سرشناسه : مدنی بجستانی ، محمود، 1343 -
عنوان و نام پديدآور : فرهنگ کتب حدیثی شیعه / محمود مدنی بجستانی .
مشخصات نشر : تهران : مجهول ( بی جا ، بی نا ) ، 1385.
مشخصات ظاهری : 2ج.
يادداشت : ج.2 (چاپ اول: 1385).
يادداشت : ج.1(چاپ اول،تابستان 1385)
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : احادیث شیعه -- کتابشناسی
حدیث -- متون قدیمی تا قرن 14
رده بندی کنگره : Z7835/الف 5 م38 1385
رده بندی دیویی : 016/297
ص: 1
قال الله عزّ و جل: ما اتيكم الرّسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا(1).
قال الرسول صلّى الله عليه و آله: و أنا تارك فيكم ثقلين اوّلهما كتاب الله فيه اهدى و النور...
ثم قال: و اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى، أذكركم الله فى اهل بيتى(2).
انسان در مسير طولانى، پرپيچ و خم و پرفراز و نشيب زندگى نيازمند قانون و قواعدى است كه رفتار و كردار و آداب و برخورد فردى و اجتماعى خود را بر طبق آن تنظيم كند و آن را چون ميزانى در زندگى فردى و اجتماعى اش قرار دهد و تمامى پديده هاى مختلف زندگى اش را با آن سازگار كند.
قرآن مجيد با صراحت تمام و به طور مكرّر مى فرمايد كه اين قانون و برنامه و نظام بايد از وحى گرفته شود و جز اين راه، هر حكم و قانونى به خسران و زيان و تباهى منجر خواهد شد:
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْكٰافِرُونَ (3) .
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (4) .
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (5) .
خالق انسان كه از هر فردى به وى نزديكتر و آگاه تر است، تمام آنچه در سعادتمندى و رستگارى و خير دنيا و آخرت انسان دخالت دارد براى وى تبيين كرده، و او را در ظلمتكدۀ دنيا سرگردان و متحيّر باقى نگذاشته است.
ص: 1
پيامبران و اولياى الهى براى ابلاغ اين قانون و نظام و احكام به انسان مبعوث شدند و جان بر سر اين مهم نهادند. آنچه حاصل اين تلاش بى وقفه و همه جانبه بوده است به طور كلى به دو بخش تقسيم مى شود: 1. كتاب، 2. سنّت.
پيامبر اكرم در مواقف گوناگون فرمان تمسّك به اين دو امانت ارزشمند را صادر فرمودند و ضمانت كردند كه امت اسلامى در پرتو پيروى از اين دو، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهد شد.
امانت برتر. كتاب خدا و معجزۀ خالدۀ رسول گرامى يعنى قرآن كريم است كه تا كنون از تحريف مصون مانده و سينه به سينه و نسل به نسل بى هيچ كم وكاستى به نسل حاضر رسيده است؛ و بنا به وعدۀ الهى تا قيامت نيز محفوظ خواهد ماند: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّكْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »(1).
اما كتاب خدا تنها متضمن كلّيات اين معارف و احكام است و بسيارى از اين احكام، معارف و اخلاقيات در اين كتاب كريم به طور آشكار بيان نشده است و از سوى ديگر، قرآن داراى ژرفايى بس عميق، و اسرار و بطون بسيار متعددى است كه به مفسّرانى عليم و امين در اين رابطه نيازمند است.
و اين دو وظيفۀ سترگ (تكميل شريعت و تبيين وحى) به عهدۀ سنّت گذاشته شده است؛ ازاين رو «سنت» گسترده ترين منبع دريافت قوانين، احكام الهى، معارف اسلامى، آداب و سنن فردى و اجتماعى و تمامى نيازهاى بشرى در گسترۀ ميدانهاى تلاش و زندگى است.
كلمۀ سنّت از ريشۀ «سنن» به معنى راه و روش است. ابن منظور دربارۀ اين كلمه مى نويسد:
الاصل فيه الطريقة و السيرة و اذا اطلقت فى الشرع فانّما يراد بها ما امر به النبى صلى الله عليه و اله و نهى عنه و ندب اليه قولا و فعلا ما لم ينطق به الكتاب العزيز(2).
اصل كلمۀ سنّت به معنى راه روش است و چون در شرع استعمال شود منظور از آن اوامر و نواهى رسول اكرم و آنچه آن حضرت با گفتار و كردار بدان دعوت فرموده و در قرآن كريم نيامده است، مى باشد.
كلمۀ حديث به معنى چيز تازه و پديدۀ نو است و به سخن و خبر حديث گويند زيرا تازه و نو است(3) و گاه به سنّت حديث گفته مى شود زيرا سخنان پيامبر در مقابل قرآن پديده اى نو و تازه است. به همين دليل عامّۀ اهل سنّت كلام خدا را قديم (ازلى)، و كلام رسول خدا را غير ازلى و
ص: 2
پديدۀ تازه مى انگاشتند و ازاين رو به آن حديث اطلاق شد.
شيخ بهائى مى گويد:
الحديث فى الأصل: مطلق الكلام و به فّسر قوله تعالى، وَ إِذْ أَسَرَّ اَلنَّبِيُّ إِلىٰ بَعْضِ أَزْوٰاجِهِ حَدِيثاً)(1): و العبرة كما فى (فَجَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِيثَ ...)(2) و اصطلاحا عرّف بانّه كلام يحكى قول المعصوم او فعله او تقريره. و اطلاقه عندنا على ما ورد عن غير المعصوم تجوّز(3).
حديث در لغت مطلق به سخن گفته مى شود و به همين معنى تفسير شده است: (وَ إِذْ أَسَرَّ اَلنَّبِيُّ إِلىٰ بَعْضِ أَزْوٰاجِهِ حَدِيثاً) و گاه به معنى عبرت است، چنانكه در آيۀ (فجعلناهم احاديث) آمده است و در اصطلاح چنين تعريف شده است: حديث سخنى است كه بيانگر قول معصوم يا فعل يا تقرير او باشد و نزد ما اطلاق كلمۀ حديث به آنچه از غير معصوم رسيده، مجاز است.
كلمۀ روايت از مادۀ «روى» به معنى حمل است. ابر پرباران را سحاب روّى، و انسان سيراب را ريّان گويند و شتر آبكش را رواية نامند، چرا كه حامل و دربردارندۀ مقدارى آبند(4). به حديث نيز روايت گويند زيرا حامل و دربردارندۀ سنّت و سخن و كردار و تقرير معصوم عليهم السّلام است.
طريحى مى نويسد:
«روايت» خبرى است كه از معصوم نقل شود ولى اين كلمه در شعر و نقل قرائت قرآن و ادبيات عربى بسيار در غير اين معنى استعمال مى شود(5). به «سنّت» اثر و خبر نيز گفته اند. «اثر» باقيمانده و بجاى مانده را گويند. همچون اثر انگشت. و «خبر» سخنى را گفته اند كه ما را نسبت به چيزى آگاه كند و دليل اطلاق اين دو كلمه بر حديث و سنّت روشن است زيرا اين كلمات آثار بجاى مانده از معصوم است و ما را نسبت به معارفى آگاهى مى بخشند.
البته گاه اثر در مقابل خبر گفته مى شود و مراد از آن سخنان اصحاب رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است؛ چنانكه مراد از خبر، روايت و كلمات شخص رسول اكرم مى باشد.
چنانكه خبر نيز به معنى مطلق به هر سخن آگاهى بخش گفته مى شود(6).
ما در نوشتۀ حاضر براى رساندن مفهوم سنّت و روايت، غالبا از كلمۀ حديث استفاده خواهيم كرد.
از آن رو كه حديث يكى از مصادر و منابع احكام شخصى و اجتماعى است و انسان براى
ص: 3
سعادت دنيا و آخرت خويش، نيازمند پناه بردن به كلمات معصومين است و تفسير و تبيين كتاب الهى جز در پرتو حديث اهل بيت ممكن نيست، اهميت حديث و نقش برجستۀ آن بسيار آشكار است.
در برخى از روايات با تعابير مختلفى به اين مطلب اشاره شده است كه به عنوان نمونه، احاديثى را بيان مى كنيم:
البرقى، عن ابيه، عن يونس بن عبد الرحمن، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن ابى جعفر عليه السّلام قال:
سارعوا فى طلب العلم فو الّذى نفسى بيده لحديث واحد فى حلال و حرام تاخذه عن صادق خير من الدنيا و ما حملت من ذهب و فضة و ذلك أنّ الله يقول: «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»(1).(2).
جابر مى گويد امام باقر فرمود: شتاب كنيد در جست وجوى علم. سوگند به آن كه جانم در دست اوست يك حديث در رابطه با حلال و حرام كه آن را از راستگويى فرابگيرى بهتر از دنيا و تمامى طلا و نقره اى است كه در آن است و اين سخن خداست كه مى گويد: «آنچه را پيامبر به شما فرمان داد بگيريد و آنچه را باز داشت پرهيز كنيد».
عن امالى المفيد عن ابن قولويه، عن ابن عيسى، عن هارون بن مسلم، عن ابن اسباط، عن ابن أبى عميره، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال: قلت لابى جعفر عليه السّلام: اذا حدثّتنى بحديث فاسنده لى، فقال: حدّثنى أبى، عن جدّه، عن رسول الله. عن جبرئيل عليه السّلام عن الله عزّ و جل. و كل ما احدثك بهذا الاسناد. و قال: يا جابر لحديث واحد تاخذه عن صادق خير لك من الدنيا و ما فيها.
جابر مى گويد به امام باقر عرض كردم: چون حديثى برايم بيان فرمايى سند خويش را نيز بيان فرما! حضرت فرمود: پدرم از جدّش و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئيل و جبرئيل از خداى عزّ و جلّ نقل مى كند و همۀ احاديث من سندش اين گونه است. اى جابر! يك حديث كه از راستگويى فرابگيرى بهتر است براى تو از دنيا و آنچه در آن است(3).
حمدويه بن نصر الكّشى، قال حدثنا محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن محمد بن سنان، عن حذيفه بن منصور، عن ابى عبد الله عليه السّلام: اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر روايتهم عنّا.
كشى در اولين روايت كتاب خود از امام صادق نقل مى كند: پايۀ ارج مردان ما را براساس
ص: 4
رواياتشان از ما بشناسيد(1).
وى چندين حديث ديگر و مسند به همين مضمون نقل كرده است.
الصدوق، عن ابيه، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن النوفلى، عن على بن داوود اليعقوبى، عن عيسى بن عبد الله بن عمر بن على بن ابى طالب، عن ابيه، عن جدّه، عن على عليه السّلام، قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: اللّهم ارحم خلفائى، اللّهم ارحم خلفائى، اللّهم ارحم خلفائى قيل: يا رسول الله و من خلفائك ؟ قال: الذين يأتون من بعدى و يروون حديثى و سنّتى.
امير المؤمنين فرمود: پيامبر اكرم فرمود: خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما! گفته شد: اى رسول خدا! جانشينان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه پس از من مى آيند و حديث و سنّتم را بازمى گويند(2).
احمد بن محمد، عن محمد بن اسماعيل، عن سعدان بن مسلم، عن معاوية بن عمار، قال: قلت لابى عبد الله عليه السّلام: رجل رواية لحديثكم يبّث ذلك الى الناس و يسدّده فى قلوب شيعتكم و لعلّ عابدا من شيعتكم ليست له هذه الرواية، ايّهما افضل ؟ قال: رواية لحديثنا يبثّ فى الناس و يسدّده فى قلوب شيعتنا افضل من الف عابد.
معاوية بن عمار مى گويد به امام صادق عرضه كردم: مردى روايات شما را بسيار نقل مى كند و در ميان مردم منتشر ساخته و در قلوب شيعيان شما استوارى مى سازد و شايد عابدى از شيعيان شما اين گونه روايت نكند؛ كدامين برترند؟ حضرت فرمود: آن كه بسيار احاديث ما را روايت كرده و در ميان مردم بپراكند و در قلوب شيعيان ما استوار سازد برتر از هزار عابد است(3).
از اولين لحظاتى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله دهان مباركشان را به بيان حكمت و حقيقت گشود. خداوند گوشهايى شنوا و دلهايى توانمند را براى فراگرفتن آن كلمات مهيّا ساخت و در طول تاريخ پرفراز و نشيب و تلخ و شيرين اسلام هماره گروهى فرزانۀ عاشق، خردورز حكمت نيوش براى پاسدارى از كلام پيامبر و اهل بيت معصوم او كمر همت بستند و سختيها را به جان خريدند و گاه
ص: 5
جان بر سر اين مهم نهادند. گاهى براى دريافت تنها يك روايت سفرها كردند كه از اين سفرها بسيار گفته اند و ما به چند نمونۀ آن اشارت مى كنيم و مى گذريم:
1. جابر بن عبد الله انصارى گفت: حديثى از رسول اكرم به من رسيد كه آن را نشنيده بودم.
شترى خريدارى كردم و بار بسته و يك ماه سفر كردم تا به شام رسيدم و نزد عبد الله بن انيس رفتم و به دربان گفتم: به او بگو جابر بن عبد الله بر در ايستاده. پس دربان به نزد او رفت و گفت و او با تعجب پرسيد: جابر بن عبد الله ؟ دربان دوباره نزد من آمد و پرسيد: جابر بن عبد الله ؟ گفتم: آرى! دربان برگشته و به او خبر داد و او در حالى كه لباسش زير پايش قرار گرفته بود (با شتاب تمام) نزد من آمد و مرا در آغوش كشيد و من او را در آغوش كشيدم و گفتم: حديثى دربارۀ قصاص از تو به گوش من خورده كه تو آن را از رسول خدا شنيده اى و من نشنيده ام؛ ترسيدم قبل از آنكه از تو بشنوم تو بميرى يا من بميرم.
پس عبد الله گفت: از رسول خدا شنيدم: خداوند بندگان يا مردم را برهنه و ختنه ناكرده و «بهماء» محشور مى فرمايد. پرسيدم: «بهماء» يعنى چه ؟ گفت: يعنى هيچ چيز با خود ندارند.
سپس پروردگارشان با آنها سخن مى گويد به گونه اى كه نزديك و دور يكسان مى شنوند و مى گويد: من (ملك) پادشاه و مجازاتگر هستم. سزاوار نيست فردى از اهل بهشت وارد بهشت شود يا فردى از اهل آتش وارد دوزخ شود و نزد او ستمى باشد مگر آنكه از او قصاص نمايم حتى يك سيلى. ما به پيامبر گفتيم: چگونه قصاص كند با اينكه ما برهنه و ختنه ناكرده و بى چيزيم ؟ فرمود: با حسنات و سيّئات(1).
2 - ابو ايوب باخبر شد كه حديثى است كه آن را او و عقبة بن عامر از رسول خدا شنيده اند و كس ديگرى آن را نشنيده است. براى آنكه اين حديث را از عقبه بشنود به مصر سفر كرد و در آنجا به خانۀ امير مصر - مسلمة بن مخلد انصارى - رفت. امير مصر از او استقبال كرد و علت سفر را پرسيد. گفت: شنيده ام حديثى است كه جز من و عقبة بن عامر كسى آن را از رسول خدا نشنيده است. كسى را با من بفرست كه منزل او را به من ياد دهد. امير مصر كسى را همراه وى كرد و به در خانۀ عقبه رفت. چون عقبه باخبر شد با سرعت به سراغ او آمد و او را در آغوش گرفت و پرسيد: چرا بدين جا آمده اى ؟ گفت: حديثى دربارۀ ستر عيوب مؤمن است كه جز تو و من كسى آن را از رسول خدا نشنيده است.
عقبه گفت: آرى! شنيدم از رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه مى فرمود: «آن كس كه در دنيا عيبى را بر مؤمنى
ص: 6
بپوشاند خداوند روز قيامت او را خواهد پوشاند.» أبو ايّوب گفت: راست گفتى. سپس بر مركب خود سوار شد و به مدينه برگشت.
امير مصر خواست او را جايزه اى بدهد، ولى اين جايزه وقتى به دست او رسيد كه او به عريش مصر رسيده بود(1).
در روايتى ديگر از جابر نقل شده است كه شنيد كسى حديثى را از رسول اكرم فرا گرفته، و اكنون در مصر اقامت گزيده است. از مدينه شترى خريدارى كرد، و به مصر رفت تا اين حديث را از او فرابگيرد(2). و عبيد الله بن عدى براى يك روايت از مدينه به عراق آمد تا حديثى را از امير المؤمنين بياموزد(3).
اين شيوه به گونه اى مرسوم بود كه كتابهايى در اين رابطه نوشته اند؛ از جملۀ آنها كتاب الرحلة فى طلب الحديث، تأليف خطيب بغدادى است كه اخيرا در بيروت، دار الكتب العلميه آن را به چاپ رسانده است.
چه بسيار كسانى كه در راه نشر و نقل حديث دچار مشكلات شدند، به زندان افتادند و شكنجه ها ديدند. محمّد بن ابى عمير هرچه داشت در اين راه از دست داد و متحمل مشكلات بزرگى از جمله زندان و شكنجه شد(4).
در ايام هارون به او صد و بيست ضربه تازيانه زدند و يكصد و بيست و يك هزار (درهم يا دينار) از وى گرفتند و او را آزاد كردند(5).
بر اثر اين مشكلات كتابهاى حديثى وى از بين رفت ولى چهل جلد از آنها را حفظ كرده بود و از بر مى خواند. ازاين رو سند روايات او دچار قطع و ناپيوستگى است(6).
انتقال حديث هميشه به دو صورت كتبى و شفاهى بوده است. بلكه براساس احاديثى كه خطيب بغدادى و ديگران نقل كرده اند نوشتن حديث در زمان رسول الله صلّى الله عليه و آله در ميان صحابه امرى شايع بوده است(7) ولى على رغم اين مطلب، در دورانى از صدر اسلام كتابت حديث ممنوع شد و به همين سبب ضربۀ جبران ناپذيرى به حديث و چه بسا به انتقال معارف اسلامى به
ص: 7
نسلهاى بعدى وارد آمد.
اولين گام را در اين راه ابوبكر برداشت. ذهبى نقل كرده است:
ابوبكر خود كتابى در جمع آورى احاديث نگاشت كه در آن پانصد حديث گردآورى كرده بود. پس آتشى خواست و آن را سوزانيد عايشه مى گويد: پدرم پانصد حديث از رسول اكرم جمع كرده بود شب در هنگام خواب بسيار بى تابى مى كرد. من غمگين شده، پرسيدم: چرا اين گونه بى تاب هستى ؟ چون صبح شد گفت: دخترم! احاديث را بياور! آنها را آوردم. پس آتشى طلبيد و آنها را آتش زد. پس از او پرسيدم: چرا آنها را آتش زدى ؟ گفت: ترسيدم بميرم و اين روايت باقى بماند و اينها را از كسانى كه مورد اطمينان من بوده اند نوشته ام، ولى شايد آن گونه كه من فكر مى كرده ام نباشد(1).
او تنها به اين اكتفا نكرد. بلكه مردم را جمع كرد و به طور كلى آنها را از نقل احاديث رسول الله منع كرد و گفت: هر كس از شما پرسيد بگوييد بين ما و شما قرآن و كتاب خداست(2).
پس از او عمر بن خطاب اين شيوه را با گستردگى و شدت بيشترى دنبال كرد. اين شيوه در زمان عثمان، معاويه و ديگران ادامه يافت تا آنكه عمر بن عبد العزيز اين خسارت بزرگ و مصيبت سنگين را دريافت و در مقابل اين بدعت ايستاد همان گونه كه در مقابل بدعت سبّ و لعن على ايستادگى كرد.
ابراهيم الفوزى مى نويسد:
در نهايت قرن اول هجرى عمر بن عبد العزيز بن خلافت رسيد و اولين كار او در اصلاحات ممنوعيت فحاشى به امير مؤمنان و ديگر صحابه بود تا تفرقه اى كه بين مسلمانان ايجاد شده بود كاهش يابد؛ و دومين كار او در انجام اصلاحات فرمان تدوين سنّت بود(3). اين فرمان در كتب مختلف از جمله در كتاب تقييد العلم خطيب بغدادى، صفحۀ 106 آمده است؛ ولى پس از او اين اصلاحات تا زمان انقراض امويان متوقف ماند(4).
و باز ذهبى مى نويسد:
عمر از ترس اينكه كسى اشتباه به رسول خدا نسبت دهد و مردم به واسطۀ احاديث از قرآن باز مانند دستور داد مردم كمتر روايات نبوى را ذكر كنند(5).
و همو مى نويسد:
چون خواست قرظة بن كعب را به عراق بفرستد او را مشايعت كرد و سفارش كرد كمتر روايات پيامبر را براى مردم نقل كنند(6).
ص: 8
و أبو هريره گفت اگر در زمان عمر اين گونه احاديث پيامبر را مى گفتم او مرا كتك مى زد(1). و عمر بن مسعود و ابو دردا و ابو مسعود الانصارى را به جرم نقل احاديث پيامبر سه روز زندانى كرد(2). و بنا به نقل خطيب بغدادى اين افراد تا پايان دوران زندگى عمر در زندان باقى ماندند(3).
خطيب بغدادى روايت كرده است:
عمر با اصحاب رسول اكرم دربارۀ كتابت حديث مشورت كرد و همگى او را بدان اشارت كردند و كتابت حديث را خواستار شدند. ولى عمر يك ماه را به تفكر گذراند، سپس دست از كتابت برداشت.
خطيب بغدادى اين جريان را با سندهاى متعدد و نقلهاى متقاربى نقل مى كند(4).
در حادثه اى شگفت تر، عمر از تمامى صحابه خواست كتابهاى خود را بياورند و آنان گمان كردند او قصد جمع آورى آنها را دارد، به گونه اى كه در آن اختلافى نباشد. پس چون همۀ كتابها را گرد آورد تمامى آنها را آتش زد(5).
وى نه تنها خود دست از كتابت سنّت برداشت و كتابهاى موجود را آتش زد، بلكه در بخشنامه اى رسمى به تمامى شهرهاى اسلامى اعلام كرد: هركس كتابى در حديث دارد آن را از بين ببرد(6). معاويه نيز اين شيوه را دنبال كرد و دستور داد جز احاديثى كه در زمان عمر رايج بود از ساير احاديث بپرهيزند.
لازم به يادآورى است كه منابع اين احاديث تماما از كتب اهل سنّت است. براى تحقيق بيشتر دربارۀ اين واقعۀ تأسف انگيز و آثار مخرّب آن و همچنين بررسى روايات مربوط و شبهات و پاسخهاى آن مى توان به كتابهاى تدوين السنة الشريفه، اثر محقق بزرگ جلالى حسينى، منع تدوين الحديث از على شهرستانى و معالم المدرستين از علامه عسگرى مراجعه كرد.
شگفت آن است كه پيامبر صلّى الله عليه و آله خود فرمان به كتابت حديث مى داد و روايات بسيارى در اين رابطه در كتب اهل سنّت و شيعه آمده است. كتابهايى راجع به اين مهم نگاشته شده است، از جمله كتاب تقييدالعلم از خطيب بغدادى و شرف اصحاب الحديث از همان مؤلف و ادب الاملاء و الاستعلاء از سمعانى و مباحث فى تدوين السنة از الجبورى، بلكه سيرۀ مستمر صحابه در زمان
ص: 9
رسول اكرم و سپس ديگران در ساير عصرها بر كتابت حديث بوده است، به گونه اى كه بسيارى از علماى اهل سنّت ادعاى اجماع بر جواز، بلكه استحباب كتابت حديث كرده اند.
ولى پس از رسول اكرم تا زمانى دراز دست سياست مانع از كتابت حديث شد. البته اين تاريخ در مكتب اهل بيت عليه السّلام به گونه اى ديگر رقم زده شد. شيعه از ابتدا و بر طبق سنّت و شيوه و فرمان رسول اكرم و اهل بيت از كتابت حديث باز نماندند، بلكه اهل بيت افزون بر تأكيد بر شيعيان به كتابت، خود نيز به نوشتن احاديث مى پرداختند.
اكنون در دو فصل كوتاه به ذكر روايات كتابت و نمونه هاى آن مى پردازيم:
1. فرمان رسول خدا:
عن أبى، عن سعد، عن ابن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى، عن ابراهيم بن عمر البانى، عن ابى الطفيل، عن الباقر عليه السّلام عن آبائه عليهم السّلام قال رسول الله صلّى الله عليه و آله امير المؤمنين عليه السّلام: اكتب ما أملى عليك فقال: يا نبى الله أتخاف علىّ النسيان ؟ فقال: لست أخاف عليك النسيان و قد دعوت الله لك أن يحفظك و لا ينسينك و لكن اكتب لشركائك قال: قلت: و من شركائى يا نبى الله ؟ قال: الأئمة من ولدك بهم تسقى امتى الغيث و بهم يستجاب دعائهم و بهم يصرف الله عنهم البلاء و بهم ينزل الرحمة من السماء و هذا اوّلهم و أومى بيده الى الحسن بن على عليهما السّلام ثم أومى بيده الى الحسين ثم قال: الائمة من ولده(1).
امام باقر از پدرانش روايت مى كند كه پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: آنچه را برايت بازگو مى كنم بنويس! اميرالمؤمنين عرضه داشت: آيا مى ترسيد فراموش كنم ؟ فرمود: از فراموشى تو نمى ترسم و از خدا خواسته ام تو را حفظ كند و دچار فراموشى نسازد، ولى براى شريكان خودت بنويس! اميرالمؤمنين مى گويد. پرسيدم: اى پيامبر خدا! شريكان من كيانند؟ فرمود:
امامان از نسل تو كه به واسطۀ آنان باران نازل مى شود و دعاهايشان مستجاب مى گردد و خدا بلاها را برطرف و رحمتهاى آسمانى را فرو مى فرستد و اين اولين آنهاست. آنگاه اشاره به امام حسن كرد و سپس به امام حسين اشاره كرد و فرمود: و امامان از نسل او.
2. غوالى اللئالى، عن جريج، عن عطا، عن عبد الله بن عمر، قال. قلت: يا رسول الله صلّى الله عليه و آله. أ قيد العلم ؟ قال: نعم. و قيل: ما تقييده ؟ قال: كتابته(2).
عبد الله بن عمر مى گويد به پيامبر عرض كردم: آيا علم را در بند درآورم ؟ فرمود: آرى.
پرسيدند: به بند كشيدن علم چيست ؟ گفت: نگارش آن.
3. غوالى الئالى، عن حمّاد بن سلمة، عن محمد بن اسحاق، عن عمرو بن شعيب، عن ابيه، عن
ص: 10
جدّه قال. قلت: يا رسول الله اكتب كلّما أسمع منك ؟ قال: نعم. قلت: فى الرضا و الغضب ؟ قال:
نعم فانّى لا أقول فى ذلك كلّه إلاّ الحق(1).
عمرو بن شعيب از پدر، و او از پدرش نقل مى كند كه به حضرت رسول اكرم عرض كردم: آيا هر چه را از شما مى شنوم بنگارم ؟ حضرت فرمود: آرى! گفتم: در هنگام خشنودى و در هنگامى كه خشمگين هستيد؟ فرمود: آرى! زيرا من در تمامى اين حالات جز حقيقت نمى گويم.
4. عن كتاب عاصم بن حميد، عن ابى بصير قال: دخلت على أبى عبد الله عليه السّلام فقال:
دخل علىّ اناس من أهل البصرة فسألوني عن احاديث و كتبوها. فما يمنعكم من الكتاب ؟ أما انكّم لن تحفظوا حتى تكتبوا(2).
ابو بصير مى گويد به محضر امام صادق وارد شدم. حضرت فرمود: گروهى از مردم بصره نزد من آمدند و از احاديثى پرسيدند و نوشتند. چه چيز مانع نگارش شما مى شود؟! آگاه باشيد شما حفظ نمى كنيد (يا محفوظ نمى مانيد) مگر آنكه بنويسيد.
5. اخبرنا محمد بن الحسين بن فضل القطان، عن احمد بن محمد بن عبد الله بن زياد، حدثنا موسى بن اسحاق الانصارى، حدثنا جعفر بن حميد، حدثنا عبد الصمد بن سليمان، عن الخصيب بن حجدر، عن ابى صالح، عن ابى هريرة قال: كان رجل يشهد حديث النبي فلا يحفظه فيسألنى فاحدّثه، فشكا قلّة حفظه الى رسول الله صلّى الله عليه و آله فقال له النبى: استعن عن حفظك بيمينك يعنى الكتاب(3).
اين روايت را خطيب بغدادى با اسناد متعدد و مختلفى ذكر كرده است.
در صدر اسلام ائمۀ معصومين عليهم السّلام و اصحاب آنها كتابهاى زيادى را نگاشته اند كه برخى از آنها به دست ما رسيده، و برخى نرسيده اند. در اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:
1. جامعه يا املاء الرسول: كتاب بسيار بزرگى بود كه پيامبر بيان مى فرمود و على عليه السّلام آن را مى نگاشت كه به جامعه معروف است. اين كتاب روى پوست شتر نوشته شده و هفتاد ذراع بوده است بسيارى از صحابۀ ائمه آن را نزد ائمه ديده اند و ائمه از آن برايشان رواياتى را نقل كرده اند و تمامى احكام حتى مقدار ديه كمترين خراش نيز در آن وجود داشته است(4).
ص: 11
2. السنن و القضايا و الاحكام، نوشتۀ اميرالمؤمنين: در روايات مختلفى به اين كتاب اشاره شده است(1).
3. مصحف فاطمه: مطالبى كه حضرت فاطمه املا كرده و اميرالمؤمنين آنها را مى نگاشته است كه به نظر مى رسد بيشتر حوادث تاريخ آينده بوده است(2).
4. جفر: كتابى بود كه تمامى وقايع آينده در آن وجود داشت(3).
5. الجامع فى الفقه: از امام سجاد كه آن را ابو حمزۀ ثمالى روايت كرده است(4).
6. تفسير القران: از امام باقر كه ابو الجارود عبدى آن را نقل كرده، و رواياتى از آن در تفسير على بن ابراهيم قمى آمده است.
7. رسالة الاهوازية: رسالۀ مفصل پاسخ امام صادق به سؤالهاى عبد الله نجاشى، والى اهواز.
8. امالى الرضا: على بن خزاعى، برادر شاعر معروف دعبل خزاعى، آن را نقل كرده و امام رضا عليه السّلام در طوس آن را بر وى املا كرده است(5).
9. امالى الرضا: فضل بن شاذان آن را روايت كرده است.
10. فى احكام الدين: علامه سيد محسن امين آن را از كتابهاى امام عسكرى شمرده است(6).
پيروان ائمۀ معصومين عليهم السّلام على رغم تمامى فشارها، شكنجه ها، تهديدها، و حتى شهادتها مصرانه در تداوم انتقال ميراث حديثى كوشيده اند.
دارمى با سند خويش نقل مى كند:
ابو كثير گفت: پدرم نقل كرد كه در جمره وسطا به حضور ابوذر غفارى رسيدم. مردم گرد او جمع شده و از او سؤال مى كردند. مردى در مقابل او ايستاد و گفت: مگر تو از فتوا دادن ممنوع نشده اى ؟ أبو ذر سر برداشت و به او گفت: تو مگر جاسوس و مراقب من هستى ؟ اگر شمشير را پشت گردنم بگذارند ولى من گمان كنم كه قبل از فرو بردن شمشير مى توانم سخنى را كه از رسول خدا شنيده ام بازگويم آن را باز خواهم گفت(7).
شيعيان در كتابت حديث اصرارى بليغ مى ورزيدند. برخى از كتابهايى كه از صحابۀ رسول خدا صلّى الله عليه و آله و يا اصحاب ائمۀ هدى به يادگار مانده اند در همين كتاب معرفى شده است و بسيارى نيز در تطاول روزگار از دست رفته اند، كه تنها نام آن در دل كتابها و ياد و حسرت آنها در
ص: 12
دل دانش پژوهان باقى مانده است. به عنوان نمونه به ترتيب تاريخى به بعضى از اين نوشته ها از پيروان اهل بيت و برخى نيز از ديگران اشاره مى كنيم:
1. كتاب انس بن مالك، خادم رسول الله(1)
2. كتاب جابر بن عبد الله انصارى(2)
3. كتاب عبد الله بن عباس(3)
4. كتاب ابو رافع مدنى(4) آزادشدۀ رسول الله، به نام السنن و الاحكام و القضايا.
5. كتاب سلمان فارسى(5)
6. كتاب ابوذر غفارى(6)
7. كتاب على بن ابى رافع(7)
8. كتاب حجر بن عدى(8)
9. كتاب ابى بن كعب(9)
10. كتاب معاذ بن جبل(10)
7. كتاب سليم بن قيس هلالى(1)
8. كتاب ميثم تمّار(2)
9. كتاب ثابت بن دينار (ابو حمزۀ ثمالى)(3)
10. كتاب مجاهد، مفسّر معروف(4).
نگاشتن نام تمامى كسانى كه در راه اين هدف فداكارى كرده، و تلاشهاى ارزشمند و در عين حال، مخاطره آميزى مبذول داشته اند، خود كتابى مستقل و شايد داراى چندين مجلد را مى طلبد.
ما به گوشه اى از اين تلاشها به صورت كلى اشاره مى كنيم:
1. محمّد بن ابى عمير، 94 كتاب حديثى تدوين كرد(5).
2. على بن مهزيار اهوازى، 35 كتاب تأليف كرد(6).
3. يونس بن عبد الرحمن، 1030 كتاب نوشت(7).
4. فضل بن شاذان، 180 كتاب نگاشت(8).
5. محدثان شيعه 6000 كتاب نوشتند كه اكثر آنها در قرن اول هجرى نوشته شده است.
مهمترين آنها 400 كتاب بود كه به عنوان اصول اربعمائه مشهور شد(9).
6. محمد بن مسعود عياشى بيش از 200 كتاب. و شيخ صدوق بيش از 300 كتاب حديثى تأليف كرد(10).
البته اين سير فراز و نشيب بسيار داشت؛ گاه نشاط فوق العادۀ علمى بر آن غالب مى شد و مجموعه هاى حديثى بسيار به رشتۀ تحرير در مى آمد مانند زمان صادقين عليهما السّلام؛ سپس در زمان كلينى و صدوق و پس از آن در زمان شيخ بهائى و علامه مجلسى؛ و گاه اين شعله دچار خمودگى و سستى مى شد.
شايان ذكر است كه سير نسبتا دقيق اين حركت را مى توان در كتب معرفى شده در اين مجموعه ديد.
راويان، حديث را به طبقات مختلفى تقسيم كرده اند. شهيد ثانى در توضيح طبقه مى نويسد:
ص: 14
طبقه در اصطلاح (درايه و حديث) عبارت از گروهى هستند كه در سن و ملاقات اسناد مشتركند؛ پس آنان كه در يك زمان مى زيسته و از يك عده از اساتيد استفاده برده اند يك طبقه محسوب مى شوند(1).
آيت الله بروجردى، راويان از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله تا زمان شيخ طوسى را به 12 طبقه تقسيم كرده است. وى در توضيح اين تقسيم مى نويسد:(2)
راويان روايات را از اساتيد خود فرا مى گرفتند و براى شاگردان خود نقل مى كردند و اگر تمامى راويان را به ترتيب زمانى مرتّب كنيم، به گونه اى كه اساتيد از شاگردان بازشناخته شوند از زمان رسول اكرم تا زمان شيخ طوسى 12 طبقه خواهند شد؛ البته در صورتى كه ملاك اين ترتيب راويانى باشند كه عمر متعارفى داشته اند. بنابراين اگر راويانى باشند كه عمر طولانى داشته و معاصر با دو طبقه از اساتيد باشند تعداد راويان در سند حديث كمتر شده و سند اعلى ناميده خواهد شد و اگر برعكس راويانى كم عمر باشند، يا از معاصران خود نقل كرده باشند، افراد سند روايات بيشتر خواهد شد.
اين طبقات دوازده گانه بدين شرح اند:
طبقۀ اول: آنان كه از رسول خدا روايت كرده اند، همچون: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار؛
طبقۀ دوم: آنان كه از كسانى روايت كرده اند كه آن اشخاص از رسول خدا شنيده بودند، مانند:
سهل بن حنيف، محمّد بن ابو بكر، اصبغ بن نباتة، كميل بن زياد؛
طبقۀ سوم: نقل كنندگان از راويان طبقه دوم، مانند: كرز بن حبش، سلمة بن كهيل، ابو حمزۀ ثمالى؛
طبقۀ چهارم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ سوم، مانند: زرارة بن اعين، ابان بن تغلب، بريد بن معاويه العجلى، عبيد الله حلبى، محمّد بن مسلم، ابو بصير؛
طبقۀ پنجم: آنان كه از طبقۀ چهارم روايات را فرا گرفته اند، مانند: حريز بن عبد الله، سماعة بن مهران، عبد الله بن سنان؛
طبقۀ ششم: آنان كه از طبقۀ پنجم روايات را فرا گرفته اند، مانند: احمد بن ابى نصر بزنطى، اسماعيل بن مهران، حسن بن جهم، حسن بن محبوب. اين طبقه غالبا متولد حدود سالهاى 145 تا 160 ه. ق. و متوفى در سالهاى 210 تا 230 ه. ق. هستند؛
طبقۀ هفتم: آنان كه از راويان طبقۀ ششم روايت كرده اند، مانند: ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، ابراهيم بن هاشم، احمد بن حسن بن على بن فضال، احمد بن محمّد بن خالد برقى و پدرش.
ص: 15
اين اشخاص متولد سالهاى 185 تا 200 ه. ق. و متوفى در سالهاى 260 تا 270 ه. ق. هستند؛
طبقۀ هشتم: آنانكه از راويان طبقۀ هفتم روايت كرده اند. مانند: ابراهيم بن نصير و برادرش.
احمد بن علويه الاصفهاني، جعفر بن محمّد بن مالك الفرازى، حسن بن على بن مهزيار، محمّد بن جعفر بن احمد بن بطة القمى، محمّد بن حسن بن صفار، محمّد بن على بن محبوب. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 230 تا 250 ه. ق. و متوفا در سالهاى 300 تا 310 ه. ق هستند؛
طبقۀ نهم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ هشتم، مانند: محمّد بن يعقوب الكلينى، احمد بن ابراهيم المعلى، احمد بن جعفر بن سفيان البزوفرى، احمد بن داوود القمى، احمد بن محمد بن يحيى العطار، حسن بن على بن ابى عقيل العمانى، حسين بن روح. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 260 تا 270 ه. ق. و متوفا در سالهاى 330 تا 350 ه. ق. هستند؛
طبقۀ دهم: روايت كنندگان از راويان طبقۀ نهم، مانند: ابو اسحاق المذارى، احمد بن احمد الكوفى، احمد بن محمد بن حسن بن وليد القمى، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، حسين بن على بن الحسين بن بابويه، محمد بن ابراهيم النعماني، محمد بن اسحاق النديم (مؤلف الفهرست)، محمد بن على بن بابويه. اين اشخاص غالبا متولد حدود سالهاى 290 تا 310 و متوفا در سالهاى 360 تا 380 ه. ق. هستند؛
طبقۀ يازدهم: نقل كنندگان از راويان طبقۀ دهم. مانند: احمد بن ابراهيم القزويني، حسين بن عبيد الله الغضائرى، على بن احمد پدر نجاشى، شيخ مفيد، محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى.
اين اشخاص غالبا در حدود سالهاى 400 تا 420 ه. ق. وفات يافته اند؛
طبقۀ دوازدهم: راويان از افراد طبقۀ يازدهم، مانند: احمد بن حسين خزاعى نيشابورى، احمد بن على النجاشى، تقى بن نجم الحلبى، مؤلف كتاب الكافى در فقه، جعفر بن دوريستى، سالار بن عبد العزيز ديلمى، سليمان بن حسن صهرشتى، محمّد بن حسن الطوسى، محمّد بن على الكراجكى. غالبا اين عده در حدود سالهاى 450 تا 460 ه. ق. وفات يافته اند.
آنان كه از اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السّلام روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ اول، يا دوم اند.
آنان كه از امام سجاد روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ اول، دوم، و يا سوم اند.
آنان كه از امام باقر روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ چهارم اند.
آنان كه از امام صادق روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ چهارم يا پنجم (اكثرا از پنجم) هستند.
ص: 16
آنان كه از امام كاظم روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ پنجم اند.
آنان كه از امام رضا روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ ششم اند.
آنان كه از امام جواد روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ ششم و هفتم اند.
آنان كه از امام هادى و امام عسكرى روايت كرده اند اكثرا از طبقۀ هفتم اند.
آنان كه از امام مهدى روايت كرده اند تنها سفراى اربعه اند كه نخستين فرد آنها از طبقۀ هفتم و دومين فرد از طبقۀ هشتم و دو نفر ديگر از طبقۀ نهم هستند.
از طبقۀ هشتم به بعد (مگر اندكى از طبقۀ نهم) به صورت مستقيم از ائمه روايتى ندارند(1).
تدوين حديث پس از ائمۀ معصومين عليهم السّلام را مى توان به چهار دوره تقسيم كرد:
1. دوران اول يا دوران نگارش كتابهاى الكافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و الاستبصار.
در اين دوران اصول و كتب به يادگار مانده از دورانهاى پيشين جمع آورى، تدوين، تهذيب و مرتب شد و از آن ميان كتب اربعۀ حديثى شيعه متولد شد.
البته در اين دوران صدوق كتاب بسيار مفصل و ارزشمند خود، مدينة العلم را نگاشت كه يكى از مهم ترين كتب حديثى به شمار مى رود؛ ولى متأسفانه در اثر گذشت روزگار اين كتاب از بين رفت و اكنون اثرى از آن نيست.
پس از نگارش اين جوامع اربعه تا مدتى حركت عمدۀ حديثى مشاهده نمى شود.
2. دوران دوم نگارش كتب اربعۀ دوم يا محمدون اربعۀ اخر.
پس از گذشت دورانى نسبتا طولانى، علامه فيض كاشانى به نگارش كتاب وافى همت گماشت و علامه مجلسى دست اندركار جمع آورى تمامى روايات موجود و تأليف كتاب سترگ و ارزشمند بحارالانوار شد و بالأخره شيخ حرّ عاملى كتاب ارزشمند وسائل الشيعه را تأليف كرد.
اين سه كتاب را چهارمينى نيز بوده است كه برخى آن را كتاب جوامع العلوم از سيد محمد جزائرى، مشهور به سيد ميرزا، و گروهى ديگر مستدرك الوسائل و محدّث نورى دانسته اند.
البته به جز اين كتابها، كتب حديثى بسيارى تأليف شده است، همان گونه كه كتابهاى بسيارى نيز در شرح و توضيح و نقد و بررسى حديث نگاشته شده است به گونه اى كه اكنون حديث به عنوان يكى از علوم اسلامى داراى گرايشهاى مختلف و منابع بسيار غنى و فراوان است.
ص: 17
محدّثان در تأليف كتابهاى حديثى داراى شيوه هاى مختلفى هستند. شايان ذكر است كه اين كتاب به بسيارى از اين شيوه ها اشاره كرده است و لازم به نظر مى رسد كه در مقدمۀ حاضر دربارۀ اين شيوه ها توضيح مختصرى ذكر شود تا خوانندگان گرامى را در فهم مطالب كتاب مفيد افتد.
كتاب شناس بزرگ، شيخ آقابزرگ تهرانى دربارۀ اين لغت مى نگارد:
اين كلمه عنوان بعضى از كتب حديثى است و منظور كتابى است كه در آن رواياتى كه از استاد شنيده شده درج شده است و غالبا به ترتيب جلسات شنيدن حديث مرتّب مى شود. ازاين رو گاه آن را «المجالس» و گاه «عرض المجالس» مى نامند.
از جهت معتبر بودن و نيز اندك بودن احتمال سهو و غلط و فراموشى نظير اصل است. اولين كتاب از اين دست امالى رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر على عليه السّلام مى باشد(1).
محقق محترم شيخ محمد رضا مامقانى مى نويسد:
مملى بيان كنندۀ حديث است و املا و املال هر دو به يك معنى است. مجالس املا برترين روايت شمرده مى شوند و كسى متصدّى جلسات املا نمى شود مگر آنان كه به مرتبتى والا از علم و معرفت و احاطه رسيده باشند(2).
حاجى خليفه دربارۀ اين لغت گفته است:
امالى جمع املاء است و معنى آن اين است كه عالمى مى نشيند و شاگردان به گرد او با دوات و قلم حلقه مى زنند و عالم علومى را كه خداوند بر زبانش جارى مى سازد بيان مى كند و شاگردان آنها را مى نگارند و تبديل به كتابى مى شود و آن را املاء و امالى مى نامند. پيشينيان از فقها و محدثين و اهل عربيت و ديگر علوم و شيوه شان اين گونه بود ولى اكنون اين شيوه به واسطۀ از دست رفتن علما و علوم از بين رفته است؛ علماى شافعيه آن را «تعليق» مى خوانند(3).
گاهى اين كلمه همراه با كتاب ذكر مى شود، مثلا گفته مى شود: وى داراى اصل و كتاب است.
علما اين جمله را دليل تفاوت ميان اصل و كتاب دانسته اند و فرقى بين اين دو به صورتهاى گوناگون بيان كرده اند.
ص: 18
محقق بزرگوار شيخ عبد الله مامقانى در توضيح اين فرق، اقوال گوناگون زير را بيان مى كند:
1. اصل آن چيزى است كه فقط كلام معصوم عليه السّلام در آن جمع آورى شده باشد ولى در كتاب سخن معصوم همراه با سخن مؤلف گردآورى شده است.
2. كتب روايات داراى ترتيب را اصل مى گويند ولى به جمع آورى روايات بدون ترتيب كتاب گفته مى شود.
3. كتاب مجموعه اى است كه داراى ابواب و فصول باشد و اصل فاقد چنين تنظيمى است.
4. اصول رواياتى است كه بدون واسطه از معصوم گرفته شده و كتاب، روايات با واسطه را گويند.
5. اصل رواياتى است كه از كتابى ديگر برگرفته نباشد، برخلاف كتاب كه ممكن است از كتب ديگر فراهم آورده شده باشد(1). البته برخى بر اين اقوال سخنهاى ديگرى نيز افزوده اند، چنانكه كتاب شناس معاصر آقابزرگ تهرانى و نيز شيخ محمد رضا مامقانى در مستدرك كتاب مقياس الهداية مى نويسد:
مى توان گفت اصل رواياتى است كه مؤلف آن را از امام شنيده يا از كسى نقل مى كند كه او مستقيما از امام شنيده است، آن را اصل مى گويند چون قبلا اين روايات در عالم كتابت و نگارش وجود نداشته است، پس اين كتاب اصل تمام اين روايات در عالم كتابت و نگارش است ولى كتاب لفظ اعمّى است كه بر اصل، نوادر، نسخه، رساله و غيره اطلاق مى شود(2).
برخى اصل را در مقابل مصنّف دانسته اند و گفته اند اصل كتابى است كه در آن تنها روايات آمده و هيچ گونه نقض و ابرامى در آن آورده نشده است و مصنّف كتابى است كه در موضوع حديث نيست يا در آن احاديث همراه با نقض و ابرام و حلّ تعارض آورده شده است و كتاب اعم از اصل و تصنيف است(3).
اين كتابها كه نزد علماى حديث داراى مكانتى ارجمند و ارزشى والا است اصولى است كه شاگردان امام صادق آنها را نگاشته و روايات را در آنها گردآورى كرده اند؛ البته در تعداد اين اصول و زمان گردآورى آنها و همچنين مقدار باقى ماندۀ آنها اختلافاتى هست.
علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
ص: 19
شهرت محقّقه دلالت مى كند كه اصحاب اصول كمتر از چهار صد نفر نبوده اند.
امين الاسلام طبرسى (متوفاى 548) در كتاب اعلام الورى گفته است:
از امام صادق چهار هزار نفر از علماى مشهور روايت كرده اند و جوابهاى آن حضرت به مسائل را در چهارصد كتاب گرد آورده اند كه آنها را اصول مى نامند و اين اصول را اصحاب امام صادق و امام كاظم روايت كرده اند.
محقق حلّى (متوفاى 676 ه. ق.) در كتاب المعتبر گفته است:
پاسخهاى امام صادق به پرسشها در چهارصد كتاب از چهارصد مؤلف گردآورى شده و به نام اصول ناميده شد.
شهيد در ذكرى گفته است:
پاسخهاى امام صادق به پرسشها را چهارصد مؤلف در چهارصد كتاب گرد آوردند و اصحاب معروف آن حضرت را چهار هزار نفر نگاشته اند.
و شيخ حسين عبد الصمد - پدر شيخ بهائى - در كتاب درايه اش مى نويسد:
تنها پاسخهاى امام صادق در چهارصد كتاب از چهارصد مؤلف گردآورى شده است كه آنها را اصول مى نامند و در علوم مختلفه مى باشد(1).
وى سپس سخن شهيد ثانى و شيخ بهائى و برخى ديگر را به همين مضمون نقل مى كند؛ بعد وارد بحث زمان نگارش اين اصول مى شود و مى نويسد:
مى توانيم بگوييم اين اصول در زمان اميرالمؤمنين تا زمان امام عسكرى نوشته شده است...(2)
و بالأخره مى نويسد:
تاريخ نگارش اكثر اين اصول در زمان امام صادق بوده است(3).
روايات بسيار و با تعابير مختلف در جوامع روائى شيعه و سنّى آمده است كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله افراد را به حفظ چهل حديث تشويق فرموده و ثوابهاى گوناگونى را بر آن وعده داده است. برخى اين روايات را مشهور، و بعضى آن را متواتر دانسته اند؛ البته متن اين روايات و عبارات آن مختلف است.
در برخى روايات آمده است: من حفظ على امّتى اربعين حديثا.
ص: 20
در برخى ديگر آمده است: من حمل من امّتى اربعين حديثا.
در برخى ديگر آمده است: من نقل عنّى الى من يلحقنى من امّتى اربعين حديثا.
در برخى ديگر آمده است: من روى على امّتى أربعين حديثا.
و دربارۀ ثواب آن نيز در برخى روايات آمده است: بعثه الله فقيها عالما.
و در برخى ديگر آمده است: لقى الله يوم القيامة فقيها عالما.
و در برخى ديگر آمده است: كنت له شفيعا و شهيدا يوم القيامة.
و در برخى ديگر آمده است: كتب فى زمرة العلماء و حشر فى جملة الشهداء.
و در برخى ديگر آمده است: كنت شفيعا له.
و در برخى ديگر آمده است: قيل له أدخل من اىّ ابواب الجنة.
براى يافتن عبارات مختلف و نيز حفظ اربعين حديث مى توان به منابع زير مراجعه كرد:
1. الكافى، ج 1، ص 49.
2. بحار الانوار، ج 2، ص 154.
3. خصال، ص 542.
4. وسائل الشيعه، ج 18، ص 67.
5. مستدرك الوسائل، ج 17، ص 289.
6. البداية و النهاية ابن كثير، ج 12، ص 173.
7. العلل المتناهيه ابن جوزى، ج 1، ص 114.
8. شرف اصحاب الحديث خطيب بغدادى، ص 31.
9. جامع بيان العلم ابن عبد البرّ، ج 1، ص 43.
10. كنز العمال، ج 1، ص 74.
11. الدرّ المنثور، ج 5، ص 343.
12. تفسير القرطبى، ج 10، ص 346.
اين روايات موجب شد كه عدۀ زيادى از دانشمندان به نگارش كتابهايى دست زدند و در آن چهل حديث را گرد آوردند. اين گونه كتابها گاه به نام «اربعين» يا «اربعون حديثا» يا «الاربعين» يا «اربعين حديثا» و يا به نامهاى فارسى «چهل حديث» و امثال آن ناميده مى شوند و گاه خود داراى اسمى مستقل هستند، مانند: «الرسالة العلية» كه چهل حديث كاشفى است يا «كشف الحق» كه چهل حديث خاتون آبادى است و در همين كتاب معرفى خواهند شد.
ص: 21
مؤلفان كتابهاى چهل حديث گاه تنها به گردآورى متون روايات پرداخته، و در برخى اوقات تعداد چهل حديث را جمع آورى كرده و آن را به شرح درآورده اند. از طرفى ديگر، گاهى تمامى چهل حديث پيرامون يك موضوع بوده است، مثلا چهل حديث راجع به نماز يا چهل حديث راجع به فضايل اميرالمؤمنين و گاه داراى موضوعات متفرقه است.
در پاره اى اوقات اين احاديث از گويندگان مختلف نقل شده و گاه تمامى احاديث از يك فرد روايت شده است؛ مثلا چهل حديث از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله يا چهل حديث از اميرالمؤمنين و يا چهل حديث از فلان راوى.
گاهى اين اربعين ها داراى نظمى خاص و ترتيبى ويژه اند و گاه چهل حديث بدون هيچ ترتيب و تنظيمى به دنبال هم ذكر شده اند.
در اين كتاب نمونه هايى از انواع نگارش اربعين ها ذكر شده است.
بنا به نقل محقق بزرگوار، كاظم مدير شانه چى، اولين اربعين را ابوالحسن محمّد بن اسلم طوسى كندى (متوفاى 242) كه از محدثان برجسته و مورد اطمينان خراسان بوده و نيز معاصر وى ابوالحسن مؤيد بن محمّد بن على الطوسى حافظ (متوفاى 243) كه از بزرگان علم حديث به شمار مى رفته است نگاشته اند(1).
علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه بيش از يكصد اربعين و چهل حديث را معرفى كرده است(2).
قبلا در توضيح كلمۀ اصل مطالبى در توضيح كلمۀ كتاب گذشت.
اين كلمه داراى معانى بسيار زيادى است ولى در علم حديث معمولا به چند معنى به كار مى رود.
1. مسند در مقابل مرسل: رواياتى كه داراى سند متصل است، مسند، و آنچه را داراى سند نيست و يا سند آن كامل نيست مرسل يا مقطوع مى خوانند(3).
ص: 22
البته برخى تعريفات غير مشهور ديگر نيز در اين رابطه وجود دارد.
2. گاهى محدث رواياتى را در يك كتاب آورده و سند آن روايات را در كتاب جداگانه اى ذكر كرده است كه به آن مسند يا مشيخه (به دو اعتبار) گفته مى شود.
3. گاه روايات براساس اولين راوى آن تنظيم مى شود و مسند همان راوى نام مى گيرد؛ مثلا تمامى رواياتى را كه امام كاظم نقل فرموده است مسند امام كاظم مى نامند و يا تمامى رواياتى را كه محمّد بن مسلم نقل كرده است مسند محمّد بن مسلم مى خوانند. گاهى مؤلف روايات مربوط به هر راوى را در باب جداگانه اى ذكر كرده و تمامى آنها را در يك كتاب گرد آورده است. اين كتاب را نيز مسند مى نامند و به نام مؤلف آن اضافه مى كنند، مانند مسند احمد حنبل يا مسند حميدى.
كتاب شناس بزرگ معاصر، علامه آقابزرگ تهرانى دربارۀ اين اصطلاح مى نويسد:
عنوان عامى است براى برخى از تأليفات علما در قرون اول تا چهارم هجرى كه در آن احاديث غير مشهور يا احاديثى كه دربردارندۀ احكام غير متداول يا استثنايى و يا مستدرك ديگر روايات بوده است گردآورى مى نموده اند و ما نزديك به 200 نمونه از اين كتابهاى نوادر را معرفى مى كنيم كه آنها را از كتب اربعۀ رجالى استخراج نموده ايم، اگرچه اكثر آنها امروزه وجود ندارند ولى شناخت اين كتب و مؤلفين آنها ما را با تاريخ حديث آشنا مى سازد ولى معنى اصطلاحى نوادر نزد علماى قرن پنجم، مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى و نجاشى داراى يك نوع پيچيدگى است، همانند پيچيدگى اى كه در كلمۀ اصل و كتاب در نظر ايشان وجود دارد. گاه يك كتاب را يك نفر به نام نوادر مى خواند و ديگرى آن را كتاب مى خواند(1).
محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل از سيد نعمت الله جزائرى نقل مى كند:
شيخ طوسى از جهت شهرت نوشتجات و استقبال طلاب از كتابهاى او بهرۀ برتر را دارا بوده است. طلاب و دانشجويان براى نگارش كتب او شتاب داشته اند و از آن نسخه هاى متعددى برمى گرفته اند ازاين رو پس از تأليف هر كتاب و استنساخ طلاب از آن، شيخ به رواياتى برخورد مى كرده است كه آن را در باب مربوطه ذكر نكرده است و چون از كتاب نسخه هاى مختلفى نگاشته شده و قرائت شده بود آن را به باب مربوطه الحاق نمى كرد، بلكه آن را در بابى غير مناسب يا باب خاصى تحت عنوان «زيادات» يا «نوادر» ذكر مى نمود(2).
در صورت صحّت اين نسبت، اين يك اصطلاح ويژه در باب نوادر خواهد بود؛ ولى مشهور
ص: 23
ميان محدثان اين است كه رواياتى كه همانند ندارند و تعداد قابل توجهى نيستند كه در باب مستقلى ذكر شوند در يك باب و تحت عنوان «نوادر» آورده مى شوند(1).
راوى در دسترسى به يك حديث ممكن است از شيوه هاى مختلفى استفاده كند و براساس همين شيوۀ دستيابى، ارزش حديث افزوده و يا كاسته مى شود. مثلا روايتى را كه راوى به طور مستقيم از استاد شنيده و نقل كرده است با روايتى كه آن را در كتابى ديده است و در انتساب آن كتاب به مؤلف آن يقينى نيست تفاوت بسيار زيادى خواهد بود. ما به طور مختصر به شيوه هاى دريافت حديث كه اصطلاحا آن را شيوۀ تحمّل حديث مى نامند اشاره مى كنيم.
1. سماع: استاد در اين شيوه روايات را براى شاگردان مى خواند و چون احتمال سهو و غلط و تصحيف در اين شيوه بسيار اندك است از ارزش بسيار والايى برخوردار است. گاهى استاد روايتى را از حفظ و گاه از روى كتاب مى خواند و بعضى اوقات آن را بر شاگردان ديكته مى كند كه آن را املا مى نامند. در نقل اين شيوه از كلمات «حدّثنا، اخبرنا، سمعت فلانا، قال فلان» و امثال آن استفاده مى شود و در برخى موارد براى رعايت اختصار تنها كلمۀ «ثنا» يا «نا» به كار مى رود.
2. اجازه: استاد در اين شيوه به شاگرد اجازه مى دهد روايات او را نقل كند. گاه شاگرد اين روايت را از استاد شنيده است «اجازۀ مسموعات»؛ و گاهى اين روايات در تأليفات استاد وجود دارد، «اجازۀ نقل مؤلّفات». گاه اين اجازه به يك شخص معين با ذكر نام وى و گاهى نيز به عنوان عامّى صادر مى شود، مثلا: «اجرت لبنى فلان» يا «اجزت لجميع العلما» و امثال آن.
3. قرائت: گاه شاگرد روايت را بر شيخ مى خواند و شيخ آن را گوش مى دهد و تأييد مى كند.
اين شيوه نيز همانند شيوۀ سماع از ارزش والايى برخوردار بوده و شيوع بيشترى داشته است.
4. مناوله: مؤلف، كتاب يا نوشتۀ خود را به شاگرد مى سپارد و به او اجازۀ نقل آن را مى دهد.
5. وجاده: راوى كتاب يا روايتى را به خط يكى از استادان و راويان بيابد و يقين كند اين روايت و كتاب از فلان استاد و راوى است. اين شيوه نازلترين شيوۀ نقل حديث است؛ و برخى آن را جايز نشمرده اند.
بعضى از شيوه هاى ديگر نظير اعلام، وصيت، كتابت نيز هست كه براى رعايت اختصار از توضيح بيشتر خوددارى مى كنيم. پژوهشگران مى توانند به منابع زير مراجعه كنند:
ص: 24
1. الدراية از شهيد ثانى، صفحۀ 20.
2. دراية الحديث از كاظم مدير شانه چى، صفحۀ 131.
3. مقياس الهدايه از شيخ عبد الله مامقانى.
4. دانش حديث از نجف زاده، صفحۀ 182.
5. علوم حديث از صبحى صالح، صفحۀ 69.
1. حديث قدسى: سخنى غير از قرآن است كه پيامبر با معصوم عليهم السّلام آن را از خداوند متعال نقل كند. و دربارۀ فرق بين حديث قدسى و قرآن مباحث بسيارى در كتب مربوطه آمده است(1).
2. حديث مرسل: حديثى است كه سند آن به طور متصل و كامل به معصوم منتهى نشود، بلكه يك يا چند راوى آن ذكر نشده باشند. گاه اين حديث را «مرفوع» يا «مقطوع» يا «منقطع» نيز مى نامند. البته دربارۀ اين الفاظ تعاريف مختلف ديگر و برخى ويژگى ها در كتب مربوط به علم درايه و حديث ذكر شده است كه تفصيل آن را مى توان در كتابهاى مربوط ملاحظه كرد.
3. حديث مضمر: گاه راوى به جاى ذكر نام صريح معصومى كه ناقل روايت است تنها ضميرى را ذكر مى كند و مى گويد: «سألته» يا «قال» و گوينده را مشخص نمى كند؛ اين گونه روايات را مضمره مى نامند و براساس اعتبار و ارزش ناقل آن داراى اعتبار خواهد بود. چنانكه برخى مضمرات محمّد بن مسلم و امثال او را معتبر شمرده اند.
4. توقيع: توقيع به معناى امضا كردن نامه و فرمان و نشان كردن برنامه و منشور است و نيز پاسخهايى است كه بزرگان و دولتمردان زير سؤالها و درخواستهاى كتبى كه از ايشان مى شود مى نويسند. در كتب روائى شيعه قسمتى از مكتوبات ائمه را توقيع مى گويند كه بيشترين آنها مربوط به امام هادى، امام عسكرى و امام زمان است. برخى از راويان تنها به گردآورى همين توقيعات پرداخته اند، از جمله عبد الله بن جعفر الحميرى كتابى به نام التوقيعات الخارجة من الناحية المقدسة و از معاصران نيز جعفر وجدانى كتاب توقيعات المقدسه و خادمى شيرازى كتاب مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيۀ حضرت بقية الله را نگاشته اند.
5. معنعن: روايتى است كه در سند آن كلمۀ «عن» تكرار شده است؛ و از آنجا كه در اين نوع روايت شيوۀ تحمل حديث بيان نشده است از ارزش كمترى نسبت به احاديثى كه با الفاظ
ص: 25
«حدثنا» و «اخبرنا» نقل شده برخوردار است.
6. موضوع: رواياتى كه جعلى بوده و به دروغ به معصومين نسبت داده شده است، موضوع، مجعول، يا مختلف ناميده مى شود.
در علم حديث راههايى براى تشخيص روايات موضوعه بيان شده و در معرفى اين گونه روايات نيز تأليفاتى نگاشته شده است.
7. متواتر: روايتى است كه راستى آن معلوم باشد و به واسطۀ بسيارى سند و نقلهاى زياد، انسان به صحت نقل آن يقين پيدا كند. روايت متواتر داراى اقسامى همچون متواتر لفظى، متواتر معنوى، متواتر بين المسلمين، و متواتر بين الشيعه است.
8. واحد: روايتى است كه انسان به صحت نقل آن يقين پيدا نكند، و اين خبر داراى اقسامى است: خبر مشهور و مستفيض، خبر مقبول، خبر غريب و امثال آن.
9. مستفيض: خبر واحدى است كه راويان آن بيشتر از دو يا سه نفر در هر طبقه باشند.
10. خبر صحيح: روايتى است كه تمام راويان آن راستگو و داراى مذهب تشيع باشند. البته در اين رابطه برخى اختلافات بين قدما و متأخران و برخى نظريات ديگر غير مشهور نيز هست كه در كتابهاى مربوط به طور مفصل ذكر شده است.
11. موثق: روايتى است كه راويان آن راستگو باشند ولى مذهب آنان تشيع نباشد و يا معلوم نباشد پيرو چه مذهبى هستند. اين گونه روايات را بسيارى از علما پذيرفته اند و بدان عمل مى كنند.
12. ضعيف: روايتى است كه راوى آن راستگو نباشد و يا از جهت راستگويى و دروغگويى مجهول باشد. اين گونه روايتها قابل استدلال نيست.
در نوشتار حاضر به صورت مفصل به توضيح و تبيين الفاظ مورد استعمال در علم حديث پرداخته نشد، زيرا بحث مفصل آن را بايد در كتابهاى درايه و علم الحديث دنبال كرد؛ ولى از آنجا كه برخى از اين الفاظ در متن كتاب مكرر آمده است ناچار بوديم جهت آشنايى برخى از خوانندگان محترم، به طور كوتاه و خلاصه و به دور از تقسيمات و ريزه كاريهاى فنى اين الفاظ را تبيين كنيم.
ص: 26
آنچه در نگارش اين كتاب مورد نظر بوده، كتابهاى حديثى شيعه است كه تا نيمۀ اول قرن چهارده هجرى و به طور دقيقتر تا وفات محدّث بزرگوار ميرزا حسين نورى (1320 ه. ق.) [كه آخرين نفر از محمدون ثلاثۀ دوم است] نگاشته شده است.
بنابراين، كتابهاى حديثى كه پس از اين تاريخ نگاشته شده اند اگرچه بسيارى از آنها جايگاه ارجمندى داشته و شايستۀ معرفى و تبيين بوده اند همانند كتاب الغدير علامۀ امينى ولى در محدودۀ اين نگارش نگنجيده و معرفى نشده اند؛ تنها استثنا در اين بخش كتاب چهل حديث امام امت، خمينى بزرگ است؛ زيرا كه مؤلف آن نيز استثناى تاريخ معاصر ما بود. اين جانب دوست داشتم اين كتاب خالى از نام و ياد آن احياكنندۀ اسلام ناب محمدى و حياتبخش مكتب حديث اهل بيت عليهم السّلام نباشد زيرا اصلى ترين كار و بزرگترين وصيت او كه در وصيتنامۀ سياسى الهى اش به آن تصريح كرد توجه به ثقلين (كتاب و عترت) بود و اين تأليف گام كوتاهى است در اين جهت.
و از سويى ديگر، تنها كتابهايى در اين نوشتار معرفى شده اند كه به صورت مستقل و به عنوان يك كتاب موجود باشند. بنابراين، برخى از نامه ها، وصيّتها، و خطبه ها، كه داراى مضامين بسيار والا و معارف فراوانى هستند ولى فقط ضمن كتابهايى همچون نهج البلاغه، تحف العقول، و... آمده اند، به صورت مستقل معرفى نشده و مابين كتابهاى اصلى به آنها اشاره شده است. از طرف ديگر، كتابهايى كه اكنون اثرى از آنها در دست نيست، اگرچه مطالب زيادى دربارۀ آنها مى توان گردآورى كرد، در اين كتاب معرفى نشده اند. برخى از كتابها همچون مصحف فاطمه عليها السّلام، تفسير ابن عباس، مدينة العلم صدوق، الدّر و المرجان علامه حلّى، اگرچه موضوع و حتى شيوۀ نگارش آنها مشخص است ولى اكنون به صورت كتاب در دسترس نيستند و بعضى ديگر نيز هنوز به صورت نسخه هاى خطى وجود دارند. اين گونه كتابها در اين نوشتار معرفى نشده اند و اگر خداوند توفيق دهد در نوشتارى جداگانه معرفى خواهند شد. البته كتابهاى معرفى شده در اين مجموعه تماما مورد مراجعه و بررسى مستقيم قرار گرفته و از نقل قول اشخاص دربارۀ كتاب بدون استناد به گوينده پرهيز شده است.
در نوشتار حاضر كوشش شده است همراه با معرفى موضوعات كتاب، دربارۀ شيوۀ نگارش
ص: 27
آن از جهت تنظيم و مسند بودن يا مسند نبودن روايات، پژوهشهاى مربوط به كتاب، چاپها و نسخه هاى خطى آن، بحث و بررسى شود.
گاه در برخى از كتابها به واسطۀ ويژگى آن كتاب، سرگذشت، اهميت، انتقادات و اشكالات كتاب نيز بيان شده است. در اين رابطه چند نكته قابل توجه است:
1. بناى اين نگارش بر رعايت اختصار بوده است. البته نه اختصارى مخّل و نه تفصيلى ملال انگيز.
2. در معرفى چاپها و نسخه ها بنابر استقصاى آنها نبوده است؛ زيرا اين كار خود كتابى مستقل و سترگ مى طلبد. تنها به عنوان نمونه برخى از چاپها و نسخه هاى خطى معرفى شده اند. در معرفى نسخه هاى خطى از فهرست كتابخانه ها كه در قسمت منابع كتاب معرفى شده اند و نيز مقدمۀ بعضى از كتابهاى تصحيح شده و به صورت اندك از نرم افزار تهيه شده در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى استفاده شده است.
3. در معرفى مؤلف از منابع گوناگون استفاده شده است، ولى از آنجا كه بيان منبع در هر پاراگراف موجب تكرار بسيار مى شد منابع تمامى مطالب به صورت يكجا در پايان معرفى شده است و با توجه به اختلافات فراوان منابع در رابطه با سالهاى حيات، وفات، شاگردان، استادان و تأليفات علما، ما به نقل از منابع اكتفا كرده و در اكثر موارد از داورى در اين باره خوددارى كرده ايم.
در نوشتار حاضر تنها به معرفى كتابهاى حديثى پرداخته ايم. بنابراين كتابهاى ارزشمند ديگر علوم اسلامى، همانند فقه و اصول، علوم قرآنى، و تاريخ اسلامى، در محدودۀ اين طرح نيستند؛ ولى گاه كتابهايى وجود دارند كه داراى ابعادى چندگانه اند؛ از يك منظر كتابى تاريخى، و از ديدگاهى ديگر كتابى كلامى و از نگاهى ديگر، كتابى حديثى اند. در اين موارد چنانچه بعد حديثى اين تأليف برجسته تر مى نموده است آن را كتابى حديثى به شمار آورده و معرفى كرده ايم. نمونۀ برجستۀ آن كتاب تهذيب الاحكام شيخ طوسى است كه كتابى فقهى است و به عنوان شرح بر مقنعۀ شيخ مفيد نگاشته شده است ولى جنبۀ حديثى آن برجسته تر، و از كتب اربعۀ حديث شيعه شمرده مى شود؛ ازاين رو در اين كتاب معرفى شده است.
از سوى ديگر، كتاب احقاق الحق بويژه با توجه به ملحقات آن از يك منظر كتابى حديثى است، ولى چون اصل آن كتابى كلامى است و جنبۀ مباحث كلامى در آن نمود بيشترى دارد از معرفى آن صرف نظر كرده ايم. در اين انتخاب (همچون ساير مباحث) خود را دور از خطا نمى بينيم. اميد
ص: 28
است چنانچه خطايى بر اين قلم رفته و كتابى حديثى بدين علت از قلم افتاده است در فرصتهاى ديگر جبران شود.
لازم به تذكر است كه كتابهاى بسيار ديگرى نيز مورد مراجعه و بررسى قرار گرفته است كه به علت يكى از ملاكهاى مطرح شدۀ فوق در اين نوشتار نمى گنجيد، اگرچه از ظاهر آن كتاب برمى آمد كه جزء كتب حديثى شيعه است. مثلا برخى از كتابها از علماى غير شيعۀ اثنى عشرى بودند و پاره اى از آنها اصلى نبوده، بلكه آن را معاصران از ساير كتابها استخراج كرده و به نام كتاب مفقود شده منتشر ساخته اند و در بعضى از آنها جنبۀ غير حديثى غلبه داشت.
مجموعۀ كتابهاى مذكور خارج از محدودۀ اين طرح است و در كتاب حاضر آورده نشدند اگرچه فهرستى بلند از آنها كه بررسى شده و نزد مؤلف موجود است.
مهمترين نكته و شايد لازمترين آن، اعتراف مؤلف به عجز و نقص خويش است، آنچه در اين نوشتار از حسن و خوبى است اثر توفيق ربّانى و عنايت اهل بيت عليهم السّلام است.
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
و آنچه از كاستى و خطاست البته ناشى از عجز و قصور و نقص مؤلف است. از دانشوران فرهيخته خواستارم اين لغزشها و كاستيها را به مؤلف گوشزد كنند تا در صورت امكان جبران شود. البته آنچه در نوشتار حاضر درج شد در حدّ مؤلف است نه در حدّ كتب معرفى شده، چرا كه بسيارى از اين كتابها از خامۀ دانشورانى به وجود آمده است كه مؤلف از تعريف آنان ناتوان، و از احاطه بر علوم آنان كوتاه دست است.
در پايان بر خود لازم مى دانم از مديريت پژوهشكدۀ باقر العلوم، حجت الاسلام محمود شريفى كه در انجام اين طرح ياريها كردند و از حجج اسلام لطيفى و مهدى پور كه متن كتاب را از ابتدا تا انتها از نظر گذراندند و مطالب مفيدى را گوشزد كردند و از ساير عزيزانى كه به مؤلف در انجام اين كار يارى رسانده اند سپاسگزارى و تشكر كنم.
خداوند همۀ ما را در خدمت به اسلام عزيز و مكتب حياتبخش اهل بيت توفيق عنايت فرمايد. ان شاء الله
سيد محمود مدنى بجستانى
حوزۀ علميۀ قم، 81/4/5
ص: 29
ص: 30
دعا دريچۀ ارتباط انسان كوچك و حقير با نهايت عظمتها و والاييهاست، و راه اتصال بشر گرفتار در دام ماده با عالم ملكوت و لاهوت است. و اين ارتباط به هر شكل و در هر مقياس و با هر زبان و بيان صيقل دهندۀ روح انسان و راهگشاى بن بست و نااميديها و درمانگر افسردگيها و پركنندۀ بسيارى از خلأهاى روحى و مشكل گشاى بسى از ناراحتيهاى روانى است.
انسان با اتصال به خدا به آرامش مى رسد و يأس و نااميدى و حتى كينه هاى شخصى و ريشه دار از روحش زدوده مى شود و اميد، اطمينان، محبت، پاكى و صفا جاى آن را مى گيرد. ولى در مكتب اهل بيت مزيتهاى دعا تنها آنچه گفته شد، نيست. بلكه دعا، قالب بسيار گسترده اى است براى ارتباط قلبى يك نظام آموزشى فراگير به منظور بيان معارف و علوم الهى و اسلامى.
ائمۀ معصومين با زبان دعا، عقايد شيعيان را اصلاح كرده، راه تزكيۀ اخلاقى را به آنها نشان داده، و بسيارى از مسائل اجتماعى و حتى بعضى از مسائل فقهى را برايشان تبيين كرده اند.
ازاين رو كتابى همچون صحيفۀ سجاديه تنها اذكار و جملاتى براى بيان و ايجاد رابطۀ قلبى با خدا
نيست. بلكه صحيفه، دريايى از معارف اعتقادى، عملى، اخلاقى، سياسى، اجتماعى، فردى و حتى آموزشى و جهان شناسى است.
اكنون به صورت اجمال به رئوس كلّ مطالب صحيفۀ سجاديه و جايگاه هر موضوع در اين كتاب، اشاره مى شود.
1. دعاى اول: «فى تحميد الله»
2. دعاى پنجاهمين: «دعاء الرهبه»
3. دعاى پنجاه ودوم: «دعائه فى الالحاح»
4. دعاى شانزدهم: «فى الاستقالة»
5. دعاى چهل وششم: «دعائه فى يوم الفطر»
تقريبا هيچ يك از دعاهاى اين كتاب از اشاره به معارف والاى توحيدى و اسماء حسنى الهى
ص: 31
خالى نيست و اوج آن را مى توان در دعاى چهل و هفتم، كه «دعاى روز عرفه» است ديد.
1. دعاى دوم: «فى الصلاة على رسوله»
2. دعاى چهل وهفتم: «دعاى عرفه»
3. دعاى چهل وهشتم: «دعائه فى الاضحى»
4. دعاى چهل ودوم: «دعائه عند ختم القرآن»
1. شفاعت، دعاى دوم: «دعائه فى الصلاة على رسوله» و دعاى بيست وچهارم: «دعائه لابويه».
2. ياد مرگ، دعاى چهلم: «دعائه عند ذكر الموت»، دعاى چهل ودوم: «دعائه عند ختم القرآن».
3. مسائل قبر، دعاى چهل ودوم و دعاى پنجاه وسوم: «دعائه فى التذلّل».
4. قيامت و بهشت و جهنم، دعاى اول: «فى تحميد الله تعالى» و دعاى چهل ودوم «عند ختم القرآن» و دعاى سى ودوم: «دعائه فى التوبة».
در سرتاسر دعاها بويژه در دعاهاى ذيل مى توان دستورات اخلاقى و تبيين مكارم اخلاقى و نيز توضيح سيئات اخلاقى را مشاهده كرد:
1. دعاى سيم: «دعائه فى مكارم الاخلاق»
2. دعاى هشتم: «دعائه فى الاستعاذه»
3. دعاى چهاردهم: «دعائه فى الظلمات»
4. دعاى چهلم: «دعائه عند ذكر الموت»
نمونه اى از تبيين مسائل سياسى را مى توان در دعاهاى زير ملاحظه كرد:
1. دعاى چهارم: «فى الصلاة على مصدقى الرسل»
2. دعاى بيست وهفتم: «دعائه اهل الثغور»
3. دعاى پنجم: «دعائه لنفسه و خاصّته»
4. دعاى هشتم: «دعائه فى الاستعاذه».
5. دعاى چهل ونهم: «دعائه لدفع كيد الاعداء»
البته مسائل اقتصادى، تاريخى، اجتماعى و بسيارى از مسائل جهان شناسى نظير: فرشتگان، خلقت زمين و آسمان، امراض و درمانها، و جنگ و كيفيت آن در لابه لاى دعاها ذكر شد كه براى يافتن آن مى توان به معاجم گوناگون موضوعى كه در اين رابطه نگاشته شده است و در همين نوشتار معرفى مى شود، مراجعه كرد.
ص: 32
سرگذشت جالب اين كتاب در ابتداى آن آمده است كه به صورت مختصر ذكر مى شود.
عمير بن متوكل ثقفى بلخى نقل كننده و راوى صحيفۀ سجاديه مى گويد: پدرم متوكل بن هارون به من گفت: يحيى بن زيد(1) را در آستانۀ سفر به خراسان (همان سفرى كه در آن قيام كرد و به شهادت رسيد) ملاقات كردم. من از سفر حج برمى گشتم و او از من از اوضاع حج و حجاز پرسيد، و از احوال خاندانش بويژه امام صادق پرسش نمود و من به او خبر دادم كه حضرت صادق از قيام و شهادت او خبر داده است.
او ضمن اعتراف به عظمت و صداقت حضرت امام صادق دعايى را كه من از امام صادق فرا گرفته بودم از من فرا گرفت. سپس جعبه اى پيش آورد و گفت: «امانتى مهم و بزرگ است ولى چون امام صادق از شهادتم خبر داده است و سخن او يقينا صحيح است، آن را به تو مى سپارم.
مبادا به دست بنى اميه افتد...»
آنگاه اين كتاب شريف را به متوكل مى سپارد، تا آن را به دو پسر عمويش محمّد و ابراهيم(2)برساند. متوكل كتاب را به محضر امام صادق مى برد و حضرت ضمن تصديق خط زيد و املاى امام سجّاد كتابى همانند آن را مى آورد كه املاى امام سجّاد و نگارش حضرت باقر بود.
راوى هر دو نسخه را با دقت مقابله مى كند و هيچ گونه اختلافى حتى يك حرف بين اين دو نسخه نمى بيند.
سپس امام صادق عليه السّلام ابراهيم و محمّد را مى خواند و به متوكل ثقفى دستور مى دهد امانت را به ايشان تحويل دهد؛ و او نيز اين كار را انجام مى دهد. آنگاه امام صادق مجددا دعاها را بر متوكل املا مى كند و او آنها را مى نگارد.
متوكل مى گويد: مجموع دعاهاى اين كتاب هفتاد و پنج باب بود كه من تنها شصت و خورده اى از آن را ضبط كرده و يازده دعا را از دست دادم...
ص: 33
در ابتداى نسخۀ صحيفۀ سجاديه سند متصل آن ذكر شده است. و چون در غالب اجازات حديثى گرچه براى تيمن و تبرّك. از اين كتاب نامى برده شده است شايد بتوان گفت هيچ كتابى داراى چنين سندهاى متعدد و متصلى نيست؛ تا آنجا كه بسيارى صحيفۀ سجاديه را جزء متواترات شمرده اند(1).
علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در اجازۀ روايى خود مى نويسد:
هيچ ترديدى نيست كه صحيفۀ سجاديه از مولايمان امام سجّاد عليه السّلام مى باشد. اين صحيفه با فصاحت و بلاغت و دارا بودن علوم الهى به گونه اى است كه ممكن نيست غير معصوم، گويندۀ آن باشد.
علامه محمد باقر مجلسى در فايده اى كه پيرامون روايت صحيفۀ سجاديه بحث مى كند.
مى نويسد:
... و غير از اين سند سندهاى ديگرى است كه به هزار و هزاران سند مى رسد.
و در پايان اين فايده مى نگارد:
سندهايى كه در اينجا ذكر شده به پنجاه و شش هزار و صد سند بالغ مى شود(2).
سيد عليخان مدنى كبير در ابتداى شرح ارزشمند خود بر صحيفۀ سجاديه به نام رياض السالكين در بيان شرح حال راويان صحيفۀ سجاديه مى گويد:
در كتب رجال از سيد نجم الدين بهاء الشرف - كه اولين راوى در اين سند است - نامى برده نشده است؛ ولى چون نسبت كتاب شريف صحيفۀ سجاديه با صاحبش به صورت مستفيض ثابت است، بلكه نزديك به حدّ تواتر است، مجهول بودن برخى افراد سند، ضررى به صحّت آن نمى زند و ذكر اين افراد هم از باب تيمّن و تبرّك است(3).
آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى مى نويسد:
اينكه صحيفۀ سجاديه از امام سجّاد است از بديهيات است و اين كتاب زبور آل محمد مى باشد و اسلوب و نظم و مضامين آن به اين حقيقت شهادت مى دهد و آثار اعجاز از آن پيداست و اين صحيفه داراى سندهايى است كه شيخ طوسى و نجاشى آنها را ذكر كرده اند و شارح آن سيد على خان مدنى دو هزار سند به اين كتاب دارد(4).
البته شايان ذكر است كه اصل انتساب صحيفۀ سجاديه به امام سجاد مسلّم و شايد از متواترات باشد، اما اين نكته سبب نمى شود كه تمامى عبارات آن كه احيانا در نسخ متعدد به گونه هاى
ص: 34
مختلف ايراد شده اند نيز متواتر باشند و بتوان در فقه به آنها استدلال كرد و اگرچه برخى همچون علامه شيخ محمد حسن نجفى - مؤلف كتاب ارزشمند جواهرالكلام(1) - و نيز شيخ اعظم، شيخ مرتضى انصارى در كتاب المكاسب(2) به عبارات صحيفۀ سجاديه استشهاد و استدلال كرده اند، برخى ديگر از فقها و محققان عبارات آن را قابل استدلال فقهى ندانسته اند و سند به عبارات كتاب را كامل نمى دانند. بحث مفصل اين موضوع به كتابهاى مربوط ارجاع مى شود.
يكى از محققان نسخه هاى مختلف، اين كتاب را در قرون پانزده گانه اى كه بر اين كتاب گذاشته است استقصا كرده و به معرفى اين نسخ پرداخته است و در پايان اين تحقيق ژرف و زيبا مى گويد:
سبحان الله آيا كتابى ديگر پس از كتاب الله (قرآن) اينچنين مورد توجه نسلهاى پياپى از روزگار تأليف تاكنون واقع شده است ؟
در رابطه با سند صحيفۀ سجاديه در شرحهايى كه بر صحيفه نگاشته شد مباحث مفصلى آمده است و نيز به صورت مستقل كتابهايى دربارۀ آن نوشته شده است كه در بخش پژوهشهاى مربوط به كتاب معرفى خواهد شد.
برخى دعاهاى اين كتاب بسيار طولانى و بعضى بسيار كوتاه است. طولانى ترين اين دعاها دعاى عرفه، دعاى چهل وهفتم است كه هجده صفحه را با قطع وزيرى به خود اختصاص داده و كوچكترين آنها دعاى هجدهم «دعائه فى المحذورات» است كه فقط هفت سطر است.
اين كتاب ويژگى بسيارى دارد كه نقش آن را در ميان تمامى كتابهاى اسلامى برجسته تر و ارزشمندتر مى سازد. برخى از اين ويژگيها عبارت اند از:
گويندۀ اين كلمات و انشاكنندۀ اين ادعيه، بزرگ مردى از خاندان رسالت است كه در پايۀ جلالت و عظمت كسى از غير خاندان عصمت و طهارت به عظمت مقام او نمى رسد. او سيد السّاجدين، زين العابدين چهارمين امام شيعيان است كه تمامى علماى عصر او حتى دشمنانش به اوج فضيلتهاى اخلاقى و بلنداى مقام معنوى و علمى او اعتراف داشته اند.
ص: 35
اين كتاب قديمى ترين كتابى است كه از روزگار صدر اسلام به يادگار مانده است. با توجه به وفات حضرت زين العابدين كه در سال 94 يا 95 اتفاق افتاده است هيچ كتابى در ميان كتابهاى تشيّع و تسنن وجود ندارد كه در آن روزگار نوشته شده باشد.
البته كتابهايى قبل از اين تاريخ نوشته شده، ولى متأسفانه به دست ما نرسيده است مگر كتاب سليم بن قيس كه در جاى خود دربارۀ آن سخن خواهيم گفت.
و در ميان اهل سنّت هم تا سال يكصد و چهل و سه، كتابت حديث ممنوع بود. ازاين رو قديمى ترين كتاب آنها الموطّاء، تأليف مالك بن انس (متوفاى 175 يا 179) است.
صحيفۀ سجاديه، دريايى از معارف اسلامى است. موضوعاتى كه در اين كتاب با تفضيل يا اشاره به آنها پرداخته شده بسيار گسترده و متنوع است. در اين كتاب به بسيارى از مسائل عقيدتى، اجتماعى، اخلاقى، فردى، فقهى، سياسى، اقتصادى و حتى مسائل طبيعى توجه و اشاره شده است، به طورى كه گاه در نظر بزرگان اخت القرآن (خواهر قرآن) و گاه زبور آل محمد و بعضى اوقات انجيل اهل بيت عليهم السّلام نام گرفته است.
امام خمينى (ره) در مقدمۀ وصيت نامۀ سياسى - الهى خود مى نگارد:
ما مفتخريم كه ادعيۀ حيات بخش كه او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمۀ معصومين ماست. ما به مناجات شعبانيۀ امامان و دعاى عرفات حسين بن على عليه السّلام و صحيفۀ سجاديه، اين زبور آل محمد و صحيفۀ فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند متعال به زهراى مرضيه عليها السّلام است، از ماست(1).
هنر سخنورى و ظرايف و لطايف آن هماره جذّابيت فوق العاده اى داشته، و يكى از بهترين شيوه ها براى ماندگار كردن معانى بوده است. اين هنر با تمامى ظرافتهايش مقهور دست و زبان گويندۀ صحيفۀ سجاديه است و بخوبى در سرتاسر جملات كتاب تجلّى دارد.
امام سجاد كه به حق از «امراء الكلام»(2) است ژرفاى معانى را با زلال هنر آميخته و صعوبت و اوج تفكر و انديشه را با نرمى، شيرينى و زيبايى سخنورى و هنرمندى آراسته است، به طورى كه با
ص: 36
نگاهى به دعاهاى صحيفه، جملات آن در دل و ذهن جايگزين و ماندگار مى شود.
سيد على خان كبير مدنى در اشاره به اين ويژگى صحيفۀ سجاديه مى نويسد:
اما بلاغت بيان صحيفۀ سجاديه، افسونگران سخن در مقابل آن سجده مى كنند و بزرگان از همسانى با آن به ناتوانى خويش اقرار مى آورند، كه نبوت غير كهانت است و حق و باطل يكسان نيستند. كسى كه در اطراف آسمان والاى آن با پر و بال انديشه پرواز كند، با تيرهاى نافذ خوارى و پستى هدف قرار خواهد گرفت.
ابن شهرآشوب در مقدمۀ كتاب خود، المناقب مى نويسد:
يكى از سخنوران اهل بصره هنگامى كه كلمات صحيفۀ سجاديه را شنيد، گفت: آماده باشيد تا مانند آن را برايتان بيان كنم. قلم برگرفت و سر به زير انداخت ولى سر بر نياورد تا جان از پيكرش برفت. به جانم سوگند، سخنى بيجا گفت و دچار خشم و سخط الهى گرديد(1).
چرا اين كتاب را صحيفۀ كامله مى نامند؟
برخى از محققان انتساب صفت كامله به اين كتاب را به قرن ششم نسبت مى دهند و بعضى مدعى هستند اين صفت در كلام امام محمد باقر آمده است.
آيت الله مرعشى در توضيح اين صفت از يكى از علماى زيديه نقل مى كند:
صحيفۀ سجاديه داراى نسخۀ ديگريست كه نزد علماى زيديه مشهور است و نزديك به نصف اين نسخه اى است كه در اختيار شيعيان است. ازاين رو اين نسخه كه در اختيار شيعيان بوده است به صحيفه كامله شهرت يافته است(2).
اين كتاب در طول دوره هاى مختلف ذهن و دل بسيارى از پژوهشگران را به خود مشغول كرده و دست و خامۀ آنها را به خدمت گرفته است. البته جاى تحقيق فراوان همچنان باقى است.
اكنون برخى از پژوهشهاى انجام يافته را در چند فصل بيان مى كنيم:
مسلّم است كه صحيفۀ سجاديه تنها قسمتى از دعاها و نيايشهاى امام سجاد است؛ بنابراين ميزان بسيار زيادى از آن در اين كتاب نيامده است.
عده اى دامن همت به كمر زده و دعاهاى ديگر امام سجاد را كه در ساير كتابها ذكر شده است
ص: 37
گردآورى كرده اند و به عنوان مستدرك صحيفۀ سجاديه منتشر ساخته اند. برخى از اين مستدركات عبارت اند از:
1. الصحيفة الثانية: تأليف علامه شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى (متوفاى 1104 ق.)
2. الصحيفة الثانية: تأليف شيخ محمّد بن على الحرّ فوشى (متوفاى 1059 ق.)
3. الصحيفة الثالثة: تأليف ميرزا عبد الله افندى، معاصر و شاگرد علامه مجلسى
4. الصحيفة الرابعة: تأليف علامه ميرزا حسين نورى (متوفاى 1320 ق.)
5. الصحيفة الخامسة: تأليف سيد محسن امين جبل عاملى، از علماى معاصر لبنان
6. الصحيفة السادسة: تأليف شيخ محمد باقر بيرجندى قائنى
7. الصحيفة السادسة: تأليف شيخ محمد صالح مازندرانى، از معاصران
8. الصحيفة السابعة: تأليف شيخ هادى آل كاشف الغطاء
9. الصحيفة الثامنة: تأليف ميرزا على حسينى مرعشى شهرستانى
10. الصحيفة السجادية الجامعة: تأليف سيد محمد باقر موحد ابطحى
افزون از هشتاد شرح فارسى و عربى بر اين كتاب در كتابهاى مربوط معرفى شده است و برخى شرحها به زبانهاى ديگر نيز وجود دارد كه چون درصدد استقصاى همۀ آنها نيستيم به ذكر چند شرح مهم آن بسنده مى كنيم:
1. رياض العارفين: تأليف محمّد بن محمّد اصطهباناتى شيرازى، عربى.
2. رياض السالكين: تأليف علامه سيد على خان مدنى شيرازى، عربى، كه شايد بزرگترين شرح صحيفۀ سجاديه باشد.
3. السفينة الناجية: تأليف علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) عربى.
4. الفرائد الطريقة: تأليف علامه محمد باقر مجلسى، مؤلف كتاب بحار الانوار، عربى. كه ناتمام مانده و فقط چهار دعاى اول را شرح داده است.
5. حدائق الصالحين: تأليف شيخ بهاءالدين محمّد عاملى، معروف به شيخ بهائى كه شرحى بسيار گسترده بود، ولى تنها قسمتهاى كمى از آن باقى مانده است كه الحديقة الهلالية از آن به چاپ رسيده است.
6. شرح الصحيفة السجادية: تأليف ملا محسن فيض كاشانى، عربى.
7. شرح الصحيفة السجادية: تأليف سيد محمد باقر بن داماد (مشهور به ميرداماد) عربى.
ص: 38
8. نور الانوار: تأليف محدث بزرگ، سيد نعمت الله جزائرى، كه اخيرا انتشارات دار المحجة البيضاء آن را در بيروت به چاپ رسانده است.
9. رياض العابدين: تأليف بديع الزمان قهپائى هرندى، فارسى.
10. شرح الصحيفه السجادية: تأليف محمد جواد مغنيه، عربى.
11. اللوامع الانوار العرشيه فى شرح الصحيفة لكامله السجاديه: سيد ميرزا محمد باقر حسينى شيرازى كه همسان شرح سيد على خان است(1).
1. قاموس الصحيفة السجادية، تأليف سيد ابوالفضل حسينى
2. المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفة السجادية، تأليف سيد على اكبر قرشى
3. الدليل الى موضوعات الصحيفة السجادية، تأليف شيخ محمد حسين مظفر
4. الصحيفة السجادية الكاملة مع الدليل الموضوعى و المعجم اللغوى و الفهارس، تأليف على انصاريان
5. المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفة السجادية، مصطفى درايتى
6. نمايه نامۀ موضوعى يا فرهنگ موضوعى الصحيفة السجادية، مصطفى درايتى
صحيفۀ سجاديه بارها و بارها به فارسى ترجمه شده است كه از ميان آنها مى توان به ترجمۀ سيد على نقى فيض الاسلام، ترجمۀ مهدى الهى قمشه اى، ترجمۀ سيد احمد فهرى و ترجمۀ عبد المحمد آيتى اشاره كرد. البته اين كتاب به برخى زبانهاى ديگر نيز ترجمه شده است كه فعلا مورد نظر ما نيست.
پيرامون صحيفۀ سجاديه و در توضيح و شرح برخى دعاهاى آن كتابهاى بسيارى نوشته شده است، كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. سند الصحيفة، نجم الدين حسينى
2. دراسة حول الصحيفة السّجادية، محمد حسين حسينى جلالى، 332 صفحه، قطع وزيرى، چاپ مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1421 ه. ق.
3. دانستنيهاى صحيفة السجادية، مصطفى اسرار
ص: 39
4. سيماى رمضان در صحيفة السجادية، على كريمى جهرمى
5. صاحبان حق در صحيفة السجادية، حميد محمدى راد
6. كتابنامۀ صحيفة السجادية، حسين درگاهى
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 12405، تاريخ استنساخ: 416 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3685، تاريخ استنساخ: 695 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 41 با تصحيح علامه مجلسى
و بسيارى نسخ ديگر در كتابخانه هاى ملى، ملك، فيضيه، مدرسۀ حجتيه و غيره.
اين كتاب چاپهاى بسيار متعددى داشته است كه نگارش آنها مفيد به نظر نمى رسد. شايد از جمله اولين چاپهاى آن چاپ سنگى در سال 1248 كلكته، و چاپ سنگى در سال 1262 تهران همراه با ترجمۀ فارسى به خط محمد حسن تبريزى و نيز چاپ سنگى بمبئى، در سال 1265 ه. ق. مشتمل بر 232 صفحه در قطع رقعى باشد(1).
ص: 40
در ديدگاه فرهنگ اسلامى، انسان موجودى مسئول است. او حق ندارد تنها به خويش بينديشد و فقط منافع خود را در نظر بگيرد. بلكه همۀ انسانهايى كه به گونه اى با او در ارتباط هستند. به نحوى به گردن او حق دارند و او وظيفه دارد تمامى اين حقوق را به جا آورد. نظام زندگى انسان براساس رعايت حقوق متقابل افراد سامان مى يابد. افزون بر اين، گسترۀ حقوق در اين فرهنگ متعالى تنها حقوق متقابل انسانها را در بر نمى گيرد، بلكه تمامى موجودات با انسان چنين رابطه اى دارند و او در مقابل همۀ آنها به گونه اى مسئول است.
شايان ذكر است كه كتاب مذكور بيانگر حقوقى است كه بر عهدۀ انسان است. امام زين العابدين در اين رساله پنجاه حق را برمى شمارد و انسان را با سنگينى و گستردگى وظايف و مسئوليتهايش آشنا مى كند. ايشان در اين رساله حقوقى را برمى شمارد كه گاه از ذهن تيزبينان باريك انديش و ژرف نگر نيز پنهان مى ماند.
حقوق و عناوين مطرح شده در اين رساله عبارت اند از:
1. حقّ خداوند متعال
2. حقّ خويشتن
3. حقّ زبان
4. حقّ گوش
5. حقّ چشم
6. حقّ پا
7. حقّ دست
8. حقّ شكم
9. حقّ دامان (قواى جنسى)
10. حقّ نماز
11. حقّ روزه
12. حقّ صدقه
13. حقّ قربانى حج
14. حقّ زمامدار
15. حقّ معلم
16. حقّ مالك
ص: 41
17. حقّ رعيت
18. حقّ شاگردان
19. حقّ همسر
20. حقّ بردگان
21. حقّ مادر
22. حقّ پدر
23. حقّ فرزند
24. حقّ برادر
25. حقّ مولايى كه تو را از بندگى آزاد ساخته است.
26. حقّ كسى كه او را از بندگى آزاد ساخته اى.
27. حقّ كسى كه به تو احسان كرده است.
28. حقّ مؤذّن
29. حقّ امام جماعت
30. حقّ همنشين
31. حقّ همسايه
32. حقّ همراه، رفيق
33. حقّ شريك
34. حقّ مال و ثروت
35. حقّ طلبكار
36. حقّ همكار و طرف معامله
37. حقّ دادخواه (مدعى)
38. حقّ خواسته (آن كه بر عليه او دعوايى مطرح كرده اى)
39. حقّ رايزن مشورت كننده
40. حقّ راهنما (كسى كه با او مشورت مى كنى)
41. حقّ نصيحت خواه
42. حقّ نصيحت گر
43. حقّ كهنسال
44. حقّ خردسال
45. حقّ نيازمند (سائل)
46. حقّ مسئول (آن كه از او درخواستى شده است)
47. حقّ آن كه تو را شاد كرده است.
48. حقّ آن كه تو را غمگين ساخته است.
49. حقّ عمومى همكيشانت
50. حقّ اهل ذمّه (كفارى كه در پناه اسلام اند)
در نسخۀ خصال و من لا يحضر پس از بيان حق نماز، حق حج گفته شده است كه در نسخۀ تحف العقول نقل نشده است.
به طور كلى حديث نقل شده در تحف العقول فزونيهاى بسيارى دارد كه در نسخۀ خصال و من لا يحضر وجود ندارد. همان گونه كه نسخۀ خصال نيز افزونتر از نسخۀ من لا يحضر است.
امام سجّاد ابتدا به گستردگى حقوق اشاره مى فرمايد و مى نويسد:
خدا بر تو حقوقى دارد كه تو را فرا گرفته است. در هر حركتى كه ايجاد كنى و هر سكونى كه آرام گيرى و هر جايگاه كه فرود آيى و هر عضوى را تكان دهى و يا ابزارى را به كار گيرى
ص: 42
حقوقى است.
سپس به ريشۀ اين حقوق اشاره مى فرمايد و تبيين مى كند كه تمامى اين حقوق نشئت گرفته از حقّ خداوند متعال است و او منشاء همۀ اين حقوق و قراردهنده و قانونگذار همۀ آنهاست.
امام در نكتۀ بعدى به ارتباط اين حقوق به يكديگر اشاره مى كند كه چگونه بعضى حقوق مبناى برخى ديگر و پاره اى از بعضى ديگر منشعب و متفرع مى شوند. آنگاه به تبيين هر يك از حقوق به طور جداگانه مى پردازد و در اين بيان، ترتيبى منطقى را پيشه مى كند. ابتدا بزرگترين حق (حق الله تعالى) را بيان مى كند و سپس حقّ خود را كه پس از حق الله مهمترين حقوق و مبناى رعايت ديگر حقوق است، ذكر مى كند. به نظر مى رسد پس از آن هم به ترتيب اهميت ساير حقوق را ذكر كرده است كه آخرين اين حقوق، حقّ كفارى است كه در جامعۀ اسلامى زندگى مى كنند.
رجالى ارجمند نجاشى در شرح حال ابو حمزۀ ثمالى به اين رساله اشاره كرده است و سند خود را به آن ذكر مى كند(1).
محدث بزرگوار محمّد بن على بن الحسين ابن بابويه، اين رساله را با حذف مقدمه اش در كتاب من لا يحضره الفقيه (كه از كتابهاى شيعه به شمار مى رود) پس از كتاب حج در بابى تحت عنوان باب الحقوق نقل و سند خود به آن را نيز ذكر كرده است(2).
وى در كتاب ديگرش الخصال، در جلد دوم، باب الاربعين و مافوقه(3) اين رساله را به طور كامل و با سندى معتبر ذكر كرده است.
و نيز محدث عالى مقام حسن بن على بن شعبه حرّانى در كتاب تحف العقول در بخش روايات امام سجاد، اين رساله را بدون ذكر سند نقل كرده است(4).
علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، كتاب العشرة، باب جوامع الحقوق(5) اين رساله را ابتدا از كتاب الخصال و سپس از كتاب تحف العقول نقل كرده است و در پايان مى نويسد:
ما اين روايت را به صورت مكرر آورديم، به خاطر اختلاف بسيارى كه بين اين دو روايت بود و به علت سند قوى كه در روايت اول (روايت خصال) و فوايد بسيار كه در روايت دوم
ص: 43
(روايت تحف العقول) وجود داشت.
در ابتداى روايت تحف العقول تنها اشاره شده است كه اين رسالۀ امام سجاد است كه معروف به رسالۀ حقوق است و در پايان روايت، در يك جمله، تعداد حقوق مذكور را پنجاه حق ذكر مى كند.
ولى در روايت خصال، در ابتداى سند تصريح مى كند: «اين حقوق پنجاه گانه است كه امام سجاد به برخى اصحابش نگاشته است.» و در ابتداى متن حديث نيز از ابوحمزۀ ثمالى نقل مى كند كه اين روايت رساله اى است كه امام سجاد آن را به برخى از اصحابش نگاشته است ولى در كتاب من لا يحضره الفقيه با حذف مقدمات روايات و جملات آخرين آن به هيچ كدام از اين دو ويژگى (رساله بودن و تعداد حقوق) اشاره نشده است.
1. شرح رسالة الحقوق، تأليف حسن السيد على قبانجى در 2 جلد، چاپ مؤسسۀ اسماعيليان، قم، 1406 ه. ق.
2. ترجمۀ فارسى رسالۀ حقوق به قلم ابراهيم ميانجى، چاپ مرتضوى، تهران، 1359 ه. ش.
3. ترجمۀ فارسى همراه با اندكى توضيح به نام راه و رسم زندگى از نظر امام سجاد به قلم على غفورى، چاپ دفتر فرهنگ اسلامى تهران.
4. ترجمۀ اردوى رسالۀ حقوق در ماهنامۀ شمس و قمر، چاپ حيدرآباد، 1990 ميلادى.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2796، در حاشيۀ كتاب رسالة الحقوقيه.
2. مى توان براى دريافت نسخ خطى اين رساله به نسخه هاى خطى كتابهاى من لا يحضره الفقيه، الخصال، تحف العقول، و بحارالانوار مراجعه كرد.
1. نسخۀ چاپ دارالتوحيد، 1402 ه. ق، ص 36، تهران.
2. نسخۀ چاپ حديث الشهر، چاپ بغداد، با تحقيق عبدالهادى المختار، 1369 ه. ق، ص 179.
ص: 44
انسان در طول زندگى خويش و با توجه به گرفتاريها و اشتغالات خود هميشه با خطر گم كردن مسير اصلى زندگى و فراموش كردن ارزشها و حقايق حيات خود مواجه است. بنابراين، هماره نيازمند تذكرى است كه حقايق و ارزشها را به او يادآورى كند تا مسير صحيح زندگى را از كجراهه ها بازشناسد.
يكى از مزاياى دعا و مناجات در ادبيات دينى و شيعى اين وظيفۀ سترگ و اساسى است، اگرچه ارائۀ معارف ناب اسلامى و بيان عقايد صحيح و آداب و اخلاق دينى نيز از مزيتهاى ديگر دعا محسوب مى شود، كه همگى به بهترين وجه در ادعيۀ امام سجّاد تجلى و نمود پيدا كرده است.
قبلا از مجموعۀ ادعيۀ امام سجاد كتاب صحيفۀ سجاديه را معرفى كرديم و اكنون به معرفى يكى ديگر از كتابهايى كه مناجاتها و زمزمه هاى حضرت امام زين العابدين را در بر دارد مى پردازيم.
برخلاف ساير دعاها كه حضرت امام سجاد با حضرت بارى تعالى سخن مى گويد، ايشان در اين زمزمه و مناجات با خود سخن گفته و نفس خويش را مخاطب قرار داده است و در آن تقصيرها، قصورها، غفلت ها و خطرهاى راه را برمى شمارد و به موعظۀ خويش مى پردازد و در پايان براى درمان همۀ دردها از خداوند متعال استعانت مى خواهد و به او پناه مى برد.
ندبه در لغت «ندا كردن» و «خواندن» است، و ندبۀ بر ميت گريه كردن بر مرده و برشمردن خوبيهاى اوست!(1) البته اين لغت داراى معانى ديگرى نيز هست كه بعيد به نظر مى رسد در نام اين كتاب مقصود باشد. شايد آنچه در نام آن مورد نظر بوده است همان گريه و اظهار حزن و اندوه
ص: 45
است، چرا كه امام سجّاد در اين كلمات بر نفس خويش مى گريد و اظهار حزن و اندوه مى كند.
متن كتاب با خطاب امام سجّاد به نفس خود شروع مى شود و امام شروع به ملامت نفس مى كند:
اى نفس! تا كى به دنيا دل بسته اى و به آبادانى آن اعتماد كرده اى ؟ آيا از گذشتگان خود كه اكنون درگذشته اند و دوستانت كه اكنون زمين آنها را در دل خود پنهان ساخته است و برادرانى كه خبر مرگ آنان را شنيده اى و همسن و سالان خود كه از خانۀ كهنگى و فرسودگى (دنيا) منتقل شده اند عبرت نمى گيرى ؟...
سپس امام در فرازهاى متعددى به بى وفايى دنيا و تغييرات آن، و نابودى اقوام و ملل و سلاطين و دنياداران اشاره مى كند، و نفس خويش را از مكائد دنيا برحذر مى دارد و به آيندۀ پس از مرگ متوجه مى سازد و از اين اطمينان و غفلتى كه بر انسان مى گذرد اظهار شگفتى و تعجب مى كند.
اين ندبه داراى هجده فراز است كه پس از هر فراز چند بيت شعر تقريبا با مضمون همان جملات ذكر شده است. هر فراز سه سطر معمولى است كه با سه بيت شعر دنبال شده، و همان مضمون به نظم درآمده است. تنها در پى آخرين فراز كه مناجات با حضرت حق و طلب استغفار از خداوند متعال است هيچ شعرى ذكر نشده است.
البته در برخى نقلها تفاوتهايى در تعداد اشعار هست و فراز پايانى آن نيز در بعضى نقلها ذكر نشده است.
اين كتاب على رغم حجم اندك خود مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و در برخى اجازات علما به طور خاص ذكر شده است. از جمله در اجازۀ علامه حلّى به بنى زهره كه در جلد 107 كتاب بحارالانوار، صفحۀ 60 تا 137 آمده است.
در ابتداى نسخۀ خطى موجود سند متصلى وجود دارد كه با غياث الدين عبد الكريم بن احمد بن موسى بن طاووس شروع مى شود و به زهرى پايان مى يابد و او مستقيما آن را از امام سجاد نقل مى كند و مى گويد:
شنيدم كه على بن الحسين - سيد العابدين - نفس خويش را حسابرسى كرده و با پروردگار
ص: 46
خود مناجات مى كرد و مى گفت...
علامه آقابزرگ تهرانى از نسخه هاى مختلف اين كتاب نام برده(1) و ابن عساكر در تاريخ دمشق خود آن را نقل كرده است(2).
ابن شهرآشوب مازندرانى قسمتى از اين كتاب را در المناقب(3) ذكر كرده است. كفعمى در بلدالامين آن را بدون سند از زهرى نقل كرده است(4). و ابن كثير در البداية و النهايه از ابن عساكر در حوادث سال 94 ه. ق. نقل كرده است.
شايان ذكر است كه دو مناجات ديگر از امام سجاد عليه السّلام به نام الندبة الثانيه و الندبة الثالثة نيز وجود دارد كه ابن شهرآشوب از هركدام قطعه اى را در كتاب المناقب نقل كرده است و علامه آقابزرگ تهرانى، در كتاب الذريعه، ج 24، ص 104 به آنها اشاره كرده است؛ ولى چون به صورت كتابى مستقل مشاهده نشده از معرفى آنها به صورت مستقل خوددارى كرديم.
1. نسخۀ مركز احياء التراث الاسلامى، شمارۀ 228.
2. نسخۀ خطى كه در سال 868 ه. ق. نگاشته شده است و نزد فخر الدين نصيرى وجود دارد(5).
1. در مجلۀ تراثنا، شمارۀ 58، ربيع الآخر 1420 ه. ق. در صفحۀ 206 تا 237، با تصحيح و تحقيق فارسى حسون كريم به چاپ رسيده است.
2. در كتاب ميراث حديث شيعه، جلد 5، صفحۀ 164 تا 204 با تصحيح و تحقيق الكاظم در سال 1379 به چاپ رسيده است.
ص: 47
شناخت خداى متعال راههاى مختلف و شيوه هاى گوناگونى دارد كه در معارف اسلامى تمامى اين شيوه ها تبيين و يا اشاراتى به آنها شده است.
يكى از اين شيوه ها كه در قرآن كريم و روايات بر بهره گيرى از آن اصرار زياد و تأكيد شده است، مشاهدۀ تجلّى ذات اقدس او در شگفتيهاى جهان طبيعت و ديدن آيات و اسرار جمال و جلال او در آيينۀ خلقت است.
قرآن انسان را به تفكر در آسمانها و زمين و حيوان و جمادات و خويشتن مى خواند و آنها را كتاب معرفت خدا مى داند. روايات نيز در اين زمينه بسيار است و يكى از برترين مجموعه هاى روايات ائمۀ معصومين عليهم السّلام در اين موضوع كتاب مورد بحث است.
امام صادق عليه السّلام به شاگرد برجستۀ خويش، مفضّل بن عمر جعفى در چهار جلسه اسرارى از عالم طبيعت را بيان مى كند و از آنها براى استدلال بر وجود، تدبير و حكمت خدا و... استفاده مى كند.
امام در جلسه اول به شگفتيهاى بدن انسان مى پردازد و از چگونگى خلقت او در رحم و سپس كيفيت رشد و نمو و نيز وظايف اعضاى خاصّ بدن چون قلب، مو، ناى، مغز و اسرار آنها سخن مى گويد.
ايشان در جلسۀ دوم به اسرار جهان حيوانات مى پردازد و با بيان شگفتيهايى از حيوانات
مختلف چون فيل، زرّافه، مار، زنبور عسل، ماهى، ملخ، خفاش، جغد و ديگر پرندگان، حكمت و قدرت خداوند متعال را تبيين مى فرمايد.
موضوع بحث امام در جلسۀ سوم شگفتيهاى زمين، آسمان، ستارگان، سياره ها و برخى نباتات و جمادات است.
ص: 48
ايشان در جلسۀ چهارم به برخى شبهات ملحدان، نظير: علت بلاها و مصيبتها و علت مرگ و نابودى موجودات مى پردازند و با توضيح كافى آنها را بررسى، و شبهات را برطرف مى كنند.
در اواخر دولت اموى، فلسفۀ يونانى به دنياى اسلام راه يافت و در آغاز دولت عباسى اين روند آن چنان سرعت گرفت، كه آن دوران بعدها به نام دوران نهضت ترجمه معروف شد.
در پى ورود گستردۀ دانشهاى يونانى و ارتباط تنگاتنگ خلفاى عباسى با دانشوران مختلف جهان آن روز و ميدان دادن به افكار و عقيده هاى گوناگون، بازار شبهات و ايرادات بسيار گرم شد؛ و گروههايى همانند ملاحده، زنادقه، مجبّره، غلاة، خطّابيه و مغيريّه به وجود آمدند. برخى از اينان در زمينۀ تمامى اصول عقيدتى و حتى احكام فقهى اسلام به ايراد و اشكال مى پرداختند.
مفضّل بن عمر كه از اصحاب معروف امام صادق بود، روزى مشاهده كرد در كنار مزار رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در مسجد النبى، عبد الكريم بن ابى العوجاء و برخى از دوستانش مشغول ايراد و اهانت به عقايد اسلامى هستند، اين مسئله او را بسيار آشفته ساخت و بشدت به آنان پرخاش كرد.
در پاسخ سخنان تند او ابن ابى العوجاء گفت: اى مرد! اگر از اهل كلامى سخن خود را عرضه بدار! اگر ما را مجاب ساختى تسليم تو خواهيم شد و اگر از اصحاب امام صادق هستى بدان كه او هرگز با ما اين گونه برخورد نمى كرد. سخنانى تندتر از آنچه امروز شنيدى در محضر او ايراد كرديم. او همه را مى شنيد و پس از سخنان طولانى ما همۀ بافته هاى ما را به كلامى مختصر در هم مى ريخت و ما را مجاب مى كرد...
مفضّل آنان را ترك گفت و ناراحت و غمزده به محضر امام صادق شتافت. امام علت ناراحتى وى را جويا شد. پس از آن به وى فرمود: بامداد فردا بيا تا سخنانى را با تو در ميان گذارم كه عبرت آموزان عبرت گيرند، مؤمنان آرامش يابند، و ملحدان شگفت زده و متحير شوند. مفضّل چهار بامداد به محضر امام صادق مى شتابد و امام از بامداد تا ظهر سخن مى گويد و مفضّل گفته هاى امام را مى نگارد و بدين سان كتاب شريف توحيد مفضل پديد مى آيد.
نكتۀ اول: اين كتاب در كشور مصر به چاپ رسيده و در اين چاپ ادعا شده است كه مؤلف آن جاحظ است. و نيز ادعا شده است كه اين چاپ از روى نسخه اى برداشت شده كه در سال 1023 ه. ق. نگاشته شده است.
ص: 49
برخى از اشخاص با توجه به اين چاپ و ادعاها و بعضى دلايل ديگر، كتاب توحيد مفضل را نگاشتۀ جاحظ دانسته، و انتساب آن را به امام صادق انكار كرده اند. به خاطر اهميت بحث به صورت بسيار مختصر به ادلّۀ آنان و پاسخ آن ادلّه اشاره مى كنيم. اين كتاب نگاشتۀ جاحظ است زيرا:
1. نسخه اى كه در مصر وجود داشته و در آن مؤلف كتاب جاحظ معرفى شده است مربوط به سال 1023 ه. ق. است ولى ما اين كتاب را تنها در بحارالانوار يافته ايم و قبل از آن در كتاب ديگرى وجود نداشته است و نسخۀ خطى قديمى ترى هم در دست نيست و اين مجله از كتاب بحارالانوار در سال 1077 ه. ق. نگاشته شده است؛ پس نسخۀ چاپ مصر قديمى تر است.
2. اسامى برخى فلاسفه و نيز بعضى اصطلاحات يونانى كه در اين كتاب وجود دارد در عصر امام صادق شايع نبود، بلكه بعدها در زمان عباسيان رواج پيدا كرد.
3. مفضّل بن عمر انسانى برجسته و يا حتى شايسته نبوده است، چگونه ممكن است چنين مورد توجه امام صادق قرار گيرد و امام كتاب ويژه اى را به او القا كند؟
1. اگرچه اين مجلد از بحارالانوار در سال 1077 ه. ق. نوشته شده است، علامه مجلسى از نسخۀ خطى نقل مى كند كه مسلما قديمى تر از نسخۀ مورد ادعاى چاپ مصر بوده است.
2. چگونه ممكن است استاد مسلّم حديث شناسى علامه مجلسى در تشخيص مؤلف كتاب دچار چنين اشتباه فاحشى شود و چطور چنين ادعاى اشتباهى تنها به دليل ادعاى ناشر مصرى قابل باور خواهد بود؟
3. سيد بن طاووس (متوفاى 664 ه. ق) در دو كتاب كشف المحجة و الامان خود به اين كتاب و مؤلف آن تصريح و به آن توصيه كرده است. او آن را با صراحت تمام املاى امام صادق به مفضل مى داند.
4. نجاشى (متوفاى 450 ه. ق.) از اين كتاب با عنوان كتاب فكّر نام برده و آن را املاى امام صادق و نگارش مفضل دانسته است.
5. در شروح مختلف و ترجمه هاى گوناگون و نسخ خطى و چاپى آن را املاى امام صادق به مفضل دانسته اند.
نكتۀ دوم: آيا توحيد مفضل جلد دومى هم دارد؟ امام صادق در پايان آخرين جلسه به مفضل مى فرمايد:
ص: 50
اى مفضل! دل خويش را فارغ ساز و دل و عقل و آرامش خويش را گردآور! به زودى از عالم ملكوت آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست، از شگفتيهاى آفرينش و اصناف فرشتگان و مراتب آنها تا سدرة المنتهى و ساير مخلوقات از جن و انس تا زمين هفتم و آنچه زير آن است با تو سخن خواهم گفت؛ به گونه اى كه آنچه تاكنون فهميده اى جزئى از آن مجموعه باشد... ولى از اين مطالب سؤال نكن تا خود براى تو بگويم...
آيا امام بقيۀ مطالب را با مفضل در ميان گذاشت ؟ يا شرايط زمان به امام صادق فرصت اين كار را نداد؟ آيا مفضل آن مطالب را نيز چون قسمت اول نگاشت و براى ما به يادگار نهاد؟ آيا دست روزگار اين ميراث علمى را پاس داشت ؟
اينها سؤالاتى بى پاسخ است. مرحوم علامه آقابزرگ تهرانى ضمن معرفى كتاب تباشير الحكمه، تأليف ميرزا ابوالقاسم ذهبى شيرازى مى نويسد:
وى در اين كتاب جزء دوم توحيد مفضل را آورده است و تصريح كرده كه اين قسمت همانند قسمت اول با سندهاى معتبر به دست نيامده است؛ ولى از آن رايحۀ صدور از ائمه عليهم السّلام به مشام مى رسد(1).
تمامى اين كتاب قطره اى از درياى موّاج علوم صادق آل محمد صلّى الله عليه و آله است و حضرت آن را بر مفضل بن عمر جعفى املا كرده است؛ بنابراين نويسنده و راوى اين كتاب مفضل بن عمر جعفى است كه مورد بحث بسيارى از رجاليون و شرح حال نويسان شيعه قرار گرفته است. عدۀ بسيارى او را ستوده و تعدادى نيز نكوهش كرده اند. از جملۀ كسانى كه او را ستوده اند، شيخ مفيد در كتاب الارشاد است؛ آنجا كه مى نويسد:
از كسانى كه نصّ صريح بر امامت امام كاظم را از امام صادق نقل كرده اند از بزرگان و خاصان و رازداران و معتمدان امام صادق، از فقهاى صالح (رضوان خداى بر ايشان باد) مفضل بن عمر جعفى است(2).
شيخ طوسى در كتاب الغيبة خود او را از خاصّان ائمه عليهم السّلام و ستودگان نزد ايشان مى شمارد و رواياتى چند در ستايش وى نقل مى كند(3). ولى در كتاب الفهرست خود مفضل بن عمر را گاه از اصحاب امام صادق و گاه از اصحاب امام كاظم شمرده است و چيزى كه بر وثاقت او دلالت كند ذكر نكرده است.
ص: 51
شيخ طوسى، در كتاب اختيار معرفة الرجال روايات مختلفى را كه برخى بر عظمت و ارجمندى مقام مفضل و بعضى بر ضعف او دلالت دارد، روايت كرده است.
گروهى نيز همانند نجاشى او را ضعيف و فاسد المذهب و مضطرب الرواية شمرده اند.
ابن غضائرى نيز با نظير همين كلمات وى را تضعيف كرده است.
آيت الله سيد ابوالقاسم خوئى ضمن بحث مفصلى دربارۀ مفضل بن عمر مى نويسد:
نسبت عقايد فاسد (وابستگى به فرقۀ مفوّضه و فرقۀ خطابيه) دربارۀ وى ثابت نيست. و رواياتى كه در نكوهش او آمده هم ضعيف السند است. بلى، سه روايت صحيح السند هست كه بايد فهم آن را به خود اهل بيت واگذاشت و اين سه روايت در مقابل انبوه رواياتى كه در تعريف وى رسيده مقاومت نمى كند. زيرا بعيد نيست ادعا كنيم علم و يقين اجمالى به صدور برخى از اين روايات داريم. پس رواياتى را كه از او بدگويى كرده اند حمل مى كنيم بر آنچه روايات نكوهش و مذمّت زراره و محمد بن مسلم و يزيد بن معاوية حمل شده است (حمل بر تقيه به خاطر حفظ آنها از دشمن) و در فضيلت مفضل بن عمر همين بس كه امام صادق او را شايستۀ دريافت كتاب معروف به توحيد مفضل دانسته است.
علامه محمد حسن مامقانى در كتاب تنقيح المقال پس از بحث بسيار مفصل و ايراد تمامى رواياتى كه دربارۀ مفضل بن عمر آمده است مى نويسد:
از آنچه گفتم روشن شد كه اين مرد داراى عقيده اى صحيح بوده و مورد اعتماد و بزرگوارى مى باشد... افزون بر اين، هر كس در حديث مشهور مفضل دربارۀ توحيد بنگرد مى فهمد كه اين اسرار و معانى شگفت را امام به شخصى نمى گويد مگر آنكه او مردى بزرگ و جليل و داراى علم بسيار و اهل تحمل اسرار والا و دقايق بديع باشد. بنابراين، اين مرد نزد من داراى مقامى والا و شأنى بزرگ است.
بحث بيشتر راجع به شخصيت مفضل را به كتابهاى رجالى كه برخى در زير معرفى شده است، وامى گذاريم.
1. الفهرست طوسى، ص 169.
2. رجال النجاشى، ص 416.
3. اختيار معرفة الرجال، در صفحات متعدد و جمع بندى آنها در ص 288.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 238 تا 243.
5. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 290 تا 304.
6. اعيان الشيعه، ج 10، ص 132.
ص: 52
ترجمه هاى متعددى از اين كتاب به زبانهاى مختلف چاپ شده است كه برخى از ترجمه هاى فارسى آن به شرح ذيل است:
1. ترجمۀ علامه محمدباقر مجلسى كه ضمن ترجمه نكاتى را در شرح احاديث بيان كرده اند.
در سال 1287 ه. ق. در ايران به چاپ رسيد و در سال 1362 ه. ش. انتشارات كعبه در تهران آن را در قطع جيبى و 224 صفحه تجديد چاپ كرد.
همين ترجمه با مقدمۀ آيت الله محمد تقى شيخ شوشترى در سال 1359 ش. توسط انتشارات فقيه تهران در قطع رقعى منتشر شده است.
2. ترجمۀ مولى محمد صالح قزوينى. تاريخ نگارش آن در سال 1080 ه. ق. است(1).
3. ترجمۀ فخرالدين تركستانى. تاريخ نگارش آن در سال 1065 ه. ق. است(2).
4. ترجمۀ نجفعلى ميرزائى. 1376 ش. مؤسسۀ انتشارات هجرت، قطع وزيرى، 171 صفحه.
5. ترجمۀ سيد جواد سيدفاطمى، قطع جيبى، 1361، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 155 صفحه.
6. برگردان توحيد مفضّل به صورت شعر فارسى به نام توحيدنامه توسط شيخ اسماعيل تبريزى(3).
بسيارى از دانشمندان اين حديث شريف را شرح كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. شرح توحيد مفضّل، تأليف مولى باقر كجورى، (متوفاى 1313 ه. ق.)(4)
2. شرح توحيد مفضّل، تأليف محمد الخليلى النجفى در چهار جلد، چاپ مؤسسۀ اعلمى بيروت، لبنان، تاريخ انتشار: 1404، قطع وزيرى.
3. شرح فارسى مفضل توحيد مفضّل، تأليف فخرالدين ماوراءالنهرى كه از علماى سنى بود و به تشيّع گرويد(5).
از اين كتاب نسخ خطى فراوانى وجود دارد كه به سه نسخۀ آن اشاره مى شود:
ص: 53
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2056 مجموعه اى است كه كتاب چهارم آن نسخۀ خطى توحيد مفضّل است.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3733 به خطى زيبا همراه با تزئينات و جدول كشى كه باز مجموعه اى از چند كتاب است و اولين آن توحيد مفضل است.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7206 كه در اوايل قرن يازدهم به خط ميرمحمد مؤمن حسينى نگاشته شده است.
اين كتاب بارها در كشورهاى مختلفى نظير: مصر، عراق، ايران، تركيه و هند چاپ شده است.
برخى از چاپهاى كتاب به شرح ذيل است:
1. چاپ المكتبة الحيدريه، نجف اشرف، عراق با مقدمه و تصحيح كاظم المظفر، قطع وزيرى، 192 صفحه، 1950 م. اين چاپ بارها توسط انتشارات مختلف افست شده است.
2. چاپ مؤسسه الوفاء بيروت، لبنان، 1404 ه. ق. قطع وزيرى، 128 صفحه.
3. چاپ سنگى، قطع رقعى، تهران، 1322 ه. ق. همراه با كتاب اهليلجه.
4. چاپ نجف، قطع رقعى، 95 صفحه، همراه با كتاب، اهليلجه، 1369 ه. ق.
5. چاپ مصر، 80 صفحه، چاپ سنگى، 1328 ه. ق.
ص: 54
بزرگترين و مهمترين وظيفۀ انبيا و اولياى الهى آشنا ساختن مردم با خداوند متعال و معرفى ذات مقدس اوست. انسانها اگرچه در عمق فطرت خويش خداجويند، گاه غبار شهوات، ماديات، عادات و خرافات، نور اين خورشيد را تيره مى كند و روى اين حقيقت اصيل را مى پوشاند. انبيا و اوليا آمده اند تا با يادآورى و نشان دادن آن حقيقت در تمامى مظاهر عالم، انسان را دوباره با واقعيت هستى آشتى دهند و نزديك سازند.
رسالۀ مذكور نمونه اى از اين تلاشهاى مقدس و مبارك است.
مفضّل بن عمر جعفى از شاگردان و اصحاب برجستۀ امام صادق است كه در معرفى كتاب توحيد مفضّل او را شناختيم. مفضل به امام نامه اى مى نگارد و اظهار مى كند برخى منكران ربوبيت خداوند متعال هستند و با وى مباحثه و مجادله مى كنند، و از آن حضرت درخواست مى كند در اين رابطه به او كمك كند و سخنان آنها را ابطال سازد تا حق آشكار شود.
امام در پاسخ نامۀ مفضل رسالۀ كوچكى مى نگارد و در آن جريان مباحثۀ خود با يك طبيب هندى را بيان مى كند. در اين مباحثه طبيب هندى كه بسيار ديرباور و زبان باز بود، هرگونه معرفت غير حسى را انكار مى كرد و تمام هستى را در ماديات و محسوسات منحصر مى دانست. امام صادق در اين مباحثه ابتدا به وى مى فرمايد: «اگر چنانچه حرف تو صحيح باشد آيا من ضررى خواهم كرد؟ و اگر سخن من صحيح باشد و حقيقتا خدا و معادى باشد تو چطور؟ آيا زيان خواهى ديد؟»
با اين استدلال امام، اهميت بحث و خطر انكار به طبيب يادآورى مى شود و او آمادگى بيشترى براى تحقيق و تفكر پيدا مى كند. حضرت به يك نوع دانۀ گياهى كه در دست طبيب بود و با آن مشغول ساختن دارو بود اشاره مى كند و مى فرمايد: «من از راه همين دانۀ گياهى اهليلجه
ص: 55
«هليله»(1) با تو سخن مى گويم؛ زيرا تو با آن آشناترى و به تو نزديكتر است. اگرچه براى من تفاوتى نمى كند و همه چيز آثار حكمت الهى و بيانگر وجود او و نشانگر ربوبيت گستردۀ اوست.»
آنگاه براى طبيب بيان مى كند كه چگونه او در مورد همين هليله احكامى را صادر مى كند كه آنها را حس نكرده است و تنها قوۀ عاقلۀ او آنها را اثبات مى كند. بنابراين، معارف منحصر در محسوسات نيست. سپس آن حضرت از طبيب هندى مى پرسد: «چه كسى و چه چيزى اين دانه را به وجود آورده است ؟ خود آن، خويش را به وجود آورده يا ديگرى ؟ و آن ديگرى كيست ؟» و اندك اندك او را به سوى نور مى كشاند و به ديگر آيات الهى نيز اشاره مى كند و بالأخره او را وادار به اعتراف به وجود خدا و صفات عاليۀ او مى سازد.
امام در اين رساله همراه با بيان استدلالهاى محكم خويش بر اثبات وجود خدا و صفات او، شيوۀ استدلال و محاجّه و مباحثه را نيز آموزش داد.
حضرت در تمامى اين بحث با دقت تمام و آرامش كامل به سخن طرف مقابل گوش فرا داد و سخنان تند و افكار لجوجانۀ او، هرگز امام را خشمگين و آشفته نساخت و هيچ گاه سخن او را قطع نكرد.
امام در هنگام پاسخ دادن، همۀ مطالب را از دهان خود او بيرون كشيد و از شيوۀ پرسش و پاسخ استفاده كرد. پيوسته از او سؤال كرد و با جوابهاى خود او، حقيقت را بى پرده و آشكارا به او نشان داد.
امام صادق بحث را تا آنجا دنبال كرد كه طرف با كمال عجز اقرار كرد:
قد بلغت، حسبك، فهذه كافية لمن عقل...
تو به هدف خويش رسيدى، تو را كافى است، و اين مقدار بحث براى آن كه خردورز و عاقل باشد كافى است. سپاس خداى را كه ما را از گمراهى نجات بخشيد و از تشبيه كردن او به مخلوقاتش، مصون داشت. و از ترديد در عظمت و قدرت و خلقت لطيف و جبروتش نگهدارى كرد. او برتر از اشباه و اضداد است و والاتر از شريك و همسان.
نكتۀ ديگرى كه در اين مباحثه جلب توجه مى كند، نقطۀ آغاز كلام امام است. ايشان با
ص: 56
يادآورى خطر انكار، سد بزرگ راه خداشناسى را شكست. بسيارى از انسانها كه در راه شناخت خدا گام برنمى دارند خطر انكار را درك نمى كنند و به عواقب آن نمى انديشند. امام در آغاز بحث اين مانع را برطرف كرد و او را به عواقب اين كار آگاه فرمود.
امام در ادامۀ استدلال، هنگام مثال زدن، مثالى را انتخاب كرد كه طرف مقابل بحث، كاملا با آن آشنا بود و مدعى تخصّص در آن و آشنايى با ريزه كاريها و ظرافتهاى آن بود. به عبارت ديگر، امام با زبان خود او با وى صحبت كرد و از مباحث تخصصى خود او برايش استدلال آورد.
اگر اهميت هر كتاب را براساس موضوع آن ارزيابى كنيم، مقام والاى اين كتاب آشكار مى شود؛ چرا كه موضوع آن (شناخت خدا) برترين موضوعات است و اگر اهميت نوشته را با مقام و عظمت نويسنده بسنجيم، كتاب از زبان صادق آل محمد صلّى الله عليه و آله نقل شده است. اگر ميزان سنجش، اعتماد بزرگان به علما و دانشمندان باشد اين كتاب در اين جهت نيز در جايگاه بسيار والايى قرار دارد.
راوى آن يكى از شاگردان برجستۀ امام صادق است و محدثان بزرگ شيعه آن را در كتابهاى مختلف خويش نقل، و به اهميت آن اشاره كرده اند.
علامه مجلسى در مقدمۀ بحارالانوار، هنگام معرفى منابع كتاب خويش از دو كتاب التوحيد و الاهليلجة ياد و سپس توصيۀ سيد بن طاووس به مطالعۀ اين كتاب را ذكر مى كند(1).
و در جاى ديگر مى نگارد: «برخى از مخالفان نيز اين كتاب را از امام صادق دانسته اند»(2).
سپس در جلد سوم بحارالانوار تمامى اين كتاب را همراه با شرح و توضيح آن آورده است(3). و در همين قسمت پاره اى از حديث را از كتاب النجوم سيد بن طاووس نقل مى كند كه در ساير نسخه ها وجود ندارد.
سيد بن طاووس در كتاب الامان من الاخطار مى نويسد:
مسافر همراه خويش كتاب اهليلجه را داشته باشد و آن كتاب مناظرۀ مولاى ما امام صادق و طبيب هندى است دربارۀ معرفة الله جلّ جلاله كه حضرت به شيوه هاى شگفت و عجيب و ضرورى استدلال نمود تا آنكه مرد هندى به خدا و وحدانيت او ايمان آورد. آنگاه دو كتاب ديگر توحيد مفضّل و مصباح الشريعه را نيز اضافه مى كند و مى نويسد: زيرا اين كتب سه گانه به
ص: 57
اندازۀ يك جلد كتاب هستند؛ ولى داراى فوايد بسيارى مى باشند(1).
وى در كتاب ديگر خويش كشف المحجه نيز به پسرش سفارش مى كند كه به كتاب اهليلجه مراجعه كند(2).
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 7206 كه كتاب مورد نظر، كتاب پنجم از اين مجموعه است. به خط مير محمد مؤمن حسينى، تاريخ نگارش: 1072.
2. نسخۀ خطى ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3733 كه كتاب دوم از مجموعه رسالۀ اهليلجه در 48 صفحه است. تاريخ نگارش: 1150 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1294 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1322 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.
3. نسخۀ چاپ مصر، 1328 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.
4. نسخۀ چاپ نجف اشرف، عراق، 1369 ه. ق. همراه با كتاب توحيد مفضّل.
ص: 58
ملحمه بر وزن مدرسه به معنى واقعۀ مهم و شورش و جنگ ذكر شده است ولى اصطلاحا به پيشگويى حوادث سال نيز گفته مى شود. در كتاب مذكور، منظور همان پيشگويى حوادث سال است. نام ديگر اين كتاب محرّم نامه يا احكام محرّم است. شيوۀ اين پيشگويى بدين صورت است كه چون آغاز سال قمرى ماه محرم الحرام است، به طور طبيعى آغاز اين ماه در هر سال مصادف با يكى از روزهاى هفته خواهد بود. در اين كتاب حوادث هر سال به واسطۀ تقارن آغاز سال با يكى از روزهاى هفته پيشگويى شده است. به عنوان مثال، در ابتداى كتاب آمده است: «اگر اول محرم روز شنبه باشد زمستان آن سال بسيار سرد و همراه با بادهاى بسيار خواهد بود. گندم در آن سال در منطقۀ هجر و غير آن كم خواهد بود...» سپس بعضى حوادث اجتماعى نظير جنگها و نيز برخى حوادث طبيعى را ذكر مى كند و بالأخره آن سال را نحس مى شمارد.
«و چنانچه روز اول محرم، روز يكشنبه باشد زمستان آن سرد ولى تابستان آن صالح و نيك خواهد بود و آن سال همراه با خير و بركت و بسيارى حبوبات و ميوه ها خواهد بود.» آنگاه از شيوع بيمارى و نيز فتنه هاى اجتماعى در برخى مناطق در آن سال خبر مى دهد.
«و اگر اول محرم، روز دوشنبه باشد، زمستان صالح و نيك خواهد بود و بارانهاى نافع خواهد باريد و غلات به بهترين وجه به عمل خواهد آمد...» و به همين صورت بقيۀ ايام هفته ذكر شده و با ذكر سالى كه آغاز محرم آن روز جمعه باشد اين رساله را به پايان رسانده است.
در متن رساله هيچ اشاره اى به انتساب آن به امام صادق نشده است.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحار الانوار و نيز علامه شيخ عبد الله بحرانى در مقدمۀ اول كتاب عوالم العلوم، اين كتاب و نيز كتاب ملحمۀ دانيال را به عنوان دو منبع از منابع كتابهاى خويش معرفى مى كنند و با يك عبارت مى نويسند:
ص: 59
كتاب ملحمه كه به امام صادق منسوب است و كتاب ملحمه اى كه به حضرت دانيال منسوب است. دو كتاب مشهورند ولى من بر آنها زياد اعتماد نمى كنم(1).
برخى از ويژگيهاى اين كتاب و ملحمۀ دانيال در الذريعه، جلد 22، صفحات 201 و 202 اشاره شده است.
اين كتاب به صورت مسند از امام صادق به دست ما نرسيده است و محدثان بزرگ نيز به آن اعتماد نكرده اند. ازاين رو نمى توان آن را به امام صادق نسبت داد و افزون بر اين، مطالب كتاب و پيشگويى حوادث بدين صورت با شيوه و روش احاديث اهل بيت عليهم السّلام بيگانه است، چرا كه در فرهنگ اسلام، بويژه تشيّع، حوادث تاريخى و سير حيات بشر در گرو سنتهاى ثابت و لا يتغير الهى است كه در قرآن به طور مكرر و در روايات به صورت گسترده به آن اشاره يا تصريح شده است و از جملۀ اين سنتهاى الهى، تغيير شرايط و اوضاع براساس تغيير رفتارهاى مردم است:
«إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ » (2) .
و:
«ذٰلِكَ بِأَنَّ اَللّٰهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهٰا عَلىٰ قَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ » (3) .
1. مجموعۀ اين رساله در 12 صفحه به شمارۀ 937 در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، در قطع وزيرى موجود است كه ابتداى فصلهاى آن با رنگ قرمز مشخص شده است.
تاريخ نگارش: 1237 ه. ق.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات، تهران، شمارۀ 156.
3. نسخۀ خطى مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 3874. بنا به گزارش كار احمد منزوى در ابتداى اين نسخه، اين كتاب را به امام صادق نسبت داده است(4).
1. نسخۀ چاپ تهران، قطع رقعى، بدون تاريخ و نام ناشر در بيست صفحه.
2. نسخۀ چاپ انتشارات علميۀ اسلاميه همراه با قرآن مجيد، تاريخ نشر: 1395 ه. ق. تهران.
ص: 60
آمدن انبيا و اوليا براى هدايت انسان به سوى خدا و آشنا كردن بيشتر او با كانون عظمت، قدرت، زيبايى و جمال حق بوده و همۀ دستورات و يادآورى آنها در اين راستا و براى رسيدن به اين هدف است، ولى انسانها در اين سير يكسان نبوده اند و هر كس داراى استعدادى خاص و ظرفيتى ويژه است.
برخى به ظواهر احكام بسنده مى كنند؛ ولى گروهى مستعد و مصمم بر پيمودن راه كمال، شيوه اى خاص و رهنمودهايى ويژه را مى جويند كه به اين گونه دستورالعملها «آداب سير و سلوك» گفته مى شود.
كتابهاى بسيارى در زمينۀ سير و سلوك نوشته شده، ولى صحيح ترين و رساترين آنها كتبى است كه برگرفته از سرچشمۀ علوم الهى و سخنان معصومين عليهم السّلام باشد. كتاب مورد بحث در موضوع سير و سلوك به امام صادق نسبت داده مى شود.
اين كتاب راه تقرب به خداوند متعال را طى يكصد باب بيان داشته است و راهنماييهايى دربارۀ مسائل مختلف زندگى و دستورات دينى در بر دارد. برخى از عناوين و ابواب كتاب ياد شده بدين شرح است:
نيت، ذكر، شكر، لباس، مسواك، دخول مسجد، نماز، قرائت قرآن، روزه، حج، قناعت، عبادت، تفكر، حرص، زهد، صفت دنيا، غرور، وسوسه، خوردن، غيبت، ريا، حسد، اخوت، حسن خلق، آفت علماء، بر والدين (نيكى به پدر و مادر)، وصيت، ذكر مرگ و حساب، صبر و شرم، معرفت، عشق به خدا و شوق به خدا، حكمت.
آخرين باب كتاب مذكور دربارۀ حقيقت عبوديت است. اين كتاب طيف گسترده اى از معارف اسلامى از اخلاقيات نيك و بد تا اعمال واجب و مستحب و حرام و برخى مسائل عقيدتى
ص: 61
همچون معرفت و محبت خدا و نيز مباحث معاد و حساب و بسيارى از آداب فردى و اجتماعى را در بر مى گيرد. البته در هر باب كمال اختصار مطالب رعايت شده است.
اين كتاب با مقدمۀ بسيار كوتاهى در حمد و ثناى الهى و صلوات بر محمّد و آل او آغاز مى شود و در همان ابتدا مطالب آن به امام صادق نسبت داده مى شود. اين مطالب طى يكصد باب بيان شده كه شروع آن در نجواى عارفين است و با باب يكصدم دربارۀ حقيقت عبوديت پايان مى يابد. در پايان جملۀ «الحمد لله رب العالمين» علامت پايان كتاب و نشانۀ ناقص نبودن نسخۀ آن است.
در ذكر ابواب، ترتيب منطقى به چشم نمى خورد. گاه سخن از اخلاق است ولى در باب بعدى به سراغ آداب رفته و پس از آن دوباره به مباحث اخلاقى برگشته است. دربارۀ اخلاق نيك و بد و متضاد همچون اخلاص و ريا، تواضع و تكبر، به صورت مجزا و با فاصلۀ بسيار از هم بحث شده است. به برخى از اخلاقيات و عبادات نيز توجه نشده است، ازاين رو به نظر مى رسد نظم خاصى بر كتاب حاكم نيست مگر آنكه صاحبدلان و متخصصان فن سير و سلوك در وراى اين بى نظمى ظاهرى، نظمى پنهانى و سيرى خاص را مشاهده كنند.
اگرچه در ابتداى كتاب مطالب آن به امام صادق نسبت داده شده است، هيچ گونه سند و مصدرى براى آن ارائه نشده است. و حتى راوى اوليۀ آن و اينكه چه كسى اين مطالب را از امام صادق شنيده و يا از كجا نقل شده است مشخص نيست.
بنابر تحقيق برخى محققان(1) در هيچ كتابى قبل از قرن هفتم از اين كتاب نام و يادى نيست.
اولين كسى كه در تأليفات خود از اين كتاب ياد كرده است عالم فرزانه و عارف بلندآوازه سيد بن طاووس است. وى در كتاب امان الاخطار، ضمن نام بردن از كتابهايى كه لازم است هنگام مسافرت همراه انسان باشد مى نويسد:
بايد مسافر با خود همراه دارد كتاب مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة را كه از امام صادق است؛ زيرا اين كتاب كتابى لطيف و شريف در بيان راه سلوك به طرف خداوند متعال و توجه به سوى او و راهنماى دستيابى به اسرار سير و سلوك مى باشد(2).
ص: 62
يكى ديگر از كسانى كه بر اين كتاب اعتماد، و از آن روايت نقل كرده، شهيد ثانى است كه در كتاب اخلاقى مسكّن الفؤاد و نيز در كتاب فقهى كشف الريبه فى احكام الغيبة و كتاب اخلاقى ديگرش منية المريد روايات اين كتاب را نقل كرده، اگرچه از خود اين كتاب نامى به ميان نياورده است.
علامه فيض كاشانى در كتابهاى خود از جمله در الحائق ضمن بيان نام كتاب و نسبت دادن آن به امام صادق روايات بسيارى از آن را نقل كرده است.
بسيارى از دانشمندان ديگر نيز به نسبت كتاب به امام صادق تصريح كرده اند؛ كه به عنوان نمونه سخن محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى را يادآور مى شويم. وى در خاتمۀ كتاب مستدرك الوسائل مى نگارد:
تا آنجا كه من مى دانم اولين كسى كه به نسبت اين كتاب به امام صادق تصريح كرده است سيد بن طاووس در كتاب امان الاخطار است... و نيز فاضل متبحّر شيخ ابراهيم كفعمى مؤلف الجنة الامان الواقيه در كتاب مجموع الغرائب... و نيز شيخ الفقهاء شهيد ثانى كه بر اين كتاب نهايت اعتماد را نموده و آنچه در آن است را بدون هيچ ترديدى به امام صادق نسبت داده است.
و نيز سيد جليل و عالم نبيل و متبحّر، سيد حسين قزوينى در كتاب جامع الشرايع كه منسوب به امام صادق به شهادت شارح فاضل آن، يعنى شهيد ثانى و سيد بن طاووس و فاضل عارف مولانا محسن كاشانى و غير ايشان است، پس هيچ دليلى براى تشكيك در نسبت اين كتاب، آن گونه كه برخى از متأخران در آن تشكيك نموده اند نيست...
وى سپس از اعتماد و نقل گروهى ديگر از علما از اين كتاب ياد مى كند و بعد به بررسى برخى از اشكالاتى كه بر اين كتاب گرفته اند مى پردازد و به طور مفصل به آنها پاسخ مى گويد.
حضرت امام خمينى (ره) در كتاب سرّ الصلاة خويش و نيز استاد ايشان آيت الله ميرزاجواد ملكى تبريزى در كتاب اسرار الصلاة خود از مصباح الشريعه، روايت نقل كرده اند.
كتابهاى بسيارى به بحث و بررسى پيرامون اين كتاب و شبهات وارده بر آن پرداخته اند.
از جملۀ آنها مى توان به خاتمۀ مستدرك الوسائل محدث نورى و آغاز كتاب بحارالانوار و نيز مقدمۀ بسيار مفصّل و ارزشمند، جلال الدين محدث ارموى بر شرح فارسى مصباح الشريعة تأليف عبدالرزاق گيلانى، اشاره كرد. در ميان دانشمندان اسلامى برخى اين كتاب را از امام صادق ندانسته و گروهى در انتساب به آن حضرت تشكيك كرده و تعدادى نيز اين نسبت را پذيرفته اند.
ص: 63
علامه محمدباقر مجلسى در ابتداى بحارالانوار مى نگارد:
در كتاب مصباح الشريعه مطالبى است كه انسان آگاه و ماهر را به ترديد مى اندازد شيوه اش همانند شيوۀ ساير كلمات ائمه عليهم السّلام و آثار ايشان نيست.
و شيخ طوسى در كتاب الامالى برخى از روايات آن را اين گونه نقل كرده است:
گروهى از ابو المفضّل شيبانى از شفيق بلخى روايت كرده اند كه شخصى از اهل علم اين گونه گفته است...
از اين سخن روشن مى شود كه اين كتاب در زمان شيخ طوسى نزد او بوده و از آن روايت مى كرده است ولى به آن اعتماد كامل نداشته و نزد او ثابت نشده است كه اين روايات از امام صادق عليه السّلام است. سند اين كتاب به صوفيه منتهى مى شود، ازاين رو بسيارى از اصطلاحات آنها در آن موجود است و از بزرگان و كسانى كه مورد اعتماد آنها هستند روايت كرده است، به هر حال خدا داناست(1).
محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در پايان كتاب هداية الامة مى نويسد:
كتب بسيارى به دست ما رسيده است كه در زمان ائمه معصومين عليهم السّلام جمع آورى و تأليف شده است كه ما آنها را در اينجا ذكر مى كنيم و آنها بر سه گروهند... گروه سوم كتابهايى كه بر ما ثابت شده است قابل اعتماد نمى باشند، ازاين رو از آنها در اين كتاب نقل نكرديم، از جملۀ آنها كتاب مصباح الشريعه منسوب به امام صادق است كه سند آن ثابت نشده و در آن مطالب منكر و مخالف با روايات يقينى و متواتر وجود دارد. گاه تأليف آن را به شيخ زين الدين «شهيد ثانى» نسبت مى دهند و البته اين نسبت صحيح نيست زيرا نام اين كتاب در امان الاخطار سيد بن طاووس آمده است(2).
قبلا نام تعدادى از علما كه اين كتاب را به امام صادق منسوب دانسته و از آن روايت نقل كرده و بر آن اعتماد كرده اند، ذكر شد.
برخى نظريۀ سومى ارائه كرده اند و گفته اند: تنها قسمت اوليۀ هر باب كه با «قال صادق عليه السّلام» آغاز مى شود از امام صادق است؛ بقيه را شخص گردآورندۀ كتاب به عنوان توضيح كلام امام و شاهد به آن افزوده است. از جمله علامه محدّث نورى بر اين عقيده است(3). بعضى از اشكالاتى كه بر اين كتاب گرفته اند، عبارت اند از:
1. در اين كتاب از افراد مجهول يا منحرف روايت شده، در حالى كه اگر كتاب تأليف امام باشد،
ص: 64
نقل از اين گونه افراد بى معنى است.
2. شيوه و سبك عبارات كتاب همچون سبك كتابهاى عرفا و صوفيه است و شباهتى با ساير متون روايى ندارد.
3. اين كتاب سندى حتى ضعيف و يا مقطوع ندارد و حتى كسى نسبت به آن ادعاى وجود سند نيز نكرده است.
4. برخى مطالب كتاب صحيح نيست و با عقايد مسلّم شيعه ناسازگار است.
محدث نورى، اين اشكالات و برخى ديگر را در خاتمۀ كتاب مستدرك الوسائل مطرح كرده و به آنها پاسخهاى مفصلى داده است(1).
در كتابى كه به نام مصباح الشريعه معروف است پس از خطبۀ كتاب، مطالبى با عنوان «نجوى العارفين» آمده است و پايان آن با حديثى به اين عبارت: «و اصول معاملة الدنيا سبعة... فاذا حصلت هذه الصفات به حقها فى نفس فهو من خاصة الله تعالى و عباده المقربين و اوليائه حقا» است ولى كتاب ديگرى نيز به نام مصباح الشريعة و منسوب به امام صادق چاپ شده و اكنون در دسترس است كه با عنوان «اصول المعاملات» آغاز مى شود و باب يكصدم آن نيز با عنوان «الغيبة» به پايان مى رسد كه آخرين جملۀ آن چنين است: «فان اردت الاسلام فاذكر الخائق لا المخلوق فيصير لك مكان الغيبة عبرة و مكان الاثم ثوابا».
اين كتاب را مى توان گزيده اى به هم ريخته از كتاب مصباح الشريعۀ اصلى دانست اين نسخۀ برگزيده توسط مؤسسه الاعلمى بيروت، لبنان در تاريخ 1403 ه. ق. در قطع رقعى و 208 صفحه به چاپ رسيده است.
البته بين نسخ مصباح الشريعۀ مشهور هم اختلافاتى وجود دارد كه به طور تفصيلى در مقدمۀ محدث ارموى بر شرح اين كتاب به آن اشاره شده است(2).
1. شرح فارسى مصباح الشريعه از عالم بزرگ عبد الرزاق گيلانى، چاپ كتابخانۀ صدوق با تصحيح دكتر محدث ارموى، 608 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1363 ه. ش.
ص: 65
گاه از اين شرح به عنوان ترجمه نام برده شده است و حتى به نام ترجمۀ مصباح الحقيقة توسط انتشارات پيام حق، در سال 1377 ش. در قطع وزيرى، مشتمل بر 607 صفحه با تحقيق رضا مرندى به چاپ رسيده است.
2. شرح فارسى مصباح الشريعه با نام عرفان اسلامى، مشتمل بر 12 جلد، توسط شيخ حسين انصاريان در انتشارات پيام آزادى، در سال 1368 ش. منتشر شده است.
3. مناهج انوارالمعرفة فى اسرار مصباح الشريعه، شرحى به زبان عربى، تأليف ميرزا ابوالقاسم ذهبى، معروف به ميرزا باباى شيرازى.
4. بيان الاسرار شرحى ناتمام (شرح چهل باب از يكصد باب كتاب)، تأليف شيخ حسين زاهدى.
5. لمعات جنّات الوصال، تأليف احمد بن عبد الواحد كرمانى.
6. ترجمۀ كتاب به فارسى با نام رهنمودهاى امام صادق از عباس عزيزى، مشتمل بر 301 صفحه در سال 1419 ه. ق. توسط انتشارات نبوغ، قم منتشر شده است.
7. ترجمۀ كتاب به انگليسى، لندن، 1989 م.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 644، تاريخ استنساخ: 1136 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5598، تاريخ استنساخ: 1067 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7668، تاريخ استنساخ: 1099 ه. ق.
و نسخ ديگر به شماره هاى 4924، 1145، 882 و 6570 در همان كتابخانه.
نسخۀ چاپ مركز نشر كتاب تهران با مقدمه و تصحيح حسن مصطفوى، 66 صفحه، تاريخ انتشار: 1379 ه. ق.
ص: 66
همان گونه كه از اسم اثر پيداست اين كتاب پيرامون مسائل مختلف فقهى است و البته ضمن مسائل فقهى بعضى از مسائل عقيدتى و اخلاقى نيز بيان شده است. به طور كلى مطالب اين كتاب به چهار بخش قابل تقسيم است:
1. احكام فقهى، كه قسمت عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد.
2. مسائل عقيدتى، كه در ابتدا و انتهاى كتاب آمده است، نظير: بحث معرفت، قضا و قدر، استطاعت، جبر و تفويض، مشيت و اراده.
3. مسائل اخلاقى، نظير: حيا، توكل، سخاوت، قناعت، صبر، تواضع، زهد و...
4. برخى آداب، همانند: آداب شانه زدن، روغن مالى، حجامت، استشفا به قرآن، سرمه كشيدن، آداب سفر و...
اما قسمت اصلى كتاب - كه مسائل فقهى است - مشتمل بر مطالب زير است.
مسائل طهارت، نماز، احكام ميت، روزه، زكات، حج، نكاح و طلاق، بيع و اجاره، و شفعه و امثال آن و حدود و ديات به طور مفصل.
اين كتاب 119 باب دارد و تنظيم بابها تقريبا به شيوۀ كتابهاى فقهى است و البته اين تنظيم كاملا دقيق نيست. به عنوان نمونه، برخى از مطالب مربوط به نماز در باب 53، ضمن مباحث معاملات آمده است و يا مطالب مربوط به خمس در باب 49 و پس از مباحث ارث ذكر شده است، همان گونه كه بحث حدّ زنا و لواط جدا از ساير مباحث حدود و ديات، مقدم بر بحث ارث، خمس، صيد و ذباحه آمده است. ازاين رو به نظر مى رسد اين كتاب در تنظيم بابها اندكى دچار
ص: 67
به هم ريختگى شده است.
شيوۀ بيان اين كتاب با روايات معمول و معروف اهل بيت عليهم السّلام اختلاف فاحشى دارد. اين تفاوت سبكها آنقدر زياد است كه برخى آن را دليلى بر عدم صحت انتساب كتاب به امام رضا دانسته اند. اكثر فصلهاى كتاب با عنوان: «اعلم يرحمك الله» يا «اعلموا يرحمكم الله» شروع مى شود. و در موارد متعددى (نزديك به 200 بار) رواياتى با اين جملات «نروى عن بعض العلماء، يروى، روى، اروى» يا «قال العالم» و امثال آن نقل شده است كه چنين شيوه اى در ساير كتابها و روايات ائمه بى سابقه است. گاه روايتى را ذكر مى كند و مى گويد: «قيل معناها...» و پس از ذكر يك معنى مى گويد: «و قد فسّر على غير هذا الطريق اهل الباطن». چنين شيوه اى هم در ساير روايات وجود ندارد.
اين كتاب تا قرن يازدهم و زمان علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) مشهور نبوده است و او براى اولين بار در كتاب اللوامع القدسيه - كه شرح بر كتاب من لا يحضره الفقيه است - از آن ياد كرده است.
سپس علامۀ بزرگوار محمد باقر مجلسى در كتاب بحارالانوار از آن نام برده و آن را معرفى كرده و رواياتش را در فصلهاى مختلف ذكر كرده است.
علامۀ محمد تقى مجلسى جريان پيدا شدن اين كتاب را چنين بيان مى كند:
سيد فاضل مورد اطمينان، محدث، قاضى امير حسين، ساليانى دراز مجاور بيت الله الحرام بود و چون به شهر اصفهان آمد به خدمتش مشرف شدم و او را زيارت كردم. او به من اظهار داشت: هديۀ نفيسى براى شما آورده ام و آن فقه الرضوى عليه السّلام است. زمانى كه در مكه بودم گروهى از مردم قم بدانجا آمدند و با آنها كتابى قديمى بود كه در زمان امام رضا نگاشته شده بود و در برخى مواضع آن خط خود آن حضرت وجود داشت و بر آن عدۀ بسيارى از فضلا اجازاتى نگاشته بودند، به گونه اى كه براى من علم عادى پيدا شد كه اين كتاب تأليف آن حضرت است. و من آن را استنساخ نمودم... آنگاه سيد كتاب را به من داد و من نيز آن را استنساخ نمودم. و آن را به برخى فضلا دادم و فراموش كردم آن را از وى بازپس گيرم و چون شرح عربى من لا يحضره الفقيه، به نام روضة المتقين را به پايان بردم و شرح فارسى را نيز مقدارى نوشتم، آن فاضل كتاب را به من باز پس داد. پس در آن انديشه نمودم و فهميدم كه اين كتاب نزد صدوق و پدرش وجود داشته است و هر چه صدوق بزرگ به فرزندش در
ص: 68
رساله اش نگاشته عبارات همين كتاب است؛ مگر موارد اندكى. و نيز هرچه صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه بدون سند ذكر كرده است عبارات همين كتاب فقه رضوى است(1).
و در شرح خود بر كتاب من لا يحضر كه به نام اللوامع القدسيه يا لوامع صاحبقرانى معروف است مى نويسد:
ظاهرش آن است كه على بن بابويه اين عبارت را (عبارتى در رابطه با حد در اثناء غسل) و ساير عباراتى كه به پسرش نوشته است از كتاب فقه رضوى برداشته باشد، بلكه اكثر عباراتى كه صدوق از خود مى گويد از آن كتاب برداشته باشد. و اين كتاب در قم ظاهر شد و نزد ما هست.
و ثقۀ عدل قاضى مير حسين طاب ثراه قريب به ده سال قبل از اين از روى آن كتاب نوشته بود و چند جا خطّ حضرت امام رضا (صلوات الله عليه) بر آنجا بود كه من اشاره كرده ام به آن و صورت خط حضرت را قاضى نوشته بود، من نيز نوشتم و از موافقت آن نسخه با آن نسخۀ من لا يحضره الفقيه ظن قوى به هم مى رسد كه على بن بابويه و محمد بن على هر دو علم داشته اند به آنكه اين كتاب تصنيف آن حضرت است(2).
علامه محمد باقر مجلسى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار مى نويسد:
سيد فاضل محدث قاضى امير حسين (طاب ثراه) پس از آنكه به اصفهان وارد شد، مرا نسبت به كتاب فقه الرضاء آگاه نمود و گفت: در هنگام مجاورت در كنار بيت الله الحرام جماعتى از اهل قم كه براى گزاردن حج مشرف شده بودند، نزد من آمدند و با آنها كتابى قديمى بود كه تاريخ آن هم عهد با زمان امام رضا بود. و از پدرم «محمد تقى مجلسى» شنيدم كه مى فرمود:
سيد به من گفت: بر اين كتاب خط امام رضا وجود داشت و بسيارى از فضلا اجازاتى بر آن كتاب نگاشته بودند و به واسطۀ اين قرائن براى من يقين حاصل شد كه اين كتاب تأليف امام رضا مى باشد.
پس كتاب را از اهل قم دريافت كرده و آن را استنساخ نمودم. پدرم نيز كتاب را از سيد دريافت كرده و آن را استنساخ نمود و اكثر عبارات آن موافق با سخنانى است كه صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه بدون سند ذكر كرده است و نيز موافق با بيانات پدر بزرگوار صدوق در رساله اى كه به فرزندش نگاشته است و بسيارى از احكامى كه اصحاب ما ذكر كرده و مستندش معلوم نيست، در اين كتاب ذكر شده است، چنانكه در كتب عبادات خواهى ديد(3).
در رابطه با اين كتاب دو نظريۀ عمده وجود دارد:
ص: 69
الف - عدۀ زيادى از علما آن را تأليف امام رضا دانسته اند. بنا به قول محدث نورى افزون بر علامه محمد تقى مجلسى و محمدباقر مجلسى برخى ديگر از علما نظير علامه نراقى، فاضل هندى، سيد بحرالعلوم، شيخ يوسف بحرانى، سيد على طباطبائى مؤلف رياض المسائل و وحيد بهبهانى بر اين كتاب اعتماد كرده اند(1). علامه ملا احمد نراقى در عائد چهل و ششم كتاب عوائد الايام مى نويسد: كتاب فقه الرضا از كتب اخبار محسوب مى شود(2).
ب - تعداد بسيارى از علما نيز نسبت اين كتاب به امام رضا را رد كرده و آن را قابل اعتماد ندانسته اند. اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعه.
2. شيخ محمد حسين اصفهانى، مؤلف كتاب فصول.
3. علامه ميرزا عبد الله افندى مؤلف كتاب رياض العلماء.
4. علامه سيد محسن اعرجى كاظمينى.
5. علامه محدث نورى، مؤلف مستدرك الوسائل.
برخى از دلايل گروه اول به شرح ذيل است:
1. جمله اى كه در اول كتاب آمده است «يقول على بن موسى الرضا»
2. عباراتى كه طىّ كتاب ذكر شده است؛ نظير «نحن معاشر اهل البيت...» يا: «جدّنا امير المؤمنين...» يا: «أروى عن ابى العالم...»
3. قرائن و شواهدى كه امير قاضى حسين از آنها يقين پيدا كرد كه كتاب تأليف امام رضا است.
نظير: تاريخ كتابت، اجازات علما، شهادت گروهى از مردم قم.
4. موافقت روايات بدون سند - كه در من لا يحضره الفقيه آمده است - با متن اين كتاب و نيز تطابق متن كتاب با برخى فتاوى كه مدرك آنها معلوم نيست.
و اما دلايل گروه دوم بر نفى اين ادعا عبارت است از:
1. مطرح نبودن اين كتاب تا قرن يازدهم. بدون ترديد اگر كتابى بدين پايه از اهميت وجود داشت علماى سابق بر آن آگاهى مى يافتند و از آن روايتى با يادى در كتابهاى خويش نقل مى كردند.
2. شيوۀ نگارش: شيوۀ نگارش كتاب با تمامى روايات ائمه: منافات دارد؛ مثلا نزديك به 200 مورد عبارات «أروى، نروى، روى عن العالم، روى عن العلما» ذكر شده است كه در ساير روايات چنين عباراتى به كار نرفته است و البته در نسخه اى كه در دست محدث نورى بوده رواياتى از راويانى كه متأخر از زمان امام رضا بودند نيز ذكر شده است. محدث نورى به اين دليل كتاب را
ص: 70
تأليف دوران متأخر مى داند و برخى به اين اشكال پاسخ داده اند كه اين روايات مسند مربوط به كتاب نوادر عبد الله بن عيسى اشعرى است كه چون هر دو در يك مجلد بوده به واسطۀ به هم ريختگى اوراق كتاب با يكديگر مخلوط شده است.
برخى ديگر از موارد اختلاف شيوۀ اين كتاب با ساير روايات اهل بيت را قبلا در بحث شيوۀ نگارش ذكر كرديم كه از تكرار مجدد خوددارى مى كنيم.
3. در اين كتاب احكامى مخالف مذهب شيعه و اجماع علماى آن مشاهده مى شود كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
الف - در نظر گرفتن يكى از ائمه هنگام نماز (چنانچه از صوفيه نسبت به اقطاب خود نقل شده است) (ص 105).
ب - كفايت غسل و شستن پا از مسح كردن آن (ص 79).
ج - تعيين اندازۀ آب كر با انداختن سنگريزه در آن كه اگر امواج آن به ديوار چاه برسد «كرّ» نيست و إلاّ «كرّ» است (ص 91).
د - دو سورۀ «فلق» و «ناس» (معوذتين) از قرآن نيستند و فقط تعويذند (ص 130).
ه - اشتراط وجود دو شاهد در ازدواج (ص 232).
البته هر دو گروه ادلۀ گروه ديگر را بررسى كرده و به آن پاسخ داده اند كه در اينجا فرصت تفضيل بيشتر نيست.
1. اين كتاب تأليف امام على بن موسى الرضا است.
2. اين كتاب تأليف برخى از شاگردان آن حضرت است.
3. اين كتاب همان كتاب شرايع على بن الحسين (صدوق بزرگ) است.
4. اين كتاب، كتاب التكليف محمّد بن على شلمغانى است.
5. اين كتاب كتاب المنقبة، امام حسن عسكرى است.
بحث مفصل در اين رابطه را در منابع زير ملاحظه فرماييد:
1. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 230 تا 322.
2. رياض العلماء، ج 2، ص 30.
3. الفصول الغروية، ص 313.
4. مفاتيح الاصول، ص 352.
5. عوائد الايام، ص 251.
ص: 71
6. الذريعه، ج 16، ص 292.
7. مقدمۀ مفصل خود كتاب كه توسط كنگرۀ جهانى امام رضا به چاپ رسيده است.
8. چهل مقاله از رضا استادى، چاپ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1371 ه. ش.
برخى از محققان دربارۀ اثبات صحت و يا عدم صحت انتساب اين كتاب به امام رضا و نيز بررسى آن، كتابهاى مستقلى تأليف كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. رسالة فى تحقيق فقه الرضا عليه السّلام؛ انّه صالح لتقوية احد المتعارضين، تأليف ميرزا محمد هاشم خونسارى، چاپ تهران، 1317 ه. ق. چاپ سنگى.
2. فصل القضاء فى الكشف عن حال فقه الرضا، تأليف سيد حسن صدر عاملى(1).
3. رسالة فى الرّدّ على فصل القضاء فى عدم حجيّة فقه الرضا، تأليف آغا رضا رازى اصفهانى.
4. رسالة فى الرّدّ على القول بحجية فقه الرضا، تأليف سيد ابو القاسم موسوى رياضى.
و برخى نيز اين كتاب را شرح كرده اند، از آن جمله:
1. شرح على فقه الرضوى، تأليف شيخ على آل عصفور بحرانى.
2. شرح حديث فقه رضوى، تأليف زين العابدين خان كرمانى.
3. شرح رضوى، تأليف سيد محمدرضا موسوى شيرازى.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4414، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2099، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ شده توسط المؤتمر العالمى للامام الرضا، مشهد، با تحقيق، تصحيح، تخريج، فهارس فنى و مقدمه اى مفصّل توسط مؤسسۀ آل البيت عليهم السّلام، تاريخ انتشار: 1406 ه. ق. قطع وزيرى، 446 صفحه.
2. نسخۀ چاپ شده در تبريز به همراه المقنعة شيخ مفيد، تاريخ انتشار: 1274 ه. ق. چاپ سنگى، قطع رحلى.
ص: 72
اين كتاب را مى توان خلاصه اى از دين اسلام و يا برنامه هاى كلى اين دين در زمينه هاى مختلف اعتقادى، فقهى و اخلاقى دانست.
مباحث مطرح شده در اين رساله به چهار بخش قابل تقسيم است:
الف - مباحث اعتقادى: شامل بيان صفات حق تعالى، مسئلۀ جبر و تفويض و امر بين الامرين، معنى اسلام و ايمان، نبوّت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و معجزۀ جاويد او قرآن كريم، امامت و حدود آن و معرفى ائمه عليهم السّلام، مسئلۀ مرگ و معاد و برخى مسائل مربوط به آن.
ب - مباحث فقهى: نظير مباحث طهارت (وضو و غسل) نمازهاى واجب و مستحب و احكام و آداب آن، زكات، مقدار و موارد آن، روزه هاى واجب و مستحب، حج، انواع و شرايط آن، جهاد، اقسام و شرايط وجوب آن، امر به معروف و نهى از منكر، نكاح و طلاق، ارث و بالأخره أحكام خوردنيها و آشاميدنيها.
ج - مسائل سياسى: تحت عنوان تولّى و تبرّى، حدود ولايتها.
د - مسائل اخلاقى: اشاره به برخى مسائل اخلاقى، ضمن ساير مباحث نظير ارزشهاى اخلاقى، ورع، عفت، صداقت، اجتهاد و تلاش در دين، صبر، آداب معاشرت، و برخى ضد ارزشها مانند:
تكبر، اسراف و تبذير، خيانت، كتمان شهادت، لهو و بيهودگى و آوازه خوانى.
مأمون عباسى وزير خويش - فضل بن سهل (ذو الرياستين) - را به محضر امام رضا مى فرستد و از آن حضرت مى خواهد تمام حلالها و حرامها و واجبات و مستحبات را براى وى بنگارد. و به روايتى ديگر: اسلام ناب را با ايجاز و اختصار بيان كند. وى در اين درخواست از آن حضرت به عنوان حجت خدا بر خلق و معدن دانش ياد مى كند.
ص: 73
امام در همان جلسه دوات و كاغذى درخواست مى كند و به فضل بن سهل مى فرمايد:
«بنويس!» آنگاه تمامى مطالب اين رساله را بيان مى كنند و فضل بن سهل آن را مى نگارد.
امام رضا رسالۀ ديگرى - رسالۀ ذهبيه - نيز به مأمون نگاشته اند كه مأمون نهايت تجليل و اهميت را براى آن قايل شده است كه به زودى بيان خواهد شد.
ولى رسالۀ مورد بحث ما كى و چگونه به مأمون رسيده و او چگونه با آن برخورد كرده است روشن نيست ولى بعدها اين رساله توسط فضل بن شاذان - از اصحاب برجستۀ امام رضا - براى ديگران نقل شده و با سندهاى متعدد و متصل به دست ما رسيده است.
امام رضا در ابتداى اين رساله مسائل اعتقادى را بيان كرده و سپس مسائل فقهى و در نهايت رسالۀ گناهان كبيره را بيان فرموده است ولى ترتيب بين مطالب به طور كامل رعايت نشده است.
به عنوان مثال هنگام مطرح كردن مسائل اعتقادى، مسئلۀ صفات الهى و نبوت و امامت مطرح شده، ولى مسئلۀ معاد بيان نشده است، بلكه به سراغ مسائل فقهى رفته و پس از بيان مطالب زيادى دربارۀ طهارت، نماز، زكات، حج، جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، وارد مسائل معاد شده است.
بحث تولّى و تبرّى در دو قسمت از رساله، ابتدا ضمن مسائل امامت و سپس طىّ مباحث فقهى پس از احكام نكاح و طلاق كه ظاهرا ربطى به مسئلۀ تولّى و تبرّى ندارد، آمده است.
و نيز مسئلۀ جبر و تفويض و معنى اسلام و ايمان و شفاعت در بين مسائل فقهى ذكر شده است.
در بارۀ اين بى نظمى ظاهرى دو احتمال وجود دارد:
اول آنكه خود امام به عللى كه بر ما پوشيده است، شايد پرهيز از يكنواختى يا به دليل رابطۀ دقيق نهانى، مطالب را همين گونه كه الان در دست ماست، طرح فرموده اند.
احتمال دوم اينكه افرادى كه اين رساله را براى ما نقل كرده اند در هنگام نقل، مطالب را پس و پيش كرده و نظم منطقى آن را به هم ريخته اند.
در اين رساله مطالب بسيار مهمى كه معمولا به واسطۀ تقيه از خلفاى جور بيان نمى شده ذكر
ص: 74
شده است. به عنوان نمونه در نسخه اى از اين رساله كه در كتاب عيون اخبار الرضا عليه السّلام آمده است، امام با صراحت كامل خلافت و امامت حضرت امير المؤمنين، امام حسن، و امام حسين عليهم السّلام را ذكر كرده و به ديگر ائمه نيز اشاره فرموده و مراتب والاى آنان و ولايت حقّۀ آنان را تبيين كرده است.
و در نسخۀ خطى ديگرى تمام ائمه را نام مى برد. در قسمتى ديگر در بيان تبرّى از ستم كنندگان بر محمّد و آل محمّد از معاويه و عمر و عاص به صراحت ياد كرده و تبرى از آنها و نيز از كسانى كه آنها را به حكومت مى رساندند و نيز از آنان كه با اميرالمؤمنين وارد جنگ شدند و نيز برائت از ابو موسى اشعرى را لازم مى شمارد. همان گونه كه حكم بدعتهاى فقهى عصر خلفاى جور را به صراحت تمام بيان فرموده است، نظير: جماعت در نماز مستحبى در ماه رمضان. تحريم متعۀ حج و متعۀ نكاح، نقصان چهار تكبير در نماز ميت و...
اين رساله على رغم حجم كوچك آن، معارف فقهى، اخلاقى و اعتقادى مهم بسيارى در بر دارد. و از سوى ديگر، بزرگان حديث به آن اعتماد كرده و آن را در كتابهاى خويش ذكر كرده اند و داراى سندهاى متعدد است. شيخ صدوق اين رساله را به طور كامل در عيون اخبار الرضا، چاپ مؤسسۀ اعلمى در صفحات 129 تا 135، چاپ انتشارات اسلاميه، جلد دوم، با چند سند كامل نقل كرده است و ابن شعبه حرّانى نيز در تحف العقول، از صفحۀ 486 تا 496 آن را بدون سند آورده است كه البته اين دو نقل با يكديگر اختلافاتى نيز دارند.
علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، جلد 1، صفحات 352 تا 366، اين رساله را از عيون اخبار الرضا و نيز از تحف العقول نقل كرده و خود سند ديگرى هم براى آن ذكر كرده است و در ساير مجلدات كتاب بحارالانوار هم به مناسبت قطعاتى از آن را نقل كرده است.
اين رساله در كتابهاى مختلف و با سندهاى متعدد روايت شده است. شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا آن را با سه سند نقل و برخى از اختلافات اين نسخه ها را نيز بيان مى كند. محقق محترم آيت الله على احمدى ميانجى - قدس سره - در كتاب مكاتيب الرضا در صفحات 29 تا 46، اين رساله را همراه با توضيحات و بيان اختلافات آن در مصادر مختلف ذكر كرده است.
عمده ترين اختلافى كه بين نسخۀ صدوق و نسخۀ ابن شعبه حرانى وجود دارد اين است كه در نسخۀ ابن شعبه - تحف العقول - آمده است كه مأمون توسط فضل بن سهل اين نامه و درخواست
ص: 75
را به امام رضا ابلاغ كرد و حضرت هم جواب را بر فضل بن سهل املا كرد و او آن را نگاشت. و در پايان هم جملۀ «فهذه اصول الدين و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على نبيه و اله و سلم تسليما» آمده كه نشانگر پايان يافتن نامه است ولى در نسخۀ عيون اخبار الرضا عليه السّلام، فقط سؤال مأمون از امام رضا ذكر شده و واسطۀ در ابلاغ و نگارندۀ نامه مشخص نشده است و پايان بخش نامه نيز جملۀ «و الاصرار على الذنوب» است و هيچ گونه نشانه اى از پايان يافتن رساله ندارد.
اين رساله توسط سيد احمد على حسينى شرح شده و به نام شرح رسالة الامام على الرضا فيما يجب على الانسان من الاعتقاد الى المأمون ناميده شده است(1).
نسخ خطى اين رساله ضمن كتابهاى بسيارى نقل شده است. به صورت مستقل نيز در نسخ خطى فراوانى موجود است؛ از جمله در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 2761، از صفحۀ 275 تا 292 آمده است. اين نسخه از اين رساله با خطوط مشكى و طلاكارى جدول بندى شده، و ابتداى هر مطلب با خط قرمز مشخص شده و در قطع رقعى است.
نسخۀ چاپى مستقل اين كتاب مشاهده نشده ولى اين كتاب ضمن كتاب بحارالانوار، جلد 10، صفحۀ 352؛ تحف العقول صفحۀ 486 و عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحۀ 129 چاپ شده است.
ص: 76
موضوع اين كتاب طب و بهداشت است. انسان به عنوان برترين موجودات از دو بعد جسمانى و روحانى تشكيل شده است. بعد اول روح و روان اوست كه فرمانرواى كشور بدن محسوب مى شود، و همۀ كمالهاى معنوى و علمى به آن برمى گردد و سعادت و شقاوت دنيا و آخرت انسان در گرو كمال و نقص آن است.
بعد دوم جسم انسان است كه حامل روح و وسيلۀ تصرفات اوست. البته جسم و روح به شدت به يكديگر وابسته اند و در همديگر تأثير مى گذارند.
انسانهايى كه جسمى ناتوان دارند از رسيدن به درجات معنوى و روحى و به دست آوردن برخى از كمالات و ثوابهاى اخروى نيز باز مى مانند. ازاين رو معصومين عليهم السّلام كه براى كمال بخشيدن به انسان آمده اند، گاهى مطالبى در رابطه با سلامت جسم و كيفيت ادارۀ آن ايراد كرده اند و اين درسهاى سلامتى و درمانهاى غيبى سينه به سينه و كتاب به كتاب منتقل شده و به دست ما رسيده و البته در اين مسير گاه با تحريفات و جعليّات نيز آلوده شده است. از جمله كتابهايى كه در رابطه با دارو، درمان، سلامتى و بيمارى از معصومين نقل شد، رسالۀ ذهبيّه است كه گاه به نام طب الرضا و گاه به عنوان رسالۀ مذهبّه ناميده مى شود.
هنگامى كه امام ابوالحسن الرضا به اجبار از مدينه به طوس فرا خوانده شد، بنا به درخواست مأمون اين رسالۀ مختصر را در موضوع بيمارى و سلامتى و حفظ بدن نگاشت. در اين رساله مطالب مختلفى ذكر شده است كه مى توان آن را به طور كلى به شش دسته تقسيم كرد:
1. بيان وضعيت اعضاى بدن، وظايف، مدت زمان عمر و كيفيت آنها
2. بيان وضعيت فصلهاى سال و تأثير آنها در مزاج انسان
3. آداب برخى اعمال، نظير: مسافرت، آميزش، مسواك، حجامت، استحمام و برخى مسائل
ص: 77
بهداشتى ديگر
4. غذاها و نحوۀ تغذيۀ صحيح
5. معرفى برخى داروهاى گياهى و طبيعى
6. تذكراتى براى حفظ بدن از برخى بيماريها
پزشكان مسيحى بسيارى در قرن دوم و سوم هجرى قمرى در كشورهاى اسلامى بودند و در داخل اركان حكومت عباسى نفوذ فوق العاده اى داشتند. حتى برخى از آنها به صورت خانوادگى و ارثى در درون حكومت اسلامى نفوذ مى كردند و پس از پدر، فرزند او همان مكانت والاى حكومتى را عهده دار مى شد. به عنوان مثال مى توان به خاندان عيسوى بختيشوع اشاره كرد. در دوران خلافت مأمون كه دار الترجمه و بيت الحكمة را تأسيس كرد و به انتقال علوم يونانى، هندى و ايرانى دست زد، اين نفوذ گسترش بيشترى يافت.
هنگامى كه امام رضا مجبور به ملازمت مأمون شد، در سفرى در شهر نيشابور عدۀ بسيارى از اين پزشكان در مجلس خليفه به گفت وگو و بحث و جدل پرداختند ولى امام سخنى نمى گفت تا اينكه مأمون از آن حضرت درخواست كرد در اين رابطه مطالبى بفرمايند و حضرت وعده داد تجربيات شخصى و نيز ميراث علمى كه نزد آن حضرت است را در نوشته اى جمع آورى كند.
مأمون از شهر نيشابور به شهر بلخ سفر كرد و حضرت از ملازمت او آسوده شد. چون مأمون به شهر بلخ رسيد به حضرت نامه اى نگاشت و درخواست خود پيرامون نگاشتن مطالب طبى را يادآورى كرد؛ حضرت رضا نيز اين رسالۀ مختصر را در پاسخ وى نوشت و ارسال فرمود.
دانشمندان مسيحى و پزشكان دربار چون بر اين رساله اطلاع پيدا كردند، همگى آن را ستودند و ارزش آن را تصديق كردند. مأمون دستور داد اين رساله را با آب طلا بنگارند و بدين سان اين رساله به رسالۀ مذهبّه يا رسالۀ ذهبيّه مشهور شد.
امام در اين رساله ابتدا در قالب يك مثال، وضعيت جسم و اعضاى آن، و كيفيت ارتباط آنها با يكديگر را بيان فرمود. حضرت بدن را به كشورى تشبيه كرد كه فرمانرواى آن قلب است و كارگزاران آن رگها و خزانۀ آن معده و همكاران آن دست و پا و چشم و گوش و... و در تشبيهى
ص: 78
ديگر بدن را به زمينى آماده و مستعد تشبيه كرد كه نياز به رسيدگى و دقت دارد و تغافل و سهل انگارى آن را از بين مى برد و تباه مى سازد. وى سپس تغذيه و آداب و انواع آن را بيان مى كند و پس از آن به نكتۀ بسيار مهمّ پيشگيرى و تقدّم آن بر درمان، و نيز به راههاى پيشگيرى از امراض اشاره مى فرمايد.
نكتۀ مهمى كه در اين كتاب تذكر داده شده، توجه به دورانهاى مختلف عمر انسان و ويژگيهاى هر دوره است، چرا كه هر دوره اى از عمر انسان، برنامه، دارو و درمان خاصى را مى طلبد. بالأخره امام با يادآورى اين نكتۀ معنوى كه امور همه به دست خداوند متعال است و بازگشت همه به سوى اوست و اميد ثواب و پاداش از جانب اوست و با ذكر جملۀ «عليه توكلنا و عليه فليتوكل المؤمنون و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلىّ العظيم» رساله را به پايان مى برد.
اين كتاب اولين كتاب طبى است كه در اسلام نگاشته شده است زيرا آنچه قبل از آن نگاشته و يا نقل شده تنها دستورات متفرقۀ طبى بوده است كه يكجا تدوين نشده بود. البته بعدها روايات طبى كه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است توسط برخى از افراد گردآورى، و به صورت كتاب منتشر شد. از جملۀ آنها كتاب طب النبى مستغفرى در همين كتاب معرفى مى شود.
اين كتاب همان گونه كه در ابتداى امر مورد توجه بسيار مأمون و پزشكان برجستۀ آن دوران قرار گرفت و نسخه هاى متعددى از آن نگاشته شد، توجه زياد بسيارى از محدثان را نيز برانگيخت. ازاين رو آن را ضمن كتابهاى بسيارى نقل كرده اند و نسخه هاى خطى مختلفى از آن در دسترس است؛ ولى شايان ذكر است كه اين نسخه ها تفاوتهاى زيادى با يكديگر دارند. در موارد زيادى اين اختلاف از حدّ تفاوت الفاظ خارج شده و يك يا چند دستور پزشكى در يك نسخه ذكر شده است و در ديگرى نيست و يا با اضافاتى ذكر شده است.
علامه سيد مرتضى عسكرى - دام عزه العالى - دربارۀ سند اين رساله به تحقيقات زيادى دست زده و اين رساله را از نسخه هاى خطى از نوفلى به نقل از ابن جمهور روايت كرده است.
در اين نسخه متن كامل نامۀ مأمون هنگام مشاهدۀ اين رساله و تعريف بسيار وى از آن و دستور نگارش آن با آب طلا و استنساخ از آن و نگهدارى اصل آن در خزانة الحكمة نقل و سپس متن رساله همراه با تحقيقات طبى جديد به قلم دكتر عبد الصاحب زينى آورده شده است.
آيت الله على احمدى ميانه جى نيز در كتاب مكاتيب الامام الرضا عليه السّلام از صفحۀ 46 تا 97 به معرفى اين كتاب پرداخته و سندهاى مختلف و جايگاه آن را در كتابهاى متعددى برشمرده است.
ص: 79
با توجه به اهميت اين كتاب پژوهشهاى بسيارى در بارۀ آن صورت گرفته است كه ما اين پژوهشهاى را در دو بخش شرح و ترجمه معرفى مى كنيم:
1. شرح سيد ضياءالدين فضل الله بن على الرّاوندى به نام ترجمة العلوى لطب الرضوى كه شيخ منتجب الدين در كتاب الفهرست و علامه مجلسى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار از آن ياد كرده اند، ولى اكنون يافت نمى شود.
2. عافية البريّة فى شرح الذهبيه از ميرزا محمد هادى شيرازى
3. شرح طب الرضا از محمّد شريف خاتون آبادى
4. شرح طب الرضا از مولا محمد المشهدى (متوفاى 1257 ه. ق.)
5. شرح طب الرضا از مولا نوروز على بسطامى
6. شرح و توضيحات دكتر عبد الصاحب زينى كه همراه با مقدمۀ مفصل علامه سيد مرتضى عسكرى و روايات جمع آورى شدۀ ايشان از امام صادق به نام طب الرضا و طب الصادق به چاپ رسيده است.
7. شرح طب الرضا از سيد عبد الله سيد حسينى
8. شرح طب الرضا به فارسى از محمد هاشم الطبيب
9. شرح طب الرضا به فارسى از محمد مدرس مشهدى
10. شرح طب الرضا به فارسى از محمد بن يحيى
1. ترجمۀ علامه محمد باقر مجلسى به نام طب الرضا
2. ترجمۀ فيض الله عصارۀ شوشترى
3. ترجمۀ سيد شمس الدين رضوى مشهدى
4. ترجمۀ نصير الدين تهرانى
5. ترجمۀ مولوى مقبول احمد، به زبان اردو به نام الذهبيّه فى اسرار العلوم الطبيّه
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 16، تاريخ استنساخ: 1116 ه. ق.، 12 صفحه.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 237، تاريخ استنساخ: 715 ه. ق. 27 صفحه.
ص: 80
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 234، بدون تاريخ، 14 صفحه.
اين رساله بارها و با اسامى مختلف، گاه بدون توضيح و گاه با شرح و توضيحات، به چاپ رسيده است كه ما به معرفى چند نمونه از چاپهاى همراه با شرح اشاره مى كنيم:
1. طب الامام الرضا، شرح و تحقيق از محسن عقيل، به زبان عربى، چاپ دار المحجة البيضاء، بيروت، لبنان، 480 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1419 ه. ق.
2. طب الرضا متن عربى همراه با ترجمۀ فارسى و شرح و توضيح توسط نصير الدين طهرانى، چاپ مؤسسۀ انتشارات كوروش كبير، تهران، قطع وزيرى، 139 صفحه، تاريخ انتشار: 1340 ه. ش.
3. الرسالة الذهبيّه المعروفه بالطب الامام الرضا، چاپ المؤتمر العالمى، تحقيق محمد مهدى نجف، 77 صفحه، ضمن مجموعه اى به نام مجموعة الآثار توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در تاريخ 1406 ه. ق. در مشهد به چاپ رسيده است.
4. نسخۀ چاپ انتشارات فؤاد تهران، با تحقيق و مقدمۀ علامه مرتضى عسكرى، توضيحات دكتر زينى و ترجمۀ كاظمى خلخالى در 140 صفحه. تاريخ انتشار: 1377 ه. ش. همراه با طب الصادق چاپ شده است.
5. نسخۀ چاپ دار المناهل، بيروت، لبنان، قطع وزيرى، 192 صفحه، با مقدمۀ مفصل و ارزشمند محمد على البار، تاريخ انتشار: 1412 ه. ق.
6. نسخۀ چاپ سنگى، 32 صفحه، قطع رقعى، بمبئى، به اهتمام محمّد ملك الكّتاب شيرازى به چاپ رسيد.
ص: 81
احاديث گرانبهايى كه در اين مجموعه گردآورى شده اند داراى موضوع خاصى نيستند ولى بيشتر أحاديث اين مجموعه مربوط به دو موضوع است:
1. بيان مسائل اخلاقى، نظير: فضيلت علم و آداب دانش آموزى، عفت، قناعت، حسن خلق، محبت به يكديگر، اداى امانت.
2. روابط اجتماعى، همانند: رابطۀ مابين مردم، رابطه با بزرگسالان، رابطه با پدر و مادر، برخورد با بيمار و بيمارى، برخورد با حاكمان ناصالح و حكومتهاى طاغوتى و گاه ضمن اين روايات در رابطه با مسائل فقهى رواياتى همچون: نماز، روزه، حج و نيز رواياتى مربوط به مسائل اعتقادى، همچون: تفسير ايمان، عواقب شرك، حسابرسى قيامت و نيز رابطۀ انسان با خداوند متعال بيان شده است و يك حديث هم در بيان فضايل اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين عليهم السّلام است.
روايات اين مجموعه داراى نظم خاصى نيست و بدون رعايت هيچ ترتيبى پشت سر هم قرار گرفته اند. اولين روايت اين مجموعه دربارۀ معناى ايمان و تفسير آن به اقرار زبانى، اعتراف قلبى و عمل جوارحى است و آخرين روايت آن دربارۀ پرهيز از ستمكارى و آثار و عواقب ستمگرى است.
تمامى روايات اين مجموعه با يك سند كه به صورت تحديث و قرائت بوده از امام رضا نقل
ص: 82
شده است و آن حضرت نيز روايات را از اجداد گرامى شان، و اميرالمؤمنين نيز آنها را از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل مى كند. در اين مجموعه چند حديث قدسى نيز هست كه رسول گرامى اسلام آنها را از خداى متعال نقل كرده است.
اين كتاب نزد بزرگان علم حديث همچون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى و شيخ نجاشى به روايات داوود بن سليمان معروف و مشهور بوده است و شيخ صدوق سه سند به احاديث اين كتاب ذكر مى كند.
بسيارى از علماى اعلام بر اين روايات اعتماد كرده و آن را در كتابهاى خويش آورده اند.
از جمله شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و نيز در كتاب الامالى و برخى كتابهاى ديگر خود، علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار، علامه شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه و محدّث نورى در مستدرك الوسائل روايات اين كتاب را ذكر كرده اند.
يادكرد اين كتاب توسط بسيارى از بزرگان علم حديث از اهل سنت، نشانگر آن است كه اين كتاب بين دانشمندان اهل تسنن نيز مشهور و معروف بوده است. از جمله خطيب بغدادى در هنگام بيان شرح حال على بن مهرويه (كه راوى اين كتاب است) از اين كتاب ياد كرده و سند خود را به اين كتاب بيان كرده است(1). و نيز عبد الكريم بن محمّد رافعى در كتاب التدوين فى اخبار قزوين هنگام بيان شرح حال ابراهيم بن محمّد از مؤلف اين كتاب و تأليف او نام برده است؛(2)همان گونه كه در بيان شرح حال على بن مهرويه نيز از مؤلف و تأليف او ياد كرده است(3). ابن حجر عسقلانى نيز در كتاب تهذيب التهذيب از آن ياد كرده است(4).
داوود بن سليمان بن يوسف غازى از علماى قرن سوم هجرى قمرى است. نجاشى هنگام معرفى او نام جدّ وى را جعفر و كنيۀ او را ابو احمد ذكر مى كند. ولى شيخ طوسى نام جدّ وى را يوسف مى داند. بدين جهت برخى اين دو اسم را از آن دو نفر دانسته اند.
دربارۀ لقب مؤلف اختلاف فراوانى است؛ او را با القاب غازى، غزّا، فراء، قارى، رازى و گاه مغازى خوانده اند؛ ولى همگان متفق اند كه وى اهل قزوين بوده است.
رافعى از علماى قرن ششم، و خود اهل قزوين است. او در كتاب التدوين به شرح حال وى
ص: 83
پرداخته است و مى نويسد:
داوود بن سليمان بن يوسف الغازى، ابو احمد قزوينى، به روايت از امام على بن موسى الرضا شهره است و گفته مى شود: چون امام رضا از شهر قزوين گذر كرد مدتى را مخفيانه در خانۀ وى توقف كرد.
آنگاه سند خود را به اين كتاب بيان مى كند و دو روايت از روايات آن را ذكر مى كند(1). و نيز در همين كتاب هنگام بيان شرح حال امام على بن موسى الرضا پس از معرفى مفصّل آن حضرت و نيز ذكر پيمان نامه اى كه هنگام ولايت عهدى امام رضا نگاشته شده است، مى نويسد:
مشهور آن است كه آن حضرت از قزوين عبور فرموده است و گفته مى شود: وى در خانۀ داوود بن سليمان مدتى مخفى بوده است و داوود نسخۀ معروف كتاب خود را از امام رضا روايت مى كند(2).
البته مخفى شدن امام رضا در خانۀ داوود بن سليمان مسئلۀ شگفتى است كه در پاورقى كتاب نيز به غرابت آن اشاره شده است و برخى از محققان كلمۀ «مستخفيا» را اشتباه نساخ گرفته و آن حضرت را مهمان داوود بن سليمان دانسته اند.
برخى با استناد به جملاتى از كتاب الارشاد شيخ مفيد خواسته اند داوود بن سليمان الغازى را از جمله خواص و اصحاب برگزيده و مورد اعتماد امام موسى بن جعفر معرفى كنند، زيرا شيخ مفيد نگاشته است: «ممن روى النص على الرضا على بن موسى عليه السّلام من ابيه و الاشارة اليه منه بذلك من خاصته و ثقاته و أهل العلم و الورع و الفقه من شيعته...» آنگاه اسامى چند نفر را ذكر كرده كه يكى از آنها داوود بن سليمان است(3).
ولى برخى از محققان اين شخص را داوود بن سليمان اطمار الكوفى دانسته اند و آيت الله خوئى، اين جملۀ شيخ مفيد را قابل تطبيق بر چند نفر مى داند و مى گويد:
دليلى بر اينكه اين عناوين مربوط به داوود بن سليمان الغازى القزوينى باشد، در دست نيست(4).
ولى ظاهرا در تشيع اين شخص ترديدى نيست و شايد بتوان مورد اعتماد بودن وى را نيز از قراينى استفاده كرد. چنانچه علامه حلّى نام او را در قسمت اول كتاب رجال خود كه ويژۀ ممدوحين و ثقات است، ذكر كرده است. و علامه مامقانى نيز مى نويسد: «و لا يبعد حسنه».
ص: 84
از تاريخ ولادت و وفات او خبرى در دست نيست. تنها مى دانيم كه وى در نيمۀ اول قرن سوم هجرى مى زيسته است.
1. التدوين فى اخبار قزوين، ج 2، ص 414، و مواضع متفرقۀ ديگر.
2. رجال النجاشى، ص 161.
3. رجال الطوسى، ص 375.
4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 108.
5. مستدركات علم الرجال، نمازى، ص 356.
6. قاموس الرجال، ج 4، ص 244.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 5358 كه مجموعه اى از چند كتاب خطى است و اولين كتاب مجموعه كتاب مسند الرضا عليه السّلام است كه در سال 882 ه. ق. نگاشته شده است.
نسخۀ چاپ دفتر تبليغات اسلامى، قم، همراه با مقدمه اى مفصل از محقق محترم محمد حسين حسينى جلالى، با تصحيح، تخريج و استدراكات محمّد جواد حسينى جلالى، 223 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1418 ه. ق.
ص: 85
مفسر و مبيّن حقيقى قرآن كريم كه به رموز و اسرار آن آگاه و بر معانى حقيقى آن به طور كامل مطلع باشد، كسى غير از رسول اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام نيستند. تنها آنان كه به تصريح حديث متواتر ثقلين همراه جدانشدنى قرآن و ثقل اصغر هستند علم قرآن را به طور كامل دريافت كرده اند. ازاين رو تفسيرى كه از آنان فرا گرفته شده باشد (در صورت صحّت انتساب) دقيق ترين و صحيح ترين تفاسير خواهد بود.
كتاب مورد بحث ما، تفسير قرآن كريم از زبان حضرت امام حسن عسكرى است.
اين كتاب، با بيان تاريخچۀ كتاب آغاز مى شود. سپس رواياتى دربارۀ فضيلت قرآن و آداب و ثواب تلاوت آن و پس از آن رواياتى دربارۀ فضيلت اميرالمؤمنين نقل شده است. آنگاه وارد تفسير آيات مى شود و تمامى سورۀ مباركۀ حمد و قسمتى از سورۀ مباركۀ بقره را تفسير مى كند.
قبل از شروع تفسير سورۀ مباركۀ حمد، رواياتى دربارۀ فضيلت اين سوره و نيز قبل از آغاز تفسير سورۀ مباركۀ بقره رواياتى دربارۀ فضيلت سورۀ مذكور ذكر شده است.
در اين تفسير غالب آيات بر حضرت اميرالمؤمنين و اهل بيت عصمت تطبيق شده است، ازاين رو بيان فضايل اهل بيت و نكوهش دشمنانشان قسمت اعظم اين تفسير را تشكيل مى دهد.
پس از تفسير سورۀ مباركۀ حمد و يكصد و چهارده آيه از سورۀ مباركۀ بقره، به صورت گزينشى و پراكنده، برخى از آيات سورۀ مباركۀ بقره تفسير شده كه آخرين آن آيۀ 282 است:
«وَ لاٰ يَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ » البته ضمن تفسير اين آيات، يكصد و پنجاه آيه از ساير سوره هاى مباركۀ قرآن، مورد اشاره قرار گرفته، توضيحاتى دربارۀ آنها آمده و تفسير آنها بيان شده است. تمامى اين كتاب منسوب به حضرت امام حسن عسكرى است و طىّ آن احاديثى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ طاهرين و نيز فاطمۀ زهرا عليها السّلام نقل شده است.
ص: 86
در آغاز اين كتاب آمده است: در دوران امامت حضرت امام حسن عسكرى در استرآباد - گرگان - حاكمى زيدى مذهب به نام «حسن بن زيد علوى» حكومت مى كرد و افرادى را كه داراى مذهب زيدى نبودند مورد اذيت و آزار قرار مى داد و گاه به قتل مى رساند.
در اين هنگام دو نفر از اهالى استرآباد به نام هاى محمّد بن زياد و محمّد بن سيار از شيعيان امامى مذهب، با احساس خطر از استرآباد فرار مى كنند، و به محضر امام حسن عسكرى مشرف مى شوند.
حضرت به محض ورود آنها، پيش از آنكه چيزى بگويند از فرار و پناه جويى آنان خبر مى دهد و برايشان دعا مى كند. آنان شگفت زده از علم غيبت امام، از ايشان چاره جويى مى كنند و حضرت به آنان مى فرمايد: «دو فرزند خود را نزد من بگذاريد، تا به آنها علم بياموزم و خود بى هراس برگرديد كه خدا شرّ دشمنان و بدگويان را كفايت كرد. و شما را از حاكم هراسى نباشد.»
آنان به دستور امام عسكرى عمل مى كنند و دو فرزند خود به نامهاى يوسف و على را نزد آن حضرت مى گذارند و برمى گردند. پس از گذشت زمانى امام به اين دو نفر (يوسف و على) مى گويد: «هرگاه خبر سلامتى پدرانتان و راستى و عده اى كه به آنها دادم رسيد، به شكرانۀ آن به شما علم تفسير خواهم آموخت...»
زمانى نمى گذرد و خبر سلامتى آنها و درستى و راستى خبرى كه حضرت به آنها داده بود به فرزندانشان مى رسد و حضرت طبق وعده اى كه داده بود شروع به بيان تفسير قرآن براى اين دو مى كند و مدت هفت سال - كه تمامى ساليان امامت حضرت امام حسن عسكرى است - براى اين دو تفسير مى گويد. پس از آن اين دو نفر به استرآباد باز مى گردند و آموخته هاى خود را بازگو مى كنند و بدين سان اين مجموعه معارف به يادگار مى ماند.
اين كتاب به صورت تفسير ترتيبى آيات است كه پس از بيان مقدماتى، با تفسير سورۀ حمد آغاز و تا آيۀ 114 سورۀ مباركۀ بقره به صورت منظم تفسير شده است؛ سپس برخى آيات گزينش و تفسير و بعضى ديگر واگذار شده است. آيات گزينش شده نيز به ترتيب منظم مورد تفسير قرار گرفته است.
ص: 87
هنگام تفسير ابتدا آيۀ شريفه بيان شده و سپس با عنوان: «قال الامام» بيانات آن حضرت به صورت تركيب مزجى آمده است.
گوينده، ذيل آيات معنى لغات آيه و نيز شأن نزول و تاريخ مربوط به آن و نيز مطالبى پيرامون موضوع آيه و در موارد بسيارى از ساير ائمه عليهم السّلام دربارۀ آيۀ شريفه بيان مى كند. وى ضمن تفسير اين آيات، برخى آيات ديگر را هم به عنوان شاهد ذكر كرده است و گاه به تفسير آنها نيز مى پردازد.
اين كتاب با سندهاى مختلفى از شيخ صدوق نقل شده است و او اين كتاب را از استادش ابوالحسن محمّد بن قاسم استرآبادى، و او اين تفسير را از دو راوى كتاب از محضر حضرت امام حسن عسكرى نقل مى كند.
آيا براستى اين كتاب املا و بيان حضرت امام حسن عسكرى است ؟
اين سؤال بسيار مهمى است كه موافقان و مخالفان بسيارى ضمن بحثهاى مفصل دربارۀ آن سخن گفته اند:
برخى از بزرگان اين كتاب را جعلى و بى اعتبار و غيرقابل اعتماد دانسته اند. تا آنجا كه برخى مدعى شده اند مؤلف اين تفسير فردى عالم و دانشمند هم نبوده است چه رسد به اينكه امام معصوم باشد.
از جمله اين گروه مى توان به افراد ذيل اشاره كرد:
1. ابن غضائرى به نقل از عنايت الله قهپائى در كتاب مجمع الرجال، ج 6، ص 25، و محقق شيخ محمد تقى تسترى در كتاب الاخبار الدخيله، ج 1، ص 152 و ديگران.
2. علامه حلّى، در كتاب رجال العلامة، ص 256، شمارۀ 60.
3. مير محمّد باقر حسينى اسدآبادى مشهور به محقق داماد، در كتاب شارع النجاة، ص 118.
4. علامه شيخ محمد جواد بلاغى، مؤلف تفسير الاء الرحمن، ج 1، ص 109.
5. محقق تسترى در الاخبار الدخيله كه در جلد 1، صفحۀ 152 تا 228، طى بحث مفصلى موارد بسيارى از روايات آن را بررسى و عدم صحت آن را تبيين كرده است.
ص: 88
6. علامه شيخ ابوالحسن شعرانى در حاشيۀ تفسير مجمع البيان در آخرين صفحاتى كه به عنوان فهرست اسماء مشاهير قرّاء در پايان تفسير مجمع البيان نوشته است.
7. آيت الله سيد ابو القاسم خوئى، در معجم رجال الحديث، ج 12، ص 147 و گروهى ديگر.
برخى عقيده دارند كه انتساب اين كتاب صحيح است و با سندهاى مختلف و قراين متعددى به دست ما رسيده است كه از اين گروه اند:
1. شيخ صدوق يكى از صاحبان كتب اربعۀ شيعه و يكى از بزرگترين محدثان اماميه كه در كتابهاى متعدد خويش از جمله من لا يحضره الفقيه، التوحيد، الامالى و غيره به عين سند تفسير رواياتى را ذكر كرده است.
2. علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در كتاب روضة المتقين در شرح مشيخه صدوق در هنگام ذكر محمّد بن قاسم استرآبادى.
3. علامه محمد باقر مجلسى در بحارالانوار، ج 1، ص 28، هنگام معرفى مصادر بحارالانوار.
4. محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه، ج 20، ص 59. وى كتاب تفسيرى را كه ابن غضائرى و ديگران بر آن ايراد كرده اند غير از اين كتاب مى داند و به اين كتاب اعتماد مى كند.
5. محدّث بزرگوار علامه ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسائل، ج 23، ص 200.
6. كتاب شناس بزرگ شيخ آقابزرگ تهرانى، در الذريعه، ج 4، ص 285 تا 293. با اينكه بناى كتاب الذريعه بر اختصار است به طور مفصل وارد بحث اين تفسير شده است و آن را معتبر مى داند. و نيز بسيارى از علما در كتابهاى خود روايات اين كتاب را نقل كرده اند كه خود نوعى اعتماد و قبول آن تلقى مى شود. از جمله آنها عبارت اند از:
1. طبرسى در كتاب الاحتجاج.
2. قطب راوندى در الخرائج و الجرائح.
3. ابن شهرآشوب در المناقب.
4. شهيد ثانى در منية المريد.
5. علامه سيد هاشم بحرانى در تفسير البرهان.
ص: 89
6. علامه فيض كاشانى در تفسير الصافى(1).
7. آيت الله حاج آقا حسين بروجردى در كتاب جامع احاديث الشيعه.
براى اطلاع بيشتر بايد به كتاب مستدرك الوسائل، ج 23، ص 186 تا 200، و نيز كتاب الذريعه، ج 4، ص 285 تا 293 و نيز رساله هاى مختصرى كه در همين رابطه نوشته شده است مانند رسالۀ شيخ محمد جواد بلاغى به نام رسالة التكذيب لرواية التفسير المنسوب الى العسكرى و رضا استادى به نام چهل مقاله و ميرزا ابوالمعالى كلباسى به نام رسالة فى تفسير العسكرى مراجعه كرد.
دو تفسير ديگر به تفسير عسكرى موسوم است كه گاه با كتاب مورد بحث اشتباه مى شود. براى توجه بيشتر نام آن دو را ذكر مى كنيم:
1. تفسير يكصد و بيست جلدى حسن بن خالد برقى از امام هادى عليه السّلام(2).
2. تفسير عسكرى معروف در ميان اهل سنت كه تأليف ابوهلال عسكرى است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1056، تاريخ استنساخ: 886 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1233، 3764 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، مشهد، شمارۀ 1249 و 1037.
1. نسخۀ چاپ سنگى، تاريخ انتشار: 1286 ق. تهران.
2. نسخۀ چاپ سنگى، تاريخ انتشار: 1315 ش. تبريز، كه در حاشيۀ تفسير قمى چاپ شده است.
3. نسخۀ چاپ مدرسه الامام المهدى عليه السّلام، قم، تاريخ انتشار: 1409 ه. ق. در 736 صفحه با تصحيح و تخريج سيد محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى.
ص: 90
مهمترين مسئله اى كه مسلمانان پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله در آن دچار اختلاف نظر شديد شدند و مشكلات و مصيبتهاى فراوانى را در پى داشت و جانها و اموال بسيارى براى آن از بين رفت مسئلۀ امامت و جانشينى رسول خدا بود و پيش بينى همين وضعيت بود كه پيامبر را هنگام ابلاغ آخرين در حجة الوداع به وحشت انداخت و خدا با وعدۀ (وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ ) به قلب او آرامش بخشيد.
تاريخ صدر اسلام، از سويى، سرشار از فضايل، مناقب و تصريحات مكرر پيامبر به مقام و مرتبت و ولايت و امامت على بن ابى طالب و فرزندان معصوم اوست و از طرفى انباشته از ستمها و بيدادگريهايى است كه بر اين عزيزان رفته است.
سليم بن قيس در كتاب خود به دنبال بيان همين حقيقت است. او از سويى، فضايل و مناقب و احاديث امامت و ولايت على عليه السّلام و يازده فرزند معصوم او را بيان مى كند و از طرفى، ناديده گرفتن تمامى اين فرامين را شرح مى دهد و به توصيف چگونگى غصب خلافت و حقايق مهمّ پنهان مانده و كتمان شده در صدر اسلام مى پردازد. او همچنين قسمتهايى از دوران حكومت علوى و جنگهاى سه گانۀ حضرت و نيز دوران خلافت غاصبانۀ معاويه و جنايات او را شرح مى دهد و گاه به مطالب متفرقۀ ديگرى از معارف اسلامى نظير معنى اسلام و ايمان مى پردازد.
نكات بسيارى موجب شده است كه اين كتاب يكى از پرسروصداترين كتابهاى حديث و بااهميت ترين آنها به شمار آيد و مباحث بسيار گسترده اى را ايجاد كند و محققان بسيارى را به بحث و بررسى و مناقشه و اشكال و جواب وادار سازد كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
ص: 91
اين كتاب از جمله اولين كتابهاى باقيمانده از شيعيان صدر اسلام است. شيعه از روزگار نخستين اسلام به نگارش كتاب و تدوين احاديث پرداخت ولى بسيارى از اين كتابها در گذر زمان و به دست بيدادگران حاكم و دوستان غافل و به دليل وضعيت خاص اجتماعى از بين رفت.
در اين ميان از اولين كتابها، يا اولين كتاب شيعه همين كتاب سليم بن قيس هلالى است. اين حقيقت را ابن نديم (متوفاى 385 ه. ق.) در كتاب الفهرست، فن پنجم، از مقالۀ شيعه، صفحۀ 275، محمّد بن ابراهيم نعمانى، در كتاب الغيبه، صفحۀ 61، علامه سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، صفحۀ 272، محدث قمى، در كتاب الكنى و الالقاب، جلد 3، صفحۀ 243، كتاب شناس برجسته علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه، جلد 2، صفحۀ 306 و قاضى بدرالدين سبكى در كتاب محاسن الوسائل، ذكر كرده اند.
كتاب سليم بر برخى از ائمه عليهم السّلام و گروهى از صحابۀ بزرگوار آنان عرضه و توسط آنها تأييد شده است.
نقل شده است وقتى اين كتاب بر امام زين العابدين عرضه شد، آن حضرت فرمود:
سليم راست گفته است، خدايش رحمت كناد. اينها تمام احاديث ماست و آن را مى شناسيم(1).
و نيز از امام صادق نقل شده است كه فرمود:
هر كس از شيعيان و دوستان ما كه كتاب سليم بن قيس هلالى نزد او نباشد از امر ولايت ما چيزى نزد او نيست و از مسائل مربوط به ما چيزى را نمى داند. اين كتاب الفباى شيعه و سرّى از اسرار آل محمد است(2).
و نيز دربارۀ برخى از روايتهاى سليم، تأييداتى از ساير ائمه نقل شده است؛ مثلا تأييد امام باقر به حديث دهم كتاب در آن آمده است(3).
علماى شيعه در طول تاريخ به اين كتاب اهتمامى ويژه داشته اند و از آن احاديثى را نقل كرده اند؛ افراد ذيل از آن جمله اند:
ص: 92
1. شيخ كلينى در كتاب الكافى.
2. محمّد بن ابراهيم نعمانى، شاگرد شهير كلينى، مؤلف كتاب الغيبة. وى در اين رابطه مى نويسد:
در ميان تمامى شيعه آنان كه دانش را فرا گرفته و از ائمه روايت كرده اند، اختلافى نيست كه كتاب سليم بن قيس هلالى از بزرگترين اصول و قديمى ترين آنهاست و دانشمندان و محدثين آن را نقل كرده اند، زيرا همۀ آنچه در اين اصل آمده است از رسول اكرم و اميرالمؤمنين و مقداد و سلمان و ابوذر و همانند ايشان از صحابۀ رسول اكرم و اميرالمؤمنين است و اين كتاب از اصولى است كه شيعه به آنها مراجعه مى كند و به آنها تكيه و اعتماد نموده است(1).
3. شيخ مفيد در آخر كتاب تصحيح الاعتقاد.
4. شيخ طوسى در كتاب الفهرست، صفحۀ 81 به اين كتاب اشاره كرده و نيز برخى احاديث آن را در تهذيب الاحكام، الامالى و الغيبة نقل كرده است.
5. حاكم حسكانى در شواهد التنزيل.
6. امين الاسلام طبرسى در كتاب اعلام الورى و تفسير مجمع البيان.
7. احمد بن على طبرسى در كتاب الاحتجاج.
8. ابن شهرآشوب در كتاب المناقب.
9. سيد بن طاووس در كتاب اليقين و التحصين و الطرائف.
10. علامه حلّى در كتاب اثبات الوصيه و مختلف الشيعه و منتهى المطلب.
11. محدث بزرگوار، ديلمى، در ارشادالقلوب و اعلام الدين.
12. علامه محدّث شيخ حرّ عاملى در اثبات الهداة، جواهر السنيه و وسائل الشيعه.
13. علامه مجلسى اين كتاب را جزء مصادر بحارالانوار ذكر كرده است و دربارۀ آن مى نويسد:
كتاب سليم بن قيس در نهايت شهرت است و برخى بر آن خرده گرفته اند و حق آن است كه اين كتاب از اصول معتبره است و ما دربارۀ آن در مجلد آخر بحارالانوار سخن خواهيم گفت و سندهاى آن را ذكر خواهيم كرد(2).
14. علامه شيخ عبد الله بحرانى در عوالم العلوم.
و بسيارى ديگر كه به دليل اختصار از نقل آن خوددارى مى كنيم.
ص: 93
حضور مؤلف در يكى از مهمترين، حساس ترين و تاريكترين برهه هاى تاريخ صدر اسلام و نيز گزينش مطالبى كه نقش اساسى در تبيين تاريخ اسلام و عقايد و افكار مسلمانان دارد، دو نكته اى است كه اهميت بسيارى به اين كتاب مى بخشد.
دقت در نقل احاديث و ذكر سندها و عرضۀ آن بر ائمه عليهم السّلام و برخى صحابه و حتى گاه عرضۀ بعضى از احاديث بر مخالفان و اعتراف آنها به صحت آن و تأييد بزرگانى همچون سلمان و ابوذر موجب اعتماد بيشتر بر مطالب كتاب مذكور مى شود.
اين كتاب داراى ترتيب خاصى نيست و به نظر مى رسد مؤلف در ذكر روايات هيچ گونه ترتيبى اتخاذ نكرده است.
در ابتداى كتاب آمده است:
راوى كتاب (ابان بن عياش) مى گويد: مؤلف كتاب (سليم بن قيس) هنگام سپردن اين كتاب به من گفت: نزد من نوشته هايى است كه آن را از افراد ثقه و مورد اعتماد شنيده و با دست خود نگاشته ام... و آنها حقيقت است و از اهل حق و فقها و راستگويان و نيكوكاران فرا گرفته ام. از على بن ابى طالب عليه السّلام و ابو ذر و سلمان و مقداد بن اسود، اين گونه نبوده كه حديث را تنها از يك نفر بشنوم. بلكه چون از يكى شنيدم از ديگران هم نيز از آن حديث پرسش كردم تا همگى بر آن اتفاق نمودند و مطالبى است كه بعد از آنها از اهل حق شنيده ام(1).
در طول تاريخ اين كتاب بارها و بارها استنساخ شده است به طورى كه نسخه هاى بسيارى از آن وجود داشته است و دارد تا آنجا كه در مقدمۀ اين كتاب از 60 نسخۀ خطى ياد كرده و 22 نسخۀ خطى هنگام تصحيح كتاب نزد مصحح موجود بوده است كه كمتر كتابى از چنين شهرت و كثرت نسخ برخوردار است.
راوى آن يعنى ابان بن عياش تصريح كرده است كه شيوۀ نقل او قرائت بوده و همۀ احاديث را
ص: 94
بر مؤلف قرائت كرده است كه اين شيوه بهترين شيوۀ نقل حديث است.
غالبا سند نسخه هاى متعدد موجود به يكى از اين سه نفر منتهى مى شود:
1. محمد بن ابى عمير از اصحاب امام باقر و صادق و از بزرگترين محدثان و راويان، همچنين از اصحاب اجماع كه نزد شيعه و عامه مورد اعتماد بوده است(1).
2. حماد بن عيسى از اصحاب امام صادق، امام كاظم و امام رضا و مورد توثيق علماى رجال(2).
3. نسخۀ عبد الرزاق بن همام بن سهيل از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السّلام(3).
خوشبختانه هم اكنون نسخه هاى متعدد اين كتاب با سندهاى متصل و مختلف موجود است و البته بين اين نسخه ها تفاوتهايى وجود دارد كه به آن اشاره خواهد شد.
از اين كتاب به اسامى مختلف نام برده شده است؛ گاه از آن به عنوان اصل سليم بن قيس هلالى و گاه با نام صحيفۀ سليم و يا الحديث لسليم بن قيس هلالى و همچنين كتاب السقيفه لسليم بن قيس الهلالى و الامامة لسليم بن قيس الهلالى و نيز ابجدالشيعه و يا اسرار آل محمد صلّى الله عليه و آله نام برده اند.
دربارۀ مطالب اين كتاب و نيز صحت و سقم آن مباحث بسيارى در ميان محققان و دانشمندان وجود داشته است. برخى بر آن اشكالاتى وارد كرده اند، بسيارى به پاسخ و توضيح اين اشكالات پرداخته اند كه مى توان براى اطلاع بيشتر از اين مباحث به كتابهاى ذيل مراجعه كرد:
1. علامه مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 52.
2. علامه سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 293.
3. علامه آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج 2، ص 159.
4. علامه سيد محمدباقر موحد ابطحى، تهذيب المقال، ج 1، ص 192.
5. علامه شيخ محمد تقى تسترى، قاموس الرجال، ج 5، ص 230.
6. علامه سيد محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج 4، ص 65.
7. علامه سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ص 400.
ص: 95
نسخه هاى موجود از اين كتاب با يكديگر تفاوت دارند، اين تفاوتها در سند احاديث و نيز در تعداد حديثها و ترتيب آنها و حتى جملات يك حديث است به طورى كه در برخى نسخه ها طولانى تر و در برخى كوتاهتر ايراد شده است.
برخى از محققان با توجه به اين اختلافها آنها را به چند دسته تقسيم كرده اند:
نوع اول: داراى 48 حديث كه با اسناد متعدد از شيخ طوسى (ره) روايت شده است و شيخ نيز به چهار طريق از سليم نقل مى كند.
نوع دوم: داراى 41 حديث از احاديث نسخۀ قبلى و فاقد 7 حديث است.
نوع سوم: نسخه اى كه از ابن محمد رمانى نقل شده و در مقدار احاديث با نسخه هاى قبلى متفاوت است؛ يعنى اضافاتى در ابتدا و انتهاى برخى احاديث وجود دارد و داراى احاديثى است كه در نسخه هاى قبلى نقل نشده است ولى در ساير منابع از سليم نقل شده است كه تعداد آنها 22 حديث است.
ابوصادق، سليم بن قيس هلالى عامرى كوفى يكى از تابعين است كه در نسب با رسول اكرم مشترك است و نسب او به حضرت اسماعيل بن ابراهيم مى رسد.
نام او سليم بر وزن حسين (مصغرا) است و گاه از او با نام سليمان، سلمه، مسلم، و يا سلم ياد شده است كه ناشى از تصحيف نساخ است. وى از قبيلۀ بنى هلال از فرزندان عامر بن صعصعه است. او در سال دوم هجرت در روستايى نزديك شهر كوفه متولد شد و بعدها براى سكونت دائمى به شهر كوفه هجرت كرد. وى از اصحاب حضرت اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، و امام باقر شمرده مى شود؛ چنانكه شيخ طوسى در كتاب رجال خود به مصاحبت او با اين پنج امام تصريح كرده است.
سليم در دوران نوجوانى به محضر اميرالمؤمنين مشرف شد و در سلك ياران آن حضرت درآمد و در جنگهاى جمل، صفين و نهروان در كنار حضرت حضور داشت. مهمتر آنكه در گروه خاصى از ياران برگزيدۀ مولا كه «شرطة الخميس» ناميده مى شدند، عضويت داشت و در آخرين لحظات عمر آن حضرت نيز در كنار بستر آن بزرگوار بوده و وصيت حضرت را روايت كرده است. وى در محضر امام حسن و امام حسين نيز بوده است ولى معلوم نيست در هنگام حادثۀ
ص: 96
عاشورا در كجا بوده است؛ احتمال دارد مانند مختار بن ابى عبيدۀ ثقفى و بسيارى ديگر از اصحاب اميرالمؤمنين در زندانهاى مخوف عبيدالله بن زياد محبوس بوده باشد. او پس از شهادت امام حسين به محضر امام سجاد مشرف شد و احاديث كتاب خود را بر آن حضرت عرضه كرد و امام او را تأييد كرد و در همين زمان امام باقر را در محضر امام سجاد زيارت كرد و با آن حضرت سخن گفت.
وضعيت زندگى و جايگاه والاى معنوى اش از جملاتى كه راوى كتاب در ابتداى آن ذكر كرده است بخوبى مشخص مى شود.
ابان بن ابى عياش مى گويد: «مردى را در كرامت نفس و شدت تلاش و اجتهاد و حزن و غم طولانى و گريزان بودن از شهرت بسان او نديدم...».
وى تا سال هفتاد و پنج هجرى كه حجاج به استاندارى كوفه منسوب شد، ساكن شهر كوفه بود ولى در آن سال از ترس حجاج از كوفه گريخت و به ايران و سرزمين فارس و شهر «نوبندگان» نزديك شهر كنونى «فسا» پناهنده شد و در آنجا با ابن ابى عيّاش ملاقات كرد و اين كتاب را به او سپرد و در همانجا از دنيا رفت. چنانكه تفصيل آن در ابتداى كتاب آمده است.
سليم بن قيس از افراد بسيارى روايت نقل كرده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. پنج تن از ائمه (امام على، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، و امام باقر عليهم السّلام)؛ 2. سلمان فارسى؛ 3. ابوذر غفارى؛ 4. مقداد بن اسود؛ 5. عبد الله بن عباس؛ 6. عمار ياسر؛ 7. محمّد بن ابى بكر؛ 8. ابو سعيد خدرى؛ 9. براء بن عازب؛ 10. عبد الله بن جعفر طيار؛ 11. جابر بن عبد الله انصارى؛ 12. حذيفة بن يمان؛ 13. ابو ايوب انصارى؛ 14. خزيمة بن ثابت «ذو الشهادتين» و...
شاگرد و راوى ديگرى غير از ابان بن ابى عياش و كتاب ديگرى غير از اين كتاب از او سراغ نداريم.
1. مقدمۀ كتاب سليم بن قيس.
2. رجال الطوسى، ص 91، 74، 68، 43 و 124 كه در آن سلمه آمده است.
3. رجال النجاشى، ص 8.
4. الفهرست از شيخ طوسى، ص 81.
ص: 97
5. ريحانة الادب، ج 6، ص 369.
6. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 293.
7. اعيان الشيعة، ج 7، ص 293.
8. تنقيح المقال، ج 2، ص 52.
9. روضات الجنات، ج 4، ص 65.
10. معجم رجال الحديث، ج 8، ص 216.
11. قاموس الرجال، ج 5، ص 227.
12. تهذيب المقال، ج 1، ص 183.
1. از جملۀ پژوهشهاى پيرامون اين كتاب 2 جلد از كتابى است كه به عنوان جلد اول و سوم همين كتاب به چاپ رسيده است كه در آن شيخ محمدباقر انصارى بسيار مفصل به بيان مطالبى پيرامون كتاب و مؤلف آن پرداخته و در جلد سوم فهارس فنى بسيار مفيدى بر آن ترتيب داده است كه خود تأليف مستقلى به شمار مى آيد.
2. منتخب و گزيدۀ اين كتاب توسط شيخ عبد الحميد بن عبد الله.
3. منتخب و گزيدۀ اين كتاب توسط سيد محمد على شاه عبد العظيمى.
4. ترجمۀ كتاب به زبان فارسى توسط اسماعيل انصارى به نام اسرار آل محمد صلّى الله عليه و آله كه اخيرا به شكلى زيبا همراه با فهارس و مقدمه توسط انتشارات الهادى، قم، در سال 1418 ه. ق. مشتمل بر 768 صفحه در قطع وزيرى منتشر شده است.
5. ترجمه و اعراب گذارى متن، توسط مترجمى ناشناس، بدون تاريخ، توسط انتشارات اهل بيت، بدون مكان، در قطع وزيرى، و 548 صفحه منتشر شده است.
6. ترجمۀ كتاب به زبان اردو، به قلم ملك محمد ملك شريف، 1357 ه. ق. 237 صفحه، نشر مكتبة الساجد، ملتان پاكستان.
7. ترجمۀ كتاب به فارسى به نام تاريخ سياسى صدر اسلام، توسط دكتر محمود رضا افتخارزاده، انتشارات رسالت قلم، در سال 1377 ه. ش. در قطع وزيرى و 450 صفحه با مقدمه اى مفصل به قلم مترجم در تهران منتشر شده است.
ص: 98
اين كتاب داراى نسخ خطى بسيارى است كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات مشهد، شمارۀ 456.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2035.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 8130.
4. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 575.
5. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 729.
6. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 7699.
1. نسخۀ چاپ الحيدريه، نجف اشرف، عراق، در 192 صفحه، با مقدمۀ سيد محمد صادق بحرالعلوم، بدون تاريخ و چند چاپ ديگر از همين مطبعه با برخى اضافات. اين نسخه بارها در ايران و عراق به شيوۀ افست چاپ مجدد شده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسة البعثة، بيروت، 215 صفحه، در سال 1407 ه. ق. با مقدمۀ سيد علاء الدين موسوى. اين نسخه در تهران توسط مؤسسۀ بعثت در سال 1408 ه. ق. با برخى اضافات به چاپ رسيده است.
3. نسخۀ چاپ مؤسسۀ اعلمى بيروت، لبنان، بدون مقدمه، تصحيح و تخريج در 270 صفحه، و بى تاريخ.
4. نسخۀ چاپ مؤسسۀ نشر الهادى در 3 جلد و 1472 صفحه، با تصحيح و تخريج و مقدمۀ مفصل و مستدرك توسط شيخ محمد باقر انصارى زنجانى خوئينى. اين جا بعدا به صورت مختصرتر در يك جلد توسط همان مؤسسه منتشر شده است.
ص: 99
اين كتاب فتواها و احكام اميرالمؤمنين عليه السّلام دربارۀ مقدار ديه است كه آن حضرت بيان فرموده و برخى از اصحاب ايشان آن را نگاشته اند. سپس همۀ اين احكام جمع آورى شده و به صورت بخشنامه اى توسط اميرالمؤمنين براى همۀ كارگزاران حكومت و فرماندهان لشكرش فرستاده شده است(1).
در اين رساله نزديك به سيصد نوع ديه براى جراحتهاى مختلف اعضاى بدن بيان شده است كه با دقت عجيبى از بزرگترين جراحات تا كوچكترين آنها و با طبقه بندى هر يك از اين جراحات ديه خاص آن ذكر شده است.
اولين ديۀ مذكور در اين كتاب «ديۀ جنين»، و پايان بخش آن «ديۀ افتضاض بكر» است. در اين رساله به جز بيان ديات مختلف، برخى احكام ديگر نيز ضمن روايت بيان شده است كه از آن جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. چگونگى اندازه گيرى برخى از نقص ها يا جراحتها همانند كم شدن بينايى، كم شدن شنوايى، نقص و كوتاه شدن پاها و...
2. حكم ويژۀ قصاص پدر و فرزند و زن و شوهر
3. قسامه و موارد آن و تعداد لازم در جنايتهاى مختلف
امام در اين رساله براى انسان احوال ششگانه اى را بيان كرده و ديه انسان را در اين شش
ص: 100
حالت (نطفه، علقه، مضغه، تشكيل استخوانها، روييدن گوشت. و دميده شدن روح) ذكر فرموده است.
شكسته شدن استخوانها و نيز جراحتها در اين رساله به شش طبقه تقسيم مى شود كه ضمن طبقه بندى همراه با نظمى زيبا و دقيق ديه خاص هر يك جداگانه تبيين شده است. همان گونه كه براى نقصهاى وارده نيز مراتبى را ذكر كرده و ديه هر مرتبه را جداگانه بيان كرده است.
اين رساله با بيان تقسيم بندى كلى ديه ها شروع مى شود و سپس به ترتيب ابتدا ديۀ سقط جنين در مراحل مختلف و سپس ديۀ كامله و موارد آن را ذكر كرده، آنگاه ديه اعضاى بدن را به ترتيب از بالا به پايين (جراحتهاى پيشانى، چشم، بينى، دهان...) را بيان فرموده است. در اين رساله گاه تعبير «افتى» و در بعضى از موارد كلمۀ «جعل»، «اوجب»، «دينه كذا» و گاهى هم «قضى» به كار رفته است. ممكن است تفاوت اين عبارتها تفنّن در عبارت، و با اشاره به ولايى بودن برخى از اين احكام بوده باشد. در جايى از كتاب ضمن روايت عبارتى آمده است كه راوى آن حكم خاص را از امام باقر نقل مى كند.
اين رساله را حسن بن على بن فضال از ظريف بن ناصح و او آن را از عبد الله بن ايوب و او از حسين رواسى از ابن عمير طبيب نقل مى كند. ابن عمير طبيب اين رساله را به حضرت امام صادق عرضه داشته و حضرت آن را تصديق كرده و آن را بخشنامه و فتاواى اميرالمؤمنين دانسته است(1).
اين رساله در كتابهاى بسيارى نقل شده است از جمله در كتاب الكافى به صورت پراكنده و تقطيع شده در ابواب مختلف آمده است كه به برخى از موارد آن اشاره مى شود:
ج 7، ص 327، ح 5، باب دية الجراحات.
ج 7، ص 330، ح 2، باب آخر.
ج 7، ص 331، باب الشفتين.
ج 7، ص 324، روايت دهم كه قسمت زيادى از آن را نقل كرده است.
ج 7، ص 338، روايت يازدهم كه قسمت زيادى از آن را نقل كرده است.
ج 7، ص 342، باب دية الجنين، روايت 1.
شيخ طوسى در كتاب تهذيب الاحكام نيز اين رساله را تقطيع كرده و در ابواب مختلف آن را
ص: 101
بيان كرده است. بعضى از آنها عبارت اند از:
تهذيب الاحكام، ج 10، ص 247، ح 1050، به نقل از امام رضا
همان، ص 239، ح 1019، به نقل از امام صادق.
همان، ص 226، ح 968.
و نيز در كتاب الاستبصار، ج 4، ص 299، ح 3، اين رساله را از امام رضا نقل كرده است و تفصيل آن را به كتاب تهذيب الاحكام ارجاع مى دهد.
شيخ صدوق اين رساله را به طور كامل و يكجا در كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75، ح 5150 از امام صادق روايت كرده است.
علامه فيض كاشانى در كتاب الوافى، ج 16، ص 779 اين رساله و سندهاى متعدد آن را ذكر كرده است.
علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) در كتاب روضة المتقين در شرح من لا يحضره الفقيه(1)چون به اين رساله مى رسد مى نويسد:
صدوق همچون كلينى اين رساله را تقطيع نكرده است و هر جزء را در باب مناسب و خاص خود نياورده، بلكه تمامى رساله را يكجا ذكر كرده است.
آنگاه سند صدوق را بيان مى كند و در توصيف آن مى گويد:
اين روايت، روايت موثقى است همچون صحيح، و كلينى آن را با سندى قوى كه همچون صحيح است ذكر كرده است و نسخۀ ديگرى از آن را به سندى صحيح و به سند ديگر كه حسن و در حد صحيح است نقل كرده است كه آن را بر امام رضا عرضه داشتند و حضرت هم آن را حق دانست.
و شيخ طوسى نيز به سندهاى متعددى كه موثق همچون صحيح مى باشند اين رساله را نقل كرده و باز آن را به سند ديگرى كه حسن و همانند صحيح است از امام رضا نقل كرده است بنابراين اگرچه برخى از علماى شيعه سند اين رساله را تضعيف كرده اند زيرا محمد بن عيسى از يونس نقل مى كند و يا ابراهيم بن هاشم از ابن فضال نقل مى كند ولى همگى در مواردى كه معارض نداشته باشد به اين رساله عمل كرده اند. تنها در مواردى كه روايات ديگر با آن تعارض كند. اين رساله را نسبت به آن معارض ضعيف شمرده اند، ولى با توجه به سندهاى معتبر كلينى و صدوق همگى حكم به صحت اين رساله كرده اند.
البته برخى اختلافات در متن اين رساله موجب شده برخى آن را ضعيف بشمارند كه در جاى خود ذكر خواهد شد(2).
ص: 102
اين كتاب نزد كتاب شناسان به عنوان كتاب ديات ظريف بن ناصح مشهور است. شيخ در كتاب فهرست خود از او اين گونه ياد مى كند:
ظريف بن ناصح، داراى كتابى به نام كتاب الديات است و سند خود به اين كتاب را اين گونه بيان مى كند: «عن المفيد، عن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد و ابن ابى جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن على بن فضال. عنه.»(1)
نجاشى به طور مفصل تر راجع به مؤلف سخن گفته است. او را اهل كوفه مى داند كه در بغداد زندگى كرده و پرورش يافته است؛ وى را مردى راستگو و مورد اطمينان در روايت مى داند و مى گويد: «او را كتابهايى است از جمله كتاب ديات، كتاب حدود، كتاب نوادر، و كتاب الجامع فى ساير ابواب الحلال و الحرام» آنگاه سند خود را به هر يك از كتب او بيان مى كند(2).
ابن شهرآشوب نيز از او و كتاب ديات و حدودش نام مى برد(3).
علامه حلّى نيز بدون نام بردن از كتابهايش او را اهل كوفه و پرورش يافتۀ بغداد و اهل صداقت و اطمينان در حديث مى داند(4).
محدّث نورى اين كتاب را از اصول مشهوره مى داند كه مشايخ ثلاثه (صدوق، كلينى و طوسى) در كتابهاى خود، الكافى، و تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه بر آن اعتماد كرده اند و هر كدام طرق خود را به اين كتاب ذكر كرده اند و بين نسخه هايى كه در اختيار هر كدام بوده نيز با ديگرى اختلاف وجود داشته است.
وى مى گويد:
در رسالۀ ابى غالب زرارى اين كتاب را به حسن بن ظريف نسبت داده است و يحيى بن سعيد پسر عموى محقق حلّى صاحب شرايع. تمام كتاب الديات را در آخر جامع خود با اسناد مختلف ذكر كرده است.
محدّث نورى در پايان سخن مى گويد:
اين كتاب معروف و مشهور و مورد اعتماد بوده است و آن را محدّث عاملى در وسائل الشيعه از الكافى و تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه نقل كرده و مطالب آن را در لابه لاى ابواب گوناگون تقسيم نموده است كه البته بين آنچه او ذكر كرده و آنچه ما در مستدرك الوسائل
ص: 103
آورده ايم، اختلافاتى هست(1).
علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
كتاب الديات تأليف ظريف بن ناصح كوفى بغدادى يكى از اصول چهارصدگانه اى است كه به صورت اوليه باقى مانده است و تمامى آن در من لا يحضره الفقيه و تهذيب الاحكام و جامع الشرايع آمده است و البته ظريف بن ناصح از طرق روايت است نه مؤلف آن، چنانكه شيخ طوسى در كتاب رجالش در ترجمۀ محمد بن ابى عمر الطبيب ذكر كرده است(2) و ما نيز گفته ايم اين كتاب را اميرالمؤمنين نگاشته است و آن را به كارگزاران و فرماندهان لشكرش فرستاده است و اين كتاب به محضر امام صادق و امام كاظم و امام رضا عرضه شده و همگى مطالب و نيز نسبت آن به اميرالمؤمنين را تصديق فرمودند(3).
پدر ظريف بن ناصح شغل كفن فروشى داشت و خود او از اصحاب امام باقر است، اگرچه از آن حضرت روايتى را نقل نكرده است بنا به استفاده اى كه علامۀ بزرگ تهرانى از تاريخ زندگى فرزند او حسن بن ظريف - كه از راويان معتبر به شمار مى رود - كرده است ظريف بن ناصح تا اوايل قرن سوم هجرى زنده بوده است(4).
و بنا به آنچه در كتاب الكافى آمده است اين كتاب بر امام صادق، امام كاظم و امام رضا عرضه شده است و آن حضرات آن را تأييد فرموده اند(5).
گاهى از اين كتاب به نام كتاب الديات، يا الفرائض و نيز كتاب ظريف بن ناصح يا اصل ظريف بن ناصح ياد مى شود و گاهى هم به آن كتاب عبد الله بن جبر مى گويند. وى يكى از راويان اين كتاب است كه بنا بر آنچه در ابتداى نسخۀ وى آمده است كتاب را بر امام صادق عرضه داشته و آن حضرت آن را تأييد فرموده اند.
از عبد الله بن جبر اطلاعات اندكى در دست است(6).
1. رجال النجاشى، ص 209.
2. الفهرست طوسى، ص 86.
3. معالم العلماء، ص 61.
4. رجال العلامة الحلّى، ص 91.
ص: 104
5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 104.
6. الذريعة، ج 8، ص 286.
اين كتاب به صورت مستقل توسط مكتبة البراتى، قم، در 32 صفحه و قطع وزيرى، در سال 1408 ه. ق. منتشر شده است.
اين كتاب همچنين در صفحۀ 133 تا 148 الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. در مقدمۀ اين چاپ مصحح كتاب به نام نصرالله قزوينى مطالبى دربارۀ اهميت و صحت اين كتاب ذكر كرده است. راجع به نسخه هاى خطى و چاپى كتاب مذكور مطالبى در معرفى اصل زيد زراد خواهد آمد.
ص: 105
اين كتاب كه يكى از اصول چهارصدگانۀ به يادگار مانده از زمان امام صادق به شمار مى رود داراى 34 حديث است كه غالبا در موضوعات فقهى است. به عنوان نمونه مى توان به احاديث زير با موضوعات آن اشاره كرد:
حديث شمارۀ 7 و 32، مربوط به نماز، حديث شمارۀ 14، مربوط به زكات، حديث شمارۀ 15 و 16، مربوط به روزه، حديث شمارۀ 2، مربوط به شهادت.
قسمتى از اين روايات مربوط به مسائل اخلاقى است؛ مانند:
حديث 1 مربوط به سخاوت، حديث 8 مربوط به توكل، حديث 9 دانش آموزى، حديث 10 بلاها و امتحانات، حديث 11 و 12 لزوم تكامل در زندگى.
بعضى از روايات آن نيز دربارۀ موضوعات گوناگون بهداشتى است، مانند:
(حديث 3 دربارۀ حجامت)، مسائل اجتماعى (حديث 4 عدالت اجتماعى و ارزانى قيمتها).
روابط اجتماعى (حديث 18)، اذكار و ادعيه (احاديث 25، 24، 23، 22، 6، 5 و 34) و نيز نقل حديث (حديث 7 و 9).
اين روايات از هيچ گونه نظم خاصى برخوردار نيستند و بدون هيچ ترتيبى با موضوعات مختلف پشت سر هم ذكر شده اند. گويا اين شيوه معمول كتابهايى بوده است كه به نام اصل شناخته مى شدند.
تمامى روايات اين مجموعه با اسناد متصل از امام صادق روايت شده است. در ابتداى اولين
ص: 106
روايت اين گونه آمده است:
حدثنا ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى قال حدثنا ابو على محمد بن همام، قال اخبرنا حميد بن زياد، عن حمّاد، قال حدثنا عبد الله بن احمد بن نهيك ابوالعباس، قال حدثنا محمد بن ابى عمير، عن زيد الزراد، قال سمعت ابا عبد الله عليه السّلام...
سپس در ابتداى ساير روايتها تنها نام زيد و سپس نام امام صادق ذكر شده است.
امام صادق گاه روايت را از جدّ اعلا و بزرگوارش رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و گاهى از جدّ گرامى اش على بن ابى طالب عليه السّلام و در بعضى مواقع از پدران بزرگوارش و ساير ائمۀ معصومين عليهم السّلام نقل مى كند و گاه نيز الفاظ نورانى خود آن حضرت است.
در پايان اين كتاب آمده است:
تمّ كتاب زيد الزّراد و فرغ من نسخة من اصل أبى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى فى يوم الخميس لليلتين بقيتا من ذى القعدة من سنة اربع و سبعين و ثلثمائه.
دربارۀ اين اصل در فهرست شيخ طوسى آمده است:
زيد زرّاد و زيد نرسى داراى دو اصل اند كه آن دو را شيخ صدوق روايت نكرده است و گفته است كه محمد بن حسن بن وليد نيز روايت نكرده و مى گفت آنها جعلى و موضوع مى باشد.
اين دو كتاب به همراه كتاب خالد بن عبد الله بن سدير توسط محمد بن موسى الهمدانى جعل شده اند.
كتاب زيد نرسى را محمّد بن ابى عمير از او نقل كرده است(1). ولى نجاشى در هنگام معرفى زيد زرّاد مى گويد: «وى از كوفه است؛ از امام صادق روايت كرده است و داراى كتابى مى باشد.» آنگاه سند خود به اين را اين گونه مى نگارد:
محمد بن عبد الله، عن جعفر بن محمد، عن ابى و عن على بن الحسين بن موسى، قالا: حدثنا على بن ابراهيم بن هاشم قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد، عن ابن ابى عمير، عن زيد بكتابه(2).
علامه حلّى ضمن بيان نظريۀ شيخ طوسى و نجاشى از ابن غضائرى نقل مى كند، كه گفته است:
ابو جعفر ابن بابويه گفته است كه اصل زيدالزراد و زيد نرسى جعلى و ساختگى هستند؛ ولى او در اين سخن اشتباه كرده است زيرا من كتب اين دو نفر را ديده ام كه از محمد بن ابى عمير شنيده اند.
سپس علامه مى گويد:
ص: 107
آنچه كه شيخ طوسى و نجاشى گفته اند موجب اشكالى در مؤلف (زيد الزّرّاد و نرسى) نمى شود ولى اشكال در سند اين دو كتاب است و من چون نديدم كه كسى اين دو نفر را تعديل (شهادت به وثاقت آنها) كند و نه طعنى و اشكالى بر آنها وارد سازد در روايت اين دو اصل توقف كردم(1).
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار، هنگام معرفى مصادر آن مى نويسد:
صاحبان علم و هدايت از كتاب زيد زرّاد روايت كرده اند و نجاشى نيز سند آن را از ابن ابى عمير نقل كرده است.
آنگاه سخن شيخ و نجاشى و غضائرى را كه قبلا بيان شد ذكر مى كند و مى نويسد:
به نظر من اگرچه زيد زرّاد و زيد نرسى را رجال شناسان توثيق نكرده اند ولى بزرگان محدثين از كتاب آن دو روايت كرده اند و بر آنها اعتماد نموده اند حتى خود صدوق در معانى الاخبار و غير آن از اين دو روايت كرده است. روايت ابن ابى عمير و نيز اينكه شيخ طوسى آن دو كتاب را جزء اصول شمرده است موجب اعتماد به آن دو كتاب است و ما اين دو كتاب را از نسخۀ قديمى كه به خط شيخ منصور بن الحسن الآبى تصحيح شده بود و او از خط شيخ جليل محمد بن الحسن التلعكبرى نقل مى كند آورده ايم(2).
شايان ذكر است كه نسخه اى كه در اختيار علامه مجلسى بوده همين نسخه اى است كه ما به معرفى آن پرداخته ايم.
مرحوم محدّث نورى در رابطه با اين كتاب بحث مفصلى كرده و از نسخه اى نقل مى كند كه به نظر مى رسد همين نسخۀ مذكور است؛ چرا كه سند ابتداى آن و جملات پايانى در هر دو نسخه يكى است. آنگاه نظر شيخ طوسى، نجاشى و علامه را ذكر مى كند و مى گويد:
نجاشى زيد زرّاد را از اصحاب اصول شمرده و سندش هم به اصل او صحيح است... شگفت آنكه على بن بابويه (پدر صدوق) اين اصل را روايت مى كند ولى محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) به پيروى از استادش ابن الوليد بر اين كتاب اعتماد نمى كند و از آن شگفت تر آنكه شيخ صدوق در معانى الاخبار از اصل زيد زراد روايت نقل كرده است(3) با اينكه به او نسبت داده شد كه بر آن اصل اعتماد نمى كند.
و نيز شيخ كلينى از اصل زيد زرّاد با سند صحيح روايت نقل كرده است(4) و اما سندى كه در اول اين كتاب نقل شده سند صحيحى است اگرچه حميد بن زياد را متهم به داشتن عقيدۀ واقفيه نموده اند...
از آنچه ذكر كرديم روشن شد زيد زرّاد، ثقه و مورد اعتماد، و كتابش از اصول مشهور است و
ص: 108
بزرگان بر آن اعتماد كرده اند و خلاصۀ ادلۀ ما اين است كه:
1. ابن ابى عمير كه جز از ثقه نقل نمى كند از او نقل كرده است.
2. حسن بن محبوب، از زيد زرّاد روايت كرده و بنابر مشهور حسن بن محبوب از اصحاب اجماع است، بدين معنى كه روايتهايى كه با سند صحيح به او منتهى مى شوند حكم به صحت آنها مى شود. بنابراين روايات زيد زرّاد نيز صحيح خواهد بود.
3. مشايخ بزرگوارى نظير كلينى، صدوق، پدر صدوق، تلعكبرى و غير ايشان روايات او را نقل كرده اند.
4. كتاب او را جزء اصول شمرده اند و كتابى از اصول شمرده نمى شود مگر بعد از آنكه اصحاب بر آن نقل اعتماد كرده باشند.
5. نجاشى كه جزء پيشگامان فن رجال است هيچ اشكالى بر آن وارد نساخته است و اين در نزد محققان بيانگر مدح بزرگى است.
6. او از اصحاب امام صادق است و ابن عقده چهار هزار نفر آنها را توثيق كرده و بعيد است كه يكى از آنها زيد زرّاد نباشد در حالى كه داراى اصل معروف بوده است...
7. اخبار كتاب همگى صحيح و متين است و اكثر آنها در ساير كتابهاى روايات موجود است...(1)
علامه شيخ عبد الله مامقانى سخن علامه سيد محمد مهدى طباطبائى مشهور به بحرالعلوم در توثيق و صحت اين اصل را با تفصيل بيان مى كند و او ضمن بيان ادلۀ خويش بر صحت اين كتاب مى گويد:
اين كتاب با سند صحيح از محمد بن ابى عمير روايت شده است، چگونه ممكن است آن را از وضع و جعل محمد بن موسى همدانى بدانيم كه از حيث طبقه متأخر از محمد بن ابى عمير است...
و خود محمد بن موسى الهمدانى نيز تضعيفش ثابت نشده است چه برسد به اينكه او را وضّاع و جاعل حديث بدانيم... و همين نكته كه اصحاب اين كتاب را جزء اصول اربعمائه شمرده اند، بر صحت آن دلالت مى كند(2).
آيت الله خوئى هنگام بحث از اين اصل مى نويسد:
در اينجا بايد دو مطلب را بررسى كرد: اول آنكه آيا اين اصل از زيد زرّاد هست ؟ دوم اينكه آيا زيد زرّاد مورد اعتماد و ثقه مى باشد؟
ص: 109
آنگاه در پاسخ سؤال اول مى نويسد:
ظاهر آن است كه اين اصل از زيد زرّاد مى باشد زيرا سند نجاشى به اين كتاب صحيح مى باشد و مؤيد و مؤكّد اين مطلب آنكه ابن الغضائرى نيز آن را ديده است كه از محمد بن ابى عمير شنيده شده است. پس بنابراين به سخن ابن الوليد كه گفته است اين اصل جعلى بوده و آن را محمد بن موسى همدانى جعل كرده است اعتنا نمى شود و مطمئنا اين كتاب به طريق صحيح به او نرسيده است و بلكه از طريق محمد بن موسى همدانى به دست وى رسيده و گمان كرده است كه اين كتاب از جعليات محمد بن موسى همدانى است. با اين همه بر ابن وليد اشكال مى شود كه از كجا فهميده كه اين كتاب را محمد بن موسى جعل كرده است ؟ بله! محمد بن موسى ضعيف است ولى آيا ممكن نيست فرد ضعيف راست بگويد؟ و از كجا ابن الوليد فهميده است كه او هرگز راست نمى گويد؟ به هر حال، صحيح آن است كه اين كتاب از زيد زرّاد مى باشد و جعلى نيست.
و اما سؤال دوم: آيا زيد زرّاد خود ثقه است و توثيق او ثابت شده است ؟ براى اثبات وثاقت وى به دو دليل تمسك شده است:
1. روايت ابن ابى عمير از او؛
2. روايت حسن بن محبوب از او...
وى در پايان بحث مى گويد:
بنابر آنچه گفتيم اين مرد شرح حالش مجهول است، اگرچه بعضى از علماى متأخرين اصرار بر وثاقت و مورد اطمينان بودن او داشته اند(1).
براى بررسى بيشتر دربارۀ اين كتاب و مؤلف آن مى توان به مصادر زير مراجعه كرد:
1. رجال النجاشى، ص 175.
2. الفهرست طوسى، ص 71.
3. رجال العلامه حلّى، ص 222.
4. معالم العلماء، ص 51.
5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 45.
6. تنقيح المقال، ج 1، ص 464.
7. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 365.
8. قاموس الرجال، ج 4، ص 548.
9. آخر نسخۀ همين اصل، نوشتۀ شيخ حرّ عاملى.
10. جامع الرواة، ج 1، ص 341.
ص: 110
1. اين اصل همراه با سيزده اصل ديگر (مجموعا چهارده اصل) در يك مجموعۀ خطى در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 485 موجود است كه در اوايل رساله ها، اسانيد نجاشى به اين كتب درج شده است و بر آن خطوط مختلفى از جمله از شيخ حرّ عاملى وجود دارد. تاريخ استنساخ: 374 ه. ق. در موصل بوده است.
2. نسخۀ ديگرى از همين اصول چهارده گانه به شمارۀ 2939 در همان كتابخانه وجود دارد كه در 68 صفحه نگاشته شده است.
3. نسخه اى از اين اصل به همراه پانزده اصل ديگر در كتابخانۀ دانشگاه تهران به شمارۀ 962، تاريخ استنساخ 1192 ه. ق وجود دارد. همچنين نسخۀ ديگرى در همان كتابخانه به شمارۀ 182، تاريخ استنساخ 1038 ه. ق موجود است.
اين اصل همراه با پانزده اصل ديگر در كتابى به نام الاصول الستة عشر توسط منشورات دارالشبسترى قم، در سال 1405 ه. ق. در قطع وزيرى، و 170 صفحه منتشر شده است كه از صفحۀ 1 تا 13 كتاب را اصل زيد زراد تشكيل مى دهد كه توسط آقاى حسن مصطفوى به چاپ رسيده است. در پايان كتاب به نقل از نسخۀ خطى آن و به خط شيخ حرّ عاملى - مؤلف گرانقدر وسائل الشيعه - اين گونه آمده است:
اين نسخه مقابله شد با نسخه اى از اصل ابى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى - ايّده الله - سماعا له عن الشيخ أبى محمد هارون بن موسى التلعكبرى ايده الله بالموصل فى يوم الاربعاء لثلث ليال بقين من ذى القعده سنة اربع و سبعين و ثلاثمائه و الحمد لله ربّ العالمين.
و سپس بازنگاشته است:
بدان من تمامى احاديث اين كتابهاى چهارده گانه را بررسى كردم و اكثر آنها را در كتاب الكافى يا غير آن از كتب مورد اعتماد يافتم و براى بقيۀ روايات نيز مؤيداتى در كتب معتبره يافتم و چيزى سزاوار انكار در آنها نديدم مگر دو حديث كه در آنها احتمال تقيه يا غير تقيه مى رود. نگاشت اين سطور را محمد الحرّ العاملى.
شايان ذكر است كه در اين نوشته به چهارده كتاب اشاره شده است با آنكه آنچه در اين مجموعه هست مشتمل بر شانزده كتاب است. به نظر مى رسد مراد شيخ حرّ عاملى چهارده اصل مذكور در اين كتاب منهاى دو كتاب آخرى باشد كه خلاصه و گزيدۀ دو اصل علاء بن زرين و درست بن منصور است.
ص: 111
روايات گردآورى شده در اين اصل به طور كلى به پنج بخش قابل تقسيم است:
1. روايات فقهى: اين بخش كه قسمت عمدۀ روايات را تشكيل مى دهد دربارۀ موضوعات زير است: حج (چند حديث)، ازدواج (چند حديث)، خوردنيها و آشاميدنيها (چند حديث)، طهارت (چند حديث)، و نيز رواياتى مربوط به زكات فطره، تشهد نماز، وقف، ارث، خمس، و احكام اموات.
2. روايات اخلاقى و اجتماعى: اين بخش شامل موضوعاتى همچون: قضاء حوايج، اطعام، دانش اندوزى، روابط مسلمانان با يكديگر، و فتنه هاى اجتماعى است.
3. روايات تاريخى و سياسى: در اين روايات برخى از چهره هاى مطرح در تاريخ اسلام معرفى شده اند، نظير: رواياتى دربارۀ زبير بن عوام و عبد الله فرزندش، قريشيان، ابوبكر، عمر، عمر بن عبد العزيز. آخرين روايت اين مجموعه مربوط به فضايل خمسۀ طيّبۀ پيامبر اكرم، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام است...
4. روايات اعتقادى: پيرامون مسائلى همچون: شفاعت، امامت و ولايت است.
روايات اين اصل با دو سند مستقل - كه هر دوى آنها را محمّد بن الحسن بن الحسين بن ايوب قمى نقل مى كند - به دست ما رسيده است. در ابتداى اين اصل آمده است:
حدثنى ابوالحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى - ايده الله تعالى - قال: حدثنى ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى - ايّده الله تعالى - قال: حدثنا ابو على محمد بن همام بن سهيل الكاتب قال: حدثنا أبو القاسم حميد بن زياد بن هوارا فى سنة 309 و قال: حدثنا عبيد الله بن احمد، عن مساور و سلمة، عن عاصم بن حميد الحنّاط.
ص: 112
و ذكر ابو محمد قال: حدثنى بهذا الكتاب أبو القاسم جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيد الله بن موسى بن جعفر العلوى الموسائى بمصر سنة احدى و اربعين قال: حدثنى الشيخ الصالح ابو العباس عبيد الله بن احمد بن نهيك، عن مساور و سلمة جميعا عن عاصم بن الحميد الحنّاط، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السّلام...
و در پايان نسخه آمده است:
كمل كتاب عاصم بن حميد الحناط نسخه منصور بن الحر الآبى من أصل أبى الحسن محمد بن الحسن القمى، ايده الله، فى ذى الحجة لليلتين بقى منه سنة 374.
و در يك نسخه آمده است: بنابر آنچه از سخن شيخ حر عاملى فهميده مى شود اين كلمات به خط ملا رحيم جامى شيخ الاسلام نگاشته شده است.
در اين مجموعه تنها اولين روايت را عاصم بدون واسطه از امام صادق نقل مى كند ولى بقيۀ روايات همه با اسناد و وسائط از ائمه عليهم السّلام نقل شده اند كه برخى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام سجاد، امام باقر و بيش از همه از امام صادق نقل شده است.
شيخ طوسى مى نگارد: «عاصم بن حميد الحناط، كوفى است و داراى كتابى.» آنگاه سند خود را به اين كتاب اين گونه ثبت كرده است:
اخبرنا به ابو عبد الله المفيد، عن محمد بن على بن الحسين، عن ابن الوليد، عن الصفار و سعد، عن محمد بن عبد الحميد و السندى بن محمد، عنه و بهذا الاسناد عن سعد و الحميرى، عن احمد بن محمد، عن عبد الرحمن بن ابى نجران، عن عاصم بن حميد.
كه مجموعا سه سند مى شود. وى در كتاب رجالش عاصم بن حميد را از اصحاب امام صادق مى شمارد ولى در هر دو كتاب از وثاقت و مورد اعتماد بودن او چيزى ننوشته است(1).
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او ثقه و مورد اعتماد و درستكار و بسى راستگو است. از امام صادق روايت كرده است و او را كتابى است.» آنگاه سند خود را به كتاب او ذكر مى كند(2). علامه حلّى نيز عين عبارت نجاشى را تكرار كرده است(3).
علامه مجلسى در هنگام بيان مصادر در كتاب بحارالانوار از اصل عاصم به عنوان يكى از مصادر بحارالانوار ياد مى كند و مى نويسد: «كتاب عاصم مؤلفش در وثاقت و جلالت معروف است.»(4) علامه محدّث نورى به طور مفصل وارد بحث راجع به عاصم و كتاب او شده است و
ص: 113
ضمن بيان سندهاى شيخ و نجاشى و صدوق و نيز سند ذكر شده در اين نسخه از كتاب مى گويد:
«كلينى در كتاب كافى از عاصم روايت كرده است.(1)
آنگاه اسامى بيش از بيست نفر از كسانى را كه از عاصم روايت كرده اند مى نويسد و مى گويد:
از همۀ اينها عظمت و والايى مقام و صحت كتاب عاصم روشن، بلكه نزديك به تواتر مى شود و روايات اين كتاب هم همگى پاكيزه و استوار است و متن روايات اكثرا در كتب اربعه يافت مى شود(2).
آيت الله سيد ابوالقاسم خوئى مى نويسد:
روايات عاصم بن حميد در كتاب كامل الزيارات و نيز تفسير على بن ابراهيم قمى آمده است.
(برخى وجود اسم شخصى در سند اين دو كتاب را موجب توثيق وى مى دانند) و سند شيخ صدوق به اين شخص سند صحيحى است. نام عاصم بن حميد در سند روايات بسيارى از كتب اربعه - كه به سيصدوهشتاد روايت مى رسد - ذكر شده است.
آنگاه مشايخ و نيز رواياتى را كه از او نقل كرده اند برمى شمارد. برخى از كسانى كه عاصم از آنها روايت كرده است عبارت اند از:
1. امام صادق؛ 2. ابو اسحاق نحوى؛ 3. محمّد بن قيس؛ 4. محمّد بن مسلم؛ 5. ابو حمزۀ ثمالى.
و برخى از كسانى كه از وى روايت كرده اند عبارت اند از:
1. محمّد بن ابى عمير؛ 2. حسن بن محبوب؛ 3. حسن بن على الوشّاء؛ 4. حسين بن سعيد؛ 5. يونس بن عبد الرحمن(3).
عاصم با امام صادق عليه السّلام معاصر بوده و در قرن دوم مى زيسته است؛ او از راويان طبقۀ پنجم به شمار مى رود.
كلمۀ «حميد» به ضم «ح» و فتح «ياء» خوانده مى شود چنانكه در كتاب رجال النجاشى، صفحۀ 301، تنقيح المقال، جلد 2، صفحۀ 112، و اضبط المقال، صفحۀ 64 آمده است.
1. الفهرست طوسى، ص 120.
2. رجال النجاشى، ص 301.
ص: 114
3. رجال الطوسى، ص 262.
4. قاموس الرجال، ج 5، ص 593.
5. معجم الرجال، ج 9، ص 180.
6. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19.
اين اصل در صفحۀ 20 تا 41 كتاب الاصول الستة عشر آمده است كه توضيحاتى دربارۀ نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد الزرّاد گذشت.
ص: 115
در اين اصل پنجاه و يك روايت از امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السّلام در موضوعات مختلف فقهى و عقيدتى و اخلاقى نقل شده است.
بيشترين روايات آن فقهى و مربوط به مسائل حج و نماز و برخى نيز مربوط به ساير مسائل فقهى نظير: اطعمه و اشربه، ارث، صيد و زكات است. بعضى از روايات آن دربارۀ اخلاق فردى و اجتماعى و نيز آداب نظافت است و تعدادى از آنها مربوط به مسائل اعتقادى مثل: نبوت عامه، نفى غلو و نيز نفى امامت اسماعيل فرزند امام صادق است.
اولين روايت اين كتاب مربوط به ملاقات ارواح مؤمنان در روزهاى عيد و جمعه با خانوادۀ خود در دنياست؛ دومين روايت نقل وقوف «معاوية بن وهب عجلى» در عرفات و دعاى او براى برادران دينى اش و روايتى از امام صادق در اين باره است.
و آخرين روايت دربارۀ حرمت خمر در تمام شرايع آسمانى و حلّيت هر حرام براى انسان مضطر است.
در اين كتاب رواياتى بدون واسطه از امام صادق و امام كاظم نقل شده است ولى روايات وى از امام باقر هميشه با واسطۀ راوى ديگرى نقل شده است و گاه در روايات امام صادق و امام كاظم نيز يك نفر واسطه بين زيد و امام معصوم وجود دارد. برخى از راويان كه زيد در اين كتاب از آنها روايت كرده است عبارت اند از: ابو بصير، معاوية بن وهب بجلى، عبد الله بن سنان، عبيد بن زراره، على بن مزيد، بياع السابرى، محمّد بن على الحلبى، سماعة بن مهران، بعض اصحابنا؛ و در ابتداى كتاب، سند روايات را اين گونه ذكر كرده است:
حدّثنا الشيخ ابو محمد هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى، ايده الله، قال: حدثنا ابوالعباس
ص: 116
احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى قال: حدثنا جعفر بن عبد الله العلوى ابو عبد الله المحمدى قال:
حدثنا محمد بن ابى عمير، عن زيد النرسى، عن ابى عبد الله عليه السّلام...
و در پايان كتاب آمده است:
تمّ كتاب زيد النرسى، كتبه منصور بن الحسن بن الحسين الآبى فى ذى حجة سند 374.
قبلا در بحث از اصل زيد زرّاد ذكر شد كه شيخ طوسى اصل زيد زراد و نيز اصل نرسى را بنا به نقل شيخ صدوق، جعلى و بى اعتبار دانست و آنها را از جعليّات محمّد بن موسى الهمدانى شمرد(1). ابن شهرآشوب اين سخن شيخ را تكرار كرده است(2).
نجاشى هنگام صحبت از زيد نرسى مى گويد:
او از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است و داراى كتابى است كه جماعتى آن را نقل كرده اند و به اين سند به ما رسيده است: اخبرنا احمد بن على بن نوح، قال: حدّثنا محمد بن احمد الصفوانى، قال: حدّثنا على بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن زيد النرسى بكتابه(3).
علامه حلّى، جعلى بودن اين اصل را رد مى كند ولى به واسطۀ ثابت نبودن وثاقت خود زيد نرسى يا اشكال داشتن او، از روايت كتاب او خوددارى مى كند(4).
علامه مامقانى، در يادكرد زيد نرسى مى نگارد:
نرسى منسوب به نرس را مى گويند و نرس با نون مفتوحه و راى ساكنه، نهرى است كه نرس بن بهرام آن را در نزديكيهاى كوفه حفر كرد و آن را به فرات متصل ساخت و در كنار آن تعدادى روستاست كه گروهى از محدثان كوفه را به آن نسبت مى دهند و نرسى مى خوانند.
سيد بحر العلوم، زيد نرسى را از اصحاب اصول و از شيعيان اماميه دانسته است(5).
علامه مامقانى زيد زرّاد و نرسى را مورد اعتماد دانسته و بر اين سخن به چند دليل استدلال كرده است، از جمله روايت ابن ابى عمير از او(6).
محدث نورى ابتدا سخن سيد بحر العلوم را نقل مى كند، و سپس مى گويد: «تنها سخن سيد بحر العلوم ما را كافى است زيرا سيد بحرالعلوم در كتاب رجالش زيد نرسى را صحيح المذهب و يكى از اصحاب اصول دانسته است.» آنگاه به نقل عبارات نجاشى و شيخ مى پردازد و سندهاى مختلف روايات زيد نرسى را از كتابهاى مختلف نقل مى كند و به اشكالاتى كه برخى بر اين كتاب
ص: 117
گرفته اند پاسخ مى دهد و براى اثبات صحت اين اصل به دلايل زير استدلال مى كند:
1. روايت ابن ابى عمير از زيد نرسى، زيرا محمّد بن ابى عمير از اصحاب اجماع است و از غير افراد ثقه، روايت نمى كند.
2. كتاب زيد نرسى از اصول شمرده شده است و معلوم است كه معنى اصل در اصطلاح محدثان كتابى است كه مورد اعتماد باشد و از ديگر كتابها گرفته نشده باشد.
3. تنها تضعيفى كه دربارۀ آن نقل شد، سخن ابن الوليد است كه بر آن اعتمادى نيست.
4. بسيارى از بزرگان اين اصل را روايت كرده اند كه محدّث نورى اسامى آنان را ذكر مى كند و اضافه بر آن، مواردى كه در كتب اربعه رواياتى را از زيد نرسى آورده اند بيان مى كند.
آنگاه به بررسى اين سخن مى پردازد كه برخى گفته اند: اين اصل و اصل زيد زرّاد را محمّد بن موسى همدانى جعل كرده است و مى نويسد: ضعيف بودن محمّد بن موسى ثابت نيست تا چه رسد كه جعل كنندۀ حديث باشد؛ زيرا او از رجال نوادر الحكمة است و روايات مكررى در كتب حديث از او نقل شده است و برخى افراد كه او را تضعيف كرده اند ادله اى آورده اند كه خلاصۀ استدلال آنان و پاسخ آنها به شرح زير است:
1. قميين او را متهم به غلو دانسته اند و جواب از اين دليل آشكار است زيرا نجاشى روايت مى كند: «وى كتابى بر ردّ غلات نوشته است.»
2. گفته اند: او وضع كننده و جعل كنندۀ حديث بوده است. اين سخن را غير از ابن الوليد نگفته است و تنها صدوق با وى موافقت كرده است؛ ولى ساير علما اين نسبت را نداده اند بلكه اصل زيد زرّاد و زيد نرسى را از اصول صحيحه دانسته اند...
سپس بيان مى كند كه بسيارى از بزرگان اصل زيد نرسى را روايت كرده اند، از جمله پدر شيخ صدوق على بن بابويه و حتى خود صدوق در من لا يحضره الفقيه(1)، و ابن فهد در عدة الداعى و على بن ابراهيم در تفسيرش و حسين بن سعيد در كتاب زهد خود.
در پايان نيز سخن علامه مجلسى(2) را آورده است كه مى گويد:
زيد نرسى و زرّاد را اصحاب رجال توثيق نكرده اند ولى بزرگان از محدثين از كتاب آنها روايت نقل كرده اند و بر آنها اعتماد كرده اند. حتى خود شيخ صدوق در معانى الاخبار و غير آن و شايد براى اعتماد به اين كتابها همين كه ابن ابى عمير از زيد نرسى و زيد زراد روايت كرده و شيخ طوسى كتاب آن دو را جزء اصول شمرده است كافى باشد(3).
ص: 118
آيت الله خوئى نيز در شرح حال زيد نرسى جعلى بودن اصل او را رد مى كند و سند شيخ به زيد نرسى را صحيح مى شمارد و سخن اردبيلى را كه سند شيخ را مرسل خوانده است غير صحيح مى داند ولى از وثاقت يا عدم وثاقت زيد نرسى سخنى نمى گويد؛ اگرچه روايتى را ايراد مى كند كه در كامل الزيارات از زيد نرسى روايت شده است.(1)
قبلا وى در جاى جاى كتاب معجم رجال الحديث يكى از دلايل وثاقت افراد را آمدن آنها در اسناد كامل الزيارات ذكر كرده است. بنا بر اين زيد نرسى مورد اعتماد خواهد بود ولى برخى گفته اند ايشان بعدها از اين گفتۀ خود برگشته است و وجود يك فرد در اسناد كامل الزيارات را براى اثبات وثاقت او كافى ندانسته است.
مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم به شمار مى رود و در قرن دوم هجرى قمرى مى زيسته است. برخى از مشايخ روايى او و برخى راويان از او از به شرح زيرند:
از امام صادق و امام كاظم به طور مستقيم و بى واسطه نقل مى كند و گاه نيز با واسطۀ عبيد بن زراره و محمّد بن على الحلبى، سماعة بن مهران، معاوية بن وهب و يا على بن فرقد السابرى يا على بن مزيد السابرى روايت كرده است و محمّد بن ابى عمير - از برجسته ترين محدثان - از او روايت نقل كرده است.
1. الفهرست طوسى، ص 271.
2. رجال النجاشى، ص 174.
3. رجال العلامه الحلّى، ص 222.
4. تنقيح المقال، ص 471.
5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 62 تا 74.
6. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 369.
7. جامع الرواة، ج 1، ص 343.
اين اصل در صفحۀ 42 تا 58 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد زرّاد ذكر شد.
ص: 119
در اين مجموعه بيست و سه روايت در موضوعات مختلف نقل شده است. برخى از آنها مربوط به مسائل فقهى نظير اهميت نماز، وقت نماز، مفطرات روزه و مسائل حج، و نيز مسائل نگاه، نكاح، طلاق، حدود و تعزيرات و برخى از خوردنيها و آشاميدنيهاست. تعدادى نيز مربوط به اخلاق و روابط اجتماعى است و چند روايت مربوط به حكومت و ولايت است و يك روايت نيز دربارۀ خلقت آسمانها است. روايت اول اين مجموعه، دعايى از امام صادق است.
در اول كتاب سندى بدين شرح آمده است:
كتاب مثنى بن الوليد الحناط، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى: بسم الله الرحمن الرحيم الشيخ قال: حدثّنا، احمد بن محمد بن سعيد قال: حدّثنا، على بن الحسن بن فضال التيمى، قال: حدثّنا العباس بن عامر القصبى قال: حدثّنا، مثنى بن الوليد الحنّاط عن ميسر البيّاع الزطى، عن ابى عبد الله...
در اين كتاب مثنى بن الوليد از اشخاص زير روايت كرده است:
1. ميسر البيّاع الزطىّ از امام صادق؛
2. ابى حمزه از امام باقر و امام صادق؛
3. ابى بصير از امام صادق؛
4. منصور بن حازم از امام صادق؛
5. ميمون ابن مهران از امام على؛
6. زيد الشحام از امام صادق؛
7. منهال القمّاط از امام صادق؛
8. يزيد بن فرقد از امام صادق؛
9. ابان بن تغلب از امام صادق؛
10. زياد بن يحيى از امام صادق.
كه اكثر روايات از طريق ابى بصير از امام صادق روايت شده و مثنى تنها يك روايت را به طور مستقيم و بدون واسطه از امام صادق نقل كرده است.
ص: 120
شيخ طوسى در فهرست از مؤلف و كتابش ياد مى كند و مى گويد: «كتاب او را حسن بن على الخزّار نقل كرده است.»(1) نجاشى مى گويد: «مثنّى بين الوليد الحنّاط، اهل كوفه است و از امام صادق روايت كرده است. او را كتابى است كه گروهى آن را نقل كرده اند.» آنگاه سند خود را به كتاب او اين گونه بيان كرده است:
أخبرنا محمد بن جعفر، قال: حدثّنا احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثّنا، على بن الحسن قال:
حدثنا، الحسن بن على بن يوسف بن بقاح، قال: حدثنا، مثنّى بكتابه(2).
در اختيار معرفة الرجال آمده است:
قال ابو نصر محمّد بن مسعود قال على بن الحسن: سلاّم و المثنى بن الوليد و المثنى بن عبد السلام، كلّهم حنّاطون، كوفيّون، لا بأس بهم(3).
ابن شهرآشوب نيز از او و كتاب او ياد مى كند(4). علامه در قسم اول رجالش (كسانى كه مى توان به رواياتشان اعتماد كرد) از او ياد مى كند و مى گويد:
كشى از محمد بن مسعود عياشى و او از على بن حسن نقل مى كند كه مثنى بن الوليد اهل كوفه و حناط (گندم فروش) است و اشكالى در وى نيست(5).
اين اصل در مقدمۀ كتاب بحارالانوار جزء مصادر آن كتاب شمرده شده است و در نسخۀ خاصى كه در اختيار علامه مجلسى بوده - همين نسخۀ مورد معرفى ما - توضيح داده شده است(6).
آيت الله خوئى، ابتدا سخنان نجاشى و شيخ طوسى و برقى را دربارۀ او نقل مى كند، سپس به روايات او در الكافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب الاحكام اشاره مى كند و سند شيخ طوسى به او را مرسل مى داند(7). محدّث نورى هنگام بحث از مؤلف و كتاب او، ضمن نقل كلمات نجاشى و شيخ و ابو غالب زرارى و كشّى مى گويد:
كلمۀ لا بأس به موجب توثيق و بيانگر ثقه بودن است. مضافا كه عده اى از او روايت كرده اند كه روايت آنها براى اثبات وثاقت وى كافى است. نظير ابن ابى عمير و احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى.
آنگاه به روايات زياد او در تهذيب الاحكام، الكافى، الاستبصار و نيز راويانى كه از او نقل
ص: 121
كرده اند اشاره مى كند و مى گويد:
هؤلاء كلهم اجلاء، ثقات. بل جلّهم معدودون فى الفقهاء الكبار و اساطين حملة الاخبار، و حاشاهم ان يرووا مع اختلاف مشاربهم عمّن لا يثقون به و لا يعتمدون عليه و هذا من اجل القرائن للتزكية و التوثيق عند ارباب التحقيق(1).
ايشان همگى برجستگان مورد اعتمادند بلكه همگى جزء فقهاى بزرگ و استوانه هاى حديث و روايت اند. كجا ممكن است كه با همۀ اختلاف روشهايى كه دارند، همگى از كسى نقل كنند كه به او اعتماد ندارند و نزدشان مورد وثوق نيست. اين دليل نزد محققان از آشكارترين قرائن اثبات وثاقت و صلاحيت فرد است.
مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و معاصر امام صادق است. او در قرن دوم هجرى زندگى مى كرده است.
1. اختيار معرفة الرجال، ص 338.
2. رجال النجاشى، ص 414.
3. الفهرست طوسى، ص 168.
4. معالم العلماء، ص 123.
5. رجال العلامه الحلّى، ص 168.
6. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 184.
7. تنقيح المقال، ج 2، ص 53.
8. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 347.
اين كتاب در صفحۀ 102 تا 105 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه قبلا در اصل زيد الزّرّاد نسخ خطى و چاپى آن معرفى شد.
ص: 122
اين كتاب شامل هشت روايت است كه چهار روايت آن فقهى است و يك روايت اخلاقى و سه روايت ديگر در فضايل اميرالمؤمنين ايراد شده است. در اولين روايت، خلاد السندى از امام صادق حكم ذبح كبوتر حرم و كفارۀ آن را بيان مى كند.
دومين روايت مربوط به طواف و سومين روايت روايتى اخلاقى در كظم غيظ و چهارمين روايت دربارۀ زنانى است كه ازدواج با آنها پسنديده نيست و روايت پنجم سخنى از حسن بصرى دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين و ششمين روايت دعاى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله هنگام وداع على عليه السّلام و هفتمين روايت از اميرالمؤمنين در رابطه با ارث كسى است كه وارثى ندارد. در آخرين روايت آمده است:
رسول اكرم فرمود: در طرف راست عرش بر منابرى نورانى گروهى هستند كه صورتهايشان از نور است و انبيا و شهدا بر آنها غبطه مى خورند. ابوبكر گفت: اينان چه كسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد. عمر سؤال كرد: اينان چه كسانى هستند؟ پيامبر پاسخ نداد. على سؤال فرمود: اينان چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: آنها شيعيان تو هستند و تو امام آنهايى.
در ابتداى كتاب، سند آن چنين ذكر شده است:
كتاب خلاد السندى، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، و عنه - ايّده الله تعالى - قال: حدثّنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد قال:
حدثّنا يحيى بن زكريا بن شيبان، قال: حدثنا محمد بن ابى عمير، قال: حدّثنا خلاّد السندى البزاز الكوفى، عن ابى عبد الله عليه السّلام...
شيخ طوسى ضمن معرفى وى به عنوان خلاّد السندى مى گويد:
ص: 123
وى داراى كتابى است و سند خود به كتاب را اين گونه ذكر مى كند: اخبرنا به جماعة، عن التلعكبرى، عن ابن عقده، عن يحيى بن زكريا بن شيبان، عن ابن ابى عمير، عن خلاّد السندى.
ولى در نسخه اى ديگر به جاى كلمۀ سندى، سدى آمده است(1).
دانشمند بزرگ علم رجال، نجاشى از او به عنوان خلاد السّدى نام مى برد و وى را اهل كوفه و داراى شغل بزّازى مى داند و مى گويد: «او از امام صادق روايت كرده است و گفته شده وى همان خلاّد بن خلف مقرى دائى محمّد بن على الصيرفى ابى سمينه است.» آنگاه سند خود به كتاب خلاّد را ذكر مى كند(2).
ابن شهرآشوب همانند شيخ او را به عنوان خلاّد سندى مى نامند و به كتاب وى تصريح مى كند(3).
علامه مجلسى در ابتداى بحارالانوار با معرفى يك نسخۀ تصحيح شده - كه همين نسخۀ مورد معرفى ما است - اين اصل را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار مى شمارد(4).
ولى اردبيلى او را خلاّد السرّى معرفى مى كند و مى نويسد: «بزّاز و اهل كوفه است و از امام صادق روايت كرده است.» آنگاه به روايات او در الاستبصار و تهذيب الاحكام و الكافى اشاره مى كند(5).
محدّث نورى، او را خلّاد سدى مى داند و مى گويد: «گويا منسوب به سدّه مسجد كوفه است چنانكه سدّى معروف چون در سدّه كه همان طاق مسجد است مشغول خريد و فروش بوده است به او سدّى مى گفته اند.»
آنگاه مى گويد: «دربارۀ نام اين مرد تحريفات عجيبى صورت گرفته است. شيخ طوسى گاهى او را سرّى و گاه سندى خوانده است و حتى در تهذيب آمده است: خلاّد عن السّرى و گاه آمده حماد السرى و همۀ اينها تصحيف سدّى است و اين مرد ثقه و مورد اعتماد است و دليلش همان روايت ابن ابى عمير از او و اعتماد مشايخ و بزرگان بر روايت اوست.»(6)
آيت الله خوئى نيز براى او سه لقب سندى، سرّى و سدّى را ذكر مى كند و سند شيخ به كتاب او را صحيح مى شمارد ولى در اظهار نظر راجع به خود او سكوت مى كند(7). او از اصحاب امام باقر و از طبقۀ پنجم راويان بوده و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.
ص: 124
1. رجال النجاشى، ص 154.
2. الفهرست طوسى، ص 66.
3. معالم العلماء، ص 47.
4. جامع الرواة، ص 296.
5. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 84.
6. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 61.
اين كتاب در صفحۀ 106 و 107 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه توضيحاتى در باب نسخ خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.
ص: 125
اكثر روايات اين اصل مسائل فقهى است، موضوعات فقهى كه در اين روايات مورد توجه قرار گرفته است عبارت اند از: نماز، نماز جمعه، نماز شب، زكات، زكات فطره، خمس، حج، و ذبح.
تعدادى از روايات اين مجموعه مربوط به مسائل اخلاقى است، نظير: احترام به پدر و مادر، صلۀ رحم، تحقير مؤمن و...
راجع به برخى مسائل اعتقادى نيز رواياتى نقل شده است همانند مسئلۀ مهمّ بداء، ولايت و قرآن، و زيارت امام حسن.
و نيز رواياتى پيرامون نقل حديث و برخى مسائل بهداشتى و طبى در اين كتاب ذكر شده است. تعداد روايات اين اصل چهل و چهار حديث است.
در اين كتاب گاه حسين بن عثمان مستقيما از امام باقر، امام صادق، و امام كاظم عليهم السّلام نقل مى كند و گاهى با يك يا دو واسطه از امام باقر يا امام صادق روايت كرده است.
در پايان كتاب هم چندين روايت با عنوان «الحسين عمن ذكره» آورده شده است.
سندى كه در ابتداى كتاب آمده است اين گونه است:
رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، الشيخ - ايّده الله تعالى - قال: حدثنا، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدى، قال: حدثنا، محمد بن ابى عمير، عن الحسين بن عثمان، عن عبد الله بن مسكان، عن سليمان بن خالد، قال: ابو جعفر...
كسانى كه در اين كتاب حسين بن عثمان از آنها روايت كرده است عبارت اند از: امام باقر، امام صادق و امام كاظم.
ص: 126
عبد الله بن مسكان از سليمان بن خالد از امام باقر؛
اسحاق بن عمار از امام صادق؛
عمن ذكره و غير واحد از امام صادق؛
حسين بن مختار از امام صادق؛
بعض اصحابه از امام صادق؛
محمد بن مسلم از ابى بصير از امام صادق؛
ام سعيد الاحمسيه از امام صادق؛
سليمان الطلحى از امام باقر؛
سماعة بن مهران از ابى بصير از امام صادق؛
زراره از امام صادق.
نكتۀ مهم آن است كه در اين اصل از افراد مجهول زياد روايت شده است، يعنى در سند بسيارى از روايات آمده است: «عن رجل، عمن ذكره...»
شيخ طوسى، ضمن صحبت از حسين بن عثمان بن شريك و كتاب او، سند خود را به كتاب وى ذكر مى كند ولى از توثيق يا عدم توثيق او سخنى نمى گويد(1).
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «حسين بن عثمان بن شريك بن عدى العامرى الوحيدى، مورد اطمينان است و از امام صادق و امام كاظم عليهما السّلام روايت كرده است.» آنگاه مى گويد: «او را كتابى است كه به گونه هاى مختلفى روايت شده است. يكى از آنها آن چيزى كه ابن ابى عمير روايت كرده است.» سپس سند خود را چنين بيان مى كند:
عن محمد بن جعفر، عن احمد بن محمد، عن محمد بن مفضّل بن ابراهيم، عن محمد بن ابى عمير، عن الحسين بن عثمان(2).
ابن شهرآشوب از دو نفر با عنوان حسين بن عثمان ياد مى كند و هر دو را صاحب كتاب معرفى مى كند. و چيزى بيش از اين دربارۀ آنها نمى گويد(3).
علامه حلّى ضمن توثيق وى از كشّى نقل مى كند كه دربارۀ او گفته است: «مردى نيكوكار و فاضل و مورد اطمينان است.»(4)
ص: 127
اين اصل يكى از مصادر كتاب بحارالانوار بوده و نسخه اى كه در دست ماست در اختيار علامه مجلسى نيز بوده كه در ابتداى كتاب بحارالانوار معرفى شده است(1).
ولى مرحوم اردبيلى ضمن بيان سخن علامه مى گويد:
شيخ كشّى، اين عبارت را دربارۀ حسين بن عثمان بن زياد الرواسى گفته است و اينكه اين دو نفر (حسين بن عثمان بن شريك و حسين بن عثمان بن زياد الرواسى) يك نفر باشند، محلّ تأمّل است(2).
آيت الله خوئى مى گويد:
جاى هيچ ترديدى نيست كه حسين بن عثمان بن شريك همان حسين بن عثمان الرواسى است و يك دليل بر اتحاد آنها آن است كه شيخ در فهرست تنها از حسين بن عثمان الرواسى سخن مى گويد و نجاشى نيز تنها از حسين بن عثمان بن شريك سخن گفته است و اگر اين نام از آن يك نفر نبود بلكه دو نفر مستقل بودند چگونه ممكن است نجاشى از كسى كه شيخ دربارۀ او سخن گفته است نام نبرد و بالعكس، آشكار است كسى را كه نجاشى معرفى كرده باشد بين اصحاب مشهور خواهد بود؛ پس چگونه ممكن است شيخ از او نامى نبرد. و نيز شيخ در رجالش از حسن بن عثمان بن شريك نام مى برد ولى از حسين بن عثمان الرواسى نام نمى برد، با اينكه در فهرست تنها از حسين بن عثمان الرواسى نام برده است. اين نيست مگر علامت اتحاد اين دو عنوان براى يك نفر(3).
محدّث نورى با قبول ضمنى اختلاف حسين بن عثمان رواسى و حسين بن عثمان بن شريك ضمن نقل سخن علامه و اعتراضى كه به او شده است مى گويد:
چون نسخۀ اصلى رجال كشّى در زمان علامه موجود بوده است، شايد علامه اين سخن را در كتاب كشّى راجع به حسين بن عثمان بن شريك مشاهده كرده است و اين جمله اكنون به دست ما نرسيده است و بعيد هم نيست كه علامه گمان كرده است هر دو نفر يكى هستند(4).
محدث نورى در توضيح اصل حسين بن عثمان بن شريك با همان معيارهايى كه قبلا نيز دربارۀ ساير اصول از او نقل كرديم، اصل حسين بن عثمان و نيز مؤلف آن را مورد اعتماد مى داند و مى گويد: «چون ابن ابى عمير و بسيارى از اجلاّء و بزرگان از وى روايت كرده اند، اين كتاب و مؤلف آن مورد اعتماد مى باشند.»(5)
مؤلف از اصحاب امام صادق است و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.
ص: 128
1. رجال النجاشى، ص 52.
2. الفهرست طوسى، ص 56.
3. رجال العلامه حلّى، ص 51.
4. معالم العلماء، ص 38.
5. جامع الرواة، ج 1، ص 247.
6. معجم رجال الحديث، ج 6، ص 28.
7. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 86.
اين كتاب در صفحۀ 108 تا 113 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده كه توضيحات مربوط به نسخ خطى و چاپى اين كتاب قبلا در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.
ص: 129
تمامى روايات اين مجموعه دربارۀ عقايد است. اولين روايت و روايت ما قبل آخر مربوط به مسئلۀ قضا و قدر و بقيۀ روايات مربوط به محبت اهل بيت عليهم السّلام و مسئلۀ امامت و غاصبان آن است. تنها يك روايت دربارۀ شيوۀ سخن گفتن با مردم براساس معرفت و ظرفيت آنهاست. در اين كتاب تعداد 10 روايت ذكر شده است.
در پايان كتاب قبلى (اصل عبد الله بن يحيى الكاهلى) آمده است: «و يتلوه كتاب سلام (سليمان نسخۀ بدل) بن ابى عمرة، رواية التلعكبرى، عن ابن عقده»، ولى در سندى كه در ابتداى اين كتاب آمده است نام مؤلف و راوى آن «سلام بن ابى عروة» ذكر شده است. سند ابتداى كتاب بدين شرح است:
الشيخ (هارون بن موسى التلعكبرى) قال: حدّثنا، احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا، ابوالقاسم بن محمّد بن الحسين بن حازم، قال: حدثنا، عبد الله بن جبلّة الكينانى، قال: حدثنا، سلام بن ابى عروة، عن معروف بن خربوذ المكى، عن ابى جعفر عليه السّلام...
ولى به نظر مى رسد نام صحيح او همان سلام بن ابى عمرة است و مؤلف قاموس الرجال كه نسخۀ خطى ديگرى از اين اصول را ديده است نيز با همين عنوان (اصل سلام بن ابى عمرة) از آن ياد كرده است و در فهرست كتب خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى نيز با نام سلام بن ابى عمرة الخراسانى از او و كتاب او ياد شده است(1).
در اين كتاب نام سلام در تمامى روايات تكرار شده است و خودش هيچ روايتى را بدون واسطه از امام نقل نكرده است و وسايط او عبارت اند از:
ص: 130
1. معروف بن خربوذ مكّى از امام باقر، 2 روايت.
2. معروف بن خربوذ مكّى از ابى طفيل عن على.
3. ابى الجارود از امام صادق.
4. سلام بن سعيد المخزومى از امام باقر.
5. ابى حمزه از امام باقر.
6. ابان بن تغلب از امام صادق.
7. عكرمة از ابن عباس از رسول اكرم.
8. ابى يحيى الهمدانى از امام صادق.
مؤلف كتاب سلام بن ابى عمره از راويان قرن دوم هجرى قمرى است.
شيخ طوسى به نام مؤلف و كتاب او تصريح و سند خود را هم به كتاب او ذكر مى كند ولى از توثيق يا عدم توثيق مؤلف سخنى نمى گويد(1).
نجاشى او را اهل خراسان و ساكن كوفه و مورد اعتماد و ثقه معرفى مى كند و مى گويد: از امام باقر و امام صادق روايت كرده است. آنگاه سند خود را به كتاب وى بيان مى كند(2).
ابن شهرآشوب نيز به كتاب وى اشاره مى كند(3). علامه حلّى هنگام شمردن افراد موثّق و مورد اعتماد از سلام بن ابى عمرة نام مى برد و سخن نجاشى و كشّى مبنى بر وثاقت اين مرد را بازگو مى كند(4).
علامه مجلسى از مؤلف به نام سلام بن عمرة خراسانى نام مى برد و ضمن نقل سخن نجاشى در توثيق وى، سند نسخه اى را كه در اختيار او بوده است - همين نسخه اى كه در اختيار ماست - بيان مى كند(5).
محدّث نورى ضمن نقل آنچه از شيخ و نجاشى آورديم، يك نكته راجع به نام پدر مؤلف اضافه مى كند و مى نويسد:
شيخ در فهرست نام اين فرد را سلام بن عمرو ذكر كرده است و ممكن است اين اشتباه نسخه ها باشد يا اينكه نام پدرش عمرو و كنيه اش ابى عمرة باشد اما احتمال اينكه اينها دو نفر
ص: 131
باشند، يكى سلام بن ابى عمرة و ديگرى سلام بن عمرو توهّمى بيش نيست(1).
در سندهايى كه دربارۀ كتاب موجود است، فردى به نام قاسم بن محمّد وجود دارد كه در كتابهاى رجالى معرفى نشده است. مرحوم محدّث نورى مى گويد: «اينكه اين فرد در سند شيخ و نجاشى و تلعكبرى آمده است و بر او اعتماد كرده اند نشانگر حسن حال اوست.»(2)
بنابراين، اين كتاب از نظر محدّث نورى قابل اعتماد است.
دربارۀ اتحاد سالم بن ابى عمرة با سالم الحنّاط بحثى است كه مى توان آن را در قاموس الرجال و نيز مستدركات علم الرجال مشاهده كرد.
مؤلف از راويان طبقۀ پنجم محسوب مى شود و با امام باقر و امام صادق عليهم السّلام معاصر بوده است.
1. رجال النجاشى، ص 189.
2. الفهرست طوسى، ص 82.
3. رجال العلامة الحلّى، ص 85.
4. جامع الرواة، ج 1، ص 369.
5. قاموس الرجال، ج 5، ص 171.
6. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 98.
7. معالم العلماء، ص 58.
8. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 95.
اين اصل در صفحۀ 117 تا 119 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. قبلا نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.
ص: 132
در اين كتاب تعداد 58 حديث ذكر شده است كه مى توان آن را به پنج بخش تقسيم كرد:
بخش اول: روايات فقهى همچون مسائل نماز، روزه، حج، وضو، طلاق، نذر، و نماز ميت.
بخش دوم: ذكر و دعا همانند دعاى هنگام عطسه كردن، دعاى هنگام لباس پوشيدن، دعاى صبحگاهان، تسبيح فاطمۀ زهرا عليها السّلام و حمد الهى.
بخش سوم: مسائل اخلاقى و اجتماعى همچون دعوت به صدق و ورع، دعوت كردن مردم به وسيلۀ عمل، صدقه دادن و شب زنده دارى.
بخش چهارم: رواياتى مربوط به مسائل عقيدتى همچون بحث قيامت، دجّال، محشر، برائت جستن از خوارج و نواصب و قدريه، فضايل اهل بيت عليهم السّلام
بخش پنجم: روايات متفرقه اى در مسائل بهداشتى و طبى و امثال آن.
اين كتاب برگزيدۀ محمّد بن مكى مشهور به شهيد اول از اصل علاء بن رزين است كه در ابتداى كتاب اين گونه آمده است:
هذا كتاب مختصر اصل علاء بن رزين الذى اختصره شيخنا الامام العلاّمه محمّد بن مكّى الشهيد الاول و قد صحب محمد بن مسلم و تفقّه عليه و يروى عن ابى جعفر و أبى عبد الله عليهما السّلام.
كتاب بدون خطبه و مقدمه اى تنها با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم عن ابى جعفر فى قوله تعالى...» شروع مى شود.
و در پايان كتاب آمده است:
هذا آخر المختار من كتاب العلاء بن رزين القلاّ الثقفي نقلا من خط الشيخ العالم محمّد بن مكّى هو نقل من خط الشيخ الجليل ابى عبد الله محمد بن ادريس فى العشر الآخر من جمادى الاولى سنة
ص: 133
ستين و ثمانمائة.
تمامى احاديث اين اصل به صورت مرفوعه و مقطوعه و بدون سند متصل ذكر شده است. در اين روايات گاه به صورت مستقيم از امام باقر نقل شده و گاهى نيز با واسطه از سه امام معصوم:
امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت نقل شده است و گاه نيز سخنانى ذكر شده است كه آن را به امام اسناد نمى دهد و ظاهرا سخن خود راوى است.
كسانى كه در اين كتاب از آنان نقل شده است عبارت اند از:
1. امام باقر.
2. محمّد بن مسلم از امام باقر، متعدد.
3. محمّد بن مسلم از امام صادق، متعدد.
4. محمّد بن مسلم از مضمره، متعدد.
5. محمّد بن مسلم از امام سجاد.
6. محمّد بن مسلم بدون اسناد به معصوم، متعدد.
7. ابن ابى يعفور از امام صادق.
8. ابو حمزه و محمّد بن مسلم از امام باقر.
9. ابو حمزه از امام باقر.
10. محمّد بن مسلم از حضرت آدم.
اكثر احاديث كتاب از محمّد بن مسلم نقل شده و در غالب آنها نيز نام معصوم ذكر نشده و مضمره است. امكان دارد اين ضمير اشاره به نام امامى باشد كه در روايت قبل يا چند روايت قبل ذكر شده است. البته در جايگاه خود و بنا به عقيدۀ بسيارى از فقها اثبات شده است كه روايات مضمره محمّد بن مسلم قابل اعتماد است.
اين كتاب داراى يك مؤلف به نام «علاء بن رزين» و گزيدۀ شهيد اول است و ما اكنون به معرفى مؤلف مى پردازيم و شرح حال شهيد اول را به معرفى كتاب المزار او در همين كتاب حوالت مى دهيم. علاء بن رزين از راويان طبقۀ پنجم و اصحاب امام صادق عليه السّلام است.
شيخ طوسى او را چنين معرفى مى كند: «علاء بن رزين القلا، مورد اعتماد و جليل القدر است.
داراى كتابى است كه چهار نسخه دارد.» آنگاه چهار سند خود را به چهار نسخۀ كتاب او بيان
ص: 134
مى كند و در پايان مى گويد: «ابن بطّه گفته است: علا، بن رزين بسيار از صفوان بن يحيى روايت نقل كرده است.»(1)
نجاشى نيز مى نگارد:
علاء بن رزين القلاّ از موالى و هم پيمانان قبيلۀ ثقيف است و سويق مى پخت (ازاين رو به او قلاّ گفته اند). از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و در محضر محمد بن مسلم فقه آموخته و با او همراهى و مصاحبت كرده است. مردى مورد اطمينان و شناخته شده بود. او را كتابى است كه گروهى آن را روايت كرده اند.
آنگاه سند خود به اين كتاب را اين گونه ذكر مى كند:
اخبرنا جماعة، عن الحسن بن حمزة، عن محمد بن جعفر، عن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن عن العلاء بكتابه(2).
مامقانى ضمن نقل توثيق وى از مصادر مختلف مى گويد: «همگى بر وثاقت وى و جلالت و عظمت او اتفاق دارند.»(3)
آيت الله خوئى نيز ضمن بيان سخنان شيخ و نجاشى و ديگران مى گويد: «نام علاء بن رزين در سند، سيصد و نود و دو روايت آمده است كه در سيصد و چهل و چهار مورد از محمّد بن مسلم روايت مى كند.»(4)
دربارۀ گزيدۀ اين كتاب توسط شهيد اول، مرحوم محدث نورى مى نويسد:
ما به مختصر كتاب علاء به خط شيخ جليل و صاحب كرامات محمد بن على بن الجباعى كه از خط شهيد اول آن را نقل كرده است، دست يافتيم كه در ابتداى آن آمده است: من كتاب العلاء... و در آخر آن آمده است: آخر المختار القلاّ، عن خط الشيخ العالم محمّد بن مكّى و هو نقل من خط الشيخ الجليل محمد بن ادريس فى العشرين من الجمادى الاولى سنة ستين و ثمان مائة و تاريخ كتابت آن در سال 763 ه. ق. مى باشد.
آنگاه در پايان نسخه نوشته اى است كه محدّث نورى آن را ظاهرا خط ابن ادريس مى داند.
وى سپس عبارات علما دربارۀ مؤلف و كتابش را نقل مى كند و در پايان مى گويد: «همين مقدار دربارۀ اعتبار كتاب و عظمت مقام او كافى است.»(5)
علامه آقا بزرگ تهرانى دربارۀ آن مى نگارد:
مختصر كتاب علاء بن رزين از اصحاب امام صادق عليه السّلام در مجموعۀ شيخ شمس الدين محمد جبعى به خط او در بيستم جمادى الاول سال 860 از نسخۀ خط شهيد اول كه شهيد آن را در
ص: 135
سال هيجدهم ماه رمضان المبارك سال 763 ه. ق. نوشته آن را از خط شيخ جليل بن ادريس حتّى نقل كرده موجود مى باشد و ميرزا محمّد طهرانى، از اين مجموعه كتاب علاء را استنساخ كرده و آن را بر اسناد ما محدث نورى قرائت كرده است. و بنابر نقل فهرست نسخ خطى كتابخانۀ راجه فيض آباد نسخه اى از آن در آن كتابخانه موجود مى باشد(1).
1. الفهرست، ص 112.
2. رجال النجاشى، ص 298.
3. رجال العلامه الحلّى، ص 123.
4. جامع الرواة، ج 1، ص 541.
5. تنقيح المقال، ج 2، ص 256.
6. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 167.
اين كتاب در صفحۀ 149 تا 157 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است. قبلا در هنگام معرفى اصل زيد زراد، نسخه هاى خطى و چاپى اين كتاب معرفى شد.
ص: 136
در اين كتاب شش روايت ذكر شده است كه اولين آنها از امام باقر راجع به تاريخ زندگى سلمان فارسى، دومين روايت خبر دادن اميرالمؤمنين از آيندۀ ناخوشايند اعراب، سومين آنها روايتى از رسول اكرم راجع به علم على بن ابى طالب عليه السّلام و چهارمين روايت كرامتى از امام صادق است كه بشير نبّال آن را نقل مى كند و پنجمين روايت روايتى از كميت است كه چون دربارۀ ابوبكر و عمر از حضرت امام باقر سؤال مى كند حضرت روايتى را دربارۀ گناه آن دو بيان مى كند؛ و سپس به او فرمان سرودن شعر راجع به اهل بيت را مى دهد. ششمين روايت دربارۀ سخن گفتن قورباغه اى با حضرت داوود است كه به امام صادق نسبت داده شده ولى در خود كتاب آن را حمل بر تقيه كرده است.
در اول كتاب سندى به اين شرح آمده است:
الشيخ ابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى قال: اخبرنا، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى، قال: اخبرنا، على بن حسن بن على بن فضّال الثمالى، قال: حدثنا، جعفر بن محمد بن حكيم، قال: حدثنى عمّى، عبد الملك بن حكيم، عن سيف التمار، عن ابى حمزه الثمالى، قال: سمعت ابا جعفر عليه السّلام...
در بقيۀ روايات نام جعفر بن محمّد بن حكيم آمده است كه از عمويش محمّد بن حكيم نقل مى كند. در اين مجموعه محمّد بن حكيم از افراد ذيل روايت كرده است:
1. سيف التمار، عن ابى حمزة الثمالى، عن الباقر عليه السّلام.
2. حباب ابى حباب الكلبى، عن ابيه، عن على عليه السّلام.
3. عمار الساباطى، عن الصادق عليه السّلام.
ص: 137
4. عن بشير النبّال، عن الصادق عليه السّلام.
5. عن الكميت بن زيد عن الباقر عليه السّلام.
در تمام كتاب جز متن روايات چيز ديگرى نيامده است مگر در آخرين روايت كه پس از بيان آن آمده است:
هذا الحديث محمول على التقيه، لان العامه، لا يشترطون العصمة للانبياء، ثمّ و يتلوه كتاب مثنى بن الوليد الحناط.
روشن نيست آيا اين جملات آخر هم از آن مؤلف كتاب يعنى عبد الملك حكيم است و يا برخى مستنسخان افزوده اند.
شيخ طوسى از كتاب عبد الملك حكيم ياد كرده و سند خود را به اين كتاب چنين ذكر مى كند:
اخبرنا جماعة، عن التلعكبرى، عن ابن عقده، عن ابن فضال، عن جعفر بن محمد بن حكيم، عن عمّه عبد الملك بن حكيم.
ولى از وثاقت و يا عدم وثاقت او ذكرى به ميان نمى آورد(1).
ابن شهرآشوب نيز با ياد كردن از كتاب او، هيچ توضيح ديگرى پيرامون او ذكر نمى كند(2).
اما نجاشى مى گويد: «عبد الملك بن حكيم خثعمى، از اهل كوفه، ثقه و مورد اعتماد و درستكار است. از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.» آنگاه سند خود را كه در نهايت همانند سند شيخ طوسى به ابن فضال مى رسد، ذكر مى كند(3).
اردبيلى در جامع الرواة ضمن نقل كلام نجاشى سندى از كافى و تهذيب به دست مى دهد كه در آن از عبد الملك بن حكيم روايت شده است(4).
علامه حلّى نيز ضمن بيان كوفى بودن و وثاقت وى مى گويد: «از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.»(5)
علامه مامقانى، توثيق او را از كتاب رجال نجاشى و كتاب رجال علامه حلّى و الوجيزه و البلغة و المشتركات و غيره نقل مى كند(6). علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار هنگام معرفى مصادر كتاب خود از اين اصل نام برده و ضمن نقل توثيق نجاشى نسخه اى را كه در اختيار داشته است
ص: 138
معرفى مى كند(1).
محدث نورى ضمن بيان نقل وثاقت عبد الملك بن حكيم دربارۀ قابل اعتماد بودن كتاب وى مى گويد:
ظاهر سخن نجاشى آن است كه اين كتاب از اصول اربعمائه است و نسبت كتاب به مؤلفش معلوم و قطعى بوده است ولى براى پرهيز از طولانى شدن كتاب تنها يك سند را ذكر كرده اند.
بنابراين ضعف جعفر بن محمد بن حكيم كه در سند اين كتاب آمده است، ضررى به سند كتاب نمى زند بلكه مى توان حسن حال او را از قرائنى همچون روايت بزرگان از وى به دست آورد. بنابراين اشكالى در اعتماد بر كتاب عبد الملك بن حكيم نيست(2).
آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث، ضمن بيان كلام نجاشى و شيخ طوسى مى نويسد:
وى در اسناد كامل الزيارات آمده است و طريق شيخ هم به كتاب او صحيح است زيرا جعفر بن محمد بن حكيم بنا بر اظهر ثقه و مورد اعتماد است(3).
خاندان عبد الملك بن حكيم خاندان علم و روايت بوده اند. برادرش محمّد بن حكيم از اصحاب امام كاظم است و روايات بسيارى دارد، چنانكه فرزند برادرش جعفر بن محمّد نيز داراى روايات بسيارى است و خود او را نيز نجاشى با الفاظ بلندى ستوده است. وى در نيمۀ دوم قرن دوم هجرى قمرى مى زيسته است.
1. الفهرست طوسى، ص 110.
2. رجال نجاشى، ص 239.
3. رجال العلامة الحلّى، ص 115.
4. جامع الرواة، ج 1، ص 520.
5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 20.
6. تنقيح المقال، ج 2، ص 229.
7. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 78.
اين كتاب در صفحۀ 98 تا 101 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه قبلا نسخه هاى خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زرّاد گذشت.
ص: 139
اين كتاب بدون هيچ مقدمه و حتى ذكر «بسم الله» با جملۀ «قال: كان رسول صلّى الله عليه و آله» شروع شده و داراى شصت و يك روايت است. اكثر روايات آن مربوط به مسائل فقهى نظير: نماز، حدود، حج، اطعمه و اشربه، روزه، زكات فطره، تقيه، و قياس است. ولى در ضمن، رواياتى اعتقادى مربوط به صفات الهى نظير: اراده، مشيت، رضا، علم و نيز روايتى دربارۀ ثقلين و رواياتى در مورد ايمان و اسلام و ويژگيهاى آن ذكر شده است. چند روايت هم دربارۀ مسائل اخلاقى و ذكر و دعا است.
اولين روايت آن كه داراى هيچ سندى نيست. در بارۀ استغفار رسول اكرم و دومين روايت آن كه از عمر بن يزيد از امام صادق نقل شده دربارۀ چگونگى سنّت شدن هفت تكبير در ابتداى نماز است. سومين روايت را درست از اسحاق بن سالم از منصور بن حازم از امام صادق نقل مى كند و پيرامون حكم فقهى كسى است كه قرائت نماز را فراموش كند. و آخرين روايت مربوط به پرداخت زكات فطره است و برخى از احاديث نيز در اين مجموعه تكرارى است.
اين كتاب، گزيده اى از كتاب درست بن منصور است كه برگزينندۀ آن معلوم نيست. روايات آن بدون هيچ ترتيب و تنظيمى گاه به صورت تكرار ذكر شده است. در سند بسيارى از روايات آن نام درست در ابتداى سند آمده است ولى در تعدادى از آنها هيچ نامى از وى در سند روايت ذكر نشده است و برخى از روايات هم هيچ گونه سندى ندارند. برخى از سندهايى كه در اين مجموعه آمده است عبارت اند از:
1. عمر بن يزيد از امام صادق.
2. درست از اسحاق بن سالم از منصور بن حازم از امام صادق.
3. درست از عمر بن يزيد، از امام صادق.
ص: 140
4. درست از فضل بن عباس از امام صادق.
5. محمّد بن حكيم از امام صادق.
6. عبد الملك بن عتبه از امام ابوالحسن.
7. عمر بن يزيد از امام صادق.
8. سماعة بن مهران از امام صادق.
9. ابن مسكان از محمّد بن مسلم از امام صادق.
10. عبيد بن زراره از امام صادق.
11. بعض اصحابنا از زراره از امام صادق.
12. درست از بعض اصحابنا از امام صادق يا امام باقر.
در پايان اين نسخه آمده است:
نسخ من نسخة كانت آخرها هكذا: قوبل مع نسخة فى آخرها: قد فرغت من نسخة من اصل ابى الحسن محمد بن الحسين بن ايوب القمى ايده الله سماعا له عن الشيخ محمد بن هارون بن موسى التلعكبرى - ايّده الله - بالموصل فى يوم الاربعاء لثلث من ذى القعدة سنة اربع و سبعين ثلثمائه، و الحمد لله رب العالمين و صلّى الله على رسوله محمّد و آله و سلّم تسليما. انتهى.
شيخ طوسى مؤلف را به نام درست الواسطى معرفى مى كند و مى گويد: او را كتابى است و او فرزند ابى منصور است و سند ما به كتاب او اين گونه است:
احمد بن عبدون، عن على بن محمد الزبير القرشى، عن احمد بن عمر بن كيسبه، عن على بن الحسن الطاطرى، عنه، و رواه الحميد، عن ابن نهيك، عنه(1).
نجاشى نيز ضمن بيان سند خود به كتاب او، كلمۀ درست را به معنى صحيح مى داند كه معلوم مى شود از فارسى گرفته شده است و مى گويد: «او از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.»(2)
علامه حلّى نيز او را در قسمت كسانى كه داراى توثيق نيستند ذكر كرده، و از كشّى نقل مى كند كه او واقفى بوده است(3).
ولى آيت الله خوئى او را موثق و مورد اعتماد مى داند و مى گويد:
در 39 مورد از روايات كتب اربعه نام او ذكر شده است و مردى مورد اطمينان در حديث
ص: 141
است زيرا على بن حسن طاطرى از او روايت نقل كرده است و شيخ در ترجمۀ على بن حسن طاطرى به وثاقت تمامى مشايخ على بن حسن طاطرى و روايات آنها شهادت داده است و از طرفى نيز اين فرد در سند روايات تفسير قمى وارد شده است كه اين نيز موجب توثيق اوست ولى استدلال به وثاقت او به دليل بزنطى از او به نظر ما صحيح نيست. به هر حال، سند شيخ صدوق به كتاب او صحيح و سند شيخ طوسى ضعيف مى باشد(1).
علامه محدّث نورى مى نويسد:
اين كتاب و برخى كتب ديگر در يك مجموعه اى كه از نسخۀ عتيقه اى به خط شيخ منصور بن الحسن الآبى نقل شده است و او از خط شيخ جليل محمد بن الحسن القمّى از خط شيخ اجلّ
هارون بن موسى التلعكبرى نقل كرده در اختيار من است و همين نسخه نيز در اختيار علامه مجلسى بوده است، چنانكه در اول بحارالانوار آمده است و ابتداى كتاب درست افتاده است ولى در آخر آن تاريخ كتابتش در 374 ذكر شده است.
مؤلف كتاب را به واقفيّه نسبت داده اند ولى روايات او در كتب تهذيب الاحكام، الكافى، من لا يحضره الفقيه و الاستبصار بسيار زياد است. بزرگانى كه از اصحاب اجماع اند نظير:
ابن ابى عمير، بزنطى، حسن بن محبوب، عبد الله بن بكير و بسيارى ديگر از بزرگان روات از او روايت كرده اند و نيز على الطاطرى از او روايت كرده و شيخ دربارۀ او گفته است اصحاب ما به روايت طاطريون عمل كرده اند. پس از روايت اين بزرگان هيچ ترديدى باقى نمى ماند كه اين مرد در بالاترين درجۀ وثاقت است و روايات او مورد پذيرش و كتاب او مورد اعتماد است. در مورد نسبت او به واقفيه هم وحيد بهبهانى اشكال كرده است كه نياز به بيان آن نيست(2).
به هر حال مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم بوده و در قرن دوم هجرى مى زيسته است.
1. رجال نجاشى، ص 162.
2. الفهرست طوسى، ص 69.
3. رجال العلامه الحلّى، ص 221.
4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 143.
5. تنقيح المقال، ج 1، ص 417.
ص: 142
6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 38.
7. قاموس الرجال، ج 4، ص 274.
اين كتاب در صفحۀ 158 تا 169 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است. قبلا نسخه هاى خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.
ص: 143
در اين اصل سيزده روايت ذكر شده است كه روايت اول آن دربارۀ رفتار با اهل سنّت و تقيه مداراتى است. روايت دوم دربارۀ ذكر خدا هنگام ورود به بازار است. روايت سوم: چرت زدن در نماز، روايت چهارم: ازدواج كنيزان. حديث پنجم: نماز در مكّه و مدينه، حديث ششم: خريد كنيز با مال همسر، حديث هفتم: عتق، حديث هشتم: آداب حج، حديث نهم: شرايط ازدواج، حديث دهم: احكام حيض، حديث يازدهم: نماز شب، سپس روايتى دربارۀ آداب عبادت و نيز حديثى در تفسير كلمۀ «زعم» در قرآن ذكر شده است.
اين روايات بدون هيچ گونه نظم خاصى به دنبال يكديگر ذكر شده اند و در ابتداى كتاب نام و سند كتاب چنين آمده است:
كتاب عبد الله بن يحيى الكاهلى، رواية هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى العباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى: الشيخ - أيده الله - قال: حدثّنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد، قال: حدّثنا محمد بن احمد بن الحسن بن الحكم القطوانى، قال: حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى، قال: حدثنا عبد الله بن يحيى الكاهلى، قال: سمعت ابا عبد الله عليه السّلام...
عبد الله بن يحيى يك روايت را بدون واسطه از امام صادق و سه روايت را بدون واسطه از امام كاظم نقل مى كند ولى در ساير روايات گاه با يك واسطه و گاه با دو واسطه از امام صادق و امام كاظم روايت كرده است.
كسانى كه عبد الله بن يحيى در اين كتاب از آنان روايت كرده است بدين شرح اند:
از امام صادق (1 روايت)؛
از امام كاظم با عنوان العبد الصالح (3 روايت)؛
ص: 144
عن بعض اصحابنا، عن الصادق (1 روايت)؛
عامر بن عمير، عن الصادق (1 روايت)؛
اسماعيل بن جابر، عن الصادق (1 روايت)؛
محمد بن سنان، عن الصادق (1 روايت)؛
عن سمائة بن مهران، عن الكاظم (1 روايت)؛
عبد الحميد بن عواض الطائى، عن الصادق (1 روايت)؛
حمادة بنت الحسن، عن الصادق (1 روايت)؛
محمد بن مروان، عن الصادق (1 روايت)؛
محمد بن مالك، عن عبد الاعلى مولى آل سام، عن الصادق (1 روايت)؛
پس از حديث سيزدهم آمده است: «تمّ الكتاب و الحمد لله رب العالمين». اين جملات نشانگر كامل بودن نسخۀ كتاب است.
شيخ طوسى مى نويسد: «عبد الله بن يحيى الكاهلى، داراى كتابى است.» آنگاه سند خود را به كتاب اين گونه آورده است:
ابن ابى جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عنه و اخبرنا به ابو عبد الله المفيد، عن ابى جعفر ابن بابويه، عن ابيه و حمزة بن محمد و محمد بن على، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن محمد بن ابى عمير، عنه.
نجاشى دربارۀ او مى گويد:
او و برادرش اسحاق از امام صادق و امام كاظم روايت كرده اند.
و عبد الله بن يحيى نزد امام كاظم بسى محترم بود و امام به على بن يقطين نسبت به او توصيه كرد و فرمود: «تو براى من كاهلى و خاندانش را ضمانت كن تا من نيز بهشت را براى تو ضمانت كنم.»
آنگاه سند خود به كتاب او را ذكر مى كند(1).
شيخ طوسى در اختيار معرفة الرجال دربارۀ او رواياتى از جمله حديث فوق را از امام كاظم نقل كرده و به آن افزوده است: «راوى گفت: على بن يقطين - خدايش رحمت كناد - هماره غذا و پول و جميع وسايل مورد نياز را به عبد الله بن يحيى الكاهلى مى داد و تا هنگام مرگ آنها را بى نياز
ص: 145
ساخت، اين بخشش ها آنقدر بود كه شامل تمام خاندان و خويشان كاهلى مى شد.»
در روايتى ديگر آمده است كه عبد الله بن يحيى الكاهلى گفت:
به حج مشرف شدم و به محضر امام كاظم رسيدم. حضرت فرمود: امسال كار خيرى كن كه اجلت نزديك شده است. من گريه كردم. حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ گفتم: خبر از مرگم داديد فرمود بشارت باد تو را كه تو از شيعيان ما هستى و به سوى خير و نيكى روان هستى.
راوى مى گويد: اندكى نگذشت كه عبد الله از دنيا رفت(1).
علامه مجلسى، عبد الله بن يحيى كاهلى را ممدوح مى داند و كتاب او را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار معرفى مى كند و سند نسخۀ قديمى كه در اختيار او بوده است را بيان مى كند(2).
محدّث نورى با بيان موارد روايات بزرگان محدّثان نظير: ابن ابى عمير و حسن بن محبوب و بزنطى و صفوان بن يحيى و زكريا بن آدم از عبد الله بن يحيى و نيز نقل روايات او در كتابهاى:
الكافى، تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه مى نويسد:
با وجود روايت اين بزرگان كه سه نفر از آنها از اصحاب اجماع اند و جز از انسانهاى مورد اعتماد و ثقه روايت نمى كنند، جاى تشكيك و ترديد در مورد عبد الله بن يحيى نيست.
آنگاه رواياتى را كه دربارۀ او از حضرت امام موسى بن جعفر نقل شد، آورده است(3). مؤلف از راويان طبقۀ پنجم و از اصحاب امام صادق و امام كاظم است.
1. رجال النجاشى، ص 221.
2. اختيار معرفة الرجال، ص 447 و 448.
3. الفهرست طوسى، ص 102.
4. تنقيح المقال، ج 2، ص 224.
5. مستدرك الوسائل الشيعه، ج 19، ص 89 تا 94.
اين كتاب در صفحۀ 114 تا 116 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است. قبلا نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.
ص: 146
در اين اصل تعداد سى روايت در موضوعات مختلف معارف اسلامى ذكر شده است. تقريبا ثلث اين روايات مربوط به بيان فضايل، مناقب و مصايب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام و چند روايت دربارۀ مسائل فقهى نظير: حج، حدود و شهادات و تعدادى ديگر از روايات در بيان بعضى از داستانها و مواعظ اخلاقى و ذكر دعا و معرفى برخى اشخاص است.
پايان بخش اين مجموعه روايتى است از جابر بن عبد الله انصارى در بيان معجزه اى از رسول خدا و اميرالمؤمنين، كه شرح ملاقات اميرالمؤمنين به همراهى ابوبكر، عمر، عبد الرحمن بن عوف، و سلمان فارسى با اصحاب كهف و شهادت دادن اصحاب كهف به رسالت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ولايت اميرالمؤمنين است.
در اين مجموعه رواياتى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق، و امام رضا عليه السّلام و گاه نيز رواياتى از غير معصوم نقل شده است، نظير: نقل سخن از مصعب بن زبير يا از افرادى ناشناخته با عنوان: «عن غير واحد من اصحابنا»
در اين مجموعه رواياتى كه در سند آنها اشخاص مجهول هستند نيز زياد به چشم مى خورد كه با اين عبارات و امثال آن بيان شده است: «عن بعض اصحابنا، عن رجل، عمّن رواه».
در پايان اين كتاب آمده است:
خبر فى الملاحم، الشيخ - ايده الله - قال: حدّثنا ابو القاسم بن الحسن (على بن القاسم نسخۀ يدل) الشكرى الخزّار الكوفى المعروف بابن الطبّال... عن أبى جعفر محمد بن معروف الهلالى الخرّاز، عن الصادق...
اين روايت دربردارندۀ اخبارى غيبى است كه امام صادق آنها را بيان فرموده است و راوى
ص: 147
مى گويد همۀ آنها واقع شد و مشاهده كردم ولى نكتۀ مهم آن است كه اين روايت ربطى به على بن اسباط ندارد و معلوم نيست چگونه در كتاب او آورده شده است.
شيخ طوسى دربارۀ او مى نگارد: «او اهل كوفه و داراى اصل و رواياتى است.» آنگاه سند خود را به كتاب و روايات او اين گونه ذكر مى كند:
عن الحسين بن عبيد الله، عن احمد بن محمد بن يحيى الصفّار، عن ابيه، عن محمد بن احمد بن قتاده، عن موسى بن جعفر البغدادى، عنه؛ و اخبرنا ابن ابى جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطّاب، عن على بن اسباط(1).
و نيز در كتاب اختيار معرفة الرجال، دربارۀ او در مواضع مختلفى سخن گفته است. از جمله نقل كرده است: «گروهى از فطحيّه همانند ابن بكير و ابن فضّال و حسن بن على و عمّار الساباطى و على بن اسباط از فقها و اصحاب ما مى باشند.»(2)
اين جمله به نحوى بيانگر مقام والاى علمى اوست. در جاى ديگر آمده است: «على بن اسباط فطحى بود و على بن مهزيار رسالۀ كوچكى در ردّ عقيدۀ او به او نگاشته كه در او اثرى نبخشيد و بر اين تفكر و عقيده مرد.»(3)
نجاشى دربارۀ او و كتاب او مى نويسد:
على بن اسباط بن سالم فروشندۀ بردگان سياه پوست بود. اهل كوفه، و مورد اطمينان است.
ابتداء فطحى بود و بين او و على بن مهزيار در اين رابطه نامه نگاريهايى شد و در اين مسئله رجوع كردند به امام جواد پس از آن على بن اسباط دست از عقيدۀ فطحيه برداشت و پيش از آنكه از مذهب باطلش دست بردارد رواياتى را از امام رضا نقل كرده است. او از مطمئن ترين مردم و راستگوترين آنان بود.
او داراى كتابى به نام الدلائل و كتابى به نام تفسير و كتابى به نام مزار و كتابى به نام نوادر است كه كتاب نوادر او مشهور است.
آنگاه سند خود را به هر يك از كتابهاى او بيان مى كند(4).
ابن شهرآشوب نيز او را كوفى مى داند و مى گويد: «او داراى اصلى و رواياتى و جامعى است.»(5)
علامه حلّى، ضمن بيان سخن نجاشى و كشّى در نهايت مى گويد: «من به روايات او اعتماد
ص: 148
مى كنم.»(1)
علامه مجلسى، مؤلّف اين كتاب را فطحى مى داند ولى روايات او را در كتاب بحارالانوار نقل كرده است و نسخۀ خود را - كه همين نسخۀ مورد معرفى ماست - در ابتداى كتاب بحارالانوار معرفى كرده است(2).
علامه مامقانى مى گويد: دربارۀ او سه نظريه وجود دارد:
نظريۀ اول: وى مورد اطمينان و وثوق است و از مذهب باطل فطحيت برگشته است. اين سخن را نجاشى، وحيد بهبهانى، شيخ طريحى، شيخ امين الكاظمى، شيخ بهائى، محقق داماد، محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى، و ملا صالح مازندرانى و ديگران گفته اند و به نظر ما نيز صحيح است. زيرا نجاشى كه دقيق ترين دانشمندان رجالى ماست، او را ثقه و امامى دانسته است.
نظريۀ دوم: وى مورد اطمينان و ثقه است ولى از عقيدۀ فطحى خود برنگشته است (چنانكه در روايتى از رجال كشّى ذكر شد).
نظريۀ سوم: وى از عقيدۀ فطحى دست برداشته است ولى تنها رواياتى كه در زمان برگشت وى بوده. قابل اعتماد است و ساير روايات او قابل اعتماد نيست(3).
آيت الله خوئى ضمن بيان نظريات نجاشى، شيخ طوسى، برقى و كشّى دربارۀ او مى نويسد:
خلاصه آنكه هيچ اشكالى در وثاقت على بن اسباط نيست و نيز هيچ ترديدى در فطحى بودن او در زمان امام رضا نيز نيست ولى تمام سخن دربارۀ برگشت او از اين عقيده در زمان امام جواد است. كه در اينجا سخن كشّى و نجاشى با يكديگر تعارض دارند. ابن داوود گفته است:
عقيدۀ نجاشى صحيح تر است زيرا اين سخن در ميان اصحاب ما مشهور است و با اين اشتهار نمى توان حكم كرد كه او با همان عقيدۀ فطحيه درگذشته است.
آنگاه آيت الله خوئى اضافه مى كند:
دليل بر مقدم داشتن قول نجاشى بر نظريۀ كشّى نيست. مخصوصا كه كشّى در زمانى نزديك به زمان امام جواد مى زيسته است بلكه ظاهر سخن كشّى آن است كه برنگشتن و مرگ على بن اسباط با همين عقيدۀ انحرافى در زمان او مشهور بوده است.
بنابراين اگر سخن كشّى مقدّم نشود لااقل سخن او و نجاشى با يكديگر تعارض كرده و هر دو سقوط مى كنند. بلى! امام جواد در صحيحۀ على بن مهزيار بر او رحمت فرستاده اند و اين خود نشانۀ رجوع او از عقيدۀ انحرافى اش بوده است. سند شيخ صدوق به روايات او صحيح است(4).
ص: 149
1. الفهرست، ص 90.
2. رجال النجاشى، ص 252.
3. اختيار معرفة الرجال، در موارد بسيارى از جمله ص 562.
4. رجال العلامه حلّى، ص 99.
5. معالم العلماء، ص 630.
6. تنقيح المقال، ج 2، ص 268.
7. جامع الرواة، ج 1، ص 554.
مرحوم آقا بزرگ تهرانى مى گويد: «نسخه هاى ناقصى از كتاب نوادر على بن اسباط در موقوفۀ كاظميه بود كه ميرزا محمّد طهرانى ساكن سامرا از روى آن استنساخ كرده بود.»(1) و نيز دو نسخۀ خطى اين كتاب به همراه سيزده اصل ديگر در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.
اين كتاب در صفحۀ 120 تا 132 كتاب الاصول الستة عشر به چاپ رسيده است كه قبلا در شرح اصل زيد زرّاد معرفى شد.
ص: 150
در اين مجموعه يكصد و بيست و چهار روايت ذكر شده است كه موضوع بسيارى از آنها ولايت و محبت اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السّلام است.
تعدادى از روايات كتاب دربارۀ مسائل مختلف نظير: نماز، حج، امر به معروف و امثال آنها است. موضوعات ديگرى كه در روايات اين مجموعه بيان شده است عبارت اند از برخى مسائل اعتقادى نظير: مسئلۀ حسابرسى قيامت و مسئلۀ بشارت به زمان حضرت مهدى (عج) و علاماتى از آن زمان نظير: فتنۀ دجال و نيز برخى اذكار و ادعيه و پاره اى مسائل اخلاقى و همچنين رواياتى در موعظه و ويژگيهاى بعضى از اقوام.
در اين مجموعه چند روايت از غير معصوم نظير روايتهايى از جابر بن يزيد الجعفى و روايتى از مفضل بن عمر جعفى نيز آمده است.
اولين روايت كه از امام باقر نقل شده چنين است:
هر كس مى خواهد روز قيامت بين او و خداوند حجابى نباشد او به خدا نظر كند و خدا به او نظر نمايد؛ محمد و آل محمد را دوست بدارد و از دشمنان آنها برائت بجويد و به امامى از آنها اقتدا نمايد...
آخرين روايت اين مجموعه سخنى از امام صادق راجع به قرائت آية الكرسى است.
در اول اصل، سند آن اين گونه آمده است:
الشيخ ابو محمد هارون بن موسى بن احمد بن ابراهيم التلعكبرى - ايده الله - قال: حدثنا، محمد بن همام قال: حدثنا، حميد بن زياد الدهقان قال: حدثنا، ابو جعفر احمد بن زياد بن جعفر الازدى البزاز، قال: حدثنا، محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى، عن حميد بن شعيب السبيعى، عن جابر بن يزيد الجعفى، قال: ابو جعفر محمد بن على...
ص: 151
و در پايان آن آمده است: «تمّ كتاب جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى...»
اكثر روايات را جعفر بن محمّد از جابر بن يزيد الجعفى نقل مى كند كه اكثرا از امام صادق و گاه با واسطه از امام باقر و امام رضا عليهما السّلام نيز نقل روايت كرده است.
كسانى كه در اين اصل از آنها روايت شده است عبارت اند از:
1. جابر بن يزيد الجعفى (اكثر روايات از اوست).
2. ابن الصباح عبدى (چندين روايت).
3. عبد الله بن ابى طلحه نهدى (چندين روايت).
4. ابراهيم بن جبير (چندين روايت).
5. عبد العزيز بن عبد الجبار عبدى (1 روايت).
6. عمار بن عاصم ضبى (2 روايت).
7. ابو سعيد مدائنى (2 روايت).
8. معلّى طحان (2 روايت).
9. قيس بن ربيع (1 روايت).
و بالأخره در آخر اصل دو روايت ذكر شده است كه در سند آنها نامى از صاحب اصل، يعنى جعفر بن محمّد حضرمى نيامده است بلكه اولى را محمّد بن المثنى به صورت مرفوعه از امام صادق و دومى را به صورت مسند از مفضل الجعفى نقل مى كند و به معصومى هم نسبت نداده است و مضمون آن هم بدون تأويل صحيح نيست زيرا مفضل الجعفى مى گويد: «خداوند طاعت هيچ كس غير از پيامبر را واجب نكرده است.» ازاين رو امكان دارد آخر اين نسخه دچار به هم ريختگى شده باشد و اين دو روايت كه مربوط به اصل بعدى، يعنى اصل محمّد بن مثنى است، اشتباها جزء اصل جعفر بن حضرمى آمده باشد.
شيخ طوسى در فهرست مى نويسد: «جعفر بن محمّد بن شريح الحضرمى داراى كتابى است.»
آنگاه سند خود را به كتاب بيان مى كند(1).
نجاشى در كتاب رجال خود و ابن شهرآشوب در معالم العلماء و علامه حلّى در كتاب رجال و آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث از اين شخص نامى نياورده اند و مامقانى نيز او را از مجاهيل (ناشناخته ها) مى شمارد(2).
اما علامه محدّث نورى ابتدا سند شيخ به كتاب را چنين بيان مى كند:
شيخ المفيد، عن ابى محمد هارون بن موسى التلعكبرى، عن ابى على بن همام، عن حميد، عن احمد بن زيد الازدى البزاز، عن محمد بن امية بن القاسم الحضرمى، عن جعفر بن محمد بن شريح.
سپس مى نويسد:
ص: 152
ظاهرا كلمۀ اميه كه در سند شيخ آمده (محمد بن اميه بن قاسم الحضرمى) تصحيف شده است و صحيح آن همان گونه كه در سند اين كتاب وجود دارد، محمد بن المثنى است زيرا محمد بن اميه نه در كتابهاى رجال و نه در سند روايات ذكر نشده است.
قبلا در بحث از اصل زيد زراد مطالبى گفتيم كه موجب اعتماد به حميد و روايات او مى شود و خواهى دانست كه مشايخ اجازه، نيازى به توثيق و تزكيه ندارند و از آنچه گفتيم و آنچه را از سيد كاظمى و سيد بحرالعلوم طباطبائى دربارۀ اصحاب كتب و تصانيف نقل كرديم حسن حال حضرمى ظاهر مى شود. افزون بر آن، روايات كتاب هم استوار و مقبول است و متن آن با مضمون آنها در ساير كتب معتبر وجود دارد. و نيز اعتماد مانند محمد بن مثنى بر جعفر بن محمد بن شريح حضرمى و نقل روايات از او خود شاهدى بر حسن حال وى مى باشد(1).
اين كتاب نيز از مصادر كتاب بحارالانوار بوده و علامه مجلسى از آن روايت كرده و در ابتداى كتاب بحار الانوار نيز به معرفى نسخۀ خطى خود - كه همين نسخۀ مورد بحث ماست - پرداخته است(2).
پدر مؤلف، يعنى محمّد بن شريح، از بزرگان و مورد توثيق و داراى كتابى است، اما از خود وى اطلاعات بيشترى در دست نيست. او از راويان طبقۀ پنجم و معاصر با امام صادق بوده و در اوايل قرن دوم هجرى مى زيسته است اگرچه خود روايت بدون واسطه اى از امام صادق نقل نكرده است.
1. الفهرست طوسى، ص 43.
2. تنقيح المقال، ج 1، ص 224.
3. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 75.
4. مستدركات علم الرجال، ج 2، ص 202.
5. قاموس الرجال، ج 2، ص 675.
اين كتاب در صفحۀ 59 تا 81 كتاب الاصول الستة عشر چاپ شده است كه توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى اين كتاب در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.
ص: 153
در اين كتاب چهار حديث آمده است:
اولين آن روايتى از امام صادق در بيان دعايى در نماز وتر است كه دعاى نسبتا مفصلى است.
دومين روايت، شعرى است كه هند هنگام وفات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله گفته است و آن را امام صادق نقل مى فرمايد.
در اينجا آمده است كه حديث جعفر بن محمد القرشى به پايان رسيد ولى باز دو حديث ديگر كه در سند آن محمّد بن جعفر الزراد (البزار «نسخۀ بدل») القرشى ذكر شده، آمده است.
حديث سوم مربوط به معجزۀ رسول اكرم در بيان اثر محبت امير المؤمنين عليه السّلام دربارۀ يك يهودى است كه در آخر آن آمده است: «وجدت آخره، كتب هذا الحديث من كتاب رفعه الله الى محمد بن جعفر القرشى، ذكر انّه سمعه عن يحيى بن زكريا اللولؤى.»
و حديث چهارم كه با جملۀ: «الشيخ - ايده الله - قال: ابو جعفر محمد بن الحسن الوليد، حدّثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد بن محمد بن عيسى...» آغاز مى شود روايتى از رسول اكرم راجع به گفتار حيوانات است.
و در پايان آن ذكر شده است:
كتبه منصور بن الحسن ابن الحسين الآبى فى ذى حجه سنة 374 من نسخة ابى الحسن محمد بن حسن بن الحسين بن ايوب القمى بالموصل و يتلوه كتاب عبد الملك بن حكيم.
اين كتاب دچار به هم ريختگى عجيبى است. مؤلف آن در كتب رجالى مطرح نشده و از اصل او نيز نامى برده نشده است.
ص: 154
برخى از محققان او را همان جعفر بن محمّد بن شريح الحضرمى دانسته اند(1).
در ابتداى كتاب آمده است:
حدثنا الشيخ - ايده الله - عن محمد بن همام، عن حميد بن زياد، عن ابى جعفر احمد بن زيد بن جعفر الازدى، البزاز - ينزل فى طاق زهير و ثقبه بزيع - قال: حدثنى على بن عبد الله بن سعيد، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن سماعة، عن عبد الكريم، عن رجل، عن ابى عبد الله عليه السّلام قال على بن عبد الله - و لا اعلمه الا عبد الله بن ابى يعفور - قال: قال ادعوا بهذا...
به نظر مى رسد اين احاديث به كتاب قبلى (اصل محمد بن المثنى) ملحق بوده ولى چون اشكالاتى داشته است برخى آن را روايت نكرده اند و بعضى گمان كرده اند اصل مستقلى است، چنانكه در ابتداى كتاب آن را به عنوان نسخه اى از اصول مختصره نام برده ولى در وسط آن آمده است:
حدّثنى محمد بن المثنى القاسم الحضرمى، قال: حدّثنى جعفر بن محمد بن شريح بجميع ما فى هذا الكتاب الاّ حديثين لعلى بن عبد الله بن سعيد فى آخر الكتاب.
علامه محدّث نورى كه دربارۀ تمام اين اصول بحث و بررسى كرده، از اين اصل سخنى به ميان نياورده است. در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانۀ عمومى آيت الله العظمى مرعشى نجفى نام اين اصل چنين آمده است:
اصل بزاز القرشى از محمد بن جعفر البزاز القرشى. ر. ك. فهرست خطى، ج 2، ص 91.
اين كتاب در صفحۀ 94 تا 97 كتاب الاصول السنة عشر آمده است كه قبلا نسخ خطى و چاپى آن در معرفى اصل زيد زراد ذكر شد.
ص: 155
در اين اصل چهل و پنج روايت ذكر شده است كه به طور كلى به 4 بخش تقسيم مى شود:
1. مسائل فقهى: كه اكثريت روايات اين اصل را تشكيل مى دهد. مانند مسئلۀ طلاق: حديث 2، مسئلۀ حج: احاديث 14، 13، 12، 10، 4، 3 و 15، احكام اموات: حديث 18، 5 و 21. بيع سلف:
حديث 6، نكاح: حديث 7 و 11، نماز: حديث 19، روزه: حديث 22.
2. مسائل اخلاقى و روابط اجتماعى: مثل حديث 16، 9، 8 و 17.
3. برخى روايات تاريخى: مانند جريان جنگ بدر، حديث 18 و رواياتى در معرفى برخى اشخاص صالح نظير سهل بن حنيف و ابا سعيد خدرى و يا اشخاص ناصالح مانند معاويه، عمروعاص و ابوموسى اشعرى.
4. مسائل اعتقادى: مانند روايتى راجع به تعداد ائمه عليهم السّلام و ولايت و امامت حضرت على و نيز حديث ثقلين و دو روايت مربوط به زيارت، حديث 1 مربوط به ذكر حديث آخر.
همۀ روايات را محمد بن المثنى به واسطۀ ذريح محاربى از امام صادق نقل مى كند و بسيارى از روايات به صورت پرسش و پاسخ بين ذريح محاربى و امام صادق است؛ فقط روايتى در اواخر اصل هست كه ذريح آن را از امام صادق نقل نمى كند بلكه آن را از اصحاب، از مفضل بن عمر نقل مى كند. در روايت بعد از آن هم نامى از محمّد بن المثنى نيست، چنانكه در آخرين روايت كتاب نيز چنين است. در پايان كتاب اين جمله آمده است:
هذا اخر حديث محمد بن المثنى الحضرمى و يتلوه حديث محمد بن جعفر القرشى.
ولى پس از آن در نسخۀ اصل دو روايت آمده است كه برخى سطور آن از بين رفته و سند آنها هيچ ربطى به محمّد بن المثنى و نيز به محمّد بن جعفر القرشى ندارد.
ص: 156
و در آخر هم روايتى از محمّد بن جعفر القرشى آمده است با اينكه عنوان كتاب محمّد بن جعفر قرشى و آغاز آن در صفحۀ بعدى است، اين نكات نشانگر اندكى به هم ريختگى در آخر اين نسخه است. در ابتداى كتاب سند اين اصل چنين ذكر شده است:
حدثنا، الشيخ ابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى - ايده الله - قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا، حميد بن زياد الدهقان، قال: حدثنا، ابو جعفر احمد بن زيد بن جعفر الازدى البزاز، قال: حدثنا محمد بن المثنى بن القاسم الحضرمى، قال: حدثنا، جعفر بن محمد بن شريح الحضرمى، عن ذريح المحاربى، عن أبى عبد الله عليه السّلام...
از اين فرد در فهرست شيخ طوسى نامى نيامده است؛ ولى نجّاشى دربارۀ او مى نويسد: «از اهل كوفه و مورد اطمينان و داراى كتابى است كه اين را به من خبر داده است. حسين از احمد بن جعفر از حميد از احمد از محمّد بن المثنى.»(1)
علامه حلّى در كتابش از او اين گونه ياد كرده است: «مردى از اهل كوفه و مورد اطمينان»(2) و اردبيلى نيز خلاصۀ كلمات نجاشى را تكرار كرده است(3).
اين كتاب از مصادر كتاب بحارالانوار است و علامه مجلسى ضمن نقل توثيق وى نسخۀ خود از اين كتاب را - كه همين نسخۀ مورد معرفى ماست - ذكر مى كند(4).
محدّث نورى ضمن بيان كلمات نجاشى مى گويد: «فرد ثقه سيف بن عميره در روضه كافى از او روايت نقل كرده است و با توجه به سخنان نجاشى و روايت او در كافى هيچ شكى در اعتبار و اعتماد بر كتاب او نيست.»(5)
آيت الله خوئى، محمّد بن المثنى و محمّد بن مثنى حضرمى را يك نفر مى داند؛ ولى محمّد بن المثنى بن القاسم را تحت عنوانى جداگانه ذكر مى كند كه بيانگر تعداد اين دو فرد است. وى در كلام نجاشى و توثيق او را مربوط به محمّد بن مثنى بن القاسم مى داند ولى در رابطه با محمد بن مثنى الحضرمى در ابتدا مى گويد: «محمد بن المثنى در اسناد تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيۀ شريفه: قٰالَ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً...(6) آمده است. آمدن نام راوى در ضمن اسناد تفسير قمى بنا به نظر برخى براى اطمينان به وثاقت وى كافى است.»
ولى بعدا اضافه مى كند كه در چاپ جديد تفسير قمى به جاى كلمۀ «محمد بن المثنى»، «محمد
ص: 157
بن المستنير» آمده و اين صحيح و موافق با آنچه كه در تفسير برهان آمده است مى باشد(1).
علامه شيخ على نمازى در مستدركات علم الرجال مى نويسد: «محمد بن المثنى القاسم الحضرمى از اهل كوفه و بالاتفاق ثقه و مورد اعتماد است و داراى كتابى است.»
البته فردى به نام محمّد بن المثنى الازدى نيز در كتب رجال عنوان شده و توثيق خاص دارد كه ظاهرا غير از محمّد بن المثنى الحضرمى است و برخى در اين دو نيز احتمال اتحاد داده اند.
اين راوى جزء طبقۀ پنجم راويان به شمار مى رود و در نيمۀ اول قرن دوم هجرى قمرى حيات داشته است و روايات او در كتاب الكافى، الامالى شيخ طوسى، بشارة المصطفى طبرى، و طب الائمه ابنا بسطام آمده است.
1. رجال النجاشى، ص 371.
2. معجم الرجال الحديث، ج 17، ص 184.
3. قاموس الرجال، ج 9، ص 543.
4. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 303.
5. جامع الرواة، ج 2، ص 187.
6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 77.
7. رجال العلامة الحلّى، ص 160.
اين كتاب در صفحۀ 82 تا 94 كتاب الاصول الستة عشر آمده است. قبلا توضيحاتى راجع به نسخ خطى و چاپى كتاب الاصول الستة عشر در معرفى اصل زيد زرّاد ذكر شد.
ص: 158
اين كتاب داراى 19 روايت است كه تمامى آنها بجز روايت 17 و 18 كتاب مربوط به مسائل اعتقادى، بويژه مسائل امامت و نيز مسئلۀ بسيار مهمّ غصب خلافت و ويژگيهاى غاصبان است.
در اين اصل رواياتى دربارۀ خلقت خمسۀ طيّبه از نور عظمت خدا و نيز بيان مراتب و تعدد ائمۀ معصومين عليهم السّلام و همچنين توطئه هايى كه عليه خلافت اميرالمؤمنين صورت گرفته آمده است.
نقل اين گونه احاديث در طول دوران امويان و حتى قسمتى از دوران عباسيان، مجازاتى كمتر از مرگ به دنبال نداشت و در اين اصل مطالبى ذكر شده است كه كمتر كسانى جرئت نقل آن را داشته اند؛ و همين نشانۀ جايگاه والاى اين كتاب است. روايت 17 كتاب فقهى است و در مورد ملعون بودن زنانى است كه خود را شبيه مردان سازند و مردانى كه خود را به زنان همانند كنند و آنان كه ازدواج را ترك و يا مردم را مسخره كنند. و روايت 8 به مسائل دفن و قبر پرداخته است.
اولين روايت اين مجموعه اخبار غيبى امام باقر از فتنه هاى آينده است و آخرين حديث، روايتى از رسول اكرم دربارۀ معاويه و حكم بن ابى العاص است كه پيامبر فرمود: «چون معاويه را بر منبر ديديد با شمشير او را بزنيد و حكم بن ابى العاص را بكشيد اگرچه زير پردۀ كعبه پنهان شده باشد.» و سپس بيان مى كند كه چگونه در حكومت عثمان هر دو قدر ديدند و بر صدر نشستند.
در ابتداى اولين حديث كتاب چنين آمده است:
رواية هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى، عن ابى على محمد بن همام ابو محمد، هارون بن موسى بن احمد التلعكبرى قال: حدثنا ابو على بن همام (على بن) بن سهيل قال: اخبرنا ابو جعفر محمد بن احمد بن خاقان الرندى، قال: حدثنا محمد بن على بن ابراهيم الصيرفى ابو سمينه، قال: حدثنى ابو سعيد العصفرى و هو عباد، عن عمرو بن ثابت و هو ابو المقدام عن ابيه، قال: سمعت ابا جعفر...
ص: 159
و در بقيۀ روايات نام عباد و سند او آمده است كه گاهى با دو واسطه از امام باقر و گاه بدون واسطه مرفوعا از آن حضرت نقل مى كند و گاهى با يك واسطه از امام صادق و گاه با پنج واسطه از اميرالمؤمنين حديث مى كند و يك روايت با سند متصل از ابن عباس و سه روايت نيز با چهار واسطه و سه واسطه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل مى كند.
در پايان اين مجموعه آمده است:
كتبها منصور بن الحسن بن الحسين الآبى فى يوم الخميس لليلتين بقيتا من شهر ذى القعدة من سنه 374 بالموصل من اصل ابى الحسن محمد بن الحسن بن الحسين بن ايوب القمى.
كسانى كه در اين مجموعه عباد العصفرى از آنان روايت كرده است عبارت اند از:
1. عن عمرو بن ثابت
2. عن رجل
3. عن اسماعيل بن دينار
4. عن سفير الحريرى (سفيان نسخۀ بدل)
5. عن الحسين
6. عن العرزمى
7. عن ابن العرزس
8. عن عمرو بن بياع السابرى
گاه از اصل عباد العصفرى به نام كتاب الحديث نيز ياد شده است(1).
مؤلف كتاب را در كتب رجالى به نام ابو سعيد عباد العصفرى مى شناسند؛ ولى برخى از رجاليون نام او را عباد بن يعقوب الرواجنى ذكر كرده اند و گفته اند اين دو نام از آن يك نفر است(2).
برخى او را شيعى متعصب و استوار، بعضى سنّى و گروهى زيدى شمرده اند. شيخ طوسى در الفهرست دربارۀ او مى گويد: «عباد عصفرى، كنيه اش ابوسعيد است و كتابى دارد.» آنگاه سند خود به كتاب را اين گونه ذكر كرده است:
اخبرنا به جماعة عن التلعكبرى عن ابن همام عن محمد بن خاقان النهدى عن محمد بن على بكنى ابن سمينه عنه(3).
وى نام عباد بن يعقوب رواجنى را به صورت مستقل عنوان كرده و او را عامى مذهب مى داند و سند خود را به كتب او همراه با اسامى كتابهايش ياد مى كند(4).
ص: 160
و نجاشى دربارۀ او مى گويد:
عباد العصفرى از اهل كوفه است. ابو عبد الله حسين بن عبيد الله خدايش رحمت كند، مى گفت:
من از اصحابمان شنيدم كه مى گفتند، اين فرد همان عباد بن يعقوب است...
آنگاه سند خود را اين گونه بيان مى كند:
اخبرنا ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران قال: حدثنا محمد بن همام، قال: حدثنا ابو جعفر محمد بن احمد بن خاقان النهدى، قال: حدثنا ابو سمينه بكتاب عباد(1).
علامه مجلسى اين اصل را جزء مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و مى نويسد:
كتاب عصفرى را نيز از همان نسخۀ سابق (به خط شيخ منصور بن حسن آبى از محمد بن حسن قمى از خط هارون بن موسى تلعكبرى) نقل كرده ايم و شيخ و نجاشى از اين كتاب نام برده اند ولى آن را توثيق نكرده اند و شايد روايات آن براى تأييد (و نه استدلال) شايسته باشند(2).
محدّث نورى او را همان عباد بن يعقوب رواجنى مى داند و مى گويد:
كتاب او داراى 19 حديث است كه بيانگر تشيّع بلكه تعصب و تصلّب او در اين عقيده است زيرا در كتابش نص بر امامت 12 امام را ذكر كرده و...
وى به تعدادى از روايات آن اشاره مى كند و بعد اضافه مى كند:
شگفت آنكه شيخ و علامه او را از اهل سنت شمرده اند با اينكه علماى اهل سنت نيز او را به شيعه و رافضى بودن نسبت داده اند. بندۀ خدا از هر دو طرف مطرود و از هر دو سوى هدف تير قرار گرفته است.
آنگاه نظريۀ برخى از علماى اهل سنت را راجع به او ذكر مى كند. در ادامه محدث نورى كتاب عباد را صحيح و استناد به اين كتاب را نيز سندى صحيح و قابل اعتماد مى داند و بر اين سخن چنين استدلال مى كند:
اولا: ابن داوود گفته است حمدان بن احمد - كه همان محمد بن احمد بن خاقان است - از كسانى است كه تمام شيعه بر صحت روايات او اتفاق دارند و چون اين فرد در سند روايات كتاب ابو سعيد است پس روايات او صحيح است.
ثانيا: مشايخ و بزرگان بر نقل عباد اعتماد كرده اند؛ چنانكه ابن قولويه در كامل الزيارات روايت برترى كربلا بر كعبه را از او نقل كرده است و نيز كلينى، در روضه كافى از او روايت نقل نموده است و حتى شيخ طوسى در امالى نيز از او روايت ذكر كرده است. (روايت وصيت پيامبر صلّى الله عليه و آله در هنگام رحلت به عدم مخالفت با على بن ابى طالب عليه السّلام و غيره..)
ثالثا: روايات او در احكام فرعيه نيست تا در سند آن دقت شود(3).
ص: 161
علامه مامقانى در تنقيح المقال، عباد العصفرى و عباد بن يعقوب را با دو عنوان ذكر مى كند و مى گويد: «اگر يك نفر هم باشند فرقى نمى كند به هر حال، نصّى بر توثيق او نرسيده است.»(1)
ولى در شرح حال عباد بن يعقوب رواجنى مى گويد: «ظاهرتر آن است كه اين عباد با عباد العصفرى دو نفرند و اين عباد شيعه است.» و آنگاه از عدۀ زيادى از علماى اهل سنت نقل مى كند، كه او را فردى راستگو، شيعه و رافضى مى دانند و به اين جهت رواياتش را ترك مى كنند.
مامقانى مى گويد: علت اينكه شيخ و برخى ديگر او را سنّى شمرده اند شايد شدّت تقيه او بوده است. به هر حال، نقل كلينى در كافى و نقل شيخ طوسى در امالى و نقل ابن قولويه، در كامل الزيارات و نقل ابراهيم الثقفى در الغارات او را در زمرۀ كسانى قرار مى دهد كه مى شود بر رواياتشان اعتماد كرد و به اصطلاح حسن هستند(2).
علامه تسترى در قاموس الرجال از سيد حسن صدر نقل مى كند، كه: «من كتاب عباد را ديده ام؛ نوزده حديث است كه همگى پاك و پاكيزه اند و اكثر آنها بر تشيع او دلالت دارند.»
آنگاه خود علامه تسترى نيز اضافه مى كند: «من نيز بر كتاب عباد در ضمن اصولى از اصول اربعمائة دست يافتم و آن را همان گونه كه سيد صدر برشمرد ديدم.»
اين فرد در سند حديثى در نص بر ائمۀ اثنى عشر، در كتاب كافى و نيز در سندى در كتاب الاستبصار در بحث زكات فطره و نيز در الامالى شيخ طوسى آمده است. اطلاع بيشترى از زندگى وى در دست نيست ولى به نظر مى رسد از راويان طبقۀ هفتم و معاصران با امام جواد است چنانكه ابن حبان سال وفات وى را 250 ه. ق. عنوان كرده است.
1. الفهرست، ص 120.
2. رجال النجاشى، ص 293.
3. تنقيح المقال، ج 2، ص 120.
4. قاموس الرجال، ج 5، ص 642 و 658.
5. معجم رجال الحديث، ج 9، ص 210.
6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 53.
اين كتاب ضمن كتاب الاصول الستة عشر، از صفحۀ 14 تا 19 به چاپ رسيده است. قبلا توضيحاتى دربارۀ نسخ خطى و چاپى اين كتاب در اصل زيد زراد ذكر شد.
ص: 162
اين كتاب مجموعه اى از روايات در موضوعات مختلف فقهى، اخلاقى، اجتماعى و تاريخى است كه مؤلف آن را در زندان سندى بن شاهك از امام موسى بن جعفر شنيده و آن را در يك مجموعه گرد آورده است. كتاب مذكور موضوع خاصى را دنبال نمى كند و در موضوعات پراكنده و گستردۀ معارف اسلامى رواياتى را نقل كرده است كه مى توان گفت مجموع روايات كتاب - كه 59 حديث است - مربوط به 59 موضوع مختلف مى شود.
برخى از اين موضوعات عبارت اند از:
حديث اول: عصمت عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا قبل از بلوغ؛
حديث دوم: اهتمام به خداوند متعال؛
حديث سوم: آداب حديث گفتن؛
حديث چهارم: ناخواناست؛
حديث پنجم: آداب نشستن در مجالس؛
حديث ششم: آداب نظافت؛
حديث هفتم: صداى بلند؛
حديث هشتم: نهى از دشنام و لعن ايام و ساعات
حديث نهم: عجب؛
حديث دهم: قناعت؛
حديث يازدهم: نماز جماعت؛
حديث دوازدهم: عدالت در قضاوت؛
حديث سيزدهم: بوى خوش رسول اكرم صلّى الله عليه و آله؛
حديث چهاردهم: حدود طاعت افراد؛
و...
ص: 163
مؤلف تمامى روايات را از امام موسى بن جعفر بدون واسطه و نيز بدون هيچ گونه ترتيب و تنظيم نقل كرده است. تمامى روايات اين مجموعه با سند متصل و با شش واسطه از امام كاظم روايت شده كه اين سند كامل در ابتداى كتاب ذكر شده است و در بقيۀ روايات نيمى از سند، يعنى دو واسطه (محمد بن خلف از موسى بن ابراهيم مروزى از امام كاظم) تكرار شده است و پس از ذكر چندين حديث، تنها با ضمير به سند اشاره شده و فقط متن روايات آمده است.
اكثر روايات اين كتاب را امام كاظم از رسول گرامى اسلامى، و برخى را نيز از اميرالمؤمنين نقل كرده و تنها يك روايت از حسنين عليهما السّلام و يك روايت هم از نبى من الانبيا آمده است.
در قسمت پايانى كتاب باز سند كامل محمّد بن خلف تا موسى بن جعفر و پدران گرامى اش نقل شده است. متأسفانه در نسخۀ چاپى كه در دسترس است، اكثر روايات دچار افتادگى است كه اميد مى رود با پژوهش وسيع و جدى، و يافتن نسخه اى ديگر از كتاب و يا مراجعه به مصادر به نحو گسترده و اطمينان بخش اين نقيصۀ مهم جبران شود.
شيخ طوسى در كتاب الفهرست از مؤلف و كتابش اين گونه ياد مى كند: «موسى بن ابراهيم المروزى، ابو حمران، داراى رواياتى است كه آنها را از حضرت موسى بن جعفر روايت كرده است.» آنگاه سند خود را به اين روايات ذكر و از بيان هرگونه توثيق و تعريف خوددارى مى كند(1).
نجاشى دربارۀ اين كتاب و مؤلف آن مى نويسد:
موسى بن ابراهيم مروزى، ابو حمران، از حضرت موسى بن جعفر روايت كرده است. داراى كتابى است كه گفته است اين كتاب را از حضرت موسى بن جعفر در هنگامى كه نزد سندى بن شاهك محبوس بوده است شنيده است. موسى بن ابراهيم، معلم فرزندان سندى بن شاهك بوده است.
آنگاه سند خود را به كتاب موسى بن ابراهيم بيان مى كند.
مامقانى در تنقيح المقال ضمن بيان سخنان شيخ طوسى و نجاشى مى نويسد:
ظاهر سخن اين دو بزرگوار آن است كه اين فرد شيعه امامى بوده است ولى دربارۀ او چيزى وارد نشده است كه او را در زمرۀ افراد قابل اعتماد و به اصطلاح حسان قرار دهد(2).
از آنجايى كه هدف شيخ طوسى و نجاشى از تأليف كتاب الفهرست و رجال ذكر راويان و
ص: 164
مؤلفان شيعى و امامى بوده است، اكثريت قريب به اتفاق راويان اشاره اى به مذهب آنان نكرده اند.
و در هر كجا كه استطرادا فردى غير شيعى را ذكر كرده اند به مذهب او اشاره كرده اند ولى در شرح حال اين مؤلف هيچ گونه سخنى از مذهب او به ميان نياورده اند. ازاين رو برخى از محققان نظير مامقانى و ديگران او را شيعه شمرده اند و از اين جهات كه در زندان به ملاقات موسى بن جعفر عليه السّلام رفته، روايات آن حضرت را فرا گرفته و منتقل كرده و بار سنگين اتهام را به جان خريده است برخى او را شيعه اى شديد التشيع ناميده اند. به هر حال، كتاب و روايات او از حضرت موسى بن جعفر كه اكنون به نام مسند الامام موسى بن جعفر معرفى مى شود نزد بزرگان حديث و رجال شناخته شده بوده است، چنانكه در فهرست شيخ طوسى و رجال نجاشى و ديگر كتب به آن تصريح شده است.
مؤلف در عصر خود فردى شناخته شده و داراى استادان و شاگردانى بوده است كه اسامى برخى از استادان و مشايخ روايى او به شرح زير است:
1. ابو جعفر الرازى (متوفاى 160 ه. ق.)
2. شريك بن عبد الله نخعى، قاضى كوفه در سالهاى 150 ه. ق. به بعد (متوفاى 177 ه. ق.)
3. عبد الله لهيعه، قاضى مصر در سالهاى 150 به بعد (متوفاى 174 ه. ق.)
4. ابراهيم بن سعد، قاضى مدينه (متوفاى 183 ه. ق.)
5. داوود بن زبرقان الرقاشى (متوفاى 180 به بعد)
و برخى از شاگردان و راويان او عبارت اند از:
1. عبيد الله الدهقان الواسطى
2. عمر بن عيسى الآجرى
3. محمّد بن خلف المروزى
4. عبد الله البغوى
5. محمّد بن ادريس الشعرانى
اگرچه زمان زندگى مؤلف با توجه به زمان استادان و شاگردانش تقريبا مشخص است و مى توان وى را از علماى نيمۀ دوم قرن دوم هجرى قمرى يا نيمۀ اول قرن سوم ه. ق. دانست، ولى زمان دقيق تولد و وفات وى مشخص نيست.
ص: 165
1. الفهرست طوسى، ص 163.
2. رجال النجاشى، ص 407.
3. تنقيح المقال، ج 3، ص 252.
4. جامع الرواة، ج 2، ص 270.
5. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 14.
نسخۀ كتابخانۀ ظاهريۀ دمشق، سوريه - نسخۀ چاپى كه بعدا معرفى مى شود - از روى آن استنساخ شده است و ظاهرا نسخۀ منحصر به فرد كتاب است و در مجموعه اى به شمارۀ 34 در آن كتابخانه موجود است. محمّد ناصر الدين البانى آن را در كتاب فهرس المخطوطات دار الكتب الظاهريه، الحديث در صفحۀ 139 معرفى كرده است. اگرچه در فهرست همين كتاب، اين مسند را از ابى بكر شافعى دانسته است و در مقدمۀ نسخۀ چاپى توضيحى در اين باره آمده است.
نسخۀ چاپى چاپخانۀ بهمن، تهران، قطع وزيرى، مشتمل بر 42 صفحه در تاريخ 1352 ه. ش.
همراه با مقدمه، تصحيحات و تخريج احاديث توسط محمد حسين الحسينى الجلالى منتشر شده است. اين چاپ از روى نسخۀ خطى كه قبلا ذكر شد استنساخ شده است.
در اين نسخه روايات ديگر مؤلف را نيز به عنوان مستدرك كتاب در پايان آن ذكر كرده است.
و در پايان احاديث مشابه و يا متن احاديث را از ساير مصادر آورده است.
البته مؤسسۀ دار الاضواء همين نسخه را با همين تحقيق در نجف و نيز در لبنان منتشر كرده است.
ص: 166
در اين كتاب بيش از دويست روايت(1) در موضوعات مختلف بدون هيچ ترتيبى گردآورى شده است كه مى توان آنها را به پنج بخش تقسيم كرد:
1. مسائل اعتقادى: نظير توحيد، شفاعت، ايمان، اعتصام بالله، انتظار فرج، و برخى ويژگيهاى قيامت.
2. مسائل فقهى: دربارۀ فتواى به غير علم، نماز، اذان، روزه، اعتكاف، احكام اموات، معاملات و حدود شهادات.
3. فضائل و مناقب و مصائب اهل بيت عليهم السّلام: كه قسمت بزرگى از كتاب را تشكيل مى دهد.
4. مسائل اخلاقى: نظير صلۀ رحم، اداى امانت، غش، مروت و حسن خلق.
5. برخى موضوعات متفرقه: نظير فضيلت برخى سور قرآنى، مطالب راجع به غذاها و ميوه ها و آداب خوردن و فضيلت انگشترها.
اولين روايت اين مجموعه، حديث مشهور سلسلة الذهب دربارۀ لا اله الا الله و آخرين روايت آن مناجات موسى با خدا و درخواست رحمت براى برادرش هارون است كه به او خطاب شد:
اى موسى! اگر دربارۀ اولين و آخرين مرا مى خواندى دعايت را مستجاب مى كردم مگر دربارۀ قاتل حسين بن على كه به وسيلۀ خود حسين از قاتل او انتقام خواهم گرفت.
در اين كتاب بدون هيچ مقدمه و حتى خطبه اى، پس از نقل سند، روايات به صورت پى درپى ذكر شده است.
ص: 167
در نقل روايات هيچ گونه ترتيبى رعايت نشده است چنانكه داراى هيچ فصل بندى و تنظيمى هم نيست و بدون هيچ علامت و نشانه و سخنى كه بيانگر پايان نسخه باشد كتاب به پايان مى رسد.
در ابتداى كتاب، سند كتاب ذكر شده است كه از فضل بن حسن الطبرسى آغاز مى شود و با 6 واسطه به مؤلف مى رسد: «فرزند مؤلف عبد الله كتاب را از پدرش و او تمامى اين روايات را از امام على بن موسى الرضا نقل مى كند.»
اين كتاب كه گاه صحيفة الرضا خوانده مى شود داراى سندهاى بسيار متعددى است و در مقدمۀ چاپ كنگرۀ جهانى حضرت رضا عليه السّلام، 13 سند مختلف آن از طرق شيعه و اهل سنّت ذكر شده است و نظريات خاصه و عامه را راجع به اهميت اين سند كه آن را السلسلة الذهبيه خوانده اند ذكر كرده است. برخى از اين سندها عبارت اند از:
1. سند نجاشى در كتاب رجال، صفحۀ 100.
2. سند شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحۀ 26.
3. سند شيخ طبرسى كه در سطور بالا ذكر شد.
4. سند حسين بن ابى حنيفه جمشادى كه در التدوين باخبار قزوين، جلد 2، صفحۀ 48 ذكر شده است.
5. سند قاضى ابن ابى النجم، قاضى القضاة زمان المنصور بالله كه در ابتداى يكى از نسخ خطى ذكر شده است.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «احمد بن عامر بن سليمان بن صالح بن وهب بن عامر (كه در ركاب امام حسين به شهادت رسيد) و كنيۀ احمد اباجعد است.» آنگاه سند خود را به كتاب او نقل مى كند و نسخۀ آن را نيكو مى شمارد(1).
شيخ طوسى در كتاب فهرست خود نامى از وى و كتابش نياورده، گويى كتاب او را نديده و يا در شمارش مصنّفان شيعه او را فراموش كرده است ولى در كتاب رجال خود او را از اصحاب امام رضا شمرده است(2).
ص: 168
علامه مامقانى ضمن نقل بيان شيخ و نجاشى دربارۀ او مى گويد:
وى شيعه است ولى حال و وضعيت او مجهول است(1).
فرزندش عبد الله مى گويد: پدرم در سال 157 ه. ق. به دنيا آمد و در سال 174 يا 194 امام رضا را ملاقات كرد و امام رضا در 18 جمادى الاول در سال 202 در شهر طوس در روز سه شنبه از دنيا رفت. من امام جواد و امام هادى را ملاقات كردم و پدرم مؤذن امام جواد و هادى بود...(2)
علامه مامقانى ضمن بيان سخن فرزندش و با توجه به تاريخ روايت فرزند از پدرش - 260 ه. ق. - مى نويسد: «پس مابين ولادت او و روايت فرزندش از او 102 سال فاصله است بنابراين، او از معمرّانى است كه بيش از صد سال زيسته اند.»(3)
1. رجال النجاشى، ص 100.
2. رجال الطوسى، ص 351.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 63.
4. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 130.
5. قاموس الرجال، ج 1، ص 482.
6. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 332.
بحمد الله از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى در كتابخانه هاى مختلف موجود است كه ما تنها به معرفى پنج نسخه از آن بسنده مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله گلپايگانى، قم، شمارۀ 1766، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، همان شماره، تاريخ استنساخ: 1299 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3619، تاريخ استنساخ:
851 ه. ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4115، تاريخ استنساخ: 946 ه. ق.
5. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1995، تاريخ استنساخ: 951 ه. ق.
ص: 169
1. نسخۀ چاپ شده به دستور آيت الله العظمى بروجردى كه مؤسسۀ فرهنگى كوشانپور با تصحيح علامه ميرزا ابو الحسن شعرانى - 1377 ه. ق. - به نام ابى الجعد همراه با دو كتاب نثر اللئالى و طب الائمه در 142 صفحه و قطع وزرى، در تهران به چاپ رسانده است.
2. نسخۀ چاپ تهران، 1377 ه. ق. با تحقيق دكتر حسين على محفوظ كه با چندين نسخۀ خطى مقابله شده است.
3. نسخۀ چاپ صنعا، يمن، 1353 ه. ق.
4. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، قطع وزيرى، مشتمل بر 327 صفحه در سال 1407 ه. ق. همراه با مستدرك و فهارس فنى و تصحيح و تخريج كتاب توسط مدرسۀ مذكور.
5. نسخۀ چاپ مؤسسۀ طبع و نشر آستان قدس رضوى در سال 1406 ه. ق. قطع وزيرى، 134 صفحه، با تصحيح و تخريج و فهارس محمد مهدى نجف.
البته بين نسخه هاى چاپى كتاب نيز تفاوتهاى آشكارى به چشم مى خورد. به عنوان مثال، در نسخۀ چاپ كوشانپور رواياتى ذكر شده كه در برخى نسخه هاى ديگر نيامده است، از جمله:
حديث سيأتى زمان عضوض...
و نيز حديث: «كان يأمرنا اميرالمؤمنين عليه السّلام اذا تخللنا، ان لا نشرب حتى نتمضمض...» و برخى تفاوتها در كلمات روايات بين نسخ مختلف وجود دارد.
شايان ذكر است كه بعضى از احاديث در كتب ديگر از صحيفة الرضا نقل شده ولى در نسخه هاى موجود اين كتاب وجود ندارد، ازاين رو در چاپ آستان قدس، محقّق محترم در آخر كتاب، برخى از اين روايات را گردآورى كرده و به عنوان مستدرك به كتاب افزوده است.
ص: 170
كتاب مذكور يكى از اصول چهارصدگانه به شمار مى رود كه قبلا در مقدمۀ كتاب معرفى شد؛ همان گونه كه لفظ «نوادر» و كتابهايى كه به اين نام مشهورند نيز قبلا توضيح داده شد.
تقريبا تمام روايات اين كتاب مربوط به مسائل فقهى است و با رواياتى دربارۀ روزۀ ماه شعبان، آغاز، و سپس با اين ابواب ادامه يافته است:
1. مسائل روزه
2. مسائل نذر و قسم
3. مسائل كفارات
4. مسائل نكاح موقت و دائم
5. برخى از مسائل حدود و ديات
6. مسائل مكاسب
و در پايان بابى در رابطه با كفارۀ سوگند آورده است.
در اين كتاب بيش از چهار صد و پنجاه روايت دربارۀ موضوعات فوق ذكر شده است.
اگرچه نسخۀ موجود تنظيم دقيقى ندارد، روايات مرتبط با يكديگر تقريبا در يك جا گرد آمده و هر فصل داراى عنوان خاصى است. برخى بر اين عقيده اند كه كتاب حاضر در ابتدا چنين نبوده است و اين تنظيم و تبويب را داوود بن احمد بن كوره انجام داده است(1).
ص: 171
اكثر روايات كتاب داراى مسند و متصل است ولى گاه روايات مرفوعه كه بدون سند ذكر شده است نيز به چشم مى خورد. گروهى از اشخاص كه در اين كتاب از آنها نقل شده است عبارت اند از:
1. عن الحسين بن سعيد، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة بن مهران، عن الصادق.
2. عن فضالة، عن اسماعيل بن ابى زياد، عن الصادق.
3. عن فضالة، ابن ابى عمير، عن سلمه صاحب السابرى، عن ابى الصباح، عن الصادق.
4. عن نصر بن سويد، عن عبد الله بن سنان، عن الصادق.
5. عن على بن النعمان، عن زرعة بن محمد، عن سماعة، عن الصادق.
6. عن زرعة، عن سماعة، عن الكاظم.
7. عن نضر بن سويد، عن القاسم بن سليمان، عن جراح المدائنى، عن الصادق.
8. عن نضر بن سويد، عن الصادق.
9. عن نضر بن سويد، عن محمّد بن مسلم، عن رسول الله صلّى الله عليه و آله.
10. عن ابى بصير، عن الصادق.
مؤلف هيچ مطلبى به عنوان توضيح يا بيان از خود ذكر نكرده است.
با توجه به زمان تأليف اثر - كه در عصر ائمه عليهم السّلام بوده است - و با توجه به عظمت و جايگاه والاى مؤلف در ميان محدثان و صحابه، اهميت كتاب بخوبى روشن مى شود، همچنان كه برخى از دانشمندان شيعه به اين نكته اشاره كرده اند.
شيخ حرّ عاملى در حاشيه اى بر اين كتاب مى نويسد:
من دو نسخه از اين كتاب را به دست آوردم، كه بر آنها آثار صحت و قابل اعتماد بودن وجود داشت. سپس روايات اين كتاب را جست وجو كردم و به دست آوردم كه اكثر اين روايات در كتب اربعه و امثال آن وجود دارد و مضمون بقيۀ روايات نيز در كتابهاى مورد اعتماد نقل شده است؛ بنا بر اين جاى هيچ توقّفى در اين كتاب نيست.
روايات بسيارى را كه شيخ طوسى و شهيد و سيد بن طاووس و حميرى و طبرسى و غير ايشان در كتابهايشان از نوادر احمد بن عيسى نقل كرده اند، همه در اين نسخه موجود است.
قرائن بر معتبر بودن آن بسيار است و در آن چيزى كه مورد انكار قرار گيرد، يا مخالف
ص: 172
احاديث روايت شده در كتب اربعه باشد، نيست(1).
نقل كردن روايات اين كتاب توسط كسانى كه شيخ حرّ عاملى از آنها ياد كرده است يكى از بهترين معرّفهاى اين كتاب محسوب مى شود.
احمد بن محمد بن عيسى پيشواى شيعيان قم در عصر خود بود. شيخ طوسى دربارۀ او مى نويسد:
احمد بن محمد بن عيسى... كنيۀ او ابو جعفر قمى، اولين كسى است كه در شهر قم سكنى گزيد. جدّ او سعد بن مالك بود. او به محضر رسول خدا مشرف شد، سپس به كوفه هجرت كرد.
اما خود ابو جعفر احمد، بزرگ قم و چهرۀ معروف و فقيه بى هماورد آن شهر بود. وى علاوه بر اين مقامات علمى، رياست شهر را دارا بود كه با سلطان نيز ملاقات مى كرد. او به محضر امام رضا مشرّف شده است(2).
نجاشى نيز ضمن ذكر مطالبى كه شيخ نگاشته است، از شهادت يكى از اجداد او در جنگ حنين در محضر رسول خدا ياد مى كند و مى نويسد: «او با امام جواد و امام عسكرى نيز ملاقات كرده است.»(3)
وى در خاندان اشعريان كه به دانش و بينش شيعى شهره اند، به دنيا آمد. پدرش محمّد بن عيسى از علماى مشهور قم و از اصحاب امام رضا و جواد عليهما السّلام به شمار مى رفت(4). جدش نيز از اصحاب امام صادق و كاظم عليهما السّلام شمرده مى شود،(5) تا آنجا كه در برخى روايات به او گفته شده است: «يا عيسى انّك منّا اهل البيت.»(6)
برخى از مؤلفان شدت تعصب او در عربيت و قائل بودن به برترى عرب بر غير عرب و نيز شدت تعصب وى نسبت به راويان اخبار و متهم كردن و برخورد تند با برخى از آنان نظير اخراج احمد بن ابى عبد الله برقى از قم را به خاطر نقل روايت از ضعفا مورد انتقاد قرار داده اند؛ ولى به هر حال، وثاقت و مورد اعتماد بودن وى روشن است. چنانكه علامه وحيد بهبهانى مى گويد: «ظاهر آن است كه بزرگان ما در عظمت و وثاقت او اشكال نكرده اند و شيوۀ ايشان استناد به سخن او و اعتنا به قول اوست.»(7)
ص: 173
و نيز علامه مامقانى مى گويد: «وثاقت اين مرد متفق عليه بين علماى رجال و فقهاست كه همگى بر آن تسالم دارند بدون اينكه احدى در آن تأمل و اشكال كند.»(1)
او از امام جواد و امام هادى و نيز از ابى عبد الله برقى، ابى عبد الله غراء، ابى هاشم جعفرى، ابن محبوب، ابن فضال، و ابن ابى عمير و بسيارى ديگر روايت نقل كرده است.
همچنين عدۀ بسيارى نظير سعد بن عبد الله، محمّد بن يحيى عطار، محمّد بن حسن صفار، على بن ابراهيم و احمد بن ادريس از وى روايت كرده اند(2).
شيخ و نجاشى تعدادى از كتابهاى او را نام مى برند كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. كتاب التوحيد
2. كتاب فضل النبى صلّى الله عليه و آله
3. كتاب المتعه
4. كتاب النوادر (كه آن را داوود بن كوره، تبويب و تنظيم كرده است).
5. كتاب فضائل العرب
او در سال 280 يا 274 كه برقى در گذشته است زنده بوده و در تشيع جنازۀ وى حاضر شده است، ولى سال وفات خود او در مصادر تاريخى مشخص نيست؛ به نظر مى رسد قريب به همين سالها باشد.
1. الفهرست، ص 25.
2. رجال النجاشى، ص 81.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 90.
4. اختيار معرفة الرجال، ص 332.
5. جامع الرواة، ج 1، ص 61.
6. قاموس الرجال، ج 1، ص 630 تا 640.
7. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 465.
ص: 174
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، تاريخ استنساخ: 1050 ه. ق. 61 صفحه.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملى ايران، تهران، شمارۀ 2200، تاريخ استنساخ: 1110 و 1067.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، تهران، شمارۀ 2584، تاريخ استنساخ ندارد.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله حكيم، نجف اشرف، تاريخ استنساخ: 1080 ه. ق.. كه اين نسخۀ ملك شيخ حرّ عاملى بوده است.
5. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 14482، تاريخ استنساخ: 1286 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ سنگى همراه با كتاب فقه الرضا عليه السّلام، 1274 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ شده توسط مدرسة الامام المهدى، قم، 1408 ه. ق. با تصحيح و تخريج مؤسسۀ مذكور، تحت اشراف سيد محمد باقر ابطحى اصفهانى، در 184 صفحه، همراه با مقدمه و برخى فهارس فنى.
ص: 175
اين كتاب مجموعۀ پرسشها و پاسخهايى است كه مؤلف از برادر بزرگوارش امام موسى بن جعفر سؤال كرده است. اكثر سؤالات در زمينۀ مسائل فقهى به شرح زير است:
طهارت (نزديك به 40 روايت)
نماز (نزديك به 160 روايت)
زكات و خمس (6 روايت)
روزه (5 روايت)
حج (نزديك به 60 روايت)
نكاح و طلاق (نزديك به 30 روايت)
حدود و شهادات (نزديك به 30 روايت)
و روايتهاى اندك ديگرى نيز راجع به لقطه، شركت، ضمان، اجاره، بيع، وديعه، نذر، و وصايا در اين كتاب ذكر شده است.
اولين روايت اين مجموعه سؤالى دربارۀ حج و محرمات احرام، و دومين روايت در زمينۀ حدود، و سومين روايت مربوط به نكاح... و آخرين روايت اين مجموعه دربارۀ قضاى نماز و روزه از طرف ميّت است.
البته روايات غير فقهى نيز نظير سؤال از ذى القرنين يا روايتى دربارۀ حديث غدير و يا كيفيت عمل به روايات و امثال آن ضمن اين روايات آمده است.
ظاهرا مؤلف گرانقدر دو بار اقدام به نگارش اين روايات كرده است. يك بار آن را به ترتيب
ص: 176
كتب فقهى منظم كرده كه بنا به گفتۀ برخى از محققان، اين كتاب منظم در بخش دوم قرب الاسناد آمده است. و يك بار نيز آن را بدون ترتيب موضوعى نگاشته است كه همين نسخۀ موجود در دست ماست ولى اكنون بين روايات اين دو نسخه اختلاف زيادى وجود دارد. بدين معنى كه بعضى از رواياتى كه در نسخۀ مبوّب هست. در نسخۀ غير مبوّب نيست و برخى نيز در نسخۀ غير مبوّب هست كه در آن ديگرى نيست؛ البته قسمت عمدۀ آنها مشترك است و از سوى ديگر، در جوامع روائى روايات ديگرى نيز از سؤالات على بن جعفر از امام كاظم نقل شده كه در هيچ يك از دو نسخه نيست و به نظر مى رسد علت اين مسئله آن است كه نسخه هاى موجود، چه مبوّب و چه غير مبوّب، دچار نقصان شده و برخى از روايات آنها حذف شده است و يا اينكه على بن جعفر سؤالات ديگرى داشته كه آنها را در كتاب ديگرى آورده است؛ چنانكه گروهى كتابى به نام فى الحلال و الحرام را از او دانسته اند.
مؤلف، اين روايات را مستقيما از برادر بزرگوارش - امام موسى بن جعفر - نقل مى كند ولى اسنادى كه به اين كتاب نقل شده بسيار متعدد است كه در اين زمينه مى توان به سند شيخ صدوق، نجاشى و شيخ طوسى اشاره كرد. و اما سند نسخه اى كه در ابتداى نسخۀ چاپى ذكر شده است چنين است:
اخبرنا احمد بن موسى بن جعفر بن ابى العباس، قال حدّثنا ابو جعفر بن يزيد بن النصر الخراسانى من كتاب فى جمادى الآخرة سنة احدى و ثمانين و مأتين، قال: حدّثنا على بن الحسن بن على بن عمر بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب، عن على بن جعفر بن محمد، عن اخيه موسى بن جعفر عليه السّلام.
عظمت و اهميت كتاب با توجه به شخصيت والاى مؤلف و نيز رابطۀ نزديك او با امام، آشكار است؛ ازاين رو كتاب مذكور يكى از مصادر مهمّ حديثى شيعه به شمار مى رود و در برجسته ترين جوامع حديثى كه احاديث فقهى را ذكر كرده اند، روايات آن ذكر شده است.
كلينى در الكافى، صدوق در من لا يحضره الفقيه و شيخ طوسى در تهذيب الاحكام و الاستبصار روايات آن را ذكر كرده اند و در كتب اربعۀ دوم (بحارالانوار، وافى، وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل) نيز روايات آن ذكر شده است.
شيخ صدوق در كتاب مشيخه من لا يحضره الفقيه، صفحۀ 4، شيخ نجاشى در كتاب رجال،
ص: 177
صفحۀ 253 و شيخ طوسى در كتاب الفهرست، صفحۀ 87 سندهاى خود به اين كتاب را بيان كرده اند و آيت الله خوئى طرق صدوق و طوسى را به اين كتاب صحيح مى داند(1).
مؤلف كتاب، امامزادۀ جليل القدر و دانشمند، ابوالحسن على العريضى فرزند امام صادق است. مادرش كنيز بود و ظاهرا وى در سالهاى آخر عمر امام صادق به دنيا آمد. وى عقيدۀ پاك و اعتقادى راسخ به امامت ائمۀ دوازده گانه داشت. نزد برادرش امام موسى بن جعفر از مكانتى فوق العاده برخوردار بود، به طورى كه در حضر و سفر با آن حضرت همراهى مى كرد و اشخاص، حتى خويشاوندان، خواستهاى خود را از طريق او به امام مى رساندند. عظمت مقام معنوى و علمى او به گونه اى است كه به تعبير شيخ مفيد، هيچ كس در فضل و ورع او اختلاف و سخنى ندارد(2).
او در دوران امامت امام رضا نيز در كنار آن حضرت سربازى فداكار و مدافعى سرسخت بود و رواياتى دربارۀ اثبات امامت آن حضرت از برادر بزرگوارش نقل كرده است و پس از شهادت امام رضا از جانشين آن حضرت - جوادالائمه عليه السّلام - دفاع و بر اعتقاد به امامت آن حضرت پافشارى بسيار كرد. وى در زمانى كه سنى از او مى گذشت و صاحب احترام فراوان و كرسى تدريس در مسجد رسول الله صلّى الله عليه و آله بود، در مقابل امام جواد - كه سن بسيار كمى داشتند - برخوردى در نهايت ادب و احترام داشت و در مقابل اعتراض برخى از شاگردانش به اين همه تواضع و ادب در برخورد با كودكى كم سن و سال، پاسخ داد: «ساكت باشيد!» آنگاه ريش سپيد خود را به دست گرفت و گفت: «هنگامى كه خداوند اين ريش سپيد را شايستۀ امامت نديد و اين جوان را شايسته ديد و در آن مكانت عظمى قرار داد، آيا فضيلت او را انكار كنم ؟ و به خدا پناه مى برم از آنچه شما مى گوييد. بلكه من بندۀ او هستم.»(3)
نظير اين جريان را كشّى در رجال خود و نيز ديگران ذكر كرده اند(4).
او در تاريخ زندگى خود يك بار در قيام محمّد بن جعفر در مكه او را همراهى كرد و مدتى را نيز براى تدريس حديث به كوفه مهاجرت كرد ولى مابقى عمر را در «عريض» - دهكدۀ كوچكى در كنار مدينه - گذراند. وى تا عصر امامت امام هادى زنده بود و در زمان آن حضرت از
ص: 178
دنيا رفت.
بنا به نقلى علماى قم از وى درخواست كردند مدتى به آن شهر هجرت كند تا از او حديث بياموزند و وى از مدينه به اين شهر هجرت كرد و تا پايان زندگى در آنجا بود.
در سه مكان براى وى مزارهايى وجود دارد:
1. شهر مدينه، محلۀ عريض در مسجدى كه اكنون به صورت نيمه مخروبه درآمده و راههاى ورود به آن بسته است.
2. شهر قم كه داراى قبه و بارگاهى عظيم است.
3. شهر سمنان.
وى از چهار يا پنج نفر از ائمه عليهم السّلام روايت كرده است:
1. امام صادق
2. امام رضا
3. امام كاظم
4. امام جواد
البته برخى به نقل از او رواياتى از امام هادى هم ذكر كرده اند. ولى گروهى از محققان اعتقاد دارند كه على بن جعفرى كه از امام هادى روايت كرده، شخص ديگرى است.
افزون بر اين، او از اشخاص ذيل نيز روايت كرده است:
1. حسين بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام
2. معتب مولى بنى هاشم
3. محمّد بن عبد الله طائى
كسانى كه از وى روايت كرده اند عبارت اند از:
1 و 2. احمد و محمّد (دو فرزند بزرگوارش)
3. اسحاق بن موسى بن جعفر عليه السّلام (فرزند بزرگوارش)
4. عبد الله بن حسن بن على بن جعفر (نوه اش)
5. حسين بن زيد بن على بن الحسن بن على بن ابى طالب
6. عبد العظيم حسنى
7. على بن اسباط
8. موسى بن قاسم البجلى و غير ايشان
ص: 179
برخى سه كتاب از او ذكر كرده اند:
1. المناسك فى الحج
2. المسائل
3. كتاب فى الحلال و الحرام
و بعضى كتاب مسائل و فى الحلال و الحرام را يكى دانسته اند؛ و تعداد كتابهاى او را دو عدد ذكر كرده اند. تعدادى از محققان هر سه عنوان را يك كتاب دانسته و كلمۀ المناسك را تحريف شدۀ المسائل ذكر كرده اند. اكنون نسخه اى بجز كتاب المسائل در دسترس ما نيست.
1. رجال كشّى، ص 429.
2. رجال النجاشى، ص 251.
3. الفهرست طوسى، ص 87.
4. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 288.
5. تنقيح المقال، ج 2، ص 279.
6. جامع الرواة، ج 1، ص 561.
1. نسخۀ كتابخانه آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2038، بدون تاريخ.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7849، تاريخ استنساخ: 1308 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 677، تاريخ استنساخ: ماه صفر سال 686 ه. ق.
نسخۀ چاپ مؤسسة آل البيت، قم، 457 صفحه، قطع وزيرى كه در سال 1409 ه. ق. كنگرۀ جهانى امام رضا آن را به چاپ رساند و در تصحيح و تخريج و نگاشتن مستدرك مفصل و نيز فهارس فنى آن زحمات زيادى متقبل شد. كتاب مذكور داراى مقدمۀ مفصلى از سيد محمدرضا حسينى است.
ص: 180
سراسر زندگى اميرالمؤمنين عليه السّلام مملو از حوادث مهم، شگفت آور و آموزنده است. بخشى از آن در كنار پيامبر اكرم و در جهاد و غزوات متعدد با كفار سپرى شد. حضرت على در آن دوران بارها و بارها در كام اژدهاى مرگ فرو رفت و با مشكلات بسيار روبه رو شد. پس از سپرى شدن اين دوران، عصر سخت تر و شگفت انگيزتر زندگى اش پس از رسول اكرم و هنگام خانه نشينى اش فرا رسيد. به تعبير خود ايشان، خار در چشم و استخوان در گلو صبر كرد. بعدها كه حق به جايگاه خود برگشت و حكومت در دستهاى شايستۀ ايشان قرار گرفت، حوادثى تلخ اين شهد را به كام امت اسلامى شرنگ كرد و جنگهاى خونين و پى درپى، امت اسلام را در لهيب سوزان خود فرو برد. سهمگين ترين اين نبردها، نبرد صفين بود كه طىّ آن 25 هزار نفر از اصحاب اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند و 45 هزار نفر از ياران معاويه هلاك شدند.
گزارش دقيق حوادث آن دوران درسهايى ماندگار و ارزشمند براى هميشۀ تاريخ است. اين همان كارى است كه مؤلف گرانقدر وقعۀ صفين برعهده گرفته و با زيبايى هرچه تمامتر حوادث مهمّ آن رويداد بزرگ را برگزيده و گردآورده است.
كتاب مذكور بدون مقدمه آغاز مى شود و طى هشت فصل حوادث اين نبرد و مقدمات و مؤخّرات آن را به تصوير مى كشد. فهرست اجمالى اين هشت جزء به شرح زير است:
1. هجرت حضرت على به كوفه و رسيدگى به وضعيّت افرادى كه از همراهى او در جنگ جمل سرباز زده بودند و دعوت معاويه به بيعت.
2. نامه پراكنى معاويه و دعوت افراد به مخالفت با اميرالمؤمنين، دعوت امام از معاويه براى تسليم شدن در مقابل حق، اظهارنظر اصحاب اميرالمؤمنين در رابطه با برخورد با معاويه.
3. آغاز لشكركشى اميرالمؤمنين و دعوت از ساير شهرها براى همراهى و باز هم نامه نگارى
ص: 181
مولا على براى معاويه و اصحابش و دعوت آنها به حق و سرانجام صف آرائى دو لشكر و آغاز نبردهاى مقدماتى و جريان بستن آب به روى سپاه حضرت على عليه السّلام.
4. توصيف آرايش دو لشكر و برخى حوادث نبرد.
6، 5 و 7. نبردهاى برخى از افراد دو لشكر با يكديگر و مبارزۀ دسته جمعى و توصيف شهادت بعضى از ياران امير المؤمنين.
8. پايان غم انگيز و تأسف بار نبرد صفين و برافراشتن قرآنها بر نيزه و قضيۀ حكميت و فريب ابوموسى اشعرى توسط عمروعاص.
البته در برخى نسخ اين مطالب در 13 باب آورده شده است.
مؤلف گرانقدر با سليقه و دقت تحسين برانگيز خود از ميان حوادث مختلف جنگ، نكات برجسته و اساسى را برگزيده و آن را با مطالب متنوع جانبى همراه ساخته و مجموعۀ بسيار جالبى را فراهم آورده است.
وى در بيان مطالب، غالبا ترتيب تاريخى حوادث را رعايت كرده است. كتاب مذكور با هجرت اميرالمؤمنين از شهر مدينه به شهر كوفه - بعد از نبرد جمل - آغاز مى شود و پس از گزارشى از مقدمات نبرد صفين به توضيح حوادث آن مى پردازد و در پايان، نتايج تأسف برانگيز آن را بيان مى كند. در آخر كتاب چند جملۀ كوتاه نيز در رابطه با جنگ نهروان و تعداد شهداى لشكر اميرالمؤمنين در اين جنگ و شمار تلفات خوارج ذكر شده است.
در ابتداى كتاب، سندى بدين مضمون ذكر شده است:
اخبرنا شيخ الحافظ ابوالبركات عبد الوهاب بن المبارك ابن احمد بن الحسن الانماطى، قال:
اخبرنا الشيخ ابوالحسين المبارك بن عبد الجبار بن احمد الصيرفى...
كه با چهار واسطۀ ديگر به نصر بن مزاحم - مؤلف كتاب - مى رسد. معلوم مى شود راوى، كتاب مذكور را به صورت روايت از خود مؤلف شنيده است. آنگاه نصر بن مزاحم سند خود را به روايات ذكر مى كند. تمامى مطالب كتاب با سند كامل ذكر شده است. برخى از كسانى كه نصر بن مزاحم از آنها نقل كرده است عبارت اند از:
ص: 182
1. عمر بن سعد بن ابى الصيد اسدى
2. فيض بن محمد
3. ابو عبد الله سيف بن عمر
4. محمّد بن عبيد الله قرشى
5. عبد الله بن كردم بن مرثد
6. صالح بن صدقه
7. عطية بن غنى
8. سعيد بن حكيم عيسى
9. يحيى بن سلمة بن كهيل
10. عمرو بن ثابت
11. عمر بن شمر
12. نمير بن وعله
و بسيارى ديگر.
سند كتاب در ابتداى هر جزء و نيز در پايان برخى اجزاء تكرار شده است.
اين كتاب داراى ويژگيهاى متعددى است كه آن را در زمرۀ برجسته ترين كتابهاى تاريخى قرار مى دهد. به برخى از اين ويژگيها اشاره مى كنيم:
حوادث در گذر تاريخ با شايعات و تحريفات و دروغها آميخته مى شوند و هر چه از عصر وقوع آنها دورتر مى شويم، مطالب و نوشته ها كمتر قابل اعتماد خواهند بود. در رابطه با حوادث بسيار مهم دوران حكومت علوى عليه السّلام و بويژه جنگ صفين قديمى ترين تأليف از آن ابو مخنف لوط بن يحيى آزدى است. ولى ظاهرا اين كتاب بجز گزارشهايى از آن كه در كتب متأخر آمده است، اكنون در دسترس ما نيست. دومين تأليف در اين رابطه كتاب مورد بحث ماست كه مؤلف آن متوفاى 312 ه. ق. و در زمرۀ استادان طبرى، مورّخ معروف و هم رتبۀ واقدى، مورّخ معروف ديگر است.
البته واقدى نيز به طور جسته گريخته به شرح اين واقعه پرداخته است ولى دربارۀ آن به تأليف
ص: 183
كتاب خاصى دست نزده است.
مؤلف كتاب از مورخان و محدثان برجستۀ اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجرى به شمار مى رود. او داراى عمرى طولانى و تأليفات بسيار بوده، نزد علماى شيعه و اهل سنت مورد اعتماد و مشهور به فضل و راستگويى است.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه از كتاب وى نقل مى كند و مى نويسد:
و ما اكنون آنچه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين نقل كرده است. ذكر مى كنيم زيرا او فردى ثقه و مورد اطمينان و صحيح النقل است كه از هر گونه هوا و هوس و شك و شبهه اى پيراسته است و از بزرگان اصحاب حديث به شمار مى رود(1). و علماى شيعه هم او را مورد اطمينان دانسته و از او روايت كرده اند چنانكه در شرح حال او خواهم آورد.
اگرچه اين كتاب بيان تاريخ كوتاه يك جنگ است ولى هنگام مراجعه به آن، مجموعه اى متنوع از معارف والاى اسلامى را مشاهده مى كنيم. با توجه به ذكر خطبه هاى اميرالمؤمنين و سخنان كوتاه و احاديث قصار آن حضرت و نيز تبيين سيرۀ عملى او، مجموعۀ متنوعى گرد آمده است كه به برخى از مطالب آن اشاره مى شود:
احكام فقهى: احكام فقهى كه از عمل و يا سخن امام استفاده مى شود، نظير قصر نماز براى كسانى كه قصد سفر دارند و اتمام آن براى اشخاصى كه به قصد مشايعت خارج شده اند در بيان امام در لشكرگاه نخيله، بيان كيفيت وضوى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در شهر مدائن، نهى از قتل اسيران جنگى در جريان به اسارت درآوردن اصبغ بن ضرار در صفين، و امثال آن.
شيوۀ حكومت و ولايت: در سراسر كتاب نمونه هايى از برخورد اميرالمؤمنين با مردم به عنوان بهترين الگوى حكومتى براى واليان و حاكمان ارائه شده است؛ به عنوان مثال: عفو جنگجويان جمل از سوى امام و برحذر داشتن اصحابش از انتقام گيرى و اسراف در قتل در پاسخ فرماندۀ شرطه و رئيس پليس حكومت او كه تقاضاى كشتار آنان را داشت.
و يا معرفى كردن تنها شيوۀ حكومت پايدار در سخن گفتن با نرسا - نمايندۀ ايرانيان - و يا برخورد شگفت آور او با مردم انبار و بازداشتن آنها از ذلت در برابر والى و نيز نهى لشكر از دست درازى به اموال مردم.
ص: 184
معرفى چهره هاى نيك و بد: در كتاب مذكور چهره هاى برجسته و صالحى كه مى توانند الگوهاى شايسته اى باشند معرفى شده اند، همانند مالك اشتر، عمارياسر، عدى بن حاتم، حجر بن عدى، و بسيارى ديگر و نيز چهره هاى كريه و ناشايستى همچون معاويه، عمرو عاص، ابوموسى اشعرى، اشعث بن قيس، نيز در لابه لاى صفحات كتاب شناسانده و معرفى شده اند و در اين موارد مطالب بسيار آموزنده، شگفت آور و تأسف برانگيزى وجود دارد.
مطالب عقيدتى: در اين مجموعه مطالب عقيدتى بسيارى نظير صفات خدا در خطبه هاى اميرالمؤمنين، و نيز معجزات و كرامات و اخبار غيبى از آن حضرت نقل شده است.
از موارد ديگر مى توان به موضع گيرى افراد و اقوام در اين جريانها و نيز مسائل اخلاقى و تربيتى و برخى مسائل تاريخى كه از سوى مولاى موحدان عنوان شده و نيز اشعار و رجزهاى بسيارى - كه نمونه هاى زيباى هنر شعر آن دوران است - اشاره كرد.
ابوالفضل، نصر بن سيار منقرى از اصحاب حضرت باقر يا جوادالائمه عليهم السّلام است. وى در كوفه به دنيا آمد، و مدتى در بغداد سكونت داشت. كتابهاى بسيارى نگاشت و از استادان مختلفى روايت كرد. او افزون بر كارهاى علمى در بازار به تجارت عطر مشغول بود.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «ابومفضل نصر بن مزاحم منقرى عطار اهل كوفه، راست رفتار و نيك كردار است ولى از ضعفا روايت مى كند و كتابهاى نيكويى دارد...» آنگاه سندهاى خود را به كتب او ذكر مى كند.
شيخ طوسى در كتاب رجال او را از اصحاب امام باقر مى شمارد و در الفهرست سند خود را به كتب او بيان مى كند.
آيت الله خوئى بر اين نكته كه وى از اصحاب امام باقر باشد، خرده گرفته است و مى نويسد:
گمان مى كنم شيخ طوسى روايت نصر بن مزاحم از ابى جعفر عليه السّلام را ديده است و گمان كرده مراد امام باقر است در حالى كه اين از نظر تاريخى صحيح نيست؛ پس بايد مراد امام جواد باشد.
علامه مامقانى در هنگام شرح حال او در پاسخ اين اشكال كه وى از ضعفا روايت مى كند، مى گويد:
او از راويان عادل و ثقه نيز روايت كرده است و روايت از ضعفا در برخى از موارد ضررى به شخصيت وى نمى زند زيرا در غير اصحاب اجماع نيز اين مسئله وجود دارد. پس نمى تواند
ص: 185
موجب قدحى در شخصيت وى باشد.
برخى از رجال شناسان اهل سنت او را ستوده و توثيق كرده اند ولى گروهى ديگر به جرم تشيع و ولايت اميرالمؤمنين، او را نكوهيده اند. وى بنا به نقل خطيب در تاريخ بغداد در سال 212 ه. ق.) در شهر بغداد از دنيا رفته است.
وى تأليفات بسيارى داشته است ولى ظاهرا بجز همين كتاب مورد بحث، كتاب ديگرى به دست ما نرسيده است. اسامى برخى از كتبى كه در شرح حال وى ذكر كرده اند عبارت اند از:
1. الجمل
2. وقعۀ صفين (كتاب مورد بحث)
3. مقتل الحسين
4. عين الوردة
5. اخبار المختار
6. المناقب
7. النهروان
8. الغارات
9. اخبار محمد بن ابراهيم و ابى السرايا
10. مقتل حجر بن عدى
1. الفهرست، ص 171.
2. رجال النجاشى، ص 427.
3. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 143.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 269.
5. تاريخ بغداد، ج 13، ص 283.
6. رجال الطوسى، ص 139.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 918، تاريخ استنساخ: 1280، 141 صفحه.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 4214، تاريخ استنساخ: 1286 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ مطبعۀ المدنى، قاهره، مصر، 1365 ه. ق.، با تحقيق مفصل عبد السلام محمد
ص: 186
هارون، قطع وزيرى، 690 صفحه. همراه با فهارس فنى كه در قم توسط مكتب بصيرتى و نيز مكتبة آيت الله المرعشى النجفى تجديد چاپ شده است.
2. چاپ سنگى، تهران، 305 صفحه، در سال 1300 ه. ق. با نام صفين منتشر شده است. اين كتاب چند بار به فارسى ترجمه شده كه به 3 ترجمۀ آن اشاره مى شود:
1. ترجمۀ اين كتاب تحت عنوان سندس و استبرق توسط شيخ محمد مهدى مسجدشاهى در اصفهان در سال 1345 ه. ق. با چاپ سنگى در 218 صفحه به چاپ رسيده است.
2. ترجمۀ ديگر اين كتاب را كريم زمانى در تهران توسط انتشارات مؤسسۀ فرهنگى رسا، مشتمل بر 217 صفحه در سال 1364 ش. به چاپ رسانده است.
3. ترجمۀ اين كتاب با نام پيكار صفين توسط پرويز اتابكى در سال 1366 ه. ش. به چاپ رسيد و چاپ دوم با اضافات در سال 1370 در تهران توسط مؤسسۀ انتشارات، و آموزش انقلاب اسلامى در 842 صفحه منتشر شد.
ص: 187
اين كتاب حاوى دويست و نود روايت از پيامبر اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در موضوعات اخلاقى و اعتقادى است. موضوعات اخلاقى بيشتر در ابتدا و موضوعات اعتقادى در آخر كتاب آمده است. عنوان بابهاى كتاب عبارت اند از:
1. باب سكوت و پرهيز از سخنان بيهوده و سخن چينى
2. ادب و واداشتن به نيكى
3. حسن خلق و رفق و غضب
4. باب معروف و منكر
5. نيكى به پدر و مادر و خويشان
6. حق همسايه
7. حق بردگان
8. دنيا و دنياطلبى
9. فرشتگان نگهبان انسان
10. تواضع و تكبر
11. باب ريا، نفاق، عجب، تكبر
12. توبه و استغفار
13. گريه از خوف خدا
14. ياد مرگ و قبر
15. آنچه كافر هنگام مرگ مى بيند
16. سؤال و عذاب قبر، و برزخ
17. برانگيخته شدن و حسابرسى و ايستادن در محضر عدل الهى و صراط
18. شفاعت
19. بهشت و دوزخ
20. امر به معروف و نهى از منكر
كتاب مذكور با خطبه اى كوتاه در ستايش خدا و درود بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و آل او آغاز، و سپس روايات آن طى بيست باب ذكر شده است. البته در ذكر بابها شيوۀ خاص و نظم ويژه اى در نظر گرفته نشده است. در پايان كتاب هم جمله اى كه بيانگر اتمام آن باشد نيامده است. ازاين رو
ص: 188
احتمال فزونى مطالب كتاب از آنچه در دست ماست وجود دارد. مجموع روايات نسخۀ حاضر 290 روايت است.
تمامى روايات كتاب به صورت مسند نقل شده است و در سند اولين حديث آمده است:
حدثنا ابوالحسن على بن حاتم بن ابى حاتم. قال: اخبرنا الحسين بن سعيد بن حمّاد (نسخۀ بدل:
عن حمّاد)، عن الحسين بن المختار، قال: حدثنى بعض اصحابنا، عن ابى جعفر عليه السّلام...
اگرچه در سند موجود در ابتداى كتاب برخى مناقشه كرده و گفته اند: يك واسطه ميان على بن حاتم و حسين بن سعيد بوده كه در سند كتاب نيامده است ولى از آنچه در بخش اهميت كتاب خواهيم گفت روشن مى شود كه اين نكته ضررى به صحت و مورد اعتماد بودن آن وارد نمى سازد.
اكثر روايات از امام باقر و امام صادق است ولى روايات اندكى هم از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام سجاد و امام كاظم عليهم السّلام نقل شده است و گاه نيز با عنوان «عن بعض الفقهاء» رواياتى ذكر شده است.
در مقدمۀ كتاب راجع به اصول چهارصدگانۀ اوّليه توضيحاتى داده شد. اين كتاب يكى از اصول چهارصدگانۀ اوليه است. آنچه به اين كتاب اهميت ويژه اى مى بخشد، نگارش آن به دست كسى است كه خود معصومين عليهم السّلام را زيارت كرده و از آنان مستقيما روايت نقل كرده است.
ازاين رو بزرگان علم حديث بر آن اعتماد بسيار كرده و آن را منبع و مصدر آثار خود قرار داده اند:
برقى در المحاسن و كلينى در الكافى روايات آن را نقل كرده اند و شيخ صدوق آن را حجّت بين خود و خدا مى داند. وى در ابتداى كتاب من لا يحضره الفقيه مى نگارد:
من قصد كرده ام، رواياتى را ذكر كنم كه به آن فتوا مى دهم و به صحت آن حكم مى كنم و معتقدم كه آنها حجّت بين من و پروردگارم مى باشد و همۀ آنها از كتب مشهور كه مورد اعتمادند و به آنها رجوع مى شود، استخراج شده اند؛ مانند كتاب... و كتابهاى حسين بن سعيد اهوازى.
علامه مجلسى در مقدمۀ بحارالانوار، اين كتاب را يكى از منابع و مصادر اثر خود ذكر كرده و مؤلف را با عنوان «عمدة المحدثين، الشيخ الثقه» مى ستايد و مى گويد: «انتساب كتاب زهد به او معلوم است.»(1)
ص: 189
محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى نيز در هنگام معرفى مصادر كتاب وسائل الشيعه به عنوان كتابهايى كه مورد اعتمادند و قرائن بر ثبوت و استناد آن به مؤلفانش قطعى است از اين كتاب نام مى برد و مى گويد: «كتاب زهد از آن شيخ ثقۀ جليل حسين بن سعيد اهوازى به روايت شيخ صدوق و ثقۀ على بن حاتم.»(1)
ابومحمد حسين بن سعيد بن حماد بن مهران اهوازى در كوفه، شهر شيعيان اميرالمؤمنين و مركز علوم اسلامى، در خاندانى از وابستگان به امام سجاد به دنيا آمد. وى توفيق تشرّف به محضر امام رضا، امام جواد، امام هادى عليهم السّلام و روايت از آنها را يافت و عدۀ بسيارى را نيز به محضر آنان هدايت كرد. به طورى كه كشّى مى نويسد:
حسين بن سعيد، اسحاق بن ابراهيم الحصنينى و على بن ربّان و عبد الله بن محمد الحصنينى و ديگران را به امامت و ولايت امام رضا رهنمون ساخت و به دست آنها خدمات بسيار و كتب زيادى نگاشته شد(2).
اگرچه آيت الله خوئى در كتاب معجم رجال الحديث و نيز علامه تسترى در قاموس الرجال اين جريان را مربوط به برادرش حسن بن سعيد مى دانند(3).
وى مدتى نيز براى تبليغ اسلام و نشر معارف اهل بيت به شهر اهواز مسافرت كرد و در آن شهر سكونت گزيد و بدين جهت به اهوازى مشهور شد. مؤلف پس از مدتى سكونت در شهر اهواز به شهر قم هجرت كرد. وى برادرى همگام و همفكر به نام حسن داشت كه در تحصيل علوم و نيز تأليف كتب همراهى اش مى كرد؛ به طورى كه دانشمندان علم رجال گفته اند حسين و حسن در تمامى اسانيد و مشايخ روايت مشتركند مگر در روايتهاى دو نفر: زرعة بن محمّد و فضالة بن ايوب، كه تنها حسن از اين دو روايت كرده است، و حسين به واسطۀ حسن از آن دو روايت مى كند(4).
حسين بن سعيد با كمك برادرش - حسن - كتب ارزشمند بسيارى تأليف كرده است كه برخى تعدد آنها را 30 عدد ذكر كرده اند(5). بعضى اين كتابها را تأليف حسين دانسته اند كه حسن
ص: 190
تنها آنها را روايت كرده است. اسامى برخى از آنها چنين است:
1. الزهد (كتاب مورد بحث)؛ 2. المؤمن(1)؛ 3. الزكاة؛ 4. الحج؛ 5. المناقب؛ 6. الملاحم؛ 7. المثالب؛ 8. تفسير القرآن؛ 9. كتاب الدعا؛ 10. الرد على الغلاة
حسين بن سعيد از سه امام بزرگوار: امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السّلام و نيز از افراد ذيل روايت كرده است:
1. عثمان بن عيسى
2. فضالة بن ايوب.
3. جميل بن دراج
4. ابو على بن راشد
5. محمّد بن الفضيل
6. نضر بن سويد
7. صفوان بن يحيى
8. برادرش حسن بن سعيد
9. حسن بن على بن فضال
و بسيارى ديگر.
تعداد بسيارى از بزرگان از حسين بن سعيد روايت كرده اند كه نام برخى از آنها عبارت است از:
1. احمدون اربعه، يعنى: احمد الاشعرى، احمد البرقى، احمد القرشى البردعى، و احمد الدينورى
2. حسين بن الحسن بن ابان
3. ابراهيم بن هاشم
4. بكر بن صالح
5. على بن مهزيار
6. محمّد بن على بن محبوب
7. محمّد بن عيسى العبيدى
شيخ طوسى، ضمن توثيق وى، نام سى كتاب او را مى نگارد و چندين سند خود را به اين كتابها ذكر مى كند(2).
و نجاشى، ضمن بيان كتب او مى نويسد: «اين كتب را گروهى از طرق مختلفه و كثيره براى ما نقل كرده اند.» آنگاه به طور مفصل سندهاى خود را به آثار او نقل مى كند(3).
آيت الله خوئى ضمن نقل توثيق و جريان زندگى و نام كتابهاى او و سند آنها مى نويسد:
«در كتب اربعه، در سند پنج هزار و بيست و شش روايت نام حسين بن سعيد آمده است.»(4) و ابن نديم در فهرست خود اين دو برادر - حسن و حسين - را چنين معرفى كرده است:
ص: 191
گسترده ترين افراد عصر خويش در فقه و روايات و مناقب و ساير علوم شيعى بودند(1).
حسين بن سعيد در آخر عمر سفرى به قم كرد و به منزل حسن بن ابان وارد شد و در همين سفر عمر او به پايان آمد و رخت به سراى باقى كشيد و در شهر قم دفن شد(2).
1. رجال النجاشى، ص 58.
2. الفهرست طوسى، ص 83.
3. الفهرست ابن النديم، ص 277.
4. معجم رجال الحديث، ج 5، ص 243 تا 265 و ج 4، ص 342.
5. قاموس الرجال، ج 3، ص 252 و 457.
6. جامع الرواة، ج 1، ص 203 و 241.
از اين كتاب نسخه هاى خطى بسيارى موجود است كه نشانگر اهتمام علما به نقل و استنساخ آن است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 752، تاريخ استنساخ:
1289 ه. ق. همراه با برخى كتب خطى ديگر.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، قم، شمارۀ 990، تاريخ استنساخ ندارد.
1. نسخۀ تحقيق، تخريج و تصحيح شدۀ ميرزا غلامرضا عرفانيان كه در تهران، در سال 1361 مشتمل بر 107 صفحه در قطع وزيرى توسط فردى به نام حسينيان به چاپ رسيده و با نسخه هاى متعدد خطى مقابله شده و روايات آن از ساير جوامع روائى نيز استخراج و آدرس داده شده است. در پايان كتاب نيز فهرست مطالب و اعلام ذكر شده است.
2. نسخۀ چاپ مطبعۀ علميه، قم، با تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان و مقدمۀ مفصّل او در قطع وزيرى مشتمل بر 126 صفحه در تاريخ 1399 ه. ق. به چاپ رسيده است.
ص: 192
المؤمن حسين بن سعيد اهوازى(1)
رعايت حقوق برادران دينى و ايمانى از جمله وظايف دينى است كه در اسلام براى هر مسلمانى مقرر شده است. در اين رابطه كتابهاى بسيارى تأليف شده كه از جملۀ اين كتب، كتاب مورد بحث ماست كه ضمن پرداختن به فضيلت و عظمت مؤمن و ابتلاء و مشكلات و مصيبتهاى او، به طور مفصّل به حقوق مؤمنان بر يكديگر پرداخته و آن را طى هشت باب به شرح زير ذكر كرده است:
1. گرفتارى و امتحانات شديد مؤمن
2. پاداشها و كرامتهاى مؤمن
3. اخوت و برادرى بين مؤمنان
4. حق مؤمن بر برادر مؤمن
5. پاداش برآوردن نياز مؤمن
6. ديدار مؤمن و عيادت او
7. پاداش اطعام و آب دادن و لباس پوشاندن به مؤمن
8. حرمتهاى مؤمن
اولين روايت اين مجموعه از امام باقر است كه مى فرمايد: «فى قضاء الله عزّ و جلّ كلّ خير للمؤمن».
و آخرين روايت مضمره اى از: ابراهيم بن جميل كوفى از اصحاب امام باقر و امام صادق است كه مى گويد: «از او شنيدم كه گفت: خداى را در زمين حرمتهايى است: حرمت كتاب خدا، حرمت رسول خدا، حرمت اهل بيت، حرمت كعبه و حرمت مسلمان.» (و حرمت مسلمان و حرمت مسلمان، نسخۀ بدل).
ص: 193
در اين كتاب دويست و يك روايت با نظم خاصى طىّ هشت فصل آورده شده است. فصلها با ترتيب منطقى كنار همديگر قرار گرفته اند. ابتدا عظمت مؤمن و گرفتاريهاى او بيان شده و سپس حقوق كلى مؤمنان بر يكديگر و پس از آن عناوين خاصى از حقوق مؤمنان بر يكديگر ذكر شده است.
روايات اين كتاب داراى سند كامل و بسيار عالى است، چرا كه معمولا ارزش سند به اندك بودن واسطه هاى آن است و در اين كتاب مؤلف گاه به صورت مستقيم و بدون سند از معصوم نقل كرده و گاهى تنها نام يك راوى را آورده است، نظير: «عن زرارة يا عن معلّى بن خنيس يا عن سدير يا عن مالك الجهنى يا از كتاب حسين سعيد اهوازى، كتاب المؤمن با يك واسطه.»
در اين كتاب رواياتى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام سجاد و امام كاظم عليهم السّلام نقل شده و اكثر روايات آن از امام باقر و امام صادق - بويژه امام صادق - است.
كتاب مذكور از جمله اصول چهارصدگانۀ اوليّه است كه در مقدمۀ كتاب معرفى شد؛ همچنين از جمله كتبى است كه حسن بن سعيد و حسين بن سعيد با همكارى يكديگر نوشته اند و در كتب مختلف رجالى و روائى به آن تصريح شده و سندهاى بسيار مفصّل و متعددى به آن ذكر شده است. اعتماد مؤلفان و محدثان بزرگ به كتابهاى حسين بن سعيد را قبلا در توصيف كتاب الزهد ذكر كرديم.
محدّث نورى در خاتمۀ مستدرك، ضمن معرفى اين كتاب به عنوان يكى از منابع كتاب مستدرك الوسائل دربارۀ آن مى نويسد:
كتاب المؤمن يا كتاب ابتلاء از فرد مورد اطمينان و بزرگوار حسين بن سعيد اهوازى است.
جلالت و عظمت مؤلف و بيان وضعيت او نيازى به گفتار ندارد و كتاب او از جمله كتابهاى سى گانه است كه در اعتماد و اعتبار به آنها مثل زده مى شود. نجاشى از اين كتاب به عنوان حقوق المؤمنين و فضلهم و شيخ طوسى به عنوان كتاب المؤمن از آن ياد كرده است. اسانيد اين كتاب آن قدر زياد است كه نيازى به تزكيه و تصحيح ندارد و اين كتاب را شيخ جليل القدر
ص: 194
ابوغالب زرارى در رساله اش ذكر كرده است(1).
نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 4067، تاريخ استنساخ:
1276 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ مدرسه الامام المهدى، قم المقدسه، 1404 ه. ق. كه همراه با كتاب التمحيص اسكافى در صفحۀ 80 و كتاب المؤمن در 80 صفحه در قطع وزيرى به چاپ رسيده و روايات شمارش و از كتب ديگر استخراج شده است. نمونه اى از نسخۀ خطى كه براساس آن چاپ شده در ابتداى كتاب آمده است ولى هيچ اطلاعاتى از نسخه يا نسخه هاى مطابقت شده ذكر نشده است.
2. نسخۀ چاپ دارالمرتضى، بيروت، لبنان، در سال 1411 ه. ق. در 80 صفحه و قطع وزيرى - ظاهرا همان نسخۀ فوق است كه در بيروت افست شده است - به صورت مستقل (مجزاى از كتاب التمحيص) به چاپ رسيده است.
ص: 195
كتبى كه در گردآورى احاديث نگاشته شده اند در يك تقسيم بندى كلى به دو گروه تقسيم مى شود:
گروه اول: كتابهايى كه بدون هيچ تنظيم و ترتيبى روايات را با موضوعات مختلف و پراكنده در كنار هم آورده اند، نظير امالى و اصول و بسيارى از كتب ديگر كه در اين كتاب معرفى شده اند.
گروه دوم: كتب حديثى كه احاديث را براساس موضوعات خاص منظم و مرتب كرده و دربارۀ يك يا چند موضوع خاص روايات را گرد آورده است.
در گروه دوم برخى از كتابها در تمامى موضوعات كه ذهن و قلم آنها يارى مى كرده است در روايات جست وجو كرده و موسوعه و مجموعۀ گرانبهايى در گسترۀ گستردۀ معارف اسلامى فراهم آورده اند. و بدين گونه با همت و تلاش آنان دايرة المعارفهاى ارزشمند حديثى آفريده شده اند.
كتاب مذكور يكى از دايرة المعارفهايى است كه متأسفانه به طور كامل به دست ما نرسيده است ولى همين مقدار هم ميدان بسيار وسيعى از معارف متنوع اسلامى است. كتاب محاسن موجود مشتمل بر كتب زير است:
1. كتاب الاشكال و القرائن، در 11 باب و 51 روايت
2. كتاب ثواب الاعمال، در 123 باب و 152 روايت
3. كتاب عقاب الاعمال، در 70 باب و 143 روايت
4. الصفوة و النور و الرحمة، در 43 باب و 201 روايت
5. كتاب مصابيح الظلم، در 47 باب و 467 روايت
6. كتاب العلل، در 1 باب و 130 روايت
7. كتاب السفر، در 39 باب و 160 روايت
ص: 196
8. كتاب المأكل، در 136 باب و 981 روايت
9. كتاب الماء، در 20 باب و 114 روايت
10. كتاب المنافع، در 6 باب و 33 روايت
11. كتاب المرافق، در 16 باب و 174 روايت
البته اين شمارش براساس نسخۀ تصحيح شدۀ آقاى محدّث ارموى است كه با نسخۀ مصحح، آقاى سيد مهدى رجائى، تفاوتهايى در تعداد احاديث دارد. به عنوان مثال، در نسخۀ آقاى رجائى تعداد احاديث كتاب المأكل 1011 روايت، كتاب مرافق 178 روايت، و كتاب السفر 163 روايت است. البته براساس گزارش نجاشى و شيخ طوسى المحاسن شامل 123 كتاب بوده كه تنها 11 كتاب آن به دست ما رسيده است. عنوان برخى از كتابهاى مفقود شده به شرح زير است:
1. الاجناس و الحيوان
2. احاديث الجن و ابليس
3. الاحتجاج
4. احكام الانبياء و الرسل
5. الاركان
6. الامتحان
7. انساب الامم
8. التأويل
9. التبيان
10. التفسير
تنظيم دقيق و تبويب بسيار مناسب اين كتاب يكى از ويژگيهاى ارزشمند آن است كه دسترسى به روايات را آسان كرده و موضوعات بسيار متنوعى را در ذهن و دل انسان زنده مى كند، به گونه اى كه برخى از بزرگان محدثان با پيروى از عناوين آن، به تأليف كتب ارزشمندى دست زده اند، چنانكه دربارۀ شيخ صدوق نقل شده است كه وى با پيروى از عناوين كتاب المحاسن، كتب ذى قيمت خود را تأليف كرده است.
از ويژگيهاى ديگر اين مجموعه كه بسيار ارزشمند است مسند بودن تمام روايات آن است.
برقى در اين كتاب از افراد و مشايخ بسيارى نقل مى كند كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش محمّد بن خالد البرقى
2. يعقوب بن يزيد
3. حسن بن محبوب
4. نضر بن سويد
ص: 197
5. قاسم بن يحيى
6. حسن بن ظريف
7. حسن بن على يقطينى
8. محمّد بن سنان
9. اسماعيل بن مهران
10. اسحاق بن عمار
11. عثمان بن عيسى
12. على بن فضال
گاهى هم رواياتى به صورت مرفوعه از معصومين نقل كرده است و گاه نيز از افراد نامشخص با عباراتى همچون «عمّن ذكره»، «عن بعض اصحابنا»، روايت كرده، ولى از هرگونه توضيح خوددارى كرده است.
علامه مجلسى مى نويسد: «كتاب محاسن برقى از اصول معتبره است كه كلينى و همۀ مؤلفان پس از او از اين كتاب بهره برده و روايت نقل كرده اند.»(1)
با توجه به روايات بسيارى كه كلينى در كتاب كافى از محاسن برقى نقل كرده است، مى توان اين كتاب را يكى از مصادر مهم كتاب ارزشمند كافى دانست. همان گونه كه شيخ طوسى و شيخ صدوق نيز از اين كتاب روايت نقل كرده اند. بنابراين، تمام كتب اربعۀ شيعه و مؤلفان ارجمند آن وام دار اين محدث گرانقدر، و تأليف ارزشمند او هستند. و نيز صاحبان كتب اربعۀ بعدى نهايت اعتماد را بر اين كتاب داشته و به نقل روايات آن پرداخته اند.
مرحوم علامه مجلسى، اكثريت قريب به اتفاق روايات محاسن را در كتاب بحارالانوار آورده و شيخ حرّ عاملى به هنگام شمردن كتابهايى كه در تأليف كتاب وسائل الشيعه به آنها اعتماد كرده است از محاسن اين گونه ياد مى كند: «كتاب محاسن تأليف استاد ثقۀ بزرگوار احمد بن ابى عبد الله محمّد بن خالد البرقى...»(2)
و محدث نورى مؤلف آخرين مجموعه از كتب اربعۀ دوم مى گويد:
احمد بن محمد برقى را نجاشى و شيخ توثيق كرده اند و او از بزرگان راويان ماست و از جامع بزرگ او، يعنى محاسن، همۀ كسانى كه پس از او تصنيف كرده اند نقل كرده اند و بلكه عناوين كتب را از او فرا گرفته اند(3).
ابو جعفر، احمد بن ابى عبد الله محمّد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمّد بن على برقى كوفى
ص: 198
از دانشمندان و راويان بزرگ شيعه است. او در خاندانى اصيل و مشهور به تشيع زاده شده است.
والى كوفه - يوسف بن عمر - پس از شهادت زيد بن على بن الحسين دست به كشتار بزرگان شيعه زد و جدّ اعلاى مؤلف، يعنى محمّد بن على برقى، پس از مدتى حبس، به دست يوسف بن عمر به شهادت رسيد. پس از شهادت او فرزندش عبدالرحمن به همراهى خالد كه هنوز در سنين كودكى بود از عراق، فرار و به قم هجرت كردند و در روستايى به نام برقه رود سكنى گزيدند. در اين خانواده بزرگانى از اهل دانش و حديث وجود داشته اند كه از آن جمله اند:
محمد بن خالد (پدر مؤلف)، ابو على الحسن و ابوالقاسم، الفضل (دو عموى مؤلف) و نيز خود مؤلف و نوه اش احمد بن عبد الله بن احمد و نوۀ عمويش على بن العلاء بن الفضل بن خالد.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او اصالتا اهل كوفه است.» آنگاه سرنوشت هجرت جدّ او به قم را نقل مى كند و سپس مى گويد: «او ثقه است ولى از ضعفا روايت كرد و بر روايتهاى مرسل اعتماد كرده است. وى كتابهايى تأليف كرده است از جمله كتاب محاسن.» آنگاه به شمارش كتابهاى او مى پردازد و در پايان سند خود را به تمامى كتابهاى او اين گونه بيان مى كند: «اخبرنا بجميع كتبه الحسين بن ابى عبيد الله، عن احمد بن محمد أبو غالب الزرارى، عن على بن الحسين السعدآبادى، عنه.»
شيخ طوسى در فهرست دربارۀ او چنين مى نويسد: «او خود ثقه و مورد اطمينان است ولى بسيار از افراد غيرقابل اعتماد نقل كرده و بر روايتهاى مرسل اعتماد كرده است.» آنگاه نام كتابهاى او و سندهاى مختلف خود به كتب او را ذكر مى كند.
علامه حلّى در كتاب رجال خود مى گويد:
ابن غضائرى گفته است: قمى ها (دانشمندان و محدثان قم) بر او ايراد و اشكال كرده اند ولى طعن و اشكالى بر وى نيست، بلكه بر كسانى است كه برقى از آنها روايت مى كند. زيرا برقى (براساس تفكر اهل روايت) از هر كسى روايت مى نمود و اهميتى به «مروى عنه» نمى داد و احمد بن عيسى او را از شهر قم اخراج كرد. وى پس از مدتى او را به اين شهر دعوت نمود و از او معذرت خواهى كرد و چون از دنيا رفت در تشييع جنازۀ وى سر و پاى برهنه حاضر شد تا آن اتهام را از وى بزدايد(1).
وى در علوم مختلف داراى مهارت و تخصص ويژه اى بود؛ محدث و راويى مشهور، اديبى برجسته و معروف، و مورخى دانشمند بود، چنانكه مسعودى در مقدمۀ كتاب مروج الذهب وى را از مورخان مى داند و علامه سيد حسن صدر دو تن از برجسته ترين عالمان صرف و نحو را
ص: 199
شاگرد وى مى شمارد.
سال ولادت و نيز مدت عمر او از ديد محققان و رجال شناسان پنهان مانده است ولى سال وفات او را با اختلاف شش سال چنين ذكر كرده اند:
نجاشى مى گويد: احمد بن حسين در تاريخش سال وفات احمد بن ابى عبد الله برقى را سال 274 نقل كرده است و على بن محمّد ماجيلويه گفته است: او در سال 280 وفات يافته است.
و با توجه به اينكه شيخ طوسى او را از اصحاب امام جواد شمرده و با در نظر گرفتن اين مهم كه شهادت امام جواد در سال 220 ه. ق. اتفاق افتاده است مى توان گفت كه وى در زمان شهادت امام جواد حداقل بيست سال داشته است. بنابراين، بايد متولد اواخر قرن دوم هجرى باشد و باتوجه به سكونت وى در شهر قم و وفات او در اين شهر بايد محل دفن او نيز در همين شهر باشد ولى الان از قبر او اثرى باقى نيست.
شايان ذكر است كه به هنگام وفات و تشييع جنازۀ وى حتى برخى از علما (احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى) كه نسبت به او خوش بين نبوده اند به اشتباه خود پى برده و به عنوان عذرخواهى، با سر و پاى برهنه در تشييع وى حاضر شدند.
اين مؤلف گرانقدر نزد بسيارى از علما شاگردى كرده و از تعداد بسيارى نيز روايت نقل كرده است؛ از جمله برجسته ترين آنها پدر بزرگوارش محمّد بن خالد است. برخى ديگر از استادان و مشايخ روائى او عبارت اند از:
1. يعقوب بن زيد
2. عثمان بن عيسى
3. عبد الرحمن ابن ابى نجران
4. حسن بن على بن فضال
5. حسن بن على بن يقطين
6. حسن بن محبوب
7. عبدالعظيم بن عبد الله الحسنى
8. على بن اسباط
9. علاء بن رزين
از جمله شاگردان وى در علوم ادبى ابوالحسين احمد بن فارس - لغوى مشهور و - مؤلف كتاب مجمل اللغة و ابوالفضل عباس بن محمّد نحوى معروف هستند. در علوم حديث افراد ذيل از وى روايت كرده اند:
1. محمّد بن جعفر بن بطة
2. على بن ابراهيم
3. على بن الحسين السعدآبادى
4. احمد بن عبد الله نوۀ دخترى او
ص: 200
5. سعد بن عبد الله
6. محمّد بن الحسن الصفّار
7. عبد الله بن جعفر الحميرى
8. سهل بن زياد
9. على بن الحسين المؤدب
10. على بن محمّد بندار و بسيارى ديگر.
موسوعۀ بزرگ المحاسن مهمترين تأليف برقى است؛ ولى بجز اين موسوعۀ صد جلدى، كتابهاى ديگرى را به وى نسبت داده اند، از جمله:
1. الاحتجاج
2. السفر
3. البلدان
4. اختلاف الحديث
5. العيافة و القيافة
البته ممكن است اين كتب نيز جزء كتابهاى موسوعۀ صد جلدى المحاسن باشند كه متأسفانه حتى اسامى كامل آنها به دست ما نرسيده است.
1. الفهرست، ص 20.
2. رجال النجاشى، ص 76.
3. اعيان الشيعه، ج 3، ص 105.
4. روضات الجنات، ج 1، ص 44.
5. ريحانة الادب، ج 1، ص 250.
6. جامع الرواة، ج 1، ص 63.
7. تنقيح المقال، ج 1، ص 82.
8. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.
9. قاموس الرجال، ج 1، ص 590.
10. رجال العلامه حلّى، ص 14.
11. معالم العلما، ص 11.
اگرچه كتاب محاسن به طور كامل به دست ما نرسيده ولى يازده كتاب آن كه تا امروز بارها چاپ و عرضه شده است داراى نسخ خطى متعددى است؛ از آن جمله:
ص: 201
1. چند نسخۀ خطى در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شماره هاى 7399، 3473 و 1877 كه در برخى از آنها خط علامه مجلسى و آثار تملّك ايشان موجود است.
2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، در سال 1090 ه. ق. نوشته شده و به شمارۀ 13904 موجود است.
3. دو نسخۀ خطى به شماره هاى 8130 و 7915 در كتابخانۀ آستان قدس رضوى.
1. نسخۀ چاپى المجمع العالمى اهل البيت عليهم السّلام، چاپ شده در 1413 ه. ق.، قم، در دو جلد، مشتمل بر 477 و 506 صفحه با تحقيق و مقابلۀ آقاى سيد مهدى رجائى. ايشان قول داده اند كه فهارس فنى و متعدد اين كتاب را در يك مجلد خاص، به زيور طبع بيارايند.
2. نسخۀ چاپ مطبعة الحيدرية، نجف اشرف، 1384 ه. ق. در 525 صفحه با مقدمۀ سيد صادق بحرالعلوم.
3. نسخۀ چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1331 ه. ق.، مشتمل بر 650 صفحه در قطع وزيرى با حواشى و تحقيقات و مقدمۀ مفصل آقاى جلال الدين محدث ارموى كه با نسخه اى كه علامه محدّث نورى آن را با چند نسخۀ خطى تصحيح و تطبيق كرده بودند مقابله شده است. در پايان اين نسخه ذكر شده است: «محدّث نورى گفته است سيزده كتاب از محاسن به دست ما رسيده است ولى آنچه در اين كتاب موجود است يازده كتاب است.» آنگاه اين مشكل را چنين حل مى كند كه مرحوم محدّث نورى كتاب مكروهات و محبوبات از اواخر كتاب مصابيح الظلم را يك كتاب و كتاب رجال برقى را نيز يك كتاب حساب كرده است؛ كه مجموعا سيزده كتاب شده است و الاّ نسخۀ موجود همان تصحيح شدۀ محدّث نورى است.
ص: 202
دوران حكومت كوتاه اميرالمؤمنين تاريخى شگفت انگيز و سراسر عبرت است. امام در اين ساليان كوتاه با سه جنگ خانمان سوز روبه رو شد كه مانعى اساسى بر سر راه اصلاحات وى براى سامان بخشيدن به نظام منحرف شدۀ اسلامى پديد آورد و وقايع بسيار تلخى را به يادگار گذاشت.
منافقان شرايطى را فراروى مولاى موحدان عليه السّلام پديد آوردند كه مظلوميت او در اين دوران كمتر از دوران خانه نشينى اش نبود. بويژه در دورۀ آخر اين حكومت، معاويه عده اى از سفاك ترين و جانى ترين طرفداران خود، همانند بسر بن ارطاة را واداشت تا به سرزمين تحت حكومت علوى يورش بردند و ناامنى، كشتار و غارت به راه اندازند و از اين راه دلها را از حكومت علوى، و نيز اصلاح امور نااميد كنند.
كتاب مذكور دربارۀ اين سلسله غارتهاى ناجوانمردانه و سياسى به بحث مى نشيند و ازاين رو مؤلف نام آن را الغارات «غارتها» گذاشته است؛ ولى درا ين كتاب فقط به موضوع موردنظر بسنده نشده است، بلكه مطالب جانبى ديگرى بيان شده كه اهميت آن نه تنها كمتر از بحث غارتها نيست بلكه بسى بيشتر است.
اگرچه نسخۀ كامل اين كتاب در دسترس نيست ولى نسخۀ موجود با خطبه هاى امام پس از جنگ نهروان و نيز جريان دعوت ايشان از مردم براى جنگ با معاويه پس از خوارج شروع مى شود و سپس به سيرۀ امام دربارۀ بيت المال در دوران حكومتش مى پردازد؛ پس از آن به سيرۀ شخصى آن حضرت و سپس به چگونگى ادارۀ حكومت و رفتار او با كارگزاران حكومتى اشاره مى كند. آنگاه پاره اى از سخنان، خطبه ها و نامه هاى على را مى نگارد و بعد جريان امارات مصر و حكومت سه حاكم از طرف اميرالمؤمنين (قيس بن سعد، محمّد بن ابى بكر، مالك اشتر) و حوادث آن را توضيح مى دهد و سپس به شرح غارتهاى فرماندهان لشكر معاويه، مانند بسر بن
ص: 203
ارطاة، سفيان بن عوف غامدى، ضحاك بن قيس و امثال آنها كه موضوع اصلى كتاب است مى پردازد و كتاب را با توضيحاتى در اين رابطه به پايان مى برد.
سراسر اين اثر مملو از كلمات درربار اميرالمؤمنين و سيرۀ عملى آن حضرت است، ازاين رو گنج گرانبها و ذخيرۀ بسيار پرارزشى است كه به شرح اهميت آن خواهيم پرداخت.
متأسفانه اين كتاب به طور كامل در دسترس ما نيست، آنچه به دست ما رسيده كتابى است كه آغاز آن به درستى مشخص نيست و در پايان آن هم آمده است: «كتاب الغارات، با حذف زيادات و تكرارات آن به پايان آمد».
بنابراين معلوم نيست گزينش و تلخيص از چه كسى بوده است و چگونه مطالبى را اضافه و تكرار پنداشته و حذف كرده است، ولى همين مقدار كه در دست است داراى اهميت بسيارى است.
يكى از ويژگيهاى اين كتاب اين است كه روايات نقل شده در آن همراه با سند كامل آورده شده است.
مؤلف از اظهار نظرهاى شخصى خوددارى ورزيده و تنها به نقل سخنان مشايخ خود و ايراد روايات پرداخته است.
در اين كتاب اكثر روايات از راويانى نقل شده است كه نزد شيعه و اهل سنت مشهور و نزد اهل سنت مورد اعتماد و وثوق اند.
در سراسر كتاب روايات اندكى از ساير ائمۀ معصومين عليهم السّلام بجز اميرالمؤمنين آورده شده است.
ويژگيهاى متعددى بر اهميت اين كتاب افزوده است:
الف - مؤلف از علماى قرن سوم هجرى است و نسبتا به دوران زندگى امام نزديك بوده و اين قدمت زمانى ارزش ويژه اى به كتاب وى بخشيده است.
ب - علماى بزرگ شيعه به اين كتاب اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش نقل
ص: 204
كرده اند. از جمله آنها مى توان به افراد ذيل اشاره كرد:
1. على بن موسى بن جعفر مشهور به سيد بن طاووس در كتاب اليقين فى اختصاص على عليه السّلام بامرة المؤمنين.
2. علامه مجلسى در بحارالانوار.
3. ابو جعفر احمد بن محمّد بن خالد برقى در المحاسن
4. محمّد بن حسن صفار در بصائر الدرجات
5. ابو جعفر محمّد بن يعقوب كلينى در كافى
6. شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه
7. شيخ طوسى در تهذيب الاحكام
8. على بن ابراهيم در تفسير خود
9. ابن قولويه در كامل الزيارات
10. ابن شهرآشوب در المناقب و بسيارى ديگر از قدما و متأخران.
ج - دقت ويژۀ مؤلف در انتخاب مطالب و كلمات برجستۀ امام كه نشانگر قدرت و تسلّط وى بر حديث و حسن سليقه و انتخاب اوست.
ابواسحاق ابراهيم بن محمّد ثقفى كوفى اصفهانى از علماى قرن سوم هجرى است كه در خاندانى رفيع و مشهور به دنيا آمد. نياى بزرگ او سعد بن مسعود، عموى مختار بن ابى عبيده ثقفى از طرف اميرالمؤمنين به ولايت مدائن گماشته شد و از جانب امام حسن نيز در اين امارت تثبيت شد.
او در ابتداى امر بر مذهب زيديه بود ولى پس از چندى به مذهب شيعۀ اثنى عشرى گرويد و در اين راه آنچنان راسخانه پايمردى كرد كه بزرگان شيعه او را با القاب و عباراتى ويژه ستوده اند.
براى درك ثبات و استوارى وى در اين راه توجه به جريان هجرت او به اصفهان كافى است؛ از جمله سيد بن طاووس در كتاب الاقبال او را توثيق كرده و ابن النديم در كتاب الفهرست، وى را جزء علماى مورد اطمينان و داراى تأليف شمرده است.
مورخان نوشته اند: چون وى كتاب المعرفة را دربارۀ مناقب اميرالمؤمنين نگاشت و در آن پاره اى از مثالب دشمنان اهل بيت عليهم السّلام را بيان كرد، علماى شهر كوفه (كه مركز تشيع بود) از انتشار
ص: 205
اين كتاب او را بيم دادند و از او خواستند كه از روايت آن خوددارى كند زيرا بيان اين مطالب، حق، ولى خلاف تقيه بر مردم بسيار دشوار بود و براى وى بهايى سنگين و عاقبتى ناخوش در پى داشت. او بى پروا از هرگونه بلا و مصيبت در راه انتشار فضايل اهل بيت، پرسيد: كدامين شهر از همۀ شهرها نسبت به اهل بيت بدبين تر و در راه مخالفت با آنان شديدترند؟ مردم شهر اصفهان را معرفى كردند و او سوگند خورد كه اين كتاب را جز در آن شهر روايت نكند؛ ازاين رو به آن شهر هجرت كرد و به پرتوافشانى و نشر دانش و بيان فضايل و مناقب اهل بيت و بازگويى مثالب و زشتيهاى دشمنانشان پرداخت. گروهى از علماى برجستۀ قم، نظير احمد بن محمّد بن خالد برقى به اصفهان آمدند و از وى خواستند به شهر قم، كه مركز تشيع بود، كوچ كند؛ او نپذيرفت و در همان شهر باقى ماند و ازاين روست كه گاه او را اصفهانى مى نامند. وى در اين شهر به تلاش علمى و تربيت شاگردانى برجسته و نيز تأليف كتب بسيار ارزشمند خود ادامه داد تا اينكه در سال 283 ه. ق. مرغ جانش به شاخسار جنان كوچيد و در همان شهر به خاك سپرده شد.
ابراهيم بن محمّد نزد اشخاص بسيارى به كسب تحصيل پرداخت و در طول زندگى خود از آنان روايت نقل كرد. در همين كتاب غارات از سى و دو تن از استادان و مشايخ خويش نام مى برد كه برخى از آنها عبارت اند از:
ابراهيم بن العباس بصرى ازدى
على بن قادم خزاعى
على بن هلال احمسى
عبد الله بن محمّد بن عثمان ثقفى
يوسف بن بهلول سعدى
يوسف بن كليب مسعودى
اسماعيل بن ابان اسدى
بكر بن بكارى لضيّى
ابى نعيم فضل بن دكين
مالك بن اسماعيل نهدى
تعداد فراوانى از خرمن علوم وى به خوشه چينى پرداختند و احاديث بسيارى از وى روايت كردند. اسامى بعضى از شاگردانش به شرح زير است:
احمد بن علويه اصفهانى، معروف به ابن الاسود
ابراهيم بن هاشم قمى از بزرگان علماى قم، پدر على بن ابراهيم، صاحب تفسير قمى
احمد بن محمّد بن خالد قمى، مؤلف كتاب المحاسن
ص: 206
سعد بن عبد الله اشعرى قمى
محمد بن حسن صفار، مؤلف كتاب بصائر الدرجات
زندگى علمى مؤلف بسيار پرثمر بود. وى گذشته از تربيت شاگردان، تأليفات ارزشمند و فراوانى به يادگار گذاشت. متأسفانه اگرچه امروزه روايات متفرقه از او در كتب مختلف از جمله كتاب شريف الكافى، كامل الزيارات و تفسير قمى وجود دارد، جز همين كتاب از ساير آثار او خبر و اثرى در دست نيست. نجاشى، رجالى بزرگ شيعه، هنگام معرفى وى مى نويسد: «او داراى تأليفات بسيارى است كه آنچه از اين تأليفات به دست ما رسيده، عبارت اند از...» آنگاه سى و شش عنوان از كتابهاى او را نام مى برد و مرحوم شيخ طوسى از پنج اثر او نام برده است و سند خود را به همۀ اين كتب بيان مى فرمايد كه اكثر آنها در موضوع مهم امامت، ولايت و محبت به اهل بيت عليهم السّلام است. اسامى برخى از كتابهاى او به شرح ذيل است:
1. المعرفة در مناقب اهل بيت و مثالب دشمنان آنها
2. فى الامامة
3. الجامع الكبير فى الفقه
4. مقتل امير المؤمنين
5. مقتل الحسين عليه السّلام
6. فدك
7. السقيفه
8. الردّه
9. ما نزل فى القرآن فى اميرالمؤمنين
10. المودة فى ذوى القربى
و نيز پيرامون بسيارى از وقايع پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله كتابهاى مستقلى تأليف كرده است.
1. فهرست طوسى، ص 4.
2. رجال النجاشى، ص 16.
3. الفهرست ابن نديم، ص 275.
4. تنقيح المقال، ج 1، ص 31.
5. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 278 و نيز ص 287.
6. قاموس الرجال، ج 1، ص 275.
7. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 194.
ص: 207
اين كتاب تاكنون دو بار توسط دو مترجم به فارسى ترجمه شده است. اولين ترجمه متعلق به حاج شيخ محمد باقر كمره اى است كه با نام ترجمۀ الغارات توسط نشر فرهنگ اسلام، تهران، مشتمل بر 360 صفحه در سال 1398 ه. ق. به چاپ رسيده است.
دومين ترجمه از عبد المحمد آيتى است كه به نام ترجمۀ فارسى الغارات توسط سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال 1371، قطع وزيرى و 265 صفحه به چاپ رسيده است.
1. نسخۀ محدث ارموى كه نسخۀ چاپ انجمن آثار ملى از آن استنساخ شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ ظاهريۀ دمشق كه در اختيار مرحوم عبد الزهرا الحسينى خطيب بوده است و چاپ دار الكتاب را از آن نسخه استنساخ كرده اند.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 5350، تاريخ استنساخ: 1295 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ مرحوم محقق طباطبايى، قم، به شمارۀ 33/5/31.
1. نسخۀ چاپ انتشارات انجمن آثار ملى در سال 1395 ه. ق. در دو جلد، مشتمل بر 1120 صفحه، همراه با پاورقيها، مقدمه و تعليقات بسيار مفصل (بيش از متن كتاب) و تصحيح و تخريج توسط سيد جلال الدين محدث ارموى.
2. نسخۀ چاپ دار الكتاب الاسلامى، قطع وزيرى، 500 صفحه، تاريخ چاپ: 1370 ه. ش.
همراه با تحقيقات عبدالزهرا الحسينى الخطيب.
ص: 208
تفسير قرآن كريم يكى از برترين شاخه هاى علوم اسلامى است. اين علم شريف از ابتداى نزول آيات قرآن و با بيانات و توضيحاتى كه گاه پيامبر اكرم در رابطه با آيات مباركه مى دادند، آغاز شد.
مفسران طبقۀ اول و دوم بيشتر راويان احاديث رسول اكرم و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در رابطه با تفسير آيات بودند. در اين مرحله مطالب بسيارى در تفسير قرآن نقل شده است. از جمله اين مفسران مى توان به ابن عباس، عبد الله بن مسعود، ابى بن كعب، ابان بن تغلب، سعيد بن جبير، مجاهد و... اشاره كرد.
در طبقۀ دوم نيز مؤلفانى را مى بينيم كه روايات معصومين در بارۀ تفسير قرآن را گرد آورده اند و البته در ميان علماى اهل سنت آرا و نظريات صحابه و تابعين هم به عنوان تفسير در كنار روايات آمده است.
يكى از تفاسير طبقۀ دوم شيعه، تفسير مورد نظر ماست كه روايات ائمۀ معصومين دربارۀ تفسير قرآن را گردآورى كرده و البته بيشتر به تفسير آياتى پرداخته كه به گونه اى در ارتباط با بيان فضايل و مناقب اهل بيت بوده است و گه گاه رواياتى در ساير مطالب به مناسبت تفسير آيه اى مطرح كرده است.
در اين تفسير نزديك به هشتصد روايت مربوط به تفسير آيات شريفۀ الهى ذكر شده كه با توجه به قدمت زمانى آن از اهميت بسيارى برخوردار است؛ به گونه اى كه مصدر و منبع مهمى براى تفاسير بعدى محسوب مى شود. محدثان و علماى بزرگ شيعه بر آن اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش نقل كرده اند.
از جمله صدوق بزرگ، على بن الحسين بابويه قمى و فرزند او شيخ صدوق محمّد بن على
ص: 209
بن الحسين و نيز شيخ ابوالقاسم حاكم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل و علامه مجلسى در بحارالانوار و شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار هنگام معرفى مصادر كتاب، ضمن معرفى تفسير فرات به عنوان يكى از مصادر كتاب بحارالانوار، مى نويسد:
تفسير فرات، اگرچه علماى شيعه مؤلف آن را به نيكى و بدى ياد نكرده اند ولى چون روايات آن موافق با احاديث معتبره اى است كه در دست ماست و روايات به نيكويى و دقت تمام ثبت و ضبط شده اند موجب اطمينان به مؤلف و گمان نيك به او مى شود و صدوق رواياتى را از او به واسطۀ حسن بن محمّد هاشمى نقل كرده و نيز حاكم ابوالقاسم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل از او رواياتى را نقل نموده است(1).
نكتۀ شگفت اينكه نجاشى و طوسى در كتاب رجال و فهرست خود، و نيز ابن شهرآشوب در معالم العلما از اين فرد و كتاب او يادى نكرده اند.
مؤلف ارجمند روايات مربوط به هر سوره را ضمن يك فصل خاص گرد آورده ولى ترتيب آيات و روايات مربوط به هر آيه را رعايت نكرده است كه در چاپ اخير با تغيير جاى روايات، اين مشكل حل و اين نقص برطرف شده است.
تمام روايات اين تفسير همراه با اسناد متصل نقل شده است ولى با كمال تأسف برخى از مستنسخان بنا به سليقۀ خود بسيارى از اسناد روايات را حذف كرده اند؛ ازاين رو اين تفسير با اسناد كاملش به دست ما نرسيده است و تنها مستنسخ كتاب از سند آن خبر مى دهد و مى نويسد:
«رواه معنعنا.» ولى در ساير مصادرى كه از اين تفسير نقل كرده اند از جمله در شواهد التنزيل اين اسانيد ذكر شده است.
مؤلف كتاب در تفسير سخنى از خود نگفته و توضيح و تبيينى بر روايات ننگاشته است، بنابراين تفسير فرات، تفسير روائى محض به شمار مى رود.
ص: 210
شيخ ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى از معاصران ثقة الاسلام كلينى، على بن ابراهيم قمى، شيخ صدوق بزرگ على بن حسين بن بابويه و از بزرگان زمان غيبت صغرى است.
متأسفانه شرح حال كاملى از وى در دست نيست. علامه آقابزرگ تهرانى تاريخ وفات او را احتمالا در اوايل قرن چهارم هجرى مى داند.
وى از محضر بيش از صد استاد بهره برده و از آنها روايت كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. حسين بن سعيد اهوازى
2. جعفر محمّد بن مالك فزارى
3. عبيد بن كثير عامرى كوفى
4. محمّد بن احمد بن على همدانى
5. جعفر بن سعيد احمسى
6. جعفر بن محمّد بن مروان
بعضى از شاگردان او عبارت اند از:
1. على بن حسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق)
2. حسن بن محمّد بن سعيد هاشمى
3. ابوالقاسم حسينى، راوى تفسير فرات
علامه مامقانى با توجه به مضامين روايات كتاب او و نيز بسيارى روايت صدوق و گروهى ديگر از بزرگان از وى و اعتماد علامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى بر او، وى را در اعلا درجۀ حسن و از علماى اماميّه مى شمارد.
1. تنقيح المقال، ج 2، ص 3.
2. معجم رجال الحديث، ج 13، ص 252.
3. الذريعه، ج 4، ص 298.
ص: 211
4. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 194.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 216.
6. قاموس الرجال، ج 8، ص 376.
1. نسخۀ كتابخانۀ اميرالمؤمنين، نجف اشرف، شمارۀ 1890.
2. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ آيت الله بروجردى، نجف اشرف، كه همان نسخۀ محدث نورى بوده و در سال 1276 ه. ق. استنساخ شده است.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 236، 6119 صفحه، تاريخ استنساخ: 806.
4. نسخۀ كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 4/2690، تاريخ استنساخ: 1275 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ نجف المطبعه الحيدريه، بى تاريخ.
2. نسخۀ چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1416 ه. ق.، مشتمل بر 720 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج محمد الكاظم كه در راه تحقيق و فهارس آن زحمات زيادى كشيده است.
ص: 212
اهل بيت عليهم السّلام كه در حديث ثقلين امانت ارزشمند نبوى و همسنگ قرآن كريم (ثقل اصغر) خوانده شده اند و رسول خدا صلّى الله عليه و آله امت را به محبت و ولايت آنان سفارش كرد، داراى فضايل بى شمارى هستند كه برخى از آنها در محدودۀ دسترس ما خاك نشينان و بسيارى برتر از فهم ماست.
گوهرشناس اين گهرهاى تابناك هم خود ايشان اند و ازاين رو بايد عظمت و جايگاه رفيع آنان را در آينۀ روايات و سنت معصومين مشاهده كرد.
مؤلف گرانقدر كتاب فوق روايات و فضايل آل محمد را در اين كتاب شريف گرد آورده است.
عناوين برخى از فصلهاى كتاب به قرار ذيل است:
1. دانشمندان حقيقى تنها آل محمد هستند
2. گمراهى كسانى كه از ائمۀ حق روگردان شده اند
3. شناخت امامان عادل از آل محمد صلّى الله عليه و آله
4. ائمه، معدن علم، درخت نبوت، كليد حكمت، جايگاه رسالت، و در ارتباط با فرشتگان هستند
5. ائمه حجت خدا، باب خدا، واليان امر، وجه و عين و خزانۀ علم الهى اند
6. ائمه وارثان علم آدم و علم همه دانشمندان هستند
7. كتابهايى كه از رسول خدا و اميرالمؤمنين نزد ائمه است
8. علم قرآن به طور كامل نزد ائمه است
9. اسم اعظم خدا و علم كتاب الهى نزد آنان است
10. فرق بين انبيا و رسل و ائمه
ص: 213
مؤلف ارجمند ابتدا كتاب كوچكى دربارۀ فضايل اهل بيت تأليف كرد ولى به واسطۀ عظمت مؤلف و اهميت موضوع، خيلى زود اين كتاب مشهور شد. پس از مدتى مؤلف بر آن شد تا نكاتى را بر آن كتاب بيفزايد و آن را تكميل كند. ازاين رو آن كتاب به كتاب مفصل فعلى تبديل شد. به همين دليل در كتب رجال از اين كتاب با عناوين بصائر الدرجات و نيز زيادة بصائرالدرجات يا بصائرالدرجات صغرى و بصائرالدرجات كبرى نام برده اند.
تمام روايات اين مجموعه به صورت احاديث سند و متصل نقل شده است. مؤلف در اين كتاب از مشايخ متعدد با عبارت «حدثنا» روايات نقل مى كند. برخى از مشايخ مشهورى كه او از آنها روايت كرده است عبارت اند از:
1. ابراهيم بن اسحاق
2. ابراهيم بن هاشم
3. احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى
4. احمد بن ابى عبد الله برقى، مؤلف المحاسن
5. احمد بن حسن بن على بن فضال
6. احمد بن محمّد بن عيسى
7. ايوب بن نوح
8. على بن حسان
9. محمّد بن خالد طيالسى
10. محمّد بن عيسى العطار
11. عباس بن معروف
12. محمّد بن عبد الجبار
13. يعقوب بن زيد
14. سلمة بن الخطاب
15. هيثم النهدى
16. سندى بن محمد
در بعضى موارد هم از افراد مجهول و يا با سندهاى مرفوع و با عباراتى همچون: حدثّنا بعض اصحابنا، بعض اصحابه، ذكر بعض اصحابنا روى عن ابى عبد الله، حدثنا على بن الحسين عليهم السّلام رواياتى را نقل كرده است.
و در پاره اى از موارد نيز از برخى كتب مانند النوادر از محمّد بن سنان نقل مى كند.
در اين كتاب رواياتى كه مضمون واحدى دارند در يك فصل گردآورى شده اند ولى فصلهاى مربوط به يكديگر در كنار هم ذكر نشده اند ازاين رو مى توان روايات فصلها را منظم، ولى خود
ص: 214
فصلها را غير منظم دانست.
اين كتاب در 10 جزء و هر جزء در فصلهاى مختلف و هر فصل داراى روايات متعددى است. مجموعا در اين كتاب 190 فصل و نزديك به 1900 حديث ذكر شده است.
مؤلف در كتاب مذكور تنها به نقل روايات پرداخته و فقط عنوان فصلها را بر آنها افزوده ولى از هرگونه توضيح و بيان روايات خوددارى كرده است اگرچه اكثريت قريب به اتفاق روايات از معصومين عليهم السّلام است ولى رواياتى نيز از غير معصومين نقل شده است.
ابو جعفر محمّد بن حسن بن فرّوخ صفار قمى از بزرگان علماى شيعه در قرن سوم است.
نجاشى دربارۀ او مى نگارد: «او در ميان علماى شهر قم محترم و معروف بود. او فردى است مورد اعتماد و عظيم القدر و برتر كه در روايت كمتر دچار اشتباه مى شد.»(1)
شيخ طوسى رحمه الله در كتاب رجالش مؤلف را از اصحاب امام عسكرى شمرده و گفته است: «لقب او مموله است. وى سؤالاتى را به محضر امام عسكرى نگاشته است.»(2)
او در كتاب الفهرست مى نويسد:
محمد بن حسن صفّار قمى داراى كتابهايى همچون كتابهاى حسين بن سعيد و بلكه بيش از آنها و از آن جمله صاحب كتاب بصائر الدرجات است و ابن ابى جيد از ابى وليد تمامى كتاب او را بجز كتاب بصائرالدرجات براى من روايت كرده است(3).
نجاشى نيز همانند شيخ طوسى مى نويسد:
همۀ كتابهاى او بجز كتاب بصائرالدرجات را على بن احمد بن محمد بن طاهر اشعرى قمى از محمد بن حسن بن وليد براى من روايت نموده است.
آنگاه سند ديگرى را به تمام كتب وى حتى كتاب بصائر الدرجات نقل مى كند(4).
برخى احتمال داده اند كه ابن وليد، بصائرالدرجات را نزديك به غلوّ دانسته، ازاين رو آن را نقل نكرده است و برخى ديگر اين احتمال را رد كرده اند و دلايل ديگرى را براى عدم نقل كتاب توسط ابن وليد ذكر كرده اند كه بررسى آنها از حوصلۀ اين نوشتار خارج است.
بنا به نقل علامۀ مامقانى بسيارى ديگر از علماى رجال به توثيق و مورد اعتماد بودن مؤلف
ص: 215
گواهى داده اند(1).
محمد بن حسن صفار قمى نزد بسيارى از بزرگان به تحصيل علم پرداخته و از تعداد زيادى نيز روايت نقل كرده است. تا آنجا كه برخى يكصد و پنجاه نفر از مشايخ و استادان را نام برده اند كه برخى از آنها (بجز كسانى كه در قسمت سند حديث از آنها نام برده شد) عبارت اند از:
1. احمد بن اسحاق بن سعد
2. على بن ابراهيم قمى مؤلف تفسير قمى
3. عبد الله بن جعفر حميرى، صاحب كتاب قرب الاسناد
4. عيسى بن عبيد اليقطينى
5. على بن الحسين بن على بن فضال
6. محمّد بن على بن محبوب
7. احمد بن حسين بن سعيد
تعداد زيادى از علماى شيعه و بزرگان حديث از شاگردان مؤلف بزرگوار هستند و روايات اهل بيت عصمت عليهم السّلام را از وى فرا گرفته اند. اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. على بن الحسين بن بابويه (صدوق بزرگ)
2. محمّد بن الحسن بن الوليد
3. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى
4. محمّد بن يحيى العطّار
5. سعد بن عبد الله اشعرى
گروهى مرحوم صدوق كوچك (محمد بن على) را نيز از شاگردان او شمرده اند و صدوق در كتاب علل الشرايع و امالى از او روايت نقل مى كند؛ ولى آيت الله خوئى ضمن ردّ اين سخن مى گويد: صدوق پس از سال 300 به دنيا آمده و محمّد بن حسن صفار در سال 290 از دنيا رفته است. پس چگونه ممكن است از او روايت كند؟ بنابراين در اين مورد در نسخۀ علل الشرايع و امالى افتادگى وجود دارد.
ص: 216
او فردى بسيار پركار و در عرصۀ تحقيق و نگارش موفق بوده است. به طورى كه نجاشى تعداد كتابهاى او را 35 عنوان ذكر كرده و برخى بيش از اين قايل شده اند.
اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. كتاب الزكاة
2. كتاب الصلاة
3. كتاب المكاسب
4. كتاب التقيه
5. كتاب المؤمن
6. كتاب المناقب
7. كتاب المثالب
8. كتاب فضل القرآن
9. كتاب المروة
10. كتاب الدعا
ولى ظاهرا امروز كتابى بجز بصائر الدرجات از وى در دست نيست.
كسى از تولد او سخنى نگفته است ولى نجاشى و ديگران وفات او را در شهر قم، و در سال 290 ه. ق. ثبت كرده اند.
با همين عنوان و موضوع، كتاب ديگرى از سعد بن عبد الله اشعرى وجود داشته كه متأسفانه به دست ما نرسيده است و تنها منتخبى از آن را كه حسن بن سليمان حلّى برگزيده اكنون موجود است كه در همين مجموعه معرفى شده است و گاهى برخى اين دو كتاب را با يكديگر اشتباه مى كنند.
1. رجال النجاشى، ص 354.
2. الفهرست طوسى، ص 144.
3. رجال الطوسى، ص 402.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 103.
5. رجال العلامه الحلّى، ص 157.
6. معالم العلماء، ص 102.
7. جامع الرواة، ج 2، ص 93.
ص: 217
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1009، مشتمل بر 151 صفحه.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 224، 249 صفحه، تاريخ استنساخ: 1067 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 223، 1235 صفحه، تاريخ استنساخ: 1259 ه. ق. و نسخ متعدد ديگر در همان كتابخانه و ساير كتابخانه ها.
1. نسخۀ چاپ شده در سال 1285 ه. ق. در ايران همراه با كتاب نفس الرحمن محدث نورى.
2. نسخۀ چاپ شده در سال 1327 ه. ق. در تهران.
3. نسخۀ چاپ شده در سال 1381 ه. ق. در تبريز.
4. نسخۀ چاپى منشورات مكتبه آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.، قطع وزيرى، 557 صفحه، با تصحيح و فهرست مطالب توسط حاج ميرزا محسن كوچه باغى تبريزى.
ص: 218
قرب الاسناد عنوان مجموعه اى از روايات است كه با سندى بسيار كوتاه به معصوم عليه السّلام مى رسد.
كوتاهى سند به معنى كم بودن تعداد افرادى است كه روايت را نقل مى كنند و اين مطلب موجب اعتبار بيشتر روايت شده است و حديث شناسان براى آن ارزش زيادى قايل اند. ازاين رو كتب زيادى به اين نام تأليف شده كه اكنون به جز كتاب مورد نظر ما كتاب ديگرى با اين عنوان موجود و مشهور نيست. اين كتاب در سه فصل تنظيم شده و روايات آن براساس سه امامى كه روايت متعلق به ايشان است، تقسيم مى شود:
بخش اول: روايات امام صادق
بخش دوم: روايات امام كاظم
بخش سوم: روايات امام رضا
ظاهرا در اين كتاب رواياتى از ساير ائمه هم وجود داشته است كه اكنون در دست نيست.
روايات بخش اول (روايات امام صادق) مشتمل بر دو باب است:
باب اول: روايات امام صادق پيرامون دعا.
باب دوم: روايات متفرقه اى كه مربوط به مسائل فقهى، تاريخى و برخى مسائل اخلاقى است. اين قسمت بيش از ثلث كتاب را تشكيل مى دهد.
روايات بخش دوم (روايات امام كاظم) نيز به دو بخش تقسيم مى شود:
قسمت اول: رواياتى كه براساس كتب فقهى تقسيم شده است. ابتدا روايات مربوط به نماز طىّ 11 فصل ذكر شده و سپس به روايات زكات، روزه، حج، ازدواج، طلاق، حدود، بيع، لقطه، خوردنى و آشاميدنيها، صيد، وصيت و برخى از موضوعات متفرقه پرداخته است كه هر كدام در يك فصل جداگانه بررسى مى شود. تمام اين قسمت سؤالهاى على بن جعفر عليه السّلام از برادر
ص: 219
بزرگوارش امام موسى بن جعفر، است (ر. ك. كتاب مسائل على بن جعفر).
قسمت دوم: روايات امام كاظم است. روايات متفرقه از آن حضرت گردآورى شده كه در ميان آنها باز هم روايات فقهى و مربوط به همان ابوابى كه در قسمت اول ذكر شد وجود دارد و افزون بر آن، تعداد بسيارى از روايات تاريخى و نيز روايات اخلاقى موجود است.
بخش سوم: روايات امام رضا است كه بدون هيچ تنظيم و تبويبى ذكر شده است. در اين قسمت اكثر روايات مربوط به مسائل فقهى نظير ارث، نكاح، جهاد، حج، خراج، غنا و امثال آن است و نيز بعضى از روايات تاريخى نظير شأن نزول برخى از آيات، احوال حضرت ابراهيم و آدم عليهما السّلام، اوضاع زمان، حضور امام زمان و برخى مسائل اخلاقى در آن موجود است.
به نظر مى رسد اين كتاب داراى ابواب و بخشهاى مختلفى بوده ولى اكنون تنها سه بخش از آن در دست ماست كه عبارت است از: روايات امام صادق، امام كاظم و امام رضا كه به ترتيب امامت آنها ذكر شده و در دو قسمت اول روايات به دو بخش تنظيم شده است. بخش اول داراى موضوعات منظم و بخش دوم روايات غير منظم است. ولى قسمت سوم، يعنى روايات امام رضا تماما بدون ترتيب ذكر شده است.
همان طور كه گذشت مهمترين ويژگى اين كتاب كوتاه بودن سند روايات است به گونه اى كه روايات تنها با 2 يا 3 واسطه به ائمه عليهم السّلام مى رسد.
روايات اين مجموعه همگى با اسناد متصل ذكر شده اند؛ گاه تمام سند در اول روايات آمده و گاه با اعتماد به ذكر سند در روايت قبلى، روايت بعدى به آن عطف شده است.
در سراسر كتاب هيچ سخنى از خود مؤلف و يا غير معصومين نيامده است. تعداد روايات كتاب در برخى از نسخه ها (چاپ آل البيت)، 1387 روايت، و در بعضى ديگر (چاپ كوشانپور)، 1404 روايت ذكر شده است. البته اين تفاوت به واسطۀ كم و زياد بودن نسخه هاى كتاب نيست بلكه گاه يك روايت در يك چاپ به دو بخش تقسيم شده و دو روايت شمرده شده است ولى در چاپ ديگر آن دو را دو بخش از يك روايت به حساب آورده و يك حديث لحاظ كرده اند.
ص: 220
دربارۀ مؤلف كتاب بين دانشمندان و كتاب شناسان اختلاف است. بسيارى از دانشمندان و محققان آن را تأليف عبد الله جعفر حميرى مى دانند كه از آن جمله اند:
1. شيخ طوسى در الفهرست، ص 102.
2. نجاشى در كتاب رجال، ص 219.
3. علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 1، ص 7.
4. ابن شهرآشوب در معالم العلماء، ص 73.
5. شيخ حرّ عاملى در كتاب وسائل الشيعه، ج 20، ص 40.
1. آيت الله العظمى بروجردى در طبقات اسانيد الكافى (به نقل از ص 1، مقدمۀ كتاب قرب الاسناد)
2. كتاب شناس بزرگ، آقا بزرگ تهرانى در الذريعه، ج 17، ص 67.
3. آيت الله ربانى شيرازى در مقدمۀ بحارالانوار، ج 1، ص 51.
4. آيت الله خوئى در معجم رجال الحديث، ج 10، ص 141.
و گروهى ديگر مؤلف كتاب را فرزند عبد الله، يعنى محمّد بن عبد الله بن جعفر حميرى دانسته اند كه البته محمّد روايات را از پدرش نقل مى كند. از جمله كسانى كه اين قول را برگزيده اند، ابن ادريس در مستطرفات السرائر است(1).
ولى به نظر مى رسد همگى در اينكه راوى اين مجموعه، محمد، فرزند عبد الله بن جعفر است و تمامى روايات نيز توسط عبد الله بن جعفر نقل شده است متفق اند؛ بنابراين مى توان گفت مؤلف حقيقى اثر پدر (عبد الله بن جعفر) است و فرزندش عبد الله اين كتاب را از پدر روايت مى كند.
اكنون نگاهى به زندگى پدر و پسر مى افكنيم:
نجاشى دربارۀ وى مى نويسد: «او پيشواى قمى ها و فرد برجستۀ آن ديار است. در سال دويست و نود و اندى به كوفه سفر كرد. اهل كوفه از او احاديث بسيارى فرا گرفتند.»
شيخ طوسى ضمن توثيق وى و نام بردن كتابهاى او مى نويسد: «تمام كتب وى را از شيخ مفيد
ص: 221
و ابن ابى جيد فرا گرفتم.»
مرحوم مامقانى ضمن نقل توثيق وى از تعداد زيادى از علماى رجال مى گويد: «هيچ كس دربارۀ او عيبى نگفته و بر او ايرادى ننموده است.»(1)
بنا به گفتۀ شيخ طوسى اين مرد بزرگوار از اصحاب امام رضا، امام هادى، امام عسكرى و حضرت حجت عليهم السّلام بوده است.
ولى آيت الله خوئى دربارۀ اينكه وى از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السّلام بوده تشكيك كرده است زيرا امام رضا در سال 203 به شهادت رسيده اند و نجاشى خود گفته است كه عبد الله بن جعفر حميرى در سال دويست و نود و اندى به كوفه آمد و اين بسيار بعيد است كه او را از اصحاب امام رضا بشماريم و او در اين تاريخ زنده باشد و به كوفه سفر كند(2).
اما شكى نيست كه وى از اصحاب سه امام ديگر بوده، و از آنها رواياتى نقل كرده است.
نامه هاى بسيارى به امام عسكرى نگاشته و جواب آن را دريافت داشته است و برخى از مكاتبۀ او با امام هادى نيز خبر داده اند.
وى از بزرگان بسيارى روايت كرده كه در برخى كتب به بيش از سى تن از آنان اشاره شده است، اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. ابوغالب احمد بن محمّد بن سليمان رازى كوفى
2. احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى
3. احمد بن محمّد بن اسحاق
4. ابراهيم بن مهزيار
5. هارون بن مسلم
6. مسعدة بن صدقه
7. ابراهيم بن هاشم
8. احمد بن ابى عبد الله برقى
9. ابى هاشم جعفرى
10. ايوب بن نوح
ص: 222
11. حسن بن ظريف
12. عبد الله بن حسن بن على بن جعفر
در ميان كسانى كه از حميرى روايت كرده اند، به اسامى بزرگان بسيارى برمى خوريم كه اين مهم شاهدى آشكار بر عظمت و مقام والاى اوست. برخى از آنها عبارت اند از:
1. على بن حسين بن بابويه (صدوق بزرگ)
2. محمّد بن حسن صفار، از مشايخ كلينى
3. محمّد بن قولويه، از مشايخ كلينى
4. سعد بن عبد الله اشعرى، از مشايخ كلينى
5. احمد بن محمّد بن يحيى عطار، از مشايخ كلينى
6. محمّد بن حسن بن وليد، از مشايخ كلينى
7. فرزندش محمّد بن عبد الله بن جعفر
8. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى، 7 روايت بدون واسطه از او نقل كرده است.
البته برخى در اين رابطه گفته اند اين روايات را از او نشنيده اند، بلكه به نحو وجاده نقل كرده است.
عبد الله بن جعفر حميرى داراى تأليفات بسيارى بوده كه اسامى آنها در كتب رجال به يادگار مانده است ولى غير از كتاب قرب الاسناد، آثار ديگر او از بين رفته است. اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. الدلائل
2. الامامة
3. العظمة و التوحيد
4. الغيبة و الحيرة
5. قرب الاسناد
و نجاشى تا هفده كتاب از وى نام مى برد.
تاريخ تولد و وفات او معلوم نيست؛ ولى با توجه به استادان و مشايخ، و شاگردان و راويان از او، وى از علما و راويان طبقۀ هشتم بوده و در نيمۀ دوم قرن سوم هجرى مى زيسته است.
ص: 223
اين شخص كه مؤلف كتاب قرب الاسناد، و يا بنا به نظريۀ صحيح تر، راوى اين كتاب به شمار مى رود، مورد توثيق بسيارى از بزرگان است.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد:
او مردى مورد اطمينان و معروف و موجّه است. با امام عصر مكاتباتى داشته و مسائلى از آن حضرت پرسش نموده است. او را برادران ديگرى به نامهاى جعفر، حسين، احمد بوده است كه آنها نيز با امام زمان مكاتبه كرده اند.
محمد بن عبد الله داراى كتابهايى است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. الحقوق
2. الاوائل
3. السماء
4. الارض
5. المساحة و البلدان
6. الاحتجاج
7. ابليس و جنوده(1)
مرحوم مامقانى نيز وثاقت اين شخص را از نجاشى، علامه حلّى، علامه مجلسى، محدّث بحرانى و ديگران روايت مى كند و مى گويد: «هيچ گونه عيب و طعنى در وى نيست.»(2)
از پدرش روايت مى كند و تعداد زيادى نيز از او روايت كرده اند، از جمله: احمد بن داوود قمى، محمّد بن يعقوب كلينى و جعفر بن محمّد بن قولويه.
1. رجال النجاشى، ص 219 و 354.
2. الفهرست طوسى، ص 102 و 156.
3. معالم العلماء، ص 73.
4. تنقيح المقال، ج 2، ص 174 و ج 3، ص 140.
5. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 141 و ج 16، ص 233.
6. مقدمۀ كتاب قرب الاسناد، به نقل از آيت الله العظمى بروجردى، ص 2 و 3.
7. جامع الرواة، ج 1، ص 478 و ج 2، ص 140.
ص: 224
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3918 كه از خط ابن ادريس نقل شده است. تاريخ استنساخ: 1066 ه. ق. از روى نسخه اى كه بر آن اجازۀ خود حميرى وجود داشته است.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5021، تاريخ استنساخ: 1056 ه. ق. كه با يك واسطه اين نيز از نسخۀ ابن ادريس استنساخ شده است.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6733، تاريخ استنساخ: 983 ه. ق. كه از روى نسخۀ ابن ادريس استنساخ و توسط شيخ حرّ عاملى مقابله شده است.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7849، تاريخ استنساخ: 1308.
آقابزرگ تهرانى از سه نسخۀ خطى ياد مى كند:
1. نسخۀ آستان قدس رضوى
2. نسخۀ مولى على خيابانى تبريزى
3. نسخۀ علامه محدث نورى كه از اعجاز حسين صاحب كشف الحجب و الاستار به وى رسيده بود(1).
1. نسخۀ چاپى مؤسسۀ فرهنگ اسلامى، كوشانپور، با تصحيح آقاى احمد صادقى اردستانى، مشتمل بر 317 صفحه كه همراه با الجعفريات در يك جلد، در سال 1417 ه. ق. در قم، چاپ شده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، در سال 1413 ه. ق. مشتمل بر 540 صفحه و در قطع وزيرى، همراه با تطبيق با دو نسخۀ خطى و استخراج احاديث و فهرستهاى فنى آيات، روايات، اعلام و غيره.
3. نسخۀ چاپ مكتبه نينوى الحديثة، تهران، با خط ابوالقاسم خوشنويس، همراه با كتاب الاشعثيات در 177 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.
ص: 225
قرآن به عنوان برترين كتاب آسمانى - كه از دست تحريف گران مصون مانده -، بزرگترين مائدۀ آسمانى و نعمت الهى است. و براساس دستور قرآن و نيز معصومين عليهم السّلام، تمامى مسلمانان موظف به تدبر در آيات و فهم معانى آن به اندازۀ توان و استعداد خود هستند. ازاين رو همراه با نزول قرآن، تدريس و تبيين آن در ميان امت اسلامى آغاز شد و مفسران فراوانى در هر عصر ظهور كردند. طبقۀ اول و دوم مفسران تنها به ذكر روايات مربوط به آيات قرآن و شأن نزول آيات و حداكثر معانى لغات آن مى پرداختند و در اين مسير ميراث گرانقدرى از روايات تفسيرى را براى ما به يادگار گذاشته اند. يكى از اين مجموعه هاى ارزشمند، تفسيرى است كه على بن ابراهيم آن را گرد آورده، و به تفسير قمى شهرت يافته است. چون اغلب مطالب كتاب مذكور از روايات تشكيل مى شود، جزء كتب حديثى و نيز كتب تفسير مأثور قلمداد شده است.
مؤلف هنگام بيان آيات، برخى معانى الفاظ و لغات و سپس روايات مربوط به آيه را ذكر مى كند.
كتاب مذكور با مقدمه اى دربارۀ تقسيم و توضيح اقسام آيات قرآن شروع مى شود. در اين مقدمه، ناسخ، منسوخ، محكم، متشابه، عام و خاص، مقدّم و مؤخر و متروك... توضيح داده شده است و برخى از آيات به عنوان مثال براى هر كدام ذكر مى شود. سپس به بيان مجموعه آياتى مى پردازد كه نفى كنندۀ عقايد فرقه هاى منحرف مختلف است، نظير: آيات ردّ بت پرستان، ردّ دهريه، ردّ منكران معاد، ردّ مجبره، ردّ معتزله، ردّ منكران رجعت و...
با كمال تأسف در اين مقدمه سخن از نوعى تحريف قرآن به ميان آمده و به گونه اى پذيرفته
ص: 226
شده است ولى در اينكه اين مقدمه نوشتۀ مؤلف ارجمند باشد، جاى سخن بسيارى است و شايد بتوان گفت به طور قطع از آن شخص ديگرى غير از مؤلف است.
پس از مقدمه، تفسير با روايات مربوط به «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع و سپس سوره هاى قرآن به ترتيب ذكر مى شود و چنانچه لغتى نياز به توضيح داشته است، توضيح داده شده و روايات مربوط به آن ذيل هر آيه ذكر شده است.
روايات اين كتاب به چند دسته قابل تقسيم است:
1. روايات مسند كه با اسناد متصل راوى كتاب (ابوالفضل عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر) به على بن ابراهيم و در نهايت به امام باقر يا امام صادق عليهم السّلام مى رسد.
2. رواياتى كه به صورت مرفوعه و تنها با ذكر نام گويندۀ آن، مثلا قال رسول الله صلّى الله عليه و آله آورده شده است.
3. جملاتى كه با كلمۀ «قال» شروع مى شود و گويندۀ آن مشخص نيست. برخى آنها را نيز روايات ائمه عليهم السّلام شمرده و گروهى سخن خود على بن ابراهيم دانسته اند. ازاين رو فيض كاشانى در تفسير خود، به واسطۀ ترديد در اينكه اين گونه جملات روايت معصوم است يا سخن خود على بن ابراهيم، آنها را با لفظ «القمى» آورده و از ساير روايات جدا ساخته است.
4. دستۀ ديگرى از روايات - كه اندك هم نيستند - رواياتى است كه از ابالجارود نقل شده اند. يعنى راوى اين تفسير، ابو الفضل عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر، در موارد بسيارى رواياتى را از ابا الجارود گرفته و به روايات على بن ابراهيم اضافه كرده است.
اين اضافات از آيۀ «و رسولا الى بنى اسرائيل... أنبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فى بيوتكم...(1)» در جلد 1، صفحۀ 128 آغاز مى شود.
و گاه نيز از غير ابى الجارود، رواياتى را نقل و به اين كتاب اضافه كرده است و خود نيز به اين نكته اشاره مى كند و در بسيارى از موارد پس از بيان اضافات مى گويد: «رجع الى تفسير على بن ابراهيم.»
بنابراين، تفسير اگرچه مشهور به تفسير قمى است ولى روايات كتاب از آن دو گوينده و دو راوى است. يكى املاى على بن ابراهيم و نگارش شاگرد وى، عباس بن محمّد است و ديگرى
ص: 227
تفسير ابى الجارود است و به صورت نادر از غير اين دو نيز روايت كرده است.
در بارۀ اين اختلاط و امتزاج برخى گفته اند: چون در ديار مؤلف زيديه غلبه داشته وى براى اسكات و ترويج سخن حق در ميان آنها كلمات و رواياتى از فرد مورد قبول آنها آورده است تا از اين راه سخنان حق على بن ابراهيم را هم به گوش آنان برساند(1).
و بعضى هم به همين جهت بشدت بر وى تاخته و آن را عمل نادرستى شمرده اند(2).
كتاب شناس بزرگ، آقابزرگ تهرانى مى گويد:
چون اعتبار تفسير ابى الجارود كمتر از تفسير قمى نيست و در حقيقت تفسير امام باقر است كه ابى الجارود در زمان استقامت و حسن عقيده اش آن را روايت كرده است اشكالاتى بر راوى وارد نيست و از ارزش كتاب نمى كاهد(3).
راوى، گردآورنده و نگارندۀ اين تفسير، عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر است كه آن را از دو استاد خويش على بن ابراهيم و ابى الجارود نقل كرده است. ازاين رو در معرفى مؤلف اين كتاب ناگزيريم به معرفى هر سه نفر بپردازيم:
كنيه اش ابوالفضل است و از نوادگان امام كاظم به شمار مى رود. در كتب رجالى از او نامى به ميان نيامده است. شيخ آقابزرگ تهرانى با ذكر اين مطلب مى نويسد:
او راوى تفسير قمى از على بن ابراهيم قمى است كه گاه نيز از ساير مشايخ خود رواياتى را در كتاب آورده است. پدر و جدّ او در كتب رجال معروف و مشهورند. محمّد بن قاسم از اصحاب امام هادى است. چنانكه در رجال شيخ طوسى آمده است و جدّ او قاسم بن حمزه كه از ابو بصير روايت مى كند و محمد بن خالد برقى از او روايت كرده است نيز در رجال كشّى ذكر شده است، ولى خود وى در كتب رجال معرفى نشده است؛ البته عباس بن محمد و فرزندانش در كتب انساب ذكر شده اند(4).
و علامه شيخ على نمازى در كتاب مستدركات علم الرجال، ضمن اعتراف به عدم ذكر نام او در كتب رجالى مى گويد:
وى در طريق و سند صدوق در عيون اخبار الرضا عليه السّلام در كيفيت نماز بر مصلوب و نيز در
ص: 228
روايتى در ذمّ مفوّضه و غلاة و باز در كتاب الطهارة در كتاب علل الشرايع آمده است. على بن ابراهيم نيز در تفسير خود، در تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» از او روايت مى كند(1).
كه البته جملۀ آخر اشتباه است زيرا مطلب برعكس است و او راوى تفسير قمى است نه اينكه على بن ابراهيم از او روايت كند و بعيد نيست كه با عباس بن محمّد الوراق اشتباه شده باشد.
همان طور كه قبلا اشاره شد در كتب انساب و معرفى امامزادگان از اين شخص بزرگوار و امامزادۀ محترم نام برده شده است و گفته اند فرزندانى به نامهاى جعفر، زيد و حسن از او باقى مانده و محلّ زندگى او نيز طبرستان بوده است.
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 145.
2. الذريعه، ج 4، ص 307.
3. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 357.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «در حديث مورد اطمينان، مورد اعتماد و داراى عقيدۀ صحيح است. احاديث بسيارى فرا گرفت و كتابهايى تأليف نمود و در اواسط عمر نابينا گشت...» آنگاه به بيان كتب او مى پردازد(2).
و شيخ طوسى درباره اش مى نويسد: «از اصحاب امام هادى است. اگرچه مستقيما از ائمه عليهم السّلام روايت نكرده است.»(3)
آيت الله خوئى از اين نكته كه از اصحاب امام هادى باشد ولى روايت نداشته باشد رفع استبعاد كرده است(4).
وى در سال 307 ه. ق. زنده بوده است ولى تاريخ وفات او معلوم نشد. جلالت و عظمت او از كثرت روايات(5) و نيز مشايخ و شاگردان وى بخوبى مشخص است. از جمله نكاتى كه بر عظمت مقام علمى وى دلالت دارد، اين است كه كلينى در الكافى روايات بسيار زيادى از وى نقل كرده است.
ص: 229
بنا به نقل آيت الله العظمى بروجردى در كتاب ترتيب اسانيد الكافى سه هزار و هفتصد روايت از على بن ابراهيم در كتاب كافى آمده است و اين غير از مواردى است كه على بن ابراهيم جزء «عدة من اصحابنا» شمرده شده است. و بنا بر شمارش ديگر، وى در طريق بيش از پنج هزار روايت كتاب الكافى آمده است(1).
او داراى سه فرزند به نامهاى ابراهيم، احمد و محمّد بود كه هر سه از علما و دانشمندان و محدثان بودند و دو نفر آخر از استادان شيخ صدوق محدّث بزرگ شيعه و مؤلف كتاب من لا يحضره الفقيه به شمار مى روند.
1. پدر بزرگوارش ابراهيم بن هاشم
2. احمد بن ابى عبد الله برقى، مؤلف المحاسن
3. احمد بن اسحاق
4. صالح بن سندى
5. عباس بن معروف
6. محمّد بن عيسى بن عبيد
7. هارون بن مسلم
8. ابوهاشم جعفرى
1. احمد بن زياد بن جعفر همدانى
2. حسن بن حمزة العلوى
3. محمّد بن موسى المتوكل
4. استاد مسلّم حديث، محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى
5. على بن الحسين بن بابويه (صدوق بزرگ)
6. محمّد بن على بن ماجيلويه
7. محمّد بن الحسن الصفار
8. محمّد بن الحسن بن الوليد
1. تفسير القمى (كتاب مورد بحث)
2. الناسخ و المنسوخ
3. قرب الاسناد
4. الشرايع
5. التوحيد و الشرك
6. فضايل اميرالمؤمنين عليه السّلام
7. المغازى
8. الانبياء
ص: 230
البته تنها اثر عمده اى كه از او باقى مانده كتاب تفسير و هزارها روايت گوناگونى است كه در لابه لاى كتب حديثى به يادگار مانده است.
1. رجال النجاشى، ص 260.
2. الفهرست طوسى، ص 89.
3. رجال الطوسى، ص 420.
4. تنقيح المقال، ج 2، ص 260.
5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 191 و 193.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 167.
وى از قبيلۀ همدان، و نامش زياد بن منذر است ولى غالبا از او با همين كنيۀ «ابا الجارود» ياد مى شود. نجاشى دربارۀ او مى نويسد:
زياد بن منذر ابوالجارود همدانى از اهل كوفه است و به نقل خود نابينا متولد شده است. او از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السّلام بود و از امام صادق روايت كرده است و چون زيد خروج كرد عقيده اش تغيير يافت. او داراى كتابهايى است از جمله تفسير قرآن از امام باقر(1).
شيخ طوسى درباره اش گفته است: «زياد بن منذر كه كنيه اش ابوالجارود است زيدى مذهب است و فرقۀ جاروديه از زيديان را به او نسبت مى دهند.»
ابن غضائرى مى گويد:
وى در حديث داراى مقامى والا است و رواياتش در هنگام شيعه بودنش بيش از روايات او در زمان زيدى بودنش مى باشد. ولى علماى شيعه آنچه را محمد بن سنان از او نقل كرده نمى پذيرند. و آنچه را محمد بن بكر الارجنى نقل كرده مى پذيرند(2).
كشّى در نكوهش وى نقل مى كند: «امام باقر وى را سرحوب ناميد زيرا سرحوب نام شيطانى كور است و او نيز كور بود؛ هم كور ظاهرى و هم كور باطنى و قلبى.»(3)
البته آيت الله خوئى در اين حديث اشكال مى كند و مى گويد: «تغيير عقيدۀ وى بعد از زمان امام باقر و هنگام خروج زيد بود. بنا بر اين، اين روايت كه مرسله هم نقل شده قابل اعتماد نيست.»
ص: 231
و روايات ديگرى نيز در مذمّت او وارد شده است كه آيت الله خوئى همه را ضعيف دانسته و اباالجارود را مردى مورد اعتماد و ثقه مى داند. چرا كه اولا در سند كامل الزيارات آمده است. و ثانيا شيخ مفيد در توصيف وى گفته است: «او از بزرگان و رؤسايى است كه فتوا و علم حلال و حرام از آنها استفاده مى شود و طعنه و ايراد بر آنها نيست و راهى براى مذمّت و بدگويى ايشان نيست...» و در پايان روايتى نقل مى كند مبنى بر اينكه وى در آخر عمر به عقيدۀ حق و اماميه برگشته است.
1. رجال النجاشى، ص 170.
2. الفهرست طوسى، ص 89.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 459.
4. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 321.
5. رجال الطوسى، ص 197.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 275، 1037 صفحه، تاريخ استنساخ: 1090.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 337، 6508 صفحه، تاريخ استنساخ: سدۀ يازدهم.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملى تهران، شمارۀ 197، 4/2633 صفحه، بدون تاريخ.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 232، 4/2361 صفحه، تاريخ استنساخ: 1297 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ دار السرور بيروت، لبنان، 1411 ه. ق. در دو جلد و قطع وزيرى، مشتمل بر 930 صفحه، با تصحيح و تعليق سيد طيب جزائرى.
2. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1313 ه. ق.، 746 صفحه، قطع رحلى.
3. نسخۀ چاپ سنگى، تبريز، 1315 ه. ق. 373 صفحه.
4. نسخۀ چاپ دارالكتاب، قم، 2 جلد، 1404 ه. ق.، با تصحيح و تعليق سيد طيب جزائرى.
ص: 232
اين كتاب از اصول چهارصدگانۀ شيعه و تدوين شده در زمان ائمه عليهم السّلام است(1). از اهميت ويژه اى برخوردار است و از جهت موضوع نيز داراى گستردگى بسيارى است. احاديث اين كتاب عمدتا در زمينه هاى فقهى است كه طى هفده كتاب تنظيم شده است. عناوين اين كتب عبارت اند از:
1. كتاب طهارت
2. كتاب نماز
3. كتاب زكات
4. كتاب روزه
5. كتاب حج
6. كتاب جهاد
7. كتاب ازدواج
8. كتاب نفقات
9. كتاب حدود
10. كتاب آداب
11. كتاب تفسير
12. كتاب احكام مردگان
13. كتاب دعا
14. كتابى بدون نام
15. كتاب طب و خوردنيها
16. كتاب رؤيا
17. كتاب سنن
و البته هر كتاب داراى ابواب مختلف و عناوين متعددى است.
اين كتاب بدون مقدمه و با ذكر سند روايتى از اميرالمؤمنين شروع مى شود و غالبا با سندى اين گونه ادامه مى يابد:
ص: 233
محمد بن محمد بن الاشعث الكوفى، عن موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام، قال: حدثنا ابى، عن ابيه، عن جدّه جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام.
البته گاه سند ديگرى ذكر شده است كه علت آن را تحت عنوان نكته اى مهم، بيان خواهيم كرد. اكثر روايات اين كتاب در نهايت از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين نقل شده است و فقط تعداد اندكى روايت از ساير ائمه عليهم السّلام ذكر شده است.
در اين كتاب بيش از يكهزار و پانصد روايت طى هفده كتاب آمده كه هر كتاب داراى ابواب متعددى است؛ به عنوان نمونه، كتاب الطهارة داراى 95 باب است. گاه در يك باب، چندين روايت، و گاهى فقط يك روايت ذكر شده است. شيوۀ تنظيم كتابها و بابها همانند كتب فقهى است كه با كتاب الطهارة آغاز و سپس با كتاب الصلاة و الصوم و الزكاة ادامه مى يابد. ولى پس از كتاب الحدود كتابهاى ديگرى آمده است كه معمولا در كتب فقهى آورده نمى شود. اين كتابها عبارت اند از: كتاب آداب و سير، كتاب تفسير، كتاب دعا و نيز كتاب احكام مردگان كه معمولا احكام مردگان در كتب فقهى در كتاب الطهارة آورده مى شود.
دربارۀ ارزش اين كتاب نظريات بسيار مختلف و متناقضى اظهار شده است. برخى آن را كتابى غير قابل اعتماد دانسته اند و در مقابل گروهى ديگر آن را اثرى بسيار ارزشمند و قابل اعتماد معرفى كرده اند؛ از جملۀ كسانى كه اين كتاب را قابل اعتماد نمى داند علامه شيخ محمّد حسن نجفى، مؤلف كتاب ارزشمند جواهر الكلام است. وى در كتاب الامر بالمعروف، در بحث ولايت فقيه، روايتى را از اين كتاب نقل مى كند كه اميرالمؤمنين فرمود: «لا يصلح الحكم و لا الحدود و لا الجمعة الا بامام.»
بعد مى گويد:
شگفت آن است كه برخى كه در قلبشان وسوسه است بعد از حكم اسطوانه ها و بزرگان مذهب تمسك كرده اند به اصل و اجماع منقول از ابن زهره و ابن ادريس و روايت فوق كه سندش ضعيف است؛ بلكه اصلا كتاب اشعثيات بنا به نقل برخى از افاضل از اصول معتبره، بلكه مشهوره نيست و هيچ يك از علماى شيعه حكم به صحت آن نكرده اند، بلكه نسبت آن به مصنّفش نيز متواتر نيست و ازاين رو به گونه اى نيست كه اطمينان خاطر نسبت به آن پيدا شود و به همين جهت شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه و علامه مجلسى در بحارالانوار
ص: 234
با آنكه بسيار حريص بر جمع آورى روايات بوده اند. بخصوص علامه مجلسى، از اين كتاب هيچ روايتى را نقل نكرده اند و ادعاى آنكه اين دو به اين كتاب دست نيافته اند بسيار بعيد است... و اكثر روايات اين كتاب موافق با عامّه است(1).
ولى در مقابل اين نظريه، نظريۀ محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل الشيعه است. او شمار زيادى از عالمان كه اين كتاب را با سندهاى مختلف روايت كرده اند نام مى برد، از جمله: ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى از قدما و بزرگان تشيع، استاد شيخ مفيد و شيخ جليل القدر ابو المفضل شيبانى ابو محمد عبد الله بن محمّد معروف به ابن سقا، و نيز سيّد بن طاووس در مضمار السبق، اين كتاب را هزار حديث با يك سند، و كتابى عظيم الشأن مى شمارد.
و شهيد اول در مسائل زكات در يك مسئله كه ادعاى اجماع بر آن شده است به خاطر روايات جعفريات بر آن فتوا نمى دهد. وى خلاصه اى نيز از كتاب جعفريات نگاشته است.
سپس محدّث نورى به طور مفصّل به بررسى سخن صاحب جواهرالكلام پرداخته و به اشكالات ايشان پاسخ گفته است و در مجموع 22 صفحه در دفاع از اين كتاب قلم زده است(2).
علامه آقابزرگ تهرانى نيز در دفاع از اين كتاب مى نويسد:
علامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى به اين كتاب دست پيدا نكرده بودند و گويا خداوند آن را ذخيره كرده بود تا به دست علامه محدث نورى برسد و اين كتاب اولين انگيزه و محرّك محدّث نورى براى نگاشتن كتاب مستدرك الوسائل بود و كتاب مستدرك وسائل الشيعه به بركت اين كتاب و ساير مصادر معتبرش كتابى ارزشمند و معتبر شد كه بدون مراجعه به آن تحقيقات فقهى كامل نمى شود و اكثر بزرگان از علماى شيعه در زمان ما بر آن اعتماد كرده و به آن مراجعه مى نمودند مانند آخوند خراسانى و شيخ الشريعۀ اصفهانى و ميرزا محمد تقى شيرازى...(3)
در اجازه علامه و نيز در اقبال سيد بن طاووس(4) و برخى مصادر ديگر تعداد احاديث اين كتاب هزار حديث ذكر شده است ولى در نسخۀ موجود (چاپ كوشانپور) تعداد احاديث 1651 عدد است و هنگام دقت در سند روايات مى بينيم مثلا در حديث 732 سند تفاوت مى يابد و در نهايت حديث به عبدالملك مروان مى رسد و باز در حديث 973 تا 977 روايات با سندهاى مختلف گاه از ابوهريره و گاهى از ابن شهاب و در پاره اى مواقع روايت غير معصوم است و
ص: 235
حديث 1630 نيز مرفوعه است. پس از آن احاديثى با اسنادى كاملا متفاوت ذكر مى شود كه در آن نه نامى از محمّد بن اشعث، نه موسى بن اسماعيل، و يا اسماعيل بن موسى است. با اين قراين بخوبى روشن مى شود كه اين كتاب دچار تحريفهايى شده و قطعا روايات متعددى به آن اضافه شده است. البته علامه نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل به اختلاف سندها و عامى بودن برخى اسناد اشاره كرده است.
دربارۀ مؤلف اين كتاب اختلافات بسيارى است و آن را به چند نفر نسبت داده اند:
1. امام صادق: برخى گفته اند چون سند تمامى روايات كتاب (غير از اضافات و تحريفات) به امام صادق منتهى مى شود، بنابر اين مؤلف اصلى آن امام عظيم الشأن حضرت صادق هستند و ازاين رو به اين كتاب جعفريات نيز مى گويند.
2. محمّد بن محمّد بن اشعث كوفى: تمامى روايات كتاب از طريق اين شخص به دست ما رسيده است. ازاين رو برخى او را مؤلف اين كتاب مى دانند و در سند ابتداى كتاب هم اين گونه آمده است: «اخبرنا ابو على محمّد بن محمّد بن الاشعث الكوفى من كتابه...». به همين دليل به اين كتاب اشعثيات مى گويند.
3. موسى بن اسماعيل يا اسماعيل بن موسى: نام اين دو امامزادۀ بزرگوار نيز در سند روايات ذكر شده است كه محمّد بن اشعث از موسى بن اسماعيل و او از پدرش اسماعيل بن موسى روايت مى كند؛ ازاين رو برخى نيز كتاب را به يكى از اين دو امامزاده نسبت داده اند.
ولى كتاب شناس و راوى شناس بزرگ، نجاشى، اين كتاب را به اسماعيل بن موسى بن جعفر نسبت مى دهد و موسى بن اسماعيل و محمّد بن اشعث را راوى اين كتاب مى داند(1).
و در ترجمۀ موسى بن اسماعيل تنها دو كتاب را به نامهاى جوامع التفسير و كتاب الوضو به وى نسبت مى دهد كه راوى اين كتب نيز محمّد بن اشعث است(2).
اكنون به شرح حال كوتاهى از هر سه نفر مى پردازيم:
او فرزند بلافصل حضرت امام كاظم است و نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «او و فرزندانش ساكن مصر بوده اند. او را كتابهايى است كه از پدرانش روايت مى كند...» آنگاه تعداد 12 كتاب او
ص: 236
را كه غالبا همين كتابهاى جمع آورى شده در جعفريات است ذكر و سند خود را به اين كتب نقل مى كند(1).
و شيخ طوسى نيز عبارتى همانند عبارت نجاشى را ذكر كرده است و فقط در تعداد كتب او از كتاب الديات نام مى برد كه در كتاب نجاشى ذكر نشده است(2).
مامقانى از ابن داوود نقل مى كند: «اسماعيل بن موسى از اصحاب امام كاظم بود.» و سپس بر ستوده بودن، علم، فضل، فقه و عقيدۀ صحيح او استدلال مى كند به:
1. كثرت تصانيف و شيوۀ تبويت و تنظيم آن.
2. روايات بسيار راوندى از او به نحوى كه راوندى كتابش را از روايات او انباشته است.
3. سخن شيخ مفيد كه مى گويد: «هر يك از فرزندان امام كاظم را فضيلت و منقبت مشهورى است.»
4. حضرت امام كاظم او را بر برادرش عباس مقدم داشته است با اينكه اسماعيل از حيث سن كوچكتر بود.
5. چون صفوان بن يحيى در مدينه از دنيا رفت حضرت جوادالائمه حنوط و كفن براى وى فرستاد و اسماعيل بن موسى را فرمان داد تا بر وى نماز بخواند و اين دلالت مى كند بر حسن عقيده، بلكه جلالت و وثاقت او...(3)
آيت الله خوئى ضمن نقل بيانات نجاشى و طوسى، از كشّى نقل مى كند: امام جواد به اسماعيل بن موسى دستور داد بر جنازۀ صفوان نماز بخواند و نيز شيخ مفيد گفته است: «هر يك از فرزندان موسى بن جعفر داراى فضيلت و منقبت مشهورى هستند.» و نيز در تهذيب آمده است كه موسى بن جعفر اسماعيل را متولى وقفى قرار داد. ولى در نهايت آيت الله خوئى مى گويد:
«تمامى اينها دلالت بر وثاقت و حتى حسن او نمى كند.»
1. رجال النجاشى، ص 26.
2. الفهرست طوسى، ص 10.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 145.
4. معجم رجال الحديث، ج 3، ص 188.
ص: 237
5. جامع الرواة، ج 1، ص 103.
نجاشى و طوسى هر دو با يك عبارت نام وى را ذكر كرده اند و سپس مى نويسند: «داراى كتابى به نام جوامع التفسير و كتاب الوضوء است كه هر دو را محمّد بن اشعث نقل كرده است.» و هيچ توضيح ديگرى دربارۀ او نداده اند؛ فقط شيخ طوسى براى او كتاب ديگرى به نام الصلاة را نيز ذكر كرده است.
مامقانى مى گويد: «چون هر كسى را كه شيخ طوسى و نجاشى ذكر كنند و در مذهب او اشكال نكنند امامى مذهب خواهد بود، ازاين رو مى توان گفت چنانكه حائرى گفته است موسى بن اسماعيل نيز از علماى اماميه است.»
رواياتى از اين شخص در كتاب تهذيب الاحكام و كتاب كامل الزيارات نقل شده است و بنابر قاعده اى كه برخى معتقدند كه افراد واقع در سند كامل الزيارات همگى ثقه هستند مى توان او را ثقه دانست و نيز روايات او را صدوق در كتاب التوحيد، الامالى و معانى الاخبار و راوندى در كتاب النوادر و نيز شيخ طوسى در الامالى آورده اند.
1. الفهرست طوسى، ص 163.
2. رجال النجاشى، ص 410.
3. تنقيح المقال، ج 3، ص 252.
4. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 16.
5. جامع الرواة، ج 2، ص 271.
6. مستدركات علم الرجال، ج 8، ص 3.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد:
محمد بن محمد بن اشعث، ابو على، اهل كوفه مورد اعتماد و از علماى شيعه است كه ساكن مصر بود. كتابى در حج نوشته و در آن رواياتى كه عامّه از امام صادق نقل كرده اند، آورده است...
ص: 238
آنگاه سند خود به كتاب را ذكر كرده است(1).
شيخ در كتاب فهرست خود از او اسم نبرده است ولى در تهذيب الاحكام از او رواياتى را نقل كرده است و نيز در كتاب رجال خود، در قسمت كسانى كه مستقيما از معصوم روايت ندارند، نام او را ذكر كرده است و ضمن اشاره به كنيه و محل سكونتش (معد) مى گويد: «نسخۀ كتابى را از موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر نقل كرده است.» و تلعكبرى مى گويد: «پدرم از وى در سال 313 براى خود و من اجازۀ نقل روايت گرفته است.»(2) كه اشاره به همين كتاب مورد نظر ماست.
1. رجال الطوسى، ص 501.
2. رجال النجاشى، ص 379.
3. تنقيح المقال، ج 3، ص 179.
4. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 190.
5. جامع الرواة، ج 2، ص 187.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8172.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7550.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1490/5.
1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ فرهنگى كوشانپور، تهران، 1417 ه. ق.، 411 صفحه، قطع وزيرى، همراه با قرب الاسناد در يك مجلد، با تصحيح احمد صادقى اردستانى.
2. نسخۀ چاپ سنگى، همراه با اشعثيات، نشر مكتبة نينوى، تهران، 251 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.
ص: 239
هر انسان مسلمانى مى داند كه در دين مقدس اسلام براى او تكاليف و وظايفى معين شده است.
برخى از اين وظايف اساس و پايۀ وظايف ديگرى است به گونه اى كه اگر آن اساس و پايه اصلاح و استوار نشود ساير اعمال اثر شايستۀ خود را نخواهند داشت. يكى از مهمترين اين پايه ها مسئلۀ اعتقاد به ولايت و امامت است. مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب، ضمن اشاره به اين مطلب، راز نگارش اثر خود را بيان مى كند. او به دنبال دريافت اين نكتۀ اساسى سعى دارد روايات پيرامون امامت و نيز نصوص وارد دربارۀ هر امام را ذكر كند و همچنين نصوصى كه ادعاى بعضى فرقه ها را دربارۀ امامت ديگران ابطال مى كند و نيز رواياتى كه وظايف مردم را در مسئلۀ امامت بيان مى كند، گردآورى كند.
او در اين تأليف - كه به حسب حجم بسيار كوچك است - از عهدۀ اين مهم بخوبى برمى آيد.
1. باب وجود وصى و اوصيا براى انبيا از زمان آدم عليه السّلام.
2. زمين از حجّت خالى نمى ماند.
3. امامت عهدى الهى است.
1. اختصاص امامت به آل محمد صلّى الله عليه و آله.
2. امامت جز در حسنين عليهما السّلام دو برادر را نشايد.
3. امامت در عمو و دايى و امثال آن نيست.
ص: 240
1. كسى كه بدون امام بميرد..
2. لزوم معرفت امام
3. آن كه يكى از ائمه را انكار كند
4. آن كه به ناحق كسى را شريك در امامت بداند
ضمن اين مباحث به ابطال ادعاى برخى از فرقه ها مى پردازد، نظير:
1. مدعيان امامت محمّد بن حنفيه
2. مدعيان امامت اسماعيل بن جعفر الصادق
3. مدعيان امامت عبد الله بن جعفر الصادق
4. ادعاى واقفيه كه امام كاظم را مهدى غايب مى دانند
مؤلف در مقدمه به شبهات زيادى دربارۀ امامت اشاره كرده و با جملات بسيار مختصر به آنها پاسخ گفته است كه از آن جمله اند:
1. مسئلۀ بداء
2. مسئلۀ عمر حضرت مهدى عليه السّلام
3. اسرار غيبت
4. عدد ائمه
تمامى روايات كتاب داراى سند كامل است، ولى راويان با كلمۀ «عن» به يكديگر عطف شده اند و به اصطلاح معنعن است و از لفظ «حدثنا» و «اخبرنا» در هيچ يك از سندها خبرى نيست، اگرچه از آنجا كه قدما اهميت بسيار به نقل حديث مى داده اند و روايتى را به نحو «وجادة» و يا از كتب افراد بدون قرائت و سماع نقل نمى كرده اند (مگر با تصريح) و مؤلف نيز يكى از بزرگترين و برجسته ترين محدثان به شمار مى آيد، به نظر مى رسد شيوۀ تحمل احاديث به گونه اى غير از وجاده بوده كه متأسفانه به آن تصريح نشده است.
مؤلف در ابتدا روايات مربوط به مسائل كلى امامت و سپس نصوص هر كدام از ائمه عليهم السّلام و مطالب مربوط به آن امام و در پايان باز مطالبى راجع به مسائل كلى امامت را ذكر كرده است. البته قسمتى از كتاب كه هدف اصلى آن را تشكيل مى داده است متأسفانه در دست نيست. زيرا آنچنان
ص: 241
كه از مقدمه برمى آيد، مؤلف سعى داشته به شبهات مباحث امامت، بويژه مسئلۀ غيبت پاسخ گويد كه متأسفانه بخش مربوط به امامت امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و امام مهدى عليهما السّلام از بين رفته است و آنچه فعلا موجود است هشتاد و هفت روايت است كه در 23 باب تنظيم شده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب با عباراتى بسيار مختصر و بليغ و جوابهايى بسيار گزيده اشاره اى به شبهات داده و گاه نيز به متون برخى از روايات استشهاد كرده، ولى در متن كتاب از هرگونه توضيح پيرامون روايات خوددارى ورزيده است.
نكاتى چند اهميت فوق العاده اى به اين كتاب بخشيده است:
همان گونه كه در زندگينامۀ مؤلف بيان خواهد شد، او از كسانى است كه در زمان سه امام معصوم: امام هادى، امام عسكرى و امام مهدى عليهم السّلام، يعنى در زمان غيبت صغرى حضور داشته است. بنابراين، از زمان حضور اهل بيت: دور نيست و هر چه محدث به زمان معصومين نزديكتر باشد قراين و شواهد بيشترى در دسترس او خواهد بود كه به اهميت نقل او خواهد افزود.
برجستگى شخصيت مؤلف و تبحر او در ميدانهاى گوناگون معارف اسلامى بويژه حديث و فقه باعث اهميت اين كتاب شده است. او شخصيتى است كه برخى كتابهاى فقهى و فتاواى او را به عنوان روايتهايى قابل استناد و اعتماد دانسته اند و البته بر اين مرتبت و اهميت علمى وى بايد مكانت و عظمت معنوى او را نيز افزود. زيرا او كسى است كه از سوى حضرت حجت نسبت به او توقيعاتى صادر شده است.
وى در آخر مقدمۀ كتاب دربارۀ روايات كتاب مى نويسد: «و قد بيّنت الاخبار التى ذكرتها...
بصحيح الاخبار عن الائمة الهادين عليهم السّلام.»
اين تصريح بخوبى دلالت مى كند كه مؤلف تمامى روايات موجود در اين كتاب را صحيح مى دانسته است و شهادت فردى همچون او به صحت احاديث، آن را در درجۀ والايى از اهميت
ص: 242
قرار مى دهد. البته روشن است كه مراد او از صحت، همان معنايى است كه قدما از صحت اراده مى كرده اند؛ يعنى صحت عمل به مضامين آنها و متون مورد اتفاق يا مورد قبول براى عمل بوده است.
برخى احاديث اين كتاب بنا به گفتۀ بعضى محققان در ساير جوامع روائى نيست؛ ازاين رو اين كتاب مصدر يگانۀ اين احاديث به شمار مى رود و ارزش والاى اين نكته بر اهل فن پوشيده نيست(1).
اين كتاب بنا به تصريح بسيارى از بزرگان و نيز عبارات نسخ خطى تأليف على بن حسين بن بابويه مشهور به «صدوق بزرگ» است ولى علامه محدث نورى در مستدرك الوسائل در نسبت اين كتاب به مؤلف آن تشكيك مى كند و مى نويسد:
اگرچه نجاشى و شيخ طوسى و ابن شهرآشوب تصريح كرده اند كه از جمله تأليفات صدوق كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة است، ولى آن كتابى كه مجلسى از آن نقل مى كند جاى شك و شبهه است كه از تأليفات صدوق باشد؛ زيرا او در اين كتاب از هارون بن موسى تلعكبرى و حسن بن حمزة علوى و... نقل مى كند كه آنها از مشايخ مفيد مى باشند و اين از نظر طبقه با شيخ صدوق بزرگ سازگار نيست، مگر با تكلف بسيار...(2)
محقق بزرگوار سيد محمدرضا حسينى در حلّ اين اشكال تحقيقات زيادى انجام داده و به اين نتيجه رسيده است كه مجلسى در اول كتاب بحارالانوار يادآورى كرده كه دو كتاب در يك جلد در اختيار او بوده است: يكى الامامة و التبصرة من الحيرة از شيخ صدوق بزرگ و ديگرى كتابى كه مؤلف آن مجهول بوده و احتمالا تأليف هارون بن موسى تلعكبرى است. ولى مجلسى براى هر دو يك رمز در بحار الانوار برگزيده، و آن عنوان الامامة و التبصرة است و چون محدّث نورى روايات اين كتاب را در بحارالانوار و نقل مجلسى ديده است بر اين كتاب اشكال كرده است و الاّ در نسخۀ خود كتاب چنين مشكلى وجود ندارد. روايتى از هارون بن موسى تلعكبرى نقل نشده است.
ابوالحسن على بن حسين بن بابويۀ قمى معروف به «صدوق بزرگ» از علماى معاصر سه تن از ائمه عليهم السّلام است. گاهى از او با عنوان «صدوق بزرگ» يا «صدوق اول» و يا «پدر صدوق» ياد مى كنند. لفظ صدوق فقط به پسر او گفته مى شود.
ص: 243
خاندان بابويه به علم و معنويت شهره بوده اند و برخى از پدران مؤلف از راويان مورد اعتماد و مشايخ بزرگ به شمار مى رفته اند همان گونه كه فرزندان او از علما و محدثان مشهور بوده و از نسل او نيز علماى زيادى به وجود آمده اند(1).
تاريخ ولادت او بدرستى معلوم نيست ولى در حدود سالهاى آخر نيمۀ اول قرن سوم هجرى قمرى متولد شده است و برخى با اطمينان سال 260 ه. ق. را ذكر كرده اند كه با بعضى از وقايع زندگى وى سازگار نيست.
او در شهر قم - كه يكى از مراكز علمى تشيع در آن روزگار بود - به دنيا آمد و سفرهايى به بغداد و حجاز كرد. روزگار او از حساس ترين فرازهاى تاريخ اسلام به شمار مى رود. زيرا از طرفى، وى در زمان غيبت صغرى و آغاز غيبت كبرى مى زيست كه از حساس ترين دورانهاى تاريخ تشيع به شمار مى رود و از سويى ديگر، در زمان او ملحدان و اهل شبهات و مدعيان دروغين بسيارى ظهور كردند؛ و نيز قرمطيان به قبله گاه مسلمانان و كعبۀ معظمه هجوم بردند و بسيارى از مسلمانان را كشتند. برخى مؤلف را از جمله شهداى اين واقعه دانسته اند كه صحيح به نظر نمى رسد. به هر حال، دورانى بسيار مصيبت بار و حساس بود كه مؤلف در اين دوران با تأليفات ارزشمند و تربيت شاگردان و فرزندان دانشمند و برجسته توانست همچون لنگرى استوار، كشتى عقايد شيعه را در امواج خروشان فتنه حفظ كند.
عظمت علمى و معنوى او مشهورتر از آن است كه نيازى به بيان داشته باشد علامه نجاشى دربارۀ او مى نگارد:
شيخ قمى ها در زمان خود، پيشواى آنان و فقيه و فرد مورد اعتماد ايشان بود به عراق مسافرت كرد و با ابو القاسم حسين بن روح (وكيل ناحيۀ مقدسه) ديدار كرد و از او مسائلى پرسيد و بعدا نيز به او نامه نگاشت و از امام زمان درخواست كرد از خدا بخواهد به او فرزندى عطا كند و امام در پاسخ او نوشت: «ما براى تو در اين مطلب دعا كرديم و بزودى دو فرزند پسر و نيكوكار خواهى داشت.» پس دو فرزند او به دعاى امام متولد شدند و فرزندانش ابو جعفر (محمد بن على، صدوق، مؤلف من لا يحضره الفقيه) به اين مطلب افتخار مى كرد(2).
برخى از محققان گفته اند او اولين كسى بود كه طرح جمع بين نظاير در احاديث را ابتكار كرد و درجۀ وثاقت وى به حدّى بود كه علماى پس از او در آنچه نصّى نمى يافتند بر فتاواى او اعتماد مى كردند. طبرسى در كتاب الاحتجاج توقيعى از امام عسكرى نقل مى كند كه به مؤلف نوشته شده
ص: 244
و در آن از او با عنوانهاى «شيخى، معتمدى و فقيهى» نام برده شده و براى وى و اولادش دعا كرده است. و در توقيع ديگرى كه در كتاب بحارالانوار(1) آمده است، حضرت از او تعبير به «يا شيخى يا ابا الحسن» مى فرمايد و به وسيلۀ او به شيعيان دستور صبر مى دهد.
برخى از مشاهير استادان و مشايخ صدوق بزرگ عبارت اند از:
1. محمّد بن يحيى العطّار
2. على بن ابراهيم قمى
3. احمد بن ادريس اشعرى قمى
4. عبد الله بن جعفر حميرى (مؤلف قرب الاسناد)
5. سعد بن عبد الله قمى
1. فرزند بزرگوارش، محمّد بن على بن الحسين - شيخ صدوق - مؤلف من لا يحضره الفقيه.
2. فرزند بزرگوار ديگرش حسين بن على بن الحسين
3. جعفر بن محمّد بن قولويه، مؤلف كتاب كامل الزيارات
4. احمد بن داوود قمى
5. ابو عبد الله حسين بن الحسن بن محمّد بن موسوى بن بابويۀ قمى، پسر خواهر مؤلف
شرح حال نويسان به همۀ كتابهاى او اشاره نكرده اند ولى از نوشتۀ فرزندش شيخ صدوق برمى آيد كه وى داراى تأليفات بسيار زيادى بوده است چنانكه از او نقل شده كه در اجازه اى
نگاشته است: «... اجازه دادم تأليفات پدرم را كه صد كتاب است و تأليفات خودم كه هيجده كتاب است روايت كند.»
برخى كتب وى كه نام برده شده است عبارت اند از:
1. التوحيد
2. الوضوء
3. الامامة و التبصرة من الحيرة (كتاب مورد بحث)
4. المنطق
5. التفسير
6. قرب الاسناد
7. الطب
8. النوادر
9. الشرايع
10. الصلاة
ص: 245
وى پس از سپرى كردن عمرى پربركت و سراسر تلاش در راه مكتب مقدس تشيع، در سال 329 ه. ق. كه معروف به سال تناثر النجوم (فروافتادن ستارگان) است، وفات يافت و در شهر قم در محلى كه اكنون داراى قبه و بارگاهى باعظمت است(1) مدفون شد.
1. رجال النجاشى، ص 261.
2. الفهرست طوسى، ص 93.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 185.
4. روضات الجنات، ج 4، ص 273.
5. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 368.
6. تنقيح المقال، ج 2، ص 283.
7. مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 356.
8. جامع الرواة، ج 1، ص 574.
9. الفهرست ابن نديم، ص 191.
10. لولوة البحرين، ص 381.
11. رجال العلامة الحلى، ص 94.
12. معالم العلماء، ص 65.
1. نسخه اى كه در اختيار علامه مجلسى بوده و در سال 479 ه. ق. نوشته شده و اكنون نزد علامه سيد محمّد على روضاتى اصفهانى موجود است.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، كه در نسخۀ چاپى مؤسسۀ آل البيت، معرفى و از آن استنساخ شده است ولى در فهرست كتابخانه موجود نيست.
1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، با تصحيح، تخريج، فهارس فنى و مقدمۀ مفصلى به قلم سيد محمّد رضا حسين، 1407 ه. ق.، 304 صفحه.
2. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 1404 ه. ق.، 157 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج همان مدرسه.
ص: 246
يكى از برجسته ترين رواياتى كه در فضيلت اميرالمؤمنين از نبى اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است، حضرت على عليه السّلام را برترين انسانها معرفى مى كند، اگرچه به قرينۀ ساير روايات فضيلت رسول اكرم بر همۀ انسانها مسلّم است ولى در ماسواى آن شخصيت بزرگ، اين روايت دلالت بر برترى اميرالمؤمنين بر همۀ انسانها دارد و اين كتاب پيرامون همين حديث شريف و عبارات متعدد و اسناد مختلف آن نگاشته شده است.
در اين كتاب 79 حديث راجع به اين موضوع از بزرگان صحابه نقل شده است.
با توجه به جملات اوليۀ كتاب معلوم مى شود فردى كه اكنون براى ما ناشناخته است از مؤلف بزرگوار درخواست كرده است اسناد روايت «علىّ خير البشر» را گردآورى كند. و مؤلف در پى خواستۀ او اين كتاب را فراهم آورده و خود آن را نوادرالاثر فى على خير البشر ناميده است.
مؤلف تمام روايات را با سند متصل و عبارت «حدّثنى» و «حدّثنا» - كه بهترين شيوۀ تحمّل حديث است - ذكر كرده است. برخى از كسانى كه از آنها نقل روايت كرده است عبارت اند از:
1. شيخ جليل القدر هارون بن موسى تلعكبرى
2. على بن محمّد بسطامى
3. ابوالمفضل محمّد بن عبد الله كوفى كه از او روايات بسيارى نقل كرده است.
4. شريف ابو محمد قاسم بن على علوى
ص: 247
5. على بن محمّد بن على التميمى
6. محمّد بن جعفر الوكيل
7. قاضى القضاة ابو عبد الله حسين بن هارون ضبّى
8. محمّد بن عبد الله الحافظ كه روايات زيادى از او نقل كرده است.
گاهى مؤلف سند را در روايتى عطف بر روايت قبلى كرده است و با جملۀ «و بالاسناد» به يكى بودن سند روايت اشاره مى كند. در مجموع روايات اين كتاب، روايتى بدون سند وجود ندارد.
مؤلف روايات را براساس راويان آن تقسيم بندى كرده است. اولين بخش: روايات جابر بن عبد الله انصارى، دومين بخش: روايات حذيفة اليمان، سومين بخش: روايات عايشه، چهارمين بخش: روايات سلمان و بخش پنجم و آخر آن: روايات ابورافع است.
مؤلف در بخش اول ضمن بيان سند خود به روايت، اولين عبارت را به نقل جابر بن عبد الله انصارى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله اين گونه نقل مى كند: «على خير البشر من شكّ فيه فقد كفر.»
آنگاه روايتهاى اشخاص مختلفى همچون عطيۀ عوفى و سالم بن ابى الجعد و عاصم بن عمر از جابر بن عبد الله انصارى را نقل مى كند كه در برخى روايات عنوان «خير البريّه»، يا «خير هذه الامة بعد نبيّها» و يا «خير الناس» آمده است.
سپس به روايات حذيفة بن اليمان مى پردازد و اين عبارت رسول اكرم را نقل مى كند كه: «على بن ابى طالب خير البشر من ابى فقد كفر.» در اين بخش دوازده روايت از حذيفه را بيان مى كند.
پس از آن همين روايت را با سه سند متصل از عايشه - همسر رسول اكرم - و با اين عبارت نقل مى كند: «ذالك خير البشر لا يشكّ فيه الاّ كافر.»
آنگاه روايتى از سلمان فارسى با عنوان: «وصيّى و خليفتى و وزيرى و خير من اخلفه بعدى» ذكر مى كند و سپس دو جريان تاريخى را به نقل از ابورافع مى نگارد كه در يكى از آنها پيامبر اكرم على عليه السّلام را «خير امتى» و در ديگرى «اخى فى الدنيا و الاخرة و خير امّتى فى الدنيا و الاخرة» خطاب كرده است؛ و با بيان اين دو جريان تاريخى كتاب به پايان مى رسد.
اگرچه در رابطه با تفضيل اميرالمؤمنين كتابهاى مختلفى نوشته شده، يكى از قديمى ترين آنها در اين موضوع، كتاب مورد بحث است كه در قرن چهارم هجرى نگاشته شده است. راويان اين
ص: 248
روايات از مشهورترين صحابه و در طبقۀ بعدى از مشهورترين تابعين هستند. كتاب مذكور را بسيارى از بزرگان به مؤلف آن نسبت داده اند و بين متخصصان اين رشته معروف و مشهور است.
شيخ آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
نوادر الاثر فى على خير البشر در بيان سند و طريق حديث على خير البشر از جعفر بن احمد بن على القمى ساكن شهر رى و معاصر صدوق و صاحب كتاب جامع الاحاديث النبويه و كتاب العروس مى باشد.
آنگاه به معرفى نسخه هاى خطى متعدد آن مى پردازد(1).
ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى الايلاقى از مشاهير علماى قرن چهارم هجرى است.
«ايلاق» قصبه اى در نواحى بلخ بوده است كه مرحوم شيخ صدوق نيز در مقدمۀ من لا يحضره الفقيه به حضور خود در اين قصبه اشاره مى كند و مى گويد: «چون دست قضا مرا به شهرهاى غربت راند و قضا و قدر مرا در سرزمين بلخ در قصبۀ ايلاق ساكن ساخت...»
مؤلف محترم كتاب در اين قصبه به دنيا آمده ولى چنانكه در ابتداى همين كتاب ذكر شده است، شهر رى را براى سكونت برگزيده و در آنجا زندگى مى كرده است.
سال ولادت و وفات او بدرستى مشخص نيست ولى با توجه به روايت او از شيخ صدوق و نيز روايت شيخ صدوق از او مى توان او را از معاصران شيخ صدوق و علماى قرن چهارم هجرى قمرى دانست. برخى نام او را جعفر بن احمد بن على و بعضى جعفر بن على بن احمد دانسته اند و بعيد نيست كه همان جعفر بن احمد بن على صحيح باشد و برخى نام پدر و جدّ او را جابه جا ذكر كرده باشند. چنانكه آقابزرگ تهرانى در كتاب طبقات اعلام الشيعه همين عقيده را برمى گزيند.
دربارۀ جلالت علمى وى همين بس است كه شيخ صدوق در كتاب معانى الاخبار از او به عنوان فقيه ياد مى كند و در حديث سوم، باب معنى «الصمد» مى گويد: «حدّثنا ابو محمد جعفر بن على بن احمد الفقيه القمى ثم الايلاقى رضى الله عنه...»(2)
و در كتاب عيون اخبارالرضا عليه السّلام و التوحيد از او روايت نقل كرده است.
سيد بن طاووس در كتاب الدروع الواقيه، صفحۀ 272 مى گويد:
ص: 249
جعفر بن احمد قمى از بزرگان و داراى مكانت والايى است كراجكى نقل كرده است كه او دويست و بيست كتاب در شهر قم و رى تأليف نموده است.
محدث نورى مى نويسد:
او از مؤلفين معروف و بزرگان محدّثين است و تأليفات او بين علماى شيعه متداول است... او از علماى مشهورى است كه نيازى به تزكيه و توثيق ندارند(1).
مؤلف داراى مشايخ و استادان بسيارى بوده است كه برخى از محققان اسامى آنها را گردآورى كرده اند. تعداد آنها بالغ بر هشتاد نفر است. برخى از مشاهير آنان عبارت اند از:
1. هارون بن موسى تلعكبرى
2. محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى
3. محمّد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)
4. محمّد بن الحسن بن وليد (استاد شيخ صدوق)
5. الحسن بن حمزة علوى (استاد شيخ صدوق)
6. سهل بن احمد بن سهل ديباجى
7. صاحب بن عباد (اسماعيل بن عباد)
8. حسين بن محمّد بن سعيد خزاعى
9. على بن محمّد بسطامى هروى
10. محمّد بن احمد العطار
و برخى از شاگردان و كسانى كه از او روايت نقل كرده اند، عبارت اند از:
1. شيخ صدوق در آثار متعددش
2. عبيد الله بن موسى بن احمد علوى
3. محمّد بن على بن محمّد بن جعفر دقاق
قبلا از سيد بن طاووس نقل كرديم كه كراجكى، مؤلف را داراى 220 تأليف در شهر قم و رى دانسته است و نيز علامه تهرانى نقل مى كند كه او 200 كتاب را تأليف كرده است ولى با كمال
ص: 250
تأسف اكثر اين كتب از دست رفته است. برخى از آثارى كه در كتب تراجم به آنها اشاره شده يا هم اكنون باقى است عبارتند از:
1. جامع الاحاديث النبوية
2. الغايات يا افضل الاعمال
3. الاعمال المانعه من دخول الجنه
4. العروس
5. المسلسلات
6. دفن الميت(1)
7. زهد النبى(2)
8. ادب الامام و المأموم(3)
1. رجال ابن داوود، ص 64.
2. رجال الطوسى، ص 457.
3. روضات الجنات، ج 2، ص 68.
4. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 107.
5. فوائد الرضويه، ص 59.
6. اعيان الشيعه، ج 4، ص 82.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 68.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8053، تاريخ استنساخ: 1347 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به خط علامه ميرزا محمّد عسگرى، تاريخ استنساخ:
1329 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 255، تاريخ استنساخ:
1056 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى همراه با برخى كتب شيخ مفيد.
ص: 251
1. چاپ مكتبة الاسلاميه، 1332 ش، با تصحيح علامه شعرانى.
2. چاپ بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1413 ه. ق، مشهد الرضا، مجموعۀ كتابهاى موجود مؤلف در يك جلد و 390 صفحه با عنوان جامع الاحاديث... و با تصحيح سيد محمد حسينى نيشابورى چاپ شده است كه پاورقيهاى بسيار و مصادر زيادى را براى احاديث ذكر كرده و در پايان مستدرك شامل روايات كتب مفقود شده مؤلف - كه در ساير كتب آمده است - را نگاشته است.
3. چاپ دار الاعتصام، قم، 1420 ه. ق.، با تصحيح و تحقيق سيد محمد جوادالحسينى الجلالى، در اين نسخه مقدمۀ مفصلى دربارۀ مؤلف و كتاب او نگاشته شده و در آغاز و پايان هم به عنوان مستدرك، مصادر بسيار زيادى از اهل سنت براى اين حديث بيان شده است و در بسيارى موارد از ملحقات احقاق الحق نقل مى كند.
ص: 252
جامع الاحاديث يا جامع الاحاديث النبويه محمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)
در تدوين سنّت نبوى روشهاى گوناگونى اتخاذ شده است. يكى از اين شيوه ها منظم ساختن روايات براساس حروف اول احاديث است كه به عنوان نمونه مى توان از كتب تأليفى شيعه به غرر الحكم، تأليف آمدى و از كتب اهل سنت به كتاب الجامع تأليف جلال الدين سيوطى اشاره كرد. يكى از كتابهايى كه علماى شيعه بدين شيوه تأليف كرده اند كتاب مورد بحث است. در اين كتاب موضوع خاصى مورد نظر نبوده است، بلكه تنها براساس حروف اول حديث از «الف» تا «يا» با داشتن موضوعات اخلاقى، عقيدتى، فقهى، اجتماعى و... احاديث منظم شده و بدون ترتيب موضوعى در كنار هم ذكر شده اند. به عنوان مثال، اولين حديث اين مجموعه عبارت است از:
اطلبوا العلم فى يوم الخميس فانه ميسّر.
دانش پژوهى كنيد در روز پنجشنبه كه ميسر و آسان است.
و آخرين آنها در پايان بخش «ى» عبارت است از:
اليد العليا، المعطية و اليد السفلى، السائلة.
دست برتر آن دستى است كه مى بخشد و دست فروتر آن كه درخواست مى كند.
مؤلف اين كتاب را به درخواست يكى از مستمعان جلسات وعظ و درس خود گردآورى كرده است ولى به اسم و مشخصات اين سؤال كننده اشاره اى نكرده است.
مؤلف در سرتاسر كتاب از منبع و كتاب خاصى ياد نمى كند ولى در ابتداى هر باب سند خود را به روايت ذكر و سپس ساير روايات باب را بدون سند نقل مى كند.
ص: 253
وى در مقدمۀ كتاب به اين شيوه اشاره كرده است و علت آن را رعايت اختصار و نزديك بودن به فهم خواننده ذكر مى كند. البته گه گاه در لابه لاى روايات، روايتى را با سند كامل ذكر كرده است.
روايات اين مجموعه كه بالغ بر پانصد و هفتاد روايت است، براساس حروف الفباى عربى تنظيم شده و هر حرفى داراى يك باب مستقل است و فقط يك باب مستقل تحت عنوان «لا» آورده شده كه با حديث فارسى سلسلة الذهب «قال الله تعالى: كلمة لا اله الا الله حصنى» آغاز مى شود و با روايت «لا تعقل العاقلة...» پايان مى پذيرد.
روايات اين مجموعه همگى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است و در آن روايتى از ائمۀ معصومين عليهم السّلام نيست مگر در مواردى كه در سند حديث و به عنوان راوى ذكر شده باشند.
1. كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7950، به خط محمّد حسين بن زين العابدين الارموى، تاريخ استنساخ: 1340 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1340، 1879 ه. ق. در نجف.
3. نسخه اى كه در اختيار علامه شعرانى بوده است و براساس آن نسخۀ چاپى كتابخانۀ اسلاميه چاپ شده است. 1323 ه. ق.
نسخۀ چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1413 ه. ق.، قطع وزيرى، همراه با كتابهاى ديگر مؤلف در 390 صفحه كه 87 صفحۀ آن، از صفحۀ 55 تا 142 مربوط به جامع الاحاديث است در پاورقى آن مصادر زيادى براى روايات بيان شده كه قابل تقدير است و در پايان نيز فهارس مفيدى اضافه شده است. محقق كتاب - سيد محمد حسين نيشابورى - در تصحيح كتاب بر 8 نسخۀ خطى اعتماد كرده است.
ص: 254
العروس ابو محمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)
عمر انسان از سالها، ماهها، روزها و شبها تشكيل شده است. همان گونه كه سراسر دوران عمر يكسان نيست و داراى فرازها، فرودها، ضعفها و قدرتها است، ماهها و روزها نيز از نظر فضيلت و ارزش يكسان نيستند. در هر سال يك ماه پرفضيلت همچون ماه مبارك رمضان، و در ميان شبها شب باعظمتى چون شب قدر وجود دارد. در ميان روزهاى هفته نيز روز جمعه داراى ويژگى و عظمت خاصى است و در اين رابطه روايات بسيارى از معصومين عليهم السّلام وارد شده است. كتاب مورد بحث ما روايات مربوط به فضيلت و عظمت روز جمعه و نيز آداب و اعمال اين روز را گرد آورده و آنها را طىّ ابواب مختلفى عرضه كرده است. عنوان برخى از بابهاى آن به شرح زير است:
1. روز جمعه روز عيد است
2. خصوصيات روز جمعه
3. قرائت سوره هاى خاص در نمازهاى روز جمعه
4. صلوات بر محمّد و آل محمّد در روز جمعه
5. ثواب اعمال حسنه در شب جمعه
6. ثواب غسل جمعه
7. تنظيف در روز جمعه
8. نوافل روز جمعه
9. برخى اعمال مكروه در روز جمعه
10. روزه گرفتن روز جمعه
در پايان در چند باب به روايات نماز جمعه پرداخته است و دربارۀ احكام فقهى آن نظير
ص: 255
تعداد افراد نماز جمعه، كسانى كه نماز جمعه بر آنان واجب نيست، و خصوصيات امام جمعه، رواياتى را ذكر كرده است.
آخرين باب اين مجموعه «باب النوادر» است كه دو روايت پيرامون نهى از سخن گفتن در حالت استماع خطبه هاى نماز جمعه است.
تمام روايات اين مجموعه بدون سند و ذكر منبع نقل شده است. در اين كتاب رواياتى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام حسين، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السّلام ذكر شده و بيشترين روايت از امام صادق است.
اين كتاب مثل برخى ديگر از آثار مؤلف به درخواست شخصى نگاشته شده است كه اكنون از مشخصات وى اطلاعى در دست نيست.
مؤلف در اولين فصل كتاب در پاسخ به اين پرسش كه چرا نام كتاب را العروس نهاده است، مى گويد:
از امام صادق عليه السّلام روايت شده است: چون روز قيامت در رسد، خداوند روزها را به صورتى كه مردم آنها را بشناسند محشور فرمايد و جمعه را پيشاپيش آنان همچون عروسى زيبا و كامل كه به خانۀ دامادى داراى دين و ثروت مى رود قرار مى دهد؛ آنگاه روز جمعه در كنار در بهشت مى ايستد و ساير روزها پشت سر او قرار مى گيرند و روز جمعه نسبت به كسانى كه صلوات بر محمّد و آل محمّد صلّى الله عليه و آله فرستاده اند نه بر غير آنان شهادت مى دهد و شفاعت مى كند. از آن حضرت پرسيدند: صلوات بسيار چه مقدار و در چه وقت مقصود است ؟ حضرت فرمود: صد صلوات پس از نماز عصر. راوى پرسيد: چگونه صلوات بفرستم ؟ امام صادق عليه السّلام فرمود: مى گويى: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.»
آنگاه روايت ديگرى در همين رابطه و با همين مضمون از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند ولى در اين روايت آمده است: «روز جمعه شهادت مى دهد نسبت به كسانى كه براى شركت در نماز جمعه شتاب داشته و بر آن محافظت كرده اند.»
ص: 256
در اين كتاب هفتاد و هشت روايت ذكر شده است كه طىّ چهل و دو باب تنظيم شده اند و هر باب داراى عنوانى خاص است كه دسترسى به روايت مورد نظر را آسان مى سازد.
1. غير از نسخه هاى معرفى شده در جامع الاحاديث - كه ذكر شد -، نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى كه در سال 924 ه. ق. نگاشته شده است و بر آن نوشته اى وجود دارد كه بيانگر تملك علامه مجلسى بر اين كتاب است.
2. نسخۀ خطى ديگر همان كتابخانه به شمارۀ 2097 كه در سال 1287 ه. ق. نوشته شده و همراه با كتاب فضائل ابن شاذان و المسلسلات و الغايات در يك مجلد است.
اين كتاب در 25 صفحه، از صفحۀ 143 تا 168 كتاب جامع الاحاديث، چاپ آستان قدس رضوى - كه قبلا معرفى شد -، به چاپ رسيده است.
ص: 257
الغايات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى(1)
در اين كتاب تقريبا دويست و پنجاه روايت در موضوعات مختلف دينى گردآورى شده است.
نقطۀ مشترك در ميان تمام احاديث، اين است كه بيانگر غايت و نقطۀ اوج و نهايت يك امر هستند. به عنوان مثال، عناوين كتاب عبارت اند از:
برترين صدقه
بهترين زندگى و معيشت
شايسته ترين يادكرد برادران مؤمن
محبوبترين مردم نزد خدا
بهترين عبادت
برترين اعمال
شديدترين اعمال
افضل دعاها
افضل عبادتها
بزرگترين آيۀ قرآن
بهترين مجالس
برترين اموال
شديدترين عذابها
بهترين صورتها در قبر
شديدترين ساعات زندگى انسان
ص: 258
برترين گامها
بدترين مردم
بدترين زنان
كه هر كدام از اين عناوين بابى را به خود اختصاص داده اند.
كتاب مذكور از نظر انتخاب موضوع، بسيار زيبا و در نوع خود نادر است. تنوع گستردۀ مطالب در عين ايجاد نوعى رابطه موجب جذابيّت آن شده است.
در اين كتاب تمام روايات بدون سند آمده اند و از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، امام على، امام حسن، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السّلام روايت نقل شده است. بيشترين روايت از امام باقر و امام صادق است و فقط دو روايت از دو تن از انبياى سلف - حضرت خضر و حضرت سليمان - ذكر شده و گاه نيز رواياتى از غير معصوم نظير چند روايت از ابوذر غفارى، سلمان فارسى و عروة بن زبير در اين مجموعه نقل شده است.
روايات اين كتاب در 92 باب تنظيم شده اند. اولين باب اين مجموعه مشتمل بر هشت حديث است كه در آنها چندين غايت و نهايت براى اعمال مختلف ذكر شده است. حديث اول آن از رسول اكرم بيانگر 38 غايت و صفت تفضيلى است. برخى از آنها عبارت اند از:
عابدترين مردم: «اعبد الناس من اقام الفرائض».
سخاوتمندترين مردم: «و اسخى الناس من ادّى الزكاة».
زاهدترين مردم: «و ازهد الناس من اجتنب المحارم».
باتقواترين مردم: «و اتقى الناس من قال بالحق فيما له و عليه».
شقاوتمندترين مردم: «اشق الناس الملوك».
بقيۀ بابها هر كدام داراى عنوانى خاص هستند كه گاه در يك باب يك روايت و گاه چندين روايت ذكر شده است. عناوين برخى از بابها قبلا در موضوع كتاب بيان شد.
كتاب مذكور بدون هيچ مقدمه اى تنها با ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» و عنوان «باب
ص: 259
يجمع الغايات» شروع شده است و در پايان يك نسخۀ كتاب آمده است: «تمّ الكتاب».
ولى در نسخه اى ديگر ذكر شده است: «هذا آخرما وجدناه من كتاب الغايات» كه مشخص مى كند اين نسخۀ كامل كتاب نيست.
علاوه بر دو نسخه از سه نسخه اى كه در معرفى كتاب جامع الاحاديث ذكر شد مى توان به دو نسخه اى كه در كتاب العروس معرفى شده است نيز رجوع كرد زيرا كتاب الغايات ضمن چهار مجموعه از پنج مجموعۀ مذكور آمده است و تنها در نسخۀ خطى كتابخانۀ مدرسۀ فيضيه ذكر شده است چرا كه اين نسخه فقط حاوى كتاب جامع الاحاديث و العروس است.
اين كتاب در 66 صفحه ضمن كتاب جامع الاحاديث - كه قبلا معرفى شد - از صفحۀ 169 تا 235 ذكر شده است.
ص: 260
المسلسلات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على القمى(1)
موضوع و مضمون روايات نقل شده در اين كتاب بسيار گوناگون است، زيرا بيشترين توجه به شيوۀ نقل حديث (مسلسل بودن) بوده است. براى روشن شدن تنوع موضوعات و مضامين احاديث به مضمون چند حديث توجه كنيد:
اولين حديث: سخنى از خداوند متعال در مذمت شرابخوارى
دومين حديث: حديثى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله دربارۀ فرقۀ قدريّه
سومين حديث: در بارۀ چگونگى خلقت و زمان آن
چهارمين حديث: بيان ويژگى دست رسول اكرم
پنجمين، ششمين و هفتمين حديث: در بيان اذيت وابستگان و ذريّۀ رسول اكرم
هشتمين، نهمين و دهمين حديث: دربارۀ انگشتر به دست راست كردن
با بيان اين نمونه ها روشن مى شود كه احاديث اين كتاب در رابطه با مطالب عقيدتى، فقهى، تاريخى و حتى خوراكيها، نوشيدنيها و ساير مطالب متفرقه است.
از ابتداى اسلام روايات نبوى و نيز احاديث و روايات معصومين عليهم السّلام مورد توجه و دقت زياد مسلمانان بوده است، به طورى كه در نقل آنها دقتى ويژه و ظرافتهاى خاصى را اعمال مى كردند.
هر راوى روايت را از استاد خود فرا مى گرفت و هنگام نقل حديث آن را از استاد خود نقل مى كرد. بدين گونه رواياتى مقبوليت تام مى يافتند كه به صورت متصل، هر راوى، شيخ حديث
ص: 261
خويش را معرفى مى كرد و تمامى افراد اين سلسله كه اصطلاحا سند حديث ناميده مى شوند مورد اطمينان باشند.
گاه راوى افزون بر نقل روايت داراى ويژگى خاصى بود كه راويان بعدى نيز همان خصوصيت را دارا بودند. به عنوان مثال، تمامى راويان نام خاصى داشتند يا هنگام روايت داراى صفت خاصى بودند يا جمله اى خاص را مى گفتند و يا حالتى خاص را دارا بودند. اين گونه روايات كه يك ويژگى در تمامى راويان تكرار شده بود را روايت مسلسله مى نامند.
در كتب حديثى شيعه يكى از كتابهاى ويژۀ اين گونه احاديث كتاب مورد بحث است. در اين كتاب چهل حديث مسلسل آورده شده است. به عنوان مثال، اولين روايت در تمامى طبقات سند به شرح زير است:
قال الشيخ ابو محمد جعفر بن احمد بن على القمى: اشهد بالله و اشهد لله لقد أملأه علينا ابو عبد الله محمد بن وهبان الدبيلى
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد أملاه علينا ابو عبد الله محمد بن احمد الصفوانى
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى القاسم بن العلاء الهمدانى
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابومحمد الحسن بن على عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن محمد عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، محمد بن على عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن موسى عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، موسى بن جعفر عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، جعفر بن محمد عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، محمد بن على عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن الحسين عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهدلله لقد حدثنى ابى، حسين بن على عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، على بن ابى طالب عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، حدثنى رسول الله صلّى الله عليه و آله
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد حدثنى جبرئيل عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد سمعت ميكائيل عليه السّلام
فقال: اشهد بالله و اشهد لله لقد حدثنى ابى، لقد سمعت الجليل يقول: شارب الخمر كعابد وثن.
عنوان برخى ابواب و احاديث ديگر عبارت است از:
مسلسل با عنوان شهادت بالله
ص: 262
مسلسل با عنوان مشابكه «انگشتان دست در يكديگر فرو بردن در هنگام روايت»
مسلسل با عنوان مصافحه و دست يكديگر را گرفتن
مسلسل با عنوان گرفتن موى خود
مسلسل با عنوان گرفتن موى ريش خود
مسلسل با عنوان داشتن انگشتر در دست راست
مسلسل با عنوان زيدى بودن راويان
مسلسل با عنوان فاطمه نام بردن راويان
مسلسل با عنوان تكرار لفظ «لقد سمعت» از راويان
مسلسل با عنوان تبسم راوى هنگام روايت
گاه نيز حديث بيانگر مداومت راويان بر عملى است كه روايتى دربارۀ آن رسيده است؛ نظير انگشتر در دست راست كردن، مداومت بر قرائت آية الكرسى، چگونگى خواندن نماز و گاه داشتن يك منصب مشترك ميان راويان حديث، نظير: خليفه بودن راويان موجب مى شود تا حديث از مسلسلات شمرده شود چنانكه چندين حديث اين مجموعه چنين است.
تمام روايات اين مجموعه به صورت اسناد متصل و مسلسل نقل شده است. تعدادى از روايات احاديث قدسى است كه از ذات مقدس حق تعالى نقل شده و بعضى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام صادق، امام كاظم و يا امام رضا عليهم السّلام روايت شده است و گاه نيز سخنانى به صورت مسلسل از غير معصوم نقل شده، مثل روايت سى ام كه از احمد حنبل دربارۀ بغض اميرالمؤمنين ذكر شده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1764، از نسخه محدّث نورى استنساخ شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825 كه در سال 1280 ه. ق.
نگاشته شده است.
3 و 4. دو نسخۀ ديگر كه مجموعۀ كتب مؤلف هستند و در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجودند و قبلا در معرفى كتاب جامع الاحاديث معرفى شد.
ص: 263
نسخۀ منتشره از سوى بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى كه ضمن كتاب جامع الاحاديث، مشتمل بر 31 صفحه از 237 تا 268 با تصحيح و تخريج سيد محمد حسين نيشابورى در مشهد به چاپ رسيده است. در پايان اين نسخه تعداد شش روايت مسلسل ديگر از كتاب اسنى المطالب و المسلسلات سخاوى به عنوان مستدرك اضافه شده است.
ص: 264
الاعمال المانعة من الجنة ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى(1)
خداوند متعال كاملترين مرحلۀ هستى را در جهان آخرت و در مكانى كه آن را بهشت مى ناميم، مهيا كرده است و براى ورود به آن جهان سراسر سرور و نعمت، علل و عوامل را معرفى كرده و نيز موانع و عوائقى را بيان فرموده است. در كتاب مورد بحث، رواياتى كه موانع ورود به بهشت را بيان مى كنند گردآورى شده است.
عناوين برخى ابواب كتاب به شرح زير است:
1. همسايه از شرارتش ايمن نيست
2. عاق (رعايت نكردن حقوق پدر و مادر)
3. بريدن پيوند خويشاوندى (قطع رحم)
4. تكبر
5. سخن چينى
6. شرك و شرابخوارى
7. حرام خوارى
8. رياكارى
9. پيشواى خائن
10. كسانى كه از صحابۀ رسول خدا وارد بهشت نمى شوند
11. زنانى كه وارد بهشت نمى شوند
12. محتكران
ص: 265
مصنف در انتخاب - همانند ديگر كتب خويش - نهايت سليقه را به خرج داده است و با عنوانى تازه و تنظيمى مناسب، 39 روايت را در 25 باب نقل كرده است. در برخى از اين ابواب تنها يك روايت و در بعضى ديگر چند روايت ذكر شده است.
مؤلف در روايت اول كتاب سند متصل خويش به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله را ذكر مى كند ولى در ساير روايات تنها نام يك يا دو راوى را آورده است.
اكثر روايات اين كتاب از رسول گرامى اسلام نقل شده است و تنها در اواخر كتاب روايتى از كعب الاحبار نقل مى كند كه در آن از رسول خدا نامى برده نشده است و ظاهرا سخن خود كعب الاحبار است. ولى در ساير كتب همين روايت با اندك اختلافى از رسول اكرم، نقل و نيز در آخر كتاب دو روايت از امام باقر و يك روايت از امام صادق ذكر شده است.
در سراسر كتاب نامى از اثرى خاص به عنوان منبع روايات برده نشده است.
1. سه نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى - كه در معرفى كتاب نوادرالاثر ذكر شد - حاوى اين كتاب نيز هستند.
2. نسخۀ ديگرى از همان كتابخانه، به شمارۀ 2097 كه دربردارندۀ كتاب المسلسلات، اين كتاب، العروس و الغايات از همين مؤلف است.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825 كه حاوى اين كتاب و برخى ديگر از كتب مؤلف است و در سال 1280 ق. نگاشته شده است.
4. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1764 كه از نسخۀ محدث نورى استنساخ شده است.
ر. ك. جامع الاحاديث.
ص: 266
تفسير و آشكار ساختن چهرۀ زيباى معانى قرآن شريف بسيارى از علما و دانشمندان اسلامى را به خود مشغول كرده است و آنان در اين راه تلاشهاى مبارك زيادى كرده و يادگارهاى ارزشمندى به جاى نهاده اند.
بدون شك بهترين و صحيح ترين تفسير، نظرياتى است كه از جانب معصومين عليهم السّلام - كه رفيق جدانشدنى قرآن و همسنگ آن (در حديث ثقلين) هستند - ابراز شده باشد. يكى از برترين تفاسيرى كه به بيان روايات اهل بيت اختصاص دارد، تفسير عياشى است.
اگرچه با كمال تأسف تمامى اين تفسير ارزشمند به دست ما نرسيده است ولى همين مقدار كنونى نيز بر قله هاى عظمت نشسته و داراى ارج و قدر فراوانى است. مقدار باقيماندۀ كتاب تفسير قرآن از ابتدا تا پايان سورۀ كهف است و 2691 روايت را در خود جاى داده است. اين روايات به چهار دسته قابل تقسيم هستند:
1. تفسير آيات قرآن
2. استشهاد به آيات قرآن در روايات
3. بيان معنى كلمه اى از كلمات قرآن
4. بيان وقايع تاريخى مربوط به نزول آيات
اين تفسير داراى مقدمه اى است كه در آن به بيان رواياتى پرداخته كه مربوط به مقدمات تفسير روائى است و در بخش بعدى توضيح داده خواهد شد.
تفسير مذكور با مقدمه اى كوتاه در هشت باب كه مجموعا هفتاد و چهار روايت را در خود جاى داده است شروع مى شود. اين ابواب عبارت اند از:
1. فضيلت قرآن
ص: 267
2. ترك رواياتى كه برخلاف قرآنند
3. قرآن در چه مسائلى نازل شده است
4. تفسير ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه
5. آنچه در قرآن به ائمه عليهم السّلام مربوط است
6. علم ائمه به تأويل قرآن
7. كسى كه قرآن را به رأى خويش تفسير كند
8. كراهت جدال در قرآن
سپس روايات مربوط به فضيلت هر سورۀ مباركه (در جايى كه رواياتى در اين رابطه بوده است) در ابتداى تفسير آن سوره آورده شده، بعد به ترتيب آيات، روايات مربوط به هر آيه را ذكر كرده است.
در تمامى تفسير سخنى از مؤلف نقل نشده است.
مؤلف تمام روايات را با سند كامل متصل ذكر كرده است ولى بعدا اين سندها در يك نسخه حذف شده، و همان نسخۀ محذوف السند به دست ما رسيده است.
با كمال تأسف راوى اين كتاب در ابتداى آن مى گويد:
مدتى به دنبال كسى بودم كه تفسير عياشى را از مصنف يا غير او شنيده باشد يا اجازۀ روايت آن را داشته باشد ولى در ديار خودم به كسى كه داراى اين خصوصيت باشد برخورد نكردم و چون اجازه و سماعى در كار نبود سندهاى روايات را حذف كردم و چنانچه پس از اين به فردى برخوردم كه سماع يا اجازه داشت سندها را بر آن خواهم افزود(1).
بدين ترتيب روايات موجود داراى سند نيستند.
افزون بر موضوع والاى كتاب - كه اهميت و ارج آن واضح و آشكار است - آنچه بر اهميت اين تفسير افزوده و ارزش بسيار آن را نمودار ساخته، عبارت است از:
مؤلف گرانقدر از علماى قرن سوم هجرى قمرى است. بنابراين اين تفاسير را مى توان يكى
ص: 268
از قديمى ترين تفاسير شيعى به حساب آورد.
مؤلّف اين كتاب يكى از بزرگترين عالمان روزگار خويش بوده است و بسيارى از بزرگان رشتۀ حديث با واسطه يا بدون واسطه وامدار اويند و او را با عباراتى والا ستوده اند كه در شرح حال وى خواهد آمد.
علامه سيد محمّد حسين طباطبائى - مؤلف تفسير گرانقدر الميزان - در مقدمۀ كوتاهى كه بر اين كتاب نوشته است مى نگارد:
از نيكوترين تفاسير روائى كه از گذشتگان به ما رسيده تفسير منسوب به عياشى است. سوگند به جان خودم كه اين كتاب نيكوترين كتابى است كه در اين رشته در قديم نوشته اند و مورد اطمينان ترين تفسير مأثورى است كه از قدماى مشايخ به ما رسيده است. اين كتاب را علماى اين رشته از روزگارى كه نوشته شده تا كنون يعنى بيش از هزار سال پذيرفته و به والايى و ارجمندى مؤلف آن اعتراف نموده اند و در آن هيچ طعن و ايرادى نكرده اند(1).
علامه مجلسى (ره) در ابتداى بحارالانوار آن را از مصادر اين كتاب (بحارالانوار) مى شمرد و مى نويسد: «كتاب تفسير عياشى، طبرسى و ديگران از آن نقل كرده اند و در كتب رجال اين تفسير در شمار كتب عياشى شمرده شده است...(2)»
بنا به نقل محقق محترم جناب استادى، اين تفسير نزد حاكم حسكانى بوده و وى در شواهد التنزيل 30 روايت از آن را نقل كرده است. همچنين اين كتاب نزد مفسر گرانقدر، طبرسى، داشته و او از آن 70 روايت نقل كرده و ابن شهرآشوب در كتاب المناقب و نيز كفعمى در جنة الأمان چند روايت از اين كتاب را نقل كرده اند(3).
محمد بن مسعود بن محمّد بن عياش سلمى سمرقندى، ابو نضر معروف به عياشى مؤلف اين تفسير است. رجال شناس بزرگ شيعه، نجاشى، دربارۀ او چنين مى نگارد:
مردى مورد اطمينان و راستگو و فردى برجسته از شيعه كه از افراد ضعيف بسيار روايت كرده است. او در ابتداى امر از اهل سنّت بود و بسيار احاديث آنان را شنيده و تحصيل كرده بود ولى سپس بينادل گشته و شيعه شد.
ص: 269
... ابو جعفر زاهد نقل كرده است:
ابونضر عياشى تمام ثروت باقيمانده از پدر را كه سيصد هزار دينار بود، در راه علم و دانش و حديث خرج كرد و خانه اش چونان مسجد بود برخى در آن به استنساخ كتب و گروهى به مقابلۀ كتابها و برخى به حاشيه زدن و جمعى به قرائت آن مشغول بودند(1).
و شيخ الطائفه طوسى دربارۀ او مى نويسد:
از اهل سمرقند بود و گويند به بنى تميم نسب مى رساند. مردى جليل القدر و داراى دانش گسترده در حديث و آگاه به روايات بود. تأليفات او بيش از دويست كتاب است كه فهرست آن را ابن اسحاق النديم ذكر كرده است.
آنگاه به ذكر نام كتابهاى او مى پردازد(2). و در كتاب رجال خود هنگام شمردن كسانى كه از ائمه عليهم السّلام روايت نكرده اند دربارۀ او مى نويسد:
او برترين فرد از اهل شرق از حيث علم و فضل و ادب و فهم و والايى در زمان خود بود.
بيش از دويست تأليف داشت و داراى جلسه اى براى عامّه مردم و جلسه اى براى ويژگان و خاصان بود(3).
از جملۀ شاگردان وى، كشّى، رجال شناس بزرگ شيعه و استاد شيخ طوسى است.
ابن نديم در فهرست خود او را يگانۀ زمان خويش در گستردگى دانش، و كتابهايش را داراى شهرتى بسزا در نواحى خراسان مى داند. آنگاه تعداد نزديك به يكصد و شصت كتاب او را نام مى برد(4).
و برخى تعداد تأليفات وى را بيش از دويست كتاب ذكر كرده اند كه نام بسيارى از آنها در رجال نجاشى، فهرست طوسى و فهرست ابن نديم و ديگر كتب مربوط آمده است و ما به ذكر نام تعدادى از آنها بسنده مى كنيم:
1. كتاب تفسير (مورد بحث)
2. كتاب اثبات امامة على بن الحسين
3. كتاب الرجعة
4. كتاب التوحيد و الصفة
5. كتاب البداء
6. كتاب دلائل الائمه
ص: 270
7. كتابهاى سيرۀ ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه
8. كتابهايى در بسيارى از موضوعات فقهى، نظير كتاب صلاة، حج، صوم، زمان نمازها، مسح در وضو، اسرار و احكام آن.
متأسفانه از تاريخ ولادت و وفات و ساير وقايع زندگى او اطلاع كاملى در دست نيست. ولى به قرائن كسانى كه از آنها روايت كرده و افرادى كه از وى روايات را فرا گرفته اند وى از علماى نيمۀ دوم قرن سوم هجرى بوده است. به احتمال زياد بايد در اوايل قرن چهارم هجرى وفات كرده باشد. چنانكه علامه آقابزرگ تهرانى نيز وى را در اعلام قرن چهارم هجرى ياد كرده است.
1. الفهرست طوسى، ص 163.
2. الفهرست ابن نديم، ص 240.
3. رجال طوسى، ص 497.
4. رجال النجاشى، ص 350.
5. معالم العلماء، ص 99.
6. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 224.
7. تنقيح المقال، ج 3، ص 183.
8. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 490.
9. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 305.
10. ريحانة الادب، ج 4، ص 220.
1. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات، شمارۀ 218، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1490، تاريخ استنساخ ندارد.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملى، شمارۀ 4/1322، تاريخ استنساخ: 1091 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ ملى ملك، شمارۀ 180، تاريخ استنساخ: 1301 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ مكتبة العلميه الاسلاميه، تهران، 1380 ه. ق.
2. در 2 جلد، قطع وزيرى، 770 صفحه با مقدمۀ علامه طباطبائى و تصحيح و تخريج سيد هاشم رسولى محلاتى.
3. چاپ مؤسسة البعثة، قم، در 3 جلد، 1421 ه. ق. همراه با تصحيح، تحقيق، ارجاعات و منابع.
ص: 271
اين كتاب يكى از مهمترين و معتبرترين كتب حديثى شيعه و قديمى ترين و گسترده ترين كتاب از كتب اربعۀ أولى است. كتاب الكافى را به واسطۀ گستردگى روايات آن مى توان «دايرة المعارف علوم اسلامى» ناميد. اين كتاب به سه بخش مجزا تقسيم شده است:
1. اصول
2. فروع
3. روضه
مؤلف گرانقدر در قسمت اول كتاب طىّ هشت كتاب به بيان و تبيين اصول اعتقادى شيعه و برخى مطالب ديگر كه با مسائل اعتقادى ارتباط دارد پرداخته است. عناوين اين كتاب هشتگانه به شرح زير است:
1. كتاب العقل و الجهل
2. كتاب فضل العلم
3. كتاب التوحيد
4. كتاب الحجة
5. كتاب الايمان و الكفر
6. كتاب الدعاء
7. كتاب فضل القرآن
8. كتاب العشرة
وى هر كتاب را به ابواب مختلفى تقسيم كرده و در هر باب روايات متعددى را ذكر كرده است. فقط كتاب العقل و الجهل داراى يك باب است ولى برخى از اين كتب بيش از دويست باب دارند. تعداد روايات ذكر شده در هر باب نيز بسيار متغير است. گاه در يك باب بيشتر از يك روايت ذكر نشده ولى در بعضى ابواب دهها روايت آمده است.
الف - كتاب عقل و جهل كه در آن 34 روايت از جمله روايات بسيار مفصل توصيۀ امام كاظم به
ص: 272
هشام آمده است.
ب - كتاب العلم و الجهل داراى ابواب متعددى است كه عنوان برخى از اين بابها عبارت اند از:
وجوب دانش پژوهى، آنان كه از راه دانش نان مى خورند، صفت علم و فضيلت دانش و دانشوران، نگارش و فضيلت آن، صفت عالم، تقليد، حق عالم، بدعت و رأى و قياس، نهى از سخن بدون دانش، وجود همۀ نيازمنديهاى مردم در قرآن و سنت.
ت - در كتاب التوحيد نيز ابواب بسيار زيادى آمده است كه عناوين برخى از آنها به شرح زير است:
1. حدوث عالم و پديدآورندۀ آن
2. پايين ترين درجات شناخت خدا
3. نهى از سخن گفتن در كيفيت او
4. باطل كردن نظريۀ ديدن خدا
5. صفات ذات خدا
6. اراده و ديگر صفات فعل خدا
7. معانى اسماء الهى
8. مشيت و اراده
9. سعادت و شقاوت
10. جبر و قدر و امر بين الامرين
ث - در كتاب حجت كه پس از كتاب ايمان و كفر گسترده ترين قسمت كتابهاى اصول كافى است، در بيش از يكصد و سى باب، روايات بسيار زيادى آمده است كه به عناوين برخى از آنها به صورت كلّى اشاره مى شود:
1. نياز به حجت
2. طبقات انبياى رسل، ائمه
3. تفاوت ميان رسول، نبى، محدث
4. معرفت امام و لزوم اطاعت از او
5. صفات ائمه (واليان امر، خازنان علم، نور الهى، اركان زمين و...)
6. عرضۀ اعمال بر ائمه
7. ميراث برى تمامى علم انبيا توسط ائمه عليهم السّلام
8. آنچه نزد ائمه است (علم كامل قرآن، آيات انبيا، صحيفه، جفر، جامعه و...)
9. دانش ائمه و جهات مختلف آن و افزونى آن
10. نصوص دالّ بر امامت يكايك ائمۀ دوازده گانه
11. تاريخ زندگانى يكايك معصومين به نحو خلاصه
ج - كتاب ايمان و كفر كه گسترده ترين كتاب اصول كافى و مشتمل بر بيش از دويست باب
ص: 273
است. عناوين كلى آن عبارت است از:
1. خلقت مؤمن و كافر
2. معنى اسلام و ايمان و صفات مؤمن و حقايق ايمان (تفكر - يقين، ورع، عفت، عبادت، حسن خلق، تواضع، تقيه و رسيدگى به برادران، رسيدگى به مؤمنان، ابتلاء مؤمن)
3. اصول و فروع كفر، گناهان و آثار و درجات و انواع آنها (ريا، رياست طلبى، غضب، حسد، بداخلاقى، فخر، تكبر، ستم، دورويى، قطع رحم، غيبت و فحش و ديگر گناهان زبان، رسيدگى نكردن به مؤمنان).
4. انواع كفر (نفاق، شرك، شك، ضلالت، استضعاف، مؤلفة قلوبهم، مخالفان، و پايين ترين درجات ايمان و كفر و ضلالت).
ح - كتاب دعا مشتمل بر دو قسم روايات است:
قسم اول بيان فضيلت دعا و آداب آن است. در اين باب به بيان آثار دعا و تغيير قضاى الهى به وسيلۀ دعا. و شفاى همۀ دردها و استجابت آن مى پردازد، سپس آداب دعا همانند تقدّم در دعا، اقبال در دعا، ذكر نام خدا هنگام دعا، دعاى پنهان، اوقات مناسب دعا و اجتماع افراد در دعا بيان شده است.
و در قسم دوم برخى روايات نظير: ادعيه و اذكار كوتاهى كه به صورت مطلق يا ويژۀ برخى از حالات است نظير دعاى هنگام بيدار شدن، هنگام خروج از منزل، به دنبال نمازها، هنگام بيماريها، و يا هنگام قرائت قرآن ذكر شده است.
خ - در كتاب فضل قرآن طى چهارده باب، فضيلت حاملان قرآن، فضيلت تعلم، حفظ و قرائت و ترتيل آن بيان شده و مقدار خواندن قرآن در هر روز نيز معين شده است.
د - و در آخرين كتاب از بخش اصول كافى، يعنى كتاب عشرت به بيان موارد: لزوم معاشرت، معاشرت نيك، معاشران خوب و بد مى پردازد، آنگاه برخى از آداب و وظايف معاشرت و روابط اجتماعى نظير: سلام گفتن به يكديگر، احترام بزرگسالان، احترام كريمان، رعايت امانت در جلسات، حق همسايه، حقّ همسر، مكاتبه و نامه نگارى و امثال آن تبيين شده است. در اينجا بخش اول كتاب الكافى، يعنى «اصول كافى» به پايان مى رسد.
بخش دوم كتاب الكافى كه «فروع الكافى» خوانده مى شود دربردارندۀ روايات مربوط به مسائل فقهى است. در اين بخش عناوين زير وجود دارد:
ص: 274
1. كتاب الطهارة
2. كتاب الحيض
3. كتاب الجنائز
4. كتاب الصلاة
5. كتاب الزكاة و الصدقه
6. كتاب الصيام
7. كتاب الحج
8. كتاب الجهاد
9. كتاب المعيشه
10. كتاب النكاح
11. كتاب العقيقه
12. كتاب الطلاق
13. كتاب العتق و التدبير و المكاتبه
14. كتاب الصيد
15. كتاب الذبائح
16. كتاب الاطعمه
17. كتاب الاشربة
18. كتاب الزّى و التجمل و المروّة
19. كتاب الدواجن
20. كتاب الوصايا
21. كتاب المواريث
22. كتاب الحدود
23. كتاب الديات
24. كتاب الشهادات
25. كتاب القضا و الاحكام
26. كتاب الايمان و النذور و الكفارات
در اين تقسيم بندى برخى از كتابها كه در جوامع فقهى به صورت مستقل آورده مى شود به مناسبت، ضمن عنوانهايى كه ذكر شده آورده شده است. مثلا اجاره، بيع، رهن، عاريه، وديعه و امثال آن كه در كتاب المعيشة، أمر به معروف در كتاب الجهاد و نيز مزار و زيارات در كتاب الحج آمده است.
بخش دوم كتاب بزرگترين بخش و چند برابر بخش اول و سوم است.
در سومين بخش از كتاب كافى كه به نام «روضه» مشهور است، روايات مربوط به موضوعات بسيار مختلف و متنوع بدون هيچ تنظيم خاصى در كنار هم آمده است و براستى بوستانى معطر از گلهاى رنگارنگ و گوناگون ولى بدون هيچ تنظيم و تبويب است. به عنوان نمونه، به برخى از موضوعات آن اشاره مى شود:
1. تأويل و تفسير برخى آيات كريمۀ قرآن مجيد
2. وصايا و مواعظ ائمه عليهم السّلام
3. رؤيا و انواع و اقسام آن
4. امراض و ادويه
5. كيفيت آفرينش جهان هستى و برخى از پديده هاى آن
ص: 275
6. تاريخ بعضى از پيامبران عظام (صلوات الله على نبينا و آله و عليهم)
7. فضيلت شيعه و وظايف آنان
8. برخى مسائل تاريخى صدر اسلام و زمان خلافت اميرالمؤمنين
9. مهدى عليه السّلام و صفات او و اصحاب و ويژگيهاى زمان حضور او
10. تاريخ زندگى برخى اشخاص و اصحاب، نظير ابوذر، ثمامة بن أثال، زيد بن على، سلمان، جعفر بن ابى طالب.
تعداد روايات كتاب كافى را به صورت مختلف ذكر كرده اند. بحرانى در لولوة البحرين تعداد آنها را 16199، دكتر حسين على محفوظ در مقدمۀ كافى 15176، علامه مجلسى 16121 و برخى از معاصران (شيخ عبد الرسول الغفار) 15503 حديث ذكر كرده اند(1).
و البته اين اختلاف احاديث ناشى از شيوۀ شمردن احاديث است. به اين معنى كه برخى روايتى را كه با دو سند ذكر شده است، دو روايت و بعضى آن را يك روايت به حساب آورده اند؛ گروهى روايات مرسله را نيز كه با عبارت «و فى رواية اخرى» آمده است يك حديث شمرده اند و برخى آن را جزء شمارش محسوب نكرده اند و در موارد نادر هم مى تواند علت اختلاف، نبودن برخى روايات در برخى نسخ باشد(2).
به هر حال، جالب است كه بدانيم تنها احاديث همين يك كتاب به تنهايى از تعداد تمامى احاديث صحاح سته اهل سنّت بيشتر است.
علامه تهرانى در الذريعه، تعدد كتب كافى را 34، تعداد ابواب آن را 326 و احاديث آن را 16 هزار دانسته كه 5072 حديث آن صحيح، 144 حديث آن حسن، 178 حديث آن موثق، 302 حديث آن قوى، و 9485 حديث آن را ضعيف اعلام كرده و نوشته است: «اين كتاب به تنهايى 199 حديث بيشتر از تمام صحاح ششگانۀ اهل سنت دارد. زيرا صحيحين كمتر از هفت هزار حديث دارند و بقيۀ صحاح نيز به نه هزار نمى رسند.»(3)
براى دريافت اهميت اين كتاب ابتدا سخنانى از بزرگان حديث و پيشتازان اين ميدان را ذكر مى كنيم و سپس به برخى از ويژگيهاى كتاب خواهيم پرداخت.
ص: 276
شيخ مفيد كه از معاصران كلينى به شمار مى رود دربارۀ كتاب كافى مى نويسد: «كتاب كافى از برترين كتابهاى شيعه و پرفايده ترين آنهاست.»(1)
و شهيد اول محمّد بن مكّى در اجازۀ خود به ابن خازن ضمن شمردن كتب حديثى شيعه مى نويسد: «كتاب كافى در حديث كه همانند آن در شيعه نوشته نشده است.»(2)
شهيد ثانى در اجازۀ خود به شيخ ابراهيم ميسى آن را به همراه سه كتاب ديگر.
من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار، پايه هاى ايمان و اساس ستونهاى اسلام مى شمارد(3).
علامۀ بزرگوار محمّد تقى مجلسى نيز ادعا مى كند: «همانند كافى در ميان مسلمانان نگاشته نشده است.»(4)
و علامه محمّد باقر مجلسى در كتاب مرآة العقول كه شرح مبسوط وى بر كتاب كافى است مى نويسد: «كتاب كافى از تمام اصول مضبوطتر و جامع تر است و بهترين و بزرگترين تأليفات فرقۀ ناجيه (شيعۀ اماميه) مى باشد.»(5)
ملامحسن فيض كاشانى در مقدمۀ الوافى، ضمن شمارش كتب اربعه مى گويد:
و اما كتاب كافى برترين اين كتابها و كامل ترين و جامع ترين آنها است؛ زيرا اصول عقايد را نيز در بر دارد كه ديگر كتب اربعه اين را فاقدند و نيز اين كتاب از زيادتى ها پيراسته است(6).
سيد بحرالعلوم از ابن اثير و ديگر علماى اهل سنت نقل مى كند كه: آنان كلينى را از مجدّدين مذهب اماميه در قرن سوم هجرى مى شمارند. او مى نويسد:
اين حقيقتى است كه خداوند بر زبان اينان آشكار كرده و آنها را بدان گويا فرموده است.
هركس در كتاب كافى تأليفات اين امام «كلينى» بنگرد و در آن بينديشد، راستى سخن ابن اثير بر وى آشكار شود و خواهد فهميد كه براستى كلينى، مصداق حديث مجدّد است. زيرا كتاب كافى كتابى پرسود و بى نظير است كه بر همۀ كتب حديثى برتريهايى دارد، از جهت ترتيب نيكو، دقت بسيار، تهذيب و پيراستگى، گردآورى اصول و فروع و در بر داشتن اكثر روايات ائمۀ اطهار عليهم السّلام(7).
و بالأخره كتاب شناس بزرگ علامه تهرانى مى نويسد:
كافى برترين كتب اربعه است كه از اصول مورد اعتماد مى باشند؛ مانند آن دربارۀ روايات اهل بيت نگاشته نشده است(8).
محدّث نورى، ضمن توضيح و تعظيم كتب اربعه، آنها را مدار آسياب مذهب شيعه مى داند و
ص: 277
مى نويسد:
و كتاب كافى در ميان كتب اربعه همچون خورشيد در ميان ستارگان آسمان است و از ديگر كتب اربعه به ويژگيهايى امتياز يافته است كه هر انسان باانصافى در آن ويژگيها بنگرد، از تأمل در سند احاديث و ملاحظۀ حال فرد فرد راويان آن بى نياز خواهد شد. و وثوق و اطمينان به ثبوت و صدور روايات آن پيدا خواهد كرد كه معنى صحت حديث نزد پيشينيان نيز همين است(1).
علامه شيخ عبد الله مامقانى مى نويسد:
گفته مى شود همانند كافى در اسلام نگاشته نشده و اين كتاب بر امام زمان عرضه شده و آن حضرت آن را پسنديده و فرموده است: «اين كتاب براى شيعيان ما كافى است.»(2)
از نظر تاريخى اين كتاب قديمى ترين كتب اربعه است؛ زيرا كلينى آن را در سالهاى اوليّۀ قرن چهارم هجرى به پايان برده است و در اين زمان نواب اربعه هنوز زنده بودند و راه رابطه با امام زمان مسدود نشده بود. ازاين رو برخى از بزرگان گفته اند: چون در زمان نواب اربعه معهود بود كه كتب شيعه بر آنها عرضه مى شد و گاه آنها خود كتاب را مى خواستند و به امام زمان عرضه مى كردند بسيار بعيد مى نمايد كه كتاب كافى بر امام عرضه نشده باشد.
و بعضى ادعا كرده اند كه تمام كتاب بر امام عرضه شده و امام آن را پسنديده و فرموده است:
«اين كتاب براى شيعيان ما كافى است.»(3) البته اين سخن آخرين را بسيارى نپذيرفته اند و نقل معتبرى هم ندارد؛ ولى به هر حال، وضعيت زمان غيبت صغرى و قدمت تاريخى كتاب كافى ارزشى ويژه به اين كتاب بخشيده است.
كتاب كافى در ميان كتب اربعه از همه جامع تر است، بدين معنى كه ساير كتب اربعه تنها روايات فقهى را ذكر كرده اند ولى در كتاب كافى روايات مربوط به اصول عقايد و نيز بسيارى مطالب ديگر به طور مفصل ذكر شده است.
ص: 278
اگرچه تمامى كتب اربعه روايات را به صورت مسند ذكر كرده اند، اما شيخ طوسى رحمه الله و صدوق رحمه الله در روايات من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و الاستبصار قسمتى از سند را ذكر كرده و بقيۀ سند را در مشيخه آورده اند و البته در اين ميان رواياتى نيز يافت مى شود كه به هر علت سند آن در مشيخه نيامده است و بنابراين مرسل خواهد بود.
ولى كلينى در كافى تمامى سند را در متن كتاب آورده است اگرچه گاه قسمتى از سندى را كه در روايات قبل ذكر شده است تكرار نمى كند و به اصطلاح سند روايت دوم را به سند روايت اول معلّق مى كند و يا با كلمۀ «بالاسناد» به سند قبلى اشاره مى كند، تمامى سندها در متن كتاب ذكر شده، و قابل دسترسى است.
بسيارى از بزرگان هنگام تعريف از كتاب كافى از شيوۀ تبويب زيبا و منطقى آن سخن گفته و آن را ستوده اند. وى كتاب را به سه قسم: اصول، فروع و روضه تقسيم و مجموع آن را در 34 كتاب و 326 باب تنظيم كرده است كه اين ترتيب دسترسى به مطالب را آسان مى سازد.
بزرگان فنّ حديث ضمن تجليل بسيار از كتاب كافى اشكالاتى بر آن وارد كرده اند، از جمله:
الف - علامه فيض كاشانى در مقدمۀ وافى اشكالات زير را بر كتاب كافى وارد مى داند:
1. بسيارى از احكام را نياورده است.
2. در برخى موارد كه قول مخالف هم رواياتى داشته است روايات مخالف را نياورده است.
3. مبهمات و مشكلات را شرح و توضيح نداده است.
4. ترتيب را در برخى كتب و ابواب و روايات به هم زده و گاه روايت را در غير جاى خود آورده، يا عنوان را حذف كرده و يا عنوانى غير لازم را ذكر كرده است.
ب - برخى وجود رواياتى كه با يكديگر در تضاد است و يا مخالف با مسلّمات مذهب است را اشكال ديگرى بر اين كتاب دانسته اند و به عنوان مثال گفته اند: در كتاب كافى روايتهاى بسيارى پيرامون تحريف كتاب وجود دارد كه با اعتقاد شيعه در مورد تحريف كتاب، مخالف است و موجب طعن و ايراد دشمنان مى شود.
ت - بعضى ديگر وجود مشتركات در سند روايات را ايراد ديگر اين كتاب ذكر كرده اند.
ص: 279
برخى اسامى نظير محمّد، احمد، حسين و يا حتى محمّد بن يحيى و احمد بن محمّد و امثال اينها كه بين تعدادى از راويان مشترك است در اين كتاب آمده و مؤلف توضيح بيشترى دربارۀ راوى نداده است؛ در اين هنگام مشخص نمى شود كه كدامين راوى منظور مؤلف بوده است. البته گاه مى توان از راه تشخيص راوى و مروى عنه فرد مورد نظر را معلوم كرد؛ ولى در موارد نادرى اين راه نيز كارگشا نيست و فرد مورد نظر مجهول باقى مى ماند.
ث - اشكال ديگرى كه ذكر كرده اند اين است كه مسلما كلينى تمام روايات را از استادان خود نشنيده است، بلكه برخى را شنيده و بعضى را با اجازه از كتاب آنها نقل كرده است كه البته هر دو نوع داراى سند متصل و معتبر است، ولى كلينى فرقى ميان آن دو قايل نشده و همه را با كلمۀ «عن» به يكديگر متصل كرده است در حالى كه برخى از مؤلفان بين اين دو نوع تلقى حديث با لفظ «حدثنا» يا «روينا» تفاوت قائل شده اند.
ج - برخى بر كلينى خرده گرفته اند كه چرا در كتاب كافى از برخى رواتى كه مسلما ضعيف بوده اند نقل روايت كرده است و تعدادى از آنها را برشمرده اند، از جمله: وهب بن وهب (ابوالبخترى)، احمد بن هلال، محمّد بن وليد صيرفى، و يا عبد الله بن قاسم حارثى.
صرف نظر از داورى و قضاوت در بارۀ اين اشكالات، روشن است كه بر فرض صحت تمام آنها، باز چيزى از عظمت كار كلينى و از اطمينان به كتاب وى كاسته نمى شود و البته هيچ كتابى بجز قرآن مجيد كه از طرف خداوند متعال مصون و محفوظ مانده و هيچ انسانى بجز معصومين عليهم السّلام كه خداوند آنها را حفظ فرموده است، از اشتباه مصون و محفوظ نخواهند بود.
مى دانيم كه اكنون كتاب كافى در سه قسمت اصول، فروع و روضه در دسترس ماست ولى برخى روضۀ كافى را جزء اين كتاب ندانسته اند و حتى برخى آن را تأليف كلينى نيز نمى دانند(1).
ولى در مقابل عدۀ بسيارى دلايل مختلفى افاضه كرده اند كه اين كتاب جزء كافى و از آن كلينى است كه ما به واسطۀ رعايت اختصار، پژوهشگران را به اين بحث در كتاب الكلينى و الكافى، صفحۀ 408 تا 415 و نيز كتاب الكلينى و كتابه الكافى، صفحۀ 132 تا 140 ارجاع مى دهيم.
كتاب كافى در طول تاريخ خود محور توجه فقها و حديث شناسان بوده است به طورى كه در
ص: 280
كتب پس از آن نيز از كتاب مذكور ياد و رواياتى از آن نقل شده است و بزرگان حديث (چه مؤلفان سه كتاب ديگر از كتب اربعه و چه ديگران) بر آن اعتماد كرده اند، ازاين رو پژوهشهاى بسيارى دربارۀ آن صورت گرفته و البته جاى پژوهش بسيارى نيز باقى است. ما پژوهشهاى انجام شده در رابطه با اين كتاب را در هفت بخش بيان مى كنيم:
عدۀ بسيارى از دانشمندان به شرح يا حاشيه نگارى بر اين كتاب پرداخته اند كه برخى 39 شرح و 29 حاشيۀ آن را ذكر كرده اند(1). اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. شرح محمد باقر داماد، معروف به ميرداماد، متوفاى 1040 ه. ق. به نام الرواشح السماويه كه يك جزء آن چاپ شده است.
2. شرح صدر الدين شيرازى، معروف به ملاصدرا، متوفاى 1050 ه. ق.
3. شرح علامه محمّد باقر مجلسى، متوفاى 1110، به نام مرآة العقول در 28 جلد
4. شرح ملا محمّد صالح مازندرانى، شاگرد علامه مجلسى
5. شرح مولى رفيع الدين بن فرج گيلانى، شاگرد علامه مجلسى، به نام شواهد الاسلام
6. شرح سيد محمد حسين همدانى، به نام درخشان پرتوى از اصول كافى به فارسى
برخى از حاشيه هاى اين كتاب عبارت اند از:
1. حاشيۀ شيخ على بن محمّد بن حسن بن زين الدين، شهيد ثانى
2. حاشيۀ محمد باقر داماد، مشهور به ميرداماد (غير از شرحى كه گذشت)
3. حاشيۀ ابو الحسن فتونى عاملى، متوفاى 1138 ه. ق.
4. حاشيۀ ميرزا ابوالقاسم اصفهانى، متوفاى 1203 ه. ق.
5. حاشيۀ مولى محمدباقر بن الغازى كه حاشيه بر شرح ملا خليل قزوينى است.
1. مختصر الكافى، از شيخ صدوق
2. مختصر شيخ طوسى به نام الاوليات من الكافى
3. گزيدۀ كافى، از محمّد باقر بهبودى كه به عنوان صحيح الكافى نيز چاپ شده است.
4. مختصر كافى از محمّد جعفر بن محمّد صفى الناعسى
ص: 281
1. ترجمه به فارسى توسط محمد على اردكانى به نام تحفة الاولياء
2. ترجمۀ اصول كافى به انگليسى توسط مؤسسۀ جهانى خدمات اسلامى، تهران.
3. ترجمه همراه با شرح به اردو توسط محمّد شبر الجنفورى
4. ترجمۀ اصول كافى به فارسى توسط سيد هاشم رسولى محلاتى
5. ترجمه به فارسى توسط ميرزا خليل كمره اى
6. ترجمه به فارسى توسط سيد جواد مصطفوى قدّس سرّه
1. المعجم المفهرس لالفاظ اصول الكافى، الياس كلانترى
2. الهادى الى الفاظ اصول الكافى، سيد جواد مصطفوى
3. المعجم المفهرس لالفاظ اصول الكافى، عليرضا برازش
4. المعجم لالفاظ الكتب الاربعة، محمود موسوى دهسرخى اصفهانى
5. معجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه، مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى
6. معجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعة، عليرضا برازش
7. مفتاح الكتب الاربعة، محمّد موسوى دهسرخى
8. راهنماى كتب اربعه، شيخ محمّد مظفرى
9. فهرس الكافى و ابوابه و احاديثه، سيد علاء الملك حسينى مرعشى
10. فهرس الكافى، محمد جعفر بن صفى الناعسى
11. فهرس الكافى و ابوابه و احاديث كل باب منه، سيد محمّد على الحسينى
12. فهرس ابواب الكتب الاربعة، سيد ابوالقاسم القهپائى
گروهى پيرامون ويژگيهاى اين كتاب بررسيهاى مفصلى انجام داده اند كه تعدادى از آنها به صورت كتاب مستقلى چاپ شده و بسيارى هم ضمن كتب ديگر ذكر شده است. نام برخى از تحقيقات كه به صورت كتاب مستقل چاپ شده اند عبارت است از:
1. معرفة احوال العدة الذين يروى عنهم الكلينى (تحقيق پيرامون افرادى كه كلينى در كافى از آنها با عنوان «عدة من اصحابنا» ياد مى كند) از حجت الاسلام محمد باقر شفتى اصفهانى، متوفاى 1260 ه. ق.
ص: 282
2. الفوائد الكاشفة عن سلسلة مقطوعة و اسماء فى بعض اسانيد الكافى مستورة، از سيد محمد حسين طباطبائى
3. رموز التفاسير الواقعة فى الكافى و الروضة، از ملا خليل قزوينى
4. ترجمۀ على بن محمّد المبدوّ به اسانيد الكافى از سيد حسن صدر
5. تجريد اسانيد الكافى از آيت الله العظمى بروجردى
1. الكلينى و الكافى، دكتر شيخ عبد الرسول الغفار، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1416 ه. ق.
2. بحوث حول روايات الكافى، امين ترمس العاملى، نشر هجرت، قم، 1415 ه. ق.
3. دفاع عن الكافى، ثامر هاشم العميدى، مركز الغدير، قم، 1415 ه. ق. در دو جلد.
4. الشيخ الكلينى البغدادى و كتابه الكافى، ثامر هاشم العميدى، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1414 ه. ق.
5. پژوهشى تطبيقى در احاديث بخارى و كلينى، هاشم معروف الحسنى، ترجمۀ عزيز فيضى، نشر آستان قدس رضوى، 1373 ه. ش.
6. الأعلام الرفيعة فى اعتبار كتب الأربعة، شيخ على نمازى، در 228 صفحه جيبى، چاپخانۀ خراسان، 1397 ه. ق.
مؤلف اين كتاب ابو جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى است كه گاه او را رازى، سلسلى، بغدادى و گاهى ثقة الاسلام مى خوانند. او را كلينى مى نامند زيرا زادگاه او روستاى كلين (بر وزن حسين) دهكدۀ كوچكى بين راه قم و تهران نزديك حسن آباد قم است و او را رازى مى گويند چون كلين از روستاهاى رى بود و خود وى نيز مدت زيادى ساكن رى بوده است. او را سلسلى مى خوانند چون در بغداد در محلۀ درب السلسلة سكونت داشت و در همين محله كتاب كافى را بر شاگردان خود عرضه مى داشت و البته نام بغداد نيز به همين اعتبار است و به خاطر اعتماد و وثاقتى كه به او و كتاب بزرگش كافى است او را ثقة الاسلام لقب داده اند
سال تولد او مشخص نيست ولى روشن است كه در خانواده اى برجسته و شهره به علم و دانش متولد شده است. پدر او يعقوب كلينى از علماى برجسته بوده و در روستاى كلين زندگى مى كرده و در همانجا وفات يافته است. وى در آنجا داراى قبه و بارگاهى قديمى است.
دايى اش على بن محمد، معروف به علاّن كلينى، از رؤسا و دانشمندان برجستۀ شيعه و بزرگان اين طايفه به شمار مى رفته است.
ص: 283
برخى به احتمال قوى سال تولد وى را بين 254 و 260 ه. ق. دانسته اند. او مدت بسيار زيادى از عمر خويش را در شهر رى و قم گذراند و تحصيلات خود را در اين دو شهر به پايان برد ولى براى فرا گرفتن احاديث سفرها و تلاشهاى بسيار زيادى كرد، به طورى كه تنها براى تأليف كتاب كافى بيست سال از عمر خويش را صرف كرد و در اين سالها به شهرهاى قم، نيشابور و نيز به كشورهاى عراق، سوريه، لبنان و برخى از كشورهاى ديگر مسافرت كرد و بالأخره در سالهاى پايانى عمر به بغداد مسافرت كرد و در همانجا تهذيب و تكميل كتاب كافى را به پايان برد و در جلساتى آن را به تعدادى از شاگردان خود املا كرد و سرانجام در همان شهر در سال 329 ه. ق. وفات يافت (برخى سال وفات او را 328 ه. ق. ذكر كرده اند) و در همان شهر مدفون شد. مزار او اكنون داراى بارگاهى است و زيارتگاه عاشقان اهل بيت عليهم السّلام و مشتاقان علم حديث است. گويند يكى از واليان بغداد كه نوعا از اهل سنت بوده است قبر او را تخريب كرد ولى جسد او را كاملا سالم و تازه يافت، ازاين رو آن را تعظيم بسيار كرد و تعمير نمود.
ابن اثير در جامع الاصول او را فقيه و امام و مجدّد مذهب شيعه در قرن سوم شمرده است، نجاشى او را مورد اطمينان ترين مردم و دقيق ترين آنها در امر حديث دانسته است و ابن داوود وى را استاد علماى شيعه در زمان خويش و اوثق مردم و دقيق ترين آنها در امر حديث مى داند.
شيخ بهائى در بارۀ او مى نويسد:
استاد زمانۀ خويش و چهرۀ برتر علما و برجستگان آن زمان و مورد اطمينان ترين افراد در حديث و نقّاد آن و آشناترين مردم به آن بود و كتاب كافى را در بيست سال تلاش گردآورى و تهذيب نمود.
و علامه محمد تقى مجلسى مى گويد:
حقيقت اين است كه مانند او را در ميان علما نديده ام و هر كس در روايات او و ترتيب كتابش دقت كند، مى فهمد كه او از جانب خداى متعال مؤيّد بوده است.
و ميرزا عبد الله افندى او را اين گونه معرفى كرده است: «استاد اقدم و آن كه بين شيعه و سنّى مورد اتفاق بود و براى هر دو طايفه فتوا مى داد.»
و علامه محمدباقر مجلسى او را با عنوان استاد برتر و بزرگ ثقة الاسلام و آن كه بين خاص و عام مورد احترام است ياد مى كند.
علامه شيخ عبد الله مامقانى درباره اش مى نويسد:
وضعيت او در علم و فقه و حديث و شيعه بودن و پرهيزكارى و تقوا و عظمت شأن و جلالت مقام و برترى منزلت و والايى مرتبت، مشهورتر از آن است كه قلم بنگارد و خطوط آن را بيان كند...
ص: 284
آنان كه شرح حال وى را نگاشته اند، كتابهاى زير را از تأليفات او شمرده اند ولى اكنون غير از كتاب كافى، اثر ديگرى از وى در دست نيست.
1. الرجال
2. الرد على القرامطه
3. رسائل الائمه
4. تعبير الرؤيا
5. ما قيل فى الائمه عليهم السّلام من الشعر
6. الدواجن و الرواجن
7. الزّى و التجمل
8. الوسائل
9. الكافى (كتاب مورد بحث)
مؤلف بزرگوار نزد بسيارى از علماى برجستۀ زمان خويش و راويان احاديث اهل بيت عصمت و طهارت تحصيل كرده و روايات را از آنها فرا گرفته است. تنها در كتاب كافى، او از بيش از 10 نفر از مشايخ، روايت نقل مى كند. برخى از مشاهير استادان او عبارت اند از:
1. احمد بن ادريس اشعرى
2. محمّد بن حسن صفار
3. على بن ابراهيم قمى
4. حسين بن محمّد اشعرى قمى
5. حميد بن زياد
6. عبد الله بن جعفر حميرى
7. محمّد بن اسماعيل نيشابورى
8. محمّد بن يحيى عطار
9. احمد بن محمّد معروف به ابن عقده
10. احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى
تعداد نسبتا زيادى از وى روايت كرده و نزد او حديث آموخته اند كه برخى از آنها در شمار برجستگان اين فن و دانشمندان بزرگ شيعه به شمار مى روند. نام تعدادى از شاگردان وى به شرح زير است:
1. ابوعبد الله احمد بن ابراهيم صيمرى
2. ابوالحسين احمد بن احمد كوفى
3. احمد بن على بن سعيد الكوفى
4. ابوالقاسم جعفر بن محمّد قولويه (استاد شيخ مفيد)
5. على بن احمد دقاق كوفى
ص: 285
6. ابو عبد الله محمّد بن ابراهيم كاتب نعمانى (برخى گفته اند در ترتيب كتاب كافى به كلينى كمك كرده است.)
7. ابو عبد الله محمّد بن احمد بن عبد الله بن قضاعة
8. محمّد بن على بن ماجيلويه
1. رجال النجاشى، ص 377.
2. الفهرست طوسى، ص 135.
3. رجال الطوسى، ص 495.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 201.
5. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 5 تا 66.
6. رياض العلماء، ج 5، ص 199.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 314.
8. اعيان الشيعه، ج 1، ص 99.
9. مقدمه كتاب كافى، از دكتر حسين على محفوظ.
10. الشيخ الكلينى البغدادى و كتاب الكافى.
11. الكلينى و الكافى.
12. روضات الجنات، ج 6، ص 108 تا 120.
خوشبختانه از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى وجود دارد كه تنها در كتابخانۀ آستان قدس رضوى، 150 نسخۀ خطى، در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 8 نسخۀ خطى و در كتابخانۀ اميرالمؤمنين، نجف اشرف، 29 نسخۀ خطى وجود دارد كه ما فقط به ذكر 5 نسخۀ خطى اكتفا مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 13800، تاريخ استنساخ: 675 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1781، تاريخ استنساخ: 953 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6171، تاريخ استنساخ: 1008 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به خط مولى فتح الله كاشانى، مؤلف
ص: 286
تفسير منهج الصادقين، شمارۀ 372، تاريخ استنساخ: 972 ه. ق.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه كه توسط شهيد ثانى مقابله شده است، شمارۀ 268، تاريخ استنساخ: 953.
نسخ چاپى اين كتاب بسيار است. ما به پنج نسخۀ آن اشاره مى كنيم:
1. نسخۀ چاپ سنگى، شيراز، 1278 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ سنگى، تهران، 1278 ه. ق.
3. اولين نسخۀ چاپ حروفى، تهران، 1374 ه. ق.
4. نسخۀ چاپ مكتبة الاسلاميه، تهران، در 8 جلد، 1375 ه. ق.
5. نسخۀ چاپ دارالتعارف بيروت، لبنان، كه تمامى كتب اربعه را ضمن 17 جلد چاپ كرده و جلد اول تا هشتم آن را كتاب الكافى تشكيل مى دهد. 1411 ه. ق.
ص: 287
از سنتهاى هميشگى الهى امتحان و آزمايش بندگان است به گونه اى كه در قرآن و سنت بارها به اين سنّت لا يتغير الهى و شيوه هاى اين آزمايش و نيز شدت آزمايشها براساس شدت ايمان و اعتقاد اشاره شده است.
كتاب فوق دربارۀ همين موضوع به گردآورى روايات پرداخته و در اين رابطه 171 روايت را در 9 باب به شرح زير ذكر كرده است:
1. شتاب بلا نسبت به مؤمن
2. شتاب در پاكسازى مؤمن از گناه
3. پاكسازى مؤمن با بيماريها
4. پاكسازى مؤمن با اندوه
5. پاكسازى مؤمن با از بين رفتن مال، ستايش فقر
6. قطعى بودن روزى و حرص نورزيدن در طلب روزى
7. انتخاب نيك خدا براى مؤمنان
8. ستايش صبر و ترك شكايت
9. اخلاق مؤمنان و صفات موحدان
«تمحيص» يعنى پاكسازى طلا از تمامى ناخالصى ها به وسيلۀ آتش در كوره هاى ذوب طلا؛ و چون روح مؤمن به وسيلۀ مشكلات و مصيبتها از گناه و آلودگى پاك مى شود ابتلائات و امتحانات را تمحيص مؤمن دانسته اند.
مؤلف در ابتداى كتاب مى گويد:
ص: 288
چون مشكلات و مصيبتهايى كه مرا و طايفۀ شيعه را فرا گرفته است و امتحانات و تغييرات دنيا را مشاهده كردم كه خود نشانگر حسن نظر خداوند و رفعت و عظمت بخشيدن از جانب اوست، نخواستم برخى از ديدن اين مسائل دچار شبهه و ترديد شوند، ازاين رو اين كتاب را نگاشته و نام آن را التمحيص نهادم و انواع امتحانهاى الهى را در آن ذكر كردم و برخى مسائل كه به آن مربوط است نظير بحث رضا و صبر و زهد را افزودم تا فايدۀ آن كاملتر و سود آن گسترده تر شود...(1)
اين كتاب با مقدمه اى كوتاه دربارۀ علّت نگارش آن آغاز مى شود. سپس روايات آن طىّ 9 باب ذكر شده است كه به نظر مى رسد شيوۀ خاصى در تنظيم ابواب رعايت نشده است، ولى روايات مربوط به هر موضوع در باب خاصّ خود گردآورى شده است و باتوجه به حجم اندك كتاب، دستيابى به مطالب آن مشكل نيست. پايان كتاب علامت خاصى ندارد ازاين رو احتمال وجود نسخه اى كاملتر و افتادگى برخى روايات از نسخه وجود دارد.
در اين كتاب روايات به صورت غير مسند ذكر شده اند و تنها روايت اول با سند كامل ذكر شده كه سند آن بدين شرح است:
حدثنى ابو على محمد بن همام، قال: حدثنى عبد الله بن جعفر الحميرى، قال: حدثنا احمد و عبد الله ابنا محمد عن الحسن بن محبوب، عن على بن رئاب و كرام، عن ابى بصير، عن ابى عبد الله عليه السّلام قال:
كان على عليه السّلام يقول:...
البته چون در اين كتاب روايت فقهى ذكر نشده است به طور معمول به سند آن چندان توجهى نمى شود. اكثر روايات آن از امام صادق است و پس از ايشان، بيشترين روايات از امام باقر آمده است و نيز رواياتى از رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام سجاد، امام كاظم، و امام رضا نقل شده است.
دربارۀ مؤلف اين كتاب دو نظريۀ مختلف وجود دارد. مرحوم مجلسى مى نويسد:
كتاب التمحيص از برخى قدما از علماى شيعه است و از برخى قرائن آشكار معلوم مى شود كه از مؤلفات شيخ مورد اعتماد و بزرگوار ابوعلى محمد بن همام است كه منتخبى از كتاب
ص: 289
ديگر او به نام الانوار نزد من موجود است(1).
و در جاى ديگر مى نگارد:
متانت و قوت متن كتاب التمحيص بيانگر فضل مؤلف آن است و اگر مؤلف آن ابوعلى باشد
- چنانكه ظاهرا چنين است - فضل و دانش او و نيز وثاقت و اعتماد بر او مشهور است(2).
محدّث گرانقدر، نورى، در مستدرك الوسائل ضمن نقل نظريۀ علامه مجلسى، از شيخ ابراهيم قطيفى كه معاصر محقق كركى بوده است، نقل مى كند كه در پايان كتاب الفرقة الناجيه رواياتى از كتاب التمحيص آورده و آن را به ابن شعبه حرّانى نسبت داده است و اضافه مى كند:
صاحب رياض العلماء ضمن نقل كلام مجلسى، سخن قطيفى را بر سخن مجلسى ترجيح داده و كتاب را از آن ابن شعبه مى داند، چنانكه شيخ حرّ عاملى نيز در امل الآمل اين چنين عقيده دارد.
ولى در نهايت محدث نورى مى گويد:
معلوم نيست كتاب از ابن شعبه باشد زيرا معلوم نيست قطيفى از علامه مجلسى داناتر به اين مسائل باشد و به هر حال كتاب از هر كدام از اين دو بزرگوار مورد اعتماد باشد، ضررى به مورد اعتماد بودن كتاب وارد نمى آيد(3).
مرحوم آقابزرگ تهرانى نيز از قاضى نورالله شوشترى نقل مى كند كه كتاب را به گونه اى به ابن شعبه حرّانى نسبت داده است كه گويى همه اين نسبت را قبول دارند و مورد تسالم است چنانكه محدث حرّ عاملى نيز اين نسبت را قطعى مى داند(4). و علامه سيد محسن امين نيز اين كتاب را از ابن شعبه مى داند(5).
در هر صورت، ما شرح حال ابوعلى اسكافى را در اينجا ذكر مى كنيم و شرح حال ابن شعبه حرّانى را در معرفى كتاب او تحت العقول ذكر خواهيم كرد.
ابو على محمّد بن ابى بكر، همام بن سهيل كاتب معروف به اسكافى متولد ششم ذى حجۀ 258 ه. ق. و متوفاى 19 جمادى الآخر 336 ه. ق. از بزرگان شيعه در عصر امام حسن عسكرى عليه السّلام و غيبت صغرى است(6).
شيخ طوسى دربارۀ او مى نويسد:
محمد بن همام اسكافى كه كنيۀ او ابو على بود جليل القدر و ثقه است و روايات زيادى را نقل
ص: 290
كرده است كه آنها را عدّه اى از اصحاب ما از ابى المفضّل از او نقل كرده اند(1).
و نجاشى او را اين گونه معرفى كرده است:
محمد بن ابى بكر همام بن سهيل كاتب اسكافى، استاد اصحاب ما، و پيشواى آنان او را منزلتى بزرگ و رواياتى بسيار است. هارون بن موسى تلعكبرى گفت كه فرزند اسكافى براى او نقل كرد: فرزندان پدرم زنده نمى ماندند. پدرم نامه اى بدين مضمون به امام عسكرى نگاشت:
«اكنون همسرم حامله است. از خدا بخواهيد جنين را پسر قرار دهد و او را سالم بدارد و از دوستان شما و داراى نجابت مقرر فرمايد!» سپس نامه اى از آن حضرت رسيد و بر بالاى آن نگاشته شده بود: «خداوند اين گونه قرار داده است.» آنگاه براى او فرزند پسرى به دنيا آمد و سالم ماند. سپس فرزند اسكافى نامه را به خط امام عسكرى به هارون بن موسى نشان داد(2).
مؤلف بنا به تصريح شاگردش - هارون بن موسى - در سال 258 به دنيا آمد و در سال 336 از دنيا رفت و در مقابر قريش (كاظمين فعلى) در جوار حضرت موسى بن جعفر دفن شد.
برخى از مشايخ اسكافى عبارت اند از:
1. احمد بن بندار، دايى مؤلف
2. جعفر بن محمّد بن مالك فرازى
3. على بن محمّد بن رياح
4. حسن بن محمّد بن جمهور
5. محمّد بن محمّد بن رياح
6. پدر بزرگوارش، همام بن سهيل
7. عبد الله بن جعفر الحميرى
8. جعفر بن مالك فرازى
9. محمّد بن عثمان العمرى، وكيل ناحيۀ مقدسه
10. حميد بن زياد الكوفى
تعداد بسيارى نزد مؤلف شاگردى كرده و يا از او روايت نقل كرده اند كه برخى از آنها برجسته ترين محدثان شيعه به شمار مى روند. اسامى بعضى از آنها عبارت است از:
1. جعفر بن محمّد بن قولويه، مؤلف كتاب كامل الزيارات
2. على بن ابراهيم قمى، مؤلف تفسير قمى
ص: 291
3. ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى
4. ابو عبد الله محمّد بن ابراهيم نعمانى، مؤلف كتاب الغيبة
5. ابوغالب احمد بن محمّد زرارى
6. محمّد بن عباس بن ماهيار، مؤلف تفسير معروف
7. ابوالمفضل محمّد بن عبد الله شيبانى
تنها كتابى كه از مؤلف باقى مانده است همين كتاب التمحيص است. ولى مؤلف داراى كتاب ديگرى به نام الانوار فى تاريخ الائمه عليهم السّلام نيز بوده است كه نجاشى از آن نام مى برد و علامه مجلسى در ابتداى بحارالانوار از منتخب آن ياد مى كند و مى گويد: «منتخب آن نزد من موجود هست.»
1. رجال النجاشى، ص 279.
2. الفهرست طوسى، ص 167.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 312.
4. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 232 و ج 17، ص 323.
5. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 362.
6. تنقيح المقال، ج 2، ص 58.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 990، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4067، تاريخ استنساخ: 1276 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6853، تاريخ استنساخ: 1009 ه. ق.
مرحوم آقابزرگ تهرانى نيز از سه نسخۀ خطى كه به ترتيب در كتابخانۀ فاضل اردوبادى در نجف و دومى در تبريز در كتابخانۀ حاج سيد على ايروانى و سومى در كتابخانۀ سيد راجه محمد مهدى در فيض آباد هند بوده است نام مى برد(1).
ص: 292
نسخۀ چاپ مدرسه الامام المهدى عليه السّلام، قم، 1404 ه. ق. كه به همراه كتاب المؤمن، حسين بن سعيد، مشتمل بر 75 صفحه، در قطع وزيرى به چاپ رسيده است و در ابتداى آن مقدمه اى در شرح حال كتاب و مؤلف، و در پايان فهرست كوتاهى از اعلام كتاب آمده است. روايات آن از كتب مختلفى استخراج و در پاورقى آن ذكر شده است.
ص: 293
انبيا و اوليا براى تكامل بشر و اصلاح دين و دنياى او آمده اند و در اين راه دستورات و فرمانهاى بسيارى را از خود به يادگار گذاشته اند. به طور كلى اين بيانات نورانى را مى توان به دو دسته تقسيم كرد:
الف - مسائلى كه در سعادت و شقاوت بشر دخالت دارد و رعايت نكردن آنها علاوه بر خسارتهاى دنيوى موجب عذاب اخروى نيز مى شود.
ب - دستوراتى كه دربارۀ شيوۀ زندگى، لباس، مسكن، تغذيه و از جمله مسائل طب و پزشكى وارد شده است، در حقيقت رهنمودهايى است كه رعايت آنها موجب راحتى و رفاه و احيانا زمينه سازى براى كمال روحى انسان مى شود ولى الزامى به مراعات آنها نيست. احاديث دستۀ دوم روايات فراوانى است كه از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ معصومين عليهم السّلام دربارۀ درمان و بهداشت و خوراك رسيده است. گروهى از مؤلفان تلاش كرده اند اين رهنمودها را در مجموعه هايى گرد آورند. يكى از مهمترين اين مجموعه ها كتاب مورد بحث است كه در آن بيش از چهارصد روايت در اين زمينه جمع آورى شده است.
اين مجموعه به طور كلى به چهار بخش قابل تقسيم است:
الف - روايات مربوط به آداب مختلف، مانند: آداب عيادت، غذاخوردن، ازدواج و احتضار
ب - دعاها و تعويذها و نمازهاى مربوط به شفاى بيماريها
ج - خواص داروها و غذاها و ميوه ها
د - روايات مربوط به مسائل بهداشتى نظير: استحمام، ناخن گرفتن و...
كتاب مذكور با روايتى دربارۀ عيادت اميرالمؤمنين از سلمان فارسى و بيان ثوابى كه مريض به هنگام بيمارى مى برد شروع مى شود و با روايتى مربوط به درمان جراحت پايان مى يابد.
ص: 294
روايات اغلب با سندهاى متصل به ائمۀ معصومين عليهم السّلام آورده شده و اكثر آنها از امام باقر و صادق عليهما السّلام است و در برخى موارد از ذكر سند خوددارى و تنها نام امام معصوم گويندۀ آن ذكر شده است. در موارد اندكى نيز از غير معصوم نقل شده است. برخى عبارات كتاب هم به گونه اى است كه اگرچه احتمال روايت بودن آن مى رود ولى ظاهرا روايت از معصوم نيست و بيانات خود مؤلف است.
به نظر مى رسد در تنظيم ابواب كتاب نظم و شيوۀ خاصى رعايت نشده است. به عنوان مثال، بحث احتضار و تجهيز ميت در ميان فصلهاى مربوط به ازدواج، و دعاها در ميان فصلهاى آداب و خواص غذاها، و نيز درمانها به صورت مختلط و در لابه لاى ساير فصول ذكر شده اند اگرچه روايات مربوط به يك موضوع تحت يك عنوان و در كنار هم آورده شده است.
براى دريافت اهميت كتاب بايد به چند نكته توجه كرد:
بدون شك توجه به دو نكتۀ مهم در درمان بسيار اثربخش و ضرورى است:
1. تقويت روحى و زدودن يأس و بدبينى
2. استفاده از داروهاى بدون عوارض جانبى يا با عوارض جانبى اندك
در طب قديم به هر دو نكته توجه جدى مى شده است؛ با ايجاد روحيۀ توكل به خداوند متعال، ادعيه و اتصال روحى مريض به مبدإ غيب، به طور كلى احتمال يأس و خوب نشدن از ذهن و ضمير مريض زدوده مى شد و با توصيۀ داروهاى طبيعى و نه شيميايى عوارض جانبى كاهش پيدا مى كرد و از همين رو امروزه در برخى از كشورها گرايش به طب سنتى افزايش يافته است.
در زمينۀ طب سنتى و بويژه طب روائى، اين كتاب يكى از قديمى ترين كتابهاى نگاشته شده
ص: 295
در تمدن اسلامى است كه به دست ما رسيده است و اين قدمت زمانى ارزش ويژه اى به اين كتاب مى دهد.
بزرگان علم رجال و حديث همچون نجاشى، شيخ طوسى، ابن شهرآشوب و علامه حلّى از اين كتاب ياد كرده اند و بعضى از محدّثان مانند شيخ حرّ عاملى در وسايل الشيعه جزء كتب مورد اعتمادى كه قراينى به صحت آنها دلالت دارد(1) و نيز در كتاب الفصول المهمته و علامه مجلسى در بحارالانوار و محدث نورى در مستدرك الوسائل از اين كتاب نقل كرده اند.
علامه مجلسى در ابتداى بحارالانوار اين كتاب را از مصادر بحارالانوار مى شمارد و مى نويسد:
كتاب طب الائمه از كتب مشهور است و البته چون مؤلف آن مجهول است در رديف ساير كتب نيست ولى اين جهت ضررى ندارد چرا كه در ادويه و ادعيه نيازى به سند قوى نداريم(2).
اما روايات اين مجموعه و مجموعه هاى نظير آن را نمى توان صددرصد و به طور يقين از معصوم دانست، بلكه بايد دربارۀ آن همان سخنى را گفت كه مرحوم شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود فرموده است:
«روايات وارده در طب چند گونه است:
1. دسته اى از آنها مربوط به وضعيت خاص شهر گويندۀ حديث، مثلا مكه و مدينه است، و براى ديگران مفيد نيست.
2. برخى داروها، ويژۀ سؤال كننده و طبيعت خاص وى بوده و در هنگام نقل هم دچار تغييرى نشده است (كه طبيعتا براى هر فردى همانند او هم مفيد خواهد بود).
3. پاره اى را مخالفان وضع و جعل كرده و به معصومين عليهم السّلام نسبت داده اند.
4. قسمتى هم در هنگام نقل دچار نقصان و تحريف شده است.»
نجاشى - رجال شناس بزرگ - دربارۀ آنها مى نويسد:
ابوعبد الله ابن عياش گفت حسين بن بسطام بن سابور الزّيّات و برادرش ابى عتاب كتابى در طب دارند كه فوايد و منافع بسيار دارد و به شيوۀ كتابهاى طبى در غذاها و منافع آنها و رقيه ها و تعويذها جمع آورى شده است(3).
ص: 296
و دربارۀ پدر آنها مى نويسد:
بسطام بن سابور الزيّات كنيه اش ابوالحسين از موالى و در حديث مورد اعتماد است و برادرش زكريّا و حفص نيز مورد اعتمادند و همگى از امام صادق و امام كاظم روايت كرده اند و بسطام داراى كتابى است.
آنگاه سند خود را به كتاب وى بيان مى كند(1).
بنابراين، مؤلفان در خانواده اى شناخته شده از دانشمندان و شيعيان به دنيا آمده اند و پدر آنها فردى برجسته، و داراى كتابى مشهور بوده است.
شيخ طوسى در كتاب الفهرست از اين دو مؤلف سخنى به ميان نياورده است ولى پدرشان را معرفى كرده و سند خود را به كتاب او بيان مى كند(2).
علامه سيد محمد باقر خوانسارى در روضات الجنات مى نويسد:
شيخ طبيب بزرگوار حسين بن بسطام بن سابور الزيات صاحب كتاب طب الائمه از بزرگان قدماى علماى اماميه و از محدثان و راويان برجستۀ شيعه در طبقۀ كلينى و ابن قولويه به شمار مى رود. او و برادرش در كتاب طب الائمه روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در اين رابطه و دربارۀ حرزها و تعويذها و دعاها را گرد آورده اند. اگرچه آنچه آنان ذكر كرده اند يك دهم آنچه از معصومين در كتابهاى وسايل الشيعه و بحارالانوار و وافى رسيده نمى باشد.
به هر حال، اين كتاب از اصول مشهور شيعه است و مى توان بر آن اعتماد نمود(3).
1. رجال النجاشى، ص 39 و 110.
2. الفهرست، ص 40.
3. تنقيح المقال، ص 169 و 321.
4. معجم رجال الحديث، ج 5، ص 201 و ج 10، ص 120.
5. قاموس الرجال، ج 3، ص 424 و ج 6، ص 266.
6. جامع الرواة، ج 1، ص 234.
7. روضات الجنات، ج 2، ص 309.
8. اعيان الشيعه، ج 4، ص 460 و ج 8، ص 47.
ص: 297
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2761، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 131، 3652 صفحه، تاريخ استنساخ: 1086. همراه با برخى از نسخ خطى ديگر.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانۀ، شمارۀ 123، 7114 صفحه، تاريخ استنساخ: سدۀ يازدهم.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 91، 5549 صفحه، تاريخ استنساخ: 1070. همراه با برخى نسخ خطى ديگر.
1. نسخۀ دارالمحجة البيضاء بيروت، لبنان، 1414 ه. ق.، قطع وزيرى، 767 صفحه، با توضيح و تخريج و پاورقيهاى مفصّل محسن عقيل و مقدمۀ محمد مهدى خرسان.
2. نسخۀ چاپ المكتبة الحيدريه نجف، عراق، 1385 ه. ق.، 144 صفحه، قطع وزيرى، با مقدمۀ سيد محمد مهدى خرسان، كه متأسفانه تصحيح و تخريج و فهارس ندارد و بعدا توسط چاپخانۀ امير قم به طريقۀ افست چاپ شده است.
ص: 298
مسئلۀ امامت و خلافت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله از مهمترين اركان عقيدتى شيعه به شمار مى رود و در اين رابطه كتب بسيارى نگاشته شده است. يكى از اين كتابهاى ارزشمند كه در آغاز دوران غيبت كبرى نگاشته شده كتاب مورد بحث است كه تمام مباحث آن پيرامون اثبات امامت ائمۀ دوازده گانۀ شيعه است و در كنار اين مهم به تاريخ اجمالى پيامبران و ائمه عليهم السّلام نيز اشاره شده است.
مؤلف گرانقدر در ابتدا حديث «جنود العقل و الجهل» را بيان مى كند و سپس به بيان تاريخ از ابتداى خلقت آدم عليه السّلام مى پردازد و نشان مى دهد كه هيچ پيامبرى بدون تعيين وصىّ و جانشين دنيا را ترك نكرده است.
او به ترتيب از آدم، هبة الله، شيث، ريسان (انوش) قينان، حيلث و... ياد مى كند و آنگاه به نوح و سپس اوصياى او، پس از آن به ابراهيم و خلفاى او، سپس به موسى و جانشينان او، پس از آن به عيسى و جانشينان او تا زمان حضرت رسول اكرم اشاره مى كند و تاريخ كوتاه هر يك را بيان مى دارد.
آنگاه به تاريخ كوتاه زندگى رسول اكرم مى پردازد و وصيت و جانشينى على بن ابى طالب و تصريحات پيامبر به اين امر را يادآورى مى كند.
پس از آن، ضمن بيان زندگى هريك از ائمه، به ترتيب به بيان وصايت آنان مى پردازد تا در نهايت به زندگى حضرت مهدى (عج) مى رسد.
و در پايان كتاب مى نويسد: «اكنون كه ماه ربيع الاول سال 332 است، صاحب الامر داراى 76 سال و يازده و نيم ماه است.» آنگاه كتاب را با اين جمله به پايان مى برد: «و ما صفحات آينده را بر
ص: 299
آيندگان سفيد مى گذاريم تا شرح آينده را بنگارند.»
اين كتاب كه آن را مى توان روايات تاريخى يا تاريخ روايى دانست با جملۀ «روى عن عالم اهل البيت عليهم السّلام» آغاز شده است و در غالب موارد اين جمله يا جملۀ «عن العالم عليه السّلام» تكرار شده است و متأسفانه به نام اين امام بزرگوار تصريح نكرده است و سند خويش را نيز در اين روايات ذكر نكرده است. البته حديث «جنود عقل و جهل» كه اولين حديث اين كتاب است و با عنوان «روى عالم اهل البيت» آمده است روايتى مشهور است كه در ساير كتب روائى به نام گويندۀ آن - كه حضرت امام صادق است - تصريح شده است.
گه گاه رواياتى را با ذكر نام امام به صورت مسند و گاه مرسل نيز آورده است و گاهى فقط جملۀ «روى» را ذكر كرده است كه استناد آن به اهل بيت و ائمۀ معصومين معلوم نيست و ممكن است مراد روايات تاريخى باشد.
گذشته از شيوۀ زيباى نگارش و استدلال تاريخى و روائى كه به كتاب اهميتى بسزا مى دهد، يكى از ويژگيهاى بااهميت اين كتاب قدمت تاريخ تأليف آن است، زيرا اين كتاب در اوايل غيبت كبرى نگاشته شده است و افزون بر اين، نويسندۀ آن مورّخ مشهورى است كه در تمامى دنياى اسلام مشهور و شناخته شده است. از سوى ديگر، مؤلف در اين كتاب ناگفته هاى تاريخ، نظير آتش زدن خانۀ اميرالمؤمنين و آزارها و مصيبتهاى وارده بر فاطمۀ زهرا عليها السّلام و كشته شدن محسن در اين جريان و نيز توطئۀ خليفۀ اول براى كشتن اميرالمؤمنين در حال نماز به دست خالد بن وليد را ذكر مى كند. مجموعۀ اين عوامل ارزش فوق العاده اى براى اين كتاب فراهم آورده است.
علامۀ مجلسى در ابتداى بحارالانوار اين كتاب را با نام الوصية، يكى از مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و مؤلف آن را از راويان شيعه و داراى كتبى از جمله مروج الذهب و اثبات الوصية مى داند(1).
شيخ آقابزرگ تهرانى ضمن معرفى كتاب، مؤلف را از فرزندان عبد الله بن مسعود، صحابى بزرگ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله معرفى مى كند(2).
ص: 300
على بن الحسين بن على مسعودى هذلى از مورخان و دانشمندان مشهور نيمۀ اول قرن چهارم هجرى قمرى است. اين مرد بزرگ را مسعودى خوانده اند زيرا نياى او مسعود از صحابۀ رسول خدا صلّى الله عليه و آله و پدر عبد الله بن مسعود، صحابى بزرگ و دانشمند معروف است. به او هذلى نيز مى گويند زيرا جدّ عبد الله بن مسعود هذيل بن مدركه بوده است. البته لقب مسعودى و هذلى به تعداد زيادى از علماى شيعه و سنى گفته شده است، زيرا نسب آنان نيز به عبد الله بن مسعود و هذيل بن مدركه مى رسد. اين اشتراك اسمى باعث شده است كه برخى مؤلف را با مسعودى ديگرى كه از علماى اهل سنت بوده است اشتباه كنند و او را سنى بدانند، در حالى كه در تشيع وى هيچ شبهه اى نيست و كتاب مورد بحث خود دليلى قاطع و استوار بر اين مدعاست.
نجاشى - رجالى بزرگ - در هنگام شمارش رجال شيعه از وى نام مى برد و تعداد سيزده كتاب وى را مى شمارد و مى گويد: «وى تا سال 332 زنده بود كه البته برخى اشتباه كرده و گمان برده اند اين سال وفات مسعودى باشد.»(1)
علامه افندى در كتاب رياض العلماء از او به عنوان عالم فاضل كامل جامع و مورخى كه سخن او نزد عامه و خاصه مورد قبول است و از اصحاب اماميه و معاصر شيخ صدوق است ياد مى كند.
ابو على حائرى در كتاب منتهى المقال، ضمن بيان عبارات نجاشى و شهيد و علامه حلّى دربارۀ مسعودى مى نويسد:
اين مرد از بزرگان علماى اماميّه و از قدماى فضلاى اثنى عشريه است و اين نكته از عبارات نجاشى و علامه و شهيد ظاهر مى شود چنانكه سيد بن طاووس نيز از او با عنوان شيخ فاضل شيعى نام برده است و شيخ حرّ عاملى نيز او را در عداد علماى شيعه شمرده و علامه مجلسى در وجيزه او را از ممدوحين دانسته و كتابهاى او را جزء مصادر كتاب بحارالانوار معرفى كرده است.
و سيد محمد باقر داماد در حاشيه بر رجال كشّى از او اين گونه نام برده است: «شيخ جليل و ثقه مورد اعتماد و اطمينان در حديث در نزد علماى شيعه و اهل سنت على بن الحسين مسعودى رحمة الله.» شيخ طوسى در الفهرست كه نام مؤلفان شيعه را ذكر كرده، از او نامى نبرده است؛ ازاين رو علامه افندى در رياض العلماء نوشته است: «شگفت آنكه مسعودى جدّ مادرى شيخ طوسى محسوب مى شود ولى او را در كتاب رجال و الفهرست خود ذكر نكرده ولى نجاشى و
ص: 301
علامه و امثال او از مسعودى ياد كرده اند.»(1)
علامه سيد محسن امين مى نويسد:
اين مرد جليل القدر و بلندمرتبه در دانش در اكثر علوم اسلامى داراى برجستگى بوده است و من نديدم كسى كه حق او را چنانكه هست گزارده و او را معرفى كرده باشد. در حالى كه او شايستۀ هر توصيف نيكى است ابن خلّكان و ابن اثير و حتى خطيب بغدادى هم از او نام نبرده اند و آنان كه او را معرفى كرده اند كلماتى گفته اند كه شايستۀ حقّ والاى او نيست... به هر حال، او مورخى برجسته و جغرافيادانى ماهر، متكلمى اصولى و فقيهى محدّث، رجالى آگاه به فلسفه و عالم به نجوم و اخلاقى اى نسب شناس است كه در اكثر اين رشته ها داراى تأليف است ولى بيشتر به تاريخ نگارى شهرت يافته است...
آنگاه به طور مفصل به معرفى تأليفات و آثار و تاريخ زندگى او مى پردازد(2). برخى مانند علامه مامقانى علت نامگذارى وى به مسعودى را سكونت وى در محلۀ مسعود بغداد دانسته اند و برخى چون ابن نديم، مسعودى را تاريخ نويس و اهل مغرب مى دانند كه هيچ يك از دو نسبت صحيح به نظر نمى رسد.
وى چنانكه خود نگاشته است در سرزمين بابل و شهر بغداد به دنيا آمده و براى تحصيل به كشورهاى مختلف آسيا، افريقا، اروپا، از جمله ايران، شامات، فلسطين، تركيۀ امروزى و حتى چين، هند، ارمنستان، آذربايجان و افغانستان امروزى مسافرتهاى بسيارى كرده است.
وى سرانجام در شهر فسطاط مصر مسكن گزيد و در همانجا در سال 345 يا 346 ه. ق. به رحمت ايزدى پيوست. البته تاريخ وفات او مختلف نقل شده است شايد صحيح ترين سخنها همين تاريخ باشد.
بهترين معرف شخصيت علمى وى كتابهاى متعدد، متنوّع و عميق وى است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. مروج الذهب و معادن الجواهر
2. ذخائر العلوم و ما كان فى سالف الدهور
3. الابانة عن اصول الديانة فى المقالات و الديانات
4. اخبار الزمان و من اباده الحدثان
ص: 302
5. تقليب الدول و تعبير الاراء و الملل
6. اثبات الوصية لعلى بن ابى طالب (كتاب مورد بحث)
7. البيان فى اسماء الله تعالى
8. البيان فى اسماء الائمه عليهم السّلام
9. الاستذكار لما مرّ فى سالف الاعصار
10. خزائن الملك و سرّ العالمين
11. التنبيه و الاشراف
12. حدائق الازهار فى اخبار اهل بيت بنى المختار
و بسيارى ديگر، كه مرحوم مدرس تبريزى از بيست و شش تأليف وى نام مى برد(1).
با كمال تأسف على رغم يقين به استادان مختلف و متنوع مسعودى و نيز داشتن شاگردان بسيار او از اسامى آنها اطلاعى در دست نيست.
علامه آقابزرگ تهرانى از جملۀ استادان وى از دو نفر نام مى برد:
1. محمّد بن يحيى عطار
2. حسن بن محمّد بن جمهور
و از جملۀ شاگردان وى ابوعبد الله محمّد بن ابراهيم نعمانى، مؤلف كتاب الغيبه را ذكر مى كند(2).
محمّد حماده وى را از شاگردان طبرى، صولى، وكيع الضبى، ابن دريد، زجّاج، و قرة بن ثابت مى داند.
1. روضات الجنات، ج 4، ص 281.
2. ريحانة الادب، ج 5، ص 307.
3. تنقيح المقال، ج 2، ص 282.
4. امل الآمل، ج 2، ص 180.
5. اعيان الشيعه، ج 8، ص 230 و مستدركات اعيان الشيعه، ج 3، ص 140.
ص: 303
6. الفهرست ابن نديم، ص 188.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 182.
8. عزيز العظمة المسعودى، تأليف محمّد حمادّه.
نسخۀ كتابخانۀ ملى تهران، شمارۀ 4/3113، تاريخ استنساخ: 1322 ه. ق.
1. مؤسسۀ انصاريان، قم، 273 صفحه، با مقدمه اى كوتاه، 1417 ه. ق.
2. نسخۀ منشورات المكتبة المرتضويه، نجف اشرف، 236 صفحه، قطع وزيرى، بدون تاريخ كه مجددا توسط منشورات الرضّى قم افست شده است.
ص: 304
اين كتاب در اصل كتابى فقهى است كه مؤلف فتاوى خود را ذكر كرده و ذيل هر فرع فقهى به روايات مربوط به آن استدلال كرده است؛ ولى چون حاوى روايات بسيارى است ازاين رو كتابى حديثى نيز به شمار مى آيد چنانكه اين شيوه در كتاب من لا يحضره الفقيه صدوق و تهذيب الاحكام شيخ طوسى نيز به كار رفته است.
كتاب دعائم الاسلام به دو بخش عبادات و معاملات تقسيم شده است كه در قسمت عبادات 7 كتاب با عنوانهاى: كتاب الولاية، كتاب الطهارة، كتاب الصلاة، كتاب الزكاة، كتاب الصوم، كتاب الحج، كتاب الجهاد آمده است. و در قسمت دوم 25 كتاب در رابطه با معاملات ذكر شده است كه با عنوان كتاب البيوع آغاز مى شود و با كتاب آداب القضاة پايان مى يابد.
در اين كتاب افزون بر كتابهاى متعارف فقهى شيعه كتابهايى همچون كتاب الولاية در جلد اول و كتاب الطب، كتاب اللباس و كتاب القسمة در جلد دوم آورده شده است.
وى در كتاب الولاية مباحثى همچون ايمان، اسلام و فرق آن دو، ولايت اميرالمؤمنين و ساير ائمه عليهم السّلام، وجوب صلوات بر محمّد و آل محمد صلّى الله عليه و آله را ذكر كرده است كه معمولا در ساير كتب حديثى جزء مباحث كلامى و اصول دين آورده مى شود.
اين كتاب با مقدمه اى كوتاه آغاز مى شود كه در آن مؤلف ضمن يادآورى بدعتهاى ايجاد شده و اقوال و سخنهاى بى پايه و فرقه هاى مختلف در امت اسلامى احاديثى را در رابطه با وجوب اظهار علم و لزوم انكار بدعت بيان مى كند و بر همين اساس و به دنبال اين هدف، به نگارش اين
ص: 305
كتاب دست مى زند.
مؤلف در اين كتاب شيوه و دقت قابل توجهى براى تبويب و تنظيم مطالب آن به كار برده است. وى ابتدا ابواب عبادات و معاملات را از يكديگر مجزا كرده و هر كدام را به چندين كتاب (عبادات را به 7 كتاب و معاملات را به 25 كتاب) تقسيم كرده است؛ آنگاه در هر باب مطالب مختلفى را تحت عناوينى خاص و با ترتيبى منطقى كنار هم قرار داده است به گونه اى كه گاه يك كتاب آن داراى نزديك به سى عنوان مجزا است.
متأسفانه در اين كتاب به هيچ منبع روائى ارجاع نشده و سندى براى هيچ يك از روايات بيان نشده است ازاين رو روايات اين كتاب تماما مرسله است. مؤلف گاهى با ذكر «روينا عن فلان» و گاه به نحو قطعى مانند «عن فلان» روايات را ذكر مى كند، تنها در مقدمۀ كتاب يادآورى كرده است كه در اين كتاب اكتفا مى كنيم به روايات ثابته و صحيحه اى كه از ائمۀ اهل بيت عليهم السّلام براى ما روايت شده است و اين شهادتى از خود مؤلف بر صحت روايات كتاب است.
البته ميزان ارزش اين شهادت نزد فقها معلوم است. علامه مجلسى (ره) در ابتداى كتاب بحارالانوار اين كتاب را يكى از مصادر كتاب خود ذكر مى كند و مى نويسد:
اكثر روايات اين كتاب موافق با روايات كتب مشهور شيعه است ولى از ائمۀ بعد از امام صادق روايتى ذكر نكرده است و اين به علت ترس از خلفاى اسماعيليه بوده، آرى كسى با دقت و تعمق بنگرد، مى فهمد كه مؤلف در پشت پرده تقيه حق را اظهار كرده است و روايات اين كتاب براى تأييد ادلّه و تأكيد آنها شايسته است(1).
اين كتاب در زمان دولت فاطميان در مصر نگاشته شد و به واسطۀ اهميت و مكانت والاى مؤلف در دستگاه حكومتى فاطميان، به كتاب قانون آن حكومت مبدّل شد و تا پايان اين سلسله مورد عمل قرار مى گرفت و بنا به نقل شيخ آقابزرگ تهرانى:
ظاهر خليفۀ فاطمى مصر به وعاظ اين كشور دستور داد كتاب دعائم الاسلام را بر مردم بخوانند و هر كس اين كتاب را حفظ مى كرد، از طرف خليفه به او هداياى زيادى داده مى شد(2).
تاكنون نيز در هند مورد عمل برخى از فرقه هاى مسلمانان آن ديار قرار دارد. اين كتاب بارها مورد بررسى قرار گرفته و از آن گزيده هايى براى عمل قاضيان و درس دانشجويان انتخاب شده
ص: 306
است.
برخى مؤلف اين كتاب را شيخ صدوق (ره) دانسته اند و البته اين اشتباه آشكارى است. زيرا در خود كتاب شواهدى وجود دارد كه مؤلف در مصر مى زيسته و با خلفاى فاطمى آميزش داشته است و شيوۀ كتاب هم با كتب صدوق تفاوت آشكارى دارد؛ ازاين رو اين كتاب را نمى توان متعلق به صدوق دانست. صدوق نيز كتابى به همين نام داشته است كه به دست ما نرسيده است.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار هنگام ذكر اين كتاب به عنوان يكى از مصادر كتاب بحارالانوار، به اين گمان نادرست اشاره كرده و مؤلف كتاب دعائم الاسلام را قاضى ابوحنيفه نعمان مغربى دانسته است(1). چنانكه بسيارى ديگر نيز به اين واقعيت اشاره كرده اند و ما به صورت كوتاه به شرح زندگى او مى پردازيم:
نعمان بن محمّد بن منصور مغربى مصرى معروف به ابو حنيفه امامى يا قاضى نعمان مغربى از علماى قرن چهارم هجرى است كه در حكومت فاطميان به قضاوت در شهر طرابلس و نيز شهر منصوريه انتخاب شد و سپس در دوران حكومت عزالدين فاطمى به منصب قاضى القضاة و نيز به منصب داعى الدعاة منصوب شد.
در مورد تاريخ ولادت وى اختلاف بسيارى است. برخى او را متولد سال 259 ه. ق. و بعضى 290 ه. ق. دانسته اند.
وى ابتدا بر مذهب سنيان بود. برخى او را مالكى و گروهى حنفى دانسته اند ولى سرانجام مستبصر و امامى مذهب شد و در دوران حكومت فاطميان تقيه مى كرد.
او ضمن داشتن مناصب گوناگون حكومتى تأليفات بسيار كرد و همۀ شرح حال نويسان به فضل و دانش گستردۀ وى اذعان دارند و وى را در فقه، علوم قرآنى، ادبيات، شعر و تاريخ توانمند دانسته اند چنانكه ابن خلكان از امير مختار مسبحى نقل مى كند: «او در علم و فقه و دين و بزرگى در درجه اى بود كه برتر از آن ممكن نيست.»
و نيز از ابن زولاق ضمن شرح حال فرزند مؤلف نقل مى كند:
پدرش نعمان در نهايت دانش اهل قرآن و علم به معانى آن و دانايى به وجود فقه و داراى دانش اختلاف فقها و نيز آگاه به لغت و شعر و تاريخ بود. او داراى عقل و انصاف دربارۀ
ص: 307
اهل بيت عليهم السّلام بود. هزاران برگ به نيكوترين شيوه و زيباترين و جذاب ترين عبارات تأليف كرد(1).
برخى او را اولين تدوين گر فقه در حكومت فاطميان دانسته اند. گويند وى مقيم شهر فسطاط مصر بود و هر روز براى تدريس و امور حكومتى به قاهره مى آمد.
او پس از عمرى تأليف و تحقيق و اشتغال به برخى مناصب دولتى در سال 363 ه. ق. در مصر درگذشت. پس از وى فرزندان او كه از علما و دانشمندان به شمار مى آمدند به مقامات رسمى و همراهى با خلفاى فاطمى منصوب و مشغول شدند.
وى داراى تأليفات گسترده اى بوده است. برخى از شرح حال نويسان بيش از چهل عنوان از اسامى كتب او را ذكر كرده اند. بعضى از تأليفات وى عبارت است از:
1. شرح الاخبار
2. دعائم الاسلام
3. تأويل دعائم الاسلام
4. اساس التأويل
5. كتاب الهمة فى اتباع الائمه
6. مناقب بنى هاشم
7. اثبات الحقائق
8. الاتفاق و الافتراق
9. الاقتصار
10. المناقب و المثالب
11. تعدادى رديه بر شافعى
12. المجالس و المسامرات
1. اعيان الشيعه، ج 10، ص 223.
2. مستدرك اعيان الشيعه، ج 2، ص 339.
3. ريحانة الادب، ج 7، ص 73.
4. مقدمۀ دعائم الاسلام، ص 11.
5. خاتمۀ مستدرك الوسائل، ج 19، ص 128.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 324.
7. وفيات الاعيان، ج 5، ص 415.
ص: 308
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 222، 756 صفحه، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ موجود در كتابخانۀ خانوادۀ همدانى در هند، تاريخ استنساخ: 1309 ه. ق.
3. نسخۀ موجود در كتابخانۀ خانوادۀ همدانى در هند، تاريخ استنساخ: 1242 ه. ق.
4. نسخۀ موجود در كتابخانۀ خانوادۀ سليمانى در هند، تاريخ استنساخ: 1107 ه. ق.
چاپ دارالمعارف قاهره، مصر، 1383 ه. ق. در دو جلد، 454 و 608 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تحقيق آصف بن على اصغر فيضى. اين چاپ بعدا توسط مؤسسۀ آل البيت قم افست شده است. اين نسخه با نسخ خطى متعدد تطبيق و اختلاف نسخ در پاورقى درج شده و داراى فهارس فنى مختلف است.
ص: 309
الاقتصار بصحيح الآثار عن الائمة الاطهار قاضى نعمان مغربى(1)
مؤلفان و دانشمندان در گردآورى احاديث اهل بيت عليهم السّلام، شيوه هاى گوناگونى به كار برده اند. برخى به جمع آورى احاديث اخلاقى، گروهى به گردآورى احاديث عقيدتى و بعضى به نگارش احاديث فقهى مبادرت كرده اند.
كتاب مورد بحث فقط به جمع آورى احاديث مربوط به فقه، براساس ترتيب كتب فقهى پرداخته است. كتاب با مقدمۀ كوتاهى شروع و سپس روايات طى دو بخش ذكر شده است:
بخش اول «عباديات» كه داراى هفت فصل به شرح زير است:
1. طهارت
2. نماز
3. احكام اموات
4. زكات
5. روزه
6. حج
7. جهاد
و بخش دوم «معاملات» است كه طى 27 فصل بيان شده است. اين بخش با كتاب «بيع و شراء» آغاز مى شود و با كتاب «آداب القضاة» پايان مى يابد. در اين ميان بابهايى تحت عناوينى همچون:
قسم و نذر، اطعمه، اشربه، طب، لباس، صيد، ذبائح، ازدواج، طلاق، ارث، حدود و قصاص و ديات، عاريه، وديعه، لقطه، قضا و شهادات بيان شده است. مؤلف در مقدمۀ كتاب مى گويد:
من در كتب اهل بيت كه با سماع يا مناوله يا اجازه به دستم رسيده بود و يا رواياتى كه نسبت آن به اهل بيت مشهور و معروف است بررسى بسيار كردم و مشاهده كردم برخى از آنها مورد اجماع راويان و پاره اى مورد اختلاف است و اكثريت آنها تلخيص و تهذيب و تصنيف شده است و اين موجب شبهه براى بسيارى از مردم شده، و كوته بينان اين روايات را نادرست
ص: 310
شمرده اند.
پس قصد كردم كه آنها را گرد آورم و تصنيف و تأليف نمايم و اين كتاب را كتاب الايضاح نام نهادم زيرا در آن مسائلى را توضيح داده و بابهاى آن را گسترده ذكر كرده ام و موارد اجماع و اختلاف روايت را بيان نمودم و آنچه را كه ثابت بود با ادله و براهين آن ذكر نمودم كه تقريبا سه هزار ورقه مى باشد و اگر خداى عمرم داد، قصد تفريع آن اصول را دارم تا مشتمل بر همۀ موارد نياز باشد.
سپس از اين كتاب كتابى به نام كتاب الاخبار برگزيدم كه در آن اصول فتواها و اقوال راويان را در آنچه مورد اجماع يا اختلاف آنهاست گرد آورم...
پس از آن با توفيق الهى قصد كردم كه اقتصار و اكتفا كنم بر اقوالى كه ثابت و صحيح است آن هم با جملاتى كوتاه و تبيين و توضيح اندك؛ و بدين گونه اين كتاب را تأليف كرده نام آن را كتاب الاقتصار گذاشتم.
در اين كتاب، سند روايات و نيز منبع اصلى آن ذكر نشده است و سند مؤلف به روايات نيز معلوم و مشخص نيست، بلكه روايات به صورت معمول و مشهور بين جوامع روائى نيز نيامده است. مؤلف، الفاظ روايات را به صورت مجزا و مشروح نياورده و تنها به نقل مضمون آن اكتفا كرده است. اگرچه در نقل اين مضمون به عبارت خود روايات هم توجهى بوده است. مى توان آن را نقل به معنى روايات و بيان مفهوم و مضمون آنها دانست.
وى در ابتداى هر فصل كتاب مى نويسد: «روينا عن اهل البيت» و سپس تمامى مطالب ذكر شده را به اهل بيت عليهم السّلام نسبت مى دهد و گاه نيز در وسط بابها مى نويسد: «و امروا... و نهوا...»
و اوامر و نواهى اهل بيت را بيان مى كند و جز در موارد بسيار نادر، روايات را به يك معصوم معين نسبت نداده است.
در اين كتاب موارد بسيارى را طبق مذهب شيعه و برخلاف عقيدۀ اهل سنت فتوا داده است.
كه از جملۀ آنها مى توان به ذكر «حى على خير العمل» در اذان (صفحۀ 22)، پنج تكبير در نماز ميت (صفحۀ 38)، عدم ذكر قرائت فاتحه در نماز ميت (صفحه 38)، حرمت طيب و بوى خوش بر محرم (صفحۀ 50)، حرمت سه طلاق در يك مجلس (صفحۀ 118)، قطع نكردن كف دست در حدّ سارق (صفحۀ 148) و لزوم قرائت يك سورۀ كامل بعد از حمد در نماز واجب (صفحۀ 24)
ص: 311
اشاره كرد.
و البته برخى فتواها برخلاف مذهب شيعه نيز در اين كتاب وجود دارد، نظير جواز: سجده بر ملبوس (صفحۀ 27) و حرمت ازدواج موقت (صفحۀ 109).
از ويژگيهاى جالب توجه اين كتاب اختصار و گزيده گويى آن است، به طورى كه يك دوره فقه را طىّ 160 صفحه بيان كرده، و اين در حالى است كه در اين ميان به بسيارى از مستحبات و آداب نيز اشاره كرده است.
محدثان و مؤلفان بزرگ شيعه كه به گردآورى احاديث اهل بيت همت گماشته اند و حتى اخبار غير مسند و گاه ضعيف را نيز گردآورى كرده و آن را به مؤلف و كتاب او نسبت داده اند، از اين كتاب و روايات آن سخنى به ميان نياورده اند.
علامه مجلسى، شيخ حرّ عاملى و حتى محدث نورى در مستدرك الوسائل از اين كتاب نام نبرده و از روايات آن چيزى نقل نكرده اند.
شيخ آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه از آن به عنوان الاقتصاد نام مى برد كه ظاهرا با همين عنوان در مصر چاپ شده است؛ ولى ايشان به اشتباه بودن اين عنوان پى برده و نام صحيح آن را الاقتصار مى داند و البته باتوجه به مطالبى كه در موضوع كتاب گذشت، صحت اين نظريه كاملا اثبات مى شود.
نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 38، 3420 صفحه، تاريخ استنساخ: 1346 ه. ق.
نسخۀ چاپ المعهد الفرنسى للدراسات العربيۀ دمشق، سوريه، 1376 ه. ق.، 174 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق محمّد وحيد ميرزا، همراه با مقدمه اى به زبان فرانسه.
ص: 312
اين كتاب مجموعۀ گسترده اى در بيان فضايل، مناقب و تاريخ ائمۀ اطهار عليهم السّلام است كه آن را قاضى نعمان مغربى فراهم آورده و بر امام معزالدين اسماعيل - خليفۀ فاطمى - عرضه داشته و پس از حذف و اصلاح و زيادات او، آن را به جامعۀ علمى عرضه كرده است. مؤلف در مقدمۀ كتاب دربارۀ آن مى نويسد:
اخبار و آثارى را كه دربارۀ فضيلت ائمۀ ابرار بود، تا آنجا كه بدان دسترسى داشتم و در نهايت توان من بود گردآورى نمودم. آنگاه با عرضه كردن آن بر ولىّ امر و صاحب زمان و عصر مولاى من امام معزّالدين آنها را تصحيح كردم و آنچه را او صحيح دانست و شناخت و به من اجازه داد، آوردم، و آنچه را نپذيرفت و انكار نمود و آنها را از تحريف تحريف گران دانست حذف نمودم... وى مرا از نور خويش مدد فرمود و از علم خويش بهره مند ساخت و بياناتى راجع به روايات كرد كه من آنها را در لابه لاى كتاب ذكر نمودم...
با اينكه شيوۀ ما در اين كتاب معرفى بسيار خلاصه و گزيدۀ مطالب منابع حديثى شيعه است ولى از آنجا كه اين كتاب كمتر شناخته شده و از سويى داراى مطالب بديع و بسيار ارزشمندى است، با اندك تفصيل بيشترى به معرفى آن مى پردازيم.
جلد اول اين مجموعه با روايت «انا مدينة العلم...» آغاز و سپس روايات بسيارى در فضيلت اهل بيت با راويان مختلف و الفاظ متفاوت و برخى بيانات و توضيحات دربارۀ آنها آورده شده است.
برخى از اين روايات عبارت اند از:
1. قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: اقضاكم على عليه السّلام.
2. قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: «على منّى و أنا منه» همراه با بيان جريان ابلاغ سورۀ برائت و عزل ابوبكر و نصب على عليه السّلام.
ص: 313
3. حديث منزلت
4. حديث غدير
5. قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: انّ عليا منّى كنفسى.
6. قال رسول الله صلّى الله عليه و آله: انك اخى و وصيى و وزيرى.
7. على خير البشر
8. قول على عليه السّلام: امرنى رسول الله صلّى الله عليه و آله بجهاد الناكثين.
9. حديث طير مشوى
10. الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة و ابوهما خير منهما.
و... بالأخره آخرين حديث اين جزء دربارۀ آيۀ شريفۀ «قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ .»(1) است كه چون سؤال كردند اين ذوى القربى كيانند؟ رسول اكرم پاسخ داد: على و فاطمه.
و «ولدهما» كه با بحث كوتاه مؤلف در اين رابطه جزء اول به پايان مى رسد.
جزء دوم كتاب با بيان اينكه على اولين مؤمن بوده و با ذكر حديث «قال على: صلّيت مع النبى ثلاث سنين قبل أن يصلّى معه احد» شروع و سپس روايات ديگرى در همين رابطه ذكر مى شود.
پس از آن جريان ايمان خديجه عليها السّلام و سفر رسول اكرم به شام و بشارت راهب و ازدواج خديجه با رسول گرامى و... را نقل مى كند.
سپس به بحث ايمان على برمى گردد و ضمن نقل روايات به بحثهاى كلامى در اين رابطه مى پردازد. بعد از آن روايات زيادى با مضامين ذيل ذكر كرده است:
1. مؤاخاة و عقد اخوت بين رسول اكرم و اميرالمؤمنين
2. على سيد العرب
3. انا عبد الله و اخو رسوله لا يقولها بعدى الا كذاب.
4. بيعت گرفتن حذيفه بن اليمان از مردم مدائن براى اميرالمؤمنين و بيان حديثى شگفت انگيز دربارۀ شاهد گرفتن نبى اكرم بر حديث «من كنت مولاه...» و تبيين بطلان و غاصب بودن خلفاى ديگر.
5. يا على من خالفك فقد خالفنى.
و بالأخره آخرين روايت اين جزء، روايتى از امام باقر در اين رابطه است كه مقصود از آيات ذيل اهل بيت عليهم السّلام است.
ص: 314
1. «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ .»(1). «أَمْ يَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلىٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنٰا آلَ إِبْرٰاهِيمَ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ »(2) و «إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا.»(3)
جزء سوم، در بيان وقايع و مصيبتهاى سنگين و نيز غزوات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و نقش مهمّ اميرالمؤمنين عليه السّلام در اين حوادث و جهادها است كه با ذكر جريان «ليلة المبيت» آغاز مى شود و با بيان جنگ بدر ادامه مى يابد. سپس به غزوات احد، حمراء الاسد، غزوۀ خندق، خيبر، فتح مكه، بنى جذيمه، غزوۀ حنين و سراياى رسول اكرم مى پردازد و با بيان رواياتى نقش اميرالمؤمنين در اين غزوات را بيان مى كند. در پايان اين جزء به بيان برخى از رواياتى كه در رابطه با فضيلت جهاد و مجاهدان است مى پردازد و در آخر يادآورى مى كند كه: «هدف من از تصنيف اين كتاب آن است كه خوانندگان با كسانى كه خدا آنها را مقدم كرده و ولايت بخشيده است آشنا شوند و كسى را مقدم بدارند كه خدا مقدم داشته و آن كس را كنار گذارند و مؤخّر دانند كه خدا مؤخرّش داشته است.»
و اما جزء چهارم كتاب، به تاريخ زندگى اميرالمؤمنين و روايات مربوط به آن اختصاص دارد.
اين بخش با رواياتى از رسول اكرم شروع مى شود كه از جنگ على عليه السّلام با ناكثين، قاسطين و مارقين خبر داده است.
پس از بيان اين پيشگوييها به بيان جريان انقلاب مردم عليه عثمان مى پردازد و نكته هاى شگفت آورى را از همراهى عايشه و حفصه در اين جريان و سخنرانى آنها عليه عثمان نقل مى كند.
پس از آن حوادث جنگ جمل و برخى روايات مربوط به جنگ صفين را بيان مى كند. در لابه لاى اين مطالب رواياتى از رسول اكرم و خطبه هايى از اميرالمؤمنين نيز ذكر شده است.
اين بخش با اين روايت حيرت انگيزى پايان مى يابد:
وليد بن مغيره مى گويد: عمّار مريض شد و من او را پرستارى مى كردم. معاويه به ديدنش آمد و ضمن سخنها گفت: خدايا! مرگ عمار را به دست ما قرار نده! زيرا شنيدم كه رسول خدا فرمود: «تقتل عمار الفئة الباغيه.»
سپس مؤلف مطالب كوتاهى راجع به بطلان راه و روش و غاصب بودن معاويه مى نگارد.
جزء پنجم اين كتاب با بيان روايتى در شجاعت عجيب اميرالمؤمنين و نبرد او در صفين آغاز مى شود و سپس به بيان برخى مطالب دربارۀ جريان حكميت مى پردازد و باز به حوادث جنگ
ص: 315
برمى گردد و شهادت برخى از خواص ياران امام على را مى نويسد. پس از آن به جنگ نهروان و خوارج مى پردازد. با بيان خطبۀ على عليه السّلام قبل از آغاز نبرد و دعوت آنها به صلح جريان نهروان آغاز مى شود.
سپس قضيۀ فرستادن ابن عباس به سوى خوارج از جانب اميرالمؤمنين و سخنان ابن عباس و دعوت آنها به ترك نبرد را شرح مى دهد و بالأخره برخى از حوادث جنگ نهروان را بيان مى كند.
البته در لابه لاى مطالب مربوط به خوارج مطالبى دربارۀ غير خوارج نيز وجود دارد از جمله بيان پشيمانى عايشه از نبرد با على در ساليان آخر عمرش و نيز بيان ندامت بعضى ديگر از تخلف كنندگان از لشكر اميرالمؤمنين نظير عبد الله بن عمرو مسروق كه در جنگ جمل تخلف كردند.
پس از آن به بيان تحريص و ترغيب اميرالمؤمنين به جنگ با معاويه پس از جنگ با خوارج مى پردازد و اين جزء را با بيان استدلالهاى آنان كه از همراهى على در جنگها تخلف كردند و پاسخ به اين بهانه ها به پايان مى برد.
بخش ششم كتاب با بيان اين مطلب آغاز مى شود كه علّت گرايش افراد به معاويه و فرار آنها از حكومت علوى سختگيرى على در مراقبت از اموال بيت المال و اجراى حدود الهى از يك سو و اطعام معاويه و بخششهاى گستردۀ وى از سوى ديگر بود. وى براى نمونه به جريانهايى مانند فرار نجاشى به خاطر اجراى حدّ شرب خمر، فرار عبيدالله بن عمر بن خطاب، به دليل فرار از قصاص، فرار مصقلة بن هبيره به سبب ترس از بازپرسى از اموال غارت شدۀ بيت المال، كوتاهى خالد بن معمر و پناهنده شدن او به خاطر امارت خراسان اشاره مى كند.
آنگاه به بيان اعتراف معاويه به فضايل على مى پردازد و قضايايى را نقل مى كند و سپس به ذكر قضاياى تحكيم و پس از آن به بيان برخى مثالب و عيبهاى معاويه مى پردازد و ضمن معرفى پدر او ابوسفيان و خاندان او بنى اميه، به بيان زشتيهاى شخصيت معاويه مبادرت مى كند و در اين رابطه رواياتى را بيان مى دارد و به كشتن افراد بسيارى از نيكان توسط معاويه اشاره مى كند و در پايان كتاب مى گويد: «اين مختصرى از مثالب معاويه بود و هر كس مفصّل را جوياست به كتاب ديگر ما المناقب و المثالب مراجعه نمايد.»
جزء هفتم كتاب با نقل روايتى از سعد بن وقاص شروع مى شود كه وى برخى از فضايل اميرالمؤمنين مثل حديث منزلت و سدّالابواب و جريان ابلاغ سورۀ برائت را بيان مى كند.
سپس روايتى از ابن عمر در مواخات على عليه السّلام و پيامبر صلّى الله عليه و آله و جريان نبرد خيبر و تعبير بلند
ص: 316
«لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله.» دربارۀ على را ذكر و پس از بيان روايتى مناشدۀ مفصل على را نقل مى كند كه حضرت در اين مناشده در جمع اصحاب رسول خدا به بيان فضايل بسيار خود مى پردازد و در هر فضيلت آنها را به درستى آن سوگند مى دهد و از آنان اعتراف به صدق و درستى آن مى گيرد.
سپس روايات بسيار ديگرى را از خاصّه و عامّه ذكر مى كند. در پايان برخى از فضايل دروغين ابوبكر را كه ساخته و پرداختۀ دست تحريف گران و جعل كنندگان احاديث است ذكر مى كند و به ابطال آنها مى پردازد.
جزء هشتم با اين عنوان آغاز مى شود: «ما جاء فى الامر بطاعة على بن ابى طالب و اتّباعه و الكون معه.» برخى از روايتهايى كه در اين جزء آمده است عبارت اند از:
1. على ولى كل مؤمن من بعدى.
2. من كنت مولاه فعلىّ مولاه.
3. على اولى المؤمنين بالمؤمنين بعدى.
4. هذا وليكم بعدى.
5. من كنت وليه فعلىّ وليّه.
6. على اول من آمن بى و اول من يصافحنى يوم القيمة.
7. امر رسول الله به سلام كردن بر على به عنوان اميرالمؤمنين.
8. لا تعصوا عليا فانه من عصاه فقد عصانى.
9. يا على من احبّك بقلبه...
10. من اطاعة دخل الجنة و من عصاه...
11. من سرّه ان يكون مع الله و الله معه فليتوال عليا.
12. انت الصديق الاكبر و انت الفاروق...
و روايات بسيار ديگرى كه برخى از آنها ضمن قضايايى بيان شده اند كه اشاره به آنها موجب طولانى شدن بحث مى شود.
سپس به طور مفصل رواياتى را بيان مى كند كه در آنها اخبار غيبى دربارۀ جنگهاى اميرالمؤمنين و شهادت او بيان شده است.
و در پايان قضايايى از قضاوتهاى شگفت آور و احكام امام در مشكلات قضايا را بيان مى كند كه آخرين قضيه مربوط به گروهى است كه در كنار گودالى براى تماشاى شيرى اجتماع كردند و
ص: 317
يك نفر به واسطۀ ازدحام درون گودال افتاد و كشته شد و حضرت راه حلّ پرداخت ديۀ او را بيان فرمود.
بخش دهم مربوط به آيات شريفه اى است كه دربارۀ اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السّلام از نسل او نازل شده است. اين آيات عبارت اند از:
1. آيۀ تطهير (احزاب: 23)
2. آيۀ مباهله (آل عمران: 61)
3. أَ جَعَلْتُمْ سِقٰايَةَ اَلْحٰاجِّ وَ... (توبه: 1(9)
4. أَ فَمَنْ كٰانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كٰانَ فٰاسِقاً. (سجده: 1(8)
5. هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا... (حج: 1(9)
6.... كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ . (توبه: 11(9)
7. وَ أْتُوا اَلْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا. (بقره: 18(9)
8. فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّكْرِ. (نحل: 4(3) و بسيارى از آيات ديگر است كه ذيل هر آيه روايات مربوط به شأن نزول آن ذكر شده است.
پس از بيان آيات، جريان ازدواج على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام ذكر شده كه ضمن آن رواياتى در فضيلت حضرت اميرالمؤمنين آمده است و پس از آن به تبيين زهد اميرالمؤمنين پرداخته و روايات متعددى را در اين باره نقل كرده است. سپس روايات و وقايعى را به نقل از اشخاص زير دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين نگاشته است:
خبر راهب (شمعون بن صفا) با معاويه - گفت وگوى ضرار و معاويه - فضايل على در بيان رسول اكرم، گفت وگوى اعمش و منصور عباسى، فرشتگان و على. كه در آخرين قسمت روايات زيادى دربارۀ ارتباط على و فرشتگان نقل كرده كه آخرين آنها تعزيت دادن فرشتگان به على در رحلت رسول اكرم است.
جزء دهم كتاب دربارۀ مقتل حضرت اميرالمؤمنين است كه ضمن معرفى برخى صفات جسمانى و جريان شهادت و به خاكسپارى آن حضرت، چگونگى توطئۀ خوارج براى قتل آن حضرت و وصاياى مفصّل و متعدد ايشان را بيان كرده و سپس به بيان فضايل اميرالمؤمنين از زبان رسول اكرم پرداخته است. كه در اين روايات حضرت رسول اكرم از على با عناوين: «بهترين خلق، شبيه ترين مردم به مسيح، بهترين افراد امت در دنيا و آخرت، سرور دنيا و آخرت، و راضيه مرضيه و صاحب لواء الحمد» نام مى برد.
ص: 318
آنگاه فصلى دربارۀ فضايل اهل بيت گشوده است و در اين رابطه روايات بسيارى را نقل مى كند كه آخرين روايت اين فصل بيان شأن نزول آيۀ شريفۀ «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ ...» (1)است.
جزء يازدهم، ادامۀ بحث جزء دهم دربارۀ فضايل اهل بيت است و با حديث «مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح» آغاز مى شود و با رواياتى دربارۀ آيۀ تطهير، انقطاع همۀ نسب ها در قيامت بجز نسب رسول اكرم، وسيله بودن اهل بيت در توبۀ آدم، و معنى ملت ابراهيم ادامه پيدا مى كند.
سپس به ذكر فضايل حضرت خديجه مى پردازد و پس از آن فضايل حضرت زهرا را ذكر مى كند و ضمن آن، تاريخ زندگى و نيز ستمهايى كه بر آن حضرت رفته است و خطبۀ ايشان در مسجد را بيان مى كند و به شرح فقرات آن مى پردازد.
آنگاه فضايل حسنين عليهما السّلام را ذكر مى كند و با بيان رواياتى در اين باره جزء يازدهم را به پايان مى برد. جزء دوازدهم با بيان فضايل ديگر حسنين آغاز مى شود و رواياتى دربارۀ محبت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به آن دو و آثار محبت و نامگذارى آنها و داستانهايى از حجاج و معاويه و اعتراف آنها به فضايل حسنين را نقل مى كند، سپس به تاريخ زندگى امام حسن مى پردازد و جريان صلح و شهادت آن حضرت را بيان مى كند.
آنگاه به بيان مقتل و جريان شهادت امام حسين مى پردازد و ضمن نقل پيشگويى شهادت امام حسين توسط رسول اكرم و اميرالمؤمنين، جريان حركت امام حسين به سوى كربلا و وقايع پس از آن تا روز شهادت و نيز وقايع پس از شهادت آن حضرت، نظير اسارت اهل بيت عليهم السّلام و مجلس عبيد الله بن زياد در كوفه و مجلس يزيد در شام را بيان مى كند و اين جزء را با ذكر علاماتى كه پس از شهادت آن حضرت در عالم خلقت به وجود آمد، پايان مى بخشد.
جزء سيزدهم كتاب ادامۀ جريان كربلا و عاشورا است. اين جزء به بيان شرح حال شهيدان محضر ابى عبد الله الحسين عليه السّلام از اهل بيت او اختصاص يافته است. در اين كتاب شرح حال على اكبر، قاسم بن الحسن، عبد الله بن الحسن، عباس بن على و برادرانش و اولاد عقيل آمده است. وى پس از بيان شرح حال اين افراد و بيان قاتلان و كيفيت شهادت آنها، به شرح حال اسراى كربلا پرداخته است و مردانى را كه در اين واقعه اسير شدند به شرح زير ذكر مى كند:
1. على بن الحسين، امام سجّاد
2. محمّد بن على الباقر عليه السّلام
ص: 319
3. حسن بن الحسن
4. عبد الله بن الحسن
5. قاسم بن عبد الله بن جعفر
6. عمرو بن الحسين
7. محمّد بن الحسين
8. محمّد بن عقيل
9. قاسم بن محمّد بن جعفر بن ابى طالب
10. عبد الله بن عباس بن على بن ابى طالب
كه البته برخى از اين افراد خردسال بوده اند.
اسامى زنانى كه اسير شده اند و در اين كتاب از آنها نام برده شده است عبارت اند از:
1. ام كلثوم بنت على بن ابى طالب
2. ام الحسن بنت على بن ابى طالب
3. فاطمه و سكينه ابنتا الحسين بن على عليه السّلام و از بقيۀ زنان نامى نمى برد.
سپس به بيان فضايل خاندان اميرالمؤمنين مى پردازد و ابتدا فضايل حضرت فاطمه بنت اسد - مادر حضرت على - را ذكر مى كند.
سپس به بيان فضايل جعفر بن ابى طالب و پس از آن به بيان خاندان ابوطالب مى پردازد و فرزندان او را معرفى مى كند و دربارۀ آنها و نيز فاطمه بنت اسد رواياتى را نقل مى كند.
پس از آن به نقل اولاد عبدالمطلب مى پردازد و ضمن معرفى آنها به طور مفصل تر، به معرفى ابوطالب مبادرت مى ورزد، و اشعار مسلمان بودن و همچنين نقش مهمّ او در دفاع از رسول اكرم را بيان مى كند. آنگاه حضرت حمزة بن عبد المطلب و پس از او عباس بن عبد المطلب را معرفى مى كند.
سپس دوباره به معرفى فرزندان ابوطالب برمى گردد و طالب و عقيل را ذكر مى كند و در ادامه به معرفى عبد الله بن عباس مى پردازد.
پس از اين قسمت به بيان فضايل ائمۀ معصومين عليهم السّلام از نسل امام حسين مى پردازد و در اين قسمت فضايل امام سجاد: حلم، عبادت، زهد، و سخاوت آن حضرت را بيان مى كند. وقايعى نظير: شعر فرزدق در مدح آن حضرت و برخورد آن امام با زهرى و طاووس بمانى و... را ذكر و ضمن معرفى مادر آن حضرت، جريان شهادت امام عليه السّلام را نقل مى كند.
ص: 320
پس از آن به معرفى امام باقر مى پردازد و ضمن بيان فضايل آن حضرت، ملاقات ايشان با حضرت خضر عليه السّلام و برخورد با هشام بن عبد الملك، محمّد بن عبدالملك، محمّد بن منكدر صوفى و زيد بن على را بيان مى كند و در نهايت به بيان تاريخ وفات آن حضرت مى پردازد.
جزء چهاردهم، شرح حال امام صادق و معرفى برخى فرقه هاى شيعه و بعضى از حوادث تاريخى نظير ولايتعهدى امام رضا است. او ابتدا فضايل امام صادق را بيان مى كند و برخورد او با ابوحنيفه و نيز با والى مدينه - كه معلى بن خنيس را به شهادت رسانده بود - را مى نگارد و با ذكر وفات آن حضرت اين بحث را به پايان مى برد. پس از آن به توضيح فرق شيعه مى پردازد و ضمن توضيح عقايد اسماعيليه، فطحيه، قطيعيه، كيسانيه و زيديه، با درايت فراوان، از موضع گيرى در اين عقايد اجتناب مى ورزد و به مسئلۀ ولايتعهدى امام رضا مى پردازد و ضمن بيان شهادت آن حضرت به طور مختصر دوران حكومت معتصم، متوكل، مستعين، مهتدى، معتمد، معتضد، مكتفى و كسانى كه در زمان آنها قيام كرده اند را نقل مى كند. سپس به صراحت به بيان ويژگيهاى مهدى فاطميان مى پردازد و او را امام زمان معرفى مى كند و با يادآورى روايات رسول اكرم دربارۀ مهدى عليه السّلام، آن را بر ايشان تطبيق مى كند.
جزء پانزدهم، ادامۀ روايات مربوط به حضرت مهدى است. در ادامۀ روايات از امام معزالدين فاطمى عبارتى را نقل مى كند مبنى بر اينكه خود را مهدى صاحب الزمان نمى دانسته است.
سپس رواياتى را كه بيانگر تعداد ائمۀ دوازده گانه است ذكر مى كند. پس از آن به طور نسبتا مفصل به ذكر تاريخ دعوت فاطميان مصر مى پردازد و با بيان اين وقايع اين جزء را به پايان مى برد.
بخش شانزدهم - كه آخرين بخش به دست آمدۀ اين كتاب است -، با بيان صفات شيعه و فضايل آنان آغاز مى شود و در بخشى از كتاب با شرح صفات كسانى كه با على دشمنى مى ورزند ادامه پيدا مى كند و سپس دوباره به بيان فضايل شيعه برمى گردد و سرانجام كتابش را با اين حديث به پايان مى برد: «امام صادق فرمود: همۀ شيعيان وارد بهشت مى شوند و برخى به واسطۀ حفظ نكردن شكم و زبان و دامان به صورت عريان وارد بهشت مى شوند و عورت خود را نمى توانند پنهان كنند.»
روايات و قضاياى تاريخى در اين كتاب اگرچه داراى تنظيمى اجمالى هستند، تداخل بسيار
ص: 321
دارند، به گونه اى كه گاه روايات مربوط به يك جريان تاريخى در جريان ديگرى ذكر شده اند و گاه روايات مربوط به پايان يك واقعۀ تاريخى در ابتداى جريان ذكر شده و سپس بقيۀ قضاياى آن بيان شده است.
روايات گاه تكرار شده اند. على رغم برخى فصلهاى بسيار محدود، روايات آن طبق عنوان فصلها نيامده اند و تبويب و عنوان گذارى در تمامى روايات كتاب انجام نشده است؛ كه البته در چاپ جديد مصحح اين كار را كرده و اين اشكال را برطرف ساخته است.
مؤلف در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه سند روايات را به خاطر اختصار آنها ذكر نمى كند و از كتابى نيز به عنوان منبع روايات نام نمى برد، ولى اسامى اشخاصى را كه از آنها روايت مى كند ذكر كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. احمد بن على الدورى
2. سفيان
3. ابوعبد الرحمن بن القصير المقرى
4. ابوعوانه
5. ابو رجاء العطاردى
6. ابن الكلبى
7. ابن لهيعه
8. ابن عطيه
9. ابو على الكلبى
10. محمّد بن مخلد
11. عبد الله بن موسى
12. يونس بن عبيد
13. عبدالرحمن بن صالح
14. الاعشى
15. زبير البكارى
16. الضباعى
17. الاعمش
18. عبدالرزاق
19. محمّد بن جرير طبرى عامى
20. ابوالجارود
21. واقدى
22. زبير بن ابى بكر
مشخص است كه مؤلف با تمامى اين افراد معاصر نيست و به طور مستقيم از آنها روايت نمى كند بلكه اين روايات داراى سندى بوده است كه حذف شده است و يا از كتابهاى آنها نقل مى كند كه متأسفانه هيچ كدام را ذكر نمى كند. ولى در موارد بسيارى به تعداد اسناد و تواتر آنها و نقل آنها توسط علماى شيعه و سنى اشاره كرده است.
ص: 322
مؤلف پس از ذكر روايات، به سند آنها اشاره مى كند و تواتر يا تعدد اسناد و يا شهرت آنها را بيان مى دارد و سپس به توضيح و تبيين برخى از كلمات و مضامين مى پردازد.
در سراسر كتاب هدف اصلى مورد توجه مؤلف بوده و هنگام نقل روايات و بويژه در پايان هر كتاب به بيان استدلال و دلالت آنها بر امامت و تقدّم على عليه السّلام و ساير ائمه بر غاصبان و مدّعيان پرداخته است.
اين كتاب از جهات بسيارى داراى ارزش فراوان است؛ روايات و مضامين بديعى كه در بعضى از كتابهاى ديگر يافت نمى شود يكى از اين ويژگيهايى است كه منزلت خاصّى به اين كتاب داده است.
شخصيت والاى مؤلف كه در ميان علماى شيعه و سنى و اسماعيلى از مكانت والايى برخوردار و به فضيلت و دانش و تقوا مشهور بوده است به كتاب اهميت ويژه اى مى بخشد. شيوۀ زيباى نقل روايات، همراه كرد حوادث تاريخى و متون احاديث، كتابى جذاب به وجود آورده است كه خواندن آن بر شوق انسان مى افزايد و كسالت آور نيست.
محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل به معرفى اين كتاب - كه بخشى از آن به دست ايشان رسيده - اقدام كرده است و مى نويسد: «همين مقدار از كتاب بخوبى بيانگر اطلاع فراوان و علم گسترده و فضل و كمال مؤلف آن است.»
در مجموعۀ ارزشمند كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، سه مجلد خطى به شماره هاى 3705 و 3731 وجود دارد كه همه در قطع وزيرى هستند.
اولى شامل جزء هفتم و هشتم، در 89 صفحه و تاريخ استنساخ آن: 1350 ه. ق. است؛
دومى شامل جزء پنجم و ششم در 70 صفحه و بى تاريخ است؛
سومى شامل جزء اول، دوم، چهارم و ششم، مشتمل بر 133 صفحه و تاريخ استنساخ آن:
1315 و 1316 است. جزء سوم اين مجموعه در كتابخانۀ دانشگاه تهران جزء كتب اهدايى سيد محمد مشكاة است كه با شمارۀ 963 ثبت شده است.
نسخۀ كامل كتاب منهاى جزء 13 و 14، به شمارۀ 45-40، در كتابخانۀ فيض بمبئى و جزء
ص: 323
13 و 14 آن به شمارۀ 25722 در كتابخانۀ دانشگاه لندن وجود دارد. براى معرفى نسخه هاى ديگر آن مى توان به تحقيق ارزشمند محقق معاصر محمد حسين حسينى جلالى - كه در ابتداى جلد اول نسخۀ چاپى اين كتاب آمده است - مراجعه كرد.
اين كتاب براى اولين بار به صورت كامل با تحقيقات و تلاشهاى فراوان سيد محمد حسينى جلالى توسط مؤسسۀ نشر اسلامى، وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم در سه مجلد و در 611، 496 و 600 صفحه به چاپ رسيده است.
اين جانب در ابتدا از نسخۀ چاپى بى اطلاع بودم و تنها منبع تحقيق و مراجعۀ من نسخۀ خطى بسيار ارزشمند ولى ناقص كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى بود و تلاش من براى به دست آوردن نسخۀ كامل كتاب به نتيجه نرسيد: اكنون كه به نتيجۀ زحمات اين محققان گرامى مى نگرم بخوبى واقفم كه براى گردآورى نسخه هاى آن، و تقديم اين مجموعۀ كامل به امت اسلامى چه تلاش گسترده و ارزشمندى را انجام داده اند. خداوند آن را به بهترين وجه بپذيرد و بر توفيقات آنان بيفزايد.
ضمنا جزء سيزدهم اين كتاب در سال 1404 ه. ق. در مطبعۀ سيد الشهداى قم، مشتمل بر 148 صفحه، در قطع وزيرى و با تحقيق و تصحيح آقاى سيد محمد جلالى به طور مستقل به چاپ رسيده است.
ص: 324
يكى از راههاى حق شناسى و حق گزارى از افراد برجسته اى كه زندگى خود را در راه خدمت به ارزشهاى والاى الهى و انسانى سپرى كرده اند و ارجمندترين تلاشها را براى هدايت و سعادت بشريت انجام داده اند زيارت مزار آنان و حضور در كنار مشاهد آنان است. تمامى انسانها حتى آنان كه حيات جاودانه را باور ندارند از اين شيوه براى اظهار علاقه و ارادت خويش استفاده مى كنند. از اين گذشته زيارت قبور انسانهاى والا و ارزشمدار موجب زنده شدن ارزشها و فضايلى مى شود كه اين انسانها در راه آنها فداكارى كرده و زندگى خويش را سپرى ساخته اند.
ازاين رو زيارت يكى از شرايع دينى مسلمانان شده است و از دوران صدر اسلام و با فرمان رسول خدا صلّى الله عليه و آله مسلمانان با حضور در كنار قبرهاى مردگان خويش درس عبرت مى گرفتند و به روح آنها اداى احترام مى كردند. در روايات و احاديث هم به آن اهتمام خاصى شده است بويژه در رابطه با قبور افراد برجسته اى همچون اولياى خدا، شهدا و معصومين عليهم السّلام روايات بسيارى وارد شده است و پاداش، كيفيت و آداب اين زيارتها و حتى عبارتهايى كه در هنگام زيارت گفته مى شود را بيان كرده اند و اين آداب و ادعيه و بيانها در كتب مختلفى گردآورى شده است. از جملۀ اين كتابها، كتاب شريف كامل الزيارات است كه از جهاتى چند كه بدان اشاره خواهد شد، داراى اهميت ويژه اى است:
روايات اين كتاب را از نظر موضوع مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
1. روايات مربوط به زيارت رسول اكرم و اهل بيت معصوم او
2. روايات مربوط به زيارت ساير اولياى الهى نظير حمزۀ سيدالشهدا و شهداى احد، حضرت ابالفضل العباس و ساير شهداى كربلا، حضرت فاطمۀ معصومه عليها السّلام دختر موسى بن جعفر، حضرت عبدالعظيم حسنى و نيز زيارت مؤمنان
ص: 325
3. بيان فضيلت و آداب برخى اماكن مشرفه نظير: مسجدالنبى، مسجد كوفه، مسجد سهله يا سهيل، مسجد قبا، مشربه ام ابراهيم، مسجد فضيخ، مسجد احزاب يا فتح
و البته اصلى ترين و مفصل ترين بخش اين كتاب روايات مربوط به زيارت امام حسين است كه ظاهرا مقصد اصلى تأليف كتاب نيز بوده است.
در كنار روايات مربوط به زيارت، برخى مطالب كه ارتباطى با زيارت يا مشاهد مشرفه و يا حضرات معصومين عليهم السّلام داشته است نيز بيان شده است. به عنوان نمونه در بخش زيارت حضرت سيد الشهداء، فضيلت آب فرات، آيات نازله در شهادت حضرت اباعبد الله، علم انبيا به شهادت آن حضرت و لعن آنها بر قاتلان او، گريۀ مخلوقات و فرشتگان در شهادت آن حضرت، ثواب گريه و گرياندن و شعر گفتن دربارۀ آن حضرت نيز بيان شده است.
اين كتاب داراى مقدمۀ كوتاهى است كه مؤلف در آن نام كتاب، علت تأليف و شيوۀ تأليف خود را بيان كرده است. بقيۀ مطالب كتاب ضمن صد و هشت باب تنظيم شده كه مؤلف در مقدمه به اين تنظيم اشاره كرده است و مى نويسد:
من آن را طورى تنظيم كردم كه هر روايت در باب خاص خودش باشد و روايات غير مربوط در آن باب ذكر نشود تا دسترسى به روايات آسان باشد(1).
تنظيم اين ابواب صد و هشت گانه بدين گونه است:
باب اول: روايات مربوط به زيارت خمسۀ طيبه عليهم السّلام
باب دوم تا هفتم (6 باب): زيارت رسول اكرم و مشاهد مدينۀ طيبه
باب هشتم تا دوازدهم (5 باب): زيارت اميرالمؤمنين و اماكن متبركۀ نجف و كوفه.
باب 13 تا 98 (87 باب): زيارت امام حسين و برخى مطالب مربوط به آن. در اين ميان تنها يك باب (باب 15) مربوط به زيارت امام حسن و بقيع است.
باب 99 و 100: زيارت امام كاظم و امام جواد در كاظمين
باب 101 و 102: زيارت امام رضا در مشهد الرضا
باب 103: زيارت امام هادى و امام عسكرى در سامرا
ص: 326
باب 104: زيارت جميع ائمه عليهم السّلام
باب 105: زيارت مؤمنين
باب 106: زيارت فاطمۀ معصومه در قم
باب 107: زيارت عبدالعظيم حسنى در شهر رى
باب 108: نوادر زيارت كه پانزده روايت دربارۀ مطالبى همچون فضيلت زيارت امام حسين و عذاب قاتلان ايشان، مقامات امام، برخى احكام اماكن مشرفه و فضيلت شهر مدينه و اخبار غيبى كه سرنوشت اهل بيت در آن آمده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب مى نويسد:
من تنها روايات ائمه را نقل كردم و از غير ايشان روايت نكردم زيرا آنچه آنان فرموده اند ما را از حديث ديگران بى نياز مى كند. ولى همۀ آنچه را ائمه در اين رابطه بيان فرموده اند، ذكر نكردم بلكه آنچه را از افراد مورد وثوق به من رسيده ذكر كرده ام و از رجال شاذ روايتى نقل ننموده ام(1).
برخى از بزرگان اين جملات مؤلف را دليل وثاقت تمامى راويانى دانسته اند كه در سند اين كتاب ذكر شده اند؛ و اين جمله را در كتب رجالى از توثيقات عامه شمرده اند. البته در اين جهت مباحث مفصلى در كتابهاى مربوط آمده است كه براى تحقيق مى توان به منابع ذيل مراجعه كرد:
1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 68.
2. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 50.
3. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 251.
4. كليات فى علم الرجال، ص 299.
5. بحوث فى علم الرجال، ص 54. (محمد آصف محسنى)
به هر حال، اگر اين توثيق را نيز نپذيريم، اكثريت قاطع روايات با سند كامل ذكر شده و بسيارى از آنها داراى سندهاى معتبر نزد همگان است. البته گاه به صورت نادر رواياتى بدون سند و گاهى حتى بدون تعيين معصومى كه روايت از او نقل شده، آمده است مثل روايات مربوط به زيارت امام هادى و امام عسكرى.
و نيز برخلاف آنچه در مقدمه فرموده است در يك مورد روايتى را از غير معصومين ذكر كرده
ص: 327
است و آن آخرين روايت باب 81 دربارۀ تقصير نماز در برخى مشاهد مشرفه است كه البته سؤال از روايت شده است ولى جواب فقط بيان عمل برخى اصحاب امام صادق است.
مؤلف فقط به ذكر مقدمۀ كتاب پرداخته است ولى در متن كتاب بجز عنوان بابها هيچ سخنى در توضيح روايات و يا كثرت و قلّت روايات در اين موضوع و غير آن بيان نكرده است. البته جملاتى در پايان يكى از روايات قيد شده است كه مشخص نيست آيا جزء روايات و يا بيان خود مؤلف است و آن جمله اى است كه در آخر زيارت عسكريين عليهم السّلام ذكر شده است.
روايتى در بحث فضل كربلا ذكر شده است كه جزء اصل كتاب نيست. اين روايت در اول باب آمده است و آن را شاگرد مؤلف بر او عرضه داشت تا در كتاب نقل كند ولى هنوز اقدام به اين كار نكرده بود كه از دنيا رفت و شاگرد او آن را در كتاب ثبت كرد.
اين كتاب از اعتبار خاصى نزد علماى شيعه برخوردار است. در اهميت آن همين بس كه بسيارى از علماى شيعه براساس سخن مؤلف در مقدمۀ كتاب تمامى افراد نام برده شده در سند يا مشايخ ابن قولويه را توثيق كرده اند و اين بيانگر نهايت اعتماد به اين كتاب است.
علامه مجلسى درباره اش مى نويسد: «كتاب كامل الزيارات، از اصول معروف شيعه است و شيخ طوسى در تهذيب الاحكام و ديگر محدّثين از آن روايت كرده اند.»(1)
شيخ حرّ عاملى هنگام بيان مصادر كتاب خود - وسائل الشيعه - از اين كتاب نام مى برد و آن را از جمله كتبى ذكر مى كند كه مورد اعتماد است و مؤلّفان آن به صحت آن شهادت داده اند؛ قراينى بر ثبوت و تواتر آنها دلالت دارد و انتساب آنها به مؤلفان آن قطعى است؛ و مضامين روايات آنها موافق با روايات متواتره يا اخبار محفوف به قرينه است.
علامه محمد على غروى اردوبادى در مقدمه اى كه بر اين كتاب نگاشته است پس از بيان اهميت و آثار زيارت و تأييد قرآن و سنّت از اين عمل شريف مى نويسد:
و برترين كتاب نزد شيعه كه دربردارندۀ اين مقصود از سنت شريف است همين كتاب كامل الزيارة از شيخ فقيه اقدم ابو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه قمى است كه در وثاقت او
ص: 328
هيچ كس اختلافى نكرده است...
آنگاه نظريات مختلف علماى رجال را بيان مى كند و مى نگارد:
هيچ يك از كتابهاى رجال را نمى بينى مگر آنكه با صراحت تمام فرياد به وثاقت مؤلف برداشته اند و كتب حديث نيز لبريز از نشانه هايى است كه بيانگر نهايت اعتماد مؤلفين آن به اين كتاب و مؤلف آن و راستگويى و دقت و حفظ و استوارى اوست...
در نسبت اين كتاب به مؤلفش كه شيخ طوسى به نام جامع الزيارات و نجاشى به نام الزيارات و در بقيۀ كتابها كامل الزيارة خوانده اند همۀ محدثان اجماع و اتفاق دارند و با آنچه ما بيان كرديم بخوبى دريافت مى شود كه اين كتاب داراى چه اهميت بسيار و وثاقت كاملى نزد تمامى شيعيان است.
و اين مقام عظيم و درجۀ اطمينان به واسطۀ جايگاه رفيع مؤلف آن در دقت در ضبط احاديث و راستگويى و منزلت او در استوارى و امانت دارى است، بويژه كه در ابتداى كتاب با صراحت تمام تعهد كرده است كه جز از افراد ثقه و مورد اطمينان حديثى را نقل نكند(1).
يكى از امورى كه موجب اهميت فوق العادۀ اين كتاب شده است شخصيت مبرز و برجستۀ مؤلف آن است كه مورد اطمينان تمام علماى شيعه است و استاد بزرگان علم حديث همچون شيخ صدوق، شيخ مفيد و حسين بن عبد الله بوده است.
از طرفى ديگر، دوران زندگى او و نزديك بودن وى به عصر ائمه عليهم السّلام بر اهميت كتاب افزوده است. افزون بر همۀ اينها، عبارتى كه در مقدمۀ كتاب آمده و مؤلف خود را ملتزم كرده است كه جز از راويان مورد اطمينان روايت نقل نكند، موجب اعتماد بسيار دانشمندان شيعه به اين كتاب شده است.
با اينكه مؤلف در مقدمۀ كتاب صريحا نام آن را كامل الزيارات ذكر كرده است ولى در عبارات علما و در كتب مختلف نامهاى متعددى براى آن قيد كرده اند. ابوالعباس نجاشى از آن با عنوان كتاب الزيارات، شيخ طوسى جامع الزيارات و علامه مجلسى كتاب كامل الزيارة نام برده اند و گاه نيز از آن با عنوان كتاب المزار ياد مى شود.
ص: 329
مؤلف كتاب ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسى بن قولويه قمى مشهور به ابن قولويه است. علامه مامقانى در تنقيح المقال مى نويسد: «قولويه به ضمّ قاف و سكون واو و ضم لام و پس از لام واو مفتوحه و ياء ساكنه قرائت مى شود.»
نجاشى دربارۀ مؤلف مى نگارد:
او از ثقات علما و برجستگان آنها در علم حديث و فقه مى باشد و استاد ما شيخ مفيد فقه را از او فراگرفته است و هر چه در بارۀ مردم از صفات نيكو و وثاقت و فقه گفته شود، او برتر از آن است. او داراى كتابهاى نيكويى است كه اكثر آنها را من نزد شيخ مفيد و حسين بن عبيد الله فرا گرفته ام.
علامه شيخ حرّ عاملى نظير عبارت نجاشى را در كتاب امل الآمل و علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء ذكر كرده اند.
سيد بن طاووس درباره اش مى گويد: «شيخ راستگو كه همگان بر امانت او اتفاق دارند.»(1)
جعفر بن محمّد (ابن قولويه) نزد علماى بسيارى تحصيل و از عدّۀ بسيارى نقل روايت كرده است كه علامه محدث نورى آنها را استقصا كرده است و تعداد 31 نفر از آنها را نام مى برد كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش محمّد بن قولويه
2. برادرش على بن محمد
3. احمد بن ادريس اشعرى قمى
4. ابوالحسن على بن حاتم قزوينى
5. ابوعبد الله حسين بن محمّد اشعرى قمى
6. ابوالحسن على بن حسين سعدآبادى
7. على بن حسين بن موسى بن بابويه
8. محمّد بن حسن بن وليد
9. محمّد بن عبد الله بن جعفر حميرى
10. محمّد بن يعقوب كلينى
ص: 330
كه تمام اينها از علماى برجستۀ شيعه محسوب مى شوند.
وى داراى شاگردان بسيار برجسته و مشهورى بوده است كه اسامى تعدادى از آنها عبارت اند از:
1. حسين بن عبيدالله غضائرى
2. محمّد بن محمّد بن نعمان (شيخ مفيد)
3. احمد بن محمّد بن عياش
4. احمد بن عبدون
5. محمّد بن على بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)
وى داراى تأليفات بسيار زيادى است به گونه اى كه راوى شناس بزرگ، نجاشى، بيش از 20 كتاب وى را نام مى برد كه تمام آنها را نزد شيخ مفيد و حسين بن عبيد الله خوانده است.
شيخ طوسى نيز از او به عنوان «صاحب تصانيف كثيره» ياد مى كند و مى گويد: «وى به تعداد ابواب فقه كتاب نگاشته است.»
اسامى برخى از تأليفات وى عبارت است از:
1. مداواة الجسد
2. الصلاة
3. الجمعة و الجماعة
4. قيام الليل
5. الرد على ابن داوود فى عدد شهر رمضان
6. تاريخ الشهور و الحوادث فيها
7. النوادر
8. بيان حلّ الحيوان من محرّمه
9. القضا و آداب الاحكام
10. كامل الزيارات (كتاب مورد بحث)
وى در سال 368(1) درگذشته و در كاظمين در جوار حضرت امام هادى و امام عسكرى عليهم السّلام (پايين پاى آنان) مدفون شده است. شاگردش شيخ مفيد نيز در كنار قبر او دفن شده است.
1. رجال النجاشى، ص 123.
2. الفهرست طوسى، ص 42.
ص: 331
3. الكنى و الالقاب، ج 1، ص 391.
4. تنقيح المقال، ج 1، ص 223.
5. معجم رجال الحديث، ج 4، ص 106.
6. روضات الجنات، ج 2، ص 171.
7. اعيان الشيعه، ج 4، ص 154.
8. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 76.
9. رياض العلماء، ج 1، ص 112.
10. امل الآمل، ج 2، ص 55.
11. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 251.
12. ريحانة الادب، ج 8، ص 162.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ ملى تهران، شمارۀ 173، 4/4068 صفحه، بدون تاريخ.
2. نسخۀ عكس كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 310، تاريخ نگارش:
977 ه. ق. كه از روى نسخۀ خطى كتابخانۀ دانشگاه لس آنجلس امريكا عكس بردارى شده است.
3. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان مقدسۀ حضرت معصومه عليها السّلام، قم، شمارۀ 110-6059، تاريخ نگارش: سدۀ دوازدهم، 212 صفحه، قطع وزيرى.
1. نسخۀ چاپ المطبعة المرتضويه، نجف، عراق، 1356 ه. ق. چاپ سنگى، 335 صفحه، با تصحيح و تعليق علامه امينى و مقدمۀ علامه اردوبادى.
2. نسخۀ چاپ نشر الفقاهة، قطع وزيرى، 610 صفحه، همراه با تصحيح و تخريج و مقدمه اى مفصل توسط محققان مؤسسۀ نشر الفقاهة، تاريخ انتشار: 1417 ه. ق.
ص: 332
مهدويت از مسائل مورد اتفاق تمامى مسلمانان است و علماى شيعه و سنى كتابهاى بسيارى در اين رابطه نگاشته و در شيوۀ نگارش، هر كدام به راهى رفته اند. برخى تنها به بيان روايات وارده در اين زمينه بسنده كرده اند، بعضى به سراغ مسائل كلامى رفته اند و با شيوۀ خاص آن علم به تبيين اين مسئله پرداخته اند و گروهى تنها به پاسخ شبهات اين مسئله از طريق عقل، نقل و يا تاريخ دست زده اند. از جمله كتبى كه به نقل احاديث اين موضوع پرداخته، كتاب مورد بحث است.
مؤلف ابتدا رواياتى را كه جنبۀ مقدماتى دارند و مربوط به مسئلۀ كلّى امامت مى شوند طىّ ابوابى بيان كرده است، كه عناوين آنها عبارت اند از:
1. لزوم حفظ اسرار آل محمد صلّى الله عليه و آله
2. لزوم چنگ زدن به ريسمان الهى كه مراد ائمّه عليهم السّلام هستند
3. امامت تنها با تعيين و نصب الهى است
4. تعداد ائمه 12 نفر است «از طرق خاصّه و عامّه»
5. كسى كه به دروغ مدعى امامت شود
6. عدد ائمّه به عدد نقباء بنى اسرائيل است
7. كسى كه به يكى از ائمّه اعتقاد نداشته باشد
8. هرگز جهان بدون حجت و امام نيست
9. اگر دو نفر در دنيا بمانند يكى از آنها حجّت الهى است
سپس وارد بحث دربارۀ امام زمان مى شود و طىّ چند باب وظايف شيعه در زمان غيبت را بيان مى كند و پس از آن در ابواب متعددى به بيان ويژگيها و صفات امام زمان مى پردازد.
بعد از بيان خصوصيات امام زمان، رواياتى كه بيانگر نحوۀ قيام، علائم قبل از قيام و نيز كيفيت قيام و مدت حكومت آن حضرت است را مى نگارد.
ص: 333
روايات اين كتاب در 26 باب تنظيم شده و برخى از ابواب آن نيز داراى فصول متعددى است. بابها تنظيمى منطقى دارند. ابتدا در 9 باب مسائل كلّى امامت ذكر، سپس در 17 باب مطالب مربوط به امام زمان آورده شده است. تمامى ابواب از طرف مؤلف داراى عناوينى هستند كه بيانگر موضوع باب است. و گاه در يك باب چندين عنوان كوچكتر نيز ذكر شده كه همۀ اينها دسترسى به مطالب را آسان مى سازد.
تمامى روايات اين كتاب به صورت مسند آورده شده است و در صورتى كه يك روايت داراى چند سند بوده، پس از پايان روايت، سندهاى ديگر آن نيز بيان شده است.
گاه نيز مؤلف به توضيح ارزش سند و معرفى برخى افراد آن پرداخته است. در ابتداى تمامى روايات كلمۀ «حدّثنا» و «اخبرنا» وجود دارد كه نشانگر بهترين شيوۀ تحمل حديث است.
مؤلف در پايان برخى از روايات به موعظه مى پردازد و با استفاده از معانى روايت مذكور پندها و توصيه هايى مى دهد و گاه نيز به توضيح روايات و استدلال بر آنها و نيز تطبيق آن با مسئلۀ مورد بحث اشاره مى كند و در پايان بعضى از روايات نيز به شكر و سپاس الهى بر نعمت مهمّ ولايت و در پاره اى مواقع به نفرين بر دشمنان و كسانى كه در اين مسئله با ائمه به كينه توزى برخاسته اند مى پردازد. البته تمامى اين موارد بسيار مختصر و اندك است.
خوشبختانه اين اثر به طور كامل به دست ما رسيده است به گونه اى كه كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف شروع مى شود و با جملاتى كه بر پايان يافتن آن، و تمامى مقصود مؤلف دلالت دارد و با سپاس و حمد الهى خاتمه مى يابد.
اگرچه دربارۀ حضرت مهدى عليه السّلام و غيبت ايشان كتب بسيارى نوشته شده است، نكاتى چند بر اهميت اين كتاب مى افزايد.
در ميان آثارى كه هم اكنون دربارۀ غيبت امام زمان در دسترس ماست، اين كتاب قديمى ترين متن به شمار مى رود.
ص: 334
روايات مربوط به اين مسئله در كتب بى شمارى از شيعه و اهل سنت وجود دارد ولى كتابهاى مستقلى كه در اين زمينه قبل از اين كتاب نگاشته شده اند همانند الغيبه از فضل بن شاذان، الغيبه، تأليف على بن عمر الاعرج الكوفى، الغيبه از ابى الحسن على بن الحسن شاطرى، الغيبه از ابى الفضل عباس بن هشام الناشرى، الغيبه از حسن بن على بن ابى حمزه، الغيبه و الحيرة از عبد الله بن جعفر حميرى - مؤلف كتاب قرب الاسناد -، الغيبه و كشف الحيره از هم درس و معاصر مؤلف، ابوعبد الله صفوانى، الغيبه از ابى محمد حسن بن حمزه طبرى، الغيبه از ابو اسحاق ابراهيم بن صالح اسدى و الغيبه از ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى و امثال آن متأسفانه به دست ما نرسيده است. و كتابهاى ديگرى كه به اين موضوع اختصاص يافته اند همگى از جهت زمانى متأخر از اين كتاب به شمار مى روند.
بزرگانى همچون شيخ مفيد و شيخ الطائفه در كتابهاى غيبت خود و نيز ساير مؤلفان متأخر، همگى از اين كتاب بهره گرفته و روايات آن را نقل كرده اند. شيخ مفيد در كتاب الارشاد از اين كتاب تعريف كرده و آن را يكى از منابع روايات مربوط به امام زمان شمرده است.
چنانكه در شرح حال مؤلف خواهد آمد وى از مشاهير علماى اوايل قرن چهارم و از شاگردان برجستۀ محدّث بزرگوار كلينى است.
مؤلف يكى از دانشمندان برجسته شيعى در اوايل قرن چهارم هجرى است كه متأسفانه تاريخ ولادت و وفات او به طور دقيق مشخص نيست. نجاشى رجالى بزرگ از وى اين گونه با عظمت ياد مى كند: «محمّد بن ابراهيم بن جعفر ابو عبد الله كاتب نعمانى مشهور به ابن زينب (امل الآمل ابن ابى زينب نقل كرده است) استادى از بزرگان شيعه داراى منزلتى شريف و مرتبتى والاست.
عقيده اش صحيح و احاديثش بسيار است.»(1)
وى در تلاش براى تحصيل علم سفرهاى بسيار كرد و در شهرهاى زيادى به تعليم و تعلّم حديث و نقل و تحمّل آن پرداخت؛ به عنوان نمونه به شهر شيراز رفت و در آنجا از موسى بن
ص: 335
محمّد اشعرى احاديث را فراگرفت و نيز به شهر بغداد مسافرت كرد و از احمد بن محمد ابن عقده و ديگران روايت كرد. در شهر قم از على بن الحسين مسعودى يا بابويه و در شهر طبريه از شهرهاى اردن امروزى از محمّد بن عبد الله المعمّر طبرانى و در دمشق از محمد بن عثمان بن علان احاديث و روايات فراوان فراگرفت و بالأخره در شهر حلب كتاب مورد بحث ما (الغيبه) را براى شاگردانش روايت كرد. در همان شهر نيز جان به جان آفرين تسليم كرد و در همان جا دفن شد؛ ولى امروزه محلّ قبر او مشخص نيست.
مؤلف در مسافرتهاى بسيار خود توفيق يافت از محضر دانشمندان بسيارى استفاده كند، كه اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف كتاب الكافى
2. احمد بن محمّد، مشهور به ابن عقده
3. محمّد بن همام، مشهور به اسكافى
4. محمّد بن عثمان بن علاّن دهنى بغدادى
5. محمّد بن عبد الله بن جعفر حميرى
6. محمّد بن حسن بن محمّد جمهور عمّى
7. احمد بن محمّد بن يعقوب كوفى
اگرچه روشن است كه نعمانى داراى شاگردان زيادى بوده است، متأسفانه از نام بسيارى از آنها خبرى در دست نيست و از شاگردان وى فقط 4 نفر را مى شناسيم:
1. راوى همين كتاب، يعنى ابوالحسين محمّد بن على شجاعى كاتب
2. محمّد بن على بن طالب بلدى
3. ابوغالب احمد بن محمّد زرارى (متوفاى 368)
4. ابوالعباس احمد بن على نجاشى (رجالى بزرگ)
نجاشى از كتابها و تأليفات او بدين گونه ياد مى كند:
1. الغيبه
2. الفرائض
3. الردّ على الاسماعيلية
4. تفسيرى بر قرآن
ص: 336
از اين تأليفات، فقط كتاب الغيبه او باقى مانده است و برخى نيز احتمال داده اند پاره اى از تفسير او نيز در كتاب المحكم و المتشابه سيد مرتضى علم الهدى آمده باشد.
وى در سفر به شام در شهر حلب از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد. با توجه به اينكه استاد او كلينى در سال 329 ه. ق. وفات يافته است و شاگرد او ابوغالب زرارى، متوفاى سال 368 ه. ق. است. وى از علماى اوايل قرن چهارم شمرده مى شود.
1. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 1221.
2. امل الآمل، ج 2، ص 232.
3. روضات الجنات، ج 6، ص 127.
4. تنقيح المقال، ج 2، ص 55، حرف ميم.
5. جامع الرواة، ج 2، ص 43.
6. رجال النجاشى، ص 383.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 230.
8. ريحانة الادب، ج 7، ص 348.
9. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 265 تا 272.
10. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 361.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 187، بى تاريخ.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 2671، تاريخ استنساخ ندارد.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3617، تاريخ استنساخ: 1077.
4. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 578 كه خط علامه محدّث نورى بر آن وجود دارد. از سرى كتابهاى اهدايى سيد محمد مشكاة بيرجندى.
چاپ مكتبة الصدوق، تهران، 336 صفحه، بى تاريخ، با تصحيح على اكبر غفارى و اعراب گذارى حسين استادولى.
ص: 337
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب خود و در توضيح موضوع كتاب و علّت نگارش آن مى نويسد:
من علماى پيشين شيعه را ديدم كه در مباحث حلال و حرام و فقه كتابهايى نگاشته اند كه خداى پاداش آنها را برايشان ثبت فرموده است و آنان آيندگان را از زحمت تأليف و تصنيف در اين مباحث بى نياز كرده اند.
ولى در ميان روايات اهل بيت عليهم السّلام به حكمتهاى رسا و پندهاى شفابخش و موعظه هايى در تذكّر نسبت به آخرت و پرهيز از دنيا برخوردم و تأليفى از علماى شيعه در گردآورى اين گونه مباحث نديدم ازاين رو اين مواعظ و پندها و حكمتها و روايات اخلاقى را گردآوردم، به اميد پاداش الهى و نيز براى اينكه خود را بر اين دستورات وادارم و بر اين اساس تربيت نمايم و در وقت غفلت خود را با آنها متذكر سازم، شايد مؤمن مخلصى نيز در اين كتاب بنگرد و آنچه را خود مى دانسته است، فرا ياد آورد و آنچه را نمى دانسته است بياموزد و من در ثواب علم و عمل او شريك باشم(1).
در اين كتاب رواياتى از رسول اكرم و يازده امام عليهم السّلام نقل شده است ولى روايتى از امام زمان ذكر نشده است. نويسنده در خاتمۀ بخش مربوط به سخنان امام عسكرى مى نويسد:
من از توقيعات صاحب الزمان و حجت عصرمان چيزى را نقل نكردم با اينكه اين توقيعات در ميان شيعيان متواتر است و علت اين ذكر نكردن آن است كه توقيعى دربارۀ موضوع كتاب ما (موعظه و حكمت) به دست ما نرسيده و به هر حال، اعتقاد ما نسبت به آن حضرت همان اعتقاد است كه نسبت به پدرانش از ائمۀ گذشته داريم.
در پايان كتاب دو مناجات طولانى از خداوند متعال با حضرت موسى و حضرت عيسى و سپس موعظه هاى حضرت عيسى را نقل كرده است و بالأخره كتاب را با بيان وصيت مفضّل بن عمر به شيعيان - كه برخى آن را وصيت امام صادق دانسته اند(2) - به پايان مى برد.
ص: 338
تمامى احاديث اين كتاب بدون سند و ارائۀ مصدر و منبع آورده شده است و اين يكى از كاستيهاى مهمّ اين كتاب است. مؤلف در توضيح اين شيوه گفته است:
اگرچه اكثر اين روايات را خود سماعا دريافت كرده ام ولى اسانيد روايات را حذف كردم تا اوّلا كتاب مختصر و موجز باشد و ثانيا اين روايات بيشتر دربارۀ آداب و حكمتهايى است كه خود شهادت به راستى و درستى خود مى دهد و نيازى به ارائۀ سند نيست و ثالثا من اين كتاب را براى مخالفان منكر تأليف نكرده ام، بلكه آن را براى كسانى تأليف نموده ام كه ائمّه را مى شناسند و نسبت به دستورات آنها تسليم مى باشند...(1)
ولى بدون شك اگر اسناد اين روايات ذكر مى شد امروز منبع قابل توجهى براى بسيارى از احكام بود و بسى بر ارزش والاى كتاب مى افزود.
مؤلف گرامى روايات را به ترتيب معصومين عليهم السّلام نقل كرده است. او ابتدا روايات رسول اكرم و سپس روايات اميرالمؤمنين و پس از آن به ترتيب روايات ساير ائمه تا امام عسكرى را نقل كرده است. وى روايات هر معصوم را به دو قسمت تقسيم كرده است:
الف - روايات طولانى
ب - كلمات قصار
به عنوان مثال در روايات طولانى رسول اكرم دو وصيت آن حضرت به اميرالمؤمنين و نيز سخنرانى حجة الوداع را ذكر كرده است و در روايات طولانى اميرالمؤمنين نامۀ آن حضرت به مالك اشتر و سفارشهاى چهارصدگانۀ او «حديث اربعمائه» و نامه به محمّد بن ابى بكر و سفارشهاى او به كميل را آورده است.
طولانى ترين قسمت كتاب، كلمات اميرالمؤمنين است كه بيش از صدوهفتاد صفحۀ كتاب را به خود اختصاص داده است و جالب تر آنكه در ابتداى اين قسمت روايتى را از اميرالمؤمنين در توحيد نقل مى كند و مى نويسد:
اگر بنا داشتم آنچه را در رابطه با توحيد از اميرالمؤمنين به ما رسيده است به طور كامل گرد آورم، فقط سخنان آن حضرت در توحيد به اندازۀ تمامى كتاب مى شد ولى به يك خطبۀ آن حضرت در اين معنى اكتفا مى كنيم...
ص: 339
1. ترجمۀ از بهراد جعفرى در دو جلد، نشر صدوق، 1377 ه. ش.
2. ترجمه از پرويز اتابكى به نام رهاورد خرد، نشر فروزان، تهران، 1376.
3. ترجمۀ آية الله جنتى، انتشارات اسلاميه، تهران 1363.
4. ترجمه آية الله كمره اى، انتشارات كتابچى، تهران 1376.
علامه سيد حسن صدر در كتاب گرانقدر تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، صفحۀ 413 مى نويسد:
شيخ ابو محمّد حسن بن على بن الحسين بن شعبه حرانى شيخ اقدم و امام اعظم ماست كه كتاب تحف العقول را نگاشته كتابى كه مانند آن تصنيف نشده است(1).
شيخ حرّ عاملى از مؤلف گرانقدر كتاب اين گونه ياد مى كند:
شيخ ابو محمد الحسن بن على بن شعبه فاضل محدث بزرگوارى است كه كتاب تحف العقول عن آل الرسول از آن اوست. كتابى نيكو و پرفايده و مشهور، نيز كتاب التمحيص(2).
و علامه محمّد باقر خوانسارى دربارۀ او و كتابش مى نويسد:
شيخ محدث جليل حسن بن على بن الحسين بن شعبه حرّانى يا حلبى، چنانكه برخى گفته اند، فاضلى فقيه و متبحرى هوشمند و برجسته اى آبرومند است، كتاب تحف العقول از اوست. كتابى گسترده و پرفايده كه اصحاب بر آن اعتماد كرده اند... و كتاب التمحيص كه رواياتى دربارۀ ابتلاء مؤمن است از آن اوست، چنانكه شيخ ابراهيم قطيفى در كتاب الفرقة الناجيه پس از توصيف مؤلف به فضل و علم و عمل و فقه و برجستگى اين كتاب را به او نسبت داده است و همچنين صاحب رياض، و نيز در كتاب مجالس المؤمنين و نيز كتاب شرح زيارت جامعه اين كتاب را به او نسبت داده اند اگرچه من در اين رابطه نظرى دارم...(3)
تاريخ ولادت و وفات وى به دست نيامد ولى با توجه به كسانى كه از آنها روايت كرده است به نظر مى رسد در قرن چهارم مى زيسته است.
علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
حسن بن على بن شعبه... معاصر صدوق بوده است كه متوفى 381 مى باشد. او از ابوعلى محمد بن همام اسكافى روايت كرده است كه متوفى 336 مى باشد و شيخ مفيد كه متوفى 413 است نيز از حسن بن على بن شعبه روايت كرده است و شايد كتاب تمحيص از اين شخص باشد و احتمال مى رود چنانكه علامه مجلسى گفته است از ابوعلى محمد بن همام
ص: 340
باشد و حسن بن على بن شعبه آن را از وى روايت كرده باشد(1).
محلّ تولد او كه به آنجا منسوب است شهر حرّان است. حموى مى نويسد: «حرّان شهر مشهورى بين موصل و شام و روم نزديك رقّه است.»(2)
از جمله استادان وى ابوعلى محمّد بن همام اسكافى و از جمله شاگردان و راويان از او شيخ مفيد هستند.
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 93.
2. اعيان الشيعه، ج 5، ص 185.
3. امل الآمل، ج 2، ص 74.
4. روضات الجنات، ج 2، ص 289.
5. تأسيس الشيعه، ص 613.
6. رياض العلماء، ج 1، ص 244.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6252 كه در اوايل سدۀ چهاردهم از روى نسخۀ شرف الدين استرآبادى استنساخ شده است.
1. چاپ سنگى، 130 صفحه، 1297 ق. تهران.
2. چاپ انتشارات كتابچى با ترجمۀ فارسى آيت الله شيخ محمد باقر كمره اى و تصحيح على اكبر غفارى، همراه با مقدمه اى كوتاه، 560 صفحه، قطع وزيرى، تاريخ انتشار چاپ ششم 1376 ش، تهران.
3. چاپ انتشارات اسلاميه، تهران، 1363 ش.، با ترجمه و مقدمۀ آيت الله احمد جنتى كه توسط انتشارات اميركبير هم تجديد چاپ شده است.
4. چاپ مؤسسه الاعلمى بيروت، 1396 ه. ق.، 39 صفحه، قطع وزيرى، با مقدمۀ محمد حسين علمى.
5. چاپ نشر صدوق در 2 جلد، با ترجمۀ بهزاد جعفرى، تهران، 1377 ش.
ص: 341
اين كتاب كه دومين كتاب از كتب اربعۀ شيعه به شمار مى رود و براى استنباط احكام الهى و اجتهاد در مسائل فقهى از عمده ترين منابع حديثى شمرده مى شود شامل نزديك به شش هزار روايت دربارۀ فروع فقهى است كه طىّ 663 باب گردآورى و از بيش از پانصد نفر استاد و مشايخ روائى نقل شده است.
مؤلف، كتاب خود را همانند ديگر كتب حديثى و فقهى به كتابهاى متعدد تقسيم نكرده است بلكه به ترتيب كتب فقهى، و طىّ بابهاى متعدد و پشت سر هم روايات را بيان كرده است.
مجموعۀ كتاب را مى توان به سه بخش به شرح زير تقسيم كرد:
1. ابواب مربوط به طهارت
2. ابواب مربوط به نماز
3. ابواب مربوط به زكات
4. ابواب مربوط به خمس
5. ابواب مربوط به حج و زيارات
6. يك باب در حقوق
7. ابواب قضايا، احكام شهادات
8. شفعه
9. وكالت
10. قرعه
11. كفالت
12. حواله
ص: 342
13. مشتركات و حريمها
14. عتق و ملحقات آن
15. معيشت
16. دين و قرض
17. تجارت (بيع، مضاربه، مزارعه، ريا، اجاره و...)
18. لقطه
19. عاريه، وديعه، رهن
20. صيد و ذبائح
21. خوردنيها و آشاميدنيها
22. قسم، نذر، كفارات
23. ازدواج و ملحقات آن
24. طلاق و ملحقات آن
25. نوادر (مكارم اخلاق، گناهان كبيره، علل برخى از احكام، آثار بعضى از گناهان)
26. حدود، ديات، قصاص
27. وصيت
28. وقف
29. ارث
30. نوادر (شامل وصاياى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، امام صادق و مواعظ)
شيخ صدوق در پايان كتاب اسامى كسانى را كه از آنها روايت نقل كرده است درج و طريق و سند خود به آنها را بيان كرده است كه اصطلاحا «مشيخه» ناميده مى شود.
مؤلف در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه اين كتاب را براى استفادۀ يكى از شاگردانش تأليف كرده است و از ذكر سند روايات خوددارى خواهد كرد. ولى درنهايت كار و با توجه به اقبال دانشمندان به اين كتاب اقدام به نگارش مشيخه مى كند، بدين معنى كه كسانى را كه در اين كتاب از آنها روايتى نقل كرده است، در پايان معرفى و سند خود به روايات آنها را بيان كرده است.
به عنوان مثال، اگر در سند ابواب طهارت، حديثى را از جميل بن دراج بدون ذكر سند نقل كرده است در پايان كتاب بيان مى كند كه من روايات جميل بن دراج را با اين سند نقل مى كنم و
ص: 343
سند كامل اين روايات بدين گونه است.
مؤلف خواسته است بدين وسيله روايات از حالت ارسال و غير مسند بودن خارج شود ولى متأسفانه اين كار به صورت كامل و جامع انجام نگرفته است؛ يعنى در اين كتاب روايات را از نزديك به پانصد نفر نقل كرده ولى در مشيخه تنها از سيصدوهشتاد نفر نام برده و طريق خود را به آنها ذكر كرده است. بدين سان يكصد و بيست نفر ديگر در مشيخه ذكر نشده و روايات آنها به صورت مرسل و بدون سند باقى مانده است. البته نكتۀ شايان ذكر اين است كه مؤلف در ابتداى كتاب مى نويسد:
من قصد جمع آورى تمام روايات را ندارم بلكه قصد كرده ام تا آنچه را بدان فتوا مى دهم و به صحّت آن حكم مى كنم و به اعتقاد خودم حجت بين من و پروردگارم هست ذكر كنم و همۀ اين روايات را از كتب مشهورى كه مرجع شمرده شده و به آنها اعتماد مى شود استخراج كرده ام...(1)
ازاين رو برخى تمامى روايات اين كتاب را صحيح دانسته و نيازى به ذكر سند و يا بررسى اسناد آن نديده اند. بحث گسترده در اين زمينه به كتابهاى مربوط واگذار مى شود.
جا دارد در اينجا فهرستى را كه شيخ بهائى از تعداد ابواب احاديث مرسل و مسند من لا يحضره الفقيه بيان كرده اند، ذكر كنيم:
اگرچه مؤلف اين كتاب را هنگام مسافرت نوشته (چنانكه خواهد آمد)، ولى ظاهرا مجموعۀ بسيار گسترده اى از كتب حديثى دانشمندان شيعه را همراه داشته و از آنها (كه بسيارى از آنها به دست ما نرسيده است) روايات را نقل كرده است كه خود در مقدمۀ كتاب برخى از آنها را برشمرده است(2).
ص: 344
فهرست تفصيلى آنها در مشيخۀ صدوق آمده است كه در آن به بيش از سيصد اصل مى رسد.
به نام برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. كتاب حريز بن عبد الله سجستانى
2. كتاب عبيدالله بن على حلبى
3. كتاب على بن مهزيار اهوازى
4. كتابهاى حسين بن سعيد
5. نوادر احمد بن محمّد بن عيسى
6. كتاب نوادر الحكمه
7. كتاب الرحمة، سعد بن عبد الله
8. جامع، محمّد بن الحسن بن الوليد
9. نوادر، محمّد بن ابى عمير
10. محاسن برقى
11. رسالۀ پدر بزرگوارش، على بن الحسين بن بابويه
12. كتاب گرانسنگ الكافى، از محمّد بن يعقوب كلينى
مؤلف در مقدمۀ كتاب مى گويد:
چون كه به بلاد غربت رفتم و در نواحى بلخ وارد شهر ايلاق شدم، شريف الدين ابوعبد الله معروف، به نعمت، يعنى محمّد بن الحسن بن اسحاق... به ديدارم آمد و گفت محمد بن زكرياى رازى كتابى نگاشته است به نام من لا يحضره الطبيب (راهنماى آن كه طبيبى در دسترس او نيست) و از آن كتاب تعريف كرد و از من خواست كتابى در فقه بنگارم و آن را من لا يحضره الفقيه (راهنماى آن كه فقيهى در دسترس او نيست) بنامم. من درخواست او را پذيرفتم...(1)
كتب اربعۀ شيعه - كه برگرفته از اصول اوليه اى است كه توسط شاگردان ائمه عليهم السّلام تأليف شده است - در حقيقت حلقۀ اتصال زمان غيبت به زمان حضور ائمه است و ازاين رو اهميت بسزايى
ص: 345
دارد. در ميان اين اصول چهارگانه، برخى كتاب من لا يحضره الفقيه را بر ساير كتابها حتى به كتاب كافى ترجيح داده اند.
مرحوم علامه سيد مهدى بحرالعلوم مى گويد:
من لا يحضره الفقيه در شهرت و اعتبار چونان خورشيد در وسط آسمان است و احاديث آن بدون هيچ مخالفتى و توقّفى از جانب هيچ كس، از جمله احاديث صحيحه شمرده مى شود، حتى حسن بن زين الدين كه شيوۀ او معلوم است (در تصحيح حديث بسيار سخت گير است) احاديث آن را صحيح نزد همگان مى داند(1).
ازاين رو برخى روايات مرسل من لا يحضره الفقيه را نيز حجّت دانسته اند و گفته اند: همان گونه كه فقها مراسيل ابن ابى عمير را حجّت مى دانند. مراسيل صدوق نيز حجّت است زيرا مراسيل صدوق كمتر از مراسيل ابن ابى عمير نيست. برخى اين قول را به علامه و شهيد و ميرداماد نسبت داده اند(2). و گروهى بدين گونه معتقد به اعتبار تمامى روايات من لا يحضره الفقيه نيستند، بلكه عقيده دارند شيخ صدوق در ابتداى كتاب وعده داده است كه روايات صحيح و آنچه حجّت بين خود و خدا مى داند، ثبت كند، ولى پس از مقدارى از تأليف، اين قاعده رعايت نشده است؛ يا بدين علت كه عقيدۀ وى در شيوۀ تأليف تغيير پيدا كرده است يا اينكه اصولا مراد او صحّت همۀ روايات نبوده است، بلكه منظور او آن است كه در هر باب روايتى صحيح كه حجت باشد نقل خواهد كرد وگرنه چگونه مى توان اين سخن را پذيرفت و تمامى روايات او را صحيح دانست با اينكه وى از راويانى نقل كرده است كه قطعا مجهول يا ضعيف هستند... همانند محمّد بن شهاب زهرى، زياد بن مروان قندى، وهب بن وهب و...
بعضى به اين سخن پاسخ داده اند كه منظور شيخ صدوق از صحت حديث، ثقه بودن همۀ راويان نيست، بلكه مراد او همان اصطلاح قدماست كه به واسطۀ قراينى به صدور روايت اطمينان پيدا كند. ازاين رو ممكن است شيخ صدوق با قراينى به صحت روايات اين راويان اطمينان پيدا كرده باشد.
به هر حال، وجود برخى روايات مرسل و يا ضعيف از اهميت و قدر كتاب نمى كاهد، زيرا نسبت چنين رواياتى به كلّ كتاب بسيار اندك است.
محدث نورى دلايلى چند براى ترجيح كتاب من لا يحضره الفقيه بر كتاب كافى برمى شمارد كه برخى از آنها به شرح زير است:
ص: 346
1. دقت ويژۀ صدوق در نقل روايت و برترى او در حفظ و نقل آنها بر كلينى و طوسى.
2. توجه شيخ صدوق هنگام تأليف به كتاب كافى؛ بنابراين از اشكالات آن پرهيز و نكات برجستۀ آن را فراگرفته است.
3. مؤلف در ابتداى كتاب ضمانت كرده است آنچه را بين خود و خداى خود حجّت باشد بياورد كه اين ضمانت، حجّت روايات موجود در آن است(1).
1. از جمله نكاتى كه به اين كتاب ارزش فوق العاده اى بخشيده است شخصيت كم نظير مؤلّف آن است. وى كه به دعاى حضرت مهدى (عج) به دنيا آمده است از جمله مشهورترين محدثان شيعه به شمار مى رود. داراى تأليفات بسيار زيادى است. بويژه كه اين كتاب را در اواخر عمر خويش تأليف كرده است و بنا به گفتۀ خود او در ابتداى كتاب، قبل از تأليف اين كتاب بيش از دويست و بيست كتاب ديگر تأليف كرده بود؛ بنابراين، اين كتاب در دوران پختگى و خبرگى اين محدث چيره دست تأليف شده است.
2. دسترسى مؤلف به اصول اوليه: كتبى كه در آن روزگار در دسترس مؤلف بوده است اكنون بسيارى از آنها در دسترس نيست و تعداد زيادى از آنها به دست مؤلفان پس از او هم نرسيده است. ازاين رو اين اثر در برخى موارد تنها رابط ما با كتب زمان حضور امام عليه السّلام شمرده مى شود.
3. گواهى او در ابتداى كتاب بر پرهيز از نقل هر روايت و بسنده كردن به نقل روايات از كتب معتبره و مشهوره كه مرجع و مورد اعتمادند و نقل رواياتى كه حجّت بين او و خداى اوست و به صحت آنها حكم مى كند، اين شهادت به هر معنى و تفسير ارزش فوق العاده اى به كتاب او مى بخشد.
با همۀ فضيلت و مقامى كه كتاب من لا يحضره الفقيه دارد، اشكالاتى از طرف محققان و دانشمندان بر آن وارد شده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. ذكر نكردن تمامى مشايخ روايى در مشيخه كه موجب ارسال نزديك به يك ثلث كتاب شده است. چنانكه قبلا از شيخ بهائى نقل شد.
2. روايت از راويانى كه مسلما ضعيف و يا مجهول اند نظير وهب بن وهب، محمّد بن شهاب،
ص: 347
عمروبن شمر، حسن بن على بن ابى حمزۀ بطائنى، احمد بن هلال عبرتائى و محمّد بن سنان.
3. برخى مدعى شده اند تمامى اصول مذكور در مشيخه در هنگام سفر همراه مؤلف نبوده اند.
ازاين رو در نقل آنها به منابع ديگر اعتماد كرده است و بعضى از قراين بر اين امر اقامه كرده اند(1).
كه البته اين قراين حداكثر موجب احتمال اين مطلب است و اثبات كنندۀ اين نظريه نخواهند بود. به هر حال، بر فرض صحت همۀ اين اشكالات، چيزى از قدر و عظمت اين اثر كاسته نمى شود، زيرا روايات مورد اعتمادى كه هيچ خدشه اى در آنها نيست در كتاب اندك نيستند و تلاش مبارك صدوق در اين هديۀ نفيس به امت اسلامى جاى تقدير فراوان دارد. خدايش پاداش فراوان بخشد!
البته در مباحث فقهى بررسى هر حديث ملاك و معيار خاص خود را داراست.
اين كتاب از ابتداى تأليف خود مورد توجه فراوان دانشمندان قرار گرفت و به عنوان يكى از جوامع اربعۀ اوليۀ حديثى شيعه معروف شد. بر اين اساس دربارۀ آن پژوهشهاى فراوانى صورت گرفته است كه ما به برخى از آنها در چند بخش اشاره مى كنيم:
1. روضة المتقين، تأليف علامه محمّد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) كه در 14 جلد توسط مؤسسۀ كوشان پور، تهران، در سال 1406 ه. ق. به چاپ رسيده است.
2. اللوامع القدسيه يا لوامع صاحبقرانى، تأليف علامه محمّد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ)، به زبان فارسى در هفت جلد و تقريبا چهارهزار صفحه توسط انتشارات دارالتفسير (اسماعيليان)، قم، در سال 1376 ش. به چاپ رسيده است.
3. شرح شيخ بهاءالدين عاملى (متوفاى 1031 ق.)
4. شرح ميرزا عبد الله افندى اصفهانى، صاحب رياض العلماء
5. شرح ميرداماد، (متوفاى 1041 ق.)
6. شرح محمّد بن حسن بن زين الدين شهيد ثانى، به نام معاهد التنبيه(2)
در مقدمۀ چاپ دارالتعارف، بيست شرح بر اين كتاب معرفى شده است.
ص: 348
برخى به جاى شرح كتاب فقط به حاشيه نويسى آن اكتفا كرده اند. بعضى از اين حواشى عبارت اند از:
1. حاشيۀ محقق داماد (متوفاى 1041 ه. ق.)
2. حاشيۀ ملاصالح مازندرانى (متوفاى 1080)، داماد مرحوم علامه مجلسى اول
3. حاشيۀ آقا جمال خونسارى (متوفاى 1125)
4. حاشيۀ مولى عزيزالله، فرزند علامه مجلسى بزرگ و برادر علامه محمدباقر مجلسى
5. حاشيۀ سيد علاء الدوله، فرزند قاضى نورالله شوشترى شهيد و بسيار حواشى ديگر
1. ترتيب اسانيد و رجال اسانيد كتاب من لا يحضره الفقيه، تأليف آيت الله بروجردى كه توسط آستان قدس رضوى در سال 1414 ه. ق. به چاپ رسيده است.
2. التنبيه على غرائب من لا يحضره الفقيه، از شيخ مصلح بن الحسن الصيرى كه فتاوى مخالف اجماع صدوق را گرد آورده است(1).
3. المعجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه، از عليرضا برازش، 10 جلد، توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال 1373 ش. به چاپ رسيده است.
4. المعجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه، چاپ مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى در سال 1370 ش. در تهران به چاپ رسيده است.
5. فهرست احاديث من لا يحضره الفقيه، چاپ آستان قدس رضوى، 1408 ه. ق.، مشهد.
6. گزيدۀ من لا يحضره الفقيه، از محمد باقر بهبودى كه براساس عقيدۀ خود، روايات صحاح آن را جمع آورى كرده است. جلد اول آن در 420 صفحه و 897 روايت چاپ شده است ولى احاديث صحيحۀ من لا يحضره الفقيه را 1650 حديث مى داند. انتشارات كوير در سال 1370 در تهران اين كتاب را چاپ كرده است.
ابو جعفر، محمّد بن على بن الحسين ابن بابويه قمى يكى از برجسته ترين چهره هاى عالمان شيعه است كه همگان به فضل، دانش گسترده، وثاقت، تقوا و درجات والاى معنوى او معترفند.
ص: 349
شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى در الفهرست با عبارات بسيار رسايى از وى ياد كرده است و مى نويسد:
بزرگمردى كه حافظ احاديث بود و در رجال بصيرت داشت و اخبار را نقد مى نمود در ميان دانشمندان قمى نظيرى در حفظ و بسيارى دانش براى او ديده نشده است. نزديك به سيصد كتاب تأليف نموده است...
آنگاه سند خود را به كتب او بيان مى كند(1). وى در كتاب رجال خويش نيز با عباراتى نزديك به اين از او ياد كرده است(2).
نجاشى نيز از او با عنوان شيخ و استاد ما و فقيه و چهرۀ برجستۀ شيعه در خراسان نام مى برد و مى گويد: «او هنوز داراى سن اندكى بود كه بزرگان شيعه از او حديث مى آموختند...» آنگاه با شمارش كتابهاى وى، سند خود را به تمامى كتب او بيان مى كند(3).
علامه حلّى در رجال خود عين عبارت نجاشى را در توصيف او به كار برده است(4).
وى به دعاى حضرت حجت عليه السّلام و در شهر قم به دنيا آمد ولى تاريخ ولادت او به طور دقيق معلوم نيست. خاندان او به علم و تقوا شهره بودند. پدر وى را در معرفى كتاب الامامة و التبصرة من الحيره معرفى كرديم. جدّ او حسين بن بابويه و نيز عموها، برادران و فرزندان او از علماى برجستۀ شيعه بوده اند كه يكى از علما كتابى مستقل در شرح حال دانشمندان اين خاندان تأليف كرده است.
صدوق تحصيلات اوليه را در شهر قم شروع و سپس به شهررى هجرت كرد و براى آموختن و آموزش دادن سفرهاى بسيارى انجام داد. در همۀ اين سفرها پرتوافشانى و خوشه چينى كرد و بالأخره يك عمر تلاش و هجرت از او نمونۀ بديعى در علم حديث، فقه، رجال و برخى ديگر از ميدانهاى معارف اسلامى ساخت.
در رابطه با جريان ولادت او، خود در كتاب اكمال الدين مى نگارد:
ابو جعفر محمد بن على الاسود گفت: پدرت پس از مرگ محمّد بن عثمان عمرى توسط من از ابا القاسم الروح (وكيل ناحيۀ مقدسۀ امام زمان) درخواست نمود كه از امام زمان بخواهد كه آن حضرت برايش دعا كند تا خدا به او پسرى عنايت كند. من اين گفته را به اباالقاسم الروح رساندم و او پس از سه روز به من خبر داد كه حضرت براى او دعا كرده اند و به زودى فرزندى مبارك كه خداوند به واسطۀ او به ديگران سود خواهد رساند و نيز اولادى ديگر به او
ص: 350
عنايت خواهد شد. آنگاه محمّد بن على الاسود مى گويد: من نيز به اباالقاسم گفتم براى من نيز درخواست كند كه خداوند پسرى به من عنايت كند. او پاسخ مثبت نداد و گفت: راهى براى اين كار نيست. پس در همين سال محمد براى على بن الحسين متولد شد و بعد هم خداوند اولاد ديگرى به او داد ولى به من فرزندى عنايت نشد.
آنگاه مؤلف ادامه مى دهد:
بارها وقتى ابو جعفر محمد بن الاسود مرا مى ديد كه با شوق به جلسۀ درس محمد بن حسن بن احمد بن الوليد مى رفتم، مى گفت: شگفت نيست كه تو اين گونه شيفتۀ دانش باشى زيرا به دعاى امام عليه السّلام ولادت يافته اى(1).
و در برخى از نقلهاى ديگر آمده است كه على بن الحسين درخواست فرزندانى فقيه كرده بود و حضرت به او پاسخ داد: «تو داراى دو فرزند فقيه خواهى شد.» خداوند به او سه پسر داد كه دو تاى آنها فقيه و داراى مقامى برجسته در دانش بودند و سومين فرزند فردى عابد و زاهد بود ولى توان علمى چندانى نداشت و اين سخن در ميان اهل قم شايع بود(2).
دوران زندگى شيخ صدوق يكى از درخشانترين و شكوفاترين دورانهاى حوزه هاى علمى تشيع بود. از طرفى، با حاكميت آل زيار و آل بويه كه به دانش پرورى و طرفدارى از عالمان و دانش پژوهان معروف بودند معاصر بود و از سويى ديگر، مؤلف در دو مركز علمى شيعه - قم و رى - زندگى مى كرده است، بويژه كه شهررى در آن روزگار مركز علمى بسيار شاخص و برجسته اى بود.
براى درك عظمت حوزۀ علمى شهررى كافى است بدانيم صاحب بن عباد در شهر رى كتابخانۀ عظيمى داير كرده بود كه تنها فهرست كتب او بالغ بر دهها مجلد(3) بوده است.
در مصر و بغداد نيز شيعيان داراى مقامات والاى دولتى بودند و مجموعۀ اين شرايط هم در پرورش علمى شيخ صدوق، سهولت هجرتهاى فراوان و سفرهاى علمى گستردۀ وى نقش داشت و هم زمينه را براى مباحث كلامى و غير كلامى بى هراس و بيم آماده مى كرد.
حكومت شيعى و دانش دوست آل بويه با درك مقامات والاى علمى صدوق از او براى سفر به پايتخت دعوت به عمل آورد. ركن الدوله و وزير دانشمند و معروف وى صاحب بن عباد از
ص: 351
شيخ صدوق دعوت كردند تا به شهر رى و مركز حكومت هجرت كند و او به اين دعوت پاسخ مثبت داد.
براى شناخت مقام علمى و ميزان اعتماد و عظمت او نزد علماى شيعه به اين عبارت علامه مجلسى دربارۀ پدر بزرگوارش توجه كنيد:
ما سخن صدوق را بيان كرديم زيرا او از بزرگان قدمايى است كه پيرو روايات اهل بيت عليهم السّلام است و ازاين رو اكثر علماى شيعه سخن او و پدرش را به منزلۀ روايات ائمه و احاديث آنها شمرده اند(1).
جايگاه والاى علمى صدوق تنها مورد تصديق شيعيان نبود، چنانكه دايرۀ دانش او نيز به علم حديث و فقه محدود نمى شد. شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى از علماى بزرگ شيعه و پدر شيخ بزرگوار بهائى، در توصيف اصول پنجگانۀ حديثى شيعه مى نويسد:
كتاب مدينة العلم و من لا يحضره الفقيه دو تأليف شيخ بزرگوار محمد بن على بن الحسين بابويه قمى است كه نزد شيعه و اهل سنت از مرتبتى والا و منزلتى ارجمند برخوردار بود. او حافظ احاديث و بصير در فقه و رجال و علوم عقلى و نقلى و ناقد اخبار و روايات بود؛ شيخ شيعه و فقيه برجستۀ اين «فرقۀ ناجيه» در خراسان و عراق عجم بود... در عصر او همانندى براى وى در حفظ و كثرت دانش ديده نشد...(2)
براى آگاهى از مقام علمى او مى توان نگاهى به آثار و تأليفات وى انداخت. او داراى بيش از سيصد كتاب بوده كه تعداد بسيارى از آنها موجود است و در همين كتاب معرفى شده است.
توجه به اسامى استادان و شاگردان او بعد ديگرى از مقام و مرتبت علمى وى را آشكار مى كند. افزون بر همۀ هجرتها و سفرهاى متعدد علمى وى، آن هم در آن روزگار كه مسافرت بسيار مشكل بود، بيانگر روح خستگى ناپذير او در تعليم و تعلم و پراكندن حديث و دريافت آن است. او در سال 352 سفرى به مشهد كرد و به زيارت حضرت ثامن الحجج مشرّف شد، در حوزه هاى علمى آن روزگار خراسان حضور يافت و به افاده و استفاده پرداخت. وى بجز اين سفر بارها توفيق تشرّف و زيارت حضرت ثامن الائمه و تعليم و تعلّم در اين شهر را يافت و بخشى از كتاب امالى خود را در اين شهر املا كرده است.
صدوق سفرهايى علمى به شهرهاى نيشابور، استرآباد گرگان، مرورود، سرخس، سمرقند، بلخ، ايلاق، فرغانه، همدان، بغداد، كوفه، مكه و مدينه داشته و در تمامى اين شهرها مشغول تأليف، املاى احاديث و يا اخذ احاديث بوده است.
ص: 352
شرح حال نويسان تعداد دويست و شصت نفر از استادان وى را نام برده اند كه اولين آنان پدر بزرگوارش است كه فقيه و چهرۀ برجستۀ شهر قم به شمار مى آمد. شهر قم در آن زمان مركز دانشمندان بزرگى بود و پدر صدوق با تمام مشاغل علمى و رتبت معنوى دكان كوچكى داشت و به تجارت نيز مى پرداخت و از اين راه زندگى ساده و زاهدانۀ خود را اداره مى كرد.
نام بعضى از استادان ديگر او عبارت است از:
1. محمّد بن حسن بن احمد بن وليد قمى
2. احمد بن على بن ابراهيم بن هاشم قمى
3. احمد بن محمّد بن يحيى عطار اشعرى قمى
4. حسين بن احمد بن ادريس
5. ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن موسى بن قولويه
6. حسن بن احمد بن ادريس الاشعرى القمى
7. جعفر بن محمّد بن شاذان
8. احمد بن محمّد بن شيبانى مكتب
9. ابو محمّد جعفر بن احمد ايلاقى قمى، مؤلف كتاب مسلسلات
10. على بن حسين بن شاذويه
11. محمّد بن محمّد بن عصام كلينى
12. محمّد بن موسى بن متوكل
13. محمّد بن على بن ماجيلويه
14. محمّد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى
صدوق در طول عمر طولانى و پربركت خود شاگردان بسيارى را تربيت كرد كه به اسامى برخى از آنها كه جزء برجستگان علماى شيعه هستند اشاره مى كنيم:
1. شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان
2. سيد مرتضى علم الهدى
3. ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى
ص: 353
4. جعفر بن حسين بن حسكه قمى، استاد شيخ طوسى
5. ابوالحسن محمّد بن احمد بن على بن شاذان قمى
6. ابوالقاسم على بن محمّد بن على خزاز، مؤلف كتاب كفاية الأثر
7. على بن احمد بن العباس، پدر علامه نجاشى
8. برادر بزرگوارش حسين بن على بن موسى بن بابويه
9. برادرزادۀ بزرگوارش حسن بن حسين بن بابويه شاذان قمى
10. حسين بن عبيدالله غضائرى
كسانى كه به نگارش شرح حال صدوق پرداخته اند، از تعداد سيصد عنوان تأليف شيخ صدوق خبر داده اند كه همۀ آنها در زمينۀ علوم اسلامى و بويژه روايات اهل بيت عليهم السّلام است. البته بسيارى از آنها از دست رفته است و اكنون اثرى از آن نيست.
از جمله مهم ترين كتابهاى ازدست رفتۀ او كتابى به نام مدينة العلم است كه برخى از بزرگان آن را پنجمين كتب اربعۀ شيعه دانسته اند و از كتاب من لا يحضره الفقيه بسى بزرگتر بوده است(1).
كتابهاى باقيماندۀ او هجده كتاب به شرح زير است:
1. من لا يحضره الفقيه
2. الخصال
3. الامالى يا المجالس
4. معانى الاخبار
5. المقنع
6. الهداية
7. علل الشرايع
8. ثواب الاعمال
9. عقاب الاعمال
10. صفات الشيعه
11. معانى الاخبار
12. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
13. كمال الدين
14. التوحيد
15. الاعتقادات
16. فضايل رجب
17. فضايل شعبان
18. فضايل الشيعه
مؤلف پس از عمرى تلاش و مجاهدت در پاس داشت مرزهاى عقيدتى شيعه و احياى آثار اهل بيت در سال 381 ه. ق. در شهررى ديده از جهان فروبست و در گورستانى كه اكنون به نام او «گورستان ابن بابويه» خوانده مى شود، به خاك سپرده شد.
معرفى اين شخصيت گرانقدر اسلامى را با دو خاطره از وى به پايان مى بريم.
سلطان ركن الدوله آل بويۀ ديلمى هنگامى كه شهرت شيخ صدوق را شنيد با نهايت احترام از
ص: 354
او دعوت كرد و شيخ به اين دعوت پاسخ داد. چون شيخ به حضور او آمد احترام بسيارى به وى گذاشت و در رابطه با مسائل امامت مطالبى را با وى مطرح كرد. جوابهاى شيخ در محضر سلطان و دانشمندان حاضر در مجلس بسيار پسنديده و استوار آمد تا آنجا كه سلطان بسيار خوشحال شد و به او عنايت و لطف بسيار نمود و اعلام كرد، عقيدۀ من همان است كه شيخ گفت و تنها فرقۀ اماميه برحق اند(1).
در سال 1238 ه. ق. سيلى تند قبرستانى را كه مقبرۀ شيخ در آن واقع است فراگرفت و قبر از بين رفت و بدن شيخ پيدا شد، در حالى كه تقريبا نهصد سال از مرگ او مى گذشت جنازۀ او كاملا سالم و حتى اثر حنايى كه شيخ بر ريش و كف پايش گذاشته بود بخوبى آشكار بود اگرچه كفن كاملا پوسيده بود ولى عورت او به وسيلۀ تارهاى عنكبوتى پوشيده بود. اين خبر در تهران شايع شد و فتحعلى شاه قاجار هم براى مشاهدۀ اين واقعه به قبرستان رى آمد و پس از آن دستور تجديد بناى باشكوه مقبرۀ وى را صادر كرد.
اين جريان را افراد مختلف و در كتابهاى گوناگونى بيان كرده اند(2).
1. الفهرست، ص 156.
2. رجال الطوسى، ص 495.
3. رجال النجاشى، ص 389.
4. رجال العلامه، ص 147.
5. تنقيح المقال، ج 3، ص 154.
6. نهاية الدرايه، ص 576.
7. معالم العلماء، ص 111.
8. رياض العلماء، ج 5، ص 119.
9. روضات الجنات، ج 6، ص 132.
10. فوائد الرضويه، ص 560.
11. اعيان الشيعه، ج 10، ص 24.
ص: 355
12. فقيه رى، سيد حسن خراسان.
13. حديث صداقت، عبدالرحيم اباذرى.
1. نسخۀ آيت الله ابوالحسن شعرانى كه در آخر آن اجازۀ شيخ حرّ عاملى به خط خود او موجود است و در حواشى آن از كتب مختلف و شرح هاى متعدد من لا يحضره الفقيه نقل شده است و در تصحيح چاپ جامعۀ مدرسين مورد استفاده قرار گرفته است(1).
2. نسخۀ آيت الله حسن زادۀ آملى، تاريخ تأليف آن 1075 است و نسخۀ ديگرى از ايشان كه آخر آن افتادگى دارد.
3. نسخۀ آيت الله سيد موسى زنجانى كه بر علامه محمد تقى مجلسى بزرگ قرائت شده است و تاريخ نگارش آن 1057 است.
4. سى و نه نسخۀ خطى از اين كتاب در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است كه تاريخ قديمى ترين آنها سال 971 ه. ق. است.
5. تعداد 22 نسخۀ خطى از اين كتاب در كتابخانۀ مدرسۀ نوّاب مشهد مقدس وجود دارد كه قديمى ترين آنها در سال 980 در نجف استنساخ شده است.
1. چاپ دارالكتب الاسلاميه، نجف، 1377 ه. ق. با تصحيح و تعليق سيد حسن موسوى خرسان، 4 جلد، قطع وزيرى كه با چهار نسخۀ خطى و يك نسخۀ مطبوع تطبيق شده است.
2. چاپ انتشارات جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم با تصحيح و تعليق على اكبر غفارى كه با چهارده نسخۀ خطى تطبيق شده است و در پاورقى به نكاتى از چهار شرح مشهور من لا يحضره الفقيه اشاره شده است، در 4 جلد، قطع وزيرى.
3. چاپ دار التعارف، بيروت، 1411 ق. با تصحيح و تعليق محمد جعفر شمس الدين در 4 جلد، قطع وزيرى.
4. چاپ آفتاب، تهران، 1376 ه. ق. در يك جلد، قطع رحلى، 630 صفحه، با تصحيح و تعليق و فهرست نويسى محمود بن جعفر الموسوى الزرندى.
ص: 356
اين كتاب مجموعه اى از احاديث معصومين عليهم السّلام است كه شيخ صدوق در 97 جلسه آن را براى حاضران بيان كرده است. غالب روايات كتاب مربوط به مسائل اخلاقى و بيان فضايل و مناقب اهل بيت است. ولى به طور كلى روايات بسيارى در زمينه هاى متنوع عقيدتى، فقهى، تاريخى و غيره در اين كتاب آورده شده است به گونه اى كه روايات مذكور حتى در يك جلسه هم داراى موضوع واحدى نيستند. به عنوان نمونه به موضوع روايات اولين مجلس كتاب اشاره مى شود:
1. حديث اول: دربارۀ حسن خلق از امام سجّاد
2. حديث دوم: روايت مشهور غدير خم
3. حديث سوم: روايتى ديگر از رسول خدا صلّى الله عليه و آله راجع به ولايت على عليه السّلام
4. حديث چهارم: موعظه اى از رسول خدا
5. حديث پنجم: سخنى از قصىّ بن كلاب راجع به پرهيز از شرب خمر
6. حديث ششم: روايتى از امام صادق دربارۀ ارزش حديث اهل بيت
7. حديث هفتم: بيان جريان تاريخى ملاقات حضرت يوسف و زليخا در دوران صدارت يوسف كه با ذكر آن مجلس اول پايان مى يابد.
آخرين مجلس (نودوهفتم) به ذكر يك روايت بسيار طولانى و گرانقدر از امام رضا دربارۀ منزلت و مرتبت امامت اختصاص دارد.
روايات اين مجموعه داراى سند كامل و بعضا همراه با بيان مكان روايت است. همۀ مجالس داراى تاريخ مشخص است. اوّلين مجلس در روز جمعه، هجدهم رجب سال 367 ه. ق. و آخرين مجلس در روز پنجشنبه، 19 شعبان سال 368 در مشهدالرضا بوده است. اين مجالس در
ص: 357
اماكن مختلف و متنوعى ايراد شده اند؛ برخى در مشهدالرضا و بعضى در نيشابور و تعدادى در رى و غالبا در روزهاى جمعه و سه شنبه املا شده اند كه خود نشانگر نظم دقيق مؤلف در زندگى است.
البته گاهى به مناسبت خاصى اوقات آن دچار تغيير مختصرى شده است نظير مجلس سى و يكم كه به واسطۀ روز عاشورا در روز يكشنبه، و مجلس 96 كه در عصر روز چهارشنبه و يا مجلس 97 كه در روز پنجشنبه ايراد شده است.
برخى معتقدند چون روايات امالى بيشتر جنبۀ اخلاقى دارد و بيان فضايل اهل بيت است، ازاين رو شيخ صدوق دقت زيادى در راويان آن نكرده و در اين كتاب از روات شيعه و سنى و بعضا هم روات ضعيف نقل كرده است(1).
در كتاب مذكور گاه مؤلف از غير معصومين نيز جملات و يا حوادثى را نقل كرده است كه تعداد آنها بسيار اندك است.
اين كتاب به واسطۀ عظمت مقام علمى مؤلف و نيز دقت و امانت وى در حفظ و بيان احاديث داراى جايگاهى خاصّ و مورد اعتماد ساير مؤلفان در علوم حديث است. علامه مجلسى (ره) در مقدمۀ كتاب بحارالانوار هنگام معرفى مصادر بحار الانوار از اين كتاب به عنوان كتاب الامالى و المجالس نام برده است و مى نويسد:
خداوند براى من نسخه هاى صحيحى از برخى كتب صدوق مهيا فرموده از جمله كتاب امالى او كه نسخۀ تصحيح شده و اعراب گذارى شده اى كه در دوران نزديك به حيات مؤلف نگاشته شده و بر بسيارى از مشايخ و بزرگان قرائت شده و اجازۀ روايت آنها بر اين كتاب نگاشته شده بود، به دست من رسيد(2).
علامه حرّ عاملى نيز اين كتاب را از جمله مصادر كتاب وسائل الشيعه نام برده است و آن را جزء كتب مورد اعتماد كه قراينى بر ثبوت و صحت آنها دلالت دارد و مضامين آن با اخبار متواتر و يا اخبار محفوف به قرينه هماهنگ است، ذكر مى كند.
دقت خاصى كه در هنگام بيان احاديث و ضبط و كتابت آن شده است ويژگى ديگرى است كه مى تواند بر اعتماد به نقل و دقت اين كتاب بيفزايد و سرمشق افراد ديگرى باشد.
تاريخ تمامى مجالس، مكان تحديث و نيز كيفيت تحمّل حديث در اغلب روايات اين كتاب
ص: 358
بخوبى نگاشته و حفظ شده است.
در اين كتاب هزار و هشت روايت از خداوند متعال (حديث قدسى) و نيز از سيزده معصوم عليهم السّلام نقل شده است؛ 32 روايت آن احاديث قدسى، و 976 روايت از رسول اكرم، فاطمۀ زهرا، اميرالمؤمنين و ساير ائمۀ معصومين است. ولى از امام زمان در اين كتاب روايتى نقل نشده است. بيشترين روايت از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله (345 روايت) و كمترين روايت از امام حسن عسكرى (1 روايت) است.
اين كتاب بارها به فارسى ترجمه شده است. برخى از اين ترجمه ها عبارت اند از:
1. ترجمۀ آقاى سيد على امامى(1)
2. ترجمۀ آقاى سيد صادق توشخانكى، 1301 ه. ق(2).
3. ترجمه حاج شيخ محمّد باقر كمره اى
برخى از علما بر اين كتاب حواشى نگاشته اند، از جمله سيدنورالدين جزائرى (متوفاى 1173)(3).
از اين كتاب نسخه هاى خطى كهن و ارزشمندى باقى مانده است، از جمله:
1. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد، شمارۀ 72 اخبار، تاريخ استنساخ: 1034 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد، شمارۀ 118 اخبار، تاريخ استنساخ: 956 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1196 كه ناقص است (فهرست نسخ خطى فيضيه: 21).
4. هشت نسخۀ خطى نيز در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى در قم موجود است.
5. دوازده نسخۀ خطى نيز در كتابخانۀ آستان قدس رضوى وجود دارد كه در فهرست چاپى اين كتابخانه معرفى شده است.
ص: 359
1. چاپ مؤسسة البعثه، تهران، 1417 ه. ق. با مقدمه اى در 48 صفحه كه در پايان آن فهرستهاى بسيار مفيدى در 120 صفحه آورده شده است. مجموع كتاب در 902 صفحه و قطع وزيرى است.
2. نسخۀ چاپ انتشارات كتابچى، تهران، 1376 ه. ق. كه با مقدمه اى فارسى همراه با ترجمۀ فارسى به قلم حاج شيخ محمد باقر كمره اى در قطع وزيرى، و 680 صفحه به چاپ رسيده است.
3. نسخۀ چاپ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1400 ه. ق.، 545 صفحه، با مقدمه اى بسيار كوتاه، بدون تخريج آيات و احاديث، فقط با فهرست مختصرى در آخر كتاب در قطع وزيرى به چاپ رسيده است.
ص: 360
از جمله امتحانات شگفت و بسيار مهم و مستمرّ خداوند متعال دورانهايى است كه در آن اولياى الهى از امت غايب شده و در ظاهر آنها را بدون سرپرست و حجّت الهى رها ساخته اند. اين امتحان اگرچه در ساير امّتها نيز وجود داشته است ولى طولانى ترين اين امتحانات مربوط به آخرالزمان و دوران غيبت حضرت مهدى عليه السّلام است.
در اين امتحان الهى، بسيارى دل به شيطان داده و دچار ترديد و شبهه شده اند و تنها آنان را كه خدا بر صراط مستقيم ولايت ثابت نگاه داشته و ضمير و جانشان را با شميم جانفزاى امامت حيات بخشيده است بى هيچ ترديدى ولىّ خدا را ناظر و حاضر اما پوشيده از چشم ظاهربينان دانسته و هماره بر اين تفكر استوار مانده اند.
دانشمندان بزرگ شيعه نيز در اين راه به كمك دوستان اهل بيت عليهم السّلام آمده و با بيانات مختلف عقلى و نقلى به زدودن شبهات و برطرف كردن ترديدها پرداخته اند؛ از جمله كتابهايى كه در تبيين ابعاد مسئلۀ غيبت و پاسخ به شبهات مربوط به آن نگاشته شده است كتاب اكمال الدين يا كمال الدين شيخ بزرگوار صدوق است.
وى ابتدا استدلالاتى عقلى و نقلى بر: الف - لزوم حجّت الهى، ب - وجوب طاعت او، ج - لزوم عصمت او و د - تعيين او از جانب خداوند بيان مى كند.
سپس به پاسخگويى شبهات كيسانيه، واقفيه، زيديه، ملحدان و مخالفان مى پردازد و در اين قسمت كتاب روايات اندكى را بيان مى كند ولى در بخشهاى بعدى، عمدتا به نقل روايات مى پردازد.
در فصل بعدى به بيان غيبتهاى انبيا مبادرت مى كند و از غيبت پيامبرانى چون: ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسى، و عيسى عليهم السّلام خبر مى دهد.
ص: 361
آنگاه دربارۀ كسانى كه در دوران فترت بين حضرت عيسى و محمد در جست وجوى حجّت الهى و منتظر بعثت حضرت محمد بودند سخن مى گويد.
و پس از آن به روايات مربوط به حضرت مهدى مى پردازد و به ترتيب روايات رسول خدا، اميرالمؤمنين و سپس ساير معصومين عليهم السّلام را بيان مى كند.
با بيان روايات امام باقر دربارۀ حضرت مهدى جلد اول كتاب به پايان مى رسد و جلد دوم آن با خطبه اى بسيار كوتاه و با روايات امام صادق راجع به حضرت مهدى (عج) شروع مى شود و سپس روايات امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى و امام عسكرى دربارۀ آن حضرت آورده شده است. پس از بيان روايات ائمه دربارۀ حضرت مهدى چند فصل ديگر در موضوعات و ابعاد گوناگون مسئلۀ مهدويت ذكر شده است كه عناوين اين فصلها عبارت اند از:
1. روايات مربوط به انكار حضرت مهدى و آثار و جزاى آن
2. روايات مربوط به مادر بزرگوار آن حضرت و جريان تولد او
3. كسانى كه آن حضرت را ديده اند.
4. علّت غيبت آن حضرت
5. توقيعات صادره از آن حضرت
6. آنان كه عمرى دراز داشته اند
7. برخى علائم ظهور
8. ثواب انتظار فرج
9. نهى از نام بردن حضرت
10. باب النوادر كه كتاب با اين باب به پايان مى رسد.
مؤلف در مقدمه كتاب دربارۀ علت تأليف كتاب مى گويد:
در سفر به نيشابور با افرادى برخوردم كه نسبت به غيبت حضرت مهدى دچار شبهه بودند.
من با بيان روايات آنان را از تحيّر و شبهه بيرون آوردم ولى چون در اثناى سفر به شهر قم وارد شدم بزرگى از بزرگان شهر بخارا به نام شيخ نجم الدين ابو سعيد محمّد بن حسن بن محمد بن احمد بن صلت قمى را ملاقات كردم... او گفت در بخارا با يكى از بزرگان فلاسفه ديدار كرده است و آن فرد با بيان شبهاتى پيرامون حضرت مهدى او را به واسطۀ غيبت طولانى حضرت دچار تحيّر و شك و شبهه كرده است.
ص: 362
من رواياتى را بر او خواندم تا آنجا كه شكّ و شبهۀ او برطرف شد. او از من درخواست كرد در همين موضوع كتابى بنگارم و من به او پاسخ مثبت دادم و نگارش آن را به برگشت به شهر خودم - رى موكول نمودم. در همين سفر يك شب هنگامى كه در فكر وطن و فرزندان و خانواده ام بودم به خواب رفتم. در عالم رؤيا ديدم در كنار بيت الله الحرام و مشغول طواف و در شوط آخرين هستم. براى بوسيدن حجرالاسود و خواندن دعاى مخصوص آن جلو رفتم.
حضرت بقية الله عليه السّلام را ديدم كه در كنار كعبه ايستاده بود. بر او سلام كردم و آن حضرت پاسخ فرمود. سپس به من گفت: چرا دربارۀ مسئلۀ غيبت كتابى تصنيف نمى كنى ؟ من پاسخ دادم: اى پسر رسول الله! در موضوع غيبت چندين تأليف دارم. آن حضرت فرمود: نه، اكنون آن گونه كه من به تو فرمان مى دهم كتابى بنويس و در آن غيبتهاى انبيا را بيان كن...! حضرت رفت و من با وحشت بيدار شدم و تا صبح به گريه و مناجات مشغول شدم و صبحگاه مشغول به تأليف اين كتاب شدم تا فرمان آن ولىّ خدا را برده باشم(1).
بسيار روشن است كتابى كه با اشارۀ حضرت مهدى تأليف شود و مؤلف آن نيز به دعاى آن حضرت تولد يافته باشد در چه پايه اى از ارج و عظمت قرار دارد.
ازاين رو علماى شيعه نيز بر اين كتاب اعتماد فراوان داشته و از آن در كتب خويش نقل كرده اند. علامه مجلسى (ره) در مقدمۀ كتاب بحارالانوار مى نويسد:
اكثر كتبى كه در نقل روايات ما بر آن اعتماد نموده ايم، مشهورند و انتساب آنها به مؤلفينشان معروف است مانند كتابهاى شيخ صدوق زيرا آنها بجز كتاب الهداية و صفات الشيعه و فضائل الشيعه و مصادقة الاخوان و فضائل الاشهر در شهرت كمتر از كتب اربعة - كه قطب و مدار نقل حديث در اين دوران به شمار مى روند - نيستند. و آنها در اجازات ما داخل مى باشند و كسانى كه پس از صدوق آمده اند از اين كتب نقل كرده اند... و خداوند نسخه هاى كهن و تصحيح شده از آنها براى ما ميسّر ساخت... و همين گونه كتاب اكمال الدين كه ما آن را از نسخه اى كهن كه تاريخ نگارش آن نزديك به زمان مؤلف است استنساخ نموديم(2).
روايات اين كتاب همگى با سند كامل بيان شده اند؛ مؤلف حتى هنگام نقل بعضى از قصص - كه به مناسبتى بيان شده اند - نيز سند خود را به آن بيان كرده است.
ص: 363
مؤلف در هر روايت سند را به طور كامل بيان مى كند و در برخى موارد كه سند مشترك است با ذكر كلمۀ «بالاسناد» به سند حديث قبلى ارجاع مى دهد. وى در اين كتاب بسيار از پدر بزرگوارش روايت كرده است. برخى ديگر از مشايخى كه در اين كتاب از آنها نقل روايت كرده است عبارت اند از:
1. عبدالواحد بن محمّد بن عبدو نيسابورى
2. احمد بن محمّد بن يحيى عطار
3. احمد بن زياد بن جعفر همدانى
4. على بن الحسين بن شاذويه المؤدّب
5. محمّد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى
6. محمّد بن موسى بن المتوكل
7. احمد بن هارون قاضى
8. محمّد بن محمّد بن عصام
9. على بن احمد دقاق
10. محمّد بن حسن بن احمد وليد
مؤلف بجز ايراد روايات، مطالب استدلالى، عقلى و تاريخى زيادى را بيان كرده و در بسيارى از روايات نيز به بيان كيفيت استدلال پرداخته است. گاهى نيز راجع به سند روايات و يا اختلاف روايات توضيحاتى بيان كرده است.
غالبا بيانات مؤلف با جملۀ: «قال مصنّف هذا الكتاب» از بقيۀ مطالب جدا شده است.
مؤلف در بيان مطالب دقت زيادى اعمال و روايات را با سندهاى صحيح و گاه متعدد نقل كرده است. گه گاه نيز به عنوان تأييد سخنان خود، برخى از نقلهاى ضعيف و قصص قابل خدشه را نيز نگاشته، ولى خود در مواردى يادآورى كرده است كه اعتماد و استدلال او به امثال اين روايات و قصص نيست، بلكه آنها را به جهت تأييد ذكر كرده است. به عنوان نمونه پس از بيان اخبار معمّران (آنان كه عمرى دراز داشته اند) مى نويسد:
اين حديث و آنچه مانند اوست از اخبار معمّرين و غير ايشان مورد اعتماد من در مسئلۀ غيبت و وقوع آن نيستند زيرا مسئلۀ غيبت براى من توسط روايات از پيامبر و ائمه عليهم السّلام ثابت شده است كه با مثل آنها شرايع و احكام دينى ثابت مى شود و علت ذكر اين حديث و امثال آن در اين كتاب آن است كه همۀ موافقان و مخالفان بدين احاديث ميل وافر دارند. و چون آن را در اين كتاب بيابند براى دانستن آنها مشتاق و حريص شوند و چون اين قصه ها را بخوانند از ساير مطالب اين كتاب نيز مطلّع خواهند شد و آنان سه گروهند: اقرار كننده، شك كننده، انكاركننده، اقرارآورندگان با اطلاع بر مطالب اين كتاب بر بصيرتشان افزوده مى شود و
ص: 364
مترددان به فكر بحث و تحقيق و جست وجو مى افتند و اميد هدايت آنها مى رود زيرا مطلب صحيح هرچه تحقيق شود، بيشتر تأكيد شده و استوار گردد. همچون طلا كه در آتش كوره صفاى بهتر و بيشترى مى گيرد(1).
خوشبختانه اين كتاب داراى نسخ خطى فراوانى است كه ما به برخى از نسخه هاى آن اشاره مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 797، تاريخ استنساخ: 1041، به خط سلطان محمّد بن محمّد حكم آبادى كه در حاشيه تصحيح شده است.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2223، به خط نسخ احمد بن محمد صفى الدين قمى، 1086، همراه با تصحيح و حاشيه نويسى، در اين كتابخانه پنج نسخۀ خطى ديگر نيز از اين كتاب موجود است.
4. سه نسخه در كتابخانۀ فيضيۀ قم با شماره هاى 730، 375 و 1195 موجود است و نسخۀ ديگرى كه آخر آن ناقص است در همان كتابخانه با شمارۀ 1196 وجود دارد.
5. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نوّاب مشهد، تاريخ استنساخ: 995 ه. ق. شمارۀ 55 /اخبار.
1. چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 623 صفحه، قطع وزيرى، 1412 ه. ق.
2. چاپ كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1378 ه. ش.، همراه با ترجمۀ فارسى، قطع وزيرى.
3. چاپ المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، 1970 م.، 246 صفحه، قطع وزيرى.
4. چاپ دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1363 ه. ش.، قطع وزيرى.
5. قسمتى از اين كتاب در سال 1901 م. در هايدلبرگ با مقدمۀ مولر به زبان آلمانى به چاپ رسيده است.
ص: 365
روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى ايشان، دومين مصدر براى دريافت معارف اسلامى، احكام دينى و اخلاق الهى به شمار مى رود و به واسطۀ دربرداشتن معارف گوناگون در اوجى بلند قرار دارد كه نيازمند شرح و تفسير و تبيين است.
از سويى ديگر، همان گونه كه راجع به قرآن گفته اند: «القران يفسّر بعضه بعضا، پاره اى از قرآن مفسر پاره اى ديگر از آن است» برخى از روايات نيز مفسّر قرآن و بعضى مفسّر پاره اى ديگر از روايات است. مؤلف گرانقدر در بخشى از اين كتاب به گردآورى روايات مفسّر و مبيّن برخى آيات قرآن و يا بعضى از روايات پرداخته است.
قسمت ديگرى از روايات اين كتاب بيانگر لغت يا اصطلاحى است كه در معارف اسلامى آمده و يا به توضيح يك عقيده و نظريه پرداخته است.
مطالب معانى الاخبار را به طور كلى مى توان به 5 دسته تقسيم كرد:
1. تبيين و تفسير آيات قرآنى نظير: تفسير حروف مقطعۀ قرآن، تفسير آيۀ «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ »(1)، تفسير اسماء قيامت كه در قرآن ذكر شده، تفسير قسمتى از جريان ملاقات خضر و موسى عليهما السّلام، معنى «وَ هَبْ لِي مُلْكاً»(2)، و معنى «وَ اَلتِّينِ وَ اَلزَّيْتُونِ »(3)...
2. تبيين برخى مطالب عقيدتى نظير: معنى الله، الواحد، الصمد، سبحان الله، الاوّل و الاخر، عرش و كرسى، لوح و قلم، ميزان و صراط، ثقلين و عترت، امام مبين، و توضيح بسيارى از فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السّلام.
3. توضيح برخى از مطالب فقهى نظير: محصور در حج، زكات و موارد آن، بعضى از ازدواجهاى باطل، برخى معاملات غير صحيح، و بعضى از احكام نماز.
4. برخى از مطالب اخلاقى نظير: فتوّت، جهاد اكبر، مكارم اخلاقى، حسن خلق، دروغگويى،
ص: 366
خيانت چشمها، غيبت، تهمت، نفاق، عجب، حسد، بخل، طمع، و سفاهت.
5. توضيح بعضى از روايات كه هدف اصلى كتاب بوده و بسيارى از مطالب گذشته نيز در حقيقت توضيح رواياتى است كه در رابطه با آن موضوعات ذكر شده است.
در اين كتاب به توضيح برخى از خطبه هاى اميرالمؤمنين عليه السّلام و نيز خطبۀ حضرت صديقۀ طاهره پرداخته شده است.
افزون بر همۀ اينها، مطالب بسيار مختلف و متنوع ديگرى در زمينه هاى تاريخى، طبّى، اجتماعى و ادبى نيز به مناسبت ذكر روايات در اين كتاب آمده است.
كتاب مذكور با خطبه اى كوتاه شروع شده، سپس علت نامگذارى كتاب را با ذكر چند روايت در مورد معانى مختلف احاديث اهل بيت عليهم السّلام و اهميت شناخت اين معانى بيان كرده است.
آنگاه اولين باب دربارۀ معنى اسم و اسماء خداوند شروع مى شود و در پايان كتاب نيز صدوپنج روايت تحت عنوان «نوادر المعانى» در بارۀ مطالب متنوعى آمده است.
در اين كتاب مجموعا بيش از هشتصد حديث طى 420 باب ذكر شده است. معمولا روايات مربوط به هر موضوع خاص در يك باب قرار گرفته اند و در ذكر ابواب كتاب هيچ نظم خاصى رعايت نشده است و حتى بابهاى بسيار مربوط به هم نيز در كنار هم قرار نگرفته اند و گاه مطالب مربوط به يكديگر تحت عنوان جداگانه در ابواب ديگرى آمده است.
مؤلف تمامى روايات كتاب را با سند متصل خود به راويان احاديث ذكر كرده است و همۀ آنها با لفظ «حدثّنا» كه بيانگر تحمل حديث به شيوه قرائت است (بهترين شيوۀ تحمل حديث) آغاز مى شود. وى در اين كتاب از مشايخ مختلفى روايت نقل كرده است كه به دليل پرهيز از طولانى شدن بحث از ذكر اسامى آنها خوددارى مى كنيم.
مؤلف در موارد اندكى برخى مطالب راجع به لغات روايات و نيز كيفيت استدلال به آن را بيان كرده است و گاه نيز به وجود روايت به صورت مفصّل، يا به طرق ديگر در ديگر كتب خود و يا كتابهاى ديگر مؤلفان اشاره مى كند. از مفصّل ترين اين بيانات سخن او در رابطه با حديث غدير خم، و نيز در حديث منزلت در بيان معنى عصمت امام است.
ص: 367
اين كتاب توسط شيخ داوود بن الحسن البحرانى، از علماى قرن 12 ه. ق. معاصر صاحب حدائق براساس موضوعات و به ترتيب حروف الفبا منظم شده و ترتيب معانى الاخبار ناميده شده است(1).
شيخ عبدالعلى محمدى شاهرودى اين كتاب را به فارسى ترجمه كرده و متن عربى با ترجمه در دو جلد توسط دارالكتب الاسلاميه، در تهران در سال 1372 به چاپ رسيده است.
فهرست احاديث اين كتاب توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1408 ه. ق. به چاپ رسيده است. بنابر بيان اين فهرست، در اين كتاب 19 حديث قدسى، 21 حديث مضمر، و 58 سخن از غير معصومين ذكر شده است. بقيۀ روايات از چهارده معصوم است كه بيشترين روايات متعلق به امام صادق (420 روايت) و كمترين روايات از حضرت فاطمۀ زهرا (4 روايت) است؛ ولى از امام زمان در اين كتاب روايتى نقل نشده است.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ مدرسۀ فيضيه، شمارۀ 1606، تاريخ استنساخ: 1261، تهران.
2. نسخه اى ناقص الاخر در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى، قم، شمارۀ 997.
3. نسخه اى كامل در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى، قم، شمارۀ 1291، از سدۀ يازدهم.
4. نسخه اى كامل در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى، قم، شمارۀ 6434.
5. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نوّاب مشهد مقدس، شمارۀ 94 /اخبار، تاريخ استنساخ: 1077.
1. چاپ جماعة المدرسين، قم، سال 1361 با تصحيح على اكبر غفارى، 436 صفحه، قطع وزيرى.
2. نسخۀ چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1410 ه. ق. 436 صفحه، قطع وزيرى.
3. نسخۀ چاپ دار التعارف، بيروت، لبنان، 1399 ه. ق. 440 صفحه، قطع وزيرى.
4. نسخۀ چاپ دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1372 ه. ش. در دو جلد 432 و 465 صفحه اى همراه با ترجمۀ شيخ عبدالعلى محمدى.
ص: 368
اگر شرافت هر كتاب به شرافت موضوع آن، و يا عظمت و ارزش هر نوشته به فايده اى است كه بر آن مترتب مى شود، بايد گفت ارجمندترين آثار، كتابهايى است كه در موضوع توحيد و ذات و صفات حق تعالى نگاشته شده است. و از همۀ آنان ارزشمندتر و به حقيقت نزديكتر كتبى است كه در آنها از سرچشمۀ زلال وحى و زبان محرمان اسرار الهى استفاده شده است.
يكى از اين آثار، كتاب مورد بحث است. شيخ صدوق در اين كتاب رواياتى را كه معصومين عليهم السّلام دربارۀ ذات و صفات حق تعالى بيان فرموده اند، جمع و تنظيم كرده است.
در اين كتاب آيات بسيارى از قرآن كه مربوط به ذات و صفات خداى متعال است مورد بررسى و توضيح قرار گرفته است. به عنوان مثال مى توان به آيات زير اشاره كرد.
سورۀ توحيد، اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ (1)، كُلُّ شَيْ ءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ (2)، نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِيَهُمْ (3)وَ جٰاءَ رَبُّكَ وَ اَلْمَلَكُ (4)، يُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ (5)وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اَللّٰهُ (6).
در كتاب مذكور موضوعات كلامى بسيارى از جمله: توحيد، رؤيت الهى، قدرت و علم خداوند، عدل، نفى تشبيه، اسماء الهى و فرق آن با اسماء مخلوقات، بداء، فطرت، مشيت و ارادۀ خدا، صفات ذات و فعل، حدوث عالم، جبر و تفويض توضيح و تبيين شده است و نيز برخى از جملات مربوط به عبادات نظير معانى اذان، الله اكبر، سبحان الله و غيره مورد تبيين قرار گرفته است. و مناظرات چندى از معصومين با صاحبان مكاتب ديگر در موضوع خدا و صفات او نيز آورده شده است. كه از آن جمله اند: مناظرۀ دو يهودى با اميرالمؤمنين، مناظرۀ زنديقى با امام صادق، مناظرۀ امام رضا با جاثليق و مناظرۀ آن حضرت با سليمان مروزى.
ص: 369
اين كتاب داراى پانصد و هشتاد و سه حديث است كه در 66 يا 67 باب تنظيم شده است. با باب «ثواب الموحدين و العارفين» آغاز مى شود. و با باب «النهى عن الكلام و الجدال و المراء فى الله عزّ و جلّ » پايان مى پذيرد و البته ابواب مربوط به يكديگر در كنار هم قرار نگرفته اند.
روايات اين مجموعه با سند كامل، در 20 حديث قدسى، 6 سخن از غير معصومين و 3 حديث به صورت مضمره ذكر شده است. بقيۀ روايات با سند كامل از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين و ساير ائمه عليهم السّلام است. در اين كتاب روايتى از حضرت فاطمه و امام زمان عليهم السّلام آورده نشده است.
مؤلف در كتاب مذكور داراى بيانات بسيار مهم و ارزشمندى است. وى در بيش از پنجاه مورد مطالبى را بيان داشته و آنها را با جملۀ «قال مصنّف هذا الكتاب» از ساير مطالب و روايات مجزّا ساخته است.
برخى از اين مطالب در توضيح لغات و الفاظ روايات و بعضى در بيان طرق و اسناد آنها است و در موارد بسيارى نيز به بيان مقصود روايات و شيوۀ استدلال آنها و عقيدۀ مؤلف در رابطه با موضوع مورد بحث پرداخته است. عنوان برخى از مطالب مؤلف عبارت اند از:
1. خلق قرآن
2. دلايل توحيد
3. طبقات انبيا
4. معنى بداء
5. معنى قدرت الهى
6. ايراد خدا به فعل عبد
7. معنى ملكوت آسمانها
8. معنى رؤيت خداوند در روايات
9. معنى نور بودن خدا
ص: 370
10. معنى هدايت و ضلالت
11. علت تشكيل مناظرات با امام رضا توسط مأمون
12. معنى قضا و فتنه
اين كتاب از ابتداى تأليف مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و بسيار بر آن شرح نوشته اند؛ برخى از آنها عبارت اند از:
1. شرح بسيار مفصل قاضى سعيد قمى، كه طى سه جلد و نزديك به 2500 صفحه توسط وزارت ارشاد اسلامى به چاپ رسيده است. شارح در 18 رمضان سال 1107 از شرح آن در شهر مقدس قم فارغ شده است.
2. شرح سيد نعمت الله جزائرى به نام انس الوحيد يا انيس الوحيد كه در سال 1099 ه. ق. آن را به رشتۀ تحرير درآورده و نسخ خطى آن در كتابخانه هاى مختلف موجود است، ولى هنوز به زيور طبع آراسته نشده است.
3. شرح امير محمدعلى نائب الصدارة در قم(1)
4. شرح فارسى محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (متوفاى 1090)(2)
5. ترجمۀ كتاب به فارسى توسط محمد على اردكانى
و نيز در رابطه با اين كتاب معاجم لفظى تنظيم و عرضه شده است كه شايد كاملترين آن المعجم المفهرس لالفاظ احاديث كتاب التوحيد باشد كه تحت اشراف آقاى عليرضا برازش در 650 صفحه، تهيه و توسط وزارت ارشاد اسلامى تهران، در سال 1374 ه. ش. منتشر شده است.
البته فهرست احاديث اين مجموعه همراه با ارائۀ صدر حديث توسط آستان قدس رضوى در سال 1408 ه. ق. عرضه شده است.
نسخه هاى خطى اين كتاب در كتابخانه هاى مختلف عمومى و شخصى موجود است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد مقدس، شمارۀ 18 /اخبار، تاريخ استنساخ: 953 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1952، تاريخ استنساخ: 1024.
ص: 371
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 5682، بى تاريخ.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1951، بى تاريخ.
1. چاپ مكتبة الصدوق، تهران، 1398 ه. ق. با تصحيح و تعليق سيد هاشم حسينى تهرانى و اعراب گذارى كامل آقاى على اكبر غفارى، 570 صفحه، قطع وزيرى. در اين چاپ بسيارى از لغات در پاورقى، معنى و با نسخه هاى متعدد خطى مقابله شده است. و گاه حواشى از مصحّح و غير او در پاورقى آمده است. در پايان نيز چندين فهرست فنى نظير فهرست ابواب، فهرست بيانات، فهرست مطالب، فهرست آيات و اعلام ذكر شده است.
2. چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، با تصحيح سيد هاشم حسينى تهرانى ولى بدون اعراب، 470 صفحه، بدون فهارس فنى، بى تاريخ.
3. چاپ بمبئى، 1321 ه. ق.، ر. ك. الذريعه، ج 4، ص 482.
ص: 372
عمده ترين و قوى ترين عامل براى هدايت انسان به راههاى سعادت و نيكبختى و وادار ساختن او به انجام اعمال نيك و تعميق ارزشهاى والاى انسانى در روح و روان او، و نيز دور كردن وى از كرانه هاى شوربختى و شقاوت و خوددارى از پليديها و فسادها و اعمال ناروا، بيم و اميد است.
انسان به اميد پاداش و ترس از مجازات، بسيارى از كارهاى خوب را انجام مى دهد و از اعمال ناروا و زشت پرهيز مى كند. ازاين رو انبيا نيز مبشر و منذرند. بيم و بشارت مى دهند، ثواب را تشريح مى كنند و بدان مى خوانند و با يادآورى عقاب، از آن بيم مى دهند.
مؤلف گرانقدر و بزرگوار براى انجام وظيفه و رسالت خطير خود در تربيت جامعۀ اسلامى رواياتى را كه بيانگر پاداش و ثواب اعمال، رفتار، اخلاق و عقايد نيك بوده است گردآورى و در يك كتاب به نام ثواب الاعمال به جامعۀ اسلامى عرضه كرده است.
آنگاه مجازات و عقاب اعمال ناشايست و عقايد و اخلاق ناروا را نيز در كتابى ديگر به نام عقاب الاعمال گرد آورده و به امت اسلامى ارائه كرده است. اين دو مجموعه، دو كتاب مستقلند ولى چون مطالب آن ارتباطى استوار با هم دارند و بيم و اميد دو بال تكامل شمرده مى شوند، غالبا از اين دو كتاب به همراه يكديگر ياد مى شود و حتى به همراه هم استنساخ و چاپ شده اند، ازاين رو ما نيز هر دو را در يك گزارش ذكر مى كنيم.
رواياتى را كه مؤلف در كتاب ثواب الاعمال ذكر كرده است به طور كلى مى توان به 6 قسم تقسيم كرد:
الف - اعتقاديات: مانند ثواب توحيد، ثواب ذكر لا اله الاّ الله، ثواب شهادتين، ثواب تحميد و تمجيد و تسبيح خداوند.
ب - احكام: مانند ثواب طهارت، ثواب نماز و مقدمات آن و مسائل مربوط به آن، ثواب
ص: 373
روزه هاى واجب و مستحب، ثواب حج و زيارت و عزادارى.
ج - اخلاقيات: مانند ثواب تواضع، تفكر، صبر، كتمان، حسن خلق، سكوت، راستگويى، شكر.
د - حقوق و وظايف اجتماعى: مثل ثواب احسان به مؤمن، حقوق مؤمن، يتيم نوازى، آزادسازى برده، صدقه و قرض، حفظ آبروى مؤمن، اصلاح بين الناس، سير كردن گرسنگان، برخورد با فرزندان و خانواده.
ه - ذكر و دعا و قرآن: مانند ثواب قرائت قرآن، ثواب قرائت سوره هاى خاص، ثواب استغفار، ثواب صلوات، ثواب تسبيح حضرت زهرا عليها السّلام، ثواب دعاى پنهان.
و - برخى مسائل مربوط به سفر آخرت: نظير احكام محتضر، احكام تجهيز ميّت مسلمان و ثواب آن، ثواب عزادارى و تسليت به عزاداران، ثواب زيارت قبور مؤمنان، ثواب رسيدگى به بازماندگان، و مطالب مربوط به بيماريها و ثواب آنها و ثواب عيادت بيماران.
البته مطالب بسيار ديگرى در لابه لاى مطالب اين مجموعه ذكر شده كه مربوط به مسائل شخصى همچون ثواب انگشتر، ثواب نگهدارى برخى حيوانات، ثواب رسيدگى به مسائل شخصى خود چون اصلاح لباس و كفش است.
ثواب برخى مسائل اجتماعى نظير ثواب سنت گذارى نيك، ثواب مصافحه، ثواب تهيدستان و رسيدگى به آنان، ثواب خوددارى از عمل به هنگام خشم و ترس و تمايلات در بخش ديگر آمده است.
اما عقاب الاعمال: به نظر مى رسد قسمت ثوابها منظم تر از بخش عقابها و مجازاتها است ولى مجازاتهاى مذكور را هم به طور كلى مى توان به چند بخش تقسيم كرد:
1. مجازاتهاى مربوط به مسائل اعتقادى، نظير: تقرب به غير خدا، استخفاف امر خدا، دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام، ادعاى امامت، قربانى براى غير خدا، اطاعت از ائمۀ باطل، شك در دين، يارى نكردن اهل بيت، و بدعت گذارى در دين.
2. احكام: گناهان مربوط به طهارت، نماز، روزه، حج، و زكات.
3. مسائل مربوط به عفاف، مانند: عقاب زنى كه خود را براى نامحرم بيارايد، عقاب ناپاكدامنى، عقاب همجنس گرايى، عقاب نگاه به نامحرم.
4. تعدى به حقوق ديگران: عقاب شهادت به ناحق، سوگند دروغ، خواركردن مؤمنان، طعنه زدن و رد كردن، عيب جويى از مؤمنان، دريغ كردن از مؤمنان، رسيدگى نكردن به همسايه، قتل و هرگونه كمك در اين راه.
ص: 374
5. كوتاهى در وظايف اجتماعى، مانند: عقاب رئيس و مسئولى كه خود را از مردم پنهان كند، عقاب ضايع كردن مسئوليتى كه به عهده گرفته است، و تقرب به ستمكاران. برخى ديگر از محرمات متفرقه در لابه لاى مطالب ذكر شده است؛ نظير: عقاب شرابخوارى، سخن چينى، گدايى بدون نياز، خودبينى و خودپسندى، تفاخر، مسخرگى، استخفاف گناه.
اين مجموعه تماما به صورت مسند و با ذكر سند كامل در ابتداى هر روايت ذكر شده است و در مواردى كه چند روايت داراى يك سند، يا در قسمتى از سند مشترك بوده اند ابتدا سند كامل را ذكر كرده و در بقيۀ روايات با جملۀ «بهذا الاسناد» به آن اشاره كرده است.
در هر دو كتاب پانزده سخن از غير معصومين و 16 روايت هم به صورت مضمره ذكر شده است.
مؤلف در كتاب ثواب الاعمال روايات را طى 15 باب ذكر فرموده است كه عنوان برخى از بابها عبارت اند از: 1. ثواب اذكار، 2. آنچه مربوط به طهارت و نماز است، 3. آنچه مربوط به حج و عمره است، 4. آنچه مربوط به تلاوت قرآن است، 5. ذكر دعا و صلوات، 6. آنچه مربوط به انگشترى است...
ولى در كتاب عقاب الاعمال هيچ گونه تبويبى صورت نگرفته است و روايات بدون تنظيم دقيقى در كنار هم قرار گرفته اند همان گونه كه در ثواب الاعمال نيز گاه در برخى از بابها رواياتى مربوط به ساير ابواب در غير باب مربوط مشاهده مى شود. همۀ اينها ضرورت تهيۀ فهارس مختلف موضوعى و لفظى را براى اين مجموعۀ بسيار گرانبها و پرمطلب، ضرورى مى سازد.
مجموع روايات ذكر شده در هر دو كتاب هزار و صد و بيست و هشت روايت مستقل است كه اكثر روايات از امام صادق و سپس از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است. هيچ روايتى از امام عسكرى و حضرت حجت نقل نشده و از امام جواد دو روايت و از امام هادى تنها يك روايت نقل شده است.
پايان بخش كتاب عقاب الاعمال خطبۀ بسيار مفصلى از رسول خدا در روزهاى آخر عمر آن بزرگوار است كه در آن، ابتدا عقابهاى بسيارى از اعمال و سپس ثوابهاى برخى اعمال را بيان فرموده اند.
ص: 375
1. ترجمه: اين كتاب توسط شيخ محمد تقى اصفهانى، معروف به آقانجفى، عالم مبارز عصر رضاخان به فارسى ترجمه شده و در سال 1322 ه. ش. به چاپ رسيده است.
2. فهرست احاديث: فهرست احاديث كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1408 ه. ق. به چاپ رسيده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 6755، تاريخ استنساخ: 983 ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1980، تاريخ استنساخ: 996 ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7540، تاريخ استنساخ: 1116 ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7541 و 1977، بى تاريخ.
5. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1979 و 1978، بى تاريخ.
1. چاپ مكتبة الصدوق، 1350 ه. تهران، 371 صفحه، قطع وزيرى، همراه با تصحيح آقاى على اكبر غفارى.
2. چاپ نشر صدوق، تهران، 1367 ه. ش. همراه با ترجمه و اعراب گذارى آقاى على اكبر غفارى، 714 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 376
مؤلف در مقدمۀ كوتاه كتاب مى نويسد:
من ديدم اساتيد و گذشتگان من كه رحمت خداى ارزانيشان باد در شاخه هاى مختلف علوم كتابهايى تأليف كرده اند ولى از نگاشتن كتابى كه دربردارندۀ اعداد و صفات نيك و بد باشد غفلت ورزيده اند و چون چنين كتابى سود بسيار براى جويندگان دانش و راغبان به خير و نيكى داشت من به قصد تقرب به خدا اين كتاب را تأليف نمودم.
بنابراين هدف اصلى از نگارش كتاب مذكور بيان صفات نيك و بد بوده است كه ترتيب نگارش آنها برحسب اعداد باشد، يعنى رواياتى كه مشتمل بر يك صفت و يا يك ويژگى هستند در بابى جداگانه و رواياتى كه بيانگر دو خصوصيت و يا دو اثر براى كارى هستند در باب 2 و به همين صورت مؤلف در مجموع 20 باب را به ترتيب بيان كرده است. پس از عدد بيست، رواياتى در اعداد ما بين 20 و 30 ذكر كرده و سپس ابواب زير را آورده است:
باب 30 و مافوق آن، باب 40 و مافوق آن، باب 50 و بيشتر، باب 70 و بيشتر، باب 80 و بيشتر را بيان كرده است. پس از آن يك باب تحت عنوان از يك تا صد ذكر كرده و همۀ رواياتى را كه متضمن عددى بيش از صد بوده اند به ترتيب در اين باب آورده است. آنگاه بابى دربارۀ چهارصد و باب ديگرى دربارۀ بيش از هزار آورده است كه آخرين روايت اين باب مشتمل بر عدد يك ميليون است كه در رابطه با خلقت يك ميليون آدم و يك ميليون عالم از امام باقر عليه السّلام روايت شده است.
تعداد روايات اين ابواب بسيار مختلف است. به عنوان مثال، در باب عدد يك، 113 حديث، در باب عدد دو، 128 حديث و در باب عدد سه، 271 حديث ذكر شده است. كمترين روايت در باب هفده آمده است كه تنها به ذكر 1 حديث اكتفا شده است و بيشترين روايت در باب سه است كه 271 حديث را شامل مى شود و برخى ابواب نظير باب شصت اصلا ذكر نشده اند.
ص: 377
اگرچه مؤلف در صدد بيان صفات نيك و بد بوده است، ضمن اين احاديث، احاديث بسيارى مربوط به احكام فقهى طهارت، نماز، روزه، خمس و غيره و نيز روايات زيادى راجع به حوادث تاريخى انبياى گذشته مثل حضرت ايوب و يا حوادث دوران پيامبر اكرم نظير جريان عقبه و يا تعداد فرزندان رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و يا حوادث زندگى اميرالمؤمنين نظير مناشده و سوگند دادن آن حضرت اصحاب را در هنگام تشكيل شوراى خلافت آورده شده است و حتى در لابه لاى احاديث روايات مربوط به اطعمه و اشربه و يا طب نيز بيان شده است.
كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف آغاز، سپس روايات به ترتيب اعداد آنها در بابهاى معينى ذكر شده است. مجموع احاديث كتاب براساس شمارش آقاى سيد احمد فهرى در نسخۀ تصحيح شده توسط ايشان 1254 روايت است، ولى براساس فهرست منتشر شدۀ آستان قدس رضوى 1265 روايت مستقل و 874 حديث ضمنى است كه در مجموع 2139 روايت است.
تمامى روايات با ذكر سند كامل بيان شده است. 11 مورد حديث قدسى است و 419 مورد به رسول اكرم منتهى مى شود؛ بقيۀ روايات از ساير ائمۀ معصومين عليهم السّلام بجز حضرت حجت عليه السّلام نقل شده است. در اين كتاب 63 سخن از غير معصومين و 12 حديث به صورت مضمره نقل شده است.
بيشترين روايات از امام صادق (413 روايت) و كم ترين روايت از امام جواد (فقط 1 روايت) است.
مؤلف در بيش از پنجاه مورد به شرح برخى از روايات پرداخته و با جملات كوتاهى بعضى از لغات را توضيح داده و يا دربارۀ سند روايت مطلبى ذكر كرده است.
در يك مورد عنوان باب ذكر شده است، ولى روايتى تحت آن نيامده است. شايد مؤلف بعدا در صدد درج روايت بوده كه اجل مهلت اين كار را به وى نداده است.
ص: 378
اين كتاب بارها ترجمه شده است. برخى از اين ترجمه ها عبارت اند از:
1. ترجمۀ محمدباقر كمره اى كه همراه با متن به چاپ رسيده است.
2. ترجمۀ سيد احمد فهرى زنجانى كه اين ترجمه نيز همراه متن به چاپ رسيده است.
3. ترجمۀ سيد على اصفهانى (متوفاى قرن 11) كه بسيارى از كتب صدوق را ترجمه كرده است(1).
4. ترجمۀ خصال صدوق، مدرس گيلانى، كه سازمان انتشارات جاويدان، تهران، آن را در سال 1362 ه. ش. مشتمل بر 333 صفحه چاپ كرده است.
1. نخبۀ الخصال كه گزينش كنندۀ آن معلوم نيست(2).
2. خلاصة الخصال، به گزينش سيد محمّد موسوى، چاپ دارالمورخ، بيروت، لبنان، 1416 ه. ق.
1. فهرست چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، براساس حرف اول احاديث، 1408 ه. ق.
2. فهرس الاعلام من كتاب الخصال، چاپ جماعة المدرسين، قم، 1403، توسط جواد الغفارى.
1. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نوّاب مشهد، تاريخ استنساخ: 1026، شمارۀ 23 /اخبار.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، مقابله شده با نسخۀ ملا عبد الله تونى، شمارۀ 84 /اخبار.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، سدۀ 12 كه در تاريخ 1120، با شمارۀ 127 /اخبار وقف شده است.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2011، تاريخ استنساخ: 975.
5. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1676، تاريخ استنساخ: 1073.
6. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2010، تاريخ استنساخ: 1094.
7. دو نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 569 و 2012، بدون تاريخ.
ص: 379
1. انتشارات علميۀ اسلاميه، تهران، همراه با ترجمۀ سيد احمد فهرى زنجانى، 819 صفحه، قطع وزيرى، با مقدمه اى نسبتا طولانى به قلم مترجم، بدون تاريخ چاپ شده است.
2. چاپ سنگى المكتبة العلميه و مطبعه شفيعى، تهران، در سال 1374 ه. ق.، مشتمل بر 180 صفحه، با قطع بين وزيرى و رحلى به چاپ رسيده است.
3. چاپ انتشارات كتابچى تهران با ترجمۀ آيت الله محمد باقر كمره اى در 452 صفحه، با مقدمه اى در جلد اول و مقدمۀ طولانى تر در جلد دوم كه گاه با شرح كوتاه برخى از روايات مترجم همراه است در سال 1349 ه. ق. به چاپ رسيده است.
ص: 380
مؤلف گرانقدر يكى از بزرگترين محدثان شيعه و بلكه دنياى اسلام است كه عمر شريفش در نقل و شرح و تبيين اخبار و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام صرف شده است. وى در مورد امام رضا چهار كتاب ديگر به نامهاى: 1. زهدالرضا، 2. جامع زيارة الرضا، 3. مسائل الرضا، 4. المصباح الحادى عشر فى من روى عن الرضا نگاشته است و در سراسر كتابهاى ديگرش نيز رواياتى را دربارۀ امام رضا و از آن حضرت نقل كرده است. گويا در اين كتاب خواسته است گلچينى از روايات مربوط به آن حضرت و يا نقل شده از آن حضرت را ارائه دهد.
اين كتاب طبق تقسيم مؤلف ارجمند به 69 باب تقسيم شده است ولى اگر بخواهيم تمامى مطالب كتاب را به طور كلى دسته بندى كنيم شايد بتوان گفت مطالب كتاب به چهار بخش قابل تقسيم است:
بخش اول: تاريخ زندگى حضرت امام رضا به طور مفصّل كه داراى ابواب متعددى است و برخى از عناوين بابهاى آن عبارت است از:
1. باب 2: دربارۀ مادر امام رضا
2. باب 3: تولد امام رضا
3. باب 4: تصريح امام كاظم به امامت امام رضا
4. باب 5: وصيت امام كاظم به امامت امام رضا
5. باب 35: جريان ورود آن حضرت به نيشابور
6. باب 38: خروج از نيشابور به طوس و از آنجا به مرو
7. باب 39: علت پذيرش ولايتعهدى توسط آن حضرت
8. باب 40: استسقاء مأمون از آن حضرت
ص: 381
9. باب 44: تقرّب مأمون به حضرت در مباحثات امامت
10. باب 58: علت شهادت آن حضرت
11. باب 60: وفات آن حضرت با مسموميت
12. باب 64: مراثى آن حضرت
بخش دوم: روايات امام رضا: اين بخش - كه مقصود اصلى كتاب است - روايات منقول از آن حضرت را آورده است چه رواياتى كه طىّ سفر به خراسان از آن حضرت شنيده شده، و چه رواياتى كه در مباحثات با علماى اديان از آن حضرت به يادگار مانده است و يا ساير روايات و معجزات و كراماتى كه از آن حضرت به منصۀ ظهور رسيده است.
بخش سوم: روايات مربوط به فضيلت زيارت آن حضرت و كيفيت آن: در اين بخش زيارت خواهر گرامى اش حضرت معصومه و نيز زيارت جامعه اى كه مى توان همۀ ائمه را با آن زيارت كرد بيان شده است.
بخش چهارم: در اين بخش بركات و كراماتى كه از قبر مطهّر و مشهد منوّر آن حضرت ظاهر شده است، مطرح مى شود.
در اين كتاب نهصد و هفتاد و پنج روايت طى 69 باب تنظيم شده است ولى متأسفانه اين ابواب به صورت منظّم در كنار هم قرار نگرفته و به بخشهاى متعدد تقسيم نشده اند. قبلا در توضيح موضوع كتاب كليۀ مطالب كتاب رابه چهار بخش تقسيم كرديم كه اين مطالب در لابه لاى ابواب مختلف كتاب به صورت پراكنده آمده است.
مؤلف تمامى روايات را همراه با ذكر سند كامل بيان كرده است كه بيست و سه سند آن منتهى به خداوند متعال شده است و حديث قدسى به شمار مى آيد و نزديك به سيصد روايت متعلق به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و يك روايت نيز از حضرت زهرا است. بقيۀ روايات از ساير ائمه عليهم السّلام نقل شده كه بيشترين روايات (بيش از سيصد روايت) از امام رضا است. در هشتاد مورد نيز از غير معصومين سخنانى نقل شده است. برخى از افرادى كه در اين كتاب سخنى از آنها ذكر شده است عبارت اند از:
ص: 382
1. حضرت نجمه، مادر امام رضا، 2. غياث بن اسيد، 3. ريّان بن شبيب، 4. عمرو بن واقد، 5. هرثمة بن اعين، 6. ابراهيم بن عباس و... ولى در همين نقلهاى تاريخى نيز مؤلف سند متصل خويش را به آنها ذكر كرده است.
مؤلف در موارد بسيار اندك توضيحات و بياناتى از خويش در تبيين معناى روايات آورده است، مثل روايات 8، باب 8: «الاخبار التى رويت فى وفاة موسى بن جعفر عليه السّلام»، روايت 1، باب 15: «ذكر مجلس الرضا عليه السّلام فى عصمة الانبياء»، روايت 4، باب 37: «ما حدث به الرضا عليه السّلام فى مربعه نيسابور»، روايت 1، باب 43: «ما انشد الرضا عليه السّلام» و روايت 2، باب 69: «ذكر ما ظهر للناس من بركة المشهد».
مؤلف در مقدمۀ كتاب خود توضيح مى دهد كه دو قصيده در اهداى سلام به محضر انور ثامن الحجج به او رسيده است كه سرايندۀ آن وزير شيعى و دانشمند و دانش پرور، صاحب بن عباد است. وى به عنوان سپاس و احترام به اين قصايد چيزى ارزشمندتر از احاديث اهل بيت عليهم السّلام نمى بيند؛ بنابراين كتاب عيون اخبار الرضا را تأليف و آن را به صاحب بن عباد به پاس قصايدش تقديم مى كند. وى در ابتداى كتاب آن دو قصيدۀ صاحب را نيز آورده است.
صاحب بن عباد و كافى الكفاة ابوالقاسم اسماعيل بن عباد متولد 326 ه. ق. و متوفاى 385 ه. ق. وزير دانشمند و دانش پرور مؤيد الدولۀ ديلمى است كه در ادبيات و شعر و حديث و فقه دستى قوى داشته و داراى تأليفات بسيارى است. برخى از تأليفات او عبارت اند از:
المحيط البالغه (دهها مجلّد)، ديوان رسائله (10 جلد)، فى تفضيل على بن ابى طالب، كتاب الوزراء، جوهرة الجمهرة، مختصر اسماء الله و برخى كتابهاى ديگر كه علامه امينى از 35 كتاب او نام مى برد.
بيان ويژگيهاى برجستۀ اخلاقى وى نيازمند فرصتى گسترده تر است و بسيارى از علماى شيعه، كتابهايى را تأليف و به وى هديه كردند كه از جملۀ آنها مؤلف گرانقدر ماست كه كتاب عيون اخبارالرضا را به وى هديه كرد.
ص: 383
1. ترجمۀ فارسى از على بن طيفور در قرن 11(1).
2. ترجمۀ فارسى كاشف النقاب از شيخ محمد تقى، مؤلف هداية المسترشدين(2).
3. ترجمۀ ميرزا ذبيح الله اصفهانى(3).
4. ترجمۀ عيون اخبارالرضا عليه السّلام از سيد على امامى اصفهانى، قرن 11 هجرى قمرى، كه هشت كتاب صدوق را به فارسى ترجمه كرده و هشت بهشت ناميده است.
5. ترجمۀ حميدرضا مستفيد و على اكبر غفارى در 2 جلد، همراه با متن. نشر صدوق در سال 1373 در تهران، به چاپ آن اقدام كرد.
1. شرح محدّث سيد نعمت الله جزائرى (متوفاى 1112 ه. ق.) به نام لوامع الانوار
2. شرح مولى هادى بنابى از شاگردان شيخ انصارى (متوفاى 1281 ه. ق.)
3. شرح شيخ محمد على حزين لاهيجى
4. شرح عيون اخبار الرضا عليه السّلام از على اصغر بن سيد حسين تسترى به زبان فارسى
فهرست احاديث اين كتاب توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1408 ه. ق. به چاپ رسيده است.
اين كتاب داراى نسخ خطى و چاپى فراوانى است كه به برخى از آنها اشاره مى شود.
1. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 9555 كه در سال 576 نوشته شده است. در اين نسخه ناسخ روايات را بدون ذكر سند آورده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1744، در سال 957 نوشته شده است و شيخ حسين، پدر شيخ بهائى، آن را تصحيح كرده اند؛ و افزون بر آن، هجده نسخۀ ديگر در اين كتابخانه موجود است كه در فهرست نگاشته شدۀ محمدتقى دانش پژوه معرفى شده است.
ص: 384
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 785 كه در سال 980 استنساخ شده است.
4. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ نوّاب مشهد، شمارۀ 124 /اخبار كه آغاز و انجام آن افتاده است.
1. نسخۀ چاپ سنگى در سال 1317 مشتمل بر 387 صفحه، با تصحيح فردى به نام عبدالغفار منتشر شده است. وى آن را با چند نسخۀ خطى از جمله نسخۀ خطى سيد نعمت الله جزائرى - كه آن را تدريس مى كرده و تحشيه زده است - تطبيق و تصحيح كرده است و در حاشيه برخى لغات را توضيح داده و شرح حال بسيار مختصرى از مؤلف در اول كتاب آورده است.
2. نسخۀ مطبعة حيدريه، نجف، عراق، 1390 ق. با مقدمۀ آقاى سيد محمّد مهدى الخرسان كه توسط مؤسسۀ اعلمى تهران هم افست شده و در دو جلد در يك مجلد مشتمل بر 295 و 249 صفحه به چاپ رسيده است.
3. نسخۀ چاپ مؤتمر العالمى للامام رضا، مشهد، با تصحيح و تخريج مؤسسۀ امام خمينى، در 2 جلد با نسخ خطى متعدد تطبيق و در سال 1413 ه. ق. به چاپ رسيده و داراى فهارس فنى است.
4. متن و ترجمۀ عيون اخبار الرضا توسط حميدرضا مستفيد و على اكبر غفارى، چاپ نشر صدوق، تهران، 1373 ه. ش.، در 2 جلد 695 و 779 صفحه اى و قطع وزيرى منتشر شده است.
ص: 385
يكى از ويژگيهاى مشترك بين تمام انسانها حسّ كنجكاوى است. اگرچه اين حس در انسانها داراى شدت و ضعف بسيارى است، همۀ آنان مى خواهند از ظواهر مسائل و مطالب بگذرند و ريشه و علل و فلسفۀ مسائل و مطالب را دريابند.
درياى جوشان و خروشان معارف اسلامى و احاديث معصومين عليهم السّلام در موارد بسيارى به
حسّ كنجكاوى و پرسشهاى فراوان آنها در مطالب و مسائل زيادى پاسخ داده است.
مؤلف گرانقدر احاديثى را كه به گونه اى پاسخگوى علت مطلبى يا بيانگر فلسفۀ حكمى و يا نشانۀ ريشۀ مسئله اى بوده در اين كتاب گردآورى كرده است.
ابتدا از عنوان كتاب به ذهن متبادر مى شود كه وى تنها به جمع آورى احاديثى پرداخته است كه پاسخگوى فلسفۀ احكام و بيانگر علت شرايع و دستورات دينى اند ولى با مراجعه به كتاب مشخص مى شود دايرۀ روايات بسى گسترده تر از اين مسئله است. مى توان گفت اين روايات به سه بخش كلى قابل تقسيم هستند و تقريبا در كتاب نيز به همين صورت آورده شده اند:
مانند: علت برترى انسانها بر فرشتگان، علت آفرينش و اختلاف مخلوقات، علت قرار گرفتن ارواح در بدنها، علت نامگذارى آسمان، زمين، دنيا، آخرت، زن، مرد، علت قساوت قلب، علت وجود ناقص الخلقه ها، علت شباهت انسانها به يكديگر، علت سرعت فهم و كندى آن و...
1. مسائل مربوط به خدا و صفات او، مانند: علت معرفت و جحود خداوند متعال، علت احتجاب خدا از خلق
2. علل مربوط به نبوت، مثل: ارسال رسل و نيز برخى مطالب مربوط به انبيا، مانند: علل
ص: 386
نامگذارى آدم و حوا، ادريس، نوح، ابراهيم، يعقوب، موسى عليهم السّلام، علت توفان نوح، علت كشاورزى و چوپانى انبيا، علت خليل الله شدن ابراهيم، علت امتحان يعقوب، علت كليم الله شدن موسى، علت ابتلاى ايوب، علت نامگذارى برخى از انبيا به اولوالعزم، علت نامگذارى خاتم الأنبيا صلّى الله عليه و آله به امّى، محمّد، احمد، علت يتيم بودن رسول اكرم و...
3. مسائل مربوط به امامت و اهل بيت عليهم السّلام، نظير: علل وجوب محبت اهل بيت، علت سكوت اميرالمؤمنين پس از رسول خدا، علت نامگذارى آن حضرت به اميرالمؤمنين، علت و حمايت آن حضرت و علت شركت آن حضرت در شوراى خلافت، علت نامگذارى فاطمه عليها السّلام و علت دفن شبانۀ آن حضرت، علل وجود ائمه و علت مسائل و حوادث مربوط به هر يك از ائمه، نظير: علت صلح و شهادت امام حسن و علت كشته شدن مخالفان به دست حضرت مهدى و علت نامگذارى هر يك از ائمه.
در اين قسمت به ترتيب كتب فقهى، ابتدا علت نجاست و طهارت برخى اشيا و بعضى مطالب مربوط به اين بحث آمده است؛ سپس علل مربوط به وضو و غسل و امثال آن و بعد از آن علل مربوط به احكام اموات. در اين قسمت جلد اول اين كتاب به پايان مى رسد و در جلد دوم علل مسائل و احكام مربوط به نماز، روزه، زكات، خمس، حج، و نيز مباحث معاملات نظير مسائل مربوط به صيد، ذباحه، اشربه، اطعمه، نكاح، طلاق، حدود، قصاص و ديات ذكر شده است. البته در اين ميان مطالب متنوّع بسيارى نيز درج شده است.
كتاب با خطبه اى بسيار كوتاه و بدون هيچ مقدمه اى شروع مى شود و مؤلف گرانقدر كتاب نزديك به يك هزار و پانصد روايت را در دو جلد تنظيم كرده است كه جلد اول 262 باب و جلد دوم 385 باب را به خود اختصاص داده اند. گاه در يك باب يك روايت و گاه بيش از ده روايت وجود دارد. اگرچه به نحو تقريبى مطالب كتاب به همان چهار بخش - كه در بخش قبلى ذكر شد - تقسيم مى شود. ولى تقسيم كامل و تنظيم دقيقى انجام نشده است؛ ازاين رو و به واسطۀ كثرت مطالب يادشده در اين مجموعه، تهيۀ فهارس مختلف موضوعى و لفظى براى اين كتاب ضرورى است.
ص: 387
مؤلف تمامى روايات را با سند كامل ذكر كرده است و در مواردى كه سند روايت با سند روايت قبلى مشترك است با كلمۀ «و بالاسناد» به آن عطف داده است. در بعضى موارد براى تكميل روايات به كتب ديگر خود، نظير المعرفة ارجاع مى دهد و در پاره اى موارد روايت را مختصر كرده است و با ذكر جملۀ «و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة» به اين نكته اشاره مى كند. و در موارد نادرى هم مطالبى را از غير معصومين نقل كرده است. مثلا در علت نام عسكرى دربارۀ امام هادى و امام عسكرى عليهم السّلام مطلبى را از مشايخ خود و يا در مسئلۀ تعداد زوجات مطلبى را از محمّد بن سنان و يا در بخش نوادر، مطلبى را راجع به برگ گلها از پدر بزرگوارش نقل مى كند.
در مجموع در اين كتاب يك هزار و چهار صد و پنجاه و نه روايت كامل آمده است كه در آن ده حديث قدسى و يكصد و هشتاد و يك روايت نبوى صلّى الله عليه و آله وجود دارد و سى و هشت روايت هم به صورت مضمره ذكر شده است. در اين كتاب فقط از امام زمان روايت نقل نشده است و بقيۀ روايات از اهل بيت معصوم پيامبر اكرم است كه در اين ميان بيشترين روايات از امام صادق عليه السّلام (680 روايت) و كمترين آنها از امام حسين و امام عسكرى (1 روايت) نقل شده است.
اگرچه همّت مؤلف در نقل روايات و كلمات معصومين عليهم السّلام بوده است ولى گاه نيز توضيحات مختصرى راجع به مطالب كتاب آورده است؛ به عنوان مثال، در هنگام نقل خطبۀ شقشقيه به توضيح لغات و برخى مطالب آن مى پردازد و يا در بعضى از مسائل فقهى نظير مسئلۀ وقوف در منى، مسائل حج، مسئلۀ دخول قبر هنگام دفن ميت، بحث ازدواج پدر با كنيز فرزند و يا برخى مسائل اعتقادى مثل تفسير اينكه قلب مؤمن بين انگشتهاى خداوند متعال است و...، مطالب ارزشمندى را بيان كرده است كه البته در تمامى موارد با گفتن جملۀ «قال مصنّف هذا الكتاب، و امثال آن سخنان خود را از متون احاديث جدا كرده است.
در بحث علت تسميۀ امام تقى و امام نقى عليهما السّلام عنوان باب ذكر شده است، ولى هيچ گونه روايتى درج نشده است. روشن نيست كه آيا روايات اين بخش را مؤلف ننگاشته و يا نسخه هاى
ص: 388
كتاب ناقص بوده است ؟ كه البته احتمال اول قوى تر به نظر مى رسد.
علل احكام كه شيخ محمد تقى اصفهانى، مشهور به آقا نجفى (متوفاى 1331 ه. ق.) به فارسى ترجمه كرده اند(1).
گزيده اى از اين كتاب به نام اختصار علل الشرايع توسط شيخ ابراهيم كفعمى انتخاب شده است(2).
فهرست احاديث اين كتاب براساس حرف اول هر حديث توسط بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى در سال 1408 ه. ق. به چاپ رسيده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2073، تاريخ استنساخ: 1035.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2072، تاريخ استنساخ: 1071.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2074، تاريخ استنساخ: 1074.
1. چاپ سنگى، 1301، و نيز 1289 ه. ق. در ايران.
2. چاپ المكتبة الحيدريه، نجف، عراق، 1383 ه. ق. با مقدمۀ سيد محمد صادق بحرالعلوم دربارۀ مؤلف، مشتمل بر 648 صفحه كه چند بار در ايران از آن افست شده است.
3. چاپ دارالحجة للثقافة، 1416 ه. ق. در 730 صفحه، قطع وزيرى، كه همانند ساير چاپها بدون تخريج و تصحيح و فهارس فنى است، و جاى مصحّح و منقح در چاپ اين كتاب بسيار خالى است.
ص: 389
هدف مؤلف در اين كتاب گردآورى رواياتى است كه دربارۀ فضايل ماه رجب، شعبان و رمضان وارد شده است. اگرچه فضايل هر يك از اين ماههاى سه گانه و رواياتشان به صورت كتابى مستقل نگاشته شده است و مؤلف نيز در كتب ديگرش از هر كدام به عنوان كتابى مستقل نام برده است ولى اندك بودن حجم و رابطۀ منطقى ميان آنها سبب شده است كه هر سه كتاب به يك عنوان مشهور و در يك كتاب منتشر شوند.
اولين قسمت كتاب دربارۀ فضايل و اعمال ماه رجب است كه شامل 18 روايت است، از جمله (حديث چهاردهم) عمل مشهور امّ داوود و چگونگى اين رويداد است.
دومين قسمت دربارۀ فضايل و اعمال ماه شعبان است كه 32 روايت در آن ذكر شده است.
در هر دو قسمت بيشتر روايات مربوط به روزه گرفتن و ثواب و آثار روزه در اين دو ماه است.
سومين قسمت به فضايل و اعمال ماه مبارك رمضان اختصاص دارد كه با خطبۀ معروف به شعبانيۀ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله شروع مى شود و با روايت مشهور: «ربّ صائم حظّه من صيامه الجوع، و ربّ قائم حظّه من قيامه السهر» به پايان مى رسد.
اين قسمت در مجموع داراى 108 روايت است.
روايات اين مجموعه ضمن تنظيم دقيق، همگى مسند و داراى سند متصل هستند. مؤلف ابتداى تمامى روايات سند خود را ذكر كرده است.
در اين كتابهاى سه گانه 5 حديث قدسى، 62 حديث نبوى و 6 حديث از اميرالمؤمنين نقل شده است ولى از حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسين، امام جواد، امام هادى و امام زمان عليهم السّلام
ص: 390
روايتى نقل نشده است.
بيشترين روايت پس از رسول اكرم از امام صادق (41 روايت) و كمترين روايت از امام عسكرى و امام سجاد (فقط 1 روايت) ذكر شده است. مجموع احاديث اين سه كتاب 158 روايت است.
مؤلف در اين مجموعه سعى بر بيان متن روايات داشته و فقط در موارد اندكى برخى مطالب را بيان كرده است؛ مثلا در حديث هفتم از فضايل ماه رجب جمله اى را از سعد بن عبد الله اشعرى نقل مى كند.
و نيز در حديث بيست و هفتم در فضايل ماه شعبان خود اظهارنظر كرده است و مى فرمايد:
«صحيح نزد اهل بيت آن است كه نوشته شدن اجل ها و روزى ها در شب قدر، يعنى شب بيست و سوم ماه رمضان است.»
و گاه نيز در پايان برخى از احاديث نسبت به سند آن اظهارنظر كرده، مثل روايت بيست و هشتم كه دربارۀ فضايل ماه شعبان است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7797، بدون تاريخ.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7798، بدون تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7799، بدون تاريخ.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3241، تاريخ استنساخ: 767.
نسخۀ چاپى ضمن كتاب المواعظ كه حاوى چند كتاب از كتب شيخ صدوق است كه عبارت اند از: المواعظ، مصادقة الاخوان، فضائل الاشهر الثلاثه، صفات الشيعه در دارالهادى بيروت، لبنان در سال 1412 ه. ق. مجموعا در 315 صفحه و كتاب فضائل الاشهر الثلاثه در 106 صفحه، از صفحۀ 113 تا 219 با تصحيح و تخريج ميرزا غلامرضا عرفانيان يزدى چاپ شده است.
ص: 391
«شيعه» در لغت به معنى «پيرو» و «متابعت كننده» است و در ميان فرقه هاى اسلامى به گروهى اطلاق مى شود كه به امامت و وصايت حضرت اميرالمؤمنين پس از پيامبر اكرم قائل هستند. اين لفظ از زمان و زبان پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله به گروهى از مسلمانان اطلاق شده است(1).
روايات زيادى فقط اعتقاد به امامت را براى تشيع كافى ندانسته اند و صفات و ويژگيهاى زيادى را براى شيعه بودن ذكر كرده اند. در اين كتاب 71 روايت پيرامون توصيفات شيعه گردآورى شده است.
در برخى از اين روايات كلمۀ شيعه ذكر و صفت يا صفاتى براى اين گروه درج شده است و در بعضى ديگر با عناوين ديگرى همچون اوليا، منّا، مؤمن، وليّنا، و متقين توصيف شده اند كه از حيث معنى همه نزديك به هم محسوب مى شوند.
اوّلين روايت اين مجموعه چنين است:
قال الصادق عليه السّلام: شيعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الوفاء و الامانة و اهل الزهد و العبادة، أصحاب احدى و خمسين ركعة فى اليوم و الليلة، القائمون بالليل الصائمون بالنهار، يزكّون اموالهم و يحجّون البيت و يجتنبون كلّ محرّم.
و در آخرين روايت آمده است:
قال على بن موسى الرّضا عليه السّلام: من اقرّ بتوحيد الله و نفى التشبيه عنه و نزّهه عمّا لا يليق به و أقرّبان له الحول و القوة و الارادة و المشيّة و الخلق و الامر و انقضا و القدر و أنّ أفعال العباد مخلوقه خلق تقدير لا خلق تكوين و شهد أنّ محمدا رسول الله و أنّ عليا و الائمة بعده حجج الله و والى أوليائهم و اجتنب الكبائر و اقرّ بالرجعة و المتعنين و آمن بالمعراج و المسألة فى القبر و الحوض و الشفاعة و خلق الجنة و النار و الصراط و الميزان و البعث و النشور و الجزاء و الحساب فهو مؤمن حقا و هو من شيعتنا اهل البيت.
ص: 392
اين كتاب بدون هيچ مقدمه اى، تنها با ذكر يك خطبۀ كوتاه آغاز شده است. روايات اين مجموعه گونه هاى مختلفى هستند. برخى از آنها بيانگر صفات اخلاقى، تعدادى بيانگر خطوط اعتقادى، بعضى بيان كنندۀ برخورد شيعه با مسائل فقهى و احكام عملى اسلامى و تعدادى نيز بيانگر خلقت و ويژگيهاى جسمى شيعه است. بعضى از روايات هم مجموع صفات اخلاقى، اعتقادى، فقهى و غيره را در كنار هم ذكر كرده است.
برخى از روايات بسيار كوتاه و بعضى ديگر بسيار مفصل و طولانى هستند ولى اين روايات مختلف بدون هيچ گونه تنظيم خاصى در اين كتاب در كنار هم آمده اند و هيچ تنظيم، تبويب و حتى چينش منطقى در آن به چشم نمى خورد. مؤلف در سراسر كتاب سخنى از خود بيان نكرده و تنها به نقل متن روايات اكتفا كرده است.
از مزيتهاى اين كتاب همچون ديگر كتب مؤلف، اين است كه تمامى روايات به صورت اسناد متصل آورده شده اند.
مؤلف در اين كتاب از پدر بزرگوارش و محمّد بن متوكل، جعفر بن محمّد بن مسرور، محمد بن على بن ماجيلويه، احمد بن محمّد بن يحيى عطار، محمّد بن حسن وليد، حسن بن احمد، على بن احمد بن عبد الله، محمّد بن صالح، محمّد بن قاسم استرآبادى، حسن بن احمد بن ادريس، على بن احمد بن عمران، احمد بن حسن قطان، محمّد بن اسحاق طالقانى، و عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس روايات را نقل كرده است. از اشخاصى كه در اول از آنان نام برده شد بسيار مكرر نقل كرده و گاه چندين روايت را با لفظ «و بالاسناد» به يكديگر عطف كرده، ولى از افراد اخير تنها يك روايت آورده است.
اين كتاب همچون ساير كتب صدوق از شهرت و اقبال عام برخوردار نيست. اين نكته را علامه مجلسى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار ضمن معرفى آن به عنوان يكى از مصادر كتاب خود بيان مى كند: «كتب صدوق به غير از كتاب الهداية و صفات الشيعه و فضائل الشيعه و مصادقة الاخوان و
ص: 393
فضائل الاشهر در شهرت كمتر از كتب اربعه نيستند.»(1)
ولى اين عدم شهرت بدين معنى نيست كه در نسبت آن به مؤلف و يا اعتبار آن خدشه باشد بلكه بسيارى از بزرگان علماى شيعه بر آن اعتماد كرده و از آن روايت كرده اند، از جمله علامه مجلسى رحمه الله آن را يكى از مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و نيز شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه آن را از كتب معتمده كه قراينى بر صحت و ثبوت انتساب آن به مؤلف آن دلالت كرده مى شمارد و نيز محدّث نورى در مستدرك الوسائل و وحيد بهبهانى در الدمعة الساكبة و غيره به نقل رواياتى از آن پرداخته اند.
1. نسخۀ خطى موجود در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، به شماره 2721، تاريخ استنساخ:
قرن 13 ه.
2. نسخۀ خطى كتابخانه فيضيه، قم، به شماره 1764، بى تا.
1. چاپ مؤسسۀ انتشارات فراهانى، تهران، بى تاريخ، همراه با ترجمه، بدون هيچ گونه تحقيق و تخريج و فهرست و مقابله به همراه كتاب فضائل الشيعه، هر دو در 93 صفحه و اين كتاب در 51 صفحه به چاپ رسيده است كه مترجم آن معلوم نيست.
2. نسخۀ چاپ دارالهادى، بيروت، لبنان، 1412 ه. ق. همراه با كتاب المواعظ، مصادقة الاخوان، فضائل الاشهر الثلاثه مجموعا در 315 صفحه منتشر شده است و كتاب صفات الشيعه از صفحۀ 231 تا 259 اين كتاب به چاپ رسيده و در پايان كتاب فهارس احاديث آن مفصل ذكر شده است.
ص: 394
شيعه لقب افتخارآميزى است كه از طرف رسول گرامى اسلام به پيروان على بن ابى طالب عليه السّلام اعطا شده است و با اين جملۀ ابدى و گرانقدر «شيعۀ علىّ هم الفائزون» آنان را مفتخر ساخته است(1).
در رابطه با عظمت دوستان اهل بيت صلّى الله عليه و آله و شيعيان آنان روايات بسيار زيادى از طرق اهل سنت و شيعه نقل شده است كه تعدادى از آنها در اين مجموعه ذكر شده اند.
اولين حديث بيان مى كند كه گروهى دربارۀ على از رسول خدا صلّى الله عليه و آله سؤال كردند. حضرت خشمناك شد و فرمود: «چرا گروهى پيرامون كسى به جست وجو و پرسش پرداخته اند كه منزلتش نزد من همچون منزلت من نزد خداست»، آنگاه به طور مفصّل آثار محبت على در دنيا و هنگام مرگ و قيامت را بيان فرمود.
و در آخرين حديث اين مجموعه ذكر شده است: «امام صادق فرمود: چون روز قيامت فرا رسد ما گناهكاران از شيعيانمان را شفاعت كنيم ولى نيكوكاران آنها را خدا نجات خواهد داد.»
تمامى روايات اين مجموعه با اسناد متصل نقل شده اند و تنها سه روايت از بين آنها (دو روايت از ابوحمزه و يكى از امام صادق) روشن نيست كه آيا سندشان به دليل اشتراك با سند قبلى حذف شده و به آن اشاره اى نشده است و يا اين روايات بدون سند هستند. سند اولين روايت كتاب اين گونه است:
قال ابو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن بابويه القمى الفقيه - رضى الله عنه - قال: حدّثنا ابى - رضى الله عنه - قال: حدّثنا عبد الله بن الحسين المؤدّب، عن احمد بن على الاصفهانى عن محمّد بن
ص: 395
ارضى الله عنه - قال: حدّثنا عبد الله بن الحسين المؤدّب، عن احمد بن على الاصفهانى عن محمّد بن اسلم الطوسى، قال: حدّثنا ابو رجاء، عن نافع، عن ابن عمر، قال: سألنا النبى صلّى الله عليه و آله...
چون هدف كتاب بيان فضايل شيعه بوده و به طور طبيعى فضيلتى را كه دشمن بيان كند داراى ارزش بيشتر و در مقام استدلال استوارتر است، ازاين رو مؤلف از مخالفان نيز رواياتى را نقل كرده است. به عنوان مثال، در اين مجموعه اولين روايت كه بسيار مفصل است از عبد الله بن عمر نقل شده است.
قبلا در معرفى كتاب صفات الشيعه سخنى از علامه مجلسى نقل كرديم مبنى بر اينكه اين كتاب مانند ساير كتب صدوق مشهور و معروف نيست. ولى انتساب آن به مؤلف و نقل بزرگان علماى شيعه از اين كتاب همچون نقل علامه مجلسى و علامه حرّ عاملى و ديگران دليل بر استوارى و صحّت انتساب اين كتاب به مؤلفش است.
در اين كتاب 45 روايت ذكر شده است كه يكى از آنها حديث قدسى، 16 روايت نبوى، 2 روايت از اميرالمؤمنين، 3 روايت از امام باقر، 22 روايت از امام صادق و 1 روايت از امام رضا است. از ساير ائمه عليهم السّلام روايتى نقل نشده است.
نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، شمارۀ 990، تاريخ استنساخ ندارد.
چاپ مؤسسۀ انتشارات فراهانى، تهران، بى تاريخ، همراه با ترجمه، بدون هيچ گونه تحقيق و تخريج و فهرستى به همراه كتاب صفات الشيعه در 42 صفحه، مترجم آن معلوم نيست.
ص: 396
انسان نيازمند روابط با ديگران است و بالطبع نيازمند فهم بايدها و نبايدهايى است كه در اين رابطه وجود دارد. بهترين كسانى كه مى توانند مرزهاى صحيح اين مهم را براى انسان مشخص كنند آنهايى هستند كه با علم بى انتهاى الهى مربوط و از چشمۀ وحى سيراب شده اند. در كتاب حاضر رواياتى دربارۀ اخلاق و بايدها و نبايدهاى دوستى و روابط اجتماعى از معصومين عليهم السّلام گردآورى و طى 48 باب عرضه شده است. عنوان برخى از بابهاى آن به شرح زير است:
1. اقسام برادران
2. مرزهاى برادرى
3. شفقت نسبت به برادران
4. حقوق برادران
5. غذاخوراندن به برادران
6. قهر از برادران
7. ديدار برادران
8. مصافحه با برادران
9. خوار ساختن برادران
10. رفتار ملايم با برادران
11. لباس پوشاندن به برادران
12. آن كه بايد از برادرى با وى اجتناب كرد
در اين كتاب 123 روايت ذكر شده است كه مؤلف آنها را طىّ 48 باب و با 48 عنوان منظم ساخته است كه البته در ترتيب ابواب شيوه و ربط خاصى ملاحظه نشده است.
برخلاف شيوۀ مؤلف در ساير كتابهايش، وى در اين مجموعه غالبا روايات را بدون سند كامل آورده است. البته به صورت نادر روايتهايى را هم با سند كامل آورده است، نظير حديث اول
ص: 397
كتاب. و در برخى موارد نيز نام راوى اخير را ذكر كرده است ولى در غالب موارد روايات را بدون ذكر سند به معصومين عليهم السّلام اسناد داده است.
در اين مجموعه 4 حديث قدسى، 20 حديث نبوى صلّى الله عليه و آله و بقيۀ روايات از ائمۀ معصومين است. بيشترين روايت از امام صادق (74 روايت) است ولى از حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسين، امام كاظم، امام هادى، امام عسكرى و امام حجّت عليهم السّلام روايتى ذكر نشده است.
مؤلف در اين كتاب هيچ توضيح و سخنى از خود ذكر نكرده است.
علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه اين كتاب را ابتدا به محمّد بن على بن الحسين (شيخ صدوق) نسبت مى دهد ولى بعدا مى گويد:
چون در اين كتاب گاه از محمّد بن يحيى العطّار و سعد بن عبد الله و به طور مكرّر از على بن ابراهيم قمى و گاه با لفظ «حدّثنى» روايت مى كند كه ظاهرش آن است او را ملاقات و از او حديث را بلاواسطه شنيده است نمى تواند تأليف شيخ صدوق باشد زيرا او از اين گروه بدون واسطه روايت نمى كند. بنابراين، اين كتاب كتاب الاخوان است كه از على بن الحسين بن بابويه، يعنى پدر شيخ صدوق مى باشد كه نجاشى و شيخ طوسى كتاب الاخوان را از كتب على بن الحسين شمرده اند(1).
و بنا بر آنچه در پايان نسخۀ چاپ دار الهادى آمده است علامه سيد حسن صدر (متوفاى 1354 ه. ق.) نيز در آخر نسخۀ خطى كه در اختيار او بوده است اين عقيده را اظهار داشته است.
ولى در نسخۀ چاپى كه در دسترس ماست و ابتدا و انتهايش با نسخۀ معرفى شده در الذريعه يكى است و آن را سيد محمّد مشكاة با چند نسخۀ مختلف خطى تطبيق كرده و تمامى اختلافات را ضبط كرده است، كلمۀ «حدّثنى» در روايتى از على بن ابراهيم با ديگران نيامده است؛ بنا بر اين، هيچ دليلى بر روايت بلاواسطه از او نيست و چون تمامى روايات كتاب به صورت غير مسند و يا اسناد غير متصل نقل شده است اشكال صاحب الذريعه وارد نخواهد بود. بلى! اولين روايت كتاب را با لفظ «حدّثنى» از محمّد بن يحيى العطار نقل مى كند در حالى كه محمّد بن يحيى العطار از مشايخ صدوق نيست بلكه فرزند او احمد بن محمّد بن يحيى العطار از مشايخ صدوق است.
به هر حال، در پايان تمام نسخه هاى خطى، كتاب به شيخ صدوق نسبت داده شده است و با كنيه و اسم از او ياد كرده اند؛ لذا احتمال آنكه اين كتاب از پدر او باشد و به اشتباه به او نسبت داده
ص: 398
باشند بسيار ضعيف است. بلكه مى توان گفت پس از لفظ «حدّثنى» كلمۀ «ابى» بوده و شيخ صدوق اين روايت را از پدرش نقل كرده و در استنساخ اين كلمه ساقط شده است. به هر صورت، با توجه به وثاقت كامل هر دو (صدوق و پدر بزرگوارش) و نيز مربوط بودن روايت به مسائل اخلاقى كه نيازمند بررسيهاى سندى بسيار نيست، اين مسئله تأثير زيادى نخواهد داشت و ما به معرفى پدر بزرگوار او در كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة و نيز معرفى شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه پرداختيم.
1. نسخۀ ميرزا مجدالدين نصيرى، اين همان نسخه اى است كه محدّث نورى هنگام نگاشتن مستدرك الوسائل از آن استفاده كرده است و در اختيار سيد محمد مشكوة قرار گرفته و در تصحيح نسخۀ چاپى - كه در زير ذكر مى شود - تطبيق، و تمام اختلافات آن با ساير نسخ درج شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ سيد حسن صدرالدين در نجف، كتابخانۀ حاج ميرزا على شهرستانى در كربلا و سيد على ايروانى در تبريز كه آقابزرگ تهرانى در كتابش(1) از آنها ياد مى كند.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825، تاريخ استنساخ: 1280 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7949، تاريخ استنساخ ندارد.
1. چاپ منشورات مكتبة الامام صاحب الزمان، كاظميه، عراق، 88 صفحه، با مقدمه اى از سعيد نفيسى در معرفى خاندان بابويه و ترجمۀ محمد تقى دانش پژوه، همراه با تصحيح متن و ترجمۀ سيد محمد مشكوة، اين نسخه با سه نسخۀ خطى مقابلۀ دقيق شده است. همين نسخه بدون هيچ تفاوتى به نام آيين دوستى و برادرى در مكتب اسلام توسط انتشارات تشيع تهران، بدون تاريخ به چاپ رسيده است.
2. نسخۀ چاپ دارالهادى، بيروت، لبنان، با تصحيح و تخريج محسن عقيل كه به همراه كتاب المواعظ، صفات الشيعه و فضائل الاشهر الثلاثه شيخ صدوق در يك جلد با نام كتاب المواعظ در 315 صفحه، قطع وزيرى، به تاريخ 1412 ه. ق. به چاپ رسيده است كه كتاب مصادقة الاخوان در صفحۀ 78 تا 111 آن ذكر شده است. آقاى حسين على محفوظ در ابتداى اين كتاب سند مفصل خود به اين كتاب را آورده است.
ص: 399
در روايات، «موعظه» احياگر قلب و شفادهندۀ آلام خوانده شده است و البته بهترين مواعظ سخنانى است كه از اهل بيت عصمت و طهارت صادر شده باشد كه از سويى عميقترين شناخت را از انسان، اعم از ضعفها، كمبودها و توان او دارند و از سوى ديگر، راه كمال را خود به بهترين وجه پيموده و تا اوج قله هاى آن صعود كرده اند و عمل و سيره و زندگيشان تصديق كنندۀ قول و سخن آنهاست.
مرحوم شيخ صدوق در پى جمع آورى مواعظ پيامبر اكرم و اهل بيت گرامى اش عليهم السّلام اين كتاب را نگاشته است كه با وصاياى بسيار مفصّل رسول اكرم به اميرالمؤمنين شروع مى شود و سپس با مواعظ ديگرى از آن حضرت و پس از آن با مواعظ اميرالمؤمنين و ساير ائمه ادامه مى يابد.
پايان بخش اين مواعظ روايتى از رسول اكرم در سفارش به اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا و حسنين است كه آنها را اهل بيت خود معرفى و براى آنها و دوستانشان دعا مى كند.
متأسفانه كتاب از هيچ گونه نظم خاصى برخوردار نيست؛ اگرچه ابتدا روايت رسول اكرم آمده است و براساس ترتيب منطقى بايد مواعظ ساير ائمه به ترتيب ذكر مى شد ولى چنين نشده است.
بلكه پس از ذكر موعظه اى از اميرالمؤمنين، مواعظى از پيامبر اكرم و ساير ائمه بدون هيچ ترتيب خاصى پشت سر هم ذكر شده اند.
و در برخى موارد تحت عنوانى كه در كتاب ذكر شده رواياتى كه با آن همخوانى ندارد نيز آمده است؛ مثلا تحت عنوان «مواعظ الصادق» رواياتى از امام باقر، امام هادى، امام رضا و... نقل شده است. بنابراين، تهيۀ فهرست موضوعى و فهرستى براساس گويندۀ روايات براى اين كتاب
ص: 400
ضرورى است.
مؤلف در اين كتاب در نقل سند روايات به سه طريق عمل كرده است:
الف - برخى روايات را با سند كامل آورده است كه تعداد اين گونه روايات بسيار اندك است.
ب - تعدادى از روايات را با ذكر قسمتى از سند آورده است مانند رواياتى كه از حسن بن محبوب، على بن حكم، عمروبن شمر، محمّد بن ابى عمير و يا يونس بن ظبيان نقل مى كند كه روشن است مؤلف نمى تواند بدون واسطه از اينها نقل كند ولى سند مؤلف به اين افراد و يا كتابهاى آنان بيان نشده است.
ج - رواياتى كه بدون سند و به صورت مرسل به معصومين عليهم السّلام نسبت داده شده است كه اكثر روايات اين كتاب را تشكيل مى دهد.
مؤلف در موارد بسيار اندك - از جمله در اواسط حديث اول - توضيحاتى كوتاه راجع به برخى لغات روايات ذكر كرده است.
اين كتاب داراى 163 روايت است كه برخى بسيار طولانى و بعضى كوتاه اند. مواعظ رسول اكرم (82 روايت) و پس از آن روايات امام صادق (49 روايت) بيشترين روايات اين مجموعه را تشكيل مى دهد. از اميرالمؤمنين 16 روايت، امام سجاد 2 روايت، امام رضا 4 روايت و از امام هادى، امام باقر و امام حسين هر كدام 1 روايت نقل شده است.
در برخى از مواعظ افراد خاصى مورد خطاب بوده اند، نظير: وصاياى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السّلام، يا سخنان اميرالمؤمنين به زيد بن صوحان، وصاياى آن حضرت به محمّد بن حنفيه، موعظۀ امام موسى بن جعفر به برخى از فرزندانش و بعضى نيز كلّى اند و مخاطب خاصى ندارند.
1. در آغاز كتاب اين جمله آمده است: «اما بعد فهذه لئالى الغوالى و جواهر زواهر وصايا
ص: 401
خرجت من عمّان النبوة و معدن الرسالة...» اين جمله باعث شده است كه گروهى نام كتاب را لئالى الغوالى دانسته و با اين نام از اين كتاب ياد كرده اند.
2. در اين كتاب نشانه اى كه دلالت بر نسبت كتاب به شيخ صدوق باشد وجود ندارد، فقط چند نكته موجب اين نسبت شده است:
الف - مستنسخ كتاب «فدا على بن سيد على الموسوى النيسابورى اللكهنوى الدهلوى» در جملات آخر نسخۀ خطى آن را به شيخ صدوق نسبت داده است.
ب - در ابتداى سند برخى از احاديث نام استادان شيخ صدوق آمده است.
ت - در فهرست كتب صدوق از كتابى به نام المواعظ ياد شده است.
ث - تعداد بسيارى از اين روايات با همين سندها در كتب ديگر صدوق نظير من لا يحضره الفقيه آمده است.
1. چاپ دارالهادى، بيروت، لبنان، 1412 ه. ق. كه به همراه كتاب مصادقة الاخوان، فضائل الاشهر الثلاثه و صفات الشيعه در 315 صفحه به چاپ رسيده است و داراى فهرست احاديث و موضوعات است. تصحيح و تخريج آن توسط محسن عقيل انجام شده است.
2. نسخۀ چاپ انتشارات عطارد، تهران، 158 صفحه، قطع رقعى، 1373 ه. ش. كه از نسخۀ خطى موجود در كتابخانۀ مير حامد حسين هند نسخه بردارى شده است و آقاى عزيز الله عطاردى ترجمه كرده اند.
ص: 402
دوران دشوارى بر مسلمانان، بويژه بر دوستان اهل بيت عليهم السّلام گذشت كه تنها داشتن محبت و ولايت خاندان پيامبر صلّى الله عليه و آله براى مجرم بودن و چه بسا اعدام شدن دليل كافى و محكمه پسندى بود.
در اين شب دراز هزار ماهه (حكومت امويان) و نيز ساليان درازتر و ديرپاتر حكومت عباسيان، فضايل همگان بيان و منتشر مى شد و حتى براى بسيارى به قدرت سكه هاى طلا فضيلت و منقبت جعل، و وضع مى شد ولى بازگو كردن فضايل خاندان فضايل و كرامت و خانوادۀ وحى و امامت جرمى سنگين بود كه كمتر كسى جزئت ارتكاب آن را داشت. ولى با اين همه چراغ ايزدافروز فضايل آنان روشن ماند و شبهاى تاريك اموى و توفانهاى سهمگين عباسى آن را خاموش نكرد. آرى! مؤلف كتاب مورد بحث حق دارد در پايان كتابش بنگارد:
ما بسيار شگفت زده ايم كه چگونه اين همه فضيلت در دسترس راويان باقى مانده است ولى شگفتى نيست كه چگونه بسيارى از آنها از بين رفته و محو و نابود شده است؛ زيرا مردم در طول حكومت امويان و ديگران به مدّت بيش از صد سال جرئت و جسارت يادكرد اهل بيت به نيكى را نداشتند چه رسد به آنكه فضايل و مناقب آنها را بازگويند(1)...
ولى به هر حال اين فضايل سينه به سينه نقل شد و گاه حتى بر زبان دشمنان نيز جارى شد و بدين گونه دريايى از معارف و فضايل به يادگار ماند.
يكى از هزاران كتابى كه در اين موضوع نوشته شده و به خاطر جهاتى چند داراى اهميت ويژه اى است كتاب المسترشد فى امامة اميرالمؤمنين است.
مطالب اين كتاب را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
1. بيان مطالب تاريخى پس از رحلت رسول اكرم و معرفى چهرۀ برخى از مشاهير با استفاده
ص: 403
از روايات و تاريخ افرادى همچون سفيان ثورى، محمّد بن سيرين، زهرى، سعيد بن مسيب، منصور بن معتمر، حسن بصرى، مغيرة بن شعبه، ابوهريره، كعب الاخبار، عبد الله بن عمر، ابوحنيفه، شعبى و...
2. بيان مطالب قرآنى و شأن نزول آيات دربارۀ اهل بيت عليهم السّلام
3. روايات و احاديثى دربارۀ امامت اميرالمؤمنين و ائمۀ دوازده گانه و برخى از فضايل و مناقب آنان كه در اين رابطه نزديك به پانصد حديث ذكر كرده است.
مؤلف سند برخى از روايات را ذكر كرده است ولى غالب روايات اين كتاب به واسطۀ شهرت آن بدون سند ذكر شده اند.
او در معرفى منابع از كتاب خاصى نام نمى برد ولى نام مؤلفان و راويان را ذكر كرده است.
برخى از اسامى اين افراد عبارت اند از:
1. الواقدى، مؤلف كتاب المغازى
2. عبدالرزاق بن همام الصنعانى، مؤلف كتاب المصنّف
3. المسعودى، مؤلف كتاب مروج الذهب و اثبات الوصيه
4. اسحاق بن راهويه
5. ابو ايوب الشازكونى
6. احمد بن مهدى بن رستم اصفهانى
وى گاه با توجه به شهرت روايات، آن را به علماى اهل سنت و يا علماى فريقين نسبت مى دهد و از ذكر نام خاصى خوددارى مى كند.
در اين كتاب حقايق بسيار مهمى از تاريخ صدر اسلام و برخى از چهره هاى موجّه و معروف نقل شده است كه با توجه به قدمت كتاب و برجستگى مؤلف آن داراى اهميت بسيارى است؛ از جمله اين حقايق مى توان به رويدادهاى زير اشاره كرد:
كيفيت نماز ابوبكر در هنگام بيمارى رسول خدا صلّى الله عليه و آله، فرمان رسول خدا به آوردن دوات و قلم براى نگاشتن وصيت و ممانعت عمر، تخلف برخى صحابه از لشكر اسامه، لعن و سبّ
ص: 404
اميرالمؤمنين توسط امويان در مدت زمانى طولانى، برخورد ناپسند عثمان با برخى از صحابه، نقشۀ ترور اميرالمؤمنين در روزهاى پس از رحلت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و در حال نماز، نقشۀ ترور رسول اكرم در عقبه هنگام بازگشت از جنگ تبوك و...
از ديگر نكات مهمّ مطرح شده در كتاب - كه بر اهميت آن افزوده است - بحث و بررسى وى دربارۀ برخى از روايات جعلى است كه از جملۀ اين روايات مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1. «ما ابطأ عنّى جبرئيل الاّ ظننت انّه بعث الى عمر؛ هرگز جبرئيل دير نكرد مگر آنكه من گمان كردم بر عمر نازل شده است.»
2. «ان السكينة ملك ينطق على لسان عمر؛ همانا سكينه نام فرشته اى است كه بر زبان عمر سخن مى گويد.»
3. «لو نزل عذاب من السماء ما نجا غير عمر؛ اگر عذابى از آسمان فرو فرستاده شود كسى جز عمر نجات نيابد.»
4. «هذا عمر و هو لا يحبّ الباطل؛ اين عمر است و او باطل را دوست ندارد.»
5. «وزنت بامّتى فرجحت ثم وزن بها ابوبكر فرجح...؛ مرا با امّتم سنجيدند و من برتر آمدم آنگاه ابوبكر را با امت سنجيدند و او فراتر بود...»
اين كتاب از مصادر بحارالانوار شمرده مى شود و علامه مجلسى در آغاز كتاب بحارالانوار به اين نكته اشاره كرده است(1). وى مى نويسد: «اين كتاب از كتب مشهورى است كه اكثر كسانى كه بعد از آن آمده اند از آن استفاده كرده اند نظير سيد بن طاووس و غيره...»
از بيان مرحوم علامه مجلسى برداشت مى شود كه وى كتاب المسترشد فى دلائل الامامة را همان دلائل الامامه مى داند، ولى با توجه به شرحى كه در آن كتاب خواهد آمد روشن مى شود كه اين دو نام از آن دو كتاب و متعلق به دو مؤلف هستند. و علامۀ محدث شيخ حرّ عاملى در كتاب اثبات الهداة و نيز محدّث نورى در مستدرك الوسائل از اين كتاب ياد و نقل كرده اند.
ص: 405
مؤلف اين كتاب ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى است. شگفت انگيز آن است كه دقيقا سه نفر از نويسندگان و علماى اسلام داراى همين كنيه و نام هستند و نام پدر هر سه نيز جرير است.
همگى طبرى هستند و اين تشابه اسمى مباحث مختلفى را بين علما برانگيخته و گاه نيز سبب اشتباه شده است، اسامى اين سه تن عبارت است از:
1. ابو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد طبرى، صاحب تاريخ و تفسير معروف طبرى از علماى اهل سنت كه در اوايل شوال سال 310 ه. ق. در بغداد وفات يافته است.
2. ابو جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى آملى هم عصر با طبرى عامى فوق الذكر، كه ظاهرا با شيخ كلينى معاصر بوده و به طبرى كبير معروف است.
3. محمّد بن جرير طبرى از معاصران شيخ طوسى (متوفاى 460 ه. ق.) و نجاشى (متوفاى 450 ه. ق.) و متأخر از آن دو طبرى ديگر است.
دربارۀ متعدد بودن شخصيت اول و دوم بحثى نيست، اگرچه هر دو معاصر و اهل شهر آمل بوده اند، يكى از اكابر علماى اهل سنت، و ديگرى از بزرگان علماى شيعه است. در اين رابطه كه آيا طبرى امامى هم دو نفرند يا نه، مباحث مختلفى درگرفته است كه محققان بسيارى به تعدّد آنها اشاره كرده و دلايلى براى آن اقامه كرده اند. اين مباحث را مى توان در كتب زير ملاحظه كرد:
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن پنجم، ص 153.
2. تنقيح المقال، ج 2، ص 91، باب محمد.
3. معجم رجال الحديث، ج 15، ص 148.
4. الاخبار الدخيله، ج 1، ص 43.
5. الذريعه، ج 8، ص 241.
6. ريحانة الادب، ج 4، ص 43.
شگفت تر آنكه ابن جرير طبرى فرد چهارمى نيز دارد و او از اصحاب امام عسكرى بوده و از حضرت معجزاتى ديده و نقل كرده است. حضرت چند بار با عبارت «يا ابن جرير» به او خطاب كرده اند.
علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، معتقد است كه مؤلف المسترشد فى الامامة همان فردى است كه امام عسكرى را ملاقات كرده است، ولى گويا چنانكه در پاورقى از وى نقل شده است، بعدا از اين عقيده برگشته و بنا به قراينى معتقد شده است كه ابن جرير طبرى نيز دو نفرند، يكى معاصر امام عسكرى و ديگرى متأخر از او و معاصر با كلينى؛
ص: 406
كه اين فرد دوم معروف به طبرى امامى كبير و مؤلف كتاب المسترشد فى الامامة است(1). به هر حال، مؤلف كتاب المسترشد با دلايلى كه در جاى خود اقامه شده است و به آن اشاره مى شود، محمّد بن جرير طبرى «امامى كبير» است كه بزرگان بسيارى وى را ستوده و عظمت مقام علمى و معنوى وى را بيان كرده اند.
علامه نجاشى از او اين گونه ياد مى كند:
ابو جعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى آملى از علماى بزرگ شيعه است، داراى دانشى گسترده و سخنى نيكو و مورد اعتماد در حديث است. كتابى به نام المسترشد فى الامامة دارد.
آنگاه سند خود به اين كتاب و ساير كتب مؤلف را ذكر مى كند.
شيخ الطائفه طوسى نيز مى نگارد:
محمد بن جرير طبرى كبير كنيه اش «ابو جعفر» فردى متديّن و فاضل است - او طبرى مورخ نيست زيرا او سنى بوده است - او را كتابهاى بسيارى است از جملۀ آنهاست كتاب المسترشد.
شيخ طوسى از طبرى عامى در جاى ديگرى از فهرست خويش ياد كرده و از كتاب غدير خم و تاريخ او نام برده و سند خود به كتاب وى را ذكر كرده است.
علامه سيد محسن امين مى نويسد:
ابو جعفر محمد بن جرير طبرى آملى دو نفرند، يكى محمد بن جرير بن يزيد، متولد آمل و ساكن بغداد، مفسّر و فقيه و محدّث و مورّخ مشهور كه از علماى اهل سنّت است و در سال 310 ه. ق. در بغداد از دنيا رفته است و ديگرى محمد بن جرير بن رستم طبرى آملى از بزرگان علماى اماميه در قرن چهارم است. او از برجستگان علماى شيعه و مورد اعتماد و جليل القدر است و گاه اين دو با يكديگر اشتباه مى شوند.
و علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
ابو جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى، مؤلف كتاب غريب القرآن و همان مؤلف كتاب المسترشد است كه حسن بن حمزه طبرى (متوفاى 358) از او روايت مى كند و نجاشى و شيخ طوسى از او ياد مى كنند و از او به عنوان طبرى كبير نام مى برند و شايد اين به خاطر پرهيز از اشتباه شدن او با ابن جرير طبرى صغير باشد كه معاصر با علامه نجاشى و شيخ طوسى بوده است و چنانكه از اسانيد كتاب او - دلائل الامامه - ظاهر مى شود از مشايخ اين دو هم روايت كرده است. ولى محمّد بن جرير طبرى كبير دو طبقه تقدم بر نجاشى و طوسى دارد، يعنى نجاشى كتاب المسترشد را با دو واسطه نقل مى كند... و طبرى كبير معاصر با كلينى و صدوق و حسين بن روح بوده است ولى ظاهرا هيچ يك از ائمه را درك نكرده است و الاّ نقل مى شد.
ص: 407
1. المسترشد فى الامامة (كتاب مورد بحث)
2. الرواة عن اهل البيت
3. دلائل الائمه (كه احتمال دارد كتاب مستقلى باشد يا اينكه همين كتاب باشد و يا با كتاب دلائل الامامه طبرى صغير - كه بعدا معرفى مى شود - اشتباه شده باشد).
4. نور المعجزات
5. الايضاح
6. غريب القرآن
7. الآداب الحميده
8. حذو النعل بالنعل
9. الردّ على الحرقوصيه
1. رجال النجاشى، ص 322.
2. الفهرست، صص 158 و 150.
3. اعيان الشيعه، ج 9، ص 199.
4. ريحانة الادب، ج 4، ص 43.
5. تنقيح المقال، ج 2، ص 91.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 250.
7. الذريعه، ج 7، ص 241.
8. الاخبار الدخيله، ج 1، ص 43.
9. معجم رجال الحديث، ج 15، ص 148.
10. قاموس الرجال، ج 9، ص 155.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7943، تاريخ استنساخ: 1349 ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7962، تاريخ استنساخ: 1351 ق.
چاپ مؤسسة الثقافية الاسلاميه، كوشانپور، به كوشش محقق شيخ احمد محمودى، يك جلد، قطع وزيرى، 790 صفحه، همراه با تحقيقات و حواشى بسيار و فهارس فنى.
ص: 408
در رابطه با مسئلۀ خلافت و جانشينى پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله يك نكته مورد اتفاق همۀ مسلمانان از هر طايفه و گروه و مذهب است كه چنانچه ثابت شود پيامبر اكرم فردى را براى اين منصب مهمّ الهى تعيين كرده است اطاعت از او و پذيرفتن امامت و خلافت او بر هر انسان مسلمانى واجب است و هر عقيده اى برخلاف آن ناروا است. اصل اين نكته مورد اتفاق همه، بلكه لازمۀ اعتقاد به نبوّت پيامبر اكرم است ولى آيا پيامبر اكرم اين كار را انجام دادند و فردى را براى خلافت و جانشينى خود معرفى كردند يا نه ؟
نقطۀ اختلاف ديدگاهها در همين جا است. شيعه معتقد است پيامبر در اين مسئله بارها و بارها اظهارنظر صريح كرده و على عليه السّلام و فرزندان او را تا امام دوازدهم با صراحت كامل به جانشينى خود و امامت پس از خود معرفى كرده است ولى اهل سنّت مدعى اند چنين امرى صورت نگرفته است و پيامبر اين مسئله را به خود مردم واگذار كرده اند.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب در پى اثبات آن است كه پيامبر اكرم با صراحت تمام و در موارد متعدد تكليف خلافت و امامت را معين كرده اند و اين مطلب با استفاده از روايات به صورت يقينى قابل اثبات است. مؤلف در اين كتاب نصوص و تصريحات پيامبر اكرم و ائمه عليهم السّلام بر اين مطلب را گردآورى كرده است.
كتاب داراى دو بخش است:
بخش اول، شامل نصوص و تصريحاتى است كه صحابۀ پيامبر گرامى نقل كرده اند. در اين قسمت وى اعتراف و تصريح بيست و پنج تن از صحابۀ بزرگ پيامبر اكرم به امامت اميرالمؤمنين و فرزندانش را نقل كرده است كه اسامى برخى از آنها عبارت است از: عبد الله بن عباس، عبد الله بن مسعود، ابو سعيد خدرى، ابوذر غفارى، سلمان فارسى، جابر بن سمرة، جابر بن عبد الله
ص: 409
انصارى، انس بن مالك، ابو هريره، عمار ياسر و...
مؤلف گاه از هر صحابى چندين حديث در اين معنى نقل كرده است.
در قسمت دوم، نصوص بيان شده از طرف خود ائمه عليهم السّلام را ذكر كرده كه در اين نصوص گاه به امامت ائمۀ دوازده گانه تصريح شده است و گاهى امام قبلى، امام بعدى را معرفى و به امامت او تنصيص فرموده است.
در پايان قسمت دوم هم رواياتى از شهيد بزرگوار زيد بن على بن الحسين نقل شده است كه دلالت بر امامت ائمۀ دوازده گانه دارد. در اين بخش توضيح داده شده است كه زيد هرگز خود مدعى امامت نبوده، بلكه به امامت امام صادق اقرار و اعتراف كامل داشته است.
تمامى روايات اين مجموعه داراى سند كامل هستند و با لفظ «حدّثنا» و «اخبرنا» كه بيانگر شيوۀ تحمّل حديث است شروع شده اند. معلوم است كه مؤلف تمامى اين روايات را از شيوخ خود شنيده است نه اينكه آنها را در كتابها ديده و نقل كرده باشد كه اين شيوۀ تحمّل حديث برترين شيوۀ نقل احاديث است.
وى در بخش اول تصريحات صحابه و روايات دالّ بر امامت ائمۀ دوازده گانه را نقل كرده است تا اصل امامت را مسلّم و مسجّل كند و جاى خدشه اى براى موافق و مخالف باقى نگذارد؛ چرا كه سخن صحابه و نقل آنها از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مورد قبول اهل سنت نيز هست.
او پس از اثبات اصل امامت در بخش دوم، به تنصيص هر امام به امام بعدى تا امام عسكرى پرداخته است تا هر شبهه اى را در مورد تك تك ائمه و نصب و امامت آنها برطرف سازد.
در عين حال، در پايان بخش اول و دوم، و گاه در برخى از موارد ديگر تصريح كرده كه چون بناى اختصار داشته از بسيارى از روايات ديگر چشم پوشى كرده است.
مؤلف ابتدا مقدمۀ كوتاهى دارد كه در آن علت نگارش و نيز فهرست مطالب كتاب را بيان كرده است. سپس به ذكر روايات مى پردازد و در بخش اول كتاب در پايان روايات هر راوى كسانى را كه از وى روايت كرده اند معرفى مى كند. مثلا در پايان بخش اول مى گويد: «فهذا
ص: 410
عبد الله بن عباس روى عنه سعيد بن جبير و مجاهد و طاووس يمانى و الاصبغ بن نباته و عطا.»
و نيز در بخش دوم كتاب پس از نقل نصوص هر امام، تاريخ شهادت و محلّ دفن آن امام را بيان مى كند و در چند جا هم مباحثى را مطرح كرده است:
الف - در آغاز بخش دوم در پاسخ به شبهات طايفۀ خرميّه به مباحث كلامى پرداخته است و اين ادّعاى آنان را كه گفته اند لازم است پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله پيامبران به صورت متواتر و پى درپى وجود داشته باشند را ابطال كرده است.
ب - در هنگام بيان روايات زيد، از مقام و عظمت او دفاع مى كند و به اين نكته مى پردازد كه او هرگز مدعى امامت نبوده است بلكه قيام او براى امر به معروف و نهى از منكر بوده و خود به امامت امام صادق معترف و مقرّ بوده است.
ج - در پايان كتاب به برخى شبهات در مورد روايات ذكر شده مى پردازد و به اين ادعا كه اگر كسى بگويد زيديه هم مثل شما رواياتى را نقل كرده اند كه بر اعتقادات آنان دلالت دارد پاسخ مى دهد. در يك مورد مى نويسد:
آنچه را ما روايت كرده ايم گفتار بيش از پانصد شيخ مشهور و معروف مى باشد كه امام صادق را ملاقات كرده و از آن حضرت روايت كرده اند و اگر بخواهيم اسامى تك تك آنها را بنگاريم براى ما ممكن است و اگر بخواهيم كتب فقهى كه از آنها نقل شده است روايت كنيم مى توانيم. و آنچه را ديگران نقل مى كنند از يك يا دو نفر مى باشد و همانند روايتهاى بى پايه اى است كه برخى از عامّه از على عليه السّلام نقل كرده اند...
مؤلف كتاب، ابوالقاسم على بن محمد بن على الخزاز قمى رازى از بزرگان قدما است؛ و كسانى كه شرح حال وى را نقل كرده اند از او با تعظيم و ستايش بسيارى ياد كرده اند.
به عنوان نمونه، نجاشى از وى با عنوان فردى ثقه، از علماى شيعه، فقيه و آبرومند و وجيه ياد مى كند(1).
و شيخ الطائفه طوسى از او به عنوان متكلمى جليل القدر كه با فقه نيز مأنوس بوده است ياد كرده است و علامه مجلسى ضمن ستايش كتاب او مى نويسد: «همانند كتاب كفاية الاثر در امامت كتابى ديگر نوشته نشده است و اين تأليف او استوارترين دليل بر دانش و ديانت و وثاقت او مى باشد.»(2)
ص: 411
شيخ طوسى محلّ زندگى وى را شهررى مى داند كه در همان شهر نيز وفات يافته است.
علامه ميرزا عبد الله افندى از او با عنوان شيخ اجلّ أقدم، فاضل عالم، متكلّم جليل القدر، فقيه و محدّث معروف كه شاگرد صدوق و امثال او بوده است ياد مى كند.
آيت الله نمازى در مستدركات علم الرجال مى نويسد: «او فقيهى فاضل بود كه به اتفاق همۀ علما مورد اطمينان و اعتماد و جليل القدر مى باشد.» آنگاه كتابهاى او را برمى شمارد(1).
وى استادان بسيارى داشته كه اسامى نزديك به چهل نفر از آنها در همين كتاب آمده است و ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. ابوعبد الله حسين بن محمّد بن سعيد خزاعى
2. محمّد بن على بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق
3. ابوالمفضل محمّد بن عبد الله الشيبانى
4. قاضى ابوالفرج المعافاين زكريا البغدادى
5. على بن الحسين بن محمّد بن ابن منده
6. احمد بن محمّد بن عبد الله عياش الجوهرى
1. ابوالبركات على بن الحسين جورى
2. محمّد بن ابى الحسن بن عبد الصمد القمى
3. محمّد بن الحسين بن سعيد قمى
1. الاحكام الشرعيه على مذهب الاماميه
2. الايضاح فى اصول الدين على مذهب اهل البيت عليهم السّلام
3. كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر
گاه در كتب رجال و تراجم از او با عنوان على بن محمّد خزار قمى و گاه رازى نام برده اند و گاهى نيز او را على بن احمد خزار و على الخزار يا على بن الخزار گفته اند كه ظاهرا مراد همۀ اين اسامى يك نفر، و آن مؤلف كتاب مورد بحث است.
ص: 412
1. الفهرست طوسى، ص 100.
2. رجال النجاشى، ص 268.
3. رياض العلماء، ج 4، ص 226.
4. تنقيح المقال، ج 2، ص 307.
5. معجم رجال الحديث، ج 12، ص 10 و 155.
6. اعيان الشيعه، ج 8، ص 330.
7. مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 460.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1141، كه همان نسخه اى است كه در اختيار محدّث نورى بوده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2127، تاريخ استنساخ: 1318 ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ محقق طباطبايى، قم، به شمارۀ 10/7/31.
چاپ انتشارات بيدار، قم، با تحقيق سيد عبد اللطيف حسين كوه كمره اى خوئى، 342 صفحه، قطع وزيرى، در سال 1401 ه. ق. به چاپ رسيده است.
ص: 413
مسئلۀ جانشينى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله از اصلى ترين مسائل مورد بحث و اختلاف ميان مسلمانان است، به طورى كه مى توان گفت در هيچ امرى به اندازۀ اين مسئله درگيرى و اختلاف و نابودى اموال و نفوس نبوده است. در حقيقت اين مسئله داراى اهميت بسزا و جايگاه برجسته اى است.
شيعه معتقد است پيامبر جانشين خود را در زمان حيات خويش بارها و بارها معين و معرفى كرده است. آرى! چگونه ممكن است پيامبرى كه كوچكترين مسائلى را كه در سعادت و شقاوت بشر نقش داشته بيان كرده است از بيان مهمترين برنامه ها و ضرورى ترين مطالب خوددارى كرده باشد و مردم را بدون هادى و راهنما رها كند؟ اين ادعاى شيعه را روايات متواتر بسيارى كه از طريق تمام فرقه هاى اسلامى نقل شده است تأييد مى كند. يكى از كتبى كه در اثبات اين عقيده نگاشته شده كتاب مورد بحث است. مؤلف در اين كتاب به بررسى رواياتى پرداخته است كه در آنها به وصايت و جانشينى ائمۀ دوازده گانه تصريح و نيز اشعارى ذكر شده است كه از صدر اسلام سروده شده و بيانگر معروف و مشهور بودن اين حقيقت است.
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب بيان مى كند اين كتاب در سه بخش تنظيم شده كه عبارت است از:
1. روايات عامّه دربارۀ ائمّۀ دوازده گانه
2. شواهد و آثار و اشعارى كه قبل از تكميل شدن عدد ائمه دربارۀ آنها و تعدادشان وجود داشته است.
3. روايات خاصه دربارۀ تعداد ائمه عليهم السّلام
ص: 414
ولى هر دو بخش اول و دوم كتاب به روايات عامه در تعيين ائمۀ دوازده گانه اختصاص يافته است. احاديثى كه از عامه روايت شده است به دو دسته تقسيم مى شوند:
1. رواياتى كه فقط عدد ائمه را معين كرده و تعداد آنان را 12 نفر دانسته است.
2. رواياتى كه به اسامى يكايك آنها تصريح كرده و از اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين و سپس 9 نفر از فرزندان امام حسين با اسم معين تا حضرت مهدى نام برده است.
در بخش سوم كتاب نقلهايى از تورات، خبرهاى منذر بن جارود و قس ابن ساعده قبل از بعثت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اشعارى از سنگ نوشته هاى زمان عبدالملك، اشعارى از كميت اسدى، مصعب بن وهب معروف به حرون، سفيان بن مصعب العبدى، ابوهريرة العجلى، على بن ابى عبد الله الخوافى، اباالغوث الطهوى و عبد الله بن ايوب الخريبى را ذكر مى كند و آخرين متن اين مجموعه شعرى است كه محمّد بن سنان زهرى مى گويد: «اين اشعار را در مسير شام از هاتفى شنيدم كه در اين اشعار از ائمۀ دوازده گانه ياد شده است.»
تمامى روايات و حتى اشعار اين مجموعه با سند متصل ذكر شده است ولى مؤلف از كتاب و منبع خاصى ياد نمى كند؛ گويا تمامى اين روايات را به صورت سماع و شنيدن از مشايخ حديث نقل مى كند و به اين مطلب در پايان كتاب اذعان دارد آنجا كه مى گويد: «اين روايات تمام آن چيزى است كه به ما رسيده بود و اگر چيز ديگرى نيز از راه سماع به دست ما رسيد به كتاب ملحق خواهيم كرد.» وى در اين كتاب از اين افراد روايت مى كند:
1. عبدالصمد بن على بن محمّد بن مكرم
2. ابوالحسن على بن ابراهيم بن حماد الازدى
3. محمّد بن عمر بن المفضل بن غالب الحافظ
4. ابوالعباس احمد بن محمّد بن سعيد الهمدانى
5. ابو على الحسن بن احمد بن سعيد المالكى
6. ابوعلى احمد بن محمّد بن جعفر الصولى البصرى
7. ابوبكر محمّد بن عمر الحبابى و بسيارى ديگر از خاصّه و عامّه
مؤلف در موارد اندكى مطالبى را از خود بيان كرده كه در تمامى موارد اين سخنان را با جملۀ
ص: 415
«قال الشيخ ابوعبد الله بن عياش» از روايات جدا ساخته است.
و نيز در بخش اول كه روايات اهل سنت را بيان مى كند در مواردى به نقل اين روايت از طرق شيعه اشاره مى كند.
ابوعبد الله احمد بن محمّد بن عبيدالله بن الحسن بن عياش (عباس) بن ابراهيم بن ايوب الجوهرى از علماى قرن چهارم هجرى قمرى است.
شيخ طوسى دربارۀ وى مى نگارد:
او حديثهاى بسيار شنيد ولى در آخر عمرش كارش به اختلال كشيد. پدر و جدّش از بزرگان بغداد بودند و مادرش سكينه، دختر حسين بن يوسف، دختر برادر قاضى محمد بن يوسف بود.
آنگاه تعداد 15 كتاب از كتب وى را نام مى برد و سند خود را به آنها ذكر مى كند و در پايان مى گويد: «او در سال چهارصد و يك از دنيا رفت.»(1)
نجاشى نيز عبارتى همانند عبارت شيخ طوسى ذكر كرده است و نام پانزده كتاب وى را نام مى برد. سپس مى گويد:
من اين شيخ را ديده ام و او دوست من و دوست پدرم بود و از او نيز روايات بسيار شنيدم ولى چون ديدم اساتيدم او را تضعيف مى كنند از او چيزى روايت نكردم. او اهل علم و ادب بود و در اين جهت قوى بود. شعر نيكو مى گفت و خط زيبا مى نگاشت. خداى رحمتش كناد و بر او ببخشاياد. وى در سال 401 از دنيا رفت(2).
آيت الله خوئى در رجال خود، ضمن ذكر كلام شيخ طوسى و نجاشى مى نويسد:
گويا نجاشى اين سخن را كه گفت: «من از وى روايت نمى كنم» فراموش كرده است چون در شرح حال حسين بن بسطام از اين شيخ روايت كرده است(3).
و نيز علامه آقابزرگ تهرانى همين نكته را بر نجاشى اشكال گرفته است و مى گويد: «بسيار از او روايات كرده است و نمونه هاى زيادى نقل مى كند.»(4)
با توجه به عبارت شيخ و نجاشى و ديگران كه همگى مقتضب الاثر را متعلق به احمد بن محمّد بن عبيد الله ابن الحسن بن عياش بن ابراهيم بن ايوب الجوهرى دانسته اند معلوم مى شود نام مؤلف كه در نسخۀ چاپى كتاب مقتضب الاثر: «احمد بن محمّد بن عبد الله بن عياش» آمده
ص: 416
است صحيح نيست و به جاى عبد الله، «عبيدالله» صحيح است و پس از عبيدالله نيز لفظ حسن حذف شده است. تنها در رجال ابن داوود از عبيدالله به عبد الله و از حسن به حسين تعبير شده است كه رجال شناسان آن را خطاى ابن داوود دانسته اند.
آنچه مسلّم است او از علماى اماميه است كه مدح نيز شده است. علامه شيخ عبد الله مامقانى پس از ذكر عقيده و مدح او مى گويد:
بنابراين احاديث وى حسن مى شود نه ضعيف، ولى چون نجاشى او را تضعيف كرده است ديگران نيز وى را ضعيف شمرده اند. و اما اينكه در كتب رجال آمده است در آخر عمر كارش به اختلال كشيد، ممكن است مراد اختلال عقلى، يا اختلال در مذهب و فساد مذهب باشد.
به هر حال اختلال در آخر عمر موجب ترك رواياتى كه در حال استقامت و صحت نقل نموده است نمى شود(1).
وى داراى استادان بسيارى از علماى شيعه و عامّه بوده است كه اسامى برخى از استادان شيعۀ وى عبارت است از:
1. القاضى الحافظ الجعابى
2. احمد بن محمّد بن يحيى العطار
3. ابوعبد الله حسين بن على بن سفيان البزوفرى
4. ابوعلى احمد بن محمّد بن جعفر بن الصولى
5. ابوالعباس احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده
و نام برخى از استادان وى از علماى عامّه عبارت است از:
1. محمّد بن عثمان الصيدانى
2. عبد الله بن قاسم البلخى
اسامى برخى از شاگردان وى عبارت است از:
1. ابوعبد الله جعفر بن محمد الدوريستى
2. محمّد بن على الطرازى
3. ابوالعباس احمد بن على النجاشى
ص: 417
برخى از تأليفات وى عبارت اند از:
1. مقتضب الاثر (كتاب مورد بحث)
2. الاغسال
3. اخبار ابى هاشم الجعفرى
4. الاشتمال على معرفة الرجال
5. ما نزل من القرآن فى صاحب الزمان و بسيارى ديگر
1. الفهرست الطوسى، ص 33.
2. رجال النجاشى، ص 86.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 88.
4. معجم رجال الحديث، ج 2، ص 289.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 22.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8131، تاريخ استنساخ: 1346.
1. چاپ مطبعة العلويه، نجف، عراق، 1346 ه. ق.، 57 صفحه، قطع وزيرى.
2. نسخۀ چاپ دارالاضواء، بيروت، لبنان، 57 صفحه، همراه با كتاب الاستضار كراجكى كه هر دو نسخه متأسفانه بدون تحقيق، تخريج و فهارس فنى هستند.
اين كتاب به نام پيرامون ائمۀ اثنى عشر ترجمه شده و توسط مؤسسه نشر و تبليغ در سال 1363 در قم به چاپ رسيده است.
ص: 418
شخصيت والاى حضرت اميرالمؤمنين در اوجى قرار دارد كه پرندۀ تيزپرواز فكر را به ستيغ هاى بركشيدۀ آن راهى نيست و چشمهاى ظاهربين ناآشنا با اسرار غيب انوار عظمت او را برنمى تابد و كتابها و كاغذها گنجايش درياى فضايل او را ندارند و چنانكه در احاديث آمده است:(1) فضايل او قابل احصا و نگارش توسط انسانها نيست. تنها پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله كه پرورش دهنده و مربى شخصيت على عليه السّلام به شمار مى رود مى تواند ابعادى از اين عظمت را براى انسانها بازگو كند و اين مسئله وظيفه اى بود كه پيامبر به هر مناسبتى به آن اقدام مى فرمود تا آنجا كه منافقان بر او خرده گرفتند و كوتاه انديشان توان تحمل آن را نداشتند و اين دو علت پيامبر را به خاموشى وامى داشت كه خود در رواياتش به اين حقيقت اشاره كرده است(2).
ولى از آن انبوه عظيمى كه خود مى ديد و مى فهميد گوشه هايى از ابعاد بسيار و بى شمار شخصيت على را باز گفت و از فرمايشات ايشان، بسيارى به واسطۀ بيداد دشمنان، و سستى و ترس دوستان فراموش شد ولى تعداد قابل توجهى نيز توسط عالمان شجاع و بيدار و آگاه در دل كتابها به يادگار ماند و اكنون آگاه كنندۀ دلها، بيداركنندۀ عقلها و مشتاق كنندۀ جانهاست. يكى از اين كتابها، كتاب مورد بحث است كه در آن يكصد روايت در فضايل اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السّلام او كه از طرق عامّه روايت شده آمده است. تمامى اين روايات از رسول اكرم است بجز چند روايت، مانند: روايت 74 و 75 كه از ابن عباس نقل شده است.
در سه روايت اين مجموعه به اسامى همۀ ائمۀ دوازده گانه تصريح شده است. ظاهرا اين كتاب به درخواست شخصى كه اكنون براى ما ناشناخته است تأليف شده است زيرا مؤلف در
ص: 419
ابتداى كتاب مى گويد:
ايها الشيخ!... آنچه را درخواست كرده بودى و بدان مايل بودى گرد آوردم و آنها صد منقبت دربارۀ اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و ائمه از فرزندانش صلوات الله عليهم اجمعين است كه از طرق عامه به ما رسيده است و در اين كار اختصار را رعايت كردم تا خسته و ملول نشوى(1).
در اولين روايت، رسول خدا صلّى الله عليه و آله، على را «سيّد الخلائق» معرفى مى كند. و در آخرين روايت رسول اكرم مى فرمايد:
براى برادرم على فضايلى است كه قابل شمارش نيست. هر كس فضيلتى از فضايل او را ياد كند و بدان اقرار آورد خداوند گناهان گذشتۀ او را مى بخشد و آن كس كه فضيلتى از فضايل او را بنگارد مادام كه آن نوشته باقى است فرشتگان براى او استغفار مى كنند..
براى دريافت اهميت كتاب كافى است توجه كنيم كه بزرگان علماى شيعه و سنّى از اين كتاب روايت كرده اند. از جمله علماى اهل سنّت كه از اين كتاب روايت كرده اند مى توان خطيب خوارزم الحافظ ابوالمؤيد الموفق بن احمد در كتاب المناقب و كتاب مقتل الحسين عليه السّلام خود و نيز الحافظ ابوعبد الله محمّد بن يوسف الگنجى الشافعى، صاحب كتاب كفاية الطالب و محدّث كبير ابراهيم بن محمّد جوينى خراسانى (متوفاى 720) در كتاب فرائد السمطين را نام برد.
از علماى شيعه نيز مى توان به نام اين بزرگان اشاره كرد: ابوالفتح كراجكى كه اين كتاب را در مكه از زبان مؤلف شنيده است، شيخ الطائفه طوسى در كتاب الامالى، علامه مجلسى در بحارالانوار، سيد بن طاووس در كتاب اليقين، سيد هاشم بحرانى در كتاب غاية المرام و ديگر كتب خويش، مؤلف از علماى برجسته و قدماى اصحاب و پرورش يافته در خاندان علم و حديث است؛ اين هم دليل ديگرى بر جايگاه والا و ارزش بسيار اين كتاب است.
اين كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف و معرفى كتاب آغاز مى شود. سپس يكصد منقبت كه با عدد عنوان گذارى شده اند (منقبت اول، منقبت دوم...) پشت سر هم و بدون تنظيم خاص ذكر شده اند و با ذكر منقبت صدم كتاب بدون هيچ جمله اى كه بر پايان يافتن آن دلالت كند تمام مى شود. البته شايان ذكر است كه برخى از اين مناقب ويژۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام است و تعدادى مربوط به آن
ص: 420
حضرت و فرزندان ايشان. امام حسن و امام حسين، و تعدادى مربوط به تمامى اهل بيت و ائمۀ دوازده گانه است كه در اين كتاب به صورت پيوسته و بدون ترتيب خاص ذكر شده اند.
تمام احاديث اين كتاب با سند پيوسته و با لفظ «حدّثنى» (بهترين شيوۀ تحمّل حديث) و بعضا با ذكر مكان و زمان تحديث ذكر شده اند. مؤلف از تعداد زيادى از مشايخ خود روايت كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. حسن بن احمد سختويه، در كوفه، سال 374
2. ابو زكريا طلحة بن احمد بن طلحه، در كوفه
3. ابوالطيب محمّد بن الحسين التيملى
4. قاضى معافى بن زكريا
5. سهل بن احمد بن عبد الله كوفى
6. ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن مسرور لحام
7. ابومحمد حسن بن على علوى طبرى
8. جعفر بن محمّد قولويه
مؤلف بجز چند سطر در مقدمه هيچ توضيح و مطلبى را در متن كتاب ذكر نكرده است و شايد علت آن نكته اى باشد كه در ابتداى كتاب نوشته است.
وى در مقدمۀ كتاب مى گويد: «خواستم تا كتاب مختصر و موجز باشد تا خواننده را ملول و خسته نكند.»
برخى اين كتاب را با كتاب ديگر مؤلف به نام ايضاح دفائن النواصب يكى شمرده اند كه بخوبى نام اين دو و موضوع مورد بحث آنها نشانگر عدم اتحاد اين دو كتاب است. بلى! گاه اين كتاب با اسامى مائة منقبه، فضايل اميرالمؤمنين عليه السّلام، مناقب اميرالمؤمنين، و الاحاديث المائة فى مناقب اميرالمؤمنين معرفى مى شود كه بدون شك همۀ اين عنوانها مربوط به يك كتاب است.
البته برخى از نسخه نويسان ناآگاه در هنگام استنساخ سندهاى اين كتاب را حذف كرده اند و با اين كار ضربۀ بزرگى به كتاب وارد آورده اند ولى اكنون بحمدالله نسخۀ كامل مسند آن در دسترس
ص: 421
و قابل استفاده است.
ابو الحسن محمّد بن احمد بن على بن الحسن بن شاذان الفامى القمى معروف به ابن شاذان، فرزند خواهر عالم بزرگوار، شيخ ابى القاسم ابن قولويه قمى است. پدر وى كه او نيز گاه ابن شاذان ناميده مى شود از علماى بزرگ اماميه و داراى تأليفاتى نظير الامالى و زادالمسافر است. نجاشى به واسطۀ همين فرزند از پدرش روايت نقل مى كند.
با توجه به تعبيراتى كه در كتب تراجم از وى شده است بخوبى آشكار مى شود كه مؤلف از فقهاى گرانقدر شيعه و داراى حلقات درس و افاده و استفاده بوده است.
در بعضى كتب تراجم از او به كوفى و در برخى به قمى تعبير كرده اند. در توجيه اين دو عبارت گفته اند او اصالتا اهل كوفه بود ولى از كوفه به قم هجرت كرد و در آنجا متوطن شد، ازاين رو به او كوفى و قمى گفته اند(1).
تعداد مشايخ و استادانى كه در كتابهايش از آنان روايت كرده است به بيش از شصت نفر مى رسد كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش احمد بن على
2. دايى مكرمش ابى القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه، مؤلف كتاب كامل الزيارات
3. ابى الحسين محمّد بن عثمان بن عبد الله النصيبى
4. نوح بن احمد
5. احمد بن محمّد بن عبيد الله الجوهرى، معروف به ابن عياش
6. احمد بن محمّد بن عمران نهشلى
و نام برخى نيز در توضيح اسناد كتاب ذكر شد.
برخى از شاگردان او از بزرگان علماى شيعه به شمار مى روند، از جمله:
1. شيخ بزرگوار ابوالفتح كراجكى كه استاد شيخ مفيد بود.
ص: 422
2. على بن احمد نجاشى
3. و فرزندش ابوالعباس احمد بن على نجاشى، مؤلف كتاب معروف رجال النجاشى
4. شيخ الطائفه طوسى
متأسفانه سال تولد او مشخص نيست ولى در سالهاى اوايل قرن پنجم محدثى بزرگوار و مشهور مى زيسته است كه بزرگان از جلسۀ درس وى استفاده مى كرده اند. او در سال 426 ه. ق. از دنيا رفت.
1. مائة منقبه، يا فضائل اميرالمؤمنين، يا مناقب اميرالمؤمنين
2. ايضاح دفائن النواصب، يا ايضاح دقائق النواصب
3. بستان الكرام
4. ردّ الشمس لعلى امير المؤمنين
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 150.
2. تنقيح المقال، ج 2، ص 73.
3. روضات الجنات، ج 6، ص 179.
4. ريحانة الادب، ج 8، ص 42.
5. معالم العلماء، ص 117.
6. امل الآمل، ج 2، ص 241.
7. مستدركات علم الرجال، ج 6، ص 428.
1. نسخۀ خطى شمارۀ 1063 در كتابخانۀ دانشگاه اسلامى، مدينۀ منوّره، به خط خود مؤلف.
2. نسخۀ خطى شمارۀ 943، همان كتابخانه، در بيست ورق بزرگ.
3. نسخۀ دانشگاه تهران، شمارۀ 2603، تاريخ تأليف، 924 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3615، تاريخ تأليف: 984 ه. ق.
ص: 423
كه بدون سند است.
5. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7873، تاريخ تأليف: 1347.
1. چاپ دار البلاغه، بيروت، لبنان، 1407 ه. ق. 139 صفحه، با تصحيح عبدالرحمن خويلد كه تمامى روايات را از منابع موجود اهل سنت استخراج كرده است و در آخر هم فهارس بسيار مفيدى براى كتاب تهيه كرده است و كتاب را با دو نسخۀ خطى كتابخانۀ مدينه كه يكى به خط مؤلف بوده تطبيق كرده است.
2. چاپ انتشارات انصاريان، قم، 1413 ه. ق. 214 صفحه، قطع وزيرى، كه با نام مائة منقبه و با تحقيق شيخ نبيل رضا علوان به چاپ رسيده است و با سه نسخۀ خطى تطبيق شده و داراى فهارس آيات، روايات، روات، اعلام، و اماكن است.
3. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 1407 ه. ق. 206 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق و تصحيح به اشراف سيد محمد باقر موحد ابطحى همراه با تخريج احاديث و فهارس آيات، روايات، روات، و اعلام به چاپ رسيده است.
ص: 424
موضوع اصلى اين كتاب معرفى ائمۀ دوازده گانۀ شيعه و بيان تاريخ زندگى آنان است. مؤلف در اين تاريخ نويسى به دو موضوع مهم ديگر نيز پرداخته است.
الف - استدلال بر امامت يكايك آنان
ب - سخنان و كلمات حكمت آميز آنان
وى در سراسر كتاب به احاديث اهل بيت استدلال كرده و از آنها بهره جسته است به گونه اى كه مى توان آن را كتابى حديثى به شمار آورد.
مؤلف به ترتيب به بيان زندگى ائمۀ معصومين پرداخته است كه با بيان زندگى امير مؤمنان آغاز و با معرفى حضرت مهدى به انجام مى رسد. در هر بخش از بخشهاى دوازده گانۀ كتاب معمولا مطالب زير بيان شده است:
اسامى و القاب و كنيه هاى امام، دلايل عقلى و نقلى بر امامت هر كدام، و تاريخ مختصر زندگى ايشان شامل: تاريخ ولادت، معرفى پدر و مادر، مدت عمر، زمان امامت و وفات و علت آن و محل دفن آن حضرت، سخنان گهربار و حكمت آميز آن جناب. البته اين عنوانها و مطالب براى تمامى ائمه به صورت يكسان و منظم ذكر نشده است بلكه در تاريخ زندگى برخى از ائمه بعضى از اين عنوانها ذكر نشده اند و در بعضى ديگر عنوانها و مطالب ديگرى بر اينها افزوده شده است ازاين رو حجم بخشهاى كتاب بسيار متفاوت است. مفصّل ترين بخش كتاب كه به تنهايى نيمى از كتاب را به خود اختصاص داده است بخش مربوط به زندگى حضرت اميرالمؤمنين و كوتاهترين اين بخشها مربوط به زندگى امام هادى است كه عناوين اين دو بخش را به عنوان نمونه ذكر مى كنيم:
ص: 425
نام و كنيه، محل تولد و زمان آن، پدر و مادر، دلايل امامت، تاريخ مختصر زندگى، زمان وفات و كيفيت آن و محلّ دفن آن حضرت. روايات مربوط به اطلاع آن حضرت از شهادتش و خبر دادن از آن، كيفيت شهادت آن حضرت، روايات مربوط به محلّ دفن آن حضرت، فضايل و مناقب آن حضرت، (مانند پيشى گرفتن وى در اسلام، دانش فراوان، آثار محبت او، فضايل شيعيان او، پاكزادى) «طيب مولد»، دوستان او، نامگذارى او توسط پيامبر صلّى الله عليه و آله به عنوان اميرالمؤمنين و برخى از حوادث مهم كه بيانگر مرتبت والاى او در اسلام است، (همانند حادثۀ ليلة المبيت، پرچمدارى وى در جنگ خيبر، اعلام سورۀ برائت، فتح يمن و دعوت آنان به اسلام، شجاعت سرنوشت ساز او در بدر، احد، خندق، بنى قريظه، وادى رمل، حنين و جريان مباهله، جريان غدير خم، موضع گيرى و تلاشهاى او در هنگام وفات رسول اكرم) قضاوتهاى شگفت انگيز او (به ترتيب در زمان رسول اكرم، در زمان خلفا، و در زمان خلافت خود آن حضرت)، سخنان آن حضرت در موضوعات مختلف عقيدتى، سياسى، اخلاقى، پند و موعظه و دعوت به جهاد و خطبه هاى آن حضرت به مناسبتهاى گوناگون سياسى، معجزات آن حضرت و فرزندان آن حضرت. و اما كوتاهترين بخش كتاب كه عبارت است از:
دلايل امامت، زمان و مكان ولادت، مدت عمر و امامت، نام مادر، نصوص امامت، معجزات آن حضرت، هجرت آن حضرت به سامرا و وفات آن حضرت در آنجا و تعداد فرزندان ايشان.
اين كتاب با مقدمۀ كوتاهى دربارۀ علت و هدف نگارش كتاب آغاز مى شود و سپس طى 12 باب به شرح زندگى هر يك از ائمه مى پردازد و بالأخره با مؤخّره اى كوتاه به پايان مى رسد. وى در سطرهاى آخر كتاب مى نويسد:
در اين كتاب بخشى از مهمترين خبرها را ذكر كرديم و همۀ اخبار را از بيم ملالت و خستگى خوانندگان ذكر ننموديم... ازاين رو سزاوار نيست كسى ننگاشتن ساير روايات را به علت عدم اطلاع ما بر آن روايات و يا اهمال يا غفلت ما در استقصاء آنها بداند، بلكه آنچه را نگاشتيم بخش فشرده و كوتاهى در استدلال بر امامت ائمه عليهم السّلام و تاريخ زندگانى آنها بود كه همين مقدار براى هدف ما كافى به نظر مى رسد.
ص: 426
وى در هر باب فصلهاى متعددى ذكر كرده است به گونه اى كه تعداد آنها در باب اول كتاب به بيش از هشتاد فصل مى رسد ولى اين فصلها از تنظيم دقيقى برخوردار نيست به طورى كه گاه مطالب آن در چند جا و با عبارات مختلف تكرار شده است و نيز از نظر سير منطقى مباحث ترتيب دقيقى رعايت نشده است؛ مثلا مطالب مربوط به وفات قبل از مطالب مربوط به زمان حيات ذكر شده اند.
مؤلف براى هر فصل عنوان خاصى را در نظر نگرفته است و نيز برخى از فصول در برخى از بابها ذكر شده و در بعضى ديگر نيامده است. به عنوان مثال، در مطالب مربوط به برخى از ائمه به معرفى فرزندان آنها نپرداخته است و يا در باب مربوط به امام حسن و امام حسين فصل خاصى به دلايل و نصوص امامت اختصاص نيافته و به صورت بسيار مختصر از آن گذشته است.
مؤلف در سراسر كتاب از منبع خاصى نام نبرده، ولى در غالب روايات سند متصل به اين روايات را ذكر كرده است و در پاره اى از روايات نيمى از سند را آورده است، يعنى روايت را از راويى نقل مى كند كه معلوم است شيخ مفيد نمى توانسته است بدون واسطه از او نقل كند ولى واسطه يا وسائط خود را بيان نمى كند و نيز يادآورى نكرده است كه از چه منبع و كتابى اين روايت را نقل مى كند. برخى از روايات اين مجموعه بدون سند و به صورت مرفوعه است.
نويسنده در موارد زيادى هم به كثرت اسناد و منابع روايات اشاره كرده است. به عنوان نمونه مى نويسد: «هذا الخبر قد نقله المخالف و الموالف عن ثقاتهم...» و يا مى نويسد: «الرواية به مستفيضة بين العلما و ذكره شايع...» و يا مى گويد: «و من ذلك ما جات به الرواة على اتفاق و اجماع...».
كتابهاى تاريخى اى كه در طول تاريخ اسلام نوشته شده اند به دليل ترس و يا جانبدارى از سلطۀ حاكم اموى يا عباسى به وقايع مربوط به اهل بيت عليهم السّلام كم توجهى كرده و بسيارى از حقايق و فضايل آنان را پنهان كرده اند؛ ازاين رو كتاب تاريخى شيعى - كه مؤلف آن يكى از نامورترين علماى اسلام است - به طور طبيعى داراى اهميت فراوانى خواهد بود.
اين كتاب على رغم حجم نسبتا اندك خود توانسته است زواياى تاريكى از تاريخ اسلام را بخوبى روشن كند و غم نامۀ پرغصّۀ اهل بيت را در حدّ خود بسرايد؛ ازاين رو كتاب مذكور پس از
ص: 427
تأليف شهرت فوق العاده اى يافت تا آنجا كه علامه مجلسى آن را مشهورتر از مؤلف بزرگوار و معروف آن مى داند(1).
اين كتاب مورد توجه علماى شيعه قرار گرفت و آن را شرح و به زبانهاى مختلف ترجمه كردند و گزيده هايى از آن را منتشر ساختند كه در دو بخش به معرفى آنها مى پردازيم:
الف - شرح شيخ محمد حسن زنجانى در چهار جلد، به نام منهج الرشاد(2)
ب - شرح سيد محمد باقر دستغيب شيرازى(3)
ج - ترجمه و شرح ارشاد، سيد هاشم رسول محلاتى، 2 جلد، قطع وزيرى، تاريخ انتشار:
1378.
د - ترجمه و شرح ارشاد، محمدباقر ساعدى خراسانى، همراه با متن عربى، 1 جلد، 720 صفحه در سال 1376 توسط كتابفروشى اسلاميۀ تهران به چاپ رسيده است.
ه - ترجمۀ ارشاد به نام التحفة السليمانيه
علامه حلّى اين كتاب را تلخيص كرده و آن را المستجاد من الارشاد يا المستجاد فى تلخيص الارشاد ناميده است كه توسط مؤسسۀ المعارف الاسلاميه در 366 صفحه وزيرى، با تحقيق محمود البدرى در سال 1417 ه. ق به چاپ رسيده است. اين كتاب را آقاى محمّد محمدى اشتهاردى ترجمه كرده اند.
ابوعبد الله محمّد بن محمّد بن نعمان حارثى بغدادى معروف به شيخ مفيد و ابن المعلّم در سال 336 يا 338 در روستاى عكبرى بغداد به دنيا آمد و تحت تربيت پدرش كه در شهر واسط معلم بود به تحصيلات اوّليه مشغول شد. سپس در سنين كودكى به بغداد هجرت كرد و در اين شهر از محضر استادان مختلفى بهره هاى علمى برد و خود نيز در طول مدت عمر خويش در اين شهر به تدريس و تعليم علوم اسلامى اشتغال ورزيد.
ص: 428
شاگرد بزرگوارش علامه نجاشى دربارۀ او مى نويسد:
سرور و استاد ما - خداى از او راضى باد - فضيلتش در فقه و كلام و روايت و وثاقت و علم مشهورتر از آن است كه به وصف درآيد.
آنگاه طىّ چهار صفحه اقدام به درج عنوان كتابهاى وى مى كند و در پايان تاريخ وفات و جريان دفن او را مى نگارد(1).
و شاگرد ديگر او شيخ طوسى مى نگارد:
كنيۀ او ابوعبد الله و معروف به ابن المعلّم بود. او از جمله متكلّمان شيعۀ اماميه بود كه رياست شيعيان در روزگار او به وى منتهى گشت. در علم كلام پيشگام و در علم فقه پيشرو و فردى تيزهوش و حاضر جواب بود كه دويست تأليف كوچك و بزرگ دارد كه تمامى آنها را از او شنيده ام كه يا بر من خوانده است، يا در نزد او خوانده شده است و او آن را مى شنيده است(2).
علامه شيخ حرّ عاملى مى نويسد:
برترين پيشواى شيعيان در زمان خودش و رئيس و استاد آنان. فضيلت او برتر از آن است كه به وصف درآيد. دانشمندترين و مطمئن ترين مردم روزگار خود...(3)
و علامه سيد مهدى بحرالعلوم دربارۀ او مى گويد:
سرور پيشوايان بزرگ و رئيس رؤساى ملت، آن كه همگان بر علم و فضل و فقه و عدالت و وثاقت و جلالت او اذعان دارند...(4)
عصر زندگى او دوران ضعف عباسيان و قدرت آل بويه بود و شيعيان قدرت غالب محسوب مى شدند. امراى آل بويه او را بسيار محترم مى داشتند تا آنجا كه عضدالدوله براى ديدار و عيادت او به خانه اش مى آمد. اين فضاى باز سياسى فرصتى بود تا او عقيدۀ پاك و خالص خويش و اسلام ناب محمدى را گسترش دهد و غبار از چهرۀ اسلام و عقايد اسلامى بزدايد. در اين راه تلاش بسيارى كرد و با علماى مختلف به مناظره و بحث نشست تا آنجا كه به اين فن مشهور و معروف شد و شاگردش سيد مرتضى علم الهدى برخى قضاياى مناظرات او را در كتابى ويژه نگاشت. او با سلاح قلم نيز به جنگ باطل و تحريف و غصب رفت و نزديك به دويست كتاب نگاشت.
وى گاه در زندگى با مشكلات سختى روبه رو شد به طورى كه دو بار به واسطۀ درگيريهاى فرقه اى از بغداد تبعيد شد. ولى هنگامى كه قالب مادى را واگذار كرد و جان خستۀ خويش را پس
ص: 429
از هشتاد و اندى سال تلاش به شاخسار جنان كشيد تمامى موافقان و مخالفان او در بغداد بر او گريستند و جمعيتى كه تا آن روزگار بى مانند بود در ميدان اشنان بغداد برگرد جنازه اش گرد آمدند و بر او به امامت شاگردش سيد مرتضى علم الهدى نماز گزاردند و در خانه اش، و پس از مدتى در كنار استادش ابن قولويه در جوار دو امام بزرگوار، موسى بن جعفر و جوادالائمه عليهما السّلام به خاك سپردند.
تاريخ وفات او را شب جمعه، سوم رمضان سال 413 نگاشته اند ولى مدت عمر او را برخى 75 و بعضى 83 سال ذكر كرده اند كه با تاريخ ولادتى كه ذكر كرده ايم مطابقت ندارد.
ويژگيهايى كه براى او ذكر كرده اند بسيار آموزنده است: شيخ مفيد (ره) قدى متوسط، بدنى نحيف و رنگى سبزه داشت. صدقاتش بسيار و خشوعش زياد بود. بسيار نماز و روزه مى گزارد؛ لباسش نيكو و تواضع و احترامش نسبت به اهل علم بسيار بود. جز اندكى از شب را نمى خوابيد سپس برمى خاست و به مطالعه مى پرداخت و يا قرآن تلاوت مى كرد. ابن شهرآشوب - شاگرد وى - گفته است:
هيچ كتابى از مخالفين نبود مگر آنكه شيخ مفيد آن را حفظ كرد و در آن به بحث پرداخت و بدين علت بود كه توانايى حلّ شبهات را پيدا نمود. افرادى از حشويه و جبريه و معتزله نزد او مى آمدند و در برابر او خاشع شده از او درس فرامى گرفتند...
او حريص ترين مردم بر تعليم و آموختن دانش به ديگران بود تا آنجا كه در مكتب خانه ها و دكانها جست وجو مى كرد و چون بچه اى زيرك را مشاهده مى كرد به سراغ پدر و مادرش مى رفت و از آنها مى خواست تا او را به تعليم علم بگمارند و خود به او درس مى داد.
مجلس درس او به گونه اى بود كه ابن جوزى مى گويد: «مجلس درس او در خانه اش تشكيل مى شد و همۀ علما به درس او حاضر مى شدند.» و ابن كثير دمشقى مى نويسد: «در مجلس درس او خلق بسيارى از علما و غير ايشان گرد مى آمدند.»
در كتب تراجم بيش از پنجاه نفر از استادان او را نام برده اند كه اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. جعفر بن محمّد قولويه
2. محمّد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)
3. محمّد بن احمد بن جنيد اسكافى
4. هارون بن موسى تلعكبرى
5. حسن بن حمزة بن على طبرى
ص: 430
6. الحسين بن على بن سفيان بزوفرى
7. احمد بن ابراهيم بن ابى رافع ضميرى
از نكاتى كه دربارۀ مجلس درس او ذكر شد اسامى بسيارى از شاگردانى كه از محضر او استفاده برده اند روشن مى شود ولى ما تنها به اسامى چند تن از شاگردان مبرّز او اشاره مى كنيم:
1. محمّد بن حسين بن موسى، معروف به سيد رضى، گردآورندۀ نهج البلاغه
2. على بن حسين بن موسى، معروف به سيد مرتضى علم الهدى
3. سلاّر بن عبدالعزيز ديلمى
4. محمّد بن على كراجكى، مؤلف كنزالفوائد
5. احمد بن على نجاشى، مؤلف رجال النجاشى
6. محمّد بن حسن بن حمزة جعفرى
7. شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى، مؤلف كتاب تهذيب الاحكام و...
نزديك به دويست اثر براى وى نام برده اند. برخى از آثارش كه اكنون نيز در دسترس ماست، عبارت است از:
1. الارشاد. در حديث و تاريخ
2. المقنعه، در فقه
3. النكت الاعتقاديه، در كلام
4. الاختصاص، در حديث و تاريخ
5. المجالس يا الامالى در حديث
6. شرح عقايد الصدوق، در كلام، يا تصحيح اعتقادالاماميه
7. الافصاح، در كلام
8. اوائل المقالات، در كلام
9. الجمل، تاريخى حديثى
10. مسار الشيعه، تاريخى حديثى
مجموعۀ تأليفات موجود وى توسط كنگرۀ شيخ مفيد گردآورى شده و در 14 جلد در سال
ص: 431
1404 ه. ق. در تهران، و بيروت، دارالمفيد به چاپ رسيده است.
در كتب تراجم نقل شده است كه سه نامه از طرف امام زمان به شيخ مفيد نگاشته شده است كه عنوان يكى از آنها اين گونه است:
برادر استوار و دوست رشيد شيخ مفيد خداوند عزّتش را طولانى فرمايد... سلام بر تو اى دوستدار موقن و مخلص در راه ما!
و در نامه اى ديگر به او خطاب كرده اند:
سلام بر تو اى يارى گر حق و دعوت كننده به طرف حق با سخنان راست!(1)
وفات او همان گونه كه ذكر شد در سال 413 در شهر بغداد روى داد و در كاظمين به خاك سپرده شد.
1. اعيان الشيعه، ج 9، ص 420.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 186.
3. امل الآمل، ج 2، ص 304، ش 921.
4. روضات الجنات، ج 6، ص 153.
5. منتهى المقال، ج 6، ص 185.
6. الفهرست طوسى، ص 157.
7. تنقيح المقال، ج 3، ص 180.
8. ريحانة الادب، ج 5، ص 361.
9. رجال النجاشى، ص 399.
10. رجال العلامة الحلى، ص 147.
11. حياة الشيخ المفيد، چاپ دار المفيد، بيروت، لبنان، 1414 ه. ق. 304 صفحه، قطع وزيرى، به قلم سيد حسن امين، سيد عبدالعزيز طباطبائى، شيخ محمدرضا جعفرى.
ص: 432
1. نسخۀ محفوظ در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1144 كه در سال 565 نگاشته شده و در حاشيۀ آن آمده است: «اين نسخه را با نسخۀ امام اجل سيد ضياء الدين ابى الرضا فضل الله بن على بن عبيد الله الحسين الراوندى تطبيق كردم در سال 566.»
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7220، داراى تعليقات، بدون تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 13112، تاريخ نگارش: 575 ه. ق. در اين نسخه نيز ادعا شده كه با همان نسخۀ راوندى مذكور مقابله شده است.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9732، تاريخ استنساخ: قرن دهم ه. ق.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4227، تاريخ استنساخ: قرن دهم ه. ق.
1. نسخۀ چاپ سنگى، تبريز، 1285 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، متن با ترجمۀ سيد هاشم رسولى محلاتى، 2 جلد، 1378 ه. ش.
3. نسخۀ چاپ دارالمفيد، 1 جلد، 1414 ه. ق. بيروت، لبنان.
4. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت عليهم السّلام، لاحياء التراث، 2 جلد، 365 و 562 صفحه كه با نسخ مختلف تطبيق شده است و در سال 1413 ه. ق. در قم به چاپ رسيده است. در پايان آن 12 نوع فهرست بسيار مفيد در 170 صفحه آمده است.
5. نسخۀ چاپ كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1376 ه. ش.، 1 جلد، 720 صفحه، همراه با تصحيح آقاى محمد باقر محمودى و ترجمۀ شيخ محمدباقر ساعدى خراسانى كه آن را در چهل باب تنظيم كرده است.
ص: 433
چنانكه در مقدمۀ كتاب توضيح داده شد، امالى، مجالس و يا عرض المجالس نام مكتوباتى است كه استاد بر شاگردان به طور شفاهى عرضه مى كرده است و شاگردان در همان جلسه مطالب را مى نگاشته اند. اين گونه جلسات كه تاريخ گسترده اى در معارف اسلامى دارند، در رابطه با موضوعات مختلف ادبى، كلامى، حديثى، تفسيرى و غيره تشكيل مى شده است و اينك امالى شيخ مفيد در موضوع احاديث اهل بيت عليهم السّلام مورد بحث ماست.
اين كتاب اگرچه ويژۀ احاديث اهل بيت است و به ساير معارف اسلامى نپرداخته، در گسترۀ حديث، موضوع خاصى را مورد بحث قرار نداده است و روايات مختلف و متنوّع و گاه بدون هيچ رابطه را در كنار يكديگر ذكر كرده است.
به طور كلى روايات اين كتاب را مى توان به 5 بخش تقسيم كرد:
1. روايات مربوط به تفسير و تبيين آيات شريفۀ قرآن
2. روايات مربوط به مسائل اخلاقى و تربيتى كه قسمت بزرگى از كتاب را تشكيل مى دهد.
3. روايات مربوط به تاريخ كه عمدتا در دو بخش است: تاريخ قبل از اسلام (جريان اصحاب فيل و...) و تاريخ صدر اسلام (حوادث زندگى پيامبر، حوادث دوران امامت اميرالمؤمنين و حسنين)
4. روايات مربوط به عبادات اسلامى كه بسيار اندك است.
5. روايات مربوط به معرفى برخى چهره ها، نظير: مالك اشتر، زيد بن على، و...
اين كتاب دربردارندۀ مطالب چهل و دو جلسه است كه اولين جلسۀ آن در رمضان المبارك سال 404 ه. ق. و آخرين آن در رمضان المبارك سال 411 ه. ق. تشكيل شده است.
ص: 434
البته اين جلسات به صورت مستمر و پيوسته نبوده بلكه گاه 2 سال بين جلسات فاصله افتاده است. روايات كتاب براساس جلسات به 42 قسمت تقسيم شده است ولى داراى هيچ تنظيم موضوعى و غيره نيست؛ ازاين رو نگاشتن فهرستهاى متعدد بر آن ضرورت دارد.
تمامى روايات با سند كامل آورده شده اند. شيخ مفيد در اين كتاب از مشايخ متعدد خود نقل روايت كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولويه
2. ابوالقاسم اسماعيل بن محمّد انبارى الكاتب
3. ابوبكر محمّد بن عمر جعابى
4. ابو عبيد الله محمّد بن عمران مرزبانى
5. ابوالحسن على بن خالد مراغى
6. ابو جعفر محمّد بن على بن حسين (شيخ صدوق)
در ابتداى تمامى مجالس، تاريخ آن مجلس، و تاريخ روايات مذكور و در برخى مكان تحديث هم بيان شده است.
در اين كتاب علاوه بر روايات اهل بيت عليهم السّلام - به صورت نادر -، از غير معصومين نيز نقل روايت شده است مانند سخنانى از ابن عباس، ابوذر غفارى، قس بن ساعده، شريح قاضى، و اشعار برخى از شاعران.
شيخ مفيد مطالب اين كتاب را بر شاگرد يا شاگردان خود به طور شفاهى املا مى كرد و آنها مى نگاشته اند. در ابتداى جلسات اين كتاب اسامى برخى از مخاطبان و حاضران در جلسه ذكر شده است. برخى از افرادى كه در اين مجالس شركت داشته اند و نام آنها در ابتداى مجالس آمده است عبارت اند از:
1. ابو الحسن على بن محمّد كه راوى اصلى كتاب به شمار مى رود.
2. ابو الفوارس، فرزند على بن محمد
3. ابومحمد عبدالرحمن بن محمّد بن عبدالرحمن، برادر راوى اصلى كتاب
4. حسين بن على بن نيشابورى
ص: 435
و گاه تنها يك نفر از اين افراد در جلسه حضور داشته اند چنانكه در مجلس 27، 26، 22، 21، 28 و 30 تنها ابوالفوارس حاضر بوده است.
در تمامى كتب هيچ توضيح و تبيينى از طرف مؤلف دربارۀ روايات آورده نشده است و نگارنده تنها به بيان كلمات معصومين عليهم السّلام پرداخته است و يا اينكه نويسندگان فقط به درج روايات گفته شده اكتفا كرده اند.
مجموعۀ اين جلسات شامل 445 حديث است كه تعداد احاديث در تمامى مجالس يكسان نيست. كمترين حديث در مجلس سى ويكم ايراد شده كه تنها 4 حديث بوده است و بيشترين حديث در مجلس بيست وسوم بيان شده است كه 47 حديث است.
قسمتهايى از اين كتاب و نيز كتاب امالى صدوق را على بن حسن بن مظاهر حلّى برگزيده و به صورت منتخبى از اين دو كتاب منتشر كرده است. وى در اين اختصار، سند روايات و تمامى توضيحات در رابطه با زمان و مكان جلسات را حذف كرده و فقط متون روايات را آورده است.
حسين استاد ولى اين كتاب را به فارسى ترجمه كرده و بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى آن را همراه با متن كتاب در 1 جلد و قطع وزيرى، مشتمل بر 424 صفحه در سال 1364 ه. ش. به چاپ رسانده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1295، 170 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1350، 7442 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ اميرالمؤمنين، نجف اشرف، شمارۀ 3217، تاريخ استنساخ: 1349 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله حكيم، نجف اشرف، شمارۀ 975، تاريخ استنساخ: 1338.
ص: 436
1. چاپ مطبعة الحيدريه، نجف اشرف، 1351 ه. ق.
2. چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، همراه با ترجمۀ آقاى حسين استادولى، قطع وزيرى، 424 صفحه، تاريخ انتشار: 1364 ه. ش.
3. چاپ دارالمفيد با اشراف كنگرۀ جهانى شيخ مفيد، بيروت، لبنان، 1414 ه. ق. با تصحيح و تخريج حسين استادولى و على اكبر غفّارى، همراه با فهارس فنّى.
ص: 437
يكى از اعمال عبادى كه نقش بسيار ارزنده اى در احياى ارزشها و يادآورى انسانهاى برجسته و اولياى الهى دارد و در اسلام، بويژه در مكتب شيعه، به آن اهميت بسيارى داده شده «زيارت» است.
اين ادب و شيوۀ مذهبى علاوه بر ايجاد محبت بين مؤمنان، تجمع آنان در مكانها و ايام خاص و آبادى شهرها و دلها، نقش بسيار مهمّى در اصلاح افكار و عقايد انسانها دارد. گويى قبرهاى متبرك اولياى الهى پرچمهاى برافراشته اى است تا انسانها از شاهراه هدايت منحرف نشوند و ارزشهاى الهى و معنوى در غبار فراموشى و توفان زندگى روزمرّه از يادها نرود.
در روايات معصومين عليهم السّلام به اين آيين اهميت ويژه اى داده شده است، دستورات و آداب خاصى را براى آن نقل كرده اند و علماى بسيارى در گردآورى اين روايات كوشيده اند. يكى از مهمترين و قديمى ترين اين آثار كتاب مورد بحث است.
شيخ مفيد كه در شمار برجسته ترين علماى شيعه است به جمع آورى روايات مربوط به زيارت اميرالمؤمنين و امام حسين اقدام مى كند. سپس در تكمله اى روايات مربوط به بقيۀ اوليا را نيز بر آن مى افزايد. آنچه از اين تلاش فراهم آمده است داراى دو بخش است:
1. روايات مربوط به فضيلت و آداب زيارت اميرالمؤمنين و بعضى از اماكنى كه در جوار آن حضرت است مثل مسجد كوفه و مسجد سهله.
2. روايات مربوط به فضيلت، بلكه وجوب زيارت امام حسين و ثواب بسيار و آثار مادّى و معنوى آن و آداب و مراسم ويژۀ زيارت آن حضرت و انواع مختلف آن در ايام خاصه و نيز زيارت فرزند بزرگوارشان حضرت على اكبر و برادر بزرگوارشان حضرت ابا الفضل و ساير
ص: 438
شهداى كربلا، برخى از روايات مربوط به فضيلت تربت امام حسين و دعاى عرفه.
1. فضيلت زيارت رسول الله و آداب زيارت آن حضرت
2. فضيلت زيارت فاطمۀ زهرا و آداب زيارت آن حضرت
3. فضيلت زيارت امام حسن و ساير ائمه و آداب زيارت آنها
4. زيارات جامعه مربوط به همۀ ائمه عليهم السّلام
5. زيارت نيابتى و آداب و ثواب آن
6. زيارت از راه دور
7. فضيلت زيارت قبور شيعيان و آداب آن
و بالأخره بابى در نوادر كه در آن رواياتى دربارۀ وضعيت اجساد انبيا و اوليا پس از مرگ و فضيلت بقاع متبركۀ آنان ذكر شده است.
كتاب داراى مقدمه اى بسيار كوتاه در علت نگارش و فهرست اجمالى مطالب است. سپس مطالب كتاب در دو بخش آمده است:
1. مطالب مربوط به امام على و امام حسين
2. مطالب مربوط به ساير ائمه
در هر بخش بابهاى متعدد و عناوين مختلفى ذكر شده است. البته در بخش اول ابتدا روايات مربوط به فضيلت زيارت حضرت اميرالمؤمنين و سپس روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسين را به طور مفصل ذكر كرده است. آنگاه آداب زيارت و زيارات مأثور حضرت اميرالمؤمنين و پس از آن، آداب زيارت و زيارات مأثور امام حسين را نگاشته است.
به طور كلى اين كتاب داراى 96 باب است كه در برخى از بابها فقط 1 روايت چند سطرى و در بعضى ديگر روايات متعدد و بسيار مفصّل ذكر شده است.
روايات و مطالب مذكور در اين كتاب سه گونه است:
1. رواياتى كه با ارائۀ سند كامل از استاد خود ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولويه نقل مى كند
ص: 439
كه قسمت عمدۀ اين كتاب را تشكيل مى دهد و گاه نيز روايات را از ديگر استادان خود با سند كامل ذكر كرده است.
2. رواياتى كه به صورت مرسل از يكى از ائمه نقل مى كند و از ارائۀ منبع و سند آن خوددارى كرده است.
3. آداب و زياراتى كه آن را نقل كرده است ولى به معصومين نسبت نداده است كه در بسيارى موارد بعيد به نظر مى رسد كه از روايات اخذ نشده باشد، بويژه كه برخى از آنها در ساير كتب به صورت مسند از ائمه عليهم السّلام روايت شده است.
ويژگيهاى متعددى موجب امتياز و اهميت اين اثر شده است:
1. قدمت زمانى؛ اگرچه كتابهاى بسيارى با موضوع زيارت نوشته شده اند ولى تنها كتابى كه قبل از اين اثر دربارۀ زيارت نوشته شده و به دست ما رسيده است كتاب كامل الزيارات است.
ازاين رو اين كتاب پس از كامل الزيارات قديمى ترين نصوص مربوط به زيارت به شمار مى رود و به همين جهت داراى اهميت بسيارى است.
2. علماى بزرگى بر اين كتاب و مندرجات آن اعتماد و از آن نقل روايت كرده اند كه عبارت اند از:
الف - شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى در كتاب تهذيب الاحكام
ب - شيخ ابراهيم كفعمى در كتاب البلدالامين و الجنة الواقيه، مشهور به المصباح
ج - غياث الدين عبد الكريم بن طاووس در كتاب فرحة الغرى
د - علامه مجلسى كه در ابتداى بحارالانوار آن را از مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و بسيارى ديگر.
1. علامه نجاشى هنگام شمردن كتابهاى شيخ مفيد از مزار صغير او ياد مى كند و علامه آقابزرگ تهرانى هم مزار موجود را مزار صغير مى نامد. از اين عبارت برمى آيد كه مؤلف داراى دو كتاب مزار كبير و صغير بوده است و اكنون از كتاب مزار كبير او اطلاعى در دست نيست و البته احتمال آن هست كه مراد نجاشى كوچكى حجم كتاب باشد نه وجود كتابى ديگر به نام المزار الكبير.
2. مؤلف اين كتاب را در خطبۀ آن، مناسك زيارة الامامين مى نامد ولى در كتاب الارشاد خود
ص: 440
به عنوان مناسك المزار به آن ارجاع مى دهد. و افزون بر اين دو اسم، برخى از علما از آن با نام المزار و برخى مناسك المزارات ياد كرده اند.
3. علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1) هنگام معرفى مزار مفيد، خطبۀ مزار شهيد را ذكر كرده است و اين سبب اشتباهى شد كه برخى ديگر نيز بين نسخه هاى مزار شهيد و مفيد خلط كرده اند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3413، تاريخ استنساخ: 957 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ مسجد جامع گوهرشاد، مشهد، شمارۀ 1077، بى تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 1/245، تاريخ استنساخ: 971 ه. ق.
1. نسخۀ چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 1409 ه. ق.، زير نظر سيد محمد باقر موحد ابطحى.
2. نسخۀ چاپ المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، قم، 232، 1413 صفحه، قطع وزيرى.
همان چاپ مدرسة الامام المهدى است كه به صورت زيباتر همراه با چند كتاب ديگر در جلد 5 مصنفات شيخ مفيد چاپ شده است.
ص: 441
اين كتاب مجموعۀ متنوعى از روايات و قطعات تاريخى است كه مطالب گوناگونى را در خود جمع كرده است. مؤلف در مقدمۀ كتاب دربارۀ موضوع و محتواى كتابش مى نويسد:
اين كتاب را تأليف و تصنيف كرده و در گردآورى اش زحمت بسيار كشيدم و در آن گونه هاى مختلف احاديث و روايات برجسته و آثار نيكو و حكايات در موضوعات بسيار در مدح افراد و فضيلت آنان و مراتب علما و درجات و فهم آنها وارد نمودم(1).
اكثر مطالب اين كتاب متشكل از روايات معصومين عليهم السّلام است. اين روايات موضوعات بسيار مختلف و متنوعى دارند ولى مى توان گفت عمده ترين آنها دو موضوع است:
1. بيان ويژگيها و مراتب عظمت ائمۀ معصومين، وجوب ولايت آنها، علوم آنان، معجزات و كرامات ايشان
2. معرفى بزرگان اصحاب معصومين، نظير: سلمان، ابوذر، مقداد، عمرو بن حمق، محمّد بن مسلم، محمّد بن ابى بكر، مالك اشتر، ميثم تمار، رشيد هجرى، محمّد بن نعمان مؤمن طاق، جابر بن يزيد جعفى و شرطة الخميس. اصحاب امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السّلام.
ديگر مطالب متنوع اين اثر را مى توان به 5 بخش تقسيم كرد:
1. برخى احتجاجات ائمه
2. بعضى از احكام فقهى، نظير: احكام ديات، احكام ميراث، و احكام ازدواج.
3. برخى از مسائل اخلاقى، نظير: صدق، امانت، وفا، غيبت، نفاق، عفاف، گناهان كبيره، و عيب جويى
ص: 442
4. بعضى از مسائل اعتقادى، نظير: ويژگيهاى بهشت و جهنم، لوح محفوظ و قلم، و تعداد انبيا
5. مسائل تاريخى، نظير: قصص انبيا، جريان غصب خلافت و غصب فدك، جنگهاى اميرالمؤمنين، علامات ظهور حضرت مهدى و خصوصيات زمان آن حضرت
متأسفانه اين كتاب از هيچ گونه تنظيم و تبويبى برخوردار نيست. به عنوان مثال، به موضوع ده روايت اول آن توجه كنيد:
روايت 1. مواعظ اميرالمؤمنين دربارۀ عاقل، حكيم و عالم
روايت 2. حفظ چهل حديث
روايت 3. شرطة الخميس از اصحاب اميرالمؤمنين
روايت 4. آداب تحصيل علم
روايت 5. فضيلت علما و احاديث اهل بيت عليهم السّلام
روايت 6. تسليم اهل بيت بودن
روايت 7. قرائت قرآن يحيى بن وثاب
روايت 8. معرفى ابو احيحه
روايت 9. معرفى هفت نفر از بزرگان: سلمان، مقداد،...
روايت 10. هلاكت مردم بجز سه نفر: سلمان، ابوذر، مقداد و ملحق شدن چهار نفر به آنان.
كتاب با روايتى مسند دربارۀ فضيلت علم شروع مى شود و با روايتى مرسل در بارۀ روابط اجتماعى، دوستى و شعرى در اين رابطه به پايان مى رسد.
در برخى از مواضع كتاب قسمتى سفيد است كه مصححان با توجه به نسخه هاى مختلف نتوانسته اند منظور مؤلف را دريابند ولى در مواردى كه مقدار بياض صدر يا ذيل حديثى بوده است آن را از ساير مصادر و منابع ذكر كرده اند.
با توجه به كثرت مطالب اين كتاب و تنوع آن، نگاشتن فهرست موضوعى و ديگر فهارس فنى براى اين اثر يك ضرورت علمى است.
مؤلف گاه سند كامل روايات را ذكر كرده است و گاهى نيز روايات را بدون سند و به صورت
ص: 443
مرسل آورده است. شايد بتوان گفت روايات گونۀ اول بيشتر است. وى در اين كتاب از افراد بسيارى روايت كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. ابوغالب احمد بن محمّد زرارى
2. جعفر بن محمّد بن قولويه
3. جعفر بن حسين بن مؤمن
4. عده اى از علماى شيعه
5. احمد بن محمّد بن يحيى
6. احمد بن هارون فامى
7. ابوعبد الله حسين بن احمد علوى
8. محمّد بن محسن سجّاد
9. ابوبكر محمّد بن ابراهيم علاّف
10. محمّد بن على بن شاذان
دربارۀ مؤلف اين كتاب و اينكه آيا اين كتاب تأليف شيخ مفيد است يا وى آن را از كتب ديگر برگزيده، سخن بسيار است. البته در بسيارى از كتابها اين اثر را به شيخ مفيد نسبت داده اند، از جمله علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار مى نگارد:
اما كتاب اختصاص كتاب لطيفى است كه دربردارندۀ احوال اصحاب پيامبر اكرم و ائمه عليهم السّلام مى باشد و در آن اخبار شگفتى وجود دارد و من آن را از يك نسخۀ كهنى نقل مى كنم كه بر آن نوشته شده بود: «اين كتاب برگرفته از كتاب الاختصاص، تصنيف ابو على احمد بن الحسين بن احمد بن عمران رحمه الله مى باشد.» ولى پس از خطبۀ كتاب آمده است: «قال محمد بن نعمان، حدّثنى ابوغالب احمد بن محمد الزرارى و جعفر بن محمد بن قولويه...» و همين طور تا آخر كتاب همۀ سندها با اسانيد شيخ مفيد شروع مى شوند. پس ظاهر آن است كه اين كتاب تأليف شيخ مفيد مى باشد(1).
ولى علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه مى نگارد:
كتاب الاختصاص تأليف شيخ ابوعلى احمد بن الحسين بن احمد بن عمران، معاصر شيخ صدوق (متوفاى 381) مى باشد و شيخ مفيد كتاب معروف خود الاختصاص را از آن
ص: 444
استخراج نموده است و ما بر اصل كتاب دست نيافتيم و تنها همين نسخۀ برگزيدۀ مفيد موجود مى باشد(1).
و باز در عنوانى ديگر مى نويسد:
كتاب الاختصاص يعنى استخراج شده از كتاب الاختصاص مذكور كه شيخ مفيد آن را استخراج و در كتاب العيون و المحاسن خود درج نموده است. نسخه اى از اين كتاب در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است كه به سال 1055 نگاشته شده و نويسندۀ آن مى نگارد: «اين كتاب از كتب قدما استخراج شده است از جمله كتاب الاختصاص كه شيخ مفيد آن را از كتاب ابوعلى مذكور استخراج نموده است.» و نسخه اى در كتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار تهران هست كه به تاريخ 1118 نگاشته شده و در آخر آن آمده است: «اين مختصر كتاب الاختصاص از ابوعلى مذكور است.» و نيز در نجف در كتابخانۀ شيخ محمد سماوى نسخه اى بود به تاريخ 1085 كه بر آن نوشته هايى دالّ بر ملكيّت شيخ حرّ عاملى و پسرش و تعدادى از علما بود كه همگى اين نوشته را تقرير كرده بودند كه اصل اين كتاب تأليف ابوعلى مذكور مى باشد و شيخ مفيد از آن كتاب استخراج نموده است و خطبۀ اين كتاب با خطبۀ كتاب المحاسن شيخ مفيد يكى است و به نظر مى رسد كتاب العيون و المحاسن همان كتاب الاختصاص موجود است. يعنى كتاب العيون و المحاسن مجموعه اى بوده است كه با گزيده اى از كتاب الاختصاص ابو على مذكور آغاز و سپس گزيده اى از كتاب فضائل اميرالمؤمنين ابن دأب و پس از آن گزيدۀ كتاب الجنة و النار سعيد بن جناح و پس از آن شرح حال برخى از رجال و فضايل آنها و فوايد بسيار ديگرى را نقل كرده است...(2)
علامه صفائى خوانسارى در كشف الحجب و الاستار مى نويسد:
گفته شده مؤلف كتاب الاختصاص، جعفر بن الحسين المومن است كه به طور مكرر اسم او در اوايل سندهاى اين كتاب آمده است و لكن از سياق و روش بيان كتاب روشن مى شود كه مؤلف آن شيخ مفيد مى باشد ولى به نظر من اين جعفر بن الحسين همان شهريار القمى المؤمن مى باشد كه در سال 340 وفات يافته است و نجاشى او را ترجمه كرده ولى كتاب اختصاص را به او نسبت نداده است با اينكه در پيش روى او بوده است و تنها كتاب مزار و كتاب نوادر او را ذكر كرده است و ظاهر آن است كه شيخ مفيد روايات كتاب الاختصاص را از يكى از اين دو كتاب استخراج نموده است...(3)
به هر حال، يا شيخ مفيد مؤلف اين كتاب است و يا اينكه وى ناقل و گزينندۀ اين روايات از كتب ديگر بوده است. روايات اين كتاب مورد استفاده در فقه نيست، لذا اين بحث اثر مهمى ندارد و تفصيل بحث به جايگاه خاص خود ارجاع داده مى شود.
ص: 445
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7417، تاريخ استنساخ: 1351.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1893، تاريخ استنساخ ندارد.
3. نسخۀ كتابخانۀ آقاى شيخ حسن مصطفوى كه در تاريخ 1307 ه. ق. نوشته شده است.
1. چاپ انتشارات اسلامى، وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، مشتمل بر 450 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ، با تصحيح و مقابلۀ آقاى على اكبر غفارى كه در پاورقى به بيان معنى برخى لغات و آدرس بعضى از روايات و نيز گاهى به نقل حاشيۀ برخى از علما نظير علامه مجلسى پرداخته و سيد محمود زرندى نيز فهرست آيات، اشعار، اعلام، امكنه و مطالب و موضوعات آن را ترتيب داده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسۀ اعلمى، بيروت، لبنان، 1402 ه. ق. كه افست همان نسخۀ فوق است.
مشتمل بر 450 صفحه، فقط مقدمۀ كوتاهى در شرح حال شيخ مفيد به ابتداى آن اضافه شده است.
3. نسخۀ چاپ كنگرۀ شيخ مفيد، 1414 ه. ق. كه همراه با ساير مصنفات شيخ مفيد در دارالمفيد، بيروت، لبنان، به چاپ رسيده، كه افست نسخۀ اول است.
ص: 446
تاريخ هماره راهنمايى ارزنده براى انسان بوده است. خطرات راه، مشكلات مسير و عواقب امور را بخوبى براى انسان بيان كرده و صحنه هاى آموزندۀ آن را به او نشان داده است. در تاريخ اسلام برخى از حوادث صدر اسلام، بويژه پس از رحلت پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مملو از حوادثى بس شگفت آور و عبرت آموز ولى در عين حال، جانگداز و ناراحت كننده است.
اين حوادث شگفت آور و دردناك است زيرا چرخشى عظيم و تحوّلى غيرقابل باور در رفتار مردم بوجود آورد و كسانى كه در دوران رسول اكرم از اصلى ترين اركان جامعۀ اسلامى به حساب مى آمدند و در صلح و جنگ بار اصلى مشكلات را به دوش مى كشيدند همچون اميرالمؤمنين به تاريكترين زواياى جامعۀ اسلامى رانده شدند و هنگامى كه پس از 25 سال خانه نشينى و بركنار بودن به متن اصلى جامعه و سياست برگشتند با بى وفاييها و پيمان شكنيهاى متعدد و جنگهاى ويرانگرى مواجه شدند كه بر مظلوميتشان افزود.
البته اين حوادث در عين شگفت آور و غم انگيز بودن، آموزنده نيز هست كه چگونه ممكن است جامعه اى دچار انحراف شود و عواقب اين انحرافها چقدر سهمگين و نابخشودنى است.
به هر حال، از جمله حوادث مهمّ اين دوران، اولين جنگى است كه در زمان حكومت علوى به آن حضرت تحميل و به «جنگ جمل» مشهور شد.
مؤلف گرانقدر شيخ مفيد در اين كتاب با تكيه بر روايات به بررسى اين حادثۀ مهم پرداخته و زواياى پنهان آن را آشكار و به شبهات مربوط پاسخ داده است.
مجموعۀ اين كتاب در سه بخش تنظيم شده است:
بخش اول: بررسى آرا و نظريات فرق مختلف دربارۀ جنگ جمل و ريشه يابى اين حادثه و نيز
ص: 447
ريشه يابى مستمسك اين حادثه، يعنى قتل عثمان
بخش دوم: بيان روايات وارده در حوادث جنگ جمل
بخش سوم: علل بغض و كينۀ عايشه، طلحه و زبير از اميرالمؤمنين عليه السّلام.
مؤلف در بسيارى از موارد، منبع نقل روايات را معرفى مى كند ولى در حوادثى كه مشهور و معروف بوده است نياز به ارائۀ مدرك نمى بيند. پاره اى از منابعى كه در اين كتاب از آنها نقل شده است عبارت اند از:
1. البيان و التبيين، جاحظ
2. كتب مدائنى
3. كتاب ابو عبيده معمر بن المثنى
4. الجمل، ابى مخنف، دربارۀ جنگ جمل
5. الجمل، واقدى، دربارۀ جنگ جمل
6. السيرة، ابن اسحاق
7. مقتل عثمان، ابى حذيفه، دربارۀ قتل عثمان
8. المنبثى، على بن حسن بن فضال
نكاتى چند بر اهميت اين كتاب افزوده است:
1. اين كتاب از قديمى ترين كتبى است كه دربارۀ جنگ جمل نوشته شده است، به طورى كه بسيارى از مآخذ آن - كه در بالا به آنها اشاره شد - اكنون در دسترس نيست.
2. مؤلف بزرگوار آن از جمله برجسته ترين علماى شيعه و در تاريخ مشهور به قدرت بيان و مباحثه و استدلال در مسائل كلامى است كه به طور طبيعى در باز كردن گرۀ كورى همانند حوادث اين جنگ و شبهاتى كه در آن وجود دارد مهارت او بسيار كارگشا بوده است.
3. وى در هنگام بحث، به روايات اهل سنّت استدلال مى كند تا برهانى مستحكم و دليلى استوار از كتب مخالفان عليه افكار خودشان ارائه دهد. مؤلف در پايان بخش دوم مى نويسد: «اين پاره اى از روايات بصره و اسباب فتنه هاى آن و سخن نظريه پردازان دربارۀ اين فتنه بود و ما آن را به صورت مختصر آورديم و آنچه را از روايات ذكر نموديم همه از رجال عامّه نقل نموديم نه از شيعه.»(1)
4. در ميان خطبه ها و سخنان اميرالمؤمنين عليه السّلام خطبۀ شقشقيه از ويژگى مهمى برخوردار است و بخوبى بر انحراف مسير حكومت اسلامى در طول 25 سال پس از پيامبر صلّى الله عليه و آله دلالت مى كند.
ص: 448
ازاين رو برخى به انكار آن برخاسته و آن را ساخته و پرداختۀ سيدرضى دانسته اند. ولى شيخ مفيد آن را در اين كتاب كه قبل از سيد رضى و نهج البلاغۀ او تأليف شده آورده است و در ابتداى آن ضمن ذكر راوى آن كه عبد الله بن عباس است مى گويد: «اين خطبه مشهورتر از آن است كه جايگاه و مصدر آن را ارائه دهيم و يا سند براى آن ذكر نماييم.» و سپس قسمتى از خطبه را ذكر مى كند.
آيا كتاب جمل همان كتاب النصرة لسيد العترة است يا اينكه اين دو نام، از آن دو كتاب است ؟ ظاهر بيان دو شاگرد مؤلف، يعنى شيخ طوسى در الفهرست(1) و نيز نجاشى در رجال النجاشى(2) اين است كه اينها دو كتاب اند و به همين دليل آقابزرگ تهرانى آنها را دو كتاب مى شمارد(3).
ولى برخى معتقدند منظور از هر دو كتاب همين كتابى است كه اكنون به عنوان الجمل در دسترس ماست و قسمت اول آن الجمل و قسمت دوم النصرة لسيد العترة فى حرب البصره ناميده شده است و عقيدۀ سومى كه باز هم از جانب علامه آقابزرگ تهرانى ابراز شده، اين است كه اين دو اسم متعلق به يك كتاب است و اين كتاب جمل موجود را مؤلف النصرة لسيد العترة فى حرب البصره ناميده و اكنون به نام كتاب الجمل مشهور شده است(4).
1. نسخۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7870، تاريخ استنساخ: 1352 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 10593 كه در سال 1338 ه. ق.
استنساخ شده است.
1. چاپ نجف اشرف، مطبعۀ الحيدريه، به تصحيح سيد محمد صادق بحرالعلوم.
2. چاپ دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1413 ه. ق. با تصحيح و تخريج و فهارس فنّى مفصّل سيد على ميرشريفى.
ص: 449
از جمله مباحث مهمى كه در ميان فرقه هاى مختلف مسلمانان در مورد بحث و مناقشۀ زياد قرار گرفته است و البته ثمرات و نتايج مهمى هم بر آن مترتب مى شود شناخت برترين انسان پس از رسول گرامى اسلام است.
همۀ مسلمانان بالاتفاق شخصى را در عالم خلقت برتر از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نمى دانند ولى پس از وجود مقدس نبوى برترين شخص در عالم خلقت كيست ؟ طبيعى است اگر چنين شخصى در زمان رحلت پيامبر اكرم وجود داشته است منصب خلافت و جانشينى رسول اكرم به كس ديگرى سپرده نمى شود و هر كس ديگرى بدين جايگاه درآيد حقّ برتر را غصب كرده است، ازاين رو اين مسئله موضوع بحثهاى زيادى قرار گرفته و كتب زيادى در اين رابطه تأليف شده است كه به عنوان نمونه اسامى برخى از آنها ذكر مى شود:
1. التفضيل، تأليف ابوطالب عبيدالله بن ابى زيد احمد بن يعقوب انبارى (متوفاى 356)
2. التفضيل، تأليف فارس بن حاتم
3. تفضيل الائمه على الانبياء، تأليف حسن بن سليمان حلّى، مؤلف مختصر بصائر الدرجات
4. تفضيل الائمه، تأليف سيد هاشم بحرانى
5. تفضيل اميرالمؤمنين، تأليف شاگرد شيخ مفيد، ابوالفتح كراجكى
6. تفضيل على عليه السّلام على اولى العزم من الرسل، تأليف على بن عيسى رمّانى
7. الرسالة الباهرة فى العترة الطاهره، از شاگرد ديگر شيخ مفيد سيد مرتضى علم الهدى و بسيارى ديگر...
از جمله اين كتابها و در عين حال، مختصرترين آنها، كتاب مورد بحث است. مؤلف گرانقدر با استفاده از قرآن كريم و روايات نقل شده از اهل سنّت و شيعه به اثبات افضليت اميرالمؤمنين بر
ص: 450
همۀ انسانها غير از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله پرداخته است. نويسنده در مقدمۀ كتاب اقوال مختلف را در اين رابطه بيان مى كند و سپس بدون موضع گيرى به بيان ادلۀ اقوال مى پردازد و بر افضليت مولى عليه السّلام بر همۀ انسانها به دلايل زير استدلال مى كند:
1. آيۀ مباهله و روايات وارده ذيل آن از سنّى و شيعه كه در آن على، نفس رسول اكرم دانسته شده است.
2. روايات نبوى كه در آن ولايت على را در رديف ولايت خود و عداوت با او را عداوت با خود شمرده است.
3. حديث طيرمشوى
4. رواياتى كه بر مراتب و درجات على در قيامت دلالت مى كند.
5. روايات خاصّۀ اماميه
6. روايات خاصّۀ اهل سنّت
7. استدلال به جهاد و اعمال آن حضرت
اين كتاب با مقدمۀ كوتاهى آغاز مى شود و سپس استدلال بر نظريۀ مؤلّف طىّ هفت فصل ذكر شده است. وى در مقدمۀ كوتاه خود اقوال فرقه هاى مختلف شيعه، نظير: جاروديه، اهل حديث، متكلمان و اصحاب حجاج را بيان كرده و سپس براى اثبات نظريۀ خود به استدلال پرداخته است.
مؤلف چون وقايع مورد استدلال و روايات آنها را مشهورتر از آن مى دانسته است كه نيازمند ارائۀ مدرك و منبع و سند باشند تنها به مضمون آنها اشاره كرده و از بيان منبع و سند روايات خوددارى ورزيده است.
نويسنده در برخى از موارد به شهرت روايات اشاره مى كند و مى گويد: «هر كسى به سراغ روايات عامّه و خاصّه برود هيچ شكى برايش باقى نخواهد ماند كه فريقين (شيعه و سنّى) اين روايات را صحيح مى دانند.»
شيخ مفيد در يك فصل روايات خاصّ اماميه را نقل و در آنها نيز تنها نام امام گويندۀ حديث را ذكر مى كند و از بيان منبع و سند آن خوددارى مى ورزد.
ص: 451
ولى در بخشى كه به ذكر روايات اهل سنّت پرداخته، ضمن اشاره به راويان حديث به سند آن اشاره كرده است و مى گويد: «اين روايت از طريقى كه اصحاب حديث آن را مى پسندند روايت شده است.»
از اين رساله با اسامى ذيل ياد مى شود:
1. تفضيل على عليه السّلام، على الامّه
2. تفضيل اميرالمؤمنين على، على سائر البشر
3. تفضيل اميرالمؤمنين على، على سائر الاصحاب يا الصحابه
4. تفضيل اميرالمؤمنين عليه السّلام، على جميع الانبياء غير محمد صلّى الله عليه و آله
كه تمامى اين اسامى به همين كتاب اشاره دارد.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1161، تاريخ استنساخ: 1154 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 13، ضمن مجموعۀ شمارۀ 78، تاريخ استنساخ: قرن 13 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 255، تاريخ استنساخ: 1254 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ اميرالمؤمنين، نجف، شمارۀ 410، تاريخ استنساخ: قرن 11 ه. ق.، از كتب اهدايى شيخ عبدالحسين حلّى.
1. چاپ نجف اشرف، افست توسط مكتبة المفيد، قم، ضمن كتابى به نام رسائل الشيخ المفيد.
2. چاپ المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، 1412 ه. ق.، 48 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج على موسى الكعبى در سلسله مصنفات شيخ مفيد، جلد 7 چاپ شده است.
آقايان عليرضا بهاردوست و محمد حسين شمساسى اين رساله را با نام رسالۀ تفضيل اميرالمؤمنين به فارسى ترجمه كرده اند و مؤسسۀ پژوهش و مطالعات عاشورا، مشهد، در سال 1379 ه. ش. آن را منتشر كرده است.
ص: 452
كتاب نهج البلاغه كه نازلۀ روح على عليه السّلام است براى تعليم و تربيت ما خفتگان در بستر منيّت و در حجاب خودخواهى، معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى، و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازۀ يك انسان و يك جامعۀ بزرگ انسانى(1).
كتابى كه امروز به عنوان نهج البلاغه در دسترس است، پاره اى از خطبه ها، برخى از نامه ها و فرمانهاى حكومتى و بعضى از سخنان كوتاه و حكيمانۀ اميرالمؤمنين را در خود جا داده است.
اين كتاب اگرچه دربردارندۀ تمامى سخنان على نيست و فقط فروغى از خورشيد و نمى از درياى انديشۀ على است، با حجم اندك خود آنچنان در اوج قرار دارد كه از زمان انتشار تا كنون هيچ سخنى با وى برابرى نكرده است و هيچ كتابى (بجز قرآن كريم كه وحى الهى و برتر از سخن انسانهاست) همسنگ آن نيست و برخى به شايستگى آن را اخ القران (برادر قرآن) خوانده اند.
همان گونه كه از نام آن پيداست با توجه به جنبۀ ادبى و بلاغت و فصاحت كلام اميرالمؤمنين گردآورى شده است. گردآورنده كه خود اديبى برجسته و شاعرى بنام بوده تحت تأثير جاذبۀ ادبى و بلاغت و شيوايى كلام مولى قسمتهايى را كه در اين جهت برجسته تر مى نموده، انتخاب كرده است تا شيوۀ بلاغت و شيوا سخن گفتن را نشان دهد ولى حقيقت آن است كه اگر كتابى شايستۀ نام درياى بيكران معارف و اقيانوس موّاج دانشها باشد بدون شك آن كتاب نهج البلاغه خواهد بود.
و شگفت آنكه دانشمندان بنام و حتى مخالفان به اين حقيقت اعتراف كرده اند كه نهج البلاغه
ص: 453
همان گونه كه با شرار اوج ادبى خود جانهاى اديبانى همچون جاحظ، ابن نباته، سيد رضى، ابن ابى الحديد و... را برافروخته و شعله ور ساخته است در دنياى معنى و مفهوم نيز به گونه اى است كه فيلسوفان و متكلمان بنام و عرفاى برجسته و مشهور چون از ديدگاه خود به اين كتاب نگريسته اند اوج بيانات فلسفى و عقيدتى مولى را طورى دريافته اند كه سخن هيچ عارف و فيلسوف و متكلم و حكيمى را همپايۀ آن ندانسته و آن را اعجاب انگيز و اعجاب آميز شمرده اند و نيز عالمان ناصح و واعظان ذاكر و متذكّر كه جان مستمع را با پند و بيان خويش سوخته و دلهاى شنوندگان را با موعظه از جاى كنده، اشكها را روان ساخته اند و اعمال را اصلاح و روانها را پيراسته كرده اند براى تأثير هرچه بيشتر موعظه و بيانات اخلاقى خود از نهج البلاغه بهره گرفته اند.
براستى كدامين موعظه با مواعظ على عليه السّلام در نهج البلاغه و كدامين درس اخلاق با سخنان اخلاقى او برابرى مى كند كه چونان سيلى سهمگين گاه مستمع را چنان در خويش غرق مى كند كه يكسره بر سر موعظۀ او جان مى افشاند؟! «همام و خطبۀ متقين» چون از اين دنياى فردى قدمى فراتر نهيم در تبيين وظيفۀ حكومت و مردم، و بايدها و نبايدهاى حاكم و سياستمدار، سخنان على در نهج البلاغه ارجمندترين سخنان تاريخى انسانها در اين رابطه است.
و شگفت تر آنكه مرد دنياى اخلاق، عبادت، زهد، حكومت و عدالت چون از شمشير سخن مى راند و از شجاعت و دلاورى حماسه مى سرايد انسان احساس مى كند كه برندگى و تيزى سخن على كمتر از ذوالفقار معروف او نيست بلكه تيزتر و برّاتر است و به همين منوال در ديگر جولانگاهها.
اكنون براى اينكه نمونه هاى عملى اين سخنها را ارائه دهيم مطالب مهمّ اين كتاب را طى پنج بخش معرفى و فهرست بسيار كوتاهى از مطالب مهم آن ارائه مى كنيم:
1. توحيد: امام در نهج البلاغه از اثبات خالق، توحيد، صفات خداوند، كيفيت حمد و شكر او، علم، قدرت، خلقت، مركّب و جسم نبودن او، كيفيت توصيف و مقدار لازم معرفت او سخن گفته است كه مى توان اين مطالب را در خطبۀ 91، 65، 1، خطبۀ اشباح، 183، 160، 108، 86، 49، 172 و غيره ملاحظه كرد.
2. نبوت: در مسئلۀ نبوت عامّه و لزوم ارسال رسل در خطبۀ 144 و 1، مسئلۀ تواتر پيامبران در خطبۀ 1 و 94، ويژگيهاى انبيا در خطبۀ 192 و 1 و نيز بيان ويژگى برخى انبيا، نظير: حضرت عيسى، موسى، هارون، داوود و بيش از همه حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله در خطبۀ 4، 109، 160 و
ص: 454
192 سخن گفته است.
3. امامت: در رابطه با مسئلۀ امامت و لزوم امام و معرفت او و ويژگيهاى ائمه و اهل بيت عليهم السّلام در كلمات قصار شمارۀ 147، خطبۀ 190، 154، 144، 2، 94، 100 و نيز در معرفى شخصيت خود در خطبۀ 192، حكمت 156 و نامۀ 45 بيانات والا و ارزشمندى دارد.
4. معاد: در مورد مباحث معاد، در گستردگى و شمول مرگ در خطبۀ 182، 111، 149 و نامۀ 27، دربارۀ كيفيت قبض روح در خطبۀ 109، 112، 186 و كلمات قصار 221 و خطبۀ 109 و 83 و نيز در رابطه با ساير مقامات انسان در قبر و برزخ خطبۀ 190، نامۀ 45، خطبۀ 126، نامۀ 221، پيرامون مسئلۀ مهمّ معاد و محشر و سؤال در خطبه هاى شمارۀ 85، 190، 109، 102 و حكمت 126 و در بسيارى مواقع ديگر سخن گفته است.
5. مسائل متفرقۀ اعتقادى: مسائل بسيار ديگرى همچون قرآن در خطبۀ 86، 198، نامۀ 124، خطبۀ 176 و 158، حكمت 313، نامۀ 18 و خطبۀ 132، مسئلۀ ايمان و اسلام و شك و كفر در كلمات قصار 31 و 227، نامۀ 189، خطبۀ 86 و 125، مسئلۀ قضا و قدر در حكمت 287 و 78 نيز ذكر شده است.
نهج البلاغه در بيان مسائل اخلاقى و موعظه و پند يكى از تأثيرگذارترين و دقيق ترين كتبى است كه بخوبى راه تربيت را نشان مى دهد و مرز ارزشها و ضدارزشها را از هم جدا مى كند.
مى توان مباحث تقوا و متقين و صفات آنها را در خطبۀ 193، خطبۀ متقين، و خطبۀ 114، حكمت 289، خطبۀ 191 و 217 و نيز مباحث شب زنده دارى را در خطبۀ 32، 97 و نامۀ 222 و 193 مشاهده كرد.
مباحث ذكر خدا در خطبۀ 110، حكمت 222، نامۀ 45، و حكمت 289، مسئلۀ صبر در نامۀ 31، خطبۀ 193، 173، و حكمت 82 در مورد خوف و رجا در نامۀ 147، خطبۀ 193، 83، 160، و مسئلۀ زهد در نامۀ 31، 45، حكمت 132، نامۀ 41، حكمت 367، خطبۀ 133، حكمت 432 و نيز در مورد محاسبۀ نفس و خودسازى نامه هاى 45، 222 و 56 و خطبه هاى 87 و 183 و حكمتهاى 150، 208 و 207 و در مورد تواضع و تكبر در خطبه هاى 160، 192 و 99 و حكمتهاى 126، 113 و 406 و نامۀ 53 را مشاهده كرد. البته بسيارى از مسائل اخلاقى ديگر در نهج البلاغه آمده است كه اشاره به مواضع آنها موجب طولانى شدن اين مبحث مى شود.
نمونه اى از تأثيرگذارى اين تبيين مرزهاى اخلاقى، جريان خطبۀ 53 نهج البلاغه است. اين
ص: 455
خطبه آنچنان توفانى در درون روح مخاطب (همام) ايجاد كرد كه او را از بند تعلقات مادى رهايى بخشيد و مرغ روح او در قفس تن تاب نياورد و جان به جان آفرين تسليم كرد و به شاخسار جنان پر كشيد.
امام در پنج سال كوتاه زمامدارى خود نمونۀ اعلاى حكومت الهى، مردمى و ارزشى را ارائه كرد كه الگوى جاودانۀ تاريخ خواهد ماند. در قسمت اندكى از مباحث سياسى و فرمانهاى حكومتى وى كه در نهج البلاغه آمده مباحث بسيارى در اين رابطه ذكر شده است كه به صورت كوتاه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. ضرورت حكومت و حاكم و وظايف او در نامۀ 40، خطبۀ 105، نامۀ 53، خطبۀ 34.
2. امانت بودن حكومت و رياست در نامۀ 5، خطبۀ 33، حكمت 425، خطبۀ 91.
3. لزوم اعتماد به مردم و مشورت خواهى در حكومت: خطبۀ 34، 136، 214، نامۀ 53.
4. محبت و رابطه با مردم در نامۀ 26، 67، 50، 53 و 50.
5. پرهيز از سوء استفاده از بيت المال در نامۀ 41، 53، 43، 126، 51 و 20.
6. حكومت براساس قرآن و سنّت و نفى بدعتها در نامۀ 131، 53 و خطبۀ 173.
7. رعايت حقّ و عدالت در حكمت 110، نامه هاى 205، 164، 59، 41، 53، 37، 51 و خطبۀ 205.
8. همدلى و همراهى با فقرا در نامۀ 45 و 31.
9. ماليات عادلانه در نامۀ 51، 53، خطبۀ 199، نامۀ 25.
10. بررسى و تجسس در احوال حاكمان و كارگزاران در نامۀ 45، 43، 41، 19، 18، 20 و 71 كه نمونه هايى از بازخواست حضرت از حاكمان خود است و در نامۀ 53 دستور اين تجسس و اطلاع را مى دهد.
مسائل مربوط به انواع فتنه ها و بررسى فتنه هاى زمان خود حضرت و مسائل سياسى ديگر در نهج البلاغه آمده است كه با همۀ اهميت به لحاظ رعايت اختصار از آن مى گذريم.
در نهج البلاغه مسائل فقهى نسبتا اندكى مطرح شده است: پيرامون نماز در خطبۀ 199، نامۀ 27، 47 و 53؛ دربارۀ روزه در حكمت 145، خطبۀ 110، حكمت 252 و 136؛ در مورد جهاد و
ص: 456
اهميت و شرايط و حدود و احكام آن در خطبۀ 110، 27، حكمت 27، 365، 30 و نامۀ 38، 53، 124، 119 و 14؛ در مورد امر به معروف، در حكمت 366، 244، خطبۀ 88، 155، نامۀ 47، وصيت 31 و خطبۀ 104؛ دربارۀ زكات در خطبۀ 110، 199، حكمت 192 و 328 و در مورد حج
در نامۀ 67، 47، خطبۀ 110 و 1 سخن گفته شده است.
علاوه بر اين مسائل حقوق مختلف مردم بر يكديگر در خانه و خانواده و جامعه و امت اسلامى و نيز معرفى چهره هاى برجستۀ زمان خويش از افراد صالح و طالح و بيان رازهاى خلقت و عجايب آفرينش و حتى برخى مطالب طبى و درمانى و بسيارى از موضوعات ديگر در اين درياى ژرف و بيكرانه مطرح شده است كه بيان آنها از حوصلۀ اين مجموعه خارج است و خوانندگان محترم را به فهرستهاى موضوعى كه در اين رابطه نوشته شده اند و در آخر همين بخش خواهد آمد ارجاع مى دهيم.
علامه سيد رضى در قرن پنجم هجرى قمرى در بغداد مى زيست. او به دو كتابخانۀ بسيار بزرگ تاريخى كه فرصت بسيار ارزشمندى را براى وى فراهم كرده بود دسترسى داشت. نخست كتابخانۀ برادر بزرگوارش علامه سيد مرتضى كه داراى هشتاد هزار جلد كتاب نفيس بود و ديگرى كتابخانۀ بيت الحكمة كه آن را وزير بهاءالدوله ابن بويه ديلمى فراهم آورده بود و بيش از ده هزار نسخه كتاب ارزشمند را در خود جاى داده بود و به شيعيان اختصاص داشت. اين كتابخانه ها در حوادث روزگار تباه شد، بويژه دومى كه در حملۀ طغرل به بغداد در آتش جهل آنان سوخت(1).
اين مجموعۀ ارزشمند فرصتى براى سيد رضى فراهم آورد تا به تأليف و گردآورى سخنان اميرالمؤمنين دست زند ولى چون گمان نمى كرد اين ميراث ارزشمند و نفيس به زودى دستخوش حوادث شود و به دست آيندگان نرسد در اين گردآورى تمامى سخنان حضرت على را جمع نكرد بلكه تنها به گردآورى خطبه ها و سخنانى پرداخت كه ويژگى بلاغى را در اوج داشتند و جنبۀ ادبى برجسته را حايز بودند. ازاين رو چنانكه خود در مقدمۀ نهج البلاغه اشاره كرده است بسيارى از خطبه ها، نامه ها و حتى كلمات صدر يا ذيل خطبه اى كه به نظر او در آن فراز عالى
ص: 457
جنبۀ ادبى برجسته را حايز بودند. ازاين رو چنانكه خود در مقدمۀ نهج البلاغه اشاره كرده است بسيارى از خطبه ها، نامه ها و حتى كلمات صدر يا ذيل خطبه اى كه به نظر او در آن فراز عالى نبودند را از دست نهاده است و البته اين عمل با آن زمينۀ فكرى و بينش مثبتى كه داشت جاى ملامت ندارد.
مؤلف براساس همان خوش بينى به باقى ماندن ميراث فرهنگى شيعه از ارائۀ مصادر و اسناد روايات نيز سرباز زده است. شايد گمان مى كرد آنان كه بخواهند جنبه هاى فقهى، كلامى و...
سخنان حضرت را مورد بررسى و كاوش علمى قرار دهند صدها منبع ديگر را هميشه فراروى خود خواهند داشت و امكان دسترسى به سند و منبع آنها برايشان مقدور خواهد بود بنابراين تمامى روايات نهج البلاغه را به صورت مرسل و بدون ذكر سند و ذكر منبع گردآورى كرد.
البته اكنون با نگاشتن برخى كتب بسيار ارزشمند كه در پايان اين قسمت معرفى خواهند شد تا حدود زيادى اين دو مشكل برطرف شده و محققان بزرگوار و پرتلاش با ارائۀ منابع و مصادر كلمات اميرالمؤمنين و ذكر سند بسيارى از آنها اين كلمات را از حالت ارسال خارج ساخته اند.
نهج البلاغه در سه بخش مجزا نگاشته شده است:
الف - خطبه ها و سخنان طولانى حضرت
ب - نامه ها و وصيتهاى حضرت
ج - سخنان كوتاه يا كلمات قصار و يا به تعبير خود نهج البلاغه «قصار الحكم» يا حكمتهاى كوتاه
افزون بر اين تنظيم، شيوۀ ديگرى در نظر سيد رضى (ره) نبوده است، يعنى هيچ گونه تنظيم تاريخى، موضوعى و غيره را در نظر نگرفته است كه اكنون براى رفع اين نقض فهرستهاى مختلف موضوعى نگاشته شده است ولى جست وجو براى تعيين تاريخ كلمات، تحقيقى شايسته و ارائۀ نظم تاريخى اين سخنها پژوهشى بايسته است كه در فهم كلمات و ريزه كاريهاى سخنان حضرت ارزش فراوانى خواهد داشت؛ اگرچه در برخى كتب به صورت ناقص تحقيقهايى صورت گرفته است، جاى پژوهشى همه جانبه در اين باره خالى است كه اميد است در آينده با تلاش محققان علوم اسلامى اين نقيصه برطرف شود.
ص: 458
گاه در ابتداى خطبه ها شأن صدور خطبه و زمان يا مكان آن را بيان كرده است، نظير خطبۀ 6، 5، 164، 16، 11 و نامۀ 3، 2، 1 و 23.
در ابتداى برخى از خطبه ها با كلماتى كوتاه موضوع خطبه و يا نامه را يادآورى كرده است؛ مثلا در خطبۀ 66 مى نويسد: «فى تعليم الحرب» و در خطبۀ 1 مى نويسد: «يذكر فيه ابتداء خلق السماء و الارض» و در خطبۀ 17 آورده است: «فى صفة من يتصدّى للحكم...» و گاه در پايان خطبه دربارۀ عظمت، ظرافتها، معانى بلند و اسرار بلاغى آن اظهار نظر كرده است، مثل خطبۀ 46، 28 و 165 و در موارد مختلفى هم برخى كلمات به كار برده شده در خطبه را توضيح داده است، نظير خطبۀ 77، 82، 103، 116، 115، 124 و غيره.
در ابتداى كتاب، مقدمه اى كوتاه از مؤلف بزرگوار آمده است كه در آنجا به بيان تأليف نهج البلاغه و شيوۀ تنظيم و علت نامگذارى كتاب اشاره كرده است. او مى نويسد:
در روزگار جوانى دست به تأليف كتابى دربارۀ ويژگيهاى امامان زدم كه دربردارندۀ خبرهاى نيكوى آنان و گوهرهاى سخنان آن بزرگواران باشد. چون از فصل مخصوص به اميرالمؤمنين عليه السّلام فراغت يافتم روزگار و موانع زمان و مشكلات آن مرا از ادامۀ كار بازداشت.
آنچه را نگاشته بودم به فصلهاى مختلفى تقسيم كرده بودم و در واپسين فصل آن بخشى از سخنان كوتاه حضرت را نقل كرده بودم. گروهى از دوستان آن را پسنديده و پيشنهاد كتابى جامع در اين موضوع نمودند. من اين پيشنهاد را پذيرفتم... و در نهايت آن را نهج البلاغه (شيوۀ شيواگويى) نام نهادم زيرا راههاى بلاغت را بر روى بينندگان مى گشايد و جويندگان را بدان نزديك مى كند و نياز عالم و متعلّم را برآورده مى سازد...
نهج البلاغه در هزار سال تولد خويش مورد اقبال دانشمندان فراوانى قرار گرفته و تعريفها و ستايشهاى بسيار ديده است و براستى در باره اش گفته اند: فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن مخلوق است. نمونه هاى بسيارى از تعريفها و ستايشهاى دانشمندان در رابطه با اين كتاب را مى توان در برخى از منابع كه در پايان اين مقال معرفى كرده ايم مشاهده كرد. ولى حقيقتا آنها فهم خويش را مدح گفته اند كه: مادح خورشيد مدّاح خود است. اينك به برخى از ابعادى كه بر اهميت اين كتاب افزوده است اشاره مى كنيم:
ص: 459
بسيارى از معارف و دستاوردهاى علمى بشر در گذر زمان رنگ مى بازند و باطل مى شوند و يا جذّابيت و طراوت خويش را از دست مى دهند ولى نهج البلاغه در طول هزار سال عمر خويش صدها دانشمند را به تحقيق و تفحص و شرح و حاشيۀ خود فراخوانده است و همۀ اين شارحان و محشّيان و تبيين كنندگان، تحيّر و عجز خويش را در مقابل معارف بلند آن اظهار كرده اند و هنوز هم قله هاى تسخيرنشدۀ معارف والاى آن، پژوهندگان بسيارى را به خود مى خواند كه سرّ آن شخصيت گويندۀ آن است كه باب مدينۀ علم نبوى و متصل به درياى علم غيب الهى است.
اگرچه نهج البلاغه از ديد ادبى مورد توجه سيد رضى - مؤلف آن - و بسيارى ديگر واقع شده است، با شرح كوتاهى كه از موضوعات گوناگون آن داده شد روشن مى شود كه كمتر ميدانى در معارف الهى و دانشهاى دينى است كه در آنجا نهج البلاغه سخن قابل طرح و بلكه رساترين سخن را نداشته باشد. جالبتر آنكه در هر موضوعى چون به نهج البلاغه رجوع و در آن تعمّق و دقّت شود چنان خواننده را در خود فرو مى برد كه او گمان مى كند اين كتاب تنها در همين صحنه قهرمان ميدان و يكه تاز صحنه است و چون در صحنۀ ديگر و به ظاهر متضاد با آن قرار مى گيرد باز مى بيند نهج البلاغه همان يكه تازى و ميدان دارى را دارد. آرى! نهج البلاغه در زهد و در عين حال ادارۀ كشور و سياست، در شجاعت و شمشير، و در عين حال در رحمت و اشك و آه، در توحيد و در عين حال در اعتماد به نفس و غناى نفس و پذيرش نظام علّى و معلولى و... دهها صحنۀ ديگر همانند گويندۀ خويش صفات به ظاهر متضاد را يكجا گرد آورده است.
كتابهاى علمى بسيارى در تاريخ ميراث علمى بشر وجود دارد كه در وزانت منطقى و برهانى كامل است ولى كمتر دلى را مى لرزاند و اشكى را جارى مى سازد و انسانى را دگرگون مى كند.
نهج البلاغه در اوج برهان مندى و استحكام به گونه اى عجيب خواننده را تحت تأثير قرار مى دهد و گاه توفانى در روح او ايجاد مى كند. گاهى وزنه هاى بسيار سنگين علمى در كشاكش توفانهاى نهج البلاغه چونان پر كاهى، بى اختيار و تسليم مى شوند و عجز و تحيّر و عشق خويش را در برابر اين سخنان والا پنهان نمى كنند. در اين رابطه سخنان دانشمندان غير مسلمان و يا مسلمان غير شيعى شنيدنى است:
و بالأخره اگر قلب پيامبر شهر علم الهى است و على دروازۀ اين شهر است نهج البلاغه را روزنه اى از اين در و پنجره اى از اين دروازه مى توان به حساب آورد كه بخوبى بيانگر عمق و زيبايى و جمال و كمال آن شهر دانش و بينش است.
ص: 460
پژوهشهاى انجام گرفته در رابطه با اين كتاب را مى توان به چند دسته تقسيم كرد:
نهج البلاغه از ديرباز مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است و عدۀ بسيارى به شرح آن پرداخته اند به گونه اى كه برخى تعداد 200 شرح بر آن را معرفى كرده اند و علامه آقابزرگ تهرانى 150 شرح را در كتاب الذريعه نام مى برد(1) و ما به بعضى از شروح آن اشاره مى كنيم:
1. معارج نهج البلاغه، ظهير الدين بيهقى (566-499)
2. منهاج البراعة، قطب الدين راوندى (573)
3. حدائق الحقائق، قطب الدين كيدرى (قرن ششم)
4. شرح ابن ابى الحديد معتزلى (متوفاى 656)
5. شرح كمال الدين ميثم بن على البحرانى (متوفاى 679)
6. شرح شيخ محمد عبده، از علماى الازهر مصر (متوفاى 1323)
7. منهاج البراعه، سيد حبيب الله خوئى (متوفاى 1324)
8. بهج الصباغه، علامه شوشترى (متوفاى 1415)
9. فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنيه (متوفاى 1400 ق.)
10. شرح نهج البلاغه، علامه محمد تقى جعفرى (متوفاى 1419 ق.)
نهج البلاغه بارها و بارها به زبانهاى مختلف دنيا ترجمه شده است. علامه تهرانى از 15 ترجمه به زبانهاى فارسى و اردو و گجرانى نام مى برد(2). ترجمه هاى مهم فارسى آن عبارت اند از:
1. ترجمۀ فيض الاسلام
2. ترجمۀ مكارم شيرازى، امامى و آشتيانى
3. ترجمۀ محمدتقى جعفرى
4. ترجمۀ سيد جعفر شهيدى
5. ترجمۀ عبدالمحمد آيتى
6. ترجمۀ جواد فاضل
7. ترجمۀ مصطفى زمانى
8. ترجمۀ ميرزا خليل كمره اى
9. ترجمۀ فضل الله كمپانى
10. ترجمۀ عبدالمجيد معاديخواه
11. ترجمۀ محمد على شرقى
12. ترجمۀ ملا فتح الله كاشانى
نهج البلاغه به زبانهاى ديگرى نيز ترجمه و چاپ شده است كه عبارت اند از: انگليسى،
ص: 461
فرانسوى، كرواتى، ايتاليايى و اسپانيايى(1).
از اين كتاب گزيده هاى متعددى به چاپ رسيده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. منتخب نهج البلاغه از سيد محمد على حسينى شاه عبد العظيمى
2. خلاصۀ نهج البلاغه از سيد قطب على شاه پاكستان
3. هزار گوهر از سيد عطا الله مجدى
4. روائع نهج البلاغه از جورج جرداق مسيحى
5. التقاط الدرر از محمّد كاظمى
6. منتخبى از نهج البلاغه از سيد جعفر شهيدى
7. خطب امام البلغاء از عادل ابوالمعالى
1. نهج البلاغۀ منظوم، مير محمد على انصارى قمى در 6 جلد (1368 ق) ر. ك. الذريعه، ج 9، ص 108.
2. نهج البلاغۀ منظوم، محمد حسين سلطانى كجورى (1379)، نشر به آفرين، تهران، 796 صفحه.
3. الدرة البيضاء، نظم قسمتى از نهج البلاغه، سيد حسين مدرسى.
4. نهج البلاغۀ منظوم، مجد نيشابورى.
برخى از دانشمندان موضوع خاصى در نهج البلاغه را دنبال كرده و در همان رابطه كتابى را تأليف كرده اند كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. اخلاق در نهج البلاغه، سيد كاظم ارفع
2. ارزش تاريخ در نهج البلاغه، عباس نصر
3. الهيات در نهج البلاغه، صافى گلپايگانى
4. انسان كامل در نهج البلاغه، حسن زاده آملى
ص: 462
5. بينش تاريخى نهج البلاغه، يعقوب جعفرى
6. حكمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، جوادى آملى
7. درسهاى سياسى نهج البلاغه، محمد تقى رهبر
8. سيماى قرآن در نهج البلاغه، على كريمى جهرمى
9. سيماى محمد صلّى الله عليه و آله در نهج البلاغه، شكرالله
10. زن از ديدگاه نهج البلاغه، فاطمه علائى
11. مهدى منتظر در نهج البلاغه، فقيه ايمانى
12. داستانهاى نهج البلاغه، محمدى اشتهاردى
بسيارى از دانشمندان تلاش قابل تقديرى در ارائۀ معجم هاى لفظى و موضوعى و فهرستهاى گوناگون و تبيين نهج البلاغه انجام داده اند كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. الكاشف عن الفاظ نهج البلاغه و شروحه، سيد جواد مصطفوى
2. الهادى الى موضوعات نهج البلاغه، على مشكينى
3. تصنيف نهج البلاغه، لبيب بيضون
4. المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، محمّد دشتى، كاظم محمدى
5. الدليل على موضوعات نهج البلاغه، على انصاريان
6. فرهنگ آفتاب، عبدالمجيد معاديخواه
7. قاموس نهج البلاغه، محمد على شرقى
8. المعجم الموضوعى نهج البلاغه، اويس كريم محمد
9. فرهنگ واژه هاى نهج البلاغه، على دشتى
10. فرهنگ موضوعات كلى نهج البلاغه، على دشتى
11. فرهنگ معارف نهج البلاغه، على دشتى
12. فهرست موضوعى نهج البلاغه، صبحى صالح
13. فرهنگ لغات نهج البلاغه، كاظم فرهومندى
14. حلّ لغات نهج البلاغه، مولوى اعجاز حسين
سيد رضى در مقدمۀ نهج البلاغه اشاره مى كند كه او تمامى سخنان اميرالمؤمنين را استقصا نكرده است؛ ازاين رو براى تكميل اثر ماندگار او عدۀ زيادى سعى كرده اند سخنان پراكندۀ
ص: 463
حضرت اميرالمؤمنين را از لابه لاى ميراث ماندگار حديث استخراج و به صورت مستدرك نهج البلاغه به جامعۀ اسلامى و بلكه به بشريت هديه كنند. بعضى از مستدركات نهج البلاغه عبارت اند از:
1. مستدرك نهج البلاغه، هادى كاشف الغطاء
2. نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، محمّدباقر محمودى
3. مصباح البلاغه، سيد حسن ميرجهانى
4. مصادر نهج البلاغه، سيد عبدالزهرا خطيب
و البته در جلد اول مصادر نهج البلاغه، صفحۀ 267، از مستدركهاى بسيار ديگرى نام مى برد كه به دست ما نرسيده است.
1. سيرى در نهج البلاغه، علامه شهيد مرتضى مطهرى
2. مدارك نهج البلاغه، شيخ هادى كاشف الغطاء
3. استناد نهج البلاغه، امتياز على خان
4. مع نهج البلاغه، ابراهيم السامرائى
5. نهج البلاغه و گردآورندۀ آن، بنياد نهج البلاغه
6. يادنامۀ هزارۀ نهج البلاغه، بنياد نهج البلاغه
7. پرتوى از نهج البلاغه، سيد جواد مصطفوى
8. سيماى نهج البلاغه، محمّد مهدى عليقلى
9. مقدمۀ طولانى و بسيار پراهميت و ارزشمند مصادر نهج البلاغه، سيد عبد الزهرا خطيب، 280 صفحه.
10. اعلام نهج البلاغه، على بن ناصر سرخسى
11. الامثال و الحكم المستجرحه من نهج البلاغه، محمد الغروى
12. ما هو نهج البلاغه، هبة الدين شهرستانى
13. كاوشى در نهج البلاغه، بنياد نهج البلاغه
14. انوارى از نهج البلاغه، محمد جعفر امامى
15. نهج البلاغه در شعر شاعران، على دشتى
16. امثال و حكم نهج البلاغه، هاجر اندقانى
ص: 464
ابوالحسن الرضى محمّد بن ابى احمد الطاهر الحسين بن موسى الابرش بن محمّد بن موسى بن ابراهيم بن الامام موسى بن جعفر عليه السّلام از علماى برجستۀ شيعه در قرن پنجم هجرى قمرى است. وى در خاندان علم و سيادت به دنيا آمد. پدرش نقيب علويان و امير حاجيان بود و بارها به سفارت از طرف خلفا مأمور شد.
برادرش فقيه بزرگوار سيد مرتضى علم الهدى و صاحب كتابخانۀ مشهور است. اجداد او انسانهاى آزاده و مبارزى بودند كه برخى از آنها به دست خلفاى جور به شهادت رسيدند، بعضى حبس و شكنجه شدند و تعدادى از آنها (ناصر كبير) در قيام عليه عباسيان پيروز شدند و حكومت علويان طبرستان را پايه ريزى كردند.
مادر او نيز از آل بويه و از بستگان امير معزالدوله بود و در جلالت و عظمت اين خانم همين بس كه علامۀ بزرگ شيخ مفيد كتاب احكام النساء را به خاطر وى و براى او مى نگارد. نسب شريف او به سيد الساجدين عليه السّلام مى رسد و سيد رضى در وفات او مرثيه اى بلند گفته و صفات والاى او را ستوده است.
مؤلف در سال 359 در شهر بغداد به دنيا آمد و تحصيلات خود در تعليم قرآن و صرف و نحو را در محضر ابوعلى فارسى و ابو سعيد ابن السيرافى، نحوى مشهور، شروع كرد. سپس عروض و قوافى و ديگر فنون ادب را از ابوالفتح عثمان بن حلّى موصلى آموخت و فقه را همراه برادرش سيد مرتضى از محضر علامۀ بزرگوار شيخ مفيد فرا گرفت و در علم حديث از محضر شيخ مفيد و نيز ابوعبد الله مرزبانى و ابومحمد هارون تلعكبرى استفاده كرد.
وى پس از نيل به درجات والاى علمى خود مدرسه اى به نام دارالعلم گشود و در آن به تربيت شاگردان پرداخت. شيوۀ تربيتى او در اين مدرسه و نيز اخلاق والا و وارستگى فوق العادۀ او از خلال اين داستان بخوبى روشن مى شود:
خداوند به سيد فرزندى عطا مى كند و چون وزير ابومحمد مهلبى وزير بهاءالدوله باخبر مى شود به عنوان هديۀ تولد فرزند هزار سكۀ طلا براى سيد مى فرستد، ولى سيد پول را پس مى دهد و عذر مى آورد كه من از هيچ كس هديه نمى پذيرم. وزير با اصرار تمام پول را دوباره مى فرستد و از سيد مى خواهد اين پول را به قابله اى بدهند كه در به دنيا آوردن كودك كمك كرده است و سيد پاسخ مى دهد: ما قابله گى زنانمان را به غريبه ها نمى سپاريم و غالبا زنان خاندان خود ما عهده دار اين كارند و آنان نيز هديه را نمى پذيرند. براى سومين بار وزير پول را مى فرستد و از
ص: 465
سيد مى خواهد كه آن را بين طلاب مدرسه اش توزيع كند و سيد دستور مى دهد پول را به محضر يكايك طلاب ببرند تا هر كس نياز داشت بردارد. از اين ميان تنها يك نفر پاره اى را از يك سكه برمى دارد و بقيه را رد مى كند و در اين عمل خود نيز عذر مى آورد كه ديشب نياز به روغن چراغ داشتم و در انبار قفل بود و انباردار نبود، ازاين رو از فروشندۀ محلّه قرض كرده ام و اين پارۀ اشرفى را بدانجهت برداشتم. سيد بلافاصله دستور مى دهد به تعداد طلاب مدرسه كليد بسازند تا هيچ كدام براى نيازمنديهاى خود معطل انباردار نباشد و دست نياز به سوى غير دراز نكند.
سيّد رضى در طول عمرش داراى سه منصب مهمّ معنوى و سياسى شد:
1. نقابت و سرپرستى علويان كه قبل از او پدرش از جانب خليفه عهده دار اين سمت بود.
2. نظارت بر ديوان مظالم شاهان و خلفاى قديم را رسم بر اين بود كه گه گاه خود مستقيما به شكايات مردم رسيدگى مى كردند و گاه نيز فردى بسيار موجّه را به جاى خود بدين سمت مى گماردند تا در هنگام نبودن خليفه يا معذور بودن او بدين كار بپردازند و ادارۀ رسيدگى به اين كار را ديوان مظالم مى ناميدند. مؤلف براى مدتى عهده دار نظارت و رياست اين ديوان بود.
3. رياست حجاج در موسم حج. خليفه در هنگام برگزارى آيين پرشكوه حج، نماينده اى را از طرف خود تعيين مى كرد تا به عنوان «اميرالحاج» به مسائل حج رسيدگى كند و همۀ حاجيان از او فرمان برند. مؤلف براى مدتى نيز عهده دار اين منصب مهم بود.
البته چون سيد رضى در زمان القادر بالله كمترين نرمش و ذلّتى را پذيرا نبود و به منويات غير صحيح خليفه گردن نمى نهاد، وى او را از تمامى مناصب خود عزل كرد.
مرتبت والاى علمى، برجستگى معنوى و عبادى و زهد و بى رغبتى وى به دنيا مورد تصديق تمامى دانشمندان شيعه و سنى بود. نمونه هايى از ستايش بزرگان اهل سنت را مى توان در كتاب المنتظم ابن جوزى، العبر ذهبى و يتيمة الدهر ثعالبى مشاهده كرد. البته عظمت او در دنياى تشيع نيازى به ذكر و يادآورى ندارد.
مقام وى در ادبيات و توان بالاى شعرى و نثرى او در حدّى است كه برخى او را شاعرترين قريش خوانده اند. ديوان مفصّل او شاهدى راستين بر اين مدّعاست و علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه شرح نسبتا مفصّلى بر اين معنا نوشته است(1).
ص: 466
وى بالأخره پس از عمرى كوتاه (47 سال) ولى پربار و شرافتمندانه، در ششم محرم سال 406 ه. ق. در همان شهر بغداد كه به دنيا آمده بود از دنيا رفت. هنگامى كه خبر وفات او را براى برادرش سيد مرتضى بردند آن چنان بى تاب شد كه بناچار به حرم كاظمين عليهما السّلام پناه برد و حتى توان نمازگزاردن بر جنازۀ برادر را نيافت و ازاين رو وزير فخرالملك بر جنازه اش نماز گزارد و در مسجدى به نام مسجد الانباريين در محلۀ كرخ بغداد به خاك سپرده شد.
سيد رضى نزد بسيارى از بزرگان شيعه و سنّى به فراگيرى درس پرداخته، بهره هاى علمى برده و اجازۀ روايت داشته است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. علامه شيخ مفيد (داستان تعلّم آنها نزد شيخ مفيد و خوابى كه شيخ در اين رابطه ديده است مشهور است).
2. ابوالفتح عثمان بن جنى
3. ابوسعيد سيرافى، نحوى مشهور به مرزبان
4. ابومحمد هارون بن موسى تلعكبرى
5. ابوعلى فارسى، اديب مشهور
6. قاضى عبدالجبار بغدادى
7. ابو حفص عمر بن ابراهيم الكنانى
8. ابو يحيى عبد الرحيم بن محمد، مشهور به ابن نباته
9. ابوعبد الله مرزبانى
10. ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى، فقيه مالكى
سيد رضى داراى شاگردان بسيارى بوده است كه اسامى تعدادى از آنها به شرح زير است:
1. سيد عبد الله جرجانى
2. شيخ جعفر دوريستى
3. احمد بن على بن قدامه
4. مهيار ديلمى
ص: 467
5. قاضى ابو بكر عكبرى
6. شيخ طوسى نيز از او اجازۀ روايت دريافت كرده است.
سيد رضى على رغم اشتغالات سياسى و اجتماعى فراوان و مدت كوتاه عمر (47 سال)، داراى تأليفات بسيار ارزشمند و والايى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. نهج البلاغه، اثر جاودانۀ او كه گردآورى كلمات اميرالمؤمنين عليه السّلام است.
2. حقائق التأويل فى متشابه التنزيل، در تفسير قرآن كريم
3. المجازات النبويه، در توضيح احاديث نبوى
4. تلخيص البيان عن مجاز القرآن
5. معانى القرآن
6. طيف الخيال
7. خصائص الائمه
8. رسائل
9. تعليق على خلاف الفقهاء
10. ديوان شعر بسيار مفصل و فوق العاده برجستۀ او
همان گونه كه ذكر شد پيكر مطهرش را در مسجد انباريين در محلۀ كرخ بغداد به خاك سپردند و اكنون نيز آرامگاه باعظمتى به نام او و برادرش سيد مرتضى در نزديكى حرم مطهر كاظمين وجود دارد ولى برخى قبر او را در حرم امام حسين عليه السّلام و در كنار قبر ابراهيم مجاب دانسته اند. در نحوۀ انتقال بدن به اين مكان سخنان زيادى گفته شده است. شايد بهترين وجه چيزى است كه در روضات الجنات نقل شده است مبنى بر اينكه در سال 942 بعضى از قاضيان روم دشمنان را بر آن داشتند كه قبر او را بشكافند و چون شكافتند بدن بى هيچ تغييرى تازه و سالم آشكار شد. آنگاه جنازه را به كربلا منتقل كردند و در جوار اباعبد الله الحسين عليه السّلام و كنار قبر ابراهيم مجاب به خاك سپردند. دربارۀ محلّ دفن او سخنهاى ديگرى نيز هست زيرا از محلۀ كرخ بغداد تا كنار حرم موسوى فاصلۀ بسيارى است و دفن او در محلۀ كرخ مسلّم است. بنابراين، بودن قبر در كنار حرم جاى شبهه و اشكال دارد و احتمال انتقال از كرخ به آنجا هم بعيد مى نمايد و شايد بهتر آن باشد
ص: 468
كه اين قبه و قبر موجود را از آن پدر سيد رضى بدانيم، چنانكه ابن خلكان در وفيات الاعيان آورده است، اما خود سيد ابتدا در كرخ دفن و سپس به كربلا منتقل شده است و بنا به نقل مدرس تبريزى جنازۀ پدر هم بعدا به كربلا منتقل شده است.
1. معجم رجال الحديث، ج 16، ص 19.
2. تنقيح المقال، ج 3، ص 107.
3. رجال النجاشى، ص 398.
4. اعيان الشيعه، ج 9، ص 216.
5. روضات الجنات، ج 6، ص 190.
6. وفيات الاعيان، ج 4، ص 414 تا 420.
7. لولوة البحرين، ص 322.
8. فوائد الرضويه، ص 495.
9. ريحانة الادب، ج 3، ص 121.
10. يادنامۀ سيد رضى، بنياد نهج البلاغه.
11. يادنامۀ نهج البلاغه.
از كتاب نهج البلاغه نسخه هاى بسيار متعددى به يادگار مانده است به گونه اى كه تنها معرفى اين نسخه ها كتابى مفصّل و شايد داراى چندين مجلد خواهد شد. ما به عنوان نمونه برخى از اين نسخه ها را معرفى مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3827، با خط ابن المؤدب، تاريخ استنساخ: 499 كه عكس آن توسط همان كتابخانه در 332 صفحه در سال 1406 به مناسبت هزارۀ نهج البلاغه منتشر شده است.
2. نسخه هاى ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3573، شمارۀ 2310، 3341، 311، 4918 و 225 كه تاريخ استنساخ آن 649 است و نسخه اى به شمارۀ 3994 كه تاريخ استنساخ آن 677 ه. ق.
است.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 13847، تاريخ استنساخ: 544 و نسخۀ
ص: 469
ديگرى به شمارۀ 11736 كه تاريخ استنساخ آن قرن 6 يا 7 هجرى است و نسخه اى به شمارۀ 1862 كه تاريخ استنساخ آن 675 ه. ق است و نسخۀ ديگرى به شمارۀ 1858 كه تاريخ استنساخ آن 701 ه. ق. است.
1. چاپ سنگى تبريز در سال 307، 1267 صفحه.
2. چاپ سنگى تبريز در سال 1288.
3. چاپ سنگى تهران، 1302.
4. چاپ سنگى تهران، 1310 ه. ق.
5. چاپ عكس نسخۀ خطى قرن پنجم، كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1406 ه. ق.، 332 صفحه.
6. چاپ عكس نسخۀ خطى قرن پنجم، كتابخانۀ مسجد جامع چهل ستون، تهران، 1402 ه. ق.، 323 صفحه.
و نسخه هاى متعدد چاپ حروفى كه براى رعايت اختصار از ذكر آن مى گذريم.
ص: 470
هركس از سمتى به درياى بيكران سنّت نبوى و بوستان احاديث پيامبرى وارد شده و آن را بوييده و نگريسته است. برخى جوانب اجتماعى، گروهى جوانب عبادى و فقهى، بعضى جوانب طبى و پزشكى، و تعدادى جنبه هاى كلامى و فلسفى آن را مدّنظر قرار داده اند و بالأخره بعضى نيز به جنبه هاى ادبى آن توجه ويژه اى معطوف داشته اند.
يكى از كتابهايى كه با نگاهى ادبى به اين ميراث ارزشمند و امانت ارجمند نگريسته كتاب مورد بحث است.
شريف رضى براى توضيح و تبيين جنبه هاى ادبى قرآن كريم و مجازات و تشبيهات و استعارات كلام مجيد، كتاب ارزشمند تلخيص البيان عن مجازات القرآن را تأليف كرده است. سپس در پى همين مقصود در سنت نبوى كتاب المجازات النبويه را نگاشته است. در اين كتاب فقط به جنبۀ ادبى، بيان اشارات، تنبيهات، كنايات و تشبيهات روايات پرداخته است و در اين احاديث، موضوعات خاصى مورد نظر او نبوده است.
كتاب با روايت مشهور «هذه مكّه قد رمتكم بافلاذ كبدها؛ اين مكه است كه پاره هاى جگر خويش را به سوى شما افكنده است.» كه در جنگ بدر گفته شده است شروع مى شود و با روايت مشهور نبوى در رابطه با عظمت حجرالاسود «الحجر يمين الله فمن شاء صافحه بها؛ حجرالاسود دست راست خداست. آن كس كه بخواهد به وسيلۀ آن با خدا مصافحه كرده و دست مى دهد» به پايان آمده است.
مؤلف در اين كتاب 361 روايت (بنا به شمارش نسخۀ دارالاضواء) يا 375 روايت (بنا به شمارش نسخۀ نمايندگى فرهنگى ايران در دمشق) را مورد دقت و بررسى قرار داده است.
ص: 471
كتاب با مقدمۀ كوتاهى شروع مى شود كه در آن مؤلف ضمن اشاره به كتاب ديگرش مجازات القرآن وعده مى دهد اين كتاب را نيز به همان شيوه و با رعايت نهايت اختصار بنگارد و بيان مى كند كه برخى روايات اين مجموعه را از كتب مشهوره و قسمتى را با اجازه از استادان خود و قسمتى را نيز در برخى نوشته ها با مطالعه و قرائت يافته است.
وى سپس به بيان روايات مى پردازد و پس از بيان هر روايت اگر حاوى واقعۀ خاصى بوده و در برهۀ زمانى ويژه اى ايراد شده است، به بيان و توضيح مختصر آن واقعه مى پردازد و سپس نكته هاى ادبى آن از قبيل مجاز و تشبيه و... را بيان مى كند و پس از آن به معناى حديث مى پردازد و احتمالات مختلف آن را يادآور مى شود.
وى در بيان نكات ادبى و معانى روايات از اشعار عربى بسيار بهره مى جويد و روايات مشابه را نيز ذكر مى كند و مى گويد: «و نظير هذا الخبر الحديث الاخر...» و گاه نيز امثال عربى مربوط به حديث مورد بحث را بيان مى كند و در پردازش اين نكات از نثرى بسيار بليغ استفاده مى كند.
شايد در ابتدا تصور شود اين كتاب يك اثر ادبى است و فقط براى كسانى كه به دنبال بلاغت و فصاحت اند مفيد مى افتد، ولى با توجه به تأثير بسيار زياد اين مطالب در دريافت معناى روايات و نيز با احتمالات بسيار زيبا و مختلفى كه وى در احاديث بيان مى كند كاملا روشن مى شود كه توجه به اين نكات و مطالعۀ كتبى از اين دست براى همۀ كسانى كه به نحوى با حديث و سنّت سروكار دارند لازم و ضرورى است. گاه انسان احساس مى كند معنى حديثى را بخوبى فهميده و عمق آن را دريافته است ولى هنگامى كه به بيانات سيد رضى و احتمالات مختلف ديگرى كه در اين كتاب آمده است مى نگرد، متوجه مى شود چگونه معناى حديث به طور كلى تغيير كرده است و چقدر احتمالات مختلف ديگر دربارۀ آن وجود دارد.
به عنوان مثال، روايت بسيار مشهورى در رابطه با ازدواج از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: «ايّاكم و خضراء الدمن؛ بپرهيزيد از سبزيهايى كه بر مزبله ها مى رويند.» اين روايت را بسيارى چنين معنى كرده اند: «از زيبارويانى كه در خانواده هاى كثيف بزرگ شده اند بپرهيزيد!» ولى سيّد رضى احتمال ديگرى را مطرح مى كند و مى گويد: «زباله هايى كه در يك جا انباشته شده اند با يك باران گياهانى بر روى آن مى رويند و ظاهر بسيار زيبا و طربناك آن، باطن آن را كه
ص: 472
كثافات و زباله ها است مى پوشاند.» بنابراين، سخن حضرت معناى ديگرى پيدا مى كند كه: «از زنانى كه ظاهرى آراسته و گول زننده دارند و باطن آنها خبيث و كثيف است بپرهيزيد!» و البته در اين صورت اين حديث به خانوادۀ فرد ربطى نخواهد داشت و نظير اين موارد مختلفى را مى توان در اين كتاب يافت كه به فعال شدن ذهن در فهم احتمالات مختلف حديث كمك بسيارى مى كنند و مبتديان و منتهيان را مفيد مى افتد.
اين كتاب شايستۀ پژوهشهاى متعددى در مباحث مربوط به آن است، اما هنوز پژوهشى ويژۀ اين اثر انجام نشده، و يا به اطلاع نويسنده نرسيده است. فقط گزيده اى از اين كتاب توسط شيخ ابراهيم كفعمى نگاشته شده كه آن هم تاكنون چاپ نشده است(1).
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2134، تاريخ استنساخ: 1064 ه. ق.
1. چاپ مطبعۀ دارالاضواء، بيروت، لبنان، 1406، با تصحيح و شرح دكتر محمد الزينى، استاد دانشگاه الازهر، 465 صفحه، قطع رقعى، همراه با حواشى بسيار در معنى كردن لغات و بيان برخى از نكات ادبى و تنظيم شمارۀ مسلسل براى روايات ولى بدون فهارس فنّى.
2. چاپ مطبعه الاداب، بغداد، عراق، 1328 ه. ق.
3. چاپ مطبعة المصطفى البابى، قاهره، مصر، 356 ه. ق.
4. چاپ نمايندگى فرهنگى ايران در دمشق، با تحقيق مروان العطيه و محمد رضوان الدّايه، 424 صفحه، 1407 ه. ق. با فهارس مختلف و حواشى بسيار.
ص: 473
بيان فضايل و مناقب ائمۀ اطهار عليهم السّلام كه برگزيدگان خدا و انسانهاى كامل و تجسّم ارزشهايند اعتقاد را صاف و خالص و اخلاق را تزكيه مى كند؛ ازاين روست كه در روايات آمده است: «ذكر على عليه السّلام عبادة»(1).
يكى از كسانى كه در اين جهت كوشيده و در صدد برآمده تا گوشه اى از مناقب بى شمار ائمۀ معصومين عليهم السّلام را بنگارد علامه سيّد رضى است. فردى از او مى خواهد كتابى در فضايل و مناقب و نيز تاريخ مختصر ائمۀ معصومين بنگارد و او قول مى دهد در فرصت مناسب اين كار را به انجام برساند ولى مشكلات مانع او مى شوند تا اينكه جاهلى بر عقيدۀ سيد طعنه مى زند و قصد اهانت به وى مى كند؛ و اين سبب مى شود كه سيد بزرگوار به تأليف اين كتاب شتاب ورزد و به تعبير خود او، اين جرقه او را شعله ور مى سازد تا اين مشعل هدايت را برافروزد.
او شروع به نگارش فضايل و مناقب اميرالمؤمنين مى كند تا پس از آن به بيان فضايل و مناقب، و تاريخ ساير ائمه بپردازد ولى پس از نگارش اين كتاب چون در پايان آن بخشى از سخنان اميرالمؤمنين را آورده بود از او درخواست مى شود كه كتابى در رابطه با سخنان اميرالمؤمنين بنگارد و او كتاب جاودانۀ نهج البلاغه را مى نگارد ولى ديگر توفيق برگشت به سراغ اين كتاب و تكميل خصائص را نمى يابد. بدين سان از كتاب خصائص الائمه تنها خصائص امام اول نگاشته شده و به ميراث مانده است. در اين كتاب ضمن ذكر فضايل آن حضرت نصوصى كه بر امامت آن حضرت دلالت مى كنند و نيز برخى از معجزات و اخبار غيبى و پاره اى از كلمات آن حضرت آمده است.
ص: 474
متأسفانه مؤلف گرانقدر در اين كتاب همچون كتاب ديگرش نهج البلاغه، از ذكر سند و حتى منابع روايات خوددارى مى ورزد. اگرچه دربارۀ نهج البلاغه تلاشهاى بسيار صورت گرفته است و منابع آن تا حدّ امكان معرفى شده اند، در مورد اين كتاب چنين تلاشى انجام نشده و روايات در حدّ ارسال باقى مانده اند. گاه مؤلف به كيفيت سند روايت اشاره مى كند و مثلا مى نويسد: «اين خبر مشهور است» يا «به صورت مرفوعه به دست ما رسيده است» و يا «برخى اين روايت را از پيامبر نقل كرده اند و برخى از اميرالمؤمنين» و به صورت نادر گاهى سند روايت را ذكر كرده است.
مؤلف فقط به ذكر روايات بسنده نكرده است بلكه گاه توضيحات و يا اشعار مناسب و نيز برخى مطالب پيرامون مسائل كلامى را ذكر كرده است مانند توضيحى دربارۀ نصوص امامت و دلالت قول شيعه بر امامت آن حضرت در صفحۀ 41، يا بيان علت قيام نكردن آن حضرت در فتنۀ پس از پيامبر در صفحۀ 45 و مانند ذكر اشعارى دربارۀ اجداد حضرت در صفحۀ 68 و نيز سخن بسيار زيبا و كوتاه وى در مشابهت كلام نبى و وصى در صفحۀ 86.
بخش پايانى كتاب مربوط به كلمات حضرت است كه خود سيد در ابتداى آن مى گويد: «اگر كتاب ما جز همين بخش را نداشت، فايده اش كافى بود.»
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7636، تاريخ استنساخ: 1348 ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9736. تاريخ استنساخ: 1280 ق.
1. نسخۀ چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 143 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج محمد هادى امينى، همراه با فهارس فنى.
2. نسخۀ چاپ نجف، 1368 ه. ق. 100 صفحه.
3. نسخۀ چاپ مؤسسۀ اعلمى، بيروت، لبنان، 1406 ه. ق. 102 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 475
طب النبى ابوالعباس جعفر مستغفرى(1)
انسان در پرتو جسمى سالم مى تواند به وظيفۀ اصلى خود كه تعالى و تكامل روحى و معنوى است بپردازد و حقّ خدا و خلق را به جا آورد، ازاين رو در دين مقدس اسلام و روايات معصومين عليهم السّلام به حفظ سلامتى اهميت زيادى داده شده و تلاش در اين راه موجب رضايت خداوند متعال شمرده شده است. به همين جهت در ميراث بجا مانده از معصومين و سنت رسول اكرم و اهل بيت روايات بسيارى در اين رابطه موجود است.
يكى از اولين كتابهايى كه در گردآورى اين گونه احاديث نوشته شده است كتاب فوق است.
در كتاب مذكور در مورد:
الف - بيمارى و درمان
ب - خوردنيها و آشاميدنيها و آثار و خواص آنها
ج - برخى ادعيه و اذكار مؤثر در سلامتى، روايات مختلفى ذكر شده است.
در اين كتاب نزديك به يكصد و شصت روايت از رسول گرامى اسلام بدون هيچ گونه نظم خاصى نقل شده است. اولين روايت بيانگر آن است كه خداوند هيچ دردى را بدون درمان نگذاشته است مگر مرگ، و پايان بخش اين مجموعه دعايى براى شفاى بيماريهاست كه جبرئيل آن را به پيامبر صلّى الله عليه و آله آموخت و رسول اكرم نيز آن را به مريضى آموخته است.
اين روايات هيچ كدام داراى سند نيستند و از منبع خاصى نقل نشده اند. مؤلف در ابتداى كتاب
ص: 476
مى گويد اين روايات را بدون سند يافته است. بنا بر اين، شيوۀ تحمل اين احاديث «وجاده» است كه از اعتبار كمترى برخوردار است.
در مسائلى همچون مسائل طبى و دعا و نيز مستحبات هماره شيوۀ علما بر تساهل در سند و منبع اين گونه روايات بوده است. علامه مجلسى (ره) در مقدمۀ بحار الانوار ضمن معرفى اين كتاب به عنوان يكى از مصادر كتاب بحارالانوار، مى نويسد: «كتاب طب النبى اگرچه اكثر روايات آن از طريق مخالفين نقل شده است ولى مشهور و متداول بين علماى ماست.»(1)
1. در يكى از قسمتهاى كتاب نقصى به چشم مى خورد كه در تمامى نسخه هاى خطى (بنا به نقل مصحح) اين قسمت سفيد بوده است و مقدار حذف شده از آن معلوم نيست.
2. مؤلف در اين كتاب هيچ گونه بيان و توضيحى از خود اضافه نكرده است و فقط به ذكر متن روايات اكتفا كرده است.
اين كتاب با توجه به برخى نكات داراى اهميت ويژه اى است كه به اختصار به آنها اشاره مى كنيم:
الف - شايد بتوان گفت اين كتاب يكى از قديمى ترين متنهايى است كه احاديث طبى را گردآورى كرده است. مؤلف از علماى اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجرى قمرى بوده است و هم اكنون بجز رسالۀ ذهبيۀ امام رضا عليه السّلام كتاب ديگرى در طب روائى قبل از اين كتاب وجود ندارد. البته كتب بسيار ديگرى در طب روائى قبل از اين كتاب نگاشته شده است ولى متأسفانه اكنون هيچ كدام وجود ندارند. به عنوان نمونه مى توان به بعضى از آنها اشاره كرد:
1. كتاب الطب از على بن الحسين قمى، صدوق بزرگ
2. كتاب الطب از عبد الله بن جعفر حميرى، مؤلف قرب الاسناد
3. كتاب الطب از عبد العزيز بن يحيى جلودى، استاد ابن قولويه
4. كتاب الطب از ابو جعفر محمّد بن احمد بجلى كوفى، (متوفاى 266)
5. كتاب الطب از ابو جعفر محمّد بن احمد بن يحيى الاشعرى، مؤلف نوادر الحكمة
6. كتاب الطب از ابوعبد الله محمّد بن عبيد الله، مشهور به ماجيلويه
ص: 477
7. كتاب الطب از ابوالحسن موسى بن الحسن اشعرى قمى
8. كتاب الطب از محمّد بن مسعود عياشى، رجالى بزرگ
9. طب اهل البيت از ابو محمد زيد بن على بن الحسين، شاگرد شيخ طوسى
10. كتاب الطب از احمد بن محمّد بن الحسين بن دؤل القمى، متوفاى 350 و برخى ديگر...
ب - علماى بزرگ شيعه بر اين كتاب اعتماد داشته و روايات آن را در كتب خود ذكر كرده اند.
از جمله علامه مجلسى (ره) در ابتداى بحارالانوار، اين كتاب را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار قلمداد مى كند و دربارۀ آن مى نويسد: «اگرچه اخبار آن از طرق مخالفين است ولى بين علماى شيعه مشهور و متداول است.»(1)
و نيز خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب آداب المتعلمين(2) مى نويسد: «و جويندۀ علم بايد پاره اى از مطالب طبى را بياموزد و در اين زمينه تبرّك بجويد به روايات وارده در طب كه آن را شيخ امام ابوالعباس مستغفرى در كتابش به نام طب النبى صلّى الله عليه و آله گرد آورده است.»
شرح حال نويسان از وى به عنوان الشيخ، امام، خطيب، الحافظ ابى العباس جعفر بن محمّد مستغفرى نسفى سمرقندى ياد كرده اند. وى از علماى مشهور قرن پنجم هجرى قمرى بوده است، به گونه اى كه برخى او را شيعه دانسته، پاره اى وى را حنفى شمرده و شافعيه نيز او را شافعى خوانده اند.
مرحوم علامه مجلسى در مقدمۀ بحارالانوار، كتاب او را جزء كتب شيعه شمرده است، ازاين رو برخى گفته اند كه مجلسى او را جزء علماى شيعه مى دانسته است، چنانچه ميرزا عبد الله افندى (ره) صاحب رياض العلماء را چنين عقيده است و سيد بن طاووس نيز در كتب خود از او روايت كرده است.
محدث نورى (ره) نيز به كتاب او اعتماد كرده و روايات آن را در مستدرك الوسائل آورده است ولى ميرزا عبد الله افندى و نيز علامه سيد محسن امين او را از علماى عامه دانسته اند و علامه آقابزرگ تهرانى (ره) هم نام او را در طبقات اعلام الشيعه ذكر نكرده است.
به هر حال، وى در سال 350 ه. ق. در قريۀ نسف كه بين جيحون و سمرقند است به دنيا آمد.
تحصيلات ابتدايى خود را در همان شهر نزد پدرش كه از علما بود آغاز كرد و سپس براى تكميل
ص: 478
معلومات خود به شهرهاى سرخس، مرو، نيشابور و بخارا سفر كرد و از محضر بسيارى درس آموخت و كتب بسيارى تأليف كرد. وى به واسطۀ حفظ و مهارت در علم حديث به القاب «حافظ»، «محدث» و «صدوق» مشهور شد.
برخى از استادان وى عبارت اند از:
1. پدرش ابوعلى نسفى
2. ابو على زاهر بن احمد سرخسى
3. ابوسهل هارون بن احمد استرآبادى
4. ابوعبد الله محمّد بن احمد العنجار
5. ابوهيثم محمد الكشخمى
6. ابوحفص احمد بن محمد العجلى
1. قاضى ابو منصور السمعانى
2. ابوعلى حسن بن عبدالملك قاضى
1. طب النبى صلّى الله عليه و آله
2. شمائل النبى صلّى الله عليه و آله
3. دلائل النبوة
4. معرفة الصحابه
5. تاريخ نسف
6. تاريخ شهركش
7. الدعوات
8. المنامات
9. الخطب النبويه
10. فضائل القرآن
11. كتاب الشعر و الشعراء
12. دلائل النبوّة
وى پس از هشتاد و دو سال زندگى و سالها تحصيل و تدريس و تأليف در زادگاه خود - شهر نسف - در سال 432 ه. ق. از دنيا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد.
1. رياض العلماء، ج 5، ص 472.
2. اعيان الشيعه، ج 4، ص 183.
3. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 184.
4. الذريعه، ج 15، ص 144.
5. روضات الجنات، ج 2، ص 235.
ص: 479
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 2644، تاريخ استنساخ: 1279 ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 3265، تاريخ استنساخ: 1332 ق.
نسخۀ چاپ مؤسسۀ اهل البيت بيروت، لبنان، 1411 ه. ق. به همراه 2 كتاب ديگر در يك جلد چاپ شده است كه كتاب طب النبى همراه با مقدمۀ محمد مهدى خرسان در 34 صفحۀ اول كتاب آمده است.
ص: 480
عيون المعجزات شيخ حسين بن عبدالوهاب(1)
در تفكر والاى اسلامى تمامى امور تحت اراده و قدرت خداوند متعال قرار دارد و هرگاه او اراده كند جلوه هايى از اين قدرت و توان را در اختيار برخى از اولياى خود قرار مى دهد، ازاين رو اولياى الهى به اذن پروردگار قدرتهاى فوق العاده دارند و امور خارق العاده اى از ايشان صادر مى شود و اين خود يكى از دلايل صدق و براهين حقيقت آنهاست. از اين جهت همۀ انبيا و اوصيا سلاحى به نام معجزه و كرامت داشته اند كه با آن انسانها را اقناع، به طرف خدا دعوت، و به سعادت دنيا و آخرت هدايت كرده اند.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب معجزات و كرامات دوازده امام عليهم السّلام و نيز حضرت زهرا عليها السّلام را گردآورى كرده است و در ابتداى هر بخش، ضمن معرفى كوتاه آن امام، مطالبى نظير نام و لقب، پدر و مادر، و زمان تولد آن حضرت را بيان كرده است. سپس معجزات مربوط به آن حضرت را ذكر و در پايان ميزان عمر، زمان شهادت و محلّ دفن آن حضرت را نقل كرده است.
كتاب بدون هيچ مقدمه اى با معرفى و بيان معجزات اميرالمؤمنين آغاز مى شود و با فصلى تحت عنوان: «الخلف المهدى القائم الحجة المنتظر صاحب الزمان» پايان مى پذيرد. در پايان كتاب هم هيچ نشانه اى بر خاتمۀ كتاب وجود ندارد.
مجموعۀ روايات طى 12 فصل ذكر شده است كه فصل اول مربوط به اميرالمؤمنين، فصل دوم مربوط به فاطمۀ زهرا، فصل سوم مربوط به حسنين عليهما السّلام و بقيۀ فصول به ترتيب ائمه ذكر
ص: 481
شده اند كه ابتداى هر فصل با جملۀ «و من دلائل...» مشخص شده است.
روايات اين كتاب بر چند نوع تقسيم مى شود:
الف - پاره اى از روايات با سند كامل متصل آورده شده است.
ب - پاره اى از روايات با سند موجود در كتاب مصدر و منبع آورده شده است؛ ولى در آن كتاب سند كامل نبوده و مرفوعه است.
ج - بعضى از روايات را بدون سند به يك راوى خاص نسبت داده است، مثلا گفته است:
«روى عن المفضل بن عمر يا روى عن ابى الخالد كنكر الكابلى» و امثال آن.
و گاه آن را به تمامى شيعه يا محدثين نسبت داده و گفته است: «روت الشيعه بأسرهم»، «روى اصحاب الحديث...»، «روت الشيعه من طرق شتى»، «قرأت فى كتب كثيرة بروايات كثيرة صحيحة» و امثال آن.
د - قسمتى از روايات را با ذكر مصدر و كتابى كه از آن نقل مى كند آورده است. پاره اى از كتابهايى كه نامشان در اين كتاب آمده و از آنها نقل شده است، عبارت اند از: انساب قريش، الانوار، الكافى از كلينى، بصائرالدرجات، الوصايا منسوب به ابى الحسن على بن محمّد بن زياد صيمرى.
برخى اين كتاب را خلاصۀ بصائر الدرجات دانسته اند. البته دو كتاب به نام بصائر الدرجات بسيار مشهورند:
1. تأليف سعد بن عبد الله اشعرى
2. تأليف محمّد بن حسن الصفار
ولى كسانى كه اين كتاب را تلخيص بصائرالدرجات دانسته اند، آن را تلخيص هيچ كدام از اين دو كتاب نمى دانند بلكه آن را خلاصۀ كتابى به نام بصائرالدرجات فى تنزيه النبوات (كه غير از آن دو كتابى است كه ذكر كرديم) دانسته اند البته در خود كتاب هيچ اشاره اى به اين اختصار نشده است.
آقابزرگ تهرانى در الذريعه مى نويسد:
عيون المعجزات تأليف شيخ حسن بن عبد الوهاب، معاصر سيد مرتضى، علم الهدى است كه سيد هاشم بحرانى و محمد باقر مجلسى و مؤلف الدمعة الساكبه از آن روايت نقل كرده اند.
اين كتاب تكميل كتاب تثبيت المعجزات است كه ابى القاسم علوى آن را در معجزات پيامبر نگاشته است و مؤلف مى گويد: چون آن كتاب را ديدم كه در معجزات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله نگارش
ص: 482
يافته است من معجزات آن حضرت را نياوردم. لذا ائمه عليهم السّلام را يكى يكى ذكر مى كند و معجزات هركدام را بيان مى كند و چون به كتاب بصائر الدرجات فى تنزيه النبوات برخورد كرده است قصد خلاصه كردن آن را مى كند و با حذف اسانيد روايات آن را به كتاب خود ملحق مى كند و نام آن را عيون المعجزات المنتخب من بصائر الدرجات مى گذارد. پس اين كتاب هم تتميم كتاب اول و هم تلخيص كتاب دوم مى باشد(1).
ميرزا عبد الله افندى در ترجمۀ مؤلف مى نويسد: «تمامى نسخه هاى كتاب عيون المعجزات كه ديده ام ناقص بوده اند ولى در يك نسخه كه داراى مقدمه و ديباچه اى بود و معلوم بود كه اين ديباچه نوشتۀ خود مؤلف نيست، آمده بود...» آنگاه مطالبى را كه علامه تهرانى نقل كرده است، به طور مفصل تر از همان ديباچۀ ملحق شده به كتاب نقل مى كند و در پايان مى گويد: «مخفى نيست كه آنچه در اين ديباچه آمده با متن كتاب نمى خواند.»(2)
وى پس از بيان اختلاف اسامى اين كتاب مى نويسد:
بصائر الدرجات معروف دو كتاب است: يكى از محمد بن حسن صفار و ديگرى از سعد بن عبد الله و هر دو دربارۀ روايات اعتقادى و فقهى اند و ربطى به ذكر معجزات ندارند و كتابى به نام بصائرالدرجات فى تنزيه النبوات در كتب علماى شيعه ذكرى از آن نيامده مگر آنكه اين كتاب هم تأليف خود مؤلف باشد و خود نيز آن را گزيده كرده باشد، چنانكه از برخى نسخ اين مطلب فهميده مى شود و از برخى نسخ معلوم مى شود كه كتاب بصائرالدرجات تأليف شخص ديگرى است.
براى اين كتاب اسامى مختلفى ذكر كرده اند. برخى آن را عيون المعجزات، بعضى عيون المعجزات و فنون المكرمات، تعدادى عيون المعجزات و فنون المكرمات المنتخب من كتاب بصائر الدرجات، و گروهى فنون المعجزات المنتخب من بصائر الدرجات و امثال آن ناميده اند.
همان گونه كه در نام كتاب اختلاف بسيارى است، دربارۀ مؤلف آن نيز اختلاف زيادى وجود دارد. گروهى آن را تأليف سيد مرتضى علم الهدى دانسته اند كه علامه مجلسى (ره) در ابتداى كتاب بحارالانوار به اين عقيده و خطا بودن آن تصريح كرده است، زيرا در اين كتاب از ابوعلى بن همام و محمّد بن على بن ابراهيم نقل روايت شده است و آنها از قدمايند كه سيد مرتضى
ص: 483
نمى تواند از آنها روايت كند. ميرزا عبد الله افندى مى گويد در مواضع مختلفى از كتاب مؤلف به نام حسين بن عبد الوهاب معرفى شده است، بنابراين نسبت دادن آن به سيد مرتضى غلط است. البته دليل مرحوم مجلسى نيز صحيح نيست زيرا در اين كتاب به طور مستقيم از ابوعلى بن همام و محمّد بن على بن ابراهيم نقل نشده است، بلكه نقل با واسطه است.
عالم بزرگوار حسين بن عبدالوهاب از علماى قرن پنجم هجرى قمرى است. او با سيد مرتضى، سيد رضى و شيخ طوسى معاصر بوده و در برخى از روايات استاد آنها نيز يك فرد بوده است.
وى فقيهى بصير، محدثى دقيق و شاعرى سخن سراى بود. تأليف كتاب عيون المعجزات را در هفتم ماه رمضان المبارك سال 448 شروع كرده و در روز عيد فطر همان سال به پايان برده است.
متأسفانه سال ولادت، وفات و ساير وقايع زندگى وى بر ما پوشيده است، ازاين رو تنها به ذكر استادان و تأليفات او بسنده مى كنيم:
وى در اين كتاب از مشايخ بسيارى روايت نقل كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. الشيخ ابوالتحف على بن محمّد بن ابراهيم مصرى كه استاد سيد مرتضى و سيد رضى نيز بوده است.
2. شيخ ابوعلى احمد بن زيد بن دارا
3. الشيخ ابوالحسين بن احمد الخضر المودب
4. ابوطاهر احمد بن حسين بن منصور حلاج
5. ابومحمد حسن بن محمّد بن نصر
6. ابوعبد الله الكازرانى الكاغذى
7. ابوالغنائم احمد بن منصور سروى
8. احمد بن محمّد بن عياش الجوهرى
1. عيون المعجزات (كتاب مورد بحث)
2. الهداية الى الحق
3. البيان فى وجوه الحق (دربارۀ امامت)
ص: 484
1. رياض العلماء، ج 2، ص 123.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 63.
3. اعيان الشيعه، ج 6، ص 83.
على رغم تلاش بسيار نسخۀ خطى آن به دست نيامد.
1. چاپ المطبعه الحيدريۀ نجف كه توسط مكتبة الداورى قم افست شده است. اين اثر در 152 صفحه، قطع وزيرى، بدون تاريخ، با مقدمۀ علامه محمد على اردوبادى منتشر شده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسة الاعلمى بيروت، لبنان، 160 صفحه، 1403 ه. ق. با مقدمه اى به قلم علامه محمد على اردوبادى.
ص: 485
فضل زيارة الحسين الشريف زاهد ابى عبد الله محمد بن على بن الحسن العلوى الشجرى(1)
در سال 61 هجرى در سرزمين تفتيدۀ كربلا خونى بر زمين ريخت كه خداوند خريدار آن بود و تبديل به ثارالله شد. اين ثار الله شمعى شد تا راه هدايت را برافروزد و كشتى اى مستحكم شد براى رهايى و نجات امت. مزار مطهر سيد الشهدا تا هميشه جايگاه عاشقان دلسوخته و فرهيختگان شيفتۀ ولايت است. پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين و امام حسن مجتبى سالها قبل از اين حادثه خبر داده و فضيلت زيارت اين قبر مطهر را يادآور شده اند و ائمۀ بعدى نيز در اين باره سخنها گفته اند كه در درون سينه ها و لابه لاى كتابها به يادگار مانده است. يكى از كتبى كه روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسين را گردآورده، كتاب مورد بحث است.
در اين كتاب از چهار موضوع كلّى سخن گفته شده است:
1. ثواب زيارت سيد الشهدا عليه السّلام
2. ايام خاصّ زيارت آن حضرت
3. ثواب گريه بر آن حضرت
4. ثواب زيارت خمسۀ طيبه و شهداى مظلوم اهل بيت عليهم السّلام
در ابتداى كتاب سند كتاب ذكر شده و سپس بدون هيچ مقدمه و حتى خطبه اى به بيان روايات پرداخته است. در بخش اول كتاب روايات به صورت ترتيب زمانى گوينده ها آورده شده است؛ يعنى ابتدا روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، سپس روايات اميرالمؤمنين و پس از آن روايات امام حسن و
ص: 486
بعد روايات خود امام حسين دربارۀ ثواب زيارتش و پس از آن روايات امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا را آورده است. در اين بخش از ساير ائمه عليهم السّلام روايتى نيست و بيشترين روايات آن از امام صادق است و از غير ائمۀ معصومين نظير زيد بن على، محمّد بن الحسين بن على بن الحسين، موسى بن عبد الله بن الحسن، حمزة الزيات المقرى نيز سخنانى را ذكر كرده است. پس از پايان اين بخش، بخش ديگرى در فضيلت زيارت روز عاشورا و برخى ديگر از ايام خاصه بيان شده كه روايات آن از امام سجاد، امام باقر و امام صادق و محمّد بن عبد الله بن الحسن نقل شده است. پس از آن بخش در بارۀ ثواب زيارت شهدا از اهل بيت و بخشى دربارۀ گريه بر آن حضرت آمده كه در آن روايتى از رسول اكرم و رواياتى از امام حسن نقل شده است.
آخرين بخش دربارۀ فضيلت تربت سيد الشهدا است كه در آن رواياتى از امام صادق، امام رضا و نيز عبد الله بن الحسن ذكر شده است.
پايان بخش كتاب سه روايت است كه مجددا در فضيلت زيارت امام حسين نقل شده است.
سند روايت چهارم ذكر شده ولى متن آن از بين رفته است.
متأسفانه تنها نسخۀ اين كتاب ناقص است و پايان كتاب مشخص نيست. در مجموعه اى كه فعلا در دست است تعداد 90 حديث موجود است.
روايات اين مجموعه با سند كامل ذكر شده و در ابتداى آن لفظ «حدّثنا» يا «اخبرنا» كه بيانگر نوع تحمل حديث است ذكر شده است. كسانى كه مؤلف روايت را از آنها شنيده و در اين كتاب نقل كرده است عبارت اند از:
1. ابوالحسين زيد بن جعفر خزار
2. محمّد بن عبد الله الحنفى
3. على بن الحسن بن يحيى العلوى
4. ابو حازم عمر بن على الوشاء المقرى
5. احمد بن على بن العطار البجلى
6. محمّد بن زيد بن احمد النهمى
7. القاضى محمّد بن عبد الله الجعفى و برخى ديگر از مشايخ و استادان مؤلف كه در قسمت بعدى معرفى خواهند شد.
الشريف الزاهد ابن عبد الله محمّد بن على بن الحسن بن على بن الحسين بن عبدالرحمن بن القاسم بن محمد الطحانى بن قاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب عليه السّلام العلوى
ص: 487
الحسن التجرى الكوفى است.
محدّث نورى پس از بيان عباراتى از علما دربارۀ او مى نويسد: «از آنچه گذشت ظاهر مى شود كه وى از علماى اعلام و مؤلفين عظام و متقيان بزرگوار بوده است.»
وى در ماه رجب 367 ه. ق. متولد شد و در ماه ربيع الاول 445 ه. ق. از دنيا رفت.
خاندان او از طرفى وابسته به اهل بيت رسالت بودند و او شرافت نسبى را به ميراث برده بود و از سويى به دانش و بينش و تقوا شهره بود و از شرافت صفتى بهره مند بود. پدرش از علماى برجسته و مشهور زمان خويش به شمار مى رفت. مؤلف در شهر كوفه كه مركز تشيع و علم و دانش بود به دنيا آمد و ساليان اوليۀ زندگى و دانش آموزى خود را در اين شهر سپرى كرد، سپس براى تحصيل علم به بغداد سفر كرد و پس از سالها تحصيل به وطن خود - كوفه - بازگشت.
وى از طبقۀ شاگردان شيخ صدوق به شمار مى آيد. براى درك درجات علمى وى كافى است توجه كنيم كه در ميان دانشمندان تراجم به دو لقب «مسند كوفه» و «علامه» مشهور شده است.
وى در محضر بسيارى از علماى عصر خود تلمذ كرد كه محقق معروف سيد عبد العزيز طباطبائى نام 90 نفر از آنها را در مقدمۀ همين كتاب ذكر كرده است كه برخى از آنها - بجز آنهايى كه در بخش سند روايات ذكر شد - عبارت اند از:
1. ابواسحاق طبرى
2. عبدالواحد بن محمّد بغدادى، استاد نجاشى و شيخ طوسى
3. محمد بن عمر بن يحيى العلوى، رئيس علويان عراق
4. محمد بن ابراهيم بن سلمة بن كهيل
5. محمد بن احمد جواليقى
عدۀ بسيارى از محضر علمى مؤلف استفاده كرده اند كه نام برخى از آنها به شرح زير است:
1. احمد بن عبد الله هاشمى عباسى ابومنصور
2. شريف نقيب زيد بن ناصر علوى حسينى
3. على بن محمّد بن طيب ابن المغازى المالكى (صاحب كتاب المناقب)
4. محمّد بن على بن عبد الله صورى حافظ
ص: 488
5. على بن عبدالصمد تميمى نيشابورى
6. ابوالبركات خوزى
عمر مؤلف بزرگوار در كسب و اشاعۀ دانش صرف شده است و افزون بر پرورش شاگردان، به تأليفات بسيارى دست زده كه اكنون برخى از كتب وى در دست است. اسامى بعضى از آنها عبارت اند از:
1. الاذان بحىّ على خير العمل، طبع دمشق، سال 1399 ه. ق.
2. كتاب التعازى (ر. ك. به همين كتاب)
3. فضل الكوفة
4. كتاب التاريخ
5. الجامع الكافى، 6 جلد در فقه
6. فضل زيارة الحسين (كتاب مورد بحث)
1. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 371، در شرح كتاب التعازى.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 170.
3. مقدمۀ ارزشمند سيد عبد العزيز طباطبائى بر همين كتاب.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3628، تاريخ استنساخ:
قرن چهارم هجرى، كه نسخۀ چاپى از همين نسخه استنساخ شده است.
2. نسخۀ خطى در كتابخانۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام در نجف كه شيخ آقابزرگ تهرانى از آن در صفحۀ 172 طبقات اعلام الشيعه، قرن پنجم ياد مى كند.
چاپ كتابخانۀ عمومى آيت الله مرعشى نجفى، قم، 1403 ه. ق. در 120 صفحه، با تصحيح سيد احمد حسينى اشكورى همراه با شرح حال مؤلف توسط علامه سيد عبد العزيز طباطبائى و فهرست موضوعات و اعلام سند و متون احاديث.
ص: 489
التعازى ابوعبد الله محمد بن على علوى حسنى كوفى(1)
مسير حتمى همۀ انسانها به سوى جهان آخرت است و همگان ناچارند شهد يا شرنگ مرگ را بنوشند و داغ مرگ آنان قلوب بازماندگان، خويشان و دوستان ايشان را جريحه دار خواهد كرد ولى شيوۀ برخورد با اين حادثۀ ناگزير مختلف است. برخى در مرگ عزيزان بى تابى مى كنند و گاه تا سر حدّ كفر سقوط مى كنند و گروهى در اين حوادث بردبارى پيشه مى سازند و تا اوج «انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب»(2) پيش مى روند.
موضوع اين كتاب شيوۀ صحيح برخورد با اين حادثۀ حتمى، قطعى و همگانى است. مؤلف بزرگوار 72 حديث مرتبط با اين مسئله را در اين كتاب ذكر كرده است. وى ابتدا رواياتى چند دربارۀ وفات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و پس از آن رواياتى را راجع به حادثۀ مرگ ابراهيم، فرزند رسول خدا، و نحوۀ برخورد حضرت در اين حادثه ذكر مى كند و پس از آن رواياتى تحت عناوين زير ذكر كرده است:
1. آنچه هنگام خبر مرگ گفته مى شود
2. تعزيه و تسليت پيامبر به معاذ بن جبل در مرگ فرزند
3. ثواب و پاداش از دست دادن فرزند
4. مصيبت مادر
5. پاداش تسليت دادن به مصيبت ديدگان
در پايان اين بخش رواياتى راجع به اركان شش گانۀ استغفار ذكر شده است كه ارتباط آن با مباحث كتاب مشخص نيست.
ص: 490
تمامى روايات اين كتاب با سند كامل ذكر شده اند. غالب روايات از رسول گرامى اسلام و در برخى موارد نيز كلمات و احاديث حضرت اميرالمؤمنين است و در چند مورد نيز حوادث و كلماتى از غير معصومين نقل شده است.
در اين كتاب آمده است:
خبر داد به من شيخ جليل عفيف ابوالعباس احمد بن الحسين بن وجه المجاور به صورت قرائت (من حديث را بر او خواندم و او آن را تصديق كرد) در خانۀ خودش در مشهد اميرالمؤمنين، در ماه خدا (ماه رمضان)، در سال 571 هجرى قمرى...
در برخى ديگر از روايات نيز زمان و مكان حديث بيان شده است.
با توجه به زمان زندگى مؤلف كه نيمۀ اول قرن پنجم هجرى قمرى است و نيز با توجه به عظمت جايگاه مؤلف در ميان محدّثان كه به مسند كوفه مشهور است، عظمت و جايگاه والاى كتاب روشن تر خواهد شد.
موضوع مهم و در عين حال بديع و جالب توجه كتاب، از جمله ويژگيهاى آن است كه بر اهميت اين كتاب افزوده است.
از جمله دلايل ارج و مورد اعتماد بودن اين كتاب نقل روايات آن توسط علماى بزرگ شيعه است. محدث نورى ضمن نام بردن از اين كتاب به عنوان يكى از مصادر كتاب مستدرك الوسائل مى نويسد: «اين كتاب تأليف شريف زاهد ابوعبد الله محمّد بن على علوى حسنى است كه روايات مربوط به تعزيت و تسليت را گردآورى نموده است و...»
در پايان اين كتاب روايت شهرهاى اولاد امام زمان و اسامى و احوال آنها ذكر شده است كه بزرگان آن را در كتب خود نقل كرده اند؛ از جمله سيد اجل ابن طاووس در اواخر كتاب جمال الاسبوع و نيز مختصر آن را شيخ زين الدين على بن يونس عاملى بياضى در كتاب صراط المستقيم و نيز سيد جليل على بن عبد الحميد نيلى در كتاب السلطان المفرج عن اهل الايمان و سيد نعمة الله محدث جزائرى در الانوار النعمانيه آورده اند و نيز در كتاب حديقه الشيعه نقل شده است: «و از اعتماد علما و نقل روايات آن معلوم مى شود مؤلف از علماى اعلام اتقياء كرام و
ص: 491
مؤلفين عظام بوده است...» آنگاه موارد ديگرى كه علما از وى روايت كرده اند ذكر مى كند، نظير سيد بن طاووس در اقبال و عمادالدين طبرى با يك واسطه و محمّد بن المشهدى با 2 واسطه و غياث الدين عبدالكريم بن طاووس با اسناد خودش.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى كه توسط محقق فقيه سيد عبدالعزيز طباطبايى استنساخ شده و در كتابخانۀ اين محقق در قم موجود است.
چاپ مركز تحقيقات دارالحديث، 1378 ه. ش. ضمن جلد چهارم ميراث حديث شيعه، از صفحۀ 79 تا 145، با تصحيح و تخريج فارس حسون كريم.
ص: 492
كنزالفوائد ابوالفتح محمد بن على بن عثمان الكراجكى(1)
اين كتاب را مى توان مجموعه اى بسيار متنوع از مطالب كلامى، قرآنى، تاريخى، ادبى، تفسيرى، فقهى، اصولى و حديثى دانست كه كشكول مانند نوشته شده است، ولى با توجه به اهميت و شهرت بسيار كتاب و نيز عظمت مؤلف و روايات بسيارى كه در آن آمده است به توضيح و معرفى آن در جمع كتب حديثى مى پردازيم.
مطالب كتاب را مى توان به هفت بخش تقسيم كرد:
1. مباحث كلامى نظير: مسئلۀ اثبات خدا، صفات ذاتى و فعلى و نيز اسماء الهى، توحيد، جبر و اختيار، استطاعت، اعجاز قرآن، نبوت، نسخ، بداء، امامت و فضايل مولا اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السّلام، غيبت امام مهدى، معاد و مطالب مربوط به آن
2. مباحث قرآنى: تفسير و تأويل برخى از آيات
3. مباحث فقهى و اصولى مانند: مسح رجلين در وضو، برخى نجاسات، مسئلۀ بلوغ، نكاح و محرميت، ارث، اقرار، خلاصه اى از كتاب شيخ مفيد در اصول فقه، مسئلۀ قياس، قبح تكليف بمالا يطاق
4. مباحث اخلاقى مانند: طول امل، دنيا و زهد در آن، اخوّت، مواعظ، آداب دانش آموزى و فضيلت آن
5. مباحث تاريخى مانند: تاريخ زندگى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، اشاراتى به شرح حال ابوطالب و اجداد رسول گرامى، و برخى از قضاياى تاريخى متفرقه
6. بعضى مسائل متفرقه مانند: بحث از اقسام خوابها، برخى مسائل طبى و...
7. و بالآخره تعداد بسيار زياد رواياتى كه در جاى جاى كتاب آمده است و اين روايات به دو
ص: 493
دسته تقسيم مى شوند:
الف - رواياتى كه داراى موضوع خاصى هستند و در كتاب به صورت پيوسته آمده اند. مثل كلمات «لامير المؤمنين عليه السّلام فى ذم الحسد» يا «فى ذكر المرضى» و يا «فى ذكر العبادة» و يا «احاديث فى فضل اميرالمؤمنين عليه السّلام».
ب - رواياتى كه در موضوعات مختلفى هستند ولى به واسطۀ آنكه از يك معصوم نقل شده اند كنار هم آمده اند، نظير: «من كلام رسول الله صلّى الله عليه و آله»، «من كلام اميرالمؤمنين عليه السّلام»، «حكمه من كلام الحسن عليه السّلام» يا «حديث الامام الصادق عليه السّلام».
كتاب از نظم منطقى خاصى در مباحث و نيز در ذكر روايات برخوردار نيست؛ به عنوان مثال به فهرست كوتاهى از صفحات آغازين كتاب توجه كنيد. كتاب با مطالبى دربارۀ آغاز داشتن حوادث و ازلى نبودن جهان شروع مى شود و سپس به شبهات برخى از ملاحده پاسخ مى گويد و پس از آن احاديثى از رسول خدا و ائمه عليهم السّلام را در فصل مستقل ذكر مى كند، بعد به بيان تأويل آيۀ شريفۀ «وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ » مى پردازد و پس از آن به بحثى راجع به صفات و اسماء الهى مشغول مى شود. تمامى كتاب به همين شيوه و بدون ارتباطى خاص بين مطالب و روايات ادامه پيدا مى كند. البته شيخ آقابزرگ تهرانى نقل مى كند كه فاضل هندى صاحب كشف اللثام براى اين كتاب فهرستى ترتيب داده است كه به چاپ نيز رسيده است(1). با ارائۀ اين فهرست تا حدّى اين نقص كتاب برطرف مى شود؛ ولى آيا آنچه در دسترس ماست تمامى اين كتاب است ؟
اين كتاب در نهايت بدون هيچ جمله يا نشانه اى كه به پايان يافتن كتاب دلالت كند به آخر مى رسد و جاى اين احتمال را كه شايد قسمتى از آن به دست ما نرسيده است باقى مى گذارد.
همان گونه كه علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه اين احتمال را نقل كرده است.
روايات وارده در اين كتاب دو دسته است:
الف - رواياتى كه به دليل مباحث ديگر و ضمن آنها ذكر شده اند.
ب - رواياتى كه به صورت فصلهاى مستقل آورده شده اند كه قبلا به برخى از عناوين آنها
ص: 494
اشاره شد. مؤلف غالبا در هر دو قسمت از ذكر منبع و سند روايات خوددارى كرده است، ازاين رو اكثر روايات اين مجموعه مرسل هستند ولى در برخى موارد به سند روايات اشاره كرده است؛ مثلا مى نويسد: «روى الثقات عن الصادق عليه السّلام...»
ولى در موارد نادرى هم مؤلف سند خود را به روايات ذكر كرده است، مانند رواياتى كه از ابوالحسن محمّد بن احمد بن شاذان قمى، شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان، قاضى ابوالحسن اسد بن ابراهيم سلمى، ابوالحسن محمّد بن على بن صخر، شريف طاهر بن موسى حسينى و يا از علماى عامه نظير عبد الله بن عثمان بن حماس نقل كرده است.
وى ضمن اين كتاب، رساله هاى مختلف و مستقلى را ذكر كرده است كه برخى از آنها تأليف خود او و بعضى تأليف ديگران است، از جمله:
1. رساله اى در اصول الفقه از شيخ مفيد كه مؤلف مختصرى از آن را ذكر كرده است.
2. رساله اى در مسح پاها در وضو كه مؤلف آن را در پاسخ برخى از افراد نگاشته است.
3. رساله اى در وجوب و لزوم امامت، تأليف خود مؤلف.
4. رساله اى در طول عمر امام زمان، تأليف خود مؤلف.
5. رسالۀ پاسخ به سؤالاتى دربارۀ حج، تأليف خود مؤلف.
6. رسالۀ خبر الغدير كه به طور مستقل توسط علامه آل جعفر تحقيق و توسط مؤسسۀ آل البيت، قم، در 1416 ه. ق. مشتمل بر 68 صفحه منتشر شده است.
مؤلف ابوالفتح محمّد بن على بن عثمان كراجكى از برجسته ترين علماى قرن پنجم هجرى است. وى بنا به قولى در قريه اى به نام كراجك كه از قراى شهر واسط عراق به شمار مى رود به دنيا آمد؛ ولى برخى لقب كراجكى را ناشى از سكونت او در محلۀ كراجك مصر و بعضى ناشى از شغل او يا پدران او دانسته اند كه خيمه بافى بوده است.
سال تولد وى دقيقا معلوم نيست ولى با توجه به تاريخ روايات او، تولد وى در سالهاى آخر نيمۀ دوم قرن چهارم هجرى بوده، ولى وفات او به اتفاق شرح حال نويسان در سال 499 ه. ق.
رخ داده است.
وى در زمينه هاى مختلف علمى، نظير: لغت، نحو، نجوم، پزشكى، كلام و فقه به مقامات
ص: 495
بالاى علمى رسيد و در دوران خود از جمله برترين علماى شيعه و يكى از برجسته ترين علماى جهان اسلام به شمار مى آمد. وى در طلب علم سفرهاى فراوانى كرد. برخى از كشورها و شهرهايى كه در آن روايت يا تأليف كرده و يا رواياتى از استادان فراگرفته است عبارت اند از:
1. طرابلس كه مدت طولانى در آن شهر بوده، تا آنجا كه به طرابلسى مشهور شده است.
2. صور لبنان كه به واسطۀ اقامت وى در آن شهر، گاه صورى ناميده مى شود.
3. مكۀ مكرمه
4. دمشق
5. بغداد
6. حلب
7. طبريه
8. قاهره
9. رملۀ فلسطين و غيره.
وى در مدت عمر از شخصيتهاى مختلفى بهرۀ علمى برد و در زمينه هاى بسيار متنوعى دست به تأليف زد. شرح حال نويسان از وى با القابى همچون فقيه الاصحاب، عالم، فاضل، متكلّم، محدث، ثقه، جليل القدر و قاضى نام برده اند. شهيد اول از او تعبير به علامه مى كند كه بيانگر اوج دانش و مقبوليت وى است.
و علامه سيد محسن امين از او به عنوان يكى از بزرگان علما، فقه، متكلمان، رئيس شيعه، صاحب تصانيف جليله، نحوى، لغوى، عالم به نجوم، طبيب، متكلم، فقيه و محدث نام مى برد.
سيد مهدى بحرالعلوم دربارۀ او و كتابش كنزالفوائد مى گويد: «اين كتاب علاوه بر شيوۀ نيكو و الفاظ جذاب و زيبا بر دانش مؤلف و رسيدن او به نهايت والاى تحقيق و تدقيق و اطلاع بر مذاهب و روايات دلالت مى كند.»
علامه مجلسى (ره) نيز در مقدمۀ كتاب بحارالانوار، ضمن معرفى كتاب كنزالفوائد به عنوان يكى از مصادر بحارالانوار مى نويسد: «كراجكى از برجستگان علما و فقها و متكلمين است و همۀ مشايخ اجازه، سند به او مى رسانند و كتاب كنز الفوائد او از كتب مشهورى است كه اكثريت كسانى كه پس از او آمده اند از آن بهره برده اند.»(1) وى در بحارالانوار از كنز الفوائد و نيز از ساير كتب وى مانند معدن الجواهر، رسالة فى تفضيل امير المؤمنين عليه السّلام، رساله الى ولده، رسالة التعجب، الاستنصار نقل مى كند و او را «شيخ موفق نبيل» مى نامد(2).
اين مؤلف گرانقدر سرانجام در شهر صور لبنان در ماه ربيع الآخر 499 ه. ق. از دنيا رفت.
ص: 496
مؤلف بزرگوار در سفرهاى خود به نواحى گوناگون دنيا از شخصيتهاى مختلفى بهره مند شد تا آنجا كه شرح حال نويسان، دهها نفر از استادان وى و كسانى كه از آنها روايت نقل كرده است را نام برده اند. برخى از استادان شيعۀ او عبارت اند از:
1. شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان
2. سيد مرتضى علم الهدى
3. ابو يعلى حمزة بن عبدالعزيز ديلمى، معروف به سلاّر
4. ابوعبد الله حسين بن عبد الله، مشهور به واسطى
5. قاضى ابوالحسن اسد بن ابراهيم سلمى حرّانى
6. ابوالحسن محمّد بن احمد شاذان قمى
و برخى استادان او از علماى عامه عبارت اند از:
1. حسين بن محمّد صيرفى بغدادى
2. ابوالعباس احمد بن نوح حنبلى
على رغم سفرهاى متعدد كراجكى هر جا حلقۀ درسى تشكيل داده است، عدۀ بسيارى از محضر او استفادۀ علمى برده اند. برخى از شاگردان برجستۀ او عبارت اند از:
1. عبدالرحمن بن احمد خزاعى، معروف به مفيد نيشابورى (ر. ك. اربعين خزاعى)
2. ابوعبد الله حسين بن هبة الله طرابلسى
3. شمس الدين ابو محمد، معروف به حسكاى رازى
4. ظفر بن الداعى مصرى استرآبادى
5. عبدالعزيز بن عزالدين طرابلسى
در شرح زندگى وى نگاشته اند كه او هر جا قرار مى يافت به نگارش مشغول مى شد و حاصل اين تلاش مبارك دهها كتاب و رسالۀ كوچك و بزرگ است كه برخى از شرح حال نويسان بيش از هشتاد عنوان از اين كتابها را ذكر كرده اند. بعضى از اين كتب عبارت اند از:
ص: 497
1. كنز الفوائد (كتاب مورد بحث)
2. روضة العابدين و نزهة الزاهدين در سه جلد
3. الرساة الناصريه فى عمل ليلة الجمعه و يومها
4. التلقين لاولاد المؤمنين
5. نهج البيان فى مناسك النسوان
6. الاستطراف فى ما ورد فى الفقه من الانصاف
7. البستان فى الفقه
8. الكافى بصحة القول بروية الهلال
9. غاية الانصاف فى مسائل الخلاف
10. الرسالة العلويه
و بسيارى ديگر كه ظاهرا بجز اندكى بقيۀ آثار او به دست ما نرسيده است.
1. ريحانة الادب، ج 5، ص 39.
2. اعيان الشيعه، ج 9، ص 400.
3. معالم العلما، ص 118.
4. رياض العلماء، ج 5، ص 139.
5. معجم رجال الحديث، ج 16، ص 332.
6. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 126 (كه به طور مفصل تأليفات وى را استقصا كرده است)
7. امل الآمل، ج 2، ص 287.
8. الفهرست منتجب الدين، ص 100.
9. روضات الجنات، ج 6، ص 209.
10. فوائد الرضويه، ص 571.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 1136، تاريخ استنساخ: 1088 ق.
اين نسخه در تملك فاضل هندى بوده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى كه تاريخ استنساخ ندارد ولى در سال 1067 به شمارۀ 226 وقف شده است.
3. نسخۀ كتابخانه محقق طباطبايى، قم، به شمارۀ 26/6/31، تاريخ استنساخ: 677 ه. ق.
1. چاپ سنگى، 1322 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ دارالذخائر قم، با تصحيح شيخ عبد الله نعمة در 2 جلد، مشتمل بر 391 و 240 صفحه، در سال 1410 ه. ق.
ص: 498
الاستنصار فى النص على الائمة الاطهار ابوالفتح محمد بن على بن عثمان الكراجكى(1)
يكى از ابعاد بسيار مهمّ بحث امامت، جنبۀ تاريخى آن است. برخى از علماى شيعه، از جهت عقلى وارد شده و ضمن اثبات افضليت اميرالمؤمنين بر همۀ صحابه استدلال كرده اند كه امامت غير او را نشايد و تقدّم مفضول بر افضل جايز نيست. اما بعضى ديگر به سراغ تاريخ رفته اند و با نصوص قطعى و روايات متواتر تاريخى اثبات كرده اند كه پيامبر اكرم تكليف مردم را پس از خود روشن كرد و وصى و جانشين خود و بلكه جانشينان خود تا قيام قيامت را به مردم معرفى فرمود.
او به جانشينى على عليه السّلام و يازده فرزند معصوم او بارها تصريح كرد و اين تصريحات و نصوص هم اكنون هم در كتب مورد تصديق علما موجود است. و جالب تر آنكه اين نصوص و تصريحات تاريخى را تنها شيعه نقل نكرده است بلكه در كتب اهل سنت هم به صورت گسترده نقل شده است. يكى از كتابهايى كه در پى اثبات اين مطلب نوشته شده و نصوص دال بر امامت ائمۀ دوازده گانه را از كتب شيعه و سنى نقل كرده كتاب مورد بحث است.
مؤلف در اين كتاب نصوصى كه بر خلافت و ولايت اميرالمؤمنين دلالت دارد، نظير حديث غدير را به واسطۀ بسيارى و شهرت فوق العادۀ آنها ذكر نكرده است و تنها به رواياتى كه بر امامت ائمۀ دوازده گانۀ شيعه دلالت دارد بسنده كرده است.
به طور كلى روايات اين كتاب سه قسم هستند:
الف - رواياتى كه شيعه در رابطه با تعداد و اسامى ائمه عليهم السّلام نقل كرده است كه البته در اين قسمت فصلهاى مختلفى وجود دارد، مانند: فصل اول در روايات نبوى، فصل دوم در روايات خود ائمه در اين رابطه، فصل سوم حديث لوح و امثال آنها.
ب - رواياتى كه از عامّه نقل شده است و در آنها تعداد ائمه و اسامى آنها بيان شده است.
ج - خبرهايى كه قبل از مبعث ذكر و در آنها به تعداد ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام اشاره شده است.
ص: 499
از جملۀ اين اخبار خبر تورات، و خبر قسّ بن ساعده و خبر سلمان فارسى است.
فردى از شيعيان با شخصى از مخالفان وارد بحث مى شود و در اين مناظره فرد شيعه مدعى مى شود كه اسامى و تعداد ائمۀ دوازده گانه در روايات ذكر شده است ولى فرد سنى با تعجب بسيار اين سخن را انكار مى كند. خبر اين مناظره به علامۀ بزرگوار كراجكى مى رسد و او براى تأييد سخن اين فرد شيعه به نگارش برخى از روايات وارده در تعداد و اسامى ائمۀ دوازده گانه مى پردازد.
با اينكه كتاب مذكور داراى حجم زيادى نيست ولى مؤلف آن را به ابواب و فصولى منظم تقسيم كرده است. اين كتاب داراى دو باب است: 1. نصوص خاصه 2. نصوص ديگر هر باب نيز به فصلهاى متعددى تقسيم شده است. باب اول داراى 4 فصل و باب دوم شامل 12 فصل است. برخى از فصلها در ذكر روايات و بعضى ديگر در پاسخ به برخى از اشكالات و شبهات است و در آنها روايتى ذكر نشده است.
مؤلف همۀ روايات را با سند كامل ذكر كرده است. وى تمامى روايات خاصه را از استاد خود شيخ مفيد نقل مى كند و روايات عامه را غالبا از كتاب دفائن النواصب، تأليف ابوالحسن محمد بن احمد بن شاذان قمى كه خود آن را از مؤلف آن در سال 412 ه. ق. در مسجد الحرام شنيده است نقل مى كند و اين نكته را در مقدمۀ كتاب تذكر داده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، شمارۀ 3694، تاريخ استنساخ: 1056 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى؛ شمارۀ 4566، تاريخ استنساخ: 960 ه. ق.
3. نسخۀ دار الكتب الوطنيه تونس، شمارۀ 18569 در ضمن يك مجموعه.
1. چاپ المطبعة العلويه، نجف اشرف، عراق، در سال 1346 ه. ق. كه بعدا توسط مؤسسۀ دارالاضواء بيروت، لبنان در سال 1405 ه. ق. در 38 صفحه به همراه كتاب مقتضب الاثر در يك جلد و قطع رقعى به طريقۀ افست به چاپ رسيده است.
2. چاپ دارالاضواء، بيروت، 97، 1409 صفحه.
ص: 500
اين كتاب شرحى حديثى بر كتاب المقنعة شيخ مفيد است. شيخ طوسى كه در جوانى شاگرد شيخ مفيد بوده است تصميم مى گيرد شرحى بر كتاب المقنعه استاد خود بنگارد و روايات مربوط به هر حكم و فتوا را بيان كند، ازاين رو ابتدا كلام شيخ مفيد در كتاب المقنعه را ذكر و سپس روايات مربوط را بيان مى كند. ولى اين التزام به شرح مقنعه بيشتر از باب 12 كتاب الصلاة «باب فضل الصلاة و المفروض منها و المسنون» به طول نمى انجامد و از آن قسمت به بعد خود مؤلف روايات را به صورت مبوب و منظم تا پايان كتب فقهى دنبال مى كند و ديگر از مقنعه سخن به ميان نمى آورد. اين كتاب داراى 13590 حديث است كه ضمن 393 باب تنظيم و تبويب شده است(1)و شامل كتابهاى زير است:
جلد اول: كتاب طهارت
جلد دوم و سوم: كتاب نماز
جلد چهارم: كتاب زكات و روزه
جلد پنجم: كتاب حج
جلد ششم: بقيۀ كتاب حج، كتاب جهاد، كتاب ديون، كفالت، حواله، ضمان، وكالت و كتاب قضايا و احكام و كتاب مكاسب
جلد هفتم: كتاب تجارت، كتاب نكاح
جلد هشتم: كتاب طلاق، كتاب عتق (آزادى بردگان)، كتاب قسم، نذر و كفاره
ص: 501
جلد نهم: كتاب صيد و ذبائح، كتاب وقف ها و صدقات، كتاب وصايا، و كتاب ارث
جلد دهم: كتاب حدود، كتاب ديات و كتاب مشيخه.
گاه ضمن اين كتابها مطالب مهم ديگرى به صورت استطراد و تكمله آورده شده است، نظير بحث خمس و بحث جزيه در زكات، امر به معروف در جهاد، زيارت و مختصرى از زندگى معصومين عليهم السّلام در كتاب حج.
مؤلف در مقدمۀ كتاب مى نويسد:
يكى از دوستانم - كه حق گزارى او بر من لازم است - با من در رابطه با اختلاف احاديث سخن گفت و اظهار داشت: اين اختلاف به قدرى گسترده است كه در مقابل هر خبرى، خبر مخالفى است و اين باعث طعنۀ مخالفان شيعه شده است. حتى از استادم شيخ مفيد، شنيدم كه ابا الحسين هارونى علوى شيعه بود ولى به واسطۀ مشاهدۀ اختلافات روايات از اصل عقيده دست برداشت. البته اين نشانگر آن است كه او بدون بصيرت به تشيع گرايش پيدا كرده بود و مذهبش تقليدى بوده است وگرنه به واسطۀ اختلاف در فروع نمى بايست از اصول ثابت شده با دلايل محكم دست برداشت.
به هر حال، در اين روزگار و با اين اوضاع بهترين و برترين وسايل تقرّب به خداوند نگاشتن كتابى است كه اين احاديث مختلفه را تأويل و توجيه كند. او از من خواست كتاب مقنعه استاد شيخ مفيد را كه در موضوع خود كتاب كاملى است، شرح كنم ولى قسمت اوليۀ كتاب را كه مربوط به اصول عقايد است واگذارم، زيرا شرح آنها طولانى مى شود(1).
در اين كتاب ابتدا متن مقنعه شيخ مفيد - كه كتابى فقهى است - را با عنوان «ذكر الشيخ - ايدّه الله -» آورده است و سپس به رواياتى كه مى توان به آنها بر اين فتوا استدلال كرد پرداخته و بعد روايات مخالف را ذكر و به آنها پاسخ گفته است.
اين شيوه تا باب 12 كتاب الصلاة ادامه مى يابد و از آنجا به بعد ديگر متن مقنعه را نمى آورد، بلكه خود بابى را عنوان مى كند و ذيل آن روايات مربوط را ذكر و سپس روايات مخالف و جواب و توجيه و تأويل خويش را بيان مى كند. مؤلف در ابتداى كتاب در تبيين روش خود در اين كتاب
ص: 502
مى گويد:(1)
دوست من از من خواست كه براساس كتاب مقنعه شيخ مفيد مطالب را، مسئله مسئله مطرح كنم، و در هر مسئله استدلال قرآنى و يا سنت متواتره يا روايات داراى قراين قطعيه با اجماع مسلمين يا شيعه را بيان نمايم و سپس روايات مخالف آن را ذكر كنم و اگر در سند آن اشكالى هست ضعف سندى آن را آشكار سازم و اگر اجماع عملى شيعه برخلاف وجود دارد آن را بيان نمايم و اگر دو خبر متعارض ترجيحى بر يكديگر نداشتند، عمل به يكى از آن دو را به واسطۀ موافقت با اصل نشان دهم و نيز اگر در مسئله اى نصّ معينى نبود آن را به مقتضاى اصل روشن نمايم. و هر روايتى را كه توجيه و تأويل مى كنم، سعى مى كنم بر آن توجيه تأييدى از ساير روايات بيان نمايم(2).
وى در قسمت پايانى كتاب و قبل از مشيخه مى گويد:
در ابتداى كتاب با خود شرط كردم كه اكتفا كنم به آنچه در كتاب مقنعه آمده است و براساس آن كتاب هر مسئله را ذكر كنم، آنگاه ادلۀ آن را بيان كنم و سپس رواياتى را كه مخالفان ما ذكر كرده اند بيان كنم. سپس آنچه را كه مربوط به احاديث اصحاب ما است مختلف و متفق آن را بيان نمايم و به اين شرط در اكثر كتاب طهارت وفا نمودم ولى بعدا ديدم كه با اين گستردگى غرض و مقصود اوليۀ ما حاصل نمى شود و كتاب تباه و ناقص خواهد بود، ازاين رو تصميم را عوض كرده و تنها روايات اصحاب خودمان (شيعه) چه در مضمون متحد بود و يا با يكديگر اختلاف داشت ذكر نمودم. پس ديدم كه كامل كردن اين مبحث شايسته تر از بحثهاى ديگر است، ازاين رو در باب زيادات آنچه را نياورده بودم، آوردم. در نقل روايات به نام كتاب يا اصلى كه روايت را از آن فراگرفته ام، اكتفا نمودم و اكنون راهها و طرق و سندهاى خود به اين كتابها را ذكر مى كنم...
او در ابتداى كتاب وعده مى دهد، كتابى مفصل تر در جمع آورى همۀ روايات بنگارد ولى به نظر مى رسد در اثناى كار چون شرح مقنعه را رها كرده، وعده اش را دربارۀ جمع آورى تمامى رواياتى كه در دسترس او باشد در همين كتاب عملى ساخته است و كتابى ديگر و مفصل تر از تهذيب الاحكام در روايات از او سراغ نداريم.
خداوند متعال شرايطى را براى شيخ طوسى فراهم آورد كه به دو كتابخانۀ بسيار مهم و مفصل دسترسى داشت:
1. كتابخانۀ استادش سيد مرتضى علم الهدى كه داراى هشتاد هزار جلد كتاب بود.
ص: 503
2. كتابخانۀ بسيار مفصل بيت الحكمه يا شابور در محلۀ كرخ بغداد كه ويژۀ شيعيان بود و برخى در توصيف آن گفته اند در دنياى آن روزگار بهتر از آن كتابخانه اى وجود نداشت.
شيخ با دسترسى به اين دو كتابخانه و تلاش و سعى وافر خود در راه تحصيل علم، توانست به تعداد زيادى از اصول اصحاب ائمه عليهم السّلام كه در زمان آنها و به خط خود آنها نگاشته شده بود، دست يابد و سپس همگى آنها را با ترتيب و تنظيمى نوين و جذاب به صورت اين كتاب مفصل عرضه كند. شيوۀ عرضۀ او در اين كتاب تركيبى از شيوۀ شيخ كلينى در كتاب الكافى و شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه است.
شيخ كلينى در كتاب الكافى در هر روايت تمامى سند را به طور كامل نقل مى كند و شيخ صدوق تمامى سند را به بخش آخرين كتاب (مشيخه) وامى گذارد و تنها نام راوى را ذكر مى كند.
سرانجام در قسمت پايانى كتاب به طور كلى مى گويد آنچه را از فلان راوى نقل كرده ام سند من به كتاب و اصل او اين گونه است.
شيخ طوسى در ابتداى كتاب همانند شيخ كلينى عمل كرده است و تمامى اشخاص سند را به طور كامل در ابتداى حديث ذكر مى كند ولى پس از نگارش مقدارى از كتاب براى صرفه جويى در وقت شيوۀ دوم را برمى گزيند و فقط راوى آخرين را ذكر مى كند و سند به آنها را به بخش پايانى كتاب، يعنى مشيخه وامى گذارد.
اولين شخصى كه شيخ در مشيخه سند خود را به او ذكر كرده است ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب كلينى و آخرين آنها ابوطالب انبارى است.
وى قسمتى از سند روايات را به كتاب فهرست خود ارجاع داده و قسمتى را نيز در كتاب ديگر خود الاستبصار بيان كرده است. مجموعۀ سندهاى شيخ در مشيخه تهذيب الاحكام، الاستبصار و نيز در كتاب الفهرست او به 856 سند بالغ مى شود كه همراه با معرفى، صحت، وثاقت، ضعف، مجهول بودن و ساير ويژگيهاى آن در جلد 24 مستدرك الوسائل آمده است و تعدادى از آنها (54 نفر) را شيخ حرّ عاملى در جلد 20 وسائل الشيعه ذكر كرده است.
البته برخى از علما نظير اردبيلى در جامع الرواة و آيت الله العظمى بروجردى بنا به نقل برخى از شاگردان ايشان(1) معتقدند كتبى كه شيخ از آنها نقل كرده است در زمان شيخ مشهور و معروف بوده اند و نيازى به بيان سند آنها نبوده است و شيخ طوسى و شيخ صدوق در مشيخه، نه براى اثبات صحت كتب، بلكه به جهت تيمن و تبرك، سند خود را به آن كتب ذكر كرده اند. همان گونه
ص: 504
كه امروزه نيز برخى اجازۀ روايتى را از اين باب مى دانند ولى به هر حال، چون امروزه آن اصول در دسترس نيست و مسلما اين كتب داراى نسخه هاى مختلفى بوده و با يكديگر اختلاف داشته است ازاين رو بدون داشتن سند معتبر به نسخه اى كه از آن روايت نقل شده است، آن روايت معتبر نخواهد بود.
برخى نيز تمامى روايات كتاب تهذيب الاحكام را صحيح دانسته اند و هيچ نيازى به سند نمى بينند(1).
اين كتاب سومين كتاب از كتب اربعۀ شيعه به شمار مى رود كه در حقيقت حلقۀ اتصال زمان غيبت امام زمان (عج) به زمان حضور ائمه عليهم السّلام است؛ زيرا احاديثى كه از معصومين در بيش از چهارصد اصل (اصول اربعمائه) به يادگار مانده و در معرض تباهى بود، در اين چهار كتاب مبارك ماندگار شد و از اين ميان مفصل ترين آنها كتاب تهذيب الاحكام است. دانشمندان بزرگ اسلامى دربارۀ اين كتاب مطالبى ايراد كرده اند:
علامه مجلسى در مقدمۀ شرحى كه بر اين كتاب نگاشته است مى نويسد:
چون كه كتاب تهذيب الاحكام از مؤلفات پيشواى بزرگان از علماى اخيار و ناشر آثار ائمۀ اطهار شيخ طائفه محقۀ اماميه و پناهگاه و ملجأ آن در جميع زمانها و زمينها ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (خداى پاداش دهاد تلاشهاى نيك او را در رابطه با اسلام، و با ائمۀ كرام محشور فرمايد) از همۀ كتب حديثى كاملتر مدارك احكام را گردآورى كرده است و شامل ترين آنها در جمع آورى ادلّۀ حلال و حرام است. من در زمانهاى گذشته حاشيه هايى بر آن نگاشته بودم...(2)
نادرۀ دوران شيخ بهايى دربارۀ كتاب تهذيب الاحكام و الاستبصار مى نويسد:
اين دو از بهترين تأليفات شيخ الطائفه مى باشند، اگرچه ساير تأليفات او در تفسير و اصول و فروع نيز در ميان كتب علماى اسلام بى نظير است ولى اين دو كتاب داراى مزيت آشكارى است زيرا آنچه از روايات مربوط به فروع احكام بوده است گردآورى نموده اند؛ بويژه كتاب تهذيب الاحكام، زيرا اين كتاب غالبا در رابطه با جست وجوى روايات فقهى براى فقيه كافى است ولى ديگر كتب بى نيازكنندۀ فقيه از اين كتاب نيستند(3).
ص: 505
علامه سيد بحرالعلوم نيز دو كتاب شيخ را با اين عبارت مى ستايد: «اعظم كتب الحديث منزلة و اكثرها منفعة.»(1) علامه محدث نورى مى گويد:
از بزرگترين و برترين كتب حديثى در فقه و سودمندترين آنها است، بلكه كتابى كه براى فقيه در روايات احكام بى نيازكننده از ساير كتب است غالبا، ولى ديگر كتب بى نيازكننده از تهذيب نيستند مضافا كه اين كتاب مشتمل بر شيوۀ استدلال و توجه دادن به اصول و رجال و راه جمع بين روايات و توضيح شاهد جمع روايات مى باشد(2).
1. جالب است بدانيم شيخ طوسى تأليف اين كتاب را در سن(3) بيست و پنج و يا بيست و شش سالگى شروع كرده است و اين نشانگر نبوغ و رشد فوق العادۀ علمى اوست كه در اين سنين چنين كتابى در محضر شيخ مفيد نگاشته است، زيرا شيخ مفيد در آغاز نگارش كتاب زنده بوده است و ازاين رو در پايان نام او جملۀ «ايده الله تعالى» را ذكر مى كند؛ ولى پس از نگارش قسمتى از كتاب، شيخ مفيد از دنيا مى رود و شيخ طوسى از او با عنوان «رحمة الله» ياد مى كند.
2. شيخ طوسى در ابتداى كتاب تمام سند را ذكر مى كند ولى پس از نگارش قسمتى از كتاب فقط نام راوى يا كتاب را بيان مى كند و بيان سند خود به كتاب يا راوى را به مشيخه ارجاع مى دهد و در مشيخه سند خود به تمامى آنان را ذكر نمى كند و بدين واسطه قسمتى از روايات كتاب به صورت مرسل و غير قابل استناد فقهى باقى مى ماند و حتى با مراجعه به سندهاى كتاب الاستبصار و الفهرست او باز هم تعدادى افراد بدون سند باقى مى مانند. البته برخى براى رفع اين نقص اقدام كرده اند، از جمله فاضل اردبيلى صاحب كتاب جامع الرواة كه در اين رابطه رساله اى به نام تصحيح الاسانيد تأليف كرده است ولى باز هم به طور كامل مشكل برطرف نشده است.
3. گاه در نقل روايات در كتاب تهذيب الاحكام تغييرات مختصرى با كتب اصل ديده مى شود كه از چشم تيزبين ديگر دانشمندان اسلامى مخفى نمانده است و گاه با عبارات خوش و يا ناخوش به تبيين آنها پرداخته اند؛ ولى برخى از فقها و دانشمندان معتقدند اين اختلافات چندان اهميتى ندارد زيرا تغييرى در معناى روايت ايجاد نمى كند. بعضى به اين كتاب اشكالاتى گرفته و برخى ديگر از علما به آن پاسخ داده اند(4).
ص: 506
شيخ ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى معروف به شيخ الطائفه يا شيخ طوسى كه گاه او را شيخ الاماميه، شيخ و يا ابو جعفر ثالث مى نامند، در ماه مبارك 385 ه. ق. در شهر طوس به دنيا آمد و تحصيلات اوليه را در همان شهر - كه مركز بزرگ علمى آن روزگار بود - شروع كرد. در بيست وسه سالگى براى تحصيل به بغداد سفر كرد و از محضر علماى بزرگ شيعه بهره ها برد و مدت پنج سال، يعنى از سال 408 تا 413 ه. ق. در جلسات درس شيخ مفيد شركت مى كرد و از شاگردان برجستۀ او به شمار مى آمد و چون در ماه رمضان آن سال شيخ مفيد به جهان آخرت شتافت، رهبرى دنياى شيعه و مسندنشينى كرسى تحقيق و تعليم او به شاگرد برجسته اش سيد مرتضى منتقل شد و شيخ طوسى مدت بيست و سه سال، يعنى تا پايان عمر سيد مرتضى در سال 436 ه. ق. در محضر علمى او مشغول به كسب علم بود و در اين مدت از محضر بسيارى ديگر از عالمان استفاده ها برد و توشه ها اندوخت. در سال 436 با ارتحال سيد مرتضى - در پنجاه و يك سالگى - وى به رهبرى و مرجعيت علمى شيعه برگزيده شد و خيل دانشجويان و دانشمندان بر گرد شمع وجود او حلقه زدند تا آنجا كه تعداد فقيهان و مجتهدانى را كه شاگرد وى بوده اند تا سيصد نفر ذكر كرده اند.
صيت شهرت و مقبوليت او آنچنان گسترده شد كه خليفۀ زمانش، يعنى القائم بامرالله او را به عنوان صاحب كرسى كلام و افاده معرفى كرد كه اين عنوان در آن زمان بالاترين نشان علمى به شمار مى رفت.
در سال 448 هنگامى كه آتش اختلافات مذهبى توسط سلجوقيان در بغداد برافروخته شد، كتابخانۀ مهم شيعيان كه در آن روزگار از مهمترين كتابخانه هاى دنيا به شمار مى رفت و از يادگارهاى دولت آل بويه، و دربردارندۀ دهها هزار جلد كتاب فارسى و عربى و ميراث علمى هند و چين و روم بود و بسيارى از آن كتابها به خط مؤلفانش در آن نگهدارى مى شد طعمۀ آتش شد.
محلّ تدريس او نيز در آتش سوخت، وسايل خانه اش به غارت رفت و نوشته هايش تباه شد.
شيخ در پى اين فتنه به نجف هجرت كرد و در جوار مرقد مطهر اميرالمؤمنين پناه گرفت و به نورافشانى علمى و معنوى خويش در آن سامان ادامه داد. بدين سان حوزۀ علميۀ نجف شكل گرفت تا در طول تاريخ هزارسالۀ خود هزاران دانشمند فرزانه را در رشته هاى مختلف علوم
ص: 507
اسلامى (فقه، اصول، فلسفه، تاريخ و...) به دنياى اسلام هديه كند.
شيخ طوسى تا پايان عمر (12 سال) در اين شهر به پرتوافشانى و تدريس و تحقيق خويش ادامه داد. تا اينكه در 22 محرم الحرام سال 460 ه. ق. رخت به عالم بقا كشيد(1) و طبق وصيتش در جوار حرم مطهر علوى در خانۀ خودش دفن شد و اكنون اين خانه به مسجدى تبديل شده است كه «جامع طوسى» خوانده مى شود و زيارتگاه دانش دوستان، دانشمندان و عاشقان معنويت و فضيلت است.
نجاشى دربارۀ او مى گويد: «بزرگمردى از اصحاب ما كه مورد اطمينان در راستگويى و درستى است و از شاگردان استاد ما شيخ مفيد به شمار مى رود.»(2)
علامه حلّى مى نويسد:
پيشواى اماميه و رئيس شيعه، جليل القدر و بزرگ مرتبه، ثقۀ راستگوى و درست كردار، آگاه به اخبار و رجال و فقه و اصول و كلام و ادب. همۀ فضيلتها بدو نسبت داده مى شود و در تمام شاخه هاى علوم اسلامى تأليف كرده است(3).
محدث قمى گفته است:
پيشواى طائفۀ محقه و برافرازندۀ پرچمهاى شريعت حقه، امام شيعيان پس از ائمۀ معصوم و استوانۀ اماميه در امور مربوط به مذهب و دين، پژوهشگر اصول و فروع و پردازندۀ فنون معقول و منقول، رئيس مطلق شيعه كه همه بدو مى نگرند. وى در تمامى علوم اسلامى تأليف كرده و در اين راستا الگو و امام است(4).
آيت الله خوئى مى گويد:
من در ميان علماى اسلام كسى را برجسته تر و برتر از شيخ طوسى نيافتم. او در فقه و اصول و كلام و تفسير و رجال تأليف كرده و كتابهاى او در دسترس است و تاكنون مورد استفاده مى باشد و به حق او را شيخ طايفۀ شيعه و رئيس آن ناميده اند(5).
براى درك منزلت والاى شيخ طوسى در فنون مختلف علوم اسلامى كافى است نگاهى به نوشته هاى او بيفكنيم. در حديث، دو كتاب الاستبصار و تهذيب الاحكام مؤلف از چهار كتاب مرجع، مرجع فقيهان و محدثان است. در تفسير، صاحب تفسير ارزشمند و مشهور التبيان است كه اكنون در 10 مجلد مورد استفادۀ دانش پژوهان علوم قرآنى است.
در فقه كتابهاى مختلف و متنوعى چون المبسوط، الخلاف و النهايه دارد كه مقام والاى علمى
ص: 508
آنها در حوزه هاى علمى روشن و آشكار است. وى در اصول فقه العدة و در ادعيه كتاب المصباح را نوشته است كه همگى در فن خود از مهمترين مراجع دانشوران هستند.
بيش از سى تن از بزرگان علم و دانش را جزء استادان او شمرده اند كه برخى از مهمترين آنها عبارت اند از:
1. محمّد بن محمّد بن نعمان (شيخ مفيد)
2. حسين بن عبيد الله الغضائرى
3. احمد بن عبدون
4. ابن ابى جيد
5. احمد بن محمّد بن موسى بن صلت اهوازى
6. سيد مرتضى علم الهدى
7. الشريف ابو محمد حسين بن قاسم علوى
8. احمد بن ابراهيم قزوينى
9. جعفر بن حسين بن حسكه قمى
10. محمّد بن سليمان حمدانى
وى نزد برخى از علماى عامه نيز تلمذ كرده است كه اسامى بعضى از آنها به شرح زير است:
ابى محمد الغمام، ابى القاسم بن الوكيل، ابى عمير بن المهدى و الفجيع العقيلى.
برخى شاگردان مجتهد او را از شيعه سيصد نفر و از عامه بيش از اين تعداد ذكر كرده اند.
اسامى برخى از آنها بدين شرح است:
1. فرزند دانشمند او ابى على حسن بن شيخ الطوسى
2. ابوالصلاح حلبى
3. ابن البراج
4. جمال الدين طبرى
5. محمّد بن حسن فتال
6. ابوالفتح كراجكى
7. جعفر بن محمّد دوريستى
8. سلار بن عبد العزيز ديلمى
9. اسماعيل بن محمّد، از نوادگان شيخ صدوق
10. جعفر بن على بن جعفر حسينى
11. شيخ الاسلام حسن بن بابويه قمى
12. محمّد بن ابى القاسم طبرى
1. المبسوط
2. الخلاف
3. النهاية
4. الايجاز فى الفرائض
5. مناسك الحج
6. المسائل الحلبيه
7. المسائل الحائريه
8. المسائل الجنبلائيه (الحنابليه)
9. المسائل الالياسيه
10. المسائل القميه
11. مسائل ابن براج
12. مسئلة فى وجوب الجزيه
13. مسئلة فى تحريم الفقاع
ص: 509
1. الاستبصار
2. التهذيب الاحكام
3. الامالى يا المجالس
4. الغيبه
1. رجال الشيخ يا الابواب
2. اختيار معرفة الرجال يا رجال كشى
3. الفهرست
1. التبيان
2. المسائل الرجبيه (الجبريه)
3. المسائل الدمشقيه
1. اصول العقايد
2. الاقتصاد
3. رياضة العقول
4. تلخيص الشافى
5. ما يعلل و ما لا يعلل
6. مسألة فى الاحوال
7. الفرق بين النبى و الامام
8. ما لا يسع المكلف الاخلال به
9. المسائل الرازيه فى الوعيد
10. المفصح فى الامامة
11. النقض على ابن شاذان
12. مقدمۀ فى المدخل الى علم الكلام
13. الكافى
14. كتاب الشيعه
1. مقتل الحسين عليه السّلام
2. مختصر اخبار المختار
3. المنتمين الى الجبابره
1. العدة
2. شرح الشرح
3. تمهيد الاصول
4. مسألة فى العمل بخبر الواحد
1. مصباح المتهجد
2. هداية المسترشد
3. مختصر المصباح
4. مختصر فى عمل اليوم
5. الجمل و العقود
6. انس الوحيد
7. عمل السنة
8. مجرد العمل و الادعيه
ص: 510
1. الفهرست، ص 159 تا 161 (زندگينامۀ خودنوشت).
2. رجال النجاشى، ص 403.
3. اعيان الشيعه، ج 9، ص 159 تا 167.
4. ريحانة الادب، ج 3، ص 325 تا 328.
5. معالم العلماء، ص 114 تا 115.
6. فوائد الرضويه، ص 479 تا 473.
7. جامع الرواة، ج 2، ص 95.
8. روضات الجنات، ج 6، ص 216 تا 249.
9. منتهى المقال، ص 270.
10. رجال العلامه، ص 148.
11. معجم رجال الحديث، ج 15، ص 243 تا 247.
12. تنقيح المقال، ج 3، ص 104.
پژوهشهاى انجام شده در رابطه با اين كتاب به چند گروه تقسيم مى شوند:
مرحوم آقابزرگ تهرانى در الذريعه شانزده شرح تهذيب الاحكام را نام مى برد كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. شرح شيخ احمد بن اسماعيل جزائرى، متوفاى 1149 ه.
2. شرح علامه محمد باقر مجلسى به نام ملاذ الاخيار كه در 16 مجلد و تقريبا 8000 صفحه توسط كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، در سال 1406 ه. ق. به چاپ رسيده است.
3. شرح علامه محمد تقى مجلسى بزرگ به نام احياء الاحاديث كه فرزندش علامه مجلسى در ملاذالاخيار برخى از كلمات پدر را از كتاب احياء الاحاديث نقل مى كند.
4. شرح سيد محمد، صاحب مدارك
5. شرح سيد نعمت الله جزائرى در 12 جلد به نام مقصود الانام و نيز شرحى ديگر در 8 جلد به نام غاية المرام
ص: 511
6. شرح شهيد قاضى نور الله شوشترى، به نام تهذيب الاكمام(1)
اسامى برخى از حاشيه هايى كه بر كتاب تهذيب الاحكام نگاشته شده، به شرح زير است:
1. حاشيۀ آقا محمد باقر بهبهانى «اكمل»، «وحيد»
2. حاشيۀ آقا جمال خوانسارى
3. حاشيۀ قاضى نورالله شهيد كه يك شرح و يك حاشيه بر اين كتاب دارد.
4. حاشيۀ شيخ حسن، صاحب معالم الاصول
5. حاشيۀ سيد ميرزا محمد على استرآبادى، رجالى معروف(2)
ج - كتبى كه به صورت مستقل پيرامون كتاب تهذيب الاحكام نوشته شده است:
1. ترتيب التهذيب، از سيد هاشم بحرانى، متوفاى 1107، صاحب رياض از آن به عنوان كتابى بزرگ ياد مى كند كه به اشتباهات رخ داده در سند روايات تهذيب الاحكام پرداخته است و خود سيد بحرانى بر آن شرحى نوشته است و برخى آن را تخريب التهذيب نام نهاده اند(3).
2. تنبيه الاريب و تذكرة اللبيب فى ايضاح رجال التهذيب از سيد هاشم بحرانى. وى كتاب گسترده اى هم در شرح اسانيد تهذيب دارد كه يكى از علما آن را خلاصه كرده و اين گزيده را انتخاب الجيّد من تنبيهات السيّد نامگذارى كرده است(4).
3. گزيدۀ تهذيب در پنج جلد از محمد باقر بهبودى؛ وى آنچه به نظر خودش صحيح بوده جمع آورى كرده، و نشر كوير تهران در سال 1370 آن را به چاپ رسانده است.
4. فهرست احاديث، اين كتاب ضمن المعجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه، عليرضا برازش، توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در 10 جلد رحلى در سال 1372 به چاپ رسيده است.
5. المعجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه كه توسط مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى در سال 1370 در تهران به چاپ رسيده است.
6. ترتيب اسانيد و رجال اسانيد كتاب تهذيب الاحكام از آيت الله العظمى بروجردى كه توسط آستان قدس رضوى در سال 1414 ه. ق. به چاپ رسيده است.
7. تنقيح اسانيد التهذيب، آيت الله العظمى بروجردى با تنقيح و تصحيح حاج ميرزا مهدى تبريزى، معروف به صادقى، چاپخانۀ سيد الشهدا، قم، 1411 ه. ق. مشتمل بر 691 صفحه.
ص: 512
از اين كتاب نسخه هاى فراوانى وجود دارد. در فهرستى كه به مناسبت هزارۀ شيخ طوسى منتشر شده، تعداد نسخه هاى موجود در برخى از كتابخانه ها اين گونه ذكر شده است:
مدرسۀ سپهسالار تهران، 43 نسخه، كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، 12 نسخه.
كتابخانۀ ملى ملك، 10 نسخه، كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، 9 نسخه.
كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات، 2 نسخه، كتابخانۀ دانشكدۀ حقوق، 7 نسخه.
كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات، 1 نسخه، كتابخانۀ آستان قدس رضوى، 37 نسخه.
كتابخانۀ جامع گوهرشاد مشهد، 8 نسخه، كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد، 7 نسخه.
1. چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1390 ه. ق.، در 10 جلد با تحقيق، تصحيح و مقدمۀ 48 صفحه اى سيد حسن موسوى خرسان كه روايات هر باب را شماره و هر باب را نيز شماره اى جداگانه زده است، ولى كلّ كتاب داراى شمارۀ مسلسل و فهرست فنى نيست. در پايان نيز مصحّح مشيخۀ تهذيب را در پاورقيهاى آن شرح كرده است.
2. چاپ نشر صدوق، 1418 ه. ق، تهران، در 10 جلد، با مقدمه، تصحيح و تعليق استاد على اكبر غفارى كه هر كتاب و هر باب را جداگانه شمارش كرده است ولى در تعداد روايات با نسخۀ فوق اختلاف آشكارى دارند و اين چاپ نيز فاقد شمارۀ مسلسل احاديث و فهرست فنى است.
ص: 513
اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى(1)
اين كتاب در علم رجال و شناخت راويان احاديث تأليف شده است و يكى از مهمترين كتب اين فن است. اصول و كتب اصلى اين علم را چهار كتاب دانسته اند كه يكى از مهمترين آنها كتاب مذكور است و سه كتاب ديگر عبارت اند از:
1. الفهرست شيخ طوسى
2. رجال النجاشى
3. رجال الطوسى
در اين كتاب براى معرفى راويان تنها به نقل احاديثى كه به اشخاص و افراد مربوط مى شود اكتفا شده است. برخى اين كتاب را افزون بر اهميت آن در علم رجال كه هدف اصلى كتاب به شمار مى رود. بهترين و قديم ترين و معتبرترين منبع براى دستيابى به تاريخ تشيع و كيفيت رابطۀ شيعيان با ائمه عليهم السّلام و نيز شناخت دسته ها و فرقه هاى تشيع و فهم شيوۀ برخورد شيعيان با خلفا دانسته اند(2).
مؤلف در اين كتاب ابتدا چند حديث راجع به اهميت روايت احاديث از معصومين آورده است، سپس اسامى افراد را ذكر مى كند و روايات مربوط به هر فرد را ذيل اسم او به صورت مسند بيان مى كند. برخى از اين روايات در مدح و بعضى ديگر در مذمت افراد هستند و در بسيارى از موارد در مورد يك راوى هر دو نوع روايت وجود دارد. مؤلف بدون اظهارنظر و ترجيح يك
ص: 514
دسته، هر دو گونه روايات را نقل كرده است و در بعضى از موارد نسبت به افراد تنها نظر كشّى را بيان مى كند و روايتى ايراد نمى كند.
اولين فرد معرفى شده در اين كتاب سلمان فارسى است، پس از او ساير اصحاب پيامبر اكرم و سپس اصحاب ائمه عليهم السّلام معرفى شده اند. آخرين فرد معرفى شده در اين كتاب على بن جعفر بن عباس خزاعى مروزى است.
در اين كتاب 1151 عنوان براى افراد ذكر شده كه چون در برخى از احاديث اسامى افراد ديگرى نيز آمده است مى تواند منبع شناخت افراد بيشتر از اين تعداد باشد ولى متأسفانه ترتيب خاصى براى ذكر افراد در نظر گرفته نشده است. نه ترتيب زمانى و تاريخى، نه ترتيب براساس حروف الفبا و غيره. ازاين رو دست يافتن به روايات يك راوى تا حدودى دشوار است كه با ترتيب فهارس مختلف تا حدى اين مشكل برطرف شده است.
اين كتاب برگرفته از كتاب معرفة الناقلين يا رجال كشّى است. شيخ طوسى آن را مختصر كرده و در سالهاى آخر عمرش بر شاگردان خويش املا كرده است. سيد بن طاووس كه از طرف مادر نسبش به شيخ طوسى مى رسد، در كتاب فرج المهموم نقل كرده است كه شيخ در سال 456 (پنج سال قبل از وفاتش) آن را بر شاگردان املا كرده است(1).
در زمينۀ اينكه شيخ چگونه كتاب كشّى را مختصر كرده است نظريّات متعددى وجود دارد:
1. كتاب رجال كشّى شامل رجال عامّه و خاصّه بوده است و شيخ آن را از رجال عامّه پيراسته است(2).
2. در كتاب كشّى نام تأليفات افراد ذكر شده بود و شيخ از نام بردن تأليفات آنان خوددارى كرده است(3).
3. در نوشته هاى كشّى اغلاطى وجود داشته و شيخ آن اغلاط را تصحيح كرده است(4).
4. معمولا تغييرات شيخ آنقدر اندك بوده است كه اهميتى نداشته، لذا اين كتاب را تأليف خود نمى دانسته است(5).
ص: 515
آيا آنچه در اختيار ماست و ما اكنون آن را به عنوان اختيار معرفة الرجال مى شناسيم همان گزيدۀ شيخ طوسى است يا اين نسخه نيز به طور كامل به دست ما نرسيده است ؟ اين مسئله، جاى بحث دارد. محدث نورى ادعا كرده است كه برخلاف مشهود آنچه اكنون در دست ماست نسخۀ كامل انتخاب شيخ طوسى نيست بلكه مقدارى از آن دستخوش تغييرات و قسمتهايى از آن حذف شده است. وى سپس به نقل موارد مختلفى مى پردازد كه علماى سابق ما از كتاب اختيار معرفة الرجال شيخ نقل كرده اند ولى اكنون اين عبارات و روايات در نسخۀ موجود نيست(1).
به هر حال، اين نكته اى است كه بررسى و بحث مفصل ترى را مى طلبد.
برخى كتاب اصلى را كتاب الرجال كشى، بعضى معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين و گروهى معرفة الرجال و انتخاب شيخ طوسى را نيز بعضى اختيار معرفة الرجال، برخى اختيار الرجال و تعدادى رجال كشّى ناميده اند.
علم رجال و شناسايى راويان احاديث، عمرى بسيار طولانى دارد تا آنجا كه برخى اولين تأليف را در اين رابطه مربوط به قرن اول هجرى، يعنى كتاب عبيد الله بن ابى رافع، نويسندۀ اميرالمؤمنين مى دانند. وى در كتابى نام كسانى را كه در كنار اميرالمؤمنين به جنگها رفته و در ركابش جانفشانى كرده اند، درج كرده است.
در قرن دوم هجرى به بعد طبقات الرجال برقى و كتاب الرجال ابن فضال و ابن محبوب و ديگران تأليف شد ولى از انبوه كتبى كه در اين رابطه تأليف شده و به صورت مورد اطمينان نسخۀ آن به دست ما رسيده است، كتابى كهن تر از رجال كشى وجود ندارد. زيرا كتابهايى كه به صورت عمده به آنها استناد مى شود كتب اربعۀ رجالى (رجال النجاشى، رجال الطوسى، الفهرست طوسى و رجال كشى) است. در اين ميان رجال كشى از همه قديمى تر است و مؤلف آن نيز فردى بسيار برجسته بوده كه از محضر دانشمندان بسيارى بهره برده و شاگردان بسيار فرهيخته اى را تربيت كرده است؛ ازاين رو تمام كتب رجالى بر اين كتاب اعتماد و از آن نقل كرده اند.
ولى با كمال تأسف برخى از اشكالات به اين كتاب راه پيدا كرده كه علت آن تصحيف و
ص: 516
به هم ريختگى هنگام استنساخ بوده است و بعضى اشكالات هم از ابتدا در كتاب موجود بوده كه علامه نجاشى به وجود اين اشتباهات و اشكالات در اين كتاب تصريح كرده است. علامه تسترى در كتاب قاموس الرجال، به طور مفصل وارد اين مبحث شده و معتقد است بجز ترجمۀ چهارده نفر، در ترجمۀ بقيۀ افراد تصحيف و خلط وجود دارد. گاه ترجمۀ يك فرد با ديگرى مخلوط شده، گاه اسامى افراد تصحيف و تحريف شده، يا فردى در طبقه اى غير از طبقۀ خود ذكر شده است كه براى درك تفصيل آن مى توان به كتاب قاموس الرجال(1) مراجعه كرد.
همان گونه كه ذكر شد آنچه در دست ماست گزيده اى است كه شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى آن را از كتاب محمّد بن عمر كشى نقل كرده است؛ بنابراين، ما در معرفى مؤلف اين كتاب ناچاريم به شخصيت مؤلف اصلى كتاب، يعنى كشى و نيز به معرفى گزينندۀ آن شيخ طوسى بپردازيم. شيخ طوسى را در بخش مربوط به كتاب تهذيب الاحكام معرفى كرديم. در اين قسمت به معرفى شيخ بزرگوار كشى مى پردازيم:
ابو عمرو محمّد بن عبد العزيز كشّى از علماى برجسته و محدثان نامدار شيعه در قرن چهارم هجرى قمرى است. شيخ طوسى در معرفى وى مى نگارد: «كنيۀ او ابا عمرو فردى ثقه و بصير در روايات و رجال بود و اعتقادى نيكو داشت.» آنگاه سند خود را به كتاب رجال او بيان مى كند(2).
نجاشى درباره اش مى نويسد: «او فردى ثقه و برجسته بود، بسيار از ضعفا روايت كرده است.
وى مصاحب عياشى بود و علم را در خانۀ او كه جايگاه شيعه و عالمان بود از وى فراگرفت. او داراى كتابى در علم رجال است كه علوم بسيارى در آن است او در آن اغلاط زيادى نيز وجود دارد.» آنگاه سند خود را به كتاب او ذكر مى كند(3).
او در شهر كشّ (به فتح كاف و تشديد شين) به دنيا آمد اين شهر از شهرهاى ماوراءالنهر نزديك سمرقند است كه نقل شده تيمور لنگ نيز متولد اين شهر است و مؤلف را بدين سبب كشّى مى خوانند. برخى علل ديگرى براى نام وى ذكر كرده اند كه صحيح نيست.
وى با كلينى و ابن قولويه معاصر بوده و از محمّد بن قولويه نيز روايت كرده است. سال تولد و وفات او معلوم نيست ولى با توجه به سالهاى روايت او و نيز مشايخ و شاگردانش وى متولد
ص: 517
اواخر قرن سوم و متوفاى نيمۀ اول قرن چهارم است.
علامه كشّى محضر استادان بزرگى را درك كرد و از تعداد بسيارى از دانشمندان در رشته هاى مختلف علوم اسلامى بهره برد ولى بيشترين بهرۀ علمى او از محمّد بن مسعود عياشى بود و آنچنان به شاگردى او شهره شد كه برخى همانند شيخ طوسى در كتاب رجالش از او به «من علمان العياشى» تعبير كرده اند. بعضى از استادان ديگر وى عبارت اند از:
1. ابوالحسن حمدويه بن نصير كشّى
2. محمّد بن سعيد كشى
3. ابو جعفر محمّد بن ابى عوف نجارى
4. ابو اسحاق ابراهيم بن نصير كشى
5. ابو محمد جبرئيل بن احمد الفاريابى كشى
6. على بن محمد القتيبى نيشابورى
7. محمّد بن قولويه
8. احمد بن على سلولى
9. ابو جعفر محمّد بن على بن القاسم قمى
10. احمد بن محمّد بن يعقوب بيهقى
1. ثقۀ جليل القدر ابواحمد حيدر بن محمّد سمرقندى
2. ابو محمد هارون بن موسى التلعكبرى
3. ابو جعفر بن محمّد بن قولويه
چون ترتيب كتاب به گونه اى نبوده است كه دسترسى به مطالب مختلف آن به آسانى ممكن باشد، برخى از دانشمندان آن را با ترتيب و تنظيم تازه اى منظم كرده اند كه اسامى برخى از اين كتب به شرح زير است:
1. ترتيب الكشى به ترتيب حروف، در اين تأليف حتى اگر مؤلف به صورت استطرادى مطلبى را راجع به شخصى آورده، آن را ذيل نام آن شخص جمع آورى كرده است. مؤلف عنايت الله
ص: 518
القهپائى و تاريخ نگارش 1011 است(1).
2. ترتيب الكشى، شيخ داوود بن الحسن بن يوسف الاوالى البحرانى، مؤلف معاصر شيخ حرّ عاملى مؤلف وسائل الشيعه، قرن 12 ه. ق. بوده است(2).
3. ترتيب الكشى، به ترتيب طبقات راويان، مؤلف آن سيد يوسف بن محمّد بن زين الدين الحسينى العاملى، و تاريخ نگارش 982 ه. ق. است(3).
4. حل الاشكال، سيد احمد بن طاووس، متن كتاب اختيار معرفة الرجال را با سه كتاب ديگر (فهرست شيخ طوسى، رجال شيخ طوسى و رجال نجاشى) به اضافۀ متن كتاب الضعفاء ابن غضائرى همراه كرده و به بررسى آنها پرداخته است.
5. تحرير طاووسى كه شيخ حسن بن شهيد ثانى مؤلف كتاب معالم الاصول متن رجال كشى را به ترتيبى كه سيد احمد بن طاووس در كتاب حل الاشكال آورده، استخراج و منظم كرده است.
1. الفهرست طوسى، ص 141.
2. رجال النجاشى، ص 372.
3. ريحانة الادب، ج 5، ص 62.
4. رجال الطوسى، ص 497.
5. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 64.
6. تنقيح المقال، ج 3، ص 165.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 4، ص 295.
8. فوائد الرضويه، ص 585.
از اين كتاب نسخه هاى مختلفى در دسترس است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات تهران به شمارۀ 133 /د كه با نسخۀ قرائت شده بر سيد احمد بن طاووس مقابله شده و در آن نسخه آمده است كه نسخۀ سيد بن طاووس با نسخه اى كه به خط شيخ طوسى بوده مقابله شده است. تاريخ استنساخ اين نسخه سال 602 ه. ق.
است و بر آن نوشته هايى دالّ بر قرائت و مقابله هاى متعددى وجود دارد.
ص: 519
2. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران به شمارۀ 3589 كه در حاشيۀ آن نوشته هاى سيد داماد آمده است.
3. نسخه هاى موجود در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 143، تاريخ استنساخ: 1236 ق.، شمارۀ 144، تاريخ استنساخ: 1334 ق.، شمارۀ 575، تاريخ استنساخ:
1049 ق.، شمارۀ 2636، تاريخ استنساخ: 577 ق. و شمارۀ 6877، بدون تاريخ.
1. چاپ دانشگاه مشهد، دانشكدۀ الهيات و معارف اسلامى، مصحح: حسن مصطفوى كه اين نسخه مشتمل بر 616 صفحه اصل كتاب و 344 صفحه فهارس كتاب است.
مصحح گفته است كه پنج سال در تصحيح و فهارس آن زحمت كشيده و بيش از چهارهزار غلط نسخۀ مطبوع قبل را اصلاح كرده است (ر. ك. مقدمۀ اختيار معرفة الرجال، ص 30). در پايان نسخه فهارس فنى ترتيب داده شده كه بسيار قابل استفاده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت عليهم السّلام لاحياء التراث، قم، كه در سال 1404 ه. ق. در دو مجلد و هشتصد صفحه به چاپ رسيده و همراه با تعليقۀ معلم ثالث ميرداماد استرآبادى است. به طورى كه مى توان گفت 3/4 كتاب تعليقۀ ميرداماد است؛ ولى اين تعليقه تا صفحۀ 766 و روايت 885 بيشتر نيست. تصحيح اين كتاب را آقاى سيد مهدى رجائى عهده دار بوده است.
ص: 520
اين كتاب يكى از كتب اربعۀ حديثى است كه در استنباط احكام شرعى به آنها مراجعه مى شود و آن سه كتاب ديگر - كه قبلا معرفى شده اند - عبارت اند از: الكافى، تهذيب الاحكام، و من لا يحضره الفقيه. اين كتب از ابتداى نگارش تا كنون مورد توجه و مرجع تمامى فقيهان و دانشوران علوم اسلامى بوده است.
در كتاب مذكور بنا به شمارش خود مؤلف، 5511 حديث در 925 باب مختلف فقهى آمده است(1). اگرچه برخى از علما تعداد احاديث آن را 6531 عدد دانسته اند(2).
مجموعۀ اين كتاب به شيوۀ ديگر كتب حديثى و فقهى به 22 كتاب تقسيم شده است. عناوين اين كتب به اختصار عبارت اند از:
جلد 1: كتاب يكم طهارت، كتاب دوم نماز.
جلد 2: كتاب سوم زكات، كتاب چهارم روزه، كتاب پنجم حج.
جلد 3: كتاب ششم جهاد، كتاب هفتم ديون، كتاب هشتم شهادات، كتاب نهم قضايا و احكام، كتاب دهم مكاسب، كتاب يازدهم بيع، كتاب دوازدهم ازدواج، كتاب سيزدهم طلاق.
جلد 4: كتاب چهاردهم عتق «آزادى بردگان»، كتاب پانزدهم قسم - نذر - كفاره، كتاب شانزدهم صيد و ذبائح، كتاب هفدهم خوردنيها و آشاميدنيها، كتاب هيجدهم وقف و صدقه، كتاب نوزدهم وصايا، كتاب بيستم ارث، كتاب بيست و يكم حدود، كتاب بيست و دوم ديات.
مؤلف در پايان كتاب در قسمتى تحت عنوان «سند الكتاب»، به بيان و معرفى مشيخۀ خود، يا به عبارت ديگر، سند روايتهاى ذكر شده در كتاب پرداخته است.
ص: 521
اين كتاب در تقسيم بندى اوليه در سه جلد نگارش يافته كه جلد اول و دوم آن مربوط به عبادات و سوم مربوط به ساير ابواب فقهى است. مجموعۀ كتاب به 22 كتاب و هر كتاب به ابواب متعددى تقسيم شده اند؛ مثلا كتاب الطهارة داراى 129 باب است كه هر چند باب تحت يك عنوان كلى آمده است. به عنوان نمونه به عناوين كلى كتاب طهارت كه هر عنوان شامل چندين باب است اشاره مى كنيم:
1. ابواب آبها
2. ابواب نواقض وضو
3. ابواب غسلها
4. ابواب جنابت و احكام آن
5. ابواب حيض و استحاضه و نفاس
6. ابواب تيمم
7. ابواب پاك كردن نجاسات
8. ابواب احكام مردگان
در هر باب گاه يك حديث و گاه چندين حديث ذكر شده است.
مؤلف در جلد اول و دوم تمامى سند حديث را ذكر كرده است ولى در جلد سوم فقط راوى بدون واسطه كه حديث را از او فراگرفته است، بيان كرده، و بقيۀ سند را به پايان كتاب و مشيخه ارجاع داده است. در آغاز مشيخه مى گويد:
اميدوارم تمامى روايات مختلفه را در ابواب مختلف فقهى آورده باشم اگرچه مدعى احاطه به جميع آنها نيستم، چرا كه كتابهاى اصحاب ما بسيار زياد است و شايد برخى را فرو نهاده باشم؛ ولى در هر باب اگر تعداد روايات زياد نبود همۀ روايات مختلفه را آوردم و اگر بسيار زياد بود برخى را آورده و بقيه را به كتاب بزرگ خويش تهذيب الاحكام ارجاع دادم(1).
مؤلف در اين كتاب با دسترسى به اصول اوليۀ اصحاب ائمه عليهم السّلام توانسته است بسيارى از كتبى را كه اكنون به طور كلى از بين رفته است و جز يادى از آنها در كتابها اثرى نيست، براى امت
ص: 522
اسلامى حفظ كند و روايات آنها را به يادگار بگذارد.
اين كتاب پس از كتاب مفصّل تهذيب الاحكام و در همان موضوع نگارش يافته است. شيخ طوسى در مقدمۀ كتاب در بيان علّت تأليف آن مى نگارد:
كتاب تهذيب الاحكام كه تمامى احاديث مورد نياز (مگر اندكى) را در خود جمع كرده است مورد استفادۀ مبتديان و متوسطين و منتهيان است، ولى دو گروه متوسط و عالى (منتهى) با رواياتى كه مورد وفاق هست و تعارضى با ساير روايات ندارد آشنا هستند، ولى نيازمند به كتابى بودند كه روايات مختلفه و متعارضه را گرد آورد و راه جمع آنها را با يكديگر نشان دهد و البته چنين كتابى مبتديان را نيز سود خواهد رساند؛ ازاين رو از من درخواست كردند اين گونه روايات را از ميان ساير روايات جدا سازم و ابتدا روايات موافق فتواى خويش را بيان كنم، آنگاه روايات مخالف را بيان كنم و شيوۀ جمع بين آنها را نشان دهم...(1)
بدين گونه و با اين هدف كتابى نگاشته شد كه به گفته مؤلف تا آن زمان همانند آن نگاشته نشده بود(2). در پايان كتاب و قبل از بيان مشيخه مى نگارد:
من درخواست شما را به پايان بردم و با سه كتابى كه تأليف كردم اميدوارم كه افراد نيازى به ديگر كتب نداشته باشند زيرا من تهذيب الاحكام را به گونه اى كه مشتمل بر تمامى روايات فقه باشد تأليف كردم و نهايه را فقط در بيان فتاوى بدون روايت و مدرك نگاشتم و اين كتاب (الاستبصار) را ويژۀ روايات مختلفه و راه جمع و توافق بين آنها تأليف نمودم.
اين كتاب پس از كتاب تهذيب الاحكام نوشته شده است، ازاين رو مى توان آن را خلاصه و عصارۀ تهذيب الاحكام دانست. شيخ آن را از اشكالات و نقايص پيراسته، و مزايايى كه در طول تأليف تهذيب الاحكام بدان دست يافته در اين كتاب به وديعت نهاده است. به عنوان نمونه، مؤلف در اين كتاب تعداد ابواب و احاديث را شمرده و در پايان كتاب ذكر كرده است تا از هر فزونى و كاستى بركنار باشد كه اين شيوۀ نيكو را در كتاب تهذيب الاحكام اعمال نكرده است؛ و از سوى ديگر، به تصريح خود مؤلف كتاب تهذيب الاحكام را براى عامّۀ محصلان و دانشجويان (مبتدى، متوسط و منتهى) نوشته است ولى اين كتاب را براى خصوص متوسطين و منتهيان به نگارش درآورده، بديهى است كتابى كه براى اين گروه نوشته مى شود از دقت و ريزه كاريهاى بيشترى
ص: 523
برخوردار خواهد بود. البته روشن است كه اين كتاب به واسطۀ اختصار آن، بى نيازكننده از كتاب تهذيب الاحكام نيست.
كتاب استبصار از ابتداى تأليف تاكنون مورد توجه علماى شيعه بوده و در رابطه با آن پژوهشهاى بسيارى صورت گرفته است. ما اين پژوهشها را در سه بخش معرفى مى كنيم:
1. شرح الاستبصار، از محمد امين استرآبادى، متوفاى 1036 ه. ق. كه ناتمام مانده است.
2. شرح الاستبصار، از ميرداماد سيد محمد باقر حسينى استرآبادى، متوفاى 1041 ه. ق.
3. شرح الاستبصار، از سيد ميرزا حسن بن عبد الرسول حسينى زنوزى خوئى، متوفاى 1223 ه. ق.
4. جامع الاخبار فى شرح الاستبصار، از شيخ عبداللطيف العاملى، شاگرد شيخ بهائى.
5. مناهج الاخبار فى شرح الاستبصار، از علامه سيد احمد حسينى علوى، داماد ميرداماد، كه در 3 جلد با مقدمۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى به چاپ رسيده است.
6. استقصاء الاعتبار فى شرح الاستبصار، از فخرالدين محمّد بن جمال الدين استرآبادى، متوفاى 1030 ه. ق. و تعداد بسيارى ديگر كه علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه از 12 شرح بر اين كتاب نام مى برد(1).
برخى از بزرگان تنها به حاشيه نويسى كتاب اكتفا كرده اند كه برخى از اين حواشى عبارت اند از:
1. حاشيۀ محمدباقر حسينى استرآبادى، معروف به ميرداماد، اين غير از شرحى است كه نگاشته است و قبلا معرفى شد.
2. حاشيۀ شيخ حسن بن زين الدين، صاحب كتاب معالم الاصول.
3. حاشيۀ خانم حميده، دختر مولى محمد شريف رويدشتى، كه از زنان فاضله بوده و پدرش از شاگردان شيخ بهائى بوده است.
4. حاشيۀ سيد ميرزا ابراهيم استرآبادى، مؤلف منهج المقال در رجال، متوفاى 1025 ه. ق.
ص: 524
5. حاشيۀ محدث سيد نعمت الله جزائرى كه افزون بر اين حاشيه شرحى نيز بر كتاب الاستبصار نوشته است و بسيارى حواشى ديگر كه علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه تعداد 13 حاشيه از حواشى بر اين كتاب را نام برده است كه البته اين فهرست كاملى از اين حواشى نيست(1).
1. معجم الفاظ الكتب الاربعه توسط عليرضا برازش كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در 10 جلد رحلى در سال 1372 ه. ش. آن را به چاپ رسانده است.
2. المعجم المفهرس لالفاظ الكتب الاربعه كه توسط مؤسسۀ مطالعات و تحقيقات فرهنگى در سال 1370 ه. ش. در تهران به چاپ رسيده است.
1. نسخه اى كه با خط مؤلف مقابله شده ولى ناقص است، در كتابخانۀ شيخ هادى آل كاشف الغطاء كه در سال 573 نگاشته شده و در اعيان الشيعه ادعا كرده است كه نسخه اى به خط مؤلف در كتابخانۀ شيخ هادى آل كاشف الغطاء در نجف اشرف موجود است كه به نظر مى رسد مراد همين نسخه باشد كه در حقيقت با خط شيخ مقابله شده است.
تعداد نسخ خطى اين كتاب در برخى از كتابخانه ها بنا به معرفى يادوارۀ هزارۀ شيخ طوسى به اين شرح است:
2. كتابخانه سپهسالار، تهران، 15 نسخه.
3. كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، 5 نسخه.
4. كتابخانۀ ملى ملك تهران، 10 نسخه.
5. كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، 7 نسخه.
6. كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات، 4 نسخه.
7. كتابخانۀ دانشكدۀ حقوق، 3 نسخه.
8. كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات، 1 نسخه.
9. كتابخانۀ آستان قدس رضوى مشهد، 13 نسخه.
10. كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد، 10 نسخه.
ص: 525
11. كتابخانۀ جامع گوهرشاد مشهد، 1 نسخه.
12. نسخه اى كه امير محمد مازندرانى بر علامه مجلسى قرائت كرده در كتابخانۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام، نجف اشرف، در سال 1090 نگاشته شده است.
13. نسخه اى بسيار زيبا و نفيس در كتابخانۀ سيد محمّد البغدادى كه بر آن حواشى سيد محمّد عاملى صاحب مدارك هست و در سال 1078 نگاشته شده است.
1. چاپ دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1390 ه. ق.، چهار جلد، تصحيح سيد حسن موسوى خرسان.
2. چاپ مطبعة النجف الاشرف، 1375 ه. ق.، نجف، عراق، چهار جلد، تصحيح سيد حسن موسوى خرسان.
ص: 526
يكى از شيوه هاى انتقال احاديث شيوۀ املا است كه چنين مجموعه اى را امالى مى نامند. در اين شيوه استاد احاديث را به صورت شفاهى بر شاگردان مى خواند و آنها آن را مى نگارند. اهميت اين شيوه در آن است كه احتمال تحريف، غلط و افتادگى بسيار اندك است، چرا كه شاگرد مستقيما و با عين الفاظ آن را از استاد گرفته است. گاه اين گونه نوشته ها «مجالس» و يا «عرض المجالس» نيز ناميده مى شوند.
كتاب مورد بحث حاصل چهل و شش جلسه املاى حديث است كه شيخ الطائفه طوسى (ره) در ظرف سه سال (455 تا 458 ه. ق.) در نجف اشرف و در كنار مضجع مطهر اميرالمؤمنين آن را براى شاگردانش بيان كرده است.
موضوع اكثر اين جلسات احاديث پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام است.
ولى در برخى موارد از غير آنان نيز مطالبى نقل شده است، نظير حديث سوم كه در آن دو دعا از فردى اعرابى نقل شده است و يا حديث 670 كه سخنى از ابن عباس راجع به افرادى است كه در مباهله (قل تعالوا ندع اينائنا و ابنائكم) شركت كردند و يا حديث 676 كه از جابر بن عبد الله انصارى سخنى بر فضيلت اميرالمؤمنين ذكر شده است.
در اين ميان برخى از حوادث تاريخ صدر اسلام نيز نقل شده است، نظير: جريان جنگ خيبر، هجرت به حبشه، جريانات قتل عثمان و موضع گيريهاى مولا در اين واقعه و نيز حوادث بيعت با اميرالمؤمنين و بيعت شكنى اصحاب جمل و ديگران و يا جرياناتى از تاريخ زندگى ساير ائمه مثل جريان صلح امام حسن، هلاكت موسى بن مهدى با نفرين امام كاظم، موضع گيرى امام صادق در شهادت زيد بن على بن الحسين، و برخورد منصور با امام صادق.
ص: 527
و نيز بعضى از جريانات تاريخى دربارۀ پيامبران گذشته، نظير حوادث زندگى حضرت يوسف و يعقوب و يا برخى جريانات زندگى افراد ديگر از نيك و بد، نظير سلمان فارسى و يا سيد حميرى، مختار ابن ابى عبيدۀ ثقفى، رشيد هجرى و نيز عبد الله بن عمر، معاويه، عمرو عاص، اشعث بن قيس و ابوموسى اشعرى و كسانى كه به جنگ امام حسين آمدند و عاقبت امر آنان نيز ذكر شده است. در لابه لاى احاديث آيات بسيارى از قرآن مورد بحث قرار گرفته و از تفسير و تأويل آنها سخن به ميان آمده است.
روايات اين كتاب 1537 حديث است كه ضمن 46 مجلس تنظيم و بيان شده است.
تمامى روايات اين مجموعه با اسناد كامل بيان شده است و حتى تاريخ بيان احاديث و مجالس نيز بدقت ضبط شده است.
شيخ طوسى (ره) در اين مجالس، ابتدا فقط رواياتى را از استادش شيخ مفيد و پس از آن احاديثى را از استادان متعدد و مختلف خويش نقل كرده است. برخى ديگر از استادانى كه شيخ در اين كتاب از آنها روايت نقل كرده است عبارت اند از:
ابن عبدون، ابن الصلّت الاهوازى، ابن ابى الفوارس، حسين بن ابراهيم قزوينى، ابن غضائرى، ابن حنبش، ابو محمد بن الفحام السامرايى و غيره. تمامى اين روايات را فرزند شيخ طوسى ابوعلى نقل كرده است.
متأسفانه هيچ تلاشى براى تنظيم مطالب اين كتاب صورت نگرفته است و در اين كتاب مطالب تاريخى، حديثى، اعتقادى، كلامى و... همه در كنار همديگر و بدون نظم خاصى ذكر شده اند. چنانكه مطالب مربوط به يكديگر نيز پراكنده از هم و در جاهاى مختلف كتاب درج شده است و البته اين شيوه در غالب كتب امالى اعمال شده است، ازاين رو تنظيم فهارس فنى و متعدد براى چنين كتابهايى ضرورى است.
كتاب املاى شيخ طوسى براى تعدادى از شاگردانش در نجف اشرف بوده است و يكى از
ص: 528
اين شاگردان فرزند فرزانۀ او ابوعلى حسن بن محمّد بن الحسن طوسى است كه او را مفيد دوم لقب داده اند. وى تمامى اين روايات را از پدرش شيخ طوسى نقل كرده است و ازاين رو برخى اين كتاب را تأليف وى دانسته اند ولى بسيارى از محققان آن را تأليف شيخ طوسى مى دانند كه البته يكى از راويان آن فرزند فرزانۀ اوست(1).
ولى علامۀ مجلسى در ابتداى بحارالانوار با قاطعيت تمام از دو كتاب امالى ياد مى كند، يكى امالى شيخ كه از شهرت كمترى برخوردار است و ديگرى امالى ابن الشيخ كه مشهورتر از امالى پدر او است. وى در مقدمۀ كتاب بحارالانوار ضمن معرفى كتاب امالى شيخ طوسى به عنوان يكى از مصادر بحارالانوار مى نويسد:
و كتابهاى شيخ طوسى از كتب مشهورند مگر كتاب امالى او كه مانند ساير كتب او شهرت ندارد، ولى ما از آن نسخۀ كهنى كه بر آن اجازات دانشمندان بود به دست آورديم و روايات آن را با آنچه محدثين و علما از كتاب امالى نقل كرده اند موافق يافتيم و امالى فرزند علامه شيخ طوسى در اين زمان مشهورتر از امالى شيخ طوسى است و اكثر مردم گمان مى كنند اين امالى خود شيخ طوسى است ولى اين چنين نيست و اين نكته از قراينى آشكار بر من ظاهر شد. ولى امالى فرزند از امالى پدر در اعتبار و اشتهار كمتر نيست، ولى امالى شيخ نزد من صحيح تر و موثق تر است(2).
اما شگفت آنكه خود مجلسى در فصل سوم مقدمۀ بحارالانوار كه رمز اسامى كتب را نقل مى كند، كلمۀ «ما» را رمز امالى شيخ معرفى مى كند ولى براى امالى ابن الشيخ رمزى بيان نمى كند و در بحارالانوار نيز نامى از امالى ابن الشيخ يافت نشده است.
برخى هم احتمال داده اند كتابى به نام امالى از فرزند شيخ وجود داشته كه به دست ما نرسيده است. به هر حال، اين نكته تأثيرى در اعتبار و اهميت كتاب موجود ندارد اگرچه همان احتمال علامه آقابزرگ تهرانى صحيح تر به نظر مى رسد.
آيا آنچه در دست ماست تمامى امالى شيخ است ؟ مرحوم علامه آقابزرگ تهرانى مى گويد:
«اين نسخۀ چاپ شدۀ تمامى امالى شيخ نيست و در زنجان در كتابخانۀ شيخ الاسلام زنجانى نسخۀ معتبرى ديدم كه اين يك سوم بيش از نسخۀ چاپى بود و در عين حال، پايان آن نيز ناقص بود و شايد نسخه اى كامل تر از آن نيز يافت شود.»(3)
اين نكتۀ بسيار مهمى است كه پژوهشى شايسته را مى طلبد.
ص: 529
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2383 كه در تاريخ 1086 نگاشته و مقابله و تصحيح شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 11429، بدون تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1583، بدون تاريخ.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9711، بدون تاريخ.
1. چاپ سنگى، ايران، 1313 ه. ق.
2. چاپ مطبعۀ نعمان، نجف اشرف، 1384 ه. ق. در ص 384 با مقدمۀ سيد محمد صادق بحرالعلوم.
3. چاپ مؤسسۀ البعثه، قم، 1414 ه. ق.، 890 صفحه، همراه با مقدمۀ مفصل و تصحيح و تخريج و فهارس فنى بسيار خوب در قطع وزيرى.
ص: 530
وجود امام مهدى و ظهور او در آخر الزمان يكى از ضروريات دين اسلام است. تمامى فرقه هاى اسلامى با اختلافات گوناگون در اصل مسئلۀ مهدويت و رسالت اصلى او در اصلاح عالم متفق اند، ولى دربارۀ برخى از مسائل جانبى اختلاف فراوانى وجود دارد و هر گروهى براى اين حقيقت مسلّم مصداق خاصى را ارائه كرده اند. برخى مصداق آن را محمّد بن حنفيه دانسته و به «كيسانيه» مشهور شده اند، گروهى مصداق آن را امام صادق دانسته و به «ناووسيه» شهرت يافته اند، پاره اى مصداق آن را امام موسى بن جعفر دانسته و به «واقفيه» شهره شده اند ولى شيعۀ اثنى عشريه معتقد است او يازدهمين فرزند امام اميرالمؤمنين و نهمين نسل امام حسين، يعنى فرزند امام حسن عسكرى است كه اكنون نيز حيات دارد.
البته در اين رابطه شبهات و اشكالات فراوانى وجود داشته است كه مؤلفان و دانشمندان شيعه براى پاسخ به آنها دست به تأليف كتب بسيارى زده اند و از آن جمله تأليف بسيار ارزشمند شيخ طوسى است كه در اين كتاب ضمن استدلالات عقلى و نقلى بر وجود امام زمان، به نقل شبهات و روايات مخالفان پرداخته و به تمامى آنها پاسخ داده و با استفاده از روايات مطالب مختلفى راجع به ولادت و دوران غيبت صغرى و كبرى و نيز كيفيت ظهور آن حضرت بيان كرده است.
اين كتاب يكى از قديمى ترين منابع روائى دربارۀ امام زمان و غيبت اوست، زيرا تعداد بسيار زيادى از كتبى كه پيش از آن در بارۀ اين موضوع نگاشته شده به دست ما نرسيده است. ولى در عين حال، شيوۀ بحث كتاب، بويژه در قسمتهاى اوليۀ آن شيوۀ عقلى و برهانى است، اما در عين
ص: 531
حال از استدلالات نقلى نيز غافل نشده است و روايات مربوط را نيز بيان مى كند و در قسمتهاى پايانى كتاب غالبا به ذكر روايات مربوط به غيبت صغرى و كبرى و چگونگى ظهور و برنامۀ اصلاحى حضرت پس از ظهور مى پردازد.
مؤلف تمامى روايات (بجز موارد اندكى) حتى روايات فرق مخالف را با سند آن ذكر كرده است مانند روايات واقفيه كه آن را با همان سندى كه آنها ذكر كرده اند، آورده است و نيز در بيان معجزات و كسانى كه به محضر امام زمان مشرف شده اند نيز سند جريان را نقل مى كند، ولى در برخى از بخشها نظير بخش سفرا و ادلاء مذموم و محمود آن حضرت، بعضى از روايات بدون ذكر سند نقل شده اند.
اين كتاب در اصل كتابى كلامى است، ازاين رو در سراسر آن استدلالات عقلى و بيانات بسيار مستحكم و جالب مؤلف در مباحث مختلف مهدويت آمده است و گاه مسائل تاريخى نظير معرفى معمّرين (كسانى كه عمرى طولانى داشته اند) و يا معرفى اشخاص نيك و بد از وكلاى حضرت نيز وجود دارد.
ولى چون در بسيارى از موارد به روايات استدلال شده است و مجموعه اى ارزشمند از روايات در آن وجود دارد، به گونه اى كه يكى از منابع روائى مهم در مسئلۀ غيبت به شمار مى رود، به معرفى آن در اين كتاب اقدام كرديم.
ويژگيهاى چندى باعث اهميت فوق العادۀ اين كتاب شده است كه به آنها اشاره مى شود:
1. قدمت كتاب در رابطه با امام زمان. كتابهاى بسيار زيادى در اين زمينه نگاشته شده كه تاريخ تأليف برخى از آنها مربوط به قبل از ولادت آن حضرت است كه با توجه به روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمه عليهم السّلام دربارۀ آن حضرت تدوين شده است. تنها كافى است توجه كنيم كه علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه تحت عنوان كتاب الغيبه بيش از چهل عنوان كتاب را معرفى مى كند كه ما به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. الغيبه از على بن حسن طاهرى
2. الغيبه از على بن عمر اعرج كوفى
ص: 532
3. الغيبه از ابراهيم بن صالح انماطى
4. الغيبه از حسن بن على بن ابى حمزه
5. الغيبه از عباس بن هشام ناشرى اسدى
6. الغيبه از فضل بن شاذان نيشابورى
7. الغيبه از ابراهيم بن اسحاق نهاوندى
8. الغيبه از حسن بن حمزه، از نوادگان امام سجاد
9. الغيبه از عبد الله بن جعفر حميرى
10. الغيبه از محمّد بن ابراهيم نعمانى
ولى بسيارى از كتب تأليف شده در اين رابطه از بين رفته و به دست ما نرسيده اند؛ به عنوان مثال از ده كتابى كه نام آنها ذكر شد فقط آخرين كتاب به دست ما رسيده است كه قبلا معرفى شد و البته برخى آثار ديگر هم نظير رسالۀ شيخ مفيد دربارۀ غيبت است كه چون روائى نبود معرفى نشد.
به هر حال كتاب الغيبة شيخ طوسى يكى از مهمترين و قديمى ترين كتابهاى بجامانده در اين زمينه است و اين يكى از ويژگيهاى ارزشمند اين كتاب است.
مؤلف اين كتاب يكى از برجسته ترين دانشمندان شيعه، و مؤلف دو كتاب از كتب اربعه است و در نسبت اين كتاب به او هيچ گونه شك و ترديدى وجود ندارد.
در اين كتاب از برهانهاى عقلى و نقلى هر دو استفاده شده است و استدلالات عقلى و نقلى كه در اين كتاب آمده از استحكام و استوارى ويژه اى برخوردار است تا آنجا كه علامه آقابزرگ تهرانى - كتاب شناس بزرگ معاصر - در مقدمه اى كه بر اين كتاب نگاشته است آن را اين گونه توصيف مى كند:
اين كتاب از ساير كتب تأليف شده در اين موضوع امتياز ويژه اى دارد، زيرا دربردارندۀ قوى ترين برهانها و استوارترين دليلهاى عقلى و نقلى بر وجود امام زمان مى باشد. مؤلف در اين شبهات مخالفين و معاندين را بخوبى پاسخ داده، به گونه اى كه هرگونه شك و ترديدى را زايل و ريشه كن مى نمايد(1).
ص: 533
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ بسيار كوتاه خود مى نگارد:
اين كتاب را به خاطر اجابت دستور شيخ جليل (خداوند عمر او را طولانى گرداند) كه فرمان داد دربارۀ غيبت صاحب الزمان عليه السّلام مطالبى را املا كنم نگاشتم... و درخواست او را اجابت كردم و فرمان او را امتثال نمودم با آنكه وقتم تنگ و گرفته و فكرم پريشان و مشكلات و موانع زمان و روزگار بسيار است.
برخى منظور از شيخ جليل در اين نوشته را شيخ مفيد، يعنى استاد شيخ طوسى دانسته اند، اما علامه تهرانى اين سخن را نادرست مى داند زيرا مؤلف در بحث پاسخ به شبهات پيرامون طول عمر امام مى گويد:(1) «امسال سال 447 مى باشد و عمر امام در امسال 191 سال مى باشد...» با توجه به اين بيان و نيز اينكه در مقدمه پس از ذكر كلمۀ «شيخنا» كلمۀ «اطال الله بقائه» (خداى عمر وى را طولانى كند) ذكر شده است، معلوم مى شود مراد شيخ مفيد نيست زيرا شيخ مفيد در سال 413 ه. ق. از دنيا رفته بود و در صورتى كه مراد از كلمۀ «شيخنا» شيخ مفيد بود. بايد كلمۀ «رحمة الله» و امثال آن را به كار مى برد.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 2090، تاريخ استنساخ: 1074.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1755، تاريخ استنساخ: 1089.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 3694.
4. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ فيضيه، شمارۀ 1949، تاريخ استنساخ: 1085.
1. چاپ سنگى، تبريز.
2. چاپ نجف كه بارها در ايران و ديگر جاها افست شده است؛ از جمله در مكتبۀ نينوى، تهران، 1398، مشتمل بر 292 صفحه، با مقدمۀ آقابزرگ تهرانى.
3. چاپ مؤسسة المعارف الاسلاميه، قم، 1411 ه. ق. با تصحيح و تخريج و فهارس فنى عبادالله تهرانى و احمد ناصح.
ص: 534
نيايش و رابطۀ معنوى با مصدر وجود و يگانۀ عالم در دل و جان و فطرت پاك آدمى ريشه دارد و هر كسى از عمق جان با او در ارتباط است، حتى آنان كه با زبان منكر اين رابطه اند. اين نيايش قلبى در قالب هيچ لفظى نمى گنجد. مكان خاصى نمى شناسد و آدابى نمى طلبد ولى همچون ديگر مسائل فطرى قطعا قابل كمال بخشى و هدايت پذيرى است. انبيا و اوليا براى تصحيح و تكميل اين رابطه آمده اند تا آنان را كه از اين حقيقت غافل شده اند بيدار سازند و به آنان كه متوجه اند كمال بخشند.
مطالب بسيارى در رابطه با دعا و نيايش و ارتباط با خدا بيان كرده اند: برخى دربارۀ شرايط دعا و دعاكننده، پاره اى در موانع نيايش و مناجات و حضور و حال و قسمتى نيز الفاظ و اعمال و كيفيات دعا، اين راهنماييها آنقدر گسترده و عميق و ارزشمند است كه مى توان دعا را يك رشتۀ علمى خاص دانست و اگر كتابهاى مربوط به دعا در معارف اسلامى جمع آورى شود بدون شك كتابخانۀ بسيار عظيمى پديد خواهد آمد.
يكى از مهمترين كتابهاى فرهنگ شيعه در اين زمينه كتاب مصباح المتهجد است. مؤلف گرانقدر با توجه به تبحرى كه در روايات اهل بيت عليهم السّلام داشته، بسيارى از ادعيه و مستحبات و آداب اسلامى را در كتاب خود آورده است. فهرست كلّى مطالب اين كتاب به شرح زير است:
1. مقدمه اى كوتاه و بسيار زيبا دربارۀ انواع عبادات
2. احكام و آداب طهارت (وضو، غسل، تيمم و تخلى)
3. آداب و احكام ميت
4. نماز (مقدمات و آداب و تعقيبات نماز)
5. اعمال و ادعيۀ روزانه، در هر هفته (تسبيح، دعا و عوذه...)
6. برخى نمازهاى مستحبى
7. اعمال ماههاى قمرى
ص: 535
8. اعمال و آداب و ادعيۀ حج كه به مناسبت ماه ذى حجه ذكر شده است.
9. زيارات كه به مناسبت حج آمده است.
10. مختصرى دربارۀ برخى از عبادات ديگر مثل: جهاد، امر به معروف، زكات.
مؤلف در ابتداى كتاب جملاتى ذكر كرده است مبنى بر اينكه عده اى از او درخواست مى كنند عبادات سال و دعاها را بدون تفصيل زياد برايشان بنگارد و شيخ در پاسخ اين استدعا دست به تأليف كتاب مصباح المتهجد مى زند و در ابتداى كتاب وعده مى دهد كه: «وارد مسائل فقهى نمى شوم زيرا آنها را در كتابهاى ديگرم همچون المبسوط، النهايه، الجمل، العقود، الخلاف و غير آن نوشته ام و نيز تمامى ادعيه را گرد نمى آورم زيرا موجب ملالت و خستگى مى شود و تنها دعاهايى را مى آورم كه در فقه ذكر نكرده باشم.»
وى در هر بخش، اندكى از احكام و وظايف مربوط به آن بخش سخن مى گويد و سپس دعاها را ذكر مى كند؛ ولى در هيچ دعايى سند خود را ارائه نمى دهد، بلكه گاه معصومى را هم كه دعا را ذكر كرده است معرفى نمى كند. در موارد بسيارى هم از راوى و امامى كه دعا را بيان فرموده است اسم مى برد.
در قسمت اعمال ماههاى قمرى اشاره اى نيز به حوادث تاريخى آن ماه، نظير وفيات و اعياد ائمه اطهار عليهم السّلام و غير آن مى كند.
برخى از ويژگيهايى كه موجب اهميت فوق العادۀ اين كتاب شده اند، عبارت اند از:
1. در هنگام شمارش و معرفى اصول اربعمائه كه تأليف شاگردان ائمه است و در زمان حضور آنها نگاشته شده است به كتب بسيارى برمى خوريم كه در رابطه با دعا تأليف شده است.
بسيارى از اين كتابها در زمان شيخ طوسى در اختيار وى بود و او توانست با مراجعه به اصول اربعمائه در كتاب بسيار مهم خود - تهذيب الاحكام و الاستبصار - را در زمينۀ مسائل فقهى بنگارد و باز با استفاده از همان اصول توانست اين كتاب را در رابطه با ادعيه تأليف كند. بنابراين، كتاب مصباح المتهجد گزيدۀ شيخ طوسى از اصول بجامانده از زمان حضور ائمه است و متأسفانه آن اصول اصلى اكنون به طور كلى از دست رفته و اين نكته اى است كه اهميت كتاب مورد بحث را بخوبى روشن مى سازد.
ص: 536
2. مؤلف در پايان كتاب تفصيل و توضيح بيشتر احكام و عبادات را به كتابهاى فقهى خود ارجاع مى دهد و اين نشانگر آن است كه شيخ طوسى اين كتاب را پس از تأليفات بسيار فقهى و حديثى خود نگاشته است و به طور طبيعى در زمان پختگى و كمال والاى او تأليف شده است و اين امر به عظمت اين كتاب مى افزايد.
3. اعتماد علما: در مقام و عظمت اين كتاب همين بس كه از آغاز تأليف مورد توجه بسيارى از علما و دانشمندان علوم اسلامى واقع شده و تلاشهاى زيادى در رابطه با تكميل، ترجمه و گزيدۀ اين كتاب صورت گرفته است، به طورى كه مى توان آن را يكى از اصول و منابع تمامى كتب ادعيه پس از آن دانست.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار، اين كتاب، و مختصر آن را از جمله منابع كتاب بحارالانوار معرفى مى كند و به واسطۀ شهرت كتاب و مؤلف آن از توضيح بيشتر دربارۀ آن خوددارى مى كند(1).
مرحوم علامه آقابزرگ تهرانى دربارۀ آن مى نگارد:
مصباح المتهجد بزرگ و كوچك هر دو از آن شيخ طوسى اند كه ابتدا مصباح المتهجد كبير را تأليف كرده است و چون احتمال مى داد كه اين كتاب براى برخى سنگين باشد آن را مختصر كرد. مصباح كبير از بزرگترين كتابهاى اعمال و ادعيه است و پيشواى تمامى آنها به شمار مى رود و بسيارى از كتب اين رشته از آن استفاده كرده اند و اين كتاب اصل و ريشۀ آنها شمرده مى شود(2).
7. مختصر المصباح، سيد عبد الله شبر
8. مختصر المصباح، مولى حيدرعلى
9. مختصر المصباح، نظام الدين على(1)
اين كتاب بارها به زبان فارسى ترجمه شده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. ترجمۀ قاضى جمال الدين شيرازى كه آن را به اسم محمد قطب شاه هندى ترجمه كرده است و نسخه اى از آن در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است(2).
2. ترجمۀ محدث بزرگوار شيخ عباس قمى، مؤلف مفاتيح الجنان و برخى ديگر...
شرح مصباح به قلم سيد بهاء الدين نجفى به نام ايضاح المصباح لأهل الصلاح.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 253، نسخه اى قديمى و نفيس ولى بدون تاريخ كه آغاز و انجام آن افتادگى دارد.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1420 كه نسخه اى نفيس و قديمى است ولى تاريخ ندارد.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2173، تاريخ استنساخ: سدۀ دهم ه. ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4867، بدون آغاز و انجام.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6514، بدون آغاز، تاريخ استنساخ: 1063 ه. ق.
6. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6716، تاريخ استنساخ: سدۀ نهم ه. ق.
7. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6837، تاريخ استنساخ: سدۀ دهم ه. ق.
1. چاپ سنگى كه از نسخۀ نوشته شده در سال 1082 به خط محمد يحيى ابن حبيب الله اخذ و توسط اسماعيل انصارى زنجانى چاپ شده است. انتشارات قم، بى تاريخ در 790 صفحه، قطع وزيرى.
2. چاپ مؤسسة الاعلمى بيروت، لبنان، 1418 ه. ق. با مقدمه و تصحيح حسين اعلمى مشتمل بر 600 صفحه در قطع وزيرى.
3. چاپ مؤسسه فقه الشيعه با تصحيح ابوذر بيدار كه با نسخ مختلف مقابله شده است.
ص: 538
اين كتاب تاريخ زندگى و بيان معجزات معصومين عليهم السّلام است كه با نقل رواياتى مربوط به زندگى حضرت زهرا آغاز و با روايات مربوط به امام زمان به پايان مى رسد. برخى كتاب موجود را ناقص دانسته اند و گفته اند كه اين كتاب مشتمل بر زندگى اميرالمؤمنين نيز بوده كه به دست ما نرسيده است و شاهد آنكه سيد بن طاووس از اين كتاب رواياتى را نقل مى كند كه در اين نسخه نيست.
برخى ديگر اين كتاب و كتاب المسترشد را يك كتاب با دو نام دانسته اند كه قسمت اول آن كه مربوط به اميرالمؤمنين است تحت عنوان المسترشد و قسمت دوم آن با نام دلائل الامامة معروف شده است و البته سبك و سياق اين دو كتاب با يكديگر تفاوتى آشكار دارند و بلكه برخى از دانشمندان كتاب دلائل الامامة را تأليف طبرى صغير امامى و المسترشد را تأليف طبرى كبير امامى دانسته اند(1).
مؤلف گرامى در اين كتاب روايات مربوط به هريك از ائمه را در فصلى جداگانه آورده است.
وى در ابتداى هر فصل تاريخ ولادت و وفات آن حضرت را بيان مى كند، سپس اسامى كنيه ها، القاب، مادر، فرزندان، زنان، محلّ دفن، و نقش انگشتر هر يك از آنان را ذكر مى كند و پس از آن به بيان معجزات آن حضرت مى پردازد.
اين شيوه در مورد تمامى ائمه تا امام زمان ادامه دارد؛ نسبت به آن حضرت ابتدا بابى را تحت
ص: 539
عنوان «ان الارض لا يخلى من حجة» مى گشايد و سپس بابى ديگر دربارۀ «وجوب القائم عليه السّلام» بيان مى كند. در اين باب اسامى ائمه عليهم السّلام و اخبار پيامبر صلّى الله عليه و آله و اهل بيت نسبت به آن حضرت را مى نگارد.
بعد طىّ ابوابى به معرفى مادر آن حضرت و سپس تاريخ ولادت، كنيه، و القاب آن حضرت و پس از آن به معرفى كسانى كه آن حضرت را مشاهده كرده اند (در زمان پدر بزرگوارش، پس از آن و در زمان غيبت) پرداخته است. آخرين فصل به معرفى اصحاب امام زمان اختصاص داده شده است.
تمامى روايات اين مجموعه - كه مربوط به معجزات است - به صورت مسند نقل شده اند ولى قسمت اول كه به معرفى اسامى، القاب... و برخى روايات مربوط به اين مسائل اختصاص دارد، بعضا بدون سند ايراد شده است. در مجموعۀ حاضر - كه فعلا در دست ماست - 526 روايت ذكر شده كه بيشترين احاديث مربوط به حضرت حجت (133 حديث) و كمترين آنها مربوط به امام عسكرى (13 حديث) است. اين كتاب بدون خطبه و مقدمه و با روايتى كه از فاطمۀ زهرا عليها السّلام در رابطه با حديثى از رسول خدا در مورد حقّ همسايه، حيا و نيكوكارى رسيده است، شروع مى شود.
سه نفر از علماى اسلام به محمّد بن جرير طبرى مشهورند كه يكى اهل سنت و دو نفر ديگر از علماى شيعه اند. مؤلف اين كتاب محمّد بن جرير طبرى امامى صغير ناميده مى شود. وى از معاصران شيخ طوسى (متوفاى 460) و علامه نجاشى (متوفاى 450) مؤلف كتاب رجال معروف است. تاريخ ولادت و وفات او معلوم نيست ولى با توجه به معاصران وى، او از علماى قرن پنجم هجرى بوده است كه متأسفانه از شرح حال وى اطلاع درستى در دست نيست.
1. قاضى ابواسحاق طبرى مقرى (متوفاى 373)
2. النقيب ابومحمد حسن بن احمد علوى محمدى
3. ابوعبد الله حسين بن عبيد الله غضائرى (متوفاى 411)
4. ابوالمفضّل محمّد بن عبد الله شيبانى (متوفاى 387)
ص: 540
5. ابوالحسين محمّد بن هارون تلعكبرى...
1. نوادر المعجزات
2. دلائل الامامة كه گاهى اين كتاب را با عنوانهاى دلائل الائمه، مسند فاطمه، مناقب فاطمه و ولدها، و الامامة نام مى برند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2974، تاريخ استنساخ:
1319 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7655.
1. چاپ مؤسسۀ البعثة، قم، 1413 ه. ق. 660 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تحقيق بخش تحقيقات مؤسسۀ مذكور همراه با ترجمۀ برخى لغات و ارائۀ مصادر روايات در پاورقى و فهرستهاى فنى آيات، اعلام، مصادر و فهرست موضوعات در پايان كتاب.
2. نسخۀ چاپ مطبعة حيدريه، نجف، 1369.
3. نسخۀ چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1408، مشتمل بر 320 صفحه در قطع وزيرى كه فاقد هرگونه تصحيح و تخريج است.
ص: 541
به گفتۀ خليل بن احمد، فضايل على عليه السّلام را دوستان از ترس پنهان كردند و دشمنان از حسد، ولى با اين همه آنقدر باقى مانده است كه مشرق و مغرب را فراگرفته است.
بيان فضايل على هماره در طول تاريخ خونين تشيع بهايى سنگين داشته و شهامت و شجاعتى ويژه را طلب مى كرده است. با اين همه، بوده اند جان بركفان و حق جويانى كه تمامى مشكلات را به جان خريده و فضايل امام مظلوم على را بر صفحات كتب به يادگار گذاشته اند.
يكى از كسانى كه در اين جهت يادگارى بسيار ارزشمند و از جهتى منحصر به فرد از خود بجاى گذاشته، مؤلف گرانقدر كتاب مورد بحث است.
او در اين زمينه چهل حديث از فضايل مولا را كه هر حديث را از يكى از استادان مسلّم حديث و شيوخ روايتى خود شنيده، ذكر كرده و آن را چهل حديث از چهل استاد ناميده است.
اولين حديث اين مجموعه، روايتى بسيار طولانى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در فضايل و آثار محبت اميرالمؤمنين است، كه آن را عبد الله بن عمر نقل مى كند و در چهلمين حديث اين مجموعه نيز ابن عباس از رسول اكرم نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «اگر نى هاى نيزاران همگى قلم و درياها مركب و تمامى جنّيان حسابگر و انسيان نويسنده شوند نمى توانند فضايل على بن ابى طالب را بشمارند.»
وى پس از نقل اين چهل حديث به علت انتخاب چهل حديث مى پردازد و در اين رابطه روايتى دربارۀ حفظ چهل حديث از رسول اكرم ذكر مى كند.
ما قبلا در مقدمه به سنت چهل حديث نويسى (اربعين) و روايات مربوط به آن اشاره كرديم.
ص: 542
روايات اين مجموعه به صورت مسند بيان شده است و سند همۀ روايات در نهايت به حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله مى رسد. در بسيارى از روايات اين كتاب شيوۀ دريافت حديث، محل و زمان تحمل حديث نيز بيان شده است. به عنوان نمونه، مؤلف حديث اول را از الشريف ابوالعباس عقيل بن الحسين - از نوادگان امام صادق - به نحو قرائت بر او در سال 426 ه. نقل مى كند كه او از استادش ابوعلى حسن بن محمّد كرمانى - خطيب شهر شيراز - در ماه رمضان سال 386 و او از ابوالحسن على بن اسماعيل بن ابراهيم بن حبة العبدى و او از وجيه بن الحسن و او از حماد بن زيد از عبدالرحمان السراج از نافع از عبد الله بن عمر نقل مى كند. بنابراين، حديث اول از 10 واسطه نقل شده كه در هفت مورد شيوۀ تحمل حديث و در دو واسطه تاريخ آن و در يك مورد، محلّ تحديث نيز بيان شده است.
وى روايات اين كتاب را در مكانهاى مختلفى آموخته است، از جمله آنها - كه در كتاب آمده است - قم، همدان، ساوه و رى است.
مؤلف اكثر احاديث را بر مشايخ خود قرائت كرده است و چند مورد هم به صورت كتبى از مشايخ خود دريافت داشته و در مواردى هم جمع بين قرائت و كتابت شده است.
مؤلف در لابه لاى احاديث از بيان توضيحات پرهيز كرده است ولى در ابتداى كتاب مقدمۀ كوتاهى دارد كه در آن علت نگارش كتاب را اين گونه بيان مى كند:
شريف سيد ابا الفضل هادى بن حسين بن مهدى علوى حسينى از من خواست تا قسمتى از فضايل على عليه السّلام را برايش بيان كنم و من خواستۀ او را اجابت كرده، چهل حديث را از چهل نفر از اساتيد و شيوخ خود براى وى نگاشته و آن را كتاب الاربعين عن الاربعين فى فضايل على اميرالمؤمنين نام نهادم.
در پايان كتاب و پس از نقل چهلمين حديث دو شعر دربارۀ فضايل اهل بيت عليهم السّلام، آن هم با ذكر سند متصل از زيد بن على بيان مى كند و سپس روايتى را از رسول اكرم دربارۀ حفظ اربعين حديث قيد مى كند و با چند دعا و درخواست شفاعت اهل بيت و محبت و رؤيت آنان كتاب را به پايان مى برد.
ص: 543
نكته اى كه اين كتاب را برجسته تر از ديگر اربعين ها كرده، اين است كه مؤلف هر حديث آن را از يكى از مشايخ برجسته نقل مى كند و البته داشتن چهل استاد حديث مطلب مهمى است، ولى مهمتر آنكه وى تمام اين چهل حديث را هم در رابطه با يك موضوع نقل مى كند؛ يعنى از تمام اين مشايخ روايتى را در فضيلت اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل كرده است.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار اين كتاب را يكى از مصادر بحارالانوار معرفى كرده است و مى نويسد:
كتاب الاربعين عن الاربعين فى فضايل اميرالمؤمنين تأليف شيخ جليل و حافظ ابو سعيد محمد بن احمد نيشابورى جدّ شيخ ابوالفتوح رازى مفسّر (صاحب تفسير مهم و مفصّل روح الجنان و روح الجنان)
و علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
اين كتاب همان است كه چون شيخ منتجب الدين آن را ديد، اقدام به نگاشتن كتاب اربعين خود (چهل حديث از چهل استاد از چهل صحابى از چهل كتاب)(1) نمود... و اين كتاب در نهايت شهرت است آن را شهيد اول به طور كامل در مجموعۀ خود آورده است و اين كتاب در برخى اجازات هم ذكر شده و در ابتداى آن اين سند آمده است كه شهيد از شجاع الدين محمّد بن احمد بيهقى و او از سيد صفى الدين مرتضى بن الداعى و شيخ منتجب الدين و او از شيخ عبد الرحمن بن احمد نيشابورى و او از مؤلف نقل مى كند. از اين كتاب نسخه هاى خطى زيادى در كتابخانه هاى عراق مشاهده كردم.
عبدالرحمن بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى از علماى قرن پنجم است كه نسب وى به صحابى بزرگ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله بديل بن ورقاء خزاعى كه در سال چهارم هجرت به شهادت رسيد و نيز صحابى ديگر پيامبر و ياور اميرالمؤمنين عبد الله بن بديل بن ورقاء خزاعى كه به همراه برادرش در جنگ صفين در ركاب اميرمؤمنان به شهادت رسيده اند مى رسد و ازاين رو او را خزاعى مى خوانند.
سال تولد او بدرستى مشخص نيست ولى در سال 476 ه. ق. زنده بوده و از مشايخ بزرگ حديث در شهر رى به شمار مى آمده است تا آنجا كه برخى از شرح حال نويسان دربارۀ او
ص: 544
نوشته اند در جلسۀ درس وى سه هزار قلمدان و دوات و نويسنده بود و به واسطۀ دانش گسترده و داشتن شيوخ و شاگردان بسيار و تأليفات ارزشمند او را شيخ مفيد لقب داده اند (اگرچه اكنون اين لقب دربارۀ محمّد بن محمّد بن نعمان، فقيه بزرگ شيعه شهرت دارد).
او در دوران زندگى خويش براى تحصيل علوم اسلامى و گردآورى احاديث رسول اكرم و اهل بيت مسافرتهاى بسيارى به شام، حجاز و خراسان كرد ولى محلّ زندگى وى شهررى بود.
به دليل آشنايى كه به علم حديث داشت برخى از كتب حديثى را كه در نزد بعضى از افراد، داراى اعتبارى بود با شدّت تمام رد مى كرد و به صحيح مسلم و بخارى مى تاخت و آنها را نه صحيحين، بلكه مكسورين مى خواند و مى گفت: «اگر قدرت و توانى داشتم پنجاه هزار حديث دروغين را از ميان روايات اسلامى معرفى و حذف مى نمودم.» عقيدۀ او به تشيع آشكار و بسيار در اين راه ثابت قدم بود. برخى سال وفات او را 445، بعضى 476 و تعدادى 510 دانسته اند. ولى با توجه به رواياتى كه از وى در سال 476 در مسجد شهررى نقل شده است، بايد سال وفات او متأخر از اين سنوات باشد.
وى داراى استادان بسيارى بود و نزد علماى شيعه و سنى تلمذ كرد. اسامى برخى از آنان عبارت است از:
1. سيد مرتضى علم الهدى
2. سيد رضى جامع نهج البلاغه
3. ابوالمفضل محمّد بن حسين قمى
4. ابوعلى محمّد بن محمّد بن حسن وبرى
5. ابو ابراهيم جعفر بن محمّد بن ظفر حسينى
6. ابوالفتح عبد الله بن موسى بن احمد ابن الرضا عليه السّلام
7. محمّد بن زيد بن على طبرى
8. شيخ طوسى
9. ابن براج
10. ابوالفتح كراجكى، مؤلف كنزالفوائد
11. سلار بن عبدالعزيز ديلمى، مؤلف المراسم
ص: 545
در ميان شاگردان وى نيز اسامى عدۀ زيادى از علماى شيعه و سنى به چشم مى خورد كه به برخى از آنان اشاره مى شود:
1. شيخ ابوعلى تيمان بن حيدر
2. ابوالفتح احمد بن عبد الوهاب
3. ابو محمد شمس الشرف بن على بن عبد الله السيلفى
4. پسر برادرش ابوالفتح رازى
5. مرتضى بن الداعى بن قاسم حسنى
كتب زير از جمله تأليفات وى است:
1. سفينة النجاة فى مناقب اهل بيت عليهم السّلام
2. العلويات
3. الرضويات
4. الامالى
5. عيون الاخبار
6. مناقب الرضا عليه السّلام
7. الاربعين عن الاربعين (كتاب مورد بحث)
1. رياض العلماء، ج 3، ص 94.
2. امل الآمل، ج 2، ص 147.
3. جامع الرواة، ج 1، ص 446.
4. ريحانة الادب، ج 5، ص 360.
5. تنقيح المقال، ج 2، ص 140.
6. اعيان الشيعه، ج 7، ص 464.
7. معجم رجال الحديث، ج 9، ص 308.
8. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 104.
ص: 546
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، شمارۀ 990، تاريخ نگارش ندارد.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7875، تاريخ استنساخ: 1347 ه. ق.
چاپ مؤسسة الطباعة و النشر وزارة الثقافه و الارشاد الاسلامى، تهران، 1414 ه. ق.، با تصحيح و تخريج شيخ محمد باقر محمودى، 110 صفحه، قطع وزيرى، همراه با فهارس و مقدمه اى طولانى.
ص: 547
در اين كتاب روايات، خطبه ها، نامه ها و پاسخهايى از رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و ائمه عليهم السّلام دربارۀ موضوعات گوناگون دينى گردآورى شده است كه بيشترين آنها مربوط به مواعظ و پندهاى اخلاقى و اجتماعى است.
مؤلف در ابتداى كتاب مى گويد: «از حكمتهاى روشن و الفاظ و سخنهاى كوتاه و موعظه هاى درخشان پرتوهاى پرفروغى گردآورى نمودم تا ديده ات به آن طراوت و شادابى يابد و خاطرت از آنها متنبه شده و درس بياموزد.»
و در پايان كتاب نيز يادآورى مى كند كه آنچه را ذكر كرده براى آگاهى مبتديان و تذكر منتهيان كافى است و انسان را از كتابهاى ابن مقفع، على بن عبيده ريحانى، سهل بن هارون و ديگران بى نياز مى كند و كسى كه كتب ريحانى را بررسى كند مى فهمد كه همۀ آنها از نامه ها، خطبه ها، مواعظ و آداب ائمه گرفته شده است و اگر خدا به او توفيق مى داد تا اين سخنان را به امامى كه آن را گفته است نسبت مى داد پاداشش بيشتر و يادش ماندگارتر بود.
كتاب داراى مقدمۀ بسيار كوتاهى است كه خطاب به شخصى كه نام او معلوم نيست نوشته شده است. در آن شيوه و علت نگارش كتاب را توضيح داده و با مؤخرۀ كوتاهى نيز به پايان رسانده است كه در آن ضمن مناجاتى با خدا، ذكر مى كند كه تنها هدف او از نگارش احاديث، دريافت ثواب الهى و پرهيز از عقاب او بوده است و سپس مطالبى را كه دربارۀ ابن مقفع، ريحانى و... ذكر شد بيان مى كند.
اين كتاب در سيزده بخش تنظيم شده است. در بخش اول كلمات رسول خدا و در 12 بخش بعدى به ترتيب سخنان ائمۀ طاهرين ذكر شده است. در بخش اول 126 حديث از رسول اكرم و
ص: 548
در بخش دوم 67 حديث، خطبه و نامه از اميرالمؤمنين قيد شده است. كمترين حديث در بخش سيزدهم است كه تنها يك حديث از امام زمان ذكر شده و بيشترين حديث در بخش هفتم از امام صادق است كه هفتاد و يك كلمۀ كوتاه، نامه و موعظه از آن حضرت آورده شده است.
روايات اين مجموعه بجز آخرين روايت بدون سند ذكر شده اند. مؤلف در مقدمۀ خود علت حذف سندها را رعايت اختصار ذكر مى كند. وى همچنين منابع روائى خود را نيز ذكر نكرده است ولى گاه نام آخرين راوى را (بويژه در نامه ها و سؤالها) بيان مى كند. آخرين روايت كتاب - كه از سخنان امام مهدى (عج) است - با سند كامل آورده شده است. مجموعۀ روايات كتاب 524 روايت از سيزده معصوم عليهم السّلام است. مؤلف از هرگونه توضيح پيرامون روايات خوددارى كرده است و تنها در يك مورد دربارۀ سخنان امام باقر تفسيرى را از استاد خود «محمد بن حسن طالبى ابو يعلى» نقل مى كند.
ابوعبد الله حسين بن محمّد بن نصر حلوانى از بزرگان علماى شيعه در قرن پنجم و از معاصران شيخ الطائفه طوسى است. مرحوم مجلسى در ابتداى كتاب او را هم عصر صدوق دانسته است ولى با توجه به نقل او از امثال سيد رضى و ديگران روشن مى شود كه او هم عصر صدوق نبوده است ولى چون گاه رواياتى را از على بن ابراهيم بن هاشم قمى نقل كرده و واسطۀ خود را بيان نكرده است موجب اين اشتباه شده است. شيخ حرّ عاملى در امل الآمل كتاب مقصد الطالب فى فضايل على بن ابى طالب را نيز به وى نسبت مى دهد كه البته جاى بررسى بيشترى دارد و نيز در برخى كتب رسالۀ حسنيه كه شامل مناظرۀ خانمى به نام حسنيه با علما در محضر هارون الرشيد است به او نسبت داده شده است ولى علامه افندى آن را تأليف همنام او حسين بن محمد ابو الفتوح رازى مى داند. سيد بن طاووس كتاب نهج النجات را در كتاب اليقين خود به او نسبت داده است.
با توجه به سند روايات وى ساكن بغداد بوده است و از شاگردان سيد مرتضى علم الهدى و نيز ابويعلى محمّد بن حسن طالبى شاگرد و داماد شيخ مفيد (متوفاى 463) است و از جمله شاگردان و كسانى كه از او نقل روايت كرده اند على بن حسين بن على رازى است.
ص: 549
نزهة الناظر نام سه كتاب از سه مؤلف است و همه از علماى شيعه هستند:
الف - كتاب نزهة الناظر فى الجمع بين الاشباه و النظائر، از شيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد حلّى پسر عموى محقق حلّى، در فقه.
ب - نزهة الناظر معروف به مجموعۀ ورام از تأليفات ورام بن ابى فراس، در حديث كه شرحش خواهد آمد.
ج - نزهة الناظر مورد بحث ما.
نام مؤلف حسين بن محمّد حلوانى نيز نام دو تن از علماى ماست كه در معالم العلما و ديگر كتابها به تعدد آنها تصريح شده است. حسين بن محمّد بن حسن بن نصر حلوانى مؤلف كتاب نزهة الناظر، فرد مورد بحث ماست و ديگرى ابوعبد الله حسين بن محمد الحلوانى الرئيسه است كه داراى كتابهايى به نامهاى السقيفه الجمل، الصفين مثالب الادعيا است(1).
1. اعيان الشيعه، ج 6، ص 145.
2. امل الآمل، ج 2، ص 100.
3. رياض العلماء، ج 2، ص 80.
4. معالم العلماء، ص 42.
نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم قم، شمارۀ 2712.
1. چاپ نجف اشرف، 1404 ق.
2. چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، با تحقيق مدرسۀ مذكور در سال 1408 ه. ق. مشتمل بر 156 صفحه در قطع وزيرى.
ص: 550
يكى از مباحث مهمّ مطرح شده در قرآن كريم معرفى الگوهاى عملى و بيان فضايل شخصيتهاى برترى است كه براى امت اسلامى الگو هستند. در اين ميان برخى از افراد امتهاى قبل را با نام معرفى و به الگو بودن و نيز مقامات معنوى و الهى آنها تصريح كرده است؛ مانند: انبياى عظام الهى اعم از آدم، موسى، ابراهيم، و عيسى عليهم السّلام و نيز از غير انبيا، نظير: لقمان و ذوالقرنين. برخى ديگر را نيز به نام ياد نكرده است، ولى با توجه به تاريخ قابل تشخيص هستند، نظير: امرءة فرعون (همسر فرعون) اصحاب كهف، اصحاب اخدود، و حواريين عيسى. از برگزيدگان اين امت تنها از رسول گرامى اسلام با نام ياد شده و نسبت به بقيه اگرچه آيات بسيار زيادى در فضايل، مناقب، منزلت و عظمت آنها نازل شده، از تصريح به نام آنها خوددارى شده است، ولى تعيين مصاديق اين آيات و اشخاص مقصود از آن به گونه اى واضح و آشكار است كه هر كس اندك آشنايى با تفسير، تاريخ و شأن نزول آيات داشته باشد اسامى و مشخصات اين افراد را درخواهد يافت.
البته اين روشنى و وضوح مرهون تلاشهاى مقدس و مباركى است كه مؤلفان و دانشمندان براى بيان وقايع تاريخى مربوط به آيات كريمۀ قرآن و حفظ و نقل روايات وارده ذيل آيات انجام داده و از مجهول ماندن اين چهره هاى برجسته در غبار حادثه ها جلوگيرى كرده اند؛ از جمله بهترين تلاشها و ارزشمندترين اين كتابها، كتاب مورد بحث است.
مؤلف گرانقدر 1163 روايت را ذيل 210 آيۀ شريفۀ قرآن و با اسناد متعدد و فراوان از مشايخ و منابع بسيار در اين كتاب گردآورى كرده است كه همگى در بيان شأن نزول آيات و معرفى چهرۀ اهل بيت عليهم السّلام به عنوان مصداقها و مقصودهاى اين آيات شريفه است. وى ابتدا طىّ يك مقدمه به علت نگارش و نيز بيان برخى از مطالب مربوط به فضايل اهل بيت در شش فصل مى پردازد و در اين شش فصل رواياتى را در كثرت فضايل على عليه السّلام و تلاشهاى او در راه
ص: 551
گردآورى قرآن و معرفت كامل وى به اين كتاب كريم و كثرت آيات نازل شده دربارۀ اهل بيت عليهم السّلام ذكر مى كند.
آخرين فصل اين مقدمه رواياتى است كه بيان مى كند هر جا در قرآن جملۀ «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا...» آمده است مخاطب اول آن على عليه السّلام است و على امير و شريف مؤمنان است.
سپس قسمت اصلى كتاب را آغاز و به ترتيب سوره هاى قرآن هر يك از آيات مربوط را ذكر مى كند و ذيل آيات به نقل روايات مى پردازد. گاه ذيل يك آيه، يك روايت و گاه چندين روايت را ذكر كرده است.
اولين آيۀ مورد بحث در اين كتاب، آيۀ شريفۀ «اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِيمَ »(1) و آخرين آن آيۀ «إِنّٰا أَعْطَيْنٰاكَ اَلْكَوْثَرَ» سورۀ مباركۀ كوثر است.
كتاب مقدمه اى در 6 فصل دارد. سپس سوره ها، آيات و روايات مربوط را ذيل آن آورده و تبويب و تنظيم ديگرى براى روايات قرار نداده است. البته در چاپ اخير، اين كتاب به دو مجلد تقسيم شده و براى هر آيه و روايت شماره اى جداگانه قرار داده اند.
مؤلف تمامى روايات اين مجموعه را با سند كامل و با بيان نحوۀ تحمل حديث (حدثنا، اخبرنا، قرائة) ذكر كرده است. وى گاه يك روايت را با چندين سند و گاه كه اسناد يك روايت بسيار زياد بوده است تنها به ذكر كثرت اسناد و راويان آن اشاره كرده است. مثلا مى گويد: «و له طرق عن فلان و طرق عن فلان» و يا مى گويد: «رواه جماعة». وى وارد بحث در سندها نمى شود و خود در ابتدا علت آن را رعايت اختصار ذكر مى كند و در پايان كتاب هم يادآور مى شود كه منظور صحيح بودن تمامى روايات نيست.
غالب روايات اين كتاب از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است، ولى رواياتى نيز از اميرالمؤمنين و فرزندانش بويژه امام باقر و امام صادق عليهم السّلام و نيز سخن اصحاب دربارۀ شأن نزول آيۀ شريفه ذكر شده است.
ص: 552
مؤلف گاه به منابع و كتبى كه از آنها نقل كرده است اشاره مى كند. اسامى برخى از اين كتابها عبارت اند از: تفسير عياشى، تفسير حبرى، تفسير عبد بن حميد.
و گاه تفصيل مطالب را به كتب ديگر ارجاع مى دهد كه عنوان برخى از اين كتابها عبارت اند از:
الخصائص، طيب الفطرة فى حب العترة، الارشاد الى اثبات نسب الاحفاد، اثبات النفاق لاهل النصب و الشقاق، و قمع النواصب كه دو كتاب اخير تأليف خود مؤلف است و متأسفانه اكثر اين كتب اكنون در دسترس نيست.
عظمت و ارزش فوق العادۀ كتاب مذكور با توجه به چند نكتۀ زير بخوبى روشن مى شود:
1. گستردگى آيات و روايات: مؤلف در اين كتاب بيش از هزار روايت ذيل بيش از 200 آيۀ قرآن كه همگى مربوط به فضايل اهل بيت است گردآورى كرده كه انصافا مجموعه اى بسيار ارزشمند و كم نظير است. جالب آنكه مؤلف در انجام كتاب يادآورى مى كند. در صدد استقصاء و گردآورى تمامى آيات و روايات نبوده است، بلكه شتابزده و با عجله در پى پاسخ به ادعاى يك فرد و ردّ يك منكر بوده است.
2. مؤلف از برجسته ترين علماى اهل سنت و مورد اعتماد دو گروه شيعه و سنى است. البته بعدها به تشيع گرويده است ولى همچنان نزد علماى اهل سنت مورد احترام و تقدير باقى مانده است و از او با عناوين بلندى همچون: شيخ حافظ، شيخ متقن، الامام الحاكم و القاضى المحدث ياد كرده اند. از اين جهت اين كتاب را مى توان مورد اعتماد و اطمينان فريقين دانست.
مؤلف در ابتداى كتاب يادآورى مى كند:
كسى براى من خبر آورد كه برخى از رؤساى عوام در يك مجلس بر نقيب علويان خرده گرفته و در ادعاى خود تا آنجا پيش رفته و افراط كرده است كه زبان به تنقيص پدران او گشوده و گفته است هيچ يك از مفسّران نگفته است كه سورۀ «هل اتى» و هيچ آيه و سورۀ ديگرى از قرآن دربارۀ على و اهل بيت عليهم السّلام او نازل شده است.
من از اين جرئت و جسارت و بهتان و دروغ زنى وى به شگفت آمده، منتظر بودم افراد بر او خرده بگيرند و او را نهى از منكر نمايند ولى چون جز يك نفر به پاسخگويى و نهى او اقدام نكرد احساس كردم به عنوان حسبه (امورى كه قربة الى الله انجام مى شود و چون كسى غير از
ص: 553
حاكم آن را عهده دار نمى شود، حاكم عهده دار انجام آن مى شود) وظيفه دارم به دفع اين شبهه برخيزم؛ ازاين رو اين كتاب را گردآورى نمودم.
مؤلف فقط به نقل روايات پرداخته و از هر گونه بيان خوددارى كرده است مگر در مواقع بسيار نادر و به صورت مختصر كه به شخصيت برخى از راويان و يا به كثرت روايات و جايگاه آن در بعضى از منابع اشاره كرده است. وى در مقدمه، علت اين خوددارى از بررسى و توضيح روايات را رعايت اختصار دانسته است.
او در برخى از روايات مفصل به اختصار روايت دست زده و اين نكته را نيز يادآور شده است.
ابوالقاسم عبيدالله بن عبد الله بن احمد حسكانى عامرى قرشى معروف به حاكم حسكانى و ابن حذاء از علماى اواخر قرن پنجم هجرى قمرى است. او در روستاى حسكاى نيشابور به دنيا آمد و ازاين رو وى را حسكانى مى نامند؛ اگرچه برخى اين نسبت را به اين جهت دانسته اند كه جدّ اعلاى وى حسكا نام داشته است.
نسب وى به قريش مى رسد و از خاندان امير عبد الله بن عامر بن كريز است كه در زمان عثمان خراسان را فتح كرد. خاندان او به علم و دانش و وعظ و حديث شهره بودند و پدرش در مسجد مربعه نيشابور جلسات وعظ داشت و مدتى نيز به كار حكومت مشغول بود. جدّ، عموها، برادران و فرزندانش نيز محدث بودند ولى عبيدالله بن عبد الله در ميان آنان از همه برجسته تر و مشهورتر است.
وى ابتدا حنفى بود ولى در اثر تحقيق و تتبع به تشيع گرويد. علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء وى را در جمله علماى تشيع به شمار آورده است و مى نويسد: «عالم كامل الرواية، متكلّم، فقيه و شيخ بزرگوار حاكم ابوالقاسم عبيد الله بن عبد الله حسكانى...»
و نيز ابن شهرآشوب در معالم العلما او را از علماى شيعه شمرده و برخى از تأليفات وى را نام برده است.
برخى او را شيعى و گروهى سنى دانسته اند ولى ابوعبد الله شمس الدين ذهبى در كتاب مهمّ تذكرة الحفاظ(1) او را اين گونه مى ستايد:
ص: 554
قاضى محدث و شيخ متقن كه عنايتى تمام به علم حديث داشت و از ذريۀ امير عبد الله بن عامر بن كريز مى باشد كه در زمان عثمان خراسان را فتح كرد؛ وى عمرى طولانى داشت و سند روايات او عالى است. تأليفاتى داشته و از افراد ذيل روايت مى كند... من مجلسى از وى ديدم كه دلالت بر تشيع او و نيز خبرويت او در حديث بود و آن تصحيح خبر ردّالشمس و ترغيم النواصب الشمس بود...
علماى بسيارى از شيعه او را از جمله دانشمندان شيعى شمرده اند. بعضى نيز مانند سيد بن طاووس او را سنى دانسته اند. برخى چون علامه سيد محسن امين با اينكه او را در كتاب اعيان الشيعه معرفى كرده است وى را حنفى مى خواند.
سال ولادت و وفات وى بدرستى معلوم نيست ولى بسيارى تصريح كرده اند او پس از سالهاى 470 هجرى وفات يافته است.
1. پدرش عبد الله بن احمد حسكانى
2. جدش احمد بن محمّد حسكانى
3. ابوعبد الله حاكم حافظ
4. ابوطاهر بن محمش
5. عبد الله بن يوسف اصفهانى
6. ابو الحسن بن عبدان
7. ابن فتحويه دينورى
8. ابوالحسن على بن سقا
9. ابوبكر بن حارث اصفهانى
10. حافظ احمد بن على بن منجويه
11. قاضى ابوالعلاء صاعد بن محمد
و از وى روايت كرده است: محدث عبدالغافر بن اسماعيل الفارسى
1. شواهد التنزيل (كتاب مورد بحث)
2. خصائص على بن ابى طالب فى القرآن
3. مسألة فى تصحيح رد الشمس و ترغيم انف النواصب الشمس
4. رسالة فى فضايل شهر رجب (اين كتاب را معرفى مى كنيم)
ص: 555
1. تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1200.
2. اعيان الشيعه، ج 8، ص 136.
3. رياض العلماء، ج 3، ص 256.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 5، ص 110.
5. الذريعه، ج 4، ص 194.
6. سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 590.
7. معالم العلماء، ص 78.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2997، تاريخ استنساخ: 13 شعبان 1381 ه. ق.
چاپ مؤسسۀ الطبع و النشر التابعه لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، تهران، 1411 ه. ق.، با تصحيح و تحقيق شيخ محمد باقر محمودى در 2 جلد 584 و 489 صفحه اى، به همراه فهارس فنى متعدد كه يك جلد آن چاپ شده است و در آخر جلد دوم كتاب، اثر ديگر مؤلف به نام فضايل شهر رجب نيز به چاپ رسيده است.
ص: 556
اين رساله مشتمل بر پانزده روايت در پانزده باب دربارۀ فضايل، اعمال و آداب ماه مبارك رجب است. وى اين رساله را در پاسخ شخصى عالم و زاهد به نام حامد بن احمد بن جعفر كه از مؤلف دربارۀ فضايل شهر رجب سؤال كرده بود مى نويسد. عنوان بابهاى اين رساله عبارت اند از:
1. دعاى هنگام ديدن هلال رجب
2. تعيين ماه رجب توسط رسول اكرم صلّى الله عليه و آله
3. نامگذارى ماه رجب و علت اين نامگذارى و حرام بودن ماه رجب
4. چرا رجب را اصمّ مى گويند؟
5. ايام رجب بر درهاى آسمان نگاشته شده است.
6. فضيلت غسل در ماه رجب
7. روزۀ رسول اكرم در ماه رجب
8. فرمان رسول گرامى به روزۀ ماه رجب
9. فضيلت روزۀ ماه رجب
10. فضيلت سه روز روزۀ پشت سر هم در ماه رجب
11. فضيلت روزۀ روز مبعث
12. فضيلت عبادت و شب زنده دارى در رجب
13. فضيلت نماز در ماه رجب
14. ذبح و قربانى در ماه رجب
15. آخرين باب عمل مشهور امّ داوود در نيمۀ ماه رجب
ص: 557
تمامى روايات اين مجموعه با سند كامل آورده شده اند و گاه به اسناد متعدد آن نيز اشاره شده است. مؤلف تمامى روايات را به شيوۀ مستقيم و اخبار از مشايخ خود دريافت كرده است و تمامى روايات با كلمۀ «اخبرنا و حدثنا» شروع مى شود كه اين نوع تلقى حديث يكى از بهترين شيوه هاى تحمل حديث است. در بسيارى موارد به زمان و مكان تحديث نيز اشاره شده است.
نام برخى از مشايخى كه در اين كتاب از آنها روايت كرده است عبارت اند از:
1. فقيه زاهد ابومحمد اسماعيل بن حسين نجارى در سال 399 ه. ق.
2. شيخ حافظ احمد بن على اصفهانى
3. السيد زكى ابومنصور ظفر بن محمّد حسينى (املا)
4. ابونصر احمد بن على شبيبى
5. ابومسلم رازى صوفى
6. ابونصر بن ابى منصور مقرى
7. منصور بن حسين بن محمّد واعظ
مؤلف از ايراد توضيح در مورد مضامين روايات خوددارى كرده است و فقط در يك مورد با نقل قولى مضمون روايت قربانى در رجب را منسوخ مى داند ولى در زمينۀ سند بياناتى دارد، برخى روايات را متفق عليه مى خواند و در پايان بعضى ديگر مى نويسد: «تفرد بهذا الحديث...» و گاهى نيز رجال حديث را معرفى مى كند و به عنوان مثال مى نويسد: «ابويعلى العلوى هذا هو حمزة بن محمّد ابن احمد بن احمد بن جعفر بن محمّد بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام». و در هنگام ذكر مشايخ و روات گه گاه صفات و ستايشهاى خاصى براى آنان قايل مى شود و آنها را با الفاظى همچون: حافظ، مقرئ، واعظ، صوفى، فقيه، زاهد معرفى مى كند.
روايات اين مجموعه همگى از رسول اكرم نقل شده اند بجز روايت آخرين آن كه از امام صادق است و يك روايت از ابوهريره نقل شده و آن را به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله اسناد نداده است.
ص: 558
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2997، تاريخ استنساخ: 1381 ه. ق.
چاپ مؤسسة الطبع و النشر التابعه الوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، تهران، در سال 1411 ه. ق. با تصحيح و تحقيق شيخ محمدباقر محمودى كه همراه با كتاب ديگر مؤلف در دو جلد به چاپ رسيده است. در آخر جلد دوم كتاب فضايل شهر رجب چاپ شده است.
ص: 559
امروزه در تقسيم بندى كلى مسلمانان را به دو گروه شيعه و سنى منشعب مى كنند. برخى گمان كرده اند نامگذارى يك گروه به شيعه در قرنهاى دوم و يا زمانهاى بعد صورت گرفته است. اما هنگامى كه به روايات نقل شده توسط شيعه و سنى مراجعه مى كنيم، درمى يابيم كه براى اولين بار پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله كلمۀ شيعه را به پيروان على عليه السّلام اطلاق كرد و از آن روز اين اسم به گروهى گفته مى شود كه پس از پيامبر گرامى به پيروى از على معتقد هستند و آن حضرت را جانشين بلافصل پيامبر گرامى مى دانند.
در ميان روايات معصومين عليهم السّلام احاديث بسيارى در رابطه با فضيلت شيعه و نيز بايدها و نبايدهاى شيعيان ذكر شده است. مؤلف گرانقدر چون مشاهده كرد بسيارى از شيعيان از منزلت والاى تشيع و وظايف سنگين آن غافل اند، تصميم گرفت كتابى در اين رابطه تأليف كند و بدين سان تأليف ارزشمندى به وجود آمد.
مؤلف در مقدمۀ كتاب مى نويسد: «در اين كتاب روايتى را ذكر نمى كنم مگر به صورت مسند، همۀ روايتها را از اساتيد بزرگ و موثقان اخيار نقل مى كنم.»
و اين شيوه در باب اول، دوم، سوم و چهارم اعمال شده است و در بسيارى از موارد نه تنها مروى عنه معرفى شده است بلكه كيفيت تحمل حديث و نيز محلّ ذكر حديث نيز بيان شده است. ولى در ساير ابواب كتاب، روايتها گاه به صورت محذوف الاسناد و يا مقطوع آورده شده اند كه با توجه به وعدۀ مؤلف به نظر مى رسد اين حذف سندها بعدا توسط ناسخان صورت گرفته باشد.
ص: 560
مؤلف فقط به جمع آورى روايات پرداخته و از تفسير و تبيين آنها صرف نظر كرده است؛ تنها در برخى موارد در جملات كوتاهى توضيح و يا برداشتهاى خاص خود را از روايات نقل كرده است و گاه نيز به موعظه و پندى كه در روايت بوده، اشاره كرده و بر آن تأكيد ورزيده است كه البته تمامى اين موارد با جملۀ «قال محمّد بن ابى القاسم» يا «قال محمّد بن ابى القاسم الطبرى» كاملا از روايات جدا شده است.
«مطالب غير حديثى» اكثر مطالب كتاب را روايات معصومين عليهم السّلام تشكيل مى دهد ولى گاه از غير معصومين نيز بسيار اندك مطالبى نقل شده است مانند: نقل شعرى كه دعبل آن را در محضر مأمون بيان كرده، يا شعرى كه او در قم به هنگام وفات امام رضا سروده است و يا ساير اشعار او؛ همچنين مانند گفت وگوى مفصل حجاج با يك حاجى از اهل واسط در سفر حج با موعظۀ حذيفة اليمان و يا گفت وگوى طرّماح و معاويه.
برخى اين كتاب را تنها داراى چهار جزء شمرده اند ولى بعضى ديگر تصريح كرده اند اجزاى اين كتاب بيش از اين مقدار بوده است. از جمله شيخ حرّ عاملى در امل الآمل اجزاى كتاب را 17 جزء مى داند و همچنين علامه خوانسارى در روضات الجنات و علامه تهرانى در الذريعه و آيت ا...
خوئى در معجم رجال الحديث نيز نقل كرده اند.
ولى نسخۀ چاپى - كه آن را معرفى خواهيم كرد -، فقط داراى يازده جزء است كه در پايان آن هم علامت خاتمۀ كتاب وجود ندارد و بعيد نيست كه قسمتى از كتاب به دست ما نرسيده باشد.
ابو جعفر محمّد بن على طبرى آملى از علماى برجستۀ قرن ششم هجرى قمرى است.
بزرگان تراجم، مؤلف را در سطورى كوتاه اين گونه معرفى كرده اند: «شيخ، امام، عمادالدين، فقيه مورد اطمينان، از شاگردان ابو على فرزند شيخ طوسى و استاد شيخ امام قطب الدين راوندى كه از او براى ما روايت مى نمود.»(1)
ص: 561
محدث جليل و فقيه نبيل، دارندۀ همۀ مكارم اخلاق و آداب دينى شيخ عمادالدين موفق الاسلام، قطب الائمه ابو جعفر يا ابوالقاسم محمّد، فرزند شيخ فقيه على بن محمّد بن على فقيه آملى(1) در مازندران، در يكى از روستاهاى آمل به نام «كجّه» يا «كلار» از ولايت رويان (چالوس امروزى) به دنيا آمد. ولى متأسفانه سال ولادت وى مشخص نيست؛ فقط مى دانيم كه ظاهرا در اوايل قرن ششم هجرى به دنيا آمده است و در سالهاى نيمۀ دوم قرن ششم نيز از دانشمندان بزرگ شيعه روايت كرده است.
چنانكه از روايات او برمى آيد، در طلب دانش مسافرتهاى گسترده اى كرده است. طبق تصريح او هنگام نقل حديث كه به محلّ تحمل حديث هم اشاره مى كند از جمله شهرهايى كه در آن به فراگيرى حديث پرداخته است عبارت اند از: نجف، كوفه، نيشابور، رى و وطنش آمل.
در تاريخ طبرستان حادثه اى نقل شده كه بيانگر عظمت و شهرت مقام علمى مؤلف و نيز سفر او به حلّه است. ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مى نويسد:
خواجه امام عماد كجيج فقيه آل محمد صلّى الله عليه و آله، عالم زاهد متدين را امير ابن ورام بن ابى فراس به حلّه فراخواند و او دو سال در شهر حلّه باقى ماند و امير سالانه به او هزار دينار عنايت مى كرد. شيعيان بغداد و كوفه و ساير نواحى به سوى او كوچ كرده و از او در حديث و ساير علوم بهره مى بردند. در اين سفر فرزند امير ورام بن ابى فراس هم با دختر مؤلف ازدواج نمود كه او اكنون جوانى است متبحر در علوم و در نزد ناصر لدين الله خليفۀ عباسى مقرّب است(2).
1. شيخ الطائفه شيخ طوسى
2. شمس الدين ابومحمد حسن بن حسين، معروف به حسكا
3. ابو عبد الله محمّد بن احمد بن شهريار، داماد شيخ طوسى
4. ابو جعفر محمّد بن على بن عبد الصمد تميمى
5. ابوالبركات عمر بن ابراهيم علوى زيدى
6. پدر بزرگوارش على بن محمّد طبرى و ديگران...
1. عربى ابن مسافر حلّى
2. محمّد بن جعفر مشهدى، صاحب كتاب المزار (ر. ك. المزار)
ص: 562
3. قطب الدين راوندى
4. يحيى بن حسن، مشهور به ابن بطريق حلّى (ر. ك. العمدة)
5. محمّد بن على بن شهرآشوب مازندرانى (ر. ك. المناقب)
شايان ذكر است كه در امل الآمل و نيز فهرست منتجب الدين، قطب الدين راوندى از شاگردان طبرى شمرده شده است ولى مؤلف روضات الجنات معتقد است اين امر برعكس است، يعنى طبرى شاگرد قطب راوندى بوده است و بر اين مطلب استدلالاتى دارد(1).
1. الفرح فى الاوقات
2. شرح مسائل الذريعه
3. كتاب الزهد و التقوى
4. مختصر المصباح
5. بشارة المصطفى (كه ظاهرا تنها همين كتاب از او باقى مانده است.)
1. الفهرست منتجب الدين، ص 107 و مستدرك آن، ص 449.
2. روضات الجنات، ج 6، ص 249.
3. رياض العلماء، ج 5، ص 7.
4. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 13، بزرگ.
5. امل الآمل، ج 2، ص 234.
6. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 295.
7. مقدمۀ بحارالانوار، ج 1، ص 177.
8. معالم العلماء، ص 119.
1. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3263 كه تصحيح شده است ولى تاريخ
ص: 563
استنساخ ندارد.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1932، بدون تاريخ.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1352، 7469 ق.
1. چاپ مؤسسۀ نشر اسلامى، وابسته به جامعۀ مدرسين قم، 468 صفحه، 1420 ه. ق.، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج جواد قيومى.
2. چاپ نجف اشرف، 290، 1369 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 564
ابن ابى الحديد دربارۀ امير مؤمنان مى نگارد: «... او را امام فصيحان و سرور بليغان و استاد خطبا خوانده اند و بدرستى گفته اند كه سخن او فروتر از كلام خالق و فراتر از كلام مخلوق است.»(1)
از درياى فصاحت و بلاغت علوى گاه خطبه هاى طولانى، گاه نامه هاى مفصل و گاه سخنانى كوتاه كه در درون الفاظ اندك خويش دريايى از معانى را پنهان ساخته اند صادر شده كه امروزه به كلمات قصار و حكمتها شهرت يافته است. برخى از آنان كه سخنان مولا را گردآورى كرده اند تمامى اين سه قسم را هدف خود ساخته اند كه نمونۀ آن نهج البلاغه و تحف العقول است ولى برخى از دانشمندان تنها به گردآورى سخنان كوتاه و كلمات قصار آن حضرت پرداخته اند.
از جمله كتبى كه دربردارندۀ كلمات قصار آن حضرت است كتاب مورد بحث است. قبل از اين كتاب، جاحظ (ابوعثمان عمرو بن بحر، متوفاى 255) از علماى اهل سنت صد سخن كوتاه از اميرالمؤمنين را در كتابى به نام مأة كلمه گردآورى كرد. مؤلف گرانقدر - عبدالواحد آمدى - چون اين كتاب را ديد بر او گران آمد و با تعجب و شگفتى آن را اندك شمرد. خود در مقدمۀ كتاب غررالحكم مى گويد:
علت نگارش اين كتاب آن بود كه صد كلمۀ جاحظ را ديدم، پس با خود گفتم: شگفتا! اين مرد علامۀ زمان و يگانۀ دوران بوده است و بهره اى وافر از علوم داشته و زمانش نزديكتر به مولا عليه السّلام بوده، چگونه آن ماه منير را نديده و از آن بسيار بدين اندك راضى شده است ؟ اين اندك ياد شده بعضى از كل و اندكى از بسيار و شبنمى از باران و قطره اى از درياست. ازاين رو با اعتراف به ناتوانى خود و كوتاه بودن مرتبت خويش به گردآورى برخى از حكمتهاى آن حضرت پرداختم و اندكى از آنها را گرد آوردم و من نيز مانند كسى هستم كه از دريا با كف خويش آب بردارد و به تقصير خود معترفم...(2)
ص: 565
و بدين گونه مؤلف گرانقدر 11192 حديث از حكمتها و كلمات قصار آن حضرت را در گسترۀ معارف اسلامى گردآورى مى كند و آنها را براساس حروف الفبا ترتيب مى دهد.
براى اشاره به موضوعات اين احاديث، فهرستى كلى از احاديث آن را يادآور مى شويم:
1. مسائل اعتقادى، نظير: اهميت معرفت، علم، عقل و يقين
- فضيلت معرفة الله، راههاى آن و بيان صفات ذات مقدس او
- حقيقت اسلام، ايمان و قضا و قدر
- حقيقت جهان آخرت و مرگ و حساب رسى
- امامت و ضرورت آن، محبت و ولايت ائمه و برخى از فضايل خود آن حضرت و ساير ائمه عليهم السّلام
2. مسائل عبادى، نظير: واجبات و اهميت و آثار آنها
- نماز واجب و مستحبى و اهميت آنها و برخى اجزاى آن
- روزه و حقيقت و اقسام آن
- حج و آثار و فضيلت آن
- ذكر و اهميت و شيوه هاى آن و نكوهش غفلت
- بيان فضيلت دعا و راهها و آداب آن
3. اخلاق نيك، همانند: اخلاص، صمت و سكوت، كرامت نفس، خودسازى، عفو، رفق، ادب، امانت، وفا، تواضع، حيا، مروت، سخاوت
4. اخلاق ناپسند، مثل: آرزوهاى طولانى، لئامت و پستى، سوءظن، ترس، بخل، حرص، طمع، كينه توزى، حسد، غضب، شهوترانى، عجب و خودپسندى، تكبر، ناسپاسى، نفاق
5. مسائل اجتماعى، نظير: حاكم و حكومت، عدالت و ستم، اخلاق كارگزاران، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد، قضاوت، تدبير اقتصادى، فتنه ها، آزادگى، رابطه با خانواده، رابطه با خويشان
6. برخى از مسائل متفرقه، نظير: مسائل پزشكى و بهداشتى، توضيح بعضى از حقايق، نظير:
قلب و اهميت آن، عقل و نشانه ها و آثار آن، نگارش و اهميت و كيفيت آن، و سخنگويى و بلاغت
ص: 566
مؤلف گرانقدر اين روايات را به دو شيوۀ زيبا و جالب ترتيب و تنظيم كرده است:
1. نخست آنكه روايات را براساس حروف اول آن تنظيم كرده و براساس حروف الفبا آورده است. بدين ترتيب فصولى در حرف الف، فصلهايى در حرف ب، فصلى در حرف ت، فصلهايى در حرف ث، فصلى در حرف جيم... و در فصلهايى كه روايات زياد بوده است براى دستيابى سريع تر به روايات، آنها را در چندين فصل مرتب ساخته است، به عنوان مثال، بخش اول داراى پانزده فصل است كه برخى از عناوين فصلها عبارت اند از:
1. احاديثى كه ابتداى آن همزه است، مثل: الدين يعتصم (كه اولين حديث كتاب است.)
2. احاديثى كه با لفظ صيغۀ مفرد امر آغاز شده اند، مانند: أسلم، تسلم.
3. احاديثى كه با لفظ صيغۀ جمع امر آغاز شده اند، مانند: أطلبوا العلم ترشدوا.
4. احاديثى كه با لفظ صيغۀ احذروا آغاز شده اند، مانند: احذروا اللسان فانه سهم يخطى.
5. احاديثى كه با لفظ صيغۀ اياك آغاز شده اند، مانند: اياك و فعل القبيح.
6. احاديثى كه با لفظ ألا (هشدار) آغاز شده اند، مانند: ألا منتبه من رقدته قبل حين منيته
7. احاديثى كه با لفظ أين (كجا) آغاز شده اند، مانند: اين العمالقة و ابناء العمالقه.
8. احاديثى كه با لفظ افعل تفضيل آغاز شده اند، مانند: اعقلكم اطوعكم.
9. احاديثى كه با لفظ إنّ (براستى) آغاز شده اند، مانند: إنّ فى الخمول لراحة.
10. احاديثى كه با لفظ إن شرطيه آغاز شده اند، مانند: ان اتاكم الله بنعمه فاشكروا.
و در بقيۀ حروف نيز به تناسب هر حرف فصلهاى متعددى ذكر شده است. فقط حروف (ت، ج، د، ذ، ز، ص، ظ، ه، و) داراى يك فصل هستند. مجموعۀ فصلهاى اين كتاب 91 فصل است.
2. ترتيب ديگرى كه در روايات اين كتاب رعايت شده و به آن زيبايى و جذابيت خاصى بخشيده، رعايت اواخر احاديثى است كه سجع در آنها رعايت شده است، مثلا چنانچه آخر روايت اول حرف ميم باشد، روايت بعدى نيز به گونه اى انتخاب شده است كه حرف آخرش همين حرف باشد و روايت پس از آن آخرش حرف لام است و بعد از آن نيز روايتى ذكر شده است كه آخرش لام باشد و...
مؤلف دربارۀ علت انتخاب اين شيوه مى گويد: «چون كلامى كه به سجع آراسته است در گوشها بهتر جا گرفته و در دلها ارج بيشترى مى يابد، ازاين رو مردم به دنبال سخنان منظوم اند و از
ص: 567
كلمات منثور دورى مى گزينند و اين گونه سخن ضبط و حفظ آن نيز آسانتر و لفظش شيرين تر و چشم نوازتر مى باشد.»
مؤلف در مقدمه يادآورى مى كند كه به جهت اختصار سند روايتها را حذف كرده است اگرچه اختصار و گزيده گويى داراى ارج و مقامى والاست ولى بدون شك دربارۀ كلمات معصومين عليهم السّلام - كه چراغ راه هدايت و پرچم و علامت شاهراه سعادتند - ذكر سند منبع روايات داراى اهميّت بسيارى است و آنها را از مرسل بودن خارج مى كند و سزاوار اعتماد در تمامى عرصه هاى فقهى و غير آن مى سازد؛ ازاين رو حذف اسناد يكى از نقايص اين كتاب به شمار مى رود. متأسفانه مؤلف علاوه بر عدم ذكر سند از ارائۀ منابع روايات نيز خوددارى كرده است.
به نظر مى رسد تمامى مواردى كه در كتاب غررالحكم و درر الكلم آمده است كلمات كوتاه و مقطع امام نيست، بلكه وى در موارد بسيارى از خطبه ها و يا نامه هاى حضرت جملاتى را انتخاب كرده و به عنوان كلمات قصار آورده است.
به عنوان نمونه، در فصل هفتم در بيان رواياتى كه با لفظ «أين» آغاز شده است جملات متعددى از خطبۀ 182 نهج البلاغه به صورت منفصل و مقطّع آورده شده است.
اين كتاب از ابتداى نگارش با استقبال دانشوران عالم اسلام و شيفتگان حضرت على روبه رو شد، به طورى كه مرجع بسيارى از كتب حديثى شد، چنانكه ابن شهرآشوب مى نويسد: «قاضى آمدى از محدثان بزرگ قرن پنجم هجرى قمرى از كسانى است كه كتب او مرجع بسيارى از كتب حديث گشته است.»
شايان ذكر است كه اين سخن از كسى صادر مى شود كه جلالت و عظمت او در حديث و رجال واضح و آشكار است و با مؤلف معاصر بوده است.
علامه مجلسى اين كتاب را يكى از مصادر كتاب بحارالانوار معرفى كرده و از آن در كتاب خويش روايتهايى را نقل كرده است و ضمن شمردن كتابهايى كه مفردات كلام امام على را گردآورى كرده اند به اين كتاب اشاره مى كند و مى نويسد: «پس از سيد رضى، آمدى از علماى شيعه است. بسيارى از مفردات كلمات آن حضرت را گردآورى كرده است در كتابى به نام الغرر
ص: 568
و الدرر و اين كتاب مشهور و متداول است.»(1)
با توجه به همين اهميت است كه عدۀ زيادى به ترجمه، شرح، تبويب، تنظيم و فهرست نويسى آن اقدام كرده اند كه به آنها اشاره خواهيم كرد.
قاضى سيد ناصح الدين ابو الفتح عبدالواحد بن محمّد بن محفوظ ابن عبدالواحد تميمى آمدى از علماى برجستۀ اواخر قرن پنجم هجرى در قريۀ آمد (به كسر ميم و برخى به ضم و برخى به فتح نيز خوانده اند) در ديار بكر (ناحيه اى بين دجله و فرات) به دنيا آمد، ولى از سال تولد، وفات و تاريخ زندگى وى اطلاع درستى در دست نيست. ابن شهرآشوب مازندرانى در ابتداى كتاب مناقب بيان مى كند كه آمدى اجازۀ روايى كتاب غررالحكم را به وى داده است. بنابراين مؤلف بايد با ابن شهرآشوب (متوفاى 588) معاصر باشد ولى علامه تبريزى در ريحانة الادب سال وفات او را 510 ه. ق. قيد مى كند.
شيخ آقابزرگ تهرانى كه از وى در بزرگان قرن ششم هجرى ياد كرده است مى نگارد:
«عبدالواحد محمد... از اساتيد ابن شهرآشوب، متوفاى 588 مى باشد كه در كتاب معالم العلما او را معرفى كرده و بر روايت خود از وى در كتاب مناقب ياد نموده و به شيعى بودن وى تصريح كرده است.»
همان گونه كه علامه افندى در كتاب رياض العلماء به تشيع وى تصريح كرده است و محدث نورى در خاتمۀ مستدرك الوسائل ضمن شمردن دلايلى بر شيعه بودن وى رواياتى از كتاب او نقل كرده است كه معمولا علماى عامى اين روايتها را ذكر نمى كنند.
كتاب معجم المطبوعات سال وفات وى را 510 ه. ق. ذكر كرده است ولى سيد محمدباقر خوانسارى در روضات الجنات وى را با شيخ طوسى، (متوفاى 461)، سيد رضى (متوفاى 406) و سيد مرتضى (متوفاى 436) معاصر دانسته است.
با آنكه از او به عنوان سيد نام برده مى شود و نزد بسيارى اين لقب به كسانى داده مى شود كه از نسل پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله هستند، ولى مشهور آن است كه ايشان از سادات، يعنى از ذرارى رسول اكرم نبوده است.
ص: 569
كتاب ديگرى به نام جواهر الكلام فى الحكم و الاحكام به وى نسبت داده شده است كه متأسفانه اكنون از آن اطلاعى در دست نيست.
1. شرح محقق بارع آقا جمال خوانسارى كه با تصحيح علامه محدث ارموى توسط انتشارات دانشگاه تهران در هفت جلد به چاپ رسيده است.
2. نظم الغرر و نضد الدرر اثر عالم جليل عبدالكريم بن محمّد بن يحيى قزوينى از علماى دوران شاه سلطان حسين صفوى كه به آن ترتيب موضوعى داده است و ذيل هر روايت آيات و اخبار و قصص مناسب را ذكر و در چندين مجلد آن را تأليف كرده است.
3. اصداف الدرر كه شرحى بر شرح بالا و ظاهرا از همان مؤلف است.
4. تصنيف غررالحكم، مركز بحث و تحقيق دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1366 ه. ش. در 562 صفحه تنظيم موضوعى كتاب.
5. معجم الفاظ غرر الحكم از همان مركز، 1372 ه. ش. در 1525 صفحه.
6. المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحكم، عليرضا برازش، نشر مؤسسۀ انتشارات اميركبير، 1371 ه. ش. در 3 جلد.
7. غرر الحكم و دررالكلم آمدى به صورت موضوعى با شرح و ترجمۀ فارسى به قلم سيد هاشم رسولى محلاتى، 1377 ه. ش. چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران.
9. غرر الحكم با ترجمۀ محمد على انصارى در 3 جلد، دار الكتب الاسلاميه، تهران.
10. گزيدۀ كتاب غرر و درر عبدالحسين دهينى، بيروت، لبنان، دارالصفوه، 1412 ه. ق.
11. منتخب الجواهر العليه فى الكلمات العلويه از على بغدادى كه در جلد 7 ميراث حديثى شيعه در سال 1380 ه. ش. به چاپ رسيده است.
1. معالم العلماء، ص 81.
2. رياض العلماء، ج 3، ص 281.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 149.
4. ريحانة الادب، ص 62.
5. روضات الجنات، ج 5، ص 170.
6. اعيان الشيعه، ج 8، ص 133.
7. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 7.
8. خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 91.
ص: 570
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 186 كه در تاريخ 961 نگاشته شده است و سرفصلهاى آن مذهب است.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1168 كه تاريخ استنساخ آن 517 ه. ق.، يعنى بسيار نزديك به زمان مؤلف است.
3. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ شهيد مطهرى (سپهسالار)، شمارۀ 2842، تاريخ استنساخ: 995 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 3092، مذهب و با خط نفيس، بدون تاريخ.
5. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 2437، تاريخ استنساخ: 717 ه. ق.
1. چاپ مؤسسۀ الاعلمى، بيروت، لبنان، با تصحيح شيخ حسين اعلمى در 2 جلد، قطع وزيرى، 1407 ه. ق.
2. چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، با ترجمه و شرح سيد هاشم رسولى محلاتى، در 2 جلد كه آن را به ترتيب موضوعى ذكر كرده است. قطع وزيرى، 1377 ه. ش.
3. چاپ دارالصفوه، بيروت، لبنان، با ترتيب عبدالحسين دهينى در يك جلد، قطع وزيرى، مشتمل بر 455 صفحه، 1413 ه. ق.
4. چاپ دارالكتب الاسلاميه، با ترجمۀ محمد على انصارى در 2 جلد، قطع وزيرى، 1376 ه. ش.
البته پيش از اين نيز نسخه هايى در هند و همچنين در لبنان، صيدا، مكتبة العرفان چاپ شده است.
ص: 571
يكى از راههاى يقين به ثبوت انبيا و نيز وصايت اوصيا ارائۀ معجزات و كراماتى است كه ديگران از آوردن نظاير آنها عاجزند. البته براى پذيرفتن دعوت آنها و اعتقاد به نبوت و وصايت راههاى ديگر استدلالى و نقلى هست ولى سهل الوصول تر و اطمينان بخش و عمومى بودن اين طريق موجب شده است كه مردم از انبيا و اوليا خواستار معجزات و كرامات باشند و بدين گونه اين امور به قدرت كاملۀ الهى و به اذن او به دست اينان انجام گرفته است و مى گيرد.
برخى از بزرگان علما در پى جمع آورى اين حوادث و وقايع تلاش بسيار كرده اند و مجموعه هاى بسيار ارزشمندى را به يادگار گذاشته اند. يكى از آن مجموعه ها كتاب مورد بحث است كه در آن به معجزات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و ساير انبيا و ائمۀ معصومين عليهم السّلام و نيز صديقۀ طاهره فاطمۀ زهرا عليها السّلام اشاره شده است.
كتاب در سه بخش عمده تنظيم شده است:
1. معجزات و فضايل مربوط به رسول اكرم
2. معجزات و كرامات مربوط به انبيا و اوصياى گذشته كه در كنار هر يك از آن معجزات و كرامات، معجزه و كرامتى از ائمۀ معصومين نيز آورده شده كه همانند و همسان آن است.
3. معجزات و كرامات فاطمۀ زهرا عليها السّلام و ائمۀ دوازده گانه كه مجموعۀ اين مطالب ضمن 15 باب آورده شده است:
باب اول مشتمل بر 15 فصل دربارۀ معجزات رسول اكرم
باب دوم مشتمل بر 11 فصل در معجزات انبيا و معجزات همسان آنها از ائمه
ص: 572
باب سوم مشتمل بر 9 فصل در معجزات على عليه السّلام
باب چهارم مشتمل بر 6 فصل در معجزات فاطمه عليها السّلام
باب پنجم تا پانزدهم هر كدام داراى فصول متعددى هستند و به ترتيب دربارۀ معجزات امام حسن تا امام زمان است. تعداد روايات ذكر شده در هر فصل مختلف است، گاه در يك فصل يك روايت و گاه تا هفده روايت ذكر شده است.
مؤلف بخشى از اين كتاب را از شيخ و استاد خويش ابو جعفر شوهانى نقل مى كند. بخش ديگر از اين معجزات، مشاهدات خود مؤلف هستند كه بعينه آن را مشاهده و نقل كرده است.
سومين بخش معجزات و رواياتى است كه آنها را از كتب معتبرۀ شيعه نقل مى كند. اسامى برخى از اين كتابها به شرح زير است:
1. بستان الكرام، از محمّد بن احمد بن شاذان قمى
2. حلية الاولياء، از ابونعيم اصفهانى
3. سيرالائمه، از مولينى
4. فضائل البتول، از ابوموسى
5. مفاخرالرضا، از حاكم نيشابورى
براى پى بردن به اهميت اين كتاب توجه به برخى از نكات ضرورى است:
الف - مؤلف پاره اى از اين معجزات را خود ديده و در زمان حيات وى رخ داده است كه با توجه به وثاقت و مكانت علمى او جاى شك و ترديدى براى اعتقاد و اثبات آنها باقى نمى ماند.
ب - مؤلف از كتبى نقل مى كند كه جز كتاب حلية الاولياء از آنها اسم و خبرى نيست. ازاين رو اين كتاب نقل كنندۀ معارف از كتبى است كه متأسفانه در روزگار ما اثرى از آنها وجود ندارد.
ج - اگرچه قبل از او كسانى ديگر نيز به جمع آورى معجزات ائمه عليهم السّلام پرداخته اند ولى با توجه به قدمت زمان مؤلف تأليف او از ارزش والايى برخوردار است.
عماد الدين ابو جعفر محمّد بن على بن حمزه مشهدى طوسى، معروف به ابن حمزه يا ابو جعفر دوم و ابو جعفر متأخر است. او از دانشمندان بزرگ قرن ششم هجرى است كه دانشمند
ص: 573
معاصرش شيخ منتجب الدين در كتاب الفهرست خود از او به اين صفات ياد مى كند: «شيخ، امام، فقيه، عالم، واعظ...»(1) همان گونه كه علامه افندى نيز از او با عنوان شيخ امام و فقيه معروف نام برده است و نيز تراجم نويس معاصر سيد محمد باقر خوانسارى در روضات الجنات او را با اين القاب ستوده است: «شيخ فقيه و متكلم امين.» چون نام (محمد) و كنيۀ (ابو جعفر) و شهرى كه بدان منسوب است (طوس) همه با حضرت شيخ الطائفه محمّد بن حسن الطوسى مؤلف كتاب تهذيب الاحكام يكى است، ازاين رو گاه از مؤلف با اسامى ابو جعفر ثانى، ابو جعفر متأخر و همچنين ابن حمزه (نسبت به جدّ او) نام مى برند.
متأسفانه سال تولد و نيز وفات او مشخص نيست ولى معلوم است كه وى در سال 560 ه. ق.
حيات داشته است زيرا خود به اين تاريخ در نگارش يكى از معجزات موجود در همين كتاب اشاره مى كند.
محلّ سكونت، زندگى و تحصيل او مشهد مقدس رضوى بوده ولى قسمتى از اين كتاب را نيز در شهر كاشان تأليف كرده است.
تنها استادى كه به نام او تصريح كرده است ابو جعفر محمّد بن حسن شوهانى است. شيخ منتجب الدين از او با نام محمّد بن حسين شوهانى و با صفات «فقيه صالح ثقه» كه ساكن مشهدالرضا بوده است ياد مى كند(2).
يكى از شاگردان او كه از شخصيت علمى بالايى برخوردار است، سيّد نسّابه جلال الدين عبد الحميد بن شمس الدين فخار بن معد الحسين است.
1. التعميم
2. التنبيه
3. الرايع فى الشرايع
4. مسائل فى الفقه
5. نهج العرفان الى هداية الايمان (كه البته برخى آن را از تأليفات عمادالدين طبرى دانسته اند.)
ص: 574
6. الواسطه در فقه
7. الوسيله الى نيل الفضيله (كه كتاب فقهى معروف اوست.)
8. فى قضاء الصلاة
9. الثاقب فى المناقب (همين كتاب)
مؤلف گرانقدر اواخر عمر در شهر كربلا مى زيست و در همانجا وفات يافت. پيكر مطهرش در باغى خارج از شهر در راهى كه به سوى قريه طويرج مى رود، دفن شد و امروزه نيز آرامگاه او معروف است.
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 272.
2. روضات الجنات، ج 6، ص 266.
3. الفهرست شيخ منتجب الدين، ص 107.
4. رياض العلماء، ج 6، ص 123.
5. الذريعه، ج 5، ص 5.
6. اعيان الشيعه، ج 9، ص 233.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2823، با خط شيخ على زاهد قمى.
2. نسخۀ دومى در همان كتابخانه، شمارل 1251.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 3756.
4. نسخۀ كتابخانۀ مسجد گوهرشاد، مشهد، شمارۀ 546.
چاپ دارالزهرا، بيروت، لبنان، 1411، قطع وزيرى، مشتمل بر 701 صفحه، با تصحيح، تخريج و فهارس فنى توسط نبيل رضا علوان.
ص: 575
هنر طريقۀ ماندگار كردن محتواست و شعر يكى از قديمى ترين هنرهاست كه بنا به عقيدۀ بعضى همزاد آدم است(1). شعر محتوا و مضمون را آسان به دل مى نشاند و براى هميشه در ذهن تاريخ آن را استوار نگه مى دارد.
و چون اين سلاح قدرتمند در كف باكفايت امير بيان افتد دامنۀ اثر و اوج قدرتش به اندازۀ مقام گوينده اش صعود خواهد كرد. آنجا كه نثر على عليه السّلام از هر شعرى اثرگذارتر و دل انگيزتر است، شعر او نيز برتر از نثر خواهد بود. ازاين رو بسيارى از علما به گردآورى اشعار منسوب به اميرالمؤمنين پرداخته اند. يكى از قديمى ترين اين آثار كتاب مورد بحث است.
اين اشعار در موضوعات مختلفى سروده شده و بدون ترتيب خاصى در اين اثر گرد آمده است. به طور كلى موضوعات اين اشعار عبارت اند از:
الف - مواعظ اخلاقى و تربيتى همچون دعوت به رضا، تواضع، زهد، ستر عيوب و تذكر نسبت به فناى دنيا، تربيت فرزندان و كار و كوشش
ب - سوگواره هايى دربارۀ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، فاطمۀ زهرا عليها السّلام، حمزه، جعفر بن ابى طالب و برخى از شهداى صدر اسلام
ج - رجزها و شعارهاى جنگى و تشويق به جنگاورى و شجاعت
د - برخى اشعار در عقايد و صفات خداوند متعال، قضا و قدر الهى و علائم ظهور حضرت مهدى عليه السّلام
مؤلف در مقدمۀ كوتاه خود اظهار مى دارد اين اشعار را از زبان علماى بزرگ شنيده يا در ميان
ص: 576
دفاتر و دست نوشته هاى آنها جسته است، و قسمتى را نيز از مغازى محمّد بن اسحاق - كه بعدا كتاب او توسط ابن هشام بازنويسى شده و به سيرۀ ابن هشام مشهور شده است - نقل مى كند.
در اين ميان اشعارى هستند كه در منابع ديگر به افراد ديگر نسبت داده شده اند، به عنوان مثال، شعر معروف:
فان تكن الدنيا تعد نفيسه *** فدار ثواب الله اعلى و انبل
به اميرالمؤمنين نسبت داده شده است، حال آنكه در مصادر بسيارى آن را به حضرت ابا عبد الله الحسين نسبت داده اند كه در سفر كربلا آن را بيان كرده است و البته بعيد نيست كه اين شعر سرودۀ مولا على باشد و امام حسين سخن پدر را تكرار كرده باشند.
مجموعۀ اين اشعار بنا به گفتۀ مؤلف در مقدمۀ كتاب دويست بيت است ولى در نسخۀ حاضر بيش از دويست و بيست بيت موجود است. روشن نيست كه مؤلف خود بر اين اشعار افزوده است يا چنانچه بسيار اتفاق افتاده است نسخه نويسان از نزد خود بر اصل كتاب افزوده اند.
محدث قمى در فوائد الرضويه(1) از صاحب رياض نقل كرده است كه نسخه اى داراى سند و منبع در اختيار وى بوده است ولى محدث قمى مى گويد نسخۀ مسند اين كتاب را نديده است و نسخ موجود نيز داراى سند و همراه با ارائۀ منابع اشعار نيست.
در ابتداى كتاب نام مؤلف اين گونه آورده شده است: «قال الشيخ الامام ابوالحسن على بن احمد الفنجكردى». ولى محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در امل الآمل او را على بن احمد الضخكردى الاديب النيسابورى مى نامد، اما به نظر مى رسد صحيح همان فنجكردى باشد.
اين عالم بزرگوار در سال 433 ه. ق. در روستاى فنجكرد يا پنجگرد نيشابور ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را در همان شهر تكميل كرد. ظاهرا هرگز از آن شهر خارج نشد و سرانجام در سيزدهم رمضان المبارك سال 513 در سن هشتادسالگى از دنيا رفت و در مكانى به نام مقبرۀ نوح دفن شد.
مكانت علمى او از تعريفات بسيار دانشمند معاصر وى ميدانى مشخص مى شود. وى در مقدمۀ كتاب سامى فى الاسامى كه به نام على بن احمد فنجكردى تأليف كرده است، بسيار او را
ص: 577
مى ستايد و از مقامات علمى وى ياد مى كند. مؤلف در علوم ادبيات عرب و نيز سرودن اشعار مقامى والا داشت. تشيع او از نام كتاب و نيز اشعار او بخوبى آشكار است. وى در شعرى مى سرايد:
يوم الغدير سوى العيدين لى عيد *** يوم تسرّ به السادات و الصيد
نان الامامة فيه المرتضى و له *** فيها من الله تمجيد و تشريف
از جمله استادان وى قاضى ناصحى (متوفاى 479 ه. ق.) و على بن يعقوب اديب (متوفاى 474 ه. ق.) را نام برده اند.
از معاصران وى علامه سيد مرتضى، زمخشرى، ميدانى و ابن اسحاق صاحب مغازى مشهور بوده اند. از او جز كتاب حاضر تأليفى به يادگار نمانده است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 175.
2. فوائد الرضويه، ص 269.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 156.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 181.
5. امل الآمل، ج 2، ص 175.
6. ميراث حديثى شيعه، ج 7، ص 266.
1. نسخۀ مدرسۀ سپهسالار، شمارۀ 313، تاريخ استنساخ: 735 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ دانشگاه تهران، شمارۀ 2203.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 7099، تاريخ استنساخ: 716.
4. نسخۀ كتابخانۀ علامه زرآبادى، قزوين، تاريخ استنساخ: 897 ه. ق.
اين كتاب ضمن كتاب انوارالعقول كيدرى آمده است، اما در سال 1380 ه. ش. به صورت مستقل در كتاب ميراث حديثى شيعه، ج 7، ص 271 تا 290، توسط مركز تحقيقات دارالحديث و با تحقيق محمدرضا انصارى قمى به چاپ رسيده است.
ص: 578
اين كتاب مجموعه اى بسيار متنوع و جذاب در موضوعات مختلف عقيدتى، اخلاقى، تاريخى و غيره است كه طى يكصد و دو مجلس بيان شده است.
برخى اين كتاب را در علم موضوع اخلاق و آداب دانسته اند ولى به ملاحظۀ آنكه در اين كتاب به وفور از روايات اهل بيت عليهم السّلام استفاده شده است، به طورى كه مى توان گفت بيش از دو ثلث آن را روايات تشكيل مى دهد و بعضى از روايات آن در ساير منابع نيست، ازاين رو ما اين كتاب را در زمرۀ كتب حديثى آورده ايم. مطالب كتاب را مى توان به چهار بخش تقسيم كرد:
1. عقايد شامل: توحيد، صفات و اسماء حسن الهى، نبوت و تاريخ پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله، امامت و تاريخ ائمۀ دوازده گانه و معاد كه در بخش پايانى كتاب آمده است.
2. عبادات و ثواب و فضيلت آنها نظير: نماز، روزه، زكات، امر به معروف و...
3. اخلاقيات مانند: تواضع، جود، حسن خلق، كظم غيظ و نيز اضداد آنها
4. برخى مباحث متفرقه نظير فضيلت برخى اماكن مانند: مكه، مدينه، بيت المقدس، كربلا و كوفه و تاريخ برخى از اصحاب پيامبر و ائمه نظير: سلمان، ابوذر، عمار، ميثم تمار و... و نيز فضايل بعضى از ايام مثل: جمعه، دهۀ ذى حجه، عيد فطر و عيد اضحى
تنظيم و تبويب كتاب جالب توجه است. مؤلف گرانقدر مطالب كتاب را طى يكصد و دو مجلس ذكر كرده و در هر مجلس گاه يك يا چند باب گشوده است كه گاه تعداد بابهاى يك مجلس به شش يا هفت باب مى رسد (البته اين بيشتر در ابتداى كتاب است).
در ابتداى هر باب آيات قرآنى مربوط به بحث را آورده و سپس به روايات مربوط پرداخته
ص: 579
است و معمولا در آخر هر بحث از اشعارى در رابطه با مبحث استفاده شده است.
1. مؤلف در تمام كتاب از آوردن اسناد و حتى معرفى منبع روايات خوددارى كرده است و اين را مى توان يكى از كاستيهاى كتاب به شمار آورد. وى در مقدمۀ كتاب در توضيح اين شيوۀ خود مى گويد: «من اسانيد را حذف كردم زيرا در رواياتى كه شايع و رايج است اسانيد مفيد نيستند.» روشن است كه اگر اين روايات در عهد مؤلف شايع و رايج و معروف بوده اند، دست روزگار بسيارى از كتب دانشمندان بزرگ را از ما گرفته است و معرفى كردن مصدر و منبع مى توانست اعتماد خوانندگان را به كتاب افزايش دهد.
2. مؤلف در آوردن روايات در مورد صحت و سقم آنها دقت لازم را نكرده است و برخى از روايات ضعيف و غيرقابل قبول نيز در اين مجموعه يافت مى شود. البته خود در مقدمه و نيز در پايان كتاب تذكّر مى دهد: «من برخى روايات را كه مطابق با عقايد حشويه هست آورده ام ولى مباد كسى گمان كند كه من از حشويه ام، بلكه براى اين گونه روايات توجيه و محملى يافته ام و سپس آن را ايراد نموده ام.»
دربارۀ مؤلف كتاب سه قول وجود دارد:
1. ابى على محمّد بن على بن احمد بن على الحافظ الواعظ الفارسى
2. محمّد بن احمد بن على الفتال النيسابورى، معروف به ابن الفارس
3. محمّد بن الحسن بن على الفتال الفارس
علامۀ مجلسى در كتاب بحارالانوار ابتدا آن را به شيخ محمّد بن على بن احمد الفارس نسبت مى دهد و مى فرمايد آنان كه اين كتاب را به شيخ مفيد نسبت داده اند خطا كرده اند، بلكه مؤلف كتاب بنا به تصريح ابن شهرآشوب در مناقب و شيخ منتجب الدين در الفهرست و علامه در اجازه اى كه در آخر بحارالانوار مى آيد، آن را به محمّد بن احمد فتال نيشابورى نسبت داده اند.
البته ابن شهرآشوب نام مؤلف را محمّد بن الحسن ذكر كرده و تصريح كرده است كه او نيز مؤلف تفسير است ولى ظاهر كلام شيخ منتجب الدين آن است كه اين دو اسم و اين دو كتاب از آن دو شخص است: اول محمّد بن على صاحب تفسير و دومى محمّد بن احمد صاحب روضه است ولى به هر حال، از آنچه گذشت جلالت مؤلف معلوم مى شود و كتابش نيز از كتب مشهورۀ
ص: 580
شيعه است(1).
شيخ حرّ عاملى نيز از او با دو اسم محمّد بن احمد و محمّد بن حسن در دو جا ياد كرده و در هر دو جا روضة الواعظين را به او نسبت داده است(2).
علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه و نيز كتاب طبقات اعلام الشيعه ضمن ذكر اين اختلاف دربارۀ آن داورى نمى كند ولى در همان جلد طبقات اعلام الشيعه بدون اشاره به اختلافات، محمد بن على الفتال النيشابورى را همان صاحب تفسير التنوير فى معانى التفسير مى داند كه از مشايخ ابن شهرآشوب است و ابن شهرآشوب تصريح كرده است كه هر دو كتاب از آن يك نفر است و نام او ابوعلى محمّد بن الحسن بن على بن احمد بن على الحافظ الواعظ الفارس الفتال النيسابورى است.
وى از شاگردان شيخ طوسى و نيز از شاگردان پدرش حسن بن على الفتال و همچنين سيد مرتضى علم الهدى بوده است.
در كتب تراجم از او به عنوان شهيد نام برده اند ولى كيفيت شهادت او را ذكر نكرده اند؛ تنها در بحارالانوار از ابن داوود نقل مى كند كه اين گونه او را توصيف كرده است:
متكلمى جليل القدر، فقيهى عالم و زاهد پرهيزكار. او را ابوالمحاسن عبدالرزاق رئيس نيشابور كه برادر خواجه نظام الملك طوسى بود كه شهاب الاسلام ناميده مى شد (خدايش لعنت كناد) به شهادت رساند(3).
وى مسافرتى به بغداد براى طلب علم داشت كه در اين سفر از سيد مرتضى علم الهدى (متوفاى 436 ه. ق.) دانش آموخت و تا آغاز قرن ششم هجرى قمرى در آن شهر اقامت داشت زيرا ابن شهرآشوب كه متولد 489 است در اين شهر از او حديث شنيده و در محضرش درس آموخته است.
شيخ منتجب الدين از او به عنوان صاحب تفسير ياد مى كند و مى گويد: او بسيار مورد اطمينان است (ثقه أىّ ثقة).
سال تولد وى مشخص نيست ولى دربارۀ سال شهادتش نوشته اند وى در سال 513 در نيشابور به دست عبد الرزاق به شهادت رسيد و در همان شهر در مقبرۀ خيره دفن شد.
نكتۀ ديگرى كه مناسب است در پايان شرح حال ذكر شود توضيحى راجع به كلمۀ فتال است. كلمۀ فتال در لغت به معنى «فتيله پيچ» است. كسانى كه شغلشان طناب بافى يا بافت
ص: 581
فتيله هاى مورد نياز چراغهاى قديمى بوده است «فتّال» ناميده مى شدند؛ ولى فتال به معنى بلبل خوش آواز نيز آمده است، ازاين رو برخى لقب فتال را بدين دليل دانسته اند كه وى واعظى مشهور و خوشخوان و نغمه پرداز بوده است. و برخى ديگر نيز علت آن را وجود اين شغل در خانوادۀ او دانسته اند.
1. معالم العلما، ص 118.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 246 و 275.
3. الذريعه، ج 11، ص 305.
4. ريحانة الادب، ج 4، ص 291.
5. امل الآمل، ج 2، ص 242 و 260.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3189، نسخۀ قديمى و نفيس كه تاريخ نگارش ندارد ولى تكملۀ آن در تاريخ 1062 ه. ق. نگاشته شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ علامه طباطبائى، دانشكدۀ پزشكى شيراز، جلد 1، شمارۀ 1014، تاريخ استنساخ: 1095، بنا به معرفى سيد عبد العزيز طباطبائى در ميراث اسلامى ايران.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1691، بدون تاريخ.
1. چاپ مؤسسة الاعلمى بيروت، لبنان، 1406 ه. ق.، 564 صفحه، قطع وزيرى، با مقدمه و تصحيح شيخ حسين الاعلمى.
2. چاپ المطبعة الحيدريه، عراق، نجف اشرف، قطع وزيرى، 1385 ه. ق.
ص: 582
در اين كتاب احاديثى در مسائل فقهى نظير: طهارت، نماز، روزه، زكات، جهاد، و... و مسائل اخلاقى نظير: شجاعت و ترس، جود و سخاوت، حسن خلق و... مسائل اعتقادى مانند: بدعت اسماء و صفات الهى، رحمت الهى، قيامت و معاد، محبت اهل بيت عليهم السّلام و نيز مسائل مختلف ديگر به صورت غير منظم و بدون تبويب و تنظيم آمده است.
اولين روايت اين مجموعه دربارۀ صلۀ رحم و اثرات آن در دنيا، و آخرين روايت دربارۀ حضور زندانيان در نماز جمعه است.
در ابتداى اين كتاب سندى به امام موسى بن جعفر ذكر شده است كه آن حضرت از پدران گرامى اش نقل مى كند و سپس در ابتداى هر حديث نام شخصى كه از او روايت نقل شده است بيان مى كند. اغلب احاديث از رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و گه گاه نيز رواياتى از اميرالمؤمنين نقل شده است كه در آنها هم به طور غالب حضرت على از رسول اكرم نقل مى كند.
سند ابتداى كتاب به طور خلاصه اين گونه است:
ضياء الدين الراوندى عن ابى المحاسن عبدالواحد الرويانى عن ابى عبد الله محمد بن حسن تميمى البكرى عن ابى محمد سهل بن احمد ديباجى عن ابوعلى محمد بن محمد بن الاشعث الكوفى عن موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عن اسماعيل ابيه عن موسى بن جعفر عن الصادق عن ابيه عن جدّه عن أبيه الحسين عن على.
نكتۀ شايان توجه همسانى روايات اين كتاب با كتاب جعفريات است و سند كتاب نيز از محمد بن محمّد بن اشعث به بعد يكى است اگرچه در راويان قبل از او اختلاف دارند. ولى
ص: 583
به هر حال با توجه به اينكه تعداد زيادى از روايات نوادر راوندى در جعفريات و برخى از روايات جعفريات نيز در نوادر موجود نيست و نيز ترتيب و تنظيمى كه در كتاب جعفريات هست در اين كتاب وجود ندارد، نمى توان آن دو را يك كتاب به حساب آورد ولى مى توان گفت: منبع بسيارى از روايات نوادر، كتاب جعفريات يا اشعثيات بوده است.
اين كتاب بدون مقدمه و نيز بدون هيچ گونه ترتيب و تنظيمى روايات را ذكر كرده است.
مؤلف در هيچ جاى كتاب توضيحى دربارۀ روايات نداده است و فقط به بيان متن روايات بسنده كرده است. در نسخه هاى موجود تعداد 483 حديث ذكر شده است ولى در كتب ديگر حديثى روايات زيادى را از همين كتاب نوادر راوندى نقل كرده اند كه در اين نسخه ها موجود نيست و اين نكته بيانگر اين مطلب است كه نسخه هايى كه اكنون از اين كتاب در دست است، ناقص است و كتاب اصلى بسيار مفصل تر بوده است.
در نسخۀ چاپى كه مؤسسۀ دارالحديث منتشر كرده است تعداد 60 روايت از اين روايات را (كه در كتب ديگر از كتاب نوادر راوندى نقل شده است و در نسخه هاى فعلى نيست) از ساير كتب متأخر استخراج كرده و به عنوان مستدرك به اين كتاب افزوده اند.
علامه مجلسى در هنگام معرفى مصادر كتاب بحارالانوار اين كتاب را يكى از مصادر بحارالانوار معرفى مى كند و مى نگارد:(1)
كتاب النوادر مؤلفش سيد بزرگوار فضل الله بن على بن عبيد الله حسنى راوندى از دانشمندان بزرگوار است. شيخ منتجب الدين دربارۀ او گفته است... و اكثر احاديث اين كتاب برگرفته از كتابهاى موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام است كه آنها را سهل بن احمد ديباجى از محمد بن محمد بن اشعث روايت كرده است؛ اما سهل بن احمد مشكلى ندارد زيرا نجاشى وى را ستوده است و ابن غضائرى نيز بعد از نكوهش او گفته است اشكالى در روايات او مانند اشعثيات و مانند آن كه ديگران نيز روايت كرده اند نيست و صدوق سند ديگرى به اين كتاب دارد بدين گونه... پس با اين قراين به احاديث آن مى توان عمل كرد.
محدّث نورى در كتاب مستدرك الوسائل به صورت بسيار گسترده از نوادر راوندى نقل مى كند و در پايان مستدرك هم به صورت موضعى از مؤلف كتاب تجليل مى كند و او را از استادان بزرگى
ص: 584
كه بسيارى از سند اجازات علما به او منتهى مى شود معرفى مى كند.
وى سپس به طور مفصل وارد بررسى سند اين كتاب مى شود و در صفحۀ 15 در معرفى كتاب اشعثيات و نيز در صفحۀ 173 قابل اعتماد بودن آن را ثابت مى كند(1).
علامه آقابزرگ تهرانى در معرفى كتاب نوادر مى نويسد:
مؤلف از اساتيد شيخ منتجب الدين بن بابويه بوده است و مجلسى در كتاب بحارالانوار از كتاب نوادر او نقل مى كند. روايات اين كتاب از كتاب جعفريات گرفته شده مگر اندكى از آخر آن و اندكى از سند آن نيز با سند جعفريات اختلاف دارد(2).
دربارۀ عظمت شخصيت علمى و معنوى مؤلف كتاب، عبارات گويا و روشنگرى از بزرگان علم تراجم نقل شده است، از جمله شيخ منتجب الدين بن بابويه در الفهرست مى نويسد:
السيد الامام ضياء الدين ابو الرضا فضل الله بن على بن عبيد الله حسنى راوندى علامۀ زمان خويش كه نهايت فضل و شرف را با برترى خاندان و نسب به هم آميخته و استاد پيشوايان زمان خويش بود...(3)
علامۀ خوانسارى مى نويسد:
او از جمله اعاظم سادات و بزرگان اساتيدى است كه سند اجازات به او منتهى مى شود و از فضيلت مردانى است كه روايات اهل بيت عليهم السّلام را برگرفته اند. او از اساتيد بسيارى (بيش از بيست نفر) استفادۀ علمى برده است(4).
محدث نورى مى نگارد:
او از اساتيد و مشايخى است كه سلسلۀ سند بسيارى از اجازات به او منتهى مى شود و شاگرد فرزند شيخ طوسى است و از گروهى بسيار از بزرگان دين و محدثين روايت مى كند. داراى تصانيفى است كه به فضل و ادب او شهادت مى دهند. او در حقيقت بين مجد موروثى (سيادت) و فضيلت اكتسابى جمع كرده است. كتاب ضوء الشهاب در شرح شهاب الاخبار او بيانگر مقام والاى او در فهم معانى روايات و قدرتمندى او در استخراج مآخذ آنهاست(5).
شرح حال وى در كتابهاى بسيارى ذكر شده است ولى شايد مفصل ترين معرفى او و خاندانش توسط دو نفر صورت گرفته باشد:
1. سيد جلال الدين محدث ارموى در تعليقات فهرست منتجب الدين، صفحۀ 135 تا 175.
ص: 585
2. آيت الله العظمى مرعشى نجفى در مقدمۀ كتاب المناجات اللهيات كه مستقلا هم به نام لمعة النور و الضياء فى ترجمه السيّد ابى الرضا چاپ شده است.
اكنون خلاصه اى از زندگى او را مى آوريم:
مؤلف بزرگوار از فرزندان امام حسن مجتبى است و نسب او را اين گونه ذكر كرده اند:
فضل الله بن على بن عبيد الله بن محمّد بن عبيدالله بن محمّد بن فضل عبيدالله بن حسن بن على بن محمّد بن حسن بن جعفر بن الحسن المثنى ابن الامام الحسن المجتبى.
تاريخ تولد او در بسيارى از شرح حالهاى وى ذكر نشده است ولى آيت الله مرعشى آن را در سال 483 دانسته است و تاريخ وفات او نيز بدرستى ضبط نشده است ولى با قراينى مى توان فهميد كه در اواخر قرن ششم بوده است زيرا نسخه اى از كتاب نهج البلاغه كه در سال 571 بر او قرائت شده با ذكر همين تاريخ قرائت در موزۀ بغداد عراق با شمارۀ 3784 موجود است.
در حاشيۀ برخى از كتب ديگر كه بر وى قرائت شده است وفات او را در روز عرفه ثبت كرده اند. محلّ تولد او راوند در نزديكى كاشان است.
وى براى مقاصد علمى سفرهاى بسيارى كرده است، اسامى برخى شهرها كه وى بدانجا سفر كرده است عبارت اند از: مكۀ مكرّمه، مدينۀ منوّره، نجف اشرف، كربلاى معلّى، مشهدالرضا، قم، اصفهان، نيشابور و بغداد.
او معاصر سلسلۀ سلجوقيان بود كه پس از آل بويه به قدرت رسيدند و سعى در تخريب و از بين بردن تشيع و شيعيان داشتند و به همين جهت هم شهر كاشان و راوند را كه به تعصّب در تشيع مشهور بودند تخريب كردند.
در مقدمۀ كتاب نوادر از 47 نفر از استادان و مشايخ او و در خاتمۀ مستدرك از 20 نفر آنان نام برده شده است.
محدث نورى در خاتمۀ مستدرك به معرفى استادان او پرداخته است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. امين الاسلام فضل بن حسن الطبرسى
2. ابوعلى حسن بن محمّد بن حسن الطوسى
3. ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعيل التميمى طبرى رويانى كه در سال 501 ه. ق. به الحاد اسماعيليان فتوا داد و توسط آنان در مسجد جامع آمل به شهادت رسيد.
ص: 586
4. پدر بزرگوارش سيد على بن عبيدالله راوندى
5. سيد ناصح الدين ابو البركات، از شاگردان شيخ طوسى
1. ابوعبد الله منتجب الدين بن بابويه، مؤلف الفهرست
2. ابو جعفر محمّد بن على بن شهرآشوب
3. نجم الدين عبد الله بن جعفر درويستى
4. عمادالدين ابوالفرج على بن قطب الدين راوندى
5. فرزند بزرگوارش سيد عزالدين بن على بن فضل الله راوندى
6. شيخ محمّد بن طوسى، پدر خواجه نصير الدين طوسى
1. ادعيه السر
2. ترجمۀ العلوى للطب الرضوى، ترجمۀ فارسى رسالة الذهبيه امام رضا
3. ديوان شعر كه سيد على خان مدنى در الدرجات الرفيعه(1)، بسيار از آن تمجيد كرده است.
4. شرح نهج البلاغه كه برخى آن را اولين شرح اين كتاب دانسته اند.
5. ضوء الشهاب فى شرح شهاب الاخبار كه قبلا تعريف آن از محدّث نورى ذكر شد.
6. النوادر
7. الاربعين
8. الكافى فى تفسير
9. نظم العروض و... كتب ديگر
1. الفهرست منتجب الدين، ص 96.
2. تعليقات الفهرست، ص 135 تا 175.
3. لمعة النور، آيت الله مرعشى.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 217.
ص: 587
5. روضات الجنات، ج 5، ص 365.
6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 174 و ج 21، ص 104 تا 125.
7. ريحانة الادب، ج 4، ص 9.
8. رياض العلماء، ج 4، ص 364.
9. مقدمۀ مفصّل كتاب النوادر.
مرحوم آقابزرگ تهرانى از دو نسخۀ خطى نام مى برد:
الف - در نجف نزد سيد حسن صدرالدين
ب - در نجف نزد كتابخانۀ الشيخ محمّد بن طاهر سماوى(1)
1. چاپ مؤسسۀ دارالحديث، قم، 1377 ه. ش. مشتمل بر 234 صفحه و مستدركى در 42 صفحه و فهرستهاى بسيار مفيد همراه با تحقيقات بسيار روايات در ساير مصادر از محقق على عسكرى.
2. چاپ المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، تاريخ انتشار: 1370 ه. ق. در 56 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 588
مناجات مولانا اميرالمؤمنين ضياء الدين الراوندى(1)
اوج معارف الهى و نهايت عشق به ذات اقدس خداوندى و سوز و گداز و نياز به درگاه لم يزلى را مى توان در ادعيه اى كه از معصومين عليهم السّلام نقل شده است مشاهده كرد. براستى آنچنان كه برخى محققان گفته اند رازهاى معارف و اسرار علوم الهى در لابه لاى ادعيه تجلى و ظهور بيشترى يافته است.
گاه يك دعا يا مناجات، خود كتاب مفصلى است و كتابهاى مفصلى نيز بايد در شرح و تبيين آن نگاشت. يكى از اين مناجاتهاى مفصل و ژرف مناجاتى است كه امام ضياء الدين راوندى در اين كتاب نقل مى كند.
اين مناجات چنين آغاز مى شود: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و ارحمنى اذ انقطع من الدّنيا اثرى...» و پس از نزديك به چهارصد سطر با جملۀ: «و اعرف لى ذمّتى الّتى بها رجوت قضاء حاجتى و ارحمنى برحمتك يا قريب يا مجيب انّك على كلّ شىء قدير و بكلّ شىء محيط يا ارحم الرّاحمين» پايان مى پذيرد.
جملات اين مناجات با برخى از جملات دعاى عرفۀ امام حسين و بعضى از جملات مناجات شعبانيه و برخى از جملات دعاى سحر مشهور به دعاى ابوحمزۀ ثمالى شباهتى تام دارد.
گاه امام به توصيف نياز و ضعف خويش مى پردازد و گاه به تبيين صفات حسنى الهى مشغول مى شود. گاهى موافقت قيامت و اهوال و مشكلات آن روز بزرگ را بيان مى كند و زمانى حقيقت دنيا و عالم ماده را تشريح و توصيف مى كند. در قسمتهاى پايانى دعا حالات سنگينى مرگ و قبر را با بيانى شگفت انگيز و موج برانگيز نقاشى مى كند، در لابه لاى آنها درسهاى بسيار باز مى گويد و
ص: 589
با رحمت الهى از يأس و نااميدى دورى مى جويد. شكر خداوند را به جا مى آورد و وجوب و لزوم آن را گوشزد مى كند و وسعت رحمت و مغفرت پروردگار و عدالت و حكمت او را تبيين مى كند.
به طور كلى اين مناجات ضمن گيرايى و جذابيت فراوان و تأثير جدّى در ژرفاى روان انسان معارف و مطالب والايى را نيز بيان مى كند.
امام ضياء الدين راوندى در اين كتاب از خود هيچ سخنى بيان نكرده است و تنها در ابتداى كتاب، سند متصل خود را به اين روايات با ذكر ويژگيهاى نحوۀ تحمل حديث و احيانا زمان و مكان برخى از نقلها از على بن مشيده كاشانى به نقل از امام حسن عسكرى بيان مى كند. امام عليه السّلام اين حديث را در شهر سامرا از پدران بزرگوارش از امام اميرالمؤمنين نقل مى كند.
اين مناجات افزون بر اين سند و كتاب در برخى از كتب ادعيۀ ديگر با اندك تفاوتهايى نقل شده است. از جمله شيخ بزرگوار ابراهيم كفعمى در كتاب مشهور خود بلدالامين، اين مناجات را از امام عسكرى به نقل از اميرالمؤمنين ذكر كرده است ولى سند و منبع روايت را ارائه نداده، و ذيل آن نيز چند سطرى اضافه ذكر كرده است مبنى بر اينكه پس از پايان دعا اميرالمؤمنين به خود خطاب كرده اين جملات را مى گفت(1).
و نيز علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار از بلدالامين همراه با سطرهاى آخرين آن نقل كرده است(2). علامه سماهيجى نيز در كتاب الصحيفة العلويه(3) و محقق بزرگوار محمدباقر محمودى در نهج السعاده(4) آن را نقل كرده اند ولى در اين دو كتاب اخير سطور آخر مناجات كه در روايت راوندى وجود نداشت و در روايت كفعمى و مجلسى موجود بود آورده نشده است.
قاضى قضاعى از علماى اهل سنت نيز اين مناجات را با تفاوتهاى نسبتا زيادى در كتاب معالم الحكم و مأتور مكارم(5) آورده است كه با توجه به تفاوتهاى بسيار مى توان آن را مناجاتى ديگر دانست. قاضى قضاعى اين مناجات را با سند متصل از عبد الله الاشعرى نقل مى كند و او مى گويد:
«كان امير المؤمنين عليه السّلام يقول فى مناجاته:...»
ص: 590
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 11983 كه تاريخ استنساخ ندارد و سطور آخرينى كه در بلدالامين و بحارالانوار آمده بود در آن موجود است.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، تاريخ استنساخ: 908 ه. ق. كه عين اين نسخه توسط ميرزا فخرالدين نصيرى امينى در سال 1384 ه. ق. و با مقدمۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى به چاپ رسيده است.
1. چاپ نشر عهد با تحقيق سعيد على، مشتمل بر 136 صفحه، تاريخ انتشار: 1380 ه. ش.
مطابق با 1421 ه. ق.
2. چاپ آقاى ميرزا فخرالدين نصيرى امينى با مقدمۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، تاريخ انتشار: 1384 ه. ق.
3. چاپ مشهد با نام المناجات الالهيات كه علامه محمد باقر محمودى در نهج السعاده از آن ياد مى كند.
ص: 591
اين مجموعه يك روايت بسيار طولانى است كه به سند متصل امام باقر از امام على از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و او از خداوند متعال جلّ جلاله نقل مى كند. در ابتداى اين روايت اين ادعيه به عنوان سرّ رسول خدا معرفى شده است و على عليه السّلام و نيز رسول خدا فاش كنندۀ آن را به غير اهلش مورد لعن خدا و فرشتگان و انبيا و رسل و صالحين دانسته اند.
روايت مذكور داراى سى و سه دعا براى سى و سه حاجت مهم است كه تمامى اين دعا با جملۀ يا محمّد آغاز مى شود. ابتدا خواسته و حاجت بيان و سپس دعاى مربوط به آن ذكر شده است.
به عنوان مثال در اولين دعا آمده است: «يا محمد! من أصابه معاريض بلاء فلينزل بى فيه فليقل...».
عنوان برخى از دعاها عبارت است از: دربارۀ مرض و عافيت، خروج از خانه و سفر، طلب رحمت و بركت، طلب حفظ و عافيت، چند دعا دربارۀ توبه و محو كبائر، ترس از جن و سحر، و حيوانات، ترس از سلطان و دشمنان، براى تقرب نزد خداوند متعال، براى قبولى نمازهاى واجب و مستحب، طلب عافيت از حسد و غل و ريا، ربح در تجارت، رفع موانع دعا، دعاى هنگام قحطى، دعا براى حاجات سرّى و بالأخره آخرين دعا كيفيت صلوات بر محمّد و آل محمد.
همان گونه كه گذشت اين ادعيه مستقيما از حضرت حق تعالى به حضرت رسول اكرم القا شده
است و از احاديث قدسى به شمار مى رود. حال اين تلقى و القا در كجا و در چه زمانى صورت گرفته است ؟ بنا به آنچه در ابتداى اين ادعيه آمده است شبى كه رسول اكرم را به آسمان هفتم و عرش به معراج بردند، خداوند متعال به پيامبر اكرم ندا كرد و همراه با سلام فرمود: «تو نزد پروردگارت گرامى ترين مخلوقات مى باشى و خداوند دانشى را از همۀ امتهاى گذشته و پيامبران آنها پنهان داشته و اينك به تو و امت تو ارزانى مى فرمايد...».
ص: 592
اين دعاها با سندهاى مختلف و در كتب متعدد و معتبرى نقل شده است كه ما به عنوان نمونه به برخى از اين كتابها اشاره مى كنيم:
1. البلدالامين، از كفعمى
2. الجواهر السنيّه، از شيخ حر عاملى
3. بحارالانوار(1) به طور كامل در اين كتاب و در مجلدات مختلفى هم برخى از فقرات آن را ذكر كرده است. وى در پايان آن چند سند ديگر اين ادعيه را كه در كتب اجازات و نيز در كتاب فتح الابواب سيد بن طاووس ذكر شده است نام مى برد.
4. قسمتى از آن در فتح الابواب، از سيد بن طاووس
5. قسمتى از آن در الامان من الاخطار از سيد بن طاووس و قسمتهايى در ديگر كتب سيد بن طاووس
6. قسمتى از آن در مكارم الاخلاق
7. قسمتهايى از آن در مواضع مختلفى از مستدرك الوسائل، از محدّث نورى
بديهى است اعتماد دانشمندان بزرگى چون كفعمى، حرّ عاملى، مجلسى، سيد بن طاووس و محدث نورى به اين كتاب، موجب وثوق و اعتماد فراوان به آن خواهد شد. گذشته از آنكه معمولا در دعاها اهميت زيادى به سند داده نمى شود و به صرف اينكه با مطالب شرعى مخالف نباشد مى توان به اميد رسيدن به ثواب و رجا واقع آن را قرائت كرد.
اين ادعيه مجموعا در يك نسخۀ خطى مشتمل بر 104 صفحه در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى به شمارۀ 499 و در نسخۀ فتوكپى در 53 صفحه به همين شماره موجود است.
اين نسخه داراى هيچ گونه مقدمه، خاتمه، و يا توضيحى نيست؛ تنها در پايان آن آمده است: «تمّت ادعية المقدسه بعون الله و قدرته العلبه هو الله المستعان و عليه التكلان حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولى و نعم النصير». البته در يك صفحه كه به آن ملحق شده و خط آن هم متفاوت است، دعايى براى دفع دشمنان ذكر شده است.
از اين ادعيه نسخه هاى ديگرى در همين كتابخانه به شمارۀ 2644 و 1602 وجود دارد و نيز نسخه اى در كتابخانۀ آستان قدس رضوى به شمارۀ 3301 و نسخه اى به شمارۀ 11894 موجود است.
اخيرا اين ادعيه در كتاب ميراث حديثى شيعه، ج 4، ص 213-250 با تحقيق سعيد رضا على عسكرى به چاپ رسيده است.
ص: 593
در طول تاريخ حق گويان در مقابل باطل كيشان مدعى حقيقت قرار داشته اند. خداوند در آيات قرآن به اين واقعيت اشاره كرده و انسانها را به شناخت هدايت گران واقعى از مدعيان دروغگو دعوت كرده است و در جهان خارج و كتاب تكوين نيز براى اولياى خود نشانه ها و علاماتى قرار داده است تا هر حقيقت جويى بتواند راه را از چاه و مدعى دروغ پرداز را از مرد حق و حقيقت بازشناسد. يكى از اين راهها اعجاز و كرامت است. خداوند به دست انبيا و اولياى خود امورى را جارى مى سازد كه هر خردمندى درمى يابد كه اين اعمال از انسان عادى ساخته نيست و اينها نشانگر ارتباط شخص با جهان غيب و قدرت لايزال الهى است. بدين گونه است كه عصاى موسى اژدها مى شود و نابينا و مبروص و افليج به دست عيسى شفا مى يابند و... كه در قرآن به برخى از اين معجزات اشاره شده است.
پيامبر گرامى اسلامى صلّى الله عليه و آله و اوصياى گرامى اش نيز داراى معجزات و كرامات بسيار بوده اند و به اين برهان نيز استدلال كرده اند، همان گونه كه با سلاح تفكر، انديشه و فطرت نيز استدلال كرده اند. مؤلف گرانقدر كتاب مورد بحث سعى كرده است اين معجزات و كرامات پيامبر گرامى اسلام و اوصياى او را در اين كتاب گردآورى كند. اين كتاب داراى يك مقدمه و بيست باب است.
وى در مقدمه اى كوتاه به امكان وقوع معجزه و كرامت از انبيا و اوصياى آنان اشاره مى كند و سپس طى سيزده باب به ترتيب معجزات پيامبر و ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام (هر كدام در يك باب) را بيان مى كند. در پايان ضمن هفت باب به ذكر مطالب زير مى پردازد:
1. اعلام و دلايل پيامبر اكرم، فاطمۀ زهرا و ائمۀ دوازده گانه (طى چهارده فصل مجزا)
2. دلايل و براهين امامت و معجزاتى كه دالّ بر امامت است.
3. نوادر معجزات (معجزات مهمى كه همگان را تاب تحمل آنها نيست. به نقل از كتاب
ص: 594
بصائرالدرجات، از سعد بن عبد الله اشعرى و نيز كتاب بصائر الدرجات از محمّد بن حسن صفار).
4. همانندى معجزات نبى اكرم و اوصيايش با انبياى گذشته
5. اعجاز قرآن (امّ المعجزات)
6. فرق بين معجزه و حيله
7. علامات و مراتب اعجاز
كتاب از تنظيم بسيار زيبا و جالبى برخوردار است. وى در مقدمۀ كوتاه كتاب به امكان صدور معجزه اشاره مى كند و سپس طى 13 باب معجزات پيامبر صلّى الله عليه و آله و ائمه عليهم السّلام را بيان مى كند و باز در هر باب معجزات را با نظم و ترتيبى منطقى به فصلهاى مختلفى تقسيم مى كند. به عنوان مثال، در باب اول، معجزات پيامبر اكرم را در چهار بخش بيان مى كند:
الف - معجزات قبل از بعثت كه جنبۀ آماده سازى و مقدمه چينى براى بعثت داشته است.
ب - معجزات پس از بعثت
ج - دعاهاى مستجاب آن حضرت
د - معجزات پس از رحلت آن حضرت
و اين نظم و ترتيب منطقى و جذّاب در ساير بخشهاى كتاب نيز به چشم مى خورد، به طورى كه دسترسى به مطالب كتاب را بسيار آسانتر از ديگر كتب مشابه كرده است.
متأسفانه اغلب معجزات و روايات اين كتاب بدون ذكر سند و حتى ارائۀ منبع و مصدر نقل شده است. البته گاه اسم راوى اخير، منبع كتاب و يا امام گويندۀ روايت را ذكر كرده و گاه در برخى از روايات ادعاى تواتر آن را كرده است. فقط در باب 16 و 20 نوادرالمعجزات و نيز برخى از قسمتهاى اندك ديگر تمامى روايات را با ذكر سند كامل آورده است.
وى اين روايات را از كتاب بصائر الدرجات سعد بن عبد الله اشعرى و يا بصائرالدرجات محمد بن حسن صفار نقل مى كند.
مؤلف از اداى توضيحات و يا استفادۀ مطالب خاصى از روايات پرهيز كرده و تنها به ذكر
ص: 595
نمونه هاى اعجاز بسنده كرده است.
وى نام كتاب را در مقدمه ذكر مى كند و در توضيح آن مى نگارد: «چون اين معجزات از دست آنها صادر و خارج شده است پس نام الخرائج بر آن نهادم و چون ثمره و دستاورد اين معجزات اثبات صداقت انجام دهندۀ آن در ادعاى خويش مى باشد و در حقيقت اثبات راستگويى آنها دستاورد اين معجزات مى باشد آن را الجرائح (دستاوردها) ناميدم».
1. وى در فصل هفدهم كه عنوان آن «همانندى معجزات نبى اكرم و اوصيايش با معجزات انبياى گذشته» است، وارد بحث كلامى با خرّميان شده و به ابطال عقيدۀ آنان كه گفته اند پس از پيامبر اكرم هم انبياى متعددى وجود دارند پرداخته است و سپس بابى را عنوان كرده كه در فهرست اوليۀ كتاب وجود ندارد و آن باب را اين گونه نامگذارى كرده است: «معجزات محمّد و اوصياى او از جهت اخلاق».
پس از آن طى 13 فصل به بيان برخى مطالب اخلاقى از رسول گرامى صلّى الله عليه و آله و ائمۀ دوازده گانه پرداخته است (كه مطالب مربوط به امام حسن و امام حسين در يك فصل آمده است).
سرانجام در آخر كتاب نيز باب ديگرى تحت عنوان «علامات دلالت كننده بر حضرت صاحب الامر» و بابى با نام «علاماتى كه قبل از قيام مهدى عليه السّلام و همراه او هستند» عنوان شده است كه اين ابواب سه گانه در فهرست اوليۀ مؤلف كه در مقدمه بيان شده است وجود ندارد.
2. از اين كتاب گاه با اسامى ديگرى نظير كتاب المعجزات يا كتاب الخرائج ياد مى شود.
3. علامه آقابزرگ تهرانى از نسخه اى از اين كتاب ياد مى كند كه با نسخۀ مطبوع تفاوتهايى داشته است.
4. اين كتاب توسط محمد شريف الخادم به فارسى ترجمه و كفاية المؤمنين فى معجزات الائمة المعصومين ناميده شده است. اخيرا نيز با نام جلوه هاى اعجاز معصومين توسط غلامحسن محرمى ترجمه شده و در مؤسسۀ نشر اسلامى قم به چاپ رسيده است(1).
سعيد بن هبة الله بن حسن راوندى، مشهور به قطب الدين راوندى از علماى برجستۀ قرن ششم هجرى است. او در خاندانى كه به تقوا و علم شهره بودند، به دنيا آمد. جدّ، پدر، برادر و
ص: 596
فرزندان وى همگى از علماى مشهور زمان خود بوده اند.
علامه ميرزا عبد الله افندى از او با اين گونه القاب ياد مى كند. «شيخ، امام، فقيه، فاضل، عالم، متبحر، محدث، متكلم، آگاه و بصير به روايات و شاعر».
علامه مدرس تبريزى نيز او را اين گونه ستوده است: «عالمى است عامل، فاضل، كامل، فقيه، محقق، متكلم، مدقق، محدث، مفسر متبحّر، شاعر ماهر، جليل القدر، از اعيان علماى اماميه و از خانوادۀ علميّه...».
ديگران نيز با كلماتى نظير آنچه ذكر شد از او نام برده اند. وى در شهر راوند كه نزديك شهر كاشان است به دنيا آمد و گاه با عالم برجسته و بزرگوار ديگرى كه متولد اين شهر و با مؤلف معاصر بوده است، يعنى ابو الرضا ضياء الدين فضل الله بن على راوندى اشتباه مى شود.
تاريخ تولد وى بدرستى مشخص نيست ولى احتمالا متولد اواخر قرن پنجم هجرى قمرى است.
او نزد استادان بسيارى تحصيل و در مدت عمر خويش كتابهاى بسيار ارزشمندى تأليف كرد و شاگردان بسيارى را پرورش داد. وى اواخر عمر خود را در شهر مقدس قم گذراند و در همين شهر در روز چهارشنبه، چهاردهم شوال سال 573 ه. ق. وفات يافت و در جوار حضرت فاطمۀ معصومه مدفون شد. اكنون قبر وى به صورت برجسته در وسط صحن - بزرگ - اتابكى حضرت معصومه مشخص و محلّ زيارت مؤمنان است.
وى داراى استادان فراوان و متعددى بود و در كتب خويش از افراد بسيارى روايت كرده است كه اسامى برخى از مشهورترين آنها عبارت اند از:
1. شيخ ابو على فضل بن حسن طبرسى، مؤلف تفسير گرانقدر مجمع البيان
2. عماد الدين طبرى
3. مرتضى و مجتبى، دو فرزند داعى بن القاسم الرازى
4. على و محمد، دو فرزند على بن عبدالصمد
5. هبة الله بن على شجرى، معروف به ابوالسعادات
6. ذوالفقار بن محمّد بن معبد
7. سيد على بن ابى طالب سليقى
8. پدر بزرگوار خواجه نصيرالدين طوسى و...
ص: 597
برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
1. فرزند بزرگوارش نصير الدين حسين كه به شرف شهادت نايل آمده است.
2. شيخ منتجب الدين رازى، مؤلف كتاب فهرست
3. ابن شهرآشوب مازندرانى، مؤلف المناقب
4. احمد بن على بن عبدالجبار طبرسى
5. عزالدين محمّد بن حسن علوى بغدادى
تلاش گستردۀ او در تأليفات بسيارش نمايان است. او اولين كسى است كه به شرح نهج البلاغه دست يازيده و شرح مفصلى بر اين كتاب به نام منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه تأليف كرده است.
برخى از تأليفات وى عبارت اند از:
1. آيات الاحكام كه به نظر برخى از شرح حال نويسان اولين تفسير آيات الاحكام به شمار مى رود.
2. الخرائج و الجرائح (كتاب مورد بحث)
3. سلوة الحزين، مشهور به دعوات راوندى
4. قصص الانبياء.
5. المغنى فى شرح النهاية (در فقه كه ده جلد بوده است.)
6. الناسخ و المنسوخ من القرآن
7. نفثة المصدور
8. خلاصة التفاسير (10 مجلد بوده است.)
9. جواهر الكلام فى شرح مقدمة الكلام
10. التغريب فى التعريب و بسيارى كتب ديگر...
1. رياض العلماء، ج 2، ص 419 تا 437.
2. روضات الجنات، ج 4، ص 5.
3. ريحانة الادب، ج 4، ص 467.
ص: 598
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 124.
5. اعيان الشيعه، ج 7، ص 239.
6. امل الآمل، ج 2، ص 125.
7. تنقيح المقال، ج 2، ص 21 (كه از او با نام سعد بن هبة الله نام برده است).
8. جامع الرواة، ج 1، ص 364.
9. معجم رجال الحديث، ج 8، ص 93.
10. فوائد الرضويه، ص 200.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 983، تاريخ استنساخ: 1092.
2. نسخۀ كتابخانۀ شخصى آيت الله محى الدين مامقانى كه بنا به تحقيق محققان مؤسسۀ امام مهدى عليه السّلام كه كتاب را تصحيح كرده اند، دقيق ترين و صحيح ترين نسخۀ خطى كتاب است.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران.
4. نسخۀ كتابخانۀ عمومى مشهد مقدس، شمارۀ 11677، تاريخ استنساخ: 985.
5. نسخۀ كتابخانۀ عمومى مشهد مقدس، شمارۀ 1678، بدون تاريخ.
1. چاپ سنگى، 1301 ه. ق. همراه با اربعين علامه مجلسى و كفاية الاثر خراز قمى چاپ شده است. در اين چاپ تنها منتخب كتاب الخرائج به چاپ رسيده است.
2. نسخۀ چاپ سنگى، بمبئى، 1301 ه. ق. كه اين چاپ نيز حاوى منتخب كتاب الخرائج است.
3. نسخۀ چاپ مؤسسة الامام المهدى، قم، 1409 ه. ق. در 3 جلد و 1316 صفحه، تحت نظر محمد باقر موحد ابطحى، همراه با تصحيح و تخريج مفصّل احاديث.
ص: 599
سلوة الحزين، مشهور به الدعوات الراوندى قطب راوندى(1)
يكى از مهمترين مشكلات انسان در طول تاريخ بويژه در دوران اخير مسئلۀ اضطراب و غصه هايى است كه روح را مى كاهد، از فعاليتهاى مثبت روحى و جسمى جلوگيرى مى كند و زمينه را براى انواع بيماريهاى ديگر آماده مى سازد. البته روشن است كه راه حلّ اساسى برطرف كردن اين ناآراميهاى روحى جز سيراب شدن از آب حيات ذكر الهى و پناه بردن به سايۀ امن ارتباط با حضرت حق نيست: «الا بذكرالله تطمئن القلوب»(2).
و روشن است كه در كنار اين داروى اصلى، ساير راه حلها و درمانها نيز مؤثر خواهند بود.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب تلاش كرده است با استفاده از درياى علوم اهل بيت عليهم السّلام آنچه مشكلات را آسان مى كند و ناراحتى و اضطرابها را برطرف مى سازد گردآورى و به خوانندگان عرضه كند. ازاين رو قسمت اصلى كتاب مربوط به ادعيه است و به همين جهت نيز به كتاب الدعوات مشهور شده است.
مؤلف اضافه بر دعاها، نمازها و تعويذها، برخى از مسائل پزشكى - كه در سلامتى بدن نقش دارند و در روايات آمده اند - را نيز بيان كرده است، همان گونه كه روايات مربوط به خواص برخى غذاها را نيز آورده است و چون يكى از مشكلات و مصيبتهاى مهم كه موجب برهم خوردن آرامش زندگى و به وجود آمدن اندوه مى شود امراض و بيماريها هستند، روايات مربوط به اين مشكل را هم بيان كرده است. وى دربارۀ ثوابى كه به بيماران داده مى شود، و برخى آداب عيادت و ساير امور مربوط به بيماران و بعضى دعاها براى شفاى برخى از بيماريها روايات بسيارى را ذكر كرده است و در پايان نيز به مهمترين مشكل انسانها، يعنى مسئلۀ مهمّ سفر آخرت و مرگ پرداخته است و راه حلّ اين مشكل و وظايف انسان را در اين رابطه بيان كرده است.
ص: 600
آنچه گفته شد، تنها مربوط به نسخه اى از اين كتاب است كه اكنون در دست ماست كه ابتدا و انتهاى آن ناقص است، ازاين رو در نسخۀ اصلى مطالب ديگرى نيز بوده است كه اكنون دسترسى به آن براى ما ميسر نيست و پاره اى از روايات آن در ساير كتب مانند بحارالانوار و غيره كه به نسخۀ اصلى كتاب دسترسى داشته اند به نقل از اين كتاب آمده است.
چون قسمت اول كتاب داراى افتادگى است، از خطبه، مقدمه و ابواب آغازين آن اطلاعى در دست نيست؛ مطالب باقى مانده چهار باب است كه به شرح زير تنظيم شده است:
- فضيلت و كيفيت و آداب دعا
- سلامتى و حفظ آن و آنچه بدان مربوط است
- بيمارى و سودهاى دنيوى و اخروى آن و آداب درمان و عيادت بيمار
- مرگ و مشكلات آن و آداب و اعمال مربوط به محتضر و ميت
البته در هر باب فصلهاى متعددى به مناسبت همان باب ذكر شده است.
متأسفانه روايات اين مجموعه بدون ارائۀ سند و منبع ذكر شده است، بلكه به صورت مقطوع آن را به پيامبر يا امام و گاه نيز بدون نسبت به امام معيّنى به ائمه نسبت داده است؛ مثلا گفته است:
«و فى دعائهم عليهم السّلام» يا «و روى» يا «و عنهم عليهم السّلام» و يا «و قالوا عليهم السّلام» و گاه نيز جملاتى ذكر كرده است كه انتساب آنها به امام قطعى نيست، مثلا فرموده است: «صلاة الرسول صلّى الله عليه و آله»، «صلاة اميرالمؤمنين عليه السّلام»، «تسبيح الحسين عليه السّلام» و يا «تسبيح فاطمه عليها السّلام» كه مشخص نيست آيا اين نماز يا تسبيح از آنها روايت شده است يا به آن عمل مى كرده اند و يا تنها به نام آنها نامگذارى شده است ؟ گاه دعاها يا تعويذهايى نقل شده است كه به هيچ يك از انبيا و ائمه نسبت داده نشده است و معلوم نيست از انشاى مؤلف يا علما است، چنانكه بعضا در كتب سيد بن طاووس ذكر و به آن تصريح، يا اينكه از طريق معصومين روايت شده است. به عنوان نمونه مى توان به عوذات الاسبوع كه براى هر روز هفته يك تعويذ نقل كرده است و يا نسخه اى كه همراه جريده با ميت در قبر گذارده مى شود اشاره كرد.
البته اينها از عظمت و اعتبار كتاب نمى كاهد چرا كه اين كتاب مورد اعتماد علماى برجستۀ
ص: 601
شيعه بوده است و از آن به نقل روايت پرداخته اند و روشن است معمولا در نقل ادعيه به سند آنها توجه زيادى نمى شود زيرا مسلما هر دعايى را كه داراى مضمون صحيحى باشد مى توان به قصد رجا و اميد ورود خواند و نيز ممكن است مؤلف در مقدمه يا خاتمۀ كتاب به منابع روايات و حتى به سند آنها اشاراتى داشته كه اكنون به دست ما نرسيده است.
همين بس كه علامۀ مجلسى شهادت مى دهد كه راوندى اين دعاها را از اصول معتبره نقل كرده است(1).
مؤلف اين كتاب سعيد بن هبة الله راوندى، مشهور به قطب راوندى است كه قبلا در معرفى كتاب الخرائج و الجرائح شرح حال او ذكر شد. در اينجا توجه خوانندگان را به يك نكته جلب مى كنيم. مرحوم علامۀ مجلسى در ابتداى بحارالانوار هنگام معرفى مصادر كتاب بحارالانوار، نام قطب راوندى و كتابهايش از جمله قصص الانبيا را ذكر كرده و سپس گفته است امكان دارد كتاب قصص الانبيا تأليف فضل الله راوندى باشد و كتاب دعوات نيز از اوست. برخى از اين جملۀ مرحوم مجلسى به اشتباه افتاده و دعوات را به فضل الله راوندى نسبت داده اند، نظير علامه محدّث نورى در برخى از كتابهايش كه خود به اين اشتباه و منشاء آن در خاتمۀ مستدرك الوسائل(2) اشاره كرده و صاحب رياض العلما(3) نيز به اين نكته اشاره كرده است.
كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، مجموعۀ كتب اهدايى سيد محمّد مشكاة، شمارۀ 502/1.
چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 1407 ه. ق.، 298 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق و تخريج همان مدرسه.
ص: 602
هر انسانى در جهان با نام و عنوان خاصى شناخته مى شود كه اين عنوان همچون پرچمى كه بر فراز كشورى برافراشته شده و علامت ملى آن كشور است، علامت و عنوانى براى صاحب اسم است كه با آن شناسايى مى شود. گاه اين اسمها آن چنان گويا و شناسانندۀ شخصيت صاحب خود است كه گفته اند: «الاسماء تنزل من السماء؛ نامها از آسمان نازل مى شوند.» و در بسيارى از موارد نيز نام هيچ تناسبى با مسمّى خود ندارد تا بدان پايه كه گفته اند: «برعكس نهند نام زنگى كافور» ولى اسمها و عناوين اولياى الهى همچون شخصيت آنان فراتر از اسامى و عنوانهاى عادى است.
بسيارى از اين اسمها با وحى الهى تعيين شده و يا بر زبان معصومى كه «وَ مٰا يَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْيٌ يُوحىٰ .»(1) جارى شده است.
مؤلف گرامى، اسماء، عناوين، القاب و كنيه هاى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، حضرت صديقۀ طاهره و نيز دوازده امام معصوم عليهم السّلام را در اين رساله جمع آورى و دربارۀ اين القاب رواياتى را ذكر كرده است و در تبيين اين القاب مطالبى را هم بيان داشته است.
قسمت عمدۀ اين كتاب مشتمل بر رواياتى است كه به گونه اى لقب، عنوان، اسم يا كنيه اى را براى يكى از معصومين ذكر كرده و يا در بارۀ يكى از آنها توضيحاتى داده است. در خلال اين روايات گه گاه مطالبى از تاريخ زندگى معصومين و برخى از فضايل آنها نيز ذكر شده است.
مطالب اين كتاب در 14 باب تنظيم يافته است كه به ترتيب باب اول مربوط به رسول اكرم،
ص: 603
باب دوم مربوط به اميرالمؤمنين، باب سوم مربوط به فاطمۀ زهرا عليها السّلام و سپس به ترتيب هر باب به يكى از ائمۀ دوازده گانه اختصاص داده شده است.
برخى از بابهاى اين كتاب داراى فصلهاى متعددى است كه البته داراى عنوان خاصى نيست.
مؤلف در ابتداى هر باب القاب و عناوين مربوط به آن شخصيت را ذكر، و سپس دربارۀ برخى از القاب و عناوين توضيح داده و روايات مربوط را نقل كرده است. حجم مطالب ذكر شده دربارۀ معصومين يكسان نيست. مفصل ترين باب مربوط به حضرت اميرالمؤمنين است كه نسخۀ چاپى آن مشتمل بر 15 صفحه است و كمترين مطالب مربوط به امام جواد است كه در 2 صفحه ذكر شده است.
روايات اين مجموعه به 3 قسم تقسيم مى شود:
قسمتى از اين روايات با سند متصل ذكر شده اند كه تعداد اين روايات زياد نيست. در قسمتى از روايات اين كتاب تنها به سند روايات اشاره و از ذكر كامل سند خوددارى شده است.
قسمت عمدۀ روايات بدون ذكر هيچ گونه سندى به پيامبر اكرم و يا ساير معصومين نسبت داده شده است.
در سراسر كتاب از هيچ منبع و كتابى نام برده نشده و به طور مشخص روايتى را از كتاب خاصى نقل نكرده است.
شرح حال نويسان در شمارش كتابهاى علامه قطب الدين راوندى به كتاب القاب الرسول و فاطمه و الائمه عليهم السّلام اشاره كرده اند(1) ولى متأسفانه كسى از نسخۀ اين كتاب اطلاعى در دست نداشته است. اكنون نسخه اى خطى در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى در قم موجود است كه در پايان آن آمده است: «تمّ كتاب القاب الرسول و عترته» و زمان نگارش آن اوايل قرن دوازدهم هجرى قمرى است. برخى احتمال داده اند اين رساله همان رسالۀ قطب راوندى باشد، ولى متأسفانه هيچ قرينه و شاهدى كه مشخص كنندۀ اين نسبت باشد وجود ندارد بجز سبك و سياق كتاب كه همانند ساير كتب قطب راوندى است و نام كتاب؛ اما كتابى به اين نام در شرح حال مؤلفان ذكر نشده است.
ص: 604
نسخۀ منحصر به فرد كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، كه در مجموعه اى به شمارۀ 2272 وجود دارد و تاريخ نگارش آن سال 1119 ه. ق. است.
اين كتاب با تصحيح سيد على رضا سيدكبارى در صفحۀ 25 تا 81 جلد اول ميراث حديث شيعه، در سال 1377 ه. ش. به وسيلۀ مركز تحقيقات دارالحديث چاپ و منتشر شده است.
ص: 605
قرآن كريم يكى از شيوه هاى تربيت و اصلاح نفس را توجه به قصص و تاريخ انسانها و موجب عبرت و تذكر مى داند، بويژه داستان انسانهايى برتر كه متصل به وحى الهى بوده، رسالتى خدايى را به دوش كشيده و در اين راه نهايت تلاش و فداكارى را مبذول داشته اند. بدين سان مطالعۀ قصص انبيا درس سازنده اى براى انسانها است و قرآن هم در موارد مختلفى اين داستانها را بيان كرده است و در تداوم همين هدف در سنت كه عدل قرآن به شمار مى رود نيز روايات بسيارى راجع به قصص انبيا ذكر شده است. مؤلف گرانقدر سعى كرده است روايتهاى مربوط به انبياى الهى را در يك مجموعه گردآورى كند و به دنبال اين هدف روايات مربوط به سى پيامبر الهى را در اين كتاب گردآورده است كه اسامى آنها عبارت اند از:
1. آدم، 2. ادريس، 3. نوح، 4. هود، 5. صالح، 6. ابراهيم، 7. لوط، 8. يعقوب، 9. يوسف، 10. ايّوب، 11. شعيب، 12. موسى، 13. هارون، 14. اسماعيل، 15. داوود، 16. سليمان، 17. ذى الكفل، 18. زكريّا، 19. يحيى، 20. ارميا، 21. دانيال، 22. جرجيس، 23. عزير، 24. حزقيل، 25. اليا، 26. شعيا، 27. الياس، 28. يونس، 29. عيسى، 30. محمّد.
كه مفصل ترين مبحث آن دربارۀ حضرت خاتم الانبيا است.
وى در پايان طىّ چند فصل به معرفى اوصياى خاتم الانبيا صلّى الله عليه و آله و ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام پرداخته و در آخرين روايت كتاب تعداد انبياى الهى را يكصد و بيست و چهار هزار نفر ذكر كرده است.
اين كتاب در مقدمه اى كوتاه و بيست باب تنظيم شده است. مؤلف در مقدمۀ كتاب ضمن بيان اهميت تاريخ انبيا، فهرست مطالب كتاب را آورده، و سپس طى بيست باب روايات را به طور
ص: 606
منظم و براساس تاريخ زندگى انبيا ذكر كرده است. كتاب مذكور با روايتى مربوط به جهان خلقت قبل از آدم عليه السّلام شروع مى شود و سپس به ترتيب روايات مربوط به تاريخ زندگى پيامبران در بابهاى مشخص آمده است كه با روايات مربوط به حضرت آدم آغاز مى شود و با روايات زندگى خاتم الانبيا صلّى الله عليه و آله و معرفى اوصياى ايشان خاتمه مى پذيرد.
در برخى از ابواب چند پيامبر را معرفى كرده و در بعضى ابواب ديگر به معرفى يك پيامبر پرداخته و نيز دو باب را به شرح حال رسول اكرم اختصاص داده است.
خوشبختانه اكثريت روايات اين كتاب داراى سند متصل است و به صورت مسند نقل شده اند و گه گاه در نقل قضاياى تاريخى از ذكر سند خوددارى كرده و تنها به جملاتى نظير: «فى رواية اخرى» يا «فى حديث آخر» اكتفا كرده است و گاه نيز نام امامى كه روايت را بيان فرموده، ذكر كرده است ولى سند روايت را ارائه نداده است. وى غالبا از آوردن نام منابع و يا كتبى كه از آنها نقل كرده خوددارى كرده است و شايد به واسطۀ ذكر سند نياز چندانى به اين امر نمى ديده است ولى در موارد اندكى اسامى برخى كتب را ذكر كرده و در اين موارد از ذكر سند خوددارى كرده است.
مؤلف غالب روايات اين كتاب را از شيخ صدوق نقل مى كند و گه گاه نيز از برخى منابع اهل سنّت، نظير صحيح بخارى رواياتى را ذكر كرده و به منبع آنها نيز تصريح كرده است.
محققان نام دو نفر را به عنوان مؤلف كتاب قصص الانبيا ذكر كرده اند:
1. قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى، مشهور به قطب راوندى
2. الامام سيد ضياء الدين ابى الرضا فضل الله بن على راوندى
كه هر دو از بزرگان علماى شيعه هستند و قبلا امام سيد ضياء الدين راوندى را در كتاب النوادر معرفى كرديم و شرح حال قطب الدين راوندى نيز در مبحث كتاب الخرائج و الجرائح ذكر شد.
برخى از محققان احتمال داده اند كه دو كتاب به نام قصص الانبيا وجود داشته است كه يكى تأليف قطب راوندى و ديگرى از آن سيد ضياء راوندى بوده است ولى اين احتمال بسى بعيد مى نمايد.
به هر حال، آنچه امروز در دسترس است تنها يك كتاب قصص الانبيا است.
محققى كه اخيرا دربارۀ كتاب مذكور تحقيق و آن را چاپ كرده است (ميرزا غلام رضا عرفانيان) با توجه به نقلهايى كه برخى علما از كتاب قصص الانبيا قطب راوندى كرده اند و به
ص: 607
مؤلف تصريح كرده اند و عين عبارات آنها در اين كتاب موجود است، نتيجه گيرى كرده است كه كتاب موجود از آن قطب راوندى است. البته بسيارى از محققان قبل از او نيز به اين مطلب تصريح كرده اند.
براى تحقيق بيشتر دربارۀ اين مسئله مى توان به منابع زير مراجعه كرد:
1. رياض العلماء، ج 2، ص 428.
2. بحارالانوار، ج 1، ص 12.
3. خاتمه مستدرك الوسائل، ج 5.
4. الذريعه، ج 17، ص 105.
5. وسائل الشيعه، ج 20، ص 42.
6. امل الآمل، ج 2، ص 127.
7. مقدمۀ همين كتاب به قلم ميرزا غلام رضا عرفانيان.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1134، تاريخ استنساخ: 1319.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2057، تاريخ استنساخ: 1090.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2822، بدون تاريخ و نسخۀ شمارۀ 6259، بدون تاريخ.
4. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 641، بدون تاريخ.
5. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ شهيد مطهرى، تهران، تاريخ استنساخ: 1089.
1. چاپ نشر الهادى، قم، با تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان، 1418 ه. ق.، 440 صفحه، قطع وزيرى.
2. چاپ مؤسسۀ المفيد، بيروت، لبنان، با تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان، 1409. ه. ق.، 372 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 608
تعداد مؤلفانى كه براى نايل شدن به ثوابهاى وعده داده شدۀ رسول خدا صلّى الله عليه و آله به جمع آورى چهل حديث پرداخته اند، بسيار است.
اما در اين ميان برخى طرحى نو درانداخته و شيوه اى جديد در چهل حديث نويسى ايجاد كرده اند. مؤلف گرانقدر در اين كتاب چهل حديث را از چهل نفر از صحابۀ رسول خدا گردآورده است كه همگى دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين است.
اولين حديث اين مجموعه از ابوبكر، دومين از عمر، سومين از عثمان، چهارمين از اميرالمؤمنين، پنجمين از سعد وقاص و امّ السلمه و پس از آن از عبدالرحمن بن عوف، عبد الله بن سعد، ابن عباس، امام حسن و امام حسين، فاطمۀ زهرا عليها السّلام، سلمان فارسى و ساير صحابه نقل كرده است.
وى پس از پايان چهل حديث، چهارده حكايت تاريخى در فضيلت اميرالمؤمنين عليه السّلام را نيز ذكر كرده است.
تمامى روايات مجموعه با اسناد متصل ذكر شده اند و در بسيارى از روايات افزون بر متن حديث كيفيت نقل حديث نيز ذكر شده است كه آن را به صورت قصه اى تاريخى درآورده و بر جذابيت كتاب افزوده است.
مؤلف گرانقدر دو بخش روايات و حكايات را از يكديگر جدا كرده است. ابتدا به ايراد چهل حديث - كه هدف اصلى كتاب است - مى پردازد و در پايان چهارده حكايت در فضيلت مولا بيان مى كند. او حتى در نقل حكايت سند كامل و متصل خويش را به گويندۀ حكايت نقل مى كند.
ص: 609
اين شيوۀ حديث نگارى بخوبى بيانگر كثرت اطلاع و گستردگى دانش نويسنده است كه در يك موضوع چهل حديث را از چهل صحابى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله با اسناد متصل بيان مى كند. اولين حديث اين مجموعه در فضيلت على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام است كه پيامبر جنگ با آنها را جنگ با خود و صلح و سازش با آنان را صلح و سازش با خود مى داند و دوستان آنان را «طيب المولد» و دشمنان آنان را «ناپاك» مى خواند.
آخرين روايت از ابى ثابت مولى ابوذر از ام السلمه نقل شده است كه از جدا نشدن على عليه السّلام و قرآن خبر مى دهد.
بسيارى از حكايات نقل شده، معجزات و كرامات مولا على است و اغلب اين كرامات پس از شهادت ايشان واقع شده است.
ابوالحسن على بن عبيدالله بن حسن، مشهور به شيخ منتجب الدين رازى، از بزرگترين علماى شيعه در قرن ششم است.
علامه افندى پس از آنكه پدر او را با اوصاف والايى همچون «پيشواى پيشوايان و اساتيد و سرور نقل كنندگان احاديث و سيد حفّاظ» مى ستايد از خود وى چنين ياد مى كند:
او خدايش رحمت كناد دريايى بيكران از علوم و شيخ سعيد و فاضل عالم و فقيه محدّث كامل، استاد اصحاب ما است كه به شيخ منتجب الدين و صاحب كتاب الفهرس مشهور است.
وى از فرزندان پسر برادر شيخ صدوق است و شيخ صدوق عموى اعلاى اوست(1).
و شيخ حرّ عاملى نيز او را اين گونه توصيف كرده است: «فاضل و عالم و ثقه و صدوق و محدّث و راوى و علامه بوده»(2). و مرحوم علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحارالانوار دربارۀ او و كتاب اربعين او مى نگارد:
شيخ منتجب الدين از افراد موثق مشهور و محدثين معروف است و كتاب فهرست او در نهايت شهرت است و شيخ صدوق عموى اعلاى اوست و كتاب اربعين او مشتمل بر روايات غريب و لطيفى است.
وى در سال 504 متولد شد و پس از سال 585 رحلت كرد. شيخ در علم حديث و تحمل و تدريس آن نزد عامّه و خاصّه مشهور بود. او در كثرت تدريس و استفاده از استادان بسيار به قدرى مشهور است كه برخى شمارش استادان او را دشوار دانسته و بعضى شمار استادان او را بيش از
ص: 610
صد نفر ذكر كرده اند كه برخى از آنها شيعه و بعضى از اهل سنت هستند. بخش عمدۀ تحصيلات وى در شهر اصفهان بوده است.
او داراى استادان بسيارى بوده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. حسن بن فضل طبرسى، مؤلف مجمع البيان
2. ابو الفتوح رازى، صاحب تفسير روضة الجنان
3. سيد زاهد ابو الحسين على بن قاسم علوى حسينى
4. زيد بن على راوندى
5. الامام السعيد موفق الدين عبيد الله بن حسن بن حسين بن بابويه (پدر بزرگوارش)
6. قاضى القضاة عماد الدين حسن بن محمّد استرآبادى
7. ابوالمحاسن مسعود بن على بن منصور اديب
8. ابوالمطهر قاسم بن الفضل الصيدلانى
9. السيد مرتضى شرف الدين محمّد بن على مطهر
10. هبة الله بن داوود بن محمّد اصفهانى
11. ورّام بن ابى فراس، مؤلف مجموعه ورّام
برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
1. محمّد بن على همدانى قزوينى، راوى كتاب الفهرست از مؤلفش
2. الامام الرافعى، مؤلّف التدوين فى اخبار قزوين (از اهل سنت)
3. على بن محمد القمى
1. الاربعون حديثا عن الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين
2. تاريخ علماء الشيعه
3. الفهرس يا الفهرست (چنانكه مشهور است تتمۀ الفهرست شيخ طوسى است).
4. رسالة العصرة، در احكام صلاة قضا
ص: 611
1. رياض العلماء، ج 4، ص 140.
2. روضات الجنات، ج 4، ص 316.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 194.
4. ريحانة الادب، ج 6، ص 9.
5. معجم رجال الحديث، ج 12، ص 87.
6. فوائد الرضويه، ص 309.
7. امل الآمل، ج 2، ص 194.
1. نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم، شمارۀ 925، در سال 1060 نوشته شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملك كه در سال 776 نوشته شده و از روى نسخۀ شهيد ثانى نگاشته شده است.
3. نسخۀ آقاى محمدباقر موحد ابطحى اصفهانى كه در سال 613 نگاشته شده است و نسخۀ چاپى را با آن تطبيق كرده اند.
4. نسخۀ كتابخانۀ آقاى سيد مهدى حسينى لاجوردى كه از نسخۀ شهيد اول نگاشته شده است و قسمتى از آخر كتاب را ندارد.
چاپ مدرسة الامام المهدى، قم، 124 صفحه، قطع وزيرى، همراه با فهرستهاى آيات، روايات، اعلام، اماكن و... كه در سال 1408 ه. ق. چاپ شده است.
ص: 612
قرآن به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله دستور مى دهد به سه شيوه مردم را به حق دعوت كند و مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن(1).
سومين شيوۀ بيان شده در اين آيۀ شريفه «جدال احسن» و يا مناظره و گفت وگو با ديگران براى اثبات حق است كه البته اين شيوه به طور كلى به دو قسم تقسيم مى شود:
الف - مناظراتى كه براى يافتن حق، و همراه با توان كافى، قدرت علمى و شرايط گفت وگو باشد كه «جدال احسن» نام گرفته است.
ب - مناظره و گفت وگوهايى كه شرايط لازمۀ فوق را دارا نيست. يعنى يا هدف صحيحى را دنبال نمى كند، يا قدرت و توان دفاع از حقيقت را ندارد و يا به مرآء و مجادله و بحثهاى بى نتيجه ختم مى شود كه «جدال غير احسن» ناميده مى شود و آنچه قرآن به آن دستور داده است، جدال احسن است.
در پى اين فرمان الهى پيامبر و اوصياى گرامى اش عليهم السّلام از اين شيوۀ تبليغى استفاده كرده و با افراد وارد مباحثه، گفت وگو و مناظره شده اند. در اين رهگذر مطالب بسيار ارزشمند و معارف بسيار عميقى را بيان فرموده، شبهات بسيار مهمى را برطرف كرده و گره هاى كور فراوانى را گشوده اند.
علامه طبرسى در اين كتاب اين گوهرهاى پراكندۀ علمى و گنجهاى نهفتۀ معارفى و اين مناظرات متفرقه را در يك كتاب جمع كرده و در يك رشته به سامان آورده است.
وى در فصلى كوتاه ابتدا فرمان قرآن و روايات به مناظره و احتجاج را قيد و سپس احتجاجات رسول اكرم و اوصياى گرامى اش را به ترتيب ذكر مى كند و البته در لابه لاى اين
ص: 613
احتجاجات مناظرات فراوانى از غير معصومين از اصحاب رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، نظير سلمان فارسى، ابوذر غفارى، خالد بن سعيد، مقداد بن اسود، ابوايوب انصارى، ام سلمه و نيز از اصحاب ائمه نظير هشام بن حكم، مؤمن الطاق و فضال بن حسن بن فضال را نيز آورده است.
موضوع بحث اين احتجاجات معارف والا و گستردۀ اسلامى است. بخش عمدۀ اين مباحث مربوط به مباحث اعتقادى همچون صفات خداوند متعال، اثبات نبوت و امامت، خلافت اميرالمؤمنين و اوصيايش و مسئلۀ معاد است.
بخش ديگر كتاب به بررسى حوادث صدر اسلام، بويژه پس از پيامبر اكرم پرداخته است و ضمن اين مباحث مطالبى همچون تفسير برخى از آيات قرآن، بررسى انجيل و تورات، مباحث در اصول فقه همچون بحث قياس و نيز روايات متعارضه و حكم آنها بيان شده است.
مؤلف ابتدا احتجاجات و مناظرات رسول اكرم و سپس به ترتيب احتجاجات ائمه عليهم السّلام را نقل كرده است ولى در لابه لاى احتجاجات اميرالمؤمنين و به مناسبت مباحث ذكر شده احتجاجات و سخنرانيهاى حضرت فاطمۀ زهرا و جريان سال آخر زندگى و شهادت آن حضرت و نيز احتجاجات اصحاب را هم ضمن احتجاجات ائمه نقل كرده است.
پايان بخش كتاب، مناظرات و توقيعات حضرت حجت است و پس از آن در آخر كتاب احتجاجى از شيخ مفيد و سيد مرتضى و نيز رساله اى از سيد مرتضى به نام الرسالة الباهرة فى فضل العترة الطاهرة را آورده است.
مؤلف در اغلب روايات از ذكر سند خوددارى كرده است ولى گاه منبع، مصدر و راوى اخير روايات را بيان كرده و فقط در دو جا سند كامل را آورده است.
1. در هنگام بيان خطبۀ غدير كه به صورت بسيار طولانى و در 30 صفحه آورده شده است.
2. در بيان روايات منقول از امام حسن عسكرى، خود در مقدمۀ كوتاه كتاب مى گويد:
در اكثر آنچه ذكر مى كنم استاد را ذكر نمى كنم زيرا با آنها اجماعى و مورد اتفاق مى باشد و با اينكه مطالب آن موافق با قواعد عقلى است و يا در كتابها موجود، و بين موافق و مخالف مشهور است. تنها در مورد آنچه كه از امام حسن عسكرى نقل مى كنم سند را به طور كامل ذكر مى كنم زيرا از نظر مشهور بودن همانند ديگر احاديث نيست.
ص: 614
گاه به صحيح بودن سند و يا تعدد سندها و كثرت راويان اشاره مى كند. علامه آقابزرگ تهرانى ضمن نقل سخن طبرسى دربارۀ سند روايات كتابش مى نويسد:
سخن او صريح در اين است كه تمامى روايات مرسلۀ كتاب او روايات مشهور و مستفيض بوده است و بين موافق و مخالف مورد اتفاق مى باشد. اين كتاب از كتب معتبرى است كه علماى اعلام همانند علامه مجلسى و محدّث بزرگ حرّ عاملى و امثال آنها بر آن اعتماد نموده اند(1).
چنانكه مؤلف در مقدمه ذكر كرده است برخى از علماى شيعه از مناظره و احتجاج پرهيز مى كردند و حتى براى اثبات حق از آن استفاده نمى كردند و اين كار را از نظر ائمه عليهم السّلام غير صحيح مى دانستند. مؤلف چون با اين عقيده مواجه شد به فكر افتاد تا با فراهم آوردن نمونه هايى از احتجاجات پيامبر و اوصياى آن حضرت اين عقيده را ابطال و صحّت احتجاج و مناظره و لزوم آن را براى دفاع از حق اثبات كند.
اين كتاب را به دو نفر نسبت داده اند:
الف - ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى
ب - شيخ ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مؤلف تفسير مجمع البيان
ولى محققان بر اين عقيده اند كه نسبت اول صحيح است و براى اثبات اين مطلب بهترين دليل سخن ابن شهرآشوب مازندرانى است. وى در كتاب معالم العلما هنگام شرح حال استاد خويش ابومنصور احمد بن على طبرسى، كتاب احتجاج را از جمله كتب استاد خود برمى شمارد و علامه مجلسى نيز در ابتداى كتاب بحارالانوار تصريح مى كند كه اين كتاب نوشتۀ ابو منصور احمد بن على طبرسى است و نسبت دادن آن به فضل بن حسن طبرسى خطا است و بر اين نظريه دو شاهد مى آورد: يكى سخن ابن شهرآشوب در كتاب معالم العلما و ديگرى سخن سيد بن طاووس در كشف المحجة(2).
محدث نورى در خاتمۀ كتاب مستدرك الوسائل ضمن معرفى سلسلۀ مشايخ، ابومنصور احمد بن على طبرسى را معرفى كرده و كتاب احتجاج را به او نسبت داده است و آن را مورد اعتماد
ص: 615
علماى شيعه معرفى مى كند(1). همچنين علامه آقابزرگ تهرانى نام كتاب الاحتجاج على اهل اللجاج را ذكر كرده است و آن را تأليف احمد بن على طبرسى مى داند(2).
شرح حال نويسان از ابو منصور احمد بن على طبرسى به بزرگى و عظمت ياد كرده اند. علامه شيخ حرّ عاملى دربارۀ وى مى نگارد: «عالمى فقيه و فاضلى محدث و مورد اطمينان و از اوست كتاب الاحتجاج على اهل اللجاج كه كتابى نيكو و داراى فوايد بسيارى است.»
علامه خوانسارى مى نويسد: «او از بزرگان علماى متقدم ماست و كتاب احتجاج او معتبر و معروف بين شيعه است...»
و علامه مدرس تبريزى او را اين گونه مى ستايد: «عالم فاضل جليل، فقيه متكلم كامل، نسّابه، از ثقات محدثين و اكابر علماى اماميه در اواسط قرن ششم هجرى مى باشد...»
وى در شهر سارى متولد شد ولى صيت شهرت او در تمامى دنياى شيعه پيچيد، به گونه اى كه شهيد اول در كتاب غاية المراد خويش فتاواى فقهى وى را ذكر كرده و مورد بحث قرار داده است.
سال تولد و وفات او معلوم نيست ولى با توجه به تاريخ زندگى و وفات شاگردانش، مى توان وى را از علماى قرن ششم هجرى قمرى دانست.
قبر او در دهى نزديك شهر قائم شهر مازندران است كه اين ده به نام او ده شيخ طبرسى ناميده مى شود كه فتنۀ بزرگ با بيان در همين ده در زمان ناصرالدين شاه قاجار واقع شده است.
با كمال تأسف از تأليفات ارزشمند او جز كتاب الاحتجاج باقى نمانده است. اسامى برخى از كتب او - كه شاگردش ابن شهرآشوب و ديگران نقل كرده اند - عبارت است از:
1. تاريخ الائمه عليهم السّلام
2. كتاب الصلاة
3. الكافى، در فقه
4. مفاخر الطالبيه
5. تاج المواليد (كه به ديگرى هم نسبت داده شده است)
6. فضائل الزهرا عليها السّلام
ص: 616
متأسفانه همان گونه كه ساير وقايع زندگى مؤلف بروشنى نقل نشده است از اسامى و تعداد استادان و شاگردان او نيز اطلاع زيادى در دست نيست. فقط مى دانيم كه يكى از استادانش ابو جعفر مهدى بن ابى حرب الحسين المرعشى است كه به زهد و علم مشهور بوده است. تنها شاگرد شناخته شدۀ او رشيدالدين محمّد بن على بن شهرآشوب مازندرانى، مؤلف كتاب المناقب است.
مؤلف را همه با عنوان طبرسى مى شناسند ولى اينكه آيا اين كلمه منسوب به طبرستان و مازندران است و يا مكانى ديگر مورد بحث فراوان قرار گرفته است و البته معمولا در انتساب به طبرستان - كه اكنون مازندران خوانده مى شود -، طبرى گفته مى شود و جزء دوم كلمه در هنگام نسبت ساقط مى شود و در اصطلاح غير فصيح هم طبرستانى ناميده مى شود و نسبت طبرسى نسبتى معهود و متعارف نيست. ازاين رو برخى گفته اند: طبرسى منسوب به قريه اى به نام طبرس يا طبرش است كه بين قم و اراك يا قم و كاشان بوده است. چنانكه از تاريخ بيهقى نقل شده است و برخى آن را بر شهر تفرش كنونى تطبيق كرده اند.
1. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 60.
2. امل الآمل، ج 2، ص 17.
3. معالم العلماء، ص 25.
4. اعيان الشيعه، ج 3، ص 29.
5. روضات الجنات، ج 1، ص 64.
6. رياض العلماء، ج 1، ص 48.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 11.
8. فوائد الرضويه، ص 19.
9. ريحانة الادب، ج 4، ص 35.
10. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 155.
ص: 617
1. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، تاريخ استنساخ: 1093.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 140340، تاريخ استنساخ: 1007.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 14033.
4 و 5. دو نسخه در كتابخانۀ مدرسۀ شهيد مطهرى، تهران، شماره هاى 1804 و 1805.
1. چاپ دارالاسوة، تهران، 1416 ه. ق. در دو جلد. جلد اول 712 صفحه و جلد دوم 715 صفحه با تحقيق و تخريج ابراهيم بهادرى و محمّد هادى.
2. چاپ مؤسسۀ اعلمى، بيروت، در يك مجلد و 526 صفحه، با تعليقات و تصحيح سيد محمد باقر خرسان و مقدمۀ سيد محمد بحرالعلوم.
ص: 618
براساس ادلۀ عقلى و نقلى جايگاه خلافت پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مرتبت والا و ارجمندى است كه اعتقاد به آن همچون ديگر اصول عقايد لازم و ضرورى و اعمال عبادى بدون اين عقيده بى ارزش و مردود خواهد بود. آنان كه از اين عقيدۀ صحيح بى بهره اند، از اسلام واقعى سودى نخواهند برد و مرگشان مرگ در جاهليت خواهد بود.
پس يكى از بهترين و ارزشمندترين خدمتها معرفى كردن خلفاى راستين پيامبر و امامان برحق است كه كتاب مورد بحث ما يكى از بهترين كتابهاى تأليف شده در اين زمينه است. مؤلف در اين كتاب ضمن بيان نصوص و رواياتى كه بر امامت ائمۀ معصومين عليهم السّلام دلالت مى كند، به تاريخ زندگى آنان، معرفى پدر و مادر، مدت عمر، مدت امامت، محلّ دفن و برخى از معجزات و فضايل آنها پرداخته است. وى در مقدمۀ كتاب مى نويسد: «ائمۀ معصومين شاخه هاى درخت نبوّت اند، ازاين رو شايسته است ابتدا به ذكر پيامبر اكرم بپردازيم.» به همين جهت بخش مفصّلى از كتاب را به تاريخ رسول اكرم اختصاص داده است.
اين كتاب از يك سو كتابى كلامى است كه در مسائل مربوط به عقايد نوشته شده است و از سويى ديگر، مى توان آن را كتابى تاريخى دانست، چرا كه به تاريخ زندگى پيامبر و ائمه نيز پرداخته است و از جهتى ديگر مى توان آن را كتابى حديثى شمرد، زيرا به طور مفصل به روايات و نصوص امامت پرداخته و در دو جلد آن نزديك به هزار روايت را آورده است. به همين دليل ما به معرفى آن در شمار كتابهاى حديثى اقدام كرديم.
اين كتاب داراى چهار ركن است:
ركن اول: پيرامون زندگى رسول خدا كه داراى شش باب به شرح زير است:
1. ولادت و نسب حضرت رسول اكرم
ص: 619
2. معجزات آن حضرت
3. تاريخ بعثت و آزارهايى كه آن حضرت ديد
4. جنگها (غزوات و سرايا)
5. همسران، فرزندان و خويشان آن حضرت
6. پيرامون زندگى حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام
ركن دوم: پيرامون زندگى اميرالمؤمنين عليه السّلام كه داراى پنج باب با عناوين زير است:
1. ولادت، اسامى، لقبها، مدّت خلافت و وفات آن حضرت
2. روايات و نصوصى كه بر خلافت و جانشينى آن حضرت دلالت مى كند
3. آياتى كه خلافت و امامت آن حضرت را تأييد مى كند.
4. مناقب و فضايل آن حضرت
5. فرزندان آن حضرت
ركن سوم: پيرامون زندگى امامان از نسل اميرالمؤمنين، اين ركن داراى ده باب است كه در هر باب يكى از ائمه معرفى شده اند. باب اول به حضرت مجتبى اختصاص يافته و سپس هر يك از ائمه به ترتيب در يك باب معرفى شده اند و بالأخره باب دهم مربوط به حضرت امام حسن عسكرى است. مطالب مربوط به امام زمان به واسطۀ گستردگى و اهميّت خاص در ركن چهارم به صورت ويژه آورده شده است.
مؤلف، در اين بابهاى ده گانه به بيان اسامى و القاب ائمه، ولادت، وفات، محلّ دفن، نصوصى كه بر امامت آنها دلالت مى كند و بخشى از فضايل، مناقب، علت وفات و گوشه اى از تاريخ زندگى و معرفى فرزندان آنها پرداخته است.
ركن چهارم: دربارۀ امامت ائمۀ دوازده گانه و آخرين آنها امام مهدى است. فقط اين ركن به دو بخش مجزا تقسيم شده است:
بخش اول در بيان امامت ائمۀ دوازده گانه است كه داراى سه باب با عناوين ذيل است:
1. نصوص و روايات اهل سنّت در رابطه با امامت ائمۀ دوازده گانه
2. نصوص و روايات شيعه در رابطه با امامت ائمۀ دوازده گانه
3. دلايل امامت ائمۀ دوازده گانه
بخش دوم مطالب مربوط به امام زمان است كه مشتمل بر پنج باب است. در اين باب مطالب بسيار متنوّع و مهمّى در رابطه با آن حضرت بيان شده است كه مهمترين اين مطالب عبارت اند از:
ص: 620
1. تاريخ زندگى
2. نصوص امامت
3. روايات و ادلّۀ غيبت
4. نامه ها و توقيعات آن حضرت
5. كسانى كه آن حضرت را مشاهده كرده اند.
6. علامات ظهور
7. سيرۀ آن حضرت در هنگام ظهور
8. پاسخ به برخى از شبهات دربارۀ آن حضرت
اين كتاب از تنظيمى منطقى، زيبا و جذاب برخوردار است. ابتدا كتاب به چهار ركن و سپس هر ركن به چندين باب و هر باب به چندين فصل تقسيم شده است و تنها ركن چهارم مشتمل بر دو بخش (قسم) است كه در هر قسم، چند باب و در هر باب چندين فصل وجود دارد. البته حجم مطالب در ركنها و بابها بسيار مختلف است. مفصل ترين بخش كتاب قسمت مربوط به رسول اكرم است كه در چاپ مؤسسۀ آل البيت 300 صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده است و كمترين حجم مربوط به ركن دوم داراى 195 صفحه است. ركن سوم اين كتاب داراى 280 صفحه و آخرين ركن هم داراى 322 صفحه است كه به دو قسم (مربوط به نصوص ائمۀ دوازده گانه، مربوط به امام مهدى) تقسيم شده است. در معرفى ائمه عليهم السّلام بيشترين مطالب مربوط به امام اميرالمؤمنين (195 صفحه) و كمترين آنها مربوط به امام جواد (11 صفحه) است.
مؤلف در اين كتاب با تلاشى گسترده از منابع اهل سنت و شيعه روايات را نقل كرده است.
برخى مصادر شيعى كه در اين كتاب از آنها روايت نقل شده است، عبارت اند از:
1. نوادر الحكمة، از اشعرى
2. الكافى، از كلينى
3. اكمال الدين، از صدوق
4. الشافى، از علم الهدى
5. الارشاد، از شيخ مفيد
6. مسند الرضا عليه السّلام
7. كتاب المعرفة، از ابواسحاق ابراهيم بن سعيد ثقفى
8. كتاب المشيخه، از حسن بن محبوب
و برخى از كتب اهل سنت كه در اين كتاب از آنها روايت نقل شده است عبارت اند از:
1. صحيح بخارى
2. صحيح مسلم
3. دلايل النبوة
4. عيون الاخبار ابن قتيبى
5. كتاب المعرفة، از ابى عبد الله ابن منده
6. المغازى، از واقدى
7. تفسير ابوسعيد الخركوشى
ص: 621
مؤلف در غالب روايات از آوردن اسناد خوددارى كرده و فقط در برخى موارد به سند آنها با امثال اين عبارات اشاره كرده است: «روى فى الصحيح»، «روى بطريقين»، «روى مرفوعا» يا «فلان باسناده» و در برخى موارد نيز مى نويسد: «رووا...»، «اشتهرت الرواية» يا «روت الشيعه». در مواردى قسمتى از سند روايات را ذكر كرده است و در پاره اى از روايات، بويژه رواياتى كه از اهل سنت و همچنين شيعه دربارۀ نصوص ائمۀ دوازده گانه آورده است، ضمن معرفى منبع و مصدر روايت، سند را به طور كامل ذكر كرده است.
1. اين كتاب با كتاب ديگرى كه ربيع الشيعه ناميده مى شود و به سيد بن طاووس منسوب است، به گونه اى شگفت يكسان و هماهنگ اند، به طورى كه برخى از دانشمندانى كه به مقابلۀ دقيق هر دو پرداخته اند جز در خطبۀ اول كتاب تفاوتى نديده اند؛ از سويى نسبت كتاب اعلام الورى به طبرسى قطعى است و در مصادر مختلفى به آن تصريح شده است ولى انتساب كتاب ربيع الشيعه به سيد بن طاووس قطعى نيست. ازاين رو برخى از محققان دو احتمال در اين رابطه ذكر كرده اند:
1. ممكن است كتاب اعلام الورى به صورت نسخه اى ناقص كه اول آن افتادگى داشته است به دست سيد بن طاووس رسيده و او بر آن خطبه اى نگاشته است و بعد از وفات او ديگران گمان كرده اند اين كتاب مستقل و تأليف سيد بن طاووس است.
2. اين كتاب را سيد بن طاووس بر شاگردان خود املا مى كرده و به طور طبيعى در ابتداى سخن هم خطبه ايراد كرده است. وى ضمن توصيف كتاب، آن را به عنوان ربيع الشيعه معرفى كرده است، ولى نسخه نويس آن را تأليف خود سيد گمان كرده و به عنوان تأليف او معرفى كرده است(1).
بديهى است كه احتمال سرقت ادبى در امثال اين مقام و آن هم بين اين دو دانشمند بزرگوار به طور كلى منتفى است.
3. اين كتاب را شيخ طوسى به نام يكى از سلاطين مازندران به نام علاءالدوله على بن شهريار تأليف كرده است. وى در سالهاى 511 تا 534 ه. ق. در مازندران حكومت مى كرده است.
نام او فضل، كنيۀ وى ابوعلى و لقبش امين الاسلام است و گاهى نيز به وى ثقة الاسلام گفته اند.
ص: 622
تاريخ تولد او به طور دقيق در كتب رجال و تراجم نيامده است ولى با توجه به قراين دربارۀ سال ولادت او دو سخن گفته شده است:
الف - با دو قرينه مى توان سال تولد او را به طور تخمينى به دست آورد: اول آنكه وى در ابتداى تفسير مجمع البيان مى گويد: «اكنون 60 ساله هستم» و در خاتمه، تاريخ پايان كتابت را 530 ه. ق. مى نگارد و در ابتداى جوامع الجامع نيز خود را 70 ساله معرفى مى كند و در پايان، شروع تأليف آن را 542 مى داند. بنابراين مى توان ولادت او را در سالهاى 470 يا اندكى قبل يا بعد از آن دانست.
ب - بنابر آنچه نقل شد وى در هنگام وفات 90 ساله بوده است. اگر وى در سال 548 ه. ق.
وفات يافته باشد، ولادت وى در سال 458 خواهد بود.
وى در علوم مختلف اسلامى به درجات والاى علمى رسيد به گونه اى كه محدّث بزرگ و دانشمند شيخ حرّ عاملى از وى با اين القاب بلند ياد كرده است:
شيخ امام امين الاسلام ابو على فضل بن حسن طبرسى مردى ثقه و مورد اطمينان كه داراى تأليفاتى است. او فردى جليل القدر كامل، بزرگ مرتبه و صاحب تفسير مجمع البيان است كه همۀ مفسران به آن تكيه و اعتماد نموده اند.
او در مدت عمر خود در محضر استادان بسيارى حضور يافت و از تعداد فراوانى روايت نقل كرده است كه اسامى برخى از آنها به شرح زير است:
1. سيد ابوطالب محمّد بن حسين حسينى قصبى الجرجانى كه در همين كتاب وى را به عنوان شيخ خود در روايات ابى عبد الله احمد بن محمّد بن عياش معرفى مى كند.
2. السيد ابو الحمد مهدى بن نزار قاينى كه در مجمع البيان او را شيخ خود مى خواند و در برخى كتب به عنوان شاگرد وى معرفى شده است.
3. شيخ ابوعلى حسن بن محمّد بن حسن الطوسى، فرزند شيخ طوسى
4. شيخ السعيد عبد الله بن عبدالكريم القشيرى
5. الشيخ عبدالجبار بن على مقرى، شاگرد شيخ طوسى
6. شيخ اجل حسن بن حسين بن بابويۀ قمى، جدّ شيخ منتجب الدين
7. شيخ جعفر دوريستى، از شاگردان شيخ مفيد
ص: 623
تعداد زيادى از علماى برجستۀ شيعه افتخار شاگردى وى را داشته و از خرمن فيض او خوشه چينى كرده اند كه اسامى برخى از مشهورترين آنها عبارت است از:
1. رضى الدين ابونصر حسن بن فضل طبرسى، فرزند مؤلف و نويسندۀ كتاب مكارم الاخلاق
2. ابن شهرآشوب مازندرانى، مؤلف كتاب المناقب و غيره
3. شيخ منتجب الدين على بن عبد الله، مؤلف كتاب الفهرست
4. الامام ضياء الدين فضل الله بن على راوندى
5. قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى، معروف به قطب راوندى
6. ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى
مؤلف داراى تأليفات بسيار در فنون مختلف فقه، حديث، جبر، مقابله، حساب و ادبيات بوده است، چنانكه بيهقى در تاريخ خود به آن اشاره مى كند.
اسامى برخى از كتب او عبارت اند از:
1. الآداب الدينيه
2. اعلام الورى
3. تفسير مجمع البيان
4. الجوامع الجامع
5. الكاف الشاف
6. جامع الجوامع
7. الوسيط، در تفسير قرآن كريم (4 جلد)
8. الوجيز، در تفسير قرآن كريم (1 جلد)
9. الوافى، در تفسير قرآن كريم
10. غنية العابد و منية الزاهد
11. النور المبين
12. الفائق
كتابهاى بسيار ديگرى نيز به وى نسبت داده شده است كه انتساب آن در برخى موارد صحيح نيست.
مؤلف داراى قريحۀ شاعرى بوده است و چنانكه بيهقى مى گويد اشعار بسيارى داشته است از جمله اشعار ايشان به شرح زير است:
الهى بحق المصطفى و وصيّه *** و سبطيه و السجّاد ذى الثفنات
و باقر علم الانبياء و جعفر *** و موسى نجّى الله فى الخلوات
و بالطهر مولانا الرضا و محمّد *** تلاه علىّ خيرة الخيرات
ص: 624
و بالحسن الهادى و بالقائم الّذى *** يقوم على اسم الله بالبركات
انلنى الهى مارجوت بحبّهم *** و بدّل خطيئاتى بهم حسنات
مؤلف در سال 523 به شهر سبزوار هجرت كرد و اواخر عمر خويش را در اين شهر سپرى ساخت. دربارۀ علت هجرت او به اين شهر سخنهاى بسيار گفته شده است، به هر حال، وى نزديك به بيست سال در شهر سبزوار به تأليف، تحقيق و انجام امور دينى اشتغال داشت و برخى مناصب پيشنهادى دولتى را نپذيرفت و در نهايت در همان شهر به شهادت رسيد. بدن مطهر وى را از سبزوار به مشهد الرضا حمل كردند و در محلى كه گفته مى شود محل غسل بدن مطهر امام رضا بوده و به قتلگاه مشهور است به خاك سپردند كه اكنون نيز زيارتگاه عاشقان علم و فضيلت است.
دربارۀ سال وفات او سخنهاى مختلفى گفته شده است كه مشهورترين آنها شب عيد قربان سال 548 ه. ق. است و برخى وفات او را در سال 561 ه. ق. دانسته اند.
در بارۀ كيفيت شهادت وى كسى سخنى نگفته است ولى در كتابهاى رياض العلماء، روضات الجنات، مستدرك الوسائل، اعيان الشيعه و نيز ريحانة الادب و مقدمۀ همين كتاب و نيز در پشت نسخۀ خطى از تفسير مجمع البيان به خط عالم جليل قطب الدين كيدرى از او به عنوان شيخ شهيد و از وفات او به عنوان شهادت ياد كرده اند.
1. در ميان محققان بحث بسيارى شده است كه كلمۀ طبرسى منسوب به كدامين مكان است.
توضيح اين نكته در معرفى كتاب الاحتجاج، صفحۀ 657 ذكر شد.
2. در برخى از كتب واقعۀ شگفت انگيزى به وى نسبت داده شده است كه او دچار سكته شده بود و در واقع نمرده بود ولى مردم به گمان اينكه مرده است او را دفن كردند؛ سپس كفن دزدى براى سرقت كفن قبر را گشود و موجب نجات او شد. وى در اين واقعه نذر كرد اگر نجات يابد تفسيرى بنگارد و همين امر سبب نگارش تفسير مجمع البيان شده است(1).
اين حادثه صرف نظر از شگفتى و غرابت آن دربارۀ ملا فتح الله كاشانى، مؤلف تفسير منهج الصادقين نيز گفته شده است و برخى هم دلايلى بر عدم وقوع چنين قضيه اى بيان كرده اند كه اكنون جاى تفصيل آنها نيست.
ص: 625
1. رياض العلماء، ج 4، ص 340.
2. روضات الجنات، ج 5، ص 357.
3. ريحانة الادب، ج 4، ص 36.
4. معالم العلماء، ص 135.
5. اعيان الشيعه، ج 8، ص 398.
6. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 68.
7. امل الآمل، ج 2، ص 216.
8. لولوة البحرين، ص 346.
9. الفهرست شيخ منتجب الدين، ص 96.
10. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 216.
1. نسخه اى به خط مؤلف در اختيار علامه مجلسى بوده است، ازاين رو مى توان به رواياتى كه از آن كتاب در بحارالانوار آمده است(1) اعتماد كامل كرد.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ ض/ 9923، تاريخ استنساخ: 1070 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9065، تاريخ استنساخ: 1082 ه. ق.
1. چاپ دارالكتب الاسلاميه، 1390 ه. ق.، با مقدمۀ مفصل سيد حسن الموسوى الخرسان در يك جلد، مشتمل بر 487 صفحه.
2. چاپ دار المعرفة بيروت، 1399 ق.، با مقدمه و تصحيح على اكبر غفارى، در يك جلد، مشتمل بر 460 صفحه.
3. چاپ مؤسسۀ آل البيت لتحقيق التراث، قم، 1417 ه. ق. در دو جلد، مجموعا 550 و 472 صفحه.
ص: 626
نثر اللئالى ابوعلى الطبرسى(1) يا ابوالرضا فضل الله راوندى(2)
از جمله كتابهايى كه كلمات قصار، جملات كوتاه و حديثهاى كوچك اميرالمؤمنين عليه السّلام را گرد آورده كتاب مورد بحث است.
مؤلف گرانقدر 258 روايت كوتاه با معانى بسيار گسترده را گرد آورده است كه اين احاديث در زمينۀ مباحث مختلف اخلاقى و اجتماعى است. به عنوان نمونه:
در «باب الف» رواياتى با اين مضمون ذكر شده است: ايمان، اخوّت، شكر، ادب، پرداخت وام، تأديب خانواده، نيكوكارى، مروّت، و راحتى.
در «باب ب» رواياتى با اين مضمون ذكر شده است: نيكى به پدر و مادر، صبر، اداى زكات، دنيا و آخرت، خوف خدا، سحرخيزى، شكمبارگى، مبارك بودن روز شنبه و پنج شنبه، عمل نيك، آفات زبان، منّت گذارى و خوشرويى.
احاديث اين مجموعه براساس حرف اول هر حديث و طبق حروف الفبا تنظيم و مجموعا در بيست و نه فصل تدوين شده است؛ بدين گونه كه براى هر يك از 28 حرف الفباى عربى يك باب گشوده شده است. يك باب هم تحت عنوان «باب اللا» (احاديثى كه با كلمۀ «لا» شروع مى شوند مثل: «لا دين لمن لا مروة له») آورده شده است.
در انتخاب احاديث، كوتاه بودن روايت مورد نظر مؤلف بوده است، به گونه اى كه هيچ يك از روايات اين كتاب يك سطر كامل نيستند.
ص: 627
احاديث اين كتاب بدون ارائۀ مصدر و سند آورده شده اند. در مطالعۀ تطبيقى اين كتاب با غررالحكم روشن مى شود كه بسيارى از روايات اين مجموعه در غررالحكم نيامده است و برخى از روايات مشترك هم در اين دو مجموعه به دوگونه آورده شده اند. به عنوان مثال، در غرر الحكم آمده است: «بركة المال فى الصدقة» و در اين كتاب آمده است: «بركة المال فى اداء الزكاة».
در غررالحكم آمده است: «باكر الطاعة تسعد» و در اين كتاب آمده است: «باكر بالخير تسعد».
دربارۀ مؤلف اين كتاب بين محققان اختلاف است و آن را به دو نفر از علماى بزرگ شيعه نسبت داده اند:
1. امين الاسلام ابو على فضل بن حسن طبرسى
2. الامام ابوالرضا فضل الله راوندى
علامه تهرانى در الذريعه آن را به امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى نسبت مى دهد و از صاحب روضات الجنات نقل مى كند كه احتمال دارد با نثر اللئالى راوندى يكى باشد.
آنگاه از نسخه اى ياد مى كند كه پايان آن چنين است: «يبلغ المرء بالصدق الى منازل الكبار» ولى در نسخۀ مورد بحث و نيز چند نسخه اى كه علامه تهرانى ديده است آخرين حديث بدين گونه است: «يسعد الرجل بمصاحبة السعيد» و حديث «يبلغ المرء» اصلا در اين نسخه نيامده است.
بنابراين، احتمال اينكه دو كتاب با يك نام و از دو نويسنده باشد وجود دارد، اگرچه احتمال نقصان نسخه اى كه اكنون در دست ماست نيز هست؛ چنانكه كتاب ديگرى نيز به نام النثر العلى باز در همين موضوع (كلمات اميرالمؤمنين) وجود دارد.
اين كتاب بارها ترجمه و به نظم درآمده است، از جمله ترجمه هاى آن عبارت اند از:
1. ترجمۀ يوسف نصيب به تركى به نام رشته هاى جواهر، طبع 1257، تركيه.
2. ترجمۀ المعلم ناجى به تركى به نام امثال على، طبع 1303، تركيه.
و نيز از جمله كسانى كه آن را به نظم درآورده اند عبارتند از:
1. ابى المحاسن ساوجى نخجوانى، در قرن هشتم، كه آن را در سال 1257 ه. ق. در تركيه به نام بدرة المعانى به چاپ رسانده است.
ص: 628
2. حسين بن سيف الدين هروى چهل حديث آن را به فارسى به نظم درآورده است كه اخيرا توسط آستان قدس رضوى به چاپ رسيده است. و ترجمه اى منظوم اخيرا در دفتر هشتم ميراث حديث شيعه توسط انتشارات دارالحديث قم منتشر شده است.
3. ترجمۀ ديگرى به نام نظم اللئالى فى نظم نثر اللئالى(1).
سيد محمّد على روضاتى، نوۀ صاحب روضات الجنات، بر اين كتاب سه شرح مفصل، متوسط و كوتاه نگاشته است كه شرح كوتاه آن به پايان رسيده ولى دو شرح ديگر به پايان نيامده است(2).
1. نسخه اى به خط ياقوت مستعصمى در كتابخانۀ چستربتى به شمارۀ 4174 و نسخه اى ديگر در همان كتابخانه به شمارۀ 3859.
2. نسخۀ كتابخانۀ سلطنتى ايران، تهران، شمارۀ 1786، تاريخ استنساخ: 7610 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، به خط حسن بن محمّد آوى، تاريخ استنساخ: 708، شمارۀ فيلم 3554.
اين كتاب بارها همراه با كتابهاى ديگر به چاپ رسيده است. علامه تهرانى از چاپ آن همراه با كتابهاى زير خبر مى دهد:(3)
1. اربعين ميرفيض الله
2. اربعين شهيد
3. الاثنى عشريه فى المواعظ العدديه
4. نسخۀ چاپى كه به دستور آيت الله العظمى بروجردى و به وسيلۀ حاج محمّد حسين كوشانپور و با اشراف علامه ميرزا ابو الحسن شعرانى در تهران در سال 1377 ه. ش. به همراه كتاب ابى جعد و نيز كتاب الطب ابنا بسطام به چاپ رسيده است كه كتاب نثر اللئالى از صفحۀ 26 تا 31 اين مجموعه را شامل مى شود.
5. نسخه اى از اين كتاب ضمن كتاب شيخ طبرسى - پيشواى مفسران - در مجموعۀ ديدار با ابرار توسط انتشارات سازمان تبليغات اسلامى چاپ شده است.
ص: 629
آداب فردى بخش عمده اى از اعمال و اشتغالات روزمرۀ انسان را تشكيل مى دهد كه مى تواند صحيح بودن و ناصحيح بودن آن اثرى جدّى در سعادت انسان داشته باشد. اين آداب فردى در رفتار اجتماعى او نيز اثر مى گذارد و در سعادت و شقاوت جامعه نيز به گونه اى مؤثر است؛ ازاين رو روايات بسيارى در اين رابطه وارد شده و شيوۀ صحيح اين آداب را به انسان معرفى كرده است.
مؤلف گرانقدر اين كتاب روايات مربوط به اين مسائل را طىّ چهارده فصل تنظيم و عرضه كرده كه عنوان فصلهاى چهارده گانۀ كتاب به شرح زير است:
1. آداب و احكام و ادعيۀ لباس پوشيدن
2. آداب و احكام و ادعيۀ استحمام
3. آداب و ادعيۀ شانه زدن موها
4. آداب برطرف كردن زوائد بدن (ناخن گرفتن، كم كردن موها و...)
5. آداب و ادعيه و احكام مسواك
6. آداب و ادعيۀ مربوط به نگاه
7. آداب و ادعيۀ مربوط به شنيدن
8. آداب و سنن خوردن و نوشيدن
9. آداب و احكام و ادعيۀ تجارت
10. آداب و احكام ازدواج
11. احكام و آداب ولادت و مولود
12. آداب و ادعيۀ خوابيدن و بيدار شدن
ص: 630
13. آداب و ادعيۀ سفر
14. آدابى كه با آن كتاب پايان مى پذيرد.
اگرچه هدف اصلى مؤلف بيان آداب و سنن و ادعيه بوده است ولى معمولا احكام فقهى مهم هر فصل را نيز يادآورى و به آن اشاره كرده است. مثلا در فصل لباس به استحباب تحنّك، در فصل آداب حمام به مسئلۀ وجوب سترعورت، در فصل آداب تجارت به مسئلۀ لزوم آگاهى دينى و فقهى براى تاجر و نيز مسئلۀ مهمّ پرهيز از ربا و ساير مكاسب محرمه اشاره كرده است.
مؤلف با گزينش شيوۀ نقل به معنى روايات به تلخيص و اختصار روايات دست زده و خلاصه اى از روايات وارده در هر موضوع را ذيل آن عنوان ذكر كرده است، به گونه اى كه اگر بنا باشد روايات اين كتاب به نحو معمول و متعارف همراه با سند و متن روايات عرضه شود، احتمالا كتاب داراى حجمى ده برابر وضعيت كنونى خواهد شد.
در ابتداى اين كتاب آمده است: «و هذا يشتمل على فصول متعلق بالآداب من الادعية من اهل البيت محذوفة الاسانيد.» مؤلف با اين جمله تمامى آداب و اعمال و احكام وارده در متن كتاب را به اهل بيت عليهم السّلام نسبت مى دهد ولى در متن كتاب نوعا مضامين روايات را نقل كرده و كمتر روايتى را به صورت كامل و با اسناد به يكى از معصومين ذكر كرده است.
مؤلف گرانقدر در همين مقدار اندك نيز سند و منبع روايات را ذكر نكرده است. به نظر مى رسد به خاطر رعايت نهايت اختصار تنها به ذكر مضامين و معانى روايات بسنده كرده و از ذكر منبع، سند، و حتى نام امامى كه گويندۀ روايت است نيز خوددارى كرده است. ازاين رو موفق شده است انبوهى از آداب، ادعيه و احكام را در حجمى بسيار كوچك عرضه كند.
1. فرزند مؤلف - شيخ رضى الدين حسن بن فضل - براى تكميل اين كتاب، كتاب مكارم الاخلاق را نگاشت، همان گونه كه فرزند او، يعنى على بن حسن طبرسى كتاب مشكاة الانوار را در تكميل كتاب مكارم الاخلاق نگاشته است.
2. چنانكه از اسم كتاب پيداست، مؤلف اين كتاب را به وزير معين الدين هديه كرده و يا براى
ص: 631
او نگاشته است. اين فرد كيست ؟ بنا به شرح حالى كه در برخى تواريخ از وى نگاشته اند، او معين الدين ابونصر احمد بن فضل بن محمود كاشانى است كه وزير سلطان سنجر سلجوقى بوده و در تاريخ 520 حكمران خراسان و مردى قدرتمند و يگانه در خاندان سلجوقيان به شمار مى رفته است. تا آنجا كه او را مختصّ الملك لقب داده بودند. وى در سال 521 ه. ق. به دست يكى از علامان خود كه برخى او را از ملاحدۀ خراسان دانسته اند به وسيلۀ خنجر مجروح و كشته مى شود.
بين اين وزير و مؤلف ارتباط و علاقۀ محكمى وجود داشته است. ازاين رو مؤلف بزرگوار با آنكه مناصب دولتى پيشنهادى از طرف حكومتهاى مختلف را رد كرده و به گوشۀ قناعت بسنده كرده بود، اين كتاب را براساس همان دوستى و علاقه به نام اين وزير نگاشت و به وى هديه كرد.
اين كتاب تاكنون به چاپ نرسيده است و نسخۀ خطى آن به شمارۀ 10799 (در مجموعۀ بزرگى كه از صفحۀ 465 تا 469 آن را كتاب مورد بحث تشكيل مى دهد) در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى موجود است. البته فصل چهاردهم كتاب ذكر نشده است و با اين جملات به پايان مى رسد: «و يقول ما روى انّ النبى صلّى الله عليه و آله قال لمّا رجع من خيبر: آئبون، تائبون، ان شاء الله عابدون راكعون ساجدون لربّنا حامدون، اللّهم لك الحمد على حفظك ايّاى فى سفرى و حضرى، الّلهم اجعل أوبتى هذه مباركة ميمونة، مقرونة، توجب لى بها السعادة يا ارحم الراحمين.» كه به نظر مى رسد اين نسخه از كتاب ناقص باشد زيرا در فهرست اوليۀ كتاب از فصل چهاردهم (در آدابى كه با آنها كتاب پايان مى پذيرد) خبر داده است.
اين كتاب با خطى زيبا و با مشخص ساختن دعاها و سرفصلها با رنگ قرمز در قطع رحلى، مشتمل بر ده صفحه نگاشته شده است. در صفحۀ اول اين مجموعه نوشته شده است: «جنگ ميرزا مهدى خان، و نيز مهر تملّك محمد جعفر سلطان العلما و چند مهر و خط ديگر در آن موجود است ولى ناسخ اين مجموعه معلوم نيست.
ص: 632
برگزيدگان خداوند و اولياى خاص وى كه مظهر و مجلاى كمالات حق تعالى هستند در توصيف و بيان نمى گنجند و عقلهاى قاصر بشرى را توان رسيدن به بلنداى كمالات آنها نيست تا چه رسد آن را در لباس حروف درآورند و بر آن قامت والا، لباس نظم و نثر بپوشانند ولى از آن دريا قطره هايى و از آن خورشيد پرتوهايى در عبارات آمده و در قالب كلمات به يادگار مانده است.
دشمنان، غاصبان و حاسدان هميشه در پى فرونشاندن اين فروغ و پنهان كردن اين شميم جان بخش بوده اند و شگفت آنكه با همۀ اين تلاشها باز هم اين خورشيد اين گونه جلوه گرى و اين شميم اين چنين جان نوازى مى كند. به قول خليل نحوى: «دوستان از ترس و دشمنان از بغض مناقب على را نهفتند ولى با اين همه اين بوى خوش آن سان پراكنده شد كه دنيا را معطر نموده و شرق و غرب را فراگرفته است.» و البته اين مهم به ارادۀ الهى است كه: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اَللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ اَللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْكٰافِرُونَ .»(1)
خدا مردان بزرگوارى را برمى انگيزد تا با فداكارى و شهامتى شگفت انگيز و تلاشى پيگير درصدد ترويج اين فضايل و مناقب باشند. يكى از اين بزرگمردان شجاع و پرتلاش مؤلف كتاب مورد بحث است.
بنا به گفتۀ مؤلف در مقدمۀ كتاب، او در زمانى كه از سويى همۀ قلمها در محبت اهل بيت عصمت و طهارت از ترس شكسته و دهانها از خوف بسته و از سويى ديگر، دهانهاى بسيار در دشنام و بدگويى از اهل بيت فراخ و پرگو و قلمها در كار و پرشتاب بود، كمر همت بربست و به نگارش فضايل پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت پاكش عليهم السّلام دست زد. او بيش از سه هزار روايت را از كتب شيعه و سنى گرد آورد و در كتاب خود به يادگار گذاشت. فهرست كوتاهى از مطالبى كه در
ص: 633
اين كتاب آمده است عبارت اند از:
جلد اول در مناقب و تاريخ رسول اكرم كه با ذكر بشارتهاى قبل از بعثت شروع مى شود و تا ذكر وفات آن حضرت ادامه مى يابد و سپس بحث نسبتا مفصلى را راجع به امامت بيان مى كند.
جلد دوم دربارۀ فضايل، مناقب و تاريخ زندگى اميرالمؤمنين، جلد سوم دربارۀ فضايل، مناقب و تاريخ زندگى فاطمۀ زهرا و حسنين، جلد چهارم دربارۀ فضايل، مناقب و تاريخ زندگى حضرت امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى عليهم السّلام است. كتاب مذكور با بيان فضايل و تاريخ زندگى امام عسكرى به پايان مى رسد و دربارۀ امام زمان هيچ گونه فصل و بابى در اين كتاب وجود ندارد و همين امر روشنگر اين مطلب است كه قسمتى از اين كتاب افتاده و از بين رفته است.
در رابطه با هر معصوم تقريبا به ترتيب مطالب زير را ذكر كرده است:
1. مقدمات مطالب
2. معجزات
3. فضايل و مكارم اخلاقى
4. تاريخ زندگى
5. مفردات
همۀ بخشهاى كتاب يكسان نيست، برخى داراى تمامى فصول فوق و حاوى مطالب مفصل ترى است و در بعضى ديگر فصول فوق نيامده است و مطالب كمترى ذكر شده است.
مفصل ترين قسمت كتاب بخش مربوط به اميرالمؤمنين است كه تمامى جلد دوم را فراگرفته است و كمترين قسمت مربوط به امام عسكرى است كه فقط هفت صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده است.
كتاب با مقدمه اى بسيار دردمندانه و اندوهبار شروع مى شود و مؤلف گرامى بيان مى كند كه چگونه دشمنان اهل بيت عليهم السّلام در مقابل فضايل آنان به شيوه هاى مختلف و رذيلانه متوسل شدند تا فروغ اين خورشيدهاى هدايت را خاموش سازند. وى ذكر مى كند كه چگونه گاه به انكار فضايل آنان برخاستند و زمانى از ذكر آنها در كتب مربوط خوددارى كردند و ديگر وقت در مقابل
ص: 634
آنها به جعل احاديث مخالف دست زدند و براى هر كدام نيز موارد و شواهدى ذكر مى كند.
و چون اين مظلوميت را با تمام وجود خود حس مى كند على رغم همۀ اينها در كمال شجاعت به دفاع از حق برمى خيزد و تصريح مى كند كه: «اين كتاب را براى آخرت مى نويسم و نه دنيا و براى خدا مى نويسم نه براى مال».
از ويژگيهاى مهمّ كتاب ترتيب زيباى مطالب و انتخاب عنوانهاى مناسب است. روايتهاى مربوط به زندگى هر معصوم در بخشى مستقل و در آن بخش نيز به فصلهاى متعدد و منتظمى تقسيم شده است.
ديگر ويژگى مهمّ اين كتاب ذكر سند مؤلف به تمامى كتب منابع و مصادر كتاب است. مؤلف در مقدمۀ خود سندهاى بسيار متعدد خود را به كتابهاى اهل سنت و شيعه بيان مى كند و با اين كار تمامى روايات را از حدّ ارسال خارج و مسند مى سازد.
تعداد سندهاى او به تك تك كتابهاى اهل سنت انسان را دچار شگفتى مى كند و اين امر بيانگر تلاش گستردۀ علمى اوست. وى سندهاى خود را به كتب شيعه نيز به طور اجمال و با تفصيل كمترى از كتب اهل سنت بيان مى كند. البته با كمال تأسف اگرچه سند مؤلف به كتب مصدر و منبع قيد شده است ولى سند خود روايات ذكر نشده است و چنانچه خواهد آمد در نوشتۀ اوليۀ مؤلف اين سند نيز بوده كه بعدا حذف شده است.
مؤلف در اين كتاب به صورت بسيار گسترده از منابع اهل سنت استفاده كرده است. وى در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه بدون هيچ گونه تعصب و پيش داورى براى درك مرتبت اهل بيت به سراغ كتب شيعه و سنى رفته است و از هر دو گروه روايات را نقل مى كند تا حجت بر همگان تمام و راه بر هر جوينده اى روشن شود. برخى از كتب اهل سنت كه در اين كتاب از آنها رواياتى نقل كرده است، عبارت اند از:
1. صحيح بخارى، 2. صحيح مسلم، 3. صحيح ترمذى، 4. موطاء مالك، 5. مسند احمد حنبل، 6. مستدرك حاكم، 7. تاريخ طبرى، 8. سنن دارقطنى، 9. مسند شافعى، 10. مسند ابى يعلى، 11. تاريخ خطيب دمشقى، 12. الاغانى، 13. سنن ابى داوود، 14. سنن ابن ماجه، 15. حلية الاولياء، 16. فضائل
ص: 635
سمعانى، 17. فضائل ابن شاهين، 18. مناقب ابن مردويه، 19. اسباب النزول، 20. دلائل النبوة.
21. معرفة الصحابه، 22. المغازى، 23. الترغيب و الترهيب، 24. تفاسير طبرى، زمخشرى، كلبى، ثعلبى، خركوشى، واقدى، زجّاج، فرّاء و بسيارى ديگر.
از ويژگيهاى ديگر كتاب - كه جذابيت خاصى به آن بخشيده -، استفادۀ بجا و زيبا از آيات قرآن است. مؤلف كه از سنين كودكى حافظ قرآن و با آن مأنوس بوده است در جاى جاى كتاب و جملات خويش از آيات شريفۀ قرآن بهره مى گيرد و گاه بحثى قرآنى همراه با استفاده هاى ظريف ذوقى ارائه مى دهد، مانند بحث نكات لطيفه در زندگى اميرالمؤمنين عليه السّلام.
ويژگى ديگر كتاب كه بر جذابيت آن افزوده، استفادۀ مؤلف از اشعار مناسب است كه البته تمامى اين اشعار در يك سطح هنرى نيستند و خود مؤلف نيز در مقدمه به اين اختلاف ارزش هنرى اشاره مى كند.
آيا كتاب مناقب همين مقدار بوده يا آنچه امروز در دست ماست مختصرى از كتابى مفصل است ؟ و آيا پاره اى از اين كتاب نانوشته مانده و يا نوشته شده است ولى متأسفانه به دست ما نرسيده است ؟
در رابطه با اين كتاب پاسخهاى مختلفى به اين دو سؤال مهم داده شده است. برخى معتقدند اين كتاب بسيار مفصل تر از اين بوده و تنها منتخبى از آن براى ما به يادگار مانده است. زيرا ابن جبير در ابتداى مختصرى ديگر از كتاب المناقب به نام نخب المناقب مى گويد: «هر كس خواهان سندها و رجال اين روايات است به اصل كتاب المناقب مراجعه كند..»
شايان ذكر است كه اگرچه مؤلف در اين كتاب سند خود را به كتب قيد كرده است، از ذكر اسناد روايات خوددارى كرده و فقط منبع آن را ارائه داده و سند خود را به كتابهاى مذكور بيان كرده است. بنابراين مى توان حدس زد كه در مناقب اصلى - كه بسيار مفصل تر بوده - اصل سندها و اسامى رجال روايت نيز ذكر شده بوده است.
عالم بزرگوار على بن يونس العاملى البياض در كتاب صراط المستقيم مى گويد: «برخى از اصحاب گفته اند كه يك جزء از كتاب ابن شهرآشوب را وزن كردم، وزن آن نه رطل (كمترين
ص: 636
رطل، رطل بغدادى است كه مساوى با 90 مثقال است و نه رطل تقريبا مساوى با 4 كيلوگرم است) بود.» و بديهى است هيچ كدام از اجزا و بلكه تمامى كتاب حاضر داراى اين وزن نيستند؛ بنابراين كتاب مناقب اصلى بسيار گسترده تر و حجيم تر بوده است و اين مختصرى از آن مفصل است و البته اين مختصر غير از مختصر ابن جبير است كه به نخب المناقب مشهور است و به آن اشاره شد.
سؤال دوم اينكه آيا مناقب و فضايل امام مهدى را مؤلف بزرگوار نگاشته است و به دست ما نرسيده يا اينكه اجل به او فرصت تكميل كتاب را نداده است ؟ در كتاب معالم العلما در شرح حال محمّد بن محمّد بن نعمان، مشهور به شيخ مفيد هنگامى كه از علت ملقب شدن شيخ به اين لقب از طرف امام زمان ياد مى كند، مى گويد: «من علت آن را در كتاب المناقب ذكر نموده ام.»(1)
بنابراين مى توان حدس زد كه وى اين قسمت را نيز نگاشته ولى متأسفانه در تطاول روزگار از بين رفته است و البته در جلد اول هنگام «بحث امامت»، نصوص دالّ بر امامت ائمۀ دوازده گانه، اسامى و برخى از صفات آنها را به طور اجمال بيان كرده است...
محمد بن على بن شهرآشوب بن ابى نصر از علماى بزرگ قرن ششم است. او در سال 488 ه. ق. در شهر سارى مازندران در خاندانى مشهور به علم و دانش به دنيا آمد. جدّش شهرآشوب كه گاه «كياكى» خوانده مى شد از شاگردان شيخ الطائفه شيخ طوسى است. وى از كودكى به فراگيرى دانش پرداخت و هنوز هشت سالگى را پشت سر نگذاشته بود كه حافظ كلّ قرآن شد. او در دوران عمر خويش استادان بسيار متعددى را ملاقات و از آنها بهره هاى علمى فراوانى كسب كرد. تعداد استادان او آنقدر زياد است كه هر انسان آگاهى را دچار شگفتى مى كند.
وى در فراگيرى علم از استادان شيعه و سنى بهره جست. در ايام مقتفى عباسى در بغداد بر منبر مى رفت و براى مردم موعظه مى كرد و اين مواعظ آن چنان مورد توجه عامه و خاصّه قرار گرفت كه خليفه به او خلعتى شايسته داد.
ابن شهرآشوب نزد علماى شيعه و سنى به علم و تقوا مشهور است. محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى او را اين گونه معرفى كرده است: «او مردى عالم، فاضل، ثقه، محدّث و محقق، آگاه به
ص: 637
رجال و روايات و اديب و شاعر و بالأخره جامع نيكيها بود.»
و علامه تفرشى در نقدالرجال او را «شيخ الطائفه» و «فقيهها»، معرفى مى كند.
علامه محدّث نورى مى نويسد: «فخر شيعه و تاج شريعت، برتر پيشينيان و درياى موّاج بى كناره، زنده كنندۀ آثار فضايل و مناقب، فقيه، محدّث، مفسّر، محقّق، اديب بارع و جامع فنون و فضايل....»
علماى اهل سنت نيز او را به عظمت و فضيلت ستوده اند چنانكه صفدى در الوافى بالوفيات مى نگارد: «او يكى از شيوخ شيعه است كه اكثر قرآن را قبل از 8 سالگى حفظ داشت و در علوم شيعه به نهايت رسيد و از شهرهاى مختلف براى استفادۀ علمى به سوى او هجرت مى كردند و بويژه در علم قرآن و نحو برجستگى پيدا كرد. در ايام المقتفى در بغداد بر منبر رفت و خليفه را به شگفتى واداشت و خليفه او را خلعتى بخشيد.»
او مردى خوش منظر و نيك صورت، راستگو و خوش سخن و داراى دانشى گسترده و موفّق به عبادت و خشوع و خضوع بسيار بود. هميشه با وضو بود و ابن طىّ در تاريخش بسيار او را ستوده است.
وى در شهر سارى زاده شد ولى اواخر عمر خود را در شهر حلب گذراند و علت مهاجرت وى را به شهر حلب اين گونه ذكر كرده اند: شهر حلب يكى از قديمى ترين مراكز تشيع بوده است و شيعيان با حكومت حمدانيان در آن سامان مركزيت و قدرتى يافته بودند؛ ازاين رو برخى از علماى شيعه نيز براى آرامش يافتن در آن ديار و آسودن از رنج مخالفان بدان سوى هجرت كردند و از آن جمله است مؤلف بزرگوار ما كه بالأخره در شهر حلب و در سال 588 پس از عمرى تلاش و تأليف و تحقيق پيك اجل به سراغ وى آمد و او را به لقاى الهى فائز ساخت.
بدن مباركش در همان شهر (حلب) در دامنۀ كوهى به نام جوشن يا حوش يا خويش - كه بارگاه يكى از فرزندان امام حسين است - دفن شد.
گفته مى شود چون قافلۀ اسراى آل محمد به شهر حلب رسيد، در دامان اين كوه منزل گزيدند و سر مبارك ابا عبد الله الحسين عليه السّلام را به صومعۀ راهبى سپردند. در اين صومعه يك قطره خون از سر مبارك بر سنگى چكيد، به همين دليل در آنجا حرمى ساخته شد كه زيارتگاه مردم است و بسيارى از بيماران از آن شفا مى گيرند و در همين مكان يكى از زنان امام حسين - كه حامله بود - فرزند خود را سقط كرد و قبر اين كودك - كه محسن نام داشت - نيز داراى بقعه و بارگاهى است.
ص: 638
مدفن ابن شهرآشوب نيز در جوار اين دو بقعه است ولى متأسفانه اكنون وضعيّت مناسب و مشخصى ندارد.
تعداد استادان و مشايخ اجازۀ او بسيار زياد بوده است كه ما فقط به ذكر نام چند تن از استادان شيعه و سنى وى مى پردازيم:
1. احمد بن ابى طالب طبرسى، صاحب الاحتجاج
2. فضل بن حسن طبرسى، صاحب تفسير مجمع البيان
3. شيخ ابوالفتوح رازى، صاحب تفسير روح الجنان
4. قطب الدين راوندى
5. جارالله زمخشرى، صاحب تفسير كشاف، از علماى اهل سنت
6. جدّ بزرگوارش شهرآشوب
7. پدر بزرگوارش على بن شهرآشوب
8. محمّد بن حسن فتال نيشابورى
9. داعى بن على الحسينى السروى
10. ابوالرضا فضل الله بن على راوندى
11. عبدالجليل بن عيسى راوندى
12. ابو الصمصام ذى الفقار معبد الحسينى مروزى
برخى از شاگردان ابن شهرآشوب عبارت اند از:
1. محمّد بن عبد الله بن زهره حسينى حلبى
2. سيد كمال الدين حيدر الحسينى
3. جمال الدين بن ابى الحسن على بن شعرة حلّى
4. تاج الدين حسن بن على الدربى
وى در كتاب خود معالم العلماء از 12 اثر خويش ياد مى كند كه عنوان آنها عبارت اند از:
1. مناقب آل ابى طالب
ص: 639
2. مثالب النواصب
3. المحزون و المكنون
4. الطريق فى الحدود و الحقائق
5. معالم العلماء
6. اسباب النزول على مذهب آل الرسول
7. الحاوى
8. متشابه القرآن
9. الاوصاف
10. مائدة الفائدة
11. المثال فى الامثال
12. المنهاج
البته برخى كتب ديگر نيز به او نسبت داده شده كه احتمالا آنها را پس از كتاب معالم العلماء نگاشته است، ازاين رو نامشان در اين كتاب ذكر نشده است.
1. معالم العلماء، ص 119.
2. ريحانة الادب، ج 8، ص 58.
3. تنقيح المقال، ج 3، ص 157.
4. روضات الجنات، ج 6، ص 290.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 273.
6. امل الآمل، ج 2، ص 285.
7. نامۀ دانشوران، ج 3، ص 45.
8. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 56.
9. الوافى بالوفيات، ج 4، ص 164.
10. الفوائد الرضويه، ص 568.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3823، تاريخ استنساخ:
ص: 640
777 ه. ق. كه آن را نوۀ علامه مجلسى (محمد تقى الماسى) از مكه خريدارى كرده است.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5519، تاريخ استنساخ ندارد.
1. چاپ مطبعه العلميه، قم، 4 جلد، قطع وزيرى.
2. چاپ دارالاضواء، بيروت، لبنان، 4 جلد، همراه با 1 جلد فهارس، قطع وزيرى، 1412 ه. ق.، با تحقيق و فهرست نويسى يوسف البقاعى.
3. چاپ مطبعة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، تاريخ نشر: 3، 1384 جلد، قطع وزيرى.
ص: 641
مؤلف گرانقدر داراى كتاب مهمى در علم فقه است كه به سرائر مشهور است. وى در پايان كتاب فقهى خود به سراغ بيست و يك كتاب فقهى (كه اسامى آن ذكر خواهد شد) رفته و برخى از روايات آنها را برگزيده و در اين مجموعه گرد آورده است. اغلب روايات اين كتاب مربوط به مسائل فقهى اعم از طهارت تا ديات است كه به طور متفرقه بيان شده است و برخى نيز مربوط به مسائل عقيدتى و اخلاقى است.
كتاب بدون هيچ مقدمه و توضيحى با روايتى دربارۀ شب قدر شروع مى شود و با روايت ديگرى دربارۀ ولايت ادامه مى يابد و پس از آن به سراغ مسئلۀ صيد و حليت و حرمت آن مى رود.
آخرين روايت اين مجموعه دربارۀ مكارم اخلاق است و پايان بخش كتاب نصيحتى بسيار دردمندانه و مشفقانه از مؤلف است. وى در اين نصيحت خواننده را بشدّت از تقليد برحذر مى دارد و پيروى از بزرگان و تقليد از آنها در مسائل علمى را دردى مى داند كه جالينوس هم توان مداواى آن را ندارد. و در پايان هم مى نويسد:
كسى كه سخن تازه آورده است نبايد خويش را برتر از پيشينيان بپندارد زيرا آنان افكار خويش را در مسائلى خسته كردند و چون به اين مسائل جديد رسيدند دچار خطا شدند ولى پسينيان آن مطالب را بدون خستگى فهميدند و از نتايج افكار آنان بهره گرفتند و با ذهنى آرام و غيرخسته به سراغ مسائل بعدى رفتند، ازاين رو سخنى تازه آورده و خطاى پيشينيان را درك كردند.
مؤلف اين روايات را طى بيست و يك فصل آورده است. در ابتداى هر فصل كتابى را كه از
ص: 642
آن روايت نقل مى كند معرفى كرده و گاه هم در باره اش سخن گفته است. مثل معرفى شيخ مفيد در ابتداى روايات نقل شده از كتاب العيون و المحاسن، و سپس به نقل روايات برگزيده از آن پرداخته است. وى در نقل روايات از يك كتاب هيچ گونه ترتيب و تنظيمى را رعايت نكرده است، همان گونه كه در ذكر كتب نيز ترتيب زمانى آنها مورد توجه قرار نگرفته است.
مؤلف كمترين روايات را از كتاب معانى الاخبار (1 روايت) و بيشترين روايات را از كتاب النوادر محمّد بن على بن محبوب اشعرى (68 روايت) قيد كرده است.
در نقل روايت يكى از مهمترين ويژگيها نقل سند مؤلف به كتاب مورد نظر و نيز نقل سند روايات در كتب منبع است. مؤلف در اين كتاب، سند خود به كتابهاى منبع را ذكر نكرده است ولى چنانچه صاحبان كتاب، سندى براى روايت ذكر كرده اند آن را آورده است و در مواردى كه روايت در كتب منبع بدون سند آمده است (همانند روايات العيون و المحاسن مفيد) طبيعتا در اين كتاب نيز بدون سند آورده شده است و اين نكته كه مؤلف سند خود را به كتب مذكور ذكر نكرده است موجب شده است برخى از فقها به روايات اين كتاب اعتماد نكنند و در مباحث فقهى از استناد به آنها احتراز جويند.
كتبى كه مؤلف از آنها روايات را ذكر كرده است عبارت اند از:
1. كتاب موسى بن بكر واسطى
2. كتاب معاوية بن عمار
3. كتاب نوادر احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى
4. كتاب ابان بن تغلب
5. كتاب جميل بن دراج
6. كتاب ابو عبد الله سيارى
7. كتاب جامع بزنطى
8. كتاب مسائل الرجال از ابى العباس عبد الله بن جعفر الحميرى (سؤالهايى كه برخى افراد از ائمه پرسيده اند همراه با ذكر مسائل و مسئول عنه)
9. كتاب حريز بن عبد الله سجستانى
ص: 643
10. كتاب المشيخه، تصنيف حسن بن محبوب سراد
11. كتاب النوادر، تصنيف محمّد بن على بن محبوب اشعرى قمى
12. كتاب من لا يحضره الفقيه، از شيخ صدوق
13. كتاب قرب الاسناد، از حميرى
14. كتاب جعفر بن محمّد بن سنان دهقان
15. كتاب معانى الاخبار، از شيخ صدوق
16. كتاب تهذيب الاحكام، از شيخ طوسى
17. كتاب عبد الله بن بكير بن اعين
18. كتاب ابى القاسم بن قولويه
19. كتاب المحاسن، از ابوعبد الله برقى
20. كتاب العيون و المحاسن، از شيخ مفيد
21. كتاب انس العالم، تصنيف محمّد بن احمد ابوعبد الله صفوانى
مؤلف گاهى در توضيح لغتى از حديث سخن گفته و يا مضمون حديثى را رد كرده و آن را ضعيف شمرده است ولى مجموعۀ گفتارهاى او در كتاب بسيار اندك است.
اين كتاب با حجم اندك خويش داراى اهميّت بسيارى است و بيشترين اهميّت اين كتاب از آن روست كه بسيارى از كتابهايى كه ابن ادريس از آنها نقل مى كند متأسفانه به دست ما نرسيده است و جزء اصول چهارصدگانه اى است كه اكنون موجود نيست اگرچه بسيارى از روايات آن در كتب معتبرۀ ديگر وجود دارد ولى همان مقدار اندك كه جز اين كتاب مصدر ديگرى ندارند، اهميت ويژه اى به اين كتاب بخشيده است و بر اهل فن ارزش اين گونه روايات پنهان نيست.
محمد بن منصور بن احمد بن ادريس عجلى حلّى از بزرگان علماى قرن ششم هجرى قمرى به شمار مى رود كه گاه او را به جدّش منسوب كرده اند و محمّد بن ادريس يا ابن ادريس مى خوانند. وى در شهر حلّه عراق در كنارۀ فرات به دنيا آمد و در آنجا كه روزگارى يكى از مراكز مهمّ علمى تشيّع بود پرورش يافت و در همانجا نيز وفات كرد.
ص: 644
وى در عمر كوتاه خود مدارج علمى را بسرعت طى كرد و به درجات والاى علمى و عملى رسيد تا آنجا كه محقق ثانى در تعريف او اينچنين مى نگارد: «شيخ سعيد و محقّق، بزرگ علما و فقها، فخر ملت و حق و دين ابوعبد الله محمّد بن ادريس - خداى جايگاه او را نيكو قرار دهد - و تلاش وى را پاداش نيك دهد...»
محدث بزرگ شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى نويسد: «علماى متأخر شيعه او را ستايش كرده و بر كتابهاى او و نيز رواياتى كه در آخر كتابش از كتب متقدمين نقل كرده است اعتماد نموده اند...»
ابن داوود گفته است: «او شيخ فقهاى حلّه است. دانشها را استوار داشته و نوشته هاى بسيار داشته است..»
شهيد ثانى نيز با اين الفاظ از وى ياد كرده است: «شيخ، امام و علامة محقق...»
علامه محدث نورى - از متأخران - نيز اين گونه او را ستوده است: «شيخ فقيه و محقق برجسته، آن كه علماى بزرگ در اجازات و تراجم خود به مقام والاى او در علم و فهم و تحقيق و فقاهت اقرار و اعتراف كرده اند.»
سخنان او را علامه و غير او در كتب خود ذكر كرده و اكثر آنها را پذيرفته اند. علماى اهل سنت نيز به مقام والاى علمى او اعتراف كرده اند، چنانكه صفدى او را: «بى نظير در فقه» و ذهبى او را «سرآمد شيعه»، و ابن حجر او را «بى مانند در ميان علماى شيعه» خوانده اند.
ويژگى مهمّ مؤلف كه در برخى از زندگينامه هاى او به آن اشاره كرده اند، اين است كه پس از شيخ طوسى كه با عظمت و والايى مرتبت علمى خود همه را متحير و متوجه خود ساخته بود كسى جرأت اظهارنظر عليه فتاوى او را نداشت و فقه به واسطۀ شيفتگى حوزه هاى علمى نسبت به شخصيت شيخ به طرف ركود مى رفت، ابن ادريس دامن همّت به كمر زد و با آزادانديشى فتاواى شيخ الطائفه را - كه جدّ مادرى او هم به شمار مى رفت - نقد كرد و به فقه حركتى تازه بخشيد تا ديگر محققان همراه با نهايت احترام به بزرگان، شيفته و شگفت زدۀ آنان نشوند و در سخنان و آراى ايشان توقف نكنند.
علامه شيخ يوسف بحرانى در لولوة البحرين مى نويسد: «او اولين كسى است كه باب اشكال كردن بر شيخ را گشود، وگرنه همۀ كسانى كه از زمان شيخ و پس از آن بودند به شيوۀ شيخ حركت مى كردند و پس از وى علامه حلّى در اشكال و انتقاد و طعن بر وى راه گشود...» به هر حال، دانش اين مرد و منزلت والاى او در ميان شيعه قابل انكار نيست و اشتباه او در برخى از مسائل موجب طعن و ايراد بر وى نمى شود.
ص: 645
برخى از جمله استادان و مشايخ روايت او، ابوعلى الطوسى فرزند شيخ طوسى و نيز مادربزرگش دختر مسعود بن ورّام (كه از دانشمندان زمان خود بود) را ذكر كرده اند كه با توجه به تاريخ زندگى آنها، وى نمى توانسته است بدون واسطه از آنها روايت كند.
برخى ديگر از استادان وى عبارت اند از:
1. عربى بن مسافر العبادى
2. حسن بن رطبه سوراوى
3. سيد ابى المكارم ابن حمزة حسينى، مشهور به ابن زهره
4. ابوالحسن على بن ابراهيم علوى عريضى
5. الفقيه عبد الله بن جعفر دوريستى
6. محمّد بن على بن شهرآشوب مازندرانى
و برخى از شاگردان و راويان او عبارت اند از:
1. شيخ جعفر بن نما حلى
2. سيد فخار بن معد الموسوى
3. شيخ نجيب الدين محمّد بن نماء حلّى
4. جعفر بن احمد بن حسين بن قمرويه
5. احمد بن مسعود اسدى حلّى
6. حسن بن يحيى بن سعيد الحلّى
با توجه به تاريخ عمر كوتاهش، وى داراى تأليفات بسيارى نيست ولى همان اندك نيز بخوبى بيانگر مكانت والاى علمى اوست. برخى از تأليفات او عبارت اند از:
1. السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى
2. تعليقات و ايرادات على التبيان
3. مسائل ابن ادريس
4. رسالة فى المضايقه
ص: 646
بسيارى از دانشمندان از تاريخ تولد وى اظهار بى اطلاعى كرده اند، ولى سيّد محمد صادق بحرالعلوم در پاورقى لولوة البحرين سال تولد وى را به طور قطع 543 ه. ق. و تاريخ وفات او را 598 ه. ق. ذكر كرده است.
علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
با توجه به اينكه تاريخ بلوغ وى به خط شهيد 558 ذكر شده است، چنانكه در اجازات آخر كتاب بحارالانوار آمده است، و در سال 598 در سن 55 سالگى وفات يافته است. وى متولد حدود سال 542 ه. ق. خواهد بود و قبر وى در وطن او حلّه است و بر آن بناى مفصّلى ساخته اند كه زيارتگه عاشقان علم و فقه و فضيلت است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 243.
2. لولوة البحرين، ص 276 تا 280.
3. روضات الجنات، ج 6، ص 274 تا 290.
4. مستدركات اعيان الشيعه، ج 1، ص 149.
5. الفهرست منتجب الدين، ص 113.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 290.
7. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 42.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 2166، تاريخ استنساخ: 1094.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مصطفى خوانسارى كه پس از مرگ ايشان به كتابخانۀ آستان قدس رضوى، منتقل، و از روى نسخۀ سال 1240 استنساخ و با چند نسخه مقابله شده است.
1. مدرسة الامام المهدى، قم، آن را در سال 1408 ه. ق. در 180 صفحه، همراه با فهارس آيات، روايات و اعلام و با تصحيح و تخريج محققان مدرسۀ مذكور، زير نظر محمدباقر ابطحى اصفهانى منتشر كرده است.
2. چاپ سنگى، تهران، سال 1270.
ص: 647
اگرچه نام كتاب نشان مى دهد كه پيرامون زيارت و آداب و ادعيۀ مربوط به آن است، با مراجعۀ دقيق معلوم مى شود كتاب مذكور افزون بر مطالب و روايات مربوط به زيارت، داراى مطالب گسترده تر و موضوعات بيشترى است كه مى توان اين موضوعات را به چند بخش تقسيم كرد.
البته شايان ذكر است بخشهاى مربوط با اين نظم در كتاب نيامده است.
1. آداب، ادعيه و زيارات مشاهد مشرفۀ معصومين و برخى از انبيا عليهم السّلام
2. آداب، اعمال و ادعيۀ برخى از مساجد معظّمه
3. ادعيه، آداب و اعمال برخى ماههاى قمرى، نظير ماه رمضان، شعبان، ذى حجّه و بعضى از اعياد و مواليد
4. برخى مطالب مربوط به حج
5. زيارت برخى از اولياى خدا، نظير سلمان، مسلم بن عقيل، هانى، شهداى أحد و ساير شهدا.
كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلّف آغاز مى شود و در آن يادآورى مى كند كه اين كتاب را به درخواست فردى به نام ابوالقاسم هبة الله بن سلمان نگاشته است.
وى در مقدمه بيان مى كند كه در اين كتاب فنون زيارات، آداب مساجد و ادعيۀ برگزيده و تعقيبات نماز را گردآورى كرده است. ولى با مراجعه به كتاب معلوم مى شود، راجع به تعقيبات نماز در اين كتاب مطلبى ذكر نشده است، ازاين رو احتمال دارد نسخه اى كه به دست ما رسيده است ناقص باشد و در نسخۀ اصلى كتاب مطالبى در اين رابطه نيز ذكر شده باشد.
وى پس از مقدمه، چند روايت راجع به فضيلت زيارت و سپس آداب و زيارات رسول
ص: 648
اكرم صلّى الله عليه و آله را بيان مى كند و به مناسبت آن ساير زيارات شهر مدينه را نيز ذكر مى كند؛ سپس به بيان زيارت اميرالمؤمنين مى پردازد. به مناسبت زيارت آن حضرت در شهر نجف اعمال مساجد معظّمۀ نجف، كوفه و اطراف آن را نيز بيان مى كند؛ پس از آن به بيان زيارت امام حسين مى پردازد و در اين فصل اعمال ماه شعبان و ذى حجّه را مى نگارد. سپس در دو فصل به بيان زيارات ساير ائمه عليهم السّلام مى پردازد و بالأخره كتاب را با ذكر استغاثه به حضرت مهدى پايان مى بخشد.
ادعيه، آداب و اعمالى كه در اين كتاب ذكر شده اند از نظر بيان سند و كيفيّت نقل به چند گونه تقسيم مى شوند:
1. روايات، ادعيه، زيارات و اعمالى كه با سند متصل (از شخص مؤلف تا معصوم) بيان شده است.
2. رواياتى كه سند آن ارجاع به قبل شده و فقط جملۀ «بالاسناد المتقدم» در ابتداى آن آمده است.
3. رواياتى كه سند به صورت غير كامل آورده شده است؛ مثلا آمده است: «روى محمّد بن يحيى العطار...» در حالى كه مسلّم است مؤلّف نمى توانسته است از محمّد بن يحيى العطّار مستقيما نقل كند. بنابراين قسمتى از سند ذكر نشده است.
4. گاه سند مؤلف به شخص ذكر شده و سپس گفته است آن شخص با سند متصل خود اين گونه روايت كرده است ولى سند راوى به معصوم در اين كتاب نيامده است.
5. رواياتى كه به صورت مقطوعه به امام نسبت داده شده اند و فقط نام معصوم ذكر شده است، مثلا «قال الصادق» يا «روى عن ابى عبد الله» و گاه «روى اصحابنا جميعا عن الصادق».
و بالأخره برخى از اعمال، آداب، زيارات و ادعيه (كه كم هم نيستند) به هيچ معصومى نسبت داده نشده اند و مشخص نمى شود كه آيا اين اعمال، آداب، ادعيه و زيارات از منشآت مؤلّف است يا از معصومين روايت شده است؛ اگرچه محدث نورى از برخى جملات مقدمۀ كتاب استفاده كرده كه تمامى اين زيارات، آداب و اعمال توسط روايات مورد اعتماد به مؤلف رسيده است(1).
ص: 649
اين كتاب يكى از قديمى ترين منابع در زمينۀ زيارات، آداب و ادعيۀ اماكن مقدسه است و بسيارى از دانشمندان برجستۀ شيعه به اين كتاب اعتماد كرده و روايات، زيارات. اعمال و ادعيۀ آن را در كتب خويش ذكر كرده اند كه از جمله مى توان به سيد على بن موسى مشهور به ابن طاووس و سيد عبد الكريم بن طاووس و علامه مجلسى در بحار الانوار اشاره كرد.
علامه مجلسى در ابتداى كتاب بحار الانوار دربارۀ اين كتاب مى نويسد:
كتاب بزرگى در زيارات هست كه بنابر آنچه از كتب سيد بن طاووس معلوم مى شود از تأليفات محمد بن المشهدى است و ما آن را المزار الكبير نامگذارى مى كنيم...(1)
و باز اضافه كرده است:
از كيفيت اسناد كتاب مزار كبير استفاده مى شود كه كتاب معتبرى است و سيد بن طاووس و نيز عبدالكريم بن طاووس بسيارى از روايات و زيارات را از اين كتاب گرفته اند(2).
محدّث نورى ضمن تجليل فراوان از مؤلف مى نويسد:
مؤلف اين كتاب از بزرگان علما و داراى دانشى بسيار و روايات زياد و مورد اعتماد است و بنابر آنچه از مقدمۀ كتابش استفاده مى شود تمام آنچه از دعاها و زيارات در اين كتاب آمده است از ائمۀ معصومين عليهم السّلام فراگرفته شده است(3).
ابو عبد الله محمّد بن جعفر بن على المشهدى الحائرى كه گاه به نام ابن المشهدى از او ياد مى شود، از علماى بزرگوار قرن ششم هجرى قمرى است.
با كمال تأسف على رغم عظمت شخصيّت و گستردگى دانش اين بزرگوار تاريخ زندگى او (مانند بسيارى ديگر از بزرگان ما) مجهول مانده است. تنها مى دانيم كه پدر بزرگوارش از علماى زمان خود بوده و مؤلّف نزد پدر تلمذ و شاگردى كرده است و دوران زندگى وى نيز در نيمۀ اول قرن ششم هجرى گذشته است.
از سال تولد وى اطلاع دقيقى در دست نيست؛ فقط آقابزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه، سال تولد وى را حدود سال 510 هجرى مى داند(4).
محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در امل الآمل از او به عنوان فاضل محدّث صدوق و داراى
ص: 650
تأليفات ياد مى كند.
محدّث نورى ضمن يادكرد كتابى از وى دربارۀ مناسك حج به نام بغية الطالب و ايضاح المناسك لمن هو راغب فى الحج مى نويسد: «از نام اين كتاب روشن مى شود كه او در زمرۀ فقيهان به شمار مى رفته است.»(1) و در جايى ديگر مى نويسد: «از كتاب مزار او معلوم مى شود مؤلف از اعاظم علما و داراى روايات گسترده و دانش بسيار و مورد اعتماد بوده است.»(2)
وى ضمنا بيان مى كند كه محمّد بن جعفر المشهدى و محمّد بن جعفر الحائرى يك نفر هستند و اينكه محدّث حرّ عاملى در امل الآمل آنها را دو نفر پنداشته است، صحيح نيست(3).
چنانكه شاگرد محدّث نورى - حاج شيخ عباس قمى - نيز اين دو اسم را از آن يك شخصيت دانسته است(4).
وى داراى استادان بسيار بوده است چنانكه علامه تهرانى در الذريعه نام پانزده نفر كه مؤلف در كتاب مزار از آنها روايت كرده است را ذكر مى كند(5).
نام تعدادى از استادان و مشايخ وى كه در برخى اجازات آمده است عبارت اند از:
1. عماد الدين طبرى
2. ابومحمد عربى عبادى
3. محمّد بن على بن شهرآشوب
4. ابو المكارم عزّالدين بن على بن زهرة
5. نجم الدين محمّد بن عبد الله بن جعفر دوريستى
6. شاذان بن جبرئيل قمى
7. يحيى بن الحسن بن بطريق
8. ورّام بن ابى فراس (برخى با توجه به فاصلۀ زياد بين اين دو، وى را جزو استادان مؤلف ندانسته اند.)
9. ابوالبقاء هبة الله بن نما
10. پدر بزرگوارش جعفر بن على مشهدى
ص: 651
برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
1. نجم الدين محمّد بن جعفر بن نما حلّى، مؤلف كتاب مثير الاحزان
2. كمال الدين على بن الحسين بن حماد واسطى
3. فخار بن معد موسوى
4. فرزند فرزانه اش جعفر بن محمّد بن جعفر مشهدى
البته تعداد ديگرى را نيز به عنوان شاگردان او نام برده اند كه زمان زندگى آنها با يكديگر قابل جمع و تطبيق نيست.
كتابهاى زير را از جمله آثار مؤلف شمرده اند، اگرچه بجز كتاب مورد بحث، ساير كتب وى به دست ما نرسيده است.
1. المزار (كتاب مورد بحث)
2. المصباح
3. بغية الطالب و ايضاح المناسك لمن هو راغب فى الحج
4. ما اتفق من الاخبار فى فضل الائمة الاطهار عليهم السّلام
تاريخ وفات مؤلف و نيز محلّ دفن وى معلوم نيست ولى علامۀ متتبع آقابزرگ تهرانى از اين نكته كه در كتاب مزار به سيد عبد الحميد ابن التقى بن عبد الله بن اسامة علوى حسينى «ترضى» (گفتن رضى الله عنه كه به مردگان اطلاق مى شود) گفته است و با توجه به سال وفات سيد عبد الحميد - كه 580 هجرى قمرى است - به اين نتيجه رسيده است كه كتاب مزار تا آن سال به اتمام نرسيده بود، پس وفات مؤلف بايد بعد از سالهاى 580 بوده باشد.
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 252.
2. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 359.
3. امل الآمل، ج 2، ص 252 و 253.
4. بحارالانوار، ج 1، ص 18 و 35.
5. الكنى و الالقاب، ج 1، ص 409.
ص: 652
6. رياض العلماء، ج 5، ص 48 و 49.
7. اعيان الشيعه، ج 9، ص 202.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4903.
چاپ انتشارات قيّوم، قم، 1419 ه. ق. 704 صفحه، قطع وزيرى، همراه با مقدمه، تصحيح و تخريج جواد قيومى اصفهانى، به همراه برخى فهارس فنّى.
ص: 653
از والاترين نعمتهاى الهى - كه بسيارى از درك عظمت آن غافل اند -، نعمت نيايش و ارتباط با خداوند متعال است. او با رحمت واسعه اش در رازگويى و نيازخواهى با خود را بر ما گشوده و از اين نعمت بسيار بزرگ بندگانش را رهين يكى از مهمترين نعمتهاى خود ساخته است.
اولياى الهى نيز در شيوۀ استفاده از اين نعمت و چگونگى خواندن خدا و درخواست از او دستورات و راهنماييهاى فراوانى را خاطرنشان كرده اند.
و دانشمندان علوم اسلامى اين راهنمايى، دستورات، آداب، ادعيه و زيارات را با جمع آورى در كتابهاى خود به ارث گذارده اند. يكى از اين كتابها كتاب ذخيرة الاخرة است، كه مؤلف گرانقدر براى استفادۀ فارسى زبانان به زبان شيرين پارسى نگاشته است.
مطالب كتاب طىّ چهار فصل بيان شده است:
1. آداب نمازهاى يوميه، نوافل و تعقيبات آنها
2. دعاها، نمازها و آداب ماههاى قمرى
3. دعاهاى روزانه، ماه نو و نوروز
4. دعاهاى متفرقه و زيارت امام رضا و زيارت قبور مؤمنان
مؤلف در قسمت زيارات ائمه عليهم السّلام تنها به زيارت امام رضا اكتفا كرده است، گويا شخصى كه مؤلف براى او كتاب را نگاشته همانند مؤلف در خراسان و در جوار حضرت رضا مى زيسته است و تنها زيارتى كه در مورد او گمان مى رفته زيارت امام رضا بوده، ازاين رو از نگاشتن ساير زيارتها خوددارى كرده است.
اغلب كتابهاى تأليف شده در دعا به زبان عربى نگاشته شده اند ولى مؤلف گرانقدر - كه در
ص: 654
شهر سبزوار مى زيسته - كتاب مذكور را به زبان فارسى و با نثر ويژۀ قرن پنجم و ششم نگاشته است.
متأسفانه مؤلف از ذكر سند و حتّى منبع روايات خوددارى كرده است و اين نقيصه اى است كه اگرچه در بسيارى از موارد با مراجعه به برخى از كتب قديمى دعا قابل رفع است، در بعضى موارد قطعا قابل جبران نيست و از اعتماد به روايات كتاب مى كاهد.
البته شيوۀ علما و دانشمندان اسلامى در ادعيه و مستحبات مبتنى بر تسامح بوده است، چرا كه مى توان هر دعايى را كه مضمون آن مخالف با عقايد مسلّمه نباشد به قصد رجا و به اميد صحيح بودن خواند.
آنچه به اين كتاب اهميت بسزايى مى دهد قدمت تاريخى آن است، زيرا تمامى كتب دعايى كه اكنون در دسترس ماست به غير از مصباح المتهجد شيخ طوسى از نظر تاريخى پس از اين كتاب نوشته شده اند.
نكتۀ ديگر آن است كه نوشتن كتابى به زبان فارسى و سراسر مطابق با عقايد تشيع در قرن ششم هجرى نشانگر كثرت شيعيان در اين زمان در خراسان بزرگ و بويژه شهر سبزوار است.
على بن محمّد بن على بن عبد الصمد تميمى سبزوارى از عالمان قرن ششم و از خاندانى بزرگ و مشهور بوده است. جدّ اعلاى او عبد الصمد از شاگردان محدّث بزرگ شيخ صدوق است و جدّش نيز از دانشمندانى بوده كه در سلسله سند امالى صدوق نامش با عنوان «شيخ فقيه ابوالحسن على بن عبدالصمد تميمى» آمده است و از شاگردان شيخ طوسى به شمار مى رود.
پدرش از علماى برجسته و استاد ابن شهرآشوب مازندرانى و قطب راوندى است. مؤلف نيز از علماى بزرگ و مشهور بوده است زيرا در سند امالى صدوق آمده است كه: «اين كتاب را براى ما روايت كرد شيخ امام و عالم زاهد، موفّق الدين ركن الاسلام ابو الحسن على بن محمّد بن ابى الحسن بن عبدالصمد التميمى و گفت به ما خبر داد شيخ فقيه عالم زينت دين پدرم...»(1)
ص: 655
شيخ حرّ عاملى در دو جاى كتاب خود او را چنين مى ستايد: «شيخ على بن محمّد بن على بن عبدالصمد تميمى فاضلى جليل القدر...»(1).
علامه آقابزرگ تهرانى سند امالى صدوق را از مؤلف نقل مى كند كه آن را در تاريخ 533 از پدرش شنيده است.
نكتۀ شايان ذكر اينكه برخى وى را با على بن محمّد بن على بن على بن عبدالصمد اشتباه گرفته اند و كتاب منية الداعى را به او نسبت داده اند(2). ولى شيخ آقابزرگ تهرانى تذكر داده است كه مؤلف كتاب ذخيرة الآخرة، عموى پدر نويسندۀ منية الداعى است و تشابه اسمى موجب اين اشتباه شده است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 198 و 202.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 204.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 330.
1. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 2020، شمارۀ دفتر: 22646، تاريخ نگارش: 971.
2. نسخۀ كتابخانۀ مسجد جامع گوهرشاد، شمارۀ 1375، تاريخ استنساخ آن معلوم نيست.
چاپ انتشارات انصاريان، قم، 1375 ش.، 168 صفحه، به كوشش رسول جعفريان.
ص: 656
سخنان امير مؤمنان عليه السّلام كه بحق شايستۀ لقب «اميرالبيان» است و به تعبير سرسخت ترين دشمنانش معاويه: «ما سنّ البلاغة لقريش الاّ هو؛ پايه گذار بلاغت در قريش كسى جز او نيست.» در كتب مختلف و به وسيلۀ مؤلفان متعدد گردآورى شده است و از جمله ارزشمندترين ميراث فرهنگى امت اسلامى به شمار مى رود. برخى در اين مسير تنها به جمع آورى كلمات قصار و سخنان كوتاه وى پرداخته اند و اين گوهرهاى به ظاهر كوچك و به معنى بسيار والا و بزرگ را به رشتۀ نظم كشيده اند.
علامه مجلسى در بحار الانوار برخى از اين كتابها را معرفى كرده است(1) و ما نيز در اين كتاب قبلا به معرفى غررالحكم و نيز نثر اللئالى كه موضوع آنها كلمات قصار اميرالمؤمنين بود، پرداخته ايم. اينك به معرفى كتاب عيون الحكم مى پردازيم.
مؤلف كلمات قصار اميرالمؤمنين را در گسترۀ موضوعات مختلف معارفى تنظيم كرده است.
29 باب اين كتاب براساس حرف اول احاديث و به ترتيب حروف الفبا «ابتث» است و باب سى ام - كه در جميع نسخه هاى موجود، وجود ندارد - مربوط به توحيد و وصايا است.
موضوعات مطرح شده در اين كلمات بسيار گسترده و متنوع است و صدها موضوع را شامل مى شود. به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
مسائل اخلاقى، نظير: عقل، علم، صبر، خوف، تقوا، اخلاص، شجاعت و نيز: طمع، تكبّر، عجله، سفاهت، جهالت، هوا، ريا، دروغ و...
مسائل عقيدتى، نظير: صفات الهى، هدف خلقت، معاد، مرگ، ايمان، نبوّت، قضا و قدر، هدف داشتن خلقت، وجود همارۀ حجّت الهى، اهل بيت عليهم السّلام.
ص: 657
تعداد معدودى دربارۀ مسائل عبادى، نظير: نماز، روزه و حج.
بعضى از مسائل سياسى، نظير: ستم و ستم پيشگى، بدترين مديريت و سياست، آفات حكومتها، طبقۀ قدرتمندان، و اطاعت از ستم پيشگان.
و نيز مطالبى دربارۀ معاملات حرام و ناپسند، خيانت در اموال عمومى، بدترين دشمنان، مسائل خانوادگى و...
روايات براساس حرف اول به ترتيب نظام الفبايى در بيست و نه باب آورده شده است و در هر باب فصلهاى مختلف نيز وجود دارد. مثلا باب الف مشتمل بر 19 فصل است. عنوان برخى از فصول عبارت اند از:
1. رواياتى كه اوّلش «الف و لام» است.
2. رواياتى كه اوّلش «لفظ اربعه» است.
3. رواياتى كه اوّلش «صيغۀ إفعل (امر)» است.
4. رواياتى كه اوّلش «ايّاك» است.
5. رواياتى كه اوّلش «ايّاكم» است.
6. رواياتى كه اوّلش «الف استفهام» است.
7. رواياتى كه اوّلش «انّ » است.
در مجامع امروز «الف و لام» ابتداى كلمه را در هنگام نگارش و ترتيب محاسبه نمى كنند.
به عنوان مثال اگر ابتداى حديثى كلمۀ «الجواد» باشد آن را در حرف جيم ذكر مى كنند ولى مؤلف در بخش اول - كه مربوط به حرف الف و مفصل ترين بخش كتاب است - جملاتى را آورده، كه ابتداى آنها «الف و لام» است.
و در باب «ب» اين فصول وجود دارد:
1. رواياتى كه اول آنها «باء زائده» است، مثل: باليقين.
2. رواياتى كه اول آنها لفظ «بادر» است.
3. رواياتى كه اول آنها لفظ «بئس» است.
4. ساير رواياتى كه اول آنها «ب ثابته» است.
ص: 658
اين كتاب در مجموع بنا به گزارش مؤلف داراى 91 فصل و 13628 روايت است. البته در نسخۀ فعلى 10253 روايت طى 84 فصل و 29 باب آمده است.
مؤلف در خطبۀ كتاب برخى از مصادر كتاب را به طور كلى بيان كرده است كه اين مصادر عبارت اند از كتابهاى: نهج البلاغه، صد كلمۀ جاحظ، دستورالحكم، غررالحكم، المناقب خوارزمى، منثور الحكم، الفرائد و القلائد، الخصال از شيخ صدوق؛ ولى متأسفانه هنگام بيان روايات سند و منبعى را معرفى نكرده است و تنها به ذكر متن روايت اكتفا كرده است.
مؤلف هنگام نقل روايات ضمن خوددارى از هر گونه بيان و توضيح دربارۀ آنها، گاه روايات متعدد را تقطيع كرده و آنها را تحت عنوان دو يا چند روايت آورده است.
شايان ذكر است كه علامه آقابزرگ تهرانى از نسخۀ خطى مقدّمه اى براى اين كتاب نقل كرده(1)كه حاوى مطالب مهمّ و مفيدى در رابطه با اين كتاب است ولى متأسفانه اين مقدمۀ مهم در نسخۀ چاپى كه مؤسسۀ دار الحديث آن را منتشر كرده، نيامده است. مؤلف در اين مقدمه، علت و منابع تأليف، فهرست و برخى مطالب ديگر را ذكر كرده است.
على بن محمّد بن حسن بن ابى نزار الليثى الواسطى از علماى قرن ششم هجرى قمرى است.
علامه مجلسى در كتاب شريف بحارالانوار از اين كتاب نقل كرده و در ابتداى بحارالانوار اسم كتاب را العيون و المحاسن ذكر كرده و مؤلف آن را نيز مجهول دانسته است ولى در جلد 73، صفحۀ 108، حديث 109 را از اين كتاب نقل كرده و نام آن را اين گونه آورده است: «من كتاب عيون الحكم و المواعظ لعلى بن محمد الواسطى كتبناه من اصل قديم...»
كه اين روايت، روايتى بسيار طولانى است و ضمن 11 صفحه آورده شده است. با توجه به اينكه روايات موجود در 29 باب كتاب تنها روايات مختصر و قصار هستند، به نظر مى رسد مرحوم مجلسى آن را از باب سى ام اين كتاب - كه اكنون در دست نيست - نقل كرده است. وى در جلد 78 كتاب بحارالانوار مى گويد: «شيخ على بن محمّد ليثى واسطى در كتاب عيون الحكم و المواعظ و حيرة المتعظ و الواعظ كه قبلا ما آن را به نام العيون و المواعظ ناميديم، كلمات اميرالمؤمنين
ص: 659
و كلمات بقيۀ ائمه عليهم السّلام را گردآورى نموده است.»(1)
و اين نكته جاى بحث و سؤالى را مى گشايد؛ زيرا كتابى كه در دست ماست و در مقدمه به آن تصريح شده است فقط دربردارندۀ روايات اميرالمؤمنين است. بنابراين شايد نسخۀ مورد استناد علامه مجلسى كتابى كامل تر بوده كه كلمات ساير ائمه را نيز شامل مى شده است.
به هر حال كتابى كه اكنون در دست است و طى 29 باب كلمات قصار اميرالمؤمنين را ذكر كرده است از آن ابوالحسن، كافى الدين، على بن محمّد بن الحسن بن ابى نزار الليثى الواسطى، مشهور به ابن الشرفيّه يا ابن الشرقيّه است كه برخى او را با همشهرى و هم اسمش يعنى محمد بن على بن شاكر المؤدّب اشتباه كرده اند ولى بنابر تحقيق علامه سيد عبد العزيز طباطبايى اين دو نام از آن دو شخصيت است و مؤلف كتاب مورد بحث ما محمّد بن على بن حسن بن ابى نزار است.
علامه سيد محسن امين ضمن نسبت دادن اين كتاب به او، به مصادر كتاب و نيز افتادن باب آخر آن و تاريخ فراغت از اين كتاب اشاره مى كند(2).
در جلد دوم مستدركات اعيان الشيعه(3) از علامۀ فقيد سيد عبد العزيز طباطبايى نقل شده است:
«كافى الدين يا فخر الدين ابن الشرقيه از بزرگان علماى اماميه بوده و در اواخر قرن ششم مى زيسته است و شايد قرن هفتم را نيز درك كرده باشد.»
ابن الفوطى در مجمع الاداب به شمارۀ 2249 او را معرفى و برخى از اشعار وى را نيز ذكر كرده است(4). علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء او را از جمله بزرگان علماى اماميه و با عنوان «فاضل جليل» و «عالم كبير نبيل» ياد مى كند، همان گونه كه قطب الدين كيدرى شارح مشهور نهج البلاغه از مؤلف با نام «شيخ اجل عالم» نام مى برد.
در كتابهايى كه سرگذشت وى را نگاشته اند منقبتى از اهل بيت را ذكر كرده اند كه نشان دهندۀ گوشه هايى از زندگى مؤلف نيز هست كه به اختصار به آن اشاره مى كنيم:
«على بن محمّد بن الشرفيه گفت در كتابفروشى من در واسط در سال 508، قاضى نعمت الله عطار و شرف الدين ابو شجاع بن عنبرى شاعر حضور پيدا كردند. شاعر از قاضى خواست مناقب اهل بيت را بازگو كند. قاضى از كتاب مناقب ابن مغازلى شروع به خواندن كرد. در اين ميان گروهى جمع شدند و قاضى عراق ابونصر و نيز ابوالعباس بن زنبقه نيز حضور پيدا كرده و بر قاضى نعمت الله ايراد كردند، به خصوص قاضى عراق او را از بيان مناقب نهى كرده، به مسخرۀ او
ص: 660
پرداخت. قاضى نعمت الله كه درمانده بود، در محضر مردم گفت: خدايا! اگر اهل بيت پيامبرت نزد تو حرمت و منزلتى دارند خانۀ او را فرو ببر و عذابش را نزديك بفرما!
فرداى آن روز، يعنى روز 6 ذى قعدۀ سال 508، خداوند خانۀ قاضى عراق را فرو برد. خانۀ قاضى عراق و نيز پل رودخانۀ دجله و حاشيۀ اين رودخانه همه به درون دجله فرو افتادند و تمامى اموال و اثاث قاضى نيز تلف شد و من اين منقبت اهل بيت عليهم السّلام را به شعر درآوردم.» آنگاه اشعار سرودۀ خود را ذكر مى كند.
از زندگى او برمى آيد كه وى واعظى برجسته نيز بوده و در مسجد جامع واسط كه حجاج بن يوسف آن را بنا كرده بود، در حضور جمعيّت بسيار زياد به بيان مناقب اهل بيت مى پرداخته است.
دربارۀ كنيۀ او اختلاف است. برخى «ابن الشرفيه» و بعضى «ابن الشرقيه» نگاشته اند و چون در منطقۀ واسط منطقه اى به نام «شرقيه» وجود دارد، برخى شرقيه را صحيح تر دانسته اند.
برخى از محققان، مؤلف اين كتاب را از شاگردان شيخ رشيد الدين ابى الفضل شاذان بن جبرئيل قمى دانسته اند و يحيى بن حميد و نيز علاءالدين حسين بن على بن مهدى حسينى سبزوارى را از جمله شاگردان وى ذكر كرده اند.
1. اعيان الشيعه، ج 8، ص 308.
2. مستدركات اعيان الشيعه، ج 2، ص 174.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 113.
4. الذريعه، ج 15، ص 379.
5. رياض العلماء، ج 4، ص 251.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4440، تاريخ استنساخ: 893.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 6919، قم، تاريخ استنساخ: 1242.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 42، تاريخ استنساخ: 1279.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 6821، تاريخ استنساخ: 1027 و نسخه هاى ديگر...
ص: 661
1. اين كتاب ضمن كتاب ناسخ التواريخ مجلّد «حالات اميرالمؤمنين» به طور كلى آورده شده است، اگرچه به نام آن تصريح نشده است.
2. چاپ مؤسسۀ دارالحديث، با تصحيح و تخريج حسين حسينى بيرجندى. متأسفانه در اين چاپ اوّلا مقدمۀ مهمّ كتاب آورده نشده است. ثانيا روايات چنانكه شايسته است تخريج نشده اند. ثالثا از ذكر فهارس فنى خوددارى شده است. به اميد رفع اين اشكالات در چاپهاى بعدى، ان شاء الله.
ص: 662
روابط اجتماعى انسانهاى مؤمن با يكديگر و كيفيت اين رابطۀ متقابل موضوع بحث بسيارى از روايات اسلامى است كه در آنها به عظمت و اهميت اين رابطه و كيفيت حقوق متقابل اشاره و گاه به تفصيل يكايك اين حقوق برشمرده شده است.
مؤلف گرامى در پى انتخاب اين موضوع به جست وجوى آن در روايات اهل بيت عليهم السّلام رفته و در اين رابطه پنجاه حديث را گردآورى كرده است.
به طور كلى روايات اين كتاب به دو دسته تقسيم مى شود:
دستۀ اول: رواياتى كه بيانگر عظمت مؤمن، حرمت او، اهميت قضاى حوايج و اداى حقوق اوست.
دستۀ دوم: رواياتى كه به برشمردن اين حقوق پرداخته است و نمونه هايى چون: زيارت مؤمن، پذيرفتن عذر مؤمن، وفا به وعده هاى او، دوستى او، كمك مالى به او، نصيحت و خيرخواهى براى وى... را بيان كرده است. البته در اين كتاب اين دو دسته روايات از يكديگر جدا نشده اند و در كنار هم آمده اند.
مؤلف در مقدمۀ كوتاهى تذكر مى دهد كه مقامات اخروى و در امان ماندن از عقوبات اخروى در گرو ايمان است و همچنين حقوقى كه در اين كتاب شمرده شده مربوط به مؤمن است، پس بايد مؤمن را شناخت تا اين حقوق نسبت به او رعايت شود.
وى سپس پنجاه روايت از روايات مربوط به حقوق مؤمنان را به صورت پى درپى و بدون هيچ گونه تنظيم و تبويبى بيان كرده و در پايان كتاب نيز بدون هيچ توضيحى تنها به جملۀ
ص: 663
«تمت الاحاديث» اكتفا كرده است.
مؤلف در تمامى كتاب جز به ايراد روايات معصومين عليهم السّلام نپرداخته است و از بيان هرگونه توضيحى خوددارى كرده است.
روايات اين مجموعه بدون اشاره به مصدر و غالبا بدون ذكر سند آورده شده اند؛ تنها در موارد اندكى قسمتى از سند برخى از روايات ذكر شده است.
در اين كتاب از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله 13 روايت، از اميرالمؤمنين 3 روايت، از امام حسين و امام باقر فقط 1 روايت، از امام صادق 21 روايت، از امام كاظم 8 روايت و از امام رضا 2 روايت ذكر شده است. از ساير ائمه روايتى نقل نشده است.
اين كتاب با حجم اندكش مورد توجه و عنايت علماى بزرگ شيعه قرار گرفته و بر آن اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش آورده اند. از جمله اين كتاب يكى از مصادر كتاب شريف بحارالانوار شمرده مى شود؛ چنانكه علامه مجلسى در جلد اول بحارالانوار به آن اشاره كرده(1) و آن را كتابى نيكو كه داراى رواياتى جالب است معرفى كرده است.
علامه كفعمى نيز در كتاب الجنة الواقيه از اين كتاب روايت نقل كرده است، همان گونه كه محدّث نورى نيز در كتاب مستدرك الوسائل روايات اين كتاب را از طريق كتاب بحارالانوار نقل كرده است.
ابوعلى صورى از علماى قرن ششم هجرى قمرى است. برخى اسم وى را حسن بن طاهر، بعضى حسين بن طاهر و گروهى ديگر طاهر بن حسن دانسته اند. شيخ آقابزرگ تهرانى كنيۀ ديگر وى را ابوعبد الله مى داند، ولى برخى از محققان احتمال داده اند مؤلف اين كتاب همان ابوعلى حسين بن طاهر صورى است و اما ابوعبد الله حسن بن طاهر عالمى است كه براى ما چندان شناخته نيست.
به هر حال، مؤلف از شاگردان مفسر بزرگ شيخ ابوالفتوح رازى بوده است. ابن زهره مؤلف كتاب الغنيه، و محمّد بن عبدالملك بن ابى جرادة الحلبى از جمله شاگردان وى به شمار مى روند.
ص: 664
شرح حال نويسان از او به عنوان فاضلى دانشمند و فقيه نام برده اند. شهيد اول از فتاوى او در كتاب خود ياد كرده است و اين نكته بر جلالت مقام فقهى او دلالت مى كند. شهيد اول در غاية المراد از او به عنوان يكى از كسانى كه به توسعه در قضاء فوائت قايل بوده است نام مى برد(1).
مؤلف از اهالى شهر صور بوده است و به اين جهت او را صورى مى گويند ولى اين شهر در كجا قرار دارد؟ علامه ميرزا عبد الله افندى آن را از شهرهاى روم مى داند كه اكنون خراب شده است و از آن اثرى نيست؛ ولى علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه آن را از بلاد جبل عامل (لبنان) دانسته است و به شيخ حرّ عاملى اعتراض مى كند كه چرا آن را از بلاد جبل عامل به حساب نياورده است. متأسفانه بدرستى از تاريخ زندگى مؤلف و سال تولّد، وفات، محلّ دفن و ساير تأليفات وى اطلاعى در دست نيست؛ تنها مى دانيم كه او در قرن ششم هجرى مى زيسته و در شهر حلب نيز مدّتى به تدريس فقه و اصول مشغول بوده است.
1. رياض العلماء، ج 2، ص 97.
2. امل الآمل، ج 2، ص 93.
3. معجم رجال الحديث، ج 5، ص 272.
4. اعيان الشيعه، ج 6، ص 50.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 59.
6. الذريعه، ج 17، ص 137.
7. طبقات الفقهاء، ج 6، ص 74.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 8، 990 صفحه.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 20، 5923 صفحه.
چاپ مؤسسۀ آل البيت عليهم السّلام لاحياء التراث، قم، با تصحيح و تخريج و فهارس فنى توسط حامد الخفّاف، تاريخ انتشار: 1408 ه. ق. 48 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 665
هنر قالب زيبا و ماندگار معانى و مضامين است. بهترين و ماندنى ترين روش براى انتقال مفاهيم و معارف استفاده از قالب و يا به تعبير صحيح تر، سلاح هنر است. روح انسان با جلوه هاى هنرى انس زيادى دارد و براى پذيرش آنچه در اين قالب ريخته شده است آمادگى بيشترى نشان مى دهد. ازاين رو در ادبيات دينى ما به هنر و بويژه به شعر توجه خاصى شده است. در قرآن اگرچه از شاعران بدگويى شده است، دسته اى از آنان كه ايمان و عمل صالح دارند، مستثنى شده و مورد ستايش قرار گرفته اند(1) و گاه در روايات اسلامى آنان را به پاداش بسيار بزرگى وعده داده اند كه در برابر يك بيت شعر يك خانۀ بهشتى به آنها عنايت خواهد شد(2).
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله به واسطۀ برخى موانع و پاره اى مصالح از شعر گفتن منزّه است و از آن كناره گرفته است ولى ديگر معصومان چون با آن موانع مواجه نبوده اند اشعار زيادى گفته و انشا كرده اند و يا به اشعار ديگران تمثل جسته و آنها را بازگو فرموده اند و در اين قالب معانى بلند و معارف والايى را به بشريت هديه كرده اند.
در اين ميان شعر اميرمؤمنان حضرت على عليه السّلام جايگاه ويژۀ خود را داراست و عدّۀ بسيارى به گردآورى اشعار آن حضرت پرداخته اند. در كتاب مورد بحث نيز تعدادى از اشعارى كه به آن حضرت منسوب است گردآورى شده است.
اشعار موجود در اين كتاب را مى توان به طور كلى به 10 بخش تقسيم كرد:
1. اشعار مربوط به معارف و اعتقاديات، نظير: معرفة الله، صفات خدا، معاد، اعتقاد به قضا و قدر، عدم صحت تنجيم، بيان مقام و كرامت انسانى
2. اشعار مربوط به مناجات و راز و نياز با حضرت حق و استغفار و توبه
ص: 666
3. رجزها و اشعارى كه در هنگام جنگ شعار آن حضرت بوده است، مانند: رجزهاى وى در مقابل افرادى همچون: عثمان بن ابى طلحه، شريق، طلحة العبدرى، عمرو بن عاص، عمرو بن عبدود، عبد الله رأسبى، داوود بن قابوس
4. مرثيه ها، مانند: اشعارى در سوگ پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله، در سوگ فاطمۀ زهرا عليها السّلام، در غم فقدان پدر، براى عمّار و ديگر اصحابش در صفين
5. اشعار مربوط به برخى از حوادث تاريخى، مانند: حادثه هجرت و ليلة المبيت، واقعۀ بناى مسجدالنبى، جنگ بدر، خندق، خيبر، جمل و...
6. اشعار مربوط به مسائل اخلاقى كه قسمت عمدۀ ديوان را تشكيل مى دهد، مانند: صبر، رفق، كتمان سرّ، نيكى به پدر و مادر، ارزش علم، بى نيازى نفس، حسن خلق، همت عالى، قناعت و توكّل
7. مواعظ و پندها در مورد: گذرا بودن دنيا، زهد در دنيا، ياد مرگ، ياد قيامت، استفاده از فرصتها، و گذرا بودن مقامات دنيوى
8. مدح و ستايش انسانهاى پاك، همانند: اشعارى دربارۀ عثمان بن مظعون، عبدالعزيز بن حارث، حارث بن صمة الانصارى، و اقوامى چون ازد، اوس و خزرج، و اصحاب آن حضرت در صفين
9. معرفى و بدگويى از افراد ناپاك و ناسالم، همچون: معاويه، عمروعاص، طلحه، زبير و عطريف
10. اشعارى در معرفى شخصيت والاى خود، مانند: بيان شجاعتش، بيان بخشندگى و جودش، برحق بودنش، و صبر و تلاش او در راه دين
در اين كتاب تعداد پانصد و پنج قطعه از اشعار آن حضرت گردآورى شده است.
باتوجه به اهميت فراوان معرفى مصادر و منابع و نيز نقل سند روايات و كلمات منسوب به معصومين عليهم السّلام يكى از نقايص مهمّ اين كتاب معرفى نكردن منابع و مصادر و ذكر نكردن سند اين روايات و اشعار است.
البته اين اشكال بر مؤلف گرانقدر كتاب وارد نيست زيرا بنا به نظريۀ برخى از محققان از جمله
ص: 667
علامه تهرانى در الذريعه، مؤلف بزرگوار در نسخۀ اوليۀ كتاب، منابع، مصادر و سند اشعار را آورده بودند ولى با كمال تأسّف بعضى از ناسخان كتاب به گمان اينكه ذكر منابع و سند براى نقل اشعار ضرورتى ندارد و يا براى راحت تر شدن كار استنساخ، منابع و سندها را حذف كردند و با اين كار ناشايست خود ضربه اى بسيار اساسى به كتاب وارد آوردند. به هر حال، كتاب حاضر فاقد منبع، مصدر و سند است.
به نظر مى رسد مؤلف گرانقدر در انتخاب اشعار توجه و دقت خاصى به صحّت و اعتبار روايت نداشته است، بلكه گردآورى تمام اشعارى كه به آن حضرت نسبت داده شده مورد نظر او بوده است و تحقيق در صحّت انتساب و صحيح بودن مضامين و سند را به خواننده واگذاشته تا با دقت در منبع و مصدر و سند در بارۀ آنها داورى كند. ولى اكنون با حذف منابع و اسناد اين كار به سختى ممكن است.
دربارۀ صحّت انتساب اين اشعار به اميرالمؤمنين عليه السّلام نظريات مختلفى از سوى محققان ابراز شده است. برخى تمامى اين اشعار را از آن حضرت دانسته اند كه البته اثبات اين سخن بسيار مشكل مى نمايد.
گروهى از محققان مجموعۀ اين اشعار را به سه بخش قابل تقسيم دانسته اند:
1. بخشى از اشعار موجود در اين كتاب مسلّما سرودۀ خود اميرمؤمنان است كه در جنگها و يا ساير مواقع ايراد شده و در كتب مختلف تاريخى نيز نقل شده است.
2. مضمون و معنى بخشى ديگر از اين اشعار برگرفته از سخنان اميرالمؤمنين است ولى برخى از شاعران آن مضمونها را به نظم درآورده و عرضه كرده اند؛ بنابراين قالب نظم از آن ديگران و معنى و مفهوم آن از اميرالمؤمنين است.
3. بخش سوم اين اشعار مسلّما به آن حضرت ارتباطى ندارد و با توجه به مضامين و نيز ضعف شديد نظم و ركاكت الفاظ نمى توان آن را به امير بيان نسبت داد.
كتاب شناس بزرگ شيخ آقابزرگ تهرانى در رابطه با اين كتاب مى نويسد:
از كيفيت تأليف اين كتاب بخوبى پرهيزكارى شديد مؤلّف و احتياط فراوان او در نقل روايات معلوم مى شود و آشكار است كه اين جملات او در ابتداى كتابش سخنى راست و مطابق با واقع است، آنجا كه گفته است: تلاش و زحمت بسيار كشيده تا اين اشعار را از مأخذهاى مورد اعتماد گردآورى نمايد.
ص: 668
عدۀ بسيارى اين ديوان را شرح كرده اند كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. شرح حسين بن اسماعيل حسينى
2. شرح ديوان به عربى، از سيد نورالله شوشترى
3. شرح قاضى ميرحسين ميبدى كه به همت نثر ميراث مكتوب به گونۀ زيبايى در 932 صفحه منتشر شده است.
4. شرح ديوان، از سيد اسماعيل بن نجف مرندى، شاگرد شيخ انصارى
5. التحرير فى شرح ديوان الامير، از محمد مهدى الموسوى
بسيارى اين كتاب را ترجمۀ منثور يا منظوم كرده اند كه اسامى بعضى از آنها عبارت اند از:
1. ترجمۀ ميرصدرالدين سلطان به صورت منظوم
2. ترجمۀ ديوان به نثر، از محمد جواد نجفى
3. ترجمۀ ديوان به زبان لاتين، از كوى پرس
4. ترجمۀ ديوان به شعر، از عبدالحسين اشعرى قمى
5. ترجمۀ ديوان به نثر، از مصطفى زمانى
قبلا گفتيم افراد بسيار زيادى به گردآورى اشعار اميرالمؤمنين عليه السّلام پرداخته اند كه بسيارى از نوشته هاى آنها به دست ما نرسيده است. علامه آقابزرگ تهرانى در جلد نهم الذريعه، از 9 تأليف در اين رابطه نام مى برد و بيان مى كند كه 17 نفر به جمع آورى ديوان و شرح آن پرداخته اند. در مقدمۀ چاپ ديوان توسط انتشارات اسوه و با تصحيح و تحقيق دكتر ابوالقاسم امامى از 30 ديوان و مجموعه اشعار اميرالمؤمنين نام مى برد. اسامى برخى از اين ديوانها و مؤلفان به شرح زير است:
1. انوار العقول (كتاب مورد بحث)
2. الحديقة الانيقه، از همين مؤلف. وى در آغاز، كتاب الحديقة الانيقة را كه شامل اشعار اخلاقى اميرالمؤمنين است تأليف كرده و سپس تصميم گرفته است همان اشعار را به اضافۀ ساير اشعار حضرت گردآورى كند كه تأليف دوم وى كتاب مورد بحث، يعنى انوارالعقول است كه
ص: 669
دربردارندۀ كتاب اول نيز هست.
3. شعر على عليه السّلام از ابو احمد عبدالعزيز جلودى (متوفاى 332 ه. ق.)
4. سلوة الشيعة يا تاج الاشعار، از ابو الحسن فنجگردى (متوفاى 513 ه. ق.)
5. ديوان اميرالمؤمنين، از ابو السعادات هبة الله بن على، معروف به ابن شجرى (متوفاى 543 ه. ق.)
6. ديوان اميرالمؤمنين على الروايات الصحيحه، از علامه سيد محسن امين
7. ديوان المعصومين، از محمد على مدرس خيابانى تبريزى كه ضمن آن ديوان اميرالمؤمنين نيز آمده است.
8. ديوان الامام على بن ابى طالب، از عبدالعزيز الكرم
9. من الشعر المنسوب الى الامام الوصّى على بن ابى طالب، از عبد العزيز سيد الاهل
10. روائع الحكم فى الاشعار الامام على بن ابى طالب، از عبود احمد الخزرجى
ابوالحسن محمّد بن حسين بن حسن بيهقى نيشابورى كيدرى از دانشمندان برجستۀ قرن ششم هجرى است. برخى او را كيدرى خوانده و اهل قريه اى از قراى سبزوار به نام كيدر بر وزن حيدر و بعضى كندرى را معرّب كيدرى دانسته اند و پاره اى نيز نام او را كندرى خوانده اند كه قريه اى است در نزديكى قزوين ولى نام اول مشهورتر است.
متأسفانه از ولادت و وفات او اطلاع دقيقى در دست نيست جز آنكه مى دانيم وى در سال 610 زنده بوده است، چنانكه خود در پشت كتاب الفائق زمخشرى نگاشته است و نيز در سال 573 در بيهق از ابن حمزه روايت كرده است.
شيخ حرّ عاملى او را به اين صفات مى ستايد: «فاضل، فقيه متبحّر...» و علامه حلّى او را در شمار مجتهدان بزرگ آورده است و از كتاب فقهى الاصباح او ياد مى كند. فاضل هندى در برخى كتب او را اين گونه توصيف كرده است: «امام اجلّ و عالم زاهد، محقق مدقق، قطب دين و تاج اسلام و افتخار علما و مرجع فضلا...»
مدرس تبريزى دربارۀ وى مى نويسد: «از علماى اعلام و فقيهان بنام قرن ششم هجرى مى باشد. وى عالم عامل، فقيه فاضل، اديب شاعر ماهر، در اكثر علوم متداول از اكمل علماى زمان... اقوال او در فقه مشهور و در مختلف و غاية المراد و مسالك و كشف اللثام و غير آنها
ص: 670
منقول است.»
علامه مجلسى نيز در كتاب السماء و العالم بحارالانوار از شرح نهج البلاغۀ او بسيار نقل كرده است و مى گويد: «ابن ميثم در بعضى موارد بدو اقتفا جسته است... او در عروض و فنون شعر نيز ماهر بوده است.»
1. عبد الله بن حمزه طوسى، مؤلف كتاب الوسيله
2. امام المفسرين ابى على فضل بن حسن طبرسى
3. محمّد بن على، مشهور به عماد طوسى
4. محمّد بن سعيد بن هبة الله راوندى، فرزند قطب راوندى
5. ابى الرضا الامام فضل الله راوندى
1. الاصباح فى فقه الاماميه
2. شرح نهج البلاغه به نام حدائق الحقائق
3. انوار العقول
4. الحديقة الانيقة
5. البراهين الجليّه فى ابطال الذوات الازليّه
6. الدرر فى دقايق علم النحو
7. كفاية البرايا فى معرفة الانبياء و الاولياء
8. لب اللباب فى بعض مسائل الكلام
9. مباهج المهج فى مناهج الحجج
10. بصائر الانس بحظائر القدس
1. اعيان الشيعه، ج 9، ص 250.
2. روضات الجنات، ج 6، ص 295.
3. الذريعه، ج 2، ص 431.
4. امل الآمل، ج 2، ص 220.
ص: 671
5. ريحانة الادب، ج 4، ص 473.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 259.
7. الفوائد الرضويه، ص 493.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 504، تاريخ استنساخ: ناخوانا.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 826، تاريخ استنساخ: 891 ه. ق.
3. نسخه هاى ديگر همان كتابخانه، شماره هاى 4311، 3203 و 6459.
نسخۀ چاپ انتشارات اسوه، تهران، 1375 ه. ش. 72 صفحه، با تعليقات، ترجمه و مقدمۀ مفصل دكتر ابوالقاسم امامى.
ص: 672
فضايل و مناقب أمير المؤمنين عليه السّلام دريايى بى كرانه است كه هر كس از سمتى به آن نزديك و از جويبارى از آن سيراب شده است. برخى از مؤلفان به جست وجوى مناقب او در كتب اهل سنت پرداخته اند و يكى از اولين آنها سبك و شيوۀ ابن بطريق در كتاب مورد بحث است.
مؤلف در اين كتاب در پى گردآورى احاديثى است كه بزرگان حديث از اهل سنت در رابطه با فضايل امير المؤمنين عليه السّلام در كتابهايشان آورده اند و اين روايات قسمت عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد. در قسمت پايانى كتاب نيز به امور متفرقه اى كه به گونه اى به حضرت امير مربوط است پرداخته و رواياتى را از كتب عامه در رابطه با اين مسائل ذكر كرده است.
پاره اى از عنوانهاى بخش اول در فضايل حضرت اميرالمؤمنين عبارت اند از:
نسب اميرالمؤمنين، آيۀ تطهير، آيۀ نجوى، آيۀ سقاية الحاج، آيۀ مودّة، آيۀ مباهله، آيه انّما وليكم الله، اوّلين كسى كه اسلام آورد، حديث ثقلين، على وصىّ پيامبر، على خليفۀ پيامبر، حديث غدير، حديث رأيت، حديث سدّ الابواب، و حديث على از من است و من از على هستم.
مؤلف در بخش دوم به مطالب پراكنده اى كه غالبا با زندگى و فضايل مولا ارتباط دارد، مى پردازد. عنوان برخى از فصلهاى آن به شرح زير است:
حديث آتش سوزى كعبه (جريان حملۀ يزيد به مكّه و آتش سوزى كعبه)، حديث سفينه، حديث ذكر فضايل على عبادت است، حديث بساط، حديث حكمت ده جزء است، مناقب حضرت زهرا، مناقب حضرت خديجه، مناقب امام حسن و امام حسين، مناقب حضرت جعفر بن ابى طالب، مناقب حضرت ابوطالب، حديث معرفى ائمۀ دوازده گانه، روايات مربوط به حضرت مهدى، و روايات مربوط به دجّال.
در پايان اين بخش برخى از حوادث پس از پيامبر را - كه در احاديث آمده است -، ذكر مى كند.
ص: 673
مؤلف در مقدمه ضمن بيان انگيزه و علت نگارش، مصادر، اعتبار و اهميّت كتاب را نزد اهل سنّت تبيين كرده، سپس به پايان كيفيت ترتيب مطالب پرداخته، آنگاه تعداد فصلها، احاديث و فهرست مطالب كتاب را بيان كرده است.
وى سپس در فصلى جداگانه اساتيد مفصّل خود به كتب منبع را ذكر و پس از اين مقدمۀ مفصل، مطالب كتاب را طىّ 36 فصل شماره گذارى شده آورده است . پس از فصل سى و ششم مطالب مفصّلى بدون عنوان «فصل» ذكر شده اند كه گاهى مؤلف براى دسته اى از روايات عنوانى برگزيده است. در قسمتهاى پايانى مجددا هفت فصل را بدون شماره ذكر كرده است.
شيوۀ بيان مطالب در هر فصل داراى ترتيب منطقى، زيبا و استوارى است. نويسنده در مقدمۀ كتاب اين ترتيب را اين گونه بيان مى كند:
در ابتداى هر فصل چنانچه آيه اى مربوط به آن فصل باشد، ابتدا كلام خدا را مى آوريم تا كلام مخلوق بر كلام خالق پيشى نگيرد، آنگاه به ترتيب ابتدا روايات عبد الله بن حنبل، سپس روايات بخارى، آنگاه روايات مسلم بن الحجاج، پس از او روايات ثعلبى، بعدا روايات حميدى و سپس روايات مغازلى و در آخر روايات رزين العبدرى را ذكر مى كنيم.
تمامى روايات كتاب به صورت مسند و با ارائۀ مصادر آن آمده است . مؤلف در آغاز، كتابهاى زير را به عنوان مصادر كتاب معرفى مى كند:
1. صحيح مسلم
2. صحيح بخارى
3. الجمع بين الصحاح الستة، از حميدى
4. مسند ابى عبد الرحمن الشيبانى
5. تفسير القرآن، از ثعلبى
6. المناقب، از مغازلى
7. مسند، احمد بن حنبل
8. الجمع بين الصحاح، از عبدرى و غيره.
سپس سند خود به اين كتابها را به طور متّصل بيان مى كند.
وى در مقدمه، فهرست تمامى فصول، تعداد روايات هر فصل و نيز تعداد روايات نقل شده از هر منبع را ذكر كرده است. او كتاب را مشتمل بر 913 حديث صحيح مى داند كه بين تمامى اهل اسلام مورد اجماع و اتفاق است. البته در شماره گذارى نسخۀ چاپى با احتساب روايتهاى مكرّر اين عدد به 996 روايت رسيده است.
ص: 674
دقّت بسيار مؤلف در نقل حديث و شيوۀ اسناد و ارجاع منبع در اين كتاب و همچنين ارائۀ اسناد متصل را بايد يكى از ويژگيها و امتيازات اين كتاب دانست كه بسيار بر استوارى آن افزوده است.
مؤلف اين كتاب كه خود از علماى بزرگ شيعه است در ابتداى كتاب وعده مى دهد تمامى روايات را از منابع اهل سنت نقل كند و با توفيق كامل از عهدۀ اين مهم برمى آيد. او اصول مذهب شيعه را با سندهاى مختلف و متصل از كتب اهل سنت اثبات مى كند و راه را بر هر انكارگر و ترديدكننده اى مى بندد. بلكه بايد گفت راه هدايت را براى هر جست وجوگر حق طلب مى گشايد.
اين كتاب در شيوۀ خاص خود اولين تصنيف است ولى پس از او ديگران نيز به اين شيوه پرداخته اند كه برخى از اين كتب در همين مجموعه معرفى شده است.
علامه محدّث نورى در توصيف اين كتاب مى نويسد:
كسى از عالمان پيشين شيعه در اين شيوۀ نگارش بديع بر ابن بطريق پيشى نجسته است. وى پس از نگارش اين كتاب، مستدركى بر آن نگاشت و افزون برآنچه در كتاب العمده بيان كرده بود، 600 حديث ديگر از منابع عامّه در اين رابطه گردآورى و منتشر نمود(1).
يحيى بن حسن بن بطريق اسدى حلّى بزرگمردى از تبار دانشوران شيعى است كه دانشمندان بزرگ اسلامى او را با عبارتهايى والا ستوده اند.
علامه ميرزا عبد الله افندى مى نويسد: «او متكلّمى فاضل و محدّثى بزرگوار و مؤلّف كتب بسيارى در فضايل اهل بيت است. در برخى جاها ديده ام كه او را بدين گونه توصيف كرده بودند:
الامام الاجلّ شمس الدين و جمال الاسلام عالم فقيه نجم الإسلام و تاج الاسلام مفتى آل الرسول...»(2).
و محدّث حرّ عاملى مى نگارد: «او دانشمندى فاضل و محدّثى محقق و مورد اطمينان و راستگو بود...»(3).
و محدّث نورى از او اين گونه ياد كرده است:
ص: 675
شيخ اجل شمس الدين ابو الحسين، يا ابو زكريا يحيى بن حسن بن حسين بن على محمد بن بطريق حلّى اسدى. او در سال 523 ه. ق. در بغداد به دنيا آمد و مدتى را در اين شهر سكونت داشت؛ سپس به شهر واسط هجرت نمود. زهد و عبادت وى زبانزد همگان بود. منصب فتوا و مرجعيّت تشيع به او منتقل شد و سرانجام پس از عمرى تلاش صادقانه در جهت احياى اسلام محمّدى در سال 600 ه. ق. در سن هفتاد و هفت سالگى مرغ روحش به شاخسار جنان پرواز كرد.
1. اتفاق صحاح الاثر فى امامة الائمة الاثنى عشر
2. تصفّح الصحيحين فى تحليل المتعتين
3. خصائص الوحى المبين فى مناقب اميرالمؤمنين
4. عيون الاخبار
5. الرد على اهل النظر فى تصفّح ادلّه القضا و القدر
6. العمدة عيون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار
7. المستدرك (تكملة كتاب عمدة)
8. نهج العلوم
9. رجال الشيعه
اين بزرگوار نزد استادان مختلفى تحصيل و از تعداد زيادى از بزرگان روايت كرده است.
از جمله عالمان شيعى كه از استادان وى به شمار مى روند عبارت اند از:
1. شيخ عماد الدين طبرى، مؤلف كتاب بشارة المصطفى
2. محمّد بن شهرآشوب مازندرانى، مؤلف كتاب المناقب
3. اخمص الرازى، استاد وى در فقه و كلام
4. محمّد بن ابى هاشم العلوى
و برخى از علماى اهل سنت كه آنها را به عنوان مشايخ حديثى خود در سند روايات ذكر كرده است، عبارت اند از:
1. الامام المقرى ابو بكر عبدالله بن منصور الباقلانى
2. ابو جعفر اقبال بن المبارك العكبرى الواسطى
ص: 676
3. ابو عبدالله احمد بن الطاهر
عدۀ بسيارى از محضر علمى وى استفاده ها كرده اند كه اسامى برخى از آنها به شرح زير است:
1. على بن يحيى بن الحسن، فرزند گرامى اش كه فقيه و شاعر و نويسنده بوده است.
2. شيخ كمال الدين ابو العباس احمد بن ابراهيم الموصلى
3. صفىّ الدين محمّد بن معد الموسوى
4. على بن يحيى بن على الخياط
5. فخار بن معد بن فخار موسوى حائرى
6. سيد نجم الدين محمّد بن ابى هاشم علوى
7. محمّد بن عبد الله بن على ابن زهره حلبى
8. جعفر بن نما حلّى
9. محمّد بن مشهدى، مؤلّف كتاب المزار الكبير
روميان در لغت به سرلشكرى كه فرماندۀ 10 هزار نفر باشد «بطريق» بر وزن «كبريت» مى گويند. و اين لغت غير از بتريك است كه نزد يهوديان به عالم و دانشمند گفته مى شود و نزد نصرانيان يكى از مناصب روحانى است.
تلفظ آن به كسر «با» و فتح «با» است، ولى علّت انتساب اين دانشمند به اين نام معلوم نيست؛ تنها علامه آقابزرگ تهرانى احتمال داده است كه وى از فرزندان بطريق نامى باشد كه در عهد منصور عباسى از مترجمان مهمّ لغت سريانى بوده است. طبق اين نظريه، وى از بنى اسد نخواهد بود و علت ملقّب شدن او به اسدى، پيمان وى با بنى اسد تلّقى خواهد شد.
1. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 20، 13 و...
2. امل الآمل، ج 2، ص 45.
3. رياض العلماء، ج 5، ص 358.
4. ريحانة الأدب، ج 7، ص 414.
ص: 677
5. فوائد الرضويه، ص 709.
6. روضات الجنات، ج 8، ص 196.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 337.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، به شمارۀ 2221، تاريخ استنساخ: سال 983 كه اكنون در آن مركز نگهدارى مى شود.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، به شمارۀ 2997 كه از روى نسخۀ موجود در يمن استنساخ شده است.
3. نسخۀ كتابخانۀ شخصى سيد محمد على روضاتى، اصفهان، كه در سال 901 استنساخ شده است.
1. چاپ سنگى در سال 1309 ق. در تبريز به دستور آيت الله ميرزا صادق تبريزى به چاپ رسيده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسۀ نشر اسلامى، تابع جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، چاپ 1407 ه. ق.
مشتمل بر 486 صفحه در قطع وزيرى با تحقيق شيخ مالك محمودى و شيخ ابراهيم بهادرى كه تمامى روايات را از مصادر جديد استخراج كرده و ضمن دادن آدرس با دو نسخۀ خطى و چاپى فوق الذكر تصحيح و تطبيق كرده اند.
3. نسخۀ چاپى نمايندگى رهبر معظم انقلاب اسلامى در حج، سال 1412 ه. ق. در 570 صفحه كه با تصحيح شيخ مالك محمودى و شيخ ابراهيم بهادرى و ملاحظۀ سيد عبد العزيز طباطبائى و مراجعه و تطبيق مجدّد انجام شده است.
ص: 678
خصائص الوحى المبين فى مناقب اميرالمؤمنين يحيى بن حسن حلّى، مشهور به ابن بطريق(1)
قرآن كتاب آسمانى مسلمانان و اساسى ترين و مهمترين سند مشترك بين همۀ فرق مسلمانان است و در تعبير رسول اكرم صلّى الله عليه و آله «ثقل اكبر» و عترت او «ثقل اصغر» است و اگر مسلمانان به اين دو متمسك شوند، هرگز گمراه نخواهند شد.
قسمت عمده اى از اين كتاب آسمانى مربوط به فضايل اهل بيت بويژه حضرت اميرالمؤمنين است. البته در قرآن هيچ تصريحى به نام مبارك على نشده است (دلايل آن در جاى خود ذكر شده است) ولى به شهادت تاريخ و سنّت هنگام بيان شأن نزول آيات، آيات بسيارى دربارۀ اهل بيت و سيد و سرور آنها اميرالمؤمنين است.
مؤلف گرانقدر در پى اثبات همين مطلب به سراغ رواياتى رفته كه بيانگر نزول آيه اى در شأن و عظمت امير مؤمنان است. او بيش از هفتاد آيۀ قرآن را كه در اين رابطه است گردآورى كرده و روايات بيانگر اين مطلب را از كتب اهل سنت ذيل هر آيه ذكر كرده است.
البته اين آيات غير از آياتى است كه در آنها جملۀ «يا أيها الذين آمنوا» آمده است.
وى در مورد اين دسته از آيات، احاديث زيادى را نقل مى كند كه در آنها آمده است: «در قرآن هرگز جملۀ «يا ايها الذين آمنوا» نازل نشده است مگر آنكه على امير آن و شريف آن و سرآمد آن است.»
برخى از آياتى كه در اين كتاب ذكر شده است عبارت اند از:
1. «يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ .»(2)
2. «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ .»(3)
ص: 679
3. «وَ إِنِّي لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدىٰ »(1)
4. «سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ .»(2)
5. «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »(3)
6. «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ...»(4)
7. «وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ ...»(5)
8. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ.»(6)
9. «وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ .»(7)
10. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ اَلنَّعِيمِ .»(8)
11. «وَ تَعِيَهٰا أُذُنٌ وٰاعِيَةٌ .»(9)
12. «أُولٰئِكَ حِزْبُ اَللّٰهِ .»(10)
13. «وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ.»(11) و غيره...
از جمله نكات مهم در نقل احاديث مسندبودن آن است. مؤلف در ابتداى كتاب اظهار مى دارد كه تمامى اين روايات را از كتب اهل سنت نقل مى كند تا در استدلال بر دوست و دشمن حجت را تمام كند. وى سپس به طور مفصّل طريق و سند خويش را به تمامى كتبى كه از آنها روايت مى كند، بيان داشته و گاه نسبت به يك كتاب چندين سند را ذكر كرده است.
مؤلف تصميم داشته است تمامى روايات را از كتب اهل سنت نقل كند تا در استدلال و اتمام حجت رسا و خدشه ناپذير باشد. كتبى كه از آنها نقل مى كند عبارت اند از:
1. صحيح بخارى
2. صحيح مسلم
3. مسند احمد بن حنبل
ص: 680
4. الجمع بين الصحيحين، از حميدى
5. الجمع بين الصحاح السته، از رزين عبدرى
6. حلية الأوليا، از ابو نعيم اصفهانى
7. تفسير ثعلبى
8. المناقب ابن المغازلى
9. خصائص اميرالمؤمنين، از نسائى
10. الاستيعاب، از ابن عبد البرّ
11. كتاب الفردوس، از شيرويه الديلمى
12. المغازى، از محمّد بن اسحاق
مؤلف در پايان هر فصل به جمع بندى مطالب و احيانا توضيح، تبيين و استفادۀ نكاتى از متن روايات پرداخته است و براى نياميختن آن با متن روايات سخنان خود را با جملۀ: «قال يحيى بن الحسن» از متن روايات جدا ساخته است.
به عنوان مثال، در پايان فصل اول و بيان روايات مربوط به آيۀ شريفۀ «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ » وصايت و خلافت بلا فصل امير المؤمنين عليه السّلام را اثبات مى كند. در پايان فصل دوم با آيات و روايات اين فصل افضليت آن حضرت بر تمام متقدّمان و متأخّران از انبيا و اوليا را ثابت مى كند و يا در پايان فصل چهارم هنگام بيان آيۀ شريفۀ «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ » به روايات مربوط به آن براى اثبات عصمت اهل بيت استدلال مى كند.
مؤلف در پايان هر فصل و پس از جمع بندى مطالب به ذكر 2 يا 3 بيت شعر اقدام مى كند، كه موضوع اشعار هم مناقب اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السّلام است. ذكر اين ابيات پس از بيان وحى الهى و تبيين آن به وسيلۀ سنّت بسيار روح افزا و جذّاب است.
در آخرين فصل هنگام نقل اشعار اشاره مى كند كه اين شعر را ارتجالا گفته ام، از اين رو به نظر مى رسد ساير اشعار هم از انشاى خود مؤلف باشد كه نشانگر توانايى ادبى، روح لطيف و بيان شيواى وى است.
ص: 681
1. قبلا از همين مؤلف كتاب العمده را معرفى كرديم كه موضوع آن هم مناقب اهل بيت از طريق اهل سنت بود. گويا مؤلف بر آن كتاب تكمله اى نوشته كه به دست ما نرسيده است. وى آن را المستدرك المختار فى مناقب وصى المختار ناميده است. بنابراين، كتاب خصائص وحى المبين سوّمين كتاب او در اين موضوع و از طريق اهل سنت است و خود به اين نكته در مقدمۀ كتاب اشاره كرده است.
2. كتابهاى بسيار ديگرى نيز در همين موضوع (آيات نازله دربارۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام) نوشته شده است كه برخى از آنها در همين كتاب معرفى شده اند از جمله اين كتابها - كه نام آن شبيه نام كتاب مورد بحث است و گاه با اين كتاب اشتباه مى شود - كتاب خصائص اميرالمؤمنين من القرآن المبين، تأليف ابو القاسم عبيد الله بن عبد الله، معروف به حاكم حسكانى است كه در همين بحث به معرفى آن خواهيم پرداخت.
با تلاش بسيار در فهرستهاى موجود نسخۀ خطى آن يافت نشد. محقق بزرگوار آقابزرگ تهرانى نيز در الذريعة از نسخ خطى آن ياد نكرده است.
1. چاپ 1311 ه. ق. تهران، همراه با كتاب نور الهدايه دوانى.
2. چاپ وزارت ارشاد اسلامى، تهران، سال 1406 ه. ق. با تعليقات و تخريجات شيخ محمد باقر محمودى، مشتمل بر 276 صفحه در قطع وزيرى كه متأسفانه با هيچ نسخۀ ديگرى غير از چاپ قبلى تطبيق نشده است.
ص: 682
انسان به صورت فطرى كمال جو و فضيلت طلب است و در اين راه نيازمند الگوهايى فرازمند است كه آن را چونان مشعلى فراروى مسير زندگى خود قرار دهد و خويش را با آن همسان و هماهنگ سازد.
خداوند متعال در قرآن كريم پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله را بهترين اسوه و الگو معرفى كرد و فرمود:
«لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .» (1) دانشمندان علوم حديث و تاريخ اسلامى تلاش بسيارى كرده اند تا زواياى مختلف زندگى آن حضرت را فراديد انسانهاى حق طلب و فضيلت جو قرار دهند. كتاب فوق يكى از اين آثار است.
مؤلف محترم در مقدمه، موضوع كتاب را بررسى سجاياى اخلاقى و سيره و روش پيامبر اكرم معرفى مى كند، ولى در متن كتاب بسى فراتر مى رود و به بيان سيره و روش برخى از اهل بيت عليهم السّلام نيز مى پردازد و نيز روايات بسيار ديگرى را هم كه دستورات آن بزرگواران در گسترۀ ميدان زندگى و عمل است عرضه مى دارد و به طور مفصّل آداب نظافت لباس، مسكن، ازدواج و... را بيان مى كند.
البته جاى بسيارى از مباحث اجتماعى در اين كتاب خالى است و به نظر مى رسد بيشتر جنبه هاى فردى مورد نظر مؤلف بوده است.
از امتيازات اين كتاب - كه شايد يكى از دلايل مقبوليت و شهرت آن نيز باشد - تنظيم بسيار
ص: 683
خوب و فصل بنديهاى بسيار دقيق آن است. كتاب ضمن 12 باب بدين گونه تنظيم شده است:
1. اخلاق پيامبر صلّى الله عليه و آله
2. آداب نظافت
3. آداب حمام
4. ناخن گرفتن و اصلاح سر و صورت
5. خضاب و آراستگى و انگشتر
6. آداب لباس و مسكن
7. آداب خوردن و نوشيدن
8. آداب ازدواج
9. آداب سفر
10. دعاها
11. آداب مريض و معالجه
12. نوادر
هر باب از اين كتاب به چندين فصل تقسيم شده است به گونه اى كه گاه در يك باب بيش از 10 فصل وجود دارد.
مؤلف براى هرچه مختصرتر شدن كتاب از آوردن هرگونه توضيح پيرامون روايات خوددارى كرده، همان گونه كه شايد به همين دليل سند روايات را نيز حذف كرده است و برخى اين را يكى از نواقص كتاب مى دانند. مؤلف بزرگوار در بسيارى از مواقع مصدر حديث و كتابى كه حديث را از آن گرفته است معرفى مى كند ولى بسى از احاديث از اين نعمت نيز بى بهره اند و بدين سان بدون سند و مصدر باقى مى مانند.
آنچه اين مشكل را تا اندازه اى آسان مى كند آن است كه موضوع كتاب آداب و امور اخلاقى است كه نياز چندانى به سند متصل ندارد.
كتاب مذكور داراى 2663 روايت است كه برخى از آنها بسيار كوتاه (نيم سطر) و بعضى بسيار مفصل اند كه گاه چند صفحه از كتاب را فراگرفته اند.
ترجمه و تلخيص: علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء از ترجمۀ كتاب مكارم الاخلاق خبر مى دهد كه برخى آن ترجمه را به خود مؤلف نسبت داده اند و نيز مى گويد: «مختصر اين كتاب را به فارسى نيز ديده ام.»(1)
شيخ آقابزرگ تهرانى نيز از پنج ترجمۀ اين كتاب نام مى برد، كه عبارت اند از:
1. ترجمۀ سيد امير نظام الدين عبد الحىّ جرجانى
ص: 684
2. ترجمۀ ميرزا محمد على مدرس چهاردهى
3. ترجمۀ على بن حسن مفسّر زوارى به نام مكارم الكرائم
4. ترجمۀ محمد باقر اصفهانى خاتون آبادى
5. ترجمه اى به نام شاه طهماسب كه مترجم آن معلوم نيست.
6. ترجمه اى از صدر آقا حسن
7. ترجمه اى از آقاى سيد ابراهيم ميرباقرى كه انتشارات فراهانى همراه با متن كتاب آن را در سال 1365 هجرى شمسى چاپ كرده است.
مؤلف پس از نگاشتن اين كتاب و روبه رو شدن با استقبال علما و مردم، سعى كرد كتاب مفصّل ترى در اين رابطه بنگارد كه اجل مهلت نداد؛ ولى فرزند مؤلف در تكميل كار پدر كتاب مشكاة الانوار را نگاشته است كه به معرفى آن خواهيم پرداخت.
متأسفانه اين كتاب چند بار در مصر چاپ شده است كه دست خيانت و تحريف موارد بسيارى از آن را تغيير داده است كه تفصيل اين قصۀ پرغصه را مى توان در كتاب اعيان الشيعه(1)مشاهده كرد.
ابو نصر، رضى الدين حسن بن فضل بن حسن طبرسى در خاندانى بس ارجمند متولد شد.
پدر بزرگوارش امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى، صاحب كتاب ارزشمند تفسير مجمع البيان(2) و فرزند وى نيز ابو الفضل على بن حسن صاحب كتاب ارجمند مشكاة الانوار است(3).
علامه افندى اصفهانى در رياض العلماء او را اين چنين مى ستايد(4): «فقيه و محدّث جليل، فاضل كامل، استوانۀ حق... او و پدر و فرزندش از بزرگان علما و مشاهير فضلا مى باشند.»
تاريخ تولد و وفات او در دست نيست. اگرچه معلوم است كه وى از علماى قرن ششم ه. ق.
است، چنانكه شيخ آقابزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه در قرن ششم او را ذكر كرده است.
ص: 685
برخى سال وفات او را 548 ه. ق. دانسته اند و اين را به علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه نسبت داده اند، ولى با اندكى توجه مى توان فهميد منظور علامه سيد محسن امين از اين جمله كه وى در شب عيد قربان در سال 548 در سبزوار از دنيا رفت و جنازه اش به مشهد منتقل و در محلى به نام قتلگاه دفن شد،(1) به هيچ وجه حسن بن فضل نيست؛ بلكه منظور پدر او، يعنى فضل بن حسن صاحب تفسير مجمع البيان است كه دقيقا همين تاريخ وفات را براى او در روضات الجنات(2) و ساير كتب ذكر كرده اند(3).
متأسفانه اطلاع زيادى از زندگى وى در دست نيست ولى مى دانيم كه بسيارى از تحصيلات وى در محضر پدر بزرگوارش فضل بن حسن طبرسى بوده است. و نيز مى دانيم كه شيخ مهذب الدين حسين بن ردة و فرزند مؤلف على بن حسن بن فضل از شاگردان وى بوده اند كه از محضرش استفاده هاى علمى برده اند.
سه كتاب را به وى نسبت داده اند كه اكنون بجز كتاب مورد بحث هيچ كدام وجود خارجى ندارند:
1. مكارم الاخلاق
2. اسرار الامامة
3. جامع الاخبار كه گويا نتوانست آن را تمام كند و قبل از اتمام آن از دنيا رفت(4). البته برخى كتاب جامع الاخبار موجود را به وى نسبت داده اند(5).
1. رياض العلماء، ج 1، ص 297.
2. روضات الجنات، ج 5، ص 359، ضمن معرفى پدر بزرگوارش.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 65.
4. اعيان الشيعه، ج 5، ص 223.
ص: 686
5. معجم رجال الحديث، ج 5، ص 80.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1909، تاريخ استنساخ:
1049 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ فيضيۀ قم، شمارۀ 1699، تاريخ استنساخ: 950 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ دانشگاه تهران، شمارۀ 2669، تاريخ استنساخ: 1120 ه. ق.
، با نسخه اى كه با نسخۀ مؤلف مقابله شده، تطبيق شده است.
1. چاپ انتشارات اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، در دو جلد 640 و 580 صفحه اى و قطع وزيرى در سال 1414 ه. ق.، با تصحيح و تخريج آقاى علا آل جعفر منتشر شده است و روايات حتى الامكان از مصادر حديثى ديگر استخراج شده و با دو نسخۀ خطى نيز تطبيق شده است و نيز در پايان، فهرست آيات، روايات، اعلام، امكنه، حيوانات و... آمده است.
2. چاپ مكتبة الالفين، كويت، 1412 ه. ق.، 610 صفحه، با توضيح معنى برخى از لغات در پاورقى و مقدمه اى كوتاه و فهرست مطالب.
3. چاپ انتشارات فراهانى، تهران، 1365 ش.، همراه با ترجمه و اعراب گذارى آقاى سيد ابراهيم ميرباقرى، در دو جلد 520 و 505 صفحه اى و قطع وزيرى.
ص: 687
اين كتاب، مجموعه اى از روايات اخلاقى و تربيتى است كه از منابع گوناگون گردآورى و به صورت موضوعى تنظيم شده است. مطالب كتاب مشتمل بر سخنان معصومين است و در موارد اندكى از غير آنان نيز سخنانى نقل شده است.
كتاب به ده باب تقسيم شده است كه عناوين اين ابواب عبارت اند از:
1. ايمان و اسلام (در 15 فصل)
2. شيعه و علامات و آداب آنها (در 9 فصل)
3. افعال نيكو و خصال پسنديده (در 26 فصل)
4. آداب معاشرت (در 12 فصل)
5. مكارم اخلاق (در 7 فصل)
6. عيوب نفس (در 8 فصل)
7. مصائب و ثواب آنها (در 9 فصل)
8. اخلاقهاى مورد نكوهش (در 10 فصل)
9. مواعظ
10. متفرقات
در اين كتاب تمامى روايات بدون ذكر سند آمده ولى در بسيارى از روايات منبع اوليه آن ذكر شده است. از ميان منابع اين اثر مى توان به كتب زير اشاره كرد:
1. محاسن برقى كه بخش عمدۀ كتاب از آن نقل شده است. علامه آقابزرگ تهرانى مى گويد:
ص: 688
برخى رواياتى كه در مشكاة الانوار از محاسن برقى نقل شده است در اين نسخه از محاسن كه در دست ماست موجود نيست. معلوم مى شود محاسن از آنچه در دست ماست بزرگتر بوده است و اين كتاب يكى از راههاى ما براى به دست آوردن روايات آن مى باشد(1).
2. روضة الواعظين، پس از كتاب محاسن بيشترين روايات را از اين كتاب نقل كرده است.
3. تفسير جمع الجوامع يا جوامع الجامع، تأليف فضل بن حسن الطبرسى (جدّ مؤلف)
4. صفات الشيعه، تأليف شيخ صدوق
5. عيون الاخبار
6. كتاب النبوة
7. اعلام الورى
8. نهج البلاغه
9. كتاب التقيّه
10. الكفاية فى النصوص
11. علل الشرايع
12. زهد النبى صلّى الله عليه و آله
13. الشهاب
14. مجموعۀ سيد ناصر الدين ابى البركات
اين كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف آغاز مى شود و مؤلف در آن به هدف خود از نگارش اين كتاب - كه تكميل كتاب مكارم الاخلاق تأليف پدر بزرگوارش است - اشاره مى كند. سپس مطالب كتاب طى ده باب آمده و هر باب به چندين فصل تقسيم شده است. باب سوم با 26 فصل بزرگترين باب كتاب است و باب پنجم با داشتن 7 فصل كمترين فصلها را دارد. البته باب نهم و دهم داراى هيچ فصلى نيستند و مطالب اندك آنها بدون فصل بندى و تنظيم آورده شده است.
مؤلف در اين كتاب تنها به نقل روايات و تنظيم آنها پرداخته و خود در توضيح و تبيين آنها كمتر سخن گفته است. او در موارد اندكى به توضيح برخى از مطالب مبادرت كرده است. به عنوان
ص: 689
مثال در ابتداى فصل سيزدهم، باب اول، مطالبى دربارۀ امر به معروف و نهى از منكر و لزوم و أهميّت آن نگاشته است.
با توجه به اينكه گاه يك روايت به چند موضوع مربوط مى شود و يا برخى از موضوعات با يكديگر ارتباط تنگاتنگى دارند، برخى از روايات در اين كتاب به صورت مكرر آمده است كه شمار اين روايات نيز اندك نيست.
مؤلف در مقدمۀ كتاب مى گويد:
چون پدرم كتاب مكارم الاخلاق را نگاشت همه آن را پسنديدند. از اين رو همت گماشت، كتابى ديگر تأليف كند كه ساير احوال و ديگر محاسن اخلاقى را دارا باشد. در اين رابطه روايات بسيارى از كتب علماى شيعه گردآورى كرد ولى به پايان بردن آن توفيق نيافت و مرگ او را درربود. گروهى از مؤمنين كه به اعمال خير گرايش و رغبت دارند، از من خواستند آن كتاب را فراهم آورم. و من به قصد تقرب به خداوند متعال تأليف اين كتاب را آغاز نمودم و آنچه از روايات در اين رابطه نزدم بود منظم نمودم. در پايان هر باب نيز صفحاتى را سفيد گذاردم تا آنچه را ننگاشته ام و از دست رفته است بعدا تدارك نمايم و به هر باب اضافه كنم.
از آنان كه در اين كتاب مى نگرند و از آن بهره مى برند اميد دارم مرا به دعاى خير ياد كنند و از خداى توفيق كامل كردن آن را برايم بخواهند(1).
ابو الفضل على بن حسن بن فضل بن حسن طبرسى از دانشمندان برجستۀ قرن هفتم هجرى قمرى در خاندانى پرآوازه پاى به عرصۀ وجود گذاشت. پدر او رضى الدين ابى نصر حسن بن فضل طبرسى از علماى قرن ششم و مؤلف كتاب مكارم الاخلاق است كه قبلا به معرفى وى اقدام نموديم و جدّ بزرگوار او مفسر بزرگ امين الاسلام طبرسى در معرفى كتاب اعلام الورى معرفى شد. با اين همه زندگى مؤلف در هاله اى از ابهام قرار دارد و شرح حال نويسان دربارۀ شخصيت، ويژگيها و تاريخ زندگى وى بسيار اندك نوشته اند. به عنوان نمونه در امل الآمل و تكملۀ آن و روضات الجنات و فوائد الرضويه به طور كلى مستقلا به معرفى او اقدام نكرده اند و در بعضى كتب ديگر نيز بسيار كوتاه او را معرفى كرده اند.
ص: 690
علامه ميرزا عبد الله افندى اصفهانى از مؤلف اين گونه ياد مى كند:
شيخ ثقة الاسلام ابو الفضل على بن شيخ رضى الدين ابى النصر حسن بن شيخ ابى على الفضل بن حسن بن فضل طبرسى، فاضل، دانشمند، فقيه و محدث جليل، صاحب كتاب مشكاة الانوار... نوادۀ شيخ على طبرسى صاحب مجمع البيان و اسم او على است.
اگرچه بر استاد ما علامه مجلسى روشن نشده بود.
برخى فتاواى فقهى او را شيخ نعمت الله بن خاتون العاملى در رساله اى كه در موضوع عدالت نگاشته ذكر كرده است. امير سيد حسين مجتهد نيز در اواخر كتاب دفع المناوات از او حديث نقل كرده است. اين دو نقل نشان مى دهد كه او داراى تأليفات ديگرى غير از مشكوة الانوار بوده است(1). تولد و وفات او را در هيچ منبعى به طور دقيق ننوشته اند ولى برخى از مؤلفان با توجه به تاريخ درگذشت جدّ او - صاحب مجمع البيان در سال 548 -، دوران زندگى وى را در قرن هفتم مى دانند. چنانكه آقابزرگ تهرانى او را در كتاب طبقات اعلام الشيعه، جلد مربوط به علماى قرن هفتم ذكر كرده است(2).
از استادان وى بجز پدر بزرگوارش حسن بن فضل طبرسى تنها يك نفر و از ساير تأليفات وى نيز فقط يك كتاب را ذكر كرده اند. در رياض العلماء و مستدرك الوسائل و طبقات اعلام الشيعه از سيد جلال الدين ابو على بن حمزه موسوى به عنوان استاد او و از كتاب كنوز النجاح فى الادعية و الآداب به عنوان اثر ديگر وى نام برده اند ولى علامه نورى آن را تأليف جدّش طبرسى بزرگ دانسته است.
در كلمۀ طبرسى و اينكه نسبت آن به طبرستان، تفرش و يا طبس است قبلا در شرح حال جدّ بزرگوارش، در معرفى كتاب اعلام الورى مطالبى ذكر شد.
1. رياض العلماء، ج 3، ص 406.
2. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 328.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 104.
4. اعيان الشيعه، ج 8، ص 184.
5. ريحانة الادب، ج 3، ص 400.
ص: 691
1. نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم، قم، شمارۀ 925.
2. نسخۀ كتابخانۀ وزيرى، يزد، شمارۀ 2920.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 3443.
1. چاپ مؤسسۀ اعلمى، بيروت، 1411 ه. ق.، مشتمل بر 352 صفحۀ وزيرى كه مقدمه اى كوتاه و ناقص در شرح حال مؤلف دارد و هيچ يك از آيات و احاديث و اقوال از منابع ديگر استخراج نشده اند و جاى فهارس فنى نيز در آن خالى است.
2. چاپ المكتبة الحيدريه، نجف، عراق، با مقدمۀ صالح الجعفرى، 335 صفحه، قطع وزيرى، 1385 ه. ق، كه همانند چاپ قبلى فاقد تصحيح و تخريج و فهارس فنى است.
ص: 692
اين كتاب گردآورى و تنظيم صدها آيه و بيش از هزار حديث در موضوعات بسيار مختلف و متنوع كلامى، اخلاقى، اجتماعى و حتى جغرافيايى است. اگرچه مطالب كتاب طى 140 فصل در 140 موضوع از معارف اسلامى بيان شده است ولى مى توان مطالب كتاب را به طور كلى به شش بخش تقسيم كرد:
بخش اول: فضيلت شناخت خداوند متعال و مطالبى راجع به توحيد و عدل بخش دوم: بيان فضايل رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت او
بخش سوم: دربارۀ ذكر، استغفار و انواع نمازها
بخش چهارم: بيان صفات مؤمن كه در اين رابطه بسيارى از مسائل اخلاقى، اجتماعى، خانوادگى، و آداب و مستحبات زندگى را بيان كرده است.
بخش پنجم: بيان برخى محرّمات و آثار شوم آنها
بخش ششم: مسئلۀ مرگ، معاد، روح، بهشت و قيامت
در لابه لاى كتاب، مباحث گوناگون و مختلفى همچون بحثى راجع به مرجئه و قدريه، آن سوى قاف و برخى روستاها ذكر كرده است.
پايان بخش كتاب، فصلى با عنوان «نوادر» است كه روايات پراكنده و مختلفى را در خود جاى داده است.
كتاب با مقدمۀ مؤلف آغاز مى شود كه ضمن آن مؤلف اظهار مى دارد:
از دير زمانى شوق بسيار به نگارش در زهد و موعظه با استفاده از روايات داشتم. از اوان
ص: 693
بيست سالگى تاكنون كه به پنجاه رسيدم، در اين آرزو بودم كه كتابى بر مبناى روايات اهل بيت عليهم السّلام و همراه با استدلالهاى قرآنى و برهانهاى عقلى و داراى سندهاى مضبوط و معين بنگارم ولى مشكلات و كم توجهى اهل زمان مرا از اين كار بازمى داشت تا اينكه به ذهنم رسيد، امر به معروف را پايه اى بلند و مرتبتى رفيع است و قرآن نيز فرمان داده است «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ اَلذِّكْرىٰ تَنْفَعُ اَلْمُؤْمِنِينَ »(1) پس از خداى طلب خير كردم و اين كتاب را نگاشتم و در آن رعايت اختصار را نمودم...
آنگاه فهرست مطالب كتاب و نام برگزيدۀ آن جامع الاخبار را ذكر مى كند. مؤلف موضوعات كتاب را به 141 فصل تقسيم كرده است كه هر فصل با عنوان ويژه اى شروع مى شود و با بيان آيات مربوط به آن ادامه پيدا مى كند و سپس روايات مربوط به اين موضوع آورده مى شود.
در اين كتاب گاه سند روايات به صورت كامل، گاه فقط عنوان «روى باسناد صحيح» و زمانى «رويت باسنادى» و يا «روى عن فلان» آمده است.
در برخى از روايات سند صدوق يا برقى ذكر شده است ولى متأسفانه اكثر روايات به صورت مقطوعه و با عنوان «قال فلان» يا «عن فلان» نقل شده اند.
اين مجموعه تقريبا متشكل از 290 آيۀ قرآن و 1200 حديث است.
گذشته از اختلاف عجيبى كه راجع به مؤلف اين كتاب بين محققان هست (كه دربارۀ آن مطالبى ذكر خواهد شد) شگفت اتفاق و وحدتى است كه بين كتاب معارج اليقين و اين كتاب وجود دارد. اين يگانگى به گونه اى است كه انسان يقين مى كند كه يا برخى از افراد با سرقت ادبى نام كتاب را تغيير داده اند و يا بعضى نسّاخ به دلخواه خويش نام مؤلف را نپسنديده و نام ديگرى براى كتاب برگزيده اند و الاّ هر دو يك كتاب و جزئى از اثر مؤلف است.
در رابطه با مؤلف اين كتاب اختلافات بسيارى بين محققان وجود دارد. برخى اين كتاب را به مرحوم شيخ صدوق نسبت داده اند ولى چنانكه علامه مجلسى و نيز محدّث نورى اشاره كرده اند، اين نسبت بهره اى از واقعيت ندارد(2). زيرا وى به طور مكرّر از مؤلفان قرن ششم هجرى
ص: 694
و بلكه از مؤلفان قرن هفتم هجرى نقل مى كند و واضح است كه مؤلف نمى تواند شيخ صدوق باشد، چرا كه او در سال 381 ه. ق. درگذشته است. گروهى آن را تأليف جعفر بن محمد دوريستى از علماى قرن پنجم دانسته اند؛ كه اين سخن نيز با توجه به نقل روايت اين مؤلف از سديد الدين محمود حمّصى - از علماى قرن ششم - صحيح نخواهد بود. بعضى آن را تأليف امين الاسلام طبرسى و برخى تأليف فرزند او ابو على طبرسى دانسته اند؛ گروهى نيز آن را از آن محمّد بن محمّد شعيرى يا شيخ أبو الحسن على بن أبى سعيد بن ابى الفرج خيّاط دانسته اند.
آنچه مسلّم است و خود در متن كتاب ذكر كرده است، نام وى محمّد و نام پدرش نيز محمّد بوده است چنانكه در كتاب معارج اليقين - كه قبلا احتمال وحدت آن با اين كتاب به صورت بسيار قوى ذكر شد - نيز نام مؤلف محمّد بن محمّد سبزوارى ذكر شده است.
كتاب شناس بزرگ معاصر، آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
دو كتاب به نام جامع الاخبار وجود دارد. يكى مكرّر طبع شده و اولين چاپ آن در سال 1287 ه. ق. و داراى 141 صفحه است و مشهور است كه اين كتاب تأليف شيخ صدوق مى باشد و مسلّما صحيح نيست... با توجه به نقل مستقيم او از برخى افراد اين كتاب تأليف اواخر قرن ششم بوده است... و مؤلف اهل بيهق بوده است.
آنگاه علامه تهرانى 11 اسم را ذكر مى كند كه در حدود قرن ششم مى زيسته اند و نام آنها و نام پدرشان محمّد بوده است ولى بالأخره كسى از آنها را به عنوان مؤلف اين كتاب برنمى گزيند.
اما مطالب نسخۀ دوم كتاب كه هنوز به چاپ نرسيده است و علامه تهرانى نسخه هاى خطى آن را نزد شيخ طاهر سماوى، ميرزا محمد على اردوبادى و شيخ مشكور ديده است با مطالب جامع الاخبار مطبوع تفاوت بسيارى دارد و نمى توان اين دو را يك كتاب دانست و با توجه به برخى قراين، مؤلف كتاب دوم محمّد بن ابى حرث محمّد بن ابى الخير، على القزوينى است(1).
آنچه اين مشكل را حل مى كند و گره را مى گشايد آن است كه دانستن و شناختن مؤلف زيانى به اعتبار مطالب كتاب وارد نمى كند زيرا اكثر روايات آن مربوط به مباحثى است كه در آنها نيازى به سند متصل نبوده و يا عين اين روايات در كتب معروف آمده است.
محدّث نورى گفته است: «مؤلف از علماى قرن پنجم بوده است.»(2)
برخى ديگر گفته اند وى از علماى قرن ششم هجرى است و بعضى از شواهد نيز اين نظريّه را تأييد مى كند و پدر مؤلف نيز چنانكه از فصل هفتاد و هشت (فى تقليم الاظفار) برمى آيد، از
ص: 695
علما و دانشمندان به شمار مى رفته است.
اين كتاب را شرف الدين خويدكى به فارسى ترجمه كرده و به نام كاشف الاستار فى ترجمه جامع الاخبار به چاپ رسيده است.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله گلپايگانى، قم، شمارۀ 10:1.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2236، تاريخ استنساخ:
1088 ه. ق.
1. آخرين چاپ اين كتاب توسط مؤسسۀ آل البيت قم انجام گرفته كه در سال 1414 ه. ق.
مشتمل بر 632 صفحۀ وزيرى، همراه با مقدمه اى محققانه، فهارس فنى (فهرست آيات، احاديث، اعلام، اماكن) و تحقيق و تخريج روايات از ساير كتب بوده و با نسخه هاى مختلف خطى و چاپى تطبيق شده است. مى توان آن را بهترين چاپ اين كتاب دانست.
2. چاپ المكتبة الحيدرية، نجف، عراق، 1385 ه. ق.، 188 صفحه، بدون تحقيق و تخريج و تصحيح كه بعدها توسط منشورات الرضى در قم افست شده است.
3. چاپ مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، بيروت، لبنان، 1406 ه. ق.، 184 صفحه كه هيچ گونه تصحيح، تخريج و تحقيقى در آن صورت نگرفته است.
4. چاپ كتابخانۀ مبين اصفهان، 1354 ه. ش. قطع وزيرى، 216 صفحه كه همانند دو نسخۀ قبلى بدون تصحيح و تخريج و تطبيق است.
البته اين كتاب، چاپهاى بسيار مختلف و متنوع ديگرى نيز دارد.
ص: 696
تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعۀ ورّام(1)امير ابو حسين ورّام بن ابى فراس
اين كتاب مجموعه اى از مطالب بسيار مختلف و متنوع است. اگرچه قسمت عمدۀ اين اثر مربوط به مسائل اخلاقى و مواعظ است ولى در لابه لاى آنها، مطالب تاريخى، فلسفى و ادبى نيز به چشم مى خورد. اكثر مطالب كتاب روايات اهل بيت عليهم السّلام در رابطه با موضوعات فوق است ولى در آن رواياتى از انبيا و سخنانى از اصحاب و علماى گذشته نيز فراوان يافت مى شود.
اين كتاب به دو قسمت مجزّا تقسيم شده است:
قسمت اول اثر از تبويب و تنظيم بهترى برخوردار است كه در بابهاى مختلف به آداب معاشرت، صفات نيك و صفات زشت و ناپسند پرداخته و در پايان اين قسمت مباحثى مربوط به مرگ و معاد را آورده است.
قسمت دوم كتاب، به مواعظ اختصاص يافته است و داراى هيچ تنظيم و تبويب خاصى نيست. اولين حديث اين قسمت روايتى دربارۀ جريان شهادت امير مؤمنان و مناجات او با خدا و درخواست شهادت و لقاء الله توسط آن حضرت در شب شهادتش است. و نيز از جملۀ روايات مفصّل اين باب مواعظ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به ابو ذر و نيز حديث قدسى خطاب به حضرت موسى، حديث قدسى خطاب به حضرت عيسى و همچنين حديث معروف به حديث مناهى (نهى هاى) رسول اكرم است. اين قسمت با موعظۀ امام باقر به محمّد بن مسلم به پايان مى رسد.
به نظر مى رسد تقسيم كتاب به دو قسمت توسط خود مؤلف صورت نگرفته باشد.
علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه تعداد بسيار زيادى از كتب را به عنوان مجموعه معرفى كرده
ص: 697
است و عنوان مجموعه را چنين توضيح مى دهد:
اين عنوان به كتابهايى گفته مى شود كه دربردارندۀ نكات و فوايدى است كه مؤلف در طول حيات خويش به آنها برخورد كرده و آنها را در يك جا گرد آورده است و گاه از آن تعبير به «جنگ» يا «كشكول» و «خرقه» و امثال آن مى شود...(1)
وى ضمن اين مجموعه ها از كتاب مورد بحث ما نيز نام برده است.
اين تعريف بخوبى بيانگر وضعيت نگارش كتاب است كه به طور طبيعى از هيچ شيوۀ خاص و تنظيم مشخصى پيروى نمى كند. روايت و درايت، حديث و تاريخ، معقول و منقول، تراجم و رجال، قصّه و موعظه در اين كتاب به هم آميخته است.
در قسمت اول كتاب - كه از تنظيم بهترى برخوردار است -، مطالب داراى ابواب و عناوينى است كه پس از هر عنوان، توضيحات و مطالبى آورده شده، سپس به ايراد احاديث و شواهد تاريخى پرداخته است ولى در قسمت دوم كمتر مطالبى از خود مؤلف به چشم مى خورد و بيشتر گردآورى مطالب بدون هيچ تنظيم و ربط منطقى انجام شده است. البته نداشتن نظم منطقى دسترسى به مطالب كتاب را دشوار مى كند ولى بدون شك در لابه لاى اين گونه كتابها گوهرهاى درخشان و نكات مهمّ بسيارى مى توان يافت و همين نكته است كه باعث ماندگارى و اهميت يافتن چنين كتابهايى مى شود و چنانچه براى اين آثار فهرستى فنى و كامل نگاشته شود تا حدودى نقص عدم تنظيم برطرف و دسترسى به مطالب آن آسان خواهد شد.
روايات اين كتاب اكثرا بدون ذكر سند آورده شده است. و افزون بر آن، در گردآورى مطالب نيز به صحّت و سقم آن چندان توجهى نشده است و نيز از بيان منابع و مصادر هم در غالب موارد غفلت شده است.
به نظر مى رسد هدف اين مجموعه و نيز كتبى از اين نوع، جمع آورى برخى مطالب و نكات و فوايد بوده است و مؤلف يا فرصتى براى بررسى مطالب نداشته و يا نخواسته است خود در مصدر قضاوت قرار گيرد و داورى را به خواننده واگذارده است. بنابراين، ويژگى چنين مجموعه هايى به هم آميختگى نيك و بد و صحيح و سقيم است ولى بعضى از دانشمندان اسلامى
ص: 698
همين ويژگى را بر اين كتاب خرده گرفته و اظهار داشته اند كه در اين كتاب غث و سمين، و صحيح و سقيم به هم آميخته اند(1).
برخى ديگر نيز اشكال كرده اند كه در اين كتاب روايات شيعه و آثار مخالفان با هم آميخته و خوب و بد تميز داده نشده است. از اين رو علامه مجلسى ضمن اعتراف به شهرت مؤلف و كتابش و ذكر آنها در اجازات علما مى گويد:
چون اين كتاب دربارۀ مواعظ و نصايح بوده است و مؤلف بين صحيح و ناصحيح تميز نداده و اخبار شيعه را با روايات مخالفان درهم آميخته است، از اين رو تمامى روايات اين كتاب را در كتاب بحار الانوار نياورده ام(2).
و محدّث نورى مى نويسد:
در اين كتاب ميان روايات اماميه و آثار مخالفين و مواعظ ائمه با سخنان منافقين خلط شده.
در موارد بسيارى از حسن بصرى - كه سامرى اين امّت است - كلماتى را نقل كرده تا آنجا كه بعضى از كاتبان نسخه ها گمان برده اند مراد از اين حسن، امام مجتبى يا امام عسكرى است(3).
محقق بزرگوار شيخ آقابزرگ تهرانى در پاسخ اين اشكالات مى نويسد:
مؤلف در اين كتاب عملا روايات ائمۀ معصومين عليهم السّلام را با روايات اهل سنت آميخته است تا عامّه به اين كتاب رغبت ورزند و بدين سبب هدايت شوند. پس اين اشكال بر مؤلف وارد نيست(4).
ورّام بن ابى فراس حلّى، مشهور به امير زاهد، از دانشمندان بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى قمرى است. خاندان او مشهور به تشيع و از وابستگان به امراى بنى مزيد و سلاطين شيعۀ حمدانى بوده اند كه در برانداختن حكومت عباسيان مؤثر واقع شدند و با خلفاى فاطمى مصر نيز ارتباط داشته اند.
خود وى نيز ابتدا در سلك ارتشيان و از اميران ارتش بود ولى پس از گذشت مدتى لباس امارت را به لباس زهد تبديل كرد و فرمانروايى ميدان را به گوشه نشينى بخشيد و در راه كسب دانش و تقوا تلاش بسيار كرد و به مراتب عالى رسيد. وى در فقه به چنان مقامى رسيد كه شهيد اول در غاية المراد از او به عنوان فقيهى صاحب فتوا نام برده و از او ستايش بسيار كرده و گفته
ص: 699
است: «از جمله كسانى كه قايل به مضايقه در قضاء صلوات مى باشند، شيخ زاهد ورّام بن ابى فراس است. وى كتابى در اين باره تأليف كرده است كه داراى فوايد بسيار است.»(1)
سيد بن طاووس در ستايش او مى گويد:
جدّ من ورّام بن ابى فراس از كسانى است كه عمل آنان مورد تقليد و سرمشق ديگران قرار مى گرفت. او وصيّت كرد تا پس از مرگ، عقيقى را در دهانش قرار دهند كه اسماء ائمه عليهم السّلام بر آن منقوش باشد و من نيز اسماء ائمه را بر نگينى نقش كرده و وصيت كرده ام آن را پس از مرگ در دهانم قرار دهند.
اين بزرگمرد، تنها بين علماى شيعه به علم و فضل و تقوا شهره نبود، بلكه علماى بزرگ اهل سنت نيز به عظمت مقام علمى و معنوى وى اعتراف كرده اند. ابن حجر عسقلانى دربارۀ او مى نويسد:
او در ابتداى امر از لشكريان بود و لباس ارتش مى پوشيد و شمشير به كمر مى بست. سپس اين كار را ترك كرده و به طور كلى به عبادت پرداخت. او را ابن ابى طىّ در طبقات الإماميه ذكر كرده و در ستايش او بسيار سخن گفته و براى او كراماتى را برشمرده است...
ابن اثير نيز ضمن حوادث سال 605 ه. ق. از مرگ ورّام بن ابى فراس در حلّه ياد كرده است و از او با لقب زاهد نام مى برد.
نسب ورّام به صحابى برجستۀ اميرالمؤمنين مالك اشتر مى رسد. خاندان او، خاندانى اصيل و مشهور بوده(2) و يكى از حكومتهاى شيعى را تأسيس كرده اند. در نسل پاك و مبارك وى نيز عالمان بزرگ و ارجمندى مانند: جمال الدين احمد بن طاووس و رضى الدين على بن طاووس، مشهور به سيد بن طاووس و نيز محمّد بن ادريس حلّى، مؤلف كتاب السرائر وجود دارند.
برخى از استادان مؤلف عبارت اند از:
1. سديد الدين شيخ محمود الحمصّى الرازى 2. سيد ابو الحسن على بن ابراهيم العريضى و نام بعضى از شاگردان و كسانى كه از او روايت كرده اند عبارت اند از:
1. شيخ منتجب الدين، مؤلف الفهرست 2. محمّد بن جعفر مشهدى، مؤلف المزار الكبير
ص: 700
كنيۀ مؤلف «ابو فراس»، بر وزن «كتاب» و نام او «ورّام» بر وزن «فعّال» همراه با تشديد است.
مؤلف بزرگوار پس از عمرى تلاش علمى و جهاد در راه تزكيۀ نفس، پرورش شاگردان و تأليف كتب در روز دوم محرم الحرام سال 605 ه. ق. در شهر حلّه درگذشت. برخى سال وفات او را سال 650 ه. ق. ذكر كرده اند. پيكر او به نجف اشرف حمل شد اگرچه هم اكنون در شهر حلّه نيز بقعه و بارگاهى به نام وى وجود دارد.
1. مستدركات اعيان الشيعه، ج 1، ص 249.
2. روضات الجنات، ج 8، ص 177.
3. تنقيح المقال، ج 2، ص 278.
4. فوائد الرضويه، ص 699.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 197.
6. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 21.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1362، تاريخ استنساخ: 1409 ه. ق. كه جزو كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 576، تاريخ استنساخ: 1078 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5477، تاريخ استنساخ: 983 ه . ق.
1. چاپ دار التعارف و دار الصّعب بيروت، لبنان، بدون تاريخ، مشتمل بر 310 صفحه در قطع وزيرى با مقدمه اى كوتاه، همراه با فهرست مطالب و نيز در پاورقى برخى از لغات دشوار را معنى كرده است ولى احاديث و اقوال تخريج و تصحيح نشده اند.
2. ترجمۀ آن توسط محمد رضا عطائى، در سال 1369 ش. توسط بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، در 2 جلد، مشتمل بر 560 و 632 صفحه و قطع وزيرى منتشر شده است.
در اين ترجمه نيز روايات تخريج شده اند و با هيچ نسخ خطى و يا چاپى غير از همان نسخۀ چاپى شمارۀ 1 تطبيق و مقابله نشده است.
ص: 701
شيوه هاى مختلف و متنوعى در نگارش اربعين ها دنبال شده است. برخى چهل حديث در چهل موضوع، گروهى چهل حديث از چهل راوى، بعضى چهل حديث با توضيح و تبيين آنها و بالأخره عده اى هم با انتخاب يك موضوع، چهل حديث در رابطه با همان موضوع گردآورى كرده اند. نمونه هاى مختلفى از اين اربعين ها در اين كتاب معرفى مى شود. كتابى كه اكنون مورد بحث ماست چهل حديثى است كه در رابطه با يك موضوع خاص، يعنى «حقوق متقابل برادران دينى و مؤمنان» نگاشته شده است.
مؤلف در ابتداى كتاب دو حديث راجع به حفظ چهل حديث ذكر مى كند. سپس (حقوق مؤمنان) مطرح مى شود ولى بيان اين حقوق را با تبيين حقوق ويژۀ ذريّۀ پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آغاز مى كند و سپس به ذكر رواياتى دربارۀ اين موضوعات مى پردازد:
1. اكرام مؤمنان
2. اكرام انسانها (اعم از مؤمن و غيرمؤمن)
3. حقوق متقابل مؤمنان
4. رسيدگى به نيازهاى مؤمنان
5. محبت و زيارت مؤمن
6. منع از آنچه موجب كينه و تفرقه مى شود
7. فرمان به حسن خلق و مداعبه مؤمنان با يكديگر و بالأخره آخرين روايت اين مجموعه در توضيح معنى فتوّت و جوانمردى است.
ص: 702
مؤلف گرانقدر تمامى روايات را با اسناد كامل و گاه با چند سند ذكر كرده است.
گاه شيوۀ تحمل حديث و نيز روز و سال تحمل حديث نيز ذكر شده است. اولين روايت و نيز بسيارى از روايتهاى كتاب را مؤلف از عموى بزرگوار خويش ابو المكارم حمزة بن على بن زهرة، مؤلف كتاب الغنيه نقل مى كند و برخى ديگر از روايات را از ساير مشايخ خويش نظير ابن شهرآشوب مازندرانى و شريف نسّابه ابو على محمّد بن اسعد و عز الدين ابو الحارث محمّد بن حسن حسينى بغدادى، ابو على محمّد بن اسعد بن على جوانى، و غيره... نقل مى كند.
روايتهاى ذكر شده در اين كتاب گاه بسيار كوتاه در حدّ يك سطر و گاه بسيار طولانى به ميزان هفت تا هشت صفحه است. طولانى ترين روايت اين مجموعه نامۀ امام صادق به والى اهواز دربارۀ شيوۀ حكومت و رعايت حقوق مؤمنان است.
در يك مورد (ح 25) متن كتاب افتادگى دارد و تنها سند روايت ذكر شده است ولى متأسفانه متن آن به دست نيامد.
مؤلف در اين مجموعه از هرگونه توضيحى پيرامون روايات و مباحث مطرح شده خوددارى كرده است.
بر اساس گفتۀ مؤلف در ابتداى كتاب عده اى از مؤمنان نزد مؤلف از حقوق برادران سخن گفتند و از بى توجهى مردم نسبت به آن شكايت كردند؛ از اين رو مؤلف گرانقدر با درك نياز جامعۀ اسلامى تصميم گرفت براى آگاه ساختن مردم به وظيفۀ سترگ خود در اين رابطه چهل حديث در اين موضوع گردآورى و منتشر كند.
يحيى الدين ابو حامد محمّد بن عبد الله بن على بن ابى المحاسن زهرة حسينى از علماى قرن هفتم هجرى قمرى است. نسب شريفش به امام صادق مى رسد و در خاندان علم و دانش پرورش يافته است.
هنوز به بيست سالگى نرسيده بود (در سال 584 ه. ق.) در محضر عموى گرامى اش - عالم
ص: 703
بزرگوار ابو المكارم حمزة بن على بن زهرة - كتاب مقنعه تأليف شيخ مفيد را فراگرفت. بنابراين، سالهاى ولادت او در اواخر قرن ششم هجرى و حدود سال 565 ه. ق. بوده است. در تاريخ وفات وى نيز اختلاف است. برخى سال وفات او را 634 و بعضى 626 نگاشته اند. تعدادى هم معتقدند هر دو تاريخ اشتباه است؛ زيرا طبق بيان شرح حال نويسان وى هفتاد و خرده اى سال عمر كرده است. بنابراين بايد تاريخ وفات او در حدود سال 640 ه. ق. بوده باشد. وى كه در خانواده اى فضيلت پرور و دانشمند به دنيا آمده بود از وجود پدر دانشمند و عموى فرزانه اش و همچنين ديگر استادان بهره هاى فراوان برد و به مقامات والاى علمى و معنوى نايل شد.
محدّث نورى از وى با اين القاب ياد مى كند: «سيد امام و عالم عزيز و معظم احياگر ملت و دين، ابو حامد نجم الاسلام محمّد بن عبد الله بن على بن زهرة حلبى...» .
خاندان او كه «بنو زهره» ناميده مى شوند داراى سابقۀ علمى بسيار و شهرتى بسزا هستند و زادگاه ايشان (شهر حلب) پيشينه اى بسيار درخشان در تشيع دارد. ما به اسامى برخى از برجستگان اين طايفه اشاره مى كنيم:
1. سيد احمد بن ابراهيم بن محمّد حلبى، از شاگردان علامه حلّى
2. سيد ابو طالب احمد بن قاسم بن زهره حسينى، از شاگردان شهيد اول
3. سيد ابو طالب امين الدين احمد بن بدر الدين، از شاگردان علامه حلّى و از استادان شهيد اول.
4. سيد بهاء الدين بن زهره (متوفاى 1204 ه. ق.)
5. سيد عزّ الدين ابو المكارم، معروف به ابن زهرۀ حلبى، صاحب تأليفات بسيار از جمله كتاب غنية النزوع، عموى مؤلف، و از فقهاى برجستۀ شيعه (متوفاى 585 ه. ق.)
استادان مؤلف عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش عبد الله بن على بن زهره (متوفاى 597 ه. ق.)
2. عموى بزرگوار وى ابو المكارم حمزة بن على بن زهره (متوفاى 585 ه. ق.)
3. ابو جعفر محمّد بن على بن شهرآشوب مازندرانى (متوفاى 588 ه. ق.)
4. محمّد بن ادريس حلّى، مؤلف كتاب السرائر (متوفاى 578 ه. ق.)
5. شمس الدين يحيى بن حسن ابن بطريق حلّى (متوفاى 600 ه. ق.)
6. ابو على محمّد بن اسعد جوانى، مؤلف كتاب طبقات الطالبين
ص: 704
شاگردان و برخى كسانى كه از او اجازۀ روايت گرفته اند عبارت اند از:
1. يحيى بن احمد بن سعيد
2. على بن موسى بن طاووس (متوفاى 664 ه. ق.)
3. نجم الدين ابو القاسم جعفر بن حسن، مشهور به محقق حلّى، صاحب شرايع الاسلام (متوفاى 676 ه. ق.)
4. فرزند فرزانه اش على بن محمّد بن على بن زهره
5. نجيب الدين ابو احمد يحيى بن احمد، پسر عموى محقق حلّى و مؤلف كتاب الجامع فى الفقه
1. امل الآمل، ج 2، ص 280.
2. اعيان الشيعه، ج 9، ص 388.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن هفتم، ص 160.
4. رياض العلماء، ج 5، ص 114.
5. مستدرك الوسائل، ج 21، ص 7.
6. حاشيۀ لولوة البحرين، ص 203.
7. فوائد الرضويه، ص 553.
8. الذريعه، ج 1، ص 426.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2825، تاريخ استنساخ: 1280 ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 6548، تاريخ استنساخ: 1348 ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملك، تهران، شمارۀ 5429، تاريخ استنساخ: قرن هشتم.
چاپ دار الاضواء، بيروت، لبنان، 1407 ه. ق. مشتمل بر 107 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح، تخريج و فهارس فنى نبيل رضا علوان.
ص: 705
على رغم انكار معاندان و ترس دوستان، فضايل بى شمار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام چونان آفتاب عالمتاب دلهاى حق جويان و حقيقت طلبان را شيفتۀ خود كرده و صفحات بى شمار تأليفات دانشمندان را به خود اختصاص داده است. از جمله هزاران كتابى كه در اين رابطه نگاشته شده است كتاب مورد بحث ماست. مؤلف بزرگوار در اين كتاب روايات مربوط به فضايل نبى اكرم و اهل بيت، بويژه حضرت اميرالمؤمنين را جمع آورى كرده است. مطالب كتاب را مى توان به سه بخش تقسيم كرد:
بخش اول: مربوط به فضايل و تاريخ رسول گرامى اسلام.
بخش دوم: در بيان فضايل و مناقب اهل بيت اطهار و خمسۀ طيبه
بخش سوم: كه قسمت عمدۀ كتاب و شايد مقصود اصلى مؤلف بوده است مربوط به فضايل، مناقب، تاريخ، معجزات، كرامات و قصص و قضاوتهاى امير مؤمنان است. البته اين سه بخش به صورت مجزا و منظم ذكر نشده اند.
كتاب با روايتى از ميثم تمار كه بيانگر كرامتى از اميرالمؤمنين و زنده شدن مرده اى پس از گذشت روزگار به دعاى آن حضرت است آغاز مى شود و بالأخره با روايتى از رسول اكرم دربارۀ اسامى حضرت اميرالمؤمنين به پايان مى رسد.
البته در اين كتاب بجز بيان فضايل و مناقب رسول اكرم و اهل بيت عصمت و طهارت بعضى روايات ديگر دربارۀ فضيلت شيعه يا وظيفۀ شيعيان و حالات برخى از اصحاب نظير سلمان فارسى نيز ذكر شده است.
به نظر مى رسد مؤلف در تنظيم كتاب هيچ شيوۀ خاصى را دنبال نكرده است. گاه يك روايت
ص: 706
مربوط به پيامبر صلّى الله عليه و آله، پس از آن روايتى مربوط به اصحاب، بعد از آن حديثى مربوط به اهل بيت عليهم السّلام و سپس روايتى تاريخى بدون هيچ ترتيب و ارتباطى ذكر شده اند. براى برخى از روايات عناوينى ذكر شده است و در بسيارى از موارد هم روايات بدون عنوانى خاص پشت سر هم نقل شده اند.
روايات كتاب به سه دسته تقسيم مى شود:
1. برخى از اين روايتها با سند متصل ذكر شده كه البته تعداد آنها اندك است.
2. روايات بسيارى نيز با معرفى راوى آن ذكر شده اند ولى سند متصلى ندارند، چرا كه معلوم است مؤلف به صورت مستقيم از برخى از اين راويان نقل نمى كند ولى متأسفانه به ذكر سند خود و يا ارائۀ منبع روايت اشاره نكرده است. در مورد بعضى ديگر از راويان، مؤلف به صورت مستقيم از آنها نقل مى كند و در برخى احتمال نقل مستقيم هست ولى در اين موارد نيز سند اين افراد به معصوم ذكر نشده است.
بعضى از افرادى كه نامشان در ابتداى روايات آمده است عبارت اند از:
ضياء الدين ابو العلا حسن بن احمد بن يحيى عطار همدانى، ابو طالب احمد بن الفرج الازهر، ابو الحسن بن على بن محمد المهدى، ابن المغازلى، الواقدى، ابراهيم بن مهران، ابن عباس و سليم بن قيس.
3. مؤلف در پاره اى از موارد نام راوى را نيز ذكر نكرده و به صورت مرسل آن را از يكى از ائمه نقل كرده است.
اغلب مطالب كتاب روايات معصومين است تنها در موارد اندكى برخى از داستانهاى تاريخى و فضايل از غير معصومين روايت شده است.
علامه مجلسى در ابتداى بحار الانوار از دو كتاب فضايل نام مى برد: يكى از آنها تأليف شيخ جليل ابو الفضل سديد الدين شاذان بن جبرئيل قمى، ساكن مدينه است(1). وى از مؤلف به عنوان يكى از برجستگان مورد اعتماد و فاضل كه در اجازات بسيارى او را مدح كرده اند، نام مى برد.
دوم كتابى به نام الفضائل كه در سالهاى ششصد و پنجاه و خرده اى تأليف شده است و برخى آن را
ص: 707
به شيخ صدوق نسبت داده اند. وى اين نسبت را به علت تاريخ تأليف كه در متن كتاب آمده است، صحيح نمى داند و از اين رو اين كتاب را مجهول المؤلف مى شمارد.
شيخ آقابزرگ تهرانى نيز به هنگام ياد كردن از اين كتاب در الذريعه(1) مى نويسد:
در متن كتاب آمده است كه در سال 651 به مسجد جامع درآمدم... و حال آنكه ابن شاذان در سال 558 كتاب ديگرش، يعنى ازاحة العلة را تأليف كرده است و بين آن و اين تاريخ 93 سال فاصله است، از اين رو اين كتاب مجهول المؤلف مى باشد.
به نظر مى رسد اين دو كتاب با يكديگر اشتباه شده اند، يعنى احتمالا نسخه اى كه در دست ماست همان نسخۀ الفضائل است كه مرحوم علامه مجلسى و آقابزرگ تهرانى آن را مجهول المؤلف دانسته اند. زيرا در حديث مولد على عليه السّلام مى نويسد:
اخبرنا الشيخ الامام العالم الورع الناقل ضياء الدين شيخ الاسلام أبو العلا حسن بن احمد بن يحيى العطار همدانى فى مسجده فى الثانى و العشرين من شعبان سنة ثلاث و ثلاثين و ستمائه...
كه البته اين تاريخ با تاريخ زندگى شاذان بن جبرئيل مطابقت نمى كند و در متن كتاب نيز دلالتى بر اينكه كتاب تأليف اوست وجود ندارد. بنابراين كتاب فضايل شاذان بن جبرئيل به دست ما نرسيده است ولى چون اين كتاب اكنون به نام وى معروف شده است به معرفى اجمالى او مى پردازيم.
شيخ سديد الدين شاذان بن جبرئيل بن ابى طالب قمى از علماى برجستۀ شيعه در قرن ششم هجرى است كه در شهر مدينه در جوار رسول اكرم صلّى الله عليه و آله مى زيسته است.
شيخ حرّ عاملى از او با اين عناوين ياد مى كند:
عالم فاضل و فقيه عظيم الشأن و جليل القدر، داراى تأليفاتى است ؛ از آن جمله كتاب ازاحة العلة فى معرفة القبله كه نسخه اى از آن در دسترس ماست و شهيد در ذكرى از اين كتاب ياد كرده است.
علامه مجلسى نيز در كتاب بحار الانوار(2) مى گويد:
اين باب را با ذكر رساله اى به پايان مى بريم كه آن را شيخ جليل ابو الفضل شاذان بن جبرئيل قمى (قدس الله روحه) دربارۀ قبله نگاشته است و اصحاب و علماى شيعه، بسيار از آن نقل مى كنند و بر آن اعتماد كرده اند. و اين كتاب در اجازات بسيارى از علماى ما ذكر شده است.
چنانكه در آخر كتاب جملۀ اجازات ذكر خواهيم كرد و شهيد (نور الله ضريحه) در كتاب ذكرى گفته است، شيخ ابو الفضل شاذان بن جبرئيل قمى در كتاب ازاحة العلة فى معرفة القبله گفته است و او از برجستگان فقهاى ما به شمار مى رود.
ص: 708
آنگاه قسمتى از كتاب شاذان بن جبرئيل را نقل كرده است. و بعضى از علماى ما دچار اشتباه شده اند و گمان كرده اند اين كتاب ازاحة العله، تأليف فضل بن شاذان است ولى اين سخن صحيح نيست.
وى از گروهى از علماى شيعه روايت مى كند كه اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. ابو القاسم عماد الدين طبرى، مؤلف كتاب بشارة المصطفى
2. پدر بزرگوارش جبرئيل بن اسماعيل قمى
افراد ذيل از جمله راويان و شاگردان او به شمار مى روند:
1. سيد فخار بن معد موسوى، مؤلف كتاب ايمان ابى طالب
2. سيد محيى الدين بن زهره
3. ابو المكارم سيد بن زهره، مؤلف كتاب الغنية
4. محمّد بن جعفر مشهدى، مؤلف كتاب المزار الكبير
5. عبد الله بن زهره (متوفاى 597 ه. ق.)
1. ازاحة العلة فى معرفة القبله
2. الفضائل
3. تحفه المؤلف الناظم و عمدة المكلّف الصائم
4. كتاب الروضة
5. كتاب درر المناقب
وى مسلّما در اواخر سالهاى قرن ششم زنده بوده است زيرا سيّد فخار بن معد موسوى در سال 593 در شهر واسط از وى حديث فراگرفته است ولى از تاريخ دقيق تولد، وفات و مدفن وى اطلاعى در دست نيست.
1. مستدركات علم رجال الحديث نمازى، ج 4، ص 192.
2. بحار الانوار، ج 84، ص 73.
3. اعيان الشيعه، ج 7، ص 327.
ص: 709
4. معجم رجال الحديث، ج 9، ص 7.
5. امل الآمل، ج 2، ص 130.
6. فوائد الرضويه، ص 207.
7. طبقات اعلام الشيعه، قرن 6، ص 128.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1287، تاريخ استنساخ: 2097 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3699، تاريخ استنساخ:
1065 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2056، تاريخ استنساخ: 1265 ه. ق.
1. چاپ المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، تاريخ چاپ: 1381 ه. ق. كه منشورات رضى در قم افست كرده است.
2. نسخۀ چاپ سنگى كه در سال 1340 ه. ق. به چاپ رسيده است.
3. چاپ اخير مؤسسۀ ولى عصر، قم، با تصحيح و تحقيق سيد محمّد موسوى و شيخ عبد الله صالحى، مشتمل بر 696 صفحه در قطع وزيرى.
ص: 710
نيايش و دعا نقشى انكارناپذير در اصلاح زندگى مادى و معنوى بشر دارد و در فرهنگ اسلامى ما سلاح مؤمن، مخّ عبادت، كليد خزاين الهى، محبوبترين اعمال نزد خدا، عمود دين و نور آسمانها و زمين، و برترين عبادت و سلاح انبياء(1) نام گرفته است.
مؤلفان بسيارى در زمينۀ معارف نيايشى شيعه، تلاشهاى مبارك و گسترده اى كرده اند. يكى از كسانى كه در اين زمينه جزء برجسته ترين و پرتلاش ترين نويسندگان به شمار مى آيد و بيشترين تأليف را در اين زمينه دارد سيد بن طاووس است كه حقيقتا از رهگذر به ميراث نهادن دعاها حقّى شايان بر هر فرد شيعه و مسلمان دارد.
مؤلف كه از نوادگان دخترى شيخ طوسى است، تصميم مى گيرد كتاب مصباح المجتهد شيخ طوسى را كه دربارۀ ادعيه است، تكميل كند. از اين رو طرح بسيار مفصلى پى ريزى مى كند كه ده جلد تكمله بر آن بنگارد.
او در مقدمۀ فلاح السائل فهرست اين كتب را بدين گونه ذكر كرده است:
جلد 1 و 2. فلاح السائل دربارۀ عمل روز و شب
جلد 3. زهرة الربيع در اعمال هفته ها
جلد 4. جمال الاسبوع دربارۀ اعمال طول هفته و روز جمعه
جلد 5. الدروع الواقيه در اعمال هر ماه
جلد 6. المضمار للسباق... دربارۀ اعمال ماه رمضان
جلد 7. السالك المحتاج الى معرفة مناسك الحجاج دربارۀ اعمال و آداب حج
جلد 8 و 9. الاقبال، كتاب مورد بحث
ص: 711
جلد 10. السعادات بالعبادات دربارۀ اعمال و عباداتى كه وقت مشخصى ندارد.
ولى ظاهرا مؤلف موفق به تأليف تمامى اين كتابها نشده است و امروز فقط هفت مجلد از اين مجموعه در دسترس ماست. شايد وى تأليف اين آثار را به پايان برده ولى دست تطاول روزگار مانع رسيدن اين كتابها به ما شده است.
مؤلف در زمينۀ دعا كتابهاى ديگرى نظير مهج الدعوات و المجتنى نيز تأليف كرده است.
مفصل ترين تأليف سيد بن طاووس در زمينۀ دعا، كتاب مورد بحث ما است كه غالبا همراه با كتاب المضمار چاپ شده است و بسيارى اين دو را يك كتاب به شمار آورده اند.
سيد بن طاووس معمولا كتابهاى خود را با مقدمه و خطبه اى شروع مى كند و با قلم سحرانگيز خويش آن را به انواع و اقسام شيوه هاى ادبى مى آرايد و فهرست تمامى مطالب را در آن بيان مى كند ولى متأسفانه كتاب الاقبال به طور كامل به دست ما نرسيده است و از خطبه و مقدّمۀ آن خبرى در دست نيست. همان گونه كه كتاب همراه آن، يعنى المضار نيز چنين است و تنها جلد دوم اقبال داراى خطبه و مقدمه است. موضوع كتاب اقبال چنانكه از اسم آن پيداست اعمال، آداب و ادعيه اى است كه يك بار در سال انجام مى شود؛ به عبارت ديگر، وى در اين كتاب به بيان آداب، اعمال و ادعيۀ ماههاى سال پرداخته است.
او كتاب را با اعمال ماه شوال آغاز مى كند و پس از آن، اعمال ماه ذى قعده و ذى حجّه را ذكر مى كند. با ذكر اعمال اين سه ماه جلد اول كتاب به پايان مى رسد.
جلد دوم اين اثر، با بيان اعمال، آداب و ادعيۀ ماه محرم شروع مى شود و ضمن آن كتاب مختصرى به نام كتاب اللطيف فى التصنيف فى شرح السعادة بشهادة صاحب المقام الشريف را نيز آورده است.
سپس به بيان اعمال، آداب و ادعيۀ ماه صفر، ربيع الاول، ربيع الثانى، جمادى الاول، جمادى الثانى، رجب و شعبان پرداخته است.
در اين ميان تنها اعمال ماه رمضان باقى مى ماند كه مؤلف آن را در كتاب مستقلى به نام المضمار للسباق بيان كرده است كه به معرفى مستقل آن خواهيم پرداخت.
از جملۀ ويژگيهاى كتب سيد بن طاووس نثر بسيار زيبا و عبارات آهنگين آن است كه به آثار
ص: 712
وى جاذبۀ خاصى بخشيده است.
در اين كتاب تنها اعمال و عبادات گردآورى نشده است بلكه مؤلف در جاى جاى كتاب مطالب مختلف و متنوّعى آورده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. تذكّر، موعظه و توجه دادن به آداب قلبى و رسوم باطنى دعا
2. بيان بسيارى از وقايع تاريخى و تعيين تاريخ وقوع آن، نظير: واقعۀ مباهله، حادثۀ بخشيدن انگشتر در نماز توسط اميرالمؤمنين، واقعۀ غدير، حوادث عاشورا و وقايع كربلا، هجرت و مبعث رسول اكرم، ولادت و وفات معصومين، واقعۀ پذيرايى اهل بيت از مسكين، يتيم و اسير و نزول آيات سورۀ مباركۀ (هل اتى).
3. مباحث مختلفى كه به گونه اى مربوط به دعا و زيارات مى شود، نظير: تعيين مكان قبر اميرالمؤمنين، جريان غدير كه وى ضمن بيان آن از طرق مختلف اهل سنت خطبۀ بسيار طولانى رسول اكرم در اين روز را يادآورى كرده است، علت نامگذارى دحو الأرض و چگونگى خلقت زمين، كعبه و...
مؤلف گرانقدر در نقل روايات، ادعيه و زيارات، چهار شيوه را به كار بسته است:
1. در موارد زيادى سند روايت را به طور كامل ذكر كرده است.
2. در برخى موارد فقط سند خود را به كتاب مؤلف ذكر كرده ولى سند مؤلف كتاب به روايت را به همان كتاب ارجاع داده است.
3. در بعضى موارد كه روايات داراى سندهاى متعدد بوده اند با ذكر جملۀ «رويت بعدة اسانيد» از ذكر سندها خوددارى كرده است.
4. در پاره اى از موارد، روايات را به طور مرسل به معصوم نسبت داده و منبع و سند روايت را ذكر نكرده است.
مؤلف در هنگام تأليف اين كتاب، كتابخانۀ بى نظيرى در اختيار داشته است؛ بويژه در زمينۀ دعا كتابهاى بسيارى در دسترس وى بوده است. از اين رو تمامى مؤلفان كه پس از وى در زمينۀ دعا دست به تأليفى زده اند به گونه اى وام دار كتابهاى وى هستند.
مؤلف در اين كتاب، از كتب زيادى نقل مى كند كه الان نسخه اى از آنها در دسترس نيست؛
ص: 713
نظير:
1. كتاب ابن على حسن بن محمّد بن اسماعيل اشناس
2. كتاب المسرّة، از ابن ابى قرّة
3. المبسوط فى الانساب، از على بن محمّد العمرى
4. تشجير تهذيب الانساب، از شيخ الشرف
5. مشجرۀ ابن ميمون
6. سرّ انساب العلويين، از ابو نصر بخارى
7. الرّد على الحرقوصيه، از طبرى
8. كتاب الدراية، از سجستانى
9. كتاب الولاية، از ابن عقد
10. كتاب النشر، از واسطى و بسيارى از كتابهاى ديگر.
شيخ آقابزرگ تهرانى، ضمن بيان تاريخ نگارش اين كتاب و همچنين مطالبى دربارۀ اهميت اين اثر مى نويسد:
آغاز نگارش اين كتاب در شصت سالگى عمر مؤلف بوده و در سال 650 هجرى قمرى از تأليف كتاب فراغت يافته است. وى سپس در سال 656، قسمتى در رابطه با اعمال محرم به آن ملحق كرده و باز در سال 662، قسمتى ديگر بر آن افزوده است.
اين كتاب كتابى گرانقدر است كه آن را از كتابهاى ارزشمند و كمياب زمان خود فراهم آورده است. هنگام تأليف اين كتاب هزار و پانصد كتاب نزد او موجود بوده است، چنانكه شهيد در مجموعه اش نقل كرده كه وى در سال 650 داراى يكهزار و پانصد جلد كتاب بوده است. و اين همه قسمتى از كتابهايى بوده است كه خدا براى وى مهيا و ميسّر نموده بود. در خصوص كتابهاى دعا بنا به گفتۀ خودش بيش از شصت مجلد كتاب داشته است. وى در اواخر تأليفات خود نگاشته است: «اكنون تعداد كتابهاى دعايى كه نزد من موجود مى باشد به هفتاد كتاب رسيده است.»
پس آنچه را كه سيّد در كتابهاى دعاى خود نقل كرده از آن كتابهاى بسيارى است كه براى او فراهم شد و براى هيچ كس پيش و پس از او فراهم نشده است.
دعاهايى كه تنها انشاى خود سيد باشد در اين دعاها نيست مگر در مواردى كه خود به آن تصريح نموده است. و اكثر كتبى كه نزد وى بوده است كتابهاى مورد اعتماد و تصحيح شده و روايت شده و داراى تاريخ و همراه با ذكر خصوصيات روايت بوده است و در موارد اندكى هم كه منابع اين گونه نبوده است، به عموم حديث «من بلغه ثواب» استناد جسته است.
ص: 714
به طور كلى سيد بن طاووس با تأليف اين كتابها حقّ بزرگى بر شيعه و بر هر كس كه پس از او دربارۀ ادعيه كتابى نگاشته، دارد. و هر كه پس از او در اين رابطه كتابى نوشته از وى سود برده و از سفرۀ معنويت و زلال معرفت او بهره مند شده است. بر ماست كه قدر عمل وى را ارج نهيم(1).
مؤلف در پايان كتاب مى نويسد:
آنچه كه ما در اين كتاب به وديعت نهاديم، تنها زيارات و عبادات نبود و تنها مقصود ما گردآورى نمازها و دعاها نيست. بلكه مطالبى را در ضمن بيان كرده ايم كه موافق و مخالف آن را درنيافته اند و خداوند ما را بدان هدايت فرمود. نظير كيفيت رابطه با خداوند تبارك و تعالى و اخلاص در عبادت و عيوب اعمال كه تباهگر طاعات و عبادت مى باشند . و شيوۀ بديعى كه در ترغيب ابواب و فصول كتاب به كار گرفتم و بيان سند رواياتى كه غريب مى نمود و نيز فضايل عباداتى كه پنهان مانده بود...
برخى از محققان اظهار داشته اند نسخۀ موجود از اين كتاب از طرف بعضى دستكارى شده و احتمالا برخى از مطالب به آن افزوده شده است. از جملۀ اين موارد دعاى عرفۀ امام حسين است كه علامه مجلسى قسمت دوم آن را شبيه كلمات ائمه عليهم السّلام نمى داند، بلكه آن را بر طبق عبارات صوفيان مى داند و مى نويسد: «اين قسمت در برخى نسخه هاى خطى اقبال نيست، ازاين رو اين قسمت را معتبر ندانسته و اظهار داشته اند: احتمالا برخى از صوفيان اين قسمت را به اقبال افزوده اند.»
ابو القاسم على بن موسى بن جعفر ابن محمّد بن محمّد بن احمد ابن محمّد ابن احمد بن محمد الطاووس ابن اسحاق بن حسن بن محمّد ابن سليمان ابن داوود ابن حسن بن حسن المجتبى عليه السّلام از دانشمندان بنام قرن هفتم هجرى قمرى است.
وى در روز پنجشنبه، نيمۀ ماه محرم الحرام سال 589 در خاندانى مشهور به دانش و مراتب عالى معنوى و مفتخر به انتساب به سبط اكبر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، در شهر حلّه در كنارۀ فرات متولد شد.
ص: 715
تحصيلات خود را در وطنش حلّه آغاز كرد و براى تكميل آن به شهر بغداد سفر كرد و پانزده سال در اين شهر اقامت گزيد.
او در اين مدت به درجه اى از علم، عمل و شهرت رسيده بود كه مستنصر عباسى سه منصب خطير: إفتاء، وزارت و نقابت علويين را به سيّد پيشنهاد مى كند ولى او در پاسخى متين و محكم، ضمن ردّ درخواست او مى گويد:
اگر وزارتى مى خواهى كه برخلاف مسائل و معتقدات دينى رفتار كنم، چنانكه شيوۀ وزيران اين روزگار است اين براى من ممكن نيست ولى اگر بنا باشد به كتاب خدا و سنت رسول الله صلّى الله عليه و آله عمل كنم دولتيان و حاشيه نشينان و خاندان تو برنمى تابند. اگر به شيوۀ عدل و انصاف رفتار كنم به تو خواهند گفت اين سيّد علوى مى خواهد به همه بگويد كه من اين گونه براساس كتاب خدا و سنت رسول عمل كردم و اگر اجداد من نيز حكومت مى يافتند اين گونه عمل مى كردند و اين ردّ خلفاى پيشين و اجداد توست. خلاصه، آنچه تو و دولتيان مى خواهيد، من اهل آن نيستم و آنچه من اهل آنم شما را تاب تحمل آن نيست.
سيد در اواخر عمر مستنصر به وطن خود برگشت و سپس به نجف اشرف هجرت كرد و مشغول تأليف و تدريس شد. وى پس از آن به كربلا رفت و سه سال در آنجا اقامت گزيد و بعد از آن در كاظمين مقيم شد.
در دوران زندگى وى با هجوم مغول به بغداد طومار خلافت عباسيان در هم پيچيده شد و مغولان زمام حكومت امپراتورى اسلامى را در دست گرفتند.
حكومت جديد همچون حكومتهاى پيشين برخى از مناصب را به سيد پيشنهاد كرد و او نپذيرفت؛ ولى در سالهاى اواخر عمرش احساس كرد براى خدمت به تشيع و بويژه سادات بايد نقابت علويين را عهده دار شود، به همين دليل اين منصب را قبول كرد. وى پس از عمرى بسيار پربركت همراه با تدريس، تحقيق، تأليف و خدمات گستردۀ اجتماعى به جامعۀ اسلامى در سن هفتاد و پنج سالگى در روز پانزدهم ذى قعدۀ سال 664 از جهان مادى رخت بربست و روح ملكوتى اش به محضر حضرت حق بار يافت.
جسم خاكى او را طبق وصيتش به حرم امير مؤمنان منتقل كردند و در پايين پاى پدر و مادرش، در قبرى كه مدتها پيش خود آن را مهيا كرده بود، به خاك سپردند.
برخى گفته اند: در حلّه قبرى به سيد منسوب است كه مردم به زيارت او مى شتابند ولى ظاهر آن است كه اين قبر متعلق به برخى از فرزندان و نوادگان اوست و بدن مطهر او طبق نوشته اش در كتاب فلاح السائل در قبرى كه مدتها قبل آن را آماده كرده بود، در حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السّلام
ص: 716
دفن شد.
وى مى نويسد: «چون خداوند به من دستور داده كه در مقابل پدر و مادر تواضع كنم، قبرم را پايين پاى پدر و مادرم قرار دادم تا هميشه سر من زير پاى آنها باشد.»
برخى از محققان از شهادت سيد بن طاووس و برادرش احمد به دست حاكمان مغول خبر داده اند. چنانكه در كتاب كتابخانۀ ابن طاووس اين سخن را از شهيد اول نقل مى كند.
مؤلف بزرگوار در جنبه هاى معنوى و عبادى مقامى بس رفيع دارد. كافى است به اين سخن علامۀ حلّى توجه كنيم كه مى گويد: «او عابدترين مردم زمان خويش بود و كراماتى داشت كه برخى را پدرم و برخى را خود سيّد براى من نقل كرده اند.»
و در جايى ديگر مى گويد: «او زاهدترين مردم روزگار خويش بود.»
شهيد اول مى گويد: «او صاحب كراماتى بود و همواره در راه خير و عبادات و آداب دينى و پيراستگى از دنيا بود تا به جوار رحمت الهى منتقل شد.»
شيخ حرّ عاملى درباره اش مى نويسد: «وضعيت علم و فضل و عبادت و فقه و جلالت و پرهيزكارى او مشهورتر از آن است كه بيان شود.»
و علامه نورى دربارۀ او مى نويسد: «دربارۀ هيچ كس بجز سيد بن طاووس اين گونه اتفاقى بين تمامى علما نيست كه كراماتى از وى صادر شده است.» آنگاه به نقل برخى از آنها مى پردازد.
براى درك مقام علمى او كافى است نگاهى به فهرست تأليفات و نام شاگردان وى بيندازيم و دقّت كنيم كه در برخى از علوم مانند ادعيه و آداب همۀ كسانى كه پس از وى آمده اند ريزه خوار خوان معارف وى هستند.
جريان زير بخوبى نشانگر تفوق علمى او در زمان خود است: در سال 656 كه هلاكو بغداد را فتح كرد همۀ علماى زمان را در مستنصريۀ بغداد گردآورد و مسئله اى را از آنان استفتاء كرد. علما از پاسخ خوددارى كردند، تا اينكه سيد به آن جواب داد؛ پس از او تمامى علما سخن او را تأييد كردند.
او در محضر عدۀ بسيارى تلمذ كرده است كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:
ص: 717
1. شيخ حسين بن احمد سوراوى
2. كمال الدين حيدر حسينى
3. شمس الدين فخار بن معد موسوى
4. شيخ نجيب الدين بن نما
5. پدر بزرگوارش موسى بن جعفر بن طاووس
6. جدّ مادرى اش ورّام بن ابى فراس
تعداد زيادى از وى بهره هاى علمى گرفته و در محضر درسش نشسته اند كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. سديد الدين حسن بن يوسف، پدر علامه حلّى
2. علامه حلّى جمال الدين حسن بن يوسف
3. سيد نجم الدين محمّد بن معد موسوى
4 و 5. سيد محمّد و سيد على، دو فرزند بزرگوار مؤلّف
6. شيخ تقى الدين حسن بن داوود حلّى
7. على بن عيسى اربلى، مؤلف كشف الغمه
سيد بن طاووس تمامى تلاش خود را براى حفظ ميراث شيعه به كار گرفت. در زمان او كتابخانه هاى بسيار گسترده و غنى در بغداد در اختيار وى بود و كتابخانۀ شخصى خودش كه بسيار مفصل بود نيز او را در اين راه يارى مى كرد؛ ازاين رو وى تأليفات بسيار زيادى دارد كه برخى از آنها به دست ما نرسيده است. اسامى بعضى از تأليفات موجود او عبارت اند از:
1. الاقبال
2. الامان من اخطار الاسفار
3. البهجة «المحجة» لثمرة المهجه
4. جمال الاسبوع
5. الدروع الواقيه
6. سعد السّعود
7. الطرف
8. الطرائف
9. مصباح الزائر
10. اللهوف
11. محاسبة النفس...
البته وى در زمينۀ فقه به دليل شدت تورّع و پرهيزكارى جز كتاب غياث الورى اثر ديگرى
ص: 718
ندارد. او خود علت آن را در برخى از كتابهاى خود آورده است:
چون ديدم خداوند خطاب به پيامبرش مى گويد (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنٰا بَعْضَ اَلْأَقٰاوِيلِ ...) و او را با اين شدّت تهديد مى كند كه اگر بر خداوند افترايى ببندد با دست قدرت او را گرفته و شاهرگش را قطع مى كند، نخواستم از من كتاب فتوايى باقى بماند مباد كه در آن خطايى صورت گرفته و نسبت بى جايى به خداوند متعال و شرع مقدس داده باشم.
1. تنقيع المقال، ج 2، ص 310.
2. لولوة البحرين، ص 240.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 358.
4. امل الآمل، ج 2، ص 205.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 117.
6. فوائد الرضويه، ص 330.
7. رياض العلماء، ج 2، ص 161.
8. نامۀ دانشوران، ج 1، ص 162.
9. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 439.
10. ريحانة الادب، ج 8، ص 76.
11. جامع الرواة، ج 1، ص 603.
12. روضات الجنات، ج 4، ص 325.
13. كتابخانۀ ابن طاووس و احوال و آثار او، تأليف اتان كلبرگ، ترجمۀ قرائى و جعفريان.
از اين كتاب نسخ خطى فراوانى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ آية الله مرعشى نجفى، قم، به شماره 1171، بى تا.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به شماره 2183، بى تا.
3. نسخه هاى موجود در كتابخانه آستان قدس رضوى به شماره هاى 13981 تاريخ استنساخ:
1065 ه. ق و شماره 9728 تاريخ استنساخ: 1072 ه. ق و شماره هاى 957-3320-3219-12543.
1. نسخۀ چاپ سنگى دار الكتب الاسلاميه، تهران 1390 ه. ق.
2. چاپ دفتر تبليغات اسلامى قم در سه جلد، 1418 ه. ق.
3. چاپ مؤسسه الأعلمى، بيروت 1417 ه. ق.
ص: 719
مضمار السبق فى ميدان الصدق يا المضمار للّسباق و اللحقاق بصوم شهر اطلاق الارزاق و عتاق الاعناق(1)ابو القاسم على بن موسى، معروف به سيد بن طاووس
ماه مبارك رمضان فرصتى طلايى براى مؤمنان و عارفان است تا از رحمت نامتناهى الهى بهره هاى فراوان ببرند و از ضيافت گستردۀ حق سودهاى جاودان برگيرند.
از اين رو بزرگان رمضان را بهار معنويت و كمال دانسته اند.
معصومين عليهم السّلام براى اين ماه احترام ويژه اى قايل بوده و آداب و ادعيۀ خاصى براى آن ذكر كرده اند تا آنجا كه كتابهاى متعددى ويژۀ اعمال و آداب اين ماه نگاشته شده است. يكى از مفصّل ترين و بهترين آنها كتاب مورد بحث ماست كه مؤلف گرانقدر در آن به بيان آداب، ادعيه و نمازهاى خاص ماه مبارك رمضان پرداخته است.
اين كتاب مجموعا داراى سى و هفت فصل است. فهرست اين فصول عبارت اند از:
فصل اول: در اهميّت ماه مبارك رمضان است كه متأسفانه ناقص است و ابتداى اين كتاب به دست نيامده است.
فصل دوم: تحقيق دربارۀ ابتداى سال قمرى و كمال و نقصان ماه رمضان
فصل سوم: دربارۀ استعداد و آمادگى براى ورود به ماه رمضان
از فصل چهارم تا سى و پنجم: هر فصل مربوط به اعمال و آداب يكى از روزها يا شبهاى ماه مبارك رمضان است.
فصل سى و ششم: دعاها، اعمال و آداب شب عيد فطر است.
آخرين فصل: كه با دعاى پس از نماز عيد فطر و تذكرات مؤلف پايان مى پذيرد مربوط به اعمال روز عيد فطر است.
ص: 720
متأسفانه قسمت آغازين نسخۀ اين كتاب كه اكنون در دسترس ما قرار دارد ناقص است و از اين رو از خطبۀ مسجّع و فصيحى كه معمولا در ابتداى كتب سيد بن طاووس موجود است و نيز فهرست مطالب كه وى معمولا در مقدمۀ كتابهايش مى آورد، خبرى نيست.
اين كتاب همانند ساير آثار مؤلف داراى نظمى زيبا و دقيق است. كتاب مذكور طىّ 37 باب منظم شده و هر باب داراى فصول متعددى (گاه دهها فصل) است. اثر فوق با مباحث مقدماتى آغاز مى شود (اهميّت ماه، زيادى و نقصان ماه، و آمادگى براى ورود به اين ماه )، سپس اعمال، ادعيه و آداب به صورت منظم و بر اساس شمارش روزهاى ماه رمضان دنبال مى شود و با اعمال شب عيد فطر پايان مى پذيرد.
روايات اين كتاب گاه با اسناد كامل و متّصل روايت شده اند كه بسيارى از روايات آن چنين است؛ و گاه مؤلف سند را مختصر مى كند و مى گويد: «رويت باسنادى الى ابن بابويه» و گاه حتى به مصادر هم اشاره نمى كند و مى گويد: «بعدة اسانيد الى الصادق عليه السّلام» و گاه عبارتهايى نظير:
«روى»، «روينا عن الائمة عليهم السّلام» و «وجدت فى الروايات»، را ذكر مى كند كه البته اين كار سبب غير مسند شدن و نامشخص ماندن منابع و مصادر آن دسته از روايات شده است . شايد دليل و سبب اين سهل انگارى آن است كه شيوۀ علما در كتب ادعيه و آداب بر تسامح در ادله و سند روايات بوده است.
كمتر دعا و روايتى موجود است كه مؤلف مطالبى از خود در توضيح و تبيين و مقدمه سازى آن ايراد نكرده باشد. گاه اين مطالب بسيار كوتاه و گاه بسيار مفصل است، از جمله بحثهاى نسبتا مفصل وى مى توان به بحثهاى زير اشاره كرد:
1. بحث در نقص و كمال ماه رمضان، ص 35.
2. اصناف و اقسام روزه داران، ص 40.
3. شيوۀ عمل مؤلف در ماه رمضان، ص 71.
4. تذكر به عدم عجب در اعمال، ص 340.
ص: 721
5. طبقات وداع كنندگان با ماه رمضان، ص 420.
6. تعيين شب قدر و راههاى به دست آوردن آن، ص 148.
مؤلف در اين كتاب بيش از 60 كتاب دعا، روايات و ادعيه را ذكر كرده است كه بسيارى از اين كتب به دست ما نرسيده اند و اين نكته نشانگر اهميّت اين كتاب و نيز بيانگر مصادر فراوانى است كه در اختيار مؤلف گرانقدر بوده است كه به برخى از آنها در معرفى كتاب الاقبال اشاره شد.
علامه نورى در پايان صحيفه الرابعة السجاديه مى نويسد:
آنچه ما از ادعيۀ ماه رمضان از الاقبال نقل كرديم، از اين روست كه به شيوۀ معمول و متداول بين علما رفتار نموديم و الاّ در كتاب اقبال نامى از اعمال و ادعيۀ ماه رمضان نيست، بلكه اين اعمال و ادعيه در كتاب ديگرى به نام مضمار السبق فى ميدان الصدق است. ولى اين نكته بر بسيارى حتّى بر امثال علامه مجلسى و محدّث حرّ عاملى و سيّد جزائرى و علامه افندى و صاحب عوالم اشتباه شده است و آن را جزء اقبال دانسته اند...
آنگاه توضيح بيشترى دربارۀ استقلال اين كتاب از كتاب اقبال مى دهد و در پايان مى گويد:
من كسى را نديدم كه متوجه اين نكته شده باشد بجز شيخ اجل كفعمى كه او در جنة الامان دعاهاى ماه رمضان را از اقبال نقل نمى كند، بلكه مى گويد «از كتاب عمل شهر رمضان از سيد بن طاووس نقل مى كنم» كه مرادش همين كتاب مضمار السبق مى باشد(1)..
.
اگرچه شيوۀ اين كتاب نقل مطالب كتابهاى معرفى شده نيست، در پايان اين مقال قسمتى از متن كتاب مذكور در رابطه با شيوۀ رفتار مؤلف در ماه رمضان به اختصار نقل مى شود. وى هنگام بحث دربارۀ كيفيت ورود به ماه رمضان مى نويسد:
من چون ماه رمضان را اول سال عبادى مى دانم و با توجه به اينكه در آن شب قدرى است كه امور سال در آن تدبير مى شود و دعاها سالانه مستجاب مى گردد براى وداع سال گذشته و استقبال سال جديد به نماز شكر مشغول مى شوم و... و سپس اين كتاب كه اعمال ماه رمضان است را برداشته، مى بوسم و بر روى سر و چشمم مى گذارم و به سينه ام مى چسبانم؛ گويا از طرف مولايم به من رسيده تا درهاى خير و نيكى و پيروزى را بر من بگشايد و خدا را بر آن شكر و حمد مى گويم و شروع به عمل به آن مى كنم و از خدا درخواست عفو و بخشش مى نمايم و شروع به توبه كرده، اعمال يكايك اعضايم را مورد بررسى قرار داده ، براى
ص: 722
گناهانم طلب عفو كرده و براى بخشيده شدن گناه هر عضو بدنم صدقه اى مى دهم چنانكه براى هر روز از ايّام سال آينده نيز صدقه اى مى دهم(1).
آرى! آنان كه اين گونه به علومشان عمل كرده اند، توانسته اند چنين ميراث ارزشمندى را براى امت اسلامى به يادگار بگذارند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3319، تاريخ استنساخ: 957 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3318، تاريخ استنساخ: 1074 ه. ق.
1. چاپ مؤسسۀ اعلمى، بيروت، كه ضمن الاقبال چاپ شده است. در اين چاپ بدون تذكر و توجه به اينكه اين كتاب، كتاب مستقلى است در كتاب الاقبال از صفحۀ 246 تا 609 آمده است.
اين نسخه در قطع وزيرى و مجموعا همراه با كتاب اقبال در 872 صفحه در سال 1417 ه. ق. با مقدمه و تعليق محمد حسين اعلمى به چاپ رسيده است.
2. چاپ سنگى، تهران، 1320 ه. ق. در 728 صفحه و قطع رحلى، با تصحيح محمد الحسينى اللواسانى. اين كتاب در ابتداى كتاب الاقبال، صفحۀ 1 تا 300 چاپ شده است.
3. چاپ دفتر تبليغات اسلامى، همراه با الاقبال كه مجموعا سه جلد است و جلد اول آن كتاب المضمار السبق است كه مشتمل بر 543 صفحه و تاريخ 1418 ه. ق. است. اين كتاب همراه با مقدمه و فهارس فنّى با تصحيح جواد قيومى منتشر شده است.
ص: 723
استخاره يكى از پديده هاى شايع بين گروهى از شيعيان است. آنان وقتى با امرى مواجه مى شوند و در انجام يا ترك آن، تصميمى قطعى، راهى روشن و يا دليلى قاطع نمى يابند به مشورت با خداوند متعال مى پردازند و به شيوه هاى گوناگون سعى در قطعى كردن يك طرف كار دارند.
گروهى به وسيلۀ گشودن قرآن و توجه به آيات آن نسبت به مثبت يا منفى بودن آن عمل نظر مى دهند؛ پاره اى با تسبيح و شمارش دانه هاى آن به نظريه اى مثبت يا منفى مى رسند و برخى با نوشتن كاغذها و درهم پيچيدن آنها و سپس انتخاب يكى، خوب يا بد بودن و انجام دادن يا ندادن آن عمل را مى فهمند و...
آيا اين پديده ريشه اى شرعى دارد؟ آيا از طريق اسلام و كتاب و سنت به ما رسيده است ؟ آيا عقل با چنين انتخابى و سپردن رشتۀ كار به دست تسبيح و قرعه موافق است ؟ اينها سؤالات مختلفى است كه مباحث زيادى را برانگيخته است.
يكى از قديمى ترين كتابها در اين رابطه كتاب مورد بحث ماست. البته جاى هيچ انكارى نيست كه استخاره به معنى طلب خير از خدا كردن و هدايت خواستن از او، با الفاظ گوناگون و روايات متعدد سفارش شده است و عقل و نقل به صحت و بلكه لزوم آن گواهى مى دهد و گروهى از علما تمامى روايات استخاره را به همين معنى برگردانده اند.
اما گروهى ديگر از جمله مؤلف گرانقدر، نظريۀ ديگرى را تقويت مى كنند و معتقدند منظور از اين روايات همان عملى است كه در برخى از روايات ديگر آمده و راه عملى مشورت با خدا و نظرخواهى از او را به ما نشان داده است.
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب مى نويسد:
بندۀ مؤدّب و مملوك مهدّب را هماره تلاش بر اين است كه با اجازۀ مولاى خويش عمل كند
ص: 724
تا هيچ گاه دچار سرزنش او نشده و تلفات و مشكلات كار نيز بر عهدۀ مولاى او باشد و من عمل به مشورت با خداوند متعال را با دليل عقلى و نقلى يافتم و آن را راه ضمانت و سلامت حركات و سكنات خود دانستم... چگونه است كه اگر كسى با فرشته اى آسمانى يا پيامبر يا وصىّ پيامبر و يا حتى انسانى عادى يا منجّمى مشورت كند، كسى او را شايستۀ سرزنش نمى بيند، ولى مشورت با خداوند متعال آگاه به حقايق و عواقب امور را كمتر از مشورت با آنان مى دانند(1).
مطالب كتاب - كه طىّ بيست و چهار باب بيان شده است - را مى توان به طور كلى به سه بخش دسته بندى كرد:
1. استدلال عقلى، قرآنى و روائى بر استخاره كه البته دليل اصلى و مفصّل، همان استدلال روائى و بيان روايات مربوط است.
2. شيوه هاى استخاره (استخاره با كاغذهاى شش گانه و دوگانه، ذكرهاى مختلف و تعداد آنها، مثلا: صد، هفتاد، ده، هفت، سه و يا يك بار).
3. ايرادات و اشكالاتى كه برخى به استخاره كرده اند و جواب آنها.
يكى از روشن ترين و زيباترين جلوه هاى تمامى كتب سيد بن طاووس و از جمله اين كتاب، نثر استوار، زيبا و موزون آن است. طىّ نوشته هاى مؤلف جلوه هاى عبوديت، ذلت، خشوع و خضوع بنده اى ضعيف در برابر مولاى كريم، رئوف، رحيم و جليل بخوبى دلربايى و چشم نوازى مى كند.
كتاب با مقدمۀ كوتاهى شروع مى شود كه تاريخ شروع نگارش آن را روز 24 رجب سال 642 ه. ق. ذكر مى كند و چون اين روز، سالروز پيروزى اميرالمؤمنين عليه السّلام در جنگ جمل است آن را به فال نيك مى گيرد و تعداد بابهاى كتاب را همان عدد 24 قرار مى دهد. سپس فهرست و عنوان تمامى ابواب را ذكر مى كند.
وى هر باب را به فصلهاى مختلفى تقسيم كرده است ولى براى هر فصل عنوان خاصى برنگزيده و در ترتيب ابواب سير منطقى بحث را بخوبى رعايت كرده است. ابتدا دليل عقلى،
ص: 725
سپس قرآنى و پس از آن روائى براى استخاره بيان مى كند. پس از آن نحوۀ استخاره را باز هم به ترتيب (از مشكل ترين تا سهل ترين) توضيح مى دهد و در پايان نيز به شبهات آن پاسخ مى گويد.
مؤلف در اين كتاب تنها به نقل روايات بسنده نكرده است و استدلالهاى عقلى و قرآنى، و برخى از تجربيات شخصى و قصص تاريخى را نيز آورده است. از جمله تجربيات خود مى نگارد:
اكنون در سنين پنجاه و سه سالگى هستم و از هنگامى كه حقيقت استخاره را شناختم استخاره كردم و هرگز در آن خلل و نقصى نيافتم و چيزى كه ناپسند باشد و يا مخالف سعادت دنيوى يا اخروى باشد پيش نيامد...
وى در ادامه شعرى را خطاب به منكران حقانيت استخاره مى سرايد و مى گويد: «اكنون انكار انكاركنندگان در من هيچ تأثيرى ندارد.»(1)
از جمله توفيقات ربّانى كه شامل حال مؤلف شده بود، دسترسى او به منابعى گسترده در رابطه با ادعيه و انكار و امثال آن بود كه امروزه بسيارى از اين منابع در دسترس ما نيست، بلكه در دسترس مؤلفان پس از سيّد نيز قرار نگرفت.
مؤلف به تعدادى از اين منابع تصريح و به برخى از آنها اشاره كرده است. بعضى از مصادر (موجود و غير موجود) اين كتاب عبارت اند از:
1. الصحيفة السجادية
2. كتب صدوق، مانند: معانى الاخبار، من لا يحضره الفقيه، عيون اخبار الرضا عليه السّلام
3. كتاب المقنعه و الرسالة العزية، از شيخ مفيد
4. كتاب الادعيه، از سعد بن عبد الله اشعرى
5. يك اصل از اصول اصحاب (عين عبارت مؤلف هنگام ارائۀ منبع)
6. كتاب الجمع بين الصحيحين
7. كتاب محمود بن ابن سعيد سجزى، از علماى اهل سنت
8. فردوس الاخبار، از ديلمى
ص: 726
9. كتاب المصباح المتهجد و النهايه، المبسوط، الاقتصاد، هداية المسترشد، الفهرست و تهذيب الاحكام، از شيخ طوسى
10. كتاب الرجال يا الفهرست نجاشى
11. كتاب الكافى، از كلينى
12. كتاب محمّد بن على بن محمّد
13. اصل محمّد بن ابى عمير
14. كتاب الصلاة، از حسين بن سعيد
15. كتاب عتيق فيه دعوات و روايات (عين عبارت مؤلف در ارائۀ منبع)
16. بعض كتب اصحابنا
17. السرائر، از ابن ادريس
18. المهذب، از ابن برّاج
19. مختصر الفرائض، از حلبى
20. امالى محمّد بن ابى عبدالله و بسيارى ديگر.
اين كتاب از قديمى ترين منابع در مورد استخاره، و حلقۀ اتصال ميان ما و بسيارى از كتب مفقود شده است. البته قبل از اين كتاب، كتابهاى بسيار ديگرى دربارۀ اين موضوع همچون كتاب الاستخارة، از محمّد بن مسعود عياشى - از علماى بزرگ شيعه در قرن سوم - و كتاب الاستخارة و الاستشارة، از احمد بن سليمان بصرى - از علماى اهل سنت در قرن چهارم - نوشته شده است كه متأسفانه به دست ما نرسيده اند. از طرف ديگر، مؤلف به طور مفصّل وارد جوانب بحث شده و در گردآورى روايات نيز استقصاء كرده است.
از سوى ديگر، علما و بزرگان بر اين كتاب اعتماد كرده اند. علامه مجلسى (ره) آن را يكى از منابع كتاب بحار الانوار مى شمارد و از مؤلف با اين الفاظ ياد مى كند: «سيد نقيب ثقۀ زاهد جمال العارفين...»(1)
محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى آن را از مصادر وسائل الشيعه، و از كتبى مى داند كه مؤلفان آن آثار و ديگران به صحت آنها شهادت داده و قراينى بر ثبوت آن وجود دارد و انتساب كتاب به
ص: 727
مؤلفان آن متواتر و بى ترديد است(1).
شهيد اول، در كتاب ذكرى در اشاره به اين كتاب، مى نويسد: «سيد عالم و صاحب كرامات ظاهره و آثار برجسته، رضى الدين على بن طاووس كتاب سترگ دربارۀ استخارات نوشته است.»(2)
محدّث نورى در مستدرك الوسائل نيز از اين كتاب نقل كرده است. و محقق و محدّث بزرگوار سيد عبد الله شبّر در مقدمۀ كتابش - ارشاد المستبصر فى الاستخارات - مى نويسد: «دربارۀ استخاره به كتابى كه تشنگى را برطرف ساخته و درد را درمان كند برخورد نكردم مگر كتاب علامۀ ربانى و يگانۀ يكتا كه دوّمى ندارد سيد بن طاووس در كتابش فتح الغيب.»(3)
كه البته مشخص است مراد وى همين كتاب فتح الابواب است كه از آن به اسامى و الفاظ گوناگون ياد شده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1757 كه تاريخ استنساخ ندارد ولى محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى آن را تصحيح فرموده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 2319، تاريخ استنساخ: 1075 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2255، تاريخ استنساخ: 980 ه. ق.
چاپ مؤسسۀ آل البيت لاحياء التراث، قم، با تحقيق حامد الخفاف در 368 صفحه و قطع وزيرى، تاريخ انتشار: 1409 ه. ق.
ص: 728
دربارۀ دعا و نيايش - كه اوج تعالى روحى و نقطۀ اتصال بشر مادى به دنياى وسيع و با عظمت معنوى است -، كتابهاى بسيارى نگاشته شده و يكى از مهمترين آنها كتاب مصباح المتهجد تأليف شيخ طوسى است(1).
مؤلف گرانقدر - كه از نوادگان دخترى شيخ طوسى است - احساس كرد كه كتاب مصباح با تمامى مراتب والايش بسيارى از دعاها را ذكر نكرده است، ازاين رو تصميم گرفت ده مجلد در تكميل كتاب مصباح بنگارد و هريك از اين كتابها را به يك سرى از دعاها اختصاص دهد و براى هر كدام نيز نامى خاص برگزيد و در نهايت موفق به تأليف برخى از آنها شد و بعضى نيز نانوشته باقى ماند.
اولين كتاب اين مجموعه كتاب مورد بحث است كه مربوط به دعاها و اعمال روزانه است .
اين كتاب در چهل و سه فصل تنظيم شده است كه مى توان به طور كلى مطالب آن را به 5 بخش تقسيم كرد:
الف - فضيلت و اهميت دعا و آداب و شرايط آن
ب - اهميّت نمازهاى يوميّه و آداب، مستحبات، تعقيبات، نوافل و اسرار آنها
ج - دعاها و برخى از نمازهاى مستحبى در ساعات و زمانهاى مختلف شبانه روز، مثل: دعا هنگام بيدارشدن از خواب، دعا هنگام نگاه به خورشيد، دعاى قبل از ظهر و زوال
د - نماز مسافر و نوافل آن و دعاها، احكام و آداب سفر
ه - فضيلت سوره هاى قرآن
ص: 729
اين كتاب - كه درياى ژرفى از معارف الهى است - به واسطۀ برخى از ويژگيها اهميّت خاصى پيدا كرده است. يكى از مهمترين اين ويژگيها جامعيّت، گستردگى و كثرت دعاها است، به گونه اى كه در زمينه هاى يادشده كمتر دعا و نمازى در منابع معتبر آمده است كه در اين كتاب از آن ياد نشده باشد.
مؤلف در اين كتاب اغلب روايات را با ذكر منبع يا سند ارائه كرده است و در مقدمۀ كتاب هم سندهاى متعدد خود را به كتب جدّش - شيخ طوسى - و شيخ صدوق و ديگران يادآور شده است.
البته در اين ميان رواياتى هست كه با حذف سند آورده شده اند و هيچ منبعى هم براى آن ارائه نشده است، مانند اولين روايت كتاب. و راوى برخى از روايات نيز به نظر بسيارى قابل اعتماد نيست. مؤلف در مقدمه عذر خود را در بيان اين گونه روايات مفصلا بيان كرده است كه اجمال آن عبارت است از اينكه اولا: بسيارى از اين تضعيف ها و طعن ها صحيح نيست. ثانيا: مؤلف به اين روايات سندهاى ديگرى نيز داشته است. ثالثا: در احاديث بسيارى آمده است: «كسى كه روايتى را بشنود كه ثوابى را براى عملى بيان مى كند و با قصد قربت آن عمل را انجام دهد خداوند آن ثواب و پاداش را به او عنايت خواهد كرد، اگرچه آن روايت صحيح نباشد.»
بر اساس اين سرى روايات كه به روايات «من بلغ...» مشهور است، در اعمال مستحبى و دعاها به روايات ضعيف هم مى توان اعتماد كرد و اعمال و ادعيه اى كه در آنها وارد شده است و برخلاف مسلّمات اعتقادى و فقهى نيست به اميد استحباب انجام داد.
اين كتاب از نظمى دقيق و جذاب برخوردار است، به طورى كه دسترسى به مطالب آن آسان است. كتاب با مقدمۀ نسبتا مفصّل و بسيار زيباى مؤلف آغاز مى شود. وى در مقدمه ضمن ستايش خداوند متعال با عباراتى آهنگين و جذاب طرح بلند خويش در تكميل كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسى و نگارش 10 عنوان كتاب در اين رابطه را بيان مى كند.
سپس سند خويش به روايات و نيز فهرست مطالب كتاب را ذكر مى كند. پس از مقدمه،
ص: 730
مطالب كتاب طىّ سى فصل ذكر شده اند كه البته سيزده فصل از آنچه در مقدمه نام برده، كمتر است و از سيزده فصل باقيمانده خبرى در دست نيست. با نگاهى به عنوان فصلها بخوبى چينش منطقى و ترتيب زيباى آنها مشخص مى شود. وى در فصلهاى اوليّه اهميّت دعا، سپس آداب دعا، و پس از آن مطالبى دربارۀ آداب، اعمال و اسرار نماز بيان كرده، آنگاه به آداب و ادعيۀ زمان خوابيدن پرداخته است كه با اين دعاها كتاب به پايان مى رسد.
جامعيّت، اسناد روايات، و تنظيم دقيق و زيبا، جذابيت بسيارى به كتاب بخشيده است.
گذشته از اين امتيازات نكات ديگرى نيز موجب اهميّت فراوان آن شده است.
مؤلف در اين ميدان تنها مرد نگارش و گفت وگو نيست، بلكه فردى ممتاز در جهات معنوى و صاحب كرامات است. اين شخصيت ويژه به كتاب دعاى او نيز اعتبارى خاص بخشيده است.
بدون شك اخلاص وى در تأليف كتابهايش - كه از سراسر اين نوشته ها آشكار است -، بر ارج و قدر آثارش افزوده است. به عنوان نمونه به مقدمۀ كتاب مورد بحث بنگريد! آنجا كه مى گويد:
اگر از اين كتاب بهره اى بردى تنها به شكر خداوند متعال و تعظيم او بپرداز و مباد كه به ذكر و ياد من و تشكر از من خود را مشغول سازى كه در اين صورت، عوض اشتغال به شكرگزارى مالك به تشكر از مملوك پرداخته اى و خود را به خطر افكنده و به هلاكت نزديك ساخته اى...(1)
متأسفانه فقط جلد اول اين كتاب به دست ما رسيده كه حاوى سى فصل اول كتاب است و سيزده فصل باقيمانده كه بنا بود در جلد دوم عرضه شود به دست ما نرسيده است. پايان جلد اول اعمال هنگام خوابيدن است و جلد دوم با بيدارى از خواب شروع مى شود و با نافلۀ شب و فضيلت و آداب آن ادامه مى يابد. سپس نماز صبح و آداب و تعقيبات آن و دعاى هنگام نگاه به خورشيد، دعاى نزديك ظهر، هنگام ظهر و اهميت و آداب نماز ظهر و پس از آن دعاهاى ساعات روز و اعمال، احكام، آداب مسافر و فضيلت سوره هاى قرآن ذكر مى شود.
اين فهرست را خود مؤلف در ابتداى جلد اول ذكر كرده است. جاى پرسش است كه آيا مؤلف گرانقدر توفيق نگارش جلد دوم را پيدا كرده ولى در گردش روزگار تباه شده و به دست ما نرسيده است ؟ يا اينكه خود مؤلف توفيق نگارش آن را نيافته است ؟ البته از مقدمۀ ساير آثار او
ص: 731
مانند كتاب جمال الاسبوع - كه چهارمين كتاب از مجموعۀ ده گانۀ اوست - برمى آيد كه او كتابهاى قبلى (از جمله فلاح السائل) را تكميل كرده است؛ بنابراين جلد دوم نگاشته شده است ولى به ميراث نرسيده است. و بنا به اظهار برخى از محققان اين جزء در اختيار علامه مجلسى بوده و در بحار الانوار(1) بعضى از دعاها را از بخش دوم كتاب نقل كرده است كه در نسخۀ فعلى كتاب موجود نيست(2).
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3402، تاريخ استنساخ: 1099 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 5185.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 1253 و 3314.
1. چاپ دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1419 ه. ق.، 560 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج غلامحسين مجيدى، همراه با فهارس فنى و تطبيق با نسخه هاى متعدد خطى.
2. چاپ الدار الاسلاميه، بيروت، 290 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.
3. چاپ دفتر تبليغات اسلامى، قم، كه هر دو نسخۀ اخير افست از چاپى است كه مطبعه و تاريخ آن معلوم نيست.
ص: 732
دعاهايى كه از معصومين عليهم السّلام به ما رسيده، اقيانوس گسترده اى از معارف الهى و غيبى و وسيلۀ رسيدن به درجات اخروى است و افزون بر اين، بسيارى از آنها هديه هايى والا براى زندگى مادى و معاش دنيوى ماست.
گستردگى دعا در تمامى ميدانهاى كوچك و بزرگ زندگى نشانگر اين است كه معصومين در پى آن بوده اند تا بر همۀ ابعاد زندگى انسان رنگى خدايى زنند و انسان را در تمامى گوشه هاى زندگى متوجه خداى خويش و اهداف والاى الهى و انسانى اش كنند. مؤلف گرانقدر در اين كتاب دعاهاى مربوط به سفر و آداب و اعمال ويژۀ آن را گردآورده و انصافا در اين موضوع استقصا و تلاش كامل كرده است.
اين كتاب در سيزده باب و نود و پنج فصل تنظيم شده است، كه به ابواب آن اشاره مى شود:
1. در رابطه با شروع سفر، نيّت آن، زمان آن، و آداب قبل از سفر
2. آنچه در سفر بايد همراه داشت، نظير: تربت امام حسين، انگشتر عقيق و...
3. همراهان و رفقا و تغذيه در سفر
4. لباس سفر
5. تعويذ و دعاهاى حفظ در سفر
6. كتب همراه در مسافرت، مانند: قرآن، كتب دعا، كتب طب و كتب ملالت زداى مفيد
7. آداب خروج و ركوب
8. آداب لازم در هنگام مسير
9. آداب و ادعيۀ كشتى و سفر دريا
10. آداب و ادعيۀ نزول و منزل گزيدن
ص: 733
11. داروى برخى از مرضها در كتاب طبى برء الساعة از محمّد ابن زكرياى رازى
12. داروهاى مجرب در برخى از بيماريها
13. كتاب قسطا بن لوقا
در اين كتاب مؤلف گرانقدر سه گونه مطلب را آورده است:
1. روايات معصومين عليهم السّلام دربارۀ دعاها يا آداب سفر كه قسمت اعظم كتاب را تشكيل مى دهد.
2. آداب طبى و يا سفارشهايى مجرّب
3. ادعيه اى كه در روايات معصومين نيامده است و مؤلف ارجمند خود اين دعاها را انشا كرده است.
وى در ابتداى كتاب ضمن ذكر اين مطلب مى گويد: «در آنجا كه دعايى از معصومين نيافتم و يا آنچه وجود داشت مختصر بود، خود دعاهايى را ساخته و ذكر كردم و اين از مواهب و عطاياى الهى است.» سپس در توجيه عمل خويش دو روايت را ذكر مى كند كه امام صادق فرمودند:
«بهترين دعا همان است كه بر زبان تو جارى شود.»
مؤلف در جملاتى كه در كتاب به كار برده و نيز در دعاهايى كه خود انشا كرده است نهايت فصاحت و بلاغت را رعايت كرده و تا حدودى در دعاها به دعاهاى ماثور نزديك شده است.
وى در مقدمه اشاره مى كند: «شايد برخى اشكال كنند كه چرا در انشاى دعاها رعايت سجع و تكلف كرده اى با اينكه در روايات، سجع در دعا مكروه شمرده شده است.»
آنگاه پاسخ مى دهد: «اكثر دعاها داراى سجع و ترتيب مى باشند. بنابراين وجود سجع در دعا اشكالى ندارد و سجع مكروه سجعى است كه تكلّفى باشد و يا براى غير خدا باشد و يا از آداب كتاب و سنت خارج باشد و من در بيان اين دعاها هيچ تكلفى به كار نبردم، بلكه خداوند متعال اين قدرت را به من داده است كه بى هيچ زحمت و تكلّفى كلمات نظم گونه و داراى سجع و وزن بگويم.»
ص: 734
مؤلف در روايات اين مجموعه گاه سند را به طور كامل و گاه مختصر ذكر كرده است و تنها منبع، يا راوى آن را قيد مى كند و گاهى هر دو را حذف كرده و فقط به ذكر روايت پرداخته است و علت اين كار را هم در برخى از موارد رعايت اختصار دانسته است.
در پايان كتاب اين نكته را يادآورى مى كند: «اگر از اين دعاها و مطالب بهره اى نبردى بدان علت آن گناه توست و شايد بدان اطمينان ندارى و به عنوان تجربه آن را به كار مى برى و يا بر گناهى اصرار مى ورزى... در حالى كه اعتماد به خداوند و اطمينان به جود و بخشش او و تصديق نمودن پيامبر او قوى ترين وسيله براى استجابت دعا و عافيت و عنايت خدا است.» على بن حسن زواره اى اين كتاب را در قرن دهم هجرى به فارسى ترجمه كرده و نثر الامان فى الاسفار و الاوطان ناميده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 1828، تاريخ استنساخ: 632 در زمان حيات مؤلف.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، شمارۀ 126، 116 صفحه.
1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، 1409 ه. ق. در 366 صفحه و قطع وزيرى، همراه با تصحيح و تخريج محققان مؤسسۀ مذكور، به همراه فهارس فنى.
2. چاپ مؤسسۀ النور، بيروت، لبنان، 1408 ه. ق. در 178 صفحه و قطع وزيرى، با مقدمۀ كوتاهى از علامه آقابزرگ تهرانى، بدون تصحيح و تخريج و فهارس.
ص: 735
اين كتاب چهارمين كتاب از كتابهاى ده گانه اى است كه مؤلف گرانقدر تصميم گرفته بود به عنوان تكميل كتاب مصباح المتهجد بنگارد كه توضيح اين طرح در معرفى كتاب الاقبال او گذشت.
مطالب اين كتاب طى 49 فصل به نگارش درآمده كه به فضل الهى به طور كامل به دست ما رسيده است. در يك تقسيم كلى مى توان آن را به سه قسمت تقسيم كرد:
الف - اعمال و ادعيۀ مربوط به همۀ روزهاى هفته
ب - اعمال و ادعيۀ مربوط به يك روز خاص از هفته
ج - اعمال، آداب، ادعيه و نمازهاى مختلف و بسيار مفصل مربوط به شب و روز جمعه كه قسمت اعظم كتاب را تشكيل مى دهد.
اين اثر در 49 فصل تنظيم و تبويب شده است و اين تنظيم و تبويب دقيق بسيار بر ارزش كتاب افزوده است. مؤلف كه به ارزشمندى اين تنظيم واقف بوده است در ابتداى كتاب مى نويسد:
اگر من تمامى روايات و مطالب را يكجا و بدون تنظيم و تبويب مى آوردم چونان كسى بودم كه مقدار زيادى جواهرات را در يكجا روى هم انباشته است. به طور طبيعى اين فرد ارزش جواهرات را نشناخته است و به آنها ستم روا داشته است و انسان به آنها دسترسى پيدا نمى كند مگر بعد از مدت زيادى جست وجو. از اين رو من روايات و مطالب را در فصلهاى متعدد منظم ساختم تا بهتر قدر آنها شناخته شود و دسترسى به آنها آسان شود.
روايات اين مجموعه با اسناد متصل ذكر شده است و گاه به طور نادر روايتى بدون سند و به صورت مرفوعه ديده مى شود. مؤلف گرانقدر در بسيارى از روايات براى ذكر سند تنها به اين
ص: 736
جمله اكتفا كرده است: «با همان سند كه به جدّم شيخ طوسى دارم...»
البته اين سند به طور متصل در كتاب فلاح السائل و در اول فصل دوم همين كتاب نيز آمده است.
مؤلف گاه با بيانات لطيف و فصيح خود مطالب بلندى را ذكر كرده است كه به عنوان مثال مى توان به سخنان او در پايان روايت اول كتاب يا در ابتداى فصل سى و پنجم در رابطه با نمازها و دعاهاى روز جمعه و نيز به هنگام دعاى مربوط به حضرت مهدى در آخر كتاب و يا در پايان آخرين دعا - كه دعاى سمات است -، اشاره كرد.
مؤلف در تمامى موارد اين بيانات را با ذكر جملۀ «يقول» از متن كتاب جدا كرده است تا با متون ادعيه و روايات اشتباه نشود.
براى بيان اهميت اين كتاب و ديگر كتب مؤلف در رابطه با ادعيه جمله اى را از علامه آقابزرگ تهرانى ذكر مى كنيم. وى در مقدمۀ كتاب الامان سيد بن طاووس مى نويسد:
براستى سيد بن طاووس حقّ بزرگى بر همۀ مسلمانان دارد زيرا او با نوشته هاى خود مسلمانان را به معرفت خدا و پيامبر و اوصيايش رهنمون شد و شيوۀ عبوديت و كيفيت سير و سلوك و تهذيب نفس را كه از اهل بيت عصمت و طهارت فراگرفته بود به همگان ياد داد. اگر كتابهاى او نبود ما امروزه از اين همه معارف محروم بوديم(1).
ظاهرا از اين كتاب نسخۀ خطى در دست نيست.
1. چاپ سنگى سال 1330 ه. ق. به خط اسد الله خوانسارى و با ترجمۀ روايات در حاشيۀ كتاب از محدث بزرگوار شيخ عباس قمى كه منشورات رضى در قم افست كرده است.
2. نسخۀ چاپ مؤسسة الافاق، ايران، 1371 ه. ش. 350 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج جواد قيّومى، همراه با فهارس فنى.
ص: 737
اين اثر پنجمين جلد و چهارمين عنوان از موسوعۀ بزرگ دعايى سيد بن طاووس در تكميل كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسى است(1).
به طور كلى مى توان مطالب كتاب را به شش بخش عمده تقسيم كرد:
1. اعمال، آداب و ادعيۀ اول هر ماه
2. روزه هاى مستحبى هر ماه
3. قرائت سوره هاى خاص قرآن در هر ماه و فضيلت آن
4. دعاهاى هر روز ماه و خصوصيات هر روز آن
5. زيارت امام حسين در هر ماه
6. عرض اعمال در هر ماه و تذكراتى راجع به آن در رابطه با سفر آخرت
مؤلف در مقدمۀ كتاب مجددا طرح بزرگ موسوعۀ دعايى و تكميل مصباح المتهجد را يادآورى و سپس فهرست مطالب كتاب را ذكر مى كند.
مطالب كتاب طى 23 فصل تنظيم يافته است. فصلهاى ابتدايى اعمالى است كه در هر ماه تكرار مى شود. بعد طى فصلهايى اعمال و ويژگيهاى هر روز ماه به ترتيب از روز اول تا روز سى ام بيان مى شود. سپس در پايان به بيان برخى از ادعيه، اذكار و اعمال كه در هر ماه انجام مى شود مى پردازد. تمام فصلها داراى شمارۀ خاص و عنوان مفصّلى هستند.
ص: 738
مؤلف در ذكر سند روايات سه شيوه را به كار برده است:
1. در بسيارى از روايات منبع، مصدر و سند روايات آمده است. در مواردى سند مؤلف به كتاب نيز ذكر شده است و گاه چندين سند با ذكر خصوصيات قيد شده اند.
2. در برخى موارد فقط از مصدر روايت و يا راوى آن اسم برده شده و سند به خود كتاب ارجاع شده است.
3. در مواردى به سند اشاره و از ذكر آن خوددارى مى كند؛ مثلا مى نويسد: «روينا بعدة طرق» و گاه مى گويد: «روينا...» يا: «روينا باسنادنا...»
اسامى بعضى از منابع و كتبى كه در اين اثر از آنها نام برده شده و رواياتى نقل شده است
عبارت اند از:
1. الكافى، از كلينى
2. من لا يحضره الفقيه، از صدوق
3. تهذيب الاحكام، از طوسى
4. كتاب زهد النبى، از جعفر بن احمد قمى
5. كتاب تفسير طبرسى (احتمالا مجمع البيان)
6. كتاب تاريخ نيسابور
7. كتاب صيام ابن فضال
8. كتاب نوادر جعفر بن مالك فرازى
در موارد زيادى نيز به ساير آثار خود ارجاع مى دهد.
مؤلف در سرتاسر كتاب بيانات و توضيحاتى ارزشمند و نصايح و تذكراتى اثرگذار و مهم دارد.
در برخى از مواقع كه مؤلف، دعاى مأثور نيافته، خود دعايى را انشا كرده است؛ به عنوان مثال در اعمال شب اول ماه هنگام رؤيت هلال.
پايان بخش كتاب، بخشى راجع به اعمال در روز پنجشنبه آخر ماه است كه مؤلف گرانقدر در قالب نصيحت، برخى روايات مربوط به شدت عذاب الهى را ذكر مى كند و در نهايت پس از
ص: 739
تخويف بسيار، دو روايت در اميدوارى به رحمت الهى بيان مى كند.
گاهى اين كتاب با كتاب تلخيص و تكمله اى كه شيخ تقى الدين كفعمى بر آن نوشته است اشتباه مى شود. مرحوم شيخ تقى الدين كفعمى(1) چون كتاب مفيد الدروع الواقيه را مشاهده كرده، برخى از قسمتهاى آن را برگزيده و خود نيز قسمتهايى به آن افزوده است و خطبۀ كتاب را كه به قلم زيبا و سحرانگيز سيد بن طاووس بوده در اول اين منتخب و تكمله آورده است. اين امر سبب شد بسيارى به اشتباه بيفتند و گمان برند كه دو نسخه از همان كتاب است ولى تحقيقاتى كه محققان مؤسسۀ آل البيت در هنگام تحقيق، تخريج و تصحيح اين كتاب انجام دادند و در مقدمۀ چاپى مؤسسه آمده است بخوبى آشكار مى كند كه اين كتابها دو اثر و از دو مؤلف هستند: يكى از آن سيد بن طاووس است و ديگرى تلخيص، تكمله و تأليف مرحوم كفعمى است. و چون برخى هر دو را يك كتاب دانسته اند در بعضى كتب كه از كتاب الدروع الواقيه نقل شده است، ممكن است ارجاع به كتاب اصلى، تأليف سيد بن طاووس و يا ارجاع به كتاب ملحقات و تلخيص و تكملۀ كفعمى باشد كه داراى نام خاص نيست(2).
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3317، تاريخ استنساخ: 1084.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانۀ، شمارۀ 12157، تاريخ استنساخ: 977.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6893، تاريخ استنساخ: 1093.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 442، تاريخ استنساخ: 964.
چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، 315 صفحه، قطع وزيرى، 1414 ه. ق.، با تحقيق و تخريج محققان مؤسسۀ مذكور، همراه با فهارس فنى.
ص: 740
سخن گفتن خدا با انسان «وحى» و آنچه بنده با خداى خود در ميان مى گذارد «دعا» ناميده مى شود. اين ساده ترين و سطحى ترين نظريه دربارۀ دعا است. هنگامى كه اندكى عميقتر به دعا و انبوه روايات معصومين عليهم السّلام در اين رابطه مى نگريم، درمى يابيم كه دعا تنها مطرح كردن خواسته ها نيست، بلكه قالبى براى مطرح ساختن تمامى معارف و علوم الهى، غيبى و ملكوتى است و راهى براى آشناكردن انسان با خود و آشتى دادن او با خداى خود و شناساندن جهان پيرامون اوست.
از جمله كتابهاى متعدد دعا، كتاب مورد بحث است كه مطالب آن به بخشهاى زير تقسيم مى شود:
1. حرزها و حجابها (منظور از حرز و حجاب دعاهايى است كه براى حفاظت در مقابل آفات بيان مى شود. حرز به معناى «حفظ كننده» است.)
2. قنوتها
3. دعاهاى مطلق
4. خاتمۀ كتاب دربارۀ زمان دعا، و آداب دعا - به طور مختصر -، و برخى مطالب متفرقۀ ديگر است.
دعاهاى اين كتاب از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، ائمۀ معصومين، برخى از انبياى عظام الهى، بعضى از صحابه و همچنين در مواردى از خود مؤلف نقل شده است.
مؤلف در تمام كتب خود اهميت زيادى به تفصيل فصلها و تنظيم و ترتيب آنها مى دهد و غالبا در مقدمه، فهرست مطالب كتاب را بيان مى كند؛ ولى در مقدمۀ اين كتاب مى گويد: «اين كتاب را فصل بندى و تبويب ننمودم، بلكه آن را چون بوستانى كه براى خردمندان چشم نوازى مى كند
ص: 741
قرار دادم...» ولى در عين حال با دقت در مطالب كتاب درمى يابيم نظمى محكم بر سراسر كتاب حكمفرما است. وى در بخش اول كتاب به بيان حرزها پرداخته و در بيان حرزها اين ترتيب را رعايت كرده است. اول، روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله، بعد ائمۀ معصومين عليهم السّلام به ترتيب تا امام مهدى قيد شده اند.
بخش دوم: قنوتها كه باز به همان ترتيب سابق آورده شده اند.
بخش سوم: دعاها كه به همان ترتيب سابق ذكر شده است.
بخش چهارم: حجابها كه به همان ترتيب سابق ذكر شده اند و البته در پايان اين بخش، چند دعاى كوتاه كه خود مؤلف انشا كرده، بيان شده است.
بخش پنجم: دعاهاى متفرقه كه ابتدا با دعاهاى انبيا شروع مى شود، نظير: دعاى حضرت آدم، نوح و ادريس عليهم السّلام و سپس دعايى از سلمان فارسى و برخى ديگر از ادعيۀ متفرقه ذكر شده اند.
پايان بخش كتاب، خاتمه اى است كه در آن خواص آب نيسان و اوقات دعاكردن و آداب آن و همچنين اوصاف دعاكننده را بيان مى كند. و سرانجام با دعاى «اعتصام» يا «دوازده بند» مشهور خواجه نصير الدين طوسى در توسل به معصومين كه آغازش «اللّهم صلّ و سلّم و زد و بارك...» است، كتاب را به پايان مى برد.
برخى از روايات و ادعيۀ اين مجموعه همراه با معرفى منابع و مصادر آن و با ذكر سند متصل نقل شده اند، اما تعداد زيادى از روايات اين كتاب (برخلاف ساير كتب مؤلف) به صورت غير مسند نقل شده است و حتى برخى از آنها مربوط به دعاهايى است كه در خواب و عالم رؤيا نقل شده اند، نظير: دعاى علوى المصرى يا دعايى كه خود مؤلف در دعاهاى عصر غيبت در خواب ديده است و گاه نيز دعاهايى را از كتبى قديمى نقل مى كند بدون آنكه نام مؤلف و كتاب معلوم باشد.
البته با توجه به تسامح در سند دعا و مستحبات و نيز با توجه به شخصيت فوق العادۀ سيد بن طاووس قطعا ذكر اين دعاها دلايل شايسته و استوارى دارد كه مؤلف بزرگوار از آنها مطلع بوده است.
با توجه به اينكه تاريخ پايان نگارش اين كتاب بنا بر حاشيه نويسى مؤلف در برخى نسخ
ص: 742
خطى(1)، در سال 662 ه. ق.، يعنى فقط دو سال قبل از وفات سيد بن طاووس بوده است، اين كتاب اهميّت خاصى پيدا مى كند؛ زيرا اين دوران، دوران نهايت پختگى و مهارت او در تأليف است. از طرفى ديگر، در اين سالها - چنانكه خود در همين كتاب يادآورى كرده است - منابع نزد وى به صورت گسترده تر وجود داشته است.
البته برخى محققان با توجه به بعضى قراين ادعا كرده اند مؤلف، اين اثر را سالها در دست نگارش داشته، بخشى از آن را در سال 650 ه. ق. قسمتى را در سال 654 ه. ق. و احتمالا بخش پايانى آن را در سال 662 ه. ق. به اتمام رسانده است.
اين كتاب بارها توسط افراد مختلفى به فارسى ترجمه شده است، از آن جمله مى توان به ترجمۀ على بن محمّد اصفهانى، ترجمۀ على نقى و برخى از ترجمه هاى بدون نام مترجم كه نسخ خطى آنها در كتابخانۀ آستان قدس رضوى، كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى و كتابخانۀ مركزى دانشگاه موجود است، اشاره كرد.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب شمارۀ 769، تاريخ استنساخ: 1270 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه و از همان سرى، شمارۀ 1030، تاريخ استنساخ: 1098 ه. ق.
3. نسخۀ سوم همان كتابخانه و از همان سرى، شمارۀ 1441، تاريخ استنساخ: 1108.
4. نسخه هاى متعدد كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شماره هاى 560، 59، 4209، 3481، 1816 و 7864.
1. چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1375 ه. ش.، 480 صفحه، قطع وزيرى، همراه با كتب ديگر سيد به نام المجتنى من الدعا المجتبى.
2. چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1414 ه. ق.، قطع وزيرى. با مقدمه و حاشيۀ شيخ الاعلمى كه بايد افست كتاب فوق باشد.
ص: 743
2. چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1414 ه. ق. قطع وزيرى، با مقدمه و حاشيۀ شيخ الاعلمى كه بايد افست كتاب فوق باشد.
3. چاپ سنگى با تصحيح و ترجمۀ ميرزا على اصغر صدر المعالى در 360 صفحه و قطع وزيرى، كه بعد از آن هم كتاب المجتنى من الدعا المجتنى در 40 صفحه به چاپ رسيده است و در تاريخ 1323 ه. ق. در تهران منتشر شده و ترجمۀ عبارات كتاب (غير از دعاها) در حاشيۀ آن آمده است.
4. چاپ نشر آفاق با تصحيح جواد قيومى در 752 صفحه 1422 ه. ق.
ص: 744
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود:
خداوند قبر تو و قبور فرزندانت را بقعه اى از بقعه هاى بهشت قرار داده است... و قلوب نجبا و برگزيدگان از خلقش را متوجه شما ساخته. خوارى و مشكلات را در راه شما تحمل مى كنند و قبور شما را آباد و بسيار به زيارت شما مى آيند... اينان ويژگان شفاعت من هستند...
و لكن گروهى از مردم آنها را به واسطۀ زيارت شما سرزنش كنند، اينها بدترين امّت من مى باشند و به شفاعت من نخواهند رسيد(1).
اين پيشگويى رسول اكرم از روزهاى آغازين شهادت فرزندان رسول خدا به وقوع پيوست و برگزيدگان خدا و نجباى عاشق اهل بيت عليهم السّلام براى زيارت چه سختيها كه نكشيدند و چه مرارتها كه تحمل نكردند.
علماى بزرگوار ما براى بالا بردن بهرۀ زايران و آشنا كردن آنها به احكام، آداب و بايدها و نبايدهاى زيارات، كتابهاى بسيارى نگاشته اند. يكى از بهترين اين كتابها كتاب مصباح الزائر است كه مؤلف در دعا و زيارات داراى تخصص ويژه اى بوده و بيش از هفتاد كتاب دعا از قدما نزد او وجود داشته است. مؤلف كتاب فوق را طىّ 20 فصل به رشتۀ نظم كشيده است كه عناوين اين فصلها عبارت اند از:
1. مقدمات و آداب سفر
2. زيارت رسول الله صلّى الله عليه و آله
3. زيارت رسول الله، اعمال مسجد النبى، زيارت حضرت زهرا و ديگر مشاهد شريفۀ مدينه 5، 4 و 6. زيارت اميرالمؤمنين و اعمال مساجد كوفه و نجف
ص: 745
7. زيارت اميرالمؤمنين در ايام مخصوصه
8. زيارت امام حسن
9. زيارت امام حسين، على بن الحسين و شهداى كربلا و فضيلت تربت كربلا
10. زيارات امام حسين در ايام مخصوصه
11. زيارت ائمۀ بقيع
12. زيارت امام موسى بن جعفر
13. زيارت امام رضا
14. زيارت امام جواد
15. زيارت امام هادى
16. زيارت امام عسكرى
17. زيارت امام زمان
18 و 19. زيارت جامعه براى همۀ ائمه عليهم السّلام
و فصل 20. زيارات قبور اولاد ائمه و زيارت قبور مؤمنان
در پايان اين فصل مطالب مهمّ ديگرى همچون زيارت ابواب حضرت حجّت، نيابت در زيارت و بيان نماز زيارت و برخى نمازها در مشاهد مشرفه نيز آمده است.
از جلوه هاى زيباى كتب سيد بن طاووس ترتيب منطقى مطالب و روايات است كه در اين كتاب هم بخوبى آشكار است. مؤلف ابتدا آداب سفر را نگاشته و سپس به ترتيب ابتدا فضيلت زيارت هر امام و بعد زيارت معصومين را ذكر كرده است و با توجه به محلّ دفن هر معصوم مطالب مربوط به آن شهر، مساجد و ساير اماكن متبركۀ آن را در كنار زيارت آن امام بيان كرده و در پايان نيز زيارت امامزادگان و مؤمنان را ذكر كرده است. اين ترتيب موجب شده است كه دسترسى به روايات بسيار آسان باشد.
مؤلف سند كامل روايات را ذكر نكرده است، بلكه گاه نام كتابى را كه از آن نقل مى كند، بيان داشته و سند روايت را به آن كتاب ارجاع داده است. گاهى نيز قسمتى از سند را آورده و در
ص: 746
بعضى مواقع به طور مستقيم و مرسل از معصوم عليه السّلام روايت كرده است. در برخى موارد هم زيارات يا اعمال و آداب را به معصوم نسبت نداده و در موارد اندك سند را به طور كامل ذكر كرده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب مطالب جالبى راجع به امامت، لزوم نصب امام و نيز لزوم زيارت آنها و فضيلت آن ذكر كرده است. سپس فهرست مطالب كتاب را بيان داشته و در جاى جاى كتاب نيز تذكرات سودمندى - كه از قلب مملو از ايمان و عشق او سرچشمه گرفته است و بر دل مى نشيند -، ذكر كرده و برخى لغات و روايات را نيز توضيح داده است.
مؤلف كتاب ديگرى به نام المزار در همين موضوع تأليف كرده است. بنا به نقل علامه آقابزرگ تهرانى اين دو كتاب متفاوت از يكديگر هستند. علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه مى نويسد:
كتاب مزار از سيد اجل جمال السالكين سيد رضى على بن موسى طاووس حلّى است كه در آن برخى ويژگيهاست كه در كتاب مصباح الزائر او نيست و از جهاتى اين دو كتاب با يكديگر متفاوتند: اولا كتاب مزار به چند باب تقسيم شده ولى كتاب مصباح به فصلها تقسيم شده است. ثانيا: كتاب مزار قبل از مصباح تأليف شده و خود سيد در مقدمۀ مصباح به وجود آن اشاره كرده است. ثالثا: در مصباح آداب سفر نيز ذكر شده كه در مزار نيامده است(1).
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4946، تاريخ استنساخ: 1024.
2. نسخۀ ديگر همين كتابخانه، شمارۀ 160، تاريخ استنساخ: 1087.
3. نسخۀ سوم همين كتابخانه، شمارۀ 597، بدون تاريخ.
چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، كه براى اولين بار در 546 صفحه و قطع وزيرى در سال 1417 ه. ق. همراه با تصحيح و تخريج احاديث و متأسفانه بدون فهارس فنى اقدام به چاپ اين كتاب كرده است.
ص: 747
مؤلف كه يكى از پركارترين و موفق ترين مؤلفان در زمينۀ دعا و نيايش است، در هر يك از كتب دعاى خويش يك نوع دعا را ذكر كرده است. مثلا در كتاب اقبال الاعمال فقط از دعاهايى ياد كرده است كه در سال يك بار تكرار مى شوند و در كتاب الدروع الواقيه ادعيه اى را نقل كرده است كه در ماه يك بار تكرار مى شوند و در كتاب جمال الاسبوع ادعيه اى كه طى هفته يك بار خوانده مى شوند و در كتاب فلاح السائل ادعيه اى كه در هر شبانه روز يك بار تكرار مى شوند و گاه نيز ادعيۀ مربوط به يك موضوع خاص را ذكر كرده است، نظير امان الاخطار در ادعيۀ سفر، فتح الابواب در استخاره، مصباح الزائر در زيارات و امثال آن؛ ولى وى در كتاب مورد بحث انواع مختلفى از دعاها را برگزيده و همه را در يك كتاب گرد آورده است. دعاهايى كه مى توان آنها را به چند بخش تقسيم كرد، عبارتند از:
1. دعاهايى براى دفع دشمنان و رهايى از مشكلات (اين بخش قسمت عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد).
2. دعا براى برخى مشكلات معنوى و روانى
3. دعاهايى براى برآورده شدن مطلق حوايج
4. دعاهايى براى برخى حوايج خاص، نظير: شفاى امراض، اداى دين، آگاهى به عاقبت امور و...
5. دعاها و مناجاتهاى مطلق براى راز و نياز با خداوند متعال
وى ضمن بيان دعاها، برخى قصص تاريخى و شواهد استجابت دعاها را نيز ذكر كرده است و گاه براى برآورده شدن برخى حوايج نمازهاى خاصى را نيز بيان كرده است.
در اين كتاب مجموعا هشتاد و خرده اى دعا و نماز ذكر شده است.
ص: 748
كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف شروع مى شود و سپس نيمى از ادعيه بدون ترتيب خاصى ذكر شده اند. پس از گذشت بيش از نيمى از كتاب، مؤلف اقدام به فصل بندى اثر مى كند و بقيۀ مطالب را طىّ 17 فصل بيان مى كند. البته باز هم دعاهاى مذكور در يك فصل ارتباط منطقى و درستى با يكديگر و با عنوان فصل ندارند، بلكه نوعا هر دعا را يك فصل قرار داده است.
روايات اين كتاب از جهت ذكر سند و ارائۀ منابع روايات به سه دسته تقسيم مى شود:
1. رواياتى كه منبع آنها معرفى شده و سند مذكور در منبع هم به طور كامل آمده است، كه البته اين روايات بسيار اندك است.
2. رواياتى كه منابع آنها ارائه شده اند ولى از ذكر سند آنها خوددارى شده است و اين قسم بيشترين روايات كتاب را تشكيل مى دهد.
3. رواياتى كه نه به منبع آن اشاره شده است و نه داراى سند هستند.
برخى منابع كه در اين كتاب از آنها نقل شده است عبارت اند از:
كتاب المستغيثين بالله
كتاب الوسائل الى المسائل، از معين احمد بن على بن احمد
كتاب تاريخ ابن اثير
كتاب نثر اللئالى، از طبرسى
كتاب ربيع الابرار، از زمخشرى
كتاب تذييل محمد بن النجار على تاريخ الخطيب
كتاب تاريخ على بن انجب، معروف به ابن الساعى
كتاب الادعية المروية من حضرة النبويه، از سمعانى
كتاب الامالى، از شيخ مفيد
كتاب المعرب عن سيرة ملك المغرب
كتاب تاريخ محمد بن موسى الخوارزمى
كتاب دفع الهموم و الاحزان، از احمد بن داوود نعمانى
ص: 749
كتاب كنوز النجاح، از طبرسى
از اين منابع بخوبى روشن مى شود كه مؤلف در نقل دعاها و مطالب كتاب از منابع شيعى و سنى استفاده كرده است و باز روشن است كه متأسفانه برخى از منابع ياد شده امروزه موجود نيستند و تنها نام و برخى از مطالب آنها توسط اين كتاب و امثال آن به ما رسيده است و اين نكته نشانگر اهميت و ارزش والاى اين كتاب است.
برخى اين كتاب را با كتاب مهج الدعوات يكى شمرده اند و آن را يك كتاب مستقل به حساب نياورده اند، بلكه آن را تكميل كتاب مهج الدعوات دانسته اند و از اين رو هنگام نقل روايات آن با نام مهج الدعوات از آن ياد كرده اند.
1. نسخۀ خطى آستان قدس رضوى، شمارۀ 13118، همراه با كتاب مهج الدعوات، تاريخ استنساخ: 1062.
2. نسخۀ ديگرى در همان كتابخانه، شمارۀ 3267، بدون تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملى، شمارۀ 942.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3481، به تاريخ 1072.
چاپ بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، با تحقيق و تصحيح صفاء الدين بصرى، تاريخ انتشار: 1413 ه. ق. 144 صفحه، قطع وزيرى، همراه با مقدمۀ نسبتا مفصل و فهارس فنّى.
ص: 750
اولياى الهى كه علم آنان متصل به علم نامتناهى خداى متعال است آينده و گذشته را چون حال مى بينند و از آن بخوبى باخبر و آگاهند. گاه به صورت هشدار، و گاهى به صورت اعجاز و كرامت، گوشه اى از اين پرده ها را بالا زده و برخى از اسرار و وقايع آينده را بازگو كرده اند. پاره اى از اين اسرار مربوط به حوادث پيش از قيام قيامت و برخى مربوط به حوادث پيش از قيام مهدى عليه السّلام و برخى پيشگوييهاى تاريخى ديگر است.
اين گونه روايات، به روايات «ملاحم» يا «فتن» شهرت يافته و برخى به گردآورى اين دسته روايات پرداخته اند. در الذريعه بيست و چهار كتاب را با عنوان ملاحم در همين موضوع ذكر مى كند و البته بسيارى هم با اسامى ديگر در همين موضوع وجود دارند. يكى از مهمترين كتابهاى موجود در اين رابطه، كتاب مورد بحث ماست.
علامۀ بزرگوار سيد بن طاووس به سه كتاب در رابطه با اين پيشگوييها برخورد كرده، آنها را برگزيده و از هريك گلچينى ارائه كرده است. او اين مجموعه را التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن ناميده است.
برخى از عناوين اين اخبار عبارت اند از:
1. علم پيامبر و على صلى الله عليهما و الهما به حوادث آينده
2. فتنه هاى پس از رسول خدا و امير مؤمنان صلى الله عليهما و الهما، نظير: حكومت معاويه و حوادث زمان او
3. بنى اميه و بنى عباس و فجايع دوران آنها
4. سلطۀ مغول ها و ترك ها
5. علائم قبل از ظهور مهدى عليه السّلام نظير: سفيانى، صيحه، رجفه و آتش مشرق
ص: 751
6. خصوصيات ظهور حضرت مهدى و ياران و لشكريان آن حضرت، ويژگيهاى شخصى و حكومتى او و حوادث دوران آن حضرت
مؤلف در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند كه به سه كتاب دربارۀ فتنه ها و ملاحم برخورده است و از آنها نقل مى كند. اين سه كتاب كه به ترتيب رواياتشان در كتاب مورد بحث آمده است
عبارت اند از:
1. كتاب الفتن، از نعيم بن حماد مدنى خزاعى كه مؤلف او را از علماى شيعه مى داند و عصر او را قريب به عصر صحابه و تابعين مى شمارد و در ابتداى كتاب هم مدح و توثيق و تزكيۀ او را از منابع رجال عامه نقل مى كند.
2. كتاب الفتن از ابو صالح سليلى ابن احمد بن عيسى ابن شيخ حسانى يا حسائى كه مؤلف او را از علماى عامّه معرفى مى كند و نسخۀ اين كتاب در مدرسۀ مزكى واسط بوده و در سال 307 استنساخ شده است.
3. كتاب الفتن از ابو يحيى زكريا بن يحيى بن حارث بزاز كه اين نسخه نيز در سال 391 نوشته شده و وقف مدرسه نظاميّه بغداد بوده است.
البته مؤلف در خاتمۀ كتاب بخش تكميلى را اضافه كرده و برخى روايات ملاحم را از منابع متفرقۀ ديگر ذكر كرده است. بعضى از اين منابع عبارت اند از:
1. كتاب يعقوب بن نعيم كه از آن روايت مفصّلى دربارۀ تعداد اصحاب مهدى عليه السّلام و شهرهاى آنان نقل كرده است.
2. كتاب ابى المعزاء، كه از اصول اربعمائه شيعه به شمار مى رود.
3. المشيخه از حسن بن محبوب، از مشاهير اصحاب امام رضا
4. الكامل ابن اثير
5. المجموع محمّد بن حسين مرزبان كه از آن بسيار نقل مى كند.
6. كتاب التحصيل
7. عيون اخبار بنى هاشم، از طبرى
8. حلية الاولياء، اصفهانى
ص: 752
9. المبتداء، از وهب بن منبه
10. مناقب الامام الهاشمى ابى الحسن على بن ابى طالب، از ابو عمرو لغوى زاهد
مؤلف در تمامى موارد منابع روايت را معرفى كرده و چنانچه سندى در كتاب مذكور بوده، آورده است.
كتاب از مقدمه اى كوتاه و چهار بخش مجزا تشكيل شده، البته قسمتى از مقدمۀ كتاب از بين رفته است، ولى به نظر نمى رسد در اين قسمت مطالب عمده اى ذكر شده باشد، بلكه احتمالا قسمتى از خطبۀ كتاب كه مربوط به تحميد خدا و صلوات بر پيامبر و آل بزرگوارش بوده از بين رفته است.
اما بخشهاى چهارگانۀ كتاب:
قسمت اول: گزيده اى از كتاب نعيم بن حماد كه اين قسمت داراى 201 فصل است و گاه در يك فصل چند فصل ديگر نيز آمده است كه جزء تعداد و شمارگان فصلها شمرده نشده است.
قسمت دوم: گزيده هايى از كتاب ابو صالح سليلى كه در اين قسمت 84 فصل آورده شده است و البته برخى از اين فصلها به ملاحم ربطى ندارد؛ مانند فصلى دربارۀ مدح عقل و يا فصلى در اظهارات معاويه در بيان مقصد جنگهاى او با امام على و امام حسن عليهم السّلام و اينكه نبرد او فقط به خاطر حكومت و قدرت بوده و كارى با روزه و نماز نداشته است و يا فصلى دربارۀ اعتراف عايشه به اينكه فئه باغيه در حديث رسول الله صلّى الله عليه و آله معاويه و اصحابش هستند.
قسمت سوم: گزيده اى از كتاب ابو يحيى زكريا بن يحيى كه داراى 51 فصل است.
و قسمت چهارم: كه گزيده اى از كتابهاى مختلفى است كه نامشان ذكر شد و مؤلف نام آن را الملتقط الملحق به اجزاء كتاب الشريف بالمنن گذاشته است.
علامه مجلسى در بحار الانوار اين كتاب را در شمار كتابهاى سيد بن طاووس ذكر نكرده است، همان گونه كه علامه محدّث نورى نيز از آن ذكرى به ميان نياورده است؛ ولى كتاب شناس بزرگ معاصر علامه آقابزرگ تهرانى از اين كتاب با عنوان التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن نام برده است و آن را به سيد رضى الدين على بن موسى، مشهور به سيد بن طاووس نسبت مى دهد و ضمن نقل مقدارى از مقدمۀ كتاب مى گويد:
ص: 753
اين كتاب به خط مؤلف كه تاريخ نگارش آن سال 660 ه. ق. بود محفوظ بوده تا به دست سيد محدّث نعمة الله جزائرى رسيده است و او در كتاب انوار النعمانيۀ خود از اين نسخۀ خطى نقل كرده است و مؤلف رياض العلماء نيز اين نسخه را نزد سيد نعمت الله جزائرى ديده است و فوايد و نكات بسيارى را كه سيد عبد الكريم، برادر مؤلف، بر پشت ورقۀ اين كتاب نگاشته بود را در رياض العلماء نقل نموده است(1). و سيد محمد رضا فرزند سيد محمد تقى شيخ الاسلام شوشترى هنگامى كه به سامرا مشرف شد به من گفت: اين نسخه اكنون در شوشتر وجود دارد. من از او خواستم اجازه بدهد از آن نسخه استنساخ كنيم و مسئول آن كتاب اجازه داد و شيخ محمد تقى فرزند شيخ محمد كاظم از نوادگان شيخ جعفر شوشترى آن را براى من استنساخ كرد كه برخى از كلمات آن را موريانه خورده بود. اين نسخۀ استنساخ شده به دست من رسيد و من و برخى ديگر از اين نسخه استنساخ كرديم . ولى بعدا باخبر شدم نسخۀ اصلى كه به خط مؤلف بوده مفقود شده است و اكثر روايات اين كتاب در كنز العمال على المتقى (الهندى) وجود دارد(2).
با اين شهادت بخوبى نسبت كتاب به مؤلف بزرگوارش قطعى مى شود. البته نسخۀ ديگرى نيز در كتابخانۀ دانشگاه تهران هست كه آن هم به خط مؤلف بزرگوار است و دليلى ديگر بر اعتبار و انتساب كتاب است.
گاه از اين كتاب با نام الفتن و الملاحم، گاهى الملاحم و الفتن و يا الملاحم و برخى اوقات التشريف بالمنن فى التعريف بالفتن - كه نام اصلى آن است كه مؤلف آن را انتخاب كرده و در متن كتاب آورده است - ياد مى شود.
اين كتاب را محمد جواد نجفى به فارسى ترجمه كرده و كتابفروشى اسلاميۀ تهران به نام فتنه و آشوبهاى آخر الزمان در 230 صفحه منتشر كرده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 5228، مشتمل بر 928 صفحه، به خط مؤلف.
2. نسخۀ كتابخانۀ محقق طباطبايى قم، شماره 37/7/31 در 255 صفحه به خط مؤلف و احتمال دارد كه با نسۀ دانشگاه يكسان باشد.
ص: 754
1. چاپ المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، كه مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، آن را در سال 1398 ه. ق. افست كرده است. مشتمل بر 224 صفحه در قطع رقعى و بنا به آنچه در ابتداى آن آمده است از روى نسخۀ خطى علامه شيخ محمّد بن طاهر سماوى استنساخ شده و با نسخۀ خطى كه نزد آقابزرگ تهرانى بوده مقابله شده است. نسخۀ آقابزرگ تهرانى از روى نسخۀ خط مؤلف استنساخ شده است.
2. چاپ مؤسسۀ صاحب الامر، قم، 1416 ه. ق.، 541 صفحه، قطع وزيرى، همراه با تحقيق، تخريج و فهارس فنى متّصل.
3. چاپ مؤسسۀ الوفا، بيروت، لبنان، 1404 ه. ق.، 224 صفحه.
ص: 755
امامت در مذهب شيعه از جايگاه بس رفيع و والايى برخوردار است، ازاين رو علماى شيعه در تبيين و استدلال پيرامون آن، كتابهاى بسيار ارزشمندى نگاشته اند و هر كدام نيز در تأليف خويش شيوه اى خاص را دنبال كرده اند. يكى از بديع ترين و جذّاب ترين شيوه ها در ميان كتب تأليف شده پيرامون موضوع امامت شيوه اى است كه در كتاب مورد بحث ما به كار گرفته شده است.
مؤلف گرانقدر كتاب را به صورت داستان و از زبان فردى از اهل ذمّه (مسيحيان، يهوديان يا مجوسيانى كه در حمايت دولت اسلامى هستند) بيان كرده است.
اين فرد پس از آشنايى اجمالى با اديان و عقايد مختلف به فكر تحقيق پيرامون اسلام مى افتد و با خبر مى شود گروه بسيارى از مسلمانان سنّت ناميده مى شوند و از يكى از چهار مجتهد معروف پيروى مى كنند، اعم از: حنفى ها (پيروان ابو حنيفه)، شافعى ها (پيروان محمّد بن ادريس شافعى)، مالكى ها (پيروان مالك بن انس)، حنبلى ها (پيروان احمد بن حنبل).
وى پس از تحقيق دربارۀ اين چهار نفر، متوجه مى شود كه اينان نه از اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه و آله، نه از صحابۀ پيامبر اسلام و نه حتى از تابعان هستند. ازاين رو بسيار شگفت زده مى شود كه چطور مسلمانان عقايد خود را از كسانى مى گيرند كه فاصلۀ زمانى بسيار با رسول اكرم دارند؛ سپس با بيان نادرستى اين شيوه، از مذاهب ديگر اسلام سؤال مى كند و بدين ترتيب با شيعه آشنا مى شود و به سراغ عقايد شيعه مى رود.
وى در ديدار با علماى شيعه اظهار مى كند كه به روايات و اخبار شيعه اعتماد ندارد و آنان كتاب العمده، تأليف ابن بطريق را در اختيار او مى گذارند كه تمامى روايات آن از كتب معتبر اهل سنّت است. با اين مقدمه مؤلف وارد بيان دلايل امامت و فضايل ائمه عليهم السّلام مى شود و ضمن بررسى مفصل اين مسئله به مسائل تاريخى امامت و جريانات غصب خلافت و برخى از خطاهاى
ص: 756
مدعيان خلافت مى پردازد.
وى در جلد دوم كتاب به بررسى عقايد و برخى احكام اهل سنت اهتمام مى ورزد و ضمن تبيين صحيح نبودن آنها بدعتهاى زمان خلفاى ثلاثه و زشتيهاى رفتار معاويه را بيان مى كند.
قالب داستان شيوۀ زيبايى است كه چون با پرسش و پاسخ و مناظره همراه شود، جذابيت ويژه اى خواهد يافت. مؤلف گرانقدر كه از علماى قرن هفتم است، بدون شك يكى از اولين نگارندگان اين سبك به شمار مى رود.
مؤلف تمام روايات را از كتب اهل سنت نقل كرده است. بعضى از روايتها را با واسطۀ كتاب العمده و برخى را مستقيما از كتاب الجمع بين الصحيحين حميدى نقل كرده است. البته در ابتداى هر حديث نام مصدر و منبع حديث را آورده ولى سندهاى روايات را چون مفيد نمى دانسته است، حذف كرده و جويندگان را به كتب اصلى ارجاع داده است.
مؤلف تنها به نقل احاديث نپرداخته است، بلكه هنگام نقل روايات بحثهاى كوتاهى پيرامون آنها آورده و به كيفيت استدلال و ربط آن به مباحث كتاب پرداخته است.
اگرچه هدف اصلى كتاب بررسى مسئلۀ امامت است، در موارد بسيارى به مسائل ديگرى كه به گونه اى مربوط با اين مسئله بوده نيز پرداخته است؛ به عنوان مثال: بررسى مسئلۀ قياس و اجماع كه از مسائل اصول فقه به شمار مى رود يا برخى احكام فقهى نظير: انگشتر در دست چپ كردن، احكام وضو و نماز، بعضى احكام اموات و يا برخى مسائل تاريخى كه ارتباط كمترى با امامت دارند، مانند ايمان ابو طالب عليه السّلام نيز در اين كتاب آمده است.
در اين كتاب از مؤلف به نام عبد المحمود بن داوود مضرى و به عنوان يكى از اهل ذمّه نام برده شده است و در سرتاسر كتاب نامى از سيد بن طاووس نيست ولى در اين شكى نيست كه
ص: 757
اين كتاب از تأليفات سيد بن طاووس است و دلايل ما بر اين مطلب عبارت اند از:
الف - تصريح مكرر سيّد در تأليفات خود به كتاب الطرائف.
ب - تصريح سيد در اجازات خود به اينكه اين كتاب دو جلد بوده و از تأليفات وى است.
ج - نظريۀ بسيارى از دانشمندان و كتاب شناسان و اصحاب تراجم،(1) نظير:
كتاب شناس بزرگ شيخ آقابزرگ تهرانى. وى ضمن اظهار نظر دربارۀ سخن شهيد اول و شيخ حرّ عاملى در اين باره نيز استناد كرده است و نيز علامه سيد اعجاز حسين(2)، علامه شيخ محمد على مدرس تبريزى(3) و اتان كلبرگ(4).
اين كتاب چند بار به زبان فارسى ترجمه شده است. ترجمۀ على بن حسن زواره اى در دوران حكومت شاه طهماسب از جملۀ اولين ترجمه ها است كه به نام طراوة اللطائف فى ترجمه الطرائف خوانده شده است. ترجمه هاى ديگرى در سال 1301 ه. ق. در تهران و اخيرا در قم توسط دفتر نشر نويد اسلام به چاپ رسيده است كه متأسفانه در هر دو ترجمۀ اخير دخالتهاى بيجا در متن كرده اند و برخلاف كتب سيد بن طاووس كه از فصاحت و بلاغت والايى برخوردار است، اين ترجمه ها بسيار از بلاغت و فصاحت دور هستند.
1. نسخۀ كتابخانۀ ملك، شمارۀ 2428 كه از روى نسخه اى كتابت شده كه در سال 710 ه. ق.
نگاشته شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2164، تاريخ استنساخ: 1081 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 601، تاريخ استنساخ: 1098 ه. ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5487، تاريخ استنساخ: 1076 ه. ق.
چاپ مطبعة الخيام، قم، 1400 ه. ق.، 570 صفحه، همراه با تصحيح و تخريج منابع كه نام مصحّح ذكر نشده است.
ص: 758
در رابطه با اثبات خلافت و وصايت اميرالمؤمنين على كتابهاى مختلف با ديدگاههاى گوناگونى نوشته شده است. قسمت عمدۀ اين كتابها كتب حديثى است كه با گرايشهاى گوناگون نظير:
احاديث خاصّه، احاديث عامّه، يك حديث در مصادر عامّه و خاصّه و... نگاشته شده اند ، مؤلف گرانقدر با ابتكارى جديد در همين راستا به گردآورى احاديثى پرداخته است كه در آنها به امارت مؤمنان و لقب اميرالمؤمنين براى حضرت على عليه السّلام تصريح شده است.
بخوبى روشن است كه اطلاق لقب اميرالمؤمنين از طرف پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اعلام امارت او بر همۀ مؤمنان بيانگر آن است كه خلافت و امارت حقّ آن حضرت بوده است و ديگران حقّ امارت و حكومت نداشته و غاصب اند. اين حقيقت در روايات مختلف شيعه و سنى بيان شده است و مؤلف بسيارى از اين روايات را در اين كتاب جمع آورى كرده است.
مؤلف گرانقدر سپس دو بخش ديگر نيز به اين روايات افزوده است كه آنها هم همين معنى را بيان مى كنند. بخش دوم، رواياتى است كه بيانگر اعطاى لقب «امام المتقين» به حضرت على است. و در بخش سوم رواياتى را گردآورى كرده كه در آنها به آن حضرت لقب «يعسوب المؤمنين» (رئيس و سرور، بزرگ مؤمنان) داده شده است.
البته ضمن اين هدف، مطالب بسيارى راجع به معجزات و تاريخ رسول اكرم و نيز برخى مسائل اعتقادى، نظير مسئلۀ معاد نيز آورده شده است.
اين كتاب با مقدمۀ مفصل مؤلف در بيش از چهل صفحه آغاز مى شود. مؤلف در مقدمه فهرست ابواب كتاب را ذكر و منبع و مصدر روايت هر باب را نيز معرفى كرده است؛ سپس
ص: 759
مطالب كتاب را طىّ 3 بخش و 220 باب آورده است.
وى در هر باب ابتدا منبع و كتابى كه از آن نقل مى كند و مؤلف آن را معرفى مى كند، سپس روايت مورد نظر را بيان مى دارد. در هر باب تنها يك روايت آورده شده است.
مؤلف بزرگوار در برخى موارد در پايان روايت تحت عنوان «فصل» مطالبى را ذكر كرده است. در پايان كتاب نيز خاتمه اى مشتمل بر چند فصل نگاشته كه در آنها برخى شبهات پيرامون امامت على عليه السّلام و نيز علت مخالفت برخى افراد را پس از وفات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله با وجود احاديث بسيار و نصوص متواتر، بيان كرده است.
ترتيب منطقى و تنظيم زيباى مؤلف قابل توجه و ستايش است.
مصادر در تمام روايات اين كتاب ذكر شده و سند روايات به طور كامل، همان گونه كه در مصدر بوده، آمده است. مؤلف در پايان كتاب بيان مى كند تمام كتبى كه از آنها اين روايات را بيان كرده است در كتابخانۀ او، كه آن را بر پسران خود وقف كرده، موجود است.
اكنون بسيارى از اين كتب موجود نيستند. برخى از مصادر روايات اين كتاب عبارت اند از:
1. الدلائل، از محمّد بن جرير طبرى
2. المناقب، از محمّد بن جرير طبرى
3. التنزيل، از محمّد بن ابى الثلج
4. المعرفة، از ابو اسحاق ابراهيم ثقفى
5. المعرفة، از عباد بن يعقوب رواجنى
6. حديث الولاية، از ابن عقده
7. الولاية، از حافظ سجستانى
8. المناقب، از حافظ بن مردويه
9. الخصائص العلوية، از محمّد بن على نطنزى
10. المناقب، از خوارزمى
مؤلف براى اتمام حجت و كامل شدن شيوۀ استدلال خود اغلب روايات اين كتاب را از كتب عامّه و از بزرگان آنان نقل كرده و در موارد اندكى كه روايت را از كتب شيعه آورده است، در سند روايت يكى از بزرگان اهل سنّت وجود دارد.
ص: 760
مؤلف در ابتداى هر روايت به صورت مختصر به معرفى كتاب مصدر، نويسندۀ آن و گاه نسخه اى كه از آن نقل مى كند، مى پردازد و گاهى در پايان روايات تحت عنوان «الفصل» مطالبى را راجع به مضمون روايات بيان مى كند و يا اسناد و مصادر ديگر اين روايات را يادآور مى شود.
در مقدمۀ كتاب آمده است:
من در حالى كه عمرم از هفتاد سال گذشته است شنيدم برخى مخالفان در كتابهاى خود نوشته اند كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در حيات خويش هرگز على را اميرالمؤمنين نناميد. نمى دانم اين گفته را از روى عناد و لجاجت گفته است و يا به واسطۀ بى اطلاعى و كم معرفتى. من از خداى طلب خير نموده و استخاره كردم تا بطلان اين ادّعا را برملا و غلط بودن اين سخن را آشكار سازم و خداوند متعال به من اين اجازه را داد و مرا در اين راه يارى فرمود(1).
بعضى گفته اند: منظور سيد از برخى مخالفان كه چنين ادعايى كرده اند ابن الحديد معتزلى است كه معاصر با سيد بوده و در شرح نهج البلاغه(2)، گفته است: «شيعه گمان مى كند رسول خدا با خطاب اميرالمؤمنين على را مخاطب ساخته است ولى چنين چيزى از جانب محدّثان به اثبات نرسيده است.»
چند نكته بر اهميّت اين كتاب افزوده است:
1. نخست آنكه مؤلف تمام روايات را از مخالفان نقل مى كند و اين اعتراف صريحى از طرف كسانى است كه عملا مضمون روايات را انكار كرده اند.
2. مؤلف از كتابهاى بسيارى نقل مى كند كه متأسفانه در حوادث روزگار از دست رفته اند و اكنون جز از راه اين كتاب و امثال آن دسترسى به مطالب آنها ممكن نيست. و اين هنر و توفيق سيد بن طاووس بوده كه مطالب آنها را در تاريخ جاودانه كرده است. البته در اين ميان روايات زيادى وجود دارند كه اكنون مصادر آنها در دسترس است، نظير: المناقب خوارزمى، تاريخ بغداد، الخصائص العلويه، و المناقب ابن مغازلى.
3. نكتۀ سوم، تصريح مؤلف به اسامى مصادر، بيان سند آنها و تصريح وى كه تمامى روايات
ص: 761
را نه به نقل از ديگران، بلكه خود از متن كتابها استخراج كرده و كتابها نزد وى و در كتابخانۀ او موجود بوده است.
1. گاه اين كتاب كشف اليقين ناميده شده است، چنانكه در ابتداى كتاب بحار الانوار علامۀ مجلسى چنين است.
2. برخى محققان با بعضى قراين نسخه اى را كه اكنون در دسترس ماست نسخۀ كامل اين كتاب نمى دانند و معتقدند قسمتى از اين كتاب از جمله بخشى از مقدمۀ آن در اين نسخه نيامده است(1).
1. نسخۀ آستان قدس رضوى، مشهد، شمارۀ 8160، تاريخ استنساخ: 1347 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى، دانشگاه تهران، به شمارۀ 912 ذكر شده در 1486 فهرست كتب مشكاة. اين نسخه همان نسخه اى است كه نزد علامه محدث ميرزا حسين نورى بوده و بر آن نوشته اى از او موجود است.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملك، تهران، شمارۀ 946، تاريخ استنساخ: قرن 13 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6682، تاريخ استنساخ: 1016 ه. ق.، 136 صفحه.
چاپ مؤسسۀ دار الكتاب، قم، 1413 ه. ق.، به همراه كتاب التحصين، 718 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق، تخريج، فهارس و مقدمۀ محمد باقر و محمد صادق انصارى.
ص: 762
قبلا دربارۀ كتاب اليقين باختصاص مولانا على... سخن گفتيم و بيان شد كه مؤلف گرانقدر به شيوه اى ابتكارى رواياتى را كه دربردارندۀ اطلاق لقب اميرالمؤمنين به على عليه السّلام است، از طرق اهل سنت جمع آورى كرده است. مؤلف پس از تكميل آن كتاب به رواياتى برخورد مى كند كه آنها نيز بيانگر همان مطلب هستند و در آنها لقب «أمير المؤمنين» يا «امام المتقين» و همانند آن به على اطلاق شده است.
در برخى از اين روايات نام اميرالمؤمنين از طرف خداوند عزّ و جلّ ، و در بخشى از آنها از طرف جبرئيل به حضرت على اطلاق شده است. در قسمتى ديگر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله اين لقب پرافتخار را به حضرت على اطلاق فرموده اند، و در بخشى ديگر اين لقب بر عرش نگاشته شده يا در معراج و يا ساير حوادث تاريخى به آن حضرت گفته شده است.
وى براى حفظ اين روايات از تباه شدن استخاره كرده، سپس آن را به صورت كتابى كوچك و مستقل منتشر كرده است.
مجموعۀ روايات اين كتاب، پنجاه روايت است كه غالبا غير از روايات كتاب اليقين است و در صورت تكرار، سند آن غير از سندى است كه در كتاب اليقين آورده شده است.
روايات اين كتاب در دو بخش آورده شده است. بخش اول، در نامگذارى حضرت على به اميرالمؤمنين، بخش دوم، در نامگذارى حضرت على به امام المتقين يا همانند آن.
مجموع روايات كتاب طى 56 باب آمده و در هر باب فقط يك روايت ذكر شده است. بخش اول داراى 29 باب و بخش دوم 27 باب است. برخى روايتهاى كتاب كوتاه و بعضى همچون
ص: 763
خطبۀ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در غدير خم بسيار طولانى است.
وى در ابتداى كتاب تنها مصدر اين روايات، يعنى كتاب نور المهدى و المنجى من الردى، تأليف حسن بن ابى طاهر احمد بن محمّد بن الحسين الجاوابى يا الجاوانى را معرفى مى كند كه نسخۀ خطى اين كتاب نزد مؤلف بوده و شهادت و تصديق شيخ سعيد حافظ محمّد بن محمّد، معروف به ابن كمال يا ابن كيّال (متوفاى 597) بر آن وجود داشته است.
مؤلف اين كتاب از علماى شيعه و سند روايات اين كتاب نيز راويان شيعى هستند، برخلاف روايات كتاب اليقين... كه تماما از رجال عامّه نقل شده است.
مؤلف در ابتداى هر روايت، مجددا مصدر روايت را تكرار مى كند. همۀ روايات اين مجموعه با سند كامل آورده شده اند، مگر آخرين روايت كه غير مسند است.
مؤلف در پاره اى از روايات به سندهاى ديگر روايت و منابع آن اشاره مى كند. وى در اين كتاب از هرگونه توضيح و تبيين نسبت به روايات خوددارى كرده است.
كتاب نور المهدى و المنجى من الردى، تأليف شيخ حسن بن احمد الجاوابى از قدماى اصحاب و بزرگان علماى شيعه است كه علامه افندى در رياض العلماء او و كتاب او را معرفى كرده است(1).
چنانكه آقابزرگ تهرانى اين كتاب را در الذريعه(2) و مؤلف آن را در طبقات اعلام الشيعه، قرن هفتم(3)معرفى كرده است.
متأسفانه اين كتاب اكنون موجود نيست، بنابراين نقل سيد بن طاووس در اين كتاب تنها راه دسترسى به مطالب آن است. در حقيقت مى توان گفت اين كتاب را سيد بن طاووس زنده كرده است.
1. نسخۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8160، تاريخ استنساخ: 1347 ه. ق. به همراه كتاب اليقين.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 912، در صفحۀ 1486 فهرست كتب مشكاة به همراه كتاب اليقين ذكر شده است.
ص: 764
3. نسخۀ كتابخانۀ ملك تهران، شمارۀ 946، تاريخ استنساخ: قرن 13 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 6682، تاريخ استنساخ: 1016 ه. ق.
به همراه كتاب اليقين.
چاپ مؤسسۀ دار الكتاب، قم، در سال 1413 ه. ق. به همراه كتاب اليقين، در 718 صفحه و قطع وزيرى به چاپ رسيده است.
ص: 765
مؤلف بزرگوار كتابى به نام الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف نوشته است كه هدف آن اثبات حقانيت شيعۀ اثنى عشرى و تبيين خطاى ساير مذاهب بوده است و پس از آن در تداوم همان هدف، به نوشتن كتاب طرف من الانباء اقدام كرده است.
وى در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه چون برخى از طوائف اسلامى قايل اند كه پيامبر اكرم امت اسلامى را بدون سرپرست و راهنما رها كرد و براى آنها ولى و امامى تعيين نكرد، براى تحقيق اين مطلب و اثبات اينكه چنين نقص بزرگ و اشكال مهمى بر آن حضرت وارد نيست، دست به نگارش اين كتاب زده است. مؤلف براى پرهيز از تكرار، مطالب و روايات كتاب الطرائف خويش را ذكر نكرده است.
مجموعۀ روايات اين كتاب ضمن سى و سه طرفه تنظيم شده است و به گونه اى وصايت و خلافت اميرالمؤمنين را بيان مى كند و به حوادث و رخدادهاى پس از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و غصب خلافت نيز اشاره مى كند.
البته در بيان روايات از ذكر روايات مشهورى همچون روايت غدير، روايت ثقلين و روايت منزلت كه بين شيعه و سنّى مشهور و معروف، بلكه متواتر است خوددارى كرده؛ زيرا شهرت آنها او را از ذكر آنها بى نياز ساخته است، از اين رو در اين كتاب رواياتى آمده است كه از شهرت كمترى برخوردار است.
اين احاديث چينش و ترتيبى تاريخى دارند، يعنى با روايات مربوط به روزهاى آغازين اسلام و جريان بعثت و اسلام آوردن على عليه السّلام و خديجه عليها السّلام شروع مى شود و سپس به ترتيب
ص: 766
سالهاى عمر پيامبر صلّى الله عليه و آله ادامه مى يابد و بالأخره با روايات مربوط به جريانات وفات رسول خدا به پايان مى رسد.
تمام روايات كتاب به صورت مسند ذكر شده اند و سند در غالب آنها به عيسى بن مستفاد مى رسد. بنابر آنچه رجال شناسان و مؤلفان و علماى شيعه نگاشته اند، عيسى بن مستفاد داراى كتابى به نام الوصية در اثبات وصيت كردن رسول اكرم به جانشينى اميرالمؤمنين بوده است و اين كتاب در دسترس سيد بن طاووس قرار داشته و او غالب اين روايات را از كتاب او گرفته است؛ البته چند روايت را از ساير كتب نقل مى كند كه برخى از همانها نيز از عيسى بن مستفاد و غير او روايت شده است.
علامه مجلسى (ره) در كتاب بحار الانوار(1) و نيز در مراة العقول(2) به اين نكته تصريح مى كند كه كتاب طرف سيد بن طاووس برگزيده اى از كتاب الوصية عيسى بن مستفاد است. نكته اى كه مجهول مانده اين است كه آيا كتاب الوصية عيسى بن مستفاد همين مقدار بوده يا بيشتر از اين بوده و سيد تنها بخشى از آن را نقل كرده است.
قسمت اعظم كتاب متون روايات اهل بيت عليهم السّلام است كه اكثرا از امام موسى بن جعفر نقل شده است، ولى مؤلف گرانقدر در اين كتاب مقدمه و خاتمه اى كوتاه دارد كه مانند آثار ديگر وى با نثرى بسيار زيبا و فصيح نوشته شده است.
در اين كتاب نامى از مؤلف ذكر نشده است و تنها در مقدمه هنگام بيان نام كتاب مى نويسد:
«تأليف بعض من احسن الله اليه و عرّفه ما الاحوال عليه».
ما قبلا در معرفى كتاب الطرائف نيز ذكر كرديم كه سيد بن طاووس به دليل تقيه از ذكر نام خود در اين كتاب پرهيز كرده و آن را به نام مؤلفى مجهول و اسمى ساختگى «عبد المحمود بن داوود» منتشر ساخته است ولى وى در كتاب كشف المحجه(3) ضمن بيان مضمون كتابها تصريح كرده است كه كتاب الطرائف و طرف از تأليفات اوست. البته كتاب شناسان بزرگى همچون علامه مجلسى در
ص: 767
بحار الانوار و نيز كتاب شناس بزرگ معاصر شيخ آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1)، به اين انتساب تصريح كرده اند.
شرح حال او در معرفى كتاب اقبال الاعمال ذكر شد، جويندگان را به همان توضيح ارجاع مى دهيم. در اينجا به صورت مختصر به معرفى عيسى بن مستفاد - كه اصل كتاب از اوست - مى پردازيم.
نجاشى دربارۀ او مى نويسد: «عيسى بن مستفاد ابو موسى بجلى ضرير از امام جواد روايت كرده و داراى مقامى شايسته نيست. او راست كتاب الوصيه. اين كتاب را اساتيد ما از ابو القاسم جعفر بن محمّد روايت كرده اند.» آنگاه سند خود را به كتاب نقل مى كند.
بسيارى از رجال شناسان اين جملۀ نجاشى «لم يكن بذاك؛ در آن مقام شايسته نيست» را در كتاب خود دربارۀ او تكرار كرده اند؛ برخى آن را دليل ضعف او، و بعضى ديگر نكوهش دانسته اند كه با عدالت وى منافات ندارد. ولى ابن غضائرى به صراحت او را ضعيف مى شمارد و شيخ طوسى دربارۀ او سخنى نمى گويد و فقط او را داراى كتاب مى داند كه برخى از رجال شناسان همين را دليل مدح گرفته اند. علامه نيز وى را در بخش دوم كتاب خويش - كه مخصوص ضعفاست - بيان كرده است و ذكر مى كند كه از امام موسى بن جعفر نيز روايت كرده است و البته كلينى (ره) در كتاب الحجة كافى در باب «ائمه كارى را انجام نمى دهند مگر به عهد و پيمان الهى» روايتى به نقل از عيسى بن مستفاد از امام موسى بن جعفر نقل كرده است(2). كه البته در صورت صحت روايت، نقل مطالب بلند اين حديث نشانگر محرم بودن وى به اسرارى است كه به ديگران گفته نمى شده است.
1. تنقيح المقال، ج 2، ص 363.
2. رجال العلامه، ص 242.
3. الفهرست، ص 116.
4. معجم رجال الحديث، ج 13، ص 206.
5. رجال النجاشى، ص 297.
6. جامع الرواة، ج 1، ص 654.
ص: 768
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7384، تاريخ استنساخ: 1090.
2. نسخۀ ديگر در همان كتابخانه، شمارۀ 6758، تاريخ استنساخ: 1084.
3. نسخۀ ديگر در همان كتابخانه، شمارۀ 1732، تاريخ استنساخ: 987 و نسخه هاى ديگر در همين كتابخانه.
1. چاپ المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، در سال 1369 ه. ق. كه از روى نسخۀ عبد الرزاق مقرّم استنساخ شده است.
2. نسخۀ چاپ ايران در سال 1416 ه. ق. با تحقيقات محمد رضا انصارى، ضمن مجموعۀ ميراث ايران اسلامى.
3. چاپ مؤسسۀ عاشورا، مشهد مقدس، با تحقيقات، تخريجات و مقدمه و خاتمه اى بسيار طولانى توسط شيخ قيس العطار كه مقدمه در 97 صفحه و مؤخّره - كه توثيق و بيان مصادر كتاب است - در 423 صفحه و متن كتاب در 106 صفحه، مجموعا در 640 صفحه منتشر شده است.
ص: 769
هنگامى كه اميرالمؤمنين على در 21 ماه رمضان سال چهلم هجرى به شهادت رسيدند. دو دشمن بسيار قوى و خطرناك داشتند:
اولين آنها جبهۀ شام به فرماندهى معاويه بود كه از هيچ جنايت و غارت و كشتارى باك نداشت، چنانكه نمونه هايش را در قتل فجيع ياران حضرت، مانند: محمّد بن ابى بكر، مالك اشتر و... مى توان مشاهده كرد.
دومين دشمن، جبهۀ نهروانيان و خوارج بود كه اگرچه در جنگ نهروان تمامى شاخ و برگ اين شجرۀ خبيثه قطع شد، ريشه ها و برخى بذرهايى كه توسط اين گروه پراكنده شده بود وجود داشت و يكى از همان ريشه هاى خبيث، عامل شهادت مولا شد.
علاوه بر همۀ اينها سستى مردم كوفه مظلوميتى مضاعف براى مولا به ارمغان آورد، به گونه اى كه حضرت وصيت كرد بدن مطهرش پنهان از چشم همگان در نيمه شب به خاك سپرده شود و آثار قبرش نيز پوشيده بماند. شايد پيكر مطهّر و بى جان على - كه قربانى عدالت و خداخواهى خود شده بود - از آزار دشمنان بى آزرمش برهد.
و بدين گونه، قبر على عليه السّلام مخفى ماند. البته اهل بيت عليهم السّلام محلّ آن را مى دانستند و به نزديكان خود نيز مى گفتند و با گذشت روزگار اين راز فاش شد و اولياى خدا نيز شايسته ديدند، اين حقيقت را با مردم در ميان گذارند تا دوستان حضرت از بهره هاى معنوى زيارت مزارش بى نصيب نمانند. بدين سان نجف يا غرىّ يا غريين به مشهد اميرالمؤمنين معروف شد.
اما برخى از دشمنان و يا جاهلان بهانۀ ديگرى يافتند تا لااقل وقتى نمى توانند فضايل على را انكار كنند، به انكار قبر او برخيزند و مشتاقان زيارت مزار حضرت را در ترديد و دودلى فرو برند.
از اين رو برخى گفتند على عليه السّلام را در بقيع دفن كرده اند و بعضى گفتند او را در دارالاماره به خاك
ص: 770
سپرده اند و گروهى ديگر اذعان داشتند او را در مسجد كوفه مدفون كرده و يا بدن مطهرش را در كرخ نهان ساخته اند.
مؤلف گرانقدر كتاب مورد بحث كه خود از دودمان علوى است، كمر همت بربست تا ثابت كند تمام اين سخنها بيهوده است و خاندان على از رازهاى او آگاه ترند و قبر پدر را بهتر مى شناسند. همۀ آنها جايگاه قبر على را باز گفته اند و بلكه بالاتر نبى مكرّم صلّى الله عليه و آله قبل از همۀ اين وقايع، از محل دفن على عليه السّلام خبر داده است.
بدين سان مؤلف همۀ رواياتى را كه در اين رابطه از رسول اكرم و تمامى ائمۀ معصومين وارد شده، گردآورده است. سپس در دو باب ديگر نظريۀ برخى از خلفا و نيز گروهى از بنى هاشم و در بابى ديگر كرامات ظاهر شده از قبر مطهر را گردآورى كرده است.
كتاب داراى دو مقدمه و پانزده باب است. در مقدمۀ اول استدلال نظرى كرده است كه قبر مطهر در نجف است و در مقدمۀ دوم علت مخفى بودن قبر حضرت را بيان كرده است.
سپس در باب اول، روايات رسول اكرم راجع به تعيين محلّ قبر در نجف و سپس در باب بعدى روايات اميرالمؤمنين و همچنين ساير ائمۀ هدى عليهم السّلام تا باب يازدهم كه متعلق به روايات امام حسن عسكرى است آورده شده است.
در باب دوازدهم رواياتى از زيد بن على و در باب سيزدهم نظرياتى از منصور و هارون و ديگر خلفايى كه در نجف به زيارت آن حضرت رفته اند، نقل شده است. در باب چهاردهم، نظريات جمعى از بنى هاشم، علما و فضلا در اين رابطه آمده است. و بالأخره آخرين باب اين مجموعه، كراماتى است كه از ضريح مقدس نجف ظاهر شده است.
تمام روايات و بلكه داستانها و حكايات اين كتاب با سند متصل به گويندۀ آن نقل شده است.
در پايان كتاب پس از نقل چهارده قصّه از كرامات قبر شريف مى گويد: «اين درى است كه اگر گشوده شود، كاغذها آن را برنتابند و جاى سخن گسترده و بسيارى است و آنچه گفته آمد قطره اى از دريايى مواج و فروغى از آتش است.»
ص: 771
مؤلف كتاب حاضر غياث الدين عبد الكريم جلال الدين احمد بن سعد الدين ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمّد بن احمد بن محمّد بن محمّد، معروف به طاووس، از علماى قرن هفتم هجرى، از فرزندان امام حسن مجتبى و از خاندان بسيار مشهور آل طاووس است.
وى در شعبان سال 648 ه. ق. در كربلا متولد شد و دوران كودكى را در شهر حلّه گذراند، سپس براى تحصيل به بغداد هجرت كرد. وى در دوران عمر كوتاه خود به مقامات بلندى در معنويت و علم رسيد و در ميان خواص و عوام به اين فضايل شهره شد.
احمد بن داوود حلّى رجالى معروف كه از معاصران او بوده است، از او به عنوان: «سرور ما» و «امام معظّم» ياد مى كند. وى كه از دوران كودكى تا آخر عمر با او آشنا و در ارتباط بوده است دربارۀ او مى نويسد:
پس از او و پيش از او كسى را همانند وى در اخلاق و رفتار و شيرينى معاشرت و ذكاوت و قدرت حافظه نديدم. چيزى به ذهنش وارد نمى شد كه فراموش كند، قرآن را در مدت كمى در يازده سالگى حفظ كرد و در نگارش در چهار سالگى ظرف چهل روز از معلّم بى نياز شد.
رياست سادات به او منتهى شد و يگانۀ دورانش بود. فقيهى نسب شناس، نحويى اهل عروض و ادبيات و شعر، به هر حال فضايل و مناقب او قابل شمارش نيست.
استاد و يكى از مشايخ اجازۀ وى، عالم بزرگوار سيد عبد الحميد بن فخار موسوى حائرى بر پشت نسخه اى از كتاب المجدى فى انساب الطالبين مى نگارد:
اين كتاب را سيد امام علامۀ بارع، پيشواى محقق و مدقق، فقيه كامل، نقيب طاهر غياث الدين و جلال الملة و رئيس سادات و مفتى مذاهب، علم الهدى عبد الكريم بن طاووس نزد من از ابتدا تا انتها قرائت كرد. قرائتى مهذّب كه بيانگر فضايل بسيار و نشانگر ويژگيهايى بود كه خدا به او عنايت كرده است...
محدّث بزرگوار شيخ حرّ عاملى ضمن نقل سخنان ابن داوود اضافه مى كند: «سيد مذكور شاعر و اديب و منشى بود.» آنگاه برخى از استادان وى را نام مى برد.
علامه ميرزا عبد الله افندى نيز با اين الفاظ او را مى ستايد:
امام، عالم، فاضل، علامۀ فقيه، كامل، جامع و فهيم، مؤلف كتاب فرحة الغرّى و ديگر كتب. وى شاعرى منشى و اديبى بليغ بود و شهيد ثانى در اجازه اش به پدر شيخ بهائى او را ستوده و از وى به عنوان صاحب مقامات و كرامات ياد كرده است.
تنها همين چند سطر از بيانات بزرگان، مقام والاى علمى و معنوى مؤلف را بخوبى نشان
ص: 772
مى دهد. او مدت مديدى نزد علماى شيعه و سنى به تحصيل علوم پرداخت و كتابهاى بسيارى نگاشت و على رغم عمر نسبتا كوتاه خويش بهره هاى فراوانى برد و سودهاى بسيار رساند و بالأخره در سال 693 در چهل و پنج سالگى در شهر كاظمين رحلت كرد. بدن مطهرش را به نجف اشرف انتقال دادند و در جوار مولى الموحدين به خاك سپردند.
1. پدر بزرگوارش جلال الدين احمد
2. عموى بزرگوارش رضى الدين على
3. محقق حلّى، صاحب كتاب شرايع الاحكام
4. محقق طوسى، معروف به خواجه نصير الدين
5. نجيب الدين يحيى ابن سعيد
6. شيخ ميثم بن على بحرانى، صاحب شرح نهج البلاغه
7. قاضى عميد الدين قزوينى، صاحب كتاب عجائب المخلوقات
8. شيخ حسين بن اياز، از علماى عامه
9. قاضى عميد الدين زكريا بن محمود قزوينى، از علماى عامه
1. احمد بن داوود، رجالى مشهور
2. شيخ عبد الصمد بن احمد حنبلى
3. شيخ على بن حسين بن حماد ليثى
1. فرحة الغرى (كتاب مورد بحث)
2. الشمل المنظوم فى مصنفى العلوم
3. حواشى بر كتاب المجدى
در كتب تراجم غير از اين سه كتاب، از ساير تأليفات او نامى برده نشده است ولى ابن داوود تصريح مى كند كه وى كتابهاى ديگرى نيز نگاشته است كه متأسفانه اكنون از آنها هيچ اثرى و حتى اسمى نيست.
ص: 773
1. ترجمۀ علامه مجلسى از اين كتاب، بنا به نقل علامه نورى.
2. تلخيص كتاب به نام الدلائل البرهانية فى تصحيح الحضرة الغرويه به نقل از رياض العلماء و روضات الجنات.
1. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 62.
2. امل الآمل، ج 2، ص 158.
3. روضات الجنات، ج 4، ص 221.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 91.
5. رياض العلماء، ج 3، ص 164.
6. ريحانة الادب، ج 8، ص 76.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4710، تاريخ استنساخ:
1038 ه. ق.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6162، تاريخ استنساخ: سدۀ نهم.
چاپ منشورات الرضى، قم، 164 صفحه، قطع وزيرى، بى تاريخ.
ص: 774
از جمله حوادث تأسف بار و تأثرانگيز تاريخ امت اسلامى برخورد ظالمانه و بيدادگرانه با اهل بيت عصمت عليهم السّلام و طرفداران آنان است. ابتدا در دورۀ امويان قتل، شكنجه، تبعيد، ايجاد فشارهاى اقتصادى و اهانت در جلسات رسمى و عمومى با تمام شدت و حدّت دربارۀ اهل بيت و دوستان آنها اعمال شد و بنى عباس گرچه با استفاده از سلاح مظلوميت اهل بيت به قدرت دست يافتند، آنها نيز در اين رفتار ستمگرانه و برخورد خشن و ضد انسانى شيوۀ بنى اميه را دنبال كردند، و بلكه بر شدت و خشونت افزودند. بدين سان انتساب به اهل بيت و بيان مناقب و فضايل آنان، گناهى نابخشودنى بود. ولى با اين همه فضايل و مناقب آنان در سينه هاى مطهّر محدثان سينه به سينه و ضمن كتابها ورق به ورق نقل شد و به آن چنان شهرتى دست يافت كه مؤلفان مخالف نيز از ذكر آنها چاره اى نديدند و با همۀ دشمنى و عناد به نقل آنها پرداختند.
و چنين بود كه اين مناقب و فضايل به ارث رسيد و بوى دل انگيزش شرق و غرب را فراگرفت. از جمله كتابهايى كه در بيان فضايل و مناقب و نيز تاريخ مختصر زندگى پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى اش تأليف شده است كتاب مورد بحث است.
اين كتاب در پانزده فصل به شرح زير تنظيم يافته است:
1. فضايل و تاريخ رسول اكرم
2. فضايل و تاريخ اميرالمؤمنين
3. فضايل و تاريخ فاطمۀ زهرا عليها السّلام و ساير فصلها به ترتيب مربوط به يكايك ائمۀ شيعه است.
در هر فصل ابتدا زمان و مكان تولد و برخى ويژگيهاى امام ذكر شده و سپس به بيان معجزات، سخنان، برخى حوادث تاريخى، و فضايل و مناقب آنان پرداخته است، و در پايان
ص: 775
جريان وفات، محلّ دفن و اسامى فرزندان آنان را بيان كرده است.
در فصل پانزدهم به ذكر رواياتى مربوط به خمسۀ طيبه و نيز ائمۀ دوازده گانه و بنى عبد المطلب و بنى هاشم پرداخته است.
مفصّل ترين بخش كتاب، مربوط به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است كه ابتدا بشارتهاى امتهاى گذشته نسبت به آن حضرت، سپس اجداد آن حضرت، آنگاه معجزاتى كه قبل از بعثت از آن حضرت صادر شده است، و پس از آن تاريخ زندگى رسول اكرم و معجزات آن حضرت را پس از بعثت بيان مى كند. سپس به ذكر همسران، فرزندان و نيز جريان وفات حضرت مى پردازد.
پس از فصل مربوط به پيامبر مفصل ترين بخش مربوط به اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه دربارۀ نسب آن حضرت و نيز عظمت ابو طالب به طور مفصّل سخن گفته، آنگاه به بحث ولادت، فضايل، مناقب و معجزات آن حضرت پرداخته است. مؤلف ضمن اين مباحث، جريان جنگهاى سه گانۀ جمل، صفين و نهروان را نيز بيان كرده است.
در خاتمه به جريان شهادت و فرزندان آن حضرت مى پردازد و در فصل پايانى از كسانى نام مى برد كه هنگام خلافت ابو بكر عليه وى قيام كردند و در برابر غصب خلافت به اعتراض برخاستند.
كوتاهترين فصل كتاب مربوط به امام زمان عليه السّلام است كه مشتمل بر مطالب زير به صورت مختصر است:
الف - تولد آن حضرت و زمان و مكان آن
ب - احاديثى كه از اهل سنّت و شيعه دربارۀ آن حضرت از پيامبر صلّى الله عليه و آله نقل شده است.
ج - پاسخ به برخى شبهات نسبت به آن حضرت
د - علائم ظهور آن حضرت
وى در پايان اين فصل مى گويد:
بسيارى از علامتهاى گفته شده نظير خراب شدن ديوار مسجد كوفه و زوال ملك بن عباس و كشته شدن امير مصر به دست مردم واقع شده است. بنابراين، ظهور نزديك است و برخى از استادان ما گفته اند ظهور حضرت در فروردين ماه 640 ه. ق. خواهد بود.
ذكر اين نكته بدين جهت است كه هماره علما و صلحا با شوق و شعف فراوان منتظر ظهور حضرت مهدى بوده و برخى از علامات را به دلخواه خود تفسير مى كرده اند. ولى مسئلۀ ظهور همان طور كه در روايات وارد شده از همگان پوشيده است و تعيين وقت قطعى براى آن صحيح
ص: 776
نيست.
كتاب بدون مقدمه آغاز مى شود و مطالب آن طى پانزده باب تنظيم شده است كه هر باب داراى فصول متعددى است. مطالب اين فصلها معمولا با بيان نسب و معرفى اجداد شخصيّت مورد نظر آغاز و سپس با بيان برخى فضايل و معجزات دنبال مى شود. پس از آن بعضى از سخنان آن معصوم آمده و آنگاه جريان وفات، محلّ دفن و مقدار عمر او ذكر شده است. در پايان به معرفى فرزندان او پرداخته است.
ترتيب بابها به ترتيب معصومين عليهم السّلام از پيامبر آغاز شده و به حضرت مهدى خاتمه يافته است. و در باب پانزدهم برخى مطالب متفرقه كه با معصومين ارتباط دارند، بيان شده است.
مؤلف اكثر روايات كتاب را بدون سند ذكر كرده و در برخى از آنها به منبع مورد نظر اشاره كرده است. در مواردى نيز سند ذكر شده در منبع را آورده است.
وى در اين كتاب از منابع شيعه و سنى فراوان استفاده كرده است. اسامى برخى منابع عبارت اند از:
1. مدينة العلم صدوق؛ 2. المصابيح، از احمد بن ابراهيم حسنى؛ 3. مولد النبى و نيز كتاب النبوة و ساير كتب صدوق؛ 4. كتاب الكافى، از كلينى؛ 5. الخرائج و الجرائح راوندى؛ 6. الانوار الباهرة سيد بن طاووس؛ 7. ارشاد شيخ مفيد؛ 8. الشافى سيد مرتضى؛ 9. كتاب سليم بن قيس هلالى؛ 10. المبسوط شيخ طوسى؛ 11. دلائل الامامه طبرى؛ 12. الابانه از محمّد بن بطه العكبرى.
1. صحيح بخارى؛ 2. صحيح دارقطنى؛ 3. صحيح مسلم؛ 4. الفضائل، از احمد بن حنبل؛ 5. الامالى، از حاكم نيشابورى؛ 6. تاريخ طبرى؛ 7. احياء العلوم غزالى؛ 8.
الاربعين خوارزمى؛ 9. شرف المصطفى خرگوشى؛ 10. جامع الاسانيد ابن جوزى؛ 11. حلية الاولياء اصفهانى؛ 12. خصائص العلويه نطنزى؛ 13. ربيع الابرار زمخشرى؛ 14. تفسير ثعلبى و غيره.
نكتۀ مهم اين است كه بسيارى از اين منابع نظير برخى كتب صدوق به دست ما نرسيده است
ص: 777
و تنها اين كتاب و امثال آن وسيله و واسطۀ اطلاع ما از روايات و مطالب آن كتابها است.
علامه مجلسى در بحار الانوار دربارۀ اين كتاب مى نويسد:
كتاب الدر النّظيم كتاب شريف و كريمى است كه مشتمل است بر روايات زيادى از طرق شيعه و طرق مخالفين در مناقب و گاه از كتاب مدينة العلم و غير آن از كتب معتبره نقل مى كند و مؤلف آن معاصر با سيد على بن طاووس بوده ولى ما روى بعضى جهات كمتر به اين كتاب مراجعه كرديم و كتاب الاربعين نيز از همين مؤلف است كه اكثر علماى ما از آن نقل كرده و بر آن اعتماد نموده اند(1).
مؤلف اين كتاب، جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز بن مهند شامى مشغرى عاملى از شاگردان برجستۀ محقق حلّى، صاحب شرايع است. اگرچه از زندگى و تولد و وفات او اطلاع دقيقى در دست نيست، برخى وقايع زندگى وى و سخنانى كه در معرفى او در كتب رجال و تراجم آمده است بخوبى مى توان به مكانت والاى علمى و مرتبت برجستۀ معنوى وى پى برد.
علامه شيخ حرّ عاملى از او با صفات «فاضل و فقيه و عابد» ياد مى كند.
علامه افندى دربارۀ او مى نويسد:
او از برجستگان فقها و شاگردان سيد بن طاووس به شمار مى رود و شهيد اول در كتاب ذكرى، از مناظرۀ او در درس با محقق حلّى سخن مى گويد و اشكال او بر محقق و پاسخ محقق به وى را در مسئلۀ اذان دوم هنگام جمع بين الصلاتين بازگو مى كند. اين نكته نشانگر برجستگى خاصّ او در ميان شاگردان محقق حلّى است.
علامه آقابزرگ تهرانى او را از اعاظم علما مى داند و مى گويد:
در اجازات از او با عنوان الشيخ الفقيه ياد شده است. و مسائل بغداديه تأليف محقق حلّى پاسخ به سؤالاتى است كه همين شخص از محقق حلّى پرسيده است. و محقق در ابتداى كتاب به عظمت و شخصيت سؤال كننده اشاره مى كند و مى گويد: «با توجه به شخصيت والاى سؤال كننده، ناچارم آرزوى او را برآورده و سؤالات وى را پاسخ بدهم.»
1. محقق حلّى معروف به صاحب شرايع (متوفاى 676 ه. ق.)
2. شيخ نجيب الدين يحيى بن احمد حلّى، مؤلف الجامع فى الفقه (متوفاى 690 ه. ق.)
3. سيد رضى الدين على بن طاووس حلّى مشهور به سيد بن طاووس (متوفاى 664 ه. ق.) كه
ص: 778
چند اجازه نيز براى وى نگاشته كه برخى از آنها در بحار الانوار ذكر شده است.
على رغم اينكه همه از شيخ جمال الدين به عنوان فقيه ياد كرده اند، كتابى از وى در فقه نام برده نشده است و آنچه از تأليفات او ذكر كرده اند دو كتاب است:
1. الدر النظيم فى مناقب الائمة اللهاميم (كتاب مورد بحث)
2. الاربعين عن الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين كه چهل حديث از چهل راوى را ذكر كرده است و نظير آن قبلا از ابو سعيد خزاعى ذكر شد.
مسلما وى در قرن هفتم هجرى زندگى مى كرده است ولى تاريخ وفات و نيز محلّ دفن وى به درستى مشخص نيست.
1. امل الآمل، ج 1، ص 190.
2. روضات الجنات، ج 8 ص 199.
3. اعيان الشيعه، ج 10، ص 319.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 207.
5. رياض العلماء، ج 5، ص 389.
6. فوائد الرضويه، ص 717.
علامه آقابزرگ تهرانى از نسخه اى در سامرا نزد ميرزا محمّد عسكرى تهرانى نام مى برد كه ناقص بوده است و تنها نسخ خطى كه نسخۀ چاپى جديد از روى آن تصحيح شده است نسخه اى در كتابخانۀ غرب، مدرسۀ آخوند همدانى به شمارۀ 1553 است كه ادعا شده كامل است (نبود مقدمه و خطبه و نيز عدم اشاره به پايان كتاب در خاتمه جاى ترديد در كامل بودن نسخه را باز مى گذارد.)
چاپ مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 832 صفحه، قطع وزيرى، در سال 1420 ه. ق. با تصحيح و تخريج مؤسسۀ مذكور.
ص: 779
دلها و چشمهاى همۀ مؤمنان در طول تاريخ منتظر شخصيتى است كه آخرين حلقۀ تكاملى دنيا به شمار مى آيد و عدالت و ايمان را حاكميتى جهانى خواهد بخشيد. امام مهدى عليه السّلام شخصيت شگفتى كه سالها قبل از ولادت او درباره اش سخنها گفته شده، روايتها نقل شده و كتابها نگاشته شده است و پس از ولادت او هم رشتۀ تأليف و تصنيف و سخن دربارۀ او به درازاى دنيا و گستردگى مفاهيم عدالت، ايمان و محبت است.
يكى از كتابهايى كه بخش گسترده اى از آن مربوط به وجود مبارك امام زمان است، كتاب ارزشمند و مفصّل الانوار المضيئه است. اين كتاب كه در علم كلام نگاشته شده و مباحث مختلف عقيدتى را مورد بحث و بررسى قرار داده است در جلد اول، بخش امامت، قسمت دوازدهم به بحث و بررسى پيرامون امام زمان پرداخته و روايات بسيارى را راجع به آن حضرت نقل كرده است.
مؤلفى ناشناس اين قسمت كتاب را تلخيص كرده و منتخبى از آن را براى ما به يادگار نهاده است كه اكنون اين گزيده مورد بحث ماست و داراى دوازده فصل به شرح زير است:
1. اثبات امامت امام مهدى با ادلۀ عقلى
2. اثبات امامت امام مهدى با قرآن
3. اثبات امامت امام مهدى با روايات شيعه
4. اثبات امامت امام مهدى با روايات عامه
5. جريان ولادت و معرفى مادر آن حضرت
6. غيبت و علل آن
7. عمر طولانى آن حضرت
8. راويان و وكلاى آن حضرت
9. توقيعات آن حضرت
10. آنان كه او را ديده اند
11. علامات ظهور آن حضرت
12. ايام حكومت آن حضرت
ص: 780
چرا كتاب اصلى يعنى الانوار المضيئه را معرفى نكرده و تنها به معرفى منتخب آن پرداخته ايم، سؤالى است كه در ذهن خوانندۀ گرامى مطرح مى شود.
در پاسخ به اين سؤال بايد به دو نكتۀ مهم توجه كرد:
1. كتاب اصلى بيشتر رنگ كلامى دارد و نمى توان آن را كتابى حديثى به شمار آورد . براى روشن شدن اين نكته نگاهى گذرا به فهرست مطالب آن كه در پنج جلد تنظيم يافته است مى افكنيم:
جلد اول: عقايد شيعه و استدلال قرآنى بر آن
جلد دوم: بيان ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه
جلد سوم و چهارم: فقه آل محمّد صلّى الله عليه و آله
جلد پنجم: اسرار و قصص قرآن
و كتاب مورد بحث ما (منتخب) تنها بخش كوچكى از جلد اول كتاب انوار المضيئه است كه مؤلف در آن پس از بحث مفصّل راجع به توحيد و نبوّت وارد مسئلۀ امامت شده است و سپس دوازده باب، هر باب به نام يكى از ائمه گشوده، و در آن به بحث پيرامون آن امام پرداخته است.
در دوازدهمين بخش به بيان روايات مربوط به وجود مبارك امام زمان عليه السّلام پرداخته است كه اكنون منتخب آن در دست است.
2. با كمال تأسف نسخۀ اصل كتاب در دسترس نيست. از اين رو اين منتخب كه به چاپ رسيده و بيشتر به نقل روايات پرداخته است و كتابى حديثى به شمار مى رود به خوانندگان گرامى معرفى مى شود.
كتاب در يك مقدمۀ كوتاه و 12 فصل تنظيم شده است كه در مقدمه فقط به ذكر نام كتاب اصلى، مؤلف و بيان فهرست مطالب آن كتاب پرداخته است.
سپس با ترتيبى منطقى و تنظيمى جالب ابتدا به اثبات وجود آن حضرت مبادرت كرده است.
در آغاز ادلّۀ عقلى، سپس ادلّۀ قرآنى، و پس از آن ادلّۀ روايى بر وجود امام مهدى (هر كدام در يك فصل) ذكر كرده است.
ص: 781
به هنگام نقل روايات نيز ترتيب منطقى را رعايت كرده است. ابتدا روايات الهى و احاديث قدسى، سپس روايات نبوى و پس از آن روايات ائمه عليهم السّلام را به ترتيب نقل كرده است. پس از آن روايات اهل سنت دربارۀ آن حضرت را ذكر كرده است.
در فصلهاى بعدى به ويژگيهاى آن حضرت پرداخته است، از جمله: ولادت، غيبت و علت آن و سپس راويان، وكلا، توقيعات و اسامى كسانى را كه به محضرش شرفياب شده اند ذكر كرده است.
سرانجام در دو فصل آخر علائم ظهور و سيرۀ حضرت مهدى به هنگام ظهور را نقل كرده است.
اگرچه اين كتاب، كلامى است ولى در حدّ بسيار زياد از روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت براى تأييد و توضيح استدلالهاى عقلى و قرآنى و نيز توضيحات تاريخى و غيره استفاده كرده است؛ به طورى كه مى توان اكثر مطالب آن را احاديث دانست.
مؤلف هنگام ذكر روايات در بسيارى از مواقع سند متصل خود را به راويان ذكر مى كند و در موارد زيادى با عبارت «بالطريق المذكور» به همان سند ارجاع مى دهد. و گاه هم با عبارت «وصل الينا عن الرجال الثقات» تنها به سند روايات اشاره مى كند و زمانى نيز روايت را از كتب مشخصى نقل مى كند و همراه با ذكر نام كتاب سند مذكور در آن را بيان مى كند. تعهد مؤلف به بيان سند روايات به گونه اى است كه در سراسر كتاب نمى توان رواياتى بدون سند يا بدون مصدر يافت.
گزينندۀ كتاب، هماره بر رعايت متن اصلى كتاب پاى فشرده و از حدود كتاب خارج نشده است و فقط در يك جا دليل مؤلف را كامل ندانسته و خود دليل ديگرى را به جاى آن جايگزين كرده است(1).
وى در مقدمۀ بسيار كوتاه كتاب به اصل كتاب و مؤلف آن و اينكه اين كتاب برگزيده اى از كتاب انوار المضيئه است، اشاره كرده است.
در بخش بزرگى از اين كتاب، روايات با مطالب كتاب آميخته شده اند؛ يعنى از آنها به عنوان
ص: 782
شاهد، مؤيد و يا دليل بر سخن و مبحث استفاده شده است و در بخشى ديگر روايات به عنوان تنها منبع بحث (مثلا در مباحث تاريخى) به صورت مستقل نقل شده اند.
علامه آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه(1) اين كتاب را منتخبى از كتاب الانوار المضيئه فى احوال المهدى، تأليف سيد علم الدين المرتضى على بن عبد الحميد بن فخار بن معد الموسوى مى داند كه انتخاب كننده هم بهاء الدين على بن غياث الدين نيلى نجفى بوده است. ولى با توجه به تحقيقات محققان مؤسسۀ امام هادى - كه خلاصه اى از آن در مقدمۀ چاپ اين كتاب آمده است - بخوبى روشن مى شود كه اين كتاب خلاصۀ الانوار المضيئه فى الحكمة الشرعيه است، نه خلاصۀ كتاب الانوار المضيئه فى احوال المهدى عليه السّلام.
از جمله ادلّۀ اين مطلب، تصريح مؤلف در مقدمۀ كتاب و نيز تطبيقى است كه بين اين كتاب و كتاب اصل، يعنى الانوار المضيئه فى الحكمة الشرعيه انجام گرفته است.
چون اين كتاب برگزيده اى از كتاب مفصل انوار المضيئه است بايد به معرفى مؤلف كتاب اصلى و نيز گزيننده پرداخت، ولى متأسفانه از اين گزيننده هيچ اطلاعى در دست نيست.
بعضى چون آقابزرگ تهرانى برگزيننده را خود مؤلف دانسته اند(2) ولى مقدمۀ كتاب كه به نام مؤلف تصريح كرده است و براى وى از خداوند درخواست پاداش خير و تقديس روح مى كند (قدس الله روحه و جزاه الله خيرا) نشانگر آن است كه منتخب و گزينش كننده، شخص ديگرى است و پس از وفات مؤلف اقدام به اين تلخيص و گزينش كرده است.
همان گونه كه در لابه لاى كتاب هم به اين نكته تصريح شده است و حتى گزيننده در يك مورد تصريح مى كند كه در اينجا سخن مؤلف را نپذيرفته و آن را تغيير داده است.
البته علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء، منتخب را از آن شيخ زين الدين بن فروخ نجفى مى داند(3).
مؤلف كتاب اصلى، يعنى الانوار المضيئه فى الحكمة الشرعيه، علامه بهاء الدين على بن عبد الكريم بن عبد الحميد حسينى نجفى است. كه البته برخى نام پدر وى را عبد الحميد ذكر
ص: 783
كرده اند و صاحب رياض العلماء حذف نام پدر را يك نوع اختصار مى داند و مى گويد: در اينكه اين دو (على بن عبد الحميد و على بن عبد الكريم بن عبد الحميد) اسم يك نفر است شكى نيست و اين نكته با توجه به ذكر نام خود وى در اين كتاب در ابتداى سند برخى روايات به طور كامل تأييد مى شود.
علامه افندى از وى با عنوان سيد نقيب، نسّابۀ كامل، فقيه شاعر و عالم فاضل كامل كه داراى مقامات و كرامات بزرگى بوده است، ياد مى كند.
و ابن فهد از او به عنوان سيد سعيد علامه امام بهاء الدين ياد مى كند. جدّ وى، يعنى سيد عبد الحميد و پدرش، يعنى سيد عبد الكريم نيز از بزرگان علماى شيعه بوده اند و نسب برجسته به دودمان رسالت مى رسانند و از فرزندان زيد بن على بن الحسين عليه السّلام به شمار مى روند.
تاريخ ولادت مؤلف به طور دقيق مشخص نيست، ولى مسلما از علماى قرن هشتم هجرى است كه تا اوايل قرن نهم نيز حيات داشته است. محلّ تولد وى قريۀ نيل از قراى عراق (بين بغداد و كوفه) بوده است.
1. فخر الدين محمّد بن حسن بن يوسف بن مطهر حلّى، فرزند علامه (متوفاى 771 ه. ق.) مشهور به فخر المحققين.
2. سيد عميد الدين عبد المطلب بن محمّد اعرج حسينى، فرزند خواهر علامه (متوفاى 754 ه. ق.)
3. شيخ شهيد محمّد بن جمال الدين مكى مشهور به شهيد اول (متوفاى (786 ه. ق.)
1. عزّ الدين حسن بن سليمان حلّى، از بزرگان شاگردان شهيد اول
2. احمد بن محمّد بن فهد حلّى، مؤلف مهذّب البارع (متوفاى 841 ه. ق.)
1. الدر التضيد فى تعازى الامام الشهيد
2. السلطان المفرج عن اهل الايمان
3. سرور اهل الايمان فى علائم ظهور صاحب الزمان
4. الانصاف فى الرد على صاحب الكشاف كه البته چند نوشتۀ ديگر نيز در بيان اشتباهات كشاف
ص: 784
دارد و برخى همۀ آنها را يك كتاب انگاشته اند
5. ايضاح المصباح لاهل الصلاح، شرح مصباح المتهجد شيخ طوسى
6. كتاب الرجال
7. الانوار المضيئه و...
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 9، ص 95.
2. رياض العلماء، ج 4، ص 124.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 266.
4. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 296.
5. امل الآمل، ج 2، ص 192.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، شمارۀ 72، 2832 صفحه.
2. نسخۀ ديگر در همان كتابخانه، شمارۀ 230، 990 صفحه.
3. نسخۀ اصل كتاب انوار المضيئه در كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 16380 ،
1. چاپ مؤسسۀ امام هادى كه همراه با تحقيق، تخريج و فهارس فنى توسط محققان آن در قطع وزيرى، مشتمل بر 451 صفحه، در سال 1420 ه. ق. منتشر شده است.
2. چاپ مطبعة الخيام، قم 1405 ه. ق. در 22 صفحه وزيرى با تحقيق سيد عبد اللطيف كوه كمره اى.
ص: 785
در روايتى كه آن را شيعه و سنى نقل كرده اند و جزء آخرين روايات كتاب مورد بحث است، پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله ضمن بيان بى شمار بودن فضايل اميرالمؤمنين مى فرمايد:
آن كه يك فضيلت از فضايل على عليه السّلام را نقل كند و به آن اقرار آورد خداى گناهان گذشته و آيندۀ او را مى آمرزد(1).
بر اساس اين حديث و امثال آن، دانشمندان بسيارى تلاش كرده اند مجموعه اى از فضايل بى شمار مولا را گرد آورند و ستم بناحق رفته بر آن حضرت را هرچند به گونه اى اندك و كوتاه جبران كنند و حقانيت امامت او را از طريق دوست و دشمن به اثبات رسانند. از جمله اين تلاشهاى مقدس و مبارك كتاب مورد بحث است.
مؤلف، ابتدا قصد نگاشتن كتابى بسيار مفصل دربارۀ امامت، فضايل و مناقب ائمه عليهم السّلام را داشته است و چون موانع و مشكلات مانع برآورده شدن اين آرزو مى شوند، به نشر قسمتى از آن، يعنى همين كتاب موجود اقدام مى كند. مطالب اين كتاب عبارت اند از:
1. پيشگفتارى كوتاه دربارۀ مطالب كتاب و رواياتى در فضيلت ذكر و محبت به اميرالمؤمنين
2. مقدمه اى در چندين فصل در برخى مسائل كلامى امامت كه ذكر آنها قبل از شروع كتاب لازم است. بعضى فصول ياد شده در اين مقدمه عبارت اند از:
الف - حقيقت امامت و لزوم آن
ب - لزوم نصب امام بر خداى متعال با ذكر چندين دليل عقلى و آيات قرآنى
ج - عصمت و دلايل عقلى و نقلى آن
د - نصوص بر امامت
ص: 786
اين قسمت كتاب ناقص است كه مشخص نيست چه مقدار آن حذف شده است . مؤلف پس از آن به بيان فهرست فصلهاى 48 گانه مى پردازد.
مطالب ابواب 48 گانۀ كتاب را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
الف - آياتى كه در شأن اميرالمؤمنين وارد شده است همراه با روايات مربوط به آن و بيان دلالت آن، همچون آيات تطهير: «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً .»(1)، ولايت: «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ .»(2)، آيۀ امامت: «إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً.»(3)، آيۀ «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ.»(4)، آيۀ «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اَلْأَقْرَبِينَ .»(5)، آيۀ اخذ ميثاق: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ ...»(6)، آيۀ هدايت: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ ...»(7)، آيۀ و اولو الارحام: «وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ .»(8)، آيۀ «إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً .»(9)، آيۀ «أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ اَلْبَرِيَّةِ .»(10)، آيۀ «اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِيمَ .»(11) و آيه هاى ديگر...
ب - روايات مشهورى كه دلالت بر فضيلت و امامت اميرالمؤمنين دارد، مانند:
1. روايت منزلت: «انت منى بمنزله هارون من موسى.»
2. روايت سفينه، مثل: «اهل بيتى مثل سفينۀ نوح.»
3. روايت «سدّ الأبواب الاّ باب على.»
4. روايت «انت منّى و انا منك.»
5. روايت نامگذارى على به اميرالمؤمنين.
6. روايت طير مشوىّ : «اللّهم إيتينى باحبّ خلقك.»
7. و روايت غدير كه دربارۀ آن به تفصيل بحث كرده است و روايات بسيار ديگر.
ج - بحثهاى كلى مانند:
1. ولايت كه طىّ آن اقسام ولايت و دلايل ولايت على عليه السّلام و برخى از فضايل حضرت زهرا ذكر شده است.
2. بحث محبت و وجوب محبت اهل بيت و روايات مربوط به آن
3. بحث دلايل و امارات امامت آن حضرت كه چهل حديث در آن آمده است.
4. بحث مساوات آن حضرت با بيست و يك پيامبر
ص: 787
5. بالأخره آخرين بحث دربارۀ غير قابل شمارش بودن مناقب امير المؤمنين
البته تمامى اين مباحث با تكيه بر روايات و همراه با نقل روايات است.
مؤلف در بيان روايات 3 شيوۀ مختلف به كار برده است:
الف - برخى از روايات را با ذكر سند و منبع كامل آورده است، البته تعداد اين روايات بسيار نيست.
ب - قسمت عمدۀ روايات كتاب با ذكر منبع و گويندۀ آن و ارجاع سند به كتاب مذكور ايراد شده است ولى گاه براى يك روايت اسناد بسيار متعدد و منابع مختلف ذكر كرده و البته تفصيل اسناد را به كتبى ديگر واگذارده است.
ج - گاه تنها اسم محدث و گويندۀ روايت را ذكر مى كند و نام كتاب خاص او را نمى آورد.
مثلا مى نويسد: «روى شيخ المفيد»، يا: «روى ابن شهرآشوب»، يا: «روى شيخ الطوسى». به عنوان مثال از علماى اهل سنت نام مى برد و مى نويسد: «روى محمّد بن جرير الطبرى» ، يا: «ابراهيم الثقفى فى كتابه»، يا: «ابن عبدوس فى كتابه»، و يا: «روى أبو نعيم الاصفهانى» كه چون كتب مؤلفان متعدد است معلوم نيست به كدام كتاب آنها ارجاع مى دهد.
وى در اين كتاب از منابع شيعه و سنى فراوان استفاده كرده و انصافا در اين پژوهش سترگ رنج فراوان برده است. اسامى برخى از منابع كتاب به شرح زير است:
الكافى از كلينى، المناقب ابن شهرآشوب، امالى شيخ صدوق، كتب شيخ مفيد، كتب شيخ طوسى، نهج البلاغه و كتب جدّش حسين جبر به نامهاى نخب المناقب لال ابى طالب و الاعتبار فى ابطال الاختيار.
با توجه به ويژگى بحث به صورت گسترده و عمده از منابع اهل سنت استفاده كرده است، مانند: صحيح بخارى، صحيح مسلم، صحيح و سنن ابى داوود، مسند احمد بن حنبل، تفسير ثعلبى، الجمع بين الصحاح از عبدرى، الجمع بين الصحيحين حميدى، صحيح ترمذى، المناقب ابن مغازلى، العقد الفريد ابن عبد ربه، الاستيعاب از ابن عبد ربه، الكشاف زمخشرى، تاريخ بغداد خطيب بغدادى،
ص: 788
المناقب خوارزمى، تاريخ بلاذرى، الفردوس ديلمى، نزول القرآن شيرازى و بسيارى ديگر.
فصلهايى در ابتداى كتاب آمده است كه مى توان مجموعۀ آن را دو مقدمه براى اين اثر دانست. وى در مقدمۀ اول علت تأليف كتاب، برخى فضايل مولا عليه السّلام و اصول كلى بحث امامت را يادآور مى شود و در مقدمۀ دوم، مباحث كلامى امامت را ذكر مى كند كه فهرست آنها در قسمت موضوع كتاب ذكر شده است. وى سپس روايات كتاب را طى 48 باب تنظيم كرده است. غالبا بابها را با آيات قرآنى افتتاح كرده، با روايات ادامه داده و با اشعار به پايان رسانده است.
مؤلف در هنگام استدلال به آيات و روايات، بياناتى دارد كه گاه در ابتداى بحث آورده و سپس به ذكر روايات، و دلايل و شواهد پرداخته است؛ و گاه ابتدا روايات را ذكر كرده و سپس وارد بحث در دلالت آنها شده است.
وى در اين اثر به صورت گسترده از اشعار شاعران همراه با معرفى شاعر استفاده كرده كه اين كار به كتاب او طراوت و تازگى خاصى بخشيده است. وى در ذكر اشعار نوعا به نقل چند بيت كوتاه اكتفا كرده است. اسامى برخى از شعرايى كه از آنان نقل كرده است، عبارت اند از:
عونى، المتنبى، تميمى، سيد حميرى، حسان بن ثابت، سيد مرتضى علم الهدى، ابن علويّه بحترى، حصكفى، ام سنان مذحجيه، فضل بن عباس، كميت، ابن عودى و حتى مأمون عباسى، عمرو عاص و اسد بن اياس.
شيخ زين الدين على بن يوسف بن حسين بن جبر از علماى قرن هفتم است. نسب وى به صحابى بزرگ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله جابر بن عبد الله انصارى مى رسد. جدّ او حسين بن جبر از علماى برجستۀ قرن هفتم، و داراى كتابهاى مختلفى است كه در اين كتاب نوه اش از او نقل كرده است.
علامه سيد هاشم بحرانى، از جدّ او به «شيخ الطائفه» و «رئيسها» تعبير مى كند و علامه ميرزا عبد الله افندى او را به فضل، علم، كمال و جلال مى ستايد، ولى نوۀ او يعنى مؤلف كتاب، متأسفانه در كتب تراجم مجهول مانده است و كمتر كسى در پى ثبت شرح حال او برآمده است.
آنهايى كه شرح حال او را بيان كرده اند تنها به ذكر نام همين كتاب - نهج الايمان - بسنده كرده اند و از ولادت، وفات، استادان و ساير مطالب مربوط به او ذكرى به ميان نياورده اند و برخى
ص: 789
اصلا او را با جدّش اشتباه گرفته و هر دو را يك نفر دانسته اند. نام جدّ بزرگ وى را برخى «جبر» ، بعضى «حبر» و گروهى «جبير» دانسته اند.
علامه افندى اين اوصاف را از برخى كتب براى وى نقل مى كند: «علامه، كشاف الحقائق و مبيّن الدقائق خاتم المجتهدين و خلاصة الحكما و المتكلمين جامع المعقول و المنقول محقق الفروع و الاصول.»
1. رياض العلماء، ج 4، ص 291.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 122.
3. مستدركات علم الرجال، ج 5، ص 502.
نسخۀ كتابخانۀ امام هادى، مشهد مقدس، بدون شماره، تاريخ استنساخ: 958 ه. ق. كه نسخۀ چاپى از روى آن استنساخ شده است.
چاپ مجتمع امام هادى، مشهد، با تحقيق سيد احمد حسينى در سال 1418 ه. ق. مشتمل بر 684 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 790
تاريخ زندگى معصومين عليهم السّلام همراه با بيان فضايل و مناقب آن و نيز پاسخ به برخى پرسشها و شبهات دربارۀ آنان موضوعات كلى اين كتاب را تشكيل مى دهد.
مؤلف به صورت پرسش و پاسخ به بيان برخى فضايل و مناقب اهل بيت و شيعه پرداخته، آنگاه تاريخ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله را به صورت مفصّل نقل كرده است.
وى در اين قسمت به معرفى اجداد، تاريخ ولادت، قضاياى قبل از بعثت و پس از آن، جنگها و معراج، برخى فضايل و مناقب آن حضرت و بالأخره جريان رحلت آن بزرگوار پرداخته است.
در قسمت بعدى كتاب، به تاريخ فاطمۀ زهرا عليها السّلام پرداخته است. در اين قسمت اسامى آن حضرت، كيفيت تولد، كرامات و معجزات آن بانوى گرامى و نيز قضاياى تاريخى نظير ازدواج، غصب فدك و بالأخره شهادت آن حضرت را بازگو كرده است.
پس از آن، تاريخ اميرالمؤمنين عليه السّلام را نگاشته است و ضمن معرفى مادر و پدر آن حضرت به طور مفصّل مناقب و فضايل ايشان، استدلالهاى قرآنى و روائى بر امامت، معجزات و كرامات، فرزندان و نيز جريان شهادت آن حضرت را بيان كرده است. سپس در فصلهاى جداگانه به بيان تاريخ يكايك ائمه تا امام زمان پرداخته و در هر فصل معمولا دلايل امامت، تاريخ ولادت و وفات، معجزات و كرامات و فرزندان هر يك را بيان كرده است.
و چون به فصل مربوط به امام زمان رسيده است، طى بيست و چهار فصل با عنوان «قاعده» مطالبى را دربارۀ آن حضرت ذكر كرده است.
برخى از عناوين اين قاعده عبارت اند از:
1. اثبات معمّران
2. علت عدم ظهور آن حضرت
3. وقت خروج و ظهور او
4. غيبت صغرى و كبرى
ص: 791
5. توقيعات آن حضرت
6. سيره و روش آن حضرت
7. صفات او
8. علامات خروج
9. نصوص دالّ بر امامت او
10. كيفيت ولادت او...
مؤلف در اين كتاب از ذكر هرگونه سندى براى روايات خوددارى كرده است و به نظر مى رسد علت اين امر، آن است كه اين كتاب به زبان پارسى و براى استفادۀ عامۀ مردم بوده است و در اين گونه كتابها به ذكر سند نمى پرداخته اند، زيرا به طور طبيعى، كتب تخصصى در معارف اسلامى به زبان عربى نگاشته مى شده است.
مؤلف در پاره اى از موارد، منابع روايات را ذكر كرده است كه برخى از اين منابع عبارت اند از:
الثاقب فى المناقب، نوادر الحكمۀ از اشعرى، علام الورى از طبرسى.
وى گاه از كتب اهل سنت نيز نقل كرده است كه برخى از اين منابع عبارتند از:
صحاح سته، مصابيح، كتاب زينت، كتاب فخر رازى، مثالب بنى اميه.
البته در غالب موارد نام منابع به طور كامل نيامده است و تعيين دقيق آن به بررسى بيشترى نياز دارد.
كتاب مذكور با مقدمۀ كوتاه در حقانيت شيعه و علت تأليف اثر آغاز و سپس مطالب آن در 110 فصل تنظيم شده است. فصلهاى اوليۀ كتاب با سؤال آغاز مى شود و مؤلف به آن پرسشها پاسخ مى دهد ولى در ساير فصلها تنها عناوين كوتاهى را ذكر كرده است.
حجم مطالب ذكر شده دربارۀ هريك از معصومين بسيار متفاوت است. مفصل ترين بخش مربوط به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، سپس اميرالمؤمنين عليه السّلام و كوتاه ترين مبحث مربوط به حضرت جواد الأئمه است كه مشتمل بر بيست صفحه است.
وى در نگارش مطالب بسيار به اختصار كوشيده است. مثلا معجزات يا حوادث تاريخى را كه در برخى كتب با تفصيل زياد ايراد كرده اند، به غايت مختصر كرده و حتى در جملات نيز بعضى كلمات غير ضرورى را حذف كرده است.
ص: 792
عماد الدين حسن بن على بن محمّد طبرى از علماى برجستۀ سدۀ هفتم هجرى است. از زندگى او اطلاع زيادى در دست نيست. ولى علامه افندى دربارۀ او مى نويسد:
شيخ فقيه عماد الدين كه گاه به او عماد الاسلام يا عماد گفته مى شود حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرسى كه گاه از او به نام طبرى ياد مى كنند و گاه خود تصريح مى كند كه مازندرانى است، فاضلى عالم و متبحر و جامع و متدين از افاضل علماى مازندران و از معاصران خواجه نصير طوسى به شمار مى رود. او را نزد علما مرتبتى برجسته و بسيار مورد اعتماد آنان است. متأخرين فتاوى فقهى او را در كتابهاى خود نقل كرده اند. چنانكه شهيد ثانى در رسالۀ صلاة الجمعه و بلكه شهيد اول نيز در برخى كتب فتاوى او را نقل كرده است.
برخى او را پدر ابو على طبرسى، مؤلف تفسير مجمع البيان دانسته اند؛ ولى با توجه به تاريخ وفات اين دو، اين سخن ناصواب است، قاضى نور الله شوشترى نيز بر او اعتماد كرده و از او رواياتى را نقل كرده است.
شيخ آقابزرگ تهرانى، از علامه حلّى نقل مى كند كه وى در اجازه اى از حسن بن على طبرى به اين القاب نام برده است: «مولى الامام، العالم، الفاضل، الزاهد، العابد، الورع، شيخ الطائفه، ركن الاسلام، و عماد المؤمنين، نجم الدين حسن السعيد بن الامير شمس الدين على بن حسن طبرى...»
وى احتمال مى دهد كه مراد علامه از حسن بن على طبرى همين عماد الدين طبرى باشد. در اين صورت اين جملات بخوبى نشانگر مقام علمى و معنوى اوست و اينكه وى در جهان آن روز به اين رتبت و مقام شهره بوده است(1).
مؤلف غير از تأليف و تحقيق، خطيبى نام آور و مشهور بوده و سفرهاى علمى و تبليغى بسيار داشته، چنانكه خود به سفرهاى خويش به شهرهاى اصفهان، بروجرد و دامغان تصريح كرده است.
وى داراى تأليفات بسيارى بوده كه به طور عمده در سه موضوع فقه، كلام و حديث است كه به برخى از آنها در لابه لاى آثار خود اشاره كرده و از اين تعداد برخى به دست ما نرسيده است .
عنوان بعضى از تأليفات او عبارت اند از:
ص: 793
1. كامل بهائى در 2 جلد يا كامل السقيفه
2. نقض المعالم، در ردّ فخر الدين رازى
3. اسرار الائمه
4. تحفة الابرار، به فارسى در اصول دين (به عربى نيز ترجمه شده است.)
5. كتاب الفصيح، در فقه
6. اربعين بهائى، در تفضيل اميرالمؤمنين عليه السّلام
چون مؤلف برخى كتابهاى خويش را به خواجه بهاء الدين محمد، صاحب ديوان، هديه كرده است اين كتابها به نام بهائى شهرت يافته اند، مثل: اربعين بهائى و كامل بهائى.
1. رياض العلماء، ج 1، ص 268.
2. اعيان الشيعه، ج 5، ص 212.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 7، ص 31 و 122.
4. ريحانة الادب، ج 4، ص 199.
5. روضات الجنات، ج 2، ص 256.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى، قم، شمارۀ 809، تاريخ استنساخ: 1068.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1582، تاريخ استنساخ: 1057.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملك، تهران، شمارۀ 3892، تاريخ استنساخ: 1088.
چاپ رايزن، تهران، 1379 ه. ش. 2 جلد، قطع وزيرى، 922 صفحه، با تحقيق حسين درگاهى.
ص: 794
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست *** كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
همۀ آنان كه به نگارش كتاب فضايل على بن ابى طالب عليه السّلام پرداخته اند، با صد بيان و زبان به عجز خويش در اين باره اعتراف كرده اند. براستى اقيانوس فضايل او را چگونه مى توان در محدودۀ اوراق و چهارچوب الفاظ گنجانيد؟
يكى از آن هزاران، كه به فضيلت نگارى امير مؤمنان پرداخته است، علامۀ حلّى در تأليف ارزشمند خود كتاب كشف اليقين است. وى روايات وارده در فضيلت مولا را با تنظيمى بديع و جذّاب در چهار فصل آورده است:
1. فضايل آن حضرت، قبل از وجود مادّى او
2. فضايل آن حضرت در زمان ولادت
3. فضايل آن حضرت در زمان بلوغ و كمال
4. فضايل آن حضرت پس از زمان وفات
در بخش اول، به بيان اقرار همۀ انبيا و مبعوث شدن آنان بر ولايت امير مؤمنان، بشارت تورات به وجود او و فرزندان گرامش، خلقت نورى او، ثبت نام او بر عرش الهى و بر در بهشت قبل از ولادت او و امثال اين فضايل مى پردازد.
در بخش دوم، جريان ولادت او در كعبه و نيز نامگذارى او توسط ندايى غيبى و آسمانى را بيان مى كند.
در بخش سوم، كه مهمترين، اصلى ترين و پرحجم ترين قسمت كتاب را تشكيل مى دهد، فضايل آن حضرت را به دو گروه تقسيم مى كند:
الف - فضايل اكتسابى: در اين بخش فضايل آن حضرت، همچون: ايمان، علم، شجاعت،
ص: 795
زهد، عبادت و جهاد را بيان كرده و در اين رابطه روايات بسيارى را آورده است.
ب - فضايل اعطايى: در بخش دوم، فضايل اعطايى يا ويژگيهايى كه به او عنايت شده است و اكتسابى نيست را آورده است. همانند: نسب برتر وى، ازدواج او با فاطمه عليها السّلام، وجوب محبت او، مواخاة و برادرى او با پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله، خلافت آن حضرت و آياتى كه به اعتراف اهل سنت دربارۀ آن حضرت نازل شده، فرمان خدا به پيامبرش دربارۀ تبليغ فضايل على عليه السّلام، و در فصل آخر برخى كرامات و عنايات آن حضرت نسبت به دوستان و نيز انتقام از دشمنان كه پس از وفات آن حضرت مشاهده شده را نگاشته است.
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند كه هدف او در اين كتاب اختصار و گزيده گويى است، زيرا سخن طولانى ملال انگيز است و فضايل اميرالمؤمنين هم قابل احصا و شمارش نيست. وى هم در بيان مطالب به گزيده گويى پرداخته و تنها مطالب مهم و احاديث برجسته را يادآورى كرده، و هم در نگارش نهايت اختصار در كلمات را به كار برده است. به عنوان مثال: هنگام نگارش آياتى كه مربوط به حضرت اميرالمؤمنين است تنها چند كلمۀ اندك از كلّ آيه را آورده است و در شأن نزول آنها نيز با حذف اسناد و عبارات زايد خلاصۀ مطلب را ذكر و از ثبت مطالب تاريخى مربوط خوددارى كرده است.
مؤلف براى رعايت اختصار سند روايات را ذكر نكرده و نقل سند را به منابع و مصادر اصلى كتاب ارجاع داده است. ولى مصادر و منابع روايات را كه اغلب آنها از كتب عامه هستند بيان كرده است؛ تا در مقام استدلال و احتجاج مورد پذيرش مخالفان و موجب اطمينان دوستان باشد.
برخى از اين منابع عبارت اند از:
1. المناقب، از خوارزمى
2. الخصائص، از طبرى
3. المسند، از احمد بن حنبل
4. المناقب، از ابن مردويه
5. تاريخ بغداد، از خطيب بغدادى
6. الصحيح، از ترمذى
7. تفسير ثعلبى
8. الصحاح، از بغوى
9. فضائل الصحابه، از بيهقى
10. اسد الغابه، از ابن اثير
ص: 796
11. اسباب النزول، از واحدى
12. كفاية الطالب، از گنجى شافعى
13. تذكرة الخواص، از ابن جوزى
14. صحيح نسائى
مؤلف در اين كتاب تنها به نقل روايات بسنده نكرده است، بلكه گاه خود فضيلتى را بيان داشته و دربارۀ آن توضيح مختصرى داده، سپس به متون روايات پرداخته است. و گاه در توضيح و يا تأييد روايات به ذكر برخى قصص مبادرت ورزيده و استدلالات زيادى را نيز در ابتدا يا انتهاى فصلها ذكر كرده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند سلطان محمّد خدابنده دستور داد كتابى دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين نگاشته شود، و به دستور وى مؤلف به نگارش اين كتاب دست زده است. سلطان محمّد خدابنده - از سلاطين مغول - در ميان شاهان مغول به خوبى، نيكى، سخاوت و تديّن شهرت دارد و در جريان مناظرۀ مهمّى كه بين علامۀ حلّى و علماى عامّه رخ داد، وى به حقانيت تشيع پى برد و شيعه شد و نام ائمۀ اثنى عشرى عليهم السّلام را در خطبه ها و سكّه ها وارد ساخت(1).
مؤلف اين اثر جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن زين الدين على بن محمّد بن مطهر حلّى، مشهور به علامۀ حلّى، چهرۀ برجستۀ علماى شيعه در قرن هفتم و هشتم هجرى قمرى است. وى در 27 رمضان المبارك، سال 648 ه. ق. در سرزمين عراق، در كنارۀ فرات در شهر حلّه به دنيا آمد. خاندان علامه به علم و معنويت شهره بودند. پدر بزرگوارش سديد الدين از علماى برجستۀ زمان خود و هم بحث با محقق حلّى بود و دايى بزرگوار او - محقق حلّى - از برجسته ترين علماى شيعه است. برادر بزرگوار علامه، رضى الدين على بن سديد الدين نيز عالمى برجسته بوده است كه كتاب القويه او را به زودى معرفى خواهيم كرد. چنانكه فرزند علامه، فخر المحققين محمّد و نيز نوه هاى او ظهير الدين محمّد و شيخ يحيى نيز از علماى برجستۀ زمان خود بوده اند.
شهر حلّه كه زادگاه و مسكن علامه است روزگارى يكى از پايگاههاى مهمّ علمى شيعه بود و
ص: 797
در دوران علامه رونق ويژه اى يافت تا آنجا كه گفته اند: در عصر علامه در اين شهر چهارصد و چهل نفر مجتهد مسلّم وجود داشته است.
علامه تحصيل را از دوران كودكى در محضر پدر بزرگوار و دايى فرزانه اش شروع كرد و خداوند متعال بر او منّت نهاد و حضور در محضر مردان برجسته اى از بزرگان علما را براى وى مهيّا ساخت و با توان فوق العاده اى كه خداوند به او عنايت فرموده بود و تلاش فراوانى كه در مسير كسب دانش به خرج داد، در دوران جوانى به مقامات بسيار والاى علمى رسيد و شروع به تأليف كرد.
كسانى كه شرح حال او را نگاشته اند همگى به مقامات والاى علمى و مراتب ارجمند معنوى وى اعتراف كرده اند.
دانشمند معاصر علامه، يعنى حسن بن داوود در كتاب رجالش او را اين گونه معرفى مى كند:
شيخ الطائفه و علامۀ زمان، صاحب تحقيق و تدقيق و تأليفات بسيار كه رياست شيعۀ اماميه در معقول و منقول در زمان خودش به او منتقل شد. تولد او به سال 648 بود و پدرش فقيهى محقق و مدرّسى عظيم الشأن بود.
و علامه حرّ عاملى دربارۀ او مى نگارد:
فاضل عالم علامه، محقّق مدقّق ثقه، فقيه محدّث، متكلّم ماهر جليل القدر و عظيم الشأن و رفيع المنزله، همانندى براى او در علوم و فنون عقلى و نقلى نيست و فضايل و محاسن او بيش از آن است، كه احصا شود...
و ميرزا عبد الله افندى مى نويسد:
پيشواى برجسته و عالم عامل فاضل كامل، شاعر ماهر و علامۀ فهّامه و استاد دنيا كه بين علما به علامه معروف شده و به نهايت علم و فهم و كمال شهره گشته است. او از جهت بيان و سخن و تدريس و تأليف حقوق بسيارى بر شيعۀ اماميه دارد. او (خدايش بيامرزد) جامع انواع علوم بود و در گونه هاى مختلف علوم تأليف كرده است. حكيمى متكلم و فقيهى محدّث و اصولى اديب و شاعرى ماهر بود. بسيار تأليف و تصنيف كرده، از گروه زيادى از علما از شيعه و سنّى بهره برده است و تعداد بسيارى نيز از شيعه و سنّى از محضر او سود برده اند.
ابن حجر عسقلانى از علماى اهل سنّت، در كتاب الدرر الكامنة على رغم تعصب تند مذهبى دربارۀ او مى نويسد:
او سرآمد شيعه در شهر حلّه بود و تأليفات او مشهور است و عدۀ بسيارى در محضر او درس آموخته اند. شرحى بر مختصر ابن حاجب نگاشته كه در نهايت نيكويى است... تعداد تأليفات
ص: 798
او به يكصد و بيست جلد مى رسد.
وى در كتاب ديگرش لسان الميزان مى نگارد:
حسين بن يوسف بن مطهر، عالم شيعه و امام آنها و مصنّف ايشان آيتى در ذكاوت بود.
مختصر ابن حاجب را شرح كرده است؛ شرحى نيكو و سهل المأخذ و بسيار روشن ، تأليفات او در زمان خودش شهرت يافت... وى فردى مشهور و نيك اخلاق بود...
و ذهبى، عالم ديگر اهل سنّت، مى نويسد:
علامۀ ذو فنون، عالم شيعيان، جمال الدين حسن بن يوسف بن مطهّر حلّى، صاحب تصانيفى همچون شرح مختصر ابن حاجب و كتابى در امامت... وى كلام و عقليات و فروع و اصول هفتگانه را مى دانست. گويند تأليفات وى به يكصد و بيست جلد مى رسد. مدتى نزد خواجه نصير الدين طوسى تلمذ كرده...(1)
صيت شهرت علامه، در آن روزگار جهان اسلام را فرا گرفت و سلطان محمّد خدابنده در مسئلۀ مشكلى از تمام علماى مشهور دنياى اسلام فتوا خواست. از ميان علماى شيعه، علامۀ حلّى را به او معرفى كردند. عظمت مقام، دانش بسيار و اخلاق نيكوى علامه در اين جلسه سلطان را به سوى او كشيد و موجب شد تا جلسات ديگرى را براى بحث علامه با علماى ساير مذاهب ترتيب دهد. در اين جلسات تفوّق علمى علامه از يك سو و حقّانيت مذهب مظلوم اهل بيت عليهم السّلام از سوى ديگر، سلطان را تحت تأثير عميقى قرار داد تا جايى كه مذهب شيعه را پذيرفت و اين يك تغيير مهم در نظام سياسى آن روزگار دنياى اسلام بود و سرمنشاء خيرات بسيار شد.
در پى اين حادثۀ مهم، رابطۀ سلطان و علامه بسيار نزديك شد تا آنجا كه سلطان توان مفارقت از علامه را نداشت و علامه توان مفارقت از دانش، تعليم، تعلّم و مدرسه را؛ ازاين رو سلطان مقرّر داشت علامه با تمام شاگردان، كتابها و وسايل آموزشى خود در همۀ سفرها شاه را همراهى كند و بدين گونه مدرسۀ سيّار در تاريخ شكل گرفت و ثمرات مهمى از خود به جاى نهاد.
علامه كتابهاى زيادى را به امر سلطان و به رسم هديه به او تأليف كرد. و سرانجام در اواخر عمر به شهر حلّه برگشت و در همانجا در شب شنبه، 21 محرم سال 726 ه. ق. در 78 سالگى جان به جانان سپرد. تن خاكى را به دست مردم وانهاد تا آن را در محضر شريف اميرالمؤمنين و بر درگاه حرم امنش به خاك بسپارند. هم اكنون مزار مقدّس اردبيلى و علامۀ حلّى در دو طرف در
ص: 799
ورودى به حرم مطهّر اميرالمؤمنين همچون دو نگهبان قرار دارد و زيارتگاه زايران حرم علوى است.
برخى از استادان شيعى او عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش، سديد الدين
2. دايى بزرگوارش، محقّق حلّى
3. حكيم بزرگ خواجه نصير الدين طوسى (در فلسفه و رياضيات)
4. على بن طاووس، مشهور به سيد بن طاووس
5. احمد بن طاووس، برادر سيد بن طاووس
6. عبد الكريم بن طاووس
7. نجيب الدين يحيى بن سعيد حلّى
8. حسن بن على بن سليمان بحرانى
9. كمال الدين ميثم بن على بحرانى، شارح نهج البلاغه (در فلسفه و حديث)
10. مفيد الدين محمّد بن على بن حلّى اسدى
برخى از استادان اهل سنّت او عبارت اند از:
1. نجم الدين على بن عمر كاتبى (دبيران قزوينى)
2. برهان الدين محمّد بن محمّد نسفى
3. عز الدين فاروق واسطى
4. تقى الدين عبد الله بن جعفر كوفى حنفى
5. شمس الدين محمّد بن محمّد كشى شافعى
6. سيد شمس الدين عبد الله بخارى
شهر حلّه در زمان علامه به يكى از پايگاههاى مهمّ علمى آن روزگار تبديل شد و افزون بر آن در سفرها نيز در مدرسۀ سيار، تعداد بسيارى از محضر علامه بهره مى بردند. ازاين رو اسامى شاگردان علامه و راويان از او فهرستى طولانى است و ما فقط به ذكر برخى از مشاهير آنها مى پردازيم:
ص: 800
1. خواجه نصير الدين طوسى كه در فلسفه و عقليات استاد علامه بود و در فقه شاگرد او.
2. فرزند فرزانه اش فخر المحققين
3. سيد عميد الدين حسينى اعرجى، فرزند خواهر علامه
4. سيد ضياء الدين حسينى اعرجى، فرزند خواهر علامه
5. تاج الدين محمّد بن قاسم بن معية حلّى
6. احمد بن ابراهيم بن محمّد حلبى
7. زين الدين ابو الحسن على بن احمد مطارآبادى
8. سيد محمّد بن على جرجانى
9. رضى الدين ابو الحسن على بن احمد حلّى
10. سيد مهنّا بن سنان حسينى اعرجى
11. سيد تاج الدين حسين سرابشنوى
علامه در ميان علماى شيعه، بلكه علماى اهل سنّت نيز به كثرت تأليفات مشهور است. برخى گفته اند: هزار كتاب را به خط خود نگاشته است. علامه محمد على مدرّس تبريزى 120 عنوان از كتابهاى او را ذكر مى كند و سيد محسن امين در اعيان الشيعه فهرستى از كتب او را اين گونه آورده است:
در فقه 20 كتاب، در اصول فقه 9 كتاب، در كلام 28 كتاب، در فلسفه و منطق 24 كتاب، در تفسير 2 كتاب، در حديث 6 كتاب، در رجال 4 كتاب، در نحو 4 كتاب، در ادعيه 2 كتاب، در فضايل 2 كتاب، در پاسخ به پرسشها 4 كتاب، در علوم گوناگون 3 كتاب.
مؤلف در شرح حال خود در خلاصة الاقوال، از بيش از ششصد عنوان كتاب خود ياد مى كند.
سيد محسن امين اسامى تمامى اين كتابها را ذكر كرده است كه ما به برخى از عناوين مشهور آنها
بسنده مى كنيم:
1. كشف اليقين، كتاب مورد بحث در فضايل اميرالمؤمنين
2. جواهر المطالب، در فضايل اميرالمؤمنين
3. بسط الكافيه، در علم نحو
4. المقاصد الوافيه، در علم نحو
5. كشف المقال فى معرفة الرجال، در علم رجال
ص: 801
6. خلاصة الاقوال، در علم رجال
7. استقصاء الاعتبار، در حديث
8. مصابيح الانوار، در حديث
9. القول الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، در تفسير
10. نهج الايمان، در تفسير
11. الدّر المكنون، در منطق
12. ايضاح المقاصد، در حكمت
13. نهج العرفان فى علم الميزان، در منطق
14. ايضاح التلبيس، در فلسفه (بررسى نظريات ابن سينا)
15. كشف المراد، در كلام
16. نهج المسترشدين، در كلام
17. كشف الحق، در كلام
18. غاية الوصول، در اصول فقه
19. مبادى الاصول، در اصول الفقه
20. منتهى المطالب، در فقه
21. تذكرة الفقهاء، در فقه
22. مختلف الشيعه، در فقه
شايان ذكر است كه برخى از كتابهاى علامه مشتمل بر چند مجلد هستند، نظير تذكره كه در چاپ جديد داراى 10 مجلد است.
وى ضمن تبحر در علوم و فنون مختلف، شاعرى ماهر بود كه نمونه هايى از اشعار او به يادگار مانده است.
1. رجال العلامة الحلّى، ص 45.
2. رياض العلماء، ج 1، ص 358.
3. لولوة البحرين، ص 210.
4. مقدمۀ احقاق الحق، ج 1، ص 35.
5. امل الآمل، ج 2، ص 81.
6. اعيان الشيعه، ج 5، ص 396.
ص: 802
8. ريحانة الادب، ج 4، ص 167.
9. تنقيح المقال، ج 1، ص 314.
10. روضات الجنات، ج 2، ص 269.
11. لسان الميزان، ج 6، ص 319.
12. طبقات اعلام الشيعه، قرن 8، ص 52.
13. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 403.
14. سير اعلام النبلاء، ج 17، ص 474.
15. رجال ابن داوود، ص 78.
16. لسان الميزان، ج 2، ص 587.
1. ترجمۀ محمد اسماعيل مجد الادباء خراسانى.
2. ترجمۀ حميد رضا آژير با تحقيق حسين درگاهى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در 496 صفحه، 1379 ه. ش.
1. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 1796، تاريخ استنساخ: 852 ه. ق. كه با نسخۀ نوشته شده به خط خود مؤلف مقابله شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 980، تاريخ استنساخ: 1086 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 1627، تاريخ استنساخ: 1232 ه. ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانۀ، شمارۀ 503، بدون تاريخ.
1. چاپ سنگى، تبريز، 1298 ه. ق.
2. چاپ مؤسسۀ طبع و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1411 ه. ق. در 497 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق و پاورقيهاى مفصّل آقاى حسين درگاهى.
3. چاپ مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، قم، تحقيق آقاى على آل كوثر، تاريخ نشر: 1413 ه. ق.
در 550 صفحه.
ص: 803
اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب يا الحجج القويه فى بيان الوصيه علامه جمال الدين ابى القاسم حسن بن يوسف، مشهور به علامۀ حلّى(1)
از مهمترين مباحث عقيدتى در ميان فرق اسلامى كه عمده ترين تفاوت ميان دو گروه مهم تشيّع و تسنّن را ايجاد كرده، مسئلۀ وصيت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله دربارۀ جانشين و وصّى خود است.
شيعه مدعى است پيامبر اكرم امّت را به خود وانگذاشته و جانشين و وصىّ خود، يعنى على بن ابى طالب عليه السّلام را بارها و بارها به امّت اسلامى معرفى كرده است. نويسندگان شيعه براى اثبات اين مدعا با استناد به آثار مخالفان خود كتابهاى گوناگونى تأليف كرده اند. يكى از آثارى كه در اين رابطه نگاشته شده است، كتاب مورد بحث است.
علامه حلّى در اين كتاب - كه بسيار در اختصار آن كوشيده است - پنج حجّت براى اثبات وصيت رسول اكرم دربارۀ اميرالمؤمنين بيان مى كند:
حجّت اول: مسئلۀ وصيت رسول اكرم نسبت به اميرالمؤمنين را خاص و عام اظهار داشته و در رابطه با آن كتابهاى بسيارى تأليف كرده اند. وى سپس اسامى برخى كتب تأليف شده در اين باره را كه در دسترس وى بوده است ذكر مى كند. اسامى برخى از اين كتب عبارت اند از:
1. كتاب الوصية، از شيخ جليل محمّد بن سعيد بن هلال
2. كتاب الوصية، از شيخ جليل عبد العزيز بن يحيى جلودى
3. كتاب الوصية، از شيخ جليل على بن حسين مسعودى
4. كتاب الوصية، از شيخ جليل يحيى بن مستفاد
5. كتاب الوصية و الامامة، از شيخ جليل على بن شهاب
6. كتاب الوصية، از شيخ جليل محمّد بن احمد صابونى
ص: 804
7. كتاب الوصية، از شيخ جليل محمّد بن حسن فروخ
8. كتاب الوصية، از شيخ جليل بن حسن طوسى
9. كتاب الوصية، از شيخ جليل محمّد بن بابويه
10. كتاب الاوصياء، از شيخ جليل محمّد بن بابويه
11. كتاب الاوصياء، از شيخ جليل محمّد بن على بن فضل
12. كتاب الاوصياء، از شيخ جليل محمّد بن موسى قرشى و بسيارى ديگر
حجّت دوم: مؤلف در دومين حجت به بيان وصاياى تمامى انبيا مى پردازد و ثابت مى كند كه هيچ پيامبرى بدون وصيت از دنيا نرفته است و در اين رابطه روايات متعددى را ذكر مى كند.
حجّت سوم: در سومين حجت به توضيح، شرح و ارائۀ مدارك حديث غدير مبادرت مى ورزد.
حجّت چهارم: مؤلف در حجت چهارم رواياتى را نقل مى كند مبنى بر اينكه ترك وصيت در روايات اسلامى مذمّت و نكوهش شده است. بنابراين چگونه ممكن است كه خود پيامبر صلّى الله عليه و آله از وصيّت غفلت كند؟
حجّت پنجم: و بالأخره در پنجمين حجّت به ايراد برخى اشعار كه دربارۀ وصيت رسول اكرم سروده شده است مى پردازد و سپس چهارده روايت دربارۀ وصيت رسول اكرم به جانشينى اميرالمؤمنين عليه السّلام را نقل مى كند و در پايان از اينكه وقت و فرصت بيشترى براى تفصيل مطالب ندارد عذر مى خواهد.
مؤلف در مقدمۀ كوتاه كتاب يادآور مى شود كه برخى از علما براى او نقل كرده اند كه افرادى عالم نما كه خود را به شيوۀ دانشمندان آراسته و به كمالات آنها تظاهر كرده اند، منكر وصيت رسول اكرم شده اند. اين خبر سبب شد تا غيرت دينى مؤلف گرانقدر تحريك شود و براى رفع شبهه و روشن شدن اذهان عامّه، كتاب مختصرى در پاسخ اين ادعا و بطلان اين سخن بنگارد و آن را الحجج القويه فى بيان الوصية بنامد كه اكنون به اثبات الوصيه معروف شده است.
مؤلف در اين كتاب به نهايت اختصار سخن گفته است، به گونه اى كه همۀ اين مطالب در كمتر
ص: 805
از چهل صفحه بيان شده است.
علاوه بر مقدّمۀ كوتاه، مطالب كتاب طى 5 بخش به عنوان حجت ذكر شده است. وى در قرارگيرى اين حجّتها ترتيبى منطقى را رعايت كرده است. ابتدا در حجت اول كتب مفصل و كهن ترى را معرفى كرده است تا جوياى تفصيل بيشتر و سابقۀ تاريخى اين مسئله را راهنمايى كند.
سپس وصيت انبياى سابق را بيان كرده تا شيوۀ ثابت وصيت و سيرۀ مستمر انبيا در اين جهت روشن شود. آنگاه به بيان وصيت پيامبر صلّى الله عليه و آله با نقل روايات از كتب اهل سنّت و شيعه پرداخته و در پايان نيز اشعارى را كه بيانگر اين واقعه هستند ذكر كرده است.
مؤلف در پى گزيده گويى و اختصار، سند روايات را حذف، ولى منابع روايات را ذكر كرده است. اين منابع شامل كتابهاى شيعه و اهل سنت است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. مجمع البيان طبرسى
2. من لا يحضره الفقيه صدوق
3. كتاب الوصيه، از عيسى بن مستفاد
4. شواهد التنزيل، از حاكم حسكانى
5. اثبات الوصية مسعودى
6. الاخبار فى فضل الائمة الاطهار محمّد بن جعفر المشهدى
1. حلية الاولياء اصفهانى
2. المناقب ابن مغازلى
3. العقد الفريد، از ابن عبد ربه
4. صحيح مسلم
5. الجمع بين الصحيحين حميدى
6. سنن ابن داوود
7. صحيح ترمذى
8. مسند احمد بن حنبل
9. صحيح بخارى
10. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
گاه از چندين منبع روايت كرده و نام همۀ منابع را در ابتداى روايت آورده، سپس مضمون مختصر آن را ذكر كرده است. ولى در مواردى هم به طور مبهم به مصدر روايت اشاره كرده است؛ مثلا گفته است: «روى بعضهم» يا «روى بعض الفضلا».
ص: 806
وقايع تاريخى، چون در قالب هنر ريخته شود ماندگار مى شود و دهان به دهان و سينه به سينه انتقال مى يابد. شعر زود بر ذهن مى نشيند و دير فراموش مى شود، از اين رو بسيارى از وقايع تاريخى را اشعار شاعران ماندگار كرده است.
راجع به وصيت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به وصايت اميرالمؤمنين عليه السّلام اشعار بسيارى سروده شده كه مؤلف به اختصار برخى ابيات كوتاه از شاعران مختلف را نقل كرده است. بعضى كسانى كه در اين كتاب، شعر آنها نقل شده است عبارت اند از:
1. مهيار الديلمى (متوفاى 428).
2. عبد الرحمن بن حنبل
3. ابو بكر محمّد بن يحيى صولى
4. ابن درمك
5. ابن ابى الحديد
6. ابو القاسم على بن اسحاق الراهى
7. حسان بن ثابت (متوفاى 55 ه. ق.)
8. يحيى بن عبد الحميد حمّان (متوفاى 228)
9. صاحب بن عباد
10. ابن عبد ربه الاندلسى
11. محمّد بن على العودى الجزينى
12. خزيمة ذو الشهادتين
على رغم تلاش بسيار متأسفانه نسخۀ خطى اين كتاب به دست نيامد.
1. محمد هادى امينى تصحيح و تعليق آن را انجام داده و انتشارات دارالاضواء لبنان آن را در سال 1406 ه. ق. در 38 صفحه و قطع وزيرى به چاپ رسانده است.
2. چاپ دار الكتب التجارية، نجف اشرف با تصحيح و تحقيق شيخ محمد هادى امينى، 1370 ه. ق.
ص: 807
اين مجموعه تقويم جامع و جالبى است كه در هر روز از روزهاى ماه سه مطلب را ذكر كرده است:
1. اهميّت و سعد و نحس آن روز
2. ادعيه، اعمال و آداب آن روز
3. وقايع تاريخى و مهمّ آن روز
مؤلف براى هر روز ماه، بخش ويژه اى قرار داده است و در آن بخش ابتدا روايات مربوط به فضيلت يا شئامت آن روز و سعد و نحس آن را بيان مى كند. در اين بخش غالبا در ابتداى آن روايتى از امام صادق عليه السّلام و سپس برخى روايتهاى ديگر، آنگاه نظريۀ فارسيان قديم را ذكر مى كند و در پايان سخنى از سلمان فارسى دربارۀ نام آن روز در ايران قديم و ويژگيهاى آن را مى آورد.
در اين بخش غالبا ظواهر روايات با همديگر متضاد و متعارض است.
در بخش دوم، مؤلف به ذكر دعاهاى اول و آخر روز و امثال آن مى پردازد كه گاه دعاها بسيار طولانى و مفصّل هستند ولى هيچ كدام را به معصومى نسبت و اسناد نمى دهد و بالأخره مشخص نمى شود كه اين ادعيه در روايات آمده يا انشاى مؤلف و يا عالمى ديگر است.
در بخش سوم، ابتدا ولادت و يا وفات معصومين عليهم السّلام را در آن روز ذكر مى كند و سپس به بيان فضايل، مناقب و تاريخ زندگى آنها مبادرت مى ورزد و گاه سخنان درربار آنان را نيز نقل مى كند.
سپس به ديگر وقايع تاريخى و مذهبى آن روز مى پردازد.
كتاب بر اساس روزهاى ماه نوشته شده و مطالب هر روز به ترتيبى منطقى آمده است. ابتدا سعد و نحس، بعد دعاها، سپس ولادت يا وفات معصومين و پس از آن ساير وقايع. در ذكر اين
ص: 808
مطالب نيز ترتيب رعايت شده است به طورى كه در بحث سعد و نحس، هميشه ابتدا روايتها، سپس نظريۀ فارسيان و در آخر سخن سلمان فارسى آورده شده است.
روايات، آداب، ادعيه و منقولات اين كتاب 5 دسته هستند:
1. قسمت عمده اى از آنها بدون ارائۀ هيچ گونه منبع و ذكر سند بيان شده اند كه به طور عمده دعاهاى اين مجموعه اينگونه اند.
2. در بسيارى از موارد، مؤلف قسمتى از سند يا نام راوى را ذكر كرده است ولى سند كامل و يا منبع آن را ارائه نداده است.
3. گاه نام مؤلف كتاب را ذكر كرده ولى از معرفى كتاب او خوددارى كرده است و چون غالبا مؤلفان داراى كتب متعددى هستند جايگاه روايت بخوبى مشخص نمى شود. مثلا مى گويد: «قال المبرّد»، يا: «قال محمّد بن زيد الطبرى»، يا: «قال حاكم الخراسانى»، يا: «قال الفتّال».
4. گاه نام منبع را به صورت ناقص مى آورد كه باز بين چند كتاب مشترك خواهد بود مثلا مى نويسد: «كتاب الحجّة» كه شايد مراد او كتاب الحجة از كتاب الكافى باشد و يا مى نويسد:
«كتاب الروضه» كه ممكن است مراد او روضة الواعظين فتال نيشابورى باشد و يا مى نويسد:
«كتاب الدّر» كه محتمل است مرادش كتاب «الدرّ النظيم» باشد.
5. در مواردى نيز منبع روايات را به طور كامل ذكر كرده است كه اسامى برخى منابع شيعى و سنى كتاب بدين شرح است:
1. الكافى، از كلينى
2. الإرشاد، از محمّد بن حسين الصفار
3. المناقب ابن شهرآشوب
4. تاريخ المفيد
5. تحفة الظرفاء
6. المجتبى فى النسب
7. مواليد الائمه
8. كتاب سليم بن قيس
9. الارشاد شيخ مفيد
10. مصباح المتهجد طوسى
11. كشف الحيرة
12. دلائل الامامة
1. مسند احمد بن حنبل
2. الفضائل احمد بن حنبل
3. ربيع الابرار زمخشرى
4. تذكرة الخواص ابن جوزى
5. صحيح ترمذى
6. مسند ابى حنيفه
7. مرج البحرين حافظ اصفهانى
8. الاستيعاب
ص: 809
متأسفانه اين كتاب به طور كامل به دست ما نرسيده است، بلكه حتى علامۀ مجلسى و شاگرد او ميرزا عبد الله افندى نيز (كه به منابعى دست يافته است كه نزد علامۀ مجلسى نيز نبوده است) به نسخۀ كامل اين كتاب دست نيافته اند، بلكه آنچه را آنها به دست آورده اند همان نسخه اى است كه امروزه در دست ماست و از روز پانزدهم ماه شروع مى شود. در نسخۀ موجود امروز احتمالا برخى جاها داراى نقصهايى است، از جمله در روز پانزدهم، ولادت امام مهدى را ذكر نمى كند و بدون مقدمه به سراغ روايات مربوط به آن حضرت و علائم ظهور او مى پردازد كه به نظر مى رسد در اينجا قسمتى ساقط شده باشد.
مؤلف به مناسبت گاه به بحثهاى كلامى روى آورده است، از جمله در مباحث مربوط به امام زمان شبهات وارده، نظير: طول عمر، غيبت و امثال آن را ذكر كرده و پاسخ داده است و نيز در بحث حديث غدير تقريبا به طور مفصّل وارد مباحث مربوط شده است.
ابو الحسن رضى الدين على بن سديد الدين يوسف بن على بن محمّد بن مطهر حلّى، از بزرگان قرن هشتم هجرى است. او در خاندانى مشهور به علم و تقوا به دنيا آمد. پدر او سديد الدين يوسف از علماى برجستۀ حلّه بود. بنا به نقلى چون خواجه نصير الدين طوسى به شهر حلّه آمد، پرسيد: دانشمندترين مردم در علم اصول چه كسى است ؟ محقّق حلّى، سديد الدين يوسف را معرفى كرد.
مؤلف - برادر علامه حلّى - از برجسته ترين علماى شيعه است و شرح حال او در معرفى كتاب كشف اليقين ذكر شد. همچنين فرزند مؤلف - قوام الدين محمّد بن على - از دانشمندان بزرگ عصر خود به شمار مى رفته است.
مؤلف داراى مكانت علمى برجسته اى بوده است. علامه مجلسى ضمن اينكه كتاب العدد القويه را از مصادر و منابع بحار الانوار ذكر مى كند، دربارۀ مؤلف آن مى نويسد: «مؤلف اين كتاب به دانش و فضل معروف و در اجازات علما مذكور است.» و گاه از او تعبير به «شيخ فقيه» مى كند(1).
و ميرزا عبد الله افندى نيز از او با عنوان: «شيخ بزرگوار، فقيه و عالم برجستۀ فاضل» ياد كرده
ص: 810
است. بنا به نقلى كه از پدر بزرگوار مؤلف - سديد الدين - به يادگار مانده، مؤلف در شهر حلّۀ عراق در يازدهم شوال 635 ه. ق. به دنيا آمده است. دربارۀ زندگى و تاريخ وفات او اختلاف بسيارى وجود دارد. برخى گفته اند او در زمان حيات پدر بزرگوارش زندگى را بدرود گفته است.
برخى نقل كرده اند كه او تا قرن هشتم ه. ق. حيات داشته و در سال 703 اجازه اى را براى فاضل نرسى نگاشته است. براى اين مؤلف كتاب ديگرى نقل نشده است.
1. پدر بزرگوارش
2. محقق حلّى
3. على بن عيسى اربلى، مؤلف كتاب كشف الغمّة
1. فرزندش، قوام الدين محمّد
2. على بن الحسن، معروف به فاضل نرسى
3. فخر المحققين، فرزند علامۀ حلّى
1. رياض العلماء، ج 4، ص 295.
2. روضات الجنات، ج 4، ص 344.
3. امل الآمل، ج 2، ص 211.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 8، ص 154.
5. اعيان الشيعه، ج 8، ص 372.
6. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 401.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 260 ، به خط علامه مجلسى.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه كه ظاهرا از نسخۀ اول استنساخ شده است.
چاپ مكتبة آيت الله مرعشى، قم، در سال 1408، با تحقيق سيد مهدى رجائى، 397 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 811
مؤلف از واعظان بنام دوران خويش بوده و اين كتاب را براى واعظان تازه كار و مبتدى تأليف كرده است. ازاين رو در آن مطالب گوناگون و مختلفى را مورد بررسى و تبيين قرار داده است و هيچ گونه نظام و نسق خاصى را در نگارش فصلهاى كتاب رعايت نكرده است.
وى در اين كتاب به شرح پنجاه و سه حديث نبوى پرداخته است و در توضيح آن به طور مفصّل از قطعات تاريخى و شعرى (عربى و فارسى)، مثالهاى فراوان و نيز روايات بسيار استفاده كرده است. در اين كتاب افزون از چهارصد روايت ايراد شده است.
به طور كلى مطالب كتاب را مى توان به سه بخش تقسيم كرد:
1. مسائل اعتقادى، نظير: حديث 33، 1 و 37 در صفات الهى و توحيد. حديث 21، 3 و 23 در فضايل پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله. حديثهاى 20، 6، 5 و 28 در فضيلت اميرالمؤمنين عليه السّلام. احاديث 34 و 39 در فضايل ساير ائمه عليهم السّلام. احاديث 7، 23 و 8 دربارۀ قيامت.
2. عبادات، مثل: احاديث 12 و 29 در فضيلت نمازهاى يوميه. احاديث 47، 46 و 48 دربارۀ روزه. حديث 3 دربارۀ حج، زكات و روزه.
3. اخلاقيات، اكثر روايات كتاب در اين رابطه است، نظير: بحث توكّل در حديث 50. بحث تواضع در حديث 46. صبر در حديث 32. صدق در حديث 30. علم در حديث 18.
ابتدا در مقدمۀ كوتاه كتاب علت تأليف آن ذكر شده است. سپس فهرست تمامى احاديث آمده است. پس از آن خطبه اى زيبا و بليغ آورده شده كه دربردارندۀ اسامى ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام و معرّف عقيده مؤلف است. پس از اين خطبه مطالب كتاب در سى فصل قيد شده است.
ص: 812
مؤلف در هر فصل ابتدا روايتى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله آورده است و غالبا پس از ذكر هر روايت، چند جمله با خدا مناجات كرده، آنگاه به ترجمۀ روايات و بحث دربارۀ آن پرداخته است. به هنگام توضيح روايات به طور مفصّل از آيات شريفه، روايات، حوادث تاريخى و سرگذشت اشخاص، بويژه عرفا استفاده كرده و در جاى جاى سخن به اشعار فارسى يا عربى استناد كرده است.
اين كتاب همانند ساير كتب آن روزگار داراى نثرى پرتكلّف ولى در عين حال جملاتى رسا، زيبا و جذّاب است.
چنانكه برخى از محققان اشاره كرده اند غالب نسخ اين كتاب با يكديگر تفاوتهايى در عبارات دارند ولى در تعداد فصلها و روايات متفاوت نيستند.
متأسفانه مؤلف گرانقدر در هيچ روايتى سند و حتى منبع آن را ذكر نكرده است و تنها در چند مورد بسيار اندك از كتبى همچون تفسير امام حسن عسكرى، مكارم الاخلاق و نهج البلاغه نام مى برد.
سراسر كتاب از وعظ، تذكار و پند مشحون است. وى به هر مناسبتى سعى مى كند از روايات استفاده هاى اخلاقى و تربيتى كند و خواننده را به سعادت و كمال دعوت كند.
اين كتاب از برخى روايات كه در نظر ابتدايى غريب يا ضعيف مى نمايد خالى نيست و چنين روايتهايى بررسى و اظهار نظر صاحب نظران را مى طلبد.
ابو سعيد حسن بن حسين شيعى سبزوارى كه غالبا به نام حسن شيعى سبزوارى يا واعظ سبزوارى از او ياد مى شود در سالهاى نيمۀ قرن هشتم هجرى زنده و داراى مقام و منزلت والاى علمى بوده است. ولى متأسفانه تاريخ ولادت، وفات و محلّ دفن او پوشيده است. چنانكه از استادان و شاگردان وى نيز اطلاعى در دست نيست.
علامه ميرزا عبد الله افندى اصفهانى دربارۀ وى مى نويسد:
فاضل عالم فقيه كه در عصر شهيد زندگى مى كرده است، زيرا كتابى را ديدم كه وى در سال 747 ه. ق. استنساخ كرده بود و نيز در آخر كتاب راحة الارواح وى تاريخ فراغت از تأليف كتاب را سال 753 ه. ق. ذكر كرده است... و البته اين مرد غير از حسن بن حسين كاشفى
ص: 813
سبزوارى است... و نيز غير از حسن بن على بن حسن سبزوارى مى باشد(1)
وى سپس تعدادى از كتابهاى او را نام مى برد كه در قسمت تأليفات از آنها ياد خواهيم كرد.
سيد محمّد باقر خوانسارى او را چنين مى ستايد:
عارف يگانه و واعظ وحيد كه عالمى عامل و انسانى كامل بود و از متكلمين دانشور و برجستگان و فرهيختگان به شمار مى آمد. وى عارف به قوانين حكم و آداب و واقف بر شيوه هاى موعظه و بيان بود.
آنگاه كتابهاى وى را برمى شمارد و خويشاوندى و يا اتحاد وى را با كاشفى سبزوارى يا حسن بن على سبزوارى نفى مى كند.
آقابزرگ تهرانى دربارۀ او مى نگارد: «او معاصر فخر المحققين حلّى بوده است.» سپس كتابهاى او را نام مى برد. وى در كتاب الذريعه به مناسبت يادكرد كتابهاى وى، در جاهاى مختلف از مؤلف ياد مى كند(2).
علامه سيد محسن امين نيز ضمن بيان مطالبى كه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء دربارۀ وى گفته است، در مورد كتابهاى وى به شرح مختصرى مى پردازد(3).
1. بهجة المباهج به زبان فارسى كه خلاصه اى از كتاب مباهج المهج از قطب الدين كيدرى است و دربارۀ فضايل ائمه عليهم السّلام تأليف شده است.
2. ترجمۀ كشف الغمه اربلى در تاريخ ائمه
3. راحة الارواح و مؤنس الاشباح در تاريخ پيامبر و ائمه كه آن را براى خواجه كرامى از سرداران سربداران نوشته است.
4. غاية المرام فى فضائل على بن ابى طالب و ذريّته الكرام
5. المصباح المنير فى فضائل النبى و اهل بيته عليه و عليهم السّلام
6. مصابيح القلوب (كتاب مورد بحث)
1. رياض العلماء، ج 1، ص 176.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 8، ص 39.
ص: 814
3. اعيان الشيعه، ج 5، ص 51.
4. روضات الجنات، ج 2، ص 267.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2978 كه همراه با شرح بيشتر احاديث است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7161، تاريخ استنساخ: 989 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، شمارۀ 2529، تاريخ استنساخ: 1086 ه. ق.
چاپ دفتر ميراث مكتوب و انتشارات بنيان، 650 صفحه، قطع وزيرى، همراه با تصحيح، تخريج و فهارس فنّى توسط محمّد سپهرى.
ص: 815
غاية المرام فى فضائل على و اولاده الكرام حسن بن حسين شيعى سبزوارى(1)
بسيارى از فضايل على بن ابى طالب و فرزندان معصوم او به واسطۀ فشارها، اختناق ها، شكنجه ها و كشتارها در سينۀ اهل راز و كتابهاى مخفى اهل حديث نهان ماند و مدفون شد، اما از آن همه بسيارى نيز سينه به سينه و كتاب به كتاب نقل شد و امروز همانها گوهرهاى درخشانى است كه راهنماى انديشه وران مؤمن و دلباختگان خاندان عصمت و طهارت است. يكى از كتبى كه در فضايل آنان نگاشته شده كتاب غاية المرام فى فضائل على و اولاده الكرام است. مؤلف در اين كتاب يكصد و دوازده روايت در فضايل على و اهل بيت او عليهم السّلام نقل كرده است.
اكثر اين روايات دربارۀ فضايل على و برخى دربارۀ فضايل فاطمۀ زهرا عليها السّلام و جريان ولادت آن حضرت و تعدادى دربارۀ فضايل حسنين عليهم السّلام است؛ و در چندين روايت آن نيز اسامى ائمۀ دوازده گانۀ شيعه ذكر و به فضايل و مناقب آنان اشاره شده است. در اين كتاب برخى روايات مشهور، همچون: روايت غدير، روايت منزلت و... ذكر نشده است، گويا مؤلف اين روايات را به شهرتش واگذاشته و قصد داشته است رواياتى را كه كمتر بيان شده اند منتشر سازد.
در نسخه اى كه در دست بود، منبع و سندى براى احاديث نقل نشده است؛ فقط نام آخرين راوى و گاه راويان اخير روايت ذكر شده است. تعدادى از آنها عبارت اند از:
محمد بن حنفيه، ابن عباس، ابو ذر غفارى، جابر بن عبد الله انصارى، جابر بن يزيد جعفى، انس بن مالك، عبد الله بن عمر، ابو هريرة، سعيد بن جبير، عبد الرحمن بن عوف، امّ سلمه و عايشه.
البته اين روايات در مصادر ديگر نقل شده اند و بسيارى از آنها داراى سند متّصل هستند كه به
ص: 816
همت محقق گرامى چاپ اخير آقاى عليرضا هزار اين منابع در پاورقى نسخۀ چاپى - كه معرفى مى شود - آمده است.
از اين كتاب تنها يك نسخۀ خطى در كتابخانۀ آستان قدس رضوى به شمارۀ 19560 وجود دارد كه تاريخ استنساخ آن 930 ه. ق. است.
اين كتاب به همّت مركز تحقيقات دار الحديث، قم، با تحقيق آقاى عليرضا هزار در جلد 6 ميراث حديثى شيعه، صفحۀ 24 تا 81، در سال 1380 ه. ش. به چاپ رسيده است.
ص: 817
بر اساس روايات بسيار، رسول گرامى اسلام به كسى كه چهل حديث را حفظ كند، وعده داده است در قيامت فقيه و عالم برانگيخته شود.
در پى اين وعده، عدۀ بسيارى از علما به نگارش چهل حديث پرداخته اند و دسته گلهاى معطّرى از بوستان سنّت به يادگار گذاشته اند. يكى از اين آثار، چهل حديثى است كه شهيد اول آن را گرد آورده است.
موضوع كلّى اين روايات فضيلت، احكام و آداب نماز است. در آغاز كتاب دربارۀ مقدمات نماز، همچون: طهارت و تخلّى، وضو، تيمم و غسل، قبله و وقت رواياتى را نقل كرده است.
سپس به بيان رواياتى دربارۀ واجبات نماز و شرايط آن، همچون: تكبير، ركوع، سجده، طمأنينه
در حال نماز پرداخته و در آخر هم رواياتى دربارۀ تعقيبات نماز، نماز جماعت، نماز با اهل سنّت و برخى نمازهاى مستحبى بيان كرده است.
البته ضمن اين روايات چند روايت غير مربوط به نماز دربارۀ برخى فضايل اخلاقى و دستورات دينى، همچون: روايت مفصّل سؤال زيد بن صوحان از اميرالمؤمنين عليه السّلام يا كيفيت دعا، معنى ابتهال، رغبت، رهبت و تضرّع و برخى از فضايل اميرالمؤمنين نيز آمده است.
پايان بخش روايات، روايت مفصّلى دربارۀ فضيلت ماه رمضان و فضيلت و كيفيت نمازهاى مستحبى در اين ماه است.
مؤلف در مقدمه اى كوتاه علت نگارش كتاب را بيان مى كند. او ابتدا روايت «من حفظ على امّتى اربعين حديثا...» را با سند متصل خود نقل كرده و سپس براى درك فضيلت وعده داده شده اقدام به
ص: 818
نگارش اين كتاب كرده است و چون مسئلۀ عبادات را بيشتر مورد نياز مردم مى ديده، اين چهل حديث را در اين موضوع نگاشته است.
پس از مقدمه، چهل حديث با شمارش منظم آمده است كه ترتيب ذكر آنها همانند ترتيب كتب فقهى است؛ يعنى با روايات مربوط به طهارت شروع و سپس با مقدمات نماز دنبال مى شود
و پس از آن اعمال و واجبات نماز ذكر شده و در پايان هم به نماز جماعت، نماز تقيه اى و نمازهاى مستحبى پرداخته است. علت ذكر برخى از روايات غير مربوط در بين روايات مربوط به موضوع نماز روشن نيست شايد علت آن ايجاد تنوّع در مطالب بوده باشد.
مؤلف گرامى تمامى روايات اين كتاب را با سند كامل ذكر كرده است. وى در ابتداى اسانيد روايات، غالبا نحوۀ نقل حديث و زمان و مكان آن را نيز بيان مى كند.
بسيارى از روايات اين كتاب را از استادش فخر المحققين نقل كرده است. ساير مشايخ روائى او در اين كتاب عبارت اند از:
1. سيد عميد الدين حسين حلّى
2. على بن احمد مزيدى
3. محمّد بن احمد موسوى
4. محمّد بن معية حسنى
5. على بن احمد مطارآبادى
6. حسن بن احمد بن نما حلّى
مؤلف ذيل بسيارى از روايات به بيان معانى لغات مشكل روايت پرداخته و گاه به برخى احكام فقهى كه از روايت استفاده مى شود يا به آن مربوط است اشاره كرده است.
هنگام نقل اسناد نيز با الفاظ اندكى شخص راوى و عظمت او را بيان كرده است، چنانكه در هنگام نقل روايت از سيد مرتضى، جريان ملقّب شدن او به علم الهدى توسط اميرالمؤمنين عليه السّلام در عالم رؤيا را بيان مى كند.
مؤلف اين كتاب ابو عبد الله شمس الدين محمّد بن شيخ جمال الدين مكّى بن شيخ شمس الدين محمّد عاملى نباطى جزينى، مشهور به شهيد اول، يكى از معروفترين چهره هاى
ص: 819
علماى شيعه است. وى در سال 734 ه. ق. در روستاى جزين(1) از روستاهاى منطقۀ جبل عامل لبنان ديده به جهان گشود و در همان منطقۀ جبل عامل تحصيلات خود را شروع كرد. سپس به عراق و حلّه، كه در آن روزگار مركز علمى مهمّ دنياى تشيع به شمار مى رفت، هجرت كرد. مدت پنج سال در عراق اقامت گزيد. سپس هجرتهاى علمى خود را آغاز كرد. او به شهرهاى مكه، مدينه، بغداد، دمشق، بيت المقدس و... سفر كرد و در اين شهرها از علماى مختلفى بهره برد و به شاگردان متعددى بهره هاى علمى فراوان رساند.
وى فقيهى متبحر، اصولى ماهر، محدّثى ارجمند، شاعرى توانا و حكيمى والا بود كه مهارت خود در اين فنون مختلف را در كتب متعدد خويش نشان داده است. كسانى كه شرح حال وى را نگاشته اند همگى به عظمت و والايى مقام علمى و معنوى وى شهادت داده و با عباراتى برجسته وى را ستوده اند.
استادش فخر المحققين در اجازه اى كه نگاشته است او را با اين الفاظ مى ستايد: «مولاى ما، امام علامۀ اعظم، افضل علما، عالم، سيد فضلاء بنى آدم، شمس الحق والدين محمّد بن مكّى...».
و شاگرد او ابو الحسن على بن حسن بن محمّد خازن در اجازۀ خود او را اين گونه توصيف كرده است: «شيخ فقيه، امام مذهب، خاتمۀ كل و مقتداى طائفۀ محقّه و رئيس فرقۀ ناجيه، سعيد مرحوم و شهيد مظلوم، آن كه به درجات والا و مرتبت بالا رسيده است شيخ ابو عبدالله محمد بن مكّى...»
و ميرزا عبدالله افندى و نيز محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى نويسند: «او عالم ماهر، فقيهى مدقق، ثقه اى متبحر و كامل و در فنون عقلى و نقلى جامع بود. فردى زاهد، عابد، پرهيزكار، و شاعر و اديب و منشى كه در روزگار خود همانند نداشت و يگانۀ دهر بود.»
علامه نورى درباره اش نوشته است:
هر كس در عمر كوتاه وى دقت كند و به مسافرتهاى او به شهرهاى گوناگون و تأليفات متنوع و گوناگون وى در فنون مختلف علوم شرعى توجه نمايد و نظرات دقيق او و تبحر او در ادبيات و شعر و قصص را كه در كتابهاى او جلوه گر است ببيند، مى فهمد كه او از آن افرادى است كه خداوند آنان را براى تكميل بندگان و آبادانى سرزمينها برگزيده است و هرچه دربارۀ او گفته شده و يا گفته آيد كمتر از مرتبت والاى اوست...
مؤلف افزون بر تحقيق و تأليف و تدريس عنايتى خاص به رسالت اجتماعى خود داشت،
ص: 820
به گونه اى كه چون فردى ادّعاى نبوّت كرد و مردم را گمراه ساخت، با وى به نبرد پرداخت و او را به هلاكت رساند. و چون سربداران حكومتى شيعى تأسيس كردند، كتاب فقهى اللمعة الدمشقيه را به عنوان قانون نامۀ اين حكومت نوپا براى آنها نگاشت.
بالأخره دشمنان نتوانستند وجود مبارك او را تحمّل كنند. مدت يك سال او را به زندان افكندند و سرانجام در سال 786 ه. ق. در 52 سالگى در دمشق او را به شهادت رساندند.
واقعۀ شهادت او قلب هر انسان آزاده اى را به درد مى آورد. تعصّبات كور مذهبى با عداوت با اهل بيت عصمت عليهم السّلام همراه شد و كوردلان متعصب اين سمبل دانش و فضيلت را ابتدا با شمشير كشتند، سپس بدن بى جان وى را بر دار زدند. آنگاه آن را سنگسار كردند، سپس پيكرش را پايين آوردند، سوزاندند و خاكسترش را به باد دادند.
او در محضر بسيارى از دانشوران شيعه و سنّى تلمّذ كرد، به گونه اى كه برخى طرق روايتى وى را تا هزار طريق دانسته اند. بعضى از استادان و مشايخ روائى شيعى وى عبارت ند از:
1. فخر المحققين، فرزند علامه حلّى
2. سيد عميد الدين عبد المطلب حسينى حلّى
3. قطب الدين محمّد بن محمّد بويهى رازى
4. سيد تاج الدين بن معية حسنى
5. سيد علاءالدين بن زهره حسينى
6. سيد منها بن سنان مدنى
7. سيد على رضى الدين مطارآبادى
8. شيخ محمّد بن جعفر مشهدى
9. سيد ضياء الدين عبد الله حسينى حلّى
10. پدر بزرگوارش، جمال الدين مكّى بن محمد
11. شيخ اسد الدين صائغ (پدر خانم او)
12. شيخ جلال الدين محمّد بن محمّد حارثى
مؤلف نزد علماى اهل سنّت نيز احاديث را فراگرفت، تا آنجا كه خود در يك اجازه مى نويسد: «من مصنفات اهل سنّت و روايات آنها را از چهل استاد از علماى آنها در مكّه و مدينه و بغداد و مصر و دمشق و بيت المقدس و مقام خليل روايت مى كنم.»
ص: 821
او در سفرهاى متعدد خود به پرتوافكنى و بهره دهى علمى مشغول بود و افراد بسيار زيادى از محضر او استفاده كرده اند كه ما به اسامى تعداد اندكى از آنها اشاره مى كنيم:
1. پسران فرزانۀ او: محمّد بن محمّد بن مكّى، على بن محمّد و حسن بن محمد
2. دختر عالمۀ او امّ الحسن فاطمه بنت محمّأ بن مكّى، و همسر مؤلف امّ على
3. فاضل مقداد سيورى
4. شيخ حسن بن سليمان حلّى، مؤلف مختصر بصائر الدرجات
5. شيخ شمس الدين محمّد بن عبد العلى كركى عاملى
6. زين الدين على بن خازن حائرى
7. شمس الدين محمّد بن نجده
على رغم عمر كوتاه و سفرهاى بسيار و مشاغل اجتماعى اش تعداد تأليفات او و ژرفاى علمى آنها شگفت آور است. بيش از بيست عنوان از كتابهاى او را در شرح حالش ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. القواعد و الفوائد
2. الدروس الشرعيه فى فقه الاماميه
3. غاية المراد فى شرح الارشاد
4. شرح التهذيب در اصول فقه
5. اللمعة الدمشقية
6. الرسالة الالفيه
7. الرسالة النفلية
8. اربعين حديثا (كتاب مورد بحث)
9. المزار
10. الدرة الباهرة
از وى اشعار بسيار زيبا و فراوانى به يادگار مانده كه اكثر آنها در مناقب اهل بيت عليهم السّلام و مناجات و مسائل اخلاقى است.
1. اعيان الشيعه، ج 10، ص 59.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 8، ص 205.
3. امل الآمل، ج 1، ص 181.
4. جامع الرواة، ج 2، ص 203.
ص: 822
5. معجم رجال الحديث، ج 17، ص 270.
6. فوائد الرضويه، ص 645.
7. لولوة البحرين، ص 143.
8. تنقيح المقال، ج 3، ص 191.
9. روضات الجنات، ج 7، ص 3.
10. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 302.
11. شهداء الفضيله، ص 80.
12. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 377.
13. ريحانة الادب، ج 3، ص 276.
14. رياض العلماء، ج 5، ص 185.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، از كتب اهدايى مقام معظم رهبرى به شمارۀ 638، تاريخ استنساخ: 1118 ه. ق.
2. از اين كتاب نسخۀ خطى ديگرى كه در سال 960 نگاشته شده است نزد محقّق كتاب، يعنى آقاى سيد محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى موجود است كه در مقدمۀ نسخۀ چاپى آن را معرفى كرده است.
چاپ مؤسسة الامام المهدى، با تصحيح و تطبيق مؤسسۀ مذكور زير نظر سيد محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى كه داراى فهرست و اعلام است. در پاورقيها ضمن معرفى ساير مصادر و جايگاههاى حديث به شرح برخى لغات و معرفى بعضى از راويان پرداخته است.
اين كتاب در سال 1407 ه. ق. در 103 صفحه و قطع وزيرى توسط مؤسسۀ مذكور در قم به چاپ رسيده است.
ص: 823
المزار محمّد بن مكى، مشهور به شهيد اول(1)
زيارت و حضور در كنار مزار اولياى خدا يكى از شعائر اسلامى است كه در زنده نگاه داشتن ياد اولياى خدا و بندگان صالح او و نيز در يادآورى سفر مهمّ آخرت و مرگ نقش اساسى دارد.
حضور در كنار مزار آنان اداى احترام به اين بزرگان، و احياى خط فكرى و عقيدتى آنها و زمينۀ الگو گرفتن از زندگى و سيرۀ شايستۀ آنان است؛ ازاين رو حضرت خاتم الأنبياء صلّى الله عليه و آله به زيارت قبور فرمان داد و خود نيز بارها به زيارت قبور مؤمنان رفت.
در فرهنگ شيعه تنها به حضور در اين اماكن مقدس اكتفا نشده، بلكه در روايات شيعى مطالب و معارف بسيار بلندى با عنوان زيارت ذكر و ادعيه و جملاتى به هنگام زيارت قبور آموزش و به آن فرمان داده شده است كه دريايى از معارف اسلامى و بهترين بيانگر عظمت و ارزشهاى فرد زيارت شونده است.
كتابهايى كه اين گونه روايات را جمع آورى كرده اند، «مزار» ناميده مى شوند؛ و يكى از مشهورترين آنها كتاب مورد بحث است. مؤلف گرانقدر در اين كتاب به جمع آورى اعمال و ادعيۀ مربوط به اين زيارات پرداخته و آنها را در دو بخش بيان كرده است:
بخش اول: زيارتها
بخش دوم: اعمال و آداب مساجد كوفه
وى براى هر بخش چندين فصل و يك خاتمه قرار داده است كه به صورت مختصر به عنوان فصلهاى هر دو بخش ارائه مى شود:
بخش اول: زيارتها در هشت فصل و يك خاتمه فصل 1. زيارت پيامبر و حضرت زهرا عليهم السّلام
ص: 824
فصل 2. زيارت ائمۀ بقيع عليهم السّلام
فصل 3. زيارت اميرالمؤمنين و ساير مشاهد نجف
فصل 4. زيارت امام حسين و اصحاب او (كه مفصل ترين بخش كتاب به شمار مى رود.)
فصل 5. زيارت امام موسى بن جعفر
فصل 6. زيارت امام جواد
فصل 7. زيارت امام رضا
فصل 8. زيارت امام هادى، امام عسكرى و امام زمان و مادر امام زمان
و خاتمۀ اين بخش داراى چهار فصل در زيارت جامعه، زيارت سلمان، زيارت قبور شيعه و زيارت به نيابت ديگران است.
بخش دوم: اعمال و آداب مساجد كوفه در 7 فصل و يك خاتمه 1. اعمال هنگام ورود به كوفه
2. اعمال مسجد جامع كوفه (كه مفصل ترين فصل است.)
3. اعمال و فضيلت مسجد سهله
4. اعمال و فضيلت مسجد صعصعه
5. اعمال و فضيلت مسجد غنى
6. اعمال و فضيلت مسجد جعفى
7. اعمال و فضيلت مسجد بنى كاهل
و خاتمۀ آن مشتمل بر زيارت مسلم بن عقيل عليه السّلام، هانى بن عروه و مختار بن ابى عبيدۀ ثقفى است.
اين كتاب با خطبه و مقدمۀ بسيار كوتاهى شروع مى شود و مطالب آن در تنظيمى زيبا به دو بخش و هر بخش به چند فصل تقسيم و در پايان هر بخش نيز فصلى به عنوان خاتمه ذكر شده است. بخش اول كتاب با زيارت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله شروع شده و با زيارت ساير ائمه تا امام زمان ادامه پيدا كرده است.
پس از ذكر زيارت هر امام، مشاهدى كه در جوار آن معصوم قرار دارد، معرفى و روش و
ص: 825
زيارت آنها ذكر شده است. مثلا در بيان زيارت اميرالمؤمنين در نجف زيارت حضرت آدم و نوح، در زيارت امام حسين زيارت حضرت ابا الفضل، على اكبر و ساير شهداى كربلا و در زيارت امام زمان زيارت مادر آن بزرگوار را ذكر كرده است.
در بخش دوم، اعمال و آداب مسجد كوفه و برخى از مساجد و مشاهد آن شهر را به طور مستقل ذكر كرده است.
مؤلف در اين كتاب موارد بسيارى از زيارات و اعمال را نقل كرده است، بدون آنكه آن را به معصومى نسبت دهد و يا منبع و مصدر آن و سند خود را به آن بيان كند. ولى در برخى كتب ديگر اسناد و مدارك آنها ذكر شده است كه به آن اشاره خواهيم كرد.
البته مؤلف در بعضى موارد نام گويندۀ زيارت و سؤال راوى از آن حضرت را ذكر كرده و سپس دعا و يا زيارت و اعمال را آورده است. به عنوان مثال مى توان به زيارت اميرالمؤمنين عليه السّلام در روز غدير كه از جابر جعفى، از امام باقر، از پدر بزرگوارش امام سجاد نقل كرده است (زيارت مشهور به امين الله در صفحۀ 114 كتاب) و نيز زيارت امام حسين كه صفوان بن مهران جمال از امام صادق نقل مى كند (در صفحۀ 117) و دعاى اللّهمّ عظم البلاء كه از امام زمان نقل مى كند (در صفحۀ 120) و يا دعاى مسجد كوفه كه از امام صادق نقل مى كند (در صفحۀ 238) اشاره كرد.
يكى از ويژگيهاى كتاب - كه داراى اوج و اهميت بسيارى است - وجود برخى از دعاها و زيارات است كه تنها در اين كتاب نقل شده است و بدون شك مؤلف كه از بزرگترين علماى شيعه است آن را بدون مدرك و دليل ذكر نكرده است. ولى به لحاظ اختصار و يا دليل ديگرى از ذكر منبع سند و يا دليل آن خوددارى ورزيده است. مانند زيارت مختار بن ابى عبيدۀ ثقفى كه در صفحۀ 283 آمده است.
1. برخى مزار شهيد را با مزار شيخ مفيد اشتباه گرفته اند، كه ما در اين كتاب به معرفى مزار شيخ مفيد نيز خواهيم پرداخت و البته در مقدمۀ چاپ اين دو كتاب به اين اشتباه اشاره شده است و بهترين راه حلّ اين شبهه مراجعه به مداركى است كه از مزار شهيد در كتب ديگر نقل شده است؛ مانند رواياتى كه بحار الانوار از مزار شهيد نقل مى كند و با مزار شيخ مفيد تفاوت اساسى دارد(1).
ص: 826
2. برخى از زيارات و ادعيه كه در اين كتاب بدون اسناد به معصوم آمده در ساير كتب از قول معصومين به طور مسند يا غير مسند ذكر شده است. براى نمونه، زيارت حضرت زهرا در تهذيب و بحار الانوار به طور مسند از امام باقر نقل شده است(1). يا زيارت ائمۀ بقيع كه در كامل الزيارات و بحار الانوار از يكى از ائمه عليهم السّلام نقل شده است(2). زيارت عاشوراى معروف كه از امام باقر توسط علقمه يا عقبه در كامل الزيارات و نيز مصباح المتهجد و بحار الانوار نقل شده است، در اين كتاب بدون اسناد به معصوم آمده است(3).
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله سيد مصطفى صفائى خوانسارى كه به كتابخانۀ آستان قدس رضوى منتقل و نسخۀ چاپى با آن مقابله شده است و تاريخ استنساخ آن 1080 ق. است
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى، شمارۀ 490 كه به اسم مزار شيخ مفيد است، ولى در حقيقت چنانكه در پشت صفحۀ اول آن توسط آيت الله العظمى مرعشى نوشته شده، مزار شهيد است و تاريخ استنساخ آن 1262 ق. است.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 950، تاريخ استنساخ: 1258 ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3314، تاريخ آن معلوم نيست ولى توسط شيخ محمد بهارى در سال 1311 ه. ق. تكميل شده است.
1. چاپ مدرسة الامام المهدى عليه السّلام، قم، 1410 ه. ق.، 290 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق همان مؤسسه.
2. نسخۀ چاپ مؤسسة المعارف الاسلاميه، قم، 331 صفحه، قطع وزيرى، با مقابله و تصحيح نسخ متعدد و مقدمۀ فهارس فنى، به همراه تصحيح و تخريج محمود بدرى.
ص: 827
روايات اين كتاب داراى موضوعات مختلف و متنوعى است كه مى توان گفت موضوع خاصى را دنبال نمى كند، اگرچه اكثريت مطالب آن را روايات اخلاقى و موعظه تشكيل مى دهد. برخى از موضوعات آن عبارت اند از:
فضيلت دانش، فضيلت اخلاق نيكو، توجه به ذات مقدس حق، حسن ظن به خدا، دعا، شفقت، آداب رفاقت، فضيلت نگارش، آفات زبان، عدالت، سخاوت، نصيحت، توكل، عزت، و عفو.
مؤلف خواسته است از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و هر يك از ائمۀ معصومين عليهم السّلام رواياتى را گردآورى كند. بنابراين توجه وى به گويندۀ روايت بوده و موضوع خاصى را در نظر نداشته است.
مؤلف، روايات اين مجموعه را بر اساس گويندۀ آنها تنظيم كرده و ابتدا روايات منقول از رسول اكرم را آورده است. او سپس به ترتيب روايات ائمۀ معصومين از امام على تا امام مهدى را در فصلهاى مشخص بيان كرده است.
تعداد روايات ذكر شده در هر فصل متفاوت است. در اين مجموعه از رسول اكرم 17 روايت و از اميرالمؤمنين 19 روايت نقل شده است. كمترين روايت از امام مهدى (فقط 2 روايت) و بيشترين روايت از امام صادق (22 روايت) است.
متأسفانه تمام روايات بدون سند و ارائۀ منبع ذكر شده اند. شايد علت حذف سند اين نكته
ص: 828
باشد كه غالب روايات مربوط به مسائل اخلاقى و موعظه اى است و در اين گونه موارد توجه زيادى به سند روايات نمى شود.
ولى به هر حال، اين امر نقصى براى كتاب به شمار مى رود كه در چاپ و تصحيح اخير اين اثر در پاورقى به جايگاه روايات در ساير كتب اشاره و تا حدّى اين نقيصه مرتفع شده است.
علامۀ مجلسى در مقدمۀ كتاب بحار الانوار هنگام معرفى مصادر از اين كتاب ياد كرده و آن را به شهيد اول نسبت داده است و مى نويسد:
كتاب الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة، به گمان من از آن شهيد اول است و نزد من نسخه اى كه از خط شهيد اول نقل شده است موجود مى باشد(1).
و در هنگام بيان توفيق مصادر بحار الانوار مى نويسد:
كتابهاى شهيد همگى همانند مؤلف آن مشهور است، مگر كتاب الاستدراك، كه من به اصل كتاب دسترسى پيدا نكردم و تنها رواياتى كه از آن نقل شده بود، به خط شيخ فاضل محمد بن على جبعى يافته ام و البته نويسنده نقل كرده است كه آن را از خط شهيد نقل مى كند و نيز كتاب الدرة الباهرة همچون ساير كتب شهيد اول مشهور نيست و در اين كتاب تنها روايات پيامبر و ائمه عليهم السّلام آورده شده است(2).
بنابر آنچه در مقدمۀ چاپ اخير آمده است، نسخۀ خطى موجود در كتابخانۀ آستان قدس رضوى متعلق به قطب الدين كيدرى - شارح مشهور نهج البلاغه - است؛ ولى چون شيوۀ شهيد اول در برخى كتابهاى خود گزيدن روايات از آثار ديگران و آوردن مختصر آنها بوده است، نظير اختصار اصل علاء بن رزين - كه قبلا معرفى شد -، ممكن است اين روايات نيز گزيده اى از كتاب خاصى بوده است چنانكه اكثر روايات آن را در نزهة الناظر حلوانى يافته اند.
كتاب شناس برجستۀ معاصر، آقابزرگ تهرانى در كتاب الذريعه، ضمن نقل كلام علامۀ مجلسى دربارۀ اين كتاب و معرفى برخى نسخه ها از هرگونه اظهار نظر نسبت به مؤلف خوددارى مى كند(3).
كتاب شناس بزرگوار سيد اعجاز حسين نيشابورى كنتورى در كشف الحجب و الاستار تنها به نقل كلام مجلسى دربارۀ اين كتاب بسنده مى كند(4).
توضيح بيشتر راجع به تاريخ زندگى و ساير ويژگيهاى شهيد قبلا در معرفى كتاب الاربعون حديثا او گذشت.
ص: 829
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 6763.
2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 1918.
3. نسخۀ كتابخانۀ خالصى، كاظمين، عراق، شمارۀ 6.
1. چاپ مكتبة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، تاريخ انتشار: 1288 ه. ق. با تحقيق محمد هادى امينى، فرزند برومند علامه امينى (ره).
2. چاپ آستان قدس رضوى، با تحقيق داوود صابرى، تاريخ انتشار: 1365 ه. ش.
ص: 830
اين كتاب مجموعۀ با ارزشى از احاديث معصومين عليهم السّلام و برخى مطالب ديگر دربارۀ عقايد، اخلاق و آداب اسلامى است. مطالب كتاب اگرچه به صورت دقيق، تنظيم و تبويب نشده است ولى مى توان آن را به هفت بخش كلى تقسيم كرد:
بخش اول: عقايد شامل مباحثى در توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد
بخش دوم: فضيلت علم و عالم و بايسته هاى آنها
بخش سوم: صفات مؤمن و شيعه
بخش چهارم: گردآورى احاديث معصومين در موضوعات مختلف كه احاديث هر معصوم را در يك فصل خاص ذكر كرده است. اين احاديث با روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله شروع مى شود و با كلمات امام حسن عسكرى پايان مى پذيرد.
بخش پنجم: برخى از آداب اسلامى، نظير: خضاب، سفر و خروج از منزل، عيادت مريض، مسواك زدن و...
بخش ششم: برخى اخلاقيات نيك و بد، نظير: خوف از خدا، ترحم بر مردم، رضا و تسليم، رعايت حقوق ديگران، حسن ظن به خدا، دوستى و دشمنى در راه خدا، وفاى به عهد، طول امل، ظلم، شهادت دروغ و... كه اين مباحث به صورت پراكنده در لابه لاى ساير فصلها آمده است.
بخش هفتم: مواعظ در سرتاسر كتاب مواعظ و پندهاى كوتاه و مفصل از افراد مختلفى نقل شده است كه مى توان به عنوان نمونه به موعظۀ خداوند متعال به عيسى عليه السّلام، موعظۀ اميرالمؤمنين به فرزندانش، موعظۀ امام سجاد به طاووس يمانى، موعظۀ امام صادق به شيعيان، موعظۀ حسن بصرى به عمر بن عبد العزيز و مواعظ برخى از علما اشاره كرد.
پايان بخش اين اثر نصيحت نامه اى از مؤلف خطاب به خوانندگان كتاب است كه بسيار مغتنم
ص: 831
و ارزشمند است.
بايد توجه داشت كه تفكيك مطالب و تنظيم آن به گونه اى كه ذكر شد تقريبى است و الاّ در هر بخش، پاره اى از مباحث بخشهاى ديگر را مى توان يافت و محتواى برخى از بخشها در لابه لاى مطالب ديگر پراكنده است.
مؤلف ضمن اين كتاب، دو كتاب كوچك را به طور كامل نقل كرده است:
1. كتاب البرهان على ثبوت الايمان، از ابى الصلاح حلبى
2. كتاب الاربعون الودعانيه، از ابن ودعان موصلى
اين كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف دربارۀ انگيزۀ نگارش، فهرست مطالب كتاب و نام آن آغاز مى شود. مؤلف در مقدمه مطالب كتاب را اين گونه برشمرده است:
اول شناخت خدا و رسول خدا و حجج الهى و آنچه بر آنها جايز و ناجايز است.
سپس ذكر فضيلت عالم و علوم و آنچه تابع اينها است از علوم دينى و آداب دنيايى...
دربارۀ تنظيم كتاب مى توان گفت به ترتيب مسائل اعتقادى، فضيلت علم، صفات شيعه و مؤمن، كلمات منتخب معصومين عليهم السّلام و در پايان برخى آداب، مواعظ و اخلاقيات ذكر شده است.
ولى اين مطالب هم همراه با تنظيم دقيق بيان نشده است، بلكه مطالب بسيارى از فصلها را مى توان در فصول ديگر يافت، همان گونه كه فصلهاى مربوط نيز گاه در كنار هم ذكر نشده اند.
بسيارى از فصلهاى كتاب داراى عنوان و تعدادى نيز بدون عنوان است.
قسمت اول كتاب بيشتر شامل استدلالهاى خود مؤلف در اصول عقايد است و گاه نيز به روايات و آيات استدلال و استشهاد مى كند ولى قسمتهاى ديگر كتاب عمدتا روايات معصومين است و كمتر سخنى از مؤلف ديده مى شود.
روايات اين اثر بدون سند ايراد شده اند و مؤلف در ابتداى كتاب علت آن را اين گونه بيان كرده است:
من سند روايات را بيان نكردم زيرا اين روايات نزد علما مشهورند و در كتب روائى اساتيد ما
ص: 832
آورده شده اند. از اين رو سندهاى روايات را به كتب آنان واگذار نمودم.
در اين كتاب گاه از غير معصومين، علما، حكما و دانشمندان نيز جملاتى در رابطه با موضوع بحث نقل شده است كه از جملۀ آنها اشخاص زير را مى توان نام برد:
1. لقمان
2. عباس بن عبد المطلب
3. اويس قرنى
4. مرد خراسانى
5. خليل بن احمد
6. برخى از علما
7. حسن بصرى
8. حرقه بنت نعمان
9. وصيت زنى اعرابى به فرزندانش
10. بعض الحكما
و نيز اشعار بسيارى از شاعران مختلف
اين كتاب يكى از مصادر بحار الانوار است و مرحوم مجلسى در رابطه با آن مى نگارد:
ما اندكى از روايات را از كتاب اعلام الدين و كتاب غرر الاخبار ديلمى نقل كرده ايم ولى اكثر روايات اين دو كتاب در كتب موثق تر موجود بود و از آنها نقل كرده ايم. اگرچه بزرگان از اين دو كتاب روايت نقل كرده اند و اين خود دليل عظمت مؤلف اين كتاب است(1).
علامه محدّث نورى به اين كتاب دسترسى نداشته ولى روايات آن را با واسطۀ بحار الانوار در مستدرك الوسائل نقل كرده و خود به اين مطلب تصريح كرده است(2).
نكتۀ ديگرى كه بر اهميت اين اثر افزوده است نقل دو كتاب در لابه لاى آن است كه فقط از طريق اين كتاب حفظ شده و به ما رسيده اند. يكى كتاب البرهان از ابى الصلاح حلبى و ديگرى اربعين يا چهل حديث ابن ودعان موصلى.
نام او حسن است ولى نام پدر وى مورد اختلاف دانشمندان است. برخى او را تنها به كنيه نام برده و اين گونه معرفى كرده اند: حسن بن ابى الحسن؛ ولى علامه سيد محسن امين نام پدر وى را محمّد ذكر مى كند(3).
در مقدمۀ ارشاد القلوب خود مؤلف محمّد را نام جدّ خود مى داند و مى گويد: «بندۀ نيازمند رحمت الهى ابو محمّد حسن بن ابى الحسن بن محمّد الديلمى.» و در مقدمۀ اعلام الدين مطبوع
ص: 833
آل البيت نيز همين گونه ذكر شده است.
ولى در صفحۀ 97 آن مى گويد: «بندۀ نيازمند به رحمت خدا و بخشش او حسن بن على بن محمد بن الديلمى گردآورندۀ اين كتاب مى گويد...»
بنابراين، نام پدر وى على و كنيۀ او ابى الحسن خواهد بود. دربارۀ عصر زندگى مؤلف اختلافات فراوانى به چشم مى خورد. ولى آنچه به حقيقت نزديكتر است اين است كه وى در قرن هشتم مى زيسته و كتاب خود غرر الاخبار را در اواسط قرن هشتم نوشته است(1).
علامه خوانسارى در كتاب روضات الجنات مى گويد: «ديلمى معاصر با علامه يا شهيد اول يا اندكى پس از آنان بوده است، زيرا صاحب عدة الداعى از او روايت نقل كرده است.»(2)
برخى با توجه به اينكه او در كتاب ارشاد القلوب سخنى را از علامه حلّى نقل مى كند و نيز ابن فهد حلّى در كتاب عدة الداعى از او روايت نقل مى كند و با توجه به اينكه علامه حلى (متوفاى 726 ه. ق.) و ابن فهد (متوفاى 841 ه. ق) هستند، دوران زندگى ديلمى را بين اين دو تاريخ مى دانند. بنابراين، مى توان او را از علماى نيمۀ اول قرن هشتم به شمار آورد(3).
نكتۀ ديگرى كه نظريۀ فوق را تأييد مى كند آن است كه وى در ارشاد القلوب از مجموعۀ ورام (نزهة الناظر و تنبيه الخاطر) نقل مى كند. بنابراين بايد متأخر از شيخ ورام بن ابى فراس (متوفاى 605 ه. ق.) باشد. علامه آقابزرگ تهرانى نيز از او در كتاب طبقات اعلام الشيعۀ قرن هشتم نام مى برد و با توجه به عبارتى كه وى در غرر الاخبار خود آورده است و نيز نقل او از علماى قرن هفتم و هشتم، او را از علماى قرن هشتم مى داند.
سخنان بزرگان در توصيف مؤلف بيانگر جلالت مقام و عظمت جايگاه علمى و معنوى اوست. علامه خوانسارى در كتاب روضات الجنات او را اين گونه مى ستايد:
عالم عارف خوشنام، واعظ معروفى كه به هر نيكى موصوف است...
او از بزرگان محدثين از اصحاب ماست و صاحب كتاب بحار الانوار و وسائل الشيعه از او بسيار روايت نقل كرده اند و بر او اعتماد نموده اند(4).
مرحوم شيخ حرّ عاملى در امل الآمل او را با القاب «فاضل محدث صالح» و علامه مجلسى در
ص: 834
ابتداى بحار الانوار او را به عنوان «شيخ عارف» و ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء او را با عنوان «عالم محدّث جليل» مى ستايند.
و بالأخره سيد محسن امين از او اين گونه ياد مى كند: «عالم عارف عامل، محدّث كامل خوشنام كه از بزرگان اصحاب ما و فضلاى در حديث و فقه و عرفان و مغازى و سير است...»
مؤلف با اين جلالت علمى و معنوى، از متاع هاى دنيوى بهره مند نبوده است، بلكه در غربت، فقر و گمنامى مى زيسته است. خود ضمن بيان اين نكته سرّ آن را داشتن محبت فى الله و بغض فى الله مى داند و مى گويد:
پدرم به من گفت: تو همه را خالى از هر غش و شائبه مى پسندى ولى اين براى خدا و رسول و ائمه و اولادشان هم ميسر نشده است. بنابراين تنها و غريب و فقير زندگى خواهى كرد و همان گونه كه پدرم پيش بينى كرده بود، شد. ولى من از اين شيوه پشيمان نيستم. زيرا براى رعايت حق الله اين گونه امور را از دست داده ام و خداوند براى حسابرسى و نصرت و يارى كافى است(1).
و در ابتداى كتاب هم مى گويد:
من گرفتار ديار غربت هستم و در اين وحشت همراه صالحى ندارم و در تنهايى به سر مى برم؛ ازاين رو ترسيدم آنچه را از علوم علوى و آداب دينى فرا گرفته ام از ياد ببرم و تباه شود لذا به تأليف اين كتاب مبادرت ورزيدم...
وى قريحۀ شعرى هم داشته است و ضمن مؤلفات گاه برخى اشعار خود را ذكر كرده است، از جمله اين شعر كه در همين كتاب آمده است:
تخيّر قرينا من فعالك صالحا *** يعنك على هول القيامة و القبر
و تاتى به يوم التغابن آمنا *** أمانك فى يمناك من روعة النشر
همراهى از افعال صالح براى خود برگزين تا تو را بر ترس قيامت و قبر مدد رساند.
روز تغابن (قيامت) ايمن محشور شوى و امان نامۀ خويش از ترس محشر را در دست راست خود داشته باش(2).
كتابهاى او كه در شرح زندگى وى به اسامى آنها اشاره كرده اند، عبارت است از:
1. ارشاد القلوب، كه در همين دفتر به معرفى آن خواهيم پرداخت.
2. الاربعون حديثا، كه دربرگيرندۀ چهل حديث بوده است ولى ظاهرا نسخه اى از آن موجود
ص: 835
نيست.
3. غرر الاخبار
4. اعلام الدّين (همين كتاب)
5. تفسير قرآن بنا به نقل مدرس در ريحانة الادب، ولى علامه آقابزرگ تهرانى و نيز علامه سيد محسن امين آن را از ديگرى مى دانند.
1. روضات الجنات، ج 2، ص 291.
2. رياض العلماء، ج 1، ص 338.
3. امل الآمل، ج 2، ص 77.
4. بحار الانوار، ج 1، ص 16 و 33.
5. اعيان الشيعه، ج 5، ص 250.
6. ريحانة الادب، ج 2، ص 248.
7. الذريعه، ج 2، ص 239.
8. طبقات اعلام الشيعه، قرن 8، ص 38.
9. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 213.
10. مستدرك الوسائل، ج 19، ص 12.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى به شمارۀ 5679 است كه ضمن بيان نام مؤلف در آن براى او آرزوى دوام تأييدات و طولانى شدن عمر شده است كه نشان مى دهد اين نسخه در زمان حيات مؤلف نگارش يافته است. اين نسخه را شيخ بهاء الدين عاملى (شيخ بهائى) وقف آستان قدس كرده است.
چاپ مؤسسۀ آل البيت لاحياء التراث، مشتمل بر 532 صفحه، قطع وزيرى، در سال 1414 ه. ق. در قم به چاپ رسيده است و توسط عده اى از فضلا، تحقيق و تطبيق شده و آيات و احاديث و اقوال تخريج و از منابع مربوط آدرس داده شده است و در پايان كتاب نيز چندين فهرست (فهرست آيات، روايات، اعلام، اماكن و موضوعات) آمده است.
ص: 836
ارشاد القلوب الى الصواب المنجى من عمل به من اليم العقاب ابو محمّد حسن بن محمد ديلمى(1)
بر اساس صريح قرآن كريم و اعتقاد يقينى همۀ مسلمانان، بلكه همۀ اديان الهى، انسانها به سوى جهان آخرت، حسابرسى، پاداش و مجازات در حركتند و انسانهايى كه در دنيا منحرف، فاسد و گناهكار بوده اند، به عذاب دردناك الهى دچار خواهند شد؛ ولى راه نجات از اين مشكل مهم و مصيبت بزرگ را خداوند متعال به وسيلۀ عقل، انبيا و اوصيا عليهم السّلام و فطرت براى انسانها روشن و واضح ساخته است و آن اصلاح عقايد، اعمال و اخلاق است.
مؤلف گرانقدر چون وضعيت اسفبار جامعۀ خود را مشاهده مى كند، براى نجات انسانها از گرداب گناه و انحراف كه نتيجه اش عذاب و عقاب الهى است، دست به تأليف اين كتاب مى زند و نام آن را راهنماى دلها به راه درست كه نجات بخش از عذاب دردناك است مى گذارد. وى مقدمۀ كتاب آيات و روايات معاد را متذكر مى شود و اساس قيامت - كه خود بيانگر وضعيت بسيار مهم و مشكل آن روز است - را بيان مى كند و راه نجات را در موعظه و عمل به موعظه مى داند.
اين كتاب در دو مجلد تنظيم يافته كه مطالب جلد اول آن عبارت است از:
الف - مباحث اندكى دربارۀ عقايد، مثل: بحث توحيد، رعايت ادب با خدا، معاد و مقدمات آن
ب - رواياتى دربارۀ ثواب برخى اعمال نيك، مثل: عيادت مريض، قرائت قرآن، ذكر، جهاد، و نماز شب
ج - رواياتى دربارۀ عذاب و عقاب برخى اعمال، مانند: زنا، غيبت، سخن چينى، ربا، حسد
د - برخى مواعظ و اخلاقيات - كه اين بخش قسمت عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد - مانند:
بحث دنيا، زهد، آثار محبت دنيا در چندين باب، بيم و اميد از خدا، توبه و استغفار، قناعت، توكل، صبر، و حسن خلق
ص: 837
ه - برخى ابواب اين كتاب به روايات متفرقه در موضوعات گوناگون اختصاص يافته است.
آخرين باب جلد اول، حديث قدسى است كه در معراج رسول اكرم صلّى الله عليه و آله گفته شده است و داراى معانى بسيار بلند، گرانقدر، تأثيرگذار و تكان دهنده است. مجموعۀ ابواب جلد اول 55 باب است.
قسمت دوم كتاب با مقدمه اى كوتاه شروع مى شود، كه بنا به برخى شواهد (نقل اشعارى از شعراى متأخر از مؤلف) اين مجلد نوشتۀ مؤلف نيست و در برخى نسخه هاى خطى نيز وجود ندارد. پس از اين مقدمۀ كوتاه، مطالب جلد دوم طى چهار باب ذكر شده است كه عنوان بابها و خلاصه اى از مطالب آن بدين گونه است:
باب اول: فضايل اميرالمؤمنين، مؤلف در اين باب ضمن ذكر برخى از اخلاقيات و فضايل اميرالمؤمنين، نظير: حلم، زهد، عبادت، حسن خلق، علم گسترده و برخى معجزات و كرامات آن حضرت، به بررسى نقش بسيار مهم ايشان در غزوات متعدد صدر اسلام پرداخته است. سپس برخى از رواياتى را كه از ساير معصومين عليهم السّلام دربارۀ فضايل آن حضرت رسيده است، نقل مى كند. آنگاه حوادث مختلفى از زندگى حضرت و پاسخهاى آن بزرگوار به پرسشهاى متعدد را ذكر مى كند.
باب دوم: قضاوتهاى اميرالمؤمنين. در اين باب يكى از قضاوتها و اجراى حدّ الهى توسط اميرالمؤمنين بيان شده است. سپس برخى روايات راجع به فضايل آن حضرت و جريان مفصل پرسشهاى عالم يهودى و پاسخ اميرالمؤمنين دربارۀ شخصيت رسول اكرم ذكر شده است.
باب سوم: فضايل و مناقب اميرالمؤمنين پس از شهادت. در اين فصل برخى از كراماتى كه از آن حضرت پس از شهادتشان ظاهر و نيز كراماتى كه از قبر شريفشان ديده شده است و همچنين ثواب زيارت ايشان را نقل مى كند.
باب چهارم: صفات، مثالب و زشتيهاى دشمنان امام على، مؤلف در اين باب به جريان غصب خلافت، هجوم به خانۀ اميرالمؤمنين، شهادت حضرت زهرا، جريان فدك، جريان كشته شدن مالك بن نويره توسط خالد بن وليد، فضايحى كه خالد بن وليد در اين جريان به بار آورد، جريان لشكر اسامه و تخلف ابو بكر و عمر از آن و مناظرۀ مفصّل شيخ مفيد راجع به مسائل امامت مى پردازد.
پايان بخش اين فصل - كه خاتمۀ كتاب نيز هست -، مطالبى دربارۀ آيۀ شريفۀ « إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُ
ص: 838
بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ وَ إِيتٰاءِ ذِي اَلْقُرْبىٰ » (1) است.
كتاب در دو جلد تنظيم يافته است كه البته راجع به صحت انتساب جلد دوم سخن خواهيم گفت. جلد اول در 55 باب و مخصوص مسائل اخلاقى، مواعظ و برخى مسائل مربوط به آنهاست؛ ولى جلد دوم تماما مربوط به فضايل اميرالمؤمنين است و در 4 باب تنظيم شده است.
مؤلف در جلد اول، ابتدا آيات مربوط به هر باب و سپس روايات مربوط را ذكر كرده است.
گاه در طى مطالب به ذكر قصه اى تاريخى و يا بيان اشعارى مى پردازد، ولى در جلد دوم آيات مربوط را ذكر نكرده است و مطالب آن دچار بى نظمى فراوان است. مثلا در باب دوم، كه عنوان آن قضاوتهاى اميرالمؤمنين است، تنها يك جريان نقل شده است و ساير مطالب آن ربطى به عنوان باب ندارد.
مؤلف گه گاه به ذكر منابع و يا برخى سند روايات پرداخته ولى غالبا از ذكر منبع و سند خوددارى كرده است. وى در موارد زيادى به اين حذف اسناد اشاره مى كند.
مؤلف در اين كتاب از منابع شيعه و سنى نقل كرده است كه اسامى برخى از منابع كتاب عبارت اند از:
كتب شيعه: امالى صدوق، مجموعۀ ورام، الكافى
كتب سنى: اربعين خوارزمى، مسند احمد حنبل، تفسير ثعلبى، تذكرة الخواص ابن جوزى
مؤلف در موارد مختلفى گاه در ابتدا و گاه در انتهاى باب به مواعظى بليغ مى پردازد و نكات مهمى را يادآور مى شود و گاهى نيز اشعارى را كه خود سروده است بيان مى كند.
مؤلف در اين كتاب به وفور از آيات شريفۀ قرآن استفاده كرده است كه يكى از امتيازات اين اثر به شمار مى رود. وى در موارد مختلف از اشعار زيبا و كوتاهى نيز بهره برده و بر جذابيت كتاب
ص: 839
افزوده است.
در اين كتاب علاوه بر آيات، روايات و اشعار گه گاه به نقل قصه هاى تاريخى نيز پرداخته است و در برخى موارد سخنانى از بعضى دانشمندان نقل كرده و به آنها استناد جسته است.
آيا كتاب ارشاد القلوب داراى دو جلد است ؟ برخى اين كتاب را مشتمل بر يك جلد مى دانند و معتقدند جلد دوم از مؤلف ديگرى است و بر اين سخن شواهدى ارائه كرده اند، از آن جمله:
1. مؤلف در ابتداى كتاب، يادآور مى شود كه اين اثر داراى 55 باب است كه تمامى آنها در جلد اول ذكر شده است و هيچ اشاره اى در مقدمه به جلد دومى كه مربوط به فضايل باشد نكرده است.
2. در برخى نسخه ها اشعارى از شعرايى كه متأخر از عصر مؤلف بوده اند و نيز اسامى كتابهايى همچون بحار الانوار كه پس از عصر مؤلف تأليف شده، آمده است. البته با توجه به اينكه اين اشعار و اسامى در برخى نسخه هاى خطى جلد دوم نيستند روشن مى شود كه اينها از اضافات نساخ است و ربطى به اصل كتاب ندارد.
كسانى كه كتاب را داراى 2 جلد مى دانند و جلد دوم را نيز به مؤلف نسبت مى دهند، به سخن برخى از علماى گذشته كه تخصص و دقت ويژه اى در تشخيص اين گونه مسائل داشته اند استناد كرده اند مانند شيخ حرّ عاملى كه آن را دو مجلد دانسته است(1). و نيز علامه مجلسى كه روايات جلد دوم را نيز به نام اين كتاب نقل كرده است.
البته جاى بحث و بررسى در اين مطلب هست. شايان ذكر است كه در جلد دوم هيچ نامى از مصنف نيامده است در حالى كه وى در جلد اول بارها نام خود را آورده و بياناتى ذكر كرده است.
اين كتاب بارها به فارسى ترجمه شده است كه برخى از اين ترجمه ها عبارت اند از:
1. ترجمۀ سيد هدايت الله مسترحمى با مقدمۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، چاپ انتشارات تهران، 1373 ه. ش.
2. ترجمۀ سيد عباس طباطبائى، نشر دفتر انتشارات اسلامى، قم، در يك جلد 320 صفحه اى،
ص: 840
1374 ه. ش.
3. ترجمۀ سيد عبد الحسين رضائى، نشر كتابفروشى اسلاميه، تهران، در 2 جلد 476 و 444 صفحه اى.
4. ترجمۀ على سلگى، انتشارات ناصر، قم، 1376 ه. ش. در 2 جلد 533 و 391 صفحه اى.
همۀ اين كتابها به نام ترجمۀ ارشاد القلوب چاپ شده اند و نام خاصى ندارند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 14372، تاريخ ندارد.
2. نسخۀ كتابخانۀ مدرسه شهيد مطهرى، تهران، شمارۀ 5286، تاريخ ندارد.
3. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 557، تاريخ استنساخ:
577 ه. ق.
1. چاپ منشورات رضى، قم.
2. چاپ دار الاسوه، تهران، 1375 ه. ش. در 2 جلد 423 و 437 صفحه اى، قطع وزيرى، با تصحيح و تخريج سيد هاشم ميلانى.
3. نسخۀ چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1413 ه. ق. دو جلد را در يك جلد 400 صفحه اى به چاپ رسانده است.
ص: 841
يكى از مباحث مهمّ انسان شناسى كه هميشه مورد بحث بوده است اجتماعى بودن يا اجتماعى نبودن انسان است. برخى معتقدند انسان فطرتا براى زندگى در اجتماع آفريده شده است و بدون حضور در جوامع بشرى امكان كمال بشرى ندارد. بنابراين، عقيدۀ گريز از اجتماع يك نوع گريز از خود و اهداف تعيين شدۀ خلقت و روند سير تاريخ بشرى است.
گروهى معتقدند مسئلۀ كمال و سعادت بشرى ربطى به اجتماع ندارد. انسان مى تواند در اجتماع و با حضور در جمع ديگران و دخالت در شئون اجتماعى راه كمال و سعادت را بپيمايد و يا اينكه از اجتماع بگريزد و در خلوت كوهستان و يا تنهايى صحرا سر خود بگيرد و راه خود را برود. حضور يا عدم حضور در جامعه در كمال انسان و سعادت او بى تأثير است.
برخى ديگر معتقدند براى كمال و سعادت بايد از آدمها گريخت و به زواياى تنهايى و عزلت خزيد. البته اگر تمامى انسانها كمال يافته بودند، مى شد در اجتماع هم به كمال رسيد ولى چون اكثريت اجتماعات بشرى آلوده به فساد، جهل و تباهى است، براى سالم ماندن از اين مصيبتها و پرداختن به تهذيب و تزكيۀ روحى، چاره اى جز فرار از مردم نيست و تنها حضور در اجتماع در حدّ يك شرّ ضرورى و يك مسئله اضطرارى قابل پذيرش است.
هر سه عقيده در تاريخ پيروانى داشته است. مؤلف گرانقدر اين كتاب به عقيدۀ سوم تمايل دارد و اثر خود را پيرامون فوايد عزلت گزينى و پرهيز از اجتماع و شهره شدن در آن تأليف كرده است.
كتاب مشتمل بر سه بخش و يك خاتمه است:
1. تصور عزلت و معنى آن
2. اجازۀ شرعى براى عزلت
ص: 842
3. فوايد عزلت
و خاتمۀ كتاب در مذمت و بدگويى از دنيا است.
موضوع فوق بررسى بيشترى را مى طلبد. براستى عزلت مورد نظر اسلام كدام است ؟ اين عزلت چگونه با اين همه قوانين اجتماعى اسلام قابل جمع و توجيه است ؟ و اصولا بسيارى از عبادتها و دستورات اسلام جز در پناه جمعيت و اجتماع ممكن نيست.
بنابراين، عزلت داراى ارزش بيشترى است يا دستوراتى از قبيل نماز جمعه، نماز جماعت، امر به معروف و نهى از منكر، قضاى حوائج مردم، اجراى عدالت و احسان، تبليغ و...؟ البته مؤلف در اين كتاب به صورت بسيار فشرده به فوايد عزلت پرداخته و روايات مربوط به اين موضوع را گردآورده كه در جايگاه خاصّ خود داراى ارزش مهمّى است.
اين كتاب با مقدمۀ بسيار كوتاهى در نامگذارى و فهرست كتاب آغاز مى شود؛ سپس ساير مطالب كتاب طى سه قطب و يك خاتمه ذكر شده است.
در اولين قطب يا اولين بخش كتاب با استفاده از روايات، معنى و مفهوم عزلت گزينى و چگونگى و حكمت آن بيان شده است. سپس در فصل بعدى كه عنوان آن «اجازۀ عزلت گزينى» است، مؤلف مدّعى مى شود روايات غير قابل شمارش به گوشه نشينى و عزلت فرمان مى دهند و آن را مجاز مى شمارند و خود هفده روايت در اين رابطه را بيان مى كند. پس از آن در بخش سوم - كه در بيان فوايد عزلت گزينى است - شانزده فايدۀ آن را با استفاده از روايات ذكر مى كند. در خاتمه نيز پانزده روايت را در مذمّت دنيا نقل كرده است.
در اين كتاب به منابع روايات هيچ اشاره اى نشده است و برخى از روايات نيز به صورت مقطوعه به پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله يا ائمۀ معصومين عليهم السّلام نسبت داده شده اند. سند پاره اى از روايات ذكر شده است ولى قطعا اين سند كامل نيست زيرا مؤلف از كسانى روايت مى كند كه نه تنها با وى معاصر نيستند، بلكه سالها بين او و آنها فاصله است و مؤلف بيان نكرده كه طريقش به اين روايات چگونه است و يا از چه كتابى آنها را نقل مى كند؛ از اين رو نقص بزرگى در روايات اين كتاب به چشم مى خورد. ولى به نظر مى رسد غالب روايات را مؤلف از كتاب مجموعۀ ورّام يا
ص: 843
تنبيه الخواطر، تأليف ورّام بن ابى فراس نقل كرده است.
مؤلف در ابتداى هر مطلب، ابتدا عقيدۀ خود را ابراز داشته، سپس به عنوان دليل و برهان سخن خويش روايات را ذكر كرده است؛ گاه نيز به غير روايات اهل بيت نظير اقوال برخى از عرفا، زهاد، علما و يا شعر برخى شاعران استناد جسته است.
جمال الدين ابو العباس احمد بن محمّد بن فهد حلّى از بزرگان قرن نهم هجرى قمرى است.
وى در سال 757 يا 756 در شهر حلّه از شهرهاى عراق - كه روزگارى مركز علمى تشيع محسوب مى شد - به دنيا آمد و در همان شهر تحصيلات خود را شروع كرد. او در فنون مختلف علوم اسلامى و نيز برخى علوم، معروف به علوم غريبه، به پايه اى والا دست يافت و در بسيارى از آنها تأليفات ارزشمند و ذى قيمتى به يادگار گذاشت. مؤلف در تمامى عمر خود در شهر حلّه به تأليف و تدريس در مدرسۀ زينبيه اشتغال داشت.
در زمان او والى عراق فردى به نام ميرزا اسپند تركمان بود. در سال 840 ه. ق. وى براى دستيابى به حقيقت، علماى مذاهب گوناگون اسلامى را به مناظره با يكديگر فرا خواند. يكى از علماى دعوت شده به اين مناظره مؤلف كتاب بود و چون او در اين سلسله مناظرات بر تمامى علماى مذهب پيروز شد، والى كه از اهل سنت بود از عقيدۀ خويش دست برداشت و تشيع را برگزيد و پس از آن در خطبه هاى نماز جمعۀ خويش نام اميرالمؤمنين و ساير ائمه عليهم السّلام را ذكر و به امامت آنها تصريح مى كرد.
شرح حال نويسان او را با اوصافى بلند توصيف كرده اند. علامه شيخ حرّ عاملى درباره اش مى نويسد: «فاضل عالم، ثقۀ صالح، زاهد عابد پرهيزكار و جليل القدر كه داراى تأليفاتى است...»
علامه شيخ يوسف بحرانى مى نگارد: «شيخ احمد بن فهد فاضل فقيه مجتهد، زاهد عابد پرهيزكار با تقواى پيراسته است ولى تمايلى به مذهب صوفيه داشت و گاه نيز مطالب آنان را در برخى كتابهايش نقل كرده است.» چنانكه علامه افندى نيز اين نكته را در رياض العلماء ذكر كرده است.
علامه سيد محسن امين ضمن اظهار شگفتى از اين اظهارنظرها مى نويسد:
تصوفى كه به اين بزرگان نظير ابن فهد و ابن طاووس و خواجه نصير و شهيد ثانى و شيخ
ص: 844
بهائى و غير ايشان نسبت داده مى شود غير از انقطاع الى اللّه و زهد در دنيا و فانى شدن در محبت خدا و امثال اينها نيست و اين نهايت مدح آنهاست و اين مطلب ربطى به مطالب برخى صوفيه كه موجب فساد اعتقادى است، نظير قول به حلول و وحدت وجود و يا اعمال ناشايست آنها نظير اعمال غير شرعى آنها ندارد.
علامه خوانسارى در روضات الجنات مى نويسد:
شيخ عالم عامل و عارف و كاشف اسرار فضايل جمال الدين ابو العباس احمد بن شمس الدين... او به فضيلت و استوارى و ذوق و عرفان و زهد و اخلاق و ترس از خدا و ديگر صفات نيك آن چنان شهره است كه ما را از تعريف كردن بى نياز مى كند. او بين معقول و منقول و فروع و اصول و پيوسته و حقيقت و ظاهر و باطن و علم و عمل به بهترين وجه ممكن جمع كرده است.
برخى از استادان و مشايخ اجازۀ وى عبارت اند از:
1. فاضل مقداد سيورى
2. شيخ اجل على بن هلال جزائرى
3. على بن خازن حائرى
4. شيخ نظام الدين على بن عبد الحميد حائرى
5. ابن متوج بحرانى
6. سيد جمال الدين بن الاعرج عميدى
7. على بن شهيد اول
8. بهاء الدين على بن عبد الكريم نسابه حسينى
همان گونه كه گفته شد وى در سراسر عمر خويش در شهر حلّه به تأليف و تدريس مشغول بود و عدۀ بسيارى از محضر او استفاده كرده اند كه اسامى بعضى از آنها بدين قرار است:
1. شيخ على بن عبد العالى كركى
2. شيخ على بن محمّد طى
3. شيخ حسن بن على عاملى، معروف به ابن عشره، از مشاهير و بزرگان علماى شيعه
4. شيخ عبد السميع بن فياض اسدى حلّى، مؤلف كتاب تحفة الطالبين
ص: 845
5. سيد محمّد بن فلاح موسوى كه ابن فهد براى او رساله اى نگاشته و بسيارى از علوم غريبه را به وى تعليم داده است ولى در اواخر عمر منحرف شد و ابن فهد او را بشدت طرد كرد.
6. رضى الدين حسين، مشهور به ابن راشد
7. على بن محمّد طائى
مؤلف ارجمند در ميدانهاى مختلف علوم اسلامى بويژه در فقه آثارى تأليف كرده است كه اسامى برخى تأليفات و موضوع آنها عبارت اند از:
1. المهذب البارع، در فقه
2. شرح الارشاد، در فقه
3. الموجز الحاوى، در فقه
4. عدة الداعى، در ادعيه
5. الادعيه و الختوم، در ادعيه
6. اسرار الصلاة، در مسائل معنوى و عرفان نماز
7. التحصين، در مسائل معنوى و عرفان نماز
8. تاريخ الائمه، در تاريخ
9. التواريخ الشرعيه عن الائمه المهديه
10. الدرر الفريد، در عقايد
11. المسائل البحرانيات
12. المسائل الشاميات، در پاسخ به سؤالات و كتابهاى بسيارى كه شمار آنها به سى تأليف مى رسد.
وى پس از عمرى تلاش معنوى و علمى و به يادگار گذاشتن ميراثهاى ماندگار و ارزشمند در سال 841 ه. ق. در سن 84 يا 85 سالگى در كربلا از دنيا رفت و در بوستانى كه در نزديكى خيمه گاه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السّلام قرار داشت به خاك سپرده شد كه اكنون مزار او معروف و زيارتگاه مؤمنان است.
شايان ذكر است كه فرد ديگرى به نام شيخ شهاب الدين احمد بن فهد إحسائى از علماى معاصر مؤلف بود و او نيز مشهور به ابن فهد است و چون هر دو شرحى بر ارشاد علامه نوشته اند، و برخى مشايخ آنها نيز مشترك بوده اند، تعدادى از شرح حال نويسان دچار اشتباه شده اند كه
ص: 846
علامه افندى در رياض العلماء و علامه محدّث قمى در الكنى و الالقاب به اين نكته اشاره كرده اند(1).
1. رياض العلماء، ج 1، ص 65.
2. امل الآمل، ج 2، ص 21.
3. لولوة البحرين، ص 156.
4. الكنى و الالقاب، ج 1، ص 380.
5. نامۀ دانشوران، ج 1، ص 371.
6. روضات الجنات، ج 1، ص 71.
7. اعيان الشيعه، ج 3، ص 147.
8. ريحانة الادب، ج 8، ص 145.
9. فوائد الرضويه، ص 33.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 6123، تاريخ: 1094.
2. نسخۀ كتابخانۀ مسجد جامع گوهرشاد، شمارۀ 1157، تاريخ: 1073.
3. نسخۀ ديگر كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 3459، تاريخ: 1120.
4. سه نسخۀ خطى كتابخانه ملى به شماره هاى 2700/10، 2787/5، 4049/1.
چاپ انتشارات لاهيجى، قم، 1377 ه. ش، در 55 صفحه با تصحيح و ترجمه سيد على جبار.
ص: 847
عدة الداعى و نجاح الساعى ابو العباس احمد بن محمد بن فهد حلّى، مشهور به ابن فهد(1)
نيايش و دعا كه ارجمندترين حالات روحى و معنوى انسان به شمار مى رود و در روايات سلاح مؤمنان خوانده شده است موضوع آثار بسيارى از جمله كتاب مورد بحث است.
اين كتاب اگرچه دربارۀ دعا نگاشته شده است، با توجه به مطالب بسيار متنوع و مختلف آن مى توان آن را دايرة المعارف كوچكى از مطالب و معارف اسلامى دانست.
كتاب مذكور داراى شش باب است كه عناوين آن به قرار ذيل است:
1. برانگيختن و دعوت به دعا
2. اسباب استجابت دعا
3. اقسام دعاكننده ها
4. كيفيت دعا
5. ذكر
6. خاتمۀ كتاب در اسماء حسنى الهى
وى در ابتداى كتاب اهميت و لزوم دعا و نيايش را با دليل عقلى و استدلالات قرآنى و روائى در سه بخش مجزا توضيح مى دهد و در لابه لاى اين مطالب به شبهات بسيار مهمى نظير: علت عدم استجابت برخى دعاها، و استجابت يا عدم استجابت دعاى ملحون و غلط و رابطۀ دعا و خواستن با حكمت الهى مى پردازد.
سپس اسباب استجابت دعا را در هفت بخش نظير: متن دعا، زمان دعا، مكان دعا، حالات دعاكننده بيان مى كند و ضمن ساير ابواب به مطالب بسيار والا و متنوعى از معارف اسلامى، نظير:
فضيلت دانش و وظايف عالم، وظيفۀ زن و شوهر، وظيفۀ پدر و فرزند، رابطۀ خويشاوندى و
ص: 848
رحم، اهوال قيامت، زهد، فقر، ثروت، رابطۀ دنيا و آخرت، تلاش براى تهيۀ معاش و اهميت آن، رابطۀ مؤمنان و ديدار با آنان، گريه و تهجد و شب زنده دارى، عجب، ريا و راههاى علمى رهايى از آن، جهاد با نفس، و قرآن و چگونگى بهره ورى از آن مى پردازد.
در پايان كتاب اسماء حسنى پروردگار - جلّ ذكره - را قيد مى كند و به شرح كوتاهى دربارۀ آن مى پردازد.
در آخرين سطرهاى كتاب از خداوند مى خواهد، او را اولين بهره گيرنده از اين كتاب قرار دهد و توفيق بهترين بهره بردارى از مطالب آن را به او و ديگر مؤمنان عنايت فرمايد.
اين كتاب با خطبه و مقدمۀ كوتاهى آغاز مى شود كه در آن ضمن ستايش خداوند متعال و درود بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و آل او عليهم السّلام، نام كتاب و تعداد ابواب آن را ذكر كرده است و در مقدمۀ آن فضيلت دعا و اخبار من بلغ(1) را بيان داشته، آنگاه مطالب كتاب را طى شش باب مذكور آورده است.
مؤلف در اين ابواب به كمترين مناسبت، به موضوعات ديگر پرداخته و ضمن فصلهاى آن، مطالب بسيارى را ذكر كرده است ولى هميشه به رابطۀ منطقى در تنظيم ابواب و مطالب توجه داشته است.
خاتمۀ كتاب روايتى از امام رضا عليه السّلام دربارۀ اسماء الهى است كه مؤلف آن را به اختصار شرح داده است.
مؤلف در غالب روايات اين كتاب از ذكر سند كامل و يا ارائۀ منبع آن به طور دقيق خوددارى كرده است؛ البته در موارد اندكى روايات با سند كامل و ارائۀ منبع ذكر شده اند ولى در اكثر مواقع تنها به ذكر نام راوى و معصوم گويندۀ روايت اكتفا شده است. در مواردى نام كتابى كه از آن روايت نقل مى كند، همانند كتاب دعاء محمّد بن حسن صفار و يا منتقى اليواقيت و امثال آن را ذكر مى كند و در پاره اى از موارد نام برخى مؤلفان نظير: شيخ صدوق، محمّد بن يعقوب كلينى و
ص: 849
سيد بن طاووس را بيان مى كند ولى از كتاب مورد نظر نام نمى برد.
گاهى نيز به طور كلى مى نويسد: «عن اهل البيت» يا «ورد فى الروايه» كه در اين موارد حتى نام گوينده روايت نيز مشخص نيست. بيشتر روايات اين كتاب از منابع، مؤلفان و راويان شيعه نقل شده است ولى در برخى موارد با تصريح رواياتى را از اهل سنت نقل كرده است.
در سراسر كتاب توضيحات كوتاه مؤلف با احاديث آميخته شده است. گاه در توضيح لغت و گاه در توضيح مطالب روايات سخن گفته و در مواردى نيز با استفاده از روايات به نصيحت پرداخته است. در مواردى كه استدلال عقلى و قرآنى كرده، اين استدلالها را نيز همچون شير و شكر با روايات به هم آميخته است. چنانكه گاه براى جذابيت بيشتر كتاب از اشعار زيبا و جذاب استفاده كرده است، در موارد اندكى نيز دعاهايى كه انشاى خود مؤلف است را نگاشته و به انتساب آن به خود تصريح كرده است.
اين كتاب توسط على بن حسن زواره به فارسى ترجمه و به نام مفتاح النجاح در كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، در قم موجود است.
مؤلف اين كتاب را تلخيص كرده و آن را نبذة الداعى فى مختصر عدة الداعى ناميده است كه در كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، در قم موجود است.
1. كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1199، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب.
2. كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6143، تاريخ استنساخ: 1035 ه. ق.
3. كتابخانۀ آيت الله العظمى گلپايگانى، قم، شمارۀ 2309 و 2262.
چاپ مكتبه وجدانى و حكمت قم در سال 1350 ه. ش. مشتمل بر 320 صفحه، در قطع وزيرى و با تصحيح و پاورقى احمد موحدى قمى كه با معرفى كوتاهى از مؤلف در مقدمه و فهرستى از مطالب در آخر كتاب همراه است.
ص: 850
مؤلف گرانقدر اين كتاب كه روايات بسيارى در موضوعات گوناگون را از استادان خود فرا گرفته است، براى تباه نشدن آنها، همۀ اين روايات مختلف و متنوع و داراى موضوعات گوناگون را در اين كتاب گردآورى كرده است. ازاين رو نمى توان آن را داراى موضوع خاصى دانست، اگرچه اغلب اين روايات مربوط به احكام فقهى است.
اين كتاب داراى مقدمۀ مفصلى حاوى ده فصل است كه مؤلف در آن ضمن بيان اسناد و طرق خود به روايات و علت نگارش كتاب در چند فصل، روايات مختلفى را نقل مى كند. عنوان برخى از فصلهاى آن عبارت اند از:
روايات معنعن و بدون اجازه و مناوله
رواياتى بدون ذكر سند
رواياتى كه به طريق واحد نقل شده اند
احاديثى در آداب و معالم دين
احاديثى فقهى
رواياتى دربارۀ برخى آداب دينى
سپس وارد باب اول كتاب مى شود و روايات را با همان اسناد و طرقى كه قبلا ذكر كرده است
نقل مى كند. روايات اين باب در رابطه با موضوعات مختلف عقيدتى فقهى، آداب و اخلاق در چهار مسلك است:
مسلك اول: احاديثى كه برخى از متقدمان اصحاب آنها را ذكر كرده اند.
مسلك دوم: احاديثى كه علامه حلّى آنها را ذكر كرده است.
مسلك سوم: احاديثى كه شهيد اول آنها را ذكر كرده است.
ص: 851
مسلك چهارم: احاديثى كه علامه مقداد بن عبد الله سيورى ناقل آن است.
باب دوم داراى دو قسمت است كه قسمت اول شامل هفده باب به ترتيب كتب فقهى است و از طريق فخر المحققين از علامه حلّى روايت شده است.
در قسمت دوم - كه داراى 45 باب است -، رواياتى را ابو العباس احمد بن فهد حلّى ذكر كرده است و همه به ترتيب كتب فقهى از طهارت شروع مى شود و با ديات خاتمه مى يابد.
در پايان خاتمه اى با دو فصل دارد. فصل اول احاديث متفرقه در موضوعات مختلف و فصل دوم در احاديثى مربوط به علم و اهل علم. و در پايان اين خاتمه دو كرامت را از اهل بيت عليهم السّلام از كتاب منهاج اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين عليه السّلام از علامۀ حلّى نقل مى كند.
روش تنظيم و تبويب مؤلف در اين كتاب روشى بديع است. وى روايات را بر اساس راويان و ناقلان آن دسته بندى كرده است؛ مانند: روايات قدماى اصحاب، روايات فخر المحققين، روايات شهيد اول، روايات مقداد سيورى و روايات ابن فهد حلّى.
البته در باب دوم آنها را بر اساس موضوعات و به حسب ترتيب كتب فقهى نيز منظم كرده است ولى اكثر روايات داراى تنظيم موضوعى نيستند.
اين شيوه شايد از جهاتى مفيد و جالب باشد ولى از جهت دستيابى به احاديث مورد نظر بسيار مشكل آفرين است. ازاين رو در چاپ اخير اين اثر، يكى از محققان محترم در پايان كتاب با تنظيم فهرستى از احاديث به ترتيب حروف هجايى تا اندازه اى اين مشكل را برطرف ساخته است.
در اين كتاب 5058 روايت طىّ يك مقدمه، دو باب و يك خاتمه نقل شده است.
برخى از افراد كه تحقيق كاملى دربارۀ كتاب نكرده اند، روايات آن را مرسل و بدون سند دانسته اند و البته اين گمان و توهم با توجه به مشيخه اى كه در مقدمۀ كتاب ذكر شده است، از بين مى رود و روشن مى شود كه مؤلف در ابتداى كتاب هفت سند خود به اين روايات را ذكر كرده و هرگاه از غير اين طرق روايتى را نقل كرده، متذكر شده است.
برخى محقّقان، اين اتهام (ارسال روايات) را ناشى از آن دانسته اند كه برخى نسخه هاى خطى
ص: 852
كتاب، فاقد مقدمه است، ازاين رو كسانى كه كتاب را بدون مقدمه و به طور طبيعى بدون مشيخه يافته اند، آن را مرسل گمان كرده اند.
مؤلف بجز مقدمۀ مفصلى كه بر كتاب نگاشته، در بقيۀ موارد از بيان مطالب و توضيح پيرامون روايات خوددارى كرده است.
تنها در پايان كتاب هنگام ايراد روايتى دربارۀ اخبار متعارضه يكى دو صفحه دربارۀ نحوۀ عمل به روايات متعارضه و اقسام احاديث قيد كرده است.
اين كتاب نظريات مختلفى را برانگيخته است؛ گروهى به آن اعتماد كرده و درباره اش سخن بسيار گفته اند و از سويى نيز مورد بى مهرى برخى ديگر قرار گرفته است و مؤلف و اثرش را به اتهامات مختلفى متهم ساخته اند. اكنون نظريۀ برخى از بزرگان علماى شيعه را كه به اين كتاب اعتماد كرده و روايات آن را در كتب خويش آورده اند و يا آن را غير قابل اعتماد شمرده اند و از آن انتقاد كرده اند به اختصار نقل مى كنيم.
1. سيد نعمت الله جزائرى كه شرحى نيز بر كتاب عوالى اللئالى نگاشته است دربارۀ اين كتاب مى نويسد:
چون از كتاب شرح تهذيب و استبصار پرداختم، اطّلاع پيدا كردم بر كتاب ارزشمند عوالى اللئالى از تأليفات عالم ربانى و علامۀ دوم محمّد بن على ابن ابى جمهور احسائى. آن را بارها مطالعه كردم و در احاديث آن شب و روز به تفكر نشستم و تمايل پيدا كردم، آن را نيز شرح نمايم... اين كتاب در كتابخانه هاى اصحاب ما موجود بود ولى آنها از اين كتاب اعراض مى نمودند و استاد ما مجلسى نيز به علت وجود تعداد زيادى روايات مرسله در اين كتاب به آن بى رغبتى مى نمود. و لكن بعدا از اين نظر برگشت و بدان رغبت نمود زيرا گروهى از متأخرين اهل رجال و غير ايشان از افراد مورد اطمينان آن را توثيق كرده و در ستايش آن سخنان بسيار گفته و بر احاطۀ مؤلف بر معقول و منقول تصريح نمودند... اضافه بر اين، ما روايات اين كتاب را در مصادر اصلى همچون كتب اربعه و كتب صدوق و غير آنها يافتيم و به برخى از آنها نيز اشاره خواهيم كرد.
وى سپس به طور مفصل دربارۀ مؤلف و اشكالاتى كه بر او گرفته اند، وارد بحث و پاسخ مى شود.
ص: 853
2. علامه مجلسى در كتاب بحار الانوار، صفحۀ 31 مى نويسد:
كتاب عوالى اللئالى اگرچه مشهور است و مؤلف آن نيز به فضل معروف، ولى پوست و مغز (روايات صحيح و ناصحيح) را از يكديگر جدا نكرده و روايات مخالفين متعصّب را در ميان روايات اصحاب داخل نموده است. ازاين رو ما برخى از روايات آن را نقل كرديم.
3. محدّث نورى در مقدمۀ مستدرك الوسائل به طور مفصل به تمامى اين اشكالات پاسخ مى دهد و مى نويسد:
برخى نسبت به اين كتاب گفته اند كه نيك و بد و صحيح و ناصحيح را به هم آميخته است ، اين نكته در موارد اندكى از كتاب البته صحيح است ولى بقيۀ كتاب از اين اتهام مبرّى و منزه است.
زيرا اين كتاب داراى مقدمه و دو باب و يك خاتمه است. در مقدمۀ كتاب اخبار نيك و بد و سره و ناسره به هم آميخته اند ولى در دو باب... او از مشايخ و بزرگانى كه استوانه هاى شريعت و اساتيد مذهب اند، نقل مى كند كه هيچ راه طعن و اشكالى و نسبت خلط و تساهلى به آنها صحيح نيست... پس حق آن است كه فقيه با روايات اين دو باب كتاب عوالى اللئالى - كه عمدۀ كتاب را تشكيل مى دهد - همچون روايات ساير مجامع روائى برخورد نمايد. و اما رواياتى كه در مقدمه و خاتمه آمده (كه عمدتا مقدمه است) نيز تشخيص سره از ناسرۀ آن مشكل نيست(1).
و نيز آيت الله مرعشى در رساله اى به نام الردود و النقود - كه در ابتداى چاپ اخير كتاب عوالى اللئالى آمده است - تمام انتقادات به اين كتاب و مؤلف را بررسى كرده و به آن پاسخ داده است.
1. نام اين كتاب را برخى غوالى اللئالى ذكر كرده اند ولى چنانكه در نسخۀ خطى به خط خود مؤلف موجود است و نيز محدث نورى در خاتمۀ مستدرك(2) ذكر كرده است و در مقدمۀ چاپى كتاب و ديگر منابع يادآورى كرده اند اسم صحيح آن عوالى با حرف عين است.
2. نكتۀ ديگرى كه موجب اهميت ويژۀ اين اثر مى شود آن است كه در اين كتاب احاديثى نقل شده كه در ساير كتب حديثى شيعه ذكر نشده است؛ ولى اين احاديث بسيار در نوشته هاى فقهى علما به عنوان دليل يا مؤيد و شاهد مورد استدلال و استناد قرار گرفته است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. الناس مسلطون على اموالهم.
ص: 854
2. الناس فى سعة ما لم يعلموا.
3. الميسور لا يسقط بالمعسور.
4. صلّوا كما رايتمونى أصّلى.
محمد بن على بن ابراهيم بن حسن بن ابراهيم بن ابى جمهور احسائى، مشهور به ابن ابى جمهور احسائى از علماى بزرگ قرن نهم و دهم هجرى قمرى، در احساء در سرزمين حجاز به دنيا آمد و تحصيلات خود را در همانجا آغاز كرد. او در مدت زمان اندكى بر تمامى فضلاى آن سامان پيشى گرفت و چون در آن ديار امكان ادامۀ تحصيل وى نبود به عراق و شهر نجف هجرت كرد.
سپس براى حج و زيارت خانۀ خدا به مكه رفت و در اين مسير نيز از علماى برخى بلاد بهره هاى علمى برد. از جمله چون در مسير شامات به كرك لبنان رسيد از محضر على بن هلال جزائرى در علوم مختلف و به مقدار زيادى بهره مند شد.
سپس به وطنش احساء برگشت. آنگاه به عراق هجرت كرد و از عراق نيز به مشهد رضوى مسافرت كرد. چون شهرت وى افزون شد برخى از علماى اهل سنت شهر هرات خواستار مناظره با وى شدند و او در سه جلسه در اين مناظره شركت كرد و پاسخ آنان را بخوبى داد و از مناظره پيروز بيرون آمد. آوازۀ اين مناظره در بلاد اسلامى پيچيد و شهرت مؤلف را دو چندان كرد.
متن اين مناظرات، در كتابنامۀ دانشوران ناصرى(1) آمده است.
محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى در دو جاى كتاب امل الآمل نام او را ذكر كرده است. يك بار با عنوان محمّد بن ابى جمهور احسائى و بار ديگر محمّد بن على بن ابراهيم بن ابى جمهور الاحسائى كه تعبير دوم را صحيح تر مى داند و دربارۀ او مى نويسد: «او عالمى فاضل و راوى احاديث بود.» آنگاه اسامى كتابها و استادان وى را نقل مى كند.
1. پدر بزرگوارش على بن ابراهيم احسائى
2. ابى هلال جزائرى
3. حسن بن عبد الكريم فتّال غروى
ص: 855
از سال تولد و وفات ابن ابى جمهور اطلاع دقيقى در دست نيست ولى بنا به تاريخ مناظرۀ وى با علماى اهل سنت در مشهد - كه در نامۀ دانشوران 878 هجرى بوده است - وى در اين مناظره مى گويد: «الان عمر من به چهل سال رسيده است.» بنابراين، او متولد سال 838 خواهد بود، و مسلما در آغاز قرن دهم زنده بوده است زيرا در سال 901 از تأليف كتاب درر اللئالى فراغت يافته است. ولى متأسفانه از سال وفات و محل دفن او اطلاعى در دست نيست.
1. عوالى اللئالى
2. الاحاديث الفقهيه على مذهب الاماميه
3. كتاب معين الفكر
4. شرح باب الحادى عشر
5. زاد المسافرين فى اصول الدين
6. رسالة فى العمل باخبار اصحابنا
7. موضح الدرايه
8. مسلك الافهام فى علم الكلام
9. المجلى لمرأة المنجى، در مناظرات كلامى با عامه
10. معين معين الفكر (شرح كتاب معين الفكر خودش)
11. الجامعيه، در شرح الفيه شهيد اول
12. كاشفة الحال عن احوال الاستدلال، در اصول فقه
1. رياض العلماء، ج 5، ص 115.
2. امل الآمل، ج 2، ص 253 و 280.
3. اعيان الشيعه، ج 9، ص 434.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 151.
5. مجالس المؤمنين، ص 283.
6. نامۀ دانشوران، ج 1، ص 379.
7. ريحانة الادب، ج 7، ص 331.
ص: 856
8. فوائد الرضويه، ص 382.
9. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 213.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ مسجد اعظم، قم، شمارۀ 119 كه داراى شواهدى است كه به نظر خود مؤلف رسيده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 975.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركز احياء ميراث اسلامى، قم، شمارۀ 287.
4. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 760، تاريخ استنساخ: 1117 ه. ق.
چاپ مطبعۀ سيد الشهدا، قم، 1403 ه. ق، 4 جلد، قطع وزيرى با تصحيح، مقابله و شرح حاج آقا مجتبى عراقى و مقدمۀ آيت الله مرعشى نجفى، همراه با فهرست الفبايى احاديث.
ص: 857
كاوش در درياى فضايل اهل بيت عليهم السّلام و سير در دنياى نامتناهى والاييها و عظمتهاى آنان، ذهن، دل، فكر و قلم بسيارى از فرهيختگان و دانشوران را به خود مشغول داشته است.
از جملۀ اين دانشوران فرهيخته سعد بن عبد الله اشعرى است كه بسيارى از روايات مربوط به اين موضوع را گردآورده و اين گهرهاى معانى را به رشتۀ تأليف كشيده است.
گستردگى و فراوانى روايات، فرهيختۀ ديگرى را بر آن داشته تا آن كتاب مفصل را گزيده كند و گلهايى از آن بوستان و خوشه هايى از آن خرمن نور و معنويت را به جامعۀ انسانى و اسلامى ارزانى دارد ولى دست روزگار و تغافل دوستان آن كتاب اصلى و مفصل را به تاريخ داده است و اكنون از آن جز اسم و اثرى باقى نيست. آنچه امروز در دست دانشوران است، احاديث نقل شده از كتاب مختصر بصائر الدرجات است كه شيخ حسن بن سليمان حلّى آن را برگزيده و براى ما در اين كتاب كه مختصر بصائر الدرجات ناميده مى شود به وديعت نهاده است(1).
موضوع اكثر روايات گردآمده در اين كتاب فضايل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت است كه عناوين ابواب كتاب عبارت اند از:
1. باب الكرات رجعت
2. باب رجال اعراف
3. باب فضل ائمه و آيات مربوط به آنان
4. باب لزوم تسليم نسبت به ائمه و آنچه گفته اند
5. باب نوادر مختلف
6. باب صفات ائمه و ويژگيهاى آنان
ص: 858
7. باب تسليم بودن نسبت به روايت ائمه
8. باب كتمان حديث
9. باب احاديث ائمه سخت و مشكل است
10. باب قضا و قدر
11. باب اراده
12. باب احاديث الذّر
13. باب تتمه دربارۀ احاديث رجعت
14. باب وجوب تقيه
شايان ذكر است كه برخى از احاديث كتاب هم بدون باب و عنوان ذكر شده اند.
اصل اين كتاب، كتاب بصائر الدرجات سعد بن عبد الله است كه اكنون از آن نسخه اى در دست نيست تا چگونگى آن مورد بررسى قرار گيرد.
و در اين كتاب نيز هيچ اشاره اى به كيفيت انتخاب و گزينش نشده تا بدانيم سعد بن عبد الله چه موضوعات، ابواب و رواياتى گردآورده و چگونه آنها را تنظيم كرده است.
اين كتاب بدون خطبه و مقدمه آغاز مى شود و روايات متعددى دربارۀ علم امام، نزول روح القدس بر او و برخى ديگر از كرامات را نقل مى كند.
سپس روايات را طىّ چهارده باب ذكر مى كند ولى برخى عناوين بابها، همانند و يا نزديك به يكديگر است. در پايان كتاب جمله يا علامتى كه نشانگر پايان اثر باشد نيست. ازاين رو دليلى بر كامل بودن اين نسخه وجود ندارد برخى ابواب نيز متناسب با ساير ابواب نيستند، همان گونه كه گاه رواياتى غير مربوط به عنوان باب در برخى ابواب آمده است.
نسخۀ چاپى اين كتاب با اين جمله آغاز مى شود: «از كتاب مختصر بصائر الدرجات سعد بن عبد الله نقل مى كنم...» آنگاه به ذكر روايات مى پردازد.
ولى در ادامۀ كتاب مى گويد: «اكنون رواياتى مربوط به اين بحث را از غير كتاب بصائر نقل مى كنم و پس از آن به روايات سعد بن عبدالله برخواهم گشت.» و پس از آن به نقل رواياتى از
ص: 859
كتب بسيارى كه نامشان را ذكر خواهيم كرد، مى پردازد.
آنچه باعث تأسف است مخلوط شدن اين روايات با يكديگر است كه تشخيص دقيق آنچه از كتاب بصائر الدرجات گرفته شده و آنچه از ساير كتب نقل شده است را مشكل مى كند؛ اگرچه به نظر مى رسد قسمت عمدۀ كتاب از غير كتاب بصائر الدرجات گرفته شده باشد.
در نسخۀ چاپى هيچ دليلى بر اختصار و گزيده بودن آن از كتاب بصائر الدرجات نيست. تنها در ابتداى كتاب مى گويد: «من از كتاب منتخب البصائر نقل مى كنم...» و بديهى است اين نكته بر قصد تلخيص و اختصار دلالت نمى كند.
روشن است كه اين نكته نشانگر اين است كه كتاب بصائر الدرجات تلخيص شده و شيخ حسن بن سليمان حلّى از آن منتخب رواياتى نقل كرده است نه اينكه كتاب او منتخب بصائر الدرجات باشد، بلكه منتخب منتخب بصائر الدرجات است ولى در ابتداى نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى آمده است: «هذا كتاب مختصر البصائر، تأليف سعد بن عبدالله بن ابى خلف القمى (ره) عن محمّد بن خالد البرقى...» كه بخوبى دلالت مى كند شيخ حسن بن سليمان كتاب بصائر الدرجات را تلخيص كرده است.
مؤلف در غالب روايات سند سعد بن عبد الله را به روايات ذكر كرده است.
برخى از كتابهايى كه مؤلف از آنها نقل كرده است عبارت اند از:
كتاب الواحده
كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسى
كتاب الغيبة شيخ طوسى
كتاب الغيبة نعمانى
كتاب الخرائج و الجرائح قطب راوندى
كتاب بصائر الدرجات محمّد بن حسن صفار
كتاب سليم بن قيس
كتاب الاحتجاج طبرسى
كتاب الكافى كلينى
كتاب البشارة سيد بن طاووس
ص: 860
تفسير القرآن العزيز على بن ابراهيم قمى
كتب صدوق
كتب شهيد اول و بسيارى ديگر
مؤلف گاه كلمات اندكى در تبيين موضوع مورد بحث، الفاظ روايات و يا سند برخى روايات يا كتب بيان كرده است.
چون اين اثر گزيده اى از كتاب مختصر بصائر الدرجات سعد بن عبد الله اشعرى است، ناچاريم هم به معرفى نويسندۀ اصل و هم به معرفى مؤلف مختصر بپردازيم.
مؤلف كتاب بصائر الدرجات، ابو القاسم سعد بن عبد الله بن ابى خلف اشعرى قمى از بزرگان علماى شيعه است. نجاشى دربارۀ او مى نويسد:
بزرگ طايفۀ شيعه و فقيه و چهرۀ مشهور اين طايفه است. او احاديث بسيارى از عامه را دريافت و براى دريافت احاديث مسافرتهاى بسيار كرد و از بزرگان آنها احاديث را شنيد... و از بزرگان عامه با حسن بن عرفه و محمّد بن عبد الملك دقيقى و ابا حاتم رازى و عباس ترقفى ديدار كرد و نيز به شرف ملاقات با امام عسكرى عليه السّلام نايل آمد و برخى از علماى شيعه ملاقات او با امام عسكرى را انكار كرده اند. پدرش عبدالله بن ابى خلف بسيار اندك روايات نقل كرده است. او از حكم بن مسكين و احمد بن محمّد بن عيسى از او روايات را نقل كرده اند. سعد بن عبد الله كتابهاى بسيارى تأليف كرده كه اين كتابهايش به دست ما رسيده است: كتاب الرحمه...
آنگاه تعداد بسيارى از كتابهاى او را نقل و سند خود به كتابهاى او را قيد مى كند(1).
و شيخ طوسى دربارۀ او نوشته است: «بزرگمردى با دانش گسترده در علم حديث و تصانيف بسيار، فردى مورد اعتماد...»(2) و در كتاب رجالش او را از اصحاب امام عسكرى مى شمارد و مى گويد: «وى معاصر امام بوده است ولى نمى دانم آيا از امام عسكرى هم مستقيما روايتى را نقل كرده يا نه.»(3)
در كمال الدين صدوق روايتى نقل شده است كه او با امام عسكرى و حضرت حجت عليهما السّلام
ص: 861
ملاقات كرده است. برخى اين روايات را پذيرفته اند و اشكالات بر آن را ناصحيح مى دانند(1). ولى آيت الله خوئى و علامه محمد تقى تسترى با دلايل مفصلى اين روايات را رد كرده اند و آن را ناصحيح مى دانند(2).
سيد بن طاووس در كتاب اقبال هنگام نقل از سعد بن عبد الله او را اين گونه مى ستايد: «آن كه همگان بر وثاقت و فضل و عدالتش اتفاق دارند(3)...»
شگفت آنكه رجالى بزرگ - ابن داوود - وى را در بخش دوم كتاب خود كه ويژه ضعفا و افراد غير قابل اعتماد است ذكر كرده است ولى شهيد ثانى بر آن حاشيه زده و فرموده است:
«نام بردن اين فرد در اين بخش كتاب موجب شگفتى است زيرا در بين علماى شيعه اختلافى نيست كه سعد بن عبدالله مورد اعتماد و جليل القدر و داراى علم فراوانى است و اين حقيقت از كتب علماى شيعه فهميده مى شود...»
و علامه مامقانى ضمن اظهار شگفتى از اين سخن ابن داوود مى نويسد: «در ميان علماى رجال هيچ ترديد و اختلافى نيست كه سعد بن عبد الله مورد اطمينان و عادل و جليل القدر و كثير العلم است.»
سعد بن عبد الله از بسيارى از راويان و بزرگان حديث نقل كرده است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. ابراهيم بن هاشم قمى
2. احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى
3. ابراهيم بن مهزيار
4. محمّد بن الحسين ابى الخاطب
5. عبد الله بن جعفر حميرى، صاحب كتاب قرب الاسناد
تعداد بسيارى از بزرگان حديث نيز از محضر او استفاده كرده و روايتهاى معصومين عليهم السّلام را از او فرا گرفته اند كه برخى از آنها عبارت اند از:
ص: 862
1. ابو القاسم محمّد بن قولويه
2. احمد بن محمّد بن يحيى العطار
3. على بن بابويۀ قمى (صدوق بزرگ)
4. محمّد بن الحسن بن احمد بن الوليد
5. محمّد بن موسى بن المتوكل
نجاشى سى و هفت كتاب را جزء تأليفات او مى شمارد كه نام برخى از آنها به شرح زير است:
1. كتاب الرحمة
2. كتاب الصلاة
3. كتاب بصائر الدرجات
4. كتاب المتعه
5. كتاب المزار
6. كتاب فرق الشيعه
7. كتاب الرد على الغلاه
8. كتاب ناسخ القرآن و منسوخه
9. كتاب فضل قم و الكوفه
10. كتاب فضل ابى طالب و عبد المطلب و عبد الله عليهم السّلام
وى در سال 27 شوال سال 299 يا 300 و يا 301 (با اختلاف روايات) درگذشت.
1. الفهرست، ص 75.
2. رجال النجاشى، ص 177.
3. رجال الطوسى، ص 431.
4. اعيان الشيعه، ج 7، ص 225.
5. معجم الحديث، ج 8، ص 74.
6. مستدركات علم الرجال، ج 4، ص 37.
ص: 863
7. تنقيح المقال، ج 2، ص 16.
8. قاموس الرجال، ج 5، ص 59.
شيخ عز الدين ابو محمّد حسن بن سليمان ابن محمّد بن خالد حلّى از فرهيختگان ابتداى قرن نهم هجرى قمرى است. شيخ حرّ عاملى از او به عنوان «فاضل فقيه» نام مى برد.
و ميرزا عبدالله افندى درباره اش مى نويسد: «از بزرگان شاگردان استاد ما شهيد ثانى است و محدثى بزرگوار و فقيه و بلندمرتبه است.»
برخى از استادان وى عبارت اند از:
1. شهيد ثانى
2. سيد بهاالدين حسينى نيلى
3. محمّد بن ابراهيم طارآبادى
در كتاب مستدركات علم الرجال او را از شاگردان شهيد اول شمرده است كه به نظر مى رسد صحيح نباشد و مراد شهيد ثانى بوده است.
برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
1. شيخ حسين بن محمّد حمويانى
2. سيد تاج الدين عبد الحميد هاشمى زينبى
1. رياض العلماء، ج 1، ص 193.
2. اعيان الشيعه، ج 5، ص 106.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 9، ص 33.
4. مستدركات علم الرجال، ج 2، ص 398.
ص: 864
علامۀ تهرانى از نسخه هاى متعدد خطى اين كتاب نام مى برد كه عبارت اند از:
1. نسخۀ كتابخانۀ عبد الحسين تهرانى، كربلا.
2. نسخۀ موجود در نزد علامه محدّث نورى.
3. نسخۀ موجود در نزد ميرزا محمّد على اردوبادى در نجف.
4. نسخۀ موجود در نزد شيخ محمّد سماوى كه بر آن خط شيخ حرّ عاملى وجود دارد(1).
5. نسخۀ خطى كتابخانۀ ملى، شمارۀ 2319 كه تاريخ استنساخ ندارد.
6. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، به شمارۀ 468، تاريخ استنساخ: 1319 ق.
7. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9894.
8. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8009.
چاپ المطبعة الحيدريه، نجف، عراق، 1370 ق.، 228 صفحه، همراه با مقدمۀ كوتاهى در معرفى مؤلف توسط محمّد على اردوبادى غروى كه بعدا توسط انتشارات الرسول قم افست شده است.
ص: 865
يكى از بزرگترين اسباب سعادت و مهمترين وسايل كمال و تربيت دعا است كه در قرآن و روايات توجه ويژه اى به آن شده است و براى تبيين نقش بسيار مهمّ آن در زندگى انسانها استناد به اين آيه كافى است كه:
قُلْ مٰا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لاٰ دُعٰاؤُكُمْ .(1)
اگرچه هرگونه دعا و نيايش انسان را به قرب الهى رهنمون مى كند ولى برترين دعاها نيايشهايى است كه از مجارى فيض الهى و درياهاى علم نامتناهى معصومين عليهم السّلام گرفته شده باشد، از اين رو دانشمندان بسيارى در جمع آورى روايات مربوط به ادعيه تلاشهاى گسترده اى كرده و كتابهاى مختلفى نگاشته اند كه از جمله مهمترين آنها كتاب مورد بحث است.
اكثر دعاهاى اين كتاب برگرفته از روايات معصومين است و اگرچه در مواردى آن را به عنوان روايت و نقل از معصوم نياورده است، در غالب دعاها به معصومى كه اين دعا را ذكر فرموده اشاره كرده است.
مؤلف اين كتاب را در پنجاه فصل تنظيم كرده كه فهرست عناوين كلى آن به شرح زير است:
1. وصيت ميت و آنچه مربوط به ميت است
2. وضو و غسل
3. نمازهاى يوميه و نوافل آن
4. تعقيبات نماز
5. اعمال شب
ص: 866
6. اعمال سحر و روز
7. دعاهاى دردها
8. دعاهاى سفر و دشمن و آفات
9. روايات اسم اعظم
10. استخاره ها
11. نمازهاى مستحبى
12. زيارات
13. اعمال ماههاى قمرى (طىّ 6 فصل)
14. برخى خطبه ها
در آخرين فصل كتاب به آداب دعا مى پردازد و عوامل استجابت دعا را در پنج بخش بيان مى كند:
1. زمان دعا
2. مكان دعا
3. افعال دعا
4. حالات دعا كننده
5. ويژگيهاى خود دعا، و مطالب بسيار مهم و مفيدى را در آخرين بخش كتاب ذكر مى كند.
در اين كتاب برخى مطالب كه تناسبى با دعا دارند طىّ يك جدول ذكر شده اند، از جمله:
اسماء و القاب معصومين عليهم السّلام، ولادت و وفات آنها، اسامى پدر و مادر، مدّت عمر، مدت امامت، محلّ دفن، تعداد همسران و فرزندان، نقش انگشتر، مكان تولد و...
و نيز برخى اوصاف رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ديگر معصومين و همچنين خطبه هاى گوناگونى از اميرالمؤمنين و ديگران، از جمله خود مؤلف در قسمت پايانى كتاب آمده است.
مؤلف در مقدمۀ كوتاهى ضمن معرفى اثر و ارزش والاى آن به بيان فهرست كتاب پرداخته است؛ سپس مطالب را طى پنجاه فصل ذكر كرده كه فصل پنجاهمين را خاتمۀ كتاب مى نامند.
وى ضمن جمع آورى دعاهاى مربوط به هر موضوع در يك فصل خاص، فصلهاى مربوط به
ص: 867
هم را نيز به ترتيبى صحيح و منطقى در كنار هم آورده است.
خود دربارۀ اين تنظيم زيبا و مناسب مى گويد: «اين كتاب را به اين ابواب تقسيم كردم تا جست وجوگر بدون زحمت به مطلوب خود دست پيدا كند و هر گروهى به نياز خود دسترسى داشته است...»
روايات اين كتاب غالبا بدون ذكر سند و ارائۀ مصادر نقل شده است. در برخى اوقات نام مؤلف، كتاب و يا دانشمندى كه روايت يا مطالبى را از او نقل كرده است، نگاشته و در آخر كتاب، فهرست منابع را آورده است.
اسامى برخى از دانشمندانى كه از آنها نقل كرده است، عبارت اند از:
1. ابن فهد حلّى 2. شيخ طوسى
3. سيد بن طاووس
4. شيخ مفيد
5. ابن بابويه
6. نووى
7. غزالى
8. طبرسى
9. سيد مرتضى
10. نعمانى
اسامى برخى از كتابهاى كه از آنها نقل كرده است، عبارت اند از:
1. صحيفۀ سجاديه
2. عدة الداعى
3. مصباح المتهجد
4. تاريخ على بن انجب
5. نهج السداد
6. من لا يحضره الفقيه
7. رسالة الغريه
8. امالى طوسى
9. كتاب اختيار سيد بن باقى
10. مهج الدعوات
علامه تهرانى در كتاب الذريعه تعداد كتب منابع و مصادر اين اثر را - كه مؤلف در آخر كتابش قيد كرده است - 238 عنوان ذكر مى كند ولى در نسخ چاپى كنونى بيش از 180 كتاب ذكر نشده است.
مؤلف در سراسر كتاب بيانات مفصلى دارد كه گاه مضامين روايات و برخى آداب و ادعيه را بدون آنكه به معصومى نسبت دهد، ذكر مى كند و گاه نيز مطالبى را از ديگر دانشمندان نقل مى كند، همچنين در برخى از مواضع كتاب به شرح و توضيح برخى لغات و جملات پرداخته
ص: 868
است. و بعضا مطالب ديگرى - كه چندان ربطى به مباحث دعا نيز ندارند - نظير بعضى مطالب طبى و يا ويژگى ماهها، روزها و برخى اشعار را ذكر كرده است.
اين كتاب و كتاب البلد الامين از همين مؤلف از مصادر مهمّ كتب ادعيه به شمار مى رود، به طورى كه مرحوم مجلسى در ابتداى كتاب بحار الانوار در هنگام معرفى منابع و مصادر بحار الانوار مى نويسد: «كتاب جنة الامان الواقيه كه به كتاب المصباح مشهور شده است از آن شيخ عالم فاضل كامل ابراهيم بن على كفعمى (رضى الله عنه) و كتاب البلد الامين و كتاب صفوة الصفات فى شرح دعاء السمات از همين مؤلف...»(1)
و در جاى ديگر مى نگارد: «و كتب كفعمى به واسطۀ معروف بودن آنها و نيز شهرت فضل و دانش مؤلفشان بى نياز از معرفى و توضيح است.»(2)
و خوانسارى مى گويد: «شهرت بسيار اين كتاب در تمامى اعصار مشقت معرفى و توصيف آن را از دوش ما برداشته است.»(3) مؤلف كتب ديگرى هم در زمينۀ دعا تأليف كرده است ولى اين كتاب آخرين كتاب او و طبيعتا استوارترين و محصول دوران پختگى و تجربيات فراوان او است و از اهميت بيشترى برخوردار است.
شيخ تقى الدين ابراهيم بن على بن حسن بن محمّد بن صالح بن اسماعيل حارثى همدانى عاملى كفعمى لويزى جبعى در روستاى كفعم (بر وزن زمزم) يا كفر عيما از روستاهاى جبل عامل لبنان به دنيا آمد و ازاين رو او را كفعمى مى گويند و چون در روستاى لويز زندگى مى كرد او را لويزى مى خوانند و چون نسب شريفش به تابعى بزرگ، حارث بن اعور همدانى - كه از بزرگترين ياران اميرالمؤمنين بود - مى رسد او را حارثى لقب داده اند.
سال تولد او بدرستى معلوم نيست اگرچه برخى همچون علامه سيد محسن امين و علامه مدرس تبريزى با استفاده از اشعار خود او سال تولدش را 840 ه. ق. بيان كرده اند ولى چون در سال 853 كتاب مهمّ حياة الارواح و قبل از آن كتابهاى ديگرى را نوشته است، چنانكه صاحب رياض تاريخ بعضى از كتب او را 884 ذكر كرده است، بنابراين نمى تواند متولد 840 باشد؛(4) بلكه
ص: 869
بايد متولد اوايل قرن نهم هجرى قمرى باشد.
محلّ تولد او، يعنى سرزمين جبل عامل لبنان از ديرباز به تشيع و ارادت و ولايت به خاندان عصمت و طهارت عليهم السّلام مشهور و خاندان او از مهمترين خاندانهاى علم و فضيلت بوده اند. پدر و برادرانش نيز از علما و مؤلفان معروفند.
او تحصيلات خود را نزد پدر آغاز كرد و سپس براى استفاده هاى علمى به نجف سفر كرد و در آنجا كتبى را تأليف كرد و سپس ساكن كربلا شد و وصيت كرد او را در آنجا دفن كنند و به همين منظور زمين خاصى را خريدارى كرد و مقبره اى براى خود ساخت ولى تقدير الهى به گونه اى ديگر رقم خورده بود؛ زيرا در اواخر عمر سفرى به وطن خويش كرد و در همانجا از دنيا رفت و در همانجا به خاك سپرده شد. بعدها روستاى مدفن او ويران و با گذر زمان قبر او پنهان و تخريب شد تا آنكه در قرن يازدهم هجرى كشاورزى هنگام شخم زدن زمين خويش به سنگى بزرگ كه نوشته اى بر آن وجود داشت برخورد. هنگام تفحص و بررسى معلوم شد آنجا قبر كفعمى است. مردم آن را گرامى داشتند و تعمير و اصلاح كردند و الآن در قريۀ جبشيت نزديك محلّ تولد مؤلف، قبرى به نام او مشهور و زيارتگاه مردم است.
در سال وفات او نيز اختلاف زيادى است. برخى سال وفات او را 900 هجرى و بعضى ديگر چون حاجى خليفه در كشف الظنون، در سال 905 هجرى دانسته اند. به هر حال زمانى كه مشغول تأليف كتاب جنة الامان بود (سال 895) پيرمردى سالخورده بود، چنانكه خودش اين گونه مى گويد.
بنابراين، مى توان سال وفات او را اوايل قرن دهم هجرى دانست و شايد به همين دليل مرحوم علامه آقابزرگ تهرانى او را در كتاب طبقات اعلام الشيعه جزء علماى قرن دهم ذكر كرده است(1). محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى نويسد:
مردى مورد اعتماد و فاضل و اديب و شاعر عابد و زاهد و پرهيزكار بود و دربارۀ او گفته اند كه به تمامى اعمال و ادعيه اى كه خود در جنة الامان ذكر كرده است عمل كرده است و در اين راه همسر او نيز او را كمك نموده است.
1. پدر بزرگوارش، شيخ زين الدين على
2. سيد حسين بن مساعد حسين حائرى، صاحب كتاب تحفة الابرار
ص: 870
3. سيد على بن عبدالحسين موسوى، صاحب كتاب رفع الملامة...
4. شيخ على بن يونس زين الدين نباطى بياضى، صاحب كتاب الصراط المستقيم
مؤلف بزرگوار در تأليف و تصنيف توفيقى فراوان يافته است تا آنجا كه برخى از شرح حال نويسان بيش از شصت عنوان از كتابهاى او را ذكر كرده اند. اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. المصباح يا الجنة الامان الواقيه
2. البلد الامين
3. الفوائد الطريقه فى شرح الصحيفة السجّاديه
4. المقصد الاسنى فى شرح الاسماء الحسنى
5. رسالة فى محاسبة النفس
6. صفوة الصفات فى شرح دعا السمات
7. حياة الارواح
8. فروق اللغه
9. كفاية الادب
10. الكوكب الدرّى
مؤلف اضافه بر تبحّر در حديث و ساير علوم اسلامى در ادبيات و شعر نيز داراى طبعى سرشار و توانايى بسيار بود، به گونه اى كه در يك قصيده تمامى اسامى سور قرآن را به صورت بسيار زيبايى در مدح و ستايش رسول اكرم صلّى الله عليه و آله آورده است كه قسمتى از آن در كتاب ريحانة الادب نقل شده است.
1. رياض العلماء، ج 1، ص 21.
2. روضات الجنات، ج 1، ص 20 تا 25.
3. اعيان الشيعه، ج 2، ص 184 تا 189.
4. الفوائد الرضويه، ص 7.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 6.
6. ريحانة الادب، ج 5، ص 67.
7. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 116.
8. موسوعة مولفى الاماميه، ج 1، ص 310.
9. امل الآمل، ج 1، ص 28.
1. اختصار آن توسط خود مؤلف كه به نام الجنة الواقيه و الجنة الباقيه خوانده مى شود و برخى
ص: 871
آن را تأليف شخص ديگرى غير از مؤلف دانسته اند(1).
2. منتخب ديگرى از آن به نام الانوار المقتبسه، تأليف مسعود بن فضل الله بهبهانى(2).
3. ترجمه هاى متعدد اين كتاب به نامهاى:
الف - راحة الارواح فى ترجمه المصباح، توسط مير محمدخان موسوى جزائرى، در سال 1324 ق(3). چاپ شده است.
ب - نيك بختيه، ترجمۀ ميرزا محمود بن على، در سال 1055 ق(4).
ج - ترجمۀ المصباح الكبير، از قاضى الدين جمال الدين بن فتح الله شيرازى كه به نام سلطان محمد قطب شاه هندى تأليف كرده است(5).
د - ترجمۀ المصباح الكبير، از سيد على بن محمّد امامى(6)
1. نسخۀ كتابخانۀ مسجد جامع گوهرشاد، مشهد مقدس، شمارۀ 1255، تاريخ نگارش: 1100 ق.
2. نسخه هاى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، به شماره هاى 11726، 458، 350، 14104، 522، 9206، 936 و تعداد بسيارى ديگر.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان مقدسۀ حضرت معصومه، قم، شمارۀ 360، سال 1052 ه. ق.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان مقدسۀ حضرت معصومه، قم، شمارۀ 19/1.
5. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 65/1، سال 1077 ه. ق.
6. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 3903، سال 1083 ه. ق.
1. چاپ مؤسسۀ الاعلمى، بيروت، 1414 ق. در 1015 صفحه، قطع وزيرى، همراه با توضيحاتى از شيخ حسين الاعلمى در پاورقى كه گاه دعايى كه به صورت روايت نقل نشده است، از مصادر روائى استخراج و آدرس داده و گاه برخى روايات را افزوده است.
2. چاپ مؤسسۀ النعمان، در 2 جلد، 883 صفحه، قطع وزيرى، كه با همان پاورقيهاى نسخۀ قبلى است.
3. چاپ سنگى، تهران، 1321، قطع رحلى، 774 صفحه.
4. چاپ سنگى، بمبئى، هند، 1312 ه. ق. قطع وزيرى، 392 صفحه.
ص: 872
البلد الامين و الدرع الحصين تقى الدين ابراهيم بن على الكفعمى(1)
موضوع اين كتاب همچون كتاب ديگر مؤلف - جنة الامان الواقيه - كه قبلا معرفى شد و خود نيز در مقدمۀ كوتاه آن مى نگارد: «بيان دعاها، تسبيحات، زيارات و تعويذات است.»
مطالب اين كتاب را به طور كلى مى توان به دوازده بخش به شرح زير تقسيم كرد:
1. آداب وضو و تخلى
2. آداب ميت
3. آداب نمازهاى يوميه، تعقيبات و نوافل
4. دعاهاى صبح، شام و نماز شب
5. دعاها و تسبيحات و تعويذهاى ايام هفته
6. نمازهاى مستحبى
7. استخارات
8. صلوات ائمه عليهم السّلام
9. اعمال ماههاى قمرى
10. زيارات معصومين
11. برخى احراز و هياكل و شرح اسماء الحسنى
12. برخى دعاهاى متفرقه، نظير: دعاى خواب ديدن افراد، دعاى بيدار شدن از خواب، دعاى توسل، ادعية السّر، دعاى فرج، دعاى اويس قرنى، دعاى جوشن كبير.
در پايان كتاب، در بخش بسيار كوتاهى آداب دعا و دعاكننده را به نقل از عدة الداعى ذكر مى كند.
ص: 873
اين كتاب به ابواب و فصول خاصى تقسيم نشده است ولى غالبا مطالب مربوط در كنار يكديگر آمده و با ارتباط اندك از موضوعى به موضوع ديگر منتقل شده است.
وى در ابتدا مقدمۀ كوتاهى دربارۀ اسم كتاب و توضيح كلى مطالب آن بيان كرده است. سپس به بيان مطالب اصلى پرداخته و آن را با بيان سخنانى پيرامون طهارت و تخلى آغاز كرده است.
پس از آن مطالب مربوط به اموات را ذكر كرده، سپس مطالب مربوط به نمازهاى يوميه، نوافل و تعقيبات آنها و دعاهايى كه در اوقات نماز خوانده مى شود را آورده است.
آنگاه دعاها و آداب مربوط به ايام هفته را ذكر كرده و سپس ادعيه و آداب ماهها را نگاشته است. پس از آن زيارات ائمه عليهم السّلام و پس از آن ادعيه و مطالب متفرقۀ ديگرى را بدون ترتيب و تنظيم خاصى ذكر كرده است.
البته در لابه لاى مطالب نكات متفرقۀ ديگرى كه اندك ارتباطى با بحث مطرح شده داشته اند نيز آمده است. به عنوان مثال هنگام بيان تعقيبات نماز عشاء وارد بحث خواب و ادعيۀ آن و دعاهاى خواب ديدن افراد و... شده است.
مؤلف محترم بسيارى از دعاها و آداب ذكر شده را به هيچ معصومى نسبت نداده است، بلكه با عباراتى نظير: «يستحب ان يقرء...» يا: «يستحب ان يدعوا...» يا: «و ادع بهذا الدعاء...» يا: «قل هكذا» و امثال آن آورده است كه در موارد زيادى به نظر مى رسد از روايات گرفته است.
در موارد متعددى هم به نام معصومى كه دعا يا آداب را بيان كرده است اشاره مى كند ولى هيچ گاه با سند متصل كامل دعا و مطلبى را ذكر نكرده است.
غالبا به منابع روايات نيز اشاره نمى كند، ولى در مواردى از برخى علما يا كتب نام مى برد كه عبارت اند از:
الف - اسامى علما:
1. سيد على بن حسين بن باقى
2. شيخ مفيد
3. كلينى
4. محمّد بن اسحاق
5. ابن عياش
ص: 874
ب - اسامى كتابها:
1. الصحيفة السجاديه
2. بلغة المقيم و زاد المسافر از ابو عبد الله صفوانى
3. مصباح المتهجد، از شيخ طوسى
4. روضة العابدين، از ابو الفتح كراجكى
5. مهج الدعوات، از سيد بن طاووس
6. كتاب المستغيثين
7. مستوجب المحامد، از محمّد بن عثمان انصارى
8. كتاب دفع الهموم
9. كتاب الجواهر، از فخر الدين محمّد بن محاسن
10. مصباح الزائر، از سيد بن طاووس
11. النفليه، از شهيد اول
12. كتاب الذخيره
بسيارى از كتبى كه مؤلف از آنها نقل مى كند به دست ما نرسيده است، بنابراين اهميت فوق العادۀ اين كتاب - كه واسطۀ بين ما و آن كتابهاى از دست رفته است -، روشن تر خواهد شد.
شيوۀ نگارش مؤلف و حتى عبارات كتاب البلد الامين در بسيارى از موارد همانند كتاب الجنة الامان الواقيۀ اوست با اين فرق كه در اين كتاب كمتر از كتاب جنة الامان اسامى آثار و اشخاصى را كه از آنها نقل كرده، آورده است.
برخى از دانشمندان در هنگام بيان تأليفات كفعمى كتاب بلد الامين او را بزرگتر از جنة الامان ذكر كرده اند(1). ولى با دقت بسيار و تطبيق موارد مختلف، معلوم مى شود كه جنة الامان بسيار مفصل تر از بلد الامين است. به طورى كه در بسيارى موارد در بلد الامين ارجاع به صحيفۀ سجاديه مى دهد ولى در جنة الامان خود دعا را ذكر مى كند. و در موارد زيادى مسائل فقهى و عبارات فقها را در مستحبات و آداب و ادعيه در كتاب جنة الامان مى آورد كه در بلد الامين ذكر نكرده است و نيز گاه دعاها و مطالب متفرقۀ ديگرى در جنة الواقيه آمده كه در بلد الامين ذكر نشده است گو اينكه در
ص: 875
موارد اندكى نيز دعاهايى در بلد الامين آمده است كه در جنة الواقيه نيست.
به هر حال، كتاب جنة الامان - كه پس از اين كتاب نگاشته شده است - كامل تر، استوارتر و گسترده تر است و شايد كسانى كه كتاب بلد الامين را مفصل تر دانسته اند آن را با كتاب جنة الواقيه - كه مختصر جنة الواقيه است -، مقايسه كرده و ازاين رو كتاب بلد الامين را بزرگتر از كتاب مصباح يا جنة الامان الواقيه دانسته اند.
ضمن اين كتاب برخى كتب ديگر به صورت كامل يا ملخّص ذكر شده اند، از جمله كتاب ادعية السّر از امام باقر عليه السّلام و نيز مختصر دعوات الاسماء از شيخ شهاب الدين سهروردى.
كتاب شناس ارجمند معاصر آقابزرگ تهرانى از دو نسخۀ بسيار نفيس اين كتاب ياد مى كند:
1. نسخۀ كتابخانۀ سيد محمّد باقر، نوۀ حجت الاسلام شفتى در نجف اشرف.
2. نسخۀ ميرزا على اكبر عراقى نجفى، از معاصران آقابزرگ تهرانى(1).
از اين كتاب نسخه هاى بسيارى در كتابخانه هاى مختلف وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. نسخۀ كتابخانۀ فيضيه، قم، شمارۀ 360.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملى ملك، تهران، شمارۀ 167.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 44.
4. نسخه هاى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شماره هاى 3020، 2984، 2189 و 7397.
1. چاپ سنگى، مكتبة الصدوق، تهران، 1383 ه. ق. 619 صفحه، قطع رحلى.
2. چاپ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، لبنان، 1418 ه. ق.، 734 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 876
مؤلف در پى رسيدن به درجات و ثوابهايى كه در حديث شريف «من حفظ اربعين حديثا»(1) ذكر شده است، چهل حديث نبوى را گردآورى كرده و آنها را به زبان پارسى به نظم درآورده است.
موضوع اكثر اين احاديث مسائل اخلاقى و موعظه است؛ به عنوان مثال موضوع برخى از احاديث آن به شرح زير است:
1. شرط ايمان
2. منع و عطا در راه خدا
3. شرط مسلمان بودن
4. حرص و آرزو
5. شكر خدا و خلق
6. رحم و عطوفت
7. دنيا
8. مداومت به طهارت
9. حقّ همسايه
10. سخن نيكو...
به عنوان نمونه حديث و نظم مؤلف در آخرين حديث اين مجموعه ذكر مى شود:
«لا يشبع المؤمن دون جاره» صدق رسول الله صلّى الله عليه و آله
هر كه در كشور مسلمانى *** باشد از نقد جان گرانمايه
كى پسندد كه خود بخسبد سير *** بنشيند گرسته همسايه
شايان ذكر است كه هر حديث اين مجموعه با دو بيت شعر به زبان فارسى ترجمه شده است.
خصوصيتى كه باعث ذكر اين مجموعه شد، شيوۀ بديعى است كه مؤلف در ذكر اين چهل
ص: 877
حديث به كار برده و آن ذكر متن حديث و ترجمۀ آن به شعر فارسى است.
اگرچه ديگران نيز از اين شيوۀ زيبا استفاده كرده اند، نظير مير حسين هروى كه چهل حديث امير مؤمنان عليه السّلام را به نظم درآورده است. كه نسخه اى از اين كتاب در آستان قدس رضوى موجود است و نيز عادل بن على كه سه اربعين به نظم درآورده است و همچنين ابن هما شيرازى، كه نسخه هايى از اربعين اين دو نفر اخير در كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران وجود دارد(1).
متأسفانه مؤلف هنگام نقل اين روايات هيچ گونه سند و حتى مصدرى را ذكر نكرده است. و جز در اول چند حديث حتى نام مبارك گويندۀ آن، يعنى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله ذكر نشده است و البته در چند مورد هم در پايان گفته است صدق رسول الله دلالت بر گويندۀ روايات دارد.
البته در مقدمۀ كوتاه كتاب عبارتى را ذكر كرده است كه نشان مى دهد وى تمامى اين احاديث را از حضرت رسول اكرم نقل مى كند.
شعرهاى ذكر شده ذيل روايات را نمى توان ترجمۀ دقيق روايات دانست، بلكه مى توان آن را اشاره اى به مضمون روايت و يا در برخى موارد ترجمۀ آزاد آن شمرد.
على رغم حجم اندك و نيز غير مسند بودن، اين كتاب از شهرت بسيار بالايى برخوردار بوده است. البته در اين شهرت، شخصيت مشهور مؤلف و نيز پشتيبانى و ارادت سلطان حسين بايقرا و وزير او امير عليشير نوائى به مؤلف تأثيرى اساسى داشته است تا آنجا كه آقاى احمد منزوى در صفحۀ 1596 فهرست نسخه هاى خطى فارسى، سى و سه نسخه از اين كتاب را در كتابخانه هاى مختلف دنيا معرفى كرده كه غالبا به خط خطاطان معروف نگارش شده است.
نور الدين عبد الرحمن بن احمد بن محمّد دشتى جامى در سال 817 ه. ق. در خرگرد جام خراسان متولد شد. نسب وى به محمّد بن حسن شيبانى - شاگرد معروف ابو حنيفه - مى رسد.
او مقدمات را نزد پدرش نظام الدين احمد بن شمس الدين دشتى گذراند و سپس براى تحصيل به
ص: 878
هرات و سمرقند سفر كرد. وى در رشته هاى گوناگون معارف مهارت داشت و به غايت نيكو شعر مى سرود؛ ولى گفته اند كه در اواخر عمر سرودن شعر را ترك كرد.
وى عمرى طولانى داشت و تأليفات مختلفى از خود به يادگار گذاشت. سرانجام در سال 898 ه. ق. در هرات در سن هشتاد و يك سالگى از دنيا رفت و در همانجا به خاك سپرده شد.
1. نفحات الانس
2. لوايح، در معرفة الله
3. لوامع، در شرح قصيدۀ خمريه ابن فارض مصرى
4. شواهد النبويه
5. اشعة اللمعات
6. بهارستان
7. شرح كافيه ابن حاجب در نحو
دربارۀ عقيده و مذهب او در ميان دانشمندان اختلاف بسيارى وجود دارد. برخى او را از سنّيان متعصب شمرده اند ولى بعضى با توجه به اقامت وى در هرات و بين اهل سنت، سخنان وى را حمل بر تقيه كرده و نمونه اى از اشعار و كلمات وى را دليل تشيع او دانسته اند.
محدّث بزرگوار شيخ عباس قمى در كتاب الكنى و القاب مى نويسد:
نحوى و صرفى و شاعر و فاضل... آيا او از علماى اهل سنت است ؟ چنانكه ظواهر امر نشان مى دهد بلكه از متعصبين آنهاست و از اين رو قاضى نور الله شوشترى با ديدگاه وسيعش در اين رابطه او را سنى شمرده و نكوهش كرده است. يا اينكه وى تظاهر به تسنن كرده و در باطن شيعى خالص بوده است چنانكه برخى اشعار وى بدان شهادت مى دهد.
سيد بزرگوار امير محمد حسين خاتون آبادى - نوۀ علامه مجلسى - چنين اعتقادى داشت و نقل مى كند كه:
شيخ على عبد العال در سفر زيارت ائمۀ عراق همراه با جامى شد و چون به بغداد رسيدند براى تفريح به كنار دجله رفتند. درويشى رسيد و شعرى زيبا و بلند در مدح اميرالمؤمنين عليه السّلام خواند. جامى چون شعر را شنيد سجده كرد و گريۀ بسيار نمود و سپس درويش را جايزه اى بخشيد. سپس گفت من شيعى و از خالصان اين عقيده مى باشم و لكن تقيه واجب است و اين قصيده كه درويش برخواند سرودۀ منست و خدا را شكر مى گويم كه اينچنين مشهور شده كه
ص: 879
در اينجا اين درويش آن را مى خواند.
خاتون آبادى ادامه مى دهد:
برخى از افراد مورد اطمينان من از فضلا براى من نقل كرد كه تمامى افراد خاندان جامى و حتى خدمتكاران خانۀ او و قبيلۀ وى مذهب تشيع داشتند ولى او بسيار در سفارش به تقيه مبالغه و اصرار مى ورزيد، بويژه هنگام سفر.
و از اشعار اوست:
دوستدار رسول و آل ويم *** دشمن خصم بد خصال ويم
جوهر من ز كان ايشان است *** رخت من از دكان ايشان است
همچو سلمان شدم ز اهل البيت *** گشت روشن چراغ من زان زيت
چون بود عشق صادقان درسم *** كى ز كيد منافقان ترسم
اين نه رفض است محض ايمان است *** رسم معروف اهل عرفان است
رفض اگر هست حبّ آل نبى *** رفض فرض است بر ذكّى و غبّى
البته فرد ديگرى را نيز جامى گويند كه او نيز شاعر است. وى ابو نصر احمد بن ابى الحسن معروف به ژنده پيل و احمد جام است. مسلما او از علما و عرفاى شيعه است. وى در شهر جام از دنيا رفته و در همانجا به خاك سپرده شده است.
الكنى و الالقاب، ج 2، ص 138.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 13738.
2. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 2032.
3. نسخۀ كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 3034.
چاپ مؤسسۀ انتشارات آستان قدس رضوى، با تصحيح و استخراج كاظم مدير شانه چى، همراه با تصوير نسخۀ خطى، با خط زيباى سلطانعلى مشهدى، 1363 ش.، 52 صفحه، با مقدمۀ طولانى مصحّح.
ص: 880
مؤلف گرامى اين اثر در عمل به روايت نبوى، چهل حديث را گردآورى و به شرح آنها اقدام كرده است. وى اين احاديث را طى هشت باب كلى تنظيم و هر موضوع را به 5 بخش مختلف تقسيم كرده است كه فهرست اجمالى آنها به شرح زير است:
الف - توحيد و ايمان شامل مباحث:
1. توحيد، 2. ايمان، 3. اسلام، 4. صفات پيامبر، 5. صفات اوليا.
ب - عبادات شامل مباحث:
1. نماز، 2. روزه، 3. زكات، 4. حج، 5. جهاد.
ج - فضايل قرآن شامل مباحث:
1. فضيلت قرآن، 2. تسبيحات، 3. ذكر، 4. دعا، 5. گريه.
د - مكارم اخلاق شامل مباحث:
1. علم، 2. رحم، 3. امر به معروف، 4. ادب، 5. برخى آداب اجتماعى.
ه - اوصاف ناپسند شامل مباحث:
1. عدالت، 2. آداب وزرا و امرا، 3. آداب اهل علم و دانش، 4. آداب ثروتمندان، 5. آداب پيشه وران.
ز - زمانها و مكانها شامل مباحث:
1. شرافت برخى اماكن، 2. شرافت برخى از زمانها، 3. در بيان انواع پوشاك، 4.
در بيان انواع غذاها، 5. در بيان انواع نوشيدنيها.
ص: 881
ح - آخرين فصل به مطالب متفرقه اختصاص يافته است و در آن پنج عنوان به شرح زير به چشم مى خورد:
1. اغتنام پنج چيز، 2. چگونگى محشر، 3. خصوصيات عالم قبر، 4. ازدواج، 5. سفر.
و بالأخره كتاب با شعرى از مؤلف به پايان مى رسد كه در يك بيت آن اين گونه سروده است:
ز هشتصد فزون بود هفتاد و پنج *** كه گشتيم از اين نقد گنجينه سنج
از مهمترين ويژگى كتاب نثر فارسى آن است كه در شرح روايات به كار رفته است. مؤلف كه خود از اديبان روزگار به شمار مى رفته و از بلاغت و فصاحت برخوردار بوده، در توضيح روايات از طبع مستقيم و هنر ارزشمند خويش بهرۀ بسيار جسته و كتاب را به صورت متنى ادبى و اشتياق برانگيز درآورده است.
نكتۀ ديگرى كه از لابه لاى كتاب بخوبى نمايان است شيوه و مشرب عرفانى و صوفى منشانۀ مؤلف است. وى در توضيح روايات از كلمات عرفا و حكايتهاى ايشان استفادۀ زيادى كرده است.
برخى از عرفا و صوفيانى كه مؤلف از آنان نقل قول يا خاطره اى بيان كرده است، عبارت اند از: شبلى، ابراهيم ادهم، ابن فارض، مولوى، بايزيد بسطامى، جنيد بغدادى، ذو النون مصرى، سفيان ثورى، عطار نيشابورى و فضيل عياض.
در اين كتاب به ميزان زياد از اشعار عربى و فارسى در توضيح روايات استفاده شده، به گونه اى كه كمتر صفحه اى از يك يا چند بيت شعر خالى است، و همين بر جذابيت اين اثر افزوده است.
مؤلف گرانقدر اين كتاب را در حال تقيه نوشته است، ازاين رو در يك مورد كه مصدر روايتى را معرفى مى كند آن را از صحيحين آدرس مى دهد (در فصل پنجم، اصل سوم) و هنگام بيان گريه بر حضرت ابا عبد الله در روز عاشورا نيز به سخن امام شافعى استناد مى كند و گاه نيز روايات ائمۀ طاهرين عليهم السّلام را با لفظ: «آن امام كه گفت...» و بدون نام بردن از آنان مى آورد. همۀ اين نكات نشانگر نوشتن اين كتاب به هنگام تقيه است.
ص: 882
در اين كتاب نزديك به سيصد حديث ذكر شده است كه چهل حديث به عنوان احاديث اصلى و بقيه در توضيح آن احاديث آمده است.
احاديث اصلى تماما منسوب به حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است، ولى ديگر احاديث برخى احاديث قدسى، بعضى از پيامبر اكرم و تعدادى نيز از ائمۀ معصومين عليهم السّلام است كه مؤلف (جز در مواردى كه نام اميرالمؤمنين عليه السّلام را ذكر كرده) به نام آن امام تصريح نكرده است. با كمال تأسف تمامى اين روايات بدون سند و بدون ذكر منبع نگاشته شده اند و چون پاره اى از آنها در ساير مجامع روائى كه اكنون در دست ماست ديده نشده، مورد بى مهرى برخى محققان قرار گرفته است.
حسين بن على واعظ كاشفى السبزوارى يكى از مشاهير دانشمندان است كه در هر فن و علمى سرى داشته و بويژه در فن خطابه و وعظ و سخنورى زبانزد عام و خاص بوده است.
علامه ميرزا عبد الله افندى دربارۀ او مى نگارد:
مولى كمال الدين واعظ كاشفى سبزوارى هروى معروف به مولى حسين كاشفى يا بيهقى كاشفى، صوفى، شاعر، اديب، منشى، فاضل، عالم، فقيه و محدث و مفسر و منجمى است كه جامع اكثر علوم حتى دانشهايى همچون سحر و اعداد و نجوم و حروف ، و جفر بوده است و در هر فن داراى تأليفاتى است. وى در زمان سلطان حسين بايقرا و وزارت امير على شير نوائى مى زيست، بلكه دوران شاه اسماعيل صفوى را نيز درك كرده است. گفته مى شود وى در بلاد ماوراءالنهر متهم به تشيع و در سبزوار و ساير بلاد شيعه متهم به تسنن بوده است... ولى اكثر كتابهاى او به شيوۀ اهل سنت تأليف يافته است؛ بويژه دو تفسير او و در كتابهايش پليديهاى صوفيه را درج كرده است.
وى را فرزندى فاضل به نام على بود كه شرح حالش خواهد آمد. در تاريخ حسن بيك روملو سال وفات وى را 910 ه. ق. دانسته است كه در اين روزگار 4 سال از سلطنت شاه اسماعيل مى گذشت.
علامه مدرس خيابانى در ريحانة الادب از وى اين گونه ياد مى كند:
از فحول علماى ايرانى، مفسّر و عارف معارف الهيّه و كاشف اسرار عرفانيه، داراى فنون غريبه، در نجوم و رياضيات متبحّر و در اصول موعظه و خطابه متمهّر مى باشد.
در زمان سلطان حسين بايقرا در هرات و نيشابور با صوتى خوش به وعظ و خطابه مشهور
ص: 883
بود و در مجلس او ازدحام بسيار مى شد. از اشعار او و نيز از كتاب روضة الشهداء او تشيع او نمايان است.
ولى برخى به واسطۀ همراهى او با امراى اهل سنّت و ازدواج وى با دختر ملا عبد الرحمن جامى او را به تسنّن نسبت داده اند.
وى در سال 910 يا 906 ه. ق. وفات يافت ولى شگفت آنكه در سبزوار به نام او مقبره اى مشهور است.
علامه آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه از او به عنوان يكى از علماى شيعه ياد مى كند و سال وفات او را 910 مى داند و مى گويد او در سال 902 از نگارش تفسيرش به نام المواهب العليّه فراغت يافته است. آقابزرگ تهرانى از جمله كتابهاى او - كه ديگران نام نبرده اند - از فتوّت نامۀ سلطان در آداب جوانمردى و فتوّت نام مى برد و اعتقاد به ائمۀ دوازده گانۀ شيعه را از شرايط آن مى شمارد و در پايان مى نويسد: «شگفت آنكه برخى او را حنفى شمرده اند زيرا او در فقه حنفى رساله اى نگاشته است.»(1)
وى افزون بر دارابودن علوم گوناگون داراى صدايى زيبا و مهارتى بسزا در فن خطابه و وعظ بود و مدتها به اين شيوه به وعظ مردم مى پرداخت، تا آنجا كه به واعظ شهره شد. او داراى قدرت ويژه اى در نگارش بود تا آنجا كه قاضى نور الله شوشترى وى را در نهايت بلاغت و فصاحت و مؤلف حبيب السير او را بى نظير در اين فن معرفى كرده است.
مؤلف گرانقدر داراى تأليفات بسيارى است و بيش از سى اثر از وى نام برده اند. اسامى برخى از آنها به شرح زير است:
1. آئينۀ سكندرى يا جام جم
2. اختيارات النجوم يا الاختيارات يا الواح القمر
3. اخلاق محسنى يا جواهر الاسرار
4. الرسالة العليه يا الاربعون حديثا
5. انوار سهيلى
6. جواهر الاسرار، در شرح مثنوى
7. المرصد الاسنى فى استخراج و الاسماء الحسنى
ص: 884
8. المواهب العليه يا تفسير حسينى
9. جواهر التفسير
10. روضة الشهداء
11. حرز الامان، در علم حروف
12. السبعة الكاشفيه، هفت رساله در نجوم
1. رياض العلماء، ج 2، ص 185 تا 192.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 69.
3. ريحانة الادب، ج 5، ص 29.
4. اعيان الشيعه، ج 6، ص 121.
5. فوائد الرضويه، ص 144.
1. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تاريخ استنساخ: 1249 ق.
2. نسخۀ ديگر كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تاريخ استنساخ: 955 ه. ق.
3. نسخۀ كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات تهران كه ناقص است و از كتب موقوفۀ خاندان وحيد بهبهانى است.
چاپ مركز انتشارات علمى و فرهنگى، وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالى، تهران، چاپ اول در سال 1344 ش. و چاپ دوم در سال 1362 ش. با تصحيح و تحشيۀ فراوان سيد جلال الدين محدّث ارموى، در 515 صفحه، قطع وزيرى، همراه با فهارس فنى.
ص: 885
زندگى انسان با وقايع گوناگون و گاه ناملايمات و مصيبتها همراه است. همۀ انسانها در طول زندگى خويش با وقايع تلخ و مرارت بار همچون از دست دادن عزيزان، دوستان و خويشان روبه رو مى شوند ولى نحوۀ برخورد با اين مسائل و وقايع مختلف است. بهترين راه مواجهه با اين وقايع در دستورات مذهبى، آيات قرآنى، سنت نبوى و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام بيان شده است.
مؤلف گرانقدر در كتاب مورد بحث به گردآورى احاديثى كه در اين رابطه ذكر شده پرداخته است. شهيد ثانى، كه خود با فقدان پياپى فرزندانش روبه رو مى شد، براى تسلّى دل خويش و آرامش دادن به قلب ديگر داغ ديدگان به تأليف اين كتاب دست زد و آن را در يك مقدمه و چهار باب تنظيم كرد.
وى در مقدمه به توضيح پنج نكته راجع به مصيبتها مى پردازد و با توضيح آنها افراد را به صبر و رضا دعوت مى كند. نكات ذكر شده در مقدمۀ كتاب عبارت اند از:
1. عقل حكم مى كند كه افعال خداوند بر اساس مصالح است، بنابراين نبايد از آن ناراحت بود.
2. اگر به وعده هاى ثواب و اجرى كه پيامبران و معصومان راستگو داده اند توجه كنى جاى حزن و اندوه نيست.
3. انسان فرزندان را براى آن مى خواهد كه از وجود آنها نفع دنيوى يا اخروى و معنوى ببرد ولى معلوم نيست فرزندى كه در دنيا بماند انسان را سود رساند؛ ولى فرزندى كه از دست انسان گرفته مى شود، قطعا و بر اساس معارف اسلامى به سود و نفع انسان خواهد بود، پس جاى بى صبرى نيست.
ص: 886
4. جزع و فزع كردن موجب انحطاط انسان است.
5. دنيا خانۀ مصيبت و رنج است پس مشغول به حزن و اندوه مباش و در كار خود بكوش تا به كمال لايق خويش برسى و در يك قلب دو محبت جاى نمى گيرد.
وى سپس به ابواب چهارگانۀ كتاب مى پردازد كه فهرست آنها بدين گونه است:
1. پاداشهاى از دست دادن فرزندان، در تكميل اين باب فصلى را از گفته ها و خاطرات غير معصومين آورده است.
2. صبر و معنا و اقسام و پاداش بسيار زياد آن و بيان آنچه مخالف با صبر است. در اينجا نيز فصلى در صبر برخى از بزرگان در مصايب پيش آمده و نيز فصلى دربارۀ صبر برخى زنان در اين گونه وقايع ذكر مى كند.
3. رضا و ارجمندى مقام و درجات آن و فصلى نيز در بيان وقايعى دربارۀ چگونگى رضايت برخى از علما به قضاى الهى.
4. جواز گريه در مصيبتها و توضيح اينكه گريه كردن با رضا و صبر منافات ندارد.
در اين باب فصلهايى دربارۀ نزدن خويش در مصيبتها و استرجاع گفتن و جواز نوحه گرى به سخنهاى نيك آورده است.
خاتمۀ كتاب را به فوايد مهمّى اختصاص داده است كه عبارت اند از:
1. استحباب تعزيت و تسليت دادن مصيبت ديدگان
2. كيفيت تعزيت و تسليت
3. يادآورى مصيبت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله در هنگام مصيبت ديدن و برخى وقايع مناسب آن و بالأخره كتاب با نامه اى كه امام صادق عليه السّلام به برخى از فرزندان برادر و عموهايش نوشته و در مصايبى آنان را تعزيت و تسليت داده است به پايان مى رسد.
اين كتاب در يك مقدمه، چهار باب و يك خاتمه تنظيم يافته است كه هر باب نيز داراى فصولى است.
مؤلف از ذكر اسناد روايات خوددارى كرده است. شايد ازاين رو كه اين اثر كتابى اخلاقى و در
ص: 887
پند و موعظه است و نياز زيادى به ذكر سند و بيان رجال روايت ندارد ولى غالبا به وجود سند و كثرت اسناد و مصادر روايات اشاره كرده است. به عنوان نمونه در برخى روايات مى نويسد: «رواه عن النبى صلّى الله عليه و آله ازيد من ثلاثين صحابيا» يا در بعضى موارد ديگر مى نويسد: «رواه جماعة من اهل الحديث و صححّوه».
وى ضمن كتاب اشاره مى كند كه اين روايات از اصولى داراى سند استخراج شده اند ولى به خاطر رعايت اختصار از ذكر سند آنها خوددارى ورزيدم.
برخى از منابعى كه مؤلف در بيان روايات يا وقايع تاريخى از آنها نام برده است، عبارت اند از: من لا يحضره الفقيه، الكافى از كلينى، تهذيب الاحكام از شيخ طوسى، دلائل النبوه، التتمات و المهمات، از سيد بن طاووس، سنن ترمذى، سنن بيهقى، شعب الايمان بيهقى، احياء العلوم غزالى، مصباح الظلام، از ابو عبد الله بن نعمان، كتاب النوم و الرويا، از ابى صقر موصلى، عيون الاخبار دينورى.
اين كتاب آكنده از بيانات خود مؤلف است. وى در هر فصل ابتدا خود سخن مى گويد؛ سپس به عنوان شاهد و تصديق سخن خويش روايات را ذكر مى كند و در موارد زيادى نيز به توضيح لغات روايات مى پردازد و به استفاده هاى اخلاقى روايات اشاره مى كند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آية الله مرعشى نجفى، به شماره 444، بى تا.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، به شماره 2720، بى تا.
3. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، به شماره 1094 متعلق به قرن 11 ه. ق.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به شماره 777، تاريخ استنساخ 1339 ه. ق.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به شماره 588، متعلق به قرن 13 ه. ق.
چاپ مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، قم، 1407 ه. ق، همراه با تحقيق و تصحيح.
اين كتاب توسط شيخ عباس مخبر دزفولى به فارسى ترجمه و به نام ارمغان شهيد توسط دفتر تبليغات اسلامى قم در سال 1374 ه. ش به چاپ رسيده است.
ص: 888
احاديث اين كتاب قطره اى اندك از درياى روايات فضيلت اميرالمؤمنين است. براستى همان گونه كه در روايات وارد شده است اگر درياها مركب و درختان قلم و جن و انس نويسنده شوند، توان احصاى فضايل على عليه السّلام را ندارند(1) و جرعه اى از آن دريا در هزاران روايت آمده است و اندكى از هزاران روايت در اين كتاب گردآورى شده است. احاديث گردآورى شده در اين مجموعه غالبا بين سنّى و شيعه بسيار مشهور هستند كه به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. حديث غدير
2. حديث منزلت
3. حديث لكل قوم هاد
4. يگانگى نور نبى صلّى الله عليه و آله و على عليه السّلام
5. تعليم هزار باب از علم
6. حديث مؤاخات
7. حديث نجوى
8. اذن و ادعية
9. حديث خير البريه
10. حديث مدينة العلم
مؤلف در مقدمه و نيز احاديث، به احاديث متعدد ديگرى نيز اشاره مى كند كه با توجه به آن روايات تعداد احاديث اين كتاب بسيار زيادتر از چهل حديث مى شود.
ص: 889
تمامى روايات اين مجموعه از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نقل شده است ولى با كمال تأسف مؤلف از ذكر سند روايات خوددارى كرده است؛ تنها در مقدمۀ كتاب مى گويد: «جمعتها من كتب المعتبره المنصفه على طريقة اهل البيت عليهم السّلام».
و در هنگام نقل روايات فقط به ذكر نام آخرين راوى اكتفا كرده و از مصادر روايات نيز نامى نبرده است.
مؤلف ذيل روايات، روايات ديگرى را كه هم مضمون با روايت مورد بحث هستند و گاه شعرى را كه مطابق با مضمون روايت است بيان مى كند و در بعضى اوقات توضيح مختصرى دربارۀ متن روايت مى دهد. در برخى موارد به ذكر شواهد تاريخى و قضايا و قصص مربوط به اميرالمؤمنين نظير برخى قضاوتهاى آن حضرت مى پردازد.
در پايان نيز اعتقاد خود به امامت ائمۀ دوازده گانه را بيان مى كند و با ذكر چند دعا به كتاب خاتمه مى دهد.
علامه ميرزا عبد الله افندى در رياض العلماء هنگام يادكرد از اين كتاب مى نويسد:
«در سارى مازندران كتاب الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين از مؤلفات امير كمال الدين را ديدم كه اين روايات را از طرق عامه و خاصه گردآورى نموده است...» سپس مى گويد: «لفظ كمال تصحيف شده همان جمال است.» ولى نكتۀ قابل توجه آن است كه خود مؤلف در مقدمۀ كتاب نوشته است كه من اين روايات را از كتب معتبرى كه به روش و شيوۀ اهل بيت نوشته شده است گردآورى نمودم، بنابراين چگونه علامه افندى مى گويد اين روايات از كتب خاصه و عامه گردآورى شده است ؟
به نظر مى رسد توضيح درست اين مطلب آن است كه مؤلف، چهل حديث ذكر شده در كتاب را از كتب خاصه نقل كرده است ولى در توضيح و تبيين هر حديث به احاديث مختلف ديگرى نيز اشاره كرده است كه به عنوان شاهد و دليل صدق روايات اصلى به شمار مى آيند و البته در اين گونه روايات وى از كتب اهل سنت نيز نقل كرده است، چنانكه در موارد متعددى از كتاب
ص: 890
اسباب النزول يا تفسير واحدى نقل مى كند.
السيد الامير جمال الدين عطاء الله بن فضل الله حسينى دشتكى شيرازى هروى معروف به جمال الدين محدّث هروى از علماى قرن دهم هجرى قمرى است. برخى از جمله علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه او را سنّى مذهب شمرده اند ولى با توجه به بيانات وى در آخر كتاب مورد بحث و نيز حادثۀ تاريخى خطبۀ بليغ وى در هرات به هنگام پيروزى شاه اسماعيل صفوى بر تيموريان در نيمۀ اول قرن دهم ه. ق. شكى باقى نمى ماند كه وى شيعه بوده است؛ چنانكه قاضى نور الله شوشترى و نيز فاضل هندى و آقابزرگ تهرانى اعتقاد داشته اند.
شعر مشهورى كه به وى منسوب است نيز به اين اعتقاد وى اشاره دارد كه مى گويد:
اگر دعوتم رد كنى يا قبول *** من و دست و دامان آل رسول
چون عموى وى مير اصيل الدين حسينى دشتكى شيرازى واعظ مشهور بوده است گاه او را محدّث اصيلى شيرازى مى نامند.
علامه افندى از وى به عنوان «فاضل عالم محدّث» نام مى برد. چنانكه علامه شيخ حرّ عاملى نيز از او با صفات «عالم و فاضل» ياد مى كند و البته خطبه خواندن وى در هنگام فتح هرات در حضور شاه اسماعيل صفوى با توجه به اينكه قطعا علماى ديگرى نيز در آن شهر و در ركاب شاه اسماعيل بوده اند، نشانۀ برجستگى و شهرت علمى وى است ولى متأسفانه از احوال و آثار، و حتى سال تولد و وفات وى اطلاع درستى در دست نيست. مى دانيم كه وى در سال 903 برخى آثار خود را تأليف كرده است و در هنگام فتح هرات كه در سال 916 ه. ق. واقع شده از علماى مشهور بوده است. البته علامه آقابزرگ تهرانى سال فتح هرات را 930 ه. ق. ذكر مى كند كه با توجه به تاريخ مرگ شاه اسماعيل در 930 نمى تواند صحيح باشد.
در پاورقيهاى كتاب روضات الجنات از برخى كتب نقل كرده است كه وفات وى در سال 926 ه. ق. بوده است.
از استادان و شاگردان وى اطلاع درستى در دست نيست و فقط در آخر نسخۀ يكى از كتابهايش اجازه اى به مولى سلطان احمد كاشانى داده است و تنها دو تأليف ديگر بجز كتاب اربعين به وى نسبت داده شده است:
ص: 891
1. رساله اى در احوال اولاد اميرالمؤمنين كه همراه كتاب اربعين در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است.
2. كتاب روضة الاحباب فى سيرة النبى و الآل و الاصحاب(1)
1. امل الآمل، ج 2، ص 170.
2. رياض العلماء، ج 3، ص 318.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 140.
4. اعيان الشيعه، ج 8، ص 145.
5. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 154.
6. روضات الجنات، ج 2، ص 213.
7. روضات الجنات، ج 5، ص 189.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1594.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1598.
1. چاپ مجمع البحوث الاسلاميه، بيروت، لبنان، 1413 ه. ق. در 95 صفحه، قطع وزيرى، با تحقيق، تصحيح و تخريج محمد حسن زبرى.
2. چاپ مركز پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، تحقيق محمد حسن زبرى قاينى، 1421 ه. ق. در 108 صفحه.
ص: 892
اين كتاب كه به صورت نقل قول از يك فرد اهل كتاب نقل شده است شامل مباحث مختلفى در زمينۀ امامت اميرالمؤمنين و فرزندانش، فضايل آنها و نيز برخى خطاها و مثالب ديگر مدعيان خلافت است.
در ابتداى كتاب، مؤلف كه خود را از اهل كتاب معرفى مى كند، مى نويسد:
بر اثر تحقيق متوجه شدم كه دين راستين امروز اسلام است و بر همين اساس به دين مقدس اسلام درآمدم. ولى بعد متوجه شدم كه در اسلام هم فرقه هاى بسيارى وجود دارند كه برخى بعضى ديگر را تكفير مى كنند و آنها را مستحقّ جهنم مى دانند و طبق روايت تعداد اين فرقه ها به 73 فرقه مى رسد. ازاين رو در صدد برآمدم تا حقيقت را در اين ميان دريابم و با خود عهد بستم با رواياتى كه تنها شيعيان نقل كرده اند و يا فقط اهل سنت نقل كرده اند استدلال نكنم بلكه به سراغ رواياتى بروم كه مورد اتفاق اهل سنت و شيعه است و بر اين اساس روايات اهل سنت را ملاحظه كردم و در آنها مطالبى را مشاهده كردم كه مطابق نظر شيعيان بود؛ هم امامت ائمۀ آنان را ثابت مى كرد و هم به خطاها و اشكالات عديدۀ مدعيان خلافت نزد اهل سنت اشارت مى كرد و هم در فروع و اصول با فروع و اصول مورد قبول اهل سنت تنافى تمام داشت...
آنگاه برخى مذاهب نظير: شيعه، معتزله، اشاعره، مشبهه و مجسمه را معرفى مى كند و سپس به برخى فروع اختلافى بين شيعه و اهل سنت اشاره مى پردازد.
آنگاه رواياتى را در تعيين فرقۀ ناجيه و اينكه اين فرقه تنها پيروان و شيعيان على بن ابى طالب عليه السّلام هستند، بيان مى كند.
سپس در فصلى جداگانه به ذكر روايات دالّ بر امامت ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام از طرق اهل سنت مى پردازد و بعد روايات مربوط به امامت على عليه السّلام و روايات مربوط به نزول برخى آيات دربارۀ
ص: 893
آن حضرت را ذكر مى كند.
پس از آن طىّ چند فصل به نقل رواياتى مى پردازد كه بيانگر خطاها و اشكالات خلفاى غاصب و ياران و همراهان آنها است.
وى همچنين قضاياى مختلفى را كه به نحوى با موضوعات كتاب ارتباط دارند ذكر كرده است، نظير: قضاوت شگفت عمر بن عبد العزيز دربارۀ افضليت اميرالمؤمنين بر همۀ صحابه و اشاره به حقّانيت آن حضرت و نيز نامۀ مهمّ خليفه الناصر لدين الله عباسى در حقّانيت اميرالمؤمنين و غاصب بودن ديگران كه تقريبا اين نامه پايان بخش كتاب است.
قبلا نمونه هاى ديگرى چون طرائف سيد بن طاووس را معرفى كرديم كه در آنها مؤلف كتاب را از زبان فردى ديگر مى نويسد تا در آن به مناظره و بررسى استدلالهاى مدعيان بنشيند و راه يك قضاوت عادلانه و بحث منصفانه را بخوبى نشان دهد.
اين كتاب نيز از زبان فردى از اهل كتاب نوشته شده است كه در نهايت با يقين به حقانيت تشيع در اين عقيده ثابت قدم مى ماند.
همۀ روايات ذكر شده در اين كتاب از مصادر اهل سنت نقل شده است حتى قضاياى تاريخى را نيز به نقل از همان كتب آورده است. برخى از مصادر كتاب عبارت اند از:
1. صحيح بخارى
2. صحيح مسلم
3. المناقب خوارزمى
4. حلية الاوليا ابو نعيم اصفهانى
5. مسند احمد بن حنبل
6. المناقب ابن مغازلى
7. كتاب الفردوس ابن شيرويه
8. ملل و نحل شهرستانى
9. المئالب، از محمد بن سائب كلبى
ص: 894
10. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
11. مئالب بنى اميه، از اسماعيل بن على سمان حنفى
12. بهجة المستفيد، از ابو الفتوح همدانى
13. الجمع بين الصحيحين حميدى
مؤلف در سراسر كتاب خود را معرفى نكرده است و تنها به همان اسم مستعار «مردى از اهل كتاب» اكتفا كرده است. البته اين گونه نوشته ها و تقيه ها در كتب بسيارى وجود داشته است و دارد، ازاين رو دربارۀ مؤلف واقعى كتاب سخنان بسيارى گفته شده است. مرحوم شيخ حرّ عاملى آن را از جمله كتبى مى شمارد كه مؤلف آن معلوم نيست(1).
و علامه تهرانى سه قول دربارۀ مؤلف آن ذكر كرده است و هيچ كدام را ترجيح نمى دهد:(2)
الف - سيد بن طاووس كه قبلا دو كتاب نظير همين كتاب و با همين اسم مستعار به نام الطرائف و طرف از او معرفى كرديم(3)، ولى چيزى كه اين نسبت را مشكل مى كند آن است كه او از شرح ابن ابى الحديد نقل مى كند و اين دو تقريبا معاصرند و در كتب سيد بن طاووس نقلى از ابن ابى الحديد و شرح نهج البلاغه او نيامده است.
ب - شيخ ابراهيم بن سليمان قطيفى،(4) اين عالم بزرگوار از دانشمندان قرن دهم هجرى به شمار مى رود. وى از شاگردان احمد بن فهد حلّى و داراى تأليفات بسيارى است، از جمله:
1. تلخيص الخلاف (خلاصۀ شيخ طوسى)
2. التنبيه فى غرائب من لا يحضره الفقيه
3. مختصر الصحاح
4. جواهر الكلمات فى العقود و الايقاعات
وى در سال 944 در شهر هرمز از شهرهاى بحرين از دنيا رفت و در همانجا دفن شد.
ج - شيخ مفلح بن حسين بن راشد بن صلاح بحرانى، اين دانشمند بزرگوار نيز از اعلام قرن نهم هجرى است كه علامه شيخ حرّ عاملى از او به عنوان «فاضل علامه فقيه» ياد مى كند و او را با شيخ على بن عبد العال كركى معاصر مى شمارد و كتابهاى زير را براى وى نقل مى كند:
ص: 895
1. شرح الشرايع
2. شرح الموجز
3. مختصر الصحاح
4. منتخب الخلاف
5. جواهر الكلمات فى العقود و الايقاعات
البته چنانكه گذشت، روشن است كه تمامى اين كتب به ابراهيم بن سليمان قطيفى نيز نسبت داده شده است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 324.
2. اعيان الشيعه، ج 10.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 9 يا 10.
4. رياض العلماء، ج 2، ص 179.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، تاريخ 977، شمارۀ 360 و چند نسخۀ ديگر همان كتابخانه.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1273.
3. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 575.
4. نسخۀ كتابخانۀ وزيرى، يزد، شمارۀ 1133.
5. نسخۀ كتابخانۀ مسجد گوهرشاد، مشهد، شمارۀ 1153.
1. چاپ سنگى، تهران، سال 1303 ق.
2. چاپ قم، سال 1402 ق. مطبعه و ناشر معلوم نيست، توسط محقق شيخ عبد الرضا نجفى، در 251 صفحه، همراه با تصحيح و تخريج مفصّل.
ص: 896
كتب اربعۀ شيعه (الكافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار) - كه قبلا معرفى شده اند - منابع مورد اعتماد علماى شيعه و مورد مراجعۀ همۀ فقهاى شيعه در طول تاريخ بوده اند ولى تمامى روايات اين كتب از جهت ارزش سندى و مورد اطمينان بودن راويان آنها در يك سطح نيستند. در برخى روايتها تمام راويان آنها افرادى هستند كه در كتب رجالى به عادل بودن و شيعۀ اثنى عشرى بودن آنها تصريح شده است كه در اصطلاح به اين دسته روايات «احاديث صحيحه» مى گويند. برخى ديگر، رواياتى است كه راويان آنها شيعۀ اثنى عشرى هستند ولى دربارۀ عدالت آنها سخن صريحى از علماى رجال نقل نشده است اما مورد ستايش و مدح قرار گرفته اند. اين دسته از روايات را در اصطلاح «احاديث حسنه» مى نامند. راويان برخى روايات ديگر توثيق شده اند ولى از نظر عقيده شيعۀ اثنى عشرى نيستند كه به آنها «موثّق» گفته مى شود. و راويان پاره اى از روايات نيز مجهول، ضعيف، دروغگو و يا وضّاع هستند كه به هر دسته از آنها اسامى مختلفى اطلاق شده است. مؤلف گرانقدر در اين كتاب سعى كرده است فقط روايات صحيحه و حسنۀ موجود در كتب اربعه را استخراج كند و آنها را به ترتيب ابواب فقهى مدوّن سازد.
بنابراين مى توان اين كتاب را چنين معرفى كرد: «گردآورندۀ تمامى روايات صحيح و حسن كتب اربعه همراه با تصريح به كيفيت سند آنها به ترتيب كتب فقهى است.» البته با كمال تأسف اين تأليف به طور كامل به دست ما نرسيده است و معلوم نيست آيا مؤلف گرانقدر خود موفّق به اتمام آن نشده، يا دست روزگار بين ما و نسخۀ كامل كتاب فاصله انداخته است.
به هر حال آنچه امروز موجود است، تا پايان كتاب حج است كه مجموعۀ آن در سه جلد با موضوعات زير به چاپ رسيده است:
جلد اول با مقدمۀ طولانى مؤلف در رابطه با تقسيمات احاديث صحيح، حسن، موثق،... و
ص: 897
برخى مسائل رجالى، تمييز مشتركات سند مشايخ ثلاثه (كلينى، صدوق و طوسى) و اسناد كتب اربعه، سند مؤلف به كتب اربعه و غيره در 12 فصل آغاز شده است.
پس از اين مقدمه، مؤلف به بيان روايات به ترتيب كتب فقهى پرداخته است كه با كتاب طهارت آغاز مى شود و با بيان قسمتى از كتاب الصلاة پايان مى پذيرد.
در جلد دوم، بقيۀ روايات نماز را نگاشته و سپس روايات كتاب زكات و كتاب روزه را بيان كرده است.
در جلد سوم روايات كتاب حج را بيان كرده و بدين گونه كتاب به پايان رسيده است.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب سه نوع حديث را با سه رمز بيان مى كند:
1. روايات صحيحه كه نزد همۀ فقها صحيح شمرده مى شود، با رمز «صحى».
2. روايات صحيحه كه نزد مشهور فقها صحيح به شمار مى آيد، با رمز «صحر».
3. روايات حسن با رمز «ن».
مؤلف ابتدا روايات را با سند كامل از يكى از كتب اربعه بيان مى كند و سپس به ذكر ساير اسناد مى پردازد و به كيفيت آنها اشاره مى كند و گاه به مباحث رجالى مى پردازد و نيز اختلافات كتب اربعه در نقل حديث را يادآور مى شود.
مؤلف پس از نقل روايات به جمع بين روايات متعارضه مى پردازد و راه توجيه و حمل روايات را گاه به نقل از ديگران و گاه به بيان خود ذكر مى كند. وى در پاره اى از احاديث كه به توضيح نياز دارد، ابتدا توضيحات مشايخ ثلاثه راجع به متن را ذكر كرده و در صورت وجود اشكال در آن، به شرح آن پرداخته و گاه روايتى را كه به بيان نياز داشته و ديگران درباره اش سخنى نگفته اند خود توضيح داده است؛ چنانچه لغات موجود در روايات به توضيح نياز داشته، به شرح لغات و معنى آنها پرداخته و مصدر توضيحات را نيز بيان كرده است كه غالبا اين مصادر عبارت اند از: صحاح اللغة جوهرى، نهاية ابن اثير، قاموس اللغة فيروزآبادى.
ص: 898
مؤلف در مقدمۀ كتاب به علت نگارش اين كتاب و جداسازى روايات صحيح و حسن از ديگر روايات اشاره مى كند و مى گويد:
علت تأليف كتاب آن بود كه ديدم امر حديث پريشان شده و غلط و تصحيف در آن شايع گشته است و تغيير و تحريف در لابه لاى آن راه يافته است. همتها در حق گزارى حديث كوتاه و توانها در قيام به حقوق واجب آن سست است...
ازاين رو تصميم گرفتم تا راه اختصار را برگزينم و جايگاه اشكالات و راه حلّ آنها را مورد اشاره قرار دهم و در هنگام تعارض به جمع بين آنها اشاره كنم...
جمال الدين ابو منصور حسن بن زين الدين، فرزند شهيد ثانى است. پدر بزرگوارش زين الدين بن على مشهور به شهيد ثانى از برجسته ترين علماى شيعه است كه شرح حال او قبلا ذكر شد(1).
مؤلف گرانقدر در قريه جبع از روستاهاى جبل عامل لبنان در سال 959 ه. ق. در هفدهم يا بيست و هفتم ماه مبارك رمضان به دنيا آمد. تا هفت سالگى در محضر مبارك پدر بزرگوارش بود و در سن هفت سالگى وى پدر بزرگوارش به شهادت رسيد.
شروع تحصيلات او در روستاى جبع بود و پس از آن به همراه فرزند خواهرش به نجف هجرت كرد و در محضر محقق و مقدس اردبيلى و ديگر علماى آن سامان به تحصيل پرداخت و به درجات والاى علمى رسيد و مورد توجه خاص قرار گرفت.
وى و خواهرزاده اش به محقق اردبيلى پيشنهاد كردند تنها مباحث ضرورى براى اجتهاد را بخوانند و از مباحث غير ضرورى بپرهيزند و استاد نيز پيشنهاد آنان را پذيرفت.
پس از مدتى باز به استاد پيشنهاد كردند، در هنگام درس تنها مطالبى را كه نفهميده اند و گره هايى كه با مطالعه و تفكر گشوده نشده است، باز و تفسير كند و استاد اين پيشنهاد را نيز تحسين كرد و در مقابل شاگردانش كه اين روش را مسخره مى كردند گفت: «بزودى آنها به كمال رسيده، دست به تأليف خواهند برد و شما هنوز سرگرم بحث و مذاكره خواهيد بود.» طبق نظر استاد، وقتى هنوز استاد زنده بود، حسن بن زين الدين منتقى الجمان و معالم را تأليف كرد و خواهرزاده اش سيد محمّد مدارك الاحكام را نوشت و نسخه هاى اين كتابها به نجف رسيد و استاد
ص: 899
و همدرسان آنان را به شگفتى واداشت.
مى گويند محقق اردبيلى در هنگام نوشتن كتاب فقهى بسيار ارزشمند مجمع الفائده و البرهان، عبارات و انشاى كتاب را به نظر اين دو شاگرد خويش مى رساند تا آنان - كه عربى زبان مادرى آنها بود - عبارتهاى غير فصيح آن را اصلاح كنند.
مؤلف پس از كمال علمى از نجف به موطن خود مراجعت كرد و عمرش را به تأليف، تحقيق و خدمت به اسلام سپرى ساخت. وى در زندگى اسوۀ زهد و تقوا و اعراض از دنيا بود. نقل شده است كه هرگز قوت بيش از يك هفته يا يك ماه را ذخيره نمى كرد تا با فقرا مساوى باشد و به خاطر آنكه با شاه عباس صفوى ملاقات نكند و در دستگاه وى وارد نشود زيارت ثامن الائمه عليه السّلام را ترك كرد.
او و خواهرزاده اش نهايت دوستى و محبت را به هم داشتند، به گونه اى كه هر كدام از اين دو زودتر وارد مسجد مى شدند امام جماعت بود و ديگرى به وى اقتدا مى كرد و آثار علمى و نوشته هاى خود را به يكديگر عرضه مى داشتند و كتابهاى يكديگر را اصلاح مى كردند. مؤلف پس از عمرى بسيار با بركت، همراه با تلاشهاى علمى و معنوى، در اول محرم 1011 هجرى قمرى در پنجاه و دو سالگى از دنيا رفت و در كنار همدرس و هم مباحثه و خواهرزاده اش سيد محمّد، صاحب مدارك الاحكام به خاك سپرده شد.
وى گذشته از علوم رسمى اسلامى، خطى زيبا داشت و در شعر و ادبيات توانا بود. اشعار فصيح و ديوانى ارزشمند از وى به يادگار مانده است.
1. سيد على بن حسين حسينى عاملى كه پس از شهادت شهيد با همسر شهيد ازدواج كرد و سرپرستى فرزندان او را به عهده گرفت.
2. سيد على بن ابى الحسن، داماد شهيد، و پدر صاحب مدارك
3. شيخ حسين بن عبد الصمد، پدر شيخ بهائى
4. علامه محقّق اردبيلى
5. علامه شيخ عبدالله يزدى، صاحب حاشيه معروف در منطق
از جمله شاگردانى كه در محضر او تربيت شده اند، افراد زير را مى توان نام برد:
ص: 900
1. شيخ عبد السّلام بن محمّد، جدّ مادرى و عموى پدر شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب وسائل الشيعه
2. شيخ حسين بن حسن ظهيرى
3. شيخ نجيب الدين على بن محمّد بن مكى عاملى
4. سيد نجم الدين بن محمّد موسوى
در برخى كتب اسامى 23 كتاب از آثار وى ذكر شده است. تعدادى از آنها به شرح زير است:
1. منتقى الجمان (كتاب مورد بحث)
2. معالم الدين كتابى فقهى است كه در مقدمۀ آن به مباحث اصولى پرداخته شده و اكنون اين مقدمه مشهور شده است ولى متأسفانه اصل كتاب كامل نيست.
3. تحرير طاووسى، در رجال
4. رسالة اثنى عشريه، در رابطه با نماز
5. رساله در عدم جواز تقليد ميت
6. مشكاة القول السديد، دربارۀ اجتهاد و تقليد
7. ديوان شعر
8. شرح الفيه شهيد
9. اجوبة المسائل
10. مناسك حج
11. حاشيۀ مختلف الشيعه
12. حاشيۀ بر كتب اربعه
1. امل الآمل، ج 1، ص 57.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 146.
3. ريحانة الادب، ج 3، ص 391.
4. اعيان الشيعه، ج 5، ص 92.
5. فوائد الرضويه، ص 99.
ص: 901
1. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 697، تاريخ استنساخ: 1032.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملى ملك، تهران، شمارۀ 529، 2772 صفحه، بدون تاريخ.
چاپ مؤسسۀ نشر اسلامى، وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، 1362 ه. ش. با تصحيح و تخريج ميرزا على اكبر غفارى، در 3 جلد، بدون فهارس فنى و با غلطهاى مطبعى زياد.
ص: 902
قرآن به عنوان معجزۀ جاويدان پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و تنها كتاب آسمانى تحريف نشده، مصدر اصلى و قانون اساسى تمامى مسلمانان جهان و مورد توجه و اعتماد همۀ آنان است. در اين كتاب شريف مجيد برخى مطالب با كمال صراحت و بروشنى بيان شده است ولى پاره اى ديگر از آن ظواهرى هستند كه در رساندن معنى و مفهوم نيازمند توضيح و تفسير خارجى نيستند و بالأخره قسمتى نيز به صورت متشابه بيان شده است. البته اين كتاب افزون بر ظواهر روشن آن داراى معانى نهانى و بطون پيچيده اى است كه در آيات و روايات به آن اشاره شده است.
و از سويى ديگر، بسيارى از آيات قرآن داراى سرگذشت تاريخى و شأن نزولهايى است كه تأثير بسزايى در فهم آيات و شناخت موارد و مصاديق آنها دارد و روايات اسلامى بيانگر بسيارى از آن بطون و تأويلات و معانى نهانى قرآن و توضيح دهندۀ شأن نزول و حوادث تاريخى آيات است كه اگر با توجه به آنها به سراغ قرآن برويم، خواهيم ديد كه قسمت بسيار زيادى از آيات آن دربارۀ اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام، بويژه حضرت اميرالمؤمنين است.
اگرچه بنابر برخى مصالح - كه در جاى خود بيان شده است - در قرآن به نام ائمه تصريح نشده است، ولى اثبات نزول آيه دربارۀ آنها با دلايل قطعى و روايات متواتر از كتب شيعه و سنى و ساير فرق اسلامى امرى آسان و مسلّم است.
مؤلف گرانقدر كتاب مورد بحث در پى جمع آورى اين گونه روايات بوده است و از گردآورى آنها اين كتاب را تأليف كرده است.
كتاب مذكور داراى مقدمۀ كوتاهى شامل روايات مربوط به دو موضوع ذيل است:
1. نزول آيات قرآن در مدح اهل بيت و نكوهش دشمنان آنها
2. بيان وجوه و بطون و تأويل قرآن
ص: 903
مؤلف پس از اين مقدمۀ كوتاه، روايات بسيارى را پيرامون سه موضوع زير نقل كرده است:
1. فضايل اهل بيت عليهم السّلام
2. فضايل، پاداش و درجات دوستان اهل بيت
3. خطاكارى، عقاب و نكوهش دشمنان اهل بيت
سپس در خاتمه در فصلى مستقل رواياتى را دربارۀ فضايل اميرالمؤمنين و اهل بيت عصمت و طهارت و ذريه و دوستداران آنها ذكر كرده است.
مؤلف بر اساس ترتيب سور قرآن و نيز آيات آن ابتدا آيه را ذكر كرده و سپس ذيل آن روايات مربوط به آن را آورده است. بنابراين روايات با آيات مربوط به دو سورۀ حمد آغاز و با روايات مربوط به دو سورۀ معوذتان (ناس و فلق) پايان مى پذيرد. البته در خاتمه هم رواياتى دربارۀ فضايل و محبت اهل بيت و محبان آنها ذكر شده است.
در بسيارى از موارد كه بيان معنى آيه و يا ارتباط آنها با موضوع كتاب به توضيح نياز دارد، مؤلف سخنانى با عنوان «توجيه التأويل» يا «معناه» ذكر كرده است و در برخى موارد كه روايات ظاهرا تعارض دارند، به راه حل و جمع بين روايات و توجيه آنها پرداخته و مطالب ارزشمند بسيارى بيان كرده است.
روايات اين مجموعه از نظر معرفى سند و ارائۀ منبع به چهار دسته تقسيم مى شوند:
الف - رواياتى كه سند و منبع آنها معرفى شده است.
ب - رواياتى كه سند آن ذكر شده است، ولى كتاب خاصى كه از آن نقل شده معرفى نشده است. مثلا مى گويد: «ما رواء الشيخ محمّد بن يعقوب» كه البته مشخص است از كتاب الكافى نقل مى كند و يا مى گويد: «ما قال محمّد بن العباس» كه ظاهرا مراد محمّد بن عباس بن على بن مروان بن ماهيار، معروف به ابى الحجام و نام كتاب او نيز ما نزل من القرآن است.
و در برخى موارد هم كتاب مورد نظر مشخص نمى شود، مانند: «روى الشيخ ابو جعفر محمد بن بابويه» كه معلوم نيست از كدام كتاب صدوق نقل كرده است.
ص: 904
ج - رواياتى كه سند آنها حذف شده ولى منبع و كتاب اصلى ذكر شده است.
د - رواياتى كه سند و منبع آن هيچ يك ذكر نشده است و به صورت: «روى عنهم» يا «جاء فى تفسير اهل البيت» يا امثال آن آمده است.
مؤلف در اين كتاب از منابع شيعه و سنى به نقل روايات پرداخته است كه برخى از منابع شيعى آن عبارت اند از:
1. كتب صدوق، مانند: الخصال، علل الشرايع و المعراج
2. كتابهاى شيخ طوسى، مانند: الامالى و مصباح الانوار
3. كتاب ما نزل من القرآن از ابن ماهيار كه بيشتر روايات كتاب از اين منبع گرفته شده است.
4. سعد السعود و كتاب اليقين بامرة اميرالمؤمنين، از سيد بن طاووس
5. عيون الاخبار
6. كامل الزيارات
7. بصائر الدرجات صفّار
8. كنز الفوائد كراجكى
9. مناقب ابن شهرآشوب
10. الاحتجاج طبرسى
11. الكافى كلينى
12. كشف الغمه
13. الغيبه، از شيخ مفيد
14. تفسير منسوب به امام عسكرى
15. تفسير قمى
16. شواهد التنزيل، از حاكم حسكانى
البته برخى از اين منابع اكنون در دسترس نيست، نظير: مصباح الانوار طوسى، كتاب المعراج صدوق و الغيبه شيخ مفيد كه مؤلف هنگام نقل از آنها به نام مؤلف آنها تصريح كرده است. منابع وى از اهل سنت عبارت اند از:
1. المناقب خوارزمى
2. الاربعين خوارزمى
ص: 905
3. حلية الاولياء ابو نعيم اصفهانى
4. الفردوس ابن شيرويه
نام اين كتاب بنابر آنچه در برخى نسخه ها آمده، تأويل الايات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهره است، ولى اين كتاب به نامهاى مشابهى نيز در كتب معرفى شده است كه براى پرهيز از اشتباه، برخى از آنها را ذكر مى كنيم:
1. الايات الباهره فى فضل العترة الطاهرة
2. تأويل الايات الباهرة فى العترة الطاهرة
3. الايات الظاهرة فى فضل العترة الطاهرة
4. تأويل الايات الظاهرة الباهرة فى فضائل العترة الطاهرة
5. تأويل الايات الباهرة فى فضل العترة الطاهرة
6. الايات الباهرة
1. اين كتاب يك بار تلخيص شده است و گزيدۀ آن به نام كنز جامع الفوائد و دافع المعاند به قلم علم بن سيف بن منصور نجفى منتشر شده است.
2. براى اين كتاب مستدرك و تكمله اى به نام كتاب آيات الانوار فى فضائل النبى و آله الاطهار توسط ميرزا محمود يوسفى غروى نوشته شده است.
مؤلف اين تكمله كه در صدد تصحيح و نشر كتاب بوده است، ضمن تصحيح و تخريج متوجه آياتى مى شود كه در اين كتاب نيامده، ازاين رو آنها را در يك جلد جداگانه منتشر كرده است كه در اين مستدرك 829 حديث از منابع شيعه جمع آورى شده و در يك جلد 471 صفحه اى، در تاريخ 1372 ه. ش. در مركز دار النشر اسلامى قم به چاپ رسيده است.
براى مؤلف اين كتاب اسامى مختلفى ذكر كرده اند، مانند: شرف الدين بن على نجفى، شرف الدين على حسينى استرآبادى، شرف الدين على بن محمّد استرآبادى نجفى يا غروى ، به هر حال وى از علماى برجستۀ قرن دهم هجرى به شمار مى رود. ميرزا عبدالله افندى دربارۀ او مى نويسد: «فاضل عالم، بزرگوار پاك نهاد، هوشمند برجسته... او از بزرگان علماى شيعه به شمار
ص: 906
مى رود.»
وى سپس به بيان تأليفات و برخى استادان او مى پردازد و در رابطه با اختلافى كه دربارۀ مؤلف كتاب تأويل الايات (كتاب مورد بحث) وجود دارد، به طور مفصّل سخن مى گويد.
وى در جلد سوم رياض العلماء نيز از مؤلف ياد كرده است و مى نويسد: « وى محدّثى فاضل و صالح بود». سپس با نقل سخن علامه مجلسى دربارۀ مؤلف به ذكر تأليفات وى مى پردازد.
علامۀ بزرگوار مجلسى ضمن معرفى كتاب مورد بحث، به عنوان يكى از مصادر و منابع كتاب بحار الانوار، دربارۀ مؤلف آن مى نويسد: «سيّد فاضل علامۀ پاكنهاد شرف الدين على حسينى استرآبادى كه ساكن نجف بود... و تعدادى از متأخرين از كتب وى روايت كرده اند و مؤلف آن در نهايت فضيلت و ديانت است.»
علامه شيخ حرّ عاملى از او با اين عبارت ياد كرده است: «وى فاضلى محدّث و صالح بود... و از آن اوست كتاب الآيات الباهرة فى فضل العترة الطاهرة كه گاه به كراجكى نسبت داده مى شود ولى اين نسبت صحيح نيست.»
وى از شاگردان محقق كركى است. برخى از شاگردان او عبارت اند از:
محمّد بن ابى طالب استرآبادى، علم بن سيف بن منصور نجفى
متأسفانه سال ولادت و وفات او بدرستى مشخص نيست. فقط مى دانيم كه وى در نيمۀ دوم قرن دهم مى زيسته است؛ چنانكه علامه آقابزرگ تهرانى نيز وى را در اعلام قرن دهم، در كتاب طبقات اعلام الشيعه ذكر كرده است.
1. الفوائد الغرويه فى شرح الجعفريه
2. تأويل الآيات (كتاب مورد بحث)
3. نفحات اللاهوت
1. بحار الانوار، ج 1، ص 13 و 31.
2. امل الآمل، ج 2، ص 131.
3. رياض العلماء، ج 3، ص 8 و ج 4، ص 66.
ص: 907
4. اعيان الشيعه، ج 7، ص 336 و ج 8، ص 228.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 145.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1449، تاريخ استنساخ: 995 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 322، بدون تاريخ.
1. چاپ مدرسة الامام المهدى، 2 جلد، 943 صفحه، قطع وزيرى. در سال 1407 ه. ق. با تصحيح، تخريج و فهارس فنى توسط مدرسۀ مذكور به چاپ رسيده است.
2. چاپ مؤسسۀ نشر اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم كه با تحقيق حسين استاد ولى در 1 جلد و 856 صفحه، در سال 1409 ه. ق. منتشر شده است.
ص: 908
الأربعون حديثا عزّ الدين حسين بن عبد الصمد عاملى(1)
اين كتاب با مقدمۀ كوتاهى دربارۀ اهميت حديث و پاداش حفظ چهل حديث آغاز مى شود.
سپس مؤلف چهل حديث را نقل كرده و ذيل هر حديث به شرح و بيان آن پرداخته و روايات متعددى را نيز در شرح اين احاديث چهل گانه ذكر كرده است.
اكثر احاديث اين مجموعه مربوط به مسائل اخلاقى است كه داراى عناوينى همچون:
اخلاص، رضا، صبر، شكر، تقوا، عبادت، حسن خلق، عفو، حفظ زبان، تواضع، خيرخواهى، رحم، زهد، توبه و نيز حسد، تكبر و بيدادگرى است.
و بسيارى از روايات نيز در بيان حقوق و روابط اجتماعى مسلمانان، نظير: مباحث اخوت، زيارت برادران، مسرور ساختن مؤمنان، برآوردن نياز مؤمنان، گره گشايى مؤمن، اطعام مؤمن، لباس دادن به مؤمن، آثار رعايت نكردن حقوق مؤمن، دشمنى و آثار آن، هجران و دورى گزيدن، اهانت به مؤمن و عيب جويى مؤمنان است. و بالأخره آخرين فصل آن بحثى عقيدتى راجع به مرگ است.
تمامى چهل حديث ياد شده در اين مجموعه از كتاب شريف الكافى و با سند متصل آورده شده است و در توضيح هر حديث احاديث متعددى نقل شده كه آنها هم غالبا و بلكه همگى از كتاب الكافى است؛ تنها چند حديث مرسل در مقدمۀ كتاب ذكر شده است كه بعضا در كتاب الكافى وجود ندارند.
ص: 909
مؤلف در ابتداى كتاب سند خود را به كتاب الكافى ذكر كرده است و در ابتداى هر حديث به آن اشاره كرده و سپس سند ذكر شده در كتاب الكافى را آورده است.
مؤلف براى هر حديث عنوان خاصى برگزيده و در توضيح روايات هم از روايات ديگر استفاده كرده است و از ذكر بياناتى از جانب خود يا نقل از ديگر علما دورى گزيده است. فقط در يك مورد در «بحث غيبت» تحت عنوان «قال الجامع لهذه الأحاديث» مطالب كوتاهى ذكر كرده است. وى در نگارش احاديث ترتيب خاصى را رعايت نكرده است.
مؤلف كتاب حسين بن عبد الصمد عاملى از دانشمندان برجستۀ قرن دهم هجرى به شمار مى رود. خاندان او به علم و دانش شهره اند. پدر و جدّش از علماى برجستۀ شيعه هستند. پدرش شيخ عبد الصمد استاد شهيد ثانى بوده است و فرزندش شيخ بهائى يكى از مشهورترين چهره هاى علمى شيعه است. نسب شريفش به حارث اعور - يكى از صحابۀ برجستۀ اميرالمؤمنين - مى رسد. ازاين رو آنان را حارثى مى نامند.
او در سال 918 در روستاى جبع از روستاهاى جبل عامل لبنان به دنيا آمد. تحصيلات خود را در وطن خود گذراند و از محضر شهيد ثانى بهره هاى فراوان برد و ساليان درازى را با وى همراه بود.
شهيد ثانى در اجازۀ طولانى خود به وى مى نگارد:
برادر دينى و برگزيدۀ در برادرى و انتخاب شده در ديانت و برآمده از فرود تقليد به فراز يقين، شيخ امام و عالم يگانه داراى نفس پاك و پاكيزه و همت والا و برجسته و اخلاق درخشان انسانى، بازوى اسلام و مسلمين، و عزّت دنيا و دين، حسين فرزند شيخ صالح و عالم عامل، متقن و خلاصۀ نيكان شيخ عبد الصمد فرزند شيخ امام شمس الدين محمّد... از كسانى است كه با تمام وجود روى به طلب مراتب عاليه آورده و بيدارى روز و شب زنده دارى شب متصل نموده تا آنكه در ميدان مسابقه گوى فضيلت و برترى را از همگنان ربوده و روزگارى را در طلب علم حديث سپرى كرده و در اين علم به نصيب كامل تر سهمى فزون تر دست پيدا كرده است و نزد اين ضعيف نيز درس خوانده و كتابهاى بسيارى را از من شنيده است...
وى بجز علوم مرسوم فقه، اصول، حديث، تفسير و كلام در علم رياضى و نيز ذوق ادبى و
ص: 910
شعرى داراى مقام و مرتبت والا و تأليفات متعددى است.
علامه افندى از او با اين عناوين ياد مى كند: «او مردى فاضل، عالم، بزرگوار، اصولى، متكلم، فقيه، محدث، شاعر، ماهر در صنعت لغز و معمّا بود...»
و علامه شيخ حرّ عاملى نيز با اين عبارات او را ستوده است: «عالم ماهر، محقق مدقق، متبحر جامع اديب، منشى شاعر عظيم الشأن جليل القدر، ثقۀ مورد اطمينان كه از شاگردان برجستۀ شهيد ثانى است.»
او در زمان شاه طهماسب صفوى به ايران هجرت كرد و در شهرهاى مختلف آن روزگار ايران اقامت كرد. از جمله مدتى طولانى در هرات باقى ماند و از جانب شاه طهماسب به عنوان شيخ الاسلام خراسان و هرات منصوب شد. وى نماز جمعه را واجب مى دانست و در اقامۀ آن تلاش زيادى مى كرد و افراد بسيارى به وى اقتدا مى كردند. در مدت اقامت وى در هرات عدۀ بسيارى به تشيع گرويدند و جلسات علمى وى بسيار معمور بود. او پس از اقامت طولانى در هرات به قزوين بازگشت و از شاه اجازۀ رفتن به حج را گرفت و پس از برگشت از سفر حج به بحرين رفت و در همانجا وطن گزيد؛ و بالأخره پس از عمرى تلاش در سال 984 در روستاى هجر بحرين درگذشت و قبر او اكنون محلّ زيارت عاشقان علم و ايمان است.
1. شهيد ثانى
2. سيد حسن بن سيد جعفر حسينى كركى
1. فرزندش شيخ بهائى
2. فرزند ديگرش ابو تراب عبد الصمد
3. شيخ رشيد الدين اصفهانى
4. سيد حسن بن على بن شد قم حسينى مدنى
5. شيخ حسن فرزند شهيد ثانى، مؤلف كتاب معالم
6. ميرداماد
7. ملك على تبريزى
8. ميرزا ابراهيم بن مراد حسينى
ص: 911
وى داراى تأليفات متعدد و ارزشمندى است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. الاربعون حديثا
2. العقد الحسينى، در رد وسواس
3. حاشيۀ الارشاد
4. سفرنامه
5. ديوان شعر
6. تحفة اهل الايمان فى قبله عراق العجم و خراسان
7. وصول الاخيار الى اصول الاخبار
8. رساله در مناظره با علماى حلب از اهل سنت
9. شرح الفيه شهيد
10. الواجبات الملكية
11. التحفة الطهماسبيه فى مواعظ الفقهيه
12. شرح القواعد العلامه
1. رياض العلماء، ص 180.
2. روضات الجنات، ج 2، ص 338.
3. ريحانة الادب، ج 4، ص 126.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 62.
5. امل الآمل، ج 1، ص 74.
6. فوائد الرضويه، ص 138.
چندين نسخه در كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، به شماره هاى 4107 و 4682، تاريخ استنساخ: 1021 ه. ق. و نسخۀ شمارۀ 4682 و 6347 و 8084.
اين اربعين ضمن كتاب ميراث حديث شيعه، جلد 2، صفحۀ 134 تا 184 چاپ شده است.
نشر مركز تحقيقات دار الحديث، قم، 1378 ه. ش.
ص: 912
مجمع البحرين فى مناقب السبطين الحسن و الحسين ولىّ بن نعمة الله حسينى رضوى(1)
يكى از راههاى تزكيه و شايد بهترين راه آن، شناخت الگوهاى مناسب و حديث شايستگان است و بهترين الگوهاى بشريت معصومين عليهم السّلام هستند كه شناخت آنان تكميل كنندۀ اخلاق و واداركننده به عمل، عبادت و تلاش است.
كتاب مورد بحث دربارۀ شناخت فضايل و خصايل حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين سيد الشهدا است. مؤلف روايات مربوط را گردآورى و طى بيست و پنج باب عرضه كرده است. عناوين اين ابواب عبارت اند از:
ولادت، نام، كنيه، القاب و نسب امامت آنان. ياد ايشان در قرآن، محبت پيامبر صلّى الله عليه و آله به ايشان، فضايل امام حسن، فضايل امام حسين، معجزات ايشان، مكارم اخلاقى اين دو، مدت عمر، خلافت، وفات، تعداد فرزندان آنها، و بالأخره كتاب با سه باب در مقتل امام حسين، زيارت امام حسين و فضيلت زمين كربلا پايان مى پذيرد.
كتاب مذكور با مقدمۀ كوتاهى دربارۀ علت نگارش و فهرست مطالب آغاز مى شود. آنگاه يك فصل دربارۀ مدح امام حسن و فصلى ديگر در مدح امام حسين آورده است كه با الفاظى مسجع و مقفى عباراتى را در مدح آن دو بزرگوار بيان كرده است. سپس روايات مربوط به فضايل آن دو بزرگوار طىّ بيست و پنج باب آمده است. بدين گونه كه نخست رواياتى كه در رابطه با هر دو بزرگوار است، و سپس بابهاى اختصاصى هريك ذكر شده است. فقط سه باب آخر كتاب مربوط
ص: 913
به امام حسن است.
مؤلف سند تمامى روايات را حذف كرده است زيرا معمولا در مباحث فضايل اعتناى چندانى به سند نمى شود، بويژه كه شهرت اين روايات جبران كنندۀ نقص سندى آن است. البته مؤلف هنگام نقل روايات به ارزش سندى آن اشاره مى كند؛ مثلا مى گويد: «روى مرفوعا» يا مى نويسد:
«روى صحيحا» ولى در اكثريت قريب به اتفاق روايات منابع آن معرفى شده است؛ اگرچه در برخى موارد از اين نكته نيز غفلت شده و با ذكر جملۀ «روى فى بعض الاخبار» منبع را ذكر نكرده است. مصادر كتاب شامل كتب اهل سنت و شيعه هر دو است. برخى از اين منابع عبارت اند از:
1. كامل الزيارات ابن قولويه
2. المناقب ابن شهر آشوب
3. اعلام الورى طبرى
4. كشف الغمه اربلى
5. الارشاد شيخ مفيد
6. مسند الرضا عليه السّلام
7. الطرائف سيد بن طاووس
8. مجمع البيان طبرسى
9. مزار ابن شهر آشوب
10. مزار شهيد
11. مصابيح الانوار
12. مزار شيخ صدوق
1. صحيح بخارى
2. صحيح مسلم
3. صحيح ترمذى
4. صحيح نسائى
5. مسند احمد بن حنبل
6. مناقب احمد حنبل
7. حلية الاولياء
8. مناقب الخوارزمى
9. كفاية الطالب
10. مطالب السئول
با توجه به زمان مؤلف كه در قرن دهم مى زيسته است و با توجه به رواياتى كه فقط در اين كتاب وجود دارد و در ساير مصادر پيدا نشده است و نيز با التفات به اين نكته كه برخى مصادر اين كتاب به دست ما نرسيده است اهميت خاص اين اثر روشن مى شود.
ص: 914
سيد ولى بن نعمت الله حسينى رضوى يكى از علماى برجستۀ شيعه در قرن دهم هجرى قمرى، معاصر عز الدين حسين بن عبد الصمد، پدر شيخ بهائى و علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) به شمار مى رود. علامه افندى با اين القاب از وى ياد مى كند: «فاضل محدّث جليل و معروف، صاحب كتابهاى متعدد در مناقب، از اصحاب و علماى متأخر شيعه است ولى بدرستى دوران زندگى وى را نمى دانم؛ شايد از معاصران دولت صفويه باشد...
»
آنگاه عبارت شيخ حرّ عاملى در امل الآمل را ذكر كرده است و پس از آن عناوين كتابهاى او را برمى شمارد(1).
شيخ حرّ عاملى نيز دربارۀ وى مى نويسد: «سيد ولى بن نعمت الله الحسينى الرضوى الحائرى عالمى فاضل و صالح و محدّث بود.» سپس كتابهاى وى را ذكر مى كند.
علامه مدرس تبريزى مى نويسد: «سيد ولى بن نعمت الله حسينى رضوى حائرى عالمى محدّث، فاضلى صالح از متأخرين اماميه و معاصرين با پدر شيخ بهائى و ديگر شاگردان شهيد ثانى و داراى تأليفات سودمندى است.» سپس به ذكر كتابهاى وى مى پردازد.
از ولادت، وفات، استادان، و شاگردان وى اثرى در دست نيست ؛ ولى با توجه به تاريخ تأليف برخى آثار وى (كنز المطالب در 981) مى توان او را از علماى نيمۀ دوم قرن دهم هجرى قمرى به شمار آورد.
1. انوار السرائر و مصباح الزائر به فارسى
2. تحفة الملوك
3. كنز المطالب فى فضائل على بن ابى طالب عليه السّلام
4. درر المطالب و غرر المناقب فى فضائل على بن ابى طالب
5. منهاج الحق و اليقين فى فضائل على اميرالمؤمنين
6. مجمع البحرين فى مناقب السبطين
7. تفضيل على عليه السّلام على الانبياء عليهم السّلام
ص: 915
1. رياض العلماء، ج 5، ص 286.
2. امل الآمل، ج 2، ص 339.
3. روضات الجنات، ج 8، ص 179.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 10، ص 272.
5. ريحانة الادب، ج 2، ص 20.
6. اعيان الشيعه، ج 4، ص 272.
نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، شمارۀ 614.
اين كتاب ضمن كتاب ميراث حديث شيعه، چاپ مركز تحقيقات دار الحديث، قم، جلد 4، چاپ 1378 ش. از صفحۀ 251 تا 436 به چاپ رسيده است.
ص: 916
يكى از ديگر آثارى كه به پيروى از حديث شريف «من حفظ من اربعين حديثا» نگاشته شده است، اربعينى است كه علامه شيخ بهائى آن را گرد آورده است.
شيخ بهائى در اين كتاب ضمن بيان چهل حديث، لغات دشوار آنها را معنى كرده و سپس به توضيح فقرات آنها پرداخته است.
اكثريت مباحث كتاب را روايات و مباحث اخلاقى، نظير: صفات اولياء الله، جهاد نفس، اجمال در طلب روزى، توبه، خداترسى، صفات دوستان، پرهيز از گناه، عجب و غيبت تشكيل مى دهد.
برخى احاديث نيز پيرامون مسائل فقهى، نظير: كيفيت وضو، وقت نماز، زكات، روزه، نذر، حج، قسم، كيفيت تيمم، امر به معروف و نهى از منكر است.
و پاره اى از مسائل اعتقادى، همانند: تجسم اعمال هنگام مرگ، حيات برزخى، وضعيت روح پس از مرگ، حقيقت روح، عصمت انبيا، بطلان تناسخ نيز بيان شده است و گاه نيز مباحث متفرقه اى همچون مباحث اصول الفقه نظير: علت اختلاف احاديث، تسامح در ادلۀ سنن، احاديث جعلى و موضوعه مورد بحث قرار گرفته است.
ظاهرا مؤلف در بيان روايات ترتيب خاصى را رعايت نكرده است. مطالب اخلاقى، فقهى و اعتقادى بدون تنظيمى خاص ذكر شده اند ولى در هنگام توضيح و تبيين روايات نظم خاصى را رعايت كرده است.
وى ابتدا روايت را ذكر كرده، سپس لغات و مفردات آن را توضيح داده است. آنگاه به توضيح
ص: 917
و تبيين معناى روايت و بحث پيرامون مطالب آن پرداخته است، اگرچه مباحث طولانى و فنى را به كتابهاى مفصل وانهاده است. گويى غرض اصلى كتاب موعظه و تنبيه و تنبّه بوده است.
مؤلف ابتدا سندهاى خود به شيخ طوسى را ذكر كرده، سپس تمامى روايات را با سند متصل نقل كرده است. وى اين روايات را از محمّدون ثلاثه (كلينى، صدوق و طوسى) نقل مى كند و به هنگام ذكر نام آنان با الفاظ بلندى آنان را مى ستايد، ولى در بسيارى از موارد به كتب مصدر روايات اشاره اى نمى كند كه البته با زحماتى كه مصححان اين كتاب متحمل شده اند جايگاه تمامى روايات را در كتابهاى مورد نظر ارائه كرده اند.
مؤلف بجز بيان معنى لغات، مطالب ارزشمندى در تبيين معانى روايات بيان كرده است و گاه نيز به نقل اقوال ساير علما دربارۀ موضوع مورد بحث پرداخته است؛ بويژه در مسائل فقهى به صورت مفصل نظريات ساير علما را مطرح كرده و مورد بحث قرار داده است. چنانكه در بيان معنى لغات نيز نظريات لغويين مشهور را ذكر كرده و به بررسى آنها پرداخته است. وى گاه به اختلاف نسخ جوامع روائى در نقل حديث پرداخته و نسخۀ مورد اعتماد خويش را معرفى كرده است. چنانكه گاه در مورد سند برخى روايات نيز داورى كرده است.
علامه شيخ بهاء الدين محمّد بن الحسين بن عبد الصمد حارثى همدانى عاملى معروف به شيخ بهائى از مشهورترين علماى شيعه است. نسب كريم وى به حارث بن عبد الله اعور همدانى - از بزرگان صحابۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام - منتهى مى شود. ازاين رو او را حارثى و همدانى مى نامند و چون لقب شعرى وى بهائى بوده است به شيخ بهائى مشهور شده است. خاندان او به علم و معنويت و كرامات شهره بودند و پدر بزرگوار او از علماى برجستۀ شيعه بوده است كه قبلا در معرفى كتاب اربعين او به بيان شرح حالش پرداختيم.
شيخ بهائى در 28 ذى حجۀ سال 953 هجرى قمرى(1) در بعلبك لبنان ديده به جهان گشود.
وى تحصيلات مقدماتى را در منطقۀ جبل عامل لبنان - كه از مراكز مهمّ شيعه به شمار مى رفت -،
ص: 918
آغاز كرد. در هفت سالگى به همراه پدر بزرگوارش به ايران هجرت كرد و در شهر قزوين - كه در آن روزگار پايتخت ايران بود - ساكن شد و به تحصيلات خود در دو حوزۀ علمى قزوين و اصفهان ادامه داد. وى در تلاش براى تحصيل علم، تكميل دانش خود، بهره رسانى به بندگان خدا، تعليم آنان و انجام وظايف دينى و اجتماعى هجرتهاى بسيار كرد. از جمله كشورهايى كه به آنها هجرت كرد مى توان از حجاز، عراق، مصر، شام، فلسطين و افغانستان نام برد.
وى در تمامى علوم روزگار خويش سرآمد بود و آثار ارزشمند و شگفتيهاى بسيارى در علوم مختلف از خود به يادگار گذاشته است.
شاگرد برجستۀ او سيد عليخان مدنى شيرازى در توصيف او مى نويسد:
امام فاضل محقق و نحرير، محدث فقيه، و مجتهد نحوى بزرگ، زمامدار فضايل و پرچمدار دانش و ستارۀ آسمان فضيلت، بلكه ماه كامل آن كه داراى فضلى آشكار و ادبى ظاهر بود...
در زمان خويش همسان و همانندى نداشت، بلكه كسى كه به او نزديك و شبيه باشد نيز وجود نداشت.
و شاگرد ديگر وى علامه محمد تقى مجلسى مى نويسد:
سرور و استاد ما كه از وى بهره ها برده ام، بلكه چونان پدرى بزرگوار براى من بوده است و بزرگ طايفۀ شيعه بود. مردى جليل القدر و عظيم الشأن داراى محفوظات بسيار و علوم بى شمار بود كه من در علوم بسيار و فضيلت بى شمار و مرتبت والا و برجسته نظير وى را نديده ام.
علامه شيخ حرّ عاملى مى نويسد:
وضعيت او در فقه و علم و فضل و تحقيق و تدقيق و بلنداى جلالت و والايى منزلت و نيكويى تأليف و رسايى عبارات و جامع بودن صفات نيك مشهورتر از آن است كه گفته آيد.
فضايل او گسترده تر از آن است كه احصاء شود. در زمانۀ خويش در فقه و حديث و معانى و بيان و رياضى و ديگر علوم همانندى نداشت.
عين اين عبارات را علامه افندى نيز در رياض العلماء آورده است.
وى با دختر استاد خويش شيخ على منشار عاملى ازدواج كرد ولى هرگز داراى فرزندى نشد و اين تنهايى كمك بسيارى به وى كرد كه نزديك به سى سال از عمر خويش را در سفر گذراند و تأليفات بسيار كرد و شاگردان زيادى را تربيت كرد. با استفاده از علوم رياضى، نجوم و مهندسى ساختمان يادگارهاى بسيارى بر جاى نهاد كه برخى از آنها جزء شگفتيهاى تاريخ به شمار مى رود و هنوز باقى است.
دوران زندگى وى دوران سلطنت صفويان و گسترش تشيع و قدرت يافتن دانشمندان شيعه
ص: 919
در ايران اسلامى بود. ازاين رو مناصب مهمى همچون شيخ الاسلامى به او سپرده شد و مورد مشورت شاهان صفوى، بلكه مورد مباهات آنها و همراه سفر و حضر برخى از ايشان بود؛ اگرچه تمامى اين امور چيزى از زهد، رياضت و قناعت وى نكاست.
وى در هجرتهاى پياپى خود از خرمن دانش بسيارى از علما بهره برد كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش حسين بن عبد الصمد
2. مولى عبدالله يزدى، منطقى مشهور
3. شيخ عبد العالى بن شيخ على عاملى كركى
4. مولى على مدرس، در رياضيات
5. عماد الدين محمود نطاسى الشيرازى، در طب
6. محمد باقر زين العابدين، در رياضيات
7. شيخ احمد كجائى گيلانى، در رياضيات و فلسفه
وى از برخى علماى اهل سنت نيز روايت كرده كه محمّد بن محمد مقدسى از آن جمله است.
سراسر عمر شيخ بهائى به تعليم و تعلّم و تأليف و تحقيق گذشت؛ ازاين رو بسيارى از افراد از محضر علمى وى بهره ها بردند و سرمايه ها اندوختند.
آن گونه كه محدّث جزائرى مى نويسد: «حتى در روزهاى تعطيل نيز جلسات درسى را تشكيل داده، ولى به مطالب متفرقه و علوم غير مرسوم مى پرداخت، به گونه اى كه بهرۀ روزهاى تعطيلى وى از روزهاى تحصيلى افزون بود.»
برخى از شاگردان برجستۀ وى عبارت اند از:
1. علامه محمد تقى مجلسى
2. سيد عليخان مدنى شيرازى
3. بديع الزمان قهپائى
4. مولى خليل غازى قزوينى
ص: 920
5. سيد شرف الدين شولستانى
6. شيخ على بن احمد نباطى عاملى
7. علامه فيض كاشانى و برادرش محمّد
8. علامه ملا صدراى شيرازى
9. محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى
10. سلطان العلما سيد حسين حسينى مرعشى
علامه شيخ بهائى در فنون مختلف و علوم گوناگون تأليفاتى كرده است؛ اگرچه برخى از آنها به دست ما نرسيده است ولى آثارى كه اكنون از وى در دسترس است، سرمايۀ بسيار عظيمى را تشكيل مى دهد. برخى از كتب موجود او عبارت اند از:
1. مشرق الشمسين و اكسير السعادتين، در حديث و فقه
2. الحبل المتين، در فقه
3. اربعين حديثا (كتاب مورد بحث)
4. الوجيزه، در علم درايه
5. مفتاح الفلاح، در دعا
6. حدائق المقربين، در شرح صحيفۀ سجاديه
7. جامع عباسى، در فقه
8. الزبده، در اصول الفقه
9. خلاصه الحساب، در رياضيات
10. الفوائد الصمديه، در نحو
11. شرح الشافيه، در صرف
12. تشريح الافلاك، در هيئت
و بالأخريه رساله هاى متعدد فقهى و دو كتاب كشكول و مخلاة در علوم متفرقه و اشعار فارسى و عربى بسيارى كه برخى از آنها به نام ديوان شيخ بهائى به چاپ رسيده است.
وى پس از عمرى تلاش علمى، مجاهدۀ معنوى و فعاليتهاى اجتماعى در هفتاد و هفت سالگى، در دوازدهم شوال سال 1030 ه. ق. در شهر اصفهان دنيا را وداع گفت و جان به جانان سپرد. پيكر وى با تشييعى بى سابقه و بسيار انبوه و احترامى وافر از اصفهان به مشهد منتقل و در
ص: 921
خانۀ شخصى او در مشهد، در كنار حرم مطهر رضوى به خاك سپرده شد. اكنون قبر او در داخل آستان مقدس امام رضا زيارتگاه شيفتگان علم و معنويت است.
1. امل الآمل، ج 1، ص 155.
2. اعيان الشيعه، ج 9، ص 234.
3. رياض العلماء، ج 6، ص 88 و مستدرك آن، ج 1، ص 150.
4. ريحانة الادب، ج 3، ص 301.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 85.
6. روضات الجنات، ج 7، ص 56.
7. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 100.
8. لولوة البحرين، ص 16.
از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوان و بر برخى از آنها خط مؤلف و تصحيح و حواشى او، موجود است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، تاريخ استنساخ: 1046. بر اين كتاب حواشى و خط مؤلف وجود دارد كه البته وجود خط مؤلف كه در سال 1034 درگذشته است بر اين نسخه جاى بررسى بيشترى دارد.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله گلپايگانى، قم، كه در سال 1000 - پنج سال پس از تأليف كتاب - استنساخ شده است و بر آن نيز حواشى شيخ بهائى وجود دارد.
3. نسخۀ كتابخانۀ مسجد گوهرشاد، مشهد، شمارۀ 1466.
4. نسخۀ كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 2613.
5. نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم، قم، شمارۀ 2412.
1. چاپ سنگى، تهران، بى تا، 1310 ه. ق.
2. چاپ نشر حكمت، تهران، 1373، با تصحيح حسين استاد ولى.
3. چاپ سنگى، ايران، دار الطباعة كربلائى، محمد قلى، 1274 ه. ق.
ص: 922
مفتاح الفلاح بهاء الدين محمد بن الحسين، مشهور به شيخ بهائى(1)
انسانى كه مرتبۀ والاى «بندگى» را يافته است و پروردگار رحيم و هدايتگر و كيفربخش را بر خود ناظر مى يابد، هماره در پى آن است كه وظيفه اى كه براى او از جانب پروردگارش ترسيم شده است بيابد و به آن عمل كند. برخى از اين وظايف و اعمال در هر روز تكرار مى شود و پاره اى از آنها واجب و قسمتى از آنها مستحب است.
جمعى از شيخ بهائى درخواست مى كنند تا واجبات و مستحبات و آدابى كه هر روز بايد مراعات كنند بر ايشان بنگارد. و او در پى اين درخواست كتاب مورد بحث را مى نويسد و آن را بر اساس گردش ساعات روز به شش فصل تنظيم مى كند:
1. آنچه بين طلوع فجر و طلوع آفتاب انجام مى شود
2. آنچه بين طلوع آفتاب تا ظهر انجام مى شود
3. آنچه بين ظهر تا مغرب انجام مى شود
4. آنچه بين مغرب تا هنگام خواب انجام مى شود
5. آنچه بين وقت خواب تا نيمه شب انجام مى شود
6. آنچه بين نيمه شب تا طلوع فجر انجام مى شود
در اين مجموعه نمازهاى واجب و نوافل آنها، آداب، ادعيه و تعقيبات آنها و نيز دعاهاى وارده در روز و شب و نيز آداب مستحب در هر روز و شب آمده است و در پايان كتاب تفسير كوتاهى از سورۀ مباركۀ حمد ذكر شده است.
ص: 923
اين كتاب همانند ساير كتب ادعيه و آداب كه تنها به ذكر آداب و ادعيه بسنده كرده اند، نيست؛ بلكه مؤلف گرانقدر در بسيارى از موارد بعد يا قبل از ذكر دعا به تحقيق كوتاه و فشرده اى دربارۀ زمان يا معانى دعا و يا اختلاف و تعارض روايات آن مى پردازد و از اين رهگذر مطالب بسيار والا و عميقى را با خواننده در ميان مى گذارد. به عنوان مثال مى توان به بحث فقهى و روائى پيرامون طلوع فجر، در صفحۀ 11 تا 15 و يا توضيح لغات و برخى فروع فقهى در هنگام ادعيۀ وضو، در صفحۀ 30 و بحثى فقهى و روائى راجع به صلوات بر پيامبر صلّى الله عليه و آله، در صفحۀ 38 تا 42 و توضيحات بسيار مفيد دربارۀ معانى دعا در سرتاسر كتاب از جمله صفحۀ 254 تا 258 و 355 تا 358 و همچنين 201 تا 204 و غيره اشاره كرد.
با توجه به حجم كتاب اين مباحث جنبۀ اشاره اى دارد و بسيار فشرده و خلاصه است.
روايات اين كتاب هيچ كدام همراه با سند نيستند؛ ولى در بسيارى موارد مؤلف منبع روايت را ذكر و گاه وضعيت سند آن را مشخص كرده است. مثلا فرموده است: «رواه الكلينى بسند حسن، رواه فى الفقيه بسند صحيح» يا: «روى شيخ الطائفه فى التهذيب بسند صحيح...» و امثال آن.
ولى در بسيارى از روايات سند و منبع آن قيد نشده است و تنها به ذكر نام گويندۀ «معصوم عليه السّلام» بسنده شده است. مثلا گفته است: «روى عن الصادق عليه السّلام» و در برخى موارد از گفتن نام معصوم مشخص هم خبرى نيست و فقط مى نويسد: «روى».
گاه مؤلف چندين روايت را كه مشتمل بر دعاهاى مختلف است به هم ضميمه كرده و بدون فاصله ادعيه و آداب آنها را پشت سر هم آورده است و در آخر هم يادآورى شده است كه آنچه ذكر كرديم از ضميمه كردن چندين روايت به يكديگر فراهم آمده است. بنابراين يك دعا و يك عمل متّصل نيست. ازاين رو هر وقت خسته شدى مى توانى آن را قطع كنى. مثلا در ادعيۀ تعقيب نماز صبح، صفحۀ 117 چنين است.
در حاشيۀ اين كتاب پاورقيها و حواشى مؤلف موجود است كه در آنها به ذكر نكات روائى يا لغوى، اعرابى و فقهى اشاره كرده است. تعداد اين پاورقيها و حاشيه ها اندك نيست.
ص: 924
ظاهرا مؤلف اين كتاب را در حال سفر در شهر گنجه نگاشته است. چنانكه خود در آخر كتاب آورده است: «با كمك خداوند متعال از تأليف اين كتاب فارغ شدم با اينكه افواج موانع متراكم و امواج مشكلات متلاطم و ذهنم در سفر كردن و منزل نمودن متفرق بود، در اوايل دهۀ سوم ماه دهم از سال هزار و بيست و پنج در شهر گنجه.» و تأليف كتابى با ارائۀ اين مدارك و مطالب نشانگر حضور ذهن و تسلط شگفت آور وى بر احاديث و ادعيه است.
اين كتاب بارها ترجمه شده و به طبع رسيده است. برخى از اين ترجمه ها عبارت اند از:
1. ترجمۀ مفتاح الفلاح از محقق خوانسارى آقا جمال الدين كه به همين نام در بمبئى به چاپ رسيده است.
2. عروة النجاح، ترجمۀ شيخ محمد شريف گيلانى
3. آداب عباسى، ترجمۀ صدر الدين محمد تبريزى. اين ترجمه توسط مترجم، گزيده و به صورت كتاب مستقلى ارائه شده است.
1. كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 15517.
2. كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 1031.
3. كتابخانۀ دانشكدۀ ادبيات، تهران، شمارۀ 921.
4. كتابخانۀ مدرسۀ عالى شهيد مطهرى، تهران، شمارۀ 2172.
1. چاپ دار الاضواء، بيروت، لبنان، 1405 ه. ق. 388 صفحه، بدون تصحيح، فهارس و تخريج.
2. چاپ نشر حكمت، تهران، 1373 ه. ش.
3. چاپ مصر، بى نشان، تاريخ 1324 ه. ق.
ص: 925
فقه به عنوان طرح جامع و كامل الهى براى زندگى فردى و اجتماعى مهمترين نقش را در زندگى يك مسلمان دارد و مبناى اصلى آن سنّت و احاديث است. ازاين رو تلاشهاى مبارك و گسترده اى براى جمع آورى احاديث فقهى و تبويب و تنظيم آنها صورت گرفته و در اين راستا كتابهاى بسيارى تأليف شده است. يكى از كتبى كه به گردآورى، تنظيم، شرح و تبيين احاديث فقهى پرداخته، كتاب مورد بحث است.
شيخ بهاء الدين عاملى در طرح گسترده اى تلاش مى كند تمامى احاديث فقهى قابل قبول را همراه با تعيين ارزش سندى آنها و تبيين مشكلات و معضلات لغوى و دلالتى آن گردآورد و وعده مى دهد كه اين كتاب داراى چهار منهج به شرح زير خواهد بود:
1. منهج اول در عبادات
2. منهج دوم در عقود
3. منهج سوم در ايقاعات
4. منهج چهارم در احكام.
متأسفانه اين كتاب و اين طرح به پايان نمى رسد و آنچه اكنون در دسترس است تنها قسمت كوتاهى از منهج اول و كتاب الصلاة است كه البته در آن برخى از مباحث كه معمولا در كتاب الطهارة آورده مى شود، نظير مباحث: وضو، غسل، احكام ويژۀ زنان، آداب و احكام تجهيز اموات، تيمم، بيان نجاسات، احكام آبها و ساير مطهرات ذكر شده است. اين كتاب با بيان روايات فضيلت صلاة آغاز مى شود و با بيان روايات سلام نماز به پايان مى رسد.
مؤلف كتاب كوچك الوجيزه فى علم الدراية را به عنوان مقدمۀ اين كتاب نگاشته و در آن به توضيح اصطلاحات علم درايه و حديث، اقسام شيوه هاى تحمّل حديث، آداب كتابت احاديث و
ص: 926
برخى نكات راجع به كتب اربعه پرداخته است.
مؤلف اين كتاب را به چهار منهج تقسيم كرده است كه به ترتيب عبارت اند از:
1. عبادات، 2. عقود، 3. ايقاعات، 4. احكام.
و هر منهج را نيز به چندين كتاب تقسيم كرده است.
اولين كتاب اين مجموعه، الصلاة، داراى يك مقدمه و چندين «باب» است و هر باب مشتمل بر چندين «مقصد»، و هر مقصد داراى چندين «جملة» است.
مؤلف در اول هر فصل عدد روايات را ذكر مى كند؛ سپس به ترتيب ابتدا روايات صحيحه، روايات حسنه و پس از آن روايات موثق را بيان مى كند. بعد با ذكر جملۀ «اقول» به توضيح و تبيين آنها مى پردازد.
مؤلف از منبع و مصدر حديث ياد نمى كند ولى بنابر مقدمۀ كتاب، تنها روايات كتب اربعه در اين كتاب آمده است. وى سند كامل احاديث را ذكر نمى كند بلكه تنها راوى اخير را ذكر كرده است و نسبت به تمامى اسناد آن قضاوت مى كند و آنها را به احاديث صحاح، حسان موثقات و ضعيف، دسته بندى كرده است كه البته احاديث ضعيف را ضمن استدلالها ذكر كرده و مردود شمرده است.
بنا به گزارشى كه آقابزرگ تهرانى از مقدمۀ يكى از نسخ خطى نقل مى كند، در اين كتاب هزار و هشتاد و پنج روايت صحيح و موثق و حسن ذكر شده است(1).
مؤلف ضمن بحث از هر مسئله اشارۀ كوتاهى به اقوال علما مى كند. برخى از كسانى كه فتاوى آنها در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته و به اسم آنان تصريح شده است عبارت اند از: ابن ادريس، شيخ طوسى، ابن ابى عقيل، ابن جنيد، علامه حلّى، سيد مرتضى، محقق حلّى، شيخ مفيد، شهيدين، ابن برّاج، صدوق، سلار، و ابو الصلاح.
نويسنده در نقل اقوال لغت شناسان، از اشخاص ذيل نام مى برد: عميد الروساء، فيروزآبادى
ص: 927
صاحب قاموس اللغة، جوهرى مؤلف صحاح اللغة.
مؤلف گرامى، خود اين كتاب را بررسى كرده و اولين حاشيه را بر اين كتاب نگاشته است.
حواشى مؤلف در نسخۀ چاپ سنگى با علامت «منه» ذكر شده است.
بجز حاشيۀ مؤلف، شيخ خير الدين عبد الرزاق بن مكى از نوادگان شهيد اول كه با مؤلف معاصر بوده بر اين كتاب حاشيه اى نگاشته است. گويا مؤلف نسخه اى از كتاب حبل المتين را براى وى ارسال مى كند و او بر آن نسخه، حواشى و تحقيقات و انتقاداتى مى نگارد(1).
1. نسخۀ بسيار نفيس نگارش شده در زمان خود مؤلف كه جزو كتب علامه سيد مصطفى صفائى خوانسارى بود و پس از وفات وى حضرت آيت الله خامنه اى آن را خريدارى كردند و به كتابخانۀ آستان قدس رضوى منتقل شد. اين نسخه اكنون به شمارۀ 456 در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 802، تاريخ نگارش: 1060.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1000، تاريخ استنساخ: 1103.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1002، تاريخ استنساخ: 1034.
5. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1003، تاريخ استنساخ: 1077. (در اين نسخه فقط رسالة الفرائض ذكر شده است.)
چاپ مكتبة البصيرتى، قم، به خط مرتضى احمديان نجف آبادى، چاپ سنگى در سال 1390 ه. ق. به نام رسائل شيخ بهاء الدين عاملى كه همراه با كتاب حبل المتين و مقدمه اش «وجيزه»، رسالۀ الارشية و مشرق الشمسين و عروة الوثقى از مؤلف و رسالة الكرّ از محقق بهبهانى به چاپ رسيده است.
ص: 928
مدار استنباط در فقه شيعه به طور عمده بر چهار كتاب معروف الكافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و الاستبصار است و در رابطه با اين كتابها پژوهشهاى زيادى انجام گرفته و تلخيص ها و گزيده هاى بسيارى از آنها برگرفته شده است.
تكمله ها و مستدركاتى نيز بر آنها نگاشته شده اند كه هر كدام خود يك كتاب مستقل حديثى به شمار مى روند. يكى از اين گزيده ها كتاب مورد بحث ماست.
شيخ بهائى در پى درخواست جمعى از علما و طلاب، اقدام به برگزيدن روايات صحيح اين كتابها مى كند. وى در تأليف اين كتاب، آيات شريفۀ قرآنى مربوط به احكام را نيز در هر باب ذكر و دربارۀ آنها بحث و بررسى كرده است. سپس روايات صحيحه را بيان داشته و دربارۀ آن بحث و بررسى كرده است.
در ابتداى كتاب و در پيشگفتار آن علت تأليف و نام كتاب را ذكر مى كند و وعده مى دهد كه اين كتاب را مانند كتاب ديگرش حبل المتين در چهار منهج به شرح ذيل تنظيم كند:
منهج اول: عبادات
منهج دوم: عقود
منهج سوم: ايقاعات
منهج چهارم: احكام
وى سپس با عنوان مقدمات، مطالب زيادى مربوط به درايه و رجال را ذكر مى كند كه برخى از اين مباحث عبارت اند از: تعريف حديث، سنّت، حديث قدسى، انواع حديث و معرفى برخى راويان همنام، بيان مقصود كلينى از «عدة من اصحابنا» در كتاب كافى، شيوۀ اصحاب كتب اربعه در نقل احاديث و سپس علامات اختصارى كتب اربعه، و در پايان سند خود را به كتب اربعه بيان
ص: 929
مى كند. آنگاه منهج عبادات را آغاز و آن را در 6 كتاب تنظيم مى كند. كتاب اول آن طهارت داراى 5 مسلك است. مسلك اول در طهارت مائيه است كه داراى چندين مقصد است و اولين مقصد آن در رابطه با وضو است.
از اين كتاب فقط قسمت كتاب الطهارة به دست ما رسيده است و از ما بقى آن اطلاع درستى در دست نيست. البته مؤلف 15 سال پس از نگارش اين كتاب در قيد حيات بوده است، ازاين رو احتمال نگارش كامل آن و يا مجلدات ديگرى از آن وجود دارد. ولى آنچه اكنون در دسترس است و يا كتاب شناسان معرفى كرده اند، تنها همين مجلد است كه با بحث استحمام خاتمه مى يابد. در اين بحث مسائل مربوط به نوره كشيدن، مسواك زدن، ناخن گرفتن، كوتاه كردن موى شارب، خضاب، سرمه كشيدن و استعمال بوى خوش ذكر شده است.
شايان ذكر است كه علامه آقابزرگ تهرانى معتقد است آخرين بحث آن غسل اموات است ولى در نسخۀ خطى شمارۀ 80 كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، كه با خط محمّد امين كاتب خوانسارى نوشته شده است تصريح مى شود كه كتاب الطهارة با بحث استحمام پايان مى يابد و پس از آن كتاب صلاة خواهد آمد.
بنابراين، اين نسخه تقريبا دو برابر نسخه اى است كه علامه تهرانى آن را مشاهده كرده است .
زيرا اين نسخه داراى 204 ورق و 408 صفحه است كه در ورق 120 آن بحث غسل اموات ذكر شده است.
مؤلف ابتدا در خطبه و پيشگفتارى كوتاه به علت تأليف، نام و ترتيب مباحث كتاب اشاره مى كند. سپس مقدماتى دربارۀ درايه، رجال و سند روايت كتب اربعه مى آورد. آنگاه در متن كتاب پس از ذكر عنوان هر بحث، ابتدا آيات الاحكام مربوط به هر مسئله را ذكر مى كند و با عنوان اختصارى «ن» (بيان) به بيان تفسير و توضيح لغات آيات و مباحث فقهى آن مى پردازد. پس از آن تعداد روايات صحيح كتب اربعه در رابطه با اين مسئله را مى نگارد و ذيل هر كدام به بياناتى دربارۀ آن مى پردازد و پس از پايان روايات، روايات معارض آنها را ذكر و وجه جمع و راه حلّ آن را بيان مى كند.
ص: 930
مؤلف در توضيح آيات الاحكام و تبيين يكايك احاديث، و نيز در ارائۀ راه جمع بين روايات و بيان معانى لغات مشكله بيانات فراوانى دارد؛ ولى در سراسر كتاب از ذكر فتواى خود به صورت مستقل خوددارى كرده است، اگرچه از سخنان وى در تبيين روايات بخوبى فتواى برگزيدۀ او مشخص مى شود.
مؤلف گرانقدر كتاب فوق را در تاريخ 14 ذى حجۀ سال 1015، در شهر قم، و در جوار حضرت فاطمۀ معصومه عليها السّلام به پايان برده است.
اين كتاب تنها دربردارندۀ روايات كتب اربعه است. مؤلف، سند خود به اين كتب را در اول كتاب، ذكر و سپس روايات را با معرفى منبع و سند كامل آورده و دربارۀ سند آنها نيز داورى كرده است.
نسخه هاى متعدد از اين كتاب در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى در قم به شماره هاى 80، 5843، 222 و 7849 موجود است. اطلاعات ما بر اساس نسخۀ خطى شمارۀ 80 اين كتابخانه است كه مشتمل بر 204 ورق، قطع رقعى (15 * 23)، در كاغذى بسيار عالى و با خطى بسيار زيبا همراه با علامت گذارى سرفصلها با مركب قرمز و خط محمد امين خوانسارى است. جلد چرمى زردرنگى كه از داخل رنگ قرمز دارد بر زيبايى صحافى اين نسخه افزوده است. نسخۀ خطى ديگرى به شمارۀ 10/2 در مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامى وجود دارد كه در زمان مؤلف نگاشته شده است.
اين كتاب گزينش چهل روايت از علامه محمد تقى مجلسى (ره) است. بيشتر روايات اين كتاب داراى مضامين اخلاقى و موعظه اى است.
در ابتداى كتاب دو روايت دربارۀ حفظ اربعين حديث ذكر شده و سپس به نگارش چهل حديث مورد نظر پرداخته است. عناوين ذيل بخشى از موضوعات احاديث مذكور هستند:
حسن خلق - يقين
صبر - زهد
شكر - اوصاف زاهدين
صفات اوليا - فضيلت علم و عالمان
صفات مقربين - چندين روايت مربوط به دعا و ذكر
حسن ظن به خدا - چندين روايت در شمارش حقوق مؤمنان و والدين
چند روايت در عبادت، حدود، ثمرات و آداب آن
آغاز اين مجموعه، روايتى مفصل دربارۀ طلب علم و فضيلت آن، و آخرين روايت سخنى از امام جواد است كه از پدر بزرگوارشان در شمارش گناهان كبيره بيان داشته اند.
كتاب با بيان سند مؤلف به روايات آغاز شده و سپس با دو روايت دربارۀ حفظ چهل حديث ادامه يافته است. پس از آن احاديث مورد نظر بدون هيچ گونه ترتيب خاص و يا شماره و عنوانى ذكر شده اند.
البته هنگام چاپ اين نسخه براى هر حديث عنوان و شماره اى معين كرده اند كه شايسته بود
ص: 932
جهت حفظ امانت به گونه اى به اين نكته اشاره مى شد.
مؤلف هيچ توضيح و شرحى دربارۀ روايات ذكر شده، ننگاشته است.
مؤلف در ابتداى كتاب سندهاى نسبتا مفصل خود را به كتب اربعه و ديگر جوامع روائى ذكر كرده است. سپس در ابتداى اكثر احاديث به مؤلف كتابى كه از آن نقل مى كند، اشاره مى كند و مى نويسد: «بالاسانيد عن...»
و گاه تنها به ارزش سندى روايت اشاره داشته و از ذكر نام منبع، مؤلف و يا سند خوددارى كرده است. نمونه اى از عبارت او در تعيين ارزش سند روايات به شرح زير است:
فى الصحيح، فى الحسن كالصحيح، فى القوى كالصحيح، بالاسانيد المتكثره، فى الصحاح بالاسانيد المتكثره، بالاسانيد الصحيحه، الحسنه كالصحيحه.
در پايان برخى از احاديث به سندهاى ديگر روايت نزد خاصه و عامه اشاره كرده است.
محمد تقى مجلسى كه گاه مجلسى بزرگ خوانده مى شود، از برجسته ترين علماى قرن يازدۀ هجرى به شمار مى رود.
خاندان مجلسى به علم و عرفان و تقوا شهره اند. پدرش مقصود على از دانشمندان برجسته اى بود كه به دليل سخن گيرا، و اشعار زيبا و مجلس آرايى اش به مجلسى مشهور شد و اين لقب را براى اين خاندان به يادگار گذاشت.
جدّش كمال الدين درويش از بزرگان علما، مورد توثيق و اعتماد دانشمندان و از شاگردان شيخ على كركى بوده است كه محدث بزرگوار شيخ حرّ عاملى از او به عنوان فاضل، صالح، زاهد كه از استادان و برجستگان بود، ياد مى كند.
نسب شريف ايشان به ابو نعيم اصفهانى، مؤلف كتاب حلية الاوليا مى رسد. برخى نكات ديگر دربارۀ اين خاندان در شرح حال علامه محمد باقر مجلسى خواهد آمد.
محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى دربارۀ مؤلف مى نويسد: «جلالت قدر او برتر از آن است كه مانند من بدان دسترسى و احاطه پيدا كند.»
و ميرزا اردبيلى كه شاگرد فرزند او (علامه محمد باقر مجلسى) است، دربارۀ پدر استاد خويش مى نويسد:
ص: 933
يگانۀ روزگار و وحيد زمانۀ خويش بود. جلالت، وثاقت، امانت، علوّ قدر و عظمت شأن و برترى رتبت و تبحر وى در علوم مشهورتر از آن است كه در عبارت بگنجد. پرهيزكارترين و زاهدترين و عابدترين و باتقواترين مردم روزگار خود بود. فيض و بهرۀ معنوى و دنيايى او به اكثر مردم زمانه اش از خواص و عوام رسيد و اخبار و روايات ائمۀ معصومين عليهم السّلام را در اصفهان منتشر نمود.
محقق كاظمينى او را اين گونه ستوده است:
شيخ اجل اكمل افضل اعلم يگانۀ جامع فنون عقلى و نقلى و حاوى فضايل علمى و عملى، صاحب نفس قدسى و صفات ملكوتى و كرامات آشكار و مقامات والا، ناشر اخبار دينى و احكام نبوى و اعلام اماميه، عالم ربانى و مؤيد به تأييدات سبحانى محمد تقى مجلسى...
محقق بزرگوار محمد باقر خوانسارى دربارۀ او مى نويسد:
او برترين اهل روزگار خويش در فهم حديث و حريص ترين ايشان بر زنده كردن حديث و داناترين آنها به رجال حديث و عامل ترين آنها به روايات و عادل ترين آنها در دين و قوى ترين آنها در مهار نفس و كامل ترين آنها در تقوا بود...
خاندان مؤلف اصالتا از اهالى رشت بوده اند ولى او در شهر اصفهان، در سال 1003 ه. ق.
به دنيا آمد. تحصيل را از اوان كودكى و در محضر مادر فاضله و عالمۀ خود كه دختر درويش محمّد نطنزى بود، آغاز كرد و در علوم و فنون مختلف به درجات والاى علمى رسيد و در شهر اصفهان به پرورش شاگردان و نيز تربيت و تعليم دينى مردم پرداخت.
مير محمّد صالح خاتون آبادى دربارۀ او مى نويسد:
در علم فقه و حديث و رجال سرآمد اهل روزگار و از جهت زهد و عبادت و تقوا و ورع و ترك دنيا تالى استاد خود مولانا عبد الله شوشترى بوده است و در تمام مدت عمر به رياضت و مجاهدۀ نفس و تهذيب اخلاق و عبادت، و ترويج احاديث و سعى در حوايج مؤمنان و هدايت خلق مشغول بود. به بركت او احاديث اهل بيت منتشر گرديد و جمعى كثير و جمّى غفير از شيعيان به واسطۀ او هدايت يافتند و به مسائل دينى خود عارف گرديده و گروه بسيارى از جاهلان و گمراهان ثابت و مستقيم شدند... استاد مولانا محمد باقر مجلسى از او كرامات بسيار و امور عجيبۀ بى شمار و خوابهاى غريب و رؤياهاى صادقانه مكرر نقل مى فرمود و بالجمله احوال او غريب و عجيب بوده و از جانب حق تعالى مؤيد و مسدّد بوده است... و مصنفات او بسيار است(1). او پس از وصول به درجات والاى علمى از اصفهان به نجف هجرت كرد و قصد ماندن هميشگى در آن سامان را داشت كه در خواب امام را زيارت كرده، فرمود به اصفهان برو كه خدا مى خواهد به واسطۀ تو گروه زيادى را هدايت كند. امسال
ص: 934
شاه عباس مى ميرد و شاه صفى جايگزين او مى شود و فتنه هاى مهمّى در ديار تو رخ خواهد داد. تو مى خواهى تنها به محضر حق تعالى باريابى ولى خدا مى خواهد به واسطۀ تو 70 هزار به محضر او مشرف شوند.
وى پس از شيخ بهائى و ميرداماد به منصب شيخ الاسلامى و امامت جمعۀ اصفهان رسيد و منشاء خيرات و بركات بسيار علمى و مادى و معنوى شد.
وى داراى خطى زيبا بود كه اكنون نمونه هايى از آن در برخى از نسخ خطى كتابخانه ها موجود است و علامه آقابزرگ تهرانى از يكى از آنها در كتاب طبقات اعلام الشيعه نام مى برد. مؤلف بارها و بارها در خواب و بيدارى مورد عنايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ طاهرين عليهم السّلام قرار گرفت كه محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى برخى از اين عنايتها را در كتاب فيض قدسى نگاشته است.
گروهى از برجسته ترين استادان علامه محمد تقى مجلسى عبارت اند از:
1. شيخ الاسلام بهاء الدين محمّد عاملى، مشهور به شيخ بهائى. خود دربارۀ او مى نويسد:
بهاء الدين و استاد، و آن كه ما از او بهره برديم بلكه چونان پدرى بزرگوار براى ما بود. بزرگ طائفۀ شيعه در زمان خودش و جليل القدر و عظيم الشأن و كثير الحفظ بود.
من در بسيارى دانش و زيادى فضل و والايى مرتبت چونان او نديدم. او در خواب به من دستور نگارش كتب حديثى را داد و اين كتابهاى من نيز از بهره هاى اوست(1).
2. علامه زاهد مولى عبدالله شوشترى. مؤلف دربارۀ اين استادش مى نويسد:
سرور ما و بزرگ شيعيان در زمان خودش علامۀ محقق مدقق، زاهد عابد پارسا كه نسبت به من، بلكه نسبت به همۀ مؤمنين چونان پدرى مهربان بود و از شاگردان مقدس اردبيلى به شمار مى رفت(2).
3. ميرداماد، از مشايخ اجازۀ وى
4. شيخ ابو البركات، از مشايخ اجازۀ وى
5. قاضى معزّ الدين اصفهانى، از مشايخ اجازۀ وى
6. شيخ يونس جزائرى، از مشايخ اجازۀ وى
7. سيد حسين بن سيد حيدر كركى، از مشايخ اجازۀ وى
8. ظهير الدين همدانى، از مشايخ اجازۀ وى
9. محقق كركى، مشهور به محقق ثانى
ص: 935
10. امير اسحاق استرآبادى، معروف به طىّ الارض
محمد تقى مجلسى در طول اقامتش در اصفهان به تدريس، تحقيق و پرورش شاگردان و فضلا مشغول بود ولى در تراجم تنها از دو نفر از شاگردانش نام برده اند:
1. فرزند بزرگوارش علامه محمد باقر مجلسى
2. شيخ عبدالله بن جابر العاملى
1. اربعون حديثا (كتاب مورد بحث)
2. شرح من لا يحضره الفقيه به نام لوامع صاحبقرانى يا اللوامع القدسيه كه اكنون در 7 جلد بزرگ به چاپ رسيده است.
3. روضة المتقين، شرح ديگرى بر من لا يحضره الفقيه است كه در 13 جلد به چاپ رسيده است.
4. شرح صحيفۀ سجاديه
5. رساله اى در رضاع
6. شرح زيارت جامعه
7. حاشيه اى بر اصول كافى
8. حديقة المتقين، در مسائل علمى
9. رساله در اوزان
10. احياء الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث
11. المناسك
12. تفسير قرآن كريم به زبان فارسى
13. رساله در وجوب نماز جمعه
14. رساله در آداب نماز شب
15. رساله در حقوق والدين
16. شرح خطبۀ متقين از نهج البلاغه
مؤلف پس از عمرى پربركت و با به جا گذاشتن ميراثى گرانبها از كتب علمى، و
ص: 936
به يادگار گذاشتن سه پسر و چهار دختر كه يكى از آنان علامۀ بزرگوار محمدباقر مجلسى است، در سال 1070 ه. ق. از دنيا رخت به عالم حقيقت كشيد و جنب مسجد جامع اصفهان در مقبرۀ مخصوص خود كه اكنون زيارتگاه عام و خاص است مدفون شد.
1. مقابيس الانوار، ص 17، شيخ اسد الله كاظمينى.
2. فيض القدسى، ص 212، محدث نورى.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 101.
4. جامع الرواة، از اردبيلى، ج 2، ص 82.
5. رجال اصفهان، ج 1، ص 14.
6. امل الآمل، ج 2، ص 252.
7. ريحانة الادب، ج 5، ص 198.
8. روضات الجنات، ج 2، ص 118.
9. رياض العلماء، ج 5، ص 47.
10. اعيان الشيعه، ج 9، ص 193.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 9764.
اين كتاب در صفحۀ 112 تا 140 دفتر اول ميراث حديث شيعه با تحقيق و تصحيح على صدرائى خوئى، در سال 1377 ه. ش. به چاپ رسيده است.
ص: 937
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اوصياى مكرم ايشان از آغاز نهضت علمى اسلام فرمان حفظ و كتابت سنّت را صادر كردند و به مسلمانان و شيعيان دستور اكيد به آن فرمودند. در اين راه مؤلفان بسيارى زحمت فراوانى را متقبل شدند و چهارصد اصل در بردارندۀ احاديث اهل بيت عليهم السّلام را به وجود آوردند. برخى از دانشمندان براى جمع آورى آن اصول متفرقه و تدوين و تنظيم آنها دامن همت به كمر زدند و تلاشهاى مبارك و مقدس بسيارى كردند، كه حاصل آن چهار كتاب ارزشمند الكافى، تهذيب الاحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه است.
مرحوم علامه فيض كاشانى چون هر كدام از كتب اربعه را داراى نواقصى ديد و مراجعه به هر چهار كتاب را مشكل يافت، به فكر افتاد كتابى تأليف كند كه جامع تمامى احاديث كتب اربعه و فاقد نواقص آنها باشد. ازاين رو دست به تأليف كتاب وافى زد.
كتاب وافى در بردارندۀ تمام روايات كتب اربعه است كه با تنظيم و تبويبى جديد، مجموعا
شامل پانزده جزء به شرح زير است:
1. كتاب العقل و العلم و التوحيد
2. كتاب الحجة
3. كتاب الايمان و الكفر
4. كتاب الطهارة و التزيين
5. كتاب الصلاة و الدعاء و القرآن
6. كتاب الزكات و الخمس و المبرّات
7. كتاب الصيام و الاعتكاف و المعاهدات
8. كتاب الحج و العمرة و الزيارات
9. كتاب الحسبة و الاحكام و الشهادات
10. كتاب المعايش و المكاسب و المعاملات
11. كتاب المطاعم و المشارب و التجمّلات
12. كتاب النكاح و الطلاق و الولادات
13. كتاب الجنائز و الفرائض و الوصيّات
14. كتاب الروضة الجامعة للمتفرقات
15. خاتمة الكتاب
مؤلف در ابتداى كتاب به بيان علت تأليف كتاب مى پردازد و سپس سه مقدمه به شرح زير ذكر مى كند:
ص: 938
1. راه شناخت علوم دينى از عقايد و فقه و غيره كه در اين مقدمه تاريخچۀ كوتاهى از علم حديث را نيز بيان كرده است.
2. شناخت اسانيد و تبيين مشتركات و توثيقات عامه و احاديث مضمره و القاب ويژۀ ائمه عليهم السّلام. وى در اين مقدمه سند خود به كتب اربعه را ذكر كرده است.
3. مقدمۀ سوم در بيان برخى از اصطلاحات و قواعد كتاب است. مؤلف در اين مقدمه شيوۀ خود در نقل احاديث كتب اربعه را يادآورى مى كند و سپس به معرفى افراد «عدة من اصحابنا» در كتاب كافى مى پردازد و يادآور مى شود: كلماتى همچون واجب و مكروه و سنّت در احاديث به معنى مصطلح امروزى نيست و در آخر فهرست كلى كتاب را بيان مى كند.
در اين مجموعه، قسمتى از مسائل اعتقادى در ابتداى كتاب و نيز بحث معاد در كتاب الجنائز و الفرائض و الوصيات آمده است. كتب فقهى پس از مسائل اعتقادى مطرح شده، و در لابه لاى اينها نيز به مناسبتهاى مختلف روايات اخلاقى آمده است.
در كتاب روضه، مواعظ پيامبر و ائمه و برخى قصص انبيا و اوليا و نيز بعضى از مطالب راجع به قرآن و ساير مخلوقات و روايات متفرقه ديگر ذكر شده است.
در خاتمۀ كتاب سندهاى شيخ صدوق در مشيخۀ من لا يحضره الفقيه و نيز سندهاى شيخ طوسى (ره) در تهذيب و استبصار ذكر شده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب ضمن تمجيد و تعريف از كتب اربعه، اشكالات هر يك از آنها را جداگانه بيان مى كند و مى گويد:
چون هريك از كتب اربعه به تنهايى براى شناخت و فهم روايات كافى نبود و مراجعه به تمامى آنها به واسطۀ اختلاف در ابواب و تنظيم مشكل بود و تكرار بسيار آنها را طولانى نموده بود...
من با اينكه سرمايه اى اندك در اين علم دارم و در اين ميدان سوارى لايق نمى باشم، ولى چون ديگران به اين مهم نپرداخته اند و گروهى از برادران نيز به من اصرار كرده و قلوب آنها متوجه من بود، شروع به جمع آورى اين كتاب نمودم.
قرآن منبع اصلى تمام معارف و احكام اسلامى است ولى در كتب اربعه به طور مشخص و معين به آن پرداخته نشده است و تنها روايات مربوط ذكر شده اند ولى مؤلف گرانقدر وافى در
ص: 939
اين زمينه تلاش مقدس و ارجمندى انجام داده و آيات مربوط به هر باب را در ابتداى آن بيان كرده و چنانچه نياز به توضيحى پيرامون آنها بوده به اختصار به توضيح آنها پرداخته است و اين يكى از ويژگيهاى ارجمند و والاى اين كتاب است.
كتاب وافى گردآورى و تنظيم جديد روايات كتب اربعه (الكافى، تهذيب الاحكام، من لا يحضره الفقيه و الاستبصار) است و از ساير منابع در آن روايتى نقل نشده است.
اغلب روايات كتب اربعه داراى سند است، ولى شيوۀ بيان سند روايت در اين كتب متفاوت است. محدث كلينى در كافى تمامى سند را در ابتداى روايات آورده و گاه روايات بعدى را به سند قبلى ارجاع داده است؛ ولى شيخ صدوق تنها نام آخرين راوى را ذكر كرده و بقيۀ سند را در آخر كتاب كه مشيخه ناميده مى شود، آورده است. شيخ طوسى در قسمتى از دو كتاب خود سند كامل را قيد كرده و در قسمت اعظم كتاب تهذيب و استبصار سند كامل را به مشيخه ارجاع داده است.
فيض كاشانى، در وافى مى گويد:
با توجه به شيوه هاى مختلف مؤلفان كتب اربعه من نيز روايت را همان گونه كه در كتاب آنها يافته ام، آورده ام. اگر مؤلف تمامى سند را در ابتدا آورده من نيز تمامى سند را در ابتدا آورده ام و چنانچه آن را بدون سند ذكر كرده و سند را به مشيخه ارجاع داده است، من نيز سند كامل آن را در پايان كتاب آورده ام.
در رابطه با رواياتى كه در چند كتاب از كتب اربعه تكرار شده، مرحوم فيض تنها آن را از كتاب قديمى تر ذكر كرده و البته به ذكر آن در ساير كتب اشاره كرده است و چنانچه سندهاى آنها متفاوت بوده، با ذكر اين تفاوت به متن روايات پرداخته و اگر اختلاف اندكى در سند وجود داشته، به اين اختلاف سندى اشاره كرده است. و در صورتى كه متن روايات با يكديگر اختلاف فاحش داشته، هر دو روايت را آورده، وگرنه تنها به مورد اختلاف آنها بسنده كرده است.
گاه حديثى داراى چند حكم و مربوط به چند باب مختلف مى شود و در رابطه با اين احاديث شيوه هاى مختلفى در كتب حديثى اعمال شده است. برخى آن را در ابواب مختلف به صورت مكرر ذكر مى كنند و گروهى آن را به صورت كامل در يك باب مى آورند و در ساير بابها به آن ارجاع مى دهند و بعضى آن را تقطيع مى كنند و هر پاره اى از آن را در باب ويژۀ خود ذكر مى كنند.
ص: 940
علامه فيض كاشانى در اين كتاب شيوۀ آخر را برگزيده ولى سند را در ابتداى هر قسمت به طور كامل تكرار كرده است.
گاهى هم برخى از احاديث مربوط به چند باب را در يك باب ذكر كرده و در بقيۀ موارد به آن اشاره و آدرس آن را بيان كرده است.
مؤلف در تبويب و تنظيم كتاب، ابتدا شيوه و عنوانهاى كتاب كافى را مورد نظر قرار داده است ولى چنانچه عنوانى در كتاب كافى نبوده، و در ساير كتب اربعه وجود داشته آن را نيز به عناوين كافى افزوده است. چنانچه در نقل احاديث نيز احاديث كافى را بر ساير كتب مقدم داشته است.
مؤلف تنها به بيان روايات اكتفا نكرده است و در مواردى كه احساس كرده احاديث نياز به توضيح دارد به تبيين آنها پرداخته است. گاه اين توضيحات تنها در يك سطر آمده و گاهى نزديك به بيست صفحه از كتاب را دربر گرفته است.
مى دانيم كه ظاهر برخى از احاديث با يكديگر همخوانى ندارد و به اصطلاح روايتها با يكديگر تعارض دارند و يكى از مهمترين تواناييهاى فقيه در آن است كه بتواند بين اين گونه روايات متعارض به گونه اى كه در جاى خود توضيح داده اند توافق ايجاد كند و وجه جمع صحيحى براى روايات مذكور ارائه دهد. مؤلف در چنين مواردى ابتدا وجوه جمعى كه ساير مؤلفان بيان كرده اند، مى آورد، سپس چنانچه خود وجه جمع ديگرى در نظر داشته باشد ذكر مى كند و در اين راه از روايات ساير كتب نيز استفاده مى كند.
مجموعۀ كتب وافى، 14 كتاب و مجموع ابواب آن بنا به شمارش علامه آقابزرگ تهرانى 273 باب است و نزديك به پنجاه هزار حديث در اين مجموعه گرد آمده است.
در رابطه با اين كتاب پژوهشهاى مختلفى صورت گرفته است(1) كه طىّ دو بخش به معرفى برخى از آنها مى پردازيم:
ص: 941
1. شرح سيد ابراهيم بن سيد محمد باقر رضوى قمى، برادر سيد صدر الدين شارح وافى.
2. شرح استاد بزرگ وحيد بهبهانى.
3. شرح محقق بزرگوار شيخ محمد تقى تهرانى كه فقط موفق به شرح قسمتى از كتاب وافى شده است.
4. شرح علامه سيد محمد جواد اعرجى عاملى، مؤلف كتاب مفتاح الكرامه كه اين شرح تقريرات درس آيت الله سيد بحر العلوم است و تنها شرح كتاب الطهارة است(1).
1. حاشيۀ خود مؤلف بر اين كتاب
2. حاشيۀ ميرزا حسن، پسر مولى عبد الرزاق لاهيجى
3. حاشيۀ ميرزا عبدالله افندى، مؤلف رياض العلماء
4. حاشيۀ سيد عبدالله بن نور الدين جزائرى
5. حاشيۀ فضل الله ابن محمد شريف (فقط بر كتاب العقل)
6. حاشيۀ سيد محسن مقدس اعرجى كاظمى
الشافى مؤلف گرانقدر پس از تأليف كتاب وافى اقدام به تلخيص آن كرد و با حذف مكررات و اسانيد و برگزيدن اصول روايات، آنها را در دو جلد مشتمل بر 24 كتاب به نام الشافى گردآورى كرد. جلد اول اين كتاب در عقايد و اخلاق و جلد دوم آن در احكام فقهى است.
علامه محمد محسن بن شاه مرتضى، معروف به فيض كاشانى، از بزرگان تشيع در قرن يازده هجرى قمرى است. خاندان فيض كاشانى، خاندانى مشهور و معروف به دانشورى و فضيلت بوده اند. پدر، برادران، فرزندان و نيز نوه هاى او همگى دانشمند و اهل تحقيق، تأليف و تدريس بوده اند. البته علامه محمّد محسن فيض خورشيد اين منظومۀ معنوى و علمى است.
معاصر وى، علامه شيخ حرّ عاملى او را اين گونه مى ستايد:
ص: 942
او مردى فاضل و عالم ماهر، حكيم متكلّم، محدث فقيه و محقق شاعر و اديب بود. او داراى تأليفات نيكو است.
آنگاه به بيان تأليفات او مى پردازد.
و علامه خوانسارى در روضات الجنات مى نويسد:
فضل و دانش وى و برجستگى وى در فروع و اصول و احاطه به معقول و منقول و كثرت تأليف و تصنيف همراه با نگارش نيكو و زيبا، مشهورتر از آن است كه بر كسى از شيعيان مخفى بماند. او بيش از هشتاد سال بزيست و اكنون قبر او معروف به كرامت در دار المؤمنين كاشان پناهگاه زائران و مجاوران و مطاف عارفان است. شهرت وى در فضل و دانش به گونه اى است كه در طايفۀ شيعه همانند وى نمى توان يافت، بويژه در مراتب معرفت و اخلاق و تطبيق ظاهر و باطن شيوۀ وى همچون شيوۀ ابو حامد غزالى بود بلكه بسيارى از كتب وى نيز همسان كتب غزالى است و از آن كتابها استفاده كرده است.
علامه امينى در الغدير، جلد يازدهم، هنگام صحبت از فرزند فاضل او به ستايش پدر مى پردازد و مى نويسد: «پرچمدار فقه و علمدار حديث و استوانۀ برافراشتۀ فلسفه و معدن عرفان و شيخ اخلاق و جامع علوم و معارف، آن كه كمتر روزگار مانندش را خواهد آورد و دوران از آوردن همسان او عقيم و نازاست.» او در شهر كاشان، در 4 صفر 1007 ه. ق. به دنيا آمد و در همان جا به تحصيلات اوليه پرداخت و سپس براى ادامۀ تحصيل به قم منتقل شد و از قم به شهر شيراز كه آن روزگار از مراكز مهمّ علمى بود، هجرت كرد و پس از تكميل مراتب تحصيل و ازدواج با دختر استاد خود ملاصدراى شيرازى به شهر كاشان برگشت و تا پايان عمر در اين شهر به تأليف و تدريس و رسيدگى به امور مذهبى مردم مشغول بود. صيت شهرت علمى وى در زمان حياتش تمامى ايران را فراگرفت، به گونه اى كه پادشاهان صفوى او را به پايتخت فرا خواندند و حتى منصب مهم شيخ الاسلامى را به وى پيشنهاد كردند ولى او گوشه گيرى از مناصب حكومتى را برگزيد و بدين تقاضا روى خوشى نشان نداد.
وى در علوم مختلف اسلامى نظير حديث، فقه، تفسير، فلسفه، عرفان و كلام به درجات والاى علمى رسيد و در تمامى اين زمينه ها تأليفات بسيار ارزشمندى را به يادگار گذاشت. افزون بر اين علوم رسمى، وى مهارتى بسزا و ذوقى سرشار در ادبيات فارسى و سرودن شعر داشت.
اشعار گردآورى شدۀ او، اكنون ديوان بزرگى را تشكيل مى دهد.
علامه طباطبايى، دربارۀ روش علمى او گفته است:
فيض كاشانى در علوم اسلامى يك شخصيت جامع است كه كمتر براى او مى توان همانندى
ص: 943
در جامعۀ اسلامى يافت. او هر علم متداول در زمان خود را به صورت مستقل فراگرفت و آنها را با يكديگر نياميخت. در 3 كتاب تفسير اصفى و مصفّى و صافى خود بر اساس روايات به تفسير قرآن پرداخت و مباحث فلسفى و عرفانى و شهودى را با آنها نياميخت. در كتاب وافى آن چنان به روايات پرداخته كه آن كس كه بدان كتاب مراجعه كند، او را اخبارى محضى مى بيند كه گويا هرگز فلسفه نخوانده است و در كتب عرفانى خويش نيز همين شيوۀ عدم اختلاط را رعايت كرده است(1).
وى در فقه داراى افكار و فتاواى خاص بود. چنان كه در فلسفه و عرفان نيز فكرى آزاد داشت و بى واهمه عقايد خود را ابراز مى داشت، از اين رو برخى به وى اهانت روا داشته و اتهامات بى اساسى را متوجه وى ساخته اند.
علامه فيض كاشانى، نزد بزرگان بسيارى در سه حوزۀ كاشان، قم و شيراز به تحصيل پرداخت كه برخى از مهمترين آنها عبارت اند از:
1. محمّد بن ابراهيم شيرازى، معروف به ملاصدرا، نويسندۀ كتاب اسفار كه فيض را به دامادى خويش پذيرفت.
2. پدر بزرگوارش رضى الدين شاه مرتضى كاشانى
3. ملا خليل قزوينى
4. شيخ بهائى كه البته با توجه به سال وفات استاد و ولادت شاگرد احتمالا اين رابطه فقط در حدّ اجازۀ نقل احاديث بوده است.
5. سيد ماجد بن سيد هاشم بحرانى
6. سيد مير محمدباقر داماد
7. مولى محمد طاهر قمى
با اينكه مؤلف تمامى عمر خويش را به تدريس، تعليم، تعلم و تأليف گذرانده است ولى از تعداد شاگردان وى اطلاع زيادى در دست نيست. برخى از شاگردان وى عبارت اند از:
1. قاضى سعيد قمى
2. علامه محمدباقر مجلسى
ص: 944
3. سيد نعمت الله جزائرى
4. فرزند بزرگوارش، محمد بن مرتضى علم الهدى
مؤلف در نگارش كتب ارزشمند توفيق بسيار يافت، تا آنجا كه شرح حال نويسان از 200 كتاب او نام برده اند. بعضى از اين كتابها خود چندين مجلّد مفصل است. اسامى برخى از آثار وى عبارت است از:
1. الوافى، (كتاب مورد بحث)
2. معتصم الشيعه فى احكام الشريعه، در فقه
3. و المحجة البيضاء، در اخلاق
4. مفاتيح الشرايع، در فقه
5. عين اليقين، در كلام و اصول دين
6. سه تفسير الصافى، اصفى و صفى
7. منهاج النجاة، در كلام و اصول دين
8. الحقايق
9. الكلمات المكنونة
10. خلاصة الاذكار
شايان ذكر است كه مؤلف يك سال قبل از وفات، فهرست تمامى تأليفات خود، همراه با سال فراغت از آن و موضوع كتب را نوشته است.
فيض پس از عمرى نسبتا طولانى در سن 84 سالگى، مطابق با سال 1091 ه. ق. در شهر كاشان رخت به عالم بالا كشيد و بدن خاكى را به مردم باز گذاشت كه آن را در قبرستان عمومى شهر كاشان به خاك سپردند و اكنون مورد احترام و زيارت مؤمنان و مسافران آن ديار است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 305.
2. روضات الجنات، ج 6، ص 79.
3. الغدير، ج 11، ص 352.
4. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 39.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 491.
6. مستدركات اعيان الشيعه، ج 2، ص 305.
7. تنقيح المقال، ج 2، ص 54.
ص: 945
1. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ سلطانى كاشان كه به تصحيح فرزند فرزانۀ مؤلف رسيده و بر مؤلف نيز خوانده شده است. بر حواشى آن خط مؤلف و فرزند او وجود دارد .
2. دو نسخۀ كتابخانۀ تويسركانى در اصفهان كه تاريخ استنساخ آنها 1069 ه. ق. و 1110 ه. ق. است.
3. نسخۀ كتابخانۀ الزهراى اصفهان كه تاريخ استنساخ آن 1103 ه. ق. است. البته علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه، به وجود نسخه هاى متعدد خطى از اين كتاب اشاره كرده است.
1. نسخۀ چاپ سنگى تهران، 1310 ش. در 2 جلد، مشتمل بر 532 و 572 صفحه.
2. نسخۀ چاپ سنگى، 1323 ه. ق. مصحح: محمد رضا ابن عبد الرسول رضوى خوانسارى، در 3 جلد، و قطع رحلى كه بعدا توسط ديگران افست شده است.
3. نسخۀ چاپى مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السّلام، اصفهان، 1412 ه. ق. با تصحيح و تعليق و مقابلۀ ضياء الدين حسينى (علامه) اصفهانى، همراه با حواشى برخى از بزرگان در 27 جلد وزيرى به همراه مقدمه اى در احوال مؤلف.
ص: 946
نوادر اخبار فيما يتعلق باصول الدين يا النوادر(1)علامه فيض كاشانى
دانشمند فرزانه فيض كاشانى، پس از نگارش وافى به فكر اختصار و گزيدۀ كتاب وافى افتاد و در پى اين مقصد كتاب شافى را نگاشت و چون در اين دو كتاب تنها روايات فقهى را از كتب اربعه نقل كرده بود به فكر افتاد با استفاده از ساير منابع و كتب، روايات اصول اعتقادى و فروع فقهى را در دو كتاب مستقل به شيوۀ كتاب شافى، يعنى با اختصار، گرد آورد. و در پى اين فكر، بخش روايات مربوط به اصول اعتقادى را در كتاب مورد بحث (النوادر) گرد آورد و در پايان كتاب آرزو كرد كه موفق به گردآورى قسمت فقهى اين طرح شود، كه ظاهرا بدان توفيق نيافته است.
روايات كتاب در هفت بخش به شرح زير تنظيم شده است:
1. كتاب العقل
2. كتاب العلم
3. كتاب التوحيد
4. كتاب نبوت و امامت
5. كتاب الفتن
6. كتاب ابناء القائم (خبرهاى قائم عليه السّلام)
7. كتاب المعاد
كوچكترين بخش آن، كتاب العقل مشتمل بر 12 صفحه (2) و بزرگترين بخش، ابناء القائم
مشتمل بر 93 صفحه است. مؤلف در هر كتاب بابهاى گوناگونى را ذكر كرده است؛ به عنوان مثال، برخى از عناوين اولين بخش، يعنى كتاب العقل به شرح زير است:
1. آغاز آفرينش عقل 2. فضيلت عقل
3. آنچه از عقل منشعب مى شود 4. صفات عاقل و جاهل
و برخى از عناوين آخرين بخش، يعنى كتاب المعاد به شرح زير است:
ص: 947
1. دورانهاى عمر
2. ياد مرگ
3. درخواست مرگ
4. قبض روح
5. چگونگى مرگ
6. كيفيت سؤال و شاهدان در قيامت
7. ميزان و حساب
8. توصيف بهشت
9. جويهاى بهشت
10. فناى مرگ
تمامى روايات اين كتاب بدون سند آورده شده و مؤلف تنها به ذكر نام كتابى كه از آن نقل مى كند، اكتفا كرده است.
مؤلف در ابتداى كتاب اسامى 29 كتاب كه از آنها روايات را نقل كرده، آورده است. اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. كتب صدوق همچون: توحيد، اكمال الدين، معانى الاخبار، علل الشرايع
2. الاختصاص شيخ مفيد
3. تحف العقول
4. الاحتجاج
5. الامالى و الغيبه شيخ طوسى
6. تفسير فرات
7. تفسير قمى
8. تفسير عياشى
9. تفسير مجمع البيان
10. تفسير جوامع الجامع
11. تفسير منسوب به امام عسكرى
12. رجال كشى
13. رجال نجاشى
14. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
15. الغيبه از نعمانى
ص: 948
و نيز از دو كتاب رواياتى آورده است كه مؤلف آنها را نمى شناخته است و به مجهول بودن آنان در اول كتاب تصريح كرده است:
1. الشهاب نيران الاحزان
2. جامع الاخبار
اين كتاب مشتمل بر يك مقدمۀ كوتاه و 7 كتاب مستقل است و در هر كتاب بابهاى متنوعى ذكر شده است. مجموع ابواب كتاب بالغ به يكصد و چهار باب، و تنظيم كتب و ابواب از روشى منطقى برخوردار است. با كتاب العقل آغاز مى شود و با كتاب المعاد پايان مى پذيرد و ابواب نيز به ترتيب منطقى بحثها ذكر شده اند.
مؤلف در اين كتاب در تفسير و توضيح روايات، تنها به بيان معانى لغات مشكله پرداخته است و فقط در موارد بسيار اندكى به توضيح روايات و يا بيان وجه جمع بين روايات مى پردازد.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2321. در حاشيۀ آن با خط فرزند مؤلف ذكر شده است كه آن را از نسخۀ اصل به خط مؤلف در سال 1098 استنساخ كرده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ ملى، تهران، شمارۀ 4/188.
چاپ سنگى تهران، 1339 ه. ش. 428 صفحه، قطع وزيرى، محقق: مهدى انصارى قمى، همراه با تصحيح و تخريج آيات و روايات و فهرست فنى ارزشمند در 62 صفحه، شامل فهرست آيات، روايات، اعلام و...
ص: 949
ترجمة الشريعة علامه فيض كاشانى(1)
انسان مسافر سفر كمال است. او را به اين دنيا آورده اند كه به اوج قله هاى كمال و عظمت صعود كند. از حضيض خاك برخيزد و بر فراز رتبت انسانيت - كه رسيدن به مقام توحيد است -، بنشيند. اين سير و سلوكى است كه همۀ دانشمندان حقيقت جو در پى آن بوده اند.
دربارۀ سير و سلوك و چگونگى پيمودن جادۀ كمال، كتابهاى بسيارى تأليف شده است. يكى از اين آثار كه با حجمى اندك نكات و مطالب بسيارى را در خود جاى داده، كتاب مورد بحث است. مؤلف گرانقدر، كتابهاى مختلف و متنوعى نظير المحجة البيضاء، زاد السالك... را در اين رابطه تأليف كرده است ولى يكى از مختصرترين و ساده ترين آنها اثر فوق است. اين كتاب به طور عمده از دو بخش تشكيل شده است:
1. پاداش اعمال نيك
2. عقاب اعمال ناپسند
مؤلف پس از بيان چند مقدمۀ كوتاه دربارۀ لزوم سفر به سوى كمال، كيفيت سفر و بيان اعمال حسنه و اعمال سيئه و درجات و اقسام آنها وارد بخش اول كتاب مى شود و اعمالى را كه در روايات براى آنها ثوابى وعده داده شده است بيان مى كند و در هر بخش به ذكر يك يا چند حديث مى پردازد.
در بخش دوم نيز هريك از اعمالى را كه بر آنها عقاب و عذابى نقل شده است، بيان مى فرمايد و روايت يا رواياتى در رابطه با آن ذكر مى كند.
برخى از مطالب ذكر شده در قسمت اول عبارت اند از:
ثواب مسواك كردن، ثواب زيارت ائمۀ معصومين عليهم السّلام، ثواب وضو گرفتن، ثواب صدقه، ثواب
ص: 950
نمازهاى واجب، ثواب توبه، ثواب تعقيب نماز، ثواب برائت ذمّۀ ميّت، ثواب زكات، ثواب شادكردن مؤمن، ثواب حج.
و برخى از مطالب ذكر شده در قسمت دوم عبارت اند از:
عقاب سبك شمردن امر الهى، عقاب ترك جمعه و جماعت، عقاب شرابخوارى، عقاب شادى كردن به گناه، عقاب ظلم، عقاب ترك فريضه، عقاب سبك شمردن نماز، عقاب خون ناحق.
وى در قسمت بعدى كتاب اخلاق پسنديده را برمى شمارد و 12 خلق نظير: صبر، شكر، رضا، تسليم، اخلاص، صدق، عفت... را نام مى برد و در قسمت بعد ده اخلاق ناپسند مثل: جزع و بى تابى، كاهلى در عبادت، متابعت هوى، عجب، حسد، حرص، ريا و... را ذكر مى كند.
مؤلف در قسمت پايانى كتاب، آداب سلوك را يادآور مى شود و در اين رابطه تنها به گفتن عمدۀ آداب سير و سلوك - كه ياد حق تعالى است -، بسنده مى كند.
مؤلف ارجمند، از بزرگترين دانشمندان و محدثان شيعه است و كتابهاى علمى و تخصصى بسيارى تأليف كرده است ولى اين امر او را از وظيفه اش نسبت به ديگر طبقات جامعه غافل نكرده است، ازاين رو كتاب مذكور را با زبان پارسى (نه زبان تخصصى عربى) و با شيوه اى بس ساده و پاكيزه نگاشته است تا همگان از آن بهره جويند و اين ويژگى ارجمند اين مجموعه است.
مؤلف در نگارش با ترتيب و تنظيمى بسيار دقيق و ارزشمند كتاب را در هفت «باب» تنظيم كرده است. ابتدا لزوم سير و سلوك و سپس شيوۀ آن و پس از آن اعمال لازمه و تروك واجبه را بيان كرده و سپس به نتيجۀ اين اعمال كه به دست آمدن اخلاق نفسانى و ملكات روحانى است، اشاره كرده است.
وى در اين تأليف از هرگونه تكلف و تطويل پرهيز كرده و كتابى فراهم آورده است كه خواننده را تا آخر همراه خود مى برد و تا پايان كتاب از خويش نمى رنجاند.
مؤلف در اين كتاب روايات را به صورت غير مسند و حتى بدون ذكر نام امام معصوم آورده است و خود در ابتداى كتاب علّت اين كار را اين گونه بيان مى كند كه «ابتدا به ذكر حديث
ص: 951
بى نسبت به معصوم مى كنيم به جهت آنكه حديث معصومين همه يكى است و همه از جانب خداست.»(1)
كتاب مذكور را مى توان كتابى اخلاقى دانست ولى از آنجا كه قسمت عمدۀ آن را روايات تشكيل مى دهد در اين كتاب به معرفى آن اقدام شد.
كتاب ترجمة الشريعه يكى از تعداد كتابهايى است كه مرحوم فيض كاشانى به زبان فارسى براى هدايت عامۀ مردم نگاشته است كه نام برخى ديگر از اين سلسله به شرح زير است:
1. ترجمة العقائد (اصول دين)
2. ترجمة الصلاة، پيرامون نماز
3. ترجمة الصيام، پيرامون روزه
4. ترجمة الزكاة، پيرامون زكات
5. ترجمة الحج، پيرامون حج
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى گلپايگانى، قم، شمارۀ 1383. نسخۀ مذكور در سدۀ 13-12 تحرير شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتاب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 1415، تاريخ استنساخ: سدۀ يازدۀ هجرى قمرى.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه و جزء همان كتابهاى اهدايى به شمارۀ 1495، تاريخ استنساخ:
1328 ه. ق.
چاپ انتشارات پيام آزادى به همراه كتاب زاد السالك به نام توشۀ سالكان، همراه با برخى شروح و حواشى از ولى فاطمى، تهران، 205 صفحه، 1374 ه. ش.
ص: 952
بهترين شيوه و مطمئن ترين راه براى پرده بردارى از جمال قرآن، تفسير آن با بيانات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام است كه خاندان وحى و جايگاه قرآن هستند. علامه فيض كاشانى در تفسير ارزشمند خويش اين شيوه را دنبال كرده است. وى در مقدمۀ اين كتاب مى نويسد:
اى برادران من! اينك اين خواستۀ شماست. شما از من درخواست كرديد تفسيرى بر قرآن با استفاده از روايت اهل بيت عصمت و طهارت بنگارم و من نيز به فراخور توان خويش اين كتاب را فراهم نمودم و اگر در آن كاستى هست ازاين روست كه من سرمايه اى اندك و دستى كوتاه در اين فن دارم ولى چون به من امر كرديد و مأمور معذور است كار را انجام دادم. از سويى آنچه ميسّر و در دسترس است به واسطۀ آنچه دور از دسترس و غير ميسر است نبايد واگذارد، من نيز مقدار ميسور و ممكن را فراهم آوردم. بويژه آنكه من تفسير روائى را امرى مهم مى دانم و راه را بدون آن تاريك و ظلمانى مى بينم. زيرا مفسّران اگرچه دربارۀ معانى قرآن بسيار سخن گفته اند، ولى هيچ كدام دليل محكمى بر گفتۀ خود ندارند زيرا در قرآن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام و مبهم و مبيّن و مقطوع و موصول وجود دارد... و اين امور را جز آنان كه قرآن در خانۀ آنها نازل شده است، نمى دانند و اين گروه فقط پيامبر و اهل بيت او مى باشند. پس هرچه ديگران گفته اند قابل اعتماد نيست...
به هر حال، در ميان تفاسير، تفسيرى كه كافى و وافى و صافى باشد، درد را درمان و تشنگى را برطرف كند و آراسته به قول معصومين و پيراسته از سخن عوام باشد نيافتم. براى رسيدن به چنين هدفى اين تفسير را نگاشتم و من اميدوارم اين تفسير همان تفسير مطلوب باشد... و شايسته است آن را تفسير صافى بنامم زيرا از كدورت آراى عامه و ملالت آفرين و تحيّرزا و متنافى صاف و پيراسته است.
البته شايان ذكر است كه در اين تفسير علاوه بر تفسير روائى، مطالبى از مؤلف گرانقدر و به نقل از ديگران نيز آمده و آن را از صورت يك تفسير صددرصد روائى خارج ساخته است. اين
ص: 953
تفسير مقدمه اى طولانى دارد كه مؤلف ضمن آن دوازده مطلب را كه در تفسير قرآن تأثير مهمى دارند، بيان مى كند. اين مقدمات عبارت اند از:
1. روايات فضيلت قرآن و لزوم تمسّك به آن
2. روايات بيانگر وجود تمامى علوم قرآن نزد ائمه عليهم السّلام
3. اكثر قرآن دربارۀ دوستان و دشمنان اهل بيت است.
4. معانى تفسير، تأويل، ظهر، بطن، حدّ و مطلع، و محكم و متشابه و...
5. روايات مربوط به تفسير به رأى و معنى آن
6. روايات مربوط به تفسير به جمع و تحريف و توضيح قرآن
7. روايات تبيان بودن قرآن براى تمامى اشيا
8. روايات اقسام آيات و اختلاف قرائت
9. روايات زمان نزول قرآن
10. روايات شفاعت قرآن و تجسم قرآن در قيامت
11. روايات كيفيت و آداب تلاوت
12. اصطلاحات به كار برده شده در اين تفسير
مؤلف تفسير آيات را بر حسب ترتيب موجود در قرآن شريف از سورۀ مباركۀ حمد آغاز كرده و به سورۀ مباركۀ ناس خاتمه داده است.
وى در ابتداى هر سوره با جملاتى كوتاه به نكاتى همچون عدد آيات و مكى يا مدنى بودن سوره اشاره مى كند. سپس آيات را ذكر مى كند و گاه ما بين آنها برخى از نكات در رابطه با قرائت يا معناى آن كلمه را يادآور مى شود. سپس به بيان روايات مربوط مى پردازد و گاه نيز جملاتى در تفسير آيات بيان مى كند كه اين جمله ها را با كلمۀ «اقول» مشخص ساخته و در پايان تفسير هر سوره نيز ثواب قرائت آن را با ذكر رواياتى بيان كرده است.
مؤلف در مقدمۀ دوازدهم، شيوۀ تفسيرى خود را بيان مى كند كه به اختصار برخى از نكات آن نقل مى شود. وى مى نويسد:
به طور كلى غير از توضيح الفاظ، آنچه محتاج تفسير و تأويل و تشخيص ناسخ و منسوخ و سبب نزول و نيازمند شنيدن از معصوم است، اگر شاهدى از خود قرآن داشت از آن شاهد استفاده كرديم. زيرا برخى از قرآن پاره اى ديگر از آن را تفسير مى كند و ائمۀ معصومين عليهم السّلام به ما دستور داده اند، متشابهات قرآن را به محكمات آن برگردانيم. در صورتى كه شاهد قرآنى
ص: 954
وجود نداشت، اگر روايت معتبرى در كتب معتبره شيعه يافتيم ذكر كرديم و در صورتى كه در كتب شيعه نبود، روايات معصومين را از كتب اهل سنّت نقل كرديم. زيرا آنها هم سخن منسوب به معصوم است و دليلى بر مخالفت با آن وجود ندارد... و اگر روايتى نيافتيم آنچه از سخنان مفسران كه موافق قرآن و شبيه احاديث معصومين بود، نقل كرديم و به جهت موافقت و مشابهت بدان اعتماد نموديم...
مؤلف در اين كتاب از كتب روائى شيعه و اهل سنت بهره برده است ولى تا آنجا كه در منابع شيعى روايتى مربوط به آيه وجود داشته از مراجعه به كتب اهل سنّت خوددارى ورزيده است.
برخى از منابعى كه از آنها نقل كرده به شرح زير است:
1. تفسير منسوب به امام حسن عسكرى
2. تفسير ابراهيم بن هاشم قمى
3. تفسير مجمع البيان
4. تفسير العياشى
5. المحاسن، از برقى
6. من لا يحضره الفقيه
7. الكافى
8. علل الشرايع
9. تهذيب الاحكام
10. التوحيد، از صدوق
11. الاحتجاج، از طبرسى
12. اكمال الدين، از صدوق
13. جوامع الجامع، از طبرسى
14. معانى الاخبار
15. قرب الاسناد
16. مصباح الشريعه
17. الخصال
18. تفسير الكشاف
19. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
20. ثواب الاعمال
مؤلف، شيوۀ خود در نقل روايات را اين گونه توضيح مى دهد:
اگر روايات مربوط به يك مطلب همانند هم و بسيار بود، براى رعايت اختصار تنها روايت جامع تر را نقل كرديم و به كثرت روايات اشاره نموديم و اگر روايات با يكديگر اختلاف داشت نيكوترين و صحيح ترين آنها را برگزيديم و به موارد اختلاف اشاره كرديم. سندهاى روايات را حذف كرديم زيرا فايدۀ آنها اندك است، زمان ما با زمان سندها فاصلۀ بسيار دارد و اختلاف در سندها بسيار است و ما در تصحيح روايات و اعتماد بر آنها شيوه اى غير از تصحيح سندى داريم...
مؤلف در اكثريت قريب به اتفاق روايات، مصادر روايات را معرفى كرده و البته در اين
ص: 955
معرفى، گاه نام كتاب و گاه نام مؤلف را ذكر كرده است.
با همۀ عظمتى كه اين تفسير دارد و بسيارى را به ستايش خود واداشته است، برخى اشكالات را نيز بر اين تفسير وارد ساخته اند، از جمله:
الف - گاه جنبۀ عرفانى بر مؤلف غلبه كرده و در اين موارد وى تأويلاتى را بر برخى از آيات ذكر كرده است كه با ظواهر آيات سازگار نيست.
ب - مؤلف روايات ضعيف و غير ضعيف را به هم آميخته و آنها را از يكديگر جدا نساخته است(1).
گزيده هاى كتاب: مؤلف گرانقدر پس از تأليف اين كتاب به فكر تلخيص آن افتاده و پس از دو سال تفسير اصفى را نگاشته است. وى در اين تفسير تنها مضمون روايات را ذكر كرده و مقدمۀ كوتاهى نيز بر آن نوشته است. نسخه اى خطى از اين تفسير به شمارۀ 1216 در كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى موجود است كه در زمان حيات مؤلف استنساخ شده است و نيز نسخۀ ديگرى به شمارۀ 1162 در كتابخانۀ آستان قدس رضوى وجود دارد كه آن هم در حيات مؤلف نگاشته شده و همراه با برخى حواشى مؤلف است. چاپ مصححى از اين كتاب توسط مركز الابحاث الدراسات الاسلاميۀ دفتر تبليغات اسلامى قم با تصحيح و تخريج محمد حسين درايتى و محمد رضا نعمتى منتشر شده است.
مؤلف بار ديگر به تلخيص مجدّد تفسير در حجمى كمتر از تفسير اصفى اقدام كرد و آن را تفسير صفّى يا مصفّى ناميد(2).
نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 362، 5964 صفحه.
1. چاپ دار الكتب الاسلاميه، 1419 ه. ق. در 7 جلد، قطع وزيرى، و تصحيح و تخريج سيد محسن حسينى امينى.
2. چاپ المكتبة الاسلاميه، تهران، 1362 ه. ش. تصحيح حسن الحسينى اللواسانى در 2 جلد مشتمل بر 1000 و 870 صفحه.
ص: 956
در روايتى نبوى صلّى الله عليه و آله «دعا» سلاح مؤمن، عمود دين، و نور آسمانها و زمين شمرده شده است(1). از يك سو قسمت عمده اى از معارف دينى در قالب دعا بيان شده است و از سوى ديگر، تنها راه رهايى از مشكلات معنوى و مادى است. بنابراين، دعا هم راهگشاى معارف و هم حلاّل مشكلات ماست. در ميان انبوه دعاهايى كه در دسترس است، بهترين دعا آن است كه معصومى آن را بيان كرده و يا به آن سفارش كرده باشد. از اين رو دانشمندان بسيارى در گردآورى نيايشهاى معصومين عليهم السّلام تلاش فراوان كرده اند. يك نمونه از اين تلاشهاى مقدس كتاب مورد بحث است.
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كوتاه كتاب خود به معرفى اهميت دعا و نيز آداب آن پرداخته است و سپس ادعيه و احرازى را نقل كرده كه عنوان برخى از آنها به شرح زير است:
1. اسماء جليله اى كه هر كس بر آنها مواظبت كند هستى در اختيار اوست.
2. دعايى كه در خواب توسط حضرت حجّت به برخى از علما داده شده است.
3. حرزى كه در زمان شاه سليمان صفوى باعث حفظ فردى از كشتن شد.
4. دعاى نبوى براى جلوگيرى از تغيير نعمتها
5. دعايى براى سعادت دنيا و آخرت و اداى دين و وسعت رزق در چهارده حديث
6. دعاى مجرّب و مأثور از بونيات
7. دعايى در استقاله
8. دعاى دفع ظلم منقول از اميرالمؤمنين
9. دعاى حضرت آدم پس از انجام خطيئه
10. كيفيت توسّل به ائمه عليهم السّلام
ص: 957
11. دعاى ابطال سحر
12. استغاثه به صاحب العصر
13. احتجاب اميرالمؤمنين
14. دعاى دفع ظلم و طلب حاجات
مؤلف در بيان دعاها ترتيب خاصى را منظور نداشته است، بلكه دعاهاى مأثور و غيرمأثور، دعاهاى مجرّب و غيرمجرّب، دعاهاى كوتاه و بزرگ و دعا در موضوعات مختلف را بدون ترتيب در كنار هم قرار داده است.
اين دعاها به چند قسم تقسيم مى شود:
1. دعاهايى كه با ذكر سند به يكى از معصومين نسبت داده شده كه البته اين مقدار بسيار اندك است.
2. دعاهايى كه بدون سند به يكى از معصومين نسبت داده شده است.
3. دعاهايى كه در خواب و امثال آن از معصوم روايت شده است.
4. دعاهايى كه بدون اسناد به معصوم نقل شده است.
مؤلف در برخى از دعاها مى گويد: «آن را در بعضى از كتب ديده ام.» و گاه مى نويسد: «اين را از شخصى شنيده ام.» و گاه مى گويد: «اينچنين روايت شده است.» در يك مورد هم مى گويد: «اين را از خط جدّم نقل مى كنم.» و گاه مى نويسد: «اين دعا را به خط برخى از علماى شيعه ديده ام.»
در موارد بسيارى مؤلف ضمن بيان آثار دعا به تجربۀ شخصى خود و اينكه خود آثار اين دعا را مشاهده كرده است اشاره مى كند.
اين كتاب با اين جملات آغاز مى شود: «بسم الله الرحمن الرّحيم الحمد للّه الذى اليه يصعد الكلم الطيب...» و آخرين جملات آن دعايى است كه امام صادق آن را به جعفر بن ابراهيم هاشمى آموخت كه وى در پايان دعا مى گويد:
من اين دعا را كه خواندم به خانه ام مراجعه نكردم مگر آنكه نيازم برآورده و غم و غصه ام برطرف شده بود و در طول عمرم بر هيچ ظالمى نخواندم، مگر آنكه خدا مرا بر وى پيروز كرد و بر مريضى نخواندم مگر آنكه شفا يافت و در غمى نخواندم مگر آنكه خداى غمم را
ص: 958
برطرف و حاجتم را برآورده ساخت.
سيد على خان، صدر الدين على بن احمد نظام الدين حسنى حسينى مدنى دشتكى شيرازى، معروف به ابن معصوم از خاندان علم و سيادت و از علماى برجستۀ قرن يازدهم هجرى قمرى است. نسب شريفش به حضرت زيد شهيد، فرزند بزرگوار حضرت سيد الساجدين مى رسد.
وى در 1052 ه. ق. در مدينۀ منوره به دنيا آمد و به همين دليل مدنى خوانده مى شود . پدر او از علماى برجسته بود و به درخواست يكى از سلاطين هند به نام سلطان عبدالله قطب شاه به هند مسافرت كرد. سيد على خان در مدينه در كنار مادر خويش باقى ماند و دوران كودكى و نوجوانى را در شهر مدينه و مكه سپرى كرد.
پس از مدتى پدر آنها را به جوار خود خواند و مؤلف به حيدرآباد هند رفت و تا پايان عمر پدر در همان جا سكونت گزيد. وى در اين مدت ضمن تحصيل علم و نيز بهره رسانى علمى و تحقيق و تأليف و شرح مشهور خود بر صمديه در ادبيات عرب را در اين زمان نگاشت.
وى پس از وفات پدر و نيز مرگ سلطان عبدالله نزد سلطان محمّد اورنگ زيب شاه (1118-1027 ه. ق.) به برهان پور هند رفت (البته دربارۀ علت اين رفتن سخن هاى مختلفى بيان شده است) وى در آنجا نيز احترام و اهميت ويژه اى داشت و مناصبى را عهده دار بود و محمد اورنگ زيب شاه به وى لقب خان را عنايت كرد و ازاين رو به سيد على خان مشهور شد. در اين دوران نيز از تأليف و تحقيق علمى دست نكشيد و كتاب ديگرش انوار الربيع و نيز مهمترين كتابش رياض السالكين را نگاشت.
سيد على خان در اين زمان عهده دار مناصب مهمى در لشكر و مشغول نبرد با دشمنان و كفار بود. پس از مدتى از شاه درخواست كرد تا او را از خدمت معاف دارد و پس از موافقت شاه، وى به همراه خانواده اش به سمت مكه و مدينه حركت كرد و پس از زيارت آنجا به عراق مشرف شد و پس از آن به زيارت حضرت رضا توفيق يافت. اين زمان مقارن با دوران سلطنت شاه سلطان حسين صفوى بود كه او كتاب رياض السالكين را به وى هديه كرد و در دستگاه وى نيز قربى يافت، ولى از پايتخت كناره گرفت و به شيراز كه جدّش غياث الدين منصور مدرسه اى را در آنجا بنا نهاده بود رفت.
بدين گونه در سالهاى پايانى عمر در شيراز مسكن گزيد و تنها به بحثهاى علمى، تدريس،
ص: 959
تحقيق و تأليف روزگار گذراند؛ تا اينكه مابين يكى از سالهاى 1117 تا 1120 قالب خاكى را رها كرد و به جايگاه ابدى و حيات حقيقى شتافت و در حرم مطهر احمد بن الامام الكاظم عليهما السّلام، مشهور به «شاه چراغ» در كنار جدّش غياث الدين منصور به خاك سپرده شد.
وى در فنون مختلف علمى مهارت بسزا داشت و در ادبيات عرب، شعر، حديث، تاريخ و لغت تأليفات بسيار ارزشمندى از خود به يادگار گذاشت.
شرح حال نويسان با عبارات بسيار بلندى وى را ستوده اند چنان كه كتاب شناسان نيز برخى كتب او مثل رياض السالكين (شرح بر صحيفۀ سجاديه) را بى نظير يا كم نظير دانسته اند.
1. شيخ جعفر بن كمال الدين بحرانى
2. پدر بزرگوارشان سيد نظام الدين احمد
1. امير محمد صالح خاتون آبادى
2. محمدباقر نيشابورى كه مؤلف اجازۀ روايت به وى داده است.
3. ابراهيم الحسينى كه مؤلف اجازۀ روايت به وى داده است.
1. سلافة العصر
2. سلوة الغريب و اسوة الاديب
3. الدرجات الرفيعة فى طبقات الامامية من الشيعه
4. انوار الربيع فى انواع البديع
5. الحدائق النديه فى شرح الصمديه
6. ديوان شعر
7. مخلاة (كشكول)
8. رياض السالكين فى شرح صحيفۀ سيد الساجدين عليه السّلام (كه مهمترين كتاب وى به شمار مى آيد .)
9. الكلم الطيّب (كتاب مورد بحث)
10. التذكرة فى الفوائد النادرة و غير آن
ص: 960
1. رياض العلماء، ج 3، ص 267.
2. امل الآمل، ج 2، ص 176.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 152.
4. ريحانة الادب، ج 2، ص 92.
5. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 59.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 521.
7. روضات الجنات، ج 4، ص 394.
8. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 412.
9. الغدير، ج 11، ص 346.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 8972، بى تاريخ.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6042.
1. چاپ مكتبة النجاح، تهران، بى تا، قطع رقعى در 96 صفحه كه در حاشيۀ كتاب مطالب عربى آن به فارسى ترجمه شده است.
2. چاپ كتابخانۀ اروميه، قم، 1400 ه. ق. قطع وزيرى، 56 صفحه. در انتهاى كتاب چند دعاى ديگر هم بر آن افزوده شده و تعداد صفحات آن به 100 رسيده است.
ص: 961
يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى سلامتى و داشتن جسمى قوى و نيرومند است. اين نعمت انسان را براى دستيابى به بسيارى از نعمتهاى ديگر مادى و معنوى يارى مى كند و در پرتو سلامت جسم مى توان بخوبى به فراگرفتن دانش، نشر علم، كمك به ديگران و اصلاح روان و تزكيۀ روح پرداخت. اين همه اگرچه براى آنان كه از جسمى سالم نيز بهره مند نيستند تا حدّى ميسر و ممكن است ولى شكى نيست كه بهره مندان از نعمت سلامت توفيق بيشترى در تمامى اين امور خواهند داشت. ازاين رو در روايات اسلامى قدرت بدنى نيز ستايش شده و در حديث نبوى صلّى الله عليه و آله مؤمن قوى بهتر از مؤمن ضعيف شمرده شده است(1).
و دربارۀ ريشه هاى حفظ صحّت و نيز راههاى بازيابى سلامتى نيز روايات بسيارى ذكر شده است و همۀ اين موارد در مجموعه هاى گوناگونى گرد آمده است.
يكى از اين مجموعه هاى ارزشمند كه حاوى روايات نبوى در اين رابطه است، كتاب مورد بحث ماست. در اين كتاب يكصد و پنجاه و شش روايت آمده است كه به طور كلى مى توان آنها را به 6 دسته تقسيم كرد:
1. رواياتى كه دربارۀ بيمارى و ثواب آن و نيز درمان داشتن هر بيمارى آمده است.
2. رواياتى كه دربارۀ آداب خوردن و آشاميدن آمده است، مانند خوردن همراه با جماعت، خوردن با خادمان، نخوردن در بازار، خوردن بر اساس تمايل خانواده، كتمان گرسنگى، ليسيدن ظرف غذا.
3. رواياتى دربارۀ برخى از غذاها و سودمند بودن يا مضر بودن آنها، نظير گوشت، نان، هريسه، نمك، عسل و نيز بعضى از ميوه جات همانند انگور، انار، خرما.
ص: 962
و نيز برخى از روييدنيها مانند سبزيجات، سير، پياز، ريحان، كاسنى؛ و همچنين برخى از خوردنيهاى ممنوع مانند خوردن گل.
4. پندها و مواعظى در رابطه با خوردنيها و آشاميدنيها مانند كم خوردن، و توجه به ميزان خوردنيها، احتكار مواد غذايى، احترام مؤمن.
5. بعضى از آداب بهداشتى و تنظيفى مانند خضاب، خلال، مسواك، بوى خوش و استفاده از گلهاى مختلف.
6. در پايان اين مجموعه 3 دعا در رابطه با بيماريها آمده است:
الف - دعايى در رابطه با درد دندان
ب - دعايى كه هنگام ملاقات مريض خوانده مى شود.
ج - رقعه اى كه جبرئيل آن را آورده است.
احاديث اين مجموعه پشت سر هم و بدون هيچ گونه تنظيم و تبويبى آمده اند و در ذكر آنها نيز هيچ شيوۀ خاصى در نظر گرفته نشده است و حتى روايات مربوط به يك موضوع كنار هم قرار نگرفته اند.
مؤلف از ذكر هر نوع مدرك و سند خوددارى كرده است؛ بنابراين، روايات اين مجموعه كلا مرسل شد. البته در ابتداى كتاب آمده است كه اين روايات را از صحاح نقل مى كند ولى بخوبى روشن نيست كه منظور وى از صحاح چيست.
در ابتداى كتاب مؤلف اين گونه معرفى شده است: «اين روايتها را وزير ابو احمد ابهر گردآورى نموده است.»
علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1)، ضمن معرفى كتاب، نام مؤلف را ابو الوزير بن احمد الابهرى ذكر مى كند و مى گويد: «علامه مجلسى در بحار الانوار از آن نقل كرده است.»
ص: 963
متأسفانه از اين مؤلف اطلاعات بيشترى در دست نيست.
اين كتاب تاكنون به چاپ نرسيده است و نسخه اى خطى از آن در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، ضمن يك مجموعه به شمارۀ 2761 موجود است. در اين مجموعه چهار كتاب وجود دارد و دومين آنها كتاب مورد نظر ماست كه از صفحۀ 251 تا 272 را به خود اختصاص داده است. مجموعۀ مذكور در قطع رقعى با خط بسيار زيبا و همراه با جدول بندى طلايى است. تعيين ابتداى هر روايت با رنگ قرمز مشخص شده است.
ص: 964
سنّت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ طاهرين عليهم السّلام شامل گفتار، نوشتار، افعال و تقارير آنها است و همۀ اينها حجّت خداوند بر خلق و راهنماى بشر به سوى سعادت اند. مؤلفان گرامى هريك به سليقۀ خود به گردآورى برخى از آنها پرداخته اند. گروهى به سنّت قولى (كلمات و خطبه ها)، تعدادى به سنّت عملى (سنن و سيره) و بعضى به سنّت كتبى (نامه ها و نوشته ها) پرداخته اند.
مؤلف گرانقدر به گردآورى نامه هاى ائمه پرداخته و قسمت زيادى از نامه هاى أئمۀ معصومين را گردآورده است. قسمت اعظم كتاب مذكور را نامه هاى اميرالمؤمنين تشكيل مى دهد و پس از آن نامه هاى يازده امام ديگر به ترتيب ذكر شده است.
در اين نامه ها مطالب بسيار متنوع سياسى، تاريخى، اعتقادى، اخلاقى و اجتماعى ذكر شده است كه مى توان به عنوان مثال در بخش نامه هاى سياسى به نامه هاى اميرالمؤمنين به معاويه، عمرو عاص، اهل كوفه در هنگام جنگ جمل، و فرماندهان و فرمانداران حكومتش اشاره كرد.
در بخش اخلاق مى توان نامه هاى زير را نام برد: اولين نامه در اين كتاب مكتوبى از اميرالمؤمنين به امام حسن است و سپس نامۀ امام زين العابدين در موضوع زهد، و نامۀ امام صادق به شيعيان.
در بخش اعتقادى مى توان نامه هاى ذيل را نام برد: نامۀ مفصّل امام هادى در ردّ جبر و تفويض، نامۀ آن حضرت راجع به توحيد به على بن بلال، و نيز نامۀ آن جناب به سهل بن زياد، نامۀ امام زمان به احمد بن اسحاق در موضوع امامت.
در بخش تاريخى نمونه هاى زير را مى توان نام برد: نامۀ اميرالمؤمنين به شيعيان كه در آن، تاريخ فشردۀ صدر اسلام را بيان كرده است، نامۀ آن حضرت به حذيفه و جريان آن، نامۀ امام رضا به عبد العظيم حسنى دربارۀ ابو طالب عليه السّلام، نامه هاى امام حسن در جريان صلح با معاويه.
ص: 965
مؤلف گرانقدر نامه هاى ائمه عليهم السّلام را طى دوازده بخش آورده است كه با بخش نامه هاى اميرالمؤمنين آغاز مى شود و با بخش نامه هاى امام زمان به پايان مى رسد. در اين كتاب مجموعا 216 نامه نقل شده است كه بيشترين نامه ها از اميرالمؤمنين است كه شمار آنها 89 عدد است و كمترين اين نامه ها متعلق به امام باقر است كه فقط 2 نامه نقل شده است.
مؤلف گرامى در پايان بسيارى از نامه ها با عنوان «اقول» سخنان زيادى راجع به مطالب و يا زمان نگارش نامه، اختلاف الفاظ آن در ساير مصادر و يا معانى الفاظ وارده در روايات بيان كرده است.
مؤلف، اكثر روايات اين كتاب را با ذكر منبع و مصدر آن آورده است ولى غالبا از ذكر سند آنها خوددارى كرده و تفصيل سند را به كتاب منبع ارجاع داده است و گاه به صورت نادر اسم منبع را نيز ذكر نكرده و فرموده است: «وجدت فى بعض الآثار.»
وى در اين كتاب از مصادر مختلف و متنوع بسيارى نقل كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. كتاب الرسائل كلينى
2. نهج البلاغه
3. الكافى
4. الاحتجاج
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد
6. ارشاد القلوب ديلمى
7. كشف الغمه
8. الارشاد
9. مستطرفات السرائر
10. كنز الفواد، كراجكى
11. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
12. فتح الابواب، سيد بن طاووس
13. رجال كشّى
14. معانى الاخبار
15. اكمال الدين
16. الخرائج و الجرائح
بعضى از اين مصادر مانند الرسائل كلينى اكنون در دست نيست. علم الهدى اين كتاب را در ماه جمادى الاخر سال 1103 به پايان برده است ولى در 27 رجب همان سال در شهر كاشان مجددا
ص: 966
تمامى آن را بررسى، تصحيح و تهذيب كرده است.
محمد بن محسن بن مرتضى كاشانى، معروف به علم الهدى، فرزند علامۀ بزرگوار ملا محسن فيض كاشانى در ابتداى ماه ربيع الاول سال 1039 هجرى قمرى در شهر قم به دنيا آمد. مادر او دختر فيلسوف مشهور ملا صدراى شيرازى است.
خاندان فيض كاشانى به علم و عرفان و معنويت مشهور بوده اند.
همان گونه كه در نسل آنان نيز تعداد بسيارى از علما و دانشمندان وجود دارد.
مؤلف در محضر دانشمندان بسيارى به فراگيرى علم پرداخت و در علوم اسلامى به درجات والايى نايل شد. وى افزون بر علوم اسلامى در ادبيات و شعر و نثر ادبيى ماهر و شاعرى توانا بود و خط را با زيبايى تمام مى نگاشت. جمالى زيبا و اخلاقى برجسته داشت. منزل او جايگاه شاگردان بسيار بود كه در چند نوبت تدريس وى حضور مى يافتند و گروه بسيارى نيز نزد او به كتابت احاديث، املا، استنساخ و ساير خدمات دينى مشغول بودند.
براى دريافت جايگاه علمى وى كافى است به اجازه اى كه پدر بزرگوارش علامه فيض براى او نگاشته است توجه كنيم. وى در اين اجازه او را با اين صفات ياد مى كند: «گردآورندۀ بخشى از علوم عقلى و نقلى و بهره اى بسيار از كمالات علمى و عملى...»
و در پايان نسخه اى از وافى كه آن را بر پدر بزرگوارش قرائت كرده است فيض كاشانى مى نويسد: «فرزندم آن را بر من قرائت كرد، قرائتى همراه با فهم و تدبر و تفحص و افاده و استفاده و ضبط و تصحيح به اندازۀ توان...»
مؤلف نزد بسيارى از دانشمندان به فراگيرى علم پرداخت كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش علامه فيض كاشانى
2. علامه ملا عبدالله مجلسى، برادر علامه مجلسى صاحب بحار الانوار
3. علامه مولى محمد مهدى بيدگلى كاشانى از شاگردان شيخ بهائى
4. محمدباقر بن محمد مؤمن سبزوارى، صاحب كتاب الذخيره و كتاب الكفاية
5. علامه محمّد بن حسن حرّ عاملى، صاحب كتاب وسائل الشيعه
ص: 967
6. علامه سيد نعمت الله جزائرى، مؤلف كتاب انوار نعمانيه
7. فيلسوف بزرگ ملاصدراى شيرازى كه پدر بزرگ مادرى وى است(1).
بنا به آنچه در تاريخ زندگى او ذكر شده، وى در زمان پدر بزرگوارش نيز به تربيت شاگردان مشغول بوده است. بنابراين، تعداد زيادى از وى بهره هاى علمى برده اند كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. چهار فرزندش: جمال الدين، محمد محسن، نصير الدين و صفى الدين كه از دانشمندان مشهور هستند.
2. ملا محمود كاشانى بيدگلى، مؤلف كتاب شرح المفاتيح
3. ملا محمد رضا آرانى كاشانى، صاحب منظومۀ خلاصة الرجال
4. سيد احمد حسينى راوندى، مؤلف كتاب شرح الشرايع
5. محمد شفيع بن محمد مقيم كاشانى كه يك نسخه از كتاب مورد بحث به خط وى موجود است.
مؤلف گرانقدر، عمر بسيار پربركت و آثار بسيار ارزشمندى داشته است، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. شرح مفاتيح الشرايع (مفاتيح الشرايع كتابى فقهى از علامه ملا محسن فيض، پدر مؤلف است.)
2. مفاتيح المفاتيح، حاشيه بر مفاتيح الشرايع
3. الجامع فى الاصول و الفروع و الاخلاق
4. تحفة الابرار، در عقايد و اخلاق، به زبان فارسى
5. اصول الدين، به فارسى
6. نضد الايضاح، در رجال
7. مرقات الجنان الى روضات الجنان، در ادعيه و آداب نماز
8. عروة الاخبار، در حديث
9. سرور صدور العارفين
ص: 968
10. الوجيز فى تفسير القرآن العزيز و كتب بسيار ديگر و ديوانهاى شعر فارسى و عربى ، آيت الله العظمى مرعشى نجفى در شرح حال او، نام هفتاد و دو كتاب وى را ذكر مى كنند، افزون بر همۀ اين تأليفات، وى كتابهاى بسيارى را نيز به خط خود استنساخ كرده است.
مؤلف گرانقدر پس از عمرى تلاش در راه خدمت به اسلام و مسلمانان در سال 1115 ه. ق.
در شهر كاشان بدرود حيات گفت و در همان شهر به خاك سپرده شد.
1. هديۀ ذوى الفضل و النّهى ترجمة المولى محمّد علم الهدى، از آيت الله العظمى مرعشى نجفى كه در ابتداى كتاب معادن الحكمة به چاپ رسيده است.
2. ريحانة الادب، ج 4، ص 190.
3. فوائد الرضويه، ص 633.
4. روضات الجنات، ج 6، ص 80.
5. الغدير، ج 11، ص 362.
1. نسخۀ خطى كه بر مؤلف نيز خوانده شده است؛ به تاريخ 1103 در كتابخانۀ علامه فيض در كاشان.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1225، تاريخ 1360 ه. ق. و نيز نسخۀ ديگر به شمارۀ 5652 در همان كتابخانه.
چاپ كتابخانۀ وزيرى يزد، 2 جلد، قطع وزيرى، مشتمل بر 360 و 340 صفحه، همراه با تصحيح و تعليق عبد الرحيم ربّانى شيرازى، مصباح يزدى، على اكبر غفارى شامل فهرست اعلام و اماكن.
ص: 969
فضايل اهل بيت عصمت و طهارت را دوستان و دشمنان روايت كرده اند و خداوند براى كامل شدن حجّت و آشكار شدن حقيقت بسيارى از اين حقايق را بر دست و دهان كسانى كه به آن ملتزم نبوده اند، جارى ساخته است.
ازاين رو برخى از علماى شيعه، كتابهايى در رابطه با امامت و فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السّلام نگاشته و تعهد كرده اند هيچ يك از روايات آن را از شيعه نقل نكنند. آنان تمامى روايات را از كتب اهل سنت نقل كرده اند تا حجّت بر همگان تمام شود. از جملۀ اين آثار كتاب مورد بحث است كه مؤلف در آن به بيان فضايل، مناقب و دلايل امامت و ولايت اميرالمؤمنين و ائمۀ دوازده گانۀ شيعه از كتب اهل سنت پرداخته است. قسمت عمدۀ اين كتاب بيان فضايل و دلايل امامت اميرالمؤمنين است.
سپس به بيان فضايل فاطمۀ زهرا عليها السّلام و پس از آن به بيان فضايل يكايك ائمه مى پردازد و فضايل هريك را طى يك باب مستقل نقل مى كند.
كتاب پس از بيان فضايل ائمه در بابى مستقل به ذكر روايات و نصوصى كه بر امامت آنها به طور كلى يا فردى دلالت مى كند، پرداخته است و پس از آن مباحثى تاريخى دربارۀ سيرۀ ابو بكر، عمر، عثمان و معاويه را بيان داشته و برخى ديگر از مشاهير صدر اسلام را نيز معرفى كرده است.
كتاب در ادامه جماعتى از سلاطين اموى و عباسى را نيز معرفى مى كند كه برخى از آنها عبارت اند از: عبد الملك مروان، وليد بن عبد الملك، هشام بن عبد الملك، يزيد بن عبد الملك، وليد بن يزيد بن عبد الملك، مهدى عباسى و هارون الرشيد.
مؤلف طىّ اين مباحث، حقايق هولناك و شگفت انگيزى دربارۀ فساد، ناپاكى و اعمال زشت و نكوهيدۀ آنها بيان مى كند.
ص: 970
اين كتاب با مقدمه اى دربارۀ چگونگى انتشار احاديث جعلى در فضايل برخى از دشمنان اهل بيت عليهم السّلام و اخفاء و امحاء احاديث فضايل و مناقب اهل بيت شروع و سپس مطالب آن طى 14 باب ذكر مى شود.
دو باب از اين كتاب به چند فصل تقسيم شده اند. باب اول در فضايل اميرالمؤمنين داراى 18 فصل، و باب آخر دربارۀ سيرۀ ابو بكر، عمر و... داراى 7 فصل است.
مؤلف در پايان هر فصل به معرفى كسانى مى پردازد كه در آن فصل از آنها روايتى را نقل كرده است. در اين قسمت سعى مى كند، اعتبار و عظمت راوى را نزد علماى اهل سنّت روشن سازد، تا از هر جهت استحكام و استوارى رواياتى را كه ذكر كرده است ثابت شود.
مؤلف ضمن مطالب اصلى كتاب (بيان فضايل و مناقب اهل بيت) مطالب جانبى و استطرادى بسيارى را نيز ذكر كرده كه هر كدام به گونه اى مربوط به مباحث اصلى كتاب است. برخى از اين مطالب عبارت اند از:
1. شرح حال بسيارى از ملوك و سلاطين اموى و ديگران
2. شرح حال بسيارى از علما و دانشمندان
3. شرح لغات و نقل شواهد شعرى در بيان آنها و يا در كلمات بزرگان
مؤلف در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه تمامى روايات اين كتاب را از منابع اهل سنت و با ارائه و معرفى منبع آن ذكر مى كند. وى جز در موارد بسيار اندكى از كتب شيعه نقل نكرده است.
برخى از منابع اين كتاب از اهل سنت به شرح زير است:
1. صحيح بخارى
2. سنن ترمذى
3. مسند احمد بن حنبل
4. صحيح مسلم
5. تفسير بيضاوى
6. تفسير كشاف
7. تفسير ثعلبى
8. تفسير بغوى
9. تفسير كبير فخر رازى
10. تاريخ طبرى
11. كامل ابن اثير
12. وفيات الاعيان
ص: 971
13. خلاصة الوفاء
14. الاستيعاب
15. روضة الاجباب
16. المنثور و المنظوم
17. الصواعق المحرقه
18. ربيع الابرار
19. جامع الاصول
20. شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه
21. الدرر المنثور
22. الامامة و السياسه
وى در شرح لغات به كتب لغات بسيارى ارجاع مى دهد و از آنها شواهدى را نقل مى كند.
برخى از اين كتابها عبارت اند از: قاموس المحيط، النهاية، صحاح اللغة
احاديث اندكى كه از شيعه نقل كرده است از كتابهايى همچون: من لا يحضره الفقيه، علل الشرايع، كشف الغمه، و نهج البلاغه است.
مؤلف غالب رواياتى را كه در مصادر اصلى به صورت مسند آورده شده، با سند كامل آن ذكر كرده و گاه به اسانيد متعدد و مصادر مختلفۀ آن نيز اشاره كرده است.
مؤلف در اين كتاب بيانات بسيار اندكى دارد. وى در توضيح روايات و حتى وضعيت سند آنها و برخى شواهد تاريخى، تنها به نقل عبارات ديگران پرداخته و از خود كمتر در اين كتاب سخنى را ذكر كرده است.
وى با رعايت امانت تمام روايات را از منابع آن ذكر كرده است و تنها در موارد بسيار اندكى به تغيير مختصر جملات ذكر شده در منابع اقدام كرده و اين مختصر را نيز در مقدمۀ كتاب يادآورى كرده كه نشانگر نهايت دقت و رعايت امانت است. و آن تغيير منحصرا در دو مورد است:
1. هنگامى كه نام پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله ذكر مى شود، علماى اهل سنّت در ذكر صلوات بر آن حضرت از آوردن كلمۀ «آل» خوددارى مى كنند و تنها به ذكر «صلّى الله عليه و آله» اكتفا مى كنند.
مؤلف با توجه به روايتى كه از نياوردن كلمۀ «آل» در هنگام ذكر صلوات بر پيامبر نهى كرده، كلمۀ «آل» را اضافه كرده است.
2. دومين مورد كه در نقل عبارات تغييرى ايجاد كرده، حذف عبارات ترضيه است. بسيارى از مؤلفان عامه هنگام ذكر برخى از جائرين و غاصبين، جملۀ «رضى الله عنه» را به كار مى بردند، مؤلف در برخى موارد اين جمله را نيز حذف كرده و در بقيۀ موارد با رعايت امانت تمام عبارات
ص: 972
را از مصادر نقل كرده است.
مؤلف كتاب از علماى برجستۀ قرن دوازدهم هجرى و نوۀ دخترى علامه محمد تقى مجلسى (مجلسى بزرگ) محسوب مى شود. نام كامل وى مولى حيدرعلى، فرزند مولى ميرزا محمد شروانى است.
پدرش مولى ميرزا محمد از علماى برجستۀ دوران صفويه است كه در فقه، اصول، منطق، حديث و علوم طبيعى تخصصى داشته و داراى تأليفاتى در اين زمينه ها است. شاه سليمان صفوى از او كه ساكن نجف بود، دعوت كرد و او به همين دليل به شهر اصفهان هجرت كرد. مراتب عاليۀ معنوى و علمى او موجب شد كه به افتخار دامادى علامه محمد تقى مجلسى نايل آيد.
مؤلف و پدرش را به شروان نسبت داده اند. برخى آن را شهر شيروان از روستاهاى بخارا دانسته اند و بعضى ديگر اين نسبت را خطا پنداشته و او را از اهل شيروان در كشور قفقاز معرفى كرده اند.
علامه خوانسارى، در روضات الجنات، ضمن ردّ سخن اول، او را از اهل شروان قفقاز مى داند و مى نويسد: «اين شهر از دورترين شهرهاى ايران است كه اكنون در تصرف روسيۀ ملعون قرار دارد. مشخص نيست آيا مؤلف آن شهر را ديده است يا نه، زيرا پدر و فرزند هر دو ساكن شهر اصفهان بوده اند.»
برخى از كسانى كه شرح حال مؤلف را نگاشته اند او را با اين عبارات ستوده اند: فاضل معظم و عالم مفخم كه حاشيۀ او بر مسالك دلالت بر فضل و علم نگارنده اش مى كند. او بسيار اهل زهد بود، ازاين رو برخى فرقۀ حيدريه را كه از صوفيان معتدل هستند به وى منسوب كرده اند و بعضى آنها را به قطب الدين حيدر نسبت داده اند. وى در فقه داراى فتاوى نادرى مانند وجوب اجتهاد به قدر امكان، حرمت روزه گرفتن روز دوشنبه و نجاست غير اماميه است.
وى همانند پدرش در علوم مختلف اسلامى و معارف الهى قلم زده و تأليف و تصنيف كرده است. اسامى برخى از تأليفات وى عبارت اند از:
1. استنباط الاحكام
2. الآيات النازلة فى ذمّ الجائرين
3. المجالس
4. المزار
ص: 973
5. ميزان المقادير
6. رسالۀ فى مسائل الصوم
7. التوحيد
8. الامامة
9. تراجم السفراء
10. رساله فى فضل اهل البيت عليهم السّلام
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 231.
2. اعيان الشيعه، ج 6، ص 274.
3. روضات الجنات، ج 7، ص 93، در شرح حال پدر بزرگوارش.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 592، تاريخ استنساخ: 1133.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 10100، تاريخ استنساخ: 1120.
چاپ مطبعۀ المنشورات الاسلاميه، 640 صفحه، 1414 ه. ق. فهارس، تحقيق و تخريج احاديث توسط محمّد حسون.
ص: 974
اين كتاب مجموعه اى ارزشمند از روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، ائمۀ طاهرين عليهم السّلام، مواعظ و اندرزهاى علما و حكما و قصص و تجارب تاريخى است.
قسمت عمدۀ كتاب را روايات رسول اكرم و ائمۀ معصومين تشكيل مى دهد كه موضوع بيشتر آنها مسائل اخلاقى و موعظه است.
مؤلف اگرچه در ابتداى كتاب هدف خود را نقل مواعظ و مطالب اخلاقى بيان كرده، به مناسبتهاى مختلف وارد مباحث متفرقۀ ديگرى نيز شده است. گاه مسائل كلامى را مطرح كرده و به نقد، رد و استدلال آنها پرداخته است، گاه به مطالب لغوى مشغول شده و فرق لغات و معانى آنها را بيان كرده است و زمانى خود به موعظه و نصيحت پرداخته و آداب و شيوۀ صحيح برخى از امور، نظير دانش آموزى و وعظ و تبليغ را بيان فرموده است.
اين كتاب با مقدمه اى كوتاه در دوازده باب و يك خاتمه تنظيم شده كه هر باب داراى 12 فصل است. مؤلف اين اثر را نه بر اساس موضوع، بلكه بر اساس عدد به كار رفته در متن احاديث تنظيم كرده است؛ يعنى روايات مفرد را در باب اول، روايات داراى عدد 2 را در فصل دوم، روايات داراى عدد 3 را در فصل سوم و... بالأخره روايات مربوط به عدد 12 را در فصل 12 آورده است. و آخرين روايت اين مجموعه سفارشى از رسول اكرم به على عليه السّلام است كه مى فرمايد: «12 خصلت در آداب غذا خوردن است كه بايد مرد آنها را بياموزد...»
وى در مقدمۀ كتاب علت انتخاب 12 باب و نيز نام كتاب - اثنى عشريه - را تيمّن و تبرّك جستن به عدد ائمۀ طاهرين مى داند و بيان مى كند كه عدد 12 داراى خصوصيات و اهميت
ص: 975
ويژه اى است و بر اين سخن خود 12 دليل اقامه مى كند...
سپس در باب اول كه مواعظ مفرده را ذكر كرده است، 9 فصل را به بيان روايات رسول اكرم اختصاص مى دهد. در فصل 9 روايات اميرالمؤمنين و در بقيۀ فصول كلمات ساير ائمه عليهم السّلام، و علما و حكما را نقل كرده است.
عنوان برخى فصلهاى كتاب در نقل روايات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله بدين گونه است:
1. احاديثى كه با حرف الف شروع شده است.
2. احاديثى كه با كلمۀ «من» شروع شده است.
3. احاديثى كه با كلمۀ مثل شروع شده است.
4. احاديثى كه با كلمۀ «خير» شروع شده است.
5. احاديثى كه با كلمۀ «لا» شروع شده است.
در فصلهاى بعدى غالبا عدد به كار رفته در روايات ملاك تنظيم بوده است؛ مثلا روايت مربوط به شدت يافتن دو خصلت در هنگام پيرى در باب 2، و يا روايت كتاب خدا كه چهار قسمت است در بخش 4 آمده است.
متأسفانه تمامى روايات كتاب بدون ذكر سند و منبع آورده شده است و فقط گه گاهى مؤلف به برخى از منابع همانند كتاب خصال از شيخ صدوق، الاحتجاج از طبرسى و يا سرّ العالمين از غزالى اشاره كرده است. وى در اين كتاب، بجز سخنان پيامبر اكرم و ائمه از علما و حكماى بسيارى نقل قول كرده است كه در ميان آنها اسامى مختلفى از صحابه تا فلاسفۀ يونان قديم به چشم مى خورد. او در اين نقلها غالبا نام خاصى را ذكر نكرده است و مى گويد: «حكيمى گفته است» يا: «حكما گفته اند» يا: «زاهدى يا عالمى فرموده است...» ولى در برخى مواقع نام عالم و حكيم را ذكر كرده است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. لقمان
2. بهلول
3. بوذر جمهر
4. شافعى
5. اسكندر
6. ديو جانس
7. سقراط
8. شهيد اوّل
9. غزالى
10. سفيان ثورى
11. امرء القيس
12. ابن بابويه
13. ابو بكر الورّاق
14. صاحب بن عباد و غيره
ص: 976
مؤلف در سراسر كتاب بيانات، توضيحات و مطالبى را ذكر كرده است. گاه به موعظه و نصيحت پرداخته، گاهى آداب اجتماعى و فردى را ذكر كرده و حتى در مواردى به بيان مطالب مربوط به جغرافيا، تفسير، فقه و برخى قصص و وقايع تاريخى مبادرت كرده است.
اين كتاب را آيت الله على مشكينى از برخى روايات و قصص و مطالب متفرقه تلخيص و تهذيب كرده اند. تعدادى روايات ديگر بر آن افزوده شده و به نام المواعظ العدديه منتشر شده است. آيت الله على احمدى ميانجى نيز برخى تعليقات كوتاه كه بيشتر ترجمۀ لغات است بر اين كتاب نگاشته است و آيت الله احمد جنتى نيز آن را ترجمه كرده اند.
اين كتاب بارها به چاپ رسيده است كه يكى از چاپهاى اخير آن - كه متن عربى همراه با حواشى آيت الله ميانجى است - توسط انتشارات الهادى قم، مشتمل بر 592 صفحه در تاريخ 1419 منتشر شده است.
مؤلف از علماى قرن يازدهم هجرى قمرى است. علامه شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى نويسد:
«سيد محمّد بن محمّد بن حسن بن قاسم حسينى عاملى عيناش جزينى فاضل صالح و اديبى شاعر و زاهدى عابد بود. داراى تأليفاتى است از جملۀ آنها كتاب الاثنى عشريه فى المواعظ العدديه و... مادربزرگ وى دختر شيخ زين الدين شهيد ثانى است.»
آنگاه برخى از اشعار او را ذكر كرده است.
علامه خوانسارى مى نويسد: «از كتاب اثنى عشريه او فهميده مى شود كه وى فردى متبحر و جامع و متتبع و متدين و صالح و متعبد و فقيه و عارف و حكيم و شاعر و اديب بوده است.» و دربارۀ كتاب او مى نگارد: «در اين كتاب فوايد بسيار و خزانه هاى علم و حكمت است، كه كمتر نظير آن در كتب اولين و آخرين به چشم مى خورد.»
بنابر آنچه خود در كتابش آورده است در سالهاى آغازين دهۀ 1040 ه. ق. تحصيل را شروع كرده است. وى متولد يكى از روستاهاى جبل عامل به نام «عيناث» است، ازاين رو عيناثى جبل عاملى ناميده مى شود. تاريخ وفات وى را سال 1085 نگاشته اند.
ص: 977
1. حدائق الابرار و حقائق الاخبار
2. كتاب آداب النفس
3. كتاب المنظوم الفصيح و المنثور الصحيح
4. فوائد العلماء و فرائد الحكماء
وى كتابهاى ديگرى نيز به خط خود استنساخ كرده است كه علامه آقابزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه از آنها ياد مى كند.
1. امل الآمل، ج 1، ص 176.
2. اعيان الشيعه، ج 9، ص 412.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 532.
4. روضات الجنات، ج 7، ص 88.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1888، بى تاريخ.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 1291، تاريخ استنساخ: 1241 ه. ق.
1. چاپ سنگى، 1380 ه. ق. مشهد مقدس، 290 صفحه.
2. چاپ مكتبة المصطفوى، قم، 1376 ه. ق.، 457 صفحه، بدون تصحيح، تخريج و فهارس.
ص: 978
دين مقدس اسلام ضامن سعادت بشر در دنيا و عالم آخرت است. احكام و برنامه هاى فراگير و گستردۀ آن تمامى صحنه هاى زندگى فردى و اجتماعى بشر را پوشش مى دهد كه بخش بزرگى از آن در قالب «فقه» تجلى يافته است. به عبارت ديگر، فقه تعيين كننده و جهت دهندۀ بخش بزرگى از رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان در عرصه هاى گوناگون فعاليت است. و اين قانون فراگير ، گسترده و سعادت آفرين از چهار منبع اساسى نشئت مى گيرد:
1. كتاب خدا
2. سنّت پيامبر و اهل بيت او
3. عقل
4. اجماع
گرچه بيان محدودۀ دلالت هريك و كارايى آنها به جايگاه ويژۀ آنان واگذار مى شود، اجمالا روشن است كه قرآن با تمامى عظمت فوق العادۀ آن تنها در صدد بيان كليات قوانين است و به عبارت ديگر، قانون اساسى اسلام است، و متعرض مسائل فرعى نيست. البته ميدان كارايى عقل و اجماع هم بسيار محدودتر از دو منبع ديگر است. بنابراين، منبع اصلى و گستردۀ قوانين اسلامى و فرامين الهى، چشمۀ جوشان معرفتى است كه از رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و اهل بيت معصوم او به يادگار مانده است و ما از آن به عنوان حديث يا سنت ياد مى كنيم.
ص: 979
در كتاب مورد بحث روايات مربوط به فقه از كتب اربعه و ديگر آثار مورد اعتماد در تنظيمى مناسب به فقها عرضه شده و زمينه را براى استنباط و اجتهاد فروع آماده كرده است. بنابراين، وسائل الشيعه را مى توان گردآورى روايات فقهى دانست كه در برخى موارد - به مناسبت - وارد پاره اى مسائل اخلاقى يا اجتماعى نيز شده است.
به طور كلى در اين كتاب سى و پنج هزار و هشتصد و پنجاه روايت نقل شده است.
كتاب مذكور داراى مقدمه اى كوتاه در بيان فهرست مطالب، معرفى اجمالى منابع و مصادر و برخى امتيازات اين كتاب است.
پس از آن بابى به عنوان «مقدمة العبادات» آمده كه داراى 31 فصل است. عناوين برخى از اين فصلها عبارت اند از:
1. وجوب عبادات پنجگانه (نماز، روزه، زكات، حج، جهاد)
2. ثبوت كفر با انكار ضروريات
3. شرطيت عقل براى تكليف
4. شرطيت بلوغ براى تكليف
5. لزوم نيت در عبادات
6. تحريم ريا و سمعه
7. تقيه در عبادات
8. اقتصاد و ميانه روى در عبادات
9. بطلان عبادات بدون ولايت
10. مداومت بر اعمال خير...
پس از اين باب روايات به ترتيب كتب فقهى طى 50 كتاب آورده شده است كه با كتاب «الطهارة» شروع مى شود و با كتاب «الدّيات» خاتمه مى پذيرد. در پايان كتاب، فصلى به عنوان «خاتمه» نيمى از جلد نوزدهم(1) و تمام جلد بيستم را به خود اختصاص داده است. در خاتمۀ كتاب مطالب زير طى 12 فصل مورد بررسى قرار گرفته است:
ص: 980
1. طرق شيخ صدوق: در اين فصل 393 سند صدوق به اصحاب به ترتيب حروف الفبا ذكر شده است.
2. طرق شيخ طوسى: در اين فصل 54 طريق شيخ طوسى به اصحاب ذكر شده است و نيز طريق سيد مرتضى به رسالۀ محكم و متشابه آمده است.
3. بيان اسانيد كلينى و توضيح جملۀ «عدة من اصحابنا» در كتاب الكافى
4. ذكر مصادر و منابع كتاب
5. ذكر سند مؤلف به كتابها و منابع مذكور
6. بيان شهادت دادن علما به صحّت و درستى كتابهاى ياد شده
7. ذكر اصحاب اجماع، اصحاب اصول و برخى مطالب رجالى ديگر
8. بيان قراين روايات در بيست نوع
9. استدلال بر وجوب عمل به احاديث كتابهاى منبع اين كتاب و عدم صحّت تقسيم آنها به صحيح و غير صحيح
10. اعتراضات به اخباريين و پاسخ آنها
11. احاديث مضمره و علت اضمار آنها و قرائن توضيح دهندۀ اين اضمارها
12. معرفى رجال حديث: در اين فصل نزديك به هزار و پانصد راوى معرفى شده اند.
مؤلف ارجمند در مقدمه اشكالاتى بر كتب حديثى وارد مى سازد و وعده مى دهد كه كتاب او از اين اشكالات بركنار بماند. وى مى نويسد:
هر كس كتب حديثى را مطالعه كند مى بيند اين كتابها خالى از تطويل و تأويلهاى بعيد نيست و دسترسى به احاديث آن نيز مشكل است زيرا روايات به صورت پراكنده گردآورى شده و نيز قول برگزيده در ميان اين روايات مشخص نشده است. تكرارهاى بسيار دارد. برخى كه به نام كتب فقهى تأليف شده اند بسيارى از روايات غير مربوطه به احكام را دارا و جاى بسيارى از روايات فقهى در آنها خالى است...
سپس در توضيح شيوۀ خود مى نويسد:
براى هر مسئله به قدر امكان يك باب قرار دادم... و گروهى از روايات مرويّه را در اين رابطه ذكر كردم، زيرا حكم نظرى و حكم ضرورى در نظر اشخاص متفاوت است ؛ گاه حكمى نزد بعضى ضرورى و نزد گروه ديگر نظرى است. احاديثى را كه ربطى به احكام ندارد ترك نمودم. همچنين روايات مربوط به دعاهاى طولانى و زيارات و خطبه هاى نقل شده از
ص: 981
معصومين عليهم السّلام را نيز نياوردم ولى در احكام فقهى استقصاء و پى جويى كردم.
تمامى روايات اين كتاب با معرفى منابع و سند موجود در منابع آورده شده است. مؤلف در هنگام نقل حديث چنانكه حديث را از يكى از كتب اربعه نقل كند، فقط نام مؤلف آن را ذكر مى كند؛ مثلا: «محمّد بن يعقوب عن...» يا: «محمّد بن الحسن عن...» ولى چنانچه از كتب ديگر نقل كند اسم آن كتاب را نيز در ابتداى سند ذكر مى كند. مثلا مى نويسد: «عبدالله بن جعفر فى قرب الاسناد...» يا: «فى الخصال عن ابيه...» يا: «فى عيون الاخبار...» يا: «حسن بن الفضل الطبرسى فى مكارم الاخلاق...» و در تمامى موارد چنانچه مسند نقل شده باشد، سند آن را نقل مى كند.
وى در پايان كتاب سند خويش را به تمامى كتبى كه از آنها نقل كرده، آورده است.
او از كتب اربعه و نيز 82 كتاب بدون واسطه و 96 كتاب با واسطه روايت نقل كرده است، كه اسامى كتب و مقدار توثيق و قابل اعتماد بودن آنها و نيز سند مؤلف به آنها در خاتمۀ كتاب ذكر شده است.
كتاب مذكور داراى مقدمه اى كوتاه و خاتمه اى مفصّل است و ما بين آنها، روايات در 50 كتاب فقهى تنظيم شده اند. مؤلف مجموع اين مطالب را به 6 جلد با عناوين زير تقسيم كرده است:
1. كتاب الطهاره
2. كتاب الصلاة
3. كتاب الزكاة تا آخر مزار
4. كتاب الجهاد تا آخر وصايا
5. كتاب النكاح تا آخر لقطه
6. كتاب المواريث تا آخر كتاب
اين كتاب در نسخه هاى بعدى به 9 جلد، سپس به 20 جلد و اخيرا به 30 جلد تقسيم شده است. مؤلف در هر كتاب براى هر مسئله يك باب گشوده و يك عنوان براى آن انتخاب كرده است و مجموع مسائل مربوط به يكديگر را تحت عنوان «ابواب...» جمع بندى كرده است.
به عنوان مثال، كتاب الطهارة به ابواب زير تقسيم شده است:
ابواب الماء المطلق، ابواب الماء المضاف، ابواب الاسئار، ابواب نواقض الوضوء، ابواب احكام الخلوة، ابواب الوضوء، ابواب السواك، ابواب آداب الحمام، ابواب الجنابة.
مؤلف در بعضى از اين ابواب بيش از 100 باب ذكر كرده و در هر باب روايات متعددى آورده است.
ص: 982
مؤلف گرانقدر در مورد رواياتى كه داراى چندين حكم فقهى مربوط به چندين كتاب فقهى مختلف بوده، احساس كرده است آوردن تمامى روايت در چندين باب موجب حجم بسيار كتاب و تكرار غيرضرورى خواهد شد و از طرفى آوردن آن در يك جا و ارجاع ساير موارد به مورد مذكور را نيز شايسته ندانسته است، ازاين رو به تقطيع روايات اقدام كرده است، به گونه اى كه گاه يك روايت به صورت چندين قطعه درآمده و در ابواب مختلف ذكر شده است.
البته سند روايت را در اغلب موارد ذكر كرده و در برخى موارد هم به محلّ ذكر شدۀ اوليه ارجاع داده است.
مؤلف در مواردى كه احاديث به وضوح به يك حكم دلالت داشته، يا خود نظريه اى را به صورت قطعى برگزيده است، همان نظر برگزيده را عنوان باب قرار داده و به حكم آن تصريح كرده است.
در مواردى كه دلالت روايات كاملا واضح نبوده، وى از اظهار نظر خوددارى كرده و عنوان باب را به گونه اى كلى و مبهم ذكر كرده است. به عنوان مثال از هر گروه به چند نمونه از كتاب الطهارة اشاره مى كنيم:
گروه اول:
باب 2. ابواب ماء المطلق: آب دريا و چاه و برف، پاك و پاك كننده است.
باب 3. ابواب ماء المطلق: نجس شدن آب با تغيير مزه، رنگ و بوى آن با نجاست
باب 4. ابواب ماء المطلق: نجس نشدن آب جارى به علت ملاقات با نجس هنگام عدم تغيير بو، رنگ و مزۀ آن گروه دوم:
باب 10. ابواب ماء المطلق: مقدار آب كر با وجب
باب 11. ابواب ماء المطلق: مقدار آب كر با وزن (رطل)
باب 2. ابواب ماء المضاف: حكم نبيذ و شير
باب 9. ابواب ماء المضاف: حكم آبى كه در غسل استعمال شده است.
باب 11. ابواب الاسنار: حكم خمير با آب نجس
ص: 983
مؤلف با انتخاب عنوانهاى جهت دار به گونه اى در بسيارى موارد نظريۀ خود را ابراز داشته است؛ همان گونه كه در ذكر روايات، معمولا روايتى را كه بيشتر مورد اعتماد وى بوده در آغاز ذكر كرده و سپس روايات ديگر را نقل كرده است.
در مواردى كه روايات با يكديگر تعارض دارند، گاه راه جمع و توجيه روايات را از ديگر علما نقل كرده و گاهى خود بر سخن علما وجه جديدى را افزوده و يا در مواردى كه ديگران سخنى نگفته اند نظريه اى را ابراز داشته است.
وى در پايان بسيارى از بابها به ساير روايات مربوط كه قبلا ذكر شده اند يا بعد ذكر مى شوند نيز اشاره كرده است.
در موارد اندكى نيز معانى لغتهاى دشوار روايات را از كتابهاى لغت نقل كرده است.
در اين تأليف ارزشمند ويژگيهاى متعددى وجود دارد كه بسيار بر ارج و عظمت كتاب افزوده است و ما به طور اختصار به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
مؤلف روايات را بر اساس كتب فقهى بويژه ترتيب كتاب شرايع الاسلام محقق حلّى، تنظيم و تبويب كرده است و با اختصاص دادن هر مسئله به يك باب و جمع آورى روايات مربوط ذيل آن عنوان، دسترسى به روايات را بسيار آسان ساخته است و بجز موارد اندكى همۀ روايات مربوط در جاى خاص خود گرد آمده و ترتيب منطقى در تنظيم بابها رعايت شده است ، به گونه اى كه بسيارى از مؤلفان اين ترتيب و تنظيم را ستوده اند.
مؤلف در نقل روايات از مصادر مختلف دقت زيادى به خرج داده و اختلاف متن احاديث در منابع گوناگون را يادآور شده است. در اسامى رجال سند حديث و نيز برخى كلمات متن به نسخه هاى متفاوت يك كتاب اشاره مى كند و حتى گاه اختلاف نسخه ها در كلمۀ «او» يا «و» نيز از چشم وى دور نمانده و به آن اشاره كرده است. البته اين متن دقيق حاصل نزديك به بيست سال زحمت مداوم در تأليف اين كتاب و حداقل سه بار بازنگرى مجدد او در اين اثر است.
ص: 984
مؤلف فقط اقدام به نقل روايات كتب اربعه نكرده، بلكه ضمن نقل اين روايات، از مصادر بسيار زيادى كه در انتهاى كتاب به طور مشروح بيان داشته نيز سود جسته است. بنا به نقل خود او، وى بجز كتب اربعه، از 82 كتاب ديگر بدون واسطه و 96 كتاب ديگر با واسطه به نقل حديث پرداخته است. برخى از اين كتابها اكنون در دسترس ما نيست و در اطلاع بر روايات آنها وام دار اين كتاب و نظاير آن هستيم.
در ميان جوامع حديثى كه پس از كتب اربعه تأليف شده اند، وسائل الشيعه از جامعيت خاصى برخوردار است. به عنوان مثال، كتاب الوافى فقط روايات كتب اربعه را گردآورى كرده و از ساير مصادر حديثى بهره نبرده است. و كتاب بحار الانوار از كتب اربعه كمتر بهره گرفته است و قصد مرحوم مجلسى بر عدم نقل روايات كتب اربعه بوده است ولى در كتاب وسائل الشيعه روايات كتب اربعه و نيز روايات بيش از يكصد و هفتاد منبع ديگر نيز نقل شده است.
برخلاف شيوۀ شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه و نيز شيوۀ شيخ طوسى در قسمتى از كتاب تهذيب الاحكام و الاستبصار كه سند روايات را در آخر كتاب و قسمت مشيخه ذكر كرده اند در وسائل الشيعه سند روايات همراه با متن ذكر شده است و اين شيوه سبب سرعت و سهولت بررسى سند روايت مى شود.
مؤلف از مباحث غير مربوط به مسائل فقهى پرهيز كرده، و مباحث رجالى، لغوى و فقهى را غالبا به جايگاه خاص خويش واگذارده است. وى سندهاى مختلف را با يكديگر جمع كرده و با الفاظى كوتاه به اختلاف منابع در سند يا متن اشاره كرده است كه اين روش به مختصر شدن كتاب كمك شايانى كرده است. رعايت اين امور باعث اختصار كتاب و مراجعۀ همگان به آن شده است. ويژگيهاى ذكر شده و نشده موجب شده اند اين كتاب در ميان كتب حديثى، جايگاه والايى احراز كند و مصاحب همۀ مجتهدان شيعه شود و رجوع به آن - در غالب موارد - دانشمندان را از مراجعه به ساير كتب بى نياز سازد.
ص: 985
در جايگاه والاى اين كتاب و تلاش مقدس و مبارك مؤلف آن جاى هيچ ترديد و انكارى نيست. ولى از آنجا كه هيچ كس بجز انبيا و اولياى خاصّ الهى معصوم نيستند، در هر كار سترگى اشكالاتى وجود دارد كه تذكر آن سبب كمال و غناى اعمال و فعاليتهاى ديگران خواهد شد؛ ازاين رو برخى اشكالاتى كه بر اين كتاب گرفته اند به طور اختصار ذكر مى شود:
مؤلف گرانقدر رواياتى را كه داراى چند حكم بوده است به قطعات مختلف تقسيم كرده و هر قطعه را در باب مربوط به خود ذكر كرده است. اين شيوه سبب مى شود كه ابتدا و انتهاى حديث از يكديگر جدا شوند و احيانا بعضى قراين كه در صدر يا ذيل حديث وجود داشته است از دست برود، در نتيجه روايات به صورت ناقص فهميده مى شود؛ البته اگر محلّ صدور ذيل حديث مشخص باشد برطرف كردن اين اشكال تا حدودى ميسر خواهد بود كه متأسفانه در وسائل الشيعه چنين اطلاع و ارجاعى نيز ارائه نشده است.
مؤلف گرانقدر در موارد بسيارى در پايان بابها به رواياتى اشاره مى كند كه در همين موضوع قبلا ذكر شده يا در ساير بابها ذكر خواهد شد، ولى متأسفانه جاى دقيق آن را ارائه نمى دهد. البته با زحماتى كه محققان پس از مؤلف كشيده اند اين اشكال تا اندازه اى برطرف شده است ولى بدون شك هنوز مواردى هست كه ارجاع مؤلف قابل تشخيص نيست.
برخى روايات در جايگاه مناسب خود ذكر نشده است، به عنوان مثال علاج دم حائض در حيض و كتاب الطهارة ذكر نشده، بلكه در كتاب حج آمده است و يا برخى روايات مربوط به عيد الاضحى در كتاب حج نيامده، بلكه در كتاب صوم ذكر شده است.
مؤلف در نقل سند روايات براى رعايت اختصار جملات «روينا»، «حدثنا» و يا «اخبرنا» را حذف كرده و همۀ راويان را با كلمۀ «عن» به يكديگر عطف كرده است.
با اين گونه نقل شيوۀ تحمل حديث مشخص نمى شود ولى در صورت ذكر شدن جملات «حدثنا»، «اخبرنا» و يا
ص: 986
«روينا» و امثال آن شيوۀ تحمل حديث نيز معلوم مى شد و بر استوارى نقل حديث مى افزود.
مؤلف خود در رابطه با اين كتاب چند اثر ارزشمند دارد:
1. من لا يحضره الامام: در اين كتاب وى عنوان تمام بابهاى كتاب را ذكر كرده و فتواى برگزيدۀ خويش را نمودار ساخته است. وى تعداد احاديث هر باب را نيز مشخص كرده كه اكنون اين كتاب به صورت مجزا در ابتداى هر مجلد فعلى(1) آمده است.
2. تحرير وسائل الشيعه و تحرير مسائل الشريعه: كه اكنون يك جلد آن در دسترس است و شرح مفصل مؤلف بر اين كتاب است. علامه آقابزرگ تهرانى از دو نسخۀ اين كتاب در كتابخانۀ خوانسارى و اردوبادى ياد مى كند(2).
3. تعليقۀ وى بر اين كتاب كه در آن به توضيح برخى لغات و عبارات و رفع بعضى اشكالات سندى و متنى مى پردازد.
علماى بسيارى پس از مؤلف گرامى به پژوهشهايى در رابطه با اين كتاب دست زده اند كه از جمله مهمترين آنها كتاب مستدرك الوسائل اثر علامه ميرزا حسين نورى است كه به صورت مستقل معرفى خواهد شد. ساير پژوهشهاى انجام شده پيرامون اين كتاب عبارت اند از:
1. شرح محمّد بن على مقابى از علماى قرن دوازدهم ه. ق. معاصر با شيخ يوسف بحرانى، مؤلف كتاب الحدائق الناظره
2. شرح محمد رضا قزوينى، شهيد در فتنۀ افغان كه تنها موفق به شرح كتاب الطهارة و كتاب الصلاة شده است.
3. مجمع الاحكام از محمّد بن سليمان مقابى
4. شرح يوسف بن محمّد بحرانى هويزى، معاصر مؤلف (در 3 جلد)
5. شرح علامه سيد حسن صدر كه تنها به شرح كتاب الطهارة توفيق يافته است.
6. كتاب الاشارات و الدلالات الى ما تقدم او تأخر فى الوسائل، از عبد الصاحب، نوۀ صاحب جواهر
ص: 987
7. كتابى در توضيح ارجاعات صاحب وسائل و نيز احكامى كه از روايات استفاده مى شود و در عنوان ابواب وسائل الشيعه نيامده است و نيز برخى احاديث مربوط به حكم باب كه صاحب وسائل آن را نياورده است، از آيت الله العظمى سيد ابو القاسم خوئى
8. گردآورى حواشى مؤلف بر نسخه هاى وسائل به وسيلۀ ميرزا محمّد عسكرى تهرانى، ساكن سامرا
مؤلف بزرگوار محمد بن حسن بن على بن محمّد مشغرى، يكى از برجسته ترين علماى شيعه در قرن يازدهم هجرى به شمار مى رود. وى كه به شيخ حرّ عاملى شهرت يافته است، يكى از محمدين ثلاثۀ متأخران و مؤلفان جوامع روائى اخير است (محمّد باقر مجلسى، محمّد حسن فيض كاشانى، و محمّد بن حسن حر عاملى به ترتيب مؤلف بحار الانوار، الوافى، وسائل الشيعه).
او در هشتم رجب سال 1033 ه. ق. در قريه «مشغر» در جنوب لبنان و در منطقۀ جبل عامل در خاندانى اهل دانش و فضيلت به دنيا آمد و تحصيلات خويش را نيز در همان محل نزد پدر و ساير خويشان عالم و فاضل خود ادامه داد و تا چهل سالگى در آن ديار اقامت داشت. سپس در اثر فشارهاى عثمانى ها و حاكمان سنّى آن ديار و آتش زدن برخى كتابخانه هاى شيعه و ايجاد مزاحمت براى علماى شيعه، همانند برخى ديگر از اين عالمان (محقق كركى، شيخ بهائى، شيخ حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهائى) به ايران هجرت كرد. وى در سال 1073 به ايران آمد و در مشهد مقدس رضوى ساكن شد و تا پايان عمر - يعنى سال 1104 - در اين شهر اقامت داشت.
البته طى اين سالها چند بار به زيارت بيت الله الحرام و ائمۀ معصومين عليهم السّلام در عراق مشرف شد.
او در اين دوران كه بسيارى از علما با شاهان صفوى رابطه داشتند و از آن در جهت گسترش فرهنگ تشيع بهره مى بردند، از هرگونه نزديكى به دربار هراس داشت و جز چند ملاقات كوتاه و گذرا با آنان رفت و آمد و ارتباطى نداشت. البته وى در مدت اقامت در مشهد داراى منصب شيخ الاسلامى و قاضى القضات بود و به مسائل شرعى و مرافعات مردم رسيدگى مى كرد.
وى از محضر تعداد زيادى از علما بهره برده است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. پدر بزرگوارش، حسن بن على حرّ عاملى
2. عمويش، محمد بن على حرّ عاملى
ص: 988
3. پدربزرگ مادرى اش عبد السلام بن محمّد حرّ عاملى
4. دايى پدرش، على بن محمود
5. زين الدين محمّد بن حسن، نوۀ شهيد ثانى
6. حسين بن حسن ظهيرى عاملى عيناثى
7. على بن على بن حسين عاملى جباعى
برخى از بزرگانى كه مؤلف از آنها اجازۀ روائى داشته است عبارت اند از:
1. سيد هاشم بحرانى توبلى
2. حسين بن جمال الدين خوانسارى
3. علامه محمّد باقر مجلسى
4. محمد بن شرف حسينى جزائرى
شاگردان بسيارى از مؤلف گرانقدر بهره هاى علمى برده اند كه اسامى برخى از مشهورترين آنها عبارت اند از:
1. ابو الحسن شريف فتونى عاملى
2. محمود بن عبد السلام بحرينى
3. مهذب الدين احمد بن رضا، مؤلف كتاب فائق المقال
4. يوسف بحرينى
برخى از بزرگان نيز از وى اجازۀ حديثى دريافت كرده اند، نظير:
1. علامه محمّد باقر مجلسى
2. عبد الصمد بن عبد القادر بحرينى
3. محمّد فاضل
مؤلف داراى تأليفات بسيار زيادى در موضوعات مختلف، نظير: عقايد، فقه، حديث، شعر، تراجم و رياضيات است كه در كتاب امل الآمل در بيان شرح حال خود از پانزده كتاب نام مى برد.
وى پس از آن نيز تأليفات بسيار ديگرى داشته است كه اسامى آنها در ساير كتبى كه شرح حال وى را نگاشته اند، آمده است. برخى از اين كتب عبارت اند از:
ص: 989
1. الجواهر السنية فى الاحاديث القدسيه (ر. ك. به همين كتاب)
2. تفصيل وسائل الشيعه (ر. ك. به همين كتاب)
3. اثبات الهداة (ر. ك. به همين كتاب)
4. الفصول المهمه
5. الاثنى عشريه (ر. ك. به همين كتاب)
6. كشف التعميه فى حكم التسميه
7. الايقاظ من الهجعة (ر. ك. به همين كتاب)
8. ارجوزه فى الهندسه
9. امل الآمل، در شرح حال علما
10. صحيفة ثانيه سجاديه
11. ديوان شعر عربى بسيار مفصل كه غالبا مدح اهل بيت است.
12. بداية الهداية، در فقه و غيره
مؤلف گرانقدر پس از عمرى تلاش در سن هفتاد و يك سالگى در 21 ماه رمضان سال 1104 ه. ق. در مشهد مقدس از دنيا رفت و در صحن مطهر رضوى دفن شد و قبر شريفش اكنون داراى ضريح مشخصى در يكى از حجرات صحن مقدس رضوى، زيارتگاه مؤمنان است.
1. امل الآمل، ج 1، ص 141.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 655.
3. ريحانة الادب، ج 2، ص 31.
4. اعيان الشيعه، ج 9، ص 167.
5. روضات الجنات، ج 7، ص 96.
6. فوائد الرضويه، ص 473.
7. جامع الرواة، ج 2، ص 90.
8. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 176.
9. لولوة البحرين، ص 76.
10. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 77.
ص: 990
1. نسخۀ كتابخانۀ دانشگاه تهران، به خط مؤلف، شمارۀ 1776.
2. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 805، تاريخ استنساخ: 1112.
3. نسخۀ ديگر همين كتابخانها، شمارۀ 8987، به خط مؤلف، تاريخ استنساخ: 172.
4. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، به خط مؤلف، شمارۀ 1191، تاريخ 1082.
5. نسخۀ كتابخانۀ ملك، تهران، شمارۀ 8069.
و نسخ بسيار ديگر.
1. چاپ سنگى، تهران، 1269 ه. ق. 3 جلد، به اهتمام حاج محمد قاسم و ملا محمد باقر و چندين نسخۀ چاپ سنگى ديگر.
2. چاپ مؤسسه آل البيت، قم، 1414 ه. ق. 30 جلد، قطع وزيرى، با مقدمه اى مفصل، همراه با تصحيح، تخريج و نقل حواشى مؤلف كه مى توان آن را صحيح ترين و كاملترين نسخه ها دانست.
3. چاپ دار الكتب الاسلاميه، 20 جلد، قطع وزيرى، همراه با تصحيح، تخريج و حواشى علامه ربانى شيرازى كه بارها توسط ناشر و ديگران به طريقۀ افست چاپ شده است. اين چاپ بسيار ارزشمند و داراى دقت قابل ملاحظه اى است.
4. چاپ مؤسسۀ آل البيت لاحياء التراث، قم، 1409 ه. ق. 30 جلد، همراه با تحقيقات فراوان و تطبيق با نسخه هاى خطى مختلف.
ص: 991
هداية الامة الى احكام الائمة شيخ حرّ عاملى(1)
مؤلف گرانقدر در موسوعۀ روائى بزرگ خويش، يعنى كتاب وسائل الشيعه، روايات فقهى را از منابع بسيار گردآورى كرده و با تفصيل و ذكر سند و احيانا برخى توجيهات و محامل نقل كرده است ولى چون حجم آن كتاب زياد بود و در روزگار وى استنساخ كتابى بدان حجم، يا همراه داشتن كتابى بدان تفصيل و حتى خريد آن براى بسيارى مشكل بود، مؤلف براى استفادۀ بيشتر و راحت تر مؤمنان به فكر تلخيص آن افتاد و خلاصه اى از آن را فراهم آورد كه آن خلاصه همين كتاب مورد بحث است. وى در اين كتاب روايات مربوط به تمامى بابهاى فقهى از طهارت تا ديات را آورده است؛ ولى از ذكر سند روايات و نيز رواياتى كه به نظر مؤلف ضعيف بوده يا معارض داشته، خوددارى كرده است. وى فقط رواياتى كه دلالتشان بر مسئله واضح و سندشان نيز قابل اعتماد بوده و يا داراى قراينى بر صحت بوده اند ذكر كرده است.
اين كتاب داراى 12 مقدمه است كه در آنها رواياتى را در 12 موضوع ذكر كرده است و اين مقدمات دوازده گانه در كتاب وسائل الشيعه نيست. عناوين اين مقدمات عبارت اند از:
1. عقل
2. علم
3. معرفت خدا
4. عدل
5. نبوت
6. امامت
7. معاد
8. بيان اسلام و ايمان و كفر
9. آنچه يادگيرى و عمل به آن شايسته است
10. كسانى كه احكام از آنها فراگرفته مى شود
11. حكم مسائلى كه در آنها روايتى نرسيده است
ص: 992
12. احكام مشترك عبادات، همچون: بلوغ، عقل، نيت، اخلاص و ريا، عبادت سرّ و آشكار، كثرت عبادت، مداومت بر عمل و استوارى آن، عجب، اعتراف به تقصير در عبادت، تعجيل در كار خير، نهى از اندك انگاشتن كار خير و كار شرّ، مشروط بودن عبادت به ولايت، و ميانه روى در عبادت.
اما بقيۀ مطالب كتاب، تلخيص كتاب وسائل الشيعه است كه چون در معرفى آن كتاب ذكر شده است، از تكرار آن خوددارى مى كنيم. اين دو كتاب فقط در برخى عنوان بابها، فصلها و نيز تعداد روايات مختلف اند.
در پايان اين كتاب خاتمه اى ذكر شده كه در آن 12 فايده آمده است. در اين خاتمه، خاتمۀ مفصّل كتاب وسائل الشيعه تلخيص و برخى فوايد ديگر نيز بر آنها افزوده شده است.
اين كتاب با پيشگفتارى كوتاه دربارۀ علت تأليف و شيوۀ نگارش كتاب آغاز مى شود. سپس 12 مقدمه - به شرحى كه گذشت - ذكر و پس از آن كتابهاى فقهى به چهار قسم به شرح زير تقسيم شده است:
1. عبادات، 2. عقود، 3. ايقاعات، 4. احكام
در تقسيم اين كتاب عدد 12 مورد توجه قرار گرفته و هر كدام از اين چهار قسم به دوازده كتاب تقسيم شده است و باز در هر كتاب، روايات را به 12 باب تقسيم كرده است و گاه به واسطۀ كثرت روايات و موضوعات، هر باب را به 12 فصل و گاهى هر فصل را نيز به 12 مطلب يا 12 مبحث تقسيم كرده است و در برخى بابها تعداد 12 روايت را انتخاب كرده است. مؤلف عدد 12 را عددى مبارك دانسته، ازاين رو مبناى كتاب خويش را بر اين عدد نهاده است و علّت آن را تعداد ائمۀ دوازده گانه و نيز مطالب ديگرى مى داند كه به طور مفصل در ابتداى كتاب الاثنى عشريه اش بيان كرده است.
برخى به واسطۀ همين تنظيم اين كتاب را نيز الاثنى عشريه خوانده اند(1).
مؤلف در پيشگفتار كوتاه خود مى نويسد: «اين احاديث را نقل نكرده ام مگر از كتابهاى مورد
ص: 993
اعتماد و اسانيد آنها را براى رعايت اختصار و به جهت اعتماد بر وجود آنها در آن كتابها ياد ننمودم.»
مؤلف در اين كتاب فقط به ذكر نام معصومى كه روايت از او نقل شده و متن روايت بسنده كرده است.
تمامى روايات اين كتاب در كتاب تفصيل وسائل الشيعه وجود دارد ولى گاه جايگاه آنها بسيار متفاوت است؛ مثلا در مقدمات دوازده گانۀ كتاب روايات زيادى را نقل كرده كه در كتاب وسائل الشيعه آنها را در مجلدات 11 و 18 مى يابيم و چون در آن كتاب منابع و اسناد روايات ذكر شده نيازى به تكرار آن در اين كتاب نديده است.
كتاب مذكور با توجه به شخصيت مبرّز مؤلف و شيوۀ بديع و نيز جامعيت آن در عين اختصار اهميت بسيار زيادى يافت و نسخه هاى بسيار زيادى از آن استنساخ شد و در ميان دانشمندان و جوامع علمى شهرت بسزايى كسب كرد. ازاين رو نسخه هاى خطى آن امروزه به وفور يافت مى شود، به گونه اى كه در مقدمۀ چاپ اخير اين كتاب آمده است: «تنها در كتابخانۀ آستان قدس رضوى بيش از 20 نسخۀ خطى از اين كتاب موجود است و نيز كتابخانۀ مسجد گوهرشاد و كتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد و كتابخانۀ دانشكدۀ الهيات اين شهر هر كدام داراى چهار نسخۀ خطى جداگانه از اين كتاب مى باشند.»
از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى وجود دارد كه تنها در كتابخانۀ آستان قدس رضوى نزديك به بيست نسخه از اين كتاب موجود است كه به برخى از نسخه هاى آن اشاره مى شود :
1. نسخۀ شمارۀ 2205، تاريخ استنساخ: 1134.
2. نسخۀ شمارۀ 2206، تاريخ استنساخ: 1111 ه. ق.
3. نسخۀ شمارۀ 5702، بدون تاريخ.
4. نسخۀ شمارۀ 5703، تاريخ استنساخ: 1134 ه. ق.
5. نسخۀ شمارۀ 133/94، بدون تاريخ.
نسخه هاى موجود در كتابخانۀ مسجد گوهرشاد مشهد:
1. نسخۀ شمارۀ 300، بدون تاريخ.
ص: 994
2. نسخۀ شمارۀ 945، بدون تاريخ.
نسخه هاى موجود در كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى تهران:
1. نسخۀ شمارۀ 23277، تاريخ استنساخ: 1123 ه. ق.
2. نسخۀ شمارۀ 23278، تاريخ استنساخ: 1178 ه. ق.
چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، همراه با مقابله با چهارده نسخۀ خطى و ارجاعات و پاورقيهاى مفيد، 1414 ه. ق.
ص: 995
براى اثبات رسالت آسمانى و خلافت الهى پيامبران و اوصياى ايشان دو راه اصلى و اساسى وجود دارد:
الف - ارائۀ اعجاز و كرامتى كه انسانهاى عادى از انجام آن عاجز باشند و جز به امداد غيبى و الهى امكان ارائۀ آن نباشد.
ب - تصريح پيامبران و اوصياى قبلى به نبوت يا امامت امام بعدى.
در مورد رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و جانشينان دوازده گانۀ آن حضرت هر دو راه به طور كامل اعمال و انجام شده و در كتابها و سينه ها به يادگار مانده است. اين كتاب شريف يكى از صدها گنجينه اى است كه اين نصوص و معجزات را در خود جاى داده است.
كتاب مذكور داراى مقدمه اى مشتمل بر دوازده فصل است كه برخى از مطالب آن عبارت اند از:
1. ضرورى بودن وجود پيامبر، امام و يا حسن عقلى و شرعى آن
2. اقسام نصوص و انواع معجزات
3. كفايت نصوص از معجزه و برعكس
4. اثبات تواتر نصوص و معجزات
5. علّت نقل روايات در اين كتاب از اهل سنت
6. طرق مؤلف در نقل روايات
7. مصادر اين كتاب از شيعه و سنّى
8. مقدار وثاقت كتب ذكر شده، بيان شده است.
سپس مطالب اصلى كتاب آغاز و در آن مسائل بسيارى در رابطه با اثبات نبوت و امامت طى
ص: 996
سى و پنج باب بيان شده است.
عنوان بابها عبارت اند از:
1. وجوب عمل به عقل در اثبات حجّيت نقل
2. فطرى بودن معرفت اجمالى خدا
3. وجوب معرفت تفصيلى از راه ادلّۀ نقلى
4. عدم جواز عمل به ظنون و آرا و عقول ناقص در علم كلام
5. عدم جواز تقليد در اعتقادات
6. نصوصى كه به طور عموم دلالت بر لزوم نبوت و امامت مى كنند.
7 و 8 مربوط به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است كه در باب اول نصوصى را كه دالّ بر نبوت آن حضرت است ذكر و در باب دوم معجزات آن حضرت را نقل كرده است.
سپس از باب 8 تا 32 به ترتيب 24 باب دربارۀ ائمۀ دوازده گانه عليهم السّلام آمده كه هر 2 باب مربوط به يك امام است. در باب اول نصوصى را كه بر امامت آن امام دلالت مى كند ذكر و در باب دوم معجزات آن امام را بيان كرده است.
باب سى و سه دربارۀ نصوص عامى است كه بر امامت همۀ ائمه دلالت مى كند. باب سى و چهار دربارۀ علامات امام و علائم خروج صاحب الزّمان عليه السّلام و باب سى و پنجم دربارۀ غلو و ابطال آن است كه كتاب با اين باب پايان مى پذيرد. هر باب داراى فصلهاى متعددى است كه گاه شمارۀ آنها به بيش از دهها فصل مى رسد و هر كدام شامل تعداد زيادى از روايات است.
مؤلف با سيرى منطقى روايات را در بابهاى منظمى گردآورى كرده است. ابتدا در مقدمۀ اول علّت تأليف كتاب و فهرست مطالب آن را بيان كرده است. سپس در مقدمۀ دوم مطالبى را كه ضرورى است قبل از آغاز كتاب بيان شود، آورده است و پس از آن طىّ سى و پنج باب ابتدا نصوص و سپس معجزات را ذكر و باز هر باب را به فصلهاى منظمى تقسيم كرده است.
مؤلف ضمن اينكه در مقدمۀ كتاب منابع اين اثر را معرفى كرده، سند خود به اين كتب را به كتاب وسائل الشيعه و ساير كتابهاى خود ارجاع مى دهد و يادآور مى شود كه: «اين كتابها به واسطۀ
ص: 997
شهرتشان نياز به سند ندارند و ما در اول هر روايت نام كتابى كه از آن روايت شده ذكر مى نماييم.»
ولى سند موجود در كتاب را به طور كامل ذكر مى كند، به گونه اى كه اكثريت قاطع روايات اين كتاب مسند هستند مگر مواردى كه روايت در كتاب منبع بدون سند وارد شده است.
روايتهايى كه سندهاى مختلفى داشته اند، سندهاى مختلف آن را نقل كرده است و چنانچه متن روايات داراى اختلاف مهمى بوده، عين روايت را تكرار كرده است.
مؤلف در برخى موارد كه روايات بسيار طولانى بوده، قسمت مورد نظر روايت را ذكر كرده و با ذكر كلمۀ «الحديث» به ادامۀ حديث اشاره كرده است و در موارد ذكر معجزات هم گاه آنها را مختصر ساخته و به اين اختصار هم اشاره كرده است.
وى در پاره اى از روايات، توضيحات كوتاهى را لازم ديده كه آن را در پايان روايت و با ذكر كلمۀ «اقول» بيان كرده است ولى اين موارد زياد نيست.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3251، تاريخ استنساخ: 1096 كه بر آن خطوطى از مؤلف نيز وجود دارد.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانۀ، شمارۀ 6247.
3. نسخه هاى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 10125، تاريخ استنساخ: 1097؛ شمارۀ 7413، تاريخ استنساخ: 1114 و شمارۀ 6478، تاريخ استنساخ: 1115.
1. چاپ دار الكتب الاسلاميه، تهران، با مقدمۀ آيت الله مرعشى نجفى و تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى، همراه با ترجمۀ محمّد نصر الّلهى و احمد جنتى در 7 جلد، قطع وزيرى ،
2. چاپ قم، 1339 ه. ش. در 8 جلد، با ترجمۀ فارسى توسط محمّد نصر الّلهى و احمد جنتى.
ص: 998
بدون شك ارزشمندترين سخنان و برترين آنها سخنانى است كه از مصدر علم و حكمت ذات مقدس حق تعالى صادر شده و به وسيلۀ انبيا و اولياى گرامى اش به خلق رسيده باشد. اين سخنان به سه دستۀ كلى تقسيم مى شود:
1. قرآن كريم: قرآن كريم معجزۀ جاويد رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اعظم و اشرف تمامى كتب آسمانى است و بنا به تصريح خود قرآن، قابل تقليد نيست و همانندى براى آن ممكن و ميسّر نخواهد بود.
2. كتب آسمانى: كتابهاى آسمانى كه بر ساير انبيا نازل شده است كتابهاى هدايت و برنامۀ سعادت و وحى الهى هستند كه متأسفانه از دستبرد خائنان محفوظ نمانده و دچار تحريف شده اند.
3. احاديث قدسى: انبيا و اوليا برخى جملات و سخنان را نقل كرده اند و آنها را به خداوند متعال نسبت داده اند و به عنوان سخنان خدا و احاديث قدسى شهرت يافته است. دربارۀ فرق بين قرآن و حديث قدسى و ساير روايات گفته شده است قرآن جملاتى است كه خداوند متعال عين لفظ آن را بر رسول اكرم نازل كرده و پيامبر عين همان الفاظ را نقل فرموده است. اين جملات از نظر لفظى و بلاغى معجزه است و امكان نقل همانند آن نيست ولى احاديث قدسى معارف و معانى اى است كه خداوند به پيامبر اكرم نازل كرده و تعبير لفظى آن از آن خود رسول اكرم است و اعجازى در الفاظ آن نيست و احكام قرآن را نيز ندارد و ساير احاديث پيامبر و ائمه عليهم السّلام معارف و احكامى است كه خود آنها نقل كرده و به خداوند متعال منتسب نساخته اند اگرچه علم آنها نيز به واسطۀ افاضه و لطف خداوند متعال و متصل به علم نامتناهى اوست.
گروهى از علماى شيعه و سنى احاديث قدسى را گردآورى كرده اند كه برخى كتابهاى علماى
ص: 999
سنت در اين رابطه عبارت اند از:
1. مشكاة الانوار، از ابن العربى
2. الاتحافات السنية بالاحاديث القدسية، از عبد الروف المناوى
3. الاحاديث القدسية، جمع آورى شده از صحاح سته
يكى از تأليفات گرانقدر علماى شيعه در اين رابطه كتاب مورد بحث ماست.
در اين كتاب احاديث قدسى به شيوه اى بديع و بر اساس مخاطب حديث آورده شده است كه مى توان آن را به سه بخش تقسيم كرد:
1. احاديث قدسى دربارۀ انبيا: اين بخش با احاديثى خطاب به حضرت آدم شروع و سپس احاديث مربوط به حضرت ابراهيم، يعقوب، يوسف، شعيب، موسى، داوود، دانيال، عيسى عليهم السّلام و محمد صلّى الله عليه و آله در فصلهاى جداگانه ذكر شده است.
2. احاديث قدسى دربارۀ ائمه عليهم السّلام: در اين بخش ابتدا احاديثى كه در شأن اميرالمؤمنين از دو طريق شيعه و اهل سنت رسيده، ذكر و بعد از آن احاديث مربوط به امامت ائمه نقل شده است.
مؤلف در پايان اين بخش از كتاب يادآورى كرده است كه نصوص در رابطه با امامت راه را بر هر انسان منصف مى بندد و چاره اى جز اعتراف به امامت ائمۀ دوازده گانه برايش باقى نمى گذارد.
3. احاديث قدسى به نقل ائمه: اين بخش با روايات نقل شده از اميرالمؤمنين شروع شده و با رواياتى از امام حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا ادامه پيدا كرده است.
در پايان كتاب، در فصلى مجزا، رواياتى آمده است كه ناقل آن مشخص نيست ولى معلوم است كه از روايات اهل بيت است و با عنوان: «روى عنهم» ذكر شده است.
موضوع روايات اين كتاب بسيار متنوع است. برخى روايات مربوط به عقايد، قسمتى مربوط به احكام و بخش عمدۀ آن مربوط به اخلاق و مواعظ است.
اين كتاب در يك مقدمه، 21 باب و يك خاتمه تنظيم شده و مؤلف در مقدمۀ كوتاهى اقدام به معرفى اجمالى كتاب و بيان استوارى احاديث آن كرده است. سپس روايات مربوط به انبيا را به ترتيب تاريخ آنان و پس از آن روايات ائمه را به ترتيب ذكر كرده است. در خاتمه، ضمن بيان
ص: 1000
طرق خويش به اين روايات و كتابهاى مصدر به استدلال بر صحت روايات ذكر شده، پرداخته است.
مؤلف در اين كتاب به منابع و مصادر اصلى روايات اشاره كرده و در پايان كتاب نيز دربارۀ توثيق اين مصادر و استوارى و صحت انتساب آنها به مؤلفان سخن گفته است. وى در متن كتاب سند روايات را آورده، و در پايان، سند خود را به كتب مصدر نقل كرده است.
البته در اين كتاب برخى از رواياتى هم كه داراى سند نبوده اند ذكر شده است.
برخى منابع كتاب عبارت اند از:
1. الكافى
2. من لا يحضره الفقيه
3. تهذيب الاحكام
4. المحاسن
5. الاحتجاج
6. تفسير منسوب به امام عسكرى
7. عقاب الاعمال
8. كنز الفوائد، از كراجكى
9. عيون الاخبار
10. التوحيد، از صدوق
11. المجالس، از صدوق
12. معانى الاخبار
13. اكمال الدين
14. مسكن الفؤاد
15. مشارق انوار اليقين
مؤلف در موارد اندكى به توضيح روايات و يا معرفى كتب مصدر و شيوۀ استدلال به روايات پرداخته است. چنانكه در پايان برخى روايات به كيفيت سند و نيز اختلاف آنها در مصادر اشاره مى كند و گاه شيوۀ جمع بين احاديثى كه به ظاهر با يكديگر اختلاف دارند را ذكر مى كند.
اين كتاب بارها به فارسى ترجمه شده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود :
1. ترجمۀ ميرزا حبيب الله كاشانى به نام اسرار الانبيا و انوار الاصفياء، چاپ چاپخانۀ علميۀ قم، 1405 ه. ق. مشتمل بر 566 صفحه.
2. ترجمۀ آقاى زين العابدين كاظمى خلخالى به نام كليات حديث قدسى، چاپ انتشارات دهقان، تهران، 1362 ه. ش. در 646 صفحه.
ص: 1001
نسخه هاى متعدد كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 1159 ، تاريخ استنساخ: 1076؛ شمارۀ 5689، تاريخ استنساخ: 1082؛ شمارۀ 7558، تاريخ استنساخ: 1083؛ شمارۀ 1992، تاريخ استنساخ: 1091 و نسخ متعدد ديگر.
1. چاپ منشورات مكتبة المفيد، قم، در 377 صفحه، قطع وزيرى، بدون حاشيه، تصحيح و فهارس.
2. چاپ انتشارات دهقان، تهران، به نام كليات حديث قدسى، همراه با ترجمۀ زين العابدين كاظمى، مشتمل بر 646 صفحه در سال 1362 ه. ش. با اعراب گذارى احاديث، بدون تصحيح، تخريج و فهارس فنى.
ص: 1002
بدون شك مهمترين كتاب در زمينۀ ادعيۀ مأثوره صحيفه سجاديه است كه مشتمل بر دعاهاى زينت پرستشگران و امام عابدان و زاهدان حضرت سجاد عليه السّلام است و به حق زبور آل محمد صلّى الله عليه و آله نام گرفته است. ولى اين اثر با همۀ جايگاه والايش شامل تمام دعاهاى امام سجاد نيست. ازاين رو برخى از دانشمندان تلاش كرده اند قسمت ديگرى از دعاهاى امام سجاد كه در روايات اهل بيت و لابه لاى كتب آمده و در صحيفه سجاديه نقل نشده است را گردآورى كنند.
اولين قدم را در اين راه دو عالم هم عصر، يعنى علامه شيخ حرّ عاملى با تصنيف كتاب مورد بحث و دانشمند بزرگوار شيخ محمّد حرفوشى (كه چهل سال قبل از شيخ حرّ عاملى فوت كرده است، لذا كتاب او مقدّم بر اين كتاب شمرده مى شود) برداشته اند؛ ولى متأسفانه از كتاب شيخ محمّد حرفوشى اثرى در دست نيست.
كتاب فوق با مناجاتهاى معروف به خمسة عشر آغاز مى شود و مى توان مجموعۀ اين دعاها را به 5 بخش تقسيم كرد:
1. ادعيه اى كه مربوط به اعمال خاصى هستند، نظير: دعاى قنوت، دعاى سجدۀ شكر، دعاى در هنگام نظافت و يا در نمازهاى خاص، نظير: بعد از نماز ظهر جمعه و...
2. دعاهايى كه مربوط به زمانهاى ويژه اى هستند، نظير: دعاهاى ايام هفته، دعاهاى سحرهاى ماه رمضان و دعاى ظهر روزهاى ماه شعبان، از جمله دعاى بسيار مفصّل سحرهاى ماه رمضان مشهور به دعاى ابى حمزۀ ثمالى كه البته در اين كتاب به او نسبت داده نشده است.
3. درخواستهايى در موضوعات مختلف، نظير: دعاى درخواست فرزند، دعاى دفع دشمنان، درخواست رحمت و درخواست دفع آنچه از آن بيم و هراس دارد.
ص: 1003
4. مناجات و تحميد و تمجيد خداوند متعال، مانند: دعايى در تسبيح و تمجيد خدا و يا مناجات و تضرّع شگفت انگيزى كه در قسمت پايانى كتاب هر روحى را متأثر مى سازد و هر قلبى را در فشار قرار مى دهد.
5. زيارت، كه تنها زيارت امين الله در اين كتاب نقل شده است.
پايان بخش كتاب خاطرۀ طاووس يمانى از مناجات امام زين العابدين در ايام كودكى در كنار كعبه است.
محدثان در مسئلۀ دعا، اهتمام بسيارى به نقل سند روايات نمى كنند زيرا هر دعايى را كه نقل شده و داراى رهنمون صحيحى است، مى توان به قصد رجا و به اميد آنكه صحيح باشد، قرائت كرد. از اين رو مؤلف گرانقدر از ذكر سند روايات و نيز معرفى منابع آن خوددارى ورزيده و با اين كار تمامى دعاهاى مذكور را تا حدّ روايات مقطوعه تنزّل داده است. شايد علت اين خسارت بزرگ رعايت اختصار باشد كه به همين دليل مقدمۀ مفصل خود بر اين كتاب را نيز - چنانكه خواهد آمد -، حذف كرده است.
وى در ابتداى كتاب مى نويسد: «و قد جمعت هنا بقية ما وصل الىّ ممّا نقله العلماء الاعلام من ادعيته عليه الصلاة و السّلام؛ من در اينجا بقيۀ دعاهاى آن حضرت را كه از علماى اعلام به من رسيده، گردآورى نمودم». ولى مشخص نمى كند اين علماى اعلام چه كسانى هستند و در كجا اين ادعيه را نقل كرده و يا نگاشته اند.
مؤلف گرانقدر غير از ذكر عنوان براى هر دعا از هرگونه توضيح و تبيين دربارۀ آنها خوددارى كرده است. ولى در ابتداى كتاب مى نگارد:
من مقدمه اى براى اين كتاب نوشته بودم كه داراى هشتاد و خرده اى فصل و دربردارندۀ رواياتى بود كه فضيلت و ثواب و استحباب دعا و آداب و احكام آن را بيان مى كنند ؛ ولى به درخواست برخى يارانم و نيز به واسطۀ شهرت اين آداب و نيز به جهت بيم از طولانى شدن كتاب و ملول شدن خوانندگان آن را حذف نمودم...
وى سپس فهرست دعاها را ذكر مى كند.
ص: 1004
در نگارش دعاها نظم خاصى مورد نظر مؤلف نبوده است. به عنوان نمونه، ابتدا دعاى مفصلى در مناجات با خدا ذكر كرده و پس از آن زيارت امين الله را آورده است. پس از آن به نقل دعايى در تضرع و توبه و اعتراف پرداخته، آنگاه دعاى قنوت آن حضرت و سپس دعاى صباح و مساء را ذكر كرده است.
شايان ذكر است كه مؤلف در مقدمه، هنگام ذكر فهرست، عنوان هفتاد و شش دعا را ذكر مى كند ولى آنچه اكنون در دست است شصت و پنج دعا است. ازاين رو به نظر مى رسد كه قسمتى از كتاب افتاده و نسخه هاى موجود ناقص است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6900، در 31 صفحه. شايان ذكر است كه بنابراين نسخه، كتاب هنگام ذكر مناجات طولانى امام سجاد پايان مى پذيرد و مؤلف با جملاتى پايان كتاب و ادعيه را اعلام مى كند ولى پس از آن چند روايت كوتاه - كه متضمن نقل مناجات آن حضرت توسط اصمعى و طاووس است - نقل شده است.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ ص 9675، تاريخ استنساخ: 1309 ه. ق.
1. چاپ مطبعة النيل، مصر، 1322 ه. ق. با تصحيح و مقابلۀ علامه سيد محسن امين، مؤلف اعيان الشيعه، 311 صفحه، قطع جيبى. در اين نسخه از نسخۀ چاپ هند - كه مغلوط بوده است - خبر مى دهد.
2. افست شدۀ همان، توسط مكتبة الثقلين، قم، 1398 ه. ق.
3. همراه با ساير صحيفه هاى سجاديه (اول، دوم، سوم و چهارم) توسط مؤسسۀ الامام مهدى، قم، 1418 ه. ق. البته ترتيب دعاها را در تمامى صحيفه ها به هم زده اند.
ص: 1005
قسمت عمدۀ روايات معصومين عليهم السّلام را در يك تقسيم بندى كلى مى توان به دو بخش تقسيم كرد:
الف - روايات مربوط به مباحث اعتقادى و اصول عقايد
ب - روايات مربوط به احكام و مسائل عملى كه روايات فقهى ناميده مى شوند.
البته بخش دوم خود به دو بخش تقسيم مى شود:
1. رواياتى كه بيانگر احكام فرعى و جزئى هستند و در حقيقت حكم مصاديق خاصى را ذكر مى كنند.
2. احاديثى كه بيان كنندۀ احكام كلى هستند كه از آنها فروع بسيارى استخراج مى شود و از قواعد كلى و اصول اساسى شمرده مى شوند.
مؤلف گرانقدر قبل از اين كتاب وسائل الشيعه را نگاشته و در تمامى ابواب فقه از طهارت تا ديات، روايات مورد نياز را از كتب اربعه و غيره گردآورى كرده است، ولى در آن كتاب شريف به مسائل اعتقادى، مسائل اصول الفقه، روايات مربوط به طب و امثال آن مگر به طور مختصر و اندك نپرداخته است. وى پس از نگارش آن كتاب بنا به درخواست برخى از علما به تأليف كتاب مورد بحث مشغول مى شود با اين هدف كه كاستيهاى كتاب اول را برطرف كند. ازاين رو مباحث اين كتاب طىّ پنج بخش به شرح زير آورده شده است:
1. بخش اصول اعتقادى، شامل يكصد و بيست باب كه مشتمل بر مباحثى در عقل، خدا و صفات جمال و جلال او، عرش و كرسى، قضا و قدر، نبوت، امامت و معاد است كه البته در رابطه با نبوت، بويژه نبوت عامه مباحث اندكى را داراست.
2. بخش مربوط به اصول الفقه، مؤلف قبل از بيان روايات 12 نكته راجع به اصول الفقه بيان مى كند كه اكثر آنها مربوط به مباحث عام و خاص است. سپس طىّ هشتاد و شش باب روايات
ص: 1006
مربوط به برخى مباحث اصول فقه، نظير: حجيت خبر و كيفيت نقل و اخذ آن، وجوه جمع بين روايات و كيفيت عمل به نصّ و عام و مطلق و متشابه، روايات عامه و غير آن و نيز نبودن تكليف ما لا يطاق، تكليف حرجى، تكليف اضطرارى و رواياتى در ارتباط با اصول اربعۀ عمليه (برائت احتياط، تخبير، و استصحاب) را نقل مى كند.
3. بخش مربوط به مباحث فقهى از طهارت تا ديات، طىّ چهل و شش كتاب كه البته در اين بخش فقط كليات مربوط به فقه ذكر شده و اكثر احاديث مربوط را به كتاب ديگرش - تفصيل وسائل الشيعه - ارجاع داده است.
4. بخش كليات مربوط به طب و معالجه كه طىّ صد و چهل و يك باب، مانند: انواع ادويۀ مادى و معنوى، غذاها و دعاها ذكر شده است.
5. رواياتى كه در هيچ يك از ابواب فوق نمى گنجد. به عنوان نوادر طىّ صد و سى و هشت باب نقل شده است. اين بخش مشتمل بر روايات بسيار گوناگونى است، كه عنوان برخى از آنها عبارت است از: كل مولد يولد على الفطرة، ذكر الله حسن على كلّ حال، خصال التى لا يخلو منها احد، وجوه الرويا، جواز هر مولودى بر اساس فطرت زاده مى شود، ياد خدا در هر حالى نيكو است، ويژگيهايى كه هيچ كس از آنها فارغ نيست، انواع خوابها، لبس كلّ لون من الثياب، وجوب الصلوة على محمّد و آله كلّما ذكر، لكل شىء زكاة، استحباب جواز هر رنگ لباس پوشيدن، وجوب صلوات بر محمّد و آل محمّد به هنگام ياد آنها، هر چيزى را زكاتى است، استحباب نفع المؤمنين، اصناف القضاة، اصناف الناس، ان يوم عاشورا اعظم الايام مصيبه، سودرسانى به مؤمنان، انواع قاضيان، اقسام مردمان، و روز عاشورا روز بزرگترين مصيبتها.
اين كتاب با سخنانى كوتاه دربارۀ علت تأليف و بيان سند خود به كتابهاى مصدر و توضيحات مختصرى دربارۀ مطالب كتاب آغاز مى شود. سپس مقدمۀ كتاب در 12 فصل آمده است و پس از آن به ترتيب اهميت، ابتدا كليات مربوط به اصول دين، سپس كليات اصول الفقه، كليات فروع فقهى، كليات طبّى و بالأخره نوادر كليات ذكر شده است.
هر بخش به ابواب متعددى تقسيم شده است كه گاه شمار آنها به بيش از صد باب مى رسد. و گاه در يك باب روايات بسيار متعددى ذكر و در بسيارى از ابواب هم به نقل يك روايت اكتفا
ص: 1007
شده است.
مجموع روايات اين كتاب، سه هزار و يكصد و نود و چهار عدد است.
مؤلف در ابتداى روايات، منبع نقل آن را بيان و سپس سند مذكور در كتاب را به طور كامل ذكر كرده است. وى در ابتداى كتاب يادآورى مى كند، سند او به كتابهاى منبع، همان سندى است كه به طور مفصل در كتاب تفصيل وسائل الشيعه ذكر كرده است. برخى از منابع اين كتاب به شرح زير است:
1. كتب اربعه (الكافى، تهذيب الاحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه)
2. كتب شيخ صدوق، نظير: عيون الاخبار، معانى الاخبار، كتاب التوحيد، الامالى و الخصال
3. المحاسن
4. بشارة المصطفى
5. تفسير على بن ابراهيم قمى
6. الامالى طوسى
7. تفسير العياشى
8. كتاب الزهد حسين بن سعيد
9. بصائر الدرجات
10. الاختصاص
11. تحف العقول
12. طب الائمه
13. امان الاخطار
14. مصباح الزائر
وى غالبا اولين روايت هر باب را از كتاب الكافى نقل كرده است و در بخش روايات فقهى عنوان بابها و نيز سند روايات را حذف كرده و خوانندگان را به كتاب مفصل خود - تفصيل وسائل الشيعه - ارجاع داده است. بنابراين فقط روايات بخش فقه و يا رواياتى كه در مصدر و منبع اوليه داراى سند نبوده اند بدون سند ذكر شده اند.
مؤلف در موارد مختلف و در پايان نقل روايات، جملاتى را در توضيح، تبيين و ارزش گذارى روايات بيان كرده است. چنانكه در برخى موارد به ذكر عقيدۀ علماى شيعه در رابطه با مسئلۀ مورد بحث پرداخته و نيز به روايات مربوط به موضوع مورد بحث - كه قبلا يا بعدا ذكر خواهد شد - و يا به كثرت روايات و ادلّه در رابطه با آن موضوع اشاره كرده است.
وى در بسيارى از مباحث اعتقادى ادعا مى كند كه اخبار در رابطه با اين مسئله متواتر و بلكه غير قابل احصا و متجاوز از حدّ تواتر است و در موارد بسيارى به نقل اهل سنت و احاديث آنها نيز
ص: 1008
اشاره كرده است.
مؤلف در ابتداى هر بخش فهرست كامل ابواب آن بخش را ذكر كرده است.
شايان ذكر است كه گاه اين كتاب در برخى فهارس با كتاب ديگرى به همين نام اشتباه مى شود كه البته نام كامل كتاب ديگر الفصول المهمة معرفة الائمه است و تأليف ابن صباغ مالكى است و با كتاب شيخ حرّ عاملى تفاوت بسيار دارد.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آيت الله العظمى گلپايگانى، قم، شمارۀ 1104، تاريخ استنساخ:
1239.
2. چندين نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، مانند: نسخۀ شمارۀ 12357 كه اين نسخه بر مؤلف عرضه و در سال 1102 ه. ق. استنساخ شده است. نسخۀ شمارۀ 13491، تاريخ استنساخ:
1134، نسخۀ شمارۀ 9264 و نسخۀ شمارۀ 13284، بدون تاريخ.
1. چاپ سنگى، تبريز، 1304 ه. ق.
2. نسخۀ چاپ مكتبة الحيدريه، نجف اشرف، عراق، 1378 ه. ق. 568 صفحه
3. نسخۀ چاپ مؤسسۀ معارف اسلامى امام رضا، قم، 1418 ه. ق. در سه جلد 545، 710 و 430 صفحه اى، با تصحيح و تحقيق جمعى، زير نظر محمّد بن محمّد الحسينى القائينى كه نسبت به تحقيق، تطبيق، تصحيح و تخريج احاديث زحمات زيادى كشيده اند.
ص: 1009
اين كتاب دربارۀ عقايد فرقۀ صوفيه و اعمال و آداب رايج بين آنان سخن مى گويد.
از اين رو كتابى كلامى به شمار مى رود ولى از آنجا كه مؤلف گرانقدر جزء برجسته ترين محدثان بوده، شيوۀ نقل حديثى بر تمامى آثار او سايه افكنده است.
وى در اين كتاب عمدتا از دلايل نقلى و احاديث استفاده كرده، به گونه اى كه بيش از هزار حديث را در آن ذكر كرده است. ازاين رو آن را ضمن كتب حديثى معرفى مى كنيم.
در زمان مؤلف، تعدادى از شيعيانى كه اعتقاد ثابت و استوارى نداشتند به طرف تصوف گرايش پيدا كردند. مؤلف پس از مشاهدۀ وضعيت آنان رساله اى در رد عقايد صوفيه مى نگارد، ولى آن را منتشر نمى كند. عده اى از ارادتمندان مؤلف از اين رساله با خبر مى شوند و از وى مى خواهند آن را منتشر كند. مؤلف تصميم مى گيرد آن رساله را تكميل و سپس منتشر سازد.
بدين گونه اين كتاب كه تكميل آن رسالۀ اوّليه است، شكل مى گيرد.
كتاب داراى مقدمه اى است كه در آن علت تأليف، نام كتاب، فهرست اجمالى بابها و فصول و نيز شيوۀ نگارش آن آمده است.
مؤلف در اين مقدمه فوايد چندى ذكر كرده كه در يكى از آنها دوازده وجه براى تيمن و تبرك عدد دوازده قيد شده است و به همين دليل اين كتاب را رسالۀ اثنى عشريه ناميده است؛ و باز به همين دليل در تمامى بابها و فصلهاى كتاب اين عدد را رعايت كرده است.
عنوان بابهاى دوازده گانۀ كتاب عبارت اند از:
1. باطل بودن و نكوهيده بودن نسبت صوفى
2. نكوهش و ابطال صوفى گرى به طور عموم
3. ابطال حلول و اتحاد
ص: 1010
4. ابطال مكاشفات صوفيه
5. ابطال عقيده به سقوط تكليف
6. ابطال رياضات غير شرعى
7. ابطال شيوه هاى معمول در عبادات صوفيان (فريادكشيدن، اضطراب و...)
8. ابطال رقص و دست افشانى صوفيانه
9. لزوم تلاش براى زندگى و تجمل و ابطال آنچه صوفيان معتقدند در ترك تلاش
10. تحريم غنا كه صوفيان آن را عبادت مى شمارند.
11. ابطال ذكر خفى و جلى كه بدعت است.
12. ابطال دوستى دشمنان خدا و دشمنى اولياى الهى كه شعار صوفيان است.
وى پس از پايان اين بابها، دوازده فصل در مطالب مربوط به اعتقادات صوفيان ذكر مى كند كه عنوان آنها به شرح زير است:
1. تحريم اقتدا به دشمنان دين و مشابهت با آنان
2. تحريم بدعت گذارى در دين
3. برخى زشتيهاى بزرگان صوفيه
4. وجوب امر به معروف و نهى از منكر
5. حرمت ترك امر به معروف و نهى از منكر
6. وجوب مجادله و مناظره براى بيان حق
7. وجوب جهاد با بدعت گذاران در صورت وجود شرايط
8. وجوب پرهيز از بدعت گذاران
9. وجوب لعن بدعت گذاران و برائت از آنان
10. حرمت تعصّب باطل
11. عدم جواز حسن ظن به عامه و پيروى كردن از شيوه هاى اختصاصى آنان
12. وجوب جهاد نفس و توبه
اين كتاب داراى 1 مقدمه، 12 باب و 12 فصل است. مؤلف گرامى در اثبات مطالب خود از
ص: 1011
راههاى استدلال عقلى، استدلال قرآنى و استدلال حديثى بهره جسته است. وى ابتدا استدلالات عقلى را ذكر و علت اين تقديم را در مقدمۀ كتاب اين گونه بيان كرده است: «من استدلالات عقلى را مقدّم كردم، زيرا در اين بحث روى سخن و استدلال با مخالفين يا كسانى است كه داراى اعتقادات ناصحيح مى باشند و در نپذيرفتن و منقاد نشدن نسبت به ائمۀ معصومين عليهم السّلام بدتر از مخالفين مى باشند.»
او سپس به آيات قرآنى استدلال مى كند و گاه از اقوال علما و برخى مسائل تاريخى نيز بهره مى جويد. ولى عمدۀ استدلالهاى وى را احاديث تشكيل مى دهند.
مؤلف در اين كتاب از ذكر سند روايات خوددارى كرده و فقط به اين اسناد اشاره كرده است و بعضا صحت و موثق بودن و تعدد و كثرت آنها را متذكر شده است.
او در اغلب موارد منبع و مصدر روايات را قيد كرده و فقط در دو مورد از ذكر منبع روايات خوددارى كرده است.
الف - رواياتى كه بين شيعه و اهل سنت مشهور بوده و نيازى به معرفى منبع و مصدر آن نبوده است. وى در اين موارد گفته است: «رواه العامه و الخاصة» و ديگر منبعى براى آن ذكر نكرده است.
ب - مواردى كه صوفيه رواياتى را ذكر و به آن استدلال كرده اند. مؤلف اين روايات را نقل و معنى صحيح و توجيه درست آن را به طور مفصل بيان كرده است ولى در ذكر اين روايات از معرفى منبع خوددارى ورزيده است.
برخى منابع روايات و مطالب مؤلف به شرح زير است:
1. الكافى، از علامه شيخ كلينى
2. كتب شيخ صدوق، مانند: خصال، عيون اخبار الرضا، التوحيد، معانى الاخبار و...
3. الغيبه، از شيخ طوسى
4. حديقة الشيعه، از مقدس اردبيلى
5. الهادى الى النجاة من جميع المهلكات، از ابن حمزه
6. الاعتقاد، از جعفر بن محمّد دوريستى
7. الرد على اصحاب الحلاج، از شيخ مفيد
ص: 1012
9. تفسير مجمع البيان، از طبرسى
10. عمدة المقال فى كفر اهل الضلال، از حسن بن على بن عبد العالى كركى
11. المطاعن المجرميه، از شيخ على بن عبد العالى كركى
12. رسالة المحكم و المتشابه، از سيد مرتضى
وى در برخى موارد از منابع اهل سنت نيز نقل كرده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. تفسير الكشاف، از زمخشرى
2. تصفية القلوب، از نسفى
3. شرح المشكوة، از طيبى
4. حيوة الحيوان، از دميرى
با توجه به اينكه برخى از اين منابع اكنون در دسترس نيست اين نقل قولها داراى اهميت بسزايى است.
براى اثبات نسبت اين كتاب به مؤلف، به ذكر سخن مؤلف و نيز سخنانى از كتاب شناسان و تراجم نويسان مى پردازيم. مؤلف در شرح حال خويش - كه در جلد اول كتاب امل الآمل آمده است -، از اين كتاب به عنوان رسالة فى الرّد على الصوفيه نام مى برد و آن را داراى دوازده باب و دوازده فصل و مشتمل بر نزديك به هزار حديث معرفى مى كند.
علامه آقابزرگ تهرانى در معرفى اين كتاب - كه به نام الرّد على الصوفيه نام برده است - مى نويسد:(1) «الرّد از محدث محمّد بن حسن حرّ عاملى صاحب وسائل الشيعه كه در دوازده باب و دوازده فصل داراى نزديك به هزار حديث مى باشد.» وى در جلد 1، صفحۀ 116 نيز به اختصار از اين كتاب به نام الاثنى عشريه نام برده و آن را به مؤلف مذكور نسبت داده است.
علامه بحرانى در معرفى شيخ حرّ عاملى مى نويسد:(2) «وى داراى رساله اى در ردّ صوفيه است كه مشتمل بر 12 باب است و در آن نزديك به هزار حديث در ردّ صوفيه آمده است». و علامه سيد اعجاز حسين نيشابورى كنتورى در كشف الحجب و الاستار عن أسماء الكتب و الاسفار مى نويسد: «الاثنى عشريه از شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى، در آن 12 فصل ذكر كرده در ردّ صوفيه و در آن كتاب شنايع و زشتيها و بدعتها و معاصى و زشتى حال صوفيه در وجد و رقص و
ص: 1013
ساير قبايح آنها را بيان كرده است. رسالۀ نيكويى است كه كمتر مانند آن يافت مى شود. در آن هزار حديث ذكر كرده است.»
1. نسخۀ كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، به شماره 3912، بى تا.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانۀ به شماره 4471، بى تا.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه به شماره 1086، بى تا.
4. نسخۀ كتابخانۀ وزيرى يزد، به شماره 2790، بى تا.
5. نسخۀ خطى كتابخانۀ شخصى سيد مهدى لاجوردى كه نسخۀ چاپى ذيل از روى آن استنساخ و با نسخۀ مؤلف مقابله شده است.
چاپ دارالكتاب العلميه، قم، 1400 ه. ق. با تصحيح محمّد بن حسن تفرشى مشهور به درودى، 208 صفحه.
ص: 1014
يكى از مسائل مهمّ اعتقادى كه مورد اختلاف بين شيعه و اهل سنت است، مسئلۀ رجعت است.
شيعيان اعتقاد دارند كه عده اى از نيكان و بدكاران قبل از قيامت زنده مى شوند و به دنيا رجعت مى كنند. نيكان در اقامۀ عدالت جهانى شركت خواهند كرد و بعضا به شهادت خواهند رسيد. و برخى از مجرمان نيز زنده خواهند شد و در دنيا قسمتى از مجازات خود را تحمل خواهند كرد.
ولى اهل سنت به زنده شدن مردگان در دنيا معتقد نيستند. ازاين رو علماى شيعه كتابهاى بسيارى در اين رابطه نگاشته اند. يكى از مهمترين اين كتابها، اثر فوق است. اگرچه اين كتاب اثر كلامى است ولى چون بر تمامى كتابهاى مؤلف صبغۀ حديثى و جهت نقل حديث غلبه دارد، مى توان آن را كتابى حديثى دانست؛ زيرا احاديثى كه وى در اين كتاب نقل مى كند، قسمت عمدۀ مطالب كتاب را تشكيل مى دهند.
اين كتاب مانند برخى ديگر از آثار مؤلف كه قبلا معرفى شد، به جهت تبرك به عدد دوازده و تعداد ائمه عليهم السّلام به دوازده باب تقسيم شده است. مطالب اين بابها به شرح زير است:
باب 1: باب اول اين كتاب به بيان مقدمات اختصاص يافته كه در آن 12 مقدمه ذكر شده است. برخى از اين مقدمات عبارت اند از:
تسليم در برابر ائمه واجب است، حديث ائمه صعب مستصعب است، تأويل مطالب دينى بدون نصّ و دليل جايز نيست، تعمق در حدى كه منافى تسليم باشد جايز نيست.
وى سپس به ذكر مرجّحات احاديث در هنگام تعارض مى پردازد و لزوم رجوع به كتابهاى مورد اعتماد، همانند كتب اربعه را يادآورى مى كند و در آخرين مقدمه اسامى كتبى كه از آنها با واسطه يا بى واسطه احاديث را نقل كرده است، به طور مجزا ذكر مى كند.
باب 2: استدلال بر رجعت و امكان آن به ادلّۀ عقلى و نقلى و آيات و اجماع به طور اجمالى.
ص: 1015
وى در اين باب از پنجاه نفر از علماى بزرگ شيعه نام مى برد كه دربارۀ رجعت كتاب نوشته يا در اثر خويش روايات آن را ذكر كرده اند.
باب 3: آيات قرآنى كه دلالت بر رجعت دارد. وى در اين باب 64 آيۀ شريفۀ قرآنى را كه به طور مستقل يا ضميمۀ روايات دلالت بر رجعت دارند، ذكر كرده است و در پايان نيز مى نويسد:
«در ضمن روايات آيات ديگرى نيز ذكر خواهد شد و مطالب ديگرى نيز هست ولى چون برخى كتب مورد نياز، نزد من حاضر نبود، به همين مقدار اكتفا شد.»
باب 4: آنچه در امتهاى گذشته واقع شده در اين امت روى خواهد داد. (شامل 26 روايت)
باب 5: رواياتى دربارۀ رجعت در امتهاى گذشته (شامل 60 روايت)
باب 6: وقوع رجعت در انبيا و اوصياى گذشته (شامل 47 روايت)
باب 7: رجعت در اين امت به صورت اجمالى واقع شده است. (شامل 29 روايت)
باب 8: در رابطه با پيامبر و اوصياى او در اين امت هم اجمالا رجعت واقع شده است. (شامل 40 روايت)
باب 9: وقوع رجعت براى جمعى از شيعيان و غير شيعيان (شامل 130 روايت)
باب 10: برخى روايات مربوط به رجعت (شامل 178 روايت)
باب 11: پاسخ به اينكه آيا پس از دولت مهدى عليه السّلام دولتى هست يا نه ؟
باب 12: بررسى برخى شبهات دربارۀ رجعت. در اين باب به پنج شبهه در اين رابطه، پاسخهاى متعددى داده شده است.
مؤلف بزرگوار براى تبرك به عدد ائمۀ دوازده گانۀ شيعه و برخى امور ديگر تعدادى از كتابهاى خود را بر اساس عدد دوازده تنظيم كرده است. اين اثر نيز همچون بسيارى از آثار ديگر مؤلف بر اساس عدد 12 تنظيم شده است و مشتمل بر 12 باب است. باب اول آن نيز داراى 12 مقدمه است و سپس 11 باب ديگر با ترتيبى منطقى و جالب ذكر شده اند.
مؤلف ابتدا در مقدمات، پايه هاى استدلالى موضوع مورد بحث را محكم كرده، و تنها مرجع شايسته براى اظهار نظر در اين مورد را سنت و احاديث معصومين عليهم السّلام معرفى كرده است. و سپس در 11 باب ديگر به ترتيب ابتدا امكان رجعت، رجعت در ساير امم و پس از آن رجعت در اين امت را بيان كرده است. آنگاه روايات مربوط به رجعت در آخرالزمان را به تفصيل آورده و در
ص: 1016
پايان نيز به شبهات وارده پاسخ گفته است. كه اين ترتيب منطقى در ذكر مطالب بسيار زيبا و جذاب و در پذيرفتن مطالب مؤثر است.
به نظر مى رسد در ذكر روايات نيز تنظيم خاصى صورت گرفته است، بدين گونه كه اول رواياتى را كه از طرق معتبره و كتب اصلى گرفته، آورده، و سپس به روايات كتب متفرقۀ ديگر پرداخته است. ازاين رو در غالب روايات ابتداى هر موضوع، رواياتى از كتب اربعه - كه از اعتبار ويژه اى برخوردار است - آورده و سپس روايات ساير كتب را ذكر كرده است.
مؤلف منابع خود را - كه بالغ بر بيش از هفتاد كتاب است - در ابتداى كتاب نام برده و آنها را به دو دسته تقسيم كرده است:
دستۀ اول، كتابهايى كه مؤلف از آنها بدون واسطه نقل مى كند. برخى از آنها عبارت اند از: كتب اربعه (الكافى، الاستبصار، التهذيب الاحكام، من لا يحضره الفقيه)، عيون الاخبار، معانى الاخبار، خصال، اكمال الدين و ثواب الاعمال و برخى ديگر از آثار صدوق و شيخ طوسى، مانند: مصباح كبير، مصباح صغير، الغيبه، الامالى و رجال كشى (اختيار معرفة الرجال)، خلاصۀ علامه، رجال نجاشى، و برخى ديگر از كتابهاى رجالى.
تفسير قمى، كامل الزيارات، قصص الانبيا راوندى، ارشاد مفيد و اعلام الورى، كتاب سليم بن قيس رسالۀ حسن بن سليمان بن خالد قمى، مصباح كفعمى و...
دستۀ دوم، كتابهايى كه مؤلف خود به آنها دسترسى نداشته است و با واسطۀ ساير كتب از آنها نقل مى كند. برخى از اين آثار عبارت اند از: كتاب القائم از فضل بن شاذان ، الدلائل، از حميرى، تفسير عياشى، دلائل النبوة، بصائر الدرجات سعد بن عبد الله، كنز الفوائد كراجكى، الغيبه نعمانى و...
مؤلف تمامى رواياتى را كه در منابع ذكر شده و داراى سند بوده است با سند كامل ذكر مى كند و در برخى موارد كه در منبع مذكور داراى سند نبوده است، به همان صورت آن را قيد مى كند.
وى برخى روايات مشهور را كه داراى اسانيد متعدد و مشهور هستند بدون سند ذكر كرده و علت آن را بى نيازى آنها از سند دانسته است و در مواردى نيز مى نويسد: «روته العامة و الخاصة باسانيد متعدده...» و گاه قيد مى كند: «و الاحاديث فى ذلك اكثر من ان تحصى و تجاوزت حد التواتر بمراتب.»
مؤلف ذيل هر حديثى كه نياز به توضيح داشته است، برخى توضيحات را آورده و نحوۀ استدلال به حديث را توضيح داده است. گاهى برخى توجيه ها و محامل را براى بعضى روايات
ص: 1017
ذكر كرده است و در برخى موارد به ساير رواياتى كه دربارۀ موضوع وجود دارد و نيز صدر ذيل روايت كه در باب ديگرى نقل شده، اشاره كرده است.
وى در توضيح روايت گاه از ساير علما و كتب نيز با ارائۀ منبع و مصدر جملاتى را آورده است.
مؤلف بجز اين توضيحات كه دربارۀ روايات آورده، به برخى مطالب كلامى پرداخته و با نقل قولى از علما و نقد و بررسى آنها به اثبات مقاصد خويش پرداخته است كه البته اين مباحث قسمت كوتاهى از كتاب را تشكيل مى دهد.
مؤلف در مقدمه اى كوتاه انگيزۀ تأليف كتاب را اين گونه بيان مى كند:
برخى از سادات معاصرين كتابى را پيرامون مسئلۀ رجعت تأليف كرده است و در آن مطالب عجيب و غريبى را نقل كرده و معلوم نيست كه وى اين مطالب را از كجا و چه منبع و مصدرى نقل مى كند. اين تأليف و مطالب مستبعد آن سبب توقف و تحيّر فردى از شيعيان شده و بلكه اسباب انكار او گرديده است و در صدد ابطال و انكار آن برآمده است...
مؤلف چون مى بيند مسئلۀ رجعت، داراى اخبار بسيار و يقينى و مورد اجماع علماى شيعه است و از سويى تأليف نامناسب اين فرد به اين اصل مسلّم ضربۀ بزرگى وارد كرده است، براى زدودن غبار از چهرۀ اين اصل مسلّم، بيان حق و برطرف كردن حيرت برخى افراد اقدام به نگارش اين كتاب مى كند و تأليف آن را به تعبير خود از جمله مهمات، بلكه از واجبات مى شمارد و با تمامى مشكلات، موانع، اشتغالات بسيار و گرفتاريهاى بى شمار اقدام به تأليف اين اثر مى كند.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 5787.
2. نسخۀ كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، جزء مجموعۀ كتب اهدايى سيد محمّد مشكاة، شمارۀ 1222/1.
نسخۀ چاپ انتشارات نويد، تهران، 435 صفحه، قطع وزيرى، در سال 1362، با تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى و ترجمۀ احمد جنّتى.
ص: 1018
قرآن به عنوان آخرين كتاب آسمانى و معجزۀ جاويد پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله اگرچه سخنى آشكار و واضح و تبيين هر شىء به شمار مى رود و هر انسان آگاه به زبان از آن بهره مند مى شود، ژرفايى بى اندازه، و لايه هايى بسيار پنهان و رازهاى پيچيدۀ بسيارى دارد. به تبيين اين رازها، آشكارسازى اين لايه ها و گشودن اين ابزار و رمزها تفسير مى گويند.
هريك از مفسران از ديدگاهى به اين موشكافى و تبيين و تفسير پرداخته اند. گروهى با چراغ عقل به سراغ قرآن رفته و نكات عقلانى و مباحث فلسفى آن را تبيين كرده اند و برخى از ديدگاههاى اجتماعى به قرآن نگريسته و مباحث اجتماعى و نظامهاى زندگى آن را بيشتر مورد توجه قرار داده اند. گروهى به مباحث ادبى، پاره اى به مباحث كلامى و جمعى به مباحث عرفانى به شيوه هاى گوناگون از عروس حضرت قرآن پرده برداشته اند.
در ميان همۀ تفاسير ارجمندترينها تفاسيرى هستند كه تبيين وحى را به عهدۀ سنت گذاشته اند و مفسران اوليه و حقيقى قرآن را كه متصل به سرچشمۀ وحى هستند به خدمت تفسير قرآن فراخوانده اند و تبيين ثقل اكبر را به ثقل اصغر وانهاده اند و قرآن را با حديث تفسير كرده اند. يكى از نفيس ترين آنها تفسير مورد بحث است.
مؤلف ارجمند در اين كتاب با تلاشى بسيار گسترده روايات بسيار زيادى را كه مربوط به تفسير آيات قرآن بوده ذيل هر آيه گرد آورده است. اين روايات به چند دسته تقسيم مى شوند:
الف - روايات بيان كنندۀ تفسير آيات
ب - رواياتى كه به آيه اى استشهاد شده و در تفسير آيه مفيد باشد.
ج - رواياتى كه مصاديقى را براى آيات ذكر كرده است.
د - رواياتى كه مضمون آن بيان كنندۀ مضمون آياتى از قرآن است، اگرچه به صورت صريح به
ص: 1019
تفسير آيه مربوط نيست.
وى در ابتدا و انتهاى كتاب به مباحث مختلف ديگرى نيز پرداخته است. در ابتداى كتاب، ضمن هفده مقدمه، مطالبى نظير: فضل علم، فضل قرآن، قرآن تبيان همه چيز است، تمامى قرآن جز نزد ائمه نيست، قرآن داراى ظاهر و باطنى است، اقسام نزول قرآن، معنى ثقلين، اعجاز قرآن، و منابع و مصادر اين كتاب را بيان كرده است و در انتهاى كتاب نيز 4 فصل در رابطه با متشابهات قرآن، فضل قرآن، مشكل بودن روايات اهل بيت عليهم السّلام، و لزوم تسليم در برابر اهل بيت نگاشته است؛ و در پايان اجازۀ روائى خويش را به مشايخ ثلاثه (كلينى، صدوق و طوسى) بيان كرده است.
اين تفسير بر اساس ترتيب فعلى قرآن كريم (نه ترتيب نزولى) با سورۀ حمد شروع مى شود و با سورۀ ناس خاتمه مى يابد. مؤلف در ابتداى هر سوره چند روايت دربارۀ فضيلت آن سوره ذكر كرده است. سپس يك يا چند آيه از قرآن كريم در بيان روايات مربوط به تفسير آن آيات آورده است. و پس از آن ساير رواياتى كه به نحوى در رابطه با تفسير آيه هستند، نقل شده است.
البته برخى از آيات كه روايتى در رابطه با آنها نرسيده است در اين تفسير آورده نشده اند.
در اين كتاب تمام روايات، با ارائۀ منبع و مصدر ذكر شده است. مؤلف در مقدمۀ شانزدهم كتاب برخى از مصادر روايات را معرفى مى كند و بعضى ديگر را به متن كتاب ارجاع مى دهد و در متن هنگام ذكر روايات، نام كتاب يا مؤلف آن را ذكر مى كند و چنانچه روايت در منبع مورد نظر داراى سند باشد آن را به طور كامل بيان مى كند.
مؤلف نام 42 منبع از منابع كتاب را در مقدمۀ شانزدهم كتاب ذكر مى كند و نام بسيارى را نيز به متن اثر وامى گذارد. نام برخى از منابع اين كتاب كه در مقدمۀ آن آمده است، عبارت اند از:
1. تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السّلام
2. تفسير قمى
3. تفسير عياشى
4. تفسير شيبانى
ص: 1020
5. تفسير مجمع البيان
6. تفسير نهج البيان
7. تفسير جوامع الجامع
8. تفسير كشاف
9. تفسير محمّد بن عباس بن ماهيار
10. تفسير مجمع البيان طبرسى
11. بصائر الدرجات صفار
12. بصائر الدرجات سعد بن عبدالله
13. الكافى
14. قرب الاسناد
15. الغيبه نعمانى
16. كتب شيخ مفيد، مانند: الارشاد، الامالى و الاختصاص
17. كتاب الزهد و التمحيص حسين بن سعيد
18. كتاب سليم بن قيس
19. كتب شيخ صدوق، مثل: من لا يحضره الفقيه و اكمال الدين
20. كتب شيخ طوسى، مثل: التهذيب، الاستبصار و الامالى
مؤلف در بيان فضايل اهل بيت عليهم السّلام از برخى منابع اهل سنت نيز بهره برده ولى در تفسير آيات از سخن غير معصومين استفاده نكرده است. فقط بنابر آنچه خود در مقدمۀ كتاب ذكر مى كند گاه سخنان ابن عباس را آورده است؛ ازاين رو كه وى شاگرد اميرالمؤمنين عليه السّلام و ناقل سخنان آن حضرت بوده است.
اگرچه بر اساس شيوۀ تفسير روائى، اكثريت قريب به اتفاق كتاب به نقل روايات اختصاص يافته، گاهى مؤلف به بيان مطالب غير روائى مربوط به تفسير پرداخته است؛ نظير بحثى راجع به راههاى شناخت هلال ذيل آيۀ 189 سورۀ مباركۀ حج «يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَهِلَّةِ »، و نيز در سورۀ مباركۀ انعام، آيۀ 7(4)، بحثى راجع به پدر حضرت ابراهيم عليه السّلام و آذر و امثال آن. مؤلف گاه برخى احاديث را تحت بابهاى خاصى به مناسبتى آورده است؛ نظير:
باب فى معنى السحت (مائده/ 41)
ص: 1021
باب فى معنى اليد (مائده/ 64)
باب فى ياجوج و ماجوج (كهف/ 93)
باب فى ما اعطى الائمه (كهف/ 98)
باب فى معنى الدنيا و كم اقليم هى (زمر/ 10)
باب ان الائمه يعرفون منطق الطير (نمل/ 17)
باب فى فضل اميرالمؤمنين عليه السّلام على الانبيا (زخرف/ 45)
كتاب مذكور گذشته از عظمت و ارزش والاى شيوۀ تفسير روائى، و تفسير برهان، از جهات ديگرى هم داراى ارزش ويژه اى است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. گستردگى و كثرت روايات اين تفسير نشانۀ بررسى و تتبع وسيع مؤلف گرانقدر آن است.
وى در اين مجموعه دوازده هزار و يكصد و بيست و هشت روايت، در رابطه با تفسير آيات، معانى آن و فضيلت سوره ها گرد آورده است كه مى توان آن را موسوعۀ روائى قرآنى دانست. و عظمت آن هنگام مقايسۀ تعداد روايات آن با روايات ساير تفاسير روائى مشخص مى شود.
2. مؤلف محترم از منابعى استفاده كرده است كه متأسفانه اكنون برخى از آنها به هيچ عنوان در دسترس نيست. ازاين رو تفسير برهان راهى به سوى برخى كتب ناشناخته و ناياب محسوب مى شود. به عنوان مثال مى توان از كتاب شيخ عمر بن ابراهيم الاوسى يا بصائر الدرجات سعد بن عبد الله الاشعرى كه اكنون تنها از آن گزيده اى بجاى مانده است(1) و تفسير محمد بن عباس بن ماهيار نام برد.
1. برخى مؤلفان از اين تفسير انتقاد كرده اند كه مؤلف در اين تفسير هر روايتى را كه در رابطه با آيه اى مشاهده كرده، آورده است و هيچ توجهى به سند و يا دلالت و تنافى آن با عقل و كتاب و سنت نكرده است. ازاين رو برخى روايات ضعيف در اين كتاب مشاهده مى شود و منابع غير قابل اعتماد در منابع كتاب وجود دارد(2).
در پاسخ به اين انتقاد به نظر مى رسد مؤلف گرانقدر در صدد گردآورى روايات بوده و بررسى صحيح و سقيم آن را به عهدۀ خواننده گذاشته است و اين عمل هنگامى كه منبع مورد نقل را
ص: 1022
معرفى كرده باشد، عمل ناپسند و قابل مذمتى شمرده نمى شود. بلكه گزينش روايات بر اساس انتخاب شخصى موجب مى شود آيندگان از دسترسى به بسيارى از روايات محروم شوند. بايد توجه داشت كه استفادۀ افراد از روايات بسيار مختلف و قابل تكميل و تكامل است.
2. مؤلف تفسير روائى ديگرى به نام الهادى و مصباح النادى دارد كه 18 سال قبل از تفسير برهان تأليف شده و مختصرتر از اين كتاب بوده است. وى سپس به تأليف تفسير برهان اقدام كرده، تمامى مطالب آن را در اين كتاب آورده و خود در مقدمۀ تفسير برهان به اين نكته اشاره كرده است(1).
محدث بزرگوار سيد هاشم بن سيد سليمان حسينى موسوى كتكانى توبلى بحرانى، معروف به علامه بحرانى يكى از چهره هاى درخشان علمى و معنوى شيعه در قرن 11 ه. ق. است كه نسبت شريفش به علامه سيد مرتضى علم الهدى مى رسد.
مؤلف در نيمۀ اول قرن يازدهم ه. ق. در قريه اى به نام كتكان در اطراف بحرين به دنيا آمد.
عمدۀ تحصيلات خود را در وطن به پايان رساند. مدتى براى زيارت و تحصيل به نجف اشرف مشرف شد و پس از آن سفرى به خراسان و مشهد الرضا عليه السّلام داشت كه در اين سفر نيز به استفاده هاى علمى مشغول بود. وى پس از اين سفرها در وطن خود بحرين سكونت گزيد و افزون بر مراتب علمى و معنوى، مكانت اجتماعى والايى يافت به گونه اى كه با قدرت تمام و بى هراس از حكام به اجراى احكام الهى و حدود شرعى و قضاوت مى پرداخت و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد. عدۀ بسيارى از مردم بحرين از او تقليد مى كردند و بسيارى از علما به دريافت اجازۀ روائى از وى مفتخر هستند. مكانت والاى علمى او در تأليفات بسيار و ارزشمند وى نمودار است و مراتب ارجمند عملى و معنوى او به گونه اى مشهور بود كه علامه شيخ محمد حسن نجفى، مؤلف كتاب جواهر الكلام، به هنگام بحث از عدالت معانى مختلفى را براى آن بيان مى كند و هنگام بيان نظريه اى كه عدالت را ملكه اى نفسانى مى داند، مى گويد: «اگر عدالت اين است پس در هيچ كس بجز مقدس اردبيلى و سيد هاشم يافت نمى شود.»(2)
مؤلف على رغم تأليفات بسيار به واسطۀ شدت احتياط و پرهيزكارى از نگاشتن كتب فقهى و فتوايى خوددارى كرد.
ص: 1023
شيخ يوسف بحرانى دربارۀ او مى نگارد:
پس از شيخ محمّد بن ماجد رياست بحرين در امور دينى و معنوى به سيد هاشم منتقل شد. او عهده دار قضاوت و متولّى امور حسبيه شد و به بهترين وجه به اين مهم رسيدگى نمود. دست ستمگران و حاكمان را كوتاه كرد و امر به معروف و نهى از منكر را شايع نمود و در اين جهت تلاش بسيار و مبالغۀ بى شمار كرد و هرگز بيمى از ملامت ملامتگران به خود راه نداد. او از تقواپيشگان پرهيزكار بود و با سلاطين و پادشاهان به شدت برخورد مى نمود.
وى پس از عمرى تلاش و مجاهدت علمى و عملى در راه خدا، در سال 1107 يا 1109 ه. ق. در روستايى به نام نعيم از روستاهاى بحرين وفات يافت. بدن مباركش به روستاى زادگاهش حمل و در مسجد آن روستا دفن شد. اكنون مزار او زيارتگاه دلدادگان ولايت علوى است.
تعداد اندكى از استادان او شناخته شده اند كه به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. سيد عبد العظيم استرآبادى، از شاگردان شيخ بهائى
2. شيخ محمد بن جابر نجفى
3. فخر الدين طريحى، مؤلف كتاب مجمع البحرين و منتخب طريحى
اسامى برخى از كسانى كه نزد مؤلف درس آموخته يا از او روايت كرده اند به شرح زير است:
1. علامه شيخ حرّ عاملى، مؤلف وسائل الشيعه
2. شيخ سليمان بن عبد الله ماحوزى، مشهور به محقق بحرانى
3. شيخ على بن عبد الله بن راشد مقابى بحرانى
4. شيخ محمود بن عبد السلام بحرانى
5. شيخ هيكل جزائرى
مؤلف توفيق فراوانى در تأليف كتب ارزشمند داشت به گونه اى كه تعداد تأليفات وى را بيش از هفتاد و پنج عنوان كتاب شمرده اند كه برخى از آنها داراى مجلدات متعددى است. در مقدمۀ چاپ جديد تفسير برهان نام و برخى از ويژگيهاى پنجاه اثر وى ذكر شده است.
اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
ص: 1024
1. البرهان فى تفسير القرآن
2. الهادى و مصباح النادى، در تفسير قرآن
3. ايضاح المسترشدين
4. الانصاف فى النصّ على الائمه الاشراف
5. اثبات الوصية
6. ترتيب التهذيب
7. التحفة البهيه فى اثبات الوصية
8. الدرة اليتيمة
9. حلية الابرار
10. تعريف رجال من لا يحضره الفقيه
11. الدر النضيد فى خصائص الحسين الشهيد
12. حلية الابرار
13. غاية المرام
14. المحجة فيما نزل من القرآن فى القائم الحجه عليه السّلام
15. تنبيه الاريب، تنظيم و نقدى مهم بر تهذيب شيخ طوسى
1. لولوة البحرين، ص 63.
2. رياض العلماء، ج 5، ص 298.
3. اعيان الشيعه، ج 10، ص 249.
4. ريحانة الادب، ج 1، ص 233.
5. امل الآمل، ج 2، ص 341.
6. انوار البدرين، ص 136.
7. روضات الجنات، ج 8، ص 181.
8. الفوائد الرضويه، ص 705.
9. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 107.
10. مستدرك الوسائل، ج 20، ص 6.
ص: 1025
11. الاعلام الزركلى، ج 8، ص 66.
12. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 809.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 14344، تاريخ استنساخ: 1262
چاپ مؤسسۀ مطبوعاتى اسماعيليان، قم، با تصحيح محمود موسوى زرندى كه در پنج جلد در قطع رحلى به چاپ رسيده است. جلد اول آن به تفسير مراة الانوار اختصاص يافته و آن را همانند مقدمه اى بر تفسير برهان معرفى كرده است. چاپ اول در سال 1375 ه. ق. در تهران، چاپخانۀ آفتاب انجام شده و اين چاپ بارها به صورت افست تجديد چاپ شده است.
ص: 1026
انسانهايى كه به واسطۀ كمال معنوى به معدن قدرت و عظمت متصل شده اند و به درجات والاى قرب الهى رسيده اند، به اذن خداوند توان انجام كارهايى را دارند كه ديگران از انجام آنها عاجزند؛ از اين رو انبيا و اوليا مى توانند معجزات و كراماتى را به انسانها ارائه كنند. مؤلف گرانقدر در كتابى به نام مدينه المعاجز به گردآورى اين معجزات پرداخته و در اين مسير اثرى گرانقدر و كتابى ارجمند به يادگار گذاشته است.
مؤلف پس از نگارش كتاب مذكور به فكر مى افتد در كتابى ديگر به ريشه هاى آن اعجاز و كرامات اشاره كند و دليل آن قدرت فوق العاده و توان خارق العاده را بيان دارد. ازاين رو به تأليف كتاب اقدام و در بيست و يك باب اصول و ريشه هاى قدرت و توان ائمۀ طاهرين عليهم السّلام را بيان مى كند. عنوان اين بابها عبارت اند از:
1. ائمه داراى علوم قرآنى هستند و قرآن تبيان و روشنگر هر چيز است
2. ائمه مراد از آيۀ شريفۀ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ » هستند
3. ائمه خازنان و نگاهبانان علوم خدايى اند
4. ائمه اسم اعظم الهى هستند
5. ائمه داراى علم گذشته و آينده و موجودات زمينى و آسمانى هستند
6. ائمه هرگاه اراده كنند مى دانند
7. ائمه با فرشتگان سخن مى گويند
8. چگونگى علم ائمه و دريافت آنها
9. تأييد ائمه توسط روح القدس
10. مراد از متوسلين در قرآن ائمه هستند
ص: 1027
11. آگاهى ائمه به حقيقت افراد
12. عرض اعمال بر ائمه
13. آگاهى ائمه از آنچه در مردم حادث مى شود
14. آگاهى ائمه به علم بلايا و منايا
15. مصحف فاطمه عليها السّلام و اسامى پادشاهان نزد ائمه است
16. اسامى شيعيان در ديوانى نزد ائمه است
17. ائمه جايگاه سرّ الهى هستند
18. درهايى كه رسول الله براى اميرالمؤمنين گشود
19. داشتن علوم انبيا و فرشتگان و افزون شدن علم ائمه
20. آنان اختصاص يافتگان به شب قدر و نزول روح و فرشتگان اند
21. راههاى شناخت امام عليه السّلام
مؤلف پس از پايان روايات هر فصل ارتباط مطالب آن فصل را با طرح كلّى و موضوع مورد بحث روشن مى سازد و بيان مى كند كه چگونه ويژگى اى كه در فصل مذكور بيان شده، ريشۀ برخى معجزات و كرامات است. و در پايان فصل نيز يك معجزه از ائمه عليهم السّلام ذكر كرده است.
روايات كتاب همراه با سند متصل ذكر شده است و مؤلف در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند:
«اين روايات از كتب مورد اعتماد و اصول آماده گشته و مصنفات اساتيد و بزرگان مورد اعتماد و مشهور با سلسله سند متصل به اهل بيت عصمت و طهارت آورده شده است.»
مؤلف گاه اسامى كتابهايى را كه از آنها نقل مى كند نيز آورده است ولى در اغلب موارد با توجه به مشهور بودن آنها از ذكر نام اين آثار خوددارى ورزيده و تنها نام مؤلف آن را در ابتداى روايات .
ذكر كرده و سپس سند و متن روايت را آورده است.
وى از كتب شيعه و اهل سنت استفاده كرده است ولى غالب مصادر كتاب، كتب حديثى شيعه است كه برخى از آنها اكنون در دسترس نيستند. اسامى بعضى از مصادر اين كتاب به شرح زير است:
ص: 1028
1. بصائر الدرجات به طور فراوان
2. الكافى كلينى
3. تفسير عياشى
4. دلائل الامامه طبرى
5. روضة الواعظين
6. الاحتجاج طبرسى
7. تفسير ثعلبى
8. الاختصاص مفيد
9. مسند فاطمه عليها السّلام طبرى
10. تفسير ماهيار، از محمّد بن عباس بن ماهيار
11. ثاقب المناقب
12. المناقب ابن مغازلى شافعى
اين كتاب از يك مقدمۀ كوتاه و 21 باب تشكيل شده است. مؤلف در هر باب پس از بيان عنوان باب، روايات را ذكر كرده و در پايان روايات به توضيح مقصود از روايات پرداخته و در خاتمه هم يك معجزه از ائمه عليهم السّلام ذكر كرده است.
در اكثر بابها ابتدا روايات كتاب الكافى را ذكر كرده و سپس به روايات ساير كتب پرداخته است.
برخى محققان نام ديگر اين كتاب را حلية النظر دانسته اند ولى كتاب شناس معاصر آقابزرگ تهرانى اين دو كتاب را در دو جاى الذريعه معرفى كرده و هيچ اشاره اى به اتحاد آنها نكرده است، اگرچه جمله اى كه از ابتداى نسخۀ حلية النظر نقل مى كند عينا در ابتداى كتاب ينابيع آمده است.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، 31 صفحه، تاريخ استنساخ: 1098 ه. ق.
1. چاپ مؤسسة المعارف الاسلاميه، قم، با تحقيق فارس حسّون كريم، 1416 ه. ق.
345 صفحه، قطع وزيرى.
2. چاپ با تصحيح و تحقيق محمد بن حسن تفرشى، مشهور به درودى، بدون تاريخ، محلّ نشر و نام ناشر، 196 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 1029
الانصاف فى النص على الائمة الاثنى عشر من آل محمّد الاشراف سيد هاشم بحرانى(1)
در مسئلۀ بسيار مهمّ امامت و پيشوايى امت پس از رسول خدا صلّى الله عليه و آله دو نظريۀ عمده وجود دارد:
الف - نظريۀ اهل سنت كه معتقدند رسول خدا كسى را به جانشينى خود تعيين نكرد و تعيين آن را به مردم واگذارد.
ب - نظريۀ شيعه كه معتقدند پيامبر بارها و بارها نه تنها جانشين خود، بلكه 12 جانشين بعد از خود را يكى پس از ديگرى معرفى كرد. گاه با بيان تعداد (12 نفر) آنها، گاهى با بيان قبيلۀ آنان (از قريش)، گاه با بيان نسب و نسل آنها (از نسل فاطمه و على عليهما السّلام) و گاهى با بيان اسامى و برخى صفات آنان را معين و معرفى فرمود و اكنون نيز بسيارى از اين نصوص در كتب شيعه و اهل سنت موجود است.
مؤلف بزرگوار در كتاب مورد بحث به ذكر بيش از سيصد و شصت حديث در اين رابطه از كتب شيعه و اهل سنت پرداخته است كه تمامى اين روايات، بر امامت ائمۀ دوازده گانۀ شيعه دلالت دارند. از اين مجموعه 326 حديث از كتب شيعه و 40 حديث از كتب اهل سنت نقل شده است و مؤلف در مقدمه يادآورى مى كند كه: «احاديث مربوط به اين موضوع بسى بيش از اين تعداد بود و من تنها همين مقدار را برگزيدم و نقل نمودم.»
شايان ذكر است كه گاه يك حديث با سندهاى مختلف و حتى عبارتهاى مختلف آورده شده كه مؤلف همۀ آنها را يك حديث به شمار آورده است وگرنه تعداد احاديث كتاب بسيار بيشتر از عدد ذكر شده است.
مجموعۀ اين روايات به چند دسته تقسيم مى شود:
الف - رواياتى كه در آنها تنها تعداد امامان بيان شده و به عدد ائمۀ دوازده گانه تصريح شده
ص: 1030
است.
ب - رواياتى كه به يكى از ائمه و تعداد امامان پس از او اشاره شده است. مثلا به اميرالمؤمنين گفته شده است كه پس از او يازده نفر امام مى شوند و يا به امام حسين گفته شده است كه از نسل او نه نفر به امامت مى رسند.
ج - رواياتى كه در آنها اسامى تمامى ائمه و پدران آنها و برخى از صفاتشان بيان شده است.
اين كتاب داراى چهار بخش است:
1. روايات وارده در مصادر شيعه
2. تتمه و تكمله بر اين بخش كه در آن 25 حديث ديگر از مصادر شيعى نقل شده است.
3. روايات وارده از كتب اهل سنت
4. خاتمۀ كتاب در رابطه با اشكالات و ايراداتى كه ممكن است بر احاديث كتاب وارد شود و جواب اين اشكالات. در اين بخش دوازده اشكال و پاسخ آنها آمده است.
اين كتاب داراى يك مقدمۀ مختصر است كه مؤلف در آن موضوع كتاب و مصادر و رموز مصادر را معرفى كرده است.
سپس روايات را طىّ 28 باب به ترتيب حروف الفبا ذكر و بر اساس نام آخرين راوى تقسيم بندى كرده است. بنابراين رواياتى كه نام آخرين راوى آن آدم، ابان، ابراهيم، ابو ايوب، ابو اسحاق، ابو لبيد و امثال اينها است در بخش همزه آمده است و رواياتى كه نام آخرين راوى آن بحير، برد، بهلول و امثال آن است در بخش دوم يعنى باب «ب» آمده است و بقيۀ روايات نيز به همين شيوه تنظيم شده اند. پس از پايان اين بابها مؤلف تكمله اى بر روايات شيعه ذكر كرده و برخى از رواياتى را كه در فصل اصلى نيامده قيد كرده است.
آنگاه طىّ فصلى جداگانه روايات اهل سنت را در اين رابطه ذكر كرده و در آخرين فصل به بيان اشكالات وارده بر اين روايات و پاسخ به آنها پرداخته است.
مؤلف در پايان بسيارى از روايات به طور مختصر به معرفى راوى، ساير مصادر روايات، اختلاف سند و يا اختلاف متن در ساير منابع پرداخته است.
ص: 1031
او تمامى احاديث اين اثر را خود شماره گذارى كرده و پايان كتاب نيز به تصريح وى مشخص شده است كه مى توان آن را يكى از امتيازات اين كتاب دانست؛ زيرا با اين شيوه احتمال افزودن يا كاستن از كتاب از بين رفته و موجب افزايش اطمينان به نسخۀ كتاب شده است.
مؤلف روايات اين مجموعه را از كتب شيعه و اهل سنت نقل كرده است. اسامى برخى از منابع كتاب به شرح زير است:
1. الامالى، از صدوق
2. النصوص على الائمة الاثنى عشر، از صدوق
3. الخصال، از صدوق
4. عيون اخبار الرضا عليه السّلام، از صدوق
5. الغيبه، از شيخ طوسى
6. الغيبه، از نعمانى
7. الغيبه، از ابن بابويه
8. النصوص، از سعيد بن مسيب
9. اكمال الدين، از ابن بابويه
10. الكافى، از كلينى
1. صحيح بخارى
2. صحيح مسلم
3. الجمع بين الصحاح السته
4. المناقب، از خوارزمى
5. حلية الاولياء
روايات اين مجموعه همراه با سند كامل آورده شده اند و گاه سندهاى مختلفى براى يك حديث ذكر يا به اسناد متعدد آن اشاره شده است.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 2119، بى تاريخ.
نسخۀ چاپخانۀ علميه، قم، 392 صفحه، قطع وزيرى، همراه با ترجمه و تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى، بدون هيچ مقدمه و يا فهرستى.
ص: 1032
مسئلۀ عصمت رهبران آسمانى يكى از مهمترين مباحث كلامى است كه علماى اسلامى به آن پرداخته اند. علماى شيعه نيز كه مدعى عصمت ائمۀ اثنى عشر عليهم السّلام هستند، در اين رابطه كتابهاى بسيار و استدلالات قرآنى، عقلى و روائى بى شمارى را نگاشته اند كه يكى از اين تلاشهاى مبارك تأليف اين كتاب شريف است.
مؤلف خود در مقدمۀ كتاب وعده مى دهد كه استدلالهاى عقلى، قرآنى و روائى را دربارۀ مسئلۀ عصمت ائمۀ اثنى عشر در اين كتاب گردآورد.
اين كتاب به سه بخش مجزا با عنوانهاى: استدلالهاى عقلى، استدلالهاى قرآنى، و استدلالهاى روائى تقسيم شده است؛ ولى چون مؤلف گرانقدر محدثى بزرگوار به شمار مى آيد در تمامى كتاب صبغۀ روائى و جنبۀ حديثى آن بروشنى بر ساير جوانب غلبه دارد و در تمامى بخشها قابل ملاحظه است.
مؤلف در بخش عقلى، 12 دليل براى اثبات عصمت ائمه اقامه مى كند، كه تمامى آنها در چهار صفحۀ كتاب آمده است.
در بخش استدلالهاى قرآنى نيز به 12 آيۀ شريفه استدلال شده است كه در تفسير و استدلال به آنها تا حدّ زيادى از روايات سود جسته است كه اين بخش نيز 47 صفحه از كتاب را به خود اختصاص مى دهد.
و قسمت عمدۀ كتاب استدلالهاى روائى آن است كه در 70 صفحه، تعداد 45 استدلال روائى را ذكر كرده است.
گذشته از اهميت موضوع مورد بحث كتاب، استدلالهاى مفصل مؤلف گرانقدر به روايات
ص: 1033
متفق عليه بين شيعه و سنى و نيز آيات شريفۀ قرآن با توجه به شأن نزول مورد قبول فرق اسلامى اهميت ويژه و بسزايى به اين كتاب بخشيده است. بويژه اينكه در تحقيقى كه محقق محترم چاپ اخير كتاب انجام داده، برخى روايات مورد اشارۀ مؤلف را از منابع بسيارى از كتب اهل سنت، معرفى كرده و آدرس داده است. به عنوان مثال در حديث غدير چهار صفحۀ كتاب را فقط به ذكر منابع روايت غدير اختصاص داده است.
آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1)، ضمن معرفى كتاب و مؤلف به صورت اجمالى مى گويد:
«صاحب رياض نام اصلى كتاب را بهجة النظر فى اثبات الوصاية و الامامة للائمة الاثنى عشر، ذكر كرده است؛ ولى در نسخۀ خطى مورد مشاهدۀ من نام آن عمدة النظر درج شده است.» وى در عنوان بهجة النظر(2) نيز به اين نكته اشاره كرده و كتاب بهجة النظر را غير از كتاب عمدة النظر دانسته و آن را تأليفى ديگر از همين مؤلف شمرده است.
اين كتاب در يك مقدمه و سه بخش (تحت عنوان المطلب) تنظيم شده است. مطلب اول در ادلّۀ عقلى، مطلب دوم در ادلّۀ قرآنى و مطلب سوم در اخبار نبوى و امامى است. مؤلف تمامى ادلّه، آيات و روايات را شماره گذارى كرده است؛ و در پايان برخى روايات كه نياز به توضيح داشته اند، شيوۀ استدلال به آن تبيين شده است.
مؤلف تمام روايات را با اسناد متصل و كامل بيان كرده است و در ابتداى هر روايت كه از كتابى نقل كرده، نام مؤلف آن كتاب را نگاشته و در غالب موارد نام كتاب را ذكر نكرده است.
برخى از منابع كتاب عبارت اند از:
1. النصوص، از ابن بابويه به مقدار بسيار زياد
2. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
3. الكافى، از كلينى
ص: 1034
4. التفهيم، از ابو محمد حسن بن حمزة حسينى
5. عيون الاخبار، از صدوق
6. امالى شيخ طوسى
7. امالى شيخ صدوق
8. تفسير ثعلبى، از علماى اهل سنت
9. مسند احمد بن حنبل، از علماى اهل سنت
10. فرائد السمطين، حموينى، از علماى اهل سنت
1. نسخۀ موجود در كتابخانۀ حاج مولى على محمّد نجف آبادى در نجف اشرف كه مرحوم علامۀ تهرانى آن را مشاهده و در الذريعه معرفى كرده است(1).
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله آخوند ملا على معصومى همدانى در كتابخانۀ مدرسۀ علميۀ همدان كه در تاريخ 1187 ه. ق. نوشته شده و نسخۀ مطبوع كتاب از روى آن استنساخ شده است.
مؤسسۀ الجليل «دار الجلى» اولين چاپ اين كتاب را در تهران، مشتمل بر 204 صفحه و قطع وزيرى، همراه با فهرست آيات قرآنى، اعلام، كتب، موضوعات و با تحقيق محمد منير حسينى ميلانى در سال 1375 ه. ق. منتشر ساخته و مهدى جعفرى، مؤلف كتاب را در مقدمه معرفى كرده است.
ص: 1035
علامه بحرانى - كه از محدثان بزرگ شيعه به شمار مى رود - در موضوع امامت اميرالمؤمنين و ائمۀ اثنى عشر عليهم السّلام كتابهاى متعددى نگاشته، ولى اين كتاب را به بيان يك حديث دربارۀ امامت اميرالمؤمنين اختصاص داده است.
او در اين كتاب به بررسى حديث غدير خم، در روايات سنت و شيعه پرداخته و از مصادر مختلف و افراد متعدد آن را نقل كرده است. وى گاه به بيان نام كتابهايى كه در اين رابطه نوشته شده و افرادى كه ناقل حديث غدير بوده اند، و برخى مطالب كه در توضيح اين روايات گفته شده، پرداخته است ولى به طور مفصل وارد مباحث كلامى مربوط به اين حديث نشده است.
مجموع كتاب بالغ بر يكصد و شصت و هفت روايت است كه در سه بخش تنظيم شده است.
بخش نخست و آخرين رواياتى است كه از طرق شيعه در رابطه با حديث غدير بيان شده است و بخش ميانى آن رواياتى است كه از طرق عامه در اين رابطه رسيده است. قسمت اول مشتمل بر 36 حديث، قسمت دوم 88 حديث و قسمت سوم 43 حديث است كه با روايتى دربارۀ نماز روز عيد غدير خم و دعاى بسيار طولانى پس از آن به پايان مى رسد.
در نهايت كتاب اشاره اى به برخى مباحث حديث غدير مى كند و تفصيل آن را به كتابهايى چون شافى سيد مرتضى، عمدۀ ابن بطريق و طرائف سيد بن طاووس ارجاع مى دهد.
نام مؤلف اين كتاب در بسيارى از فهرستها ذكر نشده است ولى دليل بسيار متين صحت انتساب اين كتاب به علامه بحرانى، جمله اى است كه در مقدمۀ كتاب ذكر شده است. در مقدمه آمده است:
ص: 1036
من قبلا كتب عامه را ملاحظه كرده و نصوصى كه بر امامت اميرالمؤمنين عليه السّلام دلالت مى كرد، ديده بودم و در همين رابطه كتاب غاية المرام فى النص على الامام من طريق الخاص و العام را تأليف كردم و سپس به ذهنم آمد در خصوص حديث غدير كتابى بنگارم.
بدون ترديد مؤلف كتاب غاية المرام سيد هاشم بحرانى است و در هر دو نسخۀ خطى موجود هم كتاب به سيد هاشم بحرانى نسبت داده شده است.
كتاب شناس بزرگ معاصر آقابزرگ تهرانى مى نويسد: «چون اين كتاب همراه با كتاب التحفة البهيه و بهجة النظر در يك مجلد و در يك تاريخ 1101 نگاشته شده و در 1102 هم تصحيح شده اند و دو كتاب اول مسلما از سيد بحرانى است، به نظر مى رسد، كتاب كشف المهم نيز از آن او باشد.» ديگر كتاب شناس بزرگ معاصر و شاگرد و همكار آقابزرگ تهرانى، يعنى علامۀ محقق سيد عبدالعزيز طباطبائى در كتاب الغدير فى التراث الاسلامى، صفحۀ 129، به طور قطعى اين كتاب را به علامه بحرانى نسبت مى دهد.
اين كتاب داراى يك مقدمه است كه برخلاف ساير تأليفات مؤلف، فهرست مطالب كتاب در آن نيامده است و تنها به ذكر موضوع كتاب اشاره شده است. پس از مقدمه، روايات در 3 باب آمده است. باب اول و آخر مشتمل بر روايات شيعه دربارۀ جريان غدير خم و عيد بودن اين روز و اعمال و آداب آن است ولى روشن نيست چرا مؤلف آنها را در يك باب گردآورى نكرده و به دو باب تقسيم كرده است. در موارد اندكى برخى روايات در هر دو باب تكرار شده اند. در باب ميانى، روايات اهل سنت دربارۀ غدير را آورده و در پايان كتاب، اسامى بسيارى از علماى اهل سنت كه روايات را نقل كرده اند، نگاشته است.
مؤلف روايات كتاب را از منابع بسيار و مختلف شيعه و سنى گردآورى كرده و چنانچه در كتاب منبع داراى سند بوده اند، با سند كامل نقل كرده است. وى در تمامى موارد منبع روايت را معرفى كرده است. در اين معرفى گاه نام كتاب، گاه نام مؤلف كتاب و گاهى هر دو را ذكر كرده است. برخى منابع اين كتاب عبارت اند از:
ص: 1037
1. الاقبال سيد بن طاووس
2. الامالى شيخ طوسى
3. الامالى شيخ صدوق
4. تفسير على بن ابراهيم
5. تفسير محمّد بن عباس بن ماهيار
6. قرب الاسناد
7. مناقب ابن شهرآشوب
8. الكافى كلينى
9. الاحتجاج طبرسى
10. الانساب، احمد بن يحيى
1. تفسير الكشاف، زمخشرى
2. مسند احمد بن حنبل
3. تفسير ثعلبى
4. صحيح بخارى
5. صحيح مسلم
6. الجمع بين الصحيحين، حميدى
7. المناقب، ابن مغازلى
8. المناقب خوارزمى
9. حلية الاولياء اصفهانى
10. فرائد السمطين حموينى
11. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
12. الفصول المهمه، ابن صباغ مالكى
1. نسخۀ خطى كه در كتابخانۀ آستان قدس رضوى با شمارۀ 6749 موجود است و در زمان مؤلف استنساخ و قسمتى از آن در حضور او قرائت شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ علامه سيد عباس كاشانى در كربلا، شمارۀ 117. در سال 1109 نوشته شده است.
نسخۀ چاپ شده توسط مؤسسۀ احياء تراث، السيد هاشم البحرانى، 1412 ه. ق. مكان چاپ مشخص نيست، ظاهرا بايد قم باشد. 230 صفحه، قطع وزيرى، همراه با مقدمه و شرح حال مؤلف و تخريج احاديث.
ص: 1038
دربارۀ شخصيت امام مهدى عليه السّلام كتابهاى بسيار و گوناگونى نوشته شده است. شايد آن حضرت تنها شخصيتى باشد كه قبل از تولدش تعداد بسيار زيادى روايت درباره اش نقل و كتابهاى بسيارى در موردش نگاشته شده است. هر كدام از مؤلفان به شيوه اى دربارۀ جمال دل آرا و صفات جان فزاى او سخن گفته اند.
سيد هاشم بحرانى - كه مفسرى زبردست و محدثى سترگ به شمار مى آيد - پس از فراغت از نگارش كتاب تفسير برهان از دريچۀ قرآن به جمال امام مهدى نگريسته و آياتى را كه به آن حضرت اشاره دارد، جمع آورى كرده و رواياتى را كه پيرامون آن آيات و تأويل آن به حضرت مهدى است گردآورده است.
در اين كتاب طىّ يكصد و بيست فصل آياتى كه اولين آنها آيات اول سورۀ بقره و آخرين آنها آيات سورۀ عصر است و در ارتباط با وجود مبارك حضرت مهدى است يا به آن حضرت تأويل شده است، گردآورى، و ذيل هر آيه، يك يا چند روايت دربارۀ ارتباط تأويل آن ذكر شده است.
با وجود آثار بسيارى كه دربارۀ امام مهدى نگاشته شده، كتابى به اين شيوه و نگاهى از اين جنبه به روايات مربوط به حضرت مهدى كارى نسبتا تازه و كم نظير بوده و اين يكى از نكاتى است كه به اين كتاب ارزش والايى بخشيده است.
البته قبل از مؤلف علامه شيخ احمد بن محمّد بن عبد الله بن عياشى، صاحب كتاب مقتصب الاثر - از مشايخ صدوق -، كتابى به نام ما نزل من القرآن فى صاحب الزمان نگاشته است كه
ص: 1039
متأسفانه اكنون از آن اثرى نيست.
اين مجموعه در يكصد و بيست فصل تنظيم شده كه در ابتداى هر فصل آيات قرآن كريم به ترتيب آورده شده است. گاه در ابتداى فصل يك آيه و گاه چند آيه پشت سر هم ذكر و سپس روايات مربوط به آن نقل شده است.
مؤلف در مقدمۀ كوتاه كتاب اشاره مى كند كه برخى آيات مربوط به آن حضرت و پدران گرامى اش است. اين گونه آيات و روايات را در اين كتاب ذكر نكرده است و در اين موارد خواننده را به كتاب تفسير برهان ارجاع مى دهد. در اين كتاب تنها آيات مخصوص حضرت مهدى ذكر شده است. برخى روايات اين مجموعه بسيار كوتاه و در حدّ يك سطر و بعضى از آنها بسيار مفصل و مشتمل بر چندين صفحه است. از جمله مفصل ترين روايات، روايتى است كه ذيل آيۀ شريفۀ «فَاسْتَبِقُوا اَلْخَيْرٰاتِ »(1) آمده است كه در آن موطن، تعداد و حتى اسمهاى اصحاب حضرت مهدى ذكر شده است.
تمام روايات كتاب همراه با بيان مصدر و منبع آن آمده و چنانچه روايت در مصدر مذكور با سند نقل شده باشد - كه غالبا چنين است - با سند كامل آورده شده است.
البته مؤلف در موارد اندكى رواياتى را ذكر كرده و هيچ منبع مشخصى براى آن ارائه نداده
است. برخى از منابع كتاب، آثارى است كه متأسفانه به دست ما نرسيده اند و فقط ذكر آن در كتب ديگر آمده است، مانند: كتاب الهداية، از حسين بن حمدان حضينى، كشف البيان، از محمّد بن حسن شيبانى، و الغيبة، از شيخ مفيد.
برخى ديگر از منابع كتاب عبارت اند از:
1. الكافى، از كلينى
2. تفسير قمى
3. تفسير عياشى
4. الغيبه، از شيخ طوسى
5. الغيبه، از نعمانى
ص: 1040
6. تأويل الايات الظاهره، از شرف الدين نجفى
7. مسند فاطمه، محمّد بن جرير طبرى
8. الاختصاص، از شيخ مفيد
9. الاحتجاج، از طبرسى
10. كمال الدين، از شيخ صدوق
مؤلف گرانقدر در اين مجموعه در صدد جمع آورى روايات بوده، ازاين رو از هرگونه توضيح دربارۀ روايات و يا هرگونه داورى نسبت به صحت و سقم آنها پرهيز كرده است. خوانندۀ كتاب با توجه به منبع و سند ياد شده و متن حديث مى تواند در اين رابطه قضاوت كند.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1115 كه با نسخۀ مؤلف مقابله و در تاريخ 1104 استنساخ شده است.
1. چاپ سنگى كه همراه با كتاب غاية المرام از همين مؤلف به چاپ رسيده است.
2. چاپ مؤسسۀ الوفا، بيروت، لبنان، 284 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح و تحقيق محمد منير ميلانى كه در آخر كتاب نيز مستدركى بر آن نگاشته و 20 آيۀ ديگر و رواياتى ذيل آن بر اصل كتاب افزوده است.
ص: 1041
از ضروريات عقايد شيعه وجود امام زمان عليه السّلام و حيات و غيبت طولانى آن حضرت است كه البته در روايات اهل سنت نيز به اين مطلب تصريحات و اشارات فراوان وجود دارد. ولى آيا مى توان در زمان غيبت به حضور امام زمان رسيد و او را شناخت يا نه ؟
برخى به طور كلى ملاقات با آن حضرت در زمان غيبت را منكر شده اند و به رواياتى استناد كرده اند كه مى گويد: «مدعيان رؤيت را تكذيب كنيد!»
گروهى مدعى شده اند كه ملاقات و حتى شناخت آن حضرت قطعا امكان دارد و بسيارى از بزرگان و متقيانى كه احتمال دروغ دربارۀ آنها نمى رود مدّعى اين تشرف بوده اند. بنابراين، مقصود از رواياتى كه مى گويد «مدعيان رؤيت را تكذيب كنيد»، تكذيب مدعيان نمايندگى و سفارت از جانب آن حضرت است. براى اثبات اين مدعا، تعداد زيادى از دانشمندان به نگارش كتابهايى پرداخته و افرادى را كه به ملاقات آن حضرت مشرف شده اند و نحوۀ ملاقات آنها را بيان كرده اند.
موضوع برخى از اين كتابها ملاقاتهاى امام در زمان غيبت و موضوع برخى ديگر ملاقات با آن حضرت در زمان قبل از غيبت و زمان غيبت است.
از جملۀ اين كتابها، كتاب مورد بحث است. در اين كتاب سه گروه از افرادى كه به حضور امام مشرف شده اند، معرفى مى شوند:
الف - كسانى كه در زمان امام عسكرى آن حضرت را مشاهده كرده اند.
ب - كسانى كه در زمان غيبت صغرى به محضر آن حضرت رسيده اند.
ج - كسانى كه در زمان غيبت كبرى شرف حضور او را درك كرده اند.
ولى اين سه گروه در اين كتاب از يكديگر جدا نشده و بدون ترتيب خاصّى ذكر شده اند، اگرچه به صورت تقريبى زمان ملاقات در بسيارى از آنها مورد توجه قرار گرفته است. در قسمت اول كتاب شرح ملاقات 76 نفر و در قسمت بعدى 48 نفر ديگر آمده است كه به نظر مى رسد اين
ص: 1042
قسمت بعدا توسط خود مؤلف يا ديگران به اين كتاب افزوده شده است. مجموعا در اين كتاب جريان ملاقات يكصد و بيست و چهار نفر با امام زمان عليه السّلام ذكر شده است.
اين كتاب با مقدمه اى كوتاه شروع مى شود. مؤلف در اين مقدمه به كتابهايى اشاره مى كند كه روايات بيانگر امامت ائمه عليهم السّلام را نقل كرده اند و در آنها به امامت امام زمان تصريح شده است. وى سپس مى گويد: «آن كتابها روايت بود و اكنون به كتابى مى پردازم كه درايت و ملاقات و رؤيت آن حضرت مى باشد.» و وعده مى دهد كه سه گونه ملاقات با امام زمان در زمان امام عسكرى و در زمان غيبت صغرى و غيبت كبرى را معرفى كند.
روايات اين كتاب با جريان ملاقات كسانى كه آن حضرت را هنگام تولد مشاهده كرده اند، شروع و سپس به ترتيب تاريخى جريان ملاقاتها ذكر مى شود؛ ولى سه فصل وعده داده شده به طور مشخص و با عنوانهاى خاص از هم جدا نشده اند.
تمامى روايات اين كتاب با ذكر منابع و مصادر و گاه سند آن نقل شده است؛ نظير روايات بسيارى كه از كتاب كافى همراه با سند ذكر كرده، و در مواردى سند روايت را به همان كتاب مصدر ارجاع داده است و به برخى از رواياتى كه در خود كتاب مصدر نيز داراى سند نبوده اند
اشاره شده است. در موارد اندكى منبع و مصدر روايات ذكر نشده و فقط به جملۀ «قال بعض المشايخ» اكتفا شده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، 1099 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى نجفى مرعشى، شمارۀ 1115، بى تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ عالى سپهسالار، تهران، شمارۀ 1746 ، تاريخ استنساخ: 1268.
چاپ مؤسسۀ المعارف الاسلاميه، قم، 1411 ه. ق. 326 صفحه، قطع وزيرى، با تصحيح، تخريج و فهارس فنى توسط همان مؤسسه.
ص: 1043
شناخت اولياى الهى كه برترين الگوهاى زندگى هستند، از بهترين راههاى تربيت و اصلاح انسانهاست؛ از اين رو، آشنايى با ويژگيهاى پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و اوصياى گرامى اش وظيفه اى دينى و ضرورت زندگى انسانى است. براى شناخت اين فضيلتها مطمئن ترين راه مراجعه به سنت و روايات خود اهل بيت عليهم السّلام و مشاهده چهرۀ نورانى آنان در آينۀ سنت و كلامشان است.
مؤلف گرانقدر، به هنگام تأليفات متعددش به روايات مختلف و پراكندۀ بسيارى دربارۀ فضايل و ويژگيهاى رسول اكرم و اوصيايش برخورد كرد و به فكر افتاد تا تمام اين روايات پراكنده را با نظمى جديد در قالب كتابى تازه به دوستداران دانش و بينش و جويندگان فضيلت و حقيقت عرضه كند. وى اين روايات را طى سيزده منهج در كتاب مورد بحث گرد آورد.
موضوع منهج هاى سيزده گانۀ كتاب به شرح زير است:
منهج اول مربوط به رسول خدا و منهج دوم تا سيزدهم به ترتيب مربوط به يكايك ائمۀ اطهار عليهم السّلام است.
وى در هر منهج مطالب بسيار مختلف و متنوعى را در فصلهاى متعدد ذكر كرده است.
به عنوان مثال، منهج اول كه مربوط به رسول خدا است، هفتاد باب دارد كه برخى عناوين آن عبارت اند از:
1. تولد آن حضرت
2. شناخت اهل كتاب از آن حضرت
3. دفاع خدا از او قبل از بعثت
4. كيفيت تبليغ و دعوت آن حضرت
ص: 1044
5. صفات و اخلاقيات آن حضرت «تواضع، زهد، تلاش در عبادت، خشوع، استغفار، روزه گرفتن او، عفو، جود و صبر او...»
6. برخى آداب فردى و اجتماعى آن حضرت «خضاب، سرمه كشيدن، مسواك، حجامت، غذاهاى مورد علاقه، لباسها، انگشترها و...»
منهج دوم دربارۀ ويژگيها و صفات اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه مشتمل بر 50 باب است. عنوان برخى از بابها عبارت اند از:
1. ولادت او
2. اوّلين مسلمان
3. استحكام ايمان و يقين او
4. قدرت و شجاعت
5. خوف خدا و گريه هاى او
6. زهد و اعراض از دنيا
7. تلاش و كارهاى اقتصادى او
8. تواضع او
9. سخاوت و جود او
10. ستمهايى كه بر او رفته
11. عدالت او
12. وصايت او
وى در منابع مربوط به ائمه عليهم السّلام هم نظير همين شيوه را دنبال كرده است.
آخرين منهج كتاب مربوط به امام مهدى عليه السّلام است و 54 باب دارد. برخى عناوين آن به شرح زير است:
1. مادر امام
2. ميلاد امام
3. سخن آن حضرت در هنگام حمل و ولادت
4. وصايت آن حضرت
5. علم و جود آن حضرت
6. لباس آن حضرت
7. صفات آن حضرت
8. علت غيبت
9. حضور هر سالۀ آن حضرت در حج
10. علامات ظهور
11. اصحاب آن حضرت
در اين كتاب نزديك به 2300 روايت طىّ سيزده منهج تنظيم يافته است. اولين منهج ، روايات مربوط به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و بقيه دربارۀ ائمۀ دوازده گانه شيعه به ترتيب است. هر منهج داراى بابهاى متعددى است كه بيشترين آنها در منهج اول و مربوط به رسول اكرم (70 باب) و كمترين
ص: 1045
ابواب، مربوط به منهج پنجم كتاب دربارۀ امام سجاد و نيز منهج دهم مربوط به امام جواد است كه هر كدام داراى 11 باب هستند.
مؤلف در اين كتاب از بيش از يكصد منبع از منابع شيعه و سنى به وفور استفاده كرده كه نشان دهندۀ عمق تلاش علمى و گستردگى پژوهش وى است. البته غالب روايات از منابع شيعى است.
برخى از منابع شيعى و سنى ذكر شده در اين كتاب عبارت اند از:
1. كتب شيخ صدوق، مثل: عيون اخبار الرضا عليه السّلام، الامالى، الغيبه، من لا يحضره الفقيه...
2. كتب شيخ طوسى، مانند: الغيبه، تهذيب الاحكام، امالى و...
3. الكافى از كلينى
4. تفسير على بن ابراهيم قمى
5. تفسير امام حسن عسكرى
6. المناقب، از ابن شهرآشوب
7. مسند فاطمه عليها السّلام، از طبرى
8. الخرائج و الجرائح، از راوندى
9. كتاب الرجال، از نجاشى
10. رجال الكشى
11. بصائر الدرجات
12. روضة الواعظين و...
1. مطالب السئول، از كمال الدين بن طلحه شامى
2. فصول المهمة، از ابن صباخ مالكى
3. صحيح بخارى
4. صحيح مسلم
5. صفة الصفوة، از ابن جوزى
6. مسند ابو يعلى
7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
8. حلية الاولياء، از ابو نعيم اصفهانى
9. البيان فى اخبار صاحب الزمان
10. فضائل الصحابه، از سمعانى
11. الفردوس، از ابن شيرويه
12. المغازى، از محمّد بن اسحاق مدنى
13. سنن ابى داوود
14. الجمع بين الصحيحين، از حميدى
اكثر روايات اين كتاب با سند كامل آمده، فقط برخى از روايات در منبع اصلى بدون سند بوده است. در تمامى موارد، منبع نقل روايت معرفى شده و در مواردى كه روايات داراى سند ديگرى بوده آن سند نيز ذكر شده است. چنانچه روايت از طريق اهل سنت نيز نقل شده، به سند و منبع آنان اشاره شده است. در برخى موارد كه روايتى مشابه روايت ذكر شده وجود داشته است به نحو
ص: 1046
اجمالى به آن اشاره و جايگاه آن بيان شده است.
مؤلف فقط به نقل روايات بسنده كرده و از هرگونه توضيحى دربارۀ آنها خوددارى كرده است؛ مگر در موارد بسيار اندكى كه با عنوان «قال مؤلف هذا الكتاب» توضيحات مختصرى دربارۀ متن روايات مانند بحث كوتاهى دربارۀ جبر و تفويض و امر بين الامرين در باب سى ام از منهج هفتم و نيز بحث كوتاهى در بحث امامت و اعتراف مخالفان شيعه به اعجاز ائمه در باب هفتم از منهج نهم و يا تكمله اى به يك روايت در باب دهم از منهج يازدهم آورده است.
مؤلف در پايان وعده مى دهد، كتابى دربارۀ تشرف افراد به محضر امام زمان به طور مستوفى بنگارد كه به نظر مى رسد منظور وى كتاب تبصرة الولى باشد كه در همين نوشته معرفى شده است.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ مدرسۀ فيضيه، 229 صفحه، تاريخ استنساخ: 1301.
2. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، كه در زمان مؤلف و در همان سال تأليف (1099) نگاشته شده است.
3. نسخۀ خطى كتابخانه محقق طباطبايى قم، به شماره 5/3/31 در 617 صفحه.
1. چاپ دار الكتب العلميه، قم، 1398 ه. ق. در 2 جلد 600 و 750 صفحه اى، با تصحيح و تحقيق محمّد بن حسن تفرشى مشهور به درودى.
2. چاپ مؤسسة المعارف الاسلاميه، در 4 جلد، با تحقيق شيخ غلام رضا بروجردى در سال 1411 ه. ق.
ص: 1047
مؤلف در اين كتاب روايات بسيارى را دربارۀ موضوعات مختلف عقيدتى و اخلاقى طى پنج بخش و سيصد و شصت و يك باب گردآورى كرده است. فهرست كلى مطالب آن عبارت است از:
بخش اول: مطالب مربوط به عالم دنيا. در اين بخش كه داراى 73 باب است، سه گونه مطلب ذكر شده است:
1. مطالب عقيدتى مربوط به: توحيد، اسلام، ايمان، ولايت و امامت
2. مسائل مربوط به عبادات، نظير: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر
3. مسائل اخلاقى و اجتماعى، نظير: اهميت علم و وظايف علما به طور مفصل، اهميت عقل و تفكر
بخش دوم: مطالب مربوط به دنياى قبر. در اين بخش طى 74 باب مطالب مربوط به حقيقت مرگ، كيفيت مرگ و قبض روح و راههاى آسان شدن سكرات مرگ و نيز كيفيت مردن برخى از انبيا و ائمه و اوليا نظير حضرت موسى، زكريا و سليمان و نيز وفات رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، حضرت على، حضرت فاطمه و بقيۀ ائمه عليهم السّلام ذكر شده است.
بخش سوم: مطالب مربوط به عالم برزخ. در اين بخش طى 38 باب مطالبى راجع به عالم پس از مرگ بيان شده است كه برخى از مطالب آن عبارت اند از: فضيلت قبر پيامبر اكرم و برخى ديگر از انبيا، و نيز بعضى از ائمه، فضيلت و آداب زيارت قبور مؤمنان و بيان كيفيت زندگى آنها در برزخ و مسئلۀ مهم سؤال قبر و كيفيت آن.
بخش چهارم: مطالب مربوط به برانگيخته شدن. اين بخش 145 باب دارد و مشتمل بر مطالب زير است: نامهاى قيامت، اولين برانگيخته، كيفيت حشر، برانگيخته شدن متفاوت افراد: آنان كه
ص: 1048
سواره و داراى لباس اند و آنان كه عريان و پياده اند، بيان كيفيت و مطالبى راجع به شفاعت، حوض، لواء حمد، مقام محمود، چگونگى حساب و نامۀ اعمال و صراط و سؤال در روز قيامت.
بخش پنجم: مطالب مربوط به بهشت و جهنم. در اين بخش طى 131 باب، ابتدا به مطالبى دربارۀ بهشت و سپس به توصيف جهنم پرداخته است. برخى مطالب مربوط به بهشت عبارت است از: علت نامگذارى بهشت به جنت، كيفيت خلقت بهشت، جايگاه ائمه و شيعيان آنها، توصيف نعمتهاى بهشت و درجات آن. پس از آن در توصيف جهنم مطالب زير را ذكر مى كند:
خلقت آتش، علت جاودانگى در آتش، اولين وارد شونده به جهنم، بيان اسامى و حالات برخى از جهنمى ها، عقوبات و مثوبات بعضى از اعمال و بالأخره با بحثى پيرامون سعادت و شقاوت اين بخش را به پايان مى برد.
اين اثر داراى مقدمه اى بسيار كوتاه دربارۀ علت تأليف اين كتاب و اظهار تأسف از تلف شدن كتابهاى پيشينيان و معرفى برخى از آنهاست.
در پايان نيز خاتمه اى كوتاه در چهار مطلب متنوع و غيرمربوط به يكديگر ذكر كرده است:
1. وضعيت پيامبر صلّى الله عليه و آله قبل از بعثت
2. محكم و متشابه قرآن
3. لزوم تسليم بودن در مقابل اهل بيت عليهم السّلام
4. كيفيت خلقت عالم
مؤلف از تنظيم بسيار جالب و زيبايى استفاده كرده است و مطالب را طى 5 بخش، و هر بخش را در چندين باب ذكر كرده است، به طورى كه دستيابى به مطالب آن بسيار آسان است.
علاوه بر اين ترتيب منطقى در ابتداى كتاب، فهرست و ابواب آن را به طور كامل آورده است. ولى در خاتمۀ كتاب چهار مطلب كه به ظاهر ارتباطى با يكديگر ندارند و ارتباط برخى از آنها با موضوعات كتاب نيز خيلى واضح نيست، آورده شده است.
مؤلف در اين كتاب از ذكر سند روايات خوددارى كرده، ولى غالبا منابع روايات را ذكر و در صورت مسند بودن روايت در منبع به آن اشاره كرده است.
ص: 1049
برخى از منابع كتاب عبارت اند از كتب معروف حديثى مانند: الكافى از كلينى، من لا يحضره الفقيه و ديگر كتب شيخ صدوق، الامالى و ديگر كتب شيخ طوسى، الامالى و الاختصاص مفيد، كامل الزيارات و نيز كتب تفسير روائى مانند: تفسير منسوب به امام عسكرى، تفسير قمى، و تفسير عياشى.
و نيز برخى ديگر از كتب روائى و تاريخى، نظير: روضة الواعظين، جامع الاخبار، الدروع الواقيه، مشارق الانوار فضائل اميرالمؤمنين از سيد رضى، ثاقب المناقب، كشف الغمه، نجب المناقب، تحفة الاخوان، فرحة الغرى، بصائر الدرجات، الآيات الباهرة فى ما نزل فى العترة الطاهرة. و گاه نيز از المناقب خوارزمى، المغازى واقدى، فضائل الصحابه سمعانى و المناقب ابن مغازلى احاديثى آورده است.
مؤلف در جملات پايانى كتاب منظور خود را از اسامى برخى مؤلفان كه در متن كتاب به طور مختصر آمده، ذكر كرده است؛ مثلا مى گويد: «مراد من از ابن بابويه، محمد بن على بن بابويه و مراد از محمد بن عباس، ابن ماهيار صاحب تفسير معروف است.»
مؤلف در اين كتاب به نقل روايات و تنظيم آنها پرداخته و فقط به ذكر عنوانى براى هر باب بسنده كرده است. البته در موارد اندكى با عبارتهاى مختصرى مطالبى را بيان كرده كه با جملۀ «قال المؤلف» آن را از ديگر مطالب كتاب جدا ساخته است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آستانه قدس رضوى، شمارۀ 13568، كه در جلد 37، صفحۀ 69 فهرست آن كتابخانه معرفى شده است.
2. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار، شمارۀ 1742، تاريخ استنساخ: 1271.
چاپ سنگى، تهران، قطع رحلى، 442 صفحه، 1289 ه. ق. كه بعدا توسط انتشارات عابدى تهران، بدون تاريخ افست شده است.
ص: 1050
بر اساس روايتى كه مضمون آن را تمامى فرق اسلامى نقل كرده اند، مسلمانى كه امام خود را نشناسد و بميرد، چون مردگان جاهليت مرده است. بدين معنى كه تنها عامل تفاوت و امتياز بين مردگان زمان جاهليت و صفوف مسلمانان، شناخت امام عليه السّلام است و از سويى ديگر، مسئلۀ امامت پرجنجال ترين مسئله در علم كلام اسلامى است كه بحثها، مناقشات و كتابهاى فراوانى دربارۀ آن نوشته شده است. افزون بر اينها، مسئلۀ امامت به يك مسئلۀ مهمّ اجتماعى در جامعۀ اسلامى تبديل شده است تا آنجا كه برخى گفته اند: «براى هيچ مسئله اى چون مسئلۀ امامت شمشير كشيده نشده و خون ريخته نشده است.»
با تفكر در اين ابعاد بخوبى عظمت و اهميت فوق العادۀ اين بحث روشن خواهد شد.
ازاين رو مؤلف گرانقدر براى اثبات مسئلۀ امامت و روشن ساختن زواياى آن به سراغ كتابهاى خاصه و عامه رفته و روايات هر دو گروه در اين رابطه را گردآورى كرده است.
وى اين انبوه روايات را در دو «مقصد» تنظيم كرده است:
مقصد اول، كه داراى 67 باب در بيان تعيين امام و تنصيص بر وجود اوست. عنوان برخى از اين بابها عبارت اند از:
1. خلقت آسمان و زمين و آدم به واسطۀ خمسۀ طيبه عليهم السّلام
2. ميلاد حضرت على در كعبه
3. نسب اميرالمؤمنين
4. كنيۀ ابو تراب
5. نصّ رسول اكرم در غدير خم
6. نصّ رسول اكرم در هنگام نزول آيۀ شريفۀ «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ »
ص: 1051
7. حديث منزلت
8. حديث ثقلين
9. تعداد ائمۀ دوازده گانه
10. اهل بيت حبل الله
مقصد دوم به توصيف امام و فضايل او پرداخته و روايات مربوط به فضايل اهل بيت و شيعه و محبان آنان را ذكر كرده است. عنوان برخى از اين بابها عبارت اند از:
1. مراد از آيۀ «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ ...»
2. آيۀ مباهله
3. مقصود از آيۀ مودّت
4. كيفيت صلوات بر محمّد و آل محمّد
5. مقصود از آيۀ «إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفىٰ »
6. مقصود از آيۀ «وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبىٰ حَقَّهُ »
7. مقصود از آيۀ «يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ »
8. مقصود از آيۀ «أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ »
9. مقصود از آيۀ «أَ جَعَلْتُمْ سِقٰايَةَ اَلْحٰاجِّ »
10. مقصود از آيۀ «وَ اَلْعَصْرِ إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِي خُسْرٍ...»
در اين فصل، شأن نزول آيات بسيار زيادى دربارۀ اهل بيت عليهم السّلام ذكر شده است.
پس از اين دو مقصد، فصل جداگانه اى آمده است كه داراى 124 باب در فضايل اميرالمؤمنين است. عنوان برخى از اين بابها عبارت است از:
1. بهترين خلق پس از رسول خدا
2. نفس و جان رسول خدا
3. حديث «على منّى و أنا منه»
4. برادرى و مؤاخات پيامبر و على
5. گستردگى فضايل على
6. جوشش و بسيارى علم على
7. حديث «أنا مدينة العلم و على بابها»
8. حديث «سلونى قبل ان تفقدونى»
ص: 1052
9. حديث «اقضاكم على»
10. حديث «الحق مع على و على مع الحق»
مؤلف در ابتدا، از تنظيم كتاب در دو مقصد خبر مى دهد و تعداد بابهاى مقصد اول را 67 و بابهاى مقصد دوم را 246 عدد ذكر مى كند ولى در نهايت يك فصل بسيار مفصل با 144 باب به آن مى افزايد.
مؤلف در اين كتاب - همچون ساير آثار خويش - فهرست مطالب را به طور مفصل در اول كتاب ذكر كرده است و با تنظيم دقيق مطالب، على رغم گستردگى اثر، دسترسى به روايات را آسان ساخته است.
در تمامى بابهاى كتاب روايات شيعى و اهل سنّت از يكديگر جدا شده اند، بدين گونه كه دربارۀ هر موضوع، ابتدا در يك باب روايات عامى و سپس در باب بعد روايات مربوط به آن موضوع از طرق شيعه ذكر شده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب تمامى روايات اهل سنت را به همراه نام مؤلف ذكر مى كند و در متن اثر نيز ابتدا نام مؤلف كتاب، برخى از اوصاف او و سپس نام كتابش را ذكر كرده است و چنانچه روايت داراى سند بوده، سند كامل آن را نيز آورده است؛ ولى در روايات خاصه گاه نام مؤلف، نام كتاب و سند آن را ذكر كرده است و گاهى نام كتاب منبع را قيد نكرده و تنها به ذكر نام مؤلف و سند روايات اكتفا كرده است. البته اين شيوه را بيشتر در افراد مشهورى نظير: صدوق، عياشى، على بن ابراهيم قمى به كار برده است زيرا به واسطۀ مشخص بودن آثار آنان نيازى به ذكر نام كتاب نديده است.
تمام روايات كتاب كه در منبع اصلى داراى سند بوده، با سند ذكر شده است و اين دقت مؤلف در حفظ سند روايات و بيان منابع آن، در خور توجه و شايستۀ تحسين است. وى در برخى موارد سند خود به كتاب مذكور را نيز نقل كرده است.
مؤلف در موارد اندكى كه احاديث به تبيين و توضيحى نياز داشته، بيانات كوتاهى ايراد كرده
ص: 1053
است. در موارد زيادى نيز به روايات مربوط به موضوع در باب و يا آثار ديگر خويش اشاره مى كند. وى در بسيارى از موارد به تعدد اسناد روايت و يا كثرت نقل و يا تواتر آن اشاره كرده است.
اين كتاب را شيخ محمد تقى دزفولى در سال 1277 ه. ق. ترجمه كرده و كتابفروشى اسلام آن را با نام كفاية الخصام فى ترجمة غاية المرام در 722 صفحه در تهران به چاپ رسانده است.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1115 ، تاريخ استنساخ: 1111، از روى خط مؤلف.
1. چاپ سنگى در دار الطباعة على قلى خان قاجار، تهران، 1272 ه. ق. 782 صفحه، قطع رحلى، به خط سيد محمّد على خوانسارى مشهور به ميرزا بابا. اين نسخه كامل است.
2. چاپ هيئت نشر معارف اسلامى بدون مقدمه و با اندكى درهم ريختگى در آخر كتاب. اين نسخه توسط فرزند علامه امينى - عبد الهادى امينى - تصحيح، تطبيق و تخريج شده است. به اين نكته در آغاز كتاب تصريح نشده است ولى از برخى حواشى كه در آن آمده است: «ذكره والدى الامينى فى كتاب الغدير» اين مطلب استفاده مى شود. متأسفانه از اين چاپ فقط يك جلد منتشر شده و ناقص است.
3. چاپ مؤسسه التاريخ العربى بيروت، 1422 ه. ق. در هفت جلد و با تصحيح و تحقيق سيد على عاشور همراه با فهرستهاى مفصل و فنى.
ص: 1054
يكى از بزرگترين دغدغه هاى هر مسلمان، قبولى اعمال او در پيشگاه خداوند متعال است. از ديدگاه دين مقدس اسلام، تنها انجام اعمال و قالب ظاهرى آنها براى رسيدن به كمالات معنوى و پاداشهاى اخروى كافى نيست؛ بلكه اعمالى مى تواند موجب سعادت و كمال انسان و پاداشهاى اخروى شود كه نزد خداوند متعال مورد قبول قرار گيرد. و قبول اعمال وابسته به شرايط و عواملى است.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب تلاش كرده است عوامل و موانع قبولى اعمال را در روايات اهل بيت عليهم السّلام بيابد و آنها را تنظيم و عرضه كند.
اين اثر داراى بيست و سه فصل با عنوانهاى اجمالى به شرح زير است:
فصلهاى 5، 1 و 6: معرفت خدا
فصلهاى 2 تا 4: ايمان و حقيقت آن
فصل 7: معرفت پيامبر و ائمه بخشى از معرفة الله است
فصل 8: كسى كه يكى از ائمه را انكار كند
فصل 9: قبولى ايمان در گرو ولايت اهل بيت
فصل 10: پايه هاى اسلام
فصل 11: تفسير ولايت از طرف رسول اكرم صلّى الله عليه و آله
فصل 12 و 13: قبولى اعمال در گرو ولايت ائمه
فصل 14 و 15: پرسش روز قيامت از ولايت و محبت اهل بيت
فصل 16 تا 19: تفسير آياتى دربارۀ اهل بيت
فصل 20: شفاعت پيامبر و ائمه نسبت به شيعه
فصل 21: گواه بودن پيامبر و ائمه
فصل 22: تقسيم بهشت و جهنم توسط اميرالمؤمنين
فصل 23: گذشتن از صراط و ورود به بهشت در گرو اجازۀ اميرالمؤمنين
ص: 1055
اين كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف شروع مى شود كه در آن به موضوع كتاب اشاره و سپس آن را به ساروخان هديه كرده است. آنگاه نام كتاب و فهرست مطالب آن را ذكر مى كند.
پس از مقدمه، روايات فصول بيست و سه گانه، به صورت منظم و با ترتيبى منطقى ذكر شده است.
مؤلف گاه ذيل روايات، به صورت بسيار اندك توضيحى از خود يا ديگران آورده است.
مؤلف در اين كتاب از مصادر شيعى و سنى روايت كرده است، گاه نام مؤلف و كتاب را ذكر كرده و گاه فقط نام مؤلف را آورده است.
برخى از منابع شيعى او عبارت اند از:
1. كتب شيخ صدوق، همچون: من لا يحضره الفقيه، الامالى، بشارة الشيعة
2. كتب شيخ طوسى، همچون: تهذيب الاحكام، الامالى، الغيبه، مصباح الانوار
3. كتب شيخ مفيد، مانند: الاختصاص، شرح الاعتقاديه، الامالى
4. بصائر الدرجات، از سعد بن عبد الله اشعرى
5. نهج البيان فى تفسير القرآن، از محمد بن حسن الشيبانى
6. روضة الواعظين، از فتال نيشابورى
7. تفسير ما نزل فى اهل البيت، از محمد بن عباس بن ماهيار
8. تفسير [منسوب به] امام حسن عسكرى عليه السّلام
9. كتاب الحبرى
10. تأويل الآيات الطاهرة، از شرف الدين نجفى
11. المحاسن، از احمد بن محمّد برقى
12. المناقب الفاخره، از سيد رضى
13. كتاب سليم بن قيس
14. الخرائج، از راوندى
15. تفسير عياشى
16. الغيبه، از محمد بن ابراهيم نعمانى
17. المناقب، از ابن شهرآشوب مازندرانى
18. تفسير قمى
ص: 1056
19. تفسير البرسى
20. مجمع البيان، از ابو على طبرسى
21. نهج البلاغه
برخى از منابع اهل سنت، عبارت اند از:
1. حلية الاولياء ابو نعيم اصفهانى
2. الفردوس، ابن شيرويه ديلمى
3. تفسير ثعلبى
4. مناقب الصحابه، از ابو المظفر سمعانى
5. احمد بن مردويه
6. ابن مغازلى
تمام روايات اين كتاب با سند متصل آمده و گاه در پايان آنها به ساير اسناد و مصادر روايت نيز اشاره شده است.
موضوع اين كتاب - كه از مهمترين دل شوره هاى هر مسلمان است -، موجب اهميت و جذابيت خاص آن شده است.
تتبع فوق العاده و نقل روايات از منابع متعدد شيعى و سنى بر ارزش كتاب افزوده است.
مسند بودن، ارائۀ مصادر و منابع، تنظيم زيبا و جذاب و نيز ارائۀ فهرست كامل مطالب از ويژگيهاى ارزشمند اين اثر به شمار مى رود.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1871 كه در حيات مؤلف در سال 1143 ه. ق. نگاشته شده و فرزند مؤلف آن را در حضور پدر تصحيح كرده است.
چاپ مؤسسۀ پژوهش و مطالعات عاشورا، قم، تاريخ انتشار: 1421 ه. ق. با تصحيح و تحقيق محمّد غفرانى، 320 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 1057
گردآورندگان احاديث در كار ارزشمند خويش شيوه هاى گوناگونى را دنبال كرده اند. برخى در صدد گردآورى احاديثى بوده اند كه به گونه اى قابل اعتماد به دست آنان رسيده است و در اين راه از ارزش گذارى احاديث از جهت سند خوددارى ورزيده و بررسى طريق روايات را به خواننده واگذار كرده اند، كه بسيارى از جوامع حديثى اين گونه اند. لذا در ميان روايات آنان رواياتى كه حتى از نظر مؤلف نيز ضعيف و غيرقابل اعتماد است ديده مى شود و البته اين شيوه داراى دلايلى متقن و اساسى است كه در جاى خود ذكر شده است.
برخى ديگر از دانشمندان به بررسى سندى روايات پرداخته و فقط رواياتى كه طريق آن را قابل اعتماد دانسته اند، گزينش كرده و در كتاب خويش گردآورده اند. قبلا نمونه هايى از اين آثار معرفى شد و كتاب مورد بحث نيز جزء همين آثار است.
مؤلف گرانقدر در اين كتاب روايات صحيح، موثق و حسن را از كتب اربعه (الكافى، تهذيب الاحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه) و غير آن گردآورده و با تعيين ارزش سندى آن، آنها را تنظيم كرده است.
وى در اين امر فقط به روايات فقهى بسنده نكرده، بلكه روايات اعتقادى و اخلاقى را نيز گردآورى و تنظيم كرده است. كتاب با مباحث اصولى اعتقادى شروع شده، سپس مسائل اخلاقى و در پى آن مسائل فقهى ذكر شده است. اين كتاب به چند بخش اصلى تقسيم و هر بخش آن «عقد» ناميده مى شود. هر عقد به چند سمط و هر سمط به چند جوهر(1) تقسيم شده است.
عقد اول در اصول عقايد شامل مباحث سمطهاى زير است:
ص: 1058
سمط اول: توحيد شامل مباحث مختلف در اسماء و صفات الهى
سمط دوم: عدل شامل مباحث اراده، مشيت، قضا و قدر، خير و شر، سعادت و شقاوت...
سمط سوم: نبوت عامه شامل مباحث وجوب معرفت پيامبر، فرق بين نبى و رسول و محدث، روايات مربوط به انبيا نظير: آدم، نوح، لوط، خضر، ذى القرنين، يعقوب، يوسف عليهم السّلام و...
سمط چهارم: نبوت خاصه شامل تاريخ زندگى پيامبر خاتم صلّى الله عليه و آله، معجزات و برخى كلمات آن حضرت
سمط پنجم: امامت شامل مباحث كلى امامت، نظير: وجوب امام، وجوب معرفت و اطاعت آنها، علوم آنان و ديگر ويژگى ائمه عليهم السّلام، نصوص امامت و احوال يكايك ائمۀ دوازده گانه
مؤلف در عقد دوم مباحث ايمان و كفر را مطرح مى كند كه در اين بخش مباحثى همچون:
1. معنى اسلام، 2. خلقت مؤمن، 3. مكارم اخلاق، 4. صفات مؤمن، 5. اصول كفر، 6. اصناف مردم، 7. توبه و استغفار بيان شده است.
عقد سوم در دعا، قرآن و معاشرت مشتمل بر سه بخش است. در اين بخش مطالبى در فضيلت دعا، آداب و اوقات آن و نيز فضيلت ذكر و برخى اقسام اذكار بيان شده است. بخش قرآن شامل مطالبى دربارۀ فضيلت قرآن، آداب قرائت و تفسير آن است. در بخش سوم مطالبى همچون اقسام معاشرتهاى واجب، مستحب و مكروه و برخى آداب معاشرت ذكر شده است.
مباحث فقهى از عقد پنجم شروع مى شود و تا پايان كتاب ادامه دارد. عقد پنجم دربارۀ طهارت است كه مشتمل بر مباحث احكام آبها، نجاسات و طهارات (غسل و تيمم) است. جلد اول كتاب با مباحث تيمم پايان مى پذيرد. متأسفانه از جلد دوم و فهرست آن اطلاعى در دست نيست ولى با توجه به فهرست جلد سوم كه در دسترس است مى توان حدس زد كه مباحث مطرح شده در جلد دوم ادامۀ مطالب طهارت و سپس احكام فقهى نماز، روزه، حج و ساير عبادات است.
جلد سوم كتاب با مباحث معاملات آغاز مى شود كه شامل عقدهاى زير است:
11. مكاسب و توابع آن، 12. صيد و ذبائح، 13. قضا و احكام، 14. عتق و نذر و كفاره، 15. نكاح، 16. حدود، 17. ديات و قصاص، 18. وصايا و 19. ميراث
در پايان خاتمه اى دارد كه احاديث متفرقه را در آن گردآورى كرده و آغاز آن با حديث «طلب العلم فريضة» است.
در مقدمۀ كتاب مطالب بسيار مهمى دربارۀ حديث، دراية الحديث و رجال ضمن بيست و
ص: 1059
در مقدمۀ كتاب مطالب بسيار مهمى دربارۀ حديث، دراية الحديث و رجال ضمن بيست و چهار مسئله آورده شده است كه برخى عنوانهاى آن عبارت اند از: عمل به خبر واحد، اكتفا به تزكيۀ عدل احد، بررسى كتب اربعه، طريق مشايخ سه گانه، اصول اربعمائه، طبقات محدثين، كنيۀ راويان و...
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ اين مجموعۀ سترگ يادآورى مى كند كه يكى از شاگردانش كتاب منتقى الجمان را مشاهده كرده و آن كتاب شريف را - كه گزيدۀ كتب اربعه است - بسيار پسنديده است. مؤلف در آن كتاب فقط احاديث صحيح و حسن را نگاشته و احاديث موثق را ذكر نكرده است. وى تنها مباحث فقهى را آورده و از مباحث اعتقادى و اخلاقى صرف نظر كرده است.
ازاين رو از استاد خواسته اثرى جامع تر به شيوۀ كتاب منتقى الجمان تأليف كند و مؤلف گرانقدر با الگوبردارى از كتاب منتقى الجمان به تأليف اين مجموعۀ ارزشمند اقدام كرده است.
دامنۀ تلاش مؤلف در اين مجموعه از سه جهت گسترده تر از كتاب منتقى الجمان است:
اولا، وى در اين كتاب به جمع آورى احاديث صحيح، حسن و موثق اقدام كرده است در حالى كه در كتاب منتقى الجمان احاديث موثق ذكر نشده است.
ثانيا، مؤلف در اين كتاب به گردآورى انواع سه گانۀ احاديث در تمام كتب اربعه و نيز مصادر بسيار ديگر پرداخته است ولى در كتاب منتقى الجمان فقط به گزيدۀ احاديث كتب اربعه بسنده شده است.
ثالثا، در كتاب منتقى الجمان فقط احاديث فقهى آمده است ولى در اين كتاب روايات اعتقادى، اخلاقى، تفسيرى، موعظه، آداب و نيز روايات فقهى با همۀ گستردگى اش ذكر شده است.
در اين كتاب تمام روايات با قيد سند و منبع آمده و با ذكر رموزى ارزش سندى آنها مشخص شده است كه اين رموز عبارت اند از: صح=صحيح مطلق، صحر=صحيح عند المشهور، صحى= صحيح عند المولف، ق=موثق، ح=حسن.
ص: 1060
مؤلف در پايان روايات، بياناتى با كلمۀ «اقول» آورده است. اين بيانات شامل توضيحاتى راجع به سند، برخى رجال احاديث، بيان جايگاه احاديث مربوط در مباحث ديگر، توضيح بعضى از لغات روايات و راه حلّ جمع بين روايات است.
شايان ذكر است كه مؤلف علاوه بر بياناتى كه در متن كتاب ذكر شده است، نكات بسيارى را نيز در حاشيۀ كتاب يادآورى كرده است كه در نسخۀ خطى مورد مطالعه با عبارت «منه» مشخص شده است.
اين كتاب يكى از جوامع اربعۀ حديثى ثانيه است. روشن است كه در ميان آثار شيعه، چهار كتاب (الكافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و الاستبصار) كه به عنوان كتب اربعۀ اول مطرح و مدار اجتهاد بر اساس آنها است، با همۀ عظمت داراى نقايصى هستند كه متأخران سعى كرده اند آثارى تأليف كنند كه به گونه اى تكميل كنندۀ آن كتب شريفه باشد و از ميان كتابهاى متعددى كه در اين رابطه تأليف شده اند چهار كتاب به عنوان كتب اربعۀ آخر مشهور هستند كه البته شهرت سه كتاب اول بيشتر است؛ اسامى آنها عبارت اند از: الوافى از فيض كاشانى، وسائل الشيعه از شيخ حرّ عاملى، بحار الانوار از علامه مجلسى، و كتاب چهارم را برخى كتاب جوامع الكلم يا جوامع الكلام، يعنى همين كتاب مورد بحث دانسته اند(1). البته شايان ذكر است كه بعضى كتاب ديگرى را نام برده اند.
مؤلف اين اثر از علماى برجستۀ شيعه و استاد علامه مجلسى، شيخ حرّ عاملى و سيد نعمت الله جزائرى است. ازاين رو استاد دو تن از مؤلفان كتب اربعۀ آخر است و اين مكانت علمى بر عظمت اثر وى مى افزايد. اگرچه متأسفانه اين كتاب با همۀ اهميتش اقبال عامه و بلكه خاصه را در پى نداشته و هنوز در زواياى كتابخانه ها پنهان و محبوس است.
برخى اين كتاب را جوامع الكلم و بعضى جوامع الكلام ناميده اند. علامه آقابزرگ تهرانى با توجه به خط سيد نعمت الله جزائرى - شاگرد مؤلف - در پشت نسخۀ همين كتاب آن را جوامع الكلم
ص: 1061
مى نامد و اظهار مى دارد كه شاگرد بهتر از ديگران نام كتاب استاد خود را مى داند ولى در نسخۀ خطى كه معرفى مى شود جوامع الكلام ناميده شده است، سياق نام هم همين را اقتضا مى كند:
جوامع الكلام فى دعائم الاسلام بطريق اهل البيت عليهم السّلام.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4027 ، تاريخ استنساخ: 1080، همراه با حواشى مؤلف.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 5035، تاريخ استنساخ ندارد. تاريخ تملك نسخه:
1232 ه. ق.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6250، تاريخ استنساخ ندارد. تاريخ تملك نسخه:
1215 ه. ق.
اين كتاب ارزشمند تاكنون به چاپ نرسيده است و احياى آن خدمت ارزشمندى به دنياى دانش و اسلام خواهد بود.
ص: 1062
حديث و سنت رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و جانشينان معصوم او مهمترين منبع احكام، معارف الهى و وديعۀ بزرگ نبوى است كه همراه با قرآن در امت اسلامى به يادگار و امانت گذاشته است.
كتاب چهل حديث، پوشش دهندۀ تمامى گستره هاى زندگى انسان از تولد تا مرگ در تمامى زمينه هاى فردى و اجتماعى است. ازاين رو علما و دانشمندان شيعه در راه حفظ و نشر روايات اهل بيت عليهم السّلام جهادى سترگ و تلاشى شايسته انجام داده اند.
يكى از ارجمندترين و پرثمرترين كتابهايى كه در اين رابطه تأليف شده، دايرة المعارف بسيار بزرگ بحار الانوار است. مؤلف در تمامى زمينه هاى فردى و اجتماعى روايات را گردآورده و تنظيم، تبويب و گاه شرح كرده است. براى آشنايى دقيقتر با موضوعات اين موسوعۀ بزرگ - كه به حق «درياهاى نور» ناميده شده است - به اجمال به معرفى موضوعات مطرح شده در مجلدات يكصد و ده گانه اش مى پردازيم.
كتاب فوق با مقدمه اى نسبتا طولانى آغاز مى شود. مؤلف طىّ اين مقدمه مطالب زير را بيان كرده است:
1. مصادر روايات، 2. توثيق آنها، 3. رموز كتاب، 4. اسناد و اختصار آنها، 5. آنچه در ابتداى كتب مذكور آمده است.
وى اين اثر را در بيست و پنج جلد، تنظيم و تبويب كرده است و چون جلد بيست و پنجم طولانى شده، آن را به دو جلد تقسيم كرده و در نتيجه كتاب در بيست و شش جلد منتشر شده است. چاپ جديد اين مجموعه بالغ بر يكصد و ده مجلد است.
براى آسان تر شدن كار، توضيح مطالب كتاب بر اساس تجليد مؤلف (25 جلد) بيان و با شمارۀ جلدهاى كنونى (110 جلد) تطبيق مى شود.
ص: 1063
جلد اول، دربارۀ عقل، جهل، فضل علم، علما، حجيت اخبار و ابطال قياس در 40 باب(1)؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 1 و 2 است.
جلد دوم، دربارۀ توحيد و اسماء الله الحسنى در 31 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 3 و 4 است.
جلد سوم، دربارۀ عدل، مشيت، اراده، مرگ، برزخ و قيامت در 95 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 7، 6، 5 و 8 است.
جلد چهارم، دربارۀ احتجاجات و مناظرات ائمه و صحابه و علما در 83 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 9 و 10 است.
جلد پنجم، دربارۀ قصص انبيا و بيان برخى شبهات و جواب آنها در 83 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 11 تا 14 است.
جلد ششم، تاريخ پيامبر اكرم و برخى از صحابه در 72 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 15 تا 22 است.
جلد هفتم، در امامت، فضايل، ويژگيهاى امام و ثواب محبت آنان در 150 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 23 تا 27 است.
جلد هشتم، فتنه هاى پس از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، سيرۀ خلفا تا معاويه، بيان جنگهاى سه گانۀ اميرالمؤمنين عليه السّلام، شرح حال برخى از اصحاب آن حضرت و اشعار ايشان در 62 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 28 تا 34 است.
جلد نهم، در احوال اميرالمؤمنين از ولادت تا شهادت در 128 باب و نيز شرح حال ابو طالب و نصوص ائمۀ دوازده گانه؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 35 تا 42 است.
جلد دهم، شرح حال فاطمه عليها السّلام، شرح حال حضرت امام حسن مجتبى و امام حسين و نيز شرح حال مختار و قيام او در 50 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 43 تا 45 است.
جلد يازدهم، در احوال چهار امام، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السّلام در 40 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 46 تا 48 است.
جلد دوازدهم، در احوال امام رضا، امام جواد، امام هادى و امام عسكرى در 39 باب، در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 49 تا 50 است.
ص: 1064
جلد سيزدهم، در احوال امام زمان كه خود در آخر كتاب اين جلد را الغيبه ناميده است در 34 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 52، 51 و 53 است.
شايان ذكر است كه جلدهاى 54 تا 57 فهرست بحار الانوار هستند كه توسط آقاى هدايت الله مسترحمى تهيه و در چاپ ايران ما بين مجلدات به چاپ رسيده اند و در چاپ بيروت فهرست به جلدهاى آخرين كتاب منتقل شده است.
جلد چهاردهم، دربارۀ آسمان، زمين، حيوانات، جمادات، انسان و برخى ديگر از مخلوقات و نيز اطعمه و اشربه در 210 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 57 تا 66 است.
جلد پانزدهم، بخش اول دربارۀ ايمان، صفات مؤمنان، اخلاق حسنه، كفر و اخلاق رذيله در 108 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 67 تا 73 است.
جلد شانزدهم، آداب و سنن كه آن را كتاب الزىّ و التجمل (آراستگى و هيئت) ناميده اند، پيرامون برخى گناهان و معاصى و نيز آنچه مربوط به آراستگى ظواهر و رعايت نظافت مى شود در 131 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 76 است. البته اين جلد در يك چاپ ناقص بوده و در چاپهاى بعدى تكميل شده است.
جلد هفدهم، در مواعظ و حكمتهاى الهى و نبوى و معصومين عليهم السّلام و برخى ديگر از بزرگان در 73 باب، در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 77 تا 79 است. اين مجلد به كتاب الروضه مشهور شده است.
جلد هيجدهم، مؤلف محترم از اين جلد وارد مباحث فقهى شده و به ترتيب كتب فقهى روايات را ذكر كرده است، وى در اين جلد به مباحث مربوط به طهارت در 60 باب و مباحث مربوط به نماز در 161 باب پرداخته است كه در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 80 تا 91 است.
جلد نوزدهم، در دو بخش. بخش اول دربارۀ قرآن و فضايل و آداب و اعجاز آن در 130 باب و بخش دوم دربارۀ ذكر و دعا و شرايط آن در 131 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 92 تا 95 است.
جلد بيستم، دربارۀ زكات، صدقه، خمس، روزه، اعتكاف، اعمال ماه رمضان و ساير ماهها در 122 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلدهاى 96 تا 98 است.
جلد بيست و يكم، دربارۀ حج، جهاد و امر به معروف و نهى از منكر در 84 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 99 است.
جلد بيست و دوم، دربارۀ زيارت در 64 باب؛ در چاپ جديد مطابق با قسمتى از جلد 100 تا
ص: 1065
102 است.
جلد بيست و سوم، دربارۀ عقود و ايقاعات در 130 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 103 و 104 است.
جلد بيست و چهارم، در ساير احكام شرعى تا پايان حدود و ديات در 48 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 104 است.
جلد بيست و پنجم، مباحث رجالى و اجازات علما در 76 باب؛ در چاپ جديد مطابق با جلد 105 تا 110 است.
ويژگيهاى بسيارى موجب عظمت جايگاه اين كتاب شده است كه در نهايت اختصار به برخى از آنها اشاره مى شود:
به حق مى توان بحار الانوار را بزرگترين موسوعۀ حديثى شيعه ناميد كه با تأليف آن صدها و هزارها حديث از گزند اتلاف، امحا، محو و تحريف محفوظ مانده است و در گسترۀ گستردۀ معارف اسلامى كمتر مبحثى را مى توان يافت كه كتاب بحار الانوار از آن سخن نگفته باشد.
برخى از بزرگان به عظمت و گستردگى اين مجموعۀ بزرگ اذعان كرده اند:
امام خمينى (ره):
كتاب بحار الانوار كه تأليف عالم بزرگوار و محدّث عالى مقدار محمّد باقر مجلسى است، مجموعه اى است از قريب چهارصد كتاب و رساله كه در حقيقت يك كتابخانۀ كوچكى است، كه با يك اسم نام برده مى شود(1).
علامه محسن امين:
بحار الانوار دايرة المعارف شيعه است، كه مانندى ندارد. اكثر روايات شيعه و علوم اهل بيت عليهم السّلام در آن گردآورى شده است(2).
شاگرد علامه مجلسى امير محمّد صالح حسينى:
در شيعه كتابى به جامعيت و دقت و مفيدبودن و دارا بودن ادلّه و اقوال همانند كتاب بحار الانوار نگاشته نخواهد شد(3).
ص: 1066
علامه ميرزا ابو الحسن شعرانى:
كتاب بحار الانوار به اتفاق همۀ بزرگان كامل ترين كتاب در موضوع احاديث پراكنده است ، از همه بهتر مطالب مذهبى را گردآورده است و مقصود روايات را توضيح داده و سخنان علما را بيان نموده است. اين كتاب آسانترين راه براى طالبان علم و دانش است كه هيچ شخص متدينى از آن بى نياز نيست(1).
كتاب شناس بزرگ معاصر علامه آقابزرگ تهرانى:
بحار الانوار جامع حديثى است كه پيش از آن و پس از آن مانند آن نگاشته نشده است، زيرا دربردارندۀ همۀ روايات همراه با تحقيقات دقيق و بيانات و شرح هايى است كه غالبا در غير اين كتاب يافت نمى شود؛ و اين فضل الهى است كه خداوند اسباب آن را براى علامه مجلسى فراهم آورده است(2).
از جمله ويژگيهايى كه بر عظمت اين كتاب مى افزايد دو نكته است كه در ابتداى مطلب به آن اشاره شد.
نزد علامه مجلسى (ره) نسخه هايى از برخى كتب حديثى موجود بوده است كه چنانچه ايشان در آن زمان به جمع آورى آنها همت نمى گماشت، بدون شك بسيارى از كتابها و ميراث علمى گذشتگان به دست متأخران نمى رسيد. امام خمينى در كتاب كشف الاسرار و نيز علامه شعرانى در مقدمۀ جلد پنجاه و سه كتاب بحار الانوار به اين نكته اشاره كرده اند علامه آقابزرگ تهرانى نيز در اين باره مى نويسد:
بحار الانوار، منبع و مرجع براى هر كسى شد كه در ابواب علوم آل محمّد صلّى الله عليه و آله پژوهش مى كرد و اكثر كسانى كه پس از آن آمده اند در تأليفات خويش از آن بهره برده اند؛ مثل جامع المعارف و الاحكام، حدائق الجنان، معارج الاحكام و غير اينها، زيرا اكثر منابع بحار الانوار كتب مورد اعتماد و اصول معتبرى بود كه كمياب بود و دسترسى هر كسى به آنها ميسر نبود. حتى استاد ما علامه نورى با آنكه خداوند كتابخانۀ نفيسى براى او مهيّا فرموده بود، به برخى مصادر بحار الانوار دست نيافت و بناچار در كتاب مستدرك الوسائل به واسطۀ بحار الانوار از آن كتب نقل نمود. چنانكه خود در ابتداى كتاب مستدرك الوسائل يادآورى نموده است. بنابراين اكثر تصنيفات علماى شيعۀ متأخر از كتاب بحار الانوار، از اين كتاب استفاده كرده اند(3).
ص: 1067
علامه مجلسى از كتابهاى مصدر و منبع اين اثر نسخه هاى مختلفى گردآورده بود و با توجه به ويژگى زمانى، نسخه هايى را براى درج در كتاب بحار الانوار برمى گزيد كه كاملا معتبر و مورد اعتماد بودند. ازاين رو در مورد كتب موجود هم بحار الانوار بهترين مرجع براى دستيابى به صحيح ترين نسخه و عبارت است. يكى از مصححان بحار الانوار در اين رابطه مى نويسد:
بر جست وجوگران فرهيخته لازم است نسخه هاى كتب قديمى را هنگام چاپ و تحقيق بر بحار الانوار عرضه كنند، همان گونه كه ما در چاپ كتاب المحاسن و الاختصاص انجام داديم نه آنكه نسخۀ بحار الانوار را بر نسخه هاى موجود از اين كتب عرضه كنند. زيرا علامه مجلسى نسخه هاى بسيارى از كتب گردآورده بود كه نزد ديگران يافت نمى شود و او بر نسخه هاى مغلوط اعتماد نمى كند(1).
و احيانا در برخى موارد كه نسخۀ قابل اعتمادى نزد مرحوم مجلسى نبوده است خود بدان اشاره كرده است؛ مثلا در جلد 5، صفحۀ 125؛ جلد 46، صفحۀ 326؛ و جلد 99، صفحۀ 333.
ويژگى ديگرى كه به بحار الانوار اهميتى بسزا داده است تحقيقات و بيانات بسيار ارزشمند مؤلف در ميدانهاى گستردۀ علمى است. بيانات ادبى، تفسيرى، فقهى، كلامى، تاريخى و علم الحديثى او در لابه لاى اين كتاب مباحث ارزشمندى است كه اگر هر كدام به صورت مستقل گردآورى شود، تأليفى ارزشمند و قابل عرضه به جوامع علمى خواهد بود كه در برخى از بخشها نظير تفسير اين كار صورت گرفته است.
از ويژگيهاى شايان ذكر كتاب بحار الانوار آن است كه تعداد زيادى از كتابها و رساله هاى بسيار مهم به طور كامل در اين كتاب نقل شده اند و در برخى موارد هيچ نسخه اى از كتابهاى منقول در بحار الانوار اكنون در دسترس نيست. علامه مجلسى با درج اين آثار در كتاب بحار الانوار باعث حفظ آنها شده و خود حلقۀ اتصال ميان ما و اين مؤلفان است. اسامى برخى از اين كتب و رسائل به شرح زير است:
1. تفسير نعمانى
2. طب النبى، از مستغفرى
ص: 1068
3. طب الرضا عليه السّلام
4. رسالۀ استحالة السهو على النّبى، از شيخ مفيد
5. رسالۀ ازاحة العلة، از شاذان بن جبرئيل
6. فهرست شيخ منتجب الدين
7. توحيد مفضّل
8. رسالۀ اهليلجه
9. رسالۀ تحريف القرآن، از سعد بن عبدالله اشعرى
10. رسالۀ تحريم ذبايح اهل الكتاب، از شيخ بهائى
1. هدف مرحوم مجلسى ذكر تمامى روايات و يا شرح كامل آنها نبوده است بلكه به عللى از ذكر برخى از روايات خوددارى ورزيده و خود دلايل آن را بيان كرده است كه در زير به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف - پرهيز از طولانى تر شدن كتاب: مؤلف در موارد مختلفى از جمله در مقدمۀ كتاب، صفحۀ 4 و 5، به عدم شرح مفصل روايات و نيز در بحث پيرامون زمان تنصيف شب و آغاز روز به ذكر نكردن تمامى روايات و اقوال به خاطر طولانى شدن كتاب اشاره مى كند(1).
ب - شهرت و يا تواتر برخى روايات: علامه مجلسى در مورد روايات بسيار مشهور و يا متواتر دغدغۀ كمترى داشته و از درج بسيارى از آنها پرهيز كرده است. به عنوان مثال چون احتمال از بين رفتن روايات كتب اربعه را نمى داد و آنها را بين مردم متواتر و مضبوط مى دانست از ذكر آنها به طور كامل چشم پوشيد، مگر در برخى موارد به تناسب و استطراد، و خود در ابتداى كتاب به اين حقيقت اشاره كرده است(2). و به همين دليل از ذكر ادعيۀ صحيفۀ سجاديه نيز پرهيز كرده است.
ج - غير قابل اعتماد بودن: مؤلف بزرگوار در مواردى به علت ضعف سند حديث، غرابت معانى آن، غير قابل اعتماد بودن سند و يا كتاب از نقل برخى روايات و مطالب خوددارى كرده و در پاره اى موارد هم به ضعف روايات موجود اشاره كرده است. مثل روايات خوابها (جلد 58، صفحۀ 335) و روايات زيارات (جلد 102، صفحۀ 209).
وى در مقدمۀ كتاب، كتبى را كه به آنها اعتماد نكرده، نام برده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
ص: 1069
1. رجال ابن غضائرى (ر. ك. بحار الانوار، ج 1، ص 41)
2. الملحمه (ر. ك. همان)
3. الكفاية (ر. ك. همان، ص 29)
4. الاضواء (ر. ك. همان، ص 41)
5. الدر النظيم (ر. ك. همان، ص 40)
مؤلف بزرگوار وعده مى دهد كه در كتابى مستقل علت عدم ذكر برخى روايات و نقل از بعضى كتب را توضيح دهد كه ظاهرا دست اجل فرصت اين كار را به ايشان نداده است.
2. آيا تمام روايات بحار الانوار صحيح است ؟
پاسخ اين سؤال براى آشنايان با كتب حديثى آشكار است؛ زيرا نه تنها بحار الانوار، بلكه هيچ كتاب حديثى نيست كه بتوان تمامى روايات آن را صحيح دانست. برخى چنين عقيده اى دربارۀ كتب اربعه داشتند ولى محققان از علماى شيعه آن را نپذيرفته اند و آن احاديث را نيز با ديدۀ بحث، بررسى، نقد، ملاحظۀ سند، متن و... نگريسته اند. بنابراين، مسلما روايات ضعيفى هم در اين كتاب وجود دارد؛ ولى اين امر هيچ ضعف و اشكالى را متوجه مؤلف نمى كند. شايد سؤال شود چرا علامه مجلسى روايات ضعيف را نيز آورده است و آيا بهتر نبود روايات را با معيارهاى علمى مى سنجيد و سره را از ناسره جدا مى كرد؟
پاسخ به اين پرسش مجال فراخترى مى طلبد ولى اجمالا به برخى از انگيزه هاى نقل اين روايات اشاره مى شود:
الف - هدف او گردآورى روايات بود نه تمييز بين صحيح و سقيم. او آثار و ميراث حديثى را ماندگار كرد تا آيندگان منبعى غنى در اختيار داشته باشند و خود به بررسى سره و ناسرۀ آن بپردازند.
ب - نهايت غرور آن است كه انسان معلومات اندك خود را معيار حق و باطل قرار دهد و براى جداسازى كلمات وحى و معصومين عليهم السّلام آنها را با انديشۀ ناقص خود عرضه كند و آنچه را خود قادر به فهم آن نيست، غلط و باطل انگارد و دور افكند. معصومين فرموده اند: «احاديثى را كه مى فهميد بپذيريد و آنچه را نمى فهميد دانش آن را به ما واگذاريد!»
چه بسيار احاديثى كه در يك زمان بر فهم ها گران آمده و در دورانهاى بعد صحت و عظمت، و بلكه اعجاز آن آشكار و براى آيندگان ذخيره شده است.
برگزيدن برخى اخبار و روايات و طردكردن و عدم ذكر برخى از روايات ديگر كه به نظر ما
ص: 1070
ناصحيح مى رسد، موجب محروم شدن آيندگان از اين ميراث علمى خواهد شد. شايد آنچه ما امروز ناصحيح مى يابيم، فردا آيندگان با دليل و پيشرفت دانش به صحت، عمق و جايگاه والاى آن پى ببرند.
ج - برخى مطالب نيازى به صحت سند و ملاحظات معمول در نقل احاديث فقهى و امثال آن ندارد، مانند دعاها كه به قصد رجا و به اميد مطلوبيت - چنانچه مضمون آن با عقايد و احكام مسلّم تعارض نداشته باشد - مى توان خواند و نيز مانند رواياتى كه دربارۀ خواص برخى غذاها، نوشيدنيها، ميوه ها و آداب شخصى وارد شده است و موجب اثر سوء نمى شود. مؤلف خود به اين نكته اشاره كرده است(1).
3. آيا تأليف بحار الانوار كار گروهى است ؟
اگرچه كار گروهى شيوه اى ارزشمند و صحيح در كارهاى تحقيقى است و به هيچ وجه استفاده از اين شيوه از مقام و عظمت كار نمى كاهد ولى حقيقتى كه بسيارى از محققان به آن اذعان كرده اند آن است كه علامه مجلسى يگانه مؤلف اين كتاب سترگ و دايرة المعارف گسترده است.
البته اين بدان معنى نيست كه كسى به وى كمك نكرده است ولى هنگام بررسى ادعاها و ميزان ادعاى مدعيان (كه البته راستگو، مورد اطمينان و از علماى بزرگ شيعه هستند) بخوبى مشخص مى شود اين كمك به گونه اى نبوده است كه بتوان بحار الانوار را محصول تلاش جمعى آنها ناميد.
برخى از كسانى كه در اين كار سترگ كمكى كرده اند و يا نام آنها به عنوان همكار علامه در اين كار مهم ذكر شده است، عبارت اند از:
1. علامه سيد نعمت الله جزائرى
2. علامه ميرزا عبد الله افندى، مؤلف عوالم العلوم
3. آمنه بيگم، خواهر علامه مجلسى
4. امير محمد صالح حسينى خاتون آبادى، شوهر خواهر علامه مجلسى
البته برخى نيز در نگارش نسخه ها كمك كرده اند و اكنون برخى مجلدات بحار الانوار به خط خود مؤلف موجود است.
اين كتاب از تنظيم بسيار خوبى برخوردار است، به گونه اى كه با وجود حجم بسيار گسترده به
ص: 1071
آسانى مى توان به مطالب و روايات آن دست يافت.
تمام مطالبى كه ريشه هاى اعتماد به كتاب هستند و موجب فهم رموز مى شوند در مقدمۀ مفصل مؤلف آمده است. ابتدا در مقدمه پيش نيازهاى فهم كتاب، نظير: اسناد كتاب، اعتبار مصادر آن و رموز كتاب ذكر شده است. سپس با ترتيبى منطقى ابتدا مسائل اصول عقايد، سپس مطالب اخلاقى و پس از آن مطالب فقهى قيد شده اند.
اين مطالب در كتاب، باب و فصلهاى معين كه داراى عنوانهاى مشخص هستند تنظيم شده است.
مؤلف در ابتداى هر باب، آيات مربوط به آن را آورده و سپس به ذكر روايات پرداخته است.
البته اين تنظيم خوب، به واسطۀ گستردگى مطالب، خواننده را از مراجعه به فهرستهاى گوناگون بى نياز نمى كند.
مؤلف در ابتداى هر روايت منبع آن را معرفى كرده و چنانچه روايت در منبع داراى سند بوده، آن را به طور كامل درج كرده است. وى در مقدمۀ كتاب به طور مفصل به معرفى منابع و توثيق آنها پرداخته و در مجلدات آخر اجازه هاى خويش را براى نقل روايات بيان كرده است.
وى در برخى موارد اختلاف نسخ كتابها را قيد كرده و به ضعف يا قوت نسبت كتاب به مؤلف و يا توانايى او در تشخيص روايات صحيح از ناصحيح اشاره كرده است.
البته مؤلف در موارد نادرى نام منبع اصلى روايت را ذكر نكرده و به گفتن جملۀ «روى فى بعض مؤلفات اصحابنا» اكتفا كرده است.
مجموعۀ مصادر بحار الانوار بسيار گسترده است. وى در اين كتاب نزديك به ششصد مصدر و منبع روايت را نقل كرده است كه شامل كتابهاى تفسيرى، كلامى، روائى، تاريخى، رجال و تراجم، علوم قرآنى، لغت و ادبيات مى شود. از اين منابع نزديك به چهارصد كتاب از كتب شيعه و نزديك به دويست مورد كتب اهل سنت است. البته قصد مؤلف بر عدم مراجعه به كتب اهل سنت مگر در موارد خاصى بوده، چنانكه خود در مقدمه يادآورى كرده است.
براى شناخت ميزان تلاش مؤلف در جهت گردآورى اين منابع كافى است يادآورى كنيم وقتى علامه مجلسى باخبر شد يك نسخه از كتاب مدينة العلم صدوق در يمن وجود دارد، فردى را با هداياى بسيار به نمايندگى به نزد سلطان يمن فرستاد تا شايد نسخه اى از اين كتاب گرانقدر
ص: 1072
به دست آورد، كه البته حاصل نشد(1).
از آنجا كه نام بردن تمام منابع گستردۀ بحار الانوار مجالى وسيع تر مى طلبد، جويندگان را به برخى منابع ارجاع مى دهيم:
1. بحار الانوار، جلد 1، مقدمۀ مؤلف.
2. بحار الانوار، جلد 1، مقدمۀ آيت الله ربانى شيرازى.
3. يادنامۀ مجلسى، جلد 2، صفحۀ 246، كه از يكصدونودويك منبع از منابع اهل سنت مورد استفاده در بحار الانوار نام مى برد.
4. يادنامۀ مجلسى، جلد 3، صفحۀ 63، كه نزديك به چهارصد كتاب و رساله را نام برده است.
5. آشنايى با بحار الانوار، صفحۀ 226.
اگرچه علامه مجلسى نخست فقط درصدد جمع آورى روايات بود و قصد شرح و تبيين آنها را نداشت، و براى اين كار كتابى ديگر و فرصتى ديگر را از خداوند طلب مى كرد، در هنگام تنظيم و تبويب روايات گاه به بيان و توضيح روايات مبادرت ورزيد و آن چنان عميق، زيبا و گسترده به اين مهم پرداخت كه اگر فقط بيانات علامه مجلسى در موضوعات مختلف عقيدتى، فقهى، اخلاقى، ادبى، تاريخى، نجومى، عقلى، حكمى و غيره گردآورى شود، مجموعه هايى بسيار والا و ارزشمند پديد خواهد آمد.
برخى محققان با توجه به همين تحقيقات عنوان محدّث را براى علامه مجلسى نپسنديده و او را علامۀ محقّق خوانده اند و بزرگان بسيارى به اين نكته اذعان كرده اند كه براى پرهيز از طولانى شدن بحث از آن مى گذريم.
اين كتاب به محض انتشار با استقبال گستردۀ مجامع علمى و دانشمندان شيعى روبه رو شد و تاكنون نيز جايگاه والاى خود را در ميان كتب حديثى حفظ كرده است.
از اين رو در دورانهاى مختلف تلاشهاى بسيارى براى تعميم نفع كتاب، توضيح، شرح و يا ترجمه و فهرست كردن آن صورت گرفته است كه ما در اين فصل به اين تلاشهاى مقدس اشاره مى كنيم.
ص: 1073
اگرچه تاكنون اين كتاب به طور كامل ترجمه نشده است، مجلدات مختلف آن به صورت گزينشى به فارسى، اردو و برخى زبانهاى ديگر ترجمه شده است كه به اسامى بعضى از ترجمه هاى فارسى آن اشاره مى شود:
1. عين اليقين، در ترجمۀ جلد اول
2. جامع المعارف، در ترجمۀ جلد دوم
3. مجارى الانهار، در ترجمۀ جلد هشتم
4. محن الابرار، در ترجمۀ جلد دهم
5. مهدى موعود، در ترجمۀ جلد سيزدهم
و نيز ترجمۀ جلدهاى متعددى كه به عنوان ترجمۀ بحار الانوار منتشر شده اند.
برخى از محققان با توجه به حجم سنگين كتاب به فكر تلخيص آن افتاده اند و در اين رابطه كتابهايى را تأليف كرده اند كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
1. جامع الانوار، تلخيص جلد هفتم
2. جوامع الحقوق، تلخيص جلد شانزدهم
3. حديقة الازهار، تلخيص جلد هفدهم، از ميرزا محمد نيشابورى
4. درر البحار، تلخيص چند جلد
5. گزيدۀ آيات تفسير شده در بحار الانوار به نام بحار الانوار فى تفسير المأثور للقرآن
6. تلخيص البحار، از ميرزا ابراهيم خوئى
7. تلخيص البحار، از ميرزا محمد صادق شيرازى
8. نور الانوار، از نوادگان فيض كاشانى
9. خلاصة الاسرار، از احمد حكيم كه اخيرا نگاشته شده است.
10. مناهل الابرار، در 14 جلد
11. انوار البحار، از محمّد نائينى مشهور به فائض (خلاصۀ پنج جلد اول كتاب)
با توجه به كثرت روايات و تنوع موضوعات اين كتاب، لزوم فهرست در آن، نيازى آشكار و
ص: 1074
ضرورى است. ازاين رو فهرستهاى گوناگون با شيوه هاى مختلف براى اين اثر نگاشته شده است
كه به عنوان نمونه مى توان از آثار زير نام برد:
1. سفينة البحار كه محدث بزرگوار حاج شيخ عباس قمى آن را در دو جزء نگاشته اند و اخيرا در هشت جلد تجديد چاپ شده است. اين كتاب با نگارش مستدرك سفينة البحار توسط محقق بزرگوار شيخ على نمازى - كه در 10 جلد به چاپ رسيده - تكميل شده است.
2. هداية الاخبار، توسط سيد هدايت الله مسترحمى كه به همراه چاپهاى جديد بحار الانوار منتشر شده است.
3. مفتاح الابواب يا فهرس البحار توسط شيخ جواد اصفهانى كه بعدا توسط سيد محمود دهسرخى با چاپهاى جديد تطبيق داده شده است.
4. فهارس بحار الانوار، در 10 جلد، توسط سيد محسن خاتمى كه تمامى آيات، اماكن، كتب اعلام، رجال. اقوام و اشعار اين كتاب را فهرست كرده است.
5. دليل الآيات و اسماء السور، توسط دفتر تبليغات اسلامى.
علامه مجلسى آرزو داشت بر اين كتاب مستدركى بنگارد ولى موفق به انجام آن نشد؛ تعدادى از دانشمندان مستدركى بر تمامى بحار و گروهى ديگر مستدركى براى بعضى از مجلدات آن نگاشته اند كه اسامى برخى از آنها عبارت است از:
1. جنة الماوى، مستدرك جلد 13.
2. مستدرك الاجازات، در 4 جلد.
3. معالم العبر، مستدرك جلد 17.
4. مستدرك بحار الانوار، علامه ميرزا محمّد طهرانى عسكرى كه به پايان نرسيده است.
5. مستدرك مزار البحار، علامه ميرزا حسين نورى.
1. معجم الفاظ بحار الانوار، توسط آقاى عليرضا برازش و همكاران، 30 جلد.
2. المعجم المفهرس لالفاظ بحار الانوار، 13 جلد بزرگ رحلى، دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميۀ قم.
3. معجم اعلام احاديث بحار الانوار، 3 جلد، دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميۀ قم.
ص: 1075
4. معجم اشعار معصومين در بحار الانوار، 1 جلد، دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميۀ قم.
و كتب متفرقه در رابطه با بحار الانوار:
1. آشنايى با بحار الانوار، تأليف على عابدى
2. فهرس الكتب التى هى مأخذ البحار
3. علامه مجلسى، تأليف جمعى از نويسندگان (مباحث مختلفى دربارۀ بحار الانوار دارد.)
علامۀ محقق و محدث محمدباقر، فرزند محمد تقى، فرزند ملاعلى يا ملا مقصود على از مشهورترين چهره هاى علماى شيعه است. نسب اين بزرگوار به حافظ ابو نعيم اصفهانى، مؤلف كتاب ارزشمند حلية الاوليا مى رسد و اين سلسله در نهايت به عبدالله جعفر طيار منتهى مى شود.
خاندان مجلسى خاندان علم، عبادت و تقوا بوده است. مادرش دختر كمال الدين محمد نطنزى از فقها و عبّاد مشهور و از شاگردان شيخ على كركى و شهيد ثانى بوده است و پدر وى علامه محمد تقى مجلسى از چهره هاى برجستۀ علماى شيعه به شمار مى رود. برادرانش عزيز الله، عبدالله و محمد نصير نيز در زمرۀ علماى دينى و صاحبان تأليف بوده اند و از آنان آثارى به يادگار مانده است. خواهر وى آمنه بيگم و بسيارى از فرزندان و نوادگان او در عداد علماى عامل و مروّجان دين مبين بوده اند. دربارۀ علماى اين خاندان كتابهاى متعددى تأليف شده است كه از آن جمله مى توان به كتاب انساب خاندان مجلسى، تأليف ملاحيدرعلى مجلسى اشاره كرد.
مؤلف بزرگوار در چنين خاندان پاك و مطهرى در سال 1037 ه. ق. در شهر اصفهان چشم به جهان گشود. خود با شگفتى تمام مى گويد: سال ولادت من به حساب ابجد با جملۀ «جامع كتاب بحار الانوار» هماهنگ است. يعنى عدد حروف اين جمله به حساب ابجد همان عدد 1037 است كه سال تولد علامه مجلسى است. به هنگام كودكى اش پدر او در حالتى خاص وى را به دعاى خالصانه اى ياد مى كند. خود مى گويد: «شبى در نماز شب حالتى رفت كه يقين حاصل شد كه آنچه بخواهم خداى عنايت خواهد كرد و در اين هنگام محمدباقر كه در گهواره بود، گريه كرد و من متوجه او شدم و از خداى خواستم تا او را از مروجين دين قرار دهد.»
و چون قنداقه اش را همراه با شيشۀ گلابى براى يكى از علماى خراسانى و از دوستان علامه محمدتقى مجلسى بردند تا براى او دعا كند، وى گفت: «ديشب خواب ديدم رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ دوازده گانه در مجلسى نشسته اند و من وارد شده كنار حضرت حجت عليه السّلام نشستم. قنداقۀ
ص: 1076
طفلى را همراه با شيشۀ گلابى وارد مجلسى نمودند. رسول اكرم و ائمه براى طفل دعا كردند و در نهايت آن را به دست من سپردند و من نيز او را دعا گفتم.»
وى تحصيل را از اوان كودكى شروع كرد، به طورى كه خود مى گويد: «من چهار سالگى ايمان به خدا و نماز و بهشت و دوزخ را مى دانستم و نماز شب مى كردم و نماز صبح را به جماعت در مسجد به جا مى آوردم و با حديث و آيه هاى قرآن اطفال را نصيحت مى كردم و همۀ اينها به تعليم پدرم - رحمة الله - بود.»(1)
محل تولد و رشد او، يعنى شهر اصفهان، در آن روزگار پايتخت سياسى، علمى، فرهنگى و مذهبى شيعه به شمار مى رفت و حوزۀ علميۀ اصفهان، يكى از درخشانترين دورانهاى خود را سپرى مى كرد. مؤلف در اين دانشگاه بزرگ به تحصيل پرداخت و به مقامات والاى علمى نايل شد. براى شناخت تلاش و شتاب او در تحصيل مقامات والاى علمى و معنوى كافى است توجه كنيم كه حكيم ملاصدراى شيرازى در چهارده سالگى وى براى او اجازۀ روايت نگاشته است.
وى پس از دستيابى به مدارج والاى علمى، خدمات بسيار مبارك و گسترده اى در ابعاد مختلف به اسلام و مسلمانان ارائه داد كه حقيقتا انسان را به شگفتى وامى دارد. او بسيار به تدريس تمايل داشت و افراد بسيارى در جلسات درس وى حضور مى يافتند تا آنجا كه تعداد شاگردانش را هزار تن نگاشته اند. اسامى برخى از علماى برجسته ما بين شاگردان وى به چشم مى خورد.
وى افزون بر تدريس، به تأليف آثار ارزشمندى مى پرداخت و تنها يك كتاب او، بحار الانوار، حاوى بيش از چهل هزار صفحه و يكصدوده جلد است. البته علامه مجلسى كتابهاى بسيارى نگاشته است كه در بخش معرفى تأليفات بيان خواهيم كرد.
مؤلف فقط به كار تدريس و تأليف مشغول نبود، بلكه منصب مهمّ شيخ الاسلامى، ادارۀ مرافعات، رسيدگى به دعاوى و اقامۀ نماز جمعه به او واگذار شده بود. افزون بر همۀ اينها شرح حال نويسان مى نگارند: او در نماز جماعت و نيز نمازگزاردن بر مردگان، حضور در اجتماعات مسلمانان و برخى جلسات سياسى و پاسخ به سؤالات و استفتائات مردم تلاش و حضورى چشمگير داشت و هر شب تعداد بسيارى را به خانۀ خود مى خواند و فردى را موظف كرده بود نام مهمانهاى هر شب را بنگارد و پس از نماز عشاء به وى عرضه كند. براستى توفيق انجام اين همه كار همراه با عبادتهاى طولانى خود كرامتى ظاهر و عنايتى آشكار است.
ص: 1077
علامه مجلسى درس را از چهار سالگى در محضر پدر بزرگوارش آغاز كرد و در محضر بزرگان بسيارى با توجه به تخصص آنان حضور يافت. اسامى برخى از استادان و مشايخ اجازۀ وى عبارت است از:
1. پدر بزرگوارش علامه محمّد تقى مجلسى
2. على بن محمّد بن حسن بن شهيد ثانى
3. رفيع الدين محمّد بن حيدر حسينى طباطبائى (صاحب تأليفات بسيار)
4. امير محمّد مؤمن استرآبادى (در سال 1088 ه. ق. در مكۀ مكرمه شهيد شد.)
5. محمّد طاهر حسينى شيرازى، مؤلف الجامع فى الاصول
6. سيد على حسينى شيرازى
7. حكيم ملاصدراى شيرازى، مؤلف اسفار
8. حكيم آقابزرگ حسين خوانسارى
9. ملا محمد صالح مازندرانى، مؤلف كتاب شرح اصول كافى
10. مولى حسنعلى تسترى اصفهانى و بسيارى ديگر
شاگرد برجستۀ علامه، سيد نعمت الله جزائرى، تعداد شاگردان علامه مجلسى را بيش از هزار نفر مى داند(1) كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. سيد نعمت الله جزائرى، مؤلف انوار النعمانيه
2. علامه ميرزا عبدالله افندى اصفهانى، مؤلف رياض العلماء
3. ابو الحسن فتونى نباطى، مؤلف تفسير مراة الانوار
4. ميرزا علاء الدين گلستانه، مؤلف شرح نهج البلاغه
5. احمد بن يوسف مقابى بحرانى، مؤلف كتاب رياض الدلائل
6. شيخ سليمان بن عبدالله بحرانى، مؤلف كتاب البلغة
7. شيخ عبدالله بن نور الدين بحرانى، مؤلف كتاب عوالم العلوم
8. محمّد على اردبيلى، مؤلف كتاب جامع الرواة
ص: 1078
9. ميرزا محمّد مشهدى، مؤلف كتاب تفسير كنز العرفان
10. امير محمّد اشرف، مؤلف كتاب فضائل السادات
11. صدر الدين سيد على خان مدنى شيرازى، مؤلف شرح صحيفۀ سجاديه كه علامه مجلسى به او اجازۀ روايت داده است.
12. ابراهيم بن محمّد معصوم قزوينى
تعداد تأليفاتى كه براى علامه مجلسى ذكر كرده اند، از نظر تعداد عناوين بيش از هفتاد كتاب است و از نظر كميت آن را تقريبا يك ميليون و نيم سطر نوشته اند. علامه امير محمّد حسين خاتون آبادى، شاگرد برجستۀ او، مى گويد: «اگر مقدار تأليفات او را بر روزهاى عمرش تقسيم كنيم، سهم هر روز 53 سطر و اندى خواهد شد.»(1) برخى از تأليفات او به شرح زير است:
1. بحار الانوار (110 جلد)
2. مراة العقول (26 جلد)
3. ملاذ الاخيار (16 جلد)
4. الاربعون حديثا
5. عين الحياة
6. حق اليقين
7. حلية المتقين
8. زاد المعاد
9. جلاء العيون
10. حيوة القلوب
11. تحفة الزائر
12. الفرائد الطريفه، در شرح صحيفۀ سجاديه
تاريخ وفات او را سال 1110 يا 1111 ذكر كرده اند كه با توجه به شعر معروف و مشهور ذيل قول اول صحيح تر به نظر مى رسد:
ماه رمضان چو بيست و هفتش كم شد *** تاريخ وفات باقر اعلم شد
محققان به اتفاق مدت عمر وى را 73 سال نگاشته اند. وى در شهر اصفهان در كنار قبر مطهر پدرش به خاك سپرده شد. اكنون اين مكان داراى قبه و بارگاه عظيمى است كه پذيراى خيل زيارت كنندگان است.
1. لقب مجلسى: شايد علت شهرتش به اين لقب اين باشد كه جدّ او ملا مقصود على در
ص: 1079
مجلس آرايى و جلب و جذب مستمعان با اشعار ناب خود مشهور و مشار بالبنان بود؛ ازاين رو اين طايفه را مجلسى گفته اند. البته براى اين لقب هفت احتمال ديگر مطرح شده است.
2. منصب شيخ الاسلامى: در زمان صفويه منصب شيخ الاسلامى بزرگترين منصب دينى بود كه از طرف شاه به عالم برجستۀ زمان واگذار مى شد و او حقّ نظارت بر تمامى مسائلى را كه به گونه اى با مسائل شرعى مرتبط مى شد، داشت. البته روشن است كه كه حتى در حكومت صفويان آنچنان كه بايد و شايد دست علما براى اجراى اصلاحات و احكام دينى باز نبود و شكايات بسيار آنان از اوضاع روزگار نشانگر اين مطلب است. ولى علماى آن زمان از همين حداقل ممكن نهايت استفاده را مى كردند و در حدّ امكان وظيفۀ شرعى امر به معروف و نهى از منكر را به جا مى آوردند. اين منصب در سال 1908 از طرف شاه سليمان صفوى به مرحوم علامه مجلسى داده شد.
وظايف شيخ الاسلام بنابر آنچه در حكم شيخ الاسلامى علامه مجلسى آمده است عبارت بود از:
1. مرجعيت در امور دينيه براى شاه و ساير كارگزاران
2. امر به معروف و نهى از منكر
3. اجراى احكام شرعيه
4. اخذ خمس و زكات و صرف آن در موارد مقرره
5. تنسيق و نطام دهى مساجد، مدارس و بقاع خيريه
6. ايقاع عقود و ايقاعات و ساماندهى آن
7. قلع و قمع بدعتها و احقاق حقوق مسلمانان(1)
كتابهايى به طور مستقل در شرح حال علامه مجلسى نوشته شده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. الفيض القدسى فى ترجمة العلامة المجلسى، از ميرزا حسين نورى
2. زندگينامۀ علامه مجلسى، 2 جلد، از مصلح الدين مهدوى
3. علامه مجلسى، از حسن طارمى
ص: 1080
4. يادنامۀ مجلسى، 3 جلد، از عده اى از نويسندگان
5. علامه محمدباقر مجلسى مردى از فردا، از حسن ابراهيم زاده
و نيز در آثار ذيل شرح حال زندگى وى آمده است:
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 95.
2. تنقيح المقال، ج 2، ص 85
3. روضات الجنات، ج 2، ص 78
4. رياض العلماء، ج 5، ص 39
5. لولوة البحرين، ص 55.
6. ريحانة الادب، ج 5، ص 191.
7. امل الآمل، ج 2، ص 248.
8. قصص العلماء، ص 205.
9. فوائد الرضويه، ص 439.
10. الكنى و الالقاب، ج 3، ص 123.
11. اعيان الشيعه، ج 9، ص 182.
12. رجال اصفهان، ص 34.
خوشبختانه از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى موجود است كه بعضا به خط خود مؤلف است. برخى از اماكن نگهدارى اين نسخه ها عبارت اند از:
1. كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم. 34 نسخه در اين كتابخانه موجود است كه برخى به خط خود مؤلف است.
2. كتابخانۀ آستان قدس رضوى. نسخه هاى بسيار متعددى از اين كتاب در اين كتابخانه موجود است كه برخى به خط خود مؤلف است.
3. كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، مجموعۀ كتب اهدايى سيد محمد مشكاة، نسخه هاى بسيار متعددى است.
4. كتابخانۀ مسجد اعظم، قم، 12 نسخه.
5. كتابخانۀ مدرسۀ عالى سپهسالار، تهران، 12 نسخه.
ص: 1081
1. برخى مجلدات بحار الانوار در هند، تهران و تبريز در سالهاى پيش از 1303 به چاپ رسيده بود ولى اولين چاپ كامل كتاب در ايران و توسط محمد حسن كمپانى اصفهانى امين الضرب در سال 1303 شروع شد و تا سال 1315 به طول انجاميد كه تمامى نسخ آن به طور مجانى بين علما توزيع شد.
2. چاپ المكتبة الاسلاميه و دار الكتب الاسلاميه در 110 جلد، تهران، كه البته فاقد جلدهاى 29 تا 34 بود. اين چاپ با تصحيح و حواشى برخى از علما از جمله علامه طباطبائى، ربانى شيرازى، محمد تقى مصباح يزدى و ديگران به چاپ رسيده است. آيت الله عبد الرحيم ربانى شيرازى بر آن مقدمۀ مفصلى نگاشته است.
3. چاپ مؤسسة الوفا و دار الاحياء التراث العربى كه افست چاپ ايران است و تنها تفاوت آنها در انتقال جلدهاى 54 تا 57 - كه مربوط به فهرست هستند - به آخر كتاب است.
ص: 1082
رجعت علامه محمدباقر مجلسى(1)
مسئلۀ رجعت يكى از مسائل اعتقادى شيعيان است و در اين رابطه كتابهاى زيادى نوشته شده كه يكى از آنها تأليف ارزشمند علامه مجلسى است.
علامه مجلسى در كتاب بحار الانوار به طور مفصل به اين موضوع پرداخته و از پنجاه نفر از بزرگان تشيع اعتقاد به آن را نقل كرده است ولى در اين كتاب كه به زبان فارسى نگاشته شده است، اين موضوع را به طور مختصر براى پارسى زبانان بازگو مى كند.
مؤلف گرانقدر از برخى احاديث چنين برداشت كرده است كه حكومت شيعى صفوى به حكومت امام زمان عليه السّلام خواهد پيوست؛ ازاين رو اين دو روايت را با دوازده روايت ديگر مربوط به رجعت در اين كتاب گردآورده است.
علامه مجلسى كه در زمان خويش از حيث مرتبت علمى و نيز مكانت اجتماعى در اوج بود، و تأليفات مفصل و علمى مختلفى از خود به يادگار نهاد، از رسيدگى به حال تودۀ مردم غافل نشد. جامعۀ پارسى زبان زمان او نيز نيازمند كتابهاى مفيد بودند، ازاين رو دامان همت به كمر زد و در عين تلاشهاى مفصل علمى كه به زبان تخصصى آن، يعنى عربى نگاشته مى شد، كتابهاى متعددى را به زبان فارسى نگاشت و يا ترجمه كرد. اين نكته بسيار شايان توجه و الگوبردارى براى ساير علما و دانشمندان است.
مؤلف در اين كتاب ابتدا متن روايات را به زبان پارسى نقل كرده، سپس در پايان بسيارى از
ص: 1083
روايتها بياناتى - گاه كوتاه و گاه مفصل - در توضيح روايات آورده است و گاه ذيل آنها به چندين روايت ديگر كه مربوط به اين روايت است، اشاره كرده، و يا آنها را به طور كامل نقل كرده است؛ ازاين رو تعداد روايتهاى ذكر شده در اين كتاب بسيار بيشتر از چهارده عدد است.
پايان بخش كتاب روايتى است كه در آن دعاى عهد و آثار آن ذكر شده است.
مؤلف در تمام روايات منابع آن را ذكر كرده ولى سند روايات را نياورده است. وى در پاره اى موارد سند روايت را ارزيابى كرده و آن را به عنوان سند معتبر نام برده و گاه يك روايت را از چندين منبع نقل كرده است. برخى منابع اين كتاب عبارت اند از:
1. الغيبة شيخ صدوق
2. الغيبه شيخ طوسى
3. الغيبه شيخ نعمانى
4. تفسير عياشى
5. الكافى از كلينى
6. منتخب البصائر، از شيخ حسن بن سليمان
7. كتاب الواحدة، از شيخ حسن بن محمّد بن جمهور
8. مصباح الزائر، از سيد بن طاووس
9. كتابهاى قطب راوندى
10. كتابهاى شيخ صدوق
11. كتابهاى سيد مرتضى
در اين موارد نام كتاب را به طور مشخص بيان نكرده است. در رواياتى كه به عنوان توضيح روايت اصلى آمده است مواردى وجود دارد كه مؤلف منبع حديث را نيز ذكر نكرده است.
1. نسخۀ شمارۀ 1103، كتابخانۀ ملك، تهران.
2. نسخۀ شمارۀ 418، كتابخانۀ آستان قدس رضوى.
3. هفت نسخه در كتابخانۀ مسجد اعظم قم، شمارۀ 1326، مجموعۀ 11، تاريخ استنساخ:
1082. و شماره هاى 649، 3915، 1968، 1199، 871.
ظاهرا يك چاپ بيشتر نشده است و انتشارات رسالت قلم در سال 1367 ه. ش. با تصحيح و حواشى آقاى ابوذر بيدار، مشتمل بر 144 صفحه، قطع وزيرى، همراه با فهارس فنّى در تهران آن را منتشر كرده است.
ص: 1084
دين مقدس اسلام برنامۀ كامل زندگى است و براى تمام شئون زندگى انسان برنامه و دستورى دارد. اسلام آنچه سعادت دنيا و آخرت را تأمين مى كند به انسان معرفى كرده است. شايد بتوان مجموعۀ دستورات و معارف اسلامى را به چهار بخش تقسيم كرد:
الف - اعتقادات و انديشه ها=اصول دين
ب - خلقيات و روحيات=اخلاق
ج - عبادات و معاملات=فقه
د - آداب، روش و شيوۀ زندگى=آداب عشرت
علامۀ بزرگوار مجلسى چون كتاب عين الحيوة را نگاشت و در آن به اخلاق اسلامى اشاره كرد، گروهى از دوستانش از او خواستند كمى هم راجع به آداب و روش زندگى فردى و اجتماعى بنگارد؛ و او در پى اين درخواست، كتاب مورد بحث را در رابطه با آداب اسلامى نوشت. اين كتاب داراى مقدمه اى كوتاه و چهارده باب و يك خاتمه است. در مقدمه به شرح علت نگارش پرداخته و سپس چهارده باب كتاب را كه هريك داراى 12 فصل است بيان كرده است. عنوان بابهاى چهارده گانۀ آن عبارت اند از:
1. آداب لباس پوشيدن
2. آداب زينت كردن
3. آداب خوردن و آشاميدن
4. آداب ازدواج و خانواده
5. آداب نظافت شخصى (مسواك، شانه و...)
6. آداب بوى خوش
7. آداب حمام رفتن
8. آداب خواب و بيدارى
9. برخى معالجات
10. معاشرت با اصناف مردم و حقوق اجتماعى
11. آداب معاشرت
12. آداب ورود و خروج خانه
13. آداب راه رفتن و سوارى
14. آداب سفر
ص: 1085
در خاتمه روايات مربوط به مطالب متفرقه ذكر شده است، نظير:
آغاز كردن هر كار به نام خدا، ان شاء الله گفتن، آنچه حافظه را كم يا زياد مى كند، شطرنج و غنا، و همنشينى با افراد و گروهها.
از جلوه هاى زيباى اين كتاب تنظيم و تبويب مناسب آن است. اين كتاب حاوى چند هزار روايت است كه هر روايت در باب مناسب خود قرار گرفته است.
خواننده براحتى مى تواند مطلب و روايت مورد نياز خود و نظر اسلام در رابطه با هريك از آداب فردى را در اين مجموعه بيابد.
به نظر مى رسد مؤلف گرانقدر در هر باب ابتدا به سراغ حكم فقهى آن رفته است و چنانچه در آن مورد حكم وجوب و يا حرمتى بوده است آن را متذكر شده و رواياتى در آن رابطه ذكر كرده است. وى سپس به استحباب يا كراهت موضوع (در صورت كراهت يا استحباب داشتن) اشاره كرده و نيز فضيلت آن عمل را (در صورت فضيلت داشتن) بيان كرده است. سپس با اشاره به آداب آن، در نهايت ادعيۀ مربوط به آن را نگاشته است.
متأسفانه مؤلف در اين مجموعه از ذكر سند و نيز ارائۀ منبع و مصدر روايات حتى به صورت اشاره خوددارى كرده است؛ اگرچه در بسيارى موارد هنگام ذكر روايت آن را ارزيابى كرده و ارزش سندى آن را نگاشته است، مثلا مى فرمايد: «به سند معتبر روايت شده است... به سند حسن... به سند صحيح...» ولى گاه تنها به ذكر جملۀ: «روايت شده است» يا «منقول است» اكتفا كرده است.
مؤلف گاهى چندين حديث را كه داراى يك مضمون هستند، با يك عبارت ذكر كرده و فرموده است: «در چندين حديث وارد شده است كه...» يا «در روايات كثيره وارد شده است...».
گستردگى مطالب اين كتاب بخوبى توانسته است بسيارى از روايات مربوط به آداب فردى از كم اهميت ترين تا والاترين و مهمترين آنها را گردآورى كند. اما در رابطه با آداب اجتماعى اگرچه فقط دو باب در رابطه با حقوق اصناف مردم و نيز حقوق خانواده ذكر شده است، در همين دو باب نيز مطالب بسيارى مانند حقوق خويشاوندان، حقوق زيردستان، حقوق همسايگان، حقوق
ص: 1086
بى سرپرستان، حقوق دوستان، حقوق مؤمنان، برآوردن نياز نيازمندان، ديدار با بيماران، رسيدگى به ضعفا و مظلومان و از كارافتادگان، كيفيت برخورد با ستمگران، كافران و مخالفان، حقوق مردگان و زندگان، و نيز تربيت فرزندان و حقوق متقابل فرزند، والدين و همسران آمده است.
ازاين رو اين كتاب در موضوع خود بسيار كامل و قابل استفادۀ همگان است.
نگارش كتاب به زبان پارسى نشانۀ اهميت دادن دانشمندان اسلامى به تودۀ مردم و هدايت آنهاست. مؤلف گرانقدر با اينكه در زمرۀ والاترين علماى كشور قرار داشت و بلكه منصب شيخ الاسلامى كشور را دارا بود، وظيفۀ خود را تنها محدود به نوشتن كتابهاى سنگين علمى مورد استفادۀ متخصصان فن نمى دانست، بلكه با درك زبان و نياز مردم، به رفع اين نياز آنان كه تشنۀ معارف اسلامى بودند اقدام كرد.
1. نسخۀ كتابخانۀ مدرسۀ عالى سپهسالار، تهران، شمارۀ 1864، بى تاريخ.
9.2 نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم قم، شماره هاى 2139، 1988، 1340، 1298، 1088، 96، 3156، 3369، 3322.
نسخۀ انتشارات باقر العلوم، تهران، 1370 ه. ش. 312 صفحه، قطع وزيرى، همراه با كتاب ديگرى به نام مجمع المعارف در يك جلد، بدون تصحيح، تخريج و فهارس فنى.
ص: 1087
بر اساس رواياتى كه دربارۀ حفظ اربعين حديث وارد شده است، علماى بسيارى دست به تأليف كتاب اربعين زده اند كه يكى از آنها علامه مجلسى است.
علامه مجلسى در اين كتاب، چهل حديث شريف را بيان كرده و سپس به شرح آنها پرداخته و نكات بسيار مهم و ارزشمندى را در تبيين احاديث نگاشته است. گاه در بيان احاديث مطالب را در چندين فصل بيان كرده، به گونه اى كه در شرح برخى احاديث در چهارده فصل سخن گفته است. اين مجموعه با روايتى دربارۀ حفظ چهل حديث شروع شده است.
اكثر روايات اين مجموعه مربوط به مسائل اعتقادى، نظير: رؤيت خداوند، علم و قدرت او، مشيت و ارادۀ او، عرش الهى، تنزيه انبيا، و رجعت است. چند حديث هم در رابطه با مسائل فقهى، نظير: وضو و مبطلات آن، آب كر، قطعۀ جداشده از موجود زنده و سهو امام جماعت ذكر شده است.
و بالأخره مؤلف پس از بيان چهل حديث، براى پايان نيك كتاب روايتى راجع به صلوات بر محمّد و آل محمّد صلّى الله عليه و آله مى نگارد و ضمن آن به مباحث بسيار پرفايده اى اشاره مى كند.
اين كتاب در يك مقدمۀ كوتاه، چهل حديث و يك خاتمه تنظيم يافته است. مقدمۀ كوتاه در بيان علت نگارش است. سپس احاديث بدون ترتيب خاصى ذكر شده اند. مؤلف پس از ذكر حديث با عنوان «توضيح»، «تبيين»، «بيان» و امثال آن به شرح و تفسير روايات پرداخته و در برخى موارد شرح بيشتر روايات را به كتب مفصل خود ارجاع داده است.
در برخى موارد نكات مهمى كه با مطالب ذكر شده در توضيح روايت ارتباط داشته، با تيتر
ص: 1088
«فائده»، «تقريب» و يا «تكمله» ذكر كرده است. وى در توضيح روايات گاه به شيوۀ اختصار و گاه تفصيل دست زده است. از جمله در حديث سى و پنجم روايتى مربوط به احكام فقهى نماز جماعت را مطرح مى كند و در بيش از پنجاه صفحه به شرح آن مى پردازد. وى در اين موارد بيانات مفصل خود را به چند مقصد تقسيم كرده است.
در خاتمه، يك روايت دربارۀ صلوات ذكر كرده و سپس طىّ چندين «فائده» به شرح آن پرداخته است. در پى آن به مناسبت به بحث لعن بر دشمنان آنها پرداخته و طىّ چند «مسلك» توضيحاتى در اين باره قيد كرده است.
مؤلف پس از بيان هر روايت، لغات دشوار آن را توضيح مى دهد و سپس به بيان اشكالات و شبهات پيرامون مطلب و معنى روايت مى پردازد. و در حلّ اين شبهات سخنان ديگران را با معرفى گوينده بيان مى كند. آنگاه نظر خاص خويش يا ترجيح يكى از اقوال را مى نگارد. وى ضمن بيان مطالب به روايات بسيار ديگرى نيز استناد مى كند، كه مجموعۀ اين روايات بسيار زياد است.
مؤلف در ابتداى كتاب سندهاى متعدد خويش را به روايات اين كتاب بيان مى كند. سپس هنگام نقل هر روايت منبع آن را معرفى و سند آن را به طور كامل ذكر مى كند.
البته برخى روايتها كه در توضيح روايت اصلى ذكر شده اند بدون ارائۀ منبع و سند آمده اند.
برخى منابع كه روايات يا ساير مطالب از آنها نقل شده است، عبارت اند از:
1. الكافى، از كلينى
2. التوحيد، صدوق
3. عيون اخبار الرضا
4. تفسير منسوب به امام عسكرى
5. تنزيه الانبيا، از سيد مرتضى
6. معانى الاخبار صدوق
7. جامع الاصول ابن اثير
8. تفسير مجمع البيان طبرسى
9. الاقبال سيد بن طاووس
10. شرح السنة فراء
ص: 1089
11. المنتقى، از كازرونى
12. ارشاد القلوب ديلمى
13. التجريد خواجه نصير طوسى
14. بصائر الدرجات
15. تفسير ابن ماهيار
16. تفسير على بن ابراهيم قمى
17. تفسير عياشى
18. الجمع بين الصحيحين حميدى
19. تفسير كشاف زمخشرى
20. تفسير فخر رازى و بسيارى ديگر از آثار شيعه و اهل سنت و نيز برخى كتب لغت مانند:
نهايه ابن اثير، صحاح اللغة جوهرى و قاموس اللغة فيروزآبادى.
مؤلف ارجمند عزم سفر به خراسان مى كند تا به زيارت حضرت ثامن الحجج عليه و آبائه الصلاة و السلام مشرف و عتبه بوس آن آستان پاك شود. پس از تشرف به زيارت، علماى آن سامان بى امان از او مى خواهند كه مباحثى را با آنان در ميان گذارد، تا از درياى مواج دانش او بهره برند. وى صبح و شام به درس فقه مى پردازد و در برخى مجالس نيز رواياتى كه مورد بحث و شبهه و اشكال بوده مطرح مى شود و علامۀ بزرگوار به توضيح و تبيين آنها مبادرت مى كند. آنان از او مى خواهند آنچه را گفته است قلمى سازد و گفتار فرّار را با نگارش ثبات بخشد و هرچند مؤلف عذر مى آورد، عذر او مقبول نمى افتد.
مؤلف كه از پيش نيز آرزوى نگاشتن اربعين را در دل داشت اين فرصت را غنيمت مى شمارد و شبهاى اين سفر را به نگاشتن احاديث مطرح شده در درس مى پردازد و آنها را به رقم چهل مى رساند و بدين گونه كتاب ارزشمند اربعين پديد مى آيد.
الف - برخى از آثارى كه در نگارش چهل حديث نوشته شده اند تنها به ذكر چهل حديث اكتفا كرده اند ولى يكى از ويژگيهاى اين كتاب آن است كه فقط به نقل احاديث نپرداخته، بلكه آنها را شرحى متين كرده و در شرح آن از دهها روايت ديگر نيز بهره برده است.
ص: 1090
ب - ويژگى ديگر اين مجموعه آن است كه رواياتى را برگزيده كه فهم آنها مشكل بوده و ظواهر آنها موجب ايجاد شبهه و اشكال مى شده است. وى با توضيح، روايات را آسان ساخته است.
ج - مؤلف در رفع شبهه و مشكل، بيانات مختلف و متعددى را نگاشته و تنها به بيان يك راه حل اكتفا نكرده است و همۀ آنها را به عنوان احتمالاتى در روايت ذكر كرده و از ادعاى فهم كامل حديث و بيان معنى واقعى آن خوددارى ورزيده است. ازاين رو، روح تواضع در پيشگاه كلمات وحى و نوشندگان چشمه هاى آن و تحديث در سراسر كتاب آشكار است.
در حقيقت، اين اربعين مجموعۀ گرانقدرى در پاسخ به برخى سؤالات عقيدتى و فقهى است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، شمارۀ 1547، تاريخ استنساخ: 1122.
2. نسخۀ كتابخانۀ شخصى سيد مهدى لاجوردى، كه نسخۀ چاپى موجود با آن تطبيق شده است.
چاپ دار الكتاب الاسلامى، بيروت، لبنان، 1412 ه. ق. 600 صفحه، قطع وزيرى، همراه با تصحيح و تخريج احاديث توسط محمّد بن حسن تفرشى كه البته جاى فهارس فنى و نيز استخراج كامل احاديث باقى است.
ص: 1091
جهان خلقت بر اساس قوانين و سنتهاى تغييرناپذير الهى اداره مى شود و تنها با شناخت اين قوانين و سنتهاست كه مى توان راههاى كمال و سعادت را در دنيا و آخرت پيدا كرد.
در اين زمينه، تاريخ يكى از بهترين معلمان بشريت است. از اين رو دانستن تاريخ اقوام و افراد خوب و بد - هر دو - مفيد و سازنده است. ولى تاريخ افراد نيك، بويژه اولياى الهى، اثرات سازندۀ ديگرى نيز دارد. عقايد انسان مؤمن را اصلاح و تقويت مى كند و الگوهاى عملى زندگى را به او مى شناساند. ازاين رو قرآن كريم نيز داستانهاى تاريخى بسيارى را بيان كرده است.
پس از آنكه مؤلف گرانقدر دايرة المعارف گرانسنگ بحار الانوار را تأليف كرد، عده اى از او خواستند تا تاريخ معصومين عليهم السّلام (انبيا و ائمه) را براى فارسى زبانان بنگارد. وى با تمام مشاغل خويش به لحاظ احساس وظيفۀ الهى، اقدام به نگارش اين تاريخ كرد. روايات مربوط به اين موضوع را از كتاب بحار الانوار گرد آورد و به زبان پارسى برگرداند؛ و بدين سان كتاب شريف حيوة القلوب در 3 جلد به پارسى زبانان تقديم شد.
ابتدا مطالبى كلى دربارۀ انبيا، نظير: بعثت، تعداد پيامبران، عظمت انبيا و فضايل ايشان بيان مى كند. سپس در جلد اول به بيان تاريخ انبياى الهى مى پردازد. وى بيش از سى نفر از انبيا را نام مى برد و تاريخ زندگى آنان را با تكيه بر روايات اهل بيت عصمت و طهارت بيان مى كند. اسامى پيامبرانى كه در اين اثر مطرح شده اند، عبارت اند از:
1. آدم
2. ادريس
3. نوح
4. هود
5. صالح
6. ابراهيم
7. لوط
8. يعقوب
9. يوسف
10. ايوب
11. شعيب
12. موسى
13. هارون
14. خضر
15. يوشع
16. حزقيل
17. اسماعيل
18. الياس
19. داوود
20. سليمان
21. شعيا
22. حيقوق
23. زكريا
24. يحيى
25. عيسى
26. ارميا
27. دانيال
28. جرجيس
29. عزير
30. يونس
31. ذو الكفل
32. خالد بن سنان
ص: 1092
البته ضمن بيان تاريخ اين انبيا، گاه از انبياى ديگر و جانشينان آنان، نظير: فرزندان آدم در تاريخ حضرت آدم، حضرت طالوت، حضرت اشموئيل، حضرت يسع، حضرت اليا نيز ياد شده است.
تاريخ زندگى برخى افراد نيك و بد از غير انبيا و نيز قصص قرآنى، مانند: تاريخ ذو القرنين، لقمان، طالوت و جالوت، يأجوج و مأجوج، هاروت و ماروت، شدّاد، بخت النصر و برخى از سلاطين يا اقوامى نظير: قوم سبا، اصحاب رس، اصحاب كهف، اصحاب رقيم و اصحاب اخدود نيز در اين كتاب آمده است.
مؤلف در آخرين فصل جلد اول رواياتى دربارۀ پيامبرانى آورده كه نام خاصى از آنها در روايات ذكر نشده و فقط درج شده است: «پيامبرى چنين گفت» يا «پيامبرى چنين كرد» و نيز احوال برخى پادشاهان و قصۀ هاروت و ماروت هم جزء اين روايات هستند.
وى در جلد دوم به طور نسبتا مفصل به نقل روايات مربوط به حالات و تاريخ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله پرداخته است. ابتدا دربارۀ نسب و اجداد آن حضرت سخن گفته، سپس بشارتهاى پيشينيان به وجود ايشان را بيان كرده است. پس از آن، فضايل و ويژگيهاى پيامبر و سپس به ترتيب حوادث تاريخى از تولد تا وفات آن حضرت را نگاشته است.
مجموعۀ مطالب جلد دوم طىّ 65 باب ذكر شده است. مؤلف در اين مجلد غير از بيان تاريخ زندگى رسول اكرم گاه به بخشهاى ديگرى نظير: احوال زنان و فرزندان پيامبر، خدمتگزاران و دوستان آن حضرت و زندگى برخى از اصحاب مانند: سلمان، ابو ذر و مقداد نيز پرداخته است.
وى در جلد سوم به بررسى مسائل كلى مربوط به امامت مى پردازد و مطالب آن را ضمن 2 باب بيان مى كند. باب اول داراى 9 فصل و مشتمل بر مطالبى مثل: وجوب امامت، عصمت امام، وجوب معرفت و اطاعت امام، حديث ثقلين و لزوم تنصيص در امامت است. باب دوم، داراى چهل و سه فصل مشتمل بر آياتى است كه در شأن ائمه نازل شده است. او در اين فصل به بيان رواياتى پرداخته است كه در تفسير آيات و انطباق آن بر ائمه وارد شده است.
مؤلف گرانقدر در اين اثر تنها به ذكر روايات مربوط به تاريخ پيامبر و ائمه عليهم السّلام پرداخته و از نقل ساير متون تاريخى خوددارى كرده است؛ بنابراين، اين كتاب را مى توان تاريخ روائى يا رواياتى تاريخى دانست.
ص: 1093
اين كتاب با ترتيبى منطقى در سه بخش انبياى گذشته عليهم السّلام، پيامبر خاتم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ معصومين عليهم السّلام نگاشته شده است.
در هر بخش، ابتدا به بيان مطالب كلى مربوط به آن بخش پرداخته و سپس وارد تاريخ زندگى افراد شده است كه البته در بخش سوم كليات مطالب آمده است.
وى در بيان شرح حال انبيا، ترتيب تاريخى ميان ايشان را رعايت كرده، همان گونه كه در بيان حوادث زندگى رسول اكرم اين ترتيب دقيق تاريخى را اعمال كرده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب تصريح مى كند كه روايات اين اثر را از بحار الانوار نقل مى كند. شايد به همين دليل از ذكر منبع و سند روايات خوددارى كرده است.
به هر حال جز در چند مورد نادر كه از برخى آثار نظير: تفسير على بن ابراهيم، اختصاص صدوق، و بشارات المصطفى نام مى برد، از منبعى ياد نمى كند؛ اگرچه در روايات متعددى از گويندۀ روايات نام برده است.
البته مؤلف در غالب موارد با عبارات مختلفى ارزش سندى حديث را تعيين كرده است.
به عنوان مثال قيد كرده است: «به سند معتبر، به سند صحيح، به اسانيد معتبر، به سند حسن، به دو سند معتبر خاصه و عامه روايت كرده اند. و...»
گاه نيز نام يكى از محدثان را ذكر كرده و روايت را بدون تعيين وثاقت آورده است. مثلا نگاشته است: «صدوق روايت كرده است»، «كسى نقل كرده است»، «شيخ طوسى روايت نموده است.» و در مواردى نيز بدون نقل راوى و يا درجۀ وثاقت حديث مى گويد: «منقول است...»
سراسر اين كتاب ارزشمند آكنده از نقل پارسى روايات معصومين است. ولى گاه مؤلف گرانقدر توضيحاتى پيرامون روايات آورده و يا به نقل استدلالهاى عقلى و يا نقل اقوال مفسران و علما پرداخته است. وى براى مشخص كردن سخنان خود از روايات گاه در ابتداى سخن خويش مى نويسد: «مترجم گويد» و گاهى قيد مى كند: «مؤلف گويد» كه روشن است مراد از هر دو يك نفر است.
ص: 1094
وى در ابتداى جلد سوم بيان مى كند كه مطالب اين اثر طى 12 باب ذكر خواهد شد ولى در كتاب موجود فقط 2 باب آمده است و در خاتمه نيز جمله اى كه بر پايان يافتن آن دلالت كند يافت نمى شود. ازاين رو به نظر مى رسد مؤلف گرامى توفيق به پايان رساندن اين اثر را نيافته و ده فصل ديگر كتاب نانوشته مانده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1881، به خط مؤلف.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7729، تاريخ استنساخ: 1266 ه. ق.
9.3 نسخه در كتابخانۀ مسجد اعظم، قم، شماره هاى 1648، 1647، 1621، 15 ، 2138، 3607، 3135، 3131 و 3657.
1. چاپ مؤسسۀ مطبوعاتى علمى، 3 جلد، قطع وزيرى 1400 صفحه، بدون هيچ گونه تصحيح، تخريج و حتى فهرست مطالب.
2. نسخۀ چاپ انتشارات سرور، 5 جلد، با تحقيق سيد على اماميان در سال 1367 ه. ش.
همراه با تصحيح و تخريج روايات، بدون فهارس فنى.
ص: 1095
اگرچه شناخت تاريخ زندگى انسانهاى نيك و بد دانشى بس والا و سودمند است و قرآن كريم بارها به تفكر در آن دعوت كرده است، برخى از قطعات تاريخى داراى اهميت ويژه اى هستند و دانستن آنها مى تواند تأثير بسيار مهمى در زندگى، عقيده و عمل انسان داشته باشد. از جملۀ اين قطعات ويژه و پر اهميت تاريخ و حقايق زندگى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السّلام است كه قطعا براى يك فرد مسلمان دانستن تاريخ زندگى رسول اكرم و ائمۀ اطهار مسئله اى ضرورى است. و او بايد در اين شناخت به منابعى مورد اعتماد و قابل استناد تكيه كند و اين علم را از مصادرى صحيح و شايسته فراگيرد.
مؤلف گرانقدر براى آشنايى فارسى زبانان با زندگى رسول اكرم و ائمه به تأليف كتابى در اين باره مبادرت كرده است و همراه با بيان مطالبى راجع به ولادت، فضايل و اخلاقيات آنها، از مصيبت شهادت آنها نيز ياد كرده است. وى تمام مطالب اين كتاب را از روايات اهل بيت گلچين كرده است.
اين اثر با مقدمه اى كوتاه دربارۀ ثواب گريه بر مصايب پيامبر و ائمه آغاز مى شود. سپس طىّ چهارده باب، تاريخ كوتاه پيامبر، حضرت فاطمۀ زهرا و دوازده امام عليهم السّلام به ترتيب بيان مى شود.
هر باب داراى عنوانهاى متعددى همچون: ولادت، اسم و لقب، فضايل و معجزات، مكارم اخلاقى و شهادت است.
كتاب با مقدمه اى كوتاه در ثواب گريستن آغاز مى شود و حاوى چهارده باب دربارۀ چهارده معصوم است. هر باب مشتمل بر فصلهاى متنوعى است. برخى از بابها بسيار مفصل و داراى
ص: 1096
فصلهاى متعددى هستند، مانند: بابهاى مربوط به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله، حضرت اميرالمؤمنين، فاطمۀ زهرا و امام حسين كه مفصل ترين آنها باب مربوط به امام حسين است كه داراى 23 فصل است.
و برخى از بابها مختصرتر است مثل باب مربوط به امام هادى و امام زمان كه فقط داراى يك فصل هستند.
عناوين باب مربوط به رسول اكرم عبارت اند از:
1. اسم و نسب آن حضرت
2. ابتداى نور آن حضرت
3. ولادت
4. وصايا
5. وفات
6. غرائب پس از وفات
و نيز عناوين باب مربوط به فاطمه زهرا عليها السّلام عبارت اند از:
1. ولادت
2. نامها و فضايل
3. برخى احوال و معجزات
4. مكارم اخلاقى
5. ازدواج آن حضرت با اميرالمؤمنين
6. معاشرت آن حضرت با على عليه السّلام
7. شهادت
8. تظلم آن حضرت
چون اين كتاب براى عامۀ مردم فارسى زبان تأليف شده، مؤلف از بيان سند روايات خوددارى كرده است. زيرا چنانچه متخصصان فن خواهان سند روايات باشند، به كتاب مفصل مؤلف در اين رابطه، يعنى بحار الانوار مراجعه مى كنند و عامۀ مردم از ذكر سند سودى نمى برند.
در عين حال، مؤلف به چگونگى سند روايات اشاره كرده است و به گونه اى ارزش سندى آن را با عباراتى همچون: «كلينى با سند معتبر»، «شيخ طوسى و مفيد به سند معتبر»، «ابن بابويه و ديگران به سند موثق»، «على بن ابراهيم و ابن بابويه و سيد بن طاووس به سندهاى صحيح» و
ص: 1097
امثال اين عبارات مشخص ساخته است.
و گاه از تعيين ارزش سند روايات پرهيز كرده، و فقط به عباراتى همچون : «ابن شهرآشوب روايت كرده است»، «فرات بن ابراهيم از ابن عباس روايت كرده است»، «شيخ كشى روايت كرده است»، اكتفا كرده است.
در غالب موارد كه روايات را از مؤلفان شناخته شده و كتابهاى مشهور روايت مى كند ، تنها نام مؤلف را ذكر كرده است، همانند كتب شيخ صدوق، كتب شيخ طوسى، كلينى، و سيد بن طاووس ؛ ولى در برخى موارد كه كتابها از شهرت كمترى برخوردارند نام كتاب را نيز ذكر كرده است، همانند: كتاب الاحتجاج طبرسى، كتاب سليم بن قيس، كفاية الاثر و العدد القويه، بصائر الدرجات، قرب الاسناد، عيون المعجزات، كشف الغمه و...
مؤلف در ابتداى كتاب يادآورى مى كند كه تمام روايات اين اثر را از طريق شيعه نقل خواهد كرد. ولى در مطاوى كتاب گاه براى تقويت استدلال و اثبات مطلب رواياتى را از منابع اهل سنت آورده و گاه با امثال اين عبارت به آن اشاره كرده است: «از كتب معتبره عامه روايت شده است» و گاهى نيز به اسامى برخى از آثار آنان نظير: مناقب خوارزمى، فردوس الاخبار، تفسير ثعلبى و حلية الاولياء تصريح كرده است.
مؤلف در اين كتاب كمتر سخنى از خود ذكر كرده و غالبا به بيان متن روايات پرداخته است؛ ولى به صورت اندك، گاه مطالبى را بيان داشته و آن را با عبارت «مؤلف گويد» مشخص ساخته است و گاهى نيز مطالبى را از ديگران، نظير طبرسى، كلينى و غيره آورده است.
مؤلف در ابتداى كتاب مى نويسد:
چون به مقتضاى روايات متواتره گريستن و گرياندن و محزون ساختن افراد بر مصايب اهل بيت عليهم السّلام از اعظم طاعات و اشرف قربات است و اطلاع بر احوال پيشوايان دين موجب قوّت ايمان و يقين مى شود و آنچه در اين باره تأليف شده، برخى ناقص و ناتمام است و برخى تأليفات در اين رابطه اخبار عامه را كه شايستۀ اعتماد نيستند ذكر كرده اند و اين موجب ضرر عظيم است؛ و از سوى ديگر، كتاب بحار الانوار به زبان عربى بوده و فارسى زبانان را از آن بهره اى نيست و كتاب حيوة القلوب نيز تحصيلش بر عامه مردم مشكل است، ازاين رو به نظر رسيد كتابى مختصر دربارۀ ولادت و شهادت پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و ائمۀ معصومين -
ص: 1098
صلوات الله عليهم اجمعين - تأليف شود تا همۀ خلق از آن بهره مند شوند.
1. از اين كتاب نسخه هاى فراوانى در دسترس است، از جمله 15 نسخۀ خطى در كتابخانۀ مسجد اعظم قم موجود است كه تاريخ تحرير آنها قرن 12 و 13 ه. ق. است.
2. نسخه اى نيز در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 7662 موجود است كه تاريخ استنساخ آن 1080 است و احتمال غلط بودن تاريخ نوشته شده وجود دارد.
1. انتشارات علميۀ اسلاميه، چاپ تهران، 590 صفحه، بى تاريخ، قطع وزيرى.
2. چاپ انتشارات سرور، 1085 صفحه، همراه با تصحيح، تخريج و فهارس فنى، تاريخ چاپ: 1370 ه. ش.
3. گزيدۀ جلاء العيون، چاپ همايش بزرگداشت علامه مجلسى، به كوشش محمد اسفنديارى در 23 صفحه منتشر شده است.
ص: 1099
يكى از مهمترين مشكلات انسانها، ترديد و دودلى به هنگام تصميم گيريهاست؛ تا آنجا كه يكى از سخت ترين لحظه هاى عمر انسان را لحظۀ تصميم گيرى دانسته اند . انسان مسلمان در برخى موارد كه ديگران دچار تحير و ترديد مى شوند، هيچ گونه تحير و ترديدى ندارد، چرا كه دين مقدس اسلام وظيفۀ او را بخوبى بيان كرده است. به عنوان نمونه انجام واجبات و ترك محرمات از مواردى است كه در اصل آنها جاى هيچ شكى نيست و در آنها استخاره به معنى اصطلاحى آن راه ندارد. ولى در بسيارى از موارد ديگر كه ترديد و دودلى انسان را بشدت تحت فشار قرار مى دهد، روايات بسيار زيادى انسانها را فرمان به استخاره مى دهد و از آنها مى خواهد براى برطرف شدن جهل و آماده شدن اسباب، با مصدر قدرت و علم ارتباط برقرار كنند و خير خود را از او بخواهند و گاه براى رفع تحير راههايى را نيز پيشنهاد كرده است.
مؤلف بزرگوار براى آنكه همگان با حقيقت مسئلۀ استخاره و راههاى آن آشنا شوند مجموعۀ روايات و منقولات در اين رابطه را در اين كتاب گردآورده و آن را در سه سه بخش تنظيم كرده است:
1. فاتحه يا پيشگفتار
2. هشت مفتاح يا هشت قسمت
3. خاتمه يا گفتار پايانى
وى در خاتمۀ كتاب رواياتى را كه در عظمت فضيلت استخاره آمده ذكر كرده است. در برخى از آنها استخاره نكردن از علامت شقاوت انسان شمرده شده و در بعضى ديگر كسى را كه بدون استخاره وارد امرى شود به گرفتارى بدون پاداش تهديد كرده است.
ص: 1100
پس از اين مقدمه روايات مربوط به استخاره را در هشت مفتاح كه «تعداد اين بخشها را به تعداد درهاى بهشت قرار داده است» تنظيم كرده و هشت طريق استخاره را به شرح زير در آن بيان كرده است:
1. روايات استخارۀ مطلق: در اين روايات فقط به طلب خير از خدا فرمان داده شده است و عبارات و ادعيه اى براى اين مهم ذكر كرده است كه برخى از آنها بسيار كوتاه و بعضى بسيار طولانى و مفصل است كه بايد آن را در زمانهاى مشخص يك يا چندين بار تكرار كرد.
2. نوع دوم استخاره: پس از آنكه انسان به خداوند متعال پناه برد و از او درخواست خير كرد، به قلب خود مراجعه كند و راهى را كه به نظرش صحيح مى آيد برگزيند، كه اين هدايت خداوندى و الهامى از جانب اوست.
3. نوع سوم استخاره: مشورت با مؤمنان است. يكى از راههاى الهام الهى و راهنمايى خداوند آن است كه خير انسان را بر زبان انسانهاى ديگر جارى مى كند و انسان با مشورت با آنها به آنچه خير و صلاح اوست مى رسد.
4. نوع چهارم استخاره: با قرآن مجيد است. در اين قسمت ابتدا رواياتى را ذكر مى كند كه از فال گرفتن با قرآن نهى مى كند و سپس ضمن بيان تفاؤل راههاى مختلفى را براى استخاره با قرآن ذكر مى كند.
5. نوع پنجم استخاره: با تسبيح انجام مى شود كه با خواندن دعاهايى خاص و برخى از سوره هاى قرآن قسمتى از تسبيح را در دست مى گيرد و مى شمارد و بر اساس طاق و جفت بودن آن خير و شرّ عمل را مشخص مى سازد.
6. استخاره به قطعات كاغذ: در اين شيوه در چند قطعه كاغذ، انجام يا ترك مطلب مورد نظر خود را مى نگارد. آنگاه آنها را در هم مى ريزد و بعد از خواندن نمازى خاص و برخى ادعيه يكى از كاغذها را برمى دارد و چنانچه در آن (انجام بده) نوشته شده باشد انجام مى دهد و چنانچه (انجام نده) باشد آن را ترك مى كند.
7. شيوۀ ديگر در استخاره به قطعات كاغذ
8. انجام استخاره به بنادق: يعنى بر چند قطعه كاغذ مى نويسد (انجام دهم) و بر چند قطعه ديگر مى نويسد (انجام ندهم). آنگاه آنها را در ميان پارچه يا گل و امثال آن مى پيچد و پس از انجام نماز و دعاها يكى را برمى دارد و مى گشايد و طبق آن عمل مى كند.
ص: 1101
مؤلف پس از پايان يافتن فصلهاى هشتگانه، در خاتمۀ كتاب 3 مطلب را ذكر مى كند:
1. راه چاره در مسائل بسيار مهم
2. موارد استخاره
3. استخاره براى ديگران
وى در اين خاتمه قائل مى شود كه احوط آن است كه هر كس براى خود استخاره كند و اينكه كسى براى فرد ديگر استخاره كند دليلى ندارد. ازاين رو هيچ روايتى نمى بينم كه ائمه براى كسى استخاره كرده باشند.
اين كتاب به زبان شيرين فارسى نگاشته شده است و بخوبى نشانگر اهميت دادن مؤلف به نيازهاى جامعۀ خود است. قبلا اهميت اين نكته در ديگر آثار فارسى علامه مجلسى يادآورى شد.
چون مخاطب اين كتاب تودۀ مردم هستند و ذكر سند سود چندانى ندارد، مؤلف از ذكر سند روايات خوددارى كرده است. ولى منابع روايات و نيز مسند بودن يا نبودن آن و نيز كيفيت سند را ذكر كرده است. به عنوان مثال در برخى موارد مى گويد: «اين روايت به سند صحيح روايت شده است.»، «اين روايت با اسناد صحيحه نقل شده است.» و در مواردى مى نويسد: «به سند معتبر روايت شده است.» و نظاير اين تعبيرات.
البته در مواردى نيز نام مؤلف نقل كنندۀ روايت را ذكر مى كند ولى نام كتاب او را بيان نمى كند كه اين مسئله يافتن روايت را مشكل مى سازد. مثلا مى نويسد: ابن بابويه، يا شيخ طوسى و يا سيد بن طاووس روايت كرده است كه با توجه به تعداد زياد آثار آنان، يافتن اين روايت در انبوه كتابهاى ايشان دشوار است.
و در موارد اندكى نيز تنها از قول برخى افراد يا از خط برخى نقل مى كند و هيچ گونه منبع و كتابى ارائه نمى دهد و گاه گوينده و نويسنده را نيز معرفى نمى كند.
مؤلف در اين كتاب بيشتر از منابع شيعى و گاه از منابع سنى نقل كرده است. برخى از منابع كتاب عبارت اند از:
ص: 1102
1. الكافى
2. من لا يحضره الفقيه
3. مكارم الاخلاق
4. تفسير قمى
5. قرب الاسناد
6. بلد الامين كفعمى
7. المهذب ابن براج
8. المقنعه شيخ مفيد
9. الاقتصاد شيخ طوسى
10. رساله على بن بابويه
1. فردوس الاخبار ديلمى
2. صحيح بخارى
3. صحيح مسلم و ديگر كتب صحاح اهل سنت
در نسخۀ خطى كتاب و نيز نسخۀ چاپى آن نام كتاب مفاتح الغيب ذكر شده است ولى در برخى منابع مفاتيح الغيب آمده است كه نام اول صحيح تر به نظر مى رسد و گمان مى شود كه از آيۀ شريفۀ قرآن «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَيْبِ ...»(1) برداشت شده باشد.
كتاب ديگرى با همين نام و موضوع وجود دارد كه كفعمى در البلد الامين از آن روايت نقل كرده است و علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه(2) به آن اشاره كرده است و گاه ممكن است با كتاب مورد بحث اشتباه شود.
1. نسخۀ اصل خطى به خط مؤلف در كتابخانۀ آستان قدس رضوى به شمارۀ 8222 در 38 صفحه و تاريخ نگارش ماه رمضان 1104 ه. ق. موجود است.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 187، تاريخ استنساخ: 1125 ه. ق.
1. چاپ سنگى، 1306 ه. ق.
2. اين كتاب به همراه قرآن بارها چاپ و منتشر شده است.
3. نسخۀ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، با تحقيق سيد مهدى رجائى، مشتمل بر 72 صفحه و قطع وزيرى در سال 1371 ه. ش. همراه با رسالۀ نماز شب به چاپ رسيده است.
ص: 1103
بدون شك يكى از رموز موفقيت و راههاى رسيدن به سعادت و توفيقات الهى، مناجات با حضرت اوست؛ بويژه در نيمه شبها كه همۀ غافلان خفته اند و عاشقان حضرت دوست براى راز و نياز به درگاه او برمى خيزند و در خلوت با محبوب رازها مى گويند، اشكها مى ريزند و خوشه ها مى چينند. يكى از اعمال اين لحظات ارزشمند انجام نافلۀ شب است.
مؤلف گرامى در اين رساله به صورت بسيار مختصر آداب، اعمال و شيوۀ انجام اين عبادت را از روايات مختلف، استخراج و به عاشقان راز و نياز با خداوند متعال تقديم كرده است.
وى ابتدا به ترتيب آداب خوابيدن، آداب بيدارشدن، ادعيه و آداب قبل از نماز شب و در پى آن شيوۀ انجام خود اين نافلۀ مهم را ذكر مى كند و در اين باب مستحبّات بسيار زيادى را كه در كمتر كتابى مى توان يافت، بيان مى كند. آنگاه برخى دعاهاى ائمه را در هنگام انجام نافلۀ شب و پس از آن نافلۀ صبح و آداب آن مى نگارد و طالبان تفصيل را به رسالۀ مفصلى كه پدر بزرگوارش نگاشته است ارجاع مى دهد.
در اين رساله سند و منبع روايات و حتى غالبا نام امامى كه آن را نقل كرده است نيز ذكر نشده، بلكه تنها مضمون روايات درج شده است. بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى اين رساله را در 5 صفحه همراه با كتاب مفاتيح الغيب به چاپ رسانده است.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1443، تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 3034، تاريخ استنساخ: 1121 ه. ق.
ص: 1104
ديدار دوستان خدا و زيارت مزار ايشان موجب زنده شدن ياد و خاطرۀ آنان و توجه به شيوه و مرامشان است. زيارت، دلها را به آخرت و خردها را به دستورات و راهنماييهاى ايشان متوجه مى كند و چراغهاى هدايت و نشانه هاى راه را به انسانها مى نماياند. ازاين رو روايات به مسئلۀ زيارت اهميت داده اند و در اين رابطه روايات مختلفى نقل شده و آثار بسيارى پيرامون همين موضوع نگاشته شده است.
علامه مجلسى اگرچه در دايرة المعارف بحار الانوار به طور مفصل در جلد بيست و دو مطابق با جلدهاى صد، صدويك و صدودوى چاپهاى جديد به اين مسئله پرداخته و روايات آن را نقل كرده است، ولى چون فارسى زبانان را از آن كتاب بهره اى نبود و به واسطۀ حجم بسيار آن، همراه داشتن و استفاده از آن در سفرهاى زيارتى مشكل مى نمود، كتاب مورد بحث را به زبان فارسى و در حجمى مختصر نوشته است تا راهنماى زايران پيامبر اكرم و ساير معصومين باشد.
اين كتاب داراى يك مقدمه، دوازده باب و يك خاتمه است. در مقدمۀ اين كتاب آداب سفر را به طور مختصر ذكر كرده و تفصيل بيشتر آن را به كتاب ديگرش حلية المتقين ارجاع داده است. وى دراين مقدمه، روز سفر، صدقه در ابتداى سفر، غسل سفر، دعاهاى وارد در آغاز سفر و اثناى آن را ذكر كرده است. سپس طىّ 12 باب مطالب زير را بيان داشته است:
باب 1: ثواب زيارت آنان. فصل دوم آداب زيارت، همانند: غسل و دعاهاى آن، طهارت، اذن دخول، استفاده از بوى خوش، بوسيدن عتبه، بلند نكردن صدا، نماز زيارت و غيره...
باب 2: در فضيلت و كيفيت زيارت رسول اكرم، فاطمۀ زهرا عليها السّلام و ائمۀ بقيع عليهم السّلام. مشتمل بر هشت فصل است. فصل اول در ثواب زيارت آنها، فصل دوم در زيارت رسول اكرم، فصل سوم در فضيلت و اعمال مسجد النبى، فصل چهارم در وداع آن حضرت، فصل پنجم در زيارت آن حضرت از راه دور، فصل ششم در كيفيت زيارت حضرت فاطمه و محل دفن آن حضرت، فصل هفتم در كيفيت زيارت ائمۀ بقيع و فصل هشتم دربارۀ ساير اعمال مستحب در مدينه.
ص: 1105
باب 3: فضيلت و كيفيت زيارت اميرالمؤمنين. مشتمل بر سه فصل است: فصل اول در فضيلت زيارت آن حضرت، فصل دوم در بيان محل قبر آن حضرت، فصل سوم در زيارات مطلقه و فصل چهارم دربارۀ زيارات مخصوصه.
باب 4: فضيلت نجف، كوفه و آب فرات. مشتمل بر سه فصل است: فصل اول در فضيلت مسجد كوفه و اعمال آن، فصل دوم در فضيلت آب فرات و فصل سوم در فضيلت مسجد سهله و اعمال آن.
باب 5: فضيلت زيارت حضرت امام حسين. مشتمل بر چندين فصل است: فصل اول، رواياتى كه دلالت بر وجوب زيارت آن حضرت مى كند، فصل دوم، ثواب نيت خالص در زيارت آن حضرت، فصل سوم، ثواب زيارت حضرت معادل چند حج و عمره است، فصل چهارم، ثواب نماز در كنار قبر آن حضرت و...» باب 6: بيان فضيلت كربلا. مشتمل بر چندين فصل است، از جمله: حدّ حائر حسينى، فضيلت تربت آن حضرت و برخى معجزاتى كه از تربت ايشان صادر شده است.
باب 7: زيارات مطلقۀ امام حسين و آداب آنها. شامل فصلهاى متعددى است و نيز زيارات حضرت ابا الفضل، اعمال مستحبۀ حرم آن حضرت، و زيارت آن حضرت در حال تقيّه.
باب 8: زيارات مخصوصۀ امام حسين. مشتمل بر فصلهاى متعددى است، مانند: زيارت عاشورا، زيارت اربعين، زيارت نيمۀ شعبان، روز عرفه و...
باب 9: فضيلت و كيفيت زيارت موسى بن جعفر، امام رضا و امام جواد عليهم السّلام. مشتمل بر چندين فصل است، مانند: فضيلت زيارت كاظمين، كيفيت زيارت كاظمين، فضيلت مسجد براثا، فضيلت زيارت امام رضا، كيفيت زيارت امام رضا و...
باب 10: فضيلت و كيفيت زيارت امام هادى، امام عسكرى و امام زمان. شامل فصلهاى متعددى است، مانند: فضيلت زيارت و كيفيت زيارت عسكريين عليهم السّلام، فضيلت و آداب زيارت امام زمان و...
باب 11: زيارات جامعه و عرايض به پيشگاه ائمه. مشتمل بر چندين فصل است، مانند:
زايارت جامعه، كيفيت توسل و استشفا به ائمه و نوشتن عرايض به آنها و...
باب 12: آداب زيارت به نيابت و زيارت فرزندان ائمه و اصحاب آنها. شامل پنج فصل است.
فصل اول در آداب زيارت به نيابت، فصل دوم در كيفيت صلوات فرستادن بر ائمه عليهم السّلام و هديه به ارواح آنها، فصل سوم در فضيلت و كيفيت زيارت فاطمۀ معصومه عليها السّلام در قم و برخى ديگر از امام زادگان مدفون در قم و علما و محدثان، فصل چهارم در زيارت فرزندان ائمه و انبيا و اصحاب آنها و زيارت حضرت عبد العظيم حسنى در رى و فصل پنجم در فضيلت و كيفيت
ص: 1106
زيارت ساير مؤمنان.
مؤلف در اين كتاب با دقتى تمام و نظمى زيبا، مطالب را طى بابها و فصلهاى منطقى تنظيم كرده است، به طورى كه دسترسى به آنها بسيار آسان است. وى در ايراد روايات و زيارت نهايت اختصار را رعايت كرده است؛ ازاين رو به عنوان يك كتاب همراه در سفرهاى زيارتى بسيار مناسب است.
مؤلف از ذكر منابع و سند روايات خوددارى كرده است و طالبان آن را به كتاب عظيم خويش بحار الانوار ارجاع داده است.
وى در هنگام ذكر روايات تنها ارزش سندى روايت را تبيين مى كند و گاه مى نويسد: «با سند معتبر، با سند صحيح، با اسانيد معتبره و صحيحه در كتب معتبر منقول است...» و گاه نيز فقط مى نويسد: «منقول است».
در طول كتاب فقط از دو نفر از بزرگان نام برده و از آنها نقل كرده است: 1. سيد بن طاووس، 2. شيخ محمد بن المشهدى.
اين كتاب به زبان فارسى و نثر زيبا، مسجع و مقفى نوشته شده است ولى عبارات زيارات ترجمه نشده اند.
1. شش نسخه در كتابخانۀ مسجد اعظم قم، شماره هاى: 2365، 2373، 1731، 1118، 371 و 3247.
2. سه نسخه در كتابخانۀ مدرسۀ عالى سپهسالار تهران، شماره هاى: 2128، 2127 ، و 2164.
چاپ سنگى و قطع رقعى، در سال 1300 ه. ق. بنا به دستور آقا مشهدى محمدباقر خراسانى و به خط محمد على بن حاج حسن تبريزى چاپ شده است. البته اين چاپ در شماره گذارى بابها و فصلها داراى اشتباهات زيادى است.
ص: 1107
خداوند متعال انسان را براى كمال آفريده و راه اين كمال را - كه بندگى، عبادت، ستايش و نيايش به درگاه اوست - به انسان معرفى كرده و وسايل رسيدن به اين هدف والا را به او عنايت فرموده است؛ تا با معرفت مسير و استفاده از اين وسايل خود را از مرداب ماديت نجات بخشد و به برترين جايگاههاى عزت و عظمت دست يابد.
يكى از مهمترين وسايل اين پرواز و اوج گرفتن نيايش و دعا است كه قرآن عنايت الهى را در گرو همين نيايشها و دعاها مى داند: «قُلْ مٰا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لاٰ دُعٰاؤُكُمْ ».
معصومين عليهم السّلام در بيان و تبيين اهميت نيايش، چگونگى و آداب آن، و بالأخره معرفى نمونه هاى عملى نيايش، سخنان بسيار گفته اند و براى هر حادثه و هر لحظۀ زندگى دستور العملى براى انسان صادر فرموده اند تا هرگاه و در هر كجا كه فرصتى يافت و زمينۀ روان خود را مهيا ديد به عملى عبادى و نيايشى شايسته با خداى خود مشغول شود.
مؤلفان گرامى و علماى ارجمند اين مجموعه ها را گرد آورده و به امت اسلامى و تشنگان وادى معرفت و محبت عرضه كرده اند. زاد المعاد مجلسى يكى از اين مجموعه هاست كه براى استفادۀ پارسى زبانان به زبان شيرين فارسى نگاشته شده است.
مؤلف محترم پس از نگارش دايرة المعارف بزرگ بحار الانوار تصميم مى گيرد دعاهاى مورد نياز عامۀ مردم را از اين كتاب بزرگ استخراج و در قالب يك كتاب نسبتا مختصر همراه با ترجمۀ عبارات عربى به هموطنان خود عرضه كند.
اين كتاب داراى مقدمه اى كوتاه، چهارده باب و يك خاتمه است. مؤلف در مقدمه به توضيح مختصرى پيرامون هدف از تأليف كتاب، نام آن و هديۀ آن به سلطان حسين صفوى مى پردازد و سپس شروع به نگاشتن ابواب چهارده گانۀ آن مى كند. عنوان بابهاى آن عبارت اند از:
ص: 1108
1. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه رجب
2. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه شعبان
3. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه رمضان
4. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه شوال و ماه ذى قعده
5. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه ذى حجه
6. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه محرم
7. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه صفر
8. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه ربيع الاول
9. فضايل و آداب و ادعيه و اعمال ماه ربيع الثانى و جمادى الاول و جمادى الثانى
10. اعمال و آداب و ادعيه وارده در هر ماه
11. بيان زيارات رسول اكرم و ائمه و صلوات بر ايشان
12. اقسام نمازها مانند: نماز آيات، استقساء، اميرالمؤمنين ، فاطمه و جعفر طيار عليهم السّلام
13. احكام اموات و آداب مربوط
14. احكام زكات، اعتكاف، خمس
خاتمه در بيان كفارات
وى ضمن بيان آداب، اعمال و ادعيه گه گاه و به مناسبت احكام فقهى ويژۀ آن ماه را نيز ذكر كرده است؛ مثلا در ماه رمضان احكام روزه را نيز بيان كرده است.
كتاب داراى يك مقدمه، چهارده باب و يك خاتمه است. مطالب كتاب را مى توان به دو بخش كلى تقسيم كرد:
قسمت اول كتاب بر اساس ماههاى قمرى تنظيم يافته است كه با اعمال و آداب ماه رجب شروع و به ترتيب اعمال تمامى ماهها بيان شده است و غالبا در هر فصل آداب و اعمال يك ماه را نگاشته است بجز ماه شوال، ذى قعده، ربيع الثانى، جمادى الاول و جمادى الثانى كه با هم در يك فصل ذكر شده اند.
در هنگام بيان مطالب هر فصل ابتدا فضايل آن ماه را ذكر كرده، و سپس به اعمال، ادعيه و
ص: 1109
آداب آن پرداخته است.
در بخش دوم مطالب مختلفى نظير: زيارات، نمازهاى مستحبى، احكام اموات و برخى واجبات ديگر مانند: زكات و خمس را بيان كرده است.
مطالبى كه در اين كتاب آمده است به طور كلى به سه دسته تقسيم مى شود:
1. رواياتى كه به صورت مستقيم به معصومين عليهم السّلام نسبت داده شده است. اين روايات معمولا بدون سند و ذكر منبع آورده شده اند و مؤلف در ذكر سند و منبع آن به كتاب ارزشمند و بزرگ خود بحار الانوار اعتماد كرده است. البته نوعا به بيان كيفيت سند روايات اشاره كرده و صحّت سند، معتبر بودن، موثق بودن و يا وجود سندهاى بسيار آن را يادآور شده است.
2. مؤلف گاه به نقل مضمون روايات پرداخته است و با كلماتى چون: «سنت است، سنت مؤكّد است، مستحب است» يا «مكروه است» مطالبى را بيان كرده ولى آنها را به معصوم خاصى نسبت نداده است.
3. مطالبى كه از علما نقل كرده و در اين رابطه تعبيرات مختلفى به كار برده است، مانند: «موافق مشهور...، جمعى گفته اند...، بعضى سنت دانسته اند...، بى خلاف...، بعضى گفته اند...، اكثر علما قايل شده اند...»، و گاه نام برخى از علما و فقها را نيز نگاشته است.
1. سيزده نسخه در كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 188، تاريخ استنساخ: 1153، شمارۀ 627، تاريخ استنساخ: 1232، شمارۀ 670، تاريخ استنساخ: 1226 و...
2. هشت نسخۀ در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شماره هاى 628، 168، 29، 4334، 1443، 926، 632 و 6786.
چاپ سنگى. كتابفروشى اسلاميۀ تهران اين كتاب را در سال 1360 ه. ش. در 598 صفحه، همراه با فهرستى در ابتداى كتاب، بدون تصحيح، تخريج و فهارس فنى افست كرده است.
ص: 1110
نيايش، رازگويى و نيازخواهى با خداى بزرگ در فرهنگ اسلامى با هر زبان و بيان و در هر كجا و هر آن، مقبول و مطلوب و داراى پاداش معنوى و اثرات دنيوى است. ولى بدون شك برترين دعاها ادعيه اى است كه از زبان وحى و رسالت و عصمت گرفته شده و برگرفته از درياهاى علوم الهى و نبوى است. اين گونه از دعاها بخش بسيار بزرگى از معارف اسلامى را تشكيل مى دهد و ضمن همين دعاها مطالب زيادى مربوط به وظايف فردى و اجتماعى و اخلاقيات صحيح و عقايد درست نيز بيان شده است. ازاين رو بسيارى از علماى ما در گردآورى روايات دعاها كوشيده اند.
كتابهايى كه در جمع آورى روايات ادعيه تأليف شده هر كدام شيوۀ خاصى را دنبال كرده اند.
مؤلف گرانقدر در كتاب مورد بحث تنها به گردآورى دو دسته از دعا پرداخته است:
الف - دعاهاى مربوط به تعقيب نماز
ب - برخى دعاهاى مربوط به ساعات شبانه روز
فهرست اجمالى اين دعاها كه طى 10 فصل بيان شده اند به شرح زير است:
1. فضيلت تعقيبات نماز و شرايط و آداب آن
2. بيان تعقيباتى كه پس از هر نماز خوانده مى شود
3. بيان تعقيبات نماز ظهر
4. بيان تعقيبات نماز عصر
5. بيان تعقيبات نماز مغرب
6. بيان تعقيبات نماز خفتن (عشاء)
7. بيان تعقيبات نماز صبح
ص: 1111
8. بيان فضيلت و كيفيت سجدۀ شكر
9. بيان دعاهايى كه در صباح و مساء خوانده مى شود
10. دعاى ساعات روز و دعاهايى كه به ساعت خاص ارتباط ندارد.
اين كتاب به زبان فارسى و به نثر رايج در زمان تأليف نگاشته شده است. اهميت فارسى نويسى در آن زمان و تأثير آن در مردم آن روزگار به گونه اى بود كه از سيد بحر العلوم نقل شده است: «من حاضرم ثواب تمام كتابهاى مرا در ديوان علامه مجلسى و ثواب يكى از كتابهاى فارسى او را در نامۀ عمل من بنويسند.»
مؤلف در اين كتاب اسناد روايات را ذكر نكرده ولى در اكثر روايات به سند آن اشاره كرده و ارزش آن را بيان داشته است. وى در هنگام ذكر روايات برخى از آنها را صحيح، بعضى را موثق، تعدادى را معتبر، دسته اى را حسن و شمارى را داراى اسانيد متعددۀ صحيحه مى نامد ولى در مواردى به اعتبار سند روايت اشاره نكرده است.
وى منابع غالب روايات را نيز نگاشته، ولى در اشاره به منابع سه شيوه را دنبال كرده است:
گاه اسم مؤلف و نام كتاب هر دو را ذكر كرده است؛ مثلا مى نويسد: «ديلمى در اعلام الدين، شيخ مفيد در مقنعه، و...»
گاه تنها نام كتاب را ذكر كرده و نگاشته است: «در بلد الامين از رسول خدا صلّى الله عليه و آله روايت شده است» يا «در عدة الداعى از حضرت صادق...»
اسامى برخى آثارى كه از آنها روايت كرده است عبارت اند از: بلد الامين، عدة الداعى، جعفريات، الكافى، فلاح السائل، مجالس شيخ مفيد، امالى شيخ طوسى، الغيبة طوسى، كشف الغمه، قرب الاسناد، مكارم الاخلاق، ثواب الاعمال، اعلام الدين و فقه الرضا عليه السّلام.
و در بسيارى از موارد فقط نام مؤلف را ذكر كرده و از كتاب او ياد نكرده است كه البته به واسطۀ تعداد تأليفات، يافتن اين احاديث دشوار است. نام برخى از اين ارجاعات عبارت اند از:
قطب راوندى، سيد بن باقى، ابن بابويه، شيخ كراجكى، شيخ طوسى، حميرى، ابن ادريس، كفعمى، علامه حلّى و...
ص: 1112
در بسيارى از منابع نام اين كتاب مقياس المصابيح آمده است كه با توجه به مقدمۀ كتاب مقياس المصابيح صحيح به نظر مى رسد.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 37، در سال 1252 ه. ق. وقف شده است.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 2911، تاريخ استنساخ: 1114.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 4226، تاريخ استنساخ ، دوران ناصر الدين شاه.
چاپ سنگى، 1311 ه. ش. در چاپخانۀ استاد المعظم آقا على اصغر، به خط عبد الصمد سلماسى، در 360 صفحه، قطع رقعى، به شمارۀ 1610-55/1 در كتابخانۀ آيت الله مرعشى موجود است.
ص: 1113
نگارش سرگذشت انبيا عليهم السّلام در حقيقت نگارش سير تحول تكاملى بشر و بيان تاريخ تمدن انسانهاست كه سراسر آكنده از الهام، هدايت و عبرت است.
اين تاريخ آيينه اى است كه سعادت ملتها و امتها به هنگام پيروى كردن از وحى و نبوت و سيه روزى و شقاوت به هنگام سرپيچى كردن از دستورات الهى و نبوى و گرفتارى در مشكلات دنيوى و عذابهاى اخروى را نشان مى دهد. از اين رو چنين تاريخى بسيار ارزشمند است. ولى اين تاريخ بشدت با روايات ساختگى و دروغين، اسرائيليات و نيز گفته ها و اظهارنظرهاى افراد قصه پرداز آميخته شده و تا آنجا اين دروغها و تحريفها پيش رفته است كه گاه تهمتهاى بس بزرگى به ساحت مقدس انبياى الهى وارد شده و آنان به گناهان كبيره و حتى شرك و كفر متهم شده اند.
متأسفانه كتب تاريخ انبيا كه به دست مسلمانان نگاشته شده است نيز از اين اكاذيب و مجعولات مبرا نيست. بنابراين، يكى از مطمئن ترين راهها براى شناخت انبيا و دانستن تاريخ آنها مراجعه به روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام است. مؤلف گرانقدر روايات و احاديث مربوط به انبيا را در اين كتاب جمع آورى كرده است.
وى در مقدمه به بيان تعداد انبيا و توضيح اقسام آنها (اولو العزم، نبى، رسول و...) و نيز فرق بين امام و پيامبر و برخى ويژگيهاى آنها پرداخته است. پس از آن در فصلى با عنوان خاتمه مسئلۀ عصمت انبيا و پاسخ برخى شبهات در اين رابطه را ذكر كرده است.
سپس طى بيست و چهار باب به شرح حال انبيا و برخى اقوام پرداخته است. عنوان بعضى از مطالب اين بابها به شرح زير است:
1. حضرت آدم و حوا و برخى از فرزندان آنها
ص: 1114
2. حضرت ادريس
3. حضرت نوح
4. حضرت هود و قصۀ شداد
5. حضرت صالح
6. حضرت ابراهيم، فرزندان و ازدواج او
7. حضرت لوط
8. حضرت ذى القرنين و بناى سد
9. حضرت يعقوب و يوسف
10. حضرت ايوب
11. حضرت شعيب
12. حضرت موسى، هارون و برخى از انبياى بنى اسرائيل، نظير: حضرت الياس، اليا و يسع
13. حضرت طالوت، لقمان، ارميا و اشموئيل
14. حضرت داوود
15. حضرت سليمان
16. حضرت حنظله، شعيا، حيقوق، قصۀ سبا و اهل ثرثار و اصحاب رس
17. حضرت زكريا و يحيى
18. حضرت عيسى
19. حضرت ارميا و دانيال و عزيز و قصۀ بخت النصر
20. حضرت يونس بن متى
21. قصۀ اصحاب كهف و رقيم
22. اصحاب اخدود و حضرت جرجيس
23. رواياتى كه به عنوان يكى از پيامبران آمده و نام شخص خاصى در آن ذكر نشده است.
24. اخبار نادر دربارۀ بنى اسرائيل و احوال برخى پادشاهان
در اين ميان مفصل ترين بحثها مبحث مربوط به حضرت موسى و هارون عليهم السّلام و كوتاهترين آنها مبحث مربوط به حضرت جرجيس و اصحاب اخدود است.
ص: 1115
مؤلف در ابتداى كتاب يك مقدمه و يك خاتمه ذكر كرده و سپس طى 24 فصل مطالب مربوط به هريك از انبيا را جداگانه آورده است.
او در هر باب ابتدا آيات مربوط به هر پيامبر را با توضيحى كوتاه ذكر مى كند، سپس روايات مربوط به تاريخ زندگى آن پيامبر را مى نگارد و ذيل هر روايتى كه نياز به توضيح دارد توضيحاتى ارائه مى دهد. وى ضمن بيان روايات اقوال مفسران و علما را نيز نقل كرده است.
اين كتاب نسبت به بسيارى كتابهاى همانند از جهت جمع آورى روايات مربوط به انبيا داراى جامعيت ويژه اى است و در عين جامعيت از بسيارى از تفصيلات غيرلازم و مطالب غير ضرورى طولانى نيز پيراسته است. مؤلف خود در ابتداى كتاب اظهار مى كند:
فاضل راوندى كتابى در قصص انبيا نوشته است ولى كتاب او فاقد بسيارى از روايتهاى شيعى است و نياز به تكميل دارد. علامه مجلسى نيز اگرچه همۀ روايات را در مجلدات بحار الانوار در قسمت مربوط به تاريخ انبيا آورده است ولى نوشتۀ او بسيار طولانى است. زيرا او تمامى آيات مربوطه را ذكر مى كند و سپس به تفسير آنها مى پردازد و آنگاه تمامى روايات خاصه و عامه در اين رابطه را نقل مى نمايد ولى من خواستم اين كتاب را به شيوه اى عجيب و طرزى غريب بنگارم...
روايات اين كتاب بدون ارائۀ سند و به صورت مرسل آورده شده است ولى نسبت به ارائۀ منبع دو گونه اند:
منبع روايت در اكثريت روايات، معرفى شده و به داشتن يا نداشتن سند و يا وجود سندهاى بسيار و نقلهاى متعدد اشاره شده است. برخى از منابعى كه در اين كتاب از آنها نقل شده است
عبارت اند از: الكافى، تهذيب الاحكام، تفسير قمى، تفسير عياشى، قصص الانبياء راوندى، الامالى صدوق، اكمال الدين صدوق، سعد السعود سيد بن طاووس، مجمع البيان طبرسى، الخرائج و الجرائح راوندى، فضائل الشيعه، علل الشرايع و معانى الاخبار از صدوق، المحاسن برقى، تفسير منسوب به امام حسن عسكرى، كتاب النبوة و...
و در پاره اى از روايات هيچ گونه منبعى ارائه نشده است و به سند آن نيز اشاره اى نشده، بلكه
ص: 1116
به طور مستقيم به معصومين عليهم السّلام نسبت داده شده است.
با توجه به آميخته بودن بسيارى از قصص انبيا با تحريفات و جعليات، نكتۀ بسيار مهم در تدوين تاريخ انبيا بررسى روايات و تبيين سره از ناسرۀ آنها است. مؤلف گرامى در ابتداى كتاب مى نويسد:
وهب بن منبع كتاب گسترده اى دربارۀ قصص انبيا نگاشته ولى ما اعتماد به سخنان او نمى كنيم زيرا او از طرق عامه و تواريخ آنان روايت مى كند. ازاين رو به عنوان شاهد مى توان از آن سود برد ولى حجت بر مطلب نخواهد بود...
وى در ادامه بيان مى كند:
اراده كرده ام تمامى آنچه را كه از طريق شيعه نقل شده است ذكر كنم و برخى از آنچه عامه نقل كرده اند براى احتياج و در صورت نياز نيز به طور مختصر نقل نمايم...
وى در موارد بسيارى كه از خاصه رواياتى را نقل كرده است به ناصحيح بودن آنها و حمل بر تقيه و امثال آن اشاره كرده است كه از جملۀ اين موارد مى توان قصۀ حضرت سليمان و اوريا و يا افسانۀ گرفتن خاتم سليمانى توسط شيطان و تسلط او بر حكومت سليمان و يا حديث بخل سليمان كه به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله نسبت داده شده است و موارد بسيار ديگر را ذكر كرد.
ولى در عين حال نمى توان ادعا كرد مؤلف در صدد بررسى كامل روايات بوده است و آنچه نقل كرده از هرگونه ضعفى مبرا است و يا حتى مورد پذيرش شخص مؤلف بوده است. به عنوان نمونه يكى از مواردى كه بسيار بعيد به نظر مى رسد مورد پذيرش مؤلف باشد و در عين حال مؤلف نسبت به آن داورى نكرده است قصۀ ظاهر شدن حضرت يعقوب در مقابل حضرت يوسف و بازداشتن او از زنا است.
مؤلف در اين كتاب تنها به نقل آيات و روايات بسنده نكرده، بلكه ذيل هر روايتى كه نياز به توضيح داشته است توضيحاتى ارائه كرده و مطالب غامض آن را شرح داده است و نيز در بسيارى از موارد به نقل اقوال علما و نيز بيان اعتقاد شيعه و اعتقاد خويش پرداخته است.
قرن يازدهم هجرى روزگار درخشانى در علوم اسلامى بويژه علم حديث به شمار مى رود و
ص: 1117
يكى از ستارگان آسمان اين عصر، مؤلف اين كتاب، يعنى علامه سيد نعمت الله جزائرى است.
وى كه نسب شريفش به امام موسى بن جعفر مى رسد، در روستايى به نام «صبّاغيه» در جزائر به دنيا آمد و به همين جهت به جزائرى مشهور شد. جزائر منطقه اى در كنارۀ اروندرود است كه از شوشتر آغاز مى شود و تا بصره امتداد مى يابد. تاريخ تولد وى را سال يكهزار و پنجاه قمرى ذكر كرده اند. او ابتدا در وطن خود به فراگرفتن علوم اوليه پرداخت، سپس به شيراز و پس از آن به اصفهان رفت و مراتب علمى خود را به كمال رساند؛ سپس به وطن اصلى خود مراجعت كرد و به كار تبليغ، ارشاد، تأليف و تدريس روى آورد. پس از مدتى به واسطۀ برخى حوادث به هويزه در نزديكى اهواز، كه سابقۀ حوزۀ علمى كهن و مشهور دارد، مسافرت كرد. پس از چندى اهالى شوشتر از او دعوت كردند تا به آن سامان هجرت كند و او نيز اين دعوت را پذيرفت و چون ساكن اين شهر شد، از طرف سلطان سليمان صفوى به منصب شيخ الاسلامى و قضاوت در اين منطقه منصوب شد و به اقامۀ نماز جمعه و جماعت و ساير وظايف شرعى و اجتماعى همت گماشت. صيت شهرت علمى او در جوامع علمى آن روزگار پيچيد به گونه اى كه شيخ حرّ عاملى - معاصر وى - او را در كتاب خود اين گونه معرفى مى كند: «سيد نعمت الله بن عبد الله حسينى جزائرى، فاضل، عالم، محقق، علامۀ جليل القدر مدرّس كه از معاصران ماست.»
و علامه افندى شخصيت بزرگ معاصر وى درباره اش مى نويسد: «فقيه، محدث و اديب متكلّم و مدرّس معاصر كه از جانب سلطان شيخ الاسلام نواحى شوشتر بود.»
و علامه سيد محمدباقر خوانسارى در توصيف او مى نگارد: «از بزرگان علماى متأخر و برجستگان فضلاى متبحر است. او در ادبيات عرب و فقه و حديث يگانۀ روزگار خود بود و بهرۀ علمى خود را با تلاش بسيار به دست آورد. او از جهت بسيارى اساتيد و استفاده از آنها و نيز بهره مندى از انواع فضايل همانندى ندارد.»
وى از استادان بسيارى بهرۀ علمى برد و سفرهاى زيادى در طلب دانش كرد. اسامى برخى از استادان وى به شرح زير است:
1. محمد بن سليمان جزائرى
2. سيد ميرزا محمّد جزائرى، مؤلف جوامع الكلم
3. شاه ابو الولى حكيم
4. سيد هاشم بحرانى
ص: 1118
5. شيخ جعفر بحرانى
6. شيخ عبد على بن جمعه، مؤلف تفسير نور الثقلين
7. امير ارفع الدين نائينى
8. آقا حسين خونسارى، مشهور به محقق خونسارى
9. علامه فيض كاشانى
10. محقق سبزوارى
11. شيخ فرج الله بن سلمان
12. علامه مجلسى كه مدت بسيارى با وى محشور بود. در تأليف دايرة المعارف بزرگ بحار الانوار از همكاران وى به شمار مى رفت.
علامه جزائرى در ميدانهاى مختلف معارف اسلامى دست به تأليف و نگارش زد و كتابهاى بديع و جالبى از خود به يادگار گذاشت كه برخى از آنها تاكنون بارها به چاپ رسيده و بعضى نيز به دست ما نرسيده است. اسامى برخى از آثار او عبارت اند از:
1. الانوار النعمانيه، در مطالب متنوع حديثى، فقهى و تاريخى (4 جلد)
2. البحور الذاخرة، در فقه و شرح تهذيب الاحكام شيخ طوسى (12 جلد)
3. انس الوحيد، در كلام شرح توحيد صدوق
4. كشف الاسرار، در شرح كتاب الاستبصار شيخ طوسى
5. الجواهر الئوالى، در شرح كتاب عوالى الئالى
6. زهر الربيع، در مطالب متنوع و متفرقه
7. رياض الابرار، در فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السّلام
8. غرائب الاخبار و نوادر الاثار
9. حاشيه اى بر مغنى اللبيب، در ادبيات عرب
10. حاشيۀ نقد الرجال، در علم رجال و...
مؤلف پس از عمرى سراسر تلاش، تحقيق، تأليف و تبليغ در سال 1112 ه. ق. در شصت و دو سالگى در حالى كه به قصد زيارت امام رضا سفر مى كرد در «جايدر» از روستاهاى استان لرستان وفات يافت و اكنون در همانجا داراى بقعه و بارگاهى است كه زيارتگاه دوستان علم و دانش و معنويت است.
ص: 1119
1. اعيان الشيعه، ج 10، ص 226.
2. معجم رجال الحديث، ج 19، ص 172.
3. روضات الجنات، ج 8، ص 150.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 785.
5. رياض العلماء، ج 5، ص 253.
6. امل الآمل، ج 2، ص 336.
7. ريحانة الادب، ج 3، ص 113.
8. دانشمندان خوانسار، ص 177.
1. چاپ مؤسسة الاعلمى، بيروت، لبنان، 1411 ه. ق. 600 صفحه، قطع وزيرى، همراه با مقدمه اى به قلم علاء الدين اعلمى.
2. چاپ مؤسسة دار البلاغه، بيروت، لبنان، 1417. ه. ق. با تصحيح و تحقيق محسن عقيل، 504 صفحه، قطع وزيرى، بدون مقدمه.
3. ترجمۀ فارسى اين كتاب به نام قصص الانبيا يا سرگذشت پيامبران به قلم يوسف عزيزى چاپ شده است. تهران، نشر فرهاد، 1379 ه. ش. 704 صفحه، قطع وزيرى.
ص: 1120
يكى از شگفتيهاى تاريخ اسلام سرگذشت عجيب اهل بيت عليهم السّلام است. بدون شك هيچ گروهى را در تاريخ اسلام نمى توان يافت كه داراى فضايل و مناقبى همچون اهل بيت عصمت و طهارت باشند (مناقبى كه دوستان و دشمنان آن را نقل كرده اند و هيچ كس را ياراى انكار كلى آنها نيست)، ولى با اين همه بار سهمگين مصايب و مشكلاتى چنين عظيم را بر دوش گرفته باشند و اين گونه دچار تنگنا و زجر و شكنجه شده و يا به فيض شهادت رسيده باشند: «فقتل من قتل و سبى من سبى و اقصى من اقصى.»
مؤلف در اين كتاب به جمع آورى روايات و تواريخ مربوط به اين دو بعد زندگى معصومين پرداخته است. او از سويى مناقب و فضايل آنها و از طرفى مصايب و شهادتنامۀ آنان را در اين اثر گردآورده و به صورت خطبه ها و منبرهاى مجزا تنظيم كرده است.
برخى مطالب عنوان شده در كتاب عبارت اند از:
1. شهادت همۀ ائمۀ معصومين
2. فضيلت اميرالمؤمنين
3. فضايل و برخى از مصايب حضرت زهرا
4. فضيلت گريه بر امام حسين
5. عظمت زمين كربلا و تربت آن
6. قسمتهايى از تاريخ زندگى امام حسن و امام حسين از ولادت تا شهادت و ذكر مصايب آن دو
ص: 1121
كتاب در دو جزء در 10 مجلس تنظيم شده است. هر مجلس نيز داراى چند باب است.
مؤلف تمامى مجالس را با خطاب به حاضران شروع و از مصايب وارده بر اهل بيت عليهم السّلام ياد كرده است؛ آنگاه به ذكر رواياتى در رابطه با فضايل يا مصايب آنها پرداخته است.
متأسفانه مؤلف هيچ يك از روايات را با سند ذكر نكرده و از ارائۀ مصدر و منبع روايات نيز خوددارى ورزيده است. وى در برخى موارد حتى نام گويندۀ روايت را نيز ذكر نكرده و به جملۀ «روى عنهم» اكتفا كرده است. ازاين رو برخى روايات ضعيف نظير تمثل اميرالمؤمنين به صورت شير و نيز بعضى مطالب - كه مدركى براى آن قبل از اين اثر نيافتيم - نظير عروسى حضرت قاسم در كربلا در اين كتاب آمده است.
مؤلف به مناسبتهاى مختلف به صورت بسيار زياد «گاه دهها بيت» از اشعار شاعران در اين كتاب استفاده كرده است. و غالب اين اشعار در مراثى و مصيبتهاى اهل بيت است و در تحريك احساسات و ايجاد حزن و گريه در مصايب آنها اثرى مهم دارد. وى در برخى موارد هفتاد تا هشتاد بيت يك قصيده را ذكر مى كند. اسامى برخى از شاعرانى كه اشعار آنها در اين كتاب آمده است عبارت اند از:
1. شيخ خليعى، به صورت بسيار زياد
2. ابن حماد
3. نيلى
4. محمّد بن سمين
5. شيخ راشد بن سليمان حريرى
6. سيد مرتضى علم الهدى
7. على بن عبد الحميد
8. شيخ مصلح صميرى
9. ابن المتوج
ص: 1122
10. شيخ عبدالله بن داوود در مكى
11. شيخ محمّد بن نقيح
12. شيخ داوود بحرانى
13. شيخ مغامس
14. صالح بن عرندسى
15. محمّد بن على بن طريح نجفى
فخر الدين بن محمّد على بن احمد بن طريح الرماحى، مشهور به طريحى نجفى از علماى قرن يازدۀ هجرى قمرى است. علامه شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى نويسد: «فاضل زاهد پرهيزكار و عابد فقيه و شاعر جليل القدر كه از معاصرين ما به شمار مى آيد...»
و محدث بزرگوار شيخ يوسف بحرانى از او اين گونه ياد كرده است: «شيخ فخر الدين بن طريح نجفى مردى فاضل و محدث و لغت شناس، عابد و زاهد و پرهيزكار بود.»
علامه عبدالله افندى - كه معاصر وى بوده است - درباره اش مى نگارد:
فاضل عالم عامل جليل القدر و بزرگوار مرد كامل و مبارك كه از معاصرين ما بود و من در سنين كودكى در مسجد كوفه، در سالهاى 1080 ه. ق. با وى روبه رو شدم. او در مسجد كوفه در ماه رمضان معتكف شده بود ولى من نتوانستم با او معاشرتى داشته باشم. خداى از او راضى باشد! عابدترين و پرهيزكارترين مردم روزگار خويش بود. او و پدرش و فرزندان برادرش و ساير خويشاوندانش همگى از علماى صالح و تقوا پيشه بودند.
خاندان او كه به آل طريحى مشهورند از خاندانهاى كهن و سرشناس نجف هستند كه در ميان آنها علما و مؤلفان بسيارى وجود داشته اند. مشهور است كه نسب اين خاندان به حبيب بن مظاهر اسدى، شهيد و صحابى بزرگوار امام حسين مى رسد.
مؤلف در سال 979 ه. ق. در نجف به دنيا آمد و در آن حوزۀ مبارك به تحصيل پرداخت. وى در طول عمر خود سفرهايى به حجاز و خراسان كرد و به زيارت بيت الله الحرام، ائمۀ بقيع و پيامبر اكرم و در خراسان به زيارت امام رضا تشرف يافت. در اين سفرها نيز از تأليف و تحقيق علمى غفلت نورزيد. ازاين رو تاريخ و مكان تأليف برخى آثار وى در همين سفرهاست. مؤلف عمرى بسيار دراز يافت و در اين عمر طولانى و بابركت آثار ارزشمند زيادى را به يادگار نهاد.
ص: 1123
1. شيخ محمّد بن جابر نجفى
2. سيد شرف الدين حسنى حسينى شولستانى
3. محمّد بن حسام مشرقى
1. فرزند دانشمندش شيخ صفى الدين
2. علامه سيد هاشم بحرانى
3. علامه محمدباقر مجلسى، چنانكه برخى از شرح حال نويسان ذكر كرده اند. ولى گويا آقابزرگ تهرانى اين سخن را ناصحيح مى داند و از آن به لفظ توهم ياد كرده است.
او داراى تأليفات مشهورى است كه برخى از آنها به چاپ رسيده و تعداد زيادى نيز به صورت مخطوط باقى مانده است. نام برخى از تأليفات وى عبارت است از:
1. مجمع البحرين و مطلع النيرين، در لغت و الفاظ احاديث كه همراه با شرح معنى لغات روايات بسيارى را ذكر كرده است.
2. شفاء السائل عن مستطرفات المسائل
3. المنتخب فى جمع المراثى و الخطب
4. شرح المختصر النافع
5. تمييز المتشابه من اسماء الرجال
6. الاربعين
7. غريب الحديث، اين كتاب كه در توضيح لغات احاديث است قبل از مجمع البحرين نگاشته شده است.
8. جامع المقال فيما يتعلق باحوال الحديث و الرجال
9. شرح الرسالة الاثنى عشريه، دربارۀ نماز
10. فخرية الكبرى، در فتاواى فقهى كه آن را خود تلخيص كرده و فخرية الصغرى ناميده است.
11. الاحتجاج فى مسائل الاحتياج
12. كشف غوامض القرآن
ص: 1124
13. جواهر المطالب فى فضايل على بن ابى طالب
14. مراثى الحسين عليه السّلام در مقتل كه در سه سطح مفصل، متوسط و مختصر نوشته شده است.
15. مستطرفات نهج البلاغه
16. النكت اللطيفه فى شرح الصحيفه و آثار بسيار ديگر
وى پس از عمرى طولانى و تلاشهاى ارزشمند علمى، دينى و اجتماعى در سال 1085 ه. ق.
در روستاى رماحيه، از روستاهاى حيرۀ عراق، جهان را بدرود گفت. پيكر وى را به نجف بردند و پس از تشييع بسيار مفصلى كه در آن موافق و مخالف شركت داشتند، در جوار اميرالمؤمنين عليه السّلام به خاك سپردند.
1. امل الآمل، ج 2، ص 215.
2. لولوة البحرين، ص 66.
3. رياض العلماء، ج 4، ص 332.
4. روضات الجنات، ج 5، ص 349.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 434.
6. اعيان الشيعه، ج 8، ص 394.
7. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 448.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4967 كه شامل جلد اول كتاب است و تاريخ استنساخ ندارد.
2. نسخۀ عكس همان كتابخانه، شمارۀ 704 كه از نسخۀ واتيكان عكس بردارى شده و تاريخ استنساخ آن 1254 است.
چاپ مؤسسه الأعلمى بيروت در قطع وزيرى، بى تا.
ص: 1125
الأربعون حديثا شيخ فخر الدين طريحى(1)
مؤلف در اين كتاب چهل حديث از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام در مسائل اخلاقى و مواعظ گردآورى كرده است. موضوع برخى از روايات اين اثر عبارت است از:
1. زهد در دنيا (چندين حديث)
2. طلب علم
3. اهميت رعايت اوقات نماز
4. ستم و ستمگرى
5. حق خداوند
6. علامات اهل ايمان
7. مواعظ لقمان
8. مواعظ عيسى
9. مواعظ رسول اكرم
10. مواعظ امام اميرالمؤمنين على عليه السّلام
طولانى ترين حديث اين مجموعه وصيت اميرالمؤمنين به محمّد بن حنفيه است.
مؤلف در پايان كتاب روايتى دربارۀ حفظ اربعين حديث ذكر كرده است كه ضمن آن رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به على عليه السّلام چهل حديث را بيان مى فرمايد كه طبق روايت مراد از چهل حديث، چهل موضوع يا چهل حكم است.
مؤلف در جمع آورى چهل حديث هيچ گونه نظم و ترتيبى را رعايت نكرده و روايات را
ص: 1126
به صورت پى در پى بدون تبويب، تنظيم و طبقه بندى موضوع ذكر كرده است.
مؤلف تمامى روايات را به صورت مقطوع و با اسناد به پيامبر صلّى الله عليه و آله و يا امام عليه السّلام نگاشته است.
تنها در مقدمۀ كوتاه كتاب يادآورى مى كند كه: «من اين احاديث را از اصول معتبرۀ مورد اعتماد نقل مى كنم» و در يك مورد نيز سند حديث را نقل مى كند كه به نظر مى رسد كامل نيست و سند مربوط به كتاب الكافى است. وى منبع روايات را نيز ذكر نكرده و از هرگونه توضيح و تبيين دربارۀ روايات خوددارى ورزيده است.
نسخۀ خطى كتابخانۀ مركزى دانشگاه تهران، به شمارۀ 2115 در ضمن مجموعه اى متعلق به قرن 11 ه. ق.
چاپ مؤسسۀ البلاغ، بيروت، 1407 ه. ق. قطع جيبى، 63 صفحه، با تحقيق محمد سعيد الطريحى.
ص: 1127
برخى بزرگان بر كتاب شريف صحيفه مستدركى نوشته اند و دعاهايى را كه از امام سجاد نقل شده و در صحيفۀ كامله نيامده است، گردآورى كرده اند. اولين كتابى كه به عنوان مستدرك بر صحيفه نوشته شده، الصحيفه الثانيه متعلق به دانشمند بزرگ شيخ حرفوشى است كه متأسفانه از آن اثرى در دست نيست و دومين آن از محدث عاليقدر علامه شيخ حرّ عاملى است كه قبلا به معرفى آن پرداختيم. كتاب فوق سومين مستدركى است كه آنچه در صحيفۀ كامله نيامده، گردآورى كرده است.
مؤلف گرانقدر در مقدمۀ كتاب اشاره مى كند كه قبل از او شيخ حرّ عاملى مستدركى بر صحيفه نگاشته است. ازاين رو در اين كتاب از دعاهايى كه در صحيفۀ كامله و نيز در صحيفۀ ثانيه تأليف شيخ حرّ عاملى آمده، پرهيز شده و دعاهايى كه در آن دو كتاب نيامده، ذكر شده است.
موضوعات مطرح شده در اين كتاب دعاهاى بسيار متنوع به گستردگى فراخناى معارف اسلامى است. مجموعۀ دعاهاى آن را مى توان به شرح زير دسته بندى كرد:
برخى دعاهاى اين مجموعه به صورت مطلق و غيرمربوط به وقت يا عمل خاصى است، نظير: دعاى اول و دوم و بسيارى از دعاهاى آخر كتاب كه در مناجات، تحميد و ثناى خداوند متعال است.
برخى از دعاهاى اين كتاب مربوط به اعمال خاص است، نظير: دعاى نهم كه بعد از نافلۀ
ص: 1128
شب يا دعاى هفدهم كه در حال قنوت نماز و يا دعاى هجدهم كه در قنوت نماز وتر خوانده مى شود.
پاره اى از اين دعاها مربوط به دفع دشمن و يا حرز و حفظ از مهالك و مصايب است.
قسمتى از اين دعاها مربوط به اشخاص و اقوام خاصى است، نظير: دعاى چهارم در صلوات بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و آل او، دعاى بيست و ششم دربارۀ همسايگان و دعاى دوازدهم عليه مردم شام.
پاره اى از دعاهاى اين مجموعه مربوط به مسائل اخلاقى است و در آن به درخواست مكارم اخلاق و اخلاق نيكو و دورى از اخلاق ناپسند پرداخته شده و ضمن آن، مطالب والاى اخلاقى بيان شده است.
قسمتى از دعاهاى كتاب در زمانهاى خاص خوانده مى شود، نظير: دعاهاى ايام هفته.
اين كتاب داراى دو بخش مجزا است:
بخش اول دعاهاى جدا شده از صحيفۀ كامله است. مؤلف در توضيح اين بخش مى نويسد:
راوى صحيفۀ سجاديه مى گويد: تعداد دعاهاى اين كتاب 75 دعا بود ولى جز شصت و خرده اى از آن، بقيه از دست من رفت و موفق به نگارش آن نشدم. ولى در نسخۀ مشهور و موجود كنونى تعداد دعاها 54 تا است. بنابراين، تعداد بيست و يك دعا از صحيفۀ كامله در نسخۀ مشهور و متداول نيست.
علامه افندى كه سفرهاى بسيارى در طلب علم كرد و از كتابخانۀ گستردۀ علامه مجلسى نيز بهره مند بود، موفق شد اين گهرهاى مفقود را از نسخه هاى مختلف بيابد و آن را ذكر كند.
بخش دوم كتاب ساير دعاهايى است كه در لابه لاى كتب از امام سجاد عليه السّلام نقل شده است و مربوط به صحيفۀ كامله نيست.
مؤلف منابع و مدارك دعاها را آورده و در مقدمۀ كتاب نيز 10 سند ديگر به صحيفۀ كاملۀ
ص: 1129
سجاديه (غير از سند مشهور) ذكر كرده است. وى در آغاز هر دعا، منبع و مصدر آن را يادآور مى شود و حتى گاه ويژگيهاى كتابى را كه از آن نقل كرده است بيان مى كند.
در مقدمۀ اين كتاب اشاره شده است كه برخى دعاهاى مذكور در منابع مختلف با عبارات متنوع نوشته شده است، ولى مؤلف به خاطر رعايت اختصار از ذكر اختلاف عبارات پرهيز مى كند و آن را به نگارش حاشيه اى بر اين كتاب در آينده حوالت مى دهد، كه معلوم نيست آيا وى موفق به نگارش كامل اين حواشى شده است يا نه.
در فهرست اين كتاب چند دعا نقل شده است كه متأسفانه در متن كتاب ذكرى از آنها نيامده و يا فقط عنوان ذكر شده است. مثلا در فهرست كتاب آمده است: «دعاى يازدهم لانجاح المآرب.»
ولى در متن كتاب فقط اين جملات آمده است: «و كان من دعائه عليه السّلام لانجاح المارب على ما وجدته فى كتاب الدعا للسيد الداماد قدس سره و فى كتاب الدعا لسبطه الامير السيد آميرزا حسيب.»
و نيز در دعاهاى روزهاى هفته، دعاى روز شنبه ذكر نشده است و پايان كتاب هم داراى جمله اى كه نشانگر خاتمۀ آن باشد نيست. ازاين رو به نظر مى رسد نسخه هاى موجود از اين كتاب ناقص است و يا اينكه مؤلف به تكميل كتاب توفيق نيافته است.
ميرزا عبدالله ابن ميرزا عيسى تبريزى، مشهور به ميرزا عبدالله اصفهانى يا ميرزا عبدالله افندى از علماى قرن دوازدهم هجرى است. تاريخ تولد وى به طور دقيق معلوم نيست؛ ولى با توجه به برخى قراين، وى متولد سالهاى اول نيمۀ دوم قرن يازدهم هجرى (حدودا 1066 ه. ق.) است.
وى در خاندانى از اهل دانش در شهر اصفهان ديده به جهان گشود؛ در شهر تبريز نشو و نما كرد و در همانجا ازدواج كرد. وى تحصيلات اوليه را زير نظر پدر دانشمندش ميرزا عيسى بيك شروع كرد ولى پس از مدت كوتاهى پدرش از دنيا رفت و او تحت سرپرستى برادرش قرار گرفت و تحصيلات خود را زير نظر برادر دانشمندش ميرزا محمّد جعفر ادامه داد. پس از رسيدن به درجات والاى علمى ساليانى دراز در محضر علامه مجلسى حضور يافت و در زمينۀ حديث و فقه از محضر او استفاده كرد. در زمينۀ حكمت و فلسفه در جلسات محقق سبزوارى و آقا حسين خوانسارى حاضر شد.
ص: 1130
مؤلف براى تحصيل علم سفرهاى بسيار كرد و از علماى ديگر فرقه هاى اسلامى نيز استفادۀ علمى برد. وى به شهرهاى مختلف ايران و نيز به كشورهاى يمن، لبنان، عراق، شام، حجاز، مصر، سوريه، كشمير، هند، اندونزى، تركيه، گرجستان، تاشكند، ديار روم و غيره سفرهاى بسيار كرد، ولى عمدۀ تحصيلات وى در اصفهان بود و به همين جهت به اصفهانى مشهور است.
او مدتى را در كشور عثمانى گذراند و در نزد خليفۀ عثمانى مقامى ارجمند يافت، به گونه اى كه چون از خليفه عزل شريف مكه را خواستار شد، خليفه به خواستۀ او گردن نهاد و شريف مكه را عزل كرد. خليفه هنگام گفت و گو با او از لفظ احترام آميز «افندى» كه به معنى سرور و آقا و حضرت و عالم است استفاده مى كرد و ازاين رو مؤلف به ميرزا عبدالله افندى معروف شد.
وى پس از اين هجرتهاى مداوم به اصفهان بازگشت و در جمع آورى و تنظيم موسوعۀ بزرگ بحار الانوار با علامه مجلسى - استاد بزرگ خويش - همكارى كرد و بالأخره در سال 1130 ه. ق.
در همان شهر از دنيا رفت و در قبرستان تخت فولاد مدفون شد.
او از استادان بسيار زيادى از فرق مختلف اسلامى استفادۀ علمى كرده است. برخى از استادان و مشايخ اجازۀ وى عبارت اند از:
1. علامه محمدباقر مجلسى، مؤلف بحار الانوار، كه مؤلف از او به عنوان «استاد الاستناد» ياد مى كند و علامه مجلسى نيز از او به عنوان «بعض ازكيا تلامذتنا» نام مى برد.
2. آقا حسين خوانسارى، مؤلف كتاب مشارق الشموس فى شرح الدروس
3. آقا جمال خوانسارى، صاحب حاشيۀ معروف بر شرح لمعه
4. ملا ميرزاى شيروانى، مؤلف حاشيه بر معالم الاصول
5. محمدباقر سبزوارى، مؤلف ذخيرة الاحكام
6. پدر بزرگوارش ميرزا عيسى بيك و برادر دانشمندش ميرزا محمّد جعفر
7. شيخ حرّ عاملى، مؤلف كتاب تفصيل وسائل الشيعه
8. امام زيديه و...
برخى از شاگردان و كسانى كه از او اجازۀ روايت داشته اند، عبارت اند از:
1. ميرزا حيدرعلى شيروانى
ص: 1131
2. محمّد بن عبدالله تونى، فرزند مؤلف الوافيه
3. شيخ محمد على حزين لاهيجى
4. محمد صادق، نوۀ علامه مجلسى
5. مير محمّد حسين خاتون آبادى، نوۀ علامه مجلسى
6. سيد نور الدين جزائرى، مؤلف فروق اللغات
7. سيد عبدالله جزائرى
1. الامان من النيران، در تفسير قرآن
2. ثمار المجالس و نثار العرايس (كشكول)
3. رياض العلماء كه جزء معتبرترين كتب تراجم است.
4. روضة الشهدا به سه زبان فارسى، عربى و تركى كه غير از روضة الشهداى كاشفى است.
5. حاشيه بر المختلف علامه حلّى
6. رساله در وجوب نماز جمعه
7. رساله در احكام اراضى خراجيه
8. شرح شكل العروس از كتاب تحرير اقليدس
9. صحيفۀ ثالثه سجاديه عليه السّلام
10. بساتين الخطبا، بيان منابر و خطبه هاى خود ايشان
1. رياض العلماء، ج 3، ص 230، شرح حال خودنوشت مؤلف.
2. رسالۀ زهر الرياض، از آيت الله مرعشى نجفى در ابتداى رياض العلماء.
3. ريحانة الادب، ج 1، ص 161.
4. روضات الجنات، ج 4، ص 255.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 449.
6. فوائد الرضويه، ص 253.
ص: 1132
1. نسخۀ كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى، تهران، شمارۀ 12367.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1960، تاريخ استنساخ:
1287 ه. ق. كه بر اين نسخه خط علامه ميرزا حسينى نورى، صاحب مستدرك الوسائل نيز هست.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 6900، تاريخ استنساخ: 1164 ه. ق.
چاپ مكتبة الثقلين، قم، 1400 ه. ق. قطع جيبى، 255 صفحه.
ص: 1133
بهترين تعريف دربارۀ موضوع كتاب، جملات كوتاه خود مؤلف در مقدمۀ آن است. وى مى نويسد:
چون خادمان قرآن را ديدم كه هر كدام راهى را برگزيده اند، برخى به عربيت و صرف و نحو اكتفا كرده اند و گروهى به علم لغت و اشتقاق و اعراب اهميت داده اند، پاره اى به مسائل كلامى پرداخته اند و عده اى فنون مختلفه اى را در تفسير كتاب مبين به خدمت گرفته اند، بر آن شدم كه من آثار و روايات اهل الذكر (اهل بيت عليهم السّلام) را دربارۀ آيات قرآن گرد آوردم...
انصافا در اين جهت زحمات زيادى را متحمل شده و موسوعۀ حديثى كاملى را در رابطه با آيات قرآن گرد آورده است.
كتاب با مقدمه اى بسيار كوتاه شروع مى شود و سپس با رواياتى در فضيلت سورۀ مباركۀ حمد ادامه مى يابد. پس از آن به بيان روايات مربوط به هر آيه مى پردازد و اين شيوه تا پايان كتاب ادامه پيدا مى كند. يعنى در هر سوره ابتدا روايات مربوط به فضيلت آن سوره و سپس به ترتيب آيات، روايات مربوط به آن ذكر مى شود؛ بدون آنكه خود آيات مستقلا نقل شوند.
مؤلف گرانقدر در سراسر تفسير از خود سخنى نگفته و جز به بيان روايات نپرداخته است.
مؤلف در ابتداى هر روايت منبع و كتابى را كه از آن نقل مى كند بيان داشته ولى با كمال تأسف سند روايات را حذف كرده و فقط به ذكر نام معصومى كه روايت از او نقل شده اكتفا كرده است.
تنها در موارد اندكى سند برخى روايات را آورده است. وى در بيان روايات از جداسازى صحيح
ص: 1134
و ناصحيح آن تن زده و آن را به خواننده واگذارده است. ازاين رو رواياتى كه مخالف با اجماع شيعه يا عقيدۀ خود مؤلف و يا دلايل عقلى است را نيز در اين مجموعه آورده است.
خود مؤلف در مقدمۀ كوتاه كتاب مى گويد:
رواياتى در اين كتاب آمده كه ظاهرش مخالف اجماع شيعه است؛ به عنوان بيان عقيده و براى عمل نياورده ام. بلكه آنها را ذكر كردم تا خواننده بفهمد چگونه نقل شده و چه كسى آن را نقل كرده است تا خود راهى براى حلّ آن بيابد و من در اين موارد روايات مخالف آن را نيز ذكر كردم، تا در هنگام چاره جويى و راه حل به آنها توجه شود.
اين سخن مؤلف پاسخى است به گفتۀ برخى كه بشدت بر نويسندۀ اثر تاخته اند و اشكال كرده اند كه چرا روايات ضعيف و يا ناصحيح را ذكر كرده است.
براى بيان موقعيت والاى علمى اين تفسير، نظريۀ دو نفر از بزرگان حديث و تفسير را ذكر مى كنيم. علامه سيد محمّد حسين طباطبائى صاحب تفسير الميزان - كه خود از بزرگترين مفسران قرن اخير به شمار مى رود - در مقدمۀ كوتاهى كه بر اين تفسير نوشته است، مى نويسد:
يكى از نيكوترين يا نيكوترين كتابى كه تلاش طولانى روزگاران آن را گرد آورده و دست تحقيق آن را نگاشته كتاب نور الثقلين است، كه تأليف شيخ فقيه و محدث والامقام شيخ عبد على حويزى است... به جان خودم سوگند، اين كتاب اثر ارزشمندى است كه مؤلف، روايات پراكندۀ مربوط به تفسير قرآن را در آن گرد آورده است. در اين كتاب اكثر روايات اهل بيت عليهم السّلام مگر موارد بسيار نادر نقل شده است و مؤلف دقت فراوان در نگارش دقيق حديث و ترتيب نيكو و اشاره به مصادر و منابع حديث به كار برده است...
.
محدّث بزرگوار علامه شيخ حرّ عاملى - كه از بزرگان فن حديث است - دربارۀ اين تفسير مى نويسد:
كتاب نور الثقلين در تفسير چهار جلد بسيار نيكو و زيباست. اين كتاب احاديث پيامبر صلّى الله عليه و آله و ائمۀ عليهم السّلام را در تفسير آيات قرآن از كتب حديث جمع آورى كرده و سخنى از غير پيامبر و اهل بيت نياورده است. اين كتاب را من ديدم و از روى آن نسخه اى نگاشتم(1).
عبد على بن جمعه عروسى حويزى - مؤلف گرانقدر - از بزرگان علماى قرن يازدهم هجرى
ص: 1135
است. شيخ حرّ عاملى محدّث بزرگوار، كه معاصر وى بوده درباره اش مى نويسد: «مردى دانشمند، فاضل فقيه و محدث و مورد اطمينان و پرهيزكار و جامع علوم و فنون و اديب و شاعر بود. از جمله تأليفات او كتاب نور الثقلين در تفسير قرآن... و شرح لامية العجم و شرح شواهد مغنى است كه به پايان نرسيده است.»(1)
و يكى ديگر از دانشمندان معاصر مؤلف، علامه ميرزا عبدالله افندى دربارۀ او مى نويسد:
«شيخ بزرگوار عبد على بن جمعۀ عروسى، محل تولدش حويزه و ساكن شيراز مى باشد. فاضلى عالم و محدثى است معروف، مؤلف تفسير نور الثقلين و غير آن.»
آنگاه سخنان شيخ حرّ عاملى را نقل مى كند و مى گويد: «به نظر من مؤلف شرح مغنى و شواهد آن و نيز شرح لاميه العجم از ايشان نيست، بلكه مؤلف آنها شيخ عبد على بن ناصر بن رحمة الله بحرانى است.»(2)
از استادان و شاگردان او اطلاع درستى در دست نيست. علامه سيد محسن امين از جمله شاگردان وى سيد نعمت الله جزائرى - محدث مشهور - را ذكر مى كند كه در شهر شيراز از محضر اين عالم بزرگوار استفاده كرده است.
و كتاب شناس بزرگ، علامه آقابزرگ تهرانى، ضمن نقل بيانات برخى از علما دربارۀ مؤلف مى نويسد: «از جمله شاگردان وى سيد نعمت الله جزائرى است و استاد او مولى على نقى شيرازى شاگرد شيخ بهائى بوده است.»
تاريخ وفات مؤلف بخوبى روشن نيست و اينكه برخى آن را 1112 ه. ق. دانسته اند، صحيح نيست و شايد با سال وفات شاگردش سيد نعمت الله جزائرى اشتباه شده باشد. با توجه به تقريظ مفصلى كه عبد الرشيد شوشترى بر كتاب تفسير نور الثقلين نگاشته و علامه آقابزرگ تهرانى از آن ياد كرده است و در آن از مؤلف با جملۀ «ادام الله تاييداته» ياد شده، مؤلف در سال 1073 ه. ق. زنده بوده است.
1. امل الآمل، ج 2، ص 154.
2. رياض العلماء، ج 3، ص 148.
ص: 1136
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 29.
4. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 331.
5. طبقات مفسران شيعه، ج 3، ص 161.
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 1710، تاريخ استنساخ: 1073.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 7496، تاريخ استنساخ: نزديك عصر مؤلف.
3. نسخۀ كتابخانۀ مسجد اعظم قم، شمارۀ 956، تاريخ استنساخ: 1091 كه تحت تملك شيخ حرّ عاملى بوده است.
4. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 1672، تاريخ استنساخ: 1120 ه. ق.
چاپ مؤسسۀ مطبوعاتى اسماعيليان، قم، 1415 ه. ق 5 جلد، قطع وزيرى، 3428 صفحه، با تصحيح و تعليق سيد هاشم رسولى محلاتى.
ص: 1137
يكى از موضوعاتى كه بين شيعيان و سنّيان بشدت مورد اختلاف است، مسئلۀ رجعت است.
شيعه اعتقاد دارد در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السّلام گروهى از نيكان و جماعتى از ناپاكان زنده مى شوند و به دنيا برمى گردند و هر دو گروه بشدت از عقايد خود دفاع خواهند كرد و در نهايت جماعت حق پيروز خواهند شد و ناپاكان از بين خواهند رفت.
برخى اين عقيده را جزء ضروريات مذهب شيعه دانسته اند و مرحوم شيخ حرّ عاملى در كتابش به نام الايقاظ من الهجعة مدعى مى شود كه بزرگان علماى شيعه هفتاد كتاب در اين باره تأليف كرده اند. يكى از دانشمندانى كه در اين رابطه دست به نگارش زده و رواياتى مربوط به اين موضوع را گرد آورده است ميرزا محمّد مؤمن استرآبادى است.
وى در ابتداى كتاب اظهار مى كند: «شخصى كه سزاوار نيست درخواست او را رد كنم از من درخواست كرد كتابى مختصر دربارۀ رجعت بنگارم و من از كتابهاى اصحاب متقدمين رواياتى را انتخاب نمودم...»
چون در ابتدا مسئلۀ رجعت و پذيرش آن براى بسيارى از افراد دشوار است، پنج روايت راجع به تسليم بودن در مقابل گفتار ائمه عليهم السّلام بيان مى كند كه در آنها از مردود شمردن روايات و انكار آنها تحذير شده است. سپس يكصد و يازده روايت دربارۀ رجعت - برخى مختصر و بعضى بسيار طولانى - بيان مى كند.
اين كتاب به سه بخش مجزا تقسيم شده است:
بخش اول، شامل مقدمۀ كتاب و برخى روايات مربوط به تسليم بودن در مقابل سخنان
ص: 1138
ائمه عليهم السّلام است.
بخش دوم، قسمت اصلى كتاب، در آن روايات مربوط به رجعت آمده است. متأسفانه در نقل اين روايات نظم خاصى رعايت نشده است.
بخش سوم، رواياتى مربوط به رجعت كه در آنها از دجال ذكرى به ميان آمده است و به همين جهت، مؤلف اين قسمت را جداگانه ذكر كرده است.
مؤلف در اين كتاب فقط به نگارش روايات پرداخته و از هرگونه استدلال قرآنى و عقلانى پرهيز كرده است. وى روايات را نيز بدون هيچ اظهار نظر و تحقيق و حاشيه اى نگاشته است.
گويى خواسته است تمامى كتاب آكنده از سخنان سراسر نور معصومين باشد و سخن غير ايشان با كلام ايشان درنياميزد.
روايات اين مجموعه به صورت مسند ايراد شده است، ولى چون مؤلف با بسيارى از راويان هم عصر نيست، به طور مسلّم آنها را از كتابهاى ايشان گرفته است؛ چنانكه خود در مقدمۀ كتاب اشاره كرده است. ولى در متن كتاب به نام كتابها تصريح يا اشاره نشده است. البته اين نقيصه با تحقيق مفصل محقق محترم تا حدود زيادى برطرف شده است.
وى ميرزا محمّد مؤمن، فرزند دوست محمد حسينى استرآبادى، داماد ملا محمد امين استرآبادى، عالم بزرگ اخباريان، و از معاصران شيخ حرّ عاملى، مؤلف وسائل الشيعه است.
شرح حال نويسان وى را با عناوينى همچون «فاضل عالم جليل، فقيه محدث و امير و شهيد» ستوده اند. وى مدتى مسئول كتابخانۀ آستان قدس رضوى بوده است و پس از وى نيز مدتها فرزندان او اين خدمت را عهده دار بوده اند.
1. سيد فاضل نور الدين على بن سيد على العاملى، برادر صاحب مدارك
2. سيد زين العابدين بن على كاشانى كه همچون مؤلف در مكه به شهادت رسيده است.
3. سيد شمس الدين محمد عاملى، صاحب كتاب مدارك.
ص: 1139
4. صاحب على بن على استرآبادى
برخى از كسانى كه نزد استرآبادى تحصيل كرده يا از او اجازۀ روايتى دريافت داشته اند، عبارت اند از:
1. علامه محمدباقر مجلسى، صاحب كتاب بحار الانوار
2. شيخ احمد بن محمّد مقابى بحرانى
3. مولى عبدالله شوشترى
مؤلف گرانقدر در سال 1087 يا 1088 ه. ق. براى زيارت خانۀ خدا و حجّ بيت الله عازم سفر مكه شد. در آن سال برخى افراد متعصب و نادان كه هماره در پى ايجاد جنگهاى فرقه اى هستند، به بهانۀ تلويث كعبه، شايعه اى بى اساس به راه انداختند و شيعيان را كه بشدت به تعظيم خانه و صاحب خانه و اولياى او معتقد هستند، متهم به اين جسارت كردند و خلق را به كشتن آنها تحريك كردند.
در داخل مسجد الحرام پنج نفر از شيعيان، از جمله مؤلف ارجمند را گرفتند و بى گناه و مظلومانه به شهادت رساندند و در قبرستان حجون (ابو طالب) به خاك سپردند . كه قبر آنان اكنون زيارتگاه حجاج بيت الله الحرام و شيعيان آگاه و ارادتمند است.
در اين سال شيخ حرّ عاملى، صاحب كتاب وسائل الشيعه نيز در مكه بود. وى به محض با خبر شدن از اين توطئه، پنهان شد و با عنايات الهى از اين توطئه جان به سلامت برد.
كتابهايى كه به مؤلف نسبت داده شده است عبارت اند از:
1. اعمال، به زبان فارسى
2. رسالة فى المقادير و الاوزان
3. رسالة فى علم العروض
4. حاشيه بر مدارك، در فقه
كتاب شناس بزرگ معاصر علامه آقابزرگ تهرانى برخى از كتابهاى مذكور را از آن دانشمندان ديگر شناخته و تشابه اسمى را موجب اين اشتباه دانسته است.
ص: 1140
1. رياض العلماء، ج 5، ص 154.
2. شهداء الفضيله، ص 199.
3. امل الآمل، ج 2، ص 296.
4. روضات الجنات، ج 7، ص 50.
5. اعيان الشيعه، ج 10، ص 45.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 11، ص 592 كه نكات مهمى دربارۀ زندگى، تأليفات و اشتباهاتى كه برخى مرتكب شده اند بيان كرده است.
چهار نسخۀ خطى به شماره هاى 5154، 4762، 1485 و 6665 در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى در قم موجود است كه قديمى ترين آنها در سال 1072 ه. ق. نگاشته شده است.
و سه نسخۀ ديگر نيز در سالهاى 1083، 1082 و 1087 ه. ق. نوشته شده است كه تمامى آنها در زمان حيات مؤلف تحرير شده و بيانگر انتشار كتاب و شهرت آن در زمان مؤلف است.
چاپ دار الاعتصام، قم، ه. ق. 1417 ه. ق. 223 صفحه، قطع وزيرى، همراه با تحقيق و تخريج بسيار خوب احاديث از مصادر مختلف و نيز برخى فهارس فنى توسط آقاى فارس حسون كريم.
ص: 1141
در پيگيرى سنت گرامى چهل حديث نويسى و در عمل به روايت «من حفظ من امتى اربعين حديثا...» مؤلف گرامى چهل حديث را دربارۀ امامت اميرالمؤمنين گردآورده و دربارۀ آنها به بحث و تبيين و توضيح پرداخته است. وى تمامى اين احاديث را از كتب مشهور علماى اهل سنّت ذكر مى كند.
اولين حديث مناشده اميرالمؤمنين در منبر و گواهى خواهى آن حضرت از اصحاب نسبت به حديث غدير است كه دوازده نفر از اصحاب بر آن شهادت دادند و آخرين حديث اين مجموعه روايتى از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله است كه مى فرمايد: «حكمت ده جزء است و نه جزء آن در اختيار على عليه السّلام و يك جزء در اختيار ساير مردم است.»
مؤلف در توضيح اين روايت، ضمن بيان اينكه تمام علوم اسلامى به آن حضرت منتهى مى شوند، برخى قضايا و قضاوتهاى شگفت و نيز خبرهاى غيبى آن حضرت را بيان مى كند.
اين كتاب داراى يك مقدمه است و پس از آن مؤلف چهل روايت را بدون ترتيب خاصى ذكر كرده است.
مؤلف ابتدا منبع هر حديث و سپس متن را همراه با سند نقل كرده است. آنگاه به معرفى مؤلف پرداخته و عظمت و مورد اعتماد بودن او را نزد اهل سنت روشن ساخته و پس از آن به توضيح روايت مبادرت كرده است. وى استدلال حديث بر امامت را توضيح داده و تمامى نقد و اشكالها را پاسخ گفته است. در برخى از احاديث توضيح مفصل داده و در بعضى به شرح مختصرى اكتفا كرده است.
ص: 1142
مؤلف احاديث كتاب را از كتب معتبر و مشهور اهل سنت نقل كرده است، كه برخى از اين منابع عبارت اند از: صحيح بخارى، صحيح مسلم، تفسير ثعلبى، صحيح ترمذى، معجم كبير طبرانى، فرائد السمطين حموى، مطالب السئول محمّد بن طلحه شافعى، الصواعق المحرقه ابن حجر، كفاية الطالب از گنجى شافعى، جامع الاصول ابن اثير، مسند احمد حنبل، الفصول المهمه ابن صباغ مالكى، مستدرك حاكم نيشابورى، المناقب ابن مغازلى، الجمع بين الصحيحين حميدى.
گاه براى يك حديث منابع بسيار متعدد و متنوعى ذكر مى كند. اگرچه تمام روايات چهل گانۀ كتاب از منابع اهل سنت نقل شده، در توضيح آنها روايات بسيار ديگرى از منابع اهل سنت و كتب شيعه آورده است. برخى منابع شيعى روايات عبارت اند از: بصائر الدرجات صفّار، كشف الغمه اربلى، علل الشرايع، معانى الاخبار، سرائر ابن ادريس، تفسير مجمع البيان، الكافى، الفرقة الناجيه از ابراهيم قطيفى، شواهد التنزيل حسكانى، تفسير ابو الفتوح رازى و غيره...
.
مؤلف گرانقدر در ابتدا سند خويش به كتب اهل سنت و سپس سند و متن حديث را طبق نقل كتاب مورد نظر بيان كرده است و در بسيارى موارد به معرفى صاحب كتاب و عظمت او نزد اهل تسنن پرداخته است.
ابو الحسن شمس الدين سليمان بن عبدالله بحرانى ماحوزى از علماى قرن يازدهم هجرى، در سال 1075 ه. ق. در قريۀ ماحوز بحرين به دنيا آمد. در هفت سالگى موفق به حفظ قرآن شد و سپس به فراگيرى علوم اسلامى پرداخت. در مدت كوتاهى در اين علوم سرآمد همگنان شد؛ به طورى كه در سال 1107 ه. ق. در حالى كه بيش از سى و دو سال نداشت با وفات سيد هاشم بحرانى كتكانى، رياست و رهبرى مسلمانان بحرين به او منتقل شد. وى سفرى علمى به ايران داشت و در اين سفر با علماى ايران از جمله علامه مجلسى ديدار و از او اجازۀ روايتى دريافت كرد. در اين سفر بخوبى زبان فارسى را فراگرفت و بعدها آثارى را از فارسى به عربى ترجمه كرد.
علامه ابو على حائرى در منتهى المقال، او را با اين اوصاف توصيف مى كند: «مولانا عالم ربانى و مقدس صمدانى كه استاد ما شيخ يوسف بحرانى دربارۀ او مى گفت با همۀ فضل و دانش در غايت انصاف و نيك صفتى بود و من مانند او در علما نديده ام.»
وحيد بهبهانى دربارۀ او گفته است: «محقق مدقق، فقيه آگاه نادرۀ عصر و زمان...»
و شاگردش شيخ عبدالله بن صالح دربارۀ او مى گويد: «اين شيخ در حافظه و دقت و
ص: 1143
حاضرجوابى و سخنورى شگفت انگيز و در عصر خويش پيشوا و امام بود و تمامى علما به فضيلت وى اقرار و اعتراف داشتند. تمامى علوم را گردآورده و خطيب و شاعر نيز بود. بيشترين تخصص وى در علم حديث، رجال و تاريخ بود.»(1)
علامه محمد باقر خوانسارى در شرح حال او، پس از نقل كلام ديگران مى نويسد: «تمامى اين شهرت و مسلّم بودن درجات فضيلت وى در حالى است كه عمر وى بسيار كوتاه بود و او در اين عمر كوتاه به اين درجات و شهرت رسيد. به هر حال اين شيخ از اعاظم علماى شيعه و فقهاى بزرگ اين طايفه است.»(2)
سيد حسن صدر، كوتاهى عمر و تأليفات عميق و بسيار و دانش سترگ وى را از آيات الهى شمرده است(3). پدر وى شيخ عبدالله و پدر زن وى محمّد بن ماجد ماحوزى از علماى بحرين به شمار مى رفتند.
1. شيخ احمد بن محمّد خطّى بحرانى
2. شيخ محمّد بن ماجد الماحوزى، پدر زن مؤلف
3. سيد هاشم بن سليمان بحرانى
4. علامه شيخ محمّد باقر مجلسى
5. شيخ سليمان بن على اصبعى
1. احمد بن ابراهيم درازى
2. احمد بن عبدالله بلادى
3. برادرش حسن بن عبد الله ماحوزى بحرانى
4. عبد الله بن صالح بن جمعه سماهيجى
5. سيد مير محمّد حسين خاتون آبادى
مؤلف گرانقدر داراى تأليفات بسيار زيادى در علوم مختلف اسلامى است به طورى كه نام يكصد و بيست و سه كتاب از تأليفات او در مصادر ترجمۀ وى آمده است. برخى از آنها عبارت اند
ص: 1144
از:
1. معراج اهل الكمال الى معرفة احوال الرجال، مطبوع 1412 ه. ق.
2. فهرست علماء البحرين
3. بلغة المحدثين فى الرجال
4. الاربعون حديثا فى اثبات امامة اميرالمؤمنين عليه السّلام
5. ديوان اشعار (قسمتى از اشعار وى در اعيان الشيعه آمده است.)
6. اعلام الانام بعلم الكلام
7. غاية الطالب
8. الشهاب الثاقب
9. هداية القاصدين
10. دقائق الاسرار و...
وى در 17 رجب سال 1121 ه. ق. در چهل و چهار سالگى از دنيا رفت و در قريۀ دونج بحرين به خاك سپرده شد.
1. لولوة البحرين، ص 7.
2. روضات الجنات، ج 4، ص 16.
3. منتهى المقال، ج 1، ص 399.
4. اعيان الشيعه، ج 7، ص 302.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 321.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 169 كه در سال 1117 ه. ق. توسط يكى از شاگردان مؤلف نوشته شده است.
چاپ مطبعۀ امير، قم، 500 صفحه، قطع وزيرى، 1417 ه. ق. چاپ، نشر، تحقيق و تخريج آن را آقاى سيد مهدى رجائى انجام داده اند و جاى فهارس فنى اين مجموعه خالى است.
ص: 1145
نيايش كه قلۀ تعالى روح انسان و رابطه با جهان والاى غيب و حضرت حق جلّ و علا است و در روايات سلاح مؤمن شمرده شده است، به هر زبان و بيانى داراى مقامى والا و ارزشمند است.
در اين بوستان سراسر نور و رنگ و عطر، دعاهايى كه از اولياى خاص الهى و مرتبطان با درياى علوم آسمانى صادر شده اند جلوه اى ويژه، عطرى خاص و جايگاهى برجسته دارند و به «ادعيه مأثوره» معروفند. گروهى از مؤلفان در گردآورى اين سخنان، كه مرحلۀ نازلۀ وحى هستند، كوشيده اند و اين گوهرهاى بسيار گرانبها را به جامعۀ بشريت عرضه كرده اند. يكى از اين مجموعه ها، كتاب مورد بحث است كه مؤلف ارجمند دعاهايى را كه از زبان اميرالمؤمنين على عليه السّلام صادر شده گرد آورده است. در اين كتاب چند گونه دعا را مى توان مشاهده كرد:
الف - پاره اى از مناجاتها كه بيان اسماء حسنى و صفات علياى الهى است و بيشتر ذكر است تا حاجت خواهى و نيازگويى، مانند: ذكر تسبيح و تهليل، ستايش خداوند، ذكر اسم اعظم و اسماء الهى.
ب - ادعيه اى كه به صورت مطلق ايراد شده اند و ويژگى زمانى و مكانى ندارند، مثل:
استغفارها و مناجاتها (شعر و نثر).
ج - ادعيه اى كه مخصوص زمانى خاص هستند، نظير: دعاهاى هر روز از ماه و هر روز هفته و يا دعاهاى نيمۀ شعبان و نيمۀ رجب.
د - ادعيه اى ويژۀ مكانها و وقايع خاص، نظير: دعاى ليله الهرير، دعاى قبل از بلند كردن قرآنها در جنگ صفين و دعاى هنگام سفر به يمن.
ه - دعاهاى خاص برخى اعمال عبادى، نظير: دعاى ختم قرآن، دعاى وضو، دعاى سجدۀ شكر و تعقيبات نماز.
و - دعاهاى مربوط به بيماريها و تعويذها و حجابها و مرزها.
ص: 1146
متأسفانه تمامى دعاهاى اين مجموعه بدون سند و ذكر منبع روائى آن آورده شده است؛ اگرچه علامه آقابزرگ تهرانى از نسخه اى خبر مى دهد كه در حاشيۀ آن، سند دعاها نگاشته شده بود(1)، در نسخه هاى چاپى موجود آن حواشى حذف شده اند.
مؤلف در مقدمۀ كتاب علت حذف منابع و اسناد را وجود اين دعاها در كتب مشهور و متداول ذكر كرده است.
اگرچه مؤلف گرامى دعاها را به صورت خاصى تبويب و تنظيم نكرده است، تقريبا مى توان گفت ابتدا اذكار، تسبيحات، حمد، ثنا و ستايش ذات اقدس الهى و سپس دعاهاى مطلق، نظير:
مناجاتها و پس از آن دعاهاى مربوط به زمانها و مكانهاى خاص ذكر شده است.
مؤلف در مقدمه اى كوتاه استهلال اسامى تعدادى از كتب دعاى مشهور شيعه را آورده و فقط به بيان اين نكته پرداخته است كه دعاهاى اين مجموعه بدون سند ذكر مى شوند زيرا در كتب مشهور و متداول يافت مى شوند و سپس نام انتخابى مجموعه - صحيفة العلويه و التحفة المرتضويه - را ذكر كرده و از هرگونه توضيح پيرامون منابع و شيوۀ يافتن روايات و سند خود به آنها و يا توضيحات ديگر خوددارى ورزيده است. پس از مقدمه دعايى در ثناى خداوند متعال آورده است كه با اين عبارت آغاز مى شود: «الحمد لله الذى لا اله الا هو...» و بالأخره كتاب با دعاى روز پنجشنبه كه آغاز آن با جملۀ «الحمد لله الّذى له فى كلّ نفس...» و خاتمۀ آن با جملۀ «انك قريب مجيب واسع البركات و ذلك عليك يسير يا ارحم الرّاحمين» است پايان مى پذيرد.
در يك چاپ از اين كتاب(2) تعداد دعاها يكصد و پنجاه و هفت عدد است كه در آنها تعويذها، حرزها، حجابها و برخى ادعيۀ مربوط به برخى بيماريها ذكر شده است.
ولى در چاپ ديگر(3) تعداد دعاها يكصد و هشت عدد است كه به نظر مى رسد بدون اينكه در مقدمه يا پايان كتاب تذكر داده شود، تعدادى از دعاها را حذف كرده اند كه اين گونه دخالتها بدون تذكار و يادآورى با روح امانتدارى و حفظ ميراث علمى منافات جدى و اساسى دارد.
ص: 1147
شيخ عبدالله بن صالح بن جمعة سماهيجى بحرانى از زمرۀ علماى برجستۀ اخبارى در قرن دوازدهم هجرى است. وى در سال 1076 ه. ق. در قريۀ سماهيج بحرين به دنيا آمد . نزد علماى آن ديار تحصيل كرد، به درجات والاى علمى نايل شد و به تدريس، تصنيف و ساير وظايف دينى همت گماشت؛ تا آنكه خوارج بر بحرين هجوم بردند، شيعيان بحرين در مقابل آنها مقاومت كردند و از شاه سلطان حسين صفوى كمك خواستند. لشكر اعزامى از ايران در دريا با خوارج درگير شد، ولى شكست خورد و مراجعت كرد.
شيخ از بحرين به اصفهان هجرت كرد تا پادشاه ايران را براى آزادى بحرين ترغيب و تهييج كند؛ ولى آن روزگار دوران ضعف حكومت صفوى بود و به انقراض اين سلسله توسط افغانان انجاميد. شيخ كه در اين هدف توفيقى نيافت به بهبهان - كه در آن زمان پايگاه علماى اخبارى بود و با عقيدۀ وى سازگارى داشت - هجرت كرد و در آنجا سكنى گزيد و به تدريس، تأليف و امر به معروف و نهى از منكر و اقامۀ نماز جمعه مشغول شد. تا اينكه در شب چهارشنبه، 9 جمادى الآخر سال 1135 از دنيا رفت.
بزرگانى كه شرح حال وى را نگاشته اند از او با عباراتى همچون عالم عابد پرهيزكار كه در امر به معروف و نهى از منكر بسيار شديد بود و سخاوتمند كريمى كه هماره روزگارش به تأليف و تصنيف و مطالعه مى گذشت، ياد كرده اند.
وى بسيار به ظواهر روايات توجه داشت و به عنوان اخبارى معروف شد. او در اين راه عقيده اى استوار داشت و مجتهدان را بشدت رد مى كرد. گويند برعكس وى پدرش مجتهدى صرف بود كه بشدت اخباريون را رد مى كرد. شايان ذكر است كه شهر بهبهان در زمان وى پايگاه اخباريون بوده است.
1. پدر بزرگوارش حاج صالح بن جمعه البحرانى
2. شيخ سليمان بن عبدالله بحرانى
3. محمود بن عبد السلام معنى بحرانى
4. سيد محمّد موسوى عاملى، صاحب كتاب آيات الاحكام
5. سيد محمّد مكى
ص: 1148
6. محمّد بن يوسف ابن كنبار البحرانى
7. مولى محمّد قاسم الاصفهانى الهزارجريبى
1. سيد عبدالله بلادى بحرانى كه بعدا در بهبهان جايگزين وى شد و سمت تدريس، نماز جمعه و ساير امورى را كه وى متصدى آنها بود به عهده گرفت.
2. شيخ ناصر هجارودى
3. ياسين بن صلاح الدين بلادى
4. محمّد بن عبد المطلب بحرانى
5. يوسف بن محمّد قاسم عاملى
زندگينامه نويسان بيش از بيست تأليف براى او ذكر كرده اند، كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. من لا يحضره النبيه فى شرح من لا يحضره الفقيه
2. رسالة اثبات التوحيد
3. شرح اسانيد من لا يحضره الفقيه
4. مصائب الشهداء
5. جواهر البحرين فى احكام الثقلين
6. منظومۀ اثنى عشريه
7. البلغة الصافيه فى احوال الرجال
1. روضات الجنات، ج 3، ص 247.
2. ريحانة الادب، ج 3، ص 70.
3. اعيان الشيعه، ج 8، ص 53.
4. لولوة البحرين، ص 96.
5. الفوائد الرضوية، ص 251.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 461.
7. موسوعۀ طبقات الفقهاء، ج 12، ص 185.
ص: 1149
1. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3641، تاريخ استنساخ: 1128 ه. ق.
2. نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 6286، بى تاريخ.
3. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 1140.
4. نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، جزء كتب اهدايى رهبر معظم انقلاب، شمارۀ 1422، تاريخ استنساخ: 1264
5. نسخه هاى ديگر همان كتابخانه، شماره هاى 11754، 16106 و 16818.
1. چاپ سنگى، ايران، بى تا، كه به صورت افست در بيروت، لبنان، دار التعارف للمطبوعات، بى تا، در قطع وزيرى و 488 صفحه مجددا چاپ شده است.
2. چاپ مؤسسة البلاغ، بيروت، با تصحيح اسماعيل اليوسف، 1409 ه. ق. در 238 صفحه و قطع وزيرى كه قسمتى از دعاها را حذف كرده است.
3. چاپ 1320 ش. در حاشيۀ صحيفۀ سجاديه، به نقل از الذريعه، ج 15، ص 22.
4. چاپ بمبئى، 1319 ش. و چند چاپ ديگر در ايران.
اين كتاب توسط سيد هاشم رسولى محلاتى در 648 صفحه ترجمه شده و همراه با متن در سال 1369 ه. ش به چاپ رسيده است.
ص: 1150
گسترده ترين سرمايۀ علمى و معارفى امت اسلامى سنت نبوى و احاديثى است كه از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام به يادگار مانده است. زيرا قرآن با همۀ عظمت و ژرفايش بيانگر اصول كلى حيات طيبه است و بطون و ژرفاى آن براى همه قابل دسترسى و فهم نيست؛ ولى حديث ضمن پوشش كامل تمامى مظاهر حيات، و بيان جزئيات مسائل مورد نياز انسان، مفسّر و بيانگر اسرار قرآن كريم نيز هست.
برخى از دانشمندان تلاش كرده اند تمامى احاديث به يادگارمانده را در همۀ زمينه ها جمع آورى و تنظيم و تبويب كنند. قبلا يك نمونه از اين تلاشهاى ارجمند - كتاب بحار الانوار علامه مجلسى - را معرفى كرديم و نمونۀ ديگرى از اين دايرة المعارفها كتاب مورد بحث است.
علامه بحرانى - كه خود از دست اندركاران جمع آورى كتاب بحار الانوار بوده است - احساس مى كند برخى از روايات در كتاب شريف بحار الانوار آورده نشده و جاى بعضى از عناوين و فصلها نيز در اين كتاب خالى است. ازاين رو به جمع آورى گستردۀ احاديث و تنظيم آنها همت مى گمارد و اين كتاب را در يكصد جلد عرضه مى كند كه برخى از اين جلدها خود داراى مجلدات متعدد (گاه 10 جلد) هستند.
از آنجا كه اين كتاب تاكنون به طور كامل چاپ نشده است به نظر مى رسد ارائۀ فهرست كاملى از مطالب آن بسيار مفيد باشد. ازاين رو فهرست كامل مطالب و مجلدات آن را مى آوريم:
ص: 1151
ج 1، شامل پيشگفتار، مقدمه در بيان مصادر كتاب، اصطلاحات و رموز آن و تعريف برخى رجال و كتب
ج 2، كتاب العقل
ج 3، كتاب العلم
ج 4، معرفت و اثبات صانع
ج 5، توحيد
ج 6، عدل
ج 7، نبوت
ج 8، قصص انبيا عليهم السّلام
ج 9، احوال پيامبر خاتم صلّى الله عليه و آله
ج 10، غصب خلافت
ج 11، احوال حضرت فاطمه
ج 12، امامت
ج 13، احوال خلفاى سه گانه: ابو بكر، عمر و عثمان
ج 14، احوال چهار نفر: طلحه، زبير، معاويه و عمر و عاص
ج 15، احوال و تاريخ مولى عليه السّلام
ج 16، تاريخ امام حسن
ج 17، تاريخ امام حسين
ج 18، تاريخ امام سجاد
ج 19، تاريخ امام باقر
ج 20، تاريخ امام صادق
ج 21، تاريخ امام كاظم
ج 22، تاريخ امام رضا
ج 23، تاريخ امام جواد
ج 24، تاريخ امام هادى
ج 25، تاريخ امام عسكرى
ج 26، تاريخ امام زمان
ج 27، احوال عالم به طور مطلق
ج 28، احوال عالم علوى (لوح، كرسى و قلم)
ج 29، نجوم
ج 30، فرشتگان
ج 31، عالم سفلى و طبيعت
ج 32، جمادات
ج 33، نباتات
ج 34، حيوانات
ج 35، جن
ج 36، انسان
ج 37، طب
ج 38، دنيا
ج 39، عالم برزخ
ج 40، علامات قيامت
ج 41، احوال آخرت
ج 42، ايمان و كفر
ج 43، مكارم اخلاق
ج 44، اوامر و نواهى
ج 45، گناهان و گناهان كبيره
ج 46، آداب و سنن
ج 47، احتجاجات
ج 48، مواعظ
ج 49، جملات حكمت و كلمات جامعه
ج 50، عشرت
ص: 1152
ج 51، طهارت
ج 52، نماز
ج 53، اعمال شبانه روز
ج 54، اعمال هفته
ج 55، قرآن
ج 56، اذكار
ج 57، دعا
ج 58، زكات و خمس
ج 59، روزه
ج 60، اعمال ماه به طور مطلق
ج 61، اعمال سال
ج 62، حج و عمره
ج 63، مزار
ج 64، جهاد
ج 65، امر به معروف و نهى از منكر
ج 66، مكاسب
ج 67، بيع و تجارت
ج 68، ديون
ج 69، رهن
ج 70، حجر
ج 71، اجاره
ج 72، مزارعه و مساقات
ج 73، وديعه و امانت
ج 74، كفالت و وكالت
ج 75، صلح
ج 76، مضاربه
ج 77، جعاله
ج 78، وقوف و سكنى و صدقات
ج 79، مضارعه و سبق و رمايه
ج 80، وصايا
ج 81، نكاح
ج 82، فراق
ج 83، عشق و تدبير
ج 84، ايمان، نذور و عهود
ج 85، صيد و ذباحه
ج 86، اطعمه
ج 87، اشربه
ج 88، لقطه و ضاله
ج 89، مشتركات و احياى موات
ج 90، شفعه
ج 91، غصب
ج 92، قضا
ج 93، شهادات
ج 94، قرعه
ج 95، مواريث
ج 96، حدود
ج 97، جنايات و قصاص
ج 98، ديات
ج 99، اقوال برخى افراد
ج 100، اجازات
ص: 1153
اين كتاب داراى پيشگفتارى كوتاه دربارۀ نام اثر و اشاره به مطالب و هدف از تأليف آن و همچنين مقدمۀ مفصلى در چند امر است:
1. معرفى منابع و مصادر همراه با بيان توثيق و معرفى مؤلف آنها به صورت مختصر
2. ذكر مقدمات برخى كتب، نظير: مقدمۀ كتاب سليم بن قيس، تفسير منسوب به امام حسن عسكرى، احتجاج، عيون اخبار الرضا عليه السّلام و مناقب ابن شهرآشوب
3. اسانيد مؤلف به كتب ذكر شده
4. بيان اصطلاحات و اختصارات و رموز كتاب
5. تعريف برخى از رجال
سپس مجلدات صدگانۀ آن طى سه بخش كلى آمده است:
بخش اول، اصول دين در پنجاه جلد
بخش دوم و سوم در فروع دين مشتمل بر پنجاه جلد كه پانزده جلد آن مربوط به عبادات و بقيۀ مجلدات آن مربوط به معاملات است.
مؤلف در هر فصل ابتدا آيات مربوط به موضوع را از قرآن كريم نقل كرده، سپس به تفسير آنها پرداخته و پس از آن روايات مربوط به آن را ذكر كرده است.
مؤلف در مقدمۀ كتاب منابع آن را معرفى و سند خويش به اين آثار را نيز ذكر كرده است. اين كتابها دربارۀ موضوعات بسيار متنوع روائى، فقهى، كلامى، تاريخى، فلسفى و عرفانى هستند؛ و به طور كلى به دو بخش منابع شيعى و منابع سنى تقسيم مى شوند.
اسامى برخى از كتب شيعى كه مؤلف از آنها نقل مى كند، عبارت اند از:
آثار شيخ صدوق، آثار سيد مرتضى، آثار شيخ مفيد، آثار سيد بن طاووس، آثار شيخ طوسى، محاسن برقى، بصائر الدرجات، النصوص كراجكى، كامل الزيارات، قرب الاسناد، كتاب سليم بن قيس، مناقب ابن شاذان، وقعۀ صفين از نصر بن مزاحم، الغارات، مقتضب الاثر، قصص الانبياء راوندى، نوادر
ص: 1154
احمد بن محمد بن عيسى قمى، كتاب الزهد حسين بن سعيد، الغيبه نعمانى، الخرائج و الجرائح، رجال نجاشى، صحيفه الرضا، فقه الرضوى.
برخى كتب تفسير، مانند:
تفسير قمى، تفسير عياشى، تفسير فرات، تفسير نعمانى، تفسير مجمع البيان، ناسخ القرآن سعد بن عبدالله اشعرى.
و برخى اصول اصحاب ائمه، مانند:
اصل زيد نرسى، اصل عباد عصفرى، اصل عاصم بن حميد، اصل ابن شريح حضرمى، اصل محمّد بن مثنى حضرمى، اصل مخلاد سندى، مسائل على بن جعفر و بسيارى ديگر.
اسامى برخى منابع از كتب اهل سنت عبارت اند از:
صحاح سته، جامع الاصول، فردوس الاخبار، الاستيعاب، الشفا از قاضى عياض، المنتقى از كازرونى، كامل التواريخ ابن اثير، مقتل ابى مخنف، اخلاق النبى و شمائله، الفرج بعد الشدة، حيوة الحيوان، زهر الرياض، المنتظم از ابن الجوزى، المناقب از ابن المغازلى، فتح البارى و برخى ديگر از شروح صحاح سته و بسيارى از آثار ديگر.
وى از كتابهاى لغت بسيارى نيز دربارۀ معانى كلمات سود برده است كه اسامى برخى از آنها عبارت اند از:
صحاح اللغة، قاموس اللغة، النهاية جزرى، المغرب و المعرب، مفردات راغب اصفهانى، المصباح المنير، مجمل اللغة و الجمهرة.
سند مؤلف به كتب منابع شيعى و سنى در مقدمۀ كتاب آمده است و رواياتى كه در كتب منابع داراى سند بوده اند با سند كامل آن نقل شده است.
اين كتاب با موسوعه و دايرة المعارف استاد مؤلف، يعنى بحار الانوار علامه مجلسى، بسيار شبيه است و از نظر زمان تأليف هم بسيار به هم نزديك هستند. برخى همچون محدث نورى آن را اين گونه توصيف كرده اند: «كتاب العوالم داراى مجلدات بسيار و گسترده است و در حقيقت همان كتاب بحار الانوار استاد بزرگ مؤلف است كه آن را به صورت ديگرى درآورده است.»(1) و
ص: 1155
علامه آقابزرگ تهرانى، ضمن نقل كلام محدث نورى مى گويد: «ولى كتاب عوالم در تفكر اخبارى گرى متصلب تر و شديدتر است و بسيارى از معارف عقلى بحار الانوار را حذف نموده است.»(1) فهرست نگار و محقق معروف محمد تقى دانش پژوه مى نويسد: «عوالم، بحار الانوارى است به گونۀ ديگر و بهتر از آن و داراى خبرهاى سنى و شيعى با گزارش آنها.»(2)
استفادۀ بسيار مؤلف از علامه مجلسى و الگوبردارى وى از كتاب بحار الانوار مشهود است ولى چون تمامى مجلدات اين كتاب در دسترس نيست، اظهار نظر قطعى دربارۀ آن مشكل مى نمايد، اگرچه از نظر ترتيب و تنظيم اوليه به نظر مى رسد دقيقتر از بحار الانوار باشد.
عبدالله بن نور الدين بحرانى از علماى بزرگ قرن دوازدهم هجرى است. محدث نورى در كتاب فيض القدسى او را اين گونه توصيف مى كند: «فاضل متتبع و خبير نقاد شيخ عبدالله بن نور الدين، صاحب كتاب العوالم...، وى از شاگردان برجستۀ علامه مجلسى به شمار مى رود و بنابر آنچه كه خود در مقدمۀ كتاب عوالم گفته، بيست سال نزد علامه مجلسى درس خوانده و از او اجازۀ روايتى دريافت داشته است.»
بنا به نقل سيد محمّد باقر خوانسارى در روضات الجنات وى در تأليف و پاك نويس كردن بحار الانوار و استنساخ احاديث از مصادر آن با علامه مجلسى همكارى داشته است. از ديگر احوال زندگى وى اطلاع دقيقى در دست نيست.
در برخى از كتب نام پدر وى را نور الله ذكر كرده اند ولى نبايد اين شخص با سيد عبدالله بن سيد نور الدين بحرانى اشتباه شود، چرا كه سيد عبدالله و پدر و جدش افراد مشهور و داراى شرح حال و كتابهاى بسيار هستند.
1. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 453.
2. روضات الجنات، ج 4، ص 256.
3. زندگينامۀ علامه مجلسى، ج 2، ص 8.
4. الفيض القدسى، ص 194.
5. اعيان الشيعه، ج 8، ص 87.
ص: 1156
اين كتاب هنوز به طور كامل به چاپ نرسيده است و اطلاع دقيقى از وجود تمامى مجلدات آن در دست نيست؛ ولى برخى از مجلدات آن به شماره هاى زير در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى در قم موجود است: 1869، 1824، 1477، 1103، 962، 400، 365، 332، 5647، 5320، 4739، 4715 و نيز 3 نسخه در كتابخانۀ مسجد اعظم قم، به شماره هاى 835، 1828 و 2558 موجود است.
اين كتاب اخيرا توسط مدرسة الامام المهدى، قم، تحت اشراف محمدباقر موحد ابطحى اصفهانى تحقيق شده و برخى از مجلدات آن به چاپ رسيده است. اين مؤسسه يك بار به چاپ برخى مجلدات از اصل كتاب و بار ديگر به چاپ اصل و مستدركات آن اقدام كرده كه هيچ كدام تاكنون تكميل نشده است.
ص: 1157
انبياى الهى و اوصياى ايشان اگرچه براى درمان دردهاى روحى و معنوى بشر برانگيخته شده اند و تمام تلاش خود را در جهت شفا بخشيدن و كمال روح و حقيقت هستى او مصروف كرده اند، از توجه به جسم و آلام و دردهاى آن نيز چشم نپوشيده اند و دستورات ارزشمندى در جهت پيشگيرى، درمان و تقويت جسم انسان صادر فرموده اند. برخى از دانشمندان، همت گماشته و اين روايات را گردآورى كرده اند. از جملۀ اين آثار كتاب مورد بحث است كه تاكنون به چاپ نرسيده است و يك نسخۀ خطى از آن در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، وجود دارد.
اين كتاب در يك مقدمه، دوازده باب و يك خاتمه تبويب شده است. مؤلف در مقدمه رواياتى را دربارۀ پاداش بيمارى و صبر بر آن ذكر كرده و سپس به مطالب اصلى پرداخته كه در 12 باب تنظيم يافته است. عنوان 12 باب كتاب به شرح زير است:
1. احاديث دربارۀ پاداش عيادت از مريض
2. ادعيۀ مربوط به عيادت مريض
3. ادعيه اى كه بيمار هنگام بيمارى مى خواند
4. ترغيب به ادعيه و صدقه
5. دعا جهت شفاى بيمار
6. نمازهايى براى استشفا
7. احاديثى دربارۀ استشفا به قرآن
8. احاديثى دربارۀ استشفا به تربت امام حسين
9. احاديثى دربارۀ استشفا به آب نيسان
10. احاديثى دربارۀ استشفا به حجامت و ادعيۀ آن
ص: 1158
11. احاديثى دربارۀ ادعيه و ادويۀ تب
12. ادعيه و ادويه جهت دردها و بيماريها
در ميان تمامى اين بابها فقط باب 11 و 12 داراى فصلهاى متعدد است. باب 11 پنج فصل و باب 12 بيست و يك فصل دارد كه در آن بسيارى از امراض، دواها و ادعيۀ مربوط به آن بيان شده است.
خاتمۀ كتاب با هفت فصل دربارۀ دفع حيوانات، دفع چشم زخم، دفع جن و شيطان، دفع وسواس و غيره است.
اين كتاب تنها به ذكر روايات بسنده نكرده، بلكه گاه مطالبى را به عنوان تجربۀ شخصى نقل كرده است. گاه از برخى كتابهاى دعا، دوا يا تعويذى را نقل مى كند كه آن را به معصومى استناد نمى دهد و روايت بودن آن معلوم نيست.
كتاب با خطبه اى عربى آغاز شده و سپس بقيۀ مطالب به زبان فارسى نقل شده است و در سراسر كتاب ترجمۀ جملات دعا به زبان فارسى ذيل آن نگاشته شده است. كتاب داراى پيشگفتار، مقدمه و 12 فصل و يك خاتمه است. وى در پيشگفتار كتاب، نام كتاب و فهرست مطالب آن را ذكر كرده و سپس به مقدمه، بابها و خاتمۀ آن پرداخته است.
تمام روايات اين كتاب بدون سند ذكر شده است ولى از جهت ارائۀ منبع سه گونه اند:
1. رواياتى كه منابع آنها ذكر شده است. برخى از منابع ذكر شده در اين كتاب عبارت اند از:
حلية المتقين، مكارم الاخلاق، زبدة الدعوات، جواهر السنيّه، صحيفة الثانيه، صحايف الاعمال، جواهر القران، انيس الصالحين، مهج الدعوات، منهاج، درّ التنظيم (شايد در التنظيم صحيح باشد)، المصباح (شايد مصباح المتهجّد شيخ يا مصباح كفعمى باشد).
2. برخى روايات از اشخاص خاص نقل مى كند و از كتاب مورد نظر نام نمى برد. مثلا مى نويسد: «از حسين بن ابى نعيم نقل است»، يا: «كفعمى گفته است»، يا: «در كفعمى» (كه شايد مراد جنة الواقيه تأليف كفعمى باشد) و يا: «منقول است از شيخ ابو العباس».
3. رواياتى بدون اشاره به منبع و راوى آن ذكر شده است. وى گاه به نوع سند آن اشاره كرده است و مى نويسد: «در حديث معتبر...، در حديث حسن...، در چند حديث معتبر، در احاديث
ص: 1159
معتبره...»، و گاه نيز فقط مى نويسد: «منقول است...، روايت است...
، و امثال آن.
در صفحۀ اول اين نسخه به خط آيت الله العظمى مرعشى نجفى نوشته شده است: «كتاب وسيلة الشفاء للعلامه السيد محمّد باقر بن محمّد صالح الرّضوى القمى المشهدى من علماء زمان السلطان شاه سليمان الصفوى.» ولى در آغاز كتاب آمده است: «اما بعد چنين گويد تراب اقدام علما ابن محمدباقر محمد صالح الرضوى عفى الله عن مآثمهما فى الدارين ، كه نشان مى دهد مؤلف پسر محمّد باقر بوده است.
به نظر مى رسد كه مؤلف به جهت احترام به پدر خويش، ابتدا خود را ابن محمّد باقر معرفى كرده و سپس نام خود، يعنى محمد صالح را ذكر كرده است و علامه آقابزرگ تهرانى نيز همين گونه فهميده و ضبط كرده است(1).
دربارۀ مؤلف در كتب تراجم سخنى نيامده است جز آنچه علامه آقابزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه، قرن 12(2) آورده است. وى مى نويسد:
مير محمد صالح رضوى، فرزند عالم مير محمّد باقر رضوى، معاصر علامه مجلسى (1110 - 1037) و مؤلف كتاب وسيلة الشفاء است كه در الذريعه، جلد 25، صفحۀ 79 معرفى شد.
كتابى فارسى دربارۀ ادعيه و صلوات و ادويه اى است كه از اهل بيت عليهم السّلام براى استشفاء در امراض و دردها نقل شده است. او اين كتاب را در زمان حيات علامه مجلسى تأليف كرده و در آن از كتاب حلية المتقين مجلسى كه در سال 1081 ق. تأليف شده است نقل مى كند. من نسخه اى از اين كتاب را ديدم، كه در نهم محرم 1108 ه. ق. نگاشته شده بود.
گويا اين كتاب تاكنون به چاپ نرسيده است. نسخۀ موجود در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، به شمارۀ 871 به ثبت رسيده و داراى 335 صفحه است. اين اثر در خاتمه علامتى بيانگر پايان كتاب ندارد؛ بلكه مشخص است كه برخى صفحات آن ناقص است. اين كتاب با خطى بسيار خوش و با دو رنگ مشكى و قرمز نوشته شده و حاشيۀ آن با چند خط طلاكوب تزيين شده است و داراى جلد چرمى و در قطع رقعى 20 * 12 است.
ص: 1160
وقتى شاه سلطان حسين صفوى قصد زيارت امام رضا عليه السّلام را داشت، از مؤلف گرانقدر علامه آقا جمال خوانسارى خواست كتاب و دستور العملى دربارۀ زيارت آن حضرت برايش بنگارد.
مؤلف، اين كتاب را در پاسخ درخواست او به رشتۀ تحرير درآورد و در آن مطالبى راجع به زيارت امام رضا، زيارت معصومين، امام زادگان و مؤمنان به شرح زير ذكر كرد.
اين كتاب مشتمل بر پيشگفتارى كوتاه دربارۀ علت تأليف و فهرست اجمالى كتاب است و پس از آن يك مقدمه، سه فصل و يك خاتمه ذكر شده است. مقدمۀ كتاب مشتمل بر رواياتى در فضيلت زيارت حضرت ثامن الحجج است.
فصل اول: در آداب سفر، اعمال و دعاهاى سفر
فصل دوم: آداب زيارت امام رضا و زيارت نامۀ آن حضرت
فصل سوم: زيارتهاى جامعه (مؤلف در اين فصل چند زيارت جامعه، ابتدا زيارت جامعۀ كبيره و در پايان زيارت امين الله و نيز زيارت وداع را نقل كرده است.)
خاتمه: اين بخش مربوط به زيارت امام زادگان است و در آن مطالبى راجع به همۀ امام زادگان به نحو عموم آمده است و نسبت به دو امام زاده، يعنى حضرت معصومه و حضرت عبد العظيم به نحو خاص مطالبى ذكر كرده و ثواب زيارت و زيارت نامۀ اين دو بزرگوار را نگاشته است.
پس از آن ثواب زيارت مؤمنان و دعاها و اعمال آن را بيان فرموده و در پايان زيارتنامۀ كوتاهى براى همۀ امام زادگان نقل كرده است.
مؤلف كتاب را به زبان فارسى ساده تأليف كرده است و تمامى آيات، روايات و زيارات را به فارسى برگردانده است. وى در ترجمۀ آيات، روايات و زيارات دقت بسيار به خرج داده و در
ص: 1161
مطابقت آن با متن كوشش زياد كرده است. در مواردى كه ترجمه نياز به توضيح داشته از وارد كردن آن در متن خوددارى كرده و توضيحات را در پاورقى افزوده است و از اين جهت الگوى خوبى براى كسانى است كه به ترجمۀ وحى و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام دست مى يازند.
مؤلف از آوردن سند روايات خوددارى كرده، زيرا كتاب براى استدلال و استفادۀ متخصصان اين مباحث نگاشته نشده، بلكه هدف آن بهره بردن شاه و همراهانش در طول سفر زيارتى بوده است كه به طور طبيعى آوردن سند در اين موارد مطلوب نيست و در بسيارى موارد منابع روايات را ذكر كرده كه اين منابع غالبا كتب معروف شيعه، همچون تهذيب الاحكام، الكافى و من لا يحضره الفقيه است.
گاه به بعضى از منابع اشاره كرده است، مثلا فرموده است: «در بعضى كتب مزار...» و گاه نيز فقط فرموده است: «به سند معتبر نقل شده است.» يا: «در بعضى اخبار مذكور است.»
مؤلف ضمن نقل برخى آداب، احكام، اعمال و ذكر روايات، گاهى با عنوان «توضيح» به معانى لغات، اختلاف نسخ و جمع بين روايات اشاره كرده است. وى همچنين توضيحاتى راجع به برخى روايات در پاورقيهاى كتاب آورده است. او گاه مضمون چند روايت را مختصر كرده و با اشاره به اين اختصار، مطلب آن را با عبارات خود ذكر كرده است.
جمال الدين محمّد بن حسين بن محمّد خوانسارى، مشهور به آقا جمال خوانسارى يا محقق خونسارى يا جمال المحققين از چهره هاى درخشان قرن دوازدهم هجرى قمرى است. وى در خاندانى مشهور به علم و دانش در شهر خوانسار به دنيا آمد و به شهر اصفهان كه در آن روزگار رونقى بسزا و حوزۀ علمى بسيار گسترده اى داشت، رفت. وى توفيق استفادۀ وافر از محضر پدر بزرگوارش و ساير دانشمندان زمان خود را يافت و به درجات والاى علمى نايل شد. او افزون بر درجات علمى از چهره اى زيبا و جذاب و زبانى گويا و بذله گو برخوردار بود.
علامه شيخ حرّ عاملى دربارۀ او مى گويد: «عالم فاضل، حكيم محقق مدقق معاصر كه داراى تأليفاتى است...»
ص: 1162
علامه محمدباقر خوانسارى در روضات الجنات مى نويسد: «فاضل پرمايه و عالم آراسته و مجتهد اصولى و متكلم حكيم و مدقق مستقيم كه در دامان علم زاده شده و پرورش يافت...»
و علامه مدرس تبريزى گفته است: «عالم عامل، حكيم محقق، متكلم مدقق، فقيه اصولى جليل القدر و عظيم المنزلة.»
علامه محدث نورى مى نويسد:
تأليفات آقا جمال خوانسارى بيانگر خوش فهمى و سليقۀ نيكو و صفاى ذهن او، بويژه در فهم احاديث اهل بيت عليهم السّلام است. مطالب وى در ترجمۀ مفتاح الفلاح و حواشى آن و نيز در كتاب مزار و توضيحات او در شرح زيارت جامعه گواه اين ادعا است. اين گونه مطالب تا آنجا كه من مى دانم در ساير كتب يافت نمى شود. وى در عمر خود به پايه اى از شهرت و دانش رسيد، كه مسند تدريس و افاده در اصفهان به او واگذار گرديد. او افزون بر تدريس و ساير مشاغل دينى، توفيق نگارش كتب بسيارى يافت و پس از عمرى تلاش در 26 رمضان المبارك 1125 ه. ق. در اصفهان درگذشت و در گورستان معروف « تخت فولاد» دفن گرديد. برخى سال وفات وى را 1121 ه. ق. دانسته اند.
اولين استاد او و شايد مهمترين آنها، پدر بزرگوارش آقا حسين خوانسارى و استاد ديگر وى دايى بزرگوارش محقق سبزوارى است و نيز ملا محمد تقى مجلسى (بنا به نقل دايرة المعارف بزرگ اسلامى).
برخى از شاگردان و كسانى كه از او اجازۀ روايت داشته اند عبارت اند از:
1. محمد اكمل بهبهانى (پدر وحيد بهبهانى)
2. محمد رفيع گيلانى
3. آقا خليل اصفهانى
4. سيد ابوالقاسم خوانسارى
5. سيد صدر الدين قمى
وى داراى تأليفات بسيار در علوم مختلفۀ اسلامى است. اسامى برخى از آثار او عبارت اند از:
1. شرح فارسى مفتاح الفلاح
2. حاشيه اى بر شرح عضدى
3. حاشيه اى بر كتاب تهذيب الاحكام طوسى
4. حاشيه اى بر كتاب من لا يحضره الفقيه
5. شرحى بر شرح لمعه
6. شرحى فارسى بر غرر و درر آمدى
ص: 1163
7. ترجمۀ قرآن كريم
8. ترجمۀ الفصول المختاره
9. شرحى بر شفاء
10. كتابى در ردّ خرافات به نام كلثوم ننه
1. رياض العلماء، ج 1، ص 114.
2. ريحانة الادب، ج 1، ص 54.
3. امل الآمل، ج 2، ص 57.
4. اعيان الشيعه، ج 4، ص 206.
5. روضات الجنات، ج 2، ص 214.
6. طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 146.
7. فوائد الرضويه، ص 83.
8. خاتمه مستدرك الوسائل، ج 2، ص 51.
9. جامع الرواة، ج 1، ص 164.
10. لولوة البحرين، ص 90.
11. دانشمندان خوانسار، ص 186.
12. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 458.
1. نسخۀ خطى كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 20086.
2. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 9908، سال 1128.
3. نسخۀ ديگر همان كتابخانه، شمارۀ 13297.
نسخۀ چاپ دبيرخانۀ كنگرۀ آقا حسين خوانسارى در سال 1377 ه. ش. با تصحيح و تحقيق رضا استادى در 116 صفحه، همراه با رسالۀ اربعۀ ايام ميرداماد.
ص: 1164
با توجه به روايت مشهور «من حفظ من امتى اربعين حديثا» گردآورى چهل حديث به صورتهاى گوناگونى مورد توجه علما و دانشمندان قرار گرفته است. برخى به نقل چهل حديث بدون ترتيب و گزينش خاص دست زده اند؛ بعضى چهل حديث را برگزيده و به توضيح و شرح آن اقدام كرده اند؛ دسته اى چهل حديث را در يك موضوع خاص گردآورده و گروهى با گردآورى چهل حديث در يك موضوع خاص به شرح و بسط آن پرداخته اند. كتاب مورد بحث، يكى از اين آثار است كه به گردآورى چهل حديث در رابطه با امام زمان عليه السّلام پرداخته، آنگاه احاديث را شرح داده و در توضيح آنها از دهها روايت ديگر نيز سود جسته است.
اين كتاب داراى دو بخش و يا به تعبير مؤلف، دو منهج است: منهج اول، بيان چهل حديث در احوالات امام زمان و شرح آن و منهج دوم در بيان مسئلۀ رجعت و روايات وارده در اين رابطه .
وى در توضيح روايات، مطالب بسيار ديگر و نيز قصص تاريخى را ذكر كرده و گاه استدلالهاى مختصرى دربارۀ پاره اى از شبهات ارائه داده است.
اين كتاب داراى مقدمه اى كوتاه در بيان علت تأليف كتاب و 2 منهج است: منهج اول در احوالات امام زمان عليه السّلام و منهج دوم در رجعت است.
مباحث منهج اول طى چهل حديث و بر اساس ترتيب زمانى ذكر شده اند؛ يعنى ابتدا رواياتى راجع به ولادت آن حضرت و سپس رواياتى دربارۀ شخصيت مادر بزرگوارش و بعد در مورد غيبت صغرا و پس از آن احاديث مربوط به غيبت كبراى آن حضرت نقل شده است. در منهج دوم هيچ گونه تنظيم و تبويبى وجود ندارد و روايات بدون ترتيب پشت سر هم ذكر شده اند. در فصل
ص: 1165
اول ابتدا متن عربى روايت آمده، سپس به فارسى ترجمه شده و پس از آن روايات و قصص تاريخى مربوط و گه گاهى نيز شبهات وارده و اقوال علما در رابطه با موضوع حديث ذكر شده است.
در قسمت اول كتاب هنگام ذكر چهل حديث، شمارۀ حديث 17 دو بار تكرار شده است.
شايد مؤلف دو روايت را به عنوان حديث هفدهم برگزيده است تا در پايان كتاب يكى را انتخاب كند، ولى بعد به آن توفيق نيافته است و يا ممكن است اشتباهى در هنگام نگارش ايجاد شده و به گمان اينكه حديث هفدهم را ننگاشته، مجددا اين شماره را تكرار كرده است.
مؤلف هر چهل حديث را با سند كامل ذكر كرده است و غالب رواياتى را كه در منهج اول آورده است نيز همراه با ذكر سند است؛ ولى برخى از روايات را بويژه در منهج دوم بدون ذكر سند نقل كرده است.
وى در معرفى منابع كتاب گاه نام كتاب و مؤلف را نگاشته و گاهى فقط به ذكر نام كتاب يا نام مؤلف بسنده كرده است كه اين امر باعث دشوارى در دستيابى به منبع احاديث مى شود.
برخى از كتبى كه مؤلف از آنها به عنوان منابع روايات نام برده است عبارت اند از: الكافى، بصائر الدرجات، الاقبال، الغيبة طوسى، كشف الغمة، انوار المضيئه، كامل الزيارة (زيارات)، صفات الشيعة، اكمال الدين، الارشاد، الغيبة نعمانى، الغيبة حسن بن حمزه معروف به مرعشى.
برخى از مؤلفانى كه اسامى آنها بدون اشاره به كتاب آنان آمده است عبارت اند از: كشّى، قطب راوندى، عياشى، محمّد بن هبة الله طرابلسى، ابن شاذان و طبرى.
مؤلف گاهى از منابع اهل سنت نيز احاديثى نقل كرده است، از جملۀ اين منابع مى توان به جامع الاصول، اربعين حافظ ابو نعيم اصفهانى، شرح السنه بغوى و الكشاف زمخشرى اشاره كرد. وى با واسطۀ كتاب جامع الاصول از سنن ترمذى، صحيح بخارى، صحيح مسلم و سنن ابو داوود رواياتى را نقل كرده است.
مؤلف بيانات كوتاهى در پايان روايات دارد و به ذكر مطالبى همچون اسامى كسانى كه اين روايت را در آثار خويش ذكر كرده اند، اختلاف متون روايات، اعتبار و عدم اعتبار سند، و توضيح
ص: 1166
برخى جملات پرداخته است.
البته اين بيانات بيشتر در احاديث اوليۀ كتاب به چشم مى خورد ولى در احاديث آخرين كتاب فقط به ترجمۀ روايات اكتفا شده است.
علامه آقابزرگ تهرانى دربارۀ مؤلف مى نگارد:
سيد محمد صادق، فرزند مير محمد باقر حسينى خاتون آبادى اصفهانى، عالمى فاضل، از برجستگان اهل فضل و كمال در دوران خود و از خاندان خاتون آبادى است كه داراى جايگاه مشهور و ريشه هايى اصيل هستند. وى در سال 1272 ه. ق. وفات يافت و داراى آثارى است كه از جملۀ آنها كتاب چهل حديث او مشهور به كشف الحق به چاپ رسيده است(1).
اگرچه علامه تهرانى نام پدر وى را ميرمحمدباقر ذكر كرده است، وى در مقدمۀ همين كتاب نام پدر خود را محمد رضا نقل مى كند.
«خاتون آباد» روستايى در منطقۀ جى اصفهان، و داراى رجال برجستۀ علمى بسيار بوده است.
از جملۀ اين رجال خاندان مؤلف هستند كه اجداد وى و نيز فرزندان او از علماى بزرگ شيعه محسوب مى شوند و داراى تأليفات بسيارى هستند. اسامى و شرح حال برخى از آنها در كتب رجالى آمده است(2).
محدث قمى در كتاب منتهى الامال هنگام ذكر فرزندان امام سجاد، به شرح حال فرزندان عمر بن حسن افطس ابن على اصغر بن الامام زين العابدين مى پردازد و ضمن شمردن بسيارى از علماى نسل وى به سكونت و مقبرۀ آنها در خاتون آباد اصفهان اشاره مى كند و از جمله علمايى كه نام مى برد مؤلف گرانقدر اين كتاب است. وى در شرح حال پدر او مى نويسد:
مير محمد رضا، عالم فاضل تقى ماهر در فقه و حديث بوده، متحرز از لذات و منعزل از خلق بوده، بعد از پدرش مدت سى سال در مدرسۀ سلطانيه تدريس و در جامع عباسى امامت داشته. در ماه رجب 1248 در اصفهان وفات كرده؛ جنازه اش را به نجف اشرف حمل نمودند و فرزند جليلش (مؤلف كتاب كشف الحقّ ) مير محمد صادق، عالم فاضل كامل، ورع تقى نقى، جامع معقول و منقول و مدرّس در اغلب علوم بوده، اكثر علماى بلاد از تلامذه او بوده اند. در جامع عباسى مدت 32 سال امامت كرد. ازهد اهل زمان خود بود. چهل سال روزه گرفته و به اندك چيزى تعيين كرده و در مدت عمر خود در مجلس حكام و سلاطين داخل نشده، مگر يك شب به جهت محاجّه با ميرزا على محمّد باب.
ص: 1167
اخذ كرده بود علم فقه را از محقق [ميرزا ابو القاسم] قمى و شيخ محمّد تقى، صاحب حاشيه بر معالم و علم حكمت و كلام را از مولى على نورى و ملا محراب و ملا اسماعيل خواجوئى.
وى در سال 1207 ه. ق. متولد و در سال 1272 ه. ق. وفات فرمود(1).
1. منتهى الامال، ص 667.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 13، ج 2، ص 636.
1. نسخۀ چاپ مؤسسۀ الامام المهدى، بنياد بعثت، 1361 ه. ش. با تصحيح سيد داوود ميرصابرى در 240 صفحه.
2. نسخۀ چاپ سنگى در اصفهان، 221 صفحه.
از اين كتاب نسخۀ خطى به دست نيامد.
ص: 1168
يكى از پژوهشهاى ارزشمند و تكميل كنندۀ كتاب وسائل الشيعه، اثر مورد بحث است. اگرچه در اين تأليف بنابر اين بود كه مستدركات و تكمله ها ضمن بحث از كتاب اصلى آورده شوند، بنا به اهميت اين كتاب و نيز گستردگى بحث در كتاب اصلى به ناچار به طور مستقل به معرفى اين كتاب مى پردازيم.
مستدرك الوسائل همانند كتاب وسائل الشيعه تنها به گردآورى روايات مربوط به فقه و آداب پرداخته و از آوردن روايات مربوط به اصول اعتقادى و يا مواعظ، نصايح، خطب و دعاها خوددارى كرده است. كتاب مستدرك الوسائل شامل 23514 حديث است كه طى 5426 باب و 51 كتاب آورده شده است. اين اثر با مقدمۀ كوتاه مؤلف و فهرست اجمالى مطالب آغاز مى شود و سپس 29 باب به عنوان ابواب مقدمه العبادات در ادامه ذكر مى شود.
پس از آن به ترتيب معمول در كتب فقهى، با كتاب الطهارة آغاز شده و در نهايت با نگارش كتاب الديات خاتمه يافته است. در پايان كتاب، خاتمه اى مشتمل بر 12 فائده آمده است. برخى مطالب خاتمۀ كتاب عبارت اند از:
1. اسامى مصادر كتاب
2. اعتبار آنها و طرق مؤلف به اين كتابها
3. ذكر مشايخ مؤلف و برخى مطالب راجع به كتب اربعه ضمن چند فائده
4. برخى مطالب مربوط به مسائل رجالى، نظير: اصحاب اجماع كسانى كه كلينى در كافى از آنها به نام «عدة من اصحابنا» نام برده است. امارات عامّه در توثيق افراد، شرح حال برخى از راويان كه در وسائل الشيعه نيامده است.
5. بحثى در حجّيت قطع و بالأخره در آخرين فائده به بحث دربارۀ مكانت والاى علم
ص: 1169
حديث پرداخته و روايات و مطالبى در اين رابطه ذكر كرده، و در نهايت به شرح حال خود پرداخته است.
مؤلف تنها به گردآورى رواياتى پرداخته كه در كتاب وسائل الشيعه نيامده است. ازاين رو خود در مقدمه، ضمن تعريف و ستايش بسيار از شيخ حرّ عاملى، اين نكته را توضيح مى دهد كه چگونه خيل رواياتى كه در اين كتاب آمده است در كتاب وسائل الشيعه آورده نشده است. وى علل زير را در اين باره ذكر مى كند:
1. برخى از روايات در كتب قديمى بوده و نسخۀ آن در اختيار شيخ حرّ عاملى نبوده است.
2. بعضى ديگر از روايات در كتبى آمده است كه در اختيار شيخ حرّ عاملى بوده ولى چون مؤلف آنها را نمى شناخته، بر آنها اعتماد نكرده و روايات آنها را ذكر نكرده است. ولى نويسندۀ كتاب حاضر چون با دلايلى مؤلف آن كتابها را تشخيص داده و آنها را مورد اعتماد دانسته است و دلايل خود را بر اين مطلب در خاتمۀ كتاب بيان كرده، روايات آنها را نگاشته است.
3. برخى روايات در كتب مورد مراجعۀ صاحب وسائل بوده ولى از ذكر آنها غفلت ورزيده است.
4. گاه رواياتى در اين كتاب آمده كه در وسائل الشيعه نيز ذكر شده است. مؤلف خود به اين نكته توجه كرده و آن را ناشى از غفلت دانسته است؛ البته اين امر در نگارش موسوعه اى به اين عظمت قابل پيشگيرى نيست.
مؤلف در ابتداى هر حديث نام كتاب مصدر را اكثرا همراه با نام مؤلف آن ذكر كرده و سند خود به اين كتب را در خاتمۀ كتاب آورده است.
چنانچه روايات در منبع اصلى مسند بوده اند (چنانكه اغلب چنين اند) آن را با سند كامل ذكر كرده و اگر سند تكرار شده، با جملۀ «و بهذا الاسناد» از تكرار آن خوددارى ورزيده است. ولى چنانچه در كتاب اصل داراى سند نبوده اند نيز از آوردن آن خوددارى نكرده است، چنانكه روايات كتاب مكارم الاخلاق، مصباح الشريعه، دعائم الاسلام و غرر الحكم كه داراى سند نيستند را آورده است كه البته غالبا اين روايات مربوط به غير احكام فقهى است و نياز جدى به ذكر سند آنها
ص: 1170
نيست.
اين كتاب داراى يك مقدمه، 51 كتاب و يك خاتمه است كه البته خاتمۀ آن به تنهايى مشتمل بر چندين جلد است و خود مى تواند كتاب مستقلى به شمار آيد. وى هر كتاب را به چند بخش تحت عنوان «ابواب...» تقسيم كرده و هر بخش شامل چندين باب است.
مؤلف براى هر باب عنوان خاصى قرار داده است كه اشاره يا تصريح به مضمون روايات دارد و در پايان ابواب نيز بابى را به عنوان نوادر آورده است و خود در مقدمۀ كتاب مى نويسد: «منظور از نوادر روايات نادره و شاذّه كه مورد عمل قرار نمى گيرد نيست. زيرا اين صفت روايت نادر است نه باب نوادر، بلكه مراد رواياتى است كه در بابهاى عنوان شده نمى گنجد و همگى در اين باب گردآورى شده است.»
اگرچه هدف مؤلف گردآورى روايات بوده و نه شرح و توضيح آن، در موارد فراوانى بحثهاى كوتاهى دربارۀ روايات، نظير: بحثى دربارۀ نجاست زمين پس از باران(1)، يا نجاست آب حمام(2) و يا دربارۀ نام بردن از امام زمان(3) آورده است.
اين كتاب آخرين كتاب از كتب اربعۀ دوم به شمار مى رود. مؤلف گرانقدر با به دست آوردن منابعى كه امروزه برخى از آنها در دسترس نيست و بعضى از آنها نزد محدثان بزرگ قبلى، نظير شيخ حرّ عاملى و علامه مجلسى نيز نبوده است، دست به تأليف اين كتاب مى زند و اثر بسيار ارزشمندى را كه تكميل كنندۀ كتب اربعۀ اول و دوم است به جامعۀ علمى و شيعى هديه مى كند.
كتاب شناس بزرگ علامۀ تهرانى در مقدمه اى كه بر اين كتاب نوشته است، در تعريف اين كتاب مى نويسد:
اين كتاب نزد اكثريت بزرگان متأخرين كه سخن آنان داراى ارزشى است، مورد پذيرش و مانند ساير جوامع روائى معتبر شمرده شده، ازاين رو بر عموم مجتهدان بزرگ است كه در هنگام استنباط و اجتهاد بدان مراجعه كنند تا جست و جوى كامل از منابع احكام كرده باشند تا
ص: 1171
از دستيابى به مخصّص و معارض نااميد شوند، همان گونه كه به اين سخن اكثريت علماى معاصر مؤلف از كسانى كه ما محضر آنان را درك كرده و به ملازمت آنان مشرف شديم، اعتراف و اذعان كردند. من از سرورم و استادم محمد كاظم خراسانى صاحب كفاية الاصول در هنگام تدريس كه بيش از پانصد مجتهد و قريب الاجتهاد پاى درس وى حضور داشتند، شنيدم كه مى فرمود: «امروزه بدون مراجعه به مستدرك الوسائل حجت بر مجتهد تمام نمى شود.» اين سخن را در بحث عمل به عام قبل از فحص از مخصص فرمود و خود نيز در عمل بدان ملتزم بود، زيرا شبهاى متعدد كه در مجلس خصوصى كه در خانه اش براى خواص شاگردانش مثل سيد ابو الحسن موسوى و شيخ عبدالله گلپايگانى و شيخ على شاهرودى و شيخ مهدى مازندرانى و سيد راضى اصفهانى و ديگران تشكيل مى داد و دربارۀ پاسخ به استفتائات بحث مى كرد، به شاگردان خاص خود دستور مى داد به كتابهاى حاضر مانند جواهر و وسائل و مستدرك الوسائل مراجعه كنند و به آنها دستور مى داد تا متن مستدرك را قرائت كنند تا احاديث آن مدرك مسئلۀ مورد بحث باشد... و نيز استاد ما شيخ الشريعه اصفهانى دربارۀ ارزش مستدرك الوسائل و ارجمندى مؤلفش سخن مى گفت. وى در بحث رجال كه در محضرش بوديم، اشاره به كتاب مستدرك نمود و گفت: «همۀ ما نانخور او محسوب مى شويم.» و همين گونه ميرزا محمد تقى شيرازى و غير ايشان از بزرگان(1).
وى در الذريعه دربارۀ خاتمۀ كتاب مستدرك مى نويسد: «اين خاتمه به تنهايى جزء نفيس ترين كتب است كه از ساير كتب علم درايه و حديث و رجال انسان را بى نياز مى كند.»(2)
علامه سيد حسن صدر نيز پس از تعريف بسيار از علامه نورى دربارۀ مستدرك مى نويسد:
«اين كتاب از جمله بزرگترين تصنيفات شيعه به شمار مى رود(3). و البته برخى نيز به مقدار اعتبار روايات اين كتاب خدشه هايى وارد كرده اند.»
آيت الله ميرزا حسين نورى طبرسى يكى از دانشمندان برجسته و مؤلفان نامدار قرن چهاردهم هجرى است. وى در 18 شوال سال 1254 ه. ق. در دهكدۀ «بالو» از روستاهاى نور مازندران به دنيا آمد. پدرش علامه ميرزا محمد تقى نورى از شاگردان آيت الله سيد محمّد مجاهد، داراى تأليفات ارزشمند و شاگردان برجسته اى بود(4).
ولى متأسفانه مؤلف ارجمند در اوان كودكى پدر بزرگوار و دانشمندش را از دست داد.
ص: 1172
مقدمات دروس را در شهر نور آموخت و براى تكميل اندوختۀ علمى خود به نجف هجرت كرد و اگرچه سه بار به وطن خود بازگشت، هر بار مدت كوتاهى ماند و مجددا به نجف معاودت كرد و از محضر عالمان برجسته و فرهيختگان آن دوران بهره مند شد و خود نيز به اضائه و افاده و تعليم ديگران همت گماشت.
وى علاوه بر تعليم و تعلم، كارها و مسئوليتهاى ديگرى نيز داشت. از طرفى بار سنگين بسيارى از مسئوليتهاى اجتماعى از طرف استادش ميرزاى بزرگ شيرازى بر عهدۀ وى گذاشته شده بود: او به وضعيت طلاب رسيدگى مى كرد، از ميهمانان مرجعيت شيعه استقبال و پذيرايى و توديع به عمل مى آورد و مجالس بزرگداشت ائمۀ طاهرين عليهم السّلام را نيز برنامه ريزى مى كرد.
از سويى ديگر، به جمع آورى نسخه هاى خطى و ميراث ماندگار پيشينيان مبادرت مى ورزيد، به طورى كه به واسطۀ اين تلاشها كتابخانۀ نادر و بسيار ارزشمندى گردآورد و تأليفات بسيار ارجمندى نيز به يادگار گذاشت.
آنچه در زندگى مؤلف شگفت آور و بسيار قابل توجه است عبادت، نيايش، توسلات و اعمال عبادى اوست كه خيل گرفتاريهاى علمى و اجتماعى به هيچ عنوان مانع اعمال عبادى و ولايى او نشد. سنت پياده رفتن از نجف به كربلا را بنيان نهاد و سرانجام نيز در همين سفرها بيمار شد و به ديدار دوست شتافت. در زمستان و تابستان دو ساعت قبل از طلوع فجر به حرم مطهر علوى روى مى نهاد و حتى قبل از بازشدن درهاى حرم پشت درها مشغول نوافل شبانه مى شد.
پس از بازشدن درب حرم همراه كليددار چراغهاى حرم مطهر را روشن مى كرد و سپس تا فجر به زيارت و تهجّد مشغول مى شد. او نماز صبح را با گروهى به جماعت مى خواند. پس از اداى نماز صبح تا طلوع آفتاب به تعقيبات و ادعيه مى پرداخت. وى چهار بار به حج بيت الله الحرام مشرف شد. در طول زندگى خود هماره بر اقامۀ عزاى حضرت سيد الشهدا عليه السّلام پاى مى فشرد و در خانۀ خويش به اين مهم قيام مى كرد.
در زندگى علمى و تحقيقى خود نظمى شگفت و تلاشى فوق العاده داشت. تمامى كارهاى وى، حتى وقت و مقدار و نوع غذاى او داراى نظم و برنامه اى ويژه بود.
پس از عمرى تلاش علمى و اجتماعى و به يادگار گذاشتن تأليفات ارزشمند و شاگردانى ارجمند در شب چهارشنبه 27 جمادى الثانى 1320 به ديدار خداى متعال شتافت و در حرم مطهر علوى به خاك سپرده شد.
ص: 1173
او از خرمن علوم بسيارى از علماى برجستۀ شيعه بهره برد كه اسامى برخى از آنها به شرح زير است:
1. آيت الله شيخ مرتضى انصارى
2. آيت الله سيد محمّد حسن شيرازى، امام مجدد و صاحب فتواى تنباكو
3. آيت الله شيخ عبد الحسين تهرانى، مشهور به شيخ العراقين
4. فقيه بزرگ مولى محمّد على محلاتى
5. عالم بزرگ شيخ عبد الرحيم بروجردى كه بعدا دختر وى را به همسرى انتخاب كرد.
برخى از شاگردان او كه داراى شهرت بيشترى هستند، عبارت اند از:
1. علامه شيخ آقابزرگ تهرانى، مؤلف الذريعه و غير آن
2. علامه شيخ عباس قمى، مؤلف منتهى الآمال، سفينة البحار و غيره
3. علامه سيد شرف الدين عاملى، مؤلف كتاب المراجعات و غيره
4. عارف بزرگوار ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، استاد اخلاق امام خمينى (ره)
5. علامه محمد حسن كاشف الغطا، مؤلف كتاب تحرير المجله و غيره
6. علامه ميرزا ابو الفضل تهرانى، مؤلف كتاب شفاء الصدور
مؤلف بزرگوار توفيق تأليف تعداد زيادى كتاب به دو زبان فارسى و عربى را پيدا كرد كه از همه مهمتر كتاب مستدرك الوسائل اوست. برخى ديگر از تأليفات وى عبارت اند از:
1. نفس الرحمن فى فضائل سيدنا سلمان
2. دار السلام
3. معالم العبر
4. الفيض القدسى
5. الصحيفة الثانية العلويه
6. الصحيفة الرابعة السجاديه
7. النجم الثاقب
8. الكلمة الطيبه
9. البدر المشعشع
10. كشف الاستار
11. سلامة المرصاد
12. جنة المأوى
ص: 1174
1. خاتمۀ مستدرك الوسائل.
2. طبقات اعلام الشيعه، قرن 14، ص 543.
3. مقدمۀ مستدرك الوسائل، ج 1.
4. اعيان الشيعه، ج 6، ص 143.
5. فوائد الرضويه، ص 149.
6. محدث نورى، روايت نور از مجموعۀ ديدار با ابرار.
7. ريحانة الادب، ج 3، ص 389.
1. المعجم المفهرس لالفاظ احاديث مستدرك الوسائل، زير نظر عليرضا برازش، چاپ انتشارات انصاريان، قم، 1373 ه. ش.
2. المعجم الموضوعى لابواب الوسائل و المستدرك، مصطفى پاينده، چاپ سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1371 ه. ش.
دو نسخۀ اصلى اين كتاب به خط نستعليق مؤلف و شمارۀ 10247 تا 10251 در پنج جلد در كتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است كه در پايان آن، كتاب شناس بزرگ و شاگرد مؤلف، آقابزرگ تهرانى به خط مؤلف شهادت داده است.
1. چاپ مكتبة الاسلاميه و مؤسسۀ اسماعيليان، ايران، چاپ سنگى، 3 جلد، قطع رقعى.
2. چاپ مؤسسۀ آل البيت، قم، در 22 جلد، همراه با تحقيق، تخريج و فهارس فنى مفصل كه بسيار قابل استفاده است و با نسخۀ خطى مؤلف تطبيق شده است.
ص: 1175
الصحيفة العلويه المباركة الثانية علامه ميرزا حسين نورى(1)
درياى معارف به يادگار مانده از حضرت اميرالمؤمنين به گستردگى معارف اسلامى است. امام در رابطه با مسائل مختلف عقيدتى، فقهى، سياسى، اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى و حتى امور مربوط به طبيعت و سنن تاريخى نيز سخن گفته است.
قسمتى از بيانات آن حضرت مربوط به رابطۀ قلبى با خداوند متعال و نيايش با اوست. برخى علما به گردآورى اين نيايشهاى عارفانه و سوزوگدازهاى عاشقانه پرداخته اند.
قبلا مجموعه اى به نام صحيفۀ علويه، تأليف علامه سماهيجى را معرفى كرديم ولى آن كتاب شامل قسمتى از دعاهاى آن حضرت بود. ازاين رو محدّث نورى تلاش كرد تا باقيماندۀ آن دعاها را گردآورد و كار علامه سماهيجى در صحيفۀ اول را تكميل كند؛ بدين سان صحيفۀ علويۀ مباركۀ ثانيه به وجود آمد.
دعا در فرهنگ شيعه فقط خواندن خداوند متعال نيست، بلكه هر دعا همراه با سوز و گداز و نيايش عاشقانه بار سنگينى از معارف را نيز به دوش مى كشد. ازاين رو دعاهاى اين مجموعه را مى توان به چند بخش تقسيم كرد:
1. دعاهايى در توحيد و بيان صفات جمال و جلال الهى
2. دعاهايى در توبه و استغفار
3. اذكار و دعاهاى صبحگاهان و شامگاهان
4. دعاهاى هنگام نماز (قبل از آن، پس از آن و در نماز)
5. درخواست برخى حاجات دنيوى، نظير: صبر، عافيت، شكر، اصلاح امور دنيا، دفع شرور مردم، رهايى از زندان و طلب باران
ص: 1176
6. اذكار و ادعيۀ هنگام برخى اعمال، نظير: دعا هنگام بيدار شدن از خواب، ديدن هلال، جهاد، در گورستان، افطار كردن روزه، غذا خوردن، تلاوت قرآن، وضو، عروسى و سفر
7. دعاهايى در برخى ايام و مناسبتهاى خاص، چون: دعاى روز مباهله، شب جمعه و شب عيد فطر
مؤلف در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند: «علامه سماهيجى در صحيفۀ علويه اول از ذكر منابع خوددارى كرده است، چرا كه حسن ظن او باعث شده نهايت اعتماد به روايات ادعيه را داشته باشد و شايد در عصر او اين گونه بوده است؛ ولى من به منابع و مصادر تمامى ادعيه اشاره كرده ام...»
ولى مؤلف از ذكر سند روايات خوددارى كرده است، شايد علت آن غير مسند بودن اكثريت آنها و يا رعايت شيوۀ علما در نقل ادعيه باشد كه به سند آن چندان اهميتى نمى دهند؛ زيرا هر دعايى را كه با مسلّمات دينى تعارض نداشته باشد به اميد حقيقت مى توان خواند و البته بحث در اين مطلب جايگاه خاص خود را مى طلبد.
مؤلف بزرگوار در ابتداى كتاب اشاره مى كند كه فكر اوليۀ اين كتاب و پيشنهاد نگارش آن از طرف آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى، صاحب فتواى مهم و مشهور تنباكو صادر شده است. وى با اشاره به نقص صحيفۀ اول، به مؤلف پيشنهاد نگارش تكملۀ آن را مى دهد و مؤلف نيز بدين كار مى پردازد.
متأسفانه در نگارش، ادعيه بدون هيچ تنظيم خاصى پشت سر هم ذكر شده اند، ازاين رو برخى ناشران به تنظيم و تبويب آن دست زده و دعاهاى كتاب را جابه جا كرده اند و دخالتهايى در كتاب كرده اند كه شايسته نيست؛ بلكه شايسته آن بود كه اين نقص مهم را با نگارش فهرستهاى متعدد جبران كنند و از دست بردن در كتاب، آن هم بدون اجازۀ مؤلف خوددارى ورزند.
ص: 1177
دعاهايى كه از اميرالمؤمنين عليه السّلام نقل شده، بسيار زياد، و در لابه لاى كتب روائى و دعايى پراكنده است. آثارى كه مخصوص اين موضوع نگاشته شده اند و در محدودۀ تاريخى كتاب ما بود ذكر شد؛ ولى براى تكميل استفاده، اسامى برخى ديگر از كتب ادعيۀ علويه را كه در سالهاى اخير تدوين شده اند يادآور مى شويم:
1. صحيفة العلويه، از سيد مهدى غريفى بحرانى نجفى(1).
2. صحيفۀ امام على، از جواد قيّومى اصفهانى، انتشارات اسلامى، قم، 1378 ش. قطع وزيرى.
3. الصحيفة العلويه الجامعه، از سيد محمدباقر موحد ابطحى اصفهانى، نشر مؤسسۀ امام مهدى، قم، 1377 ه. ش. 760 صفحه، قطع وزيرى.
1. على رغم تلاش بسيار نسخۀ خطى كتاب به دست نيامد.
چاپ دار الاضواء، لبنان، بيروت، با تصحيح صفا عبود الوديس كه ادعيه را به گونه اى جديد و با به هم ريختگى نظم اوليۀ آن در 224 صفحه و قطع رقعى آورده است.
ص: 1178
از بزرگترين نعمتهاى خداوند متعال به بشريت اقيانوس بيكران علوم نبوى صلّى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام است، كه هر فرد به فراخور حال خود از آن بهره مى برد. دعاها تنها بخشى از اين اقيانوس گسترده و بيكران است كه براى انسانها به ارث مانده است و قسمت عمده اى از اين بخش، دعاهاى بسيار بلند و ارجمند حضرت سيد الساجدين است.
اولين مجموعۀ دعاهاى امام سجاد به عنوان صحيفۀ كاملۀ سجاديه معرفى شد. پس از اين مجموعه سه عالم و دانشمند بزرگ: شيخ محمّد حرفوشى، شيخ حرّ عاملى و علامه ميرزا عبد الله افندى به گردآورى ادعيۀ باقيمانده از امام سجاد پرداخته اند؛ ولى باز نتوانسته اند تمامى آنها را گرد آورند. ازاين رو علامۀ بزرگوار محدّث نورى به جمع آورى برخى ديگر از اين دعاها همت گماشت و توانست هفتاد و هفت گوهر درخشان از منظومۀ معنوى دعاهاى امام سجاد عليه السّلام را به بشريت هديه كند.
اين هفتاد و هفت دعا به پنج بخش قابل تقسيم است:
1. دعاهاى مربوط به زمانهاى خاص، نظير: دعاى هنگام ظهر، دعاهاى روزها و يا شبهايى خاص از ماه رمضان (شب 19، شب 27، روز 16، 15، 14، 13 و...)
2. دعاهاى مربوط به نمازهاى خاص، مثل: دعا در نماز وتر، دعاى بعد از نماز شفع، دعاى بعد از نماز شب و دعا مربوط به نوافل.
3. دعاهاى مربوط به مكانهاى خاص، نظير: دعاى در حجر اسماعيل، دعاى در ملتزم و دعاى در كنار كعبه.
4. دعاى هنگام اعمال خاص، نظير: دعاى بعد از زيارت رسول اكرم، دعاى هنگام پهن كردن سفره، دعاى هنگام غذا خوردن، دعاى هنگام رؤيت جنازه، دعاى سجدۀ شكر و دعاى هنگام
ص: 1179
قيام براى نماز.
5. دعاها و مناجات مطلق
از جمله دعاهاى اين مجموعه چند دعاى منظوم است كه آن حضرت با زبان شعر خدا را مى خواند و به درگاه او پناه مى برد.
كتاب با مقدمۀ كوتاه مؤلف، فهرست دعاها و عدد آنها شروع مى شود و سپس با مناجاتهاى حضرت ادامه مى يابد و ساير دعاها نيز بدون نظمى خاص آمده است. پايان بخش كتاب، تذكراتى از مؤلف گرانقدر دربارۀ اسناد و منابع روايات و نيز بحث نسبتا مفصلى راجع به ادعيۀ نقل شده از كتاب اقبال الاعمال دربارۀ ماه مبارك رمضان است. او مى گويد اين دعاها از كتاب الاقبال نيست، بلكه از كتاب مستقل ديگر سيد بن طاووس به نام مضمار السبق فى ميدان الصدق است.
مؤلف در تمام دعاها منبع و مصدر روايت را ذكر كرده و چنانچه روايت در مصدر اوليه سند داشته، سند آن را نيز آورده است.
در اين كتاب هيچ گونه توضيح و شرحى، حتى توضيح لغات از جانب مؤلف نيامده است.
فقط در برخى موارد نادر مؤلف بر كتاب حاشيه اى زده و در آن به مصادر ديگر دعا و يا اختلافات مصادر اشاره كرده است.
نسخۀ كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 167، تاريخ استنساخ: 1311.
چاپ سنگى، تهران. زين العابدين محلاتى آن را در سال 1312 ه. ق. مشتمل بر 152 صفحه به چاپ رسانده و بعدا در سال 1398 ه. ق. در قم مكتبة الثقلين و مطبعۀ علميه تجديد چاپ و افست شده است.
ص: 1180
مؤلف گرانقدر كه از محدثان متتبع و كتاب شناسان برجسته به شمار مى رفت و نسخه هاى ممتاز و منحصر به فرد كتبى را در كتابخانۀ شخصى خود گردآورده بود در صدد تأليف كتابى در احوال امام زمان عليه السّلام برآمد تا بيشتر نوادرى را كه در ساير آثار نيامده و يا مورد بحث و بررسى قرار نگرفته بود در آن بيان كند.
فهرست اجمالى مطالب كتاب به شرح زير است:
باب اول: حالات ولادت امام زمان و نقل اقوال دربارۀ زمان ولادت و نيز معرفى مادر آن حضرت حكيمه خاتون.
باب دوم: اسامى، القاب و كنيه هاى حضرت. در اين باب يكصد و هشتاد و دو اسم براى آن حضرت نقل كرده و به آيات بسيارى كه در شأن آن حضرت نازل شده، اشاره كرده است.
باب سوم: شمايل و خصايص آن حضرت. در اين باب به امانات انبيا نزد آن حضرت و بعضى قدرتها و اعجازهايى كه حضرت به اذن الله انجام خواهد داد و نيز به شرح ويژگيهاى اصحاب و حكومت آن حضرت پرداخته است.
باب چهارم: بيان اقوال مذاهب مختلف اسلامى دربارۀ آن حضرت و رد همگى اقوال و اثبات حقانيت شيعۀ اماميه. در اين باب به رد قول اهل سنت، كيسانيه، مغيريه، ناووسيه، اسماعيليه، واقفيه، محمّديه و عسكريه پرداخته است و به طور مفصل اقوال برخى علماى اهل سنت را - كه سخن شيعه را تصديق كرده اند - نگاشته است.
باب پنجم: اثبات اينكه مهدى موعود همان حجة بن الحسن است.
باب ششم: معجزات آن حضرت
باب هفتم: كسانى كه در غيبت كبرا به محضرش تشرف يافته اند. در اين باب يكصد حكايت
ص: 1181
را يادآورى و ذيل بسيارى از حكايتها به مناسبت، مطالب مهمى را بيان كرده است.
باب هشتم: تكذيب مدعيان رؤيت و معناى آن
باب نهم: پاسخ به اعتراض برخى در رابطه با تشرف بعضى افراد به محضر امام زمان.
باب دهم: تكاليف مردم نسبت به امام زمان، نظير: مهموم و منتظر بودن، دعا براى آن حضرت، صدقه براى آن حضرت، احترام به نام و ياد آن حضرت، استعانت و استمداد از او و...
باب يازدهم: بيان اوقات مخصوصۀ آن حضرت: شب قدر، روز جمعه، روز عاشورا و روز نوروز.
باب دوازدهم: اعمال و آدابى براى ملاقات آن حضرت و نيز اعمالى براى خواب ديدن اموات، انبيا و اوليا عليهم السّلام.
مؤلف در مقدمه اى كوتاه به بيان علت تأليف و فهرست مطالب كتاب و نيز معرفى كتب نوشته شده دربارۀ امام زمان پرداخته است. سپس طى 12 باب با ترتيبى منطقى و زيبا مطالب مربوط به آن حضرت را ذكر كرده است. احتمالا تناسب عدد 12 فصل در شرح حال امام دوازدهم مورد نظر مؤلف بوده وگرنه امكان تنظيم مطالب به گونه اى ديگر نيز وجود داشته است.
مؤلف گرانقدر در اين اثر سعى تمام بر تلخيص مطالب داشته است، به طورى كه اگر بنا بود همين مطالب به طور مفصل نگاشته شود، حجم كتاب افزون بر اين مقدار مى شد. وى روايتهاى مختلف را در همديگر مندمج ساخته و به همۀ آنها اشاره كرده است. او اختلافات هر روايت را در صورت اهميت ذيل روايت يادآور شده و تفصيل مطالب را به كتب مصدر ارجاع داده است.
مؤلف از ذكر سند روايات خوددارى كرده، چرا كه كتاب به زبان فارسى نوشته شده است و مخاطب آن تودۀ مردم فارسى زبان هستند، كه از سند بهره اى نمى برند و علماى حديث نوعا به كتب مفصله كه غالبا به زبان عربى است مراجعه مى كنند ولى در عين حال مؤلف هيچ روايتى را بدون ذكر منبع و مصدر نياورده و با اين شيوه، امكان دسترسى به سند روايات را در صورت مسندبودن در منبع اصلى فراهم آورده است.
ص: 1182
وى در تأليف اين اثر از منابع بسيار گسترده اى استفاده كرده است. جالب اينكه در مقدمۀ كتاب يادآورى مى كند: «در هنگام نگارش اين كتاب، از كتب خود دور هستم و امكان دسترسى به آنها را ندارم.» ولى در عين حال بدين گستردگى از منابع فراوان استفاده كرده است. برخى از منابع عبارت اند از:
1. الارشاد، از شيخ مفيد
2. الكافى، از شيخ كلينى
3. جنة الواقية، از كفعمى
4. مسار الشيعة، از شيخ مفيد
5. تاريخ قم، از حسن بن محمّد قمى
6. الهداية، از حسين بن حمدان
7. اثبات الوصية، از مسعودى
8. مواليد الائمه، از احمد بن محمّد فريابى يا فاريابى
9. الغيبة، از شيخ طوسى
10. الغيبة، از شيخ نعمانى
11. اكمال الدين، از صدوق
12. الدلائل، از طبرسى
13. الغيبه، از محمّد بن هبة الله طرابلسى
14. تأويل الايات، از شرف الدين نجفى
15. حديقة الشيعه، از مقدس اردبيلى
16. تاريخ عالم آرا
17. تفسير مجمع البيان، از طبرسى
18. بصائر الدرجات، از صفّار
19. تفسير عياشى
20. كشف الغمة اربلى
و برخى از منابع اهل سنت كه از آنها نقل كرده است، عبارت اند از:
1. عقد الدرر يوسف بن يحيى سلمى
2. مناقب المهدى حافظ ابو نعيم اصفهانى
3. صفة المهدى حافظ ابو نعيم اصفهانى
4. ذخاير العقبى، از طبرى
ص: 1183
5. مطالب السئول، از محمّد بن طلحه شافعى
6. لواقح الانوار القدسيه
7. درر المنتشره، از سيوطى
8. هداية السعود، از ملك العلما
9. تاريخ بغداد، از خطيب بغدادى
10. فتوحات ابن عربى
11. ذخيرة المأل
12. الفصول المهمه ابن صباغ مالكى و بسيارى ديگر
مؤلف در دورانى كه در خدمت ميرزاى شيرازى در سامرا بود و غالب مراجعات عمومى و امور مربوط به مرجعيت - كه ميرزاى شيرازى بزرگ به او محول كرده بود - و اشتغالات علمى ديگر را نيز بر عهده داشت، اين كتاب را ظرف كمتر از سه ماه تأليف كرد و اين نكته همان گونه كه خود مؤلف اظهار مى دارد از تفضلات الهى در آن بلده طيبه و جوار امامين همامين بوده است.
شايان ذكر است كه اين كتاب توسط مؤسسۀ انوار المهدى، قم، با مقدمه، تحقيق، تعليق و ترجمه به عربى توسط سيد ياسين موسوى در دو جلد، مشتمل بر 1170 صفحه به چاپ رسيده است كه در اين چاپ در ارائۀ مصادر روايات و فهارس فنى اعلام، آيات و روايات تلاشى مبارك انجام داده اند.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 9361، همراه با تقريظ و مهر آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى و مقابله و تصحيح محدث بزرگوار شيخ عباس قمى.
نسخۀ چاپ انتشارات مسجد مقدس جمكران، قم، 1416 ه. ق. در 872 صفحه، قطع وزيرى كه متأسفانه تصحيح، تخريج و فهرست نويسى نشده است.
ص: 1184
علامه مجلسى در جلد هفدهم، موسوعه و دايرة المعارف بزرگ اسلامى خود - بحار الانوار - را به بيان مواعظ خداوند، انبيا و معصومين عليهم السّلام اختصاص داد و از آنجا كه اين مجلد در زمان خود علامۀ مجلسى انتشار نيافت، محدث نورى آن را با چند نسخه تطبيق كرد و متوجه شد كه بسيارى از مواعظ كه در مجلدات ديگر بحار الانوار آمده و يا در برخى كتب ديگر ذكر شده، در اين مجلد نيامده است. ازاين رو تصميم گرفت مجموعۀ روايات مربوط به مواعظ را از بحار الانوار و ساير كتب (چه آثارى كه در دسترس علامه مجلسى بوده و چه آنهايى كه به دست او نرسيده است) گردآورى كند و بدين سان اين كتاب كه در حقيقت مستدرك و تكمله اى براى جلد هفدهم بحار الانوار محسوب مى شود، نگاشته شده است كه مشتمل بر مواعظ انبياى الهى، ائمۀ معصومين و برخى از شخصيتهاى معنوى، نظير لقمان حكيم است.
اين كتاب با موعظۀ مفصلى از خداوند متعال به عيسى عليه السّلام شروع مى شود و با مواعظى از امام عسكرى خاتمه مى يابد. مؤلف در بيان روايات هيچ گونه نظم خاصى را رعايت نكرده است و خود نيز در ابتداى كتاب به اين نكته اشاره مى كند و مى نويسد: «هر روايتى را كه به دست آورده ام بدون ترتيب در اين كتاب ذكر نموده ام.»
وى در اين كتاب از خود بحار الانوار و نيز برخى از كتبى كه در دسترس علامه مجلسى نبوده روايات را نقل كرده است و در تمام روايات به منبع آنها اشاره كرده و چنانچه در منبع اصلى
ص: 1185
داراى سند بوده اند به صورت مسند ذكر كرده است.
او در بيان منابع، چنانچه از منابع كتاب بحار الانوار بوده اند، همان رمزى را كه در كتاب بحار الانوار براى آنها استفاده شده، به كار برده است و چنانچه از كتبى بوده كه در بحار الانوار از آنها نقل نشده نام كامل آنها را ذكر كرده است. ولى گاه از منابعى بدون نام نيز نقل مى كند و مى نويسد:
«عن اصل لبعض القدماء.» يا: «وجد فى مجموعة فى مواضع كثير منها بخط فخر المحققين.» و امثال آن.
مؤلف پس از پايان بسيارى از روايات، بيانات و توضيحاتى در رابطه با لغات روايات، معانى جملات، حمل و توجيه تعارض ها و... را با چند عنوان نظير: بيان، ايضاح و اقول نگاشته است.
1. اين كتاب در ابتداى جلد 17 بحار الانوار، چاپ كمپانى به چاپ رسيده است. تاريخ نگارش اين كتاب در ماه رمضان 1296 در سامرا بوده است. بنا به گفتۀ علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1)، نگارش اين كتاب فقط در ظرف روزهاى اندكى و به درخواست حاج ميرزا محمود امينى - كه متصدى چاپ كتاب بحار الانوار بود -، صورت گرفته است.
2. چاپ سنگى، تهران، 1297 ه. ق.
ص: 1186
ائمۀ معصومين عليهم السّلام اگرچه همگى يك نور (كلّهم نور واحد) و پرتو يك خورشيد حقيقت هستند، ولى به واسطۀ شرايط زمان و خصوصيات دوران هر كدام به گونه اى جلوه گرى كرده و بعدى از ابعاد نامتناهى كمال را به نمايش گذاشته اند؛ شجاعت علوى و حسينى، علوم باقرى و صادقى و بالأخره سوزوگداز و نيايش و ندبۀ امام سجاد نمونه اى از اين جلوه هاست.
برترين نمونۀ دعاها، نيايش و سوز و گداز امام سجاد صحيفۀ كاملۀ سجاديه است. ولى اين تمام قصه و بيان كامل آن نيست، بلكه بيانگر همان مقدار كه در عبارت آمده و به ميراث مانده است نيز نمى تواند باشد. ازاين رو عدۀ زيادى دعاهاى ديگرى كه از امام سجاد به يادگار مانده است را گردآورى كرده اند؛ كه از آن جمله صحيفۀ ثانيه و ثالثه و رابعۀ سجاديه معرفى شد و اكنون اين كتاب پنجمين صحيفه و چهارمين مستدرك صحيفۀ سجاديه است كه در دست ماست. (يك مستدرك از حرفوشى به دست نيامده است.)
در اين كتاب تمام ادعيۀ صحيفۀ ثالثه و رابعه نيز موجود است و اضافه بر آنها پنجاه و دو دعا كه در آنها نيامده است نيز در اين صحيفه ذكر شده است و مجموع دعاهاى اين كتاب يكصد و هشتاد و دو دعا است.
در اين مجموعه دعاهاى مربوط به ايام هفته و بويژه روز جمعه و نيز دعاهاى روزهاى ماه مبارك رمضان ذكر شده است.
مؤلف ارجمند چون ابتدا از وجود صحيفۀ ثالثه و رابعه بى خبر بوده و بدون توجه به آنها دست به تحقيق زده، اكثريت آن دعاها را در غير آن دو كتاب يافته است و سپس از وجود آن دو
ص: 1187
صحيفه مطلع شده و تصميم گرفته فقط همان پنجاه و دو دعايى را كه خود يافته و در آن دو كتاب نبوده است ذكر كند، سپس پشيمان شده و با توجه به اينكه سند و منبع روايت او غير از صحيفۀ سوم و چهارم بوده، تصميم گرفته است تمامى آن دعاها را نيز ذكر كند. ازاين رو دعاهايى كه در اين مجموعه آمده است سه دسته اند كه مؤلف هنگام ذكر هر دعا بيان مى كند كه از كدامين دسته محسوب مى شود:
1. دعاهايى كه در صحيفۀ سوم و چهارم وجود دارد و مؤلف هم آنها را در كتابهاى ديگر يافته و منابع ديگرى براى آنها ذكر كرده است.
2. دعاهايى كه در صحيفۀ سوم و چهارم وجود دارد و مؤلف آنها را در جايى ديگر نيافته و از آن دو كتاب نقل كرده كه تعداد اندكى است.
3. دعاهايى كه مؤلف آن را در كتابهاى ديگر يافته است ولى در صحيفۀ سوم و چهارم وجود ندارند.
مؤلف گرانقدر در ابتداى هر دعا منبع روايت و دعا و نيز سند آن را چنانچه داراى سند بوده، ذكر كرده است. تنها در برخى موارد اندك در يادداشتهاى خود منبع روايت را ننوشته و هنگام نگارش كتاب نيز آن را به ياد نياورده است.
وى اضافه بر سند روايات و نقل آنها از كتب معتبره، مدعى است در تشخيص صحت و سقم دعاها مى توان به متون آنها مراجعه كرد و پس از مراجعه مى توان گفت آنها سه دسته اند:
1. دعاهايى كه در خود متن داراى فصاحت، بلاغت و مضامين بلند و معانى ارج دارى است كه شاهد صدق كلام راوى و بيانگر صدور آنها از معصوم عليه السّلام است.
2. دعاهايى كه متن هاى ضعيفى دارند ولى به طور قطع نمى توان آنها را از معصوم ندانست، بلكه چون در منابع روائى به معصوم نسبت داده شده است و در سند دعاها نيز سخت گيرى بسيار نمى شود، مى توان آنها را رجاء خواند.
3. دعاهايى كه داراى متونى بسيار ضعيف و سست و بى پايه و به دور از فصاحت، بلاغت و اصول و اسلوب زبان عربى هستند. در اين موارد چون مؤلف يقين به عدم صحت انتساب به معصوم عليه السّلام دارد، از ذكر آنها خوددارى كرده است. از جملۀ آنها برخى مناجاتهاى منظوم است.
ص: 1188
اولين دعاى اين مجموعه كه از جمله دعاهاى ساقط شده از صحيفۀ كاملۀ سجاديه است دربارۀ حمد خداى متعال است و اين دعا كه در صحيفۀ ثالثه به صورت مختصر ذكر شده، در اين كتاب به صورت مفصل و با اختلافات در الفاظ آمده است و شروع آن اين گونه است: «الحمد لله الذى تجلّى للقلوب بالعظمة....»
و آخرين دعاى اين كتاب دعاى حضرت در حضور عبد الملك مروان است: روزى حضرت طواف مى كرد و به عبد الملك مروان كه او نيز مشغول طواف بود هيچ اعتنايى نكرد. عبد الملك آن حضرت را خواست و درخواست كرد كه حضرت به ديدار او بيايد تا از متاع دنيا بهره مند شود.
حضرت دعا كرد و فرمود: «خدايا! حرمت اوليايت را به او بنمايان!» پس از اين دعا، عباى حضرت پر از درّ و جواهر شد. آنگاه حضرت فرمود: «خدايا! آنها را بازگير كه به آن نيازى ندارم.» پس روى به عبد الملك كرد و فرمود: «آن كس كه نزد پروردگارش اين حرمت را دارد به دنياى تو نيازى ندارد.»
علامه سيد محسن بن سيد عبد الكريم بن سيد محمد امين عاملى از علماى برجستۀ قرن سيزدهم ه. ق. است. سلسلۀ نسب شريفش به زيد شهيد، فرزند امام زين العابدين مى رسد.
وى در سال 1284 ه. ق. در روستاى «شقراء» از روستاهاى جبل عامل لبنان ديده به جهان گشود. قرآن را نزد مادر خود فرا گرفت و سپس به تعليم علوم عربى نزد استادانى مشغول شد.
پس از آن به نجف اشرف هجرت كرد و در آن ديار از محضر عالمان برجسته استفاده هاى فراوان برد. وى پس از مدتى تحصيل بنا به دعوت مردم به وطن بازگشت و اقدامات اصلاحى بسيارى را سامان داد. آموزشگاهها و مدارس علميه بنيان نهاد و كتابهاى ارزشمند بسيارى تأليف كرد. در اين دوران در مقابل استعمار فرانسه ايستادگى در خور تقديرى از خود نشان داد.
وى در سال 1319 ه. ق. به دمشق هجرت كرد و در آنجا منشاء اصلاحات و اعمال خير فراوانى شد و بالأخره پس از عمرى خدمت به اسلام و مسلمانان و جهاد در راه اعلاى كلمۀ «الله» و در پى بيمارى طولانى، در ماه رجب 1371 ه. ق. ديده از جهان فرو بست و با تشييعى بى سابقه و حضور بسيارى از سران كشورهاى لبنان، سوريه، علماى فرق اسلامى و هزاران مسلمان داغدار در زينبيۀ دمشق، در حرم مطهر حضرت زينب عليها السّلام به خاك سپرده شد.
ص: 1189
1. آيت الله العظمى آخوند خراسانى، رهبر بزرگ نهضت مشروطيت
2. آيت الله العظمى شيخ الشريعۀ اصفهانى، رهبر بزرگ نهضت استقلال عراق
3. آيت الله العظمى سيد احمد كربلائى، عارف نامدار
4. آيت الله حاج آقا رضا همدانى، فقيه برجسته
5. فقيه بزرگوار شيخ محمد طه نجف
1. سيد حسن عاملى، پسر عموى مؤلف
2. سيد مهدى حسينى عاملى
3. شيخ منير عسيران
4. شيخ على مروة عاملى
5. شيخ خليل صورى
6. شيخ على صورى
وى داراى تأليفات ارزشمند بسيارى است كه نام برخى از آنها عبارت است از:
1. اعيان الشيعه، دايرة المعارف بزرگ معرفى علماى شيعه
2. البحر الزخار فى شرح احاديث ائمۀ الاطهار
3. المجالس السنيه فى مناقب و مصائب العترة النبويه
4. لواعج الاشجان
5. نقض الوشيعه
6. ارشاد الجهال
7. حذف الفصول عن علم الاصول
8. اساس الشريعة، در فقه
9. كشف الغامض فى احكام الفرائض، در فقه
10. كشف الارتياب فى اتباع محمّد بن عبد الوهاب
و بيش از بيست كتاب در رد شبهات مخالفان و دهها آثار ارزشمند ديگر.
ص: 1190
1. اعيان الشيعه، ج 10، ص 333 تا 446.
2. ريحانة الادب، ج 1، ص 184.
3. تكملة امل الآمل، سيد حسن صدر، ص 328.
4. السيد محسن الامين، دكتر على مرتضى الامين، نشر دار الهادى، بيروت، 1413 ه. ق.
چاپ مطبعة الفيحاء، دمشق، سوريه، 1330 ه. ق.، 503 صفحه، قطع جيبى كه مكتبة الامام اميرالمؤمنين آن را در اصفهان افست كرده است.
ص: 1191
البحر الزخار فى شرح احاديث الائمه الاطهار علامه سيد محسن امين جبل عاملى(1)
مدار استنباط احكام شرعى و فقهى كتب چهارگانه اى است كه قبلا شرح آنها گذشت: (الكافى، الاستبصار، تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه).
ولى به واسطۀ اشكالاتى كه به طور عمده در ترتيب و تنظيم روايات بوده است، عده اى از بزرگان به تأليف جوامع حديثى ديگرى دست زده اند كه همان روايات كتب اربعه را با اضافاتى از ساير كتب گرد آورده و با ترتيب و شيوۀ جديدى عرضه كرده اند. مانند: الوافى، منتقى الجمان، وسائل الشيعه، مستدرك الوسائل و...
مؤلف گرانقدر پس از ملاحظۀ اين كتب، شيوۀ نگارش و ترتيب و تبويب آنها را نپسنديده و خواسته است همان روايات را در قالب جديدى عرضه كند.
او ابتدا به اشكالات موجود در آثار تأليف شده پرداخت و به طور كلى اين اشكالات را در چند بخش دانست:
الف - تمامى اين كتب فاقد يك تبويب و تنظيم كامل هستند؛ زيرا مؤلفان آنها براى رعايت اختصار و زياد نشدن عنوانها و بابها، روايات مختلف و غير مربوط را گاه كنار هم آورده اند و باز در برخى موارد روايات مربوط را در باب خود نياورده اند و يا بعضى روايات را كه خود عنوان مستقل مى طلبند، عنوان و بابى قرار نداده اند.
ب - بررسى سندى روايات به كتب ديگر واگذار شده است و برخى نظير منتقى الجمان و امثال آن كه به اين مهم توجه كرده اند، به اختصار از آن گذشته اند.
ج - توضيح لغات و مشكلات احاديث مورد توجه مؤلفان نبوده است و اگر در پاره اى موارد بيان شده است در موارد بسيارى از آن غفلت كرده اند و البته كتب متفرقه در اين رابطه نوشته شده
ص: 1192
و تلاشهاى مبارك فراوانى صورت گرفته است ولى همۀ آنها به صورت منظم و يكجا در اختيار خواننده قرار نگرفته است.
د - عنوان بابها بر اساس اجتهادات شخصى تنظيم شده و به تمامى احكام مورد استفاده از روايات اشاره نشده است.
با توجه به اين اشكالات و پاره اى ملاحظات ديگر، مؤلف به تأليف اين كتاب دست مى زند و طرحى بسيار گسترده را كه متأسفانه ناتمام مانده است پى مى ريزد.
كتاب با مقدمه اى شروع مى شود كه تمامى جلد اول و دوم كتاب را به خود اختصاص مى دهد. مؤلف در اين مقدمه به بيان نكات مختلفى مى پردازد كه برخى از آنها مربوط به شيوۀ نگارش او و پاره اى از آنها همچون توضيح اسامى «عدة» كه كلينى از آنها نقل مى كند و نيز شرح مشيخۀ صدوق و طوسى به طور مفصل، مطالبى رجالى است و قسمتى ديگر مباحث مربوط به اصول الفقه، نظير شرايط حجيت خبر است.
از جلد سوم متن اصلى كتاب آغاز مى شود و طبق ساير آثار فقهى با كتاب طهارت و بحث طهارت آب شروع مى شود و سرانجام با بيان 102 باب در قسمت طهارت آبها جلد سوم كتاب به پايان مى رسد و اين تأليف ناتمام مى ماند.
مؤلف در مقدمۀ كتاب شرايط و شيوه اى را كه براى نگارش اين كتاب برگزيده است تا دچار اشكالات گذشته نشود شرح مى دهد، كه اهمّ آنها عبارت اند از:
1. عنوان گذارى ابواب بر اساس الفاظ حديث
2. آوردن روايات مربوط ذيل عنوان خاصّ خود و تكثير ابواب
3. بيان و توضيح لغات مورد نياز
4. راه حلّ معارض ها
5. تفسير روايات در موارد مورد نياز
6. بررسى سند روايات و ارزش گذارى سندى آنها
او ابتدا عنوان باب را ذكر كرده، سپس تعداد احاديث آن را بيان داشته است. وى توضيح كوتاهى هم دربارۀ مطالب باب مى دهد.
ص: 1193
سپس متن روايات را ذكر مى كند و پس از آن به بررسى سند روايت در كتب مختلف مى پردازد. بعد از بررسى سندى به لغت روايت مى پردازد و گاه بحث بسيار مفصلى را در اين جهت ايراد مى كند.
پس از بحث لغات، اختلاف نسخ كتاب در بيان روايت را يادآور مى شود و سپس به تفسير روايت مى پردازد. آنگاه در فصلى مستقل به احكامى كه ممكن است از اين روايت استفاده شود به ترتيب اشاره مى كند.
البته شيوۀ مؤلف در بيان اين مطالب و فصول مختلف است؛ گاه به طور بسيار مفصل به بررسى اين فصلها مى پردازد و گاه شيوۀ اختصار را برمى گزيند.
اگرچه اين تأليف در اولين گامهاى خود متوقف مانده، انصافا شيوه اى زيبا، جالب و استوار را برگزيده است كه در صورت تكميل مى توانست مرجع بسيار ارزشمندى براى فقها باشد و بايد اعتراف كرد كه تاكنون كتابى به اين جامعيت در شرح سند، شرح لغات، شرح اختلاف عبارت روايت در كتب مختلف و نيز شرح احكام قابل استفاده از هر روايت نگاشته نشده است.
مؤلف در هنگام تأليف كتاب با جنگ جهانى دوم مواجه شد و مشكلات اين جنگ او را از تكميل كتاب بازداشت؛ و پس از جنگ هم به تأليف ارزشمند ديگرش اعيان الشيعه در شرح حال بزرگان تشيع پرداخت و آن را به سرانجامى نيك رساند؛ (اگرچه آن هم كامل نشده است).
بدين گونه توان مؤلف صرف كتاب اعيان الشيعه شد و اين تأليف ناتمام ماند تا ديگرانى كه خداوند توفيق آن را به ايشان عنايت كرده باشد اين گام سترگ را پى گيرند و آن را به انجام رسانند:
انه ولى التوفيق.
چاپ شركة المكتبى، بيروت، لبنان، 3 جلد، قطع وزيرى، جلد اول 662 صفحه، جلد دوم 218 صفحه و جلد سوم 484 صفحه.
ص: 1194
پاسخگويى به شبهات باطل گرايان و تبليغات پوشالى حق ستيزان يكى از مهمترين وظايف عالمان الهى است كه در صورت كوتاهى در انجام اين وظيفۀ شرعى، بر اساس بيانات معصومين عليهم السّلام مورد لعن خدا و ملائكه و مردم قرار خواهند گرفت(1). و نور ايمان از ايشان سلب خواهد شد(2). و در قيامت در حالى برانگيخته مى شوند كه متعفن ترين مردم اند و همۀ جانوران، حتى جنبندگان كوچك زمينى ايشان را لعنت كنند(3).
ازاين رو در سراسر تاريخ تشيع، عالمان فرهيخته و دانشوران برجسته هرگاه اتهامى متوجه اسلام و تشيع شده و گفته يا نوشتارى براى ترويج باطل و امحاء حق انتشار يافته، كمر همت بسته و اين بدعتها و باطل ها را با توان علمى خود زدوده و حق را با قلم ارجمند خويش آشكار ساخته اند.
در بحث مهم امامت، نمونه هايى از اين تلاشهاى مقدس را مى توان در كتاب نقض العثمانيه ابو جعفر اسكافى در رد كتاب العثمانيه عمرو بن البحر الحافظ و يا كتاب الشافى فى الامامه سيد مرتضى علم الهدى در ردّ كتاب المغنى قاضى عبد الجبار و يا كتاب الصوارم المهرقه شهيد قاضى نور الله شوشترى در رد الصواعق المحرقه ابن حجر هيثمى مشاهده كرد. زمانى در سرزمين هند مولوى عبد العزيز دهلوى حنفى، كتابى به نام التحفة الاثنى عشريه فى الرد على الاماميه نوشت و در آن به تحريف تاريخ و انكار مسلّمات و ترويج اباطيل و اظهار اتهامات دست زد.
وى در اين كتاب - كه دوازده باب داشت - با لحنى زننده و شيوه اى غير علمى همراه با اهانتهاى بسيار و تهمتهاى بى شمار تاريخ شيعه، علماى شيعه، عقايد شيعه در بحثهاى معاد و
ص: 1195
نبوت و مسائل فقهى را به باد انتقاد و تمسخر گرفت.
بخش هفتم اين كتاب دربارۀ ادلۀ شيعه بر امامت اميرالمؤمنين و فرزندانش بود. اين كتاب اول با نام مستعار غلام حليم و سپس نام اصلى مؤلف چاپ و به عربى نيز ترجمه شد و در به هم زدن بناى وحدت و ايجاد كينه و دشمنى و نفاق نقشى اساسى در جهان اسلام، بويژه هند ايفا كرد.
در پى انتشار اين اثر عدۀ بسيارى از علماى شيعه به پاسخگويى آن پرداختند كه از جمله اين آثار عبارت اند از:
1. النزهة الاثنى عشريه، از ميرزا محمّد كشميرى
2. برهان السعادات
3. سيف ناصرى
4. تقليب المكائد، از سيد محمّد قلى نيشابورى، پدر بزرگوار علامه مير حامد حسين
5. احياء السنة و اماتة البدعة
6. حسام الاسلام و سهام الملام
7. الصوارم الالهيه
8. ذو الفقار، از علامه سيد دلدار على لكهنوى و آثار بسيارى ديگر از عالمان
و در اين ميان يكى از بهترين و مباركترين تلاشها و ارزشمندترين كتابها در پاسخ به سخنان واهى تحفة الاثنى عشريه كتاب شريف عبقات الانوار به قلم علامۀ بزرگوار و مجاهد عالى مقام ميرحامد حسين هندى است.
كتاب عبقات الانوار در رد بخش هفتم التحفة الاثنى عشريه كه مربوط به رد دلايل امامت و ولايت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السّلام است، نوشته شده است. براى ارائۀ تصويرى كامل از مطالب اين كتاب فهرستى از مطالب آن را مى آوريم:
كتاب عبقات الانوار داراى دو منهج است:
منهج اول: آيات قرآنى كه به آنها در امامت استدلال شده است، نظير آيات شريفۀ:
1. «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ .» (مائده/ 55)
2. «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.» (احزاب/ 33)
3. «قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ .» (شورى/ 23)
4. «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَى اَلْكٰاذِبِينَ .» (آل عمران/ 61)
ص: 1196
5. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ.» (رعد/ (7)
6. «وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ .» (واقعه/ 20)
منهج دوم: احاديث و رواياتى كه در امامت استدلال به آن شده است.
هر كدام از احاديث اين مجموعه در جزء مستقلى در كتاب مورد بحث قرار گرفته است كه فهرست احاديث آن به شرح زير است:
1. حديث غدير: «من كنت مولاه فهذا على مولاه.» در دو جلد بزرگ. جلد اول در پاسخ به اعتراضات مؤلف التحفة الاثنى عشريه و جلد دوم در پاسخ به اعتراضات ساير عامه كه در اين مجلد شرح حال يكصد و پنجاه عالم كه حديث غدير را در آثار خود آورده اند و نيز شرح حال چهل نفر از دانشمندانى كه كلمۀ «مولى» در اين روايت را به معنى «ولىّ » دانسته اند نگاشته است.
2. حديث منزلت: «ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى.»
3. حديث ولايت: «و هو ولىّ كل مؤمن من بعدى.»
4. حديث طير: «اللّهم ائتنى باحب الناس اليك.»
5. حديث مدينة: «انا مدينة العلم و على بابها.»
6. حديث تشبيه: «من أراد أن ينظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى تقواه... فلينظر الى على بن ابى طالب.»
7. حديث: «من ناصب عليا الخلافة فهو كافر.»
8. حديث: «كنت أنا و على بن ابى طالب نورا بين يدى الله...»
9. حديث رأيت: «لأعطيّن الراية غدا رجلا يحبّ الله و رسوله و يحبه الله و رسوله.»
10. حديث «رحم الله عليا، اللّهم أدر الحق معه حيث دار.»
11. حديث: «قتال عليّ بالتأويل و التنزيل: إنك تقاتل على تأويل القرآن كما قاتلت على تنزيله.»
12. حديث ثقلين: «انّى تارك فيكم الثقلين... كتاب الله و عترتى.»
بخوبى معلوم است كه زبان فارسى در شبه قارۀ هند رواج تامّى داشته است و بسيارى از شاعران برجستۀ ايران در دورانى از روزگار در هند اقامت داشته اند و به واسطۀ رواج اين زبان در هند بوده كه كتاب التحفة الاثنى عشريه به زبان فارسى تأليف شده است. ازاين رو كتاب
ص: 1197
عبقات الانوار نيز به زبان شيرين فارسى تأليف شد.
البته بعدا توسط ديگران به زبانهاى ديگرى ترجمه شد كه در فصل پژوهشهاى وابسته بيان خواهد شد.
قرآن براى دعوت و تبليغ سه راه را پيشنهاد مى كند: «اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ » (نحل/ 12(5)
و مناظره و مجادله و مباحثه را تنها با صورت نيكوى آن دستور مى دهد. از اين جهت علماى بزرگوار شيعه در مباحث خود نهايت توجه را به آداب مناظره داشته اند. از جملۀ آداب و قواعد مناظره عبارت است از:
الف - رعايت احترام و ادب
ب - رعايت انصاف و دقت عقلى در قضاوتها
ج - نقل كلمات با رعايت امانت بدون تحريف و نقصان و زياده
هر كس با دقت كامل به كتاب عبقات الانوار بنگرد، در سراسر آن رعايت همۀ اين آداب را به صورت كامل خواهد ديد. به عنوان نمونه مؤلف هنگام نام بردن از عبد العزيز دهلوى، مؤلف التحفة الاثنى عشريه كه سيل اتهامات و افترائات را به سوى شيعه سرازير كرده است، پا را از دايرۀ ادب فراتر نمى گذارد، بلكه با نهايت ادب از او اين گونه ياد مى كند: «قال الفاضل المحدث النحرير.»
مؤلف حتى هنگام استدلال و نقل رواياتى از مصادر اهل سنت، از نقل افزوده هايى كه تحريف گران آنها را زياده كرده و به وسيلۀ آنها بر حقانيت خودشان استدلال كرده اند پرهيز نمى كند؛ بلكه آنها را به طور كامل مى نگارد و حتى تعداد راويان آن را نيز بى كم و كاست ذكر مى كند و سپس به بررسى و بحث پيرامون اصل و افزوده ها مى پردازد. كه به عنوان مثال مى توان به مباحث حديث طير و حديث ثقلين مراجعه كرد.
و البته آنچه موجب تأسف است عدم التزام طرف مقابل به اين اصول اساسى است.
مؤلف مباحث استدلالى خود را در دو زمينۀ مجزا نگاشته است. وى در هر حديث ابتدا وارد مباحث سندى آن شده و نقل آن را با سندهاى مختلف و مصادر و منابع گوناگون اثبات كرده است. شيوۀ نقل وى بدين صورت است كه ابتدا راويان هر روايت از صحابه و سپس راويان آن را
ص: 1198
از تابعين نام مى برد و سپس راويان آن را در طبقات بعدى به طور منظم - طبقه به طبقه و قرن به قرن - و نيز جايگاه حديث را در كتب حديثى معرفى مى كند. و طى بيان اين مطالب به بررسى زندگى اين راويان و مؤلفان نيز مى پردازد.
در اين راستا گاه به نقل سخنان ديگران در اعتراف به تواتر روايات و يا صحت سند آن مبادرت مى ورزد و نيز شواهد، مؤيدات و قراين مربوط به آن را ذكر مى كند.
وى در بررسى روات و ناقلان حديث به بحثهاى رجالى مى پردازد و توثيق آنها را با اعتماد به آثار معتبر مربوط بيان مى كند و در اين راه به ذكر نصوص كتب مختلف دست مى زند؛ به حدى كه كثرت تتبع و اطلاع وى شگفتى و اعجاب خواننده را برمى انگيزد. تنها همين مباحث رجالى گنجينه اى گرانبها در معرفى و شناخت راويان است.
مؤلف پس از بررسى محققانه و كامل سند روايات به بحث در دلالت آنها مى پردازد و در اين جهت به خاطر اتمام حجت و كامل بودن استدلال در مقابل اهل سنت فقط به آثار معتبر خود آنها استدلال مى كند و از مصادر آنها نقل مى كند، تا راه هرگونه انكار بر مخالفان بسته شود. وى بحثى را نيز در اثبات كتاب مصدر و صحت انتساب آن به مؤلف ذكر مى كند.
سپس براى بيان مفهوم و معنى روايت به فهم اصحاب و علما استناد مى جويد. به عنوان مثال در بيان معنى كلمۀ «مولى» در حديث غدير (من كنت مولاه) كه معناى آن اولى و سرپرست است، به سخن و اعتراف اصحاب استناد فراوان كرده است.
و گاه در استدلال آنچنان قوى و محكم و همه جانبه به بحث پرداخته است كه انسان را در درياى شگفتى فرو مى برد. به عنوان نمونه در بحث از روايات ثقلين، ضمن نقل تمام اشكالات و ايرادات ابن جوزى و ديگران، يكصد و پنجاه و شش دليل در رد آنها ذكر مى كند. و در بسيارى از موارد براى رد كلام يكى از علماى اهل سنت به كلام ديگرى از خود آنها و يا حتى به كلام خود وى در كتاب ديگر و يا بخش ديگرى از كتابش استدلال مى جويد.
حقيقتا بايد كتاب عبقات الانوار را درياهاى نور ناميد. اين كتاب فقط اثرى روائى يا كلامى نيست، بلكه ضمن مباحث كلامى، مباحث بسيار مهم و عميقى را مطرح كرده است كه با جداسازى هر بخشى، همان بخش مى تواند كتاب بسيار ارزشمندى در موضوع مورد بحث باشد.
ص: 1199
به عنوان نمونه به برخى از اين مباحث اشاره مى شود:
1. معرفى احاديث جعلى و استدلالى قاطع و همه جانبه در رابطه با آنها
2. بررسى بحث مهم عدالت صحابه و ارائۀ ابطال تاريخى آن افزون بر ابطال آن از جهات ديگر
3. بررسى ارزش و مكانت علمى برخى كتب و نشان دادن ضعفها و غلوهايى كه در رابطه با آنها شده است؛ نظير: صحيح بخارى و صحيح مسلم.
4. مباحث رجالى و شناخت راويان حديث و برخى از مؤلفان
گرچه آفتاب آمد دليل آفتاب، برخى از بزرگان علما و دانشمندان كه خبرۀ فن و مباحث كتاب هستند بر اين كتاب، تقريظها و تعريفهايى نگاشته اند، كه اهميت و عظمت كتاب را روشن تر مى كند. اين تقريظها بقدرى زياد است كه پاره اى از آنها در يك كتاب به نام سواطع الانوار فى تقريظات عبقات الانوار، تأليف سيد اصغر حسين هندى در دو جزء گردآورى شده و به چاپ رسيده است(1).
ما تنها به ذكر چند سطر از برخى از اين تقريظها و تعريفها اكتفا مى كنيم:
ميرزاى شيرازى بزرگ دربارۀ اين كتاب مى نگارد:
با تأييدات خداى متعال و توفيقات او موفق شدم تأليفات صاحب دانش فراوان و مرتبت ارجمند و فاضل و دانشمند آگاه و بى نظير... مولوى سيد حامد حسين را مطالعه كنم و در اين مطالعه مطالب برجسته اى را مشاهده كردم كه بوى خوش تحقيقات ارزشمند آن مشام جان را نوازش مى داد و عبارات كامل آن دليل خبرويت مؤلف آن و اشارات شفابخش او موجب پند و عبرت بود(2)...
وى در نامۀ ديگرى به مؤلف، ضمن ستايش از تأليفات وى مى نويسد:
به انصاف توان گفت تاكنون در اسلام در فن كلام كتابى بدين گونه نافع و كامل تصنيف نشده است؛ خصوصا كتاب عبقات الانوار كه از حسنات دهر و غنايم اين زمان است. و بر هر مسلم متدين لازم است در تكميل عقايد و اصلاح مفاسد خود به آن كتاب مبارك رجوع نمايد و هر كس به هر نحو تواند در نشر و ترويج آنها به اعتقاد احقر بايد سعى و كوشش را فرو نگذارد.
ص: 1200
محدث نورى، ضمن يادكرد از مؤلف با عباراتى همچون: منار الشيعه و مدار الشيعه سائق الفضل و قائده و امير الحديث و رائده، خاتمة المحدثين و سيد الطائفه و وجه العصابه، مى نويسد:
به جانم سوگند او حق علم را به حقيقت گزارده و حديث اسلام را با صداقت تمام و با زبان قلمش بيان كرده است... اينك كتب اوست كه تيرگيها را زدوده و روزها را روشن كرده و سينه ها را آراسته و شهرها را شرم زده نموده است(1).
و آيت الله زين العابدين مازندرانى در ستايش آن مى نگارد:
اين كتاب براى دفع يأجوج و مأجوج مخالفين دين مبين سدى است متين، و از جهت قلع و قمع زمرۀ معاندين مذهب و آيين چون تيغ اميرالمؤمنين عليه السّلام... كتابى به اين لياقت و متانت و اتقان تا الان از بنان تحرير تحريرى سر نزده و تصنيفى در اثبات حقيقت مذهب و ايقان تا اين زمان از بيان تقرير حبر خبيرى صادر و ظاهر نگشته است(2).
و عالم جليل القدر سيد محسن امين دربارۀ اين كتاب آورده است:
همچون اين كتاب در موضوع خود از سلف و خلف نوشته نشده است... و اين كتاب بر دانش فراوان و گستردگى اطلاعات مؤلف آن دلالت مى كند... من قسمتى از آن را مطالعه كردم و آن را سرمايه اى جوشان و دريايى خروشان يافتم و دريافتم كه مؤلف آن از چه ذهنى وسيع و اطلاعاتى گسترده برخوردار بوده است(3).
و محقق بزرگوار شيخ آقابزرگ تهرانى مى نويسد:
اين كتاب برترين كتابى است كه از صدر اسلام تاكنون در موضوع امامت نوشته شده است...
و ما هرچه دربارۀ اين كتاب بنويسيم باز به قصور خود در اداى ستايش سزاوار و ثناى بايسته در حق آن اعتراف داريم و اين فضل الهى است كه به هر كس كه خواسته باشد عنايت مى كند(4).
امام خمينى احياگر اسلام ناب محمدى صلّى الله عليه و آله در دوران اخير، در كتاب كشف الاسرار، صفحۀ 141 مى نويسد:
چنين كتابى تاكنون نوشته نشده است. بر علماى شيعه بالخصوص و ديگر طبقات لازم است اين كتاب را كه بزرگترين حجت مذهب است، نگذارند از بين برود.
علامۀ امينى بزرگ پاسدار ولايت نيز چنين مى نگارد:
كتاب عبقات الانوار بوى خوشش از كران تا كران جهان را آكند و آوازۀ اين كتاب شرق و غرب را فراگرفت. هر كس اين كتاب را ديد آن را معجزۀ روشن و روشنگر مشاهده كرد كه
ص: 1201
هيچ باطلى در آن راه ندارد. ما از اين كتاب پرارج استفادۀ بسيار برديم و از اين رو سپاس پياپى خويش را به پيشگاه او و پدر گراميش تقديم مى داريم و از درگاه خدا براى آنان پاداش بزرگ و بسيار مى طلبيم(1).
علامه سيد حامد حسين لكهنوى، مشهور به ميرحامد حسين هندى از دانشمندان بنام شيعه در قرن چهاردۀ هجرى است. خاندان او كه داراى تبارى برجسته اند و نسب شريف آنها به حضرت امام كاظم مى رسد، به فضل و علم و تقوا مشهور هستند.
پدر وى سيد محمّد قلى از دانشمندان بنام هند و از شاگردان برجستۀ وحيد بهبهانى و سيد على طباطبائى، صاحب رياض و آيت الله ميرزاى شهرستانى و علامه سيد مهدى بحر العلوم بود كه پس از پايان تحصيلات در نجف و كربلا به هند بازگشت و خدمات بزرگ و تأليفات ارزشمندى را به انجام رساند و سرانجام در سال 1260 ه. ق. از دنيا رفت.
مؤلف در سال 1246 ه. ق. به دنيا آمد و نام سيد مهدى بر او نهادند ولى به ميرحامد حسين مشهور شد. وى در وطن خويش به تحصيل پرداخت و تمامى عمرش را به بحث، مطالعه و تأليف گذراند و در درجات علمى به مرتبتى رسيد كه شيخ آقابزرگ تهرانى بدين گونه از وى ياد مى كند:
او از بزرگان متكلمان شيعى و از برجستگان علماى متبحر اماميه بود... تتبعى بسيار و اطلاعى گسترده داشت و به روايات و اخبار و ميراث علمى اسلامى احاطه داشت و در اين جهت به مرتبتى رسيد كه هيچ يك از معاصران و متأخران از وى و بلكه بسيارى از متقدمان نيز بدان پايه و مايه نرسيده اند. عمر او تماما در راه بحثهاى دينى و دفاع از حوزۀ دين و حقيقت سپرى شد...
محدث قمى نيز پس از بيان توانايى بسيار وى در تفسير، حديث، كلام، اصول و علوم ادبيات عرب، دربارۀ او شعرى بسيار بلند مى سرايد:
او درياست، بلكه دريا كوچكتر از گسترۀ دانش اوست. او ماه شب چهارده است، بلكه ماه شب چهارده فروتر از درخشش چهرۀ اوست... او عالم مشهور زمان است، بلكه زمان در ميان همۀ خردمندان و دانشمندان به او افتخار مى كند...
و بالأخره علامه سيد محسن امين دربارۀ او نوشته است:
ص: 1202
او از برجستگان متكلمين و پژوهشگران اسرار دين و دفاع كنندگان حوزۀ شريعت سيد المرسلين است. علامه اى فاضل كه در صنعت كلام و جدل ماهر بوده، در حديث و روايت اطلاعى گسترده داشته، و در سراسر زندگى دايم المطالعه بود. چونان او در كلام و حديث در عصر او، بلكه قبل از او تا زمانى طولانى و نيز تاكنون كسى وجود نداشته است و اگر بگوييم در شيعه پس از عصر شيخ مفيد و سيد مرتضى فردى همچون او نيامده گزاف نگفته ايم و اين همه از مطالعۀ كتاب عبقات الانوار او روشن مى شود.
وى علم كلام را در محضر پدر بزرگوارش سيد محمّد قلى آموخت و نيز در محضر سيد حسين بن دلدار على نقوى، فقه و اصول را فراگرفت؛ معقول و حكمت را از سيد مرتضى ابن سيد محمّد و ادبيات را نزد مفتى سيد محمد عباس آموخت. و ظاهرا براى تحصيل از وطن خود خارج نشد.
مؤلف داراى تأليفات بسيار و تحقيقات ژرف و گسترده اى است تا آنجا كه برخى تعداد تأليفات وى را بالغ بر دويست اثر دانسته اند كه برخى داراى چندين مجلد بزرگ است. اسامى برخى از تأليفات او عبارت اند از:
1. عبقات الانوار (كتاب مورد بحث)
2. استقصاء الافحام و استيفاء الانتقام فى رد منتهى الكلام، در بيان عدم تحريف قرآن، در 10 جلد
3. الشريعة الغرّاء، در فقه، گردآورى تمامى اجماعيات شيعه از اول طهارت تا آخر ديات
4. الشعله الجوّالة، پيرامون آتش زدن قرآن ها توسط عثمان
5. شمع المجالس، پيرامون اشعار فارسى و عربى در مصايب اهل بيت عليهم السّلام
6. شمع و دمع، در اشعار فارسى و عربى
7. صفحة الماس فى الارتماس، در احكام غسل
8. الطارف، در معماها و لغزها
9. الظل الممدود و الطلح المنضود
10. العشرة الكامله، پيرامون ده مسئلۀ مشكله
11. افحام اهل المين، در چند جلد
12. اسفار الانوار، سفرنامۀ حج و زيارت ائمه
ص: 1203
13. زين الوسائل، فتاواى فقهى او
14. شوارق النصوص، در 5 جلد
شايان ذكر است كه مؤلف در هنگام تأليف جز از كاغذ و مركبى كه در بلاد اسلامى ساخته شده باشد استفاده نمى كرد. و اين نكتۀ آموزنده سرمشق خوبى براى توجه به سرمايه هاى خودى و دورى جستن از تقويت دشمنان است.
يك سؤال: آيا در تأليف كتاب عبقات شخص ديگرى نيز به مؤلف كمك كرده است ؟
دو فرزند وى پس از وفات پدر و با استفاده از كتابخانۀ بزرگ او و نيز شيوه و روش ترسيم شده توسط مؤلف، اين كتاب را تكميل كرده اند ولى در مرحلۀ اول ظاهرا مؤلف به تنهايى به نگاشتن اين موسوعۀ بزرگ اقدام كرده است. علامه سيد محسن امين مى نويسد: «برادر وى اعجاز حسين نيز در تأليف اين كتاب مشاركت داشته است.» ولى برخى اين مشاركت را در تأليف كتاب استقصاء الافحام دانسته اند.
مؤلف گرانمايه در عين عظمت علمى، استوارى انديشه و خردورزى، در معنويات و كمال روحى نيز در اوجى بس بلند قرار داشت و داراى روحى بسيار لطيف بود.
علامه آقابزرگ تهرانى از يكى از وعاظ و خطبا اين گونه نقل مى كند:
من مى دانستم و شنيده بودم كه علامه ميرحامد حسين طاقت شنيدن مصايب امام حسين را ندارد. ازاين رو در جلسه اى كه او حضور داشت از خواندن مصيبت و روضه خوددارى مى كردم. يك روز به طور اتفاقى در حسينيۀ لكهنو، او وارد حسينيه شد و من متوجۀ ورود او نشدم و شروع به ذكر مصيبت نمودم. ناگهان ديدم تمام جمعيت به هم خورد و همه مرا به سكوت و ادامه ندادن مصيبت مى خوانند. پس از آن معلوم شد كه بر اثر ذكر مصيبت، علامه ميرحامد حسين چندان منقلب شده است كه غش كرده است.
مؤلف پس از عمرى تلاش در راه ترويج دين مبين اسلام و رسيدگى به امور مسلمانان در سال 1306 ه. ق. در شهر لكهنو چشم از جهان خاكى فرو بست و به جهان ابديت پيوست. جسم پاك وى در همان شهر به خاك سپرده شد.
1. اعيان الشيعه، ج 10، ص 380.
2. فوائد الرضويه، ص 91.
ص: 1204
3. مقدمۀ عبقات الانوار، ج 1، به قلم غلام رضا بروجردى.
4. مقدمۀ نفحات الازهار، تلخيص و تعريب عبقات الانوار، به قلم سيد على حسينى ميلانى.
5. طبقات اعلام الشيعه، قرن 14، ج 1، ص 347.
6. كتاب مير حامد حسين، از محمد رضا حكيمى.
1. تتميم العبقات، تأليف فرزند مؤلف سيد ناصر حسين
2. تذييل العبقات، به قلم فرزند ديگر مؤلف سيد ذاكر حسين
3. ترجمۀ كتاب عبقات به عربى، توسط سيد محسن نواب اللكهنوى
4. تلخيص بعضى مجلدات، توسط سيد محسن نواب اللكهنوى
5. تلخيص حديث مدينة العلم از اين كتاب، توسط سيد محمّد سعيد، نوۀ مؤلف
6. تلخيص و تعريب آن توسط سيد على حسينى ميلانى كه تاكنون 20 جلد از آن منتشر شده است. البته اين تلخيص شامل قسمت اول كتاب كه در مورد آيات مورد استدلال در امامت است، نمى شود. اين مجموعه بر اساس ترتيب عبقات هم نيست. احاديث ذيل در اين تلخيص آمده است:
حديث ثقلين، حديث مدينة العلم، حديث تشبيه، حديث سفينه، حديث نور، حديث غدير، حديث منزلت، حديث طير، حديث ولايت، جلد بيستم اين اثر در مورد آيات مربوط به امامت است كه البته برگرفته از كتاب عبقات الانوار نيست.
7. فيض القدير فى ما يتعلق بحديث الغدير، تلخيص دو جلد مربوط به حديث غدير، به قلم محدث بزرگوار شيخ عباس قمى (قدس سره الشريف).
اين كتاب در كتابخانۀ مؤلف در وطن او موجود است.
اين كتاب هنوز هم به طور كامل منتشر نشده است، بلكه برخى از مجلدات آن به چاپ رسيده و تلخيص و تعريب بسيارى از مجلدات آن هم منتشر شده است. اخيرا نشر كامل تعريب شدۀ قسمت دوم عبقات، يعنى منهج دوم كه در روايات مربوط به امامت است، جزء طرحهاى مؤسسۀ
ص: 1205
انتشارات اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم قرار گرفته است كه با تحقيق غلام رضا بروجردى و تعريب سيد هاشم امين عاملى قرار است منتشر شود و جلد اول آن منتشر شده است.
با كمال تأسف هنوز منهج اول كتاب كه در آيات وارده است، به صورت خطى و در كتابخانۀ مؤلف باقى مانده و حتى خلاصه اى از آن نيز منتشر نشده است كه اميدواريم با همت دانشمندان بزرگ، اين نعمت والاى معنوى و علمى نصيب و روزى امت اسلام شود. (ان شاءا...)
برخى مجلدات كتاب به طور پراكنده توسط برخى مراكز به چاپ رسيده است.
ص: 1206
امواج درياى معارف و علومى كه هديۀ ائمۀ معصومين عليهم السّلام به جامعۀ بشرى است تمامى مراحل مختلف زندگى انسان را در بر مى گيرد و براى همۀ مشكلات و مصيبتهاى او راه حلّ مناسب و صحيحى تبيين مى كند.
اگرچه هدف اصلى انبيا و ائمه روشن ساختن راه سعادت دنيا و آخرت و تكامل روحى و معنوى انسان بوده است و مسائل روزمرۀ وى را به عقل و تجربۀ او واگذاشته اند، در مواردى نيز به اين گونه مسائل پرداخته اند و به واسطۀ پرسش و يا درخواست جوينده اى وارد اين مسائل شده اند كه چنين رواياتى بويژه در بخش طب اندك نيستند.
برخى از مؤلفان اين گونه روايات را در يك مجموعه گردآورى كرده اند كه قبلا برخى از آنها معرفى شد. يكى از تلاشهاى ارزنده در اين راستا كتاب مورد بحث است. مؤلف در اين كتاب مباحث مربوط به درمان و بيمارى را بيان كرده است كه به طور كلى مى توان آنها را در پنج قسمت معرفى و تنظيم كرد:
الف - كلياتى راجع به صحت، بيمارى، دارو، درمان، اعضا و حالات انسان
ب - آداب و وظايف بيمار، پرستار و عيادت كننده
ج - بيان ادويۀ معنوى، مانند: استشفا به تربت حسين عليه السّلام و دعاهاى مربوط به بيماريهاى خاص و نيز تعويذها و حرزها
د - ادويۀ طبيعى با تركيب مواد مختلف به اندازه هاى مختلف
ه - غذاها و نوشيدنيها و خواص هريك
وى در مقدمۀ كوتاه كتاب كه قسمتى از آن يافت نشده است، با اظهار شگفتى از اينكه انسانها به سراغ علوم ديگرى رفته و مطالب طبى كه از طرف اهل بيت بيان شده است را فراموش
ص: 1207
كرده اند، به بيان برخى اشكالاتى كه بر اين گونه روايات كرده اند پرداخته و به آنها پاسخ داده است.
مؤلف مجموعۀ روايات كتاب را ضمن دو جزء و يكصد و سى و يك باب تنظيم كرده است.
وى در جزء اول به بيان وظايف اعضا و برخى مطالب كلى دربارۀ بيمارى و نيز آثار برخى ادويه، غذاها و نوشيدنيها پرداخته است.
و در جزء دوم راههاى حفظ صحت، معرفى امراض و چگونگى درمان آنها را بيان كرده است.
مؤلف در جزء اول كتاب منابع تمامى روايات را يادآورى كرده و در صورتى كه روايات در منبع مورد نظر داراى سند بوده اند، آنها را با سند كامل ذكر كرده است.
ولى در ابتداى جزء دوم كتاب مى گويد: «چون مطالب اين جزء را در كتاب جامع الاحكام و نيز كتاب ذريعة النجاة و كتاب انيس الذاكرين و كتاب تحفة الزائرين و طريق المساكين ذكر كرده ام، اسانيد آنها را در اين جزء نياوردم و تنها به جايگاه آن در آن كتابها اشاره نموده ام.»
برخى از منابع كتاب در جزء اول آن عبارت اند از:
1. كتب اربعه (الكافى، تهذيب، الاستبصار، من لا يحضره الفقيه)
2. طب الائمه ابنا بسطام
3. مكارم الاخلاق طبرسى
4. عوالم العلوم
5. معانى الاخبار
6. المصباح كفعمى
7. ثواب الاعمال
8. المحاسن برقى
9. تفسير عياشى
10. قرب الاسناد
و...
مؤلف در قسمت دوم گاه به طور نادر اسم منبع روايت را ذكر كرده است.
مؤلف كتاب از بزرگان علماى شيعه در قرن سيزدهم هجرى قمرى است. وى در سال 1188 ه. ق. در شهر نجف به دنيا آمد. پدر بزرگوارش علامه سيد محمد رضا شبّر از علماى بزرگ عصر خود شمرده مى شد. وى همراه پدر به شهر كاظمين هجرت كرد. تحصيل را در همانجا در محضر پدر بزرگوارش و ديگر بزرگان عصر خود آغاز كرد. در مدت زمانى نسبتا كوتاه در علوم
ص: 1208
مختلف اسلامى، همچون: فقه، اصول، حديث، تفسير، فلسفه، كلام، لغت، ادب و تاريخ به مراتب والاى علمى نايل شد و خود در تمامى اين زمينه ها به تأليف و تدريس پرداخت. او در اين راه كتابهاى بسيار ارزشمندى نگاشت و شاگردان بسيار ارجمندى تربيت كرد.
مؤلف به نحوى شگفت انگيز و با پشتكارى عجيب تا آخرين دقايق عمر از تلاش علمى باز نايستاد و با تسلط خوب بر دو زبان فارسى و عربى، به هر دو زبان تأليفات ارزشمندى باقى گذاشت. وى افزون بر اشتغالات علمى، تحقيقات و تأليفات پس از پدر خود عهده دار امور اجتماعى بسيارى، نظير: قضاوت و حلّ دعاوى، رسيدگى به ضعفا، اقامۀ نماز جماعت و غيره شد و چونان پدرى مهربان براى اصلاح وضعيت شيعيان و ساير مسلمانان دلسوزى و تلاش كرد. بالأخره در سال 1242 ه. ق. در شهر كاظمين دنيا را وداع كرد و به لقاى الهى فائز شد.
1. سيد محمّد رضا شبّر، پدر بزرگوارش
2. علامه سيد محسن اعرجى
3. علامه شيخ جعفر كاشف الغطاء كبير كه به او اجازۀ روائى داده است.
از محضر او شاگردان بسيارى استفاده كرده اند كه برخى از مشهورترين آنها عبارت اند از:
1. شيخ عبد النبى كاظمى (رجالى معروف)
2. سيد محمّد على، فرزند استادش سيد محسن اعرجى
3. سيد حسن شبّر، فرزند مؤلف
4. شيخ محمّد جعفر دجيلى
5. شيخ احمد بلاغى
6. شيخ محمّد اسماعيل خالصى
آن گونه كه نقل شده است لحظه اى از عمر وى تباه نمى شد تا آنجا كه هنگام حضور در جلسه هاى عمومى نيز به نگاشتن و ترجمه و تحقيق مشغول بود. ازاين رو به تأليف بيش از هفتاد عنوان كتاب نايل شد كه برخى از آنها مانند جامع الاحكام شامل 20 جلد است و اين همه غير از حواشى بر كتب و نيز پاسخ به نامه ها و امثال آنهاست.
مهمتر آنكه مؤلف تمام اين آثار را در عمر كوتاه خود - كه بيش از پنجاه و چهار بهار نبود -
ص: 1209
تأليف كرد. تنها نكته اى كه اين شگفتى را مى زدايد و سرچشمۀ اين همه بركات و توفيقات را بخوبى نشان مى دهد، نكته اى است كه از خود مؤلف در اين رابطه نقل شده است. وى مى گويد:
«در عالم رؤيا خدمت حضرت باب الحوائج موسى بن جعفر عليهما السّلام مشرف شده و حضرت به من قلمى عنايت كردند و فرمان كتابت و نگارش دادند و اين همه از بركات همان قلم و همان فرمان است.»
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
اسامى برخى از تأليفات او عبارت اند از:
1. نهج العارفين، كتاب فارسى در اخلاق
2. اعمال السنة
3. رساله در حجيت عقل و حسن و قبح عقلى
4. سفينة النجاة
5. مصباح الظلام فى شرح مفاتيح شرايع الاسلام، در 8 جلد
6. جامع الاحكام، در 20 جلد
7. جلاء العيون، تعريب جلاء العيون علامه مجلسى
8. روضة العابدين، در دو جلد
9. عجائب الاخبار و نوادر الاثار
10. قصص الانبياء و...
1. تنقيح المقال، ج 2، ص 212.
2. الذريعه، ج 5، ص 71.
3. طبقات اعلام الشيعه، قرن 13، ج 2، ص 777.
4. فوائد الرضويه، ص 249.
5. الكنى و الالقاب، ج 2، ص 352.
6. ريحانة الادب، ج 3، ص 175.
7. روضات الجنات، ج 4، ص 261.
چاپ دارالارشاد، بيروت، لبنان، 402 صفحه، قطع وزيرى، بدون تاريخ.
ص: 1210
جامع المعارف و الاحكام فى الاصول و الحلال و الحرام علامه سيد عبدالله شبّر(1)
اين كتاب دايرة المعارف گسترده اى است كه بسيارى از روايات وارده از معصومين را در گسترۀ معارف اسلامى گرد آورده است.
اين اثر را مى توان جزء جوامع روائى مفصل شيعه، همانند كتاب بحار الانوار، عوالم العلوم و وافى شمرد. زيرا برخى جوامع حديثى شيعه با همۀ گستردگى فقط به مباحث فقهى پرداخته اند، نظير: تهذيب الاحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه و بعضى ديگر به مسائل اعتقادى و فقهى پرداخته اند، نظير: كتاب شريف الكافى، ولى گروه سومى هستند كه گردآورى روايات مربوط به مباحث اعتقادى، فقهى و نيز اخلاقى و اصول فقه را وجهۀ همت خود ساخته اند كه از جملۀ اين آثار كتاب مورد بحث است.
اين كتاب ابتدا مباحث اعتقادى را در سه جلد به شرح زير مطرح مى كند:
جلد اول: توحيد، جلد دوم: كفر و ايمان، و جلد سوم: مبدأ و معاد
سپس در جلد چهارم به اصول الفقه مى پردازد و روايات مربوط به آن را ذكر مى كند. در نه جلد بعدى روايات فقهى به ترتيب از طهارت تا ديات و پس از آن معاملات را گردآورى كرده و در جلد چهاردهم به برخى مباحث رجالى پرداخته است.
اين كتاب از طرفى گسترده تر از كتبى همچون تهذيب الاحكام و من لا يحضره الفقيه است، چرا كه تنها به مباحث فقهى نپرداخته، بلكه مسائل اخلاقى و اعتقادى را نيز ذكر كرده است؛ و از سويى از برخى كتب نظير بحار الانوار و عوالم العلوم كوچكتر است، زيرا به مباحثى خارج از اين سه عنوان (اعتقادات، اخلاق و فقه) نپرداخته است و مطالبى همچون روايات مربوط به زمين،
ص: 1211
آسمان، طبيعت، انسان، جن و فرشته را ذكر نكرده است.
وى در هر فصل ابتدا آيات قرآنى موضوع و سپس احاديث را نقل كرده و در پايان به بررسى و تبيين آنها پرداخته است. لغات مشكل را توضيح داده، شيوۀ جمع بين روايات را آشكار كرده و در اين راه از اقوال علما بهرۀ بسيار برده است.
مؤلف تمامى روايات را با ذكر منبع و سند ذكر كرده است. وى در اين كتاب از كتب اربعه و ساير كتب مورد اعتماد نزد علماى شيعه روايت نقل كرده است.
شگفت آنكه مؤلف اين كتاب را در 45 سالگى تأليف كرده است، در صورتى كه اين تأليف كار سترگى است كه از عهدۀ افرادى كه ساليانى دراز به تحصيل و تعلّم اشتغال داشته اند نيز ساخته نيست. راز اين توفيق و ديگر توفيقات بسيار مؤلف، در شرح زندگينامۀ او بيان شده است.
مؤلف اين كتاب را دوبار تلخيص كرده و گزيدۀ اول را ملخص جامع الاحكام ناميده است كه اكنون دو جلد آن در قطع وزيرى شامل 464 و 435 صفحه توسط مجمع الذخائر الاسلاميه، قم، به چاپ رسيده است. (هنوز به طور كامل منتشر نشده است.)
وى در اين گزيده، احاديث همسان، نام منابع، سند روايات و بيانات مؤلف را حذف كرده و تنها گه گاهى جملات كوتاهى در توضيح روايات آورده است.
گزيدۀ دوم كه مختصرتر از گزيدۀ اول بوده، مختصر جامع المعارف و الاحكام ناميده شده است.
علامه آقابزرگ تهرانى در الذريعه(1) از نسخه هاى خطى اين كتاب كه در كتابخانه هاى عراق مشاهده كرده است نام مى برد.
برخى نسخه هاى اين كتاب به شماره هاى ذيل در كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، موجود است: 2730، 1898 و 3812.
ص: 1212
هر علمى به مباحث مقدماتى و مبنايى نياز دارد، كه قبل از ورود به آن علم، مباحث و مطالب مقدماتى آن مورد بررسى و تحقيق قرار مى گيرد و بر اساس آن اصول پذيرفته شده بحث و بررسى در رابطه با مسائل آن علم آغاز مى شود.
گاه اين مقدمات به قدرى توسعه مى يابند كه خود تبديل به علمى مستقل مى شوند و دربارۀ آن تأليفات و تصنيفات مستقلى نگاشته مى شود و تخصصى ويژه را مى طلبد. يكى از اين دانشها، علم اصول الفقه است كه در مبادى و مبانى و مطالبى كه پيش نيازهاى علم فقه شمرده مى شوند بحث مى كند و خود تبديل به علم مستقل و گسترده اى شده كه هزاران كتاب دربارۀ آن تأليف شده است. در اين تأليفات مباحث اصول الفقه مطرح و به ادلۀ گوناگون عقلى، عقلائى، قرآنى، روايى و اجماعى استدلال مى شود.
كتاب مورد بحث مسائل مهم اصول الفقه را مطرح ساخته و فقط از قرآن و روايات بر آنها استدلال كرده است.
مؤلف آيات و رواياتى را كه به گونه اى به مباحث اصولى مربوط مى شوند گرد آورده و آنها را به ترتيب و با عنوانهاى خاص علم اصول منظم ساخته است. اين كتاب در دو بخش تنظيم شده است:
بخش اول: مباحث الفاظ
بخش دوم: ادلّۀ شرعيه
وى ابتدا مسائل الفاظ در اصول را مطرح كرده و طى 36 باب آيات و روايات مربوط به اين مباحث را آورده است. برخى از عناوين اين بابها عبارت اند از:
1. باب حقيقت و مجاز
ص: 1213
2. باب ثبوت الحقيقة الشرعيه
3. باب استعمال لفظ مشترك در دو معنى
4. باب استعمال يك لفظ در بيش از يك معنى
5. باب دلالت امر بر وجوب
6. باب دلالت نهى بر فساد
7. امر به يك چيز اقتضا مى كند، نهى از ضد آن را
8. باب وجوب مقدمه
9. باب عام و خاص
10. باب مطلق و مقيد
وى سپس به بخش دوم كتاب، يعنى ابواب الادلة الشرعيه پرداخته و در آن ضمن معرفى قرآن به عنوان يكى از منابع، به مباحث بسيارى دربارۀ آن دست زده است كه برخى از عناوين آن عبارت اند از:
1. حجيت محكّمات نصوص و ظواهر قرآن
2. احاطه به همۀ معانى قرآن ويژۀ پيامبر و ائمه است
3. قرآن موجود حجّت بوده و عمل به آن لازم است و...
وى سپس به مباحث مربوط به سنت پرداخته و مباحث گسترده اى در اين رابطه مطرح كرده است كه پاره اى از عناوين آن عبارت اند از:
1. باب لزوم عمل به سنت
2. باب وجوب عمل به احاديث موجود در كتابهاى مورد اعتماد
3. باب كسى كه به حديثى كه به او رسيده عمل كند ولى آن حديث صحيح نباشد
4. آداب روايات
5. آداب نقل حديث به معنى
6. باب نيازمندى به علم رجال
وى ضمن همين ابواب به بحث از حجيت عقل، و نيز مباحث اصول عمليه، همچون: اصل برائت، اصل احتياط و برخى قواعد و ادلّۀ ديگر، مثل: قاعدۀ نفى عسر و حرج، قاعدۀ نفى تكليف ما لا يطاق، قاعدۀ لاضرر، قياس پرداخته و در پايان مباحث مفصلى راجع به تقيه ذكر كرده است.
ص: 1214
مؤلف تمام روايات را با ارائۀّ منابع ذكر كرده است. برخى از منابعى كه از آنها روايت نقل كرده است عبارت اند از:
1. الكافى
2. تهذيب الاحكام
3. من لا يحضره الفقيه
4. كتب صدوق مانند: خصال
5. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
6. معانى الاخبار
7. اكمال الدين
8. علل الشرايع
9. التوحيد
10. احتجاج طبرسى
11. تفسير قمى
12. تفسير منسوب به امام عسكرى
13. فقه الرضا عليه السّلام
14. جوامع الجامع طبرسى
15. كنز الفوائد كراجكى
16. رجال كشى
17. بصائر الدرجات
18. عوالى اللئالى
19. قرب الاسناد
20. نهج البلاغه
21. محاسن برقى
در اين كتاب چنانچه در مصدر اصلى داراى سند بوده با سند كامل آورده شده است.
مؤلف در سراسر كتاب گاه با عنوان «بيان» و يا «اقول» و گاهى در پاورقى مطالبى از خود ذكر كرده است كه اين مطالب نوعا توضيح لغات، بيان اقوال علما راجع به اين مسئله و گاه بيان كيفيت استدلال به آيه يا روايت است.
وى مجموع كتاب را در دو بخش: بخش الفاظ و بخش ادلۀ شرعيه تنظيم كرده و سپس در دو بخش ابواب متعددى را نگاشته است. در بخش ادلۀ شرعيه تنها كتاب و سنت را به طور مستقل ذكر كرده است ولى از عقل در لابه لاى مباحث سنت طى يك باب سخن گفته و اجماع را اصلا مطرح نكرده است و نيز بسيارى از مطالبى را كه در كتب اصول به نحو مستقل مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته اند به طور بسيار مجمل و در لابه لاى مسائل سنت آورده است؛ همانند: مسئلۀ
ص: 1215
حجيت عقل و احكام عقلى، اصول اربعۀ عمليه، مباحث تعادل و تراجيح و نيز برخى از مطالب كه معمولا در اصول مطرح نمى شوند و مسائل فقهى شمرده مى شوند در اين كتاب آورده شده است، همچون: مسائل تقيه و تكليف كفار به فروع، حرمت، كتمان علم، وجوب وفا به شرط و امثال آن.
1. كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 3692، تاريخ استنساخ ندارد.
2. كتابخانۀ آيت الله العظمى مرعشى نجفى، قم، شمارۀ 4612، تاريخ استنساخ: 1223 ه. ق.
چاپى كه نوۀ مؤلف، يعنى صبّاح شبّر از روى نسخۀ اصلى مؤلف آن را تصحيح كرده است؛ در 331 صفحه و قطع وزيرى. متأسفانه ناشر و محلّ نشر معلوم نيست.
ص: 1216
اين كتاب مشتمل بر دويست و هفتاد و يك روايت است كه مؤلف از منابع گوناگونى نقل كرده و به شرح و توضيح آنها پرداخته است. وى در انتخاب روايات فقط رواياتى را كه در آنها شبهات و مشكلاتى وجود داشته، انتخاب كرده، و از بيان رواياتى كه معانى روان و آشكارى دارند خوددارى ورزيده است؛ هرچند آنها نيز از شرح و توضيح بى نياز نيستند.
مباحث و روايات كتاب در موضوع خاصى نمى گنجد، بلكه احاديث متنوع و پراكنده اى مورد بحث و بررسى قرار گرفته اند كه پاره اى از آنها مربوط به مسائل عقيدتى است. به عنوان مثال به برخى از اين عناوين اشاره مى شود:
الف - در اصل توحيد، مباحثى همچون: توحيد الهى، اراده و مشيت خدا، معنى تردد در خداوند، هدف و غرض داشتن خدا.
ب - در بحث امامت، مباحثى همچون: تغسيل امام توسط امام، معنى اوّلنا محمّد و آخرنا محمّد، محدث بودن امام.
ج - در مبحث معاد، مطالبى چون: تجسم اعمال در روز قيامت، خلقت كنونى بهشت و جهنم، علت گذاشتن جريدتين براى ميت.
بخشى از اين روايات و مباحث مربوط به مسائل فقهى است، نظير: بحث طهارت و نجاست برخى آبها، تيمم و وضو، نماز و برخى افعال آن، برخى احكام ويژۀ زنان، جواز و حرمت بوسيدن دست بزرگان، جواز يا حرمت انتقال مردگان از شهرى به شهر ديگر، وجوب يا استحباب وفا به عهد.
مؤلف گاه وارد مسائل فلسفى و يا اجتماعى شده است، همانند: بحث وحدت وجود و يا كيفيت ارتباط روح و بدن، يا مباحث مربوط به شأن و مقام و منزلت زنان. همچنين مباحث
ص: 1217
متفرقۀ ديگرى نيز مورد بررسى قرار گرفته است كه به برخى از عناوين آنها اشاره مى شود:
1. رؤيا و انواع آن
2. طبايع اربعه
3. معانى ابجد
4. افضليت علما بر انبياى بنى اسرائيل
5. احكام و آثار فرزند نامشروع
6. معنى فطرت
7. لوح شب و روز
8. جبر و تفويض
9. معنى دهر
مؤلف ابتدا روايت را با ارائۀ منبع و سند كامل ذكر مى كند و سپس با عناوينى همچون «بيان»، «تنبيه» و «تبصره» به شرح و توضيح و بيان اشكالات و پاسخ به آنها مى پردازد. وى هنگام پاسخگويى به اشكالات ابتدا اقوال دانشمندان ديگر را نقل مى كند و سپس چنانچه خود تحقيقى افزون بر آن داشته باشد، بيان مى كند.
مطالبى كه از علما نقل مى كند، گاه همراه با تصريح به نام آنها و گاه به اشاره و اجمال است و مى فرمايد: «علما گفته اند...»
برخى از علمايى كه وى اقوال آنها را نقل كرده است، عبارت اند از: شيخ بهائى (ره)، فاضل مازندرانى (ملا صالح مازندرانى)، محقق داماد، شيخ طوسى، فاضل طيبى در شرح مشكوة المصابيح، علامه مجلسى كه از او به عالم علم ربانى، محقق ثالث، علامۀ ثانى و محدث فاضل مجلسى تعبير مى كند، ابن ابى جمهور احسائى، سيد نعمت الله جزائرى، علامه حلّى، شيخ صدوق، كلينى و فيض كاشانى.
وى در اولين حديث كتاب سند مفصل خود به كتبى كه از آنها حديث نقل كرده است را ذكر مى كند. اين سند از استادش شيخ جعفر نجفى (كاشف الغطاء) و نيز سيد بحر العلوم و نيز شيخ محمّد فتونى نجفى آغاز مى شود و به ائمۀ معصومين عليهم السّلام خاتمه مى يابد.
احاديث اين كتاب نوعا از آثار معتبر و مشهور شيعه گرفته شده كه اسامى برخى از منابع آن به شرح زير است:
1. كتاب الكافى
2. كتب شيخ صدوق، همچون: علل الشرايع، خصال، التوحيد و عيون اخبار الرضا عليه السّلام
ص: 1218
3. تفسير عياشى
4. غوالى اللئالى
5. تفسير على بن ابراهيم قمى
6. تفسير صافى
7. كشكول شيخ بهائى
8. مفتاح الفلاح
9. تهذيب الاحكام
10. اقبال الاعمال
11. بحار الانوار
12. الاحتجاج طبرسى
البته در ميان اين روايات، رواياتى به چشم مى خورد كه مؤلف آنها را از منبع و مؤلف خاصى نقل نمى كند، بلكه در بعضى از آنها تصريح مى كند كه آنها را در كتابى نديده ولى به واسطۀ شهرت آنها به بحث و بررسى پيرامون آنها پرداخته است. از جمله رواياتى كه بدون ذكر منبع نقل كرده است روايات ذيل است:
1. «ان الله خلق آدم على صورته.»
2. «من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
3. «علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل.»
4. «انا اصغر من ربى بسنتين.»
و گاه نيز تنها اسم راوى روايات را ذكر كرده و از ارائۀ منبع آن خوددارى ورزيده است؛ مثل رواياتى كه از سيد نعمت الله جزائرى، سيد مرتضى علم الهدى، محدث بحرانى، حرّ عاملى، شيخ مفيد و عقبه بن عامر نقل كرده است.
و در موارد اندكى نيز احاديثى را از عامه نقل كرده و به شرح و توضيح آن پرداخته است.
نسخۀ كتابخانۀ آستان قدس رضوى، شمارۀ 7993، تاريخ استنساخ: اوايل قرن 14.
چاپ مطبعة الزهرا، بغداد، عراق، در 2 جلد 448 و 462 صفحه اى در سال 1951 ميلادى، همراه با تحقيق و تعليق سيد على شبّر منتشر شد. اين نسخه بعدا توسط انتشارات بصيرتى در قم افست شده است.
ص: 1219
چهل حديث(1)امام خمينى
بر مبناى سنت چهل حديث نگارى و اربعين نويسى و براى به دست آوردن پاداشها و مراتبى كه در حديث نبوى صلّى الله عليه و آله بر اين كار وعده داده شده است - و در مقدمۀ كتاب به آن اشاره شد -، مؤلف بزرگوار اقدام به انتخاب چهل حديث كرده و به شرح آنها پرداخته است. اين حديثها به طور كلى به دو بخش قابل تقسيم هستند:
الف - احاديث مربوط به مباحث عقيدتى
ب - احاديث مربوط به مباحث اخلاقى
الف - احاديث مربوط به مباحث عقيدتى
احاديث و مطالب عقيدتى كه در اين كتاب مطرح شده است، عبارت اند از:
1. معرفت خداى متعال، حديث 36، 35، 31 و 37
2. توحيد الهى، حديث 40
3. لقاى الهى، حديث 28
4. فطرت، حديث 11
5. خير و شر و ابطال جبر، حديث 39
6. كراهت از مرگ و اشاره به عالم آخرت، حديث 22
7. ولايت شرط قبولى اعمال، حديث 33
8. آدم مظهر تام الهى، حديث 38
ص: 1220
ب - احاديث مربوط به مطالب اخلاقى مطالب اخلاقى كه در اين كتاب آمده با حديثى دربارۀ جهاد اكبر (جهاد نفس) شروع مى شود و سپس مطالب زير و احاديث مربوط به آن مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد:
1. ريا، حديث 2
2. عجب، حديث 3
3. كبر، حديث 4
4. حسد، حديث 5
5. حبّ دنيا، حديث 6
6. غضب، حديث 7
7. عصبيت، حديث 8
8. نفاق، حديث 9
9. هواى نفس و طول امل، حديث 10
10. تفكر، حديث 12
11. توكل، حديث 13
12. خوف و رجاء، حديث 14
13. امتحان مؤمنين، حديث 15
14. صبر، حديث 16
15. توبه، حديث 17
16. ذكر خدا، حديث 18
17. غيبت، حديث 19
18. اخلاص، حديث 20
19. شكر، حديث 21
20. فضيلت و اقسام علم و طالبان آن، احاديث 24، 23 و 26
21. حضور قلب در عبادت، حديث 27
22. اقسام قلوب، حديث 30
23. يقين، حرص، رضا، حديث 32
24. مقام مؤمن، حديث 34
ص: 1221
و يك حديث جامع كه شامل مطالب عقيدتى، اخلاقى، و آداب فردى و اجتماعى است در بيان وصاياى رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السّلام به عنوان حديث بيست و نهم آورده شده است.
به نظر مى رسد در ذكر احاديث ترتيب خاصى در نظر گرفته نشده است به طورى كه احاديثى كه مطالبى نزديك به هم دارند گاه جدا از يكديگر مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته اند و نيز احاديث مربوط به مطالب عقيدتى در لابه لاى احاديث اخلاقى آمده اند.
در شرح و توضيح روايات شيوۀ منظم و منطقى زير دنبال شده است:
الف - ذكر متن حديث
ب - ترجمۀ فارسى آن
ج - شرح لغات مشكل حديث
د - شرح و توضيح معانى و مطالب حديث
و در قسمت شرح، گاه مطالب مطروحه در فصلهاى متعددى ذكر نشده است كه البته براى هر حديث و هر فصل عنوانى در نظر نگرفته اند و ناشر بعدا براى آنها عنوانى را برگزيده و اضافه كرده است.
مؤلف در هنگام ترجمۀ روايات بشدت به رعايت متن حديث مقيد بوده است. ازاين رو گاهى عبارات از سلامت و روانى كامل برخوردار نيست ولى در هنگام شرح احاديث از نثرى بسيار زيبا و عبارات مختلف و تعبيرات متنوع استفاده كرده و بندرت از بيتى از اشعار نيز سود جسته و بر عذوبت كلام خويش افزوده است.
برخى از اين اشعار عبارت اند از:
طيران مرغ ديدى...
(سعدى)
پير ما گفت خطا بر قلم صنع...
(حافظ)
ديده مى خواهم سبب سوراخ كن...
(مولوى)
در ضمير ما نمى گنجد به غير از دوست...
(حافظ)
نكتۀ بسيار مهم و قابل توجهى كه در نثر كتاب به كار رفته، خطاب بسيار عاطفى نويسنده به
ص: 1222
خواننده است. او نه تنها خود را از خواننده و خواننده را از خود غايب نمى داند بلكه با زيباترين خطابها او را مخاطب قرار مى دهد كه به عنوان نمونه برخى از آنها را نقل مى كنيم:
پس اى عزيز! از مكائد شيطان بترس و در حذر باش و با خداى خود مكر و حيله مكن! (ص 233)
اى سرگشتگان وادى حيرت و اى گمشدگان بيابان ضلالت! نه بلكه اى پروانه هاى شمع جمال جميل مطلق و اى عاشقان محبوب بى عيب و زوال... (ص 158)
عزيزم! با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمان اند دوستى كن و محبت قلبى داشته باش! (ص 267)
اى عزيز! بيدار شو و غفلت و سستى را از خود دور كن...! (ص 33)
درست تفكر كن عزيزم! قرآن «نعوذ بالله» كتاب قصه نيست... (ص 21)
اى برادر من! اين امور را تعويق نينداز...! (ص 130)
و سراسر كتاب انباشته از اين تعبيرات عاطفى و تأثيرگذار است و البته گاه نيز تازيانۀ سلوك برداشته و عبارات تندى را بيان كرده است كه البته اندك است. مثلا:
اى طلبۀ مفاهيم، اى گمراه حقايق، قدرى تأمل كن! ببين چه دارى از معارف. (ص 78)
اى طالب دنيا، و اى دزد مفاهيم! اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. (ص 79)
اى بيچارۀ بى خبر از معارف الهيه كه جز ادارۀ شهوت و غضب خود چيز ديگر نمى فهمى.
(ص 62)
و گاه خطاب به خويش مى كند و خود را مورد سرزنش قرار مى دهد و به خويش تذكر مى دهد؛ كه اين گونه جملات آن هم از آن عارف كامل و فقيه عابد درس بسيار بزرگى است:
اكنون به خواب غفلت فرو رفته و سكر طبيعت و مستى هوا و هوس ما را گرفته است.
(ص 138)
افسوس و هزاران افسوس كه اين نويسندۀ مستغرق در بحار هواى نفس و مخلّد بر ارض طبيعت مست خودى و خودپرستى درين عالم آمد و عنقريب خواهد رفت... (ص 415)
افسوس كه ما بيچاره هاى گرفتار حجاب ظلمانى طبيعت و بسته هاى زنجيرهاى آمال و امالى جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال اينها چيزى نمى فهميم. (ص 383)
ما سرگشتگان ديار جهالت و مستحيرين تيه ضلالت و سرگرميهاى به خودى و خودپرستى... (ص 455)
ص: 1223
از جمله فرازهايى كه بشدت انسان را متأثر مى كند و اثر تربيتى عميقى بر خواننده مى گذارد، حالت سوز و گداز و مناجات و دعايى است كه در سراسر كتاب به چشم مى خورد. كتاب با دعا شروع مى شود و با دعا پايان مى يابد. در اين كتاب كمتر صفحه اى از دعا و نيايش و توجه و تضرع خالى است. مؤلف چون امر نيكى را ذكر مى كند آن را از خدا طلب مى كند و چون امر ناپسندى را توضيح مى دهد از آن به خدا پناه مى برد و با تضرعى تمام مراتب كمال و دورى از نقص و امراض معنوى و روحى را از خدا مى خواهد. كه اين دعاها اگر به تنهايى جمع شوند الگوى خوبى براى خواسته ها و دعاهاى انسان خواهد بود كه ما به دليل رعايت اختصار از ذكر نمونه خوددارى مى كنيم.
بدون شك اخلاق، علم و فنّ شريف و ارجمندى است كه با بيان موعظه، نصيحت، خطابه و منبر تفاوت دارد. شناخت زواياى روح انسان و نيز ابعاد و آثار و مراتب دردها و درمانهاى اخلاقى مهارت ويژه اى را مى طلبد و اين اثرگذارى در مباحث اخلاقى اين كتاب بخوبى مشهود است. مؤلف در هنگام بيان امراض اخلاقى آنها را بخوبى تبيين كرده و توضيح داده است. وى اسباب و علل آن را بيان مى كند و آثار و مفاسد آن را روشن مى سازد. در نهايت نيز راههاى عملى درمان درد را بازگو مى كند.
اين كتاب - همان گونه كه در ابتداى آن آمده است - براى استفادۀ عموم نگاشته شده، از اين رو از بيان روان و ساده اى برخوردار است؛ ولى در مواردى نيز از اين قاعده تخلف شده و با زبان و اصطلاحات فلسفى و عرفانى مطالب بلندى ذكر شده كه از سطح فهم عامۀ مردم برتر است. به عنوان مثال مباحثى در حديث 38 مربوط به مظهريت آدم و خلق او به صورت خداوند متعال و يا در حديث 35 و مسئلۀ اسماء الهى و يا در حديث 34 و معنى ترديد الهى و امثال آن.
مؤلف در ابتداى كتاب سند متصل خود را به كتاب شريف الكافى ارائه مى دهد و سپس تمامى چهل حديث را از كتاب شريف الكافى و با ذكر سندهاى آن بيان مى كند.
البته در هنگام شرح و توضيح روايات، احاديث بسيارى را ذكر مى كند، كه باز هم غالب آنها از كتاب كافى نقل شده است ولى از ذكر سند آنها خوددارى مى ورزد.
ص: 1224
برخى ديگر از منابعى كه در نقل حديث از آنها استفاده شده است عبارت اند از:
1. عيون اخبار الرضا عليه السّلام
2. غوالى اللئالى
3. عقاب الاعمال
4. تفسير قمى
5. مجالس شيخ طوسى
6. وسائل الشيعه
7. احتجاج طبرسى
در اين كتاب امام (ره) از شخصيتهاى مختلف اسلامى به مناسبتهايى نام برده و براى آنها عبارات و توصيفاتى ذكر كرده است كه خود جلوۀ بسيار زيبا و مهمى از كتاب به شمار مى رود.
برخى از اين تعبيرات عبارت اند از:
1. محمّد بن يعقوب كلينى، مؤلف از او با عبارات بسيار بلند و شگفتى ياد مى كند؛ نظير:
«الامام الاقدم حجة الفرقه و رئيس الامة» (ص 231)، «فخر الامه و ذخرها» (ص 244)، «شيخ المحدثين و افضلهم» (ص 337)، «عماد الاسلام و المسلمين» (ص 501)، «الشيخ الاقدم و الركن الاعظم» (ص 545)
2. سيد بن طاووس: «عبد صالح عارف به وظائف عبوديت، صاحب مقامات و كرامات على بن طاووس - قدس الله نفسه -» (ص 222)
3. شيخ مفيد: «فخر الطائفه و سنادها و ذخرها و عمادها محمّد بن محمّد بن النعمان المفيد رضوان الله عليه» (ص 372)
4. علامه مجلسى: «محدث خبير مرحوم مجلسى اعلى الله فى القدس مقامه» (ص 458)، «جناب محدث عظيم الشأن مولانا علامه مجلسى طاب ثراه» (ص 52)، «جناب محقق خبير و محدث بى نظير مولانا مجلسى عليه الرحمه» (ص 102) و موارد بسيارى از اين تعبيرات.
5. شهيد ثانى: «شيخ بزرگوار و محقق عالى مقدار شهيد سعيد رضوان الله تعالى عليه» (ص 271)
6. محى الدين عربى: «شيخ محقق محى الدين عربى» (ص 282)
7. عبد الرزاق كاشانى: «عارف معروف كمال الدين عبد الرزاق كاشانى» (ص 222)
8. ملا صدرا: «جناب محقق فلاسفه صدر الحكما و المتألهين قدس الله سره و اجزل اجره» (ص 334)
9. غزالى: «شيخ غزالى» (ص 334)
10. ميرزا محمد على شاه آبادى: «شيخ جليل ما و عارف بزرگوار آقاى شاه آبادى - روحى فداه -» (ص 95) كه بارها با عظمت از او ياد كرده و جملۀ: «روحى فداه» را به دنبال آن نگاشته است.
ص: 1225
1. مؤلف در آخر حديث اول (ص 25) اشاره مى كند كه قصد نوشتن رساله در كيفيت مجاهدۀ نفس دارد و از خدا آرزوى توفيق مى كند، ولى روشن نيست آيا چنين رساله اى نگاشته شده است يا نه ؟
2. از جمله اى كه در حديث هشتم (ص 130) آمده است روشن مى شود كه مؤلف در زمان حيات خويش قصد انتشار اين كتاب را نداشته و مى خواسته است آن را پس از مرگ خود منتشر كند.
در عصر امروز شايد معروفترين انسان زمانۀ ما كه دوست و دشمن او را مى شناسند و به عظمت او اعتراف دارند بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران و رهبر بزرگترين انقلاب دوران معاصر، عارف، فيلسوف، فقيه و مفسر بزرگ عالم اسلام آيت الله العظمى امام خمينى مؤلف همين كتاب است.
به تعبير زيباى نويسندۀ عرب زبان: «ان الخمينى حيّر الشرق و از عج الغرب و شغل العالم».
از اين رو براى حسن ختام در معرفى آن عزيز، نگاهى گذرا به حوادث زندگى آن جناب مى اندازيم.
ايشان در 20 جمادى الثانى سال 1320 ه. ق. در سالروز تولد حضرت صديقۀ طاهره، فاطمۀ زهرا عليها السّلام، مطابق با 30 شهريور سال 1281 ه. ش. متولد شد. پدر بزرگوارش آيت الله سيد مصطفى موسوى خمينى و مادر بزرگوارش بانو هاجر از خاندان آيت الله خوانسارى، مؤلف زبدة التصانيف است.
اين خاندان در طول تاريخ علماى برجسته اى را به امت اسلامى تقديم كرده اند و نسب شريفشان به حضرت امام موسى بن جعفر عليهم السّلام مى رسد. وى در كودكى (5 ماهگى) با شهادت پدرش از نعمت داشتن پدر محروم شد و در 15 سالگى مادر را نيز از دست داد. تحصيلات مقدماتى را در زادگاهش «خمين» شروع كرد و سپس به حوزۀ علميۀ اراك هجرت كرد. پس از آن به حوزۀ علميۀ قم رفت و به بالاترين درجات علمى آن زمان در رشته هاى مختلف فقه، اصول، فلسفه و عرفان نايل شد. وى سپس به تدريس علوم فوق پرداخت و در كنار تدريس به
ص: 1226
روشنگرى در مسائل مختلف جامعه اسلامى مبادرت ورزيد تا اينكه با تهاجم صريح رژيم پهلوى به مقدسات اسلامى در مقابل اين رژيم قيام كرد و براى مدتى زندانى شد. سپس مدت 15 سال به تركيه و نجف تبعيد شد و بالأخره در 12 بهمن 1357 ه. ش. به كشور بازگشت و با درهم شكستن سلطۀ طاغوت، حكومت جمهورى اسلامى ايران را بنيان گذارد و با صلابت و درايت تمام مدت يازده سال رهبرى آن را به عهده گرفت و سرانجام در سيزدهم خرداد 1368 ه. ش. از ماتمكدۀ خاك به دار السرور لقاء الهى پر كشيد. در سراسر دنيا ميليونها نفر در عزاى او گريستند و سيل جمعيت بى نظيرى بدن مطهر او را تشييع كردند و در كنار شهداى انقلاب اسلامى در بهشت زهراى تهران به خاك سپردند.
1. آيت الله سيد محمّد تقى خوانسارى
2. آيت الله سيد على يثربى كاشانى
3. آيت الله العظمى شيخ عبد الكريم حائرى
4. سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى
5. آيت الله ميرزا على اكبر حكمى يزدى
6. آيت الله شيخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى
7. آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى
8. آيت الله ميرزا محمّد على شاه آبادى
9. آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى
ايشان مقدارى از دروس اوليه را در خمين نزد برادر بزرگوارش آيت الله سيد مرتضى پسنديده، ميرزا محمود افتخار العلماء، حاج ميرزا نجفى خمينى و شيخ محمد على بروجردى آموخته است.
ساليان طولانى تدريس او در حوزۀ علميۀ قم و نجف چشمۀ جوشان فيضى بود كه جان عطشناك بسيارى را سيراب ساخت و افراد برجسته اى را به جهان اسلام تقديم كرد. برخى از شاگردان او عبارت اند از:
1. آيت الله سيد محمد حسينى بهشتى
2. آيت الله سيد على خامنه اى
3. آيت الله مرتضى مطهرى
4. آيت الله شيخ جعفر سبحانى
ص: 1227
1. شرح دعاى سحر
2. شرح حديث رأس الجالوت
3. سرّ الصلوة
4. كشف الاسرار
5. مصباح الهدايه الى الخلافة و الولاية
6. انوار الهداية فى التعليقة على الكفاية، در دو جلد
7. المكاسب المحرمه، در دو جلد
8. مناهج الوصول الى علم الاصول، در دو جلد
9. تحرير الوسيلة، دو جلد
10. كتاب البيع، پنج جلد
11. ديوان شعر
12. و بالأخره وصيتنامۀ الهى سياسى او كه با حجم اندك خود كتابى شگفت و بسيار عميق است.
و دهها رساله و حاشيه و كتاب ديگر كه برخى نويسندگان تعداد بيش از چهل عنوان آن را ذكر كرده اند.
1. گنجينۀ دانشمندان، ج 1.
2. آثار الحجة، ج 2، ص 44.
3. زندگينامۀ سياسى امام خمينى، رجبى.
4. حديث بيدارى، حميد انصارى.
5. گلزار مشاهير، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
ظاهرا نسخۀ اصلى به خط مؤلف به دست نيامده است ولى نسخه اى كه از روى آن استنساخ شده است در اختيار مؤسسۀ نشر آثار امام خمينى است.
چاپ مركز نشر فرهنگى رجاء، ايران، 556 صفحه، قطع وزيرى، 1368 ه. ش.
ص: 1228
تصویر
ص: 1229
تصویر
ص: 1230
تصویر
ص: 1231
تصویر
ص: 1232
تصویر
ص: 1233
تصویر
ص: 1234
تصویر
ص: 1235
تصویر
ص: 1236
تصویر
ص: 1237
تصویر
ص: 1238
تصویر
ص: 1239
تصویر
ص: 1240
تصویر
ص: 1241
تصویر
ص: 1242
تصویر
ص: 1243
تصویر
ص: 1244
تصویر
ص: 1245
تصویر
ص: 1246
تصویر
ص: 1247
تصویر
ص: 1248
تصویر
ص: 1249
تصویر
ص: 1250
تصویر
ص: 1251
تصویر
ص: 1252
تصویر
ص: 1253
تصویر
ص: 1254
تصویر
ص: 1255
تصویر
ص: 1256
تصویر
ص: 1257
تصویر
ص: 1258
تصویر
ص: 1259
تصویر
ص: 1260
تصویر
ص: 1261
تصویر
ص: 1262
تصویر
ص: 1263
تصویر
ص: 1264
تصویر
ص: 1265
تصویر
ص: 1266
تصویر
ص: 1267
تصویر
ص: 1268
تصویر
ص: 1269
تصویر
ص: 1270
تصویر
ص: 1271
تصویر
ص: 1272
تصویر
ص: 1273
تصویر
ص: 1274
تصویر
ص: 1275
تصویر
ص: 1276
تصویر
ص: 1277
تصویر
ص: 1278
تصویر
ص: 1279
تصویر
ص: 1280
تصویر
ص: 1281
تصویر
ص: 1282
تصویر
ص: 1283
تصویر
ص: 1284
تصویر
ص: 1285
تصویر
ص: 1286
تصویر
ص: 1287
تصویر
ص: 1288
تصویر
ص: 1289
تصویر
ص: 1290
تصویر
ص: 1291
تصویر
ص: 1292
تصویر
ص: 1293
تصویر
ص: 1294
تصویر
ص: 1295
تصویر
ص: 1296
تصویر
ص: 1297
تصویر
ص: 1298
تصویر
ص: 1299
تصویر
ص: 1300
تصویر
ص: 1301
تصویر
ص: 1302
تصویر
ص: 1303
تصویر
ص: 1304
تصویر
ص: 1305
تصویر
ص: 1306
تصویر
ص: 1307
تصویر
ص: 1308
تصویر
ص: 1309
تصویر
ص: 1310
تصویر
ص: 1311
تصویر
ص: 1312
تصویر
ص: 1313
تصویر
ص: 1314
تصویر
ص: 1315
تصویر
ص: 1316
تصویر
ص: 1317
تصویر
ص: 1318
تصویر
ص: 1319
تصویر
ص: 1320
تصویر
ص: 1321
تصویر
ص: 1322
تصویر
ص: 1323
تصویر
ص: 1324
تصویر
ص: 1325
تصویر
ص: 1326
تصویر
ص: 1327
تصویر
ص: 1328
تصویر
ص: 1329
تصویر
ص: 1330
تصویر
ص: 1331
تصویر
ص: 1332
تصویر
ص: 1333
تصویر
ص: 1334
تصویر
ص: 1335
تصویر
ص: 1336
تصویر
ص: 1337
تصویر
ص: 1338
تصویر
ص: 1339
تصویر
ص: 1340
تصویر
ص: 1341
تصویر
ص: 1342
تصویر
ص: 1343
تصویر
ص: 1344
تصویر
ص: 1345
تصویر
ص: 1346
تصویر
ص: 1347
تصویر
ص: 1348
تصویر
ص: 1349
تصویر
ص: 1350
تصویر
ص: 1351