قلم های آلوده
اشاره ای کوتاه به برخی از فتواهای عجیب و مُضحک علمای اهل تسنن
مؤلف: عبد الرضا درايتي
ناشر: موسسة الفكر الاسلامي البيروت البنان - با هم کاری : موسسه التبرى العالميه /كربلا المقدسة
طراح جلد: احمد احسان الخفاجي
صفحه آرایی: ناصر كامل الخميس
نوبت چاپ: اول / 1444 هجرى قمرى / 1402 شمسى / 2023 میلادی
تیراژ : 15000 نسخه
قیمت: 200000 تومان - 4
مراکز پخش:
لبنان/ بيروت/ حارة حريك / الحى الابيض اوتوستراد السيد هادى.
عراق/ كربلاى مقدسة/ باب قبله شريف/ شبكه جهانی امام حسين.
مملكة البحرين/ منامه/ شارع سوق الذهب.
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم سوگند حسن پور
ص: 1
﴿ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم﴾
ص: 2
اشاره ای کوتاه به برخی از فتواهای عجیب و مُضحک علمای اهل تسنن
عبد الرضا درایتی
ص: 3
قلم های آلوده
مؤلف: عبد الرضا درايتي
ناشر: موسسة الفكر الاسلامي البيروت البنان - با هم کاری : موسسه التبرى العالميه /كربلا المقدسة
طراح جلد: احمد احسان الخفاجي
صفحه آرایی: ناصر كامل الخميس
نوبت چاپ: اول / 1444 هجرى قمرى / 1402 شمسى / 2023 میلادی
تیراژ : 15000 نسخه
قیمت: 200000 تومان - 4
مراکز پخش:
لبنان/ بيروت/ حارة حريك / الحى الابيض اوتوستراد السيد هادى.
عراق/ كربلاى مقدسة/ باب قبله شريف/ شبكه جهانی امام حسين.
مملكة البحرين/ منامه/ شارع سوق الذهب.
ص: 4
پیش گفتار.
1- برخی علمای اهل تسنن ازدواج با 9 همسر دائم و بیش تر را جایز دانسته اند.
2- ابو حنيفه فتوا داده که لواط با پسر یا دختر و حتی با حیوانات جایز است و روزه را باطل نمی کند و حد شرعی هم ندارد.
3- چاره اندیشی ابو حنیفه برای زنی که از نوکر خود حامله شده
4- فتوای شافعی و مالک بر جواز ازدواج پدر با دخترش که از زنا متولد شده.
5- فتوای ابو حنیفه بر جواز اجاره کردن زن برای زنا.
6- ابو حنيفه فتوا داده اگر مردی با زنی زنا کند سپس با او ازدواج نماید یا او را به قتل برساند حد ساقط می شود.
7- ابن ماجشون مالکی فتوا داده زنا کردن با خدمت کار جایز است.
8- ابو حنيفه فتوا داده اگر زن عاقل و بالغ به مجنون یا کودک زنا بدهد حد ندارد.
9- ابو حنيفه فتوا داده زنا کردن با زن لال جایز است و حد شرعی ندارد.
10- فتوای شافعی بر جواز خوردن گوشت انسان و حتی انبیاء.
ص: 5
11- حنفی ها امام جماعتی که همسرش زیباتر و آلتش کوچک تر باشد را ترجیح می دهند.
12- نمازی که فقط بر طبق فتوای ابو حنیفه صحیح است.
13- در نزد ابو حنیفه کسی که پدرش را به قتل برساند و با مادرش زنا کند هم چنان مومن است.
14- ما لک بن انس فتوا داده که کفار حربی می توانند به ناموس مسلمانان تجاوز کنند.
15- محمد بن ادریس شافعی فتوا داده منی انسان پاک است.
16- شافعی فتوا داده خوردن گربه وحشی، جوجه تیغی، موش خرما، بزمجه حلال است.
17- فتوای مضحک علمای شافعی درباره کسی که با تمام هیکل وارد فرج زن شود.
18- برخی از علمای حنبلی و حنفی فتوا داده اند که استمناء جایز است و روزه را باطل نمی کند و بهترین شیوه ی استمناء را هم آموزش داده اند.
19- مالک بن انس نیم خورده ی سگ و خوک را پاک و و ضو گرفتن با آن را جایز می داند.
20- ابو حنيفه فتوا داده اگر کسی با مادرش، دخترش، خواهرش، و حتی زنان شوهر دار عمدا ازدواج کند حد بر او جاری نمی شود هرچند بداند که آنان بر او حرام هستند.
ص: 6
21- علمای شافعی و حنفی فتوا داده اند اگر کسی آلتش را با پارچه ای بپیچد و با کسی نزدیکی کند حد بر او جاری نمی شود و غسل نیز واجب نمی گردد و تمام عباداتش نیز صحیح است.
22- مالک بن انس فتوا داده خوردن حشرات از قبیل سوسک عقرب و کرم و مار و حتی گوشت سگ و میمون و فیل حلال است.
23- احمد حنبل و شافعی فتوا داده اند که بردن نام خدا در هنگام ذبح حيوانات واجب نیست و اگر عمدا ترک شود اشکالی ندارد.
24- ابو حنیفه فتوا داده اند اگر زنی به عقد مردی در بیاید و سپس او را طلاق دهد و هیچ گاه هم این زن و مرد هم دیگر را نبیند، تمام بچه هایی که آن زن می آورد متعلق به آن مرد است.
25- احمد حنبل فتوا داده اگر دو نفرادعا کردند که فرزند متعلق به آن هاست، هر دو نفر پدر آن بچه به حساب می آیند و آن فرزند از هر دو ارث می برد.
26- ابو حنيفه نماز خواندن بدون شلوار و ساتر عورت را صحیح می داند.
27- ابو حنیفه فتوا داده اگر مردی عاشق زنی شوهر دار شود و شوهر را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد و آن زن را به اجبار
ص: 7
به عقد خود درآورد این ازدواج صحیح است.
28- محمد بن اسماعیل بخاری فتوا داده اگر دو نفر از یک گاو یا یک گوسفند شیر بخورند باهم محرم می شوند.
29- فتوای علمای حنبلی بر جواز استفاده از آلت مصنوعی توسط زنان.
30- ابو حنیفه فتوا داده پرستش قاطر به قصد تقرب به خدا جایز است.
31 - ابو حنیفه خوردن گوشت خوک را حلال می داند.
32- برخی از فقهای شافعی فتوا داده اند اگر آب برای و ضو کم بود جایز است در آن بول کنند تا زیاد شود سپس و ضو بگیرند.
33- ابو حنیفه فتوا داده که جایز است به خاطر نیاز و رثه نبش قبر شود و کفن میت فروخته شود.
35- مالک بن انس فتوا داده اگر زن، به بچه ی نابالغ یا به سگ زنا بدهد حد ندارد.
36- ابو حنيفه فتوا داده اگر کسی مالی را غصب کند و در آن تغییر ایجاد نماید مالک می شود.
37- ابو حنیفه و ضو با شراب را جایز می داند.
38- ابو حنيفه فتوا داده لواط با زن بی گانه حد ندارد هم چنین لواط مرد با مردی دیگر.
39- ابن نجیم حنفی فتوا داده اگر مگس وارد مقعد کسی شود
ص: 8
حکمش چیست؟
40- ابو حنيفه فتوا داده اگر دو نفر باهم برای سرقت بروند حد از هر دو ساقط می شود.
41- ابو حنيفه فتوا داده سجده بر نجاست انسان جایز است.
42- ابو حنیفه و شافعی به پیروی از عمر بن خطاب سجده بر پشت (باسن) نمازگزار را صحیح می دانند.
43- ابو حنیفه خواندن نماز را به زبان فارسی را جایز می داند.
44- ابو حنيفه فتوا داده پوست سگ با دباغی شدن پاک می شود.
45- علمای حنفی و حنبلی فتوا داده اند که نزدیکی با مردگان جایز است و حد شرعی ندارد.
46- زنا کردن با دختر کم تر از 9 سال و پسر کم تر از 10 سال حد ندارد.
47- شافعی فتوا داده اگر شیر را در بینی طفل یا در مقعد او بچکانند محرمیت ایجاد می شود.
48- عایشه فتوا داده خوردن موش حلال است.
49 - ابن تيميه فتوا داده خلوت کردن زنان با حیوانات مذکر مانند میمون حرام است چون نامحرم می باشند.
ص: 9
50- فتواهای عجیب علمای اهل تسنن درباره مدت حمل جنین در رحم مادر.
51- ابو حنیفه و مالک و شافعی فتوا داده اند زنا کردن با زن (کنیز) شوهر دار جایز است و حد ندارد.
52- فتوای ابن قیم جوزی بر جواز مداوا کردن بیماری افسردگی با بغل کردن و بوسیدن زن اجنبی شوهر دار.
53- شافعی فتوا داده اگر مردی به همسر خود دست بزند و ضوی او باطل می شود.
54- برطبق فتوای مالک اگر مردی دخترش را در اختیار میهمانش قرار دهد تا با او زنا کند بر او حد جاری نمی شود--
55- ابو حنیفه ازدواج با زن پنجم و خواهر زن را جایز می داند-
56- برخی از علمای اهل تسنن فتوا داده اند امام جماعتی که از بز متولد شده را می شود در عید قربان قربانی کرد.
57- اگر مردی آلتش را دو نیم کند و نیمی را در فرج زنی و نیم دیگر را در فرج زن دیگری نماید بر این مرد غسل واجب است اما بر زن ها غسل واجب نمی شود.
ص: 10
﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم﴾
آن چه از فتواهای مُضحک و عجیب علماء اهل تسنن در این کتاب می خوانید، نتیجه ی جدا کردن قرآن از سنت پیامبر و سیره ی اهل بیت پیامبر علیه السلام می باشد.
قرآن به تنهایی و بدون اهل بیت پیامبر علیه السلام باعث گم راهی است یکی از مهم ترین علت هایی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امت اسلامی به انحراف کشیده شد و به فرقه های گوناگون تقسیم گردید به این جهت بود که قرآن را از تفسیر و شرح پیامبر و اهل بيتش عليه السلام جدا کرده و قرآن را به تنهایی برای هدایت بشر کفایت دانستند. این تفکر که به پشتوانه ی تلاش های یهود طراحی شده، اول بار در روز 24 صفر و توسط عمر بن خطاب و در کنار بستر پیامبر مطرح شد.
خلاصه ی جریان به نقل صحیح بخاری این است که: در روز بیست و چهارم صفر و زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری بودند، قلم و کاغذی خواستند تا چیزی بنویسند که مسلمانان با عمل به آن هرگز گم راه نشوند؛ عمر بن خطاب
ص: 11
ضمن بی ادبی صریح به مقام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و نسبت هذیان گویی دادن به ایشان، مانع از نوشته شدن و صیت پیامبر شد، و اول بار این تفکر را مطرح کرد که «حسبنا کتاب الله» (قرآن ما را بس است) و به همین بهانه، از نوشته شدن و صیت پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد.
آری! این تفکر که سال ها قبل، توسط یهودیان و برای نابودی اصل اسلام طراحی شده بود، اول بار در کنار بستر رسول اکرم صلى الله عليه و آله و توسط عمر بن خطاب رونمایی شد.
قرآن، تفكّر «حسبنا کتاب الله» را تایید نمی کند
بیش تر کسانی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و پیروان آن ها تا زمان حاضر، چشم و گوش بسته از این تفکر باطل حمایت کرده و می کنند.
آنان اهل مراجعه و دقت در قرآن نبوده و نیستند و گویا از آیات قرآن آگاهی ندارند، لذا نمی دانند که این تفکر «قرآن ما را کفایت است» مخالف نص صریح آیات قرآن است.
آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که تفکر «حسبنا كتاب الله» را رد می کند که به چند آیه اشاره می کنیم:
ص: 12
﴿ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.﴾
قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو آن چه را که نازل شده برای مردم بیان کنی شاید فکر کنند.
این آیه ی شریفه می فرماید: قرآن را باید پیامبر صلی الله علیه و آله شرح و تفسیر کند و به تنهایی کافی نیست.
وقتی که این آیه ی قرآن کنار آیه ای دیگر قرارمی گیرد که خداوند در توصیف قرآن می فرماید:
﴿ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ. ﴾
قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان گر همه چیز می باشد و باعث هدایت و بشارت و رحمت برای مسلمانان می باشد.
کلمه ی ( لِتُبَيِّنَ) و کلمه (تِبیان) از یک ریشه می باشد. آن چه از این دو آیه ی شریفه و با دقت در این دو کلمه استفاده می شود این است که قرآن بیان گر همه چیز می باشد به شرطی که مُبیّن و شارح و مفسر آن پیامبر اکرم و اهل بیت آن حضرت علیه السلام باشند.
ص: 13
امیرالمومنین علیه السلام نیز در حدیثی که و سائل الشيعه 183/27 نقل کرده به همین مطلب اشاره می فرمایند:
عن الأصبغ بن نُباته عن أمير المومنين عليه السلام أنه قال: ما مِن شَيء تَطلبونَه إلا و هُو فى القُرآن فَمَن أرادَ ذالك فَليَسأَلُني عنه.
اصبغ بن نباته می گوید: امیرالمومنين عليه السلام فرمودند: هر چه بخواهید در قرآن موجود است. لکن اگر خواستید، بدانید از من بپرسید تا به شما خبر دهم.
آری! همه چیز در قرآن وجود دارد به شرط این که از اميرالمومنين عليه السلام و فرزندان معصومشان سوال شود، نه این که هر کسی خود سرانه به قرآن مراجعه کند.
﴿ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. ﴾
در میان شما رسولی فرستادیم تا آیات ما را برای شما تلاوت کند و به شما قرآن و حکمت و آن چه را که نمی دانید، بیاموزند.
ص: 14
این آیه نیز تصریح دارد به این که آیات الهی به طور عموم و قرآن شریف به طور خصوص، باید توسط فرستادگان الهی تلاوت و تبیین و تعلیم شود نه این که انسان ها خودشان مستقلاً اقدام به فهم و درک آیات الهی نمایند.
﴿ وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ. ﴾
آن چه پیامبر آورده بگیرید و از آن چه نهی کرده پرهیز کنید. از خدا بترسید که خداوند سخت عقوبت می کند.
این آیه ی شریفه نیز تمام امر و نهی پیامبر را در کنار قرآن حجت دانسته و عمل به دستورات رسول اکرم را نیز واجب می داند.
﴿ إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا. ﴾
کسانی هستند که به خدا و پیامبرانش کافر می شوند و می خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی افکنند و می گویند که بعضی را می پذیریم و بعضی را نمی پذیریم و می خواهند در این میانه راهی برگزینند.
ص: 15
از این آیه ی شریفه به وضوح استفاده می شود کسانی که ندای «حسبنا کتاب الله» را سر دادند و بین قرآن و پیامبر جدایی انداختند، قرآن را گرفته و شرح و تفسیر پیامبر را رها کردند، بی شک از دایره ی اسلام خارج هستند.
﴿ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْعُ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ. ﴾
اوست که این کتاب را بر تو ناز کرد. بعضی از آیه ها محکمات هستند، این آیه ها أم الکتاب می باشند، و بعضی آیه ها متشاب هات هستند. امّا آن ها در دل شان میل به باطل است، به سبب فتنه جویی و میل به تأویل، از متشاب هات پیروی می کنند، در حالی که تأویل آن را جز خدا و آنان که قدم در دانش استوار کرده اند نمی دانند. می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمی گیرند.
این آیه ی شریفه نیز به صراحت اعلام می کند که چون قرآن مخلوطی از محکم و متشابه است، پیروی از آیات متشابه قرآن
ص: 16
باعث انحراف و فتنه جویی خواهد بود. لذا برای فهم آیات متشابه قرآن، باید به راسخون در علم مراجعه کرد که بر طبق روایات، همان پیامبر و اهل بیت ایشان علیه السلام می باشند.
﴿ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا. ﴾
قرآن را نازل کرده ایم که برای مومنین باعث شفا و رحمت می باشد و برای ظالمین غیر از خسارت چیزی نمی افزاید.
این آیه نیز اثبات می کند، همین قرآنی که می تواند برای مومنین باعث شفا و رحمت و هدایت باشد، برای ظالمین باعث خُسران و گم راهی خواهد بود.
شکی نیست که در طول تاریخ، بیش ترین ظلم توسط خلفاء و علماء و بسیاری از توده ی اهل تسنن نسبت به اهل بیت پیامبر عليه السّلام روا داشته شده است؛ در نتیجه به استناد این آیه شریفه، دشمنان اهل بیت به دلیل ظلم فراوانی که نسبت به خاندان پیامبر مرتکب شدند، بیش ترین خسارت را از قرآن مجید خواهند برد و همین قرآن، باعث گم راهی آنان شده است. زیرا قرآن صريحا اعلام داشته است که قرآن سبب گم راهی و خسارت ظالمین خواهد بود.
ص: 17
﴿ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ.﴾
و امّا کافران می گویند: خدا از این مَثَل چه می خواسته است؟ بسیاری را به و سیله ی آن گم راه می کند و بسیاری را هدایت. امّا تنها فاسقان به و سیله ی قرآن گم راه می شوند.
شكي نيست که این آیه ی شریفه تصريح مي کند که بعضي از مثال ها و آیات قرآن باعث گم راهی بسیاری می شود.
رسول اکرم نیز تفکّر «فقط قرآن» را تایید نمی فرمایند:
حدیثی متواتر در منابع شیعه و سنی نقل شده است که رسول اکرم در موارد گوناگون و به الفاظ مختلف من جمله در صحرای غدیر چنین فرموده اند:
إنِّى تارك فيكُمُ الثَّقَلين كِتابَ الله و عترتي أهلُ بَيتى مَا إِن تَمَسّكتم بهما لَن تَضِلُّوا أبداً.
من دو امانت گران بها میان شما می گذارم. یکی قرآن و دیگری اهل بیتم. تا وقتی که به این دو امانت باهم تمسک کنید هیچ گاه گم راه نخواهید شد.
ص: 18
این حدیث شریف، تصریح می کند قرآن و عترت اگر باهم و کنار یک دیگر باشند باعث هدایت خواهند بود، ولی اگر این دو را از یک دیگر جدا کردید و قرآن را به تنهایی و عترت را به تنهایی گرفتید گم راه خواهید شد.
شکی نیست که در طول تاریخ، شخص یا گروهی ادعا نکرده اند که ما مسلمانیم و فقط از عترت پیامبر علیه السلام پیروی می کنیم و نیازی به قرآن نداریم.
اما در مقابل، جامعه ی اهل تسنن به پیروی از عمر بن خطاب ادعایشان این است که قرآن به تنهایی برای هدایت آنان کفایت است و نیازی به عترت پیامبر علیه السلام ندارند. بر طبق این حدیثِ شریف، این اعتقادِ اهل تسنن یعنی گم راهی محض.
سیوطی در تفسیر درالمنثور 100/3 ذیل آیه ی 67 سوره اعراف این حدیث را نقل کرده است:
عن عمر ابن الخطاب قال أتاني رسول الله و أنا أعرف الحُزن في وَجهِه فقال: إنا لله و إنا إليه راجِعُون أتاني جبرئل آنفاً فقال: انا لله و انا إليه راجعون قلتُ: أجل فانّا لله و انا إليه راجعون فَمِمَّ ذاك يا جبرئل ؟ فقال إن أمتك
ص: 19
مُفتَتِنَةٌ بَعدَكَ بِقَليل من الدّهر غَيرُ كثير قلتُ: فِتنَةُ كُفر أو فِتنَةُ ضَلالة ؟ قال: كُلّ ذلك سَيَكون قلتُ: وَ مِن أينَ ذاك و أنا تَارِكُ فيهم كتاب الله؟ قال: بكتاب الله يُضلون و أوّل ذلك مِن قِبَل قُرَائِهم و أمرائهم.
عمر بن خطاب می گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در حالی که آثار ناراحتی در چهره ی ایشان آشکار بود نزد من آمدند و کلمه ی استرجاع به زبان جاری کردند و فرمود: جبرئیل نزد من آمد و کلمه ی استرجاع به زبان آورد. وقتي كه علت را از او جویا شدم چنین گفت: یا رسول الله به زودی امت تو مورد آزمایش قرار خواهند گرفت. گفتم: آزمایش کفر یا آزمایش گم راهی؟ جبرئیل پاسخ داد: هر دو. گفتم: چه گونه مورد آزمایش کفر و گم راهی قرار خواهند گرفت در حالی که من قرآن را برای آن ها آورده ام؟ جبرئیل گفت: به و سیله همین قرآن، امت تو گم راه خواهند شد. و اولین گم راهی توسط قاریان قرآن و حاکمان انجام خواهد شد.
حاکم نیشابوری در المستدرك على الصحيحين 541/3 چنین نقل کرده است:
ص: 20
حَدِّثَنِي عَبد الله بن عُبيد بن عُمير قال: بَينَما إبن عَبّاس مَع عُمَر وَ هُوَ آخِذُ بِيَدِهِ فَقَالَ عُمر: أَرَى القُرْآن قَد ظَهَر فِي النَّاسِ فَقُلتُ: مَا أُحِبُّ ذَاكَ يا أَمِيرَ المُؤمِنين .قال: فَاجتَذَبَ يَدَهُ مِن يَدِي وَ قال: لِمَ؟ قُلتُ لأنّهُم مَتى يَقرَوْا يَنفُرُوا وَ مَتَى ما يَنفُروا إختَلَفُوا وَ مَتى ما يَختَلِفُوا يَصْرِبُ بَعضُهُم رِقابَ بَعض فَقال: فَجَلس عَنِّى وَ تَرَكني. فَظَللتُ عَنه بِيَومٍ لا يَعلَمُه إلا الله ثُم أتاني رَسُولَه الظهر فقال: أجِب أمير المؤمنين فَأتَيتُه فَقال : كَيفَ قُلتَ؟ فأعدتُ مَقالَتي . قَال عُمر: إن كنتَ لَأَكتُمُها النَّاس.
عبدالله بن عبید بن عمیر نقل می کند: که روزی عبدالله بن عباس هم راه عمر بن خطاب بود در حالی که عمر دست ابن عباس را گرفته بود به وی چنین گفت: می بینم که قرآن در بین مردم رونق پیدا کرده و آشکار شده است. ابن عباس گفت: من چنین چیزی را دوست ندارم. عمر دستش را به شدت از دست ابن عباس جدا کرد و پرسید: برای چه؟ ابن عباس گفت: زیرا وقتی که قاریان قرآن زیاد باشند به مناطق گوناگون هجرت می کنند و زمانی که هجرت کردند، برداشت های مختلف از قرآن باعث اختلاف می شود و همین اختلافات باعث درگیری و خونریزی خواهد شد. ابن
ص: 21
عباس می گوید: عمر من را ترک کرد و تا چند روز حال من را جز خدا کسی نمی دانست تا این که مامور خلیفه، من را نزد عمر فراخواند و عمر به من گفت: آن چه آن روز گفتی دو مرتبه تکرار کن. من هم آن چه گفته بودم تکرار کردم. عمر بن خطاب به من گفت: این مطلب را از مردم پنهان کن.
یکی از احادیث صحیحی که به الفاظ گوناگون در مجامع روائی اهل تسنن با اسناد گوناگون نقل شده حدیث «اریکه» می باشد. احمد حنبل در مسند 132/4 این روایت را نقل کرده است:
حدثني الحسن بن جابر قال : سمعت المقدام بن معدى كرب يقول : قال رسول الله .... يوشك أحدكم أن يُكذِّبنى و هو مُتكى على أريكته يُحدّث بحديثي فيقول : بيننا و بينكم كتاب الله فما وَ جَدنا فيه مِن حَلال إستَحلَلناه و ما وَ جدنا فيه مِن حَرام حَرّمنَاهُ، ألا و إنّ ما حَرّم رَسول الله مِثلُ مَا حَرّم الله.
حسن بن جابر می گوید: که مقدام بن معدی کرب چنین گفت: که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: به زودی یک نفر از شما در حالی که تکیه زده است من را تکذیب می کند. حدیث من برای او خوانده می شود و او
ص: 22
می گوید: بین ما و شما قرآن حاکم است، حلالش را حلال و حرامش را حرام می دانیم. (سپس پیامبر صلی الله عليه و آله چنین فرمودند:) آگاه باشید آن چه را هم پیامبر حرام کند مانند آن است که خدا حرام کرده است. سنن ابی داود 392/2 ح ش 4604 و مسند احمد 131/4 این جمله را از پیامبر نقل کرده اند:
ألا إنّى أوتيتُ الكِتاب و مِثلُه مَعُه .
همانا به من قرآن داده شده که مثل او (یعنی کلمات و شرح و تفسیر پیامبر) همراه با او می باشد.
و این ها دلیل بر آن است که علاوه بر قرآن، حدیث و شرح و تفسیر پیامبر نیز برای هدایت بشر لازم است و قرآن به تنهایی نمی تواند هدایت گر باشد.
سیوطی در تفسیر در المنثور 643/7 این حدیث را نقل کرده است:
و أخرج الدارمی عن یحیی بن أبی کثیر قال: کان جبرئیل بالقرآن .
دارمی از یحیی بن ابی کثیر چنین نقل کرده که گفت: هم چنان که قرآن توسط جبرئیل نازل شده، سنت پیامبر نیز چنین است.
ابو بکر و عمر اولین کسانی بودند که بعد از پیامبر قرآن را از حدیث جدا کردند:
ص: 23
متقی هندی در کنز العمال 280/10 این حدیث را نقل کرده است:
عن عائشة قالت: جَمَع أبى الحديث عن رسول الله فكانت خمسمانه حديث فَباتَ لَيلَةً يَتَقَلَّبُ كثيراً ، فَغَمْنى فقلتُ: تَتقلب لِشَكوى أو لِشَيءٍ ؟ فلما أصبَحَ قال : أى بُنَيَّة هَلُمّى الاحاديث التي عِندَكَ فَجِئْتُه بِها فَدَعا بنارٍ فأحرقها .عن عائشة قالت: جَمَع أبى الحديث عن رسول الله فكانت خمسمانه حديث فَباتَ لَيلَةً يَتَقَلَّبُ كثيراً ، فَغَمْنى فقلتُ: تَتقلب لِشَكوى أو لِشَيءٍ ؟ فلما أصبَحَ قال : أى بُنَيَّة هَلُمّى الاحاديث التي عِندَكَ فَجِئْتُه بِها فَدَعا بنارٍ فأحرقها.
عایشه می گوید: ابو بکر پانصد حدیث پیامبر را جمع کرد. شب هنگام، نگرانی شدید داشت (و خوابش نمی برد) و من ناراحت شدم. از پدرم پرسیدم: چه مشکلی پیش آمده که این گونه ناراحت و نگران هستی؟ وقتی که صبح شد پدرم به من گفت: آن احادیثی که نزد توست بیاور. سپس آتشی خواست و همه ی احادیث را به آتش کشید.
ذهبی در سیر اعلام النبلاء 59/5 این حدیث را نقل کرده است:
عَنْ عبدالله بْنِ عَلَاءٍ قَالَ : سَالَتِ الْقَاسِمِ انَّ یَملی علیّ احادیث فمنعی وَ قَالٍ : انَّ الاحادیث کثرت علی عَهْدِ عُمَرَ فناشد النَّاسِ انَّ یاتوه بِهَا فَلَمَّا أَتَوْهُ بِهَا أَمَرَ بتحریقها.
ص: 24
عبدالله بن علا می گوید: از قاسم خواستم برای من حدیث نقل کند، اما او ممانعت کرد و گفت: در عصر عمر بن خطاب احادیث پیامبرج زیاد شد. عمر بن خطاب اعلام عمومی کرد که هر کس حدیثی از پیامبر نزد او هست بیاورد. وقتی که احادیث نزد او جمع شد دستور داد همه ی احادیث پیامبر را به آتش بکشند.
ابن سعد در الطبقات الكبرى 143/5 این حدیث را نقل کرده است:
إِنَّ أباهريره كَانَ يَقُولُ : إِنِّي لَأُحَدِّثُ أَحَادِيثِ لَوْ تَكَلَّمْتُ بِهَا فِي زَمَنِ عُمَرَ لَشجّ رَأْسِى . قِلَّةُ : هَكَذَا هُوَ كَانَ عُمَرُ : يَقُولُ : أَقِلُّوا الْحَدِيثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ زَجَرَ غَيْرِ وَ احِدٍ مِنَ الصَّحَابَةِ عَنْ بَثَّ الْحَدِيثَ وَ هَذَا مَذْهَبُ لِعُمَرَ وَ لِغَيْرِهِ .
ابو هریره می گوید: در این زمان، من احادیثی نقل می کنم که اگر در زمان عمر بن خطاب حدیث نقل می کردم سر من را می شکست. ابن سعد می گوید: هم چنین پیوسته عمر بن خطاب می گفت: حدیث پیامبر را کم تر نقل کنید. بسیاری از صحابه را به جرم نقل حديث شكنجه می داد. و این منع نقل حدیث سیاست عمر بن خطاب و غیرش بود.
ص: 25
ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ 1 / 7 چنین نقل کرده است:
عن سعد بن ابراهيم عن ابيه: أَنَّ حعمر ُبِسَ ثَلَاثَةَ عُمَرَ ثَلَاثَةَ إبن مَسْعُودٍ وَ أَبَا الدَّرْدَاءِ وَ أَبَا مَسْعُودِ الْأَنْصَارِىِّ فَقَالَ : قَدْ أَكْثَرَ تَمَّ الْحَدِيثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ.
سعد بن ابراهیم از پدرش چنین نقل کرده: عمر بن خطاب ابن مسعود و اباالدرداء و ابا مسعود انصاری را زندانی کرد به جرم این که چرا از پیامبر زیاد حدیث نقل می کنید.
حاکم نیشابوری در المستدرك على الصحيحين 402/1 چنین نقل کرده است:
عَنْ قَرَظَةَ بْنِ كَعْبٍ قَالَ : خَرَجْنَا نُرِيدُ الْعِرَاقَ فَمَشَى مَعَنَا عُمَرُ بْنُ الْخُطَّابِ . . . ثُمَّ قَالَ : اتَدْرُونَ لِمَ مَشَيْتَ مَعَكُمْ ؟ قالُوا : نَعَمْ نَحْنُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ مَشَيْتَ مَعَنَا . قَالَ : إِنَّكُمْ تَأْتُونَ أَهْلَ قَرْيَةٍ لَهُمْ دَوتُ بِالْقُرْآنِ كَدَوِيِّ النَّحْلِ فلاتُبدونهم بِالْأَحَادِيثِ فَيَشغلُونكم جَرَّدُوا الْقُرْآنِ وَ أَقِلُّوا الرِّوَايَةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ امْضُوا وَ أَنَا شريككم.
قرظة بن کعب می گوید: ما به قصد عراق از مدینه خارج شديم. عمر بن خطاب به بدرقه ی ما آمد. سپس گفت: آیا می دانید چرا به بدرقه ی شما آمدم؟ گفتیم: بله. چون ما
ص: 26
از اصحاب پیامبر هستیم. عمر گفت: شما به منطقه ای می روید که اهل آن به تلاوت قرآن مشغول هستند. با نقل احادیث پیامبر آنان را از تلاوت قرآن باز ندارید. قرآن را از تفسیر پیامبر جدا کنید و از پیامبر کم تر روایت نقل کنید. اگر چنین کردید من از شما حمایت می کنم.
ابن أبى شيبه در المصنّف 136/6 چنین نقل کرده است:
عن عامر الشعبي قال: كتب رجلٌ مُصحفاً و كتب عند كل آية تفسيرها فدعا به عُمر فَقَرَضَهُ بالمقراضَين.
عامر شعبی می گوید: شخصی قرآنی را نوشت و تفسیر هر آیه ای را هم کنار آن مکتوب کرد. عمر بن خطاب آن قرآن را طلب نمود و با قیچی تفسیر (پیامبر صلی الله علیه و آله) را از کنار قرآن جدا کرد.
عثمان، قرآن هایی که همراه با تفسیر پیامبر بود را آتش زد
عثمان نیز در ادامه سیاست حذف پیامبر صلى الله علیه و آله و سنت ایشان و اجرای شعار «حسبنا کتاب الله» که با هم فکری یهود و پایه گذاری ابو بکر و عمر اجرا شده بود، جسارت را به اوج خود رسانید و حاضر شده برای حذف سنت و حدیث پیامبر، حتی قرآن هایی که همراه تفسیر پیامبر بود را آتش بزند. صحیح بخاری 338/3 باب جمع القرآن جریان را این گونه نقل کرده است:
ص: 27
فَأَرْسَلَ عُثْمَانَ الَىَّ حَفْصَةَ أَنْ أَرْسِلِي الينا بِالصُّحُفِ ننسخها فِي الْمَصَاحِفِ ثُمَّ نَردّها اليك . فَأَرْسَلَتْ بِهَا حَفْصَةَ الَىَّ عُثْمَانَ فَأَمَرَ زَيْدَ بْنِ ثَابِتٍ وَ عبدالله بْنِ زبیر وَ سَعِيدُ بْنَ الْعَاصِ وَ عبدالرحمن بْنِ الْحَرْثِ بْنِ هِشَامٍ فنسخوها فِي الْمَصَاحِفِ . . . . فَأَرْسَلَ الَىَّ كُلِّ أُفُقِ بِمُصْحَفٍ مِمَّا نسخوا وَ أَمْرُ بِمَا سِوَاهُ مِنَ الْقُرْآنِ فِي كُلِّ صَحِيفَةٍ أَوْ مُصْحَفُ أَنْ يُحْرَقَ.
عثمان بن عفان کسی را نزد حفصه دختر عمر بن خطاب فرستاد و گفت: نسخه ای از قرآن که نزد توست را جهت رو نویسی به ما بده سپس به تو برخواهیم گرداند. حفصه، قرآنی که نزدش بود را پیش عثمان فرستاد. عثمان نیز به زید بن ثابت و عبدالله زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حرث دستور داد از روی قرآن حفصه رو نویسی کرده و به تمام بلاد اسلامی ارسال نمایند. هم چنین عثمان دستور داد تمام نسخه های دیگر قرآن غیر از این نسخه ای که از روی قرآن حفصه رو نویسی شده را به آتش بکشند.
عمر بن خطاب که از نقل حدیث پیامبر جلوگیری می کرد، خود برای شنیدن حدیث نزد یهودیان می رفت
سیوطی در تفسير درالمنثور 478/1 - 480 در این موضوع سه حدیث نقل کرده است که به آن اشاره می کنیم:
ص: 28
أخرج سفيان بن عُيينة عن عكرمة قال : كان عُمر يأتى اليهود يُكلّمهم فقالوا : إنه ليس من أصحابك أحد أكثر إتياناً منک.
سفيان بن عُيَينه از عِکرمة چنین نقل کرده است که: پیوسته عمر بن خطاب نزد یهودیان می رفت و با آنان سخن می گفت تا آن جا که یهودیان به عمر بن خطاب می گفتند: هیچ کس از یاران تو به اندازه ی تو نزد ما رفت و آمد نمی کند.
أخرج ابن جرير عن قتاده قال : ذكرنا أن عمر بن الخطاب إنطلق ذات يوم الى اليهود فلمّا أبصَرُوه رَحّبُوا به فقال عُمر : أما و الله ما جئتُ لحُبّكم و لا للرغبة فيكم و لكن جِئتُ لأسمع منكم.
ابن جریر از قتاده چنین نقل کرده است: روزی عمر بن خطاب نزد یهودیان رفت، وقتی که یهودیان او را دیدند به او خوش آمد گفتند. عمر گفت: من به خاطر علاقه به شما نزد شما نمی آیم بلکه نزد شما می آیم تا از شما حدیث بشنوم.
أخرج ابن جرير عن الشدى قال : كان لعُمر أرض بأعلى مدينة فكان يأتيها و كان مَمرُّه على مدارس اليهود و كان كلّما مرّ دَخَل عليهم فَسَمِع منهم.
ص: 29
ابن جریر از سدی چنین نقل کرده است: عمر بن خطاب زمینی در بالای مدینه خریداری کرده بود که مسیر آن از مدارس یهود می گذشت. پیوسته هر وقت عمر از آن جا عبور می کرد بر یهودیان وارد می شد و از آنان حدیث می شنید.
آری! وقتی که صحبت از نقل و کتابتِ حدیث پیامبر باشد، قرآن کفایت می کند، ولی زمانی که قرار است مزخرفات و اسرائیلیات یهود، گفت و شنود شود، آن جا دیگر نه تنها صحبت از «حسبنا كتاب الله» نیست بلکه؛ حتى شخص خلیفه نیز با حرص و و لع برای شنیدن و شاگردی یهود به مدارس آنان رفت و آمد می کند!!
این جاست که دست پنهان یهود، از آستین عمر بن خطاب آشکار می گردد و معلوم می شود که تفکر «حسبنا کتاب الله» و جدا کردن قرآن از حدیث و سنت پیامبر، به این دلیل مطرح شد که به جای شرح و تفسیر پیامبر، اسرائیلیات و معارف تحريف شده ی یهود را به عنوان تفسیر قرآن و معارف اسلامی در جامعه رواج دهند.
ابو بکر و عمر نیز اولین کسانی بودند که در شکل گرفتن این طرح ننگین در جامعه ی اسلامی، تلاش های فراوانی انجام دادند تا به جای حدیث و سنت پیامبر در تفسیر قرآن، سیره و
ص: 30
روش یهود را در جامعه ی اسلامی و به نام تفسیر قرآن گسترش دهند.
عمر بن خطاب که از نقل حدیث پیامبر جلوگیری می کرد، اجازه قصه گویی را به تمیم داری مسیحی داده است.
احمد بن حنبل در مسند 449/3 جریان را این گونه نقل کرده است:
عن سائب بن يزيد: أنه لم يكن قَصُّ على عهد رسول الله و ابى بكر كان أول من قص تميم الدارى إستأذن عمر بن الخطاب أن يَقُصَ على الناس قائماً فأذن عمر.
سائب بن یزید می گوید: در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و حتی ابو بکر، قصه گویی وجود نداشت. اولین کسی که قصه گویی کرد تمیم داری (مسیحی تازه مسلمان شده) بود که از عمر بن خطاب اجازه گرفت تا برای مردم قصه گویی کند (و احادیث و احوالات گذشتگان از اهل کتاب را بیان کند) و عمر هم اجازه داد.
عبدالرزاق صنعانی در کتاب المصنف 219/3 ح ش 5400 این حدیث را نیز نقل کرده است:
عن ابن شهاب أنه سُئل عن القِصَص فقال: لم يكن الا في خلافة عُمر . سأله تميم الدارى أن يُرَخّصَ له في مقامٍ و احد في الجمعة فرخّص له. فسأله أن يزيده فزاده مقاماً آخر.
ص: 31
از ابن شهاب درباره ی قصه گویی سوال شد، در جواب چنین گفت: قصه گویی در خلافت عُمر رایج شد. تميم داری (مسیحی تازه مسلمان شده) از عمر اجازه خواست که در روزهای جمعه در مسجد پیامبر قصه گویی کند. عمر به او اجازه داد. سپس از عمر اجازه خواست در هفته بیش از یک روز قصه گویی نماید. عمر نیز یک روز دیگر بر آن افزود.
تمیم داری همان مسیحی است که در سال 9 هجری مسلمان شد. این مسیحی تازه مسلمان شده که در هیچ جنگی شرکت نکرده و هیچ خدمتی به اسلام ننموده است چرا باید اجازه داشته باشد اسرائیلیات و مزخرفات یهود و نصاری را در مسجد رسول الله بیان کند در حالی که هم زمان، شخص عمر خطاب از نقل حدیث پیامبر جلوگیری کرده و ندای (حسبنا کتاب الله) سر می دهد؟
چه مظلومیتی برای پیامبر اکرم از این بالاتر که نقل و تدوین حدیث و سنت ایشان که متصل به وحی الهی است ممنوع، اما نقل و تدوین احادیث و مزخرفات یهود و نصاری آزاد باشد؟ البته در عصر خلافت امیرالمومنین عليه السلام به دستور آن حضرت، تمام قصه گو ها از مسجد اخراج شده و کسی حق
ص: 32
نداشت از اسرائیلیات و مزخرفات یهود و نصاری قصه گویی نماید.
مرحوم کلینی در کافی چنین نقل کرده است:
عن هشام بن سالم عن أبي عبدالله عليه السلام قال : أن اميرالمومنين عليه السلام رأى قاصاً في المسجد فضربه بالدره فطرده.
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام چنین نقل کرده است که امیرالمومنین علیه السلام قصه گویی را در مسجد می بینند و او را با شلاق از مسجد اخراج می کنند.
كعب الأحبار یهودی، مفتی اعظم در بار عمر بن الخطاب بود
یکی از کسانی که عمر بن خطاب افتخار شاگردی او را داشت و معارف دینش را به جای این که از قرآن و حدیث پیامبر بگیرد از این یهودی تازه مسلمان شده می گرفت، كعب الأحبار يهودى است.
وی یکی از علماء یهودی بود که در عصر خلافت عمر، تظاهر به اسلام کرد و عمر معارف دینش را از او سوال می کرد که به چند نمونه اشاره می کنیم:
سیوطی در تفسیر درالمنثور 132/1 این حدیث را نقل کرده است:
ص: 33
عن عطاء أن عمر بن الخطاب سأل كعباً فقال أخبرني عن هذا البيت.
عطاء می گوید: عمر بن خطاب از کعب الأحبار درباره خانه خدا سوال می کرد.
سیوطی در تفسیر در المنثور 135/1 این حدیث را نقل کرده است:
عن ابن عباس أن عمر بن الخطاب سأل كعباً عن الحَجَر.
ابن عباس می گوید : عمر بن خطاب از كعب الأحبار درباره حجر الاسود سوال می کرد.
تفسیر در المنثور 285/6 چنین نقل کرده است:
إن كعباً دخل يوماً على عمر بن عمر بن الخطاب فقال له عمر: حدثنى الى ما تنتهى شفاعة محمد يوم القيامة؟
روزى كعب الاحبار وارد بر عمر بن خطاب شد. عمر به او گفت: برای ما حدیث بگو از این که در روز قیامت شفاعت محمد به کجا منتهی خواهد شد؟
سیوطی در تفسیر درالمنثور 133/4 این حدیث را نیز نقل کرده است:
إبن أبي حاتم عن كعب (الأحبار ) قال : كنتُ عند عمر بن الخطاب فقال : خوّفنا يا كعب . فقلتُ : يا
ص: 34
اميرالمومنين فيكم كتاب الله و حكمة نبيه . قال : بلى و لكن خوّفنا.
ابن ابی حاتم از کعب الاحبار چنین نقل می کند که: روزی نزد عمر بن خطاب بودم. عمر به من گفت: ای كعب ما را نصیحت کن. کعب الاحبار می گوید به عمر گفتم: شما قرآن و حکمت و سنت پیامبرش را دارید (چرا از من می خواهی که تو را نصیحت کنم ؟) عمر در جواب گفت: آری صحیح است. ولی خواهم که تو ما را نصیحت کنی و انذار بدهی.
چرا عمر بن خطاب با وجود صحابه پیامبر مانند امیرالمومنین علیه السلام که باب علم نبوی است و حتی با وجود ابن عباس و سلمان و حذیفه و سایر صحابه ی با سابقه ی پیامبر سوالات علمی خود را از این یهودی تازه مسلمان شده می پرسد؟
كعب الأحبار یهودی چه زمان و چرا مسلمان شد؟
در این جا مناسب است شیوه ی مسلمان شدن کعب الاحبار یهودی را متذکر شویم تا معلوم شود عمر بن الخطاب دست نشانده و نیروی نفوذی یهود بوده و اساسا برای از بین بردن اسلام واقعی، تفکر «حسبنا کتاب الله» را مطرح کرده است.
ص: 35
سیوطی در تفسیر درالمنثور 132/3 و مقریزی در کتاب إمتاع الأسماع 371/3 و بیهقی در دلائل النبوة 279/1 جریان را این گونه نقل کرده اند:
أخرج أبو نعيم عن كعب الأحبار قال : إن أبى كان من أعلم الناس بما أنزل الله على موسى و كان لَم يَدْخِر عنّى شيئاً مما كان يعلم . فلمّا حَضَره الموت دعانى فقال : يا بُنيّ إنك قد عَلِمتَ أنّى لَم أدخر عنك شيئا مما كنتُ أعلَمُه. إلا أنّى حَبستُ عنك و رقتين فيهما نَبيَّ يُبعث... و قد جعلتُها فى هذه الكوة التي تَرى و طينتُ عليهما فلاتُعرضن لهما و لا تنظرنّ فيهما حينك هذا فإن الله إن يُرد يك خيراً و يخرج ذالك النبي تتبعه . ثم إنه مات . فَدَفناه فلم يكن شيء أحب إلَى مِن أن أنظر فى الورقتين . فإذاً فيهما : محمّد رسول الله خاتم النبيين لانبي بعده مولده بمكة مهاجره بطيبة لافظ و لا غليظ و لاسخاب و يَجزئ بالسيئة الحسنة و يعفو و يصفح ... فَمكثتُ ما شاء الله ثم بَلَغنى إن النبى قد خَرج بمكة فأخّرتُ حتى إستثبتُ ثم بلغنى أنه تُوفّى و إن خليفته قد قام مَقامَه و جاءتنا جُنودُه فقلتُ لا أدخلُ في هذا الدين حتى أنظر سيرتهم و أعمالَهُم فَلَم أزل أدافع ذالك و أؤخّرُه لأستثبتُ حتى
ص: 36
قدِمت علينا عُمّال عمر بن الخطاب فلما رأيتُ وَ فانَهم بالعهد ... علمتُ أنهم هم الذين كنتُ أنتظر.
كعب الأحبار می گوید : پدرم از همه مردم نسبت به آن چه بر حضرت موسی نازل شده بود آگاه تر بود و تمام آن چه را که دانست به من تعلیم داده بود. وقتی که زمان مرگش فرا رسید به من گفت: پسرم تو می دانی که هر آن چه می دانستم به تو تعلیم داده ام. تنها دو برگه که در آن صفات پیامبری که مبعوث خواهد شد را از تو مخفی داشته ام. اگر خدا برای تو خیر بخواهد و آن پیامبر مبعوث شود از او پیروی کن. سپس پدرم از دنیا رفت و او را دفن کردیم. خیلی دوست داشتم بدانم پدرم در آن دو و رقه چه نوشته است. در آن دو و رقه چنین نوشته بود: محمد رسول خدا و خاتم پیامبران است. در مکه متولد می شود و به (مدینه) طیبه هجرت می کند. بد اخلاق و سخت گیر نیست و بدی را با خوبی پاسخ می دهد و می بخشد و می گذرد... کعب الاحبار می گوید: مدتی صبر کردم کردم تا این که خبر دار شدم آن پیامبر در مکه ظهور کرده است. مقداری تاخیر کردم و درحال جست جو بودم که خبر دار شدم آن پیامبر از دنیا رفته
ص: 37
است و خلیفه ی او به جای او نشسته است. لشکریان خليفه نزد من آمدند و من گفتم: داخل در این دین نخواهم شد تا سیره و عمل کرد شما را مورد بررسی قرار دهم. هم چنان مسلمان شدنم را به تاخیر انداختم و پیوسته در حال بررسی و جست جو بودم تا این که نمایندگان عمر بن خطاب نزد من آمدند وقتی که دیدم عمر بن الخطاب و عُمّالش به آن عهد وفادار هستند، دانستم که این ها همان هایی هستند که من منتظر آن ها بودم.
سوال مهم این جاست که کعب الأحبار یهودی با توجه به سفارش پدرش و با وجود این که از ظهور پیامبر خاتم اطلاع داشت، چرا در زمان حیات پیامبر مسلمان نشد؟
هم چنین وی منتظر چه بوده که اسلامش را به تاخیر انداخته و عمر بن خطاب چه قولی به این یهودی داده و به چه عهدی وفا کرده که بعد از سال ها، انتظار كعب الأحبار پایان یافت و حاضر شد در دوران حکومت عمر تظاهر به اسلام کند؟
گرایش عمر بن خطاب به تورات و یهود در زمان پیامبر
با توجه به ارتباط تنگاتنگ عمر بن خطاب با یهود، شکی نیست که تفکر «حسبنا كتاب الله » و جدا کردن قرآن از سنت و عترت پیامبر علیه السلام با طراحی و برنامه ریزی یهود
ص: 38
صورت گرفته است؛ زیرا بزرگان و علماء و متفکران یهودی خوب می دانستند اگر قرآن از شرح و تفسیر پیامبر جدا شود نه تنها باعث هدایت مسلمانان نخواهد بود، بلکه بهترین و سیله برای گم راهی آنان خواهد شد.
اسناد و مدارک متعددی وجود دارد که عمر بن خطاب حتی در زمان پیامبر نیز علاقه و گرایش به یهود و تورات تحریف شده داشته است. در این جا به دو نمونه اشاره می کنیم:
1- سنن دارمی 445/1 این حدیث را نقل کرده است:
عن جابر أن عمر بن الخطاب أتى رسول الله بنسخة من التوراة فقال : يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فَسَكت فجعل يقرأ و و جه رسول الله يَتَغيّر فقال ابو بکر : شکلتک أمّك ما تَرى بِوَجه رسول الله ؟ فنظر عمر الى و جه رسول الله فقال : أعوذ بالله من غضب الله و غضب رسوله. فقال رسول الله : و الذي نفس محمد بيده لو بدأ لكم موسی فأتبعتُموه و تركتمونى لظللتُم عن سواء السبيل . و لو كان حيّاً و أدرك نبوّتى لأتبعنى.
جابر می گوید: روزی عمر بن خطاب با نسخه ای از تورات نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله این نسخه ای از تورات است. سپس شروع کرد به خواندن تورات در حالی که رنگ چهره ی پیامبر از شدت غضب تغییر
ص: 39
می کرد. ابو بکر به عمر گفت: مادرت به عزایت بنشیند چهره ی پیامبر را نمی بینی که از شدت غضب تغییر کرده؟ عمر به چهره ی پیامبر نگاه کرد و چنین گفت: پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش... سپس پیامبر چنین فرمودند: قسم به آن کسی که جان محمد در دست اوست اگر موسی ظاهر شود و شما از او پیروی کنید و من را رها کنید گم راه شده اید. اگر موسی زنده بود و نبوت من را درک می کرد همواره از من پیروی می کرد.
2- ناصرالدین آلبانی که اهل تسنن از او به عنوان «بخاری زمان» یاد می کنند در كتاب إرواء الغليل 24/6 به احادیث صحیح السندی اشاره می کند که ارتباط عمر با یهود و تورات را حتی در زمان پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله اثبات الله عليه و آله اثبات می کند. ما در این جا به یک حدیث اشاره می کنیم:
إن النبى غَضب حين رأى مع عُمر صحيفة فيها شيء من التوراة و قال : أفى شك يابن الخطاب؟ ألم آت بها بيضاء نقيّة ؟ لوكان أخى موسى حيّاً ما و سعه إلا إتباعى.
رسول اکرم وقتی که دیدند همراه عمر بن خطاب برگه ای است که در آن تورات نوشته شده است غضبناک شدند و چنین فرمودند: ای پسر خطاب آیا (در نبوت من) شک داری؟ مگر من آیینی روشن و پاک برای شما نیاوردم؟
ص: 40
اگر برادرم موسی زنده بود غیر از پیروی از من راهی نداشت.
سپس آلبانی در ذیل این حدیث این گونه اظهار نظر کرده:
قلت : لكن الحديث قوى فإن له شواهد كثيرة.
اسناد این حدیث قوی است و شواهد بسیاری بر صحت این حدیث وجود دارد.
تا چه زمان منع نقل و تدوین حدیث ادامه داشت و چه زمان و به چه صورت حدیث پیامبر نوشته شد؟
جنايت منع تدوین و نقل حدیث، از عصر ابو بکر آغاز شد و در عصر عمر و عثمان ادامه یافت و در عصر معاویه به اوج خود رسید و تا عصر عمر بن عبدالعزیز نیز ادامه داشت. بالاخره بعد از حدود یک صد سال در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز فرمان نوشتن و نقل حدیث صادر شد.
در این مدت طولانی همه ی، حکومت ها، یک هدف مشترک را دنبال می کردند و آن جدا کردن قرآن از سنت پیامبر و حذف سنت نبوی از مجموعه ی معارف اسلامی بود. هر چند در ایام کوتاه حکومت ظاهری امیرالمومنین علیه السلام این منع تدوین و نقل حديث موقتاً برداشته شد ولی بعد از شهادت آن حضرت، دو مرتبه با قوت تمام ادامه پیدا کرد.
ص: 41
در زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز هم که بعد از یک صد سال، تصمیم گرفته شد حدیث پیامبر نوشته شود، دیگر حدیثی در مكتب اهل تسنن باقی نمانده بود تا مکتوب شود. بسیاری از صحابه پیامبر که حدیث را مستقیم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شنیده بودند از دنیا رفته بودند. بسیاری از تابعین هم که اصحاب پیامبر را درک کرده بوده و احیاناً حدیثی از آنان شنیده بودند، در این مدت طولانی ممنوعیت نقل حدیث ،آن چه شنیده بودند اکثراً به فراموشی سپرده بودند. لذا جنایت و فاجعه ای جدید و بزرگ تر از منع تدوین حدیث اتفاق افتاد و آن این بود که حکومت تصمیم گرفت سیره ی ابو بکر و عمر را هم به عنوان شریعت و حکم قطعی اسلامی در کنار سنت و حدیث پیامبر تدوین کند و سیره ی ابو بکر و عمر را هم به عنوان مصدر و مرجع شریعت معرفی نماید.
در کنار سنت پیامبر، سیره ی ابو بکر و عمر و صحابه هم به عنوان شریعت نوشته شد
در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم که در عصر عمر بن عبدالعزیز سیره ابو بکر و عمر و برخی از صحابه در کنار سنت پیامبر قرار گرفت و به عنوان مرجع معارف اسلامی شناخته شد.
ص: 42
مالک بن انس در کتاب الموطأ 428/3 باب إكتتاب العلم، ابتدای نوشته شدن حدیث را این گونه نقل کرده است:
أخبرنا يحيى بن سعيد أن عُمر بن عبدالعزيز كتب الى أبي بكر بن حَزم : أن أنظر ما كان من حديث رسول الله أو سنته أو حديث عُمَر أو نحو هذا ، فاكتُبه لى فإنّي خِفْتُ دروس العلم و ذهاب العلماء.
يحيى بن سعيد می گوید: عمر بن عبدالعزیز نامه ای به ابو بكر بن حزم نوشت به این مضمون که: در حدیث و سنت پیامبر و هم چنین در احادیث عمر بن خطاب و مانند آن نظر کن و آنان را مکتوب نما، چون می ترسم علم و علماء از بین بروند.
متقی هندی در کنز العمال 370/1 ح ش 1624 این گونه نقل کرده است:
عن عمر بن عبدالعزيز قال في خطبته : ألا إنّ ما سَنّ رسول الله و صاحباه ( ابو بکر و عمر ) فهو دين نأخذ به و ننتهى اليه.
ص: 43
عمر بن عبدالعزیز در خطبه اش چنین می گفت: بدانید که سنت پیامبر و دو همراه او (ابو بکر و عمر) برای ما دین به حساب می آید که به آن عمل می کنیم.
أبي سهل سرخسی در کتاب اصول سرخسی 114/1 چنین می نویسد:
وَ الْمُرَادُ بِالسُّنَّةِ شَرْعاً مَا سِنُّهُ رَسُولَ اللَّهِ وَ الصَّحَابَةِ بَعْدَهُ . وَ السَّلَفِ كَانُوا يطلقون إسم السُّنَّةِ عَلَى طَرِيقَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ كَانَ يَأْخُذُونَ الْبَيْعَةَ عَلَى سُنَّةِ العمرين.
معنای سنت شرعا، سنت پیامبر و صحابه بعد از ایشان می باشد و گذشتگان پیوسته روش ابوبکر و عمر را نیز سنت می نامیده و بر اساس سنت عُمَرَ ين (ابو بكر و عمر) بیعت گرفته می شد.
شاطبی از فقهای مشهور اهل تسنن در کتاب الموافقات 446/4 در زمینه حجیت سنت صحابه چنین می نویسد:
سنة الصحابة سُنةُ يُعمل بها ويُرجع اليها.
ص: 44
سنت صحابه، روشی است که به آن عمل می شود و به آن مراجعه می گردد.
ماوردی شافعی از فقهاء و متکلمین اهل تسنن در کتاب الحاوی الكبير 493/2 در حجت بودن سنت صحابه در کنار سنت پیامبر چنین می نویسد:
وَ قَوْلُهُ مِنَ السُّنَّةِ ، يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ أَرَادَ بِهِ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ أَوْ سُنَّةِ الصَّحَابَةِ وَ أَيُّهُمَا كَانَ فالإقتداء بِهِ حَسَنُ.
مراد از سنت ممکن است سنت پیامبر باشد یا سنت صحابه. هر کدام که مورد نظر باشد فرقی نمی کند پیروی از آن نیکوست.
آری! نتیجه جدا کردن قرآن از سنت پیامبر این شد که بعد از یک صد سال دست عُمّال يهود (ابوبکر و عمر) رو شد که منظورشان از شعار «حسبنا کتاب الله» این بوده است که قرآن را فقط از سنت شخص رسول الله و اهل بيتش عليه السلام جدا کنید و به جای سنت پیامبر، سیره ی ابوبکر و عمر و صحابه را در کنار قرآن گذاشته و به عنوان مأخذ شریعت به آن تمسک نمایید. و این یعنی به نابودی کشاندن اصل اسلام.
ص: 45
وقتی که قرآن از شرح و تفسیر پیامبر و اهل بيت عليه السلام جدا شد و زمانی که به جای معصوم، نظر افرادی مانند ابوبکر و عمر و عایشه و سایر صحابه کنار قرآن قرار گرفت و حجت شد، نتیجه اش این شد که آن ها بر خلاف واقع هرگونه که خواستند، قرآن را بر طبق نظر علمای یهود مانند کعب الاحبار و عبدالله بن سلام يهودى و... شرح و تفسیر نمودند و امروز همین خُزعبلات و اسرائیلیات به عنوان تفسیر قرآن در کتب تفسیری جماعت عُمریه موجود است.
نتیجه ی اعتماد به سیره ی ابوبکر و عمر و سایر صحابه در امور شریعت به این جا منتهی شد که انحراف و گم راهی در اعتقادات و اعمال عبادی جماعت تسنن به وضوح دیده می شود. از توحید گرفته تا معاد از نماز گرفته تا دیات همه و همه تحت تأثیر اسلامی قرار گرفت که یهود برای مسلمین ترسیم کرده و شخص ابوبکر و عمر و عایشه و برخی از صحابه مجری آن بودند.
آری! ائمه ی چهارگانه اهل تسنن، مالک بن انس، ابو حنیفه، محمد بن ادریس شافعی و احمد حنبل با چنین پشتوانه ی آشفته و ناقص حدیثی و علمی، اقدام به دادن فتواهای فقهی
ص: 46
نمودند و تمام اهل تسنن نیز در مسائل فقهی از آنان پیروی می کنند.
شکی نیست وقتی که کسی بخواهد بدون دسترسی به سنت و حدیث صحیح پیامبر و فقط بر اساس سنت و سیره ی خلفاء و صحابه و گاه با سلیقه و درک شخصی و قیاس و استحسان، و با مراجعه به آیات متشابه قرآن و بدون تفسیر صحیح رسول اکرم و اهل بیت پاک ایشان حکم شرعی صادر کند، قطعاً مَنجلاب فتواهایی خواهد افتاد که باعث تعجب بلکه تمسخر دیگران خواهد شد.
در پایان این نکته نیز گفتنی است برخی از کسانی که خود را عالم شیعی معرفی کرده و در تدریس فقه و اصول هم کم و بیش سابقه ای دارند، ادعا کرده اند که فقه شیعه حاشیه ای بر فقه اهل تسنن است!
ما بخش کوچکی از فقه اهل تسنن را برای همگان به ویژه این گروه از علمای بی سوادِ سُنی زده به ظاهر شیعی، برجسته کردیم تا معلوم شود مگر می شود فقه شیعی، که برگرفته از آب زلال و علم پاک اهل بیت علیه السلام است، فرع بر فقه اهل
ص: 47
تسننی باشد که تماماً آلودگی و بدعت و گم راهی است و باعث تمسخر و تعجب هر عاقلی می باشد؟
کجا در بین فتواهای علماء و برجستگان از فقهاء شیعی چنین فتواهای شنیع و مضحکی پیدا می شود؟!! کدام فقیه شیعی فتوا داده ازدواج با محارم جایز است؟ کدام عالم شیعی گوشت سگ و خوک را حلال می داند و و ضو گرفتن با شراب را صحیح می داند؟!!
آری! برخی از کسانی که برای فقه سُنّى لَه لَه می زنند و مرغ همسایه را غاز می پندارند، عُمدتاً در حوزه های شیعی به جای این که فقه صحيح اهل بيت عليه السلام را بیاموزند تحت تاثیر الفاظ و اصطلاحات فقهی و اصولی قرار گرفته و به جای این که فقیه شوند بیش تر فقه زده شده و به این طرف و آن طرف متمایل می گردند.
ما در صدد جمع جمع آوری تمام فتواهای مضحک و عجیب علمای اهل تسنن نبودیم؛ زیرا جمع آوری همه آن ها به چندین جلد کتاب نیاز دارد. هم چنین سعی کردیم بیش تر به فتواهای شخص ابو حنیفه و مالک و شافعی و احمد حنبل و شاگردان مستقیم آن ها اشاره کنیم و کم تر به فتواهای سایر علماء سنی
ص: 48
مذهب بپردازیم، هر چند در مواردی به برخی از فتواهای سایر علماء اهل تسنن هم اشاره ای کرده ایم تا جامعه ی اسلامی نسبت به انحراف کسانی که از اهل بیت پیامبر فاصله گرفتند بیش تر آگاهی پیدا کنند.
نام این کتاب را (قلم های آلوده) گذاشتم زیرا کسانی که چنین فتواهایی را به نام اسلام صادر کرده اند و قلم هایی که این فتواهای مضحک و عجیب را ثبت کرده اند قطعاً پلشت و آلوده می باشد.
امید است آن چه در رسوا کردن مكتب اهل تسنن جمع آوری کردیم مورد رضایت و عنایت امام غريب حجة بن الحسن المهدي عجل الله تعالی فرجه قرار گیرد و ما را مشمول دعای خیر آن حضرت قرار دهد.
كربلا المقدسه - نهم ربيع الأول 1444
عبدالرضا درایتی
ص: 49
بر اساس فقه اهل بیت علیه السلا م و طبق فتوای علمای شیعه جعفری، ازدواج مرد هم زمان با بیش از چهار زن عقدی دائم، آن هم با شرایط خاص جایز نیست. اما برخی از علمای اهل تسنن به گونه ای دیگر فتوا داده اند.
زیلعی حنفی در کتاب تبیین الحقایق فی شرح کنز الدقائق 2 / 112 چنین نقل می کند:
و قال قاسم بن ابراهیم: یجوز التزوج بالتسع لان الله تعالی اباح نکاح ثنتین بقوله «مثنی» ثم عطف علیه ثلاث و رباع بالواو و هی للجمع فیکون المجموع تسعا و مثله عن النخعی و این ابی لیلی.
قاسم بن ابراهیم می گوید: خداوند ازدواج با دو زن را با این جمله (مثنی) جایز دانسته است، و در ادامه این جمله را ( ثُلاث و رُباع) با و او عطف که به معنای جمع است ذکر فرمده است، پس در این مجموع زنانی که برای انسان جایز است نُه زن می شود. نخعی و ابن ابی لیلی هم همین فتوا را داده اند.
ص: 50
گرچه زیلعی حنفی برای این که از زشتی فتوای هم کیشان خود بکاهد در ادامه ادامه ی نقل این فتوا، تهمتی هم به علماء شیعه می زند و چنین می گوید: «برخی از علماء شیعه معتقدند که یک مرد تا هجده زن هم می تواند بگیرد». اما بطلان این افتراء کاملا روشن است، زیرا هیچ یک از علماء شیعه قدیم و جدید در هیچ کتاب معتبر فقهی چنین فتوایی نداده اند.
هم چنین نووی در المجموع 244/16 نظر علماء ظاهری مذهب (که گروه عظیمی از اهل تسنن را تشکیل می دهند) را این گونه نقل می کند:
وَ ذَهَبَتْ الظاهرية الَىَّ أَنْ يَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يَتَزَوَّجَ تِسْعاً وَ لَعَلَّ وَ جْهَهُ قَوْلِهِ تَعَالَى « مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » وَ مَجْمُوعِ ذالك لَا بإعتبار مَا فِيهِ مِنَ الْعِدَدِ ، تِسْعَ.
ظاهرية معتقد هستند که برای مرد جایز است ازدواج با نه زن. و شاید علتش این باشد که خداوند در قرآن فرموده: (دو و سه و چهار) و مجموع این سه عدد می شود نّه.
فخر رازی نیز پا را از این هم فراتر گذاشته و به ازدواج با نه همسر اکتفا نکرده و به نقل از برخی علمای اهل تسنن ازدواج با هر تعداد از زنان را برای مردان جایز شمرده است.
ص: 51
وی در تفسیرش 142/9 المسئلة السادسة چنین می نویسد:
ذَهَبَ قَوْمٍ سُدًى الَىَّ أَنَّهُ يَجُوزُ التزوج بِأَيِّ عَدَدِ أُرِيدُ احْتَجُّوا بِالْقُرْآنِ وَ الْخَبَرَ.
گروهی از علماء اهل تسنن ازدواج با هر تعداد از زنان را برای مردان جایز می دانند و به قرآن و روایات نیز استدلال کرده اند.
ص: 52
عکس
ص: 53
عکس
ص: 54
عکس
ص: 55
عکس
ص: 56
عکس
ص: 57
عکس
ص: 58
هم چنان که قبلا هم به آن اشاره کردیم فاصله گرفتن از فقه اهل بيت عليه السلام و روی آوردن به اقوال شاذ و فتواهای شنیع و دور از عقل و قرآن و سنتِ صحیح؛ کار را به جایی می رساند که برخی افراد اعتقادات خود را بر چنین فتواهایی بنا می کنند. در این جا به بیان یکی از فتواهای فقهی شنیع و فاجعه آمیز ابو حنیفه می پردازیم که بر اساس آن، هرگونه حد و مجازات قابل توجه شرعی برای لواط را رد کرده و تنها تعزیر را برای آن تجویز کرده است!
گفتنی است خوانندگانی که با مبانی فقهی اهل تسنن آشنایی داشته باشند می دانند که تعزیر هیچ حد معینی ندارد و به اجتهاد حاکم و امام شرعی بستگی دارد که برای آن نمونه هایی از جمله اخم! کردن و نگاه خشم آلود! سیلی زدن! و موارد دیگر هم صدق می کند و به طور کلی به شخص حاکم شرع بستگی دارد.
ابن حزم در کتاب المحلى 195/6 فتوای ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
و اما الحنفيّون ... و لم يبطلوا صوم من لاط بذكر فأولج الا أنه لم ينزل و لاصوم من أتى بهيمة في قُبُل أو دُبُر الا
ص: 59
أنه لم ينزل و لا صوم من أولج فى دبر إمرأة الا أنه لم ينزل و رأوا صومه فى كل ذالك تاماً صحيحاً لاقضاء فيه و لا كفارة.
حنفی ها روزه ی مردی که با مرد دیگر لواط و در او دخول کند به شرطی که منی خارج نشود را باطل نمی دانند. هم چنین فتوا داده اند: روزه ی کسی که با حیوان از پشت یا از جلو نزدیکی کند، یا از پشت با زنی نزدیکی کند، در صورتی که منی خارج نشود روزه اش باطل نمی شود. حنفی ها در تمام این موارد فتوا داده اند که روزه ی این شخص صحیح است قضا و کفاره هم ندارد.
ماوردی شافعی در كتاب الحاوى الكبير 222/13 همین فتوای ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
القول فى اللواط ... و قال أبو حنيفة : لاحَدٌ فيه و لا يفسد به الحَج و لا الصوم و لا يجب به الغُسل و يُعزّران و يحبسان حتى يتوبا.
ابو حنیفه دربارهی لواط این گونه فتوا داده است که: لواط نه حد دارد و نه حج و روزه به و سیله آن باطل می شود و غسل هم واجب نمی شود و فقط لواط کننده را تعزیر کرده و او را زندانی می کنند تا توبه کند.
ص: 60
شاید بر اساس همین فتوا بوده که اکثر فقها و قضات و تجار و ملوک و توده ی اهل تسنن به عمل قبیح لواط مبتلا بودند هم چنان که ابن کثیر به آن تصریح کرده است.
وى در البداية و النهاية ، ، 162/9 ، ، حوادث سال 96 هجری، شرح حال و لید بن عبدالملک چنین نقل کرده است:
و هى فاحشة اللواط التي قد إبتلى بها غالب الملوك و الأمراء و التجار و العوام و الكتاب و الفقها و القضاة و نحوهم.
بسیاری از حاکمان و امیران و تجّار و نویسندگان و فقهاء و قضات و توده ی مردم و مانند آنان به عمل زشت لواط مبتلا بودند.
هر چند در برخی از چاپ های این کتاب به خاطر حفظ آب روی علما و خلفای اهل تسنن این مطلب همراه با چهار صفحه ی دیگر حذف شده است.
ص: 61
عکس
ص: 62
عکس
ص: 63
عکس
ص: 64
عکس
ص: 65
عکس
ص: 66
عکس
ص: 67
عکس
ص: 68
از دیدگاه ابو حنیفه رابطه جنسی با زن بیگانه در صورتی زنا محسوب می شود که از فرج با او نزدیکی کند. ولی نزدیکی از مقعد به فتوای ابوحنیفه حد ندارد.
سرخسی حنفی در المبسوط 77/9 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و من أتى إمرأة أجنبية في دُبُرها فَعَليه الحدّ في قول أبي يوسف و محمد و التعزير فى قول أبي حنيفة و كذالك اللواط عند أبي حنيفة يوجب التعزير عليها.
هرکس با زن بیگانه از پشت نزدیکی کند، بنا بر فتوای ابو یوسف و محمد (شیبانی) حد زده می شود؛ اما طبق دیدگاه ابو حنیفه (فقط) تعزیر می شود؛ هم چنین اگر دو نفر با یک دیگر لواط کنند، هر دوی آن ها (فقط) تعزیر می شوند.
هم چنین کلیبولی حنفی در کتاب مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبهر 349/2/2 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
ص: 69
و كذا لو و طأها أى الأجنبية فى الدبر فإنّه يُعزّر عند الإمام (ابوحنیفه)
هم چنین اگر با زن اجنبی از پشت نزدیکی کند، از نظر امام ابوحنیفه فقط تعزیر می شود.
ص: 70
عکس
ص: 71
عکس
ص: 72
عکس
ص: 73
عکس
ص: 74
المعرفة و التاريخ يعقوب بن فسوى الفارسی 787/2 فتوای ابو حنیفه را این گونه نقل کرده اند:
عن بشر بن مفضل قال : سمعت أبا حنيفة عن إمرأة من الحى لها غلام فجامعها دون الفرج فضاع الماء في فرجها فحملت ما حيلته؟ قال : لها عمّةُ ؟ قالوا : نعم . قال : فَلتَهبه لعمتها ثم تزوّجها منه.
بشر بن مفضل می گوید: شنیدم که از أبو حنيفة سوال کردند: زنی از قبیله حی غلامی داشته و با آن غلام در غير فرج نزدیکی کرده است و آب منی این غلام جاری شده و داخل فرج زن ریخته و زن حامله شده است، چه چاره ای بیندیشد؟ ابو حنیفه سوال کرد: آیا این زن عمه دارد؟ گفتند: آری. ابوحنیفه گفت: این غلام را به عمه اش ببخشد سپس با او ازدواج کند.!!
ص: 75
عکس
ص: 76
عکس
ص: 77
فتواى امام مالک و به تبع او امام شافعی در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش که از طریق غیر مشروع یعنی زنا به دنیا آمده باشد و هم چنین جواز ازدواج با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش که به همین روش به دنیا آمده باشند از فتواهای نادر روزگار است و دلیلی که بر جواز آن نیز آورده است عجیب تر از خودِ حکم و شنیدنی است.
ابن قدامه در المغنى 483/7 فتوای مالک بن أنس و شافعی را این گونه نقل کرده است:
و يَحرم على الرجل نكاح بنته من الزنا و أخته و بنت إبنه و بنت بنته و بنت أخيه و أخته من الزنا و هو قول عامة الفقهاء . و قال مالك و الشافعی فی المشهور من مذهبه يجوز له ، لأنها أجنبيّة منه و لا تنسب اليه شرعا و لا يجرى التوارث بينهما...
عموم فقها فتوا داده اند بر این که ازدواج مرد با دخترش که از زنا متولد شده و یا دختر پسرش و یا دختر دخترش و یا دختر برادرش و یا خواهرش که از زنا متولد شده باشند حرام است.
اما آن چه از مذهب مالک و شافعی نقل شده این است که ازدواج با این افراد که از زنا متولد شده اند جایز است؛ به
ص: 78
دلیل این که این افراد با این مرد، شرعا بیگانه هستند و با او نسبتی ندارند و ارث هم از یک دیگر نمی برند.
محمد بن إدريس شافعي در كتاب الأم 155/7 چنین می نویسد:
قال الشافعي : و إذا زنى الرجل بالمرأة فلا تحرم عليه هي إن أراد أن ينكحها و لا أمها و لا إبنتها لأن الله تعالى إنّما حرم بالحلال و الحرام ضد الحلال.
شافعی گفته است: اگر مردی با زنی زنا کند آن زن بر او حرام نمی شود اگر بخواهد با او ازدواج کند هم چنین می تواند با مادر آن زن و دخترش ازدواج کند زیرا خداوند در صورتی ازدواج با این گروه را حرام کرده که از طریق حلال و ازدواج، با هم هم بستر شده باشند و زنا حرام و غیر از ازدواج است.
ص: 79
عکس
ص: 80
عکس
ص: 81
عکس
ص: 82
عکس
ص: 83
سرخسی حنفی در کتاب المبسوط 58/9 چنین می نویسد:
رجل إستأجر إمرأة لِيَزنى بها فَزَنى بها، فلا حَدّ عليهما في قول أبي حنيفه.
اگر مردی زنی را برای زنا کردن اجاره کند و با او زنا کند به نظر أبو حنيفة حد بر آن زن و مرد جاری نمی شود.
البته اساس و زير بناي فتواى أبو حنيفة حكم و عمل عمر بن خطاب است که در موردی مشابه چنین کاری را زنا به حساب نیاورده است. ابن حزم اندلسی در کتاب المحلی 250/11 چنین نقل کرده است:
عن أبي سلمة بن سفيان : إن إمرأة جاءت الى عمر بن الخطاب فقالت : يا اميرالمومنين أقبلت أسوق غنماً لي فَلَقينى رجلٌ فَحَفن لى حَفنة من تمر ثم حفن لى من تمر ثم حفن لى حفنة من تمر ثم أصابني. فقال عمر بن الخطاب و يشير بيده : مهر مهر مهر ثم تركها ... قال أبو محمد : قد ذهب الى هذا ابو حنيفه و لم ير الزنا.
ص: 84
ابي سلمة بن سفیان می گوید: زنی نزد عمر بن خطاب گفت: ای امیرالمومنین من در حال گوسفند چرانیدن بودم که مردی نزد من آمد، مقداری خرما به من داد سپس مقداری دیگر به من خرما داد سپس با من نزدیکی کرد. عمر در حالی که با دستش اشاره می کرد چنین گفت: همین مهریه است. همین مهریه است. ابو محمد گفته است ابوحنیفه نیز همین نظر را دارد و این گونه هم بستر شدن (بدون عقد ازدواج) را زنا نمی داند.
ص: 85
عکس
ص: 86
عکس
ص: 87
عکس
ص: 88
عکس
ص: 89
ابن حزم در المحلى 252/11 فتوای ابوحنیفه را چنین نقل کرده است:
و روى عن أبي حنيفة أن حَد الزنا يَسقط إذا قتلها...
از ابو حنیفه نقل شده است که حد زنا ساقط می شود اگر زن را به قتل برساند.
سرخسی حنفی در المبسوط 132/9 فتوای ابوحنیفه را این چنین نقل کرده است:
مَن زَنَى بِإمرأة ثم تَزوّجَها أو بِأمَةٍ ثُم إشتراها لاحَدٌ عليه في قول أبي حنيفه.
اگر با زنی زنا کند سپس با او ازدواج نماید یا با کنیزی زنا کند سپس او را بخرد بنابر نظر ابوحنیفه حد بر او جاری نمی شود.
ص: 90
عکس
ص: 91
عکس
ص: 92
عکس
ص: 93
عکس
ص: 94
عبدالملک بن ماجشون شاگرد مالک بن انس، فتوا داده اگر کسی با خدمت کار خود که بیش از یک سال خدمت کرده زنا کند حد شرعی زده نمی شود.
ابن حزم در المحلی 251/11 چنین نقل کرده است:
و اما المُخدِمة فروى عن ابن الماجشون صاحب مالک أن المُخدِمة سنين كثيرة لاحَدٌ على المُخدِم إذا وَ طئها.
اما زن خدمت کار؛ ابن ماجشون مالکی مذهب فتوا داده اگر کسی با زن خدمت کارش که سال های زیادی خدمت کرده زنا کند بر او حد جاری نمی شود.
عليش المصرى المالکی در کتاب منح الجليل شرح على مختصر سید خلیل 341/3 فتوای ابن ماجشون مالکی را این گونه نقل کرده است:
و ان إعتمد بعض الشارحين قول إبن ماجشون بجواز و طىء المخدمة سنة
ص: 95
برخی از شارحین به فتوای ابن ماجشون اعتماد کرده و زنا کردن با زن خدمت کار که یک سال خدمت کرده باشد را جایز می دانند.
دسوقی مصری مالکی در حاشية الدسوقى على الشرح الكبير 2 / 442 می نویسد:
و اما المخدمة فقد نَصّ أبو الحسن على حُرمةِ وَ طئِها . لكن الظاهر أن حُرمتها لعارض و هو خوف و لادتها منه فتبطل الخدمة المعاطاة.
اما زن خدمت کار: ابو الحسن بر حرمت نزدیکی با او تصریح کرده است. ولی ظاهر این است که دلیل حرمت به خاطر عوارضی مانند بچه دار شدن و در نتیجه عدم توانایی برای خدمت کردن بوده است.
معنای این سخن آن است که اگر کسی بتواند از حامله شدن مستخدمة جلوگیری کند نزدیکی با او مانعی ندارد و حد زنا جاری نمی شود. مهم این است که زن مستخدمة به تواند به آقای خود خدمت کند.
ص: 96
عکس
ص: 97
عکس
ص: 98
عکس
ص: 99
عکس
ص: 100
عکس
ص: 101
عکس
ص: 102
از نظر تمام مذاهب اسلامی ارتباط جنسی با کودکان و دیوانگان زنا محسوب شده و اگر زنی به کودک یا دیوانه ای زنا بدهد بر او حد زنا جاری می شود. اما ابو حنیفه فتوای دیگری داده است.
سرخسی حنفی در کتاب المبسوط 54/9 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
فإذا دعت العاقلة البالغة مجنوناً أو صَبيّاً الى نفسها فَزَنى بها لاحَدّ عليها عندنا.
اگر زن عاقل و بالغ به کودک یا دیوانه زنا بدهد بر طبق نظر ما (حنفی ها) بر او حد جاری نمی شود.
سبط بن الجوزی در کتاب ایثار الانصاف فى آثار الخلاف 210/1 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
الحُرّة البالغة إذا مكنت من نفسها صبياً أو مجنوناً لا حد عليها عند علمائنا الثلاثة { ابو حنيفه - ابویوسف شیبانی} و قال زفر: عليها الحد و هو قول مالک الشافعي و احمد.
ص: 103
بر طبق فتوای ابوحنیفه و ابویوسف و شیبانی اگر زن آزاد و بالغ به بچه یا دیوانه زنا بدهد حد بر او جاری نمی شود در حالی که فتوای مالک و شافعی و احمد حنبل این است که بر او حد جاری می شود.
شیبانی حنبلی در کتاب اختلاف الائمة العلماء 253/2 فتواى ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
و اختلفوا فى المرأة العاقلة إذا مكنت من نفسها مجنوناً فوطئها أو إذا زنى عاقلاً بمجنونة فقال مالك والشافعی و احمد يَجب الحدّ على العاقل منهما . و قال ابو حنيفة : لاحدّ على العاقلة إذا و طئها المجنون و إذا كان بتمكينها .
علماء اختلاف کرده اند در این که اگر زن عاقل با مرد دیوانه زنا کند یا این که مرد عاقل با زن دیوانه زنا کند حکمش چیست؟
مالک و شافعی و احمد گفته اند: بر فردی که عاقل است حد جاری می شود. ولى ابو حنيفة فتوا داده است که: اگر مرد دیوانه با زن عاقل زنا کرده باشد و خود زن راضی باشد بر آن زن حد جاری نمی شود!!
ص: 104
عکس
ص: 105
عکس
ص: 106
عکس
ص: 107
عکس
ص: 108
عکس
ص: 109
عکس
ص: 110
سرخسی حنفی در کتاب المبسوط 55/9 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و كل رجل يزنى بإمرأة لا يجب عليها الحد بشبهة مثل الخَرساء التي لا تنطق، فلاحَدٌ عليه لأن الشُبهة تمكنت هنا.
اگر مردی با زنی زنا کند که بر آن زن به خاطر وجود شبهه ای مانند لال بودن حد واجب نمی شود، بر آن مرد زناکار هم حد جاری نمی شود؛ زیرا شبهه در این جا جایگزین می شود.
ابن نجيم مصری حنفی در کتاب البحر الرائق شرح كنز الدقائق 31/5 چنین می نویسد:
لو زنى بإمرأة خَرساء لاحدّ على و احد منهما.
اگر مردی با زن لال زنا کند، بر هیچ یک از آن دو حد جاری نمی شود.
ص: 111
عکس
ص: 112
عکس
ص: 113
عکس
ص: 114
عکس
ص: 115
ابن قدامه مقدسی در كتاب المغنى 339/13 فتوای شافعی را این گونه نقل کرده است:
و إن لم يجد الا آدميّاً محقون الدم لم يبح له قتله إجماعا ... وإن كان مُباح الدّم كالحَربى و المُرتد ، فذكر القاضي أن له قتله و أكله، لأن قتله مباح. و هكذا قال أصحاب الشافعي، لأنه لاحُرمة له فهو بمنزلة السباع. و إن وجد معصوماً ميتاً لم يبح أكله في قول اصحابنا و قال الشافعي و بعض الحنفية يُباح و هو أولى لأن الحىّ أعظم و قال أبو بكر بن داود أباح الشافعى أكل لحوم الانبياء....
اگر (در حال اضطرار) غیر از انسانی که خون او محترم است، چیزی برای خوردن پیدا نکرد، جایز نیست او را به قتل برساند (تا از گوشت او استفاده کند) حتی اگر کسی باشد مانند کافر حربی و مرتد که ریختن خونش مباح است باز قتل او جایز نیست. اما قاضی و اصحاب شافعی فتوا داده اند. انسانی که خونش مباح است مانند کافر حربي و مرتد جایز است (در هنگام اضطرار) چنین شخصی
ص: 116
را به قتل رسانیده و گوشت او را بخورد زیرا این شخص مانند حیوانات درنده است و هیچ حرمتی ندارد.
بنابر نظر ما حنبلی ها: اگر معصومی را مرده یافت جایز نیست آن را بخورد اما شافعی ها و برخی از حنفی ها گفته اند که خوردن گوشت معصوم که از دنیا رفته مباح است زیرا رعایت حال انسان زنده بزرگ تر و مهم تر است.
ابو بكر بن داود گفته: شافعی خوردن گوشت انبیاء را هم (در حال اضطرار) مباح دانسته است.
ص: 117
عکس
ص: 118
عکس
ص: 119
عکس
ص: 120
ابن نجیم حنفی در كتاب البحر الرائق 609/1 درباره دو امام جماعتی که از هر نظر باهم مساوی باشند چنین می نویسد:
فإن إستووا فأكبرهم رأساً و اصغرهم عضواً.
اگر دو امام جماعت از هر جهت مساوی بودند کسی که سرش بزرگ تر و یا آلت تناسلی او کوچک تر باشد مقدم است.
هم چنین حسن شرنبلانی فقیه مشهور حنفی در کتاب مراقی الفلاح ص 112 می نویسد:
إذا اجتمع قوم و لم يكن بين الحاضرين صاحب منزل اجتمعوا فيه ... فالأحسن زوجة لشدّة عِفته فأكبرهم رأساً و أصغرهم عضواً.
اگر گروهی (برای اقامه ی جماعت) بودند که بر یک دیگر فضیلتی نداشتند و با هم مساوی بودند.... (کسی برای اقامه ی نماز جماعت مقدم است که) زنی زیباتر داشته
ص: 121
باشد زیرا چنین شخصی عفتش بیش تر است. یا کسی باشد که سرش بزرگ تر یا آلت تناسلی او کوچک تر باشد.
زیبایی همسر امام جماعت و یا بزرگی سر او را می شود با دیدن تشخیص داد. ولی مشکل این جا است که آلت تناسلی امام جماعت را چه گونه باید و به چه صورت باید اندازه گیری کرد که ظلمی در حق امام جماعت نشود؟!!
ص: 122
عکس
ص: 123
عکس
ص: 124
عکس
ص: 125
عکس
ص: 126
عکس
ص: 127
ابن خلّکان در و فيات الأعيان 181/5 و ذهبی در سیر اعلام النبلاء 486/17 و منابع فراوان دیگر علت تغییر مذهب دادن سلطان محمود از حنفی به شافعی را این گونه نقل کرده اند:
...ثم صلّى صلاة على ما يُجوّزه أبو حنيفة : فَلبس جلد كَلب مدبوغاً قد لُطخ رُبعه بنجاسة و توضأ بنبيذ فاجتمع عليه الذبان و كان و ضوءاً مُنكَساً ثم كبّر بالفارسية و قرأ بالفارسية « دو برگ سبز» و نقر و لم يطمئن و لارفع من الركوع و تشهد و ضرط بلاسلام. و قال: أيها السلطان هذه صلاة أبى حنيفة .فأنكرت الحنفية الصلاة. فأمر القفّال بإحضار كتبهم فوجد كذالك فتحوّل محمود شافعيّاً.
ابو بكر عبدالله بن احمد بن عبدالله فقیه شافعی معروف به ققال مروزی سپس بر طبق فتوای ابوحنیفه این گونه نماز خواند:
پوست سگی که دباغی شده و یک چهارم آن با نجاست آلوده بود را پوشید و با شراب و ضو گرفت (چون تابستان بود و هوا گرم) مگس ها دورش جمع شدند. آن گاه تکبیر نماز را به فارسی گفت و قرائت نماز را به فارسی خواند، «دو برگ سبز» (که ترجمه مُدهامّتان است). سپس مانند منقار زدن خروس دوبار بدون فاصله سر خود را بر
ص: 128
زمین زد و سر از رکوع بر نداشته و تشهد خواند و در پایان تشهد به جای سلام نماز بادی از معده ی خود خارج کرد و گفت: این است نماز ابوحنیفه.
حنفی های حاضر در مجلس اعتراض کردند. قفّال گفت: كتب حنفی ها را بیاورند و مسئله را در آن بنگرند. تمام آن چه قفال در نماز انجام داده بود را در کتب حنفی ها پیدا کردند. لذا سلطان محمود مذهبش را به شافعی تغییر داد.
ص: 129
عکس
ص: 130
عکس
ص: 131
عکس
ص: 132
عکس
ص: 133
عکس
ص: 134
عکس
ص: 135
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد 370/13 فتوای ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
إجتمع سفيان الثوری و شریک و الحسن بن صالح و إبن أبي ليلى فبعثوا الى أبو حنيفه قال : فأتاهم فقالوا له : ما تقول في رجل قتل أباه و نكح أمّه و شرب الخمر في رأس أبيه ؟ فقال : مؤمنُ . فقال له أبو ليلى : لاقبلتُ لك شهادة أبداً و قال له سفيان الثورى : لا كَلّمتُك أبداً. و قال له شریک : لو كان لى من الأمر شيء لضربتُ عُنُقَك و قال له حسن بن صالح : و جهى من و جهک حرام أن أنظر الى وجهك ابداً.
سفیان ثوری و شریک و حسن بن صالح و إبن أبي ليلى نزد ابو حنیفه رفته و از او چنین سوال کردند: نظر شما دربارهی مردی که پدرش را به قتل رسانده و با مادرش ازدواج کرده و در سر پدرش شراب نوشیده چیست؟ ابو حنیفه در جواب گفت: چنین شخصی مومن است. ابو لیلی گفت: هیچ گاه شهادت تو را قبول نمی کنم.
ص: 136
سفیان ثوری نیز به ابو حنیفه گفت: ابدا با تو سخن نمی گویم. شریک به او گفت: اگر قدرتی داشتم حتما گردن تو را می زدم. حسن بن صالح به ابوحنیفه گفت : نگاه کردن به صورت تو حرام است.
ص: 137
عکس
ص: 138
عکس
ص: 139
ابن حزم در المحلی 306/7 فتوای مالک را این گونه نقل کرده است:
و قال مالك و ابن القاسم : لو نَزل حَربيون بِأمانٍ و عندهم مُسلمات مأسورات لم ينتزعهن منهم و لا يمنعون من الوَطء بهنّ.
مالک بن انس گفته است: اگر کفار حربی از مسلمانان امان بگیرند و نزد این کفار، زن های مسلمان اسیر شده ای باشد، از تجاوز به زن های اسیر شده نباید منع شوند.
ص: 140
عکس
ص: 141
عکس
ص: 142
محمد بن ادریس شافعی در کتاب الام ص 45 چنین نقل کرده است:
قال الشافعى: المنى ليس بنجس.
شافعی فتوا داده منی انسان نجس نیست.
ص: 143
عکس
ص: 144
عکس
ص: 145
ماوردی بصری شافعی در کتاب الحاوى الكبير 140/15 چنین می نویسد:
فاما السنور فضربان أهلى و وحشى و اما السنور البرى ففى إباحة أكله و جهان كإبن آوى أحدهما يؤكل و هو مقتضى تعليل الشافعى لأنه لا يبتدئ بالعدوى... و قال الشافعي : و يؤكل الوبر و القنفذ و الوبر دويبة سوداء أكبر من إبن عرس . و فى أكل إبن عرس و جهان : أحدهما يؤكل على مقتضى تعليل الشافعي ... فأما أم حبين ففى إباحة أكله و جهان أحدهما تؤكل و هو مقتضى تعليل الشافعي...
اما گربه دو قسم است: اهلی و وحشی. اما گربه کوهی: درباره جواز خوردن آن دو نظر وجود دارد: یک نظر این است که خورده می شود و این نظر مقتضای استدلال شافعی است؛ چون ابتدا به حمله نمی کند. شافعی گفته: خوردن و بر و جوجه تیغی جایز است و بر حیوان کوچکی است سیاه رنگ و بزرگ تر از راسو (موش خرما). درباره خوردن راسو نیز دو نظر وجود دارد: یک نظر این است که جایز است و این نظر مقتضای استدلال شافعی
ص: 146
است. دوم: جایز نیست و این مقتضای استدلال مروزی است.
اگر گفته شود که چه گونه خوردن جوجه تیغی را جایز می دانید؛ با این که ابوهریره نقل کرده که نزد رسول خدا درباره آن سخن گفته شد آن حضرت فرمود : «یکی از خبيث هاست» گفته شده اگر حدیث صحیح باشد احتمال دارد که این حیوان کارش بد است نه گوشتش؛ چون در هنگامی که برای سر بریدن او اقدام می شود، سرش را مخفی کرده و تیغ هایش را هنگام گرفتن آشکار می کند. اما بزمجه درباره خوردن آن نیط دو نظر است: نظر اول این است که خورده می شود و این دیدگاه مقتضای نظر شافعی است.
گویا چینی ها که هر جنبندهای را می خورند پیرو مذهب شافعی هستند.
ص: 147
عکس
ص: 148
عکس
ص: 149
عکس
ص: 150
شيخ الدُرير الدسوقى در الشرح الكبير 129/1 و صاوی مالکی در بلغة السالك لأقرب المسالک 114/1 فتوای شافعی را این گونه نقل کرده اند:
لو دخل شَخصُ بِتَمامه فى الفَرج فلانص عندنا. و قالت الشافعية : إن بدأ فى الدخول بِذَكَره إغتسل و إلّا فلا.
اگر کسی با تمام هیکل وارد فرج زن شود نصی نزد ما وارد نشده اما شافعی مذهب ها گفته اند: اگر ابتدا با آلت شروع به داخل شدن در فرج زن نماید باید غسل کند ولی اگر با اعضای دیگر شروع به داخل شدن نماید غسل ندارد.
طبلاوی شافعی در تحفة المحتاج في شرح المنهاج 131/3 و شروانی طالسی شافعی در حواشی الشرواني على تحفة المحتاج 259/1 همین فتوا را نقل کرده اند.
هم چنین عبدالجلیل عیسی در کتاب ما لايجوز فيه الخلاف بين المسلمين ص 96 چنین می نویسد:
ص: 151
لو أن رجلا دَخل فى بطن إمرأة من أسفل هل يجب عليه الغُسل أم لا؟ ... إذا دَخل مِن جَهةِ رِجله عليه الغُسل و إن دخل من جَهةِ رأسه فلا.
اگر مردی از پایین (و از راه فرج) وارد شکم زن شود آیا غسل بر او واجب است یا خیر؟ اگر با پا وارد فرج زن شود بر او غسل واجب است ولی اگر با سر داخل فرج زن شود غسل واجب نیست.
نمی دانم برخی از علمای شافعی مذهب که چنین فتواهایی داده اند در هنگام فتوا دادن چه روان گردانی استفاده کرده اند که فرج زنانشان را همانند بشکه ای می دیدند که و رود و خروج به آن، با پا و سر ممکن است و به این فتواهای زشت و پلشت قلم آلوده کرده اند!!!
ص: 152
عکس
ص: 153
عکس
ص: 154
عکس
ص: 155
عکس
ص: 156
عکس
ص: 157
عکس
ص: 158
عکس
ص: 159
عکس
ص: 160
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری 14/9 و حقی بروسوی در روح البيان 199/3 و مبارکفوری در تحفة احوذى 169/4 تفسیر چنین نقل کرده اند:
و قد أباح الإستمناء طائفة من العلماء و هو عند الحنابلة و بعض الحنفية لأجل تسكين الشهوة.
برخی از علماء حنبلی و حنفی برای تسکین شهوت استمناء را مباح دانسته اند.
ابن قیم حنبلی در کتاب بدائع الفوائد 97/4 راه حل بهتری برای استمناء کردن بیان کرده است:
و إن قوّر بطيخة أو عجيناً أو أديماً أو نخشاً في صنم فأولج فيه ، فعلى ما قدمناه من التفصيل . قلت: و هو أسهل من إستمنائه بيده.
اگر مردی چیزی مانند کدو یا خُصیه ی گوسفند و یا پی گوسفند را به صورت گرد درست کند و آلت مردانگی خود را داخل آن نماید. من می گویم: این کار ساده تر و بهتر از آن است که با دست استمناء کند.
ص: 161
از کلام ابن قیم این گونه معلوم می شود که خودش راه های گوناگون استمناء را امتحان کرده و این راه را آسان تر یافته است.
علمای اهل تسنن نه تنها استمنا را جایز اعلام کرده اند بلکه این کار را هم باعث باطل شدن روزه نمی دانند.
ابن حزم در المحلى 203/6 این گونه می نویسد:
وَ لاَ يَنْقُضُ الصّوْمَ حِجَامَةُ وَ لاَ احْتِلاَمُ وَ لاَ اسْتِمْنَاء الرّجُلِ مْرَأَتَهُ أو أَمَتَهُ الْمُبَاحَةَ له فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ تَعَمّد الإمناء أمْ لم يُمْن...
حجامت، محتلم شدن و استمناء مرد اگر به و سیله همسر و یا کنیزی که بر او حلال است، اگر در خارج از فرج او باشد، روزه را باطل نمی کند، به قصد خارج شدن منی نیز این کار را انجام دهد یا منی از او خارج نشود.
هم چنین وی در المحلی 392/11 در جواز خود ارضایی برای زن و مرد چنین می نویسد:
فلو عَرَضت فَرجَها شيئاً دون أن تَدخُله حتى ينزل فيكره هذا و لا إثمٌ فيه و كذالك الإستمناء للرجال سواء لأن مسّ الرجل ذَكَرَه بِشِماله مُباح و مسّ المرأة فرجها كذالك مباح بإجماع الأمة كلها.
ص: 162
اگر زنی چیزی را به فرج خود عرضه کند اما آن را داخل فرج خویش نکند تا آب از او خارج شود (ارضاء شود) در این صورت کار مکروه ی انجام داده است و گناهی بر او نیست، هم چنین استمناء برای مردان نیز از چنین حکمی برخوردار است؛ چرا که دست کشیدن مرد و زن با دست چپ خود به آلت و فرج خودشان، کار مباحی است و بر این مطلب تمامی امت اجماع دارد.
شاید سنی های امروزی بهانه بیاورند این مطالب را گذشتگان گفته اند، ما قبول نداریم برای این که بهانه نیز باقی نماند، فتوای یکی از بزرگان معاصر اهل سنت را نقل می کنیم.
آلبانی و هابی که از او با عنوان «بخاری زمان» یاد می شود در کتاب تمام المنة، ج 1، ص 418، در رد دیدگاه کسانی که گفته اند استمناء روزه را باطل می کند چنین گفته است:
و من (ما يبطل الصيام قوله: الاستمناء (إخراج المنى) سواء أكان سببه تقبيل الرجل لزوجته أو ضمها إليه أو كان باليد فهذا يبطل الصوم و يوجب القضاء .
قلت: لا دليل على الإبطال بذلك. و إلحاقه بالجماع غير ظاهر. و لذلك قال الصنعاني الأظهر أنه لا قضاء و لا كفارة إلا على من جامع. و إلحاق غير المجامع به بعيد و إليه مال
ص: 163
الشوكاني وهو مذهب ابن حزم ... فكذلك نقول نحن: الأصل عدم الأفطار و الجماع أغلظ من الاستمناء.
از چیزهایی که روزه را باطل می کند، خود ارضائی است، چه به و سیله بوسیدن باشد یا بغل کردن، یا به و سیله دست باشد، این کار روزه باطل می کند و باید آن روز را قضا نماید.
من (آلبانی) می گویم: دلیلی برای بطلان روزه با این کار نیست و ملحق کردن آن به جماع (نزدیکی) دلیل آشکاری ندارد. به همین خاطر صنعانی گفته: دیدگاه بهتر این است که چنین شخصی نه قضا بر او واجب است و نه کفاره بدهد؛ مگر این که نزدیکی کند و ملحق کردن غیر نزدیکی به آن بعید است. شوکانی نیز به همین دیدگاه تمایل پیدا کرده و دیدگاه ابن حزم نیز همین است. از این رو من می گویم با استمناء روزه افطار نمی شود و نزدیکی غلیظ تر از خود ارضائی است.
ص: 164
عکس
ص: 165
عکس
ص: 166
عکس
ص: 167
عکس
ص: 168
عکس
ص: 169
عکس
ص: 170
عکس
ص: 171
عکس
ص: 172
عکس
ص: 173
عکس
ص: 174
عکس
ص: 175
مالک بن انس دركتاب المدونة الكبرى 115/1 چنین می نویسد:
و قال مالك : إن و لغ الكلب في إناء فيه لبن فلابأس بأن يؤكل ذالك اللبن.
مالک بن انس فتوا داده اگر پوزه ی سگ به داخل ظرف شیر برسد آن شیر پاک و نوشیدنش جایز است.
هم چنین ابن قدامة در المغنى 41/1 فتوای مالک بن انس را درباره نیم خورده سگ و خوک این گونه نقل می کند:
و قال مالك و الأوزاعی و داود : سؤرهما طاهر يتوضّأبه و يَشرب و إن وَ لَغا في طعام لم يحرم أكله.
مالک بن انس و اوزاعی و داود فتوا داده اند که نیم خورده سگ و خوک پاک است و می توان آن را نوشید و با آن و ضو گرفت و اگر آب دهان سگ و خوک در غذایی بریزد خوردن آن غذا جایز است.
هم چنین سرخسی حنفی در المبسوط 148/1 و ابن حزم در المحلى 11/1 و فتح المعين ص 13 و عمدة القاری 39/3 و بدائع الصنایع 64/1 به همین فتوا اشاره کرده اند
ص: 176
عکس
ص: 177
عکس
ص: 178
عکس
ص: 179
عکس
ص: 180
عکس
ص: 181
ابن حزم در المحلی 254/11-253 فتوای شرم آور ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و قال أبو حنيفة : .... و لا حد على من تزوّج أمه التي و لدته : و إبنته و أخته و جَدّته و عمّته و خالته و بنت أخيه عالماً بقرابتهن منه عالماً بتحريمهن عليه و و طئهن كلهن فالواد لاحق به و المهر واجب لهن عليه و ليس عليه الا التعزير دون الاربعين فقط...
فبدأنا بما إحتجّ به أبو حنيفة و من قلّده لقوله : فوجدناهم يقولون إن إسم الزنا غير إسم النكاح فواجب أن يكون له غير حكمه فإذا قلتم : زنى بأمه فعليه ما على الزاني . وإذا قلتم : تزوّج أمّه فالزواج غير الزنا فلاحدٌ في ذالك و إنما هو نکاح فاسد ، فحكمه حكم نكاح الفاسد من سقوط الحد و لحاق الولد و وجوب المهر.
ابو حنيفه فتوا داده است اگر کسی با مادرش که او را به دنیا آورده ازدواج کند یا با دخترش و یا خواهرش و یا مادر بزرگش و یا با عمه اش و یا با خاله اش و یا با دختر برادرش نیز ازدواج کند در حالی که می داند آنان نزدیکان
ص: 182
و محارم او هستند و ازدواج با آنان حرام است اگر با آنان جماع کرد حدّی بر او جاری نمی شود و فرزندان هم متعلق به خودش هستند و واجب است مهریه ی محارم خود را هم بپردازد. نهایت لازم است چنین شخصی تعزیر شود.
استدلال ابوحنیفه و پیروانش این است که اسم زنا غیر از اسم نکاح است. و حکمش نیز متفاوت است. اگر بگویند با مادرش زنا کرد باید بر او حد جاری شود ولی اگر بگویند با مادرش ازدواج کرد چون اسم ازدواج غیر از زنا است پس حد بر او جاری نمی شود نهایت این ازدواج فاسد است که در چنین ازدواجی حد ساقط می شود و واجب است مهریه پرداخت شود و فرزندان نیز ملحق به او می شوند.
هم چنین ابن حزم در المحلی 248/11 فتوای ابوحنیفه را به طور کامل تر این گونه نقل کرده است:
...قول أبي حنيفه في سقوط الحد عمّن تزوّج أمّه و هو يَدرى أنها أمّه و أنها حرام و عمّن تزوّج إبنته كذالك أو أخته كذالك و تزوّج نساء الناس و هنّ تحت أزواجهن عمداً دون الطلاق و لافسخ...
ص: 183
بر طبق فتوای ابوحنیفه اگر کسی با مادر خود ازدواج کند در حالی که می داند این شخص مادر اوست و ازدواج با مادر هم حرام است. یا با دختر خود و یا خواهر خود چنین ازدواجی انجام دهد و یا حتی اگر با زنان بیگانه ی شوهر داری که از همسرانشان طلاق نگرفته اند عمدا ازدواج کند حدّی بر این شخص جاری نمی شود.
سرخسی حنفی نیز در المبسوط 85/9 مختصر همین فتوای ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
رجل تزوّج إمرأة ممن لا يحلّ له نكاحها فدخل بها لاحد عليه سواء كان عالماً بذالك أو غير عالم في قول ابي حنيفه.
بنابر فتوای ابوحنیفه اگر مردی با زنی ازدواج کند که او حرام است، چه بداند که ازدواج با این زن بر او حرام است و چه نداند حدّی، بر او جاری نمی شود.
آری! این ها همان کسانی هستند که ازدواج موقت را که قرآن و سنت حلال دانسته را حرام کردند آن وقت این گونه به چنین فتواهای پلشت و آلوده گرفتار شده و به حلال بودن ازدواج با محارم فتوا می دهند.
این است نتیجه ی جدا کردن قرآن از سنت و عترت پیامبر
ص: 184
عکس
ص: 185
عکس
ص: 186
عکس
ص: 187
عکس
ص: 188
عکس
ص: 189
عکس
ص: 190
سُبکی شافعی در طبقات الشافعية الكبرى 143/5 فتوای عبد القادر بن طاهر بن محمد التمیمی از بزرگان علماء شافعی را این گونه نقل می کند:
و قال عبدالقادر التميمي الشافعي في كتاب الوطء التّام: مَن لَفّ ذكره بِحَريرة و أولجه في فرج و لم ينزل ، لاغُسل عليه و لا حدّ على الأصح إن كان في حرام و لا يفسد به شيء من العبادات.
عبدالقادر تمیمی شافعی در کتاب (الوطء التام) چنین فتوا داده است: هر کس آلتش را با پارچه ابریشمی بپیچد و نزدیکی، کند اما منی انزال نشود، بر چنین شخصی غسل واجب نمی شود و بنابر دیدگاه صحیح تر حد نیز زده نمی شود اگر نزدیکی او حرام باشد، (یعنی زنا کند) و نیز هیچ یک از عباداتش با این نوع نزدیکی باطل نمی گردد.
هم چنین ابن نجیم مصری حنفی در کتاب بحر الرائق 26/3 در باب مبطلات حج چنین می نویسد:
ص: 191
و لو لَفٌ ذكره بِخِرقةٍ و أدخَله ، إن وُ جد حَرارة الفرج و اللذة يفسد والا فلا.
اگر آلتش را با پارچه ای بپیچد و داخل در فرج نماید درصورتی که حرارت فرج و لذت احساس کرد حج او باطل است و اگر چنین نبود حج او صحیح است.
هم چنین کلیبولی حنفی در کتاب مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبحر 354/1 چنین می نویسد:
و لو لَفّ ذَكَرَه بخرقة مانعة للحرارة لم يُكَفّر كما في المنية...
اگر آلتش را با پارچه ای بپیچد که از حرارت جلوگیری،کند کفارهای بر این شخص (روزه دار) واجب نمی شود؛ چنان چه در کتاب المنیه این مطلب آمده است.
ص: 192
عکس
ص: 193
عکس
ص: 194
عکس
ص: 195
عکس
ص: 196
عکس
ص: 197
عکس
ص: 198
عکس
ص: 199
ماوردی در الحاوى الكبير 135/15 فتوای مالک بن انس را این گونه نقل کرده است:
و الثانى الرد على مخالفه فيه و هو مالک فانه قال : کل الحيوان حلال الا ما و رد نص في تحريمه فأباح حشرات الارض من الجعلان و الديدان و هوامها من الحيات و العقارب و حلل لحوم الكلب و حرّم لحوم الخيل...
مقصد دوم در رد بر کسی است که با نظر او مخالف است مانند مالک بن انس؛ زیرا مالک چنین فتوا داده است: تمام حیوانات حلال هستند مگر این که نص بر حرام بودن آن وارد شده باشد. لذا تمام حشرات زمین را مباح دانسته از قبیل: کرم ها و عقرب ها هم چنین حلال کرده گوشت سگ را و حرام کرده گوشت اسب را.
نووی نیز همین فتوای مالک بن انس را در المجموع 16/9 به این الفاط نقل کرده است:
ص: 200
فرع: في مذاهب العلماء فى حشرات الارض كالحَيّات و العقارب و الجعلان و بنات و ردان و الفار و نحوها ، مذهبنا أنها حرام و به قال أبو حنيفة و أحمد و داود و قال مالک حلال...
نظر علماء درباره حشرات زمین مانند مارها و عقرب ها و کرم ها و موش ها و مانند آن... بر طبق مذهب ما خوردن آن ها حرام است. ابوحنیفه و احمد حنبل و داود نیز به همین فتوا داده اند
مالک بن انس فتوا داده خوردن این گونه حشرات و حيوانات حلال است.
هم چنین نووی در المجموع 17/9 فتوای مالک بن انس را در حلال بودن گوشت میمون و فیل این گونه نقل کرده است:
منها القرد و هو حرام عندنا و قال مالک و جمهور أصحابه: ليس بحرام ... و منها الفيل و هو حرام عندنا أباحه شعبى و ابن شهاب و مالک...
اما گوشت میمون حرام است در نزد ما اما مالک بن انس و بسیاری از پیروانش گوشت میمون را حرام نمی دانند.
ص: 201
هم چنین گوشت فیل نیز نزد ما حرام است. اما شعبی و ابن شهاب و مالک بن انس گوشت فیل را هم مباح می دانند.
سرخسی حنفی در المبسوط 48/1 فتوای مالکی ها را در حلال بودن خوردن گوشت سگ این گونه نقل کرده است:
سُؤر الكَلب نجس إلا على قول مالك بناءً على مذهبه في تَناوُل لحمه.
نیم خورده ی سگ نجس است مگر بر طبق فتوای مالک بن انس که خوردن گوشت سگ را هم حلال می داند.
ص: 202
عکس
ص: 203
عکس
ص: 204
عکس
ص: 205
عکس
ص: 206
عکس
ص: 207
عکس
ص: 208
عکس
ص: 209
ماوردی شافعی در الحاوى الكبير 10/15 فتوای محمد بن ادریس شافعی را این گونه نقل کرده است:
التسمية على الصيد و الذبيحة سُنّة و ليست بواجبة فإن تَرَكها عامداً أو ناسياً حَلّ أكله.
بردن نام خداوند در هنگام صيد يا ذبح حيوان واجب نیست بلکه مستحب است و اگر کسی سهوا و یا عمدا (در هنگام صید یا ذبح) نام خدا را نبرد اشکالی ندارد و خوردن آن حیوان حلال است.
ابن قدامه مقدسی در المغنی 33/11 فتوای احمد حنبل و شافعی را در بردن نام خدا بر ذبیحه را این گونه نقل کرده است:
و عن أحمد أنها مُستحبّة غير واجبة فى عَمدٍ و لا سَهوٍ. و به قال الشافعي.
احمد حنبل فتوا داده که نام خدا بردن در هنگام ذبح واجب نیست چه عمداً ترک شود و چه سهواً؛ بلکه مستحب است. و شافعی نیز همین فتوا را داده است.
ص: 210
عکس
ص: 211
عکس
ص: 212
عکس
ص: 213
عکس
ص: 214
عکس
ص: 215
ابن قدامه مقدسی در المغنی 54/9 این فتوا را این گونه نقل کرده است:
و لو تزوّج رجل إمرأة في مجلس ثم طَلّقها فيه قبل غيبته عنهم ثم أتت إمرأته بولدٍ لستة أشهر من حين العقد أو تزوّج مشرقى بمغربية ثم مضت ستة أشهر و أتت بولد لم يلحقه و بذالک قال مالک و الشافعي . و قال أبو حنيفة: يلحقه نسبه لأن الولد إنّما يلحقه بالعقد و مدة الحمل.
...اگر مردی با زنی ازدواج کند سپس در همان مجلس قبل از آن که مردم متفرق شوند آن زن را طلاق دهد، و آن زن بعد از شش ماه از طلاق فرزندی به دنیا آورد و یا این که مردی در شرق زنی را که در غرب زندگی می کند عقد کند و پس از شش ماه، آن زن فرزندی بیاورد، طبق فتوای مالک و شافعی فرزند به پدر ملحق نمی شود.
اما بنا بر فتوای ابو حنیفه، فرزند به شوهر ملحق می شود زیرا انتساب فرزند به پدر با اجرای عقد و طی شدن مدت حمل ثابت می شود (هر چند این زن و شوهر هم دیگر را هم ندیده باشند).
ص: 216
عکس
ص: 217
عکس
ص: 218
نووی شافعی در کتاب المجموع 313/15 فتوای احمد حنبل را این گونه نقل کرده است:
اذا إدعاه إثنان فألحَقَته إلقافه بهما لحق بهما في النّفقة و كان احمد يقول : إنه إبنهما يرثهما ميراث إبن و يرثانه جميعاً ميراث أب و احد.
اگر دو نفر ادعا کنند که فرزندی متعلق به آنان است بنابر فتوای احمد حنبل آن فرزند متعلق به هر دو آنان است در نفقه هم چنین احمد حنبل می گوید: این فرزند پسر هر دو نفر به حساب می آید و از هر دو پدر به عنوان پسر ارث می برد.
هم چنین این دو پدر نیز باهم به منزله یک پدر از این فرزند ارث می برند هم چنین ابن قدامة حنبلی در كتاب المغنى 48/6 چنین می نویسد:
و إذا إدعاه إثنان فألحقته ألقافه بهما لحق بهما و كان إبنهما يرثهما ميراث إبن و يرثانه جميعاً ميراث أب و احد.
ص: 219
اگر دو نفر ادعا کنند که فرزندی متعلق به آنان است، آن فرزند متعلق به هر دوی آنان است و به آنان ملحق می شود و فرزند آنان به حساب می آید و او به عنوان فرزند، از هر دو نفر ارث می برند هم چنین این دو پدر باهم به منزله یک پدر از این فرزند ارث می برند.
ص: 220
عکس
ص: 221
عکس
ص: 222
ابن حزم درکتاب المحلى 224/3 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
قال أبو حنيفة: فلو زحم المأموم حتى و قع إزاره و بدأ فَرجه كلّه فبقى و اقفاً كما هو حتى تمت صلاة الامام فصلاة ذالك المأموم تامّة فلو ركع بركوع الامام أو سجد بسجوده بطل صلاته.
ابوحنیفه فتوا داده است اگر به علت شلوغی در نماز جماعت شلوار از پای ماموم افتاد و عورتش نمایان شد اگر در همان حالت بایستد تا نماز امام جماعت تمام شود نمازش صحیح است ولی اگر همراه امام جماعت رکوع و سجود نماید نمازش باطل می شود.
ص: 223
عکس
ص: 224
عکس
ص: 225
ابن حزم در کتاب المحلی 399/11 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و أعجب من ذالك كله إباحة الحَنفيّين لِمَن طالت يده الفُسّاق و لمن قَصُرت يده منهم أن يأتى الى مَن عَشِق إمرأة رجل من المسلمين أن يَحمل السوط على ظهره حتى ينطق بطلاقها مُكرَةً فإذا إعتدّت أكرهها الفاسق على أن تتزوّجه بالسياط أيضا حتى تنطق بالرضا مُكرهةً فكان ذالک عند عندهم نكاحا طيبا و زواجاً مباركاً وو طئاً حلالاً.
من از حنفی ها تعجب می کنم که برای فاسقان و غیر آنان مباح دانسته اند که نزد مردی که عاشق زنی از مسلمانان شده است بیاید در حالی که تازیانه با خودش حمل می کند تا این که آن مرد به اکراه و اجبار زن خود را طلاق دهد سپس بعد از گذشتن عده ی زن آن شخص فاسق آن زن را به با زور و اکراه و ضرب تازیانه به عقد خود درآورد چنین ازدواجی نزد حنفیها ازدواج حلال است که به و سیله ی آن به خداوند تقرب می جویند
ص: 226
عکس
ص: 227
عکس
ص: 228
سرخسی در کتاب کتاب المبسوط 297/30 و 139/1 فتوای بخاری را این گونه نقل کرده است:
لا تَثبت حُرمة الرّضا بِشُرب لبن البهائم و كان محمد بن اسماعيل البخارى صاحب التاريخ يقول : تثبت الحُرمة و هذه المسئلة كانت سبب إخراجه من بخارا.
با خوردن شیر چهار پایان محرمیت حاصل نمی شود. اما محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب تاریخ فتوا داده که با خوردن شیر چهارپایان نیز محرمیت حاصل می شود و همین فتوا سبب شد تا او را از بخارا اخراج کنند.
ص: 229
عکس
ص: 230
عکس
ص: 231
ابن قیم جوزیة شاگرد ابن تیمیه در کتاب بدایع الفوائد 1472/4 - 1471 چنین می نویسد:
و ان کانت امراة لازوج لها و اشتدّت غلمتها فقال بعض اصحابنا یجوز لها إتخاذ الا کرنبج و هو شیء یعمل من جلود علی صورة الذکر فستدخله المرأة أو ما أشبه ذالک من قثاء و قرع صفار.
اگر زنی شوهر نداشت و شهوت بر او غلبه کرد برخی از علماء حنبلی گفته اند که می تواند از (الا کرنبج) استفاده کند و آن چیزی است که از پوست و به صورت آلت مرد ساخته می شود سپس آن را داخل فرج خود می کند و یا شبیه آن مثل خیار.
مقدسی حنبلی برترین فقیه حنابله که مفصل ترین کتاب فقهی حنبلی ها هم متعلق به اوست در کتاب الفروع و تصحیح الفروع 10 /126 چنین می نویسد:
و قد جعل الشارع الصوم بدلا من النکاح و الاحتلام مزیلاً لشدّة اشبق مفتر للشهوة و یجوز خوف الزنا و عنه یکره و المراة کالرجل فتستعمل شیئاة مثل الذکر.
ص: 232
شارع روزه را بدل ازدواج و احتلام را از بین برنده شدت شهوت قرار داده است. اگر ترس از زنا وجود داشته باشد استمناء کردن جایز است. حکم زن نیز مانند مرد است. زن می تواند از چیزی شبیه آلت مرد استفاده کند.
مرداوی مقدسی حنبلی در کتاب الانصاف في معرفة الراجح من الخلاف 227/10 چنین می نویسد:
حكم المرأة فى ذالك حكم الرجل فتستعمل شيئاً مثل الذكر عند الخوف من الزنا و هذا صحيح.
حکم زن در این موضوع همانند حکم مرد است. زن می تواند چیزی شبیه آلت مرد را در فرج خود داخل کند اگر می ترسد به زنا مبتلا شود و این نظریه ای صحیح است.
ص: 233
عکس
ص: 234
عکس
ص: 235
عکس
ص: 236
عکس
ص: 238
عکس
ص: 239
عکس
ص: 240
عکس
ص: 241
ابن حبّان درکتاب المجروحين 73/3 در شرح حال ابوحنیفه فتوای او را این گونه نقل کرده است:
سمعنا أبو حنيفة يقول: لو أن رجلا عَبَدَ هذا البقل تَقَرّباً بذالک الى الله لم أر بذالك بأساً.
ابو حنيفه فتوا داده است اگر کسی به قصد تقرب به خداوند، قاطر را پرستش کند اشکالی ندارد.
ص: 242
عکس
ص: 243
عکس
ص: 244
عبدالله بن احمد حنبل در كتاب السنة 1/206 می نویسد:
حدثنى ابراهيم ثنا أبو سلمة البتوذكى حدثني من سمع همام قال : سُئل ابو حنيفه عن خنزير برى ، قال : لابأس بأكله.
درباره خوردن گوشت خوک از ابوحنیفه سوال شد در پاسخ فتوا داد خوردن گوشت خوک حلال است.
هم چنین ابن حبان در کتاب المجروحين 73/3 شرح حال ابو حنیفه فتوای او را این گونه نقل کرده است:
حدثنا سويد بن عبدالعزيز قال : جاء رجل الى ابي حنيفة فقال : ما تقول فيمن أكل لحم الخنزير؟ فقا : لاشيء عليه.
سويد بن عبدالعزیز می گوید: شخصی نزد ابو حنيفة آمد و چنین سوال کرد: نظر شما درباره ی کسی که گوشت خوک بخورد چیست؟ ابوحنیفه در پاسخ گفت: اشکالی ندارد .
ص: 245
عکس
ص: 246
عکس
ص: 247
عکس
ص: 248
عکس
ص: 249
عبدالله قُصیمی در كتاب هذه هي الأغلال ص 157 به نقل از برخی علمای شافعی مذهب چنین می نویسد:
ما ذكره فقهاء الشافعية قالوا : إذا وجد جماعة من المسلمين ماءً لا يكفيهم للوضوء لَزِمَهم أن يَبولوا فيه ثم يَتوضّأ منه.
آن چه از برخی فق های شافعی مذهب نقل شده است این است که؛ اگر برای وضو گرفتن گروهی از مسلمانان آب به اندازه ی کافی موجود نبود لازم است در آن بول کنند (تا زیاد شود) و سپس با آن وضو بگیرند.
ص: 250
عکس
ص: 251
عکس
ص: 252
خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد 394/13 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
عن احمد بن النظر قال : سمعت أبا حمزه السُكرى يقول : سمعت أبا حنيفة يقول : لو أن ميتاً مات فَدُفن ثم إحتاج أهله الى الكفن فَلَهم أن يَنبِشوه فَيَبيعوه.
ابا حمزه سکری می گوید: از ابوحنیفه شنیدم که می گفت: اگر میت را دفن کردند و اهل بیت او نیاز به کفن او پیدا کردند جایز است نبش قبر شود و کفن میت را درآورده و برای نیاز ورثه بفروشند.
ص: 253
عکس
ص: 254
عکس
ص: 255
ابن حزم در کتاب المحلى 155/11 فتوای مالک بن انس را این گونه نقل کرده است:
و اما الزنا : فإن المالكيين ... لا يحدون و اطئ البهيمة و لا إمرأة تحمل على نفسها كلباً و كل ذالك إباحة فرج بالباطل و لا يحدون التي تزنى و هى بالغة مختارة بصبيّ لم يبلغ...
اما زنا: مالکی ها... اگر شخصی با حیوانی نزدیکی کند را حد نمی زنند؛ هم چنین زنی را که به سگ زنا می دهد را نیز حد نمی زنند و همه آن ها را حلال کردن فرج برای امر باطل می دانند. و نیز اگر زن عاقل بالغ و مختاری به کودکی زنا دهد، نیز حد زده نمی شود...
ص: 256
عکس
ص: 257
عکس
ص: 258
عکس
ص: 259
أبو حنيفه و دیگران گفته اند: اگر کسی انگور را غصب کرد سپس آن را به کشمش تبدیل نمود شخصی که انگورش غصب شده هیچ حقّی نسبت به کشمش ندارد و غاصب مالك آن است.
هم چنین اگر گندم غصبی به آرد مبدّل شود و یا آهن تبدیل به شيء دیگری شود و یا چوب غصبی تبدیل به درب برای خانه شود شخص غاصب، مالك آن خواهد بود و کسی که از او غصب شده است هیچ حقّی نخواهد داشت.
نووی در کتاب المجموع 272/14 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
فإذا عمل اللّوح المغصوب باباً أو حَديداً فَعَمله درعاً لم يملكه فى هذه الاحوال و جعله أبو حنيفة مالكاً لذالك بعمله.
اگر چوب غصبی را تبدیل به درب کند یا آهن غصبی را تبدیل به زره نماید مالک آن نمی شود؛ اما ابوحنیفه فتوا داده است به واسطه این تغییر غاصب، مالک می شود.
هم چنین ماوردی در كتاب (الحاوى الكبير 7 / 194) فتواى ابو حنیفه را این چنین نقل کرده است:
ص: 260
لو غصبه شاة فذبحها فطبخها لم يملكها و يرجع بها للمغصوب منه مطبوخه و بنقص إن حدث فيها. قال ابوحنيفه : قد صارت بالطبخ للغاصب و يغرم قيمتها.
اگر گوسفندی را غصب کند و او را ذبح کرده و طبخ نماید، مالک گوسفند نمی شود و باید گوسفند پخته شده را به صاحبش برگرداند. ابوحنیفه فتوا داده است اگر گوسفند پخته شود ملک غاصب می شود نهایت باید قیمت گوسفند را غرامت بپردازد.
ص: 261
عکس
ص: 262
عکس
ص: 263
عکس
ص: 264
عکس
ص: 265
طحاوی حنفی در کتاب مختصر اختلاف العلماء 129/1 فتواى ابو حنيفة را این گونه نقل کرده است:
فى نبيذ التمر: و الوضوء به أجازه ابو حنيفه عند عدم الماء.
ابوحنیفه وضو گرفتن با شراب خرما را جایز دانسته در صورتی که آب وجود نداشته باشد.
هم چنین سرخسی حنفی نیز در کتاب المبسوط 88/1 به همین فتوای ابو حنیفه اشاره کرده است:
و لا يتوضأ بشيء من الاشربه سوى الماء الا بنبيذ التمر عند عدم عدم الماء...
(ابوحنيفه فتوا داده) وضو گرفتن با هیچ یک از نوشیدنی ها غیر از آب جایز نیست مگر شراب خرما در زمانی که آب وجود ندارد.
ص: 266
ابى بكر الصّردفى شافعی نیز در کتاب المعاني البديعه 94/1 به نقل از ابوحنیفه نبیذ را (شراب خرما) نجس نمی داند وی این گونه می نویسد:
مسألة: عند الشافعى النبيذ نَجش و عند أبي حنيفه طاهر...
شافعی شراب را نجس می داند ولی ابوحنیفه آن را پاک می داند.
ص: 267
عکس
ص: 268
عکس
ص: 269
عکس
ص: 270
عکس
ص: 271
عکس
ص: 272
عکس
ص: 273
از دیدگاه ابوحنیفه رابطه جنسی بازن بیگانه در صورتی زنا محسوب می شود که از فرج با او نزدیکی کند. ولی نزدیکی از مقعد به فتوای ابوحنیفه حد ندارد.
سرخسی حنفی در کتاب المبسوط 77/9 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و من أتى إمرأة أجنبية في دبرها فعليه الحدّ في قول أبي يوسف و محمد و التعزير فى قول أبي حنيفة و كذالك اللواط عند أبي حنيفة يوجب التعزير عليها.
هرکس با زن بیگانه از پشت نزدیکی کند، بنا بر فتوای ابویوسف و محمد (شیبانی) حد زده می شود؛ اما طبق دیدگاه ابو حنیفه (فقط) تعزیر می شود؛ هم چنین اگر دو نفر با یک دیگر لواط کنند هر دوی آن ها (فقط) تعزیر می شوند.
هم چنین کلیبولی حنفی در کتاب مجمع الأنهر في شرح ملتقى الأبهر 349/2 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
ص: 274
و كذا لو و طأها أى الأجنبية في الدبر فإنّه يعزر عند الامام (ابوحنیفه)
هم چنین اگر با زن اجنبی از پشت نزدیکی کند، از نظر امام ابو حنيفه فقط تعزیر می شود و حد ندارد.
ص: 275
عکس
ص: 276
عکس
ص: 277
عکس
ص: 278
عکس
ص: 279
ابن نجیم حنفی در کتاب البحر الرائق في شرح كنز الدقائق 60/1 چنین می نویسد:
و كذا الذباب إذا طار و دَخَل في الدُّبُر و خَرج من غَير بِلَّة لا ينقض الوضوء.
اگر مگس وارد مقعد کسی شود و خشک بیرون بیاید و ضوی او باطل نمی شود.
مگر مقعد انسان، پنجره ی همیشه باز است که مگس به راحتی در آن رفت و آمد کند؟!!
ص: 280
عکس
ص: 281
عکس
ص: 282
ابن نّجیم حنفی در کتاب البحر الرائق 101/5 چنین می نویسد:
... ما إذا نقب اللّص البيت فدخل و أخذ المال و ناوله آخر من خارج الدار فلا قطع عليهما...
اگر دزد شکافی در خانه ایجاد کند و از آن شکاف داخل شود و اموال را جمع کند و دزد دیگر آن اموال را از خانه خارج بیرون ببرد، دست هیچ کدام از این دو سارق قطع نمی شود.
هم چنین شیبانی حنفی در کتاب اختلاف الائمة العلماء 275/2 همین فتوا را از ابو حنيفة نقل کرده است:
و اختلفوا فيما اذا قرب الداخل المتاع الى النقب و تركه فأدخل الخارج يده فأخرجه من الحرز .
فقال ابو حنيفة : لا قطع عليهما.
علماء اختلاف کردهاند که اگر دزد اول اموال را تا کنار شكاف منزل بیاورد و سپس رها کند و دزد دوم از خارج منزل دستش را داخل شکاف دیوار کرده و اموال را خارج ،سازد ابوحنیفه فتوا داده در چنین صورتی دست هیچ کدام از دو سارق قطع نخواهد شد.
ص: 283
عکس
ص: 284
عکس
ص: 285
عکس
ص: 286
عکس
ص: 287
طحاوی حنفی در کتاب مختصر اختلاف العلماء 261/1 فتواى ابو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
بشر بن و ليد عن ابي يوسف عن ابي حنيفة: إذا كان في موضع قدميه بول أكثر من قدر الدرهم فصلاته فاسدة و لا تفسد عليه في موضع السجود.
بشر بن و لید از ابو یوسف از ابوحنیفه چنین نقل کرده است که؛ اگر در محل قدم های نمازگزار بول بیش تر از یک در هم باشد نماز باطل است ولی اگر در محل سجده بول داشته باشد و بر آن سجده کند نمازش صحیح است.
ص: 288
عکس
ص: 289
عکس
ص: 290
طحاوی حنفی در کتاب مختصر اختلاف العلماء 237/1 فتوای ابوحنیفه و شافعی را این گونه نقل کرده است:
في سجود على ظهر الرجل : قال أصحابنا يُجزئه و الإستحباب التأخير حتى يرفع الرجل رأسه فيسجد بالأرض و هو قول الثورى و الشافعى أنه يجزئه.
درباره ی سجده بر پشت نماز گذار، اصحاب ما (حنفی ها) آن را جایز دانسته اند. مستحب است که نمازگذار سجده اش را طولانی تر کند تا کسی که بر پشت او سجده کرده سرش را بردارد و بر زمین بگذارد. ثوری و شافعی نیز به همین حکم فتوا داده اند.
البته حنفی ها و شافعی ها به پیروی از عمر بن الخطاب چنین فتوای مضحکی صادر کرده اند زیرا اولین کسی که سجده بر پشت و باسن را جایز اعلام کرد عُمر بود.
بیهقی در کتاب السنن الكبرى ، 183/3 كتاب الجمعة باب الرجل يسجد على ظهر من بين يديه في الزحام ، این حدیث را نقل کرده است:
عن سيار بن المعرور قال سمعت عمر بن الخطاب يخطب و هو يقول: يا أيها الناس إن رسول الله صلى الله
ص: 291
عليه وآله و سلم بنى هذا المسجد و نحن معه و المهاجرون و الأنصار فإذا اشتد الزحام فليسجد الرّجل على ظهر أخيه
از عمر شنیدم که بر روي منبر مي گفت: اي مردم، رسول خدا این مسجد را که بنا کرد، ما مهاجر و انصار بودیم (و جا فراوان بود و الان چنین نیست) پس اگر جمعیت فراوان و ازدحام شد، نمازگزار بر پشت برادر خویش سجده کند!
ص: 292
عکس
ص: 293
عکس
ص: 294
عکس
ص: 295
عکس
ص: 296
عکس
ص: 297
سرخسی حنفی در كتاب المبسوط 37/1 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و لو كبّر بالفارسيه جاز عند أبي حنيفه بناء على أصله أن المقصود هو الذَّکر و ذالك حاصل بكل لسان ... واصل هذه المسئلة إذا قرأ في صلاته بالفارسية جاز عند ابي حنيفه...
اگر به زبان فارسی یا به هر زبان دیگر تکبیر نماز را بگوید در صورتی که قصدش ذکر باشد بر طبق فتوای ابوحنیفه اشکالی ندارد. هم چنین اگر قرائت نمازش را هم به فارسی بخواند بر طبق نظر ابوحنیفه صحیح است.
ص: 298
عکس
ص: 299
عکس
ص: 300
عکس
ص: 301
سرخسی حنفی در کتاب المبسوط 202/1 فتواى أبو حنیفه را این گونه نقل کرده است:
جِلدُ الكَلب يطهر عندنا بالدباغ ... و لكنا نقول : الإنتفاع به مباح في حالة الإختيار فلو كان عَينُه نَجساً لما أبيح الإنتفاع به.
(بنابر اعتقاد حنفی ها) پوست سگ با دباغی کردن پاک می شود... نظر ما این است که در حال اختیار منفعت بردن از سگ مباح است و اگر ذات سگ نجس بود نباید منفعت بردن از او مباح می شد.
ص: 302
عکس
ص: 303
عکس
ص: 304
عکس
ص: 305
علاء الدين کاشانی حنفی در کتاب بدائع الصنائع 34/7 این گونه می نویسد:
و كذا وطئ المرأة الميتة لا يُوجب الحَدِ و يُوجب التعزير لعدم وطئ المرأة الحية.
نزدیکی با زن مرده حد ندارد و فقط تعزیر می شود چون جماع با زن زنده به حساب نمی آید.
هم چنین محمد بن مفلح بن محمد مقدسی حنبلی در کتاب 60/10 نیز فتوا داده است که نزدیکی با اموات حد شرعی الفروع ندارد.
و إن زنى بميتة فروايتان ، إحداهما : لاحدّ عليه ، و هو الصحيح من المذهب...
اگر کسی با مُرده زنا کند دو نقل است: اول این که حد بر او جاری نمی شود و این بر طبق مذهب ما (حنبلی ها) نظر صحیح می باشد...
ص: 306
عکس
ص: 307
عکس
ص: 308
عکس
ص: 309
عکس
ص: 310
ابن قدامه مقدسی در کتاب المغنی 152/10 این فتوای شنیع را این گونه نقل کرده است:
قال القاضي: لاحَدٌ على مَن وَ طى صَغيرة لم تبلغ تسعاً لأنّها لايشتهى مثلها فأشبه لو أدخل إصبعه في فرجها و كذالك لو إستدخلت إمرأة ذَكَر صَبيّ لَم يَبلغ عشراً لا حدّ عليها.
قاضی گفته است: هر کس با دختر بچه کم تر از 9 سال زنا کند حد بر او جاری نمی شود زیرا چنین دختر بچه ای باعث تحریک شهوت نمی شود. مثل این می ماند که انگشت خود را داخل فرج دختر بچه کرده باشد.
و هم چنین اگر زنی آلت پسر بچه ی کم تر از 10 سال را داخل در فرج خود کند نیز حد بر او جاری نمی شود.
ص: 311
عکس
ص: 312
عکس
ص: 313
أبي بكر الصردفى الريمى در كتاب المعاني البديعه 334/2 فتوای شافعی را این گونه نقل کرده است:
عند الشافعي و احمد و كافة العلماء يثبت تحريم الرضاع بالوجور فى الفم و السعوط في الانف ...
عند الشافعي يثبت التحريم بالإحتقان ، و هو أن يصبّ اللبن في دُبُر الطفل...
به نظر شافعی و احمد حنبل و اکثر علماء اهل تسنن با چکاندن شیر در بینی طفل و یا ریختن در دهان او محرمیت حاصل می شود.
هم چنین به نظر شافعی چکاندن شیر در مقعد طفل هم باعث محرمیت می شود.
ص: 314
عکس
ص: 315
عکس
ص: 316
قرطبی یکی از بزرگ ترین مفسرین اهل تسنن در تفسیر الجامع لاحكام القرآن 98/9 فتوای عایشه را این گونه نقل کرده است:
وَ قالَتِ عايشه فِي الْفَأْرَةِ : مَا هِيَ بِحَرَامٍ.
نظر عایشه درباره موش این بود که حرام نیست.
ص: 317
عکس
ص: 318
عکس
ص: 319
ابن تیمیه در کتاب الفتاوى الكبرى 528/4 چنین فتوا داده است:
وَ تَحْرُمُ الْخَلْوَةِ بِغَيْرِ مُحْرِمُ وَ لَوْ بِحَيَوَانٍ يَشْتَهِى الْمَرْأَةِ أَوْ تَشْتَهِيهِ كالقِرَد.
خلوت کردن زن با نامحرم حرام است هر چند آن نامحرم حیوانی هم چون میمون باشد که به آن زن از روی شهوت متمایل شود و یا زن نسبت به او متمایل گردد.
ص: 320
عکس
ص: 321
عکس
ص: 322
دمیری در كتاب النجم الوهّاج في شرح المنهاج 139/8 در مدت حمل جنین انسان چنین می نویسد:
و قال المزنى : أكثر مدّته سنتان ، وهو مذهب أبو حنيفه.
مزنی گفته است: بیش ترین مدت حمل جنین در رحم مادر دو سال است و ابوحنیفه نیز به همین نظر معتقد است.
هم چنین مدت حمل ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
و قيل: إن ابا حنيفه حملت به أمه ثلاث سنين.
گفته شده ابو حنیفه سه سال در شکم مادرش بوده است.
در ادامه نظر مالک بن انس را نسبت به مدت حمل این گونه نقل کرده است:
و عن مالك ثلاث روايات: أربع سنين، و خمس سنين و سبع سنين.
ص: 323
درباره مدت حمل از مالک بن انس سه قول نقل شده است: (بیش ترین زمان حمل جنین در رحم مادر چهار سال، و یا پنج سال، و یا هفت سال است.
زیلعی حنفی نیز در کتاب تبیین الحقائق في شرح كنز الدقايق 45/3 نظرات گوناگون فقهاء اهل تسنن به ویژه شافعی و مالک احمد حنبل را درباره بیش ترین مدت حمل جنین در رحم مادر این گونه نقل کرده است:
و أكثر مدّة الحمل سنتان و قال الشافعي: أربع سنين و هو المشهور من مذهب مالک و ابن حنبل و قال ربيعة سبع سنين و قال الليث بن سعد ثلاث سنين و قال عباد بن العواد: خمس سنين و عن الزهري: ست سنين.
بیش ترین مدت بارداری دو سال است. شافعی گفته بیش ترین مدت حمل چهار سال است و مشهور میان مالک بن انس و احمد حنبل نیز همین چهار سال می باشد. ربيعة گفته: سه سال عباد بن عواد گفته پنج سال. زهری معتقد است: بیش ترین زمان بارداری انسان شش سال است.
ابن حزم نیز در کتاب المحلی 316/10 به همین فتواها اشاره کرده است:
ص: 324
ممکن است این سوال پیش آید که چرا چنین فتواهای مضحکی از ناحیه ی علماء اهل تسنن به ویژه ائمه ی چهارگانه ی آنان صادر شده در حالی که پر واضح است که این فتواها نه با عقل سازگار است و نه با علم و نه حتی با تجربه. زیرا از نظر علمی و تجربی ثابت شده است که جنین انسان محال است بیش از نه ماه و چند روز در رحم مادر زنده بماند و قطعا تمام کسانی که چنین فتواهایی داده اند به خوبی به این واقعیت معترف بودند و می دانستند آن چه به آن فتوا داده اند محال است اتفاق بیفتد.
اما آن چه باعث شده قلم به چنین فتواهایی آلوده کنند و خود را مضحکه ی دوست و دشمن قرار دهند این است که ائمه چهارگانه اهل تسنن و بسیاری از علماء و محدثین و مورخین و بزرگان آن ها حرام زاده و و لد الزنا هستند و غالبا آن ها، سال ها بعد از فوت پدرانشان به دنیا آمده اند؛ لذا برای این که دامن خود و علماء برجسته ی سنی مذهب را از حرام زادگی پاک کنند به چنین فتواهای مضحکی روی آورده اند که اگر طفلی بعد از چهار سال یا بیش تر و کم تر از فوت پدرش به دنیا بیاید فرزند پدر خود می باشد و حرامزاده نیست؛ زیرا ممکن است دوران حمل جنین تا نه سال هم طول بکشد!!!
ص: 325
ذهبی در کتاب تاریخ الاسلام 319/11 در شرح حال انس بن مالک مدت حمل او را در شکم مادرش سه سال نقل کرده است دمیری نیز مدت حمل ابو حنیفه را سه سال نقل کرده است هم چنان که به آن اشاره کردیم. پیروان محمد بن ادریس شافعی مدت حمل او را چهار سال نقل کرده اند و این را نیز گفته اند که شافعی به احترام وجود ابوحنیفه از شکم مادر خارج نشده ولی بعد از مرگ ابوحنيفه بلا فاصله متولد شده است !!! چون سال تولد شافعی همان سال مرگ ابوحنیفه می باشد.
ص: 326
عکس
ص: 327
عکس
ص: 328
عکس
ص: 329
عکس
ص: 330
عکس
ص: 331
عکس
ص: 332
عکس
ص: 333
شیبانی در کتاب اختلاف ائمة العلماء 259/2 كتاب الجنايات این گونه نقل کرده است:
واختلفوا فيما إذا و طى أمته المزوّجة فهل عليه الحدّ ؟ فقال ابوحنیفه و مالک و شافعی : لاحدّ عليه.
علماء اختلاف کرده اند اگر مردی با کنیز شوهر دار خود زنا کند آیا حد بر او جاری می شود؟ ابوحنیفه و مالک و شافعی فتوا داده اند که حد ندارد.
ص: 334
عکس
ص: 335
عکس
ص: 336
إبن قيّم الجوزیه، شاگرد ارشد ابن تیمیه حرانی در کتاب روضه المحبين و نزهه المشتاقين ص 516-517 فتوا می دهد که: اگر مردی بیمار شود و تنها راه مداوای او بوسیدن و بغل کردن زن اجنبی، باشد اشکالی ندارد و همانند مداوا کردن با خوردن شراب و... است.
دلیل او برای مشروعیت این کار، داستان نصر بن حجاج است که در زمان خلیفه دوم عاشق زن یکی از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله شد و ... تفصیل جریان این گونه است:
عن محمد بن سيرين: قال كان عمر بن الخطاب يعس بالليل فسمع صوت إمرأه تغنّى و تقول: هل من سبيل إلى خمر فأشربها ... أم هل سبيل إلى نصر بن حجاج فقال: أما و عمر حى فلا فلما أصبح بعث إلى نصر بن حجاج فإذا رجل جميل فقال: أخرج فلا تساكني بالمدينه فخرج حتى أتى البصرة و كان يدخل على مجاشع بن مسعود و كانت له امرأة جميلة فأعجبها نصر. فأحبها و أحبته. فكان يقعد هو و مجاشع يتحدثان و المرأة معهما. فكتب لها نصر فى الأرض كتاباً
ص: 337
فقالت: و أنا. فعلم مجاشع أنها جواب كلام و كان مجاشع لا يكتب و المرأه تكتب . فدعا بإناء فأكفاه على المكتوب و دعا كاتباً فقرأه فإذاً هو إني لأحبك حباً لو كان فوقك لأظلك ولو كان تحتك لأقلك. و بلغ نصراً ما صنع مجاشع فاستحيا و لزم بيته و ضنى جسمه حتى كان كالفرخ فقال مجاشع لامرأته إذهبي إليه فأسنديه إلى صدرك و أطعميه الطعام بيدك فأبت فعزم عليها فأتته فأسندته إلى صدرها و أطعمته الطعام بيدها فلما تحامل خرج من البصرة ...
فإن قيل: فهل تبيح الشريعه مثل ذلك؟ قيل: إذا تعيّن طريقاً للدواء و نجاه العبد من الهلكة لم يكن بأعظم من مداواه المرأة للرجل الأجنبي و مداواته لها و نظر الطبيب إلى بدن المريض و مته بيده للحاجة و أما التداوى بالجماع فلا يبيحه الشرع بوجه ما. وأما التداوى بالضم و القبله فإن تحقق الشفاء به كان نظير التداوى بالخمر عند من يبيحه بل هذا أسهل من التداوى بالخمر فإن شربه من الكبائر و هذا الفعل من الصغائر و المقصود أن الشفاعه للعشاق فيما يجوز من الوصال و التلاق سنه ماضيه و سعى مشكور. و قد جاء
ص: 338
عن غير و احد من الخلفاء الراشدين و من بعدهم أنهم شفعوا هذه الشفاعة.
مخلد بن حسین از هشام بن حسان از محمد بن سیرین نقل کرده است که عمر بن خطاب شبانه گشت که شنید زنی آواز می خواند و می گوید: آیا راهی هست که من به شراب برسم و بنوشم؟ آیا راهی برای رسیدن به نصر بن حجاج وجود دارد؟ عمر گفت: تا عمر زنده است، خیر (تو به نصر بن حجاج نمی رسی)!! وقتی صبح شد، شخصی را به دنبال نصر بن حجاج که مرد زیبایی بود، فرستاد. به او گفت: تو اخراجی و دیگر حق نداری در مدینه بمانی نصر از مدينه خارج شد، به بصره رفت و مهمان مجاشع بن مسعود شد مجاشع زن زیبایی داشت. نصر از آن زن خوشش آمد و عاشق او شد. روزی مجاشع و نصر نشسته بودند و با هم دیگر گپ می زدند. زن هم در مجلس حاضر بود. نصر بر روی زمین نامه ای نوشت و زن هم در پاسخ نوشت: و من هم.. مجاشع فهميد که بین آن ها سخنی رد و بدل شده است. مجاشع، نوشتن بلد نبود و همسرش می توانست. مجاشع ظرفی خواست و روی نوشته ها گذاشت. کاتبی را
ص: 339
فراخواند. کاتب خواند: خواند من به راستی تو را دوست دارم، اگر روی تو باشم، برسرت سایه می افکنم و اگر در زیر تو باشم و زنت را تحمل خواهم کرد.
به نصر خبر رسید که مجاشع ماجرا را فهمیده است. پس نصر خجالت کشید و خود را در خانه اش حبس کرد. سپس بیمار شد؛ به طوری که بدنش همانند جوجه مرغی، نحیف شده بود. مجاشع به همسرش گفت: نزد او برو، او را به سینه ات بچسبان و با دستان خودت به او غذا بده. زن قبول نکرد؛ اما شوهرش او را وا دار کرد که این کار را انجام دهد. پس آن زن آمد و نصر را به سینه خود چسپاند و با دستش به او غذا داد. وقتی کار سخت شد، نصر از بصره رفت...
اگر گفته شود که آیا شریعت چنین کاری را اجازه می دهد؟ در پاسخ گفته می شود: بله. اگر تنها را مداوا و نجات بنده از هلاکت همین باشد، جایز است. این کار از مداوای زن توسط مرد اجنبی و بال عکس بدتر نیست. هم چنین از نگاه کردن طبیب به بدن مریض و لمس آن در صورت نیاز. البته شرع مداوا کردن با جماع و نزدیکی را به هیچ و جه اجازه نداده است. اما بغل کردن و بوسیدن، اگر سبب مداوا شود، همانند
ص: 340
مداوا کردن با شراب است - از دیدگاه کسانی که تداوی با شراب را جایز می دانند - بلکه مداوا کردن با بغل کردن و بوسیدن از مداوا کردن با شراب آسان تر است؛ چون خوردن شراب از گناهان کبیره و بوس و بغل از گناهان صغیره است. مقصود این بود که شفاعت عشاق در چیزهایی که و صال و رسیدن جایز است، سنت قدیمی و تلاش پسندیده است. از تعدادی از خلفای راشدین و پس از آن ها روایت شده است که آن ها چنین شفاعت هایی را کرده اند.
ص: 341
عکس
ص: 342
عکس
ص: 343
عکس
ص: 344
عکس
ص: 345
محمد بن ادریس شافعی در کتاب الام 18/1، كتاب الطهاره، باب الوضوء من الملامسة و الغائط این گونه فتوا می دهد:
قال الشافعى ... إذا أفضى الرجل بيده الى إمرأته أو ببعض جسده الى بعض جسدها لاحائل بينه و بينها بشهوة أو بغير شهوة وجب عليه الوضوء وو جب عليها.
شافعی فتوا داده اگر مردی به زنش دست بزند در صورتی که هیچ مانعی بین زن و مرد نباشد چه از روی شهوت باشد یا نباشد واجب است زن و مرد وضو بگیرند.
ص: 346
عکس
ص: 347
عکس
ص: 348
ابن حزم در کتاب المحلی 201/11 این گونه نقل کرده است:
قال ابن جريج و أخبرني عطاء بن ابي رباح قال : كان يفعل يَحِلَّ الرجل وَ ليدَته لِغُلامه و إبنه و أخيه و تحلّها المرأة لزوجها. قال عطاء : ما أحب أن يفعل و ما بلغني عن ثبت قال : وقد بلغنى أن الرجل كان يرسل بوليدته الى ضيفه قال أبو محمد : فهذا قول و به يقول سفيان الثورى و قال مالک و اصحابه لاحد فى ذالك أصلاً.
ابن جريج چنین گفته است: خبر داد به من عطاءبن ابی رباح که چنین گفته است: مرد دخترش را به غلامش و فرزندش و برادرش حلال می کرد (که با او زنا کنند) و هم چنین زن دخترش را (که از شوهر دیگرش بوده) بر شوهرش حلال می نمود. عطاء می گوید: من این کار را دوست ندارم و برای من ثابت نشده است.
اما به من خبر رسیده که مرد دخترش را برای میهمانش می فرستد (تا با او هم بستر شود). ابو محمد گفته: این
ص: 349
نظر و فتوایی در میان فتواها می باشد و نظر سفیان ثوری بر جواز این کار است.
مالک بن انس و اصحابش هم گفته اند: در این مورد حد جاری نمی شود.
ص: 350
عکس
ص: 351
عکس
ص: 352
عکس
ص: 353
کاشانی حنفی در کتاب بدائع الصنایع في ترتيب الشرايع 35/7 فتوای ابوحنیفه را این گونه نقل کرده است:
وَ كَذَا إِذَا نَكَحَ مَحَارِمِهِ أَوِ الْخَامِسَةِ أَوْ أُخْتُ إمرأته فَوَطِئَهَا لَا حَدَّ عَلَيْهِ عِنْدَ أَبِي حَنِيفَةَ وَ إِنْ عَلِمَ بِالْحُرْمَةِ وَ عَلَيْهِ التَّعْزِيرُ.
بر طبق فتوای ابوحنیفه اگر کسی با محارم خود ازدواج کند یا زن پنجم (و بیش تر) بگیرد یا با خواهر زن خود جماع کند حد بر او جاری نمی شود. هرچند بداند که ازدواج با آن ها حرام است. نهایتاً فقط باید تعزیر شود.
ص: 354
عکس
ص: 355
عکس
ص: 356
شيخ عبد الجليل عيسى أبو نصر در کتاب ما لا يجوز فيه الخلاف بين المسلمين ص 96 به برخی از فتواهای علمای اهل تسنن اشاره کرده و خودش نیز از چنین فتواهایی اظهار تعجب کرده است من جمله این فتوا:
لَوْ أَنَّ رَجُلًا وَ قَعَ عَلَى نَعْجَةٍ فَحَمَلَتْ مِنْهُ وَ وَ لَدَتْ إِنْسَاناً وَ كَبُرَ هَذَا الْإِنْسَانِ وَ تَعْلَمُ وَ صَلَّى بِأَهْلِ قَرْيَتِهِ صَلَاةِ عِيدِ الْأَضْحَى وَ بَعْدَ الصَّلَاةِ ذَبَحُوهُ وَ ضَحَّوْا بِهِ فَإِنَّهُ يَصِحُّ لَهُمْ ذالك لِأَنَّ حُكْمُ الْوَلَدُ هُوَ حُكْمِ أُمُّهُ فِي مِثْلِ هَذِهِ الصُّورَةِ وَ أُمِّهِ يَصِحُّ أَنْ يُضَحَّى بِهَا.
برخی علماء اهل تسنن چنین فتوا داده اند که: اگر مردی با بُز جماع کند و آن بز از این مرد حامله شود و انسانی به دنیا بیاورد و آن انسان بزرگ شود و تحصیل علم کند تا این که در یک عید قربان، امام جماعت روستای خود شود و بعد از نماز عید قربان این امام جماعت را مردم قربانی کنند؛ این کار برای آنان جایز است زیرا در این مورد
ص: 357
حکم فرزند همان حکم مادرش می باشد. یعنی هم چنانی که جایز است بز را در عید قربان ذبح کنید این انسان هم که مادرش بز می باشد را می توانید قربانی کنید.
ص: 358
عکس
ص: 359
عکس
ص: 360
عبدالحمید شروانی شافعی در کتاب حواشى تحفة المحتاج بشرح المنهاج 260/1 این گونه فتوا داده است:
وَ لَوْ شِقَّ ذَكَرَهُ نِصْفَيْنِ فَأَدْخَلَ أَحَدُهُمَا فِي زَوْجَةُ وَ الْأُخَرِ فِى زَوْجَةٍ أُخْرَى وَ جَبَ عَلَيْهِ دُونَهُمَا وَ لَوْ أَدْخَلَ أَحَدِهِمَا فِى قَبْلَهَا وَ الْأُخْرَى فِي دُبُرِهَا وَجَبَ الْغُسْلُ عَلَيْهِمَا.
اگر مردی آلتش را دو نیم کند و نیمی از آن را داخل فرج زنی و نیم دیگر را داخل فرج زنی دیگر نماید بر آن مرد غسل واجب است ولی بر آن دو زن غسل واجب نمی شود. اگر آن مرد نیمی از آلتش را در فرج زن و نیم دیگرش را در مقعد زن داخل نماید بر زن و مرد غسل واجب می شود.
ص: 361
عکس
ص: 362
عکس
ص: 363
شیعیان امیرالمومنين عليه السلام و کسانی که دین خدا را از طريق اهل بیت پاک و معصوم پیامبر صلى الله علیه و آله دریافت کرده اند، خدا را شکر کنند که پیرو مذهب ابوحنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، و احمد حنبل و به طور کلی سنی مذهب نیستند و از مکتب حق جعفری پیروی می کنند.
هر بار که این فتواهای آلوده ی علمای سنی مذهب را می خوانید خدا را این گونه شکر کنید که:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
جامعه اهل تسنن! آیا خجالت نمی کشید از کسانی پیروی می کنید که به نام اسلام، قلم به چنین فتواهای مضحک سَخيف و پلشتی آلوده کرده اند؟ آیا هنوز وقت آن نرسیده تا بیش تر تحقیق کنید؟
آیا می دانید دانید امامان مذاهب چهارگانه ی شما که چنین فتواهای مضحک و خلاف عقل و شرع از آن ها صادر شده و شما خود را موظف به عمل کردن به این فتواها می دانید، هیچ کدام در عصر پیامبر نبودند و رسول اکرم هم هیچ گونه سفارشی نسبت به پیروی از آن ها نفرموده اند؟
ص: 364
آیا می دانید نزدیک ترین آن ها به عصر پیامبر ابوحنیفه است که هفتاد سال بعد از شهادت پیامبر متولد شده است. وی متولد سال 80 هجری است.
اعتبروا یا اولی الابصار...
ص: 365
کتاب های که تاکنون از این نویسنده منتشر شده است:
1- تحقیق جامع کتاب «شب های پیش اور» در سه جلد
2- کتاب «دریغ از یک جواب»
3- کتاب «تلخ ترین اسناد»
4- كتاب «چرا سکوت»
5- کتاب «افشاگری»
6- كتاب «دوزخیان مقدس»
7- و كتاب حاضر «قلم های آلوده»
کتاب هایی که در حال تکمیل می باشد:
1- كتاب «نهج البرائة »
2- كتاب «سُنّت شکنان»
3- کتاب «برای تفکّر» در سه جلد
4 كتاب «دامن های ناپاک»
5- کتاب «مظلوم ترین پیامبر»
6- کتاب «ضربه های کاری بر صحیح مسلم و بخاری»
ص: 366