال احساس تنفر می کنیم و نسبت به بعضی دیگر شهیدان کربلا در گذشته و لومومبا در عصر حاضر احساس تحسین و همدردی می کنیم، چرا؟ آیا این نوعی جانشین سازی است؟ و چون خون را به جای شهیدان کربلا و یا لومومبا که فکر می کنیم

هم طبقه ما هستند می گذاریم به حال خودمان رقت می کنیم و شمر و یزید و چومبه را به جای دشمنان ستمگر خود می گذاریم احساس تنفر می کنیم؟ یا اینکه در اینجا خود را به کناری کشیده ایم و از دریچه انسانیت می نگریم و مسأله جانشین سازی به هیچ وجه ندارد. اگر شق اول است، پس آن که در طبقه شمر و یزید و چومبه است و دستش می رسد که بزند که بکشد و به مسلسل ببندد و با ستمگران احساس همدردی و همدلی می کند با آن که با ستمکشان احساس همدردی می کند هیچ تفاوتی ندارد، همدردی هر دوشان ناشی از جانشین سازی و غریزه حب ذات است.

171 - ما اعظمها و اعظم مصیبتها

اگر صاحب نظری دقت کند، مصیبتی را بالاتر از این مصیبت نخواهد دید که از ابتدای ایجاد دنیا تا امروز فاجعه ای به شکل وجود نداشته که در یک روز پیغمبر زاده خودشان را همراه با خاندان و یاران او به شهادت برسانند، مال و متاع او را غارت کنند، خیمه هایش را به آتش بکشند، سپس سر او را همراه یاران و اولاد او شهر به شهر بگردانند و به ملت و مذهبی که به او منتسب اند، پشت پا بزنند، در حالی که آن ها سلطنت خود را بر پایه همان دین و مذهب بنیان گزارده اند.

ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین، فانالله راجعون من مصیبه ما اعظمها واوجعها و انکاها لقلوب المحبین و لله در مهیار حیث قال:

یعظمون له اعواد منبره

و تحت ارجلهم اولاده وضعوا

بای حکم بنوه یتبعونکم

و فخرکم انکم صحب له تبع

ما

در پدران و گذشتگان خود چنین ندیده بودیم، پس همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم، پناه به خدا می بریم از این مصیبت عظیم و جانکاه و سوزاننده که دل های دوستان خدا را سوزانید. خداوند به مهیار دیلمی جزایی خیر دهد، آنگاه که این گونه سرود:

برای بزرگداشت و تعظیم مقام پیامبر، به منبر آن حضرت احترام می گذارند؛ در حالی که فرزندان همان حضرت را زیر پا نهاده و له می کنند.

مطابق کدام حکم و قانون فرزندان پیامبر باید تابع شما باشند، در صورتی که افتخار شما به این است که تابع پیامبر هستید (12).

172 - عاشورا مکتب زنده و جاودان

درس های عاشورا، که یک بحث زنده و جاودانه و همیشگی است؛ مخصوص زمان معین نیست. درس عاشورا، درس فداکاری و دینداری و شجاعت و مواسات و درس قیام لله و درس محبت و عشق است. یکی از درس های عاشورا، همین انقلاب عظیم و کبیری است که شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزندان ابی عبدالله الحسین علیه السلام انجام دادید. خود این، یکی از درس های عاشورا بود. در این زمینه هم امروز هیچ بحثی نمی کنم.

بحث سوم، درباره عبرت های عاشورا است، که چند سال قبل از این، ما این مساله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درس ها، عبرت هایی دارد.

بحث عبرت های عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد.

حداقل این است که بگوییم عمده این بحث، مخصوص به این زمان است؛ یعنی زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم.

ما قضیه را این گونه طرح کردیم که چه طور شد

جامعه اسلامی به محوریت پیامبر عظیم الشأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سر تا پا حماسه و شور دینی، و آن احکامی که بعدا مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتی بعضی همان کسانی که دوره های نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آن جا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیع ترین وضعی کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه می شود؟!

زینب کبری (سلام الله علیها) در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساسا بر همین محور ایراد کرد: یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟! (13).

مردم کوفه وقتی که سر مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجه و گریه کردند. و فرمودند: أتبکون؟! گریه می کنید؟ فلا رقاب الدمعه ولا هدئت الرنه؛ (14).

گریه تان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: انما مثلکم کمثل التی نقضت عزلها من بعد قوه انکاثا تتخدون ایمانکم دخلا بینکم. (15).

این، همان برگشت است، برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید که پشم ها یا پنبه ها را با مغزل (16) نخ می کند! شما در حقیقت نخ های رشته خود را پنبه کردید. این، را از نو باز می کند! شما در حقیقت نخ های رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعه اسلامی، در معرض همین خطر است.

امام خمینی عزیز بزرگ ما،

افتخار بزرگش این بود که یک امت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسان های غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعه اسلامی، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله عبرت های عاشورا این جا است.

ما مردم این زمان، بحمدالله به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کرده ایم که آن راه را مجددا برویم و اسم اسلامی را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریبا بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان که باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سر نوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، این جاست.

173 - انقلاب اسلامی حاصل زنده نگه داشتن عاشوراست.

یک روز بود که بشر مأیوس بود؛ اما انقلاب اسلامی و نظام اسلامی نشان داد که همه چیز ممکن است. نظام اسلامی به آن حد نرسیده است، اما بزرگ ترین موانع را در راه رسیدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حکومت طاغوتی، حکومت دیکتاتوری، حکومت انسان هایی که بر مردم شیر بودند، ولی در مقابل قدرت ها روباه بودند؛ در مقابل مردم خودشان با تفرعن و تکبر بودند. اما در مقابل بیگانگان تسلیم و خاضع بودند؛ بزرگ ترین مانع برای یک ملت است؛ آن

هم حکومتی که همه قدرت های جهانی از او حمایت می کردند. ملت ایران نشان داد که این کار، عملی و ممکن است؛ این مانع را برداشت و در این راه حرکت کرد.

به لطف و فضل الهی، در این راه گام های زیادی برداشته شده است؛ اما برادران و عزیزان! ما در نیمه راهیم. اگر ما پیام امام حسین را زنده نگه می داریم، اگر نام امام حسین را بزرگ می شماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانی در طول تاریخ می دانیم و برای آن ارج می نهیم، برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدف ها برسیم و ملت ایران انشاءالله خواهد رسید. نام امام حسین علیه السلام را خدا بزرگ کرده است و حادثه کربلا را در تاریخ نگه داشته است. این که می گویم ما بزرگ نگه داریم، معنایش این نیست که ما این کار را داریم می کنیم، نه، این حادثه عظیم تر از آن است که حوادث گوناگون دنیا بتواند آن را کمرنگ کند و از بین ببرد.

امروز، روز تاسوعاست، فردا، روز عاشوراست. روز عاشورا، اوج همین حادثه عظیم و بزرگ است. حسین بن علی علیه السلام با ساز و برگ جنگ به کربلا نیامده بود آن کسی که می خواهد به میدان جنگ برود، سرباز لازم دارد، اما امام حسین علیه السلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است، این به معنای آن است که این جا باید حادثه

ای اتفاق بیفتد که عواطف انسان ها را در طول تاریخ همواره به خود متوجه کند، تا عظمت کار امام حسین معلوم بشود امام حسین می داند که دشمن پست و رذل است؛ می بیند که این کسانی که به جنگ او آمده اند، عده ای جزو اراذل و اوباش کوفه هستند که در مقابل یک پاداش کوچک و حقیر، حاضر شده اند به چنین جنایت بزرگی دست بزنند؛ می داند که بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد؛ امام حسین از این ها غافل نیست؛ اما در عین حال تسلیم نمی شود؛ از راه خود بر نمی گردد؛ بر حرکت در این راه پافشاری می کند؛ پیداست که این راه چه قدر مهم است؛ این کار چه قدر بزرگ است. (17).

174 - شهید جاوید

جوانان رزمنده و شجاع ارتش و سپاه و سایر قوای مسلح پیروان شهید جاویدی هستند که تاریخ می گوید هر یک از جوانان و یاران او که به شهادت می رسیدند رخسار مبارکش افروخته تر و آثار شجاعت و تصمیم در او بارزتر می گردید. (18).

175 - اثرات محبت حسینی

محبت امام حسین علیه السلام دارای ویژگی و اثرات خاصی است که به بیش و کم بودن آن، ربطی ندارد. برای مثال:

1 - از آثار مهر به اوست که قلب های باایمان، پیوسته در هوای زیارت اوست. به هنگام شنیدن زیارت نامه او، یا شنیدن خبر رفت و آمد کاروان زائرانش، دگرگون می گردد و بیشتر از آنچه در آرزوی زیارت خانه خدا یا دیگر مشاهد مشرفه و مراقد مطهره باشد. در آرزوی زیارت اوست.

2 - و نیز از آثار

محبت بدان حضرت است که هرکسی به زیارت دیگران امامان نور علیه السلام مشرف گردد، در زیارت آنان نیز نام و یاد مقدس او، در کنار نام آنان صفابخش دل اوست

3 - و نیز پرتوی از همین مهر است که نام روح بخش او در دل های با ایمان، اثری عمیق بر جای می نهد، همانگونه که پدر گرانمایه اش یاد و نام شهادت پرافتخار او را، مایه اندوه عمیق دل ها و جریان یافتن اشک ها خواند (19) و خود آن حضرت فرمود:

من شهید اشک هایم! هیچ انسان با ایمانی مرا یاد نمی کند، جز اینکه طوفانی از اندوه در دلش ایجاد و اشک دیدگانش جاری می گردد (20).

4 - از پرتو همان مهر خاص است که ورود ماه غمبار محرم که ماه اوست، قلب ها را لبریز از اندوه می سازد.

5 - و سرانجام بر اثر محبت خاص به آن حضرت است که با تکرار فاجعه غمبار عاشورا و مصائب او، ذره ای از عشق و سوز و گداز بر او کاسته نمی شود و برای دل های با ایمان ملال نمی آورد؛ به طوری که اگر روزی هزار بار سوگ او تکرار گردد، باز هم مردم با ایمان به مجرد شنیدن این فاجعه بزرگ که آن حضرت را در حالی که از شدت عطش می سوخت و زخم های بی شمار پیکرش را پوشانده بود، سر مقدسش را از قفا بریدند، صدای شیون مردم فضا را پر می کند.

همین گونه: اگر تصور کنند که آن حضرت در پهن دشت نینوا، در اوج غربت و تنهایی، برای اتمام حجت، طلب یاری می کرد،

یا جریان داد خواهی او را بشنوند، بازهم صدای گریه مردم، به آسمان می رسد.

به هر حال، تکرار مصیبت او نه تنها از سوز و گداز دلها نمی کاهد و خسته کننده نیست؛ بلکه دل ها را مشتعل می سازد و جلا می بخشد و صیقل می دهد (21).

176 - تأثیر خاص اشعار محتشم

گاهی می بینید که برای حفظ یک بنای اعتقادی یا عاطفی، آن قدر یک شعر اهمیت دارد، چندین کتاب اهمیت ندارد. همین دوازده بند معروف محتشم که جزو اشعار قدیمی مرثیه و مصیبت است، با این مطالبی که در این کتاب و در این دوازده بند هست، چیزی نیست که امثال او، شبیه این مطالب را در کتاب های خود نیاورده باشند؛ در عین حال، اشعار او تأثیر خاصی دارد. غالبا هم چیزهای ذوقی است.

گر چشم روزگار بر و فاش می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

آن چنان حادثه کربلا را برای مخاطب تصویر می کند که این مفاهیم با همه بار اعتقادی و عاطفی و انسانی و سیاسی و فکری، در اعماق جان مستمع نفوذ می کند، اهمیت این اشعار، چنین است.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه فغان و چه ماتم است

بینید اصلا با یک هنر و ذوق و آریه سخن و به شکل خاصی، دل را متوجه می کند.

اهمیت شعر این است. (22).

(1) پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، ص 246.

(2) فهرست کامل، ج 3، صفحه ج و ط.

(3) پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، ص 248.

(4) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 164.

(5) همان ماخذ، شهید دستغیب، ص 174.

(6)

صحیفه نور، ج 16، ص 99.

(7) همان ماخذ، ج 10 ص 31.

(8) همان ماخذ، ج 9، ص 202.

(9) ویژگی های امام حسین علیه السلام، ص 398.

(10) حماسه حسین، ج 3، ص 69.

(11) همان ماخذ، ج 1، ص 126.

(12) برگردان از عباس عزیزی، منتهی الآمال، ص 85

(13) لهوف، سیدبن طاوس، ص 88و 67.

(14) لهوف، سیدبن طاووس، همان ماخذ.

(15) همان ماخذ.

(16) مغزل: دوک، وسیله ای که با آن نخ یا ریسمان ریسند.

(17) خطبه های نماز جمعه، 26 فروردین 79.

(18) صحیفه نور، ج 15، ص 171.

(19) بحارالانوار، ج 44، ص 280.

(20) همان ماخذ ص 279.

(21) ویژگیهای امام حسین علیه السلام.

(22) حدیث ولایت، ج 3، ص 158.

ویژگی پیام و شعارهای نهضت حسینی

177 - پیام فوری عاشورا

به نظر من امروز این پیام عاشورا از دیگر درس ها و پیام های عاشورا برای ما فوری تر است ما باید بفهمیم چه بلای بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی علیه السلام آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین علی بن ابیطالب علیه السلام، در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تکان نخورد. باید ببینیم چگونه از همان شهر افرادی آمدند به کربلا و او اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین را به اسارت گرفتند حرف در این زمینه زیاد است. من در پاسخ به این سؤال یک آیه قران را مطرح می کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیماری را به مسلمین معرفی می کند. آن آیه این است که می فرماید فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه واتبعوا

الشهوات فسوف یلقون غیا. دو عامل، عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا، و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی، و عامل دوم اتبعوا الشهوات است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوت دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموشی آرمان ها.

این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.

178 - شروط موفقیت یک پیام

موفقیت یک پیام چند شرط دارد: غنای محتوای خود پیام، استخدام وسائل مشروع و پرهیز از وسائل ضد، استفاده از متد صحیح، شخصیت حامل پیام.

بحث ما فعلا درباره دو مطلب است: یکی بحث کل درباره شرائط حامل پیام، دیگر بحثی شخصی درباره تأثیر شخصیت اهل بیت در تبلیغشان، که البته دو جنبه دارد، یکی اینک اسلام را شناساندند، دیگر اینکه مردم را به ماهیت اوضاع آگاه ساختند. (1).

179 - سیدالشهداء آموخت به ما که از قلت عدد نترسیم

حضرت سیدالشهداء علیه السلام به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می دانست که در این راه می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و

این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست... علاوه بر این، در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلت عدد نترسید، عدد کار پیش می برد. افراد ممکن است خیلی زیاد باشند لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ و افراد ممکن است کم باشند لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز. (2).

180 - مهاجمی با منطق شهید

امام حسین که مهاجم است و منطقش، منطق شهید، آن روزی که پیامش را در صحرای کربلا ثبت می کرد، نه کاغذی بود، نه قلمی، همین صفحه لرزان هوا بود. ولی همین پیامش روی صفحه لرزان هوا، چرا باقی ماند؟ چون فورا منتقل شد روی صفحه دل ها؛ روی صفحه دل ها آن چنان حک شد که دیگر محو شدنی نیست. (3).

181 - ثبت پیام در قلوب اهل ایمان

امام حسین پیام خونین خودش را روی لرزان صفحه لرزان هوا ثبت کرد، ولی چون توام با خون و رنگ قرمز بود در دل ها حک شد. امروز شما میلیون ها افراد از عرب و عجم را می بینید که پیام امام حسین را می دانند: انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما آنجا که آدم می خواهد زندگی بکند ننگین، آنجا که می خواهد زندگی بکند با ظالم و ستمگر، آنجا که می خواهد زندگی فقط برایش نان خوردن و آب نوشیدن و خوابیدن باشد و زیر بار ذلت ها رفتن، مرگ هزاران با بر این زندگی ترجیح دارد. این پیام شهید است (4).

182 - شعار محیی نه مخدر!

شعارهای اباعبدالله، شعارهای احیای اسلام است

که: چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟ چرا حلال را حرام، و حرام خدا را حلال می کنند؟ چرا مردم را دو دسته کرده اند، مردمی که فقیر و دردمندند، و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟

در بین راه در حضور هزار نفر لشکریان حر، آن خطبه معروف را خواند که طی آن، حدیث - پیغمبر - را روایت کرد، گفت: پیغمبر چنین فرموده است که: اگر زمانی پیش بیاید که اوضاع چنین بشود؛ اگر مسلمان آگاه اینها را بداند و سکوت کند، حق است بر خدا که چنین مسلمانی را به همانجا ببرد که آن ستمکاران را می برد، بنابراین، من احساس وظیفه می کنم الا و انی احق من غیر در چنین شرایطی من از همه سزاوارترم.

پس این است مکتب عاشورا و محتوای شعارهای عاشورا. شعارهای ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته باید محیی باشد نه مخدر؛ باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده.

اگر بی حس کننده باشد، نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت، بلکه ما را از حسین علیه السلام دور می کند. (5).

183 - اهمیت شعارهای اباعبدالله

باید دید شعارهای حسین بن علی در روز عاشورا چیست؟ همین شعارها بود که اسلام را زنده کرد، تشیع را زنده کرد و پایه دستگاه خلافت اموی را چنان متزلزل کرد که چنانچه نهضت اباعبدالله نبود، بنی عباس اگر پانصد سال خلافت کردند، حزب اموی که به قول عبدالله علایینی و خیلی افراد دیگر با برنامه آمده بود تا بر سرنوشت کشورها اسلامی مسلط شود، شاید هزار سال حکومت می

کرد، با چه هدفی؟ هدف برگرداندن اوضاع به ما قبل اسلام، احیای جاهلیت، ولی در زیر ستار و پرده اسلام. شعارهای اباعبدالله بود که این پرده ها را پاره کرد و از میان برد.

184 - شعارهای گوناگون

شعارهای ایشان (امام حسین علیه السلام) با آهنگ های مختلف است. وقتی که در میدان جنگ تنها می ایستاد، شعارهای بلند می داد، شعاری را می خواند که با وزن طولانی بود:

انا ابن علی الطهر من آل هاشم

کفانی بهذا مفخرا حین افخر (6).

اما وقتی که حمله می کرد، شعارهای حمله ای می داد مثل: الموت اولی من رکوب العار یا همان شعری که قبلا خواندم.

شجاعت و قوت قلبی که اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد، همه (شجاعان) را فراموشاند. این، سخن راویان دشمن است.

185 - شعارهای احیا کننده

این است مکتب عاشورا و محتوای شعارهای عاشورا شعارهای ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته ها باید محیی باشد، نه مخدر؛ باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده اگر بی حس کننده باشد، نه تنها اجر و پاداشی نخواهد داشت، بلکه ما را از حسین علیه السلام دور می کند.

186 - عزت نفس حسین (ع)

از شعارهای روز عاشورای حسین علیه السلام یکی این است:

الموت اولی من رکوب العار

ولعار اولی من دخول النار

تا آخرین لحظه ها عملش، حرکاتش، سکناتش، سخنانش، تمام حق خواهی، حق پرستی و موجی از حماسه است. شب تاسوعا که برای آخرین باز به او عرضه می دادند یا کشته شدن یا تسلیم! اظهار می دارد؛ والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛ به خدا قسم، که من هرگز نه

دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم، مردانه مقاومت می کنم تا کشته بشوم. آن ساعت های آخر، اباعبدالله باز همان است باور نکنید که اباعبدالله این جمله را گفته باشد: استقونی شربه من الماء فقد نشطت کبدی من که این جمله را در جایی ندیده ام، حسین این جور در خواست ها نبود، بلکه او در مقابل لشکر دشمن می ایستد و فریاد می کند: الا و ان الدعی قدر کزبین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله ذلک لنا و رسوله ولمومنون و حجور طابت و طهرت، مردم کوفه! آن ناکس پسر ناکس، آن زنازاده پسر زنازاده، امیر شما، فرمانده کل شما، آن کسی که شما به فرمان او آمده اید به من گفته است که از این دو کار یکی را انتخاب کن: یا شمشیر، یا تن به ذلت دادن، آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات! که ما زیر بار ذلت برویم! ما تن خودمان را در جلوی شمشیرها قرار دهیم، ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمی آوریم. خدای من که در راه رضای او قدم بر می دارم راضی نیست و می گوید نکن، پیغمبر که وابسته به مکتب او هستم، می گوید نکن، آن دامن هایی که من در آنها بزرگ شده ام، دامن علی که روی زانوی او نشسته ام به من می گوید تن به ذلت نده.

این حماسه است، اما نه یک حماسه شخصی یا قومی در آن منیت نیست، در آن خودپرستی نیست، خداپرستی است در روز عاشورا حسین علیه السلام حد آخر

مقاومت را هم می کند، دیگر وقتی است که به کلی توانایی از بدنش سلب شده است یکی از تیراندازان ستمکار تیر زهر آلودی را به کمان می کند و به سوی اباعبدالله می اندازد که در سینه اباعبدالله می نشیند و آقا دیگر بی اختیار روی زمین می افتد چه می گوید؟ آیا در این لحظه تن به ذلت می دهد؟ آیا خواهش و تمنا می کند؟ نه، بلکه بعد از گذشت این دوره جنگیدن رویش را به سوی همان قبله ای که از آن هرگز منحرف نشده است می کند و می فرماید: رضا بقضانک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین این است حماسه الهی، این است حماسه انسانی.

(1) ص 180و 181.

(2) صحیفه نور، ج 17، ص 58.

(3) حماسه حسینی، ج 2، ص 281.

(4) حماسه حسینی، ج 2، ص 280.

(5) حماسه حسینی، ج 2، ص 28.

(6) منتهی الامال /ج 1ص 282.

نهضت امام حسین احیاگر اسلام

187 - اسلام به صورت سلطنت در آمده بود

خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند این نبود که غضب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود. خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت در آوردند، به اسم اینکه ما خلیفه رسول الله هستیم اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی این مهم بود آنقدری که این دو نفر ضرر به اسلام می خواستند بزنند یا زدند جلوتریها آنطور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان، خلیفه

رسول الله و در مجلس شرب خمر! و در مجلس قمار!؟ و باز خلیفه رسول الله نماز هم می رود جماعت می خواند. این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهداء رفع کرد. قضیه، قضیه خلافت فقط نبود: قیام سیدالشهداء علیه السلام قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود؛ آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگر می شد، اسلام می شد مثل رژیم این دو هزار پانصد ساله سلطنت. اسلام که آمده بود و می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیم ها را به هم بزند و یک سلطنت. الهی در دنیا ایجاد کند می خواست طاغوت را بشکند و الله را جای آن بنشاند، اینها می خواستند که الله را بردارند، طاغوت را جایش بنشانند، همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء علیه السلام چون قیام الله بود قیام الله شکست ندارد (1).

188 - قرآن و وحی را جاوید ساخت

اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرسای نبی اکرم صلی الله علیه وآله را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند (اگر عاشورا نبود منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام لا خبر جاء و لا وحی نزل بنیاد حکومت الهی را برکند، نمی دانستیم به سر قرآن کریم

و اسلام عزیز چه می آمد) و لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی، احیا و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر (زمانه) نگه دارد و حسین بن علی علیه السلام آن عصاره نبوت و یادگار ولایت را برانگیزد، تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیده خویش و امت معظم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و از(ره) آوردهای آن پاسداری نماید. (2).

189 - باطل کردن نقشه دشمن

مبارزه حضرت سیدالشهداء علیه السلام با دولت وقت که دولت طاغوتی بود شهادت سیدالشهداء به اسلام هیچ لطمه ای وارد نیاورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ایشان، معاویه و پسرش اسلام را یک جور دیگری در دنیا جلوه داده بودند به اسم خلیفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول الله و حکومت، حکومت اسلام لکن محتوا بر خلافت نه حکومت، حکومت اسلامی بود به حسب محتوا و نه حاکم اسلامی.

سیدالشهداء علیه السلام این نقشی که اینها داشتند برای برگرداندن اسلام به جاهلیت و نمایش دادن اسلام را به اینکه این هم نظیر همان چیزهای سابق است آن را باطل کرد. (3).

190 - برکات شهادت امام حسین (ع)

انا من حسین که روایت شده است که پیغمبر فرموده است. این معنایش، معنا این است که حسین مال من است و من هم از او زنده می

شوم، از او شده است این همه برکات از شهادت ایشان است با اینکه دشمن می خواست آثار را از بین ببرد، آنها در صدد بودند که اصلا بنی هاشم در کار نباشد لعبت هاشم بالکذا این حرف بود آنها می خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند. (4).

191 - پایه گذاری ثانی دین اسلام

ابن شهر آشوب در مناقب این اشعار را آورده:

وی به زندگی دنیا بی اعتنا بود به طوری که از مرگ هم هراسی نداشت و کوچکترین توجهی به آنان نمی کرد، غیر از برهان خدا و رضای او که با خون حسین ممتزج بود. و هر چیز عزیز و پست و پر قیمت در نظر او فدای دین و حقیقت بود.

استاد علائلی گوید: از این نظر سزاوار است که بعد از جد بزرگوارش پایه گذار ثانی دین نامیده شود و یا تجدید کننده فرائض لقب گیرد. به طوری که شاعر هندی معین الدین اجمیری گفته: حسین علیه السلام در آن شرایط موجود که اسلام با آن دست به گریبان بود مرگ را خوشبختی می دانست و زندگی با ستمکاران را ملامت و رذالت معرفی می کرد و می فرمود: انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا براما (5).

192 - بنی امیه را رسوا کرد

سیدالشهداء علیه السلام به حق بود و با عده قلیلی مقابله کرد و در عین حالی که به شهادت رسید و فرزندان او هم به شهادت رسیدند، لکن اسلام را زنده کرد و یزید و بنی امیه را رسوا کرد. (6).

193 - با شهادت امام حسین (ع) اسلام نوین شد

امام حسین

علیه السلام خود و تمام فرزندان و اقربای خویش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قوی تر شد. (7).

194 - وجوب قیام برای امام حسین (ع) از جهت ظاهری

از جهت ظاهری هم، قیام برای حسین علیه السلام واجب شد.

شیخ شوشتری علیه الرحمه می فرماید: معاویه شیطان روزگار چهل سال حکومت کرد، سعی اش این بود که مطلب را وارونه کند. علی علیه السلام را مظهر کفر و خودش و عثمان را مظهر ایمان نماید و تا توانست کرد.

آرزو داشت اسم محمد صلی الله علیه وآله را محو نفس محمد صلی الله علیه وآله بود: درافتد. آن گاه پول و زور هم در عالم ماده خوب کار می کند، هر باطلی را حق و هر حقی را باطل جلوه می دهد.

پس از هزار و سیصد سال که از مرگ این ملعون (معاویه) می گذرد، هنوز عده ای از ضرب المثل ها ذکر می کنند. اگر سیاست اقتضا می کرد یا پیرمرد یا پیرزنی مقابلش حرفی می زد، به او فحش می داد، می خندید و چیزی هم به او می داد، اما مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و رشید هجری و... را کشت. آیا کشتار شیعیان علی علیه السلام نشانه حلم معاویه است؟

شیخ شوشتری می فرماید: جلو این تبلیغات چهل ساله معاویه را جز قیام حسین چه چیز می گرفت؟ یزید و معاویه و کسانی را که بنی امیه را روی کار آوردند، چه کسی می توانست رسوا می کند؟ به مسلمان ها بفهماند این دینداری و ایمان نیست که بنی امیه را روی کار آوردند، چه کسی می توانست رسوا

کند؟ به مسلمان ها بفهماند این دینداری و ایمان نیست که بنی امیه دارند، این ها کافرند، اگر اعتقادی به پیغمبر صلی الله علیه وآله داشتند، با اولادش این طور معامله نمی کردند آن هم حسینی که این قدر درباره اش سفارش شده است. (8).

195 - بقای دین

در زیارت جامعه می خوانید: اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر در کتاب حقیقه الامر این نکته را ذکر کرده که ماء معین در قرآن اشاره به امام است (9) و تأویل به علم و معرفت و محبت شده است.

پس این شعر منسوب به حضرت شیعتی ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونی (10) معنی ظاهرش این است که هر وقت آب گوارایی نوشیدید یادی از لب تشنه حسین کنید و معنی تأویلش: هرگاه از علوم قران و اهل بیت بهره مند شدی بگو: صلی الله علیک یا اباعبدالله چون از برکت حسین است که این بهره های روحانی به تو رسید. اگر حسین نبود این مسجد و منبر کی بود؟ بنی امیه و بنی مروان کجا می گذاشتند دینی باقی بماند، اینها دشمن شنیده اید وقتی که سر حسین را مجلس یزید آورند این اشعار را خواند: کاش ابوجهل ها و ابوسفیان ها بودند که چگونه من تلافی از محمد و خاندانش کردم آن وقت به من می گفتند درست مریزاد خوب تلافی کردی (11).

196 - اسلام را بیمه کرد

سیدالشهداء علیه السلام مذهب را بیمه کرد. با عمل خودش اسلام را بیمه کرد. (12).

197 - استمرار حیات اسلام

اسلام را تا حالایی که شما می بینید: اینجا ما نشسته ایم

سیدالشهداء زنده نگه داشته است. (13).

198 - نجات اسلام

اگر سیدالشهداء نبود این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می کردند به جاهلیت بر می گردانند. اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم مسلم طاغوتی بودیم، نه مسلم امام حسینی، امام حسین نجات داد اسلام را. (14).

199 - رهایی اسلام از مرگ

محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شده، و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی امیه، که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند، رهایی بخشید.

200 - مکتب را زنده کرد

ائمه اطهار اکثرا یا کشته شدند یا چه شدند، لکن مکتبشان محفوظ بود. سیدالشهداء کشته شد، مکتبش محفوظ بود، بلکه مکتب را زنده کرد، با این کشته شدن مکتب را زنده کرد. (15).

201 - هدر دادن زحمات پیامبر اسلام

حکومت جائران یزیدیان می رفت تا قلم سرخ بر چهره نورانی اسلام کشد و زحمت طاقت فرسای پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله و مسلمان صدر اسلام و خون شهدای فداکار را به طاق نسیان سپارد و به هدر دهد.

202 - عدالت زیر پای تبهکاران بود

در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه گذار عدالت و آزادی، می رفت که با کجروی های بنی امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهداء علیه السلام نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود. (16).

203 - اسلام را روانه جلوه می داند

حضرت سیدالشهداء (ع) دیدند که معاویه و پسرش - خداوند لعنتشان کند - اینها دارند مکتب را از بین می برند، دارند وارونه اسلام را جلوه می دهند، اسلامی که آمده است

برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت باری خودش درست کند آمده است، انسان درست کند اینها، این پدر و پسر - مثل این پدر و پسر(17) - اسلام را وارونه داشتند نشان می دادند، شرب خمر می کردند.

امام جماعت هم بودند، مجالشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز در آنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم می شدند امام جماعت قمار باز، امام جمعه هم بودند و منبر هم می رفتند و اهل منبر هم بودند، منبر هم می رفتند. به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسول الله قیام کرده بودند، فریادشان لا اله الا الله بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی لکن فریاد شان فریاد خلیفه رسول الله. (18).

204 - خطر برای وجهه اسلام بود

آن روزی که وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او. در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه مساله اینطور بود که چهره اسلام را اینها داشتند قبیح می کردند، به عنوان خلیفه المسلمین، به عنوان خلیفه رسول الله جنایات را می کردند. مجالسشان، مجالس چه بود.

اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند و این چهره قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید کرد ولو انسان به کشتن برود.

205 - کاخ

ستمکاران را فرو ریخت

شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رسل(19).

محمد مصطفی و سید اولیا، علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید. (20).

206 - زنده کننده اسلام

شهادت حضرت سیدالشهداء مکتب را زنده کرد.

207 - پیشبرد مکتب

سیدالشهداء علیه السلام با همه اصحاب و عشیره اش قبل عام شدند، لکن مکتبشان را جلو بردند.

208 -نقش محرم

محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است

209 - روز تولد دوباره اسلام

عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.

210 -دفاع از اسلام

سیدالشهداء برای اسلام خودش را به کشتن داد. (21).

211 - سلطنت یزید را شکست

سیدالشهداء علیه السلام با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدراتشان قیام کردند. چون قیام کردند.

چون قیام لله بود اساس آن خبیث را به هم شکستند در صورت، ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را شکستند. اساس سلطنتی که می خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی در آورد. (22).

212 - اسلام را احیا کردند

اسلام همچون عزیز است که فرزندان پیغمبر جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سیدالشهداء علیه السلام با آن جوان ها، با آن اصحاب برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند.(23).

213 - ممانعت از معرفی وارونه اسلام

اگر فداکاری پاسداران عظیم الشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او نبود، اسلام در خفقان رژیم ظالمانه آن

وارونه معرفی می شد و زحمات نبی اکرم صلی الله علیه وآله و اصحاب فداکارش به هدر می رفت. (24).

214 - حسین (ع) حقیقت دین را آشکار کرد

حسین علیه السلام حقیقت قرآن را که خدا پرستی باشد آشکار فرمود: اوضح بک الکتاب پول پرستی یزید را امضا نکرد، به خاطر پول و ریاست، دین را رها نکرد و عملا به همه فهماند راه خدا با هوا دوتاست. شنیده اید خودش فرمود: حاضرم سر به بیابان ها بگذارم از تمام خوشی های دنیا صرفنظر می کنم چون بنده خدایم. (25).

(1) صحیفه نور، ج 7، ص 37.

(2) همان ماخذ.

(3) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 221.

(4) صحیفه نور، ج 13، ص 158.

(5) همان ماخذ.

(6) همان ماخذ.

(7) همان ماخذ ج 15، ص 114.

(8) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 146.

(9) قل ارایتم ان اصبح ماوکم غورا فمن یاتیکم بماء معین (ملک / 30).

(10) مقتل الحسین، مقرم، ص 307.

(11) مقتل الحسین، مقرم، ص 357، سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 52.

(12) صحیفه نور، ج 10، ص 216.

(13) همان ماخذ، ج 10، ص 30.

(14) همان ماخذ، ج 8، ص 70.

(15) همان ماخذ، ج 7، ص 230.

(16) صحیفه نور، ج 4، ص 100.

(17) رضا خان پهلوی و پسرش محمد رضا.

(18) صحیفه نور، ج 7، ص 230.

(19) صحیفه نور، ج 7، ص 31.

(20) صحیفه نور، ج 12، ص 161.

(21) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 213.

(22) همان ماخذ، ج 7، ص 236.

(23) همان ماخذ، ص 109.

(24) همان ماخذ، ص 236.

(25) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 162.

جنبه های گوناگون تبلیغ در نهضت امام حسین

215 - جهاد خاص امام حسین (ع)

امام حسین (ع) به انجام

جهاد و فداکاری ویژه ای برگزیده شد، آری! به جهادی با مقررات و شرایط خاصی، فرمان یافت که کسی پیش از او آنگونه فرمان نیافته بود. آن شرایط خاص عبارت بود از:

1 - از جمله شرایط و جواب جهاد در آغاز کار، این بود که در برابر هر مجاهد مسلمان بیش از ده کافر نباشد و اگر نیروی آنان بیشتر از این بود جهاد واجب نمی شد. آن گاه خداوند با آگاهی بر وضعیت مسلمانان به لطف خویش بر آنان آسان گرفت و هر رزمنده مسلمان را در برابر دو کافر، مکلف به جهاد ساخت، اما در مورد امام حسین علیه السلام این شرط عددی مقرر نشد؛ بلکه آن حضرت در برابر سی هزار نفر یا بیشتر از این به جهاد در راه خدا مکلف شد. (1).

2 - از دیدگاه اسلام، نه کودکان به جهاد فرمان یافته اند و نه سالخوردگان، اما در عاشورای امام حسین علیه السلام جهاد در راه حق و عدالت، هم بر کودکان مقرر شد و هم بر سالخوردگان، هم بر نوجوانانی همچون قاسم... و بر کودکانی همانند عبدالله یادگار گرامی حضرت امام مجتبی علیه السلام و نیز بر سالخوردگانی همانند حبیب بن مظاهر و...

3 - در جهاد مقرر شده است که جهادگر در راه خدا، به شهادت خویش و یاران و پیروزی داشت و خود پیش بینی می فرمود (2) که جز فرزند گرانمایه اش زین العابدین علیه السلام همگی یارانش به خون خواهند غلطید، با این وصف فرمان جهاد داشت. (3).

216 - شهادتی خاص

حسین علیه السلام در شهادت و شهادتگاه خویش ویژگی هایی دارد. برخی پیام آوران خدا و

امامان نور علیه السلام به دست ستمکاران با شمشیر به شهادت رسیدند و برخی به وسیله سم غدر و خیانت؛ یا در خانه و یا در شهر و یا در مسکن و محراب خویش به سوی دوست پر کشیدند و یا در درون طشت و برای هیچ کدام از آنان شهادتی، بسان شهادت افتخار آفرین و جگر سوز حسین علیه السلام شهادت و شهادتگاهش مخصوص به خودش بود، شهادتگاهی بر روی خاک گرم و شن های تفتیده و شهادتی بی نظیر و دلخراش پس از شهادت، پیکر مطهرش به آسمان ها برده شد و آنگاه به سرزمین کربلا باز گردانیده شد و بر روی زمین مانده و سر نورانی اش گاهی بر روی دست ها و گاه بر فراز نیزه ها و گاه بر شاخه درخت و زمانی بر سر در خانه دژخیم اموی و دروازه شام و زمانی بر طبقی در بارگاه ستم اموی در کوفه و یا دمشق نهاده شد. از شهرها و روستاها سیر داده شد، از کربلا به سوی شام و بنا به روایتی از شام به مصر و از آنجا هم به مدینه و آنگاه به کربلا... یا از شام به سوی آسمان ها. (4) (5).

217 - آتش زدن خیام حسینی

از مقررات جهاد با کفار، این است که مزارع و کارگاه های آنان را نباید به آتش کشید، اما آنان در جنگ با امام حسین علیه السلام و در حیات او برخی خیمه هایش را به آتش کینه سوزاندند و برخی دیگر را کوشیدند تا با ساکنانش به آتش کشند. (6) و بقیه خیمه ها را نیز پس از شهادت

او، طعمه دود و آتش ساختند. (7) (8).

218 - جنگ ناجوانمردانه

در نبرد با کافران، اسلام نه اجازه کشتن کودکان را می دهد و نه زنان را، اما سپاه تجاوز کار اموی، در جنگ ظالمانه بر ضد امام حسین علیه السلام از کشتن کودکان خردسال او نیز دریغ نکرد؛ همانگونه که کودک شیر خوارش را در آغوش او به هنگام نوازش کشتند (9) و شیر خوار دیگرش را به هنگامی که برایش آب طلبید به تیر تجاوز، به شهادت رساندند. (10) (11).

219 - جنبه تبلیغی نهضت حسین (ع)

یک جنبه نهضت حسینی، جنبه تبلیغی آن است، تبلیغ به همان معنی واقعی نه به معنای مصطلح امروز، یعنی رساندن پیام خودش که همان پیام اسلام است به مردم، ندای اسلام را به مردم رساندن ببینید امام در این حرکت و نهضت خودشان چه روش های خاصی به کار بردند که مخصوصا ارزش تبلیغی دارد، یعنی از این نظر ارزش زیادی دارد که امام حسین با این روش ها هدف و مقصود خودشان و فریاد واقعی اسلام را که از حلقوم ایشان بیرون می آمد به بهترین نحو به مردم رساندند. (12).

220 - معرفی اسلام

یکی دیگر از جنبه های این جنبش، جنبه تبلیغی آن است، یعنی این نهضت در عین اینکه امر به معروف و نهی از منکر است و در عین اینکه اتمام حجت است (و در عین اینکه عدم تمکین در مقابل تقاضای جابرانه قدرت حاکم زمان است) یک تبلیغ و پیام رسانی است، یک معرفی و شناساندن اسلام است. (13).

221 - ارزش تبلیغاتی مهاجرت

خروج امام از مدینه به مکه و اقامت در مکه در ماه های

شعبان تا ذی حجه که ایام عمره و سپس حج است، به نظر نمی رسد که به خاطر این بوده که دشمن احترام حرم امن الهی را حفظ می کرد، بلکه به سه علت دیگر بوده است: یکی اینکه نفس مهاجرت ارزش تبلیغاتی داشت و تکان دهند بود و ندای امام را بهتر می رساند و این خود اولین ژست مخالفت و امتناع بود.دوم اینکه در مکه تماس بیشتری با افراد نواحی مختلف ممکن بود. سوم اینکه مکه را انتخاب کردن علامت امنیت نداشتن بود، گو آنکه در آنجا هم امام امنیت نداشت..(14).

222 - حرکت سیاسی امام حسین (ع)

وقتی که حضرت سیدالشهدا علیه السلام آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود که در یک وقتی که همه مردم دارند به مکه می روند، ایشان از مکه خارج بشود. این یک حرکت سیاسی بود تمام حرکاتش، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی و این حرکت اسلامی - سیاسی بود که بنی امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. (15).

223 - مهم ترین عنصر تبلیغ حسینی

ژست تبلیغاتی و بلکه تاکتیک تبلیغاتی آن حضرت این بود که اهل بیت و کودکان خود را نیز همراه خود آورد، و به این وسیله در واقع خود دشمن را نا آگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین علیه السلام و برای اسلام حسین علیه یزید و اسلام یزیدی باشد و این یکی از مهم ترین عناصر تبلیغی نهضت امام است. (16).

224 - زیاد کردن ندای تبلیغ

چرا خطبه های امام حسین علیه السلام

بعد از اینکه ایشان از نصرت مردم کوفه مأیوس می شوند و معلوم می شود که دیگر کوفه در اختیار پسر زیاد قرار گرفت و مسلم کشته شده، داغ تر می شود؟ مکن است کسی بگوید امام حسین خودش دیگر راه برگشت نداشت، بسیار خوب، راه برگشت نداشت، ولی چرا در شب عاشورا بعد از آنکه به اصحابش فرمود: من بیعتم را از شما برداشتم و آنها گفتند: خیر، ما دست از دامن شما بر نمی داریم، نگفت: اصلا ماندن شما در اینجا حرام است، برای اینکه آنها می خواهند مرا بکشند، به شما کاری ندارند، اگر بمانید، خونتان بی جهت ریخته می شود و این حرام است؟ چرا امام حسین نگفت واجب است شما بروید؟ بلکه وقتی آنها پایداریشان را اعلام کردند، امام حسین آنان را فوق العاده تایید کرد و از آن وقت بود که رازهایی را که قبلا به آنها نمی گفت، به آنان گفت (17).

در شب عاشورا که مطلب قطعی است، حبیب بن مظاهر را می فرستد در میان بنی اسد که اگر باز هم می شود عده ای را بیاورد معلوم بود که می خواست بر عدد کشتگان افزوده شود، چرا که هر چه خون شهید بیشتر ریخته شود، این ندا بیشتر به جهان و جهانیان می رسد. (18).

(1) بحار الانوار، ج 44، ص 298.

(2) همان ماخذ، ص 298.

(3) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 125، 126.

(4) بحارالانوار، ج 45، ص 107 به بعد.

(5) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 88.

(6) بحارالانوار، ج 45، ص 54.

(7) همان ماخذ ص 58.

(8) ویژگیهای امام حسین، ص 127.

(9) بحارالانوار، ج 45، ص 46.

(10)

نفس المهموم، ص 350، مقتل الحسین، ص 436.

(11) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 126.

(12) حماسه حسینی، ج 1، ص 237 و 238.

(13) همان ماخذ، ج 1، ص 189.

(14) همان ماخذ ج 3، ص 339.

(15) صحیفه نور، ج 18، ص 140.

(16) حماسه حسینی، ج 3، ص 339.

(17) همان ماخذ، ج 1ت ص 274.

(18) همان ماخذ، ج 1، ص 274.

ویژگی های مکتب حسینی

225 - مخالفت با ظلم

سیدالشهداء علیه السلام تمام اصحاب خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هر چه بود، هر چه داشت - مال و منال که نداشت - هر چه دشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و برای تقویت اسلام، مخالفت با ظلم، قیام کرد، مخالفت با امپراطوری آن روز که از امپراطوری اینجا زیادتر بود. (1).

226 - جلوگیری از نابودی مکتب

سیدالشهداء دیدند که مکتب دارد از بین می رود. قضیه قیام سیدالشهداء و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیاء در مقابل قدرتمندان و کفار، مسأله این نیست که بخواهند یک مملکت بگیرند، همه عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این است که، مقصد آنها این نیست که کشورگشایی بکنند.(2).

227 - گریه امام حسین (ع) در عرصه کربلا

در کربلا در چند مورد سیل اشک به امام حسین علیه السلام امان نداد و دلایل آن هم روشن است:

1 - به آن دلیل که گریه بر مصائب خاندان وحی و رسالت، عبادت و اطاعت است.

2 - بدان جهت که انهدام ارکان دین و معنویت و اخلاق و ارزش های والای آسمانی را می نگریست و بر آن غم گریست.

3 - بدان جهت که طبیعت انسانی و فطرت بشری که

به موجب آن گرسنگی و تشنگی و سوز دل بر انسان عارض می گردد، در وجود پیامبر و پیشوایان معصوم نیز موجود است، پیامبر در مورد پسرش فرمود:

پسرم! در مرگ تو قلب ها شعله ور و اشک ها جاری است، اما چیزی که خدای را ناخشنود سازد، نخواهیم گفت... (3).

آری! امام حسین علیه السلام نیز در چند مورد به این مرحله رسید و به موجب همین طبیعت بشری بود که طوفان اندوه و سیلاب اشک امانش نداد.

خدایا! کاش می توانستم بدانم که در آن شرایط سخت و شکننده، باز هم ممکن بود از سوز دل و سیلاب اشک مانع شود؟ (4).

228 - راه نجات امت

بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است؛ زیرا علت مبقیه دین، امر به معروف و نهی از منکر است و این درو به معنی وسیع آنها یعنی تشویق و ترویج معروف و مبارزه با منکرات بستگی پیدا کرده با حسین علیه السلام تا آنجا که به قول بعضی ها اسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء است. (5).

229 - مکتب مصلح سازی

هربارت سپنسر به نقل فروعی می گوید: بزرگ ترین آرمان نیکان این است که در آدم سازی شرکت کنند، یعنی صالح سازی بیاورند. مکتب امام حسین علیه السلام نه تنها مکتب گناهکار سازی (نبود) از صالح سازی هم بالاتر بود، مکتب مصلح سازی است. (6).

230 - کرسی حسین

بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است؛ زیرا کرسی حسینی کرسی امر به معروف و نهی از منکر است. آنچنان که از (سوره شعرا) بر می آید، ظهور پیغمبران در فترت ها به علت شیوع مفاسد بوده است. ولی ما

می بینم مکتب زنده حسین، ظهور حسین است در همه اعصار، یعنی در هر سال و هر محرم امام حسین به صورت یک مصلح عالی ظهور می کند و این فریاد را به گوش می رساند:

الا ترون ان الحق لا یعمل به... یا اینکه الموت اولی من رکوب العار... به امام حسین منسوب است

سبقت العالمین الی المعالی

بحسن خلیقه و علو همه

و لاح بحکمی نور الهدی فی

دیاجی من لیالی مدلهمه

یرید الجاحدون لیطفئوه

و یابی الله الا ان یتمه (7) (8).

231 - داستان کربلا برای همه رحمت است

قضیه کربلا طوری است که هر کسی در هر مرتبه ای از ایمان و عقیده باشد و آن پیشامدها را توجه کند بالاخره او را متأثر می کند.

شیخ شوشتری می فرماید: هر کسی را مصیبتی متأثر می کند و حسین علیه السلام دارای انواع و اقسام مصیبت ها است که هر کسی لااقل به مصیبتی از آن متأثر می شود و مقدمه کشش و رحمتی برایش می گردد.

برخی از مصیبت جوان و برخی از شیرخوار و برخی از مصیبت برادر و....(9).

232 - مکتب الهام دهنده نسل ها

امام حسین سه مرحله شهادت دارد: شهادت تن به دست یزیدیان، شهادت و سمعه و نام نیک به دست بعدی های بالاخص متوکل عباسی، و شهادت هدف به دست اهل منبر، سومی بزرگ ترین مرحله شهادت است و جمله ای که زینب به یزید فرمود: کد کیدک واسع سعیک... شامل هر سه دسته می شود.

مکتب امام حسین، مکتب گناهکار سازی نیست، بلکه ادامه مکتب انبیا است که در سوره شعراء ذکر شده و با تجدید ذکرش در هر سال و هر وقت باید به صورت

زنده ای باقی بماند؛ زیر نبوت ختم شده و این مکتب به منزله منبع وحی و الهام انبیاء است؛ یعنی به پیغمبران وحی می شده از طرف خدا که در مواقع لازم قیام کنند، حالا مکتب حسینی باید وحی کننده و الهام دهنده مردان بزرگ باشد که بعدها به صورت مصلحین قیام می کنند نه به صورت انبیاء؛ زیرا نبوت ختم شده. (10).

233 - مکتب منطق و احساس

بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت، اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکری بازگو بکنیم حرارت و جوشش گرفته می شود و اساسا کهنه می گردد. این، بسیار نظر بزرگ و عمیقانه ای بوده است، یک دور اندیش فوق العاده عجیب و معصومانه ای بوده است که گفته اند: برای همیشه این چاشنی را شما از دست ندهید، چاشنی عاطفه، ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام، یا امیرالمؤمنین یا امام حسن، یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا علیه السلام این چاشنی عاطفه را ما حفظ و نگهداری بکنیم. (11).

234 - از بین بردن مکتب نه مقبره!

متوکل دستور داد قبر حسین بن علی را آب بندند و کسی نرود به زیارت حسین بن علی؛ اگر کسی می رود دستش را ببرند، اگر کسی اسم حسین بن علی را ببرد چنین و چنان بکنند. لابد خیال می کنید این آدم یعنی متوکل فقط گرفتار یک عقیده روحی بود، یکی دشمنی و یک کینه بی منطق با نام حسین بن علی داشت، نه آقا، آن روز نام حسین بن علی در اثر توصیه و تاکیدهای

ائمه به عزاداری، و در اثر به وجود آمدن امثال کمیت های و دعبل بن علی ها، پدر متوکل را در می آورد.

متوکل می دید هر یک از اینها به اندازه یک سپاه علیه او مؤثر هستند، می دید نام حسین مرده از خود حسین زنده برای او امثال او کمتر مزاحم نیست. چون ائمه دین در اثر توصیه و دستورها نگذاشتند حسین بن علی بمیرد، به صورت یک فکر، به صورت یک ایده، به صورت یک عقیده مبارزه با ظلم، حسین را زنده نگه داشتند.

متوکل هم در حساب خودش خوب حساب کرده بود، حساب کرده بود بلکه بتواند این فکر و این ذکر را و این ایده و این عقیده را از بین ببرد، ولا خیلی هم آدم عاقلی بود، آدم مقدس مابی هم بود، هیچ عقیده روحی و شخصی نداشت درباره حسین بن علی، ولی می دید حسین با همین مرثیه خوانی ها به صورت یک مکتب در آمده است که دیگر متوکل نمی تواند متوکل باشد. (12).

235 - حسین یک مکتب است

حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست، حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود. دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحم تر است. (13).

236 - بنیانگزار مکتب

امام حسین مکتب به وجود آورد، ولی مکتب عملی اسلامی، مکتب او همان مکتب اسلام است. (آنچه) مکتب اسلام بیان کرد، حسین عمل کرد. (14).

237

- مکتب نمونه حسین (ع)

آنها که توصیه کردند که عزای حسین بن علی باید زنده بماند، برای این بوده که هدف حسین بن علی مقدس بود. حسین بن علی یک مکتب به وجود آورد، می خواستند مکتبش زنده بماند. هرگز نمونه ای از یک مکتب عملی در دنیا پیدا نمی کنید که نظیر مکتب حسین بن علی علیه السلام باشد.. اگر شما نمونه حسین بن علی را پیدا کردید آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد او را تجدید کنیم. (15).

(1) صحیفه نور، ج 1، ص 130.

(2) همان ماخذ، ج 7، ص 230.

(3) بحارالانوار، ج 22، ص 157.

(4) ویژگیهای امام حسین، ص 152.

(5) حماسه حسینی، ج 3، ص 235.

(6) همان ماخذ ص 76.

(7) با خوش خلقی و بلند همتی از همه جهانیان به مقامات بلند پیش گرفتم. و نور هدایت در شب های دیجور با حکمت من درخشید. منکران می خواهند این نور را خاموش کنند ونخواسته جز اینکه آن را تمام و کامل خواهد کرد

(8) حماسه حسینی، ج 3، ص 228.

(9) سیدالشهدا علیه السلام شهید دستغیب، ص 174.

(10) حماسه حسینی، ج 3، ص 75.

(11) سیری در سیره نبوی، ص 58.

(12) ده گفتار ص 23.

(13) حماسه حسینی، ج 1، ص 125.

(14) همان ماخذ ص 78.

(15) همان ماخذ، ص 80.

سیره عبادی امام حسین قبل از عاشورا

238 - چرا کنیه اباعبدالله؟!

کنیه حسین علیه السلام مانند نامش از ناحیه خدا آمده چرا اباعبدالله انتخاب شد در حالی که حسین علیه السلام در اول طفولیت به این کنیه مورد خطاب بود و اولادی نداشت که با نام آنها ترکیب شود و جا داشت ابو علی گفته شود.

می توان گفت گاهی کنیه را

با یکی از اوصاف برجسته شخصی ترکیب می کنند مانند ابوالخیرات، ابوالاحسان، ابوالمعالی، ابوالبرکات، ابوالحکه. بهترین و بارزترین صفات برجسته حسین از میان اوصاف و کمالات حمیده اش همان عبودیت او است و خداوند عالم به حقایق است و دعای عرفه حسین علیه السلام و شهادت خالصانه او قوی ترین دلیل برجستگی عبودیت اوست، از آن جهت ابوعبدالله انتخاب شده و امام صادق را به جهت دومین پسرش عبدالله، ابوعبدالله گویند، اما امام حسین علیه السلام به جهت کمال بندگیش از جانب ذات احدیت به این کنیه افتخار یافت و عبد بودن والاترین مقام است در صحنه بندگی، در تشهد بندگی پیامبر را قبل از رسالتش آورده و اشهد ان محمد عبده و بندگی ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر اوصاف برجسته آنها مقدم داشته.

239 - اذان یا ندایی به روح حسین (ع)

ابو داوود و ترمذی در سنن خود از ابی رافع آزاد کرده نبی اکرم نقل کرده اند که پیغمبر را دیدم که در ایام ولادت حسین علیه السلام به گوش او اذان گفت مانند اذان نماز.

این اذانی بود بسیار نرم و آرام و خواب آور مانند لای لای بچه ها و در حقیقت ندایی بود از روحی به روحی و از قبیل نداهای مناره ها نبود که جهت اجتماع مردم برای تعظیم شعایر دینی انجام می گیرد. بلکه ندایی بود بر قلب کودکی که سر وجودش را اعلان می کرد و بر ضمیر کودک اسرار عبادت را می فهماند. لکن اذان مناره ها ندایی است برای باز آوردن روح های فراری و حیرت زده و یا بمانند طنابی است برای صید آنها.

240 -

تفاوت اذان با اذان مناره

نبی محترم با آن جملات پرمغز اذان که همه چیز در آن بود می خواست در قلب این طفل معبدی به وجود آورد که با احساسات تقوا جنبش کند و با اشعه آن گرم شود و در ضمیر حسین علیه السلام شعور و ادراکات بخصوصی به وجود آورد که همیشه فضیلت و انسانیت و دانش افاضه کند و به طوری که شعار اذان در زندگی نبی اکرم صلی الله علیه وآله و مسیر مأموریت ایشان طوفان هایی بر پا کرده که گویی این جملات یک مشعلی بود که هیچ ظلمت و سیاهی بر آن فایق نیامد.

اذان ندایی است که هر گونه فتنه های دنیا و اباطیل نفس را خاموش می سازد. پیغمبر محترم با اذان خود در سیره و روش زندگی حسین علیه السلام یک روح عالی بخشید و می توان گفت پاره ای از روح خود و نور نبوتش را به وی داد و این اذان نبی اکرم در گوش حسین علیه السلام باقی مانده و دل لبریز از او در آخر عمر مانند اول جمله الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله بود و در آخر عمر هم با این کلمات نغز چراغ زندگی پرفروغش خاموش شد رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یعنی به مقدرات تو خشنودم و به امر و فرمان تو تسلیم محض هستم و معبودی جز تو ندارم این را بگفت و دیده از دیدن جهان بر بست.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله با صدای نرم اذان به گوش راست حسین علیه السلام و با نغمه دلنشین به گوش چپش، طفل

خود را برای همیشه به حرز محکم و مأمن مطمئن می سپرد که شیطان راهی برای آن پیدا نکند. چنانکه به علی علیه السلام می فرماید: علی جان! هر وقت پسری یا دختری برای تو متولد شد در گوش راستش اذان بگو و در گوش چپش اقامه بخوان؛ هرگز شیطان بر او زیان نرساند. (1).

241 - پرستش ویژه حسین

همه پیام آوران خدا و امامان نور علیه السلام خدای خویش را خالصانه و عاشقانه می پرستیدند، اما حسین علیه السلام عبادت و پرستش ویژه ای داشت، چرا که از هنگامی که نور وجودش در جان مادرش فاطمه علیه السلام پدید آمد (2) تا آن لحظاتی که سر نورانی اش بر فراز نیزه های جاهلیت اموی قرار گرفت (3) همیشه و همه جا به ستایش و سپاس و تسبیح و تنزیه خدا، مشغول بود و تلاوت کتاب خدا از او شنیده می شد.

242 - قران یعنی حسین

اسلام یعنی شیعه، شیعه یعنی اسلام، قرآن یعنی علی، قرآن یعنی حسین علیه السلام، قرآن یعنی بقیه الله علیه السلام، قرآن یعنی ولایت، ولایت یعنی قرآن و قرآن ناطق و قران که کتاب الله است، اینها هیچ گاه از هم جدا نمی شوند و هیچ عارفی، هیچ حکیم الهی و هیچ فرد مسلم و اهل قرآن نمی تواند به برهان دو دو تا، چهار تا از ولایت روگردان باشد، به خصوص که علمای امامیه اثنی عشریه در کنار سفره ولایت به مقامات رسیده و صاحب تصنیفات و تألیفاتی می باشد، رکن اعظم آنها ولایت است و بدون ولایت محال است که انسان به جایی برسد.

243 - هزار رکعت نماز

امام حسین علیه

السلام به عبادت بسیار علاقه مند بودند، به طور مثال شخصی خطاب به حضرت سجاد علیه السلام عرض کرد، یا بن رسول الله! چرا پدرت امام حسین علیه السلام کم اولاد است؟ حضرت فرمودند: تعجب می کنم که من چگونه متولد شده ام؛ زیرا پدرم امام حسین علیه السلام در هر شب و روزی هزار رکعت نماز به جای می آورد. (4).

244 - عبور از جلوی نماز گزار

امام حسین علیه السلام نماز می خواند، مردی از جلوی او عبور کرد، یکی از یاران حضرت علیه السلام او را از این کار باز داشت. چون حضرت علیه السلام از نماز فارغ شد، پرسید: چرا او را نهی نمودی؟ عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! میان شما و محراب آشفتگی پدید می آورد.

فرمود: وای بر تو! خدای متعال به من نزدیک تر از آن است که کسی میان من و او آشفتگی ایجاد کند (5).

245 - رکوع و سجده طولانی

حضرت مهدی عج فرمود: جدم حسین علیه السلام رکوع و سجودش طولانی بود. (6).

246 - تسلیم در برابر خدا

از امام حسین علیه السلام پرسیدند، چگونه صبح کردی؟

فرمود: صبح نمودم در حالی که پروردگارم، بالای سرم و آتش پیش رویم، مرگ جوینده ام و حساب الهی فراگیرم می باشد. و چنین روزی من، در گرو کردار خویشم، نه آنچه دوست دارم پیدا می کنم، و نه آنچه نمی پسندم از خود می رانم. توان هیچ یک را ندارم و همه کارها در اختیار دیگری است،

اگر بخواهد عذابم می کند و اگر بخواهد از من می گذرد. بنابراین، کدام فقیری از من نیازمندتر است؟! (7).

247 - طلب باران

از امام سجاد

علیه السلام نقل شده است که فرمود: کوفیان نزد امام علی علیه السلام آمده از نیامدن باران شکایت کردند و گفتند: (از خدا) برای ما باران بخواه، امیرالمؤمنان علیه السلام به حسین علیه السلام فرمود: برخیز و از خداوند طلب باران کن!

او برخاست حمد و ثنای الهی به جای آورده و بر پیامبر صلی الله علیه وآله درود فرستاد و عرض کرد: بار الها! ای بخشنده خیرات و نازل کننده برکات! آسمان را بر ما سرشار ببار، و ما را از بارانی بسیار فراگیر، انبوه، پر دامنه، پیوسته ریزان، روان و شکافنده زمین های خشک و تشنه - که با آن از بندگانت ناتوانی را برداری و زمین های مرده را زنده سازی - سیراب فرما آمین ای پروردگار جهانیان.

او دعای خود را به پایان نبرده بود که ناگهان خداوند باران سیل آسا فرستاد.

در عربی بادیه نشین از برخی نواحی کوفه آمده و گفت: دره ها و تپه ها را پشت سر گذاشتم، در حالی که آب یکی در دیگری از فراوانی پیچ و تاب می خورد. (8).

248 - تکلم خدا با حسین (ع)

انس بن مالک می گوید: من همراه امام حسین علیه السلام بودم که به قبر بانوی بزرگ اسلام، حضرت خدیجه علیها السلام رسید و به یاد فداکاری های او گریست و به من فرمود او را تنها بگذارم. من در گوشه ای خود را نهان ساختم و توقف او در کنار قبر خدیجه علیها السلام و نماز و نیایش او به طول انجامید، گوش سپردم، دیدم اینگونه عاشقانه و عارفانه به نیایش با خدا برخاسته است:

پروردگارم! پروردگارم تویی که محبوب و سرپرست

منی! پس، بنده ای را که به سویت پناه جسته است، مورد لطف و رحمت خویش قرار ده.

ای بلند مرتبه! و ای با عظمتی که اعتماد من به توست! خوشا به حال آنکه تویی محبوب دل و تکیه گاه او!

خوشا به حال آنکه در ندامت از اشتباهات و غفلت خود، شب زنده داری می کند و شکایت غم و رنج و مشکلاتش را به بارگاه پروردگار با عظمت خویش می برد در حالی که درد و رنجی بیشتر از عشق به محبوب و مولای خویش ندارد.

آنگاه که شدت اندوه و غم جانکاه خویش را بدو شکوه می برد، خدای پر مهرش جوابش می دهد و به ندایش لبیک می گوید.

هنگامی که در تاریکی و تیرگی زندگی، به سوی خدا تضرع می کند، خدا گرامیش می دارد، سپس او را به بارگاه خویش نزدیک می کند.

انس بن مالک می گوید: مناجات دل انگیز و پرشور حسین علیه السلام که به اینجا رسید، دیگر صدای دل نوازش نیامد. درست اینجا بود که به ناگاه ندایی شنید در فضا پیچید، ندا این بود:

لبیک! بنده محبوبم، لبیک! به راستی که تو در کنف حمایت من هستی و هر آنچه را گفتی، همه را شنیدیم و دانستیم.

فرشتگان برای شنیدن صدای دل انگیزت شور و اشتیاق می ورزند، پس تو را همین افتخار بس که ما راز و نیازت را شنیدیم.

دعایت دربارگاه ملکوت و در حجاب ها، در جولان است و همین تو را بسنده است که ما پرده ها را کنار زدیم، به گونه ای که اگر نسیم رحمت از اطراف آن بوزد، انوار جلال حق او را می پوشاند.

هر

چه می خواهی بدون بیم و هراس و بدون حساب و اندازه بخواه، چرا که خداوندگار توانا و بی همتای توام.

آری! این نیایش و این پاسخ مربوط به پیش از شهادت، گواهی و نمونه ای از الطاف خاص خدا، به آن حضرت است. نداهای ویژه به سوی آن حضرت، در روز جاودانه عاشورا، متعدد است؛ از آن جمله، در واپسین لحظات شهادت که بدینگونه مورد لطف قرار گرفت:

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه (9).

249 - همانند نماز فرشتگان

از صفات برجسته فرشتگان این است که پیوسته در عبادت خدا و اطاعت فرمان او هستند نه خستگی آنان را فرا می گیرد و نه غفلت از یاد خدا و نه به نافرمانی می گرایند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف آنان می فرماید: برخی از فرشتگان سجده کنندگانی هستند که رکوعی ندارند. برخی دیگر برای رکوع خمیده اند و قامت برای قیام راست نمی کنند.

گروهی از آنان صف زدگانی هستند که هرگز دگرگونی در وضعیت آنان پدید نمی آید و ستایشگرانی هستند که خستگی فرسودگی در آنان راه ندارد، نه خواب بر چشمانشان پیروز می گردد و نه اشتباه و خطایی بر اندیشه آنها، نه بر کالبدهایشان سستی روی می آورد و نه به آگاهیشان غفلت و فراموشی (10).

امام حسین علیه السلام عبادت تمامی فرشتگان از آغاز تا فرجام آفرینش را در یک روز انجام داد. آن حضرت برای خدا سجده ای کرد و جاودانه شد رکوعی به جا آورد که قامت برای قیام راست نکرد و در شب عاشورا خدایش را به گونه ای عبادت نمود که نه خواب بر چشمانش پیروز شد و نه

اشتباه و نسیان بر اندیشه اش.

250 - امام حسین (ع) بر قله شامخ زهد و عبادت

امام حسین علیه السلام به اندازه ای صاحب زهد و عبادت بود که بیست و پنج بار پیاده به سفر حج مشرف گردید، در حالی که شترها و محمل ها از پی آن حضرت روان بودند، روزی از امام همام سؤال شد که: چرا تا این حد از خداوند می ترسی؟

امام حسین علیه السلام فرمودند: هر کسی که در این دنیا از خداوند ترسان باشد، خداوند او را در روز قیامت از عذاب ایمن می گرداند. (11).

251 - از فواید روزه

از امام حسین علیه السلام سؤال شد: چرا خدای سبحان بر بندگان خود روزه را واجب فرمود؟ فرمود: تا ثروتمندان درد گرسنگی را بچشند، پس اضافه دارایی خویش را بر درماندگان صرف کنند (12).

252 - نماز امام حسین (ع) در حوائج

از امام حسین (ع) روایت شده است که: در حوائج مهمه چهار رکعت نماز می گزاری، قنوت و ارکان آنها را نیکو انجام می دهی، در رکعت اول حمد را یک بار و حسبنا الله و نعم الوکیل (13) را هفت بار می خوانی و در رکعت دوم حمد را یک بار و ماشاء الله لا قوه الا بالله ان ترن انا اقل منک مالا و ولدا (14) را هفت بار می خوانی، و در رکعت چهارم حمد را یک بار، و افوض امری الی الله بصیر بالعباد را هفت بار می خوانی، سپس حاجت خود را می طلبی

253 - هدف آفرینش

حسین بن علی علیه السلام برای ایراد خطبه به سوی اصحاب خود بیرون آمد و چنین فرمود:هان ای مردم!

همانا خدا - بزرگ باد یاد او- بندگان خود را نیافرید مگر برای این که به او معرفت پیدا کنند. پس هرگاه او را بشناسند او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند با عبودیت (صادقانه) او از بندگی هر آنچه جز خداست بی نیاز گردند.

مردی سئوال کرد: ای فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، معرفت خدا چیست؟

حضرت فرمود: این است که اهل هر زمانی، امامی را که باید از او فرمان برند بشناسند. زیرا این امام معصوم است که مظهر اسماء و صفات جمال و جلال حق سبحان است.

254 - دعای امام حسین (ع) در صحرای عرفات

بشر و بشیر پسران غالب اسدی می گویند: پسین روز عرفه در عرفات خدمت آن حضرت بودیم از خیمه بیرون آمدند و با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان با نهایت تذلل و خشوع. پس در سمت چپ کوتاه (کمی) ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دست ها را برابر روی برداشتند و مانند مسکینی که طعام طلبد این دعا را خواندند الحمد لله الذی لیس لقضائه دافع... تا به این جمله رسیدند: و صلی الله علی خیرته محمد خاتم النبیین و اله الطبیبین الطاهرین و المخلصین و سلم.

سپس شروع فرمود در الحاح و دعا و اشک از دیدگانش جاری بود، دعا را خواند تا به این جمله رسید:.. و ادراء عنی فسقه الجن و الانس سپس سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و از دیده های مبارکش مانند دو مشک اشک می ریخت و به صدای بلند می گفت: یا اسمع السامعین تا به این فقره رسید... انت

علی کل شی قدیر یا رب و مکرر می گفت: یا رب و کسانی که پیرامون آن حضرت بودند گوش به دعا داده و به گفتن آمین اکتفا کرده بودند. سپس صداهایشان بلند شد به گریستن با آن حضرت تا آفتاب غروب کرد و به جانب مشعر الحرام روانه شدند. (15).

255 - اقسام عبادت کنندگان

امام حسین علیه السلام فرمود: جمعی خدا را می پرستند به منظور رغبت به ثواب و پاداش عمل. این عبادت تجار است؛ یعنی عمل را در مقابل اجرت انجام می دهند و عمل آنان به تجارت شباهت دارد و جمعی عبادتشان از ترس موالی کار می کنند و مردانی که عبادت را به منظور تشکر و سپاسگزاری در مقابل نعمت های خدا انجام می دهند، این رقم عبادت شیوه آزادگان است. (16).

256 - چقدر نیکوست کلام تو

ابن عساکر نقل می کند که نافع بن ازرق - رهبر فرقه خوارج - به حسین علیه السلام عرض کرد: خدایی را که می پرستی برای من توصیف کن.

امام فرمود: ای نافع! هر کس دین خود را بر قیاس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به رو در افتد. و با اعوجاج از دنیا کوچ کند و گمراه گردد و سخنان نازیبا گوید. خدا به حواس درک نمی شود و به مردم قیاس نگردد. نزدیک است ولی به مکان مانند نزدیکی موجودات به یکدیگر نیست و دوری او به مکان مثل دوری کسی که دوری جسته باشد نیست، بلکه مقصود از دوری وی از اشیاء منزه شدن او از صفات ممکنات است. او یگانه است و تبعیض و تجزیه و ترکیب در او

راه ندارد و به نشان ها و به علامات وصف شده غیر از او که بزرگ و بلند پایه است، خدایی نیست.

ابن ازرق با شنیدن سخنان امام گریست و گفت: مااحسن کلامک یعنی: چقدر نیکو است کلام تو.

حسین علیه السلام فرمود: به من رسیده که تو بر پدرم و برادرم و بر من گواهی کفر می دهی.

ابن ارزق گفت: به خدا سوگند یا حسین! محال است که این ناسزا از من صادر شود، به یقین شما چراغ اسلام و ستارگان احکام خدایید. یعنی مردم باید از انوار علوم و معارف شما روشنی بجویند و در تاریکی ها به ستاره های وجود شما هدایت بشوند. (17).

سپس حسین علیه السلام به آیه شریفه و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین استشهاد فرمود و حجت را بر او تمام کرد. (18).

257 - اهتمام در رعایت حقوق مردم

مردی به نام عبدالرحمان، به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموخت که آن حضرت به پاداش کار فرهنگی اش هزار دینار و هزار جامه و انبوهی زر و زیور و وسایل زندگی به او بخشید و در برابر شگفت زدگی معلم از این همه بزرگواری و حق شناسی و رعایت حقوق معنوی معلم فرمود: اینها در برابر عظمت و ارزش کار تو ناچیز است. (19) (20).

258 - تفسیر صمد

شیخ صدوق علیه الرحمه روایت کرده: اهل بصره به امام حسین علیه السلام نامه نوشته از معنی صمد پرسش کردند امام در ضمن نصیحت و دعوت آنان به ترک مجادله روایتی از جد بزرگوارش نقل کرد که: هر کس بدون علم به تفسیر قرآن دست بیازید جایگاه خود را در

آتش فراهم می آورد. امام پس از نقل روایت به تفسیر صمد پرداخت و فرمودند، خود پروردگار در قرآن احد را به صمد تفسیر کرده است: گفته الله احد الله صمد سپس تفسیر کرد که کسی والد او نیست و از کسی متولد نشده و او نظیر و همتایی ندارد و خارج نشده از او خواب و خاطره هم و غم و بهجت و سرور، خنده، گریه، خوف، رجاء، رغبت اشتیاق، نومیدی، گرسنگی، اسیری و منزه است پروردگار از اینکه چیز لطیف و یا کثیف از او متولد شود و سر زند (ولم یولد) یعنی: خداوند منزه و پیراسته است از آنکه از چیزی متولد شود مانند چیزهای دیگر که از عناصر و منابع خودش متولد می گردند، مانند چار پایان، میوه جات، نباتات، درختان و امثال آنها. (21) (22).

259 - صوت دلنشین امام حسین (ع)

یکی از محاسن خطیب، خوش آهنگ بودن او است که با صدای گرم و دلنشین خود هنگام سخن گفتن دل ها را متوجه خود و گوش ها را آماده شنیدن و نفس ها را ساکت و آرام گرداند و این خصیصه در رسول اکرم (ص) به حد کمال بود و حسین علیه السلام که شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه وآله بود در آهنگ و لهجه و نطق و گرمی صدا و دلنشینی گفتار به جد خود شباهت کامل داشت.

وقتی قرآن می خواند همه شنوندگان را بر خود می لرزاند و وقتی سخن می گفت همه را مجذوب خود می گردانید. از صدای دلنشین او موها بر بدن راست می شد.

260 - گرم صوت قرآن حسین

عمادزاده از

تاریخ کبیر ابن عساکر نقل کرده که شهاب بن خراش روایت کرده: صدای حسین علیه السلام غنه ای بود و غنه در قاموس عبارت از جریان کلام و قرار دادن صدا در خیشوم و سقف دهان و زبان است و آن صدایی است که از خیشوم بینی بیرون می آید و صدا را گرم می سازد (23).

261 - تکریم به قرآن

در روایت آمده امام حسین علیه السلام هر وقت سوار مرکب می شد می گفت: الحمد لله الذی هدانا للاسلام و الحمد لله الذی اکرمنا بالقران و الحمد لله الذی من بنبینا محمد صلی الله علیه وآله ثم قال الحمد لله الذی سخر لنا هذا و ماکنا له مقربین.

حمد خدایی را که ما را به اسلام رهنمون گشت و سپاس خدایی را که ما را به قرآن مکرم داشت و سپاس خدایی را که با وجد پیامبر بر ما منت گذاشت سپس گفت حمد بر خدای را که این چارپا را به من رام کرد والا به آن نمی توانستم نزدیک شوم (24).

262 - احساس حیا در نهاد امام حسین (ع)

ویژگی احترام به شخصیت مردم در زندگی امام حسین علیه السلام تا جایی بود که نه تنها از آسیب پذیری شخصیت و احساس حقارت نیازمندان، رنج می برد و خود احساس شرمندگی می کرد، بلکه به هنگام ارشاد جاهل و آموزش دیگران نیز احساس حیا می کرد.

در روایت است که: آن حضرت مردی را نگریست که به شایستگی وضو نمی سازد و نیازمند آموزش است. آن گرامی تصمیم گرفت که وضوی صحیح را بدو بیاموزد، اما از اندیشه شرمنده شدن او به هنگام آموزش وضوی

صحیح، احساس حیا کرد، به همین جهت با تدبیر زیبا و آموزنده ای از برادرش امام حسن علیه السلام خواست تا در برابر آن مرد سالخورده، با هم مسابقه وضو دهند و او را به داوری بطلبند تا بدینوسیله با آموزش غیر مستقیم، مسأله را بدو خاطر نشان سازند.

هنگامی که چنین کردند، آن مرد ضمن پی بردن به اشتباه خود و آموختن وضوی صحیح، منقلب شد و گفت: شما هر دو نیک وضو ساختید و این من هستم که به وظیفه خویش نا آگاه بودم و شما اینگونه بزرگوارانه و مدبرانه مرا ارشاد کردید (25).

263 - وضوی خاضعانه امام حسین (ع)

کان الحسین بن علی علیه السلام اذا توضا تغیر لونه وارتعدت مفاصله فقیل له فی ذلک فقال: حق لمن وقف بین یدی الملک الجبار ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛

امام حسین علیه السلام وقتی وضو می گرفت رنگش پریده و پاهایش می لرزید.

علت این کار را پرسیدند فرمود: سزاوار است برای کسی که در مقابل خدای با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد. (26).

264 - خوف و خشیت امام حسین (ع)

از صفات برجسته امام حسین علیه السلام یکی هم شدت خوف از خدا و درک عظمت او بود، به گونه ای هنگام وضو ساختن برای عبادت و نماز و تقرب به سوی پروردگار، رنگ چهره اش دگرگون می گشت و اعضا و اندام هایش به لرزه می افتاد. برخی از سر شگفتی، از شدت خوف و پروای او می پرسیدند که می فرمود:

لا یامن یوم القیامه لا من خاف الله فی الدنیا (27).

در روز قیامت تنها کسی امنیت خواهند داشت که در دنیا

از پروردگار خویش پروا داشته باشند. (28).

265 - خضوع و تواضع در عبادت

آری! خواننده عزیز! بنگر؟ چگونه آن گرامی به هنگام ساختن وضو برای نماز و عبادت و نیایش رنگ چهره اش دگرگون می شد و کران تا کران وجودش مملو از خوف خدا و اعضا و اندامش به لرزه می آمد؛ (29) ولی ما سوگمندانه به گناهان ویرانگر و هستی سوز مشغول و هیچ گونه دلهره و هراسی از کیفر خدا به ما دست نمی دهد. و با این شرایط چگونه باز هم مدعی آن هستم که حسین علیه السلام اسوه و الگوی زندگی ماست.

آری! او در انجام برترین عبادتها از پروای خدا می لرزد و ما به هنگام ارتکاب بدترین و زشت ترین گناهان، کمترین دلهره و هراسی به خویشتن راه نمی دهیم. به راستی که لا حول و الا قوه الا بالله... (30).

(1) ترجمه تحف العقول، ص 14.

(2) بحار الانوار، ج 43، ص 273.

(3) ارشاد مفید، ص 245، بحارالانوار، ج 45، ص 121 و 188.

(4) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 95.

(5) وسائل الشیعه، ص 434.

(6) نفس المهموم، 104.

(7) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 806.

(8) موسوعه کلمات الامام الحسین ع ص 133.

(9) بحارالانوار، ج 24، ص 350 و ج 44، ص 219.

(10) همان ماخذ، ج 77، ص 304.

(11) منتهی الامال، ص 41.

(12) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 761.

(13) آل عمران، 173.

(14) کهف، 39.

(15) پرتوی از عظمت حسین علیه السلام، ص 166؛ بلدالامین فتح ابرهیم کفعمی سابق الذکر، ص 251.

(16) تحف القول، ص 246، بحار، ج 78، ص 117.

(17) سمو المعنی، ص 148.

(18) سمو المعنی، ص 148.

(19)

بحار الانوار، ج 44، ص 191.

(20) ویژیگی های امام حسین علیه السلام، ص 96.

(21) توحید صدوق، ص 90؛ معادن الحکمه فیض کاشانی، ج 2، ص 48.

(22) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 199.

(23) زندگانی ابی عبدالله، ج 1، ص 71.

(24) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 564.

(25) بحارالانوار، ج 43، ص 319.

(26) جامع الاخبار، ص 76.

(27) بحارالانوار، جر 44، ص 192.

(28) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 101 و 102.

(29) جامع الاخبار، ص 76.

(30) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 102.

شب عاشورا، شب نماز و مناجات

266 - نماز، محبوب حسین (ع)

نماز گزار باید اسرار نماز را دوست باشد، دوست نماز باشد، نه نماز خوان باشد.

سیدالشهداء علیه السلام به اباالفضل علیه السلام فرمود: به این قوم بگو امشب را که شب عاشورا است به من مهلت بدهند برای اینکه خدای سبحان می داند انی احب الصلوه له؛ (1) که من نماز را برای رضای خدا دوست دارم، نماز محبوب من است، من نماز را دوست دارم و می خواهم از دوستم وداع کنم.

از امام سجاد علیه السلام بیان شده: اذا صلیت صلوه مودع (2) وقتی نماز می خوانید مثل آن کسی باشید که می خواهد نماز را وداع کند؛ زیرا ممکن است اجل نگذارد به نماز بعدی برسید.

با توجه به این نکته که ائمه صلی الله علیه وآله الگوهای پایدار و مبین می باشند توصیه های اینان در همیشه تاریخ اسلام چراغی فرا راه مسلمین خواهد بود تا در لحظات کامیابی و ناکامی شدت و صحت، سرا و ضرا، هماره خداوند را به یاد داشته و ختم تمامی امور و ناظر بر کلیه اعمال بدانند. با عنایت به این مسأله در

می یابیم که چگونه است که عابدترین عابدان عصر سلطه اموی حضرت امام حسین علیه السلام وقتی نماز می خواند با آن همه مقامات معنوی چنان در پیشگاه ذات اقدس الهی حاضر می گردد که گویی این آخرین نماز اوست.

267 - قرآن در شب عاشورا

حضرتش با قرآن آنچنان ریشه دار بود که شب عاشورا با وجود آن غوغا ضمن خطبه که به یاران ایراد فرمود از قرآن مجید یاد نمود پس از اثنا و حمد بر خداوند چنین گفت: اللهم انی احمدک علی ان اکرمتنا بالنبوه و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئده و علمتنا القران و فقهتنا فی الدین فاجعلنا من الشاکرین.

حمد و سپاس خدایی را که ما را نبوت پیامبر گرامی داشت و ما را خلیفه عالم در دین نمود و قرآن را به ما تعلیم داد، پس خدایا! ما را از شاکران قرار ده (3).

268 - تمام شب در عبادت

در حدیثی از امام سجاد علیه السلام آمده است: پدرم حسین علیه السلام نزد یاران خویش رفت و به ایشان دستور داد خیمه ها را نزدیک هم بزنند و طناب های آنها را در هم داخل کنند و آنها را چنان نصب نمایند که خود میان آنها قرار گیرند تا با دشمنان از یک طرف رو به رو شوند و خیمه ها در پشت سر و سمت راست و چپ ایشان قرار داشته باشند که از سه سمت ایشان را احاطه کرده باشد، جز آن سمت که دشمن به نزد ایشان آید، سپس خود آن حضرت به جای خود بازگشت و همه شب را به نماز و دعا و استغفار آن شب

را به پایان بردند و پس از مختصر استراحتی که حضرت کرد نماز صبح را با اصحاب خویش به جماعت به جا آورد و بعد به تدارک و آماده سازی سپاه پرداخت. (4).

269 - تا صبح در حال عبادت

ضحاک بن عبدالله می گوید: شب عاشورا امام حسین علیه السلام و یارانش تا صبح در حال نماز و استغفار و دعا و زاری بودند. (5).

270 - تلاوت قران حسینی

آن حضرت شبانگاهان و بامدادان تلاوت قرآن می کرد، با این وصف چنان شور و شوقی برای همنشینی با قرآن در سر داشت که شب عاشورا، رویاروی با دشمن تجاوز کار را به دلایلی به تأخیر افکند؛ که نخستین آنها تلاوت قران بود و در پرتو تلاوت قرآن و نیایش شبانگاهی او و اردوگاه توحیدش بود که سی نفر از اردوگاه دشمن را به هدایت و نجات را از گمراهی بازیافتند و با ترک صفوف دشمن به صف رهروان راه نور پیوستند و تا شهادت در راه خدا، جانفشانی کردند. (6).

روز عاشورا، آن حضرت در شرایط خاصی به تلاوت قرآن پرداخت که یک مورد آن، لحظات رویارویی فرزندش با دشمن بود و تلاوت قرآنش نه تنها تا آخرین لحظات ادامه یافت؛ بلکه به هنگامی که سر مقدسش بر فراز نیزه بود نیز سوره کهف را تلاوت می کرد. (7).

271 - دعای شب عاشورا

یکی از دلایل به تأخیر افکندن پیکار با دشمن، یافتن فرصت دیگری برای راز و نیاز و مناجات و نیایش با خدا در شب عاشورا بود. به همین جهت پس از پاسی از شب به دعا مشغول شد و تا صبحگاه در حال نیایش بود و

دعای شبانگاهی اش به این دعای صبحگاهی پیوند خورد که فرمود:

اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و انت لی فی کل امر نزل بی و عده، کم من کرب یضعف عنه الفواد و تقل فیه الحلیه و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو، انزلته بک و شکوته الیک رغبه منی الیک عمن سوال ففرجته...

بار پروردگار! تو در تمام غم و اندوه پناهگاه و در هر رخداد سخت و ناگوار مایه امید و در هر حادثه پناه و سلاح من هستی. چه بسیار غم هایی که دل های در برابر آن ناتوان و راه چاره در برطرف ساختن آن، مسدود می گردد. دوستان و دشمنان، زبان به سرزنش و شماتت می گشایند، که من همه را به بارگاه تو آوردم و به تو شکایت کرده و از دیگران قطع امید نمودم و تنها تو بودی که به داد من رسیدی و این غم های کمر شکن را بر طرف ساختی و مرا از امواج سهمگین بلا، رهانیدی (8).

272 - اذان گفتن امام در صبح عاشورا

صبح عاشورا حضرت امام حسین علیه السلام خود اذان و اقامه گفته و نماز صبح را با اصحابشان خواندند.

قابل توجه است که امام حسین در صبح روز عاشورا آخرین روز عمرش اقتدا به پدر بزرگوار خود کرده و همانگونه که امیرالمؤمنین علیه السلام در صبح نوزدهم ماه مبارک رمضان خود اذان گفتند امام حسین علیه السلام هم در صبح عاشورا با داشتن مؤذن مخصوص خودشان اذان گفتند. (9).

(1) مقتل الحسن، مقرم، ص 256.

(2) شیخ صدوق، ص 44.

(3) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 564.

(4) زندگانی امام حسین

علیه السلام، رسولی محلاتی، 398.

(5) نفس المهموم، ص 104.

(6) بحارالانوار، ج 44، ص 394.

(7) بحارالانوار ج 45، ص 121ت و 188.

(8) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 138.

(9) اذان نغمه آسمانی، 88.

اقامه نماز خون در ظهر عاشورا

273 - جنگ بعد از نماز ظهر

یکی از اسرار جنگ در اسلام این است که جنگ مستحب است از ظهر به بعد شروع شود و قبل از ظهر مکروه است. مگر اینکه دشمن حمله کند، در این صورت در تمام اوقات انسان می تواند حمله او را پاسخ دهد.

جنگ کردن قبل از ظهر مکروه است اما از ظهر به بعد مستحب است، چرا؟ راز این نکته در کتب فقهی ما که از این روایات استفاده کرده اند این چنین بیان می شود که: درهای رحمت هنگام ظهر باز است. بلکه خدای سبحان قلب کفار و منافقین را هدایت کند که به اسلام گرایش پیدا کنند و خونی ریخته نشود.

این راز جهاد در میدان جنگ است که آن هم حکمی خاص دارد، مرحوم صاحب جواهر رحمه الله می گوید: سیدالشهدا شخصا از ظهر به بعد روز عاشورا وارد میدان نشده است، اصحابش قبل از ظهر دفاع کرده اند اما آنچه مربوط به خود حضرت است از ظهر به بعد است لذا نماز ظهر را وی در آن حالت خواندند؛ سپس وارد میدان شدند ظهر که می شود درهای رحمت باز است وقتی که درهای رحمت باز شد ایشان از خدای سبحان رحمت کامله مسالت می کند).

از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است: هنگام ظهر درهای رحمت باز است، درهای بهشت باز است، و دعاها هم مستجاب است (1).

274 - روزه خاص

امام حسین (ع)

روزه آن حضرت در روز جاودانه عاشورا اقسام چندگانه ای داشت که در فصل مستقلی در دوازده قسمت تنظیم و ترسیم شده است که برترینش، روزه ای بود که طی آن امام حسین علیه السلام علاوه بر خودداری از خوردن و نوشیدن، از همه علایق قلبی و جسمی نیز چشم پوشید و به همین جهت، خداوند برای او افطاری خاص به دست پیامبرش اهدا کرد؛ همانگونه که فرزند گرامیش علی در واپسین لحظات شهادت از آن خبر داد و گفت: پدرجان! این جد بزرگم پیامبر است که در دست مبارکش جامی گوارا، سیراب ساختن شماست (2) (3).

275 - یادآوری وقت نماز ظهر

عمر و بن کعب معروف به ابو ثمامه صائدی یکی از یاران حسین بن علی علیه السلام چون متوجه گردید که اول ظهر است، به آن حضرت عرضه داشت، جانم به فدایت! گرچه این مردم به حملات پی در پی خود ادامه می دهند ولی به خدا سوگند! تا مرا نکشته اند نمی توانند به تو دست بیابند، من دوست دارم آنگاه به لقای پروردگار نایل گردم که این یک نماز دیگر را نیز به امانت تو به جای آورده باشم.

امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود: ذکرت الصلوه حعلک الله من المصلین الذاکرین، نعم هذا اول وقتها؛ نماز را به یاد ما انداختی خدا تو را از نمازگزارانی که به یاد خدا هستند قرار بدهد

آری! اینک وقت نماز فرا رسیده است از دشمن بخواهید که موقتا دست از جنگ بردارد تا نماز خود را به جای بیاوریم و چون به لشکر کوفه پیشنهاد آتش بس موقت داده شد، حصین یکی از

سران لشکر باطل گفت: انها لا تقبل؛ نمازی که شما می خوانید مورد قبول پروردگار نیست.

حبیب بن مظاهر به او پاسخ گفت:

حسین بن علی علیه السلام با چند تن از یارانش در مقابل تیرها که مانند قطرات باران به سوی خیمه ها سرازیر بود نماز ظهر را به جای آورد و چند تن از یارانش به هنگام نماز به خاک و خون غلتیدند و در صف نمازگزارانی که واقعا به خدا متصل هستند قرار گرفتند.

ابوثمامه همانگونه که تصمیم گرفته بود پس از ادای فریضه ظهر پیش از همه یاران آن حضرت به جلو آمد و عرضه داشت؛

یا ابا عبدالله! جعلت فداک قد هممت ان الحق باصحابک و کرهت ان اتخلف فاراک وحیدا فی اهلک قتیلا؛ جانم به قربانت! من تصمیم گرفته ام که هر چه زودتر به یاران شهید تو به پیوندم و خوش ندارم که خود را کنار بکشم و ببینم که تو در میان اهل و عیالت تنها مانده و کشته می شوی.

امام علیه السلام در پاسخ وی فرمود: تقدم فانا لا حقون بک عن ساعه؛ به سوی دشمن بتاز ما نیز به زودی به تو ملحق خواهیم شد

با صدور این فرمان، او به صفوف دشمن حمله کرد و جنگ نمود تا به دست پسر عمویش قیس بن عبدالله صائدی به شهادت نایل گردید. (4).

276 - جنگ برای اقامه نماز

سیدالشهداء در همان عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود همه در معرض خطر بودند وقتی که یکی از اصحاب گفت که ظهر شده است فرمود که یاد من آوردی نماز را و خدا تو را از نماز گزاران حساب کند و

ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت که ما می خواهیم جنگ بکنیم، خیر جنگ را برای نماز کردند. (5).

277 - نماز خوف در صحرای کربلا

نماز خوف مثل نماز مسافر دو رکعت است نه چهار رکعت. یعنی انسان اگر در وطن هم باشد باز باید دو رکعت بخواند، برای اینکه مجال نیست و در آنجا باید مختصر خواند، چون اگر همه به نماز بایستند وضع دفاعی شان به هم می خورد. سربازان موظف هستند در حال نماز نیمی در مقابل دشمن بایستند و نیم به امام جماعت اقتدا کنند امام جماعت یک رکعت را که خواند صبر می کند تا آنها رکعت دیگرشان را بخوانند بعد آنها می روند پست را از رفقای خودشان می گیرند در حالی که امام همینطور منتظر نشسته یا ایستاده است سربازان دیگر می آیند و نمازشان را با رکعت دوم امام می خوانند.

حضرت ابا عبدالله علیه السلام چنین نماز خوفی خواند، ولی وضع اباعبدالله علیه السلام یک وضع خاصی بود؛ زیرا چندان از دشمن دور نبودند لهذا آن عده ای که می خواستند دفاع کنند نزدیک اباعبدالله ایستاده بودند و دشمن بی حیای بی شرم حتی در این لحظه هم آنها را راحت نگذاشت در حالی که اباعبدالله مشغول نماز بود، دشمن شروع به تیز اندازی کرد دو نوع تیر اندازی هم تیر زبان کی یکی فریاد کرد، حسین! نماز تو فایده ای ندارد! تو بر پیشوای زمان خودت یزید، یاغی هستی، لذا نماز تو قبول نیست!

و هم تیرهایی که از کمان های معمولی شان پرتاب می کردند یکی دو نفر از صحابه ابا عبدالله که خودشان را برای

ایشان سپر قرار داده بودند روی خاک افتادند. یکی از آنها سعید بن عبدالله حنفی به حالی افتاد که وقتی نماز اباعبدالله تمام شد دیگری نزدیک جان دادنش بود، آقا خودشان را به بالین او رساندند وقتی به بالین او رسیدند او جمله عجیبی گفت، عرض کرد: یا اباعبدالله! اوفیت! آیا من حق وفا را به جا آوردم؟ مثل اینکه هنوز هم فکر می کرد که حق حسین آنقدر بزرگ و بالاست که این مقدار فداکاری هم شاید کافی نباشد این بود نماز اباعبدالله در صحرای کربلا. (6).

278 - اولین شهید نماز در جبهه کربلا

عموم مورخین گفته اند که: سعید بن عبدالله حنفی، سینه و سر و صورت خود را سپر آن حضرت و یاران او قرار داد تا نماز بخوانند و چون زخم ها بر بدن او فراوان شد و نتوانست روی پای خود بایستد بر زمین افتاد، در حالی که می گفت: اللهم العنهم لعن عاد و ثمود و ابلغ نبیک منی السلام وابلغه ما لقیت من الم الجراح فانی اردت بذلک ثوابک فی نصره ذریه نبیک صلی الله علیه وآله و سلم؛

یعنی خدایا! ایشان را همانند قوم عاد و ثمود از رحمت دور گردان و پیامبرت را از طرف من درود فرست و این درد و زخمی را که به من رسید به او ابلاغ فرما؛ که هدف من در این کار یاری فرزند پیامبر تو بود

آنگاه روی خود را به سوی امام حسین علیه السلام کرد و عرض کرد، اوفیت یابن رسول الله؛ یعنی آیا به عهد خود وفا کردم؟

امام حسین علیه السلام فرمود: نعم انت امامی فی الجنه؛ یعنی آری!

تو در بهشت پیش روی من هستی به دنبال این سخن بود که روح از بدن او پرواز کرد و در بدن او سیزده تیر مشاهد کردند و این غیر از زخم ها و ضربه های بود که بر او وارد شد بود. رضوان الله و سلامه و برکاته علیه وعلی من استشهد معه. (7).

279 - یاد خدا در هر حال

امام حسین علیه السلام از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، در تمامی حالات و شرایط و در همه گفتار و کردار و حرکات و سکنات خویش به یاد خدا و یادآوری پیمان با او و تاکید بر پایبندی بر عهد خویش با خدا بود و تا لحظاتی که بر پیمانش با خدا وفا نکرده و حق امانت را ادا ننمود، به کار دیگری حتی صرف غذا نیاندیشید و در حالی بود که زبان مبارکش تا هنگامی که تر بود و گردش می کرد، به ذکر خدا مشغول بود. (8).

280 - دعا در آخرین لحظات روز عاشورا

آخرین دعای امام حسین علیه السلام در حالی که با بدن غرق در خون افتاده بود این بود:

اللهم متعالی المکان، عظیم الجبروت شدید المحال غنی عن الخلائق عریض الکبریاء قادر علی ما یشاء قریب الرحمه صادق الوعد سابق النعمه حسن البلاء قریب اذا دعیت محیط بما خلقت قابل التوبه لمن تاب الیک قادر علی ما اردت و مدرک ما طلبت و شکور اذا شکرت و ذکرت. ادعوک محتاجا و ارعب الیک فقیرا و افزع الیک خائفا وابکی الیک مکروبا واستعین باک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا احکم بیننا و بین قومنا بالحق فانهم غرونا و خدعونا و غدرونا و قتلونا

و نحن عتره نبیک وولد حبیبک محمد بن عبد الله الذی اصظفیته بالرساله وائتمنته علی وصیک فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا برحمتک یا ارحم الراحمین؛

پروردگار! جایگاهت برتر، قدرتت بسیار و قهر و غضب شدید می باشد. بی نیاز از مخلوقات، دارای قدرت گسترده، قادر بر هر چه بخواهد، دارای رحمت نزدیک و وعده راست، نعمت گسترده، و بلاء نیکو، آنگاه که خوانده شوی نزدیک هستی، و بر آنچه خلق کردی محیط هستی، توبه را از کسی که به سوی تو بازگشت کند می پذیری، بر آنچه بخواهی قادری و هر چه را بخواهی می یابی، هنگامی که شکر تو را گذارند شکر گذار بوده؛ و هرگاه یاد شوی متذکر آنان می گردی.

تو را با نیازمندی خوانده و با فقر و بی چیزی به سوی تو توجه می کنم و با ترس به سوی تو روی می آورم و با ناراحتی به سوی تو می گریم و با ناتوانی از تو یاری می خواهم و بر تو توکل می کنم در حالی که تو را کافی می دانم. بین ما و قوم ما با حق حکم که ما خاندان پیامبرت و فرزندان دوست تو محمد بن عبدالله می باشیم که او را به رسالت برگزیده و بر وحیت او را امن قرار دادی پس در کار ما فرج و گشایش قرار ده. به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان

281 - عاشورا روز تبلور عبادت حسینی

از ویژگی های آن حضرت که منشاء و سرچشمه دیگر صفات و امتیازات او گردید، این بود که فرمان خاص آفریدگارش را در روز بزرگ و جاودانه عاشورا، به سبک بی

نظیری به انجام رسانید و خدا را به گونه ای عبادت کرد که نه کسی پیش از او توفیق آن را یافت بود و نه پس از او.

1 - عبادت او در آن روز تاریخی و حماسه ساز، عبادتی جامع، کامل، پر محتوا و در بردارنده تمامی اقسام و ابعاد و چهره های یک سیستم عبادی کامل بود و از عبادت های بدنی و قلبی گرفته تا ظاهری و باطنی، روحانی و معنوی، واجب و مستحب و دیگری چهره های و جلوه های پرستش خالصانه و عاشقانه خدا در آن موج می زد و از هر نمونه و نوع آن، بهترین و کامل ترین و زیباترینش در عبادت و عبادتگاه حسین علیه السلام تبلور یافت.

و در یک روز! آری! یک روز شکوهمند و به یاد ماندنی! آفریدگار توانای هستی به انواع و اقسام پرستش ها و در تمامی جلوه ها و چهره ها پرستیده شد.

2 - آن روز علاوه بر اینکه روز بزرگ عبادت و نیایش بود، روز تبلور ارزش های انسانی نیز بود، به همین جهت بود که در کنار عاشقانه ترین و خالصانه ترین نیایش ها و عبادت ها، تمامی مکارم اخلاقی و صفات پسندیده انسانی به صورت همگون و ناهمگون در بهترین صورت ممکن، در چشم انداز بشریت قرار گرفت.

3 - بر این دو شاهکار بزرگ باید افزود، نخست: تحمل قهرمانانه شدیدترین آزمایش روزگار و شکیبایی همه جانبه و پایداری وصف ناپذیر در برابر آن و دیگر سپاس و شکرگزاری بر شداید، در برترین و بالاترین شکل ممکن (9).

282 - اسوه عالی عبادت

از ویژگی های امام حسین علیه السلام ایجاد هماهنگی و

جمع میان اقسام طهارت بود، او به قصد تقرب به پروردگار و به نیت عبادت و بندگی او، شب عاشورا با اندک آبی که فرزند محبوبش علی، در آن شرایط سخت محاصره و بی آبی برایش فراهم ساخته بود غسل شهادت کرد (10) پس روز عاشورا با خون قلب مصفایش، به سبک ویژه ای وضو ساخت و چهره منورش را رنگین کرد آنگاه به غسل ترتیب پرداخت و با خون قلبش سر مطهر و بدن مقدسش را شست و سرانجام غسل ارتماسی کرد.

امام حسین علیه السلام در صبحگاه روز شهادتش، وضوی خاصی ساخت، کف دست خویش را از خون پاکش پر کرد و چهره نورانی اش را رنگین کرد، آنگاه به خاک پاکیزه و مبارکی تیمم نمود و بر چهره اش کشید و به هنگام آمادگی کامل، جان پاکش برای پرواز به بارگاه دوست پیشانی بر زمین نهاد و به سجده پرداخت.

و عاشقانه نماز عشق را در سجاده شهادت اقامه فرمود. حسین علیه السلام اسوه عالی عبادت و بندگی است.

283 - چهار نماز در روز عاشورا

او نماز را به راستی به صورت بی نظیری بپا داشت، به گونه ای که مخصوص او بود و دیگری، در شبانه روز جاودانه عاشورا، آن حضرت چهار نوع خواند:

1- نماز وداع و آن نمازی بود که شب عاشورا، پس از به تأخیر افکندن پیکار و مهلت خواستن از دشمن، بپاداشت (11).

2 - نماز نیمروزی وداع که به صورت نماز خوف، به سبک ویژه ای جز نمازهای خوفی که در منزلگاه عسفان و ذات الرقاع و بطن النحل (12) خواند، بپا داشت که در آن برخی از یاران پاکباخته اش،

هدف تیرهای دشمن کینه توز و تجاوزکار قرار گرفته، به شهادت رسیدند. (13).

3 - روح و جان نماز را با آوردن اسرار و افعال و چگونگی و کلمات آن به صورت تمام عیار بپا داشت.

4 - و نماز مخصوصی که با تکبیره الاحرام، قرائت، قیام، رکوع، سجود، تشهد و سلام ویژه ای بپا داشت. نمازی که تکبیر آن را به هنگام فرود آمدن از مرکب سر داد و قیام آن را به هنگامی که پس از افتادن بر خاک به روی پای خویش ایستاد، به جا آورد و رکوع آن را به هنگامی که از شدت زخم و خونریزی بر خاک می افتاد و بر می خاست، انجام داد و قنوت آن را با آخرین دعای روحبخش و آخرین نیایش ملکوتی اش در واپسین دقایق زندگی زمزمه کرد که: خدای من! ای خدایی که مقامت بس والا و بلند مرتبه! خشم و غضب بر بیدادگران بسیار شدید، نیرویت از هر نیرویی بالاتر است، خدای که از تمامی مخلوقات بی نیازی و در کبریا و عظمت فراگیر و به آنچه بخواهی توانا...

بار خدایا! ما خاندان و فرزندان پیامبر محبوب و برگزیده تو هستم که اینان با ما از راه فریب و حیله وارد شدند و دشت از یاری ما کشیدند و ما را که برای حق و عدالت بپا خاستیم به شهادت رساندند

و سجده آن را با نهادن چهره پرفروغش بر خاک گلگون کربلا انجام داد و تشهد و سلام آن را با خروج روح بلندش از پیکر غرقه به خونش، ادا کرد و بالاخره سر از سجده نماز برداشتن را، با اوج گرفتن سر بریده

اش بر فراز نیزه ها و تعقیب نمازش راهم با برخی دعاها و اذکار و سوره مبارکه کهف که از فراز نیزه ها تلاوت کرده، به گوش ها می رساند

284 - معنی اقامه نماز

(14).

اقامه نماز اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز می خوانند بلکه کاری می کنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد. در زیارت نامه امام حسین علیه السلام می خوانیم.

اشهد انک قد اقمت الصلوه؛ گواهی می دهم که با کشته شدنت نماز را برپا کردی.

و در زیارت مخصوص آن حضرت آمده است که سلام بر تو ای فرزند گرامی پیامبر! گواهی می دهم که تو نماز را آن چنان که حقیقت آن می باشد به پا داشتی و زکات آنرا پرداختی و به حق و حقیقت فرا خواندی و از تباهی و ناپسندی ها نهی کردی و قران را چنانکه باید تلاوت نمودی و در راه خدا چنانکه شایسته بود جهاد کردی. (15).

او به راستی نماز را به صورت بی نظیری به پاداشت، به گونه ای که مخصوص او بود نه دیگری

285 - بر پایی نماز جماعت در میدان جنگ

سالار شهیدان، در سرزمین کربلا با همه مشکلات و در مقابل چند هزار دشمن و ناله های زن و بچه ها، نماز جماعت را اقامه کرد، امام می توانست نماز را کنار فرزندانش در داخل خیمه به فرادی بخواند، و بعد به میدان برود، و در ضمن از تیرهای دشمن نیز محفوظ می ماند و چند لحظه ای را هم کنار فرزندانش لذت می برد؛ ولی امام، نماز جماعت را ترجیح داد و

آن را در مقابل دشمن بر پا نمود و یکی از اصحابش سینه خود را سپر قرار داد و به خاطر نماز به شهادت رسید.

286 - شهادت به خاطر احیای نماز

حالت نیایش و راز و نیاز امام حسین علیه السلام به درگاه الهی، هیچ گاه در تمام زندگی ظاهری حضرتش قطع نگشت... بلکه انواع مصائب و گرفتاری ها و رنج های جانکاه را بر پیکر مقدسش و سر مطهر و قبر منورش، پس از شهادت خود نیز، در راه خدا به جان خرید و همه اینها را در همان دوران زندگی ارزیابی و برای خشنودی خدا، نیت همه آنها را نمود.

در این مورد کافی است به پایمال شدن پیکرش، بریده شدن دست و انگشتانش پس از شهادت، زده شدن چون بیداد بر لب و دهانش، بر فراز نیزه گرداندن سر مطهرش در شهرها نگریست که همه اینها را به نیت انجام فرمان خدا و نماز و عبادت و اطاعت او و احیای دین و سنت پیامبر صلی الله علیه وآله انجام داد.

287 - هر چه به شهادت نزدیک می شد برافروخته تر می شد

می بینید که در بعض روایات هست که حسین بن علی علیه السلام هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر می شد افروخته تر می شد. رویش افروخته می شد.

برای اینکه می دید که جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می دهد از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا (16).

289 - شیرینی معرفت

امیرالمؤمنان علی علیه السلام در ترسیم صفات فرشتگان می فرماید، آنها شیرینی معرفت خدای را چشیده و از

جام مهر و محبت او سیراب گشته و پروای از خدا تا اعماق قلبشان نفوذ کرده است، از این رو فرمانبرداری و عبادت طولانی خدا، قامت آنان را خم کرده و شوق بسیار به او، حالت تضرع آنان را از بین نبرده است (17).

آری، اگر به خوبی به شخصیت والا و شاهکار بزرگ حسین علیه السلام بیندیشیم به روشنی آثار چشیدن معرفت خدا و سرکشیدن جام مهر و عشق او را، در کران تا کران زندگی او در خواهیم یافت. او شیرینی معرفت بی نظیری را چشیده بود که هجوم امواج رخدادهای ناگوار و تلخ دنیا و دنیاپرستان بر قلب و جان و درون و برون او هرگز احساس تلخ کامی نکرد.

اگر با بینش معنوی به سخن امیرالمؤمنین علیه در مورد فرشتگان بیندیشیم که فرمود: فرمانبرداری و عبادت خدا قامت آنان را خمیده ساخته، اما شوق بسیار به او حالت نیایش آنان را از بین نبرده است. در خواهیم یافت که آشکارترین فرد و شایسته ترین مصداق آن، امام حسین علیه السلام است، چرا که هم در فرمانبرداری و عبادت باشکوه روز عاشورا قامتش خمیده شد و هم تیر سه شعبه ای را که بر سینه و قلب مقدسش فرود آمد به جان خرید و خون پاکش فواره زد و باید که بر خمیدگی قامت او در اطاعت و عبادتت پرشکوه خداوند در آن روز جدا شدن و قطعه قطعه شدن پیوندهای وجود و اعضای مقدسش را نیز اضافه کرد اما با همه اینها عشق او به خدا افزونتر شد.

289 - همه چیز او عبادت بود

عبادت حسین لحظه ای و بر حسب موقعیت نبود بلکه

تمام لحظات و دم زدن های او عبادت به حساب می آمد، جهاد او عبادت بود، قیام او عبادت بود، خطبه و سخنرانی او عبادت بود، شمشیر زدن او، نصیحت او به دوست و دشمن، صبر او، و تحمل او عبادت بود آن ساعتی که با خصم می جنگید عبادت می کرد، آن لحظه به خاک افتادن او عبادت بود، و جان دادن او در عین صبر و تحمل عبادت بود.

اما در چنان وضع و حالی گویی باز هم آن عبادت را هم کفایت کننده و قابل عرضه نمی دانست. در عین افتادگی و بی رمقی در قتلگاه و لبانش در عین خشکی و تشنگی به ذکر خدا مترنم بود.

الهی رضا بقضائک، صبرا علی بلائک، تصدیقا لامرک، لا معبود سواک.

خدایا! به حکم تو راضیم، بر بلای تو صابرم و من تو را تصدیق دارم جز تو معبودی نیست.

290 - خوش بود گر محک تجربه آید به میان

مرحوم فیض درباره این جمله ای که از حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است که ایشان در شب عاشورا فرمودند: من اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم می گفت: من باور نمی کنم چنین چیزی را امام فرموده باشد.

گفته بودند: چرا؟

گفته بود: مگر آنها چه کار کردند که امام بگوید اصحابی از اینها بالاتر نیست. آنهایی که امام حسین را کشتند خیلی آدمهای بدی بودند؛ اینهایی که امام حسین را یاری کردند کار مهمی انجام ندادند. هر مسلمانی جای آنها می بود، وقتی می گفتند فرزند پیغمبر، امام زمان در دست دشمن تنها مانده است، قهرا می ایستاد. یک شب در عالم رؤیا دید که صحرای

کربلاست، امام حسین با 72 تن در یک طرف، لشکر 30 هزار نفری دشمن هم در طرف دیگر آن جریان به نظرش آمد که موقع ظهر است و می خواهند نماز بخوانند حضرت امام حسین علیه السلام به همین آقا فرمودند: شما جلو بایستید تا ما نماز بخوانیم (همانطور که سعید بن عبدالله حنفی و یکی دو نفر دیگر خودشان را سپر قرار دادند) دشمن تیراندازی می کرد. آقا رفت جلو ایستاد اولین تیر از دشمن داشت می آمد. تا دید تیر دارد می آید، خم شدند ناگاه دید که تیر اصابت کرد به امام در همان عالم خواب گفتند: استغفر الله

ربی و اتوب الیه؛ عجب کار بدی کردم! این دفعه دیگر نمی کنم. دفعه دوم تیر آمد تا نزدیک او شد دو مرتبه خودش را خم کرد چند دفعه این جریان تکرار شد؛ دید بی اختیار خم می شود در این هنگام امام به او فرمود: انی لا اعلم اصحابا خیرا و لا افضل من اصحابی؛ من اصحابی از اصحاب خودم بهتر نمی شناسم یعنی تو خیال کرده ای هر که کتاب خواند مجاهد می شود؟! این حقیقتی است من لم یغز و لم نفسه بغز و مات علی شعبه من النفاق؛ کسی که عملا مجاهد نبوده است یا لااقل این اندیشه که مجاهد باشد در درون روحش یک دورویی وجود دارد یعنی موقع جهاد که می شود در می رود. (18).

(1) من لا یحضره الفقیه، ج 1، باب 30، حدیث 12.

(2) بحارالانوار.

(3) خصائص الحسین علیه السلام، ص 122.

(4) لهوف، ص 96.

(5) صحیفه نور، ج 12، ص 148.

(6) گفتارهای معنوی، ص 102.

(7) زندگانی امام

حسین علیه السلام سید هاشم محلاتی، 433.

(8) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 138.

(9) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 115.

(10) بحارالانوار، ج 44، ص 392.

(11) بحارالانوار، ج 44، ص 392.

(12) بحار الانوار، ج 4، ص 21.

(13) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 121.

(14) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 121.

(15) بحار الانوار، ج 100، ص 293.

(16) صحیفه نور، ج 17، ص 239.

(17) بحارالانوار، ج 57، ص 110.

(18) آشنایی با قرآن، ج 3، ص 177.

بخشش و کرامت امام حسین

291 - تقاضای مرد عرب

در مقتل خوارزمی و جامع الاخبار این گونه روایت شده است که:

اعرابی خدمت امام حسین علیه السلام آمده و گفت: ای پسر رسول خدا! من ضامن شده ام که دیه کامله ای را بپردازم؛ اما توان آن را ندارم ناچار نزد بخشنده ترین مردم؛ یعنی شما خاندان پیامبر آمدم.

حضرت فرمودند: ای برادر! من سه سؤال از تو می کنم، اگر به یکی از آنها پاسخ دادی، یک سوم مال را به تو می دهم، اگر به دو سؤال پاسخ دادی، دو سوم مال و اگر به سه سؤال پاسخ دادی، همه آن مال را عطا خواهم کرد.

مرد عرب گفت: ای پسر رسول خدا! تو از خاندان علم و فضیلتی، چگونه من می توانم جواب سوالات کسی همانند تو را بدهم!

حضرت فرمودند: از جدم رسول و فرستاده خدا شنیدم که فرمود: المعروف بقدر المعرفه؛ باب معروف و بخشش را به اندازه معرفت مردم بگشایید

292 - جواب های اعرابی به سئوالات امام (ع)

مرد عرب گفت: پرسش هایت را بگو، اگر بدانم پاسخ می گویم و اگر نه از شما یاد می گیرم و هیچ قوه و اراده ای

جز خدا نیست.

حضرت فرمودند: افضل عمل ها چیست؟

اعرابی گفت: ایمان به خدای متعال.

امام فرمود: چه چیز سبب نجات مردم از هلاکت و نابودی است؟

مرد عرب گفت: توکل و اعتماد بر خداوند.

امام فرمود: زینت انسان چیست؟

مرد عرب گفت: علمی که همراه عمل باشد.

امام فرمود: اگر این شرافت را نیافت، چه؟

عرض کرد: مالی که با آن مروت و جوانمردی باشد.

حضرت فرمود: اگر این را هم نداشته باشد؟

مرد عرب گفت: فقر و پریشانی که با صبر و شکیبایی توام گردد.

امام حسین علیه السلام فرمودند: اگر این را نیز نداشت؟

مرد عرب گفت: شایسته چنین آدمی این است که صاعقه ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند!!

در این حال امام خنده اش گرفت، کیسه ای که در آن هزار دینار سرخ بود را به او داد و انگشتری که نگین آن دویست درهم می ارزید به او عطا کرد و فرمود: با این طلاها ذمه خود را از گردن باز نما و این انگشتر را صرف زندگی ات نما.

اعرابی طلاها را برداشته و این آیه مبارکه را تلاوت نمود که:

الله اعلم حیث یجعل رسالته (1).

293 - هدیه مملوک

گذر امام حسین علیه السلام به چوپانی افتاد او به امام علیه السلام گوسفندی را هدیه کرد، حضرت علیه السلام پرسید آیا آزادی یا برده؟

عرض کرد: برده ام، امام علیه السلام آن را به او برگرداند عرض کرد: آقا جان گوسفند از خودم است.

حضرت علیه السلام آن را از او پذیرفت. سپس نزد مولای او رفته او را خرید، و گوسفند را نیز خرید، پس (در راه خدا) آزادش کرد و آن گوسفند را به او بخشید. (2).

294 - پیام سائل

روایت

شده که: روزی، سائلی طلب حاجت می نمود، امام حسین علیه السلام فرمود: آیا می دانید چه می گوید، عرض کردند: نه ای رسول خدا! فرمود: می گوید: من پیام رسان (نیازمندی آخرت) شما هستم، اگر چیزی به من دادید آن را می گیرم و به آنجا می رسانم و گر نه، به آنجا می رسم در حالی که دستم خالی است. (3).

295 - آداب حاجت خواستن

مردی از انصار خدمت امام حسین علیه السلام آمده تصمیم داشت که در خواست حاجتی کند، حضرت علیه السلام فرمود: ای برادر انصاری! آبروی خود را از رو انداختن (حضوری و روبرو) نگهدار، و حاجت خود را در نامه ای نوشته بیاور، که من آنچه را در آن آمده و تو را شادمان می سازد به خواست خدا بر آورد می سازم

پس او نوشت: ای اباعبدالله! پانصد دینار از من طلب دارد و با اصرار آنرا می خواهد، به او بفرما تا زمان گشایش به من مهلت دهد.

چون امام علیه السلام، نامه را خواند وارد منزل شده کیسه ای که هزار دینار داشت بیرون آورد و به او فرمود: با پانصد دینار آن بدهی خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر زندگی خود را بچرخان و جز به یکی از سه کس حاجت مبر: شخص دیندار، یا جوانمرد، یا داری شرافت خانوادگی، اما دیندار، دین خود را (با برآوردن حاجتت) حفظ می کند، اما جوانمرد، از مردانگی خود شرم می برد (که پاسخت ندهد) و اما با شرافت می فهمد که تو با رو انداختن به او از آبروی خود گذشتی از این رو در حفظ آبرویت -

که نکند بدون برآورده شدن حاجتت برگردی - می کوشد (4).

296 - اطعام فقیران

امام حسین علیه السلام خانه خدا را طواف کرد، سپس به مقام ابراهیم علیه السلام رفت و نماز گزارد، سپس گونه خود را بر مقام نهاد و شروع به گریه کرد و می فرمود: الها! بنده ناچیز تو به در خانه ات پناه آورده، نیازمند تو به در خانه ات پناه آورده.

این فرازها را پیوسته تکرار می فرمود، سپس برگشت و (بین راه) گذرش بر فقرایی افتاد که پاره نانی را می خوردند، بر آنان سلام فرمود، آنان حضرت علیه السلام را به خوراک خود دعوت کردند، حضرت علیه السلام کنار آنان نشست و فرمود: اگر خوراک صدقه نبود با شما هم خوراک می شدم، سپس فرمود: برخیزید تا به منزل برویم، حضرت علیه السلام آنان را به منزل آورده، خوراک و پوشاک داد و دستور فرمود که به هر یک مقداری پول بدهند. (5).

297 - شرط انفاق

امام حسین علیه السلام شکر، صدقه می داد، از او پرسیدند: چرا شکر؟ فرمودن: من شکر را دوست دارم، و خدای سبحان می فرماید: شما هرگز به نیکی نمی رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید (6) (7).

298 - پرداخت بدهی

عمرو بن دینار گوید: امام حسین علیه السلام بر اسامه بن زید وارد شد، که بیمار بود (وی ناله کنان) می گفت: وای از این غم. حضرت فرمود: غم تو چیست، ای برادر؟

عرض کرد: بدهی من که شصت هزار درهم است.

فرمود: همه بدهی من تو بر عهده من، (من آن را می پردازم)

عرض کرد: می ترسم بمیرم

فرمود: تا من بدهی تو را

نپرداختم نخواهی مرد.

عمرو گوید: حضرت علیه السلام پیش از مرگ بدهی او را پرداخت. (8).

299 - ارزش اطعام مسلمان

امام حسین علیه السلام فرمود: اگر برادر مسلمانی را اطعام کنم برایم محبوب تر است تا افقی از بردگان را آزاد کنم، پرسیدند: افق چقدر است؟ فرمود: ده هزار.

300 - غلام خود را آزاد کرد(9).

امام سجاد فرمود: پدرش حسین علیه السلام خواست برای تجدید وضو برود که یک تکه نان را سر راه دید و آن را برداشت و به غلامش داد سپس فرمود: هر وقت از وضو فارغ شدم این لقمه را به من بده.

وقتی امام از دستشویی بیرون آمد آن تکه نان را طلبید، غلام گفت: آقا من! لقمه را خوردم.

حسین علیه السلام فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد کردم. مردی که ناظر صحنه بود بسیار تعجب کرد و گفت: یابن رسول الله! او را آزاد کرد؟!

فرمود: بلی آزادش کردم، زیرا از جدم شنیده ام که اگر کسی لقمه ای را پیدا کند و آن را تمیز و پاک گرداند و یا شست و شو دهد و بخورد تا پیش از آنکه هضم شود خداوند او را از آتش دوزخ آزاد می سازد و من نمی خواهم کسی که آزاد شده خداوند باشد، غلام و بنده من گردد! (10).

301 - سخاوت حسین از زبان معاویه

عبدالله بن مسلم مروزی معروف به ابن قتیه نقل می کند که معاویه از مکه به مدینه بر می گشت و برای امام حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالله صفوان ابن امیه هدایای فرستاد. این هدایا شامل

لباس و عطر و مقداری پول نقد بود. به حاملین هدایا دستور داد دقیقا متوجه باشید که آن اشخاص چه می گویند و این هدایا را به چه نحو مصرف می رسانند پس از رفتن آنان معاویه به حاضرین مجلس گفت: می خواهید من بگویم که این قوم هدایا را چگونه به مصرف می رسانند، مثل آنکه در پیش آنان ایستاده ام؟

گفتند: بگو.

معاویه گفت: حسن بن علی علیه السلام از عطریات مقداری به زنان حرم خود می دهد و بقیه را بین حاضرین مجلس خود تقسیم می کند و منتظر غائبین نمی شود.

امام حسین این هدایا را نخست میان ایتام شهیدان صفین که در حضور پدرش به شهادت رسیده بودند تقسیم می کند و اگر چیزی باقی ماند شترها را خریده نحر می کنند و گوشت آنها را بین فقرا تقسیم می کند و شیر خریده و قسمت می کند.

اما عبدالله بن جعفر به غلام خود بدیح می گوید که قرض های مرا پرداخت کن و بقیه را در احتیاج خودم صرف کن.

اما عبدالله بن عمر اول به فقرای عدی می دهد و اگر چیزی باقی ماند برای عیال خود ذخیره می کند.

اما عبدالله بن زبیر قاصد من به خانه او می رود و او مشغول تسبیح گفتن است و توجهی به قاصد من ندارد دوباره مراجعه می کند و به بعضی خدمه ها می گوید از قاصد معاویه چیزها را بگیرید خدا به وی جزای خیر دهد. او به ظاهر متوجه هدایا نمی شود در حالی که در نظر او از کوه احد بزرگ تر است سپس وارد خانه می شود هدایا را مورد

دقت قرار می دهد و می گوید: بردارید: اینها بر عهده من است و یک روزی باید اعاده کنم اینها را بر پسر هند.

اما عبدالله بن صفوان گوید: این تحفه ناچیز است، برگردانید. و اگر دوباره برگشت قبول می کنیم. همه فرستادگان برگشتند و عینا پیش گویی معاویه را گفتند. وی گفت: من پسر هندم و به اخلاق قریش، از خودشان آشناترم. (11).

302 - بخشش در کلام امام حسین (ع)

ای مردم! در مکارم اخلاق سبقت بگیرید و بدان مبادرت ورزید. بشتابید به سوی غنیمت ها. از معروف نشمارید آنچه را که در تحصیل آن عجله و شتاب نکرده اید. با شکیبایی و نظر صائب و بر آوردن حاجات برای خود مدح و ثنا کسب کنید و با برتر نشینی خود را مذموم نسازید. هر وقت کسی به کسی نیکی کند و بعدا ببیند که در برابر احسان او تشکر نمی کند ناراحت نباشد، خداوند جزای نیکی او را عهده دار است و خداوند عطایش بزرگ و پاداشش معظم است.

بدانید احتیاجات مردم به شما از نعمت های خداوند بر شما است؛ پس در ادای حقوق نعمت خسته و ملول نباشید که بر شما نقمت گردد.

بدانید عمل به معروف سپاس آور است و پاداش به دنبال دارد اگر عمل نیک را به صورت یک مرد مشاهده می کردید هر آینه می دیدید آن را خوبرو و زیبا که تماشاگران را دلشاد می کرد و اگر کردار بد را مشاهده می کردید می دیدید آن را زشت و بدنما که از آن در فرار است و چشم ها از دیدنش پوشیده می شود.

ای مردم! هر کس بخشش کند

سرور و بزرگ است و هر که بخل ورزد ذلیل و خوار است. و دست بازترین مردم کسی است که عطاء، به کسانی کند که از آنها امید نداشته و بخشاینده ترین مردم آن است که با وجود قدرت بر انتقام ببخشاید وصله رحم کننده ترین مردم کسی است که با قطع کننده صله رابطه برقرار کند. تنه درختان که در جایگاه خود و ریشه ایستاده اند با شاخه هایی که فروعات تنه است بالا می روند هر که به برادرش در خیر رسانیدن پیش قدم شود، فردای قیامت آن را باز یابد و هر که به برادرش در خیر رسانیدن پیش قدم شود، فردای قیامت آن را باز یابد و هر که در عمل نیک به برادر خود خداوند را منظور کند، خداوند در روز نیازمندی به او پاداش می دهد و بلای دنیا و آخرت را از او بر می گرداند و هر که غصه ای را از برادر دینی زایل کند خداوند اندوه دنیا و آخرت را از او برطرف می سازد و هر که نیکی کند خداوند اندوه دنیا و آخرت را از او برطرف می سازد و هر که نیکی کند خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

303 - انفاق بعد از نماز

مردی اعرابی وارد مدینه شد و از کریم ترین مردم سؤال کرد، امام حسین را به معرفی کردند، وارد مسجد شد و آن بزرگوار را در حال نماز یافت، پشت سر آن بزرگوار ایستاد و این شعر را خواند:

لم یخب الان من رجاک و من

حرک من دون بابک الحلقه

انت جواد و انت معتمد

ابوک قد کان قاتل الفسقه

لو لا الذی کان

من اوائکم

کانت علینا الجحیم منطبقه

آنکه به تو امیدوار شده ناامید نگشته، و کسی که بر در خانه آمده و دق الباب کرده به امید بخشش آمده.

تو بخشنده و مورد اعتمادی، پدرت کشنده فاسقین بود.

اگر هدایت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا می گرفت.

امام حسین نمازش را سلام داده و به قنبر فرمودند: آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده است؟

گفت: بله، چهار هزار دینار باقی مانده است.

فرمودند: آن را بیاور که نیازمند حقیقی آن آمده است.

قنبر دینارها را آورد، امام دو برد خود را از تن در آورده و دینارها را در آن پیچید و دست مبارکشان را از شکاف در خارج کردند؛ زیرا به خاطر کم بودن دینارها از اعرابی خجالت کشیدند و این شعر را سرودند:

بگیر این مقدار دینار را، من به خاطر کمی آن از تو عذر می خواهم و بدانکه من نسبت به تو مهربانم.

اگر در آینده وسیله فراهم شد ثروت سرشاری بر تو ریزش خواهد کرد.

لیکن مردم زمان بیگانه پرستند و اینک دست ما خالی است (ریب الزمان، یعنی حیله مردم زمان، منظور این است که مردم به جای اینکه خلافت را به خاندان رسالت بسپارید و خمس و زکاتش را به ایشان برسانند تا به دست مستحق حقیقی برسانند به غیر مراجعه می کنند)

اعرابی دینارها را گرفته و های های گریه کرد! امام فرمود: شاید آنچه عطا کردم به تو کم است که گریه می کنی؟!

اعرابی گفت: نه، ولیکن گریه من برای این است که چرا این دست های باسخاوت زیر خاک خواهد رفت. (12).

304 - بخشش سه هزار دینار

نیازمندی به خانه امام حسین علیه السلام

مراجعه کرد و هزار دینار مورد تقاضای خویش را به آسانی دریافت نمود و به شمارش آن پرداخت.

حسابدار آن حضرت با شگفتی از آن مرد پرسید: آیا چیزی به ما فروخته ای که وجه آن را اینگونه به دقت می شماری؟!

مرد نیازمند پاسخ داد: آری! آبرو و حیثیت خویش را فروخته ام.

امام حسین (ع) فرمود: درست می گوید.

آنگاه سه هزار دینار از اموال خویش را بدو بخشید و فرمود: (هزار دینار نخست، به خاطر تقاضایت و هزار دینار دوم به خاطر آبرو و حیثیت و هزار دینار سوم بدین خاطر که برای رفع مشکل خویش، به سوی ما آمدی. (13).

305 - خواسته است برآورده است!

مرد نیازمندی به سوی او شتافت و خواسته خویش را با تسلیم نامه ای، به اطلاع آن حضرت رسانید. نامه را دریافت و بدون اینکه بنگرد، فرمود: خواسته ات برآورده است!

برخی گفتند: قبل از خواندن نامه...؟

فرمود: خداوند از ایستادن ذلت بار او در برابر من برای خواندن نامه و دریافت پاسخ آن سؤال خواهد کرد...

306 - حفظ شخصیت افراد نیازمند

امام حسین علیه السلام در رسیدگی به بینوایان و حفظ حیثیت و کرامت آنان، به هنگام دستگیری و حل مشکلاتشان ویژگی های تحسین برانگیز داشت.

معمولا مردم در برابر بینوایان و حاجتمندان، ژست می گیرند و آنان را تحقیر می کنند و گاه به صورت اهانت باری می رانند، اما آن گرامی، از نهایت عظمت روح و والایی شخصیت و فراخی سینه، از وضعیت متزلزل و حقارت بار محرومان، قلبش فشرده می شد و به آنان رقت می کرد؛ به همین جهت به هنگام بخشایش بر آنان روحیه دهد و شخصیت صدمه دیده

آنان را ترمیم کند و به صورتی خواسته های آنان را بر آورد که دچار خسارت روانی و شکست معنوی و اخلاقی و اجتماعی نشوند. (14).

307 - بهترین کار بعد از نماز

امام حسین علیه السلام فرمودند: برایم ثابت شده است که این سخن پیامبر (بهترین کارهای بعد از نماز خوشحال کردن مؤمن به وسیله غیر حرام است) دست است زیرا؛ روزی غلامی را دیدم که به سگی غذا می داد. جلوتر رفتم، پرسیدم: چرا این چنین می کنی؟

پاسخ داد: ای فرزند رسول خدا! من ناراحت هستم و با شاد کردن سگ، دنبال شادی و محبت هستم، سرپرستم مردی یهودی است و من از این موضوع خیلی ناراحتم.

من نزد مرد یهودی رفتم و نوکر را به دویست دینار خریدم.

یهودی پول را نگرفت و گفت: این غلام هدیه قدم های تان، این باغ هدیه غلام و اگر اجازه دهید، مبلغی پول هم نثارتان کنم.

گفتم: نه اجازه بدهید من مبلغی به شما بدهم.

یهودی پذیرفت و همان پول را به غلام بخشید من هم او را آزاد کردم و همه اموال را به او دادم. همسر یهودی مجذوب این رویداد شد و گفت: من هم اسلام آوردم و مهرم را به شوهرم بخشیدم.

شوهرش که دید چنین است، گفت: من هم مسلمان شدم و خانه ام را به همسرم دادم.

308 - نا امید نکردن نیازمند

یک شب گدایی در خانه حسین را به صدا در آورد و با خود گفت: آنکه به تو امید داشته باشد، ناامید برنگردد. حسین علیه السلام که در محراب خود مشغول نماز بود، با شنیدن صدای در، نمازش را کوتاه کرد و به پایان برد، آنگاه

در را باز کرد. فقیری ژنده پوش وضعیت را دید به خانه برگشت و دوهزار درهم، که خرجی خانواده و خدمتکارها بود، به همراه دو دست لباس خودش را به او داد با این حال از ناچیز بودن آنها نیز عذر خواهی کرد. (15).

309 - انفاق نهان و آشکار

از ویژگیهای اخلاقی اش انفاق خالصانه در آشکار و نهان، به آشنا و بیگانه بود... شبانگاهان مواد خوراکی و لوازم ضروری زندگی محرومان و بینوایان و یتیمان را خود به دوش می کشید و به درب خانه آنان می برد. به همین جهت روز عاشورا در برخی از نقاط بدنش آثار حمل بارهای سنگین مشاهده کردند. وقتی از حضرت سجاد علیه السلام دلیل آن را جویا شدند، فرمود: اینها آثار به دوش کشیدن صدقات و هدایای پنهانی است که پدر بزرگوارم شب ها به دوش می کشید و برای یتیمان و محرومان جامعه می برد...

یکی از شیفتگان داغدارش در این مورد می گوید:

وان ظهرا غذا للبر ینقله

سرا الی اهله لیلا لمکسور

شانه ها و پشتی که شبانگاه صدقات پنهانی و لوازم ضروری محرومان جامعه را روی خود حمل می کرد، عصر عاشورا، از بیداد بیدادگران در هم شکسته شد. (16).

310 - عفو حسینی

محدث قمی (ره) نقل می کند: در یکی از کتب اخلاقی، جریانی به این عبارت دیدم، عصام بن مصطلق گوید: (در سفری) وارد مدینه شدم، حسین بن علی علیه السلام را دیدم، از سیمای خوش و قیافه جذاب او خوشم آمد، و آن کینه ای که از پدر او داشتم، حسد مرا برانگیخت، (به قصد توهین و آزار، نزدیک او رفتم و) گفتم: تو فرزند ابو

ترابی؟

فرمود: آری؟

پس در ناسزاگوی او و پدرش، تا توانستم گفتم، (همین که خسته شدم و باز ماندم)، همچون دلسوز و مهربان به من نگاهی کرد، سپس (این آیه را تلاوت) فرمود: ای رسول ما! طریقه عفو و بخشش پیش گیر و به نیکوکاری امر کن و (چنانچه نپذیرفتند) از مردم نادان روی برگردان و چنانچه بخواهد از طرف شیطان در تو وسوسه و جنبشی پدید آید به خدا پناه بر که او به حقیقت، شنوا و داناست چون پرهیزگاران را از شیطان، وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند، (شیطان جن و انس) برادرانش (مردم فاسق و هواپرست) را به راه گمراهی می کشند، و هیچ در گمراه کردن بدکاران قصور نمی کنند.

سپس فرمود: بر خود آسان گیر، از خدای سبحان برای خودم و تو طلب آمرزش می کنم، اگر از ما کمک بخواهی، کمک می کنیم، و اگر از ما بخششی بطلبی، بر تو بخشش می آوریم، و اگر از ما هدایت بجویی، راهنماییت می کنیم، (دریغی نیست).

عصام گوید: به خاطر آن بدرفتاریم آثار پشیمانی مرا فرا گرفت.

پس (رفتار یوسف، با برادران پشیمان خود را یاد آورده این آیه شریفه را تلاوت) فرمود: اکنون هیچ خجل و متأثر نباشید که (من عفو کردم و) خدا هم گناه شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است بعد سؤال فرمود: آیا اهل شامی؟

عرض کردم: آری.

فرمود: عادتی است که از قبیله اخزام سراغ دارم، خدا ما و شما را نگه دارد، (اکنون) بی هیچ بیم و هراسی، حوائج و پیشامدهایت

را نزد ما بیاور، ان شاء الله مرا در بهترین گمان خود خواهی یافت

عصام گوید: (از این رفتار بزرگوارانه آنچنان شرمنده شدم که) زمین به همه گستردگیش بر من تنگ آمده، دوست داشتم ای کاش مرا فرو می برد، سپس آهسته و پنهانی، از نزد او دور شدم در حالی که بر روی زمین هیچ کس برایم محبوب تر از او و پدرش نبود. (17).

311 - بخشیدن غلام

غلام امام حسین علیه السلام جرمی مرتکب شد (که عقوبت داشت) پس فرمان داد تا او را عقوبت کنند. غلام عرض کرد: مولای من! و آنان که خشم خود را فرو برند، حضرت علیه السلام فرمود: رهایش سازید! پس عرض کرد: و آنان که از جرم مردم درگذرند، فرمود: از گناه تو چشم پوشیدم، عرض کرد: مولای من! و خدا نیکوکاران را دوست دارد، فرمود: تو در راه خدا آزادی، نیز دو برابر آنچه تاکنون به تو می دادم از آنت مقرر داشتم (18).

312 - قبول پوزش

علامه جمال الدین محمد بن یوسف حنفی گوید: از امام علی بن الحسین علیه السلام روایت شده که فرمود: از پدر بزرگوار خود امام حسین علیه السلام شنیدم می فرمود: اگر کسی ناسزایم گوید در این گوش - و اشاره به گوش راست خود فرمود - و از من پوزش بخواهد در گوش دیگر، عذرش را می پذیرم، و آن از این روست که امیرالمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام برایم، از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله حدیث نموده که می فرمود: کسی که عذر دیگری را - چه حق باشد یا باطل نپذیرد در حوض کوثر ورود نیابد. (19).

(1)

منتهی الامال، ص 40.

(2) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 829.

(3) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 826.

(4) همان ماخذ، ص 822.

(5) ترجمه موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 700.

(6) آل عمران / 92.

(7) ترجمه کتاب موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 699.

(8) همان، ص 695.

(9) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 847.

(10) احقاق الحق طبع الجدید، ج 11، ص 447.

(11) عیون الاخبار ابن قتیبه، ج 3، ص 40.

(12) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 65.

(13) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 97.

(14) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 96 و 97.

(15) نقثنه المصور، شیخ عباس قمی.

(16) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 100.

(17) فرهنگ جامع امام حسین علیه السلام، ص 690.

(18) همان ماخذ، ص 692.

(19) همان ماخذ، ص 692.

حسین صاحب والاترین مرتبه شجاعت

313 - در ایمان و عقیده بی باک باش!

در یکی از روزها که مردم در صحن مسجد مدینه به سخنان عمر گوش می دادند ناگهان حسین علیه السلام را دیدند که از میان جمعیت برخاست و راه منبر را پیش گرفت و قهرا مردم کنجکاو شدند که حسین علیه السلام چه قصدی دارد.

عمر هم که بالای منبر بود متوجه او شد. در گفتار خود وقفه کرد و حسین علیه السلام آهسته و باوقار تمام صفوف را برید واز پله های منبر بالا رفت؛ دو پله به آخر مانده ایستاد و گفت: عمر! از منبر پدرم فرود آی و به منبر پدرت بنشین.

عمر که از پاسخ به آن حضرت درمانده بود، بی درنگ گفت: پدر من منبر نداشت که من بر آن بنشینم! بیا با هم بنشینیم.

و فورا از جا برخاست و حسین علیه السلام را در پهلوی خود جای داد و صدای شوق و محبت مردم نسبت به او اوج گرفت (1).

این رفتار حسین علیه السلام با عمر مدتی در افواه مردم با حلاوت تمام نقل مجالس شد؛ روز دیگر این شعرش ورد زبان ها گردید که ترجمه آن درج می شود:

در ایمان و عقیده بی باک باش و در این راه رزم کن و پیش برو.

314 - هیهات منا الذله

حسین علیه السلام مانند جد و پدرش از تمام کسانی که به نام عدل و حق قیام کردند مسابقه را برد و هر وقت با خطر مواجه شد استقامت ورزید و فرمود: به خدا سوگند، به خواری دست در دست شما نمی گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمی کنم.

از همه شدیدتر و بی پرواتر مجلس ولید بود. وقتی که از مجلس برخاست که تا فردا در اطراف قضیه اندیشه کند و مروان دستور قتل و منع آن حضرت از خروج مجلس را داد، امام به تندی به او جواب داد سپس متوجه ولید شد و فرمود: ای امیر ما خانواده نبوت و معدن رسالتیم، خداوند به نام و احترام خاندان ما امر خلقت را ابتدا و ختم کرده و یزید جوان فاسق تفاخر شرابخوار و قاتل مسلمانان بی گناه است که اسلام، خون آنان را محترم شمرده و شخص متجاهر به فسق و گناه است. مثل منی، به کسی چون او دست بیعت نمی دهد، شب را به روز برسانیم و تأمل کنیم و ببینیم کدام یک از ما سزاوار بیعت و مقام خلافت است. (2).

شما را به

خدا این خطبه حسین علیه السلام را خوب ارزیابی کنید و ببینید در کدام جایگاه نابودی و موقف مرگ و رواق خطر این گفتار از او صادر شد؛ مجلس حاکم حجاز است، ارکان حکومت از شرطه الخمیس (ریاست پادگان) تا ریاست شهربانی و سایر رجال دولت حضور دارند. در چنین مجلسی با در نظر گرفتن شرایط موجود و تهدید به مرگ از طرف مروان ریاست شهربانی، مطاعن یزید را گفتن، آن هم با تندی و صراحت لهجه، از بردن آیات برائت به محیط مکه که حامل آن پدر حسین علیه السلام بود، مهم تر و خطرناک تر است.

315 - حیف است که حسین کشته شود!

بنا به نقل (فرشلر) مستشرق آلمانی، تمام مورخین سنی و شیعه، مروت و مردانگی حسین علیه السلام را ذکر کرده اند و پسر پیغمبر از ناحیه مروت به حدی بود که سبب حیرت امرای سپاه بین النهرین می شده و آنان مدح و ثنای حسین علیه السلام را می گفتند و کار به جایی رسیده بود که جمعی از سلحشوران بر حسب خاصیت کلی جنگ آوران که از رشادت مردان شجاع خوشحال می شوند و ارادت می ورزند به حسین غبطه می خوردند.

باطنا نمی خواستند امام حسین علیه السلام کشته شود و می گفتند: حیف است این مرد دلیر قویدل و با مروت کشته شود! می توان گفت که عمر بن سعد فرمانده سپاه نیز از این نظر میل به قتل حسین علیه السلام نداشت. (3).

316 - شجاعت حسین (ع) از زبان امام زمان (عج)

در میزان شجاعت حسین علیه السلام جملات زیارت ناحیه مقدسه، بهترین معرف است که می گوید: با

تو شروع به نبرد کردند و در برابر نیزه و شمشیر ایستادگی کردی و لشکر نابکار را طعمه شمشیر قرار دادی و چون علی مختار با ذوالفقار به گروه کفار وارد شدی و پیکار را ادامه دادی و چون دیدند دلی استوار و سری نترس دارد نیرنگ برایت نهادند و با نامردی بدخویی با تو جنگیدند و آن ملعون به لشکر خود دستور داد آب را از تو بریدند و شتابان با تو جنگیدند و تیر بر تو باریدند و چنگال رباینده بر تو گشودند، نه رعایت پیمان کردند و نه در کشتار یاران و غارت آنها از گناه ترسیدند تو این یورش ها را به جان قبول کردی و این آزارها را بر خود هموار نمودی فرشتگان آسمان از حیرت در شگفت شدند، دشمنان پیرامون تو را گرفتند و زخم های سنگین بر تو وارد کردند و تا شب تو را امان ندادند یاوری نداشتی و تنها با بردباری و خداجویی از زنان و فرزندانت دفاع کردی تا سرانجام تو را از اسب سرنگون کردند و زخمدار بر زمین افتادی و با ستوران، جسم تو را زیر سم گرفتند و طاغیان زیر شمشیر بران قرار دادند تا عرق مرگ بر پیشانیت نشست و در بستر احتضار افتادی و زیر چشم به خیمه گاه خود نگران بودی و از خاندانت به خود مشغول بودی.

از این کلمات به خوبی فهمیده می شود که قوت قلب حسین علیه السلام و ادامه او به جنگ، دشمن را به وحشت انداخته و از غلبه بر او مأیوس شده بودند و به نیرنگ و نامردی متوسل گشته و دست به

تیر اندازی زده و تهاجم کردند (4).

317 - شجاعت تاریخی

علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه آورده که شجاعت حسین علیه السلام در بین مردم ضرب المثل بود. شیخ مهدی مازندرانی در معالی السبطین گوید: اگر کسی ادعا کند که شجاعت حسین علیه السلام در میدان کربلا، جنگ های علی علیه السلام و جلادت و شجاعت او را به بوته فراموشی سپرد گزافه نگفته است (5).

318 - دفاع از مواضع بر حق خویش

در روز عاشورا که همه یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، امام تنهای تنها آماده پیکار شده و به میدان آمد و خطاب به عمر سعد فرمود:

من یک نفرم شما هم، یک نفر، یک نفر با من نبرد کنید

یکی از فرماندهان نظامی شام به نام تمیم بن قحطبه برابر امام قرار گرفت گفت، و گفت: ای پسر علی! تا کجا باید دشمنی خود را با یزید ادامه دهی؟

امام حسین علیه السلام فرمود: من به جنگ شما آمدم یا شما به جنگ من آمدید؟ من راه بر شما بستم یا شما راه را بر رویم بستید؟ شما برادر و فرزندانم را شهید کردید، حال بین من و شما شمشیر حکم خواهد کرد.

فرمانده نظامی شام با کمال جسارت به امام حسین علیه السلام گفت:

نزدیک من بیا تا شجاعت را به تو نشان دهم.

امام حسین نعره ای کشید و پیش رفت و با شمشیر چنان بر گردن آن فرمانده شامی زد که سر بریده اش تا 50 زراع پرتاب شد، ترسی در لشگر کوفیان افتاد که فرمانده دیگری به نام یزید ابطحی فریاد زد و گفت: این همه لشگر در برابر یک نفر زانو

زدید، و چون در شجاعت و نبرد معروف بود، خود به جنگ امام علیه السلام آمد، همه لشگریان نگاه می کردند.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: مرا نمی شناسی که بی واهمه به سوی من می آیی!

آن شخص جواب نداد و حمله را آغاز کرد، امام چنان با شمشیر بر سر او کوبید که جسم او به دو نیم تقسیم شد، و لاشه اش بر زمین افتاد. (6).

319 - حسین در اوج صفات عالیه

کلیه مظاهر شجاعت در نفس حسین علیه السلام وجود داشت و روح عالی او مرکز نمایش عالی ترین مرتبه شجاعت بود.

شبراوی شیخ اسبق دانشگاه الازهر مصر از یک شخصیت بزرگ نقل کرده که وی گفته است: اهل بیت تمام فضایل را جامع بودند و هر کسی بخواهد فضایلشان را بپوشاند مانند کسی است که می خواهد اشعه آفتاب را بپوشاند.

هیچ کس از آنها سؤالی نکرد مگر آنکه جواب شافی و معقول شنید و کسی با آنها در مقام معارضه و هم طرازی برنیامد مگر آنکه مغلوب گشت

چه بسیار سختی ها و مصائبی که در هنگام جهاد و قتال با آنها روی داد و با بردباری بسیار عالی تحمل نموده و کوچک ترین ضعف، و ناتوانی در آنها دیده نشد و با قوت قلب از مصائب استقبال نمودند. (7).

حسین علیه السلام از بین همه در اوج صفات عالیه قرار گرفت و علو مرتبه او به حدی بود که ثریا از رسیدن به معنای آن فرومایه و حقیر می نمود. او مصائب را چنان استقبال می نمود که دشمن کوچک ترین انکسار در قیافه او احساس نمی کرد. (8).

320 - شجاعت علوی در

نهاد حسین

همانگونه که در روایات وارد شده است: حسین علیه السلام نیای بزرگش را به ارث برده است. (9) به همین جهت شهامت و شجاعتی در روز جاودانه عاشورا از او تبلور یافت که به حق سمبل و نمونه شد. این بدان معنا نیست که از پدر گرانمایه اش علی علیه السلام شجاع تر بود، همانگونه که برخی ساده اندیشان تصور کرده اند، بلکه حقیقت این است که برای تجلی شجاعت او، شرایطی فراهم شد که نه برای پدرش اتفاق افتاد و نه برای دیگر قهرمانان و شجاعان پر آوازه روزگار. (10).

321 - یورش قهرمانی محاصره شده

عبدالله بن عمار در این مورد می گوید:

من هرگز قهرمان محاصره شده ای را شجاع تر و استوارتر از او ندیدم، او با اینکه فرزندان و یاران و مردان خاندانش در یک پیکار نابرابر به شهادت رسیده بودند، خود هم چنان شهامت مندانه با قوت قلب و ثبات قدم در برابر امواج جاهلیت ایستاده بود، به تنهایی به ده ها هزار تن نیروی دشمن، یورش قهرمانانه می برد و آنان از برابرش بسان ملخ های پراکنده و از هم گسیخته فرار می کردند. (11).

یورش قهرمانانه یک پیکار گر بر ده ها هزار نفر، از قوت قلب، سرچشمه می گیرد و از شجاعت وصف ناپذیر حکایت می کند که فراتر از صولتی است که هزیمت و پراکندگی ملخ وار دشمن زبون را باعث می شود. (12).

322 - در مقابل فشار یک دنیا تردید نکرد!

عظمت کار این جا بود که امام حسین علیه السلام، در مقابل فشار و سنگینی یک دنیا متعرض و مدعی، احساس تردید نکرد، در حالی که آدم

های معمولی احساس تردید می کنند آدم های فوق معمولی هم احساس تردی می کنند. کما این که بارها گفته ام عبدالله بن عباس که یک شخصیت بزرگی است - و همه آقازاده های قریش، از آن وضع ناراحت بودند.

عبدالله زبیر، عبدالله عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضی صحابه از این قبیل اند. در مدینه عده زیادی صحابه بودند؛ آدم های با غیرتی هم بودند - نه اینکه خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانی بودند که در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضیه (حره)ی مدینه - که سال بعد به مدینه حمله کرد و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند. خیال نکنید ترسو بودند؛ نه؛ شمشیر زن و شجاع بودند.

اما شجاعت ورود به میدان جنگ، یک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یک دنیا، یک مسأله دیگر است. امام حسین علیه السلام این دومی را داشت. برای این دومی حرکت کرد، برای همین است که من بارها تاکید کرده ام که حرکت امام بزرگوار ما، یک حرکت حسینی بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه ای از حرکت حسینی را در کار خود داشت.

حالا بعضی بگویند که امام حسین در صحرای کربلا، تشنه شهید شد؛ ولی امام بزرگوار، با این عزت، حکومت و زندگی کردند؛ از دنیا رفتند و تشییع شدند شاخص قضیه این ها نیست. شاخص قضیه مواجه شدن با یک عظمت پوشالی است، که همه چیزها راهم با خود دارد.

قبلا گفتم که دشمن امام حسین علیه السلام، پول داشت، زور، شمشیر زن، مروج، مبلغ و سینه چاک داشت. عزیزان

من، الان وضع شما این است کربلا تا آخر دنیا گسترده است. کربلا که به مرزهای آن میدان چند صد متری محدود نمی شد الان همان روز است همه دنیای استکبار و ظلم امروز، با جمهوری اسلامی مواجه است (13).

(1) تلخص از سمو المعنی فی السمو الذات، ص 305، 431، 433.

(2) سموالمعنی فی سموالذات، ص 96؛ الفتوح 5، ص 14.

(3) امام حسین و ایران، ص 438.

(4) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 94.

(5) همان ماخذ، ص 92.

(6) فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، دشتی ص 323.

(7) الاتحاف، ص 17.

(8) شخصیت امام حسین قبل از عاشورا، ص 88.

(9) بحارالانوار، ج 43، ص 263.

(10) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 142.

(11) بحار الانوار، ج 45، ص 50، تاریخ طبری، ج 5، ص 452.

(12) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 142.

(13) سیمای معصومین در آینه نگاه مقام معظم رهبری.

کربلا صحنه نمایش اخلاق اسلامی

323 - پرداخت بدهی

موسی بن عمیر از پدر خود نقل کرده که گفت: امام در شب عاشورا به من فرمود: ندا کن کسی که بدهی دارد نباید با من کشته شود. این ندا را در همه پیروانم سروده که من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم فرمود: هرکه با بدهی بمیرد در قیامت آن را از حسنات او بر می دارند و در نقل دیگری آمده که عمیر انصاری گفت؛ امام به من فرمود: بین مردم ندا کن کسی که بدهی دارد نباید با من به پیکار آید، که هر که با بدهی بمیرد و برای پرداخت آن نیندیشیده باشد در آتش در آید.

یک نفر برخاست و عرض کرد: همسرم پذیرفته که از جانب من بپردازد.

امام علیه السلام

فرمود: کفالت زن چه می کند آیا می تواند بپردازد؟

ضحاک گوید: یک نفر از اصحاب نزد امام آمد و عرض کرد: من بدهی دارم (چه کنم)؟ فرمود: هر که بدهی دارد با من به پیکار نیاید. (1).

324 - آب رسانی به دشمن

به نظر می رسد که آب رسانی و سیراب ساختن موجودات زنده، حتی کافران و حیوانات، به هنگامی که در فشار تشنگی باشند کاری است بسیار پسندیده و در برخی شرایط واجب می گردد و پاداش آن هم نخستین پاداشی است که در روز رستاخیز داده می شود. (2).

امام حسین علیه السلام در این عمل شایسته و خداپسندانه همواره پیشگام بود و در شرایطی حساس، دشمنی را که دچار بی آبی شده بود با مرکب هایشان به دست خویش سیراب ساخت (3) و همین طور ذوالجناح را با کوشش بسیار از حلقه محاصره دشمن عبور داد و به آب رسانید (4) اما هنگامی که در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممکن و آزادمنشانه در جستجوی آب بر آمد؛ با کندن چاه؛ (5) با اتمام حجت به مدعیان اسلام، با فرستادن سفیر به سوی آنان (6) و با پند و اندوز حکیمانه و نهی از شرارت و ددمنشی و سرانجام هم برای نشان دادن ماهیت بلند نظام اموی خواسته خویش را در این مورد به اندکی آبی تقلیل داد و آن را هم از او دریغ داشتند (7) (8).

325 - حسین اسطوره مروت

تاریخ حسین بن علی را همه شما می دانید که در چه وضعی قیام خود را آغاز کرد، در چه فشاری بود، و چه مظالمی وجود داشت. ولی در عین حال آنجا

که پای مسائل اخلاقی به میان می آمد آیا حاضر بود حتی علیه دشمن از اخلاق تجاوز بکند؟ ابدا مسلم بن عقیل یک تربیت شده اوست، یک شیعه است، سربازی است از اطراف او؛ بهترین فرصت ها به دستش می آید که ابن زیاد را بکشد، ولی در همان حال فکر می کند که اسلام با این جور مبارزه کردن مخالف است و اینگونه مبارزه را جوانمردانه نمی داند به او گفتند: چرا از این صندوقخانه بیرون نیامدی که شر او را از سر مسلمین کم کنی؟

گفت: همان وقت به فکر حدیث پیغمبر افتادم: الایمان قید الفتک ایمان اجازه نمی دهد که مسلمان ولو به آن کسی که بیرون مرز دینی خودش هست تجاوز بکند این ناجوانمردانه و نامردانه است، من نمی توانم (چنین کاری بکنم).

دشمن می آید در بین راه در حالی که تشنه است می گوید از این فرصت استفاده بکنیم آب را به روی آنها ببندیم؛ می فرماید؛ مبادا چنین کنید، طریق مبارزه ما این جور نیست که آب را به روی آنها ببندیم؛ به آنها آب بدهید؛ به اسبانشان هم آب بدهید پیشنهاد می کنند الان بهترین موقع است برای جنگیدن.

می فرماید: از لحاظ اینکه آنها را از بین ببریم بله، ولی از لحاظ حق و قانون چطور؟ هنوز که آنها به ما تجاوز نکرده اند آنها مسلمانند، ما هم مسلمان هستیم، تا آنها تجاوز نکنند ما از خودمان دفاع نمی کنیم این انضباط اخلاقی را ببینید. این همان اخلاقی است که بر پایه خداشناسی است این اخلاق را هیچ چیز نمی تواند متزلزل بکند؛ منافع شخصی، حب حیات، حفظ خود،

حفظ خانواده، مقام ریاست و خلافت نمی تواند آن را متزلزل بکند.

حتی در همان روز خونین عاشورا یکی از شریرترین آنها از پشت می آید شبیخون بزند، بی خبر از اینکه ترتیب خیمه ها و خندقی که کنده اند مانع از این است که شبیخون بزند.

عصبانی می شود و شروع می کند به فحاشی کردن یک نفر عرض می کند یابن رسول الله! اجازه بدهید که با یک چوب کلک این را بکنم.

فرمود: تا آنها ابتدا (به جنگ) نکرده اند برای ما جایز نیست. اول آنها باید شروع بکنند و بعد ما دفاع بکنیم. این انضباط اخلاقی، دیگر خود در آن نیست، شخص در آن نیست، خانواده در آن نیست، اهل محل در آن نیست، اهل شهر و وطن در آن نیست، آب و خاک در آن نیست، نژاد و ملیت در آن نیست، از انسانیت هم چند درجه آن طرف تر است، جهانی است.

این است که مسأله خودی در اخلاق جز با دین با هیچ دیگر حل نمی شود. (9).

326 - بزرگواری حتی با دشمن

در آستانه محاصره اقتصادی در کربلا، شمر در مجلس ابن زیاد برخاست و گفت: فرزندان ام البنین از قبیله ما می باشد برای آنان امان نامه ای تنظیم کن.

ابن زیاد امان نامه ای برای حضرت ابوالفضل العباس و عبدالله و جعفر و عثمان از فرزندان ام البنین نوشت. شمر آن را برداشته نزدیکی خیام اباعبدالله علیه السلام در آمد و با صدای بلند فرزندان ام البنین را فراخواند: اما کسی جواب او را نداد.

امام اظهار داشت: جواب شمر را اگر چه فاسق است بگویید؛ زیرا از قبیله مادر شما است.

آنگاه

حضرت عباس علیه السلام پیش رفت و پرسید: چه می گویی؟

شمر گفت: برای شما فرزندان ام البنین امان نامه آوردم، دست از حسین بردارید که همه شما در امانید!

حضرت عباس پاسخ داد: نفرین بر تو ای شمر! خدا تو و ابن زیاد نویسنده این امان نامه را لعنت کند، ای دشمن خدا! آیا به ما دستور می دهی دست از یاری برادرمان حسین علیه السلام دست برداریم و از دشمنان خدا اطاعت کنیم؟ (10).

327 - انفاق همه چیز

امام حسین علیه السلام نه تنها زکات بدن و مال خویش را، در راه خدا و برای خشنودی و تقرب به او تقدم داشت، بلکه همه مال و هستی و جان گرامی خویش و یاران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هدیه کرد؛ حتی پیراهن کهنه ای که قیمت چندانی نداشت، به ویژه شب عاشورا، جامه ها و سایر اشیایی را که قیمت آنها بیش از هزار دینار بود، برای آزادی بردگان و اسیران انفاق کرد. (11) (12).

328 - سمبل جوانمردی

حسین علیه السلام سمبل جوانمردی و آزادگی است و جلوه های بارزی از این صفت ارزشمند در روز عاشورا از او پدیدار شد که شگفت انگیز است. از آن جمله:

سیراب ساختن دشمن در آن شرایط سخت بیابان، (13) رضایت ندادن به یاری رسانی گروه جن... (14) و دیگر اجازه ندادن به کشتن ناگهانی عناصر پلیدی چون شمر، که پیش از برخورد دو سپاه در تیررس یکی از یارانش قرار گرفته بود که امام علیه السلام فرمودند:

لا ترمه فانی لا ابداء بالقتال (15) تیراندازی نکن که من آغاز به قتال نمی کنم. (16).

329 - والاترین

مرتبه یقین

این ویژگی روحی و اخلاقی و عبادی، از صفات پیام آوران الهی است، که برترین و والاترین مرحله آن برای امام حسین علیه السلام پدید آمد؛ چرا که حقیقت یقین آن است که انسان در راه هدف از زرق و برق دنیا بگذرد و خویشتن را از ارزش های مادی دور سازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازهای و نشیب های نهضت الهی اش، از همان لحظات حرکت از مدینه تا واپسین لحظات شهادت، در اوج یقین بود.

آن حضرت پس از ورود به کربلا در نامه ای به بردارش محمد و سایر افراد قبیله بنی هاشم مرقوم داشت: اما بعد! گویا دنیایی وجود نداشته، همانگونه که سرای آخرت جاودانه است (17).

حقیقت این است که دنیا و آخرت را بدین صورت ارزیابی نمودن عبارت است از دوری گزیدن از دنیا و آزاد ساختن قلب از کمند مهر آن و آن گرامی در اوج چنین حالتی بود. (18).

330 - ظهور صفات اسلامی

صفاتی که از اباعبدالله در روز عاشورا ظهور کرد عبارت بود از:

1 - شجاعت بدنی

2 - قوت قلب و شجاعت روحی

3 - ایمان کامل به خدا و پیغمبر و اسلام

4 - صبر و تحمل عجیب

5 - رضا و تسلیم

6 - حفظ تعادل و هیجان بی جا نکردن و یک سخن سبک نگفتن نه خودش و نه اصحابش

7 - کرم و بزرگواری و گذشت

8 - فداکاری و فدا دادن (19).

331 - روز سبقت صفات حسینی

یکی از نویسندگان بسیار معروف، عبارت محمود عقاد جمله ای درباره اباعبدالله علیه السلام دارد می گوید: در روز عاشورا مثل این بود که یک نوع مسابقه میان خصلت

های حسینی برقرار شده بود. یعنی فضایل حسینی هر کدام با دیگری مسابقه می داد صبر حسین می خواست از سایر صفاتش جلو بیفتد، رضای حسین به آنچه که رضای خداست، می خواست از صبرش جلو بیفتد، اخلاص حسین می خواست از همه اینها پیش بگیرد شجاعت حسین می خواست گوی سبقت را از صفات دیگر او برباید.

332 - اوج شکیبایی و صبر

آری در زیارت امام حسین علیه السلام آمده است که:

ولقد عجبت من صبرک ملائکه السماوات (20) از شکیبایی تو در برابر رخدادهای عظیم و مصائب بزرگ، فرشتگان آسمان ها شگفت زده شدند.

و از امام سجاد (ع) است که: هر چه کار بر او پیچیده و سخت تر می شد، رنگ چهره اش درخشیده تر و کران تا کران وجودش پر اطمینان تر می گشت، تا جایی که دشمن کینه توز با شگفتی بسیار او را قهرمانی خواند که در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمی اندیشد. (21).

333 - صفت برجسته حسین (ع)

از صفات برجسته اش یکی هم رقت قلب و داشتن سوز دل نسبت به سرنوشت دیگران بود. قلب پر مهرش بر تمامی همراهان و بر شدت ابتلا و آزمایش آنان سوز و گداز داشت.

همواره برای کاهش مشکلات و رفع مصائب آنان تلاش می کرد و به خاطر همین دلسوزی و رقت قلب، گرفتاری و مصائب او بزرگ تر می نمود.

بزرگمردی که از شدت مهر قلبی و عواطف سرشار انسانی، با دیدن شرایط غمبار نوجوانی، یتیمی، شدت تشنگی، پریشانی و افسردگی یادگار برادر و آمادگی اش برای نبردی سهمگین، چنان می گرید که بیهوش می گردد. (22) باید اندیشید که وقتی

با پیکر غرقه به خون و پایمال شده او روبرو می گردد چه شرطی برایش پیش خواهد آمد؟

334 - اوج رافت حسینی

ببینید (امام حسین علیه السلام) در همان روز عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزها به مردم داده است اصحابش چقدر اندرز داده اند، حنظله بن اسعد الشبامی چه اندرزها داده، زهیر بن قین چه اندرزها داده، حبیب بن مظاهر چه اندرزها داده است! وجود مبارک اباعبدالله از بدبختی اینها متأثر بود، نمی خواست یک نفرشان به این حال بماند، با مردم لج نمی کرد بلکه به هر زبانی بود می خواست یک نفر هم که شده از آنها کم بشود. او نمونه جدش بود، لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم بالمومنین روف رحیم آیا می دانید معنی عزیز علیه ما عنتم، چیست؟ یعنی بدبختی شما بر او گران است.

بدبختی دشمنان پیغمبر بر پیغمبر گران بود. آنها خودشان که نمی فهمیدند، این بدبختی ها بر اباعبدالله گران بود یک دفعه سوار شتر می شود و می رود، باز برمی گردد، عمامه پیغمبر را به سر می گذارد، لباس پیغمبر را می پوشد، سوار اسب می شود و به سوی آنها می رود، بلکه بتواند از این گروه شقاوت کاران کسی را کم کند. در اینجا می بینیم حسین یکپارچه محبت است، یکپارچه دوستی است که حتی دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد (23).

335 - محبت به فرزند

محبت پاک و خالصانه، به همه بندگان خدا به ویژه فرزندان، عملی است شایسته و مورد سفارش، اما در مورد محبت به دختران در خانواده، بیشتر توصیه شده است و پاداش بیشتری نیز

وعده داده اند.

آن حضرت این عبادت را به شایسته ترین صورت ممکن انجام داد و کوشید تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و کشیدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشیدن به قلب طوفان زده اش، شادمان سازد و از غم و اندوه جانکاه او بکاهد. اما او در پرتو هوش سرشار خویش حقایقی را دریافت و محبت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانکاهش نیفزود. (24).

336 - عیادت یاران

بر اساس برخی روایات، عیادت انسان با ایمان، هم پایه عیادت خداست (25) و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عیادت مریض موفق بود و هم به دیدار مجروحان میدان جهاد که او را به دیدار خویش فرا می خواندند. و هنگامی که به سوی آنان می شتافت تنها به نشستن بر بالین بسنده نمی کرد؛ بلکه به ابزار مهر و محبت خالصانه به آنان به ویژه افراد غریب و بی کس و کاری چون غلام آفریقایی و ترک می پرداخت. گاه هم به عیادت برخی می شتافت اما دیدار حاصل نمی شد همانند فرزندش علی که به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامی که خود آن حضرت سلام فرزندش را شنید و به سویش شتافت، با پیکر غرق در خون او روبرو شد و خروش برداشت که: پسرم تو را کشتند.... (26).

آن حضرت، هنگامی که آهنگ میدان کرد از سیدالساجدین علیه السلام عیادت کرد و از وضعیت او جویا شد و او را مورد مهر و محبت قرار داد و این آخرین عیادت، عیادت کننده صحیح و سالمی بود که از پیش بیمار، به سوی

مرگ و شهادت می شتافت. (27).

337 - حسین (ع) میزان اخلاق است

فرشلر در زیر عنوان جوانمردی حسین علیه السلام در جنگ با ابن قحطبه گوید: حسین علیه السلام از عمر سعد فرمانده، مبارز خواست. تمیم بن قحطبه شامی به میدان آمد و از اسب به زمین خورد و حسین علیه السلام با جوانمردی رفتار نمود مهلت داد تا دوباره سوار اسب شد و حمله آغاز گردید و هر دو پای او را قطع شد امام خود را به وی رسانید و با آنکه می توانست با یک ضربت او را بکشد و یا ببخشاید، برخلاف انتظار دشمن به وی عنایت نمود و او را مورد لطف قرار داد واز پشت مرکبش خم شد و گفت: پسر قحطبه! من از هر گونه کمک و دستگیری نسبت به تو مضایقه ندارم.

تمیم گفت: دو پای من شدیدا خونریزی دارد و توانایی حرکت ندارم بگو بیایند مرا از اینجا ببرند و حسین علیه السلام آن سپاه بین النهرین را مورد خطاب قرار داد و فرمود: تمیم می گوید بیایید و مرا ببرید.

عمر بن فتی برادر مادری تمیم به قصد انتقام برادر، به حسین علیه السلام حمله کرد و است خود را چنان به تاخت و تاز درآورد که به هنگام نزدیک شدن به حسین جلو اسب را با فشار کشید و در نتیجه مانند اتومبیلی که در حالت سرعت ترمز کند از اسب به زمین خورد.

عمر را به سویی پرتاب کرد و عمر بعد از زمانی به خود آمد و اسب از زمین برخاست. سپس سوار بر اسب شد و در همه لحظات که حقا هم کم نبود هر

گونه فرصت به نابود کردن عمر برای حسین علیه السلام فراهم بود و عمر به وجهی از وجوه از خطر جانی تأمین و مصونیت نداشت جز مروت و جوانمردی طرف مبارز.

وقتی که عمر خود را یافت و سوار بر اسب شد و همه این صحنه را تجزیه و تحلیل کرد و دقیقا جوانمردی حسین علیه السلام را تعمیق نمود به خوبی درک کرد و چنان منفعل و پشیمان شد که یک راست برگشت به فرمانده گفت: در حسین بن علی جوانمردی و شهامتی دیدم که وجدانم اجازه نداد با چنین شخصی بجنگم و سعد نیز چیزی به وی نگفت و عمر بن فتی راه صحرا را پیش گرفت و ناپدید شد و عمر سعد برای جلب او به سربازان خود مأموریت نداد، زیرا او طبق قواعد جنگی تن به تن، و نیز رسوم اعراب، سرباز فراری محسوب نمی شد.

هنوز سیاهی عمر بن فتی از دیده ها پنهان نشده بود که مردی به نام شیث بن مختوم پیش فرمانده آمد و گفت: این مرد امروز سپاه ما را سرافکنده و بدنام کرد و از مقام فرماندهی اجازه می خواهم بروم میدان، حسین بن علی را بکشم و این ننگ را از پیشانی لشکر بزدایم.

پس از کسب اجازه به میدان آمد و بر حسب معمول قوانین جنگی اعراب رجز خواند و چیزی نگذشت که از اسب بر زمین افتاد؛ و البته در نتیجه طعن و ضرب به قتل رسید.

ناگفته پیداست که رفتن عمر بن فتی از میدان در معنا این بود که مرگ مانند حسین علیه السلام خسارت بزرگی است بر عالم انسانیت، اگر این ادعا درست

شود که دشمن از اعماق دلشان رضایت بر مرگ حسین نداشتند بی مورد نبوده، زیرا وجود حسین علیه السلام میزان الاخلاق بود.

338 - منطق ایثار

منطق امام نه منطق غدر و کید بود و نه منطق معامله و همکاری انتفاعی، صرفا منطق ایثار و عقیده و شهادت در راه عقیده بود بشر یا منطق مکر دارد مثل اغلب سیاسیون دنیا، یا منطق معامله دارد مثل احزاب سیاسی امروز، یا منطق فدا و عقیده دارد، مثل نوادر خلقت از قبیل امام حسین علیه السلام. (28).

339 - سخاوت طبع حسینی

آن گرامی در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامی ثروت و امکانات خویش را در راه انجام فرمان خدا نثار کرد، بلکه از آنچه برایش ممکن بود دریغ نورزید. (29).

340 - مظهر فداکاری بسیار عجیب

حادثه شهادت امام حسین علیه السلام نه تنها فجیع بود و نه تنها مظهر یک فداکاری عظیم و بی نظیر است، حادثه بسیار عجیبی است. (30).

341 - بشریت همیشه دستخوش شیطنت شیطان هاست

مسأله این است که بشریت همیشه دستخوش شیطنت شیطان هاست. همیشه شیطان های بزرگ و کوچک، برای تأمین هدف های خود، انسان ها و توده های مردم و ملت ها را قربانی می کنند. در تاریخ گذشته هم این را خوانده اید و شرح حال سلاطین جابر و ستمگر و رفتار آن ها با ملت ها و وضع امروز دنیا و روش قدرت های بزرگ را دیده اید. بشر دستخوش اغوا و خدعه های شیطان ها قرار می گیرد باید به بشر کمک کرد، باید به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانی و گمراهی

خلاص بشوند.

چه کسی می تواند این دست نجات را به سوی بشریت دراز کند؟ آن کسانی که چسبیده به مطامع و هوس ها و شهوات باشند، نمی توانند؛ چون خودشان گمراهند آن کسانی که اسیر خود خواهی ها و منیت ها باشند، نمی توانند بشر را نجات بدهند؛ باید کسی پیدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ یا لطف خدا به سراغ آن ها بیاید، تا اراده آن ها قوی بشود و بتوانند ایثار کند و از شهوات بگذرد؛ از منیت و خود پرستی و خود خواهی و حرص و هوی و حسد و بخل و بقیه گرفتاری هایی که معمولا انسان دارد، بیرون بیاید، تا بتواند شمعی فرا راه بشر روشن کند. (31).

342 - اوج مروت

در میان حیوانات اهلی، مرکب پیامبر مرتجز به آن حضرت اختصاص یافت.

این حیوان باوفا در تشنگی صاحبش بدو تاسی جست و روز عاشورا هنگامی که امام حسین علیه السلام پس از پیکار شدید و قهرمانانه ای، ستون هایی از سپاه اموی را درهم شکست و به آب دست یافت، این حیوان نیز لب بر آب نهاد، اما منتظر بود که نخست صاحبش بنوشد آن حضرت خطاب به آن حیوان فرمود:

تو تشنه ای و من نیز تشنه، خدای را سوگند تا تو آب ننوشی من نخواهم نوشید حیوان سرش را بلند کرد بدین معنا که: تا تو ننوشی من نمی نوشم. امام حسین علیه السلام فرمود: بنوش! من هم می نوشم.

آنگاه دست مبارک، به سوی آب گشود تا بنوشد که سپاه شوم اموی به سوی خیمه ها هجوم برد و آن حضرت آب را ریخت و برای دفاع از حرم

خدا و پیامبر به عجله از شریعه خارج شد. (32).

آری! این حیوان حق شناس به اراده از بیدادگری سپاه اموی ناله جانسوز سر داد و فریاد مظلومیت و دادخواهی او را، از شقاوت کسانی که فرزند پیامبر خویش را به جرم دفاع از حق و عدالت به خاک و خون کشیدند، طنین افکن ساخت و در حالی که پس از شهادت او از آن حضرت دفاع می کرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد (33) (34).

343 - نمونه شکیبایی

امام حسین علیه السلام در شکیبایی نمونه بود و در همه مراحل به شکیبایی سفارش می کرد او به هنگام آخرین وداع با خاندانش، آنان را توصیه به صبر کرد و ضمن اندرز حکیمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره کردن گریبان و جزع و بی تابی نهی فرمود؛ (35) ولی از گریه بازشان نداشت.

آری! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگرید و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:

لا تحرقی قلبی بدمعک حسره

مادام منی الروح فی جسمانی

فاذا قتلت فانت اولی بالذی

تاتینه یاخیره النسوان (36).

آری! شکیبایی حسین علیه السلام به گونه ای بود که فرشتگان آسمان را شگفت زده کرد. بر وضعیت او بیندیش و شرایط سخت او را در نظرت ترسیم کن.

آنگاه که با زخم های بی شمار و فرق شکافته و پیشانی شکسته و سینه درهم کوبیده و سوراخ شده از تیر سه شعبه بر ریگ های تفتیده نینوا افتاده است و در همان حال تیرهای ستم در گلو و حلق و گردنش فرو نشسته، زبان از شدت عطش و بسیاری حرکت، مجروح و جگر شعله

ور و لب ها خشک است، قلب مبارکش از سویی با دیدن انبوه شهیدان بر خون طپیده اش سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش، سخت بریان و در تب و تاب است.

دست مبارک با ضربت شقاوت پیشه ای قطع و نیزه های بر انتهای پایش نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است در همان شرایط از یک طرف فریاد دادخواهی خاندانش را می شنود و از طرف دیگر صدای شادمانی و شماتت دشمنانش را، چون چهره از خاک بر می دارد و دیده به این سو و آن سو می گشاید؛ پیکرهای خون آغشته ای را می نگرد که در کنار هم چیده شده اند؛ ولی با همه این پیشامدهای سهمگین و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون کوهی ثابت و استوار بر موضع بر حق و قهرمانه اش ایستاده است، نه آهی می کشد نه دریغی می دارد و نه یک قطره اشک ضعف، در برابر دشمن می ریزد و تنها زیر لب زمزمه دارد که:

صبرا علی قضائک، لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین! (37).

بار خدایا! من در برابر حکم تو شکیبایم! جز تو معبودی نیست، ای فریاد رس دادخواهان (38).

344 - ما راضی هستیم به رضای خدا

شافعی گوید: فرزندی از امام حسین علیه السلام مرد و در (ظاهر از) او اندوهی دیده نشد و (از جانب کینه توزان) سرزنش شد. امام علیه السلام فرمود، ما خاندانی هستیم که خدای سبحان را می خوانیم و او به ما عطا می کند و چون او آنچه را که ناخوشایند ماست اراده فرماید ما به آنچه

او می پسندد خشنود می شویم

345 - اثر ساییدگی در کمر امام حسین (ع)

در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساییدگی یافتند، از امام سجاد علیه السلام علت آن را جویا شدند، فرمود: این اثر به دوش کشیدن مواد مورد نیاز یتیمان، بیوه زنان و بینوایان است. (39).

ایا اینک، زیبنده است که چنین بزرگ مرد یتیم نواز و نوع پروری را ظالمانه در شرایط غمباری قرار دهند، که ناچار شود کودک شیر خوارش را روی دست بگیرد و در برابر انبوه سیاهکاران رذل برای او آب بطلبد و نیابد؟ (40).

(1) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام ص 467.

(2) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 36.

(3) بحارالانوار، ج 44، ص 367.

(4) بحارالانوار، ج 45، ص 51.

(5) بحارالانوار، ج 44، ص 378.

(6) همان ماخذ، ص 391.

(7) همان ماخذ ج 45، ص 51.

(8) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 132 و 133.

(9) فلسفه اخلاق، ص 189.

(10) فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام دشتی، ص 78.

(11) بحار الانوار، ج 44، ص 394.

(12) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 124.

(13) بحارالانوار، ص 367.

(14) همان ماخذ، ص 330.

(15) همان ماخذ، ج 45، ص 5.

(16) ویژگیهای امام حسین ص 145.

(17) بحارالانوار، ج 45، ص 87.

(18) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 140.

(19) حماسه حسینی، ج 3، ص 162.

(20) بحارالانوار، ج 101، ص 240.

(21) همان ماخذ ج 44 ص 279.

(22) بحارالانوار، ج 45، ص 34.

(23) حماسه حسینی، ج 1، ص 300.

(24) مناقب، ج 3، ص 257.

(25) بحارالانوار، ج 81، ص 214.

(26) همان ماخذ، ج 41، ص 44.

(27) ویژگیهای امام حسین (ع)، ص 137.

(28) حماسه حسینی، ج 3،

ص 161.

(29) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 142.

(30) حماسه حسینی، ج 3، ص 15.

(31) حدیث ولایت، ج 5، ص 147.

(32) بحارالانوار، ج 45، ص 51.

(33) همان ماخذ، ص 60.

(34) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 217.

(35) مناقب، ج 4، ص 99.

(36) منتخب طریحی، ص 450، مناقب ج 4، ص 109.

(37) ذریغه النجاه، ص 145.

(38) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 150، و 151.

(39) بحارالانوار، ج 44، ص 190.

(40) مقتل الحسین، ص 436 و نفس المهموم، ص 350.

حسین مظهر غیرت الهی

346 - مرگ سرخ از زندگی ننگین بهتر است

امام حسین علیه السلام خود سوار بر شتر شده (و طبق روایتی دیگر اسب) و از لشکر ابن سعد خواست که ساکت شوند، آنها ساکت شدند، امام شروع به حمد و ستایش الهی نموده و به بهترین صورت مقام ربوبیت را توصیف نمودند، سپس بر پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله و ملائکه و رسولان الهی با بیانی رسا و شیوا درود فرستاده و فرمود:

ای مردم! مرگ و بیچارگی بر شما باد؛ زیرا شما در حال پریشانی و سرگردانی از ما طلب یاری نمودید و ما را به فریادرسی خود فرا خواندید؛ ما نیز با شتاب برای یاری شما آمدیم، اما اینک آن شمشیری را که مطابق سوگندتان می بایستی برای یاری ما از غلاف بیرون بکشید، بر روی خود ما می کشید و این آتشی را که برای ما مهیا نموده اید، همان آتشی است که قرار بود بر جان دشمن ما و دشمن شما برافروخته گردد. امروز شما برای یاری دشمنان خود و جنگ با دوستان خود جمع شده اید، در حالی که آنها نه عدالتی را

بر پا کرده اند و نه امید تازه ای در یاری به آنها وجود دارد.

وای بر شما! آیا قصد دارید که ما را تنها گذاشته و رها کنید، بی آن که حتی شمشیری در راه کمک به ما از غلاف در آورید یا خاطرتان از سوی ما پریشان باشد، یا آن که رای محکمی اتخاذ نمایید؟ شما همانند ملخ با شتاب و عجله مشغول به این عمل شدید و چونان پروانه ای دامن بر این آتش زدید.

از رحمت خدا به دور باشید ای بردگان اجتماع و ای رانده شدگان از گروه ها و ای تارکین کتاب خدا و ای کسانی که احکام خدا را دگرگون نمودید و ای گروه گناهکار و ای پیروان شیطان و ای خاموش گران چراغ هدایت نبوی؟

آیا اینان را یاری می کنید و ما را تنها و خوار می گذارید؟ آری! به خدا سوگند می خورم که این حیله و نیرنگ (کار جدید شما نیست و) از قدیم در شما بوده و اصل و فرع شما را در برگرفته و به آن خو گرفته اید، شما همچون میوه پلید و خبیثی هستید که حتی در گلوی باغبان خود نیز چون استخوان، گیر می کنید، ولی برای غاصبین لقمه ای گوارا هستید.

بدانید که این زنازاده فرزند زنازاده ابن زیاد مرا بین دو کار قرار داده: مرا یکی (از این دو کار) شهادت و دیگری ذلت (بیعت با یزید) است هیهات! و دور باد از ما که شهادت را قبول نکرده و تن به ذلت دهیم. (1).

347 - غیرت زاده زهرا (س)

خدا و رسول او و مؤمنین و دامن های پاک و مطهری

که ما در آن رشد و نمو یافتیم و مردمان با غیرت و جان های با عزتی که تن به ذلت نداده اند، این اجازه را به ما نمی دهند که ما مطیع انسان های پست شویم و (زندگی ذلت بار را) بر شهادت شرافتمندانه ترجیح دهیم بدانید که من با همین خاندان اندکم که یاوران من نیز می باشند، با شما نبرد خواهم کرد سپس آن حضرت در ادامه سخنانش اشعاری از فروه بن مسیک مرادی را خواند:

اگر ما (در این جنگ) پیروز شویم پیروزی عادت دیرین و قدیم ما است و اگر شما بر ما چیره شده و ما مغلوب گردیم، باز هم پیروزیم. اگر ما شکست خورده و به شهادت برسیم، از روی ترس نبوده بلکه روزگار ما سر آمده و اجل ما رسیده و دولت به دیگران روی کرده است اگر مرگ از سر عده ای باز شود و از آنان دور گردد، درب خانه کسانی دیگر را به صدا در می آورد بزرگان و سروران قوم من به دست شما کشته شدند، همانگونه که در قرون پیش مردمان نابود گردیدند.

اگر بنا به جاودانگی پادشاهان در این دنیا بود، پس ما نیز جاوید می ماندیم و اگر بزرگ مردان در این عالم باقی می ماندند، ما نیز باید باقی می ماندیم. به شماتت کنندگان ما بگو: به خود باز گردید و ما را شماتت و سرزنش مکنید؛ زیرا همین مرگی که گریبان گیر ما شده است، زمانی دیگر نیز گریبان گیر شما خواهد شد. (2).

348 - القتل اولی من رکوب العار

امام حسین علیه السلام به لشکر ابن سعد پیشنهاد جنگ تن

به تن داد، هر کسی برای مبارزه با حسین علیه السلام به میدان می آمد کشته می شد، تا آن که عده زیادی از لشکر ابن سعد کشته شدند، امام علیه السلام می جنگید در حالی که این رجز را می خواند: مرگ بهتر از زندگی مذلت باز است و ننگ بهتر از وارد شدن در آتش دوزخ است (3).

امام حسین (ع) پیوسته می جنگید تا آنکه که در کشاکش جنگ لشکر میان امام علیه السلام و خیمه ها فاصله انداختند، (غیرت حسین به جوش آمده و) فریاد برآورد: وای بر شما ای پیروان و شیعیان خاندان ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نیز نمی ترسید، حداقل در این دنیا آزاد مرد باشید و اگر آنگونه که گمان دارید عرب هستید، پس به اصل و نژاد خویش بازگردید (4).

شمر که خدایش لعنت کند: گفت: چه می گویی ای پسر فاطمه؟!

امام علیه السلام فرمودند، می گویم که من با شما مشغول جنگ و نبردم و شما با من و زنان در این باره گناهی ندارند، پس تا هنگامی که من زنده ام مگذارید که این سرکشان و جاهلان و ستمگران متعرض حرم من بشوند!

شمر - که لعنت خدا بر او باد - گفت: ای پس فاطمه؟ حرفت را پذیرفتیم! سپس همگی آماده جنگ با آن حضرت شدند. (5).

349 - مظهر غیرت و عزت نفس

از صفات برجسته انسانی یکی هم غیرتمندی است غیرتمندی و غیرت ورزی به خود و به خاندان و یارانش.

در مورد غیرت ورزی حسین علیه السلام به خویشتن انبوه سخنان افتخار آفرین و اشعار حماسی و سروده های پر محتوا و

ستم سوزش، به هنگام یورش قهرمانانه به سپاه دشمن، بلند آوازه و شناخته شده است.

همانگونه که عملکرد غیرتمندانه و افتخار آفرین او بسیار است، که اینکه یک نمونه آن را که قلب ها را جریحه دار می سازد، می نگریم:

در روز جاودانه عاشورا هنگامی که آن حضرت بر اثر شدت زخم ها و ضربت کاری عنصر ددمنشی به نام صالح بن وهب، توان نشستن بر فراز مرکب و ادامه دفاع را از دست داد و به طرف راست چهره مقدسش، بر روی خاک افتاد؛ همان ویژگی غیرتمندی و عزت نفسش بدو اجازه آرمیدن بر روی خاک و شنیدن شماتت دشمن بی فرهنگ را نداد؛ به همی جهت با زحمت بسیار بپا خاست و این بار بر روی پای خویش به دفاع از حق پرداخت.

پس از چندی شدت صدمات وارده، قدرت ایستادن را نیز از او سلب کرد، به ناچار در وسط میدان نبرد نشست و در حالی که حلقه محاصره بر او تنگ تر می شد، غیرتمندانه و شجاعانه به دفاع از حق ادامه داد. این مرحله نیز با شدت یافتن زخمهای و ادامه خونریزی غیر ممکن شد و پیشوای غیرتمندان عالم، در واپسین لحظات شهادت قرار گرفت، اما شگفتا که در آن لحظات نیز به زحمت بپا می خاست و بر خاک می افتاد تا دشمن، کار او را تمام شده ننگرد و جرات جسارت و شماتت نیابد... (6).

غیرتمندی و غیرت ورزی او در مورد خاندانش نیز درس آموز و شنیدنی است او تمام تلاش خویش را برای تدابیر دفاعی به کار گرفت با حفر خندق بر اطراف خیمه ها، با افروختن آتش های

شعله ور و پر شراره در درون خندق (7) و با فرا خواندن پیاپی دشمن زبون، که:اقصدونی بنفسی و اترکوا حرمی

شما با من در پیکارید نه با خاندانم، پس به خیمه ها نزدیک نشوید.

و این غیرتمندی به جایی رسید که با شنیدن خبر هجوم به خیمه ها، آب گوارایی را که با زحمت بسیار بدان دست یافته و برای نوشیدن به دهان نزدیک ساخته بود به زمین پاشید و با همان حالت عطش برای دفاع از خیمه ها شتافت (8).

(1) لهوف سید بن طاووس، ص 137.

(2) همان ماخذ، ص 137.

(3) همان اخذ ص 163.

(4) همان ماخذ ص 163.

(5) همان ماخذ، ص 165.

(6) بحارالانوار، ج 45، ص 54 و 55.

(7) بحار الانوار، مج 45، ص 4.

(8) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 147.

حسین مظهر عزت نفس

350 - عزت مرد چیست؟

مردی بر حسین علیه السلام وارد شد و گفت: ای پسر پیغمبر! پرسش هایی دارم که اگر اجازه فرمایید بگویم.

امام فرمود: بگو آنچه می خواهی

مرد گفت: میان ایمان و یقین چقدر فاصله است؟

امام فرمود: چهار انگشت.

مرد گفت: چگونه است؟ بیان فرمایید.

امام علیه السلام فرمود: الایمان ما سمعناه و الیقین ما رایناه و بین السمع و البصر اربع اصابع ایمان مربوط به چیزهایی است که با گوش می شنویم و یقین مربوط به چیزهایی است که با چشم می بینیم و میان گوش و چشم فاصله چهار انگشت است.

مرد: فاصله بین زمین و آسمان چقدر است؟

امام علیه السلام: به اندازه دعایی که به اجابت برسد

مرد: میان شرق و غرب چقدر فاصله است؟

امام علیه السلام به اندازه سیر یک روز خورشید.

مرد: فما عزالمرء عزت مرد به چیست؟

امام علیه السلام: استغنائه عن

الناس عزت یک مرد به بی نیازی او از مردم است.

مرد: فما اقبح شی ء چه چیز از همه زشت تر است؟

امام علیه السلام: هوسرانی پیران، سختگیری پادشاهان، دروغگویی شریفان، بخل ورزیدن ثروتمندان و حریص بودن دانشمندان از همه چیز زشت تر است

مرد: ای فرزند رسول خدا! درست فرمودی اینک به من بگویید امامان پس از رسول خدا چند نفرند؟

امام فرمود: دوازده نفر به تعداد نقبای بنی اسرائیل.

عرض کرد نام هایشان را توضیح دهید امام کمی تأمل فرمود، سپس گفت: ای برادر عرب! جانشین پس از رسول خدا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و حسن بن علی و حسین بن علی و من و نه فرزند از نسل من می باشند. یک به یک نام برد تا به نهمی رسید و فرمود: وی زنده می ماند تا در آخر زمان قیام کند. (1) (2).

351 - جایگاه عزت

روایت شده که امام حسین علیه السلام فرمود: (عزت و بی نیازی (از جایگاه خود) بیرون آمده و به گردش پرداختند، چون با توکل برخورد نمودند، (خود را جلوه هایی از آن دیده و) در آن مقیم گشتند. (3).

352 - حفظ عزت نفس تا لحظه مرگ

علاوه بر خصائص و اوصاف گذشته، امام علیه السلام عزت نفس خود را تا دم مرگ حفظ نمود و دست به بیعت نداد اگر به بیعت در مجلس ولید تن در نداد این چندان مهم نبود زیرا عوامل و شرایط موجود، امام را در آن مجلس در محاصره و مضیقه به تمام معنا نگذاشت و شهر مدینه وطن خودش بود و یاران پیغمبر کم و بیش در آنجا وجود داشتند و مخالفین یزید با حسین

علیه السلام همراه بودند و آل هاشم همه دسته جمعی منتظر فرمان امام دم در مجلس ولید تنها بیعت و پذیرفتن خلافت یزید بود و از پذیرش اطاعت ابن زیاد سخنی در بین نبود.

از مطالعه تاریخ قیام امام معلوم می شود که پس از محاصره آن حضرت دو مسأله مطرح بوده است یکی آنها امام خلافت یزید را بپذیرد و دیگر آنکه ذلیلانه و خاضعانه تسلیم ابن زیاد گردد.

امام در یکی از خطبه های روز عاشورا به این مطلب اشاره فرمود: الا آن دعی بن دعی قد رکزنی بین اثنتین: بین السله و الذله هیهات منا الذله فابی الله ذلک لرسوله و للمومنین الخ. (4).

یعنی: آگاه باشید این پسر خوانده پسر خوانده (ابن زیاد) مرا بین دو امر ناچار کرده: یا شمشیر کشیدن و جنگ کردن و یا قبول ذلت، حال اینکه محال است از ما ذلت، زیرا خداوند آن را بر رسول خود و بر مؤمنین روا ندانسته.

در این خطبه از خلافت یزید حرفی مطرح نیست و آنچه مطرح است باید حسین علیه السلام بدون قید و شرط تسلیم ابن زیاد گردد و معلوم نبود که او با امام چه رفتار خواهد کرد و حسین عزیز عزت نفس خود را باز حفظ کرد و حسین عزیز عزت نفس نخود را باز حفظ کرد به علت آنکه خداوند به ذلت مؤمن اجازه نداده، بعلاوه شرافت ذاتی و عظمت خانواده حسین این اجازه را نمی دهد لذا می فرمود، : (حجور طابت و انوف حمیه و نفوس ابیه)(5) و آغوش های پاک حسین را پرورش داد و گردن فروزان با غیرت و نفس های غیر خاضع

که حسین (ع) از آنها به مبارزه امام بیشتر تجلی کرد گو آنکه مقاومت حسین علیه السلام در مقابل دستگاه دیکتاتوری یزید در همه مراحل مردانه و شجاعانه بود، ولیکن این عظمت روحی از صبح عاشورا تا وقت شهادتش حیرت انگیز و بهت آور است؛ و بدون مبالغه هیچ قلم توانا و زبان گویایی نمی تواند آن را چنان که هست تحریر و تقریر نماید.

353 - من دست ذلت نخواهم داد!

آنگاه که حسین بن علی علیه السلام در محاصره شدید نیروهای مسلح ابن زیاد قرار گرفته و سپاه متجاوز آماده بود تا با یک حمله کار آن را یکسر کند، و آنگاه که برق شمشیرهای هزاران نظامی مسلح دشمن (6) چشم ها را خیره کرده و دل ها را می لرزاند، و آنگاه که سوز تشنگی، سراپای وجود امام را می گداخت و جهان در چشمش تیره و تار شده بود، آنگاه که زنان و کودکان امام در خیمه ها منقلب و پریشان، در حال سوز و گداز به سر می بردند، آنگاه که خاندان آن حضرت در حال بلاتکلیفی و نگرانی از آینده و در انتظار اسارت دقیقه شماری می کردند، و آنگاه که ناله های جانسوز زنان و کودکان تشنه و سرگردان تشنه و سرگردان قلب پر مهر حسین علیه السلام را می لرزاند و جگرش را چاک می زد، امام در چنین اوضاع وحشت زا و کوبنده ای که هر پهلوان مرد افکنی را بیچاره می کند، و در چنین عرصه پرمحنتی که شیر دلان را به زانو در می آورد، و در میان چنین طوفان بلایی که هر ناخدای زبر دست،

خود را گم می کند می فرمود، هیهات منا الذله ما هرگز ذلت را نمی پذیریم و می گفت لا اعطینهم بیدی اعطاء الذلیل (7) من دست ذلت به دست اینان نمی دهم.

سلام گرم عاشقان آزادگی بر تو باد ای رهبر آزادگان که ذلت را نپذیرفتی و به خون خود غلتیدی درود پرشور شیفتگان حق و عدالت بر روانت ای فرشته بشر سیما که در راه عدالت عاشقانه جان دادی.

354 - روح ذلت ناپذیر حسین (ع)

سیر کردن گرسنه ای در روز پریشانی، خوراک دادن به پدر از دست داده ای از بستگان، یا بینوایی خاک نشین، کاری است بزرگ و خدا پسندانه که مورد توصیه قرآن است (8) و بر فضیلت بی نظیر امام حسین علیه السلام همین بس که نجات از عقبه در این آیه شریفه به آن حضرت تفسیر شده است. (9).

آن حضرت در شبانه روز عاشورا به این عبادت بزرگ تمکن نیافت، چرا که روز عاشورا علاوه بر اینکه روز تشنگی بود، به دلیل محاصره اقتصادی، روز گرسنگی هم بود. به همین جهت حضرت سجاد علیه السلام فرمود:

فرزند گرامی پیامبر، گرسنه و تشنه به شهادت رسید (10).

اما مسأله تشنگی به دو جهت تکرار شد و سخنی از گرسنگی و طلب مواد غذایی از دشمن به میان نیامد نخست به دلیل شدت بیشتر عطش، بدان تاکید شد و دیگر به دلیل ذلت بار بودن طلب غذا و ناسازگار بودن آن با روح بلند و آزادمنشانه و ذلت ناپذیر امام حسین علیه السلام و یارانش که نه تنها از طلب طعام خود داری کردند، بلکه از همین دیدگاه بود که وقتی برخی از مردم

کوفه به کودکان خرما و گردو دادند، خواهر گرانقدرش خروشید که: صدقه بر ما روا نیست و آنها را دور ریخت (11) چرا که پذیرفتن غذای آنان در آن شرایط را، ذلت بار می نگریست و آن را اگر چه زکات هم نباشد بر خاندان رسالت روا نمی دانست (12).

355 - من بزرگ شده دامان پاکانم!

خطبه ای دارد اباعبدالله در روز عاشورا، در آن وقتی که از نظر ظاهر، همه امیدها قطع شده است و هر کسی باشد، خودش را می بازد، ولی این خطبه آنچنان شور و احساسات دارد که گویی آتش است که از دهان حسین بیرون می آید، این قدر داغ است.

آیا این جمله ها شوخی است؟ الا و ان الدعی ابن الدعی قدر کزبین اثنین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله!

پسر زیاد از شمشیرش خون می چکید. پدر سفاکش بیست سال قبل آنچنان از مردم کوفه زهر چشم گرفته بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر زیاد مأمور کوفه شده است، خود به خود از ترس خزیدند به خانه های خودشان، چون او و پدرش را می شناختند که چه خونخوارهایی هستند.

همین که پسر زیاد آمد به کوفه و امیر کوفه شد، به خاطر رعبی که پدرش در دل مردم کوفه ایجاد کرده بود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند اینقدر مردم مرعوب اینها بودند.

حسین خطاب به مردم کوفه می فرماید: الا و ان الدعی ابن الدعی مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما قدر کزبین اثنین بین السله و الذله (گریه استاد) می دانید به من چه پیشنهاد می کند؟ می گوید: حسین! یا باید

خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر به امیرتان بگویید که حسین می گوید: هیهات منا الذله حسین تن به خواری بدهد؟! (گریه استاد)

آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟ یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت (گریه ایستاد) خدا می خواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمی دانید، آن زنازاده مگر نمی داند که من در چه دامنی بزرگ شده ام؟ من روی دامن پیغمبر بزرگ شده ام، روی دامن علی مرتضی بزرگ شده ام؟ من از سینه فاطمه شیر خورده ام (گریه استاد) آیا کسی که از سینه زهرا شیر خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زیاد می دهد؟! هیهات منا الذله ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟!

356 - روح عزت و بزرگ منشی

امام حسین علیه السلام می فرماید: موت فی عز خیز من حیاه فی ذل؛ (13) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگی با ذلت امام حسین علیه السلام نمی گوید، جهاد با نفس حکم می کند که ما تن به حکم یزید و ابن زیاد بدهیم، چون بیشتر با نفس خودمان مجاهده کرده ایم؟ الا و ان الدعی ابن الدعی قدر کزبین اثنتین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله، یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجر طابت و طهرت؛ (14) پسر زیاد! این ناکس پسر ناکس که از من خواسته است که یکی از این دو را برگزینم: یا تن به ذلت بدهم و یا شمشیر و هیهات منا الذله ما کجا و تن به احساسات شخصی من است؛ مکتب

امت، به من اجازه نمی دهد، خدای من، به من اجازه نمی دهد، پیغمبر من، به من اجازه نمی دهد، تربیت من، به من اجازه نمی دهد، من در دامن علی علیه السلام و در دامن زهرا علیها السلام بزرگ شده ام؛ از پستان زهرا شیر خورده ام، آن پستانی که به من شیر داده به من اجازه نمی دهد؛ یعنی گویی مادرم اینجا حاضر است و به من می گوید: حسین! تو از پستان من شیر خورده ای! آنکه از پستان من شیر خورده، تن به ذلت نمی دهد.

امام حسین علیه السلام نفرمود، ما می رویم تن به ذلت ابن زیاد می دهیم، بگذار هر کاری می خواهد بکند، مگر غیر از این است که به ما اهانت و توهین می کند و فحش می دهد؟ هر چه او بیشتر از کارها کند، بیشتر جهاد با نفس کرده ایم! ابدا چنین چیزی نیست لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل، و لا افر فرار العبید؛ (15) من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بندگان فرار نمی کنم یا به نقل دیگری: و لا اقر اقرار العبید؛ مانند بندگان اقرار و اعتراف نمی کنم و تن به ذلت نمی دهم از این نوع تعبیرات در قران و حدیث و در کلمات ائمه اطهار علیه السلام - مخصوصا در کلمات امام حسین علیه السلام - خیلی زیاد است. (16).

357 - مرگ زیبنده تر از زندگی ذلت بار

در بردباری بی نظیرش همین بس که با همه این رنجها و پیشامدهای ناگوار و فشار بی رحمانه دشمن، باز هم قهرمانانه حملات آنان را دفع

و ضرباتشان را تحمل می کرد و بر آنان نفرین نمی کرد؛ مگر آنگاه که با زخم زبان قلب مقدسش را مجروح می ساختند.

یکی از شقاوت پیشگان به نام مالک بن یسر، ضمن وارد آوردن شمشیری بر پیکرش، به او ناروا گفت که آن گرامی زخم شمشیر را به روی خود نیاورد؛ اما در برابر زخم زبان، او را نفرین کرد (17) و این با بردباری ناسازگار نیست چرا که تحمل سرزنش، ذلت است نه بردباری و می فرمود: الموت خیر من رکوب العار (18) مرگ پر افتخار و باعزت، زیبنده تر از ذلت پذیری است (19).

358 - در برابر ظالم سر فرود نیاوردم!

امام حسین علیه السلام (چون به میدان آمد) مبارز طلبید و هر که از نام آوران دشمن به نبردش آمد او را کشت، تا آنجا که از ایشان کشتار عظیمی کرد سپس به جانب راست سپاه یورش برد و فرمود:الموت اولی من رکوب العار مرگ بهتر از زندگی ننگین است سپس به جانب چپ حمله برد و فرمود: منم حسین فرزند علی علیه السلام، سوگند یاد کرده ام در برابر ظالمان سر فرود نیاوریم، از خاندان و حریم پدرم (آل الله) دفاع می کنم و بر راه دین پیامبر خدا صلی الله علیه وآله رهسپارم (20).

359 - امامت، دستگاهی که عزت خدایی را برای مردم به وجود می آورد

پیامبر در مقابل مردم، کان رسول الله صلی الله علیه وآله یا کلی العبد و یجلس جلوس العبد؛ خود مثل بندگان غذا می خورد و مثل بندگان می نشست، نه مثل اشراف زاده ها خود پیامبر جزو فامیل های اشراف زاده بود؛ اما رفتار

او با مردم خود، رفتار متواضعانه ای بود؛ به آن ها احترام می کرد؛ به آن ها فخر و تعند نمی فروخت، اما اشاره و نگاه پیامبر، بر تن امپراطوران آن روز عالم (در سال های آخر عمرش) لرزه می انداخت؛ این عزت است.

امامت، یعنی آن دستگاهی که عزت خدایی را برای مردم به وجود می آورد؛ علم و معرفت را به مردم می دهد؛ رفق و مدارا را میان آن ها ترویج می کند؛ ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ می کند؛ اما سلطنت و حکومت های جائرانه، نقطه مقابل آن است امروز در خیلی از جاهای دنیا اسمشان پادشاه نیست، اما در واقع پادشاهند؛ اسمشان سلطان نیست و ظواهر دمکراسی هم در آن جاها جاری است، اما در باطن، همان سلطنت است؛ یعنی رفتار تعند آمیز با مردم، و رفتار ذلت آمیز با هر قدرتی که بالا سر آنها باشد! حتی شما می بینید که یک کشور بزرگ و مقتدر، رؤسای سیاسی آن ها باز به نوبه خود مقهور و اسیر دست صاحبان کمپانی ها، مراکز شبکه ها پنهان جهانی، مراکز مافیایی و مراکز صهیونیستی هستند؛ مجبورند طبق میل دل آن ها حرف بزنند و موضع گیری کنند؛ برای این که آنها نرنجند؛ این سلطنت است وقتی که در راس، ذلت و زبونی وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلت و زبونی وجود خواهد داشت؛ امام حسین علیه این قیام کرد.

در رفتار امام حسین، از اولی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزت و سرافرازی و در عین

حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است؛ در همه مراحل هم این طور است. آن روزی که صدها نامه و شاید هزارها نامه برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توییم و در کوفه و در عراق منتظر تو هستیم، او دچار غرور نشد، آن جا که سخنرانی کرد و فرمود:

خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید القتاه صحبت از مرگ کرد؛ نگفت که چنان می کنیم، چنین می کنیم، یا دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع بکند؛ از حالا مناصب را در کوفه تقسیم بکنند حرکت مسلمانانه، همراه با معرفت، همراه با عبودیت، همراه با تواضع، آن وقتی است که حالا همه دست ها را به طرف او دراز کرده اند و نسبت به او اظهار ارادت می کنند آن روزی هم که در کربلا همراه یک جمع کمتر از صد نفر توسط سی هزار جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زن ها و حرام او را تهدید به اسارت کردند، آن روز هم ذره ای اضطراب در این مرد خدا و این بنده خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.

آن راوی ای که حوادث روز عاشورا را نقل کرده است و در کتاب ها دهن به دهن منتقل شده است، می گوید: فوالله ما رایت مکثورا مکثور، یعنی آن کسی که امواج غم و اندوه بر سر او بریزد؛ بچه اش بمیرد، دوستانش نابود بشوند، ثروتش از بین برود، همه امواج بلا به طرف او بیاید راوی می گوید:

من هیچ کسی را در چهار موج بلا

مثل حسین بن علی برخورد می کند؛ کسانی که دچار غم های گوناگونند راوی می گوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامی ای با این همه مصیبت، مثل حسین بن علی، چهره ای شاد، مصمم حاکی از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد؛ این همان عزت الهی است؛ این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت؛ بشر فهمید که باید برای آن چنان حکومت و جامعه ای مبارزه کند؛ جامعه ای که در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد همه باید برای آن چنان اجتماعی جهاد کنند که به وجود بیاید و می آید و ممکن است.

360 - عزت در کلام امام حسین (ع)

امام فرمود: مرگ در عزت بهتر از زندگی در ذلت است

و در روز عاشورا سرود: مرگ بهتر از زندگی ننگین است و زندگی در ننگ ولی همراه با اقرار به حق بهتر از ورود به آتش است. به خدا سوگند ننگ و آتش پناه من نخواهند بود. (21).

(1) کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، ص 23.

(2) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 201.

(3) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام ص 809.

(4) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7.

(5) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7.

(6) بحار، ج 44، ص 298.

(7) تاریخ طبری، ج 4، ص 323.

(8) بلد / 11.

(9) بحارالانوار، ج 44، ص 281، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 582.

(10) لهوف، ص 92.

(11) بحارالانوار، ج 45.

(12) ویژگیهای امام حسین (ع)، ص 134.

(13) ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 601.

(14) لهوف ق 85.

(15) ارشاد مفید، ص 235.

(16) انسان کامل، ص 239.

(17) بحارالانوار، ج 45، ص

53.

(18) بحارالانوار، ج 45، ص 49، مناقب، ج 4، ص 68.

(19) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 144.

(20) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 560.

(21) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام ص 561.

درس های نهضت عاشورا

361 - ما که از سیدالشهداء بالاتر نیستیم

ما که از سیدالشهداء بالاتر نیستیم، آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد! ما هم وظیفه مان را عمل می کنیم. (1).

362 - مسأله ما همان است که سیدالشهداء بر سر آن جان فدا کرد

امروز مطلب مهم است، از مهماتی است که جان باید پایش داد. همان مهمی است که سیدالشهداء جانش را داد برایش، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال زحمت برایش کشید، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال زحمت برایش کشید، همان مهمی است؟ حضرت امیر علیه السلام هجده ماه با معاویه جنگ کرد، در صورتی که معاویه دعوی اسلام می کرد و چه و چه، جنگش چه بود؟ برای اینکه یک سلطان جائر بود برای اینکه یک دستگاه جائر بود، باید به زمینش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به کشتن داد، آنقدر از اینها را هم کشت، برای چه برای اینکه اقامه حق بکند، اقامه عدل بکند. (2).

363 - تأمین آینده اسلام

آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظامی سیاسی و نظامی اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود مخالفت نموده مبارزه کرد و فداکاری کرد. (3).

364 - بر پایی حکومت عدل

زندگی سیدالشهداء، زندگی حضرت

صاحب علیه السلام زندگی همه انبیای عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می خواستند درست کنند. (4).

365 - اقامه عدل الهی

برای این بود شهادتش، که اقامه بشود عدل الهی و خانه خدا، محفوظ باشد خانه خدا. (5).

366 - درس نماز

امام حسین علیه السلام هم برای دشمن، هم برای اصحابش، و برای آیندگان درس نماز داد، امام در حالی که خودش و اصحابش و فرزندانش تشنه بودند، از دشمن در خواست آب نکرد، ولی برای نماز و مناجات یک شب مهلت خواست.

از این درخواست امام علیه السلام می توان به اهمیت نماز و دعا و نیایش و تلاوت قرآن پی برد که آن حضرت تا آنجا به این مسائل علاقه دارد که از دشمن ناجوانمردش درخواست مهلت می کند تا یک شب دیگر از عمر خویش را با این اعمال بگذراند و چرا چنین نباشد که حسین علیه السلام برای ترویج و زنده ساختن نماز و قرآن و سفارش الهی به اینجا آمده است و مناجات و نیایش با پروردگار بهترین و لذت بخش ترین دقایق زندگی اوست و باید هر ملتی که برای خدا قیام می کند، همین اعمال را شعار و ملاک عمل خویش قرار بدهد.

367 - قناعت امام حسین (ع)

امام حسین علیه السلام او برای اتمام حجت و نشان دادن ماهیت دشمن، از همه دنیا به این قناعت کرد که به گوشه ای از مرزهای سرزمین پهناور اسلامی برود. (6) پس به قناعت خویش افزود و از همه دنیا و امکانات آن به یک پیراهن قدیمی و

پاره که نه قیمتی داشت و نه مشتری، بسنده کرد؛ اما دشمن تجاوز کار پس از شهادت آن حضرت آن را نیز از پیکر مقدسش بیرون آورد و برد. (7).

368 - سمبل حسن خلق

آن گرامی مرد توحید و تقوا، همواره سمبل اخلاقی نیکو و روش پسندیده بود، اما در شبانه روز عاشورا، جلوه هایی از این فضیلت انسانی از او تبلور یافت که شگفت انگیز بود به گونه ای که اگر به رفتار و کردار و عملکرد او با هر کدام از یاران و خاندان و ارادتمندان و خدمتگزارانش در آن شرایط سخت بنگریم، چنان است که به راستی به ارزش ها و امتیازات اخلاقی بی نظیری بر می خوریم. (8).

369 - الگوی اطمینان قلب

در آزمایش بزرگ عاشورا او سمبل تمام عیار وقار و اطمینان بود نمونه بی نظیری از آرامش و اعصاب پولادین و قلب توانمند را تجسم می ساخت؛ چرا که شدت یافتن شداید و مشکلات بر وقار و اطمینان او می افزود و رنگ چهره نورانی اش را بازتر و بشاشتر می ساخت. (9).

370 - یکدلی با یاران

امام حسین علیه السلام در قیام خونین عاشورا برای آزادی و آزادگی مبارزه می کرد از آغاز حرکت تا روز عاشورا، همه جا روح آزادگی را تقویت می فرمود و در حساس ترین لحظات روز عاشورا که در محاصره کامل قرار داشت به آزادی و آزادگی یاران خود می اندیشید، آنان را در انتخاب، آزاد گذاشته بود و فرمود:

ای مردم! هر کدام از شما که می تواند بر تیزی شمشیر، و ضربات نیزه ها صبر کند با ما قیام کند و گر نه از میان

ما بیرون رود و خود را نجات دهد.

371 - دیگر دوستی امام حسین (ع)

از صفات برجسته امام حسین علیه السلام تصمیم تزلزل ناپذیرش برای نجات و رهایی دادن مردم از عذاب الهی بود، به همین جهت سخت ترین مسئولیتها را پذیرفت، تا به پاداش و مرتبه رفیع و ویژه ای نائل آید که در پرتو آن شفاعتش برای گناهکاران و کسانی که در خور عذاب هستند، آنگونه که می باید، مفید افتد.

او نه تنها در اندیشه دوست و آشنا بود، بلکه برای دشمن هم دل می سوزانید و در اندیشه هدایت و نجات آنان بود، بدین دلیل بود که بر چهره شقاوت پیشه ای که برای بریدن سر مقدس و کشتنش آمده بود تبسم می فرمود و آنگاه او را پند و اندرز رسا و حکیمانه می داد (10).

و هنگامی که از هدایت و حق پذیری آنان نا امید شد باز هم طبیبانه برای تخفیف آلام و رنج ها و گناه و کیفر آنان، می کوشید.

از این دیدگاه بود به افراد سست عنصری چون هرثمه و عبیدالله بن حر جعفی، هنگامی که از گزینش راه هدایت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند توصیه فرمود که راه خویش برگیرند و از صدارس نبرد حق و باطل، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهیدان راه آزادی و یکتاپرستی را، در پیکار با شرک و جاهلیت اموی بنگرند و یا ندای حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسین علیه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترک وظیفه و نشنیده گرفتن صدای دادخواهی پیشوای شهیدان، به کیفر شدیدتری گرفتار گردند. (11).

372 - الگوی آزادگی

از ویژگی

های انسانی آن گرامی، آزادگی و ظلم ستیزی و ستم ناپذیری بی نظیر اوست.

او به راستی نه تنها قهرمان سازش ناپذیر در برابر ستم و قلدری و شقاوت و استبداد بود، بلکه بنیانگذار این شیوه آزادمنشانه و انسانی است که تمامی آزادی خواهان و ستم ستیزان و مبارزان راه عدالت، باید به آن قهرمان حریت و رهایی، تاسی جویند

برای نمونه: آن گرامی بود که در بحران تاخت و تاز افسار گسیخته استبداد سیاهکار اموی و به هنگامی که در سر دو راهی سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و یا رویارویی و تاریخ ساز و شهادت پر افتخار قرار گرفت، قهرمانانه خروشید که:

نه! هرگز چنین نخواهد شد و حسین زیر بار ذلت نخواهد رفت... (12).

و این منشور رهایی بخش و ستم سوز و جاودانه را برای همگان به یادگار نهاد که:

لا والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر منهم فرار العبید... (13).

نه! به خدای هستی سوگند که، نه ذلیلانه دست بیعت بر دست تجاوزکاران خواهم نهاد و نه همانند بردگان از میدان جهاد، خواهم گریخت.

373 - جلوه گری شجاعت

شجاعت، یک ارزش والای انسانی است و در وجود گرامی آن حضرت به گونه ای تجلی یافت که به راستی او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت برای عصرها و نسل ها شد.

شهامت و دلاوری در زندگی او به صورتی جلوه گر شد که در زندگی هیچ قهرمانی از قهرمانان ظهور نکرد و برای او به سبکی پیش آمد که برای کسی حتی پدر گرانقدرش که خداوندگار شهامت ها و شجاعت ها بود آن شرایط استثنایی پیش نیامد.

374 - دفاع از نماز و

نمازگزار

یکی از درس های آموزنده نهضت سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام پیوند آن با عبادت و نماز است، به گونه ای که ظهر خونین عاشورا برای همیشه، همراه با کلمه نورانی نماز در خاطر تاریخ مانده است و یکی از شهدای کربلا نیز در هنگامی به شهادت رسید که از امام حسین علیه السلام محافظت می کرد تا آن اسوه نمازگزاران نماز بخواند این درس است که اهمیت نماز را بیان می کند و غفلت از آن هرگز روا نیست.

375 - درس در همه حال به یاد خدا بودن

امام حسین علیه السلام به ما آموخت که در بحرانی ترین حالات و پیشامدها یاد خدا باشیم، و با یاد او که به دلها آرامش می بخشد آرامش قلب پیدا نموده و این اطمینان قلبی را به یاران و خانواده اش نیز منتقل کرد، خطبه هایش با نام و یاد خداست، امام در روز عاشورا در اوج سختی ها یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان جاری می کرد و به واسطه ذکر آن محبوب قطره وجودش را به دریای الهی متصل می ساخت در روایت آمده که روز عاشورا امام حسین پیوسته و مداوم خدا را یاد می کرد و می گفت:

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

376 - درسی به پیکارگران در راه حق

این بود راه و رسم حسین بن علی علیه السلام و یارانش در روز عاشورا که نماز همه مسائل را تحت الشعاع قرار می دهد و آن حضرت به هنگام نماز همه چیز را فراموش می کند و از

دشمن خونخوارش درخواست آتش بس می نماید.

و این درسی است به همه پیکارگران در راه حق، درسی است که پدر ارجمندش امیرمؤمنان در صفین و در بحبوحه جنگ به پیروانش یاد می دهد، آنگاه که ابن عباس دید آن حضرت مراقب و منتظر وقت نماز است، سؤال نماز است، سؤال نمود: یا امیرالمؤمنین! مثل اینکه نگران مطلبی هستید؟

فرمود: آری! مراقب زوال شمس و داخل شدن وقت نماز ظهر می باشم

ابن عباس گفت: ما در این موقع حساس نمی توانیم دست از جنگ برداریم و مشغول نماز گردیم.

امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ وی فرمود: انما قاتلناهم علی الصلوه؛ ما برای نماز با آنان می جنگیم.

آری! در جنگ صفین نماز صفین نماز شب علی علیه السلام نیز ترک نمی گردید و حتی در لیله الهریر.

377 - حتی در جنگ، نماز ترک شد

حتی در میدان جنگ به ما گفتند، اصل عبادت ولو به صورت نماز خوف را فراموش نکنید، اینکه نماز مسافر شکسته است اصلش در قرآن کریم در مورد نماز خوف رزمندگان است، در میدان جنگ و در حال حمله چگونه نماز بخوانند، از مکتب عاشورا درس نماز می گیریم، که انسان در هر صورتی باشد نماز از او برداشته نمی شود.

امام در مقابل تیرهای دشمن نماز را اقامه نمودند تا برای آیندگان درس باشد نماز نشانگر اطاعت عبد از معبود و عاشق از معشوق است و تمامی این درجات از عبادت یعنی اخلاص در بندگی در نماز تبلور می یابد اگر قرار بر این باشد که در لحظات سخت و جانفرسایی چون جنگ نماز انسان ترک شود این دیگر اطاعت از معبود نیست بلکه دقیقا اطاعت

از شیطان است. اطاعت از نفس اماره است و حتی اگر این جنگ بر مبنای دفاع از کیان و سرزمین اسلامی صورت گرفته باشد بدون نماز ارزشی نخواهد داشت؛ و عینا به معنای نفی اولین پایه از فروع دین است.

378 - درس غیرت دینی

او به ما درس داد که چگونه از دین و قرآن و نماز دفاع کنیم، و در مقابل تیرهای دشمن نماز را برپا کردند و از هیچ نترسیدند، و به هر شکلی نماز را خواندند رزمندگان ما در دوران جنگ تحمیلی به مولایشان سیدالشهداء اقتدا کردند.

379 - درس شب زنده داری

امام حسین علیه السلام در میدان جنگ هرم سحرخیزی و شب زنده داری را به ما آموخت، یک شب جنگ را به تأخیر انداخت، که با نماز شب و سحر خیزی وداع کند، شب عاشورا، در خیمه ها تماشایی بود، امام و یارانش در دل شب با معبود خود مناجات می کردند.

امام چقدر عاشق نماز شب است، در آخرین وداع او در روز عاشورا به خواهرش می فرماید: خواهرم! در نماز شب مرا فراموش مکن و در آن هنگام برایم دعا کن یعنی امام حسین از زینب التماس دعا داشت.

380 - درس اخلاص

امام حسین علیه السلام به ما درس اخلاص داد، کاری که انسان برای خدا می کند باید خالصانه و با قصد قربت باشد، خلوص بی شائبه و به دور از هر گونه ریب بود.

در هدف او ذره ای ریا آوازه گری و خود گری و خود بینی نمی بینم او برای خدا قیام کرد و تنها رضای او را طلبید و در این طلب راست گفت و به صواب عمل

کرد.

همین خلوص حسین بود که کارسازی کرد و نام او را تا حال زنده داشته و از این پس نیز زنده خواهد داشت و همین اخلاص و قصد قربت بود که او را خون خدا کرد و تربت او موجب شفاء شد و او به همین خاطر ثارالله است.

نماز او سراسر خلوص بود، اگر چه در میدان جنگ، و در مقابل جمعیت بود، نماز او چه آشکار عین هم است، در همه حال او را می بیند امام مصداق این آیه بود: قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین (14).

381 - درس عبادت و بندگی

امام حسین علیه السلام و اصحابش درس عبادت و بندگی کامل را به بشریت آموختند، خیلی ها ادعا می کنند ما خداوند را عبادت و بندگی می کنیم ولی هنگام امتحان مردود می شوند.

این شعار را می دهیم، ای کاش ما در کربلا بودیم، امام حسین علیه السلام را یاری می کردیم و سنه خود را سپر نماز قرار می دادیم، اما گویا واقعا اینطور هستیم خود را امتحان کنیم.

382 - عبرت از عاشورا

عاشورا غیر از درس، یک صحنه عبرت است.

عبرت گیری از عاشورا این است، نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشوند.

383 - درس فداکاری برای دین

عاشورا به ما درس می دهد که برای حفظ دین باید فداکاری کرد.

384 - مواجه امام حسین (ع) با یک دنیا

مسأله کربلا مهم است باز این هم برای کسانی که می خواهند این بزرگواری را الگو قرار بدهند، درس است عزیزان من ببینید، ماجرای کربلا تقریبا بیشتر از یک نصف روز - یا اندکی بیشتر -

طول نکشیده است تعدادی هم شهید شده اند - حالا هفتاد و دو نفر یا چند نفر کمتر و بیشتر - این همه شهید در دنیا هست مسأله کربلا که شما می بینید این همه عظمت پیدا کرده است - حق همین است. و هنوز از این ها عظیم تر است - این گونه در اعماق وجود بشر تأثیر گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح این قضیه است جسم قضیه خیلی حجمی ندارد بالاخره بچه های کوچک در همه جا کشته شده اند؛ در حالی که آن جا یک بچه شش ماهه کشته شد - دشمنان در بعضی جاها قتل عام کرده اند و صدها بچه را کشته اند - قضیه در این جا از لحاظ جسمانی مطرح نیست؛ از لحاظ معنا و روح خیلی مهم است.

روح قضیه این است که امام حسین علیه السلام در این ماجرا، با یک لشکر روبرو نبود، با جماعتی از انسان ها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسین علیه السلام با جهانی انحراف و ظلمات روبرو بود این مهم است در عین حالی که با یک جهان کج روی و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چیز داشت؛ پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدث و آخوند داشت وحشت انگیز بود تن آدم معمولی - حتی آدم فوق معمولی - در مقابل عظمت پوشالی آن دنیای ظلمت می لرزید قدم و دل امام حسین علیه السلام در مقابل این دنیا نلرزید؛ احساس ضعف و تردید نکرد و یک تنه وسط میدان آمد. عظمت قضیه این است که قیام الله است.

کار

امام حسین (علیه الصلاه و السلام) در کربلا، با کار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است.

قضیه این است همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا، مواجه شد، امام حسین در ماجرای کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد حرکت نبوی و حرکت حسینی، مثل دایره متحدالمرکز هستند به یک جهت متوجه اند لذا این جا حسین منی و انا من حسینی معنا پیدا می کند این عظمت کار امام حسین است.

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا که فرمودند: بروید و این جا نمانید، دست بچه های من را هم بگیرید و ببرید، این ها من را می خواهند، شوخی که نکردند فرض کنید آن ها قبول می کردند و می رفتند و امام حسین، تک و تنها و یا با ده نفر می ماند؛ آیا خیال می کنید از عظمت کار امام حسین کم می شد؟ نه، عینا باز همین عظمت را داشت، اگر به جای این هفتاد و دو نفر، هفتاد و دوهزار نفر اطراف امام حسین را می گرفتند، آیا باز عظمت کار کم می شد؟

385 - حسین (ع) معلم بشریت

حسین بن علی درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردباری به مردم داد، درس تحمل شداید و سختی ها به مردم داد اینها برای ملت مسلمان درس های بسیار بزرگی بود.

پس اینکه می گویند: حسن بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح

تازه دمید، خون ها را به جوش آورده، غیرت ها را تحریک کرد، عشق و ایده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید به مردم داد، ترس را ریخت، همان مردمی که تا آن مقدار می ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند. (15).

386 - درس زندگی همراه عزت

می آییم روز عاشورا، می بینیم تا آخرین لحظات حیات حسین علیه السلام مکرمت و بزرگواری؛ یعنی همان محور اخلاقی اسلامی، محور تربیت اسلامی در کلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زیاد می گوید: لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛ من مانند یک آدم پست، دست به دست شما نمی دهم، مانند یک بنده و برده هرگز نمی آیم اقرار بکنم که من اشتباه کردم چنین چیزی محال است.

بالاتر از این در همان حالی که دارد می جنگد؛ یعنی در حالی که تمام اصحابش کشته شده اند، تمام نزدیکان و اقاربش شهید شده اند، کشته های فرزندان رشیدش را در مقابل چشمش می بیند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش می بیند و به چشم دل می بیند که تا چند ساعت دیگر می ریزند در خیام حرمش و اهل بیتش هم اسیر می کنند، در عین حال در همان حال که می جنگد شعار می دهد، شعار حکومت سیادت و آقایی، اما نه آقایی به معنی اینکه من باید رئیس باشم و تو مرئوس (بلکه به این معنی که) من آقایی هستم که آقاییم به من اجازه نمی دهد

که به یک صفت پست تن بدهم: الموت خیر من رکوب العار و العار اولی من دخول النار (16).

387 - درس ایجاد حس قهرمانی

اینکه من تاکید می کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درس های بزرگی است که این قیام می تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیاء بکند.

388 - درس اقامه امر به معروف و نهی از منکر (17).

این خطابه و منبر که الان در میان ما شایع است، مولود حادثه عاشورا و توصیه ائمه اطهار به اقامه عزای سیدالشهداء است، از برکات عزاداری سیدالشهداء علیه السلام است. اشخاص عاقل و فهمیده و متدین گفتند: حالا که مجالسی به نام سیدالشهداء علیه السلام تشکیل می شود، حالا که مردم به نام امام حسین جمع می شوند، چرا ما به این وسیله از یک اصل دیگر استفاده نکنیم؟ چرا ضمنا اصل دیگری را اجرا نکنیم؟ و آن، اصل امر به معرف و نهی از منکر است. لهذا حسین بن علی صاحب دو کرسی شد: یک کرسی مرثیه خوانی و کرسی ابراز احساسات به سود مظلوم و علیه ظالم، که اگر به طرز صحیحی اجرا شود آن هم آثار عظیم دارد که قبلا عرض کردم، و دیگر کرسی امر به معروف و نهی از منکر. در این کشور آنچه ارشاد و هدایت به امر به معروف و نهی از منکر قولی و

زبانی می شود با نام مقدس حسین بن علی می شود و چه کار خوبی و چه سنت خوبی بوده که به عمل آمده است، چه خوب کردند که کرسی حسین بن علی را ضمنا کرسی امر به معروف و تعلیمات اصول دین و فروع دین قرار دادند، از احساسات مردم نسبت به حسین بن علی که احساسات واقعی است استفاده خوب کردند.

مردم آنقدر که به نام حسین بن علی جمع می شوند به نام دیگری جمع نمی شوند. خوب استفاده ای کردند که چنین سنتی را برقرار کردند. (18).

(1) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 228.

(2) صحیفه ی نور، ج 5، ص 16.

(3) ولایت فقیه، ص 161.

(4) ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، ص 214.

(5) همان ماخذ، ص 214.

(6) بحار الانوار، ج 44، ص 389.

(7) بحارالانوار، ج 45، ص 54، مناقب، ج 4، ص 109، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 572.

(8) ویژگیهای امام حسین علیه السلام ص 144 ت.

(9) همان ماخذ.

(10) بحارالانوار، ج 45، ص 56.

(11) همان ماخذ.

(12) همان ماخذ، ص 83.

(13) بحارالانوار، ج 44، ص 191، و ج 45؛ نفس المهموم، ص 619؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 188.

(14) انعام، 162.

(15) حماسه حسین، ج 1، ص 173 174.

(16) گفتارهای معنوی، ص 192 و 193.

(17) حماسه حسینی، ج 1، ص 174 و 175.

(18) ده گفتار ص 256.

فضایل و خصایص اصحاب و یاران امام حسین

389 - جایگاه شهادت سیدالشهداء

امام باقر فرمود: چون علی علیه السلام به همراه تعداد اندکی از مردم، به فاصله یک یا دو میلی کربلا رسید، در پیش آنان حرکت کرد و به مکانی رسید، که مقدفان نام داشت، گرد آن جا گردید و

سپس فرمود: در این جا، دویست کشته شده اند که همه آنان شهیدند این جا محل مرکب و محل فرودشان، و محل شهادت عشاقی است که پیشینیان را توان سبقت بر آنان نیست و آنان که بعدشان آیند، توان الحاق بدانان را نخواهد داشت. (1).

390 - وصف یاران

امام علیه السلام چون شب عاشورا نزدیک شد اصحاب خود را جمع کرد امام سجاد علیه السلام فرمود: من در آن وقت مریض بودم نزدیک شدم، تا سخنان امام علیه السلام را بشنوم. شنیدم فرمود: خدا را بهترین ثنا می گویم و او را بر راحتی و سختی سپاسگزارم. بار الها! تو را ستایش می کنم بر اینکه ما را به پیامبر (محمد صلی الله علیه وآله) کرامت بخشیدی و به ما قرآن آموختی و در دین نخود فقیهمان ساختی و برای ما گوشها و چشمها و دلهایی آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی.

اما بعد: من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و خاندانی نیکوکارتر و پیوندجو تر از خاندان خود سراغ ندارم خدا همه شما را پاداش نیک دهد. بدانید من سرانجام فردایمان را از این دشمنان می دانم، اکنون نگران شمایم (شما را آزاد گذاردم) همه با آسودگی رهسپار شوید که از جانب من بر شما بیعتی نیست این شب است که شما را فراگرفته، آن را مرکب راهوار خود گیرید (و بروید).

391 - وفاداری زهیر

در این هنگام زهیر بن قین از جای برخاسته و گفت: ای پسر پیامبر! خداوند تو را راهبری نماید فرمایشات تو را شنیدیم، حتی اگر دنیا باقی و زندگی ما در آن جاویدان هم بود، باز ما در

یاری و کمک به تو استقامت می ورزیم و آن را بر زندگانی جاودان ترجیح می دادیم! (2).

392 - اعلام آمادگی هلال بن نافع

راوی گفت: (هلال بن نافع بجلی) برخاست و گفت: به خدا سوگند، ما ملاقات و دیدار پروردگارمان را امری ناخوش نمی دانیم و از آن کراهت نداریم و بر نیات و درک خویش استواریم. ما دوستیم با دوستان تو و دشمنیم با دشمنان تو! (3).

393 - ما امید شفاعت از جد تو داریم!

بریر بن خضیر از جای برخاسته و گفت: ای پسر پیامبر! به خدا سوگند، همانا، این که جنگ در رکاب تو قسمت ما شده، منتی است از سوی خداوند بر ما، باشد که در یاری تو بدنمان قطعه قطعه شود و جدت در روز قیامت شفیع ما گردد.

394 -وفاداری یاران (4).

ابوحمزه ثمالی نقل کرده که گفت: از زین العابدین علیه السلام شنیدم که فرمود: پدرم در شب آن روزی که به شهادت رسید خاندان و یاران خود را گرد آورد و فرمود: خاندان و شیعیان من! این شب را مرکب راهوار خود را برهانید که شما از بیعت و پیمانی که با من بسته اید آزاد و در رخصتید.

برادران و خاندان و یاران امام علیه السلام همه به یک زبان عرض کردند: ای سرور ما اباعبدالله! به خدا سوگند ما تو را هرگز تنها نمی گذاریم نه به خدا سوگند، آیا مردم بگویند: امام و بزرگ و سرور خود را تنها گذارند تا کشته شد و میان ما و خدا عذری راه انداختند؟! ما دست از یاری تو برنداریم تا در رکاب تو کشته شویم. (5).

395 - با توایم تا

شهادت

(مسلم بن عوسجه) برخاست و گفت: آیا ما تو را در حالی که این همه دشمن پیرامونت را فراگرفته، رها کنیم و برویم؟ نه؟ به خدا سوگند، خداوند چنین عمل زشتی را روزی و قسمت من نگرداند که من دست به این کار بزنم (و تو را ترک گویم) من تا پایان کار با تو هستم تا لحظه ای که نیزه ام را در سینه آنها (فرو برده و) بشکنم و تا زمانی که شمشیر در دست من است، با شمشیر با آنان خواهم جنگید و اگر سلاحی در دست نداشته باشم، با پرتاب نمودن سنگ با آنها می جنگم (و دست از یاری تو بر نداشته) و از تو جدا نخواهم شد، تا در رکاب تو شربت شهادت را بنوشم (6).

396 - عزت در زندگی با تو است!

راوی گفت: (پس از سخنان مسلم بن عوسجه) سعید بن عبدالله حنفی از جای بلند شده و عرض کرد: به خدا سوگند، ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله! ما هرگز تو را تنها و بی یاور نخواهیم گذاشت تا آنان که نزد خداوند ثابت شود که ما به سفارش پیامبر درباره شما عمل نمودیم و اگر من بدانم که در راه تو به شهادت می رسم، سپس دوباره زنده می گردم و سپس ذرات وجودم را بر باد فنا می دهند و هفتاد بار این عمل را با من انجام دهند، من تو را تنها نخواهم گذاشت تا آن که در رکاب تو به شهادت برسم، و چرا این گونه نباشم در حالی که مرگ فقط یک بار بیش نیست؛ ولی در پی آن عزتی

بدون ذلت خواهد بود (7).

397 - خبر ناگوار به محمد بن بشیر

در همین لحظات بود که خبری به محمد بن بشیر حضرمی رسید که: پسرت در مرز ری گرفتار و اسیر شده است!

او گفت: اسیر شدن او و خودم را به حساب خدا می گذارم؛ هر چند که دوست نمی داشتم که با وجود من، او اسیر باشد.

امام حسین علیه السلام هنگامی که این سخن را شنید، فرمود: خدایت رحمت کند! من بیعت خود را از گردن تو برداشتم، برو و در پی آزادی فرزندت اقدام نما.

محمد بن بشیر گفت: اگر حیوانات وحشی مرا زنده زنده، تکه پاره کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد؟

امام علیه السلام فرمودند: پس این جامه ها را به پسرت بده، تا برای رهایی برادرش از اسارت، از آنها استفاده کند و آنها را فدایه او گرداند. امام علیه السلام پس از این سخن، پنج قطعه لباس گرانقیمت را با ارزش هزار دینار به محمد بشیر داد. (8).

398 - اتمام حجت با برادران مسلم بن عقیل

پس از تمام حجت با همراهان و آزاد گذاشتن مردم در کناره گیری یا تداوم قیام، که بسیاری فرار را بر قرار ترجیح دادند و 72 تن باقی ماندند، امام خطاب به برادران مسلم بن عقیل فرمود: ای فرزندان عقیل! شهادت مسلم، خانواده شما را کافی است من شما را رخصت دادم که به سوی خانه های خود بروید اما فرزندان آزاد مرد عقیل به پا خاستند و گفتند: یا ابا عبدالله! تو را رها کنیم و به کجا برویم؟ مردم چه خواهند گفت؟ و ما در جواب مردم چه بگوییم؟ به مردم بگوییم که:

امام و رهبر و بزرگ خود را در میان دشمنان تنها گذاردیم، و با تیری یا شمشیری از او دفاع نکردیم؟ سوگند به خدا! چنین نخواهیم کرد بلکه جان و مال و زن و فرزندان خود را فدای تو می کنیم

399 - اینک گاه شوخی و خوشی است!

روایت شده که: بریر بن خضیر همدانی و عبدالرحمان بن عبدربه انصاری کنار آن خیمه منتظر ایستاده بودند تا امام حسین (ع) خارج شود و آنها به نظافت خویش بپردازند، بریر در همین احوالات خوشحال بوده و شوخی می کرد و می خواست که عبدالرحمن را نیز بخواند، عبدالرحمان به بریر گفت: ای بریر! چرا می خندی؟ آیا الان موقع خنده و شوخی است؟

بریر گفت: نزدیکان من همه می دانند که من نه در پیری و نه در جوانی آدم شوخی نبودم؛ اما اینک به خاطر سرنوشتی که در پیش روی داریم (و شهادتی که منتظر آنیم) خوشحالم به خدا سوگند، ساعتی دیگر پس از جنگیدن با این مردم، با حوریان بهشتی رو به رو شده و دست بر گردن آنان می اندازیم. (9).

400 - نماز یکی از اصحاب امام حسین (ع)

بریر یکی از مشایخ و علمای کوفه بود از القابش سید القراء است، در تفسیر و تدریس قرآن بر همه اصحاب مقدم بود با علی علیه السلام مصاحبت داشته و چهل سال نماز صبحش را با وضوی نماز عشایش خوانده است، آن قدر کم خوراک بود که اقتضای تجدید وضو هم در او دیده نمی شده است، در مکه به امام ملحق شد و در شب عاشورا نخستین کسی بود که برخاست و اعلام آمادگی کرد و

در آن شب با برخی از اصحاب مزاح و شوخی می کرد.

شب عاشورا سیدالشهداء به اصحاب فرمود: بروید لباس هایتان را تمیز کنید فردا لباس تمیز در بر نمایید تا کفن های شما باشد؛ زیر شما را کفن نمی کنند.

بعد هر کدام به خیمه خود رفتند و عبادت و مناجات با خدا را شروع کردند، بعضی به ذکر رکوع و برخی به ذکر سجود شب را تا صبح مناجات می کردند دعا می خواندند و وداع می نمودند.

401 - اصحاب خستگی ناپذیر

گرچه اصحاب اباعبدالله علیه السلام شب قبل از روز عاشورا را به جای خواب و استراحت به نماز و قرآن و استغفار و مناجات با محبوب به سر بردند و ظاهرا باید از نیروی جسمی و بدنی آنان کاسته شده باشد، ولی عشق به آنان نیرو بخشیده است عشق به خدا، عشق به شهادت در راه خدا و در رکاب بهترین برگزیده حق حجت خدا و امام زمان حضرت اباعبدالله الحسین.

402 - ایمان و اخلاص یاران امام

یارانی که امام برای کار و تلاش خود برگزیده یارانی پاک و خالص و با صفا بودند و ارزیابی از آنها در موارد زیر قابل دقت است:

در بعد ایمان: در ایمان استوار و قوی بودند و جوهره اصلی ایمانشان در روز عاشورا معلوم شد که با چه استواری و عشقی به پیش رفتند و تا آخرین نفس بر ایمان خود پایدار ماندند.

در جنبه عبادت: همه از عابدان و بندگان خالص خدا بودند همه اهل نماز شب، اهل تلاوت قرآن، اهل ذکر و مناجات و دعا و در پیشگاه خدا خاضع بودند در وسط جنگ در روز عاشورا در

میان تیرها و نیزه ها، در میدان کربلا به نماز جماعت ایستادند.

در جنبه اخلاص: یاران حسین هر چه داشتند و با تمام وجود می جنگیدند، می خواستند خدای را از خود راضی کنند حتی در شدت جراحات به فکر درد نبودند، در اندیشه فداکاری در راه خدا بودند.

اخلاص به امام: عباس علیه السلام وارد شریعه آب شد، ولی به یاد تشنگی امام از وسط شریعه آب تشنه لب برگشت سیف بن حارث برای امام گریه می کرد و درباره علت گریه می گفت: برای این است که نمی توانیم برای تو کاری انجام دهیم غلام ابوذر با عجز و لابه از امام اجازه شهادت می گرفت و می گفت: مرا از شهادت محروم مکن!

403 - مقام اصحاب و اهل بیت امام حسین (ع)

شهدا در میان همه صلحا و سعدا می درخشند و اصحاب امام حسین در میان همه شهدا می دانید چه فرمود؟ و چه گواهی صادر کرد؟ در آن شب بعد از آنکه در مراحل سابق غربال هایی شده بود، و آنهایی که لایقی نبودند رفته بودند، باز لایق ها را برای آخرین بار آزمایش کرد دیگر در این آزمایش یک نفر هم رفوزه نشد.

در شب عاشورا چه کرد؟ فجمع اصحابه عند قرب الماء یا عند قرب السماء (دو جور نوشته اند) آنها که گفته اند عند قرب الماء یعنی خیمه ای داشت اباعبدالله، که در آن خیمه مشک های آب بود، آن خیمه اختصاص داشت از روز اول برای مشک ها که از آب پر می کردند و در آن خیمه می گذاشتند، آن خیمه را می گفتند خیمه قرب الماء یعنی خیمه

مشک های آب، اصحاب خودش را در آنجا جمع کرده بود، حالا چرا آنجا جمع کرد؟ من نمی دانم، شاید به این جهت که آن خیمه در آن شب دیگر محلی از اعراب نداشت؛ چون مشک آبی دیگر آنجا وجود نداشت حداکثر آب داشتن همان بوده که ارباب مقاتل گفته اند که فرزند عزیزش علی اکبر را با جمعیتی فرستاد و آنها موفق شدند و از شریعه فرات مقداری آب آوردند و همه از آن آب نوشیدند، بعد فرمود: (با این آب غسل کنید، و خودتان را شستشو بدهید، و بدانید که این آخرین توشه شما است از آب دنیا) و اگر آن جمله عند قرب المساء باشد یعنی نزدیک غروب آنها را جمع کرد. به هر حال اصحاب را جمع کرد، و خطبه ای خواند که بسیار بسیار غرا و عالی است.

این خطبه عطف به حادثه ای بود که در عصر همان روز پیش آمده بود.

شنیده اید که در عصر تاسوعا تکلیف یکسره شد و فقط مهلتی داده شد برای فردا، تکلیف قطعی بود، بعد از قطعی شدن تکلیف اباعبدالله اصحاب را جم کردند، راوی امام زین العابدین علیه السلام است که خودشان آنجا بوده اند، می فرمایند: آن خیمه ای که امام علیه السلام اصحاب خود را در آن جمع کرد مجاور خیمه ای بود که من در آنجا بستری بودم، پدرم وقتی اصحابش را جمع کرد، خدا را ثنا گفت: اثنی علی الله احسن الثناء و احمود علی السرائ و الضراء اللهم انی احمدک علی ان اکرمتنا بالنبوه و علمتنا القران و فقهتنا فی الدین؛ من خدا را ثنا می گویم، عالی

ترین ثناها، همیشه سپاسگزار بوده و هستم، در هر شرایطی، قرار بگیرم.

آنکه در طریق حق و حقیقت گام بر می دارد، در هر شرایطی قرار بگیرد، برای او خیر است مرد حق در هر شرایطی، وظیفه خاص خویش را می شناسد و با انجام وظیفه و مسولیت هیچ پیش آمدی شر نیست.

در طریقت پیش سالک هر چه آید خیر او است

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

خودش هنگامی که داشت به طرف کربلا می آمد جمله ای در جواب فرزدق شاعر معروف در همین زمینه دارد که جالب است بعد از آنکه فرزدق وضع عراق را وخیم تعریف می کند، امام می فرماید: ان نزل القضاء بما نحب فنحمد الله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد (فلم یبعد) من کان الحق نیته و التقوی سریرته؛ یعنی اگر جریان قضا و قدر موافق آرزوی ما در آمد، خدا را سپاس می گوییم و از او برای ادای شکر کمک می خواهیم و اگر بر عکسی، بر خلاف آنچه ما آرزو می کنیم جریان یافت، باز هم آنکه قصد و هدفی جز حق و حقیقت ندارد و سرشتش، سرشت تقوا است، از هر غرض و مرضی پاک است، زیان نکرده (و یا دور نشده) است پس به هر حال هر چه پیش آید خیر است و شر نیست.

و احمد علی السراء و الضراء؛ من او را سپاس

می گویم، هم برای روزهای راحتی و آسانی، و هم برای روزهای سختی.

می خواهد بفرماید: من روزهای راحتی و خوشی در عمر خود دیده ام، مانند روزهایی که در کودکی روی زانوی پیامبر می نشستم، روی دوش پیامبر سوار می شدم، اوقاتی گذشته است که عزیزترین کودکان عالم اسلام بودم، خدا را بر آن روزها، سپاس می گویم، بر سختی های امروز هم سپاس می گویم، من آنچه پیش آمده برای خود بد نمی دانم، خیر می دانم خدایا! ما تو را سپاس می گوییم که علم قرآن را به ما دادی، ما هستیم که قرآن را آن جوری که هست درک می کنیم و می فهمیم و تو را سپاس می گوییم که ما را با بصیرت در روح و باطنش را بفهمیم، زیر و روی دین را آن جوری که باید بفهمیم، بفهمیم. بعد چه کرد؟ بعد آن شهادتنامه تاریخی را درباره اصحاب و اهل بیتش صادر کرد، فرمود: انی لا اعلم اصحابا خیرا و لا اوفی من اصحابی و لا اهل بیت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بیتی؛ من اصحابی از اصحاب خودم بهتر و باوفاتر سراغ ندارم.

می خواند بفرماید من شما را حتی بر اصحاب پیامبر که در رکاب پیامبر شهید شدند ترجیح می دهم؛ بر اصحاب پدرم علی که در جمل و صفین و نهروان در رکاب او شهید شدند ترجیح می دهم، زیرا شرایط خاص شما از شرایط آنها مهم تر است و اهل بیتی نیکوتر و صله رحم به جا آورتر و با فضیلت تر از اهل بیت خود سراغ ندارم، با این وسیله

اقرار کرد و اعتراف کرد به مقام آنها، و تشکر کرد از آنها.

بعد فرمود: ایها الناس! به همه تان اعلان می کنم، هم به اصحاب خودم و هم به اهل بیت خودم که این قوم جز با شخص من با کس دیگر کار ندارند، اینها فعلا و جود من را مزاحم خودشان می دانند، از من بیعت می خواهند که بیعت نمی کنم، اینها چون فقط شخص من را مزاحم خودشان می دانند، اگر من را از بین ببرند به هیچ کدام شما کار ندارند، پس دشمن که به شما کار ندارد؛ اما من که شما با من بیعت کردید، به همه تان اعلان می کنم که بیعت خود را از شما برداشتم، پس شما نه از ناحیه دشمن اجباری به ماندن دارید و نه از ناحیه دوست، آزاد مطلق، هر کس می خواند برود، برود رو کرد به اصحاب و فرمود: هر یک از شما دست یکی از خاندان مرا بگیرد (اهل بیت امام حسین کوچک داشتند، بزرگ داشتند، آنها هم که بودند، اهل آن دیار نبودند، و با آن محیط نا آشنا بودند، می خواست بفرماید که دسته جمعی اهل بیت من نروند، بلکه هر یکی از شما دست یکی از آنها را بگیرید و از معرکه خارج کنید و بروید).

اینجاست که مقام اصحاب اباعبدالله روشن می شود، هیچ اجباری نه از ناحیه دشمن که بگوییم در چنگال دشمن گرفتارند و نه از ناحیه حضرت که مسأله تعهد بیعت بود، نداشتند، اباعبدالله به همه شان آزادی داد.

در همین جاست که می بینید آن جمله های پرشکوه را یک یک اهل بیت و اصحابش،

به اباعبدالله در جوابش عرض می کردند. (10).

404 - دو مایه دلخوشی امام

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، و روز عاشورا، دوتا دلخوشی دارد دلخوشی بزرگش به اهل بیتش است که می بیند قدم به قدمش دارند می آیند، از آن طفل کوچکش گرفته تا فرد بزرگش.

دلخوشی دیگرش بر اصحاب باوفایش هست که می بیند کوچک ترین نقطه ضعفی ندارند، فردا که روز عاشورا می شود، یک نفر از اینها فرار نکرد، یک نفر از اینها به دشمن ملحق نشد، ولی از دشمن افرادی را به خود جذب کردند. هم در شب عاشورا افرادی به آنها ملحق شدند و هم در روز عاشورا دشمن را مجذوب خودشان کردند، که حر بن یزید ریاحی یکی از آنهاست، 30 نفر در شب عاشورا آمدند ملحق شدند، اینها مایه های دلخوشی اباعبدالله بود.

یک یک شروع کردند به جواب دادن به آن حضرت: آقا! ما را مرخص می فرمایید؟! اما برویم و شما را تنها بگذاریم؟! نه به خدا قسم، یک جان که قابل شما نیست، یک جان که در راه شما ارزش ندارد.

یکی گفت: من دلم می خواهد که من را می کشتند، جنازه من را می سوزانند خاکسترم را به باد می دادند، باز دو مرتبه من زنده می شدم، باز در راه تو کشته می شدم، تا هفتاد بار تکرار می شد، یک بار که چیزی نیست.

دیگری گفت: من دوست داشتم هزار بار مرا پشت سر یکدیگر می کشتند، من هزار جان می داشتم و قربان تو می کردم.

اول کسی که این را گفت، که دیگران دنبال سخن او را گرفتند؛ برادرش ابوالفضل بود بداتهم

بذلک اخوه العباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام یعنی اول کسی که به سخن آمد و این اظهارات را به زبان آورد، برادر رشیدش ابوالفضل العباس بود.

پشت سر آن حضرت، دیگران شبیه آن جمله ها را تکرار کردند.

این آخرین آزمایش بود که اینها می بایست بشوند، و آزمایش شدند.

بعد از اینکه صد در صد تصمیم خودشان را اعلان کردند، آن وقت اباعبدالله پرده از روی حقایق فردا برداشت، و فرمود: پس به شما بگویم: همه شما فردا شهید خواهید شد.

همه گفتند: الحمد لله رب العالمین خدا را شکر که ما فردا در راه فرزند پیغمبر خودمان شهید می شویم، خدا را شکر.

اینجا یک حساب است، اگر منطق، منطق شهید نبود، این منطق می آمد که خوب حالا که حسین بن علی به هر حال کشته می شود، ماندن این همه افراد چه تأثیری دارد، جز اینکه اینها هم کشته بشوند، پس اینها دیگر چرا ماندند؟!

اباعبدالله چرا اجازه داد که اینها بمانند، چرا اینها را مجبور نکرد که بروند؟ چرا نگفت چون کسی به شما کار ندارد و ماندن شما هم به حال ما کوچک ترین فایده ای ندارد، تنها اثرش این است که شما هم جان خود را از دست بدهید، پس باید بروید، رفتن واجب است و ماندن حرام اگر فردی مانند ما به جای امام حسین می بود و بر مسند شرع نشسته بود قلم بر می داشت و می نوشت: حکم به اینکه ماندن شما از این به بعد حرام و رفتن شما واجب است، اگر بمانید از این ساعت سفر شما معصیت است و نماز خود را باید تمام

بخوانید نه قصر.

امام حسین این کار را نکرد، چرا این کار را نکرد و بر عکس، اعلام آمادگی آنها را برای شهادت تقدیس و تکریم کرد. (11).

405 - مقاومت یاران حسین (ع)

یکی از امتیازات بزرگ جریان امام حسین این است که امام حسین یک هسته نیرومند ایمانی به وجود آورد که اینها در مقابل هر چه شدائد بود مقاومت کردند.

تاریخ نمی نویسد که یک نفر از اینها به لشکر دشمن رفته باشد. ولی تاریخ می نویسد که عده زیادی از لشکر دشمن در همان وقایع عاشورا به اینها ملحق شدند؛ یعنی در اصحاب امام حسین کسی نبود که ضعف نشان دهد مگر یک نفر (یا دو نفر) به نام ضحاک بن عبدالله مشرقی که از اول آمد به امام حسین گفت من با شما می آیم ولی یک شرط دارم و آن این است که تا وقتی که احتمال بدهم وجودم من به حال شما مفید است هستم، با این شرط حاضر شد، امام هم قبول کرد آمد و تا روز عاشورا و تا آن لحظات آخر هم بود، بعد آمد نزد امام و گفت: من طبق شرطی که کردم الان دیگر می توانم بروم چون حسی می کنم که دیگر وجود من برای شما هیچ فایده ای ندارد.

فرمود: می خواهی بروی برو.

یک اسب بسیار دونده عالی ای داشت، سوار این اسب شد و چند شلاق محکم به آن زد که اسب را به اصطلاح اجیر و آماده کرده باشد اطراف محاصره بود نقطه ای را در نظر گرفت یک مرتبه به قلب لشکر دشمن زد ولی نه به قصد محاربه، به قصد اینکه لشکر

را بشکافد و فرار کند زد و خارج شد عده ای تعقیبش کردند نزدیک بود گرفتار شود اتفاقا در میان تعقیب کنندگان شخصی بود که از آشنایان او بود، گفت: کاری به او نداشته باشید، او که نمی خواهد بجنگد، می خواهد فرار کند رهایش کردند رفت. (12).

406 - ندای هل من معین حسین (ع)

امام حسین علیه السلام فریاد بر آورد که: آیا فریاد رسی نیست که در راه رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حریم حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع کند؟ (13).

407 - بیدار شدن حر از خواب غفلت

هنگامی که امام حسین علیه السلام فریاد یاری طلبی اش (در صحرای کربلا پیچید) حر بن یزید ریاحی به ابن سعد روی کرده و گفت: آیا تو واقعا می خواهی با حسین بجنگی؟ ابن سعد گفت: آری! به خدا سوگند، جنگی خواهم کرد که کم ترین چیز آن جدا شدن سرها از پیکر و دست ها از بدن باشد!! (14).

408 - لرزیدن شیر مردی تائب

حر با شنیدن این سخن از ابن سعد فاصله گرفته و در مکان دیگری، در پیش سربازانش ایستاد در حالی که بند بند بدنش می لرزید، در این حال مهاجر بن اوس (با دین رعشه بر اندام حر) به او گفت: به خدا سوگند، ای حر؟ کار تو مرا شگفت زده نموده، اگر زمانی شخصی از من درباره شجاع ترین فرد کوفه می پرسید، من فقط تو را نام می بردم و اسم دیگری را بر زبان نمی آوردم، پس اینک (که گاه جنگ و مبارزه است این) چه حالی است که تو داری؟!

حر

گفت: به خدا قسم می خورم که خویشتن را میان دو راهی بهشت و دوزخ سرگردان می بینم و (باز) به خدا سوگند می خورم که جز بهشت را بر نگزینم؛ هر چند که در این راه تکه تکه شده و جسدم را با آتش (15) بسوزانند؟!

409 - آیا خدا توبه مرا می پذیرد؟

حر پس از گفتن این کلام سوار بر اسب شده و به سوی خیام حسینی رفت، در حالی که دستان خویش را (به علامت تسلیم و ندامت) بر سر نهاد بود و می گفت: خداوند! به سوی تو باز می گردم، تو به مرا قبول نما؛ زیرا من دل اولیای تو و فرزند دختر پیامبر تو را لرزاندم سپس خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود: فدایت شوم! من همان کسی هستم که همراه تو می آمدم و اجازه ندادم که تو به سوی مدینه جدت باز گردی و کار را بر تو دشوار و سخت گرفتم، من نمی توانستم (قصد این مردم جنگ و پیکار با توست و) اینان کار را به این جا می رسانند، من اکنون به درگاه الهی توبه می کنم، آیا به عقیده تو، خدا توبه مرا می پذیرد؟

حسین علیه السلام فرمود: آری! خداوند توبه تو را می پذیرد، حال از اسب پیاده شو.

حر گفت: اینک من سوار بر اسب باشم بهتر است از این که پیاده شوم؛ (زیرا سرانجام از اسب سرنگون خواهم شد) و پایان کار من پیاده شدن می باشد (16).

410 - قبول شدن توبه حر

نوشته اند: قَلَبَ تُرْسَهُ، یعنی حر سپر خود را واژگونه کرد به علامت این که من به جنگ نیامده

ام، امان می خواهم، اول کسی که با او مواجه شد اباعبدالله علیه السلام بود، چون حضرت در بیرون خیام حرم ایستاده بود سلام کرد: السلام علیک یا اباعبدالله! عرض کرد: آقا! من گنهکارم، روسیاه هستم، من همان گنهکار و مجرمی هستم (اول کسی هستم) که راه را بر شما گرفتم به خدای خود عرض می کند؛ خدایا! از گناه این گنهکار بگذر؛ اللهم انی ارعبت قلوب اولیائک خدایا! من دل اولیاء تو را به لرزه در آوردم، آنها را ترساندم (اهل بیت حسین بن علی علیه السلام وقتی او را در بین راه دیدند، اول باری بود که چشمانشان به دشمن افتاد. وقتی هزار نفر مسلح را ببینند که جلویشان ایستاده اند، قهرا حالت رعب و ترس پیدا می کنند آقا من تائبم و می خواهم گناه خود را جبران بکنم لکه سیاهی که برای خود به وجود آورده ام، جز با خون با هیچ چیز دیگر پاک نمی شود آمده ام که با اجازه شما توبه کنم اولا بفرمایید توبه من پذیرفته است یا نه؟

امام حسین علیه السلام هیچ چیز را برای خود نمی خواهد با اینکه می داند حر چه توبه بکند و چه نکند، در وضع فعلی مؤثر نیست، ولی او حر را برای خود نمی خواهد در جواب او فرمود: البته توبه پذیرفته است چرا پذیرفته نباشد؟ مگر باب رحمت الهی به روی یک انسان تائب بسته می شود؟ ابدا حر از توبه او مورد قبول واقع شده است خوشحال شد، الحمدلله، پس توبه من قبول است؟

- بله.

- پس اجازه بدهید من بروم خودم را فدای شما کنم و خونم

را در راه شما بریزم.

امام فرمود، ای حر! تو میهمان ما هستی، پیاده شو! کمی بنشین تا از تو پذیرایی کنم.

(من نمی دانم امام با چه می خواست پذیرایی کند) ولی حر از امام اجازه خواست که پایین نیاید هر چه آقا اصرار کرد، پایین نیامد. بعضی از ارباب سیر زمر مطلب را این طور کشف کرده اند که حر مایل بود خدمت امام بنشیند، ولی یک نگرانی او را ناراحت می کرد و آن اینکه می ترسید در مدتی که خدمت امام نشسته است، یکی از اطفال اباعبدالله علیه السلام او را ببیند و بگوید این همان کسی است که روز اول راه را بر ما بست، و او شرمنده شود برای اینکه شرمنده نشود و هر چه زودتر این لکه ننگ را با خون خودش از دامن خود بشوید، اصرار کرد اجازه دهید من بروم.

امام فرمود: حال که اصرار داری مانع نمی شوم، برو.

411 - اذن میدان حر

سپس حر گفت یا حسین! چون من نخستین کسی بودم که سد راه تو شدم، اینک اجازه بده تا اولین شهید راه تو باشم، شاید بدینوسیله من نیز در زمره کسانی باشم که فردای قیامت با جدت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله مصافحه می نمایند.

مقصود حر از بیان این سخن که اولین شهید راه حسین علیه السلام باشد اولین شهید از آن لحظه به بعد است؛ زیرا همانگونه که گفته شد، قبل از حر، کسان دیگری به درجه والای شهادت رسیده بودند. (17).

412 - تشکر و قدردانی از حر

پس از توبه و بازگشت (حر) که تزلزلی در کوفیان افتاد، از امام اجازه گرفت و به

میدان رفت و 40 نفر از سربازان کوفه را کشت تا آن که اسب او را زخم زدند و کشتند، حر ناچار پیاده شد و همچنان به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسید.

دوستان جنازه خونین او را که هنوز رمقی داشت خدمت امام حسین علیه السلام آوردند و امام در حالی که با دستان مبارک صورت او را نوازش می کرد اظهار داشت:

مبارک باد! مبارک باد!

ای حر، تو آزاد مردی چنان که در دنیا و آخرت با نام (حر) خوانده می شوی.

سوگند به خدا! مادرت اشتباه نکرد که تو را حر نامید، پس تو سوگند به خدا! در دنیا آزاد مرد، و در آخرت رستگاری

سپس این شعر را سرود:

- پس نیکو آزاده ای است حر از طایفه بنی ریاح، که بر تیزی نیزه ها صبور است.

- چه نیکو آزاده ای که با حسین عهد برادری بست، و در این راه جان خود را صبحگاهان تقدیم کرد.

- هر آینه رستگار شدند، آنان که حسین را یاری دادند، آنان با هدایت شدن و اصلاح خویش رستگار گردیدند.

413 - حسن حال حر

مناسبت نقل در این مقام کلام سید نعمت الله جزائری شوشتری در کتاب انوار نعمانیه است: عده ای از موثقین حکایت کرده اند که: شاه اسماعیل وقتی بر بغداد دست یافت به مشهد حضرت امام حسین علیه السلام آمد و از برخی مردم شنید که به حر بن یزید ریاحی طعن می زدند، وی به نزد قبر وی آمد و دستور داد که نبش قبر وی نمایند، او را خوابیده به همان وضعی یافتند که شهید شده و دیدند بر سر وی دستمال بسته شده،

شاه اسماعیل

- نورالله صریحه - خواست آن دستمال را بردارد؛ زیرا در کتب سیر و تواریخ نقل شده بود که آن دستمال حسین علیه السلام است، که سر حر را در آن واقعه ای که مجروح شد بست و بر همان هیات دفن گردید است؛ وقتی آن دستمال را از سرش باز کردند، خون حر راه افتاد به طوری که قبر از آن پر شد وقتی آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ایستاد، وقتی دوباره آن را باز کردند خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غیر از آن دستمال جلوی خون را بگیرند ممکن نشد پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد که بر قبر وی ساختمانی بسازند، و خادمی برای قبر وی برگمارند تا در آن خدمت کند. (18).

414 - قدردانی از برادران غفاری

در روز عاشورا در آن لحظه های حساس شهادت که یاران امام حسین علیه السلام به شهادت می رسیدند، دو برادر از فرزندان غفاریان در حالی که گریان بودند از امام (ع) اجازه خواستند تا وارد میدان شوند و از آن حضرت دفاع کنند.

امام حسین علیه السلام فرمود: آفرین بر شما نزدیک من بیایید. ای برادر زادگانم چرا می گریید؟ به خدا من امیدوارم که تا یک ساعت دیگر دیده شما روشن شود.

گفتند: گریه ما برای تنهایی شماست یاران همه رفتند و شما تنها مانده اید.

امام فرمود: ای برادر زادگانم! خدا شما را بر این وجدان و همدردی و برادری با من پاداش پرهیزگاران عطا فرماید

پس از چند لحظه آن دو برادر نیز به شهادت رسیدند.

415 - وصیت من یاری از حسین است!

مسلم بن

عوسجه وارد میدان شد، در جنگ با لشکر ابن سعد پایداری نموده و بر سختی و بلایای جنگ شکیبایی کرد تا آن که از اسب به روی زمین افتاد، هنوز نیمه رمقی برایش باقی مانده بود که امام حسین علیه السلام همانگاه حبیب بن مظاهر بالای سرش آمده و فرمود: خدا تو را بیامرزد ای مسلم! از مؤمنان کسانی هستند که بعضی از ایشان به درجه شهادت رسیده اند و عده ای دیگر منتظر رسیدن به شهادت هستند و اینان نعمت های الهی را تبدیل نکرده اند.

حبیب بن مظاهر نزد مسلم آمد و گفت: ای مسلم! برای من دشوار است که شاهد جان کندن و شهادت تو باشم، ولی به تو مژده بهشت می دهم.

مسلم با صدایی ضعیف و ناله مانند (که نشاندهنده آخرین نفس هایش بود) به حبیب گفت: خداوند به تو مژده خیر بدهد.

حبیب گفت: ای مسلم! اگر قرار نبود که من نیز پس از تو به شهادت برسم، دوست می داشتم که اگر وصیتی داری برایت انجام دهم.

مسلم به امام حسین علیه السلام اشاره کرد و گفت: تنها سفارش و توصیه من درباره حسین است که تا آنجا که می توانی در راه او جانبازی و فداکاری نمایی!

حبیب علیه السلام گفت به دیده منت دارم! پس از این بود که روح پاک مسلم عروج نمود. (19).

416 - سپر بلای حسین (ع)

پس از به شهادت رسیدن مسلم عمرو بن قرظه انصاری از خیمه ها خارج شد، نزد امام حسین علیه السلام آمد و اذن میدان طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داده و او مشتاقانه شروع به جنگ با لشکر ابن

سعد نمود، و در یاری سلطان آسمانها کوشش بسیار کرد و عده زیادی از سربازان لشکر ابن سعد را به درک فرستاد، او در عین مبارزه (خویشتن را سپر بلای شمشیری که به سمت آن حضرت پرتاب می شد را به جان می خرید و در این راه تا آن جایی که توان داشت مقاومت کرد، تا آن که در اثر ازدیاد زخم ها، تاب و توان خود را از دست داده و از پای در آمد، در این حال روی به امام حسین علیه السلام نموده و گفت: ای پسر پیامبر! (آیا به عهدی که با تو بسته بودم) وفا کردم؟ امام علیه السلام فرمود: آری! تو پیش از من به بهشت خواهی رفت، پس سلام مرا به رسول خدا صلی الله علیه وآله برسان و به آن حضرت بگو که من نیز به دنبال تو خواهم آمد).

(عمرو پس از شنیدن سخن امام حسین (ع)) آن قدر جهاد کرد تا آن که به شهادت رسید رضوان الله علیه (20).

417 - بار خدایا! این قوم را لعنت نما!

در هنگامه نماز تیری به سمت امام حسین علیه السلام پرتاب شد، (سعید بن عبدالله) خود را سپر حضرت نمود و آن را به جان خرید و به همین صورت تیرهایی را که از سوی دشمن پرتاب می شدند می گرفت تا آن که رمقی برایش باقی نماند، بر زمین افتاده و می گفت: بار خدایا! این قوم را لعنت کن، همانگونه که قوم عاد و ثمود را لعنت کردی! بار الها! سلام مرا به پیامبرت برسان و به آن حضرت بگو (که در راه یاری جگر گوشه

اش حسین) چه زخم هایی بر من وارد شد؛ زیرا من در راه یاری خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله هدفی جز تحصیل رضا و خشنودی تو نداشتم

سعید بن عبدالله، پس از گفتن این کلام در حالی که سیزده پیکان تیر و زخم های فراوان نیزه و شمشیر در بدنش دیده می شد، به شهادت رسید رضوان الله علیه.(21).

418 - آزاد گذاشتن هلال بن نافع

در روز عاشورا به هنگام میدان رفتن (هلال بن نافع) همسر جوانش، دامن او را گرفت و گفت: پس از تو به کجا روم؟ و به چه کسی تکیه کنم؟ و آنگاه به شدت گریست وقتی امام حسین علیه السلام متوجه شد، با همان روح آزادگی خطاب به هلال فرمود:

ای پسر نافع! همانا همسرت، جدایی تو را نمی پسندد، آزادی تا خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری!

هلال بن نافع گفت: ای پسر رسول خدا! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردای قیامت جواب پیامبر صلی الله علیه وآله را چگونه بدهم؟

آنگاه به میدان جنگ رفت، مبارزه کرد تا شهید شد. (22).

419 - اصحاب فدای خاندان

نوشته اند تا اصحاب زنده بودند، تا یک نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه نداند یک نفر از اهل پیغمبر، از خاندان امام حسین، از فرزندان، از برادرزادگان، از برادران، از عموزادگان، به میدان برود، می گفتند: آقا اجازه بدهید ما وظیفه مان را انجام بدهیم، ما وقتی کشته شدیم خودتان می دانید.

اهل بیت پیغمبر منتظر بودند که نوبت آنها برسد. آخرین فرد از اصحاب اباعبدالله که شهید، شد یک مرتبه ولوله ای در میان جوانان خاندان پیغمبر افتاد. همه از جا حرکت

کردند. نوشته اند: فجعل یودع بعضهم بعضا شروع کردند با یکدیگر وداع کردن و خداحافظی کردن، دست به گردن یکدیگر انداختن، صورت یکدیگر را بوسیدن.

420 - بهترین اصحاب امام حسین (ع) (23).

قضیه معروفی است درباره یکی از علمای بزرگ شیعه منقول است. یکی از علمای قم برای من نقل می کرد که مرحوم فیض درباره این جمله که از حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است که ایشان در شب عاشورا فرمودند: من اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، می گفت: من باور نمی کنم چنین چیزی را امام فرموده باشد.

گفته بودند: چرا؟

گفته بود: مگر آنها چه کار کردند که امام بگوید اصحابی از اینها بالاتر نیست. آنهایی که امام حسین را کشتند خیلی آدم های بدی بودند؛ اینهایی که امام حسین را یاری کردند کار مهمی انجام نداند. هر مسلمانی جای آنها می بود، وقتی می گفتند: فرزند پیغمبر، و امام زمانشان در دست دشمن تنها مانده است، قهرا می ایستاد.

یک شب در عالم رویا دید که صحرای کربلا است، امام حسین با 72 تن در یک طرف، لشکر 30 هزار نفری دشمن هم در طرف دیگر. آن جریان به نظرش آمد که موقع ظهر است و می خواهند نماز بخوانند. حضرت امام حسین علیه السلام به همین آقا فرمودند: شما جلو بایستید تا ما نماز بخوانیم. (همانطور که سعید بن عبدالله حنفی و یکی دو نفر دیگر خودشان را سپر قرار دادند).

دشمن تیر اندازی می کرد. آقا رفت جلو ایستاد. اولین تیر از دشمن داشت می آمد. تا دید تیر دارد می آید، خم شد. ناگاه دید که تیر اصابت کرد

به امام.

در همان عالم خواب گفت: استغفر الله ربی و اتوب الیه، عجب کار بدی کردم! این دفعه دیگر چنین کاری نمی کنم. دفعه دوم تیر آمد. تا نزدیک او شد دو مرتبه خودش را خم کرد. چند دفعه این جریان تکرار شد؛ دید بی اختیار خم می شود. در این هنگام امام به او فرمود: انی لا اعلم اصحابا خیرا و لا افضل من اصحابی؛ من اصحابی از اصحاب خودم بهتر نمی شناسم. یعنی تو خیال کرده ای هر که کتاب خواند مجاهد می شود؟! این حقیقتی است: من لم یغز ولم یحدث نفسه بغزو مات علی شعبه من النفاق؛ کسی که عملا مجاهد نبوده است یا لااقل این اندیشه را نداشته که مجاهد باشد در درون روحش یک دو رویی وجود دارد یعنی موقع جهاد که می شود در می رود.

(1) رساله لقاء الله، ص 221.

(2) لهوف سید بن طاوس، ص 113.

(3) همان ماخذ.

(4) همان ماخذ.

(5) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 449.

(6) لهوف سید بن طاوس، ص 129.

(7) همان ماخذ ص 131.

(8) همان ماخذ.

(9) همان ماخذ ص 135.

(10) شهید، ص 123.

(11) شهید ص 129.

(12) سیره ائمه، ص 104.

(13) لهوف سید بن طاووس، ص 143.

(14) همان ماخذ.

(15) همان ماخذ.

(16) همان ماخذ.

(17) لهوف سید بن طاووس، ص 145.

(18) عیوت مسائل نفس و شرح آن، ج 2، ص 107.

(19) لهوف سید بن طاووس، ص 147.

(20) همان ماخذ.

(21) فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، دشتی 48.

(22) همان ماخذ.

(23) حماسه حسینی، ج 1 ص 231.

شکست دشمن در برابر منطق حسین

421 - سخن مطهری در باب مبارزه امام حسین (ع) (1).

ما اگر مبارزه حسین بن علی علیه السلام را با لشکریان

یزید و ابن زیاد از جنبه نظامی، یعنی از نظر ظاهری و صوری در نظر بگیریم، امام حسین شکست خورد و آنها پیروز شدند. اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم، فکری و اعتقادی است، یعنی حکومت یزید سمبل جریانی بود که می خواست فکر اسلامی را از بین ببرد و امام حسین برای احیاء فکر اسلام جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین به مقصودش رسید یا نرسید؟

آیا توانست یک فکر را در دنیا زنده کند یا نتوانست؟ می بینیم که توانست. هزار و سیصد سال است که این نهضت هر سال یک پیروزی جدید به دست می آورد، یعنی هر سال عاشورا، عاشوراست و معنی کل یوم عاشورا این است که هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلی مبارزه می شود و حق و عدالتی احیاء می شود. این پیروزی است و پیروزی بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن زیادها می روند، ولی حسین ها و عباس ها و زینب ها باقی می مانند. البته به عنوان یک ایده نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک صاحب اختیار و حاکم بر جامعه خویش. آری! آنها می میرند، اما اینها زنده و جاوید باقی می مانند. (2).

422 - شکست روحی دشمن

شما یک چنین صحنه نمایشی از فضائل انانیت در غیر حادثه کربلا نشان دهید تا به جای کربلا از آن حادثه یاد کنیم. پس چنین حادثه ای را باید زنده نگهداریم. حادثه ای که در آن یک جمعیت هفتاد و دو نفری از نظر روحی یک جمعیت سی هزار نفری را شکست دادند. چطور شکست

دادند؟ اولا با اینکه اینها در اقلیت بودند و کشته شدنشان قطعی بود، یک نفر از اینها به دشمن ملحق نشد. اما از آن سی هزار نفر به اینها ملحق شدند. از جمله سردارشان حر بن یزید ریاحی و سی نفر دیگر. این دلیل بر آن است که از نظر روحی اینها بردند و آنها باختند. عمر سعد در کربلا کارهایی کرده است که دلیل بر شکست روحی خودش است. لشکریان عمر سعد در کربلا از جنگ تن به تن پرهیز داشتند. اول حاضر شدند. و طبق معمولی که در آن دوره ها بوده است، قبل از اینکه به اصطلاح جنگ مغلوبه یا تیر اندازی شود جنگ تن به تن یک نوع زور آزمایی بوده است. یک نفر از این طرف می رود، یک نفر از آن طرف می آید. چند نفر که با اصحاب حسین مبارزه کردند، آنقدر به آنها نیروی روحی دادند که عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن نکنند. (3).

423 - کوبیدن کاخ ستمگر

کربلا کاخ ستمگران را با خون در هم کوبید، و کربلا کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت.

424 - گریه دشمن بر مظلومیت حسین (ع)

همه انسان ها، حتی همان شقاوت پیشگان اموی که برای ریختن خون پاک او همدست و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانی خویش، نا خودآگاه احساس همدردی می کردند و بر حقانیت و مظلومیت او می گریستند و با سوء استفاده از اراده و اختیاری که خداوند برای گزینش راه زندگی به انسان عنایت فرموده است، به رویش شمشیر می کشیدند و با سوء استفاده از همین اختیار، خود را

برای همیشه، هیزم جهنم می ساختند.(4).

425 - گریه یزید بر امام حسین (ع)

شگفت اینجاست که، در این مرحله نیز بر شهادت افتخار آفرین او و یارانش و بر اسارت خاندانش بی اختیار می گریستند، همانگونه که عمر سعد فرمانده کل سپاه اموی به هنگام صدور فرمان قتل حسین علیه السلام اشک می ریخت (5) و نیز شقاوت پیشه ای که گوشواره دختر خردسال او را می ربود، گریه می کرد. (6) و خود یزید، عنصر خود کامه اموی نیز هنگامی که خاندان پیامبر را در حال اسارت و سر بریده او را بر نیزه نگریست بی اختیار اشک می ریخت و فریبکارانه می گفت:

خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سیاه گرداند که چنین فاجعه ای را به وجود آورد. (7).

426 - گریه دشمن

از الطاف خاص خدا بر امام حسین علیه السلام در این مورد این است که همه دلها و قلبهای آشنا و بیگانه با او، به گونه ای بر شهادت او مصیبت او شعله ور می گردد (8) و مجلس او را به پا می دارد، همچون برخی هندوهای مخالف با اسلام و یا کسانی که در اوج عداوت و دشمنی با دین خدا، بر او می گریستند

عمر سعد، فرمانده کل سپاه یزید، به هنگام صدور فرمان حمله به آن حضرت خود می گریست. همانگونه که در واپسین لحظات شهادت او و شنیدن سخنان جانسوز و تکان دهنده خواهر قهرمانش زینب علیها السلام اشک می ریخت. (9).

شقاوت پیشه ای که به هنگام غارت خیمه ها، گوشواره دختر خردسال حسین علیه السلام را به سرقت می برد، می گریست. (10).

یزید به هنگام ورود خاندان

پیامبر و سرهای مقدس شهدای قهرمان عاشورا به مجلس شومش، بر آن صحنه ای فاجعه بار اشک می ریخت، (11) همانگونه که از سایر شقاوت پیشگانی که در ریختن خون پاک او شرکت داشتند، نیز رقت قلب و گریه بر شهادت جانسوز آن حضرت و ستمی که در راه حق و عدالت بر او رفت، گزارش شده است. و در میدان آنان تنها از فرزند پلید مرجانه به موردی دست نیافته ام، جز همان موردی که در استانداری کوفه و مجلس شومش، فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، که عمه قهرمانش او را در آغوش گرفت و فرمود: اگر بخواهید او را بکشید باید مرا نیز به همراه او بکشد که ابن زیاد دگرگون شد و فرمان شقاوت بار خود را با توجیهی پس گرفت. (12) (13).

427 - شکست باطل در برابر حق

محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده، و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.

428 - عقیده به مکتب

اینکه سیدالشهداء را کشاند به آنجا، مکتب بود که کشاند به آنجا، ... عقیده بود که کشاند به آنجا و همه چیزش را داد در مقابله عقیده، در مقابل ایمان، و کشته شد و شکست داد، طرف را شکست داد. (14).

429 - رژیم بنی امیه را دفن کرد

شهادت حضرت سیدالشهداء مکتب را زنده کرد. خودش شهید، مکتب اسلام زنده شد و رژیم طاغوتی معاویه و پسرش را دفن کرد... شهادت سیدالشهداء چیزی نبود که برای اسلام ضرر داشته باشد. نفع اسلام را زنده کرد (15).

430 -

پیروزی واقعی

اولیای خدا هم شکست می خوردند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد، اینکه حرف ندارد، شکست خورد امام حسین علیه السلام هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد اما به حسب واقع پیروز شدند آنها، شکست ظاهری و پیروز واقعی پیروز شدند آنها، شکست ظاهری و پیروز واقعی بود. (16).

431 - بیرق یزید را افکند

کسی که برای خدا کار می کند شکست در آن نیست ولو کشته بشوی، شکست نداریم. حضرت سیدالشهداء هم کشته شد لکن شکست خورد؟ الان بیرق او بلند است و یزیدی در کار نیست. (17).

432 - گور یزیدیان کنده شد

آن روز یزیدیان با دست جنایتکاران گور خود را کندند و تا ابد هلاکت خویش و رژیم سردمداری جنایتکارشان با دست ستم شاهی خودکار خود را کندند و سقوط و ننگ ابدی را برای خویش بجا گذاشتند که ملت عظیم الشان ایران بحمدالله تعالی با قدرت و پیروزی بر گور آتشبار آنان لعنت می فرستد. (18).

433 - سفیانیان را از صحنه تاریخ راند

شهادت رسید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا - سر آغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود، آن شهادت مظلومانه و اسارت آل الله، تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام، اساس وحی را به خیال خام خود می خواستند محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپری و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد. (19).

434 - یزید دفن شدند

حضرت سیدالشهداء هم شکست خورد، اما پیروزی نهایی را داشتند، مکتبشان شکست نخورد با کشته دادن، دشمنشان را عقب زدند، بساط معاویه را که می خواست اسلام

را به صورت یک امپراطوری در آورد، برگرداند به زمان جاهلیت و آن اوضاع جاهلیت، شکستش دادند یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنها است تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند. (20).

435 - علامت شکست

انقلاب کوفه آنچنان شد که توابین را به وجود آورد و بعد همین کوفه علیه شام و ابن زیاد قیام کرد و ابن زیاد در جنگ با همین کوفیان کشته شد و (در) شام اثرش آن است که در مسجد اموی ظاهر گشت.

اینکه یزید روزهای آخر روش خود را عوض کرد، علامت این بود که مغلوب شده بود و اینکه دستور داد (اهل بیت امام) مکرما و محترما به مدینه باز گردند به همین جهت بود.

اینکه در قیام حره دستور داد مخصوصا متعرض علی بن الحسین نشوند به همین جهت بود. (21).

436 - علامت شکست دشمن

الف - پرهیز از جنگ تن به تن

ب - تیراندازی و سنگ پرانی

ج - دستور عمر سعد که از جنگ با شخص حسین پرهیز کنند: هذا ابن قتال العرب، و الله نفس ابیه بین جنبیه؛ این فرزند کشنده عرب است.

به خدا سوگند، جان پدرش در میان دو پهلوی اوست.؛

د - دستور عمر سعد که مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنیده شود نه در مقابل شمشیر و بازویش و نه منطق و سخنش تاب نمی آوردند. (22).

437 - استجابت نفرین پیامبر

نفرین پیامبر در حق قاتلین امام حسین علیه السلام مستجاب گردید، یزید پس از آن که امام را به شهادت رسانید، بهره چندانی از دنیا نبرد. او شب هنگام در حالی که مست

کرده بود خوابید و صبح او را در حالی یافتند که همانند قیر شده بود.

و هر کسی که در کشتن امام حسین علیه السلام شرکت کرده بود یا جزو لشکریان ابن سعد بود، با مرضی های مختلفی مانند خورده، دیوانگی، پیسی به درک واصل شد و حتی این امراض در نسل آن ها باقی ماند. (23).

(1) طهارت روح، ص 159.

(2) حق و باطل، ص 44 تا 45.

(3) حماسه حسینی، ج 1، ص 82.

(4) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 81.

(5) تاریخ طبری، ج 5 ص 452.

(6) بحار الانوار، ج 45، ص 60 و 61.

(7) همان. ص 136.

(8) مستدرک، ج 10، ص 318.

(9) بحار الانوار، ج 45، ص 55.

(10) همان، ص 82، سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 303.

(11) بحارالانوار، ج 45، ص 195.

(12) ارشاد مفید، ج 2، ص 117، بحارالانوار، ج 45، ص 117.

(13) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 174، تا 176.

(14) صحیفه نور، ج، ص 194.

(15) همان ماخذ.

(16) همان.

(17) همان، ج 11، ص 150.

(18) صحیفه نور، ج 16، ص 179.

(19) همان ج 14، ص 263.

(20) همان ج 11، ص 156.

(21) حماسه حسینی، ج 3، ص 356.

(22) حماسه حسینی، ج 3، ص 287.

(23) منتهی الامال، ص 77.

ایجاد نهضت ها و قیام ها علیه دستگاه های جور و ستم

438 - آغاز پیدایش نهضت ها

این جریان خیلی عجیب است، شوخی نیست؛ جریانی که همیشه اعجاب مرا برمی انگیزد این است: اباعبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر می دارد که کانه آینده روشن یعنی آثار نورانی نهضت خودش را به چشم می بیند او شک نداشت که با همین شهید شدن پیروز شد شک نکرد که روز عاشورا آغاز بهره برداری از این نهضت است.

همانگونه که

همین طور هم شد ما می بینیم که کشته شدن حسین علیه السلام همان، و پیدا شدن جنبش ها و حرکت ها و همدردی ها و همدلی و طغیان ها علیه دستگاه اموی همان.

439 - آگاهی امام به نابودی بنی امیه

آیا امام خود به نتیجه کار خود و هدر نرفتن خود معتقد بود یا نه؟ بلی معتقد بود، به چند دلیل: (1).

الف - در جواب شخصی که ریاشی نقل می کند: ان هولاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلی فاذا فعلوا ذلک و لم یدعوا لله محرما الا انتکوه بعث الله من یقتلهم حتی یکونوا اذل من فرام المراه؛ اینان برای من ایجاد وحشت کرده اند، و اینها نامه های دعوت کوفیان است که اکنون به قتل من کمر بسته اند، و چون دست به خون من بیالایند و حرامی را نگذارند جز اینکه مرتکب شوند، خداوند کسی را بر انگیزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه رگل زنان بی ارزش تر خواهند شد (کامل ابن اثیر، جلد 3).

ب - در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود: ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب القرس حتی تدور بکم دور الرحی و تقلق بکم قلق المحور؛ سپس به خدا سوگند، جز زمان اندکی به اندازه زمان سوار شدن بر اسب نمانید تا اینکه این آسیاب به گردش آید و شما را در تنگنای محور خویش گیرد (2) (3).

ج - در روز عاشورا خطاب به اهل بیت خود فرمود: استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الا عداء و یعذب اعادیک بانواع البلاء؛

(4) (5).

خود را آماده بلا کنید، و بدانید که خداوند حافظ و رهایی بخش شما از دشمنان است، و دشمنانتان را به انواع بلا کیفر خواهد داد

د- به عمر سعد فرمود: به خدا، ملک ری نصیب تو نخواهد شد، می بینم که بچه های کوفه به سرت سنگ می پرانند، آن طور که درخت میوه سنگ می زنند (6).

440 - نهضت های ایجاد شده از عاشورا

(امام حسین علیه السلام) شب عاشورا که اصحاب و اهل بیتش را جمع می کند و از آنها تمجید و تشکر می کند بعد به آنها می گوید: بدانید از همه شما متشکر و ممنونم، ولی بدانید که دشمنان با شما کاری ندارند، و اگر بخواهید بروید مانع شما نمی شوند، من هم از نظر شخص خودم که با من بیعت کرده اید، بیعت خودم را از دوش شما برداشتم و محذور بیعت هم با من ندارید، هر کس می خواهد برود آزاد است.

حسین علیه السلام از اهل بیت و اصحابی که درباره آنها گفته است که اهل بیتی بهتر و باوفاتر از اینها سراغ ندارم، این مقدار استغناء نشان می دهد و هرگز سخنانی از این قبیل که من را تنها نگذارید، من غریبم، مظلومم، بیچاره ام نمی گوید: البته تکلیف دین خدا را بر نمی دارد، لذا با افراد که اتمام حجت می کرد، اگر در آنها تمایل به ماندن نمی دید به آنها می گفت: از این صحنه دور بشوید؛ زیرا که من نمی خواهم شما به عذاب الهی گرفتار شوید؛ چون اگر از کسی استمداد بکنم و او صدای استمداد مرا بشنود و مرا مدد نکند،

خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد کرد.

این درس استغناء درس کوچکی نبود. همین استغناء بود که بعدها روحیه استغناء به وجود آورد چقدر قیام ها و نهضت ها به وجود آمد. (7).

441 - اولین اعتراض

(حمید بن مسلم) روایت کرده است که:

در میان لشکر ابن سعد، زنی بود که همراه شوهرش آمد بود، او هنگامی که دید لشکر ابن سعد بر زنان و دختران امام حسین علیه السلام هجوم می برند و مشغول غارت و چپاولگر می باشند، شمشیری برداشت، رو به خیمه آمد و فریاد زد: ای مردان طایفه بکر! آیا جامه و لباس دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله به غارت می رود؟ و شما تماشا می کنید، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ای کشندگان رسول خدا صلی الله علیه وآله

شوهر آن زدن دست او را گرفت و او را به خیمه باز گردانید. (8).

442 - بر خاستن ندای امام حسین (ع) از خانه کفر

ابن زیاد با آن شقاوت، برادری دارد به نام عثمان بن زیاد. عثمان آمد به بردارش گفت: برادر! من دلم می خواست تمام اولاد زیاد به فقر و ذلت و نکبت و بدبختی دچار می شدند و چنین جنایتی در خاندان ما پیدا نمی شد؟

مادرش مرجانه یک زن بدکاره است وقتی که پسرش چنین کاری را کرد، به او گفت: پسرم! این کار را کردی، ولی بدان که دیگر بویی از بهشت به مشامت نخواهد رسید!!!

مروان حکم، آن شقی ازل و ابد، برادری دارد به نام یحیی بن حکم یحیی در مجلس یزید به عنوان یک معترض از جا بلند شد، گفت: سبحان الله! اولاد سمیه (یعنی

اولاد مادر زیاد)، دختران سمیه باید محترم باشند، ولی آل پیغمبر را تو به این وضع در این مجلس حاضر کرده ای؟!

آری! ندای حسینی از درون خانه اینها بلند شد.

443 - ابن زیاد! دروغگو و دروغگو زاده، تویی!

ابن زیاد بالای منبر رفته، پس از حمد و ثنای الهی، در ضمن سخنرانی خویش گفت: حمد و سپاس مخصوص خدایی است که حق را ظاهر ساخت و اهل حق را پیروز نمود، همو که یاور امیر مؤمنان (یزید ملعون) و پیروانش بود، و دروغگو پسر دروغگو را کشت!!!

تا ابن زیاد این سخن را گفت، قبل از آنکه بتواند کلام دیگری بر زبان جاری کند، عبدالله بن عفیف ازدی که از برگزیدگان شیعه و از زهاد زمان بود، و دو چشم راست و چپش، یکی در جنگ صفین و دیگری در روز جنگ جمل از دست داده بود، از جای برخاست، او کسی بود که پیوسته در مسجد اعظم کوفه به سر می برد و تمامی روز را تا شب به نماز مشغول بود، او خطاب به ابن زیاد گفت: ابن زیاد! دروغگو تو هستی و پدر تو و کسی که تو را بر ما گماشته و پدر نابکار اوست. ای دشمن خدا! آیا فرزندان رسول خدا را می کشی و بر بالای منبر مسلمانان اینگونه سخن می گویی؟! (9).

444 - غضب ابن زیاد

ابن زیاد غضبناک شده و بانگ بر آورد که: چه کسی این سخنان را گفت؟

عبدالله گفت: من بودم ای دشمن خدا! آیا فرزندان پاک و مطهری که خداوند هر گونه آلودگی را از آنان دور ساخته می کشی و فکر می کنی که با وجود

این مسلمان نیز می باشی؟

ای وای (بر این مصیبت) کجایند مهاجرین و انصار تا از امیر طغیانگر تو یزید که خود و پدرش (معاویه) به زبان پیامبر خدای جهانیان لعنت شده اند، انتقام بگیرند؟!

445 - خروج عبدالله از مسجد

غضب ابن زیاد فزونی یافت تا حدی که رگ های گردنش متورم شده و گفت: این مرد را نزد من آورید! (10).

نوکران ابن زیاد برای انجام دستور او دویدند تا عبدالله را دستگیر نمایند، در این حال بزرگان قبیله ازد که پسر عموهای عبدالله می شدند نیز به پا خاستند و عبدالله را از دست گماشتگان ابن زیاد گرفته، و او را از مسجد خارج ساخته و به خانه اش رسانیدند. (11).

446 - جنگ میان قبیله ازد و لشکر ابن زیاد

ابن زیاد فرمان داد که: به خانه این کور قبیله ازد بروید که خدا دلش را نیز همانند چشمانش کور کند و او را نزد من بیاورید!

گماشتگان و سربازان ابن زیاد رفتند، هنگامی که این خبر به قبیله ازد رسید، آنها به همراه قبایل یمن جمع شدند تا مانع از آن شوند که سرور و بزرگ قومشان اسیر شود.

خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد که قبایل مضر جمع شده و به سرکردگی محمد بن اشعث به جنگ آنها بروند.

بین آن دو گروه جنگ شدیدی درگرفت تا حدی که عده زیادی از اعرب کشته شدند. (12).

447 - مبارزه عبدالله بن عفیف

لشکر ابن زیاد به در خانه عبدالله رسیدند، در را شکسته و به خانه او هجوم آوردند، دختر عبدالله فریاد زد: لشکر از همان جایی که می ترسیدی وارد خانه شدند!

عبدالله گفت: (دخترم! مترس) آنها با تو

کاری ندارند، شمشیر مرا برایم آماده کن:

دختر شمشیر پدر را به او داد. عبدالله به دفاع از خود پرداخته و اشعاری را می خواند:

من پسر صاحب فضلی ام، عفیف و طاهر، پدرم مردی عفیف و مادرم ام عامر است.

چه بسیار شجاعان و قهرمانان دلاور و چابکی از شمایان را که با خون خودش آغشته نمودم.

راوی گفت:

دختر عبدالله می گفت: پدر جان! کاشکی من نیز مرد بودم تا امروز در مقابل تو با این فاجران که قاتلان خاندان پیامبرند، می جنگیدم، (13).

448 - شجاعت کوری بینا دل

لشکر ابن زیاد دور تا دور او را محاصره کرده بودند، اما او از خود دفاع می کرد و هیچ کسی زهره نداشت جلو بیاید و از هر سمتی که به او نزدیک می شدند دخترش می گفت: پدر جان! از فلان سو، قصد حمله دارند!

(درگیری به همین گونه ادامه داشت تا) آنکه لشکر ابن زیاد بر تعدادشان افزود شد و او را محاصره کردند، دخترش فریاد زد، وای از ذلیلی! پدرم را احاطه نموده اند، در حالی که او یاوری ندارد تا از او طلب یاری کند.

عبدالله شمشیر را به گرد خود می چرخانید و اشعاری را می خواند:

به خدا سوگند، اگر دیده ام باز بود و قدرت دیدن را باز می یافتم، کار را بر شما سخت و دشوار می کردم و راه ورود و خروج تان را مسدود(14) می نمودم.

449 - تو از خودت و از پدرت بپرس!

او به مبارزه خود تا سرحد اسیر شدن ادامه داد، لشکر ابن زیاد او را محاصره نمودند و نزد ابن زیاد بردند، هنگامی که نگاه ابن زیاد بر او افتاد،

گفت: حمد خدایی که تو را ذلیل و خوار نمود!

عبدالله گفت: ای دشمن خدا! خداوند با چه چیز مرا خوار کرد؟

به خدای سوگند، اگر دیدگان من باز بود و می دید، راه ورود و خروج تو را تنگ می کردم.

ابن زیاد گفت: ای دشمن خدا! نظر تو درباره عثمان بن عفان چیست؟

عبدالله گفت: ای بنده و غلام قبیله بنی علاج! ای پسر مرجانه! سپس به ابن زیاد فحش داد و گفت: تو با عثمان چه کار داری؟ اگر نیک عمل نمود یا بد، اصلاح کرد یا تباهی و فساد کرد، خداوند تبارک و تعالی خود بر آفریدگان خود سرپرست است و میان آنها و عثمان با عدل و داد قضاوت خواهد کرد، تو اینک از پدرت و از خودت و از یزید و پدرش از من بپرس!(15).

450 - آرزوی دیرین عبدالله

ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، دیگر از هیچ چیزی از تو سؤال نخواهم کرد، تا آنکه تو را زجرکش نمایم!

عبدالله بن عفیف گفت: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است من قبل از آنکه تو از مادر متولد گردی، از خداوند می خواستم که شهادت را بهره و روزی من کند و شهادت من به دست ملعون ترین و مبغوض ترین مردم در نزد خداوند صورت پذیرد.

من از زمانی که نابینا شده بودم، دیگر از شهادت مأیوس گشتم و الان خداوند را شاکرم که پس از این ناامیدی، شهادت را بهره من ساخت و به من نشان داد که دعای قدیم من به استجابت رسیده است!

ابن زیاد دستور داد که: گردنش را بزنید!

دستور ابن زیاد اجرا شد، گردن عبدالله را زدند و (جسد مطهر

آن بزرگمرد را) در سبخه به دار آویختند. (16).

451 - اعتراض زن یزید

داستان هند زن یزید را هم شنیده اید که از اندرون خانه یزید حرکت کرد و به عنوان یک معترض به وضع موجود به سوی او آمد و یزید و مجبور شد اصلا تکذیب بکند، بگوید: اصلا من راضی به این کار نبودم، این کار را من نکردم، عبید الله زیاد از پیش خود کرد.

452 - مرثیه یکی از زنان حرم یزید

در این هنگام یکی از بانوان بنی هاشم که در خانه یزید زندگی می کرد، شروع به ناله و زاری نمود، و گفت: ای محبوب ما! ای سرور و آقای خاندان ما! ای پسر محمد! ای سرپرست یتیمان! ای بهار امید بیوه زنان و بی سرپرستان! ای کشته شده به دست اولاد زنازادگان!

راوی گفت:

هر کس که صدای آن زن را شنید، شروع به گریستن نمود. (17).

453 - قیام خونین اهل مدینه

مردم مدینه نمی دانستند که در شام چه می گذرد. رفت و آمد خیلی کم بود افرادی هم که احیانا از مدینه به شام می رفتند، از دستگاه یزید اطلاعی نداشتند بعد از قضیه امام حسین، مردم مدینه تعجب کردند که: عجب! پسر پیغمبر را کشتند هیئتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین کشته شد پس از بازگشت این هیئت، مردم پرسیدند: قضیه چه بود؟

گفتند: همین قدر در یک جمله به شما بگوییم که در آنجا بودیم، دائم می گفتیم خدایا! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک بشویم و نیز به شما بگوییم که ما از نزد کسی می آییم که کارش شرابخواری

و سگ بازی و یوز بازی و میمون بازی است، کارش نواختن تار و سنتور و لهو و لعب است، کارش زناست حتی با محارم دیگر حال، تکلیف خودتان را می دانید این بود که مدینه قیام کرد، قیامی خونین و چه افرادی که بعد از حادثه کربلا به خروش آمدند.

ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد

454 - قیام های بعد از عاشورا

از زمان شهادت امام حسین حس تنفر نسبت به بنی امیه در میان مردم بالا گرفت و بعد هم که قیام هایی باشد - مثل قیام زید بن علی بن الحسین و قیام یحی بن زید بن علی بن الحسین - وجهه مذهبی اینها به کلی از میان رفت (18).

455 - بیداری کوفیان

مختار بن ابی عبیده با کمک همین مردم کوفه حکومتی تشکیل داد و بر قسمت وسیعی از کشور اسلامی مسلط شد و بی شک علاقه و اخلاص مردم کوفه نسبت به امام حسین علیه السلام صدها برابر بیش از علاقه آنان به سلیمان بن صرد و مختار بود، بلکه اطاعت مردم کوفه از سلیمان بن صرد و مختار نیز به خاطر عشق و علاقه به امام حسین علیه السلام بود.

بلکه شهادت امام بود که مردم کوفه را بیدار و علاقمند و مصمم کرد، نه اینکه آنها بعد از شهادت و قبل از شهادت یکسان بودند.(19).

456 - آغازگر قیام جمعی و مسلحانه

یکی از بزرگ ترین آثار قیام حسین این بود که مجزا کرد بین قیام علیه خلفا و قیام علیه اسلام را. همان طوری که قبلا گفتیم اگر امام حسین علیه یزید قیام نمی کرد ممکن بود خرابکاری ها و سوء

سیاست یزید منجر به قیامی از طرف عناصری بشود که به اسلام هم علاقه ای نداشتند اکنون می گوییم اگر چه تاریخ اسلام قیام های زیادی می بینیم که علیه دستگاه خلفا است و در عین حال جنبه حمایت از اسلام را دارد، مثل قیام ایرانیان علیه امویان، ولی باید دانست که این امام حسین بود که اولین بار قیام دسته جمعی مسلحانه علیه دستگاه خلافت کرد و او بود که حساب اسلام را از حساب متصدیان امر جدا کرد، بلکه راه قیام علیه دستگاه را از نظر اسلامی باز کرد و قیام آن حضرت نمونه و سرمشق مخالفت قرار گرفت.

قبل از امام حسین هم قیامی فردی یا دسته جمعی انجام شد آنها یا مسلحانه و فردی بود یا جمعی و غیر مسلحانه ولی قیام و شورش دسته جمعی و مسلحانه را امام حسین آغاز کرد. (20).

457 - نتایج نهضت حسین (ع)

اما راجع به نتایج این حرکت: اولا خود یزید نتوانست آب خوشی از گلویش فرو برود.

حادثه مدینه دنبال حادثه مدینه دنبال حادثه کربلا بود. عبدالله بن زبیر وسیله تبلیغاتی خوبی یافت و قضیه مکه واقع شد بعدها یا لثارات الحسین ستاری بود که در تمام مدت شصت ساله بعدی بنی امیه همواره حکومت اموی را می لرزانید لهذا بعضی ها مثل مارتین آلمانی سیاست حسینی را از اول متوجه همین هدف ها می دانند.

عقاد راجع به حرکت دادن نساء و اطفال می گوید:...انما یبدو الخطاء فی هذه الحرکه حین تنظر الیها من زاویه واحده ضیقه المجال قریبه المرمی، و هی زاویه العمل الفردی الذی یراض باسالیب المعیشه الیومنه و یدور علی النفع العاجل للقائمین

به والدا عین الیه...

می گوید: مسلم قادر بود خیلی کارها از قبیل کارهای ابن زیاد بکند، مال هایی بگیرد و ببخشد و بکشد، ولی بر خلاف اصولی بود که پیروی می کرد مسلم در حالی که آماده کشته شدن بود وصیت کرد هفتصد درهم قرض دارم، زره و شمشیرم را بفروشید و ادا کنید! (مسلم در فکر صاف کردن مال مردم هم در دوره چند روزه حکومت خودش نیفتاد، با اینکه فرمان حضرت به منزله اجازه سهم امام هم بود!) (21).

458 - شعار کل یوم عاشورا سر مشق امت ماست

خاطر تلخ 17 شهریور 1357 و خاطره تلخ روزهای بزرگی که بر امت گذشته، میوه شیرین سرنگونی کاخهای استبداد و استکبار و جایگزینی پرچم جمهوری عدل اسلام را به بار آورد. مگر نه آن است که دستور آموزنده کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرمشق امت اسلامی باشد. قیام همگانی در هر روز و هر سرزمین عاشورا قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود، و دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد، روزهایی که بر ما گذشت عاشورای مکرر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر و این دستور آموزنده تکلیفی است و مژده ای؛ تکلیف از آن جهت که مستضعفان اگر چه با عده ای قلیل علیه مستکبران، گرچه با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند و مژده که

شهیدان ما را در شمار شهیدان کربلا قرار داده است، و مژده که شهادت رمز پیروزی است 17 شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند کربلا کاخ ستمگران را با خون درهم کوبید کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت اکنون وقت آن است که ما وارثان ننشینیم تا فداکاری آنان را به ثمر برسانیم و با اراده مصمم و مشت محکم بقایای رژیم ستمکار و توطئه گران جیره خوار شرق و غرب را در زیر پای شهدای فضیلت دفن کنیم. (22).

459 - مصائب ما در مقایسه با حوادث عاشورا چیزی نیست

ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید، شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصائب و فجایع صبر و استقامت کردند که آنچه ما امروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته و در راه دین خدا یک چنان مصائبی را تحمل کرده اند.

شما امروز چه می گویید؟ از چه می ترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب است برای کسانی که ادعا پیروزی از حضرت امیر علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دارند در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه خود را ببازند (23).

460 - نهضت ما به پیروزی از نهضت حسینی بود

نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب به پیروزی از نهضت مقدس حسین چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد

و فداکار تحویل جامعه داد که با تحرک و فداکاری روزگار را بر ستمکاران و خائنان سیاه نمودند و ملت بزرگ را چنان هشیار و متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانه و بیگانه پرستان ربود و حوزه های علمیه و دانشگاه ها و بازارها را به صورت دژ مدافع از عدالتخواهی و از اسلام و مذهب مقدس در آورد. (24).

461 - اسلام را وارونه نشان دادند

اگر نبود این نهضت، نهضت حسین علیه السلام، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه به مردم نشان می دادند و از اول، اینها اعتقاد به اسلام نداشتند و نسبت به اولیای اسلام حقد و حسد داشتند. سیدالشهداء با این فداکاری که کرد علاوه بر اینکه آنها را به شکست رساند اندکی که گذشتت مردم متوجه شدند که چه غائله ای و چه مصیبتی وارد شد و همین مصیبت موجب به خوردن اوضاع بنی امیه شد. (25).

462 - تدارک نهضت های حق طلبانه در اسلام

اگر قیام حضرت سیدالشهداء علیه السلام نبود، امروز هم ما نمی توانستیم پیروز شویم. (26).

463 - مبدا وحدت کلمه

تمام این وحدت کلمه ای که مبدا پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد.

464 - پرتوی از عاشورا

انقلاب اسلامی ایران، پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.

465 - رهبر مبارزان عالم

امروز پس از گذشت قرن ها، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بام های دنیا در اهتزاز است و این حاصل پیروزی حقیقی مجاهدت امام حسین علیه السلام و یارانشان بر دشمن است امروز بعضی رهبران بزرگ غیر مسلمان دنیای

معاصر اعلام می کنند که ما راه مبارزه خود را از حسین بن علی علیه السلام فرار گرفته ایم

466 - حضوری همه جانبه

اگر سیدالشهداء علیه السلام نبود، این نهضت هم پیش نمی رفت.

سیدالشهداء علیه السلام همه جا هست، کل ارض کربلا، همه جا محضر سیدالشهداء علیه السلام است

667 - موتور حرکت قرون اسلامی

ماجرای حسین بن علی علیه السلام، حقیقتا موتور حرکت قرون اسلامی در جهت تفکرات صحیح اسلامی بوده است هر آزادی خواه و هر مجاهد فی سبیل الله و هر کس که می خواسته است در میدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه روحی و معنوی خود قرار داده است در انقلاب ما، این معنا به صورت بینی واضح بود. معلوم نبود اگر ما این حادثه را نمی داشتیم، چه طور می توانستیم در این معرکه خوض کنیم این خودش فصل عریض و قابل تعمقی است که تمسک به ذیل ماجرای عاشورا و مجاهدت سیدالشهداء (علیه الصلاه و السلام) چه تأثیری در وضع انقلاب ما داشت انسان وقتی در این مسأله غور می کند، از عظمت تأثیر آن حادثه به دهشت می افتد و فکر می کند کسانی که از آن محروم اند، این خلا را چگونه می توانند پر کنند.

این سه فصل مربوط به شغل منبر، یعنی موعظه، تبیین معارف، و ارایه الگو و اسوه هر کدام لازمه ای در نفس منبری و گوینده دارد و چیزی از او می طلبد، پس، این میدان را نباید کم گرفت: در گذشته تصور غلطی در ذهن بعضی از ماها بود که بحمدالله بعدها مرتفع شد.

ما خیال می کردیم که

اگر کسی اهل علم و مجتهد است، نمی تواند اهل منبر یا روضه خوان باشد، این دو را در دو سطح مختلف مشاهده می کردیم، آن کسی که می خواهد این سه وظیفه را عهده دار باشد، چه بهتر است که در معارف دینی، در فقه اسلام، در علوم و فنون رایج در حوزه های علمیه، که ملاک فهم احکام است، در سطح بالا، بلکه اعلی باشد منبر را با این چشم ببینیم.

468 - حادثه عاشورا منشاء برکات

از اول تا آخر حادثه عاشورا، به یک معنا نصف روز بوده، به یک معنا دو شبانه روز بوده؛ به یک معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بیشتر از این که نبوده است از روزی که امام حسین وارد سرزمین کربلا شد، تا روزی که از خاندان خود جدا گردید، مگر چند روز بوده است؟

از روز دوم تا یازدهم محرم، هشت، نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم که نصف روز است.

شما ببینید این نصف روز حادثه، چه قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است این حادثه فقط این نیست که آن را بخوانند و بگویند و مردم خوششان بیاید یا متأثر عاطفی بشوند، نخیر؛ منشاء برکات و حرکت است این در انقلاب و جنگ و گذشته تاریخ ما محسوس بوده است در تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلاب های ضد ظلم در اسلام، ولو از طرف غیر شیعیان، حادثه کربلا به صورت درخشان و نمایان اثر بخش بوده؛ شاید در غیر محیط اسلامی هم اثر بخش بوده است در تاریخ خود ما، یعنی در این هزار و سیصد، چهار

صد سال، همان نصف روز حادثه اثر کرده است. پس عجیب و بعید نیست ما اگر نخواهیم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت، نه ساعت عاشورا امام حسین مقایسه کنیم، یا آن را خیلی درخشان تر بدانیم که واقعا هم همین طور است؛ یعنی من هیچ حادثه را در تاریخ نمی شناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد؛ همه چیز کوچکتر از آن است، لیکن بالاخره طرحی از آن، یا نیمی از آن است چرا ما فکر نکنیم که در داخل جامعه ما، برای سالهای متمادی می تواند منشاء اثر باشد؟ (27).

469 - سوژه احیا گر ارزش ها

حسین بن علی یکی سوژه بزرگ اجتماعی است حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می خواست در مقابل ظلم قیام بکند، شعارش یا لثارات الحسین بود امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای اینکه احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیاء بشود. (28).

(1) حماسه حسینی، ج 3، ص 179.

(2) حماسه حسینی، ج 3، ص 179.

(3) لهوف، ص 42.

(4) خود را آماده بلا کنید و بدانید که خداوند حافظ و رهایی بخش شما از دشمنانتان را به انواع بلا کیفر خواهد کرد.

(5) حماسه حسینی، ج 3، ص 180.

(6) همان، ص 181.

(7) مجموعه آثار، ج 17، ص 256.

(8) لهوف سید بن طاووس، ص 181.

(9) لهوف سید بن طاووس، ص 223.

(10) همان.

(11) همان.

(12) همان ماخذ، ص 225.

(13) همان.

(14) همان.

(15) لهوف سید بن طاووس، ص 227.

(16) لهوف سید

بن طاووس، ص 227.

(17) همان.

(18) سیره ائمه، ص 117.

(19) حماسه حسینی، ج 3، ص 398.

(20) همان ص 98.

(21) حماسه حسینی ص 155.

(22) همان ماخذ.

(23) همان ماخذ.

(24) همان ماخذ.

(25) صحیفه نور، ج 17، ص 58.

(26) همان ماخذ.

(27) حدیث ولایت، ج 7، ص 236.

(28) حماسه حسینی، ج 1، ص 175.

تحلیل ماهیت نهضت و حادثه عاشورا

470 - چهار مرحله قیام

پس از تأمل کامل در مدارک تاریخی چنین معلوم می شود که قیام امام با تهاجم دستگاه حکومت شروع شده و در چهار مرحله مختلف انجام یافته است:

1 - از وقتی که آن حضرت از مدینه به مکه هجرت فرمود تا وقتی که به تصمیم ماندن در مکه باقی بود.

2 - از وقتی که تصمیم گرفت به کوفه برود تا وقتی که با حر بن یزید ریاحی برخورد کرد.

3 - از برخورد با حر بن یزید ریاحی تا شروع جنگ.

4 - مرحله جنگ. (1).

471 - نهضت انفجاری یا آگاهانه؟

یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین علیه السلام مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار بود؟ از نوع یک عمل نا آگاهانه و حساب نشده بود، ؟ نظیر اینکه به دیگی که حرارت بدهند، آبی که در آن است تبدیل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالاخره منفجر خواهد شد و نظیری انفجارهایی که برای افراد انسان پیدا می شود که انسان در شرایط قرار می گیرد (حالا یا به علتی که همان جا پیدا می شود یا به علل گذشته، یک درون پر از عقده و ناراحتی دارد) که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را برند، ولی یک مرتبه می

بینید ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هرچه که حتی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید این را می گویند انفجار بسیاری از قیام ها انفجار است.

یکی از جاهایی که در آن، راه مکتب اسلام با راه مکاتب مادی امروز فرق می کند، این است که مکاتب مادی امروز روی اصول خاص دیالکتیکی می گویند تضادها را تشدید بکنید، ناراحتی ها را زیاد بکنید، شکاف ها را هر چه می توانید عمیق تر بکنید، حتی با اصلاحات واقعی مخالفت کنید برای اینکه جامعه را به انقلاب به معنی انفجار (نه انقلاب آگاهانه) بکشانید اسلام به انقلاب انفجاری یک ذره معتقد نیست اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است

472 - بزرگی و عظمت حادثه کربلا (2).

اولا حادثه را باید فهمید که چه قدر بزرگ است، تا دنبال علتش بگردیم کسی نگوید که حادثه عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند همان طور که همه ما در زیارت عاشورا می خوانیم: لقد عظمت لرزیه و جلت و عظمت المصیبه، مصیبت، خیلی بزرگ است رزیه، یعنی حادثه بسیار بزرگ این حادثه، خیلی عظیم است فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.

برای این که قدری معلوم بشود که این حادثه چه قدر عظیم است، من سه دوره کوتاه را از دورهای زندگی حضرت ابی عبدالله علیه السلام اجمالا، مطرح می کنم شما ببینید این شخصیتی که انسان در این سه دوره می شناسد، آیا می توان حدس زد که کار این شخصیت به آن جا برسد که در روز عاشورا یک عده

از امت جدش او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه یاران و اصحاب و اهل بیتش را قتل عام بکنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟

این سه دوره، یکی دوران حیات پیامبر اکرم است دوم، دوران جوانی آن حضرت، یعنی دوران بیست و پنج ساله تا حکومت امیرالمؤمنین است سوم، دوران فترت بیست ساله بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثه کربلا است.

473 - دوران کودکی امام حسین (ع)

در آن دوران زمان پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده سوگلی پیامبر پیامبر اکرم دختری به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز می دانند که پیامبر فرمود: ان الله لیغضب لغضب فاطمه (3) اگر کسی فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. و یرضی لرضاها (4)، اگر کسی او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است ببینید، این دختر چه قدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملاعام، راجع به دخترش این گونه حرف می زند؛ این چیز عادی نیست.

پیامبر اکرم این دختر را در جامعه اسلامی به کسی داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام، او جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمن تر، از همه با سابقه تر، از همه شجاع تر و در همه میدان ها حاضر است، کسی است که اسلام به شمشیر او می گردد؛ هر جایی که همه در می مانند، این جوان جلو می آید، گره ها را باز می کند و بن بست ها را می شکند. این داماد محبوب عزیزی که محبوبیت

او به خاطر خویشاوندی و این ها نیست، به خاطر عظمت شخصیت اوست، پیامبر دخترش را به او داده است، حالا کودکی از این ها متولد شده است، و او حسین بن علی است.

البته همه این حرف ها درباره امام حسن علیه السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه السلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسی که رئیس دنیای اسلام، حاکم جامعه اسلامی و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش می گیرد و به مسجد می برد همه می دانند که این کودک، محبوب دل این محبوب همه است او روی منبر مشغول خطبه خواندن است، این بچه پایش به مانعی می گیرد و زمین می افتد؛ پیامبر از بالا پایین می آید، این بچه را بغل می گیرد و او را آرام می کند ببینید، مسأله این است.

پیامبر درباره امام حسن و امام حسین شش، هفت ساله فرمود: سیدی شباب اهل الجنه (5) این ها سرور جوانان اهل بهشتند یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حد یک جوان است، می فهمد، درک می کند، عمل می کند، اقدام می کند، ادب می ورزد و شرفت در همه وجود او موج می زند اگر آن روز کسی می گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر، بدن هیچ گونه جرم و تخلفی، به قتل خواهد رسید، برای مردم غیر قابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنی چه، مگر می شود؟!

474 - دوران جوانی حضرت امام حسین (ع)

دوره دوم، دوره بیست و پنج ساله بعد از وفات پیامبر

تا حکومت امیرالمؤمنین است؛ جوان، بالنده، عالم و شجاع است، در جنگ ها شرکت می کند، در کارهای بزرگ دخالت می کند، همه او را به عظمت می شناسند، نام بخشنده ها که می آید، همه چشم ها به سوی او بر می گردد، در هر فضیلتی، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایی که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدی می درخشد؛ همه برای او احترام قایلند، خلفای زمان، برای او و برادرش احترام قایلند، در مقابل او، تعظیم و تجلیل می کنند و نام آن ها را به عظمت می آوردند، جوان نمونه دوران و محترم پیش همه اگر آن روز کسی می گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمی کرد.

475 - دوران غربت اهل بیت (علیهم السلام)

دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنی دوره غربت اهل بیت امام حسن و امام حسین علیه السلام باز در مدینه اند امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوی همه مسلمان، مفتی بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسک و توسل همه کسانی که می خواهند به اهل بیت اظهار ارادتی بکنند، در مدینه زندگی کرده است؛ شخصیت محبوب، بزرگ شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه می نویسد؛ نامه ای که اگر هر کسی به هر حاکمی بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه با عظمت تمام این نامه را می گیرد، می خواند، تحمل می کند و چیزی نمی گوید. اگر در همان اوقات هم کسی می گفت که

در آینده نزدیکی، این مرد محترم شریف عزیز نجیب، کم مجسم کننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است ممکن است به دست همین امت قرآن و اسلام کشته بشود، آن هم با آن حیرت انگیز، اتفاق افتاد. جه کسانی کردند؟ همان های که به خدمتش می آمدند و سلام و عرض اخلاص هم می کردند این یعنی چه معنایش این است که جامعه اسلامی در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهی شده است؛ ظاهرش اسلامی است، اما باطنش پوک شده است؛ خطر این جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت بر قرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده ای هم طرفدار اهل بیتند!

476 - مجموع دو نگاه به قیام امام حسین (ع)

یک جمله در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارت ها و دعاها، بسیار پر مغز و در خور تأمل و تدبر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدری پیرامون همین جمله، که ناظر به جهت قیام حسینی است، عرایضی عرض می کنیم؛ آن جمله این است: و بذل مهجته فیک. این زیارت اربعین است؛ منتها فقره های اول، دعاست؛ که گوینده این جملات خطاب به خداوند متعال عرض می کند: و بذل مهجته فیک یعنی حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ لیستنقذ عبادک من التجهاله؛ تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛ و حیره الضلاله؛ از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی آنها را برهاند. این یک طرف قضیه است که طرف قیام کننده

است، که حسین بن علی علیه السلام است، طرف دیگر قضیه، در این فقره بعدی معرفی می شود: و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالا رذل الادنی؛ نقطه مقابل، آن کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول کرده بود؛ دنیای مادی، زحارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، آنها را از خود بی خود کرده بود؛ و باع حظه بالارذل الادنی؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است، که این سهم عبارت فروخته بودند. این، خلاصه نهضت حسینی است.

با مداقه ای در این بیان، انسان احساس می کند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه نشان دهنده ابعاد عظیم این نهضت است: یک نگاه، حرکت ظاهری حسین بن علی است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوب گر، یعنی حکومت یزید است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگ تری است که نگاه دوم انسان را به آن می رساند و آن حرکت بر علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین اگر چه با یزید مبارزه می کند، اما مبارزه گسترده تاریخی امام حسین با یزید کوته عمر بی ارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلت انسان است؛ امام حسین با این ها دارد مبارزه می کند.

یک حکومت آرمانی به وسیله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، این طور می شود:

بشریت، دچار ظلم و جهل و

تبعیض بود؛ حکومت های بزرگ دنیا، که حکومت قیصر و کسرای آن زمان است، چه در ایران آن روز، چه در امپراطوری روم آن روز حکومت اشرافی گری و حکومت غیر مردمی و حکومت های کوچک تر هم، مثل آنچه که در جزیره العرب بود، از آن ها هم بدتر بود؛ مجموعا جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله پیامبر خدا و با روشن کند و بعد به تدریج گسترش پیدا کند و شعاع آن همه جا را فرا بگیرد. وقتی پیامبر از دنیا می رفت؛ این حکومت، حکومت مستقری بود که می توانست الگوی همه بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه بنا بود در قرن ها بعد از آن در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی، پدید بیاید، در همان زمان پدید آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی است زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است؛ که خدا می داند بشر در آن جا به چه عظمت هایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامه حکومت پیامبر میسر می شد و در همان دوره های اول پدید می آمد و تاریخ بشریت عوض می شد. فرجام کار بشری مدتها جلو می افتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد.

خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت؛ به جای شرک و تفرقه فکری انسان، متکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود؛

به جای جهل، متکی بر علم و معرفت بود؛ به جای کینه ورزی انسان ها با هم متکی بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومت از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش پیدا می کند، انسانی با تقوا، پاکدامن، عوض شد؛ اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود؛ اما باطن دیگر اسلامی نبود؛ به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد؛ به جای برابری و برادری، تبعیض و دودستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد؛ به جای معرفت، جهل حاکم شد. در این دوره پنجاه ساله، هرچه به طرف پایین می آییم، اگر انسان بخواهد از این سر فصل ها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید این ها را برای ذهن های جوان و جوینده روشن کنند.

امامت به سلطنت تبدیل شد! امامت با ماهیت سلطنت، مغایر و متفاوت و مناقض است؛ این دو ضد همند. امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی؛ پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم؛ اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بودن هیچ گونه عقله معنوی و عاطفی و ایمانی؛ این دو، درست نقطه مقابل هم است. امامت، حرکتی در میان امت، برای امت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطه مقتدرانه بر علیه مصالح مردم و برای طبقات خاص؛ برای ثروت اندوزی و برای شهوت رانی گروه حاکم. آنچه که ما در زمان قیام امام حسین می بینیم، این دومی است، نه علم داشت، نه ذره ای به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار

او رفتار یک مؤمن بود، نه گفتار او گفتار یک حکیم بود؛ هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطی، برای کسی مثل حسین بن علی - که خود او همان امامی است که باید به جای پیامبر قرار بگیرد، فرصتی پیش آمد و قیام کرد

477 - ارسال نامه ها

در آن روزگاران که از روزنامه و مجله و رادیو و ماهواره خبری نبود، پیام رسانی به جوامع اسلامی بسیار مشکل بود که با شیوه های گوناگونی تحقق می یافت. یکی از آنها ارسال نامه به بزرگان شهرها و کشورهای اسلامی بود.

وقتی نامه ای می آمد و خبر مهمی را می رساند، فورا در مجامع عمومی و مساجد مطرح می شد و به گوش مسلمانان می رسید.

امام حسین علیه السلام در آغاز و خروج از مدینه نامه های گوناگونی برای اشخاص و بزرگان شهرهای اسلامی نوشت، تا قیام خود را به گوش جهانیان برساند مانند:

نامه ای برای بنی هاشم در مدینه نامه برای مردم مصر نامه برای بصره نامه برای شیعیان کوفه

حمزه بن حمران نقل می کند:

وقتی امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت از مدینه خارج شود، در جمع بنی هاشم کاغذی خواست فورا آوردند امام بر آن کاغذ چنین نگاشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان، این نامه از حسین بن علی بن ابی طالب برای بنی هاشم نوشته می شود، همانا هر کس از شما در این قیام به من ملحق شود کشته خواهد شد، و هر کس با من نباشد به پیروزی نخواهد رسید با درود. (6).

478 - کار حسین (ع) دعوت به آخرت است نه دنیا

کار حسین علیه السلام عظیم است ابلاغ و

پشتیبانی از دعوت جدش رسول خدا صلی الله علیه و اله است، مردم را به فکر آخرت انداختن است از پول پرستی و شهوت طلبی و خود خواهی باز داشتن است، کار حسین آشنا کردن مردم به این است که اسم اسلام هدف نیست که به آن قناعت شود، هدف ایمان و تقوی است که سفارش خداوند در قرآن مجید بوده، مکرر به آن دستور می فرماید همچنین سفارش جد و پدرش می باشد که مکرر در خطبه ها و مکتوب هایشان از آن یاد کردند. (7).

479 - نجات مردم از جهالت و گمراهی

در زیارتی از زیارت های امام حسین علیه السلام که در روز اربعین خوانده می شود، جمله بسیار پرمعنا وجود دارد و آن، این است: بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله. (8).

فلسفه فداکاری حسین بن علی علیه السلام در این جمله گنجانده شده است زائر به خدای متعال عرض می کند که این بنده تو، این حسین تو، خون را نثار کرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. و حیره الضلاله (9) مردم را از سر گردانی و حیرتی که در گمراهی است نجات بدهد. ببیند، این جمله چه قدر پر مغز و دارای چه مفهوم مترقی و پیشرفته ای است. (10).

480 - مصلحت های واقعه کربلا

از کار بزرگان دنیوی و سیاستمداران بعضی اوقات انسان سر در نمی آورد، بنابراین بشر کوچکتر از آن است که سر از مصلحت کارهای خداوند عالم در آورد. آنچه به نظر می رسد چند مصلحت عمده می باشد: 1 - احیای دین اسلام و آشکار کردن حقیقت ایمان.

2 - احقاق حق و ابطال باطل

(پیش از قضیه کربلا ظاهر سازی و حقه بازی ها کرده بودند و به قسمی که حق و باطل کاملا در هم بود و از هم تشخیص داده نمی شد و چه بسا حق را به جای باطل و باطل را به جای حق می گرفتند، حسین علیه السلام با این کارش حق را آشکار فرمود و باطل را رسوا ساخت).

3 - حسین علیه السلام با این کار می خواهد در مقام محبت ورزی به حدی برسد که برای هیچ پیغمبری هم پیش نیامده است حتی برای ابراهیم خلیل که پس از خاتم الانبیا از همه انبیا اشرف است.

خدای می خواهد حسین علیه السلام را به مقام رفیعی برساند که بی سابقه است. محبت ورزی به رب العالمین، سعادتی است که برای هیچ کس این طور پیش نیامده که هر چه مورد علاقه است بدهد، از همه برای خطا صرف نظر کند. لذا رسول خدا علیه السلام به او فرمود:

برای تو نزد خدا درجه ای است که جز به سبب شهادتت به آن نمی رسی. (11).

4 - از مصالح خفیفه در امضای خداوند نسبت به قضایای کربلا برکاتی است که به دیگران می رسد در دنیا و برزخ و قیامت. ضرب المثلی است که می گویند: فلانی یک تیر چند نشان می زند، خداوند با امضای قضیه کربلا برکات و خیرات فراوانی عنایت نمود. (12).

481 - زنده کردن اسلام

سیدالشهداء علیه السلام هم کشته شد، نه اینکه رفتند یکی ثوابی ببرند. ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند. (13).

482 - رسوا

کردن قدرت ناحق

او سیدالشهداء علیه السلام تکلیف می دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده ای که همراه خودش بود. او دید که یک حکومت جائری است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است، تکلیف خودش را تکلیف الهی خودش را تشخیص داد که باید نقضت کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار کند هر چه خواهد شد. در عین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی تواند با آن عده ای که آنها دارند مقابله لکن تکلیف بود. (14).

483 - براندازی حکومت فاسد اموی

امام حسین علیه السلام نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل می بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهداء بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم در مدینه سر جایش می نشست و وقتی آن مردک آمد و بیعت خواست نعوذ بالله می گفت: بسیار خوب! خوشحال می شدند و دستش را هم می بوسیدند. (15).

484 - نابود کردن اسلام

بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند. (16).

485 - تبدیل حکومت عدل اسلامی به رژیم شاهنشاهی

مکتبی که می رفت

با کجروی های نقاله جاهلیت و برنامه های حساب شده احیای ملی گرایی و عروبت با شعار لا خبر جاء و لا وحی نزل محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رسل محمد مصطفی و سید اولیا علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعه بزرگی را به وجود آورد. (17).

486 - مقابله با بیدادگری

همه پیامبر از میان توده های محروم برخاسته و در زندگی با مشکلات مادی و فقر و رنج دست به گریبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانی خویش با انواع تهدیدها و ارعاب ها و اهانت ها و تحقیرهای ستمکاران رو به رو بودند.

حسین نیز اینگونه بود، اگر پیام آوران خدا هر کدام با برخی از مشکلات و موانع و بیدادگری ها رو به رو بود و برای خدا و عدالت و برانداختن سنت های جاهلی اموی با همه آن ها مبارزه کرد و قهرمانانه در برابر همه نامردی ها ایستاد و افتخار آفرید.

487 - سالار شهیدان

در روایات آمده است که: خداوند به پیام آوران خویش صفات و شرایط خاصی مقرر داشت از آن جمله: برای آزمایش بندگان آنان را از زرق و برق ظاهری تشریفات و امکانات مادی و وابستگی بدان، دور داشت و آنان را جلوه گاه معنویت و ارزش های والای انسانی قرار داد.

حسین نیز اینگونه بود. خداوند به خاطر آشکار شدن اخلاص او

در جهاد و آزمایش بندگان حق طلب خدا همه آن صفات و شرایط را در آن حضرت و قیام دگرگون سازش گرد آورد، به همین جهت است که خود سالار شهیدان است و رهروان راه توحیدیش، شهیدان بزرگ و دوستان و برگزیدگان خدا وصف شده اند.

488 - علت سکوت و قیام امامان

امام حسن و امام حسین علیه السلام هر دو از محسن و مجمل مشتق اند؛ یعنی هم امام حسن علیه السلام در سیرتش محسن و مجمل است و هم امام حسین علیه السلام، هم صبر و تحمل امام حسن علیه السلام در مقابل بنی امیه به مصلحت دین و امت بود و هم قیام امام حسین علیه السلام، قال صلی الله علیه وآله الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا (18) (19).

489 - عظیم ترین فاجعه تاریخ اسلام

در یازدهم ماه محرم یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ اسلام به وقوع پیوست و اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن برای ملت های مسلمان روی نداده و نخواهد داد.

490 - امیر نفس خود

تشبه به بزرگان و انتساب به اولیا، کار زیرکان عالم است. هر کس الگویی می خواهد؛ دنبال نمونه و اسوه ای می گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمی روند، بعضی افراد در عالم هستند که اگر از آنها بپرسند کدام چهره ذهن شما را به خود متوجه می کند، می بینید که سراغ انسان های حقیر و کوچک و پستی می روند که عمرشان به عبودیت هوای نفس گذشته است؛ تنها هنرشان چیزی است که جز غافلان را خوش نمی آید؛ تنها سرگرم کردن چند لحظه انسان های کوچ و

غافل، این ها برای عده ای از انسان های معمولی عالم، الگو می شوند، بعضی سراغ سیاستمدارها و شخصیت های تاریخی و امثال آن می روند و آنان را الگو قرار می دهند. زیرک ترین انسان ها کسانی هستند که اولیاءالله را الگو قرار می دهند. چون بزرگ ترین خصوصیت اولیاء الله این است که تا آن حد شجاع و قوی و مقتدرند که می توانند امیر نفس خود باشند؛ ذلیل نفس خود نشوند.

به یکی از فیلسوفان و حکمای قدیم منسوب است که به اسکندر رومی - مقدونی - گفت: تو غلام غلامان من هستی. اسکندر تعجب کرد و خشمگین شد. گفت: خشمگین نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستی وقتی چیزی را بخواهی، بی تابی؛ وقتی هم از چیزی خشمگین بشوی، بی تابی؛ این بردگی در مقابل شهوت و غضب است؛ در حالی که شهوت و غضب غلام من هستند.

ممکن است این داستان راست باشد و ممکن است واقعیت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولیاء خدا، پیغمبران و شاخص های راه هدایت الهی بشر، راست است. نمونه های آن یوسف، ابراهیم و موسی هستند و نمونه های متعدد نیز در زندگی اولیای خدا وجود دارد.

زیرک ترین انسان ها کسانی هستند که این بزرگان، این انسان های شجاع و مقتدر را الگو قرار می دهند واز این طریق برای خودشان، در باطن و معنا کسب اقتدار و عظمت می کنند.

باز در میان این بزرگان هم شاخص هایی است که بلاشک حضرت ابی عبدالله (علیه الصلاه و السلام) یکی از بزرگ ترین این شاخص هاست. حقا باید گفت که نه فقط ما انسان های خاکی

حقیر و ناقابل، بلکه همه عوامل وجود، ارواح اولیاء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛ و در تمام این عوامل تو در توی وجود، که برای ما روشن و آشنا هم نیست، نور مبارک حسین بن علی علیه السلام مثل خورشید می درخشد اگر انسان خود را در پرتوی این خورشید قرار بدهد، این کار خیلی برجسته ای است.

ملاحظه کنید، امام حسین علیه السلام فرزند پیغمبر که بود، فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که بود، همه این ها چیزهایی است که یک انسان را خیل تعالی می بخشد. پرورش یافته آن خانه و آن دام و آن تربیت و فضای معنوی و بهشت روحانی که بود، اما به این ها قانع نشد وقتی نبی اکرم صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت - نه ساله بودند امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، ایشان یک جوان سی و هفت - هشت ساله بودند. در دوران امیرالمؤمنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه مستعد، زیر دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.

اگر همت یک انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است؛ با همین خدا را ملاقات کنیم. همت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان مأمور آن بزرگوار و امام حسن علیه السلام، بودند، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه دادند. بار همین طور پیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه این ها درجه و تعالی است. لحظه

لحظه هایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛ بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است، از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندکی است، شما ببینید امام حسین علیه السلام، در این ده سال قبل از عاشورا چه می کردند.

491 - اهل بیت در همه عالم اسلام محترمند

در همه عالم اسلام، اهل بیت را قبول داشتند، امروز هم قبول دارند و هیچ کس در آن تردید ندارد حب اهل بیت در همه عالم اسلام، عمومی است؛ الان هم همین طور است.

الان هم هر جای دنیای اسلام بروید، اهل بیت را دوست می دارند. آن مسجدی که منتسب به امام حسین علیه السلام است و مسجد دیگری که در قاهره منتسب به حضرت زینب است، ولوله زوار و جمعیت است. مردم می روند و قبر را زیارت می کنند، می بوسند و توسل می جویند.

همین یکی، دو سال قبل از این، کتابی جدید، نه قدیمی؛ چون در کتاب های قدیم خیلی هست، برای من آوردند، که این کتاب درباره معنای اهل بیت نوشته شده است یکی از نویسندگان فعلی حجاز تحقیق کرده و در این کتاب اثبات می کند که اهل بیت، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین، حالا ما شیعیان که این حرف ها جزو جانمان هست؛ اما آن برادر مسلمان غیر شیعه این را نوشته و نشر کرده است این کتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گردیده است.

بنابراین، اهل بیت محترمند، آن روز هم در

نهایت احترام بودند؛ اما در عین حال وقتی جامعه تهی و پوک شد، این اتفاق می افتد حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آن جا چه شد که جامعه به این جا رسید.

(1) حماسه حسینی ج 3، ص 410.

(2) همان ماخذ ج 2، ص 262.

(3) ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت فاطمه علیه السلام، میرزا محمد تقی سپهر، جر 3، چاپ سوم، ص 287.

(4) بحارالانوار، ج 43، ص 44.

(5) ناسخ التواریخ زندگانی حضرت امام حسن علیه السلام ج 5 (جزءاول)، ص 142.

(6) بصائر الدرجات، ص 481، حدیث 5.

(7) سیدالشهدا علیه السلام، شهید دستغیب، ص 146.

(8) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.

(9) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.

(10) حدیث ولایت، ج 5، ص 147.

(11) بحار الانوار، ج 61، ص 182، ح 46.

(12) سید الشهدا علیه السلام، شهید دست غیب، ص 173.

(13) صحیفه نور، ج 8، ص 81.

(14) صحیفه نور، ج 4، ص 15.

(15) صحیفه نور، ج 1 ص 174.

(16) ایثار شهادت در مکتب امام خمینی، ص 210.

(17) صحیفه نور، ج 12، ص 18.

(18) بحارالانوار، ج 10، ص 101.

(19) نهج الولایه، ص 54.

شخصیت پلید یزید قاتل امام حسین

492 - تربیت یزید

مادر یزید دختر مجدل کلبیه است که زندگی با معاویه و در شهر را کراهت داشت و اشعار معروفی دارد:

للبس عبائه و تقر عینی

احب الی من لبس اشفوف

و بیت تخفق الاریاح فیه

احب الی من قصر منیف

و خرق من بنی عمی فقیر

احب الی من علج عنیف

معاویه آن زن را با یزید پسرش به بادیه فرستاد و یزید در بادیه رشد یافت، لهذا اخلاق بادیه نشینی و صحرانشینی داشت. زبانش فصیح بود - یزید دیوانی دارد که

چاپ شده ابن خلکان را می گویند از مریدهای فصاحت یزید است - و به شکار علاقه فراوانی داشت صید لهو در اسلام و حکم صلاه مسافر در سفر لهو. سوم اینکه به اسب سواری و مسابقه و تربیت حیوانات و مخصوصا سگ علاقه فراوانی داشت.

این صفات در یک مردی که قوی و نیرومند و صاحب ملکات فاضله باشد کمال و موجب تکمیل قوای او می شود، ولی در اهل تنعم و اعقاب سلالات و آقازاده ها و اشراف زاده ها و شاهزاده ها سبب بطالت و اغراق در ترف و تنعم می شود.

یزید روی خصلت فصاحت بدوی به معاشرت با شعراء و منادمت اهل اباطیل علاقه فراوانی داشت، آن هم از نوع اشعاری که در اسلام لغو و لهو است لان یملا بطن الرجل قیحا خیر من ان یملا شعرا عرق شدن در شعر و خیال ضررهای زیادی دارد. شعر تا حدی از مظاهر جمال است آثار اجتماعی مفیدی ممکن است داشته باشد. داستان ها در این زمینه هست و به همین دلیل که خوبی دارد بدی هم دارد دربارهایی که شعر و خلاعت و لغو بوده بسیار فاسد بوده. خیلی ها بوده اند که به واسطه یک شعر در دربار اموی ها صله های فراوانی برده اند. داستان ولید اموی و ابن عایشه ص 75 مکتب تشیع.

به هر حال شعراء و بطال ها در دربار یزید مقامی داشتند و خودش هم در وصف خمر و سایر چیزها اشعاری دارد، از آن جمله:

شمسیه کرم برجهاد قعردنها

و مشرقها الساقی و مغربها فمی

فان حرمت یوما علی دین احمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم...

و از آن جمله:

دع

المساجد للعباد تسکنها

و اجلس علی دکه اخمار و استقینا

ان الذی شربا فی سکره طربا

و للمصلین لا دنیا و لا دینا

ما قال ربک ویل للذی شربا

لکنه قال ویل للمصلینا...

و از آن جمله:

لما بدت تلک الرووس و اشرقت

تلک الشموس علی ربی جیرون

صاح الغراب فقلت صح اولا تصح

فلقد قضیت من النبی دیونی...

و از آن جمله است اشعار که با اشعار ابن الزبعری ملحق کرد که مفصل است.

علاقه وافر یزید به شکار و تفریح مانع رسیدگی به کارهای مملکتداری و سیاست بود و ناچار کارها در دست دیگران بود.

و اما علاقه او و سرگرمی او به بازی با حیوانات، کارهای او را به صورت مسخره ای در آورده بود. نه تنها به اسب سواری و اسب دوانی علاقه و وافری نشان می دادی (این عمل در اسلام ممدوح است) او یک عده بوزینه و یوز (فهادین) تهیه کرده بود با آنها سرخوش بود.

یک بوزینه ای داشت که او را تعلیم کرده بود. بوزینه هم از هر حیوانی بهتر تعلیم قبول می کند. (قصه بوزینه و وزارت) به او کنیه داده بود عرب به حیوانات لقب و کنیه می دهد.

من ذاک ام عریط للعقرب

و هکذا ثعاله للثعلب

به جعل می گوید: ابو جعرانه و احیانا به حیوان شخصی ممکن است علم شخصی بدهد یزید یک کنیه شخصی به این میمون داده به نام ابوقیس به این حیوان لباس ابریشم و حریر و دیبا و جامه ها زربفت می پوشید و او را در مجلس شراب خویش حاضر می کرد بنازم غیرت ندمای یزید را و حتما بسیاری از امرا و حکامم در آن مجلس حاضر می شده اند! از طرف دیگر

ماده الاغ چابکی داشت و گاهی اباقیس که تعلیم داده شده بود سوار آن ماده الاغ می شد و در مسابقه اسب ها شرکت می کرد. خودش خیلی علاقه داشت که اباقیس برنده مسابقه بشود (و شاید هم احیانا سوارکارها به خاطر یزید عمدا ماده الاغ را جلو می انداختند).

این اشعار یزید در این زمینه است:

تمسک ابا قیس بفضل عنابها

فلیس علیها ان سقطت ضمان

الا من رای القرد الذی سبقت به

جیاد امیر المومنین اتان

این بود شمه ای از اخلاق یزید، و معاویه می خواست او را برگردن مسلمین سوار کند.

وضع حکومت یزید صورتی داشت که قابل صلح و معاهده و معاقده نبود. امام مجتبی با معاویه قرارداد صلح بست. معاویه عقل و خلقی داشت که می توانست تا حدودی حفظ ظاهر بکند و جز در مواردی که برای ملک و سیاستش خطر بود رعایت ظواهری را بنماید.

ولی وضع یزید تجاهر به رذالت و پستی و تجاهر به عیاشی بود اگر هم از ناحیه امام حسین و به نام اسلام و قرآن قیامی نمی شد و (طومار) حکومت یزید را در ظرف سه سال درهم نمی پیچید و چند سال طول می کشید، ممکن بود قیام دیگری علیه یزید شود که عنصر اسلامی هم نداشته باشد و آن وقت خطر مواجه عالم اسلام می شد.

به قولی مردن یزید در یک مسابقه ای واقع شد که با میمونی - و شاید همان ابوقیس بوده - گذاشته بود. قیام اهل مدینه تنها سببش شهادت امام حسین نبود، سبب دیگرش وضع ناهموار یزید بود، عبدالله بن حنظله با عده ای به نمایندگی اهل مدینه آمد به شام، اوضاع را طوری

ناراحت کننده دید که گفت: و الله ما خرجنا علی یزید حتی خفنا ان نرمی بالحجاره من السماء ان رجلا ینکح الامهات و البنات و الاخوات، و یشرب الخمر، و یدع الصلاه، و الله لو لم یکن معی احد من الناس لابلیت الله فیه بلاء حسنا بعضی گفته اند به (ذات الجنب) مرد در سن 37 سالگی.

احتمال داده می شود که افراط در شراب و لذات، کبدش را از بین برده بوده.

یزید در کودکی در بادیه مرض آبله گرفت و آبله رو بود. عقاد می گوید: و سیم و بلند قامت بود.

همچنین می گوید: یزید به مسابقه و مطارده علاقمند بود، ولی بیشتر جنبه لهوی داشت نه جنبه جدی و شجاعانه یزید شخصا خصلت شجاعت و تهور عربی را که بعضی از آباء مادریش مثل عتبه و ولید عمویش و شیبه داشتند نداشت و به تمام معنی مردی مهمل و عیاش و سبکسر بود و لهذا در یکی از جنگ های زمان معاویه که معاویه سپاه سفیان بن عوف را برای جنگ قسطنطنیه فرستاد، یزید تمارض و تثاقل کرد تا سپاه حرکت کرد و بعد هم شایع شد که سپاه دچار مرض و قحطی شدند. خبر به یزید عیاش رسید. این شعرها را گفت:

ما ان ابالی بما لاقت جموعهم

بالفرقدونه من حمی و من موم

اذا اتکاب علی الانماط مرتفقا

بدیر مران عندی ام کلثوم

معاویه وقتی شنید قسم خورد که یزید را به سپاه ملحق می کنم برای رفع عار شماتت. از اینجا دو نکته معلوم می شود:

الف - روی کار آمدن یزید که هیچ گونه لیاقتی نداشت: نه لیاقت خلافت و نه لیاقت ملکداری و سیاست، صرفا

معلوم فساد تدریجی اخلاق مسلمین در آن عهد بود. معاویه اگر لیاقت خلافت نداشت، ولی لیاقت سیاست و ملکداری داشت.

ب - فرض ظاهری دیده می شود بین عمر و معاویه که عمر حاضر نشد عبدالله پسرش را انتخاب کند و یا جزء شورا قرار دهد و گفت: عبدالله در تدبیر منزل خودش عاجز است؛ ولی معاویه علی رغم عقیده خودش به عدم لیاقت یزید، زمام کار را به دست او سپرد. (1).

493 - یزید فرماندار نالایق

سپاه اسلام از تب و تاب و ناتوانی مثل برگ خزان به زمین می ریخت و بقیه در آستانه مرگ به انتظار سرنوشت رفتگان بودند و یزید سر فرمانده آنها در (دیر مران) بود و هر چه از طرف سپاهیان و فرماندهان وضع نابسامان لشکر را به او گزارش دادند، مؤثر نگردید و بالاخره به وسیله پیک، سریعا حادثه را به عرض معاویه رسانیدند.

معاویه پسر بی غیرت خود را از گرفتاری سپاه به قحط و غلا و کمبود خواربار مطلع ساخت و دستور حرکت داد. یزید در جواب پدر این بیت ها را نوشت: و چیزی نگذشت که این ابیات در میان سپاه منتشر گردید؛

مرا چه باک که اردو در فرقدونه در خطر و دست و گریبان مرگ است. من که در دیر مران بر متکاها تکیه داده ام و ام کلثوم در آغوش من است! (2).

البته این گونه هوسبازی ها و خوشگذرانی ها آن هم در زمانی که لشکر مثل برگ خزان پاییز است جز افسرده کردن روحیه افسران و در هم شکستن دل های با قدرت و اراده های آهنین امیران و رنجانیدن قلب فرماندهان اثری دیگر نداشت،

494

- گواهان کفر و الحاد یزید

از کسی مثل یزید این غریزه جوانی بعید نبود! جوانی که مکه و مدینه را - که مادر کشور بود - ویران می کند و شهری را که مورد توجهات دستجات اسلامی و مرکز تأسیس قانون الهی و محیط وحی سبحانی بود مورد هتک حرمت قرار داد؛ بطوری که در سال شصت و سه هجری مدینه حضرت رسول اکرم را به باد غارت داد تا سگان و گرگان به شهر و به مسجد در آمدند و بر منبر پیغمبر بول کردند و مکه معظمه را منجنیق بسته ویران کرد و محراب مصلی را آتش زد!

جوانی که در قبال این فجایع همیشه به این دو شعر دلخوش بود و غالبا با آنها ترنم می کرد.

شمسیه کرم برجها قعر دنها

و مشرقها الساقی و مغربها فمی

اذا نزلت من ذنها فی زجاجه

حکت نفرا بین الحطیم و زمزم.

در بیت اولی شراب را به خورشید تشبیه کرده و ته خمره شراب را برج آن قرار داده و مشرق آن را دست ساقی می داند، زیرا به وسیله دست ساقی از خمره بروز ظهور می کند و مغرب آن هم دهان خود می خواند چون در آنجا غایب می شود.

در بیت دوم حاجی ها را به حباب های شراب که در وقت ریختن از ظرفی به ظرف دیگر پیدا می شوند تشبیه می کند. حاصل دو بیت را چنین می توان خلاصه کرد که خورشید شراب که از مشرق دست ساقی طلوع می کند و به مغرب دهان من غروب می کند برای شرق و غرب کشور کافی است.

اگر در مکه چند نفر از هروله باز مانند

اینجا هزاران حباب است که در وقت غلل و ریختن شراب به پیاله پایین و بالا می دوند و می جهند. اینجا صد هزار حاجی هستند که به هروله می جهند. او با این هزل نه تنها دین و آیین را مسخره کرده. بلکه کشور و کشوردار را هم مسخره می کرد. از چنین جوان سگ باز و میمون بازی ارتکاب هر عمل قبیح و رسوائی عجیب نیست. (3).

495 - شواهدی بر کیفر یزید

ابن جوزی حنبلی مورخ مشهور اسلامی چنین گوید:

از شواهدی که بر کفر و زندقه یزید گواهی می دهد اشعاری است که بخوبی از الحاد وی سخن می گوید و مطلع آن این است:

ای علیه! نزد من بیا و به من شراب بده و نغمه بخوان؛ زیرا من مناجات با خدا را دوست نمی دارم ای علیه! داستان جدم ابوسفیان را که بلند منزلت بود برای من بخوان آن هنگامی که برای جنگ با مسلمین به احد رفته بود و آن چنان در برابر محمد مقاومت نمود و از مسلمین کشت تا آن گریه کنندگان و نوحه گرانی اقامه کرد که بر کشتگان گریه کنند ای علیه! نزد من بیا و به من خمره بنوشان، خمری که تشنگان آن را اختیار کنند و خمری که از انگورهای شام به دست آمده است.

ای علیه! هنگامی که ما به گذشتگان دوران جاهلیت نگاه می کنیم، می بینیم نوشیدن شراب پی در پی حلال بوده.

ای ام حیم! پس از مرگم شوهر اختیار کن و آرزوهای ملاقات مرا در قیامت در دل مدار زیرا آنچه درباره قیامت گفته اند سخنان تاریک و باطلی است که برای دل

فراموشی می آورد؛ من باید به زیارت محمد بروم در حالی که خمر نوشیده باشم!

در این گفتار پسر معاویه باطن خود را آشکار ساخته است؛ او می را حلال، مناجات با خدا را نامطلوب و از معشوقه خود می خواهد تا داستان احد را برای وی ترنم کند!

دامنه اشعار را به انکار روز رستاخیز و اهانت به مقام والای پیغمبر می کشاند.

باری او آن چنان در طبقات اجتماع تأثیر سوء به جا گذارد که مردم در مقدس ترین مراکز و شهرهای اسلامی به غنا و موسیقی و شرابخواری تظاهر می کردند.

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

496 - در مذمت یزید

هنگامی که مردم مدینه در اثر فجایع و خونریزی بی حساب یزید شورش کردند، فرماندار شهر از رهبران شورش در خواست نمود تا به شام روند و اعتراضات خود را از نزدیک با یزید در میان بگذارند. سران نهضت که در رأس آنها عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بود این پیشنهاد را پذیرفتند و جمعی از آنها که ابن حنظله و عبدالله بن عمر و منذر بن زبیر هم در میان آنان بودند به سوی شام رهسپار شدند.

ابن اثیر می نویسد: وقتی که که کاروان مدینه وارد شام شد، یزید آنها را اکرام نمود و جایزه ها و هدایای بزرگ به آنان داد. بطوری که به عبدالله صد هزار درهم و به دیگران کمتر از ده هزار ندارد مع الوصف وقت که وارد مدینه شدند در برابر صفوف مردم گفتند ما از نزد کسی می آییم که دین ندارد و شراب را حلال کرده، با غنا و موسیقی خود

گرفته و خواننده ها شب و روز برای او می نوازند.

عبدالله گفت: من اگر یاوری پیدا نکنم مگر همین فرزندانم را، هر آینه با یزید جنگ خواهم کرد او به من احترام گذاشت و هدیه داد و من آن را نپذیرفتم مگر برای آنکه از نظر مالی نیرومند گردم و از آن نیرو علیه او استفاده کنم.

منذر بن ربیر که از یزید صد هزار دهم گرفته بود، پس از چندی به مدینه برگشت و در برابر مردم ایستاد و گفت: یزید به من صد هزار درهم داد اما این جایزه مرا از گزارش وضع او به شما باز نمی دارد. مردم مدینه! به خدا قسم یزید خمر می نوشد و آن قدر مست می افتد که نماز خود را ترک (4). می کند.

او بود که دیگران را به گناه دعوت می کرد و این مضمون اشعار اوست:

ای دوستان! برخیزید و صدای موسیقی را بشنوید و پیاله ها را بنوشید و مسائل معنوی را فراموش کنید، نغمه های تار مرا از شنیدن اذان باز داشته و من حوران بهشتی را با یک شراب کهنه که در ته ظرف مانده معاوضه می کنم! (5).

497 - جایز بودن لعنت بر یزید

احمد بن حنبل که یکی از ائمه اهل سنت است و تأسیس مذهب حنبلی به او نسبت داده شده در پاسخ به فرزند خود با استناد صریح به قرآن لعن یزید را جایزی می دانست و او را از شمار مسلمانان خارج می شمرد.

ابن جوزی می نویسد: صالح فرزند احمد بن حنبل می گوید: من به پدرم گفتم که مردم ما را به دوستی یزید نسبت می دهند.

پدرم

گفت: فرزندم! آیا ممکن است کسی دارای ایمان به خدا باشد و با این حال یزید را دوست بدارد؟

گفتم: پس چرا او را لعن نمی کنی؟

پدرم گفت: فرزندم! تو تاکنون ندیدی من چیزی را لعنت کنم. سپس اضافه کرد: این فرزند! چگونه ما لعن نکنیم کسی را که خداوند در کتاب خود او را لعنت کرده!

گفت: آنجا که می فرماید: فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله. (6).

یعنی: آیا آرزو دارید که اگر به حکومت و ریاست در روی زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ چنین کسانی را خداوند لعن نموده.

سپس گفت: فرزندم! کدام فساد بزرگتر از قتل نفس است؟ (7).

احمد بن حنبل، با آنکه می گوید در همه عمرم چیزی را لعنت نکرده ام، با این حال لعن یزید را به حکم نص قرآن جایز می داند.

498 - بیعت برای عنصری پلید

در دوران معاویه خلافت اسلامی رنگ سلطنت گرفت و دیگر خلیفه روی بوریای مسجد نمی خوابید و سنگی زیر سر نمی گذاشت و دستور سوزاندن درگاه قصر باشکوه عامل خود را نمی داد. بلکه بعکس معاویه به عامل خود سفارش می کرد در همان قصر شکوهمند منزل نماید و خود در جایگاهی رفیع بر مخده های زربفت تکیه زده بود و غلامان سیاه فرمانبرانه دست بر سینه و گوش به فرمان در برابرش ایستاده بودند.

حال دیگر خلیفه احساس کهولت می کرد و در صدد بود تا با تدبیر - غافل از گردش روزگار - برای فرزندش یزید بیعت بگیرد. یزید که زبان باز و شرابخوار بود و یزیدی که غم انگیزترین نغمه های عاشقانه

را می سرود و در مجلس شراب از ساقی می خواست برایش شعر بخواند و می گفت: اگر می گساری به آیین محمدی حرام است، تو ای ساقی! شراب را به آیین مسیح به من بده. و یزیدی که درباره معشوقه اش می گفت: اگر دامن پیراهن معشوقه به زمین نمی سایید تیمم با خاک برایم جایز نمی شد. و یزیدی که...

آری! معاویه اصرار داشت تا برای چنین عنصر پلیدی به نام خلافت، بیعت بگیرد!

499 - نصایح معاویه به یزید

معاویه هنگام مردن سخت نگران وضع پسرش یزید بود و نصایحی به او کرد. گفت: تو برای بیعت گرفتن، با عبدالله بن زبیر این طور رفتار کن با عبدالله بن عمر آن طور رفتار کن، با حسین بن علی علیه السلام اینگونه رفتار کن. مخصوصا دستور داد با امام حسین علیه السلام با رفق و نرمی زیادی رفتار کند. گفت: او فرزند پیغمبر است. مکانت عظیمی در میان مسلمین دارد، و بترس از اینکه با حسین بن علی با خشونت رفتار کنی. معاویه کاملا پیش بینی می کرد که اگر یزید با امام حسین با خشونت رفتار کند و دست خود را به خون او آلوده سازد، دیگر نخواهد توانست خلافت کند و خلافت از خاندان ابوسفیان بیرون خواهد رفت. معاویه مرد بسیار زیرکی بود، پیش بینی های او مانند پیش بینی های هر سیاستمدار دیگری غالبا خوب از آب در می آمد. یعنی خوب می فهمید و خوب می توانست پیش بینی کند.

بر عکس، یزید، اولا جوان بود، و ثانیا مردی بود که از اول در زی بزرگ زادگی و اشراف زادگی و شاهزادگی بزرگ

شده بود، با لهو و لعب انس فراوانی داشت، کاری کرد که در درجه اول به زیان خاندان ابوسفیان تمام شد، و این خاندان بیش از همه در این قضیه باخت اینها که هدف معنوی نداشتند و جز به حکومت و سلطنت به چیزی دیگری فکر نیم کردند، آن را هم از دست دادند حسین بن علی علیه السلام کشته شد، ولی به هدف های معنوی خودش رسید، در حالی که خاندان ابوسفیان به هیچ شکل به هدف های خودشان نرسیدند.

500 - فاتحه اسلام را باید خواند!

مسعودی در مروج الذهب می نویسد: (یزید) میمون را لباس های حریر و زیبا می پوشانید و در پهلو دست خود بالاتر از رجال کشوری و لشکری می نشاند! این است که امام حسین فرمود: و علی الاسلام السلام اذا قد بلیت الامه براع مثل یزید (8) میان او و دیگران تفاوت وجود داشت اصلا وجود این شخص تبلیغ علیه اسلام بود. برای چنین شخصی از امام حسین علیه السلام بیعت می خواهند! امام از بیعت امتناع می کرد و می فرماید: من به هیچ وجه بیعت نمی کنم. آنها هم به هیچ وجه از بیعت خواستن صرف نظر نمی کردند.

501 - شهید فراموشکاری مردم

امام حسین شهید فراموشکاری مردم شد؛ زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه، شصت ساله خودشان فکر می کردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گیری در آنها می بود و به تعبیر سیدالشهدا که فرمود: ارجعوا الی عقولکم اگر به عقل و تجربه پنجاه شصت ساله خود رجوع می کردند و جنایت های ابوسفیان و معاویه و زیاد در کوفه و خاندان اموی را

اصولا فراموش نمی کردند و گول ظاهر فعلی معاویه را که دم زدن از دین به خاطر منافع شخصی است نمی خوردند. و عمیق فکر می کردند و حساب می کردند آیا حسین علیه السلام برای دین و دنیای آنها بهتر بود یا یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتی واقع نمی شد. پس در حقیقت علت عمده اینکه مردمی نسبتا معتقد به اسلام این طور با خاندان پیغمبر رفتار کردند، در صورتی که همان ها حاضر بودند قربه الی الله در جنگ کفار شرکت کنند، فقط و فقط فراموشکاری مردم و گول ظاهر خوردن آنها بود، یعنی نتوانستند پشت پرده نفاق را ببینند. ظواهر شعائر اسلامی را محفوظ می دیدند و توجه به اصول و معانی از بین رفته نداشتند.

البته در این حادثه چنانکه قبلا گفتیم رعب و ترس و استسباع از یک طرف، و فساد اخلاق رؤسا و رشوه خواری آنها و طمع آنها و اطاعت کورکورانه - به حسب خوی قبیله ای عربی - کوچک ترها از رؤسای قبائل از طرف دیگر نیز از عوامل مهم وقوع این حادثه بود.

این حادثه صد در صد یک حادثه اسلامی است. امام حسین به قول آن مرد معاند، به سیف جدش کشته شد، اما به علت جهالت و ظاهربینی و گول حفظ ظواهر و شعائر خوردن مردم. (9).

502 - مرض خوره اندرونی در یزید

آوردند به نقل صحیح که یزید را در آخر عمر مرضی پیش آمد که آن را خواره اندرونی گویند، که روزی هزار بار آرزوی مرگ در دلش می گذشت اما از کمان قهر قضا و قدر تیر مرگش میسر نمی گشت.

به مرگ خویش راضی گشتم و آن هم نمی بینم می گفت.

روزی یکی از حکما یزید را گفت که هیچ می دانی که تو را مرض چیست و نیش و ریش درون را باعث کیست؟

یزید گفت: از کثرت نیش و درد خبر دارم، امام از حقیقت آن حال غافل و ناهوشیارم.

فی الحال حکیم مقدار نخودی موم انگبین را به رشته باریک بسته بدو داد، گفت: سر ریسمان را گرفته این موم را فرو بر تا بر تو راز درونت از بیرون آشکار گردد، و یزید به قول حکیم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت، بعد از زمانی سر رشته را کشیده موم را بیرون آوردند دو عقرب سیاه بر آن موم چسبیده بود از حلق او بیرون آمد. حکیم گفت: یا ابا الحکم دانستی که ریش درونت به کدام نیش آراسته است و حجره تاریک ضمیرت به زخم کدام جانور پیراسته؟

گفت: آری والله که بدین ریش و بدین نیش گرفتارم. مدت مدید فریادها می کرد تا بمرد.

این است سزای آن که آنش عمل است) و هرگاه خواهند عقرب را از سوارخش بیرون آرند به همین دستور عمل باید نمود که در محبت موم آن شوم بی اختیار است، و به دام چشم هایشان شهد مایل و گرفتار در صحرای دستپول و ششدر کودکان عرب جهت بازی طرب علی الدوام با عقرب این عمل می نمایند که بسیار مشاهده رفته. (10).

(1) حماسه حسینی، ج 3، ص 138.

(2) کتاب علی و زهرا، ص 49.

(3) شخصیت حسین قبل از عاشورا، ص 278.

(4) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 41، تاریخ طبری، ج

4، ص 402 با تفاوت مختصر.

(5) تذکر ابن جوزی، ص 164.

(6) محمد / 24.

(7) تذکره ابن جوزی، ص 162.

(8) مقتل مقرم ص 146.

(9) حماسه حسینی، ج 3، ص 48.

(10) هزار و یک کلمه، ج 2، ص 342 - 341.

حال حضرت زینب در شب عاشورا

503 - رؤیای صادقه حسین (ع)

امام حسین علیه السلام در شب تاسوعا بر زمین نشسته بود و در حال خواب اندکی حضرت را ربود، هنگامی که از خواب برخاست، فرمود: خواهر جان! همینک جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرم علی علیه السلام، مادرم فاطمه زهرا علیها السلام و برادرم امام حسن علیه السلام را در خواب دیدم که آنها همگی شان به من می گفتند؛ حسین جان! به زودی - یا طبق روایتی دیگر - فردا نزد ما خواهی بود. (1).

504 - خواهرم! آرام باش

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام این سخن را شنید، بر صورت خود سیلی زد و با صدای بلند شروع به گریستن نمود، امام حسین علیه السلام به خود او فرمود: خواهرم! آرامش خود را حفظ کن و کاری مکن که دشمن زبان به طعن و ملامت ما بگشاید. (2).

505 - اف بر دوستی تو ای روزگار!

امام حسین علیه السلام نشسته بود و مشغول اصلاح (و تعمیر) شمشیر خویش بود و در این ضمن، اشعاری را (در زیر لب) زمزمه می کرد: ای روزگار! اف بر دوستی تو! چه بسا یاران و طالبانی را که در بامداد و شامگاهت کشتی.

آری! روزگار به جای آنان دیگری را نپذیرد.

به راستی که پایان کار در دست خدای باشکوه است و هر زنده ای باید این راه را طی کند. (3).

506 - حسین (ع)

خبر مرگ خود را می دهد!

هنگامی که حضرت زینب (س) دختر حضرت زهرا علیهاالسلام این اشعار را شنید، فرمود: برادر جان! این حرف کسی است که به کشته شدن خویش یقین پیدا کرده است.

امام علیه السلام فرمودند: آری! خواهرم!

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: آه! چه مصیبتی! این حسین است که خبر از شهادت و مرگ خویش می دهد. (4).

507 - وای از ذلت بعد از تو یا اباعبدالله!

زنان همگی شروع به گریستن نمودند، به صورت های خویش سیلی می زدند و گریبان چاک می نمودند، ام کلثوم علیهاالسلام پیوسته فریاد می زد: وا محمداه! واعلیناه! وا اماه! وا اخاه! وا حسیناه! وای از بیچارگی پس از تو ای ابا عبدالله (5).

508 - دلداری امام حسین (ع) به زینب (س)

امام حسین علیه السلام خواهرش را دلداری می داد و می گفت: خواهرم! دلت را به وعده های الهی امیدوار ساز! زیر که اهل آسمان و زمین همگی فانی شده و می میرند، و تمامی آفریدگان رو به هلاکت می روند.

سپس فرمودند: خواهرم ام کلثوم!، تو ای زینب! و تو ای فاطمه و ای ربابت!گوش دهید، هنگامی که من به شهادت رسیدم، گریبان چاک مسازید و صورت هایتان را با ناخن نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان میاورید! (6).

509 - خواهرم! شیطان صبرت را نرباید

در روایت دیگر آمده است که: حضرت زینب علیهاالسلام در جای دیگر پیش زنان و کودکان نشسته بود، هنگامی که این اشعار را شنید، سر برهنه و در حالی که پیراهنش بر زمین کشیده می شد، نزد برادر آمده و فرمودن: وای از این داغ و مصیبت! کاش مرگ من فرا می رسید ای

یادگار گذشتگان و ای پناه بازماندگان!.

امام حسین علیه السلام به خواهرش نگاهی نموده و فرمود: خواهرم! مراقب باش که شیطان شکیبایی ات را نرباید! (7).

510 - بی هوش شدن حضرت زینب (س)

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: حسین جان! پدر و مادرم فدایت شوند! من فدایت شوم! آیا تو را می کشند؟

امام حسین علیه السلام در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و دیدگانش پر از اشک شده بود فرمود: خواهر جان! اگر مرغ قطا را به حال خود رها می کردند، در آشیانه خود می خوابید.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: ای وای بر من! آیا خودت را اسیر و گرفتار دشمن می دانی، تحمل این داغ بر دل من سخت تر و دشوارتر است.

این سخن را فرمود، سپس دست برد و گریبان خویش را چاک نموده و بی هوش بر زمین افتاد! (8).

511 - تسلیت امام (ع) به حضرت زینب (س)

امام علیه السلام برخاست آبی بر سر و صورت خواهرش زینب علیهاالسلام ریخت تا آن که به هوش آمد، سپس تا آنجایی که می توانست حضرت زینب علیهاالسلام را تسلیت داده و مصایبی را که بر سر جد و پدر و مادرش آمده بود را بیان نموده و تذکر داد.

شاید یکی از عواملی که سبب شد امام حسین علیه السلام، زنان حرم خود را نیز به همراه ببرد این بود که اگر آنها را در حجاز یا شهرهای دیگر ترک می گفت (و تنها می گذاشت)، یزید بن معاویه که خدایش لعنت کند، سربازانی را برای به اسارت درآوردن و شکنجه و آزار ایشان می فرستاد و به این صورت مانع از جهاد و شهادت

امام حسین علیه السلام می شد و اسارت زنان توسط یزید باعث می شد که امام حسین علیه السلام از شهادت در راه خدا محروم گردد. (9).

512 - لبخند حضرت زینب در شب عاشورا

وقتی که در شب عاشورا، حضرت زینب علیهاالسلام وفاداری و شیدایی یاران امام حسین علیه السلام را دید که برای رفتن به میدان جنگ می خواهند از یکدیگر سبقت بگیرند، خشنود شد و آنگاه که خدمت برادر رسید لبخندی بر لب داشت.

و فرمود: ای خواهرم! زمانی که از مدینه حرکت کردیم تو را هرگز متبسم ندیدم اکنون چه خبر شده که خنده بر لب داری؟

حضرت زینب علیهاالسلام به شوق و شیدایی و وفاداری یاران اشاره کرد امام علیه السلام فرمود: خواهرم بدان! اینها که در اطراف من قرار دارند دوستان و یاران من از عالم ذر می باشند و به وفاداری و دوستی آنان جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا وعده داد، خواهرم می خواهی استقامت و پایداری آنان را بنگری؟

آنگاه امام حبیب بن مظاهر و زهیر و دیگران را فرا خواند، همه با شتاب گرداگرد آن حضرت را گرفتند، هر چه امام علیه السلام آنها را نصیحت کرد و هشدار داد که به من به شما اجازه دادم بروید و جان خود را نجات دهید، هر یک با سخنان حماسی گفتند تو را رها نمی کنیم تا کشته شویم.

امام فرمود: ای یاران من! بدانید که این قوم هدفشان کشتن من و همراهان من است من بر شما از کشته شدن می ترسم، من بیعت را از شما برداشتم و پیمانی که با من بستید واگذاشتم، هر کسی دوست دارد

از ما کناره گیری کند از این تاریکی شب استفاده کرده از ما جدا شود.

اصحاب و بنی هاشم هر کدام در وفاداری با آن سخن گفتند و اصرار کردند که از شما جدا نمی شویم.

کار که به اینجا کشید امام فرمود:

اکنون سربلند کنید و به جایگاه خود در بهشت نگاه کنید. (10).

(1) لهوف سید بن طاووس، ص 127.

(2) لهوف سید بن طاووس، ص 127.

(3) همان ص 115.

(4) همان ص 117.

(5) همان ص 117.

(6) همان ص 117.

(7) همان.

(8) همان ص 119.

(9) همان.

(10) فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، دشتی، ص 335.

تجلی شخصیت حضرت زینب از عصر عاشورا تا اسارت

513 - ارزش حضرت زینب

زینب کبری یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن در چشم ملت های اسلامی دارد از چیست؟ نمی شود گفت به خاطر این است که دختر علی بن ابیطالب علیه السلام، یا خواهر حسین بن علی علیه السلام است. نسبت ها هرگز نمی توانند چنین عظمتی را خلق کنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهرانی داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟

ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضع و حرکت انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به این طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین علیه السلام هم نباشد، عظمت پیدا می کند بخش عمده این عظمت از این جاست که اولا موقعیت را شناخت؛ هم واقعیت قبل از رفتن امام حسین علیه السلام به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیا طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد این انتخاب

ها زینب را ساخت.

قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن عباس و ابن جعفر و چهره های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال این ها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه کار باید بکنند؛ ولی زینب گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امم خود را تنها نگذارد؛ و رفت نه این که نمی فهمید(ره) سختی است؛ او بهتر از دیگران حس می کرد. او یک زن بود؛ زنی که برای مأموریت، از شوهر و خانواده اش جدا می شود؛ و به همین دلیل هم بود که بچه های خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حسی می کرد که حادثه چگونه است.

در آن ساعت های بحرانی که قوی ترین انسان ها نمی توانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین بن علی هم که دنیا ظلمانی شد و دل ها و جان ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسان های تاریخ بشریت یعنی پیامبران می توانند به آن جا برسند. (1).

514 - عبور از کنار قتلگاه

بانوان اهل بیت خطاب به لشکر ابن سعد گفتند: شما را به خدا سوگند می دهیم، ما را از کنار قتلگاه حسین علیه السلام ببرید.

لشکر ابن سعد به خواهش آنها پاسخ مثبت داده و آنها را از کنار کشته امام حسین علیه السلام عبور دادند، هنگامی که چشم بانوان بر اجساد

مطهر شهیدان افتاد، فریاد و شیون کشیدند، سیلی بر صورت زده و صورت های را خراشیدند. (2).

515 - این کشته فتاده به هامون حسین توست!

به خدا سوگند، هیچ گاه فراموش نمی کنم و از خاطر نمی رود که زینب علیهالسلام دختر امام علی علیه السلام با صدایی حزین و دلی اندوهناک و پر از درد و غم بر امام حسین علیه السلام ناله می کرد و فریاد می زد: ای محمد! که ملائک بر تو درود و صلوات می فرستند، این حسین تو است که در خون خود آغشته و اعضای پیکرش از هم جدا شده اند و این دختران تو می باشند که آنها را به اسارت می برند.

من به خداوند (از این همه مصیبت و ستم) شکایت می کنم و به محمد برگزیده او و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء شکایت می کنم.

یا محمد! این حسین توست که بر روی خاک کربلا افتاده و با صبا بر روی پیکر بی جانش خاک می پاشد.

(یامحمد! این حسین توست) که از جور و جفای زنازادگان کشته شده است.

آه چه غمی، وه چه مصیبتی! امروز همانند روزی است که جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، ای یاران و اصحاب محمد! اینان فرزندان پیامبرند که به حال اسیری آنها را می برند و در روایتی دیگر آمده که:

یا محمد! (ببین که) دخترانت را اسیر و فرزندانت را کشته اند. باد صبا بر اجساد پاک آنها خاک می پاشد.

یا محمد! این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند، و عمامه اش را غارت نموده اند.

پدرم فدای آن کسی باد

که در روز دوشنبه خیمه اش را غارت نمودند.

پدرم فدای آن کسی باد که طناب های خیمه او را پاره کردند و خیمه او بر زمین افتاد.

پدرم فدای آن کسی باد که نه به سفر بی بازگشتی رفته بود و نه درد بی علاجی داشت.

پدرم فدای آن کسی باد که دوست داشتم من فدای او شوم.

پدرم فدای آن کسی باد که با دلی پر از غم و غصه از این دنیا رفت.

پدرم فدای آن کسی باد که او با لب تشنه جان سپرد.

پدرم فدای آن کسی باد که نوه محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بود.

پدرم فدای آن کسی باد که فرزند محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بود.

پدرم فدای آن کسی باد که فرزند خدیجه کبری بود.

پدرم فدای آن کسی باد که فرزند علی مرتضی علیه السلام بود.

پدرم فدای آن کسی باد که فرزند فاطمه زهرا علیه السلام، سیده زنان عالم بود.

پدرم فدای آن کسی باد که خورشید برای نماز او بازگشت تا او نماز بخواند.

به خدا سوگند، (حضرت زینب علیهاالسلام به گونه ای مرثیه خواند که) دوست و دشمن را به گریه درآورد. (3).

516 - پیشگویی زینب (ع) در کربلا

حضرت زینب علیهاالسلام به امام سجاد علیه السلام در قتلگاه فرمود: می بینم که دارای قالب تهی می کنی ای یادگار جدم و برادرم! به خدا سوگند، این شهادت عهد الهی بود به گردن جد و پدرت و خداوند از انسانهایی که گردنکشان زمین آنان را نمی شناسد، ولی در پیش اهل آسمانها معروفند پیمان گرفته است تا این اعضای قطعه قطعه شده و پراکنده حسین علیه السلام را جمع کنند و پرچم احیای

خون انقلاب الهی و خونخواهی را روی قبر پدرت دارند پرچمی که اثر آن کهنه و محو شدنی نیست، گرچه سردمداران کفر و پیروان خط باطل در نابودی و محو آن می کوشند، ولی در عین حال همواره بر تجلی و تعالی آن بیفزاید. (4).

517 - تجلیگاه حضرت زینب (س)

از عصر عاشورا، زینب تجلی می کند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست، چون یگانه مرد، زین العابدین - سلام الله علیه - است که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ نباید باقی بماند، چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند، ولی بعد خودشان گفتند، این خودش دارد می میرد! و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یکی از کارهای زینب، پرستاری امام زین العابدین است. (5).

518 - اسارت زنان تکمیل قیام حسین (ع)

ابی عبدالله الحسین علیه السلام عیالش را هم با خود آورد. نکته اش همین است اگر زینب و زن و بچه ها در کربلا نبودند، بنی امیه این جنایت ها را محو می کردند. اصل موضوع در بسیاری جاها پنهان می ماند، با وسایلی تبلیغی آن روز که به کندی اخبار می رسید، آن هم تبلیغات مخالف، مطلب را کاملا وارونه جلوه می داد.

اما زینب شریک بزرگ حسین نگذاشت جنایت بنی امیه نهان بماند.

اسارت اهل بیت هم حکمت عظیمی داشت که خداوند

برایشان تقدیر فرموده در مجلس این زیاد و یزید با سخنان آتشین خود در بازار کوفه و مواقف متعدد و در اثنای راه آنان را رسوا فرمود در اسلام سابقه نداشت، زن مسلمان را اسیر کنند، آن هم دختر پیغمبر صلی الله علیه وآله را، به بچه شیرخوار رحم نکنند. (6).

519 - نماز شب حضرت زینب

از حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام نقل شده که درباره عبادت شب دهم عمه اش زینب علیهاالسلام گفته است: و اما عمتی زینب، فانها لم تزل قائمه فی تلک اللیله - ای عاشره من المحرم - فی محرابها تستغیث الی ربها، و ما هدات لنا عین ولا سکنت لنا زفر؛ (7).

و اما عمه ام زینب پس او همچنان در آن شب - شب عاشورا - در جایگاه عبادت خود ایستاده بود، و به درگاه خدای تعالی استغاثه می کرد، و در آن شب چشم هیچ یک از ما به خواب نرفت، و صدای ناله ما قطع نشد.

امام سجاد علیه السلام در این خصوص فرموده است: همانا عمه ام زینب همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر ما از کوفه تا شام ایستاده می خواند، اما بعضی از منزل ها نشسته نماز خواند، و این هم به جهت گرسنگی و ضعف او بود؛ زیرا مدت سه شب غذایی که به او می دادند میان اطفال تقسیم می کرد، چون که آن مردمان ستمگر و سنگدل، در هر شبانه روز به ما فقط یک قرص نان می دادند. (8).

520 - زبان علی (ع) در بیان زینب (س)

بشیر بن خزیم اسدی گفت:

آن روز در کوفه من حضرت

زینب علیهاالسلام دختر امیرالمؤمنین را دیدم؛ به خدا سوگند، من زنی را دیدم که همه وجودش شرم و حیا بود و در عین حال به گونه ای سخنرانی کرد که گوی خطاب را از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام یاد گرفته است. (9).

521 - خاموش شوید ای بی وفایان!

او با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود که یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره حضرت زینب، نفس ها در سینه حبس شده و حتی زنگ شتران نیز از حرکت باز ایستاده، سپس آن حضرت علیهاالسلام فرمودند:

حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمد صلی الله علیه وآله و خاندان طیب و برگزیده او باد. (10).

522 - چشمه اشک هایتان خشک نشود!

اما بعد، ای اهل کوفه! ای گروه دغلباز و بی وفا! آیا برای مصیبتی که بر ما وارد شده است می گریید، چشمه اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمامی نپذیرد. (11).

523 - مثل کوفیان

مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود، آن ها را باز می کرد. (12).

524 - شما سبزه در منجلاب هستید!

(ای کوفیان! شما) جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینه های آکنده از کینه و خشم، و ظاهری چون کنیزکان متملق و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری را دارید؟ شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلابها رشد کرده یا همانند نقره ای هستید که برای آستین قبور مردگان استفاده می شوند. (13).

525 - بد توشه ای مهیا کردید!

بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای

را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند.

526 - بسیار بگریید و کم بخندید!

آیا گریه می کنید و شیون و زاری برپا کرده اید؟ آری! به خدا سوگند، باید که بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید؛ زیرا دامن شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.

چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیاء صلی الله علیه وآله و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟

خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نیکان تان را؟ و ملجاء حوادث ناگوارتان را؟ و پیشوا و رهبر قوانین را! (14).

527 - بسیار زیانکار شدید!

بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید، از رحمت الهی به دور باشید و بمیرید که تلاش ها را بیهوده ساختید و دستانتان بریده باد، در معامله ای که کردید زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید. (15).

528 - آیا می دانید چه خونی را ریختید؟!

وای بر شما ای کوفیان! آیا می دانید که جگر رسول خدا صلی الله علیه وآله را پاره پاره کردید و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا می دانید که چه خونی از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟! (16).

529 - بدانید که عذاب خدا ننگین تر است!

هر آینه جنایتی که شما مرتکب شدید، بسیار بزرگ و سخت، کریه، ناروا، خشن و شرم آور است به لبریزی زمین و گنجایش آسمان.

آیا متعجب شده اید که از آسمان باران خون بارید، (بدانید که)

همانا عذاب آخرت ننگین تر است و در آن حال کسی به فریاد شما نمی رسد.

از این فرصت و مهلتی که خداوند به شما داده، استفاده نکنید، زیرا که سبقت گرفتن شما، خدا را در عذاب دادنتان به شتاب نمی اندازد و خداوند انتقام خود را خواهد گرفت و به درستی که پروردگارتان در کمین گاه است. (17).

530 - نسل شما بهترین نسل هاست!

به خدا سوگند، آن روز مردم را دیدم در حالی که سرگشته و حران مشغول گریه و زاری بودند، آنها انگشت پشیمانی و اندوه بر دندان گرفته و می گزیدند، پیرمردی در کنار من ایستاده بود، او را دیدم که به شدت می گریست، به حدی که محاسنش خیس شد و در این حال می گفت:

پدرم و مادرم به فدایت شوند! که کهنسالان شما، بهترین کهنسالان و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان، بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل هاست که نه خوار می شود و نه شکست می پذیرد. (18).

531 - ورود اسرار به مجلس ابن زیاد

ابن زیاد در قصر خود نشسته و به همه مردم اذن ورود داد، در این حال سر شریف امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند، بانوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند. (19).

532 - این زن کیست؟

حضرت زینب علیهاالسلام دختر بزرگوار امام علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود، ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند این زن، دختر علی علیه السلام است. (20).

533 - فاسق تویی ای ابن زیاد!

ابن زیاد روی (ره) آن مخدره

علیهاالسلام نمود و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغ های شما را آشکار ساخت!

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است که ما نیستیم! (21).

534 - ما رایت الا جمیلا!

ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی!

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: جز زیبایی چیز دیگری ندیدم، اینان کسانی بودند که خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود، و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی ها، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟! مادرت در عزایت گریه کند، ای پسر مرجانه!

535 - قصد جان حضرت زینب (س)

ابن زیاد به حدی خشم و غضب آمد که کمر به قتل حضرت زینب علیهاالسلام بست، عمرو بن حریث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مواخذه و کیفر نمی کند! (22).

536 - زن را با سجع و قافیه چه کار است!؟

ابن زیاد به حضرت زینب علیهاالسلام علیها: خداوند دل مرا از کشتن حسین و خاندان تو که مردمی سرکش بودند، شفا بخشیده و شاد نمود.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: به جان خودم سوگند می خورم، که تو بزرگ خاندان ما را کشتی و ریشه مرا خشکاندی. اگر دل تو با این چیزها شفا می یابد، باشد.

ابن زیاد گفت: این زن چه موزون و با قافیه سخن می گوید، به جان خود سوگند که پدرش نیز مردی بود شاعر و قافیه

پرداز!

حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: ابن زیاد! زن را با سجع و قافیه چه کار است؟ (23).

537 - مگر خدا علی بن الحسین (ع) را نکشت؟!

نگاه ابن زیاد متوجه امام علی بن الحسین علیه السلام شد و گفت: این کیست؟

گفتند: او علی، پسر امام حسین علیه السلام است!

ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟!

امام سجاد علیه السلام فرمود: من برادری داشتم که نام او نیز علی بن الحسین بود و این قوم او را کشتند!

ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت! (24).

538 - دفاع حضرت زینب از امام زمان (ع)

امام سجاد علیه السلام فرمودند: خداوند است که جان ها را هنگام مرگ آنها می گیرد و کسانی را که نمرده اند، به هنگام خواب قبض روح می فرماید.

ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرات داری که جواب مرا بدهی! این را بیرون برده و گردنش را بزنید!

حضرت زینب علیهاالسلام به محض شنیدن این فرمان (قبیح)، فرمودند: ابن زیاد! تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر می خواهی او را بکشی، پس مرا نیز همراه او بکش!

امام علی بن الحسین علیهاالسلام فرمودند: عمه جان! آرامش خود را حفظ نما و ساکت باش تا من با او صحبت کنم.

امام سجاد علیه السلام سپس به بن زیاد نگریست و فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا با کشتن تهدید می کنی؟ آیا هنوز نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه بزرگواری ماست! (25).

539 - ای فرزند مکه و منا، ای حسین!

حضرت زینب علیهاالسلام هنگامی که نگاهش بر سر بریده برادر افتاد، دست برد و گریبان خویش را پاره کرد،

سپس با ناله ای حزین که دل ها را می لرزاند فریاد برآورد که: ای حسین! ای محبوب رسول خدا! ای فرزند مکه و منی! ای پسر فاطمه زهرا بزرگ زنان عالم! ای پسر دختر مصطفی

راوی گفت:

به خدا سوگند که (حضرت زینب علیهاالسلام) با این سخن (جگر سوز) مجلس را به گریه انداخت، و یزید که خدا او را لعنت نماید، ساکت نشسته بود. (26).

540 - ای یزید چه خیال کرده ای؟!

حضرت زینب علیهاالسلام دختر امام علی علیه السلام در مجلس یزید از جای برخاست و (روی به یزید کرده و) گفت:

حمد و سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است، و درود خدا بر پیامبر و اولاد او.

خداوند سبحان به راستی سخن گفت، آنگاه که فرمود: سرانجام کار کسانی که مرتکب کارهای زشت و گناه شدند، به آن جا رسید که آیات الهی را تکذیب کرده و آن را مسخره نمودند.

ای یزید! تو گمان کردی که اگر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته و ما را همانند کنیزانی به اسارت بگیری، ما را نزد خدا خواری کرده ای و خود در پیشگاه او، صاحب احترام خواهی بود، و این نشاندهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ که به این خاطر باد در بینی انداخته ای و با غرور و نخوت به اطراف می نگری؟ (آیا) از اینکه کارهای دنیایت رو به راه گشته و رشته امورت به هم پیوسته و منصبی که حق ما خاندان است را از آن خود نموده ای، خوشحال و شادمانی! (27).

541 - آرام باش ای یزید!

آرام باش و صبر کن! آیا سخن خدای تعالی را

به بوته فراموشی سپرده ای که: آنان که راه کفر را در پیش گرفته اند، گمان نبرند مهلتی که به ایشان داده ایم، به نفع و سود آنهاست، این مهلت فقط به منظور آن است که بار گناهانشان سنگین تر و بیشتر شود و عذابی دردناک برای آنها مهیا کرده ایم.(28).

542 - آیا پرده حرمت دختران پیامبر را می دری؟

ای فرزند آزاد شدگان! آیا درست است که بانوان و کنیزانت را در پس پرده و حجاب قرار داده ای، در حالی که دختران پیامبر صلی الله علیه وآله در حال اسارت و با دستانی بسته در مقابلت باشند؟ پرده های حرمت ایشان را دریده و آنان را با صورت هایی باز، در حالی که دشمنان شان آنها را شهر به شهر می گردانند تا مردم شهرها و بیابان ها و هر دور و نزدیک و هر انسان پست و شریفی آنها را ببینند، در حالی که هیچ جایی ندارند. (29).

543 - از پسر هند جگرخوار همین برآید!

چه چشم امیدی می توان داشت از فرزند کسی که با دهان خود می خواست جگرهای پاکان را بجود (و هنگامی که نتوانست بجود) آن را از دهان بیرون انداخت و گوشت او از خون شهیدان روییده است و از کسی که با چشم کینه و دشمنی و اهانت و عداوت به ما اهل بیت نگاه می کند؟ چه انتظاری می توان داشت که او در دشمنی اش تأخیر ورزد؟ (30).

544 - ای یزید! آیا خوشحالی و شعر می سرایی؟!

و پس از این همه (جنایت) بی آنکه خود را مقصر و گنهکار بدانی و عظمت جنایتی را که مرتکب

گشتی، درک کنی، اینگونه می خوانی:

ای کاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالی فریاد می زدند که: دست تو درد نکند ای یزید!

ای یزید! تو با عصایت به دندان های اباعبدالله آقای جوانان بهشت اشاره می کنی و با چوب خیزران بر دندان های مبارک آن حضرت می کوبی و چرا این چنین نسرایی؟

545 - ای یزید! به زودی نزد اجدادت خواهی رفت (31).

ای یزید! تو با ریخت خون اولاد پیامبر صلی الله علیه وآله و ستارگان درخشان زمین از اولاد عبدالمطلب، زخم کهنه ما را تازه نمودی و ریشه ما را بریده و قطع کردی. و اینک به پدرانت بانگ زده و گمان می کنی که آنها صدای تو را می شنوند، بدان که تو نیز به زودی به جایگاه آنان وارد خواهی شد و در آن هنگام آرزو می کنی که ای کاش دستانم فلج بود و زبانم لال می شد و این حرف ها را نمی زدم و این جنایت را مرتکب نمی شدم.

بار خدایا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از کسانی که در حق ما ظلم و ستم ورزیدند، انتقام بگیر و کسانی که خون های ما و یاران ما را ریختند، خشم گیر. (32).

546 - باش تا روز قیامت!

یزید! به خدا سوگند، که تو با این جنایت، پوست خود را دریدی و گوشت خود را جدا نمودی و مطمئن باش که با همین بار گناه که در اثر ریختن خون اولاد رسول خدا صلی الله علیه وآله و از بین رفتن احترام خاندان و نزدیکانش، بر دوش داری، با پیامبر ملاقات خواهی کرد در آن زمان

خداوند همه مخلوقاتش را جمع کرده و پراکندگی های آنها را به اتحاد تبدیل خواهد کرد و حق اولاد پیامبر را خواهد گرفت، و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خورند.

(در روز قیامت) برای تو همین کافی است که خداوند داور و حاکم باشد و محمد دشمن تو و جبرئیل حمایت کننده پیامبر. و به زودی آنانکه تو را گول زدند و بر این جایگاه نشانیدند و حاکم مسلمانان نمودند، خواهند فهمید که برای ستمگران عوض بدی می باشد. و کدام یک از شما جایگاهش بدتر و سپاهش ضعیف تر است. (33).

547 - ای یزید! من ناگزیر از تکم با توام!

(ای یزید!) بدان که من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزیر از سخن گفتن با تو شده ام، ولی بدان که ارزش تو در ید من ناچیز و مستحق سرزنش زیاد و ملامت بسیاری. (دیگری چه بگویم که) سیل اشک امان نمی دهد و سینه ام در حال گداختن است. (34).

548 - دستانت آغشته به خون ما و دهانت پر از گوشت ماست!

هان! چه بسیار جای شگفتی و تعجب است که نجیب زادگان و مردان خدا در جنگ با گروه شیطان که بردگانی آزاد شده بودند به شهادت می رسند. دستان تو به خون ما آغشته و دهانت را از گوشت ما خاندان پیامبر، پر کرده ای و پیکرهای پاک و پاکیزه به وسیله گرگ های درنده تو پاره پاره شدند و در زیر چنگال بچه کفتارها به خاک آلوده شدند.

(ای یزید!) اگر (حیات امروز ما را) برای خود غنیمت

می دانی، به زودی متوجه می گردی که در حقیقت زیان تو بوده و آن زمانی است که هر چه از قبل برای خود فرستاده ای را خواهی دید و خداوند هرگز بر بندگان خود ستم نمی کند (35).

549 - من به خدا شکایت می برم!

من (از جنایات تو) به درگاه خدا شکایت می کنم و به او توکل می کنم، حال تو همه فریب ها و نیرنگ های خود را به کارگیری و هر کاری که می توانی انجام ده و از هیچ تلاش و کوششی دریغ مکن؛ زیرا به خدا سوگند، تو قادر نیستی که نام ما را از یادها ببری و نمی توانی نور وحی ما را خاموش کنی و به این آرزویت نخواهی رسید، هرگز! هرگز تو نمی توانی این لکه ننگ را از دامان خود پاک نمایی. (36).

550 - ای یزید! لعنت خدا بر تو باد!

ای یزید! آیا نمی بینی که رای و اندیشه تو باطل است و ایام فرمانروایی است کوتاه و اتحاد تو از هم پاشیده می باشد روزی خواهد فرار رسید که منادی فریاد برآورد: آگاه باشید که لعنت خداوند شامل حال ستمگران است! (37).

551 - دعای حضرت زینب (س) در آخر خطبه

پس حمد و سپاس مخصوص خدای، پروردگار جهانیان است، همو که ابتدای زندگی ما را به سعادت و مغفرت عجین ساخت و پایان آن را ختم به شهادت و رحمت نمود، از خدای می خواهم که پاداش و ثواب ایشان (شهیدان ظفر عاشورا) را هر چه کامل تر و بیشتر عطا فرماید، و ما را جانشینان نیکی برای آنها قرار دهد؛ زیرا او بسیار مهربان

و با محبت است،

خدا ما را کفایت می کند و او نیکوکارترین است (38).

552 - پاسخ قبیح یزید!

یزید در جواب حضرت زینب علیهاالسلام شعری بدین مضمون خواند:

چه نیکوست فریاد فریاد کنندگان و چه آسان است مرگ بر زنان نوحه گر!

553 - کلام حضرت زینب به یزید

عقیله خاندان پیامبر و شیر خورده نبوت، حضرت زینب کبری علیهاالسلام در خطبه ای که در مجلس یزید ملعون خواند، فرمود:

فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک، فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت و حینا؛ ای یزید! هر نیرنگ را که داری به کار گیر و تمام سعی و کوشش خود را به عمل آور و در دشمنی با ما تلاش کن، اما به خدا سوگند که تو قادر نیستی نام و یاد ما را محو کنی و وحی ما را نمی توانی از بین ببری.

554 -معجزه ای از حضرت زینب

عده ای از دشمنان این سخن حضرت زینب علیهاالسلام را جزو معجزات آشکار آن حضرت می دانند که از زمان سلطنت و فرمانروایی دیالمه تا امروز پرچم عزاداری حسینی همه ساله در شرق و غرب برپاست و مشاهده می شود که شیعیان در ایام عاشورا چقدر بی تاب و بی قرار هستند و همه شهرها مشغول نوحه خوانی و عزاداری و بر سر و سینه زدن و لباس مشکی پوشیدن و سایر لوازم سوگواری هستند.

555 - زینب با تریبون دشمن سخن گفت!

هر جریانی بالاخره به یک فلسفه ای برای پریشانی و حمایت احتیاج دارد جنگ تبلیغاتی آنجا است که فلسفه ها با هم می جنگند.

اهل بیت، یکی از آثار وجودیشان این بود که نگذاشتند فلسفه اقناعی د