فرهنگ کتب حدیثی شیعه

مشخصات کتاب

سرشناسه : مدنی بجستانی ، محمود، 1343 -

عنوان و نام پديدآور : فرهنگ کتب حدیثی شیعه / محمود مدنی بجستانی .

مشخصات نشر : تهران : مجهول ( بی جا ، بی نا ) ‫، 1385.

مشخصات ظاهری : ‫2ج.

يادداشت : ج.2 (چاپ اول: 1385).

يادداشت : ج.1(چاپ اول،تابستان 1385)

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : احادیث شیعه -- کتابشناسی

حدیث -- متون قدیمی تا قرن 14

رده بندی کنگره : ‫ Z7835/‮الف 5 ‫ م38 1385

رده بندی دیویی : ‫ 016/297

ص: 1

جلد اول

مقدمه حديث، امانتى گرانبها

اشاره

قال الله عزّ و جل: ما اتيكم الرّسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا(1).

قال الرسول صلّى الله عليه و آله: و أنا تارك فيكم ثقلين اوّلهما كتاب الله فيه اهدى و النور...

ثم قال: و اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى(2).

انسان در مسير طولانى، پرپيچ و خم و پرفراز و نشيب زندگى نيازمند قانون و قواعدى است كه رفتار و كردار و آداب و برخورد فردى و اجتماعى خود را بر طبق آن تنظيم كند و آن را چون ميزانى در زندگى فردى و اجتماعى اش قرار دهد و تمامى پديده هاى مختلف زندگى اش را با آن سازگار كند.

قرآن مجيد با صراحت تمام و به طور مكرّر مى فرمايد كه اين قانون و برنامه و نظام بايد از وحى گرفته شود و جز اين راه، هر حكم و قانونى به خسران و زيان و تباهى منجر خواهد شد:

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْكٰافِرُونَ (3) .

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (4) .

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (5) .

خالق انسان كه از هر فردى به وى نزديكتر و آگاه تر است، تمام آنچه در سعادتمندى و رستگارى و خير دنيا و آخرت انسان دخالت دارد براى وى تبيين كرده، و او را در ظلمتكدۀ دنيا سرگردان و متحيّر باقى نگذاشته است.

ص: 1


1- حشر: 7.
2- اين حديث بين تمامى فرق اسلامى متواتر است، براى دريافت اسناد و منابع و عبارات مختلف آن مى توان به منابع زير مراجعه كرد. طبقات الأنوار، ج 12، دو مجلد بزرگ: ملحقات احقاق الحق، ج 18، 16، 9، 6، 5، 4، جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 45 تا 132 و نفحات الأزهار، ج 1 و 2. در اين كتابها منابع حديث ثقلين و الفاظ آن در منابع مختلف شيعى و سنى در قرون مختلف اسلامى تا عصر حاضر ارائه شده است. متن مذكور در بالا يكى از عبارات مختلف اين حديث است كه در جامع أحاديث الشيعه، ج 1، ص 46 آمده است.
3- المائدة: 44.
4- همان: 45.
5- همان: 47.

پيامبران و اولياى الهى براى ابلاغ اين قانون و نظام و احكام به انسان مبعوث شدند و جان بر سر اين مهم نهادند. آنچه حاصل اين تلاش بى وقفه و همه جانبه بوده است به طور كلى به دو بخش تقسيم مى شود: 1. كتاب، 2. سنّت.

پيامبر اكرم در مواقف گوناگون فرمان تمسّك به اين دو امانت ارزشمند را صادر فرمودند و ضمانت كردند كه امت اسلامى در پرتو پيروى از اين دو، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهد شد.

امانت برتر. كتاب خدا و معجزۀ خالدۀ رسول گرامى يعنى قرآن كريم است كه تا كنون از تحريف مصون مانده و سينه به سينه و نسل به نسل بى هيچ كم وكاستى به نسل حاضر رسيده است؛ و بنا به وعدۀ الهى تا قيامت نيز محفوظ خواهد ماند: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّكْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »(1).

اما كتاب خدا تنها متضمن كلّيات اين معارف و احكام است و بسيارى از اين احكام، معارف و اخلاقيات در اين كتاب كريم به طور آشكار بيان نشده است و از سوى ديگر، قرآن داراى ژرفايى بس عميق، و اسرار و بطون بسيار متعددى است كه به مفسّرانى عليم و امين در اين رابطه نيازمند است.

و اين دو وظيفۀ سترگ (تكميل شريعت و تبيين وحى) به عهدۀ سنّت گذاشته شده است؛ ازاين رو «سنت» گسترده ترين منبع دريافت قوانين، احكام الهى، معارف اسلامى، آداب و سنن فردى و اجتماعى و تمامى نيازهاى بشرى در گسترۀ ميدانهاى تلاش و زندگى است.

سنّت

كلمۀ سنّت از ريشۀ «سنن» به معنى راه و روش است. ابن منظور دربارۀ اين كلمه مى نويسد:

الاصل فيه الطريقة و السيرة و اذا اطلقت فى الشرع فانّما يراد بها ما امر به النبى صلى الله عليه و اله و نهى عنه و ندب اليه قولا و فعلا ما لم ينطق به الكتاب العزيز(2).

اصل كلمۀ سنّت به معنى راه روش است و چون در شرع استعمال شود منظور از آن اوامر و نواهى رسول اكرم و آنچه آن حضرت با گفتار و كردار بدان دعوت فرموده و در قرآن كريم نيامده است، مى باشد.

حديث

كلمۀ حديث به معنى چيز تازه و پديدۀ نو است و به سخن و خبر حديث گويند زيرا تازه و نو است(3) و گاه به سنّت حديث گفته مى شود زيرا سخنان پيامبر در مقابل قرآن پديده اى نو و تازه است. به همين دليل عامّۀ اهل سنّت كلام خدا را قديم (ازلى)، و كلام رسول خدا را غير ازلى و

ص: 2


1- الحجر: 9.
2- لسان العرب، ج 6، ص 399.
3- تاج العروس، ج 3، ص 192.

پديدۀ تازه مى انگاشتند و ازاين رو به آن حديث اطلاق شد.

شيخ بهائى مى گويد:

الحديث فى الأصل: مطلق الكلام و به فّسر قوله تعالى، وَ إِذْ أَسَرَّ اَلنَّبِيُّ إِلىٰ بَعْضِ أَزْوٰاجِهِ حَدِيثاً)(1): و العبرة كما فى (فَجَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِيثَ ...)(2) و اصطلاحا عرّف بانّه كلام يحكى قول المعصوم او فعله او تقريره. و اطلاقه عندنا على ما ورد عن غير المعصوم تجوّز(3).

حديث در لغت مطلق به سخن گفته مى شود و به همين معنى تفسير شده است: (وَ إِذْ أَسَرَّ اَلنَّبِيُّ إِلىٰ بَعْضِ أَزْوٰاجِهِ حَدِيثاً) و گاه به معنى عبرت است، چنانكه در آيۀ (فجعلناهم احاديث) آمده است و در اصطلاح چنين تعريف شده است: حديث سخنى است كه بيانگر قول معصوم يا فعل يا تقرير او باشد و نزد ما اطلاق كلمۀ حديث به آنچه از غير معصوم رسيده، مجاز است.

روايت

كلمۀ روايت از مادۀ «روى» به معنى حمل است. ابر پرباران را سحاب روّى، و انسان سيراب را ريّان گويند و شتر آبكش را رواية نامند، چرا كه حامل و دربردارندۀ مقدارى آبند(4). به حديث نيز روايت گويند زيرا حامل و دربردارندۀ سنّت و سخن و كردار و تقرير معصوم عليهم السّلام است.

طريحى مى نويسد:

«روايت» خبرى است كه از معصوم نقل شود ولى اين كلمه در شعر و نقل قرائت قرآن و ادبيات عربى بسيار در غير اين معنى استعمال مى شود(5). به «سنّت» اثر و خبر نيز گفته اند. «اثر» باقيمانده و بجاى مانده را گويند. همچون اثر انگشت. و «خبر» سخنى را گفته اند كه ما را نسبت به چيزى آگاه كند و دليل اطلاق اين دو كلمه بر حديث و سنّت روشن است زيرا اين كلمات آثار بجاى مانده از معصوم است و ما را نسبت به معارفى آگاهى مى بخشند.

البته گاه اثر در مقابل خبر گفته مى شود و مراد از آن سخنان اصحاب رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است؛ چنانكه مراد از خبر، روايت و كلمات شخص رسول اكرم مى باشد.

چنانكه خبر نيز به معنى مطلق به هر سخن آگاهى بخش گفته مى شود(6).

ما در نوشتۀ حاضر براى رساندن مفهوم سنّت و روايت، غالبا از كلمۀ حديث استفاده خواهيم كرد.

اهميت حديث

اشاره

از آن رو كه حديث يكى از مصادر و منابع احكام شخصى و اجتماعى است و انسان براى

ص: 3


1- تحريم: 3.
2- سبا: 19.
3- نهاية الدراية، ص 80.
4- تاج العروس، ج 19، ص 480.
5- مجمع البحرين.
6- نهاية الدراية، ص 82 و 83.

سعادت دنيا و آخرت خويش، نيازمند پناه بردن به كلمات معصومين است و تفسير و تبيين كتاب الهى جز در پرتو حديث اهل بيت ممكن نيست، اهميت حديث و نقش برجستۀ آن بسيار آشكار است.

در برخى از روايات با تعابير مختلفى به اين مطلب اشاره شده است كه به عنوان نمونه، احاديثى را بيان مى كنيم:

1. برتر از دنيا

البرقى، عن ابيه، عن يونس بن عبد الرحمن، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن ابى جعفر عليه السّلام قال:

سارعوا فى طلب العلم فو الّذى نفسى بيده لحديث واحد فى حلال و حرام تاخذه عن صادق خير من الدنيا و ما حملت من ذهب و فضة و ذلك أنّ الله يقول: «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»(1).(2).

جابر مى گويد امام باقر فرمود: شتاب كنيد در جست وجوى علم. سوگند به آن كه جانم در دست اوست يك حديث در رابطه با حلال و حرام كه آن را از راستگويى فرابگيرى بهتر از دنيا و تمامى طلا و نقره اى است كه در آن است و اين سخن خداست كه مى گويد: «آنچه را پيامبر به شما فرمان داد بگيريد و آنچه را باز داشت پرهيز كنيد».

2. سخنى خدايى

عن امالى المفيد عن ابن قولويه، عن ابن عيسى، عن هارون بن مسلم، عن ابن اسباط، عن ابن أبى عميره، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال: قلت لابى جعفر عليه السّلام: اذا حدثّتنى بحديث فاسنده لى، فقال: حدّثنى أبى، عن جدّه، عن رسول الله. عن جبرئيل عليه السّلام عن الله عزّ و جل. و كل ما احدثك بهذا الاسناد. و قال: يا جابر لحديث واحد تاخذه عن صادق خير لك من الدنيا و ما فيها.

جابر مى گويد به امام باقر عرض كردم: چون حديثى برايم بيان فرمايى سند خويش را نيز بيان فرما! حضرت فرمود: پدرم از جدّش و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئيل و جبرئيل از خداى عزّ و جلّ نقل مى كند و همۀ احاديث من سندش اين گونه است. اى جابر! يك حديث كه از راستگويى فرابگيرى بهتر است براى تو از دنيا و آنچه در آن است(3).

3. ارزيابى براساس حديث

حمدويه بن نصر الكّشى، قال حدثنا محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن محمد بن سنان، عن حذيفه بن منصور، عن ابى عبد الله عليه السّلام: اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر روايتهم عنّا.

كشى در اولين روايت كتاب خود از امام صادق نقل مى كند: پايۀ ارج مردان ما را براساس

ص: 4


1- الحشر: 7.
2- المحاسن، ج 1، ص 356، ح 755.
3- بحار الأنوار، ج 2، ص 148.

رواياتشان از ما بشناسيد(1).

وى چندين حديث ديگر و مسند به همين مضمون نقل كرده است.

4. جانشينان پيامبر

الصدوق، عن ابيه، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن النوفلى، عن على بن داوود اليعقوبى، عن عيسى بن عبد الله بن عمر بن على بن ابى طالب، عن ابيه، عن جدّه، عن على عليه السّلام، قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: اللّهم ارحم خلفائى، اللّهم ارحم خلفائى، اللّهم ارحم خلفائى قيل: يا رسول الله و من خلفائك ؟ قال: الذين يأتون من بعدى و يروون حديثى و سنّتى.

امير المؤمنين فرمود: پيامبر اكرم فرمود: خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! گفته شد: اى رسول خدا! جانشينان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه پس از من مى آيند و حديث و سنّتم را بازمى گويند(2).

5. برتر از هزار عابد

احمد بن محمد، عن محمد بن اسماعيل، عن سعدان بن مسلم، عن معاوية بن عمار، قال: قلت لابى عبد الله عليه السّلام: رجل رواية لحديثكم يبّث ذلك الى الناس و يسدّده فى قلوب شيعتكم و لعلّ عابدا من شيعتكم ليست له هذه الرواية، ايّهما افضل ؟ قال: رواية لحديثنا يبثّ فى الناس و يسدّده فى قلوب شيعتنا افضل من الف عابد.

معاوية بن عمار مى گويد به امام صادق عرضه كردم: مردى روايات شما را بسيار نقل مى كند و در ميان مردم منتشر ساخته و در قلوب شيعيان شما استوارى مى سازد و شايد عابدى از شيعيان شما اين گونه روايت نكند؛ كدامين برترند؟ حضرت فرمود: آن كه بسيار احاديث ما را روايت كرده و در ميان مردم بپراكند و در قلوب شيعيان ما استوار سازد برتر از هزار عابد است(3).

تاريخ حديث

الف - تلاشهاى گسترده

از اولين لحظاتى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله دهان مباركشان را به بيان حكمت و حقيقت گشود. خداوند گوشهايى شنوا و دلهايى توانمند را براى فراگرفتن آن كلمات مهيّا ساخت و در طول تاريخ پرفراز و نشيب و تلخ و شيرين اسلام هماره گروهى فرزانۀ عاشق، خردورز حكمت نيوش براى پاسدارى از كلام پيامبر و اهل بيت معصوم او كمر همت بستند و سختيها را به جان خريدند و گاه

ص: 5


1- اختيار معرفة الرجال، ج 1.
2- معانى الاخبار، ج 2، ص 374، ج 1 و بحار الأنوار، ج 2، ص 145.
3- بصائر الدرجات، ص 7، ج 6 و بحار الأنوار، ج 2، ص 145.

جان بر سر اين مهم نهادند. گاهى براى دريافت تنها يك روايت سفرها كردند كه از اين سفرها بسيار گفته اند و ما به چند نمونۀ آن اشارت مى كنيم و مى گذريم:

1. جابر بن عبد الله انصارى گفت: حديثى از رسول اكرم به من رسيد كه آن را نشنيده بودم.

شترى خريدارى كردم و بار بسته و يك ماه سفر كردم تا به شام رسيدم و نزد عبد الله بن انيس رفتم و به دربان گفتم: به او بگو جابر بن عبد الله بر در ايستاده. پس دربان به نزد او رفت و گفت و او با تعجب پرسيد: جابر بن عبد الله ؟ دربان دوباره نزد من آمد و پرسيد: جابر بن عبد الله ؟ گفتم: آرى! دربان برگشته و به او خبر داد و او در حالى كه لباسش زير پايش قرار گرفته بود (با شتاب تمام) نزد من آمد و مرا در آغوش كشيد و من او را در آغوش كشيدم و گفتم: حديثى دربارۀ قصاص از تو به گوش من خورده كه تو آن را از رسول خدا شنيده اى و من نشنيده ام؛ ترسيدم قبل از آنكه از تو بشنوم تو بميرى يا من بميرم.

پس عبد الله گفت: از رسول خدا شنيدم: خداوند بندگان يا مردم را برهنه و ختنه ناكرده و «بهماء» محشور مى فرمايد. پرسيدم: «بهماء» يعنى چه ؟ گفت: يعنى هيچ چيز با خود ندارند.

سپس پروردگارشان با آنها سخن مى گويد به گونه اى كه نزديك و دور يكسان مى شنوند و مى گويد: من (ملك) پادشاه و مجازاتگر هستم. سزاوار نيست فردى از اهل بهشت وارد بهشت شود يا فردى از اهل آتش وارد دوزخ شود و نزد او ستمى باشد مگر آنكه از او قصاص نمايم حتى يك سيلى. ما به پيامبر گفتيم: چگونه قصاص كند با اينكه ما برهنه و ختنه ناكرده و بى چيزيم ؟ فرمود: با حسنات و سيّئات(1).

2 - ابو ايوب باخبر شد كه حديثى است كه آن را او و عقبة بن عامر از رسول خدا شنيده اند و كس ديگرى آن را نشنيده است. براى آنكه اين حديث را از عقبه بشنود به مصر سفر كرد و در آنجا به خانۀ امير مصر - مسلمة بن مخلد انصارى - رفت. امير مصر از او استقبال كرد و علت سفر را پرسيد. گفت: شنيده ام حديثى است كه جز من و عقبة بن عامر كسى آن را از رسول خدا نشنيده است. كسى را با من بفرست كه منزل او را به من ياد دهد. امير مصر كسى را همراه وى كرد و به در خانۀ عقبه رفت. چون عقبه باخبر شد با سرعت به سراغ او آمد و او را در آغوش گرفت و پرسيد: چرا بدين جا آمده اى ؟ گفت: حديثى دربارۀ ستر عيوب مؤمن است كه جز تو و من كسى آن را از رسول خدا نشنيده است.

عقبه گفت: آرى! شنيدم از رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه مى فرمود: «آن كس كه در دنيا عيبى را بر مؤمنى

ص: 6


1- مسند احمد حنبل، ج 3، ص 495، چاپ دارالفكر.

بپوشاند خداوند روز قيامت او را خواهد پوشاند.» أبو ايّوب گفت: راست گفتى. سپس بر مركب خود سوار شد و به مدينه برگشت.

امير مصر خواست او را جايزه اى بدهد، ولى اين جايزه وقتى به دست او رسيد كه او به عريش مصر رسيده بود(1).

در روايتى ديگر از جابر نقل شده است كه شنيد كسى حديثى را از رسول اكرم فرا گرفته، و اكنون در مصر اقامت گزيده است. از مدينه شترى خريدارى كرد، و به مصر رفت تا اين حديث را از او فرابگيرد(2). و عبيد الله بن عدى براى يك روايت از مدينه به عراق آمد تا حديثى را از امير المؤمنين بياموزد(3).

اين شيوه به گونه اى مرسوم بود كه كتابهايى در اين رابطه نوشته اند؛ از جملۀ آنها كتاب الرحلة فى طلب الحديث، تأليف خطيب بغدادى است كه اخيرا در بيروت، دار الكتب العلميه آن را به چاپ رسانده است.

چه بسيار كسانى كه در راه نشر و نقل حديث دچار مشكلات شدند، به زندان افتادند و شكنجه ها ديدند. محمّد بن ابى عمير هرچه داشت در اين راه از دست داد و متحمل مشكلات بزرگى از جمله زندان و شكنجه شد(4).

در ايام هارون به او صد و بيست ضربه تازيانه زدند و يكصد و بيست و يك هزار (درهم يا دينار) از وى گرفتند و او را آزاد كردند(5).

بر اثر اين مشكلات كتابهاى حديثى وى از بين رفت ولى چهل جلد از آنها را حفظ كرده بود و از بر مى خواند. ازاين رو سند روايات او دچار قطع و ناپيوستگى است(6).

ب - سير تاريخى حديث

انتقال حديث هميشه به دو صورت كتبى و شفاهى بوده است. بلكه براساس احاديثى كه خطيب بغدادى و ديگران نقل كرده اند نوشتن حديث در زمان رسول الله صلّى الله عليه و آله در ميان صحابه امرى شايع بوده است(7) ولى على رغم اين مطلب، در دورانى از صدر اسلام كتابت حديث ممنوع شد و به همين سبب ضربۀ جبران ناپذيرى به حديث و چه بسا به انتقال معارف اسلامى به

ص: 7


1- الجامع الاخلاق الراوى و آداب السامع، ج 2، ص 338: قسمتى از حديث فتح البارى، ج 1، ص 234، برخى روايات به همين مضمون سنن دارمى، ج 1، ص 146 تا 149، و كتاب مباحث فى تدوين السنة المطهرة. جبورى.
2- فتح البارى، ج 1، ص 235.
3- همان.
4- تعليقه ميرداماد بر اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 854 ح 1103.
5- همان. ص 856، ح 1106.
6- همان، ج 2، ص 854 ح 1103.
7- تقييد العلم، ص 98.

نسلهاى بعدى وارد آمد.

اولين گام را در اين راه ابوبكر برداشت. ذهبى نقل كرده است:

ابوبكر خود كتابى در جمع آورى احاديث نگاشت كه در آن پانصد حديث گردآورى كرده بود. پس آتشى خواست و آن را سوزانيد عايشه مى گويد: پدرم پانصد حديث از رسول اكرم جمع كرده بود شب در هنگام خواب بسيار بى تابى مى كرد. من غمگين شده، پرسيدم: چرا اين گونه بى تاب هستى ؟ چون صبح شد گفت: دخترم! احاديث را بياور! آنها را آوردم. پس آتشى طلبيد و آنها را آتش زد. پس از او پرسيدم: چرا آنها را آتش زدى ؟ گفت: ترسيدم بميرم و اين روايت باقى بماند و اينها را از كسانى كه مورد اطمينان من بوده اند نوشته ام، ولى شايد آن گونه كه من فكر مى كرده ام نباشد(1).

او تنها به اين اكتفا نكرد. بلكه مردم را جمع كرد و به طور كلى آنها را از نقل احاديث رسول الله منع كرد و گفت: هر كس از شما پرسيد بگوييد بين ما و شما قرآن و كتاب خداست(2).

پس از او عمر بن خطاب اين شيوه را با گستردگى و شدت بيشترى دنبال كرد. اين شيوه در زمان عثمان، معاويه و ديگران ادامه يافت تا آنكه عمر بن عبد العزيز اين خسارت بزرگ و مصيبت سنگين را دريافت و در مقابل اين بدعت ايستاد همان گونه كه در مقابل بدعت سبّ و لعن على ايستادگى كرد.

ابراهيم الفوزى مى نويسد:

در نهايت قرن اول هجرى عمر بن عبد العزيز بن خلافت رسيد و اولين كار او در اصلاحات ممنوعيت فحاشى به امير مؤمنان و ديگر صحابه بود تا تفرقه اى كه بين مسلمانان ايجاد شده بود كاهش يابد؛ و دومين كار او در انجام اصلاحات فرمان تدوين سنّت بود(3). اين فرمان در كتب مختلف از جمله در كتاب تقييد العلم خطيب بغدادى، صفحۀ 106 آمده است؛ ولى پس از او اين اصلاحات تا زمان انقراض امويان متوقف ماند(4).

و باز ذهبى مى نويسد:

عمر از ترس اينكه كسى اشتباه به رسول خدا نسبت دهد و مردم به واسطۀ احاديث از قرآن باز مانند دستور داد مردم كمتر روايات نبوى را ذكر كنند(5).

و همو مى نويسد:

چون خواست قرظة بن كعب را به عراق بفرستد او را مشايعت كرد و سفارش كرد كمتر روايات پيامبر را براى مردم نقل كنند(6).

ص: 8


1- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 5.
2- همان، ص 3.
3- تدوين السنه، ص 58.
4- معالم المدرسين ج 2، ص 64.
5- تذكرة الحفاظ، ص 6.
6- تذكرة الحفاظ، ص 7؛ شرف اصحاب الحديث، ص 88 و سنن دارمى، ج 1، ص 90 به همين مضمون.

و أبو هريره گفت اگر در زمان عمر اين گونه احاديث پيامبر را مى گفتم او مرا كتك مى زد(1). و عمر بن مسعود و ابو دردا و ابو مسعود الانصارى را به جرم نقل احاديث پيامبر سه روز زندانى كرد(2). و بنا به نقل خطيب بغدادى اين افراد تا پايان دوران زندگى عمر در زندان باقى ماندند(3).

خطيب بغدادى روايت كرده است:

عمر با اصحاب رسول اكرم دربارۀ كتابت حديث مشورت كرد و همگى او را بدان اشارت كردند و كتابت حديث را خواستار شدند. ولى عمر يك ماه را به تفكر گذراند، سپس دست از كتابت برداشت.

خطيب بغدادى اين جريان را با سندهاى متعدد و نقلهاى متقاربى نقل مى كند(4).

در حادثه اى شگفت تر، عمر از تمامى صحابه خواست كتابهاى خود را بياورند و آنان گمان كردند او قصد جمع آورى آنها را دارد، به گونه اى كه در آن اختلافى نباشد. پس چون همۀ كتابها را گرد آورد تمامى آنها را آتش زد(5).

وى نه تنها خود دست از كتابت سنّت برداشت و كتابهاى موجود را آتش زد، بلكه در بخشنامه اى رسمى به تمامى شهرهاى اسلامى اعلام كرد: هركس كتابى در حديث دارد آن را از بين ببرد(6). معاويه نيز اين شيوه را دنبال كرد و دستور داد جز احاديثى كه در زمان عمر رايج بود از ساير احاديث بپرهيزند.

لازم به يادآورى است كه منابع اين احاديث تماما از كتب اهل سنّت است. براى تحقيق بيشتر دربارۀ اين واقعۀ تأسف انگيز و آثار مخرّب آن و همچنين بررسى روايات مربوط و شبهات و پاسخهاى آن مى توان به كتابهاى تدوين السنة الشريفه، اثر محقق بزرگ جلالى حسينى، منع تدوين الحديث از على شهرستانى و معالم المدرستين از علامه عسگرى مراجعه كرد.

فرمان كتابت

شگفت آن است كه پيامبر صلّى الله عليه و آله خود فرمان به كتابت حديث مى داد و روايات بسيارى در اين رابطه در كتب اهل سنّت و شيعه آمده است. كتابهايى راجع به اين مهم نگاشته شده است، از جمله كتاب تقييدالعلم از خطيب بغدادى و شرف اصحاب الحديث از همان مؤلف و ادب الاملاء و الاستعلاء از سمعانى و مباحث فى تدوين السنة از الجبورى، بلكه سيرۀ مستمر صحابه در زمان

ص: 9


1- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7.
2- همان.
3- شرف اصحاب الحديث، ص 87.
4- تقييد العلم، خطيب بغدادى، ص 51.
5- همان، ص 52.
6- همان، ص 53.

رسول اكرم و سپس ديگران در ساير عصرها بر كتابت حديث بوده است، به گونه اى كه بسيارى از علماى اهل سنّت ادعاى اجماع بر جواز، بلكه استحباب كتابت حديث كرده اند.

ولى پس از رسول اكرم تا زمانى دراز دست سياست مانع از كتابت حديث شد. البته اين تاريخ در مكتب اهل بيت عليه السّلام به گونه اى ديگر رقم زده شد. شيعه از ابتدا و بر طبق سنّت و شيوه و فرمان رسول اكرم و اهل بيت از كتابت حديث باز نماندند، بلكه اهل بيت افزون بر تأكيد بر شيعيان به كتابت، خود نيز به نوشتن احاديث مى پرداختند.

اكنون در دو فصل كوتاه به ذكر روايات كتابت و نمونه هاى آن مى پردازيم:

روايات كتابت

1. فرمان رسول خدا:

عن أبى، عن سعد، عن ابن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن ابراهيم بن عمر البانى، عن ابى الطفيل، عن الباقر عليه السّلام عن آبائه عليهم السّلام قال رسول الله صلّى الله عليه و آله امير المؤمنين عليه السّلام: اكتب ما أملى عليك فقال: يا نبى الله أتخاف علىّ النسيان ؟ فقال: لست أخاف عليك النسيان و قد دعوت الله لك أن يحفظك و لا ينسينك و لكن اكتب لشركائك قال: قلت: و من شركائى يا نبى الله ؟ قال: الأئمة من ولدك بهم تسقى امتى الغيث و بهم يستجاب دعائهم و بهم يصرف الله عنهم البلاء و بهم ينزل الرحمة من السماء و هذا اوّلهم و أومى بيده الى الحسن بن على عليهما السّلام ثم أومى بيده الى الحسين ثم قال: الائمة من ولده(1).

امام باقر از پدرانش روايت مى كند كه پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: آنچه را برايت بازگو مى كنم بنويس! اميرالمؤمنين عرضه داشت: آيا مى ترسيد فراموش كنم ؟ فرمود: از فراموشى تو نمى ترسم و از خدا خواسته ام تو را حفظ كند و دچار فراموشى نسازد، ولى براى شريكان خودت بنويس! اميرالمؤمنين مى گويد. پرسيدم: اى پيامبر خدا! شريكان من كيانند؟ فرمود:

امامان از نسل تو كه به واسطۀ آنان باران نازل مى شود و دعاهايشان مستجاب مى گردد و خدا بلاها را برطرف و رحمتهاى آسمانى را فرو مى فرستد و اين اولين آنهاست. آنگاه اشاره به امام حسن كرد و سپس به امام حسين اشاره كرد و فرمود: و امامان از نسل او.

2. غوالى اللئالى، عن جريج، عن عطا، عن عبد الله بن عمر، قال. قلت: يا رسول الله صلّى الله عليه و آله. أ قيد العلم ؟ قال: نعم. و قيل: ما تقييده ؟ قال: كتابته(2).

عبد الله بن عمر مى گويد به پيامبر عرض كردم: آيا علم را در بند درآورم ؟ فرمود: آرى.

پرسيدند: به بند كشيدن علم چيست ؟ گفت: نگارش آن.

3. غوالى الئالى، عن حمّاد بن سلمة، عن محمد بن اسحاق، عن عمرو بن شعيب، عن ابيه، عن

ص: 10


1- الامالي صدوق، ص 485، ح 659 و بحار الانوار، ج 3، ص 232، ح 14.
2- بحار الانوار، ج 2، ص 147، ح 18.

جدّه قال. قلت: يا رسول الله اكتب كلّما أسمع منك ؟ قال: نعم. قلت: فى الرضا و الغضب ؟ قال:

نعم فانّى لا أقول فى ذلك كلّه إلاّ الحق(1).

عمرو بن شعيب از پدر، و او از پدرش نقل مى كند كه به حضرت رسول اكرم عرض كردم: آيا هر چه را از شما مى شنوم بنگارم ؟ حضرت فرمود: آرى! گفتم: در هنگام خشنودى و در هنگامى كه خشمگين هستيد؟ فرمود: آرى! زيرا من در تمامى اين حالات جز حقيقت نمى گويم.

4. عن كتاب عاصم بن حميد، عن ابى بصير قال: دخلت على أبى عبد الله عليه السّلام فقال:

دخل علىّ اناس من أهل البصرة فسألوني عن احاديث و كتبوها. فما يمنعكم من الكتاب ؟ أما انكّم لن تحفظوا حتى تكتبوا(2).

ابو بصير مى گويد به محضر امام صادق وارد شدم. حضرت فرمود: گروهى از مردم بصره نزد من آمدند و از احاديثى پرسيدند و نوشتند. چه چيز مانع نگارش شما مى شود؟! آگاه باشيد شما حفظ نمى كنيد (يا محفوظ نمى مانيد) مگر آنكه بنويسيد.

5. اخبرنا محمد بن الحسين بن فضل القطان، عن احمد بن محمد بن عبد الله بن زياد، حدثنا موسى بن اسحاق الانصارى، حدثنا جعفر بن حميد، حدثنا عبد الصمد بن سليمان، عن الخصيب بن حجدر، عن ابى صالح، عن ابى هريرة قال: كان رجل يشهد حديث النبي فلا يحفظه فيسألنى فاحدّثه، فشكا قلّة حفظه الى رسول الله صلّى الله عليه و آله فقال له النبى: استعن عن حفظك بيمينك يعنى الكتاب(3).

اين روايت را خطيب بغدادى با اسناد متعدد و مختلفى ذكر كرده است.

نمونه هاى كتابت

در صدر اسلام ائمۀ معصومين عليهم السّلام و اصحاب آنها كتابهاى زيادى را نگاشته اند كه برخى از آنها به دست ما رسيده، و برخى نرسيده اند. در اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

1. جامعه يا املاء الرسول: كتاب بسيار بزرگى بود كه پيامبر بيان مى فرمود و على عليه السّلام آن را مى نگاشت كه به جامعه معروف است. اين كتاب روى پوست شتر نوشته شده و هفتاد ذراع بوده است بسيارى از صحابۀ ائمه آن را نزد ائمه ديده اند و ائمه از آن برايشان رواياتى را نقل كرده اند و تمامى احكام حتى مقدار ديه كمترين خراش نيز در آن وجود داشته است(4).

ص: 11


1- بحار الانوار، ج 2، ص 147، ح 19، تقييد العلم. خطيب بغدادى. ص 74؛ و سنن دارمى، ج 1، ص 132.
2- همان، ص 153، ح 47.
3- تقييد العلم، ص 65.
4- الكافى، ج 2، ص 239، بصائر الدرجات، ص 15؛ الوافى، ج 2، ص 135؛ معالم المدرستين، ج 2، ص 345؛ جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 33.

2. السنن و القضايا و الاحكام، نوشتۀ اميرالمؤمنين: در روايات مختلفى به اين كتاب اشاره شده است(1).

3. مصحف فاطمه: مطالبى كه حضرت فاطمه املا كرده و اميرالمؤمنين آنها را مى نگاشته است كه به نظر مى رسد بيشتر حوادث تاريخ آينده بوده است(2).

4. جفر: كتابى بود كه تمامى وقايع آينده در آن وجود داشت(3).

5. الجامع فى الفقه: از امام سجاد كه آن را ابو حمزۀ ثمالى روايت كرده است(4).

6. تفسير القران: از امام باقر كه ابو الجارود عبدى آن را نقل كرده، و رواياتى از آن در تفسير على بن ابراهيم قمى آمده است.

7. رسالة الاهوازية: رسالۀ مفصل پاسخ امام صادق به سؤالهاى عبد الله نجاشى، والى اهواز.

8. امالى الرضا: على بن خزاعى، برادر شاعر معروف دعبل خزاعى، آن را نقل كرده و امام رضا عليه السّلام در طوس آن را بر وى املا كرده است(5).

9. امالى الرضا: فضل بن شاذان آن را روايت كرده است.

10. فى احكام الدين: علامه سيد محسن امين آن را از كتابهاى امام عسكرى شمرده است(6).

پيروان ائمۀ معصومين عليهم السّلام على رغم تمامى فشارها، شكنجه ها، تهديدها، و حتى شهادتها مصرانه در تداوم انتقال ميراث حديثى كوشيده اند.

دارمى با سند خويش نقل مى كند:

ابو كثير گفت: پدرم نقل كرد كه در جمره وسطا به حضور ابوذر غفارى رسيدم. مردم گرد او جمع شده و از او سؤال مى كردند. مردى در مقابل او ايستاد و گفت: مگر تو از فتوا دادن ممنوع نشده اى ؟ أبو ذر سر برداشت و به او گفت: تو مگر جاسوس و مراقب من هستى ؟ اگر شمشير را پشت گردنم بگذارند ولى من گمان كنم كه قبل از فرو بردن شمشير مى توانم سخنى را كه از رسول خدا شنيده ام بازگويم آن را باز خواهم گفت(7).

شيعيان در كتابت حديث اصرارى بليغ مى ورزيدند. برخى از كتابهايى كه از صحابۀ رسول خدا صلّى الله عليه و آله و يا اصحاب ائمۀ هدى به يادگار مانده اند در همين كتاب معرفى شده است و بسيارى نيز در تطاول روزگار از دست رفته اند، كه تنها نام آن در دل كتابها و ياد و حسرت آنها در

ص: 12


1- بصائر الدرجات، ص 164؛ جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 34.
2- الكافى ج 1 ص 241؛ جامع احاديث الشيعة؛ ج 1، ص 33.
3- همان.
4- رجال النجاشى، ص 224.
5- امالى الطوسى، ج 1، ص 370.
6- اعيان الشيعه، ج 1، ص 380.
7- سنن دارمى، ج 1، ص 144، ح 551.

دل دانش پژوهان باقى مانده است. به عنوان نمونه به ترتيب تاريخى به بعضى از اين نوشته ها از پيروان اهل بيت و برخى نيز از ديگران اشاره مى كنيم:

كتابهاى اصحاب

1. كتاب انس بن مالك، خادم رسول الله(1)

2. كتاب جابر بن عبد الله انصارى(2)

3. كتاب عبد الله بن عباس(3)

4. كتاب ابو رافع مدنى(4) آزادشدۀ رسول الله، به نام السنن و الاحكام و القضايا.

5. كتاب سلمان فارسى(5)

6. كتاب ابوذر غفارى(6)

7. كتاب على بن ابى رافع(7)

8. كتاب حجر بن عدى(8)

9. كتاب ابى بن كعب(9)

10. كتاب معاذ بن جبل(10)

كتابهاى تابعين

1. كتاب سعيد بن جبير(11)

2. كتاب عبد الله بن محمّد بن عقيل بن ابى طالب(12)

3. كتاب محمّد بن حنفيه، فرزند اميرالمؤمنين(13)

4. كتاب صالح بن كيسان و زهرى(14)

5. كتاب ابان بن ابى عياش(15)

6. كتاب اصبغ بن نباته(16)

ص: 13


1- تقييد العلم، ص 95، چندين روايت.
2- المصنف، ج 11، ص 183، ح 20272 و تقييد العلم، ص 109.
3- تقييد العلم، ص 92 و الفوائد الطوسيه، ص 243.
4- رجال النجاشى، ص 6.
5- معالم العلما، ص 2 و فوائد الطوسيه، ص 242.
6- معالم العلما، ص 2.
7- رجال النجاشى، ص 6 و معالم العلماء، ص 2.
8- طبقات ابن سعد، ج 6 ص 244، ترجمۀ 2219.
9- التفسير و المفسرون، ج 1، ص 115.
10- مسند احمد حنبل، ج 5، ص 228.
11- تقييد العلم، ص 102. چندين روايت.
12- همان، ص 104.
13- همان.
14- همان، ص 106.
15- همان، ص 101.
16- رجال النجاشى، ص 8 و الفهرست طوسى، ص 37.

7. كتاب سليم بن قيس هلالى(1)

8. كتاب ميثم تمّار(2)

9. كتاب ثابت بن دينار (ابو حمزۀ ثمالى)(3)

10. كتاب مجاهد، مفسّر معروف(4).

نگاشتن نام تمامى كسانى كه در راه اين هدف فداكارى كرده، و تلاشهاى ارزشمند و در عين حال، مخاطره آميزى مبذول داشته اند، خود كتابى مستقل و شايد داراى چندين مجلد را مى طلبد.

ما به گوشه اى از اين تلاشها به صورت كلى اشاره مى كنيم:

1. محمّد بن ابى عمير، 94 كتاب حديثى تدوين كرد(5).

2. على بن مهزيار اهوازى، 35 كتاب تأليف كرد(6).

3. يونس بن عبد الرحمن، 1030 كتاب نوشت(7).

4. فضل بن شاذان، 180 كتاب نگاشت(8).

5. محدثان شيعه 6000 كتاب نوشتند كه اكثر آنها در قرن اول هجرى نوشته شده است.

مهمترين آنها 400 كتاب بود كه به عنوان اصول اربعمائه مشهور شد(9).

6. محمد بن مسعود عياشى بيش از 200 كتاب. و شيخ صدوق بيش از 300 كتاب حديثى تأليف كرد(10).

البته اين سير فراز و نشيب بسيار داشت؛ گاه نشاط فوق العادۀ علمى بر آن غالب مى شد و مجموعه هاى حديثى بسيار به رشتۀ تحرير در مى آمد مانند زمان صادقين عليهما السّلام؛ سپس در زمان كلينى و صدوق و پس از آن در زمان شيخ بهائى و علامه مجلسى؛ و گاه اين شعله دچار خمودگى و سستى مى شد.

شايان ذكر است كه سير نسبتا دقيق اين حركت را مى توان در كتب معرفى شده در اين مجموعه ديد.

طبقات محدثان

راويان، حديث را به طبقات مختلفى تقسيم كرده اند. شهيد ثانى در توضيح طبقه مى نويسد:

ص: 14


1- همين نوشته، سليم بن قيس.
2- امالى طوسى، ص 148، مجلس پنجم ح 243.
3- رجال النجاشى، ص 115.
4- تقييد العلم، ص 105.
5- الفهرست طوسى، ص 266.
6- تنقيح المقال، ج 2، ص 312.
7- الفوائد الطوسيه، ص 245 و اعيان الشيعه، ج 1، ص 140
8- تنقيح المقال، ج 2، ص 11.
9- الفوائد الطوسيه، ص 245.
10- الفهرست طوسى، ص 157 و 137.

طبقه در اصطلاح (درايه و حديث) عبارت از گروهى هستند كه در سن و ملاقات اسناد مشتركند؛ پس آنان كه در يك زمان مى زيسته و از يك عده از اساتيد استفاده برده اند يك طبقه محسوب مى شوند(1).

آيت الله بروجردى، راويان از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله تا زمان شيخ طوسى را به 12 طبقه تقسيم كرده است. وى در توضيح اين تقسيم مى نويسد:(2)

راويان روايات را از اساتيد خود فرا مى گرفتند و براى شاگردان خود نقل مى كردند و اگر تمامى راويان را به ترتيب زمانى مرتّب كنيم، به گونه اى كه اساتيد از شاگردان بازشناخته شوند از زمان رسول اكرم تا زمان شيخ طوسى 12 طبقه خواهند شد؛ البته در صورتى كه ملاك اين ترتيب راويانى باشند كه عمر متعارفى داشته اند. بنابراين اگر راويانى باشند كه عمر طولانى داشته و معاصر با دو طبقه از اساتيد باشند تعداد راويان در سند حديث كمتر شده و سند اعلى ناميده خواهد شد و اگر برعكس راويانى كم عمر باشند، يا از معاصران خود نقل كرده باشند، افراد سند روايات بيشتر خواهد شد.

اين طبقات دوازده گانه بدين شرح اند:

طبقۀ اول: آنان كه از رسول خدا روايت كرده اند، همچون: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار؛

طبقۀ دوم: آنان كه از كسانى روايت كرده اند كه آن اشخاص از رسول خدا شنيده بودند، مانند:

سهل بن حنيف، محمّد بن ابو بكر، اصبغ بن نباتة، كميل بن زياد؛

طبقۀ سوم: نقل كنندگان از راويان طبقه دوم، مانند: كرز بن حبش، سلمة بن كهيل، ابو حمزۀ ثمالى؛

طبقۀ چهارم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ سوم، مانند: زرارة بن اعين، ابان بن تغلب، بريد بن معاويه العجلى، عبيد الله حلبى، محمّد بن مسلم، ابو بصير؛

طبقۀ پنجم: آنان كه از طبقۀ چهارم روايات را فرا گرفته اند، مانند: حريز بن عبد الله، سماعة بن مهران، عبد الله بن سنان؛

طبقۀ ششم: آنان كه از طبقۀ پنجم روايات را فرا گرفته اند، مانند: احمد بن ابى نصر بزنطى، اسماعيل بن مهران، حسن بن جهم، حسن بن محبوب. اين طبقه غالبا متولد حدود سالهاى 145 تا 160 ه. ق. و متوفى در سالهاى 210 تا 230 ه. ق. هستند؛

طبقۀ هفتم: آنان كه از راويان طبقۀ ششم روايت كرده اند، مانند: ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، ابراهيم بن هاشم، احمد بن حسن بن على بن فضال، احمد بن محمّد بن خالد برقى و پدرش.

ص: 15


1- الرعاية فى علم الروايه، ص 388.
2- ما در اينجا خلاصه اى از قول ايشان را آورده ايم.

اين اشخاص متولد سالهاى 185 تا 200 ه. ق. و متوفى در سالهاى 260 تا 270 ه. ق. هستند؛

طبقۀ هشتم: آنانكه از راويان طبقۀ هفتم روايت كرده اند. مانند: ابراهيم بن نصير و برادرش.

احمد بن علويه الاصفهاني، جعفر بن محمّد بن مالك الفرازى، حسن بن على بن مهزيار، محمّد بن جعفر بن احمد بن بطة القمى، محمّد بن حسن بن صفار، محمّد بن على بن محبوب. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 230 تا 250 ه. ق. و متوفا در سالهاى 300 تا 310 ه. ق هستند؛

طبقۀ نهم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ هشتم، مانند: محمّد بن يعقوب الكلينى، احمد بن ابراهيم المعلى، احمد بن جعفر بن سفيان البزوفرى، احمد بن داوود القمى، احمد بن محمد بن يحيى العطار، حسن بن على بن ابى عقيل العمانى، حسين بن روح. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 260 تا 270 ه. ق. و متوفا در سالهاى 330 تا 350 ه. ق. هستند؛

طبقۀ دهم: روايت كنندگان از راويان طبقۀ نهم، مانند: ابو اسحاق المذارى، احمد بن احمد الكوفى، احمد بن محمد بن حسن بن وليد القمى، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، حسين بن على بن الحسين بن بابويه، محمد بن ابراهيم النعماني، محمد بن اسحاق النديم (مؤلف الفهرست)، محمد بن على بن بابويه. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 290 تا 310 و متوفا در سالهاى 360 تا 380 ه. ق. هستند؛

طبقۀ يازدهم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ دهم. مانند: احمد بن ابراهيم القزويني، حسين بن عبيد الله الغضائرى، على بن احمد پدر نجاشى، شيخ مفيد، محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى.

اين اشخاص غالبا در حدود سالهاى 400 تا 420 ه. ق. وفات يافته اند؛

طبقۀ دوازدهم: راويان از افراد طبقۀ يازدهم، مانند: احمد بن حسين خزاعى نيشابورى، احمد بن على النجاشى، تقى بن نجم الحلبى، مؤلف كتاب الكافى در فقه، جعفر بن دوريستى، سالار بن عبد العزيز ديلمى، سليمان بن حسن صهرشتى، محمّد بن حسن الطوسى، محمّد بن على الكراجكى. غالبا اين عده در حدود سالهاى 450 تا 460 ه. ق. وفات يافته اند.

ترتيب طبقات به حسب ترتيب ائمه عليهم السّلام

آنان كه از اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السّلام روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ اول، يا دوم اند.

آنان كه از امام سجاد روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ اول، دوم، و يا سوم اند.

آنان كه از امام باقر روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ چهارم اند.

آنان كه از امام صادق روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ چهارم يا پنجم (اكثرا از پنجم) هستند.

ص: 16

آنان كه از امام كاظم روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ پنجم اند.

آنان كه از امام رضا روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ ششم اند.

آنان كه از امام جواد روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ ششم و هفتم اند.

آنان كه از امام هادى و امام عسكرى روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ هفتم اند.

آنان كه از امام مهدى روايت كرده اند تنها سفراى اربعه اند كه نخستين فرد آنها از طبقۀ هفتم و دومين فرد از طبقۀ هشتم و دو نفر ديگر از طبقۀ نهم هستند.

از طبقۀ هشتم به بعد (مگر اندكى از طبقۀ نهم) به صورت مستقيم از ائمه روايتى ندارند(1).

سير تدوين جوامع روايى

تدوين حديث پس از ائمۀ معصومين عليهم السّلام را مى توان به چهار دوره تقسيم كرد:

1. دوران اول يا دوران نگارش كتابهاى الكافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و الاستبصار.

در اين دوران اصول و كتب به يادگار مانده از دورانهاى پيشين جمع آورى، تدوين، تهذيب و مرتب شد و از آن ميان كتب اربعۀ حديثى شيعه متولد شد.

البته در اين دوران صدوق كتاب بسيار مفصل و ارزشمند خود، مدينة العلم را نگاشت كه يكى از مهم ترين كتب حديثى به شمار مى رود؛ ولى متأسفانه در اثر گذشت روزگار اين كتاب از بين رفت و اكنون اثرى از آن نيست.

پس از نگارش اين جوامع اربعه تا مدتى حركت عمدۀ حديثى مشاهده نمى شود.

2. دوران دوم نگارش كتب اربعۀ دوم يا محمدون اربعۀ اخر.

پس از گذشت دورانى نسبتا طولانى، علامه فيض كاشانى به نگارش كتاب وافى همت گماشت و علامه مجلسى دست اندركار جمع آورى تمامى روايات موجود و تأليف كتاب سترگ و ارزشمند بحارالانوار شد و بالأخره شيخ حرّ عاملى كتاب ارزشمند وسائل الشيعه را تأليف كرد.

اين سه كتاب را چهارمينى نيز بوده است كه برخى آن را كتاب جوامع العلوم از سيد محمد جزائرى، مشهور به سيد ميرزا، و گروهى ديگر مستدرك الوسائل و محدّث نورى دانسته اند.

البته به جز اين كتابها، كتب حديثى بسيارى تأليف شده است، همان گونه كه كتابهاى بسيارى نيز در شرح و توضيح و نقد و بررسى حديث نگاشته شده است به گونه اى كه اكنون حديث به عنوان يكى از علوم اسلامى داراى گرايشهاى مختلف و منابع بسيار غنى و فراوان است.

ص: 17


1- ر. ك. مقدمۀ ترتيب اسانيد كافى.

شيوه هاى نگارش حديث

اشاره

محدّثان در تأليف كتابهاى حديثى داراى شيوه هاى مختلفى هستند. شايان ذكر است كه اين كتاب به بسيارى از اين شيوه ها اشاره كرده است و لازم به نظر مى رسد كه در مقدمۀ حاضر دربارۀ اين شيوه ها توضيح مختصرى ذكر شود تا خوانندگان گرامى را در فهم مطالب كتاب مفيد افتد.

1. امالى

كتاب شناس بزرگ، شيخ آقابزرگ تهرانى دربارۀ اين لغت مى نگارد:

اين كلمه عنوان بعضى از كتب حديثى است و منظور كتابى است كه در آن رواياتى كه از استاد شنيده شده درج شده است و غالبا به ترتيب جلسات شنيدن حديث مرتّب مى شود. ازاين رو گاه آن را «المجالس» و گاه «عرض المجالس» مى نامند.

از جهت معتبر بودن و نيز اندك بودن احتمال سهو و غلط و فراموشى نظير اصل است. اولين كتاب از اين دست امالى رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر على عليه السّلام مى باشد(1).

محقق محترم شيخ محمد رضا مامقانى مى نويسد:

مملى بيان كنندۀ حديث است و املا و املال هر دو به يك معنى است. مجالس املا برترين روايت شمرده مى شوند و كسى متصدّى جلسات املا نمى شود مگر آنان كه به مرتبتى والا از علم و معرفت و احاطه رسيده باشند(2).

حاجى خليفه دربارۀ اين لغت گفته است:

امالى جمع املاء است و معنى آن اين است كه عالمى مى نشيند و شاگردان به گرد او با دوات و قلم حلقه مى زنند و عالم علومى را كه خداوند بر زبانش جارى مى سازد بيان مى كند و شاگردان آنها را مى نگارند و تبديل به كتابى مى شود و آن را املاء و امالى مى نامند. پيشينيان از فقها و محدثين و اهل عربيت و ديگر علوم و شيوه شان اين گونه بود ولى اكنون اين شيوه به واسطۀ از دست رفتن علما و علوم از بين رفته است؛ علماى شافعيه آن را «تعليق» مى خوانند(3).

2. اصل

گاهى اين كلمه همراه با كتاب ذكر مى شود، مثلا گفته مى شود: وى داراى اصل و كتاب است.

علما اين جمله را دليل تفاوت ميان اصل و كتاب دانسته اند و فرقى بين اين دو به صورتهاى گوناگون بيان كرده اند.

ص: 18


1- الذريعه، با اندكى تلخيص، ج 2، ص 305.
2- كشف الظنون، ج 1، ص 161.
3- همان.

محقق بزرگوار شيخ عبد الله مامقانى در توضيح اين فرق، اقوال گوناگون زير را بيان مى كند:

1. اصل آن چيزى است كه فقط كلام معصوم عليه السّلام در آن جمع آورى شده باشد ولى در كتاب سخن معصوم همراه با سخن مؤلف گردآورى شده است.

2. كتب روايات داراى ترتيب را اصل مى گويند ولى به جمع آورى روايات بدون ترتيب كتاب گفته مى شود.

3. كتاب مجموعه اى است كه داراى ابواب و فصول باشد و اصل فاقد چنين تنظيمى است.

4. اصول رواياتى است كه بدون واسطه از معصوم گرفته شده و كتاب، روايات با واسطه را گويند.

5. اصل رواياتى است كه از كتابى ديگر برگرفته نباشد، برخلاف كتاب كه ممكن است از كتب ديگر فراهم آورده شده باشد(1). البته برخى بر اين اقوال سخنهاى ديگرى نيز افزوده اند، چنانكه كتاب شناس معاصر آقابزرگ تهرانى و نيز شيخ محمد رضا مامقانى در مستدرك كتاب مقياس الهداية مى نويسد:

مى توان گفت اصل رواياتى است كه مؤلف آن را از امام شنيده يا از كسى نقل مى كند كه او مستقيما از امام شنيده است، آن را اصل مى گويند چون قبلا اين روايات در عالم كتابت و نگارش وجود نداشته است، پس اين كتاب اصل تمام اين روايات در عالم كتابت و نگارش است ولى كتاب لفظ اعمّى است كه بر اصل، نوادر، نسخه، رساله و غيره اطلاق مى شود(2).

برخى اصل را در مقابل مصنّف دانسته اند و گفته اند اصل كتابى است كه در آن تنها روايات آمده و هيچ گونه نقض و ابرامى در آن آورده نشده است و مصنّف كتابى است كه در موضوع حديث نيست يا در آن احاديث همراه با نقض و ابرام و حلّ تعارض آورده شده است و كتاب اعم از اصل و تصنيف است(3).

اصول اربعمائة

اين كتابها كه نزد علماى حديث داراى مكانتى ارجمند و ارزشى والا است اصولى است كه شاگردان امام صادق آنها را نگاشته و روايات را در آنها گردآورى كرده اند؛ البته در تعداد اين اصول و زمان گردآورى آنها و همچنين مقدار باقى ماندۀ آنها اختلافاتى هست.

علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:

ص: 19


1- مقياس الهدايه، ج 3، ص 24.
2- الذريعه، ج 2، ص 126 و مستدرك المقياس، ح 6، ص 224.
3- قاموس الرجال، ج 1، ص 64.

شهرت محقّقه دلالت مى كند كه اصحاب اصول كمتر از چهار صد نفر نبوده اند.

امين الاسلام طبرسى (متوفاى 548) در كتاب اعلام الورى گفته است:

از امام صادق چهار هزار نفر از علماى مشهور روايت كرده اند و جوابهاى آن حضرت به مسائل را در چهارصد كتاب گرد آورده اند كه آنها را اصول مى نامند و اين اصول را اصحاب امام صادق و امام كاظم روايت كرده اند.

محقق حلّى (متوفاى 676 ه. ق.) در كتاب المعتبر گفته است:

پاسخهاى امام صادق به پرسشها در چهارصد كتاب از چهارصد مؤلف گردآورى شده و به نام اصول ناميده شد.

شهيد در ذكرى گفته است:

پاسخهاى امام صادق به پرسشها را چهارصد مؤلف در چهارصد كتاب گرد آوردند و اصحاب معروف آن حضرت را چهار هزار نفر نگاشته اند.

و شيخ حسين عبد الصمد - پدر شيخ بهائى - در كتاب درايه اش مى نويسد:

تنها پاسخهاى امام صادق در چهارصد كتاب از چهارصد مؤلف گردآورى شده است كه آنها را اصول مى نامند و در علوم مختلفه مى باشد(1).

وى سپس سخن شهيد ثانى و شيخ بهائى و برخى ديگر را به همين مضمون نقل مى كند؛ بعد وارد بحث زمان نگارش اين اصول مى شود و مى نويسد:

مى توانيم بگوييم اين اصول در زمان اميرالمؤمنين تا زمان امام عسكرى نوشته شده است...(2)

و بالأخره مى نويسد:

تاريخ نگارش اكثر اين اصول در زمان امام صادق بوده است(3).

اربعين

روايات بسيار و با تعابير مختلف در جوامع روائى شيعه و سنّى آمده است كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله افراد را به حفظ چهل حديث تشويق فرموده و ثوابهاى گوناگونى را بر آن وعده داده است. برخى اين روايات را مشهور، و بعضى آن را متواتر دانسته اند؛ البته متن اين روايات و عبارات آن مختلف است.

در برخى روايات آمده است: من حفظ على امّتى اربعين حديثا.

ص: 20


1- الذريعة، ج 2، ص 29.
2- همان، ص 13.
3- همان، ص 131 و براى بررسى بيشتر مراجعه كنيد به مقياس الهدايه، ج 3، ص 26 و مستدركات مقياس الهدايه، ج 6، ص 213 و كتاب أصول الحديث از عبد الهادى الفضلى، ص 48 و دراية حول الأصول الاربعمائه از جلالى و اعيان الشيعه، ج 1، ص 9 و پژوهشى در تاريخ حديث شيعه، ص 173 و مجلۀ علوم حديث شماره 17 ص 69 از آثار گلبرگ ترجمۀ كاظم رحمتى.

در برخى ديگر آمده است: من حمل من امّتى اربعين حديثا.

در برخى ديگر آمده است: من نقل عنّى الى من يلحقنى من امّتى اربعين حديثا.

در برخى ديگر آمده است: من روى على امّتى أربعين حديثا.

و دربارۀ ثواب آن نيز در برخى روايات آمده است: بعثه الله فقيها عالما.

و در برخى ديگر آمده است: لقى الله يوم القيامة فقيها عالما.

و در برخى ديگر آمده است: كنت له شفيعا و شهيدا يوم القيامة.

و در برخى ديگر آمده است: كتب فى زمرة العلماء و حشر فى جملة الشهداء.

و در برخى ديگر آمده است: كنت شفيعا له.

و در برخى ديگر آمده است: قيل له أدخل من اىّ ابواب الجنة.

براى يافتن عبارات مختلف و نيز حفظ اربعين حديث مى توان به منابع زير مراجعه كرد:

1. الكافى، ج 1، ص 49.

2. بحار الانوار، ج 2، ص 154.

3. خصال، ص 542.

4. وسائل الشيعه، ج 18، ص 67.

5. مستدرك الوسائل، ج 17، ص 289.

6. البداية و النهاية ابن كثير، ج 12، ص 173.

7. العلل المتناهيه ابن جوزى، ج 1، ص 114.

8. شرف اصحاب الحديث خطيب بغدادى، ص 31.

9. جامع بيان العلم ابن عبد البرّ، ج 1، ص 43.

10. كنز العمال، ج 1، ص 74.

11. الدرّ المنثور، ج 5، ص 343.

12. تفسير القرطبى، ج 10، ص 346.

اين روايات موجب شد كه عدۀ زيادى از دانشمندان به نگارش كتابهايى دست زدند و در آن چهل حديث را گرد آوردند. اين گونه كتابها گاه به نام «اربعين» يا «اربعون حديثا» يا «الاربعين» يا «اربعين حديثا» و يا به نامهاى فارسى «چهل حديث» و امثال آن ناميده مى شوند و گاه خود داراى اسمى مستقل هستند، مانند: «الرسالة العلية» كه چهل حديث كاشفى است يا «كشف الحق» كه چهل حديث خاتون آبادى است و در همين كتاب معرفى خواهند شد.

ص: 21

انواع اربعين ها

مؤلفان كتابهاى چهل حديث گاه تنها به گردآورى متون روايات پرداخته، و در برخى اوقات تعداد چهل حديث را جمع آورى كرده و آن را به شرح درآورده اند. از طرفى ديگر، گاهى تمامى چهل حديث پيرامون يك موضوع بوده است، مثلا چهل حديث راجع به نماز يا چهل حديث راجع به فضايل اميرالمؤمنين و گاه داراى موضوعات متفرقه است.

در پاره اى اوقات اين احاديث از گويندگان مختلف نقل شده و گاه تمامى احاديث از يك فرد روايت شده است؛ مثلا چهل حديث از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله يا چهل حديث از اميرالمؤمنين و يا چهل حديث از فلان راوى.

گاهى اين اربعين ها داراى نظمى خاص و ترتيبى ويژه اند و گاه چهل حديث بدون هيچ ترتيب و تنظيمى به دنبال هم ذكر شده اند.

در اين كتاب نمونه هايى از انواع نگارش اربعين ها ذكر شده است.

بنا به نقل محقق بزرگوار، كاظم مدير شانه چى، اولين اربعين را ابوالحسن محمّد بن اسلم طوسى كندى (متوفاى 242) كه از محدثان برجسته و مورد اطمينان خراسان بوده و نيز معاصر وى ابوالحسن مؤيد بن محمّد بن على الطوسى حافظ (متوفاى 243) كه از بزرگان علم حديث به شمار مى رفته است نگاشته اند(1).

علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه بيش از يكصد اربعين و چهل حديث را معرفى كرده است(2).

كتاب

قبلا در توضيح كلمۀ اصل مطالبى در توضيح كلمۀ كتاب گذشت.

مسند

اين كلمه داراى معانى بسيار زيادى است ولى در علم حديث معمولا به چند معنى به كار مى رود.

1. مسند در مقابل مرسل: رواياتى كه داراى سند متصل است، مسند، و آنچه را داراى سند نيست و يا سند آن كامل نيست مرسل يا مقطوع مى خوانند(3).

ص: 22


1- مقدمۀ اربعين جامى، ص 9.
2- الذريعه، ج 1، ص 409.
3- الدراية از شهيد ثانى، ص 12 و نهاية الدراية، ص 186.

البته برخى تعريفات غير مشهور ديگر نيز در اين رابطه وجود دارد.

2. گاهى محدث رواياتى را در يك كتاب آورده و سند آن روايات را در كتاب جداگانه اى ذكر كرده است كه به آن مسند يا مشيخه (به دو اعتبار) گفته مى شود.

3. گاه روايات براساس اولين راوى آن تنظيم مى شود و مسند همان راوى نام مى گيرد؛ مثلا تمامى رواياتى را كه امام كاظم نقل فرموده است مسند امام كاظم مى نامند و يا تمامى رواياتى را كه محمّد بن مسلم نقل كرده است مسند محمّد بن مسلم مى خوانند. گاهى مؤلف روايات مربوط به هر راوى را در باب جداگانه اى ذكر كرده و تمامى آنها را در يك كتاب گرد آورده است. اين كتاب را نيز مسند مى نامند و به نام مؤلف آن اضافه مى كنند، مانند مسند احمد حنبل يا مسند حميدى.

نوادر

كتاب شناس بزرگ معاصر، علامه آقابزرگ تهرانى دربارۀ اين اصطلاح مى نويسد:

عنوان عامى است براى برخى از تأليفات علما در قرون اول تا چهارم هجرى كه در آن احاديث غير مشهور يا احاديثى كه دربردارندۀ احكام غير متداول يا استثنايى و يا مستدرك ديگر روايات بوده است گردآورى مى نموده اند و ما نزديك به 200 نمونه از اين كتابهاى نوادر را معرفى مى كنيم كه آنها را از كتب اربعۀ رجالى استخراج نموده ايم، اگرچه اكثر آنها امروزه وجود ندارند ولى شناخت اين كتب و مؤلفين آنها ما را با تاريخ حديث آشنا مى سازد ولى معنى اصطلاحى نوادر نزد علماى قرن پنجم، مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى و نجاشى داراى يك نوع پيچيدگى است، همانند پيچيدگى اى كه در كلمۀ اصل و كتاب در نظر ايشان وجود دارد. گاه يك كتاب را يك نفر به نام نوادر مى خواند و ديگرى آن را كتاب مى خواند(1).

محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل از سيد نعمت الله جزائرى نقل مى كند:

شيخ طوسى از جهت شهرت نوشتجات و استقبال طلاب از كتابهاى او بهرۀ برتر را دارا بوده است. طلاب و دانشجويان براى نگارش كتب او شتاب داشته اند و از آن نسخه هاى متعددى برمى گرفته اند ازاين رو پس از تأليف هر كتاب و استنساخ طلاب از آن، شيخ به رواياتى برخورد مى كرده است كه آن را در باب مربوطه ذكر نكرده است و چون از كتاب نسخه هاى مختلفى نگاشته شده و قرائت شده بود آن را به باب مربوطه الحاق نمى كرد، بلكه آن را در بابى غير مناسب يا باب خاصى تحت عنوان «زيادات» يا «نوادر» ذكر مى نمود(2).

در صورت صحّت اين نسبت، اين يك اصطلاح ويژه در باب نوادر خواهد بود؛ ولى مشهور

ص: 23


1- الذريعه، ج 24، ص 316.
2- مستدرك الوسائل، ج 24، ص 412.

ميان محدثان اين است كه رواياتى كه همانند ندارند و تعداد قابل توجهى نيستند كه در باب مستقلى ذكر شوند در يك باب و تحت عنوان «نوادر» آورده مى شوند(1).

شيوۀ دريافت حديث

راوى در دسترسى به يك حديث ممكن است از شيوه هاى مختلفى استفاده كند و براساس همين شيوۀ دستيابى، ارزش حديث افزوده و يا كاسته مى شود. مثلا روايتى را كه راوى به طور مستقيم از استاد شنيده و نقل كرده است با روايتى كه آن را در كتابى ديده است و در انتساب آن كتاب به مؤلف آن يقينى نيست تفاوت بسيار زيادى خواهد بود. ما به طور مختصر به شيوه هاى دريافت حديث كه اصطلاحا آن را شيوۀ تحمّل حديث مى نامند اشاره مى كنيم.

1. سماع: استاد در اين شيوه روايات را براى شاگردان مى خواند و چون احتمال سهو و غلط و تصحيف در اين شيوه بسيار اندك است از ارزش بسيار والايى برخوردار است. گاهى استاد روايتى را از حفظ و گاه از روى كتاب مى خواند و بعضى اوقات آن را بر شاگردان ديكته مى كند كه آن را املا مى نامند. در نقل اين شيوه از كلمات «حدّثنا، اخبرنا، سمعت فلانا، قال فلان» و امثال آن استفاده مى شود و در برخى موارد براى رعايت اختصار تنها كلمۀ «ثنا» يا «نا» به كار مى رود.

2. اجازه: استاد در اين شيوه به شاگرد اجازه مى دهد روايات او را نقل كند. گاه شاگرد اين روايت را از استاد شنيده است «اجازۀ مسموعات»؛ و گاهى اين روايات در تأليفات استاد وجود دارد، «اجازۀ نقل مؤلّفات». گاه اين اجازه به يك شخص معين با ذكر نام وى و گاهى نيز به عنوان عامّى صادر مى شود، مثلا: «اجرت لبنى فلان» يا «اجزت لجميع العلما» و امثال آن.

3. قرائت: گاه شاگرد روايت را بر شيخ مى خواند و شيخ آن را گوش مى دهد و تأييد مى كند.

اين شيوه نيز همانند شيوۀ سماع از ارزش والايى برخوردار بوده و شيوع بيشترى داشته است.

4. مناوله: مؤلف، كتاب يا نوشتۀ خود را به شاگرد مى سپارد و به او اجازۀ نقل آن را مى دهد.

5. وجاده: راوى كتاب يا روايتى را به خط يكى از استادان و راويان بيابد و يقين كند اين روايت و كتاب از فلان استاد و راوى است. اين شيوه نازلترين شيوۀ نقل حديث است؛ و برخى آن را جايز نشمرده اند.

بعضى از شيوه هاى ديگر نظير اعلام، وصيت، كتابت نيز هست كه براى رعايت اختصار از توضيح بيشتر خوددارى مى كنيم. پژوهشگران مى توانند به منابع زير مراجعه كنند:

ص: 24


1- ر. ك، مقياس الهدايه، ج 3، ص 32 و ج 6، ص 228 و الذريعه، ج 24، ص 316.

1. الدراية از شهيد ثانى، صفحۀ 20.

2. دراية الحديث از كاظم مدير شانه چى، صفحۀ 131.

3. مقياس الهدايه از شيخ عبد الله مامقانى.

4. دانش حديث از نجف زاده، صفحۀ 182.

5. علوم حديث از صبحى صالح، صفحۀ 69.

انواع حديث

اشاره

1. حديث قدسى: سخنى غير از قرآن است كه پيامبر با معصوم عليهم السّلام آن را از خداوند متعال نقل كند. و دربارۀ فرق بين حديث قدسى و قرآن مباحث بسيارى در كتب مربوطه آمده است(1).

2. حديث مرسل: حديثى است كه سند آن به طور متصل و كامل به معصوم منتهى نشود، بلكه يك يا چند راوى آن ذكر نشده باشند. گاه اين حديث را «مرفوع» يا «مقطوع» يا «منقطع» نيز مى نامند. البته دربارۀ اين الفاظ تعاريف مختلف ديگر و برخى ويژگى ها در كتب مربوط به علم درايه و حديث ذكر شده است كه تفصيل آن را مى توان در كتابهاى مربوط ملاحظه كرد.

3. حديث مضمر: گاه راوى به جاى ذكر نام صريح معصومى كه ناقل روايت است تنها ضميرى را ذكر مى كند و مى گويد: «سألته» يا «قال» و گوينده را مشخص نمى كند؛ اين گونه روايات را مضمره مى نامند و براساس اعتبار و ارزش ناقل آن داراى اعتبار خواهد بود. چنانكه برخى مضمرات محمّد بن مسلم و امثال او را معتبر شمرده اند.

4. توقيع: توقيع به معناى امضا كردن نامه و فرمان و نشان كردن برنامه و منشور است و نيز پاسخهايى است كه بزرگان و دولتمردان زير سؤالها و درخواستهاى كتبى كه از ايشان مى شود مى نويسند. در كتب روائى شيعه قسمتى از مكتوبات ائمه را توقيع مى گويند كه بيشترين آنها مربوط به امام هادى، امام عسكرى و امام زمان است. برخى از راويان تنها به گردآورى همين توقيعات پرداخته اند، از جمله عبد الله بن جعفر الحميرى كتابى به نام التوقيعات الخارجة من الناحية المقدسة و از معاصران نيز جعفر وجدانى كتاب توقيعات المقدسه و خادمى شيرازى كتاب مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيۀ حضرت بقية الله را نگاشته اند.

5. معنعن: روايتى است كه در سند آن كلمۀ «عن» تكرار شده است؛ و از آنجا كه در اين نوع روايت شيوۀ تحمل حديث بيان نشده است از ارزش كمترى نسبت به احاديثى كه با الفاظ

ص: 25


1- دراية الحديث ص 13 و نهاية الدراية، ص 85.

«حدثنا» و «اخبرنا» نقل شده برخوردار است.

6. موضوع: رواياتى كه جعلى بوده و به دروغ به معصومين نسبت داده شده است، موضوع، مجعول، يا مختلف ناميده مى شود.

در علم حديث راههايى براى تشخيص روايات موضوعه بيان شده و در معرفى اين گونه روايات نيز تأليفاتى نگاشته شده است.

7. متواتر: روايتى است كه راستى آن معلوم باشد و به واسطۀ بسيارى سند و نقلهاى زياد، انسان به صحت نقل آن يقين پيدا كند. روايت متواتر داراى اقسامى همچون متواتر لفظى، متواتر معنوى، متواتر بين المسلمين، و متواتر بين الشيعه است.

8. واحد: روايتى است كه انسان به صحت نقل آن يقين پيدا نكند، و اين خبر داراى اقسامى است: خبر مشهور و مستفيض، خبر مقبول، خبر غريب و امثال آن.

9. مستفيض: خبر واحدى است كه راويان آن بيشتر از دو يا سه نفر در هر طبقه باشند.

10. خبر صحيح: روايتى است كه تمام راويان آن راستگو و داراى مذهب تشيع باشند. البته در اين رابطه برخى اختلافات بين قدما و متأخران و برخى نظريات ديگر غير مشهور نيز هست كه در كتابهاى مربوط به طور مفصل ذكر شده است.

11. موثق: روايتى است كه راويان آن راستگو باشند ولى مذهب آنان تشيع نباشد و يا معلوم نباشد پيرو چه مذهبى هستند. اين گونه روايات را بسيارى از علما پذيرفته اند و بدان عمل مى كنند.

12. ضعيف: روايتى است كه راوى آن راستگو نباشد و يا از جهت راستگويى و دروغگويى مجهول باشد. اين گونه روايتها قابل استدلال نيست.

* يك نكته

در نوشتار حاضر به صورت مفصل به توضيح و تبيين الفاظ مورد استعمال در علم حديث پرداخته نشد، زيرا بحث مفصل آن را بايد در كتابهاى درايه و علم الحديث دنبال كرد؛ ولى از آنجا كه برخى از اين الفاظ در متن كتاب مكرر آمده است ناچار بوديم جهت آشنايى برخى از خوانندگان محترم، به طور كوتاه و خلاصه و به دور از تقسيمات و ريزه كاريهاى فنى اين الفاظ را تبيين كنيم.

ص: 26

شيوۀ كار

الف - محدودۀ طرح

آنچه در نگارش اين كتاب مورد نظر بوده، كتابهاى حديثى شيعه است كه تا نيمۀ اول قرن چهارده هجرى و به طور دقيقتر تا وفات محدّث بزرگوار ميرزا حسين نورى (1320 ه. ق.) [كه آخرين نفر از محمدون ثلاثۀ دوم است] نگاشته شده است.

بنابراين، كتابهاى حديثى كه پس از اين تاريخ نگاشته شده اند اگرچه بسيارى از آنها جايگاه ارجمندى داشته و شايستۀ معرفى و تبيين بوده اند همانند كتاب الغدير علامۀ امينى ولى در محدودۀ اين نگارش نگنجيده و معرفى نشده اند؛ تنها استثنا در اين بخش كتاب چهل حديث امام امت، خمينى بزرگ است؛ زيرا كه مؤلف آن نيز استثناى تاريخ معاصر ما بود. اين جانب دوست داشتم اين كتاب خالى از نام و ياد آن احياكنندۀ اسلام ناب محمدى و حياتبخش مكتب حديث اهل بيت عليهم السّلام نباشد زيرا اصلى ترين كار و بزرگترين وصيت او كه در وصيتنامۀ سياسى الهى اش به آن تصريح كرد توجه به ثقلين (كتاب و عترت) بود و اين تأليف گام كوتاهى است در اين جهت.

و از سويى ديگر، تنها كتابهايى در اين نوشتار معرفى شده اند كه به صورت مستقل و به عنوان يك كتاب موجود باشند. بنابراين، برخى از نامه ها، وصيّتها، و خطبه ها، كه داراى مضامين بسيار والا و معارف فراوانى هستند ولى فقط ضمن كتابهايى همچون نهج البلاغه، تحف العقول، و... آمده اند، به صورت مستقل معرفى نشده و مابين كتابهاى اصلى به آنها اشاره شده است. از طرف ديگر، كتابهايى كه اكنون اثرى از آنها در دست نيست، اگرچه مطالب زيادى دربارۀ آنها مى توان گردآورى كرد، در اين كتاب معرفى نشده اند. برخى از كتابها همچون مصحف فاطمه عليها السّلام، تفسير ابن عباس، مدينة العلم صدوق، الدّر و المرجان علامه حلّى، اگرچه موضوع و حتى شيوۀ نگارش آنها مشخص است ولى اكنون به صورت كتاب در دسترس نيستند و بعضى ديگر نيز هنوز به صورت نسخه هاى خطى وجود دارند. اين گونه كتابها در اين نوشتار معرفى نشده اند و اگر خداوند توفيق دهد در نوشتارى جداگانه معرفى خواهند شد. البته كتابهاى معرفى شده در اين مجموعه تماما مورد مراجعه و بررسى مستقيم قرار گرفته و از نقل قول اشخاص دربارۀ كتاب بدون استناد به گوينده پرهيز شده است.

ب - محتواى اين كتاب

در نوشتار حاضر كوشش شده است همراه با معرفى موضوعات كتاب، دربارۀ شيوۀ نگارش

ص: 27

آن از جهت تنظيم و مسند بودن يا مسند نبودن روايات، پژوهشهاى مربوط به كتاب، چاپها و نسخه هاى خطى آن، بحث و بررسى شود.

گاه در برخى از كتابها به واسطۀ ويژگى آن كتاب، سرگذشت، اهميت، انتقادات و اشكالات كتاب نيز بيان شده است. در اين رابطه چند نكته قابل توجه است:

1. بناى اين نگارش بر رعايت اختصار بوده است. البته نه اختصارى مخّل و نه تفصيلى ملال انگيز.

2. در معرفى چاپها و نسخه ها بنابر استقصاى آنها نبوده است؛ زيرا اين كار خود كتابى مستقل و سترگ مى طلبد. تنها به عنوان نمونه برخى از چاپها و نسخه هاى خطى معرفى شده اند. در معرفى نسخه هاى خطى از فهرست كتابخانه ها كه در قسمت منابع كتاب معرفى شده اند و نيز مقدمۀ بعضى از كتابهاى تصحيح شده و به صورت اندك از نرم افزار تهيه شده در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى استفاده شده است.

3. در معرفى مؤلف از منابع گوناگون استفاده شده است، ولى از آنجا كه بيان منبع در هر پاراگراف موجب تكرار بسيار مى شد منابع تمامى مطالب به صورت يكجا در پايان معرفى شده است و با توجه به اختلافات فراوان منابع در رابطه با سالهاى حيات، وفات، شاگردان، استادان و تأليفات علما، ما به نقل از منابع اكتفا كرده و در اكثر موارد از داورى در اين باره خوددارى كرده ايم.

ج - بعد حديثى

در نوشتار حاضر تنها به معرفى كتابهاى حديثى پرداخته ايم. بنابراين كتابهاى ارزشمند ديگر علوم اسلامى، همانند فقه و اصول، علوم قرآنى، و تاريخ اسلامى، در محدودۀ اين طرح نيستند؛ ولى گاه كتابهايى وجود دارند كه داراى ابعادى چندگانه اند؛ از يك منظر كتابى تاريخى، و از ديدگاهى ديگر كتابى كلامى و از نگاهى ديگر، كتابى حديثى اند. در اين موارد چنانچه بعد حديثى اين تأليف برجسته تر مى نموده است آن را كتابى حديثى به شمار آورده و معرفى كرده ايم. نمونۀ برجستۀ آن كتاب تهذيب الاحكام شيخ طوسى است كه كتابى فقهى است و به عنوان شرح بر مقنعۀ شيخ مفيد نگاشته شده است ولى جنبۀ حديثى آن برجسته تر، و از كتب اربعۀ حديث شيعه شمرده مى شود؛ ازاين رو در اين كتاب معرفى شده است.

از سوى ديگر، كتاب احقاق الحق بويژه با توجه به ملحقات آن از يك منظر كتابى حديثى است، ولى چون اصل آن كتابى كلامى است و جنبۀ مباحث كلامى در آن نمود بيشترى دارد از معرفى آن صرف نظر كرده ايم. در اين انتخاب (همچون ساير مباحث) خود را دور از خطا نمى بينيم. اميد

ص: 28

است چنانچه خطايى بر اين قلم رفته و كتابى حديثى بدين علت از قلم افتاده است در فرصتهاى ديگر جبران شود.

لازم به تذكر است كه كتابهاى بسيار ديگرى نيز مورد مراجعه و بررسى قرار گرفته است كه به علت يكى از ملاكهاى مطرح شدۀ فوق در اين نوشتار نمى گنجيد، اگرچه از ظاهر آن كتاب برمى آمد كه جزء كتب حديثى شيعه است. مثلا برخى از كتابها از علماى غير شيعۀ اثنى عشرى بودند و پاره اى از آنها اصلى نبوده، بلكه آن را معاصران از ساير كتابها استخراج كرده و به نام كتاب مفقود شده منتشر ساخته اند و در بعضى از آنها جنبۀ غير حديثى غلبه داشت.

مجموعۀ كتابهاى مذكور خارج از محدودۀ اين طرح است و در كتاب حاضر آورده نشدند اگرچه فهرستى بلند از آنها كه بررسى شده و نزد مؤلف موجود است.

مهمترين نكته و شايد لازمترين آن، اعتراف مؤلف به عجز و نقص خويش است، آنچه در اين نوشتار از حسن و خوبى است اثر توفيق ربّانى و عنايت اهل بيت عليهم السّلام است.

بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

و آنچه از كاستى و خطاست البته ناشى از عجز و قصور و نقص مؤلف است. از دانشوران فرهيخته خواستارم اين لغزشها و كاستيها را به مؤلف گوشزد كنند تا در صورت امكان جبران شود. البته آنچه در نوشتار حاضر درج شد در حدّ مؤلف است نه در حدّ كتب معرفى شده، چرا كه بسيارى از اين كتابها از خامۀ دانشورانى به وجود آمده است كه مؤلف از تعريف آنان ناتوان، و از احاطه بر علوم آنان كوتاه دست است.

در پايان بر خود لازم مى دانم از مديريت پژوهشكدۀ باقر العلوم، حجت الاسلام محمود شريفى كه در انجام اين طرح ياريها كردند و از حجج اسلام لطيفى و مهدى پور كه متن كتاب را از ابتدا تا انتها از نظر گذراندند و مطالب مفيدى را گوشزد كردند و از ساير عزيزانى كه به مؤلف در انجام اين كار يارى رسانده اند سپاسگزارى و تشكر كنم.

خداوند همۀ ما را در خدمت به اسلام عزيز و مكتب حياتبخش اهل بيت توفيق عنايت فرمايد. ان شاء الله

سيد محمود مدنى بجستانى

حوزۀ علميۀ قم، 81/4/5

ص: 29

ص: 30

الصحيفه السّجّاديه يا الصحيفة الكاملة السجّادية حضرت امام زين العابدين على بن الحسين

اشاره

دعا دريچۀ ارتباط انسان كوچك و حقير با نهايت عظمتها و والاييهاست، و راه اتصال بشر گرفتار در دام ماده با عالم ملكوت و لاهوت است. و اين ارتباط به هر شكل و در هر مقياس و با هر زبان و بيان صيقل دهندۀ روح انسان و راهگشاى بن بست و نااميديها و درمانگر افسردگيها و پركنندۀ بسيارى از خلأهاى روحى و مشكل گشاى بسى از ناراحتيهاى روانى است.

انسان با اتصال به خدا به آرامش مى رسد و يأس و نااميدى و حتى كينه هاى شخصى و ريشه دار از روحش زدوده مى شود و اميد، اطمينان، محبت، پاكى و صفا جاى آن را مى گيرد. ولى در مكتب اهل بيت مزيتهاى دعا تنها آنچه گفته شد، نيست. بلكه دعا، قالب بسيار گسترده اى است براى ارتباط قلبى يك نظام آموزشى فراگير به منظور بيان معارف و علوم الهى و اسلامى.

ائمۀ معصومين با زبان دعا، عقايد شيعيان را اصلاح كرده، راه تزكيۀ اخلاقى را به آنها نشان داده، و بسيارى از مسائل اجتماعى و حتى بعضى از مسائل فقهى را برايشان تبيين كرده اند.

ازاين رو كتابى همچون صحيفۀ سجاديه تنها اذكار و جملاتى براى بيان و ايجاد رابطۀ قلبى با خدا

نيست. بلكه صحيفه، دريايى از معارف اعتقادى، عملى، اخلاقى، سياسى، اجتماعى، فردى و حتى آموزشى و جهان شناسى است.

اكنون به صورت اجمال به رئوس كلّ مطالب صحيفۀ سجاديه و جايگاه هر موضوع در اين كتاب، اشاره مى شود.

عقايد

الف - خداشناسى

1. دعاى اول: «فى تحميد الله»

2. دعاى پنجاهمين: «دعاء الرهبه»

3. دعاى پنجاه ودوم: «دعائه فى الالحاح»

4. دعاى شانزدهم: «فى الاستقالة»

5. دعاى چهل وششم: «دعائه فى يوم الفطر»

تقريبا هيچ يك از دعاهاى اين كتاب از اشاره به معارف والاى توحيدى و اسماء حسنى الهى

ص: 31

خالى نيست و اوج آن را مى توان در دعاى چهل و هفتم، كه «دعاى روز عرفه» است ديد.

ب - پيامبر و امام شناسى

1. دعاى دوم: «فى الصلاة على رسوله»

2. دعاى چهل وهفتم: «دعاى عرفه»

3. دعاى چهل وهشتم: «دعائه فى الاضحى»

4. دعاى چهل ودوم: «دعائه عند ختم القرآن»

ج - معاد و مسائل مربوط به آن

1. شفاعت، دعاى دوم: «دعائه فى الصلاة على رسوله» و دعاى بيست وچهارم: «دعائه لابويه».

2. ياد مرگ، دعاى چهلم: «دعائه عند ذكر الموت»، دعاى چهل ودوم: «دعائه عند ختم القرآن».

3. مسائل قبر، دعاى چهل ودوم و دعاى پنجاه وسوم: «دعائه فى التذلّل».

4. قيامت و بهشت و جهنم، دعاى اول: «فى تحميد الله تعالى» و دعاى چهل ودوم «عند ختم القرآن» و دعاى سى ودوم: «دعائه فى التوبة».

مسائل اخلاقى

در سرتاسر دعاها بويژه در دعاهاى ذيل مى توان دستورات اخلاقى و تبيين مكارم اخلاقى و نيز توضيح سيئات اخلاقى را مشاهده كرد:

1. دعاى سيم: «دعائه فى مكارم الاخلاق»

2. دعاى هشتم: «دعائه فى الاستعاذه»

3. دعاى چهاردهم: «دعائه فى الظلمات»

4. دعاى چهلم: «دعائه عند ذكر الموت»

مسائل سياسى

نمونه اى از تبيين مسائل سياسى را مى توان در دعاهاى زير ملاحظه كرد:

1. دعاى چهارم: «فى الصلاة على مصدقى الرسل»

2. دعاى بيست وهفتم: «دعائه اهل الثغور»

3. دعاى پنجم: «دعائه لنفسه و خاصّته»

4. دعاى هشتم: «دعائه فى الاستعاذه».

5. دعاى چهل ونهم: «دعائه لدفع كيد الاعداء»

البته مسائل اقتصادى، تاريخى، اجتماعى و بسيارى از مسائل جهان شناسى نظير: فرشتگان، خلقت زمين و آسمان، امراض و درمانها، و جنگ و كيفيت آن در لابه لاى دعاها ذكر شد كه براى يافتن آن مى توان به معاجم گوناگون موضوعى كه در اين رابطه نگاشته شده است و در همين نوشتار معرفى مى شود، مراجعه كرد.

ص: 32

سرگذشت كتاب

سرگذشت جالب اين كتاب در ابتداى آن آمده است كه به صورت مختصر ذكر مى شود.

عمير بن متوكل ثقفى بلخى نقل كننده و راوى صحيفۀ سجاديه مى گويد: پدرم متوكل بن هارون به من گفت: يحيى بن زيد(1) را در آستانۀ سفر به خراسان (همان سفرى كه در آن قيام كرد و به شهادت رسيد) ملاقات كردم. من از سفر حج برمى گشتم و او از من از اوضاع حج و حجاز پرسيد، و از احوال خاندانش بويژه امام صادق پرسش نمود و من به او خبر دادم كه حضرت صادق از قيام و شهادت او خبر داده است.

او ضمن اعتراف به عظمت و صداقت حضرت امام صادق دعايى را كه من از امام صادق فرا گرفته بودم از من فرا گرفت. سپس جعبه اى پيش آورد و گفت: «امانتى مهم و بزرگ است ولى چون امام صادق از شهادتم خبر داده است و سخن او يقينا صحيح است، آن را به تو مى سپارم.

مبادا به دست بنى اميه افتد...»

آنگاه اين كتاب شريف را به متوكل مى سپارد، تا آن را به دو پسر عمويش محمّد و ابراهيم(2)برساند. متوكل كتاب را به محضر امام صادق مى برد و حضرت ضمن تصديق خط زيد و املاى امام سجّاد كتابى همانند آن را مى آورد كه املاى امام سجّاد و نگارش حضرت باقر بود.

راوى هر دو نسخه را با دقت مقابله مى كند و هيچ گونه اختلافى حتى يك حرف بين اين دو نسخه نمى بيند.

سپس امام صادق عليه السّلام ابراهيم و محمّد را مى خواند و به متوكل ثقفى دستور مى دهد امانت را به ايشان تحويل دهد؛ و او نيز اين كار را انجام مى دهد. آنگاه امام صادق مجددا دعاها را بر متوكل املا مى كند و او آنها را مى نگارد.

متوكل مى گويد: مجموع دعاهاى اين كتاب هفتاد و پنج باب بود كه من تنها شصت و خورده اى از آن را ضبط كرده و يازده دعا را از دست دادم...

ص: 33


1- يحيى بن زيد بن على بن الحسين (ع) نوۀ امام سجاد است. وى پس از قيام و شهادت پدرش (زيد شهيد) بازداشت ولى پس از مدتى آزاد شد و به جورجان هجرت كرد. عده اى به او پيوستند و او عليه وليد بن يزيد بن عبد الملك قيام كرد و در روز جمعه، سال 125 ه. ق در هجده سالگى به شهادت رسيد.
2- محمد و ابراهيم فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن المجتبى از نوادگان امام حسن مجتبى (ع) هستند. هر دو در زمان منصور دوانقى عليه او شورش كردند و در سال 145 ه. ق. به شهادت رسيدند. محمد كه نفس زكيه اش نامند در مدينه، و ابراهيم در بصره قيام كرد و ابوحنيفه نيز از قيام وى پشتيبانى كرد. او در باخمرى نزديك كوفه به شهادت رسيد.

سند صحيفه

در ابتداى نسخۀ صحيفۀ سجاديه سند متصل آن ذكر شده است. و چون در غالب اجازات حديثى گرچه براى تيمن و تبرّك. از اين كتاب نامى برده شده است شايد بتوان گفت هيچ كتابى داراى چنين سندهاى متعدد و متصلى نيست؛ تا آنجا كه بسيارى صحيفۀ سجاديه را جزء متواترات شمرده اند(1).

علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در اجازۀ روايى خود مى نويسد:

هيچ ترديدى نيست كه صحيفۀ سجاديه از مولايمان امام سجّاد عليه السّلام مى باشد. اين صحيفه با فصاحت و بلاغت و دارا بودن علوم الهى به گونه اى است كه ممكن نيست غير معصوم، گويندۀ آن باشد.

علامه محمد باقر مجلسى در فايده اى كه پيرامون روايت صحيفۀ سجاديه بحث مى كند.

مى نويسد:

... و غير از اين سند سندهاى ديگرى است كه به هزار و هزاران سند مى رسد.

و در پايان اين فايده مى نگارد:

سندهايى كه در اينجا ذكر شده به پنجاه و شش هزار و صد سند بالغ مى شود(2).

سيد عليخان مدنى كبير در ابتداى شرح ارزشمند خود بر صحيفۀ سجاديه به نام رياض السالكين در بيان شرح حال راويان صحيفۀ سجاديه مى گويد:

در كتب رجال از سيد نجم الدين بهاء الشرف - كه اولين راوى در اين سند است - نامى برده نشده است؛ ولى چون نسبت كتاب شريف صحيفۀ سجاديه با صاحبش به صورت مستفيض ثابت است، بلكه نزديك به حدّ تواتر است، مجهول بودن برخى افراد سند، ضررى به صحّت آن نمى زند و ذكر اين افراد هم از باب تيمّن و تبرّك است(3).

آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى مى نويسد:

اينكه صحيفۀ سجاديه از امام سجّاد است از بديهيات است و اين كتاب زبور آل محمد مى باشد و اسلوب و نظم و مضامين آن به اين حقيقت شهادت مى دهد و آثار اعجاز از آن پيداست و اين صحيفه داراى سندهايى است كه شيخ طوسى و نجاشى آنها را ذكر كرده اند و شارح آن سيد على خان مدنى دو هزار سند به اين كتاب دارد(4).

البته شايان ذكر است كه اصل انتساب صحيفۀ سجاديه به امام سجاد مسلّم و شايد از متواترات باشد، اما اين نكته سبب نمى شود كه تمامى عبارات آن كه احيانا در نسخ متعدد به گونه هاى

ص: 34


1- الذريعه، ج 15، ص 18.
2- بحار الأنوار، ج 110، ص 61 و 47.
3- رياض السالكين، ج 1، ص 58.
4- البدر الزاهر، ص 25.

مختلف ايراد شده اند نيز متواتر باشند و بتوان در فقه به آنها استدلال كرد و اگرچه برخى همچون علامه شيخ محمد حسن نجفى - مؤلف كتاب ارزشمند جواهرالكلام(1) - و نيز شيخ اعظم، شيخ مرتضى انصارى در كتاب المكاسب(2) به عبارات صحيفۀ سجاديه استشهاد و استدلال كرده اند، برخى ديگر از فقها و محققان عبارات آن را قابل استدلال فقهى ندانسته اند و سند به عبارات كتاب را كامل نمى دانند. بحث مفصل اين موضوع به كتابهاى مربوط ارجاع مى شود.

يكى از محققان نسخه هاى مختلف، اين كتاب را در قرون پانزده گانه اى كه بر اين كتاب گذاشته است استقصا كرده و به معرفى اين نسخ پرداخته است و در پايان اين تحقيق ژرف و زيبا مى گويد:

سبحان الله آيا كتابى ديگر پس از كتاب الله (قرآن) اينچنين مورد توجه نسلهاى پياپى از روزگار تأليف تاكنون واقع شده است ؟

در رابطه با سند صحيفۀ سجاديه در شرحهايى كه بر صحيفه نگاشته شد مباحث مفصلى آمده است و نيز به صورت مستقل كتابهايى دربارۀ آن نوشته شده است كه در بخش پژوهشهاى مربوط به كتاب معرفى خواهد شد.

برخى دعاهاى اين كتاب بسيار طولانى و بعضى بسيار كوتاه است. طولانى ترين اين دعاها دعاى عرفه، دعاى چهل وهفتم است كه هجده صفحه را با قطع وزيرى به خود اختصاص داده و كوچكترين آنها دعاى هجدهم «دعائه فى المحذورات» است كه فقط هفت سطر است.

اهميت و امتيازات كتاب

اشاره

اين كتاب ويژگى بسيارى دارد كه نقش آن را در ميان تمامى كتابهاى اسلامى برجسته تر و ارزشمندتر مى سازد. برخى از اين ويژگيها عبارت اند از:

1. منزلت گوينده

گويندۀ اين كلمات و انشاكنندۀ اين ادعيه، بزرگ مردى از خاندان رسالت است كه در پايۀ جلالت و عظمت كسى از غير خاندان عصمت و طهارت به عظمت مقام او نمى رسد. او سيد السّاجدين، زين العابدين چهارمين امام شيعيان است كه تمامى علماى عصر او حتى دشمنانش به اوج فضيلتهاى اخلاقى و بلنداى مقام معنوى و علمى او اعتراف داشته اند.

ص: 35


1- جواهر الكلام، ج 11، ص 158.
2- المكاسب، بحث غيبت.
2. قدمت كتاب

اين كتاب قديمى ترين كتابى است كه از روزگار صدر اسلام به يادگار مانده است. با توجه به وفات حضرت زين العابدين كه در سال 94 يا 95 اتفاق افتاده است هيچ كتابى در ميان كتابهاى تشيّع و تسنن وجود ندارد كه در آن روزگار نوشته شده باشد.

البته كتابهايى قبل از اين تاريخ نوشته شده، ولى متأسفانه به دست ما نرسيده است مگر كتاب سليم بن قيس كه در جاى خود دربارۀ آن سخن خواهيم گفت.

و در ميان اهل سنّت هم تا سال يكصد و چهل و سه، كتابت حديث ممنوع بود. ازاين رو قديمى ترين كتاب آنها الموطّاء، تأليف مالك بن انس (متوفاى 175 يا 179) است.

3. گستردگى معارف

صحيفۀ سجاديه، دريايى از معارف اسلامى است. موضوعاتى كه در اين كتاب با تفضيل يا اشاره به آنها پرداخته شده بسيار گسترده و متنوع است. در اين كتاب به بسيارى از مسائل عقيدتى، اجتماعى، اخلاقى، فردى، فقهى، سياسى، اقتصادى و حتى مسائل طبيعى توجه و اشاره شده است، به طورى كه گاه در نظر بزرگان اخت القرآن (خواهر قرآن) و گاه زبور آل محمد و بعضى اوقات انجيل اهل بيت عليهم السّلام نام گرفته است.

امام خمينى (ره) در مقدمۀ وصيت نامۀ سياسى - الهى خود مى نگارد:

ما مفتخريم كه ادعيۀ حيات بخش كه او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمۀ معصومين ماست. ما به مناجات شعبانيۀ امامان و دعاى عرفات حسين بن على عليه السّلام و صحيفۀ سجاديه، اين زبور آل محمد و صحيفۀ فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند متعال به زهراى مرضيه عليها السّلام است، از ماست(1).

4. فصاحت و بلاغت

هنر سخنورى و ظرايف و لطايف آن هماره جذّابيت فوق العاده اى داشته، و يكى از بهترين شيوه ها براى ماندگار كردن معانى بوده است. اين هنر با تمامى ظرافتهايش مقهور دست و زبان گويندۀ صحيفۀ سجاديه است و بخوبى در سرتاسر جملات كتاب تجلّى دارد.

امام سجاد كه به حق از «امراء الكلام»(2) است ژرفاى معانى را با زلال هنر آميخته و صعوبت و اوج تفكر و انديشه را با نرمى، شيرينى و زيبايى سخنورى و هنرمندى آراسته است، به طورى كه با

ص: 36


1- صحيفۀ نور، ج 21، ص 171.
2- اشاره به خطبۀ 233 نهج البلاغه: «انّا امراء الكلام».

نگاهى به دعاهاى صحيفه، جملات آن در دل و ذهن جايگزين و ماندگار مى شود.

سيد على خان كبير مدنى در اشاره به اين ويژگى صحيفۀ سجاديه مى نويسد:

اما بلاغت بيان صحيفۀ سجاديه، افسونگران سخن در مقابل آن سجده مى كنند و بزرگان از همسانى با آن به ناتوانى خويش اقرار مى آورند، كه نبوت غير كهانت است و حق و باطل يكسان نيستند. كسى كه در اطراف آسمان والاى آن با پر و بال انديشه پرواز كند، با تيرهاى نافذ خوارى و پستى هدف قرار خواهد گرفت.

ابن شهرآشوب در مقدمۀ كتاب خود، المناقب مى نويسد:

يكى از سخنوران اهل بصره هنگامى كه كلمات صحيفۀ سجاديه را شنيد، گفت: آماده باشيد تا مانند آن را برايتان بيان كنم. قلم برگرفت و سر به زير انداخت ولى سر بر نياورد تا جان از پيكرش برفت. به جانم سوگند، سخنى بيجا گفت و دچار خشم و سخط الهى گرديد(1).

* يك نكته

چرا اين كتاب را صحيفۀ كامله مى نامند؟

برخى از محققان انتساب صفت كامله به اين كتاب را به قرن ششم نسبت مى دهند و بعضى مدعى هستند اين صفت در كلام امام محمد باقر آمده است.

آيت الله مرعشى در توضيح اين صفت از يكى از علماى زيديه نقل مى كند:

صحيفۀ سجاديه داراى نسخۀ ديگريست كه نزد علماى زيديه مشهور است و نزديك به نصف اين نسخه اى است كه در اختيار شيعيان است. ازاين رو اين نسخه كه در اختيار شيعيان بوده است به صحيفه كامله شهرت يافته است(2).

پژوهشهاى مربوط به كتاب

اين كتاب در طول دوره هاى مختلف ذهن و دل بسيارى از پژوهشگران را به خود مشغول كرده و دست و خامۀ آنها را به خدمت گرفته است. البته جاى تحقيق فراوان همچنان باقى است.

اكنون برخى از پژوهشهاى انجام يافته را در چند فصل بيان مى كنيم:

مستدركات

مسلّم است كه صحيفۀ سجاديه تنها قسمتى از دعاها و نيايشهاى امام سجاد است؛ بنابراين ميزان بسيار زيادى از آن در اين كتاب نيامده است.

عده اى دامن همت به كمر زده و دعاهاى ديگر امام سجاد را كه در ساير كتابها ذكر شده است

ص: 37


1- رياض السالكس، ج 1، ص 52.
2- ر. ك. مقدمۀ صحيفۀ سجاديه و ص 12 از كتاب دراسة حول الصحيفة السجادية

گردآورى كرده اند و به عنوان مستدرك صحيفۀ سجاديه منتشر ساخته اند. برخى از اين مستدركات عبارت اند از:

1. الصحيفة الثانية: تأليف علامه شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى (متوفاى 1104 ق.)

2. الصحيفة الثانية: تأليف شيخ محمّد بن على الحرّ فوشى (متوفاى 1059 ق.)

3. الصحيفة الثالثة: تأليف ميرزا عبد الله افندى، معاصر و شاگرد علامه مجلسى

4. الصحيفة الرابعة: تأليف علامه ميرزا حسين نورى (متوفاى 1320 ق.)

5. الصحيفة الخامسة: تأليف سيد محسن امين جبل عاملى، از علماى معاصر لبنان

6. الصحيفة السادسة: تأليف شيخ محمد باقر بيرجندى قائنى

7. الصحيفة السادسة: تأليف شيخ محمد صالح مازندرانى، از معاصران

8. الصحيفة السابعة: تأليف شيخ هادى آل كاشف الغطاء

9. الصحيفة الثامنة: تأليف ميرزا على حسينى مرعشى شهرستانى

10. الصحيفة السجادية الجامعة: تأليف سيد محمد باقر موحد ابطحى

شروح صحيفه

افزون از هشتاد شرح فارسى و عربى بر اين كتاب در كتابهاى مربوط معرفى شده است و برخى شرحها به زبانهاى ديگر نيز وجود دارد كه چون درصدد استقصاى همۀ آنها نيستيم به ذكر چند شرح مهم آن بسنده مى كنيم:

1. رياض العارفين: تأليف محمّد بن محمّد اصطهباناتى شيرازى، عربى.

2. رياض السالكين: تأليف علامه سيد على خان مدنى شيرازى، عربى، كه شايد بزرگترين شرح صحيفۀ سجاديه باشد.

3. السفينة الناجية: تأليف علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) عربى.

4. الفرائد الطريقة: تأليف علامه محمد باقر مجلسى، مؤلف كتاب بحار الانوار، عربى. كه ناتمام مانده و فقط چهار دعاى اول را شرح داده است.

5. حدائق الصالحين: تأليف شيخ بهاءالدين محمّد عاملى، معروف به شيخ بهائى كه شرحى بسيار گسترده بود، ولى تنها قسمتهاى كمى از آن باقى مانده است كه الحديقة الهلالية از آن به چاپ رسيده است.

6. شرح الصحيفة السجادية: تأليف ملا محسن فيض كاشانى، عربى.

7. شرح الصحيفة السجادية: تأليف سيد محمد باقر بن داماد (مشهور به ميرداماد) عربى.

ص: 38

8. نور الانوار: تأليف محدث بزرگ، سيد نعمت الله جزائرى، كه اخيرا انتشارات دار المحجة البيضاء آن را در بيروت به چاپ رسانده است.

9. رياض العابدين: تأليف بديع الزمان قهپائى هرندى، فارسى.

10. شرح الصحيفه السجادية: تأليف محمد جواد مغنيه، عربى.

11. اللوامع الانوار العرشيه فى شرح الصحيفة لكامله السجاديه: سيد ميرزا محمد باقر حسينى شيرازى كه همسان شرح سيد على خان است(1).

معجم ها و فهرستها

1. قاموس الصحيفة السجادية، تأليف سيد ابوالفضل حسينى

2. المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفة السجادية، تأليف سيد على اكبر قرشى

3. الدليل الى موضوعات الصحيفة السجادية، تأليف شيخ محمد حسين مظفر

4. الصحيفة السجادية الكاملة مع الدليل الموضوعى و المعجم اللغوى و الفهارس، تأليف على انصاريان

5. المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفة السجادية، مصطفى درايتى

6. نمايه نامۀ موضوعى يا فرهنگ موضوعى الصحيفة السجادية، مصطفى درايتى

ترجمه

صحيفۀ سجاديه بارها و بارها به فارسى ترجمه شده است كه از ميان آنها مى توان به ترجمۀ سيد على نقى فيض الاسلام، ترجمۀ مهدى الهى قمشه اى، ترجمۀ سيد احمد فهرى و ترجمۀ عبد المحمد آيتى اشاره كرد. البته اين كتاب به برخى زبانهاى ديگر نيز ترجمه شده است كه فعلا مورد نظر ما نيست.

كتابهاى مربوط

پيرامون صحيفۀ سجاديه و در توضيح و شرح برخى دعاهاى آن كتابهاى بسيارى نوشته شده است، كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. سند الصحيفة، نجم الدين حسينى

2. دراسة حول الصحيفة السّجادية، محمد حسين حسينى جلالى، 332 صفحه، قطع وزيرى، چاپ مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1421 ه. ق.

3. دانستنيهاى صحيفة السجادية، مصطفى اسرار

ص: 39


1- الذريعه، ج 18، ص 36.

4. سيماى رمضان در صحيفة السجادية، على كريمى جهرمى

5. صاحبان حق در صحيفة السجادية، حميد محمدى راد

6. كتابنامۀ صحيفة السجادية، حسين درگاهى

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 12405، تاريخ استنساخ: 416 ه. ق.

2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3685، تاريخ استنساخ: 695 ه. ق.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 41 با تصحيح علامه مجلسى

و بسيارى نسخ ديگر در كتابخانه هاى ملى، ملك، فيضيه، مدرسۀ حجتيه و غيره.

نسخ چاپى

اين كتاب چاپهاى بسيار متعددى داشته است كه نگارش آنها مفيد به نظر نمى رسد. شايد از جمله اولين چاپهاى آن چاپ سنگى در سال 1248 كلكته، و چاپ سنگى در سال 1262 تهران همراه با ترجمۀ فارسى به خط محمد حسن تبريزى و نيز چاپ سنگى بمبئى، در سال 1265 ه. ق. مشتمل بر 232 صفحه در قطع رقعى باشد(1).

ص: 40


1- فهرست كتابهاى چاپ سنگى فارسى، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى.

رسالة الحقوق حضرت زين العابدين على بن الحسين

اشاره

در ديدگاه فرهنگ اسلامى، انسان موجودى مسئول است. او حق ندارد تنها به خويش بينديشد و فقط منافع خود را در نظر بگيرد. بلكه همۀ انسانهايى كه به گونه اى با او در ارتباط هستند. به نحوى به گردن او حق دارند و او وظيفه دارد تمامى اين حقوق را به جا آورد. نظام زندگى انسان براساس رعايت حقوق متقابل افراد سامان مى يابد. افزون بر اين، گسترۀ حقوق در اين فرهنگ متعالى تنها حقوق متقابل انسانها را در بر نمى گيرد، بلكه تمامى موجودات با انسان چنين رابطه اى دارند و او در مقابل همۀ آنها به گونه اى مسئول است.

شايان ذكر است كه كتاب مذكور بيانگر حقوقى است كه بر عهدۀ انسان است. امام زين العابدين در اين رساله پنجاه حق را برمى شمارد و انسان را با سنگينى و گستردگى وظايف و مسئوليتهايش آشنا مى كند. ايشان در اين رساله حقوقى را برمى شمارد كه گاه از ذهن تيزبينان باريك انديش و ژرف نگر نيز پنهان مى ماند.

حقوق و عناوين مطرح شده در اين رساله عبارت اند از:

1. حقّ خداوند متعال

2. حقّ خويشتن

3. حقّ زبان

4. حقّ گوش

5. حقّ چشم

6. حقّ پا

7. حقّ دست

8. حقّ شكم

9. حقّ دامان (قواى جنسى)

10. حقّ نماز

11. حقّ روزه

12. حقّ صدقه

13. حقّ قربانى حج

14. حقّ زمامدار

15. حقّ معلم

16. حقّ مالك

ص: 41

17. حقّ رعيت

18. حقّ شاگردان

19. حقّ همسر

20. حقّ بردگان

21. حقّ مادر

22. حقّ پدر

23. حقّ فرزند

24. حقّ برادر

25. حقّ مولايى كه تو را از بندگى آزاد ساخته است.

26. حقّ كسى كه او را از بندگى آزاد ساخته اى.

27. حقّ كسى كه به تو احسان كرده است.

28. حقّ مؤذّن

29. حقّ امام جماعت

30. حقّ همنشين

31. حقّ همسايه

32. حقّ همراه، رفيق

33. حقّ شريك

34. حقّ مال و ثروت

35. حقّ طلبكار

36. حقّ همكار و طرف معامله

37. حقّ دادخواه (مدعى)

38. حقّ خواسته (آن كه بر عليه او دعوايى مطرح كرده اى)

39. حقّ رايزن مشورت كننده

40. حقّ راهنما (كسى كه با او مشورت مى كنى)

41. حقّ نصيحت خواه

42. حقّ نصيحت گر

43. حقّ كهنسال

44. حقّ خردسال

45. حقّ نيازمند (سائل)

46. حقّ مسئول (آن كه از او درخواستى شده است)

47. حقّ آن كه تو را شاد كرده است.

48. حقّ آن كه تو را غمگين ساخته است.

49. حقّ عمومى همكيشانت

50. حقّ اهل ذمّه (كفارى كه در پناه اسلام اند)

در نسخۀ خصال و من لا يحضر پس از بيان حق نماز، حق حج گفته شده است كه در نسخۀ تحف العقول نقل نشده است.

به طور كلى حديث نقل شده در تحف العقول فزونيهاى بسيارى دارد كه در نسخۀ خصال و من لا يحضر وجود ندارد. همان گونه كه نسخۀ خصال نيز افزونتر از نسخۀ من لا يحضر است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

امام سجّاد ابتدا به گستردگى حقوق اشاره مى فرمايد و مى نويسد:

خدا بر تو حقوقى دارد كه تو را فرا گرفته است. در هر حركتى كه ايجاد كنى و هر سكونى كه آرام گيرى و هر جايگاه كه فرود آيى و هر عضوى را تكان دهى و يا ابزارى را به كار گيرى

ص: 42

حقوقى است.

سپس به ريشۀ اين حقوق اشاره مى فرمايد و تبيين مى كند كه تمامى اين حقوق نشئت گرفته از حقّ خداوند متعال است و او منشاء همۀ اين حقوق و قراردهنده و قانونگذار همۀ آنهاست.

امام در نكتۀ بعدى به ارتباط اين حقوق به يكديگر اشاره مى كند كه چگونه بعضى حقوق مبناى برخى ديگر و پاره اى از بعضى ديگر منشعب و متفرع مى شوند. آنگاه به تبيين هر يك از حقوق به طور جداگانه مى پردازد و در اين بيان، ترتيبى منطقى را پيشه مى كند. ابتدا بزرگترين حق (حق الله تعالى) را بيان مى كند و سپس حقّ خود را كه پس از حق الله مهمترين حقوق و مبناى رعايت ديگر حقوق است، ذكر مى كند. به نظر مى رسد پس از آن هم به ترتيب اهميت ساير حقوق را ذكر كرده است كه آخرين اين حقوق، حقّ كفارى است كه در جامعۀ اسلامى زندگى مى كنند.

ب - سند رساله

رجالى ارجمند نجاشى در شرح حال ابو حمزۀ ثمالى به اين رساله اشاره كرده است و سند خود را به آن ذكر مى كند(1).

محدث بزرگوار محمّد بن على بن الحسين ابن بابويه، اين رساله را با حذف مقدمه اش در كتاب من لا يحضره الفقيه (كه از كتابهاى شيعه به شمار مى رود) پس از كتاب حج در بابى تحت عنوان باب الحقوق نقل و سند خود به آن را نيز ذكر كرده است(2).

وى در كتاب ديگرش الخصال، در جلد دوم، باب الاربعين و مافوقه(3) اين رساله را به طور كامل و با سندى معتبر ذكر كرده است.

و نيز محدث عالى مقام حسن بن على بن شعبه حرّانى در كتاب تحف العقول در بخش روايات امام سجاد، اين رساله را بدون ذكر سند نقل كرده است(4).

علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، كتاب العشرة، باب جوامع الحقوق(5) اين رساله را ابتدا از كتاب الخصال و سپس از كتاب تحف العقول نقل كرده است و در پايان مى نويسد:

ما اين روايت را به صورت مكرر آورديم، به خاطر اختلاف بسيارى كه بين اين دو روايت بود و به علت سند قوى كه در روايت اول (روايت خصال) و فوايد بسيار كه در روايت دوم

ص: 43


1- رجال النجاشى، ص 115، چاپ جامعۀ مدرسين.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 618، چاپ جامعۀ مدرسين.
3- الخصال، ج 2، ص 345، ح 19، چاپ كتابچى.
4- تحف العقول: ج 1، ص 456، نشر صدوق.
5- بحارالانوار، ج 74، ص 2.

(روايت تحف العقول) وجود داشت.

* يك نكته

در ابتداى روايت تحف العقول تنها اشاره شده است كه اين رسالۀ امام سجاد است كه معروف به رسالۀ حقوق است و در پايان روايت، در يك جمله، تعداد حقوق مذكور را پنجاه حق ذكر مى كند.

ولى در روايت خصال، در ابتداى سند تصريح مى كند: «اين حقوق پنجاه گانه است كه امام سجاد به برخى اصحابش نگاشته است.» و در ابتداى متن حديث نيز از ابوحمزۀ ثمالى نقل مى كند كه اين روايت رساله اى است كه امام سجاد آن را به برخى از اصحابش نگاشته است ولى در كتاب من لا يحضره الفقيه با حذف مقدمات روايات و جملات آخرين آن به هيچ كدام از اين دو ويژگى (رساله بودن و تعداد حقوق) اشاره نشده است.

پژوهشهاى مربوط به كتاب

1. شرح رسالة الحقوق، تأليف حسن السيد على قبانجى در 2 جلد، چاپ مؤسسۀ اسماعيليان، قم، 1406 ه. ق.

2. ترجمۀ فارسى رسالۀ حقوق به قلم ابراهيم ميانجى، چاپ مرتضوى، تهران، 1359 ه. ش.

3. ترجمۀ فارسى همراه با اندكى توضيح به نام راه و رسم زندگى از نظر امام سجاد به قلم على غفورى، چاپ دفتر فرهنگ اسلامى تهران.

4. ترجمۀ اردوى رسالۀ حقوق در ماهنامۀ شمس و قمر، چاپ حيدرآباد، 1990 ميلادى.

نسخ خطى

1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2796، در حاشيۀ كتاب رسالة الحقوقيه.

2. مى توان براى دريافت نسخ خطى اين رساله به نسخه هاى خطى كتابهاى من لا يحضره الفقيه، الخصال، تحف العقول، و بحارالانوار مراجعه كرد.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ دارالتوحيد، 1402 ه. ق، ص 36، تهران.

2. نسخۀ چاپ حديث الشهر، چاپ بغداد، با تحقيق عبدالهادى المختار، 1369 ه. ق، ص 179.

ص: 44

ندبة الامام زين العابدين امام على بن الحسين

اشاره

انسان در طول زندگى خويش و با توجه به گرفتاريها و اشتغالات خود هميشه با خطر گم كردن مسير اصلى زندگى و فراموش كردن ارزشها و حقايق حيات خود مواجه است. بنابراين، هماره نيازمند تذكرى است كه حقايق و ارزشها را به او يادآورى كند تا مسير صحيح زندگى را از كجراهه ها بازشناسد.

يكى از مزاياى دعا و مناجات در ادبيات دينى و شيعى اين وظيفۀ سترگ و اساسى است، اگرچه ارائۀ معارف ناب اسلامى و بيان عقايد صحيح و آداب و اخلاق دينى نيز از مزيتهاى ديگر دعا محسوب مى شود، كه همگى به بهترين وجه در ادعيۀ امام سجّاد تجلى و نمود پيدا كرده است.

قبلا از مجموعۀ ادعيۀ امام سجاد كتاب صحيفۀ سجاديه را معرفى كرديم و اكنون به معرفى يكى ديگر از كتابهايى كه مناجاتها و زمزمه هاى حضرت امام زين العابدين را در بر دارد مى پردازيم.

برخلاف ساير دعاها كه حضرت امام سجاد با حضرت بارى تعالى سخن مى گويد، ايشان در اين زمزمه و مناجات با خود سخن گفته و نفس خويش را مخاطب قرار داده است و در آن تقصيرها، قصورها، غفلت ها و خطرهاى راه را برمى شمارد و به موعظۀ خويش مى پردازد و در پايان براى درمان همۀ دردها از خداوند متعال استعانت مى خواهد و به او پناه مى برد.

ندبه در لغت «ندا كردن» و «خواندن» است، و ندبۀ بر ميت گريه كردن بر مرده و برشمردن خوبيهاى اوست!(1) البته اين لغت داراى معانى ديگرى نيز هست كه بعيد به نظر مى رسد در نام اين كتاب مقصود باشد. شايد آنچه در نام آن مورد نظر بوده است همان گريه و اظهار حزن و اندوه

ص: 45


1- مجمع البحرين، ح 1، ص 170 و لسان العرب، ج 1، ص 754.

است، چرا كه امام سجّاد در اين كلمات بر نفس خويش مى گريد و اظهار حزن و اندوه مى كند.

متن كتاب با خطاب امام سجّاد به نفس خود شروع مى شود و امام شروع به ملامت نفس مى كند:

اى نفس! تا كى به دنيا دل بسته اى و به آبادانى آن اعتماد كرده اى ؟ آيا از گذشتگان خود كه اكنون درگذشته اند و دوستانت كه اكنون زمين آنها را در دل خود پنهان ساخته است و برادرانى كه خبر مرگ آنان را شنيده اى و همسن و سالان خود كه از خانۀ كهنگى و فرسودگى (دنيا) منتقل شده اند عبرت نمى گيرى ؟...

سپس امام در فرازهاى متعددى به بى وفايى دنيا و تغييرات آن، و نابودى اقوام و ملل و سلاطين و دنياداران اشاره مى كند، و نفس خويش را از مكائد دنيا برحذر مى دارد و به آيندۀ پس از مرگ متوجه مى سازد و از اين اطمينان و غفلتى كه بر انسان مى گذرد اظهار شگفتى و تعجب مى كند.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

اين ندبه داراى هجده فراز است كه پس از هر فراز چند بيت شعر تقريبا با مضمون همان جملات ذكر شده است. هر فراز سه سطر معمولى است كه با سه بيت شعر دنبال شده، و همان مضمون به نظم درآمده است. تنها در پى آخرين فراز كه مناجات با حضرت حق و طلب استغفار از خداوند متعال است هيچ شعرى ذكر نشده است.

البته در برخى نقلها تفاوتهايى در تعداد اشعار هست و فراز پايانى آن نيز در بعضى نقلها ذكر نشده است.

ب - سند كتاب

اين كتاب على رغم حجم اندك خود مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و در برخى اجازات علما به طور خاص ذكر شده است. از جمله در اجازۀ علامه حلّى به بنى زهره كه در جلد 107 كتاب بحارالانوار، صفحۀ 60 تا 137 آمده است.

در ابتداى نسخۀ خطى موجود سند متصلى وجود دارد كه با غياث الدين عبد الكريم بن احمد بن موسى بن طاووس شروع مى شود و به زهرى پايان مى يابد و او مستقيما آن را از امام سجاد نقل مى كند و مى گويد:

شنيدم كه على بن الحسين - سيد العابدين - نفس خويش را حسابرسى كرده و با پروردگار

ص: 46

خود مناجات مى كرد و مى گفت...

علامه آقابزرگ تهرانى از نسخه هاى مختلف اين كتاب نام برده(1) و ابن عساكر در تاريخ دمشق خود آن را نقل كرده است(2).

ابن شهرآشوب مازندرانى قسمتى از اين كتاب را در المناقب(3) ذكر كرده است. كفعمى در بلدالامين آن را بدون سند از زهرى نقل كرده است(4). و ابن كثير در البداية و النهايه از ابن عساكر در حوادث سال 94 ه. ق. نقل كرده است.

شايان ذكر است كه دو مناجات ديگر از امام سجاد عليه السّلام به نام الندبة الثانيه و الندبة الثالثة نيز وجود دارد كه ابن شهرآشوب از هركدام قطعه اى را در كتاب المناقب نقل كرده است و علامه آقابزرگ تهرانى، در كتاب الذريعه، ج 24، ص 104 به آنها اشاره كرده است؛ ولى چون به صورت كتابى مستقل مشاهده نشده از معرفى آنها به صورت مستقل خوددارى كرديم.

نسخ خطى

1. نسخۀ مركز احياء التراث الاسلامى، شمارۀ 228.

2. نسخۀ خطى كه در سال 868 ه. ق. نگاشته شده است و نزد فخر الدين نصيرى وجود دارد(5).

نسخ چاپى

1. در مجلۀ تراثنا، شمارۀ 58، ربيع الآخر 1420 ه. ق. در صفحۀ 206 تا 237، با تصحيح و تحقيق فارسى حسون كريم به چاپ رسيده است.

2. در كتاب ميراث حديث شيعه، جلد 5، صفحۀ 164 تا 204 با تصحيح و تحقيق الكاظم در سال 1379 به چاپ رسيده است.

ص: 47


1- الذريعه، ج 24، ص 103.
2- مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 249.
3- المناقب، ج 4، ص 152.
4- البلدالامين، ص 320.
5- ر. ك. الذريعه، ج 24، ص 103؛ و معجم ما كتب عن الرسول و اهل بيت، ج 8، ص 245.

التوحيد يا توحيد المفضّل يا كتاب فكّر امام جعفر صادق

اشاره

شناخت خداى متعال راههاى مختلف و شيوه هاى گوناگونى دارد كه در معارف اسلامى تمامى اين شيوه ها تبيين و يا اشاراتى به آنها شده است.

يكى از اين شيوه ها كه در قرآن كريم و روايات بر بهره گيرى از آن اصرار زياد و تأكيد شده است، مشاهدۀ تجلّى ذات اقدس او در شگفتيهاى جهان طبيعت و ديدن آيات و اسرار جمال و جلال او در آيينۀ خلقت است.

قرآن انسان را به تفكر در آسمانها و زمين و حيوان و جمادات و خويشتن مى خواند و آنها را كتاب معرفت خدا مى داند. روايات نيز در اين زمينه بسيار است و يكى از برترين مجموعه هاى روايات ائمۀ معصومين عليهم السّلام در اين موضوع كتاب مورد بحث است.

امام صادق عليه السّلام به شاگرد برجستۀ خويش، مفضّل بن عمر جعفى در چهار جلسه اسرارى از عالم طبيعت را بيان مى كند و از آنها براى استدلال بر وجود، تدبير و حكمت خدا و... استفاده مى كند.

امام در جلسه اول به شگفتيهاى بدن انسان مى پردازد و از چگونگى خلقت او در رحم و سپس كيفيت رشد و نمو و نيز وظايف اعضاى خاصّ بدن چون قلب، مو، ناى، مغز و اسرار آنها سخن مى گويد.

ايشان در جلسۀ دوم به اسرار جهان حيوانات مى پردازد و با بيان شگفتيهايى از حيوانات

مختلف چون فيل، زرّافه، مار، زنبور عسل، ماهى، ملخ، خفاش، جغد و ديگر پرندگان، حكمت و قدرت خداوند متعال را تبيين مى فرمايد.

موضوع بحث امام در جلسۀ سوم شگفتيهاى زمين، آسمان، ستارگان، سياره ها و برخى نباتات و جمادات است.

ص: 48

ايشان در جلسۀ چهارم به برخى شبهات ملحدان، نظير: علت بلاها و مصيبتها و علت مرگ و نابودى موجودات مى پردازند و با توضيح كافى آنها را بررسى، و شبهات را برطرف مى كنند.

علت نگارش

در اواخر دولت اموى، فلسفۀ يونانى به دنياى اسلام راه يافت و در آغاز دولت عباسى اين روند آن چنان سرعت گرفت، كه آن دوران بعدها به نام دوران نهضت ترجمه معروف شد.

در پى ورود گستردۀ دانشهاى يونانى و ارتباط تنگاتنگ خلفاى عباسى با دانشوران مختلف جهان آن روز و ميدان دادن به افكار و عقيده هاى گوناگون، بازار شبهات و ايرادات بسيار گرم شد؛ و گروههايى همانند ملاحده، زنادقه، مجبّره، غلاة، خطّابيه و مغيريّه به وجود آمدند. برخى از اينان در زمينۀ تمامى اصول عقيدتى و حتى احكام فقهى اسلام به ايراد و اشكال مى پرداختند.

مفضّل بن عمر كه از اصحاب معروف امام صادق بود، روزى مشاهده كرد در كنار مزار رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در مسجد النبى، عبد الكريم بن ابى العوجاء و برخى از دوستانش مشغول ايراد و اهانت به عقايد اسلامى هستند، اين مسئله او را بسيار آشفته ساخت و بشدت به آنان پرخاش كرد.

در پاسخ سخنان تند او ابن ابى العوجاء گفت: اى مرد! اگر از اهل كلامى سخن خود را عرضه بدار! اگر ما را مجاب ساختى تسليم تو خواهيم شد و اگر از اصحاب امام صادق هستى بدان كه او هرگز با ما اين گونه برخورد نمى كرد. سخنانى تندتر از آنچه امروز شنيدى در محضر او ايراد كرديم. او همه را مى شنيد و پس از سخنان طولانى ما همۀ بافته هاى ما را به كلامى مختصر در هم مى ريخت و ما را مجاب مى كرد...

مفضّل آنان را ترك گفت و ناراحت و غمزده به محضر امام صادق شتافت. امام علت ناراحتى وى را جويا شد. پس از آن به وى فرمود: بامداد فردا بيا تا سخنانى را با تو در ميان گذارم كه عبرت آموزان عبرت گيرند، مؤمنان آرامش يابند، و ملحدان شگفت زده و متحير شوند. مفضّل چهار بامداد به محضر امام صادق مى شتابد و امام از بامداد تا ظهر سخن مى گويد و مفضّل گفته هاى امام را مى نگارد و بدين سان كتاب شريف توحيد مفضل پديد مى آيد.

* دو نكته

نكتۀ اول: اين كتاب در كشور مصر به چاپ رسيده و در اين چاپ ادعا شده است كه مؤلف آن جاحظ است. و نيز ادعا شده است كه اين چاپ از روى نسخه اى برداشت شده كه در سال 1023 ه. ق. نگاشته شده است.

ص: 49

برخى از اشخاص با توجه به اين چاپ و ادعاها و بعضى دلايل ديگر، كتاب توحيد مفضل را نگاشتۀ جاحظ دانسته، و انتساب آن را به امام صادق انكار كرده اند. به خاطر اهميت بحث به صورت بسيار مختصر به ادلّۀ آنان و پاسخ آن ادلّه اشاره مى كنيم. اين كتاب نگاشتۀ جاحظ است زيرا:

1. نسخه اى كه در مصر وجود داشته و در آن مؤلف كتاب جاحظ معرفى شده است مربوط به سال 1023 ه. ق. است ولى ما اين كتاب را تنها در بحارالانوار يافته ايم و قبل از آن در كتاب ديگرى وجود نداشته است و نسخۀ خطى قديمى ترى هم در دست نيست و اين مجله از كتاب بحارالانوار در سال 1077 ه. ق. نگاشته شده است؛ پس نسخۀ چاپ مصر قديمى تر است.

2. اسامى برخى فلاسفه و نيز بعضى اصطلاحات يونانى كه در اين كتاب وجود دارد در عصر امام صادق شايع نبود، بلكه بعدها در زمان عباسيان رواج پيدا كرد.

3. مفضّل بن عمر انسانى برجسته و يا حتى شايسته نبوده است، چگونه ممكن است چنين مورد توجه امام صادق قرار گيرد و امام كتاب ويژه اى را به او القا كند؟

پاسخ برخى از محققان

1. اگرچه اين مجلد از بحارالانوار در سال 1077 ه. ق. نوشته شده است، علامه مجلسى از نسخۀ خطى نقل مى كند كه مسلما قديمى تر از نسخۀ مورد ادعاى چاپ مصر بوده است.

2. چگونه ممكن است استاد مسلّم حديث شناسى علامه مجلسى در تشخيص مؤلف كتاب دچار چنين اشتباه فاحشى شود و چطور چنين ادعاى اشتباهى تنها به دليل ادعاى ناشر مصرى قابل باور خواهد بود؟

3. سيد بن طاووس (متوفاى 664 ه. ق) در دو كتاب كشف المحجة و الامان خود به اين كتاب و مؤلف آن تصريح و به آن توصيه كرده است. او آن را با صراحت تمام املاى امام صادق به مفضل مى داند.

4. نجاشى (متوفاى 450 ه. ق.) از اين كتاب با عنوان كتاب فكّر نام برده و آن را املاى امام صادق و نگارش مفضل دانسته است.

5. در شروح مختلف و ترجمه هاى گوناگون و نسخ خطى و چاپى آن را املاى امام صادق به مفضل دانسته اند.

نكتۀ دوم: آيا توحيد مفضل جلد دومى هم دارد؟ امام صادق در پايان آخرين جلسه به مفضل مى فرمايد:

ص: 50

اى مفضل! دل خويش را فارغ ساز و دل و عقل و آرامش خويش را گردآور! به زودى از عالم ملكوت آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست، از شگفتيهاى آفرينش و اصناف فرشتگان و مراتب آنها تا سدرة المنتهى و ساير مخلوقات از جن و انس تا زمين هفتم و آنچه زير آن است با تو سخن خواهم گفت؛ به گونه اى كه آنچه تاكنون فهميده اى جزئى از آن مجموعه باشد... ولى از اين مطالب سؤال نكن تا خود براى تو بگويم...

آيا امام بقيۀ مطالب را با مفضل در ميان گذاشت ؟ يا شرايط زمان به امام صادق فرصت اين كار را نداد؟ آيا مفضل آن مطالب را نيز چون قسمت اول نگاشت و براى ما به يادگار نهاد؟ آيا دست روزگار اين ميراث علمى را پاس داشت ؟

اينها سؤالاتى بى پاسخ است. مرحوم علامه آقابزرگ تهرانى ضمن معرفى كتاب تباشير الحكمه، تأليف ميرزا ابوالقاسم ذهبى شيرازى مى نويسد:

وى در اين كتاب جزء دوم توحيد مفضل را آورده است و تصريح كرده كه اين قسمت همانند قسمت اول با سندهاى معتبر به دست نيامده است؛ ولى از آن رايحۀ صدور از ائمه عليهم السّلام به مشام مى رسد(1).

مؤلف كتاب

تمامى اين كتاب قطره اى از درياى موّاج علوم صادق آل محمد صلّى الله عليه و آله است و حضرت آن را بر مفضل بن عمر جعفى املا كرده است؛ بنابراين نويسنده و راوى اين كتاب مفضل بن عمر جعفى است كه مورد بحث بسيارى از رجاليون و شرح حال نويسان شيعه قرار گرفته است. عدۀ بسيارى او را ستوده و تعدادى نيز نكوهش كرده اند. از جملۀ كسانى كه او را ستوده اند، شيخ مفيد در كتاب الارشاد است؛ آنجا كه مى نويسد:

از كسانى كه نصّ صريح بر امامت امام كاظم را از امام صادق نقل كرده اند از بزرگان و خاصان و رازداران و معتمدان امام صادق، از فقهاى صالح (رضوان خداى بر ايشان باد) مفضل بن عمر جعفى است(2).

شيخ طوسى در كتاب الغيبة خود او را از خاصّان ائمه عليهم السّلام و ستودگان نزد ايشان مى شمارد و رواياتى چند در ستايش وى نقل مى كند(3). ولى در كتاب الفهرست خود مفضل بن عمر را گاه از اصحاب امام صادق و گاه از اصحاب امام كاظم شمرده است و چيزى كه بر وثاقت او دلالت كند ذكر نكرده است.

ص: 51


1- الذريعه، ج 3، ص 310.
2- الارشاد، ج 2، ص 216.
3- الغيبة، ص 346، چاپ مؤسسة المعارف.

شيخ طوسى، در كتاب اختيار معرفة الرجال روايات مختلفى را كه برخى بر عظمت و ارجمندى مقام مفضل و بعضى بر ضعف او دلالت دارد، روايت كرده است.

گروهى نيز همانند نجاشى او را ضعيف و فاسد المذهب و مضطرب الرواية شمرده اند.

ابن غضائرى نيز با نظير همين كلمات وى را تضعيف كرده است.

آيت الله سيد ابوالقاسم خوئى ضمن بحث مفصلى دربارۀ مفضل بن عمر مى نويسد:

نسبت عقايد فاسد (وابستگى به فرقۀ مفوّضه و فرقۀ خطابيه) دربارۀ وى ثابت نيست. و رواياتى كه در نكوهش او آمده هم ضعيف السند است. بلى، سه روايت صحيح السند هست كه بايد فهم آن را به خود اهل بيت واگذاشت و اين سه روايت در مقابل انبوه رواياتى كه در تعريف وى رسيده مقاومت نمى كند. زيرا بعيد نيست ادعا كنيم علم و يقين اجمالى به صدور برخى از اين روايات داريم. پس رواياتى را كه از او بدگويى كرده اند حمل مى كنيم بر آنچه روايات نكوهش و مذمّت زراره و محمد بن مسلم و يزيد بن معاوية حمل شده است (حمل بر تقيه به خاطر حفظ آنها از دشمن) و در فضيلت مفضل بن عمر همين بس كه امام صادق او را شايستۀ دريافت كتاب معروف به توحيد مفضل دانسته است.

علامه محمد حسن مامقانى در كتاب تنقيح المقال پس از بحث بسيار مفصل و ايراد تمامى رواياتى كه دربارۀ مفضل بن عمر آمده است مى نويسد:

از آنچه گفتم روشن شد كه اين مرد داراى عقيده اى صحيح بوده و مورد اعتماد و بزرگوارى مى باشد... افزون بر اين، هر كس در حديث مشهور مفضل دربارۀ توحيد بنگرد مى فهمد كه اين اسرار و معانى شگفت را امام به شخصى نمى گويد مگر آنكه او مردى بزرگ و جليل و داراى علم بسيار و اهل تحمل اسرار والا و دقايق بديع باشد. بنابراين، اين مرد نزد من داراى مقامى والا و شأنى بزرگ است.

بحث بيشتر راجع به شخصيت مفضل را به كتابهاى رجالى كه برخى در زير معرفى شده است، وامى گذاريم.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 169.

2. رجال النجاشى، ص 416.

3. اختيار معرفة الرجال، در صفحات متعدد و جمع بندى آنها در ص 288.

4. تنقيح المقال، ج 3، ص 238 تا 243.

5. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 290 تا 304.

6. اعيان الشيعه، ج 10، ص 132.

ص: 52

پژوهشهاى مربوط به كتاب

الف - ترجمه ها

ترجمه هاى متعددى از اين كتاب به زبانهاى مختلف چاپ شده است كه برخى از ترجمه هاى فارسى آن به شرح ذيل است:

1. ترجمۀ علامه محمدباقر مجلسى كه ضمن ترجمه نكاتى را در شرح احاديث بيان كرده اند.

در سال 1287 ه. ق. در ايران به چاپ رسيد و در سال 1362 ه. ش. انتشارات كعبه در تهران آن را در قطع جيبى و 224 صفحه تجديد چاپ كرد.

همين ترجمه با مقدمۀ آيت الله محمد تقى شيخ شوشترى در سال 1359 ش. توسط انتشارات فقيه تهران در قطع رقعى منتشر شده است.

2. ترجمۀ مولى محمد صالح قزوينى. تاريخ نگارش آن در سال 1080 ه. ق. است(1).

3. ترجمۀ فخرالدين تركستانى. تاريخ نگارش آن در سال 1065 ه. ق. است(2).

4. ترجمۀ نجفعلى ميرزائى. 1376 ش. مؤسسۀ انتشارات هجرت، قطع وزيرى، 171 صفحه.

5. ترجمۀ سيد جواد سيدفاطمى، قطع جيبى، 1361، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 155 صفحه.

6. برگردان توحيد مفضّل به صورت شعر فارسى به نام توحيدنامه توسط شيخ اسماعيل تبريزى(3).

ب - شرح ها

بسيارى از دانشمندان اين حديث شريف را شرح كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. شرح توحيد مفضّل، تأليف مولى باقر كجورى، (متوفاى 1313 ه. ق.)(4)

2. شرح توحيد مفضّل، تأليف محمد الخليلى النجفى در چهار جلد، چاپ مؤسسۀ اعلمى بيروت، لبنان، تاريخ انتشار: 1404، قطع وزيرى.

3. شرح فارسى مفضل توحيد مفضّل، تأليف فخرالدين ماوراءالنهرى كه از علماى سنى بود و به تشيّع گرويد(5).

نسخ خطى

از اين كتاب نسخ خطى فراوانى وجود دارد كه به سه نسخۀ آن اشاره مى شود:

ص: 53


1- الذريعه، ج 4، ص 91.
2- همان، ص 483.
3- همان، ص 488.
4- همان، ج 13، ص 154.
5- همان، ج 4، ص 483 و ج 13 ص 154.

1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2056 مجموعه اى است كه كتاب چهارم آن نسخۀ خطى توحيد مفضّل است.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3733 به خطى زيبا همراه با تزئينات و جدول كشى كه باز مجموعه اى از چند كتاب است و اولين آن توحيد مفضل است.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7206 كه در اوايل قرن يازدهم به خط ميرمحمد مؤمن حسينى نگاشته شده است.

نسخ چاپى

اين كتاب بارها در كشورهاى مختلفى نظير: مصر، عراق، ايران، تركيه و هند چاپ شده است.

برخى از چاپهاى كتاب به شرح ذيل است:

1. چاپ المكتبة الحيدريه، نجف اشرف، عراق با مقدمه و تصحيح كاظم المظفر، قطع وزيرى، 192 صفحه، 1950 م. اين چاپ بارها توسط انتشارات مختلف افست شده است.

2. چاپ مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، 1404 ه. ق. قطع وزيرى، 128 صفحه.

3. چاپ سنگى، قطع رقعى، تهران، 1322 ه. ق. همراه با كتاب اهليلجه.

4. چاپ نجف، قطع رقعى، 95 صفحه، همراه با كتاب، اهليلجه، 1369 ه. ق.

5. چاپ مصر، 80 صفحه، چاپ سنگى، 1328 ه. ق.

ص: 54

رسالة الاهليلجة امام جعفر صادق

اشاره

بزرگترين و مهمترين وظيفۀ انبيا و اولياى الهى آشنا ساختن مردم با خداوند متعال و معرفى ذات مقدس اوست. انسانها اگرچه در عمق فطرت خويش خداجويند، گاه غبار شهوات، ماديات، عادات و خرافات، نور اين خورشيد را تيره مى كند و روى اين حقيقت اصيل را مى پوشاند. انبيا و اوليا آمده اند تا با يادآورى و نشان دادن آن حقيقت در تمامى مظاهر عالم، انسان را دوباره با واقعيت هستى آشتى دهند و نزديك سازند.

رسالۀ مذكور نمونه اى از اين تلاشهاى مقدس و مبارك است.

مفضّل بن عمر جعفى از شاگردان و اصحاب برجستۀ امام صادق است كه در معرفى كتاب توحيد مفضّل او را شناختيم. مفضل به امام نامه اى مى نگارد و اظهار مى كند برخى منكران ربوبيت خداوند متعال هستند و با وى مباحثه و مجادله مى كنند، و از آن حضرت درخواست مى كند در اين رابطه به او كمك كند و سخنان آنها را ابطال سازد تا حق آشكار شود.

امام در پاسخ نامۀ مفضل رسالۀ كوچكى مى نگارد و در آن جريان مباحثۀ خود با يك طبيب هندى را بيان مى كند. در اين مباحثه طبيب هندى كه بسيار ديرباور و زبان باز بود، هرگونه معرفت غير حسى را انكار مى كرد و تمام هستى را در ماديات و محسوسات منحصر مى دانست. امام صادق در اين مباحثه ابتدا به وى مى فرمايد: «اگر چنانچه حرف تو صحيح باشد آيا من ضررى خواهم كرد؟ و اگر سخن من صحيح باشد و حقيقتا خدا و معادى باشد تو چطور؟ آيا زيان خواهى ديد؟»

با اين استدلال امام، اهميت بحث و خطر انكار به طبيب يادآورى مى شود و او آمادگى بيشترى براى تحقيق و تفكر پيدا مى كند. حضرت به يك نوع دانۀ گياهى كه در دست طبيب بود و با آن مشغول ساختن دارو بود اشاره مى كند و مى فرمايد: «من از راه همين دانۀ گياهى اهليلجه

ص: 55

«هليله»(1) با تو سخن مى گويم؛ زيرا تو با آن آشناترى و به تو نزديكتر است. اگرچه براى من تفاوتى نمى كند و همه چيز آثار حكمت الهى و بيانگر وجود او و نشانگر ربوبيت گستردۀ اوست.»

آنگاه براى طبيب بيان مى كند كه چگونه او در مورد همين هليله احكامى را صادر مى كند كه آنها را حس نكرده است و تنها قوۀ عاقلۀ او آنها را اثبات مى كند. بنابراين، معارف منحصر در محسوسات نيست. سپس آن حضرت از طبيب هندى مى پرسد: «چه كسى و چه چيزى اين دانه را به وجود آورده است ؟ خود آن، خويش را به وجود آورده يا ديگرى ؟ و آن ديگرى كيست ؟» و اندك اندك او را به سوى نور مى كشاند و به ديگر آيات الهى نيز اشاره مى كند و بالأخره او را وادار به اعتراف به وجود خدا و صفات عاليۀ او مى سازد.

شيوۀ نگارش

امام در اين رساله همراه با بيان استدلالهاى محكم خويش بر اثبات وجود خدا و صفات او، شيوۀ استدلال و محاجّه و مباحثه را نيز آموزش داد.

حضرت در تمامى اين بحث با دقت تمام و آرامش كامل به سخن طرف مقابل گوش فرا داد و سخنان تند و افكار لجوجانۀ او، هرگز امام را خشمگين و آشفته نساخت و هيچ گاه سخن او را قطع نكرد.

امام در هنگام پاسخ دادن، همۀ مطالب را از دهان خود او بيرون كشيد و از شيوۀ پرسش و پاسخ استفاده كرد. پيوسته از او سؤال كرد و با جوابهاى خود او، حقيقت را بى پرده و آشكارا به او نشان داد.

امام صادق بحث را تا آنجا دنبال كرد كه طرف با كمال عجز اقرار كرد:

قد بلغت، حسبك، فهذه كافية لمن عقل...

تو به هدف خويش رسيدى، تو را كافى است، و اين مقدار بحث براى آن كه خردورز و عاقل باشد كافى است. سپاس خداى را كه ما را از گمراهى نجات بخشيد و از تشبيه كردن او به مخلوقاتش، مصون داشت. و از ترديد در عظمت و قدرت و خلقت لطيف و جبروتش نگهدارى كرد. او برتر از اشباه و اضداد است و والاتر از شريك و همسان.

نكتۀ ديگرى كه در اين مباحثه جلب توجه مى كند، نقطۀ آغاز كلام امام است. ايشان با

ص: 56


1- «هليله» از درختان نواحى حاره است كه ميوه اش مصرف طبى دارد. درخت آن كوچك چون سيب و آلو است و برگش كوچكتر و درازتر مانند برگ بيد و آن را اقسامى است: هليلۀ زرد و سياه و كابلى (لغت نامه دهخدا، مادۀ هليله).

يادآورى خطر انكار، سد بزرگ راه خداشناسى را شكست. بسيارى از انسانها كه در راه شناخت خدا گام برنمى دارند خطر انكار را درك نمى كنند و به عواقب آن نمى انديشند. امام در آغاز بحث اين مانع را برطرف كرد و او را به عواقب اين كار آگاه فرمود.

امام در ادامۀ استدلال، هنگام مثال زدن، مثالى را انتخاب كرد كه طرف مقابل بحث، كاملا با آن آشنا بود و مدعى تخصّص در آن و آشنايى با ريزه كاريها و ظرافتهاى آن بود. به عبارت ديگر، امام با زبان خود او با وى صحبت كرد و از مباحث تخصصى خود او برايش استدلال آورد.

اهميت كتاب

اگر اهميت هر كتاب را براساس موضوع آن ارزيابى كنيم، مقام والاى اين كتاب آشكار مى شود؛ چرا كه موضوع آن (شناخت خدا) برترين موضوعات است و اگر اهميت نوشته را با مقام و عظمت نويسنده بسنجيم، كتاب از زبان صادق آل محمد صلّى الله عليه و آله نقل شده است. اگر ميزان سنجش، اعتماد بزرگان به علما و دانشمندان باشد اين كتاب در اين جهت نيز در جايگاه بسيار والايى قرار دارد.

راوى آن يكى از شاگردان برجستۀ امام صادق است و محدثان بزرگ شيعه آن را در كتابهاى مختلف خويش نقل، و به اهميت آن اشاره كرده اند.

علامه مجلسى در مقدمۀ بحارالانوار، هنگام معرفى منابع كتاب خويش از دو كتاب التوحيد و الاهليلجة ياد و سپس توصيۀ سيد بن طاووس به مطالعۀ اين كتاب را ذكر مى كند(1).

و در جاى ديگر مى نگارد: «برخى از مخالفان نيز اين كتاب را از امام صادق دانسته اند»(2).

سپس در جلد سوم بحارالانوار تمامى اين كتاب را همراه با شرح و توضيح آن آورده است(3). و در همين قسمت پاره اى از حديث را از كتاب النجوم سيد بن طاووس نقل مى كند كه در ساير نسخه ها وجود ندارد.

سيد بن طاووس در كتاب الامان من الاخطار مى نويسد:

مسافر همراه خويش كتاب اهليلجه را داشته باشد و آن كتاب مناظرۀ مولاى ما امام صادق و طبيب هندى است دربارۀ معرفة الله جلّ جلاله كه حضرت به شيوه هاى شگفت و عجيب و ضرورى استدلال نمود تا آنكه مرد هندى به خدا و وحدانيت او ايمان آورد. آنگاه دو كتاب ديگر توحيد مفضّل و مصباح الشريعه را نيز اضافه مى كند و مى نويسد: زيرا اين كتب سه گانه به

ص: 57


1- بحارالانوار، ج 1، ص 14.
2- همان، ص 32.
3- همان، ج 3، ص 152 تا 198.

اندازۀ يك جلد كتاب هستند؛ ولى داراى فوايد بسيارى مى باشند(1).

وى در كتاب ديگر خويش كشف المحجه نيز به پسرش سفارش مى كند كه به كتاب اهليلجه مراجعه كند(2).

نسخ خطى

1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 7206 كه كتاب مورد نظر، كتاب پنجم از اين مجموعه است. به خط مير محمد مؤمن حسينى، تاريخ نگارش: 1072.

2. نسخۀ خطى ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3733 كه كتاب دوم از مجموعه رسالۀ اهليلجه در 48 صفحه است. تاريخ نگارش: 1150 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1294 ه. ق.

2. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1322 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.

3. نسخۀ چاپ مصر، 1328 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.

4. نسخۀ چاپ نجف اشرف، عراق، 1369 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.

ص: 58


1- الامان من الاخطار، ص 91.
2- كشف المحجة، ص 50.

الملحمة منسوب به امام صادق

اشاره

ملحمه بر وزن مدرسه به معنى واقعۀ مهم و شورش و جنگ ذكر شده است ولى اصطلاحا به پيشگويى حوادث سال نيز گفته مى شود. در كتاب مذكور، منظور همان پيشگويى حوادث سال است. نام ديگر اين كتاب محرّم نامه يا احكام محرّم است. شيوۀ اين پيشگويى بدين صورت است كه چون آغاز سال قمرى ماه محرم الحرام است، به طور طبيعى آغاز اين ماه در هر سال مصادف با يكى از روزهاى هفته خواهد بود. در اين كتاب حوادث هر سال به واسطۀ تقارن آغاز سال با يكى از روزهاى هفته پيشگويى شده است. به عنوان مثال، در ابتداى كتاب آمده است: «اگر اول محرم روز شنبه باشد زمستان آن سال بسيار سرد و همراه با بادهاى بسيار خواهد بود. گندم در آن سال در منطقۀ هجر و غير آن كم خواهد بود...» سپس بعضى حوادث اجتماعى نظير جنگها و نيز برخى حوادث طبيعى را ذكر مى كند و بالأخره آن سال را نحس مى شمارد.

«و چنانچه روز اول محرم، روز يكشنبه باشد زمستان آن سرد ولى تابستان آن صالح و نيك خواهد بود و آن سال همراه با خير و بركت و بسيارى حبوبات و ميوه ها خواهد بود.» آنگاه از شيوع بيمارى و نيز فتنه هاى اجتماعى در برخى مناطق در آن سال خبر مى دهد.

«و اگر اول محرم، روز دوشنبه باشد، زمستان صالح و نيك خواهد بود و بارانهاى نافع خواهد باريد و غلات به بهترين وجه به عمل خواهد آمد...» و به همين صورت بقيۀ ايام هفته ذكر شده و با ذكر سالى كه آغاز محرم آن روز جمعه باشد اين رساله را به پايان رسانده است.

در متن رساله هيچ اشاره اى به انتساب آن به امام صادق نشده است.

جايگاه اين كتاب

علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحار الانوار و نيز علامه شيخ عبد الله بحرانى در مقدمۀ اول كتاب عوالم العلوم، اين كتاب و نيز كتاب ملحمۀ دانيال را به عنوان دو منبع از منابع كتابهاى خويش معرفى مى كنند و با يك عبارت مى نويسند:

ص: 59

كتاب ملحمه كه به امام صادق منسوب است و كتاب ملحمه اى كه به حضرت دانيال منسوب است. دو كتاب مشهورند ولى من بر آنها زياد اعتماد نمى كنم(1).

برخى از ويژگيهاى اين كتاب و ملحمۀ دانيال در الذريعه، جلد 22، صفحات 201 و 202 اشاره شده است.

اين كتاب به صورت مسند از امام صادق به دست ما نرسيده است و محدثان بزرگ نيز به آن اعتماد نكرده اند. ازاين رو نمى توان آن را به امام صادق نسبت داد و افزون بر اين، مطالب كتاب و پيشگويى حوادث بدين صورت با شيوه و روش احاديث اهل بيت عليهم السّلام بيگانه است، چرا كه در فرهنگ اسلام، بويژه تشيّع، حوادث تاريخى و سير حيات بشر در گرو سنتهاى ثابت و لا يتغير الهى است كه در قرآن به طور مكرر و در روايات به صورت گسترده به آن اشاره يا تصريح شده است و از جملۀ اين سنتهاى الهى، تغيير شرايط و اوضاع براساس تغيير رفتارهاى مردم است:

«إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ » (2) .

و:

«ذٰلِكَ بِأَنَّ اَللّٰهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهٰا عَلىٰ قَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ » (3) .

نسخ خطى

1. مجموعۀ اين رساله در 12 صفحه به شمارۀ 937 در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، در قطع وزيرى موجود است كه ابتداى فصلهاى آن با رنگ قرمز مشخص شده است.

تاريخ نگارش: 1237 ه. ق.

2. نسخۀ خطى كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات، تهران، شمارۀ 156.

3. نسخۀ خطى مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 3874. بنا به گزارش كار احمد منزوى در ابتداى اين نسخه، اين كتاب را به امام صادق نسبت داده است(4).

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ تهران، قطع رقعى، بدون تاريخ و نام ناشر در بيست صفحه.

2. نسخۀ چاپ انتشارات علميۀ اسلاميه همراه با قرآن مجيد، تاريخ نشر: 1395 ه. ق. تهران.

ص: 60


1- بحارالانوار، ج 1، ص 22 و 41 و عوالم العلوم، ج 1، ص 26، نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، به شمارۀ 331.
2- الرعد: 11.
3- انفال: 53.
4- فهرستوارۀ كتابهاى فارسى، احمد منزوى.

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة منسوب به امام صادق

اشاره

آمدن انبيا و اوليا براى هدايت انسان به سوى خدا و آشنا كردن بيشتر او با كانون عظمت، قدرت، زيبايى و جمال حق بوده و همۀ دستورات و يادآورى آنها در اين راستا و براى رسيدن به اين هدف است، ولى انسانها در اين سير يكسان نبوده اند و هر كس داراى استعدادى خاص و ظرفيتى ويژه است.

برخى به ظواهر احكام بسنده مى كنند؛ ولى گروهى مستعد و مصمم بر پيمودن راه كمال، شيوه اى خاص و رهنمودهايى ويژه را مى جويند كه به اين گونه دستورالعملها «آداب سير و سلوك» گفته مى شود.

كتابهاى بسيارى در زمينۀ سير و سلوك نوشته شده، ولى صحيح ترين و رساترين آنها كتبى است كه برگرفته از سرچشمۀ علوم الهى و سخنان معصومين عليهم السّلام باشد. كتاب مورد بحث در موضوع سير و سلوك به امام صادق نسبت داده مى شود.

اين كتاب راه تقرب به خداوند متعال را طى يكصد باب بيان داشته است و راهنماييهايى دربارۀ مسائل مختلف زندگى و دستورات دينى در بر دارد. برخى از عناوين و ابواب كتاب ياد شده بدين شرح است:

نيت، ذكر، شكر، لباس، مسواك، دخول مسجد، نماز، قرائت قرآن، روزه، حج، قناعت، عبادت، تفكر، حرص، زهد، صفت دنيا، غرور، وسوسه، خوردن، غيبت، ريا، حسد، اخوت، حسن خلق، آفت علماء، بر والدين (نيكى به پدر و مادر)، وصيت، ذكر مرگ و حساب، صبر و شرم، معرفت، عشق به خدا و شوق به خدا، حكمت.

آخرين باب كتاب مذكور دربارۀ حقيقت عبوديت است. اين كتاب طيف گسترده اى از معارف اسلامى از اخلاقيات نيك و بد تا اعمال واجب و مستحب و حرام و برخى مسائل عقيدتى

ص: 61

همچون معرفت و محبت خدا و نيز مباحث معاد و حساب و بسيارى از آداب فردى و اجتماعى را در بر مى گيرد. البته در هر باب كمال اختصار مطالب رعايت شده است.

شيوۀ نگارش

اين كتاب با مقدمۀ بسيار كوتاهى در حمد و ثناى الهى و صلوات بر محمّد و آل او آغاز مى شود و در همان ابتدا مطالب آن به امام صادق نسبت داده مى شود. اين مطالب طى يكصد باب بيان شده كه شروع آن در نجواى عارفين است و با باب يكصدم دربارۀ حقيقت عبوديت پايان مى يابد. در پايان جملۀ «الحمد لله رب العالمين» علامت پايان كتاب و نشانۀ ناقص نبودن نسخۀ آن است.

در ذكر ابواب، ترتيب منطقى به چشم نمى خورد. گاه سخن از اخلاق است ولى در باب بعدى به سراغ آداب رفته و پس از آن دوباره به مباحث اخلاقى برگشته است. دربارۀ اخلاق نيك و بد و متضاد همچون اخلاص و ريا، تواضع و تكبر، به صورت مجزا و با فاصلۀ بسيار از هم بحث شده است. به برخى از اخلاقيات و عبادات نيز توجه نشده است، ازاين رو به نظر مى رسد نظم خاصى بر كتاب حاكم نيست مگر آنكه صاحبدلان و متخصصان فن سير و سلوك در وراى اين بى نظمى ظاهرى، نظمى پنهانى و سيرى خاص را مشاهده كنند.

اهميت و نسبت كتاب

اگرچه در ابتداى كتاب مطالب آن به امام صادق نسبت داده شده است، هيچ گونه سند و مصدرى براى آن ارائه نشده است. و حتى راوى اوليۀ آن و اينكه چه كسى اين مطالب را از امام صادق شنيده و يا از كجا نقل شده است مشخص نيست.

بنابر تحقيق برخى محققان(1) در هيچ كتابى قبل از قرن هفتم از اين كتاب نام و يادى نيست.

اولين كسى كه در تأليفات خود از اين كتاب ياد كرده است عالم فرزانه و عارف بلندآوازه سيد بن طاووس است. وى در كتاب امان الاخطار، ضمن نام بردن از كتابهايى كه لازم است هنگام مسافرت همراه انسان باشد مى نويسد:

بايد مسافر با خود همراه دارد كتاب مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة را كه از امام صادق است؛ زيرا اين كتاب كتابى لطيف و شريف در بيان راه سلوك به طرف خداوند متعال و توجه به سوى او و راهنماى دستيابى به اسرار سير و سلوك مى باشد(2).

ص: 62


1- ميرزا حسن مصطفوى يكى از مصححان كتاب در مقدمۀ آن.
2- امان الاخطار، ص 92.

يكى ديگر از كسانى كه بر اين كتاب اعتماد، و از آن روايت نقل كرده، شهيد ثانى است كه در كتاب اخلاقى مسكّن الفؤاد و نيز در كتاب فقهى كشف الريبه فى احكام الغيبة و كتاب اخلاقى ديگرش منية المريد روايات اين كتاب را نقل كرده، اگرچه از خود اين كتاب نامى به ميان نياورده است.

علامه فيض كاشانى در كتابهاى خود از جمله در الحائق ضمن بيان نام كتاب و نسبت دادن آن به امام صادق روايات بسيارى از آن را نقل كرده است.

بسيارى از دانشمندان ديگر نيز به نسبت كتاب به امام صادق تصريح كرده اند؛ كه به عنوان نمونه سخن محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى را يادآور مى شويم. وى در خاتمۀ كتاب مستدرك الوسائل مى نگارد:

تا آنجا كه من مى دانم اولين كسى كه به نسبت اين كتاب به امام صادق تصريح كرده است سيد بن طاووس در كتاب امان الاخطار است... و نيز فاضل متبحّر شيخ ابراهيم كفعمى مؤلف الجنة الامان الواقيه در كتاب مجموع الغرائب... و نيز شيخ الفقهاء شهيد ثانى كه بر اين كتاب نهايت اعتماد را نموده و آنچه در آن است را بدون هيچ ترديدى به امام صادق نسبت داده است.

و نيز سيد جليل و عالم نبيل و متبحّر، سيد حسين قزوينى در كتاب جامع الشرايع كه منسوب به امام صادق به شهادت شارح فاضل آن، يعنى شهيد ثانى و سيد بن طاووس و فاضل عارف مولانا محسن كاشانى و غير ايشان است، پس هيچ دليلى براى تشكيك در نسبت اين كتاب، آن گونه كه برخى از متأخران در آن تشكيك نموده اند نيست...

وى سپس از اعتماد و نقل گروهى ديگر از علما از اين كتاب ياد مى كند و بعد به بررسى برخى از اشكالاتى كه بر اين كتاب گرفته اند مى پردازد و به طور مفصل به آنها پاسخ مى گويد.

حضرت امام خمينى (ره) در كتاب سرّ الصلاة خويش و نيز استاد ايشان آيت الله ميرزاجواد ملكى تبريزى در كتاب اسرار الصلاة خود از مصباح الشريعه، روايت نقل كرده اند.

برخى شبهات و پاسخها

كتابهاى بسيارى به بحث و بررسى پيرامون اين كتاب و شبهات وارده بر آن پرداخته اند.

از جملۀ آنها مى توان به خاتمۀ مستدرك الوسائل محدث نورى و آغاز كتاب بحارالانوار و نيز مقدمۀ بسيار مفصّل و ارزشمند، جلال الدين محدث ارموى بر شرح فارسى مصباح الشريعة تأليف عبدالرزاق گيلانى، اشاره كرد. در ميان دانشمندان اسلامى برخى اين كتاب را از امام صادق ندانسته و گروهى در انتساب به آن حضرت تشكيك كرده و تعدادى نيز اين نسبت را پذيرفته اند.

ص: 63

علامه محمدباقر مجلسى در ابتداى بحارالانوار مى نگارد:

در كتاب مصباح الشريعه مطالبى است كه انسان آگاه و ماهر را به ترديد مى اندازد شيوه اش همانند شيوۀ ساير كلمات ائمه عليهم السّلام و آثار ايشان نيست.

و شيخ طوسى در كتاب الامالى برخى از روايات آن را اين گونه نقل كرده است:

گروهى از ابو المفضّل شيبانى از شفيق بلخى روايت كرده اند كه شخصى از اهل علم اين گونه گفته است...

از اين سخن روشن مى شود كه اين كتاب در زمان شيخ طوسى نزد او بوده و از آن روايت مى كرده است ولى به آن اعتماد كامل نداشته و نزد او ثابت نشده است كه اين روايات از امام صادق عليه السّلام است. سند اين كتاب به صوفيه منتهى مى شود، ازاين رو بسيارى از اصطلاحات آنها در آن موجود است و از بزرگان و كسانى كه مورد اعتماد آنها هستند روايت كرده است، به هر حال خدا داناست(1).

محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در پايان كتاب هداية الامة مى نويسد:

كتب بسيارى به دست ما رسيده است كه در زمان ائمه معصومين عليهم السّلام جمع آورى و تأليف شده است كه ما آنها را در اينجا ذكر مى كنيم و آنها بر سه گروهند... گروه سوم كتابهايى كه بر ما ثابت شده است قابل اعتماد نمى باشند، ازاين رو از آنها در اين كتاب نقل نكرديم، از جملۀ آنها كتاب مصباح الشريعه منسوب به امام صادق است كه سند آن ثابت نشده و در آن مطالب منكر و مخالف با روايات يقينى و متواتر وجود دارد. گاه تأليف آن را به شيخ زين الدين «شهيد ثانى» نسبت مى دهند و البته اين نسبت صحيح نيست زيرا نام اين كتاب در امان الاخطار سيد بن طاووس آمده است(2).

قبلا نام تعدادى از علما كه اين كتاب را به امام صادق منسوب دانسته و از آن روايت نقل كرده و بر آن اعتماد كرده اند، ذكر شد.

برخى نظريۀ سومى ارائه كرده اند و گفته اند: تنها قسمت اوليۀ هر باب كه با «قال صادق عليه السّلام» آغاز مى شود از امام صادق است؛ بقيه را شخص گردآورندۀ كتاب به عنوان توضيح كلام امام و شاهد به آن افزوده است. از جمله علامه محدّث نورى بر اين عقيده است(3). بعضى از اشكالاتى كه بر اين كتاب گرفته اند، عبارت اند از:

1. در اين كتاب از افراد مجهول يا منحرف روايت شده، در حالى كه اگر كتاب تأليف امام باشد،

ص: 64


1- بحارالانوار، ج 1، ص 32.
2- هداية الأمة، ج 1، ص 210، از نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى.
3- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 201

نقل از اين گونه افراد بى معنى است.

2. شيوه و سبك عبارات كتاب همچون سبك كتابهاى عرفا و صوفيه است و شباهتى با ساير متون روايى ندارد.

3. اين كتاب سندى حتى ضعيف و يا مقطوع ندارد و حتى كسى نسبت به آن ادعاى وجود سند نيز نكرده است.

4. برخى مطالب كتاب صحيح نيست و با عقايد مسلّم شيعه ناسازگار است.

محدث نورى، اين اشكالات و برخى ديگر را در خاتمۀ كتاب مستدرك الوسائل مطرح كرده و به آنها پاسخهاى مفصلى داده است(1).

* نكتۀ مهم:

در كتابى كه به نام مصباح الشريعه معروف است پس از خطبۀ كتاب، مطالبى با عنوان «نجوى العارفين» آمده است و پايان آن با حديثى به اين عبارت: «و اصول معاملة الدنيا سبعة... فاذا حصلت هذه الصفات به حقها فى نفس فهو من خاصة الله تعالى و عباده المقربين و اوليائه حقا» است ولى كتاب ديگرى نيز به نام مصباح الشريعة و منسوب به امام صادق چاپ شده و اكنون در دسترس است كه با عنوان «اصول المعاملات» آغاز مى شود و باب يكصدم آن نيز با عنوان «الغيبة» به پايان مى رسد كه آخرين جملۀ آن چنين است: «فان اردت الاسلام فاذكر الخائق لا المخلوق فيصير لك مكان الغيبة عبرة و مكان الاثم ثوابا».

اين كتاب را مى توان گزيده اى به هم ريخته از كتاب مصباح الشريعۀ اصلى دانست اين نسخۀ برگزيده توسط مؤسسه الاعلمى بيروت، لبنان در تاريخ 1403 ه. ق. در قطع رقعى و 208 صفحه به چاپ رسيده است.

البته بين نسخ مصباح الشريعۀ مشهور هم اختلافاتى وجود دارد كه به طور تفصيلى در مقدمۀ محدث ارموى بر شرح اين كتاب به آن اشاره شده است(2).

پژوهشهاى مربوط به كتاب

1. شرح فارسى مصباح الشريعه از عالم بزرگ عبد الرزاق گيلانى، چاپ كتابخانۀ صدوق با تصحيح دكتر محدث ارموى، 608 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1363 ه. ش.

ص: 65


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 194 تا 216.
2- شرح فارسى عبدالرزاق گيلانى بر مصباح الشريعه، ص 31 مقدمه.

گاه از اين شرح به عنوان ترجمه نام برده شده است و حتى به نام ترجمۀ مصباح الحقيقة توسط انتشارات پيام حق، در سال 1377 ش. در قطع وزيرى، مشتمل بر 607 صفحه با تحقيق رضا مرندى به چاپ رسيده است.

2. شرح فارسى مصباح الشريعه با نام عرفان اسلامى، مشتمل بر 12 جلد، توسط شيخ حسين انصاريان در انتشارات پيام آزادى، در سال 1368 ش. منتشر شده است.

3. مناهج انوارالمعرفة فى اسرار مصباح الشريعه، شرحى به زبان عربى، تأليف ميرزا ابوالقاسم ذهبى، معروف به ميرزا باباى شيرازى.

4. بيان الاسرار شرحى ناتمام (شرح چهل باب از يكصد باب كتاب)، تأليف شيخ حسين زاهدى.

5. لمعات جنّات الوصال، تأليف احمد بن عبد الواحد كرمانى.

6. ترجمۀ كتاب به فارسى با نام رهنمودهاى امام صادق از عباس عزيزى، مشتمل بر 301 صفحه در سال 1419 ه. ق. توسط انتشارات نبوغ، قم منتشر شده است.

7. ترجمۀ كتاب به انگليسى، لندن، 1989 م.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 644، تاريخ استنساخ: 1136 ه. ق.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5598، تاريخ استنساخ: 1067 ه. ق.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7668، تاريخ استنساخ: 1099 ه. ق.

و نسخ ديگر به شماره هاى 4924، 1145، 882 و 6570 در همان كتابخانه.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپ مركز نشر كتاب تهران با مقدمه و تصحيح حسن مصطفوى، 66 صفحه، تاريخ انتشار: 1379 ه. ق.

ص: 66

«فقه الرضا» يا «فقه الرضوى» يا «الفقه» منسوب به امام على بن موسى الرضا

اشاره

همان گونه كه از اسم اثر پيداست اين كتاب پيرامون مسائل مختلف فقهى است و البته ضمن مسائل فقهى بعضى از مسائل عقيدتى و اخلاقى نيز بيان شده است. به طور كلى مطالب اين كتاب به چهار بخش قابل تقسيم است:

1. احكام فقهى، كه قسمت عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد.

2. مسائل عقيدتى، كه در ابتدا و انتهاى كتاب آمده است، نظير: بحث معرفت، قضا و قدر، استطاعت، جبر و تفويض، مشيت و اراده.

3. مسائل اخلاقى، نظير: حيا، توكل، سخاوت، قناعت، صبر، تواضع، زهد و...

4. برخى آداب، همانند: آداب شانه زدن، روغن مالى، حجامت، استشفا به قرآن، سرمه كشيدن، آداب سفر و...

اما قسمت اصلى كتاب - كه مسائل فقهى است - مشتمل بر مطالب زير است.

مسائل طهارت، نماز، احكام ميت، روزه، زكات، حج، نكاح و طلاق، بيع و اجاره، و شفعه و امثال آن و حدود و ديات به طور مفصل.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

اين كتاب 119 باب دارد و تنظيم بابها تقريبا به شيوۀ كتابهاى فقهى است و البته اين تنظيم كاملا دقيق نيست. به عنوان نمونه، برخى از مطالب مربوط به نماز در باب 53، ضمن مباحث معاملات آمده است و يا مطالب مربوط به خمس در باب 49 و پس از مباحث ارث ذكر شده است، همان گونه كه بحث حدّ زنا و لواط جدا از ساير مباحث حدود و ديات، مقدم بر بحث ارث، خمس، صيد و ذباحه آمده است. ازاين رو به نظر مى رسد اين كتاب در تنظيم بابها اندكى دچار

ص: 67

به هم ريختگى شده است.

ب - كيفيت بيان

شيوۀ بيان اين كتاب با روايات معمول و معروف اهل بيت عليهم السّلام اختلاف فاحشى دارد. اين تفاوت سبكها آنقدر زياد است كه برخى آن را دليلى بر عدم صحت انتساب كتاب به امام رضا دانسته اند. اكثر فصلهاى كتاب با عنوان: «اعلم يرحمك الله» يا «اعلموا يرحمكم الله» شروع مى شود. و در موارد متعددى (نزديك به 200 بار) رواياتى با اين جملات «نروى عن بعض العلماء، يروى، روى، اروى» يا «قال العالم» و امثال آن نقل شده است كه چنين شيوه اى در ساير كتابها و روايات ائمه بى سابقه است. گاه روايتى را ذكر مى كند و مى گويد: «قيل معناها...» و پس از ذكر يك معنى مى گويد: «و قد فسّر على غير هذا الطريق اهل الباطن». چنين شيوه اى هم در ساير روايات وجود ندارد.

تاريخ كتاب

اين كتاب تا قرن يازدهم و زمان علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) مشهور نبوده است و او براى اولين بار در كتاب اللوامع القدسيه - كه شرح بر كتاب من لا يحضره الفقيه است - از آن ياد كرده است.

سپس علامۀ بزرگوار محمد باقر مجلسى در كتاب بحارالانوار از آن نام برده و آن را معرفى كرده و رواياتش را در فصلهاى مختلف ذكر كرده است.

علامۀ محمد تقى مجلسى جريان پيدا شدن اين كتاب را چنين بيان مى كند:

سيد فاضل مورد اطمينان، محدث، قاضى امير حسين، ساليانى دراز مجاور بيت الله الحرام بود و چون به شهر اصفهان آمد به خدمتش مشرف شدم و او را زيارت كردم. او به من اظهار داشت: هديۀ نفيسى براى شما آورده ام و آن فقه الرضوى عليه السّلام است. زمانى كه در مكه بودم گروهى از مردم قم بدانجا آمدند و با آنها كتابى قديمى بود كه در زمان امام رضا نگاشته شده بود و در برخى مواضع آن خط خود آن حضرت وجود داشت و بر آن عدۀ بسيارى از فضلا اجازاتى نگاشته بودند، به گونه اى كه براى من علم عادى پيدا شد كه اين كتاب تأليف آن حضرت است. و من آن را استنساخ نمودم... آنگاه سيد كتاب را به من داد و من نيز آن را استنساخ نمودم. و آن را به برخى فضلا دادم و فراموش كردم آن را از وى بازپس گيرم و چون شرح عربى من لا يحضره الفقيه، به نام روضة المتقين را به پايان بردم و شرح فارسى را نيز مقدارى نوشتم، آن فاضل كتاب را به من باز پس داد. پس در آن انديشه نمودم و فهميدم كه اين كتاب نزد صدوق و پدرش وجود داشته است و هر چه صدوق بزرگ به فرزندش در

ص: 68

رساله اش نگاشته عبارات همين كتاب است؛ مگر موارد اندكى. و نيز هرچه صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه بدون سند ذكر كرده است عبارات همين كتاب فقه رضوى است(1).

و در شرح خود بر كتاب من لا يحضر كه به نام اللوامع القدسيه يا لوامع صاحبقرانى معروف است مى نويسد:

ظاهرش آن است كه على بن بابويه اين عبارت را (عبارتى در رابطه با حد در اثناء غسل) و ساير عباراتى كه به پسرش نوشته است از كتاب فقه رضوى برداشته باشد، بلكه اكثر عباراتى كه صدوق از خود مى گويد از آن كتاب برداشته باشد. و اين كتاب در قم ظاهر شد و نزد ما هست.

و ثقۀ عدل قاضى مير حسين طاب ثراه قريب به ده سال قبل از اين از روى آن كتاب نوشته بود و چند جا خطّ حضرت امام رضا (صلوات الله عليه) بر آنجا بود كه من اشاره كرده ام به آن و صورت خط حضرت را قاضى نوشته بود، من نيز نوشتم و از موافقت آن نسخه با آن نسخۀ من لا يحضره الفقيه ظن قوى به هم مى رسد كه على بن بابويه و محمد بن على هر دو علم داشته اند به آنكه اين كتاب تصنيف آن حضرت است(2).

علامه محمد باقر مجلسى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار مى نويسد:

سيد فاضل محدث قاضى امير حسين (طاب ثراه) پس از آنكه به اصفهان وارد شد، مرا نسبت به كتاب فقه الرضاء آگاه نمود و گفت: در هنگام مجاورت در كنار بيت الله الحرام جماعتى از اهل قم كه براى گزاردن حج مشرف شده بودند، نزد من آمدند و با آنها كتابى قديمى بود كه تاريخ آن هم عهد با زمان امام رضا بود. و از پدرم «محمد تقى مجلسى» شنيدم كه مى فرمود:

سيد به من گفت: بر اين كتاب خط امام رضا وجود داشت و بسيارى از فضلا اجازاتى بر آن كتاب نگاشته بودند و به واسطۀ اين قرائن براى من يقين حاصل شد كه اين كتاب تأليف امام رضا مى باشد.

پس كتاب را از اهل قم دريافت كرده و آن را استنساخ نمودم. پدرم نيز كتاب را از سيد دريافت كرده و آن را استنساخ نمود و اكثر عبارات آن موافق با سخنانى است كه صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه بدون سند ذكر كرده است و نيز موافق با بيانات پدر بزرگوار صدوق در رساله اى كه به فرزندش نگاشته است و بسيارى از احكامى كه اصحاب ما ذكر كرده و مستندش معلوم نيست، در اين كتاب ذكر شده است، چنانكه در كتب عبادات خواهى ديد(3).

جايگاه كتاب

در رابطه با اين كتاب دو نظريۀ عمده وجود دارد:

ص: 69


1- به نقل از مستدرك الوسائل، ج 19، ص 231.
2- لوامع صاحبقرانى، ج 1، ص 613.
3- بحارالانوار، ج 1، ص 12.

الف - عدۀ زيادى از علما آن را تأليف امام رضا دانسته اند. بنا به قول محدث نورى افزون بر علامه محمد تقى مجلسى و محمدباقر مجلسى برخى ديگر از علما نظير علامه نراقى، فاضل هندى، سيد بحرالعلوم، شيخ يوسف بحرانى، سيد على طباطبائى مؤلف رياض المسائل و وحيد بهبهانى بر اين كتاب اعتماد كرده اند(1). علامه ملا احمد نراقى در عائد چهل و ششم كتاب عوائد الايام مى نويسد: كتاب فقه الرضا از كتب اخبار محسوب مى شود(2).

ب - تعداد بسيارى از علما نيز نسبت اين كتاب به امام رضا را رد كرده و آن را قابل اعتماد ندانسته اند. اسامى برخى از آنها عبارت است از:

1. شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعه.

2. شيخ محمد حسين اصفهانى، مؤلف كتاب فصول.

3. علامه ميرزا عبد الله افندى مؤلف كتاب رياض العلماء.

4. علامه سيد محسن اعرجى كاظمينى.

5. علامه محدث نورى، مؤلف مستدرك الوسائل.

برخى از دلايل گروه اول به شرح ذيل است:

1. جمله اى كه در اول كتاب آمده است «يقول على بن موسى الرضا»

2. عباراتى كه طىّ كتاب ذكر شده است؛ نظير «نحن معاشر اهل البيت...» يا: «جدّنا امير المؤمنين...» يا: «أروى عن ابى العالم...»

3. قرائن و شواهدى كه امير قاضى حسين از آنها يقين پيدا كرد كه كتاب تأليف امام رضا است.

نظير: تاريخ كتابت، اجازات علما، شهادت گروهى از مردم قم.

4. موافقت روايات بدون سند - كه در من لا يحضره الفقيه آمده است - با متن اين كتاب و نيز تطابق متن كتاب با برخى فتاوى كه مدرك آنها معلوم نيست.

و اما دلايل گروه دوم بر نفى اين ادعا عبارت است از:

1. مطرح نبودن اين كتاب تا قرن يازدهم. بدون ترديد اگر كتابى بدين پايه از اهميت وجود داشت علماى سابق بر آن آگاهى مى يافتند و از آن روايتى با يادى در كتابهاى خويش نقل مى كردند.

2. شيوۀ نگارش: شيوۀ نگارش كتاب با تمامى روايات ائمه: منافات دارد؛ مثلا نزديك به 200 مورد عبارات «أروى، نروى، روى عن العالم، روى عن العلما» ذكر شده است كه در ساير روايات چنين عباراتى به كار نرفته است و البته در نسخه اى كه در دست محدث نورى بوده رواياتى از راويانى كه متأخر از زمان امام رضا بودند نيز ذكر شده است. محدث نورى به اين دليل كتاب را

ص: 70


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 234.
2- عوائد الايام، ص 717.

تأليف دوران متأخر مى داند و برخى به اين اشكال پاسخ داده اند كه اين روايات مسند مربوط به كتاب نوادر عبد الله بن عيسى اشعرى است كه چون هر دو در يك مجلد بوده به واسطۀ به هم ريختگى اوراق كتاب با يكديگر مخلوط شده است.

برخى ديگر از موارد اختلاف شيوۀ اين كتاب با ساير روايات اهل بيت را قبلا در بحث شيوۀ نگارش ذكر كرديم كه از تكرار مجدد خوددارى مى كنيم.

3. در اين كتاب احكامى مخالف مذهب شيعه و اجماع علماى آن مشاهده مى شود كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف - در نظر گرفتن يكى از ائمه هنگام نماز (چنانچه از صوفيه نسبت به اقطاب خود نقل شده است) (ص 105).

ب - كفايت غسل و شستن پا از مسح كردن آن (ص 79).

ج - تعيين اندازۀ آب كر با انداختن سنگريزه در آن كه اگر امواج آن به ديوار چاه برسد «كرّ» نيست و إلاّ «كرّ» است (ص 91).

د - دو سورۀ «فلق» و «ناس» (معوذتين) از قرآن نيستند و فقط تعويذند (ص 130).

ه - اشتراط وجود دو شاهد در ازدواج (ص 232).

البته هر دو گروه ادلۀ گروه ديگر را بررسى كرده و به آن پاسخ داده اند كه در اينجا فرصت تفضيل بيشتر نيست.

نظريات پيرامون فقه الرضا

1. اين كتاب تأليف امام على بن موسى الرضا است.

2. اين كتاب تأليف برخى از شاگردان آن حضرت است.

3. اين كتاب همان كتاب شرايع على بن الحسين (صدوق بزرگ) است.

4. اين كتاب، كتاب التكليف محمّد بن على شلمغانى است.

5. اين كتاب كتاب المنقبة، امام حسن عسكرى است.

بحث مفصل در اين رابطه را در منابع زير ملاحظه فرماييد:

1. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 230 تا 322.

2. رياض العلماء، ج 2، ص 30.

3. الفصول الغروية، ص 313.

4. مفاتيح الاصول، ص 352.

5. عوائد الايام، ص 251.

ص: 71

6. الذريعه، ج 16، ص 292.

7. مقدمۀ مفصل خود كتاب كه توسط كنگرۀ جهانى امام رضا به چاپ رسيده است.

8. چهل مقاله از رضا استادى، چاپ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1371 ه. ش.

پژوهشهاى مربوط به كتاب

برخى از محققان دربارۀ اثبات صحت و يا عدم صحت انتساب اين كتاب به امام رضا و نيز بررسى آن، كتابهاى مستقلى تأليف كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. رسالة فى تحقيق فقه الرضا عليه السّلام؛ انّه صالح لتقوية احد المتعارضين، تأليف ميرزا محمد هاشم خونسارى، چاپ تهران، 1317 ه. ق. چاپ سنگى.

2. فصل القضاء فى الكشف عن حال فقه الرضا، تأليف سيد حسن صدر عاملى(1).

3. رسالة فى الرّدّ على فصل القضاء فى عدم حجيّة فقه الرضا، تأليف آغا رضا رازى اصفهانى.

4. رسالة فى الرّدّ على القول بحجية فقه الرضا، تأليف سيد ابو القاسم موسوى رياضى.

و برخى نيز اين كتاب را شرح كرده اند، از آن جمله:

1. شرح على فقه الرضوى، تأليف شيخ على آل عصفور بحرانى.

2. شرح حديث فقه رضوى، تأليف زين العابدين خان كرمانى.

3. شرح رضوى، تأليف سيد محمدرضا موسوى شيرازى.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4414، تاريخ استنساخ ندارد.

2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2099، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ شده توسط المؤتمر العالمى للامام الرضا، مشهد، با تحقيق، تصحيح، تخريج، فهارس فنى و مقدمه اى مفصّل توسط مؤسسۀ آل البيت عليهم السّلام، تاريخ انتشار: 1406 ه. ق. قطع وزيرى، 446 صفحه.

2. نسخۀ چاپ شده در تبريز به همراه المقنعة شيخ مفيد، تاريخ انتشار: 1274 ه. ق. چاپ سنگى، قطع رحلى.

ص: 72


1- الذريعة، ج 16، ص 234.

رسالۀ تمام الشريعة المصطفوية فى اصول الدين منسوب به امام على بن موسى الرضا

اشاره

اين كتاب را مى توان خلاصه اى از دين اسلام و يا برنامه هاى كلى اين دين در زمينه هاى مختلف اعتقادى، فقهى و اخلاقى دانست.

مباحث مطرح شده در اين رساله به چهار بخش قابل تقسيم است:

الف - مباحث اعتقادى: شامل بيان صفات حق تعالى، مسئلۀ جبر و تفويض و امر بين الامرين، معنى اسلام و ايمان، نبوّت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و معجزۀ جاويد او قرآن كريم، امامت و حدود آن و معرفى ائمه عليهم السّلام، مسئلۀ مرگ و معاد و برخى مسائل مربوط به آن.

ب - مباحث فقهى: نظير مباحث طهارت (وضو و غسل) نمازهاى واجب و مستحب و احكام و آداب آن، زكات، مقدار و موارد آن، روزه هاى واجب و مستحب، حج، انواع و شرايط آن، جهاد، اقسام و شرايط وجوب آن، امر به معروف و نهى از منكر، نكاح و طلاق، ارث و بالأخره أحكام خوردنيها و آشاميدنيها.

ج - مسائل سياسى: تحت عنوان تولّى و تبرّى، حدود ولايتها.

د - مسائل اخلاقى: اشاره به برخى مسائل اخلاقى، ضمن ساير مباحث نظير ارزشهاى اخلاقى، ورع، عفت، صداقت، اجتهاد و تلاش در دين، صبر، آداب معاشرت، و برخى ضد ارزشها مانند:

تكبر، اسراف و تبذير، خيانت، كتمان شهادت، لهو و بيهودگى و آوازه خوانى.

سرگذشت كتاب

مأمون عباسى وزير خويش - فضل بن سهل (ذو الرياستين) - را به محضر امام رضا مى فرستد و از آن حضرت مى خواهد تمام حلالها و حرامها و واجبات و مستحبات را براى وى بنگارد. و به روايتى ديگر: اسلام ناب را با ايجاز و اختصار بيان كند. وى در اين درخواست از آن حضرت به عنوان حجت خدا بر خلق و معدن دانش ياد مى كند.

ص: 73

امام در همان جلسه دوات و كاغذى درخواست مى كند و به فضل بن سهل مى فرمايد:

«بنويس!» آنگاه تمامى مطالب اين رساله را بيان مى كنند و فضل بن سهل آن را مى نگارد.

امام رضا رسالۀ ديگرى - رسالۀ ذهبيه - نيز به مأمون نگاشته اند كه مأمون نهايت تجليل و اهميت را براى آن قايل شده است كه به زودى بيان خواهد شد.

ولى رسالۀ مورد بحث ما كى و چگونه به مأمون رسيده و او چگونه با آن برخورد كرده است روشن نيست ولى بعدها اين رساله توسط فضل بن شاذان - از اصحاب برجستۀ امام رضا - براى ديگران نقل شده و با سندهاى متعدد و متصل به دست ما رسيده است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

امام رضا در ابتداى اين رساله مسائل اعتقادى را بيان كرده و سپس مسائل فقهى و در نهايت رسالۀ گناهان كبيره را بيان فرموده است ولى ترتيب بين مطالب به طور كامل رعايت نشده است.

به عنوان مثال هنگام مطرح كردن مسائل اعتقادى، مسئلۀ صفات الهى و نبوت و امامت مطرح شده، ولى مسئلۀ معاد بيان نشده است، بلكه به سراغ مسائل فقهى رفته و پس از بيان مطالب زيادى دربارۀ طهارت، نماز، زكات، حج، جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، وارد مسائل معاد شده است.

بحث تولّى و تبرّى در دو قسمت از رساله، ابتدا ضمن مسائل امامت و سپس طىّ مباحث فقهى پس از احكام نكاح و طلاق كه ظاهرا ربطى به مسئلۀ تولّى و تبرّى ندارد، آمده است.

و نيز مسئلۀ جبر و تفويض و معنى اسلام و ايمان و شفاعت در بين مسائل فقهى ذكر شده است.

در بارۀ اين بى نظمى ظاهرى دو احتمال وجود دارد:

اول آنكه خود امام به عللى كه بر ما پوشيده است، شايد پرهيز از يكنواختى يا به دليل رابطۀ دقيق نهانى، مطالب را همين گونه كه الان در دست ماست، طرح فرموده اند.

احتمال دوم اينكه افرادى كه اين رساله را براى ما نقل كرده اند در هنگام نقل، مطالب را پس و پيش كرده و نظم منطقى آن را به هم ريخته اند.

ب - صراحت در بيان

در اين رساله مطالب بسيار مهمى كه معمولا به واسطۀ تقيه از خلفاى جور بيان نمى شده ذكر

ص: 74

شده است. به عنوان نمونه در نسخه اى از اين رساله كه در كتاب عيون اخبار الرضا عليه السّلام آمده است، امام با صراحت كامل خلافت و امامت حضرت امير المؤمنين، امام حسن، و امام حسين عليهم السّلام را ذكر كرده و به ديگر ائمه نيز اشاره فرموده و مراتب والاى آنان و ولايت حقّۀ آنان را تبيين كرده است.

و در نسخۀ خطى ديگرى تمام ائمه را نام مى برد. در قسمتى ديگر در بيان تبرّى از ستم كنندگان بر محمّد و آل محمّد از معاويه و عمر و عاص به صراحت ياد كرده و تبرى از آنها و نيز از كسانى كه آنها را به حكومت مى رساندند و نيز از آنان كه با اميرالمؤمنين وارد جنگ شدند و نيز برائت از ابو موسى اشعرى را لازم مى شمارد. همان گونه كه حكم بدعتهاى فقهى عصر خلفاى جور را به صراحت تمام بيان فرموده است، نظير: جماعت در نماز مستحبى در ماه رمضان. تحريم متعۀ حج و متعۀ نكاح، نقصان چهار تكبير در نماز ميت و...

ج - اهميت كتاب و سند آن

اين رساله على رغم حجم كوچك آن، معارف فقهى، اخلاقى و اعتقادى مهم بسيارى در بر دارد. و از سوى ديگر، بزرگان حديث به آن اعتماد كرده و آن را در كتابهاى خويش ذكر كرده اند و داراى سندهاى متعدد است. شيخ صدوق اين رساله را به طور كامل در عيون اخبار الرضا، چاپ مؤسسۀ اعلمى در صفحات 129 تا 135، چاپ انتشارات اسلاميه، جلد دوم، با چند سند كامل نقل كرده است و ابن شعبه حرّانى نيز در تحف العقول، از صفحۀ 486 تا 496 آن را بدون سند آورده است كه البته اين دو نقل با يكديگر اختلافاتى نيز دارند.

علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، جلد 1، صفحات 352 تا 366، اين رساله را از عيون اخبار الرضا و نيز از تحف العقول نقل كرده و خود سند ديگرى هم براى آن ذكر كرده است و در ساير مجلدات كتاب بحارالانوار هم به مناسبت قطعاتى از آن را نقل كرده است.

اختلاف نسخه ها

اين رساله در كتابهاى مختلف و با سندهاى متعدد روايت شده است. شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا آن را با سه سند نقل و برخى از اختلافات اين نسخه ها را نيز بيان مى كند. محقق محترم آيت الله على احمدى ميانجى - قدس سره - در كتاب مكاتيب الرضا در صفحات 29 تا 46، اين رساله را همراه با توضيحات و بيان اختلافات آن در مصادر مختلف ذكر كرده است.

عمده ترين اختلافى كه بين نسخۀ صدوق و نسخۀ ابن شعبه حرانى وجود دارد اين است كه در نسخۀ ابن شعبه - تحف العقول - آمده است كه مأمون توسط فضل بن سهل اين نامه و درخواست

ص: 75

را به امام رضا ابلاغ كرد و حضرت هم جواب را بر فضل بن سهل املا كرد و او آن را نگاشت. و در پايان هم جملۀ «فهذه اصول الدين و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على نبيه و اله و سلم تسليما» آمده كه نشانگر پايان يافتن نامه است ولى در نسخۀ عيون اخبار الرضا عليه السّلام، فقط سؤال مأمون از امام رضا ذكر شده و واسطۀ در ابلاغ و نگارندۀ نامه مشخص نشده است و پايان بخش نامه نيز جملۀ «و الاصرار على الذنوب» است و هيچ گونه نشانه اى از پايان يافتن رساله ندارد.

اين رساله توسط سيد احمد على حسينى شرح شده و به نام شرح رسالة الامام على الرضا فيما يجب على الانسان من الاعتقاد الى المأمون ناميده شده است(1).

نسخ خطى

نسخ خطى اين رساله ضمن كتابهاى بسيارى نقل شده است. به صورت مستقل نيز در نسخ خطى فراوانى موجود است؛ از جمله در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 2761، از صفحۀ 275 تا 292 آمده است. اين نسخه از اين رساله با خطوط مشكى و طلاكارى جدول بندى شده، و ابتداى هر مطلب با خط قرمز مشخص شده و در قطع رقعى است.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپى مستقل اين كتاب مشاهده نشده ولى اين كتاب ضمن كتاب بحارالانوار، جلد 10، صفحۀ 352؛ تحف العقول صفحۀ 486 و عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحۀ 129 چاپ شده است.

ص: 76


1- ر. ك. معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت، ج 8، ص 498.

طب الامام الرضا يا رسالۀ ذهبيه يا مذهبّه منسوب به امام على بن موسى الرضا

اشاره

موضوع اين كتاب طب و بهداشت است. انسان به عنوان برترين موجودات از دو بعد جسمانى و روحانى تشكيل شده است. بعد اول روح و روان اوست كه فرمانرواى كشور بدن محسوب مى شود، و همۀ كمالهاى معنوى و علمى به آن برمى گردد و سعادت و شقاوت دنيا و آخرت انسان در گرو كمال و نقص آن است.

بعد دوم جسم انسان است كه حامل روح و وسيلۀ تصرفات اوست. البته جسم و روح به شدت به يكديگر وابسته اند و در همديگر تأثير مى گذارند.

انسانهايى كه جسمى ناتوان دارند از رسيدن به درجات معنوى و روحى و به دست آوردن برخى از كمالات و ثوابهاى اخروى نيز باز مى مانند. ازاين رو معصومين عليهم السّلام كه براى كمال بخشيدن به انسان آمده اند، گاهى مطالبى در رابطه با سلامت جسم و كيفيت ادارۀ آن ايراد كرده اند و اين درسهاى سلامتى و درمانهاى غيبى سينه به سينه و كتاب به كتاب منتقل شده و به دست ما رسيده و البته در اين مسير گاه با تحريفات و جعليّات نيز آلوده شده است. از جمله كتابهايى كه در رابطه با دارو، درمان، سلامتى و بيمارى از معصومين نقل شد، رسالۀ ذهبيّه است كه گاه به نام طب الرضا و گاه به عنوان رسالۀ مذهبّه ناميده مى شود.

هنگامى كه امام ابوالحسن الرضا به اجبار از مدينه به طوس فرا خوانده شد، بنا به درخواست مأمون اين رسالۀ مختصر را در موضوع بيمارى و سلامتى و حفظ بدن نگاشت. در اين رساله مطالب مختلفى ذكر شده است كه مى توان آن را به طور كلى به شش دسته تقسيم كرد:

1. بيان وضعيت اعضاى بدن، وظايف، مدت زمان عمر و كيفيت آنها

2. بيان وضعيت فصلهاى سال و تأثير آنها در مزاج انسان

3. آداب برخى اعمال، نظير: مسافرت، آميزش، مسواك، حجامت، استحمام و برخى مسائل

ص: 77

بهداشتى ديگر

4. غذاها و نحوۀ تغذيۀ صحيح

5. معرفى برخى داروهاى گياهى و طبيعى

6. تذكراتى براى حفظ بدن از برخى بيماريها

تاريخ كتاب

پزشكان مسيحى بسيارى در قرن دوم و سوم هجرى قمرى در كشورهاى اسلامى بودند و در داخل اركان حكومت عباسى نفوذ فوق العاده اى داشتند. حتى برخى از آنها به صورت خانوادگى و ارثى در درون حكومت اسلامى نفوذ مى كردند و پس از پدر، فرزند او همان مكانت والاى حكومتى را عهده دار مى شد. به عنوان مثال مى توان به خاندان عيسوى بختيشوع اشاره كرد. در دوران خلافت مأمون كه دار الترجمه و بيت الحكمة را تأسيس كرد و به انتقال علوم يونانى، هندى و ايرانى دست زد، اين نفوذ گسترش بيشترى يافت.

هنگامى كه امام رضا مجبور به ملازمت مأمون شد، در سفرى در شهر نيشابور عدۀ بسيارى از اين پزشكان در مجلس خليفه به گفت وگو و بحث و جدل پرداختند ولى امام سخنى نمى گفت تا اينكه مأمون از آن حضرت درخواست كرد در اين رابطه مطالبى بفرمايند و حضرت وعده داد تجربيات شخصى و نيز ميراث علمى كه نزد آن حضرت است را در نوشته اى جمع آورى كند.

مأمون از شهر نيشابور به شهر بلخ سفر كرد و حضرت از ملازمت او آسوده شد. چون مأمون به شهر بلخ رسيد به حضرت نامه اى نگاشت و درخواست خود پيرامون نگاشتن مطالب طبى را يادآورى كرد؛ حضرت رضا نيز اين رسالۀ مختصر را در پاسخ وى نوشت و ارسال فرمود.

دانشمندان مسيحى و پزشكان دربار چون بر اين رساله اطلاع پيدا كردند، همگى آن را ستودند و ارزش آن را تصديق كردند. مأمون دستور داد اين رساله را با آب طلا بنگارند و بدين سان اين رساله به رسالۀ مذهبّه يا رسالۀ ذهبيّه مشهور شد.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

امام در اين رساله ابتدا در قالب يك مثال، وضعيت جسم و اعضاى آن، و كيفيت ارتباط آنها با يكديگر را بيان فرمود. حضرت بدن را به كشورى تشبيه كرد كه فرمانرواى آن قلب است و كارگزاران آن رگها و خزانۀ آن معده و همكاران آن دست و پا و چشم و گوش و... و در تشبيهى

ص: 78

ديگر بدن را به زمينى آماده و مستعد تشبيه كرد كه نياز به رسيدگى و دقت دارد و تغافل و سهل انگارى آن را از بين مى برد و تباه مى سازد. وى سپس تغذيه و آداب و انواع آن را بيان مى كند و پس از آن به نكتۀ بسيار مهمّ پيشگيرى و تقدّم آن بر درمان، و نيز به راههاى پيشگيرى از امراض اشاره مى فرمايد.

نكتۀ مهمى كه در اين كتاب تذكر داده شده، توجه به دورانهاى مختلف عمر انسان و ويژگيهاى هر دوره است، چرا كه هر دوره اى از عمر انسان، برنامه، دارو و درمان خاصى را مى طلبد. بالأخره امام با يادآورى اين نكتۀ معنوى كه امور همه به دست خداوند متعال است و بازگشت همه به سوى اوست و اميد ثواب و پاداش از جانب اوست و با ذكر جملۀ «عليه توكلنا و عليه فليتوكل المؤمنون و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلىّ العظيم» رساله را به پايان مى برد.

ب - سند رساله و اهميت آن

اين كتاب اولين كتاب طبى است كه در اسلام نگاشته شده است زيرا آنچه قبل از آن نگاشته و يا نقل شده تنها دستورات متفرقۀ طبى بوده است كه يكجا تدوين نشده بود. البته بعدها روايات طبى كه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است توسط برخى از افراد گردآورى، و به صورت كتاب منتشر شد. از جملۀ آنها كتاب طب النبى مستغفرى در همين كتاب معرفى مى شود.

اين كتاب همان گونه كه در ابتداى امر مورد توجه بسيار مأمون و پزشكان برجستۀ آن دوران قرار گرفت و نسخه هاى متعددى از آن نگاشته شد، توجه زياد بسيارى از محدثان را نيز برانگيخت. ازاين رو آن را ضمن كتابهاى بسيارى نقل كرده اند و نسخه هاى خطى مختلفى از آن در دسترس است؛ ولى شايان ذكر است كه اين نسخه ها تفاوتهاى زيادى با يكديگر دارند. در موارد زيادى اين اختلاف از حدّ تفاوت الفاظ خارج شده و يك يا چند دستور پزشكى در يك نسخه ذكر شده است و در ديگرى نيست و يا با اضافاتى ذكر شده است.

علامه سيد مرتضى عسكرى - دام عزه العالى - دربارۀ سند اين رساله به تحقيقات زيادى دست زده و اين رساله را از نسخه هاى خطى از نوفلى به نقل از ابن جمهور روايت كرده است.

در اين نسخه متن كامل نامۀ مأمون هنگام مشاهدۀ اين رساله و تعريف بسيار وى از آن و دستور نگارش آن با آب طلا و استنساخ از آن و نگهدارى اصل آن در خزانة الحكمة نقل و سپس متن رساله همراه با تحقيقات طبى جديد به قلم دكتر عبد الصاحب زينى آورده شده است.

آيت الله على احمدى ميانه جى نيز در كتاب مكاتيب الامام الرضا عليه السّلام از صفحۀ 46 تا 97 به معرفى اين كتاب پرداخته و سندهاى مختلف و جايگاه آن را در كتابهاى متعددى برشمرده است.

ص: 79

پژوهشهاى مربوط به كتاب

اشاره

با توجه به اهميت اين كتاب پژوهشهاى بسيارى در بارۀ آن صورت گرفته است كه ما اين پژوهشهاى را در دو بخش شرح و ترجمه معرفى مى كنيم:

الف - شرح ها

1. شرح سيد ضياءالدين فضل الله بن على الرّاوندى به نام ترجمة العلوى لطب الرضوى كه شيخ منتجب الدين در كتاب الفهرست و علامه مجلسى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار از آن ياد كرده اند، ولى اكنون يافت نمى شود.

2. عافية البريّة فى شرح الذهبيه از ميرزا محمد هادى شيرازى

3. شرح طب الرضا از محمّد شريف خاتون آبادى

4. شرح طب الرضا از مولا محمد المشهدى (متوفاى 1257 ه. ق.)

5. شرح طب الرضا از مولا نوروز على بسطامى

6. شرح و توضيحات دكتر عبد الصاحب زينى كه همراه با مقدمۀ مفصل علامه سيد مرتضى عسكرى و روايات جمع آورى شدۀ ايشان از امام صادق به نام طب الرضا و طب الصادق به چاپ رسيده است.

7. شرح طب الرضا از سيد عبد الله سيد حسينى

8. شرح طب الرضا به فارسى از محمد هاشم الطبيب

9. شرح طب الرضا به فارسى از محمد مدرس مشهدى

10. شرح طب الرضا به فارسى از محمد بن يحيى

ب - ترجمه

1. ترجمۀ علامه محمد باقر مجلسى به نام طب الرضا

2. ترجمۀ فيض الله عصارۀ شوشترى

3. ترجمۀ سيد شمس الدين رضوى مشهدى

4. ترجمۀ نصير الدين تهرانى

5. ترجمۀ مولوى مقبول احمد، به زبان اردو به نام الذهبيّه فى اسرار العلوم الطبيّه

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 16، تاريخ استنساخ: 1116 ه. ق.، 12 صفحه.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 237، تاريخ استنساخ: 715 ه. ق. 27 صفحه.

ص: 80

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 234، بدون تاريخ، 14 صفحه.

نسخ چاپى

اين رساله بارها و با اسامى مختلف، گاه بدون توضيح و گاه با شرح و توضيحات، به چاپ رسيده است كه ما به معرفى چند نمونه از چاپهاى همراه با شرح اشاره مى كنيم:

1. طب الامام الرضا، شرح و تحقيق از محسن عقيل، به زبان عربى، چاپ دار المحجة البيضاء، بيروت، لبنان، 480 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1419 ه. ق.

2. طب الرضا متن عربى همراه با ترجمۀ فارسى و شرح و توضيح توسط نصير الدين طهرانى، چاپ مؤسسۀ انتشارات كوروش كبير، تهران، قطع وزيرى، 139 صفحه، تاريخ انتشار: 1340 ه. ش.

3. الرسالة الذهبيّه المعروفه بالطب الامام الرضا، چاپ المؤتمر العالمى، تحقيق محمد مهدى نجف، 77 صفحه، ضمن مجموعه اى به نام مجموعة الآثار توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در تاريخ 1406 ه. ق. در مشهد به چاپ رسيده است.

4. نسخۀ چاپ انتشارات فؤاد تهران، با تحقيق و مقدمۀ علامه مرتضى عسكرى، توضيحات دكتر زينى و ترجمۀ كاظمى خلخالى در 140 صفحه. تاريخ انتشار: 1377 ه. ش. همراه با طب الصادق چاپ شده است.

5. نسخۀ چاپ دار المناهل، بيروت، لبنان، قطع وزيرى، 192 صفحه، با مقدمۀ مفصل و ارزشمند محمد على البار، تاريخ انتشار: 1412 ه. ق.

6. نسخۀ چاپ سنگى، 32 صفحه، قطع رقعى، بمبئى، به اهتمام محمّد ملك الكّتاب شيرازى به چاپ رسيد.

ص: 81

مسند الرضا داوود بن سليمان الغازى

اشاره

احاديث گرانبهايى كه در اين مجموعه گردآورى شده اند داراى موضوع خاصى نيستند ولى بيشتر أحاديث اين مجموعه مربوط به دو موضوع است:

1. بيان مسائل اخلاقى، نظير: فضيلت علم و آداب دانش آموزى، عفت، قناعت، حسن خلق، محبت به يكديگر، اداى امانت.

2. روابط اجتماعى، همانند: رابطۀ مابين مردم، رابطه با بزرگسالان، رابطه با پدر و مادر، برخورد با بيمار و بيمارى، برخورد با حاكمان ناصالح و حكومتهاى طاغوتى و گاه ضمن اين روايات در رابطه با مسائل فقهى رواياتى همچون: نماز، روزه، حج و نيز رواياتى مربوط به مسائل اعتقادى، همچون: تفسير ايمان، عواقب شرك، حسابرسى قيامت و نيز رابطۀ انسان با خداوند متعال بيان شده است و يك حديث هم در بيان فضايل اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين عليهم السّلام است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايات

روايات اين مجموعه داراى نظم خاصى نيست و بدون رعايت هيچ ترتيبى پشت سر هم قرار گرفته اند. اولين روايت اين مجموعه دربارۀ معناى ايمان و تفسير آن به اقرار زبانى، اعتراف قلبى و عمل جوارحى است و آخرين روايت آن دربارۀ پرهيز از ستمكارى و آثار و عواقب ستمگرى است.

ب - سند و اهميت كتاب

تمامى روايات اين مجموعه با يك سند كه به صورت تحديث و قرائت بوده از امام رضا نقل

ص: 82

شده است و آن حضرت نيز روايات را از اجداد گرامى شان، و اميرالمؤمنين نيز آنها را از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل مى كند. در اين مجموعه چند حديث قدسى نيز هست كه رسول گرامى اسلام آنها را از خداى متعال نقل كرده است.

اين كتاب نزد بزرگان علم حديث همچون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى و شيخ نجاشى به روايات داوود بن سليمان معروف و مشهور بوده است و شيخ صدوق سه سند به احاديث اين كتاب ذكر مى كند.

بسيارى از علماى اعلام بر اين روايات اعتماد كرده و آن را در كتابهاى خويش آورده اند.

از جمله شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و نيز در كتاب الامالى و برخى كتابهاى ديگر خود، علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، علامه شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه و محدّث نورى در مستدرك الوسائل روايات اين كتاب را ذكر كرده اند.

يادكرد اين كتاب توسط بسيارى از بزرگان علم حديث از اهل سنت، نشانگر آن است كه اين كتاب بين دانشمندان اهل تسنن نيز مشهور و معروف بوده است. از جمله خطيب بغدادى در هنگام بيان شرح حال على بن مهرويه (كه راوى اين كتاب است) از اين كتاب ياد كرده و سند خود را به اين كتاب بيان كرده است(1). و نيز عبد الكريم بن محمّد رافعى در كتاب التدوين فى اخبار قزوين هنگام بيان شرح حال ابراهيم بن محمّد از مؤلف اين كتاب و تأليف او نام برده است؛(2)همان گونه كه در بيان شرح حال على بن مهرويه نيز از مؤلف و تأليف او ياد كرده است(3). ابن حجر عسقلانى نيز در كتاب تهذيب التهذيب از آن ياد كرده است(4).

مؤلف كتاب

داوود بن سليمان بن يوسف غازى از علماى قرن سوم هجرى قمرى است. نجاشى هنگام معرفى او نام جدّ وى را جعفر و كنيۀ او را ابو احمد ذكر مى كند. ولى شيخ طوسى نام جدّ وى را يوسف مى داند. بدين جهت برخى اين دو اسم را از آن دو نفر دانسته اند.

دربارۀ لقب مؤلف اختلاف فراوانى است؛ او را با القاب غازى، غزّا، فراء، قارى، رازى و گاه مغازى خوانده اند؛ ولى همگان متفق اند كه وى اهل قزوين بوده است.

رافعى از علماى قرن ششم، و خود اهل قزوين است. او در كتاب التدوين به شرح حال وى

ص: 83


1- تاريخ بغداد، ج 12، ص 69.
2- التدوين فى اخبار قزوين، ج 2، ص 41، چاپ نشر عطارد.
3- همان، ج 3، ص 261.
4- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 326، چاپ دار الكتب العلميه.

پرداخته است و مى نويسد:

داوود بن سليمان بن يوسف الغازى، ابو احمد قزوينى، به روايت از امام على بن موسى الرضا شهره است و گفته مى شود: چون امام رضا از شهر قزوين گذر كرد مدتى را مخفيانه در خانۀ وى توقف كرد.

آنگاه سند خود را به اين كتاب بيان مى كند و دو روايت از روايات آن را ذكر مى كند(1). و نيز در همين كتاب هنگام بيان شرح حال امام على بن موسى الرضا پس از معرفى مفصّل آن حضرت و نيز ذكر پيمان نامه اى كه هنگام ولايت عهدى امام رضا نگاشته شده است، مى نويسد:

مشهور آن است كه آن حضرت از قزوين عبور فرموده است و گفته مى شود: وى در خانۀ داوود بن سليمان مدتى مخفى بوده است و داوود نسخۀ معروف كتاب خود را از امام رضا روايت مى كند(2).

البته مخفى شدن امام رضا در خانۀ داوود بن سليمان مسئلۀ شگفتى است كه در پاورقى كتاب نيز به غرابت آن اشاره شده است و برخى از محققان كلمۀ «مستخفيا» را اشتباه نساخ گرفته و آن حضرت را مهمان داوود بن سليمان دانسته اند.

مذهب و وثاقت مؤلف

برخى با استناد به جملاتى از كتاب الارشاد شيخ مفيد خواسته اند داوود بن سليمان الغازى را از جمله خواص و اصحاب برگزيده و مورد اعتماد امام موسى بن جعفر معرفى كنند، زيرا شيخ مفيد نگاشته است: «ممن روى النص على الرضا على بن موسى عليه السّلام من ابيه و الاشارة اليه منه بذلك من خاصته و ثقاته و أهل العلم و الورع و الفقه من شيعته...» آنگاه اسامى چند نفر را ذكر كرده كه يكى از آنها داوود بن سليمان است(3).

ولى برخى از محققان اين شخص را داوود بن سليمان اطمار الكوفى دانسته اند و آيت الله خوئى، اين جملۀ شيخ مفيد را قابل تطبيق بر چند نفر مى داند و مى گويد:

دليلى بر اينكه اين عناوين مربوط به داوود بن سليمان الغازى القزوينى باشد، در دست نيست(4).

ولى ظاهرا در تشيع اين شخص ترديدى نيست و شايد بتوان مورد اعتماد بودن وى را نيز از قراينى استفاده كرد. چنانچه علامه حلّى نام او را در قسمت اول كتاب رجال خود كه ويژۀ ممدوحين و ثقات است، ذكر كرده است. و علامه مامقانى نيز مى نويسد: «و لا يبعد حسنه».

ص: 84


1- التدوين فى اخبار قزوين، ج 2، ص 414، چاپ نشر عطارد.
2- همان، ج 3، ص 272.
3- الارشاد، ج 2، ص 248.
4- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 108.

از تاريخ ولادت و وفات او خبرى در دست نيست. تنها مى دانيم كه وى در نيمۀ اول قرن سوم هجرى مى زيسته است.

منابع شرح حال

1. التدوين فى اخبار قزوين، ج 2، ص 414، و مواضع متفرقۀ ديگر.

2. رجال النجاشى، ص 161.

3. رجال الطوسى، ص 375.

4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 108.

5. مستدركات علم الرجال، نمازى، ص 356.

6. قاموس الرجال، ج 4، ص 244.

نسخ خطى

نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 5358 كه مجموعه اى از چند كتاب خطى است و اولين كتاب مجموعه كتاب مسند الرضا عليه السّلام است كه در سال 882 ه. ق. نگاشته شده است.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپ دفتر تبليغات اسلامى، قم، همراه با مقدمه اى مفصل از محقق محترم محمد حسين حسينى جلالى، با تصحيح، تخريج و استدراكات محمّد جواد حسينى جلالى، 223 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1418 ه. ق.

ص: 85

تفسير المنسوب الى الامام العسكرى منسوب به امام حسن عسكرى

اشاره

مفسر و مبيّن حقيقى قرآن كريم كه به رموز و اسرار آن آگاه و بر معانى حقيقى آن به طور كامل مطلع باشد، كسى غير از رسول اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام نيستند. تنها آنان كه به تصريح حديث متواتر ثقلين همراه جدانشدنى قرآن و ثقل اصغر هستند علم قرآن را به طور كامل دريافت كرده اند. ازاين رو تفسيرى كه از آنان فرا گرفته شده باشد (در صورت صحّت انتساب) دقيق ترين و صحيح ترين تفاسير خواهد بود.

كتاب مورد بحث ما، تفسير قرآن كريم از زبان حضرت امام حسن عسكرى است.

اين كتاب، با بيان تاريخچۀ كتاب آغاز مى شود. سپس رواياتى دربارۀ فضيلت قرآن و آداب و ثواب تلاوت آن و پس از آن رواياتى دربارۀ فضيلت اميرالمؤمنين نقل شده است. آنگاه وارد تفسير آيات مى شود و تمامى سورۀ مباركۀ حمد و قسمتى از سورۀ مباركۀ بقره را تفسير مى كند.

قبل از شروع تفسير سورۀ مباركۀ حمد، رواياتى دربارۀ فضيلت اين سوره و نيز قبل از آغاز تفسير سورۀ مباركۀ بقره رواياتى دربارۀ فضيلت سورۀ مذكور ذكر شده است.

در اين تفسير غالب آيات بر حضرت اميرالمؤمنين و اهل بيت عصمت تطبيق شده است، ازاين رو بيان فضايل اهل بيت و نكوهش دشمنانشان قسمت اعظم اين تفسير را تشكيل مى دهد.

پس از تفسير سورۀ مباركۀ حمد و يكصد و چهارده آيه از سورۀ مباركۀ بقره، به صورت گزينشى و پراكنده، برخى از آيات سورۀ مباركۀ بقره تفسير شده كه آخرين آن آيۀ 282 است:

«وَ لاٰ يَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ » البته ضمن تفسير اين آيات، يكصد و پنجاه آيه از ساير سوره هاى مباركۀ قرآن، مورد اشاره قرار گرفته، توضيحاتى دربارۀ آنها آمده و تفسير آنها بيان شده است. تمامى اين كتاب منسوب به حضرت امام حسن عسكرى است و طىّ آن احاديثى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ طاهرين و نيز فاطمۀ زهرا عليها السّلام نقل شده است.

ص: 86

سرگذشت كتاب

در آغاز اين كتاب آمده است: در دوران امامت حضرت امام حسن عسكرى در استرآباد - گرگان - حاكمى زيدى مذهب به نام «حسن بن زيد علوى» حكومت مى كرد و افرادى را كه داراى مذهب زيدى نبودند مورد اذيت و آزار قرار مى داد و گاه به قتل مى رساند.

در اين هنگام دو نفر از اهالى استرآباد به نام هاى محمّد بن زياد و محمّد بن سيار از شيعيان امامى مذهب، با احساس خطر از استرآباد فرار مى كنند، و به محضر امام حسن عسكرى مشرف مى شوند.

حضرت به محض ورود آنها، پيش از آنكه چيزى بگويند از فرار و پناه جويى آنان خبر مى دهد و برايشان دعا مى كند. آنان شگفت زده از علم غيبت امام، از ايشان چاره جويى مى كنند و حضرت به آنان مى فرمايد: «دو فرزند خود را نزد من بگذاريد، تا به آنها علم بياموزم و خود بى هراس برگرديد كه خدا شرّ دشمنان و بدگويان را كفايت كرد. و شما را از حاكم هراسى نباشد.»

آنان به دستور امام عسكرى عمل مى كنند و دو فرزند خود به نامهاى يوسف و على را نزد آن حضرت مى گذارند و برمى گردند. پس از گذشت زمانى امام به اين دو نفر (يوسف و على) مى گويد: «هرگاه خبر سلامتى پدرانتان و راستى و عده اى كه به آنها دادم رسيد، به شكرانۀ آن به شما علم تفسير خواهم آموخت...»

زمانى نمى گذرد و خبر سلامتى آنها و درستى و راستى خبرى كه حضرت به آنها داده بود به فرزندانشان مى رسد و حضرت طبق وعده اى كه داده بود شروع به بيان تفسير قرآن براى اين دو مى كند و مدت هفت سال - كه تمامى ساليان امامت حضرت امام حسن عسكرى است - براى اين دو تفسير مى گويد. پس از آن اين دو نفر به استرآباد باز مى گردند و آموخته هاى خود را بازگو مى كنند و بدين سان اين مجموعه معارف به يادگار مى ماند.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

اين كتاب به صورت تفسير ترتيبى آيات است كه پس از بيان مقدماتى، با تفسير سورۀ حمد آغاز و تا آيۀ 114 سورۀ مباركۀ بقره به صورت منظم تفسير شده است؛ سپس برخى آيات گزينش و تفسير و بعضى ديگر واگذار شده است. آيات گزينش شده نيز به ترتيب منظم مورد تفسير قرار گرفته است.

ص: 87

هنگام تفسير ابتدا آيۀ شريفه بيان شده و سپس با عنوان: «قال الامام» بيانات آن حضرت به صورت تركيب مزجى آمده است.

گوينده، ذيل آيات معنى لغات آيه و نيز شأن نزول و تاريخ مربوط به آن و نيز مطالبى پيرامون موضوع آيه و در موارد بسيارى از ساير ائمه عليهم السّلام دربارۀ آيۀ شريفه بيان مى كند. وى ضمن تفسير اين آيات، برخى آيات ديگر را هم به عنوان شاهد ذكر كرده است و گاه به تفسير آنها نيز مى پردازد.

ب - سند كتاب

اين كتاب با سندهاى مختلفى از شيخ صدوق نقل شده است و او اين كتاب را از استادش ابوالحسن محمّد بن قاسم استرآبادى، و او اين تفسير را از دو راوى كتاب از محضر حضرت امام حسن عسكرى نقل مى كند.

صحت انتساب كتاب

اشاره

آيا براستى اين كتاب املا و بيان حضرت امام حسن عسكرى است ؟

اين سؤال بسيار مهمى است كه موافقان و مخالفان بسيارى ضمن بحثهاى مفصل دربارۀ آن سخن گفته اند:

گروه اول

برخى از بزرگان اين كتاب را جعلى و بى اعتبار و غيرقابل اعتماد دانسته اند. تا آنجا كه برخى مدعى شده اند مؤلف اين تفسير فردى عالم و دانشمند هم نبوده است چه رسد به اينكه امام معصوم باشد.

از جمله اين گروه مى توان به افراد ذيل اشاره كرد:

1. ابن غضائرى به نقل از عنايت الله قهپائى در كتاب مجمع الرجال، ج 6، ص 25، و محقق شيخ محمد تقى تسترى در كتاب الاخبار الدخيله، ج 1، ص 152 و ديگران.

2. علامه حلّى، در كتاب رجال العلامة، ص 256، شمارۀ 60.

3. مير محمّد باقر حسينى اسدآبادى مشهور به محقق داماد، در كتاب شارع النجاة، ص 118.

4. علامه شيخ محمد جواد بلاغى، مؤلف تفسير الاء الرحمن، ج 1، ص 109.

5. محقق تسترى در الاخبار الدخيله كه در جلد 1، صفحۀ 152 تا 228، طى بحث مفصلى موارد بسيارى از روايات آن را بررسى و عدم صحت آن را تبيين كرده است.

ص: 88

6. علامه شيخ ابوالحسن شعرانى در حاشيۀ تفسير مجمع البيان در آخرين صفحاتى كه به عنوان فهرست اسماء مشاهير قرّاء در پايان تفسير مجمع البيان نوشته است.

7. آيت الله سيد ابو القاسم خوئى، در معجم رجال الحديث، ج 12، ص 147 و گروهى ديگر.

گروه دوم

برخى عقيده دارند كه انتساب اين كتاب صحيح است و با سندهاى مختلف و قراين متعددى به دست ما رسيده است كه از اين گروه اند:

1. شيخ صدوق يكى از صاحبان كتب اربعۀ شيعه و يكى از بزرگترين محدثان اماميه كه در كتابهاى متعدد خويش از جمله من لا يحضره الفقيه، التوحيد، الامالى و غيره به عين سند تفسير رواياتى را ذكر كرده است.

2. علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در كتاب روضة المتقين در شرح مشيخه صدوق در هنگام ذكر محمّد بن قاسم استرآبادى.

3. علامه محمد باقر مجلسى در بحارالانوار، ج 1، ص 28، هنگام معرفى مصادر بحارالانوار.

4. محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه، ج 20، ص 59. وى كتاب تفسيرى را كه ابن غضائرى و ديگران بر آن ايراد كرده اند غير از اين كتاب مى داند و به اين كتاب اعتماد مى كند.

5. محدّث بزرگوار علامه ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسائل، ج 23، ص 200.

6. كتاب شناس بزرگ شيخ آقابزرگ تهرانى، در الذريعه، ج 4، ص 285 تا 293. با اينكه بناى كتاب الذريعه بر اختصار است به طور مفصل وارد بحث اين تفسير شده است و آن را معتبر مى داند. و نيز بسيارى از علما در كتابهاى خود روايات اين كتاب را نقل كرده اند كه خود نوعى اعتماد و قبول آن تلقى مى شود. از جمله آنها عبارت اند از:

1. طبرسى در كتاب الاحتجاج.

2. قطب راوندى در الخرائج و الجرائح.

3. ابن شهرآشوب در المناقب.

4. شهيد ثانى در منية المريد.

5. علامه سيد هاشم بحرانى در تفسير البرهان.

ص: 89

6. علامه فيض كاشانى در تفسير الصافى(1).

7. آيت الله حاج آقا حسين بروجردى در كتاب جامع احاديث الشيعه.

براى اطلاع بيشتر بايد به كتاب مستدرك الوسائل، ج 23، ص 186 تا 200، و نيز كتاب الذريعه، ج 4، ص 285 تا 293 و نيز رساله هاى مختصرى كه در همين رابطه نوشته شده است مانند رسالۀ شيخ محمد جواد بلاغى به نام رسالة التكذيب لرواية التفسير المنسوب الى العسكرى و رضا استادى به نام چهل مقاله و ميرزا ابوالمعالى كلباسى به نام رسالة فى تفسير العسكرى مراجعه كرد.

* نكتۀ مهم

دو تفسير ديگر به تفسير عسكرى موسوم است كه گاه با كتاب مورد بحث اشتباه مى شود. براى توجه بيشتر نام آن دو را ذكر مى كنيم:

1. تفسير يكصد و بيست جلدى حسن بن خالد برقى از امام هادى عليه السّلام(2).

2. تفسير عسكرى معروف در ميان اهل سنت كه تأليف ابوهلال عسكرى است.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1056، تاريخ استنساخ: 886 ه. ق.

2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1233، 3764 ه. ق.

3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، مشهد، شمارۀ 1249 و 1037.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ سنگى، تاريخ انتشار: 1286 ق. تهران.

2. نسخۀ چاپ سنگى، تاريخ انتشار: 1315 ش. تبريز، كه در حاشيۀ تفسير قمى چاپ شده است.

3. نسخۀ چاپ مدرسه الامام المهدى عليه السّلام، قم، تاريخ انتشار: 1409 ه. ق. در 736 صفحه با تصحيح و تخريج سيد محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى.

ص: 90


1- ر. ك. تفسير صافى، ص 112، مقدم دوازدهم.
2- ر. ك. الذريعه، ج 4، ص 283.

كتاب سليم بن قيس سليم بن قيس هلالى

اشاره

مهمترين مسئله اى كه مسلمانان پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله در آن دچار اختلاف نظر شديد شدند و مشكلات و مصيبتهاى فراوانى را در پى داشت و جانها و اموال بسيارى براى آن از بين رفت مسئلۀ امامت و جانشينى رسول خدا بود و پيش بينى همين وضعيت بود كه پيامبر را هنگام ابلاغ آخرين در حجة الوداع به وحشت انداخت و خدا با وعدۀ (وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ ) به قلب او آرامش بخشيد.

تاريخ صدر اسلام، از سويى، سرشار از فضايل، مناقب و تصريحات مكرر پيامبر به مقام و مرتبت و ولايت و امامت على بن ابى طالب و فرزندان معصوم اوست و از طرفى انباشته از ستمها و بيدادگريهايى است كه بر اين عزيزان رفته است.

سليم بن قيس در كتاب خود به دنبال بيان همين حقيقت است. او از سويى، فضايل و مناقب و احاديث امامت و ولايت على عليه السّلام و يازده فرزند معصوم او را بيان مى كند و از طرفى، ناديده گرفتن تمامى اين فرامين را شرح مى دهد و به توصيف چگونگى غصب خلافت و حقايق مهمّ پنهان مانده و كتمان شده در صدر اسلام مى پردازد. او همچنين قسمتهايى از دوران حكومت علوى و جنگهاى سه گانۀ حضرت و نيز دوران خلافت غاصبانۀ معاويه و جنايات او را شرح مى دهد و گاه به مطالب متفرقۀ ديگرى از معارف اسلامى نظير معنى اسلام و ايمان مى پردازد.

اهميت كتاب

اشاره

نكات بسيارى موجب شده است كه اين كتاب يكى از پرسروصداترين كتابهاى حديث و بااهميت ترين آنها به شمار آيد و مباحث بسيار گسترده اى را ايجاد كند و محققان بسيارى را به بحث و بررسى و مناقشه و اشكال و جواب وادار سازد كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

ص: 91

1. قدمت كتاب

اين كتاب از جمله اولين كتابهاى باقيمانده از شيعيان صدر اسلام است. شيعه از روزگار نخستين اسلام به نگارش كتاب و تدوين احاديث پرداخت ولى بسيارى از اين كتابها در گذر زمان و به دست بيدادگران حاكم و دوستان غافل و به دليل وضعيت خاص اجتماعى از بين رفت.

در اين ميان از اولين كتابها، يا اولين كتاب شيعه همين كتاب سليم بن قيس هلالى است. اين حقيقت را ابن نديم (متوفاى 385 ه. ق.) در كتاب الفهرست، فن پنجم، از مقالۀ شيعه، صفحۀ 275، محمّد بن ابراهيم نعمانى، در كتاب الغيبه، صفحۀ 61، علامه سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، صفحۀ 272، محدث قمى، در كتاب الكنى و الالقاب، جلد 3، صفحۀ 243، كتاب شناس برجسته علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه، جلد 2، صفحۀ 306 و قاضى بدرالدين سبكى در كتاب محاسن الوسائل، ذكر كرده اند.

2. تأييد ائمه

كتاب سليم بر برخى از ائمه عليهم السّلام و گروهى از صحابۀ بزرگوار آنان عرضه و توسط آنها تأييد شده است.

نقل شده است وقتى اين كتاب بر امام زين العابدين عرضه شد، آن حضرت فرمود:

سليم راست گفته است، خدايش رحمت كناد. اينها تمام احاديث ماست و آن را مى شناسيم(1).

و نيز از امام صادق نقل شده است كه فرمود:

هر كس از شيعيان و دوستان ما كه كتاب سليم بن قيس هلالى نزد او نباشد از امر ولايت ما چيزى نزد او نيست و از مسائل مربوط به ما چيزى را نمى داند. اين كتاب الفباى شيعه و سرّى از اسرار آل محمد است(2).

و نيز دربارۀ برخى از روايتهاى سليم، تأييداتى از ساير ائمه نقل شده است؛ مثلا تأييد امام باقر به حديث دهم كتاب در آن آمده است(3).

3. اعتماد علما

علماى شيعه در طول تاريخ به اين كتاب اهتمامى ويژه داشته اند و از آن احاديثى را نقل كرده اند؛ افراد ذيل از آن جمله اند:

ص: 92


1- اختيار معرفة الرجال، ص 104، ح 167؛ مختصر البصائر، ص 140؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 72، ح 78.
2- تكملة الرجال، ج 1، ص 467؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 54؛ الذريعه، ج 2، ص 152.
3- اختيار معرفة الرجال، ص 105، ح 168 و متن كتاب سليم

1. شيخ كلينى در كتاب الكافى.

2. محمّد بن ابراهيم نعمانى، شاگرد شهير كلينى، مؤلف كتاب الغيبة. وى در اين رابطه مى نويسد:

در ميان تمامى شيعه آنان كه دانش را فرا گرفته و از ائمه روايت كرده اند، اختلافى نيست كه كتاب سليم بن قيس هلالى از بزرگترين اصول و قديمى ترين آنهاست و دانشمندان و محدثين آن را نقل كرده اند، زيرا همۀ آنچه در اين اصل آمده است از رسول اكرم و اميرالمؤمنين و مقداد و سلمان و ابوذر و همانند ايشان از صحابۀ رسول اكرم و اميرالمؤمنين است و اين كتاب از اصولى است كه شيعه به آنها مراجعه مى كند و به آنها تكيه و اعتماد نموده است(1).

3. شيخ مفيد در آخر كتاب تصحيح الاعتقاد.

4. شيخ طوسى در كتاب الفهرست، صفحۀ 81 به اين كتاب اشاره كرده و نيز برخى احاديث آن را در تهذيب الاحكام، الامالى و الغيبة نقل كرده است.

5. حاكم حسكانى در شواهد التنزيل.

6. امين الاسلام طبرسى در كتاب اعلام الورى و تفسير مجمع البيان.

7. احمد بن على طبرسى در كتاب الاحتجاج.

8. ابن شهرآشوب در كتاب المناقب.

9. سيد بن طاووس در كتاب اليقين و التحصين و الطرائف.

10. علامه حلّى در كتاب اثبات الوصيه و مختلف الشيعه و منتهى المطلب.

11. محدث بزرگوار، ديلمى، در ارشادالقلوب و اعلام الدين.

12. علامه محدّث شيخ حرّ عاملى در اثبات الهداة، جواهر السنيه و وسائل الشيعه.

13. علامه مجلسى اين كتاب را جزء مصادر بحارالانوار ذكر كرده است و دربارۀ آن مى نويسد:

كتاب سليم بن قيس در نهايت شهرت است و برخى بر آن خرده گرفته اند و حق آن است كه اين كتاب از اصول معتبره است و ما دربارۀ آن در مجلد آخر بحارالانوار سخن خواهيم گفت و سندهاى آن را ذكر خواهيم كرد(2).

14. علامه شيخ عبد الله بحرانى در عوالم العلوم.

و بسيارى ديگر كه به دليل اختصار از نقل آن خوددارى مى كنيم.

ص: 93


1- كتاب الغيبة، ص 61، چاپ مؤسسۀ اعلمى بيروت.
2- بحار الانوار، ج 1، ص 32.
4. كيفيت و زمان تأليف

حضور مؤلف در يكى از مهمترين، حساس ترين و تاريكترين برهه هاى تاريخ صدر اسلام و نيز گزينش مطالبى كه نقش اساسى در تبيين تاريخ اسلام و عقايد و افكار مسلمانان دارد، دو نكته اى است كه اهميت بسيارى به اين كتاب مى بخشد.

5. دقت در نقل

دقت در نقل احاديث و ذكر سندها و عرضۀ آن بر ائمه عليهم السّلام و برخى صحابه و حتى گاه عرضۀ بعضى از احاديث بر مخالفان و اعتراف آنها به صحت آن و تأييد بزرگانى همچون سلمان و ابوذر موجب اعتماد بيشتر بر مطالب كتاب مذكور مى شود.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

اين كتاب داراى ترتيب خاصى نيست و به نظر مى رسد مؤلف در ذكر روايات هيچ گونه ترتيبى اتخاذ نكرده است.

ب - سند روايات

در ابتداى كتاب آمده است:

راوى كتاب (ابان بن عياش) مى گويد: مؤلف كتاب (سليم بن قيس) هنگام سپردن اين كتاب به من گفت: نزد من نوشته هايى است كه آن را از افراد ثقه و مورد اعتماد شنيده و با دست خود نگاشته ام... و آنها حقيقت است و از اهل حق و فقها و راستگويان و نيكوكاران فرا گرفته ام. از على بن ابى طالب عليه السّلام و ابو ذر و سلمان و مقداد بن اسود، اين گونه نبوده كه حديث را تنها از يك نفر بشنوم. بلكه چون از يكى شنيدم از ديگران هم نيز از آن حديث پرسش كردم تا همگى بر آن اتفاق نمودند و مطالبى است كه بعد از آنها از اهل حق شنيده ام(1).

در طول تاريخ اين كتاب بارها و بارها استنساخ شده است به طورى كه نسخه هاى بسيارى از آن وجود داشته است و دارد تا آنجا كه در مقدمۀ اين كتاب از 60 نسخۀ خطى ياد كرده و 22 نسخۀ خطى هنگام تصحيح كتاب نزد مصحح موجود بوده است كه كمتر كتابى از چنين شهرت و كثرت نسخ برخوردار است.

راوى آن يعنى ابان بن عياش تصريح كرده است كه شيوۀ نقل او قرائت بوده و همۀ احاديث را

ص: 94


1- كتاب سليم بر قيس، ص 558، چاپ سه جلدى.

بر مؤلف قرائت كرده است كه اين شيوه بهترين شيوۀ نقل حديث است.

غالبا سند نسخه هاى متعدد موجود به يكى از اين سه نفر منتهى مى شود:

1. محمد بن ابى عمير از اصحاب امام باقر و صادق و از بزرگترين محدثان و راويان، همچنين از اصحاب اجماع كه نزد شيعه و عامه مورد اعتماد بوده است(1).

2. حماد بن عيسى از اصحاب امام صادق، امام كاظم و امام رضا و مورد توثيق علماى رجال(2).

3. نسخۀ عبد الرزاق بن همام بن سهيل از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السّلام(3).

خوشبختانه هم اكنون نسخه هاى متعدد اين كتاب با سندهاى متصل و مختلف موجود است و البته بين اين نسخه ها تفاوتهايى وجود دارد كه به آن اشاره خواهد شد.

اسامى كتاب

از اين كتاب به اسامى مختلف نام برده شده است؛ گاه از آن به عنوان اصل سليم بن قيس هلالى و گاه با نام صحيفۀ سليم و يا الحديث لسليم بن قيس هلالى و همچنين كتاب السقيفه لسليم بن قيس الهلالى و الامامة لسليم بن قيس الهلالى و نيز ابجدالشيعه و يا اسرار آل محمد صلّى الله عليه و آله نام برده اند.

اشكالات و پاسخها

دربارۀ مطالب اين كتاب و نيز صحت و سقم آن مباحث بسيارى در ميان محققان و دانشمندان وجود داشته است. برخى بر آن اشكالاتى وارد كرده اند، بسيارى به پاسخ و توضيح اين اشكالات پرداخته اند كه مى توان براى اطلاع بيشتر از اين مباحث به كتابهاى ذيل مراجعه كرد:

1. علامه مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 52.

2. علامه سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 293.

3. علامه آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج 2، ص 159.

4. علامه سيد محمدباقر موحد ابطحى، تهذيب المقال، ج 1، ص 192.

5. علامه شيخ محمد تقى تسترى، قاموس الرجال، ج 5، ص 230.

6. علامه سيد محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج 4، ص 65.

7. علامه سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ص 400.

ص: 95


1- ر. ك الفهرست طوسى، ص 142 و معجم رجال الحديث، ج 15، ص 291.
2- ر. ك معجم رجال الحديث، ج 7، ص 236.
3- همان، ج 11، ص 15.

اختلاف نسخ

نسخه هاى موجود از اين كتاب با يكديگر تفاوت دارند، اين تفاوتها در سند احاديث و نيز در تعداد حديثها و ترتيب آنها و حتى جملات يك حديث است به طورى كه در برخى نسخه ها طولانى تر و در برخى كوتاهتر ايراد شده است.

برخى از محققان با توجه به اين اختلافها آنها را به چند دسته تقسيم كرده اند:

نوع اول: داراى 48 حديث كه با اسناد متعدد از شيخ طوسى (ره) روايت شده است و شيخ نيز به چهار طريق از سليم نقل مى كند.

نوع دوم: داراى 41 حديث از احاديث نسخۀ قبلى و فاقد 7 حديث است.

نوع سوم: نسخه اى كه از ابن محمد رمانى نقل شده و در مقدار احاديث با نسخه هاى قبلى متفاوت است؛ يعنى اضافاتى در ابتدا و انتهاى برخى احاديث وجود دارد و داراى احاديثى است كه در نسخه هاى قبلى نقل نشده است ولى در ساير منابع از سليم نقل شده است كه تعداد آنها 22 حديث است.

مؤلف كتاب

ابوصادق، سليم بن قيس هلالى عامرى كوفى يكى از تابعين است كه در نسب با رسول اكرم مشترك است و نسب او به حضرت اسماعيل بن ابراهيم مى رسد.

نام او سليم بر وزن حسين (مصغرا) است و گاه از او با نام سليمان، سلمه، مسلم، و يا سلم ياد شده است كه ناشى از تصحيف نساخ است. وى از قبيلۀ بنى هلال از فرزندان عامر بن صعصعه است. او در سال دوم هجرت در روستايى نزديك شهر كوفه متولد شد و بعدها براى سكونت دائمى به شهر كوفه هجرت كرد. وى از اصحاب حضرت اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، و امام باقر شمرده مى شود؛ چنانكه شيخ طوسى در كتاب رجال خود به مصاحبت او با اين پنج امام تصريح كرده است.

سليم در دوران نوجوانى به محضر اميرالمؤمنين مشرف شد و در سلك ياران آن حضرت درآمد و در جنگهاى جمل، صفين و نهروان در كنار حضرت حضور داشت. مهمتر آنكه در گروه خاصى از ياران برگزيدۀ مولا كه «شرطة الخميس» ناميده مى شدند، عضويت داشت و در آخرين لحظات عمر آن حضرت نيز در كنار بستر آن بزرگوار بوده و وصيت حضرت را روايت كرده است. وى در محضر امام حسن و امام حسين نيز بوده است ولى معلوم نيست در هنگام حادثۀ

ص: 96

عاشورا در كجا بوده است؛ احتمال دارد مانند مختار بن ابى عبيدۀ ثقفى و بسيارى ديگر از اصحاب اميرالمؤمنين در زندانهاى مخوف عبيدالله بن زياد محبوس بوده باشد. او پس از شهادت امام حسين به محضر امام سجاد مشرف شد و احاديث كتاب خود را بر آن حضرت عرضه كرد و امام او را تأييد كرد و در همين زمان امام باقر را در محضر امام سجاد زيارت كرد و با آن حضرت سخن گفت.

وضعيت زندگى و جايگاه والاى معنوى اش از جملاتى كه راوى كتاب در ابتداى آن ذكر كرده است بخوبى مشخص مى شود.

ابان بن ابى عياش مى گويد: «مردى را در كرامت نفس و شدت تلاش و اجتهاد و حزن و غم طولانى و گريزان بودن از شهرت بسان او نديدم...».

وى تا سال هفتاد و پنج هجرى كه حجاج به استاندارى كوفه منسوب شد، ساكن شهر كوفه بود ولى در آن سال از ترس حجاج از كوفه گريخت و به ايران و سرزمين فارس و شهر «نوبندگان» نزديك شهر كنونى «فسا» پناهنده شد و در آنجا با ابن ابى عيّاش ملاقات كرد و اين كتاب را به او سپرد و در همانجا از دنيا رفت. چنانكه تفصيل آن در ابتداى كتاب آمده است.

شيوخ و استادان

سليم بن قيس از افراد بسيارى روايت نقل كرده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. پنج تن از ائمه (امام على، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، و امام باقر عليهم السّلام)؛ 2. سلمان فارسى؛ 3. ابوذر غفارى؛ 4. مقداد بن اسود؛ 5. عبد الله بن عباس؛ 6. عمار ياسر؛ 7. محمّد بن ابى بكر؛ 8. ابو سعيد خدرى؛ 9. براء بن عازب؛ 10. عبد الله بن جعفر طيار؛ 11. جابر بن عبد الله انصارى؛ 12. حذيفة بن يمان؛ 13. ابو ايوب انصارى؛ 14. خزيمة بن ثابت «ذو الشهادتين» و...

شاگرد و راوى ديگرى غير از ابان بن ابى عياش و كتاب ديگرى غير از اين كتاب از او سراغ نداريم.

مصادر ترجمه

1. مقدمۀ كتاب سليم بن قيس.

2. رجال الطوسى، ص 91، 74، 68، 43 و 124 كه در آن سلمه آمده است.

3. رجال النجاشى، ص 8.

4. الفهرست از شيخ طوسى، ص 81.

ص: 97

5. ريحانة الادب، ج 6، ص 369.

6. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 293.

7. اعيان الشيعة، ج 7، ص 293.

8. تنقيح المقال، ج 2، ص 52.

9. روضات الجنات، ج 4، ص 65.

10. معجم رجال الحديث، ج 8، ص 216.

11. قاموس الرجال، ج 5، ص 227.

12. تهذيب المقال، ج 1، ص 183.

پژوهشهاى مربوط به كتاب

1. از جملۀ پژوهشهاى پيرامون اين كتاب 2 جلد از كتابى است كه به عنوان جلد اول و سوم همين كتاب به چاپ رسيده است كه در آن شيخ محمدباقر انصارى بسيار مفصل به بيان مطالبى پيرامون كتاب و مؤلف آن پرداخته و در جلد سوم فهارس فنى بسيار مفيدى بر آن ترتيب داده است كه خود تأليف مستقلى به شمار مى آيد.

2. منتخب و گزيدۀ اين كتاب توسط شيخ عبد الحميد بن عبد الله.

3. منتخب و گزيدۀ اين كتاب توسط سيد محمد على شاه عبد العظيمى.

4. ترجمۀ كتاب به زبان فارسى توسط اسماعيل انصارى به نام اسرار آل محمد صلّى الله عليه و آله كه اخيرا به شكلى زيبا همراه با فهارس و مقدمه توسط انتشارات الهادى، قم، در سال 1418 ه. ق. مشتمل بر 768 صفحه در قطع وزيرى منتشر شده است.

5. ترجمه و اعراب گذارى متن، توسط مترجمى ناشناس، بدون تاريخ، توسط انتشارات اهل بيت، بدون مكان، در قطع وزيرى، و 548 صفحه منتشر شده است.

6. ترجمۀ كتاب به زبان اردو، به قلم ملك محمد ملك شريف، 1357 ه. ق. 237 صفحه، نشر مكتبة الساجد، ملتان پاكستان.

7. ترجمۀ كتاب به فارسى به نام تاريخ سياسى صدر اسلام، توسط دكتر محمود رضا افتخارزاده، انتشارات رسالت قلم، در سال 1377 ه. ش. در قطع وزيرى و 450 صفحه با مقدمه اى مفصل به قلم مترجم در تهران منتشر شده است.

ص: 98

نسخ خطى

اين كتاب داراى نسخ خطى بسيارى است كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات مشهد، شمارۀ 456.

2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2035.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 8130.

4. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 575.

5. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 729.

6. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 7699.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ الحيدريه، نجف اشرف، عراق، در 192 صفحه، با مقدمۀ سيد محمد صادق بحرالعلوم، بدون تاريخ و چند چاپ ديگر از همين مطبعه با برخى اضافات. اين نسخه بارها در ايران و عراق به شيوۀ افست چاپ مجدد شده است.

2. نسخۀ چاپ مؤسسة البعثة، بيروت، 215 صفحه، در سال 1407 ه. ق. با مقدمۀ سيد علاء الدين موسوى. اين نسخه در تهران توسط مؤسسۀ بعثت در سال 1408 ه. ق. با برخى اضافات به چاپ رسيده است.

3. نسخۀ چاپ مؤسسۀ اعلمى بيروت، لبنان، بدون مقدمه، تصحيح و تخريج در 270 صفحه، و بى تاريخ.

4. نسخۀ چاپ مؤسسۀ نشر الهادى در 3 جلد و 1472 صفحه، با تصحيح و تخريج و مقدمۀ مفصل و مستدرك توسط شيخ محمد باقر انصارى زنجانى خوئينى. اين جا بعدا به صورت مختصرتر در يك جلد توسط همان مؤسسه منتشر شده است.

ص: 99

كتاب الديات يا كتاب عبد الله بن جبر يا كتاب ظريف بن ناصح منسوب به اميرالمؤمنين

اشاره

اين كتاب فتواها و احكام اميرالمؤمنين عليه السّلام دربارۀ مقدار ديه است كه آن حضرت بيان فرموده و برخى از اصحاب ايشان آن را نگاشته اند. سپس همۀ اين احكام جمع آورى شده و به صورت بخشنامه اى توسط اميرالمؤمنين براى همۀ كارگزاران حكومت و فرماندهان لشكرش فرستاده شده است(1).

در اين رساله نزديك به سيصد نوع ديه براى جراحتهاى مختلف اعضاى بدن بيان شده است كه با دقت عجيبى از بزرگترين جراحات تا كوچكترين آنها و با طبقه بندى هر يك از اين جراحات ديه خاص آن ذكر شده است.

اولين ديۀ مذكور در اين كتاب «ديۀ جنين»، و پايان بخش آن «ديۀ افتضاض بكر» است. در اين رساله به جز بيان ديات مختلف، برخى احكام ديگر نيز ضمن روايت بيان شده است كه از آن جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1. چگونگى اندازه گيرى برخى از نقص ها يا جراحتها همانند كم شدن بينايى، كم شدن شنوايى، نقص و كوتاه شدن پاها و...

2. حكم ويژۀ قصاص پدر و فرزند و زن و شوهر

3. قسامه و موارد آن و تعداد لازم در جنايتهاى مختلف

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

امام در اين رساله براى انسان احوال ششگانه اى را بيان كرده و ديه انسان را در اين شش

ص: 100


1- الكافى، ج 7، ص 330، ح 2.

حالت (نطفه، علقه، مضغه، تشكيل استخوانها، روييدن گوشت. و دميده شدن روح) ذكر فرموده است.

شكسته شدن استخوانها و نيز جراحتها در اين رساله به شش طبقه تقسيم مى شود كه ضمن طبقه بندى همراه با نظمى زيبا و دقيق ديه خاص هر يك جداگانه تبيين شده است. همان گونه كه براى نقصهاى وارده نيز مراتبى را ذكر كرده و ديه هر مرتبه را جداگانه بيان كرده است.

اين رساله با بيان تقسيم بندى كلى ديه ها شروع مى شود و سپس به ترتيب ابتدا ديۀ سقط جنين در مراحل مختلف و سپس ديۀ كامله و موارد آن را ذكر كرده، آنگاه ديه اعضاى بدن را به ترتيب از بالا به پايين (جراحتهاى پيشانى، چشم، بينى، دهان...) را بيان فرموده است. در اين رساله گاه تعبير «افتى» و در بعضى از موارد كلمۀ «جعل»، «اوجب»، «دينه كذا» و گاهى هم «قضى» به كار رفته است. ممكن است تفاوت اين عبارتها تفنّن در عبارت، و با اشاره به ولايى بودن برخى از اين احكام بوده باشد. در جايى از كتاب ضمن روايت عبارتى آمده است كه راوى آن حكم خاص را از امام باقر نقل مى كند.

ب - سند رساله

اين رساله را حسن بن على بن فضال از ظريف بن ناصح و او آن را از عبد الله بن ايوب و او از حسين رواسى از ابن عمير طبيب نقل مى كند. ابن عمير طبيب اين رساله را به حضرت امام صادق عرضه داشته و حضرت آن را تصديق كرده و آن را بخشنامه و فتاواى اميرالمؤمنين دانسته است(1).

اين رساله در كتابهاى بسيارى نقل شده است از جمله در كتاب الكافى به صورت پراكنده و تقطيع شده در ابواب مختلف آمده است كه به برخى از موارد آن اشاره مى شود:

ج 7، ص 327، ح 5، باب دية الجراحات.

ج 7، ص 330، ح 2، باب آخر.

ج 7، ص 331، باب الشفتين.

ج 7، ص 324، روايت دهم كه قسمت زيادى از آن را نقل كرده است.

ج 7، ص 338، روايت يازدهم كه قسمت زيادى از آن را نقل كرده است.

ج 7، ص 342، باب دية الجنين، روايت 1.

شيخ طوسى در كتاب تهذيب الاحكام نيز اين رساله را تقطيع كرده و در ابواب مختلف آن را

ص: 101


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75.

بيان كرده است. بعضى از آنها عبارت اند از:

تهذيب الاحكام، ج 10، ص 247، ح 1050، به نقل از امام رضا

همان، ص 239، ح 1019، به نقل از امام صادق.

همان، ص 226، ح 968.

و نيز در كتاب الاستبصار، ج 4، ص 299، ح 3، اين رساله را از امام رضا نقل كرده است و تفصيل آن را به كتاب تهذيب الاحكام ارجاع مى دهد.

شيخ صدوق اين رساله را به طور كامل و يكجا در كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75، ح 5150 از امام صادق روايت كرده است.

علامه فيض كاشانى در كتاب الوافى، ج 16، ص 779 اين رساله و سندهاى متعدد آن را ذكر كرده است.

علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در كتاب روضة المتقين در شرح من لا يحضره الفقيه(1)چون به اين رساله مى رسد مى نويسد:

صدوق همچون كلينى اين رساله را تقطيع نكرده است و هر جزء را در باب مناسب و خاص خود نياورده، بلكه تمامى رساله را يكجا ذكر كرده است.

آنگاه سند صدوق را بيان مى كند و در توصيف آن مى گويد:

اين روايت، روايت موثقى است همچون صحيح، و كلينى آن را با سندى قوى كه همچون صحيح است ذكر كرده است و نسخۀ ديگرى از آن را به سندى صحيح و به سند ديگر كه حسن و در حد صحيح است نقل كرده است كه آن را بر امام رضا عرضه داشتند و حضرت هم آن را حق دانست.

و شيخ طوسى نيز به سندهاى متعددى كه موثق همچون صحيح مى باشند اين رساله را نقل كرده و باز آن را به سند ديگرى كه حسن و همانند صحيح است از امام رضا نقل كرده است بنابراين اگرچه برخى از علماى شيعه سند اين رساله را تضعيف كرده اند زيرا محمد بن عيسى از يونس نقل مى كند و يا ابراهيم بن هاشم از ابن فضال نقل مى كند ولى همگى در مواردى كه معارض نداشته باشد به اين رساله عمل كرده اند. تنها در مواردى كه روايات ديگر با آن تعارض كند. اين رساله را نسبت به آن معارض ضعيف شمرده اند، ولى با توجه به سندهاى معتبر كلينى و صدوق همگى حكم به صحت اين رساله كرده اند.

البته برخى اختلافات در متن اين رساله موجب شده برخى آن را ضعيف بشمارند كه در جاى خود ذكر خواهد شد(2).

ص: 102


1- روضة المتين، ج 1، ص 239.
2- همان.

مؤلف كتاب

اين كتاب نزد كتاب شناسان به عنوان كتاب ديات ظريف بن ناصح مشهور است. شيخ در كتاب فهرست خود از او اين گونه ياد مى كند:

ظريف بن ناصح، داراى كتابى به نام كتاب الديات است و سند خود به اين كتاب را اين گونه بيان مى كند: «عن المفيد، عن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد و ابن ابى جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن على بن فضال. عنه.»(1)

نجاشى به طور مفصل تر راجع به مؤلف سخن گفته است. او را اهل كوفه مى داند كه در بغداد زندگى كرده و پرورش يافته است؛ وى را مردى راستگو و مورد اطمينان در روايت مى داند و مى گويد: «او را كتابهايى است از جمله كتاب ديات، كتاب حدود، كتاب نوادر، و كتاب الجامع فى ساير ابواب الحلال و الحرام» آنگاه سند خود را به هر يك از كتب او بيان مى كند(2).

ابن شهرآشوب نيز از او و كتاب ديات و حدودش نام مى برد(3).

علامه حلّى نيز بدون نام بردن از كتابهايش او را اهل كوفه و پرورش يافتۀ بغداد و اهل صداقت و اطمينان در حديث مى داند(4).

محدّث نورى اين كتاب را از اصول مشهوره مى داند كه مشايخ ثلاثه (صدوق، كلينى و طوسى) در كتابهاى خود، الكافى، و تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه بر آن اعتماد كرده اند و هر كدام طرق خود را به اين كتاب ذكر كرده اند و بين نسخه هايى كه در اختيار هر كدام بوده نيز با ديگرى اختلاف وجود داشته است.

وى مى گويد:

در رسالۀ ابى غالب زرارى اين كتاب را به حسن بن ظريف نسبت داده است و يحيى بن سعيد پسر عموى محقق حلّى صاحب شرايع. تمام كتاب الديات را در آخر جامع خود با اسناد مختلف ذكر كرده است.

محدّث نورى در پايان سخن مى گويد:

اين كتاب معروف و مشهور و مورد اعتماد بوده است و آن را محدّث عاملى در وسائل الشيعه از الكافى و تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه نقل كرده و مطالب آن را در لابه لاى ابواب گوناگون تقسيم نموده است كه البته بين آنچه او ذكر كرده و آنچه ما در مستدرك الوسائل

ص: 103


1- الفهرست، ص 86.
2- رجال نجاشى، ص 609.
3- معالم العلماء، ص 61.
4- رجال العلامة الحلى، ص 91.

آورده ايم، اختلافاتى هست(1).

علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:

كتاب الديات تأليف ظريف بن ناصح كوفى بغدادى يكى از اصول چهارصدگانه اى است كه به صورت اوليه باقى مانده است و تمامى آن در من لا يحضره الفقيه و تهذيب الاحكام و جامع الشرايع آمده است و البته ظريف بن ناصح از طرق روايت است نه مؤلف آن، چنانكه شيخ طوسى در كتاب رجالش در ترجمۀ محمد بن ابى عمر الطبيب ذكر كرده است(2) و ما نيز گفته ايم اين كتاب را اميرالمؤمنين نگاشته است و آن را به كارگزاران و فرماندهان لشكرش فرستاده است و اين كتاب به محضر امام صادق و امام كاظم و امام رضا عرضه شده و همگى مطالب و نيز نسبت آن به اميرالمؤمنين را تصديق فرمودند(3).

پدر ظريف بن ناصح شغل كفن فروشى داشت و خود او از اصحاب امام باقر است، اگرچه از آن حضرت روايتى را نقل نكرده است بنا به استفاده اى كه علامۀ بزرگ تهرانى از تاريخ زندگى فرزند او حسن بن ظريف - كه از راويان معتبر به شمار مى رود - كرده است ظريف بن ناصح تا اوايل قرن سوم هجرى زنده بوده است(4).

و بنا به آنچه در كتاب الكافى آمده است اين كتاب بر امام صادق، امام كاظم و امام رضا عرضه شده است و آن حضرات آن را تأييد فرموده اند(5).

گاهى از اين كتاب به نام كتاب الديات، يا الفرائض و نيز كتاب ظريف بن ناصح يا اصل ظريف بن ناصح ياد مى شود و گاهى هم به آن كتاب عبد الله بن جبر مى گويند. وى يكى از راويان اين كتاب است كه بنا بر آنچه در ابتداى نسخۀ وى آمده است كتاب را بر امام صادق عرضه داشته و آن حضرت آن را تأييد فرموده اند.

از عبد الله بن جبر اطلاعات اندكى در دست است(6).

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 209.

2. الفهرست طوسى، ص 86.

3. معالم العلماء، ص 61.

4. رجال العلامة الحلّى، ص 91.

ص: 104


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 104.
2- رجال الطوسى، ص 309، شمارۀ 423.
3- الذريعه، ج 8، ص 286.
4- همان، ج 2، ص 159.
5- الكافى، ج 7، ص 325 و 330.
6- ر. ك. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 496؛ معجم رجال الحديث، ج 10، ص 131.

5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 104.

6. الذريعة، ج 8، ص 286.

نسخ كتاب

اين كتاب به صورت مستقل توسط مكتبة البراتى، قم، در 32 صفحه و قطع وزيرى، در سال 1408 ه. ق. منتشر شده است.

اين كتاب همچنين در صفحۀ 133 تا 148 الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. در مقدمۀ اين چاپ مصحح كتاب به نام نصرالله قزوينى مطالبى دربارۀ اهميت و صحت اين كتاب ذكر كرده است. راجع به نسخه هاى خطى و چاپى كتاب مذكور مطالبى در معرفى اصل زيد زراد خواهد آمد.

ص: 105

اصل زيد الزرّاد زيد زرّاد

اشاره

اين كتاب كه يكى از اصول چهارصدگانۀ به يادگار مانده از زمان امام صادق به شمار مى رود داراى 34 حديث است كه غالبا در موضوعات فقهى است. به عنوان نمونه مى توان به احاديث زير با موضوعات آن اشاره كرد:

حديث شمارۀ 7 و 32، مربوط به نماز، حديث شمارۀ 14، مربوط به زكات، حديث شمارۀ 15 و 16، مربوط به روزه، حديث شمارۀ 2، مربوط به شهادت.

قسمتى از اين روايات مربوط به مسائل اخلاقى است؛ مانند:

حديث 1 مربوط به سخاوت، حديث 8 مربوط به توكل، حديث 9 دانش آموزى، حديث 10 بلاها و امتحانات، حديث 11 و 12 لزوم تكامل در زندگى.

بعضى از روايات آن نيز دربارۀ موضوعات گوناگون بهداشتى است، مانند:

(حديث 3 دربارۀ حجامت)، مسائل اجتماعى (حديث 4 عدالت اجتماعى و ارزانى قيمتها).

روابط اجتماعى (حديث 18)، اذكار و ادعيه (احاديث 25، 24، 23، 22، 6، 5 و 34) و نيز نقل حديث (حديث 7 و 9).

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايات

اين روايات از هيچ گونه نظم خاصى برخوردار نيستند و بدون هيچ ترتيبى با موضوعات مختلف پشت سر هم ذكر شده اند. گويا اين شيوه معمول كتابهايى بوده است كه به نام اصل شناخته مى شدند.

ب - سند روايات

تمامى روايات اين مجموعه با اسناد متصل از امام صادق روايت شده است. در ابتداى اولين

ص: 106

روايت اين گونه آمده است:

حدثنا ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى قال حدثنا ابو على محمد بن همام، قال اخبرنا حميد بن زياد، عن حمّاد، قال حدثنا عبد الله بن احمد بن نهيك ابوالعباس، قال حدثنا محمد بن ابى عمير، عن زيد الزراد، قال سمعت ابا عبد الله عليه السّلام...

سپس در ابتداى ساير روايتها تنها نام زيد و سپس نام امام صادق ذكر شده است.

امام صادق گاه روايت را از جدّ اعلا و بزرگوارش رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و گاهى از جدّ گرامى اش على بن ابى طالب عليه السّلام و در بعضى مواقع از پدران بزرگوارش و ساير ائمۀ معصومين عليهم السّلام نقل مى كند و گاه نيز الفاظ نورانى خود آن حضرت است.

در پايان اين كتاب آمده است:

تمّ كتاب زيد الزّراد و فرغ من نسخة من اصل أبى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى فى يوم الخميس لليلتين بقيتا من ذى القعدة من سنة اربع و سبعين و ثلثمائه.

مؤلف كتاب

دربارۀ اين اصل در فهرست شيخ طوسى آمده است:

زيد زرّاد و زيد نرسى داراى دو اصل اند كه آن دو را شيخ صدوق روايت نكرده است و گفته است كه محمد بن حسن بن وليد نيز روايت نكرده و مى گفت آنها جعلى و موضوع مى باشد.

اين دو كتاب به همراه كتاب خالد بن عبد الله بن سدير توسط محمد بن موسى الهمدانى جعل شده اند.

كتاب زيد نرسى را محمّد بن ابى عمير از او نقل كرده است(1). ولى نجاشى در هنگام معرفى زيد زرّاد مى گويد: «وى از كوفه است؛ از امام صادق روايت كرده است و داراى كتابى مى باشد.» آنگاه سند خود به اين را اين گونه مى نگارد:

محمد بن عبد الله، عن جعفر بن محمد، عن ابى و عن على بن الحسين بن موسى، قالا: حدثنا على بن ابراهيم بن هاشم قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد، عن ابن ابى عمير، عن زيد بكتابه(2).

علامه حلّى ضمن بيان نظريۀ شيخ طوسى و نجاشى از ابن غضائرى نقل مى كند، كه گفته است:

ابو جعفر ابن بابويه گفته است كه اصل زيدالزراد و زيد نرسى جعلى و ساختگى هستند؛ ولى او در اين سخن اشتباه كرده است زيرا من كتب اين دو نفر را ديده ام كه از محمد بن ابى عمير شنيده اند.

سپس علامه مى گويد:

ص: 107


1- الفهرست، شيخ طوسى، ص 71.
2- رجال نجاشى، ص 175.

آنچه كه شيخ طوسى و نجاشى گفته اند موجب اشكالى در مؤلف (زيد الزّرّاد و نرسى) نمى شود ولى اشكال در سند اين دو كتاب است و من چون نديدم كه كسى اين دو نفر را تعديل (شهادت به وثاقت آنها) كند و نه طعنى و اشكالى بر آنها وارد سازد در روايت اين دو اصل توقف كردم(1).

علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار، هنگام معرفى مصادر آن مى نويسد:

صاحبان علم و هدايت از كتاب زيد زرّاد روايت كرده اند و نجاشى نيز سند آن را از ابن ابى عمير نقل كرده است.

آنگاه سخن شيخ و نجاشى و غضائرى را كه قبلا بيان شد ذكر مى كند و مى نويسد:

به نظر من اگرچه زيد زرّاد و زيد نرسى را رجال شناسان توثيق نكرده اند ولى بزرگان محدثين از كتاب آن دو روايت كرده اند و بر آنها اعتماد نموده اند حتى خود صدوق در معانى الاخبار و غير آن از اين دو روايت كرده است. روايت ابن ابى عمير و نيز اينكه شيخ طوسى آن دو كتاب را جزء اصول شمرده است موجب اعتماد به آن دو كتاب است و ما اين دو كتاب را از نسخۀ قديمى كه به خط شيخ منصور بن الحسن الآبى تصحيح شده بود و او از خط شيخ جليل محمد بن الحسن التلعكبرى نقل مى كند آورده ايم(2).

شايان ذكر است كه نسخه اى كه در اختيار علامه مجلسى بوده همين نسخه اى است كه ما به معرفى آن پرداخته ايم.

مرحوم محدّث نورى در رابطه با اين كتاب بحث مفصلى كرده و از نسخه اى نقل مى كند كه به نظر مى رسد همين نسخۀ مذكور است؛ چرا كه سند ابتداى آن و جملات پايانى در هر دو نسخه يكى است. آنگاه نظر شيخ طوسى، نجاشى و علامه را ذكر مى كند و مى گويد:

نجاشى زيد زرّاد را از اصحاب اصول شمرده و سندش هم به اصل او صحيح است... شگفت آنكه على بن بابويه (پدر صدوق) اين اصل را روايت مى كند ولى محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) به پيروى از استادش ابن الوليد بر اين كتاب اعتماد نمى كند و از آن شگفت تر آنكه شيخ صدوق در معانى الاخبار از اصل زيد زراد روايت نقل كرده است(3) با اينكه به او نسبت داده شد كه بر آن اصل اعتماد نمى كند.

و نيز شيخ كلينى از اصل زيد زرّاد با سند صحيح روايت نقل كرده است(4) و اما سندى كه در اول اين كتاب نقل شده سند صحيحى است اگرچه حميد بن زياد را متهم به داشتن عقيدۀ واقفيه نموده اند...

از آنچه ذكر كرديم روشن شد زيد زرّاد، ثقه و مورد اعتماد، و كتابش از اصول مشهور است و

ص: 108


1- رجال العلامة الحلّى، ص 222.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 43.
3- معانى الاخبار، ج 1، ص 2.
4- الكافى، ج 2، ص 197، ح 8.

بزرگان بر آن اعتماد كرده اند و خلاصۀ ادلۀ ما اين است كه:

1. ابن ابى عمير كه جز از ثقه نقل نمى كند از او نقل كرده است.

2. حسن بن محبوب، از زيد زرّاد روايت كرده و بنابر مشهور حسن بن محبوب از اصحاب اجماع است، بدين معنى كه روايتهايى كه با سند صحيح به او منتهى مى شوند حكم به صحت آنها مى شود. بنابراين روايات زيد زرّاد نيز صحيح خواهد بود.

3. مشايخ بزرگوارى نظير كلينى، صدوق، پدر صدوق، تلعكبرى و غير ايشان روايات او را نقل كرده اند.

4. كتاب او را جزء اصول شمرده اند و كتابى از اصول شمرده نمى شود مگر بعد از آنكه اصحاب بر آن نقل اعتماد كرده باشند.

5. نجاشى كه جزء پيشگامان فن رجال است هيچ اشكالى بر آن وارد نساخته است و اين در نزد محققان بيانگر مدح بزرگى است.

6. او از اصحاب امام صادق است و ابن عقده چهار هزار نفر آنها را توثيق كرده و بعيد است كه يكى از آنها زيد زرّاد نباشد در حالى كه داراى اصل معروف بوده است...

7. اخبار كتاب همگى صحيح و متين است و اكثر آنها در ساير كتابهاى روايات موجود است...(1)

علامه شيخ عبد الله مامقانى سخن علامه سيد محمد مهدى طباطبائى مشهور به بحرالعلوم در توثيق و صحت اين اصل را با تفصيل بيان مى كند و او ضمن بيان ادلۀ خويش بر صحت اين كتاب مى گويد:

اين كتاب با سند صحيح از محمد بن ابى عمير روايت شده است، چگونه ممكن است آن را از وضع و جعل محمد بن موسى همدانى بدانيم كه از حيث طبقه متأخر از محمد بن ابى عمير است...

و خود محمد بن موسى الهمدانى نيز تضعيفش ثابت نشده است چه برسد به اينكه او را وضّاع و جاعل حديث بدانيم... و همين نكته كه اصحاب اين كتاب را جزء اصول اربعمائه شمرده اند، بر صحت آن دلالت مى كند(2).

آيت الله خوئى هنگام بحث از اين اصل مى نويسد:

در اينجا بايد دو مطلب را بررسى كرد: اول آنكه آيا اين اصل از زيد زرّاد هست ؟ دوم اينكه آيا زيد زرّاد مورد اعتماد و ثقه مى باشد؟

ص: 109


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 45 تا 52.
2- تنقيح المقال، ج 1، ص 464.

آنگاه در پاسخ سؤال اول مى نويسد:

ظاهر آن است كه اين اصل از زيد زرّاد مى باشد زيرا سند نجاشى به اين كتاب صحيح مى باشد و مؤيد و مؤكّد اين مطلب آنكه ابن الغضائرى نيز آن را ديده است كه از محمد بن ابى عمير شنيده شده است. پس بنابراين به سخن ابن الوليد كه گفته است اين اصل جعلى بوده و آن را محمد بن موسى همدانى جعل كرده است اعتنا نمى شود و مطمئنا اين كتاب به طريق صحيح به او نرسيده است و بلكه از طريق محمد بن موسى همدانى به دست وى رسيده و گمان كرده است كه اين كتاب از جعليات محمد بن موسى همدانى است. با اين همه بر ابن وليد اشكال مى شود كه از كجا فهميده كه اين كتاب را محمد بن موسى جعل كرده است ؟ بله! محمد بن موسى ضعيف است ولى آيا ممكن نيست فرد ضعيف راست بگويد؟ و از كجا ابن الوليد فهميده است كه او هرگز راست نمى گويد؟ به هر حال، صحيح آن است كه اين كتاب از زيد زرّاد مى باشد و جعلى نيست.

و اما سؤال دوم: آيا زيد زرّاد خود ثقه است و توثيق او ثابت شده است ؟ براى اثبات وثاقت وى به دو دليل تمسك شده است:

1. روايت ابن ابى عمير از او؛

2. روايت حسن بن محبوب از او...

وى در پايان بحث مى گويد:

بنابر آنچه گفتيم اين مرد شرح حالش مجهول است، اگرچه بعضى از علماى متأخرين اصرار بر وثاقت و مورد اطمينان بودن او داشته اند(1).

براى بررسى بيشتر دربارۀ اين كتاب و مؤلف آن مى توان به مصادر زير مراجعه كرد:

1. رجال النجاشى، ص 175.

2. الفهرست طوسى، ص 71.

3. رجال العلامه حلّى، ص 222.

4. معالم العلماء، ص 51.

5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 45.

6. تنقيح المقال، ج 1، ص 464.

7. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 365.

8. قاموس الرجال، ج 4، ص 548.

9. آخر نسخۀ همين اصل، نوشتۀ شيخ حرّ عاملى.

10. جامع الرواة، ج 1، ص 341.

ص: 110


1- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 365.

نسخ خطى

1. اين اصل همراه با سيزده اصل ديگر (مجموعا چهارده اصل) در يك مجموعۀ خطى در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 485 موجود است كه در اوايل رساله ها، اسانيد نجاشى به اين كتب درج شده است و بر آن خطوط مختلفى از جمله از شيخ حرّ عاملى وجود دارد. تاريخ استنساخ: 374 ه. ق. در موصل بوده است.

2. نسخۀ ديگرى از همين اصول چهارده گانه به شمارۀ 2939 در همان كتابخانه وجود دارد كه در 68 صفحه نگاشته شده است.

3. نسخه اى از اين اصل به همراه پانزده اصل ديگر در كتابخانۀ دانشگاه تهران به شمارۀ 962، تاريخ استنساخ 1192 ه. ق وجود دارد. همچنين نسخۀ ديگرى در همان كتابخانه به شمارۀ 182، تاريخ استنساخ 1038 ه. ق موجود است.

نسخ چاپى

اين اصل همراه با پانزده اصل ديگر در كتابى به نام الاصول الستة عشر توسط منشورات دارالشبسترى قم، در سال 1405 ه. ق. در قطع وزيرى، و 170 صفحه منتشر شده است كه از صفحۀ 1 تا 13 كتاب را اصل زيد زراد تشكيل مى دهد كه توسط آقاى حسن مصطفوى به چاپ رسيده است. در پايان كتاب به نقل از نسخۀ خطى آن و به خط شيخ حرّ عاملى - مؤلف گرانقدر وسائل الشيعه - اين گونه آمده است:

اين نسخه مقابله شد با نسخه اى از اصل ابى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى - ايّده الله - سماعا له عن الشيخ أبى محمد هارون بن موسى التلعكبرى ايده الله بالموصل فى يوم الاربعاء لثلث ليال بقين من ذى القعده سنة اربع و سبعين و ثلاثمائه و الحمد لله ربّ العالمين.

و سپس بازنگاشته است:

بدان من تمامى احاديث اين كتابهاى چهارده گانه را بررسى كردم و اكثر آنها را در كتاب الكافى يا غير آن از كتب مورد اعتماد يافتم و براى بقيۀ روايات نيز مؤيداتى در كتب معتبره يافتم و چيزى سزاوار انكار در آنها نديدم مگر دو حديث كه در آنها احتمال تقيه يا غير تقيه مى رود. نگاشت اين سطور را محمد الحرّ العاملى.

شايان ذكر است كه در اين نوشته به چهارده كتاب اشاره شده است با آنكه آنچه در اين مجموعه هست مشتمل بر شانزده كتاب است. به نظر مى رسد مراد شيخ حرّ عاملى چهارده اصل مذكور در اين كتاب منهاى دو كتاب آخرى باشد كه خلاصه و گزيدۀ دو اصل علاء بن زرين و درست بن منصور است.

ص: 111

اصل عاصم بن حميد الحنّاط عاصم بن حميد حنّاط

اشاره

روايات گردآورى شده در اين اصل به طور كلى به پنج بخش قابل تقسيم است:

1. روايات فقهى: اين بخش كه قسمت عمدۀ روايات را تشكيل مى دهد دربارۀ موضوعات زير است: حج (چند حديث)، ازدواج (چند حديث)، خوردنيها و آشاميدنيها (چند حديث)، طهارت (چند حديث)، و نيز رواياتى مربوط به زكات فطره، تشهد نماز، وقف، ارث، خمس، و احكام اموات.

2. روايات اخلاقى و اجتماعى: اين بخش شامل موضوعاتى همچون: قضاء حوايج، اطعام، دانش اندوزى، روابط مسلمانان با يكديگر، و فتنه هاى اجتماعى است.

3. روايات تاريخى و سياسى: در اين روايات برخى از چهره هاى مطرح در تاريخ اسلام معرفى شده اند، نظير: رواياتى دربارۀ زبير بن عوام و عبد الله فرزندش، قريشيان، ابوبكر، عمر، عمر بن عبد العزيز. آخرين روايت اين مجموعه مربوط به فضايل خمسۀ طيّبۀ پيامبر اكرم، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام است...

4. روايات اعتقادى: پيرامون مسائلى همچون: شفاعت، امامت و ولايت است.

شيوۀ نگارش

روايات اين اصل با دو سند مستقل - كه هر دوى آنها را محمّد بن الحسن بن الحسين بن ايوب قمى نقل مى كند - به دست ما رسيده است. در ابتداى اين اصل آمده است:

حدثنى ابوالحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى - ايده الله تعالى - قال: حدثنى ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى - ايّده الله تعالى - قال: حدثنا ابو على محمد بن همام بن سهيل الكاتب قال: حدثنا أبو القاسم حميد بن زياد بن هوارا فى سنة 309 و قال: حدثنا عبيد الله بن احمد، عن مساور و سلمة، عن عاصم بن حميد الحنّاط.

ص: 112

و ذكر ابو محمد قال: حدثنى بهذا الكتاب أبو القاسم جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيد الله بن موسى بن جعفر العلوى الموسائى بمصر سنة احدى و اربعين قال: حدثنى الشيخ الصالح ابو العباس عبيد الله بن احمد بن نهيك، عن مساور و سلمة جميعا عن عاصم بن الحميد الحنّاط، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السّلام...

و در پايان نسخه آمده است:

كمل كتاب عاصم بن حميد الحناط نسخه منصور بن الحر الآبى من أصل أبى الحسن محمد بن الحسن القمى، ايده الله، فى ذى الحجة لليلتين بقى منه سنة 374.

و در يك نسخه آمده است: بنابر آنچه از سخن شيخ حر عاملى فهميده مى شود اين كلمات به خط ملا رحيم جامى شيخ الاسلام نگاشته شده است.

در اين مجموعه تنها اولين روايت را عاصم بدون واسطه از امام صادق نقل مى كند ولى بقيۀ روايات همه با اسناد و وسائط از ائمه عليهم السّلام نقل شده اند كه برخى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام سجاد، امام باقر و بيش از همه از امام صادق نقل شده است.

مؤلف كتاب

اشاره

شيخ طوسى مى نگارد: «عاصم بن حميد الحناط، كوفى است و داراى كتابى.» آنگاه سند خود را به اين كتاب اين گونه ثبت كرده است:

اخبرنا به ابو عبد الله المفيد، عن محمد بن على بن الحسين، عن ابن الوليد، عن الصفار و سعد، عن محمد بن عبد الحميد و السندى بن محمد، عنه و بهذا الاسناد عن سعد و الحميرى، عن احمد بن محمد، عن عبد الرحمن بن ابى نجران، عن عاصم بن حميد.

كه مجموعا سه سند مى شود. وى در كتاب رجالش عاصم بن حميد را از اصحاب امام صادق مى شمارد ولى در هر دو كتاب از وثاقت و مورد اعتماد بودن او چيزى ننوشته است(1).

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او ثقه و مورد اعتماد و درستكار و بسى راستگو است. از امام صادق روايت كرده است و او را كتابى است.» آنگاه سند خود را به كتاب او ذكر مى كند(2). علامه حلّى نيز عين عبارت نجاشى را تكرار كرده است(3).

علامه مجلسى در هنگام بيان مصادر در كتاب بحارالانوار از اصل عاصم به عنوان يكى از مصادر بحارالانوار ياد مى كند و مى نويسد: «كتاب عاصم مؤلفش در وثاقت و جلالت معروف است.»(4) علامه محدّث نورى به طور مفصل وارد بحث راجع به عاصم و كتاب او شده است و

ص: 113


1- الفهرست، ص 120 و رجال الطوسى، ص 262.
2- رجال نجاشى، ص 301.
3- رجال العلامه حلّى، ص 125.
4- بحارالانوار، ج 1، ص 44.

ضمن بيان سندهاى شيخ و نجاشى و صدوق و نيز سند ذكر شده در اين نسخه از كتاب مى گويد:

«كلينى در كتاب كافى از عاصم روايت كرده است.(1)

آنگاه اسامى بيش از بيست نفر از كسانى را كه از عاصم روايت كرده اند مى نويسد و مى گويد:

از همۀ اينها عظمت و والايى مقام و صحت كتاب عاصم روشن، بلكه نزديك به تواتر مى شود و روايات اين كتاب هم همگى پاكيزه و استوار است و متن روايات اكثرا در كتب اربعه يافت مى شود(2).

آيت الله سيد ابوالقاسم خوئى مى نويسد:

روايات عاصم بن حميد در كتاب كامل الزيارات و نيز تفسير على بن ابراهيم قمى آمده است.

(برخى وجود اسم شخصى در سند اين دو كتاب را موجب توثيق وى مى دانند) و سند شيخ صدوق به اين شخص سند صحيحى است. نام عاصم بن حميد در سند روايات بسيارى از كتب اربعه - كه به سيصدوهشتاد روايت مى رسد - ذكر شده است.

آنگاه مشايخ و نيز رواياتى را كه از او نقل كرده اند برمى شمارد. برخى از كسانى كه عاصم از آنها روايت كرده است عبارت اند از:

1. امام صادق؛ 2. ابو اسحاق نحوى؛ 3. محمّد بن قيس؛ 4. محمّد بن مسلم؛ 5. ابو حمزۀ ثمالى.

و برخى از كسانى كه از وى روايت كرده اند عبارت اند از:

1. محمّد بن ابى عمير؛ 2. حسن بن محبوب؛ 3. حسن بن على الوشّاء؛ 4. حسين بن سعيد؛ 5. يونس بن عبد الرحمن(3).

عاصم با امام صادق عليه السّلام معاصر بوده و در قرن دوم مى زيسته است؛ او از راويان طبقۀ پنجم به شمار مى رود.

* يك نكته

كلمۀ «حميد» به ضم «ح» و فتح «ياء» خوانده مى شود چنانكه در كتاب رجال النجاشى، صفحۀ 301، تنقيح المقال، جلد 2، صفحۀ 112، و اضبط المقال، صفحۀ 64 آمده است.

مصادر ترجمه

1. الفهرست طوسى، ص 120.

2. رجال النجاشى، ص 301.

ص: 114


1- الكافى، ج 1، ص 207.
2- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 59.
3- معجم رجال الحديث، ج 9، ص 180.

3. رجال الطوسى، ص 262.

4. قاموس الرجال، ج 5، ص 593.

5. معجم الرجال، ج 9، ص 180.

6. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19.

نسخ خطى و چاپى

اين اصل در صفحۀ 20 تا 41 كتاب الاصول الستة عشر آمده است كه توضيحاتى دربارۀ نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد الزرّاد گذشت.

ص: 115

اصل زيد النرسى زيد النرسى

اشاره

در اين اصل پنجاه و يك روايت از امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السّلام در موضوعات مختلف فقهى و عقيدتى و اخلاقى نقل شده است.

بيشترين روايات آن فقهى و مربوط به مسائل حج و نماز و برخى نيز مربوط به ساير مسائل فقهى نظير: اطعمه و اشربه، ارث، صيد و زكات است. بعضى از روايات آن دربارۀ اخلاق فردى و اجتماعى و نيز آداب نظافت است و تعدادى از آنها مربوط به مسائل اعتقادى مثل: نبوت عامه، نفى غلو و نيز نفى امامت اسماعيل فرزند امام صادق است.

اولين روايت اين كتاب مربوط به ملاقات ارواح مؤمنان در روزهاى عيد و جمعه با خانوادۀ خود در دنياست؛ دومين روايت نقل وقوف «معاوية بن وهب عجلى» در عرفات و دعاى او براى برادران دينى اش و روايتى از امام صادق در اين باره است.

و آخرين روايت دربارۀ حرمت خمر در تمام شرايع آسمانى و حلّيت هر حرام براى انسان مضطر است.

شيوۀ نگارش

در اين كتاب رواياتى بدون واسطه از امام صادق و امام كاظم نقل شده است ولى روايات وى از امام باقر هميشه با واسطۀ راوى ديگرى نقل شده است و گاه در روايات امام صادق و امام كاظم نيز يك نفر واسطه بين زيد و امام معصوم وجود دارد. برخى از راويان كه زيد در اين كتاب از آنها روايت كرده است عبارت اند از: ابو بصير، معاوية بن وهب بجلى، عبد الله بن سنان، عبيد بن زراره، على بن مزيد، بياع السابرى، محمّد بن على الحلبى، سماعة بن مهران، بعض اصحابنا؛ و در ابتداى كتاب، سند روايات را اين گونه ذكر كرده است:

حدّثنا الشيخ ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى، ايده الله، قال: حدثنا ابوالعباس

ص: 116

احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى قال: حدثنا جعفر بن عبد الله العلوى ابو عبد الله المحمدى قال:

حدثنا محمد بن ابى عمير، عن زيد النرسى، عن ابى عبد الله عليه السّلام...

و در پايان كتاب آمده است:

تمّ كتاب زيد النرسى، كتبه منصور بن الحسن بن الحسين الآبى فى ذى حجة سند 374.

مؤلف كتاب

قبلا در بحث از اصل زيد زرّاد ذكر شد كه شيخ طوسى اصل زيد زراد و نيز اصل نرسى را بنا به نقل شيخ صدوق، جعلى و بى اعتبار دانست و آنها را از جعليّات محمّد بن موسى الهمدانى شمرد(1). ابن شهرآشوب اين سخن شيخ را تكرار كرده است(2).

نجاشى هنگام صحبت از زيد نرسى مى گويد:

او از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است و داراى كتابى است كه جماعتى آن را نقل كرده اند و به اين سند به ما رسيده است: اخبرنا احمد بن على بن نوح، قال: حدّثنا محمد بن احمد الصفوانى، قال: حدّثنا على بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن زيد النرسى بكتابه(3).

علامه حلّى، جعلى بودن اين اصل را رد مى كند ولى به واسطۀ ثابت نبودن وثاقت خود زيد نرسى يا اشكال داشتن او، از روايت كتاب او خوددارى مى كند(4).

علامه مامقانى، در يادكرد زيد نرسى مى نگارد:

نرسى منسوب به نرس را مى گويند و نرس با نون مفتوحه و راى ساكنه، نهرى است كه نرس بن بهرام آن را در نزديكيهاى كوفه حفر كرد و آن را به فرات متصل ساخت و در كنار آن تعدادى روستاست كه گروهى از محدثان كوفه را به آن نسبت مى دهند و نرسى مى خوانند.

سيد بحر العلوم، زيد نرسى را از اصحاب اصول و از شيعيان اماميه دانسته است(5).

علامه مامقانى زيد زرّاد و نرسى را مورد اعتماد دانسته و بر اين سخن به چند دليل استدلال كرده است، از جمله روايت ابن ابى عمير از او(6).

محدث نورى ابتدا سخن سيد بحر العلوم را نقل مى كند، و سپس مى گويد: «تنها سخن سيد بحر العلوم ما را كافى است زيرا سيد بحرالعلوم در كتاب رجالش زيد نرسى را صحيح المذهب و يكى از اصحاب اصول دانسته است.» آنگاه به نقل عبارات نجاشى و شيخ مى پردازد و سندهاى مختلف روايات زيد نرسى را از كتابهاى مختلف نقل مى كند و به اشكالاتى كه برخى بر اين كتاب

ص: 117


1- الفهرست، ص 71.
2- معالم العلماء، ص 51.
3- رجال نجاشى، ص 174.
4- رجال العلامه حلّى، ص 222.
5- تنقيح المقال، ج 1، ص 471.
6- تنقيح المقال، ج 1، ص 471.

گرفته اند پاسخ مى دهد و براى اثبات صحت اين اصل به دلايل زير استدلال مى كند:

1. روايت ابن ابى عمير از زيد نرسى، زيرا محمّد بن ابى عمير از اصحاب اجماع است و از غير افراد ثقه، روايت نمى كند.

2. كتاب زيد نرسى از اصول شمرده شده است و معلوم است كه معنى اصل در اصطلاح محدثان كتابى است كه مورد اعتماد باشد و از ديگر كتابها گرفته نشده باشد.

3. تنها تضعيفى كه دربارۀ آن نقل شد، سخن ابن الوليد است كه بر آن اعتمادى نيست.

4. بسيارى از بزرگان اين اصل را روايت كرده اند كه محدّث نورى اسامى آنان را ذكر مى كند و اضافه بر آن، مواردى كه در كتب اربعه رواياتى را از زيد نرسى آورده اند بيان مى كند.

آنگاه به بررسى اين سخن مى پردازد كه برخى گفته اند: اين اصل و اصل زيد زرّاد را محمّد بن موسى همدانى جعل كرده است و مى نويسد: ضعيف بودن محمّد بن موسى ثابت نيست تا چه رسد كه جعل كنندۀ حديث باشد؛ زيرا او از رجال نوادر الحكمة است و روايات مكررى در كتب حديث از او نقل شده است و برخى افراد كه او را تضعيف كرده اند ادله اى آورده اند كه خلاصۀ استدلال آنان و پاسخ آنها به شرح زير است:

1. قميين او را متهم به غلو دانسته اند و جواب از اين دليل آشكار است زيرا نجاشى روايت مى كند: «وى كتابى بر ردّ غلات نوشته است.»

2. گفته اند: او وضع كننده و جعل كنندۀ حديث بوده است. اين سخن را غير از ابن الوليد نگفته است و تنها صدوق با وى موافقت كرده است؛ ولى ساير علما اين نسبت را نداده اند بلكه اصل زيد زرّاد و زيد نرسى را از اصول صحيحه دانسته اند...

سپس بيان مى كند كه بسيارى از بزرگان اصل زيد نرسى را روايت كرده اند، از جمله پدر شيخ صدوق على بن بابويه و حتى خود صدوق در من لا يحضره الفقيه(1)، و ابن فهد در عدة الداعى و على بن ابراهيم در تفسيرش و حسين بن سعيد در كتاب زهد خود.

در پايان نيز سخن علامه مجلسى(2) را آورده است كه مى گويد:

زيد نرسى و زرّاد را اصحاب رجال توثيق نكرده اند ولى بزرگان از محدثين از كتاب آنها روايت نقل كرده اند و بر آنها اعتماد كرده اند. حتى خود شيخ صدوق در معانى الاخبار و غير آن و شايد براى اعتماد به اين كتابها همين كه ابن ابى عمير از زيد نرسى و زيد زراد روايت كرده و شيخ طوسى كتاب آن دو را جزء اصول شمرده است كافى باشد(3).

ص: 118


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 154، ح 534.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 431.
3- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 62 تا 74.

آيت الله خوئى نيز در شرح حال زيد نرسى جعلى بودن اصل او را رد مى كند و سند شيخ به زيد نرسى را صحيح مى شمارد و سخن اردبيلى را كه سند شيخ را مرسل خوانده است غير صحيح مى داند ولى از وثاقت يا عدم وثاقت زيد نرسى سخنى نمى گويد؛ اگرچه روايتى را ايراد مى كند كه در كامل الزيارات از زيد نرسى روايت شده است.(1)

قبلا وى در جاى جاى كتاب معجم رجال الحديث يكى از دلايل وثاقت افراد را آمدن آنها در اسناد كامل الزيارات ذكر كرده است. بنا بر اين زيد نرسى مورد اعتماد خواهد بود ولى برخى گفته اند ايشان بعدها از اين گفتۀ خود برگشته است و وجود يك فرد در اسناد كامل الزيارات را براى اثبات وثاقت او كافى ندانسته است.

مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم به شمار مى رود و در قرن دوم هجرى قمرى مى زيسته است. برخى از مشايخ روايى او و برخى راويان از او از به شرح زيرند:

از امام صادق و امام كاظم به طور مستقيم و بى واسطه نقل مى كند و گاه نيز با واسطۀ عبيد بن زراره و محمّد بن على الحلبى، سماعة بن مهران، معاوية بن وهب و يا على بن فرقد السابرى يا على بن مزيد السابرى روايت كرده است و محمّد بن ابى عمير - از برجسته ترين محدثان - از او روايت نقل كرده است.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 271.

2. رجال النجاشى، ص 174.

3. رجال العلامه الحلّى، ص 222.

4. تنقيح المقال، ص 471.

5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 62 تا 74.

6. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 369.

7. جامع الرواة، ج 1، ص 343.

نسخ خطى و چاپى

اين اصل در صفحۀ 42 تا 58 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد زرّاد ذكر شد.

ص: 119


1- معجم رجال الحديث، ح 7، ص 369.

كتاب مثنى بن الوليد الحناط مثنى بن الوليد الحناط

اشاره

در اين مجموعه بيست و سه روايت در موضوعات مختلف نقل شده است. برخى از آنها مربوط به مسائل فقهى نظير اهميت نماز، وقت نماز، مفطرات روزه و مسائل حج، و نيز مسائل نگاه، نكاح، طلاق، حدود و تعزيرات و برخى از خوردنيها و آشاميدنيهاست. تعدادى نيز مربوط به اخلاق و روابط اجتماعى است و چند روايت مربوط به حكومت و ولايت است و يك روايت نيز دربارۀ خلقت آسمانها است. روايت اول اين مجموعه، دعايى از امام صادق است.

شيوۀ نگارش

در اول كتاب سندى بدين شرح آمده است:

كتاب مثنى بن الوليد الحناط، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى: بسم الله الرحمن الرحيم الشيخ قال: حدثّنا، احمد بن محمد بن سعيد قال: حدّثنا، على بن الحسن بن فضال التيمى، قال: حدثّنا العباس بن عامر القصبى قال: حدثّنا، مثنى بن الوليد الحنّاط عن ميسر البيّاع الزطى، عن ابى عبد الله...

در اين كتاب مثنى بن الوليد از اشخاص زير روايت كرده است:

1. ميسر البيّاع الزطىّ از امام صادق؛

2. ابى حمزه از امام باقر و امام صادق؛

3. ابى بصير از امام صادق؛

4. منصور بن حازم از امام صادق؛

5. ميمون ابن مهران از امام على؛

6. زيد الشحام از امام صادق؛

7. منهال القمّاط از امام صادق؛

8. يزيد بن فرقد از امام صادق؛

9. ابان بن تغلب از امام صادق؛

10. زياد بن يحيى از امام صادق.

كه اكثر روايات از طريق ابى بصير از امام صادق روايت شده و مثنى تنها يك روايت را به طور مستقيم و بدون واسطه از امام صادق نقل كرده است.

ص: 120

مؤلف كتاب

شيخ طوسى در فهرست از مؤلف و كتابش ياد مى كند و مى گويد: «كتاب او را حسن بن على الخزّار نقل كرده است.»(1) نجاشى مى گويد: «مثنّى بين الوليد الحنّاط، اهل كوفه است و از امام صادق روايت كرده است. او را كتابى است كه گروهى آن را نقل كرده اند.» آنگاه سند خود را به كتاب او اين گونه بيان كرده است:

أخبرنا محمد بن جعفر، قال: حدثّنا احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثّنا، على بن الحسن قال:

حدثنا، الحسن بن على بن يوسف بن بقاح، قال: حدثنا، مثنّى بكتابه(2).

در اختيار معرفة الرجال آمده است:

قال ابو نصر محمّد بن مسعود قال على بن الحسن: سلاّم و المثنى بن الوليد و المثنى بن عبد السلام، كلّهم حنّاطون، كوفيّون، لا بأس بهم(3).

ابن شهرآشوب نيز از او و كتاب او ياد مى كند(4). علامه در قسم اول رجالش (كسانى كه مى توان به رواياتشان اعتماد كرد) از او ياد مى كند و مى گويد:

كشى از محمد بن مسعود عياشى و او از على بن حسن نقل مى كند كه مثنى بن الوليد اهل كوفه و حناط (گندم فروش) است و اشكالى در وى نيست(5).

اين اصل در مقدمۀ كتاب بحارالانوار جزء مصادر آن كتاب شمرده شده است و در نسخۀ خاصى كه در اختيار علامه مجلسى بوده - همين نسخۀ مورد معرفى ما - توضيح داده شده است(6).

آيت الله خوئى، ابتدا سخنان نجاشى و شيخ طوسى و برقى را دربارۀ او نقل مى كند، سپس به روايات او در الكافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب الاحكام اشاره مى كند و سند شيخ طوسى به او را مرسل مى داند(7). محدّث نورى هنگام بحث از مؤلف و كتاب او، ضمن نقل كلمات نجاشى و شيخ و ابو غالب زرارى و كشّى مى گويد:

كلمۀ لا بأس به موجب توثيق و بيانگر ثقه بودن است. مضافا كه عده اى از او روايت كرده اند كه روايت آنها براى اثبات وثاقت وى كافى است. نظير ابن ابى عمير و احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى.

آنگاه به روايات زياد او در تهذيب الاحكام، الكافى، الاستبصار و نيز راويانى كه از او نقل

ص: 121


1- الفهرست، ص 167.
2- رجال النجاشى، ص 414.
3- اختيار معرفة الرجال، ص 338.
4- معالم العلماء، ص 123.
5- رجال العلامه الحلّى، ص 168.
6- بحار الانوار، ج 1، ص 45.
7- معجم رجال الحديث، ج 14، ص 183.

كرده اند اشاره مى كند و مى گويد:

هؤلاء كلهم اجلاء، ثقات. بل جلّهم معدودون فى الفقهاء الكبار و اساطين حملة الاخبار، و حاشاهم ان يرووا مع اختلاف مشاربهم عمّن لا يثقون به و لا يعتمدون عليه و هذا من اجل القرائن للتزكية و التوثيق عند ارباب التحقيق(1).

ايشان همگى برجستگان مورد اعتمادند بلكه همگى جزء فقهاى بزرگ و استوانه هاى حديث و روايت اند. كجا ممكن است كه با همۀ اختلاف روشهايى كه دارند، همگى از كسى نقل كنند كه به او اعتماد ندارند و نزدشان مورد وثوق نيست. اين دليل نزد محققان از آشكارترين قرائن اثبات وثاقت و صلاحيت فرد است.

مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و معاصر امام صادق است. او در قرن دوم هجرى زندگى مى كرده است.

منابع شرح حال

1. اختيار معرفة الرجال، ص 338.

2. رجال النجاشى، ص 414.

3. الفهرست طوسى، ص 168.

4. معالم العلماء، ص 123.

5. رجال العلامه الحلّى، ص 168.

6. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 184.

7. تنقيح المقال، ج 2، ص 53.

8. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 347.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 102 تا 105 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه قبلا در اصل زيد الزّرّاد نسخ خطى و چاپى آن معرفى شد.

ص: 122


1- مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 82.

كتاب خلاّد السندى خلاّد السندى

اشاره

اين كتاب شامل هشت روايت است كه چهار روايت آن فقهى است و يك روايت اخلاقى و سه روايت ديگر در فضايل اميرالمؤمنين ايراد شده است. در اولين روايت، خلاد السندى از امام صادق حكم ذبح كبوتر حرم و كفارۀ آن را بيان مى كند.

دومين روايت مربوط به طواف و سومين روايت روايتى اخلاقى در كظم غيظ و چهارمين روايت دربارۀ زنانى است كه ازدواج با آنها پسنديده نيست و روايت پنجم سخنى از حسن بصرى دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين و ششمين روايت دعاى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله هنگام وداع على عليه السّلام و هفتمين روايت از اميرالمؤمنين در رابطه با ارث كسى است كه وارثى ندارد. در آخرين روايت آمده است:

رسول اكرم فرمود: در طرف راست عرش بر منابرى نورانى گروهى هستند كه صورتهايشان از نور است و انبيا و شهدا بر آنها غبطه مى خورند. ابوبكر گفت: اينان چه كسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد. عمر سؤال كرد: اينان چه كسانى هستند؟ پيامبر پاسخ نداد. على سؤال فرمود: اينان چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: آنها شيعيان تو هستند و تو امام آنهايى.

شيوۀ نگارش

در ابتداى كتاب، سند آن چنين ذكر شده است:

كتاب خلاد السندى، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، و عنه - ايّده الله تعالى - قال: حدثّنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد قال:

حدثّنا يحيى بن زكريا بن شيبان، قال: حدثنا محمد بن ابى عمير، قال: حدّثنا خلاّد السندى البزاز الكوفى، عن ابى عبد الله عليه السّلام...

مؤلف كتاب

شيخ طوسى ضمن معرفى وى به عنوان خلاّد السندى مى گويد:

ص: 123

وى داراى كتابى است و سند خود به كتاب را اين گونه ذكر مى كند: اخبرنا به جماعة، عن التلعكبرى، عن ابن عقده، عن يحيى بن زكريا بن شيبان، عن ابن ابى عمير، عن خلاّد السندى.

ولى در نسخه اى ديگر به جاى كلمۀ سندى، سدى آمده است(1).

دانشمند بزرگ علم رجال، نجاشى از او به عنوان خلاد السّدى نام مى برد و وى را اهل كوفه و داراى شغل بزّازى مى داند و مى گويد: «او از امام صادق روايت كرده است و گفته شده وى همان خلاّد بن خلف مقرى دائى محمّد بن على الصيرفى ابى سمينه است.» آنگاه سند خود به كتاب خلاّد را ذكر مى كند(2).

ابن شهرآشوب همانند شيخ او را به عنوان خلاّد سندى مى نامند و به كتاب وى تصريح مى كند(3).

علامه مجلسى در ابتداى بحارالانوار با معرفى يك نسخۀ تصحيح شده - كه همين نسخۀ مورد معرفى ما است - اين اصل را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار مى شمارد(4).

ولى اردبيلى او را خلاّد السرّى معرفى مى كند و مى نويسد: «بزّاز و اهل كوفه است و از امام صادق روايت كرده است.» آنگاه به روايات او در الاستبصار و تهذيب الاحكام و الكافى اشاره مى كند(5).

محدّث نورى، او را خلّاد سدى مى داند و مى گويد: «گويا منسوب به سدّه مسجد كوفه است چنانكه سدّى معروف چون در سدّه كه همان طاق مسجد است مشغول خريد و فروش بوده است به او سدّى مى گفته اند.»

آنگاه مى گويد: «دربارۀ نام اين مرد تحريفات عجيبى صورت گرفته است. شيخ طوسى گاهى او را سرّى و گاه سندى خوانده است و حتى در تهذيب آمده است: خلاّد عن السّرى و گاه آمده حماد السرى و همۀ اينها تصحيف سدّى است و اين مرد ثقه و مورد اعتماد است و دليلش همان روايت ابن ابى عمير از او و اعتماد مشايخ و بزرگان بر روايت اوست.»(6)

آيت الله خوئى نيز براى او سه لقب سندى، سرّى و سدّى را ذكر مى كند و سند شيخ به كتاب او را صحيح مى شمارد ولى در اظهار نظر راجع به خود او سكوت مى كند(7). او از اصحاب امام باقر و از طبقۀ پنجم راويان بوده و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.

ص: 124


1- الفهرست، ص 66.
2- رجال النجاشى، ص 154.
3- معالم العلماء، ص 47.
4- بحار الانوار، ج 1، ص 45.
5- جامع الرواة، ج 1، ص 296.
6- مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 84.
7- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 61.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 154.

2. الفهرست طوسى، ص 66.

3. معالم العلماء، ص 47.

4. جامع الرواة، ص 296.

5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 84.

6. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 61.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 106 و 107 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه توضيحاتى در باب نسخ خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.

ص: 125

اصل حسين بن عثمان بن شريك حسين بن عثمان بن شريك

اشاره

اكثر روايات اين اصل مسائل فقهى است، موضوعات فقهى كه در اين روايات مورد توجه قرار گرفته است عبارت اند از: نماز، نماز جمعه، نماز شب، زكات، زكات فطره، خمس، حج، و ذبح.

تعدادى از روايات اين مجموعه مربوط به مسائل اخلاقى است، نظير: احترام به پدر و مادر، صلۀ رحم، تحقير مؤمن و...

راجع به برخى مسائل اعتقادى نيز رواياتى نقل شده است همانند مسئلۀ مهمّ بداء، ولايت و قرآن، و زيارت امام حسن.

و نيز رواياتى پيرامون نقل حديث و برخى مسائل بهداشتى و طبى در اين كتاب ذكر شده است. تعداد روايات اين اصل چهل و چهار حديث است.

شيوۀ نگارش

در اين كتاب گاه حسين بن عثمان مستقيما از امام باقر، امام صادق، و امام كاظم عليهم السّلام نقل مى كند و گاهى با يك يا دو واسطه از امام باقر يا امام صادق روايت كرده است.

در پايان كتاب هم چندين روايت با عنوان «الحسين عمن ذكره» آورده شده است.

سندى كه در ابتداى كتاب آمده است اين گونه است:

رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، الشيخ - ايّده الله تعالى - قال: حدثنا، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدى، قال: حدثنا، محمد بن ابى عمير، عن الحسين بن عثمان، عن عبد الله بن مسكان، عن سليمان بن خالد، قال: ابو جعفر...

كسانى كه در اين كتاب حسين بن عثمان از آنها روايت كرده است عبارت اند از: امام باقر، امام صادق و امام كاظم.

ص: 126

عبد الله بن مسكان از سليمان بن خالد از امام باقر؛

اسحاق بن عمار از امام صادق؛

عمن ذكره و غير واحد از امام صادق؛

حسين بن مختار از امام صادق؛

بعض اصحابه از امام صادق؛

محمد بن مسلم از ابى بصير از امام صادق؛

ام سعيد الاحمسيه از امام صادق؛

سليمان الطلحى از امام باقر؛

سماعة بن مهران از ابى بصير از امام صادق؛

زراره از امام صادق.

نكتۀ مهم آن است كه در اين اصل از افراد مجهول زياد روايت شده است، يعنى در سند بسيارى از روايات آمده است: «عن رجل، عمن ذكره...»

مؤلف كتاب

شيخ طوسى، ضمن صحبت از حسين بن عثمان بن شريك و كتاب او، سند خود را به كتاب وى ذكر مى كند ولى از توثيق يا عدم توثيق او سخنى نمى گويد(1).

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «حسين بن عثمان بن شريك بن عدى العامرى الوحيدى، مورد اطمينان است و از امام صادق و امام كاظم عليهما السّلام روايت كرده است.» آنگاه مى گويد: «او را كتابى است كه به گونه هاى مختلفى روايت شده است. يكى از آنها آن چيزى كه ابن ابى عمير روايت كرده است.» سپس سند خود را چنين بيان مى كند:

عن محمد بن جعفر، عن احمد بن محمد، عن محمد بن مفضّل بن ابراهيم، عن محمد بن ابى عمير، عن الحسين بن عثمان(2).

ابن شهرآشوب از دو نفر با عنوان حسين بن عثمان ياد مى كند و هر دو را صاحب كتاب معرفى مى كند. و چيزى بيش از اين دربارۀ آنها نمى گويد(3).

علامه حلّى ضمن توثيق وى از كشّى نقل مى كند كه دربارۀ او گفته است: «مردى نيكوكار و فاضل و مورد اطمينان است.»(4)

ص: 127


1- الفهرست، ص 56.
2- رجال النجاشى، ص 52.
3- معالم العلماء، ص 38 و 40.
4- رجال العلامة الحلّى، ص 51.

اين اصل يكى از مصادر كتاب بحارالانوار بوده و نسخه اى كه در دست ماست در اختيار علامه مجلسى نيز بوده كه در ابتداى كتاب بحارالانوار معرفى شده است(1).

ولى مرحوم اردبيلى ضمن بيان سخن علامه مى گويد:

شيخ كشّى، اين عبارت را دربارۀ حسين بن عثمان بن زياد الرواسى گفته است و اينكه اين دو نفر (حسين بن عثمان بن شريك و حسين بن عثمان بن زياد الرواسى) يك نفر باشند، محلّ تأمّل است(2).

آيت الله خوئى مى گويد:

جاى هيچ ترديدى نيست كه حسين بن عثمان بن شريك همان حسين بن عثمان الرواسى است و يك دليل بر اتحاد آنها آن است كه شيخ در فهرست تنها از حسين بن عثمان الرواسى سخن مى گويد و نجاشى نيز تنها از حسين بن عثمان بن شريك سخن گفته است و اگر اين نام از آن يك نفر نبود بلكه دو نفر مستقل بودند چگونه ممكن است نجاشى از كسى كه شيخ دربارۀ او سخن گفته است نام نبرد و بالعكس، آشكار است كسى را كه نجاشى معرفى كرده باشد بين اصحاب مشهور خواهد بود؛ پس چگونه ممكن است شيخ از او نامى نبرد. و نيز شيخ در رجالش از حسن بن عثمان بن شريك نام مى برد ولى از حسين بن عثمان الرواسى نام نمى برد، با اينكه در فهرست تنها از حسين بن عثمان الرواسى نام برده است. اين نيست مگر علامت اتحاد اين دو عنوان براى يك نفر(3).

محدّث نورى با قبول ضمنى اختلاف حسين بن عثمان رواسى و حسين بن عثمان بن شريك ضمن نقل سخن علامه و اعتراضى كه به او شده است مى گويد:

چون نسخۀ اصلى رجال كشّى در زمان علامه موجود بوده است، شايد علامه اين سخن را در كتاب كشّى راجع به حسين بن عثمان بن شريك مشاهده كرده است و اين جمله اكنون به دست ما نرسيده است و بعيد هم نيست كه علامه گمان كرده است هر دو نفر يكى هستند(4).

محدث نورى در توضيح اصل حسين بن عثمان بن شريك با همان معيارهايى كه قبلا نيز دربارۀ ساير اصول از او نقل كرديم، اصل حسين بن عثمان و نيز مؤلف آن را مورد اعتماد مى داند و مى گويد: «چون ابن ابى عمير و بسيارى از اجلاّء و بزرگان از وى روايت كرده اند، اين كتاب و مؤلف آن مورد اعتماد مى باشند.»(5)

مؤلف از اصحاب امام صادق است و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.

ص: 128


1- بحارالانوار، ج 1، ص 45.
2- جامع الرواة، ج 1، ص 247.
3- معجم رجال الحديث، ج 6، ص 28.
4- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 88.
5- همان، ص 86.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 52.

2. الفهرست طوسى، ص 56.

3. رجال العلامه حلّى، ص 51.

4. معالم العلماء، ص 38.

5. جامع الرواة، ج 1، ص 247.

6. معجم رجال الحديث، ج 6، ص 28.

7. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 86.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 108 تا 113 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده كه توضيحات مربوط به نسخ خطى و چاپى اين كتاب قبلا در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.

ص: 129

كتاب سلام بن ابى عمرة سلام بن ابى عمرة

اشاره

تمامى روايات اين مجموعه دربارۀ عقايد است. اولين روايت و روايت ما قبل آخر مربوط به مسئلۀ قضا و قدر و بقيۀ روايات مربوط به محبت اهل بيت عليهم السّلام و مسئلۀ امامت و غاصبان آن است. تنها يك روايت دربارۀ شيوۀ سخن گفتن با مردم براساس معرفت و ظرفيت آنهاست. در اين كتاب تعداد 10 روايت ذكر شده است.

شيوۀ نگارش

در پايان كتاب قبلى (اصل عبد الله بن يحيى الكاهلى) آمده است: «و يتلوه كتاب سلام (سليمان نسخۀ بدل) بن ابى عمرة، رواية التلعكبرى، عن ابن عقده»، ولى در سندى كه در ابتداى اين كتاب آمده است نام مؤلف و راوى آن «سلام بن ابى عروة» ذكر شده است. سند ابتداى كتاب بدين شرح است:

الشيخ (هارون بن موسى التلعكبرى) قال: حدّثنا، احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا، ابوالقاسم بن محمّد بن الحسين بن حازم، قال: حدثنا، عبد الله بن جبلّة الكينانى، قال: حدثنا، سلام بن ابى عروة، عن معروف بن خربوذ المكى، عن ابى جعفر عليه السّلام...

ولى به نظر مى رسد نام صحيح او همان سلام بن ابى عمرة است و مؤلف قاموس الرجال كه نسخۀ خطى ديگرى از اين اصول را ديده است نيز با همين عنوان (اصل سلام بن ابى عمرة) از آن ياد كرده است و در فهرست كتب خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى نيز با نام سلام بن ابى عمرة الخراسانى از او و كتاب او ياد شده است(1).

در اين كتاب نام سلام در تمامى روايات تكرار شده است و خودش هيچ روايتى را بدون واسطه از امام نقل نكرده است و وسايط او عبارت اند از:

ص: 130


1- فهرست كتب خطى، ج 2، ص 93

1. معروف بن خربوذ مكّى از امام باقر، 2 روايت.

2. معروف بن خربوذ مكّى از ابى طفيل عن على.

3. ابى الجارود از امام صادق.

4. سلام بن سعيد المخزومى از امام باقر.

5. ابى حمزه از امام باقر.

6. ابان بن تغلب از امام صادق.

7. عكرمة از ابن عباس از رسول اكرم.

8. ابى يحيى الهمدانى از امام صادق.

مؤلف كتاب

مؤلف كتاب سلام بن ابى عمره از راويان قرن دوم هجرى قمرى است.

شيخ طوسى به نام مؤلف و كتاب او تصريح و سند خود را هم به كتاب او ذكر مى كند ولى از توثيق يا عدم توثيق مؤلف سخنى نمى گويد(1).

نجاشى او را اهل خراسان و ساكن كوفه و مورد اعتماد و ثقه معرفى مى كند و مى گويد: از امام باقر و امام صادق روايت كرده است. آنگاه سند خود را به كتاب وى بيان مى كند(2).

ابن شهرآشوب نيز به كتاب وى اشاره مى كند(3). علامه حلّى هنگام شمردن افراد موثّق و مورد اعتماد از سلام بن ابى عمرة نام مى برد و سخن نجاشى و كشّى مبنى بر وثاقت اين مرد را بازگو مى كند(4).

علامه مجلسى از مؤلف به نام سلام بن عمرة خراسانى نام مى برد و ضمن نقل سخن نجاشى در توثيق وى، سند نسخه اى را كه در اختيار او بوده است - همين نسخه اى كه در اختيار ماست - بيان مى كند(5).

محدّث نورى ضمن نقل آنچه از شيخ و نجاشى آورديم، يك نكته راجع به نام پدر مؤلف اضافه مى كند و مى نويسد:

شيخ در فهرست نام اين فرد را سلام بن عمرو ذكر كرده است و ممكن است اين اشتباه نسخه ها باشد يا اينكه نام پدرش عمرو و كنيه اش ابى عمرة باشد اما احتمال اينكه اينها دو نفر

ص: 131


1- الفهرست، ص 82.
2- رجال النجاشى، ص 189.
3- معالم العلماء، ص 58.
4- رجال العلامه حلّى، ص 85 و نيز جامع الرواة، ج 1، ص 369.
5- بحارالانوار، ج 1، ص 45.

باشند، يكى سلام بن ابى عمرة و ديگرى سلام بن عمرو توهّمى بيش نيست(1).

در سندهايى كه دربارۀ كتاب موجود است، فردى به نام قاسم بن محمّد وجود دارد كه در كتابهاى رجالى معرفى نشده است. مرحوم محدّث نورى مى گويد: «اينكه اين فرد در سند شيخ و نجاشى و تلعكبرى آمده است و بر او اعتماد كرده اند نشانگر حسن حال اوست.»(2)

بنابراين، اين كتاب از نظر محدّث نورى قابل اعتماد است.

دربارۀ اتحاد سالم بن ابى عمرة با سالم الحنّاط بحثى است كه مى توان آن را در قاموس الرجال و نيز مستدركات علم الرجال مشاهده كرد.

مؤلف از راويان طبقۀ پنجم محسوب مى شود و با امام باقر و امام صادق عليهم السّلام معاصر بوده است.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 189.

2. الفهرست طوسى، ص 82.

3. رجال العلامة الحلّى، ص 85.

4. جامع الرواة، ج 1، ص 369.

5. قاموس الرجال، ج 5، ص 171.

6. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 98.

7. معالم العلماء، ص 58.

8. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 95.

نسخ خطى و چاپى

اين اصل در صفحۀ 117 تا 119 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. قبلا نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.

ص: 132


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 95.
2- همان، ص 96.

مختصر اصل علاء بن رزين علاء بن رزين، گزيدۀ محمد بن، مكى مشهور به شهيد اول

اشاره

در اين كتاب تعداد 58 حديث ذكر شده است كه مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد:

بخش اول: روايات فقهى همچون مسائل نماز، روزه، حج، وضو، طلاق، نذر، و نماز ميت.

بخش دوم: ذكر و دعا همانند دعاى هنگام عطسه كردن، دعاى هنگام لباس پوشيدن، دعاى صبحگاهان، تسبيح فاطمۀ زهرا عليها السّلام و حمد الهى.

بخش سوم: مسائل اخلاقى و اجتماعى همچون دعوت به صدق و ورع، دعوت كردن مردم به وسيلۀ عمل، صدقه دادن و شب زنده دارى.

بخش چهارم: رواياتى مربوط به مسائل عقيدتى همچون بحث قيامت، دجّال، محشر، برائت جستن از خوارج و نواصب و قدريه، فضايل اهل بيت عليهم السّلام

بخش پنجم: روايات متفرقه اى در مسائل بهداشتى و طبى و امثال آن.

شيوۀ نگارش

اين كتاب برگزيدۀ محمّد بن مكى مشهور به شهيد اول از اصل علاء بن رزين است كه در ابتداى كتاب اين گونه آمده است:

هذا كتاب مختصر اصل علاء بن رزين الذى اختصره شيخنا الامام العلاّمه محمّد بن مكّى الشهيد الاول و قد صحب محمد بن مسلم و تفقّه عليه و يروى عن ابى جعفر و أبى عبد الله عليهما السّلام.

كتاب بدون خطبه و مقدمه اى تنها با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم عن ابى جعفر فى قوله تعالى...» شروع مى شود.

و در پايان كتاب آمده است:

هذا آخر المختار من كتاب العلاء بن رزين القلاّ الثقفي نقلا من خط الشيخ العالم محمّد بن مكّى هو نقل من خط الشيخ الجليل ابى عبد الله محمد بن ادريس فى العشر الآخر من جمادى الاولى سنة

ص: 133

ستين و ثمانمائة.

تمامى احاديث اين اصل به صورت مرفوعه و مقطوعه و بدون سند متصل ذكر شده است. در اين روايات گاه به صورت مستقيم از امام باقر نقل شده و گاهى نيز با واسطه از سه امام معصوم:

امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت نقل شده است و گاه نيز سخنانى ذكر شده است كه آن را به امام اسناد نمى دهد و ظاهرا سخن خود راوى است.

كسانى كه در اين كتاب از آنان نقل شده است عبارت اند از:

1. امام باقر.

2. محمّد بن مسلم از امام باقر، متعدد.

3. محمّد بن مسلم از امام صادق، متعدد.

4. محمّد بن مسلم از مضمره، متعدد.

5. محمّد بن مسلم از امام سجاد.

6. محمّد بن مسلم بدون اسناد به معصوم، متعدد.

7. ابن ابى يعفور از امام صادق.

8. ابو حمزه و محمّد بن مسلم از امام باقر.

9. ابو حمزه از امام باقر.

10. محمّد بن مسلم از حضرت آدم.

اكثر احاديث كتاب از محمّد بن مسلم نقل شده و در غالب آنها نيز نام معصوم ذكر نشده و مضمره است. امكان دارد اين ضمير اشاره به نام امامى باشد كه در روايت قبل يا چند روايت قبل ذكر شده است. البته در جايگاه خود و بنا به عقيدۀ بسيارى از فقها اثبات شده است كه روايات مضمره محمّد بن مسلم قابل اعتماد است.

مؤلف كتاب

اين كتاب داراى يك مؤلف به نام «علاء بن رزين» و گزيدۀ شهيد اول است و ما اكنون به معرفى مؤلف مى پردازيم و شرح حال شهيد اول را به معرفى كتاب المزار او در همين كتاب حوالت مى دهيم. علاء بن رزين از راويان طبقۀ پنجم و اصحاب امام صادق عليه السّلام است.

شيخ طوسى او را چنين معرفى مى كند: «علاء بن رزين القلا، مورد اعتماد و جليل القدر است.

داراى كتابى است كه چهار نسخه دارد.» آنگاه چهار سند خود را به چهار نسخۀ كتاب او بيان

ص: 134

مى كند و در پايان مى گويد: «ابن بطّه گفته است: علا، بن رزين بسيار از صفوان بن يحيى روايت نقل كرده است.»(1)

نجاشى نيز مى نگارد:

علاء بن رزين القلاّ از موالى و هم پيمانان قبيلۀ ثقيف است و سويق مى پخت (ازاين رو به او قلاّ گفته اند). از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و در محضر محمد بن مسلم فقه آموخته و با او همراهى و مصاحبت كرده است. مردى مورد اطمينان و شناخته شده بود. او را كتابى است كه گروهى آن را روايت كرده اند.

آنگاه سند خود به اين كتاب را اين گونه ذكر مى كند:

اخبرنا جماعة، عن الحسن بن حمزة، عن محمد بن جعفر، عن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن عن العلاء بكتابه(2).

مامقانى ضمن نقل توثيق وى از مصادر مختلف مى گويد: «همگى بر وثاقت وى و جلالت و عظمت او اتفاق دارند.»(3)

آيت الله خوئى نيز ضمن بيان سخنان شيخ و نجاشى و ديگران مى گويد: «نام علاء بن رزين در سند، سيصد و نود و دو روايت آمده است كه در سيصد و چهل و چهار مورد از محمّد بن مسلم روايت مى كند.»(4)

دربارۀ گزيدۀ اين كتاب توسط شهيد اول، مرحوم محدث نورى مى نويسد:

ما به مختصر كتاب علاء به خط شيخ جليل و صاحب كرامات محمد بن على بن الجباعى كه از خط شهيد اول آن را نقل كرده است، دست يافتيم كه در ابتداى آن آمده است: من كتاب العلاء... و در آخر آن آمده است: آخر المختار القلاّ، عن خط الشيخ العالم محمّد بن مكّى و هو نقل من خط الشيخ الجليل محمد بن ادريس فى العشرين من الجمادى الاولى سنة ستين و ثمان مائة و تاريخ كتابت آن در سال 763 ه. ق. مى باشد.

آنگاه در پايان نسخه نوشته اى است كه محدّث نورى آن را ظاهرا خط ابن ادريس مى داند.

وى سپس عبارات علما دربارۀ مؤلف و كتابش را نقل مى كند و در پايان مى گويد: «همين مقدار دربارۀ اعتبار كتاب و عظمت مقام او كافى است.»(5)

علامه آقا بزرگ تهرانى دربارۀ آن مى نگارد:

مختصر كتاب علاء بن رزين از اصحاب امام صادق عليه السّلام در مجموعۀ شيخ شمس الدين محمد جبعى به خط او در بيستم جمادى الاول سال 860 از نسخۀ خط شهيد اول كه شهيد آن را در

ص: 135


1- الفهرست، ص 112.
2- رجال النجاشى، ص 298.
3- تنقيح المقال، ج 2، ص 256.
4- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 167.
5- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 101.

سال هيجدهم ماه رمضان المبارك سال 763 ه. ق. نوشته آن را از خط شيخ جليل بن ادريس حتّى نقل كرده موجود مى باشد و ميرزا محمّد طهرانى، از اين مجموعه كتاب علاء را استنساخ كرده و آن را بر اسناد ما محدث نورى قرائت كرده است. و بنابر نقل فهرست نسخ خطى كتابخانۀ راجه فيض آباد نسخه اى از آن در آن كتابخانه موجود مى باشد(1).

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 112.

2. رجال النجاشى، ص 298.

3. رجال العلامه الحلّى، ص 123.

4. جامع الرواة، ج 1، ص 541.

5. تنقيح المقال، ج 2، ص 256.

6. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 167.

نسخ كتاب

اين كتاب در صفحۀ 149 تا 157 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. قبلا در هنگام معرفى اصل زيد زراد، نسخه هاى خطى و چاپى اين كتاب معرفى شد.

ص: 136


1- الذريعه، ج 20، ص 204.

كتاب عبد الملك بن حكيم عبد الملك بن حكيم

اشاره

در اين كتاب شش روايت ذكر شده است كه اولين آنها از امام باقر راجع به تاريخ زندگى سلمان فارسى، دومين روايت خبر دادن اميرالمؤمنين از آيندۀ ناخوشايند اعراب، سومين آنها روايتى از رسول اكرم راجع به علم على بن ابى طالب عليه السّلام و چهارمين روايت كرامتى از امام صادق است كه بشير نبّال آن را نقل مى كند و پنجمين روايت روايتى از كميت است كه چون دربارۀ ابوبكر و عمر از حضرت امام باقر سؤال مى كند حضرت روايتى را دربارۀ گناه آن دو بيان مى كند؛ و سپس به او فرمان سرودن شعر راجع به اهل بيت را مى دهد. ششمين روايت دربارۀ سخن گفتن قورباغه اى با حضرت داوود است كه به امام صادق نسبت داده شده ولى در خود كتاب آن را حمل بر تقيه كرده است.

شيوۀ نگارش

در اول كتاب سندى به اين شرح آمده است:

الشيخ ابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى قال: اخبرنا، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، قال: اخبرنا، على بن حسن بن على بن فضّال الثمالى، قال: حدثنا، جعفر بن محمد بن حكيم، قال: حدثنى عمّى، عبد الملك بن حكيم، عن سيف التمار، عن ابى حمزه الثمالى، قال: سمعت ابا جعفر عليه السّلام...

در بقيۀ روايات نام جعفر بن محمّد بن حكيم آمده است كه از عمويش محمّد بن حكيم نقل مى كند. در اين مجموعه محمّد بن حكيم از افراد ذيل روايت كرده است:

1. سيف التمار، عن ابى حمزة الثمالى، عن الباقر عليه السّلام.

2. حباب ابى حباب الكلبى، عن ابيه، عن على عليه السّلام.

3. عمار الساباطى، عن الصادق عليه السّلام.

ص: 137

4. عن بشير النبّال، عن الصادق عليه السّلام.

5. عن الكميت بن زيد عن الباقر عليه السّلام.

در تمام كتاب جز متن روايات چيز ديگرى نيامده است مگر در آخرين روايت كه پس از بيان آن آمده است:

هذا الحديث محمول على التقيه، لان العامه، لا يشترطون العصمة للانبياء، ثمّ و يتلوه كتاب مثنى بن الوليد الحناط.

روشن نيست آيا اين جملات آخر هم از آن مؤلف كتاب يعنى عبد الملك حكيم است و يا برخى مستنسخان افزوده اند.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى از كتاب عبد الملك حكيم ياد كرده و سند خود را به اين كتاب چنين ذكر مى كند:

اخبرنا جماعة، عن التلعكبرى، عن ابن عقده، عن ابن فضال، عن جعفر بن محمد بن حكيم، عن عمّه عبد الملك بن حكيم.

ولى از وثاقت و يا عدم وثاقت او ذكرى به ميان نمى آورد(1).

ابن شهرآشوب نيز با ياد كردن از كتاب او، هيچ توضيح ديگرى پيرامون او ذكر نمى كند(2).

اما نجاشى مى گويد: «عبد الملك بن حكيم خثعمى، از اهل كوفه، ثقه و مورد اعتماد و درستكار است. از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.» آنگاه سند خود را كه در نهايت همانند سند شيخ طوسى به ابن فضال مى رسد، ذكر مى كند(3).

اردبيلى در جامع الرواة ضمن نقل كلام نجاشى سندى از كافى و تهذيب به دست مى دهد كه در آن از عبد الملك بن حكيم روايت شده است(4).

علامه حلّى نيز ضمن بيان كوفى بودن و وثاقت وى مى گويد: «از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.»(5)

علامه مامقانى، توثيق او را از كتاب رجال نجاشى و كتاب رجال علامه حلّى و الوجيزه و البلغة و المشتركات و غيره نقل مى كند(6). علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار هنگام معرفى مصادر كتاب خود از اين اصل نام برده و ضمن نقل توثيق نجاشى نسخه اى را كه در اختيار داشته است

ص: 138


1- الفهرست، ص 110.
2- معالم العلماء، ص 80.
3- رجال النجاشى، ص 239.
4- جامع الرواة، ج 1، ص 520.
5- رجال العلامة الحلّى، ص 115.
6- تنقيح المقال، ج 2، ص 229.

معرفى مى كند(1).

محدث نورى ضمن بيان نقل وثاقت عبد الملك بن حكيم دربارۀ قابل اعتماد بودن كتاب وى مى گويد:

ظاهر سخن نجاشى آن است كه اين كتاب از اصول اربعمائه است و نسبت كتاب به مؤلفش معلوم و قطعى بوده است ولى براى پرهيز از طولانى شدن كتاب تنها يك سند را ذكر كرده اند.

بنابراين ضعف جعفر بن محمد بن حكيم كه در سند اين كتاب آمده است، ضررى به سند كتاب نمى زند بلكه مى توان حسن حال او را از قرائنى همچون روايت بزرگان از وى به دست آورد. بنابراين اشكالى در اعتماد بر كتاب عبد الملك بن حكيم نيست(2).

آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث، ضمن بيان كلام نجاشى و شيخ طوسى مى نويسد:

وى در اسناد كامل الزيارات آمده است و طريق شيخ هم به كتاب او صحيح است زيرا جعفر بن محمد بن حكيم بنا بر اظهر ثقه و مورد اعتماد است(3).

خاندان عبد الملك بن حكيم خاندان علم و روايت بوده اند. برادرش محمّد بن حكيم از اصحاب امام كاظم است و روايات بسيارى دارد، چنانكه فرزند برادرش جعفر بن محمّد نيز داراى روايات بسيارى است و خود او را نيز نجاشى با الفاظ بلندى ستوده است. وى در نيمۀ دوم قرن دوم هجرى قمرى مى زيسته است.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 110.

2. رجال نجاشى، ص 239.

3. رجال العلامة الحلّى، ص 115.

4. جامع الرواة، ج 1، ص 520.

5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 20.

6. تنقيح المقال، ج 2، ص 229.

7. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 78.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 98 تا 101 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه قبلا نسخه هاى خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زرّاد گذشت.

ص: 139


1- بحار الانوار، ج 1، ص 45.
2- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 78.
3- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 20.

ما وجد من كتاب درست بن ابى منصور درست بن ابى منصور

اشاره

اين كتاب بدون هيچ مقدمه و حتى ذكر «بسم الله» با جملۀ «قال: كان رسول صلّى الله عليه و آله» شروع شده و داراى شصت و يك روايت است. اكثر روايات آن مربوط به مسائل فقهى نظير: نماز، حدود، حج، اطعمه و اشربه، روزه، زكات فطره، تقيه، و قياس است. ولى در ضمن، رواياتى اعتقادى مربوط به صفات الهى نظير: اراده، مشيت، رضا، علم و نيز روايتى دربارۀ ثقلين و رواياتى در مورد ايمان و اسلام و ويژگيهاى آن ذكر شده است. چند روايت هم دربارۀ مسائل اخلاقى و ذكر و دعا است.

اولين روايت آن كه داراى هيچ سندى نيست. در بارۀ استغفار رسول اكرم و دومين روايت آن كه از عمر بن يزيد از امام صادق نقل شده دربارۀ چگونگى سنّت شدن هفت تكبير در ابتداى نماز است. سومين روايت را درست از اسحاق بن سالم از منصور بن حازم از امام صادق نقل مى كند و پيرامون حكم فقهى كسى است كه قرائت نماز را فراموش كند. و آخرين روايت مربوط به پرداخت زكات فطره است و برخى از احاديث نيز در اين مجموعه تكرارى است.

شيوۀ نگارش

اين كتاب، گزيده اى از كتاب درست بن منصور است كه برگزينندۀ آن معلوم نيست. روايات آن بدون هيچ ترتيب و تنظيمى گاه به صورت تكرار ذكر شده است. در سند بسيارى از روايات آن نام درست در ابتداى سند آمده است ولى در تعدادى از آنها هيچ نامى از وى در سند روايت ذكر نشده است و برخى از روايات هم هيچ گونه سندى ندارند. برخى از سندهايى كه در اين مجموعه آمده است عبارت اند از:

1. عمر بن يزيد از امام صادق.

2. درست از اسحاق بن سالم از منصور بن حازم از امام صادق.

3. درست از عمر بن يزيد، از امام صادق.

ص: 140

4. درست از فضل بن عباس از امام صادق.

5. محمّد بن حكيم از امام صادق.

6. عبد الملك بن عتبه از امام ابوالحسن.

7. عمر بن يزيد از امام صادق.

8. سماعة بن مهران از امام صادق.

9. ابن مسكان از محمّد بن مسلم از امام صادق.

10. عبيد بن زراره از امام صادق.

11. بعض اصحابنا از زراره از امام صادق.

12. درست از بعض اصحابنا از امام صادق يا امام باقر.

در پايان اين نسخه آمده است:

نسخ من نسخة كانت آخرها هكذا: قوبل مع نسخة فى آخرها: قد فرغت من نسخة من اصل ابى الحسن محمد بن الحسين بن ايوب القمى ايده الله سماعا له عن الشيخ محمد بن هارون بن موسى التلعكبرى - ايّده الله - بالموصل فى يوم الاربعاء لثلث من ذى القعدة سنة اربع و سبعين ثلثمائه، و الحمد لله رب العالمين و صلّى الله على رسوله محمّد و آله و سلّم تسليما. انتهى.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى مؤلف را به نام درست الواسطى معرفى مى كند و مى گويد: او را كتابى است و او فرزند ابى منصور است و سند ما به كتاب او اين گونه است:

احمد بن عبدون، عن على بن محمد الزبير القرشى، عن احمد بن عمر بن كيسبه، عن على بن الحسن الطاطرى، عنه، و رواه الحميد، عن ابن نهيك، عنه(1).

نجاشى نيز ضمن بيان سند خود به كتاب او، كلمۀ درست را به معنى صحيح مى داند كه معلوم مى شود از فارسى گرفته شده است و مى گويد: «او از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.»(2)

علامه حلّى نيز او را در قسمت كسانى كه داراى توثيق نيستند ذكر كرده، و از كشّى نقل مى كند كه او واقفى بوده است(3).

ولى آيت الله خوئى او را موثق و مورد اعتماد مى داند و مى گويد:

در 39 مورد از روايات كتب اربعه نام او ذكر شده است و مردى مورد اطمينان در حديث

ص: 141


1- الفهرست، ص 69.
2- رجال النجاشى، ص 162.
3- رجال العلاّمه الحلّى، ص 221.

است زيرا على بن حسن طاطرى از او روايت نقل كرده است و شيخ در ترجمۀ على بن حسن طاطرى به وثاقت تمامى مشايخ على بن حسن طاطرى و روايات آنها شهادت داده است و از طرفى نيز اين فرد در سند روايات تفسير قمى وارد شده است كه اين نيز موجب توثيق اوست ولى استدلال به وثاقت او به دليل بزنطى از او به نظر ما صحيح نيست. به هر حال، سند شيخ صدوق به كتاب او صحيح و سند شيخ طوسى ضعيف مى باشد(1).

علامه محدّث نورى مى نويسد:

اين كتاب و برخى كتب ديگر در يك مجموعه اى كه از نسخۀ عتيقه اى به خط شيخ منصور بن الحسن الآبى نقل شده است و او از خط شيخ جليل محمد بن الحسن القمّى از خط شيخ اجلّ

هارون بن موسى التلعكبرى نقل كرده در اختيار من است و همين نسخه نيز در اختيار علامه مجلسى بوده است، چنانكه در اول بحارالانوار آمده است و ابتداى كتاب درست افتاده است ولى در آخر آن تاريخ كتابتش در 374 ذكر شده است.

مؤلف كتاب را به واقفيّه نسبت داده اند ولى روايات او در كتب تهذيب الاحكام، الكافى، من لا يحضره الفقيه و الاستبصار بسيار زياد است. بزرگانى كه از اصحاب اجماع اند نظير:

ابن ابى عمير، بزنطى، حسن بن محبوب، عبد الله بن بكير و بسيارى ديگر از بزرگان روات از او روايت كرده اند و نيز على الطاطرى از او روايت كرده و شيخ دربارۀ او گفته است اصحاب ما به روايت طاطريون عمل كرده اند. پس از روايت اين بزرگان هيچ ترديدى باقى نمى ماند كه اين مرد در بالاترين درجۀ وثاقت است و روايات او مورد پذيرش و كتاب او مورد اعتماد است. در مورد نسبت او به واقفيه هم وحيد بهبهانى اشكال كرده است كه نياز به بيان آن نيست(2).

به هر حال مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم بوده و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.

منابع شرح حال

1. رجال نجاشى، ص 162.

2. الفهرست طوسى، ص 69.

3. رجال العلامه الحلّى، ص 221.

4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 143.

5. تنقيح المقال، ج 1، ص 417.

ص: 142


1- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 142.
2- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 38، 66.

6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 38.

7. قاموس الرجال، ج 4، ص 274.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 158 تا 169 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است. قبلا نسخه هاى خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.

ص: 143

كتاب عبد الله بن يحيى الكاهلى عبد الله بن يحيى الكاهلى

اشاره

در اين اصل سيزده روايت ذكر شده است كه روايت اول آن دربارۀ رفتار با اهل سنّت و تقيه مداراتى است. روايت دوم دربارۀ ذكر خدا هنگام ورود به بازار است. روايت سوم: چرت زدن در نماز، روايت چهارم: ازدواج كنيزان. حديث پنجم: نماز در مكّه و مدينه، حديث ششم: خريد كنيز با مال همسر، حديث هفتم: عتق، حديث هشتم: آداب حج، حديث نهم: شرايط ازدواج، حديث دهم: احكام حيض، حديث يازدهم: نماز شب، سپس روايتى دربارۀ آداب عبادت و نيز حديثى در تفسير كلمۀ «زعم» در قرآن ذكر شده است.

شيوۀ نگارش

اين روايات بدون هيچ گونه نظم خاصى به دنبال يكديگر ذكر شده اند و در ابتداى كتاب نام و سند كتاب چنين آمده است:

كتاب عبد الله بن يحيى الكاهلى، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى: الشيخ - أيده الله - قال: حدثّنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدّثنا محمد بن احمد بن الحسن بن الحكم القطوانى، قال: حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى، قال: حدثنا عبد الله بن يحيى الكاهلى، قال: سمعت ابا عبد الله عليه السّلام...

عبد الله بن يحيى يك روايت را بدون واسطه از امام صادق و سه روايت را بدون واسطه از امام كاظم نقل مى كند ولى در ساير روايات گاه با يك واسطه و گاه با دو واسطه از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.

كسانى كه عبد الله بن يحيى در اين كتاب از آنان روايت كرده است بدين شرح اند:

از امام صادق (1 روايت)؛

از امام كاظم با عنوان العبد الصالح (3 روايت)؛

ص: 144

عن بعض اصحابنا، عن الصادق (1 روايت)؛

عامر بن عمير، عن الصادق (1 روايت)؛

اسماعيل بن جابر، عن الصادق (1 روايت)؛

محمد بن سنان، عن الصادق (1 روايت)؛

عن سمائة بن مهران، عن الكاظم (1 روايت)؛

عبد الحميد بن عواض الطائى، عن الصادق (1 روايت)؛

حمادة بنت الحسن، عن الصادق (1 روايت)؛

محمد بن مروان، عن الصادق (1 روايت)؛

محمد بن مالك، عن عبد الاعلى مولى آل سام، عن الصادق (1 روايت)؛

پس از حديث سيزدهم آمده است: «تمّ الكتاب و الحمد لله رب العالمين». اين جملات نشانگر كامل بودن نسخۀ كتاب است.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى مى نويسد: «عبد الله بن يحيى الكاهلى، داراى كتابى است.» آنگاه سند خود را به كتاب اين گونه آورده است:

ابن ابى جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عنه و اخبرنا به ابو عبد الله المفيد، عن ابى جعفر ابن بابويه، عن ابيه و حمزة بن محمد و محمد بن على، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن محمد بن ابى عمير، عنه.

نجاشى دربارۀ او مى گويد:

او و برادرش اسحاق از امام صادق و امام كاظم روايت كرده اند.

و عبد الله بن يحيى نزد امام كاظم بسى محترم بود و امام به على بن يقطين نسبت به او توصيه كرد و فرمود: «تو براى من كاهلى و خاندانش را ضمانت كن تا من نيز بهشت را براى تو ضمانت كنم.»

آنگاه سند خود به كتاب او را ذكر مى كند(1).

شيخ طوسى در اختيار معرفة الرجال دربارۀ او رواياتى از جمله حديث فوق را از امام كاظم نقل كرده و به آن افزوده است: «راوى گفت: على بن يقطين - خدايش رحمت كناد - هماره غذا و پول و جميع وسايل مورد نياز را به عبد الله بن يحيى الكاهلى مى داد و تا هنگام مرگ آنها را بى نياز

ص: 145


1- رجال النجاشى، ص 221.

ساخت، اين بخشش ها آنقدر بود كه شامل تمام خاندان و خويشان كاهلى مى شد.»

در روايتى ديگر آمده است كه عبد الله بن يحيى الكاهلى گفت:

به حج مشرف شدم و به محضر امام كاظم رسيدم. حضرت فرمود: امسال كار خيرى كن كه اجلت نزديك شده است. من گريه كردم. حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ گفتم: خبر از مرگم داديد فرمود بشارت باد تو را كه تو از شيعيان ما هستى و به سوى خير و نيكى روان هستى.

راوى مى گويد: اندكى نگذشت كه عبد الله از دنيا رفت(1).

علامه مجلسى، عبد الله بن يحيى كاهلى را ممدوح مى داند و كتاب او را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار معرفى مى كند و سند نسخۀ قديمى كه در اختيار او بوده است را بيان مى كند(2).

محدّث نورى با بيان موارد روايات بزرگان محدّثان نظير: ابن ابى عمير و حسن بن محبوب و بزنطى و صفوان بن يحيى و زكريا بن آدم از عبد الله بن يحيى و نيز نقل روايات او در كتابهاى:

الكافى، تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه مى نويسد:

با وجود روايت اين بزرگان كه سه نفر از آنها از اصحاب اجماع اند و جز از انسانهاى مورد اعتماد و ثقه روايت نمى كنند، جاى تشكيك و ترديد در مورد عبد الله بن يحيى نيست.

آنگاه رواياتى را كه دربارۀ او از حضرت امام موسى بن جعفر نقل شد، آورده است(3). مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم است.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 221.

2. اختيار معرفة الرجال، ص 447 و 448.

3. الفهرست طوسى، ص 102.

4. تنقيح المقال، ج 2، ص 224.

5. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 89 تا 94.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 114 تا 116 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است. قبلا نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.

ص: 146


1- اختيار معرفة الرجال، ص 447 و 448؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 224.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 45.
3- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 89 تا 94.

نوادر على بن اسباط على بن اسباط

اشاره

در اين اصل تعداد سى روايت در موضوعات مختلف معارف اسلامى ذكر شده است. تقريبا ثلث اين روايات مربوط به بيان فضايل، مناقب و مصايب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام و چند روايت دربارۀ مسائل فقهى نظير: حج، حدود و شهادات و تعدادى ديگر از روايات در بيان بعضى از داستانها و مواعظ اخلاقى و ذكر دعا و معرفى برخى اشخاص است.

پايان بخش اين مجموعه روايتى است از جابر بن عبد الله انصارى در بيان معجزه اى از رسول خدا و اميرالمؤمنين، كه شرح ملاقات اميرالمؤمنين به همراهى ابوبكر، عمر، عبد الرحمن بن عوف، و سلمان فارسى با اصحاب كهف و شهادت دادن اصحاب كهف به رسالت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ولايت اميرالمؤمنين است.

شيوۀ نگارش

در اين مجموعه رواياتى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق، و امام رضا عليه السّلام و گاه نيز رواياتى از غير معصوم نقل شده است، نظير: نقل سخن از مصعب بن زبير يا از افرادى ناشناخته با عنوان: «عن غير واحد من اصحابنا»

در اين مجموعه رواياتى كه در سند آنها اشخاص مجهول هستند نيز زياد به چشم مى خورد كه با اين عبارات و امثال آن بيان شده است: «عن بعض اصحابنا، عن رجل، عمّن رواه».

در پايان اين كتاب آمده است:

خبر فى الملاحم، الشيخ - ايده الله - قال: حدّثنا ابو القاسم بن الحسن (على بن القاسم نسخۀ يدل) الشكرى الخزّار الكوفى المعروف بابن الطبّال... عن أبى جعفر محمد بن معروف الهلالى الخرّاز، عن الصادق...

اين روايت دربردارندۀ اخبارى غيبى است كه امام صادق آنها را بيان فرموده است و راوى

ص: 147

مى گويد همۀ آنها واقع شد و مشاهده كردم ولى نكتۀ مهم آن است كه اين روايت ربطى به على بن اسباط ندارد و معلوم نيست چگونه در كتاب او آورده شده است.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى دربارۀ او مى نگارد: «او اهل كوفه و داراى اصل و رواياتى است.» آنگاه سند خود را به كتاب و روايات او اين گونه ذكر مى كند:

عن الحسين بن عبيد الله، عن احمد بن محمد بن يحيى الصفّار، عن ابيه، عن محمد بن احمد بن قتاده، عن موسى بن جعفر البغدادى، عنه؛ و اخبرنا ابن ابى جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطّاب، عن على بن اسباط(1).

و نيز در كتاب اختيار معرفة الرجال، دربارۀ او در مواضع مختلفى سخن گفته است. از جمله نقل كرده است: «گروهى از فطحيّه همانند ابن بكير و ابن فضّال و حسن بن على و عمّار الساباطى و على بن اسباط از فقها و اصحاب ما مى باشند.»(2)

اين جمله به نحوى بيانگر مقام والاى علمى اوست. در جاى ديگر آمده است: «على بن اسباط فطحى بود و على بن مهزيار رسالۀ كوچكى در ردّ عقيدۀ او به او نگاشته كه در او اثرى نبخشيد و بر اين تفكر و عقيده مرد.»(3)

نجاشى دربارۀ او و كتاب او مى نويسد:

على بن اسباط بن سالم فروشندۀ بردگان سياه پوست بود. اهل كوفه، و مورد اطمينان است.

ابتداء فطحى بود و بين او و على بن مهزيار در اين رابطه نامه نگاريهايى شد و در اين مسئله رجوع كردند به امام جواد پس از آن على بن اسباط دست از عقيدۀ فطحيه برداشت و پيش از آنكه از مذهب باطلش دست بردارد رواياتى را از امام رضا نقل كرده است. او از مطمئن ترين مردم و راستگوترين آنان بود.

او داراى كتابى به نام الدلائل و كتابى به نام تفسير و كتابى به نام مزار و كتابى به نام نوادر است كه كتاب نوادر او مشهور است.

آنگاه سند خود را به هر يك از كتابهاى او بيان مى كند(4).

ابن شهرآشوب نيز او را كوفى مى داند و مى گويد: «او داراى اصلى و رواياتى و جامعى است.»(5)

علامه حلّى، ضمن بيان سخن نجاشى و كشّى در نهايت مى گويد: «من به روايات او اعتماد

ص: 148


1- الفهرست، ص 90.
2- اختيار معرفة الرجال، ص 349، ح 639.
3- همان، ص 562.
4- رجال النجاشى، ص 252.
5- معالم العلماء، ص 63.

مى كنم.»(1)

علامه مجلسى، مؤلّف اين كتاب را فطحى مى داند ولى روايات او را در كتاب بحارالانوار نقل كرده است و نسخۀ خود را - كه همين نسخۀ مورد معرفى ماست - در ابتداى كتاب بحارالانوار معرفى كرده است(2).

علامه مامقانى مى گويد: دربارۀ او سه نظريه وجود دارد:

نظريۀ اول: وى مورد اطمينان و وثوق است و از مذهب باطل فطحيت برگشته است. اين سخن را نجاشى، وحيد بهبهانى، شيخ طريحى، شيخ امين الكاظمى، شيخ بهائى، محقق داماد، محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى، و ملا صالح مازندرانى و ديگران گفته اند و به نظر ما نيز صحيح است. زيرا نجاشى كه دقيق ترين دانشمندان رجالى ماست، او را ثقه و امامى دانسته است.

نظريۀ دوم: وى مورد اطمينان و ثقه است ولى از عقيدۀ فطحى خود برنگشته است (چنانكه در روايتى از رجال كشّى ذكر شد).

نظريۀ سوم: وى از عقيدۀ فطحى دست برداشته است ولى تنها رواياتى كه در زمان برگشت وى بوده. قابل اعتماد است و ساير روايات او قابل اعتماد نيست(3).

آيت الله خوئى ضمن بيان نظريات نجاشى، شيخ طوسى، برقى و كشّى دربارۀ او مى نويسد:

خلاصه آنكه هيچ اشكالى در وثاقت على بن اسباط نيست و نيز هيچ ترديدى در فطحى بودن او در زمان امام رضا نيز نيست ولى تمام سخن دربارۀ برگشت او از اين عقيده در زمان امام جواد است. كه در اينجا سخن كشّى و نجاشى با يكديگر تعارض دارند. ابن داوود گفته است:

عقيدۀ نجاشى صحيح تر است زيرا اين سخن در ميان اصحاب ما مشهور است و با اين اشتهار نمى توان حكم كرد كه او با همان عقيدۀ فطحيه درگذشته است.

آنگاه آيت الله خوئى اضافه مى كند:

دليل بر مقدم داشتن قول نجاشى بر نظريۀ كشّى نيست. مخصوصا كه كشّى در زمانى نزديك به زمان امام جواد مى زيسته است بلكه ظاهر سخن كشّى آن است كه برنگشتن و مرگ على بن اسباط با همين عقيدۀ انحرافى در زمان او مشهور بوده است.

بنابراين اگر سخن كشّى مقدّم نشود لااقل سخن او و نجاشى با يكديگر تعارض كرده و هر دو سقوط مى كنند. بلى! امام جواد در صحيحۀ على بن مهزيار بر او رحمت فرستاده اند و اين خود نشانۀ رجوع او از عقيدۀ انحرافى اش بوده است. سند شيخ صدوق به روايات او صحيح است(4).

ص: 149


1- رجال العلامه حلّى، ص 99.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 45.
3- تنقيح المقال، ج 2، ص 268.
4- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 260.

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 90.

2. رجال النجاشى، ص 252.

3. اختيار معرفة الرجال، در موارد بسيارى از جمله ص 562.

4. رجال العلامه حلّى، ص 99.

5. معالم العلماء، ص 630.

6. تنقيح المقال، ج 2، ص 268.

7. جامع الرواة، ج 1، ص 554.

نسخ خطى

مرحوم آقا بزرگ تهرانى مى گويد: «نسخه هاى ناقصى از كتاب نوادر على بن اسباط در موقوفۀ كاظميه بود كه ميرزا محمّد طهرانى ساكن سامرا از روى آن استنساخ كرده بود.»(1) و نيز دو نسخۀ خطى اين كتاب به همراه سيزده اصل ديگر در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.

نسخ چاپى

اين كتاب در صفحۀ 120 تا 132 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه قبلا در شرح اصل زيد زرّاد معرفى شد.

ص: 150


1- الذريعه، ج 24، ص 325.

اصل جعفر بن محمد الحضرمى جعفر بن محمد الحضرمى

اشاره

در اين مجموعه يكصد و بيست و چهار روايت ذكر شده است كه موضوع بسيارى از آنها ولايت و محبت اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السّلام است.

تعدادى از روايات كتاب دربارۀ مسائل مختلف نظير: نماز، حج، امر به معروف و امثال آنها است. موضوعات ديگرى كه در روايات اين مجموعه بيان شده است عبارت اند از برخى مسائل اعتقادى نظير: مسئلۀ حسابرسى قيامت و مسئلۀ بشارت به زمان حضرت مهدى (عج) و علاماتى از آن زمان نظير: فتنۀ دجال و نيز برخى اذكار و ادعيه و پاره اى مسائل اخلاقى و همچنين رواياتى در موعظه و ويژگيهاى بعضى از اقوام.

در اين مجموعه چند روايت از غير معصوم نظير روايتهايى از جابر بن يزيد الجعفى و روايتى از مفضل بن عمر جعفى نيز آمده است.

اولين روايت كه از امام باقر نقل شده چنين است:

هر كس مى خواهد روز قيامت بين او و خداوند حجابى نباشد او به خدا نظر كند و خدا به او نظر نمايد؛ محمد و آل محمد را دوست بدارد و از دشمنان آنها برائت بجويد و به امامى از آنها اقتدا نمايد...

آخرين روايت اين مجموعه سخنى از امام صادق راجع به قرائت آية الكرسى است.

شيوۀ نگارش

در اول اصل، سند آن اين گونه آمده است:

الشيخ ابو محمد هارون بن موسى بن احمد بن ابراهيم التلعكبرى - ايده الله - قال: حدثنا، محمد بن همام قال: حدثنا، حميد بن زياد الدهقان قال: حدثنا، ابو جعفر احمد بن زياد بن جعفر الازدى البزاز، قال: حدثنا، محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى، عن حميد بن شعيب السبيعى، عن جابر بن يزيد الجعفى، قال: ابو جعفر محمد بن على...

ص: 151

و در پايان آن آمده است: «تمّ كتاب جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى...»

اكثر روايات را جعفر بن محمّد از جابر بن يزيد الجعفى نقل مى كند كه اكثرا از امام صادق و گاه با واسطه از امام باقر و امام رضا عليهما السّلام نيز نقل روايت كرده است.

كسانى كه در اين اصل از آنها روايت شده است عبارت اند از:

1. جابر بن يزيد الجعفى (اكثر روايات از اوست).

2. ابن الصباح عبدى (چندين روايت).

3. عبد الله بن ابى طلحه نهدى (چندين روايت).

4. ابراهيم بن جبير (چندين روايت).

5. عبد العزيز بن عبد الجبار عبدى (1 روايت).

6. عمار بن عاصم ضبى (2 روايت).

7. ابو سعيد مدائنى (2 روايت).

8. معلّى طحان (2 روايت).

9. قيس بن ربيع (1 روايت).

و بالأخره در آخر اصل دو روايت ذكر شده است كه در سند آنها نامى از صاحب اصل، يعنى جعفر بن محمّد حضرمى نيامده است بلكه اولى را محمّد بن المثنى به صورت مرفوعه از امام صادق و دومى را به صورت مسند از مفضل الجعفى نقل مى كند و به معصومى هم نسبت نداده است و مضمون آن هم بدون تأويل صحيح نيست زيرا مفضل الجعفى مى گويد: «خداوند طاعت هيچ كس غير از پيامبر را واجب نكرده است.» ازاين رو امكان دارد آخر اين نسخه دچار به هم ريختگى شده باشد و اين دو روايت كه مربوط به اصل بعدى، يعنى اصل محمّد بن مثنى است، اشتباها جزء اصل جعفر بن حضرمى آمده باشد.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى در فهرست مى نويسد: «جعفر بن محمّد بن شريح الحضرمى داراى كتابى است.»

آنگاه سند خود را به كتاب بيان مى كند(1).

نجاشى در كتاب رجال خود و ابن شهرآشوب در معالم العلماء و علامه حلّى در كتاب رجال و آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث از اين شخص نامى نياورده اند و مامقانى نيز او را از مجاهيل (ناشناخته ها) مى شمارد(2).

اما علامه محدّث نورى ابتدا سند شيخ به كتاب را چنين بيان مى كند:

شيخ المفيد، عن ابى محمد هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى على بن همام، عن حميد، عن احمد بن زيد الازدى البزاز، عن محمد بن امية بن القاسم الحضرمى، عن جعفر بن محمد بن شريح.

سپس مى نويسد:

ص: 152


1- الفهرست، ص 43.
2- تنقيح المقال، ج 1، ص 224.

ظاهرا كلمۀ اميه كه در سند شيخ آمده (محمد بن اميه بن قاسم الحضرمى) تصحيف شده است و صحيح آن همان گونه كه در سند اين كتاب وجود دارد، محمد بن المثنى است زيرا محمد بن اميه نه در كتابهاى رجال و نه در سند روايات ذكر نشده است.

قبلا در بحث از اصل زيد زراد مطالبى گفتيم كه موجب اعتماد به حميد و روايات او مى شود و خواهى دانست كه مشايخ اجازه، نيازى به توثيق و تزكيه ندارند و از آنچه گفتيم و آنچه را از سيد كاظمى و سيد بحرالعلوم طباطبائى دربارۀ اصحاب كتب و تصانيف نقل كرديم حسن حال حضرمى ظاهر مى شود. افزون بر آن، روايات كتاب هم استوار و مقبول است و متن آن با مضمون آنها در ساير كتب معتبر وجود دارد. و نيز اعتماد مانند محمد بن مثنى بر جعفر بن محمد بن شريح حضرمى و نقل روايات از او خود شاهدى بر حسن حال وى مى باشد(1).

اين كتاب نيز از مصادر كتاب بحارالانوار بوده و علامه مجلسى از آن روايت كرده و در ابتداى كتاب بحار الانوار نيز به معرفى نسخۀ خطى خود - كه همين نسخۀ مورد بحث ماست - پرداخته است(2).

پدر مؤلف، يعنى محمّد بن شريح، از بزرگان و مورد توثيق و داراى كتابى است، اما از خود وى اطلاعات بيشترى در دست نيست. او از راويان طبقۀ پنجم و معاصر با امام صادق بوده و در اوايل قرن دوم هجرى مى زيسته است اگرچه خود روايت بدون واسطه اى از امام صادق نقل نكرده است.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 43.

2. تنقيح المقال، ج 1، ص 224.

3. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 75.

4. مستدركات علم الرجال، ج 2، ص 202.

5. قاموس الرجال، ج 2، ص 675.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 59 تا 81 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.

ص: 153


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 75.
2- بحار الانوار، ج 1، ص 44.

حديث جعفر بن محمد بن محمد القرشى جعفر بن محمد القرشى

اشاره

در اين كتاب چهار حديث آمده است:

اولين آن روايتى از امام صادق در بيان دعايى در نماز وتر است كه دعاى نسبتا مفصلى است.

دومين روايت، شعرى است كه هند هنگام وفات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله گفته است و آن را امام صادق نقل مى فرمايد.

در اينجا آمده است كه حديث جعفر بن محمد القرشى به پايان رسيد ولى باز دو حديث ديگر كه در سند آن محمّد بن جعفر الزراد (البزار «نسخۀ بدل») القرشى ذكر شده، آمده است.

حديث سوم مربوط به معجزۀ رسول اكرم در بيان اثر محبت امير المؤمنين عليه السّلام دربارۀ يك يهودى است كه در آخر آن آمده است: «وجدت آخره، كتب هذا الحديث من كتاب رفعه الله الى محمد بن جعفر القرشى، ذكر انّه سمعه عن يحيى بن زكريا اللولؤى.»

و حديث چهارم كه با جملۀ: «الشيخ - ايده الله - قال: ابو جعفر محمد بن الحسن الوليد، حدّثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى...» آغاز مى شود روايتى از رسول اكرم راجع به گفتار حيوانات است.

و در پايان آن ذكر شده است:

كتبه منصور بن الحسن ابن الحسين الآبى فى ذى حجه سنة 374 من نسخة ابى الحسن محمد بن حسن بن الحسين بن ايوب القمى بالموصل و يتلوه كتاب عبد الملك بن حكيم.

شيوۀ نگارش

اين كتاب دچار به هم ريختگى عجيبى است. مؤلف آن در كتب رجالى مطرح نشده و از اصل او نيز نامى برده نشده است.

ص: 154

برخى از محققان او را همان جعفر بن محمّد بن شريح الحضرمى دانسته اند(1).

در ابتداى كتاب آمده است:

حدثنا الشيخ - ايده الله - عن محمد بن همام، عن حميد بن زياد، عن ابى جعفر احمد بن زيد بن جعفر الازدى، البزاز - ينزل فى طاق زهير و ثقبه بزيع - قال: حدثنى على بن عبد الله بن سعيد، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن سماعة، عن عبد الكريم، عن رجل، عن ابى عبد الله عليه السّلام قال على بن عبد الله - و لا اعلمه الا عبد الله بن ابى يعفور - قال: قال ادعوا بهذا...

به نظر مى رسد اين احاديث به كتاب قبلى (اصل محمد بن المثنى) ملحق بوده ولى چون اشكالاتى داشته است برخى آن را روايت نكرده اند و بعضى گمان كرده اند اصل مستقلى است، چنانكه در ابتداى كتاب آن را به عنوان نسخه اى از اصول مختصره نام برده ولى در وسط آن آمده است:

حدّثنى محمد بن المثنى القاسم الحضرمى، قال: حدّثنى جعفر بن محمد بن شريح بجميع ما فى هذا الكتاب الاّ حديثين لعلى بن عبد الله بن سعيد فى آخر الكتاب.

علامه محدّث نورى كه دربارۀ تمام اين اصول بحث و بررسى كرده، از اين اصل سخنى به ميان نياورده است. در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانۀ عمومى آيت الله العظمى مرعشى نجفى نام اين اصل چنين آمده است:

اصل بزاز القرشى از محمد بن جعفر البزاز القرشى. ر. ك. فهرست خطى، ج 2، ص 91.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 94 تا 97 كتاب الاصول السنة عشر آمده است كه قبلا نسخ خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.

ص: 155


1- فهرس التراث، ج 1، ص 131.

اصل محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى

اشاره

در اين اصل چهل و پنج روايت ذكر شده است كه به طور كلى به 4 بخش تقسيم مى شود:

1. مسائل فقهى: كه اكثريت روايات اين اصل را تشكيل مى دهد. مانند مسئلۀ طلاق: حديث 2، مسئلۀ حج: احاديث 14، 13، 12، 10، 4، 3 و 15، احكام اموات: حديث 18، 5 و 21. بيع سلف:

حديث 6، نكاح: حديث 7 و 11، نماز: حديث 19، روزه: حديث 22.

2. مسائل اخلاقى و روابط اجتماعى: مثل حديث 16، 9، 8 و 17.

3. برخى روايات تاريخى: مانند جريان جنگ بدر، حديث 18 و رواياتى در معرفى برخى اشخاص صالح نظير سهل بن حنيف و ابا سعيد خدرى و يا اشخاص ناصالح مانند معاويه، عمروعاص و ابوموسى اشعرى.

4. مسائل اعتقادى: مانند روايتى راجع به تعداد ائمه عليهم السّلام و ولايت و امامت حضرت على و نيز حديث ثقلين و دو روايت مربوط به زيارت، حديث 1 مربوط به ذكر حديث آخر.

شيوۀ نگارش

همۀ روايات را محمد بن المثنى به واسطۀ ذريح محاربى از امام صادق نقل مى كند و بسيارى از روايات به صورت پرسش و پاسخ بين ذريح محاربى و امام صادق است؛ فقط روايتى در اواخر اصل هست كه ذريح آن را از امام صادق نقل نمى كند بلكه آن را از اصحاب، از مفضل بن عمر نقل مى كند. در روايت بعد از آن هم نامى از محمّد بن المثنى نيست، چنانكه در آخرين روايت كتاب نيز چنين است. در پايان كتاب اين جمله آمده است:

هذا اخر حديث محمد بن المثنى الحضرمى و يتلوه حديث محمد بن جعفر القرشى.

ولى پس از آن در نسخۀ اصل دو روايت آمده است كه برخى سطور آن از بين رفته و سند آنها هيچ ربطى به محمّد بن المثنى و نيز به محمّد بن جعفر القرشى ندارد.

ص: 156

و در آخر هم روايتى از محمّد بن جعفر القرشى آمده است با اينكه عنوان كتاب محمّد بن جعفر قرشى و آغاز آن در صفحۀ بعدى است، اين نكات نشانگر اندكى به هم ريختگى در آخر اين نسخه است. در ابتداى كتاب سند اين اصل چنين ذكر شده است:

حدثنا، الشيخ ابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى - ايده الله - قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا، حميد بن زياد الدهقان، قال: حدثنا، ابو جعفر احمد بن زيد بن جعفر الازدى البزاز، قال: حدثنا محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى، قال: حدثنا، جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى، عن ذريح المحاربى، عن أبى عبد الله عليه السّلام...

مؤلف كتاب

از اين فرد در فهرست شيخ طوسى نامى نيامده است؛ ولى نجّاشى دربارۀ او مى نويسد: «از اهل كوفه و مورد اطمينان و داراى كتابى است كه اين را به من خبر داده است. حسين از احمد بن جعفر از حميد از احمد از محمّد بن المثنى.»(1)

علامه حلّى در كتابش از او اين گونه ياد كرده است: «مردى از اهل كوفه و مورد اطمينان»(2) و اردبيلى نيز خلاصۀ كلمات نجاشى را تكرار كرده است(3).

اين كتاب از مصادر كتاب بحارالانوار است و علامه مجلسى ضمن نقل توثيق وى نسخۀ خود از اين كتاب را - كه همين نسخۀ مورد معرفى ماست - ذكر مى كند(4).

محدّث نورى ضمن بيان كلمات نجاشى مى گويد: «فرد ثقه سيف بن عميره در روضه كافى از او روايت نقل كرده است و با توجه به سخنان نجاشى و روايت او در كافى هيچ شكى در اعتبار و اعتماد بر كتاب او نيست.»(5)

آيت الله خوئى، محمّد بن المثنى و محمّد بن مثنى حضرمى را يك نفر مى داند؛ ولى محمّد بن المثنى بن القاسم را تحت عنوانى جداگانه ذكر مى كند كه بيانگر تعداد اين دو فرد است. وى در كلام نجاشى و توثيق او را مربوط به محمّد بن مثنى بن القاسم مى داند ولى در رابطه با محمد بن مثنى الحضرمى در ابتدا مى گويد: «محمد بن المثنى در اسناد تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيۀ شريفه: قٰالَ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً...(6) آمده است. آمدن نام راوى در ضمن اسناد تفسير قمى بنا به نظر برخى براى اطمينان به وثاقت وى كافى است.»

ولى بعدا اضافه مى كند كه در چاپ جديد تفسير قمى به جاى كلمۀ «محمد بن المثنى»، «محمد

ص: 157


1- رجال نجاشى، ص 371.
2- رجال العلامة الحلّى، ص 160.
3- جامع الرواة، ج 2، ص 187.
4- بحارالانوار، ج 1، ص 44.
5- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 77.
6- فرقان: 8.

بن المستنير» آمده و اين صحيح و موافق با آنچه كه در تفسير برهان آمده است مى باشد(1).

علامه شيخ على نمازى در مستدركات علم الرجال مى نويسد: «محمد بن المثنى القاسم الحضرمى از اهل كوفه و بالاتفاق ثقه و مورد اعتماد است و داراى كتابى است.»

البته فردى به نام محمّد بن المثنى الازدى نيز در كتب رجال عنوان شده و توثيق خاص دارد كه ظاهرا غير از محمّد بن المثنى الحضرمى است و برخى در اين دو نيز احتمال اتحاد داده اند.

اين راوى جزء طبقۀ پنجم راويان به شمار مى رود و در نيمۀ اول قرن دوم هجرى قمرى حيات داشته است و روايات او در كتاب الكافى، الامالى شيخ طوسى، بشارة المصطفى طبرى، و طب الائمه ابنا بسطام آمده است.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 371.

2. معجم الرجال الحديث، ج 17، ص 184.

3. قاموس الرجال، ج 9، ص 543.

4. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 303.

5. جامع الرواة، ج 2، ص 187.

6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 77.

7. رجال العلامة الحلّى، ص 160.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب در صفحۀ 82 تا 94 كتاب الاصول الستة عشر آمده است. قبلا توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى كتاب الاصول الستة عشر در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.

ص: 158


1- معجم رجال الحديث، ج 17، ص 184.

اصل ابى سعيد عباد العصفرى ابو سعيد عباد العصفرى

اشاره

اين كتاب داراى 19 روايت است كه تمامى آنها بجز روايت 17 و 18 كتاب مربوط به مسائل اعتقادى، بويژه مسائل امامت و نيز مسئلۀ بسيار مهمّ غصب خلافت و ويژگيهاى غاصبان است.

در اين اصل رواياتى دربارۀ خلقت خمسۀ طيّبه از نور عظمت خدا و نيز بيان مراتب و تعدد ائمۀ معصومين عليهم السّلام و همچنين توطئه هايى كه عليه خلافت اميرالمؤمنين صورت گرفته آمده است.

نقل اين گونه احاديث در طول دوران امويان و حتى قسمتى از دوران عباسيان، مجازاتى كمتر از مرگ به دنبال نداشت و در اين اصل مطالبى ذكر شده است كه كمتر كسانى جرئت نقل آن را داشته اند؛ و همين نشانۀ جايگاه والاى اين كتاب است. روايت 17 كتاب فقهى است و در مورد ملعون بودن زنانى است كه خود را شبيه مردان سازند و مردانى كه خود را به زنان همانند كنند و آنان كه ازدواج را ترك و يا مردم را مسخره كنند. و روايت 8 به مسائل دفن و قبر پرداخته است.

اولين روايت اين مجموعه اخبار غيبى امام باقر از فتنه هاى آينده است و آخرين حديث، روايتى از رسول اكرم دربارۀ معاويه و حكم بن ابى العاص است كه پيامبر فرمود: «چون معاويه را بر منبر ديديد با شمشير او را بزنيد و حكم بن ابى العاص را بكشيد اگرچه زير پردۀ كعبه پنهان شده باشد.» و سپس بيان مى كند كه چگونه در حكومت عثمان هر دو قدر ديدند و بر صدر نشستند.

شيوۀ نگارش

در ابتداى اولين حديث كتاب چنين آمده است:

رواية هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى، عن ابى على محمد بن همام ابو محمد، هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى قال: حدثنا ابو على بن همام (على بن) بن سهيل قال: اخبرنا ابو جعفر محمد بن احمد بن خاقان الرندى، قال: حدثنا محمد بن على بن ابراهيم الصيرفى ابو سمينه، قال: حدثنى ابو سعيد العصفرى و هو عباد، عن عمرو بن ثابت و هو ابو المقدام عن ابيه، قال: سمعت ابا جعفر...

ص: 159

و در بقيۀ روايات نام عباد و سند او آمده است كه گاهى با دو واسطه از امام باقر و گاه بدون واسطه مرفوعا از آن حضرت نقل مى كند و گاهى با يك واسطه از امام صادق و گاه با پنج واسطه از اميرالمؤمنين حديث مى كند و يك روايت با سند متصل از ابن عباس و سه روايت نيز با چهار واسطه و سه واسطه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل مى كند.

در پايان اين مجموعه آمده است:

كتبها منصور بن الحسن بن الحسين الآبى فى يوم الخميس لليلتين بقيتا من شهر ذى القعدة من سنه 374 بالموصل من اصل ابى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى.

كسانى كه در اين مجموعه عباد العصفرى از آنان روايت كرده است عبارت اند از:

1. عن عمرو بن ثابت

2. عن رجل

3. عن اسماعيل بن دينار

4. عن سفير الحريرى (سفيان نسخۀ بدل)

5. عن الحسين

6. عن العرزمى

7. عن ابن العرزس

8. عن عمرو بن بياع السابرى

* يك نكته

گاه از اصل عباد العصفرى به نام كتاب الحديث نيز ياد شده است(1).

مؤلف كتاب

مؤلف كتاب را در كتب رجالى به نام ابو سعيد عباد العصفرى مى شناسند؛ ولى برخى از رجاليون نام او را عباد بن يعقوب الرواجنى ذكر كرده اند و گفته اند اين دو نام از آن يك نفر است(2).

برخى او را شيعى متعصب و استوار، بعضى سنّى و گروهى زيدى شمرده اند. شيخ طوسى در الفهرست دربارۀ او مى گويد: «عباد عصفرى، كنيه اش ابوسعيد است و كتابى دارد.» آنگاه سند خود به كتاب را اين گونه ذكر كرده است:

اخبرنا به جماعة عن التلعكبرى عن ابن همام عن محمد بن خاقان النهدى عن محمد بن على بكنى ابن سمينه عنه(3).

وى نام عباد بن يعقوب رواجنى را به صورت مستقل عنوان كرده و او را عامى مذهب مى داند و سند خود را به كتب او همراه با اسامى كتابهايش ياد مى كند(4).

ص: 160


1- ر. ك. الذريعه، ج 6، ص 341.
2- معجم رجال الحديث، ج 9، ص 210؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 120؛ مستدرك الوسائل، ج 19، ص 53.
3- الفهرست، ص 120 و 119.
4- همان.

و نجاشى دربارۀ او مى گويد:

عباد العصفرى از اهل كوفه است. ابو عبد الله حسين بن عبيد الله خدايش رحمت كند، مى گفت:

من از اصحابمان شنيدم كه مى گفتند، اين فرد همان عباد بن يعقوب است...

آنگاه سند خود را اين گونه بيان مى كند:

اخبرنا ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا ابو جعفر محمد بن احمد بن خاقان النهدى، قال: حدثنا ابو سمينه بكتاب عباد(1).

علامه مجلسى اين اصل را جزء مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و مى نويسد:

كتاب عصفرى را نيز از همان نسخۀ سابق (به خط شيخ منصور بن حسن آبى از محمد بن حسن قمى از خط هارون بن موسى تلعكبرى) نقل كرده ايم و شيخ و نجاشى از اين كتاب نام برده اند ولى آن را توثيق نكرده اند و شايد روايات آن براى تأييد (و نه استدلال) شايسته باشند(2).

محدّث نورى او را همان عباد بن يعقوب رواجنى مى داند و مى گويد:

كتاب او داراى 19 حديث است كه بيانگر تشيّع بلكه تعصب و تصلّب او در اين عقيده است زيرا در كتابش نص بر امامت 12 امام را ذكر كرده و...

وى به تعدادى از روايات آن اشاره مى كند و بعد اضافه مى كند:

شگفت آنكه شيخ و علامه او را از اهل سنت شمرده اند با اينكه علماى اهل سنت نيز او را به شيعه و رافضى بودن نسبت داده اند. بندۀ خدا از هر دو طرف مطرود و از هر دو سوى هدف تير قرار گرفته است.

آنگاه نظريۀ برخى از علماى اهل سنت را راجع به او ذكر مى كند. در ادامه محدث نورى كتاب عباد را صحيح و استناد به اين كتاب را نيز سندى صحيح و قابل اعتماد مى داند و بر اين سخن چنين استدلال مى كند:

اولا: ابن داوود گفته است حمدان بن احمد - كه همان محمد بن احمد بن خاقان است - از كسانى است كه تمام شيعه بر صحت روايات او اتفاق دارند و چون اين فرد در سند روايات كتاب ابو سعيد است پس روايات او صحيح است.

ثانيا: مشايخ و بزرگان بر نقل عباد اعتماد كرده اند؛ چنانكه ابن قولويه در كامل الزيارات روايت برترى كربلا بر كعبه را از او نقل كرده است و نيز كلينى، در روضه كافى از او روايت نقل نموده است و حتى شيخ طوسى در امالى نيز از او روايت ذكر كرده است. (روايت وصيت پيامبر صلّى الله عليه و آله در هنگام رحلت به عدم مخالفت با على بن ابى طالب عليه السّلام و غيره..)

ثالثا: روايات او در احكام فرعيه نيست تا در سند آن دقت شود(3).

ص: 161


1- رجال نجاشى، ص 293.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 44.
3- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 53.

علامه مامقانى در تنقيح المقال، عباد العصفرى و عباد بن يعقوب را با دو عنوان ذكر مى كند و مى گويد: «اگر يك نفر هم باشند فرقى نمى كند به هر حال، نصّى بر توثيق او نرسيده است.»(1)

ولى در شرح حال عباد بن يعقوب رواجنى مى گويد: «ظاهرتر آن است كه اين عباد با عباد العصفرى دو نفرند و اين عباد شيعه است.» و آنگاه از عدۀ زيادى از علماى اهل سنت نقل مى كند، كه او را فردى راستگو، شيعه و رافضى مى دانند و به اين جهت رواياتش را ترك مى كنند.

مامقانى مى گويد: علت اينكه شيخ و برخى ديگر او را سنّى شمرده اند شايد شدّت تقيه او بوده است. به هر حال، نقل كلينى در كافى و نقل شيخ طوسى در امالى و نقل ابن قولويه، در كامل الزيارات و نقل ابراهيم الثقفى در الغارات او را در زمرۀ كسانى قرار مى دهد كه مى شود بر رواياتشان اعتماد كرد و به اصطلاح حسن هستند(2).

علامه تسترى در قاموس الرجال از سيد حسن صدر نقل مى كند، كه: «من كتاب عباد را ديده ام؛ نوزده حديث است كه همگى پاك و پاكيزه اند و اكثر آنها بر تشيع او دلالت دارند.»

آنگاه خود علامه تسترى نيز اضافه مى كند: «من نيز بر كتاب عباد در ضمن اصولى از اصول اربعمائة دست يافتم و آن را همان گونه كه سيد صدر برشمرد ديدم.»

اين فرد در سند حديثى در نص بر ائمۀ اثنى عشر، در كتاب كافى و نيز در سندى در كتاب الاستبصار در بحث زكات فطره و نيز در الامالى شيخ طوسى آمده است. اطلاع بيشترى از زندگى وى در دست نيست ولى به نظر مى رسد از راويان طبقۀ هفتم و معاصران با امام جواد است چنانكه ابن حبان سال وفات وى را 250 ه. ق. عنوان كرده است.

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 120.

2. رجال النجاشى، ص 293.

3. تنقيح المقال، ج 2، ص 120.

4. قاموس الرجال، ج 5، ص 642 و 658.

5. معجم رجال الحديث، ج 9، ص 210.

6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 53.

نسخ خطى و چاپى

اين كتاب ضمن كتاب الاصول الستة عشر، از صفحۀ 14 تا 19 به چاپ رسيده است. قبلا توضيحاتى دربارۀ نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد زراد ذكر شد.

ص: 162


1- تنقيح المقال، ج 2، ص 120.
2- همان، ص 124.

مسند الامام موسى بن جعفر ابى عمران موسى بن ابراهيم المروزى

اشاره

اين كتاب مجموعه اى از روايات در موضوعات مختلف فقهى، اخلاقى، اجتماعى و تاريخى است كه مؤلف آن را در زندان سندى بن شاهك از امام موسى بن جعفر شنيده و آن را در يك مجموعه گرد آورده است. كتاب مذكور موضوع خاصى را دنبال نمى كند و در موضوعات پراكنده و گستردۀ معارف اسلامى رواياتى را نقل كرده است كه مى توان گفت مجموع روايات كتاب - كه 59 حديث است - مربوط به 59 موضوع مختلف مى شود.

برخى از اين موضوعات عبارت اند از:

حديث اول: عصمت عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا قبل از بلوغ؛

حديث دوم: اهتمام به خداوند متعال؛

حديث سوم: آداب حديث گفتن؛

حديث چهارم: ناخواناست؛

حديث پنجم: آداب نشستن در مجالس؛

حديث ششم: آداب نظافت؛

حديث هفتم: صداى بلند؛

حديث هشتم: نهى از دشنام و لعن ايام و ساعات

حديث نهم: عجب؛

حديث دهم: قناعت؛

حديث يازدهم: نماز جماعت؛

حديث دوازدهم: عدالت در قضاوت؛

حديث سيزدهم: بوى خوش رسول اكرم صلّى الله عليه و آله؛

حديث چهاردهم: حدود طاعت افراد؛

و...

ص: 163

شيوۀ نگارش

مؤلف تمامى روايات را از امام موسى بن جعفر بدون واسطه و نيز بدون هيچ گونه ترتيب و تنظيم نقل كرده است. تمامى روايات اين مجموعه با سند متصل و با شش واسطه از امام كاظم روايت شده كه اين سند كامل در ابتداى كتاب ذكر شده است و در بقيۀ روايات نيمى از سند، يعنى دو واسطه (محمد بن خلف از موسى بن ابراهيم مروزى از امام كاظم) تكرار شده است و پس از ذكر چندين حديث، تنها با ضمير به سند اشاره شده و فقط متن روايات آمده است.

اكثر روايات اين كتاب را امام كاظم از رسول گرامى اسلامى، و برخى را نيز از اميرالمؤمنين نقل كرده و تنها يك روايت از حسنين عليهما السّلام و يك روايت هم از نبى من الانبيا آمده است.

در قسمت پايانى كتاب باز سند كامل محمّد بن خلف تا موسى بن جعفر و پدران گرامى اش نقل شده است. متأسفانه در نسخۀ چاپى كه در دسترس است، اكثر روايات دچار افتادگى است كه اميد مى رود با پژوهش وسيع و جدى، و يافتن نسخه اى ديگر از كتاب و يا مراجعه به مصادر به نحو گسترده و اطمينان بخش اين نقيصۀ مهم جبران شود.

مؤلف كتاب

شيخ طوسى در كتاب الفهرست از مؤلف و كتابش اين گونه ياد مى كند: «موسى بن ابراهيم المروزى، ابو حمران، داراى رواياتى است كه آنها را از حضرت موسى بن جعفر روايت كرده است.» آنگاه سند خود را به اين روايات ذكر و از بيان هرگونه توثيق و تعريف خوددارى مى كند(1).

نجاشى دربارۀ اين كتاب و مؤلف آن مى نويسد:

موسى بن ابراهيم مروزى، ابو حمران، از حضرت موسى بن جعفر روايت كرده است. داراى كتابى است كه گفته است اين كتاب را از حضرت موسى بن جعفر در هنگامى كه نزد سندى بن شاهك محبوس بوده است شنيده است. موسى بن ابراهيم، معلم فرزندان سندى بن شاهك بوده است.

آنگاه سند خود را به كتاب موسى بن ابراهيم بيان مى كند.

مامقانى در تنقيح المقال ضمن بيان سخنان شيخ طوسى و نجاشى مى نويسد:

ظاهر سخن اين دو بزرگوار آن است كه اين فرد شيعه امامى بوده است ولى دربارۀ او چيزى وارد نشده است كه او را در زمرۀ افراد قابل اعتماد و به اصطلاح حسان قرار دهد(2).

از آنجايى كه هدف شيخ طوسى و نجاشى از تأليف كتاب الفهرست و رجال ذكر راويان و

ص: 164


1- الفهرست، ص 163.
2- تنقيح المقال، ج 3، ص 252.

مؤلفان شيعى و امامى بوده است، اكثريت قريب به اتفاق راويان اشاره اى به مذهب آنان نكرده اند.

و در هر كجا كه استطرادا فردى غير شيعى را ذكر كرده اند به مذهب او اشاره كرده اند ولى در شرح حال اين مؤلف هيچ گونه سخنى از مذهب او به ميان نياورده اند. ازاين رو برخى از محققان نظير مامقانى و ديگران او را شيعه شمرده اند و از اين جهات كه در زندان به ملاقات موسى بن جعفر عليه السّلام رفته، روايات آن حضرت را فرا گرفته و منتقل كرده و بار سنگين اتهام را به جان خريده است برخى او را شيعه اى شديد التشيع ناميده اند. به هر حال، كتاب و روايات او از حضرت موسى بن جعفر كه اكنون به نام مسند الامام موسى بن جعفر معرفى مى شود نزد بزرگان حديث و رجال شناخته شده بوده است، چنانكه در فهرست شيخ طوسى و رجال نجاشى و ديگر كتب به آن تصريح شده است.

شاگردان و استادان او

مؤلف در عصر خود فردى شناخته شده و داراى استادان و شاگردانى بوده است كه اسامى برخى از استادان و مشايخ روايى او به شرح زير است:

1. ابو جعفر الرازى (متوفاى 160 ه. ق.)

2. شريك بن عبد الله نخعى، قاضى كوفه در سالهاى 150 ه. ق. به بعد (متوفاى 177 ه. ق.)

3. عبد الله لهيعه، قاضى مصر در سالهاى 150 به بعد (متوفاى 174 ه. ق.)

4. ابراهيم بن سعد، قاضى مدينه (متوفاى 183 ه. ق.)

5. داوود بن زبرقان الرقاشى (متوفاى 180 به بعد)

و برخى از شاگردان و راويان او عبارت اند از:

1. عبيد الله الدهقان الواسطى

2. عمر بن عيسى الآجرى

3. محمّد بن خلف المروزى

4. عبد الله البغوى

5. محمّد بن ادريس الشعرانى

عصر زندگى مؤلف

اگرچه زمان زندگى مؤلف با توجه به زمان استادان و شاگردانش تقريبا مشخص است و مى توان وى را از علماى نيمۀ دوم قرن دوم هجرى قمرى يا نيمۀ اول قرن سوم ه. ق. دانست، ولى زمان دقيق تولد و وفات وى مشخص نيست.

ص: 165

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 163.

2. رجال النجاشى، ص 407.

3. تنقيح المقال، ج 3، ص 252.

4. جامع الرواة، ج 2، ص 270.

5. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 14.

نسخ خطى

نسخۀ كتابخانۀ ظاهريۀ دمشق، سوريه - نسخۀ چاپى كه بعدا معرفى مى شود - از روى آن استنساخ شده است و ظاهرا نسخۀ منحصر به فرد كتاب است و در مجموعه اى به شمارۀ 34 در آن كتابخانه موجود است. محمّد ناصر الدين البانى آن را در كتاب فهرس المخطوطات دار الكتب الظاهريه، الحديث در صفحۀ 139 معرفى كرده است. اگرچه در فهرست همين كتاب، اين مسند را از ابى بكر شافعى دانسته است و در مقدمۀ نسخۀ چاپى توضيحى در اين باره آمده است.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپى چاپخانۀ بهمن، تهران، قطع وزيرى، مشتمل بر 42 صفحه در تاريخ 1352 ه. ش.

همراه با مقدمه، تصحيحات و تخريج احاديث توسط محمد حسين الحسينى الجلالى منتشر شده است. اين چاپ از روى نسخۀ خطى كه قبلا ذكر شد استنساخ شده است.

در اين نسخه روايات ديگر مؤلف را نيز به عنوان مستدرك كتاب در پايان آن ذكر كرده است.

و در پايان احاديث مشابه و يا متن احاديث را از ساير مصادر آورده است.

البته مؤسسۀ دار الاضواء همين نسخه را با همين تحقيق در نجف و نيز در لبنان منتشر كرده است.

ص: 166

صحيفة الرضا يا كتاب ابى الجعد ابو جعد احمد بن عامر طائى

اشاره

در اين كتاب بيش از دويست روايت(1) در موضوعات مختلف بدون هيچ ترتيبى گردآورى شده است كه مى توان آنها را به پنج بخش تقسيم كرد:

1. مسائل اعتقادى: نظير توحيد، شفاعت، ايمان، اعتصام بالله، انتظار فرج، و برخى ويژگيهاى قيامت.

2. مسائل فقهى: دربارۀ فتواى به غير علم، نماز، اذان، روزه، اعتكاف، احكام اموات، معاملات و حدود شهادات.

3. فضائل و مناقب و مصائب اهل بيت عليهم السّلام: كه قسمت بزرگى از كتاب را تشكيل مى دهد.

4. مسائل اخلاقى: نظير صلۀ رحم، اداى امانت، غش، مروت و حسن خلق.

5. برخى موضوعات متفرقه: نظير فضيلت برخى سور قرآنى، مطالب راجع به غذاها و ميوه ها و آداب خوردن و فضيلت انگشترها.

اولين روايت اين مجموعه، حديث مشهور سلسلة الذهب دربارۀ لا اله الا الله و آخرين روايت آن مناجات موسى با خدا و درخواست رحمت براى برادرش هارون است كه به او خطاب شد:

اى موسى! اگر دربارۀ اولين و آخرين مرا مى خواندى دعايت را مستجاب مى كردم مگر دربارۀ قاتل حسين بن على كه به وسيلۀ خود حسين از قاتل او انتقام خواهم گرفت.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايت

در اين كتاب بدون هيچ مقدمه و حتى خطبه اى، پس از نقل سند، روايات به صورت پى درپى ذكر شده است.

ص: 167


1- دويست و چهار روايت.

در نقل روايات هيچ گونه ترتيبى رعايت نشده است چنانكه داراى هيچ فصل بندى و تنظيمى هم نيست و بدون هيچ علامت و نشانه و سخنى كه بيانگر پايان نسخه باشد كتاب به پايان مى رسد.

ب - سند روايات

در ابتداى كتاب، سند كتاب ذكر شده است كه از فضل بن حسن الطبرسى آغاز مى شود و با 6 واسطه به مؤلف مى رسد: «فرزند مؤلف عبد الله كتاب را از پدرش و او تمامى اين روايات را از امام على بن موسى الرضا نقل مى كند.»

اين كتاب كه گاه صحيفة الرضا خوانده مى شود داراى سندهاى بسيار متعددى است و در مقدمۀ چاپ كنگرۀ جهانى حضرت رضا عليه السّلام، 13 سند مختلف آن از طرق شيعه و اهل سنّت ذكر شده است و نظريات خاصه و عامه را راجع به اهميت اين سند كه آن را السلسلة الذهبيه خوانده اند ذكر كرده است. برخى از اين سندها عبارت اند از:

1. سند نجاشى در كتاب رجال، صفحۀ 100.

2. سند شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحۀ 26.

3. سند شيخ طبرسى كه در سطور بالا ذكر شد.

4. سند حسين بن ابى حنيفه جمشادى كه در التدوين باخبار قزوين، جلد 2، صفحۀ 48 ذكر شده است.

5. سند قاضى ابن ابى النجم، قاضى القضاة زمان المنصور بالله كه در ابتداى يكى از نسخ خطى ذكر شده است.

مؤلف كتاب

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «احمد بن عامر بن سليمان بن صالح بن وهب بن عامر (كه در ركاب امام حسين به شهادت رسيد) و كنيۀ احمد اباجعد است.» آنگاه سند خود را به كتاب او نقل مى كند و نسخۀ آن را نيكو مى شمارد(1).

شيخ طوسى در كتاب فهرست خود نامى از وى و كتابش نياورده، گويى كتاب او را نديده و يا در شمارش مصنّفان شيعه او را فراموش كرده است ولى در كتاب رجال خود او را از اصحاب امام رضا شمرده است(2).

ص: 168


1- رجال النجاشى، ص 100.
2- رجال طوسى، ص 351.

علامه مامقانى ضمن نقل بيان شيخ و نجاشى دربارۀ او مى گويد:

وى شيعه است ولى حال و وضعيت او مجهول است(1).

فرزندش عبد الله مى گويد: پدرم در سال 157 ه. ق. به دنيا آمد و در سال 174 يا 194 امام رضا را ملاقات كرد و امام رضا در 18 جمادى الاول در سال 202 در شهر طوس در روز سه شنبه از دنيا رفت. من امام جواد و امام هادى را ملاقات كردم و پدرم مؤذن امام جواد و هادى بود...(2)

علامه مامقانى ضمن بيان سخن فرزندش و با توجه به تاريخ روايت فرزند از پدرش - 260 ه. ق. - مى نويسد: «پس مابين ولادت او و روايت فرزندش از او 102 سال فاصله است بنابراين، او از معمرّانى است كه بيش از صد سال زيسته اند.»(3)

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 100.

2. رجال الطوسى، ص 351.

3. تنقيح المقال، ج 1، ص 63.

4. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 130.

5. قاموس الرجال، ج 1، ص 482.

6. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 332.

نسخ خطى

بحمد الله از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى در كتابخانه هاى مختلف موجود است كه ما تنها به معرفى پنج نسخه از آن بسنده مى كنيم:

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله گلپايگانى، قم، شمارۀ 1766، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، همان شماره، تاريخ استنساخ: 1299 ه. ق.

3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3619، تاريخ استنساخ:

851 ه. ق.

4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4115، تاريخ استنساخ: 946 ه. ق.

5. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1995، تاريخ استنساخ: 951 ه. ق.

ص: 169


1- تنقيح المقال، ج 1، ص 63.
2- رجال النجاشى، ص 101.
3- تنقيح المقال، ج 1، ص 63.

نسخ چاپى

اشاره

1. نسخۀ چاپ شده به دستور آيت الله العظمى بروجردى كه مؤسسۀ فرهنگى كوشانپور با تصحيح علامه ميرزا ابو الحسن شعرانى - 1377 ه. ق. - به نام ابى الجعد همراه با دو كتاب نثر اللئالى و طب الائمه در 142 صفحه و قطع وزرى، در تهران به چاپ رسانده است.

2. نسخۀ چاپ تهران، 1377 ه. ق. با تحقيق دكتر حسين على محفوظ كه با چندين نسخۀ خطى مقابله شده است.

3. نسخۀ چاپ صنعا، يمن، 1353 ه. ق.

4. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، قطع وزيرى، مشتمل بر 327 صفحه در سال 1407 ه. ق. همراه با مستدرك و فهارس فنى و تصحيح و تخريج كتاب توسط مدرسۀ مذكور.

5. نسخۀ چاپ مؤسسۀ طبع و نشر آستان قدس رضوى در سال 1406 ه. ق. قطع وزيرى، 134 صفحه، با تصحيح و تخريج و فهارس محمد مهدى نجف.

* يك نكته

البته بين نسخه هاى چاپى كتاب نيز تفاوتهاى آشكارى به چشم مى خورد. به عنوان مثال، در نسخۀ چاپ كوشانپور رواياتى ذكر شده كه در برخى نسخه هاى ديگر نيامده است، از جمله:

حديث سيأتى زمان عضوض...

و نيز حديث: «كان يأمرنا اميرالمؤمنين عليه السّلام اذا تخللنا، ان لا نشرب حتى نتمضمض...» و برخى تفاوتها در كلمات روايات بين نسخ مختلف وجود دارد.

شايان ذكر است كه بعضى از احاديث در كتب ديگر از صحيفة الرضا نقل شده ولى در نسخه هاى موجود اين كتاب وجود ندارد، ازاين رو در چاپ آستان قدس، محقّق محترم در آخر كتاب، برخى از اين روايات را گردآورى كرده و به عنوان مستدرك به كتاب افزوده است.

ص: 170

النوادر ابى جعفر احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى

اشاره

كتاب مذكور يكى از اصول چهارصدگانه به شمار مى رود كه قبلا در مقدمۀ كتاب معرفى شد؛ همان گونه كه لفظ «نوادر» و كتابهايى كه به اين نام مشهورند نيز قبلا توضيح داده شد.

تقريبا تمام روايات اين كتاب مربوط به مسائل فقهى است و با رواياتى دربارۀ روزۀ ماه شعبان، آغاز، و سپس با اين ابواب ادامه يافته است:

1. مسائل روزه

2. مسائل نذر و قسم

3. مسائل كفارات

4. مسائل نكاح موقت و دائم

5. برخى از مسائل حدود و ديات

6. مسائل مكاسب

و در پايان بابى در رابطه با كفارۀ سوگند آورده است.

در اين كتاب بيش از چهار صد و پنجاه روايت دربارۀ موضوعات فوق ذكر شده است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

اگرچه نسخۀ موجود تنظيم دقيقى ندارد، روايات مرتبط با يكديگر تقريبا در يك جا گرد آمده و هر فصل داراى عنوان خاصى است. برخى بر اين عقيده اند كه كتاب حاضر در ابتدا چنين نبوده است و اين تنظيم و تبويب را داوود بن احمد بن كوره انجام داده است(1).

ص: 171


1- رجال النجاشى، ص 82.
ب - سند روايات

اكثر روايات كتاب داراى مسند و متصل است ولى گاه روايات مرفوعه كه بدون سند ذكر شده است نيز به چشم مى خورد. گروهى از اشخاص كه در اين كتاب از آنها نقل شده است عبارت اند از:

1. عن الحسين بن سعيد، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة بن مهران، عن الصادق.

2. عن فضالة، عن اسماعيل بن ابى زياد، عن الصادق.

3. عن فضالة، ابن ابى عمير، عن سلمه صاحب السابرى، عن ابى الصباح، عن الصادق.

4. عن نصر بن سويد، عن عبد الله بن سنان، عن الصادق.

5. عن على بن النعمان، عن زرعة بن محمد، عن سماعة، عن الصادق.

6. عن زرعة، عن سماعة، عن الكاظم.

7. عن نضر بن سويد، عن القاسم بن سليمان، عن جراح المدائنى، عن الصادق.

8. عن نضر بن سويد، عن الصادق.

9. عن نضر بن سويد، عن محمّد بن مسلم، عن رسول الله صلّى الله عليه و آله.

10. عن ابى بصير، عن الصادق.

مؤلف هيچ مطلبى به عنوان توضيح يا بيان از خود ذكر نكرده است.

اهميت كتاب

با توجه به زمان تأليف اثر - كه در عصر ائمه عليهم السّلام بوده است - و با توجه به عظمت و جايگاه والاى مؤلف در ميان محدثان و صحابه، اهميت كتاب بخوبى روشن مى شود، همچنان كه برخى از دانشمندان شيعه به اين نكته اشاره كرده اند.

شيخ حرّ عاملى در حاشيه اى بر اين كتاب مى نويسد:

من دو نسخه از اين كتاب را به دست آوردم، كه بر آنها آثار صحت و قابل اعتماد بودن وجود داشت. سپس روايات اين كتاب را جست وجو كردم و به دست آوردم كه اكثر اين روايات در كتب اربعه و امثال آن وجود دارد و مضمون بقيۀ روايات نيز در كتابهاى مورد اعتماد نقل شده است؛ بنا بر اين جاى هيچ توقّفى در اين كتاب نيست.

روايات بسيارى را كه شيخ طوسى و شهيد و سيد بن طاووس و حميرى و طبرسى و غير ايشان در كتابهايشان از نوادر احمد بن عيسى نقل كرده اند، همه در اين نسخه موجود است.

قرائن بر معتبر بودن آن بسيار است و در آن چيزى كه مورد انكار قرار گيرد، يا مخالف

ص: 172

احاديث روايت شده در كتب اربعه باشد، نيست(1).

نقل كردن روايات اين كتاب توسط كسانى كه شيخ حرّ عاملى از آنها ياد كرده است يكى از بهترين معرّفهاى اين كتاب محسوب مى شود.

مؤلف كتاب

احمد بن محمد بن عيسى پيشواى شيعيان قم در عصر خود بود. شيخ طوسى دربارۀ او مى نويسد:

احمد بن محمد بن عيسى... كنيۀ او ابو جعفر قمى، اولين كسى است كه در شهر قم سكنى گزيد. جدّ او سعد بن مالك بود. او به محضر رسول خدا مشرف شد، سپس به كوفه هجرت كرد.

اما خود ابو جعفر احمد، بزرگ قم و چهرۀ معروف و فقيه بى هماورد آن شهر بود. وى علاوه بر اين مقامات علمى، رياست شهر را دارا بود كه با سلطان نيز ملاقات مى كرد. او به محضر امام رضا مشرّف شده است(2).

نجاشى نيز ضمن ذكر مطالبى كه شيخ نگاشته است، از شهادت يكى از اجداد او در جنگ حنين در محضر رسول خدا ياد مى كند و مى نويسد: «او با امام جواد و امام عسكرى نيز ملاقات كرده است.»(3)

وى در خاندان اشعريان كه به دانش و بينش شيعى شهره اند، به دنيا آمد. پدرش محمّد بن عيسى از علماى مشهور قم و از اصحاب امام رضا و جواد عليهما السّلام به شمار مى رفت(4). جدش نيز از اصحاب امام صادق و كاظم عليهما السّلام شمرده مى شود،(5) تا آنجا كه در برخى روايات به او گفته شده است: «يا عيسى انّك منّا اهل البيت.»(6)

برخى از مؤلفان شدت تعصب او در عربيت و قائل بودن به برترى عرب بر غير عرب و نيز شدت تعصب وى نسبت به راويان اخبار و متهم كردن و برخورد تند با برخى از آنان نظير اخراج احمد بن ابى عبد الله برقى از قم را به خاطر نقل روايت از ضعفا مورد انتقاد قرار داده اند؛ ولى به هر حال، وثاقت و مورد اعتماد بودن وى روشن است. چنانكه علامه وحيد بهبهانى مى گويد: «ظاهر آن است كه بزرگان ما در عظمت و وثاقت او اشكال نكرده اند و شيوۀ ايشان استناد به سخن او و اعتنا به قول اوست.»(7)

ص: 173


1- مقدمۀ كتاب النوادر، تصحيح ابطحى اصفهانى، ص 12.
2- الفهرست، ص 25.
3- رجال النجاشى، ص 81.
4- همان، ص 338.
5- همان، ص 296.
6- اختيار معرفة الرجال، ص 332.
7- تنقيح المقال، ج 1، ص 91.

و نيز علامه مامقانى مى گويد: «وثاقت اين مرد متفق عليه بين علماى رجال و فقهاست كه همگى بر آن تسالم دارند بدون اينكه احدى در آن تأمل و اشكال كند.»(1)

مشايخ و راويان او

او از امام جواد و امام هادى و نيز از ابى عبد الله برقى، ابى عبد الله غراء، ابى هاشم جعفرى، ابن محبوب، ابن فضال، و ابن ابى عمير و بسيارى ديگر روايت نقل كرده است.

همچنين عدۀ بسيارى نظير سعد بن عبد الله، محمّد بن يحيى عطار، محمّد بن حسن صفار، على بن ابراهيم و احمد بن ادريس از وى روايت كرده اند(2).

تأليفات او

شيخ و نجاشى تعدادى از كتابهاى او را نام مى برند كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. كتاب التوحيد

2. كتاب فضل النبى صلّى الله عليه و آله

3. كتاب المتعه

4. كتاب النوادر (كه آن را داوود بن كوره، تبويب و تنظيم كرده است).

5. كتاب فضائل العرب

او در سال 280 يا 274 كه برقى در گذشته است زنده بوده و در تشيع جنازۀ وى حاضر شده است، ولى سال وفات خود او در مصادر تاريخى مشخص نيست؛ به نظر مى رسد قريب به همين سالها باشد.

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 25.

2. رجال النجاشى، ص 81.

3. تنقيح المقال، ج 1، ص 90.

4. اختيار معرفة الرجال، ص 332.

5. جامع الرواة، ج 1، ص 61.

6. قاموس الرجال، ج 1، ص 630 تا 640.

7. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 465.

ص: 174


1- تنقيح المقال، ج 1، ص 91.
2- جامع الرواة، ج 1، ص 61.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق. 61 صفحه.

2. نسخۀ كتابخانۀ ملى ايران، تهران، شمارۀ 2200، تاريخ استنساخ: 1110 و 1067.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، تهران، شمارۀ 2584، تاريخ استنساخ ندارد.

4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله حكيم، نجف اشرف، تاريخ استنساخ: 1080 ه. ق.. كه اين نسخۀ ملك شيخ حرّ عاملى بوده است.

5. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 14482، تاريخ استنساخ: 1286 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ سنگى همراه با كتاب فقه الرضا عليه السّلام، 1274 ه. ق.

2. نسخۀ چاپ شده توسط مدرسة الامام المهدى، قم، 1408 ه. ق. با تصحيح و تخريج مؤسسۀ مذكور، تحت اشراف سيد محمد باقر ابطحى اصفهانى، در 184 صفحه، همراه با مقدمه و برخى فهارس فنى.

ص: 175

مسائل على بن جعفر على بن جعفر

اشاره

اين كتاب مجموعۀ پرسشها و پاسخهايى است كه مؤلف از برادر بزرگوارش امام موسى بن جعفر سؤال كرده است. اكثر سؤالات در زمينۀ مسائل فقهى به شرح زير است:

طهارت (نزديك به 40 روايت)

نماز (نزديك به 160 روايت)

زكات و خمس (6 روايت)

روزه (5 روايت)

حج (نزديك به 60 روايت)

نكاح و طلاق (نزديك به 30 روايت)

حدود و شهادات (نزديك به 30 روايت)

و روايتهاى اندك ديگرى نيز راجع به لقطه، شركت، ضمان، اجاره، بيع، وديعه، نذر، و وصايا در اين كتاب ذكر شده است.

اولين روايت اين مجموعه سؤالى دربارۀ حج و محرمات احرام، و دومين روايت در زمينۀ حدود، و سومين روايت مربوط به نكاح... و آخرين روايت اين مجموعه دربارۀ قضاى نماز و روزه از طرف ميّت است.

البته روايات غير فقهى نيز نظير سؤال از ذى القرنين يا روايتى دربارۀ حديث غدير و يا كيفيت عمل به روايات و امثال آن ضمن اين روايات آمده است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايت

ظاهرا مؤلف گرانقدر دو بار اقدام به نگارش اين روايات كرده است. يك بار آن را به ترتيب

ص: 176

كتب فقهى منظم كرده كه بنا به گفتۀ برخى از محققان، اين كتاب منظم در بخش دوم قرب الاسناد آمده است. و يك بار نيز آن را بدون ترتيب موضوعى نگاشته است كه همين نسخۀ موجود در دست ماست ولى اكنون بين روايات اين دو نسخه اختلاف زيادى وجود دارد. بدين معنى كه بعضى از رواياتى كه در نسخۀ مبوّب هست. در نسخۀ غير مبوّب نيست و برخى نيز در نسخۀ غير مبوّب هست كه در آن ديگرى نيست؛ البته قسمت عمدۀ آنها مشترك است و از سوى ديگر، در جوامع روائى روايات ديگرى نيز از سؤالات على بن جعفر از امام كاظم نقل شده كه در هيچ يك از دو نسخه نيست و به نظر مى رسد علت اين مسئله آن است كه نسخه هاى موجود، چه مبوّب و چه غير مبوّب، دچار نقصان شده و برخى از روايات آنها حذف شده است و يا اينكه على بن جعفر سؤالات ديگرى داشته كه آنها را در كتاب ديگرى آورده است؛ چنانكه گروهى كتابى به نام فى الحلال و الحرام را از او دانسته اند.

ب - سند روايات

مؤلف، اين روايات را مستقيما از برادر بزرگوارش - امام موسى بن جعفر - نقل مى كند ولى اسنادى كه به اين كتاب نقل شده بسيار متعدد است كه در اين زمينه مى توان به سند شيخ صدوق، نجاشى و شيخ طوسى اشاره كرد. و اما سند نسخه اى كه در ابتداى نسخۀ چاپى ذكر شده است چنين است:

اخبرنا احمد بن موسى بن جعفر بن ابى العباس، قال حدّثنا ابو جعفر بن يزيد بن النصر الخراسانى من كتاب فى جمادى الآخرة سنة احدى و ثمانين و مأتين، قال: حدّثنا على بن الحسن بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب، عن على بن جعفر بن محمد، عن اخيه موسى بن جعفر عليه السّلام.

اهميت كتاب

عظمت و اهميت كتاب با توجه به شخصيت والاى مؤلف و نيز رابطۀ نزديك او با امام، آشكار است؛ ازاين رو كتاب مذكور يكى از مصادر مهمّ حديثى شيعه به شمار مى رود و در برجسته ترين جوامع حديثى كه احاديث فقهى را ذكر كرده اند، روايات آن ذكر شده است.

كلينى در الكافى، صدوق در من لا يحضره الفقيه و شيخ طوسى در تهذيب الاحكام و الاستبصار روايات آن را ذكر كرده اند و در كتب اربعۀ دوم (بحارالانوار، وافى، وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل) نيز روايات آن ذكر شده است.

شيخ صدوق در كتاب مشيخه من لا يحضره الفقيه، صفحۀ 4، شيخ نجاشى در كتاب رجال،

ص: 177

صفحۀ 253 و شيخ طوسى در كتاب الفهرست، صفحۀ 87 سندهاى خود به اين كتاب را بيان كرده اند و آيت الله خوئى طرق صدوق و طوسى را به اين كتاب صحيح مى داند(1).

مؤلف كتاب

مؤلف كتاب، امامزادۀ جليل القدر و دانشمند، ابوالحسن على العريضى فرزند امام صادق است. مادرش كنيز بود و ظاهرا وى در سالهاى آخر عمر امام صادق به دنيا آمد. وى عقيدۀ پاك و اعتقادى راسخ به امامت ائمۀ دوازده گانه داشت. نزد برادرش امام موسى بن جعفر از مكانتى فوق العاده برخوردار بود، به طورى كه در حضر و سفر با آن حضرت همراهى مى كرد و اشخاص، حتى خويشاوندان، خواستهاى خود را از طريق او به امام مى رساندند. عظمت مقام معنوى و علمى او به گونه اى است كه به تعبير شيخ مفيد، هيچ كس در فضل و ورع او اختلاف و سخنى ندارد(2).

او در دوران امامت امام رضا نيز در كنار آن حضرت سربازى فداكار و مدافعى سرسخت بود و رواياتى دربارۀ اثبات امامت آن حضرت از برادر بزرگوارش نقل كرده است و پس از شهادت امام رضا از جانشين آن حضرت - جوادالائمه عليه السّلام - دفاع و بر اعتقاد به امامت آن حضرت پافشارى بسيار كرد. وى در زمانى كه سنى از او مى گذشت و صاحب احترام فراوان و كرسى تدريس در مسجد رسول الله صلّى الله عليه و آله بود، در مقابل امام جواد - كه سن بسيار كمى داشتند - برخوردى در نهايت ادب و احترام داشت و در مقابل اعتراض برخى از شاگردانش به اين همه تواضع و ادب در برخورد با كودكى كم سن و سال، پاسخ داد: «ساكت باشيد!» آنگاه ريش سپيد خود را به دست گرفت و گفت: «هنگامى كه خداوند اين ريش سپيد را شايستۀ امامت نديد و اين جوان را شايسته ديد و در آن مكانت عظمى قرار داد، آيا فضيلت او را انكار كنم ؟ و به خدا پناه مى برم از آنچه شما مى گوييد. بلكه من بندۀ او هستم.»(3)

نظير اين جريان را كشّى در رجال خود و نيز ديگران ذكر كرده اند(4).

او در تاريخ زندگى خود يك بار در قيام محمّد بن جعفر در مكه او را همراهى كرد و مدتى را نيز براى تدريس حديث به كوفه مهاجرت كرد ولى مابقى عمر را در «عريض» - دهكدۀ كوچكى در كنار مدينه - گذراند. وى تا عصر امامت امام هادى زنده بود و در زمان آن حضرت از

ص: 178


1- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 288.
2- الارشاد، ج 2، ص 216.
3- الكافى، ج 1، ص 258.
4- رجال كشى، ص 429.

دنيا رفت.

بنا به نقلى علماى قم از وى درخواست كردند مدتى به آن شهر هجرت كند تا از او حديث بياموزند و وى از مدينه به اين شهر هجرت كرد و تا پايان زندگى در آنجا بود.

در سه مكان براى وى مزارهايى وجود دارد:

1. شهر مدينه، محلۀ عريض در مسجدى كه اكنون به صورت نيمه مخروبه درآمده و راههاى ورود به آن بسته است.

2. شهر قم كه داراى قبه و بارگاهى عظيم است.

3. شهر سمنان.

مشايخ و راويان از او

وى از چهار يا پنج نفر از ائمه عليهم السّلام روايت كرده است:

1. امام صادق

2. امام رضا

3. امام كاظم

4. امام جواد

البته برخى به نقل از او رواياتى از امام هادى هم ذكر كرده اند. ولى گروهى از محققان اعتقاد دارند كه على بن جعفرى كه از امام هادى روايت كرده، شخص ديگرى است.

افزون بر اين، او از اشخاص ذيل نيز روايت كرده است:

1. حسين بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام

2. معتب مولى بنى هاشم

3. محمّد بن عبد الله طائى

كسانى كه از وى روايت كرده اند عبارت اند از:

1 و 2. احمد و محمّد (دو فرزند بزرگوارش)

3. اسحاق بن موسى بن جعفر عليه السّلام (فرزند بزرگوارش)

4. عبد الله بن حسن بن على بن جعفر (نوه اش)

5. حسين بن زيد بن على بن الحسن بن على بن ابى طالب

6. عبد العظيم حسنى

7. على بن اسباط

8. موسى بن قاسم البجلى و غير ايشان

ص: 179

تأليفات او

برخى سه كتاب از او ذكر كرده اند:

1. المناسك فى الحج

2. المسائل

3. كتاب فى الحلال و الحرام

و بعضى كتاب مسائل و فى الحلال و الحرام را يكى دانسته اند؛ و تعداد كتابهاى او را دو عدد ذكر كرده اند. تعدادى از محققان هر سه عنوان را يك كتاب دانسته و كلمۀ المناسك را تحريف شدۀ المسائل ذكر كرده اند. اكنون نسخه اى بجز كتاب المسائل در دسترس ما نيست.

منابع شرح حال

1. رجال كشّى، ص 429.

2. رجال النجاشى، ص 251.

3. الفهرست طوسى، ص 87.

4. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 288.

5. تنقيح المقال، ج 2، ص 279.

6. جامع الرواة، ج 1، ص 561.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانه آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2038، بدون تاريخ.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7849، تاريخ استنساخ: 1308 ه. ق.

3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 677، تاريخ استنساخ: ماه صفر سال 686 ه. ق.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپ مؤسسة آل البيت، قم، 457 صفحه، قطع وزيرى كه در سال 1409 ه. ق. كنگرۀ جهانى امام رضا آن را به چاپ رساند و در تصحيح و تخريج و نگاشتن مستدرك مفصل و نيز فهارس فنى آن زحمات زيادى متقبل شد. كتاب مذكور داراى مقدمۀ مفصلى از سيد محمدرضا حسينى است.

ص: 180

وقعة صفين نصر بن مزاحم منقرى

اشاره

سراسر زندگى اميرالمؤمنين عليه السّلام مملو از حوادث مهم، شگفت آور و آموزنده است. بخشى از آن در كنار پيامبر اكرم و در جهاد و غزوات متعدد با كفار سپرى شد. حضرت على در آن دوران بارها و بارها در كام اژدهاى مرگ فرو رفت و با مشكلات بسيار روبه رو شد. پس از سپرى شدن اين دوران، عصر سخت تر و شگفت انگيزتر زندگى اش پس از رسول اكرم و هنگام خانه نشينى اش فرا رسيد. به تعبير خود ايشان، خار در چشم و استخوان در گلو صبر كرد. بعدها كه حق به جايگاه خود برگشت و حكومت در دستهاى شايستۀ ايشان قرار گرفت، حوادثى تلخ اين شهد را به كام امت اسلامى شرنگ كرد و جنگهاى خونين و پى درپى، امت اسلام را در لهيب سوزان خود فرو برد. سهمگين ترين اين نبردها، نبرد صفين بود كه طىّ آن 25 هزار نفر از اصحاب اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند و 45 هزار نفر از ياران معاويه هلاك شدند.

گزارش دقيق حوادث آن دوران درسهايى ماندگار و ارزشمند براى هميشۀ تاريخ است. اين همان كارى است كه مؤلف گرانقدر وقعۀ صفين برعهده گرفته و با زيبايى هرچه تمامتر حوادث مهمّ آن رويداد بزرگ را برگزيده و گردآورده است.

كتاب مذكور بدون مقدمه آغاز مى شود و طى هشت فصل حوادث اين نبرد و مقدمات و مؤخّرات آن را به تصوير مى كشد. فهرست اجمالى اين هشت جزء به شرح زير است:

1. هجرت حضرت على به كوفه و رسيدگى به وضعيّت افرادى كه از همراهى او در جنگ جمل سرباز زده بودند و دعوت معاويه به بيعت.

2. نامه پراكنى معاويه و دعوت افراد به مخالفت با اميرالمؤمنين، دعوت امام از معاويه براى تسليم شدن در مقابل حق، اظهارنظر اصحاب اميرالمؤمنين در رابطه با برخورد با معاويه.

3. آغاز لشكركشى اميرالمؤمنين و دعوت از ساير شهرها براى همراهى و باز هم نامه نگارى

ص: 181

مولا على براى معاويه و اصحابش و دعوت آنها به حق و سرانجام صف آرائى دو لشكر و آغاز نبردهاى مقدماتى و جريان بستن آب به روى سپاه حضرت على عليه السّلام.

4. توصيف آرايش دو لشكر و برخى حوادث نبرد.

6، 5 و 7. نبردهاى برخى از افراد دو لشكر با يكديگر و مبارزۀ دسته جمعى و توصيف شهادت بعضى از ياران امير المؤمنين.

8. پايان غم انگيز و تأسف بار نبرد صفين و برافراشتن قرآنها بر نيزه و قضيۀ حكميت و فريب ابوموسى اشعرى توسط عمروعاص.

البته در برخى نسخ اين مطالب در 13 باب آورده شده است.

شيوۀ نگارش

الف - گزينش و تنظيم مطالب

مؤلف گرانقدر با سليقه و دقت تحسين برانگيز خود از ميان حوادث مختلف جنگ، نكات برجسته و اساسى را برگزيده و آن را با مطالب متنوع جانبى همراه ساخته و مجموعۀ بسيار جالبى را فراهم آورده است.

وى در بيان مطالب، غالبا ترتيب تاريخى حوادث را رعايت كرده است. كتاب مذكور با هجرت اميرالمؤمنين از شهر مدينه به شهر كوفه - بعد از نبرد جمل - آغاز مى شود و پس از گزارشى از مقدمات نبرد صفين به توضيح حوادث آن مى پردازد و در پايان، نتايج تأسف برانگيز آن را بيان مى كند. در آخر كتاب چند جملۀ كوتاه نيز در رابطه با جنگ نهروان و تعداد شهداى لشكر اميرالمؤمنين در اين جنگ و شمار تلفات خوارج ذكر شده است.

ب - سند روايات

در ابتداى كتاب، سندى بدين مضمون ذكر شده است:

اخبرنا شيخ الحافظ ابوالبركات عبد الوهاب بن المبارك ابن احمد بن الحسن الانماطى، قال:

اخبرنا الشيخ ابوالحسين المبارك بن عبد الجبار بن احمد الصيرفى...

كه با چهار واسطۀ ديگر به نصر بن مزاحم - مؤلف كتاب - مى رسد. معلوم مى شود راوى، كتاب مذكور را به صورت روايت از خود مؤلف شنيده است. آنگاه نصر بن مزاحم سند خود را به روايات ذكر مى كند. تمامى مطالب كتاب با سند كامل ذكر شده است. برخى از كسانى كه نصر بن مزاحم از آنها نقل كرده است عبارت اند از:

ص: 182

1. عمر بن سعد بن ابى الصيد اسدى

2. فيض بن محمد

3. ابو عبد الله سيف بن عمر

4. محمّد بن عبيد الله قرشى

5. عبد الله بن كردم بن مرثد

6. صالح بن صدقه

7. عطية بن غنى

8. سعيد بن حكيم عيسى

9. يحيى بن سلمة بن كهيل

10. عمرو بن ثابت

11. عمر بن شمر

12. نمير بن وعله

و بسيارى ديگر.

سند كتاب در ابتداى هر جزء و نيز در پايان برخى اجزاء تكرار شده است.

اهميت كتاب

اشاره

اين كتاب داراى ويژگيهاى متعددى است كه آن را در زمرۀ برجسته ترين كتابهاى تاريخى قرار مى دهد. به برخى از اين ويژگيها اشاره مى كنيم:

1. قدمت كتاب

حوادث در گذر تاريخ با شايعات و تحريفات و دروغها آميخته مى شوند و هر چه از عصر وقوع آنها دورتر مى شويم، مطالب و نوشته ها كمتر قابل اعتماد خواهند بود. در رابطه با حوادث بسيار مهم دوران حكومت علوى عليه السّلام و بويژه جنگ صفين قديمى ترين تأليف از آن ابو مخنف لوط بن يحيى آزدى است. ولى ظاهرا اين كتاب بجز گزارشهايى از آن كه در كتب متأخر آمده است، اكنون در دسترس ما نيست. دومين تأليف در اين رابطه كتاب مورد بحث ماست كه مؤلف آن متوفاى 312 ه. ق. و در زمرۀ استادان طبرى، مورّخ معروف و هم رتبۀ واقدى، مورّخ معروف ديگر است.

البته واقدى نيز به طور جسته گريخته به شرح اين واقعه پرداخته است ولى دربارۀ آن به تأليف

ص: 183

كتاب خاصى دست نزده است.

2. عظمت مؤلف

مؤلف كتاب از مورخان و محدثان برجستۀ اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجرى به شمار مى رود. او داراى عمرى طولانى و تأليفات بسيار بوده، نزد علماى شيعه و اهل سنت مورد اعتماد و مشهور به فضل و راستگويى است.

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه از كتاب وى نقل مى كند و مى نويسد:

و ما اكنون آنچه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين نقل كرده است. ذكر مى كنيم زيرا او فردى ثقه و مورد اطمينان و صحيح النقل است كه از هر گونه هوا و هوس و شك و شبهه اى پيراسته است و از بزرگان اصحاب حديث به شمار مى رود(1). و علماى شيعه هم او را مورد اطمينان دانسته و از او روايت كرده اند چنانكه در شرح حال او خواهم آورد.

3. گستردگى معارف

اگرچه اين كتاب بيان تاريخ كوتاه يك جنگ است ولى هنگام مراجعه به آن، مجموعه اى متنوع از معارف والاى اسلامى را مشاهده مى كنيم. با توجه به ذكر خطبه هاى اميرالمؤمنين و سخنان كوتاه و احاديث قصار آن حضرت و نيز تبيين سيرۀ عملى او، مجموعۀ متنوعى گرد آمده است كه به برخى از مطالب آن اشاره مى شود:

احكام فقهى: احكام فقهى كه از عمل و يا سخن امام استفاده مى شود، نظير قصر نماز براى كسانى كه قصد سفر دارند و اتمام آن براى اشخاصى كه به قصد مشايعت خارج شده اند در بيان امام در لشكرگاه نخيله، بيان كيفيت وضوى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در شهر مدائن، نهى از قتل اسيران جنگى در جريان به اسارت درآوردن اصبغ بن ضرار در صفين، و امثال آن.

شيوۀ حكومت و ولايت: در سراسر كتاب نمونه هايى از برخورد اميرالمؤمنين با مردم به عنوان بهترين الگوى حكومتى براى واليان و حاكمان ارائه شده است؛ به عنوان مثال: عفو جنگجويان جمل از سوى امام و برحذر داشتن اصحابش از انتقام گيرى و اسراف در قتل در پاسخ فرماندۀ شرطه و رئيس پليس حكومت او كه تقاضاى كشتار آنان را داشت.

و يا معرفى كردن تنها شيوۀ حكومت پايدار در سخن گفتن با نرسا - نمايندۀ ايرانيان - و يا برخورد شگفت آور او با مردم انبار و بازداشتن آنها از ذلت در برابر والى و نيز نهى لشكر از دست درازى به اموال مردم.

ص: 184


1- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 206، در شرح خطبۀ 35.

معرفى چهره هاى نيك و بد: در كتاب مذكور چهره هاى برجسته و صالحى كه مى توانند الگوهاى شايسته اى باشند معرفى شده اند، همانند مالك اشتر، عمارياسر، عدى بن حاتم، حجر بن عدى، و بسيارى ديگر و نيز چهره هاى كريه و ناشايستى همچون معاويه، عمرو عاص، ابوموسى اشعرى، اشعث بن قيس، نيز در لابه لاى صفحات كتاب شناسانده و معرفى شده اند و در اين موارد مطالب بسيار آموزنده، شگفت آور و تأسف برانگيزى وجود دارد.

مطالب عقيدتى: در اين مجموعه مطالب عقيدتى بسيارى نظير صفات خدا در خطبه هاى اميرالمؤمنين، و نيز معجزات و كرامات و اخبار غيبى از آن حضرت نقل شده است.

از موارد ديگر مى توان به موضع گيرى افراد و اقوام در اين جريانها و نيز مسائل اخلاقى و تربيتى و برخى مسائل تاريخى كه از سوى مولاى موحدان عنوان شده و نيز اشعار و رجزهاى بسيارى - كه نمونه هاى زيباى هنر شعر آن دوران است - اشاره كرد.

مؤلف كتاب

ابوالفضل، نصر بن سيار منقرى از اصحاب حضرت باقر يا جوادالائمه عليهم السّلام است. وى در كوفه به دنيا آمد، و مدتى در بغداد سكونت داشت. كتابهاى بسيارى نگاشت و از استادان مختلفى روايت كرد. او افزون بر كارهاى علمى در بازار به تجارت عطر مشغول بود.

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «ابومفضل نصر بن مزاحم منقرى عطار اهل كوفه، راست رفتار و نيك كردار است ولى از ضعفا روايت مى كند و كتابهاى نيكويى دارد...» آنگاه سندهاى خود را به كتب او ذكر مى كند.

شيخ طوسى در كتاب رجال او را از اصحاب امام باقر مى شمارد و در الفهرست سند خود را به كتب او بيان مى كند.

آيت الله خوئى بر اين نكته كه وى از اصحاب امام باقر باشد، خرده گرفته است و مى نويسد:

گمان مى كنم شيخ طوسى روايت نصر بن مزاحم از ابى جعفر عليه السّلام را ديده است و گمان كرده مراد امام باقر است در حالى كه اين از نظر تاريخى صحيح نيست؛ پس بايد مراد امام جواد باشد.

علامه مامقانى در هنگام شرح حال او در پاسخ اين اشكال كه وى از ضعفا روايت مى كند، مى گويد:

او از راويان عادل و ثقه نيز روايت كرده است و روايت از ضعفا در برخى از موارد ضررى به شخصيت وى نمى زند زيرا در غير اصحاب اجماع نيز اين مسئله وجود دارد. پس نمى تواند

ص: 185

موجب قدحى در شخصيت وى باشد.

برخى از رجال شناسان اهل سنت او را ستوده و توثيق كرده اند ولى گروهى ديگر به جرم تشيع و ولايت اميرالمؤمنين، او را نكوهيده اند. وى بنا به نقل خطيب در تاريخ بغداد در سال 212 ه. ق.) در شهر بغداد از دنيا رفته است.

تأليفات او

وى تأليفات بسيارى داشته است ولى ظاهرا بجز همين كتاب مورد بحث، كتاب ديگرى به دست ما نرسيده است. اسامى برخى از كتبى كه در شرح حال وى ذكر كرده اند عبارت اند از:

1. الجمل

2. وقعۀ صفين (كتاب مورد بحث)

3. مقتل الحسين

4. عين الوردة

5. اخبار المختار

6. المناقب

7. النهروان

8. الغارات

9. اخبار محمد بن ابراهيم و ابى السرايا

10. مقتل حجر بن عدى

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 171.

2. رجال النجاشى، ص 427.

3. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 143.

4. تنقيح المقال، ج 3، ص 269.

5. تاريخ بغداد، ج 13، ص 283.

6. رجال الطوسى، ص 139.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 918، تاريخ استنساخ: 1280، 141 صفحه.

2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 4214، تاريخ استنساخ: 1286 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ مطبعۀ المدنى، قاهره، مصر، 1365 ه. ق.، با تحقيق مفصل عبد السلام محمد

ص: 186

هارون، قطع وزيرى، 690 صفحه. همراه با فهارس فنى كه در قم توسط مكتب بصيرتى و نيز مكتبة آيت الله المرعشى النجفى تجديد چاپ شده است.

2. چاپ سنگى، تهران، 305 صفحه، در سال 1300 ه. ق. با نام صفين منتشر شده است. اين كتاب چند بار به فارسى ترجمه شده كه به 3 ترجمۀ آن اشاره مى شود:

1. ترجمۀ اين كتاب تحت عنوان سندس و استبرق توسط شيخ محمد مهدى مسجدشاهى در اصفهان در سال 1345 ه. ق. با چاپ سنگى در 218 صفحه به چاپ رسيده است.

2. ترجمۀ ديگر اين كتاب را كريم زمانى در تهران توسط انتشارات مؤسسۀ فرهنگى رسا، مشتمل بر 217 صفحه در سال 1364 ش. به چاپ رسانده است.

3. ترجمۀ اين كتاب با نام پيكار صفين توسط پرويز اتابكى در سال 1366 ه. ش. به چاپ رسيد و چاپ دوم با اضافات در سال 1370 در تهران توسط مؤسسۀ انتشارات، و آموزش انقلاب اسلامى در 842 صفحه منتشر شد.

ص: 187

الزّهد حسين بن سعيد اهوازى

اشاره

اين كتاب حاوى دويست و نود روايت از پيامبر اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در موضوعات اخلاقى و اعتقادى است. موضوعات اخلاقى بيشتر در ابتدا و موضوعات اعتقادى در آخر كتاب آمده است. عنوان بابهاى كتاب عبارت اند از:

1. باب سكوت و پرهيز از سخنان بيهوده و سخن چينى

2. ادب و واداشتن به نيكى

3. حسن خلق و رفق و غضب

4. باب معروف و منكر

5. نيكى به پدر و مادر و خويشان

6. حق همسايه

7. حق بردگان

8. دنيا و دنياطلبى

9. فرشتگان نگهبان انسان

10. تواضع و تكبر

11. باب ريا، نفاق، عجب، تكبر

12. توبه و استغفار

13. گريه از خوف خدا

14. ياد مرگ و قبر

15. آنچه كافر هنگام مرگ مى بيند

16. سؤال و عذاب قبر، و برزخ

17. برانگيخته شدن و حسابرسى و ايستادن در محضر عدل الهى و صراط

18. شفاعت

19. بهشت و دوزخ

20. امر به معروف و نهى از منكر

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايت

كتاب مذكور با خطبه اى كوتاه در ستايش خدا و درود بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و آل او آغاز، و سپس روايات آن طى بيست باب ذكر شده است. البته در ذكر بابها شيوۀ خاص و نظم ويژه اى در نظر گرفته نشده است. در پايان كتاب هم جمله اى كه بيانگر اتمام آن باشد نيامده است. ازاين رو

ص: 188

احتمال فزونى مطالب كتاب از آنچه در دست ماست وجود دارد. مجموع روايات نسخۀ حاضر 290 روايت است.

ب - سند روايات

تمامى روايات كتاب به صورت مسند نقل شده است و در سند اولين حديث آمده است:

حدثنا ابوالحسن على بن حاتم بن ابى حاتم. قال: اخبرنا الحسين بن سعيد بن حمّاد (نسخۀ بدل:

عن حمّاد)، عن الحسين بن المختار، قال: حدثنى بعض اصحابنا، عن ابى جعفر عليه السّلام...

اگرچه در سند موجود در ابتداى كتاب برخى مناقشه كرده و گفته اند: يك واسطه ميان على بن حاتم و حسين بن سعيد بوده كه در سند كتاب نيامده است ولى از آنچه در بخش اهميت كتاب خواهيم گفت روشن مى شود كه اين نكته ضررى به صحت و مورد اعتماد بودن آن وارد نمى سازد.

اكثر روايات از امام باقر و امام صادق است ولى روايات اندكى هم از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام سجاد و امام كاظم عليهم السّلام نقل شده است و گاه نيز با عنوان «عن بعض الفقهاء» رواياتى ذكر شده است.

اهميت كتاب

در مقدمۀ كتاب راجع به اصول چهارصدگانۀ اوّليه توضيحاتى داده شد. اين كتاب يكى از اصول چهارصدگانۀ اوليه است. آنچه به اين كتاب اهميت ويژه اى مى بخشد، نگارش آن به دست كسى است كه خود معصومين عليهم السّلام را زيارت كرده و از آنان مستقيما روايت نقل كرده است.

ازاين رو بزرگان علم حديث بر آن اعتماد بسيار كرده و آن را منبع و مصدر آثار خود قرار داده اند:

برقى در المحاسن و كلينى در الكافى روايات آن را نقل كرده اند و شيخ صدوق آن را حجّت بين خود و خدا مى داند. وى در ابتداى كتاب من لا يحضره الفقيه مى نگارد:

من قصد كرده ام، رواياتى را ذكر كنم كه به آن فتوا مى دهم و به صحت آن حكم مى كنم و معتقدم كه آنها حجّت بين من و پروردگارم مى باشد و همۀ آنها از كتب مشهور كه مورد اعتمادند و به آنها رجوع مى شود، استخراج شده اند؛ مانند كتاب... و كتابهاى حسين بن سعيد اهوازى.

علامه مجلسى در مقدمۀ بحارالانوار، اين كتاب را يكى از منابع و مصادر اثر خود ذكر كرده و مؤلف را با عنوان «عمدة المحدثين، الشيخ الثقه» مى ستايد و مى گويد: «انتساب كتاب زهد به او معلوم است.»(1)

ص: 189


1- بحارالانوار، ج 1، ص 16 و 33.

محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى نيز در هنگام معرفى مصادر كتاب وسائل الشيعه به عنوان كتابهايى كه مورد اعتمادند و قرائن بر ثبوت و استناد آن به مؤلفانش قطعى است از اين كتاب نام مى برد و مى گويد: «كتاب زهد از آن شيخ ثقۀ جليل حسين بن سعيد اهوازى به روايت شيخ صدوق و ثقۀ على بن حاتم.»(1)

مؤلف كتاب

ابومحمد حسين بن سعيد بن حماد بن مهران اهوازى در كوفه، شهر شيعيان اميرالمؤمنين و مركز علوم اسلامى، در خاندانى از وابستگان به امام سجاد به دنيا آمد. وى توفيق تشرّف به محضر امام رضا، امام جواد، امام هادى عليهم السّلام و روايت از آنها را يافت و عدۀ بسيارى را نيز به محضر آنان هدايت كرد. به طورى كه كشّى مى نويسد:

حسين بن سعيد، اسحاق بن ابراهيم الحصنينى و على بن ربّان و عبد الله بن محمد الحصنينى و ديگران را به امامت و ولايت امام رضا رهنمون ساخت و به دست آنها خدمات بسيار و كتب زيادى نگاشته شد(2).

اگرچه آيت الله خوئى در كتاب معجم رجال الحديث و نيز علامه تسترى در قاموس الرجال اين جريان را مربوط به برادرش حسن بن سعيد مى دانند(3).

وى مدتى نيز براى تبليغ اسلام و نشر معارف اهل بيت به شهر اهواز مسافرت كرد و در آن شهر سكونت گزيد و بدين جهت به اهوازى مشهور شد. مؤلف پس از مدتى سكونت در شهر اهواز به شهر قم هجرت كرد. وى برادرى همگام و همفكر به نام حسن داشت كه در تحصيل علوم و نيز تأليف كتب همراهى اش مى كرد؛ به طورى كه دانشمندان علم رجال گفته اند حسين و حسن در تمامى اسانيد و مشايخ روايت مشتركند مگر در روايتهاى دو نفر: زرعة بن محمّد و فضالة بن ايوب، كه تنها حسن از اين دو روايت كرده است، و حسين به واسطۀ حسن از آن دو روايت مى كند(4).

تأليفات او

حسين بن سعيد با كمك برادرش - حسن - كتب ارزشمند بسيارى تأليف كرده است كه برخى تعدد آنها را 30 عدد ذكر كرده اند(5). بعضى اين كتابها را تأليف حسين دانسته اند كه حسن

ص: 190


1- وسائل الشيعه، ج 20، ص 40.
2- اختيار معرفة الرجال، ص 552، ش 1041.
3- معجم رجال الحديث، ج 4، ص 342 و قاموس الرجال، ج 3، ص 252.
4- رجال نجاشى، ص 58.
5- الفهرست طوسى، ص 83 و رجال النجاشى، ص 58.

تنها آنها را روايت كرده است. اسامى برخى از آنها چنين است:

1. الزهد (كتاب مورد بحث)؛ 2. المؤمن(1)؛ 3. الزكاة؛ 4. الحج؛ 5. المناقب؛ 6. الملاحم؛ 7. المثالب؛ 8. تفسير القرآن؛ 9. كتاب الدعا؛ 10. الرد على الغلاة

مشايخ، استادان و شاگردان او

حسين بن سعيد از سه امام بزرگوار: امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السّلام و نيز از افراد ذيل روايت كرده است:

1. عثمان بن عيسى

2. فضالة بن ايوب.

3. جميل بن دراج

4. ابو على بن راشد

5. محمّد بن الفضيل

6. نضر بن سويد

7. صفوان بن يحيى

8. برادرش حسن بن سعيد

9. حسن بن على بن فضال

و بسيارى ديگر.

راويان از او

تعداد بسيارى از بزرگان از حسين بن سعيد روايت كرده اند كه نام برخى از آنها عبارت است از:

1. احمدون اربعه، يعنى: احمد الاشعرى، احمد البرقى، احمد القرشى البردعى، و احمد الدينورى

2. حسين بن الحسن بن ابان

3. ابراهيم بن هاشم

4. بكر بن صالح

5. على بن مهزيار

6. محمّد بن على بن محبوب

7. محمّد بن عيسى العبيدى

شيخ طوسى، ضمن توثيق وى، نام سى كتاب او را مى نگارد و چندين سند خود را به اين كتابها ذكر مى كند(2).

و نجاشى، ضمن بيان كتب او مى نويسد: «اين كتب را گروهى از طرق مختلفه و كثيره براى ما نقل كرده اند.» آنگاه به طور مفصل سندهاى خود را به آثار او نقل مى كند(3).

آيت الله خوئى ضمن نقل توثيق و جريان زندگى و نام كتابهاى او و سند آنها مى نويسد:

«در كتب اربعه، در سند پنج هزار و بيست و شش روايت نام حسين بن سعيد آمده است.»(4) و ابن نديم در فهرست خود اين دو برادر - حسن و حسين - را چنين معرفى كرده است:

ص: 191


1- ر. ك. به همين نوشته.
2- الفهرست طوسى، ص 83.
3- رجال النجاشى، ص 58.
4- معجم رجال الحديث، ج 5، ص 243 تا 265.

گسترده ترين افراد عصر خويش در فقه و روايات و مناقب و ساير علوم شيعى بودند(1).

حسين بن سعيد در آخر عمر سفرى به قم كرد و به منزل حسن بن ابان وارد شد و در همين سفر عمر او به پايان آمد و رخت به سراى باقى كشيد و در شهر قم دفن شد(2).

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 58.

2. الفهرست طوسى، ص 83.

3. الفهرست ابن النديم، ص 277.

4. معجم رجال الحديث، ج 5، ص 243 تا 265 و ج 4، ص 342.

5. قاموس الرجال، ج 3، ص 252 و 457.

6. جامع الرواة، ج 1، ص 203 و 241.

نسخ خطى

از اين كتاب نسخه هاى خطى بسيارى موجود است كه نشانگر اهتمام علما به نقل و استنساخ آن است كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 752، تاريخ استنساخ:

1289 ه. ق. همراه با برخى كتب خطى ديگر.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، قم، شمارۀ 990، تاريخ استنساخ ندارد.

نسخ چاپى

1. نسخۀ تحقيق، تخريج و تصحيح شدۀ ميرزا غلامرضا عرفانيان كه در تهران، در سال 1361 مشتمل بر 107 صفحه در قطع وزيرى توسط فردى به نام حسينيان به چاپ رسيده و با نسخه هاى متعدد خطى مقابله شده و روايات آن از ساير جوامع روائى نيز استخراج و آدرس داده شده است. در پايان كتاب نيز فهرست مطالب و اعلام ذكر شده است.

2. نسخۀ چاپ مطبعۀ علميه، قم، با تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان و مقدمۀ مفصّل او در قطع وزيرى مشتمل بر 126 صفحه در تاريخ 1399 ه. ق. به چاپ رسيده است.

ص: 192


1- الفهرست ابن نديم، ص 277.
2- الفهرست طوسى، ص 83.

المؤمن حسين بن سعيد اهوازى

اشاره

المؤمن حسين بن سعيد اهوازى(1)

رعايت حقوق برادران دينى و ايمانى از جمله وظايف دينى است كه در اسلام براى هر مسلمانى مقرر شده است. در اين رابطه كتابهاى بسيارى تأليف شده كه از جملۀ اين كتب، كتاب مورد بحث ماست كه ضمن پرداختن به فضيلت و عظمت مؤمن و ابتلاء و مشكلات و مصيبتهاى او، به طور مفصّل به حقوق مؤمنان بر يكديگر پرداخته و آن را طى هشت باب به شرح زير ذكر كرده است:

1. گرفتارى و امتحانات شديد مؤمن

2. پاداشها و كرامتهاى مؤمن

3. اخوت و برادرى بين مؤمنان

4. حق مؤمن بر برادر مؤمن

5. پاداش برآوردن نياز مؤمن

6. ديدار مؤمن و عيادت او

7. پاداش اطعام و آب دادن و لباس پوشاندن به مؤمن

8. حرمتهاى مؤمن

اولين روايت اين مجموعه از امام باقر است كه مى فرمايد: «فى قضاء الله عزّ و جلّ كلّ خير للمؤمن».

و آخرين روايت مضمره اى از: ابراهيم بن جميل كوفى از اصحاب امام باقر و امام صادق است كه مى گويد: «از او شنيدم كه گفت: خداى را در زمين حرمتهايى است: حرمت كتاب خدا، حرمت رسول خدا، حرمت اهل بيت، حرمت كعبه و حرمت مسلمان.» (و حرمت مسلمان و حرمت مسلمان، نسخۀ بدل).

ص: 193


1- ر. ك. كتاب الزهد.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايت

در اين كتاب دويست و يك روايت با نظم خاصى طىّ هشت فصل آورده شده است. فصلها با ترتيب منطقى كنار همديگر قرار گرفته اند. ابتدا عظمت مؤمن و گرفتاريهاى او بيان شده و سپس حقوق كلى مؤمنان بر يكديگر و پس از آن عناوين خاصى از حقوق مؤمنان بر يكديگر ذكر شده است.

ب - سند روايات

روايات اين كتاب داراى سند كامل و بسيار عالى است، چرا كه معمولا ارزش سند به اندك بودن واسطه هاى آن است و در اين كتاب مؤلف گاه به صورت مستقيم و بدون سند از معصوم نقل كرده و گاهى تنها نام يك راوى را آورده است، نظير: «عن زرارة يا عن معلّى بن خنيس يا عن سدير يا عن مالك الجهنى يا از كتاب حسين سعيد اهوازى، كتاب المؤمن با يك واسطه.»

در اين كتاب رواياتى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام سجاد و امام كاظم عليهم السّلام نقل شده و اكثر روايات آن از امام باقر و امام صادق - بويژه امام صادق - است.

اهميت كتاب

كتاب مذكور از جمله اصول چهارصدگانۀ اوليّه است كه در مقدمۀ كتاب معرفى شد؛ همچنين از جمله كتبى است كه حسن بن سعيد و حسين بن سعيد با همكارى يكديگر نوشته اند و در كتب مختلف رجالى و روائى به آن تصريح شده و سندهاى بسيار مفصّل و متعددى به آن ذكر شده است. اعتماد مؤلفان و محدثان بزرگ به كتابهاى حسين بن سعيد را قبلا در توصيف كتاب الزهد ذكر كرديم.

محدّث نورى در خاتمۀ مستدرك، ضمن معرفى اين كتاب به عنوان يكى از منابع كتاب مستدرك الوسائل دربارۀ آن مى نويسد:

كتاب المؤمن يا كتاب ابتلاء از فرد مورد اطمينان و بزرگوار حسين بن سعيد اهوازى است.

جلالت و عظمت مؤلف و بيان وضعيت او نيازى به گفتار ندارد و كتاب او از جمله كتابهاى سى گانه است كه در اعتماد و اعتبار به آنها مثل زده مى شود. نجاشى از اين كتاب به عنوان حقوق المؤمنين و فضلهم و شيخ طوسى به عنوان كتاب المؤمن از آن ياد كرده است. اسانيد اين كتاب آن قدر زياد است كه نيازى به تزكيه و تصحيح ندارد و اين كتاب را شيخ جليل القدر

ص: 194

ابوغالب زرارى در رساله اش ذكر كرده است(1).

نسخ خطى

نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 4067، تاريخ استنساخ:

1276 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ مدرسه الامام المهدى، قم المقدسه، 1404 ه. ق. كه همراه با كتاب التمحيص اسكافى در صفحۀ 80 و كتاب المؤمن در 80 صفحه در قطع وزيرى به چاپ رسيده و روايات شمارش و از كتب ديگر استخراج شده است. نمونه اى از نسخۀ خطى كه براساس آن چاپ شده در ابتداى كتاب آمده است ولى هيچ اطلاعاتى از نسخه يا نسخه هاى مطابقت شده ذكر نشده است.

2. نسخۀ چاپ دارالمرتضى، بيروت، لبنان، در سال 1411 ه. ق. در 80 صفحه و قطع وزيرى - ظاهرا همان نسخۀ فوق است كه در بيروت افست شده است - به صورت مستقل (مجزاى از كتاب التمحيص) به چاپ رسيده است.

ص: 195


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 103.

المحاسن ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى

اشاره

كتبى كه در گردآورى احاديث نگاشته شده اند در يك تقسيم بندى كلى به دو گروه تقسيم مى شود:

گروه اول: كتابهايى كه بدون هيچ تنظيم و ترتيبى روايات را با موضوعات مختلف و پراكنده در كنار هم آورده اند، نظير امالى و اصول و بسيارى از كتب ديگر كه در اين كتاب معرفى شده اند.

گروه دوم: كتب حديثى كه احاديث را براساس موضوعات خاص منظم و مرتب كرده و دربارۀ يك يا چند موضوع خاص روايات را گرد آورده است.

در گروه دوم برخى از كتابها در تمامى موضوعات كه ذهن و قلم آنها يارى مى كرده است در روايات جست وجو كرده و موسوعه و مجموعۀ گرانبهايى در گسترۀ گستردۀ معارف اسلامى فراهم آورده اند. و بدين گونه با همت و تلاش آنان دايرة المعارفهاى ارزشمند حديثى آفريده شده اند.

كتاب مذكور يكى از دايرة المعارفهايى است كه متأسفانه به طور كامل به دست ما نرسيده است ولى همين مقدار هم ميدان بسيار وسيعى از معارف متنوع اسلامى است. كتاب محاسن موجود مشتمل بر كتب زير است:

1. كتاب الاشكال و القرائن، در 11 باب و 51 روايت

2. كتاب ثواب الاعمال، در 123 باب و 152 روايت

3. كتاب عقاب الاعمال، در 70 باب و 143 روايت

4. الصفوة و النور و الرحمة، در 43 باب و 201 روايت

5. كتاب مصابيح الظلم، در 47 باب و 467 روايت

6. كتاب العلل، در 1 باب و 130 روايت

7. كتاب السفر، در 39 باب و 160 روايت

ص: 196

8. كتاب المأكل، در 136 باب و 981 روايت

9. كتاب الماء، در 20 باب و 114 روايت

10. كتاب المنافع، در 6 باب و 33 روايت

11. كتاب المرافق، در 16 باب و 174 روايت

البته اين شمارش براساس نسخۀ تصحيح شدۀ آقاى محدّث ارموى است كه با نسخۀ مصحح، آقاى سيد مهدى رجائى، تفاوتهايى در تعداد احاديث دارد. به عنوان مثال، در نسخۀ آقاى رجائى تعداد احاديث كتاب المأكل 1011 روايت، كتاب مرافق 178 روايت، و كتاب السفر 163 روايت است. البته براساس گزارش نجاشى و شيخ طوسى المحاسن شامل 123 كتاب بوده كه تنها 11 كتاب آن به دست ما رسيده است. عنوان برخى از كتابهاى مفقود شده به شرح زير است:

1. الاجناس و الحيوان

2. احاديث الجن و ابليس

3. الاحتجاج

4. احكام الانبياء و الرسل

5. الاركان

6. الامتحان

7. انساب الامم

8. التأويل

9. التبيان

10. التفسير

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايات

تنظيم دقيق و تبويب بسيار مناسب اين كتاب يكى از ويژگيهاى ارزشمند آن است كه دسترسى به روايات را آسان كرده و موضوعات بسيار متنوعى را در ذهن و دل انسان زنده مى كند، به گونه اى كه برخى از بزرگان محدثان با پيروى از عناوين آن، به تأليف كتب ارزشمندى دست زده اند، چنانكه دربارۀ شيخ صدوق نقل شده است كه وى با پيروى از عناوين كتاب المحاسن، كتب ذى قيمت خود را تأليف كرده است.

ب - سند روايات

از ويژگيهاى ديگر اين مجموعه كه بسيار ارزشمند است مسند بودن تمام روايات آن است.

برقى در اين كتاب از افراد و مشايخ بسيارى نقل مى كند كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. پدر بزرگوارش محمّد بن خالد البرقى

2. يعقوب بن يزيد

3. حسن بن محبوب

4. نضر بن سويد

ص: 197

5. قاسم بن يحيى

6. حسن بن ظريف

7. حسن بن على يقطينى

8. محمّد بن سنان

9. اسماعيل بن مهران

10. اسحاق بن عمار

11. عثمان بن عيسى

12. على بن فضال

گاهى هم رواياتى به صورت مرفوعه از معصومين نقل كرده است و گاه نيز از افراد نامشخص با عباراتى همچون «عمّن ذكره»، «عن بعض اصحابنا»، روايت كرده، ولى از هرگونه توضيح خوددارى كرده است.

اهميت كتاب

علامه مجلسى مى نويسد: «كتاب محاسن برقى از اصول معتبره است كه كلينى و همۀ مؤلفان پس از او از اين كتاب بهره برده و روايت نقل كرده اند.»(1)

با توجه به روايات بسيارى كه كلينى در كتاب كافى از محاسن برقى نقل كرده است، مى توان اين كتاب را يكى از مصادر مهم كتاب ارزشمند كافى دانست. همان گونه كه شيخ طوسى و شيخ صدوق نيز از اين كتاب روايت نقل كرده اند. بنابراين، تمام كتب اربعۀ شيعه و مؤلفان ارجمند آن وام دار اين محدث گرانقدر، و تأليف ارزشمند او هستند. و نيز صاحبان كتب اربعۀ بعدى نهايت اعتماد را بر اين كتاب داشته و به نقل روايات آن پرداخته اند.

مرحوم علامه مجلسى، اكثريت قريب به اتفاق روايات محاسن را در كتاب بحارالانوار آورده و شيخ حرّ عاملى به هنگام شمردن كتابهايى كه در تأليف كتاب وسائل الشيعه به آنها اعتماد كرده است از محاسن اين گونه ياد مى كند: «كتاب محاسن تأليف استاد ثقۀ بزرگوار احمد بن ابى عبد الله محمّد بن خالد البرقى...»(2)

و محدث نورى مؤلف آخرين مجموعه از كتب اربعۀ دوم مى گويد:

احمد بن محمد برقى را نجاشى و شيخ توثيق كرده اند و او از بزرگان راويان ماست و از جامع بزرگ او، يعنى محاسن، همۀ كسانى كه پس از او تصنيف كرده اند نقل كرده اند و بلكه عناوين كتب را از او فرا گرفته اند(3).

مؤلف كتاب

ابو جعفر، احمد بن ابى عبد الله محمّد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمّد بن على برقى كوفى

ص: 198


1- بحارالانوار، ج 1، ص 27.
2- وسائل الشيعه، ج 20، ص 38.
3- مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 552.

از دانشمندان و راويان بزرگ شيعه است. او در خاندانى اصيل و مشهور به تشيع زاده شده است.

والى كوفه - يوسف بن عمر - پس از شهادت زيد بن على بن الحسين دست به كشتار بزرگان شيعه زد و جدّ اعلاى مؤلف، يعنى محمّد بن على برقى، پس از مدتى حبس، به دست يوسف بن عمر به شهادت رسيد. پس از شهادت او فرزندش عبدالرحمن به همراهى خالد كه هنوز در سنين كودكى بود از عراق، فرار و به قم هجرت كردند و در روستايى به نام برقه رود سكنى گزيدند. در اين خانواده بزرگانى از اهل دانش و حديث وجود داشته اند كه از آن جمله اند:

محمد بن خالد (پدر مؤلف)، ابو على الحسن و ابوالقاسم، الفضل (دو عموى مؤلف) و نيز خود مؤلف و نوه اش احمد بن عبد الله بن احمد و نوۀ عمويش على بن العلاء بن الفضل بن خالد.

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او اصالتا اهل كوفه است.» آنگاه سرنوشت هجرت جدّ او به قم را نقل مى كند و سپس مى گويد: «او ثقه است ولى از ضعفا روايت كرد و بر روايتهاى مرسل اعتماد كرده است. وى كتابهايى تأليف كرده است از جمله كتاب محاسن.» آنگاه به شمارش كتابهاى او مى پردازد و در پايان سند خود را به تمامى كتابهاى او اين گونه بيان مى كند: «اخبرنا بجميع كتبه الحسين بن ابى عبيد الله، عن احمد بن محمد أبو غالب الزرارى، عن على بن الحسين السعدآبادى، عنه.»

شيخ طوسى در فهرست دربارۀ او چنين مى نويسد: «او خود ثقه و مورد اطمينان است ولى بسيار از افراد غيرقابل اعتماد نقل كرده و بر روايتهاى مرسل اعتماد كرده است.» آنگاه نام كتابهاى او و سندهاى مختلف خود به كتب او را ذكر مى كند.

علامه حلّى در كتاب رجال خود مى گويد:

ابن غضائرى گفته است: قمى ها (دانشمندان و محدثان قم) بر او ايراد و اشكال كرده اند ولى طعن و اشكالى بر وى نيست، بلكه بر كسانى است كه برقى از آنها روايت مى كند. زيرا برقى (براساس تفكر اهل روايت) از هر كسى روايت مى نمود و اهميتى به «مروى عنه» نمى داد و احمد بن عيسى او را از شهر قم اخراج كرد. وى پس از مدتى او را به اين شهر دعوت نمود و از او معذرت خواهى كرد و چون از دنيا رفت در تشييع جنازۀ وى سر و پاى برهنه حاضر شد تا آن اتهام را از وى بزدايد(1).

وى در علوم مختلف داراى مهارت و تخصص ويژه اى بود؛ محدث و راويى مشهور، اديبى برجسته و معروف، و مورخى دانشمند بود، چنانكه مسعودى در مقدمۀ كتاب مروج الذهب وى را از مورخان مى داند و علامه سيد حسن صدر دو تن از برجسته ترين عالمان صرف و نحو را

ص: 199


1- رجال العلامه الحقّى، ص 14.

شاگرد وى مى شمارد.

سال ولادت و نيز مدت عمر او از ديد محققان و رجال شناسان پنهان مانده است ولى سال وفات او را با اختلاف شش سال چنين ذكر كرده اند:

نجاشى مى گويد: احمد بن حسين در تاريخش سال وفات احمد بن ابى عبد الله برقى را سال 274 نقل كرده است و على بن محمّد ماجيلويه گفته است: او در سال 280 وفات يافته است.

و با توجه به اينكه شيخ طوسى او را از اصحاب امام جواد شمرده و با در نظر گرفتن اين مهم كه شهادت امام جواد در سال 220 ه. ق. اتفاق افتاده است مى توان گفت كه وى در زمان شهادت امام جواد حداقل بيست سال داشته است. بنابراين، بايد متولد اواخر قرن دوم هجرى باشد و باتوجه به سكونت وى در شهر قم و وفات او در اين شهر بايد محل دفن او نيز در همين شهر باشد ولى الان از قبر او اثرى باقى نيست.

شايان ذكر است كه به هنگام وفات و تشييع جنازۀ وى حتى برخى از علما (احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى) كه نسبت به او خوش بين نبوده اند به اشتباه خود پى برده و به عنوان عذرخواهى، با سر و پاى برهنه در تشييع وى حاضر شدند.

استادان و شاگردان او

اين مؤلف گرانقدر نزد بسيارى از علما شاگردى كرده و از تعداد بسيارى نيز روايت نقل كرده است؛ از جمله برجسته ترين آنها پدر بزرگوارش محمّد بن خالد است. برخى ديگر از استادان و مشايخ روائى او عبارت اند از:

1. يعقوب بن زيد

2. عثمان بن عيسى

3. عبد الرحمن ابن ابى نجران

4. حسن بن على بن فضال

5. حسن بن على بن يقطين

6. حسن بن محبوب

7. عبدالعظيم بن عبد الله الحسنى

8. على بن اسباط

9. علاء بن رزين

از جمله شاگردان وى در علوم ادبى ابوالحسين احمد بن فارس - لغوى مشهور و - مؤلف كتاب مجمل اللغة و ابوالفضل عباس بن محمّد نحوى معروف هستند. در علوم حديث افراد ذيل از وى روايت كرده اند:

1. محمّد بن جعفر بن بطة

2. على بن ابراهيم

3. على بن الحسين السعدآبادى

4. احمد بن عبد الله نوۀ دخترى او

ص: 200

5. سعد بن عبد الله

6. محمّد بن الحسن الصفّار

7. عبد الله بن جعفر الحميرى

8. سهل بن زياد

9. على بن الحسين المؤدب

10. على بن محمّد بندار و بسيارى ديگر.

تأليفات او

موسوعۀ بزرگ المحاسن مهمترين تأليف برقى است؛ ولى بجز اين موسوعۀ صد جلدى، كتابهاى ديگرى را به وى نسبت داده اند، از جمله:

1. الاحتجاج

2. السفر

3. البلدان

4. اختلاف الحديث

5. العيافة و القيافة

البته ممكن است اين كتب نيز جزء كتابهاى موسوعۀ صد جلدى المحاسن باشند كه متأسفانه حتى اسامى كامل آنها به دست ما نرسيده است.

منابع شرح حال

1. الفهرست، ص 20.

2. رجال النجاشى، ص 76.

3. اعيان الشيعه، ج 3، ص 105.

4. روضات الجنات، ج 1، ص 44.

5. ريحانة الادب، ج 1، ص 250.

6. جامع الرواة، ج 1، ص 63.

7. تنقيح المقال، ج 1، ص 82.

8. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.

9. قاموس الرجال، ج 1، ص 590.

10. رجال العلامه حلّى، ص 14.

11. معالم العلما، ص 11.

نسخ خطى

اگرچه كتاب محاسن به طور كامل به دست ما نرسيده ولى يازده كتاب آن كه تا امروز بارها چاپ و عرضه شده است داراى نسخ خطى متعددى است؛ از آن جمله:

ص: 201

1. چند نسخۀ خطى در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شماره هاى 7399، 3473 و 1877 كه در برخى از آنها خط علامه مجلسى و آثار تملّك ايشان موجود است.

2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، در سال 1090 ه. ق. نوشته شده و به شمارۀ 13904 موجود است.

3. دو نسخۀ خطى به شماره هاى 8130 و 7915 در كتابخانۀ آستان قدس رضوى.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپى المجمع العالمى اهل البيت عليهم السّلام، چاپ شده در 1413 ه. ق.، قم، در دو جلد، مشتمل بر 477 و 506 صفحه با تحقيق و مقابلۀ آقاى سيد مهدى رجائى. ايشان قول داده اند كه فهارس فنى و متعدد اين كتاب را در يك مجلد خاص، به زيور طبع بيارايند.

2. نسخۀ چاپ مطبعة الحيدرية، نجف اشرف، 1384 ه. ق. در 525 صفحه با مقدمۀ سيد صادق بحرالعلوم.

3. نسخۀ چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1331 ه. ق.، مشتمل بر 650 صفحه در قطع وزيرى با حواشى و تحقيقات و مقدمۀ مفصل آقاى جلال الدين محدث ارموى كه با نسخه اى كه علامه محدّث نورى آن را با چند نسخۀ خطى تصحيح و تطبيق كرده بودند مقابله شده است. در پايان اين نسخه ذكر شده است: «محدّث نورى گفته است سيزده كتاب از محاسن به دست ما رسيده است ولى آنچه در اين كتاب موجود است يازده كتاب است.» آنگاه اين مشكل را چنين حل مى كند كه مرحوم محدّث نورى كتاب مكروهات و محبوبات از اواخر كتاب مصابيح الظلم را يك كتاب و كتاب رجال برقى را نيز يك كتاب حساب كرده است؛ كه مجموعا سيزده كتاب شده است و الاّ نسخۀ موجود همان تصحيح شدۀ محدّث نورى است.

ص: 202

الغارات ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى اصفهانى

اشاره

دوران حكومت كوتاه اميرالمؤمنين تاريخى شگفت انگيز و سراسر عبرت است. امام در اين ساليان كوتاه با سه جنگ خانمان سوز روبه رو شد كه مانعى اساسى بر سر راه اصلاحات وى براى سامان بخشيدن به نظام منحرف شدۀ اسلامى پديد آورد و وقايع بسيار تلخى را به يادگار گذاشت.

منافقان شرايطى را فراروى مولاى موحدان عليه السّلام پديد آوردند كه مظلوميت او در اين دوران كمتر از دوران خانه نشينى اش نبود. بويژه در دورۀ آخر اين حكومت، معاويه عده اى از سفاك ترين و جانى ترين طرفداران خود، همانند بسر بن ارطاة را واداشت تا به سرزمين تحت حكومت علوى يورش بردند و ناامنى، كشتار و غارت به راه اندازند و از اين راه دلها را از حكومت علوى، و نيز اصلاح امور نااميد كنند.

كتاب مذكور دربارۀ اين سلسله غارتهاى ناجوانمردانه و سياسى به بحث مى نشيند و ازاين رو مؤلف نام آن را الغارات «غارتها» گذاشته است؛ ولى درا ين كتاب فقط به موضوع موردنظر بسنده نشده است، بلكه مطالب جانبى ديگرى بيان شده كه اهميت آن نه تنها كمتر از بحث غارتها نيست بلكه بسى بيشتر است.

اگرچه نسخۀ كامل اين كتاب در دسترس نيست ولى نسخۀ موجود با خطبه هاى امام پس از جنگ نهروان و نيز جريان دعوت ايشان از مردم براى جنگ با معاويه پس از خوارج شروع مى شود و سپس به سيرۀ امام دربارۀ بيت المال در دوران حكومتش مى پردازد؛ پس از آن به سيرۀ شخصى آن حضرت و سپس به چگونگى ادارۀ حكومت و رفتار او با كارگزاران حكومتى اشاره مى كند. آنگاه پاره اى از سخنان، خطبه ها و نامه هاى على را مى نگارد و بعد جريان امارات مصر و حكومت سه حاكم از طرف اميرالمؤمنين (قيس بن سعد، محمّد بن ابى بكر، مالك اشتر) و حوادث آن را توضيح مى دهد و سپس به شرح غارتهاى فرماندهان لشكر معاويه، مانند بسر بن

ص: 203

ارطاة، سفيان بن عوف غامدى، ضحاك بن قيس و امثال آنها كه موضوع اصلى كتاب است مى پردازد و كتاب را با توضيحاتى در اين رابطه به پايان مى برد.

سراسر اين اثر مملو از كلمات درربار اميرالمؤمنين و سيرۀ عملى آن حضرت است، ازاين رو گنج گرانبها و ذخيرۀ بسيار پرارزشى است كه به شرح اهميت آن خواهيم پرداخت.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم مطالب

متأسفانه اين كتاب به طور كامل در دسترس ما نيست، آنچه به دست ما رسيده كتابى است كه آغاز آن به درستى مشخص نيست و در پايان آن هم آمده است: «كتاب الغارات، با حذف زيادات و تكرارات آن به پايان آمد».

بنابراين معلوم نيست گزينش و تلخيص از چه كسى بوده است و چگونه مطالبى را اضافه و تكرار پنداشته و حذف كرده است، ولى همين مقدار كه در دست است داراى اهميت بسيارى است.

ب - سند روايات

يكى از ويژگيهاى اين كتاب اين است كه روايات نقل شده در آن همراه با سند كامل آورده شده است.

مؤلف از اظهار نظرهاى شخصى خوددارى ورزيده و تنها به نقل سخنان مشايخ خود و ايراد روايات پرداخته است.

در اين كتاب اكثر روايات از راويانى نقل شده است كه نزد شيعه و اهل سنت مشهور و نزد اهل سنت مورد اعتماد و وثوق اند.

در سراسر كتاب روايات اندكى از ساير ائمۀ معصومين عليهم السّلام بجز اميرالمؤمنين آورده شده است.

اهميت كتاب

ويژگيهاى متعددى بر اهميت اين كتاب افزوده است:

الف - مؤلف از علماى قرن سوم هجرى است و نسبتا به دوران زندگى امام نزديك بوده و اين قدمت زمانى ارزش ويژه اى به كتاب وى بخشيده است.

ب - علماى بزرگ شيعه به اين كتاب اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش نقل

ص: 204

كرده اند. از جمله آنها مى توان به افراد ذيل اشاره كرد:

1. على بن موسى بن جعفر مشهور به سيد بن طاووس در كتاب اليقين فى اختصاص على عليه السّلام بامرة المؤمنين.

2. علامه مجلسى در بحارالانوار.

3. ابو جعفر احمد بن محمّد بن خالد برقى در المحاسن

4. محمّد بن حسن صفار در بصائر الدرجات

5. ابو جعفر محمّد بن يعقوب كلينى در كافى

6. شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه

7. شيخ طوسى در تهذيب الاحكام

8. على بن ابراهيم در تفسير خود

9. ابن قولويه در كامل الزيارات

10. ابن شهرآشوب در المناقب و بسيارى ديگر از قدما و متأخران.

ج - دقت ويژۀ مؤلف در انتخاب مطالب و كلمات برجستۀ امام كه نشانگر قدرت و تسلّط وى بر حديث و حسن سليقه و انتخاب اوست.

مؤلف كتاب

ابواسحاق ابراهيم بن محمّد ثقفى كوفى اصفهانى از علماى قرن سوم هجرى است كه در خاندانى رفيع و مشهور به دنيا آمد. نياى بزرگ او سعد بن مسعود، عموى مختار بن ابى عبيده ثقفى از طرف اميرالمؤمنين به ولايت مدائن گماشته شد و از جانب امام حسن نيز در اين امارت تثبيت شد.

او در ابتداى امر بر مذهب زيديه بود ولى پس از چندى به مذهب شيعۀ اثنى عشرى گرويد و در اين راه آنچنان راسخانه پايمردى كرد كه بزرگان شيعه او را با القاب و عباراتى ويژه ستوده اند.

براى درك ثبات و استوارى وى در اين راه توجه به جريان هجرت او به اصفهان كافى است؛ از جمله سيد بن طاووس در كتاب الاقبال او را توثيق كرده و ابن النديم در كتاب الفهرست، وى را جزء علماى مورد اطمينان و داراى تأليف شمرده است.

مورخان نوشته اند: چون وى كتاب المعرفة را دربارۀ مناقب اميرالمؤمنين نگاشت و در آن پاره اى از مثالب دشمنان اهل بيت عليهم السّلام را بيان كرد، علماى شهر كوفه (كه مركز تشيع بود) از انتشار

ص: 205

اين كتاب او را بيم دادند و از او خواستند كه از روايت آن خوددارى كند زيرا بيان اين مطالب، حق، ولى خلاف تقيه بر مردم بسيار دشوار بود و براى وى بهايى سنگين و عاقبتى ناخوش در پى داشت. او بى پروا از هرگونه بلا و مصيبت در راه انتشار فضايل اهل بيت، پرسيد: كدامين شهر از همۀ شهرها نسبت به اهل بيت بدبين تر و در راه مخالفت با آنان شديدترند؟ مردم شهر اصفهان را معرفى كردند و او سوگند خورد كه اين كتاب را جز در آن شهر روايت نكند؛ ازاين رو به آن شهر هجرت كرد و به پرتوافشانى و نشر دانش و بيان فضايل و مناقب اهل بيت و بازگويى مثالب و زشتيهاى دشمنانشان پرداخت. گروهى از علماى برجستۀ قم، نظير احمد بن محمّد بن خالد برقى به اصفهان آمدند و از وى خواستند به شهر قم، كه مركز تشيع بود، كوچ كند؛ او نپذيرفت و در همان شهر باقى ماند و ازاين روست كه گاه او را اصفهانى مى نامند. وى در اين شهر به تلاش علمى و تربيت شاگردانى برجسته و نيز تأليف كتب بسيار ارزشمند خود ادامه داد تا اينكه در سال 283 ه. ق. مرغ جانش به شاخسار جنان كوچيد و در همان شهر به خاك سپرده شد.

استادان او

ابراهيم بن محمّد نزد اشخاص بسيارى به كسب تحصيل پرداخت و در طول زندگى خود از آنان روايت نقل كرد. در همين كتاب غارات از سى و دو تن از استادان و مشايخ خويش نام مى برد كه برخى از آنها عبارت اند از:

ابراهيم بن العباس بصرى ازدى

على بن قادم خزاعى

على بن هلال احمسى

عبد الله بن محمّد بن عثمان ثقفى

يوسف بن بهلول سعدى

يوسف بن كليب مسعودى

اسماعيل بن ابان اسدى

بكر بن بكارى لضيّى

ابى نعيم فضل بن دكين

مالك بن اسماعيل نهدى

شاگردان او

تعداد فراوانى از خرمن علوم وى به خوشه چينى پرداختند و احاديث بسيارى از وى روايت كردند. اسامى بعضى از شاگردانش به شرح زير است:

احمد بن علويه اصفهانى، معروف به ابن الاسود

ابراهيم بن هاشم قمى از بزرگان علماى قم، پدر على بن ابراهيم، صاحب تفسير قمى

احمد بن محمّد بن خالد قمى، مؤلف كتاب المحاسن

ص: 206

سعد بن عبد الله اشعرى قمى

محمد بن حسن صفار، مؤلف كتاب بصائر الدرجات

تأليفات او

زندگى علمى مؤلف بسيار پرثمر بود. وى گذشته از تربيت شاگردان، تأليفات ارزشمند و فراوانى به يادگار گذاشت. متأسفانه اگرچه امروزه روايات متفرقه از او در كتب مختلف از جمله كتاب شريف الكافى، كامل الزيارات و تفسير قمى وجود دارد، جز همين كتاب از ساير آثار او خبر و اثرى در دست نيست. نجاشى، رجالى بزرگ شيعه، هنگام معرفى وى مى نويسد: «او داراى تأليفات بسيارى است كه آنچه از اين تأليفات به دست ما رسيده، عبارت اند از...» آنگاه سى و شش عنوان از كتابهاى او را نام مى برد و مرحوم شيخ طوسى از پنج اثر او نام برده است و سند خود را به همۀ اين كتب بيان مى فرمايد كه اكثر آنها در موضوع مهم امامت، ولايت و محبت به اهل بيت عليهم السّلام است. اسامى برخى از كتابهاى او به شرح ذيل است:

1. المعرفة در مناقب اهل بيت و مثالب دشمنان آنها

2. فى الامامة

3. الجامع الكبير فى الفقه

4. مقتل امير المؤمنين

5. مقتل الحسين عليه السّلام

6. فدك

7. السقيفه

8. الردّه

9. ما نزل فى القرآن فى اميرالمؤمنين

10. المودة فى ذوى القربى

و نيز پيرامون بسيارى از وقايع پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله كتابهاى مستقلى تأليف كرده است.

منابع شرح حال

1. فهرست طوسى، ص 4.

2. رجال النجاشى، ص 16.

3. الفهرست ابن نديم، ص 275.

4. تنقيح المقال، ج 1، ص 31.

5. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 278 و نيز ص 287.

6. قاموس الرجال، ج 1، ص 275.

7. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 194.

ص: 207

ترجمۀ كتاب

اين كتاب تاكنون دو بار توسط دو مترجم به فارسى ترجمه شده است. اولين ترجمه متعلق به حاج شيخ محمد باقر كمره اى است كه با نام ترجمۀ الغارات توسط نشر فرهنگ اسلام، تهران، مشتمل بر 360 صفحه در سال 1398 ه. ق. به چاپ رسيده است.

دومين ترجمه از عبد المحمد آيتى است كه به نام ترجمۀ فارسى الغارات توسط سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال 1371، قطع وزيرى و 265 صفحه به چاپ رسيده است.

نسخ خطى

1. نسخۀ محدث ارموى كه نسخۀ چاپ انجمن آثار ملى از آن استنساخ شده است.

2. نسخۀ كتابخانۀ ظاهريۀ دمشق كه در اختيار مرحوم عبد الزهرا الحسينى خطيب بوده است و چاپ دار الكتاب را از آن نسخه استنساخ كرده اند.

3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 5350، تاريخ استنساخ: 1295 ه. ق.

4. نسخۀ كتابخانۀ مرحوم محقق طباطبايى، قم، به شمارۀ 33/5/31.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ انتشارات انجمن آثار ملى در سال 1395 ه. ق. در دو جلد، مشتمل بر 1120 صفحه، همراه با پاورقيها، مقدمه و تعليقات بسيار مفصل (بيش از متن كتاب) و تصحيح و تخريج توسط سيد جلال الدين محدث ارموى.

2. نسخۀ چاپ دار الكتاب الاسلامى، قطع وزيرى، 500 صفحه، تاريخ چاپ: 1370 ه. ش.

همراه با تحقيقات عبدالزهرا الحسينى الخطيب.

ص: 208

تفسير فرات الكوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى

اشاره

تفسير قرآن كريم يكى از برترين شاخه هاى علوم اسلامى است. اين علم شريف از ابتداى نزول آيات قرآن و با بيانات و توضيحاتى كه گاه پيامبر اكرم در رابطه با آيات مباركه مى دادند، آغاز شد.

مفسران طبقۀ اول و دوم بيشتر راويان احاديث رسول اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در رابطه با تفسير آيات بودند. در اين مرحله مطالب بسيارى در تفسير قرآن نقل شده است. از جمله اين مفسران مى توان به ابن عباس، عبد الله بن مسعود، ابى بن كعب، ابان بن تغلب، سعيد بن جبير، مجاهد و... اشاره كرد.

در طبقۀ دوم نيز مؤلفانى را مى بينيم كه روايات معصومين در بارۀ تفسير قرآن را گرد آورده اند و البته در ميان علماى اهل سنت آرا و نظريات صحابه و تابعين هم به عنوان تفسير در كنار روايات آمده است.

يكى از تفاسير طبقۀ دوم شيعه، تفسير مورد نظر ماست كه روايات ائمۀ معصومين دربارۀ تفسير قرآن را گردآورى كرده و البته بيشتر به تفسير آياتى پرداخته كه به گونه اى در ارتباط با بيان فضايل و مناقب اهل بيت بوده است و گه گاه رواياتى در ساير مطالب به مناسبت تفسير آيه اى مطرح كرده است.

اهميت كتاب

در اين تفسير نزديك به هشتصد روايت مربوط به تفسير آيات شريفۀ الهى ذكر شده كه با توجه به قدمت زمانى آن از اهميت بسيارى برخوردار است؛ به گونه اى كه مصدر و منبع مهمى براى تفاسير بعدى محسوب مى شود. محدثان و علماى بزرگ شيعه بر آن اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش نقل كرده اند.

از جمله صدوق بزرگ، على بن الحسين بابويه قمى و فرزند او شيخ صدوق محمّد بن على

ص: 209

بن الحسين و نيز شيخ ابوالقاسم حاكم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل و علامه مجلسى در بحارالانوار و شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه.

علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار هنگام معرفى مصادر كتاب، ضمن معرفى تفسير فرات به عنوان يكى از مصادر كتاب بحارالانوار، مى نويسد:

تفسير فرات، اگرچه علماى شيعه مؤلف آن را به نيكى و بدى ياد نكرده اند ولى چون روايات آن موافق با احاديث معتبره اى است كه در دست ماست و روايات به نيكويى و دقت تمام ثبت و ضبط شده اند موجب اطمينان به مؤلف و گمان نيك به او مى شود و صدوق رواياتى را از او به واسطۀ حسن بن محمّد هاشمى نقل كرده و نيز حاكم ابوالقاسم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل از او رواياتى را نقل نموده است(1).

نكتۀ شگفت اينكه نجاشى و طوسى در كتاب رجال و فهرست خود، و نيز ابن شهرآشوب در معالم العلما از اين فرد و كتاب او يادى نكرده اند.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

مؤلف ارجمند روايات مربوط به هر سوره را ضمن يك فصل خاص گرد آورده ولى ترتيب آيات و روايات مربوط به هر آيه را رعايت نكرده است كه در چاپ اخير با تغيير جاى روايات، اين مشكل حل و اين نقص برطرف شده است.

ب - سند روايات

تمام روايات اين تفسير همراه با اسناد متصل نقل شده است ولى با كمال تأسف برخى از مستنسخان بنا به سليقۀ خود بسيارى از اسناد روايات را حذف كرده اند؛ ازاين رو اين تفسير با اسناد كاملش به دست ما نرسيده است و تنها مستنسخ كتاب از سند آن خبر مى دهد و مى نويسد:

«رواه معنعنا.» ولى در ساير مصادرى كه از اين تفسير نقل كرده اند از جمله در شواهد التنزيل اين اسانيد ذكر شده است.

مؤلف كتاب در تفسير سخنى از خود نگفته و توضيح و تبيينى بر روايات ننگاشته است، بنابراين تفسير فرات، تفسير روائى محض به شمار مى رود.

ص: 210


1- بحارالانوار، ج 1، ص 37.

مؤلف كتاب

شيخ ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى از معاصران ثقة الاسلام كلينى، على بن ابراهيم قمى، شيخ صدوق بزرگ على بن حسين بن بابويه و از بزرگان زمان غيبت صغرى است.

متأسفانه شرح حال كاملى از وى در دست نيست. علامه آقابزرگ تهرانى تاريخ وفات او را احتمالا در اوايل قرن چهارم هجرى مى داند.

استادان او

وى از محضر بيش از صد استاد بهره برده و از آنها روايت كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. حسين بن سعيد اهوازى

2. جعفر محمّد بن مالك فزارى

3. عبيد بن كثير عامرى كوفى

4. محمّد بن احمد بن على همدانى

5. جعفر بن سعيد احمسى

6. جعفر بن محمّد بن مروان

شاگردان او

بعضى از شاگردان او عبارت اند از:

1. على بن حسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق)

2. حسن بن محمّد بن سعيد هاشمى

3. ابوالقاسم حسينى، راوى تفسير فرات

علامه مامقانى با توجه به مضامين روايات كتاب او و نيز بسيارى روايت صدوق و گروهى ديگر از بزرگان از وى و اعتماد علامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى بر او، وى را در اعلا درجۀ حسن و از علماى اماميّه مى شمارد.

منابع شرح حال

1. تنقيح المقال، ج 2، ص 3.

2. معجم رجال الحديث، ج 13، ص 252.

3. الذريعه، ج 4، ص 298.

ص: 211

4. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 194.

5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 216.

6. قاموس الرجال، ج 8، ص 376.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ اميرالمؤمنين، نجف اشرف، شمارۀ 1890.

2. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ آيت الله بروجردى، نجف اشرف، كه همان نسخۀ محدث نورى بوده و در سال 1276 ه. ق. استنساخ شده است.

3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 236، 6119 صفحه، تاريخ استنساخ: 806.

4. نسخۀ كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 4/2690، تاريخ استنساخ: 1275 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ نجف المطبعه الحيدريه، بى تاريخ.

2. نسخۀ چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1416 ه. ق.، مشتمل بر 720 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج محمد الكاظم كه در راه تحقيق و فهارس آن زحمات زيادى كشيده است.

ص: 212

بصائر الدرجات ابو جعفر محمد بن حسن صفار قمى

اشاره

اهل بيت عليهم السّلام كه در حديث ثقلين امانت ارزشمند نبوى و همسنگ قرآن كريم (ثقل اصغر) خوانده شده اند و رسول خدا صلّى الله عليه و آله امت را به محبت و ولايت آنان سفارش كرد، داراى فضايل بى شمارى هستند كه برخى از آنها در محدودۀ دسترس ما خاك نشينان و بسيارى برتر از فهم ماست.

گوهرشناس اين گهرهاى تابناك هم خود ايشان اند و ازاين رو بايد عظمت و جايگاه رفيع آنان را در آينۀ روايات و سنت معصومين مشاهده كرد.

مؤلف گرانقدر كتاب فوق روايات و فضايل آل محمد را در اين كتاب شريف گرد آورده است.

عناوين برخى از فصلهاى كتاب به قرار ذيل است:

1. دانشمندان حقيقى تنها آل محمد هستند

2. گمراهى كسانى كه از ائمۀ حق روگردان شده اند

3. شناخت امامان عادل از آل محمد صلّى الله عليه و آله

4. ائمه، معدن علم، درخت نبوت، كليد حكمت، جايگاه رسالت، و در ارتباط با فرشتگان هستند

5. ائمه حجت خدا، باب خدا، واليان امر، وجه و عين و خزانۀ علم الهى اند

6. ائمه وارثان علم آدم و علم همه دانشمندان هستند

7. كتابهايى كه از رسول خدا و اميرالمؤمنين نزد ائمه است

8. علم قرآن به طور كامل نزد ائمه است

9. اسم اعظم خدا و علم كتاب الهى نزد آنان است

10. فرق بين انبيا و رسل و ائمه

ص: 213

تاريخچۀ كتاب

مؤلف ارجمند ابتدا كتاب كوچكى دربارۀ فضايل اهل بيت تأليف كرد ولى به واسطۀ عظمت مؤلف و اهميت موضوع، خيلى زود اين كتاب مشهور شد. پس از مدتى مؤلف بر آن شد تا نكاتى را بر آن كتاب بيفزايد و آن را تكميل كند. ازاين رو آن كتاب به كتاب مفصل فعلى تبديل شد. به همين دليل در كتب رجال از اين كتاب با عناوين بصائر الدرجات و نيز زيادة بصائرالدرجات يا بصائرالدرجات صغرى و بصائرالدرجات كبرى نام برده اند.

شيوۀ نگارش

الف - منبع و سند روايات

تمام روايات اين مجموعه به صورت احاديث سند و متصل نقل شده است. مؤلف در اين كتاب از مشايخ متعدد با عبارت «حدثنا» روايات نقل مى كند. برخى از مشايخ مشهورى كه او از آنها روايت كرده است عبارت اند از:

1. ابراهيم بن اسحاق

2. ابراهيم بن هاشم

3. احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى

4. احمد بن ابى عبد الله برقى، مؤلف المحاسن

5. احمد بن حسن بن على بن فضال

6. احمد بن محمّد بن عيسى

7. ايوب بن نوح

8. على بن حسان

9. محمّد بن خالد طيالسى

10. محمّد بن عيسى العطار

11. عباس بن معروف

12. محمّد بن عبد الجبار

13. يعقوب بن زيد

14. سلمة بن الخطاب

15. هيثم النهدى

16. سندى بن محمد

در بعضى موارد هم از افراد مجهول و يا با سندهاى مرفوع و با عباراتى همچون: حدثّنا بعض اصحابنا، بعض اصحابه، ذكر بعض اصحابنا روى عن ابى عبد الله، حدثنا على بن الحسين عليهم السّلام رواياتى را نقل كرده است.

و در پاره اى از موارد نيز از برخى كتب مانند النوادر از محمّد بن سنان نقل مى كند.

ب - تنظيم روايات

در اين كتاب رواياتى كه مضمون واحدى دارند در يك فصل گردآورى شده اند ولى فصلهاى مربوط به يكديگر در كنار هم ذكر نشده اند ازاين رو مى توان روايات فصلها را منظم، ولى خود

ص: 214

فصلها را غير منظم دانست.

اين كتاب در 10 جزء و هر جزء در فصلهاى مختلف و هر فصل داراى روايات متعددى است. مجموعا در اين كتاب 190 فصل و نزديك به 1900 حديث ذكر شده است.

ج - بيانات مؤلف

مؤلف در كتاب مذكور تنها به نقل روايات پرداخته و فقط عنوان فصلها را بر آنها افزوده ولى از هرگونه توضيح و بيان روايات خوددارى كرده است اگرچه اكثريت قريب به اتفاق روايات از معصومين عليهم السّلام است ولى رواياتى نيز از غير معصومين نقل شده است.

مؤلف كتاب

ابو جعفر محمّد بن حسن بن فرّوخ صفار قمى از بزرگان علماى شيعه در قرن سوم است.

نجاشى دربارۀ او مى نگارد: «او در ميان علماى شهر قم محترم و معروف بود. او فردى است مورد اعتماد و عظيم القدر و برتر كه در روايت كمتر دچار اشتباه مى شد.»(1)

شيخ طوسى رحمه الله در كتاب رجالش مؤلف را از اصحاب امام عسكرى شمرده و گفته است: «لقب او مموله است. وى سؤالاتى را به محضر امام عسكرى نگاشته است.»(2)

او در كتاب الفهرست مى نويسد:

محمد بن حسن صفّار قمى داراى كتابهايى همچون كتابهاى حسين بن سعيد و بلكه بيش از آنها و از آن جمله صاحب كتاب بصائر الدرجات است و ابن ابى جيد از ابى وليد تمامى كتاب او را بجز كتاب بصائرالدرجات براى من روايت كرده است(3).

نجاشى نيز همانند شيخ طوسى مى نويسد:

همۀ كتابهاى او بجز كتاب بصائرالدرجات را على بن احمد بن محمد بن طاهر اشعرى قمى از محمد بن حسن بن وليد براى من روايت نموده است.

آنگاه سند ديگرى را به تمام كتب وى حتى كتاب بصائر الدرجات نقل مى كند(4).

برخى احتمال داده اند كه ابن وليد، بصائرالدرجات را نزديك به غلوّ دانسته، ازاين رو آن را نقل نكرده است و برخى ديگر اين احتمال را رد كرده اند و دلايل ديگرى را براى عدم نقل كتاب توسط ابن وليد ذكر كرده اند كه بررسى آنها از حوصلۀ اين نوشتار خارج است.

بنا به نقل علامۀ مامقانى بسيارى ديگر از علماى رجال به توثيق و مورد اعتماد بودن مؤلف

ص: 215


1- رجال النجاشى، ص 354.
2- رجال الطوسى، ص 402.
3- الفهرست، ص 144.
4- رجال النجاشى، ص 354.

گواهى داده اند(1).

استادان او

محمد بن حسن صفار قمى نزد بسيارى از بزرگان به تحصيل علم پرداخته و از تعداد زيادى نيز روايت نقل كرده است. تا آنجا كه برخى يكصد و پنجاه نفر از مشايخ و استادان را نام برده اند كه برخى از آنها (بجز كسانى كه در قسمت سند حديث از آنها نام برده شد) عبارت اند از:

1. احمد بن اسحاق بن سعد

2. على بن ابراهيم قمى مؤلف تفسير قمى

3. عبد الله بن جعفر حميرى، صاحب كتاب قرب الاسناد

4. عيسى بن عبيد اليقطينى

5. على بن الحسين بن على بن فضال

6. محمّد بن على بن محبوب

7. احمد بن حسين بن سعيد

شاگردان او

تعداد زيادى از علماى شيعه و بزرگان حديث از شاگردان مؤلف بزرگوار هستند و روايات اهل بيت عصمت عليهم السّلام را از وى فرا گرفته اند. اسامى برخى از آنها عبارت است از:

1. على بن الحسين بن بابويه (صدوق بزرگ)

2. محمّد بن الحسن بن الوليد

3. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى

4. محمّد بن يحيى العطّار

5. سعد بن عبد الله اشعرى

گروهى مرحوم صدوق كوچك (محمد بن على) را نيز از شاگردان او شمرده اند و صدوق در كتاب علل الشرايع و امالى از او روايت نقل مى كند؛ ولى آيت الله خوئى ضمن ردّ اين سخن مى گويد: صدوق پس از سال 300 به دنيا آمده و محمّد بن حسن صفار در سال 290 از دنيا رفته است. پس چگونه ممكن است از او روايت كند؟ بنابراين در اين مورد در نسخۀ علل الشرايع و امالى افتادگى وجود دارد.

ص: 216


1- تنقيح المقال، ج 3، ص 103.

كتب صفار

او فردى بسيار پركار و در عرصۀ تحقيق و نگارش موفق بوده است. به طورى كه نجاشى تعداد كتابهاى او را 35 عنوان ذكر كرده و برخى بيش از اين قايل شده اند.

اسامى برخى از آنها عبارت است از:

1. كتاب الزكاة

2. كتاب الصلاة

3. كتاب المكاسب

4. كتاب التقيه

5. كتاب المؤمن

6. كتاب المناقب

7. كتاب المثالب

8. كتاب فضل القرآن

9. كتاب المروة

10. كتاب الدعا

ولى ظاهرا امروز كتابى بجز بصائر الدرجات از وى در دست نيست.

تولد و وفات مؤلف

كسى از تولد او سخنى نگفته است ولى نجاشى و ديگران وفات او را در شهر قم، و در سال 290 ه. ق. ثبت كرده اند.

* يك نكته

با همين عنوان و موضوع، كتاب ديگرى از سعد بن عبد الله اشعرى وجود داشته كه متأسفانه به دست ما نرسيده است و تنها منتخبى از آن را كه حسن بن سليمان حلّى برگزيده اكنون موجود است كه در همين مجموعه معرفى شده است و گاهى برخى اين دو كتاب را با يكديگر اشتباه مى كنند.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 354.

2. الفهرست طوسى، ص 144.

3. رجال الطوسى، ص 402.

4. تنقيح المقال، ج 3، ص 103.

5. رجال العلامه الحلّى، ص 157.

6. معالم العلماء، ص 102.

7. جامع الرواة، ج 2، ص 93.

ص: 217

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1009، مشتمل بر 151 صفحه.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 224، 249 صفحه، تاريخ استنساخ: 1067 ه. ق.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 223، 1235 صفحه، تاريخ استنساخ: 1259 ه. ق. و نسخ متعدد ديگر در همان كتابخانه و ساير كتابخانه ها.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ شده در سال 1285 ه. ق. در ايران همراه با كتاب نفس الرحمن محدث نورى.

2. نسخۀ چاپ شده در سال 1327 ه. ق. در تهران.

3. نسخۀ چاپ شده در سال 1381 ه. ق. در تبريز.

4. نسخۀ چاپى منشورات مكتبه آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.، قطع وزيرى، 557 صفحه، با تصحيح و فهرست مطالب توسط حاج ميرزا محسن كوچه باغى تبريزى.

ص: 218

قرب الاسناد ابو جعفر عبد الله بن جعفر حميرى

اشاره

قرب الاسناد عنوان مجموعه اى از روايات است كه با سندى بسيار كوتاه به معصوم عليه السّلام مى رسد.

كوتاهى سند به معنى كم بودن تعداد افرادى است كه روايت را نقل مى كنند و اين مطلب موجب اعتبار بيشتر روايت شده است و حديث شناسان براى آن ارزش زيادى قايل اند. ازاين رو كتب زيادى به اين نام تأليف شده كه اكنون به جز كتاب مورد نظر ما كتاب ديگرى با اين عنوان موجود و مشهور نيست. اين كتاب در سه فصل تنظيم شده و روايات آن براساس سه امامى كه روايت متعلق به ايشان است، تقسيم مى شود:

بخش اول: روايات امام صادق

بخش دوم: روايات امام كاظم

بخش سوم: روايات امام رضا

ظاهرا در اين كتاب رواياتى از ساير ائمه هم وجود داشته است كه اكنون در دست نيست.

روايات بخش اول (روايات امام صادق) مشتمل بر دو باب است:

باب اول: روايات امام صادق پيرامون دعا.

باب دوم: روايات متفرقه اى كه مربوط به مسائل فقهى، تاريخى و برخى مسائل اخلاقى است. اين قسمت بيش از ثلث كتاب را تشكيل مى دهد.

روايات بخش دوم (روايات امام كاظم) نيز به دو بخش تقسيم مى شود:

قسمت اول: رواياتى كه براساس كتب فقهى تقسيم شده است. ابتدا روايات مربوط به نماز طىّ 11 فصل ذكر شده و سپس به روايات زكات، روزه، حج، ازدواج، طلاق، حدود، بيع، لقطه، خوردنى و آشاميدنيها، صيد، وصيت و برخى از موضوعات متفرقه پرداخته است كه هر كدام در يك فصل جداگانه بررسى مى شود. تمام اين قسمت سؤالهاى على بن جعفر عليه السّلام از برادر

ص: 219

بزرگوارش امام موسى بن جعفر، است (ر. ك. كتاب مسائل على بن جعفر).

قسمت دوم: روايات امام كاظم است. روايات متفرقه از آن حضرت گردآورى شده كه در ميان آنها باز هم روايات فقهى و مربوط به همان ابوابى كه در قسمت اول ذكر شد وجود دارد و افزون بر آن، تعداد بسيارى از روايات تاريخى و نيز روايات اخلاقى موجود است.

بخش سوم: روايات امام رضا است كه بدون هيچ تنظيم و تبويبى ذكر شده است. در اين قسمت اكثر روايات مربوط به مسائل فقهى نظير ارث، نكاح، جهاد، حج، خراج، غنا و امثال آن است و نيز بعضى از روايات تاريخى نظير شأن نزول برخى از آيات، احوال حضرت ابراهيم و آدم عليهما السّلام، اوضاع زمان، حضور امام زمان و برخى مسائل اخلاقى در آن موجود است.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايت

به نظر مى رسد اين كتاب داراى ابواب و بخشهاى مختلفى بوده ولى اكنون تنها سه بخش از آن در دست ماست كه عبارت است از: روايات امام صادق، امام كاظم و امام رضا كه به ترتيب امامت آنها ذكر شده و در دو قسمت اول روايات به دو بخش تنظيم شده است. بخش اول داراى موضوعات منظم و بخش دوم روايات غير منظم است. ولى قسمت سوم، يعنى روايات امام رضا تماما بدون ترتيب ذكر شده است.

ب - سند روايات

همان طور كه گذشت مهمترين ويژگى اين كتاب كوتاه بودن سند روايات است به گونه اى كه روايات تنها با 2 يا 3 واسطه به ائمه عليهم السّلام مى رسد.

روايات اين مجموعه همگى با اسناد متصل ذكر شده اند؛ گاه تمام سند در اول روايات آمده و گاه با اعتماد به ذكر سند در روايت قبلى، روايت بعدى به آن عطف شده است.

در سراسر كتاب هيچ سخنى از خود مؤلف و يا غير معصومين نيامده است. تعداد روايات كتاب در برخى از نسخه ها (چاپ آل البيت)، 1387 روايت، و در بعضى ديگر (چاپ كوشانپور)، 1404 روايت ذكر شده است. البته اين تفاوت به واسطۀ كم و زياد بودن نسخه هاى كتاب نيست بلكه گاه يك روايت در يك چاپ به دو بخش تقسيم شده و دو روايت شمرده شده است ولى در چاپ ديگر آن دو را دو بخش از يك روايت به حساب آورده و يك حديث لحاظ كرده اند.

ص: 220

مؤلف كتاب

دربارۀ مؤلف كتاب بين دانشمندان و كتاب شناسان اختلاف است. بسيارى از دانشمندان و محققان آن را تأليف عبد الله جعفر حميرى مى دانند كه از آن جمله اند:

1. شيخ طوسى در الفهرست، ص 102.

2. نجاشى در كتاب رجال، ص 219.

3. علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 1، ص 7.

4. ابن شهرآشوب در معالم العلماء، ص 73.

5. شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه، ج 20، ص 40.

از معاصران او

1. آيت الله العظمى بروجردى در طبقات اسانيد الكافى (به نقل از ص 1، مقدمۀ كتاب قرب الاسناد)

2. كتاب شناس بزرگ، آقا بزرگ تهرانى در الذريعه، ج 17، ص 67.

3. آيت الله ربانى شيرازى در مقدمۀ بحارالانوار، ج 1، ص 51.

4. آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث، ج 10، ص 141.

و گروهى ديگر مؤلف كتاب را فرزند عبد الله، يعنى محمّد بن عبد الله بن جعفر حميرى دانسته اند كه البته محمّد روايات را از پدرش نقل مى كند. از جمله كسانى كه اين قول را برگزيده اند، ابن ادريس در مستطرفات السرائر است(1).

ولى به نظر مى رسد همگى در اينكه راوى اين مجموعه، محمد، فرزند عبد الله بن جعفر است و تمامى روايات نيز توسط عبد الله بن جعفر نقل شده است متفق اند؛ بنابراين مى توان گفت مؤلف حقيقى اثر پدر (عبد الله بن جعفر) است و فرزندش عبد الله اين كتاب را از پدر روايت مى كند.

اكنون نگاهى به زندگى پدر و پسر مى افكنيم:

عبد الله بن جعفر حميرى

نجاشى دربارۀ وى مى نويسد: «او پيشواى قمى ها و فرد برجستۀ آن ديار است. در سال دويست و نود و اندى به كوفه سفر كرد. اهل كوفه از او احاديث بسيارى فرا گرفتند.»

شيخ طوسى ضمن توثيق وى و نام بردن كتابهاى او مى نويسد: «تمام كتب وى را از شيخ مفيد

ص: 221


1- مستطرفات السرائر، ص 123.

و ابن ابى جيد فرا گرفتم.»

مرحوم مامقانى ضمن نقل توثيق وى از تعداد زيادى از علماى رجال مى گويد: «هيچ كس دربارۀ او عيبى نگفته و بر او ايرادى ننموده است.»(1)

بنا به گفتۀ شيخ طوسى اين مرد بزرگوار از اصحاب امام رضا، امام هادى، امام عسكرى و حضرت حجت عليهم السّلام بوده است.

ولى آيت الله خوئى دربارۀ اينكه وى از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السّلام بوده تشكيك كرده است زيرا امام رضا در سال 203 به شهادت رسيده اند و نجاشى خود گفته است كه عبد الله بن جعفر حميرى در سال دويست و نود و اندى به كوفه آمد و اين بسيار بعيد است كه او را از اصحاب امام رضا بشماريم و او در اين تاريخ زنده باشد و به كوفه سفر كند(2).

اما شكى نيست كه وى از اصحاب سه امام ديگر بوده، و از آنها رواياتى نقل كرده است.

نامه هاى بسيارى به امام عسكرى نگاشته و جواب آن را دريافت داشته است و برخى از مكاتبۀ او با امام هادى نيز خبر داده اند.

استادان و مشايخ او

وى از بزرگان بسيارى روايت كرده كه در برخى كتب به بيش از سى تن از آنان اشاره شده است، اسامى برخى از آنها عبارت اند از:

1. ابوغالب احمد بن محمّد بن سليمان رازى كوفى

2. احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى

3. احمد بن محمّد بن اسحاق

4. ابراهيم بن مهزيار

5. هارون بن مسلم

6. مسعدة بن صدقه

7. ابراهيم بن هاشم

8. احمد بن ابى عبد الله برقى

9. ابى هاشم جعفرى

10. ايوب بن نوح

ص: 222


1- تنقيح المقال، ج 2، ص 174.
2- معجم رجال الحديث، ج 10، ص 139.

11. حسن بن ظريف

12. عبد الله بن حسن بن على بن جعفر

شاگردان و راويان او

در ميان كسانى كه از حميرى روايت كرده اند، به اسامى بزرگان بسيارى برمى خوريم كه اين مهم شاهدى آشكار بر عظمت و مقام والاى اوست. برخى از آنها عبارت اند از:

1. على بن حسين بن بابويه (صدوق بزرگ)

2. محمّد بن حسن صفار، از مشايخ كلينى

3. محمّد بن قولويه، از مشايخ كلينى

4. سعد بن عبد الله اشعرى، از مشايخ كلينى

5. احمد بن محمّد بن يحيى عطار، از مشايخ كلينى

6. محمّد بن حسن بن وليد، از مشايخ كلينى

7. فرزندش محمّد بن عبد الله بن جعفر

8. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى، 7 روايت بدون واسطه از او نقل كرده است.

البته برخى در اين رابطه گفته اند اين روايات را از او نشنيده اند، بلكه به نحو وجاده نقل كرده است.

تأليفات او

عبد الله بن جعفر حميرى داراى تأليفات بسيارى بوده كه اسامى آنها در كتب رجال به يادگار مانده است ولى غير از كتاب قرب الاسناد، آثار ديگر او از بين رفته است. اسامى برخى از آنها عبارت اند از:

1. الدلائل

2. الامامة

3. العظمة و التوحيد

4. الغيبة و الحيرة

5. قرب الاسناد

و نجاشى تا هفده كتاب از وى نام مى برد.

تاريخ تولد و وفات او معلوم نيست؛ ولى با توجه به استادان و مشايخ، و شاگردان و راويان از او، وى از علما و راويان طبقۀ هشتم بوده و در نيمۀ دوم قرن سوم هجرى مى زيسته است.

ص: 223

محمد بن عبد الله بن جعفر

اين شخص كه مؤلف كتاب قرب الاسناد، و يا بنا به نظريۀ صحيح تر، راوى اين كتاب به شمار مى رود، مورد توثيق بسيارى از بزرگان است.

نجاشى دربارۀ او مى نويسد:

او مردى مورد اطمينان و معروف و موجّه است. با امام عصر مكاتباتى داشته و مسائلى از آن حضرت پرسش نموده است. او را برادران ديگرى به نامهاى جعفر، حسين، احمد بوده است كه آنها نيز با امام زمان مكاتبه كرده اند.

محمد بن عبد الله داراى كتابهايى است كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. الحقوق

2. الاوائل

3. السماء

4. الارض

5. المساحة و البلدان

6. الاحتجاج

7. ابليس و جنوده(1)

مرحوم مامقانى نيز وثاقت اين شخص را از نجاشى، علامه حلّى، علامه مجلسى، محدّث بحرانى و ديگران روايت مى كند و مى گويد: «هيچ گونه عيب و طعنى در وى نيست.»(2)

استادان و شاگردان او

از پدرش روايت مى كند و تعداد زيادى نيز از او روايت كرده اند، از جمله: احمد بن داوود قمى، محمّد بن يعقوب كلينى و جعفر بن محمّد بن قولويه.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 219 و 354.

2. الفهرست طوسى، ص 102 و 156.

3. معالم العلماء، ص 73.

4. تنقيح المقال، ج 2، ص 174 و ج 3، ص 140.

5. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 141 و ج 16، ص 233.

6. مقدمۀ كتاب قرب الاسناد، به نقل از آيت الله العظمى بروجردى، ص 2 و 3.

7. جامع الرواة، ج 1، ص 478 و ج 2، ص 140.

ص: 224


1- رجال النجاشى، ص 354.
2- تنقيح المقال، ج 3، ص 140.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى

2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3918 كه از خط ابن ادريس نقل شده است. تاريخ استنساخ: 1066 ه. ق. از روى نسخه اى كه بر آن اجازۀ خود حميرى وجود داشته است.

3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5021، تاريخ استنساخ: 1056 ه. ق. كه با يك واسطه اين نيز از نسخۀ ابن ادريس استنساخ شده است.

4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6733، تاريخ استنساخ: 983 ه. ق. كه از روى نسخۀ ابن ادريس استنساخ و توسط شيخ حرّ عاملى مقابله شده است.

5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7849، تاريخ استنساخ: 1308.

آقابزرگ تهرانى از سه نسخۀ خطى ياد مى كند:

1. نسخۀ آستان قدس رضوى

2. نسخۀ مولى على خيابانى تبريزى

3. نسخۀ علامه محدث نورى كه از اعجاز حسين صاحب كشف الحجب و الاستار به وى رسيده بود(1).

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپى مؤسسۀ فرهنگ اسلامى، كوشانپور، با تصحيح آقاى احمد صادقى اردستانى، مشتمل بر 317 صفحه كه همراه با الجعفريات در يك جلد، در سال 1417 ه. ق. در قم، چاپ شده است.

2. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، در سال 1413 ه. ق. مشتمل بر 540 صفحه و در قطع وزيرى، همراه با تطبيق با دو نسخۀ خطى و استخراج احاديث و فهرستهاى فنى آيات، روايات، اعلام و غيره.

3. نسخۀ چاپ مكتبه نينوى الحديثة، تهران، با خط ابوالقاسم خوشنويس، همراه با كتاب الاشعثيات در 177 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.

ص: 225


1- الذريعه، ج 17، ص 67.

تفسير القرآن الكريم، مشهور به تفسير القمى يا تفسير على بن ابراهيم على بن ابراهيم قمى

اشاره

قرآن به عنوان برترين كتاب آسمانى - كه از دست تحريف گران مصون مانده -، بزرگترين مائدۀ آسمانى و نعمت الهى است. و براساس دستور قرآن و نيز معصومين عليهم السّلام، تمامى مسلمانان موظف به تدبر در آيات و فهم معانى آن به اندازۀ توان و استعداد خود هستند. ازاين رو همراه با نزول قرآن، تدريس و تبيين آن در ميان امت اسلامى آغاز شد و مفسران فراوانى در هر عصر ظهور كردند. طبقۀ اول و دوم مفسران تنها به ذكر روايات مربوط به آيات قرآن و شأن نزول آيات و حداكثر معانى لغات آن مى پرداختند و در اين مسير ميراث گرانقدرى از روايات تفسيرى را براى ما به يادگار گذاشته اند. يكى از اين مجموعه هاى ارزشمند، تفسيرى است كه على بن ابراهيم آن را گرد آورده، و به تفسير قمى شهرت يافته است. چون اغلب مطالب كتاب مذكور از روايات تشكيل مى شود، جزء كتب حديثى و نيز كتب تفسير مأثور قلمداد شده است.

مؤلف هنگام بيان آيات، برخى معانى الفاظ و لغات و سپس روايات مربوط به آيه را ذكر مى كند.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

كتاب مذكور با مقدمه اى دربارۀ تقسيم و توضيح اقسام آيات قرآن شروع مى شود. در اين مقدمه، ناسخ، منسوخ، محكم، متشابه، عام و خاص، مقدّم و مؤخر و متروك... توضيح داده شده است و برخى از آيات به عنوان مثال براى هر كدام ذكر مى شود. سپس به بيان مجموعه آياتى مى پردازد كه نفى كنندۀ عقايد فرقه هاى منحرف مختلف است، نظير: آيات ردّ بت پرستان، ردّ دهريه، ردّ منكران معاد، ردّ مجبره، ردّ معتزله، ردّ منكران رجعت و...

با كمال تأسف در اين مقدمه سخن از نوعى تحريف قرآن به ميان آمده و به گونه اى پذيرفته

ص: 226

شده است ولى در اينكه اين مقدمه نوشتۀ مؤلف ارجمند باشد، جاى سخن بسيارى است و شايد بتوان گفت به طور قطع از آن شخص ديگرى غير از مؤلف است.

پس از مقدمه، تفسير با روايات مربوط به «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع و سپس سوره هاى قرآن به ترتيب ذكر مى شود و چنانچه لغتى نياز به توضيح داشته است، توضيح داده شده و روايات مربوط به آن ذيل هر آيه ذكر شده است.

ب - سند روايات

روايات اين كتاب به چند دسته قابل تقسيم است:

1. روايات مسند كه با اسناد متصل راوى كتاب (ابوالفضل عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر) به على بن ابراهيم و در نهايت به امام باقر يا امام صادق عليهم السّلام مى رسد.

2. رواياتى كه به صورت مرفوعه و تنها با ذكر نام گويندۀ آن، مثلا قال رسول الله صلّى الله عليه و آله آورده شده است.

3. جملاتى كه با كلمۀ «قال» شروع مى شود و گويندۀ آن مشخص نيست. برخى آنها را نيز روايات ائمه عليهم السّلام شمرده و گروهى سخن خود على بن ابراهيم دانسته اند. ازاين رو فيض كاشانى در تفسير خود، به واسطۀ ترديد در اينكه اين گونه جملات روايت معصوم است يا سخن خود على بن ابراهيم، آنها را با لفظ «القمى» آورده و از ساير روايات جدا ساخته است.

4. دستۀ ديگرى از روايات - كه اندك هم نيستند - رواياتى است كه از ابالجارود نقل شده اند. يعنى راوى اين تفسير، ابو الفضل عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر، در موارد بسيارى رواياتى را از ابا الجارود گرفته و به روايات على بن ابراهيم اضافه كرده است.

اين اضافات از آيۀ «و رسولا الى بنى اسرائيل... أنبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فى بيوتكم...(1)» در جلد 1، صفحۀ 128 آغاز مى شود.

و گاه نيز از غير ابى الجارود، رواياتى را نقل و به اين كتاب اضافه كرده است و خود نيز به اين نكته اشاره مى كند و در بسيارى از موارد پس از بيان اضافات مى گويد: «رجع الى تفسير على بن ابراهيم.»

بنابراين، تفسير اگرچه مشهور به تفسير قمى است ولى روايات كتاب از آن دو گوينده و دو راوى است. يكى املاى على بن ابراهيم و نگارش شاگرد وى، عباس بن محمّد است و ديگرى

ص: 227


1- آل عمران: 49.

تفسير ابى الجارود است و به صورت نادر از غير اين دو نيز روايت كرده است.

در بارۀ اين اختلاط و امتزاج برخى گفته اند: چون در ديار مؤلف زيديه غلبه داشته وى براى اسكات و ترويج سخن حق در ميان آنها كلمات و رواياتى از فرد مورد قبول آنها آورده است تا از اين راه سخنان حق على بن ابراهيم را هم به گوش آنان برساند(1).

و بعضى هم به همين جهت بشدت بر وى تاخته و آن را عمل نادرستى شمرده اند(2).

كتاب شناس بزرگ، آقابزرگ تهرانى مى گويد:

چون اعتبار تفسير ابى الجارود كمتر از تفسير قمى نيست و در حقيقت تفسير امام باقر است كه ابى الجارود در زمان استقامت و حسن عقيده اش آن را روايت كرده است اشكالاتى بر راوى وارد نيست و از ارزش كتاب نمى كاهد(3).

مؤلف كتاب

اشاره

راوى، گردآورنده و نگارندۀ اين تفسير، عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر است كه آن را از دو استاد خويش على بن ابراهيم و ابى الجارود نقل كرده است. ازاين رو در معرفى مؤلف اين كتاب ناگزيريم به معرفى هر سه نفر بپردازيم:

1. عباس بن محمد بن قاسم
اشاره

كنيه اش ابوالفضل است و از نوادگان امام كاظم به شمار مى رود. در كتب رجالى از او نامى به ميان نيامده است. شيخ آقابزرگ تهرانى با ذكر اين مطلب مى نويسد:

او راوى تفسير قمى از على بن ابراهيم قمى است كه گاه نيز از ساير مشايخ خود رواياتى را در كتاب آورده است. پدر و جدّ او در كتب رجال معروف و مشهورند. محمّد بن قاسم از اصحاب امام هادى است. چنانكه در رجال شيخ طوسى آمده است و جدّ او قاسم بن حمزه كه از ابو بصير روايت مى كند و محمد بن خالد برقى از او روايت كرده است نيز در رجال كشّى ذكر شده است، ولى خود وى در كتب رجال معرفى نشده است؛ البته عباس بن محمد و فرزندانش در كتب انساب ذكر شده اند(4).

و علامه شيخ على نمازى در كتاب مستدركات علم الرجال، ضمن اعتراف به عدم ذكر نام او در كتب رجالى مى گويد:

وى در طريق و سند صدوق در عيون اخبار الرضا عليه السّلام در كيفيت نماز بر مصلوب و نيز در

ص: 228


1- الذريعه، ج 4، ص 308.
2- التفسير و المفسرون، ج 1، ص 479.
3- الذريعه، ج 4، ص 308.
4- طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 145.

روايتى در ذمّ مفوّضه و غلاة و باز در كتاب الطهارة در كتاب علل الشرايع آمده است. على بن ابراهيم نيز در تفسير خود، در تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» از او روايت مى كند(1).

كه البته جملۀ آخر اشتباه است زيرا مطلب برعكس است و او راوى تفسير قمى است نه اينكه على بن ابراهيم از او روايت كند و بعيد نيست كه با عباس بن محمّد الوراق اشتباه شده باشد.

همان طور كه قبلا اشاره شد در كتب انساب و معرفى امامزادگان از اين شخص بزرگوار و امامزادۀ محترم نام برده شده است و گفته اند فرزندانى به نامهاى جعفر، زيد و حسن از او باقى مانده و محلّ زندگى او نيز طبرستان بوده است.

منابع شرح حال

1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 145.

2. الذريعه، ج 4، ص 307.

3. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 357.

2. على بن ابراهيم بن هاشم قمى
اشاره

نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «در حديث مورد اطمينان، مورد اعتماد و داراى عقيدۀ صحيح است. احاديث بسيارى فرا گرفت و كتابهايى تأليف نمود و در اواسط عمر نابينا گشت...» آنگاه به بيان كتب او مى پردازد(2).

و شيخ طوسى درباره اش مى نويسد: «از اصحاب امام هادى است. اگرچه مستقيما از ائمه عليهم السّلام روايت نكرده است.»(3)

آيت الله خوئى از اين نكته كه از اصحاب امام هادى باشد ولى روايت نداشته باشد رفع استبعاد كرده است(4).

وى در سال 307 ه. ق. زنده بوده است ولى تاريخ وفات او معلوم نشد. جلالت و عظمت او از كثرت روايات(5) و نيز مشايخ و شاگردان وى بخوبى مشخص است. از جمله نكاتى كه بر عظمت مقام علمى وى دلالت دارد، اين است كه كلينى در الكافى روايات بسيار زيادى از وى نقل كرده است.

ص: 229


1- مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 357.
2- رجال النجاشى، ص 260.
3- رجال الطوسى، ص 420.
4- معجم رجال الحديث، ج 11، ص 189.
5- در كتب اربعه 7140 روايت از او نقل شده است (معجم رجال الحديث، ج 11، ص 194).

بنا به نقل آيت الله العظمى بروجردى در كتاب ترتيب اسانيد الكافى سه هزار و هفتصد روايت از على بن ابراهيم در كتاب كافى آمده است و اين غير از مواردى است كه على بن ابراهيم جزء «عدة من اصحابنا» شمرده شده است. و بنا بر شمارش ديگر، وى در طريق بيش از پنج هزار روايت كتاب الكافى آمده است(1).

او داراى سه فرزند به نامهاى ابراهيم، احمد و محمّد بود كه هر سه از علما و دانشمندان و محدثان بودند و دو نفر آخر از استادان شيخ صدوق محدّث بزرگ شيعه و مؤلف كتاب من لا يحضره الفقيه به شمار مى روند.

استادان او

1. پدر بزرگوارش ابراهيم بن هاشم

2. احمد بن ابى عبد الله برقى، مؤلف المحاسن

3. احمد بن اسحاق

4. صالح بن سندى

5. عباس بن معروف

6. محمّد بن عيسى بن عبيد

7. هارون بن مسلم

8. ابوهاشم جعفرى

راويان و شاگردان او

1. احمد بن زياد بن جعفر همدانى

2. حسن بن حمزة العلوى

3. محمّد بن موسى المتوكل

4. استاد مسلّم حديث، محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى

5. على بن الحسين بن بابويه (صدوق بزرگ)

6. محمّد بن على بن ماجيلويه

7. محمّد بن الحسن الصفار

8. محمّد بن الحسن بن الوليد

تأليفات او

1. تفسير القمى (كتاب مورد بحث)

2. الناسخ و المنسوخ

3. قرب الاسناد

4. الشرايع

5. التوحيد و الشرك

6. فضايل اميرالمؤمنين عليه السّلام

7. المغازى

8. الانبياء

ص: 230


1- الكلينى و الكافى، ص 482.

البته تنها اثر عمده اى كه از او باقى مانده كتاب تفسير و هزارها روايت گوناگونى است كه در لابه لاى كتب حديثى به يادگار مانده است.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 260.

2. الفهرست طوسى، ص 89.

3. رجال الطوسى، ص 420.

4. تنقيح المقال، ج 2، ص 260.

5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 191 و 193.

6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 167.

3. ابا الجارود

وى از قبيلۀ همدان، و نامش زياد بن منذر است ولى غالبا از او با همين كنيۀ «ابا الجارود» ياد مى شود. نجاشى دربارۀ او مى نويسد:

زياد بن منذر ابوالجارود همدانى از اهل كوفه است و به نقل خود نابينا متولد شده است. او از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السّلام بود و از امام صادق روايت كرده است و چون زيد خروج كرد عقيده اش تغيير يافت. او داراى كتابهايى است از جمله تفسير قرآن از امام باقر(1).

شيخ طوسى درباره اش گفته است: «زياد بن منذر كه كنيه اش ابوالجارود است زيدى مذهب است و فرقۀ جاروديه از زيديان را به او نسبت مى دهند.»

ابن غضائرى مى گويد:

وى در حديث داراى مقامى والا است و رواياتش در هنگام شيعه بودنش بيش از روايات او در زمان زيدى بودنش مى باشد. ولى علماى شيعه آنچه را محمد بن سنان از او نقل كرده نمى پذيرند. و آنچه را محمد بن بكر الارجنى نقل كرده مى پذيرند(2).

كشّى در نكوهش وى نقل مى كند: «امام باقر وى را سرحوب ناميد زيرا سرحوب نام شيطانى كور است و او نيز كور بود؛ هم كور ظاهرى و هم كور باطنى و قلبى.»(3)

البته آيت الله خوئى در اين حديث اشكال مى كند و مى گويد: «تغيير عقيدۀ وى بعد از زمان امام باقر و هنگام خروج زيد بود. بنا بر اين، اين روايت كه مرسله هم نقل شده قابل اعتماد نيست.»

ص: 231


1- رجال النجاشى، ص 170.
2- معجم رجال الحديث، ج 7، ص 322.
3- همان، ص 323.

و روايات ديگرى نيز در مذمّت او وارد شده است كه آيت الله خوئى همه را ضعيف دانسته و اباالجارود را مردى مورد اعتماد و ثقه مى داند. چرا كه اولا در سند كامل الزيارات آمده است. و ثانيا شيخ مفيد در توصيف وى گفته است: «او از بزرگان و رؤسايى است كه فتوا و علم حلال و حرام از آنها استفاده مى شود و طعنه و ايراد بر آنها نيست و راهى براى مذمّت و بدگويى ايشان نيست...» و در پايان روايتى نقل مى كند مبنى بر اينكه وى در آخر عمر به عقيدۀ حق و اماميه برگشته است.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 170.

2. الفهرست طوسى، ص 89.

3. تنقيح المقال، ج 1، ص 459.

4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 321.

5. رجال الطوسى، ص 197.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 275، 1037 صفحه، تاريخ استنساخ: 1090.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 337، 6508 صفحه، تاريخ استنساخ: سدۀ يازدهم.

3. نسخۀ كتابخانۀ ملى تهران، شمارۀ 197، 4/2633 صفحه، بدون تاريخ.

4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 232، 4/2361 صفحه، تاريخ استنساخ: 1297 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ دار السرور بيروت، لبنان، 1411 ه. ق. در دو جلد و قطع وزيرى، مشتمل بر 930 صفحه، با تصحيح و تعليق سيد طيب جزائرى.

2. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1313 ه. ق.، 746 صفحه، قطع رحلى.

3. نسخۀ چاپ سنگى، تبريز، 1315 ه. ق. 373 صفحه.

4. نسخۀ چاپ دارالكتاب، قم، 2 جلد، 1404 ه. ق.، با تصحيح و تعليق سيد طيب جزائرى.

ص: 232

الجعفريات يا الاشعثيات اسماعيل بن موسى بن جعفر يا محمد بن محمد بن اشعث يا...

اشاره

اين كتاب از اصول چهارصدگانۀ شيعه و تدوين شده در زمان ائمه عليهم السّلام است(1). از اهميت ويژه اى برخوردار است و از جهت موضوع نيز داراى گستردگى بسيارى است. احاديث اين كتاب عمدتا در زمينه هاى فقهى است كه طى هفده كتاب تنظيم شده است. عناوين اين كتب عبارت اند از:

1. كتاب طهارت

2. كتاب نماز

3. كتاب زكات

4. كتاب روزه

5. كتاب حج

6. كتاب جهاد

7. كتاب ازدواج

8. كتاب نفقات

9. كتاب حدود

10. كتاب آداب

11. كتاب تفسير

12. كتاب احكام مردگان

13. كتاب دعا

14. كتابى بدون نام

15. كتاب طب و خوردنيها

16. كتاب رؤيا

17. كتاب سنن

و البته هر كتاب داراى ابواب مختلف و عناوين متعددى است.

شيوۀ نگارش

الف - سند روايت

اين كتاب بدون مقدمه و با ذكر سند روايتى از اميرالمؤمنين شروع مى شود و غالبا با سندى اين گونه ادامه مى يابد:

ص: 233


1- ر. ك. اصل در مقدمۀ همين كتاب

محمد بن محمد بن الاشعث الكوفى، عن موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام، قال: حدثنا ابى، عن ابيه، عن جدّه جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام.

البته گاه سند ديگرى ذكر شده است كه علت آن را تحت عنوان نكته اى مهم، بيان خواهيم كرد. اكثر روايات اين كتاب در نهايت از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين نقل شده است و فقط تعداد اندكى روايت از ساير ائمه عليهم السّلام ذكر شده است.

ب - تنظيم كتاب

در اين كتاب بيش از يكهزار و پانصد روايت طى هفده كتاب آمده كه هر كتاب داراى ابواب متعددى است؛ به عنوان نمونه، كتاب الطهارة داراى 95 باب است. گاه در يك باب، چندين روايت، و گاهى فقط يك روايت ذكر شده است. شيوۀ تنظيم كتابها و بابها همانند كتب فقهى است كه با كتاب الطهارة آغاز و سپس با كتاب الصلاة و الصوم و الزكاة ادامه مى يابد. ولى پس از كتاب الحدود كتابهاى ديگرى آمده است كه معمولا در كتب فقهى آورده نمى شود. اين كتابها عبارت اند از: كتاب آداب و سير، كتاب تفسير، كتاب دعا و نيز كتاب احكام مردگان كه معمولا احكام مردگان در كتب فقهى در كتاب الطهارة آورده مى شود.

اهميت كتاب

دربارۀ ارزش اين كتاب نظريات بسيار مختلف و متناقضى اظهار شده است. برخى آن را كتابى غير قابل اعتماد دانسته اند و در مقابل گروهى ديگر آن را اثرى بسيار ارزشمند و قابل اعتماد معرفى كرده اند؛ از جملۀ كسانى كه اين كتاب را قابل اعتماد نمى داند علامه شيخ محمّد حسن نجفى، مؤلف كتاب ارزشمند جواهر الكلام است. وى در كتاب الامر بالمعروف، در بحث ولايت فقيه، روايتى را از اين كتاب نقل مى كند كه اميرالمؤمنين فرمود: «لا يصلح الحكم و لا الحدود و لا الجمعة الا بامام.»

بعد مى گويد:

شگفت آن است كه برخى كه در قلبشان وسوسه است بعد از حكم اسطوانه ها و بزرگان مذهب تمسك كرده اند به اصل و اجماع منقول از ابن زهره و ابن ادريس و روايت فوق كه سندش ضعيف است؛ بلكه اصلا كتاب اشعثيات بنا به نقل برخى از افاضل از اصول معتبره، بلكه مشهوره نيست و هيچ يك از علماى شيعه حكم به صحت آن نكرده اند، بلكه نسبت آن به مصنّفش نيز متواتر نيست و ازاين رو به گونه اى نيست كه اطمينان خاطر نسبت به آن پيدا شود و به همين جهت شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه و علامه مجلسى در بحارالانوار

ص: 234

با آنكه بسيار حريص بر جمع آورى روايات بوده اند. بخصوص علامه مجلسى، از اين كتاب هيچ روايتى را نقل نكرده اند و ادعاى آنكه اين دو به اين كتاب دست نيافته اند بسيار بعيد است... و اكثر روايات اين كتاب موافق با عامّه است(1).

ولى در مقابل اين نظريه، نظريۀ محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل الشيعه است. او شمار زيادى از عالمان كه اين كتاب را با سندهاى مختلف روايت كرده اند نام مى برد، از جمله: ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى از قدما و بزرگان تشيع، استاد شيخ مفيد و شيخ جليل القدر ابو المفضل شيبانى ابو محمد عبد الله بن محمّد معروف به ابن سقا، و نيز سيّد بن طاووس در مضمار السبق، اين كتاب را هزار حديث با يك سند، و كتابى عظيم الشأن مى شمارد.

و شهيد اول در مسائل زكات در يك مسئله كه ادعاى اجماع بر آن شده است به خاطر روايات جعفريات بر آن فتوا نمى دهد. وى خلاصه اى نيز از كتاب جعفريات نگاشته است.

سپس محدّث نورى به طور مفصّل به بررسى سخن صاحب جواهرالكلام پرداخته و به اشكالات ايشان پاسخ گفته است و در مجموع 22 صفحه در دفاع از اين كتاب قلم زده است(2).

علامه آقابزرگ تهرانى نيز در دفاع از اين كتاب مى نويسد:

علامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى به اين كتاب دست پيدا نكرده بودند و گويا خداوند آن را ذخيره كرده بود تا به دست علامه محدث نورى برسد و اين كتاب اولين انگيزه و محرّك محدّث نورى براى نگاشتن كتاب مستدرك الوسائل بود و كتاب مستدرك وسائل الشيعه به بركت اين كتاب و ساير مصادر معتبرش كتابى ارزشمند و معتبر شد كه بدون مراجعه به آن تحقيقات فقهى كامل نمى شود و اكثر بزرگان از علماى شيعه در زمان ما بر آن اعتماد كرده و به آن مراجعه مى نمودند مانند آخوند خراسانى و شيخ الشريعۀ اصفهانى و ميرزا محمد تقى شيرازى...(3)

* نكتۀ مهم

در اجازه علامه و نيز در اقبال سيد بن طاووس(4) و برخى مصادر ديگر تعداد احاديث اين كتاب هزار حديث ذكر شده است ولى در نسخۀ موجود (چاپ كوشانپور) تعداد احاديث 1651 عدد است و هنگام دقت در سند روايات مى بينيم مثلا در حديث 732 سند تفاوت مى يابد و در نهايت حديث به عبدالملك مروان مى رسد و باز در حديث 973 تا 977 روايات با سندهاى مختلف گاه از ابوهريره و گاهى از ابن شهاب و در پاره اى مواقع روايت غير معصوم است و

ص: 235


1- جواهر الكلام، ج 12، ص 397.
2- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 15 تا 37.
3- الذريعه، ج 2، ص 111.
4- الاقبال، ج 1، ص 28.

حديث 1630 نيز مرفوعه است. پس از آن احاديثى با اسنادى كاملا متفاوت ذكر مى شود كه در آن نه نامى از محمّد بن اشعث، نه موسى بن اسماعيل، و يا اسماعيل بن موسى است. با اين قراين بخوبى روشن مى شود كه اين كتاب دچار تحريفهايى شده و قطعا روايات متعددى به آن اضافه شده است. البته علامه نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل به اختلاف سندها و عامى بودن برخى اسناد اشاره كرده است.

مؤلف كتاب

اشاره

دربارۀ مؤلف اين كتاب اختلافات بسيارى است و آن را به چند نفر نسبت داده اند:

1. امام صادق: برخى گفته اند چون سند تمامى روايات كتاب (غير از اضافات و تحريفات) به امام صادق منتهى مى شود، بنابر اين مؤلف اصلى آن امام عظيم الشأن حضرت صادق هستند و ازاين رو به اين كتاب جعفريات نيز مى گويند.

2. محمّد بن محمّد بن اشعث كوفى: تمامى روايات كتاب از طريق اين شخص به دست ما رسيده است. ازاين رو برخى او را مؤلف اين كتاب مى دانند و در سند ابتداى كتاب هم اين گونه آمده است: «اخبرنا ابو على محمّد بن محمّد بن الاشعث الكوفى من كتابه...». به همين دليل به اين كتاب اشعثيات مى گويند.

3. موسى بن اسماعيل يا اسماعيل بن موسى: نام اين دو امامزادۀ بزرگوار نيز در سند روايات ذكر شده است كه محمّد بن اشعث از موسى بن اسماعيل و او از پدرش اسماعيل بن موسى روايت مى كند؛ ازاين رو برخى نيز كتاب را به يكى از اين دو امامزاده نسبت داده اند.

ولى كتاب شناس و راوى شناس بزرگ، نجاشى، اين كتاب را به اسماعيل بن موسى بن جعفر نسبت مى دهد و موسى بن اسماعيل و محمّد بن اشعث را راوى اين كتاب مى داند(1).

و در ترجمۀ موسى بن اسماعيل تنها دو كتاب را به نامهاى جوامع التفسير و كتاب الوضو به وى نسبت مى دهد كه راوى اين كتب نيز محمّد بن اشعث است(2).

اكنون به شرح حال كوتاهى از هر سه نفر مى پردازيم:

1. اسماعيل بن موسى بن جعفر
اشاره

او فرزند بلافصل حضرت امام كاظم است و نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او و فرزندانش ساكن مصر بوده اند. او را كتابهايى است كه از پدرانش روايت مى كند...» آنگاه تعداد 12 كتاب او

ص: 236


1- رجال النجاشى، ص 26.
2- همان، ص 379 و 410.

را كه غالبا همين كتابهاى جمع آورى شده در جعفريات است ذكر و سند خود را به اين كتب نقل مى كند(1).

و شيخ طوسى نيز عبارتى همانند عبارت نجاشى را ذكر كرده است و فقط در تعداد كتب او از كتاب الديات نام مى برد كه در كتاب نجاشى ذكر نشده است(2).

مامقانى از ابن داوود نقل مى كند: «اسماعيل بن موسى از اصحاب امام كاظم بود.» و سپس بر ستوده بودن، علم، فضل، فقه و عقيدۀ صحيح او استدلال مى كند به:

1. كثرت تصانيف و شيوۀ تبويت و تنظيم آن.

2. روايات بسيار راوندى از او به نحوى كه راوندى كتابش را از روايات او انباشته است.

3. سخن شيخ مفيد كه مى گويد: «هر يك از فرزندان امام كاظم را فضيلت و منقبت مشهورى است.»

4. حضرت امام كاظم او را بر برادرش عباس مقدم داشته است با اينكه اسماعيل از حيث سن كوچكتر بود.

5. چون صفوان بن يحيى در مدينه از دنيا رفت حضرت جوادالائمه حنوط و كفن براى وى فرستاد و اسماعيل بن موسى را فرمان داد تا بر وى نماز بخواند و اين دلالت مى كند بر حسن عقيده، بلكه جلالت و وثاقت او...(3)

آيت الله خوئى ضمن نقل بيانات نجاشى و طوسى، از كشّى نقل مى كند: امام جواد به اسماعيل بن موسى دستور داد بر جنازۀ صفوان نماز بخواند و نيز شيخ مفيد گفته است: «هر يك از فرزندان موسى بن جعفر داراى فضيلت و منقبت مشهورى هستند.» و نيز در تهذيب آمده است كه موسى بن جعفر اسماعيل را متولى وقفى قرار داد. ولى در نهايت آيت الله خوئى مى گويد:

«تمامى اينها دلالت بر وثاقت و حتى حسن او نمى كند.»

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 26.

2. الفهرست طوسى، ص 10.

3. تنقيح المقال، ج 1، ص 145.

4. معجم رجال الحديث، ج 3، ص 188.

ص: 237


1- رجال النجاشى، ص 26.
2- الفهرست طوسى، ص 10.
3- تنقيح المقال، ج 1، ص 145.

5. جامع الرواة، ج 1، ص 103.

2. موسى بن اسماعيل
اشاره

نجاشى و طوسى هر دو با يك عبارت نام وى را ذكر كرده اند و سپس مى نويسند: «داراى كتابى به نام جوامع التفسير و كتاب الوضوء است كه هر دو را محمّد بن اشعث نقل كرده است.» و هيچ توضيح ديگرى دربارۀ او نداده اند؛ فقط شيخ طوسى براى او كتاب ديگرى به نام الصلاة را نيز ذكر كرده است.

مامقانى مى گويد: «چون هر كسى را كه شيخ طوسى و نجاشى ذكر كنند و در مذهب او اشكال نكنند امامى مذهب خواهد بود، ازاين رو مى توان گفت چنانكه حائرى گفته است موسى بن اسماعيل نيز از علماى اماميه است.»

رواياتى از اين شخص در كتاب تهذيب الاحكام و كتاب كامل الزيارات نقل شده است و بنابر قاعده اى كه برخى معتقدند كه افراد واقع در سند كامل الزيارات همگى ثقه هستند مى توان او را ثقه دانست و نيز روايات او را صدوق در كتاب التوحيد، الامالى و معانى الاخبار و راوندى در كتاب النوادر و نيز شيخ طوسى در الامالى آورده اند.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 163.

2. رجال النجاشى، ص 410.

3. تنقيح المقال، ج 3، ص 252.

4. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 16.

5. جامع الرواة، ج 2، ص 271.

6. مستدركات علم الرجال، ج 8، ص 3.

3. محمد بن محمد بن اشعث كوفى
اشاره

نجاشى دربارۀ او مى نويسد:

محمد بن محمد بن اشعث، ابو على، اهل كوفه مورد اعتماد و از علماى شيعه است كه ساكن مصر بود. كتابى در حج نوشته و در آن رواياتى كه عامّه از امام صادق نقل كرده اند، آورده است...

ص: 238

آنگاه سند خود به كتاب را ذكر كرده است(1).

شيخ در كتاب فهرست خود از او اسم نبرده است ولى در تهذيب الاحكام از او رواياتى را نقل كرده است و نيز در كتاب رجال خود، در قسمت كسانى كه مستقيما از معصوم روايت ندارند، نام او را ذكر كرده است و ضمن اشاره به كنيه و محل سكونتش (معد) مى گويد: «نسخۀ كتابى را از موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر نقل كرده است.» و تلعكبرى مى گويد: «پدرم از وى در سال 313 براى خود و من اجازۀ نقل روايت گرفته است.»(2) كه اشاره به همين كتاب مورد نظر ماست.

منابع شرح حال

1. رجال الطوسى، ص 501.

2. رجال النجاشى، ص 379.

3. تنقيح المقال، ج 3، ص 179.

4. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 190.

5. جامع الرواة، ج 2، ص 187.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8172.

2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7550.

3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1490/5.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ فرهنگى كوشانپور، تهران، 1417 ه. ق.، 411 صفحه، قطع وزيرى، همراه با قرب الاسناد در يك مجلد، با تصحيح احمد صادقى اردستانى.

2. نسخۀ چاپ سنگى، همراه با اشعثيات، نشر مكتبة نينوى، تهران، 251 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.

ص: 239


1- رجال النجاشى، ص 379.
2- رجال الطوسى، ص 501.

الامامة و التبصرة من الحيرة يا الامامة و البصيرة من الحيرة على بن الحسين بن بابويه، معروف به صدوق بزرگ يا والد صدوق

اشاره

هر انسان مسلمانى مى داند كه در دين مقدس اسلام براى او تكاليف و وظايفى معين شده است.

برخى از اين وظايف اساس و پايۀ وظايف ديگرى است به گونه اى كه اگر آن اساس و پايه اصلاح و استوار نشود ساير اعمال اثر شايستۀ خود را نخواهند داشت. يكى از مهمترين اين پايه ها مسئلۀ اعتقاد به ولايت و امامت است. مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب، ضمن اشاره به اين مطلب، راز نگارش اثر خود را بيان مى كند. او به دنبال دريافت اين نكتۀ اساسى سعى دارد روايات پيرامون امامت و نيز نصوص وارد دربارۀ هر امام را ذكر كند و همچنين نصوصى كه ادعاى بعضى فرقه ها را دربارۀ امامت ديگران ابطال مى كند و نيز رواياتى كه وظايف مردم را در مسئلۀ امامت بيان مى كند، گردآورى كند.

او در اين تأليف - كه به حسب حجم بسيار كوچك است - از عهدۀ اين مهم بخوبى برمى آيد.

مطالب اين كتاب به طور كلى داراى چهار بخش است:

الف - مسائل مربوط به لزوم امام

1. باب وجود وصى و اوصيا براى انبيا از زمان آدم عليه السّلام.

2. زمين از حجّت خالى نمى ماند.

3. امامت عهدى الهى است.

ب - اثبات كلى امامت

1. اختصاص امامت به آل محمد صلّى الله عليه و آله.

2. امامت جز در حسنين عليهما السّلام دو برادر را نشايد.

3. امامت در عمو و دايى و امثال آن نيست.

ص: 240

ج - اثبات امامت در يكايك ائمه و بيان نصوص بر هر امام به طور جداگانه
د - بيان وظايف مردم در رابطه با امام

1. كسى كه بدون امام بميرد..

2. لزوم معرفت امام

3. آن كه يكى از ائمه را انكار كند

4. آن كه به ناحق كسى را شريك در امامت بداند

ضمن اين مباحث به ابطال ادعاى برخى از فرقه ها مى پردازد، نظير:

1. مدعيان امامت محمّد بن حنفيه

2. مدعيان امامت اسماعيل بن جعفر الصادق

3. مدعيان امامت عبد الله بن جعفر الصادق

4. ادعاى واقفيه كه امام كاظم را مهدى غايب مى دانند

مؤلف در مقدمه به شبهات زيادى دربارۀ امامت اشاره كرده و با جملات بسيار مختصر به آنها پاسخ گفته است كه از آن جمله اند:

1. مسئلۀ بداء

2. مسئلۀ عمر حضرت مهدى عليه السّلام

3. اسرار غيبت

4. عدد ائمه

شيوۀ نگارش

الف - سند روايات

تمامى روايات كتاب داراى سند كامل است، ولى راويان با كلمۀ «عن» به يكديگر عطف شده اند و به اصطلاح معنعن است و از لفظ «حدثنا» و «اخبرنا» در هيچ يك از سندها خبرى نيست، اگرچه از آنجا كه قدما اهميت بسيار به نقل حديث مى داده اند و روايتى را به نحو «وجادة» و يا از كتب افراد بدون قرائت و سماع نقل نمى كرده اند (مگر با تصريح) و مؤلف نيز يكى از بزرگترين و برجسته ترين محدثان به شمار مى آيد، به نظر مى رسد شيوۀ تحمل احاديث به گونه اى غير از وجاده بوده كه متأسفانه به آن تصريح نشده است.

ب - تنظيم روايات

مؤلف در ابتدا روايات مربوط به مسائل كلى امامت و سپس نصوص هر كدام از ائمه عليهم السّلام و مطالب مربوط به آن امام و در پايان باز مطالبى راجع به مسائل كلى امامت را ذكر كرده است. البته قسمتى از كتاب كه هدف اصلى آن را تشكيل مى داده است متأسفانه در دست نيست. زيرا آنچنان

ص: 241

كه از مقدمه برمى آيد، مؤلف سعى داشته به شبهات مباحث امامت، بويژه مسئلۀ غيبت پاسخ گويد كه متأسفانه بخش مربوط به امامت امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و امام مهدى عليهما السّلام از بين رفته است و آنچه فعلا موجود است هشتاد و هفت روايت است كه در 23 باب تنظيم شده است.

ج - توضيحات مؤلف

مؤلف در مقدمۀ كتاب با عباراتى بسيار مختصر و بليغ و جوابهايى بسيار گزيده اشاره اى به شبهات داده و گاه نيز به متون برخى از روايات استشهاد كرده، ولى در متن كتاب از هرگونه توضيح پيرامون روايات خوددارى ورزيده است.

اهميت كتاب

اشاره

نكاتى چند اهميت فوق العاده اى به اين كتاب بخشيده است:

الف - عصر مؤلف

همان گونه كه در زندگينامۀ مؤلف بيان خواهد شد، او از كسانى است كه در زمان سه امام معصوم: امام هادى، امام عسكرى و امام مهدى عليهم السّلام، يعنى در زمان غيبت صغرى حضور داشته است. بنابراين، از زمان حضور اهل بيت: دور نيست و هر چه محدث به زمان معصومين نزديكتر باشد قراين و شواهد بيشترى در دسترس او خواهد بود كه به اهميت نقل او خواهد افزود.

ب - شخصيت مؤلف

برجستگى شخصيت مؤلف و تبحر او در ميدانهاى گوناگون معارف اسلامى بويژه حديث و فقه باعث اهميت اين كتاب شده است. او شخصيتى است كه برخى كتابهاى فقهى و فتاواى او را به عنوان روايتهايى قابل استناد و اعتماد دانسته اند و البته بر اين مرتبت و اهميت علمى وى بايد مكانت و عظمت معنوى او را نيز افزود. زيرا او كسى است كه از سوى حضرت حجت نسبت به او توقيعاتى صادر شده است.

ج - صحت روايات (از ديدگاه مؤلف)

وى در آخر مقدمۀ كتاب دربارۀ روايات كتاب مى نويسد: «و قد بيّنت الاخبار التى ذكرتها...

بصحيح الاخبار عن الائمة الهادين عليهم السّلام.»

اين تصريح بخوبى دلالت مى كند كه مؤلف تمامى روايات موجود در اين كتاب را صحيح مى دانسته است و شهادت فردى همچون او به صحت احاديث، آن را در درجۀ والايى از اهميت

ص: 242

قرار مى دهد. البته روشن است كه مراد او از صحت، همان معنايى است كه قدما از صحت اراده مى كرده اند؛ يعنى صحت عمل به مضامين آنها و متون مورد اتفاق يا مورد قبول براى عمل بوده است.

برخى احاديث اين كتاب بنا به گفتۀ بعضى محققان در ساير جوامع روائى نيست؛ ازاين رو اين كتاب مصدر يگانۀ اين احاديث به شمار مى رود و ارزش والاى اين نكته بر اهل فن پوشيده نيست(1).

مؤلف كتاب

اين كتاب بنا به تصريح بسيارى از بزرگان و نيز عبارات نسخ خطى تأليف على بن حسين بن بابويه مشهور به «صدوق بزرگ» است ولى علامه محدث نورى در مستدرك الوسائل در نسبت اين كتاب به مؤلف آن تشكيك مى كند و مى نويسد:

اگرچه نجاشى و شيخ طوسى و ابن شهرآشوب تصريح كرده اند كه از جمله تأليفات صدوق كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة است، ولى آن كتابى كه مجلسى از آن نقل مى كند جاى شك و شبهه است كه از تأليفات صدوق باشد؛ زيرا او در اين كتاب از هارون بن موسى تلعكبرى و حسن بن حمزة علوى و... نقل مى كند كه آنها از مشايخ مفيد مى باشند و اين از نظر طبقه با شيخ صدوق بزرگ سازگار نيست، مگر با تكلف بسيار...(2)

محقق بزرگوار سيد محمدرضا حسينى در حلّ اين اشكال تحقيقات زيادى انجام داده و به اين نتيجه رسيده است كه مجلسى در اول كتاب بحارالانوار يادآورى كرده كه دو كتاب در يك جلد در اختيار او بوده است: يكى الامامة و التبصرة من الحيرة از شيخ صدوق بزرگ و ديگرى كتابى كه مؤلف آن مجهول بوده و احتمالا تأليف هارون بن موسى تلعكبرى است. ولى مجلسى براى هر دو يك رمز در بحار الانوار برگزيده، و آن عنوان الامامة و التبصرة است و چون محدّث نورى روايات اين كتاب را در بحارالانوار و نقل مجلسى ديده است بر اين كتاب اشكال كرده است و الاّ در نسخۀ خود كتاب چنين مشكلى وجود ندارد. روايتى از هارون بن موسى تلعكبرى نقل نشده است.

ابوالحسن على بن حسين بن بابويۀ قمى معروف به «صدوق بزرگ» از علماى معاصر سه تن از ائمه عليهم السّلام است. گاهى از او با عنوان «صدوق بزرگ» يا «صدوق اول» و يا «پدر صدوق» ياد مى كنند. لفظ صدوق فقط به پسر او گفته مى شود.

ص: 243


1- ر. ك. مقدمۀ اين كتاب، به قلم سيد محمّد رضا حسينى، ص 117.
2- مستدرك الوسائل، ج 21، ص 283.

خاندان بابويه به علم و معنويت شهره بوده اند و برخى از پدران مؤلف از راويان مورد اعتماد و مشايخ بزرگ به شمار مى رفته اند همان گونه كه فرزندان او از علما و محدثان مشهور بوده و از نسل او نيز علماى زيادى به وجود آمده اند(1).

تاريخ ولادت او بدرستى معلوم نيست ولى در حدود سالهاى آخر نيمۀ اول قرن سوم هجرى قمرى متولد شده است و برخى با اطمينان سال 260 ه. ق. را ذكر كرده اند كه با بعضى از وقايع زندگى وى سازگار نيست.

او در شهر قم - كه يكى از مراكز علمى تشيع در آن روزگار بود - به دنيا آمد و سفرهايى به بغداد و حجاز كرد. روزگار او از حساس ترين فرازهاى تاريخ اسلام به شمار مى رود. زيرا از طرفى، وى در زمان غيبت صغرى و آغاز غيبت كبرى مى زيست كه از حساس ترين دورانهاى تاريخ تشيع به شمار مى رود و از سويى ديگر، در زمان او ملحدان و اهل شبهات و مدعيان دروغين بسيارى ظهور كردند؛ و نيز قرمطيان به قبله گاه مسلمانان و كعبۀ معظمه هجوم بردند و بسيارى از مسلمانان را كشتند. برخى مؤلف را از جمله شهداى اين واقعه دانسته اند كه صحيح به نظر نمى رسد. به هر حال، دورانى بسيار مصيبت بار و حساس بود كه مؤلف در اين دوران با تأليفات ارزشمند و تربيت شاگردان و فرزندان دانشمند و برجسته توانست همچون لنگرى استوار، كشتى عقايد شيعه را در امواج خروشان فتنه حفظ كند.

عظمت علمى و معنوى او مشهورتر از آن است كه نيازى به بيان داشته باشد علامه نجاشى دربارۀ او مى نگارد:

شيخ قمى ها در زمان خود، پيشواى آنان و فقيه و فرد مورد اعتماد ايشان بود به عراق مسافرت كرد و با ابو القاسم حسين بن روح (وكيل ناحيۀ مقدسه) ديدار كرد و از او مسائلى پرسيد و بعدا نيز به او نامه نگاشت و از امام زمان درخواست كرد از خدا بخواهد به او فرزندى عطا كند و امام در پاسخ او نوشت: «ما براى تو در اين مطلب دعا كرديم و بزودى دو فرزند پسر و نيكوكار خواهى داشت.» پس دو فرزند او به دعاى امام متولد شدند و فرزندانش ابو جعفر (محمد بن على، صدوق، مؤلف من لا يحضره الفقيه) به اين مطلب افتخار مى كرد(2).

برخى از محققان گفته اند او اولين كسى بود كه طرح جمع بين نظاير در احاديث را ابتكار كرد و درجۀ وثاقت وى به حدّى بود كه علماى پس از او در آنچه نصّى نمى يافتند بر فتاواى او اعتماد مى كردند. طبرسى در كتاب الاحتجاج توقيعى از امام عسكرى نقل مى كند كه به مؤلف نوشته شده

ص: 244


1- ر. ك. مقدمۀ اين كتاب، ص 99 و مستدرك الوسائل، ج 21، ص 283.
2- رجال النجاشى، ص 261.

و در آن از او با عنوانهاى «شيخى، معتمدى و فقيهى» نام برده شده و براى وى و اولادش دعا كرده است. و در توقيع ديگرى كه در كتاب بحارالانوار(1) آمده است، حضرت از او تعبير به «يا شيخى يا ابا الحسن» مى فرمايد و به وسيلۀ او به شيعيان دستور صبر مى دهد.

استادان او

برخى از مشاهير استادان و مشايخ صدوق بزرگ عبارت اند از:

1. محمّد بن يحيى العطّار

2. على بن ابراهيم قمى

3. احمد بن ادريس اشعرى قمى

4. عبد الله بن جعفر حميرى (مؤلف قرب الاسناد)

5. سعد بن عبد الله قمى

شاگردان او

1. فرزند بزرگوارش، محمّد بن على بن الحسين - شيخ صدوق - مؤلف من لا يحضره الفقيه.

2. فرزند بزرگوار ديگرش حسين بن على بن الحسين

3. جعفر بن محمّد بن قولويه، مؤلف كتاب كامل الزيارات

4. احمد بن داوود قمى

5. ابو عبد الله حسين بن الحسن بن محمّد بن موسوى بن بابويۀ قمى، پسر خواهر مؤلف

تأليفات او

شرح حال نويسان به همۀ كتابهاى او اشاره نكرده اند ولى از نوشتۀ فرزندش شيخ صدوق برمى آيد كه وى داراى تأليفات بسيار زيادى بوده است چنانكه از او نقل شده كه در اجازه اى

نگاشته است: «... اجازه دادم تأليفات پدرم را كه صد كتاب است و تأليفات خودم كه هيجده كتاب است روايت كند.»

برخى كتب وى كه نام برده شده است عبارت اند از:

1. التوحيد

2. الوضوء

3. الامامة و التبصرة من الحيرة (كتاب مورد بحث)

4. المنطق

5. التفسير

6. قرب الاسناد

7. الطب

8. النوادر

9. الشرايع

10. الصلاة

ص: 245


1- بحارالانوار، ج 5، ص 317.

وى پس از سپرى كردن عمرى پربركت و سراسر تلاش در راه مكتب مقدس تشيع، در سال 329 ه. ق. كه معروف به سال تناثر النجوم (فروافتادن ستارگان) است، وفات يافت و در شهر قم در محلى كه اكنون داراى قبه و بارگاهى باعظمت است(1) مدفون شد.

منابع شرح حال

1. رجال النجاشى، ص 261.

2. الفهرست طوسى، ص 93.

3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 185.

4. روضات الجنات، ج 4، ص 273.

5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 368.

6. تنقيح المقال، ج 2، ص 283.

7. مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 356.

8. جامع الرواة، ج 1، ص 574.

9. الفهرست ابن نديم، ص 191.

10. لولوة البحرين، ص 381.

11. رجال العلامة الحلى، ص 94.

12. معالم العلماء، ص 65.

نسخ خطى

1. نسخه اى كه در اختيار علامه مجلسى بوده و در سال 479 ه. ق. نوشته شده و اكنون نزد علامه سيد محمّد على روضاتى اصفهانى موجود است.

2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، كه در نسخۀ چاپى مؤسسۀ آل البيت، معرفى و از آن استنساخ شده است ولى در فهرست كتابخانه موجود نيست.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، با تصحيح، تخريج، فهارس فنى و مقدمۀ مفصلى به قلم سيد محمّد رضا حسين، 1407 ه. ق.، 304 صفحه.

2. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 1404 ه. ق.، 157 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج همان مدرسه.

ص: 246


1- در ابتداى خيابان چهارمردان.

نوادر الاثر فى علىّ خير البشر محمد جعفر احمد القمى الايلاقى

اشاره

يكى از برجسته ترين رواياتى كه در فضيلت اميرالمؤمنين از نبى اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است، حضرت على عليه السّلام را برترين انسانها معرفى مى كند، اگرچه به قرينۀ ساير روايات فضيلت رسول اكرم بر همۀ انسانها مسلّم است ولى در ماسواى آن شخصيت بزرگ، اين روايت دلالت بر برترى اميرالمؤمنين بر همۀ انسانها دارد و اين كتاب پيرامون همين حديث شريف و عبارات متعدد و اسناد مختلف آن نگاشته شده است.

در اين كتاب 79 حديث راجع به اين موضوع از بزرگان صحابه نقل شده است.

انگيزۀ تأليف

با توجه به جملات اوليۀ كتاب معلوم مى شود فردى كه اكنون براى ما ناشناخته است از مؤلف بزرگوار درخواست كرده است اسناد روايت «علىّ خير البشر» را گردآورى كند. و مؤلف در پى خواستۀ او اين كتاب را فراهم آورده و خود آن را نوادرالاثر فى على خير البشر ناميده است.

شيوۀ نگارش

الف - سند روايات

مؤلف تمام روايات را با سند متصل و عبارت «حدّثنى» و «حدّثنا» - كه بهترين شيوۀ تحمّل حديث است - ذكر كرده است. برخى از كسانى كه از آنها نقل روايت كرده است عبارت اند از:

1. شيخ جليل القدر هارون بن موسى تلعكبرى

2. على بن محمّد بسطامى

3. ابوالمفضل محمّد بن عبد الله كوفى كه از او روايات بسيارى نقل كرده است.

4. شريف ابو محمد قاسم بن على علوى

ص: 247

5. على بن محمّد بن على التميمى

6. محمّد بن جعفر الوكيل

7. قاضى القضاة ابو عبد الله حسين بن هارون ضبّى

8. محمّد بن عبد الله الحافظ كه روايات زيادى از او نقل كرده است.

گاهى مؤلف سند را در روايتى عطف بر روايت قبلى كرده است و با جملۀ «و بالاسناد» به يكى بودن سند روايت اشاره مى كند. در مجموع روايات اين كتاب، روايتى بدون سند وجود ندارد.

ب - تنظيم روايات

مؤلف روايات را براساس راويان آن تقسيم بندى كرده است. اولين بخش: روايات جابر بن عبد الله انصارى، دومين بخش: روايات حذيفة اليمان، سومين بخش: روايات عايشه، چهارمين بخش: روايات سلمان و بخش پنجم و آخر آن: روايات ابورافع است.

مؤلف در بخش اول ضمن بيان سند خود به روايت، اولين عبارت را به نقل جابر بن عبد الله انصارى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله اين گونه نقل مى كند: «على خير البشر من شكّ فيه فقد كفر.»

آنگاه روايتهاى اشخاص مختلفى همچون عطيۀ عوفى و سالم بن ابى الجعد و عاصم بن عمر از جابر بن عبد الله انصارى را نقل مى كند كه در برخى روايات عنوان «خير البريّه»، يا «خير هذه الامة بعد نبيّها» و يا «خير الناس» آمده است.

سپس به روايات حذيفة بن اليمان مى پردازد و اين عبارت رسول اكرم را نقل مى كند كه: «على بن ابى طالب خير البشر من ابى فقد كفر.» در اين بخش دوازده روايت از حذيفه را بيان مى كند.

پس از آن همين روايت را با سه سند متصل از عايشه - همسر رسول اكرم - و با اين عبارت نقل مى كند: «ذالك خير البشر لا يشكّ فيه الاّ كافر.»

آنگاه روايتى از سلمان فارسى با عنوان: «وصيّى و خليفتى و وزيرى و خير من اخلفه بعدى» ذكر مى كند و سپس دو جريان تاريخى را به نقل از ابورافع مى نگارد كه در يكى از آنها پيامبر اكرم على عليه السّلام را «خير امتى» و در ديگرى «اخى فى الدنيا و الاخرة و خير امّتى فى الدنيا و الاخرة» خطاب كرده است؛ و با بيان اين دو جريان تاريخى كتاب به پايان مى رسد.

اهميت كتاب

اگرچه در رابطه با تفضيل اميرالمؤمنين كتابهاى مختلفى نوشته شده، يكى از قديمى ترين آنها در اين موضوع، كتاب مورد بحث است كه در قرن چهارم هجرى نگاشته شده است. راويان اين

ص: 248

روايات از مشهورترين صحابه و در طبقۀ بعدى از مشهورترين تابعين هستند. كتاب مذكور را بسيارى از بزرگان به مؤلف آن نسبت داده اند و بين متخصصان اين رشته معروف و مشهور است.

شيخ آقابزرگ تهرانى مى نويسد:

نوادر الاثر فى على خير البشر در بيان سند و طريق حديث على خير البشر از جعفر بن احمد بن على القمى ساكن شهر رى و معاصر صدوق و صاحب كتاب جامع الاحاديث النبويه و كتاب العروس مى باشد.

آنگاه به معرفى نسخه هاى خطى متعدد آن مى پردازد(1).

مؤلف كتاب

ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى الايلاقى از مشاهير علماى قرن چهارم هجرى است.

«ايلاق» قصبه اى در نواحى بلخ بوده است كه مرحوم شيخ صدوق نيز در مقدمۀ من لا يحضره الفقيه به حضور خود در اين قصبه اشاره مى كند و مى گويد: «چون دست قضا مرا به شهرهاى غربت راند و قضا و قدر مرا در سرزمين بلخ در قصبۀ ايلاق ساكن ساخت...»

مؤلف محترم كتاب در اين قصبه به دنيا آمده ولى چنانكه در ابتداى همين كتاب ذكر شده است، شهر رى را براى سكونت برگزيده و در آنجا زندگى مى كرده است.

سال ولادت و وفات او بدرستى مشخص نيست ولى با توجه به روايت او از شيخ صدوق و نيز روايت شيخ صدوق از او مى توان او را از معاصران شيخ صدوق و علماى قرن چهارم هجرى قمرى دانست. برخى نام او را جعفر بن احمد بن على و بعضى جعفر بن على بن احمد دانسته اند و بعيد نيست كه همان جعفر بن احمد بن على صحيح باشد و برخى نام پدر و جدّ او را جابه جا ذكر كرده باشند. چنانكه آقابزرگ تهرانى در كتاب طبقات اعلام الشيعه همين عقيده را برمى گزيند.

دربارۀ جلالت علمى وى همين بس است كه شيخ صدوق در كتاب معانى الاخبار از او به عنوان فقيه ياد مى كند و در حديث سوم، باب معنى «الصمد» مى گويد: «حدّثنا ابو محمد جعفر بن على بن احمد الفقيه القمى ثم الايلاقى رضى الله عنه...»(2)

و در كتاب عيون اخبارالرضا عليه السّلام و التوحيد از او روايت نقل كرده است.

سيد بن طاووس در كتاب الدروع الواقيه، صفحۀ 272 مى گويد:

ص: 249


1- الذريعه، ج 24، ص 342.
2- معانى الاخبار، ص 6.

جعفر بن احمد قمى از بزرگان و داراى مكانت والايى است كراجكى نقل كرده است كه او دويست و بيست كتاب در شهر قم و رى تأليف نموده است.

محدث نورى مى نويسد:

او از مؤلفين معروف و بزرگان محدّثين است و تأليفات او بين علماى شيعه متداول است... او از علماى مشهورى است كه نيازى به تزكيه و توثيق ندارند(1).

استادان او

مؤلف داراى مشايخ و استادان بسيارى بوده است كه برخى از محققان اسامى آنها را گردآورى كرده اند. تعداد آنها بالغ بر هشتاد نفر است. برخى از مشاهير آنان عبارت اند از:

1. هارون بن موسى تلعكبرى

2. محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى

3. محمّد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)

4. محمّد بن الحسن بن وليد (استاد شيخ صدوق)

5. الحسن بن حمزة علوى (استاد شيخ صدوق)

6. سهل بن احمد بن سهل ديباجى

7. صاحب بن عباد (اسماعيل بن عباد)

8. حسين بن محمّد بن سعيد خزاعى

9. على بن محمّد بسطامى هروى

10. محمّد بن احمد العطار

شاگردان او

و برخى از شاگردان و كسانى كه از او روايت نقل كرده اند، عبارت اند از:

1. شيخ صدوق در آثار متعددش

2. عبيد الله بن موسى بن احمد علوى

3. محمّد بن على بن محمّد بن جعفر دقاق

تأليفات او

قبلا از سيد بن طاووس نقل كرديم كه كراجكى، مؤلف را داراى 220 تأليف در شهر قم و رى دانسته است و نيز علامه تهرانى نقل مى كند كه او 200 كتاب را تأليف كرده است ولى با كمال

ص: 250


1- مستدرك الوسائل، ج 19، ص 15.

تأسف اكثر اين كتب از دست رفته است. برخى از آثارى كه در كتب تراجم به آنها اشاره شده يا هم اكنون باقى است عبارتند از:

1. جامع الاحاديث النبوية

2. الغايات يا افضل الاعمال

3. الاعمال المانعه من دخول الجنه

4. العروس

5. المسلسلات

6. دفن الميت(1)

7. زهد النبى(2)

8. ادب الامام و المأموم(3)

منابع شرح حال

1. رجال ابن داوود، ص 64.

2. رجال الطوسى، ص 457.

3. روضات الجنات، ج 2، ص 68.

4. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 107.

5. فوائد الرضويه، ص 59.

6. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.

7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 68.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8053، تاريخ استنساخ: 1347 ه. ق.

2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به خط علامه ميرزا محمّد عسگرى، تاريخ استنساخ:

1329 ه. ق.

3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 255، تاريخ استنساخ:

1056 ه. ق.

4. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى همراه با برخى كتب شيخ مفيد.

ص: 251


1- ر. ك. الذريعه: ج 8، ص 233.
2- همان، ج 12، ص 66.
3- همان، ج 1، ص 386.

نسخ چاپى

1. چاپ مكتبة الاسلاميه، 1332 ش، با تصحيح علامه شعرانى.

2. چاپ بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1413 ه. ق، مشهد الرضا، مجموعۀ كتابهاى موجود مؤلف در يك جلد و 390 صفحه با عنوان جامع الاحاديث... و با تصحيح سيد محمد حسينى نيشابورى چاپ شده است كه پاورقيهاى بسيار و مصادر زيادى را براى احاديث ذكر كرده و در پايان مستدرك شامل روايات كتب مفقود شده مؤلف - كه در ساير كتب آمده است - را نگاشته است.

3. چاپ دار الاعتصام، قم، 1420 ه. ق.، با تصحيح و تحقيق سيد محمد جوادالحسينى الجلالى، در اين نسخه مقدمۀ مفصلى دربارۀ مؤلف و كتاب او نگاشته شده و در آغاز و پايان هم به عنوان مستدرك، مصادر بسيار زيادى از اهل سنت براى اين حديث بيان شده است و در بسيارى موارد از ملحقات احقاق الحق نقل مى كند.

ص: 252

جامع الاحاديث يا جامع الاحاديث النبويه محمد جعفر بن احمد بن على القمى

اشاره

جامع الاحاديث يا جامع الاحاديث النبويه محمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)

در تدوين سنّت نبوى روشهاى گوناگونى اتخاذ شده است. يكى از اين شيوه ها منظم ساختن روايات براساس حروف اول احاديث است كه به عنوان نمونه مى توان از كتب تأليفى شيعه به غرر الحكم، تأليف آمدى و از كتب اهل سنت به كتاب الجامع تأليف جلال الدين سيوطى اشاره كرد. يكى از كتابهايى كه علماى شيعه بدين شيوه تأليف كرده اند كتاب مورد بحث است. در اين كتاب موضوع خاصى مورد نظر نبوده است، بلكه تنها براساس حروف اول حديث از «الف» تا «يا» با داشتن موضوعات اخلاقى، عقيدتى، فقهى، اجتماعى و... احاديث منظم شده و بدون ترتيب موضوعى در كنار هم ذكر شده اند. به عنوان مثال، اولين حديث اين مجموعه عبارت است از:

اطلبوا العلم فى يوم الخميس فانه ميسّر.

دانش پژوهى كنيد در روز پنجشنبه كه ميسر و آسان است.

و آخرين آنها در پايان بخش «ى» عبارت است از:

اليد العليا، المعطية و اليد السفلى، السائلة.

دست برتر آن دستى است كه مى بخشد و دست فروتر آن كه درخواست مى كند.

مؤلف اين كتاب را به درخواست يكى از مستمعان جلسات وعظ و درس خود گردآورى كرده است ولى به اسم و مشخصات اين سؤال كننده اشاره اى نكرده است.

شيوۀ نگارش

الف - سند روايات

مؤلف در سرتاسر كتاب از منبع و كتاب خاصى ياد نمى كند ولى در ابتداى هر باب سند خود را به روايت ذكر و سپس ساير روايات باب را بدون سند نقل مى كند.

ص: 253


1- ر. ك. نوادر الاثر.

وى در مقدمۀ كتاب به اين شيوه اشاره كرده است و علت آن را رعايت اختصار و نزديك بودن به فهم خواننده ذكر مى كند. البته گه گاه در لابه لاى روايات، روايتى را با سند كامل ذكر كرده است.

ب - تنظيم روايات

روايات اين مجموعه كه بالغ بر پانصد و هفتاد روايت است، براساس حروف الفباى عربى تنظيم شده و هر حرفى داراى يك باب مستقل است و فقط يك باب مستقل تحت عنوان «لا» آورده شده كه با حديث فارسى سلسلة الذهب «قال الله تعالى: كلمة لا اله الا الله حصنى» آغاز مى شود و با روايت «لا تعقل العاقلة...» پايان مى پذيرد.

روايات اين مجموعه همگى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است و در آن روايتى از ائمۀ معصومين عليهم السّلام نيست مگر در مواردى كه در سند حديث و به عنوان راوى ذكر شده باشند.

نسخ خطى

1. كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7950، به خط محمّد حسين بن زين العابدين الارموى، تاريخ استنساخ: 1340 ه. ق.

2. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1340، 1879 ه. ق. در نجف.

3. نسخه اى كه در اختيار علامه شعرانى بوده است و براساس آن نسخۀ چاپى كتابخانۀ اسلاميه چاپ شده است. 1323 ه. ق.

نسخ چاپى

نسخۀ چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1413 ه. ق.، قطع وزيرى، همراه با كتابهاى ديگر مؤلف در 390 صفحه كه 87 صفحۀ آن، از صفحۀ 55 تا 142 مربوط به جامع الاحاديث است در پاورقى آن مصادر زيادى براى روايات بيان شده كه قابل تقدير است و در پايان نيز فهارس مفيدى اضافه شده است. محقق كتاب - سيد محمد حسين نيشابورى - در تصحيح كتاب بر 8 نسخۀ خطى اعتماد كرده است.

ص: 254

العروس ابو محمد جعفر بن احمد بن على القمى

اشاره

العروس ابو محمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)

عمر انسان از سالها، ماهها، روزها و شبها تشكيل شده است. همان گونه كه سراسر دوران عمر يكسان نيست و داراى فرازها، فرودها، ضعفها و قدرتها است، ماهها و روزها نيز از نظر فضيلت و ارزش يكسان نيستند. در هر سال يك ماه پرفضيلت همچون ماه مبارك رمضان، و در ميان شبها شب باعظمتى چون شب قدر وجود دارد. در ميان روزهاى هفته نيز روز جمعه داراى ويژگى و عظمت خاصى است و در اين رابطه روايات بسيارى از معصومين عليهم السّلام وارد شده است. كتاب مورد بحث ما روايات مربوط به فضيلت و عظمت روز جمعه و نيز آداب و اعمال اين روز را گرد آورده و آنها را طىّ ابواب مختلفى عرضه كرده است. عنوان برخى از بابهاى آن به شرح زير است:

1. روز جمعه روز عيد است

2. خصوصيات روز جمعه

3. قرائت سوره هاى خاص در نمازهاى روز جمعه

4. صلوات بر محمّد و آل محمّد در روز جمعه

5. ثواب اعمال حسنه در شب جمعه

6. ثواب غسل جمعه

7. تنظيف در روز جمعه

8. نوافل روز جمعه

9. برخى اعمال مكروه در روز جمعه

10. روزه گرفتن روز جمعه

در پايان در چند باب به روايات نماز جمعه پرداخته است و دربارۀ احكام فقهى آن نظير

ص: 255


1- ر. ك. نوادر الاثر.

تعداد افراد نماز جمعه، كسانى كه نماز جمعه بر آنان واجب نيست، و خصوصيات امام جمعه، رواياتى را ذكر كرده است.

آخرين باب اين مجموعه «باب النوادر» است كه دو روايت پيرامون نهى از سخن گفتن در حالت استماع خطبه هاى نماز جمعه است.

شيوۀ نگارش

الف - منبع و سند روايات

تمام روايات اين مجموعه بدون سند و ذكر منبع نقل شده است. در اين كتاب رواياتى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام حسين، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السّلام ذكر شده و بيشترين روايت از امام صادق است.

اين كتاب مثل برخى ديگر از آثار مؤلف به درخواست شخصى نگاشته شده است كه اكنون از مشخصات وى اطلاعى در دست نيست.

ب - علت نامگذارى كتاب

مؤلف در اولين فصل كتاب در پاسخ به اين پرسش كه چرا نام كتاب را العروس نهاده است، مى گويد:

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است: چون روز قيامت در رسد، خداوند روزها را به صورتى كه مردم آنها را بشناسند محشور فرمايد و جمعه را پيشاپيش آنان همچون عروسى زيبا و كامل كه به خانۀ دامادى داراى دين و ثروت مى رود قرار مى دهد؛ آنگاه روز جمعه در كنار در بهشت مى ايستد و ساير روزها پشت سر او قرار مى گيرند و روز جمعه نسبت به كسانى كه صلوات بر محمّد و آل محمّد صلّى الله عليه و آله فرستاده اند نه بر غير آنان شهادت مى دهد و شفاعت مى كند. از آن حضرت پرسيدند: صلوات بسيار چه مقدار و در چه وقت مقصود است ؟ حضرت فرمود: صد صلوات پس از نماز عصر. راوى پرسيد: چگونه صلوات بفرستم ؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: مى گويى: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.»

آنگاه روايت ديگرى در همين رابطه و با همين مضمون از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند ولى در اين روايت آمده است: «روز جمعه شهادت مى دهد نسبت به كسانى كه براى شركت در نماز جمعه شتاب داشته و بر آن محافظت كرده اند.»

ص: 256

ج - تنظيم روايات

در اين كتاب هفتاد و هشت روايت ذكر شده است كه طىّ چهل و دو باب تنظيم شده اند و هر باب داراى عنوانى خاص است كه دسترسى به روايت مورد نظر را آسان مى سازد.

نسخ خطى

1. غير از نسخه هاى معرفى شده در جامع الاحاديث - كه ذكر شد -، نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى كه در سال 924 ه. ق. نگاشته شده است و بر آن نوشته اى وجود دارد كه بيانگر تملك علامه مجلسى بر اين كتاب است.

2. نسخۀ خطى ديگر همان كتابخانه به شمارۀ 2097 كه در سال 1287 ه. ق. نوشته شده و همراه با كتاب فضائل ابن شاذان و المسلسلات و الغايات در يك مجلد است.

نسخ چاپى

اين كتاب در 25 صفحه، از صفحۀ 143 تا 168 كتاب جامع الاحاديث، چاپ آستان قدس رضوى - كه قبلا معرفى شد -، به چاپ رسيده است.

ص: 257

الغايات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى

اشاره

الغايات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى(1)

در اين كتاب تقريبا دويست و پنجاه روايت در موضوعات مختلف دينى گردآورى شده است.

نقطۀ مشترك در ميان تمام احاديث، اين است كه بيانگر غايت و نقطۀ اوج و نهايت يك امر هستند. به عنوان مثال، عناوين كتاب عبارت اند از:

برترين صدقه

بهترين زندگى و معيشت

شايسته ترين يادكرد برادران مؤمن

محبوبترين مردم نزد خدا

بهترين عبادت

برترين اعمال

شديدترين اعمال

افضل دعاها

افضل عبادتها

بزرگترين آيۀ قرآن

بهترين مجالس

برترين اموال

شديدترين عذابها

بهترين صورتها در قبر

شديدترين ساعات زندگى انسان

ص: 258


1- ر. ك. نوادر الاثر.

برترين گامها

بدترين مردم

بدترين زنان

كه هر كدام از اين عناوين بابى را به خود اختصاص داده اند.

شيوۀ نگارش

الف - عنوان كتاب

كتاب مذكور از نظر انتخاب موضوع، بسيار زيبا و در نوع خود نادر است. تنوع گستردۀ مطالب در عين ايجاد نوعى رابطه موجب جذابيّت آن شده است.

ب - سند روايات

در اين كتاب تمام روايات بدون سند آمده اند و از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، امام على، امام حسن، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السّلام روايت نقل شده است. بيشترين روايت از امام باقر و امام صادق است و فقط دو روايت از دو تن از انبياى سلف - حضرت خضر و حضرت سليمان - ذكر شده و گاه نيز رواياتى از غير معصوم نظير چند روايت از ابوذر غفارى، سلمان فارسى و عروة بن زبير در اين مجموعه نقل شده است.

ج - تنظيم روايات

روايات اين كتاب در 92 باب تنظيم شده اند. اولين باب اين مجموعه مشتمل بر هشت حديث است كه در آنها چندين غايت و نهايت براى اعمال مختلف ذكر شده است. حديث اول آن از رسول اكرم بيانگر 38 غايت و صفت تفضيلى است. برخى از آنها عبارت اند از:

عابدترين مردم: «اعبد الناس من اقام الفرائض».

سخاوتمندترين مردم: «و اسخى الناس من ادّى الزكاة».

زاهدترين مردم: «و ازهد الناس من اجتنب المحارم».

باتقواترين مردم: «و اتقى الناس من قال بالحق فيما له و عليه».

شقاوتمندترين مردم: «اشق الناس الملوك».

بقيۀ بابها هر كدام داراى عنوانى خاص هستند كه گاه در يك باب يك روايت و گاه چندين روايت ذكر شده است. عناوين برخى از بابها قبلا در موضوع كتاب بيان شد.

كتاب مذكور بدون هيچ مقدمه اى تنها با ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» و عنوان «باب

ص: 259

يجمع الغايات» شروع شده است و در پايان يك نسخۀ كتاب آمده است: «تمّ الكتاب».

ولى در نسخه اى ديگر ذكر شده است: «هذا آخرما وجدناه من كتاب الغايات» كه مشخص مى كند اين نسخۀ كامل كتاب نيست.

نسخ خطى

علاوه بر دو نسخه از سه نسخه اى كه در معرفى كتاب جامع الاحاديث ذكر شد مى توان به دو نسخه اى كه در كتاب العروس معرفى شده است نيز رجوع كرد زيرا كتاب الغايات ضمن چهار مجموعه از پنج مجموعۀ مذكور آمده است و تنها در نسخۀ خطى كتابخانۀ مدرسۀ فيضيه ذكر شده است چرا كه اين نسخه فقط حاوى كتاب جامع الاحاديث و العروس است.

نسخ چاپى

اين كتاب در 66 صفحه ضمن كتاب جامع الاحاديث - كه قبلا معرفى شد - از صفحۀ 169 تا 235 ذكر شده است.

ص: 260

المسلسلات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى

اشاره

المسلسلات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى(1)

موضوع و مضمون روايات نقل شده در اين كتاب بسيار گوناگون است، زيرا بيشترين توجه به شيوۀ نقل حديث (مسلسل بودن) بوده است. براى روشن شدن تنوع موضوعات و مضامين احاديث به مضمون چند حديث توجه كنيد:

اولين حديث: سخنى از خداوند متعال در مذمت شرابخوارى

دومين حديث: حديثى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله دربارۀ فرقۀ قدريّه

سومين حديث: در بارۀ چگونگى خلقت و زمان آن

چهارمين حديث: بيان ويژگى دست رسول اكرم

پنجمين، ششمين و هفتمين حديث: در بيان اذيت وابستگان و ذريّۀ رسول اكرم

هشتمين، نهمين و دهمين حديث: دربارۀ انگشتر به دست راست كردن

با بيان اين نمونه ها روشن مى شود كه احاديث اين كتاب در رابطه با مطالب عقيدتى، فقهى، تاريخى و حتى خوراكيها، نوشيدنيها و ساير مطالب متفرقه است.

شيوۀ نگارش

الف - انتخابى بديع

از ابتداى اسلام روايات نبوى و نيز احاديث و روايات معصومين عليهم السّلام مورد توجه و دقت زياد مسلمانان بوده است، به طورى كه در نقل آنها دقتى ويژه و ظرافتهاى خاصى را اعمال مى كردند.

هر راوى روايت را از استاد خود فرا مى گرفت و هنگام نقل حديث آن را از استاد خود نقل مى كرد. بدين گونه رواياتى مقبوليت تام مى يافتند كه به صورت متصل، هر راوى، شيخ حديث

ص: 261


1- ر. ك. نوادر الاثر.

خويش را معرفى مى كرد و تمامى افراد اين سلسله كه اصطلاحا سند حديث ناميده مى شوند مورد اطمينان باشند.

گاه راوى افزون بر نقل روايت داراى ويژگى خاصى بود كه راويان بعدى نيز همان خصوصيت را دارا بودند. به عنوان مثال، تمامى راويان نام خاصى داشتند يا هنگام روايت داراى صفت خاصى بودند يا جمله اى خاص را مى گفتند و يا حالتى خاص را دارا بودند. اين گونه روايات كه يك ويژگى در تمامى راويان تكرار شده بود را روايت مسلسله مى نامند.

در كتب حديثى شيعه يكى از كتابهاى ويژۀ اين گونه احاديث كتاب مورد بحث است. در اين كتاب چهل حديث مسلسل آورده شده است. به عنوان مثال، اولين روايت در تمامى طبقات سند به شرح زير است:

قال الشيخ ابو محمد جعفر بن احمد بن على القمى: اشهد بالله و اشهد لله لقد أملأه علينا ابو عبد الله محمد بن وهبان الدبيلى

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد أملاه علينا ابو عبد الله محمد بن احمد الصفوانى

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى القاسم بن العلاء الهمدانى

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابومحمد الحسن بن على عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن محمد عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، محمد بن على عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن موسى عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، موسى بن جعفر عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، جعفر بن محمد عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، محمد بن على عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن الحسين عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهدلله لقد حدثنى ابى، حسين بن على عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن ابى طالب عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، حدثنى رسول الله صلّى الله عليه و آله

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد حدثنى جبرئيل عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد سمعت ميكائيل عليه السّلام

فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد سمعت الجليل يقول: شارب الخمر كعابد وثن.

عنوان برخى ابواب و احاديث ديگر عبارت است از:

مسلسل با عنوان شهادت بالله

ص: 262

مسلسل با عنوان مشابكه «انگشتان دست در يكديگر فرو بردن در هنگام روايت»

مسلسل با عنوان مصافحه و دست يكديگر را گرفتن

مسلسل با عنوان گرفتن موى خود

مسلسل با عنوان گرفتن موى ريش خود

مسلسل با عنوان داشتن انگشتر در دست راست

مسلسل با عنوان زيدى بودن راويان

مسلسل با عنوان فاطمه نام بردن راويان

مسلسل با عنوان تكرار لفظ «لقد سمعت» از راويان

مسلسل با عنوان تبسم راوى هنگام روايت

گاه نيز حديث بيانگر مداومت راويان بر عملى است كه روايتى دربارۀ آن رسيده است؛ نظير انگشتر در دست راست كردن، مداومت بر قرائت آية الكرسى، چگونگى خواندن نماز و گاه داشتن يك منصب مشترك ميان راويان حديث، نظير: خليفه بودن راويان موجب مى شود تا حديث از مسلسلات شمرده شود چنانكه چندين حديث اين مجموعه چنين است.

ب - سند روايات

تمام روايات اين مجموعه به صورت اسناد متصل و مسلسل نقل شده است. تعدادى از روايات احاديث قدسى است كه از ذات مقدس حق تعالى نقل شده و بعضى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام صادق، امام كاظم و يا امام رضا عليهم السّلام روايت شده است و گاه نيز سخنانى به صورت مسلسل از غير معصوم نقل شده، مثل روايت سى ام كه از احمد حنبل دربارۀ بغض اميرالمؤمنين ذكر شده است.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1764، از نسخه محدّث نورى استنساخ شده است.

2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825 كه در سال 1280 ه. ق.

نگاشته شده است.

3 و 4. دو نسخۀ ديگر كه مجموعۀ كتب مؤلف هستند و در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجودند و قبلا در معرفى كتاب جامع الاحاديث معرفى شد.

ص: 263

نسخ چاپى

نسخۀ منتشره از سوى بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى كه ضمن كتاب جامع الاحاديث، مشتمل بر 31 صفحه از 237 تا 268 با تصحيح و تخريج سيد محمد حسين نيشابورى در مشهد به چاپ رسيده است. در پايان اين نسخه تعداد شش روايت مسلسل ديگر از كتاب اسنى المطالب و المسلسلات سخاوى به عنوان مستدرك اضافه شده است.

ص: 264

الاعمال المانعة من الجنة ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى

اشاره

الاعمال المانعة من الجنة ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)

خداوند متعال كاملترين مرحلۀ هستى را در جهان آخرت و در مكانى كه آن را بهشت مى ناميم، مهيا كرده است و براى ورود به آن جهان سراسر سرور و نعمت، علل و عوامل را معرفى كرده و نيز موانع و عوائقى را بيان فرموده است. در كتاب مورد بحث، رواياتى كه موانع ورود به بهشت را بيان مى كنند گردآورى شده است.

عناوين برخى ابواب كتاب به شرح زير است:

1. همسايه از شرارتش ايمن نيست

2. عاق (رعايت نكردن حقوق پدر و مادر)

3. بريدن پيوند خويشاوندى (قطع رحم)

4. تكبر

5. سخن چينى

6. شرك و شرابخوارى

7. حرام خوارى

8. رياكارى

9. پيشواى خائن

10. كسانى كه از صحابۀ رسول خدا وارد بهشت نمى شوند

11. زنانى كه وارد بهشت نمى شوند

12. محتكران

ص: 265


1- ر. ك. نوادر الاثر.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم روايات

مصنف در انتخاب - همانند ديگر كتب خويش - نهايت سليقه را به خرج داده است و با عنوانى تازه و تنظيمى مناسب، 39 روايت را در 25 باب نقل كرده است. در برخى از اين ابواب تنها يك روايت و در بعضى ديگر چند روايت ذكر شده است.

ب - سند روايات

مؤلف در روايت اول كتاب سند متصل خويش به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله را ذكر مى كند ولى در ساير روايات تنها نام يك يا دو راوى را آورده است.

اكثر روايات اين كتاب از رسول گرامى اسلام نقل شده است و تنها در اواخر كتاب روايتى از كعب الاحبار نقل مى كند كه در آن از رسول خدا نامى برده نشده است و ظاهرا سخن خود كعب الاحبار است. ولى در ساير كتب همين روايت با اندك اختلافى از رسول اكرم، نقل و نيز در آخر كتاب دو روايت از امام باقر و يك روايت از امام صادق ذكر شده است.

در سراسر كتاب نامى از اثرى خاص به عنوان منبع روايات برده نشده است.

نسخ خطى

1. سه نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى - كه در معرفى كتاب نوادرالاثر ذكر شد - حاوى اين كتاب نيز هستند.

2. نسخۀ ديگرى از همان كتابخانه، به شمارۀ 2097 كه دربردارندۀ كتاب المسلسلات، اين كتاب، العروس و الغايات از همين مؤلف است.

3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825 كه حاوى اين كتاب و برخى ديگر از كتب مؤلف است و در سال 1280 ق. نگاشته شده است.

4. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1764 كه از نسخۀ محدث نورى استنساخ شده است.

نسخ چاپى

ر. ك. جامع الاحاديث.

ص: 266

تفسير العياشى ابى النضر محمد بن مسعود بن عياش، مشهور به عياشى

اشاره

تفسير و آشكار ساختن چهرۀ زيباى معانى قرآن شريف بسيارى از علما و دانشمندان اسلامى را به خود مشغول كرده است و آنان در اين راه تلاشهاى مبارك زيادى كرده و يادگارهاى ارزشمندى به جاى نهاده اند.

بدون شك بهترين و صحيح ترين تفسير، نظرياتى است كه از جانب معصومين عليهم السّلام - كه رفيق جدانشدنى قرآن و همسنگ آن (در حديث ثقلين) هستند - ابراز شده باشد. يكى از برترين تفاسيرى كه به بيان روايات اهل بيت اختصاص دارد، تفسير عياشى است.

اگرچه با كمال تأسف تمامى اين تفسير ارزشمند به دست ما نرسيده است ولى همين مقدار كنونى نيز بر قله هاى عظمت نشسته و داراى ارج و قدر فراوانى است. مقدار باقيماندۀ كتاب تفسير قرآن از ابتدا تا پايان سورۀ كهف است و 2691 روايت را در خود جاى داده است. اين روايات به چهار دسته قابل تقسيم هستند:

1. تفسير آيات قرآن

2. استشهاد به آيات قرآن در روايات

3. بيان معنى كلمه اى از كلمات قرآن

4. بيان وقايع تاريخى مربوط به نزول آيات

اين تفسير داراى مقدمه اى است كه در آن به بيان رواياتى پرداخته كه مربوط به مقدمات تفسير روائى است و در بخش بعدى توضيح داده خواهد شد.

شيوۀ نگارش

الف - تنظيم كتاب

تفسير مذكور با مقدمه اى كوتاه در هشت باب كه مجموعا هفتاد و چهار روايت را در خود جاى داده است شروع مى شود. اين ابواب عبارت اند از:

1. فضيلت قرآن

ص: 267

2. ترك رواياتى كه برخلاف قرآنند

3. قرآن در چه مسائلى نازل شده است

4. تفسير ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه

5. آنچه در قرآن به ائمه عليهم السّلام مربوط است

6. علم ائمه به تأويل قرآن

7. كسى كه قرآن را به رأى خويش تفسير كند

8. كراهت جدال در قرآن

سپس روايات مربوط به فضيلت هر سورۀ مباركه (در جايى كه رواياتى در اين رابطه بوده است) در ابتداى تفسير آن سوره آورده شده، بعد به ترتيب آيات، روايات مربوط به هر آيه را ذكر كرده است.

در تمامى تفسير سخنى از مؤلف نقل نشده است.

ب - سند روايات

مؤلف تمام روايات را با سند كامل متصل ذكر كرده است ولى بعدا اين سندها در يك نسخه حذف شده، و همان نسخۀ محذوف السند به دست ما رسيده است.

با كمال تأسف راوى اين كتاب در ابتداى آن مى گويد:

مدتى به دنبال كسى بودم كه تفسير عياشى را از مصنف يا غير او شنيده باشد يا اجازۀ روايت آن را داشته باشد ولى در ديار خودم به كسى كه داراى اين خصوصيت باشد برخورد نكردم و چون اجازه و سماعى در كار نبود سندهاى روايات را حذف كردم و چنانچه پس از اين به فردى برخوردم كه سماع يا اجازه داشت سندها را بر آن خواهم افزود(1).

بدين ترتيب روايات موجود داراى سند نيستند.

اهميت كتاب

اشاره

افزون بر موضوع والاى كتاب - كه اهميت و ارج آن واضح و آشكار است - آنچه بر اهميت اين تفسير افزوده و ارزش بسيار آن را نمودار ساخته، عبارت است از:

1. قدمت زمانى

مؤلف گرانقدر از علماى قرن سوم هجرى قمرى است. بنابراين اين تفاسير را مى توان يكى

ص: 268


1- تفسير عياشى، ج 1، ص 2.

از قديمى ترين تفاسير شيعى به حساب آورد.

2. منزلت مؤلف

مؤلّف اين كتاب يكى از بزرگترين عالمان روزگار خويش بوده است و بسيارى از بزرگان رشتۀ حديث با واسطه يا بدون واسطه وامدار اويند و او را با عباراتى والا ستوده اند كه در شرح حال وى خواهد آمد.

3. پذيرفته شدن كتاب

علامه سيد محمّد حسين طباطبائى - مؤلف تفسير گرانقدر الميزان - در مقدمۀ كوتاهى كه بر اين كتاب نوشته است مى نگارد:

از نيكوترين تفاسير روائى كه از گذشتگان به ما رسيده تفسير منسوب به عياشى است. سوگند به جان خودم كه اين كتاب نيكوترين كتابى است كه در اين رشته در قديم نوشته اند و مورد اطمينان ترين تفسير مأثورى است كه از قدماى مشايخ به ما رسيده است. اين كتاب را علماى اين رشته از روزگارى كه نوشته شده تا كنون يعنى بيش از هزار سال پذيرفته و به والايى و ارجمندى مؤلف آن اعتراف نموده اند و در آن هيچ طعن و ايرادى نكرده اند(1).

علامه مجلسى (ره) در ابتداى بحارالانوار آن را از مصادر اين كتاب (بحارالانوار) مى شمرد و مى نويسد: «كتاب تفسير عياشى، طبرسى و ديگران از آن نقل كرده اند و در كتب رجال اين تفسير در شمار كتب عياشى شمرده شده است...(2)»

بنا به نقل محقق محترم جناب استادى، اين تفسير نزد حاكم حسكانى بوده و وى در شواهد التنزيل 30 روايت از آن را نقل كرده است. همچنين اين كتاب نزد مفسر گرانقدر، طبرسى، داشته و او از آن 70 روايت نقل كرده و ابن شهرآشوب در كتاب المناقب و نيز كفعمى در جنة الأمان چند روايت از اين كتاب را نقل كرده اند(3).

مؤلف كتاب

محمد بن مسعود بن محمّد بن عياش سلمى سمرقندى، ابو نضر معروف به عياشى مؤلف اين تفسير است. رجال شناس بزرگ شيعه، نجاشى، دربارۀ او چنين مى نگارد:

مردى مورد اطمينان و راستگو و فردى برجسته از شيعه كه از افراد ضعيف بسيار روايت كرده است. او در ابتداى امر از اهل سنّت بود و بسيار احاديث آنان را شنيده و تحصيل كرده بود ولى سپس بينادل گشته و شيعه شد.

ص: 269


1- تفسير عياشى، ج 1، ص 1.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 28.
3- چهل مقاله: رضا استادى، ص 83.

... ابو جعفر زاهد نقل كرده است:

ابونضر عياشى تمام ثروت باقيمانده از پدر را كه سيصد هزار دينار بود، در راه علم و دانش و حديث خرج كرد و خانه اش چونان مسجد بود برخى در آن به استنساخ كتب و گروهى به مقابلۀ كتابها و برخى به حاشيه زدن و جمعى به قرائت آن مشغول بودند(1).

و شيخ الطائفه طوسى دربارۀ او مى نويسد:

از اهل سمرقند بود و گويند به بنى تميم نسب مى رساند. مردى جليل القدر و داراى دانش گسترده در حديث و آگاه به روايات بود. تأليفات او بيش از دويست كتاب است كه فهرست آن را ابن اسحاق النديم ذكر كرده است.

آنگاه به ذكر نام كتابهاى او مى پردازد(2). و در كتاب رجال خود هنگام شمردن كسانى كه از ائمه عليهم السّلام روايت نكرده اند دربارۀ او مى نويسد:

او برترين فرد از اهل شرق از حيث علم و فضل و ادب و فهم و والايى در زمان خود بود.

بيش از دويست تأليف داشت و داراى جلسه اى براى عامّه مردم و جلسه اى براى ويژگان و خاصان بود(3).

از جملۀ شاگردان وى، كشّى، رجال شناس بزرگ شيعه و استاد شيخ طوسى است.

تأليفات عياشى

ابن نديم در فهرست خود او را يگانۀ زمان خويش در گستردگى دانش، و كتابهايش را داراى شهرتى بسزا در نواحى خراسان مى داند. آنگاه تعداد نزديك به يكصد و شصت كتاب او را نام مى برد(4).

و برخى تعداد تأليفات وى را بيش از دويست كتاب ذكر كرده اند كه نام بسيارى از آنها در رجال نجاشى، فهرست طوسى و فهرست ابن نديم و ديگر كتب مربوط آمده است و ما به ذكر نام تعدادى از آنها بسنده مى كنيم:

1. كتاب تفسير (مورد بحث)

2. كتاب اثبات امامة على بن الحسين

3. كتاب الرجعة

4. كتاب التوحيد و الصفة

5. كتاب البداء

6. كتاب دلائل الائمه

ص: 270


1- رجال النجاشى، ص 250.
2- الفهرست طوسى، ص 163.
3- رجال الطوسى، ص 497.
4- الفهرست ابن نديم، ص 240.

7. كتابهاى سيرۀ ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه

8. كتابهايى در بسيارى از موضوعات فقهى، نظير كتاب صلاة، حج، صوم، زمان نمازها، مسح در وضو، اسرار و احكام آن.

متأسفانه از تاريخ ولادت و وفات و ساير وقايع زندگى او اطلاع كاملى در دست نيست. ولى به قرائن كسانى كه از آنها روايت كرده و افرادى كه از وى روايات را فرا گرفته اند وى از علماى نيمۀ دوم قرن سوم هجرى بوده است. به احتمال زياد بايد در اوايل قرن چهارم هجرى وفات كرده باشد. چنانكه علامه آقابزرگ تهرانى نيز وى را در اعلام قرن چهارم هجرى ياد كرده است.

منابع شرح حال

1. الفهرست طوسى، ص 163.

2. الفهرست ابن نديم، ص 240.

3. رجال طوسى، ص 497.

4. رجال النجاشى، ص 350.

5. معالم العلماء، ص 99.

6. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 224.

7. تنقيح المقال، ج 3، ص 183.

8. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 490.

9. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 305.

10. ريحانة الادب، ج 4، ص 220.

نسخ خطى

1. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات، شمارۀ 218، تاريخ استنساخ ندارد.

2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1490، تاريخ استنساخ ندارد.

3. نسخۀ كتابخانۀ ملى، شمارۀ 4/1322، تاريخ استنساخ: 1091 ه. ق.

4. نسخۀ كتابخانۀ ملى ملك، شمارۀ 180، تاريخ استنساخ: 1301 ه. ق.

نسخ چاپى

1. نسخۀ چاپ مكتبة العلميه الاسلاميه، تهران، 1380 ه. ق.

2. در 2 جلد، قطع وزيرى، 770 صفحه با مقدمۀ علامه طباطبائى و تصحيح و تخريج سيد هاشم رسولى محلاتى.

3. چاپ مؤسسة البعثة، قم، در 3 جلد، 1421 ه. ق. همراه با تصحيح، تحقيق، ارجاعات و منابع.

ص: 271

الكافى ثقة الاسلام ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى

اشاره

اين كتاب يكى از مهمترين و معتبرترين كتب حديثى شيعه و قديمى ترين و گسترده ترين كتاب از كتب اربعۀ أولى است. كتاب الكافى را به واسطۀ گستردگى روايات آن مى توان «دايرة المعارف علوم اسلامى» ناميد. اين كتاب به سه بخش مجزا تقسيم شده است:

1. اصول

2. فروع

3. روضه

مؤلف گرانقدر در قسمت اول كتاب طىّ هشت كتاب به بيان و تبيين اصول اعتقادى شيعه و برخى مطالب ديگر كه با مسائل اعتقادى ارتباط دارد پرداخته است. عناوين اين كتاب هشتگانه به شرح زير است:

1. كتاب العقل و الجهل

2. كتاب فضل العلم

3. كتاب التوحيد

4. كتاب الحجة

5. كتاب الايمان و الكفر

6. كتاب الدعاء

7. كتاب فضل القرآن

8. كتاب العشرة

وى هر كتاب را به ابواب مختلفى تقسيم كرده و در هر باب روايات متعددى را ذكر كرده است. فقط كتاب العقل و الجهل داراى يك باب است ولى برخى از اين كتب بيش از دويست باب دارند. تعداد روايات ذكر شده در هر باب نيز بسيار متغير است. گاه در يك باب بيشتر از يك روايت ذكر نشده ولى در بعضى ابواب دهها روايت آمده است.

فهرست كوتاه كتب

الف - كتاب عقل و جهل كه در آن 34 روايت از جمله روايات بسيار مفصل توصيۀ امام كاظم به

ص: 272

هشام آمده است.

ب - كتاب العلم و الجهل داراى ابواب متعددى است كه عنوان برخى از اين بابها عبارت اند از:

وجوب دانش پژوهى، آنان كه از راه دانش نان مى خورند، صفت علم و فضيلت دانش و دانشوران، نگارش و فضيلت آن، صفت عالم، تقليد، حق عالم، بدعت و رأى و قياس، نهى از سخن بدون دانش، وجود همۀ نيازمنديهاى مردم در قرآن و سنت.

ت - در كتاب التوحيد نيز ابواب بسيار زيادى آمده است كه عناوين برخى از آنها به شرح زير است:

1. حدوث عالم و پديدآورندۀ آن

2. پايين ترين درجات شناخت خدا

3. نهى از سخن گفتن در كيفيت او

4. باطل كردن نظريۀ ديدن خدا

5. صفات ذات خدا

6. اراده و ديگر صفات فعل خدا

7. معانى اسماء الهى

8. مشيت و اراده

9. سعادت و شقاوت

10. جبر و قدر و امر بين الامرين

ث - در كتاب حجت كه پس از كتاب ايمان و كفر گسترده ترين قسمت كتابهاى اصول كافى است، در بيش از يكصد و سى باب، روايات بسيار زيادى آمده است كه به عناوين برخى از آنها به صورت كلّى اشاره مى شود:

1. نياز به حجت

2. طبقات انبياى رسل، ائمه

3. تفاوت ميان رسول، نبى، محدث

4. معرفت امام و لزوم اطاعت از او

5. صفات ائمه (واليان امر، خازنان علم، نور الهى، اركان زمين و...)

6. عرضۀ اعمال بر ائمه

7. ميراث برى تمامى علم انبيا توسط ائمه عليهم السّلام

8. آنچه نزد ائمه است (علم كامل قرآن، آيات انبيا، صحيفه، جفر، جامعه و...)

9. دانش ائمه و جهات مختلف آن و افزونى آن

10. نصوص دالّ بر امامت يكايك ائمۀ دوازده گانه

11. تاريخ زندگانى يكايك معصومين به نحو خلاصه

ج - كتاب ايمان و كفر كه گسترده ترين كتاب اصول كافى و مشتمل بر بيش از دويست باب

ص: 273

است. عناوين كلى آن عبارت است از:

1. خلقت مؤمن و كافر

2. معنى اسلام و ايمان و صفات مؤمن و حقايق ايمان (تفكر - يقين، ورع، عفت، عبادت، حسن خلق، تواضع، تقيه و رسيدگى به برادران، رسيدگى به مؤمنان، ابتلاء مؤمن)

3. اصول و فروع كفر، گناهان و آثار و درجات و انواع آنها (ريا، رياست طلبى، غضب، حسد، بداخلاقى، فخر، تكبر، ستم، دورويى، قطع رحم، غيبت و فحش و ديگر گناهان زبان، رسيدگى نكردن به مؤمنان).

4. انواع كفر (نفاق، شرك، شك، ضلالت، استضعاف، مؤلفة قلوبهم، مخالفان، و پايين ترين درجات ايمان و كفر و ضلالت).

ح - كتاب دعا مشتمل بر دو قسم روايات است:

قسم اول بيان فضيلت دعا و آداب آن است. در اين باب به بيان آثار دعا و تغيير قضاى الهى به وسيلۀ دعا. و شفاى همۀ دردها و استجابت آن مى پردازد، سپس آداب دعا همانند تقدّم در دعا، اقبال در دعا، ذكر نام خدا هنگام دعا، دعاى پنهان، اوقات مناسب دعا و اجتماع افراد در دعا بيان شده است.

و در قسم دوم برخى روايات نظير: ادعيه و اذكار كوتاهى كه به صورت مطلق يا ويژۀ برخى از حالات است نظير دعاى هنگام بيدار شدن، هنگام خروج از منزل، به دنبال نمازها، هنگام بيماريها، و يا هنگام قرائت قرآن ذكر شده است.

خ - در كتاب فضل قرآن طى چهارده باب، فضيلت حاملان قرآن، فضيلت تعلم، حفظ و قرائت و ترتيل آن بيان شده و مقدار خواندن قرآن در هر روز نيز معين شده است.

د - و در آخرين كتاب از بخش اصول كافى، يعنى كتاب عشرت به بيان موارد: لزوم معاشرت، معاشرت نيك، معاشران خوب و بد مى پردازد، آنگاه برخى از آداب و وظايف معاشرت و روابط اجتماعى نظير: سلام گفتن به يكديگر، احترام بزرگسالان، احترام كريمان، رعايت امانت در جلسات، حق همسايه، حقّ همسر، مكاتبه و نامه نگارى و امثال آن تبيين شده است. در اينجا بخش اول كتاب الكافى، يعنى «اصول كافى» به پايان مى رسد.

بخش دوم كتاب الكافى كه «فروع الكافى» خوانده مى شود دربردارندۀ روايات مربوط به مسائل فقهى است. در اين بخش عناوين زير وجود دارد:

ص: 274

1. كتاب الطهارة

2. كتاب الحيض

3. كتاب الجنائز

4. كتاب الصلاة

5. كتاب الزكاة و الصدقه

6. كتاب الصيام

7. كتاب الحج

8. كتاب الجهاد

9. كتاب المعيشه

10. كتاب النكاح

11. كتاب العقيقه

12. كتاب الطلاق

13. كتاب العتق و التدبير و المكاتبه

14. كتاب الصيد

15. كتاب الذبائح

16. كتاب الاطعمه

17. كتاب الاشربة

18. كتاب الزّى و التجمل و المروّة

19. كتاب الدواجن

20. كتاب الوصايا

21. كتاب المواريث

22. كتاب الحدود

23. كتاب الديات

24. كتاب الشهادات

25. كتاب القضا و الاحكام

26. كتاب الايمان و النذور و الكفارات

در اين تقسيم بندى برخى از كتابها كه در جوامع فقهى به صورت مستقل آورده مى شود به مناسبت، ضمن عنوانهايى كه ذكر شده آورده شده است. مثلا اجاره، بيع، رهن، عاريه، وديعه و امثال آن كه در كتاب المعيشة، أمر به معروف در كتاب الجهاد و نيز مزار و زيارات در كتاب الحج آمده است.

بخش دوم كتاب بزرگترين بخش و چند برابر بخش اول و سوم است.

در سومين بخش از كتاب كافى كه به نام «روضه» مشهور است، روايات مربوط به موضوعات بسيار مختلف و متنوع بدون هيچ تنظيم خاصى در كنار هم آمده است و براستى بوستانى معطر از گلهاى رنگارنگ و گوناگون ولى بدون هيچ تنظيم و تبويب است. به عنوان نمونه، به برخى از موضوعات آن اشاره مى شود:

1. تأويل و تفسير برخى آيات كريمۀ قرآن مجيد

2. وصايا و مواعظ ائمه عليهم السّلام

3. رؤيا و انواع و اقسام آن

4. امراض و ادويه

5. كيفيت آفرينش جهان هستى و برخى از پديده هاى آن

ص: 275

6. تاريخ بعضى از پيامبران عظام (صلوات الله على نبينا و آله و عليهم)

7. فضيلت شيعه و وظايف آنان

8. برخى مسائل تاريخى صدر اسلام و زمان خلافت اميرالمؤمنين

9. مهدى عليه السّلام و صفات او و اصحاب و ويژگيهاى زمان حضور او

10. تاريخ زندگى برخى اشخاص و اصحاب، نظير ابوذر، ثمامة بن أثال، زيد بن على، سلمان، جعفر بن ابى طالب.

تعداد روايات

تعداد روايات كتاب كافى را به صورت مختلف ذكر كرده اند. بحرانى در لولوة البحرين تعداد آنها را 16199، دكتر حسين على محفوظ در مقدمۀ كافى 15176، علامه مجلسى 16121 و برخى از معاصران (شيخ عبد الرسول الغفار) 15503 حديث ذكر كرده اند(1).

و البته اين اختلاف احاديث ناشى از شيوۀ شمردن احاديث است. به اين معنى كه برخى روايتى را كه با دو سند ذكر شده است، دو روايت و بعضى آن را يك روايت به حساب آورده اند؛ گروهى روايات مرسله را نيز كه با عبارت «و فى رواية اخرى» آمده است يك حديث شمرده اند و برخى آن را جزء شمارش محسوب نكرده اند و در موارد نادر هم مى تواند علت اختلاف، نبودن برخى روايات در برخى نسخ باشد(2).

به هر حال، جالب است كه بدانيم تنها احاديث همين يك كتاب به تنهايى از تعداد تمامى احاديث صحاح سته اهل سنّت بيشتر است.

علامه تهرانى در الذريعه، تعدد كتب كافى را 34، تعداد ابواب آن را 326 و احاديث آن را 16 هزار دانسته كه 5072 حديث آن صحيح، 144 حديث آن حسن، 178 حديث آن موثق، 302 حديث آن قوى، و 9485 حديث آن را ضعيف اعلام كرده و نوشته است: «اين كتاب به تنهايى 199 حديث بيشتر از تمام صحاح ششگانۀ اهل سنت دارد. زيرا صحيحين كمتر از هفت هزار حديث دارند و بقيۀ صحاح نيز به نه هزار نمى رسند.»(3)

اهميت كتاب

براى دريافت اهميت اين كتاب ابتدا سخنانى از بزرگان حديث و پيشتازان اين ميدان را ذكر مى كنيم و سپس به برخى از ويژگيهاى كتاب خواهيم پرداخت.

ص: 276


1- الكلينى و الكافى، ص 402.
2- همان، ص 399.
3- الذريعه، ج 17، ص 245.

شيخ مفيد كه از معاصران كلينى به شمار مى رود دربارۀ كتاب كافى مى نويسد: «كتاب كافى از برترين كتابهاى شيعه و پرفايده ترين آنهاست.»(1)

و شهيد اول محمّد بن مكّى در اجازۀ خود به ابن خازن ضمن شمردن كتب حديثى شيعه مى نويسد: «كتاب كافى در حديث كه همانند آن در شيعه نوشته نشده است.»(2)

شهيد ثانى در اجازۀ خود به شيخ ابراهيم ميسى آن را به همراه سه كتاب ديگر.

من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار، پايه هاى ايمان و اساس ستونهاى اسلام مى شمارد(3).

علامۀ بزرگوار محمّد تقى مجلسى نيز ادعا مى كند: «همانند كافى در ميان مسلمانان نگاشته نشده است.»(4)

و علامه محمّد باقر مجلسى در كتاب مرآة العقول كه شرح مبسوط وى بر كتاب كافى است مى نويسد: «كتاب كافى از تمام اصول مضبوطتر و جامع تر است و بهترين و بزرگترين تأليفات فرقۀ ناجيه (شيعۀ اماميه) مى باشد.»(5)

ملامحسن فيض كاشانى در مقدمۀ الوافى، ضمن شمارش كتب اربعه مى گويد:

و اما كتاب كافى برترين اين كتابها و كامل ترين و جامع ترين آنها است؛ زيرا اصول عقايد را نيز در بر دارد كه ديگر كتب اربعه اين را فاقدند و نيز اين كتاب از زيادتى ها پيراسته است(6).

سيد بحرالعلوم از ابن اثير و ديگر علماى اهل سنت نقل مى كند كه: آنان كلينى را از مجدّدين مذهب اماميه در قرن سوم هجرى مى شمارند. او مى نويسد:

اين حقيقتى است كه خداوند بر زبان اينان آشكار كرده و آنها را بدان گويا فرموده است.

هركس در كتاب كافى تأليفات اين امام «كلينى» بنگرد و در آن بينديشد، راستى سخن ابن اثير بر وى آشكار شود و خواهد فهميد كه براستى كلينى، مصداق حديث مجدّد است. زيرا كتاب كافى كتابى پرسود و بى نظير است كه بر همۀ كتب حديثى برتريهايى دارد، از جهت ترتيب نيكو، دقت بسيار، تهذيب و پيراستگى، گردآورى اصول و فروع و در بر داشتن اكثر روايات ائمۀ اطهار عليهم السّلام(7).

و بالأخره كتاب شناس بزرگ علامه تهرانى مى نويسد:

كافى برترين كتب اربعه است كه از اصول مورد اعتماد مى باشند؛ مانند آن دربارۀ روايات اهل بيت نگاشته نشده است(8).

محدّث نورى، ضمن توضيح و تعظيم كتب اربعه، آنها را مدار آسياب مذهب شيعه مى داند و

ص: 277