اسامی تعدادی از اسرای کربلا
غلامحسین مجلسی
ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری
ص: 1
ص: 2
مقدمه. 9
النساء التی صحبن الحسین (علیه السلام) فی کربلا. 10
بانوانی که همراه امام حسین (علیه السلام) در کربلا حاضر بودند. 10
الف- دختران امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 10
1. زینب الکبری بنت فاطمه الزهراء (علیها السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 10
2. ام کلثوم الکبری بنت فاطمه الزهرا (علیها السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 11
3. اَدمی بنت امیرالمومنین (علیه السلام) . 15
4. ام الحسن بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 16
5. ام سلمه بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 16
6. ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (من غیر فاطمه الزهراء (علیها السلام) ). 16
7. ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (من غیر فاطمه الزهراء (علیها السلام) ). 17
8. ام هانی بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 17
9. جُمانه بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 17
10. خدیجة الصغری بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 17
ص: 3
11. خدیجة الکبری بنت امیرالمومنین (علیه السلام) . 18
12. رقیة الکبری بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 18
13. رقیة الصغری بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 19
14. رمله بنت امیرالمومنین (علیه السلام) . 19
15. زینب الصغری ، بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 19
16. صفیه بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 19
17. فاطمة بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 20
18. میمونة بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 21
ب- همسران امیرالمؤمنین (علیه السلام) 22
1. امامه بنت ابن العاص زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) . 22
2. ام خدیجه ( زوجه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ) 22
3. ام رقیة الصغری زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) . 23
4. امّ زینب الصغری زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) . 23
5. ام فاطمه زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 23
6. ام مسعود بنت عروة الثقفی ، زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 24
7. الصهباء التغلبیه زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 24
8. لیلی بنت مسعود دارمیه زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دو فرزندش عبدالله و محمد. 24
ج- همسران امام حسن (علیه السلام) 25
ص: 4
د- دختر امام حسن (علیه السلام) . 26
فاطمة بنت الحسن بن امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 26
ﻫ - همسران امام حسین (علیه السلام) 28
1. رباب بنت امرئ القیس الکبی. 28
2. لیلی مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام) . 28
3. ام اسحاق 29
4. عاتکه 29
5. مادر محسن بن الحسین. 30
و- دختران امام حسین (علیه السلام) 31
1. رقیه بنت الحسین الشهید ابن امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 31
2. سکینه بنت الحسین الشهید ابن امیرالمؤمنین (علیه السلام) . 33
3. صفیة بنت الحسین الشهید (علیه السلام) 34
4. فاطمه بنت الحسین الشهید (علیه السلام) . 34
5. فاطمه الصغری 35
6. زینب بنت الحسین الشهید (علیه السلام) . 35
ز- عمه امام حسین (علیه السلام) 35
جُمانة عمة الامام الحسین (علیه السلام) . 35
ح - کنیزان 36
1. ام رافع 36
2. حُسنیّه 36
ص: 5
3. روضه 37
4. فضّه خادمة الزهرا (علیها السلام) 37
5. فاکهة 38
6. قفیره 38
7. کبشه 39
8. ملیکه 39
9. میمونه 40
ط- همسران عقیل 41
ی - فرزندان مسلم بن عقیل 43
1. بنت مسلم بن عقیل 43
2. دو طفلان مسلم بن عقیل. 44
ک – اصحاب 45
1. ام وهب 45
2. بحریه بنت مسعود الخزرجی ام الشهید. 48
3. جاریة من ناحیة خیم الحسین. 48
4. دَیلم 49
5. ام فتی 51
6. ام خلف و هی زوجة مسلم بن عوسجه الاسدی. 51
7. جاریة مسلم بن عوسجه الاسدی. 52
ص: 6
8. شهربانو ام غلامٍ خرَج من تلک الابنیه و فی اذنیه دُرّتان. 53
مردان اسیر در کربلا 54
1. حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) 54
هفت مصیبت عظیم در شام 54
2. حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) . 56
سخن امام محمد باقر (علیه السلام) در مجلس یزید 57
3. حسن بن الحسن المجتبی (علیه السلام) . 59
4. زید بن الحسن (علیه السلام) 61
5. عمر(عمرو) بن الحسن (علیه السلام) . 61
6 و7. سوار بن ابی حمیر و عمرو بن عبدالله الجندعی. 62
8. موقع بن ثمامه صیداوی. 62
تذکر 62
النساء التی شرکن الحسین فی مصائب اهل بیته 64
بانوانی که در مصائب امام حسین و اهل بیت او شریک بودند 64
الف) زنانی از دشمنان امام حسین (علیه السلام) که به صورتی در مصائب امام حسین شریکند 64
1. امرأة من بنی بکر بن وائل. 64
2. امرائه خولی بن یزید الاصبحی. 65
3. عاتکه ابنة یزید لعنة الله علیه و امراته تکرّمان راسه 66
4. زنان یزید و دختران معاویه 67
ب) بانوان بزرگواری از بنی هاشم و اصحاب که در مصائب امام حسین (علیه السلام) شریکند 69
ص: 7
1. امراة وهب 69
2. ام البنین الکلابیه 69
3-7. بنات عقیل بن ابی طالب.. 70
8. فاطمه الصغری بنت الحسین الشهید. 72
9. اسماء بنت عمیس 73
اسماء راوی حدیث 74
مهاجرت به حبشه 75
شهادت جعفر طیار همسر اسماء 76
اسماء ملازم بیت فاطمه (علیها السلام) 77
وفات اسماء 77
ویژگی های ام سلمه 78
تاریخ وفات ام سلمه 87
خاتمه 89
اشعار 90
ص: 8
در تاریخ 15 شوال 1444ه.ق ایام شهادت شهدای احد و حمزه سید الشهدا، بعد از یک ماه پیگیری و سوال و پرسش از اهل فن درباره اسامی اسرای کربلا به کتاب موسوعه امام حسین (علیه السلام) [تاریخ امام حسین (علیه السلام) ] در کتابخانه فاطمیه اصفهان دسترسی پیدا کردم. این موسوعه در 24 جلد و هر جلد در 1200 الی 1600 صفحه تالیف شده است که در جلد 17درباره موضوع « النساء التی صحبن الحسین (علیه السلام) فی کربلا او شرکن فی مصائب اهل البیت (علیهم السلام) » از صفحه 181 تا صفحه 388 (207صفحه) مطلب ذکر کرده که البته درباره هر شخصیتی که صحبت را آغاز نموده مراجعه به جلد های دیگر موسوعه را توصیه نموده است.
این جزوه با استفاده از کتاب موسوعه امام حسین (علیه السلام) و به صورت اختصار دربارۀ سه موضوع نوشته شده است:
1. اسامی بانوانی که با امام حسین از مدینه خارج شدند و در کربلا حاضر بودند و سپس به اسارت درآمدند.
2. اسامی مردانی که به اسارت درآمدند.
3. اسامی بانوانی که در مصائب امام حسین (علیه السلام) شریک بودند.
ص: 9
زینب الکبری بنت فاطمه الزهراء (علیها السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
جلد 10 موسوعه کاملاً اختصاص به حضرت زینب کبری (علیها السلام) دارد.
حضرت زینب کبری (علیها السلام) همراه دیگر باقى ماندگان قافله کربلا در کاروان اسرا به کوفه و سپس به شام برده شد. او در کنار امام زین العابدین (علیه السلام) رهبری این کاروان داغدیده را بر عهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه زینب (علیها السلام) در کوفه موجب تحول در افکار عمومى شد و آن گاه که عبیدالله بن زیاد در کاخ خود به پیروزیش مى نازید و مى گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!» با شهامت و شجاعت وصف ناپذیرى فرمود: «ما رأیت الا جمیلا؛ جز زیبایى چیزى ندیدم.»
و زمانی که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (علیه السلام) را صادر کرد، عقیله بنی هاشم (علیها السلام) با شجاعت تمام، برادر زاده اش را در آغوش گرفت و
ص: 10
فرمود: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش و ابن زیاد را از کشتن امام سجاد (علیه السلام) منصرف نمود.
در شام نیز زینب (علیها السلام) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسه اى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا با چوب خیزران به سر بریده جسارت می کرد، زینب کبرى (علیها السلام) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوبید و او را از کرده خویش پشیمان کرد.
بعد از حادثه کربلا حضرت زینب (علیها السلام) ، حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد و در مدینه نیز به عنوان پیام آور شهیدان کربلا با برپایی مجالس عزا و بیان واقعه کربلا و ظلم بنی امیه نسبت به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (علیها السلام) برآمد. وی در تاریخ پانزدهم رجب سال62 هجرى در شام در حالی که پیراهن خونین امام حسین (علیه السلام) را به سینه چسبانیده و تمام وجودش برای 18 تن از شهدای بنی هاشم در غم و اندوه بود، جان داد و به شهادت رسید.
ام کلثوم الکبری بنت فاطمه الزهرا (علیها السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
در جلد 11 موسوعه امام حسین (علیه السلام) از صفحه 573 تا 976 چهارصد صفحه در رابطه با ایشان مطالبی ذکر شده است.
ص: 11
اکثریت قریب به اتفاق مورخان نظر دارند که حضرت ام کلثوم چهارمین فرزند مولای متقیان از حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) می باشد و مشهور در تاریخ تولد ایشان سال ششم یا هفتم هجرت است.(1)
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: وزنت فاطمه بنت رسول الله شعر حسن و حسین و زینب و ام کلثوم، فتصدَّقَت بِزِنَة ذلک فضّه؛ حضرت فاطمه دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)موی سر حسن و حسین و زینب و ام کلثوم را وزن کرد و به وزن آن نقره صدقه داد.(2)
در هنگام حمله به خانه امیرالمومنین (علیه السلام) و آتش زدن در خانه وحی، ام کلثوم شاهد تازیانه خوردن مادر و مظلومیت پدر و گریه های خواهر و برادر خود بود. و زمانی که مولای متقیان، برای احقاق حق خود، شبها همراه با حرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بر در خانه انصار می رفت فرزندانش مِن جمله ام کلثوم را نیز با خود می برد.(3)
او در کودکی جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)و مادرش حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را از دست داد و در سن سی و چند سالگی شاهد شکافته شدن فرق پدرش امیرالمومنین (علیه السلام) بود و ده سال بعد پاره های جگر برادرش امام حسن (علیه السلام) را
ص: 12
مشاهده کرد و بعد در سال 61 هجری در کنار خواهرش زینب کبری در کربلا حاضر بود تا شاهد تمام مصیبت های کربلا از ابتدا تا انتها باشد.
یکی از موضوعاتی که در تاریخ زندگانی ام کلثوم مورد بحث واقع شده مسئله ازدواج ام کلثوم و مسائل پیرامون آن است که طالبین می توانند به کتاب بحارالانوار علامه مجلسی و عوام العلوم حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بخش فرزندان حضرت مراجعه کنند. که البته علمای شیعه با بررسی روایات و تاریخ بر این مطلب اتفاق نظر دارند که ام کلثوم با پسر عمویش عون بن جعفر ازدواج کرد چرا که در روایت آمده است پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)روزی نگاهی به فرزندان مولای متقیان امیرمومنان (علیه السلام) و نگاهی به فرزندان جعفر طیار نمودند و فرمودند: «بناتُنا لِبنینا و بَنونا لِبناتِنا ؛ دختران ما برای پسران ما و پسران ما برای دختران ما هستند.»(1)
و امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هنگام خواستگاری دیگران از ام کلثوم فرمودند: انّما حُبست بناتی علی بنی جعفر؛ من دخترانم را برای پسران جعفر طیار اختصاص داده ام.(2)یا
فرمودند: انّی ارصدها لابن اخی جعفر؛(3) من او را برای فرزند برادرم جعفر مهیا کرده ام. و نیز فرموده اند: اعددتها لابن اخی جعفر؛(4)
ص: 13
بر این عقیده و گفتار عمل نمودند و حضرت زینب (علیها السلام) را به عبدالله بن جعفر و حضرت ام کلثوم را به عون بن جعفر تزویج نمودند.(1)
ص: 14
اَدمی بنت امیرالمومنین (علیه السلام) (1)
صاحب کتاب انوار الشهادة می نویسد: حضرت امام حسین (علیه السلام) را خواهری بود که ادمی نام داشت او نابینا بود و زحر بن قیس او را به بالای سر برادرش امام حسین (علیه السلام) در قتلگاه برد و ادمی با شیون و ناله با برادر سخن می گفت و ....(2)
ص: 15
ام الحسن بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
خواهر ام الحسن، رمله کبری است و مادرشان ام سعید بنت عروة بن مسعود. ام الحسن و رمله هر دو از اسرای کربلا هستند. همسر ام الحسن، جعفربن عقیل است که در کربلا شهید شد.(2)
ام سلمه بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (3)
ام سلمه دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) با امام حسین (علیه السلام) از مدینه خارج شد و همراه حضرت به کربلا رفت. خواهر او میمونه نام دارد و مادر آنها ام ولد بود.(4)
ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (من غیر فاطمه الزهراء (علیها السلام) )(5)
او با امام حسین (علیه السلام) از مدینه به سوی کربلا خارج شد و نام او فاطمه بود و کنیه او ام کلثوم.(6) و چون اهل بیت امام حسین (علیه السلام) بریزید بن معاویه در شام وارد شدند ام کلثوم دختر علی از غیر فاطمه الزهراء گفت: یا یزید دختران رسول الله اسیر و ذلیل باشند .... (7)
ص: 16
ام کلثوم بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (من غیر فاطمه الزهراء (علیها السلام) )(1)
گفته شده او موصوف به صغری است یعنی ام کلثوم صغری و اسم او نفیسه است. آیا این دو (کلثوم ) دختران حضرت علی بوده اند یا یکی از آنها، بحث در آن زیاد است.(2)
ام هانی بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (3)
شوهر او عبدالله الاکبر بن عقیل بن ابی طالب است و آیا او جزء شهداء کربلا می باشد یا نه، معلوم نیست. البته فرزند آنها محمد جزء شهداء کربلا است.(4)
خدیجة الکبری بنت امیرالمومنین (علیه السلام) (1)
خدیجه کبری دختر امیرالمؤمنین، همسر او عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب و فرزند آنها سعد وعقیل اند که هر سه یعنی عبدالرحمان، سعد و عقیل جزء شهدای کربلا می باشند (و خدیجه جزء اسراء کربلا)(2)
رقیة الکبری بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (3)
او همسر مسلم بن عقیل (علیه السلام) بود و دو فرزندش عبدالله و محمد از شهدای کربلا می باشند.(4)
بعضی از مقاتل می نویسند: این رقیه دختری هفت ساله به نام عاتکه داشت که عصر عاشورا در هجوم به خیمه ها در زیر سم اسب ها به شهادت رسید.
(و ولدت رقیه، عاتکه من مسلم، و لها من العمرسبع سنین و هی التی سحقت یوم الطف بعد الشهادة الحسین (علیه السلام) لمّا هجم القوم علی المخیّم لِلسلب)(5)
ص: 18
رقیة الصغری بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
مادر این رقیه، ام ولد بود و همسر او صلت بن عبدالله بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب (ولا عقب له) و فرزندی نداشتند.(2)
رمله بنت امیرالمومنین (علیه السلام) (3)
من اسراء الطف و زوجها عبدالله بن ابی سفیان بن الحارث بن عبدالمطلب المعروف بابی الهیاج من شهداء الطف.
زینب الصغری ، بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (4)
همسر او محمد بن عقیل بن ابی طالب بود که در کربلا شهید شد. (در قسمت همسران امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، ام الزینب الصغری توضیح داده شد، مراجعه شود)(5)
صفیه بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (6)
یزید امر کرد به احضار اسراء پس آنها را احضار کردند پس یزید به آنها نگاه کرد و سؤال می کرد این کیست و آن کیست؟ پس گفته شد: (برای او معرفی کردند) ام کلثوم کبری، ام کلثوم صغری، صفیّه، ام هانی و رقیه
ص: 19
اینان دختران علی هستند و این سکینه و این فاطمه دختران حسین هستند و این مرد علی بن الحسین است.(1)
در مقتل ابی مخنف در باب وداع امام حسین (علیه السلام) آمده است که :
ثمّ نادى (علیه السلام) : يا أمّ كلثوم و يا زينب و يا سكينة و يا رقيّة و يا عاتكة و يا صفيّة عليكنّ منّي السّلام. فهذا آخر الاجتماع، و قد قرب منكم الافتجاع.(2)
فاطمة بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام) (3)
همسر او ابوسعید بن عقیل یا ابومحمد بن ابی سعید بن عقیل که از شهدای کربلا بود.(4) او با پسر و دخترش به کربلا آمد، پسرش 7 ساله بود و محمد نام داشت، هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید و زن ها ناله و فریاد سر دادند، محمد 7 ساله در حالی که دو گوشواره در گوشش می لرزید و ستون خیمه را گرفته بود و مادرش ناظر او بود و او به چپ و راست نگاه می کرد، تیری به وسیله لقیط بن ایاس جهنی یا هانی بن ثبیط به لگن خاصره این پسر اصابت کرد و کشته شد.
در بحارالانوار و قرب الاسناد حمیری روایت است که فاطمه بنت علی (علیه السلام) عمر او طولانی شد تا اینکه به خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) مشرف
ص: 20
شد و در سال 107 هجری وفات کرد.(1) و این فاطمه بود که به روایت شیخ مفید، در مجلس یزید او را به کنیزی طلب کردند و خداوند عزوجل نخواست.(2) و این فاطمه است که حدیث رد شمس را از اسماء بنت عمیس روایت کرده است.(3)
هشت تن از همسران امیرالمؤمنین (علیه السلام) همراه امام حسین (علیه السلام) از مدینه خارج شدند:(1)
امامه بنت ابن العاص زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) (2)
ابو العاص بن الربیع بن عبد العزی بن عبد شمس بن مناف با زینب دختر رسول الله ازدواج کرد و از این ازدواج دختری به دنیا آمده به نام امامه، امامه دختر خواهر حضرت خدیجه کبری می باشد و حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) به وصیت حضرت زهرا (علیها السلام) با او ازدواج کردند و فرزند آنها محمد اوسط هم از شهدای کربلا می باشد. امامه بعد از امیرالمومنین (علیه السلام) با مغیره بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب ازدواج کرد.(3)
ام خدیجه ( زوجه امیرالمؤمنین (علیه السلام) )(4)
خدیجه دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) مادر آنها که همسر امیرالمؤمنین است جزء اسرای کربلا می باشد. خدیجه دختر امیرالمومنین (علیه السلام) با عبدالرحمان بن عقیل ازدواج کرد و دو فرزند او سعد (سعید) و عقیل در کربلا شهید شدند.(5)
ص: 22
ام رقیة الصغری زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) (1)
رقیه صغری با برادرش امام حسین (علیه السلام) و مادرش (که همسر امیرالمؤمنین بود) از مدینه خارج شد مادر او ام ولد بود. و همسر او صلت بن عبدالله بن نوفل بن الحارث ابن عبدالمطلب و فرزندی نداشت. این مادر و دختر هر دو جزء اسراء کربلا بودند.(2)
امّ زینب الصغری زوجة امیرالمومنین (علیه السلام) (3)
فرزند او زینب الصغری دختر امیرالمؤمنین همسر محمد بن عقیل بود و محمد بن عقیل از شهدای کربلا می باشد.
از محمد بن عقیل و زینب صغری سه فرزند به دنیا آمد: 1- قاسم 2- عبدالله که از فقها و محدثین شیعه می باشد. 3- عبدالرحمان که در صورت، شبیه پیامبر بود و مردی صالح به شمار می رفت.(4)
یکی از بانوان دشت کربلا علیا مخدره فاطمه دختر امیرالمومنین است و در منتهی الآمال فاطمه را در شمار دختران امیرالمؤمنین (علیه السلام) ذکر کرده است ولی از تاریخ حال او چیزی بیان نمی کند.(1)
ام مسعود بنت عروة الثقفی ، زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) (2)
او همراه دخترش رمله در کربلا حاضر بوده است و شوهر او ابوالهیاج هم از شهداء کربلاست.(3)
الصهباء التغلبیه زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) (4)
فرزند دختر آنها رقیه نام دارد که با مسلم بن عقیل ازدواج کرد و حاصل این ازدواج عبدالله بن مسلم بن عقیل بود که در کربلا شهید شد و دختری به نام عاتکه در کربلا حاضر بود و اسیر شد.(5)
لیلی بنت مسعود دارمیه زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دو فرزندش عبدالله و محمد.(6)
ص: 24
ج- همسران امام حسن (علیه السلام) (1)
1. رباب مادر عمرو(عمر) بن الحسن
2. ام بشر دختر مسعود انصاری مادر احمد و دو دختر به نام ام حسن و ام حسین است که این دو در عصر عاشورا در هنگام حملۀ بیرحمانه سپاه دشمن به خیمه ها در زیر پای اسبان شهید شدند.
3. ام ولدی که نامش در تاریخ ذکر نشده است. او مادر عبدالله و قاسم است که در کربلا شهید شدند.
4. ام اسحاق که دختر طلحه بن عبیدالله است او مادر حسین بن الحسن (که به اثرم ملقب است) و طلحه بن الحسن و فاطمه بنت الحسن (که مادر امام باقر (علیه السلام) است) می باشد.
5. مادر زید بن الحسن بنابر نظر معالی السبطین.
اما مرحوم حاج شیخ عباس قمی مادر زید را ام بشر دختر مسعود انصاری می داند که در شماره 2 ذکر شد.(2)
ص: 25
فاطمة بنت الحسن بن امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
و در شرافت این بانوی بزرگوار همین بس که او دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) و همسر امام زین العابدین (علیه السلام) و مادر امام باقر (علیه السلام) و مادر بزرگ امام صادق (علیه السلام) است.(2)
و لمّا دُفِن (الامام الاسجاد) ضربت امرائته علی قبره قسطاطاً ؛ و چون امام سجاد را دفن کردند همسرش بر قبر او خیمه ای (برای عزاداری) برپا کرد.(3)
از «دعوات راوندی» نقل است که روایت شده از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) که فرمود:
«روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد خواست که بر زمین افتد مادرم به دست خود اشاره کرد به دیوار و فرمود نباید فرود آیی، قسم به حقّ مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)که حق تعالی رخصت نمی دهد تو را در افتادن؛ پس آن دیوار مُعلّق در میان زمین و هوا باقی
ص: 26
ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت، پس پدرم امام زین العابدین (علیه السلام) صد اشرفی برای او تصدّق داد.»
و نیز راوی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که روزی آن جناب یاد کرد جده اش مادر حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) را و فرمود:
کانَت صَدِیقة لَم یُدرک فی آل الحَسَن مِثلُها؛ جدّه ام صدّیقه بود و در اهل بیت امام حسن (علیه السلام) زنی به درجه و مرتبه او نرسید.(1)
لازم به ذکر است که زید بن الحسن، حسن بن الحسن و عمرو (عمر) بن الحسن جزو اسیران می باشند که در قسمت مردان اسیر توضیح داده می شوند.
ص: 27
رباب بنت امرئ القیس الکبی(1)
رباب دختر امرئ القیس است و همسر باوفای امام حسین (علیه السلام) . او مادر حضرت علی اصغر و حضرت سکینه است.(2)
بنابر تحقیق حضرت شهربانو یقیناً در کربلا حاضر نبوده چون وی در ایام ولادت فرزندش امام سجاد (علیه السلام) رحلت کرده است. ولی بنابر نظر بعضی از مورخین جناب لیلی مادر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا حضور داشته است.(3)
ص: 28
مادر حضرت رقیه و مادر عبدالله رضیع که در ظهر عاشورا در کربلا متولد شد و زمانی که امام حسین (علیه السلام) او را گرفت که ببوسد با تیر دشمن به شهادت رسید.(1)
مادر محسن بن الحسین(1)
در کتاب منتخب التواریخ باب پنجم صفحه 300 در بحث اسامی اسرای کربلا آمده است دوازدهمین بانوی اسیر همسر امام حسین (علیه السلام) مادرِ محسن سقط شده اشد.
در نفس المهموم از معجم البلدان حموی نقل کرده که جوشن کوهی است در غربی حلب که معدن مس بود و لکن حال باطل شده از زمانی که عبور کردند بر او اسرای اهل بیت حضرت سید الشهدا (علیه السلام) و یک نفر از زوجات آن حضرت حامله بود و در آنجا طفلش را سقط نمود و هر قدر آن مخدره طلب نان و آب نمود جوابی ندادند و علاوه دشنام دادند پس آن مخدره نفرین نمود و از آن وقت هرکه در آن کوه کار کرد سود و منفعتی نبرد و در قبله آن کوه مقبره ایست معروف به مشهد السقط و سقط نام محسن بن الحسین است.
ص: 30
رقیه بنت الحسین الشهید ابن امیرالمؤمنین (علیه السلام) (1)
کامل بهائی از کتاب «حاویه» نقل کرده است که: اهل بیت نبوت در حالت اسیری، شهادت پدران را از کودکان مخفی می کردند و به آن ها می گفتند: «پدر شما سفر کرده».
تا یزید آن ها را به خانه خود طلبید و دختر چهار ساله امام حسین (علیه السلام) شبی از خواب برخاست و گفت: پدرم به کجا رفت؟ اکنون او را در خواب دیدم که نگران و پریشان بود.
زنان از شنیدن این سخن گریان شدند و کودکان دیگر هم به گریه افتادند و شیون بلند شد یزید از خواب بیدار شد و گفت چه خبر است؟
از واقعه تحقیق کردند و به او خبر دادند. آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند سر را آوردند و در دامنش گذاشتند. گفت این چیست؟ گفتند: سر پدر تو است. آن کودک هراسان شد و صیحه کشید و جان داد.
این خبر در بعضی مؤلفات چنین نقل شده است:
که دستمال روی سر مبارک انداختند و آن طبق را جلوی آن دختر نهادند. پرده از آن برگرفت و گفت: این سر از کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. آن را از میان تشت برداشت و به سینه گرفت و گفت: پدرجان کی تو را با خونت خضاب کرده است؟ کی رگ های گردنت را بریده است؟
ص: 31
کی مرا به این کودکی یتیم کرده؟ پدرجان بعد از تو به که امیدوار باشیم؟ پدرجان کی یتیم را نگهداری کند تا بزرگ شود؟
و از این سخنان با او گفت تا آن که لب بر لب او نهاد و سخت گریست تا از هوش رفت و چون او را حرکت دادند روحش پرواز کرده بود.
اهل بیت از ماجرای او آواز به گریه برداشتند و عزا با اهل دمشق از سر گرفتند و در آن روز هر مرد و زنی گریستند. درآن کتاب است که یزید دستور داد سر حسین و سر دیگران را که اهل بیت و اصحابش بود، بر دروازه های شهر به دار زدند، و در آن کتاب نیز هست که سر حسین (علیه السلام) تا چهل روز بر مناره مسجد جامع دمشق آویخته بود و سرهای دیگر بر در مسجد ها و دروازه های شهر و یک روز هم بر در خانه یزید.(1)
برای این دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام) کرامات بسیاری ذکر شده و کسانی حتی از مسیحیان با توسل به ایشان سریع به حاجت خود رسیده اند و از جمله کرامات دیگر، نمایان شدن بدن تازه ایشان برای سید ابراهیم دمشقی است.
ص: 32
سکینه بنت الحسین الشهید ابن امیرالمؤمنین (علیه السلام)(1)
مادر او رباب دختر امری القیس بود و اسم دخترش امینه ولی او را به سکنیه لقب داد و امام حسین (علیه السلام) در حق این دو فرموده است:
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا *** تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
اُحبِّهما وَ اَبذل جُلَّ مالی *** وَ لَیْسَ لِعاتِب فیها عِتابُ
امام حسین (علیه السلام) خطاب به برادرشان امام حسن (علیه السلام) فرمودند:
به جان تو که من دوست دارم خانه ای را که در آن سکینه و رباب باشد. من این دو را دوست دارم و مال خود را در راهشان بذل می کنم و سرزنشی هم در این باره بر من نیست.
فصاحت أمّ كلثوم: يا أخي كأنّك استسلمت للموت. فقال لها الحسين (علیه السلام) : يا أختاه، فكيف لا يستسلم من لا ناصر له و لا معين. فقالت: يا أخي ردّنا إلى حرم جدّنا. فقال لها (علیه السلام) : يا أختاه! هيهات هيهات، لو ترك القطا لنام. فرفعت سكينة صوتها بالبكاء و النّحيب، فضمّها الحسين (علیه السلام) إلى صدره الشّريف و قبّلها، و مسح دموعها بكمّه، و قال:
سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي منك البكاء إذا الحمام دهاني
لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة *** ما دام منّي الرّوح في جثماني
فإذا قتلت فأنت أولى بالّذي *** تأتينه يا خيرة النّسوان
ص: 33
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: دخترم سکینه غرق در خداوند است.
حضرت سکینه (علیها السلام) بعد از کربلا عمر طولانی داشتند و شعرایی را که برای امام حسین (علیه السلام) شعر می گفتند، تشویق می نمودند و ایشان در پنجم ربیع الاول سال 117 ه.ق رحلت نمودند.(1)
صفیة بنت الحسین الشهید (علیه السلام) (2)
در جلد 17 موسوعه، به (جلد 12، ص 1097 تا 1101) ارجاع داده شده است. ولی با مراجعه به جلد 12 مطلبی موجود نبود.
تذکر:
برای توضیحات بیشتر به حسن بن الحسن در بخش مردان اسیر مراجعه شود.
1. ام ثغر عامریه مادر جعفر بن عقیل(1)
ام الثغر نامش خوصاء بود و به کنیه مشهور است او دختر عمر بن عامر کلابی است ابوالفرج در مقاتل الطالبین می گوید:
عقیل بن ابی طالب او را تزویج کرد. جعفر بن عقیل از او متولد گردید که در سرزمین کربلا به شهادت رسید و این مادر در کربلا همراه فرزندش حاضر بود.(2)
ابوبشر دولابی در کتاب الکنی و الاسما می نویسد:
مادر جعفر بن عقیل در کربلا حاضر بود و در حالی که در کنار خیمه ایستاده بود نظاره گر شهادت فرزندش بود (واقفه بباب الخیمة تنظر الیه لمّا قُتِل).(3)
2. ام ولد مادر عبد الرحمن بن عقیل
3 . مادر علی بن عقیل و احمد بن عقیل و مسلم بن عقیل
4. ام ولد مادر عبدالله الاصغر بن عقیل
5. ام البنین مادر موسی بن عقیل
ص: 41
تمام این مادران(همسران عقیل) به همراه فرزندانشان در کربلا حاضر بودند و فرزندان به شهادت رسیدند و مادران به اسارت درآمدند.
صاحب کتاب معالی السبطین بعد از ذکر مطالب فوق می نویسد:
مادر محمد بن سعید بن عقیل نیز همراه فرزندش در کربلا حاضر بود و به اسارت درآمد.(1)
لازم به ذکر است در رابطه با مطالب و اسامی فوق اختلافاتی در تاریخ وجود دارد مثلا نام مادر حضرت مسلم بن عقیل در بعضی از منابع «خلیله» یا «حلیه» ذکر شده است.(2)
ص: 42
ام رافع(1)
شوهر او ابی رافع قبطی که اسم او هرمز و غلام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)بود.(2)
مازندرانی در معالی السبطین می نویسد: سَلمی مشهور به ام رافع کنیز و خادم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)بود و بعد از پیامبر به خانه حضرت علی (علیه السلام) و زهرا (علیها السلام) و بعد به خانه امام حسن (علیه السلام) و بعد به خانه امام حسین (علیه السلام) و زینب (علیها السلام) رفت و با آنها از مدینه خارج شد و سپس با آنها به کربلا آمد و اسیر شد.(3)
حُسنیّه(4)
از کتاب ربیع الابر زمخشری نقل شده است که حسنیّه را امام حسین (علیه السلام) از نوفل بن حارث بن عبدالمطلب خرید و او را به مردی که «سهم » نام داشت تزویج کرد. «مُنجِح» از او به دنیا آمد و این حُسنیه در خانه امام زین العابدین (علیه السلام) خدمت می کرد تا اینکه با پسرش مُنجِح به همراه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) به کربلا آمد. پسرش مُنجح در کربلا به
ص: 36
درجه رفیع شهادت رسید و مادرش با اهل بیت در مصائب شریک بود و در زیارت ناحیه آمده است. السلام علی مُنجح مولی الحسین (علیه السلام) (1)
روضه(2)
او کنیز رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)بود و بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)به خا نه حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) رفت و سپس در خانه حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بعد از ازدواج حضرت زینب (علیها السلام) او به خانه حضرت زینب رفت و در سفر امام حسین (علیه السلام) به کربلا همراه حضرت زینب به کربلا آمد.(3)
فضّه خادمة الزهرا (علیها السلام) (4)
او دختر پادشاه هند بوده و علم کیمیا می دانسته است. او در خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه الزهرا (علیها السلام) به مقامات بسیار عالی رسید تا جایی که شریک شد در نزول سوره هل اتی، زمانی که او هم مثل مولایش سه روز روزه گرفت و غذای خود را به فقیر و مسکین و یتیم داد.
فضه با حضرت زینب (علیها السلام) در تمام مصائب شریک بود و افتخار داشت در واقعه عاشورا در کنار اهل بیت امام حسین (علیه السلام) حاضر باشد.(5)
ص: 37
فاکهة(1)
او کنیز امام حسین (علیه السلام) بود و درخانه علیا مخدره رباب خدمت می کرد. و از همسرش عبدالله بن اُریقط پسری آورد و او را «قارب» نام نهاد که در کربلا به شهادت رسید که در زیارت ناحیه به او سلام داده شده (السلام علی قارب مولی الحسین (علیه السلام) )(2)
قفیره(3)
قفیره که به او ملیکه هم می گفتند. او کنیزی بود که در حبشه به جعفربن ابیطالب هدیه شد و چون جعفر به مدینه آمد این کنیز را به برادرش حضرت علی (علیه السلام) هدیه داد و او در خانه حضرت علی (علیه السلام) به خدمت گذاری حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) و فرزندان او مشغول بود تا اینکه حضرت زهرا (علیها السلام) به شهادت رسید و او در خانه حضرت زینب (علیها السلام) به خدمت گذاری مشغول شد و با حضرت زینب به کربلا آمد و همراه او به اسارت درآمد.(4)
ص: 38
کبشه(1)
کبشه کنیزی بود که امام حسین (علیه السلام) او را به هزار درهم خریدند و او در خانه ام اسحاق همسر امام حسین (علیه السلام) خدمت می کرد و سپس او را به ازدواج ابورزین در آوردند و از او فرزندی به نام سلیمان بدنیا آمد.
سلیمان همان کسی است که نامه امام حسین (علیه السلام) را از مکه به رؤسا و اشراف بصره رساند و همه آنها نامه را مخفی نمودند مگر منذر بن جارود که گمان کرد این کار دسیسه عبیدالله است سپس سلیمان و نامه او را به عبیدالله تحویل داد و عبیدالله دستور داد گردن سلیمان را زدند و او را به شهادت رساندند و نام او در زیارت ناحیه آمده است (السلام علی سلیمان مولی الحسین (علیه السلام) )
مادر این سلیمان یعنی کبشه همراه امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمد و همراه اهل بیت امام حسین (علیه السلام) اسارت درآمد.(2)
ملیکه(3)
ملیکه در خانه امام حسین (علیه السلام) خدمت می کرد و او با عقبة بن سمعان ازدواج کرد و عقبه هم عبد رباب بود. و زمانی که امام حسین (علیه السلام) از مدینه خارج شد ملیکه با شوهرش عقبه با امام حسین به کربلا آمدند. و بعد از
ص: 39
بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و اصحابش، عمر سعد عقبه را به اسارت گرفت و گفت تو کیستی؟ گفت: من یک عبدم پس عمر سعد او را رها کرد.(1)
میمونه(2)
او مادر عبدالله بن یقطر است که دائه امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) بود. میمونه با پسرش عبدالله همراه با امام حسین (علیه السلام) از مدینه خارج شدند. بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل از کوفه مبنی بر بیعت مردم کوفه با او، امام حسین (علیه السلام) عبدالله یقطر را با نامه ای به سوی کوفه فرستاد که متاسفانه حصین بن نُمیر او را دستگیر کرد و به پیش عبیدالله برد و عبیدالله او را به شهادت رساند. و مادرش میمونه با امام حسین (علیه السلام) بود تا به اسارت درآمد.(3)
نکته:
همانطور که ذکر شد فرزندان حُسنیه، فاکهه، کبشه و میمونه در راه امام حسین (علیه السلام) به شهادت می رسند و همسر ملیکه نیز به اسارت در می آید.
ص: 40
بنت مسلم بن عقیل(1)
مسلم بن عقیل دختری داشت یازده ساله (یا 13) ساله که با دختران امام حسین (علیه السلام) مصاحبت زیادی داشت چون در بین راه کوفه، درمنزل زباله، خبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل به امام حسین (علیه السلام) رسید، امام حسین (علیه السلام) دختر عقیل را روی زانوی خود نشاند (چون دائی او می شدند) و دست مهربانی به سر او کشیدند و بیش از عادت با او مهربانی کردند.
پس دختر مسلم گفت: با این مهربانی و ملاطفت گمان می کنم پدرم به شهادت رسیده و من یتیم شده ام.
پس امام حسین (علیه السلام) نتوانستند جلوی گریه خود را بگیرند و با حالت گریه فرمودند: من پدر تو هستم و دختران من خواهرانت پس او صدا به گریه بلند کرد. سپس دیگر فرزندان مسلم هم گریه شدیدی کردند و عمامه های خود را به زمین زدند. (فسمع أولاد مسلم بن عقیل ذلك الكلام و تنفسوا الصعداء و بكوا بكاءاً شدیداً و رموا بعمائمهم إلی الأرض)(2)
ص: 43
اسمها حمیده، و امها ام کلثوم بنت علی، و قیل اسمها عاتکه و امّها رقیه بنت علی و عمرها سبع سنین و هی التی سحقت یوم الطف بعد شهادة الحسین لمّا هجم القوم علی المخیّم .(1)
در مقتل ابی مخنف در باب وداع امام حسین (علیه السلام) آمده است که :
ثمّ نادى (علیه السلام) : يا أمّ كلثوم و يا زينب و يا سكينة و يا رقيّة و يا عاتكة و يا صفيّة عليكنّ منّي السّلام. فهذا آخر الاجتماع، و قد قرب منكم الافتجاع.(2)
دو طفلان مسلم بن عقیل(3)
شیخ صدوق به سند خود روایت کرده از یکی از شیوخ اهل کوفه که گفت چون امام حسین (علیه السلام) به درجۀ رفیع شهادت رسید اسیر کرده شد از لشگرگاه آن حضرت دو طفل کوچک از جناب مسلم بن عقیل و آوردند ایشان را نزد ابن زیاد، آن ملعون طلبید زندانبان خود را و امر کرد او را که این دو طفل را در زندان کن و بر ایشان تنگ بگیر و غذای لذیذ و آب سرد به ایشان مده و آن زندانبان چنین کرد ... (و نحوه شهادت این دو فرزند مسلم بن عقیل به نام های محمد و ابراهیم مشهور است)
ص: 44
ام وهب(1)
وهب بن عبدالله با مادرش و همسرش در لشگر سیدالشهداء بود مادرش وی را ترغیب به جهاد نمود که : ای فرزند! پسر پیامبر را یاری کن.
وهب به میدان رفت و رجز خواند و به لشگر دشمن حمله کرد و عده ای را به درک فرستاد. آنگاه نزد مادر برگشت و گفت: ای مادر راضی شدی؟
آن شیر زن گفت: آنگاه از تو راضی می شوم که در راه حسین کشته شوی. همسر او دامنش را گرفت و گفت مرا داغدار خود مکن. مادر گفت: ای فرزند در راه پسر رسول خدا نبرد کن تا در قیامت نزد خداوند شفیع تو باشد.
وهب به میدان برگشت رجز خواند و جنگید تا 19 سوار و 12 پیاده از دشمن را کشت. مادرش عمود خیمه را برداشت و به میدان شتافت و می گفت: پدر و مادرم قربانت، در دفاع از حرم رسول الله نبرد کن. پسر خواست مادر را برگرداند ولی او گفت هرگز برنگردم تا با تو کشته شوم.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خدا شما را از اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) جزای خیر عنایت فرماید به سوی خیمه برگرد و با زنان باش خداوند تو را رحمت کند آن زن به فرمان امام حسین (علیه السلام) به خیمه مراجعت کرد.
ص: 45
وهب پیوسته جنگید تا دو دستش قطع شد و به شهادت رسید همسرش به بالین او آمد تا خون از صورت او پاک کند شمر ملعون غلام خود را فرستاد با عمودی بر سرش کوبید و او را کنار همسرش به شهادت رساند و او اول زنی بود که از لشگر امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید.(1)
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که ... وهب بن وهب به میدان رفت (یعنی به جای وهب بن عبدالله- وهب بن وهب ذکر شده) و او خضرانی بود که به دست امام حسین (علیه السلام) مسلمان شده بود (در منزل ثعلبیه امام حسین (علیه السلام) نیزه به زمین زدند و آب جوشید و ... و این سه نفر در کربلا به امام حسین (علیه السلام) ملحق گردید).
بعضی نوشته اند از شب زفاف وهب با همسرش تا روز عاشورا بیش از هفده روز نگذشته بود و به همین علت مفارقت همسر برای وی بسیار دشوار بود و به شوهرش گفت: بر من معلوم است که چون در راه پسر پیامبر کشته شوی به بهشت خواهی رفت و با حورالعین هم آغوش می شوی و مرا فراموش می کنی. لازم است که در نزد امام با من عهد کنی که فردای قیامت از من جدا نشوی.
ص: 46
هر دو خدمت امام حسین (علیه السلام) رسیدند. همسر وهب عرض کرد: یابن رسول الله دو حاجت دارم. اول: چون همسرم کشته شد و من تنها شدم مرا به اهل بیت خود بسپارید.
دوّم: وهب شما را شاهد بگیرد که فردای قیامت مرا فراموش نکند.(1)
امام حسین (علیه السلام) از شنیدن این کلمات گریستند و فرمودند: حاجات تو برآورده شود و او را مطمئن ساختند.
لازم به ذکر است در نحوۀ شهادت او بعضی اینچنین نوشته اند که: بعد از اینکه وهب 24 پیاده و 12 سواره را کشت او را دستگیر کردند و نزد عمر سعد بردند آن ملعون گفت: عجب شجاعتی داری. و دستور داد سرش را بریدند و به لشگرگاه حسین پرتاب کردند مادرش سر او را برداشت و بوسید و به سوی لشگر ابن سعد انداخت و آن سر به مردی خورد و او را کشت. آنگاه با عود خیمه به دشمن حمله کرد. امام حسین (علیه السلام) به او فرمودند: ای مادر وهب؛ برگرد تو و پسرت با رسول خدا هستید. همانا جهاد از زنها برداشته شده است.
او برگشت و می گفت: خدایا ناامید مکن. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خداوند تو را نا امیدم نمی کند.(2)
ص: 47
بحریه بنت مسعود الخزرجی ام الشهید(1)
او مادر شهید کربلا عروه بن جناده است. قصه ای که برای مادر وهب در کربلا ذکر شده برای این مادر هم ذکر شده است. او سر بریده فرزندش را برداشت و به سوی دشمن پرتاب کرد و به سرباز دشمن خورد و او کشته شد. و سپس عمود خیمه (یا شمشیر) را گرفت و در حالی که رجز می خواند به سوی دشمن حمله کرد. سپس امام حسین (علیه السلام) آمدند و او را به خیمه برگردانند.(2)
جاریة من ناحیة خیم الحسین(3)
در کتاب لهوف اینچنین آمده است:
راوی گفت: کنیزی از طرف خیمه های امام حسین (علیه السلام) آمد. مردی به او گفت: ای کنیز خدا ، آقای تو کشته شد. کنیز گفت: چون این خبر را شنیدم با شتاب و فریاد کنان نزد بانوی خود رفتم. آنان که مرا دیدند به پا خواستند و شیون و فریاد آغاز کردند.(4)
ص: 48
دَیلم(1)
دَیلم ( یا دَلهم) دختر عمرو و همسر زهیر بن القین بجلّی.
جمعی از قبیله فزاره و بجیله نقل کرده اند: که ما با زهیر بن قین بجلّی از مکه رو به وطن می آمدیم. همراه امام حسین و یارانش در حرکت بودیم. هر کجا او می خواست منزل کند ما کناره می گرفتیم و در طرفی دیگر فرود می آمدیم(چون سیر با آن حضرت را کراهت داشتیم)
تا آنکه در یکی از منازل که امام حسین (علیه السلام) فرود آمد ما چاره ای جز این نداشتیم که در همان جا منزل کنیم. مشغول غذا خوردن بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین (علیه السلام) رو به ما آمد . سلام کرد. و سپس گفت: ای زهیر بن قین، اباعبدالله الحسین مرا به سوی تو فرستاد که نزد او بیایی. همین که این پیام را رساند از نهایت دهشت، لقمه ای که در دست داشتیم افکندیم و خموش و بی حرکت در حیرت فرو رفتیم، گویی پرنده ای بر سر ما نشسته است.
همسر زهیر- که دیلم (یا دُلهم) دختر عمرو بود به او گفت: سبحان الله! فرزند رسول خدا تو را می طلبد و تو دعوتش را اجابت نمی کنی؟ چه می شود اگر بروی و سخن او گوش دهی.
زهیر از جا برخاست و به نزد آن حضرت رفت و زمانی نگذشت که با رویی گشاده و خندان و صورتی نورانی برگشت و دستور داد خیمه را
ص: 49
کنده و بار و اثاث را برداشته و نزدیک خیمه آن حضرت بر پا کنند و به همسرش گفت: تو را طلاق دادم، به سوی اهل خود برو. که نمی خواهم به سبب من گرفتار شوی و جز خیر و خوبی چیزی به تو برسد. من تصمیم گرفتم همراه امام حسین (علیه السلام) باشم تا خود را فدای آن حضرت و جانم را سپر بلایش کنم.
پس هر چه از اموال به زوجه اش تعلق داشت به او داد و او را به دست بعضی از عمو زاده هایش سپرد تا به خانواده اش برسانند. همسر زهیر گریست و با او وداع نمود. و گفت: خداوند یار و مددکار تو باشد و در این سفر هر چه خیر است برایت پیش آورد.خواهشی که دارم مرا در روز قیامت نزد جد حسین یاد کنی. و به روایت اعثم کوفی: دیلم به زهیر گفت: تو می خواهی در رکاب پسر مرتضی جانبازی کنی من چرا نخواهم در خدمت دختر مرتضی سرافرازای کنم؟ سپس به همراه زهیر روانه کربلا شد و جزء اسیران گردید.(1)
ص: 50
ام فتی(1)
ذکرها ابن شهر آشوب فی المناقب ج 14 ص 104 من اصحاب سید الشهداء (علیه السلام) و هو متحد ام شاب لاتحاد رجزهما و رجز ابنیهما. انظر، ج15 ، ص2.
ام خلف و هی زوجة مسلم بن عوسجه الاسدی(2)
سید عطاء الله شافعی در کتاب روضة الاحباب گوید: که مسلم بن عوسجه را پسری بود چون پدر را کشته دید مانند شیر بر دمید.
حضرت امام حسین (علیه السلام) او را از آهنگ خود بازداشت و فرمود: « ای جوان پدرت شهید شد و اگر تو نیز کشته شوی مادرت در این بیابان در پناه کدام کسی گریزد؟ پسر مسلم خواست طریق مراجعت سپارد، مادرش شتاب زده سر راه را بر او گرفت و گفت: ای فرزند! سلامت نفس را بر نصرت پسر ییامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)اختیار می کنی؟ هرگز از تو راضی نخواهم شد. پسر مسلم عنان بر تاخت و حملۀ گران افکند و مادرش از قفایش فریاد همی کرد. ای پسر شاد باش که هم اکنون از دست ساقی کوثر سیراب خواهی شد. و او مردانه همی کوشید تا پس از قتل سی تن از مشرکان شربت شهادت نوشید. کوفیان سر او را بریده به سوی مادرش افکندند. مادر سر او را برداشت و ببوسید و چنان بگریست که همگان
ص: 51
بگریستند و محکی از جلد سوم ابواب الجنان است که این جوان پسر مسلم بن عوسجه نامش خلف بود.(1)
جاریة مسلم بن عوسجه الاسدی(2)
زمانی که مسلم بن عوسجه روی زمین افتاد. امام حسین (علیه السلام) به سوی او رفت و فرمود: خدا تو را رحمت کند ای مسلم بن عوسجه و سپس این آیه را تلاوت نمود:
«فمنهم مَن قضی نَحبه و منهم من ینتظر»
و سپس حبیب بن مظاهر بر سر بالین او آمد و گفت: به خاک و خون غلطیدن تو برای من بسیار ناگوار است. مژده باد تو را به بهشت...
مسلم با صدائی نارسا گفت: خدایت مژده دهد به خیر.
حبیب گفت: ای مسلم اگر می دانستم که پس از تو زنده می مانم می گفتم هر وصیتی داری بگو تا انجام دهم لکن می دانم به تو ملحق می شوم.
مسلم گفت: تو را وصیت می کنم به این مردو با دست اشاره به امام حسین (علیه السلام) کرد. حیبب گفت: به خدا سوگند چنین می کنم.
ثمَّ مات مسلم و صاحت جاریة له: یا سیداه یابن عوسجاه
سپس مسلم شهید شد و کنیز او فریاد کشید: وای سید و سرورم وای ای پسر عوسجه ام.
ص: 52
شهربانو ام غلامٍ خرَج من تلک الابنیه و فی اذنیه دُرّتان(1)
این شهربانو یکی از بانوان دشت کربلاست در ارباب مقاتل گفته اند که در روز عاشورا طفلی از سراپرده بیرون شد در حالی که دو گوشواره از دُرّ در گوش داشت و از وحشت و حیرت به جانب چپ و راست نظر می کرد، از آن واقعه هولناک در بیم و اضطراب بودکه گوشواره های او از لرزش سر و تن او لرزان بودند. در این حال بناگاه سنگین دلی که او را «هانی بن ثبیت» می گفتند بر او حمله کرد و او را شهید نمود و گفته اند که در وقت شهادت آن طفل، مادرش شهربانو ایستاده بود و مدهوشانه به او نظر می کرد و یارای سخن گفتن و حرکت کردن نداشت.
و مخفی نماند که این شهربانو غیر از مادر امام زین العابدین (علیه السلام) است چون که به اتفاق مورخین ایشان در حال نفاس به رحمت حق پیوست. (2)
ص: 53
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (1)
حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام) در سال 38 هجری متولد شدند (ص 91) و در واقعه عاشورا 23 سال داشتند.(ص93) و عمر ایشان را از 56 سال تا 60 سال ذکر کرده اند. (ص 99-100)
و سال شهادت ایشان از سال 92 هجری تا سال 100 هجری در تاریخ ذکر شده است. (ص 101 تا 104)
امام زین العابدین (علیه السلام) و همسرشان فاطمه بنت الحسن (علیهما السلام) و فرزندشان امام محمد باقر (علیه السلام) (در سن پنج سالگی) در کربلا حاضر بودند و همه به اسارت درآمدند.
امام سجاد (علیه السلام) به نعمان بن منذر می فرمایند: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که در طول اسارت، چنین مصائبی بر ما وارد نشده بود.
1 . در شام، مأموران در حالی که شمشیرهای خود را برهنه و نیزه های خود را استوار کرده بودند دور ما را احاطه کردند، بر ما حمله کرده و کعب نیزه بر ما می زدند و ما را میان جمعیت اهل شام نگه می داشتند، تا
ص: 54
اهل طرب و طنبور و مزمار حاضر شوند پس شادی کرده و دف و طنبور می زدند.
2. سرهای شهدا را میان زنها و اطفال ما قرار دادند و سر پدرم و عمویم عباس (علیه السلام) را مقابل کجاوه زینب و ام کلثوم (علیهما السلام) قرار دادند و سر برادرم، علی اکبر (علیه السلام) و سر پسر عمویم قاسم (علیه السلام) را در برابر خواهرم سکینه و فاطمه (علیهما السلام) آوردند و با سرها بازی می کردند و چه بسیار بود سرها بر روی زمین در میان دست و پاهای اسبان می افتاد.
3. از بالای بام های خانه های شام، آتش و آب بر سر ما می ریختند. آتشی بر عمامه ام افتاد چون دست هایم به گردنم بسته بود، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4. از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب، در کوچه و بازار با طنبور ما را گردانیدند و می گفتند: ای مردم! بکشید این خارجی ها را که در اسلام هیچ احترامی ندارند.
5. ما را از شتران پیاده کردند و به یک ریسمان بستند و به کوچه های یهود و نصارا بردند و به آنها گفتند: اینها از اهل بیتی هستند که پدران شما را کشتند و خانه هایتان را خراب کردند. امروز تلافی کنید. تمام یهودیان و نصرانیان، آنچه خواستند از خاک و سنگ و چوب به طرف ما انداختند.
ص: 55
6. ما را به بازار برده فروشان آوردند که به عنوان غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند برای آنها میسّر نفرمود.
7. محل سکونت ما را مکانی قرار دادند که سقف نداشت. روز از گرما و شب از سرما آرام نداشتیم و از گرسنگی و تشنگی و خوف کشته شدن آسایشی برای ما نبود.(1)
و از اینجا معلوم می شود سرّ سخن امام سجاد (علیه السلام) که حضرت فرمودند: امان از شام، امان از شام، امان از شام.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) (2)
ولادت ایشان در سال 56 تا 59 هجری ذکر شده است. (ص 105 ، 107) و در سال 114 در حالی که 57 سال عمر کرده بود به شهادت رسید و در بقیع دفن گردید.
روی عن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) انه قال: قدم بنا علی یزید بن معاویه لعنة الله علیه بعدما قتل (علیه السلام) و نحن اثنا عشر غلاماً لیس منا احد الا مجموعة یداه الی عنقه و فینا علی بن الحسین.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که: بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ما را به پیش یزید بردند و ما 12 نفر مرد بودیم که دستهای ما
ص: 56
را به گردنهایمان بسته بودند و در بین ما پدرم علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) بودند.(1)
موقعی که امام حسین (علیه السلام) شهید شد. زین العابدین (علیه السلام) را هم با اهل حرم امام حسین (علیه السلام) به اسیری بردند. و آن بزرگوار را نزد یزید آوردند و در آن موقع فرزند آن حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) که پنج سال و چند ماه از عمر مبارکش گذشته بود با پدر خود نزد یزید آمد. وقتی که یزید حضرت زین العابدین (علیه السلام) را دید گفت: یا علی بن الحسین در روزگار چه دیدی؟
زین العابدین (علیه السلام) فرمود: چیزی را دیدم که خدا قبل از این که آسمان ها و زمین ها را خلق کند درباره آن قضاوت فرموده است [ در قضا و قدر الهی بوده است] یزید درباره زین العابدین با مجلس خود مشورت کرد. اهل مجلس یزید به قتل زین العابدین اشاره کردند.
آن گاه امام باقر (علیه السلام) که پنج سال و چند ماه بیشتر از عمر شریفشان نگذشته بود بعد از حمد و ثنای الهی در جواب یزید فرمود: اهل مجلس تو اشاره ای کردند که برخلاف اشاره ی اهل مجلس فرعون بود زیرا که اهل مجلس فرعون به فرعون گفتند: موسی را با برادرش نگاه دار ولی اهل مجلس تو به قتل ما مشورت دادند.
ص: 57
این اشاره ای که اینها کردند دارای سببی است. یزید گفت: آن سبب چیست؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولی اهل مجلس تو حرام زاده اند؛ زیرا پیغمبران و فرزندان آنها را غیر از فرزندان زنا کسی نخواهد کشت. آن گاه یزید ساکت شد و دستور داد تا آنان را از مجلس خارج کنند.(1)
فی کتاب المصابیح باسناده الی جعفر بن محمد (علیه السلام) قال: قال لی ابی محمد بن علی (علیه السلام) سالت ابی علی بن الحسین عن حمل یزید له فقال: حملنی علی بعیر یظلع بغیر وطاء
و رأس الحسین علی عَلمٍ (رمح) و نسوتنا خلفی علی بغالٍ فاکف، و الفارطة خلفنا و حولنا بالرماح، ان دمعت من احدنا عین قرع(قدح) راسه بالرّمح ، حتی اذا دخلنا دمشق صاح صائح: یا اهل الشام هؤلاء سبایا اهل البیت الملعون.(2)
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: مرا بر شتر لنگِ بی جهاز سوار کردند در حالی که سر مقدس پدرم امام حسین (علیه السلام) بر نیزه ای بود و زنان ما در پشت سر بر شتران سوار بودند و دشمنان در اطراف ما با نیزه ها حاضر بوده و اگر کسی از ما گریه می کرد سر او را با نیزه می کوبیدند تا اینکه
ص: 58
وارد دمشق شدیم که منادی آنها فریاد زد: ای اهل شام هؤلاء سبایا اهل البیت الملعون
حسن بن الحسن المجتبی (علیه السلام) :(1)
و کان الحسن بن الحسن حضرت مع عمّه الحسین (علیه السلام) یوم الطف فلمّا قُتل الحسین (علیه السلام) واُسرا الباقون من اهله جاءه اسما بن خارجه فانتزعه من بین الاساری و قال: والله لا یوصل الی ابن خولة ابداً. فقال عمر بن سعد : دعوا لابی حسّان ابن اخته و یقال : انه اُسِر و کان به جراح قد اُشفیَ منه.(2)
حسن بن حسن با عمویش امام حسین (علیه السلام) در کربلا حاضر گشت و چون امام حسین (علیه السلام) کشته شد و خاندان او اسیر گشتند (حسن بن حسن نیز در اسیران بود) و اسماء بن خارجه(که از طائفه مادر حسن بن حسن بود) او را از میان اسیران بیرون کشید و گفت: به خدا سوگند هرگز کسی را نیرویی بر پسر خوله (که نام مادر او بود) نباشد و دسترسی به او پیدا نکند. عمر بن سعد گفت: پسر برادر ابی احسان را (کثیر اسماء بن خارجه) واگذارید.
و برخی گویند: هنگامی که اسیر شد جراحاتی به او رسیده بود که از آن بهبودی یافت.(3)
ص: 59
مرحوم حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می نویسد:
حسن مثنی داماد حضرت سیدالشهدا بود و فاطمه بنت الحسین همسر او در کربلا حاضر بود و اسیر گردید.
روایت شده که چون حسن مثنی خواست یکی از دو دختران امام حسین (علیه السلام) را تزویج کند حضرت سید الشهدا (علیه السلام) او را فرمود: اینک فاطمه و سکینه دختران من هستند هر یک را می خواهی اختیار کن. حسن را شرم مانع شد و جواب نگفت. امام حسین (علیه السلام) فرمود که من اختیار کردم برای تو فاطمه را که با مادرم فاطمه دختر رسول الله شباهتش بیشتر است. پس حسن با فاطمه ازدواج کرد و از وی چند فرزند به دنیا آمد و حسن مثنی در سن 35 سالگی در مدینه وفات کرد و همسرش فاطمه بر قبر او خیمه انداخت و یکسال به سوگواری نشست و روزها و شبها به عبادت قیام می کرد و چون امر کرد بعد از یکسال شبانه خیمه را بردارند صدایی را شنید که می گفت: هل وَجدوا ما فقدوا (آیا آنچه از دست داده بودند یافتند) و دیگری در پاسخ گفت: بل یئسوا فانقلبوا ( بلکه نا امید شدند و برگشتند)
ص: 60
زید بن الحسن (علیه السلام) (1)
شیخ مفید برای امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، 7 دختر و 8 پسر ذکر نموده است و فرموده: زید بن الحسن اول فرزند امام حسن (علیه السلام) است و متولی صدقات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)در مدینه بوده. وی جلیل القدر، کریم الطبع، طیب النفس و کثیر الاحسان بوده و شعرا او را مدح نموده اند.
ابوالفرج اصفهانی گفته که زید بن الحسن در کربلا ملازمت عمویش امام حسین (علیه السلام) را داشت و او را با سایر اهل بیت اسیر کرده به نزد یزید فرستادند و پس از آن مدینه رفتند.
و صاحب عمده الطالب گفته: زید بن الحسن 95 سال و به قولی 90 سال زندگی کرد و در بین مکه و مدینه در موضعی که حاجر نام دارد وفات کرد.
عمر(عمرو) بن الحسن (علیه السلام) (2)
حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می نویسد: اما عمر(عمرو) و قاسم و عبدالله هر سه فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) که مادرشان ام ولد(3) بود، در کربلا ملازم رکاب عموی خود امام حسین (علیه السلام) بودند. شیخ مفید فرموده که هر سه ایشان در خدمت عموی خود شهید گشته اند
ص: 61
ولکن آنچه از کتب مقاتل و تواریخ ظاهر شده همان شهادت قاسم و عبدالله است و عمر(عمرو) بن الحسن کشته نگشت بلکه او را با اهل بیت اسیر کردند و به شام بردند و برای او قصه ای است در کاخ یزید.
در زیارت ناحیه مقدسه مخصوص شهدای کربلا بعد از سلام به شهدای کربلا، در آخر سلام به دو زخمی اسیر داده می شود:
السلام علی الجریح الماسور سوار بن ابی حمیر الفهمی الهمدانی السلام علی المرتب معه عمرو بن عبدالله الجندعی؛ سلام بر زخمی اسیر، سوار بن ابی حمیر همدانی و سلام بر زخمی همراه او عمروبن عبدالله جندعی.(1)
او نیز اسیر دشمن شد و بعد به «زاره» تبعید شد و یک سال بعد در اثر جراحات وارده به خیل شهیدان پیوست.(2)
در کتاب منتخب التواریخ علامه محمد هاشم خراسانی در فصل پنجم در بحث اسامی اسرای کربلا 8 مرد و 17 زن را نام می برد و می نویسد به اسامی دیگر دسترسی پیدا نکردم و اسامی مردان را به ترتیب زیر ذکر می کند:
ص: 62
1. امام زین العابدین (علیه السلام) 2. امام محمد باقر (علیه السلام) ؛ 3. محمد بن الحسین؛4. عمر بن الحسین؛ 5. حسن بن الحسن؛ 6. زید بن الحسن 7 . عمر(عمرو) بن الحسن؛ 8. محمد بن عمر بن الحسن.
و در ادامه می نویسد: در عقد الفرید ابن عبد ربه اندلسی از محمد بن الحسین روایت کرده: قال اتی بنا یزید بن معاویه بعد قتل الحسین (علیه السلام) و نحن اثنی عشر غلاما و کان اکبرنا یومئذ علی بن الحسین (علیه السلام) فادخلنا علیه و کان کل واحد منا مغلوله یده الی عنقه.
الحاصل اسماء شریفه بقیه از مردان اسیر شده را حقیر به دست نیاوردم چون مقتضای آنچه نقل شده از ابن نما و عقد الفرید آن است که مردان 12 نفر بودند که وارد شدند بر یزید بن معاویه.(1)
ص: 63
امرأة من بنی بکر بن وائل(1)
راوی گفت: مردم برای غارت اموال اولاد پیامبر و نور چشم حضرت زهرا (علیها السلام) از همدیگر سبقت می گرفتند حتی چادری که زن به کمرش بسته بود کشیده می بردند و دختران و زنان خاندان پیغمبر از خیمه ها بیرون ریختند و دسته جمعی می گریستند و بر کشت گانشان نوحه سرایی می کردند.(2)
روی حمید بن مسلم، قال : رایت امرأة من بنی بکر بن وائل کانت مع زوجها فی اصحاب عمر بن سعد فلمّا رأت القوم قد اقتحموا علی نساء الحسین (علیه السلام) و فسطاطهنَّ و هم یسلبوهنَّ ، اخذت سیفاً و اقبلت نحو
ص: 64
الفسطاط، و قالت: یا آل بکر بن وائل! اتسلب بنات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)لا حکم الّا لله ، یا لثارات رسول الله، فَأخذها زوجها و ردّها الی رحله.(1)
حمید بن مسلم می گوید: دیدم زنی از طایفه بنی بکر بن وائل را که با شوهرش در لشگر عمر بن سعد بود. ولی زمانی که لشگر به سوی خیمه های زنان و دختران امام حسین (علیه السلام) برای غارت حمله کرد. این زن شمشیر را گرفت و به سوی لشگر عمر سعد رفت و فریاد زد:
یا آل بکر بن وائل! آیا خیمه های دختران رسول الله را غارت می کنید.
و شعار داد لا حکم الّا لله، یا لثارات رسول لله .
پس شوهرش دست او را گرفت و به سوی اقامتش برگرداند.
امرائه خولی بن یزید الاصبحی(2)
عمر سعد لعنة الله علیه عصر عاشورا، سر امام حسین (علیه السلام) را با خولی بن یزید و حمید بن مسلم ازدی به سوی کاخ عبیدالله بن زیاد فرستاد.
ولی زمانی که خولی به قصر رسید دید درب قصر بسته است سپس با سر بریده به منزل رفت و سر مبارک را در زیر اجانه گذارد.
خولی دو همسر داشت یکی از طایفه بنی اسد و دیگری از حضرمیین آن شب به خانه همسر حضرمی رفت. این زن می گوید. خولی رأس امام (علیه السلام) را آورد و آن را تحت اجانه گذارد و برای خواب به بستر رفت به
ص: 65
او گفتم: چه خبر چه چیزی با خود آورده ای؟ گفت طلا برایت آورده ام! این سر امام حسین (علیه السلام) است.
فقلت: ویلک جاء الناس بالذهب و الفضه و جئتَ براس ابن بنت رسول الله لا وا لله لا تجمع راسی و راسک فی بیت ابداً
گفتم وای بر تو مردم برای همسرانشان طلا و نقره می آورند و تو سر پسر پیامبر را آورده ای. به خدا قسم! با تو دیگر در یک خانه نمی مانم. پس از بستر بلند شدم...
و به سوی رأس نگاه می کردم: پس به خدا قسم یک نوری از آن رأس مبارک به سوی آسمان ساطع بود و پرندگان سفیدی را دیدم که دور آن سر مبارک می گردیدند پس چون صبح شد خولی آن سر مبارک را به سوی عبیدالله بُرد.(1)
یزید سرامام حسین (علیه السلام) را برای همسرانش فرستاد. پس عاتکه دختر یزید سر را برداشت و آن را شست و با روغن و عطر معطر نمود. پس یزید به او گفت: این چه کاری است؟
عاتکه گفت: سر پسرعمویم را غبارآلود برایم فرستادی من هم آن را شستم و معطر نمودم.
و در کامل بهائی از کتاب حاویه آمده است که: یزید خمر خورد و بر سر امام حسین (علیه السلام) ریخت. زن یزید آب و گلاب بر گرفت و سر امام را بشست. آن شب خواب حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را دید که از او به خاطر کار خوبش تشکر می کند.(1)
زنان یزید و دختران معاویه(2)
چند لحظه بعد، سر مبارک امام را آوردند و آن را در مقابل یزید قرار دادند. زنان را پشت وی نشاندند تا نگاه آنها به سر نیفتد. دو دختر دل شکسته امام حسین (علیه السلام) فاطمه و سکینه می کوشیدند که سر بریده پدر را بنگرند و یزید درصدد پنهان کردن سر، از آن دو کودک بود. اما زنان با دیدن سر تاب نیاورند و گریستند و شیون کردند. تا به آنجا که دختران معاویه نیز به ولوله افتادند و از این منظره دلخراش افسرده شدند.
ص: 67
فاطمه دختر امام (علیه السلام) به یزید رو کرد و فرمود: آیا فرزندان رسول خدا را اسیر و آواره کرده ای؟
مردم و همه افراد دربار یزید اشک می ریختند، تا آن که صدای ناله از همه سو برخاست.
زینب (علیها السلام) با دیدن سر برادر زبان به سخن گشود. آوایی حزین و رقت بار داشت و با خود زمزمه می کرد: یا حسیناه! یا حبیب رسول الله یا بن مکة و منی یا بن فاطمه الزهرا سیدة نساء یا بن بنتِ المصطفی . همه می گریستند و یزید حیرت زده و مبهوت ساکت نشسته بود.
زنی از طایفه بنی هاشم درخانه یزید می زیست. او نیز در سوگ امام، زبان به ندبه گشود و گفت: ای آقای اهل بیت! ای مایه دلخوشی بیوه زنان ویتیمان، ای کشته شده به دست زنازادگان، ای پسر محمد بن عبدالله و ای حبیب مولای ما.
با شنیدن این عبارات همه زنان آه و ناله سر دادند.(1)
ص: 68
ام البنین الکلابیه(2)
هی زوجة امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ام شهداء الطف
نام او فاطمه بود و بعد از ازدواج با امیرالمومنین (علیه السلام) به ام البنین لقب یافت چون چهار فرزند به نام های عباس، عبدالله، جعفر و عثمان به دنیا آورد که همه آنها در کربلا شهید شدند. او بعد از واقعه کربلا یک سال بر شهادت امام حسین (علیه السلام) و فرزندانش گریه کرد. و در غم این مصیبت عظمی از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.(3)
ص: 69
نات عقیل بن ابی طالب(1)
دختران عقیل به نامهای زینب، ام لقمان، اسماء، رمله، ام کلثوم زمانی که خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به مدینه رسید و در رجوع اسراء به مدینه اشعاری می خواندند و عزاداری کردند.(2)
در ارشاد شیخ مفید آمده است: ام لقمان دختر عقیل بن ابی طالب چون خبر کشته شدن امام حسین (علیه السلام) و همراهانش را شنید با خواهرانش هانی، اسماء، رمله، زینب و دختران عقیل از خانه بیرون آمده و برای کشته های خود در کربلا می گریستند.
ام لقمان این اشعار را می خواند:
ماذا تقول : ان قال النبی لکم *** ماذا صنعتم و انتم آخرالامم
بعترتی اهل بیتی بعد مفتقری *** منهم اُساری و منهم ضَرَّجوا بدم
ما کان هذا جزائی اذا نصحت لکم *** ان تخلفونی بسوء فی ذوی احمی
چه خواهید گفت: اگر پیامبر به شما بگوید: شما که آخرین امتها بودید از پس مرگ من با خاندان و عترتم چه کردید؟!
که بعضی از آنها اسیر شدند و بعضی کشته و آغشته به خون گردیدند.
پاداش من این نبود که شما را نصیحت کرده بودم که پس از من با خویشاوندانم بدی نکنید.(3)
ص: 70
بعد از این اشعار، ناگاه در میان هوا مردم مرثیه ها شنیدند که کسی می خواند برای آن امام مظلوم ولی او را نمی دیدند چون شب شد از هر طرف اشعار و مراثی بسیار بر آن امام اخیار و شهید تیغ اشرار، از جنّیان می شنیدند.(1)
و در بعضی مقاتل ذکر شده که آن روز مثل روز رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در مدینه شد.(2)
و کان علی بن الحسین (علیه السلام) یمیل الی ولد عقیل، فقیل له : ما بالک تمیل الی بنی عمک هولاء دون آل جعفر؟ قال: انی اذکر یومهم مع ابی عبدالله الحسین بن علی (علیه السلام) فارقُّ لهم.
روایت شده که امام زین العابدین (علیه السلام) با فرزندان عقیل بسیار مهربانی می کرد. گفتند: یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)چرا فرزندان عقیل را بیش از فرزندان جعفر گرامی می داری؟
حضرت فرمود: به خاطرم می آید کشته شدن فرزندان عقیل را در راه پدرم و برایشان رقت می کنم. (3)
ص: 71
کانت مع ام سلمة فی المدینه(1)و
بعضی از کتب معتبره از امام زین العابدین (علیه السلام) روایت کرده اند که چون سیدالشهداء را شهید کردند کلاغی آمد و در خون آن حضرت غلطید و پرواز کرد و به سوی مدینه آمد و بر دیوار خانۀ فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) نشست.
چون نظر فاطمه به آن کلاغ افتاد گریه کرد و گفت:
نَعَبَ الغراب فقلت مَن *** تنعاه ویلک من غراب
قال الامام، فقلت مَن *** قال الموفق للصّواب
ان الحسین بکربلا *** بین المواضی والحراب
کلاغ خبر مرگ آورد. گفتم: خبر مرگ چه کسی را آورده ای؟
گفت: امام.
گفتم: کدام امام؟
گفت: حسین در کربلا بین پیکان ها و شمشیرها.(3)
ص: 72
اسماء بنت عمیس(1)
در صفحه 509 ج 17 در تاریخ وفات اسماء بنت عمیس ذکر شده: عاشت اسماء بنت عمیس بعد علی (علیه السلام) .(2)
و توفیت سنة ثمان و ثلاثون للهجرت ( سال 38 هجرت ) و قیل بعد الستین (60هجرت)(3)
بنابراین درتاریخ وفات او مشکوک است. که آیا بعد از کربلا در قید حیات بوده یا نه؟
اما فرزندان او در کربلا حاضر بوده و به شهادت رسیده اند.
اسماء بنت عمیس، پدرش عُمیس فرزند معر بن الحارث بن تیم بن کعب الخثعمی است و مادرش هند، دختر عوف بن زهیر بن الحارث بن کنانه است. او سه شوهر کرد اول جعفر طیار دوم ابوبکر و سوم امیرالمؤمنین (علیه السلام) .
فرزندان اسماء از جعفر و امیر المومنین (علیه السلام) در کربلا شهید شدند و فرزند او از ابوبکر که محمد نام داشت به دستور معاویه به شهادت رسید
جدول زیر که در ص 404 ج 17 موسوعه چاپ شده شهادت فرزندان و نوه های اسماء را در کربلا نشان می دهد.
ص: 73
عکس
لازم به ذکر است که اسماء راوی احادیث فراوانی بوده که از جمله آنها حدیث رد الشمس و حدیث منزلت در فضایل امیرالمومنین (علیه السلام) می باشد.(1)
ص: 74
اسماء و همسرش جعفر بن ابیطالب به همراهی جمعی از مسلمانان به دستور رسول الله به سوی نجاشی پادشاه حبشه رفتند و بعد از سالها زمانی که به مدینه برگشتند بعضی از افراد مثل عمر به آنها افتخار می کردند که ما با پیامبر هجرت کردیم ولی شما هجرت نداشتنید اسماء خدمت رسول الله رسید و زبان به شکایت گشود و گفت: یا رسول الله ان رجالاً یفخرون علینا و یزعمون انا لسنا من المهاجرین الاولین فقال رسول الله بل لکم هجرتان، یا رسول الله ! بعضی از افراد بر ما فخر می فروشند و گمان می کنند که ما از مهاجرین نبوده ایم. پس پیامبر فرمودند: بلکه شما دو هجرت داشتید هجرت به سرزمین حبشه و بعد از آن هجرت به مدینه(1)
و زمان برگشت آنها به مدینه در سال هفتم هجرت و بعد از فتح خیبر بود.
فقال رسول الله لا ادری بایهما انا افرح، بفتح خیبر ام القدوم جعفر و پیامبر فرمودند نمی دانم به کدام خوشحال تر باشم برای فتح خیبر یا برگشتن جعفر از حبشه.(2)
ص: 75
جعفر بن ابی طالب همسر اسماء بنت عمیس در خدمت رسول خدا بود تا در سال هشتم هجرت در جمادی الاولی درغزوه موته به شهادت رسید. و پس از شهادت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)در حق او و ذریه او دعای خیر کردند و فرمودند: اللهم ان جعفر قدقدم الیک فاخلفه فی ذریته باحسن ما خلّفت احدا من عبادک.
پس اسماء می گوید: رسول خدا بر من وارد شد و فرمود: ای اسماء فرزندان جعفر کجایند؟ من آنها راحاضر کردم رسول خدا آنها را دربغل کشید و بوسید و بوئید و گریه کرد.
اسماء گوید: من عرض کردم یا رسول الله ! شاید خبری از جعفر رسیده است. پیامبر فرمودند: بله جعفر شهید شد.
اسماء می گوید: من صدا به گریه بلند کردم و زنان مهاجر و انصار در نزد من آمدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: علی مثل جعفر فلتبک الباکیه . برای مثل جعفر باید گریه کنندگان گریه کنند.... و به اسماء بشارت داند که خداوند متعال دو بال به جعفر داد تا در بهشت پرواز کند. (و از اینجا جعفر طیّار لقب گرفت.)(1)
ص: 76
اسماء از ملازمان بیت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بوده است و در ایام بستری بودن و در شب غسل حضرت زهرا (علیها السلام) ، حضرت علی (علیه السلام) را یاری نموده است.
و اسماء به پیشنهاد حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) تابوتی برای او درست کرد که در هنگام تشیع جنازه بدن او پوشیده باشد و مثل اعراب بر روی تخته تشیع نشود.(1)
اسم او هند دختر ابی امیّه بن المغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم قریشی است. او با پسر خاله اش ازدواج کرد. و چون هر دو به شرف اسلام مشرف شدند. به سبب ظلم مشرکین، به حبشه هجرت کردند. و او سلمه را به دنیا آورد که به همین جهت به ام سلمه مکنی گردید.
در غزوه اُحد همسرش ابوسلمه زخمی شد و بعد از مدتی به سبب همان زخم به شهادت رسید. پس در سال چهارم هجرت با پیامبر ازدواج کرد و او بعد از حضرت خدیجه (علیها السلام)از بهترین همسران رسول خدا بود.(1)
1. ام سلمه جبرئیل را به صورت دحیه کلبی ملاقات می کرد و این نشانه مقام عظمای او می باشد که می توانست ملک را ببیند.(2)
2. ام سلمه بعد از حضرت خدیجه (علیها السلام) از بهترین همسران رسول الله بود و کانت اشدهنَّ حُبّاً و او پیامبر را بسیار دوست داشت.(3)
3. زمانی که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از حجة الوداع برگشت به منزل ام سلمه رفت و یک ماه فقط در منزل او اقامت کرد و به منازل همسران دیگرش نرفت و بعد از اعتراض عایشه و حفصه، پیامبر تمام همسرانش را در خانه ام سلمه
ص: 78
جمع کرد و آنها را به وصایت و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سفارش نمود و امر آنها را بعد از خود به حضرت علی (علیه السلام) سپرد و فرمود فمن عصاک منهنَّ فطلقها طلاقاً یبرالله و رسوله منها
هر کدام از زنهای من از تو نافرمانی کردند آنها را طلاق بده طلاقی که خدا و رسول خدا از آنها برائت می جوید.
و مخصوصا به عایشه خطاب کرد: تو با علی مخالفت می کنی و در حالی که ظالم به او هستی و معصیت خدا کرده ای در راهی می روی که سگهای حُواب بر تو پارس می کنند.
این روایت در ج17 موسوعه ص554 ، به نقل از ارشادالقلوب ذکر شده که در اینجا به صورت خلاصه ذکر کردیم.(1)
4. به همین علت ام سلمه عایشه را از خروج بر علیه امیرالمومنین نهی نمود و به او فرمایشات پیامبر را تذکر داد.
5. و کانت من اجمل النساء و اشرفهنَّ نسبا و لقد کانت من فقها الصحابیات.(2)
او از زیباترین همسران پیامبر و با شرافت ترین آنها از جهت نسب بود و از فقهای صحابی شمرده می شد.(3)
ص: 79
و به همین جهت ابن حجر در اصابه می نویسد:
کانت ام سلمه موصوفه بالجمال البارع، و العقل البالغ، وا لرای الصائب.(1)
6. و حالها فی الجلاله و الاخلاص لامیرالمومنین و الزهرا و الحسنین اشهر من ان یذکر و اجلی من ان یحرّر.
او از دوستان با اخلاص امیرالمومنین حضرت فاطمه زهرا و فرزندانش بود.(2)
7. او محدّثه بود و حداقل اوراوی 387 حدیث بوده است و بعضی احادیث او را 788 عدد دانسته اند.(3)
8. او راوی احادیث زیادی در شأن و فضیلت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است که از جمله آنها حدیث غدیر و حدیث منزلت (انت منی بمنزلة هارون و موسی) و حدیث کساء بوده است و آیه تطهیر در خانه ام سلمه در شأن پنج تن آل عبا نازل گردیده است.(4)
ص: 80
9. ماجرای آخرین منبر پیامبر، و طلب عصای ممشوق برای قصاص سواءة بن قیس و گشودن هزار باب علم برای حضرت علی (علیه السلام) از زبان ام سلمه نقل شده است.(1)
10. و همچنین ماجرای لشگر اُسامه، و آخرین نماز پیامبر در مسجد و کنار زدن ابوبکر از محراب نماز و قصه قلم و دوات و ... را ام سلمه نقل کرده است.(2)
11. ام سلمه و ام ایمن اولین زنانی بودند که در مسجد حاضر شدندو با حکومت ابوبکر مخالفت کردند و ام سلمه گفت: یا عتیق (ابوبکر) مااسرع با ابدیتم حسدکم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) . ای ابوبکر چقدر زود حسادتان را با آل محمد آشکار کردید.
پس عمر دستور داد که آنها را از مسجد بیرون کنند و گفت ما را با زنان چه کار.(3)
12. او در قصه فدک ، برای مالکیت حضرت فاطمه س شهادت داد و حدیث نحن الانبیا لانورث را تکذیب کرد و در نتیجه، عطای او از بیت المال به مدت یکسال قطع شد.(4)
ص: 81
13. او در هنگام بستری بودن حضرت زهرا س از پرستاران و ملازمان خانه آن حضرت بود و زمانی که ام سلمه از حضرت زهرا (علیها السلام) پرسید: چگونه صبح کردی؟ حضرت جواب دادند اصبحت بین کمد و کرب فقد النبی و ظلم الوصی .(1)
14. او صاحب سرّ رسول الله و اهل بیت بود و به همین جهت او اولین کسی بود که تربت کربلا را از دست مبارک رسول خدا و امام حسین (علیه السلام) گرفت و شاهد خون شدن آنها در روز عاشورا بود. که روایت آن را به صورت کامل ذکر می کنیم.(2)
لقاء الامام الحسین مع ام سلمه عندما خرج من المدینه و عند ما خرج من مکه.(3)
در بحارالانوار آمده است که چون امام حسین (علیه السلام) خواست از مدینه حرکت کند ام سلمه به خدمت ایشان مشرف شدند و عرض کرد: ای نور دیده من ، ای فرزند گرامی! مرا اندوهناک نگردان در بیرون رفتن از مدینه به سوی عراق. چون از جدت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: فرزند دلبندنم حسین درعراق در زمینی که آن را کربلا می گویند به تیغ ظلم و جفا کشته خواهد شد.
ص: 82
امام حسین (علیه السلام) فرمود: ای مادر محترم! من نیز می دانم که شهید خواهم شد و مرا چاره ای جز رفتن نیست و باید به فرموده خدا عمل کنم.
به خدا سوگند که می دانم در چه روز کشته خواهم شد و چه کسی از اهل بیت من و خویشان من با من کشته خواهند گشت و اگر بخواهی جای خود را که در آن کشته و مدفون می شوم را به تو نشان دهم.
پس آن حضرت به جانب کربلا به دست خود اشاره نمود و به اعجاز زمین ها پست شد و زمین کربلا نمایان گردید. تا آن که آن حضرت لشگرگاه و محل شهادت و دفن خود و هر یک از اصحاب خود را به ام سلمه نشان داد پس فغان و ناله و گریه ام سلمه بلند شد. به حدی که در و دیوار با او هم ناله شدند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: ای مادر گرامی! چنین مقدر شده که من به جور و ستم شهید می شوم و فرزندان و خویشان من با من شهید شوند و اهل بیت و زنان و اطفال مرا اسیر نمایند و شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و هر چه استغاثه بنمایند ، یاوری نیابند.
ام سلمه گفت ای فرزندم جدت رسول الله این مصیبت عظمی را برای من شرح داده است و تربت مدفن تو را به من عطا کرده و من در شیشه ای آن را حفظ کرده ام.
پس امام حسین (علیه السلام) هم با دست معجزه آسای خود کفی از خاک کربلا برداشت و به ام سلمه داد و فرمود: ای مادر مومنان! این خاک را نیز
ص: 83
در شیشه ای حفظ کن و در نزد آن شیشه ای که جدم آن را به تو سپرد بگذار و هرگاه دیدی هر دو خون شدند بدان که من در آن صحرا شهید شده ام.
ام سلمه بعد از رفتن سید الشهداء به طرف کربلا همیشه مواظبت آن دو شیشه می نمود تا روز عاشورا به جهت خواب قیلوله خوابیده بود که ناگهان ترسان و لرزان از خواب بیدار شد. و بر سرشیشه ها رفت و دید خون از آنها می جوشد. آن خون را به صورت مالید و صیحه بر کشید و فرمود: یا بنات عبدالمطلب هَلُمنَ هَلُمنَ فقد قتل والله سید کنّ الحسین فقیل لها : یا ام المومنین ! ما هذا؟
ام سلمه فرمود: ای دختران عبدالمطلب بیایید بیایید به خدا قسم سرورتان امام حسین کشته شد.
به او گفتند ای ام المؤمنین این خون ها چیست؟
فرمود: به درستی که از روزی که رسول خدا ص از دنیا رفته بود او را در خواب ندیده بودم. امروز برای خواب قیلوله اندکی سر به بالین نهادم به ناگاه رسول خدا را گردآلود و ژولیده مو دیدم. عرض کردم: یا رسول الله این چه حالت است که در شما می نگرم؟
ص: 84
فرمود: ای ام سلمه! حسین مرا کشتند. مازلت الیوم احفر القبور للحسین و اصحابه. و من امروز در حال کندن قبر برای امام حسین و اصحابش بودم.(1) ام سلمه و شنیدن نوحه جنیان برای امام حسین (علیه السلام) .(2)
ام سلمه همسر پیامبر می گوید: از وقتی پیامبر وفات کرده بود تا امشب نوحه جن را نشنیده بودم و گویا به فرزندم بلائی رسیده است چون یک جنی می گفت:
الا یا عین فانهملی بجهد *** فمن یبکی علی الشهدا بعدی
علی رهط تقودهم المنایا *** الی متجبر فی ملک عبد
الا ای دیده کوشش کن به گریه، که گریه بر شهیدان بعد از من برای آن جمعی که مرگ آن ها را کِشانید به سوی جباری در لباس عبد.(3)
و اخرج ابونعیم فی الدلائل عن ام سلمه قالت: سمعت الجن تبکی علی حسین و تنوح علیه.(4)
ام سلمه می گوید: من گریه و ناله جنیان بر حسین را شنیدم.
حالها حین علمت باستشهاد الامام الحسین (علیه السلام) .(5)
ص: 85
ام سلمه زمانی که خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) را شنید:
ابونعیم، باسناده عن ام سلمه، انها لمّا بلغها مقتل الحسین (علیه السلام)
ضربت قبة فی مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)جلست فیها و لبست سوادا.
چون خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به ام سلمه رسید پس او در مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)قبه ای بنا نمود و در آن با لباس سیاه نشست.(1)
عن شهر بن حوشب، قال انا کنّا عند ام سلمه زوج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)قال: فسمعنا صارخة، فاقبلت حتی انتهیت الی ام سلمه. فقالت: قتل الحسین. قالت: قد فعلوها! املا الله بیوتهم – او قبورهم- علیهم ناراً و وقعت مغشیاً علیها.
شهر بن حوشب می گوید ما نزد ام سلمه همسر پیامبر بودیم که صدایی بلند شد تا به ام سلمه رسید و گفت حسین را کشتند. ام سلمه گفت: پس انجام دادند خداوند خانه های آنها (یا قبرهای آن ها را) پر از آتش کند و ام سلمه غش کرد و افتاد.(2)
عن ام سلمه قالت: لما قتل الحسین مطرنا دماً.
از ام سلمه نقل شده است: وقتی حسین (علیه السلام) کشته شد آسمان خون بارید.(3)
و بالجمله چون خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) به ام سلمه رسید چنان که در مسند احمد بن حنبل مسطور است اهل عراق را لعن فرستاد و
ص: 86
قالت: قتلوه قتلهم الله. غرّوه و اذلّوه لعنهم الله. و فرمود: کشتند حسین را خداوند بکشد ایشان را از در فریب بیرون شدند ذلیل ساختند او را خداوند ملعون بدارد ایشان را . آن گاه حدیث کساء را (به صورت خاصی) روایت کرد و فرمود: من به رسول خدا گفتم یا رسول الله من از اهل بیت تو نیستم حضرت فرمود: انتِ الی خیر . تو بر خیر هستی.(1)
چون خبر قتل امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت اصحاب و اسارت اهل بیت او به مدینه رسید اقیمت الماتم عند ازواج النبی فی منزل ام سلمه رضی الله عنها و فی دور المهاجرین و الانصار ... جلسه عزا در خانه ام سلمه برپاشد و همسران پیامبر در آن شرکت کردند و همچنین جلسه عزا در خانه مهاجرین و انصار برپا گریدید.(2)
و سپهر در ناسخ التواریخ می نویسد او در سال 61 هجری قمری وفات کرد و وی آخر زنی از زنان پیامبر بوده که از دنیا رفت.(1)
و محلاتی در ریاحین الشریعه می نویسد: ام سلمه در سنة شصت و دو در مدینه وفات کرد و در آن وقت هشتاد و چهار سال از عمر او گذشته بود و در بقیع مدفون شد و او آخرین امهات مومنین بود که از دنیا رفت.(2)
و کانت آخر من مات من امهات المؤمنین. عمرّت حتی بلغها مقتل الحسین الشهید. فوجهت لذلک. و غشی علیها. و حزنت علیه کثیراً. و لم تلبث بعده الا یسیرا.(3)
لازم به ذکر است بانوانی همچون طوعه و آن بانویی که دوطفلان مسلم را در خانه جا داد و زنان قبیله بنی اسد که برای دفن امام حسین (علیه السلام) آمدند و همسران و مادران و فرزندان شهدای کربلا زنانی هستند که در مصائب امام حسین (علیه السلام) شریکند.
ص: 88
کسانی که مایلند درباره سیر اسرا از کربلا تا مدینه مطالعه کنند و از مصائبی که بر اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده آگاه شوند و خطبه های امام زین العابدین (علیه السلام) و حضرت زینب کبری (علیها السلام) و... را بخوانند و از تأثیرگذاری این کاروان بر دوست و دشمن در سه شهر کوفه، شام و مدینه بدانند به کتب مقاتل امام حسین (علیه السلام) از جمله جلد پنجم ریاض القدس و جلد سوم رمز المصیبه مراجعه کنند.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
هفتم ذی الحجه 1445 قمری/ بیست و پنجم خرداد 1403
مصادف با شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)
ص: 89
نه یک شب، بلکه هر شب گریه دارد *** نه عاشورا ، مرتب گریه دارد
مسلّم بیشتر از هر مصیبت *** مصیبت های زینب گریه دارد
*****
تو دیدی شاه را در زیر خنجر *** تو دیدی روی نیزه هجده سر
چه کردی با خودت بانو که حتی *** تو را نشناخت عبدالله جعفر
*****
تمام گوش ها آماده بودند *** عجب نطقی به زینب داده بودند
به پاس خطبه اش حتی نوشتند *** جرس ها از نفس افتاده بودند
*****
همیشه از غم ایام گفتی *** زمانی از سر و از جام گفتی
چه آمد بر سرت آنجا که اینقدر *** امان از شام، امان از شام گفتی
*****
چهل منزل دلی آرام برداشت *** سری با سرفرازی گام برداشت
چه حظی نخل های کوفه بردند *** چه عطری کوچه های شام برداشت
شاعر: عباس شاه زیدی متخلص به خروش اصفهانی
*****
ص: 90
تو دشت ماریه را کربلا ز خون کردی *** به شام و کوفه من از اشک کربلا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت *** به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
طواف پیکر بی سر به زیر خنجرها *** زیارت سرِ بی تن به نیزه ها کردم
سپرد حکم تو هشتاد و چار لاله به من *** که من به اشک، حراست ز لاله ها کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت *** چقدر اشک فشاندم، چه ناله ها کردم
به نیزه خواندن قرآن تو ربود دلم *** اگر چه سوختم از غم ولی صفا کردم
ز خطبه خواندنم- انداختی و از حالم *** گواست چوبه محمل که من چه ها کردم
اگر ز پای فتادم بسی ولی آخر *** به کاخ ظلم عزای تو را به پا کردم
شاعر: سید رضا مؤیّد
*****
ص: 91
در زيارت ناحيه مقدسه، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می فرمايند:
«وَ رُفِعَ عَلَی القَناةِ رَأسُكَ وَ سُبِی اَهلُكَ کالعَبیدِ، وَ صُفِّدوا فِی الحَدیدِ، فَوقَ اَقتابِ المَطِیاتِ، تَلفَحُ وُجوهُهُم حَرَّ الهاجِراتِ، یساقونَ فِی البَراری وَ الفَلَواتِ، اَیدیهِم مَغلولَةٌ اِلی الاَعناقِ، یطافُ بِهِم فِی الاَسواقِ».
« سر مبارك تو بر فراز نی زده شد، و اهل و عيالت همچون بردگان به اسيری گرفته شدند، و بر بالای جهاز شتران، در غل و زنجير به بند كشيده شدند، حرارت آفتاب داغ نيمروز چهره هايشان را می سوزانيد، در صحرا و بيابان ها به جلو (منزل به منزل) برده می شدند، دست هايشان با زنجير به گردن هايشان بسته شده و در بازارها گردانيده می شدند»
ص: 92