تضمین نحوی در قرآن از منظر المیزان

مشخصات کتاب

سرشناسه: الهی دوست، حمید

عنوان و نام پديدآور تضمین نحوی در قرآن از منظر المیزان/ مؤلف حمید الهی دوست.

براتعلی حق شناس، روح الله واعظی

مشخصات نشر : قم: نسیم حیات ، 1397.

مشخصات ظاهری : 232ص. ؛ 5/14×5/21 س م.

شابک : 978-600-440-102-9

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : قرآن-- مسائل لغوی

موضوع : Qur'an -- Language, Style

موضوع : تضمین (علم نحو)

موضوع : *

Tazmin (Syntax)

رده بندی کنگره : 1396 6 ت 7BP82/2/الف

رده بندی دیویی : 297/153

شماره کتابشناسی ملی : 4857931

تضمین نحوی در قرآن از منظر المیزان

مؤلفان: حمید الهی دوست، براتعلی حق شناس، روح الله واعظی

ناشر: انتشارات نسیم حیات

صفحه آرايي: سيد محسن موسوي

نوبت و تاریخ چاپ: اول/ 1397

شابک: 9-102-440-600-978

تیراژ: 1000

قیمت: 19000 تومان

ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری

مرکز پخش قم، خیابان معلم، مجتمع ناشران، طبقه همکف، پلاک 3

تلفن : 2-37749750-025 تلفکس: 37749533-025 همراه: 09358832733

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ

ص: 2

تضمین نحوی در قرآن

از منظر المیزان

حمید الهی دوست

عضو هيئت علمي جامعة المصطفي العالميه

واحد اصفهان

براتعلی حق شناس روح الله واعظی

ص: 3

تقدیم به:

محضر مبارک صدّیقه ی طاهره حضرت فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها

و

روح پر فتوح علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی رضوان اللّه تعالی علیه.

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه.......... 13

بخش اوّل:

کلّیات و مفاهیم.......... 19

فصل اوّل: کلیّات.......... 21

بيان مسأله و تعیین قلمرو آن.......... 21

علّت تقسیم تضمین به موارد تضمین قطعی و احتمالی.......... 22

اهداف و فوائد پژوهش.......... 23

پیشینه پژوهش.......... 25

پیشینه ی منابع.......... 25

پیشینه ی تضمین.......... 26

پیشینه ی تضمین در احادیث اهل بیت.......... 27

پیشینه ی تضمین در کتب لغت.......... 28

پیشینه ی تضمین در کتب تفسیر.......... 29

پیشینه ی تضمین درکتب نحو.......... 30

امتیاز و كاربرد این پژوهش.......... 31

ص: 5

قلمرو بحث و روش آن.......... 32

فصل دوم: مفاهیم.......... 33

قرآن.......... 33

تضمین.......... 34

اشراب.......... 35

سیّد محمّد حسین طباطبایی.......... 35

الميزان فى تفسير القرآن.......... 37

اوّلین مورد تضمین درتفسیر «البیان» و «المیزان».......... 39

وجوه.......... 41

انواع تضمین.......... 41

آراء علمای نحو و تفسیر درباره ی تضمین.......... 49

آراء علمای نحو.......... 49

آراء علمای علم تفسیر.......... 52

آیا تضمین قیاسی است یا سماعی؟.......... 54

دیدگاه نحویان.......... 54

دیدگاه مفسّران.......... 56

آیا تضمین حقیقت است یا مجاز یا کنایه؟.......... 58

معیارهای تشخیص موارد تضمین قطعی و احتمالی.......... 59

معیارهای تشخیص موارد تضمین قطعی.......... 59

معیارهای تشخیص موارد تضمین احتمالی.......... 59

شواهد و قرائن تضمین.......... 60

تفاسیری که بیشتر از بقیّه به تضمین پرداخته اند.......... 60

ص: 6

بخش دوم:

موارد تضمین قطعی در قرآن از منظرتفسیر «المیزان».......... 63

فصل اوّل: موارد تضمین قطعی مصرّح در قرآن از منظر تفسیر «المیزان».......... 65

1- حرف الف.......... 66

1-1 أذِنَ.......... 66

1-2 أفک.......... 67

1-3 أکَلَ.......... 68

1-4 ایلاء (ألو).......... 69

2- حرف تاء.......... 71

2-1 تبع.......... 71

2-2 تلاوه (تلو).......... 72

3- حرف حاء.......... 74

3-1 «حبّ» با حرف جرّ «عن».......... 74

3-2 حبّ با حرف جرّ «علی».......... 75

4- حرف خاء.......... 77

مخالفه (خلف).......... 77

5- حرف دال.......... 78

تدبیر(دبر).......... 78

6- حرف راء.......... 79

6-1 رأی (رؤیه).......... 79

6-2 رفث.......... 88

6-3 رکب.......... 89

7- حرف سین.......... 90

7-1 سأل الی.......... 90

ص: 7

7-2 سَألَ به.......... 91

7-3 سلوک (سلک).......... 93

7-4 إستماع (سمع).......... 94

8- حرف صاد.......... 95

صار یصور.......... 95

9- حرف طاء.......... 96

طوع.......... 96

10- حرف عین.......... 99

10-1 عاد(عود).......... 99

10-2 عتو.......... 102

11- حرف غین.......... 103

11-1 غدا (غدو).......... 103

11-2 غنی.......... 104

12- حرف قاف.......... 112

قضی.......... 112

13- حرف کاف.......... 116

13-1 تکبیر(کبر).......... 116

13-2 کدح.......... 118

14- حرف لام.......... 119

لان (لین).......... 119

15- حرف میم.......... 120

15-1 مکر.......... 120

15-2 تمکین (مکن).......... 122

15-3 مَنَعَ.......... 123

ص: 8

16- حرف نون.......... 124

16-1 نَصَرَ با حرف جرّ «الی».......... 124

16-2 نَصَرَ با حرف جرّ «من».......... 126

17- حرف هاء.......... 128

هدایت (هدی).......... 128

فصل دوّم: موارد تضمین قطعی در حروف از منظر تفسیر «المیزان».......... 131

1- حرف باء به معنای فی.......... 131

2- حرف لام به معنای الی.......... 133

بخش سوّم:

موارد تضمین احتمالی در قرآن از منظر تفسیر المیزان.......... 139

1- حرف ألف.......... 141

ایمان (أمن).......... 141

2- حرف باء.......... 147

2-1 تبتل (بتل).......... 147

2-2 بعث.......... 148

2-3 ابتغاء (بغی).......... 149

3- حرف ثاء.......... 151

3-1 تثاقل (ثقل).......... 151

3-2 إثابه (ثوب).......... 151

4- حرف جیم.......... 153

استجابه.......... 153

5- حرف حاء.......... 163

حقیق (حقق).......... 163

6- حرف دال.......... 164

ص: 9

6-1 إدخال (دخل).......... 164

6-2 دنو.......... 164

7- حرف ذال.......... 165

ذلّة.......... 165

8- حرف راء.......... 166

8-1 رَدِفَ.......... 166

8-2 رَضِیَ (رضو).......... 167

8-3 رَضِیَ به (رضو).......... 172

9- حرف سین.......... 176

اسراف (سرف).......... 176

10- حرف صاد.......... 177

اصطناع (صنع).......... 177

11- حرف ضاد.......... 178

اضلال (ضلّ).......... 178

12- حرف عین.......... 182

12-1 عدا (عدو).......... 182

12-2 عَلِمَ.......... 183

13- حرف فاء.......... 186

تفضیل (فضل).......... 186

14- حرف قاف.......... 188

14-1 قضی.......... 188

14-2 تقطُّع (قطع).......... 188

15- حرف نون.......... 190

انفاق (نفق).......... 190

ص: 10

16- حرف واو.......... 192

16-1 مودّة.......... 192

16-2 توصیه (وَصَّی).......... 197

17- حرف یاء.......... 199

یأس.......... 199

الحاق: موارد پندار تضمین (تضمین های دارای ابهام).......... 201

1- حرف حاء.......... 201

احاطه (حوط).......... 201

2- حرف باء.......... 202

استبدال (بدل).......... 202

3- حرف ثاء.......... 203

یثبت (ثبت).......... 203

چراغ راه آیندگان.......... 205

خاتمه و نتیجه ی مباحث.......... 206

پیوست: جدول تعداد آیه ها و تعداد موارد انجام گرفته در این پژوهش.......... 207

پیوست: جدول فهرست موارد تضمین به ترتیب سوره های قرآن.......... 208

فهرست منابع و مآ خذ.......... 228

ص: 11

ص: 12

مقدّمه:

قرآن، اوّلین مصدر تشریع است و بیشترین نقش را در پی ریزی معارف و احکام دینی و شکل گیری و بالندگی علوم اسلامی ایفا کرده است. قرآن ثقل اکبر است که سعادت و رستگاری انسان را تضمین می کند و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) مسلمانان را به فراگیری، فهم، حفظ و نشر معارف آن ترغیب بسیار کرده اند. تلاش عالمان و مفسّران در طول تاریخ درخور تکریم و تقدیر است. آن بزرگواران در راه حراست و نگهداری این میراث گرانقدر نبوّت رنج های فراوانی را بر خود هموار نمودند. برای فهم و تبیین مفاد آیات کریمه ی قرآن، شناختن نکاتی که ساخت و قالب های ترکیبی و موقعیت ویژه ی کلمه ها و جمله های آیات بر آن دلالت دارند، لازم و ضروری است و تفسیر آیات بدون شناخت امور یاد شده، ناقص خواهد بود. روشن است که دستیابی به این امور تنها از طریق قواعد ادبیات عرب میسّر است که در علم صرف، نحو و معانی و بیان آمده است و ادبیات عرب در فهم قرآن نقش مؤثری دارد که حتّی اهل بیت(علیهم السلام) که خود معدن علم و محل نزول وحی هستند، در تفسیر به قواعد یا نکات ادبی استناد کرده اند مانند این حدیث که امام باقر(علیه السلام) در پاسخ به سؤال زراره در مورد دلیل

ص: 13

کفایت مسح مقداری از سر فرمودند: «أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاء»(1) یعنی زراره را به تبعیضیه بودن «باء» رهنمون ساختند. البتّه تشخیص نکات ادبی نیاز به تبحّر در این علوم دارد که کار ساده ای نیست. یکی از مباحث مهم و کاربردی در علم نحو، باب تضمین است. از میان مفسّران بزرگ، مرحوم سیّد محمد حسین طباطبایی به این امر مهم پرداخته و موارد تضمین در آیات قرآن را متذکّر گردیده است. باب تضمین، نقش تعیین کننده ای در ترجمه و تفسیر قرآن کریم دارد و بدون توجّه به آن، ترجمه و تفسیر دقیقی به دست نمی آید. علاوه بر اینکه به کمک شناخت موارد تضمین در قرآن می توان ترجمه ها و تفاسیر قرآن را مورد نقد قرار داد. بنابر این، تضمین، یک نوع نگاه ادبی لغوی به واژگان قرآن است که در ترجمه و تفسیر آیات نقش آفرین است. تضمین نحوی یکی از ظرافت های کلام عرب است که استفاده از آن به کلام زیبایی خاصّی می بخشد و با جستجو در قرآن کریم آیات زیادی یافت می شوند که تضمین در آنها به کار رفته است. عالمان و بزرگان دین بر تحقیق در باب تضمین برای آشنایی بیشتر با عظمت ادبی قرآن تأکید می کنند. البتّه باب تضمین اختصاص به قرآن ندارد و در احادیث و اشعار و کلام عرب کاربرد زیادی دارد. با دقّت نمودن در پیشینه ي تضمین در احادیث و در علم نحو و لغت و تفسیر معلوم می گردد که عالمان از زمان اهل بیت(علیهم السلام) به بحث تضمین توجّه خاصّی داشته اند.

موضوع این نوشتار، وجوه تضمین نحوی در قرآن از منظر تفسیر «المیزان» است. در این نوشتار، تضمین نحوی و اقسام آن در تفسیر «المیزان» مورد پژوهش قرار گرفته است و در این تفسیر ارزنده از همان ابتدا به تضمین نحوی توجّه شده

ص: 14


1- . من لا يحضره الفقيه، جلد 1، 103، باب التيمم، صفحه 102: «وَ قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ فَضَحِكَ وَ قَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ- فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ فَوَصَلَ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ بِالْوَجْهِ فَعَرَفْنَا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُمَا أَنْ يُغْسَلَا إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ- وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُؤُسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاء ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ...».

است. روش تحقیق این پژوهش عبارت است از: آموزه های آمیزه ای که تلفیقی از مباحث نقلی وحیانی و مباحث زبانی و ادبی می باشد و این اطلاعات و داده ها از اسناد نوشتاری و نرم افزارهای علمی گردآوری شده است. تضمین به این معنا است كه به لفظى معناى لفظ ديگرى را اشراب كند و در نتيجه حکم آن را پیدا كند. تضمین دارای اقسامی است که در قالب چهار تقسیم بندی بیان می شود: 1- تضمین در افعال، تضمین در اسم ها و تضمین در حروف؛ 2- تضمین قطعی و تضمین احتمالی؛ 3- تضمین أخذ و أخذ و تضمین أخذ و رفض؛ 4- تضمین مصرّح و تضمین غیر مصرّح.

تضمین قطعی، تضمینی است که به صورت یقینی تضمین محسوب شده است. تضمین احتمالی، تضمینی است که در تفسیر «المیزان» به تضمین بودن آن تصریح نشده و احتمال داده می شود که تضمین اراده شده باشد.

برای به دست آوردن مبانی نگارنده ی تفسیر «المیزان» تمامی موارد تضمین مصرّح بررسی گردید. نتیجه ی به دست آمده این شد که در تفسیر «المیزان» همه ی اقسام تضمین پذیرفته شده است و برای هر چهار نوع تقسیم بندی با همه ی اقسام آنها آیاتی بیان شده است، ولی در این نوشتار، تضمین در افعال به طور جامع بررسی گردیده است. منظور از «وجوه تضمين» در این پژوهش، همان انواع تضمین است که در قالب چهار تقسیم بندی ارائه گردیده و همچنین مراد از «وجوه تضمین»، سبب و علّت تضمین است. بنابر این هر کجا که در تفسیر «المیزان» سبب و وجه تضمین با صراحت بیان شده باشد و یا ظهور در آن سبب داشته باشد در این نوشتار ذکر گردیده است. در این پژوهش از تفسیر «المیزان» 244 آیه درباره ی تضمین ذکر شده با این تفصیل که 131 مورد از موارد تضمین قطعی و 110 مورد از موارد تضمین احتمالی می باشد و گردآوری 131 مورد از موارد تضمین قطعی از تفسیر «المیزان» دلیل بر اثبات مبحث تضمین و دلیل بطلان کلام منکران باب تضمین می باشد که خود، یکی از یافته های این پژوهش است.

تفحّص در کلمات مفسّران و علمای علم نحو چنین نتیجه می دهد که قیاسی

ص: 15

بودن تضمین از قوّت بیشتری برخوردار است؛ زیرا که قائلان به این مطلب که تضمین قیاسی است بسیار فراوان هستند و از طرفی ابن جنّی(1)

نوشته است که:

«من در لغت، موارد بسیاری از این فنّ (تضمین) را یافتم که قابل احاطه نیست و شاید اگر جمع آوری گردد کتاب قطوری تألیف می گردد.»

علاوه بر اینکه عبّاس حسن(2)

قول مجمع لغت عربیّه را نقل نموده و نوشته که:

«مجمع علمای لغت عربی با سه شرط تضمین را قیاسی می دانند: 1- مناسبت بین دو فعل وجود داشته باشد.......... 2- قرینه ای بر لحاظ فعل دیگر دلالت کند و ایمن از اشتباه باشد.......... 3- آن تضمین با ذوق عرب از جهت بلاغت تناسب داشته باشد».

بنا بر این قیاسی بودن تضمین ارجح است و کسی که آگاه به لغت عرب و اسرار آن باشد و سه شرط مذکور را رعایت کند می تواند از تضمین استفاده کند. چگونه باب تضمین سماعی شمرده شود در حالی که علمای علم بلاغت و لغت از آن استفاده می کنند و موارد متعدّدی در قرآن و روایات وارد شده است که بر مبنای تضمین است.

بنابر آنچه گفته شد این پژوهش برای چند دسته از طالبان علم مفید است که عبارتند از: 1- کسانی که نکات ادبی و عظمت ادبی قرآن را استخراج و جمع آوری می کنند.......... 2- کسانی که مباحث تفسیر «المیزان» را به صورت موضوعی یا به صورت تفسیر آیات مشکله دنبال می کنند چون بدون توجّه به تضمین، تفسیر دقیق آیاتی که تضمین دارند ممکن نیست.......... 3- کسانی که معنای دقیق واژگان قرآنی را همچون مترجمان قرآن دنبال می کنند، چون بدون توجّه به

ص: 16


1- . الخصائص (ابن جني)، جلد 2، صفحه 93: «لمّا كان معنى قد قتله: قد صرفه، عدّاه بعن و وجدت فى اللغة من هذا الفنّ شيئا كثيراً لا يكاد يحاط به؛ و لعلّه لو جمع أكثره (لا جميعه) لجاء كتاباً ضخماً؛ و قد عرفت طريقه».
2- . النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه544: «مجمع اللغة العربية يرى أنه قياسى لا سماعى بشروط ثلاثة: الأول: تحقق المناسبة بين الفعلين، الثانى: وجود قرينة تدل على ملاحظة الفعل الآخر، و يؤمن معها اللبس و الثالث: ملائمة التضمين للذوق البلاغى العربى».

تضمین، ترجمه ي دقیق قرآن ممکن نیست. از طرفی باید توجّه داشت که این پژوهش دارای فوایدی می باشد که عبارتند از: 1- آیاتی که برخی توهّم خطا می کنند قاعده مند می گردد.......... 2- شناسایی زیبایی های کتاب الهی با این توضیح که در قرآن واژه های زیادی به کار رفته که در باب تضمین جای دارد به این معنا که یک فعل دو معنا را می رساند: معنای اصلی خود همان فعل و معنای فعلی که در آن تضمین شده است.......... 3- آیاتی که دشمن دستاویز خود نموده و به قرآن اشکال ادبی وارد نموده، به وسیله ی باب تضمین، نقطه قوّت و زیبایی قرآن محسوب می شود. (تفسیر آیات مشکله).......... 4- خارج نمودن کلام از محذور.......... 5- متعدّی نمودن فعل لازم یا دو مفعولی نمودن فعل متعدّی به یک مفعول.......... 6- آهنگین و زیبا شدن کلام.......... 7- تضمین، قول باطلی را در تفسیر یک آیه نقد می کند و یا قول صحیحی را تقویت می کند. به عنوان مثال با توجّه به کلام مرحوم علّامه در «المیزان» در تفسیر سوره ی بقره، آیه 260 می توان وجه و سبب تضمین و نقد نمودن یک نظریه ی باطل را دریافت:

(قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً)؛ فرمود: چهار پرنده از این پرندگان را بگیر، سپس آنها را در حالی که با خود مأنوس ساخته ای بکش و قطعه قطعه کن، آنگاه بر هر کوهی بخشی از آنها را قرار ده.

با این توضیح که: كلمه «صرهنّ» از (صار- يصور) است و چون با حرف «الى» متعدى شده، دلالت مى كند بر اينكه علاوه بر معنای «قطعه قطعه کردن» متضمّن معناى «متمايل كردن» نيز هست. مرحوم علّامه پنج دلیل از مفسّری را بیان می کند که این آیه فقط مَثَل است و ماجرای سر بریدن پرندگان توسط حضرت ابراهیم(علیه السلام) رخ نداده است. دلیل اوّل آن مفسّر این است که «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» به معنای «آنها را به سوی خود متمایل کن» است و به معنای «قطعه قطعه کردن» نیست. ولی مرحوم علّامه هر پنج دلیل را ردّ می کند و دلیل اوّل را این گونه ردّ می کند که «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» علاوه بر معنای «قطعه قطعه کردن» متضمّن معنای «متمایل کردن» نیز

ص: 17

هست. بنابراین فایده ی تضمین این است که یک نظریه ي باطل را نقد می کند.(1)

این نوشتار برای پر شدن خلأ پژوهشی موجود پیرامون کاربرد تضمین در قرآن نگارش شد. امید است مورد توجّه قرآن پژوهان و قبول ایزد منّان قرار گیرد.

ان شاء الله.

ص: 18


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 374: «قوله تعالى: قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً. صرهن بضم الصاد على إحدى القراءتين من صار يصور إذا قطع أو أمال، أو بكسر الصاد على القراءة الأخرى من صار يصير بأحد المعنيين، و قرائن الكلام يدل على إرادة معنى القطع، و تعديته بإلى تدل على تضمين معنى الإمالة. فالمعنى: أقطعهن مميلا إليك أو أملهن إليك قاطعا إياهن على الخلاف في التضمين من حيث التقدير».

بخش اوّل: کلّیات و مفاهیم

کلّیات و مفاهیم

ص: 19

ص: 20

فصل اوّل: کلیّات

اشاره

فصل اوّل: کلیّات(1)

در ابتدای پژوهش لازم است اموری همچون: بیان مسأله و لزوم طرح آن، ضرورت پژوهش، اهداف و فوائد پژوهش، ثمره ي بحث و کاربرد آن و روش پژوهش تبیین گردد تا قانون یک پژوهش علمی مراعات شده باشد.

بيان مسأله و تعیین قلمرو آن

تضمین، عبارت است از اینکه به لفظی معنای لفظ دیگری را اشراب کنند و در نتیجه، نقش نحوي آن را ايفاء مي كند.

تضمین در افعال و اسماء مشتق و حروف رخ می دهد. تضمین در افعال عبارت است از اینکه فعلی معنای فعل دیگری را در بر بگیرد و معنای هر دو فعل را برساند، به این بیان که فعل، متعدّی به حرف جرّی شود که به آن حرف جر متعدّی نمی شد، اما فعل دیگری به این حرف جر متعدّی می شود، آنگاه آن فعل اول معنای هر دو فعل را در بر می گیرد.

مثل کلمه ي «عَتَوا» در آیه 77 سوره مبارکه اعراف که از مصدر«عُتُوّ» به معنای سركشی و تمرّد است ولی چون با لفظ «عن» متعدّی شده، متضمّن سرپیچی از روی استکبار است؛ زیرا واژه ي استکبار با حرف «عن» متعدّی می شود، از این رو

ص: 21


1- . تعداد صفحه های بخش دوّم بیشتر از بخش اوّل است، به دلیل اینکه چینش بخش دوّم بر اساس ترتیب حروف الفبا است، بنابراین برای تکمیل آنها نیاز به صفحه های بیشتری می باشد.

فعل «عَتَوا» نیز که با حرف «عن» متعدّی شده، علاوه بر معنای تمرّد و سركشی، معنای استکبار را نیز در بر گرفته است.

و همچنین مثل کلمه ي «انصاری» در آیه 52 سوره مبارکه آل عمران که از مصدر (نصرت) به معنای یاری نمودن است، ولی چون با «الی» به کار رفته، با آنکه خودش متعدّی بوده، متضمّن معنای «سلوک» نیز هست.

می توان تضمین از منظر «المیزان» را به دو قسم تقسیم نمود:

اول: موارد تضمین های قطعی؛ دوم: موارد تضمین های احتمالی که این دو مورد خود به عنوان سؤالات فرعی قرار می گیرند و بخش های پژوهش را تشکیل می دهند. با استفاده از تفسیر «المیزان» فعل ها و شبه فعل های مذکور به ترتیب حروف الفباء ارائه می گردد، البتّه در موارد ضرورت، برای تبیین بیشتر نظر علّامه در موارد تضمین، به تفاسیر دیگر مراجعه می شود.(1)

منظور از وجوه در این نوشتار، انواع تضمین است مانند تضمین مصرّح و غیر مصرّح و تضمین قطعی و احتمالی که در مبحث بعدی خواهد آمد. و همچنین مراد از وجوه، سبب و علّت تضمین است. بنابر این هر کجا که مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» سبب تضمین را با صراحت بیان نموده باشد و یا کلام ایشان ظهور در آن سبب داشته باشد در این نوشتار ذکر می گردد.

علّت تقسیم تضمین به موارد تضمین قطعی و احتمالی

تقسیم باید منشأ اثر و دارای ثمره باشد. تقسیم تضمین به تضمین در اسم و فعل اثری ندارد، ولی تقسیم به تضمین قطعی و احتمالی منشأ اثر است. اثرش این است که با یافتن موارد تضمین قطعی اثبات می شود که باب تضمین در قرآن حقیقت دارد و صرف یک احتمال نیست. در مقابل، عدّه ای که مخالف تضمین هستند آن را صرف احتمال می دانند.

ص: 22


1- . توضیح بیشتر در بخش تعریف تضمین خواهد آمد.

اهداف و فوائد پژوهش

شناسایی زیبایی های کتاب الهی با این توضیح که در قرآن واژه های زیادی به کار رفته که در باب تضمین جای دارد به این معنا که یک فعل دو معنا را می رساند: 1- معنای اصلی خود همان فعل، 2- معنای فعلی که در آن تضمین شده است و این از زیبایی های کلام عرب است که باید در قرآن موارد آن را بازشناسی نمود. مانند سوره بقره، آیه 226: «يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ» علاوه بر معناى «سوگند یاد نمودن» متضمّن معنايى چون «دورى گزيدن» است که توضیح آن ذیل واژه ي «إلو» آمده است.

* مختصرگویی و ایجاز به این صورت که به جای ذکر دو فعل، یکی از دو فعل را ذکر نموده و به فعل دوم با حرف جرّ و متعلّقات آن اشاره نموده است. مانند سوره مائده، آیه 48: (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ) معنای اعراض يا عدول در آن اشراب شده است که توضیح آن ذیل واژه ي «تبع» آمده است.

* آیاتی که دشمن دستاویز خود نموده و به قرآن اشکال ادبی وارد نموده به وسیله ی باب تضمین، نقطه ي قوّت و زیبایی قرآن محسوب می شود (تفسیر آیات مشکله).

* خارج نمودن کلام از محذور، مانند سوره اعراف، آیه 12: (ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ) متضمّن معنای «ما حملك» است که توضیح آن ذیل واژه ي «منع» آمده است.

* متعدّی نمودن فعل لازم یا دو مفعولی نمودن فعل متعدّی به یک مفعول(1).

ص: 23


1- . النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه152: «من الممكن جعل الفعل الثلاثى اللازم متعديا إلى مفعول به واحد، أو فى حكم المتعدى إليه؛ و ذلك بإحدى الوسائل التى سنذكرها، و كلها قياسىّ، إلا الأخيرة .......... 7- التضمين... و من أمثلته فى التعدية: لا تعزموا السفر؛ فقد عدّى الفعل «تعزم» إلى المفعول به مباشرة؛ مع أن هذا الفعل لازم لا يتعدى إلا بحرف الجر؛ فيقال: أنت تعزم على السفر. و إنما وقعت التعدية بسبب تضمين الفعل اللازم: «تعزم» معنى الفعل المتعدى: تنوى، فنصب المفعول بنفسه مثله؛ فمعنى: «لا تعزموا السفر» لا تنووا السفر.

مانند: سوره فصّلت، آیه 17: (فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى) كلمه «فَاسْتَحَبُّوا» به وسيله حرف «على» مفعول دوم گرفته است و مانند سوره جن، آیه 17: (يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً) فعل «يسلك» به خودى خود دو مفعول نمى گيرد ولی در این آیه دو مفعول گرفته است که توضیح آنها ذیل واژه ي «حبّ» و «سلک» آمده است.

* لازم نمودن فعل متعدّی(1)

مانند: (وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ) (کهف، 28) کلمه ي «تعد» در لغت به معنای تجاوز کردن است و متعدی بنفسه است ولی اگر كلمه «تعد» به معناى تجاوز بود هرگز با حرف «عن» متعدّى نمى شد؛ زيرا تجاوز هيچ وقت با اين حرف متعدى نمى شود؛ به همین دلیل متضمّن معناى «نبا و علا» است که لازم هستند و با حرف «عن» به کار می روند. «نبت عنه عينه و علت عنه عينه إذا اقتحمته» معنايش حقیر داشتن و اعتنا نکردن و ناچیز شمردن است.

* آهنگین و زیبا شدن کلام (زیبایی کلام بلاغی) مانند: بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها (زلزال، 5)، مصدر «ايحاء» كه فعل «أوحى» از آن مشتق شده است با حرف «الى» متعدى مى شود ولی در آیه ی مذکور با لام به کار رفته است تا با چهار آیه قبل هم آهنگ گردد.(2)

* آیاتی که برخی توهّم خطا می کنند قاعده مند می گردد. مانند سوره بقره، آیه 260: «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» که توضیح آن ذیل واژه «صار» آمده است.

* تضمین، قول باطلی را در تفسیر یک آیه نقد می کند و یا قول صحیحی را

ص: 24


1- . همان مدرک، جلد 2، صفحه 171: «يصير الثلاثى المتعدى لواحد لازماً - قياساً- أو فى حكم اللازم لسبب مما يأتى: 1- التضمين لمعنى فعل لازم؛ نحو: قوله تعالى: (فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ)، فإن الفعل: «يحذر» متعد فى الأصل بنفسه، تقول حذرت عواقب الغضب. و لكنه حين تضمن معنى الفعل المضارع: «يخرج» صار متعديا مثله بحرف الجر: «عن». فالمراد: فليحذر الذين يخرجون عن أمره. و مثله قوله تعالى: (وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ) فالفعل؛ «تعدو» بمعنى «تتجاوز» متعد بنفسه؛ كما فى مثل: أنت لا تعدو الحق؛ أى: لا تتجاوز الحق و لكنه هنا متعد بحرف الجرّ: «عن»؛ بسبب تضمنه معنى فعل آخر.
2- . المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 20، صفحه 342: قوله: «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» اللام بمعنى إلى لأن الإيحاء يتعدى بإلى و المعنى تحدث أخبارها بسبب أن ربك أوحى إليها أن تحدث فهي شاعرة بما يقع فيها من الأعمال خيرها و شرها متحملة لها يؤذن لها يوم القيامة بالوحي أن تحدث أخبارها و تشهد بما تحملت».

تقویت می کند، مانند: سوره نساء، آیه2: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى» که توضیح آن ذیل واژه «أکل» آمده است.

پیشینه پژوهش

پیشینه پژوهش خود بر دو قسم است که باید مورد بررسی قرار گیرند: پیشینه منابع و پیشینه تضمین، با این تفاوت که پیشینه ي منابع، درباره ی منابع تألیف شده درباره ی تضمین است ولی پیشینه ي تضمین مربوط به سابقه ی تضمین در طول تاریخ است.

پیشینه ی منابع: بعد از فحص فراوان، هیچ مقاله، مجلّه یا کتابی درباره ی تضمین در قرآن از منظر تفسیر «المیزان» یافت نشد. البته یک کتاب و نه مقاله درباره ی تضمین نحوی و تضمین در زبان عربی نوشته شده است که مرتبط با پژوهش مذکور است که آن کتاب عبارت است از:

ندیم فاضل، محمّد، التضمین النحویّ فی القرآن الکریم، ناشر دار الزمان، مدینه منوّره، 1426 ه- ق. بی چا.

و نه مقاله عبارتند از:

الأثری، محمّد بهجة، تعقیب صغیر علی مبحث التضمین، المجمع اللغة العربیّة بدمشق، المجلّد الخامس و الخمسون، ذوالقعدة 1400 ه- ق. الجزء 4 (3 صفحه از صفحه 835 تا 837)، بی نا، بی چا.

الجواری، احمد عبد الستّار، حقیقة التضمین و وظیفة حروف الجرّ، المجمع العلمیّ العراقی، المجلّد الثانی و الثلاثون، ذوالحجة 1401 ه- ق. الجزء 3 و 4 (18 صفحه از صفحه 149 تا 166)، بی نا، بی چا.

الزعبلاوی، صلاح الدین، التضمین، المجمع اللغة العربیّة بدمشق، المجلّد الخامس و الخمسون، صفر 1400 ه- ق. الجزء 1 (47 صفحه از صفحه 61 تا 107)، بی نا، بی چا.

ص: 25

حاجی خانی، علی، روش شناسی ترجمه ی تضمین نحوی در برخی ترجمه های معاصر قرآن کریم، الجمعیّة العلمیّة الایرانیّة للغة العربیّة و آدابها، بهار 1393ه- ش. شماره 30 (20 صفحه از صفحه 135 تا 154)، بی نا، بی چا.

حامد هلال، عبد الغفّار، التضمین و اثره فی نمو اللغة، کلیة اللغة العربیة بالقاهرة 1409 ه- ق. العدد 7 (18 صفحه از صفحه79 تا 96)، بی نا، بی چا.

زانوس، احمد پاشا، نگاهی به مسأله تضمین کلمات در زبان عربی، مجله ادبیات تطبیقی، شماره 1، پاییز 1388ه- ش. بی جا، بی نا، بی چا.

زبرجد، سیّد محمّد هادی، تضمین نحوی و اقسام آن در قرآن کریم، مجلّه پژوهش های قرآنی در ادبیات، بهار و تابستان 1393ه- ش. شماره 1 (37 صفحه از صفحه63 تا 99)، بی جا، بی نا، بی چا.

عمر لطفی، السیّد، التضمین أو نیابة حرف مکان آخر، الأزهر، جمادی الآخرة 1382 ه- ق. العدد 218 (6 صفحه از 405 تا 410)، بی نا، بی چا.

محمّد عبد العلیم، محمّد، التضمین فی الأفعال بین النحاة و اهل البیان، کلّیة اللغة العربیة بالقاهرة 1418 ه- ق. العدد 16 (90 صفحه از 665 تا 754)، بی نا، بی چا.

شایان ذکر است که آلوسی در تفسیر «روح المعانی» موارد زیادی از تضمین را ذکر نموده است.

پیشینه ی تضمین

با دقّت نمودن در پیشینه تضمین در احادیث و در علم نحو و لغت و تفسیر معلوم می گردد که عالمان از زمان اهل بیت(علیهم السلام) به بحث تضمین توجّه خاصّی داشته اند.

ص: 26

پیشینه ی تضمین در احادیث اهل بیت(علیهم السلام)

1- حدیثی در کتاب «الکافی» در تفسیر سوره توبه، آیه 70 آمده که تضمین در آیه را بیان نموده است:

(أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون)

ترجمه: آيا خبر كسانى كه پيش از آنان بودند به اينان نرسيده؟ خبر قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده [قوم لوط] كه پيامبرانشان براى آنان دلايل روشن آوردند [ولى نپذيرفتند]؛ خدا بر آن نبود كه به آنان ستم ورزد، ولى آنان بودند كه همواره بر خود ستم مى كردند.

مرحوم علّامه: مؤتفكات، يعنى شهرها و دهاتى از دهات قوم لوط كه زير و رو شدند. كلمه مؤتفكات از «ائتفكت الارض» است، كه به معناى زير و رو شدن زمين است. و در كافى(1) به سند خود از ابى بصير از امام ابى عبد اللَّه(علیه السلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى در معناى «وَ

الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ» فرمود: مقصود از ايشان قوم لوط است كه «ائتفكت عليهم» يعنى زمين برايشان زير و رو شد، و پايين و بالا گرديد.(2)

2- قالت: و كانت إذا دخلت على النبى صلى اللّه عليه (و آله) و سلم قام اليها فقبلها و أجلسها فى مجلسه.

ترجمه: عایشه گفت: هرگاه فاطمه(علیها السلام) بر رسول خدا وارد مى شد آن حضرت

ص: 27


1- . الكافي، جلد 8 ، 181، خطبة لأمیر المؤمنین، صفحه173: عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ ... وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى قَالَ هُمْ أَهْلُ الْبَصْرَةِ هِيَ الْمُؤْتَفِكَةُ قُلْتُ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ قَالَ أُولَئِكَ قَوْمُ لُوطٍ ائْتَفَكَتْ عَلَيْهِمُ انْقَلَبَتْ عَلَيْهِم.
2- . الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 347: و في الكافي، بإسناده عن أبي بصير عن أبي عبد الله(علیه السلام):- في حديث - قلت: «وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ» قال: أولئك قوم لوط ائتفكت عليهم- أي انقلبت و صارت عاليها سافلها.

به احترام او با اشتیاق بر مى خاست و او را مى بوسيد و در جاى خود مى نشانيد.(1)

توضیح: کلمه «قامَ» با حرف جرّ «الی» متعدّی نمی گردد بنابر این متضمّن معنای «اشتیاق» یا «استقبال» می باشد؛ أی قام مشتاقاً الیها أو اشتاق الیها قیاماً؛ یعنی با اشتیاق به احترام او بر می خاست و یا مشتاق او بود در حال قیام.

نکته: در دو آیه از قرآن کلمه «قامَ» با حرف جرّ «الی» به کار رفته است که عبارتند از: 1- مائده، آیه 6 «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم» 2- نساء، آیه 142 «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» ابن عاشور در تفسیر سوره ی مائده، آیه 6 لفظ «قمتم» را متضمّن معنای «عمدتم» گرفته است.(2)

پیشینه ی تضمین در کتب لغت

1- خلیل ابن احمد فراهیدی (م 175 ق): «هدیتُ لک» به معنای «بیّنتُ لک» است و به همین معنا در سوره طه آیه 128 آمده است.(3)

(أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى).

ترجمه: و آيا براى آنان روشن نكرد كه چه بسيار گروه هايى را پيش از آنان هلاك كرديم در حالى كه (اين كافران) در خانه هاى آنان راه مى روند؟! مسلماً در آن [ها] نشانه هايى براى صاحبان انديشه است.

ص: 28


1- . فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 3، صفحه 127، باب فى شباهة فاطمة3 بالنبى(صلی الله علیه و آله و سلم) من وجوه و تقبيل النبي(صلی الله علیه و آله و سلم) لها .....: (صحيح الترمذى، جلد 2، صفحه 319) روى بسنده عن عائشة أم المؤمنين قالت: ما رأيت أحدا أشبه سمتا و دلا و هديا برسول اللّه صلى اللّه عليه (و آله) و سلم فى قيامها و قعودها من فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه (و آله) و سلم قالت: و كانت إذا دخلت على النبى صلى اللّه عليه (و آله) و سلم قام اليها فقبلها و أجلسها فى مجلسه. به دلیل عدم دسترسی به کتاب صحیح ترمذی از کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة نقل قول گردید.
2- . التحرير و التنوير، جلد 5، صفحه 50: «القيام هنا كذلك بقرينة تعديته ب (إلى) لتضمينه معنى عمدتم إلى أن تصلّوا».
3- . كتاب العين، جلد 4، صفحه 78: «و لغة أهل الغور: هَدَيْتُ لك، أي: بينت لك، و بها نزلت: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ».

2- راغب اصفهانی(م 425 ق.) در توضیح سوره توبه، آیه 23: «استحباب كفر بر ايمان»، به معناى ترجيح دادن و مقدم داشتن است، و حقيقت معناى «استحباب» اين است كه آدمى جستجو كند تا چيزى را پيدا كند كه دوستش بدارد، و ليكن به خاطر اينكه با كلمه «علي» متعدى مى شود، معناى ايثار و ترجيح را مى دهد.(1)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون.

ترجمه: اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند.

پیشینه ی تضمین در کتب تفسیر

1- زمخشری (م 538 ق.) در تفسیر «الكشّاف» در آیات زیادی تصریح به تضمین نموده است، مانند این آیه:

(وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً). (کهف، آیه 28)

ترجمه: با كسانى كه صبح و شام، پروردگارشان را مى خوانند در حالى كه همواره خشنودى او را مى طلبند، خود را پايدار و شكيبا دار، و در طلب زينت و زيور زندگى دنيا ديدگانت [از التفات] به آنان [به سوى ثروتمندان] برنگردد، و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش] از ياد خود غافل كرده ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده روى است، اطاعت مكن.

ص: 29


1- . مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 214: «و قوله عزّ و جلّ: إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ [التوبة/ 23]، أي: إن آثروه عليه، و حقيقة الِاسْتِحْبَابِ: أن يتحرّى الإنسان في الشي ء أن يحبّه، و اقتضى تعديته ب (على) معنى الإيثار».

زمخشرى: جمله «وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ» متضمن معناى نبا و علا است چون با لفظ «عن» متعدى شده است.(1)

2- طبرسی (م 548 ق.) درتفسیر «مجمع البیان» در موارد زیادی آیات قرآن را با توجه به تضمین معنا نموده است، اگر چه از اصطلاح تضمین استفاده ننموده است، مانند این آیه:

فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجاب. (ص، آیه 32) ترجمه: پس گفت: من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم [كه نماز مستحب پايان روز است] اختيار كردم [زيرا مى خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده كنم و همواره به آنها نظر مى كرد] تا [خورشيد] پشت پرده افق پنهان شد.

طبرسی: كلمه «احببت» متضمن معناى ايثار است، و كلمه «عن» به معناى «على» است، و منظور حضرت سليمان اين است كه: من محبّتى را كه به اسبان دارم ايثار و اختيار مى كنم بر ياد پروردگارم. (2)

پیشینه ی تضمین درکتب نحو

1- ابن جنّی (م 392 ق.): «گاهی عرب در کلام خود توسّع قائل شده و یکی از دو لفظ را به جای دیگری به کار برده است و به خاطر همین با لفظ مضمِّن آن حرف را که با مضمَّن در کلام عرب استعمال می شود، می آورد».(3)

2- ابن هشام (م 745 ق.): «گاهی عرب ها به لفظی معنای لفظ دیگری را می نوشانند و به لفظ اوّل حکم لفظ دوّم را می دهند که به آن تضمین می گویند و فایده آن این است که

ص: 30


1- . الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 717: «إنما عدى بعن، لتضمين عدا معنى نبا و علا«.
2- . مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 740: «و المراد بالخير الخيل هنا فإن العرب تسمي الخيل الخير عن قتادة و السدي فالمعنى آثرت حب الخيل من ذكر ربي».
3- . الخصائص، جلد 3، صفحه 58: «التضمين: العرب قد تتّسع، فتوقع أحد الحرفين موقع صاحبه، إيذانا بأن هذا الفعل فى معنى ذلك الآخر، فلذلك جى ء معه بالحرف المعتاد مما هو فى معناه».

کلمه ای معنای دو کلمه را در آن واحد می رساند».(1)

نتیجه گیری و جمع بندی: با تفحّص در کتب علمای متقدّم می توان مواردی از تضمین را یافت که معلوم می شود از زمان اهل بیت(علیهم السلام) مبحث تضمین مطرح بوده است، اگر چه اصطلاح تضمین رایج نبوده است.

امتیاز و كاربرد این پژوهش

جای خالی پژوهش مذکور در مجلّه ها و کتب و مقاله ها، خود امتیاز این پژوهش است که این خلأ را پر کند.

گردآوری 131 مورد از موارد تضمین قطعی از تفسیر «المیزان» در این نوشتار، خود دلیل بر اثبات مبحث تضمین است و دلیل بطلان کلام منکران باب تضمین می باشد.

ویژگی دیگر این پژوهش این است که تمام آیات به صورت خلاصه و مختصر در جدول ذکر گردیده تا کار محققان بعدی آسان گردد.

پژوهش مذکور برای چند دسته مفید است:

برای کسانی که نکات ادبی و عظمت ادبی قرآن را استخراج و جمع آوری می کنند.

برای کسانی که مباحث تفسیر «المیزان» را به صورت موضوعی یا به صورت تفسیر آیات مشکله دنبال می کنند؛ چون بدون توجّه به تضمین، تفسیر دقیق آیاتی که تضمین دارند ممکن نیست.

برای کسانی که معنای دقیق واژگان قرآنی را همچون مترجمان قرآن دنبال می کنند؛ چون بدون توجّه به تضمین، ترجمه دقیق قرآن ممکن نیست.

کاربرد این پژوهش این است که هر فعلی که تضمین در آن رخ داده هم معنای اصلی فعل را حفظ کرده و هم معنای فعل مضمّن را افاده می کند.

ص: 31


1- . مغني اللبيب، جلد 2، صفحه 685: «القاعدة الثالثة قد يشربون لفظا معنى لفظ فيعطونه حكمه، و يسمى ذلك تضمينا. و فائدته: أن تؤدى كلمة مؤدى كلمتين».

قلمرو بحث و روش آن

افعال یا مشتقّات نحوی که در بردارنده ی باب تضمین هستند و تفسیر «المیزان» متذکّر آن موارد گردیده است.

روش ترتیب در اين پژوهش بر اساس حروف الفبا مي باشد كه نسبت به سبک ترتیبی از اوّل تا آخر قرآن رجحان دارد؛ زیرا جلوی تکرار را گرفته و از طرفی تمام مواردی که مربوط به یک فعل (یک واژه) است یک جا جمع می گردد.

در همه ی مباحث یک رویّه دنبال شده است. به این شکل که ابتدا، آیه همراه با آدرس ذکر شده و بعد ترجمه و بعد از آن تفسیر و توضیح و بعد از آن آیات نظیر آیه مذکور و در آخر هم نتیجه گیری و در چند مورد از موارد تضمین، نقد و بررسی اضافه شده است.

ترجمه ی هر آیه، از ترجمه ی انصاریان ذکر گردیده مگر آن که در جایی نیاز به اصلاح ترجمه داشته باشد که در این صورت در پاورقی به اصلاح ترجمه اشاره گردیده است و هر کجا از ترجمه های دیگر استفاده شده، در پاورقی نام مترجم ذکر شده است. هرگاه آیه ای دارای تضمین باشد تمام آیات نظیر آیه ی مذکور نیز مطابق با تضمین در آن آیات ترجمه گردیده اند. هر کجا که مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» سبب تضمین را با صراحت بیان نموده باشد و یا کلام ایشان ظهور در آن سبب داشته باشد در پژوهش ذکر گردیده است.

ترجمه ی تفسیر «المیزان» به صورت خلاصه و گاهی با کمی اصلاح آورده شده و به ترجمه های معروف «المیزان» اکتفا نشده است و برای اطمینان، متن عربی «المیزان» همراه با آدرس کامل در پاورقی ذکر گردیده است.

سعی بر آن است که هر کجا مرحوم علّامه از دیگران نقل قول نموده، مصدریابی نموده و اسم گوینده ی قول با آدرس کامل ذکر گردد.

ص: 32

فصل دوم: مفاهیم

اشاره

در این فصل، تعریفی از قرآن و تضمین و اشراب و وجوه ارائه نموده و شرح حال مختصری از زندگینامه مرحوم علّامه بیان می گردد و همچنین توضیح مختصری درباره ی تفسیر «المیزان» ارائه می گردد و انواع تضمین مورد بررسی قرار می گیرد.

قرآن

واژه «قُرْآن» در لغت، مصدر و به معنى خواندن است. در سوره قيامت، آيه 17 و 18 به معنای لغوی آمده است: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»؛ «بى ترديد گرد آوردن و [به هم پيوند دادن آيات كه بر تو وحى مى شود و چگونگى] قرائتش بر عهده ماست». واژه «قُرْآن» در اصطلاح مخصوص كتابى است كه بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و براى اين كتاب واژه «قُرْآن» اسم علم شده است. (1)

ص: 33


1- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 668: «الْقُرْآنُ في الأصل مصدر، نحو: كفران و رجحان. قال تعالى: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ [القيامة/ 17- 18] قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِذَا جَمَعْنَاهُ وَ أَثْبَتْنَاهُ فِي صَدْرِكَ فَاعْمَلْ بِهِ. و قد خصّ بالكتاب المنزّل على محمد صلّى اللّه عليه و سلم، فصار له كالعلم». مجمع البحرين، جلد 1، صفحه 337: «قوله تعالى: وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ [27/ 92] هو اسم لكتاب الله تعالى خاصة لا يسمى به غيره، و إنما سمي قُرْآناً لأنه يجمع السور و يضمها، و قيل لأنه جمع القصص و الأمر و النهي و الوعد و الوعيد و الآيات و السور بعضها إلى بعض، و هو مصدر كالغفران و الكفران، يقال: «فلان يَقْرَأُ قُرْآناً حسنا» أي قراءة حسنة».

تضمین

تضمین (1)

تضمین در لغت به معنای قرار دادن چیزی در ظرف است، مانند قرار دادن میت در قبر.(2)

معنای اصطلاحی تضمین در علم نحو عبارت است از اینکه به لفظی معنای لفظ دیگری را اشراب کنند و در نتیجه عمل آن را انجام دهد.(3)

و به تعبیر دیگر عبارت است از جعل و قرار دادن معناى فعلى در فعل ديگر و تنزيل آن فعل به منزله فعل ديگرى كه در آن قرار داده شده، به طورى كه علاوه بر داشتن معناى فعل متضمّن فيه، داراى احكام نحوي آن نيز مى باشد. به عنوان مثال اگر فعل متضمّن لازم باشد و متضمّن فيه متعدّى، فعل متضمّن متعدّى مى شود، و همچنين اگر فعل متضمّن لازم بود و با حرف جر خاصى متعدّى مى شود بعد از تضمين فعل ديگر در آن، اگر آن فعل لازم باشد و با حرف جر ديگرى متعدّى مى شود، آن فعل متضمّن نيز با آن حرف جر متعدّى مى گردد. مثال:

وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً. (نساء، آیه 2)

ترجمه: اموال يتيمان را [پس از رشدشان] به آنان بدهيد، و [اموال] پست و بى ارزش [خود] را با [اموالِ] مرغوب و با ارزش [آنان] عوض نكنيد؛ و اموالشان را با ضميمه كردن به اموال خود نخوريد؛ زيرا آن گناهى بزرگ است.

ص: 34


1- این تعریف به یکی از انواع تضمین اشاره دارد و سایر اقسام در آینده معرّفی خواهند شد. نکته: گاهی از واژه ی اشراب به جای واژه ی تضمین استفاده می شود.
2- . لسان العرب، جلد 13، صفحه 257: «ضَمَّنَ الشي ءَ الشي ءَ: أَوْدَعه إِياه كما تُودِعُ الوعاءَ المتاعَ و الميتَ القبرَ». الصحاح، جلد 6، صفحه 2155: «ضَمِنْتُ الشى ء ضَمَاناً: كَفَلْتُ به، فأنا ضَامِنٌ و ضَمِينٌ.و ضَمَّنْتُهُ الشى ء تَضْمِيناً فتَضَمَّنَهُ عنِّى، مثل غَرَّمْتُهُ. و كلُّ شى ءً جعلتَه فى وعاء فقد ضَمَّنْتَهُ إياه.و المُضَمَّنُ من الشعر: ما ضَمَّنْتَهُ بيتاً». لسان العرب، جلد 13، صفحه 257: «ضَمَّنَ الشي ءَ الشي ءَ: أَوْدَعه إِياه كما تُودِعُ الوعاءَ المتاعَ و الميتَ القبرَ».
3- . مغني اللبيب، جلد 2، صفحه 685: «قد يشربون لفظا معنى لفظ فيعطونه حكمه و يسمّى ذلك تضمينا و فائدته: أن تؤدّي كلمة مؤدّى كلمتين، قال تعالى (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ) أي و لا تضمّوها إليها آكلين».

توضیح: با اینکه مادّه «أکل» با حرف جرّ «الی» به کار نمی رود ولی در آیه مذکور به کار رفته است، بنا بر این فعل «لا تَأْكُلُوا» متضمن معناى «لا تضمّوا» يا مثل آن است، مى خواهد بفرمايد مال مردم را با ضميمه کردن به اموال خود نخورید.(1)

اشراب

اشراب در لغت به معنای نوشانیدن است(2)

ولی در اصطلاح، تعریف آن همان تعریفی است که برای تضمین بیان گردید.(3)

سیّد محمّد حسین طباطبایی

علّامه طباطبائى از خاندانى اصيل و از سلسله سادات است كه به قاضى شهرت داشته و از نسل حسن مثنّا، فرزند امام حسن بن على بن ابى طالب(علیهما السلام) مى باشد. ايشان از دانشمندان بزرگ شيعه در عصر حاضر بوده و فقيه، فيلسوف، عارف و از مفسران بزرگ دوران معاصر است. وى تأليفات فراوانى در علوم مختلف مانند اصول فقه، فلسفه، اخلاق و عرفان، سياست، عقايد و تفسير دارد. بدون ترديد از مهم ترين تأليفات او تفسير «الميزان» است كه جايگاه بسيار مهمى در ميان تفاسير جهان اسلام به خود اختصاص داده و در نوع خود كم نظير و مايه ي افتخار شيعه است.(4)

او در آخرين روز سال 1321 ه-. ق (29 ذى الحجه) در تبريز چشم به جهان

ص: 35


1- . الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 221: «و أما قوله تعالى: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ» فهو من قبيل تضمين الأكل معنى الضم و نحوه مما يتعدى بإلى لا أن لفظة «إِلَى» هنالك بمعنى مع».
2- . همان مدرک، جلد 1، صفحه 222: «قوله تعالى: وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ، الإشراب هو السقي»؛ اشراب به معناى نوشانيدن است. المحيط في اللغة، جلد 7، صفحه 329: «الإِشْرَابُ: إذا جاءَكَ الشَّيْ ءُ في الشَّيْ ءِ». كتاب العين، جلد 6، صفحه 258: «الإِشْراب: لون قد أُشْرِبَ من لون .. [يقال] أُشْرِبَ فلانٌ حُبَّ فلانٍ، أي: خالط قلبه».
3- . موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، صفحه 92: «الإشراب: إمساس كلمة معنى أخرى على وجه لا يخرجها من الحقيقة إلى المجاز. و انظر التضمين».
4- . آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، صفحه 368.

گشود و تا سال 1344 هجرى قمرى در آنجا زندگى كرد. پس از آن به نجف اشرف جهت تحصيل مشرّف شد. در آنجا تا سال 1354 هجرى قمرى ماند. سپس به تبريز بازگشت و تا سال 1365 ه-. ق در آنجا بود. پس از آن به قم عزيمت نمود.

تأليفات عربى وی(1)

عبارتند از: «تفسير الميزان» در 20 جلد، «بداية الحكمة» در فلسفه، «نهاية الحكمة» در فلسفه، «رساله اى در برهان»، «رساله اى در مغالطه»، «رساله اى در تحليل»، «رساله اى در تركيب»، «رساله اى در اعتباريّات»، «رساله اى در نبوئات و منامات»، «رساله اى در ذات»، «رساله اى در اسماء و صفات»، «رساله اى در افعال»، «رساله اى در وسائط»، «رساله اى در انسان قبل از دنيا»، «رساله اى در انسان در دنيا»، «رساله اى در انسان بعد از دنيا» يعنى معاد و «رساله اى در ولايت» كه همگى خطى بوده و چاپ نشده، بجز تفسير و بدايه و نهايه كه چاپ شده است و تأليفات فارسى وی عبارتند از: كتاب «اصول فلسفه»، «شيعه در اسلام»، «قرآن در اسلام» و «مصاحبه هاى شرق شناس معروف پرفسور كوربن»، «وحى يا شعور مرموز»، «رساله اى در علم امام»، «رساله اى در نظام هاى حكومتى»، «حاشيه كفاية الاصول»، «رساله اى در اعجاز» و «حاشيه اسفار»(2)

كه همگى بجز «حاشيه كفايه» چاپ شده اند.(3)

اساتيد وى: استاد او در فقه و اصول آيت اللّه العظمى محمّد حسين نائينى(رحمه الله) و آيت اللّه العظمى شيخ محمّد حسين كمپانى اصفهانى(رحمه الله) استاد او در فلسفه، محقق متبحّر سيّد حسين بادكوبه اى(رحمه الله)؛ استاد او در رياضيات، استاد متبحّر رياضيدان سيد ابو القاسم خوانسارى(رحمه الله) بودند.(4)

ص: 36


1- . نکته: یکی از تألیفات مرحوم علّامه کتاب «تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن» است که از قلم علی الاوسی افتاده است.
2- . آشنايى با تفاسير- عدم تحريف قرآن و چند بحث قرآنى، صفحه 228: در اين شرح حال اشتباهى رخ داده و آن اين است كه حاشيه كفايه و حاشيه اسفار را كه عربى است از تأليفات فارسى شمرده است.
3- . روش علامه طباطبايى در تفسير الميزان، صفحه 52.
4- . همان مدرک، صفحه 58.

شاگردان وی: از بارزترين شاگردانش استاد شهيد مرتضى مطهّرى(رحمه الله) بود كه ستاره علمى اش در زمينه هاى علمى مختلف درخشيد و در آخرين سال هاى عمر خويش در دانشگاه تهران به تدريس اشتغال داشت. جمعى ديگر از شخصيّت هاى متفكرى كه نقش رهبرى جامعه را ايفا مى كردند، در رديف شاگردان وى به شمار مى روند. مانند: شهيد دكتر بهشتى و شهيد دكتر مفتّح و نيز جمعى از بزرگان حوزه علميه قم مانند: استاد جوادى آملى، محمدى (گيلانى)، مصباح يزدى و ... از شاگردان وى هستند.(1)

مرحوم علّامه در تفسیر «الميزان» و «تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن» به مبحث تضمین توجّه خاصّی داشته و آیاتی که دارای تضمین هستند را بیان نموده است. او در آبان 1360 مطابق محرم الحرام 1402 به لقاءالله پيوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(علیها السلام) به خاك سپرده شد.

الميزان فى تفسير القرآن

اثر علامه سيد محمد حسين طباطبائى (1321- 1402 ق) فرزند سيد محمد طباطبائى، از اعاظم حكما و مفسران اماميه است. تفسير مورد بحث در بيست مجلّد به زبان عربى شامل تمامى قرآن كريم است. مؤلف در اين تفسير به قاعده (القرآن يُفَسِّر بعضُه بعضا) اهتمام ویژه نموده و به استفاده حد اکثری از قرآن برای تفسیر قرآن اعتناء نموده است.(2) قابل ذکر است در روش مذکور از روایات و نکات عقلی غفلت نشده است، بنابراین نباید این روش را با روش قرآن بسندگی یکسان دانست.

علّت اينكه علّامه تفسير خود را الميزان ناميده اين است كه در اين كتاب آراء و گفته هاى مفسّران و ساير دانشمندان ذكر شده و مورد نقد و بررسى قرار گرفته است. علّامه در موارد بسيارى، آراء مفسّران گذشته را در يك موضوع ارزيابى

ص: 37


1- . همان مدرک، صفحه 70 «با اندك تصرف».
2- . تفسير و تفاسير شيعه، صفحه 345.

كرده و بعضى از آنها را تأیيد و تعدادى ديگر را ردّ مى كند.(1)

«الميزان» در طول بيست سال تأليف شده و كتابى نيست كه بدون تأمّل نگاشته شده باشد تا به آسانى مورد نقد قرار گيرد. در وسط جلد اول «الميزان» در بحث راجع به قبله مى فرمايد: «امسال كه سال 1332 شمسى است(2)

... و جلد بيستم هم طبق تاريخ ثبت شده در آخر آن در سال 1352 ه-.ش(3) «شب 23 ماه مبارك رمضان سال 1392 هجرى قمرى«(4)

به پايان رسيده، بنابراين تأليف اين تفسير مبارك بيست سال طول كشيده است.(5)

منابع تفسيرى: علّامه طباطبائى به كتب تفسيرى - قديم و جديد - استناد جسته، و آراء و نظريات آنها را مورد بررسى قرار داده، در معناى آيات از بعضى از آنها استفاده كرده و در عين حال بعضى ديگر را مورد نقد و تحليل قرار داده است. منابع تفسيرى «الميزان»، به ترتيب زمانى مفسران، بدين قرار است: 1- ابن عباس 2- جامع البيان فى تفسير القرآن 3- الكشاف عن حقائق التّنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه الّتأويل 4- مجمع البيان 5- مفاتيح الغيب (تفسير كبير) 6- المفردات فى غريب القرآن 7- انوار التّنزيل و اسرار التّأويل 8- الدّر المنثور فى تفسير المأثور 9- تفسير ابو السعود 10- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى 11- تفسير المنار 12- الجواهر فى تفسير القرآن. البتّه تفاسير ديگرى نيز وجود دارد كه علّامه در نقل روايات بدان ها استناد نموده و در مقايسه

ص: 38


1- . روش علامه طباطبايى در تفسير الميزان، صفحه162.
2- . مصدر یابی: الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 336: «و قد أنهض هذا المهندس الرياضي الفاضل الزعيم حسين علي رزم آرا في هذه الأيام و هي سنة 1332 هجرية شمسية على حل هذه المعضلة».
3- . نکته: تاریخ 1392 ه-.ق با تاریخ 1351 ه-.ش معادل است، بنابراین بهتر است گفته شود «الميزان» در طول حدود بيست سال تأليف شده است.
4- . مصدریابی: الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 398: «تم الكتاب و الحمد لله و اتفق الفراغ من تأليفه في ليلة القدر المباركة الثالثة و العشرين من ليالي شهر رمضان من شهور سنة اثنتين و تسعين و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة».
5- . آشنايى با تفاسير- عدم تحريف قرآن و چند بحث قرآنى، صفحه 235 و 239.

با تفاسير مذكور كمتر مورد استناد قرار گرفته اند و به دلیل اختصار در کلام نيازى به ذکر آنها نیست.(1)

اين تفسير دو بار ترجمه شده: يك بار به صورت ناقص كه برخى از جلدهاى آن را (پنج جلد) دانشمندانى از جمله آيت اللّه مكارم شيرازى، مصباح يزدى، گرامى، محمد جواد حجّتى و ... ترجمه كرده اند. بار ديگر جناب سيّد محمد باقر موسوى همدانى آن را به طور كامل ترجمه كرد. تفسير «الميزان» افزون بر زبان فارسى به زبان انگليسى و اردو نيز ترجمه شده است.

اين تفسير داراى فهرست هاى متعددى از جمله فهرست موضوعى است كه انتشارات جامعه مدرّسين آن را به چاپ رسانده است. «الميزان» فهرست ديگرى با عنوان «دليل الميزان» دارد كه آقاى الياس كلانترى آن را تأليف كرده است. همچنين اعلام، امثله و موضوعات مختلف آن در سه جلد تنظيم شده است. «الطباطبايى و منهجه في تفسيره الميزان» (روش علامه طباطبايى در الميزان) از آقاى على اوسى نيز، كمك بسيار خوبى به يافتن مباحث «الميزان» مى كند.(2)

شایان ذکر است که پژوهش های متعددّی بر روی این تفسیر صورت گرفته و پایان نامه های بسیاری بر مبنای آن نوشته شده است ولی با این وجود، هنوز زوایای مختلفی از این تفسیر نیاز به کار تحقیقی و پژوهشی دارد.

اوّلین مورد تضمین درتفسیر «البیان» و «المیزان»

توجّه به این مطلب که نویسنده ی تفسیر «المیزان» در چه جایی از این تفسیر و تفسیر «البیان» به بحث تضمین عنایت پیدا کرده است دارای اهمّیت زیادی است:

اوّلین مورد تضمین در تفسیر «البیان»: مرحوم علّامه در «تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن» در تفسیر سوره حمد آیه (اهدنا الصراط المستقیم) درباره هدایت، به سوره زمر، آیه 23 استشهاد می کند و می نویسد: (ثُمَّ تَلِينُ

ص: 39


1- . روش علامه طباطبايى در تفسير الميزان، صفحه 78.
2- . آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، صفحه 368.

جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ، ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ)، سپس پوست بدن و دل هايشان به سوى ياد خدا نرم مي شود و ميل مى كند، اين هدايت خدا است، كه هر كه را بخواهد از آن موهبت برخوردار مي سازد). و اگر در آيه اخير، لين و نرم شدن با حرف (الى) متعدى شده در حالی که باید با حرف جر (لام) متعدی می شد، از اين جهت بوده كه كلمه نام برده متضمن معناى ميل، اطمينان، و امثال آن است، و اين گونه كلمات هميشه با حرف (الى) متعدّى مي شوند.(1)

اوّلین مورد تضمین در تفسیر «المیزان»: مرحوم علّامه در تفسیر سوره حمد آیه (اهدنا الصراط المستقیم) درباره هدایت، به سوره زمر، آیه 23 استشهاد می کند و می نویسد: (ثُمَّ تَلِينُ (2) جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ، ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ، سپس پوست بدن و دل هايشان به سوى ياد خدا نرم مي شود و ميل مى كند، اين هدايت خدا است، كه هر كه را بخواهد از آن موهبت برخوردار مي سازد). و اگر در آيه اخير، لين و نرم شدن با حرف (الى) متعدى شده، از اين جهت بوده كه كلمه نام برده متضمن معناى ميل، اطمينان، و امثال آن است، و اين گونه كلمات هميشه با حرف (الى) متعدى مي شوند، و در حقيقت لين نامبرده عبارتست از صفتى كه خدا در قلب بنده اش پديد مى آورد، كه به خاطر آن صفت و حالت ياد خدا را مى پذيرد، و بدان ميل نموده، اطمينان و آرامش مى يابد.(3)

نتیجه گیری: از دو مورد بالا روشن گردید که مرحوم علّامه از همان ابتدای نگارش تفسیر، در تفسیر «البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن» که از نظر زمانی

ص: 40


1- . تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن، جلد 1، صفحه 62: «تعدية (تَلِينُ) ب إِلى و هو يتعدّى باللام لتضمين معنى مثل الميل و الاطمئنان، فهو إيجاده سبحانه وصفا في القلب به يقبل ذكر اللّه و يميل و يطمئنّ إليه».
2- . كتاب العين، جلد 8، صفحه 333: «لين: يقال في فعل الشي ء اللَّيِّنِ: لَانَ يَلِينُ لِيناً و لَيَاناً .. و شي ء لَيِّنٌ، و لَيْنٌ، مخفف، مثل: هين». الصحاح، جلد 6، صفحه 2198: «الِلينُ: ضدُّ الخشونة. يقال: لَانَ الشى ء يَلِينُ ليناً، و شى ءٌ لَيِّنٌ و لَيْنٌ مخفّفٌ منه».
3- . الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 35: «تعدية قوله تلين ب- «إلى» لتضمين معنى مثل الميل و الاطمينان، فهو إيجاده تعالى وصفا في القلب به يقبل ذكر الله و يميل و يطمئن إليه».

مقدّم بر تفسیر «المیزان» است به تضمین نحوی توجّه داشته و سپس این مبنا را در تفسیر «المیزان» نیز لحاظ نموده است.

وجوه

وجه در لغت در اصل به معنای صورت و چهره است و چون صورت اولين چيزى است كه با انسان رو به رو مي شود و نيز از همه اعضاي بدن اشرف است لذا به معنى روى هر چيز، اشرف هر چيز، اوّل هر چيز، به كار رفته است. قصد و هدف و ذات و جهت و ناحیه و جانب، معانی دیگری است که برای وجه گفته شده است(1)

و همچنین سبب و دلیل رأی و اعتقاد را هم وجه می نامند.(2)

منظور از وجوه در این پژوهش، انواع تضمین است مانند تضمین مصرّح و غیر مصرّح و تضمین قطعی و احتمالی که در مبحث بعدی خواهد آمد. و همچنین مراد از وجوه، سبب و علّت تضمین است، بنابراین هر کجا که مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» سبب تضمین را با صراحت بیان نموده باشد و یا کلام ایشان ظهور در آن سبب داشته باشد در این پژوهش ذکر می گردد.

انواع تضمین

اصطلاح تضمین در علوم مختلف با معانی متعدّد به کار رفته است که چهار

ص: 41


1- . مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 855: «أصل الْوَجْهِ الجارحة و لمّا كان الْوَجْهُ أوّل ما يستقبلك، و أشرف ما في ظاهر البدن استعمل في مستقبل كلّ شي ء، و في أشرفه و مبدئه، فقيل: وجه كذا، و وجه النهار...».
2- . لسان اللسان، جلد 2، صفحه 719: «يقال: هذا وَجْهُ الرأْيِ أَي هو الرأْيُ نَفْسُهُ. و الوَجْه و الجِهَةُ بمعنًى». المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، جلد 2، صفحه 649: «(الْوَجْهُ) مُسْتَقْبَلُ كُلِّ شَى ءٍ وَ رُبَّمَا عُبِّر (بِالْوَجْهِ) عَنِ الذَّاتِ وَ يُقَالُ (وَاجَهْتُهُ) إِذَا اسْتَقْبَلْتَ وَجْهَهُ بِوَجْهِكَ وَ (وَجَّهْتُ) الشَّى ءَ جَعَلْتُهُ عَلَى جِهَة وَاحِدَةٍ ...(وَجْهٌ) أَىْ مَأْخَذٌ وَ جِهَةٌ أَخِذَ مِنْهَا».

مورد از آن موارد بدین شرح است(1):

1- تضمین عبارت است از قرار دادن معناى فعلى در فعل ديگر و تنزيل آن فعل به منزله فعل ديگرى كه در آن قرار داده شده است مانند: (قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ).. (ص، آیه 24) کلمه «سؤال» متضمن معناى اضافه است.(2) (تضمین نحوی)

2- تضمین عبارت است از ارائه ی معنایی در قالب کلامی بدون تصریح به آن مانند: «بسم الله الرحمن الرحیم» که بیانگر تعلیم چگونگی آغاز نمودن کلام است.(3)

3- تضمین عبارت از اینکه مابعد فاصله مربوط به آن فاصله باشد مانند: «وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137) وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ» (الصافات، آیه 137و 138)(4)

در مقابل ایطاء که به معنای تکرار فاصله با همان لفظ است مانند: «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ (90) فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» (واقعه، آیه 90 و 91)

4- تضمین آن است که متکلّم کلمه یا جمله ی مفیدی از یک بیت شعر یا

ص: 42


1- . الإتقان في علوم القرآن، جلد 2، صفحه 169: «التضمين: يطلق على أشياء: أحدها: إيقاع لفظ موقع غيره لتضمّنه معناه. و هو نوع من المجاز تقدّم فيه. الثاني: حصول معنى فيه من غير ذكر له باسم هو عبارة عنه. و هذا نوع من الإيجاز تقدّم أيضا. الثالث: تعلّق ما بعد الفاصلة بها. و هذا مذكور في نوع الفواصل. الرابع: إدراج كلام الغير في أثناء الكلام، لقصد تأكيد المعنى، أو ترتيب النظم. و هذا هو النوع البديعيّ. قال ابن أبي الإصبع: و لم أظفر في القرآن بشي ء منه إلّا في موضعين تضمّنا فصلين من التوراة و الإنجيل: قوله: وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ [المائدة: 45] الآية.و قوله: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ [الفتح: 29] الآية».
2- . الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 193: «فاللام للقسم، و السؤال- على ما قيل- مضمن معنى الإضافة و لذا عدي إلى المفعول الثاني بإلى، و المعنى أقسم لقد ظلمك بسؤال إضافة نعجتك إلى نعاجه».
3- . إعجاز القرآن (الباقلاني)، صفحه 171: «فصل: في وصف وجوه من البلاغة: و أما التضمين فهو حصول معنى فيه، من غير ذكره له باسم أو صفة هي عبارة عنه.. و ذكر أن: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ من باب التضمين لأنه تضمن تعليم الاستفتاح في الأمور باسمه على جهة التعظيم للّه تبارك و تعالى، أو التبرك باسمه».
4- . الإتقان في علوم القرآن، جلد 2، صفحه 207: «فالتضمين: أن يكون ما بعد الفاصلة متعلّقا بها، كقوله تعالى: وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137) وَ بِاللَّيْلِ [الصافات: 137، 138]».

قسمتی از کلام شخص دیگری را در کلام خودش بگنجاند، مانند: (وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ) (مائده، آیه 45) جمله «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» مربوط به تورات است ولی خداوند آن را در قرآن گنجانده است. (تضمین بلاغی)

نکته: موضوع این پژوهش تضمین نحوی و اقسام آن می باشد.

از بین تقسیم هایی که درباره ی تضمین نحوی تصوّر می شود چهار تقسیم بندی دارای ثمره و نتیجه است که همراه با شاهد مثال تقدیم می گردد:

تقسیم اوّل: تضمین بر سه نوع است:

1- تضمین در افعال: عبارت از اين است كه به فعلی معناى فعل ديگرى را اشراب كنند و در نتيجه خصوصیات آن فعل را پیدا کند. مثال:

وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ. (هود، آیه 30)

ترجمه: اى قوم، اگر آنها را طرد كنم كدام كس مرا از عذاب خدا نجات مى دهد آيا بيدار نمى شويد؟

توضیح: كلمه «ينصرنى» متضمن معناى منع و يا نجات دهى و امثال آن است و به همين جهت است كه با حرف «من» متعدى شده است.(1)

2- تضمین در اسماء: عبارت از اين است كه به اسمی معناى اسم ديگرى را اشراب كنند و در نتيجه عمل آن را افاده كند. مثال:

فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ. (آل عمران، آیه 52)

ترجمه: زمانى كه عيسى از آنان احساس كفر كرد، گفت: [براى اقامه دين و سلوك و حركت] به سوى خدا ياران من كيانند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورديم؛ و گواه باش كه ما در برابر خدا [و فرمان ها و احكام او] تسليم هستيم.

ص: 43


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 208: »النصر مضمن معنى المنع أو الإنجاء و نحوهما و المعنى من يمنعني أو من ينجيني من عذاب الله إن طردتهم أ فلا تتذكرون أنه ظلم».

توضیح: كلمه «الى اللَّه» متعلّق به كلمه «انصارى» است و متضمن معناى سلوك و رفتن و يا پيمودن و امثال آن نيز هست.(1)

3- تضمین در حروف: عبارت است از اینکه حرفی دربردارنده و متضمّن حرف دیگری باشد و معنای آن حرف دیگر را برساند. مثال:

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها. (زلزال، آیه 5)

ترجمه: زيرا كه پروردگارت به او وحى كرده است.

توضیح: در جمله «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» حرف لام به معناى «الى» است، چون مصدر «ايحاء» كه فعل «أوحى» مشتق از آن است با حرف «الى» متعدى مى شود.(2)

نکته: مرحوم علامه در «المیزان» هر سه نوع تضمین را ذکر نموده و آیات متعدّدی را برای هر کدام شاهد آورده است. سیوطی(3) و زرکشی(4)

هم به این تقسیم بندی تصریح نموده اند و گفته اند: «تضمین بر سه نوع است: تضمین در افعال و تضمین در اسماء و تضمین در حروف».

تقسیم دوّم: می توان تضمین را به این صورت هم تقسیم نمود:

ص: 44


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 203: «و الظرف متعلق بقوله: أَنْصارِي، بتضمين النصرة معنى السلوك و الذهاب أو ما يشابههما كما حكى عن إبراهيم7 من قوله: (إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ) (الصافات، 99)».
2- همان مدرک، جلد 20، صفحه 342: «قوله: «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» اللام بمعنى إلى لأن الإيحاء يتعدى بإلى و المعنى تحدث أخبارها بسبب أن ربك أوحى إليها أن تحدث فهي شاعرة بما يقع فيها من الأعمال خيرها و شرها متحملة لها يؤذن لها يوم القيامة بالوحي أن تحدث أخبارها و تشهد بما تحملت».
3- الإتقان في علوم القرآن، جلد 2، صفحه 41: «و منها: التّضمين، و هو إعطاء الشي ء معنى الشي ء، و يكون في الحروف و الأفعال و الأسماء. أمّا الحروف: فتقدّم في حروف الجرّ و غيرها. و أمّا الأفعال: فأن يضمّن فعل معنى فعل آخر، فيكون فيه معنى الفعلين معا. و أما في الأسماء؛ فأن يضمّن اسم معنى اسم؛ لإفادة معنى الاسمين معا».
4- البرهان في علوم القرآن، جلد 3، صفحه 401: «و هو إعطاء الشي ء معنى الشي ء، و تارة يكون في [الأسماء، و في] الأفعال، و في الحروف، فأمّا في الأسماء فهو أن تضمّن اسما معنى اسم؛ لإفادة معنى الاسمين جميعا.و أما الأفعال فأن تضمّن فعلا [معنى فعل] آخر، و يكون فيه معنى الفعلين جميعا؛ و ذلك بأن يكون الفعل يتعدّى بحرف، فيأتي متعديا بحرف آخر ليس من عادته التعدّي به، فيحتاج إمّا إلى تأويله أو تأويل الفعل، ليصحّ تعدّيه به».

1- تضمین أخذ و أخذ: عبارت است از اینکه معنای فعل متضمّن و متضمّن فیه هر دو مراد باشد؛ یعنی هم بر معنای اصلی لفظ و هم بر معنای لفظی که به آن اشراب شده دلالت کند. مثال:

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُون. (اعراف، آیه 100)

ترجمه: آيا [سرگذشت عبرت آموز پيشينيان] براى كسانى كه زمين را پس از صاحبانش به ارث مى برند، روشن نكرده كه اگر ما بخواهيم آنان را به كيفر گناهانشان مى رسانيم و بر دل هايشان مهر مى زنيم، پس آنان [بعد از آن دعوت حق را] نشنوند؟

توضیح: فعل «لم یهد» متضمن معناى تبيين است زیرا با لام متعدى شده است، و معناى آيه چنين است كه: «آيا آنچه كه ما از قصص اهل قرى براى كسانى كه جانشين آنان شدند و زمين را بعد از آنان تصرف كردند، به منظور هدايت شان تلاوت كرديم روشن نكرد كه ...». (1)

نکته: چند تن از علمای علم نحو و تفسیر مبنای آنها تضمین أخذ و أخذ است که از این قرارند: 1- زمخشری (م 538 ق) 2- إبن هشام (م 761 ق) 3- خفاجی (م 1069 ق) 4- قمی مشهدی (م1125 ق) 5- درویش (م قرن15)(2)

که آرای آنان به صورت مبسوط ذکر خواهد شد.

2- تضمین أخذ و رفض: عبارت است از اینکه معنای اصلی لفظ زایل گشته و معنای اشراب شده، جانشین آن می گردد. مثال: إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ

ص: 45


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 202: «قوله تعالى: «أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها» إلى آخر الآية. الظاهر أن فاعل قوله: «يَهْدِ» ضمير راجع إلى ما أجمله من قصص أهل القرى، و قوله «لِلَّذِينَ يَرِثُونَ» مفعوله عدي إليه باللام لتضمينه معنى التبيين، و المعنى: أ و لم يبين ما تلوناه من قصص أهل القرى للذين يرثون الأرض من بعد أهلها هاديا لهم».
2- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 717؛ مغني اللبيب، جلد 2، صفحه 685؛ عناية القاضى و كفاية الراضى، جلد 7، صفحه 595؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد 1، صفحه 115 و اعراب القرآن و بيانه، جلد 3، صفحه 306 .

يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَدا. (کهف، آیه 20)

ترجمه: آنها اگر بر شما دست يابند سنگسارتان مى كنند يا در دين خود داخل مى كنند، در اين صورت به هيچ وجه رستگار نمى شويد.(1)

توضیح: «أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ» ظاهرش اين است كه كلمه «اعاده» متضمن معناى داخل كردن باشد، چون مى بينيم كلمه مذكور با لفظ «فى» متعدى شده است. با اينكه اين كلمه همواره بايد با «الى» متعدى شود.(2)

{پیامبران الهی و حضرت شعیب «علی نبینا و آله و علیهم السلام» سابقه ی کفر نداشته اند تا به کفر برگردند بنا براین، تضمین (أخذ و أخذ) که معنای اصلی و معنای متضّمن فیه را با هم می رساند، صحیح نیست}.

نقد و بررسی: با تفحص و بررسی موارد متعدّد تضمین در «ألمیزان» در موارد زیادی مبنای مرحوم علّامه أخذ و أخذ(3)

و در موارد زیادی هم أخذ و رفض(4)

می باشد.

تقسیم سوّم: می توان تقسیم سوّمی را برای تضمین به این صورت ذکر نمود:

1- تضمین قطعی(یقینی): به تضمینی گفته می شود که مرحوم علّامه به صورت یقینی آن را تضمین محسوب نموده است. مثال:

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلينَ. (اعراف، آیه 77)

ترجمه: پس آن ماده شتر را پى كردند، و از فرمان پروردگارشان از روی

ص: 46


1- ترجمه احسن الحدیث.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 261: «و قوله: «أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ» الظاهر أن الإعادة مضمن معنى الإدخال و لذا عدي بفي دون إلى».
3- چند مورد از موارد أخذ و إخذ: سجده، آیه 5؛ اعراف، آیه 100؛ بقره، آیه 226؛ هود آیه 88؛ عنکبوت، آیه 65؛ ص آیه24؛ طور آیه 38؛ بقره آیه 260؛ یونس آیه 11 و نحل آیه 45.
4- چند مورد از موارد أخذ و رفض: کهف، آیه 20؛ ابراهیم، آیه 13؛ طور آیه 20؛ دخان، آیه 54؛ هود، آیه 30؛ بقره، آیه 143؛ انبیاء، آیه 93؛ اعراف، آیه 88؛ إسراء، آیه 57؛ انبیاء، آیه 77؛ طه، آیه 55؛ أعراف، آیه 89؛ ابراهیم، آیه 3؛ شعراء، آیه 7؛ جن، آیه 17؛ اسراء، آیه 69 و سجده، آیه 20.

استکبار سرپيچى نمودند و به صالح گفتند: اگر از پيامبران هستى عذابى كه همواره به ما وعده مى دهى، بياور.(1)

توضیح: «عتو» به معناى تمرّد و سركشى است. و در اين آيه از آنجايى كه با لفظ «عن» متعدّى شده، متضمن سر كشى از روى استكبار است.(2)

2- تضمین احتمالی: تضمینی که مرحوم علّامه به تضمین بودن آن تصریح نکرده و احتمال داده می شود که تضمین را اراده کرده باشد.(3) مثال:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل. (توبه، آیه 38)

ترجمه: اى اهل ايمان! شما را چه عذر و بهانه اى است هنگامى كه به شما گويند: براى نبرد در راه خدا باشتاب [از شهر و ديارتان] بيرون رويد؛ به سستى و كاهلى مى گراييد [و به دنيا و شهواتش ميل مى كنيد؟!] آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت قناعت کرده اید؟ كالاى زندگى دنيا در برابر آخرت جز كالايى اندك نيست.

توضیح: كلمه «اثّاقلتم» اصلش «تثاقلتم» بوده مانند «ادّاركوا» كه اصلش «تداركوا» بوده، و همچنين كلماتى ديگر نظير آن، و گويا اين كلمه متضمّن معناى ميل است، و به همين جهت با كلمه «الى» متعدّى شده است.(4)

تقسیم چهارم: می توان تقسیم چهارمی را برای تضمین به این صورت ذکر نمود:

1- تضمین مصرّح: تضمینی که مرحوم علّامه به وسیله ی ألفاظ مختلف به

ص: 47


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 182: «العتو هو التمرد و الامتناع و ضمن في الآية معنى الاستكبار بدليل تعديته ب- عن».
3- می توان این تعریف را هم برای تضمین احتمالی ذکر نمود: به تضمینی گفته می شود که مرحوم علّامه به تضمین بودن آن تصریح نکرده و آن را به صورت احتمال یا یکی از وجوه ذکر کرده است.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 278: «اثَّاقَلْتُمْ أصله تثاقلتم على وزان ادّاركوا و غيره، و كأنه أشرب معنى الميل و نحوه فعدي بإلى».

تضمین بودن آن تصریح کرده است تضمین مصرّح نامیده می شود. مثال: لِلَّذينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم. (بقره، آیه 226)

ترجمه: براى كسانى كه سوگند ياد مى كنند [كه از آميزش] با زنان خود دورى گزينند، [شرعاً] چهار ماه مهلت است، چنانچه [در اين مدت به آنچه مقتضاى زناشويى است] بازگشتند [گناهى بر آنان نيست]؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

توضیح: متعدّى كردن كلمه «يؤلون» با حرف «من» به خاطر اين بوده است كه كلمه مذکور علاوه بر معناى «سوگند یاد نمودن» متضمن و در بر دارنده معنايى چون «دورى گزيدن» و مانند آن است، پس خود اين كلمه مى فهماند كه منظور از سوگند اين است كه از مباشرت با زنان دورى كنند.(1)

2- تضمین غیر مصرّح: تضمینی است که مرحوم علّامه به وسیله ی ألفاظ، به تضمین بودن آن تصریح نکرده است و با قرینه تضمین بودن آن معلوم می شود. مثال:

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ. (فصّلت، آیه 11)

ترجمه: پس (از خلقت اصل زمين اراده حتمى خدا) متوجه به سوى آسمان شد در حالى كه (ماده اوّلى آن) دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه به طاعت يا به اكراه بياييد (اراده حتمى تعلّق گرفت كه آن دود، آسمان ها شود و زمين به بركت و تهيّه قوت رسد)، آن دو (به زبان حال و مقهوريّت ذاتى) گفتند: مطيعانه آمديم.(2)

توضیح: كلمه «استوى»- به طورى كه راغب گفته - وقتى با كلمه «على»

ص: 48


1- همان مدرک، جلد 2، صفحه 226: «الظاهر أن تعدية الإيلاء بمن لتضمينه معنى الابتعاد و نحوه فيفيد وقوع الحلف على الاجتناب عن المباشرة».
2- ترجمه مشکینی.

متعدى شود معناى استيلاء و تسلط را مى دهد، مانند آيه (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى) رحمان بر عرش مسلط است و چون با كلمه «الى» متعدى گردد، معناى رسيدن به چيزى را افاده می کند.(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» همه ی تقسیم های مذکور را پذیرفته است و برای هر چهار نوع تقسیم بندی با همه ی اقسام آنها آیاتی را بیان نموده است ولی در این پژوهش تضمین در أفعال به طور جامع بررسی می گردد.

آراء علمای نحو و تفسیر درباره ی تضمین

آراء چند تن از علمای علم نحو و چند تن از مفسّران درباره ی تضمین و تعریف آن، با رعایت ترتیب زمان گرد آوری گردید تا معلوم گردد تضمین مبحث جدیدی نیست:

آراء علمای نحو

آراء علمای نحو (2):

علمای نحو آراء مختلفی درباره تضمین بیان کرده اند شاید بتوان گفت منشأ تعدّد آراء علمای نحو درباره ی تضمین این است که دو مذهب درباره ی معانی حروف جرّ وجود دارد: 1- مذهب بصریون که معتقد هستند هر حرف جرّی فقط یک معنای حقیقی دارد مثلاً «فی» فقط معنای ظرفیت دارد و «علی» تنها معنای استعلاء دارد بنابراین اگر حرف جرّی معنایی غیر از معنای اصلی خودش را برساند آنگاه یا باید گفت که معنای مجازی محسوب می شود و یا در فعل و عامل

ص: 49


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 365: «الاستواء - على ما ذكره الراغب - إذا عدي ب- «على» أفاد معنى الاستيلاء نحو الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، و إذا عدي ب- «إلى» أفاد معنى الانتهاء إليه. فقوله: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ» أي توجه إليها و قصدها بالخلق دون القصد المكاني الذي لا يتم إلا بانتقال القاصد من مكان إلى مكان و من جهة إلى جهة لتنزهه تعالى على ذلك».
2- مبحث مذکور خودش به تنهایی یک پژوهش مستقل می طلبد تا اقوال علمای نحو و تفسیر تبیین و نقد گردد و صحّت و سقم آن اقوال بررسی گردد ولی برای بی بهره نماندن از این مبحث، به طور خلاصه چند مورد از اقوال ذکر می گردد.

آن تضمین رخ داده و متضمن فعل یا عاملی شده که با آن حرف جرّ متناسب است (توسّع در افعال)(1)

2- مذهب کوفیون که معتقد هستند هر حرف جرّی می تواند دارای چند معنای حقیقی باشد مثلاً «من» می تواند معنای ابتداء و بیان جنس و سببیت و تبعیض را برساند (توسّع در حروف).(2)

بعضی از علمای صرف و نحو در کتب خود مبحث تضمین را به صورت استطرادی و در ضمن مبحث لزوم و تعدّی فعل بدان پرداخته اند و بعضی دیگر مثل عبّاس حسن در «النحو الوافی» به صورت مبحث مستقل مبحث تضمین را مطرح نموده اند. به چند مورد از دیدگاه علمای علم نحو به ترتیب زمان اشاره می گردد:

1- ابن جنّی (م 392 ق): «گاهی عرب در کلام خود توسّع قائل شده و یکی از دو لفظ را به جای دیگری به کار برده است و به خاطر همین با لفظ مضمِّن آن حرف را که با مضمَّن در کلام عرب استعمال می شود، می آورد».(3)

2- عبّاس حسن به نقل از ابوالبقاء عکبری (م 616 ق) از کتاب «کلّیات»(4)

وی: «تضمین، اشراب و اعطای معنای فعلی است به فعل دیگر تا با فعلی که تضمین در آن صورت گرفته است معامله فعلی شود که تضمین از معنای آن شده است. یا به عبارت دیگر تضمین آن

ص: 50


1- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 496: «أما حقيقة الأمر فى نيابة حروف الجر بعضها عن بعض فتتلخص فى مذهبين: الأول {مذهب بصریین}: أنه ليس لحرف الجر إلا معنى واحد يؤديه على سبيل الحقيقة، لا المجاز؛ فالحرف: «فى» يؤدى معنى واحدا حقيقيّا هو: «الظرفية». و الحرف: «على» يؤدى معنى واحدا حقيقيّا هو: «الاستعلاء» و ...فإن أدّى الحرف معنى آخر غير المعنى الأصلى الخاص به وجب القول: بأنه يؤدى المعنى الجديد إما تأدية مجازية (أى: من طريق المجاز، لا الحقيقة)، و إما تأدية تضمينية».
2- همان مدرک، جلد 2، صفحه 498: «و المذهب الثانى {مذهب الكوفيين} : أن قصر حرف الجر على معنى حقيقى واحد، تعسف و تحكم لا مسوّغ له، فما الحرف إلا كلمة، كسائر الكلمات الاسمية و الفعلية، و هذه الكلمات الاسمية و الفعلية تؤدى الواحدة منها عدة معان حقيقية ، لا مجازية».
3- الخصائص، جلد 3، صفحه 58: «التضمين: العرب قد تتّسع، فتوقع أحد الحرفين موقع صاحبه، إيذانا بأن هذا الفعل فى معنى ذلك الآخر، فلذلك جى ء معه بالحرف المعتاد مما هو فى معناه».
4- به دلیل عدم دسترسی به کتاب «کلّیات» از کتاب «النحو الوافی» نقل قول گردید.

است که لفظ معنای غیر خود را که استحقاق آن را نیز دارد بدون هر گونه نشانه ی ظاهری پذیرا باشد».(1)

3- ابن هشام (م 761 ق): «گاهی عرب ها به لفظی معنای لفظ دیگری را می نوشانند و به لفظ اوّل حکم لفظ دوّم را می دهند که به آن تضمین می گویند و فایده آن این است که کلمه ای معنای دو کلمه را در آن واحد می رساند. وی سپس از زمخشری نقل قول می کند که در سوره کهف، آیه 28 (ولا تعد عیناک عنهم) به معنای (لاتقتحمهم) بر می گردد و تضمین آن چنین می شود «و لا تقتحمهم عیناک مجاوزتین الی غیرهم»(2) و همچنین «لا تأکلوا» در آیه شریفه (و لاتأکلوا اموالهم الی اموالکم)(3) به معنای «لاتضمّوا» آمده است و تضمین آن چنین می شود: «و لاتضمّوا اموالهم الی اموالکم آکلین لها».(4)

4- سیوطی(م 911 ق) به نقل از ابن دهّان (5): «تضمین آن است که به لفظ معنایی غیر آن معنایی را که استحقاق دارد تحمیل نمایید آن هم بدون هیچ واسطه و ابزاری».(6)

5- درویش (م قرن 15ق): «تضمین آن است که به لفظی معنای لفظ دیگری را اشراب

ص: 51


1- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 522: «قال أبو البقاء فى كتابه «الكليات»: «التضمين: هو إشراب معنى فعل لفعل، ليعامل معاملته. و بعبارة أخرى: هو أن يحمل اللفظ معنى غير الذى يستحقه بغير آله ظاهرة».
2- الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 717: «و إنما عدى بعن، لتضمين عدا معنى نبا و علا، في قولك: نبت عنه عينه و علت عنه عينه:إذا اقتحمته و لم تعلق به. فإن قلت: أى غرض في هذا التضمين؟ و هلا قيل: و لا تعدهم عيناك، أو لا تعل عيناك عنهم؟ قلت الغرض فيه إعطاء مجموع معنيين، و ذلك أقوى من إعطاء معنى فذ».
3- همان مدرک، جلد 2، صفحه 717: «ألا ترى كيف رجع المعنى إلى قولك: و لا تقتحمهم عيناك مجاوزتين إلى غيرهم؟ و نحوه قوله تعالى: وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ أى و لا تضموها إليها أكلين لها».
4- مغني اللبيب، جلد 2، صفحه 685: «القاعدة الثالثة قد يشربون لفظا معنى لفظ فيعطونه حكمه، و يسمى ذلك تضمينا. و فائدته: أن تؤدى كلمة مؤدى كلمتين؛ قال الزمخشرى: ألا ترى كيف رجع معنى (وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ) إلى قولك: و لا تقتحم عيناك مجاوزين إلى غيرهم (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ) أى و لا تضموها إليها آكلين».
5- به دلیل عدم دسترسی به کتاب «الغرّة» از سیوطی نقل قول گردید.
6- الأشباه و النظائر في النحو، جلد 1، صفحه 111: «و قال ابن الدهان في (الغرة): الفرق بين العدل و التضمين أن العدل هو أن تريد لفظا فتعدل عنه إلى غيره كعمر من عامر و سحر من السّحر، و التضمين أن تحمل اللفظ معنى غير الذي يستحقه بغير آلة ظاهرة».

کنند و حکم خودش را به آن بدهد و فایده ی تضمین آن است که یک کلمه معنای دو کلمه را می رساند». (1)

جمع بندی و نتیجه گیری: از آنچه ذکر گردید معلوم شد از قرن چهارم، علمای علم نحو از اصطلاح تضمین استفاده می کردند اگر چه قبل از آن نیز وجود داشته است ولی آن اصطلاح، استعمال نشده بود.

آراء علمای علم تفسیر

مفسّران زیادی به مبحث تضمین اهمیّت داده اند و موارد زیادی از کلماتی که تضمین در آنها رخ داده را ذکر نموده اند نام های تعدادی از این مفسّران ذکر می گردد:

طبرسی در «تفسیر مجمع البیان»، زمخشری در «الکشّاف عن حقایق غوامض التنزیل»، بیضاوی در «انوار التنزیل»، طباطبایی در «المیزان فی تفسیر القرآن»، آلوسی در «روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم»، ابن عاشور در »التحریر و التنویر»، صافی در »الجدول فی اعراب القرآن»، طباطبایی در «تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن» و جوادی آملی در تفسیر «تسنیم» و فخر رازی در «التفسیر الکبیر» و قمی مشهدی در «کنز الدقایق و بحر الغرایب» و درویش در «اعراب القرآن الکریم و بیانه» و قاسمی در «محاسن التأویل» و ابو حیان در «البحر المحیط فی التفسیر» و جمل در «الفتوحات الالهیه بتوضیح تفسیر الجلالین» و قونوی در «حاشیة القونوی علی تفسیر البیضاوی» و خفاجی در «حاشیة الشهاب» و...

البتّه تفسیر «مجمع البیان» نامی از تضمین نبرده است؛ چون در آن زمان اصطلاح تضمین رایج نبوده ولی در مواردی که تضمین رخ داده است اشراب معنای دوّم در فعل را ذکر نموده است.

از بین تفاسیر مذکور تفسیر «الجدول فی اعراب القرآن» بیشتر از دیگران موارد

ص: 52


1- اعراب القرآن و بيانه، جلد 3، صفحه 306: «التضمين: هو إشراب لفظ معنى لفظ، فيعطى حكمه، و يسمى ذلك تضمينا. و فائدته أن تؤدي كلمة مؤدّى كلمتين».

تضمین را ذکر نموده است که با جستجوی لفظ «بتضمینه» 317 مورد تضمین از تفسیر مذکور یافت می شود.

نظر چند تن از مفسّران درباره ی تضمین و تعریف آن، با رعایت ترتیب زمان ارائه می گردد:

1- زمخشری (م 538 ق): «غرض از تضمین، اعطاء مجموع هر دو معنا است».(1)

2- ابوحیان (م 745 ق): «آنچه زمخشری به عنوان تضمین مطرح نموده است نزد اهل بصره قیاسی نیست و فقط هنگام ضرورت آورده می شود امّا هنگامی که بتوان به مدلول لفظی تمسک کرد نباید تضمین را ذکر نمود».(2)

3- خفاجی (م 1069 ق): «تضمین مصطلح، هر دو معنا را می رساند».(3)

4- قمی مشهدی (م 1125 ق): «تضمین آن است که معنای حقیقی فعلی قصد شود و همراه آن، معنای فعل دیگری که مناسب آن باشد هم لحاظ شود».(4)

5- آلوسی (م 1270 ق): «تضمین بنا بر نظر صحیح، قیاسی است و اختلاف در آن واهی است که هیچ توجّهی به آن نمی شود».(5)

6- ارمی علوی (م قرن 15 ق): «تضمین یعنی به کلمه ای معنای کلمه دیگری اشراب شود».(6)

ص: 53


1- الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 717: «فإن قلت: أى غرض في هذا التضمين؟ و هلّا قيل: و لا تعدهم عيناك، أو لا تعل عيناك عنهم؟ قلت الغرض فيه إعطاء مجموع معنيين، و ذلك أقوى من إعطاء معنى فذ. ألا ترى كيف رجع المعنى إلى قولك: و لا تقتحمهم عيناك مجاوزتين إلى غيرهم؟ و نحوه قوله تعالى: (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ) أى و لا تضموها إليها أكلين لها».
2- البحر المحيط فى التفسير، جلد 7، صفحه 167: «و ما ذكره من التضمين لا ينقاس عند البصريين و إنما يذهب إليه عند الضرورة، أما إذا أمكن إجراء اللفظ على مدلوله الوضعي فإنه يكون أولى».
3- عناية القاضى و كفاية الراضى، جلد 7، صفحه 595: «إنّ التضمين المصطلح يعطي مجموع المعنيين».
4- . تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد 1، صفحه 115: «التضمين» أن يقصد بفعل معناه الحقيقي، و يلاحظ معه، فعل آخر يناسبه، و يدل عليه بذكر شي ء من متعلقات الاخر، كقولك: أحمد اليك فلانا. فإنك لما جعلت فيه، مع الحمد، معنى الإنهاء. و دللت عليه بذكر صلته، أعني: كلمة «الى». كأنك قلت: أنهى حمده اليك».
5- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 2، صفحه 254: «التضمين قياسي على الصحيح و الخلاف فيه واه لا يلتفت إليه».
6- تفسير حدائق الروح و الريحان فى روابى علوم القرآن، جلد 10، صفحه 79: «و منها: التضمين في قوله: فَظَلَمُوا بِها و هو إشراب كلمة معنى كلمة أخرى؛ لأنّه ضمن (ظلموا) بمعنى (كفروا) فعداه بالباء».

7- ابیاری (م قرن 15 ق): «تضمین آن است که به چیزی معنای چیز دیگری را اعطاء کنند که در هر سه قسم افعال و اسماء و حروف وجود دارد».(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: با توجّه به آنچه از کلمات مفسّران ذکر شد می توان نتیجه گرفت که اصطلاح تضمین از قرن ششم در بین مفسّران رواج پیدا کرده است اگر چه قبل از آن نیز قائل به تضمین بوده اند ولی لفظ تضمین رایج نبوده است.

آیا تضمین قیاسی است یا سماعی؟

بین علمای علم نحو درباره ی قیاسی یا سماعی بودن باب تضمین اختلاف وجود دارد.

دیدگاه نحویان

1- ابن جنّی (م 392 ق): «من در لغت موارد بسیاری از این فنّ (تضمین) را یافتم که قابل احاطه نیست و شاید اگر جمع آوری گردد کتاب قطوری تألیف می گردد».(2)

2- سیوطی: ابوحیّان (م 745 ق) در «الارتشاف»(3) گفته است که «اکثر علمای علم نحو بر این مبنا هستند که تضمین قیاسی است».(4)

ص: 54


1- الموسوعة القرآنية، جلد 2، صفحه 208: «و منها: التضمين، و هو إعطاء الشي ء معنى الشي ء، و يكون فى الحروف و الأفعال و الأسماء. و يرى فريق من النجاة: التوسع فى الحروف على حين يرى غيرهم: التوسع فى الفعل، لأنه فى الأفعال أكثر، مثاله: عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ فيشرب، إنما يتعدّى بمن، فتعديته بالباء إما على تضمينه معنى: يروى و يلتذ، أو تضمين الباء معنى من و أما فى الأسماء فأن يضمن اسم معنى اسم لإفادة معنى الاسمين معا».
2- الخصائص (ابن جني)، جلد 2، صفحه 93: «لمّا كان معنى قد قتله: قد صرفه، عدّاه بعن و وجدت فى اللغة من هذا الفنّ شيئا كثيرا لا يكاد يحاط به؛ و لعلّه لو جمع أكثره (لا جميعه) لجاء كتابا ضخما؛ و قد عرفت طريقه».
3- به دلیل دسترسی نداشتن به کتاب «الارتشاف» مصدریابی نگردید.
4- همع الهوامع شرح جمع الجوامع في النحو، جلد 3، صفحه 119: «(و قال أبو حيان) في «الارتشاف»: الذي أختاره التفصيل، و ذلك أنه (إن صح نسبة) العامل الأول (الظاهر لما يليه حقيقة فالإضمار متعين في الثاني) لأنه أكثر من التضمين نحو: يجدع اللّه أنفه و عينيه أي: و يفقأ عينيه، فنسبة الجدع إلى الأنف حقيقة (و إلا) أي: و إن لم يصح نسبته إليه حقيقة (فالتضمين) متعين في الثاني؛ لتعذر الإضمار نحو: علفت الدابة تبنا و ماء، أي:أطعمتها أو غذوتها، (و الأكثر) على (أنه) أي: التضمين (ينقاس) و ضابطه أن يكون الأول و الثاني يجتمعان في معنى عام لهما، و منع بعضهم قياسه».

3- ابن هشام (م 761 ق) در مقام اشکال به کسی که گفته «عَلِمَ» متضمّن معنای «عَرَفَ» است گوید: «تضمین قیاسی نیست».(1)

4- سیّد علی خان (م1120 ق): «تضمین قیاسی نیست و شایسته نیست که اصل، قرار بگیرد و به وسیله ی یک بیت شعر نادر که در آن احتمال تضمین وجود دارد اثبات نمی شود».(2)

5- عبّاس حسن (م 1398 ق): «آنچه نزد علمای علم نحو صحیح است این است که تضمین قیاسی است و فایده آن وسعت و گشایش ایجاد نمودن است»(3) البته عباس حسن خودش منکر تضمین است و نوشته است که: «ادله تضمین همه واهی هستند و هیچ چیزی که بتواند ضعف ادله را جبران کند نیافتم و قول اقوی جانب کسانی مانند دمامینی است که منکر تضمین هستند».(4)

6- عباس حسن به نقل از مجمع علمای لغت عربی: «مجمع علمای لغت عربی با سه شرط تضمین را قیاسی می دانند: 1- مناسبت بین دو فعل وجود داشته باشد.......... 2- قرینه ای بر

ص: 55


1- مغني اللبيب، جلد 2، صفحه 418: «و اختلف فى نحو «عرفت زيدا من هو» فقيل: جملة الاستفهام حال، و ردّ بأن الجمل الإنشائية لا تكون حالا، و قيل: مفعول ثان على تضمين عرف معنى علم، و ردّ بأن التضمين لا ينقاس، و هذا التركيب مقيس».
2- الحدائق الندية في شرح الفوائد الصمدية، صفحه 711: «قال أبو حيّان: عدّ درى من أفعال هذا الباب الكوفيّون و ابن مالك، و أنكرها البصريّون، و لعلّ البيت من باب التضمين، ضمّن دريت معنى علمت و التضمين لا ينقاس، و لا ينبغي أن يجعل أصلا حتّى يكثر، و لا يثبت ذلك ببيت نادر محتمل للتضمين انتهى».
3- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 160: «و الصحيح عندهم أن التضمين قياسى، و الأخذ بهذا الرأى يفيد اللغة تيسيرا و اتساعا».
4- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 552: «و بعد: فما زالت أدلة التضمين واهية. و لم أجد فى الآراء السالفة كلها، و لا فى أمهات المراجع التى- صادفتها ما يزيل الضعف. و الرأى الأقوى فى جانب الذين يمنعونه ممن عرضنا أسماءهم فيما سبق، أو لم نعرض.و من هؤلاء الشهاب الخفاجى فى «طراز المجالس» - ص 219 - حيث يصرح بأنه سماعى. و كالدمامينى فى كتابه: «نزول الغيث»- ص 56 - حيث يقرر أن تضمين فعل معنى آخر يأباه كثير من النحاة. و كأبى حيان فيما نقله السيوطى فى «الهمع» - ج 1، ص 149 - مصرحا بأنه قال: «التضمين لا ينقاس» و غير هؤلاء كثير. بل إن الذين يقصرونه على السماع لم يستطيعوا إثبات أنه ليس بحقيقة، و ليس بمجاز، و لا بشى ء مركب منهما، و إنما هو نوع جديد اسمه: «التضمين» لم يستطيعوا ذلك... الحق أن إثبات التضمين أمر لا تطمئن له نفس المتحرى المتحرر».

لحاظ فعل دیگر دلالت کند و ایمن از اشتباه باشد.......... 3- آن تضمین با ذوق عرب از جهت بلاغت تناسب داشته باشد».(1)

دیدگاه مفسّران

1- أبوحیّان (م 745 ق): «تضمین قیاسی نیست و فقط هنگام احتیاج و ضرورت به آن روی می آورند». در جای دیگر هم نوشته است که: «اهل بصره تضمین را قیاسی نمی دانند و فقط هنگام ضرورت به آن به اعتقاد دارند و به آن روی می آورند ولی تا آنجا که ممکن است به مدلول لفظ اخذ کنند اولویت را با مدلول لفظی می دانند».(2)

2- فاضل مقداد (م 826 ق): «جرمی(3) و موافقان او بر این عقیده هستند که اکثر علما تضمین را قیاسی می دانند».(4)

3- قونوی (م قرن 12ق) : «سمین(5) گفته است که: تضمین بنا بر نظر صحیح قیاسی است اگر چه اختلاف واهی در آن وجود دارد».(6)

ص: 56


1- همان مدرک، جلد 2، صفحه 544: «مجمع اللغة العربية يرى أنه قياسى لا سماعى بشروط ثلاثة: الأول: تحقق المناسبة بين الفعلين، الثانى: وجود قرينة تدل على ملاحظة الفعل الآخر، و يؤمن معها اللبس و الثالث: ملاءمة التضمين للذوق البلاغى العربى».
2- البحر المحيط فى التفسير، جلد 8، صفحه 341: «و يجوز أن تضمن حسب معنى قدر، فتعين إن أن و ما بعدها في موضع مفعول واحد، و التضمين ليس بقياس، و لا يصار إليه إلا عند الحاجة إليه، و هذا لا حاجة إليه». همان مدرک، جلد 7، صفحه 167: «و ما ذكره من التضمين لا ينقاس عند البصريين و إنما يذهب إليه عند الضرورة، أما إذا أمكن إجراء اللفظ على مدلوله الوضعي فإنه يكون أولى».
3- به دلیل دسترسی نداشتن به کتاب جرمی و موافقان نقل قول گردید.
4- كنز العرفان فى فقه القرآن، جلد 1، صفحه 15: «قال الجرمي و موافقوه بانّ: زججن مؤوّل بحسن بتشديد السين، كما ان علفتها مؤل بأنلتها و لم يحذف فعل. قال: و اختلف في التضمين أ هو قياسي أم سماعي؟ و الأكثرون على انّه قياسىّ و ضابطه أن يكون الأوّل و الثّاني يجتمعان في معنى عام».
5- به دلیل دسترسی نداشتن به کتاب سمین نقل قول گردید.
6- حاشية القونوى على تفسير البيضاوى، جلد 6، صفحه 289: «نقل عن السمين أنه قال و التضمين قياسي على الصحيح و إن كان فيه خلاف واهٍ و هو متعد إلى واحد بمعنى الوك و نحوه و هو الضمير و خبالا منصوب بنزع الخافض أي لا يألونكم في الفساد أو تمييز أو مصدر في موضع الحال ففيه ثلاثة أوجه».

4- آلوسی (م 1270 ق): «نظر صحیح آن است که تضمین قیاسی است و اختلاف در آن واهی و بدون ارزش است که به آن اعتنا نمی گردد».(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: با عنایت به موارد گفته شده از جانب علمای نحو در مورد تضمین که بعضی از آنها قائل به سماعی بودن تضمین هستند و بعضی قائل به قیاسی بودن آن، ملاحظه شد که این گفته که تضمین قیاسی است از قوّت و قدرت بیشتری برخوردار است؛ زیرا که قائلان به این مطلب که تضمین قیاسی است بسیار فراوان هستند.

و از طرفی ابن جنّی(2)

نوشته است که: «من در لغت موارد بسیاری از این فنّ (تضمین) را یافتم که قابل احاطه نیست و شاید اگر جمع آوری گردد کتاب قطوری تألیف می گردد.» علاوه بر اینکه عبّاس حسن(3)

قول مجمع لغت عربیّه را نقل نموده و نوشته که «مجمع علمای لغت عربی با سه شرط تضمین را قیاسی می دانند: 1- مناسبت بین دو فعل وجود داشته باشد.......... 2- قرینه ای بر لحاظ فعل دیگر دلالت کند و ایمن از اشتباه باشد.......... 3- آن تضمین با ذوق عرب از جهت بلاغت تناسب داشته باشد».

بنا بر این قیاسی بودن تضمین ارجح است و کسی که آگاه به لغت عرب و اسرار آن باشد و سه شرط مذکور را رعایت کند می تواند از تضمین استفاده کند. چگونه باب تضمین سماعی شمرده شود در حالی که علمای علم بلاغت و لغت از آن استفاده می کنند و موارد متعدّدی در قرآن و روایات وارد شده است که بر مبنای تضمین است.

ص: 57


1- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 2، صفحه 254: »التضمين قياسي على الصحيح و الخلاف فيه واه لا يلتفت إليه».
2- الخصائص (ابن جني)، جلد 2، صفحه93: «لمّا كان معنى قد قتله: قد صرفه، عدّاه بعن و وجدت فى اللغة من هذا الفنّ شيئا كثيرا لا يكاد يحاط به؛ و لعلّه لو جمع أكثره (لا جميعه) لجاء كتابا ضخما؛ و قد عرفت طريقه».
3- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه544: «مجمع اللغة العربية يرى أنه قياسى لا سماعى بشروط ثلاثة: الأول: تحقق المناسبة بين الفعلين ، الثانى: وجود قرينة تدل على ملاحظة الفعل الآخر، و يؤمن معها اللبس و الثالث: ملاءمة التضمين للذوق البلاغى العربى».

آیا تضمین حقیقت است یا مجاز یا کنایه؟

یکی دیگر از مباحثی که علمای نحو در مورد تضمین به آن پرداخته اند این است که حقیقت تضمین چیست؟ آیا تضمین حقیقت است یا مجاز یا کنایه؟ اقوال مختلفی در این رابطه ذکر شده که چند مورد از آنها ارائه می شود:

1- زمخشری: تضمین از باب مجاز است و معنای حقیقی، قید محسوب می شود.(1)

2- سیوطی: در تضمین بین هر دو معنا جمع شده است، بنابر این تضمین مجاز است؛ زیرا لفظ برای حقیقت و مجاز با هم وضع نشده است، پس جمع بین دو معنا مجاز محسوب می شود.(2)

3- ابن جنّی: تضمین، مجاز مرسل است؛ زیرا لفظ به خاطر علاقه و تناسب و قرینه ای که بین آن دو وجود دارد در غیر معنای خودش استعمال شده است.(3)

4- سعد: تضمین از باب کنایه است. (یعنی لفظی است که لازمه ی معنایش اراده شده است).(4)

5- قول دیگر: تضمین جمع بین حقیقت و مجاز است؛ زیرا فعل یا عامل مذکور بر معنای خودش دلالت دارد و به وسیله ی قرینه بر معنای محذوف دلالت می کند.(5)

ص: 58


1- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 525: «قيل إن التضمين من باب المجاز، و يعتبر المعنى الحقيقى قيدا، و هذا هو الذى اعتبره الزمخشرى».
2- الإتقان في علوم القرآن، جلد 2، صفحه 41: «النوع الثاني و الخمسون في حقيقته و مجازه ... : حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ [الأعراف: 105] ضمّن حَقِيقٌ معنى (حريص) ليفيد أنه محقوق بقول الحقّ و حريص عليه؛ و إنما كان التضمين مجازا؛ لأنّ اللفظ لم يوضع للحقيقة و المجاز معا، فالجمع بينهما مجاز».
3- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 526: «و قول ابن جنى فى الخصائص: إن العرب قد تتوسع فتوقع أحد الحرفين موقع الآخر، إيذانا بأن هذا الفعل فى معنى ذلك الآخر، فلذلك جى ء معه بالحرف المعتاد، مع ما هو بمعناه- صريح فى أنه مستعمل فى معنى الآخر فقط.و على هذا فالتضمين مجاز مرسل، لأنه استعمال اللفظ فى غير معناه لعلاقة بينهما و قرينة».
4- همان مدرک، جلد 2، صفحه533: «(السعد) و غيره جعلوا ذلك كناية».
5- همان مدرک، جلد 2، صفحه 527: «و قيل إن فيه جمعا بين الحقيقة و المجاز، لدلالة المذكور على معناه بنفسه، و على معنى المحذوف بالقرينة».

6- تفتازانی: تضمین، حقیقت است و حال محذوف با کمک قرینه ی لفظیه از فعل مذکور گرفته شده است.(1)

جمع بندی: مرحوم علّامه در «المیزان» در این زمینه به مبنای خود تصریح نکرده است ولی به خاطر اینکه در موارد مختلف معنای مضمّن را به عنوان حال محذوف ذکر می کند، اشعار دارد به اینکه متمایل به قول تفتازانی است.(2)

معیارهای تشخیص موارد تضمین قطعی و احتمالی

برای جداسازی موارد تضمین قطعی از موارد احتمالی، معیارهای آتی محور تشخیص قرار گرفت:

معیارهای تشخیص موارد تضمین قطعی

مواردی که مرحوم علّامه الفاظی از قبیل (ضمّن، لتضمین و اشراب ...) را ذکر نموده است مانند: بقره، آیه 279.

مواردی که مرحوم علّامه قول گوینده ی تضمین در آیه را ذکر نموده و بعد از آن سکوت نموده و بر آن قول اشکالی وارد ننموده است مانند سوره ص، آیه 32.

معیارهای تشخیص موارد تضمین احتمالی

مواردی که مرحوم علّامه لفظ «یحتمل» درباره ی تضمین آورده است. (مثل تغابن، آیه 16)

ص: 59


1- الأشباه و النظائر في النحو، جلد 1، صفحه106: «قال الشيخ سعد الدين التفتازاني في حاشية (الكشاف): فإن قيل: الفعل المذكور إن كان مستعملا في معناه الحقيقي فلا دلالة على الفعل الآخر، و إن كان في معنى الفعل الآخر فلا دلالة على معناه الحقيقي، و إن كان فيهما جميعا لزم الجمع بين الحقيقة و المجاز.قلنا: هو في معناه الحقيقي مع حذف حال مأخوذ من الفعل الآخر بمعونة القرينة اللفظية».
2- مانند این دو مورد: 1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه367: «و التقدير: أخالفكم مائلا إلى ما أنهاكم عنه».......... 2- همان مدرک، جلد 12، صفحه 262: «فقوله: «السَّيِّئاتِ» مفعول «مَكَرُوا» بتضمينه بمعنى عملوا أي عملوا السيئات ماكرين».

مواردی که مرحوم علّامه لفظ «کأنّ» درباره ی تضمین آورده است. (مثل توبه، آیه 38)

مواردی که مرحوم علّامه لفظ «لعلّ» درباره ی تضمین آورده است. (مثل رعد، آیه 14)

مواردی که مرحوم علّامه لفظ «أو» درباره ی تضمین آورده است. (مثل إسراء، آیه 57)

مواردی که مرحوم علّامه چند قول یا چند احتمال را ذکر می کند ولی هیچ کدام را اختیار نمی کند. (مثل انبیاء، آیه 93)

نکته: مرحوم علّامه در بسیاری از موارد تضمین، از مادّه «تضمین» استفاده نکرده است، بلکه معنای دوّمی که به آن فعل اشراب شده را ذکر می کند که البتّه این موارد هم جزء تضمین محسوب می شوند.

شواهد و قرائن تضمین

برای تشخیص موارد تضمین، شواهد و قرائن آتی محور قرار گرفت:

1- آوردن حرف جرّی که آن فعل با آن به کار نمی رفته است.

2- هرگاه فعل لازم معنای متعدّی بدهد.

3- هرگاه فعل متعدّی معنای فعل لازم بدهد.

4- هرگاه که کلام مبتلا به محذور شود و با تضمین رفع محذور گردد.

تفاسیری که بیشتر از بقیّه به تضمین پرداخته اند

از بین تفاسیر می توان تفاسیری را نام برد که بیشتر از بقیّه به بحث تضمین اهمیّت داده اند که عبارتند از: تفسیر «مجمع البیان» ، «الکشّاف عن حقایق غوامض التنزیل»، «انوار التنزیل»، «المیزان فی تفسیر القرآن» ، «روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم»، «التحریر و التنویر»، «الجدول فی اعراب القرآن»، «تفسیر البیان فی الموافقۀ بین الحدیث و القرآن» و تفسیر «تسنیم» و...

ص: 60

البتّه تفسیر «مجمع البیان» نامی از تضمین نبرده است، چون در آن زمان اصطلاح تضمین رایج نبوده، ولی در مواردی که تضمین رخ داده است اشراب معنای دوّم به فعل را ذکر نموده است.

از بین تفاسیر مذکور تفسیر «الجدول فی اعراب القرآن» بیشتر از دیگران موارد تضمین را ذکر نموده است که با جستجوی لفظ «بتضمینه»، 317 مورد تضمین از تفسیر مذکور یافت می شود.

خلاصه بخش اوّل: تضمین عبارت است از اینکه به لفظی معنای لفظ دیگری را اشراب کنند و در نتیجه عمل آن را انجام دهد. ضرورت این مبحث از تأکید علماء و بزرگان بر پژوهش درباره ی باب تضمین در قرآن به علت آشنایی بیشتر با عظمت ادبی قرآن و گامی به سوی تفسیر آیات مشکله و شناخت ظرائف و زیبایی های قرآن معلوم می گردد. با دقّت نمودن در پیشینه تضمین در احادیث و در علم نحو و لغت و تفسیر معلوم می گردد که عالمان از زمان اهل بیت(علیهم السلام) به بحث تضمین توجّه خاصّی داشته اند.

می توان تضمین از منظر «المیزان» را به دو قسم تقسیم نمود، اول: موارد تضمین های قطعی، دوم: موارد تضمین های احتمالی که این دو مورد خود به عنوان سؤالات فرعی قرار می گیرند. تضمین دارای اقسامی است که در قالب چهار تقسیم بندی بیان می شود: 1- تضمین در افعال، تضمین در اسم ها و تضمین در حروف 2- تضمین قطعی و تضمین احتمالی 3- تضمین أخذ و أخذ و تضمین أخذ و رفض 4- تضمین مصرّح و غیر مصرّح.

تفحّص در کلمات مفسّران و علمای علم نحو چنین نتیجه می دهد که قیاسی بودن تضمین از قوّت بیشتری برخوردار است.

ص: 61

ص: 62

بخش دوم: موارد تضمین قطعی در قرآن از منظرتفسیر «المیزان»

موارد تضمین قطعی در قرآن از منظرتفسیر «المیزان»

{بر اساس حروف الفبا}

ص: 63

ص: 64

تضمین قطعی به تضمینی گفته می شود که مرحوم علّامه به صورت یقینی آن را تضمین محسوب نموده است. تعداد 131 آیه دارای تضمین قطعی هستند. در این بخش موارد تضمین قطعی مورد بررسی قرار می گیرد که خود بر دو قسم است: تضمین قطعی مصرّح و تضمین قطعی غیر مصرّح. از طرفی تضمین قطعی به سه قسم تقسیم می شود: تضمین قطعی در افعال، تضمین قطعی در اسم ها و تضمین قطعی در حروف که به جز تضمین قطعی در اسم ها و تضمین قطعی غیر مصرّح، بقیّه موارد در این بخش مورد بررسی قرار می گیرند.

فصل اوّل:موارد تضمین قطعی مصرّح در قرآن از منظر تفسیر «المیزان»

تضمین مصرّح: تضمینی که مرحوم علّامه به وسیله ی ألفاظ مختلف به تضمین بودن آن تصریح کرده است، «تضمین مصرّح» نامیده می شود. تعداد 121 آیه دارای تضمین مصرّح هستند که در این فصل به ترتیب حروف الفبا کلماتی که در آنها تضمین رخ داده است ذکر خواهد شد.

ص: 65

1- حرف الف

1-1 أذِنَ:

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون. (بقره، آیه 279)

ترجمه: و اگر چنين نكرديد [و به رباخوارى اصرار ورزيديد] پس يقين بدانيد كه اعلان جنگ داده ايد؛ و اگر توبه كرديد، اصل سرمايه هاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم باز گردانيد] كه در اين صورت نه ستم مى كنيد و نه مورد ستم قرار مى گيريد.(1)

توضیح: «أَذِنَ» به معنای دانستن است(2)

ولی در آیه مذکور با حرف «باء» استعمال شده و حرف «باء» در جمله: «بحرب» براى اين آمده كه كلمه «فاذنوا» متضمّن معناى يقين و مانند آن است و معناى آيه چنين است: (اگر دست از رباخوارى بر نمى داريد پس يقين بدانيد كه اعلان جنگ داده ايد...).(3)

با توجّه به روایت امام صادق(علیه السلام)(4) که گناهان کبیره را نام برده، نهمین گناه کبیره را با تمسّک

ص: 66


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- لسان العرب، جلد 13، صفحه 9: «أَذِنَ بالشي ء إذْناً و أَذَناً و أَذانةً: عَلِم. و في التنزيل العزيز: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ أَي كونوا على عِلْمٍ. و آذَنَه الأَمرَ و آذَنه به: أَعْلَمَه، و قد قُرئ: فآذِنوا بحربٍ من الله؛ معناه أَي أَعْلِمُوا كلَّ مَن لم يترك الرِّبا بأَنه حربٌ من الله و رسوله. معجم مقاييس اللغه، جلد 1، صفحه 75: «الهمزة و الذال و النون أصلان متقارِبان فى المعنى، متباعدان فى اللفظ، أحدهما أُذُنُ كلِّ ذى أُذُن، و الآخر العِلْم...الأصل الآخر العِلْم و الإعلام. تقول العرب قد أَذِنْتُ بهذا الأمْرِ أى عَلِمْت».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 422: «الإذن كالعلم وزنا و معنى، و قرئ فآذنوا بالأمر من الإيذان، و الباء في قوله بحرب لتضمينه معنى اليقين و نحوه، و المعنى: أيقنوا بحرب أو أعلموا أنفسكم باليقين بحرب من الله و رسوله».
4- مصدریابی: من لا يحضره الفقيه، جلد 3 ، باب معرفة الكبائر التي أوعد الله عز و جل عليها النار، صفحه 561: «وَ أَكْلُ الرِّبَا لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ- الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه».

به این آیه بیان نموده است. از این رو از متعلّق یقین در این آیه که جنگ با خداست، کبیره بودن این گناه معلوم می شود.(1)

آیه نظیر آیه مذکور: أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم.(2) (شوری، آیه 21)

ترجمه: يا براى آنها شريكانى هست كه دينى را كه خدا نمى داند برايشان آورده اند؟ اگر وعده مهلت نبود، ميانشان حكم مى شد ظالمان را عذاب دردناكى هست.(3)

جمع بندی و نتیجه گیری: با توجّه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره بقره آیه 279، آیه مذکور حمل بر تضمین می گردد.

1-2 أفک:

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِين.(أحقاف،آیه 22)

ترجمه: آنها گفتند: «آيا آمده اى كه ما را (با دروغ هايت) از معبودانمان منحرف كنى؟! اگر راست مى گويى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور!» (4)

توضیح: «افك» در اصل عبارت است از دروغ و افتراء(5)

و متضمن معناى صرف و منحرف كردن است (چون با حرف «عن» متعدى شده است).(6)

آیه نظیر آیه مذکور: يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ. (ذاریات، آیه 9)

ص: 67


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 333: «و أكل الربا لأن الله يقول: الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ، و يقول: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه».
2- همان مدرک، جلد 18، صفحه 41.
3- ترجمه احسن الحدیث.
4- ترجمه مکارم شیرازی با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- لسان العرب، جلد 10، صفحه 390: «الإِفْكُ في الأَصل الكذب و.. الأَفْكُ، بالفتح: مصدر قولك أَفَكَهُ عن الشي ء يَأْفِكُه أَفْكاً صرفه عنه».
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 211: «قوله: «لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا» بتضمين الإفك و هو الكذب و الفرية معنى الصرف و المعنى: قالوا أ جئتنا لتصرفنا عن آلهتنا إفكا و افتراء».

ترجمه: كسى كه (با دروغ از ايمان) روى گردانيده شده، (از حق) روى گردانده مى شود.(1)

توضیح: كلمه «افك» به معناى صرف و منحرف كردن است.(2)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر سوره ذاریات، آیه 9، تصریح به تضمین ننموده است ولی با توجه به تفسیر سوره احقاف، آیه 22 حمل بر تضمین می گردد.

1-3 أکَلَ:

وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً. (نساء، آیه 2)

ترجمه: اموال يتيمان را [پس از رشدشان] به آنان بدهيد، و [اموال] پست و بى ارزش [خود] را با [اموالِ] مرغوب و با ارزش [آنان] عوض نكنيد؛ و اموالشان را با ضميمه كردن به اموال خود نخوريد؛ زيرا آن گناهى بزرگ است.

توضیح: «الأكل» به معنای خوردن است ولی در آیه مذکور فعل «لا تَأْكُلُوا» با حرف «الی» استعمال شده و متضمّن معناى «لا تضمّوا» يا مثل آن است.(3) بعضى از مفسّران(4)

در تفسیر سوره مائده، آیه 6 در توضیح جمله ی «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» درباره کیفیت وضو گرفتن گفته اند: كلمه «إلى» به معناى

ص: 68


1- ترجمه رضایی با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 366: «و قوله: «يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ» الإفك الصرف، و ضمير «عَنْهُ» إلى الكتاب».
3- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 80: «الْأَكْلُ: تناول المطعم، و على طريق التشبيه قيل: أَكَلَتِ النار الحطب».
4- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 254: «قال الواحدي كثير من النحويين يجعلون «إلى» هنا بمعنى «مع» و يوجبون غسل المرفق و هو مذهب أكثر الفقهاء». روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 3، صفحه 243: «و حكي عن الشافعي رضي اللّه تعالى عنه أنه قال: لا أعلم خلافا في أن المرافق يجب غسلها، و لذلك قيل:«إلى» بمعنى مع كما في قوله تعالى: وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ [هود: 52] و مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ [آل عمران:52] [الصف: 14]».

مرفق ها بشوييد. هم چنان كه در آيه «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ» به اين معنا آمده است، ولی مرحوم علّامه فرموده: اين تشبيه درست نيست، زيرا در سوره نساء، آيه 2 نيز كلمه «الى» به معناى كلمه «مع» نيامده، بلكه فعل «لا تَأْكُلُوا» متضمّن معناى «لا تضمّوا» يا مثل آن است.(1) وجه تضمین در آیه مذکور نقد قول باطلی است که درباره کیفیت وضو گرفتن گفته شده است.

نکته: توضیح مذکور در تفسیر سوره مائده، آیه 6 آمده است و آیه 2 از سوره نساء هیچ نظیری در قرآن ندارد.

1-4 ایلاء (ألو):

لِلَّذينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم. (بقره، آیه 226)

ترجمه: براى كسانى كه سوگند ياد مى كنند [كه از آميزش] با زنان خود دورى گزينند، [شرعاً] چهار ماه مهلت است، چنانچه [در اين مدت به آنچه مقتضاى زناشويى است] باز گشتند [گناهى بر آنان نيست]؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

توضیح: «إيْلَاء» به معنای قسم خوردن است(2) ولی در آیه مذکور با حرف «من» استعمال شده است و متعدّى كردن كلمه «يؤلون» با حرف «من» به خاطر اين است

ص: 69


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 221: «ربما ذكر بعضهم أن «إِلَى» في الآية بمعنى مع كقوله تعالى: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ»: (النساء: 2) و قد استند في ذلك إلى ما ورد في الروايات أن النبي كان يغسلهما إذا توضأ، و هو من عجيب الجرأة في تفسير كلام الله، فإن ما ورد من السنة في ذلك إما فعل و الفعل مبهم ذو وجوه فكيف يسوغ أن يحصل بها معنى لفظ من الألفاظ حتى يعد ذلك أحد معاني اللفظ؟ و إما قول وارد في بيان الحكم دون تفسير الآية، و من الممكن أن يكون وجوب الغسل للمقدمة العلمية أو مما زاده النبي و كان له ذلك كما فعله في الصلوات الخمس على ما وردت به الروايات الصحيحة. و أما قوله تعالى: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ» فهو من قبيل تضمين الأكل معنى الضم و نحوه مما يتعدى بإلى لا أن لفظة «إِلَى» هنالك بمعنى مع».
2- لسان العرب، جلد 14، صفحه 40: »و الفعل آلَى يُؤْلي إيلاءً: حَلَف».

كه واژه نام برده علاوه بر معناى «سوگند یاد نمودن» در بردارنده و متضمّن معنايى چون «دورى گزيدن» و مانند آن است، پس خود اين كلمه مى فهماند كه منظور از سوگند اين است كه از مباشرت با زنان دورى كنند.(1)

امام محمّد باقر(علیه السلام) علّت اینکه زن شوهر مرده باید چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد را چنین بیان فرمودند: «و امّا عده زن شوهر مرده، از اين رو چهار ماه و ده روز است كه: خداى تعالى يك جا به نفع زن حكم كرده، و در جاى ديگر به نفع مرد، به ضرر زن حكم نموده است تا در مسأله «ايلاء» رعايت عدالت شده باشد، كه شوهر به منظور اذيت و ضرر رساندن به زن سوگند مى خورد كه تا ابد با او نزديكى نكند، خداى تعالى به نفع زن «ابد» را محدود به چهار ماه كرده، و فرموده: «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ»، در نتيجه هرگز براى هيچ مردى جائز نيست كه بيش از چهار ماه زن خود را معطل كند، چون خداى تعالى كه خالق زنان است مى داند منتهى صبر زنان در دورى از مردان چهار ماه است و جاى ديگر به ضرر او حكم كرده، چون به او دستور داده كه هر گاه شوهرش فوت كرد، چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، پس در عده وفات همان را از او گرفته كه در مسأله ايلاء به او داده است، و از شوهرش هم همان را در ايلاء گرفته كه در هنگام مرگش به او داده است».(2) با توجّه به استشهاد امام باقر(علیه السلام)(3) به سوره بقره، آیه 226، وجه تضمین معلوم می شود كه کلمه «يُؤْلُونَ» متضمن «دورى گزيدن از زنان» بوده است.

نکته: آیه مذکور نظیر قرآنی ندارد.

ص: 70


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 226: «الظاهر أن تعدية الإيلاء بمن لتضمينه معنى الابتعاد و نحوه فيفيد وقوع الحلف على الاجتناب عن المباشرة».
2- همان مدرک، جلد 2، صفحه 257: «و أما عدة المتوفى عنها زوجها- فإن الله شرط للنساء شرطا و شرط عليهن: و أما ما شرط لهن ففي الإيلاء أربعة أشهر- إذ يقول: لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ، فلن يجوز لأحد أكثر من أربعة أشهر- لعلمه تبارك و تعالى أنها غاية صبر المرأة من الرجل، و أما ما شرط عليهن- فإنه أمرها أن تعتد إذا مات زوجها أربعة أشهر و عشرا- فأخذ له منها عند موته ما أخذ لها منه في حياته».
3- مصدریابی: علل الشرائع، جلد 2، 277 باب العلة التي من أجلها صار عدة المطلقة ثلاثة أشهر أو ثلاث حيض و عدة المتوفى عنها زوجها أربعة أشهر و عشرة أيام، صفحه 507.

2- حرف تاء

2-1 تبع:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُون. (مائده، آیه 48)

ترجمه: و ما اين كتاب [قرآن] را به درستى و راستى به سوى تو نازل كرديم در حالى كه تصديق كننده كتاب هاى پيش از خود و نگهبان و گواه بر [حقّانيّت همه] آنان است؛ پس ميان آنان بر طبق آنچه خدا نازل كرده است داورى كن، و [به هنگام داورى] از هواهاى نفسانى آنان با روى گرداندن از حقّى كه به سوى تو آمده پيروى مكن. براى هر يك از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم. و اگر خدا مى خواست همه شما را امت واحدى قرار مى داد، ولى مى خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان كند؛ پس به سوى كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد. بازگشت همه شما به سوى خداست؛ پس شما را به آنچه همواره درباره آن اختلاف مى كرديد، آگاه مى كند.

توضیح: ماده «تبعيت» به معنای دنبال کردن است(1)

و با حرف «عن» متعدّى نمى شود، بنابر این معنای اعراض يا عدول و يا چيزى از اين قبيل در آن اشراب شده، در حقيقت اين كلمه چنين معنا مى دهد: (و با اعراض از آنچه به تو داده شده، هوا و هوس هاى آنان را پيروى مكن).(2)

نکته: این آیه هیچ نظیری ندارد. (یعنی هیچ جای دیگر قرآن ماده «تبعیت» همراه با حرف جرّ «عن« به کار نرفته است).

ص: 71


1- كتاب العین، جلد 2، صفحه 78: «التابِع: التالي و منه التَتَبُّع و المُتَابَعَة، و الاتِّبَاع، يَتْبَعُهُ: يتلوه. تَبِعَه يَتْبَعُه تَبَعا».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 349: «و يظهر أيضا أن قوله: «عَمَّا جاءَكَ» متعلق بقوله: «وَ لا تَتَّبِعْ» بإشرابه معنى العدول أو الإعراض».

2-2 تلاوه (تلو):

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون. (بقره، آیه 102)

ترجمه: و [يهوديان] از آنچه شياطين [از علم سحر] بر پادشاهى سليمان دروغ می بستند پيروى كردند. و [سليمان دست به سحر نيالود تا كافر شود، بنابراين] سليمان كافر نشد، ولى شياطين كه به مردم سحر مى آموختند، كافر شدند. و [نيز يهوديان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پيروى كردند]، و حال آنكه آن دو فرشته به هيچ كس نمى آموختند مگر آنكه مى گفتند: ما فقط مايه آزمايشيم [و علم سحر را براى مبارزه با ساحران و باطل كردن سحرشان به تو تعليم مى دهيم]، پس [با به كار گرفتن آن در مواردى كه ممنوع و حرام است] كافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مى آموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايى مى انداختند؛ در حالى كه آنان به وسيله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسيب رساندن به كسى را نداشتند؛ و همواره چيزى را مى آموختند كه به آنان آسيب مى رسانيد و سودى نمى بخشيد؛ و يقيناً [يهود] مى دانستند كه هر كس خريدار سحر باشد، در آخرت هيچ بهره اى ندارد. و همانا بد چيزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر معرفت مى داشتند.(1)

توضیح: تلاوت به معنای قرائت و خواندن است (2) ولی در آیه مذکور معناى

ص: 72


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- «لسان العرب، ج 14، ص 104: «الليث: تَلا يَتْلُو تِلاوَة يعني قرأَ قراءة». كتاب العين، جلد 8، صفحه 134: «تَلَا فلان القرآن يَتْلُو تِلَاوَة».

كلمه «تتلوا» (جعل و تكذيب) است. دليلش هم اين است كه با حرف «على» متعدى شده است.(1)

نکته: در آیه مذکور علاوه بر اینکه ماده «تلو» مفعول گرفته است با حرف جرّ «علی» نیز متعدی شده است و در هیچ آیه ی دیگری ماده «تلو» همراه با مفعول و حرف جر «علی» به کار نرفته است، بنابر این آیه ی مذکور نظیر ندارد.

نقد و بررسی: تفسیری که مرحوم علّامه درباره ی تضمین در آیه ی مذکور نوشته اند قابل تأمّل است؛ زیرا حرف جرّ «علی» در «کذب علی» بر سر کسی می آید که دروغ بر او بسته شده است، مانند: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا

أُوْلَئكَ يُعْرَضُونَ عَلىَ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلىَ رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِين. (هود، آیه 18)

ترجمه: و ستمكارتر از كسانى كه به خدا دروغ بندند چه كسى است؟ اينان [در قيامت] بر پروردگارشان عرضه خواهند شد، و گواهان [اعمال] مى گويند: اينان كسانى هستند كه بر پروردگارشان دروغ بستند؛ آگاه باشيد! لعنت خدا بر ستمكاران باد.

و همچنین مانند: انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنهم مَّا كاَنُواْ يَفْترَون. (انعام، آیه 24)

ترجمه: با تأمل بنگر كه چگونه بر خود دروغ مى بندند؛ و آنچه را به دروغ شريك خدا مى دانستند از دستشان رفت و گم شد.

در حالی که در آیه 102 سوره ی بقره حرف جرّ «علی» بر سر کسی که دروغ بر او بسته شده، نیامده است بلکه بر سر «ملک» آمده است، بنا بر این کلمه ی «تتلو» نمی تواند متضمن معنای «تکذب» باشد.

ص: 73


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 235: «فقوله تعالى: وَ اتَّبَعُوا أي اتبعت اليهود الذين بعد عهد سليمان بتوارث الخلف عن السلف ما تتلوا، أي تضع و تكذب الشياطين من الجن على ملك سليمان و الدليل على أن تتلوا بمعنى تكذب تعديه ب- على».

3- حرف حاء

3-1 «حبّ» با حرف جرّ «عن»:

(فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجاب). (ص،آیه 32)

ترجمه: پس گفت: من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم [كه نماز مستحب پايان روز است] اختيار كردم [زيرا مى خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده كنم و همواره به آنها نظر مى كرد] تا [خورشيد] پشت پرده افق پنهان شد.

توضیح: «حبّ» نقیض کلمه ی «بغض» است(1) ولی مفسّران (2) در تفسير جمله «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ» گفته اند: كلمه «احببت» متضمن معناى ايثار است، و كلمه «عن» به معناى «على» است، و منظور حضرت سليمان اين است كه: من محبّتى را كه به اسبان دارم ايثار و اختيار مى كنم بر ياد پروردگارم، كه عبارت است از نماز، در حالى كه آن را نيز دوست مى دارم، و يا معنايش اين است كه: من اسبان را دوست مى دارم دوستى اى كه در مقابل ياد پروردگارم نمى توانم از آن چشم بپوشم، در نتيجه وقتى اسبان را بر من عرضه مى دارند از نمازم غافل مى شوم تا خورشيد غروب مى كند.(3)

نتیجه گیری: مرحوم علامه همین تفسیر را ترجیح داده است و این آیه نظیر ندارد (یعنی در آیات دیگر ماده «حب» با حرف جر «عن» به کار نرفته است).

نقد و بررسی: «ایثار» با حرف «علی» متعدی می گردد در حالی که در آیه مذکور حرف «عن» به کار رفته است بنا بر این «احببت» متضمن کلمه ای است که با حرف

ص: 74


1- كتاب العين، جلد 3، صفحه 31: «أَحْبَبْتُه نقيض أبغضته».
2- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 8، ص 740: «فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» و المراد بالخير الخيل هنا فإن العرب تسمي الخيل الخير عن قتادة و السدي فالمعنى آثرت حب الخيل من ذكر ربي أي على ذكر ربي قال الفراء كل من أحب شيئا فقد آثره».
3- الميزان فى تفسير القرآن، ج 17، ص 203: «و قوله: «إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» قالوا: إن «أَحْبَبْتُ» مضمن معنى الإيثار و «عَنْ» بمعنى على، و المراد إني آثرت حب الخيل على ذكر ربي و هو الصلاة محبا إياه أو أحببت الخيل حبا مؤثرا إياه على ذكر ربي- فاشتغلت بما عرض علي من الخيل عن الصلاة حتى غربت الشمس».

«عن» متعدی می گردد مانند «عوّضتَ» چند تن از مفسّران هم با صراحت این مطلب را فرموده اند که در پاورقی ذکر می گردد.(1)

3-2 حبّ با حرف جرّ «علی»:

(الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيد) (ابراهیم، آیه3)

ترجمه: همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و [مردم را] از راه خدا باز مى دارند و مى خواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى] كج نشان دهند؛ اينان در گمراهى دورى هستند.

توضیح: راغب در مفردات مى گويد:(2) «استحباب كفر بر ايمان»، به معناى ترجيح دادن و مقدم داشتن است، و حقيقت معناى «استحباب» اين است كه آدمى جستجو كند تا چيزى را پيدا كند كه دوستش بدارد، ولي به خاطر اينكه با كلمه «على» متعدى مى شود، معناى ايثار و ترجيح را مى دهد و معناى «استحباب دنيا بر آخرت»، اختيار دنيا و ترك كامل آخرت است.(3)

ص: 75


1- التحرير و التنوير، جلد 23، صفحه 152: «ضمن أَحْبَبْتُ معنى عوّضت، فعدّي ب- عَنْ في قوله: عَنْ ذِكْرِ رَبِّي فصار المعنى: أحببت الخير حبّا فجاوزت ذكر ربي». الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 92: «قلت: أحببت: مضمن معنى فعل يتعدى بعن، كأنه قيل: أنبت حب الخير عن ذكر ربى أو جعلت حب الخير مجزيا أو مغنيا عن ذكر ربى». روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 12، صفحه 184: «فهو مما يتعدى بعلى لكن عدي هنا بعن لتضمينه معنى الإنابة و حُبَّ الْخَيْرِ مفعول به أي آثرت حب الخير منيبا له عن ذكر ربي أو أنبت حب الخير عن ذكر ربي مؤثرا له».
2- مصدریابی: مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، ص 214: «و قوله عزّ و جلّ: إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ [التوبة/ 23]، أي: إن آثروه عليه، و حقيقة الِاسْتِحْبَابِ: أن يتحرّى الإنسان في الشي ء أن يحبّه، و اقتضى تعديته ب- (على) معنى الإيثار».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، ص 13: «قال الراغب في المفردات: و قوله عز و جل: «إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ» أي إن آثروه عليه، و حقيقة الاستحباب أن يتحرى الإنسان في الشي ء أن يحبه، و اقتضى تعديته بعلى معنى الإيثار».

آیات نظیر آیه مذکور:

3-2-1 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون. (توبه، آیه 23)

ترجمه: اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند.

3-2-2 ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِين. (نحل، آیه 107)

ترجمه: اين [خشم و عذاب بزرگ] به سبب آن است كه زندگى دنيا [ى زودگذر] را بر آخرت ترجيح دادند، و مسلماً خدا مردم كفر پيشه را هدايت نمى كند.

3-2-3 وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُون. (فصلت، آیه 17)

ترجمه: و اما ثموديان، پس آنان را هدايت كرديم، ولى آنان كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند، پس به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مى شدند، بانگ عذاب خواركننده آنان را فراگرفت.

توضیح: مراد از «استحباب کوری بر هدایت» اين است كه کوری را بر هدایت مقدم نمودند. شاید بتوان گفت كلمه «استحباب» متضمّن معنای «ایثار» است و به همين جهت به وسيله حرف «على» مفعول دوم گرفته است.

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر سوره فصلت، آیه 17 اشاره به تضمین احتمالی می کند(1) ولی در سوره نحل، آیه 107 (2) و همچنین در سوره

ص: 76


1- الميزان فى تفسير القرآن، ج 17، ص 377: «المراد بالاستحباب الإيثار و الاختيار، و لعله بالتضمين و لذا عدي إلى المفعول الثاني ب- «على» و المراد بالعمى الضلال استعارة».
2- همان مدرک، جلد 12، ص 354.

توبه، آیه 23 (1) هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجّه به تفسیر سوره ابراهیم، آیه 3 هر سه آیه حمل بر تضمین یقینی می گردند.

4- حرف خاء

مخالفه (خلف):

قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب. (هود، آیه 88)

ترجمه: گفت: اى قوم من، مرا خبر دهيد، اگر من از جانب پروردگار خود بر دليلى روشن و معجزاتى (بر نبوت خويش) باشم و او از جانب خود مرا روزيى نيكو (نبوت و دينى جامع) داده باشد (آيا باز هم دعوت من باطل و سفاهتى است)؟ و من نمى خواهم خود بر خلاف كارى كه شما را از آن نهى مى كنم بروم، من تا آنجا كه بتوانم جز اصلاح (حال جامعه را) نمى خواهم، و توفيق من جز به يارى خدا نيست؛ بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم.(2)

توضیح: «اخْتلاف و مُخَالَفَة» به اين معنى است كه هر كس راه و روشى غير از راه و روش ديگرى در كار يا سخن بر گزيند.(3)در

آیه مذکور ماده مخالفت با حرف «الى» متعدى شده (با اينكه على القاعده بايد با حرف «فى» متعدى مى شد) بنابراین علاوه بر معناى لغوى خودش متضمن معناى ديگرى كه آن معنا هميشه با حرف «الى» متعدى مى شود نيز هست نظير ميل كردن و امثال آن و اين جمله جواب از تهمتى است كه به حضرت شعیب(علیه السلام) زدند و گفتند او مى خواهد آزادى در عمل را از آنان سلب كند و آنان را برده خود و در تحت فرمان خود قرار دهد و بر آنان

ص: 77


1- همان مدرک، جلد 9، ص 206.
2- ترجمه آیت الله مشکینی.
3- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 294: «الِاخْتِلَافُ و الْمُخَالَفَةُ: أن يأخذ كلّ واحد طريقا غير طريق الآخر في حاله أو قوله».

حكمرانى كند، و حاصل جواب اين است كه اگر منظور شعيب اين بوده كه آزادى را از مردم سلب كند، قهرا خودش هر چه مى خواست مى كرد و در نتيجه آنچه را كه مردم را از آن نهى كرده بود مرتكب مى شد و عملا با آنان مخالفت مى كرد، و حال آنكه او نمى خواست با مردم مخالفت كند، پس آن هدف نامشروعى كه مردم وى را به آن متهم كردند نداشت او تنها مى خواست به قدر تواناييش اصلاح كند.(1) بنابراین سبب تضمین در آیه مذکور این است که با تضمین در ماده مخالفت جواب از تهمتی که به حضرت شعیب زدند داده شد زیرا فرمود: و من نمى خواهم خود بر خلاف كارى كه شما را از آن نهى مى كنم بروم.

نکته: این آیه نظیر قرآنی ندارد. (ماده خلف در هیچ آیه دیگری همراه با حرف جر «الی» به کار نرفته است).(2)

5- حرف دال

تدبیر(دبر):

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون. (سجده، آیه 5)

ترجمه: اوست كه امور اين دنيا را از (ابتداء خلقت تا برپايى قيامت، به فرمانى صادر از) آسمان (جلال خود، در حالى كه نازل كننده است به سوى اين زمين به دست فرشتگانش) تدبير و تنظيم مى كند، سپس (نتايج حاصله تدبير) در روزى كه

ص: 78


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 367: «و قوله: «وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ» تعدية المخالفة بإلى لتضمينه معنى ما يتعدى بها كالميل و نحوه و التقدير: أخالفكم مائلا إلى ما أنهاكم عنه أو أميل إلى ما أنهاكم عنه مخالفا لكم».
2- مراجعه به مصادر دیگر: 1- مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 286: «و معنى ما أخالفكم إليه أي ما أقصده بخلافكم إلى ارتكابه».......... 2- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 6، صفحه 315: «أي مائلا إلى ما أنهاكم عنه».......... 3- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 420: «يقال: ... خالفني عنه إذا ولى عنه و أنت قاصده و منه قوله تعالى وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ يعنى أن أسبقكم إلى شهواتكم التي نهيتكم عنها».

مقدار آن به اندازه هزار سال از سال هايى است كه شما مى شماريد به سوى (مقام ربوبى) او بالا مى رود (و براى بررسى و داورى در موقف حساب به او عرضه مى شود).(1)

توضیح: تدبیر به معنای چاره انديشى و عاقبت بينى در كارها است(2) ولی به جهت اینکه بعد از جمله «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ» جمله ی «ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ» قرار گرفته است، خالى از اين اشعار نيست، كه كلمه «يدبّر»(3) متضمّن معناى تنزيل است.(4)

نکته: این آیه نظیر ندارد به این معنا که در آیات دیگر «یدبر» بدون حرف جر «من» آمده است.(5)

6- حرف راء

6-1 رأی (رؤیه):

أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ. (شعراء، آیه 7)

ترجمه: آيا [با تأمل] به اين زمين ننگريستند كه در آن چه بسيار از هر نوع [گياهان و درختان] نيكو رويانديم؟

توضیح: رؤيت در اين جمله متضمن معناى نظر است، و به همين جهت با حرف «الى» متعدى شده، (چون اگر همان معناى لغوى خود، يعنى ديدن(6) را

ص: 79


1- ترجمه آیت الله مشکینی با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- كتاب العين، جلد 8، صفحه 33: «و التَّدْبِيرُ: نظر في عواقب الأمور». لسان العرب، جلد 4، صفحه 273: «و التَّدْبِيرُ في الأَمر: أَن تنظر إِلى ما تَؤُول إِليه عاقبته».
3- معجم مقاييس اللغه، جلد 2، صفحه 324: «التدبير: أنْ يُدبِّر الإنسانُ أمرَه، و ذلك أنَّه يَنظُر إلى ما تصير عاقبتُه و آخرُه».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 247: «قوله: «ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ» بعد قوله: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ» لا يخلو من إشعار بأن «يُدَبِّرُ» مضمن معنى التنزيل و المعنى: يدبر الأمر منزلا أو ينزله مدبرا- من السماء إلى الأرض و لعله الأمر الذي يشير إليه قوله: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»: حم السجدة: 12».
5- مراجعه به مصادر دیگر: 1- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 11، صفحه 118: «الفعل مضمن معنى الإنزال.......... 2- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 3، صفحه 507: «ينزله مدبرا مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْض».
6- كتاب العين، جلد 8، صفحه 307: «رَأَيْتُ بعيني رُؤْيَةً. و رَأَيْتُهُ رَأْيَ العين، أي: حيث يقع البصر عليه».

مى داشت ديگر نیازی به حرف «الی» نبود.).(1)

آیات نظیر آیه مذکور(2):

6-1-1 أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ.(3) (نحل، آیه 48)

ترجمه: و آيا به چيز [هاي] ى كه خدا آفريده است، نظر نكرده اند، كه سايه هايش از [جانب هاى] راست و چپ در حركتند، در حالى كه آنان براى خدا سجده كنان فروتنند؟(4)

6-1-2 أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون. (نحل، آیه 79)

ترجمه: آيا به سوى پرندگان نظر نمى كنند؟ در حالى كه در هواى فراز آسمان رام شده [و] جز خدا آنها را نگاه نمى دارد؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايى است، براى گروهى كه ايمان مى آورند.(5)

توضیح: علامه در تفسیر این آیه می گوید: در مجمع البيان(6) گفته: معناى آيه چنين است: آيا به مرغان باتأمل نمى نگرند كه چگونه در فضاى دور و در جو آسمان مسخر خدا هستند؟(7)

ص: 80


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 251: «الاستفهام للإنكار التوبيخي و الجملة معطوف على مقدر يدل عليه المقام و التقدير أصروا و استمروا على الإعراض و كذبوا بالآيات و لم ينظروا إلى هذه الأزواج الكريمة من النباتات التي أنبتناها في الأرض. فالرؤية في قوله: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا» مضمنة معنى النظر و لذا عديت ب- إلى».
2- همه ی آیات نظیر آیه ی مذکور ذکر شده تا خواننده بتواند ترجمه ی آیات را با یکدیگر مقایسه کند و میزان توجّه مترجم ها را به تضمین بررسی کند.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه264.
4- ترجمه رضایی.
5- همان مدرک.
6- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 6، صفحه 581: «فقال أ لم تروا أي أ لم تتفكروا و تنظروا «إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ».
7- الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، صفحه 312: «قال في المجمع: الجو الهواء البعيد من الأرض. انتهى. يقول: أ لم ينظروا إلى الطير حال كونها مسخرات لله سبحانه في جو السماء و الهواء البعيد من الأرض، ثم استأنف فقال مشيرا إلى ما هو نتيجة هذا النظر: «ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ».

6-1-3 أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيب.(1) (سبأ، آیه 9)

ترجمه: و آيا به آنچه پيش رويشان و پشت سرآنان از آسمان و زمين قرار دارد نظر نكرده اند؟! اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مى بريم، يا قطعه هايى از آسمان را بر آنان فرو مى افكنيم؛ قطعاً در اين (امور) نشانه اى (از قدرت خدا) براى هر بنده بازگشت كننده (به سوى او) است.(2)

6-1-4 (أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ).(3)

(ملک، آیه 19)

ترجمه: و آيا نظر نكرده اند، به پرندگانى كه بر فرازشان است در حالى كه بال گشوده اند و مى بندند؟! كه جز (خداى) گسترده مهر آنها را نگاه نمى دارد، (چرا) كه او به هر چيزى بيناست.(4)

6-1-5 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون). (بقره، آیه 243)

ترجمه: آيا به كسانى كه از ترس مرگ از خانه هاى خود در حالى كه هزاران نفر بودند، بيرون آمدند [با ديده عبرت] ننگريستى؟ پس خدا به آنان فرمود: بميريد [و آنان بدون فاصله مردند،] سپس آنان را زنده كرد [تا بدانند رهايى از چنگ مرگ ممكن نيست]. خدا نسبت به مردم داراى فضل و احسان است، ولى بيشتر مردم سپاس نمى گزارند.(5)

ص: 81


1- همان مدرک، جلد 16، صفحه 359.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 359.
4- ترجمه رضایی.
5- ترجمه آیت الله مشکینی.

توضیح: كلمه «رؤيت» كه مصدر فعل «ترى» است و به معناى ديدن است، در اينجا به معناى ديدن نيامده، بلكه به معناى علم آمده، و علت اينكه از علم تعبير به رؤيت كرده براى اين است كه بفهماند مطلب آن قدر روشن است كه مى توان آگاهى از آن را ديدن خواند اين آيه شريفه، همانند آيات زير است كه مى فرمايد: (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ) (ابراهیم، آیه 19) و نيز مى فرمايد: (أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقا) (نوح، آیه 15).(1)

6-1-6 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين.(2)

(بقره، آیه 246)

ترجمه: آيا [با ديده عبرت] آن گروه از سران و اشراف بنى اسرائيل را پس از موسى نديدى كه به پيامبرشان گفتند: براى ما زمامدار و فرمانروايى برانگيز تا در راه خدا جنگ كنيم؟ گفت: آيا احتمال نمى دهيد، اگر جنگ بر شما مقرّر و لازم شود، جنگ نكنيد [و سر به نافرمانى بزنيد؟] گفتند: ما را چه هدف و مرادى است كه در راه خدا جنگ نكنيم، در حالى كه از ميان خانه ها و فرزندانمان بيرون رانده شده ايم؟! پس چون جنگ بر آنان مقرّر و لازم شد، همه جز اندكى از آنان روى گرداندند؛ و خدا به ستمكاران داناست.

6-1-7 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين).(3)

(بقره، آیه 258)

ص: 82


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 279: «الرؤية هاهنا بمعنى العلم، عبر بذلك لدعوى ظهوره بحيث يعد فيه العلم رؤية فهو كقوله تعالى:«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»: إبراهيم- 19 و قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» نوح 15».
2- همان مدرک، جلد 2، صفحه 285.
3- همان مدرک، جلد 2، صفحه 348.

ترجمه: آيا [با ديده عبرت] ننگريستى به كسى كه چون خدا او را پادشاهى داده بود [از روى كبر و غرور] با ابراهيم درباره پروردگارش به مجادله و ستيز و گفتگوى بى منطق پرداخت؟! هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارم كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند [او] گفت: من هم زنده مى كنم و مى ميرانم. [و براى مشتبه كردن كار بر مردم، دستور داد دو زندانى محكوم را حاضر كردند، يكى را آزاد و ديگرى را كشت.] ابراهيم [براى بستن راه مغالطه و تزوير به روى دشمن] گفت: مسلماً خدا خورشيد را از مشرق بيرون مى آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنكه كافر شده بود، متحير و مبهوت شد. و خدا گروه ستم گر را [به خاطر تجاوز، ستم، پافشارى بر عناد و لجاجشان] هدايت نمى كند.

6-1-8 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُون.(1)

(آل عمران، آیه 23)

ترجمه: آيا نظر نكردى به [حال] كسانى كه بهره اى از كتاب (تورات) داده شدند؛ كه به سوى كتاب خدا فرا خوانده شدند تا در ميانشان حكم كند، سپس دسته اى از آنان روى بر مى تابند، در حالى كه آنان (از قبول حق) روى گردانند.(2)

6-1-9 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيل.(3) (نساء، آیه 44)

ترجمه: آيا نظر نمى كنى به سوى كسانى كه بهره اى از كتاب [خدا] به آنان داده شده است؟ در حالى كه گمراهى را مى خرند، و مى خواهند كه [شما نيز] راه را گم كنيد.(4)

ص: 83


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 124.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 363.
4- ترجمه رضایی.

6-1-10 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً).(1) (نساء، آیه 49)

ترجمه: آيا نظر نمى كنى به سوى كسانى كه خودشان را (پاك و) رشد يافته مى شمارند (و خودستايى مى كنند)؟! بلكه خدا هر كس را بخواهد، رشد مى دهد (و پاك مى گرداند)؛ و كمترين ستمى بر آنان نخواهد شد.(2)

6-1-11 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلا.(3) (نساء، آیه 51)

ترجمه: آيا نظر نمى كنى به سوى كسانى كه بهره اى از كتاب [خدا] به آنان داده شده، در حالى كه به معبود (ان بت گونه) و (بت پرستان) طغيانگر ايمان مى آورند، و در باره كسانى كه كفر ورزيدند، مى گويند: «آنان، از كسانى كه ايمان آورده اند، راهى هدايت يافته تر دارند »؟(4)

6-1-12 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيدا.)(5) (نساء، آیه 60)

ترجمه: آيا نظر نمى كنى به سوى كسانى كه گمان مى كنند، كه آنان به آنچه بر تو فرو فرستاده شده و آنچه پيش از تو فرود آمده، ايمان آورده اند، (و با اين حال) مى خواهند كه داورى ميان خود را به سوى (حاكمان) طغيانگر برند؟! با اينكه يقيناً به آنان فرمان داده شده، كه به او كفر ورزند. و [لى] شيطان مى خواهد به گمراهى دور دستى، گمراهشان سازد.(6)

ص: 84


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 371.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 375.
4- ترجمه رضایی.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 402.
6- ترجمه رضایی.

6-1-13 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلا.(1)

(نساء، آیه 77)

ترجمه: آيا نظر نمى كنى به سوى كسانى كه (در مكّه) به آنان گفته شد: «(فعلًا از جهاد) دست نگه داريد؛ و نماز را به پا داريد؛ و [مالياتِ] زكات بپردازيد. «و[لى] هنگامى كه (در مدينه) جنگ (و جهاد) بر آنان مقرر شد، به ناگاه دسته اى از آنان، از مردم مى هراسيدند، همانند هراسيدن از خدا يا هراسيدن شديدتر. و گفتند: «[اى] پروردگار ما! چرا جنگ (و جهاد) را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا (اين فرمان را از) ما تا سرآمد نزديكى تأخير نينداختى؟!» (به آنها) بگو: «كالاى دنيا، اندك است؛ و براى كسى كه خودنگهدار باشد (نعمت هاى) آخرت، بهتر است؛ و كمترين ستمى، به شما نخواهد شد».(2)

6-1-14 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار.(3) (ابراهیم، آیه 28)

ترجمه: آيا نظر نكرده اى به كسانى كه (شكر) نعمت خدا را به كفر [ان] تبديل كردند، و قومشان را به سراى هلاكت در آوردند؟(4)

6-1-15 أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً.(5) (فرقان، آیه 45)

ترجمه: آيا نظر نكرده اى كه چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟! و اگر (بر فرض) مى خواست آن را حتماً ساكن قرار مى داد؛ سپس خورشيد را

ص: 85


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 6.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 55.
4- ترجمه رضایی.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 225.

راهنمايى بر آن قرار داديم.(1)

6-1-16 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُون.(2)

(غافر، آیه 69)

ترجمه: آيا نظر نكرده اى به كسانى كه در آيات خدا مجادله مى كنند، كه چگونه (از حق) روى گردانيده مى شوند؟!(3)

6-1-17 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِير. (مجادله، آ یه 8)

ترجمه: آيا نظر نكرده اى به كسانى كه از رازگويى منع شده بودند، سپس به آنچه كه از آن منع شده بودند باز مى گردند، و براى گناه و تعدّى و نافرمانىِ فرستاده (خدا) با يكديگر رازگويى مى كنند، و هنگامى كه نزد تو مى آيند به چيزى كه خدا بدان تو را زنده باد نگفته است به تو «زنده باد» مى گويند؛ و در (دل هاى) خودشان مى گويند: «چرا خدا ما را به خاطر آنچه مى گوييم عذاب نمى كند؟!» جهنّم براى آنان كافى است، در حالى كه وارد آن مى شوند (و مى سوزند) و چه بد فرجامى است.(4)

توضیح: مرحوم علامه رؤیت در این آیه را هم متضمن معنای نظر وتفکر می داند و آیه را این چنین معنا می کند: (آيا با تأمل ننگریستی که چگونه آنها كه از نجوى نهى شدند دوباره عمل نكوهيده خود را تكرار كردند، و هم چنان مؤمنين را محزون مى كنند).(5)

ص: 86


1- ترجمه رضایی.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 349.
3- ترجمه رضایی.
4- همان مدرک.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 186: «و المعنى: أ لم تنظر إلى الذين نهوا عن التناجي بينهم بما يغم المؤمنين و يحزنهم ثم يعودون إلى التناجي الذي نهوا عنه عود بعد عودة».

6-1-18 أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُون.(1) (مجادله، آیه 14)

ترجمه: آيا نظر نكرده اى به كسانى كه با گروهى كه خدا بر آنان خشم كرده دوستى كردند؟! آنان از شما نيستند و (شما) از آنان نيستيد، و به دروغ سوگند ياد مى كنند در حالى كه آنان مى دانند (كه دروغ مى گويند).(2)

6-1-19 (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون).(3) (حشر، آیه 11)

ترجمه: آيا به سوى كسانى كه دورويى نمودند نظر نكرده اى، كه به برادرانشان (همان) كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيدند مى گفتند: «اگر بيرون رانده شديد، قطعاً با شما خارج مى شويم، و هرگز درباره شما از هيچ كس اطاعت نمى كنيم؛ و اگر با شما پيكار شود، قطعاً شما را يارى مى كنيم!» و خدا گواهى مى دهد كه آنان حتماً دروغگويانند.(4)

جمع بندی: مرحوم علامه در تفسیر سوره نحل، آیه 79 و سوره مجادله، آیه 8 تصریح به تضمین نموده است و در بقیه آیات مذکور هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به کلام علامه در تفسیر این دو آیه و تفسیر سوره شعراء، آیه 7 همه این آیات حمل بر تضمین می گردند.

نقد و بررسی: رؤیه در قرآن دو کاربرد دارد: 1- هرگاه مجرور حرف «الی» قابلیت دیدن و دسترسی داشته باشد رؤیه به معنای نگاه کردن و نگریستن است.......... 2- هرگاه مجرور حرف «الی» قابلیت دیدن و دسترسی نداشته باشد رؤیه به معنای التفات و توجّه است. با توجّه به توضیح مذکور نقد ترجمه های قرآن در

ص: 87


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 193.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 211.
4- ترجمه رضایی.

ذیل سوره بقره، آیه 243 مشخص می گردد.

6-2 رفث:

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. (بقره، آیه 187)

ترجمه: در شبِ روزهايى كه روزه دار هستيد، آميزش با زنانتان براى شما حلال شد. آنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباسيد. خدا مى دانست كه شما [پيش از حلال شدن اين كار] به خود خيانت مى كرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما در گذشت. اكنون [آزاد هستيد كه] با آنان آميزش كنيد و آنچه را خدا [در اين كار] براى شما مقرّر داشته [از فضيلت، ثواب، پاكدامنى از حرام و فرزند شايسته] طلب كنيد. و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد [صبح] از رشته سياه [شب] براى شما آشكار شود؛ سپس روزه را تا شب به پايان بريد. و در حالى كه در مساجد معتكف هستيد با زنان آميزش نكنيد. اينها حدود خداست، به آنها نزديك نشويد. خدا اين گونه آياتش را براى مردم بيان مى كند تا [از مخالفت اوامر و نواهى او] بپرهيزند.

توضیح: كلمه (رفث) با حرف (الى) متعدى شده، با آنکه (رفث) معمولا با حرف (الی) متعدی نمی شود، به این دلیل که همانطور که ديگران(1) هم گفته اند

ص: 88


1- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 504: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ» أي الجماع و قال ابن عباس أن الله سبحانه حيي يكني بما شاء أن الرفث و اللباس و المباشرة و الإفضاء هو الجماع». أنوار التنزيل و أسرار التأويل، جلد 1، صفحه 126: «و الرفث: كناية عن الجماع، لأنه لا يكاد يخلو من رفث و هو الإفصاح بما يجب أن يكنى عنه، و عدي بإلى لتضمنه معنى الإفضاء».

متضمن معناى افضاء است. كلمه (رفث) به معناى تصريح به هر سخن زشتى است كه تنها در بستر زناشويى به زبان مى آيد، و در غير آن مورد گفتنش نفرت آور و قبيح است(1)،

ولی در اينجا به معناى آن الفاظ نيست بلكه كنايه است از عمل زناشويى، و اين از ادب قرآن كريم است.(2)

نکته: این آیه نظیر ندارد.

6-3 رکب:

فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون. (عنکبوت، آیه 65)

ترجمه: [مشركان تا در امنيت و آسايشند، بر آيين شرك تعصّب دارند،] پس زمانى كه با استقرار در کشتی سوار بر آن می شوند [و در وسط دريا امواج خطرناك آنان را محاصره مى كند] خدا را در حالى كه ايمان و عبادت را براى او [از هرگونه شركى] خالص مى كنند، مى خوانند، و چون به سوى خشكى مى رهاندشان به ناگاه به آيين شرك روى مى آورند.(3)

توضیح: كلمه «ركوب» به معناى نشستن بر بالاى چيزى است كه حركت داشته باشد(4)،

و اين كلمه خود به خود متعدى است، و احتياج به هيچ يك از حروف تعديه ندارد و اگر در آيه مورد بحث با حرف «فى» متعدى شده، بدان جهت است كه سوار كشتى شدن متضمن نوعى استقرار گرفتن يا منزل كردن است.(5)

ص: 89


1- لسان العرب، جلد 2، صفحه 153: «الرَّفَثُ: الجماعُ و غيره مما يكون بين الرجل و امرأَته، يعني التقبيل و المُغازلة و نحوهما، مما يكون في حالة الجماع، و أَصله قول الفُحْش».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 44: «و تعدية الرفث بإلى لتضمينه معنى الإفضاء على ما قيل».
3- ترجمه انصاریان با تصرّف و اصلاح ترجمه.
4- لسان العرب، جلد 1، صفحه 428: «رَكِبَ الدابَّة يَرْكَبُ رُكُوباً: عَلا عليها».
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه150: «الركوب الاستعلاء بالجلوس على الشي ء المتحرك و هو متعد بنفسه و تعديته في الآية بفي لتضمنه معنى الاستقرار أو ما يشبهه، و المعنى: فإذا ركبوا مستقرين في الفلك أو استقروا في الفلك راكبين، و معنى الآية ظاهر».

آیات نظیر آیه مذکور:

6-3-1 وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيم. (هود، آیه 41)

ترجمه: و نوح گفت: با استقرار در کشتی سوار بر آن شويد كه حركت كردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، يقيناً پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است.(1)

6-3-2 فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً.(2) (کهف، آیه 71)

ترجمه: پس هر دو به راه افتادند تا وقتى كه با استقرار در كشتى سواربرآن شدند، او شكافى در كشتى ايجاد كرد. موسى گفت: آيا آن را شكافتى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ به راستى كه كارى بسيار زشت كردى.(3)

نتیجه گیری: با توجه به کلام علامه در تفسیر سوره عنکبوت، آیه 65، سوره کهف، آیه 71 و سوره هود، آیه 41 نیز حمل بر تضمین می گردند.

7- حرف سین

7-1 سأل الی:

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب. (ص، آیه24)

ترجمه: گفت: يقيناً او با درخواست افزودن ميش تو به ميش هاى خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسيارى از معاشران و شريكان به يكديگر ستم مى كنند، به جز كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند و اينان اندك اند. و داود دانست كه ما او را [در اين حادثه] آزموده ايم، در نتيجه از

ص: 90


1- همان مدرک، جلد 10، ص 221.
2- همان مدرک، جلد 13، ص344.
3- ترجمه انصاریان با تصرّف و اصلاح ترجمه.

پروردگارش درخواست آمرزش كرد و بى درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت.

توضیح: «سؤال» یعنی طلب شناختن، يا چيزى كه انسان را به معرفت و شناخت مى رساند يا خواستن مال و آنچه كه به مال مى رساند.(1) ولی به جهت اینکه با كلمه «الى» به مفعول دوّم متعدّى شده است - به طورى كه گفته اند(2)

- متضمن معناى اضافه است.(3)

نکته: آیه ی مذکور در قرآن نظیر ندارد.

7-2 سَألَ به:

الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبيرا. (فرقان، آیه 59)

ترجمه: همان كه آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روز آفريد، آن گاه بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد، او رحمان است پس [اى انسان! درباره خدا و كيفيت آفرينش جهان هستى] با کمال عنایت از خبير آگاهى بپرس.(4)

توضیح: «سؤال» یعنی طلب شناختن، يا چيزى كه انسان را به معرفت و شناخت مى رساند يا خواستن مال و آنچه كه به مال مى رساند(5) در آیه مذکور

ص: 91


1- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 437: «السُّؤَالُ: استدعاء معرفة، أو ما يؤدّي إلى المعرفة، و استدعاء مال، أو ما يؤدّي إلى المال».
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 86: «السؤال: مصدر مضاف إلى المفعول، كقوله تعالى مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ و قد ضمن معنى الإضافة».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 193: «فاللام للقسم، و السؤال- على ما قيل- مضمن معنى الإضافة و لذا عدي إلى المفعول الثاني بإلى، و المعنى أقسم لقد ظلمك بسؤال إضافة نعجتك إلى نعاجه».
4- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 437: «السُّؤَالُ: استدعاء معرفة، أو ما يؤدّي إلى المعرفة، و استدعاء مال، أو ما يؤدّي إلى المال».

حرف «باء» در كلمه «به» براى متعدى كردن فعل لازم است و اگر نفرمود: «فسئله» و حرف باء را آورد، براى اين است كه معناى اعتناء را در سؤال بگنجاند و بفهماند كه با كمال عنايت از او بپرس.(1)

آیات نظیر آیه ی مذکور:

7-2-1 سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. (معارج، آیه 1)

ترجمه: درخواست كننده اى عذابى را كه واقع شدنى است با اعتنا درخواست كرد.(2)

توضیح: بعضى(3)

گفته اند: فعل «سأل» در خصوص اين آيه متضمن معناى اهتمام و اعتنا بوده، و بدين جهت با حرف «باء» متعدى شده است بعضى ديگر گفته اند: حرف «باء» در اينجا زيادى است، و تنها به منظور تاكيد آورده شده است. ولى برگشت همه اين وجوه به يك معنا است، و آن عبارت است از درخواست عذاب از خدا از در كفر و طغيان.(4)

7-2-2 يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبا. (5) (نساء، آیه 1)

ص: 92


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 233: «و أما قوله: «الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً» فالذي يعطيه السياق و يهدي إليه النظم أن يكون الرحمن خبرا لمبتدإ محذوف و التقدير هو الرحمن، و قوله: «فَسْئَلْ» متفرعا عليه و الفاء للتفريع، و الباء في قوله: «بِهِ» للتعدية مع تضمين السؤال معنى الاعتناء».
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 608: «و سأل على هذا الوجه مضمن معنى: عنى و اهتم».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 6: «قوله تعالى: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» السؤال بمعنى الطلب و الدعاء، و لذا عدي بالباء كما في قوله: «يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ»: الدخان: 55 و قيل: الفعل مضمن معنى الاهتمام و الاعتناء و لذا عدي بالباء، و قيل: الباء زائدة للتأكيد، و مآل الوجوه واحد و هو طلب العذاب من الله كفرا و عتوا».
5- همان مدرک، جلد 4، صفحه 134.

ترجمه: اى مردم! از [مخالفت با فرمان هاىِ] پروردگارتان بپرهيزيد، آنكه شما را از يك تن آفريد و جفتش را [نيز] از [جنس] او پديد آورد و از آن دو تن، مردان و زنان بسيارى را پراكنده و منتشر ساخت. و از خدايى كه به نام او با اعتناء از يكديگر درخواست مى كنيد. پروا كنيد و از [قطع رابطه با] خويشاوندان بپرهيزيد. يقيناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه تضمین در سوره ی معارج آیه 1 را به صورت احتمالی مطرح نموده است در تفسیر سوره ی نساء آیه 1هم هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به کلام ایشان در تفسیر سوره ی فرقان آیه ی 59، هر دو آیه حمل بر تضمین قطعی می گردند.

7-3 سلوک (سلک):

لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً . (جن، آیه 17)

ترجمه: تا در آن (مورد) آنان را بيازماييم، و هر كس از ياد پروردگارش روى گرداند، او را به عذاب فزاينده (مشقت بار) وارد مى كنيم!(2)

توضیح: «سُلوك» به معنای نفوذ و داخل شدن در راه و طی کردن آن است.(3) بعضى از مفسّران(4)

گفته اند: جمله «يسلكه» متضمن معناى «يدخل» است و به همين جهت مفعول دوم گرفته، و گر نه فعل «يسلك» به خودى خود دو مفعول نمى گيرد.(5)

آیه نظیر آیه مذکور: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ

ص: 93


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- ترجمه رضایی.
3- مفردات الفاظ القرآن، صفحه 421: «السُّلُوكُ: النّفاذ في الطّريق، يقال: سَلَكْتُ الطّريق، و سَلَكْتُ كذا في طريقه».
4- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 560: «يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً» أي يدخله عذابا شاقا شديدا متصعدا في العظم».
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 46: «قيل: و قوله: «يَسْلُكْهُ» مضمن معنى يدخله و لذا عدي إلى المفعول الثاني، و المعنى ظاهر».

ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْباب. (زمر، آیه 21)

ترجمه: آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى (به شكل باران و برف و تگرگ) فرو فرستاد پس آن را در زمين وارد چشمه سارها نمود، آن گاه به وسيله آن گياهانى را به انواع گوناگون (سبزيجات، حبوبات، ميوه جات) بيرون مى آورد، سپس رشد آنها تمام شده خشك مى شود، پس آن را زرد شده بينى، سپس آنها را به صورت خاشاك درمى آورد. همانا در اين (آفرينش و فنا) تذكر و تنبّه براى صاحبان خرد ناب است (تذكر فناى دنيا و مسأله حيات پس از مرگ).(1)

نکته: مرحوم علامه درتفسیر آیه مذکور(2) هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است.

جمع بندی: با توجه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره جن، آیه 17، آیه مذکور هم حمل بر تضمین می گردد.

7-4 إستماع (سمع):

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِين. (طور، آیه 38)

ترجمه: آيا نردبانى دارند (كه به آسمان بالا مى روند) و با آن صعود خود ، اسرار وحى را مى شنوند؟! كسى كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشنى بياورد! (3)

توضیح: كلمه «استماع» به معنای گوش دادن به سخن دیگران است(4) و در اينجا متضمّن معناى صعود هم هست.(5)

ص: 94


1- ترجمه مشکینی.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 254.
3- ترجمه مکارم همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 426: «الِاسْتِمَاعُ: الإصغاء».
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 21: «السلم المرقاة ذات الدرج التي يتوسل بالصعود فيه إلى الأمكنة العالية، و الاستماع مضمن معنى الصعود، و السلطان الحجة و البرهان. و المعنى: بل أ عندهم سلم يصعدون فيه إلى السماء فيستمعون بالصعود فيه الوحي فيأخذون ما يوحى إليهم و يردون غيره؟ فليأت مستمعهم أي المدعي للاستماع منهم بحجة ظاهرة».

نکته: ماده «سمع» در قالب باب افتعال همراه با حرف جرّ «فی» به جز آیه مذکور در هیچ یک از آیات قرآن یافت نشد.

8- حرف صاد

صار یصور:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. (بقره، آیه 260)

ترجمه: و یاد کن هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا به من بنمای که چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود آیا علاوه بر ندانستن چگونگی آن ایمان نیز نیاورده ای؟ گفت: چرا، ولی پرسیدم تا دلم آرام گیرد فرمود: چهار پرنده از این پرندگان را بگیر سپس آنها را در حالی که با خود مأنوس ساخته ای بکش و قطعه قطعه کن آنگاه بر هر کوهی بخشی از آنها را قرار ده سپس آنها را فراخوان کن که شتابان به سوی تو می آیند و بدان که خداوند مقتدری است که هیچ چیز از او پنهان نیست وحکیمی است که همه کارهایش بر اساس حکمت است.

توضیح: كلمه «صرهنّ» از (صار- يصور) است و چون با حرف «الى» متعدى شده، دلالت مى كند بر اينكه علاوه بر معنای «قطعه قطعه کردن»(1) متضمن معناى «متمايل كردن» نيز هست. مرحوم علّامه پنج دلیل از مفسّری را بیان می کند که این آیه فقط مَثَل است و ماجرای سر بریدن پرندگان توسط حضرت ابراهیم(علیه السلام) رخ نداده است و دلیل اوّل آن مفسّر این است که «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» به معنای «آنها را به سوی خود متمایل کن» است و به معنای «قطعه قطعه کردن» نیست ولی مرحوم علّامه هر پنج دلیل را ردّ می کند و دلیل اوّل را اینگونه ردّ می کند که «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ»

ص: 95


1- القاموس المحيط، جلد 2، صفحه 144: «و صارَ وجْهَهُ يَصُورُهُ و يَصيرُهُ: أقْبَلَ به، و- الشي ءَ: قَطَعَه و فَصَّلَه». الصحاح، جلد 2، صفحه 718: «صَارَهُ يَصِيرُهُ: لغة فى يَصُورُهُ، أى قَطعَه، و كذلك إذا أماله». المحيط في اللغة، جلد 8، صفحه 179: «قَوْلُه عَزَّ و جَلَّ: فَصُرْهُنَ إِلَيْكَ أي شَقِّقْهُنَّ إليكَ».

علاوه بر معنای «قطعه قطعه کردن» متضمّن معنای «متمایل کردن» نیز هست. بنابراین فایده ی تضمین این است که یک نظریه باطل را نقد می کند.(1)

نکته: آیه مذکور در قرآن نظیر ندارد.(2)

9- حرف طاء

طوع:

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِين. (ذاریات، آیه 45)

ترجمه: پس [با آمدن عذاب و به سبب اينكه هيچ مهلتى نيافتند] نه قدرت برخاستن از جاى خود را داشتند و نه دادخواهى كردند.

توضیح: طَوْع به معنای انقياد و فرمانبرى، نقطه مقابلش كره و نافرمانى است و اسْتِطَاعَه به معنای توانايى است(3) و بعيد نيست كه كلمه «استطاعوا» در اينجا متضمّن معناى تمكّن باشد، چون كلمه استطاعت براى گرفتن مفعول «من»

نمى خواهد، و در اينجا با «من» مفعول گرفته است.(4)

نکته: آیه مذکور نظیر ندارد و آیاتی که ذکر می شوند نظیر آیه مذکور محسوب نمی شوند:

ص: 96


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 374: «قوله تعالى: قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً. صرهن بضم الصاد على إحدى القراءتين من صار يصور إذا قطع أو أمال، أو بكسر الصاد على القراءة الأخرى من صار يصير بأحد المعنيين، و قرائن الكلام يدل على إرادة معنى القطع، و تعديته ب- إلى تدل على تضمين معنى الإمالة. فالمعنى: أقطعهن مميلا إليك أو أملهن إليك قاطعا إياهن على الخلاف في التضمين من حيث التقدير».
2- جمهرة اللغة، جلد 2، صفحه 1065: «و يقال: صاره يَصوره صَوْراً. و فَصُرْهُنَ إِلَيْكَ: اجمعهنّ». كتاب العين، جلد 7، صفحه 149: «الصَّوَر: الميل، يقال: فلان يَصُور عنقه إلى كذا أي مال بعنقه و وجهه نحوه». تهذيب اللغة، ج 12، ص 159: «و يقال: صاره يصوره و يصيره: إذا أماله».
3- لسان العرب، ج 8، صفحه 240: «الطَّوْعُ: نَقِيضُ الكَرْهِ. طاعَه يَطُوعُه و طاوَعَه.. الاستطاعةُ: القدرة على الشي ء».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 381: «و قوله: «فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ» لا يبعد أن يكون «اسْتَطاعُوا» مضمنا معنى تمكنوا، و «مِنْ قِيامٍ» مفعوله أي ما تمكنوا من قيام من مجلسهم ليفروا من عذاب الله و هو كناية عن أنهم لم يمهلوا حتى بمقدار أن يقوموا من مجلسهم».

9-1-1 وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم.(1)

(نساء، آیه 25)

ترجمه: و از شما كسى كه به سبب تنگدستى نتواند با زنان آزاد مؤمن ازدواج كند، با كنيزان جوان با ايمانتان [ازدواج كنيد و اظهار ايمان از سوى كنيزان در جواز ازدواج با آنان كافى است]. و خدا به ايمان شما [كه كدام ظاهرى و كدام حقيقى و واقعى است] داناتر است. [آزاد و كنيز در اصل و نسب و در رابطه ايمانى] از يكديگر، [و اعضاى يك پيكريد]، پس با كنيزان با اجازه صاحبانشان ازدواج كنيد، و مهريه آنان را به طور شايسته و پسنديده به خودشان بپردازيد. [جواز اين ازدواج مشروط به آن است كه كنيزان] پاكدامن باشند نه زناكار و نه گيرندگان دوست پنهانى. پس هنگامى كه به ازدواج درآمدند، پس اگر مرتكب كار زشت شوند، بر آنان نصف مجازاتى است كه بر زنان آزاد است. اين [جواز ازدواج با كنيز] براى كسى از شماست كه از مشقت [غريزه جنسى و دچار شدن به زنا] بترسد، و شكيبايى كردن براى شما بهتر است؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

9-1-2 وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُون. (2)

(انفال، آیه 60)

ترجمه: و در برابر آنان آنچه در قدرت و توان داريد از نيرو [و نفرات و ساز و

ص: 97


1- همان مدرک، جلد 4، صفحه 275.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 114.

برگ جنگى] و اسبان ورزيده [براى جنگ] آماده كنيد تا به وسيله آنها دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنانى غير ايشان را كه نمى شناسيد، ولى خدا آنان را مى شناسد بترسانيد. و هر چه در راه خدا هزينه كنيد، پاداشش به طور كامل به شما داده مى شود، و مورد ستم قرار نخواهيد گرفت.

9-1-3 أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. (1)

(یونس، آیه 38)

ترجمه: ولى [اين سبك مغزان بى منطق، در عين روشن بودن حقيقت] مى گويند: [پيامبر] آن را به دروغ بافته است. بگو: پس اگر [در ادعاى خود] راستگو هستيد، سوره اى مانند آن بياوريد، و هر كه را جز خدا مى توانيد [براى اين كار] به يارى خود دعوت كنيد.

9-1-4 أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين.(2) (هود، آیه 13)

ترجمه: آيا مى گويند: او اين (قرآن) را از پيش خود ساخته (و به خدا نسبت مى دهد)! بگو: شما نيز ده سوره ساختگى همانند آن را بياوريد و (براى ساختنش) هر كس را غير از خدا توان داريد فرا خوانيد، اگر راستگوييد.

جمع بندی و نتیجه گیری: آیاتی که ذکر گردید نظیر آیه مذکور محسوب نمی شوند زیرا حرف جرّ (من) در هر چهار آیه متعلق به محذوف است.

نقد و بررسی: حرف جرّ «من» در کلام منفی، زائده محسوب می شود مانند سوره حجر، آیه 21 «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» بنابر این آیه 45 از سوره ذاریات از موارد تضمین احتمالی می باشد هر چند به نظر مرحوم علّامه از موارد تضمین قطعی است.

ص: 98


1- همان مدرک، جلد 10، صفحه 64.
2- همان مدرک، جلد 10، صفحه 162.

10- حرف عین

10-1 عاد(عود):

إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَدا. (کهف، آیه 20)

ترجمه: آنها اگر بر شما دست يابند سنگسارتان مى كنند يا در دين خود داخل مى كنند، در اين صورت به هيچ وجه رستگار نمى شويد.(1)

توضیح: عَوْد به معنای بازگشتن به چيزى بعد از انصراف از آن است كه اين انصراف يا دور شدن از ذات چيزى است يا انصراف از سخن و يا از قصد و عزيمت(2) امّا ظاهر جمله ی «أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ» اين است كه كلمه «اعاده» متضمن معناى داخل كردن باشد، چون مى بينيم كلمه مذكور با لفظ «فى» متعدى شده است. با اينكه اين كلمه همواره بايد با «الى» متعدى شود.(3)

آیات نظیر آیه ی مذکور:

10-1-1 قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِين.(4)

(اعراف، آیه 88)

ترجمه: اشراف و سران قومش كه [از پذيرفتن حق] تكبّر ورزيدند، گفتند: اى شعيب! مسلماً تو و كسانى را كه با تو ايمان آورده اند از شهرمان بيرون مى كنيم يا اينكه بى چون و چرا به آيين ما داخل شوید. گفت: آيا هر چند كه نفرت و كراهت [از آن آيين] داشته باشيم؟! (5)

10-1-2 قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما

ص: 99


1- ترجمه احسن الحدیث.
2- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه593: «الْعَوْدُ: الرّجوع إلى الشي ء بعد الانصراف عنه إمّا انصرافا بالذات، أو بالقول و العزيمة».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 261 و قوله: «أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ» الظاهر أن الإعادة مضمن معنى الإدخال و لذا عدي ب- في دون إلى».
4- همان مدرک، جلد 8، صفحه 190.
5- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.

يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِين. (1) (اعراف، آیه 89)

ترجمه: اگر پس از آنكه خدا ما را از آن [آيين شرك آلود] نجات داده به آيين شما داخل شویم [و بگوييم: خدا داراى شريك و همتاست] يقيناً بر خدا دروغ بسته ايم؛ بنابراين امكان ندارد به آيين شما داخل شویم، مگر اينكه خدا كه پروردگار ماست بخواهد [كه او هم مشرك شدن و كافر شدن كسى را هرگز نمى خواهد] پروردگار ما از نظر دانش بر همه چيز احاطه دارد، فقط بر خدا توكل كرديم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى.(2)

10-1-3 وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ.(3) (ابراهیم، آیه 13)

ترجمه: ولى كفرپيشگان به پيامبرانشان گفتند: مسلماً ما شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه داخل آیین ما شوید. پس پروردگارشان به آنان وحى كرد: ما قطعاً ستمكاران را نابود مى كنيم.(4)

10-1-4 مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى.(5)

(طه، آیه55)

ترجمه: شما را از زمين آفريديم، و به آن داخل می کنیم، و بار ديگر از آن بيرونتان مى آوريم.(6)

10-1-5 كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيق.(7)(حج، آیه 22)

ص: 100


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 191.
2- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 34.
4- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 172.
6- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
7- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 361.

ترجمه: هرگاه بخواهند به سبب اندوه [فراوان و غصه گلوگير] از دوزخ درآيند، درآن داخل می شوند؛ و [به آنان مى گويند:] عذاب سوزان را بچشيد.(1)

10-1-6 وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُون.(2)

(سجده، آیه 20)

ترجمه: اما كسانى كه نافرمانى كرده اند اقامتگاهشان آتش است، هرگاه بخواهند از آن بيرون آيند در آن داخل می شوند، و به آنان گويند: عذاب آتش را كه همواره آن را تكذيب مى كرديد، بچشيد.(3)

10-1-7 ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً.(4)

(نوح، آیه 18)

ترجمه: سپس شما را در آن داخل می کند و باز به صورتى ويژه بيرون مى آورد.(5)

10-1-8

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْرى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً. (6)

(اسراء، آیه 69)

ترجمه: يا ايمن هستيد از اينكه بار ديگر شما را به دريا داخل کند، پس توفانى سخت كه با خود ريگ و سنگ مى آورد بر شما فرستد و به سبب اينكه ناسپاسى كرديد غرقتان كند؟ آن گاه در برابر كار ما براى خود پى گير و دفاع كننده اى نخواهيد يافت.(7)

نتیجه گیری و جمع بندی: مرحوم علامه در هیچ یک از آیات مذکور هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجّه به کلام ایشان در تفسیر سوره ی کهف، آیه 20، آیات مذکور نیز حمل بر تضمین می گردد.

ص: 101


1- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 264.
3- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 33.
5- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 155.
7- ترجمه انصاریان همراه با اصلاح و تصرف.

نقد و بررسی: ممکن است این سؤال در رابطه با سوره اعراف، آیه 88 و آیه 89 و همچنین سوره ی ابراهیم، آیه 13 مطرح شود که پیامبران الهی وحضرت شعیب "علی نبینا و آله و علیهم السلام " سابقه ی کفر نداشته اند تا به کفر برگردند بنا براین، تضمین (أخذ و أخذ) که معنای اصلی و معنای تضمین را با هم می رساند، صحیح نیست؟

به این سؤال این گونه می توان پاسخ داد که: تعبیر «اعاده و بازگرداندن» از باب تغلیب است و منظور این است که ایشان را به پیروان شان ملحق نموده اند.

10-2 عتو:

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلينَ . (اعراف، آیه 77)

ترجمه: پس آن ماده شتر را پى كردند، و از فرمان پروردگارشان از روی استکبار سرپيچى نمودند و به صالح گفتند: اگر از پيامبران هستى عذابى كه همواره به ما وعده مى دهى، بياور.(1)

توضیح: «عتو» به معناى تمرد و سركشى است(2)

و در اين آيه از آنجايى كه با لفظ «عن» متعدى شده، متضمن سركشى از روى استكبار است.(3)

آیات نظیرآیه مذکور:

10-2-1 وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْرا. (4)

(طلاق، آیه 8)

ص: 102


1- همان مدرک.
2- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، جلد 8، صفحه 30: «أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو مجاوزة عن الحدّ في طريق الشرّ و الفساد، أى مبالغة في سلوك طريق الشرّ.فالأصل فيها ما قلناه، و ليست بمعنى الاستكبار». مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 546: «الْعُتُوُّ: النبوّ عن الطاعة، يقال: عَتَا يَعْتُو عُتُوّاً و عِتِيّاً».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 182: «العتو هو التمرد و الامتناع و ضمن في الآية معنى الاستكبار بدليل تعديته ب- عن».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 323.

ترجمه: چه بسيار آبادى ها كه [اهلش] از فرمان پروردگارشان و فرستادگانش از روی استکبار سرپيچى نمودند، پس ما آنان را به حساب سختى محاسبه كرديم و به عذاب بسيار شديدى عذاب نموديم.(1)

10-2-2 فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين.(2)(اعراف، آیه166)

ترجمه: و هنگامى كه از آنچه نهى شدند از روی استکبار سرپيچى نمودند ، به آنان گفتيم: به شكل بوزينگانى رانده شده درآييد! (3)

10-2-3 فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُون.(4)

(ذاریات،آیه44)

ترجمه: ولى [آنان در آن سه روز هم كه مهلت داشتند باز] از فرمان پروردگارشان از روی استکبار سرپيچى نمودند پس صاعقه مرگبار آنان را فراگرفت در حالى كه آنان با ترس و حيرت به آن] مى نگريستند. (5)

جمع بندی: مرحوم علامه در تفسیر سه آیه ی مذکور هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به تفسیر سوره ی اعراف، آیه ی 77 هر سه آیه حمل بر تضمین می گردند.

11- حرف غین

11-1 غدا (غدو):

أَنِ اغْدُواْ عَلىَ حَرْثِكم إِن كُنتُمْ صَارِمِين. (قلم، آیه 22)

ترجمه: كه اگر قصد چيدن (ميوه) داريد بامدادان به سوى باغ و زراعت خود رو کنید و بيرون آييد.(6)

توضیح: كلمه «اغدوا» كه صيغه امر و به معناى صبح زود به طرف كار و كسب

ص: 103


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 296.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 380.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- ترجمه مشکینی همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

رفتن است(1)،

متضمن معناى «اقبلوا - روى آوريد» نيز هست، و به همين جهت است كه با حرف «على» متعدى شده، و گرنه با حرف «الى» متعدّى مى شد هم چنان كه زمخشرى(2) نيز به اين نكته اشاره كرده است.(3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد و آیه 25 سوره ی قلم نظیر آیه ی مذکور محسوب نمی شود زیرا حرف «علی» متعلق به «قادرین» می باشد .

وَ غَدَوْاْ عَلىَ حَرْدٍ قَادِرِين. (قلم، آیه 25)

ترجمه: (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند.(4)

11-2 غنی:

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيص. (ابراهیم، آیه 21)

ترجمه: و [در عرصه قيامت] همگى در پيشگاه خدا ظاهر مى شوند؛ پس ناتوانان [ى كه بدون به كار گرفتن عقل، بلكه از روى تقليد كوركورانه پيرو مستكبران بودند] به مستكبران مى گويند: ما [در دنيا بدون درخواست دليل و برهان] پيروِ [مكتب] شما بوديم، آيا امروز چيزى از عذاب خدا را [به پاداش آنكه

ص: 104


1- لسان العرب، جلد 15، صفحه 118: «غَدَا عليه غَدْواً و غُدُوّاً و اغْتَدَى: بكَّر. و الاغْتِدَاء: الغُدُوُّ. و غَادَاه: باكَره، و غَدَا عليه. و الغُدُوُّ: نقِيضُ الرَّواحِ، و قد غَدا يَغْدُو غُدُوّاً».
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 590: «يجوز أن يضمن الغدوّ معنى الإقبال، كقولهم: يغدى عليه بالجفنة و يراح، أى: فأقبلوا على حرثكم باكرين».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 374: «و المعنى: «فَتَنادَوْا» أي فنادى بعض القوم بعضا «مُصْبِحِينَ» أي و الحال أنهم داخلون في الصباح «أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ» تفسير للتنادي أي بكروا مقبلين على جنتكم- فاغدوا أمر بمعنى بكروا مضمن معنى أقبلوا و لذا عدي ب- على و لو كان غير مضمن عدي ب- إلى كما في الكشاف».
4- ترجمه مکارم.

از شما پيروى كرديم] از ما برطرف مى كنيد؟ مى گويند: اگر خدا ما را [در صورت نشان دادن شايستگى] هدايت كرده بود، همانا ما هم شما را هدايت مى كرديم، [اكنون همه سرمايه هاى وجودى ما و تلاش و كوششمان بر باد رفته] چه بيتابى كنيم و چه شكيبايى ورزيم، براى ما يكسان است، ما را هيچ راه گريزى نيست.

توضیح: غناء به معنای بی نیازی و کفایت کردن است(1)

و به جهت اینکه با حرف «عن» متعدى شده است همان طور كه گفته شده:(2)

به معناى افاده اى است كه متضمن معناى دفع هم باشد.(3)

آیات نظیر آیه ی مذکور: تعداد 26 آیه، نظیر آیه مذکور هستند که عبارتند از:

11-2-1 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّار.(4) (آل عمران، آیه 10)

ترجمه: همانا كسانى كه كفر ورزيدند هيچ گاه اموال و فرزندانشان چيزى از (عذاب) خدا را از آنها دفع نخواهد كرد، و آنهايند كه هيزم آتش (جهنم) اند.(5)

11-2-2 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ. (6) (آل عمران، آیه 116)

ترجمه: قطعاً كسانى كه كافر شدند، هرگز اموال و اولادشان چيزى از [عذاب] خدا را از آنان دفع نخواهد كرد؛ و آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.

11-2-3 وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ

ص: 105


1- كتاب العين، جلد 4، صفحه 450: «الغِنَى، مقصور، في المال...غَنَّى يُغَنِّي أُغْنِيَّةً و غِنَاءً. و الغَنَاءُ: الاستغناء و الكفاية، و رجل مُغْنٍ، أي: مجزى ء».
2- مصدریابی: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 7، ص 195: «ضمن معنى الدفع و لذا عدي ب- عن أي أنا اتبعناكم فيما كنتم فيه من الضلال فهل أنتم اليوم دافعون عنا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ء».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 43: «الإغناء الإفادة و ضمّن معنى الدفع و لذا عدي ب- عن كما قيل».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 88.
5- ترجمه مشکینی.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 386.

جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُون.(1)

(اعراف، آیه 48)

ترجمه: و اهل اعراف مردانى را كه از نشانه هايشان مى شناسند، آواز مى دهند [و به عنوان سرزنش] مى گويند: [امكانات مادى و] جمعيت [انسانى] شما و تكبّرى كه مى ورزيديد، عذابى را از شما دفع نكرد.

11-2-4 إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِين.(2)

(انفال، آیه 19)

ترجمه: [شما اى مشركان!] اگر پيروزى [آيينِ حق] را مى خواستيد، اينك پيروزى براى آيينِ حق آمد [پس به آن ايمان آوريد]، و اگر [از دشمنى و مخالفت با خدا و رسول] بازايستيد، براى شما بهتر است، و اگر [به دشمنى و مخالفت] بازگرديد، ما نيز [بر ضد شما] بازمى گرديم، و هرگز جمعيت شما هر چند زياد باشد، چيزى [از عذاب خدا] را از شما دفع نمى كند، و يقيناً خدا با مؤمنان است.

11-2-5 لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِين.(3)

(توبه، آیه 25)

ترجمه: بى ترديد خدا شما را در جبهه هاى زياد و عرصه هاى بسيار يارى كرد و [به ويژه] روز [نبرد] حنين، آن زمان كه فزونى افرادتان شما را مغرور و شگفت زده كرد، ولى [فزونى عدد] چيزى از خطر را از شما برطرف نكرد، و زمين با همه وسعت و فراخى اش بر شما تنگ شد، سپس پشت به دشمن از عرصه نبرد گريختيد.

11-2-6 قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُون. (4)

(یونس، آیه 101)

ترجمه: بگو: بنگريد كه در آسمان ها و اين زمين (از عجايب حيرت آور

ص: 106


1- همان مدرک، جلد 8، صفحه 131.
2- همان مدرک، جلد 9، صفحه 40.
3- همان مدرک، جلد 9، صفحه 218.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 127.

خلقت) چيست؟ امّا هرگز نشانه ها و انذارها به حال گروهى كه ايمان نمى آورند سودى نمى بخشد و (غفلت و ضلالت را) از آنها دور نمى كند.(1)

11-2-7 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيب.(2)

(هود، آیه 101)

ترجمه: و ما بر آنان ستم نكرديم، ولى آنان بر خويشتن ستم ورزيدند، پس هنگامى كه عذاب پروردگارت فرا رسيد، معبودانى كه به جاى خدا مى پرستيدند، چيزى [از عذاب را] از آنان دفع نكردند، و به آنان جز خسارت و هلاكت نيفزودند.

11-2-8 وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُون. (3) (یوسف، آیه 67)

ترجمه: و (در بدرقه آنها) گفت: اى پسران من، همگى از يك در (از دروازه هاى شهر يا دربار عزيز) وارد نشويد و از درهاى متفرق وارد شويد (تا مورد حسد حسودان يا خطر بد چشمان يا سوء ظن درباريان قرار نگيريد) و من هرگز از شما چيزى را كه از سوى خداست دفع نتوانم كرد؛ فرمان نافذ و حكومت (بر جهان هستى) جز براى خدا نيست، بر او توكل كردم و توكل كنندگان بايد تنها بر او توكل كنند.(4)

11-2-9 وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون.(5)

(یوسف، آیه 68)

ص: 107


1- ترجمه مشکینی.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 6.
3- همان مدرک، جلد 11، صفحه 217.
4- ترجمه مشکینی.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 219.

ترجمه: و چون از جايى كه پدرشان دستور داده بود درآمدند (اين كار) چيزى را از آنچه از سوى خدا تقدير شده بود دفع نمى كرد جز آنكه حاجتى در دل يعقوب بود كه عملى كرد (دفع حسد و چشم بد و سوء ظن) و البته او صاحب علم (فراوان لدنّى) بود چرا كه ما تعليمش كرده بوديم، و لكن بيشتر مردم (هر زمان اين گونه كمالات را نسبت به پيامبران) نمى دانند.(1)

11-2-10 فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُون. (2) (حجر، آیه 84)

ترجمه: و آنچه [از بناهاى محكم و استوارى كه] فراهم مى آوردند، عذاب خدا را از آنان دفع نكرد.

11-2-11 إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئا.(3)

(مریم، آیه 42)

ترجمه: آن گاه كه به پدر [خوانده] اش گفت: پدرم! چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و نمى تواند هيچ آسيب و گزندى را از تو برطرف كند، مى پرستى!؟

11-2-12 ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُون.(4) (شعراء، آیه 207)

ترجمه: آنچه را [چند سال] همواره از آن برخوردارى مى يافتند [عذاب را] از آنان دفع نخواهد كرد.

11-2-13 أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُون.(5)

(یس، آیه 23)

ص: 108


1- ترجمه مشکینی.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 186.
3- همان مدرک، جلد 14، صفحه 56.
4- همان مدرک، جلد 15، صفحه 324.
5- همان مدرک، جلد 17، صفحه 76.

ترجمه: آيا به جاى او معبودانى را برگزينم كه اگر [خداى] رحمان براى من آسيب وگزندى بخواهد نه شفاعتشان چيزى را از من دفع مى كند و نه مى توانند نجاتم دهند؟

11-2-14 قَدْ قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُون.(1) (زمر،آیه 50)

ترجمه: همين [سخن بيهوده و باطل] را كسانى كه پيش از آنان بودند، گفتند، ولى آنچه را [از مقام و ثروت همواره] به دست مى آوردند، عذاب و هلاكت را از آنان برطرف نكرد.

11-2-15 وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّار.(2)

(غافر، آیه 47)

ترجمه: و [ياد كن] هنگامى را كه در آتش با يكديگر نزاع و كشمكش مى كنند، پس ضعيفان به مستكبران مى گويند: ما [در دنيا] پيرو شما بوديم، آيا مى توانيد بخشى از اين آتش را از ما دفع كنيد؟

11-2-16 أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.(3)

(غافر، آیه 82)

ترجمه: آيا در زمين گردش نكردند تا با تأمل بنگرند كه سرانجام كسانى كه پيش از آنان بودند [و سركشى و تكبّر مى كردند] چگونه بود؟ همانان كه نفراتشان از اينان بيشتر و از ايشان نيرومندتر بودند، و در زمين آثارى پايدارتر [چون قلعه ها و خانه هاى استوار و كاخ هاى بسيار محكم] داشتند، ولى نفرات و قدرت و آثارى كه همواره به دست مى آوردند [چيزى از عذاب خدا را] از آنان دفع نكرد.

ص: 109


1- همان مدرک، جلد 17، صفحه 274.
2- همان مدرک، جلد 17، صفحه 335.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 356.

11-2-17 يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُون.(1) (دخان، آیه 41)

ترجمه: همان روزى كه هيچ دوستى چيزى از عذاب را از دوستش دفع نمى كند، و چون [آلوده به شرك و كفراند] يارى نمى شوند.

11-2-18 مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم.(2) (جاثیه، آیه 10)

ترجمه: پيش رويشان دوزخ است، و آنچه [از ثروت، مقام، يار و ياور] به دست آورده اند و آنچه را به جاى خدا سرپرستان و معبودان خود گرفته اند، چيزى از عذاب را از آنان دفع نمى كند، و براى آنان عذابى بزرگ است.

11-2-19 إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ.(3) (جاثیه، آیه 19)

ترجمه: آنان در برابر خدا نمى توانند چيزى [از گرفتارى ها و بلاها] را از تو دفع كنند؛ و همانا ستمكاران يار و ياور يكديگرند و خدا يار و ياور پرهيزكاران است.

11-2-20 وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن.(4)

(احقاف، آیه 26)

ترجمه: همانا ما به آنان در امورى قدرت و تمكن داده بوديم كه شما را در آن امور چنان قدرت و نيرويى نداده ايم، و براى آنان گوش و چشم و دل قرار داده بوديم، ولى گوش و چشم و دلشان چيزى از عذاب را از آنان برطرف نكرد؛ زيرا همواره [با داشتن آن ابزار تشخيص] آيات ما را انكار مى كردند، و سرانجام عذابى كه همواره آن را مسخره مى كردند، آنان را احاطه كرد.

ص: 110


1- همان مدرک، جلد 18، صفحه 147.
2- همان مدرک، جلد 18، صفحه 160.
3- همان مدرک، جلد 18، صفحه 166.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 212.

11-2-21 يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ.(1)

(طور، آیه 46)

ترجمه: روزى كه نيرنگشان چيزى از عذاب را از آنان دفع نمى كند و يارى هم نخواهند شد.

11-2-22 لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون.(2)

(مجادله، آیه 17)

ترجمه: هرگز اموال و اولادشان چيزى از عذاب خدا را از آنان دفع نمى كند، آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند.

11-2-23 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِين.(3)

(تحریم، آیه 10)

ترجمه: خدا براى كافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده كه تحت سرپرستى و زوجيت دو بنده شايسته از بندگان ما بودند، ولى [در امر دين و دين دارى] به آن دو [بنده شايسته ما] خيانت ورزيدند، و آن دو [پيامبر] چيزى از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نكردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شويد.

11-2-24 ما أَغْنى عَنِّي مالِيَه.(4) (حاقه، آیه 28)

ترجمه: ثروتم عذاب را از من دفع نكرد.

11-2-25 وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى.(5)

(لیل، آیه 11)

ترجمه: و هنگامى كه [به چاه هلاكت و گودال گور] سقوط كند ثروتش [چيزى از عذاب خدا] را از او دفع نمى كند.

ص: 111


1- همان مدرک، جلد 19، صفحه 23.
2- همان مدرک، جلد 19، صفحه 194.
3- همان مدرک، جلد 19، صفحه 343.
4- همان مدرک، جلد 19، صفحه 400.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 303.

11-2-26 ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَب.(1) (مسد، آیه 2)

ترجمه: ثروتش و آنچه به دست آورده است چيزى [از عذاب خدا] را از او دفع نمى كند.

جمع بندی: با توجه به تفسیر سوره ی ابراهیم، آیه 21 همه ی آیات مذکور حمل بر تضمین می گردند.

12- حرف قاف

قضی:

وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون. (یونس، آیه 11)

ترجمه: و اگر خدا براى مردم در عذاب و مجازات همان گونه كه آنان در طلب خير و خوشى شتاب دارند، شتاب مى ورزيد، قطعاً اجلشان نازل مى شد و مدت عمرشان [با نزول عذاب و مجازات] پايان مى يافت؛ پس كسانى را كه ديدارِ [قيامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان را] اميد ندارند، وا مى گذاريم تا در طغيانشان سرگردان بمانند.(2)

توضیح: «قضى» به معنای حکم کردن است (3) ولی در جمله «لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ» نوعى از تضمين وجود دارد و كلمه «قضى» متضمن معناى چيزى مثل انزال و يا ابلاغ است، به دلیل اینکه با حرف «الى» متعدّى شده است.(4)

آیات نظیر آیه مذکور:

ص: 112


1- همان مدرک، جلد 20، صفحه 385.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلا ح ترجمه.
3- كتاب العين، جلد 5، صفحه 185: «قَضَى يَقْضِي قَضَاءً و قَضِيَّةً أي حكم». لسان العرب، جلد 15، صفحه 186: «القَضاء: الحكم».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 22: «و قد بان بذلك أولا: أن في قوله «لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ» نوعا من التضمين فقد ضمن فيه «لَقُضِيَ» معنى مثل الإنزال أو الإبلاغ و لذا عدي بإلى.و المعنى قضي منزلا أو مبلغا إليهم أجلهم أو أنزل أو أبلغ إليهم أجلهم مقضيا...«.

12-1-1 (وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحين). (حجر، آیه 66)

ترجمه: ما امر عظيم خود را نسبت به عذاب ايشان حتمى نموديم در حالى كه [كيفيت] اين حادثه [بزرگ] را به او وحى كرديم كه: هنگامى كه مجرمان وارد صبح شوند، بنيادشان بركنده خواهد شد.(1)

توضیح: كلمه «قضاء» در اين آيه آن طور كه گفته اند:(2) متضمن معناى وحى است، و به همين جهت با لفظ «الى» متعدى شده است.(3)

12-1-2 وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا. (اسراء، آیه 4)

ترجمه: ما در تورات به بنى اسرائيل خبر داديم وبه آنان وحی نمودیم كه قطعاً دو بار در زمين فساد مى كنيد و [در برابر طاعت خدا] به سركشى و طغيان [و نسبت به مردم به برترى جويى و ستمى] بزرگ دچار مى شويد.(4)

توضیح: راغب در مفردات(5) در معناى «قضاء» گفته است كه به معناى فيصله

ص: 113


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 584: «عدى قَضَيْنا ب- إلى لأنه ضمن معنى: أوحينا، كأنه قيل: و أوحينا إليه مقضياً مبتوتاً».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 184: «مضمن معنى الوحي و لذا عدي ب- إلى- كما قيل... و المعنى: و قضينا أمرنا العظيم في عذابهم موحيا ذلك إلى لوط و هو أن دابر هؤلاء و أثرهم الذي من شأنه أن يبقى بعدهم من نسل و بناء و عمل مقطوع حال كونهم مصبحين أو التقدير أوحينا إليه قاضيا، إلخ».
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلا ح ترجمه.
5- مصدریابی: مفردات ألفاظ القرآن، صفحه674: «الْقَضَاءُ: فصل الأمر قولا كان ذلك أو فعلا، و كلّ واحد منهما على وجهين: إلهيّ، و بشريّ. فمن القول الإلهيّ قوله تعالى:وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ [الإسراء/ 23] أي: أمر بذلك، و قال: وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ [الإسراء/ 4] فهذا قَضَاءٌ بالإعلام و الفصل في الحكم، أي: أعلمناهم و أوحينا إليهم وحيا جزما، و على هذا: وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ [الحجر/ 66]، و من الفعل الإلهيّ قوله: وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ ءٍ [غافر/ 20]، و قوله: فَقَضاهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ [فصلت/ 12] إشارة إلى إيجاده الإبداعيّ و الفراغ منه».

دادن به امرى است، چه با گفتار باشد و چه با عمل و هر كدام بر دو وجه است يكى الهى و ديگرى بشرى، از جمله قضاء الهى اين است كه فرموده: «وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ» يعنى ما اعلام كرديم و حكم را فيصله يافته كرديم و به ايشان به وسيله وحى چنين اعلام نموديم كه... .(1)

12-1-3 فَتَعَلىَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضىَ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَّبّ زِدْنىِ عِلْما. (طه، آیه 114)

ترجمه: برتر و بلند مرتبه است خدا [ىِ يگانه] كه فرمانرواى هستى و حقّ محض است؛ و پيش از آنكه وحى كردن قرآن بر تو پايان گيرد در خواندنش شتاب مكن، و بگو: پروردگارا! دانش مرا بيفزاى.

توضیح: معناى جمله «مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» اين است كه قبل از تمام شدن وحى از ناحيه فرشته وحى، در خواندن آن عجله مكن.(2)

12-1-4 وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِين. (قصص، آیه 44)

ترجمه: تو در جانب غربى [وادى طور] حضور نداشتى هنگامى كه ما [با نازل كردن تورات] امر نبوّت موسى را محکم نمودیم، و از شاهدان [آن واقعه مهم هم] نبودى.(3)

توضیح: گويا كلمه «قضاء» در اينجا متضمن معناى عهد است، (چون با كلمه الى متعدى شده)، و مراد به طورى كه گفته اند(4) اين است كه: ما امر را به وى عهد

ص: 114


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 38: «قال الراغب في المفردات،: القضاء فصل الأمر قولا كان ذلك أو فعلا، و كل واحد منهما على وجهين: إلهي و بشري... ».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 214: «و معنى قوله: «مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» من قبل أن يتم وحيه من ملك الوحي».
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلا ح ترجمه.
4- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 400: «إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ» أي عهدنا إليه و أحكمنا الأمر معه بالرسالة إلى فرعون و قومه».

كرديم، و معناى اين جمله اين است كه: ما امر نبوت او را با نازل كردن تورات به وى محكم كرديم.(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: کلمه ی «قضاء» متعدّی به یک مفعول که باحرف جرّ «الی» نیز به کار رفته است در تفسیر المیزان متضمّن یکی از این چهار معنا است: 1- ابلاغ 2- انزال 3- عهد 4- وحی. مرحوم علّامه در تفسیر سوره ی اسراء، آیه 4 در مقام بیان تضمین کلمه ی «قضاء» با حرف جرّ «الی» نبوده است و به همین دلیل کلام راغب را ذکر نموده و عبور کرده است و همچنین در تفسیرسوره ی طه، آیه 114 در مقام بیان دقیق واژگان نبوده است و به ایشان نقض وارد نیست. سوره ی یونس، آیه 71 هم از محل بحث خارج است چون کلمه ی «قضاء» بدون مفعول است و حال آنکه محل بحث، «قضاء» متعدی به یک مفعول همراه با حرف جرّ «الی» است.

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُون. (یونس، آیه 71)

ترجمه: و سرگذشت [پر فايده و عبرت آموز] نوح را براى آنان بگو، آن گاه كه به قوم خود گفت: اى قوم من! اگر اقامت طولانى من ميان شما و پند واندرزم به وسيله آيات خدا، بر شما گران و دشوار است [از هيچ كارى بر ضد من كوتاهى نكنيد] من بر خدا توكل كردم، پس شما عزم و تصميم خود و قدرت معبودانتان را [كه گمان مى كنيد شما را يارى مى دهند] روى هم بگذاريد تا تلاشتان [بر ضد من] بر شما مبهم و پوشيده نباشد، آن گاه به زندگى من خاتمه دهيد و مرا [چشم به هم زدنى] مهلت ندهيد.

توضیح: هرگاه كلمه «قضاء» با حرف «الى» متعدى شود به معناى تمام كردن كار

ص: 115


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 50: «و قوله: «إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ» كان القضاء مضمن معنى العهد، و المراد بعهد الأمر إليه- على ما قيل- أحكام أمر نبوته بإنزال التوراة إليه».

مفعول خويش است، حال يا با كشتن و نابود كردنش باشد و يا به نحوى ديگر.(1)

13- حرف کاف

13-1 تکبیر(کبر):

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون. (بقره، آیه 185)

ترجمه: ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده، راهنماى مردم است و دلايلى روشن و آشكار از هدايت دارد، و مايه جدايى [حق از باطل] است. پس كسى كه در اين ماه [در وطنش] حاضر باشد بايد آن را روزه بدارد، و آنكه بيمار يا در سفر است، تعدادى از روزهاى ديگر را [به تعداد روزه هاى فوت شده، روزه بدارد]. خدا آسانى و راحت شما را مى خواهد نه دشوارى و مشقت شما را. و [قضاى روزه] براى اين است كه شماره روزه هايى را [كه در ماه رمضان به خاطر بيمارى يا سفر افطار كرده ايد] كامل كنيد، و خدا را بر اينكه شما را هدايت فرموده در حالی که ستایش می گویید بزرگ شماريد، و باشد كه سپاس گزاريد.(2)

توضیح: تَكْبِير يعنى گفتن «اللَّهُ أَكْبَرُ» براى تعظيم خداى تعالى(3) بعضی از مفسّران(4)

گفته اند: تکبیر به دلیل اینکه با حرف «علی» متعدّی شده متضمّن معنای

ص: 116


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 102: «و القضاء إلى الشي ء إتمام أمره بقتل و إفناء و نحو ذلك».
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- جمهرة اللغة، جلد 1، صفحه 327: «التكبير في الصلاة و غيرها: تَفعيل من قولهم: اللّه أكبر». مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 698: «أَكْبَرْتُ الشي ء: رأيته كَبِيراً. قال تعالى: فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ [يوسف/ 31]. و التَّكْبِيرُ يقال لذلك، و لتعظيم اللّه تعالى بقولهم: اللّه أَكْبَرُ»،
4- مصدریابی: 1- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 1، صفحه 228: «و إنما عدّى فعل التكبير بحرف الاستعلاء لكونه مضمنا معنى الحمد، كأنه قيل: و لتكبروا اللَّه حامدين على ما هداكم».......... 2- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 9، صفحه 151: «عَلى متعلقة بتكبروا لتضمنه معنى الشكر أو الحمد كأنه قيل: لتكبروه تعالى شاكرين أو حامدين على ما هداكم».

حمد است. مرحوم علّامه در تأیید تضمین نوشته است: اختلاف تکبیرات روز عید فطر در روایت(1)

سعید نقّاش(2)

مؤید قول به تضمین در آیه مذکور است.(3)

آیه نظیر آیه مذکور: لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِين. (حج، آیه 37)

ترجمه: هرگز گوشت هايشان وخون هايشان به خدا نمى رسد، بلكه تقواى شما به او مى رسد. اين گونه آنها را براى شما رام و مسخّر كرد تا خدا را به [شكرانه] اينكه هدايتتان كرد در حالی که ستایش می کنید به بزرگى ياد كنيد؛ و نيكوكاران را [به لطف و رحمت خدا] مژده ده.(4)

نکته: مرحوم علامه در تفسیر این آیه هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است.(5)

جمع بندی: درآیه مذکور هم تکبیر با حرف «علی» متعدی شده و تضمین محسوب می گردد.

ص: 117


1- مصدر یابی: الكافي، جلد 4، باب التكبير ليلة الفطر و يومه، صفحه 166: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ سَعِيدٍ النَّقَّاشِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) لِي أَمَا إِنَّ فِي الْفِطْرِ تَكْبِيراً وَ لَكِنَّهُ مَسْتُورٌ-قَالَ قُلْتُ وَ أَيْنَ هُوَ قَالَ فِي لَيْلَةِ الْفِطْرِ فِي الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ فِي صَلَاةِ الْعِيدِ ثُمَّ يُقْطَعُ قَالَ قُلْتُ كَيْفَ أَقُولُ قَالَ تَقُولُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَاهَدَانَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ يَعْنِي الصِّيَامَ- وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُم».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 28: «و في الكافي، عن سعيد النقاش قال: قال أبو عبد الله(ع) لي في ليلة الفطر تكبيرة و لكنه مسنون، قال: قلت: و أين هو؟ قال: في ليلة الفطر في المغرب و العشاء الآخرة و في صلاة الفجر و في صلاة العيد ثم يقطع، قال: قلت: كيف أقول! قال: تقول الله أكبر. الله أكبر. لا إله إلا الله و الله أكبر. الله أكبر على ما هدانا. و هو قول الله وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ يعني الصلاة وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ و التكبير أن تقول: الله أكبر. لا إله إلا الله و الله أكبر. و لله الحمد، قال: و في رواية التكبير الآخر أربع مرات».
3- همان مدرک، جلد 2، صفحه 28: «و اختلاف آخر التكبيرات في الموضعين من الرواية الأخيرة يؤيد ما قيل: إن قوله: وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ، بتضمين التكبير معنى الحمد و لذلك عدي ب- على».
4- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 14، صفحه 375.

13-2 کدح:

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ. (انشقاق، آیه 6)

ترجمه: اى انسان! يقيناً تو با كوشش و تلاشى سخت به سوى پروردگارت در حركتى، پس او را [در حالى كه مقام فرمانروايى مطلق و حكومت بر همه چيز ويژه اوست و هيچ حكومتى در برابرش وجود ندارد] ديدار مى كنى.

توضیح: راغب(1)

گفته: كلمه «كدح» به معناى تلاش كردن، و خسته شدن است پس در اين كلمه معنى سير است. و بعضى گفته اند:(2)

«كدح» تلاش نفس است در انجام كارى تا اينكه آثار تلاش در نفس نمايان گردد. بنا بر اين «كدح» متضمن معناى «سير» هم هست، به دليل اينكه با كلمه «الى» متعدى شده، پس معلوم مى شود كه در كلمه «كدح» در هر حال معناى «سير» وجود دارد(3). خداى سبحان در كلام مجيدش براى نوع بشر و بلكه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى كرده كه از آن راه به سوى پروردگارشان سير مى كنند و در خصوص انسان فرموده: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ، إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ». و درباره عموم موجودات در سوره تغابن، آیه 3 فرموده: «وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» بازگشت به سوى او است(4) همه راه هايى كه سلوك مى شود چه راه هاى هدايت و چه بيراهه ها همه و همه به سوى خدا منتهى مى شوند چون غايت و نتيجه مقصود نزد اوست، چيزى كه هست اين راه ها مختلفند، يكى آدمى را به مطلوبش و به رستگارى و فلاحش رسانيده و ديگرى

ص: 118


1- مصدریابی: مفردات ألفاظ القرآن، صفحه704: «الْكَدْحُ: السّعي و العناء. قال تعالى: إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً [الانشقاق/ 6]».
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 726: «الكدح: جهد النفس في العمل و الكدّ فيه حتى يؤثر فيها، من كدح جلده: إذا خدشه».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 242: «قال الراغب: الكدح السعي و العناء. انتهى. ففيه معنى السير، و قيل: الكدح جهد النفس في العمل حتى يؤثر فيها انتهى. و على هذا فهو مضمن معنى السير بدليل تعديه ب- إلى ففي الكدح معنى السير على أي حال».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 28: «أن الله سبحانه قرر في كلامه لنوع الإنسان بل لجميع من سواه سبيلا يسلكون به إليه سبحانه فقال تعالى: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ»: الإنشقاق- 6 و قال تعالى: «وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ»: التغابن- 3».

زيان كارش مى سازد(1)

اين طريق همان طورى كه از سوره انشقاق آيه 6 استفاده مى شود طريقى است اضطرارى، و چاره اى جز پيمودن آن نيست، طريقى است كه مؤمن و كافر، آگاه و غافل، و خلاصه همه و همه در آن شركت دارند.(2) و این سیر الی الله برای همگان به خاطر این است که بنده مملوک است وخداوند مالک او و بنده مربوب است و خداوند ربّ اوست و از این سیر معلوم می شود که حجّتی بر وجود معاد است.(3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

14- حرف لام

لان (لین):

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد. (زمر، آیه 23)

ترجمه: خدا نيكوترين سخن را نازل كرد، كتابى كه [آياتش در نظم، زيبايى، فصاحت، بلاغت و عمق محتوا] شبيه يكديگر است، مشتمل بر داستان هاى پندآموز [و امر، نهى، وعده، وعيد، حلال و حرام] است؛ از شنيدن آياتش پوست كسانى كه از پروردگارشان مى هراسند به هم جمع مى شود، آن گاه پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى گردد و آرامش مى يابد. اين هدايت خداست كه هر كه را بخواهد به آن راهنمايى مى كند؛ و هر كه را خدا [به كيفر كفر و عنادش] گمراه كند، او را هيچ هدايت كننده اى نخواهد بود.

ص: 119


1- همان مدرک، جلد 6، صفحه 163: «و لازم ذلك أن يكون جميع الطرق المسلوكة لأهل الهداية و الطرق المسلوكة لأهل الضلال تنتهي إلى الله سبحانه، و عنده سبحانه الغاية المقصودة و إن كانت تلك الطرق مختلفة في إيصال الإنسان إلى البغية و الفوز و الفلاح أو ضربه بالخيبة و الخسران».
2- همان مدرک، جلد 6، صفحه 66: «و هذا طريق اضطراري لا مناص للإنسان عن سلوكه كما يدل عليه قوله تعالى: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ».
3- همان مدرک، جلد 20، صفحه 242: «يظهر أولا أن قوله: «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ» يتضمن حجة على المعاد».

توضیح: كلمه «تلين» متضمن معناى سكون و آرامش است، چون اگر چنين نبود احتياج نداشت كه با حرف «الى» متعدى شود.(1)

اگر در آيه مذکور، لينت و نرم شدن(2)

با حرف (الى) متعدى شده، از اين جهت است كه كلمه نام برده متضمن معناى ميل، اطمينان، و امثال آن است، و اينگونه كلمات هميشه با حرف (الى) متعدى ميشوند، و در حقيقت لينت نام برده عبارت است از صفتى كه خدا در قلب بنده اش پديد مى آورد، كه به خاطر آن صفت و حالت ياد خدا را مى پذيرد، و بدان ميل نموده، اطمينان و آرامش مى يابد(3).

نرمى دل همان هدايتى است كه خداوند هر كه را بخواهد بدان موفق مى سازد و اين خود يك نوع نور معنوى است كه اعتقادات صحيح و عمل صالح را در نظر روشن ساخته و صاحبش را در عمل به آن مدد مى كند.(4)

نکته: ماده لین همراه با حرف جر (الی) فقط در آیه مذکور استعمال شده است و آیه مذکور نظیر ندارد.

15- حرف میم

15-1 مکر

أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُون. (نحل، آیه 45)

ص: 120


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 256: «تَلِينُ» مضمنة معنى السكون و الطمأنينة و لذا عدي ب- إلى و المعنى ثم تسكن و تطمئن جلودهم و قلوبهم إلى ذكر الله لينة تقبله أو تلين له ساكنة إليه».
2- لسان العرب، جلد 13، صفحه 394: «اللِّينُ: ضِدُّ الخُشونة. يقال في فِعْل الشي ء اللَّيِّن: لانَ الشي ءُ يَلِينُ لِيْناً و لَيَاناً و تَلَيَّن».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 35: «و تعدية قوله تلين ب- إلى لتضمين معنى مثل الميل و الاطمينان، فهو إيجاده تعالى وصفا في القلب به يقبل ذكر الله و يميل و يطمئن إليه».
4- همان مدرک، جلد 7، صفحه 342: «فذكر لين القلب إلى ذكر الله و طوعه للحق أفاد أن ذلك هو الهدى الإلهي الذي يهدي به من يشاء...و هو نوع من النور المعنوي الذي ينور القول الحق و العمل الصالح و ينصر صاحبه فيمسك بما نوره فهذا معرف يعرف به الهداية الإلهية».

ترجمه: آيا كسانى كه به نيرنگ خويش توطئه هاى زشت (بر ضد پيامبر و اسلام) انجام دادند ايمنند از اينكه خداوند آنها را به زمين فرو برد يا عذاب بر آنها از جايى كه فكرش را نمى كنند فرا رسد؟!(1)

توضیح: مَكْر يعنى حيله و نيرنگ پنهان(2)

و كلمه «السيئات» در آيه شريفه مفعول كلمه «مكروا» است، كه متضمّن معناى «عملوا» است و «مَكَرُوا السَّيِّئاتِ» يعنى عملوا السيئات ماکرین - با نیرنگ خویش توطئه های زشت انجام دادند.(3)

آیات نظیر آیه مذکور:

15-1-1 قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُون. (اعراف، آیه 123)

ترجمه: فرعون گفت:» [آيا] پيش از آنكه به شما رخصت دهم، به او ايمان آورديد؟! حتماً اين فريبى است كه در اين شهر (نقشه) آن را (كشيده ايد و) فريبكارى كرديد، تا مردمش را از آن بيرون كنيد؛ پس در آينده خواهيد دانست.(4)

15-1-2 وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبال. (ابراهیم، آیه 46)

ترجمه: و به يقين [با] فريب كاريشان فريب كارى كردند؛ و فريب كاريشان نزد خدا (آشكار) است؛ و اگر چه فريب شان (چنان باشد كه) از آن كوه ها از جا كنده شود.(5)

15-1-3 مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُور. (فاطر، آیه 10)

ص: 121


1- ترجمه آیت الله مشکینی.
2- لسان العرب، جلد 5، صفحه 183: «الليث: المَكْرُ احتيال في خُفية».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 262: «فقوله: «السَّيِّئاتِ» مفعول «مَكَرُوا» بتضمينه بمعنى عملوا أي عملوا السيئات ماكرين».
4- ترجمه رضایی.
5- همان مدرک.

ترجمه: كسى كه عزت مى خواهد، پس [بايد آن را از خدا بخواهد، زيرا] همه عزت ويژه خداست. حقايق پاك [چون عقايد و انديشه هاى صحيح] به سوى او بالا مى رود و عمل شايسته آن را بالا مى برد. و كسانى كه حيله هاى زشت به كار مى گيرند براى آنان عذابى سخت خواهد بود، و بى ترديد حيله آنان نابود مى شود.

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر این سه آیه هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به کلام علامه در تفسیرسوره نحل، آیه 45 این سه آیه نیز حمل بر تضمین می گردند.

15-2 تمکین (مکن):

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ. (قصص، آیه 57)

ترجمه: و [مشركان براى معذور بودن خود در نپذيرفتن هدايت] گفتند: اگر ما همراه تو از هدايت [قرآن] پيروى كنيم [به وسيله مشركان قلدر عرب] از سرزمينمان [شهر مكه] ربوده خواهيم شد! آيا ما براى آنان حرم امنى قرار نداديم، تا در آن جاى گيرند كه همواره [در همه فصول سال] هر نوع ميوه و محصولى كه رزقى از سوى ماست به سوى آن گردآورى مى شود؟ ولى بيشتر آنان معرفت و دانش [نسبت به واقعيات] ندارند.(1)

توضیح: «تمکین» به معنای جای دادن است(2) بعضى از مفسران(3)

گفته اند «تمكين» متضمن معناى جعل و قرارداد است، و معناى جمله اين است كه مگر ما

ص: 122


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- كتاب العين، جلد 5، صفحه 387: «المَكَانُ في أصل تقدير الفعل: مفعل، لأنه موضع للكينونة، غير أنه لما كثر أجروه في التصريف مجرى الفعال، فقالوا: مَكَّنَّا له، و قد تَمَكَّنَ». تهذيب اللغة، جلد 10، صفحه162: «المكِنَةُ: التَّمكُّنُ، تقول العربُ: إنَّ بَنِي فُلانٍ لَذُو مَكِنَةٍ منَ السُّلطانِ أي ذُو تمكُّنٍ».
3- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 407: «أي أ و لم نجعل لهم مكة في أمن و أمان قبل هذا». روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 10، صفحه 304: «و نُمَكِّنْ مضمن معنى الجعل».

براى آنان حرم امنى قرار نداديم، تا در آن جاى گيرند.(1)

نکته: این آیه نظیر ندارد و آیه 55 از سوره نور نظیر این آیه محسوب نمی گردد زیرا مراد از تمکین در سوره قصص آیه 57 تمکین تشریعی است و تمکین تکوینی معنا ندارد.

15-3 مَنَعَ:

قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين. (اعراف، آیه 12)

ترجمه: خدا فرمود: هنگامى كه تو را امر كردم، چه چيزى تو را وادار كرد به اينكه سجده نكنى و مانع از آن شد؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پديد آورده اى و او را از گِل آفريدى.(2)

توضیح: «مَنْع» به معنای حائل شدن بین انسان و چیزی که اراده کرده است می باشد(3)

و مراد از «منع» اینجا منعى است كه متضمن معناى «وادار كردن» و «دعا خواندن» و نظير آنها باشد بنا بر این معنا اين مى شود كه: «چه چيزى تو را خواند و يا وادار كرد به اينكه سجده نكنى و مانع از آن شد؟» (4)

آیه نظیر آیه ی مذکور: قَالَ يَاهَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّواْ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِى. (طه، آیه 92 و 93)

ص: 123


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 60: «قيل: التمكين مضمن معنى الجعل و المعنى أ و لم نجعل لهم حرما آمنا ممكنين إياهم».
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- لسان العرب، جلد 8، صفحه 343: «المَنْعُ: أَن تَحُولَ بين الرجل و بين الشي ء الذي يريده، و هو خلافُ الإِعْطاءِ». كتاب العين، جلد 2، صفحه 163: «مَنَعْتُهُ أَمْنَعُهُ مَنْعا فامْتَنَعَ، أي: حلت بينه و بين إرادته».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 24: «يريد ما منعك أن تسجد كما وقع في سورة ص من قوله: «قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»: ص: 75، ...و الظاهر أن «منع» مضمن نظير معنى حمل أو دعا، و المعنى: ما حملك أو ما دعاك على أن لا تسجد مانعا لك».

ترجمه: [هنگامى كه موسى بازگشت ، به هارون] گفت: اى هارون! وقتى ديدى آنان گمراه شدند چه چيز تو را واداشت كه از من پيروى نكنى؟ آيا از فرمان من سرپيچى كردى؟(1)

توضیح: و گويا اينكه فرمود: «ما مَنَعَكَ» متضمن اين معنا است كه: «چه چيز تو را بر آن وادار کرد» يعنى چه چيز تو را واداشت كه از من پيروى نكنى و چه چيز مانع پيروى تو از من شد؟ و يا چه چيز تو را با دعوت به سوى خود از پيروى من منع كرد؟(2)

جمع بندی و نتیجه گیری: با توجه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره ی اعراف، آیه 12، تضمین در سوره طه، آیه 92 و 93 حمل بر تضمین قطعی می گردد. از طرفی سوره ص، آیه 75 نظیر سوره ی اعراف، آیه 12 محسوب نمی شود زیرا کلمه «منع» بدون «ألّا» به کار رفته است و حال آنکه در جایی تضمین محسوب می گردد که «منع» همراه با «ألّا» به کار رفته باشد.

16- حرف نون

16-1 نَصَرَ با حرف جرّ «الی»:

فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ. (آل عمران، آیه 52)

ترجمه: زمانى كه عيسى از آنان احساس كفر كرد، گفت: [براى اقامه دين و سلوك و حركت] به سوى خدا ياران من كيانند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورديم؛ و گواه باش كه ما در برابر خدا [و فرمان ها و احكام او] تسليم هستيم.

ص: 124


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 193: «و كأن قوله: «مَنَعَكَ» مضمن معنى دعاك أي ما دعاك، إلى أن لا تتبعن مانعا لك عن الاتباع أو ما منعك داعيا لك إلى عدم اتباعي فهو نظير قوله: «قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»: الأعراف: 12».

توضیح: «نَصْر» به معناى يارى مظلوم است(1)و كلمه «انصارى» با حرف «الى» به کار رفته و متضمن معناى سلوك و رفتن و يا پيمودن و امثال آن نيز هست و جمله: «آمَنَّا بِاللَّهِ» به منزله تفسيرى است براى جمله: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ» و مى فهماند كه منظور از اينكه گفتيم «ما انصار خدا هستيم» اين است كه به او ايمان آورديم و اين خود تضمین در آیه مذکور را تاييد مى كند كه گفتيم جمله «أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ» متضمن معناى سلوك و پيمودن طريقى است كه به سوى خدا منتهى شود، براى اينكه ايمان خود طريق است و وقتى «ايمان» تفسير كننده نصرت باشد، قهرا نصرت هم طريق مى شود، و صحيح مى شود كه بگوييم: نصرت خدا، نصرت به سوى خدا است.(2)

آیه نظیر آیه مذکور: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرين. (صف، آیه 14)

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ياوران خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريين (به خواص خود آن روشن دلان و سفيدجامگان) گفت: ياوران من (در حركت) به سوى خدا كيستند؟ حواريين گفتند: ما ياوران خداييم. اما گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كفر ورزيدند، پس ما كسانى را كه ايمان آورده بودند بر دشمنانشان (در حجت و برهان و نيروى جنگى) يارى بخشيديم تا پيروز گشتند.(3)

ص: 125


1- كتاب العين، جلد 7، صفحه 108: «النَّصْر: عون المظلوم». مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 808: «النَّصْرُ و النُّصْرَةُ: العَوْن».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 203: «و الظرف متعلق بقوله: أَنْصارِي، بتضمين النصرة معنى السلوك و الذهاب أو ما يشابههما كما حكى عن إبراهيم (ع) من قوله: «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ»: الصافات- 99».
3- ترجمه مشکینی.

نکته: مرحوم علامه هیچ اشاره ای به تضمین در این آیه ننموده است.

نتیجه گیری: با توجه به کلام مرحوم علّامه در تفسیر سوره آل عمران، آیه 52، سوره صف، آیه 14 هم حمل بر تضمین می گردد.

16-2 نَصَرَ با حرف جرّ «من»

وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ. (هود، آیه 30)

ترجمه: اى قوم، اگر آنها را طرد كنم كدام كس مرا از عذاب خدا نجات مى دهد آيا بيدار نمى شويد؟(1)

توضیح: «نَصْر» به معناى يارى مظلوم است(2) و كلمه «ينصرنى» در آیه مذکور متضمن معناى منع و يا نجات دهى و امثال آن است و به همين جهت است كه با حرف «من» متعدى شده است.(3)

آیات نظیر آیه مذکور:

16-2-1 قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزيدُونَني غَيْرَ تَخْسير.(4)

(هود، آیه 63)

ترجمه: گفت: اى قوم من! مرا خبر دهيد اگر من بر دليلى روشن از سوى پروردگارم متكى باشم و از سوى خود رحمتى به من عطا كرده باشد، چنانچه [در ابلاغ پيامش] از او نافرمانى كنم، چه كسى مرا [از عذابش] نجات مى دهد؟ پس شما [در صورتى كه خواسته هاى بى جايتان را بپذيرم] چيزى جز خسارت بر من نمى افزاييد.

ص: 126


1- ترجمه احسن الحدیث.
2- كتاب العين، جلد 7، صفحه 108: «النَّصْر: عون المظلوم». مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 808: «النَّصْرُ و النُّصْرَةُ: العَوْن».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 208: «النصر مضمن معنى المنع أو الإنجاء و نحوهما و المعنى من يمنعني أو من ينجيني من عذاب الله إن طردتهم أ فلا تتذكرون أنه ظلم».
4- همان مدرک، جلد 10، صفحه 313.

16-2-2 وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعينَ. (انبیاء، آیه 77)

ترجمه: و وى را از قومى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند نجات داديم كه آنها قوم بد كارى بودند: لذا همه شان را غرق كرديم.(1)

توضیح: گويا نصرت متضمن معناى نجات دادن و امثال آن است، چون با حرف «من» متعدى شده و اگر همان معناى نصرت مراد بود، بايد با حرف «على» متعدى مى شد و مى فرمود «نصرناه على القوم - او را بر قوم نصرت داديم».(2)

16-2-3 يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ. (3) (غافر،آیه 29)

ترجمه: اى قوم من، امروز مالكيت و حاكميت از آن شماست و در اين سرزمين غالب و برتريد، پس اگر عذابى بر ما بيايد چه كسى ما را (در رهايى) از عذاب خدا يارى مى دهد؟! فرعون گفت: من به شما جز آنچه (حقيقتا) رأى من است رأى نمى دهم (كه مصلحت در قتل موسى است) و شما را جز به راه راست هدايت نمى كنم.(4)

نکته: مرحوم علامه در تفسیر سوره هود، آیه 63 و سوره غافر، آیه 29 هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است و در تفسیر سوره انبیاء، آیه 77 تضمین احتمالی را مطرح نمودند ولی با توجه به کلام علامه در تفسیر سوره هود، آیه 30 هر سه آیه مذکور حمل بر تضمین قطعی می گردند.

ص: 127


1- ترجمه احسن الحدیث.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 306: «كأن النصر مضمن معنى الإنجاء و نحوه و لذا عدي ب- من».
3- همان مدرک، ج 17، صفحه 329.
4- ترجمه مشکینی.

17- حرف هاء

هدایت (هدی):

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُون. (اعراف، آیه 100)

ترجمه: آيا [سرگذشت عبرت آموز پيشينيان] براى كسانى كه زمين را پس از صاحبانش به ارث مى برند، روشن نكرده كه اگر ما بخواهيم آنان را به كيفر گناهانشان مى رسانيم و بر دل هايشان مهر مى زنيم، پس آنان [بعد از آن دعوت حق را] نشنوند؟

توضیح: «هِدَايَه» به معنای راهنمايى است(1) و فعل «لم یهد» متضمن معناى تبيين است زیرا با لام متعدى شده است، و معناى آيه چنين است كه: «آيا آنچه كه ما از قصص اهل قرى براى كسانى كه جانشين آنان شدند و زمين را بعد از آنان تصرف كردند، به منظور هدايت شان تلاوت كرديم روشن نكرد كه ...».(2)

آیات نظیر آیه مذکور:

17-1-1 أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى. (طه، آیه 128)

ترجمه: و آيا براى آنان روشن نكرد كه چه بسيار گروه هايى را پيش از آنان هلاك كرديم در حالى كه (اين كافران) در خانه هاى آنان راه مى روند؟! مسلماً در آن [ها] نشانه هايى براى صاحبان انديشه است. (3)

ص: 128


1- كتاب العين، جلد 4، صفحه 78: «الهُدَى: نقيض الضلالة». لسان العرب، جلد 15، صفحه 353: «من أَسماء الله تعالى سبحانه: الهَادِي؛ قال ابن الأَثير: هو الذي بَصَّرَ عِبادَه و عرَّفَهم طَريقَ معرفته حتى أَقرُّوا برُبُوبيَّته، و هَدى كل مخلوق إِلى ما لا بُدَّ له منه في بَقائه و دَوام وجُوده. ابن سيدة: الهُدى ضدّ الضلال و هو الرَّشادُ».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 202: قوله تعالى: «أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها» إلى آخر الآية.الظاهر أن فاعل قوله: «يَهْدِ» ضمير راجع إلى ما أجمله من قصص أهل القرى، و قوله «لِلَّذِينَ يَرِثُونَ» مفعوله عدي إليه باللام لتضمينه معنى التبيين، و المعنى: أ و لم يبين ما تلوناه من قصص أهل القرى للذين يرثون الأرض من بعد أهلها هاديا لهم».
3- ترجمه رضایی.

توضیح: كلمه «يهد» متضمن معناى «يبين» است، و معنايش اين است كه: «آيا طريق عبرت گرفتن و ايمان به آيات خداى را كثرت هلاكت ما برايشان بيان نكرد...».(1)

17-1-2 أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ. (سجده، آیه 26)

ترجمه: و آيا آنها را هدايت نكرد و برايشان روشن ننمود كه چه بسيار گروه هايى از انسان ها را پيش از آنها هلاك كرديم، كه اينها در مسكن هاى آنها راه مى روند (و آثار هلاكت و ويرانى خانه هاى آنها را مى بينند)؟! همانا در اين امر نشانه هايى است (از توحيد و قدرت خدا)، آيا (به گوش دل) نمى شنوند؟! (2)

توضیح: كلمه هدايت در آيه شريفه به معناى بيان كردن و يا به همان معناى راهنمايى است، ولى متضمن معناى بيان كردن نيز هست، چون مى بينيم كه با حرف جرّ «ل» متعدى شده، و اگر متضمن معناى بيان نبود مى بايستى با «الى» متعدى شود.(3)

جمع بندی و نتیجه گیری: هر دو آیه مذکور حمل بر تضمین یقینی می گردند.

نکته: هرگاه حرف جرّ «لِ» بر سر شخص وارد شود فعل «هدی یهدی» دارای معنای تضمین است ولی اگر بر چیز دیگری غیر از اشخاص وارد شود معنای تضمین ندارد.(4)

ص: 129


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 233: «قوله تعالى: «أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ» إلخ، الظاهر أن «يَهْدِ» مضمن معنى يبين، و المعنى أ فلم يبين لهم طريق الاعتبار و الإيمان بالآيات كثرة إهلاكنا القرون التي كانوا قبلهم و هم يمشون في مساكنهم كما كانت تمر أهل مكة في أسفارهم بمساكن عاد بأحقاف اليمن و مساكن ثمود و أصحاب الأيكة بالشام و مساكن قوم لوط بفلسطين».
2- ترجمه مشکینی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 266: «قوله تعالى: «أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ» إلخ، العطف على محذوف كأنه قيل: أ لم يبين لهم كذا و كذا، أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ إلخ، و الهداية بمعنى التبيين أو هو مضمن معنى التبيين و لذا عدي باللام».
4- كتاب العين، ج 4، ص77: «و لغة أهل الغور: هَدَيْتُ لك، أي: بينت لك، و بها نزلت: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ».

ص: 130

فصل دوّم:

موارد تضمین قطعی در حروف از منظر تفسیر «المیزان»

اشاره

تضمین در حروف عبارت است از اینکه حرفی دربردارنده و متضمّن حرف دیگری باشد و معنای آن حرف دیگر را برساند آیات بسیار زیادی وجود دارند که دارای تضمین در حروف هستند تعداد 10 آیه از آن موارد در این فصل ارائه می گردد.

1- حرف باء به معنای فی

1-1 يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ. (حدید، آیه 12)

ترجمه: در روزى كه مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه (پرتو) نورشان پيشاپيش آنها و در سمت راستشان پيش مى رود، (به آنها گفته مى شود) مژده باد شما را در اين روز به بهشت ها و باغ هايى كه از زير (ساختمان ها و درختان) آنها نهرها جارى مى گردد، در آنجا جاودانه باشيد، اين همان كاميابى بزرگ است.(1)

ص: 131


1- ترجمه مشکینی.

توضیح: ظاهراً حرف باء در جمله «بأيمانهم» به معناى حرف «فى» است.(1)

1-2 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ.(2)

(تحریم، آیه 8)

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! با توبه اى نيك (و خالصانه و استوار) به سوى خدا باز گرديد اميد است كه پروردگار شما بدى هايتان را از شما بزدايد و شما را در بوستان هاى (بهشتى) وارد كند كه از زير [درختان] ش نهرها روان است، در روزى كه خدا، پيامبر و كسانى كه با او ايمان آوردند را رسوا نمى كند؛ در حالى كه نورشان پيش رويشان و در سمت راستشان شتابان مى رود، مى گويند: [اى] پروردگار ما! نور ما را براى ما تمام كن و ما را بيامرز! [چرا] كه تو بر هر چيزى توانا هستى.

1-3 بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُون. (قلم، آیه 6)

ترجمه: كه ديوانگى در كدام يك از شماست.(3)

توضیح: بعضى از مفسران (4) گفته اند: حرف «باء» در كلمه «بايكم» به معناى

ص: 132


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 155: «و الظاهر أن الباء في «بِأَيْمانِهِمْ» بمعنى في.و المعنى: لمن أقرض الله قرضا حسنا أجر كريم يوم ترى أنت يا رسول الله- أو كل من يصح منه الرؤية- المؤمنين بالله و رسوله و المؤمنات يسعى نورهم أمامهم و في أيمانهم و اليمين هو الجهة التي منها سعادتهم».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 335.
3- ترجمه آیتی.
4- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 585: «الْمَفْتُونُ المجنون، لأنه فتن: أى محن بالجنون. أو لأن العرب يزعمون أنه من تخبيل الجن، و هم الفتان للفتاك منهم، و الباء مزيدة. أو المفتون مصدر كالمعقول و المجلود، أى: بأيكم الجنون. أو بأى الفريقين منكم الجنون ، أ بفريق المؤمنين أم بفريق الكافرين؟ أى: في أيهما يوجد من يستحق هذا الاسم». التحرير و التنوير، جلد 29، صفحه 62: «و يجوز أن تكون الباء للظرفية و المعنى: في أيّ الفريقين منكم يوجد المجنون».

حرف «فى» است، و معناى جمله اين است كه به زودى تو مى بينى و ايشان هم مى بينند كه فتنه در كدام يك از دو طرف مخالف است.(1)

1-4 قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا. (مریم، آیه 4)

ترجمه: گفت: پروردگارا، همانا استخوان از (بدن) من سست شده و (موى) سر هم از (سپيدى) پيرى مى درخشد و هرگز در دعايم از تو- اى پروردگارم- محروم نبوده ام؛ يا هرگز در دعوت و امرت - خدايا - نافرمان نبوده ام.(2)

توضیح: «باء» در «بدعائک» باء سببيت و يا به معناى «فى» است.(3)

جمع بندی و نتیجه گیری: همه ی آیات مذکور از موارد تضمین در حروف هستند.

2- حرف لام به معنای الی

2-1 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون. (انفال، آیه 24)

ترجمه: اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى] مى بخشد، دعوت مى كنند اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل و مانع مى شود [تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد] و مسلماً همه شما به سوى او گردآورى خواهيد شد.

ص: 133


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 370: «و قيل: المفتون مصدر على زنة مفعول كمعقول و ميسور و معسور في قولهم: ليس له معقول، و خذ ميسوره، و دع معسوره، و الباء في «بِأَيِّكُمُ» بمعنى في و المعنى: فستبصر و يبصرون في أي الفريقين الفتنة».
2- ترجمه مشکینی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 8: «و قوله: «بِدُعائِكَ» متعلق بالشقي و الباء فيه للسببية أو بمعنى في و المعنى و كنت سعيدا بسبب دعائي إياك كلما دعوتك استجبت لي من غير أن تشقيني و تحرمني، أو لم أكن محروما خائبا في دعائي إياك عودتني الإجابة إذا دعوتك و التقبل إذا سألتك، و الدعاء على أي حال مصدر مضاف إلى المفعول».

توضیح: لام در جمله «لِما يُحْيِيكُمْ» به معناى «الى» است، و اين تعبير در استعمالات عرب زياد است.(1)

2-2 بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها. (زلزال، آیه 5)

ترجمه: زيرا كه پروردگارت به او وحى كرده است.

توضیح: در جمله «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» حرف لام به معناى «الى- به سوى» است، چون مصدر «ايحاء» كه فعل «أوحى» مشتق از آن است با حرف «الى» متعدى مى شود. (2)

2-3 أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُون. (مؤمنون، آیه 61)

ترجمه: اينانند كه در كارهاى خير مى شتابند، و در [انجام دادن] آن [از ديگران] پيشى مى گيرند.

توضیح: ظاهرا لام در «لها» به معناى «الى» باشد و «لها» كه جار و مجرور است متعلق به «سابقون» است. (3)

2-4 فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ. (قصص، آیه 24)

ترجمه: پس [موسى] دام هايشان را [به جهت كمك كردن به آن دو] آب داد، سپس به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خير بر من نازل مى كنى، نيازمندم.

توضیح: «لام» بر سر كلمه «ما» به معناى «الى» است. (4)

ص: 134


1- همان مدرک، جلد 9، صفحه 44: «و اللام في قوله: «لِما يُحْيِيكُمْ». بمعنى إلى، و هو شائع في الاستعمال».
2- همان مدرک، جلد 20، صفحه 342: «قوله: «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» اللام بمعنى إلى لأن الإيحاء يتعدى ب- إلى و المعنى تحدث أخبارها بسبب أن ربك أوحى إليها أن تحدث فهي شاعرة بما يقع فيها من الأعمال خيرها و شرها متحملة لها يؤذن لها يوم القيامة بالوحي أن تحدث أخبارها و تشهد بما تحملت».
3- همان مدرک، جلد 15، صفحه 40: »الظاهر أن اللام في «لَها» بمعنى «إلى» و «لَها» متعلق بسابقون، و المعنى أولئك الذين وصفناهم هم يسارعون في الخيرات من الأعمال و هم سابقون إليها أي يتسابقون فيها لأن ذلك لازم كون كل منهم مريدا للسبق إليها».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 25: «و اللام في «لِما أَنْزَلْتَ» بمعنى إلى».

2-5 وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليم. (یس، آیه 38)

ترجمه: و خورشيد [نيز براى آنان نشانه اى از قدرت ماست] كه همواره به سوى قرارگاهش حركت مى كند. اين اندازه گيرى تواناى شكست ناپذير و داناست.

توضیح: لام در جمله «لمستقر لها» به معناى «الى- به سوى» و يا براى «غايت- تا» مى باشد.(1)

2-6 إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون. (انبیاء،آیه98)

ترجمه: [به آنان گويند:] به يقين شما و معبودانى كه به جاى خدا مى پرستيديد، هيزمِ دوزخيد؛ [بى ترديد] شما در آن وارد خواهيد شد.

توضیح: حرف «لام» در «لها» يا براى تأكيد تعدى، و يا به معناى «الى» است.(2)

2-7 فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُوم. (قلم، آیه 48)

ترجمه: پس در برابر حكم و قضاى پروردگارت [كه هلاك كردن اين طاغيان از راه تدريج است] شكيبا باش و مانند صاحب ماهى [يونس] مباش [كه شتاب در آمدن عذاب را براى قومش خواست و به اين علت در شكم ماهى محبوس شد] و در آن حال با دلى مالامال از اندوه خدا را ندا داد.

توضیح: و بعضى گفته اند: لام در جمله «لحكم ربك» به معناى «الى- تا» است.(3)

2-8 اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ مُعْرِضُون. (انبیاء، آیه 1)

ص: 135


1- همان مدرک، جلد 17، صفحه 89: «قوله «لِمُسْتَقَرٍّ لَها» اللام بمعنى إلى أو للغاية، و المستقر مصدر ميمي أو اسم زمان أو مكان، و المعنى أنها تتحرك نحو مستقرها أو حتى تنتهي إلى مستقرها أي استقرارها و سكونها بانقضاء أجلها أو زمن استقرارها أو محله».
2- همان مدرک، ج 14، صفحه 327: «و قوله: «أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ» اللام لتأكيد التعدي أو بمعنى إلى، و ظاهر السياق أن الخطاب شامل للكفار و الآلهة جميعا أي أنتم و آلهتكم تردون جهنم أو تردون إليها».
3- همان مدرک، جلد 19، صفحه 387: «و قيل: اللام في «لِحُكْمِ رَبِّكَ» بمعنى إلى و فيه تهديد لقومه و وعيد لهم أن سيحكم الله بينه و بينهم، و الوجه المتقدم أنسب لسياق الآيات السابقة».

ترجمه: حساب مردم به آنان نزديك شده، در حالى كه در غفلتند و روى گردانند!(1)

توضیح: كلمه «اقتراب» از باب افتعال و از ماده «قرب» است كه هر دو به يك معنا است و هر دو باب با حرف «من» و «الى» متعدى مى شود مثلاً مى گويند: «اقترب و قرب زيد من عمرو» و يا «اقترب و قرب زيد الى عمرو» يعنى زيد به عمرو نزديك شد، ولى اگر با حرف «من» متعدى شود نسبت نزديكى از عمرو گرفته شده و اگر با «الى» متعدى شود اين نسبت از زيد گرفته مى شود چون اصل در معناى «من» ابتداى هدف است، هم چنان كه اصل در معناى «الى» انتهاى آن است. از همين جا روشن مى شود كه «لام» در كلمه «للناس» به معناى «الى» است نه به معناى «من» براى اينكه مناسب با مقام اين است كه نسبت نزديكى از ناحيه حساب گرفته و گفته شود: «مردم به حساب نزديك شدند».(2)

2-9 وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.(3) (بقره، آیه 237)

ترجمه: و اگر آنان را پيش از آميزش جنسى طلاق دهيد، در حالى كه براى آنان مهرى تعيين كرده ايد، پس [بر شما واجب است] نصف آنچه تعيين كرده ايد [به آنان بپردازيد]، مگر آنكه خود آنان يا كسى كه پيوند ازدواج به دست اوست [مانند ولىّ يا وكيل] آن را ببخشند. و گذشت و بخشش شما [كه تمام مهريه را به

ص: 136


1- ترجمه مکارم.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 244: «الاقتراب افتعال من القرب و اقترب و قرب بمعنى واحد غير أن اقترب أبلغ لزيادة بنائه و يدل على مزيد عناية بالقرب، و يتعدى القرب و الاقتراب بمن و إلى يقال: قرب أو اقترب زيد من عمرو أو إلى عمرو و الأول يدل على أخذ نسبة القرب من عمرو و الثاني على أخذها من زيد لأن الأصل في معنى من ابتداء الغاية كما أن الأصل في معنى إلى انتهاؤها.و من هنا يظهر أن اللام في «لِلنَّاسِ» بمعنى إلى لا بمعنى «من» لأن المناسب للمقام أخذ نسبة الاقتراب من جانب الحساب لأنه الذي يطلب الناس بالاقتراب منهم و الناس في غفلة معرضون».
3- همان مدرک، جلد 2، صفحه 245.

زن بپردازيد] به پرهيزكارى نزديك تر است. و فزون بخشى و نيكوكارى را در ميان خودتان فراموش نكنيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

2-10 وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُون. (آل عمران، آیه 167)

ترجمه: و نيز كسانى را كه نفاق و دورويى ورزيدند، معلوم و مشخص كند. و به آنان گفته شد: بياييد در راه خدا بجنگيد يا [از مدينه و كيان جامعه] دفاع كنيد. گفتند: اگر جنگيدن مى دانستيم، قطعاً از شما پيروى مى كرديم. آنان در آن روز به كفر نزديك تر بودند تا ايمان. به زبانشان چيزى را مى گويند كه در دل هايشان نيست؛ و خدا به آنچه پنهان مى كنند، داناتر است.

توضیح: حرف «لام» به معناى حرف «الى» آمده است.(1)

2-11يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون.(2) (مائده، آیه 8)

ترجمه: اى اهل ايمان! همواره [در همه امور] قيام كننده براى خدا و گواهان به عدل و داد باشيد. و نبايد دشمنى با گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نورزيد؛ عدالت كنيد كه آن به پرهيزكارى نزديك تر است. و از خدا پروا كنيد؛ زيرا خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

جمع بندی و نتیجه گیری: همه ی آیات مذکور از موارد تضمین در حروف هستند.

خلاصه بخش دوّم: تضمین قطعی(یقینی) به تضمینی گفته می شود که مرحوم

ص: 137


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 60: «و قوله: هم للكفر يومئذ أقرب منهم للإيمان، اللام بمعنى إلى فهذا حالهم بالنسبة إلى الكفر الصريح، و أما النفاق فقد واقعوه بفعلهم ذلك».
2- همان مدرک، جلد 5، صفحه 237.

علّامه به صورت یقینی آن را تضمین محسوب نموده است. تضمین قطعی بر دو قسم است: تضمین قطعی مصرّح و تضمین قطعی غیر مصرّح. از طرفی تضمین قطعی به سه قسم تقسیم می شود: تضمین قطعی در افعال، تضمین قطعی در اسمها و تضمین قطعی در حروف. تعداد 131 آیه دارای تضمین قطعی هستند و تعداد 121 آیه از موارد تضمین قطعی دارای تضمین مصرّح هستند که در فصل اوّل از این بخش جمع آوری گردید و آیات بسیار زیادی هم وجود دارند که دارای تضمین در حروف هستند که تعداد 10 آیه از آن موارد در فصل دوّم از این بخش جمع آوری گردید.

ص: 138

بخش سوّم: موارد تضمین احتمالی در قرآن از منظر تفسیر «المیزان»

اشاره

{بر اساس حروف الفباء}

ص: 139

ص: 140

تضمین احتمالی به تضمینی گفته می شود که مرحوم علّامه به تضمین بودن آن تصریح نکرده و احتمال داده می شود که تضمین را اراده کرده باشد. تعداد 110 آیه دارای تضمین احتمالی هستند که در این بخش ارائه می گردد.

1- حرف ألف

ایمان (أمن):

وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. (توبه، آیه 61)

ترجمه: و از منافقان كسانى هستند كه همواره پيامبر را آزار مى دهند، و مى گويند: شخص زود باور و نسبت به سخن اين و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود باور خوبى است، به خدا ايمان دارد و به مؤمنان مایل (جانح) است در حالی که آنان را تصدیق ظاهری می کند، و براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند، رحمت است، و براى آنان كه همواره پيامبر خدا را آزار مى دهند، عذابى دردناك است.(1)

ص: 141


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

توضیح: ایمان به معنای تصدیق کردن است(1)

ولی بعضی از مفسران گفته اند:

لفظ «لام» در جمله «یؤمن للمؤمنین» متضمن معنای (جنوح) «میل» است و با به كار رفتن آن، معناى آيه چنين است: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مايل است به مؤمنان در حالى كه به آنها ايمان دارد، و يا ايمان مى آورد به آنها در حالى كه ميل دارد به ايشان».(2)

آیات نظیر آیه مذکور:

1-1-1وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسىَ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتىَ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُون.(3) (بقره، آیه 55)

ترجمه: و [ياد كنيد] آن گاه كه گفتيد: اى موسى! هرگز در حالی که به تو مایل باشیم تو را تصدیق نمی کنیم مگر خدا را آشكارا [با ديده خود] ببينيم. پس در حالى كه مى ديديد، صاعقه مرگبار شما را گرفت.(4)

1-1-2 أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُون.(5)

(بقره، آیه 75)

ترجمه: آيا طمع مى داريد كه در حالی که به شما مایل هستند شما را تصدیق کنند، و حال آنكه گروهى از ايشان كلام خدا را مى شنيدند و با آنكه حقيقت آن را مى يافتند تحريفش مى كردند و از كار خويش آگاه بودند؟(6)

1-1-3 وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ

ص: 142


1- لسان العرب، جلد 13، صفحه 21: «الإِيمانُ: ضدُّ الكفر. و الإِيمان: بمعنى التصديق، ضدُّه التكذيب. يقال: آمَنَ به قومٌ و كذَّب به قومٌ، فأَما آمَنْتُه المتعدي فهو ضدُّ أَخَفْتُه».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 316: «و ربما قيل: إن اللفظ جار على طريقة التضمين بتضمين الإيمان معنى الجنوح المتعدي باللام و المعنى يجنح للمؤمنين مؤمنا بهم أو يؤمن جانحا لهم.و الوجهان و إن كانا لا بأس بهما في نفسهما لكن يبعد ذلك لزوم التفكيك في قوله: «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» بين «يُؤْمِنُ» الأول و الثاني من غير نكتة ظاهرة إلا أن يحمل على التفنن في التعبير».
3- همان مدرک، جلد 1، صفحه 190.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 213.
6- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.(1)

(آل عمران، آیه 73)

ترجمه: و (گفتند) جز كسى را كه پيروى از دينتان دارد در حالی که مایل هستید تصدیق نكن - بگو البته هدايت، هدايت خداست- تا مبادا (معلوم شود كه ممكن است) آنچه به شما داده شده به كسى داده شود، يا (بتوانند) در نزد پروردگارتان با شما محاجّه كنند (و بالاخره اعتراف نكنيد كه مسلمان ها نيز مانند شما قبله و دين و كتاب حق دارند و در قيامت با شما محاجه خواهند كرد). بگو: فضل و رحمت به دست خداست، به هر كس بخواهد مى دهد (و ترفند شما مانع از ايمان مستعدان نمى شود) و خداوند (از نظر ذات و صفت) داراى وسعت، و دانا (به همه چيز) است.(2)

1-1-4 الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين.(3)

(آل عمران، آیه 183)

ترجمه: كسانى كه گفتند: خدا به ما سفارش كرده است كه هيچ پيامبرى را در حالی که به او مایل هستیم تصدیق نکنیم تا براى ما [به نشانه صدق نبوتش] يك قربانى بياورد كه آن را آتش [غيبى] بسوزاند، بگو: پيش از من پيامبرانى دلايل روشن و آنچه گفتيد براى شما آوردند؛ اگر راستگوييد، پس چرا آنان را كشتيد؟(4)

1-1-5 وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيل.(5)

(اعراف، آیه 134)

ترجمه: و هرگاه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: اى موسى! پروردگارت را به

ص: 143


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 257.
2- ترجمه مشکینی با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 83.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 228.

پيمانى كه با تو دارد [و آن مستجاب كردن دعاى توست] براى ما بخوان كه اگر اين عذاب را از ما برطرف كنى يقيناً در حالی که به تو مایل شده تو را تصدیق می کنیم و بنى اسرائيل را با تو روانه مى كنيم.(1)

1-1-6 يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (توبه، آیه 94)

ترجمه: هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد، از شما [به سبب شركت نكردن در جنگ] عذرخواهى مى كنند، بگو: عذرخواهى نكنيد، ما هرگز در حالی که مایل به شما هستیم شما را تصدیق نخواهيم كرد، خدا ما را از خيانت هاى شما آگاه كرد، و [ديگر بار هم] به زودى خدا و پيامبرش اعمال شما را خواهند ديد، [كه باز هم خيانت مى ورزيد] سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد و شما را به خيانت هايى كه همواره مرتكب مى شديد، آگاه خواهد كرد. (2)

توضیح: معناى جمله «لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ» بنا بر اينكه بگوئيم ماده ايمان هم چنان كه با حرف «باء» متعدى مى شود با «لام» هم متعدى مى شود اين است كه: ما شما را در اين عذرى كه مى خواهيد تصديق نمى كنيم. و اگر بگوييم با لام متعدى نمى شود و لام به معناى نفع است معنايش اين است كه: شما را تصديقى كه به دردتان بخورد نمى كنيم.(3)

1-1-7 فَما آمَنَ لِمُوسى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفين.(4)

(یونس، آیه 83)

ترجمه: پس [در ابتداى كار] كسى در حالی که متمایل به موسی بود او را

ص: 144


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- همان مدرک.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 363: «و قوله: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ» أي لن نصدقكم على ما تعتذرون به بناء على تعدية الإيمان باللام كالباء أو لن نصدق تصديقا ينفعكم بناء على كون اللام للنفع».
4- همان مدرک، جلد 10، صفحه 112.

تصدیق نکرد، مگر فرزندانى [انگشت شمار] از قومش آن هم با ترسى [شديد] از فرعون و اشراف و سران قوم خودشان كه مبادا فرعونيان آنان را شكنجه و عذاب دهند؛ و مسلماً فرعون در سرزمين مصر برترى خواه، و [در گناه، معصيت و ستم] از اسراف كاران بود.(1)

1-1-8 وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعا.(2) (اسراء، آیه 90)

ترجمه: و گفتند: ما در حالی که به تو مایل هستیم تو را تصدیق نمی کنیم، مگر آنكه از اين سرزمين [خشك و سوزان مكه] چشمه اى پر آب و جوشان روان سازى!!(3)

1-1-9 أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً.(4)

(اسراء، آیه 93)

ترجمه: يا خانه اى از طلا براى تو باشد، يا در آسمان بالا روى، و بالا رفتنت را در حالی که به تو مایل هستیم تصدیق نمیکنیم تا آنكه نوشته اى بر ما نازل كنى كه آن را بخوانيم!! بگو: پروردگارم منزّه است [از اينكه خواسته هاى سبك مغزان ياوه گو را پاسخ دهد] آيا من جز بشرى فرستاده هستم؟ [كه مرا براى هدايت شما فرستاده اند، نه براى اينكه درخواست هاى بى مورد شما را پاسخ دهم.](5)

1-1-10 قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى.(6)

(طه، آیه 71)

ترجمه: [فرعون] گفت: آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم، در حالی که به او

ص: 145


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 202.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 202.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 180.

مایل هستید او را تصدیق نمودید؟ يقيناً او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس بى ترديد دست ها و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و شما را بر تنه هاى درخت خرما خواهم آويخت تا كاملاً بدانيد كه كدام يك از ما [من يا خداى موسى] عذابش سخت تر و پايدارتر است؟ (1)

1-1-11 إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنين.(2) (مؤمنون، آیه 38)

ترجمه: او نيست مگر مردى كه بر خدا افترا بسته است؛ و ما در حالی که مایل به هستیم تصدیق كننده او نيستيم.(3)

1-1-12 فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ.(4) (مؤمنون، آیه 47)

ترجمه: و گفتند: آيا دو بشرى را كه مانند خودمان هستند در حالی که که به آن دو مایل هستیم تصدیق کنیم در حالى كه قوم [و قبيله] آن دو بردگان ما هستند؟(5)

1-1-13 قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعين.(6) (شعراء،آیه 49)

ترجمه: فرعون گفت: پيش از آنكه به شما اجازه دهم در حالی که مایل به او هستید او را تصدیق نمودید، حتماً او بزرگ شماست كه جادوگرى را به شما آموخته است، پس به زودى خواهيد دانست كه مسلماً دست ها و پاهاى شما را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و يقيناً همه شما را به دار خواهم آويخت.(7)

1-1-14 قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُون.(8)

(شعراء، آیه 111)

ص: 146


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 32.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 34.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 275.
7- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
8- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 296.

ترجمه: گفتند: آيا ما در حالی که مایل به تو هستیم تو را تصدیق کنیم در حالى كه فرومايگان از تو پيروى كرده اند؟!(1)

1-1-15 فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. (عنکبوت، آیه 26)

ترجمه: پس لوط در حالی که مایل به ابراهیم بود او را تصدیق نمود، و [ابراهيم] گفت: به درستى كه من به سوى پروردگارم مهاجرت مى كنم، كه فقط او تواناى شكست ناپذير و حكيم است.(2)

توضیح: كلمه ايمان هم با لام متعدى مى شود، و هم با باء، و در هر دو صورت معنا يكى است.(3)

1-1-16 وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لي فَاعْتَزِلُون.(4)

(دخان، آیه 21)

ترجمه: و اگر در حالی که به من مایل هستید مرا تصدیق نمی کنید [از آزردن من و باز داشتن مردم از ايمان آوردن] كناره گيرى كنيد.(5)

نتیجه گیری: مرحوم علامه در هیچ یک از آیات مذکور اشاره به تضمین ننموده است ولی همه این آیات حمل بر تضمین گردیدند و طبق تضمین ترجمه شده اند.

2- حرف باء

2-1 تبتل (بتل):

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً. (مزمل، آیه 8)

ترجمه: نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] ياد كن [و از غير او قطع اميد نما] و فقط دل بر او بند.

ص: 147


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- همان مدرک.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 121: «الإيمان يتعدى باللام كما يتعدى بالباء و المعنى واحد».
4- همان مدرک، جلد 18، صفحه 139.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

توضیح: «تبتیل» و «تبتّل» از جهت لغت دارای معنای یکسان هستند(1)

مقتضاى ظاهر اين است كه بفرمايد: «و تبتّل اليه تبتّلا»، در آیه مذکور به جای استفاده از مصدر باب تفعّل از مصدر باب تفعیل استفاده نموده است، بعضی از مفسران گویند: براى اين است كه باب تفعل از «بتّل» متضمن معناى باب تفعيل آن نيز هست، پس مثل اين است كه فرموده باشد: «بتّل اليه تبتيلا». كلمه «تبتل» را بعضى(2)

به انقطاع يعنى بريدن از خلق و متوجه خدا شدن تفسير كرده اند. (3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

2-2 بعث:

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا. (اسراء، آیه 79)

ترجمه: و پاسى از شب را براى عبادت و بندگى بيدار باش كه اين افزون [بر واجب] ويژه توست، اميد است پروردگارت تو را [به سبب اين عبادت ويژه] عطا كند مقامى محمود در حالى كه تو را بر می انگیزد.(4)

توضیح: بعث به معنای ارسال است(5) و كلمه مقام در جمله «مَقاماً مَحْمُوداً» ممكن است مصدر ميمى و مفعول مطلق جمله «ليبعثك» باشد و ممكن هم هست اسم مكان

ص: 148


1- لسان العرب، جلد 11، صفحه 42: «التَّبَتُّلُ: الانقطاع عن الدنيا إِلى الله تعالى، و كذلك التَّبْتِيل».
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 639: «وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ و انقطع إليه». التحرير و التنوير، جلد 29، صفحه 248: «و التبتل: الانقطاع».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 65: «و «تَبْتِيلًا» مفعول مطلق ظاهرا و كان مقتضى الظاهر أن يقال: و تبتل إليه تبتلا فالعدول إلى التبتيل قيل: لتضمين تبتل معنى بتل، و المعنى و قطع نفسك من غيره إليه تقطيعا أو احمل نفسك على رفع اليد إليه و التضرع حملا».
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- كتاب العين، جلد 2، صفحه 112: «البَعْث: الإرسال، كَبَعَثَ الله مَن في القبور».

بوده و آن گاه بعث به معناى اقامه و يا متضمن معناى اعطاء و امثال آن باشد. (1)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

2-3 ابتغاء (بغی):

أُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُورا. (اسراء، آیه 57)

ترجمه: كسانى [از فرشتگان، پريان و ارواح را] كه آنان [به عنوان معبود] مى پرستند [خود آنان براى رفع نيازمندى هايشان] به سوى پروردگارشان وسيله مى جويند وحرص و شتاب دارند كه از ديگران به درگاه خدا نزديك تر باشند، تا كدامشان نزديك تر باشد، و به رحمت او اميد دارند، و از عذابش مى ترسند؛ زيرا عذاب پروردگارت شايسته پرهيز است.(2)

توضیح: دو احتمال در آیه ی مذکور مطرح شده است احتمال اوّل این است که «يبتغون» به معنای لغوی خود یعنی «یطلبون» باشد(3) احتمال دوم آن است که جمله «يبتغون الوسيله» متضمن معناى «يحرصون» گرفته شود(4).

مرحوم علامه طباطبایی درباره ی دو احتمال مذکور می فرماید: «دواحتمال مذکور

ص: 149


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 175: «من الممكن أن يكون المقام مصدرا ميميا و هو البعث فيكون مفعولا مطلقا ليبعثك من غير لفظه، و المعنى عسى أن يبعثك ربك بعثا محمودا، و من الممكن أن يكون اسم مكان و البعث بمعنى الإقامة أو مضمنا معنى الإعطاء و نحوه، و المعنى عسى أن يقيمك ربك في مقام محمود أو يبعثك معطيا لك مقاما محمودا أو يعطيك باعثا مقاما محمودا».
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- كتاب العين، جلد 4، صفحه 453: «بَغَيْتُ الشي ءَ أَبْغِيهِ بُغَاءً. و ابْتَغَيْتُهُ: طلبته». لسان العرب، جلد 14، صفحه 76: «ابْتَغَاه و تَبَغَّاه و اسْتَبْغَاه، كل ذلك: طلبه».
4- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 673: «الَّذِينَ يَدْعُونَ صفته، و يَبْتَغُونَ خبره، يعنى: أن آلهتهم أولئك يبتغون الوسيلة و هي القربة إلى اللّه تعالى. و أَيُّهُمْ بدل من واو ببتغون، و أى موصولة، أى: يبتغى من هو أقرب منهم و أزلف الوسيلة إلى اللّه، فكيف بغير الأقرب. أو ضمن يبتغون الوسيلة معنى يحرصون، فكأنه قيل: يحرصون أيهم يكون أقرب إلى اللّه، و ذلك بالطاعة و ازدياد الخير و الصلاح».

اشکالی ندارند به شرطی كه سياق آيه با آنها بسازد، ليكن سیاق با آنها سازگارى ندارد، هر چند كه معناى دوم به سياق آيه از اولى نزديك تر است».(1)

آیات نظیر آیه ی مذکور:

2-3-1 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون.(2) (مائده، آیه 35)

ترجمه: اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد و دست آويز و وسيله اى [از ايمان، عمل صالح و آبروى مقرّبان درگاهش] با حرص و شتاب براى تقرّب به سوى او بجوييد؛ و در راه او جهاد كنيد تا رستگار شويد.(3)

2-3-2قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبيلا.(4)

(اسراء، آیه 42)

ترجمه: بگو: اگر آن گونه كه مى گويند، با خدا خدايانى بود، در آن هنگام با حرص و شتاب به سوى صاحب عرش راهى مى جستند [تا قدرتش را تصاحب كنند.](5)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر دو آیه ی مذکور هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجّه به تفسیر سوره اسراء آیه 57 که حمل بر تضمین احتمالی شده است دو آیه ی نظیر آیه ی مذکور نیز حمل بر تضمین می گردند.

ص: 150


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 131: «أو ضمن «يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ» معنى يحرصون فكأنه قيل: يحرصون أيهم يكون أقرب إلى الله و ذلك بالطاعة و ازدياد الخير و الصلاح و يرجون و يخافون كما غيرهم من عباد الله فكيف يزعمون أنهم آلهة. انتهى». و المعنيان لا بأس بهما لو لا أن السياق لا يلائمهما كل الملاءمة و ثانيهما أقرب إليه من أولهما.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 328.
3- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 106.
5- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

3- حرف ثاء

3-1 تثاقل (ثقل):

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل. (توبه، آیه38)

ترجمه: اى اهل ايمان! شما را چه عذر و بهانه اى است هنگامى كه به شما گويند: براى نبرد در راه خدا باشتاب [از شهر و ديارتان] بيرون رويد؛ به سستى و كاهلى مى گراييد [و به دنيا و شهواتش ميل مى كنيد؟!] آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت قناعت کرده اید؟ كالاى زندگى دنيا در برابر آخرت جز كالايى اندك نيست.

توضیح: «تثاقل» به معنای سنگین بودن است(1) و كلمه «اثاقلتم» اصلش «تثاقلتم» بوده مانند «اداركوا» كه اصلش «تداركوا» بوده و گويا اين كلمه متضمن معناى ميل است، و به همين جهت با كلمه «الى» متعدى شده است.(2)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

3-2 إثابه (ثوب):

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ. (آل عمران، آيه 153)

ترجمه: [ياد كنيد] زمانى كه [از ميدان جنگ احد] تا مرز پنهان شدن از ديده ها دور مى شديد و به هيچ كس توجه نمى كرديد، در صورتى كه پيامبر [كه اجابت

ص: 151


1- لسان العرب، جلد 11، صفحه 87: «تَثَاقَلَ عنه: ثَقُل. و في التنزيل العزيز اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ؛ و عَدَّاه ب- إِلى لأَن فيه معنى مِلْتُم».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 278: «اثَّاقَلْتُمْ أصله تثاقلتم على وزان اداركوا و غيره، و كأنه أشرب معنى الميل و نحوه فعدي ب- إلى».

دعوتش واجب است] شما را از پشت سرتان فرا مى خواند، پس خداى تعالى غم حزن شما را مبدل كرد به غم ندامت و حسرت، تا پاداشتان داده باشد تا بر آنچه [از پيروزى و غنيمت] از دستتان رفته و به آنچه [از آسيب و مصيبت] به شما رسيده، اندوهگين نشويد؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.(1)

توضیح: «اثابه» در لغت به معنای پاداش دادن است(2) ولی ممكن است كه جمله: «فاثابكم» متضمن معناى ابدال باشد، كه در نتيجه معنا چنين مى شود: «پس خداى تعالى غم حزن شما را مبدل كرد به غم ندامت و حسرت، تا پاداشتان داده باشد» و در اين صورت معناى دو غم بر عكس مى شود، (يعنى غم اول غم ثواب و نعمت و موهبت، و غم دوم غم حزن مى شود).(3)

آیه ی نظیر آیه ی مذکور: فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنين.(4)

(مائده، آيه 85)

ترجمه: پس خدا سخنان [و عقايد صادقانه ی] آنان را مبدل کرد به بهشت هايى تا پاداششان داده باشد كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آن جاودانه اند؛ و اين است پاداش نيكوكاران.(5)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر آیه ی مذکور اشاره به تضمین ننموده است ولی با توجّه به سوره ی آل عمران، آیه ی 153 حمل بر تضمین می گردد.

ص: 152


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- جمهرة اللغة، جلد 1، صفحه 262: «أثاب اللّه العبادَ يُثيبهم إثابةً و ثَوابا، إذا جازاهم بأعمالهم».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 46: «و من الجائز أن يكون قوله: فَأَثابَكُمْ مضمنا معنى الإبدال فيكون المعنى: فأبدلكم غم الحزن من غم الندامة و الحسرة مثيبا لكم، فينعكس المعنى في الغمين بالنسبة إلى المعنى السابق».
4- همان مدرک، جلد 6، صفحه 82.
5- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

4- حرف جیم

استجابه:

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاَّ في ضَلالٍ. (رعد، آیه 14)

ترجمه: دعوت حق [كه اجابتش مايه سعادت دنيا و آخرت است] فقط ويژه خداست. و كسانى را كه مشركان به جاى خدا مى خوانند، چيزى [از درخواست ها و نيازشان را] براى آنان برآورده نمى كنند و هيچ چيزى به ايشان نمى دهند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آبى [كه با آن فاصله زيادى دارد] مى گشايد تا آب به دهانش برسد و حال آنكه هرگز نخواهد رسيد، و دعا و درخواست كافران [از غير خدا] جز در گمراهى و تباهى [كه به نتيجه و هدف نمى رسد] نيست.(1)

توضیح: »استجابه» در لغت به معنای اجابت نمودن است(2)

ولی شاید متضمن معنای (نیل) و مانند آن باشد که چنین معنا می شود: «لا يستجيبون لهم بشى ء و لا ينيلونهم شيئا الا كما يستجاب لباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه ... - اجابت نمى كنند ايشان را به هيچ چيز، و هيچ چيزى به ايشان نمى دهند مگر همانند كسى كه از آب دور است و...»(3).

آیات نظیر آیه مذکور:

4-1-1 وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون.(4) (بقره، آیه 186)

ترجمه: هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] يقيناً من نزديكم،

ص: 153


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- لسان العرب، جلد 1، صفحه 283: « الإِجابةُ و الاستِجابةُ، بمعنى، يقال: اسْتَجابَ اللّه دعاءَه».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 319: «و ثالثا: أن الاستثناء من قوله: «لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ» و في الكلام حذف و إيجاز و المعنى: لا يستجيبون لهم بشي ء و لا ينيلونهم شيئا إلا كما يستجاب لباسط كفيه إلى الماء ليبلغ فاه و ينال من بسطه، و لعل الاستجابة مضمن معنى النيل و نحوه».
4- همان مدرک، جلد 2، صفحه 30.

دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى كنم؛ پس بايد دعوتم را بپذيرند و خواسته ام را به من بدهند و به من ايمان آورند، تا [به حقّ و حقيقت] راه يابند [و به مقصد اعلى برسند].(1)

4-1-2 الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيم.(2)

(آل عمران، آیه 172)

ترجمه: براى نيكوكاران و تقواپيشگان از كسانى كه خدا و رسول را پس از آنكه زخم و جراحت به آنان رسيده بود [براى جنگى ديگر بعد از جنگ احد] اجابت كردند و خواسته اش را دادند، پاداشى بزرگ است.(3)

4-1-3 فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب.(4) (آل عمران، آیه 195)

ترجمه: پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد و خواسته ی آنان را عطاء نمود [كه:] يقيناً من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را از مرد يا زن كه همه از يكديگرند تباه نمى كنم؛ پس كسانى كه [براى خدا] هجرت كردند، و از خانه هايشان رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگيدند و كشته شدند، قطعاً بدى هايشان را محو خواهم كرد و آنان را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، وارد مى كنم [كه] پاداشى است از سوى خدا و خداست كه پاداش نيكو نزد اوست.(5)

ص: 154


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 63.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 88.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

4-1-4 إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.(1) (انعام، آیه36)

ترجمه: فقط كسانى [دعوتت را] پاسخ مى دهند و خواسته ات را می دهند كه [سخنانت را با دقّت، تدبّر، انديشه و تفكّر] مى شنوند، [مشركان و كافران لجوج، مردگانند] و خدا مردگان را [در قيامت] برمى انگيزد، آنگه [براى حسابرسى] به سوى او بازگردانده مى شوند.(2)

4-1-5 إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين.(3)

(اعراف، آیه 194)

ترجمه: يقيناً كسانى را كه به جاى خدا مى پرستيد بندگان و مملوكانى ناتوانْ چون شما هستند؛ پس اگر راستگوييد [كه مى توانند در زندگى شما مؤثر باشند] آنان را [در گرفتارى ها و نيازمندى هاى خود] بخوانيد پس [هنگامى كه بخوانيد] بايد شما را اجابت كنند و خواسته هایتان را بدهند [ولى خود مى دانيد كه در هيچ موردى جواب شما را نمى دهند.](4)

4-1-6 إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ.(5) (انفال، آیه 9)

ترجمه: [ياد كنيد] هنگامى را كه [در حال مشاهده دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زارى] ازپروردگارتان يارى خواستيد، و او درخواست شما را اجابت كرد و خواسته شما را عطاء نمود كه من مسلماً شما را با هزار فرشته كه پى در پى نازل مى شوند، يارى مى دهم.(6)

ص: 155


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 67.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 377.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 20.
6- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

4-1-7 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون.(1) (انفال، آیه 24)

ترجمه: اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى] مى بخشد، دعوت مى كنند اجابت كنيد و خواسته هایشان را بدهید، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل و مانع مى شود [تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد] و مسلماً همه شما به سوى او گردآورى خواهيد شد.(2)

4-1-8 فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون.(3) (هود، آیه 14)

ترجمه: پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نكردند و خواسته هایتان را عطا نکردند [كه هرگز اجابت نمى كنند] بدانيد كه آنچه نازل شده به دانش خداست و هيچ معبودى جز او نيست، پس آيا تسليم [حق] مى شويد؟(4)

4-1-9 فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.(5) (یوسف، آیه 34)

ترجمه: پس پروردگارش خواسته اش را اجابت كرد و خواسته اش را به او داد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست.(6)

4-1-10 لِلَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذينَ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد.(7) (رعد، آیه 18)

ص: 156


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 42.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 171.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 210.
6- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
7- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 340.

ترجمه: براى آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند و خواسته پروردگارشان را دادند، بهترين سرانجام است؛ و آنان كه دعوت او را پاسخ نگفتند و خواسته او را ندادند، اگر مالك دو برابر همه آنچه روى زمين است باشند، بى ترديد آن را براى رهايى خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختى است، و جايگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بسترى است.(1)

4-1-11 وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ.(2)

(ابراهیم، آیه 22)

ترجمه: و شيطان [در قيامت] هنگامى كه كار [محاسبه بندگان] پايان يافته [به پيروانش] مى گويد: يقيناً خدا [نسبت به برپايى قيامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [كه آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مى بينيد كه وعده خدا تحقّق يافت] و [من] در وعده ام نسبت به شما وفا نكردم، مرا بر شما هيچ غلبه و تسلّطى نبود، فقط شما را دعوت كردم [به دعوتى دروغ و بى پايه] و شما هم [بدون انديشه و دقت دعوتم را] پذيرفتيد و خواسته ام را دادید، پس سرزنشم نكنيد، بلكه خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شمايم، و نه شما فريادرس من، بى ترديد من نسبت به شرك ورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد [كه اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار داديد] بيزار و منكرم؛ يقيناً براى ستمكاران عذابى دردناك است.(3)

4-1-12یَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَليلا.(4) (اسراء، آیه 52)

ص: 157


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 45.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 117.

ترجمه: روزى كه شما را [از ميان گورها براى ورود به عرصه قيامت] فرا مى خواند، پس [فرا خواندنش را] در حالى كه او را سپاس و ستايش مى گوييد، اجابت مى كنيد و خواسته اش را می دهید، و گمان مى بريد كه [در دنيا يا در برزخ] جز اندكى درنگ نكرده ايد.(1)

4-1-13وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقا.(2) (کهف، آیه 52)

ترجمه: و [ياد كن] روزى را كه [خدا به مشركان] مى گويد: كسانى [چون فرشتگان، جنّ و بت ها را] كه مى پنداشتيد شريكان من [در قدرت و ربوبيّت] هستند، صدا بزنيد [تا شما را از عذاب نجات دهند] و پس آنان را صدا مى زنند، ولى پاسخشان را نمى دهند و خواسته آنان را نمی دهند و ميان آنان و معبودهايشان هلاكت گاهى قرار مى دهيم [كه هر نوع رابطه اى را بين آنان ناممكن خواهد ساخت.](3)

4-1-14 وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيم.(4) (انبیاء، آیه 76)

ترجمه: و نوح را [ياد كن] هنگامى كه پيش از اين [پيامبران ياد شده] ندا كرد: [پروردگارا! مرا از اين قوم فاسد و تبهكار نجات بخش.] پس ندايش را اجابت كرديم و خواسته اش را دادیم، و او و خانواده اش را از آن اندوه بزرگ نجات داديم.(5)

4-1-15 فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ.(6) (انبیاء، آیه 84)

ص: 158


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 330.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 306.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 314.

ترجمه: پس ندايش را اجابت كرديم و خواسته ی او را دادیم و آنچه از آسيب و سختى به او بود برطرف نموديم، و خانواده اش را [كه در حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا كرديم كه رحمتى از سوى ما و مايه پند و تذكرى براى عبادت كنندگان بود.(1)

4-1-16 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين.(2)

(انبیاء، آیه 88)

ترجمه: پس ندايش را اجابت كرديم وخواسته او را دادیم و از اندوه نجاتش داديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مى دهيم.(3)

4-1-17 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعين.(4) (انبیاء، آیه 90)

ترجمه: پس [نداى] او را اجابت كرديم و خواسته او را دادیم و يحيى را به او بخشيديم و نازايى همسرش را براى وى اصلاح نموديم، آنان همواره در كارهاى خير مى شتافتند، و ما را از روى اميد و بيم مى خواندند، و پيوسته در برابر ما فروتن بودند.(5)

4-1-18 فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين. (قصص، آیه 50)

ترجمه: پس اگر پاسخ تو را ندادند و خواسته ات را ندادند بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پيروى مى كنند و گمراه تر از كسى كه بدون هدايتى از سوى خدا از هواهاى نفسانى خود پيروى كند، كيست؟ مسلماً خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند.(6)

ص: 159


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 315.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 316.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- همان مدرک.

توضیح: كلمه «استجابت» و «اجابت» به يك معنا است، در كشاف(1)

گفته: «اين فعل اگر در دعا به كار رود، به خودى خود متعدى مى شود، و اگر در دعا كننده به كار رود با حرف «لام» متعدى مى شود، و در اين صورت غالباً دعا را ذكر نمى كنند، مثلاً در اولى مى گويند: «استجاب اللَّه دعاءه - خدا دعايش را مستجاب كرد» و در دومى مى گويند: «استجاب له» كه در آن با «لام» متعدى به داعى شده لذا «دعا» از آن حذف شده است و نمى گويند: «استجاب له دعاءه - خدا دعايش را برايش مستجاب كرد».(2)

4-1-19 وَ قيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ.(3)

(قصص، آیه 64)

ترجمه: و [به مطيعان] گفته شود: شريكان خود را [كه مى پرستيديد] بخوانيد. پس آنها را مى خوانند ولى آنها پاسخشان را نمى دهند و خواسته آنان را نمی دهند، و عذاب را مى بينند و آرزو مى كنند: اى كاش هدايت مى يافتند.(4)

4-1-20 إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبير.(5) (فاطر، آیه 14)

ترجمه: اگر آنها را بخوانيد، خواندنتان را نمى شنوند و اگر [بر فرض محال] بشنوند، پاسختان را نمى دهند وخواسته ی شما را نمی دهند ، و روز قيامت شرك

ص: 160


1- مصدر یابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 3، صفحه 420: «فإن قلت: ما الفرق بين فعل الاستجابة في الآية، و بينه في قوله: »فلم يستجبه عند ذاك مجيب» حيث عدّى بغير اللام؟ قلت: هذا الفعل يتعدّى إلى الدعاء بنفسه و إلى الداعي باللام، و يحذف الدعاء إذا عدّى إلى الداعي في الغالب، فيقال، استجاب اللّه دعاءه أو استجابة له، و لا يكاد يقال: استجاب له دعاءه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 53: «الاستجابة و الإجابة بمعنى واحد، قال في الكشاف: هذا الفعل يتعدى إلى الدعاء بنفسه و إلى الداعي باللام، و يحذف الدعاء إذا عدي إلى الداعي في الغالب فيقال: استجاب الله دعاءه أو استجاب له، و لا يكاد يقال: استجاب له دعاءه. انتهى».
3- همان مدرک، جلد 16، صفحه 65.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 30.

شما را انكار مى كنند؛ و هيچ كس مانند [خداى] آگاه تو را [از حقايق] خبردار نمى كند.(1)

4-1-21 وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين.(2)

(غافر، آیه 60)

ترجمه: و پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم وخواسته شما را بدهم، آنان كه از عبادت من تكبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآيند.(3)

4-1-22 وَ الَّذينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ .(4)

(شوری، آیه 16)

ترجمه: كسانى كه درباره خدا پس از آنكه دعوتش [از سوى مردم منصف با تكيه بر عقل و فطرت] اجابت شده وخواسته اش داده شده مجادله و ستيزه مى كنند، دليلشان [بر ضد حقايق] نزد پروردگارشان باطل است و از سوى خدا خشمى بر آنان است و براى آنان عذابى سخت خواهد بود.(5)

4-1-23 وَ يَسْتَجيبُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَديد.(6) (شوری، آیه 26)

ترجمه: و درخواست كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، اجابت مى كند و خواسته آنان را می دهد و از فضل و احسانش بر آنان مى افزايد؛ و براى كافران عذابى سخت خواهد بود.(7)

ص: 161


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 343.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 35.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 51.
7- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

4-1-24 وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.(1)

(شوری، آیه 38)

ترجمه: و آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند و خواسته او را دادند و نماز را برپا داشتند و كارشان در ميان خودشان بر پايه مشورت است و از آنچه روزى آنان كرده ايم، انفاق مى كنند.(2)

4-1-25 اسْتَجيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكيرٍ.(3) (شوری، آیه 47)

ترجمه: پيش از آنكه روزى فرا رسد كه از سوى خدا هيچ بازگشتى براى آن نيست، پروردگارتان را اجابت كنيد وخواسته او را بدهید ، آن روز براى شما هيچ پناه گاهى و هيچ راه انكارى [نسبت به اعمالى كه مرتكب شده ايد] وجود ندارد.(4)

4-1-26 وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ.(5)

(احقاف، آیه 5)

ترجمه: و چه كسانى گمراه ترند از كسانى كه به جاى خدا معبودانى را مى خوانند كه تا روز قيامت پاسخشان را نمى دهند و خواسته آنها را نمی دهند و آنان از خواندنشان بى خبرند؟

جمع بندی و نتیجه گیری: همه آیات مذکور حمل بر تضمین گردیده و بر طبق تضمین ترجمه شدند.

ص: 162


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 63.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 67.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 187.

5- حرف حاء

حقیق (حقق):

حَقيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَني إِسْرائيل. (اعراف، آیه 105)

ترجمه: من حريصم بر اينكه بر خدا جز حق نگويم در حالى كه سزاوار هم همين است بى ترديد من دليلى روشن [بر صدق رسالتم] از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام، [از حكومت ظالمانه ات دست بردار] و بنى اسرائيل را [براى كوچ كردن از اين سرزمين] با من روانه كن.(1)

توضیح: حقیق در لغت به معنای سزاوار است(2)

ولی بعيد نيست كه متعدى شدن كلمه «حقيق» با لفظ «على» از اين جهت باشد كه اين كلمه معناى حريص را مى دهد و بنا بر اين احتمال معنا چنين مى شود: «من حريصم بر اينكه بر خدا جز حق نگويم در حالى كه سزاوار هم همين است». و اگر به معناى سزاوار بود جا داشت با لفظ «باء» متعدى شود، چون که معروف در لغت چنين است، مثلاً گفته مى شود: «فلان حقيق بالاكرام» فلانى سزاوار احترام است.(3)

نکته: آیه مذکور نظیر ندارد.

ص: 163


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 247: «حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ [الأعراف/ 105]، قيل معناه: جدير». لسان العرب، جلد 10، صفحه 51: «أنت حَقيِقٌ عليك ذلك و حَقيِقٌ عليَّ أَن أَفعله؛ و في التنزيل: حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ. و حَقِيقٌ في حَقَ و حُقَ، فَعِيل بمعنى مَفْعول، كقولك أَنت حَقِيق أَن تفعله أَي محقوق أَن تفعله».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 212: «و لعل تعدية «حَقِيقٌ» ب- على من جهة تضمينه معنى حريص أي حريص على كذا حقيقا به، و المعروف في اللغة تعدية حقيق بمعنى حري بالباء يقال: فلان حقيق بالإكرام أي حري به لائق».

6- حرف دال

اشاره

6-1 إدخال (دخل):

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ. (مائده، آیه 84)

ترجمه: و ما را چيست كه به خدا و آنچه از حق براى ما آمده ايمان نياوريم؟ در حالى كه طمع داريم پروردگارمان ما را در زمره گروه شايستگان درآورد و با آنان قرار دهد.(1)

توضیح: »ادخال» به معنای داخل نمودن در مقابل اخراج است ولی(2) گویا لفظ «يدخلنا» متضمن معناى «جعل» است و به همين جهت با «مع» متعدى شده است، و بنا بر اين معناى جمله اين مى شود: ما امیدواریم كه پروردگارمان ما را با نيكوكاران قرار دهد، در حالتى كه ما را داخل در زمره آنان درآورده باشد.(3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

6-2 دنو:

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلا. (انسان، آیه 14)

ترجمه: در حالى كه سايه هاى (درختان) آن بر سر آنها نزديك و گسترده است، و ميوه هاى چيدنى اش به آسانى فرود آمده و در اختيار است.(4)

توضیح: كلمه «ظلال» جمع ظل (سايه) است، و منظور از نزديكى سايه بر سر آنان اين است كه سايه بر سر آنان گسترده است، پس كلمه «دانيه» در خصوص

ص: 164


1- ترجمه آیت الله مشکینی.
2- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 309: «الدُّخُولُ: نقيض الخروج، و يستعمل ذلك في المكان، و الزمان، و الأعمال، يقال: دَخَلَ مكان كذا».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 6، صفحه 82: «لفظة «يُدْخِلَنا» كأنها مضمنة معنى الجعل، و لذلك عدي بمع، و المعنى: يجعلنا ربنا مع القوم الصالحين مدخلا لنا فيهم».
4- ترجمه آیت الله مشکینی.

اين مورد هم معناى لغوی خود را دارد(1)

و هم معناى گستردگى را مى دهد و گویا متضمن معنای انبساط است.(2)

آیه نظیر آیه ی مذکور: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيما. (احزاب آیه 59)

ترجمه: اى پيامبر، به همسران و دخترانت و زن هاى مؤمنان بگو روسرى ها و چادرهاى خود را بر خويش بيفكنند (كه گردن و سينه و بازوان و ساق ها پوشيده شود) اين (كار) نزديكتر است به آنكه (به حجاب و عفت) شناخته شوند تا مورد تعرض و آزار (فاجران) قرار نگيرند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.(3)

نکته: مرحوم علامه هیچ اشاره ای به تضمین در این آیه ننموده است ولی با توجه به آیه 14 سوره انسان حمل بر تضمین می گردد.(4)

7- حرف ذال

ذلّة:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم. (مائده، آیه 54)

ترجمه: اى مسلمانان! هر كس از شما از دين خود برگردد پس البته در آينده

ص: 165


1- كتاب العين، جلد 8، صفحه 75: «الدُّنُوُّ، غير مهموز، دَنَا فهو دان و دَنِي..دَانَيْتُ بين الشيئين: قاربت بينهما».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 129: «الظلال جمع ظل، و دنو الظلال عليهم قربها منهم بحيث تنبسط عليهم فكان الدنو مضمن معنى الانبساط و قطوف جمع قطف بالكسر فالسكون و هو الثمرة المقطوفة المجتناة، و تذليل القطوف لهم جعلها مسخرة لهم يقطفونها كيف شاءوا من غير مانع أو كلفة».
3- ترجمه آیت الله مشکینی.
4- مراجعه به منابع دیگر: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 11، صفحه 264: «الإدناء التقريب يقال أدناني أي قربني و ضمن معنى الإرخاء أو السدل و لذا عدي بعلى على ما يظهر لي».

خدا قومى را مى آورد كه خدا آن قوم را دوست مى دارد و آن قوم خدا را دوست مي دارند، متواضع و مهربانند بر مسلمانان و سختگير و بى رحمند بر كافران، در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامت كننده ئى نمى ترسند. آن خلق و خو، فضل (و كرم) خداست، بهر كه خود بخواهد مى دهد. و خدا وجود و بخشايشش داراى گنجايش است و داناست.(1)

توضیح: «ذلّة» به معنای زبونی وخواری در مقابل عزة است(2) و اگر در آیه مذکور كلمه «اذلة» را با حرف «على» متعدى كرده، شايد علتش اين بوده كه در خصوص اين مورد معناى شفقت و يا ميل در آن تضمين شده همانطور که بعضی مفسران(3) این مطلب را گفته اند.(4)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد. (یعنی آیه دیگری که ذلّت با «علی» متعدی گردد وجود ندارد.)

8- حرف راء

8-1 رَدِفَ:

قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذي تَسْتَعْجِلُونَ. (نمل، آیه 72)

ترجمه: بگو: شايد بعضى از عذابى كه به عجله مى خواهيد به شما نزديك شده است.(5)

ص: 166


1- ترجمه سید عبدالحجت بلاغی از کتاب حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر.
2- لسان العرب، جلد 11، صفحه 256: «الذُّلُ: نقيض العِزِّ، ذَلَ يَذِلُ ذُلًّا و ذِلَّة و ذَلالة و مَذَلَّة، فهو ذَلِيل بَيِّن الذُّلِ و المَذَلَّة من قوم أَذِلّاء».
3- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 1، صفحه 648: «فإن قلت: هلا قيل أذلة للمؤمنين أعزة على الكافرين؟ قلت: فيه وجهان، أحدهما أن يضمن الذلّ معنى الحنوّ و العطف «كأنه قيل: عاطفين عليهم على وجه التذلل و التواضع. و الثاني: أنهم مع شرفهم و علو طبقتهم و فضلهم على المؤمنين خافضون لهم أجنحتهم».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 384: «و لعل تعدية «أَذِلَّةٍ» ب- على لتضمينه معنى الحنان أو الحنو كما قيل».
5- ترجمه احسن الحدیث.

توضیح: «ردف» در لغت به معنای پیروی کردن و دنبال کردن است.(1) بعضى از مفسران(2) گفته اند: كلمه «ردف» متضمن معناى فعلى است كه همواره با لام متعدى مى شود {مانند دنا و قرب}يعنى عذاب دنيا كه شما را به عذاب آخرت نزديك مى كند و به آن مى رساند به زودى شما را دنبال می كند.(3)

نکته: هیچ نظیری در قرآن برای آیه مذکور یافت نشد.

8-2 رَضِیَ (رضو):

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ). (توبه، آیه 59)

ترجمه: و اگر آنان آنچه را که خدا و پيامبرش به ايشان عطا كرده اند ، با رضايت خاطر مى گرفتند و مى گفتند: خدا ما را بس است؛ خدا و پيامبرش به زودى از فضل و احسان خود به ما عطا مى كنند [و] ما فقط به سوى خدا مايل و علاقمنديم [براى آنان بهتر بود.] (4)

توضیح: «رضا» در لغت به معنای خوشنود شدن است(5) ولی گویا کلمه «رضوا»

ص: 167


1- لسان العرب، جلد 9، صفحه 114: «الرِّدْفُ: ما تَبِعَ الشي ءَ. و كل شي ء تَبِع شيئاً، فهو رِدْفُه، و إذا تَتابع شي ء خلف شي ء، فهو التَّرادُفُ».
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 3، صفحه 381: «عَسى أَنْ يَكُونَ ردفكم بعضه و هو عذاب يوم بدر فزيدت اللام للتأكيد كالباء في وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ أو ضمن معنى فعل يتعدى باللام نحو: دنا لكم و أزف لكم، و معناه: و تبعكم و لحقكم».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 388: «قالوا: إن اللام في «رَدِفَ لَكُمْ» مزيدة للتأكيد، كالباء في قوله: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»: البقرة: 198، و المعنى تبعكم و لحق بكم، و قيل: إن ردف مضمن معنى فعل يعدي باللام».
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 356: «يقال: رَضِيَ يَرْضَى رِضًا، فهو مَرْضِيٌ و مَرْضُوٌّ. و رِضَا العبد عن اللّه: أن لا يكره ما يجري به قضاؤه».

متضمن معنای «أخذ» است زیرا خودش بدون حرف تعدى «باء» متعدى شده است.(1)

آیات نظیر آیه مذکور:

8-2-1 قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون. (2) (بقره، آیه 144)

ترجمه: ما گردانيدن رويت را در [جهت] آسمان [چون كسى كه به انتظار مطلبى باشد] مى بينيم؛ پس يقيناً تو را به سوى قبله اى كه آن را با رضایت خاطر بگیری بر مى گردانيم؛ پس رويت را به سوى مسجد الحرام گردان؛ و [شما اى مسلمانان!] هر جا كه باشيد، روى خود را به سوى آن برگردانيد. و مسلماً اهل كتاب مى دانند كه اين تغيير قبله [از بيت المقدس به كعبه] از سوى پروردگارشان [كارى] درست و حق است؛ [زيرا در تورات و انجيلشان خوانده اند كه پيامبر اسلام به دو قبله نماز خواهد خواند] و خدا از آنچه [بر ضد پيامبر و مؤمنان] انجام مى دهند، بى خبر نيست.(3)

8-2-2 حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.(4)

(مائده، آیه3)

ترجمه: [خوردن مواد ناپاك كه تناسبى با جسم و روح شما ندارند] بر شما

ص: 168


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 310: «قوله: «رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ» كأن الرضى ضمن معنى الأخذ و لذا عدي بنفسه أي أخذوا ذلك راضين به أو رضوا آخذين ذلك».
2- همان مدرک، جلد 1، صفحه 325.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 163.

حرام شده است [مانند] گوشت مردار و خون و گوشت خوك و آنچه به نام غير خدا كشته اند و حيوان خفه شده و آنچه به ضرب چوب و سنگ مرده و آنچه به سبب پرت شدن از بلندى جان داده و حيوانى كه به ضرب شاخ حيوان ديگر از بين رفته و حيوانى كه درنده اى آن را كشته و از آن خورده، مگر آنچه را كه در آستانه مرگ، قابل تزكيه بوده و شما به دستور شرع تزكيه كرده ايد، و نيز آنچه براى بت ها قربانى شده، و آنچه به وسيله تيرهاى قمار سهم بندى مى كنيد بر شما حرام گشته است. [همه] اين [امور] فسق و نافرمانى [از احكام خدا] ست. امروز كفرپيشگان از [شكست] دين شما نااميد شده اند؛ بنابراين از آنان مترسيد و از من بترسيد. امروز [با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت] دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برايتان به عنوان دين بارضایت خاطر گرفتم. پس هر كه در حال گرسنگى شديد بى آنكه مايل به گناه باشد [به خوردن مُحرّمات بيان شده] ناچار شود، [مى تواند به اندازه ضرورت از آنها بهره گيرد]؛ يقيناً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.(1)

8-2-3 وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُون.(2) (انعام، آیه 113)

ترجمه: و [ما به عنوان آزمايش بندگان از القاى گفتار باطل توسط شياطين انس و جن به يكديگر مانع نشديم] تا دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن القائات متمايل شود، و آن را با رضایت خاطر بگیرند و [براى رسيدن به منتهاى شقاوت كه كيفر لجاجت و عناد آنان است] هر عمل زشتى را كه بخواهند انجام دهند، نهايتاً انجام دهند.(3)

8-2-4 قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ

ص: 169


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 322.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.(1) (توبه، آیه24)

ترجمه: بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه فراهم آورده ايد و تجارتى كه از بى رونقى و كسادى اش مى ترسيد و خانه هايى كه با رضایت خاطر گرفته اید، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى كند.(2)

8-2-5 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً. (3)

(طه، آیه109)

ترجمه: در آن روز شفاعت كسى سودى ندهد مگر آنكه [خداى] رحمان به او اذن دهد و گفتارش را [در مورد شفاعت از ديگران] را با رضایت خاطر بگیرد.(4)

8-2-6 لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَليمٌ حَليم.(5) (حج، آیه 59)

ترجمه: مسلماً آنان را به جايگاهى كه آن را با رضایت خاطر می گیرد وارد مى كند؛ و بى ترديد خدا دانا و بردبار است.(6)

8-2-7 فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْني بِرَحْمَتِكَ في عِبادِكَ الصَّالِحين.(7) (نمل، آیه 19)

ص: 170


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 207.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 212.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 399.
6- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
7- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 353.

ترجمه: پس سليمان از گفته اش با تبسم حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حيوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كرده اى به جاى آورم، و اينكه كار شايسته اى كه آن را با رضایت خاطر بگیری انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايسته ات درآور.(1)

8-2-8 إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور.(2)

(زمر، آیه 7)

ترجمه: اگر كافر شويد [زيانى به خدا نمى رسانيد؛ زيرا] خدا از شما بى نياز است، و كفر را براى بندگانش نمى پسندد؛ و اگر سپاس گزارى كنيد، آن را براى شما با رضایت خاطر می گیرد. و هيچ سنگين بارى، بار [گناه] ديگرى را برنمى دارد. سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود، و شما را به آنچه انجام مى داديد، آگاه خواهد كرد؛ زيرا او به نيّات و اسرار سينه ها داناست.(3)

8-2-9 وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لي في ذُرِّيَّتي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمين.(4)

(احقاف، آیه 15)

ترجمه: و انسان را درباره پدر و مادرش به نيكى سفارش كرديم. مادرش با تحمل رنج و زحمت او را باردار شد و با رنج و زحمت او را زاييد. و دوران باردارى و باز گرفتنش از شير سى ماه است، تا زمانى كه به رشد و نيرومندى

ص: 171


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 239.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 200.

خود و به چهل سالگى برسد، گويد: پروردگارا! به من الهام كن تا نعمتت را كه بر من و پدر و مادرم عطا كرده اى سپاس گزارم، و كار شايسته اى كه آن را با رضایت خاطر می گیری انجام دهم و ذريه و نسل مرا براى من صالح و شايسته گردان كه من به سوى تو باز گشتم و به يقين از تسليم شدگان [به فرمان ها و احكام] توام.(1)

جمع بندی و نتیجه گیری: در هیچ کدام از آیات مذکور هیچ اشاره ای به تضمین نشده ولی با توجه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره توبه آیه 59 حمل بر تضمین می گردند.

8-3 رَضِیَ به (رضو):

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل. (توبه، آیه38)

ترجمه: اى اهل ايمان! شما را چه عذر و بهانه اى است هنگامى كه به شما گويند: براى نبرد در راه خدا باشتاب [از شهر و ديارتان] بيرون رويد؛ به سستى و كاهلى مى گراييد [و به دنيا و شهواتش ميل مى كنيد؟!] آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت قناعت کرده اید؟ كالاى زندگى دنيا در برابر آخرت جز كالايى اندك نيست.(2)

توضیح: «رضا» در لغت به معنای خوشنود شدن است(3) ولی از جهت اینکه با حرف «من» متعدى شده است گویا در آیه مذکور در كلمه «رضا» معناى قناعت نهفته است، هم چنان كه گفته می شود: «من از مال به خوبش راضيم» يعنى قانعم، و

ص: 172


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- همان مدرک.
3- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 356: «يقال: رَضِيَ يَرْضَى رِضًا، فهو مَرْضِيٌ و مَرْضُوٌّ. و رِضَا العبد عن اللّه: أن لا يكره ما يجري به قضاؤه».

يا مى گوييم: «من از همه اين مردم به دوستى با فلانى راضيم» يعنى قانعم.(1)

نقد و بررسی: مرحوم علّامه دو مثال را ذکر نمود در حالی که نمی تواند شاهد کلام ایشان قرار بگیرد زیرا حرف «من» در جمله «رضيت من المال بطيبه» و «رضيت من القوم بخلة فلان» جنسیه است ولی حرف «باء» در جمله «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» بدل است.

آیات نظیر آیه ی مذکور:

8-3-1 فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفين.(2) (توبه، آیه 83)

ترجمه: چنانچه خدا تو را [از سفر جنگ تبوك] به سوى گروهى از آنان [كه بدون عذر از جنگ بازماندند] بازگردانيد و آنان براى بيرون آمدن [به سوى جنگى ديگر] از تو اجازه خواستند، پس بگو: هرگز با من بيرون نخواهيد آمد، و هرگز همراه من با هيچ دشمنى نخواهيد جنگيد؛ زيرا شما نخستين بار به نشستن در خانه [و ترك جنگ] قانع شديد، اكنون هم با نشستگان در خانه ها بنشينيد.(3)

8-3-2 رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُون.(4)

(توبه، آیه87)

ترجمه: آنان قانع شده اند كه با زنان خانه نشين باشند!! بر دل هايشان مهر تيره بختى زده شده پس [به همين سبب] آنان [منافع جهاد در راه خدا و بهره هاى آخرتى آن را] نمى فهمند.(5)

ص: 173


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 278: «و قوله: «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» كان الرضا أشرب معنى القناعة فعدي بمن كما يقال: رضيت من المال بطيبه، و رضيت من القوم بخلة فلان».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 360.
3- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 360.
5- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

8-3-3 إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.(1) (توبه، آیه93)

ترجمه: راه مؤاخذه و سرزنش فقط بر ضد كسانى باز است كه با آنكه توانگرند [باز هم براى ترك نبرد] از تو اجازه مى خواهند؛ آنان قانع شدند كه با زنان خانه نشين باشند، خدا بر دل هايشان مهر تيره بختى زد به همين سبب [حقايق را] نمى دانند.(2)

8-3-4 إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُون.(3)

(یونس، آیه7)

ترجمه: مسلماً كسانى كه ديدارِ [قيامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان] را اميد ندارند و به زندگى دنيا قانع شده اند و به آن آرام يافته اند و آنانكه از آيات ما بى خبرند.(4)

8-3-5 تُرْجي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما في قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَليماً.(5) (احزاب، آیه 51)

ترجمه: نوبت هر كدام از آنان را كه بخواهى تأخير مى اندازى و هر كدام را كه بخواهى نزد خود جاى مى دهى، و هر كدام از آنان را كه از او كناره گرفته باشى [اگر] نزد خود بطلبى بر تو گناهى نيست. اين [برنامه ريزى آزادانه] به خوشحال نمودنشان و اينكه اندوهگين نشوند و همگى به آنچه به آنان داده اى قانع شوند، نزديك تر است؛ و خدا آنچه را در دل هاى شماست مى داند؛ و خدا دانا و بردبار است.(6)

ص: 174


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 363.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 14.
4- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 336.
6- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

8-3-6 وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً.(1) (نساء، آیه 24)

ترجمه: و (نيز بر شما حرام شد) زنان شوهردار جز آنهايى كه (در جنگ از زنان كفار) به بردگى شما درآمده اند (زيرا اسارتشان بدون شوهر به حكم طلاق است). اينها (احكام) نوشته و مقرر شده خدا بر شماست. و غير اينها (غير چهارده قسم گذشته) براى شما حلال شده كه با اموال خود (به ازدواج) بطلبيد در حالى كه خوددار از گناه و دور از زنا باشيد. و با هر زنى از آنان (از غير اين چهارده قسم) كه ازدواج موقت كرديد مهر او را به عنوان واجب (مالى) بپردازيد، و بر شما گناهى نيست پس از تعيين مهر واجب در آنچه بدان قناعت نماييد (از اسقاط مهر يا كم و زياد كردن آن)، و همانا خداوند همواره دانا (به مصالح امور) و داراى اتقان صنع (در تشريع و تكوين) است. (2)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در هیچ یک از آیات مذکور اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره ی توبه آیه 38، آیات مذکور حمل بر تضمین می گردند.

نکته: سوره ي توبه، آیه 8 در «یرضونکم» تضمین وجود ندارد زیرا باء بر سر وسیله و سبب قرار گرفته است نه بر سر چیزی که انسان به آن قانع می شود و دلخوش می کند.

كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ. (توبه، آیه 8)

ترجمه: چگونه [مشركان بر پيمان خود پاى بندند؟] و در صورتى كه اگر بر

ص: 175


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 266.
2- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.

شما چيره شوند، نه [پيوندِ] خويشاوندى را در حقّ شما رعايت مى كنند، نه پيمانى را!! شما را با زبانشان خشنود مى كنند، ولى دل هايشان [از خشنود كردن شما] امتناع دارد و بيشترشان فاسقند.

9- حرف سین

اسراف (سرف):

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ. (زمر، آیه 53)

ترجمه: بگو: اى بندگان من كه در جنايت به خويش (به واسطه گناه) از حد گذشتيد، از رحمت خدا نوميد مگرديد، بى ترديد خداوند همه گناهان را (به وسيله توبه هر چند شرك باشد) مى آمرزد، زيرا اوست آمرزنده و مهربان.(1)

توضیح: راغب(2) گفته: «اسراف» به معناى تجاوز از حد در هر عملى است كه كسى انجام دهد، هر چند كه در خصوص خرج كردن مال مشهورتر است. مرحوم علامه بعد از نقل کلام راغب گفته: گویا «اسرفوا» در آيه مورد بحث متضمن معناى جنايت و يا معنايى نزدیک به آن نيز هست، چون با كلمه «على» متعدى شده است و اسراف بر نفس تعدى بر نفس به جنايت كردن و به ارتكاب گناه است چه شرك باشد و چه گناهان كبيره و چه گناهان صغيره، چون سياق اين عموميت را افاده مى كند.(3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد. (در هیچ کجای قرآن کلمه «اسراف» همراه با «علی» به جز در آیه ی مذکور به کار نرفته است.)

ص: 176


1- ترجمه ی مشکینی.
2- مصدریابی: مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 407: «السَّرَفُ: تجاوز الحدّ في كلّ فعل يفعله الإنسان، و إن كان ذلك في الإنفاق أشهر».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 278: «و قوله: «الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» الإسراف- على ما ذكره الراغب- تجاوز الحد في كل فعل يفعله الإنسان و إن كان ذلك في الإنفاق أشهر، و كان الفعل مضمن معنى الجناية أو ما يقرب منها و لذا عدي ب- على و الإسراف على النفس هو التعدي عليها باقتراف الذنب أعم من الشرك و سائر الذنوب الكبيرة و الصغيرة على ما يعطيه السياق....«.

10- حرف صاد

اصطناع (صنع):

وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي . (طه، آیه 41)

ترجمه: و من تو را خالص براى خودم قرار دادم، و احسان خود را درباره تو محقق نمودم.(1)

توضیح: دو احتمال در آیه مذکور مطرح است احتمال اول این است که «اصطنع فلانا» معنايش اين مى شود كه احسان خود را در باره فلانى تحقق داد و تثبيت كرد(2)

البته بنا بر این احتمال، از نظر سياق مناسب تر آن است كه بگوييم «اصطناع» متضمن معناى اخلاص است و احتمال دوّم این است که: وقتى گفته مى شود «فلانى فلان را اصطناع كرد» معنايش اين است كه آن قدر به وى احسان كرد كه وى را به او نسبت مى دهند، و مى گويند: اين صنيع فلانى است و اين نمك پرورده او است.(3)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

ص: 177


1- ترجمه آیه با توجه به متن تفسیر المیزان.
2- لسان العرب، ج 8، ص 209: «الاصطِناع: افتِعالٌ من الصنِيعة و هي العَطِيّةُ و الكرامة و الإِحسان... قوله اصطَنِعوا أَي اتَّخِذوا صَنِيعا».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 153: »الاصطناع افتعال من الصنع بمعنى الإحسان- على ما ذكروا- يقال: صنعه أي أحسن إليه و اصطنعه أي حقق إحسانه إليه و ثبته فيه، و نقل عن القفال أن معنى الاصطناع أنه يقال: اصطنع فلان فلانا إذا أحسن إليه حتى يضاف إليه فيقال: هذا صنيع فلان و خريجه. انتهى.و على هذا يئول معنى اصطناعه إياه إلى إخلاصه تعالى إياه لنفسه و يظهر موقع قوله: «لِنَفْسِي» أتم ظهور و أما على المعنى الأول فالأنسب بالنظر إلى السياق أن يكون الاصطناع مضمنا معنى الإخلاص، و المعنى على أي حال و جعلتك خالصا لنفسي فيما عندك من النعم فالجميع مني و إحساني و لا يشاركني فيك غيري فأنت لي مخلصا و ينطبق ذلك على قوله: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً» مريم: 51».

11- حرف ضاد

اضلال (ضلّ):

إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبيلا. (فرقان، آیه 42)

ترجمه: اگر ما بر پرستش بتانمان ايستادگى نمى كرديم، نزديك بود ما را از پرستش آنها منصرف كند. و به زودى وقتى كه عذاب را مى بينند خواهند دانست كه چه كسى گمراه تر است.(1)

توضیح: «اضلال» در لغت به معنای گمراه کردن مقابل هدایت کردن است(2)

ولی گویا در آیه مذکور كلمه «اضلال» متضمن معنای «صرف» است (صرف اين است كه خداى تعالى توجه و قلب كسى را از درك چيزى منصرف سازد)، و به همين جهت كلمه مذكور با حرفى متعدى شده كه كلمه «صرف» با آن متعدى مى شود و آن عبارت است از حرف «عن».(3)

آیات نظیر آیه ی مذکور:

11-1-1 وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ. (4) (انعام، آیه 116)

ترجمه: اگر از بيشتر مردم روى زمين پيروى كنى [و آرا و خواسته هايشان را گردن نهى] تو را از راه خدا منصرف مى كنند؛ آنان فقط از گمان و پندار [كه پايه

ص: 178


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- لسان العرب، جلد 11، صفحه 390: «الضَّلالُ و الضَّلالةُ: ضدُّ الهُدَى و الرَّشاد...قال أَبو منصور: و الإِضْلالُ في كلام العرب ضِدُّ الهداية و الإِرْشاد. يقال: أَضْلَلْت فلاناً إِذا وَجَّهْتَه للضَّلال عن الطريق».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 222: «قوله تعالى: «إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها» إلخ «إِنْ» مخففة من الثقيلة، و الإضلال كأنه مضمن معنى الصرف و لذا عدي ب- عن، و جواب لو لا محذوف».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 330.

علمى و منطقى ندارد] پيروى مى كنند، و تنها به حدس و تخمين تكيه مى زنند.(1)

11-1-2 وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ. (2)

(یونس، آیه 88)

ترجمه: و موسى گفت: پروردگارا! فرعون و اشراف و سرانش را در زندگى دنيا زيور و زينت [بسيار] و اموال [فراوان] داده اى كه [نهايتاً مردم را] از راه تو منصرف كنند، پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دل هايشان را سخت گردان كه ايمان نياورند تا آنكه عذاب دردناك را ببينند.(3)

11-1-3 وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إِلَى النَّار.(4) (ابراهیم، آیه 30)

ترجمه: و براى خدا همتايانى قرار دادند تا مردم را از راه او منصرف كنند؛ بگو: [چند روزى از زندگى زودگذر دنيا] برخوردار شويد، ولى يقيناً بازگشت شما به سوى آتش است.(5)

11-1-4 ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ.(6)

(حج، آیه 9)

ترجمه:

[آن هم] با حالتى متكبرانه و مغرورانه كه سرانجام مردم را از راه خدا منصرف كند؛ براى او در دنيا رسوايى است و روز قيامت عذاب سوزان به وى مى چشانيم.(7)

ص: 179


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 115.
3- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 57.
5- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
6- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 349.
7- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

11-1-5 لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولا.(1)

(فرقان، آیه 29)

ترجمه: بى ترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد منصرف كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت] وا مى گذارد.(2)

11-1-6 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين.(3) (لقمان، آیه 6)

ترجمه: و برخى از مردم اند كه افسانه هاى بيهوده و سخنان ياوه و سرگرم كننده را مى خرند تا از روى نادانى و بى دانشى [مردم را] از راه خدا منصرف كنند و آن را به مسخره بگيرند؛ اينانند كه براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود.(4)

11-1-7 يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب.(5)

(ص، آیه 26)

ترجمه: [و گفتيم:] اى داود! همانا تو را در زمين جانشين [و نماينده خود] قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منصرف مى كند. بى ترديد كسانى كه از راه خدا منحرف مى شوند، چون روز حساب را فراموش كرده اند، عذابى سخت دارند.(6)

11-1-8 وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً إِنَّكَ

ص: 180


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 15، صفحه 204.
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 209.
4- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
5- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 194.
6- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

مِنْ أَصْحابِ النَّار.(1) (زمر، آیه 8)

ترجمه: و چون به انسان آسيبى رسد، پروردگارش را در حال بازگشت به سوى او [براى برطرف شدن آسيبش] مى خواند، سپس چون او را [براى رهايى از آن آسيب] نعمتى از جانب خود عطا كند، آن آسيب را كه پيش تر براى برطرف شدنش دعا مى كرد، فراموش مى كند و دوباره براى خدا همتايانى قرار مى دهد تا [مردم را] از راه خدا منصرف كند. بگو: اندك زمانى از كفر خود برخوردار باش، بى ترديد تو از اهل آتشى.(2)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر آیات مذکور هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجّه به تفسیر سوره ی فرقان آیه ی 42، حمل بر تضمین می گردند.

نکته: در آیات زیادی کلمه ی ضلّ با حرف جرّ عن متعدی شده است ولی هیچ کدام نظیر آیه 42 از سوره ی فرقان محسوب نمی شوند به دلیل اینکه ثلاثی مجرد هستند، دو مورد از آن آیات ذکر می گردد:

1- انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُون. (انعام، آیه 24)

ترجمه: با تأمل بنگر كه چگونه بر خود دروغ مى بندند؛ و آنچه را به دروغ شريك خدا مى دانستند از دستشان رفت و گم شد.

2- إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين. (انعام، آیه 117)

ترجمه: يقيناً پروردگارت به كسى كه از راه او گمراه مى شود و نيز به راه يافتگان داناتر است.

ص: 181


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 241.
2- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

12- حرف عین

12-1 عدا (عدو):

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً. (کهف، آیه 28)

ترجمه: با كسانى كه صبح و شام، پروردگارشان را مى خوانند در حالى كه همواره خشنودى او را مى طلبند، خود را پايدار و شكيبا دار، و در طلب زينت و زيور زندگى دنيا ديدگانت [از التفات] به آنان [از روی بی اعتنایی و حقیر شمردن آنها به سوى ثروتمندان] برنگردد، و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش] از ياد خود غافل كرده ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده روى است، اطاعت مكن.(1)

توضیح: کلمه «تعد» در لغت به معنای تجاوز کردن است(2)

ولی بعضى از مفسران(3) گفته اند: اگر كلمه «تعد» به معناى تجاوز بود هرگز با حرف «عن» متعدّى نمى شد زيرا تجاوز هيچ وقت با اين حرف متعدى نمى شود، مگر آنكه به معناى عفو باشد، و به همین دلیل زمخشرى در كشّاف(4) گفته: جمله «وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ

ص: 182


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- كتاب العين، جلد 2، صفحه 213: «العَدْوُ: الحضر. عَدَا يَعْدُو عَدْواً و عُدُوّاً، مثقلة، و هو التَّعَدِّي في الأمر، و تجاوز ما ينبغي له أن يقتصر عليه». لسان العرب، جلد 15، صفحه 32: «قد عَدَا فلان عَدْواً و عُدُوّاً و عُدْوَاناً و عَدَاءً أَي ظلم ظلماً جاوز فيه القَدْر».
3- مصدریابی: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 8، صفحه 251: «قيل: إنّ عدا حقيقة معناه تجاوز كما صرّح به الراغب و التجاوز لا يتعدّى بعن إلّا إذا كان بمعنى العفو كما صرّحوا به أيضا و هو هنا غير مراد فلا بدّ من تضمين عدا معنى نبا و علا في قولك: نبت عنه عينه و علت عنه عينه إذا اقتحمته و لم تعلّق به».
4- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 2، صفحه 717: «و إنما عدّى ب- عن، لتضمين عدا معنى نبا و علا في قولك: نبت عنه عينه و علت عنه عينه: إذا اقتحمته و لم تعلق به».

عَنْهُمْ» متضمّن معناى «نبا و علا» است «نبت عنه عينه و علت عنه عينه إذا اقتحمته»(1) معنايش حقیر داشتن و اعتنا نکردن و ناچیز شمردن است لذا به اين مناسبت و براى افاده اين معناى ضمنى با لفظ «عن» متعدى گرديد و اگر اين نبود جا داشت بفرمايد: «و لا تعدهم عيناك».(2)

نکته: آیه مذکور نظیر ندارد.

12-2 عَلِمَ:

فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم. (بقره، آیه 220)

ترجمه:

[آرى، تا] درباره [آنچه به صلاح] دنيا و آخرت [است] بينديشيد. و از تو درباره يتيمان مى پرسند، بگو: اصلاح امور آنان بهتر است، و اگر با آنان معاشرت كنيد و امورتان را با امورشان بياميزيد [كارى خداپسندانه است] آنان برادر دينى شما هستند، و خدا افسادگر [در امور يتيم] را از اصلاح گر بازمى شناسد. و اگر خدا مى خواست شما را [در تكليف و مسئوليت نسبت به مال و جان يتيم] به زحمت مى انداخت؛ مسلماً خدا تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

توضیح: علم به معنای دانستن در مقابل جهل است(3) و در آیه مذکور كلمه

ص: 183


1- تهذيب اللغة، جلد 4، صفحه 50: «قال أبو عُبيد: اقْتَحَمَتْه عيني إذا احْتَقَرَتْه». الفائق، جلد 1، صفحه 88: «يقال في المنظر المستقبح: اقْتَحمَتْهُ العينُ؛ أي ازْدَرَتْهُ، كأنها وقعت من قُبْحِه في قُحْمَة، و هي الشدّة».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 13، صفحه 303: «لكن ذكر بعضهم أن المجاوزة لا تتعدّى ب- عن إلّا إذا كان بمعنى العفو، و لذا قال الزمخشري في الكشاف،: إن قوله: «لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ» بتضمين عدا معنى نبا و علا في قولك: نبت عنه عينه و علت عنه عينه إذا اقتحمته و لم تعلّق به، و لو لا ذلك لكان من الواجب أن يقال: و لا تعدهم عيناك».
3- كتاب العين، جلد 2، صفحه 152: «عَلِمَ يَعْلَم عِلْما، نقيض جهل و رجل عَلَّامة، و عَلَّام، و عَلِيم».

«يعلم» نسبت به كلمه «مفسد» كه مفعول آن است بدون واسطه عمل كرده، ولى كلمه «مصلح» را با حرف «من» مفعول خود كرده، و اين گويا بدين جهت است كه كلمه «يعلم» در اينجا متضمن معناى تميز است.(1)

آیه نظیر آیه ی مذکور: وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم. (بقره، آیه 143)

ترجمه: و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم] شما را امتى ميانه [و معتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستى و راستى] بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد. و ما قبله اى را كه بر آن بودى فقط به خاطر اين قرار داديم تا كسانى كه از پيامبر پيروى مى كنند از كسانى كه از اسلام و اطاعت پيامبر بر مى گردند [و متعصبانه به قبله پيش از كعبه مى مانند] معلوم و مشخص كنيم؛ گر چه اين حكم جز بر كسانى كه خدا هدايتشان كرده گران و دشوار بود. و خدا بر آن نيست كه ايمان شما را تباه كند؛ زيرا خدا به همه مردم رئوف و مهربان است.

توضیح: مراد از جمله: «إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» اين است كه ما خواستيم مشخص كنيم، چه كسى تو را پيروى مى كند؟ و چه كسى نمى كند؟(2)

جمع بندی و نتیجه گیری: آیه مذکور حمل بر تضمین می گردد ولی آیاتی که به معنای «جداسازی و تمیز» نباشند حمل بر تضمین نمی گردند چند مورد از آنها عبارتند از:

ص: 184


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 2، صفحه 198: «قوله تعالى: وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ إلى آخر الآية، تعدية يعلم ب- من كأنها لمكان تضمينه معنى يميز».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 324: «فالمراد بقوله إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ، إلا لنميز من يتبعك».

12-1-2 يسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِساب.(1) (مائده، آیه 4)

ترجمه: از تو مى پرسند: چه چيزى بر آنان حلال شده؟ بگو: همه پاكيزه ها و شكارى كه حيوانات شكارى كه به آنها شكار كردن را تعليم داده ايد، در حالى كه از احكام تزكيه اى كه خدا به شما آموخته به آنها مى آموزيد، بر شما حلال شده است؛ بنابراين از آنچه آنان براى شما [گرفته اند و] نگاه داشته اند بخوريد، و نام خدا را [هنگام فرستادن حيوان شكارى] بر آن بخوانيد، و از خدا پروا كنيد؛ زيرا خدا حسابرسى سريع است.

12-2-2 فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمين.(2)

(بقره، آیه 251)

ترجمه: پس آنان را به توفيق خدا شكست دادند. و داود [جوان مؤمن نيرومندى كه در سپاه طالوت بود] جالوت را كشت، و خدا او را فرمانروايى و حكمت داد، و از آنچه مى خواست به او آموخت. و اگر خدا [تجاوز و ستم] برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى كرد، قطعاً زمين را فساد فرا مى گرفت؛ ولى خدا نسبت به جهانيان داراى فضل و احسان است.

12-2-3 قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ.(3)

(یوسف، آیه 51)

ترجمه: [پادشاه به زنان] گفت: داستان شما هنگامى كه يوسف را به كام جويى

ص: 185


1- همان مدرک، جلد 5، صفحه 201.
2- همان مدرک، جلد 2، صفحه 293.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 195.

دعوت كرديد چيست؟ [زنان] گفتند: پاك و منزّه است خدا! ما هيچ بدى در او سراغ نداريم. همسر عزيز گفت: اكنون حق [پس از پنهان ماندنش] به خوبى آشكار شد، من [بودم كه] از او درخواست كام جويى كردم، يقيناً يوسف از راستگويان است.

13- حرف فاء

تفضیل (فضل):

لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً. (نساء، آیه 95)

ترجمه: آن گروه از مؤمنانى كه بدون بيمارى جسمى [و نقص مالى، و عذر ديگر، از رفتن به جهاد خوددارى كردند و] در خانه نشستند، با مجاهدانى كه در راه خدا با اموال و جان هايشان به جهاد برخاستند، يكسان نيستند. خدا كسانى را كه با اموال و جان هايشان جهاد مى كنند به مقام و مرتبه اى بزرگ بر خانه نشينان برتری داده است. و هر يك [از اين دو گروه] را [به خاطر ايمان و عمل صالحشان] وعده پاداش نيك داده، و جهادكنندگان را بر خانه نشينانِ [بى عُذر] پاداشى بزرگ بخشیده است.(1)

توضیح: کلمه «فَضَّلَ» در جمله «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» به معنای برتری دادن است(2)

ولی در آیه مذکور متضمن معنای اعطاء است. اشکالی در آیه مذکور مطرح شده که با تضمین پاسخ داده می شود اشكال اين است كه از

ص: 186


1- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- لسان العرب، جلد 11، صفحه 524: «الفَضْل و الفَضِيلة معروف: ضدُّ النَّقْص و النَّقِيصة و الفِضَال و التَّفاضُل: التَّمازِي في الفَضْل.. و فَضَّله: مَزَّاه و يقال: فَضَلَ فلان على غيره إِذا غلب بالفَضْل عليهم.. و قوله تعالى: وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا، قيل: تأْويله أَن الله فضَّلهم بالتمييز ..فَضَّلته على غيره تَفْضِيلًا إِذا حكَمْتَ له بذلك أَو صيَّرته كذلك».

آيه شريفه بوى تناقض مى آيد، زيرا در اوّل آيه تفاوت مجاهدين با قاعدين را يك درجه دانسته و در آخر آيه چند درجه. پاسخ آن این است که: در آیه مذکور در نوبت اول در مقام بيان درجه و اينكه آيا يكى است و يا متعدد است نیست، تنها مى خواهد بفرمايد: مجاهدين از حيث درجه مانند قاعدين نيستند و لذا كلمه «درجه» را منصوب آورد تا تميز باشد و بفهماند اين برترى از حيث درجه است. و اما در نوبت دوم كه فرمود: «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً دَرَجاتٍ مِنْهُ ...» گویا لفظ «فضل» متضمن معناى اعطاء و يا معنايى شبيه به آن است و جمله «دَرَجاتٍ مِنْهُ»، بدل و يا عطف بيان براى جمله «أَجْراً عَظِيماً» است و مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى مجاهدين را اجرى عظيم داده، در حالى كه آنان را بر قاعدين اجرى عظيم بخشيده و يا پاداش داده، و آن اجر عظيم عبارت است از درجاتى از ناحيه خودش و بنا بر اين آيه شريفه در ابتدايش اين نكته را افاده مى كند كه مجاهدين از نظر مقام و منزلت با قاعدين يكسان نيستند بلكه برترى دارند و در اينكه اين برترى به يك منزلت است و يا منزلت هاى بسيار، ساكت است ولى در آخرش روشن مى سازد كه اين منزلت يك منزلت نيست بلكه منازل و درجات بسيارى است و اين درجات اجر عظيمى است كه خداى تعالى به وسيله آن مجاهدين را ثواب مى دهد.(1)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

ص: 187


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 47: «و أما الثاني فقوله «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً» «دَرَجَةً» منصوب على التمييز، و هو يدل على أن التفضيل من حيث الدرجة و المنزلة من غير أن يعترض أن هذه الدرجة الموجبة للفضيلة واحدة أو أكثر، و قوله «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً دَرَجاتٍ مِنْهُ» كان لفظة «فَضَّلَ» فيه مضمنة معنى الإعطاء أو ما يشابهه....».

14- حرف قاف

14-1 قضی:

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ. (فصّلت، آیه 12)

ترجمه: پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان گردانید و محكم و استوار ساخت، و در هر آسمانى كار آن را وحى كرد، و آسمان دنيا را با چراغ هايى آرايش داديم و [از استراق سمع شيطان ها] حفظ كرديم، اين است اندازه گيرى تواناى شكست ناپذير و دانا.(1)

توضیح: «قضى» به معنای حکم کردن است(2) ولی بعضى از مفسران(3)

گفته اند: كلمه «قضاء» در اين آيه متضمن معنى گردانيدن است و در نتيجه «سبع سماوات» مفعول دوم آن است.(4)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

14-2 تقطُّع (قطع):

وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُون. (انبیاء، آیه 93)

ترجمه: ولى [آنان] آيينشان را در ميان خود قطعه قطعه قرار دادند [و نسبت به دين گروه گروه شدند و به شدت با هم اختلاف پيدا كردند]؛ و همه آنان به سوى ما باز خواهند گشت [تا كيفر سخت اين گروه گرايى را ببينند.] (5)

ص: 188


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- كتاب العين، جلد 5، صفحه 185: «قَضَى يَقْضِي قَضَاءً و قَضِيَّةً أي حكم». لسان العرب، جلد 15، صفحه 186: «القَضاء: الحكم».
3- مصدریابی: التحرير و التنوير، جلد 25، صفحه 22: «جوّز أن يكون مفعولا ثانيا ل- «قضاهن» لتضمين «قضاهن» معنى صيرهن».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 17، صفحه 367: «قيل: إن القضاء في الآية مضمن معنى التصيير و «سَبْعَ سَماواتٍ» مفعوله الثاني».
5- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

توضیح: كلمه «تقطع» به طورى كه در «مجمع البيان»(1)

گفته به معناى «تقطيع» يعنى جدا كردن است(2)

بعضی گفته اند:(3)

كلمه «تقطعوا» متضمن معناى جعل و قرارداد است و به همين جهت بدون حرف جر مفعول گرفته است.(4)

آیه ی نظیر آیه مذکور:

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُون.(5) (مؤمنون، آیه 53)

ترجمه: پس كار [آيين] خود را ميان خويش قطعه قطعه قرار دادند [و گروه گروه شدند]، در حالى كه هر گروهى به آن [آيينى] كه نزد آنان است خوشحال و شادمانند [كه آيينشان بر حق است.](6)

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه در تفسیر سوره ی مؤمنون، آیه53 هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به تفسیر سوره ی انبیاء، آیه93، حمل بر تضمین می گردد.

نکته: آیات زیادی وجود دارند که هیچ کدام نظیر آیه 93 سوره ی انبیاء محسوب نمی شوند به دلیل اینکه باب تفعّل نیستند و یا اینکه متعدی نیستند، سه مورد از آیات مذکور ذکر می گردد:

ص: 189


1- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 98: «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ» أي فرقوا دينهم فيما بينهم يلعن بعضهم بعضا و يتبرأ بعضهم من بعض عن الكلبي و ابن زيد و التقطع هذا بمنزلة التقطيع».
2- لسان العرب، جلد 8، صفحه 276: «و فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً أَي تقَسَّمُوه ..و يجوز أَن يكون معنى قوله: و تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ؛ أَي تفرقوا في أَمرهم».
3- مصدریابی: مفاتيح الغيب، جلد 22، صفحه 183: «و المعنى جعلوا أمر دينهم فيما بينهم قطعا كما تتوزع الجماعة الشي ء و يقسمونه فيصير لهذا نصيب و لذلك نصيب تمثيلا لاختلافهم فيه و صيرورتهم فرقا و أحزابا شتى». روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 9، صفحه 85: «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ أي جعلوا أمر دينهم فيما بينهم قطعا على أن تقطع مضمن معنى الجعل فلذا تعدى إلى أَمْرَهُمْ بنفسه».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 14، صفحه 323: «التقطع على ما قال في مجمع البيان، بمعنى التقطيع و هو التفريق ...و قيل «تَقَطَّعُوا» مضمن معنى الجعل و لذا عدي إلى المفعول بنفسه».
5- همان مدرک، جلد 15، صفحه 35.
6- ترجمه انصاریان همراه با تصرف و اصلاح ترجمه.

14-2-1 لَأُقَطِّعَنَ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعين.(1)

(اعراف، آیه 124)

ترجمه: قطعاً دست ها و پاهايتان را يكى از چپ و يكى از راست جدا مى كنم، سپس همه شما را به دار خواهم آويخت.

14-2-2 الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.(2)

(بقره، آیه 27)

ترجمه: همان كسانى كه پيمان خدا را پس از استوار كردنش مى شكنند و رشته هايى را كه خدا به پيوند آن امر كرده است [مانند رابطه با انبيا، امامان و ارتباط با خويشان] مى گسلند، و در زمين فساد مى كنند؛ يقيناً آنان زيانكارند.

14-2-3 إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب.(3)

(بقره، آیه 166)

ترجمه: در آن هنگام پيشوايان [شرك و كفر] از پيروانشان بيزارى جويند، و عذاب را مشاهده كنند، و همه دست آويزها و پيوندها از آنان بريده شود.

نقد و بررسی: کلمه «تقطّعوا» در سوره ی انبیاء آیه 93 یک مفعولی است در حالی که آنچه مرحوم علامه از فخر رازی نقل نموده کلمه ی «جعل» دو مفعولی است و فخر رازی ترجمه ی آزاد نموده است.

15- حرف نون

انفاق (نفق):

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (تغابن، آیه 16)

ص: 190


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 8، صفحه 217.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 1، صفحه 91.
3- همان مدرک، جلد 1، صفحه 408.

ترجمه: بنابراين به اندازه استطاعتى كه داريد از خدا پروا كنيد و [دعوت حق را] بشنويد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد و با انفاق خيرى را براى خود از پيش بفرستيد كه براى شما بهتر است؛ و كسانى كه خود را از بخل و حرص باز دارند آنان رستگارند.(1)

توضیح: كلمه «خيرا» اگر منصوب آمده به گفته صاحب كشاف (2) به خاطر عاملى است كه حذف شده، و تقدير آن «و انفقوا و امنوا خيرا لانفسكم» مى باشد. احتمال هم دارد كلمه «انفقوا» در عين دلالت بر انفاق(3)،

متضمن معناى «قدموا» و يا نظير آن هم باشد.(4)

نکته: آیه مذکور نظیر ندارد.

نقد و بررسی: با توجّه به کلام مرحوم علامه در تفسیر سوره نساء، آیه 170 و 171، آیه ی مذکور حمل بر تضمین نمی گردد زیرا «لأنفسکم» متعلّق به «خیراً» است و متعلّق به «انفقوا» نیست تا کلمه «قدّموا» تضمین گرفته شود بنابراین کلمه «خیرا» ممکن است مفعول «أنفقوا» باشد و همچنین ممکن است خبر برای «کان» محذوف باشد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيم.(5) (نساء، آیه 170)

ص: 191


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- مصدریابی: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، جلد 4، صفحه 551: «خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ نصب بمحذوف، تقديره: ائتوا خيرا لأنفسكم، و افعلوا ما هو خير لها و أنفع، و هذا تأكيد للحث على امتثال هذه الأوامر».
3- مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 819: «نَفَقَ الشَّيْ ءُ: مَضَى و نَفِدَ، يَنْفُقُ، إِمَّا بالبيع نحو: نَفَقَ البَيْعُ نَفَاقاً.. و إمّا بالمَوْتِ نحو: نَفَقَتِ الدَّابَّةُ نُفُوقاً، و إمّا بالفَنَاءِ نحو: نَفِقَتِ الدَّرَاهِمُ تَنْفَقُ و أَنْفَقْتُهَا. و الْإِنْفَاقُ قد يكون في المَالِ، و في غَيْرِهِ، و قد يكون واجباً و تطوُّعا».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 308: «و «خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ» منصوب بمحذوف- على ما في الكشاف،- و التقدير آمنوا خيرا لأنفسكم، و يحتمل أن يكون «أَنْفِقُوا» مضمنا معنى قدموا أو ما يقرب منه بقرينة المقام».
5- همان مدرک، جلد 5، صفحه 148.

ترجمه: اى مردم! البته پيامبرى از سوى پروردگارتان به درستى و راستى به سوى شما آمد؛ پس به او ايمان آوريد كه به خير شماست. و اگر كفر ورزيد [بدانيد كه خدا از شما و ايمانتان بى نياز است] زيرا آنچه در آسمان ها و زمين است، در سيطره مالكيّت و فرمانروايى خداست، و خدا همواره دانا و حكيم است.

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً. (1) (نساء، آیه 171)

ترجمه: اى اهل كتاب! در دين خود غلوّ [و افراط] نورزيد، [و از چهارچوب آيات نازل شده از سوى خدا و آنچه پيامبران به شما آموخته اند، خارج نشويد] و نسبت به خدا جز حق مگوييد. جز اين نيست كه مسيح عيسى بن مريم فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مريم القا كرد و [اين بنده پاك و خالص] روحى از سوى اوست؛ پس به خدا و فرستادگانش ايمان آوريد، و مگوييد: [خدا] تركيبى از سه حقيقت [اب، ابن و روح القدس] است. [از اين عقيده باطل] خوددارى كنيد كه به خير شماست. جز اين نيست كه خدا معبودى يگانه است. منزّه و پاك است از اينكه فرزندى براى او باشد. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايى اوست، و خدا از نظر كارسازى [همه امور آفرينش] كافى است.

16- حرف واو

16-1 مودّة:

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيه. (معارج، آیه 11)

ترجمه: آنان را نشانشان مى دهند [ولى به خاطر دل مشغولى خود هرگز به آنان

ص: 192


1- همان مدرک، جلد 5، صفحه 149.

توجه نكنند!] گنهكار آرزو مى كند كه اى كاش مى توانست فرزندانش را در برابر عذاب آن روز فديه و عوض دهد.

توضیح: در «مجمع البيان»(1)

گفته: (مصدر «مودت» هم به معناى آرزو مى آيد و هم به معناى محبت،(2) و گاهى در يك مورد هر دو معنا را مى دهد). مرحوم علّامه نوشته که: ممكن است استعمالش در معناى آرزو از باب تضمين باشد.(3)

آیات نظیر آیه مذکور:

16-1-1 وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُون.(4) (بقره، آیه 96)

ترجمه: و يقيناً آنان را حريص ترين مردم به زندگى [دراز مدت] خواهى يافت و [حتى حريص تر] از مشركان. هر يك از آنان آرزومند است كه اى كاش هزار سال عمرش دهند، ولى آن عمر طولانى دور كننده او از عذاب نيست؛ و خدا به آنچه انجام مى دهند، بيناست.

16-1-2 وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ

ص: 193


1- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 10، صفحه 533: «المودة مشتركة بين التمني و بين المحبة يقال وددت الشي ء أي تمنيته و وددته أي أحببته أود فيهما جميعا».
2- لسان العرب، جلد 3، صفحه 453: «الودُّ: مصدر المودَّة. ابن سيدة: الودُّ الحُبُّ يكون في جميع مَداخِل الخَيْر؛ عن أَبي زيد. و وَدِدْتُ الشي ءَ أَوَدُّ، و هو من الأُمْنِيَّة». مفردات ألفاظ القرآن، صفحه860: «الْوُدُّ: محبّة الشي ء، و تمنّي كونه، و يستعمل في كلّ واحد من المعنيين على أن التّمنّي يتضمّن معنى الودّ، لأنّ التّمنّي هو تشهّي حصول ما تَوَدُّهُ».
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 20، صفحه 9: «قال في المجمع،: المودة مشتركة بين التمني و بين المحبة يقال: وددت الشي ء أي تمنيته و وددته أي أحببته أود فيهما جميعا. انتهى، و يمكن أن يكون استعماله بمعنى التمني من باب التضمين».
4- همان مدرک، جلد 1، صفحه 228.

عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ.(1) (بقره، آیه 109)

ترجمه: بسيارى از اهل كتاب، بعد از آنكه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در جانشان بود- آرزو مى كردند كه شما را بعد از ايمان آوردنتان، به [حال] كفر بازگردانند؛ پس [آنها را] ببخشيد و در گذريد؛ تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر چيزى تواناست.(2)

16-1-3 يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.(3) (آل عمران، آیه 30)

ترجمه: روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مى يابد، و آرزو مى كند كه اى كاش ميان او و كارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود. و خدا شما را از [عذاب] خود برحذر مى دارد؛ و خدا به بندگان مهربان است.

16-1-4 وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُون.(4) (آل عمران، آیه 69)

ترجمه: گروهى از اهل كتاب آرزو دارند كه كاش شما را [از راه خدا] گمراه كنند، در حالى كه جز خودشان را گمراه نمى كنند، و [اين واقعيت را] درك نمى كنند.

16-1-5 يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثا (5).

(نساء، آیه 42)

ترجمه: در آن روز كسانى كه كفر ورزيده اند و از رسول نافرمانى كرده اند،

ص: 194


1- همان مدرک، جلد 1، صفحه 257.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 3، صفحه 156.
4- همان مدرک، جلد 3، صفحه 254.
5- همان مدرک، جلد 4، صفحه 356.

آرزو مى كنند كه: اى كاش با زمين يكسان مى شدند. و از خدا هيچ سخنى را [كه در دنيا درباره قرآن و پيامبر به باطل و ناروا مى گفتند] پوشيده نمى توانند داشت.

16-1-6 وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرا.(1)

(نساء، آیه 89)

ترجمه:

[منافقان] آرزو دارند، كه [شما] كافر شويد، همان گونه كه [خود] كفر ورزيدند، و مساوى يكديگر شويد. بنابراين، از ميان آنان دوستانى مگيريد، تا اينكه در راه خدا هجرت نمايند. و اگر (از هجرت) روى برتافتند، پس هر كجا آنان را يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد، (و در صورت ضرورت) آنان را بكشيد. و از بين آنان، هيچ دوست و ياورى مگيريد.(2)

16-1-7 وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً.(3) (مائده، آیه 82)

ترجمه: و هر گاه در ميان آنان باشى، و (در ميدان جنگ) برايشان نماز را به پا داشتى، پس بايد دسته اى از آنان با تو (به نماز) ايستند، و بايد سلاح هايشان را بر گيرند؛ و هنگامى كه سجده كردند (و نماز را به پايان رساندند)، پس بايد پشتِ سرِ شما (در ميدان نبرد) قرار گيرند، و دسته ديگرى كه نماز نگزارده اند (و در ميدان نبرد بودند)، بايد بيايند و با تو نماز گزارند؛ و بايد آمادگيشان را (حفظ كنند) و سلاح هايشان را (در حال نماز) بر گيرند؛ (زيرا) كسانى كه كفر ورزيدند، آرزو مى كنند كه از سلاح هايتان و وسايلتان غافل شويد، و با يك شبيخون (ناگهانى) به شما يورش آورند. و اگر شما از باران ناراحتيد، و يا بيمار (و مجروح) هستيد، هيچ گناهى بر شما نيست كه سلاح هايتان را [بر زمين] بگذاريد؛ و[لى] آمادگيتان را (حفظ

ص: 195


1- همان مدرک، جلد 5، صفحه 30.
2- ترجمه رضایی.
3- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 5، صفحه 62.

كنيد و وسايل دفاعى را) بر گيريد. به راستى كه خدا براى كافران، عذاب خوار كننده اى آماده ساخته است.(1)

16-1-8 رُبَما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمينَ. (حجر، آیه 2)

ترجمه: كافران [هنگام روبرو شدن با عذاب] چه بسا آرزو مى كنند كه كاش تسليم [فرمان هاى خدا] بودند.

توضیح: مراد از جمله «رُبَما يَوَدُّ» اظهار علاقه از روى آرزو است نه مطلق محبت به دليل جمله «لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ» كه در مقام بيان آن مودت است، چون كلمه «لو» و همچنين كلمه «كانوا» دلالت دارند بر اينكه مودة ايشان مودة آرزو است.(2)

16-1-9 يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً.(3)

(احزاب، آیه 20)

ترجمه: (منافقان) مى پندارند كه (لشكريان) حزب ها نرفته اند؛ و اگر (بار ديگر سپاه) حزب ها بيايند، آرزو مى كنند كه آنان در ميان اعراب، باديه نشين بودند، در حالى كه از خبرهاى بزرگ شما مى پرسيدند؛ و اگر (بر فرض) در ميان شما بودند، جز اندكى پيكار نمى كردند.(4)

ص: 196


1- ترجمه رضایی.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 12، صفحه 97: «فقوله: «رُبَما يَوَدُّ» المراد به ودادة التمني لا مطلق الودادة و الحب، و الدليل على ذلك قوله في بيان هذه المودة: «لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ» فإن لفظي «لَوْ» و «كانُوا» تدلان على أن ودادتهم ودادة تمن و أنهم يتمنون الإسلام بالنسبة إلى ماضي حالهم مما فاتهم و لن يعود إليهم فليس إلا الإسلام ما داموا في الدنيا».
3- همان مدرک، جلد 16، صفحه 288.
4- ترجمه رضایی.

16-1-10 إِنْيَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ.(1) (ممتحنه، آیه 2)

ترجمه: اگر بر شما چيره شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست هايشان را [به اسارت، آزار و كشتن] و زبان هايشان را به [بدگويى، تحقير و ناسزا] بر ضد شما مى گشايند، و آرزو دارند كه اى كاش شما هم كافر شويد.

16-1-11 وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون.(2) (قلم، آیه 9)

ترجمه: (آنان) سستى كردن تو را و سستى كردن خود را آرزو مى كنند.(3)

نکته: هرگاه ماده «موده» همراه با کلمه «لو» به کار برود متضمن معنای تمنی می باشد و کلام مرحوم علامه هم در تفسیر سوره حجر، آیه 2 اشاره به این مطلب دارد.

جمع بندی و نتیجه گیری: مرحوم علامه به جز در تفسیر سوره حجر، آیه 2 هیچ اشاره ای به تضمین در تفسیر این آیات ننموده است ولی همه آیات مذکور حمل بر تضمین می گردند.

16-2 توصیه (وَصَّی):

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِين. (احقاف، آیه 15)

ترجمه: ما سفارش كرديم انسان را درباره ی پدر و مادرش در حالی كه احسان کننده ی به پدر و مادرش بودیم یک احسان مهم وبزرگ. مادرش با تحمل رنج و زحمت او را باردار شد و با رنج و زحمت او را زاييد. و دوران باردارى و

ص: 197


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 19، صفحه 228.
2- همان مدرک، جلد 19، صفحه 371.
3- ترجمه رضایی.

باز گرفتنش از شير سى ماه است، تا زمانى كه به رشد و نيرومندى خود و به چهل سالگى برسد، گويد: پروردگارا! به من الهام كن تا نعمتت را كه بر من و پدر و مادرم عطا كرده اى سپاس گزارم، و كار شايسته اى كه آن را مى پسندى انجام دهم و ذريه و نسل مرا براى من صالح و شايسته گردان كه من به سوى تو بازگشتم و به يقين از تسليم شدگان [به فرمان ها و احكام] توام.(1)

توضیح: كلمه «وصيت» به طورى كه راغب گفته:(2) به معناى آن است كه به ديگرى پيشنهاد كنى كه فلان كار را بكند، و اين پيشنهاد توأم با موعظه و خيرخواهى باشد. و كلمه «توصيه» بر وزن تفعيل و از ماده وصيت است، و در سوره بقره، آیه 132 آمده: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ» پس مى توان گفت مفعول دوم اين كلمه كه با حرف «باء» مفعولش مى شود، از قبيل اعمال است (چون هميشه انسان، ديگرى را توصيه مى كند كه عملى را انجام دهد)، در نتيجه توصيه خدا به والدين، توصيه فرزندان است به عملى كه مربوط به والدين باشد كه عبارت است از احسان به آنان. و بنا بر اين بيان، تقدير كلام «و وصينا الانسان بوالديه أن يحسن اليهما احسانا» مى باشد، يعنى ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش كه به آن دو احسان كند به هر مقدار كه باشد و بتواند. بعضى گفته اند: (3)

كلمه مذكور مفعول مطلق است بر اين اساس كه كلمه «وصينا» متضمن معناى «احسنا» باشد، و تقدير كلام «وصينا الانسان محسنين اليهما احسانا» است.(4)

ص: 198


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- مصدریابی: مفردات ألفاظ القرآن، صفحه 873: «الْوَصِيَّةُ: التّقدّمُ إلى الغير بما يعمل به مقترنا بوعظ من قولهم: أرض وَاصِيَةٌ: متّصلة النّبات، و يقال: أَوْصَاهُ و وَصَّاهُ».
3- مصدریابی: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 13، صفحه 174: «قيل: منصوب على المصدر على تضمين وَصَّيْنَا معنى أحسنّا أي أحسنا بالوصية للإنسان بوالديه إحسانا».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 18، صفحه 200: «الوصية على ما ذكره الراغب هو التقدم إلى الغير بما يعمل به مقترنا بوعظ و التوصية تفعيل من الوصية قال تعالى: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ»: البقرة: 132، فمفعوله الثاني الذي يتعدى إليه بالباء من قبيل الأفعال، فالمراد بالتوصية بالوالدين التوصية بعمل يتعلق بهما و هو الإحسان إليهما.و على هذا فتقدير الكلام: و وصينا الإنسان بوالديه أن يحسن إليهما إحسانا.و في إعراب: «إِحْساناً» أقوال أخر كقول بعضهم: إنه مفعول مطلق على تضمين «وصينا» معنى أحسنا، و التقدير: وصينا الإنسان محسنين إليهما إحسانا».

آیه نظیر آیه مذکور: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون. (عنکبوت، آیه8)

ترجمه: ما سفارش كرديم انسان را درباره ی پدر و مادرش در حالی كه احسان کننده ی به پدر ومادرش بودیم یک احسان مهم و بزرگ؛ و اگر آن دو تلاش كنند تا چيزى را كه هيچ دانشى به [خدايى و ربوبيت] آن ندارى شريك من قرار دهى، از آنان اطاعت مكن. بازگشت شما فقط به سوى من است، پس شما را به آنچه همواره انجام مى داده ايد، آگاه مى كنم.(1)

جمع بندی: مرحوم علامه در تفسیر آیه مذکور(2) هیچ اشاره ای به تضمین ننموده است ولی با توجه به کلام مرحوم علامه در تفسیرسوره احقاف، آیه 15، آیه مذکور نیز حمل بر تضمین می گردد.

17- حرف یاء

یأس:

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَميعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَميعاً وَ لا يَزالُ الَّذينَ كَفَرُوا تُصيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَريباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعاد. (رعد، آیه 31)

ترجمه: و اگر قرآنى بود كه كوه ها بدان سير داده مى شد يا زمين بدان شكافته و قطعه قطعه مى گرديد يا با مردگان بدان سخن گفته مى شد (باز هم تأثيرى در ايمان آنها نداشت، زيرا ايمان و هدايت) بلكه كارها و فرمان ها يكسره از آن خداست، پس آيا كسانى كه ايمان آورده اند (هنوز از ايمان اينان) نااميد نشده و ندانسته اند كه اگر خداوند مى خواست همه مردم را (بالاجبار) هدايت مى كرد؟!

ص: 199


1- ترجمه انصاریان با تصرف و اصلاح ترجمه.
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 16، صفحه 103.

(ولى سنّت خدا اجبار بر ايمان نيست) و كسانى كه كفر ورزيده اند پيوسته مصيبتى كوبنده به سزاى آنچه كرده اند به آنها مى رسد يا به نزديكى خانه هايشان فرود مى آيد تا وعده (نهايى) خداوند برسد، كه همانا خداوند خلف وعده نمى كند.(1)

توضیح: بعضى (2) گفته اند: معناى كلمه «يأس» همان معناى «نااميدى» است(3)، چيزى كه هست جمله «أَ فَلَمْ يَيْأَسِ» متضمن معناى علم هم هست. به منظور اختصار، معناى علم در «يأس» تضمين شده است اين وجه دوم از سه وجهى است كه در معناى آيه گفته شده، و شاید از همه معتدل تر همین قول باشد.(4)

نکته: آیه ی مذکور نظیر ندارد.

ص: 200


1- ترجمه مشکینی.
2- مصدریابی: مجمع البيان فى تفسير القرآن، جلد 6، صفحه 451: «أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا» أي أ فلم يعلموا و يتبينوا عن ابن عباس و الحسن و مجاهد و قتادة و سعيد بن جبير و أبي مسلم و قيل معناه أ فلم يعلم الذين آمنوا علما ييأسوا معه من أن يكون غير ما علموه عن الفراء».
3- كتاب العين، جلد 7، صفحه 331: «اليأس: نقيض الرجاء. يَئِسْتُ مِنْهُ يَأْساً».
4- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 361: «و ذكر بعضهم أن اليأس بمعناه المعروف و هو القنوط غير أن قوله: «أَ فَلَمْ يَيْأَسِ» مضمن معنى العلم و المراد بيان لزوم علمهم بأن الله لم يشأ هدايتهم و لو شاء ذلك لهدى الناس جميعا و لزوم قنوطهم عن اهتدائهم و إيمانهم. فتقدير الكلام بحسب الحقيقة: أ فلم يعلم الذين آمنوا أن الله لم يشأ هدايتهم و لو يشاء لهدى الناس جميعا أ و لم ييأسوا من اهتدائهم و إيمانهم؟ ثم ضمن اليأس معنى العلم و نسب إليه من متعلق العلم الجملة الشرطية فقط أعني قوله: «لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً» إيجازا و إيثارا للاختصار...و هذه وجوه ثلاثة لعل أعدلها أوسطها».
الحاق:موارد پندار تضمین (تضمین های دارای ابهام)

الحاق(1): موارد پندار تضمین (تضمین های دارای ابهام):

موارد پندار تضمین مواردی هستند که مرحوم علّامه آنها را جزو موارد تضمین ذکر نموده است در حالی که هیچ دلیلی بر تضمین بودن آن موارد وجود ندارد و همچنین مواردی هستند که دارای ابهام می باشند و نمی توان آن موارد را از موارد تضمین محسوب نمود. تعداد 3 آیه دارای ابهام و پندار تضمین هستند که در قالب الحاق ارائه می گردد.

1- حرف حاء

احاطه (حوط):

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وال. (رعد، آیه 11)

ترجمه: براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيب ها و گزندها] حفظ مى كنند. يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمى دهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتى ها و گناه تغيير دهند. و هنگامى كه خدا نسبت به ملتى آسيب و گزند بخواهد [براى آن آسيب و گزند] هيچ راه بازگشتى نيست؛ زيرا براى آنان جز خدا هيچ ياورى نخواهد بود.

ص: 201


1- با توجّه به اینکه تعداد این موارد بسیار اندک است و قابلیت تبدیل به یک فصل یا بخش را ندارد از این رو به بخش سوّم ملحق گردید.

توضیح: بعضی از مفسران گفته اند:(1) «من بین یدیه» متعلق به مقدرى از قبيل وقوع و احاطه و امثال آن دو است، و تقدير آن «واقع من بين يديه و من خلفه» و يا «محيط من بين يديه و من خلفه» بوده است، و يا به نحو تضمين است كه معنى چنين مي شود: «له معقبات، يحيطون به من بين يديه و من خلفه- براى او تعقيب كنندگانى است كه او را از دو طرف و پشت سر احاطه مى كنند».(2)

2- حرف باء

استبدال (بدل):

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً . (نساء، آیه 20)

ترجمه: و اگر خواستيد همسرى ديگر به جاى همسر پيشين جايگزين كنيد و به همسر پيشين مال فراوانى [به عنوان مهريه] پرداخته ايد، چيزى از آن را پس مگيريد. آيا آن را با تكيه به تهمت و گناهى آشكار پس مى گيريد؟!

توضیح:

كلمه «استبدال» از باب استفعال است و گويا به معناى جانشین

ص: 202


1- مصدریابی: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، جلد 7، صفحه 107: »مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ متعلق بمحذوف وقع صفة لمعقبات أو حالا من الضمير في الظرف الواقع خبرا له، فالمعنى أن المعقبات محيطة بجميع جوانبه أو هو متعلق بمعقبات». التحرير و التنوير، جلد 12، صفحه 153: «و مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ مستعمل في معنى الإحاطة من الجهات كلها».
2- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 11، صفحه 315: «و من ذلك اختلافهم في قوله: «مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» فقيل: إنه متعلق بمعقبات أي يعقبونه من بين يديه و من خلفه. و فيه أن التعقيب لا يتحقق إلا من خلف، و قيل:متعلق بقوله: «يَحْفَظُونَهُ» و في الكلام تقديم و تأخير و الترتيب: يحفظونه من بين يديه و من خلفه من أمر الله. و فيه عدم الدليل على ذلك، و قيل: متعلق بمقدر كالوقوع و الإحاطة و نحوهما أو بنحو التضمين و المعنى له معقبات يحيطون به من بين يديه و من خلفه و قد تقدم.و من جهة أخرى قيل: إن المراد بما بين يديه و ما خلفه ما هو من جهة المكان أي يحيطون به من قدامه و خلفه يحفظونه من المهالك و المخاطر، و قيل: المراد بهما ما تقدم من أعماله و ما تأخر يحفظها عليه الملائكة الحفظ و يكتبونها و لا دليل على ما في الوجهين من التخصيص».

نمودن همسری به جای همسر دیگر است، و يا از قبيل تضمين است به این معنا که زنی را با استبدال جایگزین زن اول نماید و به همين جهت است كه هم جمله «اردتم» را آورد، و هم تعبير به «استبدال» را كه «اراده و طلب» نیز در آن هست.(1)

نکته: این آیه نظیر ندارد (به این معنا که هیچ جای قرآن غیر از آیه مذکور «اراده» در کنار استبدال به کار نرفته است.)

جمع بندی: کلام علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مبهم است و در تفسیر «مواهب الرحمان» (2)و

تفسیر «تسنیم»(3) و بسیاری از تفاسیر دیگر هیچ اشاره ای به تضمین در این آیه نشده است.

3- حرف ثاء

یثبت (ثبت):

وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون. (انفال، آیه 34)

ترجمه: و چه چيزى مانع آنان است كه خدا عذابشان نكند، در حالى كه [مردم مؤمن را] از ورود به مسجدالحرام [و عبادت در آن] با آنكه متولّيان آن نيستند، باز مى دارند؛ متولّيانِ [شايسته و واقعىِ] اين [مكان مقدس] فقط پرهيزكارانند، ولى بيشتر مشركان نمى دانند [كه توليت آنجا شايسته آنان نيست.]

توضیح: ظرف «وَ ما لَهُمْ» فعلى در تقدير دارد كه به آن تعلق مى گيرد و جمله «أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ» مفعول آن فعل است و يا به اصطلاح از قبيل تضمين است و آن فعلى

ص: 203


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 4، صفحه 257: »الاستبدال استفعال بمعنى طلب البدل، و كأنه بمعنى إقامة زوج مقام زوج أو هو من قبيل التضمين بمعنى إقامة امرأة مقام أخرى بالاستبدال، و لذلك جمع بين قوله، أَرَدْتُمُ و بين قوله: اسْتِبْدالَ إلخ مع كون الاستبدال مشتملا على معنى الإرادة و الطلب، و على هذا فالمعنى: وَ إِنْ أَرَدْتُمُ أن تقيموا زوجا مقام أخرى بالاستبدال».
2- مواهب الرحمان في تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 401.
3- تفسیر تسنیم، جلد 18، صفحه173.

كه در تقدير است چيزى مانند: «يثبت و يحق» است.(1)

خلاصه بخش سوّم: تضمین احتمالی به تضمینی گفته می شود که مرحوم علّامه به تضمین بودن آن تصریح نکرده و احتمال داده می شود که تضمین را اراده کرده باشد. تعداد 110 آیه دارای تضمین احتمالی هستند که در این بخش جمع آوری گردید. موارد پندار تضمین مواردی هستند که مرحوم علّامه آنها را جزء موارد تضمین ذکر نموده است در حالی که هیچ دلیلی بر تضمین بودن آن موارد وجود ندارد و همچنین مواردی هستند که دارای ابهام می باشند و نمی توان آن موارد را از موارد تضمین محسوب نمود و تعداد 3 آیه دارای ابهام و پندار تضمین هستند که در پایان این بخش در قالب الحاق ارائه گردید.

ص: 204


1- الميزان فى تفسير القرآن، جلد 9، صفحه 71: «و قوله: «وَ ما لَهُمْ» بتقدير فعل يتعلق به الظرف و يكون قوله: «أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ» مفعوله أو هو من التضمين نظير ما قيل في قوله: «هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى:» النازعات:- 18.و التقدير على أي حال نحو من قولنا: «و ما الذي يثبت و يحق لهم عدم تعذيب الله إياهم و الحال أنهم يصدون عن المسجد الحرام و يمنعون المؤمنين من دخوله».
چراغ راه آیندگان

تحقیق و پژوهش درباره ی مطالب زیر به همه ی محققان و پژوهشگران پیشنهاد می گردد:

ألف) نقش تضمین در آیات که بر چهار قسم است : 1- نقش تضمین در آیات کلامی 2- نقش تضمین در آیات فقهی 3- نقش تضمین در آیات اخلاقی 4- نقش تضمین در آیات تاریخی 5- نقش تضمین در آیات علمی.

ب) نقش تضمین در روایات که بر پنج قسم است: 1- نقش تضمین در روایات فقهی 2- نقش تضمین در روایات کلامی 3- نقش تضمین در روایات علمی 4- نقش تضمین در روایات تاریخی 5- نقش تضمین در روایات اخلاقی.

ج) بررسی نقش تضمین در هر یک از تفاسیر برجسته ی شیعه یا اهل سنّت.

د) نقش تضمین در نهج البلاغه.

ه) مقایسه ی موارد تضمین در تفسیر المیزان با همان موارد در تفسیر التحریر و التنویر و دیگر کتابهای تفسیر. (بررسی تطبیقی)

و) نقش تضمین در صحیفه ی سجّادیه.

ز) نقش تضمین در کلمات فقیهان.

ح) بررسی تضمین های غیر مصرّح در تفسیر «المیزان».

ط) نقش تضمین در ترجمه های فارسی قرآن و میزان توجّه مترجم به نقش تضمین در ترجمه.

ی) مشخّص نمودن احتمال یا احتمال های دیگر در موارد تضمین احتمالی.

ص: 205

محقّقان و پژوهشگران می توانند برای پیدا کردن موارد تضمین در کتب دیگر از واژگان کلیدی استفاده کنند که این واژگان کلیدی همراه با تعداد موارد تضمین مربوط به هر واژه در تفسیر «المیزان» عبارتند از:

1- مضمّنٌ (بیست و هفت مورد) 2-تضمین (سیزده مورد) 3- التضمین (هشت مورد) 4- ضُمّن (هفت مورد) 5- مُضمّنا (شش مورد) 6- لتضمینه (شش مورد) 7- بتضمین(پنج مورد) 8- بتضمینه (یک مورد) 9- مضمّنه (چهار مورد) 10- تضمینه (سه مورد) 11- لتضمُّنه (دو مورد) 12- لتضمین (دو مورد) 13-بالتضمین (یک مورد) 14- أُشرِب (دو مورد) 15- إشراب (دو مورد) 16- بإشرابه (یک مورد) 17- أشرَبَ (دو مورد).

خاتمه و نتیجه ی مباحث

در این پژوهش از تفسیر «المیزان» 244 آیه درباره ی تضمین ذکر شده با این تفصیل که در بخش دوّم 131 مورد از موارد تضمین قطعی و در بخش سوّم 110 مورد از موارد تضمین احتمالی ذکر گردیده است.

یکی از ویژگی های این پژوهش گردآوری 131 مورد از موارد تضمین قطعی از تفسیر «المیزان» است که خود دلیل بر اثبات مبحث تضمین و دلیل بطلان کلام منکران باب تضمین (از قبیل عبّاس حسن و دمامینی) (1)

می باشد. ویژگی دیگر این پژوهش این است که تمام آیات به صورت خلاصه و مختصر در جدول ذکر شده تا کار محققان بعدی آسان گردد و همچنین در این پژوهش 34 مورد جمع بندی و نتیجه گیری ذکر شده است و 40 مورد مصدریابی گردیده و تعداد 7 مورد نقد و بررسی ذکر شده است.

برای به دست آوردن مبانی مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» تمامی موارد تضمین مصرّح و تعدادی از موارد تضمین غیر مصرّح بررسی گردید و نتیجه ی

ص: 206


1- النحو الوافي مع ربطه بالأساليب الرفيعة و الحياة اللغوية المتجددة، جلد 2، صفحه 552: «الحق أن إثبات التضمين أمر لا تطمئن له نفس المتحرى المتحرر».

به دست آمده این شد که: مرحوم علّامه در تفسیر «المیزان» همه ی اقسام تضمین (تضمین در افعال و حروف و اسمها، تضمین یقینی و احتمالی، تضمین مصرّح و غیر مصرّح، تضمین أخذ و أخذ و أخذ و رفض) را پذیرفته است و برای هر چهار نوع تقسیم بندی با همه ی اقسام آنها آیاتی را بیان نموده است.

شایان ذکر است که موارد بسیار زیادی تضمین غیر مصرّح و موارد زیادی از تضمین در حروف در تفسیر المیزان وجود دارد که به دلیل رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری گردید.

پیوست: جدول تعداد آیه ها و تعداد موارد انجام گرفته در این پژوهش

عکس

در پایان، همه ی آیاتی که در آنها تضمین رخ داده است به صورت جدولی که بر اساس ترتیب سوره های قرآن چینش گردیده بر مبنای تفسیر «ألمیزان» ذکر می گردد.

ص: 207

عکس

ص: 208

عکس

ص: 209

عکس

ص: 210

عکس

ص: 211

عکس

ص: 212

عکس

ص: 213

عکس

ص: 214

عکس

ص: 215

عکس

ص: 216

عکس

ص: 217

عکس

ص: 218

عکس

ص: 219

عکس

ص: 220

عکس

ص: 221

عکس

ص: 222

عکس

ص: 223

عکس

ص: 224

عکس

ص: 225

عکس

ص: 226

عکس

ص: 227

فهرست منابع و مآ خذ

* قرآن کریم.

1- ترجمه آیتی، عبد المحمّد «قرن15»، ترجمه قرآن، انتشارات سروش، تهران، 1374 ش بی چا.

2- ترجمه انصاریان، حسین «قرن15»، ترجمه قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1383 ش، چاپ اوّل.

3- ترجمه بلاغی، سیّد عبد الحجّت «قرن14»، حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر، انتشارات حکمت، قم، 1386 ق، چاپ اوّل .

4- ترجمه رضایی اصفهانی، محمّد علی و همکاران «قرن 15»، ترجمه قرآن، موسّسه تحقیقاتی فرهنگی دارالذکر، قم، 1383 ش، چاپ اوّل.

5- ترجمه کاویانپور، احمد «قرن 15»، ترجمه قرآن، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، تهران، 1378 ش، چاپ سوّم.

6- ترجمه مشکینی، علی «قرن 15»، ترجمه قرآن، الهادی، قم، 1381 ش، چاپ دوّم.

7- ترجمه مکارم شیرازی، ناصر «قرن15»، ترجمه قرآن، دار القرآن الکریم، قم، 1373 ش، چاپ دوّم.

8- ترجمه یاسری، محمود «قرن15»، ترجمه قرآن، انتشارات بنیاد فرهنگی امام مهدی(عج)، قم، 1415 ق، چاپ اوّل.

9- آلوسی، سید محمود «م 1270 ق»، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه بیروت، 1415ق، چاپ اوّل.

10- ابن بابویه قمی، محمّد ابن علی ابن حسین ابن بابویه قمی (386 ق)، علل الشرائع، داوری، قم، بی تا، چاپ اوّل.

ص: 228

11- -------------------- ، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم، 1404ق، چاپ سوّم.

12- ابن جنّی، عثمان ابن جنّی «م 392 ق»، الخصائص، دارالکتب العلمیّة، بیروت لبنان، بی تا، چاپ سوّم.

13- ابن درید، محمّد ابن حسن «م 321 ق»، جمهرة اللغة، دار العلم للملایین، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

14- ابن عاشور محمد بن طاهر«قرن 14»، التحریر و التنویر، موسسه التاریخ، بیروت، بی تا، چاپ اول.

15- ابن فارس احمد ابن فارس«م 395 ق»، معجم مقاییس اللغه، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، بی تا، چاپ اول.

16- ابن منظور محمّد ابن مکرم «م711 ق»، لسان العرب، دار صادر، بیروت، بی تا، چاپ سوّم.

17- ابن هشام، عبدالله بن یوسف «م761 ق»، مغنی اللبیب، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی قم، بی تا، چاپ چهارم.

18- ابیاری، ابراهیم «قرن 15»، الموسوعة القرآنیّة، مؤسسه سجل العرب، قاهرة، 1405 ق، چاپ اوّل.

19- ابوبکر، محمّد ابن الطیب الباقلانی (م403 ق)، اعجاز القرآن الباقلانی، دار الکتب العلمیة، بی تا، بی چا.

20- ابو حیّان، محمّد ابن یوسف «قرن 8» ، البحر المحیط فی التفسیر، دار الفکر، بیروت، 1420 ق ، چاپ اوّل.

21- ارمی علوی ، محمّد أمین ابن عبداللّه«قرن15» ، تفسیر حدائق الروح و الریحان فی روابی علوم القرآن ، دار طوق النجاة ، بیروت ، 1426 ق ، چاپ دوّم.

22- أزهری، محمّد ابن أحمد «م 370 ق»، تهذیب اللغة، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

23- استادی، رضا«قرن 15»، آشنایی با تفاسیر - عدم تحریف قرآن و چند بحث قرآنی، نشر قدس، تهران، 1383 ش، چاپ دوّم.

24- الاوسی، علی، میر جلیلی، سیّد حسین «قرن 15»، روش علّامه طباطبایی در تفسیر

ص: 229

المیزان، چاپ و نشر بین الملل، تهران، 1381 ش، چاپ اوّل.

25- الزرکشی، محمّد ابن عبد اللّه «م 794 ق» ، البرهان فی علوم القرآن، دار المعرفة، بیروت، 1410 ق، چاپ اوّل.

26- بیضاوی، عبدالله بن عمر«م 685 ق»، انوار التنزیل و اسرار التاویل، دار احیاء التراث العربی بیروت، 1418ق، چاپ اوّل.

27- جوهری، اسماعیل إبن حمّاد «م393 ق»، الصحاح «تاج اللغة و صحاح العربیّه» دار العلم للملایین، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

28- جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن الکریم، مرکز نشر اسراء قم،1386ش، نوبت چاپ ششم.

29- حسن، عباس«م 1298 ق»، النحو الوافی مع ربطه بالأسالیب الرفیعة و الحیاة اللغویة المتجددة، ناصرخسرو، تهران، 1367ش، چاپ دوم.

30- خفاجی، أحمد ابن محمّد «م 1069 ق»، عنایة القاضی و کفایة الراضی، دار الکتب العلمیّة، بیروت، 1417ق، چاپ اوّل.

31- درویش، محیی الدین «قرن 15»، إعراب القرآن و بیانه، دار الإرشاد، سوریه، 1415 ق، چاپ چهارم.

32- رازی شافعی، فخر الدین محمد ابن عمر«م 606 ق»، مفاتیح الغیب «التفسیر الکبیر»، دار إحیاء التراث العربیّ، بیروت، 1420 ق، چاپ سوّم.

33- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دارالقلم بیروت، 1412 ق، نوبت چاپ سوم.

34- زمخشری، محمود «م 538 ق»، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتب العربیة بیروت، 1407ق، چاپ سوّم.

35- -------------------، الفائق فی غریب الحدیث، دارالکتب العلمیة، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

36- سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر«م 911 ق»، الأشباه و النظائر فی النحو، دار الکتب العلمیه بیروت لبنان، بی تا، چاپ دوم.

37- --------------------، الإتقان فی علوم القرآن، دار الکتب العربیّة، بیروت، 1421 ق، چاپ دوّم.

ص: 230

38- -------------------- ، همع الهوامع شرح جمع الجوامع فی النحو، دار إحیاء التراث العربیّ، بیروت لبنان، بی تا، چاپ اوّل.

39- شهیدی صالحی، عبد الحسین «قرن 15»، تفسیر و تفاسیر شیعه، نشر حدیث امروز، قزوین، 1381 ش، چاپ اوّل.

40- صاحب ابن عبّاد (اسماعیل ابن عبّاد) (م 385 ق)، المحیط فی اللغة، عالم الکتاب، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

41- طباطبایی سید محمد حسین«م 1402 ق»، تفسير البيان فى الموافقة بين الحديث و القرآن، دار التعارف للمطبوعات بیروت، 1427 ق، چاپ اول.

42- -------------------- ، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1417ق، چاپ پنجم.

43- --------------------- ، سیّد محمّد باقر موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش، چاپ پنجم.

44- طبرسی، فضل ابن حسن«م 548 ق»، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، تهران 1372ش، چاپ سوّم.

45- طریحی، فخر الدّین ابن محمّد«م 1085 ق»، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، 1375، چاپ سوّم.

46- علوی مهر، حسین «قرن 15»، آشنایی با تاریخ تفسیر و مفسّران شیعه، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 1384 ش، چاپ اوّل.

47- فاضل مقداد، مقداد ابن عبد اللّه «م 826 ق»، کنز العرفان فی فقه القرآن، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامیّ، تهران، 1419 ق، چاپ اوّل.

48- فراهیدی، خلیل بن احمد «م 175 ق»، کتاب العین، نشر هجرت قم، بی تا، چاپ دوم.

49- فیروز آبادی، محمّد ابن یعقوب «م 817 ق»، القاموس المحیط، دار الکتب العلمیّة، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

50- فیروزآبادی، سیّد مرتضی «م 1410 ق»، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ناشر اسلامیّه، 1392 ق، چاپ دوّم.

51- فیّومی، أحمد ابن محمّد «م 770 ق»، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی،

ص: 231

مؤسسه دار الهجرة، قم، بی تا، چاپ دوّم.

52- قرشی، سیّد علی اکبر«قرن 15»، تفسیر احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، 1377 ش، چاپ سوّم.

53- قمی مشهدی، محمّد ابن محمّد رضا «م 1125 ق»، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران 1368 ش، چاپ اوّل

54- قونوی، اسماعیل ابن محمّد «قرن 12»، حاشیة القونوی علی تفسیر البیضاویّ، دار الکتب العلمیّه، بیروت، 1422 ق، چاپ اوّل.

55- کلینی، محمّد ابن یعقوب «م 329 ق»، الکافی، اسلامیّه، تهران، 1362 ش، چاپ دوّم.

56- مدنی، سیّد علی خان ابن احمد «م 1120 ق»، الحدائق الندیّة فی شرح الفوائد الصّمدیّة، ذوالقربی، قم ایران، بی تا، چاپ اوّل.

57- مصطفوی، حسن«1426 ق»، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، دار الکتب العلمیة مرکز نشر آثار علّامه مصطفوی، بیروت- قاهره- لندن، بی تا، چاپ سوّم.

58- مهنا، عبدالله علی «قرن15»، لسان اللسان، دار الکتب العلمیّة، بیروت، بی تا، چاپ اوّل.

59- موسوی سبزواری، سید عبدالاعلی«م 1414 ق»، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، مؤسّسه اهل بیت، بیروت، 1409 ق، چاپ دوّم.

60- يعقوب، اميل، موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، دار العلم للملايين، بيروت، 1367 ه-.ش، چاپ اوّل.

نرم افزارها:

1- جامع تفاسیر نور مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی( نور)

2- قاموس النور 2 (فرهنگ جامع زبان عربی) مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی(نور)

3- قواعد ادبیات عربی مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی( نور)

4- مشکاة الأنوار (علوم قرآنی) مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی( نور)

5- معارف دانشگاه 2 مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی( نور)

6- گنجینه روایات نور1/2 مرکزتحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی( نور)

ص: 232

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109