عنوان و نام پدیدآور : همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی/محمد جواد رودگر
مشخصات نشر : قم: وثوق، 1387.
مشخصات ظاهری : 272ص.
شابک : 978-964-2594-32-9
وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)
شماره کتابشناسی ملی : 7652508
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم مرضیه محمدی سر پیری
ص: 1
قم، خیابان صفاییه، کوچه بیگدلی پلاک 21 انتشارات وثوق
تلفن: 7735700 - 0251
تلفکس: 7741866
همراه: 09122525839
• همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی
• حجت الاسلام دكتر محمد جواد رودگر
• ناشر: انتشارات وثوق • نوبت چاپ اول 1387 • شمارگان: 3000 نسخه
• قیمت: 3500 تومان • همه حقوق محفوظ است.
شابک:9- 42 - 2594 - 964 - 978
ISBN: 978-964-2594-42-9
ص: 2
همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی
حجت الاسلام دکتر محمدجواد رودگر
ص: 3
ص: 4
فهرست ... 5
مقدمه ... 9
بخش اول: ... 19
عرفان کامل و جامع اسلامی ... 19
فصل اوّل: ... 21
عرفان در رؤیت و رویت حسین بن علی علیه السلام ... 21
ساحت اول: عرفان علمی - اصولی ... 24
ساحت دوم: عرفان عملی - وصولی ... 32
الف) شریعت و شهود ... 36
ب) دُرد درد ... 37
ج) نماز عشق ... 39
د) انسان کامل مکمل یا پیر راه ... 41
فصل دوم: ... 45
همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی ... 45
تضاد با تعاضد عقل و عشق ... 48
نمونه هایی از وقایع کربلا در اثبات همگرایی عقل و عشق ... 56
نمونه اوّل: ... 58
نمونه دوّم: ... 59
نمونه سوّم: ... 60
نمونه چهارم: ... 61
نمونه پنجم: ... 63
ص: 5
نتیجه گیری ... 65
فصل سوم: ... 69
عاشورا؛ تجلّی ادب رحمانی ... 69
چیستی ادب ... 73
ظهور و حضور ادب رحمانی در ادبستان کربلا ... 79
نمونه هایی از ادب اصحاب امام حسین علیه السلام ... 86
ثمرات و ره آورد ادب اخلاقی - عرفانی ... 92
حاصل سخن ... 97
فصل چهارم: ... 99
سلوک سبز زینبی در سفر سرخ حسینی ... 99
1) زن و عرفان ... 101
2) زینب علیها السلام و عرفان ... 104
لطيفه اول: آیینه دار توحید ... 105
لطیفه دوم: رازدار خون خدا ... 107
لطیفه سوم: آزاده دلباخته ... 109
لطیفه چهارم: فیض جاری ... 111
لطیفه پنجم: جلوه ولایت ... 113
3) زينب علیها السلام و هفت شهر عشق ... 116
4) نتیجه گیری ... 122
فصل پنجم: ... 125
رنگ عشق ... 125
محور اوّل: رنگ و بوی عشق از منظر «عاشق» ... 129
محور دوم: رنگ و بوی عشق با نظر به «معشوق» ... 135
محور سوم: رنگ و بوی عشق از منظر وحدت عشق و عاشق و معشوق ... 138
نتیجه گیری ... 140
بخش دوم: ... 141
عاشورا یک ضرورت عقلی - تاریخی ... 141
فصل اوّل: ... 143
نگاهی فیلسوفانه (فلسفه تاریخی) به نهضت عاشورا ... 143
نگاه فیلسوفانه ... 148
ص: 6
ریشه های پیدایش و گسترش نهضت کربلا ... 158
ارزش های احیا شده در نهضت عاشورا ... 165
عاشورا یک ضرورت تاریخی ... 167
بازشناسی و بازسازی تفکر دینی ... 169
فصل دوم: ... 173
قیام کربلا قیامی فعّال نه منفعل ... 173
چرائی و فلسفه فعال و تهاجمی بودن نهضت عاشورا ... 174
نبرد دائمی با بیگانه ... 181
فصل سوم: ... 185
رمز و راز مانایی و پایایی (علل ماندگاری) نهضت کربلا ... 185
الف) عوامل مانایی و پایائی نظری - علمی ... 188
ب) علل عملى - عينی مانایی قیام کربلا .... 195
عوامل و ریشه های ماندگاری قیام کربلا در عصر حاضر ... 199
نتیجه گیری ... 203
بخش سوم: ... 207
اصلاح طلبی اصول گرایانه در قول و فعل حسین بن علی ... 207
فصل اول: ... 215
مفهوم و مؤلفه های اصلاح و احیاء ... 215
اصلاح در قرآن و احادیث ... 217
احياء ... 221
مؤلفه های اصلاح گرایی و احیاء گری در اندیشه و عمل حسین بن علی علیه السلام ... 224
فصل دوم: ... 229
علل و ریشه های حدوثی اصلاح طلبی و احیاگری و آسیب و آفات نظری و عملی آن از آئینه کربلا... 229
آسیب شناسی اصلاح طلبی و احیاء گرایی .... 230
استاد مطهری و اصلاح طلبی .... 232
فصل سوم: 235
روش شناسی و لایه های مختلف قیام کربلا ... 235
لایه های مختلف قیام عاشورا ... 239
چگونه به قیام کربلا نگاه کنیم؟ ... 244
فصل چهارم: ... 251
ص: 7
درد و درمان ... 251
(ضرورت آسیب شناسی و آسیب درمانی قیام کربلا) ... 251
ریشه های پیدایش و گسترش آسیب ها و آفات ... 253
1. تفسیر یکسویه از حادثه کربلا ... 254
2. نگاه نقلی صرف به قیام کربلا ... 256
3. نگاه عاطفی نه عقلی یا ... 257
4. حضور افراد غیر کاردان و ناآشنا ... 260
5. دشمن مُغرض، دوست نادان ... 262
راه های مبارزه با آفات و آسیب ها ... 264
الف) راه کار های علمی ... 265
ب) راه کار های عملی ... 265
ضرورت آسیب شناسی و آسیب درمانی ... 266
فهرست منابع ... 271
ص: 8
عرفان و معنویت گروی امری فطری و نیازی غریزی و درونی است که همه انسان ها طالب آن هستند و جذبه ای بین انسان و خدا و کششی میان کانون فقر و نیاز محض با کانون هستی و غنای مطلق می باشد تا جزء را به کل، عرض را به جوهر و مقید را به مطلق وصل نماید و انسان در عرفان هویت حقیقی خویش را بشناسد و چون عرفان گروی و معنویت خواهی یک نیاز درونی و فطری مستمر و مداوم است که انسان ها پس از بیداری و یقظه در جستجوی آن قرار می گیرند دستخوش تحریف و انحراف واقع شده و عرفان های بدلی و دروغین یا محدود و ناکارآمد نیز ظهور یافته و جایگزین عرفان صادق، صائب و کارآمد و جامع نگرانه می شود و عصر ما که عصر بیداری، دین خواهی و معنویت گرایی است و انسان دور مانده از اصل خویش، روزگار وصل به خود را سپری می کند و در قالب عرفان و معنویت آهنگ بازگشت به خویشتن دارد بیشتر در معرض عرفان و شبه عرفان های ناقص و ویرانگر است لذا درک و دریافت عرفان مثبت و ایده آل، عرفان جامع و فراگیر، عرفان سازنده و سلوک دهنده به سوی سعادت حقیقی با دشواری ها و مشکلات و اشکالاتی مواجه است و در این میان عرفان ناب اسلامی که در اندیشه، اخلاق و عمل امام حسین علیه السلام یا انسان کامل مکمّل تجلی یافت و عرفان عقلانیت و عدالت، عرفان معرفت و معنویت، عرفان سلوک و سیاست، عرفان شهود و شفقت، عرفان زندگی ساز و تمدن پرداز، عرفان تعالی و تعادل و عرفان جهاد و
ص: 9
حماسه و اجتهاد است خودنمایی می کند و کربلا از این حیث نیز دارای غنا و قوت است و به همین دلیل همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی که تعبیر و تفسیری از عرفان علمی و نظری و تجلّی و تبلوری از عرفان عملی و عینی است را به رشته نوشته درآورده و از سیره و سنت حسینی استنباط و اصطیاد کردیم و از باب تسمیه جزء به اسم کل و ضرورت و اهمیت موضوع نام کتاب حاضر را نیز همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی قرار دادیم. البته مقالات دیگر کتاب نیز در بخش اول تناست معنایی با عنوان کتاب دارند به هر حال با طرح چند نکته توضیحاتی پیرامون کتاب حاضر که مجموعه ایی از مقالات نوشته شده طی سال های گذشته تاکنون می باشد ارائه خواهیم نمود.
الف) امام حسین علیه السلام انسان کامل و نهضت عاشورا که تجلی وجودی اوست نیز از ویژگی «کمال و جامعیت» برخوردار است چه این که ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ﴾ (1) و آفریننده حادثه عظیم و قیام قیامت گونه کربلا از شاکله کمال به نحو اتم و جامعیت به صورت اکمل برخوردار و آفریده او نیز چنین است که حکایتی از سرمایه وجودی و جلوه ای از دریای هستی اوست لذا دارای ساحت ها و وجوه متنوع ظاهر و باطن محکم و متشابه، عام و خاص و مطلق و مقید می باشد و می توان از آفاق فکری و ساحت های معرفتی گوناگون به آن نگریست و به تفسیر آن پرداخت آفاقی چون: تاریخی، جامعه شناختی، فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخی، فلسفه دین و دین پژوهی عقلانی، معرفت شناختی، پدیدار شناختی و ... و از جمله تفسیر عرفانی، حکمی، اخلاقی - اجتماعی ... و نوشتار حاضر با عطف توجه به کمال و جامعیتش به عنوان معلول و جلوه ای از انسان کامل معصوم تفسیری عقلانی - شهودی یا برهانی و عرفانی و سپس تاریخی در ابعاد نقلی - تحلیلی و علمی - فلسفی از نهضت خونین عاشورا و قیام جاودانه کربلا ارائه داد تا الهام بخش حكيمان الهی و عارفان ربانی و
ص: 10
اصحاب تحلیل های تاریخی قرار گیرد و آموزه های فراوانی را فراروی آدمیان قرار دهد.
ب) نهضت ابا عبدالله الحسین علیه السلام چون «قرآن» تفسیر پذیر و تأویل بردار است و دارای وجوه و مراتب گوناگونی که در گردش ایام و گذر تاریخ بیشتر و بهتر خودنمایی کرده و قابلیت تجزیه و تحلیل از سوی متفکران را دارا خواهد بود. چنان که قرآن فرازمانی و فرازمینی و فرازبانی است قیام حسینی نیز فراتر از زمان و مکان و زبان چون چشمه جوشان و زلالی است که همه فطرت ها و عقول و قلوب را می تواند سیراب نموده، حیات و حرکت و حرارت دهد و گرد و غبار روزگار نه تنها بر آن نمی نشیند بلکه شفاف تر می گردد و خورشید بی غروبی است که هماره در مشرق حیات انسان ها طالع و درخشنده و نورزایی می کند و گفتمان جامع، جهانی و جاودانه ایست بر تارک تاریخ حیات بشریت که الهی و الحادى، مؤمن و کافر اما دارای جوهره انسانیت و آزادی خواهی طالب و محتاج مشتاق آن است ... قیام کربلا به مثابه قرآنی که قیام کربلا به مثابه قرآنی که هر چه زمان بر آن می گذرد طراوت پویایی و نجات بخشی آن بیشتر می گردد دارای بالندگی طراوت و تازگی است گو این که در عصر و نسل حاضر حادث شده است و برای اولین بار انسان با چنین حادثه حماسه ای و تراژیک مواجهه دارد لذا علیرغم عداوت های دشمنان پیام کربلا و فلسفه عاشورا که رهایی از نظام سلطه و استبداد، نجات از ظلمت و ضلالت و زلت و ذلت است همیشه تاریخ زنده و پاینده و تابنده است و الهام بخش انسان های حریت خواه و عدالت طلب می باشد لذا طبق بند های الف و ب نهضت حسینی دارای کمال و جامعیت، تأویل پذیری و پویایی و جذبه و جاودانگی است و کارکرد های معرفتی، معنویتی و احکامی - اجتماعی اش را در بستر تاریخ و به اقتضاء زمان اثبات کرده است لذا دکترین کربلا تمام ناشدنی و گفتمانش پایان ناپذیر است و معرفت و دلدادگی به آن حاجت و نیاز دائمی و مستمر انسان های طالب حیات طیبه و در جستجوی زندگی ایده آل و ایده آل های زندگی است ...
ص: 11
ج) حادثه کربلا در متن جامعه اسلامی واقع شد که معلول «ارتجاع تدریجی» و استحاله فرهنگی - ارزشی امت ختمیه در اثر 1.حاکمیت فتنه گران و نقابداران؛ 2.جهالت و غفلت؛ 3.عدم مسئولیت پذیری خواص و عوام جامعه دینی می باشد و حاوی و حافل درس ها، عبرت ها و آموزه های هشدار دهنده و بیدارگری است که می توان با یک رویکرد عقلانی - پدیدار شناختی و فلسفه تاریخی محور پژوهش و مدار تحقیقی را چنین ترسیم و مهندسی کرد که رگه هایی از آن در متن کتاب نیز آمده است:
1. تحليل فلسفى - اجتماعی سه عصر:
1-1. عصر و نسل قبل از نهضت عاشورا
2-1. عصر و نسل زمان وقوع قیام کربلا
3-1. عصر و نسل پس از حماسه حسینی
2. منبع تحليل عقلانی - معرفت شناختی را نیز دو چیز قرار دهیم:
1-2. سخنان نامه ها و بحث های حسین بن علی علیه السلام.
2-2. واقعیت های تاریخی و تفسیر های درست و کامل از قیام کربلا با رویکرد های مختلف.
3. سكولاریسم فکری - سیاسی و اجتماعی و لیبرالیسم اخلاقی - اقتصادی که به مسخ بینش و گرایش و ارزش های اسلام ناب در جامعه نبوی منتهی شد و اسلام وارونه و تهی شده و فرهنگ دینی ترور معنایی و تحریف لفظی و معنوی شده را بر عصر و نسل زمان امام حسین علیه السلام حاکم کرده و تروریسم فرهنگی سیاسی و اقتصادی اموی با نقاب اسلام و نفاق فکری - اخلاقی توانست اسلام قرآن و سنت، اسلام امامت و ولایت، اسلام حقیقت، حریت و عدالت را مهجور و منزوی نماید و اسلام بدعت، اسلام اشرافیت و سلطنت، اسلام خرافه و تحریف، اسلام عافیت و تبعیض و فقر و فساد را حاکم کند و نشانه های چنین اسلام سکولاریزه شده که در تئوری جدایی و تفکیک دین از سیاست ظهور یافت را می توان در متن سخنان و خطبه ها و نامه های حسین بن علی علیه السلام که
ص: 12
تحلیل محتوایی جامعه آسیب دیده و آفت زده اسلامی است مشاهده کرد مثل:
1-3. ﴿یا شیعَةَ آلِ أبی سُفیانَ ! إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لا تَخافونَ المَعادَ فَکونوا أحراراً فی دُنیاکُم﴾ (1)
(سکولاریسم معرفتی - عملی)
2-3. ﴿ألا تَرَوْنَ إلَی الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ الَی الْباطِلِ لا یُتَناهی عَنْهُ﴾ (2)
(لیبرالیسم فکری، اخلاقی و اجتماعی)
3-3. ﴿أنا أدعوکُم إلی کِتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبیّهِ فَإنَّ السُنَّةَ قَد اُمیتَت وَ البِدعَةُ قد اُحیِیَت﴾ (3)
(اسلام بدعت و تحریف و خرافات)
4-3. ﴿فَلَعَمْری مَا الإمامُ إلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقَسْطِ، الدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ ... ﴾ (4)
(طرح اسلام کتاب و سنت و امامت و ولایت در برابر اسلام بدعت و سلطنت)
5-3.﴿اِنِّی لَمْ اَخْرُجْ اَشرا وَ لا بَطرا... اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدّی...﴾ (5)
(اصلاح گرایی اصول گرایانه در اصلاح فکری - ارزشی جامعه نبوی).
د) شناخت ریشه های نهضت عاشورا از سقیفه تا کربلا در راستای تحریف دین ناب و تغییر ارزش ها و بازگشت دادن جامعه به جاهلیت قبل از اسلام با مکانیسم و تدبیر برنامه ریزی شده و تدریجی و تغییر نسل های جامعه اسلامی و ایجاد گسست و انقطاع فرهنگی - معنوی توسط امویان که میراث بران سقیفه بودند و از تبدیل اسلام امامت به اسلام خلافت و سپس اسلام خلافت به اسلام سلطنت فتنه ها در دل جامعه اسلامی و شبهه ها در ساحت تفکر و معرفت دینی القاء نمودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در حجة الوداع نسبت به فراموش کردن و بلکه وارونه دیدن امر به معروف و
ص: 13
نهی از منکر و نسبت های دروغ به خاتم پیامبران دادن، از قرآن رسم الخط و از اسلام اسم آن را داشتن و در عصر تأویل زمینه فتنه گری های سنگین و تولد مارقین و شهادت علی علیه السلام و ... هشدار دادند و علی علیه السلام نیز در مواضع مختلف نهج البلاغه (1) از وارونه و تهی کردن اسلام، شبهه افکنی و فتنه انگیزی، ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی، خروج از صراط مستقیم هدایت و سعادت و ... بانگ بیدار باش را در انداختند و متأسفانه گوش شنوا و روح بیدار و دل بینا و راست قامت اهل جهاد و حماسه ای پیدا نشد و دین پشت سر و دنیا جلودار جامعه شد و ارزش های دینی به حاشیه رفت و تجمل گرایی و عافیت طلبی در عین نماز جماعت و جمعه و گزاردن حج و ... روح دینی و تعهد و مسئولیت پذیری را به محاق کشید و عدالت خواهی و عدالت گستری در ذهن زبان و زندگی مردم غروب کرد و اسلام اموی در برابر اسلام ناب محمدی قرار گرفت که «ضرورت عاشورا» را رقم زد و حسین بن علی علیه السلام راهی جز قیام همه جانبه و خلق حماسه ای جاودانه و خونرنگ برای احیا اسلام ناب و افشای اسلام ابوسفیانی ندید و به حقیقت اگر نهضت عاشورا خلق نمی شد و خون انسان کامل معصوم که یک حرکت مدبرانه و هوشمندانه را آغاز کرد ریخته نمی شد و اهل بیتش به اسارت نمی رفتند از اسلام نبوی نام و یادی هم نبود تا چه رسد به محتوا و معارف و پیام ها و آموزه های علمی و عملی آن و چه زیبا امام حسین علیه السلام تدبیر کامل و جامعی را در مراحل مختلف نهضتش از حدوث تا بقاء از تکوین تا توسعه از پیدایی تا پایایی اش نمود که تمام تاریخ را متوجه خویش کرد و خود «بعثتی» در کربلا و در استمرار بعثت «جراء» ایجاد کرد با این تفاوت که بعثت در حراء اصل اسلام را حادث کرد و تکون بخشید و بعثت در کربلا اصالت اسلام را صیانت کرد و موجب بقاء اسلام حادث شده در حراء شد به همین دلیل اسلام «نبوى الحدوث و حسينى البقاء» گشت و ...
ص: 14
کتاب حاضر از سه بخش تشکیل شد:
بخش اول: عرفان کامل و جامع اسلامی با توجه به این که جامعه اسلامی و نسل جوان به عرفان ناب اسلامی که عرفان دارای عقلانیت، جهاد و اجتهاد، زندگی ساز و تحول آفرین باشد سخت نیاز دارد و امام حسین علیه السلام در احادیث، ادعیه، عمل و کارکردش عرفان ناب را متجلی ساخته اند و عرفان حسینی نقد عملی عرفان های عقل گریز، شریعت ستیز و غیر متعادل و مسئولیت زداست این بخش را در چهار فصل به شرح ذیل به رشته نوشته آوردیم.
فصل اول: عرفان در رؤیت و رویت حسین بن علی علیه السلام که عرفان علمی و عملی را با شاخص ها و مؤلفه های محوری و بنیادین طرح و تبیین نموده است.
فصل دوم: همگرایی عقل و عشق در نهضت حسینی که عهده دار تبیین عدم تضاد و تعارض عقل و عشق و خرد و خرابات و اندیشه گرایی و مهرورزی است و عشق در عرفان اصیل اسلامی در حقیقت همان عقل استعلاء یافته و برین است که بر محور آموزه های حسینی و نهضت عاشورایی نشان می دهد.
فصل سوم: عاشورا تجلی ادب رحمانی که تربیت عرفانی و سلوکی و تربیت یافتگان در پرتو هدایت و ولایت انسان کامل معصوم و پیر مغان کربلا را در دو محور سالکان مجذوب و مجذوبان سالک روشن می نماید و «ادب» که روح بندگی و سلوک انسان الهی و عارف است را در قالب مفاهیم و مصادیق عینی و عملی آن هم در دل حادثه حماسه ای کربلا متجلی می سازد.
فصل چهارم: سلوک سبز زینبی در سفر سرخ حسینی که در حقیقت عهده دار تبیین شخصیت حقیقی و حقوقی و مراتب وجودی و ساحت های علمی - معرفتی و عملی - رفتاری عقیله بنی هاشم و قهرمان کربلاست تا نشان دهد که زینب علیها السلام الگوی عرفان علمی و عملی و اجتهاد فکری و حماسه فعلی است و تابلویی برای استکمال انسان خواه مرد یا زن در مسیر انسانیت و مدار فطرت تا مقام قرب و ولایت خواهد بود که زینب علیها السلام مقامات و منازل سلوکی را با معرفت توحیدی و توحید صمدی چگونه در اسفار عینی و واقعی بهم سرشت و شریعت، طریقت و
ص: 15
حقیقت را تمام عیار در سایه هدایت و حمایت و ارشاد و اشارت انسان کامل و خضر راه یعنی حضرت حسین بن علی علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام متبلور نمود.
فصل پنجم: رنگ عشق که با توجه به نقش عشق و محبت در سازندگی و سلوک الی الله نوشته شد و این که رنگ عشق به رنگ اندیشه، انگیزه و اعمال انسان است و کربلا تجلیگاه عشق به معنای حقیقی کلمه بود و در حقیقت «ماهیت عشق» بوسیله امام حسین علیه السلام و اصحاب و یارانش تفسیر یافت و ظهور کرد تا کربلا محکمی برای تفسیر و تأویل متشابهات عشق قرار گیرد.
بخش دوم: عاشورا یک ضرورت عقلی - تاریخی این بخش با رویکردی فلسفی و رهیافتی معرفت شناختی - عقلانی واقعه کربلا را تحلیل نمود که یک نیاز علمی - عقلی و ضرورت معرفتی است تا به بسیاری از سؤالات و شبهات پیرامون اصل وقوع حادثه کربلا و مسائل پیرامونی آن پاسخ های عقلانی - تحلیلی داده شود و ضرورت حدوث حادثه عاشورا را نقطه عطفی در بازشناسی و بازیابی اسلام ناب و بازسازی و نوسازی شخصیت فکری - معنوی خود قرار دهیم و این بخش در چند فصل ترتیب یافت:
فصل اول: نگاه فیلسوفانه (فلسفه تاریخی) به نهضت کربلا.
فصل دوم: قیام کربلا قیامی فعال و تهاجمی نه منفعل و تدافعی.
فصل سوم: رمز و راز مانایی و پاپایی (علل جاودانگی) نهضت کربلا.
بخش سوم: اصلاح طلبی اصول گرایانه در قول و فعل حسین بن علی علیه السلام در این بخش به شرح و تفسیر مفاهیم و مؤلفه های اصلاح احیا و اصلاح طلبی و احیاگری علل حدوثی اصلاح و احیا و آسیب شناسی اصلاح طلبی و روش شناسی آن و سپس لایه های مختلف قیام کربلا پرداخته ایم که در سه فصل کلی و کلان شکل گرفت:
فصل اول: مفهوم و مؤلفه های اصلاح و احیا.
فصل دوم: علل و ریشه های حدوثی اصلاح طلبی احیاگری و آسیب و آفات نظری و عملی آن از آئینه کربلا.
فصل سوم: روش شناسی و لایه های مختلف قیام کربلا.
ص: 16
فصل چهارم: درد و درمان یا آسیب شناسی و آسیب درمانی قیام کربلا که با توجه به نگره ها و انگاره های مختلف و تحریف های لفظی و معنوی قیام حسینی در طول تاریخ بوسیله دوستان جاهل و دشمنان آگاه شکل گرفت که در سال های اخیر با فرم و روش های خاص فراوانی و شدت یافت نوشته شد تا پس از بررسی آسیب های نظری و عملی راه کار های علمی و عملی در جهت آسیب درمانی نیز ارائه گردد.
نتیجه آن که کتاب پیش روی ارباب درک و درد دین و اصحاب تحقیق در ساحت تفکر دینی و تاریخ پر ماجرای کربلا در سه بخش و دوازده فصل تکوین و تشکیل شده است.
اگرچه کتاب از مقالاتی ترکیب شده است که در طول سال های 78 تا 85 با توجه به نیاز های مختلف و در ایام محرم و صفر نوشته شده اند و گاهی مطالب تکراری نیز در آن ها یافت می شود که از این جهت عذرخواهی می کنم اما سعی شده است هم نگاه و افق جدیدی در طرح و تحلیل قیام کربلا و آموزه ها و گزاره های حسینی ارائه گردد و هم بطور ضمنی و تلویحی به برخی پرسش ها و شبهات پاسخ داده شود.
امید است خدای سبحان از سر فضل و فیض خویش کتاب حاضر را قبول و ره توشه سفر اخروی قرار داده و امام حسین علیه السلام واسطه فیض عافیت و عاقبت به خیری ما گشته و زیارتش در دنیا و شفاعتش در آخرت شامل حالمان شود و دل هایمان ظرف معارف نبوی، علوی، و ولوی گردد و این اثر منشأ برکت علمی و عملی شده و بزرگان حکمت و عرفان اجتهاد و جهاد تاریخ و تفکر از راهنمایی های خویش دریغ نورزیده و مؤلف را هدایت و حمایت نمایند.
و الحمد لله رب العالمين
محمد جواد رودگر - قم المقدسه
85/11/21 ه . ش / 21 / محرم الحرام 1438 ه . ق
ص: 17
ص: 18
ص: 19
ص: 20
تصویری که از «عرفان» در ذهن زبان و ضمیر ما ساخته و پرداخته شده است و خَبْط و خطا های فراوان معرفتی نظری و معنویتی - سلوکی از عرفان چه در ساحت علمی چه در ساحت عملی که در دل دیده و دماغ ما به تدریج شکل گرفته، هم ریشه معرفت شناختی و هم ریشه پدیدار شناختی جامعه شناختی و به خصوص کارکرد گروانه دارد و عرفان در آزمون تاریخی آن غالباً با عزلت و خلوت و گریز از مسئولیت و رهبانیت افراطی توأم شده تا بین عرفان و اجتماع، سلوک و سیاست، معرفت و ولایت (حکومت) شکاف و شقاق افکند. عرفان معهود تاریخی به خصوص تصوفی که در گذر زمان از «مسجد» و «محراب» به خانقاه و صومعه با جامه ویژه یا خرقه و کشکول و تبرزین همراه شده و طبقه خاصی را خلق کرده تا راه رازآلود صوفیانه از راه روشن بندگان و عیال خدا متمایز گردد خود در انحراف تحريف التقاط عرفانی و تحجر و جمود صوفیانه و فرقه سازی و خرقه پردازی نقش به سزایی داشته است. شیخ سعدی می گوید:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه *** بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود *** تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج *** وین جهد می کند که بگیرد غریق را (1)
ص: 21
آری «عالمان ربانی» بر عابدان، زاهدان و عارفان گوشه نشین و رهبانیت پیشه فرق های بسیاری دارند؛ پیامبر اسلام فرمود:
﴿فَضْلُ اَلْعَالِمِ عَلَی اَلْعَابِدِ کَفَضْلِ اَلْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ اَلنُّجُومِ لَیْلَهَ اَلْبَدْرِ﴾ (1) .این در حالی است که عرفان ناب اسلامی عرفان و سلوک قرآنی و اهل بیتی علیهم السلام نه تنها چنین خلا و خطا هایی یا کژی و کاستی هایی را ندارد بلکه عرفانی است که در عين تنظيم رابطه «انسان با خدا» در اوج اقتدار معنوی و فتوحات غیبی «رابطه انسان با خود» را با رابطه انسان با جهان و جامعه در هم آمیخته و گرایش به مسئولیت های دینی، هدایتی و جهادی را نیز تعمیق می بخشد و عرفان در متن زندگی، نهاد خانواده، جامعه، مدیریت و راهبری الهی و درد خدا و خلق، عرفان هماهنگ با برهان یا تجربه عقلی، جهاد و اجتهاد، حماسه و حضور و حصول و شهود را ارائه می نماید ...
عرفان اسلامی انسان مسلمان تمام عیار و وظیفه شناس و تکلیف مدار تربیت می نماید تا مدرسه مسجد و میخانه را با هم و در هم و با حفظ گستره و قلمرو هر کدام و شأن و شخصیت آن ها داشته باشد تا عرفان مثبت، پویا، پایا، سازنده و سوزنده و گدازنده باشد و برای فهم و شهود چنین عرفانی باید به اندیشه و اشراق عقل و دل برهان و عرفان و رؤیت و رویت امام مجاهدان و شهیدان و سید و سالار سالکان کوی حق و واصلان الهی یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام نگریست که «آینه در کربلاست» یعنی عرفان نیز با حسین علیه السلام در واقعه عظیم و جاودانه کربلا معنا و مبنا يافت و «عاشورا» تفسیرگر و تصویر کننده «عرفان» است که عرفان حماسی جهادی سبز سرخ و عرفان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم نیز در حادثه ابدی و ماندگار چراغ هدایت و کشتی نجات ظهور یافت تا راه انحراف و تحریف و باب تحجر و تجدد در حوزه «عرفان» نیز بسته
ص: 22
شود و «عاشورا» مُحکمی برای تأویل همه متشابهات گردد که:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند *** نه هر که آینه سازد سکندری داند
هزار نکته باریک تر ز مو این جاست *** نه هر که سر بتراشد قلندری داند
آری! واقعه تاریخی بلکه فراتاریخی و قیام جاودانه حسینی صلای یقظه و بیداری و بینایی و صهبای معرفت و محبت و غریو حضور و ظهور «تکلیف شناسانه و تکلیف گرایانه» در عالم دنیا و دارالغرور است تا هر کس که در انگیزه و اندیشه، جزم و عزم علمی و عملی و سلوک تا شهود قدم ثابت دارد آن انسان کامل مکمّل، یعنی امام حسین علیه السلام را الگوی تمام عیار قرار دهد که آن امام هدایت و نور عرفان ناب اسلامی را زنده کرد تا در معرفت عرفانی و عرفان علمی و معرفتی خللی حادث نشود و به «اصلاح» عرفان عملی و عمل عرفانی نیز اهتمام ورزید تا نقصان و لغزشی در این زاویه نیز واقع نگردد. در واقع او هم محیی عرفان و هم مصلح عرفان بود چه این که احیا و اصلاح امام حسین علیه السلام در همه ابعاد و جنبه های اندیشه و معرفت دینی بود.
امام علیه السلام هم چنین گرایش عده ای به خلوت گزینی به بهانه این که ما وظایف خویش را در گذشته و در جبهه و جهاد انجام دادیم و اینک باید به ذکر و دعا و راز و نیاز بپردازیم و گرایش عده ای دیگر به تمتع از لذایذ دنیوی به بهانه این که قبلاً اهل زهد ورزی و دنیا گریزی بوده ایم و هم چنین نماز و حج منهای ولایت و عبادت گریزان از مسؤلیت را با نهضت الهی توحیدی خود نقد و تأویل نمود؛ زیرا در عرفان حسینی، شریعت و شهود، حماسه و حضور، خردگرایی و مهرورزی، تقوای گریز و ستیز، آزادگی و آزادی، عقل و عشق، سلوک و سیاست، دعا و دعوت از یک سو و توحید، ولایت، شهود، ریاضت، عبودیت، فنا و بقا از سوی دیگر و در مجموع قرآن و عترت کاملاً متجلی بود، چه این که اسلام، ایمان، تقوا و یقین با جهاد، هجرت، مرگ آگاهی و مرگ باوری، عزت و کرامت، امر به معروف و نهی از منکر، سیاست و مدیریت، تعقل و تعبد و درک و درد دینی توأمان حضور داشتند و عارفانی مصداق: ﴿رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيعٌ عَنْ ذكرِ الله وَ إِقَامِ الصَّلاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ
ص: 23
يخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ القُلُوبُ وَ الأَبْصَارُ * لِيجْزِيهُمُ الله أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْله وَ الله يرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَير حِساب﴾ (1) و نماد و سمبل عملي: ﴿التائبُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ السائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ المُنْكَرِ وَ الحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (2) در عرفان عاشورایی و عاشورای عرفانی امام حسین علیه السلام ظهور یافته اند که از نماینده های بارز «سالکان مجذوب» و «مجذوبان سالک» یا محبان محبوب و محبوبان محب بوده اند.
ما در این رساله موجز برآنیم تا «عرفان ناب اسلامی» را در شهود و شناخت اشراق و اندیشه عیان و بیان قدمگاه و قرارگاه دل و دماغ و رؤیت و رویت حسین بن علی علیه السلام به نظاره نشسته و گوهر گمشده خویش را در دریای زلال کربلا جست و جو نماییم و آن را در دو ساحت عرفان علمی - اصولی و عرفان عملی - وصولی با محور های متنوع ارایه دهیم و همه هم و تدبیر و تلاش ما بر آن است که منبع و معیار اصلی و بنیادین هر آینه فقط فکر و فعل و رؤیت و رویت اباعبدالله الحسین علیه السلام باشد. البته برداشت آزاد و نکته یابی از آن ها صورت خواهد گرفت اما نه به صورت ذوقی و سلیقه ای که تفسیر به رأی باشد بلکه چون دامن و دامنه آموزه های امام حسین علیه السلام در فکر و فعل گسترده است حق فهم و معرفت و برداشت های اصولی و با زبان و ادبیات عرفانی نیز محفوظ است و در حکم شرح و بسط معارف مستقیم امام حسین علیه السلام خواهد بود.
عرفان انصراف از عالم ناسوت و توجه تام به جهان لاهوت یا قرار دادن «آئینه دل» در برابر انوار و تجلیات قدسی حق سبحانه است، چنان که از شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات رسیده که: ﴿وَ الْمُنصرف بِفکرِه الی قُدْس الْجَبَروت مَسْتَدیماً
ص: 24
لشروق نورالحق فی سِرّه﴾ (1) . یا عرفان خودآگاهی شهودی و ذوقی و هجرت انفسی و خروج از انیت و انانیت با هدف «خدا آگاهی شهودی» است که این معنای گران سنگ در «فطرت» یا سرشت و جبلّت الهی و توحیدی ما تعبیه شده است و عرفان بازشناسی و بازیابی این هویت الهی - دینی و حقیقت توحیدی است و رفع موانع و حجب برای وصل به اصل خویش که در اثر فنای از «خود» و رهایی از «تعلق» بلکه «تعین» حاصل شده تا مجاز به حقیقت مقید به مطلق، محدود به نامحدود، قطره به دریا و عَیبِستان به غَیبِستان و «نَی» به «نَیستان» برگشته و «عهد اول و آلست» یا دیدار اول و پیشین در دار دنیا و فنا با «ایمان» و «عمل صالح» و «علم» و «عمل» تحقق یابد.
آری عرفان معرفت به خدای سبحان و ذات حق و اسماء و صفات الهی و در عین حال شناخت راه اتصال به عالم مافوق ملکوت و آئینه دار طلعت یار شدن یا استکمال انسان در دو ساحت بینش ها و گرایش های عالیه بر روش تهذیب و تزکیه و کشف و شهود است، از این رو عرفان «شناختن»، «شدن» رفتن و گردیدن نهادی و جوهری است که در اثر طهارت عقل و دل و لطافت فکر و نورانیت «فعل» و عناصر: معرفت، عبودیت، محبت، خلوص و ولایت بهره سالک الی الله می گردد تا معرفت توحیدی و توحید معرفتی به دست آید.
عارفان تفطن به این حقیقت داشته اند که عرفان بر دو اصل اصیل توحید و موحد قرار گرفته و این معنای منیع از ره گذر «معرفه الله» تحقق پذیر است و عرفان جز «معرفت به خدا» چیز دیگری نیست که در عرفان «وحدت شخصی وجود» یا وجود لا بشرط مقسمی و «هویت غیبیه مطلقه» مطرح است. امام حسین علیه السلام در تصویر غایت هستی و انسان با هدف خلقت آدمیان را همانا «شناخت خدا»، «عبودیت الهی»، ترک و انقطاع از ماسوای حق و عدم تسلیم در برابر غیر خدا و آن گاه شناخت انسان کامل
ص: 25
و اطاعت پذیری از آن دانسته اند؛ چنان که فرمود:
﴿اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ اللّهَ ما خَلَقَ الخَلْقَ اللّهِ اِلاّ لِیَعْرِفُوهُ، فَإذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، وَ اِذَا عَبَدوُهُ اِستَغنُوا بِعِبادَتِه عَن عِبادَةِ مَاسَواه.
فَقَالَ رَجُلٌ: یَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! مَا مَعْرِفَه اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟
فَقَالَ: مَعْرِفَه أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمَامَهُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ﴾. (1)
حال مگر عرفان غیر از «خداشناسی»، توحید الهی، بندگی خالص و محض در برابر خداوند متعال و امام شناسی و پیروی از امام است؟
در حدیث یاد شده امام علیه السلام فرمود ﴿که سالک طریق حق سبحانه باید (معرفت الله) و (عبودیت الله) را در پرتو انسان کامل و مکمل یا به تعبیر عارفان «پیر راه»، «پیر مغان»، «پیر میکده»، «خضر طریق»، «مرغ سلیمان» و ... به دست بیاورد.﴾ در این حدیث و برخی احادیث و ادعیه دیگر به چند اصل از اصول عرفان علمی یا نظری اشاره شده است:
الف) توحید در پرتو «معرفة الله»؛
ب) موحد کامل که همان انسان کامل باشد؛
ج) ولایت و ولی که واسطه فیض الهی و رابط عبد و معبود و سالک و مسلوک الیه یا محب و محبوب و «راهنما و راهبر» مستعدان کوی وصال است؛
د) عبودیت و انقیاد محض و ناب انسان سالک در برابر پروردگار در سایه سار معرفت کامل به حضرت حق سبحانه؛ چه این که به تعبیر قرآن كريم ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاّ لِيعبُدُونِ﴾ (2) که در برخی احادیث و تفاسير، «إِلاّ لِيعبُدُونِ»، «اى ليعرفون» تفسیر شده است و انسان عارف به خدا تنها او را می پرستد و اساسا «غیر خدا» را نمی شناسد و نمی پرستد که:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست *** بَرِ عارفان جز خدا هیچ نیست
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند *** بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
ص: 26
و شيخ الرئيس بوعلی سینا نیز در نمط نهم اشارات به این مقام عارفان پرداخته است که: ﴿اَلْعارِفُ یُرید الْحَق الاَوّل لاشیء غَیرُه وَ لایؤْثَر شیئاً علی عرفانه و تَعَبّدَهَ فقط لانّه مُسْتَحِقّ للعباده و لاِنها نسبهٌ شریفهٌ الیه لا لِرَغْبه او رَهْبهٍ.﴾ (1)
عارف ذات حق را برای حق می طلبد نه برای چیز دیگر و هیچ چیزی را برای معرفت حق ترجیح نمی دهد و اختیار نمی کند. امام علی علیه السلام در این مورد می فرماید:
﴿اِلهی ما عَبَدْتُک خَوْفاً مِنْ نارِک وَ لا طَمَعاً فی جَنَّتِک بَلْ وَجَدْتُک اَهْلاً لِلْعِبادَة فَعَبْدتُک﴾.
مائیم و رخ یار دل آرام و دگر هیچ *** ماراست همین حاصل ایام و دگر هیچ
عارف الهی عالم فانی و باقی را فدای شاهد و ساقی کرده و در اثر «شراب طهور حق» از ماسوای الهی پاک شده است و می معرفت و محو و فناء او را مجذوب مطلق محبوب کرده است تا از «توحید فعلی» و «صفاتی» به «توحید ذاتی» در پرتو تجلى فعلی صفاتی و ذاتی راه یابد و دنیا و آخرت را به یک گوشه چشم و نگاه یار و دلبر و دلدار رها نماید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ﴿الدُّنیا حَرامٌ عَلی أهلِ الآخِرَهِ ، وَ الآخِرَهُ حَرامٌ عَلی أهلِ الدُّنیا ، وَ الدُّنیا وَ الآخِرَهُ حَرام عَلی أهلِ اللّهِ﴾ (2)
تو و طوبی و ما قامت یار *** فکر هر کس به قدر همت اوست
در دعای سحر امام باقر علیه السلام نیز تنها از جمال و جلال و اسمای الهیه سخن به میان آمده است و در دعای عرفه حسین بن علی علیه السلام آمده است:
﴿أنتَ الَّذى أَشْرَقَت الأنوارَ في قُلُوب اَوْلِیآئک، حَتى عَرَفُوكَ وَ وَحْدُوى، وَ أَنْتَ الَّذى اَزَلتَ الأغْيارَ عَنْ قُلُوب أَحباّئِك، حَتّى لَم يحبُّوا سِواك، وَ لَمْ يَلْجَنُوا الى غيرك.﴾ (3)
یعنی دوست در پرتو اشراقات الهی و لمعات غیبی و جذبات حق که در دلش ایجاد شده و آن را در پرتو ریاضت شرعیه و مجاهدت های مستمر به دست آورده است به منزل «معرفة الله» و آن گاه «توحید الله» رسیده و غیر حق را از دل
ص: 27
خویش زدوده و تنها «عشق به خدا» در سویدای سرش تجلی یافته و تنها به خداوند سبحان پناهنده است و دیگر هیچ. در فراز یاد شده از دعای عرفه نیز غیر از دو رکن ركين «توحید» و «موحد» از اصل ریاضت و مجاهده و جذبات و نفحات قدسی الهیه سخن به میان آمده است که می توان آن را اصول «عرفان عملی» و «سلوک باطنی» و مبنای سفر به سوی محبوب تلقی نمود که در استمرار اصول عرفانی چنین خواهد بود.
ه) ریاضت و مجاهدت.
و) جذبه حق چه برای سالکان مجذوب و چه مجذوبان سالک
ز) عشق و محبت که سوزنده و سازنده است و فراز ﴿أَزَلْتَ الأَغْيارَ عَنْ قُلُوب اَحِبّائِك حَتَّى لَمْ يحبُّوا سِواک﴾ بر آن دلالت می نماید.
نقش جمال یار را تا که به دل کشیده ام *** یکسره مهر این و آن از دل خود بریده ام
چنان که ملاحظه شد در اندیشه و اشراق حسینی ما آفریده نشده ایم مگر این که حق را شناخته و بپرستیم و این دو گوهر گران سنگ را در پناه هدایت، حمایت و اشارت و ارشاد انسان کامل یا ولی جستجو نماییم حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام در دعای عرفه اگر چه از «شناخت خود» (خودشناسی) چه معرفت نفس حصولی و شهودی یا ظاهری و باطنی و طرح اعجاب های آفرینش انسان وارد عرصه دعا و نیایش شده و معارف بلندی را عرضه کرده است یا آیات آفاقی و انفسی را برشمرده و از «وحدت تجلّی» و «وحدت شهود» یا توحید وجودی و شهودی سخن گفته است. اما راه انّی یا از معلول به علت پی بردن را کافی و کامل ندانسته تنها شرط لازم و ابتدایی در ورود به بارگاه قدس ربوبی را چنین مطرح نموده است:
﴿إِلهی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الْآثارِ فَأَرْجِعْنی إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ، وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ، حَتّی أَرْجَعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ﴾ (1) و «برهان لم» بلکه بالاتر و والاتر «برهان صدیقین» را
ص: 28
مطرح فرموده و از «فهمیدن و شناختن» به «رسیدن و شهود کردن» و از فراق به وصال آن هم از طریق «برهان رب» یا «ذات بر ذات» دست یافته و مرحله به مرحله سالک را رقاء معرفتی و تعالی سلوکی داده است؛ چنان که فرمود: ﴿مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنی بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَ أَقِمْنی بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ﴾ (1) یعنی عرفان ناب از سنخ «وصول» و جنس لقاء رب و شهود است نه اصول نظری محض و شنیدن و گفتن و فهمیدن. در فرازی دیگر فرمود: «آیا تو پنهان بوده ای تا به دلیلی که به سوی تو رهنمونم بسازد احتیاج داشته باشم؟ کی از من دور بوده ای تا نموده ای جان مرا به تو برساند؟ ﴿مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیل یَدُّلُّ عَلَیْکَ، وَ مَتی بَعُدْتَ حَتّی تَکُونَ الاثارُ هِیَ الَّتی تُوصِلُ اِلَیْکَ﴾. (2)
همه عالم فروغ روی حق دان *** حق اندر وی از پیدایی است پنهان
ز هی نادان که او خورشید تابان *** به نور شمع جوید در بیابان (3)
و «بیت الغزل» دعای عرفه در این فراز زیبا نهفته است که فرمود: ﴿عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَراكَ عَلَيْها رَقيباً﴾ (4) ؛ یعنی آن چشمی که نظارت تو را بر خود درک نمی کند کور است زیرا هستی غیر از او نیست؛ «لا اله الا هو» و هویت ما جز او را نشان نمی دهد و اگر ما به درون خویش برگردیم او را شهود خواهیم کرد و «ما» «او» جز نيستيم؛ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ (5) .
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم *** ای بی خبر از لذت شرب مدام ما
ح) اصل «شهود عرفانی» (وحدت شهود و بالاتر وحدت وجود براساس قرائت عارفان اصیل اسلامی شیعی). دانسته شد که اصول و امهات عرفان اسلامی در
ص: 29
آموزه های امام حسین علیه السلام یا در مراتب شهود و شناخت و رؤیت و رویت او به ظهور رسیده است که حسین علیه السلام نیز چون على علیه السلام مبدأ شناسی شهودی، نبوت شناسی شهودی، و معادشناسی شهودی داشت و آن را در گزاره های حکیمانه و آموزه های عارفانه و در عین حال رفتار و عمل خالصانه اش ظاهر ساخت و توحید ولایت عبودیت عشق و لقاء و فناء و بقاء را نه تنها در علم و نظر بلکه در عین و عمل نشان داد و او جامع عرفان علمی و عملی و توحید نظری و عملی در حد اعلی و اکمل است امام حسین علیه السلام عرفان را از خلوت و عزلت به جلوت و عیان آورد و آن «پرده نشین» را، شاهد بازاری» کرد تا راه هر گونه انحراف نظری و تحریف عملی را نیز از ساحت عرفان ناب اسلامی مسدود نماید.
او این حقیقت را نیز گوشزد می نماید که انسان تا با علوم الهی و معارف اسلامی آشنا نشده و اهل تحصیل و مجاهدت های علمی نگردد و مبانی معرفتی دینی و تفکر اعتقادی خویش را تعمیق و تحکیم نبخشد نمی تواند اهل تهذیب و سیر و سلوک باشد. باید راه را چنان رفت که رهروان رفتند، زیرا عزیمت به سوی سلوک باطنى بدون استكمال جنبه های عقلانی - علمی بس خطرناک می باشد چنان که امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿دِرَاسَهُ اَلْعِلْمِ لِقَاحُ اَلْمَعْرِفَهِ﴾. (1)
علم الدراسه و علوم تحصیلی زمینه عارف شدن است و مؤمن سالک باید درک و درد دین، دین شناسی و دین داری، آگاهی و گواهی دینی، ایمان با محتوای معرفتی، تفقه و بصیرت اسلامی را از محضر انسان کامل و صاحبان ولایت مطلقه الهيه جستجو نماید. امام حسین علیه السلام در این باره فرمود: ﴿مَنْ أَتَانَا لَمْ یَعْدَمْ مِنْ أَرْبَعٍ آیَهً مُحْکَمَهً وَ قَضِیَّهً عَادِلَهً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً وَ مُجَالَسَهَ اَلْعُلَمَاءِ﴾ (2) ؛ یعنی هر کس به مکتب و محفل ما آید آینه محکم (معرفت حق) قوانین اجتماعی، اخلاقی و دستور های الهی آئین برادری و سود بردن از هم نشینی با عالمان بهره او می گردد که «دعای عرفه»
ص: 30
امام علیه السلام نیز از توحید، بندگی، فقر ذاتی و وجودی، سلوک معنوی، عشق و مهرورزی، ریاضت شریعت محورانه، کمال و کرامت و وصال و لقای رب، یعنی سلوک معرفتی، معنویتی و شریعتی، معارف فراوانی را فراروی اهل معرفت و معنا نهاده است.
به این دلیل است که امام حسین علیه السلام اصل شریعت، طریقت و حقیقت که در هم تنیده و «ظاهر و باطن و باطن باطن» هم هستند را نیز در طول حیات نورانی خود از کودکی تا کربلا و از ولادت تا شهادت نشان داده است.
شریعت محوری در سلوک حسینی و عرفان عاشورایی است، چه این که در عرفان ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم نه تنها شریعت گروی در هیچ مرحله ای از مراحل عرفان و سلوک سلب یا کم رنگ نمی شود بلکه ثبوت و شدت توجه به آن بیشتر و عمیق تر می گردد تا در «توحید علمی» و «توحید عینی» شریعت با همه ظواهر و بواطن خویش تجلی یابد و سلوک و سیاست حسین علیه السلام با «شریعت» معنا و مبنا یابد تا کسی به بهانه سیاست و یا با عنوان سلوک از شریعت فرار ننماید که در هیچ زمان و زمینه و مرتبه ای تکلیف از انسان ساقط نمی گردد بلکه به تناسب شخصیت افراد و مراتب سلوکی و مقامات معنوی آنان بار تکلیف بیشتر و شدیدتر می گردد و سنت و سیره اهل بیت علیهم السلام گواه تام و تمام در این مورد و سیره علمی و عملی حسین بن علی علیه السلام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و از ورود ایشان به سرزمین کربلا تا لحظه شهادت و لقاء الله شاهد جاودانه بر این حقیقت تابنده و سازنده است که بدون شریعت شهود ممکن نیست.
در این جا نمودار اصول عرفان علمی و نظری به صورت مجمل و با استناد استشهاد از سخنان حسین بن علی علیه السلام تبیین می گردد:
اصول عرفان علمی - اصولی (برگرفته از خطبه ها نامه ها ادعیه و ...)
1. توحید ناب
2. موحد کامل؛
3. ولایت و ولی؛
4. عبودیت و تسلیم محض حق بودن؛
5. ریاضیت شریعت محور یا مجاهدت و سلوک؛
6. جذبه و فیض حق؛
7. شریعت، طریقت و حقیقت؛
8. عشق و محبت؛
9. شهود و کشف
10. فنا و بقا.
ص: 31
عرفان عملی همان «سیر و سلوک» است که با «رفتن»، «شدن» طی مقامات و طریقت کردن ممکن و محقق می گردد و اساس عرفان «عرفان عملی» است و عرفان علمی یا نظری در حقیقت ره آورد سیر و سفر روحانی و تعبیر تجربه های باطنی و ذوقی است که این «تغییر» و آن «تفسیر» است. عرفان عملی نیز از سلوک اخلاقی و گذر از «تخلیه تحلیه و تجلیه» و آراستگی به فضایل و پیراسنگی از رذایل و سلوک فقهی و شریعتی و انجام «واجبات و ترک محرمات» که بنیاد و زیربنای سیر و سلوک عرفانی است میسر خواهد بود.
پس راه عرفان عملی از تکلیف اصیل اسلامی و اخلاق اسلامی عبور می کند و خود مقامات و منازل فراوانی دارد که بزرگان اهل سلوک از چهار، هفت، ده، چهارده، چهل، صد و هزار منزل برای آن ترسیم کرده اند و این حقایق مقاماتی و منازل سلوکی نیز به خوبی در رؤیت و رویت امام حسین علیه السلام چه به صورت علمی و چه به صورت عملی تبیین گشته است. البته نه به معنای اصطلاحاتی که عارفان مطرح کرده اند، بلکه آن ها حقایق و معارف انفسی عرفان علمی و عملی را مطرح کرده اند و از اخلاق به عرفان نقبی زده و انجام فرایض و ترک حرام ها را با بیان لطیف عرفانی گوشزد نموده اند؛ چنان که در روایات آمده است: ﴿مردی نزد امام علیه السلام آمد و گفت: من مردی هستم اهل گناه، و توانایی و شکیبایی بر معصیت را ندارم پس شما مرا موعظه ای بنمایید! حضرت در پاسخ فرمود: پنج کار بجای بیاور سپس هر گناهی را که بخواهی بکن!
اول آن که: از روزی خدا مخور و هر گناهی بخواهی بکن؛
دوم آن که: از تحت قیومیت و ولایت خدا خارج شو هر گناهی بخواهی بکن؛
سوم آن که: برای گناه جایی را بطلب که خدا در آن تو را نبیند و هر گناهی بخواهی بکن؛
چهارم آن که: چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آید، او را از خود دور گردان، و هر گناهی را که بخواهی بکن؛
ص: 32
پنجم آن که: چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد تو را در آتش بیفکند، تو در آتش داخل مشو و هر گناهی را که بخواهی بکن!﴾ (1)
عرفان عملی یا سلوک زمانی برای انسان ممکن می گردد که انسان به خودشناسی و خودسازی بپزدازد که:﴿اَلْعَارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا وَ نَزَّهَهَا عَنْ کُلِّ مَا یُبَعِّدُهَا وَ یُوبِقُهَا﴾ (2) ؛ یعنی عارف کسی است که خود را شناخته و از همه اسارت ها و بردگی ها آزاد گردانیده یا آزادگی یافته و آن گاه نشانه های دوری از خدا و دلبستگی به دنیا و ماسوای الهی را از خویشتن دور نموده است. حضرت علی علیه السلام فرمود: ﴿طَهِّرُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ دَنَسِ اَلشَّهَوَاتِ تُدْرِکُوا رَفِیعَ اَلدَّرَجَاتِ﴾ ؛ یعنی لازمه و علت دست یابی به رفعت مقامی و درجات معنوی طهارت نفس از همه پلیدی ها است که انسان خودآگاه خود ساخته وقتی به نیاز نفسی نه نسبی و فقر وجودی و ذاتی نه ماهوی و عارضی خویش پی ببرد و هستی را مستغرق دریای وجود حق ببیند و با عشق به حق بنیاد هستی خویش را خراب کرده و خراباتی شود برای سیر و سلوک توان مند خواهد گشت.
امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿إِلهی أَنَا الْفَقیرُ فی غِنایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقیراً فی فَقْری؟﴾ (3)
«خداوندا، اگر در عین بی نیازی بوده باشم باز مستمندم در حالی که تا پا
ص: 33
احتیاجم»؛ یعنی انسان در بی نیازی ظاهری «عین نیاز» است تا چه رسد به این که در «عین نیاز» باشد و این «نیاز ذاتی» در همه ابعاد و ساحت های وجودی انسان است؛ زیرا انسان «عدم شبیه به وجود» نیستی متظاهر به هستی، فقر با پوشش غنا، فقدان صرف با ظاهر وجدان می باشد و به تعبیر اهل معرفت، زمانی سلوک برای شهود یا عرفان عملی واقع می گردد که انسان خود را نبیند، بلکه فقر محض و محض فقر خویش را ببیند:
ظلمت از هستی است ورنه رهنوردان عدم *** شمع جان خاموش ساختند و راهی بشدند
یعنی «فانی شدن» هم ابتدای سلوک و فقر باوری آغاز هجرت درونی و انفسی به سوی محبوب و هم «فناء فی الله» گشتن و شهود فقر ذاتی فرجام سلوک است. پس مبدأ و منتهای سفر الى الله «خود ندیدن» است که «یک قدم بر خویشتن نه، وان دگر بر کوی دوست» و از خود ندیدن آغاز تا خود ندیدن انجام فرق های فراوان رتبه ای و وجودی است سالک تا به مرتبه ای نرسد که هیچ چیز را از خود نداند و همه چیز را از خدا بداند اساساً نمی تواند در مقام سلوک قدم از قدم بردارد؛ ﴿إِلهی أَنَا الْجاهِلُ فی عِلْمی فَکَیْفَ لا أَکُونُ جَهُولًا فی جَهْلی﴾ (1)
قطره دانش که بخشیدی ز پیش *** متصل گردان به دریا های خویش
از این رو یکی از لوازم معرفتی - معنایی «یقظه یا بیداری» عرفانی فقر آگاهی و فقر باوری وجودی است که:
نیستم و نیست که هستی همه در نیستی است *** هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
الا یا ایها الساقی ز می پرساز جامم را *** که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
انسان تحت ولایت کلیه و محضه حضرت حق است و هماره در محضر و مشهد الهی به سر می برد. حال اگر انسانی به چنین معارف و حقایقی دست یابد سالک الی الله نخواهد شد؟ اگر انسان به «فقر محض» خود واقف گردد با غنی مطلق رابطه برقرار نخواهد کرد؟ از سوی دیگر انسان تا آزاده و آزادگی نیابد نیز نمی تواند راه
ص: 34
عرفان عملی را بپیماید از این رو بایستی از همه قیود، تعلقات، وابستگی ها و دلبستگی ها و از همه مهم تر، خودشیفتگی و دل سپردگی به خویشتن بیرون آید و از هر چه رنگ تعلق بلکه تعین دارد آزاد گردد تا راهی محبوب گردد و از طریق «یاد حق» و «خدا» آزاده از «یاد خود» و «خلق» گردد که حسین علیه السلام نیز رها شده از اعتباریات اضافات و عوارض و دارای روح و روحیه آزادگی بود که «بیعت» با مظهر منیت و شیطنت و جرثومه فساد و رذالت و دنائت نکرد و فرمود: «و مثلى لايبايع مثله». (1)
اگر بنا و مقرر است انسان درگیر و اسارت هیچ چیزی غیر از خدا نباشد و تنها با او بیعت نماید لازمه اش «آزادگی» و «حریت» یا آزادی درونی است و وصل به عزیز مطلق شدن رهایی از ذلت وابستگی به غیر و در حقیقت «عزت» یافتن است که عارف عزیز است چون غرق در عزت محضه و حقیقیه است و کربلا نمایشگاه حریت و عزت و آزادگی از غیر خدا و دلداگی به خداست. حال اگر نیم نگاهی به مراحل حیات طیبه و معقول و زندگی عارفانه و عزیزانه امام حسین علیه السلام بیفکنیم خواهیم یافت که چگونه «مقامات معنوی» اهل سیر و سلوک که به صورت مشهور عبارت است از «توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا»، به معنای اکمل و اجمل آن در سنت و سیره آن امام نور ظهور یافت؛ امامی که با قول و فعل خویش اعلی درجه از توبه تا رضا را تفسیر علمی و عینی کرد آن هم نه در عزلت و خلوت یا تنهایی های خویش بلکه در هجرت و جهاد و میدان مبارزه و شهادت. (2)
توبه و توکل، فقر و فنا، صبر و رضا، زهد و ورع با حسین علیه السلام معنا یافت و درد
ص: 35
خدا و خلق، درد دین و دانش، درد توحید و ولایت، درد شریعت و حقیقت، درد دانایی و دین داری، همه و همه در آوردگاه کربلا و معرکه عشق و شهادت و شهود تفسیر شد و کربلا تأويل محكم حقایق معرفتی - سلوکی شد.
اینک «عرفان عملی یا سلوکی» را بر مبنای اقوال، افعال و احوال حسین بن على علیه السلام و یاران و اصحاب بی بدیل او به صورت مختصر به نظاره می نشینیم:
امام علیه السلام از مدینه تا کربلا آغاز، وسط و انجام کار یا نهضت الهی - توحیدی خود هماره از رؤیت و شهادت سخن می فرمود و کسانی را طلب می کرد که اهل شریعت (درد دین) و شهود (شهادت و لقای رب) یا اهل جنون و خون باشند و از شط شریعت سیراب شده و با «شراب شهود» مست گردیده باشند:
عشق از اول سرکش و خونی بود *** تا گریزد هر که بیرونی بود
الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها *** که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
حضرت فرمود: ﴿مَنْ کانَ باذِلًا فِینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ؛ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا، فَإِنّی راحِلٌ مُصْبِحَاً إِنْ شاءَ اللَّهُ﴾. (1)
یا در طرح سخن جد بزرگوارش در عالم رؤیا که به او فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا﴾. (2) و آن گاه بار ها و بار ها ندای «استرجاع» گفتن چه در پاسخ علی اکبر علیه السلام در بین راه و چه هنگامی که خبر های ناگوار از داخل کوفه به ویژه شهادت مسلم بن عقیل را شنید فرمود: ﴿إِنَّا للّه وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ الحَمدُ للّه رَبِّ العالمينَ﴾ و یا در کربلا (بعد از ورود) فرمود: ﴿فَهَاهُنَا وَ اَللَّهِ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ هَاهُنَا وَ اَللَّهِ سَفْکُ دِمَائِنَا، وَ هَاهُنَا وَ اَللَّهِ تُسْبَی حَرِیمُنَا، وَ هَاهُنَا وَ اَللَّهِ مَحَلُّ قُبُورِنَا، وَ هَاهُنَا وَ اَللَّهِ مَحْشَرُنَا وَ مَنْشَرُنَا وَ بِهَذَا
ص: 36
وَعَدَنِی جَدِّی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ لاَ خِلاَفَ لِوَعْدِهِ﴾ (1) و یا در کربلا در خطبه ای پس از تشریح اوضاع زمانه خویش فرمود: ﴿لِیرْغَبَ الْمؤْمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ حَقَّاً حَقَّاً، فَاِنّی لا أَری الْمَوْتَ إِلاَّ سَعادَهً، وَ الْحَیاهَ مَعَ الظَّالِمینَ إِلاَّ بَرَماً﴾. (2)
و این آموزه های اشراقی و ادراکی همه بر محور توحید و ولایت و شریعت محمدی صلی الله علیه و اله و سلم و با هدف احیای دین و اقامه عدالت و زنده نگه داشتن امر به معروف نهی از منکر و مبارزه با کفر، فساد و ظلم شکل گرفته است؛ یعنی «شهادت» وسیله تحقق «شریعت» و ابزاری برای «شهود و لقاء الله» واقع شد و شجره شریعت ثمره شهادت و شهادت میوه شهود داد و این که امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿اَللّهُمَّ اِنّی لا اَعْرِفُ اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ، وَلا اَزْکی، وَلا اَطْهَرَ مِنْ اَهْلِ بَیْتی، وَلا اَصْحابا هُمْ خَیْرٌ مِنْ اَصْحابی ...﴾ (3) به دلیل شریعت مداری و شهادت طلبی و شهودگرایی با مبنای بصیرت و صبر، معرفت و محبت، صداقت و خلوص آنان بوده است، که آنان سرخوشان صهبای وحدت و شراب شهود بودند.
ای قدح نوشان صحرای الست *** از مراد خویشتن شویید دست
کشته گشتن عادت جیش شماست *** نامرادی بهترین عیش شماست
آرزو را ترک گفتن خوشتر است *** با عروس مرگ خفتن خوشتر است
در راه سلوک خطر های بی شماری است و استواری و ثبات قدم و صدق قرار می طلبد و عرفان عملی آکنده از درد و بلا رنج و زحمت مصائب و متائب است و عقبات در پیش و مقامات فراروی انسان است و «دُرد کشان» چهره ارغوانی و جان بلانوش دارند که اهل ولاء اهل بلاء هستند.
ص: 37
تا شدم حلقه به گوش در می خانه عشق *** هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
پس مرد و سالک صابر و شاکر می خواهد و امام حسین علیه السلام «صبر» را قرین «بصیرت» و مقاومت کرد و صبر در وی ظهور یافت چنان که در زیارت نامه آن حضرت آمده: ﴿وَ لَقَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ﴾ (1) ؛ یعنی فرشتگان آسمان ها از صبر و شکیبایی او در برابر رخداد های عظیم و درد های بزرگ شگفت زده شده اند و امام سجاد علیه السلام فرمود: ﴿هر چه کار بر پدرم سخت تر می شد رنگ چهره اش درخشنده تر و وجودش پراطمینان تر می گشت ...﴾ (2) یاران آن سید و سالار مجاهدان و شهیدان نیز اهل صبر و بصیرت و شکیبایی و شکر بودند.
آری! اصحاب سلوک «جان بر لب» شدند تا جام به لب گشتند و شهیدان کربلا همگی در اوج درد و بلا و رنج زیاد گنج لقاء و باده ی وصال را به دست گرفتند. تا «ریاضت» براساس شریعت الهی و پارسا پیشگی نباشد انسان را راهی برای رهایی و شریعه شهود نخواهد بود.
این نه جام عشرت، این جام ولاست! *** دُرد او، درد است و صاف آن بلاست!
بر هوای او نفس هر کس کشید *** یک قدم نارفته پا واپس کشید
مرد خواهم همتی عالی کند *** ساغر ما را زمی خالی کند
امام حسین علیه السلام در هنگامه مبارزه توحیدی خود آن گاه که تیر بر قلب مبارکش نشست و خون جاری شد سر به آسمان برداشت و چنین زمزمه کرد: ﴿اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَری ما یُصْنَعُ بِوُلْدِ نَبِیِّکَ﴾ (3)
و در قتلگاه نیز در واپسین دم حیات الهیاش چنین مناجات عارفانه ای را بر زبان جاری ساخت: ﴿صَبْراً عَلَی قَضَائِکَ﴾ (4)
ص: 38
«نماز» با همه آداب، اسرار، لایه ها و ساحت های گوناگونش برای اهل معرفت «مژده دیدار» و استغراق در دریای فیض و فضل دوست است، چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ﴿أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ﴾ (1) سالک کوی حق نماز را نردبان تکامل و معیار قرب به حق و آینه شهود جمال محبوب می داند و جسم او با «جسم نماز» و جانش با «جان نماز» هماهنگ است که «جان نماز» جز دیدار معبود و مذکور نیست به راستی چرا حسین علیه السلام شب عاشورا را نیز از سپاه کوفه مهلت خواست تا به «نماز» که «نیاز خواهی» و «رازگویی» بلکه معاشقه با خدا است بگزارد و فرمود: ﴿فَهُوَ یَعلَمُ اِنِّی قَدْ کُنتُ أحِبُّ الصَّلؤهَ﴾ (2) یعنی پروردگار عالمیان نیک می داند که چقدر به «نماز» عشق می ورزم.
«نماز» عمود دین و علامت اسلام و نور چشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و قصه دلدادگی محب و محبوب و نوای اهل «سّر و سحر» و «بیت الغزل» فروع دین است. این چنین بود که «شب عاشورا» ده شب آخر مصداق آیه ﴿وَ لَيالٍ عَشْر﴾ (3) است شب بیداری، بینایی، مناجات با قاضی الحاجات و شب نماز و نیایش حسین علیه السلام و اصحاب قرآنی و ولایی او بود:
﴿وَ بَاتَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ كَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ﴾ (4) . پس سالک در سحرگاهان با نماز و قرآن انس و الفت دارد تا عرفان حسینی ثابت نماید که «شریعت» در هیچ لحظه ای مهجور و متروک نمی گردد امام حسین علیه السلام در دعای عرفه فرمود: ﴿یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَهَ الْمُؤانَسَهِ فَقامُوا
ص: 39
بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقِینَ؛ (1) ای خدایی که شیرینی انس را به دوستان خود چشانده و آنان در کمال خضوع در بارگاهش تملق گویان ایستادند﴾.
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال *** با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
نماز عشق که با وضوی خون خوانده شد شعف در وجود سالک کوی لقاء می اندازد که ظهر عاشورا «ابوثمامه صاعدی» بر امام حسین علیه السلام وارد شد و یادآور گشت که وقت نماز است دوست دارم خدا را در حالی ملاقات کنم که این نماز را که وقتش رسیده بخوانم. امام علیه السلام نگاهی به آسمان کرد و فرمود: ﴿ذكَرتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللَّهُ مِنَ المُصَلِّينَ الذَّاكِرِينَ، نَعَم هذا أَوَّلُ وَقتِها﴾ (2) و آن گاه فرمود: از آنان بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم.
این «شیدایی برای شهود» تفسیری عملی از آیه ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاْتِیَکَ الْیَقِینُ﴾ (3) است، «نماز» صرفاً نردبانی برای بالا رفتن و سپس رها کردن آن نیست. چنین تفسیر انحرافی و عرفان نمایانه یا برداشت غلط و منفی از عرفان عملی و سیر و سلوک عامل «سقوط» است نه «صعود».
«نماز» عارفان راستین یعنی قرار گرفتن در نزد خدا و روزی معنوی خوردن و به تماشای اسمای جمال و جلال ایستادن که عارف بدنش در میان خلق و قلبش پیوسته با خداست و امانت دار ودایع الهی خزینه اسرار و معدن انوار است (4) و عارفان دائماً در «نماز» یا «یاد حق» به سر می برند.
نماز مرید بر محور بینش، گرایش، کشش و جذبه ای است که از دل مراد بر او اشراق می گردد و «ولایت» جان نماز، حج، جهاد و ... جهاد و ... است. به همین دلیل شریعت (فقه اصغر) در ارتباط با «ولایت» (مخ و مغز عرفان) و هم سنخ و ریشه دار در
ص: 40
معرفت و بینش اسلامی (فقه اکبر) و گرایش و معنویت (فقه اوسط) سالک الهی است و در سیر از ملک تا ملکوت و کثرت به وحدت بر پایه ولایت و مایه شریعت و سرمایه های عقلانیت و معنویت است تا خلل و کاستی در «صراط مستقیم» سلوکی او حادث نشود به همین دلیل عرفان عاشورایی معیار مبارزه با «خرافه و بدعت» و ستیز با «انحراف و تحریف» در حوزه اشراق و سلوک نیز هست.
وجود نورانی حسین بن علی علیه السلام به عنوان امام و رهبر نهضت کربلا یکی از ارکان زیربنایی و سرنوشت ساز سیر و سلوک یعنی داشتن معلم طريق و صاحب ولایت باطن و مرشد و پیر راه، را به درستی معنا کرده است؛ زیرا در عرفان ولایی و قرآنی سالک مستقیم یا غیر مستقیم باید وصل به «انسان کامل معصوم» باشد و از «هدایت به امر» ﴿وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ (1) که هدایت به معنای خاص یا ایصال به مطلوب است بهره وافی و وافر گیرد و حسین علیه السلام در طول هدایت به معنای عام یا «ارایه طریق» هدایت خاص یا ایصال به مطلوب یا تصرف وجودی و باطنی نیز داشت.
البته قاعده «استعداد» به زبان قال، حال و سر قدر و عین ثابت آدمیان و قابلیت تامه برای دریافت فیض وجودی انسان کامل بر ارباب معرفت و آگاهان سیر و سلوک مستور و مکنون نیست کسانی بودند که با حسین علیه السلام همراه شدند و سپس برگشتند و از آن طرف افرادی بودند که با حسین علیه السلام همراه و همرای نبودند سپس نه تنها هم زبان، همدل، هم رأی، همراه بلکه فانی در حسین علیه السلام گشتند و جاذبه های مراد که مظهر تام جمال و جلال الهی بود تمام هستی و حیثیت وجودی آنان را گرفت و چه زیبا بود که مرید و متربی هم از مردان و هم از زنان هم از پیران و هم از جوانان هم از نسل اول و دوم و هم از نسل سوم تاریخ صدر اسلام هم از
ص: 41
سفیدان و هم از سیاهان، هم از اغنیا و هم از فقرا، هم از آزادگان و هم از غلامان بودند که همه از زمره ولایت شناسان، ولی شناسان و ولایت پذیران بودند و شاید یکی از معانی این که عرفان و سیر و سلوک، زبان، زمان، رفتن، طبقه وصف نمی شناسد بلکه، فطرت زبان مشترک و زمینه واحد آن است به هر صورت، مراد و پیر راه شاگردان سلوکی خود را به اوج معرفت دینی و درک یقینی رساند و سره و ناسره کرد تا زبده گزینی نماید و آن گاه با قدرت ولایی خویش پرده ها از جلوی دیدگان دل آن ها برداشت و منزلت روحانی و بهشتی آن بهشت صورتان و بهشت سیرتان را به آن ها نشان داد و آنان را منتظران حقیقی وصال محبوب و لقای رب نمود و مریدان نیز دل و دین و عقل و عشق را در پرتو مراد و پیر طریق خویش تجربه و شهود کردند و عرفان را با حماسه و شهود را با جهاد خونین پیوند زدند تا درون و برون را به هم وصل نمایند.
مراد و ولّی در این جا دارنده علم غیب باذن الله، عصمت کلیه، ولایت کلیه و «قرآن ناطق» و عین صراط مستقیم الهی و وجه الله و كلمة الله و عدالت مطلقه است و مریدان را بصیرت دینی، عقلانیت و معرفت اسلامی، معنویت راهبردی، سلوک مبتنی بر قرب فرایض و نوافل، مجاهدت و ریاضت مبتنی بر تعادل و توازن و بر پایه شریعت نورانی اسلام و در مجموع بینش، گرایش و کشش همه جانبه می دهد و آن ها را بر سنت و سیره قرآنی و نبوی و علوی تربیت می نماید تا هر کدام خود علم هدایت و سراج نورانیت گردند.
در مریدان این انسان کامل همه اعتباریات رنگ باخته و بزرگان علم، فقه، ادب، اخلاق، حماسه و جهاد و اجتهاد، ایثار و نثار، تعبد و تعقل، برهان و عرفان، فکر و ذکر و ... چون زینب کبری علیها السلام، زین العابدین و مجاهدان مهاجری چون ابا فضایل عباس بن علی علیه السلام، علی اکبر، قاسم بن الحسن علیه السلام، علی اصغر علیه السلام و ... تا حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین، وهب، جون و شخصیت هایی از سلاله حسین علیه السلام، چون فاطمه ثانی و سکینه خاتون وجود دارند که اهل حکمت، معرفت، ادب و فقاهت دینی و سلوک باطنی اند و حضور و ظهور سالکانی از این قبیل
ص: 42
معیار هایی شایسته و بایسته در آسیب شناسی و آسیب درمانی رابطه «مرید و مرادی» و «شاگرد و استادی» در ساحت سلوک عرفانی خواهند بود که سنت قولی و فعلی و سیره علمی و عملی امامان معصوم اند تا عرفان اصیل اسلامی در این زمینه نیز بدون میزان و معیار نباشد. امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ﴾. (1)
بنابراین از آفاق مختلف و رهیافت های گوناگون می توان چهره ای عاشورایی و قیام جاودانه کربلا را تفسیر کرد و از هر منظر و با هر رویکردی به بازخوانی و بازشناسی حادثه عظیم و شگرف و شگفت عاشورا پرداخت و حقایق آموزه ها و معارف فراوانی را به دست آورد. عرفان حسینی عرفان سبز سرخ و عرفان زندگی و در زندگی است، عرفان، قرآن، نماز، حج، امر به معروف و نهی از منکر، خمس و زکات، مادیت و معنویت، دنیا و آخرت، وحی و عقل، وحی و دل و طبیعت و ماوراء طبیعت یا ملک و ملکوت است، عرفان سعادت و عزت، عرفان کمال و کرامت، عرفان اعتقاد و ایمان، عرفان احسان و ایقان، عرفان بودن و نبودن، ماندن و نماندن، رفتن و نرفتن و فنا و بقا است:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی *** گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
پس با استمداد و استعانت از باطن پیر طریق یا فیض پیدا و پنهان انسان کامل معصوم است که می توان راه به جایی برد عرفان ناب با حسین علیه السلام و در حسین علیه السلام ظهور کرد که «کل يوم عاشورا، كل عرض کربلا و کل شهر محرم» و محرم فرازمانی و فرازمینی و فرازبانی است و در قالب و قیدی محصور و محدود نمی شود و تاریخ را هدایت کرده و جهت می دهد پس فراتاریخی است چه این که فراطبیعی است اما در تاریخ و طبیعت و جامعه رخ نمود. در کربلا «حال» به «مقام» تبدیل شد و سلوک به شهود پایان یافت و با خدا بودن و «مع الله» گشتن انسان سالک را «وجه الله» کرد و از فنا و زوال رهانید و به مرتبه بقا و ماندگاری رسانید تا پیام از خود تهی شدن و سراسر خدایی گشتن و تشبه به حضرت حق یافتن را رمز جاودانه
ص: 43
زیستن انسان های شائق انسانیت معرفی نماید و اینک دایره ای از سلوک تا شهود در قوس نزول و صعود که مرکز و قطب آن «انسان کامل» است و فضایل، ارزش ها و مقامات معنوی را به نمایش می گذارد فراروی ما قرار گرفته است. پس عرفان عملی و وصولی نیز دارای خط سیری به شرح ذیل خواهد بود:
الف) از سلوک اخلاقی تا سلوک عرفانی؛
ب) رهایی از «خود» در پرتو معرفت به نفس حضوری و خودآگاهی عرفانی؛
ج) فقر شناسی فقریابی و فقر باوری ذاتی؛
د) طی مقامات هفت گانه: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا؛
ه) خلق ارزش هایی چون: نماز، تسلیم، توحید عملی، ایثار و نثار، آزادگی و حریت، کرامت و عزت، شکیبایی و شکر، صبر و بصیرت، معرفت و مسئولیت، حق شناسی و حق پذیری، درک و درد دین، صفا و وفا، عشق و لقاء و ...
نتیجه آن که: عرفان در رؤیت و روّیت حسین علیه السلام عرفان معرفت و عدالت، عرفان اجتهاد و جهاد، عرفان عشق و شهادت، عرفان شریعت و شهود، عرفان توحید و ولایت، عرفان آگاهی و گواهی، عرفان تعاضد عقل و عشق یا ادراک و اشراق، عرفان حضور و ظهور، عرفان خلوت و جلوت، عرفان درک و درد و ... است.
حسن ختام این بخش را فرازی از شعر علامه طباطبایی رحمه الله با عنوان «قافله فنا» قرار می دهیم:
گفت آن شاه شهیدان کربلا شد سویم *** با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم *** شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق *** کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و کجا دشت عراق! *** «طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم» (1)
ص: 44
نهادم عقل را ره توشه از می *** ز شهر هستی اش کردم روانه (1)
حقیقت آن است که نهضت امام حسین علیه السلام در کربلا از یک فراگیری و جامعیتی برخوردار است که می توان از افق های متنوع به آن نگریست و با رویکرد های متکثر به تفسیر و تحلیل آن پرداخت چه این که حرکتی جامع جاودانه دارای وجوه و مراتب گوناگون ظاهر و باطن شهادت و غیب ملک و ملکوت و به بیان دیگر ،اشارات لطافت و حیقتی دارد که هر انسان با ظرفیت وجودی خویش و استعداد های بالقوه و بالفعلی که دارد توان تصور و تصویر و سپس بهره برداری از آن را دارد به تعبیر متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله ﴿نهضت حسینی، نهضتی متشابه است﴾ (2) و تشابه را بر محور تفسیر علامه طباطبایی رحمه الله در المیزان (3) به معنای بطون داشتن و معانی طولانی داشتن گرفته اند. (4) به همین دلیل
ص: 45
در طول تاریخ با نگرش های مختلف به قیام جاودانه کربلا نگریسته اند، مورّخان، متکلمان، فقیهان، حکیمان، هنرمندان، عارفان، شاعران، سیاستمداران و حتى انقلابیون و آزادیخواهان و عدالت گرایان به سهم خویش تحلیل و برداشت ویژه ای از آن داشته اند و قیام کربلا نیز آیینه ای کامل از انسان کامل و مُكمّل و اسلام ناب نبوی و علوی شد تا حق و عدل را به صورت فراگیر در خویش به نمایش بگذارد.
ناگفته نماند گاهی تحلیل های تاریخی و حتی گزارش های تاریخی (تاریخ نقلی، علمی، فلسفی) دچار آفت کتمان و قلب و تحریف لفظی و معنوی نیز شده اند. (1) و حتی در تفسیر های التقاطی بر محور ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی نیز از امام حسین علیه السلام و قیام کربلا سخن به میان آمده است (2) و پرسش هایی چون آیا امام حسین علیه السلام علم به فرجام قیامش؛ یعنی شهادت داشت یا نه؟ آیا امام برای رسیدن به حکومت قیام کرد یا نه؟ آیا صرفاً انگیزه وظیفه شناسی و تکلیف گرایی در حدوث نهضت حسین نقش داشت یا نه؟ چه بحث ها و قرائت هایی حرکت عظیم و عاشورایی امام را به وجود آورد و در عین حال مایه تعمیق اندیشه ای و تحلیلی در بررسی واقعه عاشورا گشته است. مقوله «تکلیف محور» بودن و دفاع از اسلام ناب نبوی در برابر اسلام نقابدارانه اموی و تقابل حق و باطل در تفسیر انگیزه یا انگیزه شناسی نهضت حسینی برجسته و شاخص شده است. (3) در دوران ما که بر اساس طرح جامعه مدنی مقوله تسامح و تساهل و مدارا و در برابر آن خشونت و توطئه مطرح شد عده ای افراط گرایانه اتهام «خشونت طلبی و جنگ افروزی» را نیز به امام حسین علیه السلام در قیام علیه ظلم و استبداد و فسق و
ص: 46
فجور و ضد ارزش ها زده اند و فرهنگ شهادت را خشونت آفرین دانسته اند (1) یا عاشورا را نماد زنده در آتش سوختن سیاوش قلمداد کرده اند. (2) یا با طرد جنبه های عاطفی عاشورا و ناکافی دانستن آن تا به امروز طرح پرداختن از زاویه عقلانی را مطرح (3) و جوانب دیگر را ندیده گرفته اند در حالی که جنبه های عاطفی، عقلانی، عرفانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی همه با هم می تواند تفسیری جامع و نگاهی نوین از قیام کربلا را در معرض اندیشه ها و افکار و آرا قرار دهد و آثار جامع بر جای بگذارد از این رو تفسیر های افراطی یا تفریطی نهایتاً به تحریف لایه های مختلف عاشورا می انجامد چنان که زمان زدگی و التقاط اندیشی و علم پرستی در تفسیر واقعه کربلا محکوم و محدودنگری است. تفسیر های متحجرانه واپس گرایانه و جمود محورانه نیز منشأ بسیاری از تحریف ها و کم رنگ شدن نتایج مثبت حماسی عدالت خواهانه آزادی طلبانه و ظلم و استبداد ستیزانه خواهد شد پس نه نگرش فقهی محض و نه نگرش عرفانی صرف و نه نگرش سیاسی و اجتماعی محض و نه نگرش های هنرمندانه و شاعرانه هیچ کدام به تنهایی مفسّر قیام کربلا نخواهد شد؛ بلکه همه نگرش ها باید باشد و به بررسی و تحلیل همه جنبه های قیام حسینی باید توجه داشت تا مقوله «اصلاح امت اسلامی» و «احیای اندیشه ناب دینی» و دمیدن روح توحید، عدالت کرامت و آزادی در کالبد جامعه منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر و توجیه صحیح یابد. چه این که قیام کربلا با توجه به ذو وجوه بودن تاب تحمل نگاه های مختلف و تفسیر های گوناگون را دارا است و «انسان کامل» برای احیا و زنده نگه داشتن «اسلام کامل» آن قیام را خلق کرد و
ص: 47
خون خویش را هدیه نمود تا فرهنگ، ارزش ها، منش ها و گرایش های اصیل و زلال ناب اسلامی احیا و بیمه گردد.
از سوی دیگر یک سؤال جدی و محوری در تفسیر و تحلیل قیام جاودانه و جامع اباعبدالله الحسین علیه السلام طرح است که آیا نهضت امام حسین علیه السلام عقلاني بود یا عاشقانه یا هر دو؟؛ یعنی در قیام کربلا عقل و عشق توأماً حضور و ظهور داشته اند که هم از دفتر عقل و هم از آیت عشق می توان قیام کربلا را به تحلیل و تفسیر کشاند؟
احساس، ادراک و اشراق ساحت های گوناگونی هستند که جنبه های عاطفی، عقلانی و عرفانی یا عاشقانه را در نگرشی جامع به قیام کربلا به هم گره می زنند تا قیام حسین در هر عصر و زمانی سرچشمه جوشان درس ها، عبرت ها، و جلوات مثبت و سازنده ای باشد. این نوع نگاه خود در تحریف زدایی، التقاط ستيزى، جمودستیزی و جهالت گریزی در تفسیر و تصویر نهضت امام حسین علیه السلام نقش بسزایی را ایفا می نماید و چه بسا سر آغاز پاسخ به برخی شبهات و پرسش ها پیرامون پاسداشت قیام کربلا مراسم عزاداری سنتی در محرم و صفر که بیمه کننده فرهنگ ناب شیعی در طول تایخ بوده است و فلسفه گریه و در عين حال حدوث و تکوین قیام های عدالت خواهانه و آزادی طلبانه خواهد شد تا از کژروی ها، کج اندیشی ها، تجدد و تحجّر نسبت به حادثه شگرف و شگفت کربلا جلوگیری نماییم و به راه برون رفتی از افراط و تفریط ها و ورود به تفكر اعتدالی دست یازیم.
اگرچه ماجرا های تلخ و شیرین در حوزه های فکری معرفتی و حتی تاریخی و اجتماعی پیرامون تضاد یا تعاضد عقل و عشق وجود داشته و دارد لکن اگر براساس اندیشه و بینش اصیل اسلامی و آموزه های وحیانی و عترتی به داستان
ص: 48
پرماجرای عقل و عشق نگاه کنیم در می یابیم که نه تنها در عرض هم نیستند و در طول هم اند بلکه ناظر به مراتب وجودی انسان، ساحت ها، لایه های معرفتی، رفتاری، سلوک عقلانی و عرفانی آدمیان می باشند؛ چه این که نه عقل و دل و نه برهان و عرفان در حوزه وجودی انسان و معارف اسلام در تعارض و تضاد با هم هستند و نه «مانعة الاجتماع» در تفسیر و نگرش به قیام امام حسین علیه السلام خواهند بود که حادثه کربلا با توجه به کلیات و جزئیات آن حاوی کامل ترین وجه عقلانیت و دارنده جامع ترین ساحت عشق و عرفان است. حماسه، عشق، جهاد و عرفان در قیام کامل و تمام عیار انسانی کامل و مکمّل به تجلی نشسته است.
واقعاً این چه نگاهی است که هماره به تفکیک و چالش عقل و عشق گرایش دارد و به انفصال و انقطاع بین دفتر عقل و آیت عشق می اندیشد در حالی که به تعبیر استاد شهید مطهری هم عقل و هم عشق، هم برهان و هم عرفان دارای ارزش معرفتی و ادراکی اند (1) و «تنها از نظر عرفا راه دل و سیر و سلوک بر راه برهان و استدلال ترجیح دارد و از ساحتی بالاتر و والاتر برخوردار است.» (2) و استاد مطهری خود سخن از ترجیح هر یک بر دیگری را بیهوده و آن ها را مکمّل همدیگر می داند (3) و استاد علامه جوادی آملی هر دو هدایت های فکری و طریق برهانی و هدایت شهودی و راه عرفانی را لازم ضروری و کمال مطلوب دانسته و فكر بدون ذكر و فهم بدون مشاهده را به منزله شبح شناسی می داند نه مشاهده واقع. (4) و شیخ محمود شبستری نیز معرفت از عالم جان و فیض از مسیر جذبه یا از طریق عکس و قیاس و استدلال هر دو را «نوری» قلمداد می نماید که به «ایمان یقینی» می انجامد.
ص: 49
و گر نوری رسد از عالم جان *** ز فیض جذبه یا از عکس برهان
دلش با نور حق همراز گردد *** و از آن راهی که آمد باز گردد
ز جذبه یا ز برهان یقینی *** رهی یابد به ایمان یقینی (1)
و استاد علامه حسن زاده آملی آورده اند: «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارد.» (2)
و این که امثال حافظ می سرایند:
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی *** ترسم این نکته به تحقیق نتانی دانست (3)
عاقلان نقطه پرگار وجودند همه *** عشق داند که در این دایره سرگردانند (4)
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است *** کسی آن آستان بوسد که سر در آستین دارد (5)
و ... دال بر دعوت از عقل به عشق، از برهان به عرفان است نه انکار راه عقل، و وجود تضاد بین دل و دماغ. و یا وقتی مولانا می سراید که:
پای استدلالیان چوبین بود *** پای چوبین سخت بی تمکین بود (6)
در حقیقت به «عقل فلسفی، و «عقل جزوی» می تازند نه عقل سلیم و فطری و یا حتی عقلی که تکامل یافته و تعالی پذیر تا مرحله عقل شهودی است و در واقع سیر از عقل مفهومی به عقل شهودی را خواهان هستند چنان چه حضرت امام رحمه الله نیز در جایی می سرایند:
این ما و منی جمله ز عقل و عقال است *** در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی (7)
ولی در فرازی دیگر آورده اند «آن که دیوانه خال تو نشد عاقل نیست.» (8) که
ص: 50
به همان میزان برتری عشق بر عقل و دعوت از حریم عقلانی محض به حر حریم عرفانی و عشق ناب است و به تعبیر یکی از فیلسوفان معاصر:
«بسیاری از عرفا در طریق سیر و سلوک خود از بصیرت قلبی سخن گفته و گاهی نیز کلمه عشق و ذوق را به کار برده اند، منظور این بزرگان از به کار بردن این گونه عناوین نوعی معرفت بی واسطه است که به تجربه های حسی و شهودی شبیه تر است از آن چه معرفت عقلی و استدلالی خوانده می شود ...» (1) .
و آن گاه به طرح نکته ای زیبا پرداخته که ضمن بیان رابطه عقل و عشق تأثیر نور عشق در شدت یافتن نور عقل را اشاراتی ظریف می نماید (2) و می نویسد:
«به عبارت دیگر می توان گفت میان عقل و عشق اگر چه در آغاز امر نوعی اختلاف و تقابل دیده می شود ولی در پایان کار و نهایت امر این اختلاف و تقابل از میان برداشته می شود و این دو امر اساسی با یکدیگر هماهنگ می شوند ...» (3)
و یا نوشته اند:
«عشق جذبه ای است که در عقل پیدا می شود و به شتاب آن در راه وصول به مقصد می افزاید». (4)
«عشق حقیقی شعله ای است که جز معشوق خود همه چیز را می سوزاند. عقل خالص خالی از شوائب اوهام نیز همواره انسان را به سوی حق تبارک و تعالی رهنمون می گردد.» (5)
حال با عنایت به این که از نظر «معرفت شناختی» بین عقل و عشق تعارض و
ص: 51
تضاد نیست بلکه توافق و تعاضد دارند و هر دو بال های پرواز انسان به سوی حقیقت کمال و کمال حقیقی به شمار می روند لکن مراتب وجودی و حوزه عمل هر کدام را باید به دقت شناخت تا اشتباهی در تصور و تصدیق معانی و مراتب و کارکرد هر کدام حادث و واقع نگردد؛ یعنی از نظر عملیاتی و کارکردی مراقبت تام و تمام را داشت آیا می توان تصور کرد قیام امام حسین علیه السلام لایه های عقلانی را در ضمن ساحت های عاشقانه اش نداشته باشد و تفسیر خرد پذیرانه را با تأویل عشق گرایانه تحمل ننماید؟ آیا قابل ادراک است که با پیش فرض تضاد بین عقل و عشق بر سبیل انفصال اعتقاد یابیم که نهضت امام حسین علیه السلام یا عاقلانه است یا عاشقانه؟ و پذیرش هر کدام، جای را بر پذیرش دیگری تنگ و ناممکن و محال جلوه دهد؟ به راستی چگونه قابل تصور است که قیامی هدفدار مبتنی بر بصیرت تام و تمام، که همه زمینه ها و علل و شرایط لازم و کافی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را دارا ،باشد بر بنیاد های عقلانیت الهی و خردپذیری انسانی از یک طرف و عاطفه و عشق و احساس و اشراق از طرف دیگر قرار نگرفته باشد؟ از این روست که نباید در معرفت عقل صرف، خویش را زندانی کرد و نه در معرفت شهودی و عرفانی محض گرفتار آمد تا از جلوه شناسی ها و وجوه و لایه های دیگر نهضت امام حسین علیه السلام بازماند. به همین دلیل است که استاد شهید مطهری می فرمایند:
﴿نهضت امام حسین علیه السلام یک نهضت چند مقصودی و چند جانبه و چند بعدی است و علت این که تفاسیر و تعابیر مختلفی در مورد این نهضت شده است محاذی بودن عناصر دخیل در آن است...﴾ (1)
و در فرازی دیگر آن را یک پدیده اجتماعی «چند ماهیتی» می داند (2) و آن گاه سه عنصر و ماهیت برای آن بر می شمارد:
الف) عنصر تدافعی.(عنصر عدم بیعت با یزید که امام حسین علیه السلام مدافع است.)
ص: 52
ب) عنصر تعاونی عنصر تقاضای بیعت و دعوت مردم کوفه که امام حسین علیه السلام متعاون است.)
ج) عنصر تهاجمی. (عنصر امر به معروف و نهی از منکر که امام حسین علیه السلام مهاجم است.) و عنصر تهاجمی را علت اصلی نهضت امام بر می شمارد که در اثر یک تحلیل تاریخی و فلسفی به آن رسیده اند و اگر چه «تقدم زمانی» را به عدم بیعت با یزید می دهد لكن تقدم ذاتی را به عنصر امر به معروف و نهی از منکر مرتبط می سازد. (1)
استاد شهید در موضعی دیگر می فرمایند:
«وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده اند و مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی نه تجسم بی روح انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید این ها نمی تواند تصادفی باشد و سر این که ائمه اطهار علیهم السلام این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسم است.» (2)
پس با دو نگاه عقلانی و عاشقانه باید به این قیام توجه جدی نمود که به تعبیر مولوی:
عقل گردی عقل را دانی کمال *** عشق گردی عشق را دانی جمال (3)
و به تعبیر استاد محمدرضا حکیمی:
«و عاشورا حضور مجدّد آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و عیسی علیهم السلام
ص: 53
است در قله فریادگری و هدایت ...؛ یعنی نقطه اتصال همه حرکت های الهی و انقلاب های خدایی به صورت تجسم دوباره.» (1)
به هر حال در نهضت امام حسین علیه السلام تلفیق عقل، عشق، خرد، محبت، ادراک، اشراق، دماغ و دل را به خوبی می توان یافت و با تأملی دوباره در آغاز و انجام آن قیام رگه های متعدد و نمونه های متکثر بر اثبات این مدعا وجود دارد که باید به بازخوانی بازنگری و بازشناسی همه جانبه این قیام خونین پرداخت تا از دام یک سو نگری و زندان افراط و تفریط رهایی می یافت. به تعبیر یکی از روشنفکران دینی معاصر می توان سه نوع تحلیل از قیام جاودانه کربلا داشت تحلیل مصلحت اندیشانه (عامیانه) تحلیل معرفت اندیشانه (عالمانه)، تحليل تجربه اندیشانه (عارفانه) (2) که جدای از برخی تحلیل ها در نوع خود روش های نوین در تحلیل آن قیام است و آن گاه به تفسیر واقعه عاشورا از دیدگاه مولانا می پردازد که آزادگی و ذلت ناپذیری و شورش و قیام با هم عجین شده اند؛ یعنی قیام علیه ظلم همگانی و جور اجتماعی برای آزادی و عدالت صورت پذیرفت، «شوریدگی ای که هم عنصری عقلانی دارد و هم عنصری عاشقانه در آن هم سیاست درج است هم شهادت هم عاشقی هم عاقلی.» (3) اگر چه نویسنده در تفسیر واقعه کربلا بر مشرب مولانا وقتی نظر عاشقانه را در دیدن واقعه کربلا به کار می گیرد قدری (محدودنگری) داشته و جنبه های سلبی و ایجابی نهضت را توامان نمی نگرد و می گوید:
﴿لذا وقتی که به حادثه کربلا هم نگاه می کند آن را یک حادثه عاشقانه زیبای دلربای ایثارگرانه می بیند و مست آن می شود؛ یعنی به جای آن که
ص: 54
دست قساوت ستمگران را ببیند و مالامال از نفرت شود روح عاشق ایثارگر پرگذشت امام حسین علیه السلام را می بیند و مالامال از محبت و سرشار از بهجت می شود.﴾ (1)
در حالی که با دیده عقل باید زشتی های حادثه کربلا، چرایی ها، چگونگی های پرفراز و فرود، تلخ و شیرین و نوش و نیش آن را نیز دید و با دیده عشق جنبه های مقدس، زیبایی های روحی، ایثار، شهادت و لقاجویی های آن را مشاهده کرد که دید کامل عاشقانه و عارفانه همچنان که زیبایی می بیند، غافل از نفرت، تبری جویی از ظلم استبداد فسق و تبهکاری های حاکم فاسد فاجر و ظالم نیز نمی شود در این جا لازم است به اشعاری از علامه طباطبایی رحمه الله که در استقبال از شعر حافظ پیرامون نهضت ابا عبدالله الحسین علیه السلام سروده اند توجه نماییم که چگونه عرفان و برهان، عشق و عقل ظاهر و باطن، غیب و شهادت حادثه کربلا در هم سرشته و تفسیر شده اند و احساس پاک، ادراک زلال و اشراق ناب در هم تنیده اند:
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم *** با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همّت ز سراب دو جهان می شویم *** شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم *** گفت هر چند عطش کنده بن بنیادم
زیر شمشیر و در دام بلا افتادم *** هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم *** بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق *** کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و کجا دشت عراق *** طایر گلشن قدسم چه دلم شرح فراق
«که در این دامگه حادثه چون افتادم» *** لوحه سینه من گر شکند سُمّ ستور
ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور *** باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور
سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور *** به هوای سر کوی تو برفت از یادم
ص: 55
تا در این بزم بتابید بر طلعت یار *** من خودرم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار *** نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم *** تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت
شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت *** از چه از کوی توام دست قضا دورانداخت؟!
کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت *** یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟! (1)
اینک به ادله و نمونه هایی از همگرایی عقل و عشق در حادثه کربلا اشاراتی خواهیم داشت که با نفی عقل جزوی، معاشی و حسابگر، پذیرش عقل سلیم، وحیانی و شکوفا شده، و طرد عرفان انزواگرا و عزلت آور، پذیرش عرفان حماسی، جهادی، زنده، سوزنده و پاینده معلوم می گردد که باید تفسیر خویش را از عقل، عاقل، عشق، عاشق و عرفان بازسازی و مورد تجدید نظر قرار دهیم. چه این که در اسلام ناب عرفان، حماسه، عشق، جهاد، عقل، شورش علیه فساد، عقلانیت و مبارزه برای حریت و عدالت با هم در تعارض و تضاد نیستند و در فرهنگ ناب نبوی و علوی و حسینی نه درون گرایی صرف (خردورزی بدون دغدغه دین و ارزش های دینی و عشق گروی و مهرورزی بدون عدالت خواهی و عدالت گستری) و نه برون گرایی محض (استدلال محوری بدون عشق و عاطفه و قیاس زدگی بدون معرفت سلوکی و شهودی) وجود ندارد که «عرفان مثبت» (2) عرفانی سرخ و حماسی نیز هست چه این که عرفان در نظرگاه مرحوم علامه جعفری رحمه الله عبارت است از:
﴿گسترش و اشراف نورانی «مَن انسانی» بر جهان هستی به جهت قرار گرفتن
ص: 56
«من» در جاذبه کمال مطلق که به لقاء الله منتهی می گردد ...﴾ (1)
و به تعبیر استاد علامه جوادی آملی:
«عرفانی که در این مباحث مطرح است معنای قرآنی و روایی آن مراد است نه خصوص معنای اصطلاحی امروزی آن. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی می تواند بخشی از معنای قرآنی و روایی باشد ... به همین ترتیب عرفان اصطلاحی عبارت است از آن معرفت قلبی که از طریق کشف و شهود حاصل می شود و به دو قسم نظری و عملی تقسیم می گردد، در حالی که غرض از عرفان مورد نظر در این بحث ها همان است که در بیان امیر عارفان علی علیه السلام آمده است: العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن كلّ ما يبعدها و يوبقها ... (2) عارف کسی است که حقیقت خودش را بشناسد و آن را آزاد کند و از هر چه که او را از حق دور می کند و هلاک می گرداند تنزیه و تطهیر نماید.» (3)
پس عرفان خدامحور از خلق و جامعه و عرفانی که درد خدا دارد از درد خلق داشتن منفک نیست و در آن هم سیر از خلق به سوی خالق و هم سیر از خالق به سوی خلق برای هدایت ارشاد و تعالی بخشی خلق برای رضای خالق هست عرفانی است جامع و کامل. به همین دلیل امام حسین علیه السلام کسی است که توانست.
«مضمون بلند دعای عرفه را که اوج عرفان در آن موج می زند در کنار حادثه خونبار کربلا جمع کند. حادثه ای که سرشار از پایمردی، حماسه، ایثار، نثار، رهبری، سیاست، مردانگی، جوانمردی، و مملو از ایستادگی، مقاومت، مبارزه، استقامت در راه پیمان، وفاداری و مشحون از اخلاق انسانی، آداب معاشرت، امور اجتماعی، تربیت اسلامی، سازندگی معنوی و عرفان است.» (4)
ص: 57
امام حسین علیه السلام از مصادیق بارز و اتم و اجمل «انسان کامل» است و انسان کامل در جميع جهات و حیثیات کامل است. و چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ﴿أُوتِیتُ جَوَامِعَ اَلْکَلِمِ﴾ قیام و حرکت امام حسین علیه السلام نیز جامع الابعاد است چه این که معلول جلوه علتش (به زبان فلسفی) است و آن چه ظاهر شده است تجلّی ظاهر کننده اش می باشد و قیام امام حسین علیه السلام جلوه ای و معلولی از وجود نازنین و نورانی اش می باشد. از این رو دارای لایه ها و جنبه های مختلف است هم جنبه عاطفی هم جنبه عقلانی هم جنبه ی عرفانی و عاشقانه دارد و به همه این ابعاد تفسیر پذیر و تأویل بردار است و جميع مراتب تکاملی عقل نظری از عقل هیولایی، بالملكه، بالفعل و بالمستفاد و عقل عملی از محو، طَمْس و مَحْق را داراست که حضرت امام خمینی رحمه الله در دروس فلسفه اش (1) به آن اشاره نموده اند و به مقام انسان کامل و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از این زاویه نیز نگریسته اند. انسان کامل همه مراتب و مقامات و احوال عرفانی را در عرفان علمی و عینی داراست در انسان کامل افعال احوال و صادراتش همه مراتب وجودی انسان و ساحت های انسانی اعم از جسمانی، عقلانی، نفسانی، قالبی، عقلی و قلبی را متجلی می سازد و در قیام امام حسین علیه السلام (پس از بررسی تاریخ زندگی امام حسین علیه السلام و سیره علمی و عملی اش) دو چهره گوناگون را از آن حضرت می توان شناخت و نشان داد:
﴿ 1. چهره ای که به هیچ وجه حاضر به تسلیم خضوع و رضا در برابر هیچ ظالمی نیست. 2. چهره ای که گویا جز انعطاف و مناجات چیز دیگری ندارد و دعای عرفه را - که سراسر عرفان عشق شعف و اظهار تذلل در پیشگاه خداوند است - انشا می کند.﴾ (2)
ص: 58
امام حسین علیه السلام در عین حال که نصیحت های مشفقانه و دلسوزانه عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب علیها السلام و برادرش محمد بن حنفیه و دیگران که بر محور عقل مصلحت اندیش و زمان شناسی حسابگرانه بود را می شنود (1) لکن این نصیحت ها را نمی پذیرد و از عقل شهودی، عرفان و عشق سخن به میان می آورد و در حرکتش از مدینه به سوی مکه از ﴿ان الله شاء ان پراک قتیلا.﴾ (2) و از مقوله شهادت و جهاد خونین سخن به میان می آورد و می فرماید:
﴿فَمَن كان باذلا فينا مهجته موطناً على لقاء الله نَفْسَه فَيرحل معنا فانى راحل مصبحاً ان شاء الله.﴾ (3)
و در سفر از مکه به سوی کوفه و کربلا نیز ندای استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (4) سر داده تا ضمن داشتن درک جامع از اوضاع و احوال و شرایط زمانه که با ﴿ألا تَرَوْنَ أنَّ الحَقَّ لا یُعْمَلُ بِه، وَ أنَّ الباطِلَ لا یُتناهی عَنهَ، لِیَرْغَبْ المُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً﴾ (5) و با درد کامل از ﴿... فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْییتْ﴾ این سخن را می گوید تا به انحراف فکری انحطاط اخلاقی خبط خطا ها لغزش های اجتماعی و غفلت از عنصر احیاگر دین و ارزش های اسلامی؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر اشاره نماید و نهضتش را نهضتی اصلاحی و خود را «مصلح» بداند و بنامد چنان چه در وصیت نامه ای که به برادرش محمد بن حنفیه داده مرقوم داشته اند: ﴿اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمّهِ جَدّي﴾ (6) از این رو هجرت
ص: 59
اصغر، اوسط و اکبر و جهاد اصغر، اوسط و اکبر را در اوج عرفان نظری و عملی به تفسیر کشاند و از صبر، توکل، تفويض، تسلیم، رضا، محبت، شوق، فنا و بقا به «زبان عملی» تصویری روشن و جامع ارائه نماید و در عین حال که در شب عاشورا از:
﴿فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّى كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهَ لَهُ وَ تِلَاوَهَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَهَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ﴾ (1)
یعنی: عشق به نماز، تلاوت قرآن، نیایش و استغفار حرف زده اند. از ﴿لَوْ لَمْ یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَلا مَأْوی لَمَا بایعْتُ یزِیدَ بْنِ مُعاوِیه﴾ (2) ؛ یعنی اگر در تمام روی زمین جای امنی برای من نباشد، من با یزید بیعت نمی کنم نیز سخن به میان آورده است.
در حادثه کربلا حداقل دو جنبه روشن وجود دارد:
الف) جنبه توحیدی و عرفانی که در همه فراز و نشیب ها، اوج و موج ها، مصائب و متاعب چه از سوی امام حسین علیه السلام و چه از سوی اهل بیتش یا اصحابش متجلی بود به خصوص که امام حسین علیه السلام در اولین خطبه هایش فرمود: ﴿رِضَی اللّهِ رِضانا أهلَ البَیتِ علیهم السلام﴾ (3) که به تعبیر استاد مطهری رحمه الله «جنبه پاکباختگی در راه خدا و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن» (4) است یا این که امام حسین علیه السلام در لحظه شهادت فرمود:
﴿رِضًا بِقَضَائِکَ وَ تَسْلِیمًا لِأَمْرِکَ وَ لاَ مَعْبُودَ سِوَاکَ یَا غِیَاثَ المُسْتَغیثینَ﴾ (5)
که توحید علمی و عملی را به نمایش می گذارد و تأیید و تأکیدی بر آیات نورانى سوره فجر؛ يعنى ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً*
ص: 60
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ (1) می باشد.
ب) جنبه حماسی و پرخاشگری در مقابل دستگاه جبار حاکم که امام با درک شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عصر خویش به خوبی دریافته بود که جامعه اسلامی چگونه به تدریج استحاله شد و به سوی مرگ تدریجی دین ارزش های دینی و اسلامی حرکت می کند و باید برای احیای اسلام اصیل و اصلاح جامعه نبوی قیامی خونین و حماسه ای جاودانه را خلق کرد؛ یعنی بر اساس عقل و درایت و در عین حال عشق و عرفان این نهضت را آفرید که حماسه سازانه فرمود:
﴿لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ اَلذَّلِیلِ وَ لاَ أَفِرُّ فِرَارَ اَلْعَبِیدِ﴾ (2)
يعنى: من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم محال است «هيهات من الذله» (3) یا فرمود: ﴿أَلْمَوْتُ أَوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ﴾ (4) و ...
در نهضت امام حسین علیه السلام از ابتدا تا انتها انسان هایی بودند که به تدریج از کاروان حسینی جدا شدند، و کسانی نیز بودند که سپس محلق شدند، این خود مظهر تقابل عقل جزوی، معاشی و حسابگر خارج شدگان و عقل کلی، الهی، شکوفا شده و عشق خدایی به درون راه یافتگان است. و یا در قیام کربلا چهار عنصر آگاهی، آزادی، انتخابگری و مسؤولیت پذیری به نمایش گذاشته شد که چگونه مثلا فردی مثل حر بن یزید ریاحی میان دو بی نهایت خیر و شر، رحمان و شیطان و نور و ظلمت، با تدبیر و عقل سلیم و توفیق و فیض و فضل الهی و عشق پنهان وجودی اش بی نهایت خیر، رحمانیت و نور را برگزید و سعید و
ص: 61
شهید شد و از حوزه ولایت شیطانی به حوزه ولایت رحمانی راه یافت. از طرف دیگر چگونه عمر بن سعد میان دو بی نهایت، بی نهایت شرّ، ظلمت و شیطنت را برگزید و شقی و ملعون گشت و از سوی دیگر با یک نگاه اجمالی به زندگی و شخصیت اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام در می یابیم (به زبان عرفانی) که عده ای مصداق سالكان مجذوب و عده ای مصداق مجذوبان سالک شدند و مقامات از سلوک تا شهود را طی نموده اند و با آزادگی درس آزادگی دادند و آزادی را معلول آزاده شدن در پرتو معرفت به نفس تهذیب نفس و توحید علمی و عینی تفسیر نمودند و تحت شعاع های ملکوتی و جذبات جبروتی ولی الله مطلق و خلیفه خدا قرار گرفتند و عقل را با ره توشه ای از می به شهر هستیاش روانه کند و یا کشتی می، کرانه های ناپیدای سلوک معرفت و محبت و عبودیت را طریقت نمودند. یا اصحاب «یقظه» یعنی بیداری، بینایی و پایداری چون زهیر بن قین، که «قیام لله» کردند و ولایی شدند در قیام کربلا بودند که عقل، درایت، درابت، عشق و ولایت را به هم سرشتند و اصحاب غفلت مثل «عبیدالله جعفی» هم بودند که علی رغم درخواست و حضور امام معصوم علیه السلام و حجت بالغه الهی خود را بی طرف قلمداد کردند و از قافله عشق و لقاء و کاروان عقل و وفا باز مانند.
پس حرکت امام حسین علیه السلام بسیار منطقی حساب شده با تاکتیک های متنوع و استراتژی مشخص و غایت و فرجام معین و مبین انجام شد تا مسیر تاریخ اسلام را که از جنگ حق با باطل در عصر تنزیل شروع شد و سپس با انحراف و تحریف حقایق به جنگ حق با حق نمایان در عصر تأویل تبدیل شد و نفاق نقابدار اموی به مهجوریت اسلام علوی انجامید به جنگ حق و باطل و اسلام و کفر تبدیل نماید تا چهره باطنی امویان را نمایان و نقاب ها را بردارد و نفاق را به محاق بکشاند و با تحلیل جامع از تاریخ قبل از عاشورا (نیم قرن از سال 11 ه ق. تا 61 ه ق) تاریخ بعد از عاشورا را رقم زند و اسلام ناب را بیمه و زنده و پاینده نماید. پس هم طرح بازسازی فکری و هم نوسازی معنوی را در جامعه
ص: 62
اسلامی در افکند که قیام کربلا با مؤلفه هایی چون، عبودیت محوری، تکلیف گرایی، ولایت پذیری، روحیه خلوص، صداقت، جهاد و ایثار، عزّت طلبی، شهادت خواهی، کرامت جویی، عدالت خواهی، حقیقت مداری، توحید گروی، توحید گروی، اصول گرایی، حریت خواهی و ... داستان تضاد بین عقل و عشق را پایان داد و
فرجام عقل لطیف و عشق عفیف را به وحدت کشاند.
استاد آیت الله جوادی آملی پس از طرح جمع بین دو فضیلت والای عرفان و حماسه در سایه «کمال توحید» به دو نوع تعالیم اهل بیت اشاره می نماید: 1. تعلیماتی که تحصیل آن برای غیر معصوم ممکن نیست. 2. تعلیماتی که از کلیت برخوردار بوده و عمل بدان مخصوص معصومین علیهم السلام نیست بلکه میسور شاگردان و پیروان آنان نیز هست. (1) و به بیان این نکته ظریف پرداختند که «هر یک از حماسه و عرفان از فضایل مقول به تشکیک و دارای مراتب هستند.» (2) و آن گاه به تبیین عارفان حماسه ساز و حماسه سازان عارف پرداخته که عرفان علمی، عملی، جهاد اصغر، اوسط و اکبر را تبیین نموده اند و امیر عارفان علی علیه السلام و سید مظلومان و پیشاهنگ آزادگان امام حسین علیه السلام را شاهد آورده اند (3) و سپس از مظاهر عرفان؛ یعنی عشق دادار، نماز، ایثار و نثار، توکل محضر الهی، صبر، تسلیم و جلوه های حماسی عاشورا از حماسه خود امام حسین علیه السلام، حماسه های اصحاب امام از حماسه قمر بنی هاشم عباس بن علی علیه السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام، عباس بن شبیب شاکری، غلام ترکی، جون غلام ابوذر، اَنَس کاملی و ...
ص: 63
نیز سخنان مبسوط و مستوفایی را مطرح کرده که حماسه عقل و عشق و عرفان را روشن می نماید. (1)
حال اگر نیم نگاهی به شعار های امام حسین علیه السلام و نامه های حضرت به سران کوفه و ... خطبه های امام در روز عاشورا، ملاقات هایی که امام با سران قبایل در مکه و موسم حج انجام دادند، متن وصیت نامه الهی - سیاسی امام حسین علیه السلام، گفتگو هایی که امام با بزرگانی از بنی هاشم و اصحاب و یارانش تا برخی افراد از دوستان و غیر آن در بین راه ها داشته اند بیافکنیم به خوبی در می یابیم که نهضت حسینی از پشتوانه عقلانی و تحلیل بسیار زیرکانه و هشیارانه از شرایط زمانه اوضاع و احوال جامعه اسلامی پس از پنجاه سال و شناخت شگرد ها و توطئه های امویان به خصوص یزید در اسلام ستیزی جهت اسلام زدایی برخوردار بود و نهضت کاملا طبیعی به شمار می آمد و بازخورد و عکس العملی مناسب و پیش بینی شونده از سوی امام حسین علیه السلام علیه دستگاه یزید بود و این همه، مظاهری برای حضور، ظهور عقل، عقلانیت، معرفت سیاسی و اجتماعی می نماید که امام چگونه با تحلیل درست سیاسی و جامعه شناسی خاص و شناخت نسل جدید در میان امت اسلام و غفلت انفعال دنیا طلبی، جهالت و جمادت و مصلحت اندیشی های نابجای خواص جامعه توانستند یک شورش و قیام همه جانبه را ساماندهی نمایند و طومار خلافت بلکه سلطنت امویان را درهم پیچد و عاشورا و کربلا سرچشمه بسیاری از نهضت های الهی و عدالت خواهانه و آزادی طلبانه گردد و الهام بخش اسلام حماسه ساز و فرهنگ تقدس، برهان تعهد و مسؤولیت پذیری تا مرز جهاد، حماسه ایثار و نثار و شهادت گردد و «تربیت اسلامی» را با «عدالت اسلامی» به هم گره بزند و قیامی را با دو چهره «عصر عاشورا» و پس از «عصر عاشورا» و با حضور انسان کامل حجت الهی و شاگرد شایسته مکتب انسان کامل رقم بزند و نقش مرد و زن به
ص: 64
عنوان انسان های اسلام گرا و مسؤولیت پذیر را منطقی و درست ترسیم نماید و خط بطلان بر توجیه گرایی در پذیرش منکرات، ضد ارزش ها، انحراف های فکری و انحطاط های اخلاقی بکشد و قیام کربلا را آیینه غیرت حسینی و معرفت ناب توحیدی و عرفان جامع و کامل قرار دهد و معیار و میزانی برای شناخت و سنجش عرفان ناب از عرفان های مشوب به گرایش های انحرافی، انزواگرایی، عزلت پیشگی، و حماسه ستیزی نصب نماید که «انسان کامل» قربانی «اسلام کامل» شده است تا هرگز حقیقت فدای مصلحت نشود و کرامت انسان، حریت آدمی و عدالت اجتماعی به فراموشی نگراید و این نهضت خلق شده، درس ها و عبرت هایش را به طور زنده، پویا و کارآمد در همه اعصار و امصار تلقین نماید و «اسلام ولایت» را جانشین «اسلام خلافت» یا «اسلام عترت» را جایگزین «اسلام سلطنت» و «اسلام سنت» را بَدَل «اسلام بدعت» نماید که به تعبیر استاد علامه محمدتقی جعفری رحمه الله:
«جای بسی تأسف است که عرفان مخصوصاً موقعی که اصطلاح تصوف به آن پوشیده می شود تنها برای برکنار ساختن فرد از جامعه استخدام می شود. گویی فرد موقعی به مقام والای عرفان نایل می گردد که از دیگر انسان ها قهر کرده و به تنهایی عازم کوی ربوبی گشته باشد ...» (1) یا فرمود ﴿ادعای عرفان با بی اعتنایی به انسان ها، مساوی ادعای عرفان با بی اعتنایی به خداوند ذوالجلال است.﴾ (2)
اگر چه تحلیل تاریخی و مستند وقایع عاشورا و نهضت کربلا بسیار شیرین، دلنشین، درس آموز و معرفت بخش می باشد و در عین حال دشوار و نیازمند فرصت مفصل، لكن با برخی نمونه ها که به صورت پیدا، پنهان، مستقیم و
ص: 65
غیر مستقیم ذکر شد زمینه برای فهم و شهود بهتر، بیشتر و دوباره نگری در نهضت کربلا فراهم کرد و مشخص شد که قیام حسینی، قیامی کامل و جامع الابعاد است و قرائت ها و تفسیر های مختلفی را بر می تابد و البته اصول و مکانیسم مشخص و معیار های روشنی برای تفسیر خویش دارد که در متن کلمات نورانی امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا و جغرافیای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نهضتش نهفته است و یک بصیرت و شرح صدر ویژه ای را مطالبه می نماید به هر حال عرفان کربلایی و عقل عاشورایی در یک نقطه به هم رسیده اند و آن واقعه کربلا و قیام اباعبدالله علیه السلام بوده است که درد خدا و خلق، عرفان نظری و عملی، توحید علمی و عینی، برهان و عرفان، حماسه و عشق، فکر و ذکر، فهم و شهود، وفا و لقاء، ولایت و محبت، عبودیت و توحید در هم تنیده اند و واقعاً از سر عرفان و عشق باید سرود که:
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس *** گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت (1)
که ولایت الهی، محبت الهی، غیرت الهی در «خون خدا» متجلی شد و اشراق، شهود، فنا، بقا و ادب مع الله با لقای الهی و ربوبی عجین هم شده اند تا راز جاودانگی و ماندگاری قیام کربلا و واقعه عاشورا را رقم بزنند و سرّ «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا و کل شهر محرم.» را افشا نمایند و پرده از راز های نهفته تعلق هستی و حیات به امام حسین علیه السلام را بردارند و اسرار نهفته در ولایت ساری، جاری، کلیه و مطلقه حسین را آشکار سازد که در جواب «ولید بن عقبه» حاكم مدينه وقتی از امام حسین علیه السلام درخواست بیعت با یزید را کرد فرمود:
﴿أیُّهَا الأَمیرُ نَحنُ أهلُ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنُ الرِّسالَهِ وَ مُختَلَفُ المَلائِکَهِ وَ مَهْبِطُ اَلْوَحْیِ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا یَخْتِمُ ...﴾ (2)
ص: 66
به هر حال هر کدام از عقل و عشق در مسیر و بستر خود معارف، حقایق و لوازمی دارند که اگر در جای خویش به کار گرفته شوند و در پرتو «وحی الهی» شکوفا شوند و فعلیت یابند نه تنها از «واگرایی» به «همگرایی» تن می دهند. بلکه پر و بال پرواز و صعود انسان به اوج قله کمال خواهند شد چنان که عقل و عشق در وجود نورانی امام حسین علیه السلام تجلی یافت و در قیام جاودانه اش کارآمدی و پویایی اش را برملا ساخت و خردگرایی و مهرورزی هر دو با ساحت ها و مراتبش در وقایع مختلف قیام حسینی از مدینه تا کربلا و از کربلا تا شام و از شام تا مدینه در یک حرکت دایره ای یا استداره ای با نقطه مرکزی «ولایت» به ظهور و ثمر نشست و معنای ﴿حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾ را واقعیت بخشید.
ص: 67
ص: 68
ادب، حدّشناسی، قملرودانی و نگاهداشت جایگاه و حد خویشتن است که بر معرفت نفس و معرفت ربِّ استوار می باشد، چه این که ادب انسان خود آگاه خدا آگاه، ادب مع الله، ادب عندالله و حریم نگاهداشتن و شریعت محوری در فکر، قول و عمل است.
در آینه کربلا و تابلوی عاشورا ادب انسان های کامل و متکامل، از امام و مأموم به صورت تمام عیار ترسیم و تصویر شده است. عاشورا در حقیقت، فرهنگستان ادب ولایی و توحیدی و ادبستان رحمانی و روحانی است و معلم و مربی، آن انسان کامل و امام زمان عاشورا، یعنی حسین بن علی علیه السلام و شاگردان ایشان از بنی هاشم (عباس بن علی علیه السلام، قاسم بن الحسن علیه السلام، علی اکبر علیه السلام، زینب کبری علیها السلام و ...) و غیر بنی هاشم (حرّبن یزید ریاحی، زهیر بن قين، حبيب مظاهر، امّ وهب، جون و..) بوده اند. هر کدام از آنان در مرتبه وجودی خود، ادب در برابر ولی الله و حجه الله، ادب در برابر خدای متعال و ادب حضور عنداللهی را مراعات کرده و حیات طیبه و زندگی پایدار پاک را با واژه ادب تفسیر کردند. ناگفته نماند از باب «تعرف الاشياء باضدادها» آن سوی جبهه عاشورا، یعنی کاروان یزیدی جز حد نشناسی و بی ادبی، در مقابل «ولی خدا» و شریعت الهی، ظهور دیگری نداشت.
پس ادب سرمایه کمال و سعادت انسانی و مجرای فیض الهی و مجلای عنایت و بارقه ربوبی است که عده ای از عاشوراییان را به دیدار خدا کشاند. در این نوشتار
ص: 69
از ادب، نقش ادب در بیداری، بینایی و گذر از خود به خدا و نیل به فیض لقای رب از رهگذر دیدار امام و ولی خدا سخن رفته است.
عاشورا وجوه فراوانی دارد و تنها یک حادثه جزئی و پدیده محدود به زمان، زمین و زمینه های خاص نیست بلکه به دلیل ماهیت و هویت فراگیر، جاودانه و قدسی و در عین حال الهی، انسانی، همه مرز های مادی و آفاق محدود نگری ها را در نوردید.
عاشورا ظهور انسان کامل و مکمل و تجلّی سلوک عقلی در بالاترین مراتبش و سلوک قلبی و باطنی در عمیق ترین وجه آن است که چگونه سالکان مجذوب و مجذوبان سالک (1) پروانه وار گرد شمع وجود مراد و پیر طریق خویش طواف می کنند تا در شعله های شهودزایش به مقام محو و فنا تا مقام صحو و بقا نایل آیند.
عاشورا تصویری کامل از عشق، شور، شیدایی و سلوک رحمانی است که رابطه عارفانه و پیوند عاشقانه مرید و مراد و شاگرد و استاد را به عرصه وجود آورده و سرمشق و الگویی از کمال گرایی و جمال پرستی و شهد شهودخواهی گشته است تا به همه عشاق کمال و جمال، پیام «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» (2) را با «عشق از اول سرکش و خونی بود» (3) نشان دهد که عقل در مسلخ عشق قربانی گردد و دیوانه خال لب دوست شود؛ (4) در پرتو عشق و جذبات و جلواتش شکوفا شده و
ص: 70
شکفته گردد و شناخت عقلی، به شهود تبدیل شود. عاشورا ادب آموز جبرئیل عقل در همرایی و همراهی پیامبر عشق گشته است تا روشن نماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی *** عشق داند که در این دایره سرگردانند (1)
آری! عاشورا درس نثار و ایثار در همه ابعاد و ساحت های وجودی به همه سالکان کوی دوست و عاشقان روی محبوب داد که اگر کسی آستان بوسی حضرت دوست می طلبد لا جرم باید «سر در آستین» داشته و بذل جان نماید و خون دل او بذر کمال، وصال و لقاء باشد.
با رویکردی تاریخی و حتی تحلیل تاریخ، تاریخ علمی و فلسفه تاریخ می توان به سراغ قیام کربلا رفت که یک ضرورت عقلی، علمی و اجتماعی است و آموزه ها و برکات فراوانی نیز دارد اما باید رویکردی فراتاریخی نیز به قیام کربلا داشت و با چشم دیگر به سیمای کربلا نگریست و چهره باطنی واقعه کربلا را به شهود نشست و از افق و زاویه ای دیگر به آن نگریست که سیرت تاریخی است. این نگاه حدیث امام صادق علیه السلام ﴿کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا، کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلاَء وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ﴾ (2) را تفسیر بلکه تأویل می نماید و انسان را هماره در معرض انتخاب، ساختن و سوختن مسؤولیت پذیری یا مسؤولیت گریزی، پیش به سوی نامحدود کمال و کمال نامحدود یا نامحدود نقص و نزول گزینش صعود یا سقوط، عروج یا هبوط و یا هبوط و ... قرار می دهد و همه حجاب های زمانی و حصار های زمینی را در بر می گیرد تا انسان را میهمان بزم عاشورا نماید که انسان چهره ظاهری و باطنی صورت و سیرت ملک و ملکوت پیدا و ناپیدا و غیب شهودش را در آینه کربلا به نظاره نشیند که آیا حسینی است یا یزیدی؟ چهره جنتی دارد یا جهنمی؟ سیمای زیبا دارد یا زشت؟ آیا به سوی نفس مطمئنه و بهشت جمال و جلال الهی در صیرورت و شدن است یا در گرداب وحشتناک و تیره و تاریک نفس اماره و نفس مسوله گرفتار آمده است؟ آیا مبادی به
ص: 71
آداب وحیانی، نبوی علوی و حسینی است یا آداب ظلمانی و ضلالتی جاهلیت سنتی و مدرن و امیت خودپرستی و بت پرستی ضخیم و رقیق و شرک ذهنی و عینی را در متن حیات و هستی اش نهفته دارد؟ آیا ادب الهی و رحمانی دارد یا ادب شیطانی و نفسانی؟ ...
پس اگر به تأویل حادثه کربلا و تفسیر باطنی عاشورا بپردازیم و اندکی در افاق و انفس عاشورا درنگ نماییم گوهری می یابیم که ثقل اکبر و کبیر، ثقل اصغر و اکبر (1) و قرآن و عترت را در خویشتن متجلی ساخته است و سیمای جهاد اکبر یعنی جهاد بین عقل و عشق را به تصویر کشیده است. (2) اساساً عاشورا خودشناسی و انسان شناسی تمام عیار و ادب شناسی و ادب آموزی و تربیت شناسی و تربیت پذیری همه جانبه است که «حجت کامل» الهی برای همه اصحاب عقل و ارباب کشف و شاگردان مکتب وحی است. به همین جهت در این مقام تمام تلاش ما بر آن است تا جلوه ای از «ادب مع الله» و «ادب عندالله» که محصول ترکیب زیبای عقل و عشق و امتزاج متعالی «عقل و وحی» و اختلاط روشن فطرت عقلی و فطرت قلبی خواهد بود را نشان دهیم و از لابلای پدیده های ماندگار و ملکوت پیشه عاشورایی معارف اخلاقی - عرفانی و آموزه های پایدار و زوال ناپذیر سلوکی را استخراج کنیم و پیش روی کمال خواهان و معرفت اندوزان و تشنگان محبت قرار دهیم؛ نقش ادب را در بن مایه های حرکت جوهری، تجدد امثالی و حرکت حتی نشان دهیم و فصلی نوین در تفکر تحقیق و تدقیق بگشاییم و ادب از ادبستان عاشورا و فرهنگ از فرهنگستان کربلا بیاموزیم تا آگاهانه عاقلانه عاشقانه در صراط مستقیم الهی گام نهیم و قدمگاه و قرارگاه صدق (3) را
ص: 72
زمینه ای برای ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ (1) و زاد راه ﴿ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ (2) قرار دهیم و انسان کامل و مکمل را اسوه حسنه خویش تلقی کنیم. در این باره در سه محور بحث می کنیم:
الف) چیستی ادب؛
ب) ظهور و حضور ادب در ادبستان کربلا؛
ج) ثمرات و ره آورد ادب در اخلاق و عرفان
استاد حسن زاده آملی در تعریف ادب می فرماید:
«ادب یعنی نگاهداشت حد هر چیز به همین لحاظ علوم ادبی را علوم ادبی نامیده اند چون حافظ و نگهدار حدود معارف مربوط به خودند و هر رشته ای از علوم ادبی میزانی برای نگاهداشت حد معارف خود است ...» (3)
علامه طباطبائی رضی الله عنه در تفسیر المیزان می نویسند:
«الادب - على ما يتحصل من معناه - هو الهيأة الحسنة التي ينبغي أن يقع عليه الفعل المشروع اما في الدين او عند العقلاء في مجتمعهم كآداب الدعاء و آداب ملاقاة الأصدقاء و ان شئت قلت ظرافة الفعل و لا يكون الا في الامور المشروعة غير الممنوعة فلا أدب في الظلم و الخيانة و الكذب و لا أدب في الأعمال الشنيعه و القبيحه
و لا يتحقق ايضاً الا فى الافعال الاختياريه التى لها هيئات مختلفة فوق الواحدة ...» (4)
يعنى: أدب هیأت زیبا و پسندیده ای است که سزاوار است هر عمل مشروعی چه دینی باشد مثل آداب دعا و چه عقلی باشد مانند دیدار دوستان بر اساس آن
ص: 73
انجام پذیرد. به تعبیر دیگر ادب عبارت است از ظرافت عمل و عمل ظریف، عملی است که اولا مشروع بوده و منع تحریمی نداشته باشد؛ پس در ظلم و دروغ و خیانت و کار های قبیح ادب معنای ندارد.
ثانياً اختیاری باشد؛ یعنی شخص با اختیار و آگاهی خویش آن را به صورتی محقق نماید که مصداق ادب باشد مثل آداب غذا خوردن آداب نماز آداب دعا و ... که اسلام مشخص کرده است و در آموزه های اسلامی مندرج است.
پس دستور های الهی باید و نباید های دینی ادب آموز و فرهنگ پرورند و انسان تربیت یافته دین همه افکار افعال و احوالش را در بهترین شکل محقق می سازد.
اسلام، انسان ساز است و عقاید ناب دینی، اخلاق اصیل اسلامی و احکام جامع تکلیفی ادبستانی هستند که انسان را آن چنان که شایسته اوست می پرورانند و خداوند متعال مربی نفوس کامله و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و ائمه علیه السلام مربی نفوس مستعده و مشتاق كمال و تعالی وجودی هستند. قرآن صامت (قرآن کریم) و قرآن ناطق (پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و عترت طاهره اش علیها السلام) ظهور ذات خداوندی اند که انسان را متخلق به اخلاق الهی و مؤدب به آداب الهی می سازند و ادب مع الله و ادب عندالله را در متن وجود انسان صورت می دهند؛ چنان که در حدیث شریف نبوی آمده است: ﴿أَنَّ هَذَا اَلْقُرْآنَ مَأْدُبَهُ اَللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اِسْتَطَعْتُمْ إِنَّ هَذَا اَلْقُرْآنَ ...﴾ (1)
استاد علامه حسن زاده آملی در شرح و تفسیر این حدیث می فرماید:
«... بعد از آن مرحوم، سید وجهی دیگر در بیان مأدبه حدیث یاد شده نقل کرده است به این عبارت ﴿المأدبة بفتح الدال مفعلة من الادب، معناه ان الله تعالى انزل القرآن ادباً للخلق و تقويماً لهم.﴾ بدین وجه، معنای القرآن مأدبة الله این است که قرآن برای ادب و تقویم خلق است. ادب نگاهداشت حد هر چیز و تقویم راست و درست ایستادن است.
این وجه با «تعلموا» مناسبتر است؛ پس معنای حدیث این است که قرآن ادب و
ص: 74
دستور الهی است از این مأدبة الله ادب فرا بگیرد و حد انسانی خودتان را حفظ کنید و نگاه بدارید و بدین دستور خودتان را راست و درست به بار بیاورید و به فعلیت برسید. مأدبه فرهنگستان و ادبستان است که به تخفیف می گوییم دبستان مأدبه مکتب و مدرسه است که جای تأدیب و تربیت است. آن جایی که به انسان
ادب یاد می دهند آن جا را مأدبه می گویند. قرآن به انسان ادب یاد می دهد.» (1)
مرحوم علامه طباطبائی رضی الله عنه پس از بیان معنای ادب و این که حسن و زیبایی از مقومات ادب است و زیبایی در میان اقوام و قبایل و صاحبان ادیان مختلف بوده و آداب و رسوم هر اجتماعی به منزله آینه افکار و خصوصیات اخلاقی آن اجتماع است که زاییده مقاصد اجتماعی است، می نویسند:
«... فالأدب الالهى الذى أدب الله سبحانه به انبیائه و رسله صلی الله علیه و اله و سلم هو الهيأة الحسنة في الاعمال الدينية التي تحاکی غرض الدین و غايته و هو العبودية على اختلاف الاديان الحقه بحسب كثرة موادها و قلتها و بحسب مراتبها فى الكمال و الرقى والاسلام لما كان من شأنه التعرض لجميع جهات الحياة الانسانية بحيث لا يشذ عنه شيء من شؤونها سير أو خطير دقيق أو جليل فلذلك وسع الحياة أدباً و رسم في كل عمل هيأة حسنة تحاكى غايته و ليس له غاية عامة الا توحيد الله سبحانه في مرحلتي الاعتقاد و العمل جميعاً ... فالادب الالهى - أو ادب النبوة - هي هيأة التوحيد في الفعل.» (2)
یعنی: خدای سبحان انبیا و فرستانگانش را بر هیأت زیبای اعمال دینی ادب کرده است که از غایت و غر دین حکایت می نماید و آن جز عبودیت و بندگی الهی چیز دیگری نیست؛ اگر چه این عبودیت در ادیان حقه از نظر کمی و زیادی دستور ها و از جهت مراتب کمال با هم فرق دارد اسلام به عنوان دین کامل که تمام جهات زندگی انسان را سامان می دهد و هیچ یک از شؤون انسانیت نه کم نه زیاد نه کوچک و نه بزرگ را فروگذار نکرده است تمام زندگی را آکنده از ادب می نماید
ص: 75
که مبدأ آن، معرفت و منتهای آن توحید است؛ یعنی آغاز و انجام آن خداشناسی و خداپرستی و در نتیجه خداگونگی است. پس در ادب دینی چند نکته مطرح است:
1. دین همه اعمال و شؤون زندگی انسان را در برگرفته و در چارچوب ادبی الهی قرار می دهد.
2. ادب دینی به حسب اختلاف مراتب وجودی انبیا و امت های آن ها از نظر کمی و کیفی و شدت و ضعف فرق دارد.
3. اسلام، جامع ترین و کامل ترین ادب الهی است که همه مراتب و ساحت های زندگی آدمیان را در برگرفته است و از رهگذر عبودیت الهی آدمیان را به سوی توحید علمی و عملی سوق می دهد و ادب رحمانی در وجود انسان ها ایجاد می نماید.
البته این حقیقت الهی و ملکوتی، بر محور آگاهی، آزادی، انتخاب، مسؤولیت پذیری، عمل و تمرین دستور های دینی در طول زمان، بتدریج حاصل می گردد.
آینه داران تمام عیار و الگو های همه جانبه علمی و عینی ادب الهی و دینی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام هستند شاید یکی از معانى حقيقى آیه ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ (1) همين معنا باشد که حیات طیبه، حیاتی آکنده از آداب الهی است که مؤمن مؤدب به آداب الهی و دینی است و همین آداب و عقیدتی اخلاقی و عملی است که عامل صعود انسان به اوج قله كمال وجود است: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ (2) آری! شاه بیت ادب الهی پیامبر اسلام و امامان پاک علیها السلام هستند که باری تعالی درباره آنان فرمود ﴿فَبِهُداهمُ اقتَدِه﴾ (3) . مرحوم علامه طباطبائی رضی الله عنه نوشته اند:
«... و بالجمله فقوله: ﴿فَبِهُداهمُ اقتَدِه﴾ تأديب الهی اجمالی له صلی الله علیه و اله و سلم بأدب التوحيد المنبسط
ص: 76
على اعمال الانبياء علیها السلام المنزهة من الشرك ...» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿إِنَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّه فَأَحْسَنَ أَدَبَه، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَه الأَدَبَ قَالَ: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ) ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْه أَمْرَ الدِّينِ و الأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَه﴾ (2)
یعنی: «خدای بزرگ پیامبر خود را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد و چون ادب را در او به کمال رساند فرمود: همانا تو دارای خلقی عظیم هستی. آن گاه کار دین و امت را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند.» (3)
از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نقش شده است: ﴿أَنَا أَدِیبُ اَللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی﴾ (4) یعنی: من پرورده خدایم و علی پرورده من است.
حضرت علی علیه السلام نیز فرمودند:
﴿رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّوَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ اَلْأَدَبَ اَلْمُکَرَّمِینَ﴾ (5)
یعنی: پیامبر خدا را خداوند تربیت کرد و او مرا و من مؤمنان را تربیت می کنم و برای بزرگواران ادب را به ارث می گذارم.
این که ادب از خدا به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به علی علیه السلام و از علی علیه السلام به مؤمنین منتقل شده است دست کم بر دو نکته دلالت دارد:
الف) ادب تنها ادب الهی و دینی است؛
ب) تنها الگو های کامل ادب الهی، انسان های کامل؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام هستند: ﴿لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ (6)
ص: 77
استاد علامه حسن زاده آملی چنین سروده اند:
ادب آموز نبود غیر قرآن *** که قرآن مأدبه است از لطف رحمان
بیا زین مأدبه برگیر لقمه *** نیابی خوشتر از این طعمه، طعمه
طعام روح انسان است قرآن *** طعام تن بود از آب و از نان» (1)
علامه طباطبائی رضی الله عنه پس از تبیین از تبيين أدب دینی نمونه هایی از آداب الهی و ادب انبیاء عظام خداوند عزوجل را با استفاده از آیات قرآنی بر شمرده است که چگونه آن ها در پرتو تربیت الهی به کمالات وجودی خویش رسیده و اعضا و جوارح و جوانح آن ها؛ یعنی ظاهر و باطنشان خدایی شده است و در جهان بینی ایدئولوژی و یا حکمت علمی و حکمت عملی عقل نظری و عقل عملی، صورت و سیرت، ظاهر و و باطن و فکر و فعل و حال و قال خویش مبادی به آداب الهی شده و ادب را برابر پروردگار و حتی در برابر کفار و منافقان و ملحدان مراعات می کردند و الگو های انسانیت برای همه طالبان سعادت شده اند (2) تا یاران کمال خواه و سعادت دوست بر سیرت و صورت و مشرب انبیاء الهی در سه حوزه عقیدتی اخلاقی و عملی قرار گیرند و به فلاح حقیقی و رستگاری و فوز واقعی نایل آید.
از مجموعه بحث های لغوی و اصطلاحی پیش گفته در ادب شناسی چنین بدست می آید:
1. ادب؛ حدشناسی و حدنگهداری، قلمروشناسی، مرزشناسی و قلمروداری و مرزبانی است که از متن آن، مراقبت نفس و خود نگهداری به دست می آید.
2. حدنگهداری و مراقبت، فرع بر خودشناسی و خودیابی یا معرفت نفس است که نافع ترین معارف معرفت به خویشتن است و هر کس ظرفیت منزلت و حدود خویش را شناخت و از حد و مرز خود فراتر نرفت مؤدب به آداب پسندیده است.
3. دين مجموعه انسان شناسی و انسان سازی است و قرآن، کتاب خودشناسی،
ص: 78
خودیابی و خودسازی است؛ پس قرآن کتاب ادب شناسی و ادب آموزی و تربیت است.
4. انسان متدین و مؤمن، انسان خودشناس خودساخته و خودنگهدار و حدنگهدار است و در این مسیر از معارف فکری و اخلاقی و عرفانی و باید و نباید های دینی و قرآنی در متن زندگی اش بهره های لازم و کافی می برد تا به حیات معقول و حیات طیبه برسد.
5. الگو های عینی و اسوه های کامل و جامع پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و ائمه علیهم السلام هستند و طبق حدیث نبوى ﴿حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾ (1) امام حسين علیه السلام و عاشورای حسینی ادبستان، گلستان، فرهنگستان و ادب آموز است و براساس ﴿إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینَةُ النَّجاةِ﴾ (2) حسين علیه السلام کشتی هدایت و نجات و کربلا صراط مستقيم الهی و آیت ادب توحیدی و الهی است و شاگردان مکتب عاشورا، شاگردان قرآن و عترت هستند که همه پروردگان مکتب نبوی علوی و حسینی اند؛ پس عاشورا تجلّی ادب رحمانی و آداب دینی است که سیمای تمامی انبیاء الهی و چهره ملکوتی خاتم الانبياء صلی الله علیه و اله و سلم و ابوالائمه علی علیه السلام در آینه کربلا و آینه داران کربلا به ظهور رسیده است.
قیام کربلا قیامی بریده از گذشته و تمام شده در ظرف زمانی و مکانی خویش نبود و نیست بلکه حلقه وصل از گذشته تا آینده بیکرانه هاست و هر دو چهره زیبا و زشت آن (که زیبایی از آن حسین علیه السلام و اصحابش و زشتی از آن یزید و انصارش است.) از دو فرهنگ، ایدئولوژی، باور ها و از دو طرز تفکر درباره هست ها و باید ها حکایت می کند در حقیقت تقابل بین نماد اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم و علوی و اسلام ابوسفیانی و اموی است؛ یک چهره تربیت شده آداب الهی و نبوی و دیگری فاقد
ص: 79
ادب و آداب الهی - انسانی بلکه ظهور کمال بی ادبی است که یکی مع الله و عندالله است و دیگری مع الشيطان و عند الشيطان.
امام یک چهره، امام نور و امام چهره دیگر، امام نار است؛ پس کربلا وارث دو چهره توحید و شرک، اطاعت و عصیان است به تعبیر استاد شهید مطهری:
﴿حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیر است یا کم نظیر.﴾ (1)
حادثه عاشورا آفریده معرفت، عبودیت، توحید، ولایت، محبت، ایثار، مجاهدت، صفا و وفا، خلوص و صداقت و حکمت و عدالت است که حسین علیه السلام به عنوان امیر و امام کاروان عشق و جهاد و یاران عارف و سالکش به عنوان مأموم و تربیت یافته تمام عیار مکتب اسلام ناب آن را خلق کرده اند.
با نیم نگاهی به طرح منطقی، عقلانی و تاکتیک ها و استراتژی های حساب شده یا راهبرد های جامع نگرانه و تبیین های همه جانبه فراقومی، فراملی و در حقیقت، اسلامی و انسانی امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و از مکه به مدینه، خطبه ها، نامه ها، گفتگو ها و وقایع (اتفاق افتاده از بیست و هفتم رجب تا دهم محرم سال شصت و یک) که در دهه محرم شکل گرفته از دو جهت ادبستان و فرهنگستان دینی است:
1. امام حسین علیه السلام مفسر و سخنگوی اصلی دین و قرآن یعنی قرآن ناطق است. آن حضرت توانست در قالب خطبه نامه، گفتگو ها و حتی ادعیه و نیایش از مدینه تا کربلا چهره ای اصیل و جامع و جاودانه از اسلام حقیقی و حقیقت اسلامی ارائه دهد و ادب آموز معرفت و رفتاری باشد که در ساحت های عقلانی، نفسانی و جسمانی یا حوزه های عقلی، قلبی و قالبی دین، به صورت معارف بدیع، عرضه شده اند.
ص: 80
2. حسين بن علی علیه السلام، در برابر خداوند از یک سو و در برابر مردم از سوی دیگر و در برابر دشمن دین و معنویت از سوی سوم در کمال معرفت و ادب نوشته اند و سخن گفته اند و به نیایش ایستاده اند؛ یعنی ادب الهی امام حسین علیه السلام او را به گونه ای پرورید که در برخورد با مردم و کفار و ملحدان اوج ادب دینی را رعایت نموده و نشان دهد؛ با فکر و فعلش امتیاز اسلام ناب نبوی را از اسلام تحریف شده و انحرافی اموی به منصه ظهور برساند به همین جهت، حتی اصحاب عام و خاص امام حسین علیه السلام دارای آداب و روش و منش و گرایش های متعالی در طول حرکت و قیام تا دهه محرم و پس از آن بوده اند که ادب دینی و اسلامی را نشان می داد و در مقابل یزید، عبیدالله، عمر بن سعد و اصحاب و یارانش در كمال بی ادبی مصداق های جاهل، غافل، مال اندوز، خودخواه، مقام پرست تفکر و رفتار جاهلی شده اند.
شخصیت شناسی اصحاب دو سپاه ایمان و کفر و توحید و شرک خود، ادب اسلامی، ادب اخلاقی و سلوکی را در برابر حد ناشناسی و بی ادبی کاملا متبلور می سازد که خود سرچشمه ادب شناسی و ادب آموزی است؛ زیرا طبق فرمایش امام على علیه السلام: ﴿تُعْرَفُ الْأَشْياءُ بِأَضْدادِها﴾ (1) نور را از ظلمت، حیات را از ممات، عقل را از جهل، و ادب را از بی ادبی می توان دریافت.
چنان که گذشت در ادب شناسی با مؤلفه هایی چون معرفت دینی یا درک دینی، عبودیت دینی یا درد دین، توحید شناسی و توحید گروی، قلمروشناسی و حد نگهداری، خودآگاهی و خودنگهداری روبرو شده ایم.
حال ببینیم چنین مؤلفه هایی در عاشورا چگونه به ظهور رسیده است؟ اگر به بازشناسی بازنگری و دوباره خوانی پرونده نهضت کربلا و قیام عاشورا بپردازیم و با عمق اندیشی و باطن نگری از سطح ظواهر و صورت ها عبور کنیم می یابیم که اصحاب امام حسین علیه السلام هم در جبهه جهاد اصغر (جنگ ظاهری با لشگریان یزید و
ص: 81
عمر بن سعد) و هم در جبهه جهاد اوسط (جنگ فضایل اخلاقی با رذایل اخلاقی) و هم در جبهه جهاد اکبر (جنگ بین عقل و عشق) پیروز شده و توانستند ادب دینی را با همه مؤلفه های آن نشان دهند.
سر حلقه کاروان کربلا؛ یعنی امام حسین علیه السلام در اوج معرفت الهی و شناخت و درک دینی (دین شناسی) و درد دینی (دینداری) و توحید و ادب حضور در برابر پروردگار قرار داشت که از دعای عرفه آن حضرت تا ﴿الهی رضاً بقضائک.﴾ (1) و قرار گرفتن در بهشت دیدار محبوب کاملا هویداست و امام حسین علیه السلام مظهر اتم و اکمل ادب توحیدی و اخلاقی - عرفانی بوده است؛ چه این که در برابر خدای متعال عرضه می دارد: ﴿ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ﴾ (2) و ﴿عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ﴾ (3) از نوع رفتار سیدالشهداء با فرستادگان و نامه های ارسالی سران و مردم کوفه و پاسخ های آن حضرت و ارتباط عاطفی مهربانانه و حساب شده اش با اهل بیت خویش پاسخ آگاهانه و مؤدبانه اش به علی اکبر در بین راه، تفقد و دلجویی اش از فرزندان مسلم بن عقیل پس از شنیدن خبر شهادت سفیر خویش رفتار با لشگر حر بن یزید ریاحی و آن گاه خود حر پس از توبه و انقلاب درونی و بازگشت به ادبستان حسینی دیدار با تک تک اصحابش در شب و روز عاشورا رفتن بر سر بالین هر کدام از شهدای راه فضیلت و توحید رفتارش با خواهران همسران و فرزندانش و مجموعه اهل بیتش در ظهر و عصر عاشورا و نگاه و ندای توحیدی و اعلان رضای الهی در لحظه دیدار با خدا و قرار گرفتن در شبستان شهود و جنت لقاء و وصال همگی نشانی از ادب الهی ادب نبوی و علوی بوده است که همه فضایل اخلاقی و سجایای انسانی و انوار و لمعات غیبی و رحمانی را یکجا در تابلوی زیبای عاشورا ترسیم کرد.
ص: 82
از عجایب و شگفتی های شگرف رفتار امام حسین علیه السلام با برادرش عباس این بود که در غروب تاسوعا او را مخاطب قرار داد و فرمود: ﴿بِنَفْسُي أنْتَ يَا أَخِي!﴾ یعنی: جانم به فدایت ای برادر! این که امام به مأمومش مراد به مریدش خضر راه به موسای ،طریقش برادر پنجاه و هفت ساله به برادر سی و چهار ساله اش چنین سخن می گوید: از یک طرف نشان از ادب امام حسین علیه السلام دارد و از طرف دیگر بیانگر اوج مقام و مرتبه وجودی و ولایی حضرت عباس است.
یا وقتی امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا عازم میدان جهاد و شهادت است خطاب به خواهرش حضرت زینب علیها السلام می فرماید: ﴿یا اخْتاهُ لا تَنْسَیْنِی فِی نافِلَهِ اللَّیْلِ ...﴾ (1) يعني: خواهرم مرا در آن نیمه های شب و شبانگاهان و سحرگاهانت که به مناجات در برابر قاضی الحاجات می پردازی فراموش نکن!
این جمله نیز دست کم دو پیام داشته است:
الف) کمال طلبی نامحدود و قرب جویی دائمی امام حسین علیه السلام.
ب) منزلت ویژه و مقام ممتاز حضرت زینب علیها السلام عقیله بنی هاشم و عالمه غیر معلمه.
پس تمام گفتار و رفتار و قول و فعل و تقریر امام حسین علیه السلام منبع معرفت و ادب است و روح ادب دینی و جان ادب اصحاب امام حسین علیه السلام را باید در ادب معلم مكتب عاشورا و آفریننده حادثه کربلا یعنی خود امام حسین علیه السلام جستجو کرد که تجسم کامل ادب الهی است.
از سوی دیگر امام حسین علیه السلام شب عاشورا را با هدف تلاوت قرآن نیایش با خدای تعالی استغفار در برابر پرورگار و نماز مهلت خواست؛ (2) اگر چه تمام عمر امام حسین علیه السلام چون شب عاشورا بوده است اما ادب مع اللهی و حضور عنداللهی او را باید دید که آن دین شناس دیندار، آن حد نگهدار حدشناس، چگونه معرفت و مراقبت را به هم گره زد تا ندای قرآن و نماز نیایش و استغفار را به گوش جهانیان
ص: 83
برساند. پیشوای شهیدان اوج ادب و ارادت و کمال محبت و حد نگهداری را در جلوتش در قیام و قعودش نشان داده است یکی از بزرگان در تعریف ادب ارادت و فرق آن ها می نویسد:
«... ادب نگهداشتن نسبت به جناب مقدس حضرت ربّ العزّه و خلفای او و این معنا با ارادت و محبت که قبلا ذکر شد فرق دارد؛ چه معنای ادب عبارت است از توجه به خود که مبادا از حریم خود تجاوزی شده باشد و آن چه خلاف مقتضای عبودیت است از او سر زند؛ زیرا که ممکن در برابر وأجب حد و حريم دارد و لازمه حفظ این ادب رعایت مقتضیات عالم کثرت است ولی ارادت و محبّت انجذاب است به حضرت احدیت و لازمه اش توجه به وحدت است.» (1)
پس ادب عالم کثرتى و ادب عالم وحدتی (ارادت) در تمامی اعمال و احوال امام حسین علیه السلام بروز داده شده است و امام علماً و عملا توانست اصحاب و شاگردانی بپروراند که ارادت و ادب محبت و حدنگهداری را در خویشتن ایجاد نمایند و ولایت شناسانه و ولایت مدارانه عمل نمایند که از ویژگی های شاخص شخصیت
یاران امام حسین علیه السلام ولایت است؛ ولایتی از خدا تا رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و امام علیه السلام.
در یک نظام طولی و سیستم منطقی ولایت به معنای درک و دیدن عالم و آدم در پرتو انوار الهی و ولایت ربوبی و فنای غیر خدا در خداست.
حادثه عاشورا از یقظه و بیداری عقلی و قلبی و بینایی درونی شروع شد تا همه منازل و مقامات با جذبه و سلوک و یا سلوک و جذبه طی شود و چشمم دل عاشقان و بیداران و بینایان را به شهود جمال دل آرای حق و جنّت دیدار خدای متعال باز کند.
به همین جهت در شب عاشورا پرده ها را برداشت و دیدند آن چه را که می باید می دیدند؛ در نتیجه شب عاشورا شب شهود و شب وصال آن ها شد و سر از پا
ص: 84
نشناخته منتظر روز صبح و ظهر و عصر عاشورا بودند تا خویشتن را در خدا از رهگذر ولایت ببینند که «یقظه» از مدینه صلا داده شد و بنا گشت (1) و لقاء و وصال در کربلا حاصل آمد:
پیر می خواران به صدر اندر نشست *** احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان را از خود را خواند پیش *** جمله را بنشاند پیرامون خویش
جمله را کرد از شراب عشق مست *** یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان *** باده خوردستید بادا یادتان
یادتان بادای فرامش کرده ها *** جلوه ساقی ز پشت پرده ها
کاین خمار آن باده را بُد در قفا *** هان و هان آن وعده را باید وفا (2)
حرکت از مدینه تا کربلا نماد و سمبل طی طریقت بر محور شریعت و با راهبری و راهنمایی ولایت تا رسیدن به حقیقت است و ریاضت و سلوک و جذبه را توامان می طلبد؛ چه این که برخی اصحاب امام علیه السلام محبوبان محب و برخی دیگر محبّان محبوب بودند؛ بعضی مجذوبان سالک و بعضی سالکان مجذوب بوده اند؛ برخی عام و برخی خاص و برخی اخص خواص بوده اند. بین سالکان نیز مراتب و درجات محفوظ است و جهاد اصغر اوسط و اکبر در هجرت های اصغر اوسط و اکبر متجلّی شده است:
چون دل تو دشمن جان آمده است *** جان بر افشان ره به پایان آمده است
سدّ ره جان است جان ایثار کن *** پس برافکن دیده و دیدار کن
درد و خون دل بباید عشق را *** قصه مشکل بباید عشق را (3)
ای قدح نوشان صحرای الست *** از مراد خویشتن شویید دست
ص: 85
کشته گشتن عادت جیش شماست *** نامرادی بهترین عیش شماست
آرزو را ترک گفتن خوشتر است *** با عروس مرگ خفتن خوشتر است (1)
پس اصحاب امام حسین علیه السلام از کوی معرفت به توحید راه یافته و از مقام عبودیت به منزل فناء رسیدند و مست عشق شده و اساس هستی خویش را از این مستی ویرانگر خودیت و انانیت در آن هجرت و جهاد جسته اند و ادب مع ولی الله آن ها را به ادب مع الله و حضور نزد ولی خدا به حضور نزد خدا رساند و به یک گوشه چشم دوست از ملک تا ملکوتشان حجاب را برداشت.
پرده برداری کردند تا به مقام کشف و شهود نایل آمدند و از کثرت به وحدت و از وحدت به وحدت سیر و سیاحت کرده و سفر از افاق به انفس آنان را به سفر در حق کشاند: ﴿أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ﴾. (2)
1. عباس بن علی یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان و عاشورا پیشه گان است نیز می شناسید که در تبیین مقام و منزلت ایشان آمده است:﴿إنَّ عِندَ اللّهِ دَرَجَهٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ﴾ (3) یعنی او پیش خدا مقامی دارد که تمام شهدا به حال او رشک می برند چرا نباشد؟ او عارف تر، موحّدتر و عابدتر از همه و ولایت شناستر و ولایت مدارتر از همه بود؛ او که وقتی امان نامه برای او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام و ولی خویش، اعتنایی نکرد و پاسخی نداد تا به فرمان امام و ولی خویش پاسخ دهد؛ پاسخی از سر مهر و معرفت
ص: 86
و ولایت تاریخی. (1) به همین جهت است که به او «پدر فضایل» گفته اند. به راستی که همه ارزش های دینی و صفات پسندیده دینی از آگاهی، عشق و محبت، بندگی، ولایت پذیری، خلوص، صفا، وفا، شجاعت و مجاهده را در خویشتن به ظهور ساند.
او بریده از کثرت بود و عاشق وحدت، رهیده از خود و رسیده به خدا بود. او که از سر ادب هماره حسین بن علی علیه السلام را امام و آقا و سید و مولایش خطاب می کرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیها السلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد امام حسین علیه السلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثه اش را با «یا اخا ادرک اخاک!» (2) سرود تا سرود ولایت و شهادت را نیز در توحید و ادب و ارادت نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روی آب ریخت و سیمای امام علیه السلام و صورت اهل بیت امام را در آینه آب کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالی که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات و حرکاتش متبلور ساخت.
پس ابوالفضل علیه السلام مظهر تام ادب رحمانی و حد نگهداری الهی و آراستگی به صفات پسندیده بود و پروریدگی اش را در دامان علی علیه السلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
2. حرّ را می شناسید؟ زندگی او را مطالعه کردید؟ سابقه و لاحقه اش را دیدید؟ به راستی چرا حر در تحیر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود آخرت و دنیا؛ راه بهشت حسین علیه السلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت به ولایت عدل و نور درآمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طی کرد.
حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودی اش تجاوز نکرد؛ چرا در پاسخ امام علیه السلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیها السلام دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم است و در اقامه نماز پشت سر امام حسین علیه السلام ایستاد و نماز را به
ص: 87
جماعت خواند؟ آیا این ها مقدمه ای برای توبه و انقلاب علیه خویشتن تجاوز شده و بازگشتی به حدشناسی و حدنگهداری نبوده است؟ آیا زمینه ای برای رهیدن از خود و رسیدن به خدا نبود؟ آیا در نوردیدن فاصله دیدار الستی تا دیداری در بهشت برزخی و قیامت کبری نبوده است؟ آیا لقاء الله و شهادت، از رهگذر ادب داشتن در محضر انسان کامل و حجت بالغه حق و ولی الله و خليفة الله روزی حرّ نشده است؟ پس معرفت، دینداری، عبودیت و توحید حرّ که پوشیده مانده بود با تصرف ولایی و ولایت الهی حسین علیه السلام و هدایت باطنی و ولایی آن امام همام شامل حال حر بن یزید ریاحی شده است که حر پرورده مکتب نبوی و علوی بود و فرجام او با اسلام حسینی و شهادت در رکاب امام زمانش حسین بن علی علیه السلام پیوند یافت حر از مجذوبان سالک و محبوبان محبّ بود.
3. امّ وهب را نیز کم و بیش می شناسید و حماسه انقلابی و جهادی که ایجاد کرد؛ چه این که وهب خود مهاجر مجاهدی بود که دست از همه تعلقات و حتى تعینات کشید. وهب و همسر او زفاف خویش را به زفاف وصال به امام حسین علیه السلام و قرار گرفتن در بزم دیدار با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام و زهرای مرضیه علیها السلام سپری کردند.
از خود گذشتند تا به او رسیدند و بین خود با خدا حسین علیه السلام را که آینه دار جمال و جلال الهی بود واسطه گرفتند و از بستر ولایت به شبستان شهادت راه یافتند جنگیدند و خون دل خویش تقدیم محبوب کردند و به لقاء الله رسیدند اما امّ وهب خود حماسه در حماسه و جهاد در جهاد خلق کرد و مصداق «ابرار» گشت که ﴿لَنْ تَنالُوا اَلْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ (1) به همین جهت آن چه دوست داشت تقدیم دوست کرد و وقتی سر فرزند شهیدش را برای او آوردند فرزند شهیدش را برای او آوردند پس از نگاهی به سر خونین فرزند عرضه داشت «سری که به محبوب داده شد پس گرفتنی نیست.» که در چنین سری سری نهفته بود و پیام ابدی به دل تاریخ فرستاد تا از ماوراء تاریخ
ص: 88
هماره انسان مستکمل در پرتو انسان کامل و مکمّل به کمال خویش برسد؛ خواه مرد باشد، خواه زن که فرهنگ قرآنی است و مژده نیل به حیات طیبه. (1) پس أم وهب چون وهب و تازه عروسش ادب مع الله داشتند. (2)
4. حضرت زینب علیها السلام قهرمان کربلا که رهبری ظاهری قیام کربلا را پس از عصر عاشورا به عهده گرفت و این عالمه غیر معلمه و عقیله بنی هاشم توانست علی گونه و زهراوار از امامت و ولایت پاسداری نماید و خود مظهر سیر و سلوک در هفت شهر عشق از مدینه تا کوفه، از کوفه تا مدینه، از مدینه تا کربلا، از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام از شام تا مدینه و از مدینه تا شام با همه حوادث تاریخی و طاقت فرسا باشد که همه را در پرتو معرفت و عبودیت و بر مدار و محور ولایت طی کرده است. با علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام، و امام سجاد علیه السلام توانست منازل سیر و سلوک را بپیماید و وارث همه مصائب و رنج های سیر و سلوک باشد و ریاضت های طاقت سوز را متحمل شود و صبر را معنا نماید. آری! زینب، تجسم عینی و تمام عیار ادب الهی و توحیدی و ادب ولایی است و سالکان مؤدب و ادب پیشه گان سالک باید بر سر سفره او بنشینند و معرفت اندوزی و ادب آموزی نمایند.
او که همه هستی اش عشق به حسین علیه السلام بود و شرط ضمن بود و شرط ضمن عقدش بودن با حسین علیه السلام و همراهی همیشگی با او.
از نشانه های ادب اخلاقی و سلوکیاش این بود که وقتی امام علی علیه السلام از او خواست بگوید یک گفت یک اما «دو» را نگفت و چنین دلیل آورد که غیر از «یک» چیزی نیست؛ (3)
ص: 89
یعنی با ذهن، ضمیر فکر و ذکر توحیدی زندگی کرد و زینت پدر (زین اب) شد. در عصر امام حسین علیه السلام نیز از خط توحید و صراط نورانی ولایت خارج نشد و وقتی در عاشورا فرزندانش در رکاب امام و برادرش به شهادت رسیدند آگاهانه از خیمه خارج نشد تا مبادا چشمان امام به او بیفتد و شاید قدری شرمندگی و ناراحتی برای امام پیش آید یا وقتی علی اکبر فرزند رشید امام حسین علیه السلام که شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از حيث خلق و خلق بود، به شهادت رسید و امام بی تاب گشت از خیمه بیرون آمد تا غیرت حسینی را به جوش آورد و امام حسین علیه السلام را متوجه خویش سازد و از آلام و درد های امام و برادرش بکاهد و التیامی بر زخم دل و درون سینه امام باشد.
به فرمان امام علیه السلام صبر را پیشه ساخت از امام زین العابدین مراقبت کرد دختران و فرزندان امام را نیز مراقبت نمود و پس از شهادت امام علیه السلام قافله سالار کاروان حسینی شد و در حیات امام و پس از شهادت امام در همه اطوار و احوال ادب را رعایت کرد.
5. به تعبیر استاد شهید مطهری رضی الله عنه نهضت عاشورا و حادثه کربلا «جنبه توحیدی و عرفانی»، جنبه پاکباختگی در راه خدا و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن» نیز داشت که در کنار جنبه های دیگر مثل حماسه سازی و پرخاشگری، موعظه و نصیحت و فضایلی چون: مروّت، ایثار، مساوات اسلامی و ... را نیز در بر داشته است آفریننده این همه سجایای ارزشی و اخلاقی کریمانه و ادب اسلامی و فضایل الهی تربیت یافتگان مکتب امام حسین علیه السلام؛ یعنی همه اصحاب عام و خاص آن امام همام بوده اند؛ از حبیب بن مظاهر که دست پرورده پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام بود تا زهیر بن قین تا جون غلام ابوذر و غلام امام حسین علیه السلام و تا علی اکبر، علی اصغر، قاسم بن الحسين علیه السلام و ... اعلام وفاداری همه اصحاب غیر بنی هاشم در آستانه شب عاشورا تجلی ادب و اخلاق بود.
همه آن ها در ادب شناسی و ادب گرایی الگو بوده و معیاری برای خودشناسی و خودنگهداری ما هستند که خویشتن را با آینه وجود آن ها نقد نماییم و پشت سر آن ها
ص: 90
حرکت کرده و به خویشتن خویش برگردیم؛ حتی طفلی (در کربلا نه یاده طفل شهید شدند.) (1) خود فرزند شهید بوده است و از امام اجازه به میدان رفتن خواست و امام اجازه نداد (چون پدرش شهید شده بود) و فرمود:
شاید مادرش راضی نباشد؟ عرضه داشت یا ابا عبدالله! اصلا این شمشیر را مادرم به کمر من بسته است و او مرا فرستاده تا به میدان بروم و جانم را فدای جان شما نمایم تا اجازه گرفت.
ادب را بنگرید! حتی طفل نابالغ رکاب امام حسین علیه السلام نیز معرفت دارد و آراسته به فضائل اخلاقی و توحیدی است.)
حال این طفل پسر مسلم بن عوسجه یا حرث بن جناده یا ... بود، معلوم نشد. (2) او در معرفی خویش در میدان مبارزه منطقی را برگزید که گوی سبقت از همه ربود؛ وسط میدان فریاد زد:
امیری حسین و نعم الامیر *** سرور فؤاد البشير النّذير (3)
یعنی: من کسی هستم که امیر من و رهبر و مولایم حسین است که مایه خوشحالی قلب پیامبر اکرم صلی الله و اله و سلم بوده است. (4)
آیا این تربیت یافتگان مکتب حسین علیه السلام الگو های کامل ادب الهی نیستند؟ آیا سالکان کوی اخلاق و عرفان نباید به آن ها اقتدا نمایند؟ همه اصحاب امام از خرد و کلان زن و مرد پیر و جوان بنی هاشم و غیر بنی هاشم دارای فضایلی بودند و الگوی ادب؛ اگر چه مراتب و درجات بین آن ها مختلف است که عاشورا خود ادبستان است و فرهنگستان کمال اخلاقی - عرفانی.
ص: 91
پیشتر گفتیم که ادب، حد نگهداشت هر چیز است و عناصری چون عبودیت و توحید را از رهگذر دین، دارد و اسلام جامعترین و جاودانه ترین فرهنگ ادب در حوزه های عقیدتی، اخلاقی، سلوکی و رفتاری و اعمالی را در بر دارد تا انسان، ملكات فاضله و صفات پسندیده را در متن وجود خویش پیاده نماید.
حادثه عاشورا، هم معلول ادب الهی و دینی، ادب توحیدی و معرفتی و هم علت ادب در ساحت های وجودی انسان است و الگو های تمام عیاری از ادب را فراروی آدمیان نهاد و خود کانون ادب توحیدی شد که انسان های به ادب رسیده، خودشناس خودساخته و تربیت یافته مکتب اسلام ناب توان راه یابی به سپاه و صحابه امام حسین علیه السلام را داشتند و از منزل هجرت و جهاد به مقام شهادت نایل آمده اند:
گر رود از پی خوبان دل من معذور است *** درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
آری! به تعبیر علی علیه السلام: ﴿مَنْ تأدّبَ بآدابِ اللّهِ عزّ وَ جلّ أدّاهُ إلَی الفلاحِ الدائمِ﴾ (1) ؛ یعنى هر که به آداب خداوند بزرگ مؤدب شود او را به رستگاری جاوید رساند.
استاد علامه حسن زاده آملی سرمایه های چهارگانه حضور، ادب، همت و طلب را برای سالک مطرح کرده و سروده اند:
سرمایه راهرو حضور و ادب است *** آن گاه یکی همت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو ازین چار اصول *** ورنه به مراد دل رسیدن عجب است (2)
و در فرازی دیگر ادب را فرع بر خویشتن شناسی از یک سو و مراقبت در حضور و ادب را آگاهی به سر وجود خویشتن شمرده اند تا هماره انسان را «عنداللهی» نماید:
گرت حفظ ادب باشد مع الله *** شوی از سرّ سرّ خویش آگاه
بر آن می باش تا با او زنی دم *** چه می گویی سخن از بیش و از کم (3)
ص: 92
یا سفارش به ادب پیشگی در همه احوال و اطوار وجودی کرده و سروده اند:
ابد در پیش داری ای برادر *** ادب را کن شعار خود سراسر (1)
همچنین مرقوم داشته اند: «انسان آن گاه به حقیقت عبدالله است که عندالله است و آن گاه به حقیقت انسان است که انس او به خدای سبحان است و چون بدین موهبت عظمی نایل آمد خلق را مظاهر اسماء و صفات او می یابد و حقیقت توحید ذاتی و صفاتی و افعالی در رواق دیده یکتا بینش به منصه ظهور و شهود می رسد؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.» (2)
پس ره آورد ادب الهی و توحیدی عبارت است از:
1. آراستگی به فضائل و پیراستگی از رذایل؛
2. حضور عند الله و مراقبت در حضور؛
3. قرب الى الله تا مرحله فناء و وصال؛
4. خویشتن شناسی و خویشتن یابی؛
5. نیل به مقام توحید از توحید معرفتی و صمدی در همه مراحل سه گانه توحیدی ذاتی، صفاتی، افعالی و توحید عملی.
در اهمیت و ضرورت ادب الهی و مؤدب به آداب خداوندی شدن امام علی علیه السلام می فرماید:
﴿إنّ اللهَ تعالى أدّبَ عِبادَهُ المؤمنينَ أدباً حَسَناً ، فقالَ جَلّ مِن قائلٍ : يَحْسَبُهُم الجاهلُ أغنياءَ مِنَ التّعفّف﴾ (3)
یعنی: خدای تعالی بندگان مؤمن و عارف خود را نیکو تربیت فرمود و چه خوب فرمود: آن چنان عفیف و پاکدامنند که هر کس حال ایشان نداند پندارد که از توانگرانند.
ص: 93
همچنین فرمودند: بلاء مایه تأدیب ستمگران آزمایش مؤمن، ترفیع درجه پیامبران و بزرگداشت اوصیاء است. (1) آن حضرت برترین نوع ادب را نیز معرفی نمودند: ﴿أَفْضَلُ اَلْأَدَبِ أَنْ یَقِفَ اَلْإِنْسَانُ عِنْدَ حَدِّهِ وَ لاَ یَتَعَدَّی قَدْرَهُ﴾ (2) یعنی: بهترین ادب آن است که انسان حدشناس باشد و مرز و ظرفیت خویشتن را بداند و از قلمرو و توان خویش تجاوز نکند.
پس حد خویش را یافتن و از استعداد و ظرفیت خویش خارج نشدن هم ادب است و هم یک ضرورت که چنین انسانی از ناروا ها دوری از دروغ و خلق و خوی ناپسند اجتناب می کند. (3)
ادب در منطقه عقل، دوری از شهوات و شبهات از سر آگاهی آگاهی و اختیار و رها ساختن قوای ادراکی از تمایلات نفسانی و خواهش های درونی و مادی و حیوانی است و ادب در منطقه قلب آمیختن دل است به معرفت الهی و خشیت ربوبی، خوف داشتن در برابر پروردگار و آزادسازی دل از وساوس شیطانی.
پرورش عقل و دل به آن است که انسان با خدا انس داشته و هماره خویشتن را در محضر بلکه حضور خدا ببیند و دل از دنیا بر کند. با دانشمندان همنشینی داشته باشد و با اهل ذکر حشر و نشر یابد و از غافلان و گناهکاران دوری گزیند که چنین انسان هایی تیزهوش، صاحبدل، صاحب اندیشه و خردورز، مهرورز اهل تزکیه نفس و سعادتمند حقیقی هستند. امام علی علیه السلام فرمود: ﴿سَبَبُ تَزْکِیَهِ اَلْأَخْلاَقِ حُسْنُ اَلْأَدَبِ﴾ (4) البته با تلاش و مجاهده و به تدریج بدست می آید و در نتیجه، انسان از زشتی ها و بدی های اخلاقی و رفتاری پاک و منزه می گردد که امام علی علیه السلام فرمودند: در برابر مشکلات روزگار باید از عقل و خرد کمک خواست و برای دست یابی به
ص: 94
ادب از کاوش و جستجو مدد گرفت. (1) از لقمان حکیم نقل شده است:
﴿هر که خواهان ادب باشد بدان اهتمام ورزد و هر که بدان اهتمام ورزد در شناخت آن رنج برد و هر که برای دانستن آن زحمت کشد، سخت جویای آن شود و هر که بشدت آن را بجوید به سودش دست یابد؛ پس ادب را عادت خود گردان؛ زیرا تو (به لحاظ متصف شدن به این عادات پسندیده) جانشین کسانی هستی که پیش از تو به این آداب آراسته بوده اند و سود آن را به آیندگان نیز می رسانی.﴾ (2)
از امام سجاد علیه السلام نیز نقل شده است: ﴿اَللّهُمَّ... اجْعَلْنا مِنَ الَّذينَ تَمَسَّكُوا بِعُرْوَةِ الْعِلْمِ، وَ اَدَّبُوا اَنْفُسَهُمْ بِالْفَهْمِ﴾ (3)
یعنی: بار خدایا! ... ما را از کسانی که به حلقه دانش چنگ آویختند و نفس خویشتن را با فهم پروراندند قرار ده.
پس ادب اولا بتدریج و آهسته آهسته ثانیاً با تلاش و مجاهده و ثالثاً با کمک و فضل الهی و عنایت ربوبی حاصل می گردد و انسان را از هر آن چه نباید و نشاید منزه و مهذب کرده و با آن چه باید و شاید آراسته و متصف می کند. به گفته مولانا:
از خدا جوییم توفیق ادب *** بی ادب محروم ماند از لطف ربّ
از جمله آثار ادب شکر در برابر نعمات الهی خضوع و خشوع در برابر پروردگار عالمیان توجه به اسماء و صفات الهی و حضور دائمی داشتن نزد خدای متعال است که به ،حقیقت اصحاب امام حسین علیه السلام چنین ویژگی الهی ای داشتند و دائم الحضور بودند و همه عالم و آدم را جلوه حق و اسماء الهی می دیدند.
از جمله تجلی روح ریحانی و ملکوتی و روحیه عارفانه و عاشقانه «حضور» و «شهود جمال جمیل حق» آن است که حضرت زینب علیها السلام پس از آن همه رنج ها و
ص: 95
درد ها؛ چه در عصر عاشورا و پس از آن در اسارت و سفر پر از رنج و تعب کوفه و شام آن گاه که در برابر تحریف های یزیدی قرار می گیرد علیوار در کاخ ستم و استبداد فریاد توحیدی و عرفانی سر می دهد: «ما رأيت الا جميلا» (1) و این همان ادب کامل است که در فکر و فعل زینبی به ظهور رسید. به تعبیر یکی از حکیمان عارف و عارفان حكيم:
«ادب آن است که ممکن حدود امکانی خود را فراموش نکند لهذا چون وقتی در نزد حضرت صادق علیه السلام سخنی که در آن شائبه ای از غلوّ در حقّ آن حضرت بود به میان آمد آن حضرت فوراً به خاک افتاد و جبین مبارک را بر خاک می مالید.
مرتبه کامل از ادب آن است که سالک در همه احوال خود را در محضر حضرت حق - سبحانه و تعالی - حاضر دانسته و در حال تکلم و سکوت در خوردن و خوابیدن در سکون و حرکت و بالأخره در تمام حالات و سکنات و حرکات، ادب را ملحوظ دارد و اگر سالک پیوسته توجه به أسماء و صفات الهی داشته باشد قهراً ادب و کوچکی بر او مشهود خواهد شد.» (2)
البته همه یاران امام علیه السلام مستغرق در دریای اسماء الهی بودند و از رهگذر قدرت ولایتی و تصرفات وجودی و باطنی امام و ظرفیتی که اصحاب در طول زمان کسب کردند متنعم به نعمت ولایت شده بودند؛ یعنی به جایی رسیدند که قدرت مطلقه حق و حکمت و حاکمیت مطلقه الهی را می دیدند و عالم و آدم را غرق در انوار الهی مشاهده می کردند و همه چیز را تحت تدبیر و ولایت مطلقه الهیه می دانستند؛ در نتیجه برای خود هیچ استقلال و اصالتی قائل نبودند و پسند آن ها پسند خدای تعالی بود؛ یعنی مقام توحید ولایت و عبودیت تامه را (البته بر اساس درجات وجودی خویش) در مرتبه علم و عمل درک کردند و این همان ادب الهی است که
ص: 96
در بحث های پیشین گفته شد. پس ره آورد ادب مع الله و ادب عند الله، رسیدن به مقام رضوان الله و لقاء الله است.
ادب حقیقی و حقیقت ادب، تنها در پرتو تعالیم الهی و در مکتب انبیا حاصل می گردد و ادب دینی ادب اصیل است اسلام ناب مجموعه ای از عقاید، اخلاق و احکام به هم پیوسته است که همه ساحت های وجودی انسان را سامان می دهد و نظام می بخشد و مسلمان و مؤمن بر تمام شؤون حیات و هستیاش بر اساس آموزه های
دینی مدیریت می کند تا به عناصر اصلی ادب یعنی عبودیت و توحید نایل آید.
بنابراین گزارش محتوای دقیق علامه طباطبائی رضی الله عنه از ادب انبیا در قرآن و ادب پیامبر اسلام در قرآن و روایات ادب در روابط چهارگانه انسان با خدا رابطه انسان با خود انسان با جامعه و رابطه انسان با جهان شکل گرفته و به ظهور می رسد.
ادب حضور دائمی و مراقبت نفس کامل در محضر بلکه حضور الهی است و انسان مؤدب در مکتب پیامبر اسلام و علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، عالم و آدم را جلوه حق و تجلی اسمای حسنای الهی می بیند. حادثه کربلا در حقیقت، تجلّى ادب الهى انسانی انسان کامل و به نمایش گذارنده همه فضایل ارزش ها و کمالات وجودی و امکانی است و عاشورا در واقع آفریده ادب حسینی و ادب یاران امام حسین علیه السلام است که خود تابلوی زیبا و دلنشین و شیرین از همه خوبی ها و زیبایی هاست. شاید بتوان گفت که آیه ﴿إِنِّى أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾. (1)
در آینه کربلا ظهور پیدا می کند و تفسیر حدیث قدسی ﴿كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأحْبَبْتُ أنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَی اُعْرَفَ﴾ (2) در شخصیت و شاکله امام حسین علیه السلام و
ص: 97
أصحاب و یارانش متبلور است که گویی همه آن ها تربیت شده خداوند عزوجل و برگزیده او بودند تا ظهور اسماء جمال و جلال الهی باشند.
تنها راه رستگاری و صراط کمال و سبیل سلوک حقیقی و حقیقت سلوک اخلاقی - عرفانی همانا در عاشورا تعبیه شد. آینه در کربلا بود و امام حسین علیه السلام و یارانش که به توصیف آن حجت بالغه الهی بهتر از آنان هرگز وجود نداشته و ندارد آینه داران جمال و جلال الهی بودند: ﴿... اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهَا بِالْحُسَيْنِ ... اللهُمَّ ارْزُقْنا شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَ ثَبِّتْ لَنا قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَیْنِ، الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ﴾.
ص: 98
شناخت بازشناخت و تحلیل شخصیت زینب کبری علیها السلام که خود فاطمه ی ثانی علیها السلام است از سنخ سهل و ممتنع است؛ چه این که هرگاه انسان به حافظه تاریخ احادیث و روایات اسناد و مصادر مربوط به نهضت امام حسین علیه السلام خوانده ها و شنیده های خویش مراجعه می نماید تصور تحلیل و تصدیق معرفتی شخصیت عظیم القدر بانوی کربلا آسان نمود و جلوه می نماید، اما وقتی به اسرار رموز اشارات و لطایف هویت وجودی قهرمان قیام عاشورا و لایه های باطنی و ذو وجوه معرفت و محبت حقیقی آن ثمره شیرین و شهودی «لیله القدر» می نگرد معرفت ناب و شناخت عمیق دقیق و همه جانبه اش ممتنع می نماید و آدمی را بین «که عشق آسان نمود اول»، «ولی افتاد مشکل ها» مخیر نموده بلکه بين صفا و مروه امکان و امتناع معرفت پذیری شخصیت شگرف و شگفت آن شهید شاهد و شاهد شهیدان قرار می دهد.
با این وصف به سیمای حضرت زینب علیها السلام از منظر های گونه گون و افق های متنوعی نگریسته شده است و می شود که «زینب شناسی» همانا «حسین شناسی» و «عاشوراشناسی» است چرا این که زینب علیها السلام با حسین علیه السلام پیوند وجودی و سنخیت تکوینی و تشریعی دارد و به تعبیری (از عمّان سامانی) حسین علیه السلام در زینب تجلی کرد و زینب حسینی شده است به تمام معنا و همه آفاق وجودی و ساحت های هستی اش که آفتاب حسین علیه السلام در آسمان وجود و از مشرق حيات زينب علیها السلام طلوع
ص: 99
کرد و او نیز انسان کامل شد؛ یعنی انسان متکامل (زینب علیها السلام) در پرتو انوار وجود انسان کامل (حسین علیه السلام) استکمالی یافت که خود انسان کامل شد و اسمای وجودی جمالی و جلالی حسین علیه السلام در وی متبلور و متعین گشت.
آفتابی کرد در زینب ظهور *** ذرّه ای زان آتش وادی طور
شد عیان در طور جانش رایتی *** «خرّ موسی صعقاً» زان آیتی
عین زینب دید زینب را به عین *** بلکه با عین حسین، عین حسین (1)
زینب علیها السلام نه تنها خویشتن را در آینه وجود حسین علیه السلام شهود کرد بلکه اساساً خود حسین علیه السلام شد و با چشم حسین حسین را دید و ...
طلعت جان را به چشم جسم دید *** در سراپای مسمّا اسم دید (2)
سرنوشت سفرنوشت و سرشت آن ها در هم تنیده و به هم گره خورد. هم چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در توصیف امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾ (3) ترجمه و تفسیر ماهوی این حدیث نبوی را می توان در گزاره «اسلام محمدی الحدوث و حسينى البقاء» خلاصه کرد؛ حدیث حال حسین بن علی علیه السلام نیز چنین است: «زينب منى و انا من زینب» و شرح شهودی آن را می توان چنین تصویر نمود «العاشوراء حسينى الحدوث و زینبی البقاء».
پس زینب علیها السلام با حسین علیه السلام و قیام کربلا و بقای اسلام ناب محمدی، علوی و حسینی قابلیت تفسیر دارد و رویکرد های تاریخی، روایی، سیاسی، اجتماعی، عقلانی معرفتی - شهودی و هم چنین رهیافتی عرفانی در شناخت سنجش و مشاهده ساحت های وجودی حضرت زینب کبری علیها السلام کارآمد و امکان پذیر است و در طول تاریخ اصحاب معرفت چنین نگاه هایی به سیمای زینت وجودی علی علیه السلام یعنی «زین آب» (زینب علیها السلام) داشته اند.
ص: 100
این نوشتار با رویکرد و رهیافتی عرفانی، نظاره گر چهره ملکوتی و وجه وجودی آن نازنین، زینب علیها السلام خواهد بود و دستمایه اصلی و منبع معرفتی خویش را دو چیز قرار می دهد:
1. گزارش های حدیثی - روایی که در شأن و شخصیت ایشان وجود دارد.
2. تفاسیر اشاری و رمزی ارباب معرفت و اصحاب حکمت و عالمان دینی.
از این رو نوشتار حاضر از چند جهت حایز اهمیت و قابل توجه است:
الف) توجه به شخصیت حقیقی و نه تنها حقوقی عقیله بنی هاشم که زن عارف، شجاع، انقلابی و حماسی به عنوان انسان سالک مجاهد تصویر می شود.
ب) شهود منزلت زن در عرفان ناب اسلامی و شهود سیمای عرفان ناب در آیینه وجودی حضرت زینب علیها السلام.
ج) الگوشناسی و الگوپذیری سالکان مجذوب و مجذوبان سالک از مقامات و احوال عرفانی دختر عالم اسلام شناس و اسلام مدار علی علیه السلام، در تصعيد تكامل علمی و عملی.
د) معرفی ویژگی های خاص عرفان جامع اسلام به مثابه عرفان درک و درد، عرفان درون گرا و برون گرا، عرفان جهاد و اجتهاد، عرفان مثبت و متعالی، عرفان حماسی و انقلابی عرفان عبادت و عدالت و عرفان عاشورایی، حسینی و زینبی؛ نه عرفان انزوا و عزلت، عرفان گریز و رخوت، عرفان قعود و عافیت، عرفان سازش و بدعت عرفان جدایی دین از ،سیاست عرفان تفکیک از شریعت و شهادت و عرفان تهی از معنویت و عقلانیت.
عرفان، اعتراف به جهل از معرفت خدا و عجز از عبودیت الهی در عین شناخت ذات حق و اسمای جمال و جلال اوست. عرفان از حیث علمی و اصولی فهم شهودی و درک باطنی عالم و آدم یا هستی شناسی ذوقی درونی و تهذیبی است که
ص: 101
بر فطرت سلیم، قلب پاک و نورانی، عشق عفیف عقل لطيف و معرفت مبتنی بر محبت و معنویت قرار گرفته است و از جهت عملی وصولی بر ریاضت شرعی و مجاهدت باطنی، سلوک محمدی صلی الله علیه و اله و سلم و سیر صعودی تا لقای ربوبی و معرفت، محبت و عبودیت شهودی استوار می باشد: از این رو مبتنی بر خداگونگی، تشبّه به حضرت حق و آیینه دار طلعت دل آرای دلبر و دلدار شدن است.
عرفان یک «حقیقت» با سه مرتبت شریعت، طریقت و حقیقت را در هم آمیختن سیراز کثرت به سوی وحدت و از وحدت در وحدت، تفرّج داشتن، عبور از خلق به سوی حق و از حق در حق گردیدن و عبدالله گشتن و عندالله شدن است.
آیا مظهر جمال و جلال خدا گشتن برای روح مجرد تجرد روح و اصالت وجودی انسان خواهد بود یا وابسته به جسم متغیر، فناپذیر و اعتبارات حیات آدمی است؟ آیا عرفان، عدالت، فنا و بقا، مجاهدت و ولایت و ... یک ارزش نیست؟ آیا ارزش ها زن و مرد می شناسد؟ آیا روح که در اثر حرکت و صیرورت جوهری اشتدادی در مسیر استکمال قرار می گیرد مذکر و مؤنث دارد؟ آیا در عرفان ناب نبوی و علوی طبقه محوری و صنف گرایی به رسمیت شناخته شده است؟ اگر نیم نگاهی به آیات احادیث، اسوه های معرفت، حکمت و پرچمداران سلوک و شهود افکنده شود، به خوبی روشن می شود که نه عقل نظری که وصف آن اندیشه، علم، دانش و بینش است، تذکیر و تانیث بردار است و نه عقل عملی که توصیف آن انگیزه، اراده، ایمان، خلوص، تهذیب، صبر، توکل، کشش، جذبه و سلوک است، قید مرد و زن بودن را بر می تابد که در معرفت قرآنی و وحیانی نه موضوع عقلانیت، معنویت، عرفان و سلوک که همانا روح، نفس، فؤاد، قلب و صدر است، ذکورت و انوثت می شناسد و نه محمول های حکمت، معرفت، عرفان و ایقان که ارزش هایی چون علم حصولی و حضوری، حکمت برهانی و عرفانی، عبودیت ظاهری و باطنی هجرت از خود تا خدا و سیر از نفس اماره تا نفس مطمئنه، يقظه و بیداری، بندگی و سحر خیزی، نیایش و رازشناسی و راز گشایی، فتح مقامات معنوی و غیبی است، از سنخ مذکر و مؤنث بودن خواهد
ص: 102
بود که در عالم تجرد و تجرد عالم، عالم غیب و غیب عالم، هرگز سخن از صنف و طبقه زن و مرد نیست.
عرفان اسلامی در انحصار هیچ طبقه و گروهی نیست و ماهیت منحصر به فردی دارد و سیر و سلوک که از معرفت، محاسبت و مراقبت نفس آغاز گشته و به دیدار بهشت جمال و جلال الهی انجام می یابد بر روی همه انسان ها گشوده است که انسان، خلیفه خدا، امانتدار الهی، مسخّر ماده و معنا و مسجود ملائکه الهی است و
«انسان» به لحاظ انسانیت نه زن است و نه مرد. (1)
فطرت انسان که اس و اساس شناخت، شهود و محبت به خداست، از دایره قید زن و مرد بودن خارج است و از آدم و حوّا تا فاطمه علیها السلام، علی علیه السلام، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام، زینب علیها السلام و سرانجام ظهور مردان و زنان الهی در سیصد و سیزده صحابی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بیانگر اثبات باز بودن راه استکمال علمی، عملی و حرکت جوهری، تجدد امثالی و حبی در بار یافتن به لقای حق و دیدار خداست و این است که قرآن كریم از یوسف علیه السلام و مریم علیها السلام به عنوان بندگان شایسته خدا صدیق و صدیقه اهل برهان ربّ و... یاد می کند (2) و از مادر مریم و موسی نیز به عنوان صاحبان مقامات معنوی و الهامات غیبی نام می برد (3) یا دو قطب متضاد عقیدتی عملی و اخلاقی را از تصویرگری بسیار زیبا و بصیرت بخش زنان لوط و نوح (4) از یک سو و زن فرعون (5) و همسر ابراهیم (6) و زن عمران (7) از سوی دگر نام می برد.
ص: 103
آیا این شواهد تبیین هبوط و صعود، نزول و عروج و سیر سقوط و صعودی زن را در عرصه های تکاملی و ساحت های وجودی اش از جمله عرفان به نیایش نمی گذارد؟ (1) آیا مگر اصول عرفان، توحید ناب و موحد کامل شدن نیست و مگر قرآن از مریم و آسيه یه در جهت توحید کامل و موحد صادق شدن سخن به میان نیاورده است؟ آیا زینب علیها السلام مدار و معیاری برای زن و عرفان، مقامات و منازل عرفانی و محور و الگویی برای عرفان دینی دین عرفانی سلوک عرفانی و عرفان سلوکی تا مقام توحید و وحدت نخواهد بود؟ پس ﴿رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾ (2) ، از مردان میدان معرفت سلوک و انسان مسافر کوی حق و آیه ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبيل الله بأموالهمْ وَ أنفُسهمْ أعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ الله و أولئك هُمُ الفائِزُونَ﴾ (3) ، از مؤمنان مهاجر مجاهد حرف به میان می آورد که مرد بودن و زن بودن به طور تخصصی از آن ها خارج است (4) و زینب علیها السلام مرد میدان جهاد اصغر، اوسط و اکبر بود و ...
چنان که گذشت عرفان شناخت خدا شدن به سوی خدا و طی مقامات سلوکی تا منزل فنای وجودی و بقای الهی است که در دو ساحت عرفان نظری و عملی متبلور می شود زینب علیها السلام در جهان بینی و ایدئولوژی، عارف تمام عیار بود؛ جهان را تجلی اسمای حق و نمودی از آن «بود مطلق» می دانست و زندگی خویش را با این بینش و گرایش عرفانی تنظیم و سامان دهی کرد. وی با «عشق» در معرفت و عمل
ص: 104
مأنوس و محشور بود که حب الله و عشق را علت حدوثی و وجودی غیب و شهود، عالم پیدا و پنهان و علت بقا و پایداری هستی می دانسته:
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان *** بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
(حافظ)
و از حيث حیات و باید و نباید های زندگی غلام حلقه به گوش معشوق بود:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق *** هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
(همان)
او می دانست که عشق با غصه، درد، مصیبت، ملامت و ملالت قرین است و «خون دادن و خون دل خوردن» درون مایه «عشق» است؛ از این رو آستان بوس الهی سر در آستین نهاده و راه عشق را با جان سپردن تفسیر می نماید و قصه پر غصه زندگیش، آکنده از درک و درد خدا بلا و ابتلا و مظهر ﴿يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾ (1) که نتیجه طبیعی ﴿یحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ﴾ (2) است:
عشق از اول سرکش و خونی بود *** تا گریزد هر که بیرونی بود
(مثنوی مولوی)
زینب علیها السلام عرفان شناس حقیقی، عارف و الگوی عارفان در نظر و عمل بود که این مقامات غیبی حضرت در پرتو لطایف ذیل تبیین می شود:
حضرت زینب علیها السلام پرورده روح علوی و فاطمی و شاگرد مکتب تربیتی دو انسان کامل و مکمل و قرآن ناطق بود؛ دو انسانی که تربیت شده خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله و سلم و رسولان الهی و صاحب دین و شریعت کامل و جاودانه بودند از این رو، زینب علیها السلام عصاره تربیتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام علاج بود؛ لذا از حيث حكمت نظری و عملی عقل علامه و عمّاله و عرفان علمی و عینی از موقعیت ممتاز و برجسته ای برخوردار بود
ص: 105
و از ظرفیت وجودی و سعه وسیع و فسیح هستانه ای بهره مند بود تا بذر کمال تا وصال را در ضمیر و زمین وجود خویش به شجره طیبه شناخت و شهود عرفانی بدل سازد که ﴿وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ...﴾ (1) و در اثر توحید معرفتی و معرفت ،توحیدی به درجه «مبارک بودن» در هر زمان و زمینی یا فرازمانی و فرازمینی و برکت و رحمت وجودی جاودانه رسید: ﴿أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا﴾ (2) و ﴿وَ جَعَلَنِي مُبَارَكًا أَينَ مَا كُنتُ﴾ (3) .
زینب علیها السلام به مرتبه «لهم درجات» (4) ، بلکه بالاتر و والاتر «هم درجات» (5) نایل شده است تا حکیمان متأله و عارفان نامدار و حتی فقیهان، محدثان، مفسران و دانشمندان اسلامی خویشتن را وامدار ساحت وجودی او دانسته و بر خوان گسترده او نشسته و روزی خواران معرفت و محبت وی باشند؛ لذا زینب علیها السلام در مقطع کودکی از «توحید» که لب لباب عرفان علمی و عملی است و غایت شجره پاک فطرت خلقت و شریعت است سخن گفته است. وی به خوبی درک کرده که هستی منحصر به «احد» و «واحد» و ماسوای او جلوات و تجلیات اوست. (6) چرا چنین نباشد در حالی که وی چکیده و سلاله طیب و طاهر پنج تن آل عبا علیه السلام و اهل کسا بود و تربیتش توحیدی و تعلیمش توحیدی و در پرتو عنایات و افاضات «موحدان کامل» از علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و در ظل ظلیل و معیت پایدار موحدان راستین چون امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام بوده پس چگونه ممکن است که وی توحید شناس است؛
ص: 106
توحید مدار و قرآن شناس قرآن محور در حیات و حرکت خود نباشد؟
زینب علیها السلام، عارفی است که به تنظیم رابطه خود با خدا رابطه خود با خود و جامعه و جهان پرداخته که مغز عرفان عملی رابطه انسان با خدا خواهد بود و وی با وقوف به لب حکمت شهودی و عرفان ناب به خوبی توانست پیوند خویشتن با خدا و رابطه خود با خویشتن را بر محور نگرش بینش و گرایش توحیدی تنظیم
نماید و از بوی نافه رحمانی و رایحه نفخه خدایی به خوبی بهره جوید تا حجاب های ملک و ملکوت را برداشته و از خود فانی شده و محو جمال دلبر و دلدار شود و سیر آفاق و انفس نماید و اسفار اربعه عرفانی را به سلامت و صلابت، با صبر و بصیرت، بینایی و پایداری طی نماید و هماره در خدمت «جام جهان نما» و انسان کامل باشد و خود نیز مظهر توحید و موحد ناب قرار گیرد تا مغزای عرفان اسلامی را در حقیقت هستی و نورانیت حیات خویش متجلی سازد.
زینب علیها السلام فانی در حسین علیه السلام شد؛ محو در جمال دل آرای سیدالشهدا علیه السلام گشت و این فنا را عین بقا و محو راعين صحو دانست:
معنی خود را به چشم خویش دید *** صورت آینده را از پیش دید (1)
آری وی چنان در ولی الله، خليفة الله، كلمه الله، صراط الله، وجه الله و مظهر اسماء الله و اسم اعظم فانی شد که خود «او» شد؛ یعنی زینب حسینی شد، حسین در زینب ظهور کرد و حسین نیز زینبی شد.
در عرفان، «از پیر طریق» که تدبیر و مدیریت زندگی و همه حیات و هستی سالک را بر عهده دارد سخن رفته است و «مُرغ سلیمان»، «خضر راه»، مرشد کامل» و ... مطرح است و در آن وجود است و در آن وجود پیر مغان راهنما و راهبر راه رهایی از خود و پیوستن به دیدار خدا که همانا «انسان کامل و مکمل» باشد موضوعیت داشته و
ص: 107
بسیار تأثیرگذار و سرنوشت ساز است و چه نیکو خدای زینب علیها السلام، وی را به مظاهر تام و آیینه کامل تمام نمای خود و حجت و خلیفه اش سپرد و چه توفیقی را رفیق او ساخت تا مبدأ و منتهی و آغاز و انجام از سلوک تا شهود خویش را در سایه هدایت و اشارت آنان طی نماید گو این که خدای سبحان از ازل تا به ابد حب حسین و عشق به او را در دل و جان او قرار داد و زینب علیها السلام را آیینه دار جمال حسین علیه السلام نهاد تا رازشناس را از حسین علیه السلام باشد و سینه سینایی وی مستعد اسرار انسان کاملی چون حسین علیه السلام باشد.
خودنمایی کن که طاقت طاق شد *** جان تجلی تو را مشتاق شد
حالتی زین به برای سیر نیست *** خودنمایی کن در این جا غیر نیست
شرحی ای صدر جهان این سینه را *** عکسی ای دارای حسن آیینه را
قابل اسرار دید آن سینه را *** مستعد جلوه آن آیینه را
ملک هستی منهدم یکباره کرد *** پرده پندار او را پاره کرد ... (1)
آری، زینب علیها السلام در پرتو هدایت ولایی که هدایت به امر و هدایت تکوینی خاصه است و مصداق بارز ﴿وَ جَعَلْنا منْهُمْ أَئِمَّةٌ يهْدُونَ بأمرنا﴾ (2) مى باشد، سیر از طبیعت به سوی ماورای طبیعت را شروع نمود و استکمال در ساحت علمی و عملی را با استمداد از باطن ولی خدا، یعنی حسین علیه السلام نمود که زینب علیها السلام انسان مستكمل و حسین علیه السلام انسان مکمل بود و چه نیکو تکامل و تعالی یافت که مقام امامت ظاهری کاروان حسینی را برعهده گرفت و پاسدار حریم و حرم انسان کامل و امام و ولی شد و جان خویش را فدای اولیای حق چون امام حسین علیه السلام و امام زین العابدين علیه السلام نمود؛ لذا زینب علیها السلام، توحید و ولایت، عبودیت و امامت، عرفان و حماسه، جهاد اصغر، اوسط و اکبر را تحت نور هدایت الهی در هم آمیخت و عاقل شاهد و عارف عاقل بود که عقل حکمی اش به عقل شهودی و کشفی مبدل شد و دیوانه خال لب
ص: 108
دوست بود؛ واله و سرگشته جلوات خدا در حسین علیه السلام و اندر هیمان و حیرت که هر آن چه از حسین خدایی تا خدا در حسین علیه السلام تجلی یافت او شهود کرد؛ پس او دیوانه خال لب حسین علیه السلام و حسین علیه السلام دیوانه خال لب خدای سبحان و هر دو مظهر هویت غیبیه حضرت حق در مرتبه وجودی خویش گشتند.
زینب علیها السلام عقل و عشق و دماغ و دل ذهن و ذات و سر و سر را به هم پیوند زد تا فاصله و حجاب آن ها را بردارد و با توهم امتناع اجتماع فکر و ذکر برهان و عرفان مبارزه عملی نماید و در میدان عمل صبر و بصیرت را تفسیر نماید و جهاد و اجتهاد فقاهت و فنا، عرفان و احسان، توکل و تبتل، شوق و شیدایی، شکیبایی و شکوفایی، مستی و مستوری، حصول و حضور و دیدار عالم الستی و شهود، خدا در عالم دنیا را با لقاء الله در جنت ذات و شهود توأمان تبیین و تصویر نماید و این همه هنر قدسی و غیبی را با «خضر راه» و «انسان کامل» تجربه نماید تا آغاز و انجام سیر و سلوک را با ولایت به منصه ظهور برساند و عرفان توحیدی و ولایی را نشانه رود و نشان دهد و خود نشانی از آن بی نشان شود.
عرفان، خودشناسی، خودسازی، نزاهت، تهذیب و تزکیه همه جانبه می طلبد و روح عرفان، رهایی از همه تعلقات و تعینات است که انسان سالک، انسان آزاده و آزاد از هر قید و بندی است و مقدمه واجب عرفان و شهود، هر آینه «آزادی و آزادگی» است. تا زمانی که سالک از هر چه «تعلق» پذیرد و از هر چه رنگ «تعین» دارد آزاد نشود از عرفان و سلوک حرف زدن توهمی بیش نیست؛ تا انسان از سرای تن و طبیعت بیرون نرود و رهیده نگردد کجا به کوی حقیقت قدم می گذارد و به درگاه بلکه بارگاه قدس ربوبی می رسد؟ که تعبّد با تعلّق نمی سازد باید گرد «خودی» را بر «باد فنا» داد و آن گاه منتظر دیدار جمال احدیت شد که پیام
«لن ترانی» پاسخ «ارنی» (1) خواهد بود که به قول «شیخ شبستری» «جواب لفظ ارنی،
ص: 109
لن ترانی است» (1) و یوسف علیه السلام چون «معاذ الله» گفت: نه، «انی اعوذ بالله» (2) ، از دام و دانه رهایی یافت که خود مرهون ﴿برهان رب﴾ (3) بود و زینب علیها السلام رها شده از حجاب خودیت انانیت و هر گونه تعلقی بود تا تعلق به حسین علیه السلام که عین تعلق به خدا بود را حس و تجربه کرد.
او که حتی پیش شرط یا شرط ضمن عقد یکی از مهم ترین فراز های زندگی اش یعنی «ازدواج» را «بودن با حسین علیه السلام» قرار می دهد (4) بودنی که عین «شدن» است؛ از همه تعلقان و تعینات رها شده و به مرتبه وحدتی می رسد و «اسقاط الاضافات» (5) کرد تا خراباتی شود و اساس هستی خود را عشق به حسین علیه السلام قرار داد تا از همین عشق بنیاد هستی خویش و پایه های خودیت را فانی سازد و آبادانی وجود خود را در ویرانی منیت و خودیت ببیند و شمع جان را خاموش سازد و راهی کوی حسین علیه السلام شود و در حسین علیه السلام فانی گردد و جان او با جان محبوب و معشوق گره خورد و وحدت یابد و نماد وحدت عشق و عاشق و معشوق شود که زینب علیها السلام حسین علیه السلام گردد؛ با امتیاز مأموم و مرید بودن در امام و مراد و چه نیک «ارادت» در رابطه مرید و مرادی او با حسین علیه السلام ظهور یافت که مرید عارف عاشق و دلداده و مسلم و منقاد اوامر و نواهی و دستورالعمل های سلوکی حسین علیه السلام است تا هیچ اراده ای از خود نداشته باشد و «فنای ارادی» در اراده حسین علیه السلام یابد که اراده حسین علیه السلام «ارادة الله» است.
مدعی کو کم کن این افسانه را *** پند بی حاصل مده دیوانه را
همرهی به عقل صاحب شرع را *** تا از او جوییم اصل و فرع را
همتی باید قدم در راه زن *** صاحب آن خواه مرد و خواه زن
ص: 110
غیرتی باید به مقصد رهنورد *** خانه پرداز جهان، چه زن، چه مرد
شرط راه آمد نمودن قطع راه *** بر سر رهرو چه معجز، چه کلاه (1)
آری، زینب آزاده ای بود که در راه «آزاد مردی» چون حسین علیه السلام قدم نهاد و پا به پای او در راه دین و دینداری و عشق و عرفان حرکت کرد تا ترس از غیر خدا را بترساند و بر خون دادن و خون دل خوردن لبخند زند و صبر و پایداری را تجسم عینی بخشد و تفسیر عملی عرفان سلوک آزادی و آزادگی باشد.
از ره آورد عرفان سلوکی و سلوک عرفانی علم لدنی و معرفت افاضه ای است که خود از ثمرات مقام «ولایت» است و مبنای علم وهبی، لدنی، شهودی، حضوری و عنایی، همانا تقوای عام، خاص و خاص الخاص، عمل صالح، خلوص و طهارت، تهذیب نفس و تزکیه باطن است که ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ﴾ (2) ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً﴾ (3) ، ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَهُ مِن لَدُنَّا عِلْمًا﴾ (4) و زينب علیها السلام انسان پارسا، زاهد، عابد طاهر و عبد بود که حکمت شهودی نتیجه زهدورزی معرفت کوثری ثمره پارسایی؛ علم فرقانی میوه تقوای الهی؛ دانش لدنی لازمه طبیعی عبودیت است و چه شهادت زیبا، شیرین، دلنشین و معصومانه ای بر علم لدنی، افاضی و حکمت کوثری زینب کبری علیها السلام بیان شده است: ﴿أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَه ...﴾ (5) .
لذا جان پاک زینبی، شراب طهور معرفت، محبت الهی و حکمت الهی است که عالمه، حکیمه و عارفه ای است سترگ، مفسر قرآن و سیاست شناس سیاستورز که
ص: 111
حکمت عقلی و حکمت سیاسی، عرفان شهودی و عرفان سیاسی را در وقایع کربلا، کوفه، شام و مدینه در هم و با هم نشان داد؛ یعنی سینه اش گنجینه اسرار الهی، اسرار امامت و ولایت و دل او جایگاه دلبر و حرم امن خدایی بود و با علم غیبی و عنایی و عرفان ولایی و عترتی، بانگ توحیدی ﴿مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا﴾ (1) را سر داد تا نشان دهد:
وی سرمست جام طهور الستى خدا و شراب عشق الهی است و هر چه می بیند جمال دوست و آفتاب است و به هر جا و هر چه می نگرد خدا را می بیند. ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَتَمَّ وَجْهُ اللهِ﴾ (2)
عالم وجود خمخانه دوست و میخانه حق است و هستی سرمست باده دوست.
- توحید افعالی، به توحید اسمایی و آن گاه به توحید ذاتی گره خورده تا «وحده وحده وحده» را تفسیر نماید؛ آن هم نه در کلاس درس و بحث و انزوا و عزلت بلکه در میدان حماسه و جهاد خون و قیام و پیام رسانی.
- هر چه در کربلا گذشت، زیبا بود و نمایشگری از توحید، توکل، ایثار، نثار، خلوص، صلوح، عشق، ولایت، وفا و صفا بود. هر چه در آن جا دیده شد رنگ و رایحه الهی و خدایی داشت؛ ملائکه سجده کننده حسین علیه السلام و یارانش بودند؛ عالم غیب و شهادت جن و انس ملک و فلک همه در خدمت انسان کامل بودند؛ از آدم تا خاتم صلی الله علیه و اله و سلم پا در رکاب سیدالشهدا گذاشتند؛ فرشتگان بدرقه کننده ارواح طیب و طاهر شهیدان شدند و محمد صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام، حسن علیه السلام چه مشتاقانه منتظر دیدار با «خون خدا» بودند. در آن جا «اسلام کامل» در «انسان کامل» شهود شد و عدالت، عرفان، جهاد، حقیقت و حریت، به تمام معنا در سیمای قدسی و نورانی حسین علیه السلام دیده شد که هر چه دیده شد، زیبایی بود و هست و «کجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها.»
ص: 112
غایت عرفان نیل به مقام «ولایت» است که ولایت یعنی ملک و ملکوت را تحت تدبیر خدا و فانی در خدا دیدن؛ ولایت یعنی شهود ﴿بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ (1) یعنی دیدن ﴿وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ﴾ (2) و ﴿قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾ (3) و فهم و شهود ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ (4) و حضرت زینب علیها السلام در اثر معرفت به خدا عبودیت الهی هدایت و حمایت انسان کامل خلوص و طهارت و رهایی از حجاب خودیت به مقام «ولایت» رسید. ولایت که باطن نبوت است؛ ولایت که مقام «نبوت تسدیدی» (5) و «نبوت تعریفی» است؛ نه «نبوت تشریعی» (6) .
زینب علیها السلام چه جان نورانی و روح ریحانی و روحانی ای داشت که توانست ادراک کننده وجهی از وجوه مقام ولایی مادرش فاطمه زهرا علیها السلام باشد؛ یعنی از ولایت شناسی و ولیشناسی خود به تدریج در اثر تربیت کامل، تهذیب نفس و محبت الهی به رتبه «ولی الله» شدن رسید که هم مستعد و مجاهد بود و هم در
ص: 113
معیت انسان های کامل قرار داشت؛ لذا چون عقل ولایی، دل ولایی و روح ولایی داشت توانست با صاحب ولایت کلیه و مطلقه الهیه و آرمان خویش هم رأیی و هم راهی هم زبانی و هم دلی هم سفری و هم سفره ای نماید تا امام و ولی کامل او در برابر خواهرش خم شد؛ بر او بوسه زد و در آغوشش گرفت و دست ولایی بر سینه ولایی و ولی شناس وی نهاد و او را بشارت داد که در همه زمان و زمین و دنیا و آخرت با تو هستم و تو با من هستی:
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد *** تا رخش بوسد الف را دال کرد
هم چو جان خود در آغوشش کشید *** این سخن آهسته بر گوشش کشید
که: ای عنان گیر من آیا زینبی؟ *** یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن *** راه عشق است این عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر همسفر! *** تو به پا این راه کوبی من به سر
با حسینی لب هر آن چه او گفت راز *** شد به گوش زینبی بشنید باز ...
گفت زینب در جواب آن شاه را *** که ای فروزان کرده مهر و ماه را!
عشق را از یک مشیمه زاده ایم *** لب به یک پستان غم بنهاده ایم
تربیت بوده است بر یک دوشمان *** پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی *** هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم *** هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول! *** من اسیری را به جان کردم قبول (1)
چون زینب علیها السلام به مقام ولایت رسید با طی طریق الهی و فتح مقامات معنوی حسین علیه السلام در جان زینب علیها السلام خیمه زد تا با آب یقین و معرفت غیبی وی را از هر گونه ریب و تردید برهاند و صورت سیرت و سریرت زینبی علیها السلام را در آیینه جانش به نمایش گذاشت و آینده را در آینه وجود زینب علیها السلام آفتابی کرد که زینب علیها السلام از آن پس با چشم حسین علیه السلام می دید و با گوش حسین علیه السلام می شنید و با زبان حسین علیه السلام
ص: 114
سخن می گفت و با پای حسین علیه السلام می رفت و از «راه دل» با هم گفت و گو کردند و حسین علیه السلام بود که ولایت را بر جان زینب علیها السلام نشاند و سر او بر زانو گذاشت و با نهادن دست بر دل زینب علیه السلام، دل او را به دست گرفت که در این جا رمز و و راز هایی اشارت و بشاراتی پنهان است که جز محرمان آن را ندانند و نشناسند:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی *** گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
(حافظ)
گفتگو کردند با هم متصل *** این به آن و آن به این از راه دل
دیگر این جا گفتگو را راه نیست *** پرده افکندند و کس آگاه نیست (1)
گفتگو ها بین حسین علیه السلام و زینب علیها السلام شد که ظاهر و باطنی داشت (2) و آرامش ویژه ای به زینب علیها السلام داد تا رسالت زینبی علیها السلام و مسئولیت اصلی او آغاز شود؛ گو این که تمام بلایا و مصایب گذشته از شهادت مادر و پدر بزرگوارش و برادرانش علیه السلام و ...، مقدمه این ذی المقدمه بود که زینب علیها السلام آفریده شد تا با حسین علیه السلام معنا یابد و به قیام حسین علیه السلام نیز معنا بخشد و حسین علیه السلام نیز معنا بخشد و حسین علیه السلام محمد صلی الله علیه و اله و سلم را معنا و تفسیر نماید و زینب علیها السلام حسین علیه السلام را معنا و پاسداری نماید و قافله سالار کاروان حسین علیه السلام، پاسدار و حافظ جان امام و ولی خدا و پرستاری از امام زین العابدین علیه السلام و تجلی و ظهور زینب علیها السلام، پس از شهادت امام حسین علیه السلام آغاز شد (3) که شاید ناظر به مقام صحو، (4) بعد از محو (5) ،
ص: 115
بقای پس از فنا و سیر از وحدت به کثرت پس از سیر و سفر از کثرت به وحدت و از وحدت در وحدت باشد که سفر سوم و چهارم عرفانی زینب علیها السلام از «عصر عاشورا» آغاز شد و این همانا مقام «ولایت زینبی» است و حتی بر امام سجاد علیه السلام روایت جدش پیامبر اکرم علیه السلام را می خواند که قتلگاه حسین علیه السلام جلوه گاه عشق به خدا و زیارتگه رندان جهان خواهد شد و منبع الهام بخش قیام و جهاد در راه خدا و ارزش های اسلامی و عدالت اجتماعی می باشد.
«اساس عرفان شهود واقع و کشف حقیقت است» (1) و از حيث عينيت و عمل نيز «جز خداندیدن» و «جز خدانشناختن» که عرفان از «بود و نمود» بحث می کند؛ چنان که حکمت از «بود و نبود» و اخلاق از «باید و نباید» و عارف سالک تحت «ولایت اسما» به سیر و سلوک می پردازد که موحد حقیقی از حق به سوی حق هماره در حرکت است؛ چه این که «جز حق» در دار وجود چیزی نیست؛ یعنی در سفر از خلق به حق نیز از حق مقید به سوی حق مطلق یا از تجلیات حق به سوی مرکز و سرچشمه این جلوات در حال سیر و صیر می باشد تا سیر از حق به حق یا سفر در دریای وحدت و شهود اسما و اوصاف همان واحد یکتا و یگانه به صورت دیگر آغاز شود و انسان کامل در این سیر و سفر روحانی و ملکوتی که خود آیت کبرای حق است دلیل و مرشد کامل سالک خواهد بود تا سالک بر مدار شریعت و مرکز فطرت و حکمت خلقت حرکت استکمالی نماید و زینب علیها السلام سالکی بود که اولا: بر این نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی از «فتح قریب مبین و مطلق» راهی جز سیر و سلوک و طی مراحل و منازل سفر نداشت.
ص: 116
ثانیاً: چنان که برای هر سالکی صراطی خاص در متن صراط مستقیم تعبیه شده تا آن را بپیماید برای حضرت زینب علیها السلام نیز مسیر مشخص و ویژه ای تعبیه شده است.
ثالثاً: در رؤیای صادقه خدای سبحان خطوط کلی سلوکی و آینده وی را القا فرمود و پیغمبر خدا خاتم الانبياء محمد مصطفى علیه السلام مُعَبَّر خوابش گشت.
زینب خوابش را چنین برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بازگو کرد: ﴿ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می افتادم تا این که به درخت بزرگی پناه بردم ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست.
در آن هنگام به دو شاخه ی به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم پیامبر با شنیدن خواب زینب علیها السلام بسیار گریست و فرمود درختی که اولین بار به آن پناه بردی جد توست که به زودی از دنیا می رود و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن ها هم از دنیا می روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان جهان تاریک می گردد.﴾ (1)
از آن هنگام آینده حیات زینب علیها السلام ترسیم شده و او دانست که «سلطان ازل، گنج غم عشق» به وی داد و باید بار غم دوست بر دوش گیرد و وادی های سلوک را طی نماید و اگر چه عارفان در تعابیر مختلف منازل چهار هفت هفتاد هزار و ... را مطرح کرده اند و هر کدام از آن منازل مؤلفه ها و ویژگی هایی دارد؛ لکن از هفت منزل سلوکی چه «هفت شهر عقلی» از عقل هیولایی، بالملكه، بالفعل، بالمستفاد، سرّ، خفى و اَخفی تا هفت شهر قلبی و باطنی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید،
ص: 117
حیرت، فقر و فنا سخن ها گفته اند که در سلوک عرفانی یا عرفان عملی زینب علیها السلام رنگ باخته و به گونه ای دیگر ترجمه و تفسیر می شود که زینب علیها السلام «ترجمان» عینی سیر و سلوک عقلی یعنی «عقیله بنی هاشم» و ترجمان واقعی سیر و سلوک قلبی و درونی يا ﴿أُختاه لا تَنْسِينِي في نَافِلِةِ اللَّيل﴾ (1) است که انسان کامل معصوم در هجرت از فراق به سوی وصال و کوچ از فصل به وصل و لقای رب می فرماید: خواهرم مرا در آن نیمه های شب و سحر خیزی های خویش فراموش مکن حال او چه سالکی است که پیر و مرادش چنین از وی مطالبه دعا می نماید؟! او که راه «فکر و ذکر» را به هم آمیخت و از سلوک عاقلانه به سیر و شدن عاشقانه پرداخت و رفعت مکانتی و مقامی را در تصعید تکاملی اش به سیر آفاقی نشان داد؛ یعنی سیر اَنفسی اش در سیر آفاقی متجلی شد و سیر عمودی وی در حرکت افقی اش ظاهر گشت و از مدینه به مدینه حرکت استکمالی نمود تا به دیدار حق شتافت؛ چه این که هفت شهر عشق و وادی سلوک را از پس پرده های پر رمز و راز و اسرار غم انگیز و آکنده از اندوه با بصیرت، صبر، شکر و شرح صدر پشت سر نهاد و هفت منزل و وادی سلوکی اش چنین رقم خورد:
الف) سفر از مدینه به کوفه در معیت علی علیه السلام؛
ب) سفر از کوفه به مدینه به همراه امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام؛
ج) سفر از مدینه به کربلا به همراه امام حسین علیه السلام؛
د) سفر از کربلا به کوفه در معیت امام زین العابدین علیه السلام؛
ه) سفر از کوفه به شام نیز به همراه امام زین العابدین علیه السلام؛
و) سفر از شام به مدینه نیز در معیت امام سجاد علیه السلام؛
ز) سفر از مدینه به شام که در این سفر به مراد و مطلوب خویش یعنی لقای پروردگار شتافت که به صورت کلان و کلی از مدینه به مدینه از مدینه به کربلا،
ص: 118
از کربلا به مدینه و از مدینه تا شام را قرین با هزاران حوادث پیچ در پیچ طی کرد و باید گفت:
سلسله موی دوست حلقه ی دام بلاست *** هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
(حافظ)
به راستی چه کسی می داند این عقیله بنی هاشم و عالمه غير معلمه، و قهرمان صبر و بصیرت و عاشق و دل شده حسین علیه السلام در تمامی این اسفار آفاقی در انفسی و انفسی در آفاقی چه کشیده است؟
او که زیر شمشیر غم عشق دوست رقص کنان می رفت و پای کوبان سرمست جام ولای محبوب خدا و معشوق سرمدی یعنی حسین علیه السلام بود و «خط خون» را در عشق خویش تجربه کرد و عاشقان و سالکان اینک یا زینب را به یا علی یا حسین! گره می زنند تا از این «فرد ششم» آن «پنج تن» که «نفر ششم پنج تن»! (1) است استمداد جسته و از باطن این ولی خدا که میخانه ی الهی است، استفاضه و استضائه نمایند.
او که «قمری» در برابر «شمس» وجود حسین علیه السلام بود و مصداق ﴿هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمْسَ ضياءاً و القَمَرَ نُوراً﴾ (2) است سرچشمه انواری برای سلوک سالکان قرار گرفت. او که به تعبیر صاحب لهوف «توانمند حفظ اسرار امامت و منزلت نیابت امام» بود (3) و به تعبیر علامه مامقانی: «در صفات ستوده برترین است، صدیقه صغری و در صبر قوت ایمان و تقوی منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت نیز گویا از زبان امیر المؤمنین علیه السلام سخن می گفت. (4) و سید حسن امین نیز وی را با عقل و قوه استلال برتر و صاحب جلالت شأن و مقام ستوده است (5) و این که وی
ص: 119
را ام المصائب، ام الرزايا، ام النوائب و ... کنیه داده اند (1) با توجه به مصایب و درد های اسفار هفتگانه اش می باشد.
زینبی که در اثر ایمان و عمل صالح کسب حیات طیبه نمود و وجه رب شد تا بقامند و جاودانه بماند و حشر فیزیکی و متافیزیکی اش با حسین علیه السلام رقم خورد و از همه ابتلائات الهی سربلند به درآمد تا چون ابراهیم علیه السلام مقام «امامت ظاهری» کاروان کربلا را در پرتو «امامت باطنی» امام زین العابدین علیه السلام به دست آورد و زینب علیها السلام خود با امام و پیر کامل راه خویش، ارتباط عاطفی، عقلی، عرفانی و عاشقانه برقرار کرد تا به مقام ولایت الهی بار یافت و عرفان جامع اسلام را که همانا عرفان ناب نبوی، علوی، فاطمی و حسینی است به نمایش گذاشت؛ عرفانی که در آن عقلانیت، جامعیت، اعتدال (عدالت فکری، اخلاقی، باطنی و اجتماعی)، مسئولیت پذیری، جهاد و ایثار، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری، دین شناسی و دینداری یا درک و درد دینی متجلی شده است.
عرفان زینب علیها السلام، عرفان گریز و ستیز، عرفان فرد و جامعه، عرفان دنیا و آخرت، عرفان برهان و عرفان، عرفان عقل و عشق، عرفان برون گرایی و درون گرایی، عرفان درد خلق خدا در مسیر و بستر درد خداست، عرفان زینب علیها السلام عرفان حسینی است و زینب علیها السلام با علم و عمل، معرفت، محبت، عبودیت، شریعت و ولایت مداری ثابت کرد که «راه ولایت» باز است و «ولی خدا» شدن زن و مرد ندارد و ثابت کرد که «علم الدراسه و علم الوراثة و علم الفراسة»، برای همگان ممکن است و زن و مرد می توانند «ورثة الانبياء» شده و به مقام نبوت تعريفيه و وحى انبائيه و مقامیه باریابند و فرا فرشته گردند تا به منزلت خلافت الهیه راه یابند؛ پس وجود زینب علیها السلام در کنار حسین علیه السلام عرفان ناب اسلام را تفسیر می نماید و راه عرفان بدعت، عافیت، عزلت، اشرافیت، مادیت و دنیویت را می بندد تا عرفان ناب نیز دستخوش تحریف و التقاط نشده سیمای ناب و خالص خویش را با دو ویژگی
ص: 120
توانایی و کارآمدی و خلوص و طهارت حفظ نماید.
همچنین هفت شهر عشق ظهور یافته، در هفت منزل یاد شده از مدینه تا مدینه و شام در هفت منزل: معرفت، محبت، عبودیت، سرعت و سبقت، خلوص و صداقت، توحید و ولایت (که فنای در ذات الهی، فنای فعلی، صفاتی و وجودی است)، حضرت زینب علیها السلام سیر و سفر باطنی و جوهری داشتند و مجموعه ادوار مختلف زندگی وی آیینه نمایش عناصر و وادی های هفتگانه تکاملی است و عرفان زینب علیها السلام به ذات خدای سبحان عشقش به خداوند تبارک و تعالی عبودیت محض و التزام عملی به شریعت و سبقت در خیر، مجاهدت و مهاجرت با مال جان و فرزندان و همه هستی نهایت خلوص در عمل به اسلام و تعبد راستین به مقام ولایت و داشتن بینش و گرایش توحیدی، مقدمات وصول زینب علیها السلام به مقام ولایت کلیه الهیه بوده است که اگر انسان سیر انفسی و معرفت شهودی به وقایع واقعه ی کربلا و درجات و اطوار حیات زینبی نماید می بیند که چگونه عقل و دل وی در پرتو شریعت الهی و ولایت علوی فاطمی، حسنی و حسینی شکوفا شده است و می یایبم که زینب علیها السلام اسلام شناس اسلام مدار بود و در رکاب حسین علیه السلام انجام وظیفه نمود و أخوت صلبی و زیستی عامل همراهی او با حسین علیه السلام نشد؛ بلکه اخوت معرفتی و ولایی امام و نسبت امامت و امت مراد و مریدی عامل اصلی و سنگ بنای رابطه وجودی او با حسین علیه السلام بود که او عارف به دین عاشق ارزش ها و فضایل اسلامی و عارف به مقام ولایی انسان کاملی چون حسین علیه السلام بود و به خوبی توانست تا «عصر عاشورا» را به گونه ای و از عصر عاشورا تا زمان مرگ و کوچیدن از دنیا به آخرت را به گونه ای دیگر تدبیر نماید و رسالت خویش را به نحو احسن و اتقن انجام دهد و به دلیل همین تیزهوشی و هوشمندی اجتماعی و سیاسی، معرفت دینی، ایمان انقلابی و جهادی، شرح صدر و شکیبائی، صبر و پایداری، عدالت خواهی، عدالت ورزی و شجاعت و پایمردی او در ابلاغ پیام نهضت کربلا و ره آورد قیام عاشورا به مردم و نسل های بشر در طول تاریخ آن هم با صلابت و شهادت، فصاحت و بلاغت و
ص: 121
رعایت شعایر، ارزش ها و الزامات شریعت، بسیار ستودنی و حاکی و گواه بر عقلانیت، معنویت و معرفت او به حقایق قرآنی و معارف اسلامی است.
اگر نگاهی کوتاه به خطبه های وی در کوفه و شام و کارکرد های او در مدینه و ... شود روشن می شود که دین شناس دیندار و مؤمن عاقل و عاشق بوده است و بی جهت نبود که وی را لقب عقیله بنی هاشم (1) ، «عالمه غیر معلّمه» (2) سحرخیز و شب زنده دار (3) مصداق سوره ی هل اتی» و ایثارگر (4) فصیح و بلیغ (5) خردمند (6) صبور و شکیبا در اوج فداکاری (7) و ... لقب داده اند و هماره بزرگان تاریخ، فقه و حدیث، تفسیر، کلام، حکمت و عرفان و حتی سیاست و تدبیر جامعه زینب علیها السلام و ابعاد وجودی وی می گویند و می نویسند که زینب علیها السلام، وارث علی و فاطمه علیهما السلام بود و به حقیقت ظهور این ابیات حافظ شیرازی است:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن *** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم *** که در طریقت ما کافری است رنجیدن
بار دیگر آمد از ساقی صدا *** طالب آن جام را بر زد ندا
ای که از جان طالب این باده ای *** بهر آشامیدنش آمده ای!
گر چه این میرا دو صد مستی بود *** نیست را سرمایه هستی بود
از خمار آن حذر کن کین خمار *** از سرمستان برون آرد دمار
ص: 122
درد و رنج و غصه را آماده شو *** بع از آن آماده این باده شو
این نه جام عشرت این جام ولاست *** درد او درد است و صاف او بلاست (1)
از نوشتار حاضر که با رهیافتی عرفانی و رویکردی سلوکی به سراغ قهرمان کربلا و بانوی صبر یعنی زینب کبری علیها السلام می رود چند نکته حاصل آمد:
الف) زینب علیها السلام موحد راستین و عاشق دلشده و الگوی تمام عیار و جاودانه ایمان دینی عرفان دینی و عشق و محبت دینی و ریاضت مجاهدت و ایثار و نثار دینی است.
ب) زینب علیها السلام در پرتو ولایت تکوینی و تشریعی خاتم الانبیا علیه السلام، ابوالائمه على علیه السلام، ام الائمه فاطمه الزهرا علیها السلام، سبط اکبر نبوی امام حسن مجتبی علیها السلام، سیدالشهداء حسين بن علی علیها السلام و سید الساجدين زين العابدین علی بن حسین علیها السلام به مقام و منزلت ولایت الهی راه یافت و بشارتی و نشانه ای بر گشایش باب ولایت و اسوه ای پایدار جهت «فنا فی الله و بقا بالله» در پرتو شریعت طریقت و حقیقت گشت.
ج) زینب علیها السلام با پیوند زدن عقل و عشق، برهان و عرفان، عرفان و حماسه، درایت، جهاد اصغر، اوسط و اکبر، فکر و ذکر، درون و برون، درد خدا و خلق، راه هر گونه تحریف و انحراف پیدا و پنهان را بر عرفان ناب نبوی و علوی بست و تابلوی زیبا و همه جانبه ایی از اسلام کامل و انسان کامل شد و باب عشق و عاشقی و مرید و مرادی را به خوبی هر چه تمامتر گشود و راه سوء استفاده از عرفان را بست و باب عرفان بدعت و تحریف شده، زمینی، سکولار و لیبرال، منهای اخلاق و شریعت، منهای حکمت و سیاست را منسد کرد.
د) زینب علیها السلام با عرفان علمی و عملی منازل السائرین و مقامات العارفین را در سیر آفاق و انفس و سلوک افقی و عمودی متجلی ساخت و ترسیم کرد تا ایمان، هجرت و جهاد را با ایثار و نثار، صفا و وفا، صبر و بصیرت و تدبیر و تقدیر الهی، تفسیر عملی کرد و از مقام و حال و قبض و بسط های عرفانی و خوف و رجا تا
ص: 123
مقام ولایت که ﴿لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (1) می باشد، به خوبی نشان دهد و «عرفان» را با رنگ و رایحه حسین علیه السلام تصویرگری نماید:
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز *** نقشش به حرام از خود صورتگر چین باشد
(حافظ)
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند *** و آن که این کار ندانست در انکار بماند
(همان)
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ *** ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
(همان)
ص: 124
عشق و محبت الهی عناصر عمده بینش و گرایش عرفانی و بنیاد از «خودرهائی» و آزادگی یا آزادی معنوی است چه این که انسان آگاه به عشق حاکم بر نظام وجود و ساری و جاری بر هستی و عارف به عشق و محبت جبلّی و فطری خود به ذات معشوق ابدی و ازلی و و محبوب سرمدی که همه عالم و آدم حدوثاً و بقاءاً به حب و عشق الهی حیات و حرکت دارند هر آینه با آتش عشق خرمن خودخواهی و من نگری را سوزانده و می یابد که عشق چنان چه در آفرینش جهان «كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى ان اعرف» (1) اصل بود و تفسیر امام زین العابدین از جهان خلقت بر پایه حب و عشق الهى: ﴿ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَی مَشِیتِهِ اخْتِرَاعاً ثُمَّ سَلَک بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ﴾ (2) نیز چنین است که ترجمه اش در حقیقت اشعار حافظ است:
ما در این در نه پی حشمت و جاه آمده ایم *** از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقم و ز سر حد عدم *** تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
به همین وزان «عشق» پرده ها و حجاب های بین عاشق و معشوق را که «خود»
ص: 125
عاشق باشد از بین می برد و عامل رها شدن در فضای بیکرانه هستی خواهد شد که:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای *** زنده معشوق است و عاشق مرده ای
قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم يقول الله عزوّجل:
﴿إذا کانَ الغالِبُ عَلَی العَبدِ الاشتِغالَ بی جَعَلتُ بُغیَتَهُ ولَذَّتَهُ فی ذِکری ، فإذا جَعَلتُ بُغیَتَهُ ولَذَّتَهُ فی ذِکری عَشِقَنی و عَشِقتُهُ ، فإذا عَشِقَنی و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فیما بَینی و بَینَهُ ، و صَیَّرتُ ذلکَ تَغالُبا عَلَیهِ ، لا یَسهو إذا سَها النّاسُ﴾. (1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم خدای عزوّجل می فرماید:
هر گاه اشتغال به من بر جان بنده غالب آید خواهش و لذت او را در یاد خودم قرار دهم و چون خواهش و لذتش را یاد خودم قرار دهم عاشق من گردد و من نیز عاشق او و چون عاشق یکدیگر شدیم پرده میان خود و او را بالا زنم و آن (مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلط گردانم، به طوری که وقتی مردم دچار سهو و اشتباه می شوند او دستخوش سهو نمی شود).
پس «عشق» مایه قرب عاشق به معشوق و زوال پرده ها و حجاب هایی است که بین عاشق صادق و معشوقش وجود دارد و یاد و نام و خاطره معشوق عامل حیات و زندگی و رائحه معشوق مایه راحتی روح و قوت دل عاشق پاک است و عشق عارفانه و عرفان عاشقانه ره آوردی سلوکی در آزادسازی هستی و وجود
عاشق از غیر خدا و استغراق وجودی او در ذات حق یا محبوب دارد که برخی از آن ها عبارتند از:
الف) معرفت اشتدادی و استکمالی عاشق به معشوق.
ب) سوز و گداز و راز و نیاز عاشق در برابر معشوق.
ج) سوختن وجودی از شدت فراق و هجران دوست.
د) طی مراحل و سلوک منازل نمودن توأم با ریاضت های شرعی و صعوبت راه وصال تا سرمنزل مقصود (وصال محبوب)
ص: 126
ه) نقص نفسی و فقر وجودی و نیاز ذاتی خویش را با کمال اطلاقی و غنای ذاتی او (دوست) بر طرف کردن و رنگ و رائحه او را یافتن که:
در رهت طی مراحل نکنم پس چه کنم *** در سر کوی تو منزل نکنم پس چه کنم
ناقص از فیض از کامل نستد پس چه ستد *** ناقصی راز ،تو کامل نکنم پس چه کنم
جان اگر محرم جانان نشود پس چه شود *** خویشتن را به تو واصل نکنم پس چه کنم
عاقل از سنگ از جاهل نخورد پس چه خورد *** صبر از یک دو سه جاهل نکنم پس چه کنم
عاشق دل شده زاری نکند پس چه کند *** گریه شوق چو هاطل نکند پس چه کنم
عشق ار بار تحمل نکشد پس چه کشد *** حمل بار غمت از دل نکند پس چه کنم (1)
و) جان سپاری در آستان دوست:
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست *** آن جا جز جان بسپارند چاره نیست
ز) مجاهده آهسته و پیوسته:
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود *** ندانستم که این دریا چو موج جان فشان دارد
ح) فقط او را خواستن و پرسیدن:
﴿بَلْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُکَ﴾
مائیم و رخ یار دل آرام و دگر هیچ *** ماراست هیچ حاصل ایام و دگر هیچ
ط) حركت حبّی و صیرورت و شدن برای شهود کردن:
«مكتب عشق مكتب حرکت است اما حرکتی صعودی و حرکتی عمودی نه حرکت افقی بعد البته مبدل به حرکت افقی می شود ولی در ابتداء که انسان می خواهد به کمال برسد بایستی حرکتش عمودی و صعودی باشد یعنی حرکت و پرواز به سوی خدا.» (2)
در میخانه گشائید که از مسلخ عشق *** به هوای رخ آن لاله عذار آمده ایم
ص: 127
ی) زنده کننده دل و سوزاننده، گدازنده و فروزاننده جان آدمی است به قول مرحوم همائی:
«همین جاذبه عشق ساری غیر مرئی است که عالم هستی را زنده و برپا نگاه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است.»
اگرچه عشق چشیدنی و شهودی ،است نه شنیدنی و گفتنی، اما چنین است که مطلقاً از دایره شرح و بیان بیرون باشد و می توان با زبان حکمت و فلسفه و ادبیات عرفانی و عرفان ادبیاتی رشحه ای از آن معانی و رقیقه ای از آن حقیقت و قطره ای از آن بحر آتشین را در قالب الفاظ و اصطلاحات و البته با استمداد از آموزه های معرفتی - معنویتی مبتنی بر «وحی» و فرهنگ اسلامی متجلی ساخت. کار عظیم و سترگ عرفان را به برهان کشیدن و معنا را در مفهوم گنجاندن و مشهود را مفهوم و حضور و شهود را به حصول تبیین کردن تا حدی امکان پذیر است بزرگان معرفت دینی و ارباب سلوک و شهود و جامعان فهم و شهود و نظر و بصر در این مسیر گام های مؤثر و مهمی برداشته و «حکمت متعالیه» را خلق و تعاضد عقل و عشق را جایگزین تضاد عقل و عشق نموده اند به هر حال عشق و عرفان نیز ارزش معرفتی و ادراکی خاص خود را داشته و فراتر از معرفت های عقلی و حسی دارای ماهیت و لوازم خاص می باشد در این بخش برآنیم تا خوشه هایی از خرمن عشق را فراروی صاحبان دل قرار دهیم. ضمن این که به سختی این امر نیز آگاه هستیم که در تفسیر عشق فراتر از هم زبانی هم دلی و هم رأیی همراهی لازم است.
«عشق» را به دو صورت می توان تفسیر کرد:
الف) تفسير «بیرونی» و از راه دور که تفسیری انتزاعی، مفهومی و «علم الیقینی» است؛
ب) تفسیر درونی و «از نزدیک» که تفسیر عینی حقیقی و «عین الیقین» و بالاتر از آن «حق الیقینی» است.
هر کدام از تفسیر های یاد شده مراتب و شئون مربوط به خود را دارد به همین دلیل است که برای تفسیر های کلامی فلسفی عرفانی و حتی «دینی و مذهبی»
ص: 128
از عشق، اقسام، انواع، پیامد ها و عوارض آن پدیدار شده است.
ما در این نوشتار تفسیر درونی و با مرتبه «عین الیقینی» را دنبال نموده و در این رهگذر از معارف وحیانی و سنت و سیره معصومان علیهم السلام و اولیای الهی بهره می گیریم.
مباحث آن در در سه محور زیر بیان می شود:
محور اول: رنگ و بوی عشق از منظر «عاشق»؛
محور دوم: رنگ و بوی عشق با نظر به «معشوق»؛
محور سوم: رنگ و بوی عشق از افق وحدت «عشق و عاشق و معشوق».
گفته شد که «عشق در حد ذات خود بی رنگ است.» اما روشن است که در مرتبه ظهور خود از عاشق رنگ می پذیرد و عاشق به قدر سعه وجودی خویش تأثیر و ظهور عشق را محدود می نماید؛ یعنی «عشق» بر اساس هندسه وجودی و قدر و اندازه عاشق و قابل عشق حد و شان می پذیرد؛ چنان که از آیه کریمه: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَىءٍ إِلا عِنْدَنا خَزَائِنُهُ وَ مَا تَنَزَّلَهُ إِلا بِقَدَر مَعْلُوم﴾ (1) استفاده می شود که عشق مطلق و مطلق عشق تنزل و تجلی نمی یابد بلکه در هر شیئی یا شخصی به قدر قابلیت و ظرفیت وجودی اش ظهور می یابد و بر محور قاعده ﴿أَنْزِلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَأَلَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها﴾ (2) رنگ خاص قابل و مستفیض را می گیرد. همه عالم و آدم به عشق زنده اند و حیات و بقاء دارند به بیان دیگر حدوث و بقای آن ها به «حب الهى» و عشق ربانی است؛ ﴿کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَاَجْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفُ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَى اُعْرَف﴾ (3)
عالم هستی و هستی عالم و انسان کامل مرهون «حرکت حبی» است و این
ص: 129
«حرکت حبی» ربط مستكمل به مکمل و انسان متکامل به انسان کامل و به زبان فلسفی، ربط حادث به قدیم و ممکن به واجب و به زبان قرآنی، ربط فقیر محض به غنی مطلق است که در آیه کریمه: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ (1) ظهور یافته است و «حرکت حبی» در قوس «نزول» بر مدار حبی، اشتیاقی ایجادی و اکمالی است و در قوس «صعود» استکمالی، احتیاجی فقر وجودی و نفسی و استغنایی است - نه غنایی - که به حرکت وجودیه و اجادیه نیز موسوم است.
«برای عبد سالک هیچ نهجی شیرین تر از سیر حبی سیر حبی نیست.» (2)
پس انسان اگرچه آفریده شده به عشق و حب الهی است اما از این ظرفیت و قابلیت بنیادین برخوردار است که در پرتو آگاهی (عرفان) آزادی (اختیار) و انتخاب منطقی را هماهنگ با فطرت و شریعت نماید و گاهی در چهره «مجذوب سالک» و گاهی در لباس «سالک مجذوب» حرکت حبی استکمالی خویش را تا رسیدن به سر منزل مقصود که غایت قصوای کمال امکانی است ادامه دهد و «عشق» را در درون خویش بپرورد و مظهر اسماء و اوصاف جمالیه و جلالیه معشوق گردد و «تجلی حبى و عشق تکوینی و وجودی» را به «تجلی استکمالی و تکاملی و تشریعی» گره بزند. به همین دلیل است که عشق هر عاشقی به رنگ خود اوست و خصوصیات و مؤلفه های وجودی عاشق در عشق و رنگ و بوی آن نقش اول را دارد. از این رو انسان باید به «درون خویش» برگردد و از وابستگی ها و دلبستگی های برون انصراف یابد، زیرا عشق در درون جان انسان است. آیه شریفه ﴿یا ايهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيهِمْ أنْفُسَكُمْ ...﴾ (3) دست كم سه حقیقت متعالی را گوشزد می نماید:
الف) ایمان به جریان عشق در هستی و به خصوص هستی و حقیقت وجودی انسان
ص: 130
ب) سرچشمه عشق، درون و ذات انسان است؛
ج) در راه عشق، انصراف از بیرون و انقطاع از غیر، «مجاهده عاشقانه» است که پیروزی و صلاح را در پی خواهد داشت.
هم چنین آیه مبارکه ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ...﴾ (1) نیز به چند نکته لطیف در این مورد اشاره دارد: الف) استجابت دعوت «عشق درونی» همانا لبیک به دعوت معشوق بالذات و بالاصاله، یعنی خدای سبحان، و معشوق بالعرض و بالتبع، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، است که عشق به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم عشق به همه کمالات و اسمای حسنای الهی است و «طریقیت» دارد و عشق به خداوند متعال «موضوعیت».
ب) عشق به خدا همان و شهود معشوق همان زیرا هم عشق و هم معشوق دو در درون انسان می باشد و شاید آیه ﴿وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُون﴾ (2) نیز نظر به همین حقیقت باشد.
ج) عشق زنده و بالنده به معشوق که هر دو درونی اند، هستی بخش و حیات دهنده است و عشاق زنده پایدار و ماندگار هستند.
به همین دلیل است که انبیای الهی و خاتم آن ها پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم هدف از بعثت خویش را بازگشت انسان ها به خویشتن و تذکر به عشق و محبت درونی و شکوفاسازی آن برشمرده اند و خویش را مذکر و پیام خویش را ذکر، تذکره و ذکری و ... نامیده اند. همه آن ها آمده اند تا انسان را به خودش بشناسانند و او را از مشغولیت های بیرونی و جاذبه های طبیعی و دنیایی نجات دهند تا حرکت استکمالی و تکاملی خویش را به سوی خدا آغاز نماید. بنابراین تا «انقطاع از بیرون» حاصل نگردد اتصال به درون ممکن نیست به بیان دیگر سخن از فصل و وصل است؛ فصل از غیر خود و وصل به خود و اگر کسی در حیات دنیوی که فرصت
ص: 131
اختیاری وصل به اصل خویش است موفق نشد پس از مرگ در حیات برزخی و قیامتی یا اخروی او را به اصل خود بر می گردانند.
پس انسان به عشق «رنگ» می بخشد و عشق زلال و ناب وقتی در ظرف وجود او ریخته می شود رنگ او را می گیرد که خوب و بد زشت و زیبا نوری و ناری آن به خود او وابسته است؛ چنان که قرآن کریم می فرماید: ﴿... إلا مَنْ أتى الله بِقَلْب سَلِيم﴾ (1) خدا در قلب سلیم جای دارد عشق سلیم نیز در قلب سلیم راه دارد و مأمن و خانه عشق مقدس و الهی دل الهی و تقدس یافته است. انسان هر عینکی که به چشم خود بزند جهان بیرون را به رنگ همان عینک مشاهده می کند و با هر عینک تصوری و تصدیقی به سیمای عشق بنگرد عشق را به همان رنگ و تصور و تصدیق خویش می بیند حال یا عشق را برای توجیه نفسانیات و رنگ های حیوانی و مادون حیوانی خویش می خواهد که شهوتی است و یا عشق را برای روحانیت و کمالات وجودی و گرایش های ملکوتی و فوق ملکوتی می طلبد که «شهودی» است.
بنابراین هر کسی از ظن خود عشق را تفسیر می نماید و گاهی آن را از عرش به فرش و از آسمان به زمین تنزل می دهد و هوا های نفسانی خود را «عشق» می نامد و خود خاکی و ناسوتی و حیوانی اش را در حجاب و پرده «عشق» پنهان می نماید اما اگر آتش عشق الهی در تنور جان انسان سالک عاشق زبانه کشید و ناله ها و لا به هایش در «فراق معشوق» بلند شد و از مرکب راهوار شب و سحر استفاده کرد تا به وصال محبوب بشتابد چنین انسانی عشق علوی و ملکوتی دارد نه سفلی و ملکی (البته اگر عشق های ملکی و سفلی را عشق بنامیم چه این که برخی آن را شهوت حلال یا حرام نامیده اند نه عشق).
پس «عشق» با انسان تفسیر می شود و به رنگ او تعین و تشخص می یابد.
ص: 132
از سوی دیگر این که «عشق» چه بویی دارد بویی دل انگیز و روح افزا یا بوی تعفن و آزاردهنده جان بوی آسمانی یا زمینی نیز به خود انسان بستگی دارد. خلوص و صداقت، در درون انسان بوی روحانی ایجاد می کند و دروغ و نفاق بوی جسمانی. نماز، روزه، مناجات شبانه، انفاق، حل مشكل مردم، شفقت بر خلق و
رأفت بر مردم بوی آسمانی و تنگ گرفتن بر مردم خداگریزی، خلق ستیزی و ... بوی شیطانی می دهد.
در روایات آمده است فرشتگان شبانگاهان به کسانی که سحر خیزند عطر می زنند یا شهیدی که لقاء الله که به پیوسته است را عطر آگین می نمایند یا حتی بوی خوش روحانی و ریحانی از انسان های با خدا می گیرند و به آسمان می برند یا ملائکه نیمه های شب از برخی منازل سالکان بیدار و شب زنده دار «نور» می گیرند و میان آسمانیان منتشر می نماید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: بهشت عاشق سلمان فارسی ،است یا درباره فاطمه زهرا علیها السلام فرمود از او بوی بهشت استشمام می کنم. خداوند نیز در وصف چنین انسان هایی می فرماید: ﴿يوْمَ تَرَى الْمُومِنِينَ وَ الْمُومِناتِ يسْعى نُورُهُمْ بَينَ أَيدِيهِمْ وَ بِأَيمانِهِمْ﴾ و یا می فرماید ﴿یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ﴾ و یا درباره انسان های سالک زنده شده به نور ایمان می فرماید: ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾. پس لازم است انسان به درون شناسی بپردازد و حقیقت خویش را نقد و تحلیل نماید تا ببیند چه بو و نوری دارد؛ آیا تحت «ولایت الهی» است و از ظلمات به نور درآمده و یا تحت «ولایت طاغوتی» است و از نور به ظلمات حرکت نموده است.
قرآن کریم به صورت یک قاعده کلی می فرماید: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ (1) ؛ يعنى اندیشه، انگیزه، اخلاق و اعمال انسان ماهیت او را تشکیل می دهد و بهشت و دوزخ ظهور همین ملكات علمی و عملی وجود او خواهد بود.
از سوی دیگر در آموزه های دینی ما تأکید بر هم نشینی با علمای ربانی و اولیای الهی شده است که عشقشان «رنگ خدا» و رایحه رحمانی دارد تا انسان در اثر انس
ص: 133
با آن ها و علاقه و محبت به ایشان با آن ها سنخیت پیدا نماید. هچنین از حشر و نشر داشتن با انسان های غافل و اهل گناه نهی شده است تا انسان رنگ شیطانی و بوی تعفن نگیرد زیرا نفس انسان تأثیر پذیر است از این رو «مراقبت» در تمامی اوضاع و احوال و حرکات و اعمال لازم است حضرت عیسی علیه السلام در جواب حواریون خود که در مورد دوستی با افراد از او سؤال کردند فرمود: ﴿با کسانی دوست شوید که سه خصلت دارند با دیدن آن ها به یاد خدا می افتید در همنشینی با آن ها بر علم و معرفت شما افزوده می شود و با دیدن اعمال آن ها به یاد قیامت و رستاخیز می افتید.﴾ پس انس با خدا و یاد معشوق و ارتباط و حشر روحانی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و ائمه علیهم السلام و فاطمه زهرا علیها السلام که نورند و بوی خدا دارند و اولیای الهی و عالمان ربانی که نور گیرندگان از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و عترت طاهره اش علیه السلام هستند به انسان نور و روحانیت و معنویت می بخشد؛ همان گونه که سلمان فارسی، ابوذر غفاری، اویس قرنی و ... از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و عمار یاسر، کمیل و ... از علی علیه السلام نور الهی و رایحه رحمانی گرفتند.
شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: ما به کجا می رویم؟ حضرت فرمود: ﴿به سوی عمل خود﴾. نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی، تبری و ... نورند و اگر در بستر و ظرف وجودی پاک و نورانی انسان وارد و چون آب جاری شوند «نور علی نور» خواهند شد و اگر در بستر آلوده و لجن زار ساری و جاری ،گردند همان رنگ و بو را می گیرند و شاید راز ﴿هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ (1) و ﴿وَ لَایَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسَارًا﴾ (2) در همین نکته نهفته باشد. پس انسان باید به تطهیر و تزکیه نفس و درون خویش بپردازد و تلطیف فکرت و تطهیر فطرت نماید تا شفافیت عقل و نورانیت عشق پیدا نماید زیرا نفس طيب عشق طيب و روح پاک رایحه پاک دارد.
ص: 134
چنین عشقی از باطن پاک انسان به سوی خدا می رود و انسان را خدایی می نماید. آیه شریفه ﴿وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ (1) گویای سنخیت درون انسان و رنگ و بوی عشق و رشد و بالندگی آن است. ثمره چنین شجره طیبه ای حیات طیبه است که رنگ ذکور و اناث ندارد بلکه رنگ وجودی و خُلقی دارد نه خَلقی: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ...﴾ (2) .چنین انسانی فرازماني ﴿كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ (3) و فرازمینی ﴿وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ﴾ (4) و مايه برکت و خیر است.
بنابراین دل انسان سالک مالامال از عشق به رنگ رحمانی و بوی خدایی است. (5)
عشق بدون وجود عاشق و معشوق امکان پذیر نیست؛ از این رو «عشق» در عالم و آدم حکایت نسبت عاشقانه عالم و آدم با خالق خویش است. در آینه هستی معشوق خودنمایی می کند و همه چیز جلوه دلبر و دلدار است. اگر «آینه دل» انسان جلا و صیقل یابد عالم وجود را سراپرده جمال و جلال الهی می بیند و هستی را «کتاب خدا»، «کلمه الهی» و تجلی اسمای حق مشاهده می نماید؛ ﴿لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾ (6) و با توجه به این اصل، «وحدت تجلی» در پیدایش عالم با «وحدت شهود» و «وحدت وجود» که همان توحید شهودی و توحید وجودی و به تعبیری «توحید صمدی» است در حدوث و بقای هستی
ص: 135
نمایان است و همه چیز از «او» سخن می گویند و تفسیر و تصویری از او هستند و خداوند از رهگذر آن ها «انا الحق» می گوید و انسان سالک عاشق سرود «هوالحق» و «مع الحق» می سراید.
آیه کریمه ﴿كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾ و ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو اَلْجَلالِ وَ اَلْإِکْرامِ﴾ بیان گر «ظهور معشوق» در عاشق و رنگ و بو گرفتن عاشق از معشوق است، زیرا محب و عاشق از خود رنگ و بویی ندارد و در معشوق خویش فانی شده است.
ص: 136
وجودش. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی مُخلصین کسانی اند که بین آن ها و حق حجابی نیست.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ﴿آن هنگام که موسی با خدای خویش به مناجات می پردازد، از او می پرسد که پروردگارا! آیا تو دور از منی تا بخوانمت یا به من نزدیکی تا با تو نجوا کنم؟ خداوند پاسخ می دهد انا جليس من ذكرني﴾. (1)
ضمن این که تا از جانب معشوق کشش نباشد کوشش عاشق به جای نمی رسد.
به هر حال عاشق هر چه خالص تر و ناب تر گردد و به حقیقت نورانی و دل انگیز «عشق» نزدیک تر شود به تدریج در سیر و سلوک عاشقانه خود در دریای وجود معشوق غرق می گردد و سالک و مسلوک الیه یکی می گردند. انسان اگر فنای در محبوب شود جلوه ای از او پیدا نموده و رنگ و بوی الهی می گیرد.سخن حکیمانه عارفانه و عاشقانه حضرت زینب علیها السلام پس از واقعه عاشورا که فرمود: ﴿مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا﴾ (2) نشان از استغراق سالک عاشق در معشوق ابدی و ازلی دارد. از این سخن دست کم دو معنا برداشت می شود. الف) «ما رايت الا جمیلا» یعنی ما آن قدر در جمیل مطلق و محبوب غرق و فانی گشته ایم که جز او نمی بینیم؛ ب) چون عالم وجود میخانه عشق و لقاء و خمخانه محبوب و تجلی گاه جمال دل آرای جمیل مطلق است ما جز زیبایی چیز دیگری نیافتیم که «هر چه آن خسرو کند شیرین بود» و ما راضی به رضای او و تسلیم امر او هستیم. این فراز خود تفسیری بر سخن امام حسین علیه السلام است که فرمود ﴿رِضاً بِقَضَائِکَ وَ تَسلِیمَاً لاَمرِکَ وَ لاَمَعبُودَ سِوَاکَ﴾ (3) .
زینب علیها السلام فانی در عشق به حسین علیه السلام بود و از این ره گذر به معشوق حقیقی رسید.
بنابراین، هر گاه معشوق در ظرف وجود عاشق نمایان گردد، او را به رنگ و بوی خود در می آورد.
ص: 137
اما از طرف دیگر انسان هایی که بدون عشق و محبت الهی زندگی می کنند به تعبیر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم ﴿جيفة بالليل و بطال بالنهار﴾ هستند که در اثر گناه از دیدار رخ محبوب محروم گشته اند و محجوب از حقایق وجودی اند؛ ﴿کلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يكسبُونَ ... كلاً إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ (1) و حیات تنگ و تاریکی دارند؛ ﴿و من أعْرَضَ رانَ ذكرى فَإِنَّ لَهُ مَعشَةً ضَنكاً﴾. (2) زیرا همان طور که قبلا بیان شد اعمال انسان رنگ و بوی خوب و بد لذت بخش و عذاب آور به او می دهد جوهره او را می سازد. در نتیجه، اندیشه، انگیزه، اخلاق و اعمال سوء شیطانی، رنگ و بوی شیطانی و نفسانی به انسان می دهد و وجود او را به جای عشق رحمانی از شهوت شیطانی پر می نماید. چنین شخصی حاضر نیست از این وادی لجن زار بیرون بیاید و «معشوق حقیقی» را جستجو نماید. در واقع او خود حجاب خود شده است و جز ضلالت و ظلمت چیزی ندارد بنابراین انسان باید به درون خویش بنگرد و ببیند محبوب و معشوق او چه چیز یا چه کسی است؛ اگر معشوق او خداست رنگ و بوی وجودی او آن سویی ملکوتی غیبی و نشانی از آن بی نشان است و اگر معشوق و محبوب او «خود طبیعی» و هوا های نفسانی و تمایلات حیوانی است که در قالب مال و مقام و
زن و ... جلوه گر شده است دارای رنگ و بوی غیر خدایی است.
شخصی از امام معصوم علیه السلام پرسید: من نزد خدا چه منزلت و ارزشی دارم؟ حضرت فرمود: خدا نزد تو از چه منزلت و ارزشی برخودار است؟ تو به همان میزان نزد خدا دارای ارزش و اعتبار هستی.
نظام تکوین و تشریع و کتاب خلقت فطرت و شریعت ناظر به این معنا است که عالم تجلّی معشوق و محبوب است و بر جهان وجود «وحدت» حاکم است و
ص: 138
انسان عارف سالک غرق در «دریای وحدت» با همه مراتب و شئون آن است و حیات و حرکت و شهود او بستگی به آن دارد.
انسان خودشناس جهان شناس و خودساخته در دل عالم و آدم «مشهود» و «محبوب» می بیند.
علی علیه السلام می فرماید: ﴿فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ﴾ (1) ؛ یعنی هر انسانی باید بنگرد که پیش رونده است یا پس رونده سالک است یا ساکن توقف و نزول دارد یا تحول و عروج به کجا می رود دنبال چه چیزی است استکمال وجودی دارد یا نه؟ انسان با خودشناسی تمام عیار و مراقبت وجودی و محاسبت نفسانی همه جانبه سیر مبتنی بر عشق خواهد داشت و در این صورت جز «جمال معشوق» نمی بیند و در او فانی می گردد.
سالک کوی دوست در اثر «درون شناسی» و نگاه از «درون به بیرون» و نه بالعکس و از باب «المؤمن ينظر بنور الله»، ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ﴾ (2) را می بیند و به کلی از خویشتن رهایی می یابد و دیگر هرگز از خود رنگ و بویی ندارد و «خدایی» می گردد و از بالا به پایین می نگرد. از جمله حقایقی که در عالم سیر و سلوک به دست می آید این است که «عشق و عاشق و معشوق» وحدت می یابد و عشق عاشق پیچیده به دو عشق معشوق است: الف) افاضه عشق به عاشق؛ ب) پذیرش عاشق و فنا نمودن او در خود.
بنابر آن چه گفته شد انسان به «عشق» ماهیت و هویت بخشیده و به آن رنگ و بو می دهد؛ البته نه رنگی و بویی از غیر خود و بیرون از ذات خویش بلکه مطابق درون و شاکله خویش آن را به وجود می آورد؛ ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ﴾ (3) .
ص: 139
1. عشق گوهری گران سنگ و جاری در بستر هستی و ساری در جان آدمی است.
2. عشق افاضه و عنایتی از سوی معشوق حقیقی و سرمدی بر دل مؤمن است و رنگ و هویت آن مطابق ظرفیت و قابلیت عاشق می باشد.
3. فرجام عشق، فنای عاشق در معشوق و غرق شدن او در دریای وحدت «عشق و عاشق و معشوق» و سوختن خرمن وجود عاشق به آتش عشق الهی است و این «سوختن» و «ساختن،، «شهود» را به ارمغان آورده و عاشق رنگ الهی می یابد و در جوار قرب و لقای پروردگار آرام می گیرد.
ص: 140
ص: 141
ص: 142
قیام کربلا و حادثه حسینی از جامعیتی بهرهور است که تفسیر ها و قرائت های متکثر و متنوع را بر می تابد و هر انسان اهل خرد و خرابات سلوک و سیاست، فرهنگ و فرهیختگی و معرفت و معنویتی را بر سر سفره پر از طعام های عقل و جان را راهی است چه این که این مأدبه پرفائده و اکنده از مائده های الهی تجسم قرآن و تجلّی وحی الهی است و پیوند حقیقی و واقعی ثقل اکبر و اصغر یا قرآن صامت و ناطق و یا وحی و انسان کامل را می توان در آئینه عاشورا شهود نمود لذا چنان که قرآن کریم ظاهر و باطن و باطن آن دارای بطون است و وجوه و مراتب گوناگونی دارد و از جامعیت جاودانگی و جهان شمولی برخوردار است نهضت حسینی و حماسه حیات آفرین کربلا نیز دارای ظاهر و باطن وجوه و مراتب و مؤلفه های سه گانه جامعیت جاودانگی و جهان شمولی برخوردار می باشد و آدمیان را در هر عصر و زمانی به سوی خود فراخوانی کرده تا آن را بشناسند و از آن اسوه گیرند که حسین بن على علیه السلام فرمود: ﴿لَکُمْ فِیَّ اُسْوَهٌ﴾ (1) لذا حكيمان، عارفان، جامعه شناسان، فیلسوفان تاریخ و سیاست، هنرمندان، ادیبان، رهبران جهاد و حماسه و ... به سراغ این نهضت رفته و به قدر ظرفیت و استعداد وجودی خویش از آن بهره برده و درس ها و عبرت ها از آن گرفته اند و از منظر های گوناگون به
ص: 143
تفسیر و تحلیل آن نشسته اند که هیچ نگاهی و چشمی محروم از حقائق و دقائق ظرائف و لطائف و آموزه ها و گزاره های قابل استنباط و اصطياد حماسه حسینی نخواهد بود و این حماسه انگیزه و اندیشه بینش و گرایش و ایمان و عمل صالح را در خود متبلور ساخت و قدرت تغذیه و انرژی بخشی همه احاد ملت ها از هر مسلک و نحلتی را داراست زیرا حماسه ای الهی - انسانی و هویت بخش بود و صلایی برای بیداری و مژده وصل به اصل و غریو قرب الی الله و رهایی از غربت از خویشتن و بانگ جرس کاروان کمال و کرامت و قبیله قرب و وصال بوده است و حیات معنوی و عقلانی را فرا روی هر انسان زنده دل و دارای عقل بیدار می نهد تا تاریخ و جغرافیای حقیقی و حیات فطری و طیبه اش را فراچنگ آورد. آری «جامعیتی» در این «حادثه ابدی» و قیام ماندگار هست که عاطفه و عقل دل و دیده درک و درد حرارت و حرکت و شناخت و شدن را به هم سرشته است و به تعبیر استاد شهید مطهری: «ما می بینیم در طول تاریخ برداشت ها از حادثه کربلا خیلی متفاوت بوده است مثلا برداشت دِعبِل خُزاعی از شعرای معاصر حضرت رضا علیه السلام برداشت کمیت اسدی از شعرای معاصر امام سجاد و امام باقر علیه السلام یا برداشت مُحْتَشم کاشانی یا سامانی و یا صفی علیشاه متفاوت است، آن ها یک جور برداشت کرده اند محتشم جور دیگری برداشت کرده است. سامانی جور دیگری برداشت دارد ... به نظر من همه این ها صحیح است ولی ناقص است صحيح است ولی کامل نیست ...» (1) پس قیام حسین علیه السلام جنبه ها و ساحت های مختلفی دارد و می توان با رهیافت های گوناگون نیز آن را تفسیر نمود و هرچه زمان می گذرد طراوات و تازگی بالندگی و پویایی آن بیشتر خودنمایی می کند قرن ها از آن گذشته است اما گو این که در «زمان حال» تحقق پیدا کرد یعنی حجاب های زمان و زمین را برداشته و در همه اعصار و امصار و میان همه ملل و نحل و نسل ها حضور و ظهور دارد و از چنان عظمتی برخوردار است که هر انسان آزاده و
ص: 144
آزاداندیشی را متوجه خود ساخته و تحت تأثیر خویش قرار می دهد «مهاتما گاندی» آن را سرمشق نهضت رهایی بخش و استقلال طلبانه خویش در هندوستان قرار می دهد، «محمد علی جناح» قاعد اعظم استقلال پاکستان نیز آن را الگوی آزادی خواهی و استقلال طلبی معرفی می نماید «توماس کارلایل» فیلسوف و مورخ انگلیسی آن را نماد و سمبل پیروزی حق بر باطل در عین اقلیت عددی شمرده ادوارد براون مستشرق انگلیسی نیز از پاکی روحی که در این جنگ اسلامی ظهور یافت سخن به میان آورده «عباس محمود عقاد» نویسنده و ادیب مصری آن را یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی در زمینه دعوت های دین و نهضت های سیاسی قلمداد کرد «علامه طنطاوی» دانشمند مصری داستان حسینی را برانگیزاننده عشق آزادگان به فداکاری در راه خدا دانسته و «طه حسین» دانشمند ادیب مصری آن را ادامه جهاد رهایی بخش و عدالت طلبانه علی علیه السلام شمرده است و ... (1) و یا «آنتوان بارا» به عنوان اندیشمند مسیحی شیفته ابعاد وجودی حسین بن علی علیه السلام شده و کتابی تطبیقی با رویکردی پژوهشی ادبی و عاطفی تحت عنوان «حسین در اندیشه مسیحیت» می نویسد به گونه ای که او را مسیحی شیعی خوانده اند و او نیز در ردیف امثال جرجی زیدان و جرج جرداق شیفته انسان های کاملی چون پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم، علی علیه السلام و حسین علیه السلام می شود (2) علاوه این که با گذشت 1367 سال از حادثه عظیم کربلا و تفسیر های تاریخی، فلسفی، عرفانی سیاسی - اجتماعی، ادبی - هنری و گو این که تفسیر ناشده باقی مانده است و چون خورشیدی بی غروب بر اندیشه و دل آدمیان تابیدن گرفته و چشم ها را خیره ساخته و چون دریای مواج می خروشد و چون کوهی استوار پابرجاست و دعوت به دیدن و دلدادگی نسبت به خود می نماید و امام حسین علیه السلام به مثابه امام علی علیه السلام گو این که به همه نسل ها در همه عصر ها
ص: 145
می فرماید: ﴿غَداً تَعْرِفُونَنِی وَ یُکْشَفُ لَکُمْ سَرَائِرِی﴾ (1) یعنی فردا و فردا های دیگر باید بگذرد تا ابعاد عمیق و انیق نهضت حسینی شناخته و شکفته گردد و چه زیبا و ژرف فرمود: ﴿اِنَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّهً مَکْنُونَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ (2) زيرا حسین علیه السلام مظهر انسانیت عزت و کرامت، حریت، حقیقت، معنویت و عدالت است و محبت به حسین علیه السلام در فطرت ها و دل های اهل ایمان نقش بسته و با سرشت و سرنوشت آن ها عجین شده است و هرگز حرارت و آتش این عشق به حسین علیه السلام سرد و خاموش نمی گردد و به تعبیر استاد شهید مطهری: «... در سینه ها و دل ها حک شده و مانند خطوط نورانی وحی در دل اولیاء خدا برای همیشه باقی است.» (3) حال اگر این «محبت» و «عشق درونی» با معرفت و آگاهی و عرفان همه جانبه گره بخورد و از حمایت معرفتی مستمر و ژرف حمایت گردد و حسین علیه السلام و انگیزه ها، اهداف، روش ها و پیامد های قیام کربلای اش درست معرفی گردد به یقین جهان را دگرگون ساخته و حادثه کربلا که در یک تاریخ و جغرافیای زمانی و زمینی خاصی حدوث یافت تاریخ و جغرافیای انسانی را تغییر خواهد داد و جامعه و تاریخ را بر مدار انسانیت به حرکت در خواهد آورد چه این که به تعبیر امام صادق علیه السلام ﴿كل أرض كربلا، كل يوم عاشورا و کل شهر محرم﴾ و این دکترین حسینی و گفتمان عاشورایی فرازمانی فرازمینی و فرازبانی است و جهان بینی و ایدئولوژی اسلام ناب را متجلی ساخته است و به تعبیر یکی از متفکران عاشورا حلقه وصل بعثت و غدیر با ظهور و مهدویت گشته است. (4) و به تعبیر استاد شهید مطهری: ﴿حسین علیه السلام شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد عشق و ایده آل هایی داد که همیشه زنده است.﴾ (5)
ص: 146
و اینک ما در نوشتار حاضر بر آنیم که با نگاه فلسفی یا فیلسوفانه نگریستن به حادثه و حماسه عاشورا تفسیر و تصویر جدید و نوین ارائه داده و قیام حسینی را عقلانی و طبیعی دیده و به تحلیل در آوردیم نه فراطبیعی و با نگاه تقدیری، اگرچه تقدیر و تدبیر، متافیزیک و فیزیک، غیب و شهادت فراطبیعی و طبیعی و مقام ثبوت و اثبات در حماسه جاودان حسینی را نباید از هم تفکیک نمود و تفکیک شدنی هم نیستند و جدا و جزیره ای دیدن جنبه های الهی - بشری و تقدیری - تدبیری نهضت کربلا نیز منشأ مغالطات و محدود اندیشی های در تفسیر آن خواهد شد و لیکن با عطف توجه به مقام ثبوت و غیب و تقدیر می توان رهیافتی فیلسوفانه و عقلانی از آن ارائه کرد تا معلوم گردد که حسین بن علی علیه السلام با درک و دریافت کاملا صحیح و شفاف از عصر و زمان خویش و آینده شناسی و فرجام بینی جامعه اسلامی و اتخاذ رهیافت و رویکردی هوشمندانه، منطقی و فرانگرانه توانست قیامی را محقق و حادثه ای را حادث نماید که همه تاریخ اسلام و بلکه تاریخ انسان را تحت تأثیر خویش قرار دهد و اگر صرف نگاه نقلی و گزارشی به نهضت عاشورا نشود و از نگاه های علمی - فلسفی نیز برخوردار باشیم و پیام ها اهداف و انگیزه های نهضت و نتایج و لوازم آن را بهتر و عمیق تر بنگریم شناخت شیدایی و دلشدگی ما را نسبت به امام حسین علیه السلام و یاران وفادارش بیشتر می نماید و معجزه جاودان امام حسین علیه السلام یعنی حادثه کربلا و قیام عاشورا اثر بخش تر و راه گشاتر در متن حیات انسانی خواهد شد و می توان حماسه و تراژدی، مسائل و مصائب، جهاد و شهادت، مدیریت و معنویت و عقل و عرفان را توأمان در تابلوی کربلا دید و از یکسویه نگریستن و محدود اندیشیدن پیرامون آن رهایی یافت و درس آموزی، عبرت آفرینی و حماسه سازی و شخصیت پردازی نهضت عاشورا به یقین بیشتر و ژرف تر خواهد گشت. عقلی که در اسلام از اصالت ویژه ای برخوردار است و اسلام پیمانش را با عقل سخت استوار ساخت و پیامبر درونیاش نامید و معرفت عقلی را پشتوانه
ص: 147
محبت قلبی و ادراک عقلانی دورن مایه های ایمان درونی است. (1) و عقل در پرتو نهضت حسینی شکوفا شده است (2) بایسته است به تحلیل این حادثه سترگ و ابدی بنشیند و تحلیلی جامع و جهانی از آن ارائه دهد.
درک فلسفی براساس مؤلفه هایی که دارد درکی از بیرون و نگاه تعقلی است نه تعبدی و «بشرط لا» به سراغ تحلیل عاشورا می رود به بیان دیگر در این نگاه و رویکرد به شناخت علل و ریشه های حدوث این حادثه همبسته بودن وقایع عصر عاشورا با وقایع قبل و بعد از خویش سیر تطوری و تحولی حوادث با هم تا عصر عاشورا و پس از آن سنت های حاکم بر جامعه و تاریخ و البته با دید آزاداندیشانه فلسفه قیام کربلا پاسخ یابی به سؤالات و شبهات پیرامون واقعه کربلا شناخت نقش و میزان تأثیر شخصیت های کربلایی و دریافت لوازم و پیامد های واقعه کربلا و ... پرداخته خواهد شد چنین رهیافت هایی در سخنان امام حسین علیه السلام نیز که خالق چنین نهضت و حادثه ای است و الهام بخش بسیاری از متفکران و ادیبان در طول تاریخ نیز بوده است مثلا وقتی امام حسین علیه السلام روز عاشورا در قتلگاه و قربانگاه خویش خطاب به لشگریان پیش روی خویش می فرماید: ﴿یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هذه﴾ (3) آيا در نوردیدن پرده های تاریخی نیم قرن از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از یازدهم هجرت
ص: 148
تا لحظه شهادت امام حسین علیه السلام یعنی عصر عاشورای سال شصت و یکم هجرت نیست؟ یعنی ریشه های قیام در اندیشه و انگیزه ای ابوسفیانی قرار دارد و تقابل حسین علیه السلام با یزید تقابل اسلام نبوت و امامت یا اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم با اسلام جاهلیت و اشرافیت یا اسلام بوسفیانی است و کربلا سمبل درگیری و چالش بین دو جریان فکری - رفتاری یا جهان بینی و ایدئولوژی نبوی و اموی است و یا مهیار دیلمی آن شاعر شیعی چه زیبا با تحلیل عقلانی و ریشه شناسانه اش خطاب به امام حسین علیه السلام می گوید:
«فيوم السقيفة يا ابن النبی *** طرق یومک فی کربلا
و غصب ابیک علی حقه *** و امک حسن ان تقتلا» (1)
یعنی ریشه واقعه کربلا در واقعه تلخ سقیفه بنی ساعده نهفته است و روز سقیفه راه کربلا را هموار ساخت و تبدیل امامت به خلافت و تضییع حق علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام کشتن و به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام را نیکو جلوه داده است و یا حضرت زینب علیها السلام در مجلس یزید و در شرایط بسیار تلخ و دشوار و دردناک معرفی ژرف و بصیرتی نافذ به همه اهل تاریخ و تفکر می دهد آن گاه که خطاب به یزید کرده و می فرماید: «یابن الطلقاء ...» یعنی فاصله زمانی کربلا تا عصر بعثت در جریان فتح مکه سال هشتم هجری را در هم نوردیده و اشاره به سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نسبت به جد امویان یعنی ابوسفیان نموده که فرمود: ﴿اِذْهبُوا فَاَنْتُمُ الطُّلَقآءُ﴾ (2) یعنی شما آزاد شده های به دست جدمان رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در جریان فتح مکه هستید و در حقیقت زینب علیها السلام آن عقیله بنی هاشم تمام نیم قرن تاریخ منتهی شده به واقعه کربلا را در جمله ای کوتاه تحلیل نمودند و ماهیت اسلام نقابدارانه امویان را آشکار ساختند و ... حال با چنین رویکرد و روشی وقتی به صدر و ساقه و آغاز و انجام قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام می نگریم می بینیم که بایسته
ص: 149
و شایسته است نیم نگاهی به از سقیفه تا کربلا داشته و حادثه عاشورا را بریده از قبل و گذشته اش و منفصل از آینده اش نبینیم بلکه نگاه پیشینی و پسینی نیز به آن بیافکنیم و با توجه به این که هدف اختصار و اجمال در بررسی عقلانی قیام کربلاست تنها نشانه هایی از گذشته و پیش از عاشورا را از آئینه تفکر علی علیه السلام در تحلیل جامعه اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نشان خواهیم داد و آن تحلیل های علی علیه السلام در خطبه های سوم، پنجم، شانزدهم، نود و دوم، یکصد و نود و دوم و ... است که بر روی فتنه انگیزی ها، شبهه افکنی ها، تحریف حقایق اسلامی، انحراف از ارزش های دینی، وجود تبعیض های طبقاتی و شکاف های اجتماعی، نفاق و نیرنگ در ساحت اندیشه و سیاست، به انزوا کشاندن صالحان، حاکمیت فرصت طلبان و تازه به دوران رسیده ها، دگرگون سازی واقعیت های تاریخی، تغییر معیار ها و ارزش های ناب نبوی، تنزل مقام امامت و امام به خلافت و خلیفه و سپس سلطنتی و موروثی کردن مدیریت جامعه اسلامی و ... تکیه و تأكيد ورزيدند و لذا امام حسین علیه السلام نیز در جریان آفرینش قیام کربلا و حادثه حماسه ای عاشورا دو کار محوری و بنیادین را انجام داده اند:
الف) تحلیل روشن و آگاهی بخشی از وضعیت جامعه اسلامی و موقعیت خلیفه مسلمین.
ب) روشنگری شفاف و بصیرت آفرینی تمام عیار نسبت به انگیزه ها و فلسفه قیام و نهضتش.
و امام چه در مخالفت با معاویه و نامه هایی که به او نوشت و با وضع موجود مسلمین و حاکمیت جامعه اسلامی در افتاد و چه در جریان مواجهه با یزید بن معاویه که یک نهضت اصلاحی و قیام احیاگرانه را در پیش گرفت به صورت بسیار روشن، منطقی، هوشمندانه صادقانه و صریحانه اهداف، رویکرد ها، روش ها و حتی محصول و بازخورد های قیام خویش را تبیین ساختند و در قالب همان سخنان نامه ها و خطبه ها تحلیل خویش از موقعیت امت نبوی و آینده جهان اسلام را تصویر و تفسیر نمودند که به واقع باید گفت حکیمانه نهضت
ص: 150
اصلاحی اش را در مؤلفه ها و پارادایم های ذیل جامع و مانع تعریف کردند:
الف) هدف: امام هدف از قیام خویش را زنده کردن اسلام ناب و تمامیت و هویت تفکر و معرفت اسلامی و ارزش های دینی و تحقق حدود و احکام شریعت ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم معرفی کردند و احیای قرآن و سنت اصیل و حیات بخش پیامبر و عترت طاهره اش علیه السلام را نشانه رفتند چنان که در نامه رسمی خود به مردم بصره نوشته اند: ﴿أَنا اَدعُوکُم اِلی کِتابِ اللّهِ و سُنَّهِ نَبیِّهِ فَاِنَّ السُّنَّهَقَدْ اُمیتَتْ و اِنَّ البِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَ ...﴾ (1) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او فرامی خوانم زیرا سنت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم میرانده شده و بدعت به جای سنت و کژراهه به جای صراط مستقیم قرار گرفته است. و در نامه به رؤسای کوفه نیز مرقوم داشته اند: ﴿فَلَعَمْری مَا الإمامُ إلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقَسْطِ، الدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ، الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه ...﴾ (2) و ...
ب) رویکرد و منظر: امام رویکرد خویش را در احیای قرآن و سنت یا نیل به هدف را نیز سیره نبوی و علوی معرفی کرد تا نقد و نفی مکانیسم و روش های نادرست موجود و معهود نیز باشد چنان که نوشته اند: «و اسير بسيرة جدى و و أبى» (3) به تعبیر استاد شهید مطهری کتاب و سنت قانون است زیرا دستورات مکتب در کتاب و سنت بیان شده است و طرز اجراء و پیاده کردن می خواهد، روش اجرا و روش حرکت دادن مردم بر اساس کتاب و سنت را «سیره» می گویند ... روش رهبری به متن قانون مربوط نیست به کیفیت رهبری مردم به اختیاراتی که یک رهبر دارد مربوط می شود. (4) پس امام قیام را از منظر نبوی و علوی و سنت و سیره آن ها می دید.
ج) روش مدار و متد حرکت و نهضت: امام علیه السلام روش پرداختن به رویکرد ها و اهداف را نیز امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرد امام که مشاهده می کرد
ص: 151
جامعه اسلامی پس از ارتحال پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم به خصوص در جریان خلافت خلیفه سوم و پس از شهادت امام علی علیه السلام عمل نکردن به کتاب خدا و سنت و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام بوده است و اینک جوان سی و دو سه ساله که ارزش ها و احکام اسلامی را زیر پا گذاشته و سرنوشت جامعه اسلامی را به دست گرفته و چقدر از حقایق اسلام دور افتاده و جامعه نیز نسبت به ارزش های اسلامی بی تفاوت گشته است و در حقیقت مسخ ارزش ها شده است و امت اسلامی استحاله فرهنگی گشته اند و نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند و امر به معروف و نهی از منکر شیوع پیدا کرد بلکه معروف را منکر و منکر را معروف می بیند و لذا امام حسین علیه السلام عنصر امر به معروف و نهی از منکر را عنصر ماهوی و مقوم اصلی قیام خویش معرفی می نماید و می نویسد: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر» (1) یعنی اصلاح جامعه اسلامی که هدف و فلسفه قیام و نهضت حسینی است با روش امر به معروف و نهی از منکر و با رویکرد و بازگشت به سنت و سیره پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام تحقق می یابد که فرمود: ﴿انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدى﴾ (هدف = زنده کردن کیان و هویت اسلام و جامعه اسلامی و بازگشت دادن امت ختمیه به اسلام ناب) اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر (روش، متد و مدار حرکت و قیام) و اسیر بسیره جدی و ابی (رویکرد و منظر قیام اصلاحی یعنی قیام با رویکرد نبوی و علوی).
د) محصول و نتیجه: امام در بسیاری از مواضع و مواقع از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا به نتیجه قیامش نیز اشاره کردند به خصوص در گفتگوی با حضرت زینب علیها السلام که فرمودند: این قیام به نتیجه خواهد رسید خون ها هدر نخواهد رفت اسلام زنده خواهد شد و حتی به ظهور قائم آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم نیز اشاره فرمودند و تاریخ نیز نشان داد و خواهد داد که عاشورا اسلام را بیمه کرد و سخن پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در
ص: 152
خصوص مقام و موقعیت امام حسین علیه السلام که فرمود: ﴿حسین منی و انا من حسين﴾ (1) نیز تفسیر شد که حقيقتاً اسلام محمدي الحدوث و حسینی البقاء است.
پس مکانیسم و استراتژی و تاکتیک های امام حسین علیه السلام کاملا روشن است و امام علیه السلام در حقیقت با سه راه و گروه مواجهه داشت:
1. گروه حاکمان و حکومتی ها (یزید و یزیدیان) که تقاضای بیعت و دعوت به تسلیم و راه ذلت پذیری بود و امام شفاف فرمودند: ﴿و عَلَی الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ﴾ (2) یعنی اگر این شخص یزید حاکم جامعه باشد که نماد یک شخصیت و جریان است یعنی مسأله شخصی نیست بلکه شخصیت و جریان فکری یزیدی است لذا فرمود: مثل یزید نه یزید تا تفکیک نماید شخص و شخصیت را و شخص را نماینده آن فکر و جریان معرفی نماید چنان که در بخش های دیگر سخنانش نیز امام فرمود: ﴿مِثْلی لا یُبایِعُ مِثْلَهُ﴾ (3) و به تعبیر استاد جوادی آملی این بیان حضرت ناظر به سه عصر است:
الف) عصر قبل از کربلا.
ب) عصر معاصر كربلا.
ج) عصر بعد از کربلا. (4)
2. گروه دوم مؤمنان مصلحت اندیش که اهل علم و معرفت و حتی جهاد و ایثا و نثار نیز بودند و لیکن صرفاً عقلی و مصلحت اندیشانه عصر و زمان خویش را تحلیل کرده و پیشنهاد عدم قیام را می دادند و راه گوشه گیری و انزوای مصلحتی تا آماده شدن شرائط نهضت و قیام را مطرح کردند و امام علیه السلام در پاسخ به همه آن ها با توجه به حال و هوای فکری و روحی آنان پاسخ هایی دادند به عبدالله بن عباس،
ص: 153
عبدالله بن جعفر، محمدبن حنفیه، عبدالله بن عمر، ابو واقد لیثی فرزدق و ... که روح پاسخ ها چنین بودند:
1. مخالفت شدید با حکومت یزید.
2. انجام تکلیف و ایجاد انقلابی همه جانبه علیه خلیفه و نوع مدیریت حاکم بر جامعه اسلامی.
3. انتخاب عراق که کانون شیعیان بود و استجابت دعوت مردم کوفه که شبیه به وضع علی علیه السلام در زمان بیعت مردم پس از قتل خلیفه سوم بود اگرچه امام حسین علیه السلام جامعه شناسی دقیقی از وضعیت مردم کوفه داشتند.
4. این که نه یزید با امام حسین علیه السلام از در صلح و سازش وارد خواهد شد و نه امام حسین علیه السلام با یزید بیعت خواهد کرد یا آرام خواهد نشست لذا با چنین منطقی هرگز آرام شدن و مصلحت اندیشی ممکن نبود. (1)
3. گروه سوم خود امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش که از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بودند و راه جهاد و مبارزه با هدف احیای اسلام ناب و انجام وظیفه و تکلیف را انتخاب کردند خواه به شهادت و یا حکومت و پیروزی ظاهری کشیده شود و البته امام و یارانش پیروز حقیقی بودند و به اهداف خویش نائل شده اند و امام در حقیقت به نظر حقیر اصلاحات اجتماعی اش را بر اساس اصول و معیا هایی انجام داد که می توان اصلاح گرایی اصول مدارانه یا اصلاحات اصول گرایانه نامید و اصول و مؤلفه های اصلاحات حسینی عبارتند از:
1. اصل دین گرایی و شریعت محوری.
2. اصل حق مداری.
3. اصل عدالت ورزی و عدالت گستری.
4. اصل بدعت زدایی و خرافه ستیزی.
ص: 154
5. اصل جهاد و شهادت طلبی.
6. اصل عزت گرایی و کرامت باوری.
7. اصل وظیفه گرایی و تکلیف شناسی.
8. اصل ارزشگرایی و اقامه حدود الهی.
9. اصل مسؤولیت پذیری و تعهد آفرینی.
10. اصل حریت طلبی و آزادی خواهی و آزادگی و ...
ناگفته نماند در انتخاب راه سوم یعنی جهاد و مبارزه تا شهادت برای انجام تکلیف و دفاع از هویت اصیل اسلامی و احیای اسلام ناب و اصلاح امت اسلامی عوامل و عناصر مختلفی نقش آفرین بودند که عبارتند از:
الف) عامل و عنصر تهاجمی موسوم به امر به معروف و نهی از منکر.
ب) عامل و عنصر تدافعی موسوم به عدم بیعت با یزید.
ج) عامل و عنصر تعاونی موسوم به دعوت مردم کوفه. (1)
و از حیث ارزش گذاری نیز عنصر تهاجمی نقش اول و بنیادین داشته است زیرا به تعبیر استاد مطهری: «امر بمعروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است به اصطلاح علت مبقیه است اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست ...» (2) یا در ارزش کار امام حسین علیه السلام فرمودند: «این که می گوییم امام حسین علیه السلام ارزش امر بمعروف و نهی از منکر را بالا برد مقصود این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام در متن اسلام در مقام ثبوت در مقام شئى فى نفسه ...» (3) يعني امر بمعروف و نهی از منکر اصل حاکم و زیر ساختی بود و معروف و منکر به اصل دین و جامعه دینی بر می گردد نه فقط فرعی از فروع دین لذا موضع جهادی و حماسی امام حسین علیه السلام از رهگذر این اصل که روش قیام را نیز تعیین و روش
ص: 155
رهبری و تحقق اسلام ناب را نیز مشخص می نماید ظهور یافت و برجسته سازی این اصل و عنصر از سوی امام علیه السلام از طریق قیام کربلا منزلت و موقعیت راهبردی این اصل را در خصوص اسلام و جامعه اسلامی نیز کاملا واضح می نماید. اصلی که اگر با تحجر و تحریف طمع و ترس و روش های افراطی یا تفریطی توام گردد به انزوا و مهجوریت اسلام و ارزش های اسلامی می انجامد و اشرار را حاکم بر جامعه اسلامی خواهد کرد.
پس موضع اصلاحی امام حسین علیه السلام از طریق امر بمعروف و نهی از منکر دو کانون را در برگرفت:
1. کانون مدیریت و حکومت را که از اصل و اساس باطل بود.
2. کانون جامعه و امت نبوی را که دچار انقطاع فرهنگی و انحراف معرفتی و التقاط اندیشه ای با اسلام و مکتب اسلامی ناب شده است و گرفتار گرداب هولناک مسخ ارزش ها و استحاله فرهنگی گشته است.
و لذا آمده است که: ﴿وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة﴾ (1) زيرا جامعه اسلامی از حیث علمی و عملی دچار سکولاریسم و لیبرالیسم شده است. زیرا سیاست جدای از دیانت و اخلاق منفک از اندیشه و ارزش های اسلامی در جامعه ظهور داشت و عملا گو این که خدا و معادی وجود ندارد و حکومت مبتنی بر شریعت و باهدف عدالت اجتماعی پیش نمی رود و شناخت عمیق امام علیه السلام و تیزهوشی و فراست سیاسی - اجتماعی امام را نیز نشان می دهد که چگونه بیماری اصلی و درد بی درمان جامعه را شناخت و راه خون و قیام را در پیش گرفت چه این که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و اعتراض های خروشنده و توفنده حضرت امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام و خطبه های آتشین و روشنگر آن ها موج بیداری مردم کوفه و شام بود که یزید نیت پلید خویش را آشکار ساخت و باطن اسلام اموی را نمایان کرد و نقاب از چهره برداشت و گستاخانه گفت:
ص: 156
﴿لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالْمُلْكِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَلَ﴾ (1) پس عاشورا یک ضرورت تاریخی و واقعه کربلا یک واقعیت اجتناب ناپذیری بود که باید در عصر یزید رخ می داد تا طومار امویان را برچیند و خط نفاق را روشن سازد زیرا در عصر تنزیل که عصر رسالت و بعثت بود خط حق و باطل توحید و شرک، ایمان و کفر در برابر هم کاملا روشن قرار گرفتند ولیکن در عصر تأویل که عصر پس از ارتحال پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بود و به عصر تأویل موسوم شده است خط حق در برابر باطل به خط حق در برابر حق نما یا حق در برابر باطل لباس حق پوشیده یا کفر پنهان شده و شرک نقابدار تبدیل شده است و عاشورا پرده از باطل پوشیده و کفر پنهان گشته و شرک نقابدارانه برکشید و مسیر مبارزه را بار دیگر از حق با حق نما و باطل نقابدار به خط حق و باطل کشید تا اسلام امویان رسوا شده و راه روشن گردد و معروف معروف و منکر منکر نشان داده شد و دو صفحه نورانی و ظلمانی و دو رهبر نور و نار در برابر هم صف آرایی نمایند و نسل های گرفتار تحجر و تحریف شده و مبتلا به نفاقورزی بیدار و بینا گردند و راه را از بیراهه و راست روی را از کژراهه تفکیک نمایند و غایت قیام کربلا نیز روشن سازی جبهه حق و باطل بود و این یعنی پیروزی حقیقی که از رهگذر پیروزی خون بر شمشیر و صداقت بر نفاق و اسلام قرآن و سنت بر اسلام بدعت و عافیت و اشرافیت به وقوع پیوست. و اسلام وارونه ای که بر تن جامعه رفت «و لبس الاسلام لبس الفر و مقلوباً (2) و اسلام تهی شده از حقایق و ارزش هایی که امام علی علیه السلام تبیین فرمودند: ﴿سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلامُ، كَمَا يُكْفَأُ الْإِناءُ بِمَا فِيهِ﴾ (3) راه اصلى خویش را یافت تا اسلام راستین و حقیقی پس از عصر عاشورا به تدریج ابلاغ به ذهن ها و القاء به دل ها شود و اسلام بدلی
ص: 157
جای اسلام اصلی را نگیرد و کربلا آئینه دار اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم شود و معیار ماندنی و میزان جاودانه برای شناخت و سنجش همه اندیشه ها و جهان بینی ها گردد و خط حسین علیه السلام ابدی گردد.
مطالعه تحلیلی حوادث تاریخی قبل از قیام کربلا در مراحل گوناگون از مرحله اول: خلافت ابوبکر بن ابی قحانه که نتیجه سقیفه بنی ساعده و تلاش های پیشینی جریان سیاسی - اجتماعی ویژه ای بود و در قالب های مختلف نمایانگر مى شد تا خلافت عمر بن خطاب و اوضاع زمانه او از حیث فرهنگی - دینی اجتماعی و دستور به عدم ثبت و ضبط آموزه های نبوی و سپس شورای شش نفره و خروجی طراحی شده آن که خلافت عثمان بن عفان بود و نقطه عطفی در انحراف های فرهنگی، اقتصادی و مدیریتی گشت و راه برای مشاوره و مدیریت امویان باز شد. مرحله دوم: رهبری امام علی علیه السلام که پس از کشته شدن خلیفه سوم به دلیل نارضایتی عده ای از مسلمین و اعتراض به وضع موجود رخ داد و زمامداری و زعامت امیر المؤمنین علیه السلام در اثر بیعت مردم با ایشان و تحولات مختلف آن روزگار که توطئه های پیدا و پنهان مروان بن حکم و قطب اموی را نباید از نظر دور داشت و تحرکات حاکم شام و جنگ صفین و حوادث قبل از از جنگ جمل و پس از آن جنگ نهروان که سه گروه قدرت طلبان یا قاسطین، ثروت اندوزان و مال دوستان یا ناکثین و متحجران و قشری گرایان یا مارقین از دل این حوادث ظهور یافت را نباید از نظر دور داشت و پیامد های تلخ و ناگواری که هر کدام از جریان های یاد شده داشتند. مرحله سوم: رهبری امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شهادت مظلومانه علی علیه السلام به دست مارقین و متنسکان جاهل که گرفتار جهل و جمود بودند و مانع بزرگی چون معاویه بر سر راه امام حسن مجتبی علیه السلام و جنگ امام با معاویه که در پایان با دنیازدگی و طمع ورزی
ص: 158
برخی فرماندهان اصلی لشکر امام علیه السلام و وجود ستون پنجم و شایعه پراکنی و جوسازی در بدنه سپاه و عدم همراهی مجموعه سپاه با امام حسن علیه السلام به صلح تحمیلی و مظلومانه امام با معاویه انجامید و اگرچه امام با درایت و عقلانیت موادی را در صلح نامه گنجانده اند که حکایت از پیروزی سیاسی علویین می کرد وليكن معاویه با نیرنگ و تزویر نقشه قتل امام علیه السلام را کشید و سپس او را به وسیله اسماء بنت عمیس به شهادت رساند. مرحله چهارم: امویان از زمان حاکمیت در شام و سپس توطئه قتل عثمان و خونخواهی او و شرایط نابسامان فرهنگی اجتماعی جامعه اسلامی نهایت سوء استفاده را کرده و بذر انحراف فکری - معرفتی و تخم انحطاط اخلاقی - رفتاری را در سرزمین ذهن و زندگی مردم کاشتند و پروراندند تا اسلام خلافت را در برابر اسلام امامت و ولایت نهاده و سپس خلافت را نیز به سلطنت تبدیل نمایند لذا معاويه علیرغم ماده ای در صلح نامه با امام حسن مجتبی علیه السلام که پس از خود خلیفه ای تعیین نکند برای ولايتعهدى يزید فرزندش بیعت می گرفت تا زمینه را برای خلافت او فراهم سازد و یزید نیز که جوانی خام و به دور از تربیت اسلامی بود و از روحیه قدرت طلبی، شهوت رانی و فساد اخلاقی چون: قمار، شرب خمر و ... برخوردار بود پس از مرگ معاویه فرمان صادر کرد برای ولید فرماندار مدینه که حسین بن علی علیه السلام را بین دو راه قرار دهد یا بیعت با یزید و یا کشته شدن که امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیّ قَدْ تَرَکَنِی بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ لَهُ ذَلِکَ مِنِّی هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ أَبَی اللهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ﴾ (این ناپاک حرام زاده مرا فقط بین دو امر متمرکز و مخیر کرده است ذلت بیعت ننگین و شمشیر خونین و ذلت و خواری از ما دور است زیرا خدا و رسول گرامی او و دامن های پاکی که ما را پرورانده اند به ما رخصت پذیرش خواری نمی دهند (1) و با
ص: 159
چنین تسلیم و بیعت خواهی از سوی جرثومه فساد و تباهی از مظهر عزت و کرامت و تجسم فضائل اخلاقی - معنوی زمینه های قیام را به مرحله نهایی رسانده و نقطه ثقل حرکت اعتراضی و جهاد حماسی امام علیه السلام را تشکیل داد و حماسه حسینی با چنان پیش زمینه های فرهنگی سیاسی و اجتماعی یعنی:
الف) انحراف از حقایق و ارزش های اسلامی در اثر تحریف حقیقت تفکر و معرفت دینی.
ب) ظلم و استبداد سیاسی و خفقان اجتماعی.
ج) تبعيض طبقاتی و حیف و میل بیت المال مسلمين.
د) عدم توجه به ارزش های اخلاقی و احکام و شریعت نورانی اسلام.
ه) حاکمیت انسان فاسدی چون یزید بن معاویه و خطر نابودی کلیت اسلام.
چنین ریشه های پیدایش نهضت امام حسین علیه السلام را می توان در سخنان امام علیه السلام مشاهده کرد که فرمود:
الف) ظلم حاکم ظالم در وظیفه مبارزه با آن: ﴿مَن رَأی سُلطانا جائِرا مُستَحِلّاً لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثا لِعَهدِ اللّهِ ، مُخالِفا لِسُنَّهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، یَعمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالإِثمِ وَ العُدوانِ ، فَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ أن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ﴾ (1) (اگر کسی ببیند که ظالمی بر او حکومت می کند و به دین خدا عمل نمی کند و عهد الهی را می شکند و در بین مردم به ستم رفتار می کند اگر قیام نکند و او را بر جای خود ننشاند، سزاوار است که خداوند مظلوم سلطه پذیر را با آن طاغی سلطه گر یک جا به جهنم ببرد).
ب) عدم توجه به شیوع باطل و ضد ارزش ها و بلکه تلاش در ترویج آن ها و حق را نادیده انگاشتن: ﴿ألا تَرَوْنَ إلَی الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ الَی الْباطِلِ لا یُتَناهی عَنْهُ لِیَرْغبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ الله فَاِنِّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَهً وَ الْحَیاهَ مَعَ الظّالِمِینَ اِلّا بَرَماً﴾ (2) (آیا نمی بینید که از باطل پرهیز نمی شود و به حق عمل نمی گردد، چنین می بینم که زندگی با ستمکاران انسان را به ستوه می آورد ...)
ص: 160
لذا امام با شناخت و تحلیل همه جانبه از شرایط زمان خویش و سرنوشت امت اسلامی با وجود حاکمیت امثال «یزید» راه هجرت جهاد و شهادت در راه خدا را برگزید و فرمود: ﴿مَنْ کانَ فینا باذِلا مُهْجَتَهُ مُوَطَّناً عَلی لِقاءِ الله نَفْسَهُ فَلْیَرْحَل مَعَنا فَاِنَّی راحِلٌ مُصبِحاً اِنْ شاءَ الله﴾ (1) تا مهمترین شرط حضور در حماسه حسینی و نهضت عاشورایی جنگ برای لقاء الله» و «وطن دیدار با دوست» باشد نه جنگ منفعت طلبانه یا برای آب و خاک چنان که فرمود: ﴿خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَمَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ ...﴾ (2) که در جریان حرکت از مکه به عراق مطرح شد تا مردم را به شهادت طلبی تشویق کرده و نشان دهد که پیروزی بر باطل نقابدار و منکر پنهان شده در لباس معروف تنها با جهاد و شهادت ممکن است و لا غیر چنان که در شب عاشورا نیز به یارانش که به خنده و مزاح با یکدیگر می پرداختند فرمود: ﴿صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَه﴾ (3) أى بزرگواران بردبار باشید مرگ سر پلی است که شما را به دیدار خداوند می رساند ... نتیجه آن که مراحل چهارگانه یاد شده زمینه های چنین قیامی را فراهم نمود و امام حسین علیه السلام راهی جز عدم بیعت با یزید بن معاویه و پرده برداری از چهره کریه باطل و رسواسازی امویان در قالب «خون و پیام» ندید چه این که اسلام زر و زور و تزویر جانشینِ اسلام عقل و عرفان اسلام حق و عدالت اسلام ارزش ها و فضیلت شد اسلام بدعت و خرافه اسلام تحجر و جمود اسلام اشرافیت و عافیت جایگزین اسلام سنت و خرد اسلام علم و معرفت اسلام پابرهنگان و مسئولیت گشت و امام حسین علیه السلام آن انسان کامل معصوم باید برای زنده کردن اسلام قرآن و سنّت، احیای سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام، زنده کردن اسلام مجاهدت و عدالت و آزادگی و آزادی حقیقی یا اسلام بعثت و غدیر اسلام
ص: 161
نبوت و امامت خون پاکش را هدیه دوست نماید گران ترین مرگ که شهادت است را برگزیند تا با خون پاک و معصوم خویش اسلام دروغین اموی را افشاء و رسوا نماید و اسلام راستین نبوی و علوی را حیات دوباره بخشد و این قیام خونرنگش را در چند مرحله از آغاز تا انجام محقق نمود که عبارتند از:
1. مرحله امتناع از بیعت با یزید.
2. مرحله خروج از مدینه به سوی مکه بصورت هجرتی شبانه و مخفیانه همراه با اهل بیت علیهم السلام.
3. مرحله اقامت چهار ماهه در مکه و روشنگری جامعه اسلامی از رهگذر سخنرانی، دیدار ها، نامه ها و ...
4. مرحله اعزام نماینده ویژه (مسلم بن عقیل) به کوفه برای زمینه سازی بیشتر و بهتر قیام.
5. مرحله حرکت از مکه به سوی عراق و پیمایش منزلگاه های مختلف و ایراد خطبه ها و انجام دیدار های روشنگر فلسفه ی قیام.
6. مرحله رسیدن به سرزمین کربلا و قرار گرفتن در محاصره دشمن و در عین حال هدایت و روشنگری و اتمام حجت با مردم.
7. مرحله شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در روز عاشورا.
8. مرحله اسارت اهل بیت علیهم السلام (اعم از فرزندان بستگان و اصحابش) و بهره گیری حضرت سجاد علیه السلام و زینب علیها السلام در پیام رسانی قیام کربلا.
9. مرحله بازگشت به مدینه و برگزاری مجالس و محافل یادسپاری عالمانه تبلیغی که استمرار نهضت حسین علیه السلام بود.
10. مرحله تحقق قیام های مختلف ضد حكومتى يزيد اعم از توابین مختار و ... و چه زیبا حماسه حسینی با حماسه زینب (خون و پیام) گره خورد و آن عقیله بنی هاشم با نگاه توحیدی و الهی اش خطاب به یزید با شهامت و شجاعت و خروش فرمود: ﴿یا یزید! فکِدْ کَیْدک وَاسْعَ سَعْیَکَ وَ ناصِبُ جُهْدَک فَوالله لا تَمْحُوا ذکرنا و
ص: 162
لا تُمیتُ وَحْینا﴾ (1) (يا یزید! هر حقه ای که می خواهی بزن و هر کاری می توانی انجام ده اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو کنی، نام ما محو شدنی نیست ...) آری امام حسین علیه السلام در تمام مراحل نهضتش که تا مرحله هفتم مربوط به اوست در قالب روشنگری های گوناگون از خطبه نامه مباحثه و ... نشان داد که جنگ ما با یزید جنگ دو جهان بینی و ایدئولوژی دو فرهنگ و فکر است نه جنگ قدرت ثروت شهوت و نزاع قبیلگی یا قومیت گرایانه و حتی امام در شعار های روز عاشورایش از عزت، کرامت، توحید عدالت و سخن به میان آورد تا هرگز قدرت بر تحریف فلسفه قیام و انگیزه های نهضت حسینی نباشد به تعبیر استاد مطهری: «شعار های ابا عبدالله شعار احیای اسلام است ...» (2) و حضرت امام زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام نیز مراحل بعدی قیام کربلا که مرحله هشتم و نهم بود را به نحو احسن با اندیشه و اخلاق کاملا اسلامی و انگیزه و رفتار های توحیدی که حکایت از تربیت در مکتب ناب نبوی و حسینی است نشان دادند و انقلابی فکری سیاسی در جامعه اسلامی پس از شهادت امام حسين علیه السلام بوجود آوردند و با بصیرت و صبر و معرفت و بردباری در برابر مشکلات و مصائب پیام اصلی نهضت حسین علیه السلام را به مردم رساندند و دودمان اموی را به ذلت و شکست کشانده و تدبیر و مدیریت پس از عصر عاشورا را عملا به دست گرفتند. و اقتدار ظاهری یزید را نابود کردند. (3)
یعنی عواملی چون:
1. بیداری و پایداری حضرت امام زین العابدین علیه السلام و زینب کبری علیها السلام و اهل بیت علیهم السلام.
2. استفاده از فرصت های بدست آمده یا فرصت سازی برای بیان حقایق و معرفی خانواده وحی و نبوت.
ص: 163
3. صلابت و مدیریت درست کاروان از کربلا به کوفه و شام رفته و سپس به مدینه بازگشته.
4. بهره برداری از همه وسیله های مشروع و معقول در رساندن «پیام کربلا» به مردم و ... نقش مؤثر و بنیادین در پیروزی اهل بیت علیهم السلام داشت.
به بیان دیگر مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری همه جانبه از سوی اهل بیت امام حسین علیه السلام نتیجه داد و سر این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در رؤیای صادق و خلسه یا مکاشفه ای که امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه بر سر قبر مطهر و منورش داشتند به او فرمود: ﴿اِنَّ اللَّهَ شَاءَ اَنْ يُراكَ قَتِيلاً وَ انَّ يَرَاهُنَّ سَبَايَا﴾ (1) كاملا روشن می گردد که امام حسین علیه السلام چه نقشی در قیام و حدوث این حادثه عظیم داشت و حضرت زینب علیها السلام و اهل بیت علیهم السلام چه نقشی در بقاء و دوام آن ایفا کردند ... که به تعبیر مطهری: «از عصر عاشورا زینب تجلی می کند از آن به بعد به او واگذار شده بود ...» (2) پس راز گسترش نهضت حسینی علیه السلام در چند مؤلفه مطرح است:
الف) انگیزه های الهی - توحیدی نهضت.
ب) محتوا و پیام های کاملا اسلامی - ارزشی نهضت.
ج) خون پاک انسان کامل و معصوم
د) روشن سازی فلسفه قیام و حکمت های نهضت عاشورا به وسیله امام حسین علیه السلام.
ه) انجام رسالت پیام رسانی نهضت به نحو شایسته و بایسته توسط حضرت زینب علیها السلام و امام سجاد علیه السلام.
و البته پس از جریان «شهادت و اسارت» خاندان نبوت و امامت هوشمندی علویین و شیفتگان مکتب عاشورا و درایت و رهبری کاملا آگاهانه و فراگیر ائمه هدایت و نور علیه السلام و عالمان دینی و مبلغان اسلامی و ادیبان هنرمندان و ... نیز در برپایی مجالس حسینی و تبیین و تبلیغ نهضت کربلا و ایجاد ارتباط عاطفی - عقلی
ص: 164
و پیوند قلبی - عرفانی با امام حسین علیه السلام و یارانش در گسترش و مانایی قیام کربلا و اهداف و پیام هایش نقش بسزایی داشته است ...
یکی از مسائل مهم حادثه عظیم کربلا همانا زنده شدن «ارزش های اسلامی» است که از علل و فلسفه های قیام نیز ،بود کربلا خود تجلی ارزش های الهی و یاران حسین بن علی علیه السلام هر کدام مظهر صفات فاضله و برجستگی های اخلاقی - معنوی بودند لذا عاشورا تجلى انسانیت، حقیقت، نورانیت، حماسه و جهاد، ایثار و شهادت است، تجسم صبر و بصیرت و افتخار و عزت است و نهضتی که امام و یارانش علیه السلام برپا کردند در جهت احیای پیرایشی (سلبی) و آرایشی (ایجابی) معرفت و عمل اسلامی و انگیزه و اندیشه دینی و بینش و گرایش الهی بود زدودن بدعت ها انحراف ها خرافات و پیرایه های دروغین به اصل اسلام و رسوخ جمادت و جهالت در تفکر دینی و شیوع منکرات و ضد ارزش ها و بلکه تبدیل به معروف و ارزش شدن آن ها یکی از خطرات علمی و عملی ویرانگر بود که صدر و ذیل جامعه اسلامی را تهدید می کرد و در حقیقت جامعه اسلامی آسیب دیده و آفت زده در معرض هلاکت و نابودی بودند و «حادثه کربلا» بار دیگر «روح تازه ای» در کالبد نیمه جان و رو به مرگ و اضمحلال امت اسلامی دمید و گو این که «کربلا» غار «حرایی» شد و بعثتی دوباره آغاز شد و رسالتی تجلی کرد و جهل و جمود کفر و شرک را که به نام «اسلام» در جامعه و ذهن زبان و زندگی مردم و نسل های جوان جامعه آن عصر وجود داشت را از میان برد و اسلام و فضائل به اسارت رفته در دست امویان را آزاد ساخت و فروغ و روشنایی و رویش دیگر به جامعه اسلامی بخشید و اصلاح امت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بوسیله سبط پیامبر یعنی حسین بن علی علیه السلام صورت گرفت و بار دیگر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و مکتب او زنده شد و توطئه پیدا و پنهان چندین ساله نقابداران زراندوز و زورمدار و تزویرگر خنثی گشت و دین و دین داری توأم با درک و دانایی به تدریج جای بی دینی و جهالت
ص: 165
و ارتجاع و انحراف دینی را گرفت لذا می توان ارزش های زنده شده و تجلی یافته در نهضت کربلا را بشرح ذیل فهرست نمود:
1. احیای قرآن و سنت.
2. زنده شدن سیره ناب نبوی و علوی.
3. احیای امر به معروف و نهی از منکر.
4. احقاق حق و اقامه حدود الهی با توجه به شریعت گرایی.
5. احیای فرهنگ هجرت، جهاد و شهادت.
6. مروّت و جوانمردی.
7. عدالت و مساوات اسلامی.
8. ظهور عرفان و معنویت گرایی ناب اسلامی.
9. عزت بخشی و کرامت باوری جامعه اسلامی یا احیای شخصیت اسلامی جامعه مسلمین.
10. ادب عبودیت به درگاه الهی.
11. اقامه «نماز» و «نیایش» توأم با بصیرت و بینایی.
12. نشان دادن کارآمدی عنصر امامت و ولایت و رهبری انسان کامل معصوم.
13. شکوفایی عقل و خرد فردی و جمعی.
14. گسترش معارف توحیدی.
15. ترویج فضائل اخلاقی اسلامی.
16. کارآمدی اخلاص و رضای الهی را جستجو کردن.
17. آزادگی و آزادی.
18. صبر و شکیبایی به عنوان اساس دینداری و دین باوری.
19. تسلیم تقدیر و اوامر الهی بودن در اوج معرفت و مسئولیت پذیری.
20. توکل و تدبیر و تلاش را توأمان در متن حیات و زندگی داشتن.
21. امید به آینده و پیروزی حق بر باطل که مبنای نهضت امام حسین علیه السلام بود.
22. دین را منبع و مبنای عمل قرار دادن و دیگر هیچ.
ص: 166
23. عشق و محبت و مهرورزی به خدا و ارزش های دینی و اسلامی که خود از ارزش های پایه ای است.
24. مرگ عزت بخش و حیات آفرین را جستجو و طلب کردن.
25. ولایت پذیری و تعبد به اوامر امام و ولی داشتن.
26. وفای به عهد و پایداری در بیعت با انسان کامل.
27. عدالت خواهی و عدالت گستری در قول و فعل.
28. موقع شناسی و موضع گیری مبتنی بر حق و واقعیت و زمان شناسانه.
29. وظيفه محوری و انجام تکلیف دینی و اسلامی.
30. جهاد با مال آبرو و جان در راه خدا که تنها برای تحصیل مقام قرب و لقای پروردگار باشد و ....
آری کربلا تجسم همه اسلام با همه ساحت ها و ابعادش بود از اصول اعتقادی تا فروع دین یعنی اسلام پیامبر و علی علیه السلام در کربلا تجلی یافت و حادثه عاشورا آئینه نمایش اسلام حقیقی و میزان نقد و توزین فرد و جامعه اسلامی است پس بینش اسلامی گرایش اسلامی ارزش های اسلامی همه در واقعه عاشورا به ظهور رسید و عاشورا هویت اصلی اسلام ناب است و دیگر هیچ.
با توجه به مطالب پیش گفته به خصوص فلسفه و ریشه های نهضت کربلا روشن می شود که حدوث عاشورا و وقوع واقعه کربلا یک ضرورت عقلی - تاریخی بود زیرا همه علل و شروط برای نابودی اسلام بعثت و غدیر فراهم شد و تردیدی باقی نگذاشت که تنها با قیام انسان کامل معصوم و هدایت او و هدیه خون پاکش اسلام ناب از نابودی رهایی یافته و بار دیگر حیات می یابد تا حیات معنوی و معقول و زندگی ایده آل و طیبه برای امت اسلام را به ارمغان آورد لذا «عاشورا» در حقیقت صلای بازخوانی، بازفهمی، بازشناسی و بازسازی مفاهیم و ارزش های اسلامی و غریو مجدد ﴿قُولُوا لا إِلهَ إِلّا اللهُ تُفلِحُوا﴾ پیامبر عظیم
ص: 167
الشان صلی الله علیه و اله و سلم از بالای کوه ابوقبیس بود گو این که وحی تازه نازل شد و پیامبر به تبلیغ آن می پردازد زیرا «نیم قرن» حجاب ها و پرده هایی بر چهره اسلام ناب کشیده شد و گرد و غباری بر روی آئینه اسلام حقیقی نشسته است که انقلابی نوین و بعثتی جدید را مطالبه می نماید و این تنها از عهده انسانی بر می آید که پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله و سلم در شأن و شخصيتش فرمود: ﴿وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾ (1) تا محمد صلی الله علیه و اله و سلم و على علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن علیه السلام در حسین علیه السلام ظهور یابند لذا توحید و نبوت تحریف شده و امامت و ولایت ترور گشته و عدالت و معاد باوری به فراموش سپرده شده بار دیگر باید طرح و تبیین گردد اما نه در فرم سخنرانی موعظه و خطابه بلکه در قالب «قیام خونین» و نهضت عاشورایی که حتی امام حسین علیه السلام را وادارد که قبل از حادثه کربلا سال های آخر خلافت معاویه در سفر حج خطبه ای در منی ایراد نماید و از اوضاع جاری کشور اظهار ناخشنودی نماید و در پایان خطبه اش بفرماید: ﴿اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَکُن ما کانَ مِنّا تَنافُساً فی سُلطانٍ،ولَا التِماساً مِن فُضولِ الحُطامِ،ولکِن لنِرِیَ المَعالِمَ مِن دینِکَ،و نُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ،و یَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِکَ،و یُعمَلَ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ و أحکامِکَ﴾ (2) یعنی تلاش ها و اقدامات امام در اصلاح فکر و فعل جامعه نه برای سلطنت و حکومت و ثروت و قدرت است بلکه برای آشکارسازی اصول و ارزش های دین و عدالت و امنیت اجتماعی است چنان که در خروج از مدینه به مکه و عراق نیز فرمود: ﴿انِّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِی اُمه جَدِّی ...﴾ (3) یعنی در عصر خلافت یزید نیز فرمود این قیام برای مفسده انگیزی و تفرقه افکنی و شرارت نیست بلکه برای اصلاح اندیشه و عمل و رفتار جامعه نبوی است که به انحراف و انحطاط کشیده شده است ...
ص: 168
ضرورت وقوع عاشورا برای فهم دوباره و عمل حقیقی به اصول و ارزش های اسلام اصیل بود که در چند جنبه می توان به تصویر کشید و تفسیر نمود:
- بازسازی مفاهیم کلامی - اعتقادی مثل توحید عدالت و به خصوص امامت و ولایت
- بازسازی مفاهیم اخلاقی - معنوی مثل عبادت نماز و نیایش و حج و ...
- بازسازی مفاهیم سیاسی و اجتماعی مثل نسبت دین و سیاست و اخلاق و حکومت و ...
- بازسازی مفاهیم فرهنگی چون نسبت و رابطه امت و امام فرهنگ هجرت، جهاد و شهادت، آزادی و آزادی خواهی و ...
مفاهیمی که از سقیفه تا عصر خلافت یزید بن معاویه مورد تهاجم فرهنگی - تبلیغاتی و هجوم رفتاری - عینی قرار گرفته و تروریسم معرفتی - فرهنگی به ترور معنایی آن ها پرداخت و اصل امامت را منزوی و سپس حذف کرد و اصل معنویت منهای مسئولیت های اجتماعی را القاء نمود و عدالت و حریت خواهی را از ذهن و زبان جامعه گرفت و ارزش های دینی چون: نماز، روزه، حج، خمس و زکات و ... را ناکارآمد و تهی ساخت به گونه ای که جامعه اسلامی اهل قرآن نماز جماعت و جمعه حج و ... پذیرای خلافت یزید بن معاویه شد و حتی در برابر فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و خونش را ریخت و خود را مسلمان نامیده و امام را یاغی و خارجی دانسته و نماز و دعایش را مقبول و موجه نمی دانست آری در اثر استحاله فرهنگی - ارزشی بود که «عمر بن سعد» غروب تاسوعا به سربازانش گفت: ﴿یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّهِ أَبْشِرِی﴾ و فرمول تز موازی و مذهب علیه مذهب را برگزید تا به تحمیق و تجهیل مردم بپردازد و طمع در ثروت و قدرت ورزد پس تفکر و اخلاق و عمل دینی جامعه به اصطلاح دیندار آسیب دیده و آفت زده شد و دانایی از ساحت دینداری و درک از صحنه رفتار های دینی و درد نسبت به ارزش های اسلامی رخت
ص: 169
بربست و تفکر مرجئه گری و ذهنیت اموی ترویج شد و اسلام منهای امامت و ولایت، اسلام منهای عدالت و معروف گرایی و منکر گریزی حاکم شد و به تعبیر امام حسین علیه السلام حال و روز مردم در جامعه دینی چنان شد که فرمود: ﴿النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنیا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ بِهِ مَعایِشُهُم، فَإِذا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ﴾ زمانی فرا رسید که نام و نان جای دین و قرآن را گرفت و دیانت فدای معیشت و دین قربانی دنیا می شد آیا در چنین شرائط ظلمانی و ضلالت و زلت گرفته در فکر و فعل جامعه اسلامی نیاز به «عاشورا» و قیام کربلا نبود؟ آیا در مسیر ارتجاعی و قهقرایی جامعه به سوی جاهلیت قبل از اسلام در قالب حکومت امویان نیاز به حادثه و انقلابی عظیم و خونرگ و جهادی نبود؟!
به تعبیر امام حسين علیه السلام: ﴿اِرْجِعُوا إِلَی عُقُولَکُمْ﴾ به عقل های خویش مراجعه کنیم تا با درک شرایط عصر و نسل امام حسین علیه السلام پاسخ ضرورت یا عدم ضرورت «عاشورا» را پیدا کنیم لذا بازگشت به عقل و خرد انسان را در بازشناسی و بازفهمی ضرورت عاشورا نیز یاری رسانده و فهم نوین و عمیق تری از علل حدوثی و فلسفه پیدایی و پایایی واقعه کربلا را به ارمغان خواهد آورد و ویژگی های تفکر دینی آسیب دیده و آفت زده عصر و نسل سال شصت و یکم هجری قمری را بهتر می توان شناخت که برخی از آن ها عبارتند از:
الف) درک و فهم قشری، سطحی و واپس گرایانه از دین و ارزش های دینی.
ب) فهم ذلت پذیرانه و سلطه پذیر از دین.
ج) درک ناقص و بدون درد از ساحت های گوناگون دینی.
د) عدم جامع نگری به دین و معنویات منهای اجتماعیات و اجتماعیات را بدون معنویات دیدن.
ه) دین تحریف شده و آکنده به خرافات و پیرایه های مختلف را به ذهن و منطقه زندگی وارد کردن.
و) اسلام منهای «ولایت»، عدالت، حریت و عبودیت و حتی معاد باوری داشتن.
و ...
ص: 170
و اما اسلام تجسم یافته در «عاشورا» یا اسلام حسینی در تقابل با اسلام اموی دارای ویژگی های ذیل می باشد که ضرورت عاشورا را تبیین و تثبیت می کند:
1. بصیرت و تفقه در همه وجوه و ساحت های اصول و فروع دین.
2. فهم عزیزانه و درک کرامت باورانه از دین در حوزه نظر و عمل.
3. معرفت جامع و فراگیر از اسلام در ابعاد معنوی و اجتماعی.
4. درک و دریافت اسلام باضافه توحید، عدالت، وحی و عقلانیت، امامت و ولایت و معاد باورانه.
5. دینداری توأم با دانایی و درک ناب و دور از تحریف و تحجر و انحراف ارتجاع فکری و رفتاری.
و به تعبیر بسیار عمیق مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای: «امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است انجام دهد، این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهی از منکر است البته این کار گاهی به نتیجه حکومت می رسد امام حسین برای این آماده بود گاهی هم به نتیجه شهادت می رسد، برای این هم آماده بود. (1)
نتیجه آن که در یک تحلیل عقلانی و فلسفی بایسته و شایسته بود امام حسین علیه السلام دست به اقدام مهمی زده و جامعه منحرف را به خط اصلی و مدار محوری و متد و روش بنیادین اسلامی دعوت نموده و حرکت دهد تا هم بینش و ارزش های اسلامی از بین نرود و هم جامعه به انحراف کشیده شد، خط و ربط اصلی و ریل حرکت قطار زندگی به سوی مقصد را از دست ندهد و این تنها به دست نورانی و توانمند یکی از جانشینان پیغمبر ممکن و میسور بود و لا غیر.
ص: 171
پس باید چون حافظ سرود سر سرداد که:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ *** چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
تا جمالت عاشقان را زد به وصل خود صلا *** جان و دل افتاده اند از زلف و خالت در بلا
آن چه جان عاشقان از دست هجرت می کشد *** کس ندیده در جهان جز کشتگان کربلا (1)
﴿اَللّهُمَّ الرزُقنی شَفاعَهَ الحُسَینِ علیه السلام یَومَ الوُروُدِ، وَ ثَبِّت لی قَدَمَ صِدقٍ عِندَکَ مَعَ الحُسَینِ عَلَيْهِ السَّلام وَ اَصحابِ الحُسَینِ عَلَيْهِ السَّلام الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُم دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام﴾.
ص: 172
اگر به نهضت حسین بن علی علیه السلام بارویکردی «معرفت شناختی» بنگریم و آن را به عنوان یک موضوع و پدیده شناختی و قابل تحلیل عقلانی - معرفتی قرار دهیم و عالمانه نه عامیانه برون دینی نه درون دینی و از سوی دیگر جامعه شناسانه به تحلیل در آوریم چند «فرضیه» پیرامون آن مطرح می گردد، چنان که از گذشته مورخان سیاست ورزان پژوهش گران و ادیبان با رویکرد های مختلف به آن نگریسته اند مثلا فرضیه هایی چون:
فرضیه اول: قیام امام حسین علیه السلام یک اشتباه استراتژیک «سیاسی» بود و می توانست با روش و مکانیسم دیگری صورت بگیرد (1) که البته بر اساس مبانی و پیش فرض هایی چون: عدم عصمت امام علیه السلام و عدم علم غیب امام چنین فرضیه ای مطرح شد.
فرضیه دوم: قیام منفعل و تدافعی بوده و امام در شرائطی از سوی حکومت وقت قرار گرفت که راهی جز حرکت انقلابی - سیاسی نداشت و البته دعوت «مردم کوفه» برای قیام و بدست گرفتن حکومت نقش بسیار مؤثری در تحقق این فرضیه داشته است (2) پس بایستی حرکت امام حسین علیه السلام یک حرکت «صد در صد سیاسی» تحت تأثیر شرایط به وجود آمده از سوی حاکمان باشد.
ص: 173
فرضیه سوم: قیام بصورت «فعال و تهاجمی» تدبیر شد نه منفعل و تدافعی اگر چه عناصری چون: عدم بیعت با یزید بن معاویه بصورت تدافعی و دعوت مردم كوفه بصورت تعاونی نیز دارای اثر فراوان بوده و نقش مهمی داشته اند لکن بنیادی و علت موجده نبوده اند یعنی اهمیت داشته و لیکن اصالت نداشتند و تنها می توان
گفت که «اصالت» از آن منطق تهاجمی امام حسین علیه السلام بود. (1)
ما در نوشتار حاضر معتقد به فرضیه سوم بوده و آن را از دریچه ها و مناظر مختلف اما بصورت مجمل و موجز اثبات و تبیین می نمایم.
الف) حسین بن علی علیه السلام انسان کامل و دارای مقام «امامت و ولایت» است و امام باید استمرار پیامبر بوده و امامت تداوم نبوت و به بیان دیگر نقش امامت و امام در سه شأن تجلی می یابد:
1. مرجعیت فکری، عقیدتی و ایدئولوژیک که به عنوان «دین شناس» به ارائه معرفت دینی - اسلامی جامع می پردازند.
2. مرجعیت تربیتی اخلاقی، معنوی که بایستی در جهت پرورش نیرو های درونی و رشد شخصیت معنوی جامعه تلاش کرده و انسان های مستعد را «راهنمایی» و برخی از اقل آدمیان اهل معرفت و معنا را نیز «رهبری» کنند یعنی گروه اول را «ارائه طریق» و گروه دوم را «ایصال به مطلوب» و هدایت باطنی و ولائی نمایند.
3. مرجعیت سیاسی - اجتماعی که در صورت وجود شرائط و مقتضیات مدیریت جامعه و سامان دهی امت را بدست گرفته و در راستای اقامه حق و حدود الهی و تحقق «عدالت اجتماعی» و ارزش های اسلامی تلاش و تدبیر نمایند.
ص: 174
و امام حسین علیه السلام اگرچه با توجه به شرائط موجود جامعه که معلول تحولات فرهنگی - سیاسی نیم قرن گذشته از یازدهم هجری تا شصت و یکم هجری است زمام و زعامت جامعه را از حيث مدیریتی - حکومتی در اختیار ندارد اما رسالت شناساندن اسلام حقیقی و معرفی آموزه ها و معارف اصیل اسلام را به عنوان رهبر عقیدتی - فکری و مرجع علمی - معرفتی حوزه دین شناختی و مسئولیت رشد معنوی جامعه را به عهده دارد و با تحلیل عقلانی - منطقی می داند که با وجود «ارتجاع تدریجی» و انحراف آهسته و پیوسته ای که از سوی امویان صورت گرفت و عصر و نسل او دچار خبط و خطا و شبهه و فتنه های نظری و عملی در ساحت تفکر و حیات دینی شده است و «سکولاریسم عملی» یعنی تفکیک دین از سیاست در نظام حکومتی و خلافتی موجود ظهور داشته و لیبرالیسم اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی نیز شواهد فراوانی در جامعه مسخ شده و بی هویت یا دچار بحران هویت شده دارد که عده ایی بدون تلاش و تدبیر و تولید غنی و ثروتمند و عده ای فراوان گرفتار فقر اقتصادی شده اند و تبعیض طبقاتی و فساد مادی و مالی روز به روز بیشتر شده و فقیر فقیرتر می گردد و از حیث ارزشی نیز جامعه دچار سقوط ارزش ها شده است و روح دین از متن جامعه رخت بربسته است و جامعه گو این که لائیک یا لائیستیه عمل می کند مسجد نماز جمعه و جماعت بازار روابط خانوادگی ترابط و تعامل اجتماعی بدون حاکمیت حق و ارزش های دینی و فرهنگ و آموزه های اسلامی و روح دینی و درد احکام و شریعت شده است و زندگی منهای خدا و معاد به پیش می رود و «دین» در حاشیه زندگی است نه در متن علاوه این که دین به حاشیه رفته نیز دچار انحراف ها و پیرایه های کاذب و دروغین گشته است ... این جاست که «انسان کامل» و امام معصوم یعنی حسین بن علی علیه السلام به این تحلیل رسیده است که اگر خاموش بنشیند و امر به معروف و نهی از منکر به معنای حقیقی کلمه نکند و معروف را معروف و منکر را منکر نشان ندهد در آینده ای نه چندان دور از دین و دینداری نام و نشانی نخواهد بود و بعثت و غدیر یعنی نبوت و امامت به محاق مطلق رفته و محو خواهد شد به گونه ای که اصلا
ص: 175
بعثتی و نزول وحی برای هدایت انسان و تأمین سعادت بشر واقع نشده است لذا به نظر حقیر امام به عنوان رسالت امامتی و تکلیف ولایی خویش وارد میدان شد و راهی جز قیام علیه وضع موجود و مدیریت غیر دینی و نقابدار ندید اما نه این که آن ها یعنی حکومتی ها دست به کار شده اند بلکه از این جهت که امام از گذشته به این نتیجه رسید که برای «نجات دین» از دست دین به دنیا فروشان و نفاق سیرتان باید کاری و حرکتی انقلابی را شروع نماید لکن زمان «معاویه» را از چند جهت برای قیام خویش به مصلحت نمی دانست.
1. به دلیل پای بندی به مواد صلح نامه برادرش امام حسن علیه السلام تا متهم به نقض پیمان و معاهده نامه نگردد چنان که فرمود: ﴿وَ مَعَادُ اللّه أَنْ أَنْقُضَ عَهْدَا عَهْدَهُ إِلَيْكَ أَخِي الحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلام﴾ (1)
2. موقعیت معاویه در جامعه به خصوص نزد شامیان که «مثبت» بود و او را از صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم کاتب وحی و برادر همسر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می شناختند.
3. سیاست مداری و تجربه حکومتی معاویه که به صورت «پنهان» و «منافقانه» عمل می کرد و دَم از دین و دینداری و برخورد مداراگونه با امام حسین علیه السلام می زد.
4. شرائط زمانه و ثبات و استحکام قدرت مرکزی شام تسلط کامل باند اموی بر شهر کوفه سست عنصری مردمان زمانه و تأثیرپذیری از تهدید ها و تطمیع های معاویه که تجربه جنگ امام حسن علیه السلام با معاویه از آن جمله می باشد اجازه نمی داد که امام حسین علیه السلام قیام رسمی آغاز کند ...
5. امام حسین علیه السلام با توجه به همه شرائط فرهنگی - سیاسی- عصر خلافت معاویه با نوع مدیریت و اصل و اساس خلافت معاویه چالش های جدی و تنش های سیاسی - اجتماعی داشت و نامه های امام به معاویه در اعتراض به جنایاتش چون؛ کشتن حجر بن عدی عمرو بن حمق و ... گواه این مسئله می باشند که امام حتی در نامه ای حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگترین «فتنه» نامیده اند: ﴿وَ إنِّی لا أعلَمُ لَها
ص: 176
[للامة] فِتنَهً أعظَمَ مِن إمارَتِکَ عَلیها﴾ (1) و حتی برترین عمل را جهاد در مقابل معاویه دانسته و ترک آن را موجب استغفار از درگاه الهی شمرده است (2) یعنی مشروعیت حکومت معاویه را کاملا زیر سؤال برده اما به دلائل گفته شده در «بخش الف» شرائط را مساعد برای قیام ندیده اند.
ج) در اسلام دو «هجرت بزرگ» که منشأ تحول عظیم تاریخی گشت رخ داد: الف) هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از مکه به مدینه که موجب تحکیم و توسعه دعوت توحیدی و نهضت الهی - اسلامی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم شده و به تشکیل نظام اسلامی و حکومت دینی منتهی شد و در حقیقت این «هجرت» اصل اسلام و نظام اسلامی را تكون بخشید ب) هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس کربلا که حیات مجدد اسلام ناب و صیانت از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم را موجب شد و شگفت و شگرف است که مشترکات فراوانی بین این دو هجرت بوده است:
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از مکه به مدینه:
1. در اثر «توطئه قتل» پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم توسط مشرکین و کفار و امثال ابوجهل و ابوسفیان اتفاق افتاد.
2. هجرت شبانه و پنهانی صورت گرفت.
3. تنها عده ای خاص از اصحاب چون علی علیه السلام و فواطم ثلاثه و ... همراه پیامبر بودند. (البته چند روز پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به او ملحق شدند)
4. این هجرت به تکوین و حدوث اسلام و گسترش آن انجامید.
هجرت حسین بن علی علیه السلام از مدینه به مکه و کربلا:
1. در اثر توطئه بیعت گرفتن یا قتل امام علیه السلام که بوسیله يزيد بن معاوية بن ابی سفیان صورت گرفت.
2. شبانه و مخفیانه صورت گرفت.
ص: 177
3. عده ای از اصحاب و یاران امثال عباس بن علی علیه السلام، علی بن حسین علیه السلام و زینب کبری علیها السلام و ... امام را همراهی می کردند.
4. این هجرت به تولد دوباره اسلام احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم منتهی شده است.
آری انتخاب راه هجرت جهاد و مبارزه تا مرز شهادت برای انجام «تکلیف الهی» از سوی امام حسین علیه السلام راه تهاجمی و فعال بود که دشمن را به انفعال کشاند و «تدبير» و «ابتکار عمل» را امام حسین علیه السلام بدست گرفته اند و حکومت را مستأصل و مدافع قرار دادند و ....
د) وجود وصیت نامه سیاسی - اجتماعی حسین بن علی علیه السلام با مضامین کاملا تهاجمی و فعال خود گواه «منطق تهاجمی» امام در انجام رسالت خویش می نماید که به سه عنصر مهم در آن اشاره می کند:
1. اصلاحات اجتماعی آن هم اصلاح فکری - اجتماعی جامعه نبوی.
2. امر به معروف و نهی از منکر که منطق و متد بنیادین و زیر ساختی قیام امام علیه السلام را تشکیل می داد.
3. حرکت بر سیره پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام و عمل بر روش نبوی و علوی.
و هدف احیای اسلام با ساحت های سه گانه معرفتی (عقیدتی)، معنویتی (اخلاقی - تربیتی) و شریعتی (احکام و حدود الهی) بود و چون همه این ابعاد و ساحت های عقیدتی، اخلاقی و عملی مجهول، مهجور و منزوی شده بودند در حقیقت امام به نقشه ای سه گانه اش در ابعاد فکری رشد اخلاقی - معنوی و تحقق عدالت اجتماعی و فرد و جامعه سازی مبتنی بر قرآن و سنت می اندیشید لذا فرمود: ﴿... وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی، أُریِدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبی عَلیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ﴾ (1) .
لذا امام حسين علیه السلام چند انگیزه و هدف از قیام و حرکت تهاجمی اش داشت:
1. انگیزه دینی با هدف احیا و زنده کردن دین ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم.
ص: 178
2. انگیزه اجتماعی با هدف اصلاح.
3. انگیزه فرهنگی با هدف روشنگری و جهل زدایی.
4. انگیزه سیاسی - اجتماعی با هدف تغییر حکومت و مدیریت حاکم.
5. انگیزه شخصی به عنوان «امام» یعنی معرفی خاندان نبوت و رسالت امامت ولایت و جایگاه خویش به عنوان امام به جامعه ای که حداقل دچار دو نسل تغییر یافته شده است و از حیث فرهنگی - دینی با اسلام بوسفیانی و اموی آشنا بودند لذا مستقیم و منصوص فرمودند: «فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بدين الحق و الحابس نفسه على ذات الله» (1) و ...
5) سخنان امام حسین علیه السلام در تمامی مراحل قیام در خروج از مدینه و عدم بیعت با یزید با سخن آتشین ﴿مِثْلی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ﴾ (2) تا ﴿مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا﴾ (3) و نامه ها و خطبه های افشاگرانه اش نسبت به خلافت یزید و تحلیل صریح وضع جامعه و فراز هایی چون: - ﴿اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعَملُ به و اَنَّ الباطِلَ لایُتَناهی عنه﴾ (4)
- ﴿ألا و إنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ؛بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ،و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ﴾ (5)
- ﴿لَو لَم یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ و لا مأوی لَما بایَعْتُ یزیدَ بنَ معاویَهَ﴾ (6)
- در خطابه ای که در مقابل حر و اصحابش ایراد کرد فرمود: ﴿و نَحنُ أَهْلَ البَيتِ أولى بولايَةِ هذا الأمر مِن هؤلاء المُدَّعِينَ ما ليسَ لَهُم، وَ السَّائِرِينَ فِيكُم بالجور وَ العُدوان﴾ (7)
- ﴿اَیُّهَا النّاسُ مَنْ رَأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلاً لِحَرام اللهِ، نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهُ، استأثروا بِالْفَيْ ءِ اللهُ
ص: 179
معتدياً لحدود الله، فلم يغير عليه بقول و لا فعل كان حقاً على الله ان يدخله مدخله، ألا و ان هؤلاء القوم قد أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و استأثروا في الله﴾ (1) . و ...
همه و همه دال بر حرکت تهاجمی و قیام فعّال امام علیه السلام علیه خلافت وقت و شرائط زمانی بوده است و به همین دلائل است که استاد شهید مطهری می فرماید: ﴿امام مهاجم و ثائر و انقلابی بود منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق می کند ... منطق امر به معروف و نهی از منکر، منطق حسین را منطق شهید کرد. منطق شهید ماورای این منطق هاست.
منطق شهید منطق کسی است که برای جامعه خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی خواهد بنویسد ...﴾ (2)
و با وجود چنین منطقی بود که نهضت امام حسین علیه السلام از چهار ویژگی کلی و اساسی برخوردار بود: 1. جامعیت 2. جاودانگی 3. جهان شمولی 4. قدسیت و نوریت.
برخی آثار و لوازم نهضت «تهاجمی» و «فعال» امام حسین علیه السلام که نشانه هایی بر حقانیت، عقلانیت، فراست و کیاست امام نیز در تحلیل جامعه خویش و موقع شناسی و موضع گیری منطقی هدفمند روشمند و مؤثر می باشند عبارتند از:
1. خارج کردن جامعه اسلامی از «بحران هویت» و «با خود بیگانگی» یا به بیان دیگر هویت بخشی جامعه نبوی.
2. الگوسازی در «انجام تکالیف» با «تدبیر» و از رهگذر عقل و عشق.
3. بازشناسی و بازسازی تفکر اسلامی و فرهنگ دینی.
4. تکیه بر منبع مبانی و متد کاملا دینی و شریعت محورانه از آغاز تا انجام نهضت. (ارائه منبع قیام و حرکت انقلابی).
5. ارائه منطق «هدف وسیله را توجیه نمی کند» و نقد روش های ماکیاولیستی و خودخواهانه و در نتیجه برای نیل به هدف مقدس و مشروع بایستی از ابزار ها و
ص: 180
وسائل مقدس و مشروع بهره جست و با گناه به هدف نخواهیم رسید (ارائه روش و ابزار های حرکت دینی و انقلابی - ارزشی).
6. زنده کردن روحیه «وظیفه شناسی و وظیفه گرائی» از طریق برجسته سازی اصل بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر.
7. ایجاد امید به آینده ای روشن در جهاد و مبارزه با توجه به اصل پیروزی حق بر باطل.
8. جهاد اصل پویا و ،پایا بالنده و طراوت مند است در هیچ عصر و زمانی برداشته نخواهد شد خواه در لباس جهاد با نفس یا جهاد اکبر و یا جهاد با دشمن بیرون و جهاد اصغر.
یکی از بازخورد های پایدار «قیام فعال» امام حسین علیه السلام این است که انسان هماره بین «دو بی نهایت» در حال «انتخاب» و «شدن» است بی نهایت خوبی، خیر، نور، سعادت و .... و بی نهایت بدی، شر، ظلمت و شقاوت و در انسان همیشه و همه جا نبرد با بیگانه وجود دارد و چه این که بیگانه دو نوع است:
الف) بیگانه بیرون از وجود انسان.
ب) بیگانه درون انسان.
و کربلا و نهضت عاشورا این نبرد را کاملا شفاف سازی کرد زیرا اولا: نبرد امام حسین علیه السلام و یارانش نبرد در دو جبهه نبرد با بیگانه درون و بیرون توأمان بود هم با «یزید» دشمن بیرونی و نماد رذائل و شقاوت ظلمت و ضلالت در جنگ بودند و هم با نفس اماره و مسوله یا تمایلات نفسانی پیدا و پنهان که نماد ذلت و زلّت بودند و امام و یارانش سربلند از این آوردگاه و نبرد بیرون آمدند غیر از وجود نورانی انسان کامل و امام معصوم علیه السلام که عین نور سعادت کمال و صراط مستقیم است انسان هایی چون ابوالفضل علیه السلام، علی اکبر علیه السلام، زینب کبری علیها السلام، سكينه و ام كلثوم علیها السلام و ... از یکسو و حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهير بن قين، وهب و عبدالله بن
ص: 181
جناده، و مادر وهب و عبدالله و ... از سوی دیگر در نبرد با بیگانه درون و برون «حجت الهی» شدند و با عزت و ،پیروزی فناء فى الله و فتح مبین دوام خویش را بر جریده عالم ثبت کردند و الگو های جاودانه انتخاب درست در مبارزه و جهاد درونی و بیرونی جامع گشتند تا مظهر ارزش ها و سمبل گرایش های متعالی و فطری توحیدی باشند و زنان و مردان را به الگوپذیری از خویش دعوت نموده، فراخوان عمومی و ابدی داشته باشند.
ثانیاً در نبرد کربلا که نبرد با بیگانه بود سه چهره متفاوت با سه فکر، فعل و عاقبت نشان داده شدند.
1. چهره اول: حرّ بن یزید ریاحی که با انتخاب تاریخی و جاودانه اش ثابت کرد باید فرصت شناس فرصت ساز بود و ابن الوقت از منظر عارفان شد و دست از دامن انسان کامل و ولایت نکشید تا به مقام قرب و فناء و سپس ولایت و لقاء نائل شد و «انتخاب حرّ» او را در نبرد با بیگانه درون و بیرون پیروز و فاتح گرداند و
سلوک تا شهودش را رقم زد و او را چهره ای عاقل، عارف، مقدس و ماندنی نمود.
2. چهره دوم: عبدالله بن حرّ جحفی که فرصت سوزی کرد و اوقات استثنایی پیغام امام علیه السلام و سپس حضور و دعوت انسان کامل را از سر جهالت و حُبّ دنیا از دست داد و با تصور غلط طرفی نسبت به جبهه یزید و امام حسین علیه السلام گرفتار تسویلات نفسانی شد و در نبرد با بیگانه چه درونی و چه بیرونی شکست خورد و «بدفرجام» شد و «عافیت طلبی» دنیایی او را از عافیت در دین و دنیا و عاقبت به خیری بازداشت لذا فرصت سوزی و عدم استجابت ولی خدا و انسان کامل درس ها و عبرت های مفیدی خواهد داشت.
چهره سوم: عمر بن سعد بن ابی وقاص که در نبرد با بیگانه کاملا شکست خورد و «فرصت طلبی» کرد و با انتخاب جبهه عبیدالله و یزید ضلالت، زلّت و ذلت را پذیرفت و با بیگانه درون و بیرون یگانه شد و با خود حقیقی و رحمانی اش بیگانه گشت و سرانجام به وعده ملک ری نیز نرسید و این نیز عبرت آموز و بصیرت زاست و ...
ص: 182
لذا قيام كربلا تابلویی از «نبرد با بیگانه» در هر عصر و نسلی است و زمان و زمین و زمینه نمی شناسد و شاید یکی از وجوه معرفتی - رفتارى «كل يوم عاشورا کل ارض کربلا و کل شهر محرم» همین باشد که انسان یا «ابن الوقت» و فرصت شناس و فرصت ساز است و یا فرصت سوز و فرصت طلب یا انتخاب رحمانی و حسینی می کند و یا انتخاب شیطانی و یزیدی و نبرد با بیگانه در واژه مقدس «جهاد» در فرهنگ و آموزه های اسلامی متبلور است چه این که «جهاد» در قرآن جهاد درونی و جهاد بیرونی یا اکبر و اصغر است و هجرت نیز هجرت اکبر و اصغر، انفُسی و آفاقی و از منظر دیگر که حکمی - اخلاقی - عرفانی است جهاد و هجرت به اکبر اوسط و اصغر و کبری وسطی و صغری تقسیم پذیرند (1) و حسین علیه السلام و یزید نشانه هایی از هدایت و ضلالت، نور و نار، عزت و ذلت، کرامت و لئامت، سعادت و شقاوت، با خود یگانگی و با خود بیگانگی، حق و باطل و ... هستند و اینک مائیم و «انتخاب» و مسئولیت و عمل و ... حسینی ایم یا یزیدی؟ ﴿وَ فی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ (2) ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ﴾ (3) و ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ (4) .
ص: 183
ص: 184
قیام قیامت آسا و حادثه حماسه آفرین کربلا از «جامعیت و کمالی» برخوردار است که آن را جهانی و جاودانه ساخته است و فراتر از زمان زبان و زمین بر «عقل و دل» آدمیان القاء و ابلاغ نموده چه این که از سرچشمه های زلال الهی - انسانی توحیدی و عدالت محورانه نشأت گرفته و با فطرت انسان و سرشت و سرنوشت او گره خورده است که در جریان «خلافت الهی» از آدم ابوالبشر علیه السلام ظهور یافت بر اساس: ﴿فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ ...﴾ (1) و خلقت و خلافت «نوع انسان» با امام حسین علیه السلام عجین شد زیرا چه مقصود از «كلمات» اسماء الهی باشد و ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾ (2) و چه اسماء قدسی و نوری پنج تن آل عبا (3) ناظر بر موقعیت حسین بن علی علیه السلام در هندسه هستی و حدوث و بقاء عالم وجود و «علت غایی» آفرینش است و اگر چنان که علامه جوادی آملی فرمودند: «مراد از «کلمات» چیزی جز اسمایی که به آدم علیه السلام تعلیم شد نبود یعنی کلمات تلقی شده ظاهراً جزو همان اسماء بود ...» (4) امام حسین علیه السلام از رهگذر این که مظهر اسماء جمال و جلال است و آئینه دار طلعت
ص: 185
دلبر و دلدار و از کلمات وجودی و تامه الهیه است. (1) در جریان آفرینش نقش آفرین و دارای موقعیت راهبردی است و از منظر تاریخ و جغرافیای فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی یا تاریخ به عنوان ظرف زمانی و به عنوان ظرف «معرفتی» و جغرافیای اسلامی - انسانی و اطلس معارف و آموزه های ناب اسلامی و به وزان حدیث نبودی: ﴿حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ﴾ (2) امام حسين علیه السلام در بقاء و استمرار اسلام اصیل و ابدیت و جاودانگی تفکر ناب دینی و اندیشه زلال اسلامی نقش محوری و برجسته داشته اند به گونه ایی که برخی از متفکران اسلام را محمدی صلی الله علیه و اله و سلم الحدوث و حسینی البقاء دانسته «أنا من حسین» در آموزه نبوی را به همین نکته بسیار لطیف و عمیق تفسیر کرده اند زیرا در قیام کربلا و نهضت عاشورا که حلقه وصل بعثت غدیر و ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الله الشریف است (3) دو جنبه اثبات و سلب در احیاء اسلام ناب و اصلاح اندیشه مسلمین نسبت به اسلام نبوت و امامت و بعثت و ولایت ظهور یافت:
الف) نفی و نقد آن چه به نام اسلام مطرح بود.
ب) اثبات و احیا آن چه از اسلام به نسیان و فراموشی سپرده شده بود و در خطبه ها و نامه های امام حسین علیه السلام چنین جنبش و جهش احیای سنت اصیل اسلامی (ایجابی - آرایشی) و اماته و میراندن بدعت ها (سلبی - پیرایشی) کاملا مشهود است و از راز های قیام کربلا و فلسفه های نهضت حسینی به شمار می رود که فرمود ﴿... اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمّهِ جَدّي ...﴾ (4) ﴿يا فَاِنَّ السُّنَّهَ
ص: 186
قَدْ اُمیتَتْ و اِنَّ البِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ ..﴾ (1) پس تاریخ و جغرافیای طبیعی و معرفتی اسلام ناب وابسته و هم بسته به نهضت حسینی است و نگاه ژرف و آگاهانه به چنین قیام جاودانه ای یک ضرورت علمی، عقلی و تاریخی است و بایسته و شایسته است که اصحاب فکر و ارباب اندیشه از منظر های گوناگون و با رهیافت های معرفت شناختی ارزش شناسی جامعه شناسی و فلسفه تاریخی و ... به این قیام توجه نمایند و نقش انسان کامل را در احیاء و ابقاء اسلام کامل یا تأثیر بنيادين عنصر امامت و ولایت را در خلوص توانمندی و کارآمدی توحید و عدالت به عنوان دو مؤلفه محوری اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم درک و دریافت نمایند و از دل حادثه عظيم عاشورا دانش و ارزش، جهان بینی و ایدئولوژی، حکمت علمی و عملی، سلوک و سیاست، جهاد و اجتهاد، عقلانیت و معنویت، معرفت و شریعت و تربیت و عدالت ناب اسلامی را استنباط و اصطياد نمایند تا کمال و جامعیت اسلام ناب در جوهره قیام حسینی متجلی گردد که چنین قیامی تنها یک حادثه و پدیده تاریخی در یک ظرف زمانی و مکانی و نقطه جغرافیایی خاص نبود بلکه کربلا همه هستی و هسته فرهنگ و تمدن پویا و پایای اسلامی است و اگر قیام عاشورا بدون تحریف، انحراف، ارتجاع فکری، التقاط اندیشی، تحجر و جمودگرایی، عوام اندیشی و سطحی نگری، واپسگرایی و ... و با تعمق و ژرف نگری، درست اندیشی و توجه همه جانبه به انگیزه ها، اهداف، ریشه های پیدایش و گسترش و مسائل و مصائب، چهره های حماسی و تراژیک و صفحه های سفید و سیاه و ضیاء و ظلمت مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد به یقین هماره الگوی فراگیر و اسوه حسنه ایی برای همه آزادگان و آزادیخواهان و طالبان معرفت و معنویت و تربیت و عدالت خواهد شد. و گفتمان عاشورایی، فرازمانی فرازمینی، و فرازبانی می تواند نقش احیاگرانه و اصلاح طلبانه در حیات
ص: 187
انسانی داشته باشد و فرمول کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، کل شهر محرم و كل يوم عاشورا فرمول انسانیت و تكامل علم و عقلانیت ایدئولوژی و تکنولوژی و تعالی و توسعه و الگوی عدالت فکری اخلاقی و عملی و قسط فردی و اجتماعی قرار گیرد و شاید یکی از راز های ذکر امام حسین علیه السلام از سوی همه پیامبران الهی و یادسپاری امامان معصوم علیهم السلام در همین نکته نهفته باشد که قیام کربلا سنت و مکانیسم تحول و تکامل و گفتمان تفکر اصیل دینی و اخلاق ناب اسلامی و دکترین مدیریت و حکومت مبتنی بر عدالت اجتماعی است و انسان منهای عاشورا انسان منهای انسانیت و حریت و عدالت است لذا در نوشتار حاضر به یکی از وجوه قیام کربلا که راز ماندگاری و اسرار جاودانگی و فلسفه ابدیت پایانی و مانایی آن است با رویکرد های تاریخی کلامی فلسفی عرفانی و اجتماعی می پردازیم و البته به صورت مجمل و فهرستوارانه به راز ها و اسرار ماندگاری و گسترش امواج نهضت کربلا در دو بخش نظری - علمی و عملی - عينى اشاراتی خواهد شد و به همین دلیل با مقدمه حاضر در دو جنبه یاد شده بحث را به پیش می بریم و نتیجه گیری می کنیم.
الف) راز مانایی و گسترش امواج قیام کربلا از جنبه نظری - معرفتی.
ب) اسرار جاودانگی نهضت عاشورا از حيث عملی - علمی.
ج) نتیجه گیری.
ناگفته نماند که تحلیل ماهوی قیام کربلا و بررسی عقلانی - واقعی چرایی و چگونگی نهضت عاشورا ما را به سوی عوامل علمی و نظری ماندگاری قیام ابا عبدالله الحسين علیه السلام رهنمون می گردد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. توحیدی بودن قیام کربلا امام حسین علیه السلام انسان کامل و مظهر ولایت مطلقه و كليه الهی و تجلی توحید علمی و عینی است که دعای عرفه آن امام همام
ص: 188
آکنده از معرفة الله و توحید الهی داشتن و عبدالله بودن اوست و حادثه کربلا ظهور عینی انگیزه، اندیشه، بینش و گرایش توحیدی آن امام علیه السلام می باشد یعنی امام برای خدا، در راه خدا به سوی خدا و به یاد خدا قیام کرد و از آغاز تا انجام و بدء تا ختم نهضت شعار و عمل او حکایت از توحید داشت که جمله «لا معبود سواک» (1) پس از تیر خوردن و از روی اسب به زمین افتادنش در میدان جهاد و شهادت و یا قبل از آن در دل کارزار نماز عاشقانه و موحدانه را برپا داشتن و از الله اكبر و بسم الله و بالله و على ملة رسول الله (2) سخن گفتن اوج توحید معرفتی و معرفت توحیدی امام و خلوص تام در برابر معبود است و از رضی الله رضانا اهل البيت (3) حرف زدن نیز از توحید و عبودیت حکایت می نماید و نهضتی که دارای روح توحیدی است ماندگار و پایاست و هرگز مردن، زوال و اضمحلال در آن راه ندارد لذا توحیدی بودن نهضت از راز های ماندگاری است.
2. قیام کربلا قرآنی بود (قرآنی بودن قیام کربلا): اباعبدالله الحسين علیه السلام در نامه ای به اشراف کوفه نوشتند: ﴿أَنا اَدعُوکُم اِلی کِتابِ اللّهّ و سُنَّهِ نَبیِّهِ﴾ (4) که در حقیقت فلسفه و راز قیام خویش را دعوت به قرآن و سنت نبوی صلی الله علیه و اله و سلم اعلام می نماید و چون قرآن کتاب جاودانه و ابدی خدای سبحان است و قیام کربلا نیز دارای روح و صبغه قرآنی است از ابدیت برخوردار است چنان که خدای سبحان در باب قرآن فرمود: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ خداوند متعال نهضت کربلا را نیز ابدی و جاودانه ساخت علاوه این که امام عدل و عینیت قرآن کریم است و قرآن ناطق که در صراط احیای قرآن صامت جهاد و ایثار می نماید و از جان پاک و نورانی اش برای صیانت از قرآن و ارزش های قرآنی
ص: 189
می گذرد که خود فرمود: ﴿فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلاَّ العامِلُ بِالکِتابِ ...﴾ (1) لذا امام برای تحقق اندیشه و بینش قرآن و دانش و گرایش قرآن در همه ساحت های فردی - اجتماعی تربیتی - اختلاق و سیاسی - اقتصادی مجاهده کرده و خون دلش را هدیه دوست کرد و به لقاء رب چشم دوخت تا قرآن زنده بماند که فرمود: ﴿فَمَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ، مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللّهُ﴾ (2) و چنین نهضت با چنان رویکردی که قرآنی محض باشد به یقین دارای ویژگی ابدیت و بقاءمندی است ...
3. حاکمیت بینش قوی و بصیرت نافذ در قیام کربلا امام حسین علیه السلام با درک عمیق فضای فرهنگی - سیاسی و اجتماعی عصر خویش و درد دین و دینداری و هم موقعیت امویان در امحاء ارزش های اسلامی و به اضمحلال کشاندن جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی در نقاب اسلام و پرده خلافت اسلامی و غفلت و جهالت مردم و عدم مسؤولیت شناسی و مسؤولیت پذیری خواص جامعه در یک حرکت هدفدارانه روشمند منطقی و وظیفه شناسانه قیامی را علیه حکومت جور و جبر، انحراف و ارتجاع فساد و تباهی آغاز کرد تا درس ها و عبرت هایی را به همه تاریخ نشان دهد و راه دینداری توأم با دانایی و درک و درد دینی را با جهاد، عشق، شور و شیدایی، ایثار و نثار، خون دل خوردن و خون دادن باز نماید و بصیرت و صبر شکیبایی و شکر شیدایی و شرح صدر شناخت و شکوفایی و شور و شعور را توأمان در قیام کربلا نشان رفته و نشان دهد و آئینه ای در کربلا نشاند که همه انسان ها در طول تاریخ خویش را در آن دیده و نقد و تأویل نمایند ... چون امام حسین علیه السلام می دانست چرا و چگونه با چه هدف و سرانجامی قیام می کند او آن روز که پس از پیشنهاد بیعت با یزید آن جرثومه فساد فکری و فعلی و نمونه انحراف عقیدتی و انحطاط اخلاقی فرمود: ﴿و عَلَی الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد
ص: 190
بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ﴾ (1) کاملا آگاه بود که چه می کند و چه حوادث تلخی در پیش روی اوست. یا با درک و از سر سوز دل فریاد زد که: ﴿انّى لا أرَى الْمَوْتَ إلّا سَعادَةً وَ لَا الْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَماً﴾ (2) من مردن را برای خودم سعادت و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می بینم و یا فرمود: ﴿أَلَا وَ انَّ الداعی ابْنِ الدعی قَدْ رکز بین اثنتین بین السُّلْتُ وَ الذِّلَّةِ..﴾ (3) كاملا وقوف به شرائط و اوضاع و احوال داشت و تمام خطبه ها نامه ها مذاکرات و مناظرات امام شاهد بصیرت نافذ و درک فراگیر او در قیامی که به وجود آورده است می باشد و نهضتی که از سر آگاهی و بینش ژرف صورت بگیرد و هدف های الهی و انگیزه های مقدس داشته باشد در همه اعصار و امصار کارآمد و ماندگار خواهد بود. امام حتی در خصوص اهل البيت علیه السلام فرمود: ﴿اسْتَعِدُّوا لِلبَلاءِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ حافِظكُمْ وَ مُنجيكُمْ مِنْ شَرِّ الأَعْداءِ، وَ يُعَدِّبُ أعاديكُمْ بأَنواعٍ الْبَلاءِ﴾ (4) که به تعبیر استاد شهید مطهری: «از این ها معلوم می شود که امام حسین علیه السلام توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود ...» (5)
4. جامعیت قیام کربلا نهضت حسینی از جامعیت ویژه ای برخوردار بود. استاد مطهری در این زمینه می فرماید: «وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی نه تجسم بی روح انسان وقتی در حادثه کربلا تأمل می کند اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید این ها نمی تواند تصادفی باشد و سر این که ائمه
ص: 191
اطهار این همه به زنده نگه داشتن و احیاء این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود این است که این حادثه یک اسلام مجسم است. نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.» (1)
جامعیت قیام کربلا هم از جهت فرهنگی - معرفتی است زیرا همه ابعاد عقیدتی اخلاقی و احکام عملی اسلام در مواضع گونه گون ظهور داشت و هم دارای محتوا و پیام تربیتی همه جانبه و عدالت خواهی و عدالت گستری فراگیر بود و هم از حيث اجتماعی و طبقات جامعه زن، مرد، کوچک، بزرگ، نوجوان، جوان، سفید پوست، سیاه پوست و ... در آن حضور داشته و مسأله وظیفه گرایی و تکلیف شناسی در آن اصل بود مظهر انسانیت بود و اسلامیت، جلوه توحید بود و عدالت، ظهور آگاهی و آزادی، نمایش اجتهاد و جهاد با مال و جان و ... و از سوی دیگر ابعاد حماسی و غم انگیز نمایش فضائل و ارزش های اخلاقی، عرفانی، نماد همگرایی خردگرایی و خرابات نشینی و سمبل عقل و عشق توأمان در افق والا و برین نیز بود یعنی از چنان جامعیتی برخوردار است که مورخ، متکلم، عالم اخلاقی، حکیم، عارف، محدث و فقیه، مفسر و مدیر و همه و همه می توانند از منظر های خویش و رویکرد های متکثر به آن نگریسته و تفسیر نمایند و جامعیت و فراگیری نهضت کربلا آن را برای همه و همیشه زنده نگه داشته است. و هرگز سرد و ملالت زا و بی خاصیت نمی شود بلکه با طراوت و بالنده پویا و پایا حضور و ظهور دارد و شاید یکی از معانی حدیث ﴿اِنَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّهً مَکْنُونَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ (2) همین باشد که قیام کربلا از جامعیت و کمال، فطرت پذیری و عقلانیت ویژه ای برخوردار است و عقل و عاطفه احساس و اشراق و ادراک را نیز اشباع می نماید و همه تشنگان معرفت و حریت و حقیقت
ص: 192
و عدالت را سیراب می نماید چه این که قرائتی علمی و عملی از اسلام ناب و منطق محمدی صلی الله علیه و اله و سلم است.
5. حق و حقیقت محوری: قیام کربلا از حقانیت ویژه ای برخوردار بود و چون ضیایی در ظلمت فکری و اخلاقی و نوری در تاریکی عقاید و اعمال درخشیدن گرفت و دل های مرده را زنده و چشم های خفته را بیدار و عقل های از کار افتاده را فعال ساخت و حسین علیه السلام که مظهر حق محض بود در حاکمیت باطل جوشید و خروشید و از عدم عمل به حق و رواج باطل سخن گفت و علیه این جریان نقابدار و منافقانه مبارزه کرد تا خط نفاق و کفر نقابدار را با افشاگری نظری و عملی رسوا سازد و اسلام بدلی و یزیدی را مهجور و منزوی و اسلام اصیل و حسینی را شاهد بازار کند که فرمود: ﴿اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعَملُ به و اَنَّ الباطِلَ لایُتَناهی عَنه﴾ و روش و سیره قیام و نهضتش را روش و سیره نبوی و علوی معرفی کرد و فرمود: ﴿اَسیرُ بِسیرَهِ جَدّی وَ اَبِی عَلیّ بْنِ اَبیطالِب عَلیه السَّلَام﴾ (1) تا فاصله نیم قرنی که از سال یازدهم تا شصت و یکم هجرت ایجاد شد و هزاران انحراف تحریف و تزویر در ترور معنایی - معرفتی و عملی - رفتاری اسلام به وسیله امویان ایجاد شده است در یک حرکت حق شناسانه و حق مدارانه از بین برود و معرفت اصیل اسلامی و معنویت حقیقی از دست رفته بازشناسی و بازیابی گردد که امام حسین علیه السلام خود فرمودند: ﴿اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ، أَنَّه لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، ولَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحَطَامِ، ولَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ،و نُظْهِرَ الإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ﴾ (2) تا انگیزه مبارزه و جهاد را «حقیقت» قرار دهد نه منفعت «دین» را هدف نماید نه دنیا ارزش های الهی - توحیدی مقصد باشد نه شخص و نان و نام نشانه های دین خدا حاکم و اصلاح اجتماعی صورت گیرد نه قدرت طلبی و شهرت جویی و ... چنان که در فرازی دیگر امام حسین علیه السلام فرمود:
ص: 193
﴿وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة﴾ (1) یعنی قیام کربلا برای نجات و رهایی بشریت از بردگی های فکری - عقیدتی و اجتماعی و آزادگی از چنگال عفریت جهل و ضلالت و هیولای ظلم و ظلمت و سایه شوم زلت و ذلت بود و نهضتی که خدا پرستی را به جای خود پرستی معرفت به جای جهالت عزت به جای ذلت و نور به جای ظلمت قرار دهد پایدار و جاودانه خواهد بود پس قیام کربلا رستاخیزی در عقیده اخلاق و اعمال و انقلابی در دل و دیده ها ایجاد کرد و در حقیقت بار دیگر «بعثت» و «غدیر» یعنی نبوت و امامت را زنده کرد و اسلام ناب را بیمه ساخت و با گره خوردن به حق و حقیقت ماندنی و ابدی شد ...
6. عدالت خواهی و عدالت گستری: یکی از عوامل ماندگاری قیام کربلا روح عدالت خواهانه و عدالت گسترانه آن بود چه این که امام در یک تحلیل جامع و بینش دقیق اسلامی و جامعه شناسی همه جانبه به این نتیجه رسیدند که پیام عملی و اجتماعی اسلام یعنی «عدالت اجتماعی» در معرض نابودی و تهدید جدی است و مدیریت دینی و حکومت اسلامی عدالت اجتماعی را به دلیل تکاثر طلبی، نژاد پرستی، شهوت رانی و انحراف اخلاقی ارتجاع به جاهلیت فکری - رفتاری قبل از اسلام و ... نه تنها از دست داده بلکه یک گوهر فراموش شده تلقی کرده است و «عدالت اسلامی» از حيث مفهوم و مصداق تحریف و ترور شده است لذا جهادی با هدف تحقق عدالت فکری، اخلاقی و اجتماعی را شروع کردند و با مظاهر ظلم و استبداد، تبعیض و شکاف طبقاتی مبارزه کردند پس قیام کربلا در برابر ارزش های تغییر یافته، عدالت فراموش شده، سیستمی و نهادینه شده فساد، فقر و تبعیض، شیوع رذائل اخلاقی، فقدان معنویت و عدالت خواهی، زنده شدن معیار های جاهلی چون نژاد پرستی، تکاثر طلبی و اشرافیت و ... صورت گرفت. (2)
ص: 194
اگرچه برخی از علل و ریشه های نظری - علمی صبغه و سیاق عملی - عینی نیز داشته اند لکن بیشتر در کادر و کانون علمی - معرفتی قرار می گیرند و در این قسمت به برخی از علل و ریشه های عملی - عینی ابدیت و جاودانه شدن قیام عاشورا اشاراتی مجمل خواهیم داشت:
1. تبیین فلسفه و حکمت قیام به وسیله خود امام علیه السلام: به یقین هیچ کس به اندازه خود امام نمی تواند هدف ها انگیزه ها و فلسفه قیام خویش را توضیح دهد و امام حرکتی منطقی هدفدار روشمند و آگاهانه را شروع کردند و هدف هایی چون: احیا و زنده نگهداشتن اصول و ارزش های اصیل و حقیقی اسلام اصلاح امت محمدی صلی الله علیه و اله و سلم از حیث فكرى - اخلاقی و اجتماعی زنده کردن سنت نبوی و میراندن بدعت هایی که در طول نیم قرن وارد فضای فرهنگ و تمدن اسلامی شده است برقراری عدالت اجتماعی مبارزه با ظلم و ظالم و نظام سلطه که به دروغ بر اریکه قدرت اسلامی تکیه زده و خود را منافقانه جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم نامیده است بیدار سازی جامعه به خصوص نسل جوان و ... یعنی هدف های فرهنگی، معنوی، سیاسی - اجتماعی، اقتصادی و ... را بیان داشتند و در مجموعه سخنان امام در قالب خطبه ها، نامه ها، مذاکره ها و گفتمان های گوناگون منعکس شده است و این روشنگری که از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و تا عصر عاشورا ادامه داشته است ضامن ماندگاری نهضت کربلا و بیداری فزاینده جامعه اسلامی و بروز و ظهور قیام های مختلف شده است ...
2. کلی نوعی و انسانی بودن قیام کربلا قيام امام حسین علیه السلام هرگز شخصی، قومی و نژادی نبوده است بلکه صرفاً مکتبی ارزش گرایانه و حقیقت جویانه بود و انقلابی درونی و برونی ایجاد کرد و نور و فروغی در دل تاریکی های عقیدتی - اخلاقی جامعه افروخت تا امید حرکت و حرارت شور و شعور و
ص: 195
شیدایی ایجاد کند و بعثتی دوباره بیافریند (1) و ...
3. الهی بودن انگیزه قیام و هدف های نهضت از جمله عوامل عملی و واقعی ماندگاری قیام کربلا همانا خدایی بودن یا رنگ الهی داشتن قیام بود که در حد اعلی روح نهضت حسینی را تشکیل می داد و هیچ انگیزه خودخواهانه دنیاطلبانه زراندوزانه و تزویر گرایانه و زور مدارانه در آن دیده نمی شد نهضتی خالص برای خدا و رضوان الهی بود چنان که امام حسین علیه السلام از مبدأ تا منتهی «قیام برای خدا» را منظور نمود و تنها تكليف و مسئولیت الهی را مبنای حرکتش قرار داد و در فرجام قیام که به «شهادت» او تمام شد نیز سخن از «رضاً بقضائک، تسلیماً بامرک لا معبود سواک» سخن می گفت و همیشه و همه جا از توحید حق آزادیخواهی و حریت طلبی، عزت و کرامت الهی - انسانی عدالت ارزش های اسلامی امر به معروف و نهی از منکر و ... فریاد می زد و همه چیز خویش را در راه خدا و برای احیای مکتب اسلام و منطق «وحى» فدا نمود و تنها بندگی خدا اطاعت از اوامر الهی و خلوص و صداقت همراه با صبر و حلم و بردباری در برابر مشکلات مصائب و عدالت ها و ملالت ها و ملامت ها می توانست علل پیروزی حقیقی و جاودانگی و قدسیت قیام حسینی قرار گیرد ...
4. نقش امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام و اهل بیت امام علیه السلام در مانایی و جاودانگی قیام کربلا به یقین یکی از اسرار ماندگاری و فلسفه جاودانگی قیام کربلا نقش عملی امام چهارم علیه السلام و زینب قهرمان کربلا علیها السلام است و سخن پیامبر در عالم رؤیا به امام حسین علیه السلام که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا وَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا﴾ (2) دو روی یک سکه قیام حسینی و دو چهره عاشورا را نشان می دهد که یک چهره اش با «خون» و چهره دیگرش با پیام سرشته شد تا امام حسین علیه السلام
ص: 196
بصورت بسیار حساب شده و با مکانیسم و روش منطقی و آینده نگرانه و آگاهی کامل اجتماعی قیام خویش را سامان دهی نماید تا زن و بچه های امام بتوانند نقش مهمی در رساندن پیام، اهداف، درس ها و عبرت های عاشورا به نسل های حاضر و غایب و حال و آینده داشته باشند که به قول استاد مطهری: «از عصر عاشورا زینب تجلی می کند از آن به بعد به او واگذار شده بود، رئیس قافله اوست ...» (1) و نوع رهبری صابرانه و بصیر از حضرت زینب علیها السلام و خطبه های او در کوفه و شام آن هم در شرائط بحرانی و بسیار دشوار و امامت ظاهری کاروان حسینی را به عهده گرفتن و از انسان کامل معصوم که امامت باطن و حقیقی از آن اوست یعنی امام سجاد علیه السلام کاری است بسیار سخت و صعب که معرفتی همه جانبه، همتی بلند، بینش عمیق و استقامت و پایداری شگرف و شگفت می طلبد و این همه در حضرت زینب علیها السلام جمع بود و از سوی دیگر نقش امام سجاد علیه السلام و خطبه ایشان در کوفه و معرفی خود و خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و در شام و در منبر بسیار معرفت بخش و حماسه آفرین کاخ ظلم و ضلالت را لرزاند و ماهیت یزید را افشا کرد و حقانیت امام حسین علیه السلام را اثبات و روشن ساخت تا خفتگان بیدار و دل های مرده زنده گردد و جنبش و جهش ایجاد شود ... (2) توصیه های مؤکد و مکرر امامان معصوم علیه السلام: بر زنده نگه داشتن قیام کربلا از طرق مختلف مشروع و معقول از جمله عوامل مهم ماندگاری نهضت کربلاست زیرا یکی از اسرار سفارش به خواندن «زیارت عاشورا» برپایی مجالس و محافل حسینی علیه السلام غیر از فهم و درک جهان بینی جامع اسلامی و ایدئولوژی کامل اسلام همانا احیای راه و مرام و مسلک امام حسین علیه السلام و افشای تحلیلی - عقلانی مسلک و مكتب يزيديان و امویان است و التزام عملی و متعبدانه دوستاران اهل بیت علیهم السلام و
ص: 197
عاشقان مكتب عاشورا نسبت به زنده نگه داشتن محرم و صفر و یاد و نام امام حسین علیه السلام و کربلا نقش بسزایی در جاودانگی قیام کربلا داشته است (1) و ...
6. نقش امام زادگان در بقای نهضت حسینی: امام زادگان که در آفاق و اکناف بلاد اسلامی منتشر شده اند و در حال قیام علیه کفر و ظلم نیز بودند و در راستای آگاهی بخشی و معرفت آموزی مسلمین تلاش وافی و وافری داشتند نقش برجسته ای در زنده نگه داشتن شور و شعور حسینی و جلوات و جذبات قیام کربلا ایفا کردند ...
7. نقش عالمان دینی و دانشمندان و فقیهان اسلامی و روحیان در احیای آثار و اثمار قیام کربلا نباید فراموش گردد چه این که عالمان دین در راستای تحلیل فلسفه قیام کربلا، تبیین شخصیت امام حسین علیه السلام و حادثه عاشورا و افشای ظلم و ستم های بیدادگران اموی و عباسی و .... و پاسداشت یاد و نام امامان و معارف و آموزه های اهل بیت علیهم السلام نقش خطیری داشتند و در یادسپاری عقلی عاطفی عرفانی و سیاسی - اجتماعی نهضت عاشورا رسالت مهمی را به انجام رساندند و در برابر تحریف ها و انحراف های فرهنگی - تاریخی و محو آثار قیام کربلا از سوی خلفای جور و جبر ایستادگی کردند و با آگاهی و بصیرت و صبر و مقاومت درس ها و عبرت های عاشورا را به نسل های مختلف رساندند. (2)
8. ماهیت عاشورا و هویت حقیقی قیام کربلا یکی از عوامل ماندگاری نهضت کربلا ماهیت و چیستی انقلابی حماسه آفرین این قیام بود که دو عنصر: «توحید و عدل» را شعار و جوهره خویش قرار داد و توانست سرچشمه نهضت های
ص: 198
انقلابی - اجتماعی در طول تاریخ قرار گیرد از قیام توابین زید بن علی و ... تا نهضت اسلامی ایران و حتی الهام بخش شدن نهضت های آزادیخواهانه برخی از رهبران سیاسی - اجتماعی جهان مثل گاندی و ... (1)
یکی از مسائل مهم در پایایی و مانایی قیام کربلا این است که بشناسیم و بیابیم که چه مؤلفه هایی عامل خلوص توانمندی و کارآمدی و ابدیت و جاودانگی نهضت کربلا در عصر جدید و در میان انسان معاصر و دنیای نوین خواهد شد؟
به نظر می رسد غیر از احیای عوامل گذشته در یک نگاه کلی و کلان می توان عوامل ذیل را فهرست وار ذکر نمود:
الف) تحلیل جامع و مانع یا منطقی از قیام کربلا زمان و زمینه های نهضت حسینی علیه السلام و بیان آثار و لوازم احیاگرانه و سعادت بخش و عدالت آفرین و کرامت زای آن قیام الهی.
ب) بدعت زدایی و خرافه ستیزی از ساحت قیام کربلا و نهضت عاشورا به صورت عالمانه، واقع بینانه، دردمندانه و مخلصانه.
ج) احیای زیارت عاشورا بر محور معرفت و محبت صائب و صادق و به دور از تفرقه و تشتت افکنی در جامعه مسلمین خواندن توأم با تأنی و تأمل زیارت اربعین و ... (2)
ص: 199
د) نشر كتب مجلات و محصولات فرهنگی - هنری سازماندهی شده، عالمانه و با ادبیات نوآمد و جذاب و به دور از سطحی نگری، پیرایه ها و تحریفات لفظی و معنوی.
ه) مدیریت جامع فرهنگی در متن جامعه نسبت به «محرم و صفر» و منشورات علمی - فرهنگی به خصوص موسوعه ها و دانشنامه هایی که نوشته و منتشر می شوند و ... و همچنین واعظان، مبلغان، مداحان، مرثیه سرایان، تعزیه خوانان و ... و حتی مجالس و محافل خانگی و شخصی بایسته است که مدیریت شود و ...
در فرجام و انجام این مقاله شایسته است به نکته ای محتوایی در راز «ماندگاری» و گسترش دائمی امواج نهضت کربلا اشاراتی نمائیم که راز اصلی در «محتوا و پیام» شکل منطقی و مدیریت شده قیام کربلا و روح الهی - توحیدی داشتن و درد عدالت اجتماعی ورزیدن بود و این معنا عامل مهمی در برخورد امواج برگرفته از قیام کربلا با امواج فکری - سیاسی و اجتماعی رقیب در عرصه های عملی شده است و به تعبیر استاد شهید مطهری: «امواج طبق خاصیت ذاتی خود به محض پیدایش رو به وسعت و گسترش می نهند متوالیاً بر وسعت دایره خویش می افزایند و فاصله محیط و مرکز را بیشتر می کنند و از طرف دیگر به هر نسبت که بر وسعت دایره خود می افزایند از قوت و شدت طول آن ها کاسته می شود، تدریجاً ضعیف و ضعیف تر می گردند و طولشان کم و کمتر می شود تا آن که به نیستی و نابودی - لااقل از نظر ما می گرایند و به دنیای عدم می پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثی شدن موج ضعیف تر می گردد امواج قويتر جلو توسعه امواج ضعیف تر را می گیرند و آن ها را به دیار نیستی می فرستند. از این رو ما با برخورد با موانع و عوامل قوی تر عامل دیگری است برای نابود شدن امواج و حوادث و پدیده های جهان حکما این نوع از نیستی و نابودی را که در اثر برخورد با موانع است موت اختراعی و نوع اول را که از پایان یافتن
ص: 200
نیروی بقا ناشی می شود «موت طبیعی» می نامند ... آری برخی از امواج اجتماعی زنده اند، امواج زنده همان هاست که از جوهر حیات سرچشمه می گیرد، مسیرشان، مسیر حیات و جهتشان رُقاء و تکامل است پاره ای از نهضت های فکری، علمی، اخلاقی و هنری از آن جهت جاوید می مانند که خود زنده اند و از نیروی مرموز حیات بهره مندند ...» (1)
نهضت کربلا یک نهضت دینی و جنبش جامع اسلامی با دلمایه های توحیدی عدالت خواهانه و با عناصری از عقلانیت و معرفت و عشق و محبت بود که در اثر درک و درد دینی و انجام رسالت الهی ظهور یافت و از محتوا و شاکله ای برخوردار بود که فطرت پذیر عقل پسند موقع شناسانه و دردمندانه با هدف احیای بینش و ارزش های اسلامی و اصلاح و بازسازی اندیشه و فضای اجتماعی امت اسلام صورت پذیرفت و لذا هر چه بر وسعت آن افزوده می شود بر قوت و قدرت و طول آن نیز افزوده گشته و جهان شمولی و جاودانگی اش بیشتر تضمین می شود یعنی سرمایه اصلی مانایی قیام کربلا بیش از آن که به بیرون قیام مربوط باشد به درون آن بر می گردد و چون «انسان کامل» در حدوث و بقاء آن نقش آفرین بود و در پیدایی و پایایی آن ایفای رسالت کرده است و خون پاک و مقدسش را هدیه دوست و معبود نمود ضمانت استمرار و عامل بقاء مندی آن را امضاء کرده است لذا یک حادثه به ظاهر کوچک از حیث کمی و ظاهری از جهت کیفی و باطنی بسیار بزرگ وسیع و فسیح بود و به فراخنای تاریخ نفوذ کرده و تا بیکرانه ها راه یافت و «مقدس» و «جاودانه» ماند و سرچشمه الهامات علمی و عملی شد زیرا برای خدا و در راه خدا و با هدف گسترش «توحید» و اقامه «عدالت» به وجود آمد و از فلسفه بسیار روشن، فراگیر، عقلانی و دارای روح عاطفی، عاشقانه و بار معنایی و قدسی برخوردار
ص: 201
است و هرچه بر عمر نهضت عاشورا می گذرد کارآیی و کارآمدی آن از حیث آثار اجتماعی بیشتر می شود البته به شرط این که زلال و خالص تفسیر و تبلیغ گردد لذا «خون انسان کامل معصوم» ضامن پایایی و جاودانگی پیام و درس ها و عبرت های قیام انسان کامل شده است که برخی از پیام های معرفتی - رفتاری و
یا بینشی و گرایشی آن عبارتند از:
1. حق شناسی و حق گرایی.
2. عدالت خواهی و عدالت گستری.
3. کرامت شناسی و کرامت پذیری.
4. عزت مداری.
5. آزادگی و آزادی خواهی.
6. تکلیف شناسی و تکلیف محوری.
7. صبر و بصیرت در راه دینداری و ارزش مداری.
8. ولایت شناسی و ولایت پذیری.
9. توحید و خدامحوری در همه احوال و آنات.
10. اهل ایثار و نثار شدن.
11. اهل جهاد و شهادت بودن.
12. اهل هجرت آفاقی و انفسی گشتن.
13. محبت و عشقورزی توأم با معرفت و عمل به انسان کامل و حجت الهى.
14. خلوص و صداقت ورزی.
15. آگاهی اجتماعی و بینش سیاسی همه جانبه و زمان آگاهی.
16. دشمن شناسی و دشمن گریزی.
17. رهایی از تعلقات دنیوی و تعنیات نفسانی.
18. اطاعت پذیری و التزام به شریعت
19. عبودیت پیشگی و تسلیم محض خداوند بودن
ص: 202
20. خروج از گرداب تحجر و تحریف و جمود و سکون علمی و عملی و انحراف و التقاط اندیشی و ... (1)
قیام کربلا از جامعیتی برخوردار است که می توان از آفاق گوناگون و مناظر مختلف به آن نگریست و به تحلیل کشاند و چون چشمه ساری زلال و عمیق و تمام نشدنی و نعمتی فزاینده است که به حقیقت مصداق «کوثر» است کوثری که خدای سبحان به امام حسین علیه السلام بخشید و در قبال آن قربانی ها داد که علی اکبر علیه السلام از زمره آن ها بود و به تعبیر بزرگی مصداق شعر:
مرید پیر مغانم ز من مرنجای شیخ *** چرا که وعده تو کردی و او بجای آورد
که امام حسین علیه السلام پیر مغانی است و علی اکبرش را اسماعیل وار به میدان نبرد فرستاد و هدیه محبوب و تحفه دین و دینداری نمود (2) و ... این کوثری که در کربلا و در «صبح و عصر عاشورا» تولد و تکون یافت در بستر زمان و گردش ایام تکامل و توسعه یافت و هر زمان و زمین و شهر و شبستان را به خود اختصاص داد تا «گفتمان عاشورایی» زنده و پاینده بوده و دکترین مهدویت نیز قرار گیرد.
قیامی که اسرار جاودانگی و راز های ماندگاریش را می توان در نموداری بشکل ذیل تصویر کرد:
اسرار و راز های جاودانگی و ماندگاری قیام کربلا
- اسرار و راز های علمی و معرفتی
توحیدی بودن
قرآنی بودن
ص: 203
پشتوانه ای از بینش و بصیرت نافذ داشتن
جامعیت و فراگیری
حق و حقیقت محوری
عدالت خواهی و عدالت گستری
- اسرار و راز های عملی و عینی
شفاف سازی و تبیین فلسفه قیام به وسیله خود امام حسین علیه السلام
کلی، نوعی و انسانی بودن قیام
الهی بودن انگیزه و هدف های نهضت
نقش امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام و اهل بیت در جاودانگی قیام کربلا
توصیه های مکرر و مؤکد امامان معصوم علیهم السلام در زنده نگه داشتن قیام کربلا
نقش امام زادگان در احیای فرهنگ و ارزش های قیام کربلا
نقش عالمان دینی و دانشمندان اسلامی و روحیان و مبلغان
ماهیت و هویت حقیقی قیام کربلا:
عوامل و ریشه های بقاء مندی قیام کربلا در عصر حاضر
تحلیل جامع و مانع از نهضت عاشورا
بدعت زدایی و تحریف ستیزی از چهره قیام کربلا
احیای زیارت عاشورا و زیارت اربعین و گریه توأم با معرفت و بصیرت و به دور از انحراف و تحریف و عوام زدگی
نشر مجلات، كتب و محصولات فرهنگی - هنری- سامان دهی شده و عالمانه
مدیریت فرهنگی کلان و کارآمد بر جریان سازی های مربوط به قیام کربلا
برخی درس ها و عبرت های عاشورای حسینی و نقش آن در ماندگاری قیام کربلا
- حق شناسی و حق گرایی
- وظیفه شناسی و تکلیف مداری
- عدالت خواهی و عدالتورزی
- آزادگی و آزادی خواهی.
ص: 204
- کرامت و عزت نفس گروهی
- ولایت شناسی و ولایت پذیری.
- صبر و بصیرت
- اهل ایثار و نثار بودن
- اهل جهاد هجرت و شهادت شدن
- معرفت و محبت به اهل بیت علیهم السلام
- عالم به زمان بودن یا زمان آگاهی و ...
ص: 205
ص: 206
ص: 207
ص: 208
کسب «معرفت» از گرایش های فطری انسان و عامل بیداری و تعالی وجودی او خواهد بود انسان که هنگام تولدش چیزی از علوم و دانش های حصولی نداشت و لیکن با سرمایه های فطری و استعداد های بالقوه پا به عرصه عالم طبیعت و جهان ناسوت گذاشت رکن مهم و سرنوشت ساز «حیات ارزشی» و کمالات وجودی اش را «شناخت» تشکیل می دهد شناختی که مقدمه عمل و اقدام گردد چه این که علم قرین عمل است و با عمل علم معنا پیدا می کند و به تعبیر مولا علی علیه السلام هیچ حرکتی نیست مگر این که انسان در آن محتاج «شناختن» است و به تعبیر حسین بن علی علیه السلام خداوند آدمیان را نیافرید مگر این که او را بشناسند و پس از شناخت او را عبودیت نمایند و در سایه بندگی خالصانه حق متعال از ماسوای الهی مستغنی شوند لذا شناختن و «شدن»، عرفان و تکامل قرین و رهین هماند و چه پدیده ای گران بهاتر از پدیده عظیم و الهی و نورانی «کربلا» و نهضت حسین بن علی علیه السلام که جهان هستی را به فروغ و حرارتش حیاتمند نموده است و از جنبه های الهی بشری قدسی و طبیعی آسمانی و زمینی معنوی و اجتماعی برخوردار است تا نوری جاودانه فراروی بشریت در تحصيل حيات طيبة قرار گیرد اما سوال مهم این است که از چه افق و منظری به قیام جاودانه عاشورای حسینی بنگریم؟ آیا برخوردی تجلیلی آن هم قدسی و ملکوتی یا نگاهی تحلیلی و الهی - انسانی با همان ویژگی هائی که حسین بن علی علیه السلام از حدوث و پیدائی تا توسعه و پایائی قیام و نهضتش آن را تعقیب می کرد؟
ص: 209
به نظر می رسد اگر از چشم انداز حسین علیه السلام و با همه جنبه های الهی، الهامی، ارزشی، رسالت و مسئولیت انسان در برابر دین و جامعه خدا و انسان و ... آن بنگریم بهتر و بیشتر سرچشمه الهام و معرفت و بصیرت و عبرت خواهد شد و نقش سازندگی فردی و اجتماعی قیام کربلا برجسته تر خواهد گشت که بنابر اصل «کل ارض کربلا كل يوم عاشورا» قیام حسینی برای همه نسل ها در همه عصر ها درس آموز و عبرت زا و تکامل بخش خواهد بود لذا نگاه:
الف) ثبوتی که نقش وحی و الهام قدسیت استفاده از اطلاعات و قدرت عینی راز آلود بودن قیام کربلا.
ب) اثباتی یعنی امام حسین علیه السلام را دردمند دین و آگاه به زمان و احیاء گری جامع اندیش و مصلحی دلسوز و آزاد اندیش و عدالت محور و تکلیف گرا و اصول محور بدانیم در پیش روی ما خواهد بود (1) و اگر چه جنبه های ثبوتی و ماوراء الطبيعى و الهامى و مقامات امامتی ولائی حسین بن علی علیه السلام غیر قابل انکار است لیکن ما باید با نگاهی ریشه شناسانه و تحلیلی با قیام عاشورا برخورد و مواجهه نمائیم چنان که امام حسین علیه السلام در تبیین و تحلیل قیامش به همه جنبه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و معنوی توجه داشت و این حرکت عمیق و هدایتگر و زنده کننده حقایق و معارف دینی و اصلاح گر امت اسلامی را بوجود آورد لذا با این نگاه دوم است که نهضت اباعبدالله منشأ حیات و حرکت و پویائی و بالندگی و مسئولیت اندیشی در جامعه اسلامی و بیداری و پایداری در صیانت از اندیشه و ارزش های ناب اسلامی خواهد شد و با این نگاه است که می توان به گفتمان عدالت حکومت دینی، اصولگرائی، وظیفه شناسی، حریت طلبی، ارزش خواهی، انسان دوستی، تعالی اندیشی و ... اهتمام ورزید و نام و یاد حسین بن علی علیه السلام را چراغ هدایت و کشتی
ص: 210
نجات بشریت قرار داد و با تفکر و منطق و روحیه حسینی زندگی کرد با این نگاه می توان تصویری واقع بینانه، عزت گرایانه، شناخت علل و اهداف و انگیزه های پیدایش و گسترش نهضت کربلا شناخت نقش انسان متعهد و مسئول خواه مرد یا زن، امام یا مأموم در آن دریافت نمود و به همه ابعاد متجلی در قیام یعنی معرفت، محبت، عاطفه و احساس، عقل و عشق، صبر و بصیرت، بینش و ارزش، ایمان و یقین، عدالت و آزادی، ادب و رأفت، درک و درد دینی و ... آشنایی یافت ...
این که آن چه در پیش روی شماست با نگاهی اثباتی و تحلیلی و با عنایت به نیاز های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زمان تدوین شده است و به یقین زوایای ناگفته فروانی در آن یافت می شود پرسش های زیادی قابل طرح و پاسخگوئی است که امید است سر فصلی برای اصحاب تحقیق و تدقیق و مایه تأملی برای نسل جوان قرار گیرد تا نقش احیاء گرانه و اصلاح طلبانه حسین بن علی علیه السلام را بهتر و بیشتر بشناسیم و مؤلفه های اصیل احیاء تفکر دینی و اصلاح گرائی را در جامعه خویش باز یابیم تا در معرض آفاتی چون جمود و تحجر تجدد و انحراف و تحریف و التقاط قرار نگیریم و با بصیرت دینی و تفقه اسلامی فرزند زمان خویش باشیم و هرگونه انحرافی را برنتابیم و حادثه عظیم کربلا و قیام ازلی و جاودانه عاشورا را با همه ابعادش پاسداری و زنده نمائیم و مراقب باشیم که اندیشه ی امانیستی، لیبرالیستی، پلورالیستی، راسیونالیستی یعنی انسان گرایانه محض، آزادیخواهی افراطی، تکثرگرایی مخرّب و منفی و خردگرایی صرف بشری دامن اندیشه و عمل دینی ما را نگیرد و بین ما و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم و علوی و حسینی شکاف و گسست ایجاد ننماید و بهر تقدیر قیام کربلا معیار شناخت و سنجش جامعی برای همه ما در همه احوال باشد.
بر اصحاب معرفت و ارباب حکمت پوشیده نیست که انسان موجودی کمال گرا و تعالی طلب می باشد و همواره به رشد فلاح، پویایی، بالندگی و حرکت رو به جلو و پیشرفت تکیه و تأکید دارد و از سیر قهقرائی، توقف، تحجر و سکون بیزاری می جوید و این در ذات و جوهره و فطرت او نهفته است. تکوین، تکامل پیدایش و
ص: 211
گسترش فرهنگ ها و تمدن ها در فراز و نشیب تاریخ حیات بشری نیز معلول این ویژگی الهی - انسانی اوست و هویت فرهنگی - اجتماعی انسان را همین بینش و گرایش فطری تشکیل می دهد ناگفته نماند که در شاکله و شخصیت فرهنگی تمدنی بشر دو مؤلفه مهم دینی، هدایت های آسمانی و پیامبرانه معرفت های وحیانی و عقل جمعی بشر که دانش و تجربه نیز در آن مستور است، نقش محوری و زیر ساختی را ایفاء کرده اند بنابراین هدایت تکوینی تشریعی، فطری و عقلانی جانمایه و قرارگاه اصلی سیر تکامل گرایانه انسان بوده و خواهد بود. به همین دلیل است که انسان در حیات فردی و زندگی اجتماعی اش همواره در صدد تجدیدنظر نقد خویشتن تأویل خود به حقایق و بازشناسی و بازپروری فرهنگ و تمدن خویشتن بر می آید و با عناصری چون خودسازی، تحول آفرینی نواندیشی نوخواهی اصلاح طلبی احیاء گرانی بازسازی و ... کاملا آشنا و مأنوس می باشد و هر کدام از این واژه ها را با همه معلول های فرهنگی معرفتی و لوازم آن در طول حیات فردی و اجتماعی اش تجربه می نماید البته گاهی با تعابیر ضد ارزشی و معرفتی چون سقوط، واپس گرایی، انحراف، تحجر، فساد، میرانی، جمود و ... نیز برخورد می کند و در این میان با گرایش به «ستایش» واژه های دسته اول و ستیز با تعابیر دسته دوم بسر می برد و این ها در درون او ریشه دارد. واضح است که ذات انسان نیز قرارگاه مبارزه و تضاد فلسفی نور، نار، روشنائی، ظلمت و خیر و شر و جنود رحمانی و شیطانی است و نوع جهان بینی ها و ایدئولوژی های انسان در نوع مبارزه و فرجام تضاد هایش نقش بسزائی دارند.
به هر حال در تعالیم دینی و اسلامی نیز تعابیر هدایت و ضلالت، نور و ظلمت، صلاح و فساد، تقوی و فجور، ایمان و کفر، حیات و ممات، احیاء و اماته، سعادت و شقاوت، کمال و نقصان، رشد و غی، صعود و سقوط، شفاء و بیماری، تزکیه و تدسیس، علم و جهل و با همه بار های معرفتی و فرهنگی اش موجود است و پرواضح است که انسان با رشد، فلاح، علم، حیات، هدایت، سعادت، تقوی، ایمان، کمال، تزکیه، صعود و صلاح و اصلاح ارتباط وجودی و فطری داشته و در این میان
ص: 212
اصلاح «مصلح»، اصلاح طلبی و احیاءگری و محیی از قداستی ویژه برخوردارند و هر انسانی دوستدار این حقایق طراوت بخش حیات آفرین و شورانگیز است و پیامبران الهی نیز از بزرگترین احیاء گران و اصلاح طلبان بشمار می رفتند اما باید متوجه این نکته دقیق و ظریف بود که در حوزه های معرفت دینی و تعالیم اسلامی اغلب اصلاح و اصلاح گرایی در عرصه اجتماعی کاربرد داشته و «احیاء و احیاء گری» در عرصه های فکری و فرهنگی احیاء و اصلاح دارای بارهای مثبت و ارزشی و در عین حال پیچیده تحریف پذیر و تناقض بردار نیز می باشند و در دو بستر فکر و اجتماع با دو صورت ایجابی و سلبی تحقق پذیر می باشند، اگر ما از آیات قرآن و نقش پیامبران الهی بگذریم در حوزه احادیث روایات و کارکرد های امامان معصوم علیهم السلام نیز حقایقی چون احیاء و اصلاح را خواهیم دید و حتی از القاب امام مهدی علیه السلام «محیی» و «مصلح» می باشد که احیاءگر دین و اصلاحگر جامعه می باشد و ثمره مجموعه بعثت ها، رسالت ها، امامت ها و ولایت ها در امامت رهبری و ولایت آن عزیز تجلی می یابد و همه گذشته حیات و حرکت پیامبرانه و امامان علیهم السلام مقدمه و زمینه حیات و حرکت جهانی اوست که ﴿بقيت الله خَيْرٌ لَكُمْ.﴾ (1)
در این میان زندگی و قیام جاودانه حسین بن علی علیه السلام حلقه اتصال جامع و معيار مبارکی برای شناخت سنجش احیاء دین و اصلاح اجتماعی است که اساس (زیربنای) هویت و ماهیت قیام عاشورا احیاءگری و اصلاح گرایی بوده است و شاید جمله نورانی نبوی مبنی بر «و انا من حسین» ناظر بر همین حقیقت متعالی باشد. واضح است که اسلام «محمدی الحدوث و حسینی البقاء» بوده و نهضت حسینی در جهت احیاء اندیشه و تفکر اسلام ناب نبوی و مبارزه با همه انحراف ها، تحریف ها، کژاندیشی ها تحجر و جمودگرائی ها و فساد های فردی و اجتماعی بوده و عنصر احیاءگری و اصلاح کننده امر به معروف و نهی از منکر همه حوزه های دینی، انسانی فردی و اجتماعی را شامل شده است و ما در این بخش برآنیم تا احیاگری و
ص: 213
اصلاح گرایی را در افق اندیشه های نورانی و حرکت الهی و جاودانه حسین بن على علیه السلام جستجو نمائیم و به جای این که اصلاح طلبی و احیاءگری را با اندیشه های محض بشری دوران رنسانس و پس از آن که در غرب رخ داد و آن چه در مقطعی از تاریخ ایران بشناسیم که البته فهم و تحلیل آن ها لازم و نقد آن مقاطع تاریخی بسیار ضروری می نماید اما شناخت پیشینه فرهنگی دینی و نهضت حسینی از این منظر و با این رویکرد ضروری تر و مغتنم می باشد و قیام عاشورا الگویی بسیار مهم مثبت و کارآمد در احیاء اندیشه دینی و اصلاح اجتماعی خواهد بود و با بافت و هویت دینی جامعه اسلامی و انقلابی ما نیز سازگاری و وفاق بهتر و بیشتری دارد و می تواند زمینه مناسب و میمونی برای بازشناسی هویت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی ما باشد و در عین حال آئینه زلال و صافی برای نقد جایگاه و منزلت ما قرار گیرد و باید حرکت احیائی و اصلاحی در بستر انقلاب اسلامی که دارای حرکتی اشتدادی و طولی می باشد واقع شود و تکامل و گسترش یابد. چه نیکوست که «واقعه عاشورا» چنان چه سرآغاز و الگوی آفرینش انقلاب اسلامی بود به همین صورت منشأ خیزش نوین بازسازی و بازپروری دوران های جدید این انقلاب نظام الهی و اسلامی نیز قرار گیرد تا نهضت حسینی در حدوث استمرار و بقاء آن نقش اولی، محوری و بنیادی داشته باشد و ما د راین مختصر بیشتر با «اصلاح گرایی» و کمتر با «احیاء گری» مواجه خواهیم شد و با توجه به هدف خویش بحث ها را در چند فصل زیر دسته بندی (تقسیم بندی) می نماییم:
فصل اول: مفهوم و مؤلفه های اصلاح و احیاء.
فصل دوم: علل و ریشه های حدوثی اصلاح گرایی و آسیب و آفات نظری و عملی آن از آیئنه کربلا.
فصل سوم: روش شناسی و لایه های مختلف قیام کربلا.
فصل چهارم: درد و درمان (آسیب شناسی و آسیب درمانی قیام کربلا.)
ص: 214
*فصل اول:مفهوم و مؤلفه های اصلاح و احیاء (1)
اصلاح به لحاظ لغوی مصدری عربی دارد و مفرد واژه اصلاحات است و دارای معانی متعدد و متنوعی است که عبارتند از: به سامان آوردن درست و راست کردن سر و سامان دادن التیام بخشیدن سازش و آشتی دادن دور کردن تباهی رفع عیب و فساد به صلاح آوردن، نیک و بهتر و استوار کردن و در زبان عربی کلمه «الاصلاحات» رایج بوده و واژه «التعديلات» نیز به جای اصلاحات و اصلاحات در قبال انقلاب «revolution» و در قیاس با آن نیز بکار می رود و معادل رفرم reform نیز می باشد البته اصلاحی که معادل رفرم است اصطلاحی خاص در فرهنگ و اندیشه سیاسی است و به نوعی خاص از تحولات و تغییرات اجتماعی نظر دارد و البته روشن است که مقصود از «اصلاح» در واژه «اصلاح طلبی» اصلاح اجتماعی است و اصلاح اجتماعی یعنی دگرگون ساختن در جهت مطلوب یا رهایی از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب و این به دو صورت ممکن است نفی
ص: 215
وضع موجود به طور کلی برای نیل به وضع مطلوب و یا بازسازی و دگرگونی در وضع موجود با حفظ هویت ها و اصول در رسیدن به وضع مطلوب و از نظر استاد مطهری «اصلاح» به معنی سامان بخشیدن در مقابل «افساد» است و چنین اصلاح طلبی یک «روحیه اسلامی» است و آورده اند:
اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و حداقل طرفدار اصلاح طلبی است زیرا اصلاح طلبی هم به عنوان یک شان پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. (1)
بنابراین اصلاح امری پسندیده و در ذات دین و از ویژگی های تدین می باشد و از نظر علمی نیز براساس متدلوژی فقهی و اجتماعی در حوزه های عملیاتی دین زمینه اجتهاد و تفقه در دین با همه جوانب آن در جهت اصلاح و زنده کردن و پویا نگه داشتن اندیشه و تفکر اجتماعی اسلام و سامان بخشی و نظام دهی به جامعه در جهت رشد و پیشرفت و توسعه ها همه جانبه می باشد.
ناگفته نماند واژه اصلاحات از واژه های پرطرفدار و پرجاذبه می باشد که باید براساس جهان بینی و ایدئولوژی که مبنا و پشتوانه فرهنگی و معرفتی آن است تبیین و تحلیل و سپس پیرامون آن قضاوت و داوری شود یعنی بشناسیم که اصلاحات با چه مبادی و منابع تصوری، تصدیقی متد و روشی و هدف و غایتی صورت می گیرد آن گاه به قضاوت و داوری بنشینیم و به همین جهت است که اصلاحات گرچه از نظر واژه ای و لغوی معنائی پرجاذبه و با ارزش دارد لكن براساس مؤلفه های ذاتی و عرضی خویش به اصلاحات مثبت و منفی حق و باطل تقسیم پذیر است گرچه «اصلاح» در برابر «افساد» است اما خود متناقض یا پارادوکسیکال نیز می باشد و حتی در فرهنگ قرآن و جوامع روائی و حدیثی نیز چنین تناقض نمائی در مفهوم شناسی اصلاحات نهفته است در این جا ضمن نقل مطلبی از اندیشمند فرزانه و دانشمند
ص: 216
پرمایه مقام معظم رهبری در خصوص اصلاحات مفهومی و واژه ای با یک رویکردی به «واژه شناسی قرآنی و حدیثی» در تبیین اصلاحات مطالبی را می آوریم:
اصلاحات از آن واژه هایی است که همیشه پرجاذبه بوده است همه انسان هایی که از هر نوع فساد رنج می برند دلشان با این شعار می تپد و طرفدار اصلاحات هستند. (1)
با توجه به مطالب اخیر نتیجه می گیریم:
1. اصلاحات واژه ای پرجاذبه است.
2. اصلاح در برابر افساد است.
3. انسان به لحاظ فطری و عقلانی طرفدار اصلاحات یا اصلاح پسند است.
«اصلاح» در قرآن معنائی اثباتی، ارزشی و نفیانی و سلبی دارد یعنی به معنای از میان برداشتن فساد، تباهی، ویرانگری و نادرستی در محیط اجتماعی که اصلاح امور جامعه و جهت دهی صحیح و هدفمند و ایجاد صلاح و رشد خواهی در متن و بطن جامعه می باشد و البته به معنای آشتی دادن مردم از هم جدا و تخاصم نیز آمده است که راغب اصفهانی نیز در مفردات «اصلاح» را در برابر و ضد «افساد» قرار داده و این اوصاف را به صورت عام مختص اعمال و افعال انسانی دانسته است و اصلاح گاهی نیز در برابر «گناه» آمده است. (2)
در قرآن اصلاح و افساد و مصلح و مفسد در مقابل هم قرار گرفتند و اگر به ظرایف و لطایف به کار رفته در آیات توجه داشته باشیم تحلیل و تبیین «اصلاح گرایی» برای ما روشن تر و آسانتر خواهد بود و معیار ها و ملاک هایی را در فکر، فعل، نظر، عمل و انگیزه های مدعیان اصلاح را در داوری ها و قضاوت ها
ص: 217
دریافت خواهیم کرد. در قرآن گاهی افرادی را که ادعای اصلاح طلبی دارند مفسد معرفی می نماید و گاهی ره آورد انبیاء را اصلاحات و هدف از رسالت آنان را «اصلاح» معرفی می نماید به این آیات بنگرید:
الف) ﴿وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الأْرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ.﴾ (1)
ب) ﴿إِنْ اُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَّکَلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ﴾ (2)
در این آیات چه کسانی که اعتقاد عقلی و قلبی و عملی و واقعی به خدا دارند و چه کسانی که منکران خدا هستند و اعتقاد قلبی ندارند و نفاق می ورزند. هر دو گروه از اصلاحات حرف به میان می آورند یعنی اصلاحات مورد پذیرش موحدان و مؤمنان و هم مورد قبول کفار و منافقان می باشد براستی چه معیار سنجش و ملاک ارزشی و داوری وجود دارد؟ آیا جز این است که به مبانی اعتقادی، انسان شناسی، جامعه شناسی و کارکرد های عملی، رفتاری، سیاسی، اجتماعی و صداقت مدعیان در قول و فعل بنگریم؟ جز این است که ببینیم چگونه و تا چه حد خالصانه چه حد خالصانه و دلسوزانه به تبیین شفاف بنیاد های نظری و تئوریک مؤلفه های خویش در جریان اصلاح گرایی پرداخته و به آن ها پایبند هستند؟ واقعاً صف پیامبران مصلح را با منافقان افسادگر با نقاب اصلاح طلبی چگونه باید جدا کرد؟ پس اصلاح طلبان نیز صادق و کاذب مومن و منافق دارند و اصلاح طلبی دینی اسلامی و انقلابی با اصلاح طلبی دروغین و نقابدارانه باید از جدا دانست.
در روایات نیز واژه اصلاح و معیار های نظری و واقعی آن ذکر شده است که جهت تنویر اذهان به برخی از آن ها اشاراتی خواهیم داشت:
قال رسول الله: ﴿أَصْلَحُ اَلنَّاسِ اَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ﴾ (3)
صالح ترین ،مردم مصلح ترین برای مردم است.
ص: 218
قال رسول الله: ﴿لا يصلح آخر هذه الامة الا بما صلح به اولها﴾ (1)
فرجام و نهایت این امت این است که تنها بواسطه آن چه ابتدا با آن به اصلاح خویش رسیده بود اصلاح گشته و سامان می یابد.
علی علیه السلام در صدر منشور حکومتی خویش «اصلاح جامعه» را از جمله چهار وظیفه اصلی حکومت به شمار آورده است:
﴿جِبَایَهَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلادِهَا﴾ (2)
جمع آوری مالیات جهاد با دشمنان اصلاح جامعه و آباد نمودن سرزمین.
امام علی علیه السلام:
﴿اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِكَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ ...﴾ (3)
... خدایا تو می دانی هدف ما رقابت برای به دست گرفتن قدرت و ... نبود بلکه این چنین می خواستیم که نشانه های دینت را باز گردانیم و در سرزمین های تو آشکارا دست به اصلاحات زنیم تا بندگان ستمدیده ات ایمن شوند.
امام حسین علیه السلام:
﴿اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَلَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِكَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ﴾ (4)
... خدایا تو می دانی که قصد ما رقابت برای رسیدن و دست یافتن به قدرت یا زیادت خواهی مال دنیا نبود بلکه برای آن بود که نشانه های دین تو را به دیگران بنمایانیم و با قدرت دست به اصلاح سرزمین ها بزنیم تا بندگان ستمدیده ات امنیت یابند.
ص: 219
بنابراین در نگاه و افق احادیث و روایات مبانی و اهداف و حتی روش های اصلاح گری را با تطابق و تضمن آورده است که عبارتند از:
1. راه اصلاح گری بازگشت به اسلام نخستین یا اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم است.
2. اصلاح طلبان باید خود به مقام صالح رسیده باشند و اصلاح درونی کرده باشند.
3. حکومت اسلامی هدفی جز اصلاحات در ابعاد مختلف ندارد و نباید داشته باشد.
4. اصلاح جامعه زمینه تحقق اهداف بعثت ها و رسالت ها در ابعاد فردی و اجتماعی است.
5. اصلاحات واقعی در ذات و جوهره اسلام اصیل قرار دارد و امری «درونی» است و برونی و زائد بر ذات آن نیست.
در نتیجه کسانی که در صدد هستند اندیشه «اصلاح طلبی» اندیشه ای برون دینی و بیگانه از تعالیم اسلامی و حتی در مقابل تفکر معرفت و فرهنگ اسلامی جلوه دهند و خاستگاه غربی برای آن پیدا کنند اسلام و اصلاحات را درست نشناخته اند بدیهی است که در درون اسلام و انقلاب اسلامی «اصلاحگرایی» نهفته است و مسلمان و مؤمن اصلاح طلب به معنای قرآنی و با روش نبوتی و امامتی آن می باشد و به تعبیر مقام معظم رهبری:
اصلاحات یک حقیقت ضروری و لازم است و باید در کشور ما انجام بگیرد. اصلاحات در کشور از سر اضطرار نیست جزء ذات هویت انقلابی و دینی ما و یک فریضه است. (1)
6. اصلاح در برابر «افساد» است و عرصه های گوناگون دارد نه در برابر «انقلاب» که در گفتمان غربی دو واژه متقابل هستند ولی اصلاح گرایی هم روش و هم هدف است که از دیدگاه های مختلف روش انقلابی و گاهی غیر انقلابی ممکن خواهد بود.
ص: 220
«احیاء» نیز به معنای زنده کردن شاداب و باطراوت نگهداشتن و جان بخشیدن ثمر بخش و فائده رسان نمودن است در قرآن و روایات نیز «احیاء» در موارد متعدد از جمله احیاء جان انسان ها احیاء زمینه ای مرده احیاء عقل و دل و ... بکار رفته است.
بنابراین معلوم می شود احیاء بیشتر از آن که جنبه های اجتماعی داشته باشد جنبه فرهنگی روحی و درونی دارد احیاء در مقابل مرگ خواب و بی خبری است پس زندگی، بیداری، درک، معرفت و بصیرت از معانی و حقائق فکری در واژه احیاء هستند و این که قرآن با زندگان سر و کار دارد ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا﴾ (1) ، زنده کردن و هدایت یک فرد احیاء ناس شمرده شده است (2) و دارا بودن «بینه» به معنای حیات عقلی داشتن (3) و از همه مهمتر دین تفسیر کننده حیات واقعی انسان شمرده شده است (4) و چنان که در قرآن کریم است استجابت دعوت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم عامل حیات معنوی و معقول آدمی است (5) پس خدا پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و قرآن کریم احیاءگر هستند و اگر کسی زمین موات و مرده را ،زنده بایر و دائر نماید از آن اوست ائمه معصومین علیهم السلام احیاء گر جامعه هستند همچنین نهضت حسینی احیاء سنت های فراموش شده و مرده بوده است امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف محیی دین ناب و اصیل خواهد بود همه و همه دلالت تام و کامل بر معنای معنوی، عقلانی و معرفتی احیاء دارد و عرصه های مختلف آن از انسان تا اسلام را شامل می شود و این اهمیت و ضرورت «احیاء گری» را روشن می سازد.
ص: 221
به تعبیر استاد شهید مطهری رحمه الله در بحث «احیاء تفکر دینی» دین عامل احیاء انسان یعنی حرکت بخشیدن، پویا کردن، اهل تفکر و تعقل و سازندگی کردن انسان، اهل کرامت و عزت نفس نمودن انسان است و انسان زمینی، خوابیده و بی تحرک را آسمانی، بیدار و متحرک می سازد و هم انسان در احیاء اندیشه و معرفت دینی نقش آفرین می شود و در آن فضا ها و بستر های که دین یعنی تفکر دینی آسیب دیده و آفت زده شده است و خاصیت واقعی خویش را از دست داده است انسان اهل معرفت درک و درد به احیاء و بازسازی تفکر دینی می پردازد بدعت ها، خرافات و پیرایه های دروغین، آسیب ها و انحرافات و التقاط های دینی را به کنار می زند و نقاب از رخ تفکر و متحجرانه جمودگرایانه و قشری گرا نیز بر می دارد و از این طریق به احیاء دین می پردازد پس احیاء دو جنبه دارد:
الف) احیاء ایجابی یا آرایشی که مهجور ها و متروک های دینی را زنده می کند.
ب) احیاء سلبی و پیرایشی که آن چه در دین نبود و وارد دین شده است را می زداید و گرد و غبار های کاذب را از سیمای اندیشه ناب دینی بر می دارد و آدمیان را بر سر چشمه های اصیل و زلال دین بازگشت می دهد تا دین خاصیت اصیل و برتر خویش که احیاء مردم و هدایت و رهبری انسان ها در عرصه ها و حوزه های مختلف است را بدست آورد.
پس احیاء دین شناخت بازشناسی بازسازی و بازپروری فرهنگ و تفکر دینی خواهد بد و قیام عاشورای حسینی نیز از مصادیق بارز احیاء دین در دو جنبه فرهنگی و اجتماعی آن بوده است.
البته احیاء اعم و جامع تر از اصلاح می باشد آن جا که امام حسین علیه السلام از زنده کردن سنت ها و میراندن بدعت ها در مقابل بدعت آفرینی های چندین ساله اصلاح امت اسلام، عنصر امر به معروف و نهی از منکر و حاکم کردن حق عدل و اقامه دین خدا داد سخن می دهد حکایت از جنبه های احیاء گرانه و اصلاح گرایانه نهضت کربلا دارد و به جرأت می توان گفت «قیام کربلا» قیامی احیائی و
ص: 222
اصلاحی در حوزه های علمی و عملی معرفتی عینی و اجتماعی اسلام و مسلمین بوده و فراخوانی جامعه بسوی بینش ها و ارزش های فراموش شده و حتى از دست رفته بوده است نوعی القاء بیداری و بینائی و پایداری بود و این همان احیاء اصیل بود یا به عبارت دیگر نهضت حسین بن علی علیه السلام عاشورایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود که تئوری تربیت و عدالت را از حوزه و بستر دین ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم جستجو می کرد و پاسخ عملی به تمام تاریخ در خلوص طهارت، توامندی، پویائی و کارآمدی دین و تفکر دینی اصیل بشمار می رود و ... احیائی که در آن عناصری چون: کرامت، حریت انسان، پویایی و پایایی دین، خلوص و صداقت و ایثار و نثار، جهاد و اجتهاد، ارزشگرایی و اصول خواهی، تأمین حقوق فردی و اجتماعی، استبداد ستیزی، خداباوری و ملکوت بینی، مردم باوری دینی و اسلامی، نقش برجسته و شاخص ولایت و امامت و .. کاملا مشهود و محسوس بوده است.
حال با توجه به بحث های گذشته به محور های دیگر بحث پرداخته و اصلاح طلبی را در سیره علمی و عملی حسین بن علی علیه السلام با توجه به نهضت و قیام عاشورا جستجو نمود و درصدد تبیین مؤلفه ها و هدف های اصلاحگرایی بر می آئیم البته قابل ذکر می باشد که هدف ما در این نوشتار بیان و تحلیل ریشه ها و اهداف نهضت کربلا نیست و بحث تاریخی گزارشی و حتی تحلیلی از آن هدف ما نیست اگرچه در برخی مواضع چنین بحث هایی نیز صورت می گیرد و لیکن هدف اصلی استناد به سخنان و نامه های حسین بن علی علیه السلام و استشهاد به هدف ها و شیوه های آن امام همام می باشد تا نکات مندرج در سخنان و قیام امام حسین علیه السلام را فراروی اهل تفکر، تدقیق، درک و درد قرار دهیم. بنابراین آفاق اندیشه های نورانی و اعمال هدایتگر و آموزنده آن مصباح هدایت و کشتی نجات بهره ها بگیریم و با فرا چنگ آوردن ره آورد های قیام کربلا به وظیفه شناسی، اصول گرایی، راه شناسی و هدف شناسی خویش در این عصر و دوران نائل شویم
ص: 223
و از نهضت حسینی پاسداری همه جانبه نمایم تا دچار خبط، خطا، انحراف، التقاط، واپس گرایی، افراط و تفریط نشویم استاد شهید مطهری آورده اند:
ابا عبدالله علیه السلام یک مصلح است این تعبیر از خودش است ... قيام من قيام مصلحانه است من یک مصلح در امت جدم هستم قصدم امر به معروف و نهی از منکر است قصدم این است که سیرت رسول خدا را زنده کنم روش علی مرتضی را زنده کنم سیره پیغمبر مرد روش علی مرتضی مرد می خواهم این سیره و این روش را زنده کنم. (1)
در این که نهضت حسین بن علی علیه السلام در شرایطی ویژه فرهنگی سیاسی و اجتماعی رخ داد و در طول نیم قرن از سال یازدهم تا شصت و یکم هجرت حوادث بسیاری در جهان اسلام حادث شد و جامعه اسلامی فراز و نشیب های زیادی دید به گونه ای که امامت تبدیل به خلافت خلافت به سلطنت بدل شد و احزاب و جناح های فکری سیاسی و اجتماعی بوجود آمدند و فرقه های کلامی نیز در حال شکل گیری بودند و از سقیفه تا کربلا خط ممتد و مرتبطی بوجود آمد و سه شیوه انحراف تحریف و تز موازی در برخورد با اسلام اصیل و
ناب را دشمن نقابدارانه و بی نقاب در پیش گرفت چه دروغ ها که به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نبستند و معیار های اصیل اسلامی را تحریف نکردند و معیار های جاهلی را زنده ننموده اند آن چنان دشمن در تهاجم فرهنگی تبلیغاتی و روانی با روش های متنوع و متلون جلو آمد که جامعه دچار بحران هویت دینی و ارزشی شد و استحاله فرهنگی صورت گرفت و با خودبیگانگی دینی و اسلامی سر بر آورد و بین نسل های اسلامی و انقلابی با نسل های نوین اجتماعی شکاف و شقاق ایجاد شد تا این که اسلام بدعت جانشین اسلام سنت و اسلام اموی جایگزین اسلام
ص: 224
ناب نبوی و علوی شد و ماجراهای تلخ و خونباری به وقوع پیوست.
آیا ندای پیامبر اکرم صلى الله عليه و اله و سلم که فرمود: ﴿کَثُرَتْ عَلَیّ الْکَذّابَهُ مَنْ بَعْدی وَ بَدأ الإسلامَ غَریباً وَ سَیَعُودُ غَریباً﴾ یا این که فرمود:
﴿لَا یَبْقَی مِنَ الْإِسْلَامِ لَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ ...﴾ را درست تحلیل کرده ایم چرا علی علیه السلام فرمود: ﴿سَیَأتی عَلَیکُم زَمانٌ یُکفَأُ فیهِ الإِسلامُ کَما یُکفَأُ الإِناءُ بِما فیهِ (1) و ...﴾ براستى چرا معاویه به جای علی علیه السلام برگزیده شد و امام حسین علیه السلام مظلوم و مهجور ماند و قیام کربلا رخ داد؟ چرا جامعه اسلامی و امت ختمیه آن قدر دچار انحراف فکری، روحی و عملی شد که با امام معصوم علیه السلام جنگیدند (برای رضای خدا و دفاع از اولی الامر)؟ آیا اوج بیگانگی با اسلام اصیل فرهنگ ناب قرآنی سیره علمی و عملی پیامبر و على علیه السلام در حادثه تلخ و غمبار كربلا تجلی نیافت؟ ... در هر حال شناخت مؤلفه ها و سنجش عناصر اصیل اصلاحات و احیاء گری امام حسین علیه السلام منوط بر شناخت زمان امام حسین علیه السلام و تحلیل درست منطقی و عمیق پنجاه سال تاریخ سیاسی اسلام و نقد و ارزیابی دوران پس از ارتحال پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم زمان امامت و رهبری علی علیه السلام و حوادث زمان امام حسن مجتبی علیه السلام خواهد بود و شاید از بهترین منابع غیر از تاریخ سخنان و نامه های حسین بن علی علیه السلام از مدینه به مکه و از مکه به کربلا و در کربلا باشد که بسیار عمیق و دردمندانه و در عین حال ظریف و دقیق حوادث فرهنگی سیاسی و اجتماعی به تحلیل کشیده شده است و ...
مؤلفه های اصلی اصلاح گرایی حسین بن علی علیه السلام عبارتند از:
اسلام ناب، تفکر جهادی و انقلابی، ظلم ستیزی و استبداد زدائی، بازگشت جامعه اسلامی به قرآن، سنت، سیره نبوی و علوی، احیاء کرامت و حقوق انسان، اقامه عدالت اجتماعی، نقش دادن به مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود مبتنی بر معیار ها و ارزش های اسلامی، احیاء عنصر حیات آفرین و عزت بخش امر به معروف و نهی از منکر، بدعت زدایی، خرافه ستیزی مبارزه با تحریف های
ص: 225
پیدا و پنهان در حوزه اندیشه دینی احیاء امت ختمیه و اصلاح بستر های اصلی جامعه اسلامی و ... خواهد بود.
حال به فراز هایی از سخنان و مکتوبات ارسالی امام حسین علیه السلام توجه نمائیم:
نوع اسلام شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی ویژه در حرکت اصلاحی امام علیه السلام مشاهده می شود:
الف) ﴿...انما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في أُمَّةِ جَدّي، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهي عَنِ الْمُنْكرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ أَبي عَلِي بْنِ أَبيطالِب﴾ (1)
همانا قیام کردم تا امت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را امت جدم را اصلاح کنم هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارم و روش من روش پیامبر و علی علیه السلام است.
ب) ﴿... فَاِنَّ السُّنَّهَ قَدْ اُمیتَتْ و اِنَّ البِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ﴾ (2)
همانا که سنت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را کشته و میرانده اند و بدعت را احیاء کردند.
ج) ﴿اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعَملُ به و اَنَّ الباطِلَ لایُتَناهی عَنه﴾ (3)
د) ﴿فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَلِکَ لِلَّهِ﴾ (4)
به جانم سوگند امام و رهبر نیست مگر آن کس که به قرآن عمل کند و عدل را بپا دارد و حق را اجرا کند و خود را وقف راه خدا سازد.
این نکات در سخنان بالا قابل تأمل است:
1. هدف از قیام کربلا اصلاح فرهنگی و اجتماعی امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بوده است.
2. عنصر اصیل نهضت حسین علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر است که در اصلاحات حسینی نقش کلیدی و محوری داشت.
3. سیره و روش امام علیه السلام در قیام سیره و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام بوده است
ص: 226
که در واقع احیاء سنت و سیره پیامبر و علی علیه السلام بوده است.
4. احیاء سنت های مرده و از بین بردن بدعت های زنده شده از اهداف دیگر احیاء گرانه حسین بن علی علیه السلام بوده است.
5. حق گرایی: حق خواهی، باطل ستیزی و باطل زدایی از انگیزه های نهضت اصلاحی عاشورا بوده است.
6. محور های قیام اصلاح گرایانه کتاب و سنت عدالت خواهی، عدالت گستری و دین داری بود.
7. مبارزه با انحراف های فرهنگی، تحریف های دینی، استبداد و ظلم حاكم تفسير به رأی ها و قرائت های بی پایه و معیار از دین و تعالیم دینی که توسط تزویر گران، زراندوزان و زورمندان ترویج شد نیز از هدف های قیام کربلا بود.
8. احياء تفکر اصیل دینی و فرهنگ خدا محور انسان گرا، عدالت پرور و حق مدار اسلام ناب و اصلاح جدول ذهن، زبان و زندگی امت پیامبر اسلام نیز در ذات نهضت حسینی نهفته بود.
9. در نهضت اصلاحی مصلح باید از ویژگی های اصیل، الهی، درک دینی و درد دینی والایی برخوردار باشد ویژگی هایی چون اسلام شناسی اصیل، زمان شناسی عمیق، دشمن شناسی زیرکانه، وظیفه شناسی، روش شناسی جامع، اصول گرایی در مسیر اصلاح طلبی، تفکر جهادی و ارزشی، صبر و بصیرت، بیداری و پایداری در راه هدف، تبيين و تحلیل حرکت اصلاح طلبانه و احیاء گرانه، طرفداری جدی امر به معروف و نهی از منکر، راه شناس، راه رفته، مستقل و آزادیخواه و ...
10. اصلاح طلبی و احیاء گرایی جزء ذات دین و هویت اصیل اسلامی و انقلابی است نه در تعارض و تضاد با آن و این در همه زمان ها و زمینه ها لازم و ضروری می نماید با وجود این که اصلاحات درونی و برونی است و ...
ص: 227
ص: 228
بدیهی است که حسین بن علی علیه السلام با درک درست و جامع شرایط زمان خویش و پایبندی کامل به اصول اسلامی وقتی با جامعه شده مسخ به لحاظ فرهنگی و ارزشی مواجه شد و در واقع توطئه نقابدارانه و تهاجم فرهنگی نظری، تئوریک، تبلیغاتی و اجتماعی دشمنان اسلام تا جائی پیش رفت که (در جریان بیعت خواهی با یزید بن معاویه) حضرت فرمود:
﴿وَ عَلَی الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ﴾ (1)
و مرگ شرافتمندانه و عزیزانه یعنی جهاد و شهادت در راه خدا را بر حیات با ذلت و خفت بار با ظالمین ترجیح داد.
و فرمود:
﴿لا أری المَوتَ إلّا سَعادَهً وَ الحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما﴾ (2)
من مردن را برای خودم سعادت و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می بینم.
و هرگز تن به سازش و ذلت نداد و فرمود:
﴿أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِي قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَةِ.وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذلِكَ، هَيْهَاتَ مِنِّي الذِّلَّةُ﴾ (3)
ص: 229
مردم کوفه آن ناکس، پسر ناکس، آن زنازاده، پسر زنازاده، امیر شما، به من گفته که از این دو کار یکی را انتخاب کن یا شمشیر یا تن به ذلت دادن! هیهات که ما زیر بار ذلت برویم.
برای این که نقاب از چهره سیاه دشمن بردارد باید با اردوگاه ریشه دار دشمن به مبارزه جدی و عملی برخیزد و روش قیام و جهاد خونین را بر روش های تبلیغی موعظه ای و سیاسی ترجیح داد واضح است که این روش ها را کارساز و کارآمد نمی دید اگرچه به تبیین علل ریشه ها و اهداف قیام خود همواره اهتمام ورزید تا حجت بر مردم تمام شود و راه تحریف نهضتش بسته شود ... آن چه در علل حدوثی و غائی نهضت اصلاحی حسین بن علی علیه السلام لازم به ذکر است عبارتند از:
1. مبارزه با انحراف های فکری و استحاله فرهنگی جامعه.
2. احیاء اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم.
3. مبارزه با ظلم استبداد و تبعیض.
4. مبارزه با بدعت ها و تحریف های دینی و فرهنگی.
5. مبارزه با باطل گرایی، فساد خواهی فزون طلبی و تجمل گرایی در جامعه.
آن چه بر اساس تجارب تاریخی، اسلامی، شیعی و تاریخ نهضت های اصلاح طلبانه و احیاء گرایانه در طول تاریخ فرهنگی و سیاسی اسلام و در جهان غرب پس از قرون وسطی یا رنسانس و در ایران از دوره مشروطه به این سو لازم است دقت شود این است که نهضت های اصلاحی نیز دچار آفات و آسیب های نظری، معرفتی، عملی و عینی خواهند شد و بر ارباب معرفت و درک و عالمان و روشنفکران دینی و انقلابی است که به آسیب شناسی و آفت شناسی در جهت آسیب درمانی و آسیب زدایی برآیند. واضح است که به تعبیر استاد شهید مطهری چه نهضت های اصلاحی که در آغاز و پیدایش اصلاحی بودند ولی در استمرار و تداوم دچار انحراف گشته و
ص: 230
به ضد خویش یعنی «افساد» تبدیل شده (1) یا نهضت های اصلاحی که از روش جامع و درست استفاده نکرده و به نتیجه و بار ننشته و دستاویز سیاست ورزان قرار گرفته اند. پس در دوران ما نیز باید آسیب ها آفات عوامل و موانع اصلاحات و احیاء فرهنگی و اجتماعی را بشناسیم که ما به برخی از آن ها در این مختصر اشاره خواهیم داشت:
الف) آسیب شناسی معرفتی و نظری
1. عدم تبیین و تحليل مبانی، مؤلفه ها و هدف های اصلاح و احیاء.
2. نفوذ و رسوخ اندیشه های انحرافی التقاطی و بیگانه.
3. تحریف تفکر اصیل دینی، ارزشی و انقلابی در حوزه های احیاء و اصلاح.
4. خلط اصول و فروع در حوزه معرفت و عمل.
5. عوام زدگی عالمان، نخبگان و روشنفکران.
6. عدم زمان آگاهی و زمینه شناسی.
7. ابهام طرح های آینده اصلاحی.
8. تحجر گرایی، جمودگرایی، و واپس گرایی و سطحی نگری.
9. التقاط محوری، زمان زدگی و انحراف عقیدتی.
10. عدم خردگرایی و عدالت محوری در اصلاحات.
ب) آسیب و آفات عملی و اجتماعی
1. ناتمام گذاشتن اصلاحات.
2. رخنه فرصت طلبان.
3. افراط و تفریط عملی در جریان اصلاح طلبی.
4. تجددگرایی افراطی.
5. شکاف نسل های انقلابی در جامعه.
6. بی برنامه گی.
ص: 231
7. عدم کنترل و تعدیل اصلاحات.
8. خشونت گرایی افراطی.
9. تسامح و تساهل افراطی.
10. شتابزدگی، عدم تدریج و تعقل در اصلاحات.
11. دامن زدن به اختلاف و تفرقه های حزبی جناحی و در نتیجه اجتماعی.
12. یک بعدی شدن.
دیدگاه استاد شهید مطهری در خصوص «اصلاحات»: (5 نکته)
استاد حدود 40 سال پیش هشدار داده اند که:
امروز این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی ها است و فردا تشنه تر خواهد شد.
ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگی می کند و عجله دارد به آن ها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح طلبی که بسیاری از آن ها علاقه به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساسات نو و بلند نسل امروز هستند.
اگر اسلام و روحانیت به حاجت ها خواسته ها و احساسات بلند این ملت پاسخ مثبت ندهند بسوی قبله های نو ظهور متوجه خواهند شد فکر کنید اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟ (1)
متأسفانه تاریخ نهضت های اسلامی صد ساله اخیر یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان می دهد و آن این است که روحانیت نهضت هایی را که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم پیش برده و از آن پس ادامه نداده و پی کار خود رفته و نتیجه زحمات آن ها را دیگران و اغلب دشمنان برده اند. (2)
ص: 232
جنبش هایی که داعیه دار اصلاح بوده همیشه یکسان نبوده اند.
برخی داعیه اصلاح داشته و بطور حتم مصلح بوده اند. برخی بر عکس اصلاح را بهانه قرار دادند و افساد کرده اند. برخی دیگر در آغاز جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شده اند. (1)
در عصر ما نسبت به اصلاحات اجتماعی حساسیت مثبت و مبارکی پیدا شده که قابل تقدیر است اما این جهت در بعضی موارد به نوعی افراط گرایی کشیده می شود که هر خدمتی جز اصلاح اجتماعی، به هیچ گرفته می شود. هر خدمتی با معیار «اصلاح» سنجیده می شود و ارزش هر شخصیتی به میزان دخالتش در اصلاحات اجتماعی معتبر شناخته می شود این طرز تفکر به نظر صحیح نمی رسد زیرا هر چند اصلاح اجتماعی خدمت است اما در واقع هر خدمتی اصلاح اجتماعی نیست. (2)
خطری که اغلب مصلحان اجتماعی بوجود می آورند از هیمن ناحیه است که در یک اجتماعی تندرو، کندرو و متمایل به راست یا به چپ ظهور می کند و به پیکار مقدس دست می زند اما فراموش می کند که یک برنامه معین فقط برای مدتی قابل اجرا است و با جامعه کندرو تندرو و چپ رو و یا راست رو آن قدر باید پیکار کرد که تعادل خود را باز یابد و بیش از آن خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است. (3)
ص: 233
ص: 234
پس از بررسی اصل احیاء دین اندیشه دینی اصلاح فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در نهضت حسین بن علی علیه السلام و طرح مؤلفه هاهی مهم و بنیادی آن اینک به تحلیل و سنجش «روش امام حسین علیه السلام در حرکت اصلاح گرایانه» می پردازیم.
بر ارباب الباب و اصحاب بصیرت پوشیده نیست که گزینش روش درست منطقی کارآمد و فراگیر در انجام حرکت و نهضت اصلاحی و احیائی بسیار مهم می باشد و اگر شرایط اوضاع و احوال جامعه رو به پیچیدگی بیشتر و سخت تر باشد انتخاب روش دشوارتر خواهد بود براستی روش چه روشی باید باشد روش فرهنگی صرف سیاسی و اجتماعی محض روش نظامی و مسلحانه صرف روش ترکیبی فرهنگی سیاسی اجتماعی و قیام مسلحانه؟
در این روش ها هر کدام که گزینش گردد با جوهره عقلانی و خردگرایانه محض یا اگر عاشقانه عارفانه و جهادی باشد نیز خود بسیار مهم و سرنوشت ساز می باشد. حال با رویکردی تاریخی تحلیلی به قیام امام حسین علیه السلام و بررسی شواهد حدیثی و روائی در مجموعه سخنان حسین بن علی علیه السلام باید بدرستی دریافت که امام علیه السلام چه روشی را با چه جوهر های انتخاب و اعمال کرد؟ چه تناسبی و سنخیتی بین روش و جوهره وجود داشته است؟ همگونی بین روش و جوهره با علل فاعلی و غائی نهضت عاشورا وجود دارد؟ آیا جوهره قیام نیز عقلانی - عاشقانه است یا نه؟ هر گاه برای این پرسش ها پاسخ جامعی پیدا نماییم می توان تصور و تصویری کلان
ص: 235
و جامع از قیام جاودانه کربلا پیدا کرد.
روش پدیدارشناسی در تحلیل قیام تاریخ امام حسین علیه السلام ما را به این نتیجه می رساند که امام حسین علیه السلام در نهضتش اهداف روشن و روش های شفاف و زلال را برگزید و در تمام سخنان و نامه هایش در هر مناسبتی بر روی هدف ها و روش ها تأکید و تکیه داشت و حتی شعار هایش متناسب با اهداف و روش هایش سروده می شد. بطور مثال امام در تبیین هدف ها هدف اصلاح جامعه نبوی احیاء ارزش ها و معیار های اصیل اسلامی نفی و محو بدعت ها و از بین بردن آفات و آسیب های فرهنگی و اجتماعی که اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم را تهدید می کرد زنده کردن شعائر ممتاز و برجسته دینی اقامه حق و عدالت اجتماعی نابودی استبداد و ظلم فسق و فجور اعتلای کلمه توحید، احیاء روش کارآمد و سعادت بخش پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام در جامعه خرافه زدائی از چهره اصیل دین دیندار نمودن جامعه در عرصه های گوناگون و حوزه های مختلف فکری، عملی و در روش ها روش جهاد و مبارزه با عنصر امر به معروف و نهی از منکر و در واقع روش ترکیبی فرهنگی (احیاء اصول حقائق دینی و اصلاح امت اسلام) سیاسی و اجتماعی (اصلاح مدیریت و حکومت استبداد زدایی و اقامه عدالت) و جهاد مسلحانه خروج علیه خلافت غصبی و خلیفه بدون صلاحیت برای اداره جامعه اسلامی خلیفه ای که صلاحیت فکری اخلاقی و اجتماعی در مدیریت و امارت بر جامعه نبوی نداشت و ..
جوهره و روح قیام فرهنگی اجتماعی و مسلحانه امام حسین علیه السلام نیز عشق و درد بود. درد دین و غیرت دینی که از درک عمیق روح بلند و ژرف الهی و اوج دینداری او سرچشمه می گرفت درک شرایط فرهنگی و اجتماعی اسلام و اقتضاء زمان زمان شناسی امام علیه السلام نیز عامل مهم حرکت علیه خلافت و خلیفه حاکم بود که عشق و خون در باطن و جانمایه قیام تجلی یافت. بنابراین قیام خونین و نهضت سرخ حسینی شکل گرفت و امام علیه السلام از وداع با قبر نورانی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
ص: 236
از ﴿وَ أن یَرَاکَ قَتیلاً﴾ (1) حرف به میان آورد و در هنگام حرکت نیز از شهادت سخن گفت و در حرکت از مکه به کربلا نیز نداى استرجاع «إنا لله و إنا إليه راجعُونَ» و در زمان رسیدن به کربلا نیز از عشق و شهادت «هیهنا مناخ رکاب و مصارع عشاق» (2) (این جا بار انداز سواران و قتلگاه عاشقان است) سخن گفت دو چهره قیام خود را از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه یعنی حرکت دورانی که دایره عشق شهادت پیام و خون بود را ترسیم کرد تا حوزه وظائف و رسالت ها مشخص باشد.
عده ای از سر عشق خون هدیه اسلام اصیل و ناب کردند و گروهی نیز از سر عشق از کربلا تا کوفه شام و مدینه کاروان آزدگان را در پیام رسانی به راه انداخته و با بصیرت و صلابت انجام وظیفه نمایند که در اصل وظیفه گرایی و تکلیف محوری روح جهاد شهادت اسارت ظاهری و حریت واقعی بود تا مسلمانان همه اعصار بدانند اسلام شناسی وظیفه شناسی زمان شناسی دشمن شناسی ولایت شناسی و ولایت مداری از اصول مهم حیات دینی و زندگی اسلامی آن ها خواهد بود و البته به تعبیر حسین بن علی علیه السلام در همیشه تاریخ «قل الدیانون» (3) نمودار خواهد شد.
پس در قیام اصلاحی و نهضت احیائی حسین بن علی علیه السلام هدف ها، شعار ها، مسیر های قیام و حرکت روشن و روش ها نیز بسیار زلال شناخته شدنی و دست نکته یافتنی است و هیچ مبهم و نقطه متشابهی در قیام الهی اش وجود ندارد و عجیب است که نه تنها کلیات قیام امام بلکه جزئیات نهضتش نیز روشن و مستند در تاریخ وجود دارد و بسیار حیاتی مهم و دخیل در تحلیل قیام می باشند و این خود معجزه ای در قیام معصومانه آسمانی توحیدی و عدالت خواهانه امام حسین علیه السلام است.
پس انتخاب روش امام حسین علیه السلام نیز الگوئی برای گزینش روش ها در
ص: 237
اصلاح گرایی و احیاء گری است. بدیهی است که امام علیه السلام با درک درست و همه جانبه مسئله، روشن کردن هدف ها، شعار ها آگاه سازی مردم، اتمام حجت، دین محوری، عدالت گرایی، احیاء عنصر فراموش شده و گرد گرفته امر به معروف و نهی از منکر، ظلم ستیزی مهربانی و رأفت دلسوزی برای مردم و نسل های مختلف جامعه آینده نگری، حفظ حقوق و کرامت انسانی آزدیخواهی و حریت طلبی به وظیفه خویش عمل نموده اند و در نهضت امام خمینی رحمه الله که نهضت حسینی بود نیز امام علیه السلام از همان اول هدف ها و استراتژی حرکت و قیام خویش را علیه طاغوت درون و بیرون مشخص و روش را کاملا روش فرهنگی سیاسی و اجتماعی قرار داد و در همه عرصه ها حقیقت، عدالت و حریت را در اسلامیت ناب جستجو نمود و تئوری حکومتش را نیز ولایت فقیه قرار داد و بین اسلام و مسلمین، امت، امام، اسلامیت و جمهوریت گره زد و اساس نهضتش را احیاء اسلام اصیل فراموش شده، مهجور، منزوی و ناب محمدی قرار داد و ندای بازگشت به صدر اسلام، اسلام پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام را سر داد و انقلاب اسلامی نیز انقلابی احیاء گرانه و اصلاح طلبانه در ابعاد فکری، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است و همه جا نیز دکترین احیاء و اصلاح روشن و شفاف بود چه قبل از پیروزی و چه پس از پیروزی و دوران جنگ دفاع مقدس و بعد از آن.
البته ناگفته نماند که فراز و نشیب های فراوانی بوجود آمد و شرایط دشوار فرهنگی و سیاسی حادث شد و رهبری نقش سازنده ای را در همه شرایط ایفاء کرد یعنی همان اصل ولایت فقیه کارآمد و توانمند و پویایی را نشان داد که اینک پس از ارتحال از ارتحال امام فقید و امت اسلام نیز رهبری و ولایت جامعه را با کمال درک و آگاهی از شرایط زمان، انتخاب زمینه ها تحلیل درست از منزلت و موقعیت ایران اسلامی در درون و خارج از مرز ها و درک عمیق از اوضاع فرهنگی و سیاسی جامعه همواره نقش کارآمد نقش سازنده و راه گشایی را به نمایش گذاشت و در حرکت اصلاح طلبانه ای که از عمق و درون انقلاب اسلامی سرچشمه گرفت و ریشه درونی و مردمی داشت نیز با شناخت تبیین
ص: 238
و تحلیل درست منطقی و تدریجی مؤلفه ها، اصول، شعار ها، هدف ها و آسیب شناسی اصلاحات جلوی هر گونه تحجر گرایی و تجددگرایی افراطی را گرفت و جامعه را نسبت به تندروی ها و کندروی ها هشدار و انذار داد و به صورت سیستماتیک نظام مند و زنجیره ایی در مقاطع حساس آگاهی های لازم و دستورات مقتضی را ابلاغ کرد تا با خطر تحریف بنیاد ها، تاریخ انقلاب اسلامی، انحراف، التقاط، نفاق ورزی و نفوذ فرصت طلبان مبارزه نماید و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را در این دوران تکاملی دشوار که دوران فتنه های فرهنگی سیاسی و شبه های دینی نیز می باشد رهبری صحیح و فراگیر نماید و این همان معجزه عنصر ولایت در تفکر دینی اسلام ناب محمدی و افق اندیشه خالص شیعی است.
از جمله فوائد رهبری تیزهوشانه و ولایت هوشمندانه ایشان این بود که روش اصلاح گرایی را تصحیح نمود و از خطر افراط و تفریط رهانید اصلاحات در انقلاب اسلامی را ذاتی و ضرورتی در روند تکاملی انقلاب اسلامی دانست و هم اصول اصلاحات را که دین محوری امام مداری ارزشگرایی و زمان آگاهی است تبیین و هم بستر های اصلاحات را رفع فقر، فساد و تبعیض تعیین نمود و عقل گرایی، خردورزی، اعتدال گرایی، شناخت ظرفیت ها، استعداد ها و در عین حال مکر و خدعه دشمن با دشمن شناسی را با صراحت، صداقت، تأکید و تکرار مطرح و تذکر دادند.
آفرینش قیام عاشورا با دو انگیزه مهم و ممتاز:
الف) احیاء دین، تفکر، اندیشه ارزش ها و گرایش های دینی.
ب) احیاء جامعه دینی، امت اسلامی و بیدار باش جامعه نبوی آسیب دیده آفت زده و گرفتار جهالت؛ غفلت و نسیان بود. بنابراین باید به این فهم عمیق، انيق و دقیق دست یافت که قیام حسینی یک قیام ذو وجوه جامع و دارای مراتب و شئون
ص: 239
متکثر، متنوع و چند لایه بود که استاد شهید مطهری با بهره برداری از تفسیر «متشابه» از دیدگاه علامه طباطبائی رحمه الله که دارای معانی طولی است نهضت حسین بن علی علیه السلام را یک نهضتی متشابه نامید. (1) پس این قیام تنها چهره نظامی جهادی و مبارزات مسلحانه ندارد اگرچه به جهاد و خون منتهی شد و از اول نیز امام از شهادت، لقاء الله و مرگ سرخ سخن می فرمود اما دارای چهره فرهنگی تبلیغی و ایدئولوژیکی بسیار قوی و غنی نیز بود که می توان آن را یک عاشورای ایدئولوژیکی و مکتبی و مکتب حسینی را مکتب تجدید حیات اسلامی نامید.
به همین دلیل نهضت امام حسین علیه السلام نهضتی بیدار گرایانه بیناگرانه و بردبارانه یعنی آمیخته ای از بصیرت و صبر یا بیداری و پایداری برای احیاء قرآن سنت و اصلاح امت ختمیه بود و با توجه به انحراف های فکری، روحی و اخلاقی و فساد های اجتماعی اقتصادی و مدیریتی که بتدریج و آرام بین نسل های آغازین مسلمین تا نسل های بعدی پدید آورد شکاف و شقاق و روح ایمانی جهادی زهد گرایانه روحیه دینی اصولگرایانه و ارزش خواهانه مسخ و محو شد و انفعال در برابر دنیا و مظاهر دنیوی حادث شد به گونه ای که امام حسن علیه السلام در تحلیل شرایط زمان خویش به مردم خطاب کرده بود که دیروز دین جلوی شما و دنیا پشت سرتان بود ولی امروز دنیا جلوی شما و دین پشت سر شما قرار گرفت و حسین بن علی علیه السلام در تحلیلی جامعه شناسانه و دقیق فرمودند: ﴿النّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ﴾ (2) و اهل الله بسیار کم، (اقل قليلون) و (اهل الآخرة قليل اما اهل الدنيا كثير) بلكه اکثر شدند و به گونه ای انحراف تحریف تهی کردن اسلام از پیامد های اصیل، سعادت بخش و کرامت زایش اوج گرفت و گرد و غبار نادانی و غفلت سیمای مردم را پوشاند و عقل ها مغلوب شهوات و قلبها معکوس شد که به تعبیر امام باقر علیه السلام: ﴿کُلٌّ یَتَقَرَّبُونَ
ص: 240
إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ﴾ (1) یعنی سربازان و لشکریان عمر بن سعد برای تقرب به خدا و تحصیل رضای حق با انگیره قرب الی الله و الگوی تمام عیار اسلام ناب محمدی جنگیدند و مبارزه کردند و عناصری چون: تطمیع، تهدید، تبلیغ منفی علیه اهل بیت علیهم السلام، تحمیل معیار های جاهلی مثل امتیازات نژادی، طبقاتی و تخریب فضای فرهنگی و ارزشی جامعه پس از زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم تا زمان حسین بن علی علیه السلام یعنی نیم قرن را دچار تسلیم کور در برابر اسلام ابوسفیانی و اموی کرد و خواص جامعه بجز اندکی به رسالت و وظیفه خویش در برابر عوام جامعه عمل نکردند و با عذر های نامعقول و توجیهات نادرست زمینه را برای بدعت با تز خلافت و اسلام سلطنت فراهم آوردند و غربت اسلام ناب نبوی و علوی را عامل شده و با فراموش کردن و مهجور ساختن عنصر امر به معروف و نهی از منکر زمینه ساز حاکمیت «شرار الناس» بر جامعه اسلامی گشته اند و در واقع حدیث هشدارآمیز و عبرت انگیز پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم که فرمود: ﴿انكَسَرَ ظَهري اثْنانِ عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ﴾ (2) یعنی دانشمندانی بی تعهد، مسئولیت گریز، دنیاطلب، عابدان سحطی نگر متحجر و نادان کمر اسلام اصیل و ناب را شکستند و با علی علیه السلام در صفین و نهروان و با فرزند علی علیه السلام در سرزمین کربلا جنگیدند و اسلام سقیفه ای را بر مسند قدرت نشاندند که اگر قیام جاودانه و ابدی عاشورا نبود اسلام ناب برای همیشه محو می شد.
اما نهضت حسین علیه السلام آثار و ثمرات شیرین، دلنشین، جالب و جاذبی را فراروی مسلمین و بشریت قرار داد تا اسلام ناب را برای همیشه بیمه نماید و خواص و عوام را هشدار و انذار دهد و درس ها و عبرت های شگرف و شگفت بر جای نهاد که به برخی از آن ها اشارتی می نمائیم:
ص: 241
1. بصيرت آفرینی و معرفت زائی در حوزه های اندیشه، ایمان، ارزش و اخلاق دینی در میان مسلمین به این معنا که قیام او بر اساس بینش متعالی و تفقه دینی جامه عمل پوشید و جامعه را به سوی شناخت، دانش، بینش و گرایش دینی سوق داد چنان که در زیارت اربعین می خوانیم: ﴿وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة﴾ (1)
2. احیاء روحیه جهادگرایی و شهادت طلبی.
3. ستیز علیه اسلام نقابدار اموی که به وصیت ابوسفیان مبنی بر «تلقفوها تلقف الكره» توپ حکومت خلافت و سلطنت را در «تیپ» خود نگهداری نمایید (2) را شروع کرد تا به زدودن این تفکر جاهلی، نژادی، ثروت خواهانه و ظالمانه بپردازد.
4. بازگشت دادن جامعه اسلامی به صدر اسلام سنت و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام که خود فرمودند: ﴿ارجعوا الى عقولكم﴾ تنبه عقلی و رویکرد فرهنگی سیاسی به زمان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و حوادثی که رخ نمود داد.
5. احیاء ارزش های دینی معنوی و فرهنگی مثل: احیاء اندیشه توحیدی، اندیشه و بینش عرفانی، اخلاقی مثل: مروت، ایثار، صداقت، راستی و درستی، وفا، ادب، حماسه آفرینی، شرافت، کرامت نفس و عزت درونی، روحیه غیرت دینی و درد دین، زنده کردن معروف ها و از بین بردن منکر ها، عدالت خواهی، ظلم ستیزی، دشمن شناسی و دشمن ستیزی، وظیفه گرایی، تکلیف شناسی و امید به آینده توأم با تلاش جهاد و بصیرت و ... که به بینش ها و به گرایش های دینی و اسلامی مرتبط هستند کافی است به شعائر امام حسین علیه السلام در دریافت این حقایق معرفتی و رفتاری توجه شود. (3)
ص: 242
6. احياء مواريث فرهنگی و علمی اهل بیت علیهم السلام و شیعیان یا علویین که مهجور مظلوم و مستضعف شده بودند.
7. فضاسازی و زمینه پردازی برای قیام های علویین علیه امویان و ...
8. الگوسازی و الگوپردازی برای همه نسل ها در همه اعصار
9. درس «حضور» توأم با «ظهور» یعنی هم از قعود، سکون، بی خبری، بی تفاوتی و انفعال خارج شدن و هم اهل درک تحلیل بینش دینی و سیاسی فراگیر گشتن درس دین شناسی آموختن و درد دینداری داشتن این دو را بهم سرشتن تا همیشه عزت اسلامی ارزشی و انقلابی را حفظ نمایند که عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنین است.
10. حماسه دفاع و پاسداری از دین و ارزش های دینی را خلق کردن و به زن مرد پیر جوان دختر و پسر مشارکت بخشیدن تا هر کسی که جوهره الهی، مذهبی و معرفت دینی دارد در همه شرایط زمان ها و زمینه ها با درک صحیح از اوضاع و احوال جامعه خویشتن به رسالتش و مسئولیتش عمل نماید که جهان بینی اسلامی تعهدآور مسئولیت آفرین و شورانگیز است.
ناگفته پیداست که در این میان نقش امام زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام را در خالص و ناب نگهداشتن قیام عاشورا و جلوگیری از تحریف نهضت امام حسین علیه السلام و تبلیغ درست منطقی به موقع و زمان شناسانه و توأم با صراحت صداقت صلابت شناخت و شجاعت را نباید از یاد برد و سخنرانی های عقیله بنی هاشم در کوفه و شام و سید الساجدین در شام نقش برجسته و ممتازی در صیانت و پاسداری از نهضت عاشورا داشتند و این نیز درس بزرگی برای انسانیت و مسلمین است و بینش و هشیاری امام حسین علیه السلام را در طراحی نهضت عاشورا و قیام کربلا نشان می دهد که چگونه فراز های الهی و آسمانی سخنان آن امام همام مبنی بر ﴿إِنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا وَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا﴾ در چهره خون دادن و شهادت پیام بزرگی را متجلی می سازد و داشتن پشتوانه ای فکری و ایدئولوژیکی برای نهضت و همراهی
ص: 243
صادقانه و صبورانه عناصر تبلیغی و فرهنگی برای سلامت و خلوص نهضت را نیز نشان می دهد تا اشاره ای لطیف به مسئولیت عالمان دینی، علمداران فرهنگی و نیرو های تبلیغاتی در عصر حاضر نیز باشد.
البته درک زمان، درد هدایت، مسئولیت اندیشی داشتن، روش شناسی، انتخاب منطقی و درست، هدف ها و انگیزه ها را الهی و توحیدی کردن، خلوص ورزی و خردورزی را بهم پیوند زدن، عقل، عشق، فکر ذکر و فعل را در هم آمیختن نیز از لوازم مقدمات مقارنات کار و اقدام مثبت و کارآمد است تا دین خدا به دست دینداران واقعی سربلند و سایه گستر باشد که به تعبیر بلیغ و دردمندانه منسوب به حسین بن على علیه السلام: ﴿إِن کانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إِلاّ بَقِتْلی، فَیا سُیُوف خُذِینِی﴾ (1) ، که اوج درد دینی و غیرت الهی و اسلامی و آئینه ای از کربلاست پس خویشتن را با آن بشناسیم بیارائیم و تاویل نمایم.
یکی از اصول مهم در تحلیل پدیده های سرنوشت ساز و اثر گذار پدیده الهی انسانی و جاودانه عاشورای حسینی این است که بدانیم و بیابیم با چه روش و متدی به شناخت و سنجش آن اهتمام ورزیده ایم آیا تنها از روش نقلی گزارشی و اخباری یا از روش فلسفی عقلانی تحلیل درونی و از منظر فلسفه تاریخی نیز به آن می نگریم؟ پاسخ این است که گرچه نهضت امام حسین علیه السلام به لحاظ تاریخی دارای منابع و مصادر فراوان و حتی بسیاری از جزئیات نیز شفاف و روشن است فقط باید زحمت مطالعه و بررسی اسناد تاریخی را به خود بدهیم و نگرش گزارشی به حادثه عظیم کربلا نیز دیدگاه مثبت و وسیعی را نیز در معرض ما می گذارد. اما در
ص: 244
طول تاریخ تحریف هایی از سوی دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه صورت پذیرفت و استفاده از متد نقلی در شناخت قیام کربلا شناخت محدود سطحی و یک سویه می دهد لازم و ضروری است که از متد عقلی و تحلیل فلسفی یعنی شناخت ریشه های پیدایش حدوث نهضت اهداف و انگیزه ها زمینه ها، زمان تکوین توسعه
آن قیام الهی و زنده کننده اسلام ناب محمدی نیز بهره های کافی و وافی را ببریم.
حقیقت آن است که اگر ما به تاریخ به عنوان منبعی از معرفت و بستری برای بصيرت و عبرت بنگریم و حوادث و زمینه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روحی و روانی، دینی و معنوی و اخلاقی و ... جامعه اسلامی زمان حسین بن علی علیه السلام را مورد کنکاش و کاوش های دقیق علمی تحلیل خردمندانه و دردمندانه قرار دهیم می توانیم بین وقایع و حواث قبل از قیام کربلا و قیام عاشورا را پیوند برقرار کنیم و رابطه علل و معلولی بین سقیفه در سال یازدهم هجرت با حادثه غم انگیز و عبرت آموز کربلا در سال شصت و یکم هجرت را دقیقاً بشناسیم و تحلیل نمائیم و به سئولاتی چون:
چرا حادثه کربلا رخ داد؟ چرا امام حسین علیه السلام شیوه برخوردش با خلافت مثل شیوه برخورد امام علی علیه السلام با خلافت های قبل و خلافت معاویه در شام نبود؟ چرا امام حسین علیه السلام به روش امام حسن علیه السلام عمل نکرد؟ مگر چه اتفاقی رخ داد؟ آیا تحلیل ما از نوع برخورد علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام با وقایع و حوادث حکومتی اجتماعی و سیاسی زمان خودشان نیز دچار آفات معرفتی و تاریخی نیست؟ آیا بازنگری و پژوهشی در عصر علوی و شناخت علی علیه السلام نیز یک ضرورت عقلی عملی، تاریخی و فرهنگی نخواهد بود؟ ما چگونه با واقعه کربلا برخورد می کنیم؟ چرا بین نسل های اول دوم و سوم نهضت اسلامی و توحیدی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فاصله و شکاف افتاد؟ عوام و خواص هر کدام چه نقشی داشته اند؟ چرا اسلام بدعت و خرافات اسلام ابوسفیانی ابوهریره ایی و کعب الاحبارى جانشین اسلام ناب محمدی علوی حسینی و ابوذری شده است؟ چرا اسلام
ص: 245
خلافت جانشین اسلام امامت و اسلام سلطنت بدل اسلام ولایت گشت؟ چرا امام حسین علیه السلام روش مبارزه و جهاد با خلافت را به جای روش فرهنگی و تبلیغی صرف برگزید؟ نفاق فرهنگی و دینی اسلام نقابدار و تهی شده و اسلام منهای قرآن و عترت چگونه در میان مسلمین نفوذ کرد تا جائی که برخی نماز خویش را بر نماز امام حسین علیه السلام ترجیح می دادند و برای رضای خدا و قرب الهی با امام معصوم زمان خویش جنگیدند؟ آیا تاریخ تکرارپذیر و قابل تجربه است؟ آیا انفعال بی تفاوتی و توجیه گرایی اعمال فرهنگی سیاسی و اقتصادی و تجمل زدگی گنج افروزی اشرافیت تخرب گرایی افراطی تبعیض نژادی و طبقاتی، انقطاع های فرهنگی گسست بین نسل ها راحت طلبی و عافیت جویی گریبان خواص جامعه را نخواهد گرفت؟ آیا ولایت گریزی ولایت ستیزی منافقانه مردم گرایی افراطی زمان زدگی التقاط اندیشی قلب حقایق، تحجر، واپس گرایی و سطحی نگری بیماری های نیستند که دامن اندیشه عمل، افکار و اخلاق بزرگان جامعه را بگیرند؟ براستی چرا عبرت های عاشورا مطرح شد؟ چرا بر احیاء عنصر امر به معروف و نهی از منکر تکیه و تأکید شده است؟ آیا حادثه ای رخ داد که تهدید کننده فرهنگ اصیل دینی و ارزش های اسلامی و انقلابی بوده است؟ آیا اسلام ثروت و عافیت بدعت و خرافات اسلام سلطنت اسلام بی دردان منافقان قدیم و جدید اسلام التقاط قدیم و جدید اسلام سکولار ها و ليبرال ها سر برآورده و تهدیدی بر اسلام ناب نبوی علوی و حسینی، اسلام پابرهنگان و مجاهدان و پیروان ولایت شده است؟ و آیا ...
پاسخ به چنین سئوال های تاریخی و عصری نیاز به تأمل و تعمق ژرف و شگرفی در شناخت ارزیابی و تحلیل قیام امام حسین علیه السلام دارد و هر دو روش: الف - نقلی و تاریخی ب - عقلی و تحلیلی لازم و ضروری هستند و تطبیق و مقایسه زمان ما از جهات مختلف با زمان حادثه کربلا نیز امری معقول و بخردانه است تا نقاط قوت و ضعف خویش را بشناسیم.
ص: 246
باید آسیب شناسی و آسیب درمانی، آفت شناسی آفت ستیزی و آفت زدایی کنیم، تا خود جامعه و رهبران جامعه را با معیار کربلا و میزان عاشورا تأويل و نقد و توزین نمائیم ...
لازم به یادآوری است که چند نکته مهم و اساسی تحلیلی در قیام عاشورا وجود دارد که باید مؤلفه های اصیل مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرند:
الف) نقش امام حسین علیه السلام به عنوان امام و رهبر حادثه کربلا، سخنان نامه ها و خطبه های آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا مؤلفه برتر و اصلی برای شناخت علل پیدایش قیام کربلا و اهداف انگیزه ها خواهند بود.
ب) نقش کاروان کربلا اهل بیت امام علیهم السلام به خصوص امام زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام و خطبه ها و سخنان آنان در تحلیل قیام کربلا.
ج) نقش یاران و اصحاب خاص و عام حسین بن علی علیه السلام و انگیزه ها، شعار های شان و جایگاه های اجتماعی و طبقاتی که داشتند و پاسخ به این سؤال مهم که دو لایه دارد:
لایه اول: چرا و چگونه مردم علیه امام حسین علیه السلام جنگیدند؟ چرا امت اسلام با امام حسین علیه السلام مبارزه کردند؟!
لایه دوم: چگونه و چرا قیام امام حسین علیه السلام و اصحاب بسیار قلیل ولی با وفا و با صفایش عامل حیات مجدد اسلام اصیل زلال وحیانی و ولائی شده است؟ چگونه هفتاد و چند نفر با خون خویش عامل احیاء فرهنگ معارف اصیل اسلامی ارزش های دینی و معنوی و عامل اصلاح امت اسلام شده اند؟
د) نقش ائمه معصومین علیهم السلام پس از قیام کربلا و این که چرا حسین علیه السلام حلقه واسط قرار گرفت؟
ه) نقش عالمان و دانشمندان دینی و اسلامی در احیاء اصلاح حادثه کربلا و تأثیر آن در تمامی دوره ها چه بوده است؟
ص: 247
و) رسالت و مسئولیت خواص و عوام نسبت به اسلام ناب محمدی با الهام از قیام کربلا چه چیز هایی خواهد بود؟
ز) ز بررسی مقایسه ای و تطبیقی عصر حاضر با عصر پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم تا زمان امام حسین علیه السلام چه پیامد ها و نتایجی در بر دارد؟
ح) وظیفه حکومت دینی در عصر حاضر چه چیز هایی است؟
ط) چه آفات و خطراتی حکومت دینی را از درون و برون تهدید می کند؟ ی چه روش های فرهنگی و تبلیغی با توجه به اقتضاء زمان و مکان برای صیانت از معارف و ارزش های ناب دینی و انقلابی وجود دارد و به عبارت دیگر نقد وضع گذشته، حال و بررسی گذشته حال و بررسی آینده فرهنگی چگونه صورت می پذیرد؟
این مؤلفه ها و پرسش هایی ست که اگر مورد مداقه و نقادی عالمانه و زیرکانه قرار گیرند افق نوینی را در تحلیل قیام کربلا فراروی جامعه اسلامی و جوان خواهد گذاشت و آن زمان است که عناصری محوری چون 1. معرفت به حسین علیه السلام 2. محبت و عشق به حسین علیه السلام 3. الگوپذیری و اسوه آموزی از قیام کربلا 4. درس آموزی و عبرت اندوزی از حادثه عاشورا و نقد وضع و حال جامعه اسلامی و انقلابی 5. ایثار، نثار، جهاد و احیاء معروف و اماته منکر و ... در بطن و متن جامعه اسلامی و دینی متبلور خواهد شد و تا جامعه زنده، بیدار، پایدار، تحلیل گر، حسینی و عاشورایی و ولائی است از اسلام نفاق، فرهنگ التقاط و معرفت دینی مبتنی بر تحجر، تجدد، جمود، جهل، تحریف، انحراف، کاری ساخته نیست، تا روح درک دینی، درد دینی، روحیه معنویت خواهی، بازسازی اخلاقی و نوسازی معنوی در جامعه حضوری زنده و پر نشاط دارد از خصم درون و برون و مدعیان دروغین دین و آزادی دموکراسی و مردم سالاری و خردگرائی از سکولاریسم پیچیده و لیبرالیسم منافق کاری بر نخواهد آمد پس محرم محرم شویم و با عرفان درایت و درابت و در عین حال
ص: 248
عشق و عاطفه با حسین علیه السلام حشر و نشر داشته باشیم که مقام معظم رهبری در تحلیل حادثه کربلا که تحلیلی عالمانه، خردمندانه، دردمندانه و مقایسه ای و هشدارآمیز و انذار دهنده است فرمودند: چهار عنصر عبودیت، معرفت، عدالت، و محبت دچار تحول و دگرگونی شد و فرمودند:
عاشورا غیر از درس ها، عبرت هایی هم دارد عمده عبرت های عاشورا مخصوص این زمان است همین زمان ما و کشور ما ... (1)
ص: 249
ص: 250
شناخت و بازشناخت «حادثه عاشورا» شناخت و بازشناخت بزرگترین جریان معرفتی معنویتی و شریعتی در دل یک حادثه به ظاهر زمانی و زمینی و لیکن به حقیقت فرا زمانی فرا زمینی و فرا زبانی است چه این که بزرگترین حماسه اسلامی - انسانی در یک «بستر تاریخی» رخ نمود و لكن مسیر تاریخ را دگرگون و متحول ساخت و از یک احیاگری معرفتی در حوزه «معرفت دینی» و «دین» تا اصلاح گرایی اجتماعی در عرصه های مدیریتی، فرهنگی اخلاقی - تربیتی، اقتصادی، سیاسی - اجتماعی و .... گستره ای داشت که بازشناسی بازکاوی و بازپژوهی آن یک ضرورت عینی فریضه علمی و تاریخی است تا «نهضت عاشورا» که برای نابسازی «دین و معرفت دینی» و بارسازی و نوسازی فرهنگی - معنوی و اجتماعی حادث شد خود هماره ناب ژلال و اصیل بماند و چون همیشه تاریخ الهام بخش نهضت های فرهنگی، دینی و اجتماعی گردد به این معنا که اصلاح اندیشه، انگیزه، انگیخته بینش و گرایش ها در عاشوراشناسی و عاشورا پژوهی در سطح و ساحت اندیشه وران و عالمان و تحریف و انحراف زدایی از چهره دل آرا و حماسه ساز «قیام کربلا» در سطح و ساحت توده ها و بدنه جامعه و زنده نگه داشتن علمی و عملی نهضت عاشورا یک ضرورت اجتناب ناپذیر است به خصوص اگر دست های پیدا و پنهان دوست ناآگاه و غیر بصیر و دشمن آگاه و هوشمند و مُغرض را در انحراف آفرینی
ص: 251
و تحریف گرایی نسبت به صدر و ذیل نهضت عاشورا در طول تاریخ بشناسیم که چگونه امویان، عباسیان و ... از از گذشته و نظام های سلطه معاصر و جریان های لیبرالیستی مدرن از جمله تلاش های آنان وارونه کردن، بدون اثر نمودن، خشن جلوه دادن فرهنگ جهاد، ایثار، شهادت عاشورایی است ما را در بازخوانی بازنگری و ناب نگه داشتن حادثه عظیم و جاودانه کربلا بیشتر «مسئولیت پذیر» می نماید و احیاگران اندیشه اسلامی و مصلحان دینی و اجتماعی آفات شناسی و آفات زدایی مبارزه عالمانه و هوشمندانه با انحرافات و تحریفات معرفتی معنویتی و حتی فقاهتی - تاریخی حادثه عاشورا را باید یک رسالت سترگ و تعهد تاریخی برای خویش تلقی نمایند تا «عاشورا» تحول آفرین، عبرت آموز، درس دهنده، حرارت و حرکت زا، جهاد و اجتهاد محور، ایثار و نثار بخش و مسئولیت ساز باشد و بماند و این معلول بینش و گرایش معرفتمندانه و ژرف اندیشانه و در عین حال بازشناسانه و حماسه آفرینانه اصحاب خرد و ارباب معرفت و معنویت و پرچمداران شریعت است نگاه و دیدگاهمان را نسبت به کربلا عمیق تر و زاویه نگرش مان را نسبت به پس «عاشورا» ژرف تر کنیم که هم از جهت ایجابی و تبیینی نیازمند به آن هستیم و از جهت سلبی و نقدی سخت بدان محتاجیم ... پس «عاشورا» تمامیت اسلام و اسلام تمام، حقانیت دین و دین حقیقی، عقلانیت دینی و دین عقلانی، معنویت دینی و دین معنوی، جهاد و حماسه دینی و دین جهادی و حماسی، ارزش های دینی و دین ارزشی و در حقیقت تجلی اسلام ناب نبوی و علوی و ولوی است و پاسداری علمی و عملی از آن یک فریضه دینی که خود محتاج شرائطی است از جمله:
الف) دین شناسی و دین مداری یا دانایی و دینداری همه جانبه.
ب) خلوص و صداقتورزی.
ج) عقلانیت و معنویت دینی.
د) شناخت تاریخی و تاریخ شناسی نقلی علمی و فلسفی در حوزه تاریخ اسلام از آغاز تاکنون.
ص: 252
ه) شناخت ژرف دشمن و شگرد های متنوع آن یا دشمن شناسی فراگیر و هوشمندانه.
و) عالم به زمان بودن یا زمان آگاهی دقیق و فراگیر.
ز) احیاگری پیرایشی (سلبی) و آرایشی (ایجابی) در ساحت «قیام جاودانه» کربلا و نهضت توحیدی - حماسی عاشورا.
ما در این نوشتار برآنیم تا برخی از آفات و آسیب های فرهنگی - اجتماعی یا انحراف و تحریف های معرفتی - عینی مربوط به قیام کربلا که خود مظهری از «احیاء و اصلاح» و بلکه الگو و اسوه همه نهضت های احیاگرانه و اصلاح طلبانه اسلامی - انقلابی است را مطرح و معرفی نماییم چه این که خود امام حسین علیه السلام فرمود: ﴿اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمّهِ جَدّي ...﴾ (1) که اصلاح فکری و فعلی، اندیشه ای و اجتماعی «امت اسلام» را منظور و ملحوظ نمود و سپس فرمود: ﴿لَکُمْ فِیَّ اُسْوَهٌ﴾ (2) امامی که بر زنده شدن بدعت ها و میرانده شدن سنت ها فریاد جهادی و حماسی کشید (3) و از عدم عمل به حق و اقامه عدل و فراموشی عنصر امر به معروف و نهی از منکر شدیداً نگران و ناراحت بود ... .
شناخت آفات نظری و عملی و آسیب های ذهنی و عینی حادثه کربلا در طول تاریخ البته امری پسندیده و لازم است اما شناخت و تحلیل ریشه ها و علل آن ها یک «ضرورت تاریخی» و «عقلانی» است تا با از بین بردن علل معالیل نیز از بین رفته و تدریجاً با آفات پیدا و پنهان در حال وقوع نیز مبارزه گردد به بیان دیگر آفاتی با علل خاص به خود گریبان حادثه ناب و زلال کربلا را گرفت که باید نسبت به آن ها آگاهی یافته و در مقام «رفع» یا «درمان پس از بیماری» برآمد لیکن با توجه به علل و
ص: 253
ریشه های انحراف تحريف التقاط اندیشی قرار گرفتن در دام تفسیر ماتریالیستی و حتى ليبرالیستی از قیام حسینی می توان از آفات درونی و بیرونی و آسیب های تدریجی نیز جلوگیری نمود یعنی در مقام «دفع» یا پیشگیری برآمد. لذا شناخت ریشه های پیدایی و پایائی انحراف های تاریخی - تفسیری در دو مقام «رفع» و «دفع» باید صورت پذیرد به همین دلیل به برخی ریشه ها و علل گذشته و حال «اشاراتی» اجمالی خواهیم داشت:
یکی از علل پیدایش آفات فکری و رفتاری در خصوص قیام عاشورا و حادثه عظیم کربلا این بود که بصورت جامع نگرانه و فراگیر تحلیل نشد مثلا برخی از متفکران و سخنوران با توجه به مقامات علمی و معنوی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و امامان علیهم السلام و از جمله امام حسین علیه السلام که انسان کامل و برخوردار از «وحی تشریعی» (پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم) یا «تسديدی - تعریفی» (امام) بوده و دارای علم غیب به عوالم و اخبار گذشته حال و آینده هستند و از ویژگی عصمت در جنبه های علمی و عملی یا بینش و گرایش برخوردارند سراسر زندگی امام حسین علیه السلام را نیز با همین دید و زاویه تحلیل کردند یعنی تنها «مقام ثبوتی» امام حسین علیه السلام را دیده و از آن زاویه قیام آن امام همام را تفسیر کردند و اساساً به تحلیل «مقام اثباتی» امام و تحلیل قیام کربلا نپرداختند یعنی اساساً امام از رهگذر قدرت ماورایی، اخبار غیبی و الهام آسمانی همه امور مربوط به نهضت را پیش بردند و حادثه کربلا نیز با چنین رویکردی تحلیل شد غافل از این که هم «مقام ثبوت» و هم «مقام اثبات» امام در جریان نهضت عاشورا باید منظور گردد تا نه معجزه و کرامت بودن و نه تأسی پذیری و الگوبرداری از چنین تحول شگرف و شگفت تاریخی نفی و انکار گردد. در حالی که امام از چنین مقامات علمی و عملی، شخصیت حقیقی و حقوقی والایی برخوردار است بایسته است تحلیلی از «قیام عاشورا» ارائه گردد
ص: 254
که امام با دید کاملا هوشمندانه متعهدانه و تکلیف گروانه چنین نهضتی را خلق کردند و برای دفاع از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله و سلم ولی پس از هدایت ها و ارشادات و اشارات لازم و ممکن پرچم قیام را برافراشته و از همه هستی خویش در راه خدا و اسلام گذشتند و رنگ و رائحه خدایی داشتن مقدس بودن قیام با انگیزه های توحیدی و مخلصانه و عبودیت محورانه بودن عقلانیت و الگوپذیری از چنین انسان کامل و قیام جاودانه ای را ممکن و میسر سازد نه این که آن را دسترس ناپذیر و غیر قابل اسوه گیری نماید و تنها رازآلود سرورانه ماورایی و دست نایافتنی نشان دهد چه این که امام حسین علیه السلام قیامی احیاگرانه نهضتی اصلاح گروانه راه انداخت و با درایت و دلسوزی آگاهی و آزادگی تمام که همراه با تأییدات الهی بود حادثه معجزه آمیزی را در دل تاریخ خلق کرد تا برای همیشه و همگان تابلوی انسانیت و کمال تعالی و تکامل عقلانیت و عدالت باشد یعنی کانون تعلیم و تربیت و مرکز جهاد و معنویت باشد امام حسین علیه السلام با قیام خویش توانست خط مبارزه حق و باطل توحید و شرک ایمان و کفر را که در صدر اسلام ترسیم شده بود و پس از ارتحال پیامبر اعظم الهي صلی الله علیه و اله و سلم خط مبارزه حق و حق نما توحید و توحیدنما یا ایمان ناب و ایمان نقابدار تبدیل شد و به تدریج «حق و نفاق» به صورت پیچیده ای در برابر هم قرار گرفتند و اسلام ناب نبوی و علوی در برابر اسلام اموی و بوسفیانی نهاده شد و اسلام امامت و ولایت به اسلام خلافت و آن گاه اسلام سلطنت و وراثت تبدیل شد را تغییر داده و شفاف سازی نماید و پرده از چهره کفر نقابدار و شرک پوشیده و نفاق پیچیده و اسلام سلطنت و وراثت بردارد و مسلمانان را با سرچشمه ای اصیل و ناب اسلامی آشنا سازد و بار دیگر خط تضاد «حق و باطل» را در دو صف متضاد حسین علیه السلام و یزید نشانده و نشان دهد. لذا قیام کربلا پرچمی و علامت و اماره ای شد تا خط ایمان توحید حق و عدالت خط امامت و ولایت هرگز گم نشود و تحریف نگردد لذا نگاه «اثباتی»، عقلانی و تحلیلی به
ص: 255
حادثه سترگ کربلا این امکان را فراهم می سازد که تمامی زوایای زندگی حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و یاران و پیروانش قابلیت شناخت و تأثیر پذیری یابد و در هاله ای از «قدسیت و تجرد» باقی نماند و «عاشورا» حجاب زمان و زمین و زبان را بردارد و برای همه دینداران و آزادگان قابل وصول و حصول باشد لذا حرکت امام حسین علیه السلام با توجه به ضرورت ها، واقعیت ها، و مشکلات و اشکالات «جهان اسلام» در عصر خود و پیش بینی آینده اسلام و جهان مسلمانان رخ داد چه این که حادثه سال 61 ه . ق با حوادث و وقایع قبل از آن یعنی از سقيفه (11 ه . ق) تا جنگ های صفین جمل و نهروان و شهادت امام حسن علیه السلام و دوران امام حسین علیه السلام (61 ه . ق) پیوند داشته و ریشه های تاریخی نهضت کربلا را در چنین حوادثی باید جستجو کرد و البته با تحلیل آینده جامعه اسلامی و سرنوشت امت ختمیه با نگاه عمیق و ژرف پس از سال 61 ه . ق نیز ارتباط مستقیم داشت حال چنین حادثه ای را نباید تنها از طریق «مقام ثبوت» امام علیه السلام به تحلیل نشست و نباید تنها از طریق «مقام اثبات» آن را ملاحظه کرد بلکه با رویکردی اثباتی و معطوف به «ثبوت» که تفکیک ناپذیرند قیام کربلا را تفسیر نمود تا نه افرط و نه تفریط در دو مقام ثبوت و اثبات صورت نگیرد و نگاه یکسویه پدید نیاید ...
یکی از ریشه های انحراف و تحریف نسبت به پدیده مقدس و ماندنی کربلا نگاه «تاریخ نقلی» داشتن به آن است یعنی صرفاً گزارشی از حادثه را نقل کردن بدون توجه به فلسفه قیام انگیزه ها و اندیشه های نهضت حسینی و پیامد ها و آثار آن قیام اصیل و پایدار چه این که با چنین رهیافتی نقل گروانه محض با نقلیات و روایات تاریخی گوناگون و حتی «متهافت و متناقض» از جریان عاشورا مواجهیم و اساساً تحلیلی عقلانی و فلسفه تاریخی به آن دیده
ص: 256
نمی شود و این خود عاملی می شود تا به عمق حادثه راه نیافته نقل ها و فهم هایی متفاوت و متهافت از قیام حسینی بازشناسی و نقد نگردد و تا فلسفه قيام، علل و ریشه های پیدایش حادثه عاشورا چرایی و چگونگی وقوع نهضت امام حسین علیه السلام به خوبی و فرانگرانه تحلیل نگردد نمی توان تصویری روشن و تعبیری جامع از آن ارائه داد چه این که برخی آن را «حماسی» دیده و برخی «تراژیک»، برخی بر حوادث آن می گریند و سوگوارانه محض با آن پیوند دارند و تنها «احساسی و عاطفی» به آن می پردازند و برخی آن را از چشم یک حماسه اثر گذار و عقلانی می بینند غافل از این که حادثه کربلا هم «حماسی» است و هم تراژیک و اساساً گریه بر امام حسین علیه السلام روضه و تعزیه و روضه و تعزیه و ... نیز باید حماسی و آگاهانه و مسئولیت اندیشانه و شرکت در تضاد و جنگ حق و باطل و توحید و شرک و عدل و ظلم باشد پس اگر با «تحلیل فلسفی» یا نگاه فیلسوفانه به آن حادثه پرداختیم و ریشه ها و علل وقوع قیام کربلا را توأم با اهداف و انگیزه ها و شناخت درس ها و عبرت هایش شناختیم و یا سنت های حاکم بر تاریخ و جامعه را از طریق قیام حسینی علیه السلام به تفسیر کشاندیم نهضت امام حسین علیه السلام برای همیشه زنده و درس آموز و عبرت انگیز خواهد بود و راه تحریف و انحراف کژاندیشی و عوام گرایی نسبت به چنان واقعه عظیم و مكتب ساز و حماسه آفرینی بسته خواهد شد.
لذا «نگاه نقلی» به «تاریخ کربلا و قیام عاشورا» نگاهی محدود و ناقص و زمینه ساز آفات ظاهری و باطنی خواهد شد مگر این که نگاه توسعه یافته و از نقلی به علمی و فلسفی نیز کشیده شود تا تأثیر و تأثر حوادث قبل و بعد و سنت های مشروط و مطلق الهی در دل تاریخ مورد توجه و تأمل قرار گیرد ...
از جمله ریشه های آفت پذیری حادثه کربلا در «بستر تاریخ» و ذهنیت
ص: 257
مسلمین به خصوص شیعه این بود که به دلائل تاریخی خاص به خود از جمله مهجوریت و مغلوبیت سیاسی - اجتماعی در قرون متمادی عاملی شد تا شیعه رویکردی «عاطفی» به قیام حسینی داشته باشد و نتواند پیوست منطقی با نگره و انگاره های «عقلانی» ایجاد نماید و در نتیجه از کانون جوشان نهضت حسینی کم ترین بهره معرفتی - معنویتی برده شد و بیش از آن که با انگیزه ها و اهداف و فلسفه قیام امام حسین علیه السلام آشنا شوند رابطه احساسی - عاطفی برقرار کرده اند و تحلیل جامعه شناختی روان شناختی از موضع فلسفه سیاسی و ... یا نمی شد و یا در حداقل و انزوا قرار داشت و بیشتر «تعبدی» برخورد می کردند نه تعقلی و این خود دستمایه تحریف های عالمانه عامدانه و یا جاهلانه و غیر تعمدی می شد که مراثی تعزیه ها و حتی تحلیل های تاریخی نسبت به جریان های متصل و منفصل قیام کربلا می شد. عقلانیت اقتضاء می کند و تجربه تاریخی نشان داده است که رابطه انسان مسلمان شیعی با «قیام عاشورا» باید رابطه ای فراگیر و جامع اعم از رابطه احساسی - عاطفی رابطه ادراکی - عقلانی رابطه اشراقی - عاشقانه و عرفانی برقرار نماید تا اولا هر کسی طبق ظرفیت و استعداد درونی خویش از این کانون نور و انرژی و سرچشمه معرفت و فضیلت بهره برداری نماید و ثانیاً رابطه جامع سدی در برابر انحراف های احتمالی و یا بازسازی اندیشه و بینش و نوسازی انگیزش و گرایش نسبت به واقعه عاشورا باشد تا هدف های امام حسین علیه السلام در انگیزش های عاطفی گم نشود و رابطه های درونی - وجودی یا روحی و معنوی با اندیشه های خرد محورانه به محاق نرود و عرفان و اشراق از سطح و ساحت این نهضت توحیدی الهی زدوده نگردد تا به امام حسین علیه السلام و اهداف و آرزو هایش مجهول مظلوم و مهجور نگردد تا ارزش های آفریده شده از دل عاشورا «مسخ» نگردد و خط حماسی و جهادی که با احیای عنصر امر به معروف و نهی از منکر صورت گرفت نسخ نشود، تا نماز و نیایش، راز و رستگاری، فلاح و فنا، صلاح و سلاح، عقلانیت و عدالت، معرفت و معنویت و ... همه با هم و در هم دیده شوند تا هم از «تفسیر مسیحی» از قیام حسینی
ص: 258
ارائه نشود که او فدیه شد تا کفاره گناهان شیعه شود و هم «شفاعت» و «شجاعت» درست معنا گردند تا «اسوه» بودن و الگو شدن امام حسین علیه السلام برای همه اعصار و امصار تفسیر پذیر باشد و «كل يوم عاشورا، كل ارض کربلا و کل شهر محرم» زمان و زمین و زمانه را در هم نوردد و تاریخ را تابع خویش سازد نه خود تابعی از تاریخ باشد و فلسفه تاریخ و فلسفه سیاست در طول فلسفه دین با قیام امام حسین علیه السلام معنا و مبنا یابد تا نهضت حسینی «سرنوشت انسان» را در دل تاریخ رقم بزند و «تقدیر» با «تدبیر»، «تشریع» با «تکوین» پیوند یابد تا هم «یزید» به عنوان یک شخص «مِثْلی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» (1) و هم «مثل یزید» مثل یک «شخصیت» «إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ» (2) برای همیشه و همگان نقد و ابطال گردند و خط «حسینی» و «یزیدی» به دو چهره محدود نشود بلکه «نماد» «نمود» و همه انسان ها قرار گیرند که یا حسینی اند و یا یزیدی و ... و این حقایق در صورت حضور و ظهور عقل و عاطفه عشق و خرد ممکن است و لا غیر. به تعبیر استاد حکیمی: «یک عاشورا اگر آن طور که می باید و ائمه طاهرین نظر داشته اند، برگزار گردد بس است تا سرنوشت ملت هایی را عوض کند.» (3) آن «عاشورا» عاشورای فرهنگی - علمی، اجتماعی - سیاسی اخلاقی - معنوی و عاشورا در بستر معرفت و شریعت بود «حماسه عاشورا» حماسی باقی خواهد ماند و حلقه واسط بین بعثت و غدیر و سپس عصر ظهور و عنصر امامت و مهدویت خواهد شد پس عاشورا حکومت دینی - ولایی عدالت علوی - ولوی و معنویت ولایی و شریعت نبوی را زنده کرد و بن مایه کرامت و عزّت، حرّیت و حرکت، سازندگی و سعادت، شعور و شیدایی، سرور و سروری خواهد شد و همه هر چه هستند به امام حسین علیه السلام و قیام کربلا مدیون و مرهون هستند
ص: 259
حکیمان، فقیهان، عارفان، متکلمان، مفسران، از یکسو و مدیران، مخترعان، مكتشفان و ... از سوی دیگر که همه بر سر سفره حسین علیه السلام نشسته اند و شایسته است سفره سماوی را پاس بدارند و ... تا برای همه زمان ها و زمین ها و زمینه ها ﴿اِنَّ الحُسین مِصباح الهُدی وَ سَفینَهُ النِّجاهِ﴾ (1) باشد.
یکی از عوامل زمینه ساز تحریف های لفظی و معنوی قیام کربلا حضور و ظهور افراد غیر «متخصص» در عرصه فرهنگی - علمی و بیان و بلاغ قیام کربلاست چه این که «تحریف تدریجی» است نه «دفعی و جهشی» و وجود عناصر ناآشنای به تاریخ و مکتب اسلام و تشیع و ناآگاه به مؤلفه و اصول جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی و ریشه های پیدایش قیام ابا عبدالله علیه السلام آرام ،آرام زیادت و نقصان از حیث کمّی و تحلیل و تفسیر به رأی های خطرناک از حيث «كيفى» را نسبت به «نهضت عاشورا» ایجاد می نماید و اگر «جهالت» و «سطحی نگری» با جمادت و کج سلیقگی توأم گردد کار را دشوارتر می نماید زیرا تعصب جاهلانه و جامدانه، تعبد بدون تعقل، احساس منهای ادراک و دخالت سلایق و اذواق در نوشتن، گفتن، سرودن و سخنرانی مدیحه و مرثیه و ... عامل مؤثر انحراف و تحریف خواهد شد و اگر در گذر زمان بدون نقد و بررسی عالمانه عالمان رشد یابد مبارزه با آن ها بسیار دشوار و بلکه «بدعت»، انزوا و ارتجاع تلقی می گردد در حالی که هماره عالمان دینی و بصیران و هوشمندان باید در جهت پالایش و آرایش قیام حسینی در آئینه تاریخ باشند و بازخوانی و باز تحلیل نمایند تا ناب بودن و خلوص از یک طرف و توانمندی
ص: 260
و حماسه سازی از طرف دیگر هرگز از سیمای نهضت حسینی زدوده نگردد.
حضور عالمان مسئولیت اندیش راه را برای کتب عوامانه، خطابه های سطحی، مداحی های آکنده از ضعف و دروغ و یا غلو نادرست و ویرانگر می بندد تا فضیلت گریه بر امام حسین علیه السلام با فضاحت کرامت زدایی و عزت ستیزی از حریم شخصیت والای امام علیه السلام آمیزش نیابد و «مدح» به «قدح» تبدیل نگردد لذا باید چون محدث نامی حاج میرزا حسین نوری اذعان نمود که دو پله «اخلاص» و «صدق مبنای سخنرانی و روضه خوانی گردد و با «بصیرت»، هوشیاری و بیداری نیز گره بخورد که ناب بودن و اثرگذاری حادثه کربلا را همیشه زنده نگه دارد. تا از یک طرف «نقل حادثه عاشورا» تحریم نشود (1) که از اخلاق و معنویت دفاع و از لعن و غیبت کردن اجتناب شود و از طرف دیگر به بهانه نقل مصائب و رنج های کربلا دروغ گفتن تجویز و بلکه عین ثواب و صواب تلقی نگردد که چنین اندیشه ای بسیار خطرناک هست و زمینه ساز تحریف و بدعت های فراوان خواهد شد و «غلّو» نیز در نقل حوادث عاشورا از بین برود تا تحریف و دروغ بدعت و غلو در «محتوا»، «شکل» و نسبت به «برخی افراد» صورت نپذیرد پس عالمان دینی که پاسداران حریم حوزه معرفت دینی و معنویت اسلامی هستند رسالتی بس بزرگ در این جهت دارند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: ﴿إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ﴾ (2) که خود امام حسین علیه السلام اهداف قیام و فلسفه نهضتش را مبارزه با فساد های فکری - اخلاقی و انحراف های علمی و عملی در کانون فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی و اصلاح در حوزه فردی و اجتماعی قرار داد و با
ص: 261
زیاده طلبی، ظلم، شیوع منکر، توزیع فقر در جامعه، ثروت اندوزی عده ای خاص، بدعت گروی و سنت ستیزی و مبارزه کرد (1) لذا عالمان بیدار و بینای اسلام مسئولیت تحریف زدایی از چهره قیام حسینی و رسالت آفات شناسی و آفات زدایی از حریم نهضت زلال، الهی - توحیدی و عدالت محورانه امام حسین علیه السلام را بر دوش داشته و با حضور عالمانه و دردمندانه در متن جامعه راه را برای ورود افراد ناآشنا» مسدود نمایند و ...
یکی از عوامل تحریف که «عامل عمومی» در تحریف تاریخ و شخصیت های تاریخی است (2) وجود دشمن مُغرض است تا با تفسیر های ناروا و تحریف و قلب وقایع و گزاره های حادثه کربلا به مقصود خویش برسند یعنی نوعی «تهاجم فرهنگی» تهاجم تبلیغاتی و ایجاد جنگ های روانی و تغییر تدریجی ذهنیت ها به اهداف خویش برسند و نهضت حسینی را خنثی و بلا اثر سازند و اگر سیاست تحریف فرهنگی و ترور مفاهیم شاخص ها و آموزه ها و گزاره ها، پیام ها و نماد های نهضت از سوی دشمن آگاه و مغرض یا دروغ و بدعت های دوست نادان و مقدس جاهل همراه گردد فاجعه ای فرهنگی رخ خواهد داد و به بهانه اجر و ثواب بیشتر بردن قهرمان پرستی افسانه سازی و اسطوره پردازی می نمایند و به مبالغه ها و اغراق هایی دست می یازند که روح و دلمایه های نهضت امام حسین علیه السلام را از بین برده یا به محاق می کشند و به بهانه «هدف مقدس» از «وسیله نامقدس» استفاده نمایند و ترور معنایی و فرهنگی فرهنگ و معنای عاشورا نمایند که «روضه الشهداء» ملا حسين كاشفى و اسرار الشهادة ملا آقای دربندی
ص: 262
به رشته نوشته درآمد و بر پایه آن سروده ها و نمایشنامه ها ساخته شد و دفاتر تعزیه نیز بدون تحریف ستیزی و بدعت زدایی نیز ظاهر شد تا این که «لؤلؤ و مرجان» میرزا حسین نوری به نقد و قدح جرح و افشای چنین کتاب هایی ظهور یافت و ... آری دشمن یک بار حسین علیه السلام را شهید کرد و بار دیگر اهداف و فلسفه عالی زنده حماسی و حیات بخش و عزت آفرینش را هدف قرار داد تا فکر و رفتار اندیشه و انگیزه حسینی را از میان بردارد و اگر «دوستان» اهل معرفت و بصیرت، درک و درد، دانایی و دینداری نباشند و شگرد های دشمن را نشاسند قطعاً در دامی قرار خواهند گرفت که دشمن گسترانده و امروز کودتای سفید و تروریسم فرهنگی با توجه به این که نقش اندیشه حسینی و واقعه عاشورا و فرهنگ جهاد و شهادت را درست درک کرده است در قالب های مختلف فرهنگی هنری و با رسانه های ارتباطی راه اندازی شده تا فرهنگ «خمود» و «جمود»، ارتجاع و انحراف، تحجر و تحریف، التقاط و ایستایی را به نام های گوناگون در ذهن و ضمیر نسل جوان جامعه القاء نماید و خاصیت و روح دینداری آگاهانه و انقلابی را از فرهنگ عاشورایی سلب نماید و به تحریف معنوی قیام کربلا بپردازد به گونه ای که فرهنگ اباحه گری و ولنگاری را با مرثیه و مداحی تعزیه و عزاداری جمع پذیر کند تا تفسیری صلیبی از «کربلا» ارائه دهد و خون حسین علیه السلام را کفاره گناهان امت شیعه و کار و نهضت حسینی را امری شخصی و انحصاری و محدود به زمان و مکان خاص تلقى نمايد (1) لذا لازم است فلسفه قیام آثار و لوازم نهضت و خطبه ها و نامه های امام حسین علیه السلام بازخوانی و تفسیر جامع گردد که تصویر روشن و کارآمد و پویا و پایا از قیام امام حسین علیه السلام در کربلا ارائه گردد و از ادبیات روز آمد و قالب های نوین استفاده شود و به سؤالات و شبهات نسل جوان جامعه پیرامون نهضت یاد شده پاسخ های عالمانه
ص: 263
و عقلانی داد. و البته در برابر تحریف و انحراف ها هم «خواص» مسئولند و هم «عوام» و البته خواص رسالت ویژه ای در این زمینه دارند و باید مراقبت های معرفتی - فرهنگی و مواظبت های «عمومی» و «رفتاری» از نهضت حسینی و نماد های عاشورایی و مراکز و کانون های فرهنگی - مذهبی و عناصر و ارکان آن ها داشته باشند و با یک مدیریت پویا و کارآمد به معضلات و آسیب های پیش آمده و در پیش روی پرداخته و زمینه های انحراف را از بین ببرند و ...
پس از شناخت برخی ریشه ها و علل موجده و مبقیه آفات و آسیب های نظری و عملی که عبارتند از:
1. یکسونگری حادثه کربلا
2. نگاه نقلی و گزارش محض حادثه کربلا
3. نگاهی عاطفی نه عقلانی به جریان کربلا
4. حضور افراد غیر متخصص و ناآشنا به تاریخ اسلام و فرهنگ و معارف اصیل اسلامی.
5. دشمن آگاه و مغرض و دوست نادان و ...
در نتیجه بروز و ظهور آفاتی چون:
الف) تحریف لفظی و معنوی قیام کربلا
ب) خرافه گویی و گزافه گویی
ج) هدف سوزی از اصل قیام و هدف سازی برای گریه منهای معرفت و حماسه.
د) بدعت آفرینی در روضه عزاداری آداب و ابزار های عزاداری و سوگواری چون قمه زنی علم های عجیب و غریب و ...
حال بایسته است که راه کار های علمی و عملی مناسب ارائه گردد که برخی از آن ها چنین خواهند بود:
ص: 264
- پرچم داری عالمان دینی و اصحاب دانایی و درک عمیق در جریان قیام عاشورا.
- نقد کارکرد علمی - فرهنگی و تبلیغی مراکز و عناصر دخیل در چنین اموری.
- ایجاد و راه اندازی مراکز یا مؤسسات پژوهشی در خصوص محرم به دلیل اهمیت ضرورت و تأثیرگذاری آن و ...
- مدیریت جامع و فراگیر که وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت باشد.
- انجام فعالیت های فرهنگی - علمی ایجابی و معرفی چهره ناب محرم که خود نقد و سلب اندیشه های انحرافی و تحریفی نیز خواهد بود.
- پرداختن به فقه و شریعت عزاداری به صورت دقیق، هماهنگ و همگرایانه و همدلانه.
- نوشتن کتب عمیق و روشمند و با زبان زمان یا روزآمد.
- استفاده از زبان هنر با مشورت و مدیریت عالمان اصیل اسلامی.
- انتشار مجلات علمی و تحلیلی در خصوص قیام امام حسین علیه السلام در طول سال یعنی به صورت موضوعی.
- شفاف سازی و اصلاح کتب تاریخی، مقاتل، مراثی و ... به صورت منطقی، برنامه ریزی شده و ...
- اصلاح کانون های مساجد و هیأت های امناء و تربیت مبلغ در خصوص محرم و عاشورا
- برنامه ریزی برای روضه مداحی و مرثیه خوانی مجالس و محافل مذهبی و مساجد و حسینیه ها به صورت عالمانه و واقع نگرانه.
- حضور عالمان در هیأت های امناء و عزاداری های مردمی.
- تدوین و نشر کتب مناقب، مقاتل و نوحه خوانی.
- وزارت ارشاد نسبت به کتبی که پیرامون محرم، مراثی و تعزیه ها و یا قالب های هنری صادر می نماید بسیار عالمانه و دقیق عمل نماید.
ص: 265
- مراجع تقلید راهنمایی های معرفتی - فقاهتی را براساس زمان و حتی پیش بینی برخی آداب و آلات مراسم و محافل داشته و نظرات خویش را مرقوم و نشر نمایند و البته هماهنگی همزبانی و همدلی در این خصوص امری معقول و ضروری است.
- مدیریت متمرکز فرهنگی در سازمان تبلیغات یا .... و بقیه نهاد ها و مراکز از این مرکز در خصوص محرم هدایت کنترل و سازمان دهی شوند.
- «خواص» به رسالت شناسی خویش در امر تحقیق تدوین کتب تبلیغ و خطابه و نقد و ارزیابی مقاتل و منشورات اهتمام ویژه داشته باشند و آن را یک «جهاد فرهنگی» برای خویش تلقی نمایند.
با عنایت به مطالب پیش گفته روشن است که در طول تاریخ به دلایل فرهنگی، علمی، سیاسی - اجتماعی و حتی انگیزه های فرقه ای و جریانی نهضت امام حسین علیه السلام دستخوش تحریف های مختلف واقع شد و وجود زمینه های عاطفی دینی که با معرفت و عقلانیت توأم نشده بود و عامل سطحی نگری، قشریگری و ... شد برخورد های غیر علمی و نادرست و حتی التقاطی را در کنار تفسیر های انحرافی و عوام زدگانه بیشتر کرد که حتی برخی در صدد عادی سازی و عرفی نشان دادن حادثه کربلا و برخی پا را فراتر گذاشته و آن را جنگ ،قبیلگی فرقه ای تسویه حساب های قومی و گروهی تفسیر کردند و بن مایه «جنگ افروزی»؟! در حادثه کربلا را «خشونت» دانستند که چون پیغمبر در جنگ بدر با بنی امیه خشونت کرد در کربلا نیز بنی امیه آتش جنگ را علیه پسر پیغمبر برافروختند؟! (1) حال آیا پرچم هدایت و عزت را بلند کردن و در راه حقیقت و اقامه عدالت مبارزه کردن و با مظهر فساد اخلاقی و اجتماعی در افتادن «خشونت» بود آیا پیامبر که در مسیر اشاعه توحید،
ص: 266
کرامت انسان، عدالت اجتماعی، آزادی و آزادگی انسان ها و ارزش های الهی اسلامی با مظاهر شرک و بت پرستی تحقیر و تحمیق آدمیان برده داری و استبداد و سلطه جویی مبارزه کرد «خشونت» بود؟ آیا چنین قرائتی از حادثه عاشورا نیاز به آسیب شناسی علمی - روحی و روانی، فرهنگی و اجتماعی ندارد؟ چرا نباید به عصر «اصلاح طلبی» در نهضت امام حسین علیه السلام احیای اندیشه ناب اسلامی و سنت نبوی و علوی و از بین بردن بدعت ها توجه جدی نشود؟ چرا عنصر امر بمعروف و نهی از منکر که به تعبیر شهید مطهری «عنصر تهاجمی» نهضت امام حسین علیه السلام بود (1) نباید تئوریزه و تبلیغ گردد؟ و در حقیقت فلسفه قیام عاشورا به صورت تحلیلی تطبیقی و فلسفی مطرح نگردد؟ (2) یا در بعد برپایی مجالس روضه خوانی و عزاداری چرا نباید یک مدیریت علمی - فرهنگی جامع و مؤثر هدایت کنترل و ساماندهی ننماید که در مساجد، حسینیه ها تکایا و به خصوص منازل چه در ایام محرم و صفر و چه در غیر آن و يا حتى مجالس ترحیم از دنیا رفتگان هیچ کنترلی از بعد فرهنگی و نظارتی و از حیث علمی نمی شود؟ چرا مداحان سره و ناسره نمی شوند؟ و برخی مداحی را ابزار کسب و تجارت کرده و حتی بدون زمینه های علمی - دینی و صرف نقل قول از این و آن و یا نوار دیگران پشت تریبون های رسمی قرار می گیرند و برای گریاندن و گرم کردن مجالس به هر چیز متمسک می شوند و نه «خواص» و نه «عوام» هیچ اعتراضی هم ندارند آیا این حرکت های بی سر و سامان و آنارشیسم فرهنگی - تبلیغی در آینده ای نه چندان دور عامل بزرگ آسیب های
ص: 267
دینی - اجتماعی نخواهد شد؟ آیا صدور مجوز و پخش نوار هایی که با الگویی از آهنگ های لس آنجلسی و ... و خوانندگان داخلی با محتوایی بسیار سبک و تحقیرآمیز و حتی عشق های مجازی و تعابیر سخیف در خصوص اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام عامل «ترور معنوی» جریان الهی - انسانی عاشورا نخواهد شد؟ پس بیاییم در خصوص عملکرد سال های اخیر حداقل دهه هفتاد تا هشتاد و پنج سال اخیر یک تحقیق علمی - می دانی انجام دهیم و آسیب شناسی رسانه ای اعم از کتب و منشورات یا محصولات فرهنگی - هنری و خطابه ها و منبرها و مداحی ها داشته باشیم و به نقد کارکرد مبلغان وعاظ، مداحان مراکز هنری - تبلیغی و ... بپردازیم و از شجاعت علمی - دینی برخوردار باشیم و در صدد ناب نگه داشتن و اصلاح و بازسازی انواع پردازش به نهضت ابا عبدالله حسین علیه السلام اهتمام جدی و اصول گرایانه داشته باشیم و هشدار های بزرگانی: چون استاد شهید مطهری، آیت الله جوادی آملی، مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و عناصر دلسوز و دردمند علمی - فرهنگی را جدی بگیریم و تا بیش از این دیر نشده که «و فی التأخير آفات» به رسالت اسلامی - انقلابی خویش عمل نماییم و در جهت زنده نگه داشتن نام و مکتب امام حسین علیه السلام و عاشورا به معنای حقیقی کلمه عمل نماییم و از افراط و تفریط و تحجر و تحریف در کنار انحراف و التقاط پرهیز نمائیم که زنده نگه داشتن محرم و صفر تنها به برپایی مراسم عزا و روضه نیست بلکه نوسازی و بازسازی محتوایی و قالبی چنین محافل و مراسم هایی نیز هست که «محتوا» و «فرم» منطقی و هم شأن با قیام کربلا توانست لوازم و پیامد ها و برکات فراوان علمی و عملی برجای بگذارد و لا غیر آفت زدگی و آسیب دیدگی برنامه های مربوط به نهضت امام حسین علیه السلام نتیجه معکوس خواهد داد لذا «آسیب شناسی دینی» آفات شناسی معرفتی - فرهنگی و اصلاح فرهنگ عمومی در خصوص فرهنگ عاشورا یک امر ضروری و بسیار مهم خواهد بود ... پس نیاز های علمی و عملی ما در خصوص محرم و عاشورا از جهات مختلف
ص: 268
و در ابعاد گوناگون عبارتند از:
1. ریشه شناسی و علت یابی انحراف ها و تحریف های علمی - معنوی قیام کربلا در طول تاریخ.
2. شناخت و اعمال راهکارهای علمی و عملی در جهت بازخوانی بازکاوی و بازآفرینی فرهنگ عاشورا.
3. نقد کارکرد مسئولان، مراکز، نهاد و سازمان های فرهنگی - مذهبی و حتى علمى فقهی در خصوص نحوه و چگونگی پردازش به حادثه عظیم و قیام جاودانه کربلا و درس آموزی و عبرت گیری از گذشته خویش با هدف اصلاح و تعمیق و توسعه فعالیت های علمی - فرهنگی و دینی پیرامون واقعه عاشورا.
4. باز تولید آثار و اثمار علمی - فرهنگی و دینی و ارائه آن با زبان نسل جوان و فرهنگ گفتاری و نوشتاری نوآمد.
5. تربیت عناصر تبلیغی - مذهبی از عناصر خطابه و منبر تا مداحی و هنری با مدیریت کارآمد و جامع و بالنده متمرکز.
و الحمد لله رب العالمين
ص: 269
ص: 270
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ابن اثیر، ابوالحسن: «اسدالغابة فى معرفة الصحابه»،بیروت، دار الكتب العلميه 1415 ق.
4. ابن شعبه، على بن شعبه تحف العقول، مطبعة الحيدريه، نجف، 1385 ه . ش.
5. اسدی، اکبر؛ رضایی، مهدی: «زیباترین شکیب»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
6. الامين، حسن: «اعیان الشیعه»، بیروت، دارالتعاريف للمطبوعات، 1418 ق.
7. پژوهشکده باقرالعلوم، گروه حدیث موسوعه کلمات الامام الحسين علیه السلام، نشر مشرقین، چ اول، 1379 ش، قم.
8. تنهایی، ابوالحسن: جامعه شناسی تاریخی اسلام.
9. جزایری، سیدنورالدين: «الخصائص الزينبيه»، قم، نبوغ، 1381.
10. جوادی آملی، عبدالله: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، مرکز نشر اسراء، چ اول، 1381 ه . ش، قم.
11. ___ : «حماسه و عرفان»، مشهد، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1367.
12. ___ : «زن در آیینه جمال و جلال»، قم، مرکز نشر اسراء، 1377.
13. ___ : «ولایت در قرآن»، مشهد، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1367.
14. حافظ شیرازی، محمد شمس الدین: دیوان، نسخه قدسی.
15. حسن زاده آملی، حسن: «فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية»، نائیجی، قم، قیام، 1378.
ص: 271
16. حکیمی، محمدرضا: قیام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1373 ه . ش، تهران.
17. ___ : سرود جهش ها، چ نهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، تهران.
18. سامانی، عمان: «سلوک خونین، شرح گنجینة الاسرار»، تهران، پژوهشکده فرهنگ و معارف، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، 1381.
19. سید بن طاووس: «اللهوف»، عباس عزیزی، قم، صلاة، 1380.
20. شبستری، محمود: «گلشن راز»، بی جا، نشر الشراقيه، 1368.
21. شجاعی، سیدمهدی: «آفتاب در حجاب»، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1377.
22. طباطبائی، سیدمحمد حسین: «المیزان»، قم، اسماعیلیان، 1391 ق.
23. طبری، ابوجعفر محمد بن حریر: «تاریخ طبری»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی 1374.
24. قمی، عباس: «نفس المهموم»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، 1401 ق.
26. مامقانی، عبدالله بن محمد حسن: «تنقيح المقال في علم الرجال»، نجف، مطبعة المرتضويه، 1352 ق.
27. مجلسی، محمد باقر: «بحار الانوار»، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1360.
28. محلاتی، ذبیح الله: «ریاحین الشریعه» تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1368.
29. مطهری، مرتضی: «حماسه حسینی» تهران صدرا، 1374.
30. ___ : «مجموعه آثار» ج 17، تهران، صدرا، چ دوم 1378.
31. ___ : «نظام حقوق زن در اسلام»، تهران، صدرا، بی تا.
32. مفید، محمد بن محمد بن نعمان: الارشاد، مؤسسه آل البيت، ج اول، 1413 ه . ق ، قم.
33. مقرم، عبد الرزاق الموسوى المقرم: مقتل الحسين علیه السلام، بصیرتی، 1394 ه. ق، قم.
34. هاشمی نژاد، حسین درسی که حسین علیه السلام به انسان ها آموخت ....
ص: 272