سرشناسه : حسینی شیرازی ، محمد، 1305 - 1380.
عنوان قراردادی : الاقتصاد للجمیع .
عنوان و نام پدیدآور : اقتصاد برای همه / محمد شیرازی ؛ ترجمه محمدباقر فالی .
مشخصات نشر : قم : کانون نشر اندیشه های اسلامی ، [1363؟].
مشخصات ظاهری : 150 ص.
شابک : 105 ریال ؛ 100 ریال (چاپ ؟)
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس .
موضوع : اسلام و اقتصاد
شناسه افزوده : فالی ، محمدباقر، مترجم
رده بندی کنگره : BP230/2/ح 5الف 7041 1363
رده بندی دیویی : 297/4833
شماره کتابشناسی ملی : م 63-3001
نوشته
حضرت آیة ا... العظمى سید محمد حسینی شیرازی
اقتصاد برای همه
ترجمه
محمد باقر فالی
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
چاپ سيّد الشُهَدا علیه السلام
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحيم
بهترین قانون ها آنست که با طبیعت بشر، و سأزمان آفرينش أو سازگار باشد و نیازمندی های همه جانبه طبیعی و فطریش را بر آورد، والا .. نه قابل عمل است و نه می تواند آدمی را خوشبخت و سعادتمند سأزد.
این شعور فطری انسان همواره بایستی در مقام قانونگذاری مورد توجه قانونگذاران قرار گیرد، تا با تنظیم قوانین و برنامه هائی متناسب با سرشت و فطرت آدمی، بتوانند نیازمندی های طبیعی او را رفع کرده، و سعادت فردی و اجتماعیش را تأمین نمایند، و این که می بینم در طول تاریخ بشر قوانین گوناگون پدید آمده، و بزودی أز درجه اعتبار ساقط شده است بعلت عدم انطباق آن قوانین با قوانین
ص: 3
تکوین و سرشت آدمی بوده است، زیرا انسان موجودی است ناشناخته، و تاکنون أسرار خلقت عجیب خود را بأز نیافته، و أز قوانين و مقررات طبیعت سررشته ای ندارد، أز نظام دقیق جهان و نظم آن اطلاعی ندارد، آیا چگونه ممکن است چنین انسانی قانونگذار باشد؟!.
قانونگذار باید کسی باشد که أز همه رموز و ریزه کاری های این نظم عظيم مطلع باشد، که او فقط (خدا) است، اگر انسان برای خود قانون وضع کرد .. بعلت شناخت محدودش، آن قانون صد در صد کامل و بی نقص نخواهد بود.
(موریس مترلینگ) دانشمندی که انیشتن درباره اش می گوید: «شاید قرن ها بگذرد و در كره خاك مانند مترلینگ بوجود نیاید» در کتاب ستارگان می گوید:
«عمر من أز هشتاد سال گذشته، و عزرائیل در آستان در «ایستاده، و من هنوز نظیر دورۀ 45 سالگی نادان هستم،
«و هیچ چیز نفهمیده، أز این جهان می روم، آوخ ... که
«هشتاد سال عمر من تلف شد و هیچ چیز نفهمیدم، آوخ...
«كه أسرار جهان نخواست گوشه ای أز چهره خود را
«بمن نشان بدهد و من با سالخوردگی و نادانی أز این
«جهان می روم و چیزی جزيك مشت نادانی ها، و فرض های
«ميان تهی أز من باقی نمی ماند، و آن هم بعد أز چند هفته
«و یا چند ماه دستخوش حوادث جهان گردیده . . أز
ص: 4
«بین می رود، اکنون خود را بسی حقیر و بیچاره می بینم
«و بر سرنوشت سنگی که کنار راه افتاده تأسف می خورم
«زيرا أو چون باقی می ماند امیدوار است که به أسرار
«جهان راه پیدا کند، و من چون أز بین می روم، امیدی
«بادراك اسرار دنیا ندارم» (1)
أز نظر اسلام قانونگذار (خدا) است که برای کلیه شئون زندگی انسان قانون وضع کرده، و قانون الهی همیشه بر قوانین بشری تفوق،داشته چون خدا که آفریننده انسان و جهان است .. مصالح بندگان خود را بهتر أز آنان می داند و چون قانون خدا أز روى حكمت و برای مصلحت انسان تشریع شده همیشه قابل اجراست، بخلاف انسان که هنوز نه خود و نه جهان را شناخته «تمام انسان ها مانند ذرات متناهی و محدودی هستند که بر يك ذره خاك نقش بسته و آن ذره خاک در عالم های نامتناهی غیر محدود پرت شده باشد» (2)
اسلام قبل أز اين كه يك ايدئولوژی و دین باشد، يك مكتب انسان ساز است و همیشه در مرحله اول به انسان اهمیت می دهد، بعد به مادیات، قرآن مجید می فرماید «ما پیامبران را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنان کتاب و ترازوی عدالت را نأزل نمودیم، تا مردم در سایه عدل و داد زندگی کنند. (3)
ص: 5
أما .. أز روزی که امت مسلمان عملا دست أز قوانین اسلام برداشته و دنبال تجدد غربی رفتند، آن هم تجدد در مصرف نه تولید ... یعنی توانستند بهترین بازار مصرفی برای کالاهای شرق و غرب شوند، ولی أز نظر تجدد تولیدی عقب افتاده تر شدند، پیوسته به عقب بأز گشته و با تمدن و فرهنگ مصرفی و وارداتی راضی شدند.
امروزه بهترین منابع ثروت أز کشورهای اسلامی به شرق و غرب صادر، و بجای آن بهای اندکی عارضشان می شود که چند صباحی بتوانند لقمه نانی بدست آورند و به پیش بینی ناظران سیاسی و اقتصادی .. اگر روزی منابع طبیعی کشورهای اسلامی تمام شد به خاک سیاه خواهند نشست.
اضافه بر استعمار اقتصادی ای که به آن اشاره شد... استعمارگران توانستند فرهنگ پوسیده خود را به کشورهای اسلامی صادر نموده، تا امت مسلمان با دنباله روي أز آن بطور عملی اسلام را أز یاد ببرند، و لذا مشاهده می کنیم که در حال حاضر يك جوان مسلمان نمی داند، اصولا اسلام نظام اقتصادی دارد یا خیر؟
چه این که أز روز نخست جز فرهنگ وارداتی شرق و غرب چیزی نشنیده و حتی در دانشگاه های کشورهای اسلامی اقتصاد سرمایه داری و کمونیستی تدریس می شود، و أز اقتصاد اسلامی خبری
ص: 6
نیست.
«اسلام با گسترش آزادی ها، جلو گیری أز افزایش دستگاه و افراد حکومتی و با قرار دادن بیت المال . . توانست أز نظر اقتصادی سطح مردم را بالا ببرد، و بهمین جهت اقتصاد اسلامی بهترين أنواع اقتصاد است . . نه مانند اقتصاد سرمایه داری که تقسیم ثروت در آن ظالمانه و ناموزون است، و نه مثل اقتصاد کمونیستی که حتی نیازمندی های اولیه انسان راهم نمی تواند تأمین کند» (1)
اسلام مکتبی است کامل و پاسخگوی تمام نیازهای انسان و به همین جهت أز نظر اقتصادی دارای سیستم اقتصادی مستقلی است که به هیچ مکتبی و ابسته نیست و خطوط آن بوسیلهٔ قرآن و سنت بیان شده است.
قبلا کتاب (نگاهی به مکتب های اقتصادي) نوشته حضرت آية الله العظمی سید محمد شیرازی را أز زبان عربی به فارسی ترجمه نموده که در آن خطوط اصلی اقتصادهای جهانی مورد بررسی قرار گرفت، و کتاب حاضر ( الاقتصاد للجميع ) كتابي است عمیق و علمی، و در عین حال سلیس و جالب و با سبك خیلی ساده و روان برشته تحریر در آمده . . . امید است مورد رضای خاطر مبارک امام زمان حجة ابن الحسن (أرواحنا فداه) قرار گیرد.
محمد باقر قالی
ص: 7
الحمد لله رب العالمين .. والصلاة والسلام على محمد و آله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم الى يوم الدين
(اقتصاد برای همه) کوشش مختصری برای شرح قسمتی أز جنبه های اقتصادی که در جهان بآن مواجهیم، خواه در جهان غرب به پیشتازی،آمریکا با جهان شرق به سرکردگی شوروی ويا جهان سوم . . که سهمی أز این و نصيبي أز آن قسمتش شده، و با این کوشش می خواهیم نظری بر اقتصاد اسلامی و نظری بر اقتصاد توزیعی- که عده ای أز روشنفکران به آن دعوت می کنند- بیفکنیم.
این کتاب راهنمای ساده ای است، برای این جنبه مهم أز زندگی انسان، أز خداوند متعال مسئلت داریم که آن را قرین رضای خویش نموده، و برای کسانی که خواهان راه مستقیم اند تبصره ای قرار دهد و هو الموفق المستعان
محمد بن المهدى الحسيني الشيرازي
ص: 8
دارائی را میان فرد و جامعه مشترک قرار داده، و انسان را در تحصیل ثروت، و چگونه خرج آن با رعایت چند شرط آزاد می داند.
1- تحصیل ثروت أز حرام نباشد.
2- صرف آن در راه حرام نباشد.
3- فرصت های مناسب برای تحصیل ثروت را همه دارا باشند.
4- کسی که ثروت بدست می آورد باید حق خدا را بپردازد که در این صورت نه فقری می ماند .. نه فقیری و نه نیازمندی خاص یا عامی که بتأخیر افتاده باشد.
با رعایت شرایط فوق... اگر انسانی دارائی زیاد و تجارت های مختلف در شرق و غرب زمین هم داشته باشد، هیچ مانعی
ص: 9
ندارد. (1)
همچنین جامعه (که عبارت دیگری أز دولت است) حق تحصیل ثروت را دارد، و دارائی دولت هم در مصالح اجتماعی مانند بنای مدارس و بیمارستان ها، ساختن راه ها و شهرسازی، تأسیس کارخانه ها و کارگاه ها مبارزه با فقر، بیماری، جهل و هرج و مرج و پیشبرد ملت و مملکت مصرف می شود و تفاوت نمی کند که اجتماع (دولت) ثروت را . . أز تجارت بدست آورد یا أز حقوق خدا مانند (خمس و زکات)، یا أز تسلط بر مباحات و یا أز راه های ديگر، و أموال دولت هم مشروط است به همان چهار شرطی که در ثروت فرد گذشت.
و کار أساسی دولت - أز نظر اسلام - برقراری عدالت، حفظ فرصت های مناسب و یکنواخت برای همه و نگهداری زمین و منافع آن برای همه نسل ها، پس نسل معاصر حق ندارد طوری أز ذخیره های زمین استفاده کند که در اثر آن نسل های آینده در فقر و عقب افتادگی بسر برند، که این کار فساد است، و خداوند فساد را دوست ندارد و همچنین اضرار به دیگران می باشد که جایز نیست.
دیگر أز کارهای مهم دولت عبارتست أز: پشتبانی أز آزادی های عمومی
ص: 10
و خصوصی .. بخوی که نه آزادی فرد به آزادی اجتماع تجاوز کند و نه بالعكس ..
و أز نظر اسلام زمین ملك است برای خدا و برای کسی که آن را احیاء کند «کسی که زمین بایری را احیاء کند، مالك آن است» بشرطی که فرصت ها را أز دیگران نگیرد و با دارائی خویش فساد نکند و أز دادن حق خدا امتناع نوررد.
و پس أز رعایت این شرایط مانعی نیست که زمین احیاء شده خیلی وسیع و بزرگ هم باشد. چنان که اسلام أز این که منابع ثروت عمومی .. خواه طبیعی مانند جنگل ها و غیره، وخواه غیر طبیعی مانند کارخانجات و غیره، با رعایت شرایط گذشته، بدست فرد یا دولت باشد، جلو گیری نمی کند، پس (اگر کس أز مسلمانان به چیزی سبقت گرفت، حق بیشتری در آن دارد) و (خداوند آن چه را در زمین است برای شما - انسان ها - آفرید) و (خداوند خرید و فروش را حلال کرده) و (تجارت با رضایت طرفین - جایز است) و (به عقود وفادار باشد).
و لذا أز دیدگاه اسلام : تجارت، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، احیای زمین های بایر، هبه، عاریه، قرض، مالکیت فردی، مالکیت دولت، وقف رصدقة همه صحیح است، چنان که : خمس، زکات خراج مقاسمه، جزيه و غیر آن واجب می باشد.
و أز نظر اسلام: مصادرة أموال و آزادی ها، غصب، ربا، احتكار
ص: 11
غش، أز بين بردن فرصت های مناسب و ممانعت أز پرداخت حقوق خدا و مردم هیچ کدام نیست، و لذا در اسلام: فقر، فقیر، نیازمندی عقب افتاده، انحصار طلبی، استعمار، استثمار، کمونسیم، سرمایه داری، سوسیالیسم، نظام توزیعی، ملی کردن - بمعنی امروزی -، بازی در نرخ بازارها و زیان رساندن بوسیلهٔ ثروت بر يك فرد يا بر غير (خواه آن غیر دولت باشد یا فرد، معاصر باشد یا آینده در نسل های بعد) هیچ کدام أز این ها پیش نمی آید.
ثروت در مقابل پنج چیز است: -
1- كار حلال .. پس کس که - أز نظر شرع اسلام - کار حلالی انجام داد، در مقابل کارش حق تحصیل ثروت را پیدا می کند مانند بنا، نجار، کارگر، کشاورز، و غیره، ولی مقابل کار حرام مثل رقص، فساد، غناء و مانند آن مزدی نیست.
2- أشياء ملموس خارجی مثلا اگر دو نفر در جنگلی مشغول کار باشند که یکی برای تولید چوب سقف ها و در ها، درخت ها را قطع کرده و می فروشد و پولش را برابر (تخته چوب با صافه کار) دریافت می کند و دیگری به کار بنائی مشغول شده و در مقابل (كار تنها) أجرت دریافت می کند، شکی نیست که کارگر أولی أز دومی در آمد بیشتری خواهد داشت، و آن زیادی تنها در برابر کارش نیست بلکه برابر (تخته)
ص: 12
أی است که تهیه نموده، در این صورت بخشي أز ثروت برابر أعيان و مواد خارجی می شود: و این قول که باید آن هر دو نفر در اجرت با هم مساوی باشند خلاف است، چنان که اگر کس بگوید که تخته اصالتا ارزش ندارد، و تهیه کنندۀ آن فقط اجرت کارش را می تواند بستاند هم خلاف امور بدیهی می باشد.
3- ابزار کار .. اگر دو نفر با دستمزدی روزانه معادل يك دینار برای هر کدام مشغول کار شدند، و یکی أز آنان أز میوه های جنگل تغذیه نمود، و با يك دينار دستمزدش تیشه ای ساخت، و دیگری با يك دينار نان و گوشت خریده و آن ها را مصرف کرد اولی حق دارد که تیشه اش را مثلا روزی یکدر هم اجاره دهد، که در آینده اولی روزانه يك در هم خواهد داشت، و دیگری فقط يك دینار، و این درهم های اضافی مقابل (ابزار کار) است، گرچه خود ابزار هم أز کار تولید شده باشد که به آن کار متراکم (أنباشته شده) گفته می شود.
4- فکر... زیرا مدیر کارخانه، پزشك و مهندس، مقابل فكرشان دستمزد می ستانند، نه مقابل کار بدنیشان، پس فکر سهمی أز مزد را بدنبال دارد، گر چه خود فکر هم در معنی عام کار نوعی کار است.
5- روابط اجتماعی، مثلا اگر دو نفر أز دسترنج خويش نفری يك دينار بدست آوردند، و یکی أز آنان دوستش را میهمان
ص: 13
كرد، و يك دينار خود را برایش خرج نمود تا غذا آماده کند و دیگری هم آن غذا را مصرف نمود، و ميهمان بايك دينار خود تيشه اي ساخت، و آن را روزانه يك درهم اجاره داد، أز فردا روزي يك دينار و يك در هم بدست می آورد، در حالی که دوستش فقط يك دینار خواهد داشت، پس اگر این درهم ها جمع شد، مقابل رابطه اجتماعیش می باشد، نه قابل کاری که أنجام داده.
پس این قاعده که (پول فقط در مقابل کار است) و مقصود أز کار کار بدنی است که در (کارگر و کشاورز) محدود می شود، هیچ اساسی عقلی و منطقی نداشته، چنان که دین و شرع هم آن را رد می کند.
و آنگهی چون ضررهای نظام های چهار گانه اقتصادی در جهان امروز را اعم أز (سرمایه داری، سوسیالیسم، كمونيسم و اقتصاد توزیعی) سابقاً در کتابی (1) ذکر کردیم، نیازی نیست که آن ها را در این کتاب تکرار نمائیم، چنان که در کتاب (الفقه: الاقتصاد) درباره اقتصاد اسلامی و اقتصادهای دیگر بتفصیل سخن گفتیم و این جا برای آن چه أز بنود اقتصاد اسلامي ذکر کردیم نیازی به استدلال نیست، چون تفصیل خطوط عرض آن گذشت.
ص: 14
خداوند متعال أز بدو پیدایش انسان روی زمین سعی و کوشش همیشگی را راهی برای زندگیش قرار داده، و در قرآن کریم می فرماید.
﴿فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ﴾ روی زمین بوجود آمده و می میرید، سپس أز همان خاك بوجود آمده و دوباره زنده می شوید-.
﴿يَا أَيُّهَا الإنسان إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ﴾ - اى انسان تو در حال جهاد و حرکت بسوی پروردگارت هستی، پس به او خواهی رسید -.
خداوند متعال آدم علیه السلام را أز خاك آفريد ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾.
پس گفته داروین که أصل انسان سلول زنده ای بوده، و بعد تکامل یافته ... تا این که شکل میمون و سپس به صورت انسان درآمده درست نیست، و دلایل علمی بر خلاف تئوری او نظر داده اند.
بلکه انسان و فرهنگ انسانی با هم آفریده شده اند، به دلیل آیه قرآن (و خداوند تمام اسم ها را به آدم تعلیم نمود)، پس تئوری کسانی که قائل به (انسان اولیه) ای که در غارها زندگی می کرده، و أز گوشت شکار مصرف می کرده.. تا آخر آن چه می گویند صحیح نیست، چون دلیل بر آن ها اقامه نشده، و صرف تئوری می باشد.
ص: 15
انسال اول خلیفه خدا روی زمین بود، و أز روز اول هدفش تأمین خواسته های روحی و جسمی خویش بود، که مشغول کشاورزی و تهیه لباس و مسکن شد، همان طوری که أز نخستین روز خدای آفریننده را پرستش نمود و فکرش را بکار انداخت تا به تکامل برسد، و در این دنیا براحتی و آسایش زندگی کند، سپس به بهشتی برود که عرضه آن آسمان ها و زمین است که در آن سعادت بدنی و سعادت روحیش را خواهد یافت، (و رضوان فى الله اکبر) - و رضایتی که خدا أز او دارد بزرگ تر است - .
انسان برای تأمین زندگیش دو نوع کار بر گزیده : (اول) استفاده مباشر أز طبیعت صید ماهی ها، پرندگان و حیوانات زمینی استفاده أز میوه جنگل ها و غیره : و (دوم) کارهای تولیدی مثل: ساختن خانه، پارچه بافی، خشک کردن میوه ها برای استفاده همیشگی دامداری، تجارت، آهنگری و غیره .
و چون انسان طبیعتاً شهر نشین است، زیرا نمی تواند نیازهای، خود را بتنهائی بر آورده، و طبیعتاً انسی است، زیرا به مونسی أز همنوعانش نیأز دارد، و چون این امور خود بخود و بدون هیچ ضابطه ای آماده نمی شود، خداوند متعال أز اولین روز پیدایش انسان برروی زمین، قانون هائی برای امور مختلف بشر وضع و تشریع نمود، مثل قوانین : معاملات، جزائی، خانوادگی و غیر أز آن قرآن کریم می فرمايد : ﴿مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ
ص: 16
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اَلْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ اَلنّاسَ جَمِیعاً﴾- باین علت نوشتیم بر بنی اسرائیل کسی که نفس بی گناهی را کشت مثل کسی است که تمام مردم را کشته، یعنی نوشتن حکم جنایت أز اولین روزی بود که قابیل هابیل را کشت و غیر أز آن أز دلیل های شرعی وارد شده ای که دلالت دارند احکام خداوند أز اولین روز پیدایش آدم علیه السلام روی زمین وضع شده است.
و در ضمن آن أحکام معاملات، بود چون کسی که گوشت تولید می کند نیاز به کسی دارد که گندم تولید نماید و بالعکس و کسی که پارچه تولید می کند نیأز به کسی دارد که خانه اش را بسازد، و بالعکس و به همین ترتیب همه به هم نیازمندند.
پس (علم اقتصاد) عبارت است أز :
(1) شناخت روابط اقتصادی میان مردم، خواه آن روابط روابط صحیح باشد، مثل شراکت یا فاسد مثل روابط در نظام کمونیسم و سرمایه داری.
(2) شناخت چگونگی عرضه و تقاضا، چگونگی تولید، چگونگی رشد اقتصادی و غیره.
(3) شناخت مسائل پولی أز قبیل تورم، بورس، مسائل بانكى و غيره . و خلاصه آن چه مربوط می شود به امور مالی، اعم أز روابط خارجی، یا قوانین طبیعی حاکم بر آن و یا ضوابطی که أز سوی مکتب های اقتصادی برای روابط خارجی در نظر گرفته شده و مسائل أز این قبیل (علم اقتصاد) را تشکیل می دهد.
ص: 17
و تقسیم اقتصاد به (اقتصاد سیاسی)، (علم اقتصاد)، (مكتب اقتصادى) و غيره .. اهمیتی ندارد، زیرا همه این ها أز قبیل (سبب) يا (مسبب) یا (فرعی جدا شده أز قاعده کلی و یا مانند این هاست، که هر علمی را می توان به چند اعتبار و مزیت و خصوصیت چنین تقسیم نمود .
مارکس و پیروانش اقتصاد را به چهار دوره تاریخی تقسیم نموده اند:
اول - دورۀ جامعه های اولیه .. که افراد يك قبيله در نظافت غار نصب چادرها، صید حیوانات و چیدن میوه ها باهم همکاری می کردند و سپس در بهره برداری با هم مساوی بودند و هر چه بدست آمده بود بر همه توزیع می شد نتیجتاً .. نه مالك، نه جاكم، نه ارباب نه استثمار کننده و نه بیکاری بود، و این همان (کمونیسم) اولیه است.
دوم - دوره بردگی .. که هر چند نفری برای يك فرد کار می کردند، و همگی طوری برده اش بوده که بدلخواه خویش در آنان تصرف می کرد، و أز نتیجه کار و کوشش آن ها بهرمند می شد، بردگان همانند زحمتکشانی بودند که جز لقمه نانی که گرسنگی آن ها را سد کند- و کهنه جامه ای- که بدن آن ها را بپوشاند- نداشتند آنان نسبت به (مالکانشان) مثل گاومیش شیردهی بودند که صاحبش
ص: 18
برای استفاده خویش آن را می دوشد و به آن گاومیش چیزی نمی دهد مگر باندازه ای که به وی شیر داده و استفاده برساند.
سوم- دوره (اربابان و رعیت ها) ... که در این مرحله رعیت ها آزاد بودند، ولی برای کارفرما يا مالك زمين بعنوان اجیر کار می کردند و در نتیجه .. قسمتی أز دسترنجشان را دریافت می کردند، و بقیه در در کیسه (کارفرما و زمین دار) می رفت که أز آنان به اصطلاح (فئودال) تعبیر می کنند.
چهارم- دوره (سرمایه داری) که در آن صنایع و کارخانجات سنگین بوجود آمد و رابطه میان سرمایه دار و کارگران و کشاورزانش چنین شد که برابر اجرت و نسبت معینی أز سود نزد همان سرمایه دار کار می کردند... و در نتیجه... سرمایه و کارخانه و زمین و قسمت اعظم سود راجع به سرمایه دار، و مقدار کمی أز سود هم به کارگران و کشاورزان تعلق می گرفت .
پنجم - پس أز بیان این دوره،ها مارکس و پیروانش می گویند که اکنون لأزم است به (کمونیسم) أوليه باز گردیم .. به نحوی که همگی در کار و بدست آوردن نتیجه سود باهم مساوی باشند، و دولت بمنظور تهیۀ کار برای همه و پخش سود بطور مساوی در میانشان باید ناظر باشد و کسی حق ندارد مثل سرمایه داری که محصول کار کارگران را می ستاند أز نتیجه کار دیگران بهره ببرد.
ولی نظریه مارکس به چند دلیل مردود است زیرا :-
ص: 19
اولا- دلیلی بر وجود مرتب دوره های چهارگانه مزبور وبر (انسان های نخستین) - بر حسب نظریه مارکس - در دست نیست بلکه دلایل موجود از این حکایت می کند که (انسان و فرهنگ و تمدن با هم بوجود آمده اند) و آنگهی مرحله های بردگی فئودالی و سرمایه داری در عرض هم بوده، و همزمان تا امروز وجود دارند .. بنابر این چگونه در طول هم قرار گرفته و مرحله ای و دوره ای بوده اند؟
ثانياً- مارکس: بردگی، فئودالیسم و سرمایه داری را باعتبار دورهای تاریخی ای که باید وجود داشته باشند پذیرفته، و معتقد بود که هر مرحله ای ضروری و مقدمه مرحله گذشته می باشد و این با عقل و منطق مخالف است و آیا بردگی کشیدن انسان و برخورداری از نتیجه کارش، گرچه در تاریک ترین دوره ها هم باشد صحیح و منطقی است.
ثالثاً- كمونيسمی را که مارکس بنا نهاد دو نتیجه داشت:-
(1) بأز گرداندن دیکتاتوری نزد طبقه حاکمه به بدترین نوعش.
(2) دولت را یک سرمایه دار بزرگی قرار داد، که سلاح يك و ثروت را منحصراً بدست گرفت و در آن هنگام وای به حال ملت زیرا سرمایه داری غربی - گرچه بخودی خود اشتباهی بزرگ است - ولی به این اندازه از اشتباه نیست، چون اگر سرمایه دار ظلم کند، می توان به قدرت (حکومت) متوسل شده و أز او شکایت نمود، ولی در کمونیسم، اگر سرمایه دار (دولت) ظلم کرد، نزد چه کسی می توان شکایت نمود؟
ص: 20
رابعاً- مارکس و پیروانش مذهب خود را بر (الغای مالکیت فردی) بنا نهاده اند، بنابر این کسی حق ندارد که پول و قدرت را استخدام کند، و هر دو مطلب اشتباه می باشد.
می پرسیم: چرا مالکیت فردی منع می شود؟ آیا به آن دلیل که ظلم است؟
در این صورت باید أز ظلم پیشگیری نمود، نه از مالکیت فردی چون آشکار است که بین این دو تلازمی نیست.
و يا منع مالکیت فردی برای اینست که کارفرما حاصل بهره کارگر را می خورد؟ که این همه ندارد، چون سابقاً گفتیم که (ثروت مقابل کار تنها نیست) بلکه قسمتی أز آن مقابل (اداره) و (فکر) می باشد پس اگر کار فرما مقابل اداره - و کارگر مقابل کار بدنی خویش حقی داشته باشد چه اشکالی پیش می آید ؟ البته با ملاحظه این که بیکدیگر ظلم نکنند، خداوند متعال می فرماید ﴿لاتَظلِمُونَ وَلاتُظلَمُونَ﴾ - نه ظلم کنید و نه به شما ظلم شود -.
پس لازم است: -
الف- پول را مقابل امور پنجگانه ای که گذشت قرار دهیم نه مقابل كار تنها.
ب- مالکیت فردی را مباح و بدون اشکال بدانیم.
جیم- أز ظلم جلو گیری نمائیم.
که تمام این ها را اسلام مقرر کرده .. نه مارکس و پیروانش که نه دلیلی، از عقل و منطق و نه دلیلی أز تاریخ دارند.
ص: 21
سؤال: چگونه اسلام بردگی را مباح کرد؟
جواب: جنگ های اسلامی که هدفی نداشتند جز این که:-
يك- مردم را أز خرافات و عقاید فاسد نجات بخشند . «و پر واضح است که خرافات را ظلم و ستم، و عقیده منحرف را کار فاسد دنبال می کند».
دو- ستمدیدگان را أز ستمگران رهائی بخشند، چنان که خداوند متعال می فرماید:
﴿وَ مَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ﴾- شما را چه می شود که در راه خدا و برای نجات مستضعفین مبارزه نمی کنید.
این جنگ ها اگر با پیروزی اسلام خاتمه یافت، و اسلام از افراد دشمن عده ای را أسیر کرد، حاکم شرع اسلام مخیر است بین این که: .
ص: 22
(1) بر أسيران منت نهاده .. و آزادشان نماید.
(2) در برابر مالیاتی بعنوان (فدیه) آنان را آزاد کند.
(3) برای مدت زمانی بر حسب صلاحدید خود زندانشان کند.
(4) اگر اسیر فاسد و مفسد بود أو را بکشد.
(5) أسير را برده کند، باین نحو که أسیران را بین عده ای أز مردم پخش کرده، تا أز شر تجمع دوباره، و توطئه شان علیه دولت و ملت اسلام ایمن باشد، و بدین وسیله اسلام به أسيران. آزادی محدودی، در چهارچوب مراقبت مولى (أرباب) عطا می کند.
و کدام بهتر است ... کشتن اسیر یا بردگیش؟ و اگر جهان امروز کشتن أسیران جنگی را مباح می داند، آیا از رحمت خدا نیست که بجای قتل جزائی سبک تر برای آنان نهاد؟
اضافه بر این .. اگر کفار بر مسلمانان پیروز می شدند، آنان را برده می ساختند پس اسلام هم حق داشت اگر بر آنان پیروز می شد بصورت برده در شان آورد و همان طوری که اگر کسی خواهان کشتن تو می باشد حق داری او را بکشی، کسی که خواهان اسارت توست می توانی اسیرش نمائی.
أما چرا اسلام نسل برده را برده می داند - حال آن که بی گناه است - ؟ این برای حفظ رقابت أرباب ها است تا این فرزندان از
ص: 23
نو جمع نشوند و انتقام پدرانشان را بگیرند، چون فکر کردن، فرزندان در گرفتن انتقام پدران ... موضوعی طبیعی در ذات انسان ها است
به همین علت قانون جهان امروز پس أز هر جنگی احتیاطاتی قرار داده .. که آن احتیاطات اگر خیلی با خشونت نباشد، دست کمی از بردگی اسلامی (در چهارچوب صحیحش) ندارد.
کمونیسم جهانی در حال سقوط است، و بيش أز (10) سال از بقای عمر آن پیش بینی نمی شود، چون اضافه بر این که کمونیسم عملا قابل پیاده شدن نیست، و (60) سال أز عمر آن گذشته، و دارای همه امکانات هم بوده، و ظاهر شد که رویاهای مارکس، و انگلس بيش أز يك خيال تو خالی مثالی نبوده .. اضافه بر تمام این ها نمی تواند برای اثبات صلاحیتش در ایستادن روی پای خویش (ولو برای مدت کوتاهی) حتى يك دليل هم اقامه كند.
أما این که قابل پیاده شدن نبوده، چون آشکار است که مارکس به (نبودن دولت)، (نبودن مالکیت فردی)، (مشاع بودن زنان)، (بی دینی)، (نبودن اخلاق)، (مساوات)، (مبارزه با ربا و استثمار)، (پیاده شدن کمونیسم در کشورهای صنعتى) و بالاخره (اتحاد تمام کمونیست ها) فریاد می زد و این مطالب در نوشته جات مارکس،
ص: 24
انگلس، لنین و دیگر رهبران این مکتب دیده می شود، و این هم آشکار است که کمونیسم در (شوروی) که مادر تمام نظام های کمونیستی جهان بود، برخلاف نظر مارکس (دولت تشکیل داد)، (تا حدودی مالکیت فردی را مباح ساخت)، (با نظام خانواده موافقت نمود) اجأزه بر پائی مراسم دینی و مذهبی را داد- گرچه در شرایط خیلی محدود -)، (به أخلاق احترام نهاد)، (مساوات را نتوانست به مرحله اجرا در آورد، چون أعضای حزب کمونیست به حدی مرفه اند که حتی سرمایه داری آمریکا آن را در خواب نمی بیند، در حالی که کارگر و کشاورز غیر کمونیست زندگی بدتر أز حیوانات دارد) و بالاخره می بینیم که شوروی (ربا و استثمار را در أولین قسمت کارهای دولت قرار داد) - چنان که می توان این ها و بیش از این ها را در کتاب ها و نوشته جات
(خروشچف) و غیره دید.
و کمونیسم متکی به سرنیزه .. در عقب افتاده ترین کشورها (شوروی) پیاده شده، و در کشورهای صنعتی به هیچ وجه پیاده نشد، و بین خود کمونیست ها چه داخلی و چه خارجی اختلاف افتاد، تا آن جائی که عده ای عدۀ دیگر را کشتند، و جنگ سرد و گرم میان خود دولت های باصطلاح کمونیستی أز جنگ آنان با دولت های دیگر بیشتر است.
و این که نمی توانند حتى يك دليل هم اقامه کنند، روشن است
ص: 25
چون ثابت شده که (مادیت تاریخی)، (ديالكتيك) و (اين كه پول برابر کار تنها است) ناتمام و ناقص بوده و دانشمندان و نویسندگان هم در تمام این نظریه ها أز مارکس انتقاد نموده و آن اشکالات تاکنون أز سوی مارکسیست ها بی جواب مانده است.
و این که کمونیسم بر لبه پرتگاه و در حال سقوط است، زیرا:-
أولا- دولت باقی نمی ماند مگر آن که متكى به يك (ايدئولوژی) باشد، و اگر آن ایدئولوژی سقوط کرد، دولت هم سقوط می کند، و ایدئولوژی کمونیسم سقوط کرده، چون دلایل محکمی بر مبادی آن خط بطلان کشیده و بعد أز آن جز سقوط دولت انتظار نمی رود.
ثانياً - وضع داخلی کشورهای کمونیستی را غبار غلیظی أز فقر و انواع مختلف ظلم و ستم فرا گرفته، بطوری که جهان بشریت در طول تاریخش تاکنون مانند آن را ندیده، و خیلی آشکار است که سلاح و وحشت افکنی بدست ستمگران ادامه نمی یابد و در مثال ها آمده که (زور دوامی ندارد).
و فیلسوفان گفته اند: (با سرنیزه می توان همه چیز ساخت ولی نمی توان روی آن نشست) و در حال حاضر وضع داخلی کشورهای کمونیستی مانند دیگی است که می جوشد، بطوری که صاحب نظران عمر طولانی ای برای کمونیسم پیش بینی نمی کند،
ص: 26
و هر چه کمونیسم برابر سرمایه داری عقب نشینی کند، چنان که (یوگسلاوی)، (شوروی) و (چین) عقب نشینی کردند، أثرى بر أبعاد خاتمه حتمی کمونیسم نمی گذارد، چون این مکتب بیش أز افسانه ای نیست، که بشر مدتی أز تاریخش را که تاریک تر أز هر تاریخ گذشته ایست گرفتار آن شد.
و تاریخ بر عدم صلاحیت بقای این مکتب دلالت می کند و اگر كمك (صهیونیسم و انگلستان) به کمونیسم در بدو پدیداری آن در کودتای اکتبر نبود، این مکتب استقامتی نداشت .. چنان که اگر كمك رسانی (متفقین) در جنگ جهانی دوم نبود، سقوط می کرد، و همچنین اگر كمك آمريكا بوسيله (مواد غذائی و تکنولوژی و غيره نبود، کمونیسم، حتی يك سال هم پایداری نمی کرد.
و آیا می شود که انگلستان، آمریکا و صهیونیسم بین المللی به كمونيسم كمك كند، و این مکتب دشمن با سرمایه داری باشد؟!. آری . . اما راجع به آمریکا .. چون شوروی بهترین بازار مصرفی برای آن است و مگر سرمایه دار جز گرمی بازار چیزی می خواهد؟
أما انگلستان . . چون أز نظر نیروی انسانی و منابع ثروت در تنگنا قرار گرفته، می بایست در جهان تفرقه بیفکند تا بتواند به زندگی خویش ادامه دهد و در برخورد میان کمونیسم و سرمایه داری بهترین تفرقه افکنی جهانی است که انگلستان پشت پردۀ آن اختفا
ص: 27
کرده ولی در سایه اش براحتی زندگی می کند.
و أما صهیونیسم، چون توانست أز مكتب كمونيسم ديوى ترسناك ساخته، تا دولت خود را بر آن بنا نموده، کارخانه های اسلحه اش را بکار اندازد، و با فرستادن خبره گانش به کشورهای سرمایه داری، که در برابر أجرتی با کمونیسم مبارزه کنند، توانست جهان را استثمار کند، و با اندکی ملاحظه مشاهده می شود: بذر کمونیسم در خاورمیانه بدست صهیونیست ها افشانده شد (بطوری که در کتاب های مربوط به این مطلب ذکر شده) . . . لذا برای جهان آشکار شد چگونه شوروی دومین کشوری بود که اسرائیل را بر سمیت شناخت.
و تا امروز (شوروی) اسرائیل را (با مغزهای خبره و اندیشمند) كمك مي كند و در برابر آن آمریکا هم با (ثروت) به اسرائيل كمك می نماید.
آری.. کمونیسم جهانی بزودی سقوط می کند، چون انحرافش ظاهر شده، و أسباب بقای آن هم رو به تمامی گذاشته چنان که قبلا هم زمانی در یونان ظهور پیدا کرد و ساقط شد و در ایران هم باقیام مزدك ظهور نمود و ساقط شد، و سپس در کشورهای اسلامی در دوران (قرامطه) ظاهر شد و دیری نپایید که رو به نابودی گذاشت.
بین مالکیت فردی و سرمایه داری بمعنی غربی آن تفاوت
ص: 28
هست.
زیرا مالکیت فردی غریزه ای است انسانی که نمی توان آن را أز انسان دور ساخت، چنان که دین، أخلاق، خانواده و دولت همین حکم را دارند، مثلا، دین فطری بوده و بازگشتش به این اصل است که (بطور بدیهی هر معلولی نیاز به علت دارد) و أخلاق فطری بوده و بازگشتش به این أصل است که (نیکی خوب و بدی زشت می باشد) و خانواده هم فطری است که به این اصل باز می گردد (روان انسان بيش أز بدنش نیاز به آرامش دارد) و بالاخره دولت هم جزو فطریات است که به اصل (نیاز جامعه به کسی که آن را نظم بدهد) باز می گردد
أما سرمایه داری بمعنای غربی .. جز يك بیماری جهانی نیست، که انسان ها هنگام غفلت اندیشمندان دچار آن شده اند، و باید این بیماری چه در حال و چه در آینده نابود گردد .. چون زائیده خود خواهی و طمع کاری و ظهور حالت های حیوانی، و توحش در انسان می باشد، حال آن که پیامبران و مصلحین هزاران سال پیش با زمام عقل و فضیلت آن را مقید ساخته اند.
و کسی که مالکیت فردی را - بعنوان منشأ سرمایه داری غربی - نادرست می داند، مانند کسیست که قتل انسان را بعلت سردردی که عارضش شده واجب بداند.
مالکیت فردی باید أز برچسب های سرمایه داری پاک شود، مانند:
ص: 29
(استثمار)، (استعمار)، (ساختن سلاح های خطرناك)، (اسراف و تبذير)، (تبلیغات گمراه کننده) و (تقسیم جامعه به طبقات جدا أز هم با دادن سرمایه بدست يك گروه معدودی و محرومیت اکثریت حتى أز ضروریات زندگی ... مانند پوشاك، غذا، مسكن و دارو).
و این نوع سرمایه داری را آمریکا و کشورهای سرمایه دار غربی بشكل خیلی افراطی بوجود آورده، چون پول را بدست سرمایه داران سپردند، و همچنین شوروی و کشورهای کمونیسم بشکل افراطی تر بوجود آورده، چون پول را بدست دولت سپردند و کمونیست ها به این دلیل افراطی تر بودند چون کارشان سبب شد تا تمامى أفراد ملت: (يك) لقمه ای هم برای ادامۀ زندگی أز خود نداشته باشند، مگر آن که گندم أز آمریکا وارد شود (دو) به هیچ علم و دانشی دسترسی نداشته باشند مگر آن که (تکنولوژی) أز کشورهای غربی برایشان وارد شود. (سه) حتی نسیم سبکی هم أز آزادی به مشام ملت نرسد.
و لذا آن چه پیش بینی می شود اینست که (سرمایه داری غربی) دور يا نزديك أز هم خواهد پاشید، تا اعتدال و استقامت پولی جانشینش گردد بطوری که مالکیت برای انسان صلاحیت داشته باشد، و هدف أز مالكيت، انسان و رشد او باشد - چنان که اسلام آن را مقرر کرده - نه این که هدف أز بقای انسان مالکیت و مانند آن باشد ... چنان که سرمایه داری منحرف آن را مقرر نموده
ص: 30
است.
و آنگهی باید به دو اشتباه که گروهی أز مردم برای فرار أز جهنم کمونیسم و سرمایه داری دچار آن شده اند اشاره کرد:-
اول - سوسیالیسم: چون عده ای مدعیند که اگر منابع ثروت عمومی اختصاص به دولت یابد، مشکل اقتصاد حل خواهد شد، در حالی که این کار مشکل را حل نمی کند مثلا انگلستان سوسیالیستی در تمام بدبختی ها مانند آمریکای سرمایه دار است بله در کثرت مشکلات وقلت آن ها تفاوت هست، ولی چنین تفاوتی نمی تواند مشکل را حل کند.
دوم - اشتباه دوم را هواداران اقتصاد توزیعی مرتکب شده اند که مدعیند اگر دولت ناظر باشد تا هر کسی سودهای کارش را بدست آورد مشکلات حل خواهد شد در حالی که این تئوری خیالی بیش نیست، درست مانند همان خیالی بودن کمونیسم، چون مکتب توزيعى أز دو أمر اساسی چشم پوشی نموده:
(يكم): تفاوت در قابلیت ها و توانائی های انسان... که موجب می شود بسبب آن عمل و أجرت أو با ديگران متفاوت شده و حالت اداریش نیز تفاوت پیدا کند، که بعضی مدیر و گروهی زیر دست مدیر می شوند و این حالت نمی گذارد که جامعه تبديل به يك طبقه شود، چنان که تعبیر کرده اند أز آن به (جامعه بی طبقۀ توحیدی) و قرآن حکیم به این حقیقت اشاره کرده، می فرماید (خداوند عده ای أز شما را در
ص: 31
رزق و روزی بر عده دیگر ترجیح داده) و در آیه های دیگر واژه (درجات) را بکار برده .. و دربارۀ پیامبران می فرماید: (عده ای أز آنان را بر عده دیگر ترجیح دادیم) پس جامعه توحیدی همان (جامعه ای است که کفایت ها و قابلیت ها در آن ملاحظه شود) نه (جامعه بی طبقه) مگر آن که توانسته باشیم تا انسان را خرد کرده و او را مانند ظرف هائی که أز يك ماده واحدى دريك ماشين واحد به يك شكل و يك حجم متحد ساخته می شوند، قرارش دهیم.
و این کار - حتی در صورت امکان- هم خلاف حکمت است چون:
الف- زیبائی تنوع را أز بین می برد، که تنوع أز لطیف ترین انواع زیبائی است، و همان طوری که هر چیزی در جهان متنوع است و زیبائی جهان أز آن می باشد، انسان ها هم چنین اند، که در شکل ها و كفايت ها باهم اختلاف داشته و موجب جمال و زیبائی بخصوصی می شوند.
ب- ندادن حق موجودیت به کفایت های ممکن، ظلم به آن ها و بخل أز سوی آفریدگار است، و ظلم و بخل هر دو خلاف حکمت و عقل می باشند.
و همان طور که نیافریدن و ندادن حق وجود به شیئی بخل و ظلم است، به همین ترتیب .. ندادن حق وجود و نیافریدن برخی اشیاء ممکن (که در خلقت و ایجاد آن ها هم معذوری نیست) ظلم می باشد.
و با این جمله .. ( فلسفه خلقت) خلاصه می شود که قرآن مجید
ص: 32
هم آن را خلاصه کرده و می فرماید: (و به این انگیزه است که خداوند آنان را آفرید).
(دوم) پول در إزاء (کار) تنها نبوده بلکه در إزاء (پنج چیز) می باشد هواداران اقتصاد توزیعی پول را تنها در ازاء کار می دانند، و اگر چنین شد، مضاربه، مزارعه و مساقات صحیح نیست، و صاحب کارخانه و زمین زراعتی هم در نظر آنان هیچ نصیبی أز بهره ندارد و بنابر این: ارث، تجارت بهره دار، اجاره خانه، اجاره انسان و غیره . . هیچ کدام صحیح نیست.
نظام توزیعی می خواست أز نابسامانی های سرمایه داری غربی رهائی یابد و مدعی شد برای این رهائی ... جز با پیاده شدن نظام توزیعی چاره دیگری نیست، حال آن که این نظام هم مانند کمونیسم و سوسیالیسم نادرست در آمده.
زیرا .. چه اشکال دارد که آزادی ها و کفایت ها در امور عالی آزاد باشد بشرط این که:
1- فقر و نیازمندی عقب افتاده ای نباشد.
2- هیچ کس با بهره برداری أز ثمره کار دیگران، به آنان ظلم نکند.
3- هیچ کس فرصت کار را أز دیگران نگیرد - نه در نسل معاصر و نه در نسل های آینده - .
ص: 33
4- اسراف و تبذیر (1)، به فساد کشیدن نیروی انسانی و نیروهای طبیعی در کار نباشد.
آزادی در ثروت با در نظر گرفتن شرائط فوق چه مانعی دارد؟ حتی اگر کسی مالك صدخانه، و كارخانه کارخانه بزرگ، و صد ملیون تومان هم شود، و حال آن که . . دیگران مانند أو نداشته باشند؟ و معني تفاوت مراتب انسان در داشتن کفایت های ذاتی اینست که راه برای همه باز باشد، تا کفایت ها ظاهر شود، و در غیر این صورت به صاحبان کفایت های عالی ظلم می شود و همان طور که انسان:
الف- حق دارد نبوغ خود را به کار انداخته، و بی نهایت دانش کسب کند (که دانش هم پیشرفت و هم قدرت بدنبال دارد)
ب- و حق دارد بوسیله کفایت هایش آراء مردم را بسوی خود جلب کرده و رئیس شود (که ریاست هم قدرت بدنبال دارد).
جيم- همان طور هم حق دارد که کفایت های خود را بکار انداخته و بیشترین قدر ممکن أز ثروت را بدست آورد (چون ثروت هم نوعی قدرت بدنبال دارد).
حال اگر گفته شود که: در (بند سوم) حق ندارد ولی در اول و دوم حق دارد، می پرسیم که تفاوت میان آن ها چیست؟.
هواداران سیستم اقتصاد توزیعی پاسخ خواهند داد:
(يك) تمركز ثروت فساد بدنبال دارد، ولی تمرکز دانش و حکومت چنین نیست.
ص: 34
(دوم) تمرکز ثروت جز با ظلم بدیگران ممکن نیست، ولی تمرکز دانش و حکومت چنین نیست.
أما این دو پاسخ تفاوتی را نشان نمی دهد زیرا:
اولا) میان فساد و تمرکز ثروت تلازمی وجود ندارد، چون ثروت مثل سائر چیزهاست. . ممکنست در فساد بکار رود، چنان که ممکنست در اصلاح هم بکار رود، و علم و حکومت هم چنین است و حال آیا صحیح است که أز تمرکز علم یا حکومت جلوگیری شود به این دلیل که موجب فساد می شود؟.
و اگر سرمایه داری غربی را مثال زدند و گفتند: ما مشاهده کردیم : که تمرکز ثروت موجب فساد بوده، و بنا بر این لازم است که أز آن جلوگیری شود، پاسخ می دهیم که: این مثال با تمركز حكومت، و تمرکز علم رد می شود، چون ما (هم حکومت های مفسد) و هم (دانشمند مفسد) را مشاهده نموده ایم.
پس همین طور که واقعیت فاسد در باب تمرکز حکومت و علم منع آن را توجیه نکرده، بلکه منع افساد حکومت و افساد علم را توجیه می کند به همین ترتیب واقعیت فاسد در باب تمرکز ثروت، ممنوعیت آن را توجیه نکرده بلکه ممنوعیت افساد ثروت را توجیه می کند.
ثانیاً) اگر فرصت به اندازه کافی و بطور یکسان برای همه فراهم شود، دیگر ظلمی نخواهد بود، و معامله با کمال اختیار و آزادی انجام می گیرد، چنان که خداوند متعال می فرماید (تجارة
ص: 35
عن تراض) و آن چه کار فرما و زمیندار بدست می آورد، در ازاء (نیروی اداره) و (اجاره زمینی که آن را احیاء کرده) و یا- بطور مثال - کارخانه ای که خریده است می باشد.
- و همان طور که صحیح نیست انتخاب کنندگان رئیس جمهوری به وی بگویند چرا به تو رأی بدهیم، تا با جمع آوری آراء ما قدرتمند شوی؟ چون به آن ها پاسخ می دهد که: رأی دادن شما .. به مصلحت شما است، زیرا من می توانم شما را اداره کنم، پس نتیجه عايد خود شما می شود.
- و همان طور هم که صحیح نسبت استادان به محصل بگویند به چه مناسبت دانش هایمان را به تو بدهیم، تا بوسیله جمع آوری دانش ما دانشمند شود؟ چون پاسخ می دهد: که آموزش دادن شما در مصلحت امت است، و با فراگیری دانش أز شما من به آنان خدمت خواهم کرد.
- به همین ترتیب صحیح نیست که کارگران و کشاورزان به کارخانه دار و زمین دار بگویند چرا زحمت خودمان را به تو بدهیم تا أز دسترنج ما ثروتمند شوی ؟ چون پاسخ می دهد که جمع آوری ثروت در مصلحت امت است، چه این که باید سرمایه جمع شود تا بتوان امور مملکت و مردم را اداره کرد.
و در حقیقت (ثروتمند)، (رئیس) و (دانشمند) همه خدمتگزار مردم اند گر چه خودشان هم أز ثروت و ریاست و کسب علم بهره
ص: 36
می برند، و اگر یکی أز آنان منحرف شد، بایستی به راه راست هدایتش نمود، نه این که گفته شود: دیگر به (رئیس) و (دانشمند) و (ثروتمند) نیأز نیست.
و همچنین است اگر گفته شود نیازی به بیمار و فقیر و نادان نیست در حالی که باید بیماری و فقر و نادانی را ریشه کن ساخت نه انسان ها را.
أز آن چه در این فصل و فصل سابق گذشت معلوم شد که:
هر كدام أز نظام های اقتصادی (کمونیسم)، سرمایه داری)، (سوسیالیسم) و (توزیعی) بر خلاف عقل و منطق است.
و تنها نظام مستقیمی را - که عقل و منطق تأییدش می کند - همانا نظام اسلامی است، که در فصل اول در باره اش سخن گفته شد.
و جهان امروز نمی تواند به يك اقتصاد صحیح دست یابد، چنان که به هیچ برنامه صحیحی در هیچ کدام أز شئون زندگی نمی تواند باز گردد، مگر این که اسلام را أز نظر ایدئولوژی، شریعت و نظام آن بپذیرد.
بالا بردن سطح اجتماعی دو معنی دارد:-
(1) بالا بردن آن أز نظر (معنوی) به این که سطح أفراد جامعه
ص: 37
بالارود، بطوری که هر شخصی دارای معنویات در سطح عالی بشود، مانند راستگوئی، امانت، تعاون، و همکاری، رو فعالیت، مراعات نظم، پاکیزگی، نوع دوستی، كمك به خیر خواهان، علم، ایمان و مانند آن، و این نیاز به يك (سپاه) متشکل أز وعاظ و مرشدان و أهل صلاح دارد و جهان با اختلاف روش هایش، این حقیقت را درك نموده، و لذا به این جنبه - که به جنبه روحی موسوم است - أهمیت می دهد.
بطور مثال: در جهان غرب حدود بیست ملیون روحانی مسیحی راهب راهبه و أز این قبیل وجود دارد که معنویت های جهان غرب را همان ها نگه داشته اند - البته معنویت هائی که به نظر آنان معنویت است-.
و در اتحاد جماهیر شوروی حدود (10) مليون نفر أعضاء حزب کمونیست شوروی وجود دارند که همان ها نگهدارنده معنویت های جهان مارکسیستی اند، گرچه در روسیه به آنان واعظ و یا مرشد گفته نمی شود ولی آنان در حقیقت و اعظان و دعوت کنندگان و نگهدارندگان مارکسیسم بشمار می آیند چون نظام مارکسیسم برپا نمی شود مگر بر پایه هائی أز ارزش های مارکسیستی که همان ها نگهدارندگان این پایه ها می باشند.
و - مثلا- در ایران، حدود ربع ملیون روحانی مذهبی هست که همان ها نگهدارنده نظام اسلامی، و دعوت کننده بسوی آن هستند، و آن چه أز نظام معنوی اسلام - که آثار آن در روش أفراد
ص: 38
هم ظاهر است - مشاهده می شود، بوسیله همین روحانیون باقی است .. و بهمین ترتیب با نسبت های متفاوت در سایر کشورهای اسلامی.
و این علما و مرشدان در حقیقت نگهدارندگان جامعه ها- با در نظر گرفتن اتجاهات مختلفشان - أز لغزش و سقوط می باشند، و اگر کشیشان و هم و هم مسلکان آنان را أز جهان مسیحیت، و حزب کمونیستی را أز روسیه بیرون راندیم، خواهيم ديد كه دو بلوك شرق و غرب سقوط پیدا می کند و به همین ترتیب در جهان اسلامی است.
و چون این نگهدارندگان نقش پیشوایان جامعه را ایفا می کنند هر جامعه ای به نگهداری و پرورش و احترام دانشمندان روحانیش اهمیت می ورزد، بطوری که سایر افراد ملت این احترام را ندارند چون قاعده است که می گوید (الانفع أرفع) - كسي كه بهرمندی بیشتری دارد، أرزشش بیشتر است-.
(2) بالا بردن جامعه أز نظر مادی: که باید سطح زندگی بنحوی بالا رود كه هريك أز افراد جامعه لا أقل يك خانه مسکونی، کار، خوراك خوب، پوشاك مناسب، وسیله نقلیه و يك همسر وفادار داشته، و همچنین برای مسائلی فرصت داشته باشد مانند: یادگیری و تحصيل، توانائی مراجعه به پزشك و تهیه دارو برای معالجه - هنگام بیماری - ذخیره برای تأمین زندگیش هنگام پیری و نقاهت
ص: 39
و بالاخره تشکیل حکومت دادگستری که در سایه آن در أمنیت و سلامت زندگی کند، تا شخصیتش محفوض و اگر ظلمی به او شد، از وی زدوده شود.
و این نیازها بر آورده نمی شود مگر بوسيله (يك نظام حكومتى صحيح) و (استفاده بیشتر أز طبیعت و منابع آن).
اما أول - تشكيل نظام حکومتی صحيح - .
راه بسوی آن جمهوری استواری است که همه کس در اظهار نظر و انتخاب أفراد صالح تر در آن آزاد باشد - و این همان جنبه سیاسی جامعه است که، فعلا سخن ما بدان مربوط نیست.
و دوم - استفاده أز منابع طبیعی-.
و طريقه آن زيادي (توليد) أعم أز محصولات کشاورزی، صنعتی و مانند آن می باشد، پس هر چه يك شخص يا أمتى دارای صنعت و محصول بیشتر و بهتری، باشد در رفاه بیشتری بسر می برد، و بعكس هر چه يك شخص یا امتی دارای صنعت و محصول کم تر و بدتری باشد، رفاهش کم تر است.
و لذا تخصص و مبادله با هم تلازم دارند، زیرا هر چه تخصص کم تر باشد، مبادله کم تر است، چون مردم با کسی که محصول بهتری را ارائه دهد مبادله و معامله انجام می دهند، و هر چه تخصص بهتر باشد، محصول هم بهتر است، خواه محصول کشاورزی باشد یا کالاهای دیگر، و یا کارهائی مانند دامداری، خانه سأزی،
ص: 40
تأسیس کارخانه و غیره.. و بهمین انگیزه ملت های متمدن آموزشگاه های تخصصی تشکیل داده و به جنبۀ اخلاقی در نسل های آینده اهمیت می دهند.
و بر ملتی که خواستار پیشرفت است دو مطلب لازم می باشد.
اول) این که در تولید مقدار تقاضا را ملاحظه کند، چون تولید پیش از حد تقاضا، اسرافی است که به نابودی می کشد، مثلا اگر مقدار گندم مصرفی و صادراتی مردم عراق ده هزار تُن باشد، تولید بیش أز آن نوعی اسراف بوده، اضافه بر این که مقداری أز نیرو و مصرف های دیگر بپای آن به در رفته است.
بنابراین: آن چه پاره ای أز اقتصاد دانان گفته اند که هر چه تولید بیشتر باشد زندگی بهتر است، صحیح نیست.
مثلا اگر کشور عراق قدرت تولیدی بیش أز احتیاج داشت باید قدرت اضافی را (یعنی اضافه بر تولید (10) هزار تُن گندم) در تولید چیز دیگری صرف کند که در مصرف داخلیش بدان احتیاج داشته و یا بمصرف بأزارهای خارجی برساند و این به برنامه ریزی دقیقی نیاز دارد تا میان عرضه و تقاضا توازنی برقرار ساخته، اضافه بر این که با زیاد کردن تخصص ها باید تولید بهتر شود تا همراه کمیت، کیفیت هم بهتر شود.
دوم) بجای محصولات ذخیره ای، به محصولات همیشگی اهتمام ورزد، چون در طبیعت ذخیره های نهفته ای است، که خداوند
ص: 41
متعال در آن بودیعت گذاشته، و این ذخیره ها با بهره برداری تمام می شود، مانند نفت و معادن دیگر، که اگر به مقادیر غیر معقولی صرف شود، تمام خواهد شد، و با این کار به نسل های آینده زیان خواهد رسید که أز نظر شرعی جایز نیست چون دلیل (لاضرر) همان طوری که شامل زیان رسانی به نسل معاصر است، شامل نسل های آینده هم می شود و این برخلاف محصولات همیشگی است، مثل محصولات میوه، دام و غیره. . چون هر چه میوه مصرف شود در سال آینده بجایش می آید، و هر چه گوشت و محصولات دام مصرف شود، باز با تولید مثل افزایش می یابد.
و بدين جهت .. لازم است برای بر آوردن برخی حاجت ها بجای اشياء مصنوعی أشياء أصيل و طبیعی را بکار برد مثلا بجای چرم های ساخته شده أز نفت در نیازمندی های مختلف باید أز چرم های حیوانی استفاده نمود.
و أمتی که می خواهد سطح اقتصادیش را بالا ببرد باید به صنعت بیش أز کشاورزی اهتمام ورزد، چه صنعت برای پیشرفت اقتصاد ضمانت بیشتری می دهد زیرا: -
1- صنعت آفتی ندارد بخلاف کشاورزی که کمی باران، شدت سرما، ریزش برف و تگرگ و غیره موجب تلف یا کاهش آن می شود.
2- صنعت قابل افزایش است بخلاف کشاورزی .. چون زمین سالانه بیش أز یکبار محصول نمی دهد، اما کارخانه همیشه
ص: 42
قابل استفاده و برداشت است.
3- صنعت همیشه قابل تحسین و بهتر شدن است، برخلاف کشاورزی که پس أز رسیدن بحدی توقف می کند.
4- صنعت را می توان بأنواع مختلفی تکثیر و افزایش داد بخلاف کشاورزی.
5- و بالاخره صنعت ضامن رشد کشاورزی است، چون با (تراکتورها، مواد شیمیائی و غیره) کشاورزی بهبود یافته و کمیت آن هم زیاد می شود در حالی که کشاورزی چنین نیست و در پیشرفت صنعت نقشی ندارد مگر با راه های پیچیده مثل این که محصول کشاورزی در خرید کارخانجات و غیره صرف شود.
و آنگهی مقصود ما این نیست که کشاورزی و دست آوردهایش مانند . . گوشت و لبنیات أز میان برداشته شود، بلکه مقصود دادن اهمیت بیشتری به صنعت و تنوع بخشیدن آنست، زیرا هر چه صنعت رنگارنگ باشد، نیازمندی های داخلی را بیشتر بر آورده و در بازارهای جهانی با رکود کم تری مواجه می شود، و مثال آن اگر رنگارنگ باشد مانند (مغازه عطاری) است که همه نوع نیازمندی ها در آن هست که هم فروش بیشتری داشته و هم احتمال أز کار ایستادن و رکود آن کم است و با تنوع صنعت سطح مردم بیش أز پیش بالا می رود.
البته بالا رفتن سطح زندگي يك دمت تنها با ازدیاد کشاورزی
ص: 43
و صنعت نیست، بلکه لأزم است که تقسیم هم عادلانه باشد، و پر واضح است که اگر شکم هائی أز پرخوری به تنگ آید، و شکم هائی أز نخوردن و محرومیت بدرد آید، ازدیاد صنعت و کشاورزی هیچ سودی نخواهد داشت.
و همچنین لازم است که کشورهای نفت خیز مانند کشورهای اسلامی - نفت را أز صنایع بحساب نیاورند، چون در حقیقت نفت کالای صنعتی نبوده، بلکه معدنی است استخراج شده، که بیش أز يك پيشرفت موقت را برای امت موجب نمی شود، و اگر امتی بر آن اعتماد کرده و بر در آمد آن تکیه زند، باید بداند که پس أز مدت کوتاهی که منابع نفت خشکید، سقوطش حتمی است، و همچنین است حکم هر معدنی که در سرزمین امتی کشف شود، أز معادن غیر دائمی ای که رشد همیشگی ندارد، مثلا آب دریا که تبدیل به نمک می شود، معدنی است بی پایان که همیشه رشد می کند بخلاف معدن الماس و طلا و مانند آن پس بر امت است که معادنی مانند نفت را در پیشرفت دانش و تکنولوژی طوری صرف کند که در آن جنبه ای أز رشد و تحول دیده شود، چون دانش تمام نمی شود و نسل های آینده .. یکی پس أز دیگری آن را به ارث می برند و معدن حق همگانی بوده و تنها حق نسل معاصر نیست .. و حتى تنها حق پنج نسل آینده هم - بطور محدود - نیست پس تصرف در معادنی مانند نفت برای مصرف های (غیر ضروری) اضرار بدیگران بوده
ص: 44
و شرعاً هم جایز نیست .. بله اگر نفت در پروژه های همیشگی مانند اصلاح زمین ها حفر چاه ها و مانند آن- که هم معاصرین و هم نسل های آینده بطور همیشگی أز آن استفاده کنند - صرف شود، خیلی بجاست.
صنعت محیط زیست را آلوده کرده بطوری که زندگی را برای أنسان، جانوران و گیاه ها مشکل می نماید.
پس لازم است با آلودگی محیط زیست مبارزه و حتى الامكان أز صنایعی که موجب آلودگی می شود - و آلودگی آن ها را نمی شود أز بین برد - جلو گیری بعمل آید، چون آلودگی محیط هر چند هم کم باشد ... آثار سوئی در جهت زیان انسان دارد و در اسلام زیان دیدن و زیان رسانیدن هر دو ممنوع است، و فرار أز آلودگی ها حتمی و لازم می باشد.
و همچنین باید هماهنگی نمود:
الف. ميان صنعت و کشاورزی، تا یکی به حساب دیگری رشد نکند، چنان که اتحاد جماهیر شوری انجام داده و صنعت آن به حساب کشاورزیش به رشد رسیده است زیرا این نوعی نیازمندی ای است که انسان را بزیر سلطه استعمار می کشاند.
و حضرت امير المؤمنين على عليه السلام فرمودند (به هر کسی
ص: 45
نیاز داشتی اسیر و أز هر کس بی نیأز بودی نظير و مانند أو، و به هر که نیکی کنی سرور و اميرش خواهی بود).
ب. هماهنگی در أنواع کشاورزی و خاك آن، و همچنین در قسمت های مختلف صنعت.. چون هر کدام أز دنياي صنعت یا کشاوزری مانند أعضاى يك أنسان واحدی است که اگر عضوي به حساب عضوهای دیگر کم شود. بدبختی و سیه روزی در پیش خواهد داشت، و موجب ركود كالاى بيش أز مقدار عرضه، و كثرت تقاضای کالاهای کمیاب خواهد شد. بطوری که قیمت ها بالا رفته و گرانی پدید می آید ... و واجب است که دولت این دو جنبه را ملاحظه نماید چون مسئول مصالح عمومی است، پس باید أز بروز اين زيان جلو گیری کند زیرا عدم ملاحظۀ هر کدام أز این دو جنبه اضرار به مردم است.
و همچنین بر دولت لازم است که بمنظور باز کردن بازارها دوستی خود را با جهان زیاد کرد، و میان خود و کشورهای صنعتی در مبادله تخصص ها و نیازمندی های هماهنگی نموده . . و أز هجرت مغزهای متفکر - جلوگیری بعمل آورد، نه با روش های سلبي و فشار تنها - مثل منع مهاجرت یا راه های دیگر - بلکه با روش های مثبت . . أز قبيل احترام نهادن به آن ها، تشکیل شوراهائی که موجب آزادی آراء است، تشکیل سندیکاهای حقیقی و صحیح ، اضافه کردن حقوق، ملی نکردن هیچ کدام أز بخش های خصوصی و روش های
ص: 46
دیگری که زمینه را برای بقای مغزهای متفکر آماده ساخته، و در بهرمندی بیشتری أز آن چه خداوند به آنان سپرده مهیا می نماید.
چنان که نباید پشیزی أز دوستی به زیان امت یا بمنظور عقب نشینی های سیاسی باشد، چون موجب استثمار و استعمار می شود درست مانند بیماری سرطان .. که اگر حتی بر يك سلول بدن عارض شد، کم کم گسترش یافته تا تمام بدن را فرا گیرد چنان که انگلیسی ها در واقعهٔ مشهور تنباک در ایران خواستند چنین عملی را انجام دهند، و اگر هشیاری مرحوم آیة الله مجدد شیرازی و فتوایش نبود، ایران شکار استعمار می گردید، چنان که کشور هند زمانی که اجازه افتتاح شرکت هند شرقی را در حدود 300 سال پیش صادر کرد، در چنگال استعمار افتاد، و پس أز سه قرن با يك نهضت مردمی که نیم قرن برهبری «گاندی» ادامه داشت توانست رهائی یابد.
و آنگهی ... محك و معيار در بالا رفتن سطح جامعه، بالا رفتن سطح اکثریت است، اما بالارفتن سطح ثروتمندان تنها، دليلي است بر ضعف و سستی و اگر دولت ملاحظه کرد که تنها این سطح رو به ترقی است، بایستی به ارتفاع سطح عمومی اهتمام ورزد، و گرنه این ارتفاع خطر بحرانی را در پیش دارد که زد و خورد و هرج و مرج منتهی می شود.
أز مهم ترین واجبات دولت اهتمام دادن به دو کار است:
ص: 47
أول: حفظ فرصت هاي يكسان برای همه، تا همه بر استفاده أز منابع طبیعی و غیره قادر باشند و تنها عده معدودی أز آن ها بهره نبرند، چه این که زمین، دریا، جنگل و غیره برای همه بوده و باید در دسترس همگان باشد، آن هم نه تنها برای نسل معاصر، که نسل های آینده هم أز آن ها حقی ندارند.
بطور مثال: اگر کسی خواست زمین مواتی را احیاء کند، باید به دیگران زیانی نرساند، خواه به افراد معاصر با أو . . به این نحو که آنان هم بخواهند قسمتی أز آن را احیاء کنند، ولی جائی برای کار نیابند، و خواه به افراد پس أز او در نسل های آینده به این نحو که زمین دستگردانی میان ثروتمندان شود، كه أز يك سو احیا کنند گانش آن را أز هم به ارث ببرند و أز سوی دیگر افرادی در نسل های آینده بی زمین مانده و محروم أز استفاده أز آن باشند.
معنی قرار دادن زمین برای مردم، دادن فرصت های یکسان به آن ها است، مثلا اگر کسی به (10) نفر بگوید این (10) دینار برای شما . . یعنی این که هر کدام يك دينار حق دارد، پس اگر مثلا يك مليون انسان و يك مليون هكتار زمین بود، ولی بیش أز صد نفر أز آنان کشاورز نبودند، تمام آن زمین را می توانند احیاء کنند چون دیگران أز حق خویش روی گردانیده، وروی گرداندن هم حق را ساقط می کند.
و اگر این نسل مرد و معدوم شد، زمینی را که صد نفر احیاء
ص: 48
کرده بودند صد نفر أز اولادشان به ارث بردند، و در این میان اولاد دیگران خواستند که حق خودشان را أز نو احیاء کنند، (البته اگر برای زندگی راهی جز آن ندارند) ورثه احیاء کنندگان حق ندارند به این دلیل که (زمین احیاء شده را أز پدرهایمان بارث برده ایم) اولاد دیگران را أز بهره برداری أز آن منع کنند و ادله شرعی هم این دلیل را شامل نمی شود، والا چنین می شود که اگر انسانی دریا را بتنهائی و بدون مزاحم مورد بهره برداری قرار داده، فرزندش وارث او می شود، گر چه توالد و تناسل موجب می شود که ملیون ها انسان به دریا نیاز داشته باشند و این بحثی است فقهی که در کتاب الفقه بخش اقتصاد متعرض آن شده ایم. (1)
و به همین ترتیب فرصت های یکسان را در تمام موارد و منابع طبیعی و غیر طبیعی باید ملاحظه نمود، مثلا اگر أز صد نفر (10) نفربر منابع ثروت غیر طبیعی مانند کارخانه های بزرگ دست یافتند و دیگران هم خواستند که برای خودشان کارخانه هائی تأسیس کنند آن ده نفر اول حق ندارند، بدلیل این که بازارها راجع به آنان است یا این که چون در صنعت أز دیگران سبقت گرفته اند و یا بدلیل های دیگر أز کار آنان جلو گیری نمایند.
ص: 49
و اگر فرصت های یکسان برای همه وجود داشت، دیگر هیچ کارگری حق ندارد که بگوید زمین دار یا کارخانه دار باید به من فلان مقدار مزد بدهد، یا این که حق ندارد هیچ شرطی با من ببندد، و همان طوری که کارخانه دار و زمین دار. کارگر و کشاورز را نمی تواند بر پذیرفتن شرایطش مجبور کند و کارگر و کشاورز می تواند بدلخواه به هر نحوی که خواست کار کند، همین طور است عکس مسئله.
و این موضوع- یعنی لزوم این که قرارداد با رضایت طرفین باشد جانبداری أز آزادی انسان - بمعنی صحیح است - وجدائی میان انسان و آزادیش، به یغما بردن عزیزترین چیزی است که انسان بوسیله آن تکامل انسانیش را طی می کند.
و اگر بکسانی فرصت ها وجود نداشت، بر دولت است که آن را ایجاد کند چه نمی توان آزادی را دقیقاً پیاده کرد مگر در يك زمينه حاصلخیز و آماده و حاکم هم برای مراعات مصالح عمومی تعیین شده که یکی أز مهم ترین آن ها همین مسئله است.
و اگر بعلت موقعیت هائی استثنائی حاکم نتواند فرصت های یکسان را بوجود آورد، باید در قراردادها دخالت کرده تا برای طرفین حدی تعیین کند بطوری که نه کارفرما به کار گر ظلم نماید و نه بعکس که خداوند متعال فرمود ﴿لَاتَظلِمُونَ وَلَا تُظلَمُونَ﴾ نه ظلم می کنید و نه به شما ظلم می شود و استثمار هر کدام دیگری را در حکم (احتکار) بوده و موجب بروز (تراست و کارتل) در بازارها می شود، و
ص: 50
حضرت امیر المؤمنين على علیه السلام در نامه اش به مالک اشتر فرمود: معاملات و قراردادها باید بموازین عدالت و قیمت هائی باشد که به هیچ کدام أز طرفین معامله اجحاف نشود، و فرمایش امام و حکمشان - با تمام فروع - شامل این جا هم می شود.
پس حاکم نسبت صحیح را میان (سود) (کارگر)، (اداره کارفرما) (خرج کارخانه و زمین) و (ارزش ماده اولیه کالا - اگر کالایی بود که نیاز به مواد اولیه داشت -) ملاحظه می کند، و بر حسب أرزیابیش حق کار گرو کار فرما را معین می نماید که آن گاه هيچ يك أز طرفين حق مخالفت با حاکم را ندارد.
ولی این که کارگر مزدی را حق دارد که کارفرما تعیین کند ... و باقیمانده در آمد برای سرمایه دار است چنان که نظام (سرمایه داری) گفته.
یا این که: تمام سود أز آن کارگر است و كارفرما حكم يك کارگر را دارد چنان که سیستم اقتصاد (توزیعی) مقرر می دارد.
یا این که: کارگر بمقدار نیازش حق دارد و بقیه در آمدها أز آن دولت است چنان که (کمونیسم) مقرر می دارد.
و یا این که: کارگر در منابع ثروت عمومی مثل (کمونیسم) و در منابع ثروت خصوصی مانند سرمایه داری است چنان که (سوسیالیسم) آن را می گوید.
هیچ کدام صحیح نیست به دو جهت: -
ص: 51
يك) اینان حاکمیت خود را در هر دو صورت (بودن فرصت های یکسان یا نبودن آن) تعمیم می دهند، و تعمیم حاکمیت صحیح نیست که سخن دربار آن گذشت و دخالت حاکم در صورت نبودن فرصت های یکسان صحیح است.
دو (هنگام نبودن فرصت های یکسان) در سیستم های اقتصادی چهارگانه نوعی ظلم و ستم، یا به کارگر و یا به کارفرما می شود و همان طور که کار فرما حق ندارد به کارگر ظلم کند، همچنین کارگر هم حق ندارد به کارفرما ستم دارد.
بنابر آن چه گذشت آشکار می شود که معاوضه همیشه بین کار دو انسان نیست مثل این که خیاط برایت پیراهن بدوزد و در برابر تو برایش اطاقي بسازی، میان دو کار انجام شده هم نیست، مثل این که آهنگر يك تيشه ساخته شده به نجار بدهد و در مقابل يك درب ساخته شده بستاند (چه هر کدام أز تیشه و در کاری است انجام شده) و میان دو چیز با ارزش که یکی أز طرفین در آن کاری نکرده، ولى اختصاص به او دارد هم نیست، چنان که دو کبوتر - که در اصل مباح است - به دو خانه متعلق به دو انسان آمدند، آن دو هم کبوترها را گرفته و میان خود تعویض کردند و بالاخره معاوضه تنها بین دو نیروی فکری هم نیست، چنان که پزشک نظری به مریض بیفکند برابر این که او هم در ساختن خانه اش نقشه ای بدهد (البته در صورتی که مریض مهندس باشد).
ص: 52
معاوضه منحصر به این ها نیست بلکه ممکن است ميان يك شكل و شکل دیگر باشد خواه در قیمت برابر باشند یا نباشند، در صورتی که آن کس که کم تر را می ستاند بداند که ارزش آن کم تر است، ولی أز آن چشم پوشی کند، آن هم نه أز روی اجبار و احتیاج یا نبودن فرصت های یکسان بلکه أز روی سخاوت و تعاون، یا بودن روابط اجتماعی، و یا مانند آن.
و بدینسان معلوم می شود که گفته بعضی اقتصاد دانان، مبنی بر این که همیشه کار برابر کار است خواه کار خارجی یا انباشته شده و انجام شده هیچ اساسی أز صحت و درستی ندارد.
و آنگهی ممکن است اشیاء با ارزش در شمار معاوضه های متعددی بحساب آید، مثل این که کارخانه را با چیزی که ارزش ذاتی دارد، یا آن چیز را با فکر، یا فکر را با روابط اجتماعی.. و یا این که روابط اجتماعی را با کار انباشته شده تعویض کند.
و هر چه أز این امور پنجگانه که گذشت در دسترس انسان باشد نوعی سرمایه است چون أز لحاظ نتیجه یکی است و نام نهادن بعض قسمت ها را بنام سرمایه و عدم نامگذاری قسمت های دیگر هیچ اساس منطقی ای ندارد.
ص: 53
اگر افرادی در يك ده دور أز فرهنگ و تمدن زندگی کنند کارها و کالاها را بدون واسطه میان خود معاوضه می کنند، مثلا این برای او خانه ای می سازد و او متقابلا برایش پیراهنی می دوزد یا این که کسی گندم به دیگری بدهد و در عوض مقداری شیر یا ماست می ستاند، و به همین ترتیب امور پنجگانه گذشته را که با پول تعویض می شدند ممکنست با همدیگر مبادله کرد.
أما اگر دهات توسعه یافته .. و مبدل به شهر گردند، یا این که زیر پوشش فرهنگی قرار گیرند، (ماده) جدیدی وارد معاملات می شود که غالبا کار انباشته شده نیست، بلکه ارزش ذاتی دارد و برابر تمام امور پنجگانه که خود قابلیت مبادله دارند، مبادله می شود و آن ماده (پول) است.
در گذشته های قدیم پول به شکل های مختلف بود، تا این که
ص: 54
قرار شد که (طلا) و (نقره) باشد، سپس نقره ساقط شد، و پولی معمولی غالباً طلا شد و به این علت نقره را ساقط کردند چون ارزشش با طلا در نوسان بود گاهی ارزش این بالا می رفت و گاهی ارزش آن . . و به این ترتیب نوعی نا هماهنگی در قیمت ها پدید می آمد لذا مردم (پول) را یکی کردند تا أز نوسان ارزش دو ماده پولی و ناهماهنگی قیمت ها جلوگیری بعمل آورند.
و بدینترتیب (پولی) را که برابر أمور قیمتی پنجگانه تعیین کردند (طلا) شد.
1) کارگر در برابر مقداری طلاکار بنائی می کند.
2) آهنگر کارش را دريك تیشه انباشته کرده و مقابل مقداری طلا مبادله می نماید.
3) مدیر با استفاده أز خبره و اداره فکریش در مقابل مقداری طلا وقت مصرف می کند.
4) تخته ای که أز جنگل تهیه شده .. برابر مقداری طلا خریده می شود (که جزئی أز آن طلا مقابل خود تخته، و جزء دیگری مقابل کار انجام شده روی آن - مثلا قطع و آوردن به بازار - می باشد).
ه) و دوست برابر محبت و دوستیش مقداری طلا به دوستیش می دهد- و دوستی هم يك رابطه اجتماعی است-.
بنابراین ... طلا عبارتست أز ذخیره آن امور پنجگانه تا هنگام حاجت مصرف شود.
ص: 55
مثال طلا مثال (باطری برقی) است که مقداری برق را در خود ذخیره کرده تا هنگام نیاز نور بیفشاند و مثال (حوض آب) است که هنگام باران آب در آن ذخیره می شود، تا در ایام زمستان که آب مصرفی در دسترس نیست بمصرف برسد.
و بدینسان طلا (پول) دو اهمیت دارد :-
1) برای معاوضه امور پنجگانه با همدیگر نقش واسطه را دارد.
2) امور پنجگانه را در خود ذخیره می کند تا هنگام نیاز بمصرف برسد.
و چون خود طلا- چنان که ذکر شد- ارزش ذاتی دارد (و معین ارزش ذاتی . . بهره هائی است که عقلاء برای آن اصالت و ذاتیت قائلند) واسطه قرار دادن آن در مبادله ها نیازی به (اعتبار) ندارد.
و هنگامی که اندیشمندان دنیا - پس أز طغیان صنعت- با کمی طلا روبرو شدند، و طمعکاران خواستند طلا را ذخیره کنند (1) که بدین وسیله طلا کم تر در دسترس مردم قرار گرفت با (اسکناس های پولی) بجای طلابه میان آمد، ولی این کافی نبود. چون (کاغذ
ص: 56
ارزش ذاتی نداشت، لذا دولت ها به اسکناس هایشان (اعتبار پولی) بخشیدند.
و أولين کسي که دست به این کار- به شکل جدید و مدرنش - زد (بالمستردش) در کشور (سوئد) بود.
و مردم حاضر شدند که (امور پنجگانه) را مقابل اسکناس کاغذی بی ارزشی تحویل بدهند، چون کسانی که به اسکناس اعتبار داده بودند - هیئت دولت می توانستند اسکناس را گرفته و به مقدار اعتبار آن بصاحب اسکناس چیزی بدهند که ارزش ذاتی داشته باشد و مردم که می خواستند امور با ارزش خویش را نگه دارند، در رسیدن به هدفشان فرقی میان طلا و (پول) مشاهده نکردند.
و اسکناس أز بدو شروعش بایستی یک (پشتوانه) أز طلا می داشت سپس مردم بعنوان پشتوانه پولشان به هر شیء با قیمتی اکتفا کردند و بعد هم به این اکتفا کردند که پشتوانه (پول) دولت نيرومندي باشد که بتواند اسکناس را هر گاه که مردم به آن چه أز اشیاء قیمتي خواستند تبدیل کند.
1) چگونه قیمت طلا معلوم می شود، تا گفته شود كه يك (مثقال) آن با يك كيلو گندم یا دو کیلو برابر است؟ و بهمین منوال، مثلا ازرش يك دینار کاغذی چگونه معین می شود؟
ص: 57
2) دولت... تا چه حدی می تواند اسکناس چاپ کند؟ آيا يك مليون؟ يك مليارد؟ و يا هر چند که بخواهد؟ بالاخره میزان آن تا چه حدودی است؟
و آیا انسان می تواند مقداری أز پول (طلا یا اسکناس) ذخیره کند یا نه؟ و اگر می تواند مقدار آن چقدر است؟
الف) پاسخ مسئله اول: عقلاء و اندیشمندان امور پنجگانه - کارخانه فکر، ماده، ابزار کار و روابط اجتماعی - را ملاحظه نموده، و سپس برابر هر کدامشان مقداری طلا قرار داده اند، مثلا گفته اند (يك مثقال طلا) برابر (هشت ساعت کار کارگر بنا) يا (يك ساعت کار فکری مهندس) يا (يك بشكه نفت) يا (يك بيل- كه ساختنش يك ساعت وقت، يك كيلو آهن و پنج کیلو تخته سفید برای دست هاش بکار برده-)و یا این که در برابر (علاقه پدر به پسر که مثلا اگر أز سفر بأز گردد به أو يك مثقال طلا می دهد) می باشد.
أما . . ارزش این امور پنجگانه- که مثلا هشت ساعت کار کارگر بنا را با يك ساعت کار فکری مهندس برابر دانسته اند - بر حسب نظر عقلاء بوده، و بسته به مقدار فائده آن هاست، پس هر چیزی که سود و فایده اش بیشتر باشد ارزش بیشتری برایش قرار داده اند.
و فرمول تا همین جا متوقف می شود، چه این که ممکن نیست در پس هر شیئی شیء دیگری باشد، چنان که شيء أخير هم به أولى
ص: 58
باز نمی گردد، و در اصطلاح فلاسفه آمده که (الذاتی لا یعلل) (1) و دور و تسلسل هم هر دو باطل اند.
پس ارزش طلا به ارزیابی امور پنجگانه أز سوی عاقلان بأز می گردد، و اگر در این زمینه امور پنجگانه اصل باشد، ممکن است يك (ارز) پولی دیگری مانند (اسکناس) را بدون هیچ نیازی به پا در میانی طلا به میان آورد، پس مثلا يك اسكناس يك دينارى با هشت ساعت کار کارگر بنا مساوی می باشد و به همین ترتیب...
ب) پاسخ مسئله دوم: دولت به اندازه دارائیش أز (امور پنجگانه) حق دارد که اسکناس چاپ کند، خواه ارزیابی اموز پنج گانه را برای مدت یک سال و یا - مثلا- پنج سال ملاحظه نماید.
فرض می کنیم که واحدهای ساختمانی هزار واحد باشد، یعنی در يك سال هزار (هشت ساعت) برای ساختمان وجود دارد، و به همین ترتیب هر کدام أز امور چهارگانه دیگر هم هزار واحد باشد جمعاً پنج هزار خواهد شد، در این صورت اگر دولت بخواهد دارائیش را برای مدت یک سال ارزیابی کند، حق دارد که (پنج هزار اسکناس یک دیناری) چاپ کند، اما اگر بخواهد دارائیش را بمدت ده سال ارزیابی کند، حق دارد (پنجاه هزار اسکناس
ص: 59
يک دیناری) بچاپ برساند.
1) بنابر این . . اگر دولت بیش أز دارائیش اسکناس چاپ کند، مثلا اگر برای يك سال (دو هزار دینار) بچاپ برساند، این کار موجب تورم خواهد شد، - و سخن پیرامون تورم خواهد آمد- و این که گفتیم موجب تورم خواهد شد، چون مثلا به کار گر بناء (يك دينار) می دهد، در حالی که کارگر می تواند با يك دينار تنها نصف نیازمندی های خود را تأمین کند، ولی اگر تورمی نبود، می توانست تمام نیازمندی هایش را با یک دینار دستمزدش فراهم سازد.
پس اگر دولت اسکناس بیشتری چاپ کند، در حقیقت به همان مقدار آن اضافه .. أز ملت ربوده بنابر این در مثال گذشته مشاهده می شود که دولت نیمی أز نیازمندی های ملت را به یغما برده است.
2) و اگر دولت کم تر أز دارائیش اسکناس چاپ کند، مثلا اگر براى يك سال ... (پانصد دینار) بچاپ برساند، این اقدام موجب کاهش قیمت کالاها خواهد شد چون مثلا به كارگر (يك دینار) می دهد، حال آن که کارگر می تواند با یک دینار دو برابر نیازمندی ها یش را تأمین کند، ولی اگر کاهش قیمت در کالاها نبود، می توانست فقط بمقدار نیازمندیش خریداری کند.
و هر كدام أز تورم یا کاهش قیمت، موجب عدم ثبات وضع بازارها می شود، مگر آن که دولت (أولا) بطور مطلق بالا رفتن قیمت ها را تا دو برابر در حال (گرانی کالا) و (ثانیاً) پائین آمدن قیمت ها را
ص: 60
تا نصف هنگام (أرزانی کالا) اعلام کند، و غالباً دولت ها بيش أز دارائیشان اسکناس چاپ می کنند، ولی أز اعلام گرانی و تورم ممانعت می ورزند، چون در بیان حقیقت أز سوی دولت هرج و مرج پدید می آید.
جيم) أما جواب اشكال سوم: انسان حق دارد در صورت عدم زیان به دیگران آن چه خواست أز دارائیش را ذخیره کند، و در صورت اضرار . . این حق أز او سلب می شود، بنابر این مقداری که ذخیره اش مباح و جایز است ... تا حد عدم اضرار می باشد و این که بشرط عدم اضرار حق ذخیره کردن دارد چون به انسان (در نفس و مالش) آزادی کامل داده شده (مردم بر مال و جان خویش مسلطند)، و این که گفتیم تا حد عدم اضرار بدیگران هم حق دارد بدليل قاعدة (لا ضرر و لا ضرار في الاسلام) است.
برای آگاهی أز قدرت پول در معامله (بانك مركزى) قدرت پول را مثلا برای امور پنجگانه ملاحظه نموده، و آن گاه مقدار ارزش آن را تعیین می کند و بعد وزارت کار بر حسب نیاز و گاهی مناسب با شخصیت انسان مزدها را تعیین می نماید.
پس این جا دو عمل انجام می گیرد : -
اولا) تعیین مقدار ارزش خریدی یا (معامله ای) پول .. به این
ص: 61
نحو كه بانك - اول هر سالی- ارزش امور متعدد عمومی را ملاحظه نموده سپس حکم می کند که قیمت پول چقدر است.
مثلا ملاحظه می کند که هر يك كيلو گوشت يك دينار، و هر بیست کیلو نان يك دينار، و هر ده كيلو برنج يك دينار و مزد دوخت يك پيراهن مثلا ربع دينار و ویزیت پزشک هر يك ربع ساعت يك دینار (1) می باشد و...
و بدین ترتیب . . بانك قیمت های یاد شده برای أجناس فوق را ثابت می کند.
و سپس در سال بعدی .. اگر قیمت ها همان قیمت های گذشته بود معلوم می شود که نه تورمی و نه کاهشی در قیمت ها پدید آمده است.
أما .. اگر قیمت ها در سال بعد بالا رفت . . مثلا گوشت کیلوئی يک دينار و نیم شد، و همچنین اجناس دیگر . . .، تورم بوجود می آید.
و اگر قیمت ها کاهش یافت، مثلا گوشت کیلوئی سه ربع دينار شد، و اجناس دیگر هم به این ترتیب . . .، کاهش قیمت ها و بحران بی پولی بوجود خواهد آمد.
ص: 62
ثانياً) - در آغاز هر سالی - وزارت کار مقدار نیاز سالانه کار گر را أز نظر خوراك، پوشاك، اجاره خانه، خرج بیماری، نیازمندی های تحصیلی فرزندان و غیره در نظر می گیرد، و بر ساعات کارش تقسیم می کند، بعد هم بتناسب آن چه بدست آمد اجرت هر ساعت را تعیین می کند.
بطور مثال: کارگر هفته ای پنج روز، روزی 8 ساعت بمدت یازده ماه کار می کند و سالی یک ماه در تعطیل بسر می برد در نتیجه ساعت های کارش سالانه (1870) ساعت می شود، و آنگهی اگر خرج هایش بطور متوسط سالانه (900) دینار، یعنی هر ماهی (75) دینار باشد، وزارت کار برای هر ساعت أز کار کارگر (نیم دینار) تعیین می کند، چون نسبت میان (1870) ساعت و (900) دینار تقریباً همین است.
این تعیین بر حسب (نیازمندی) است.
و أما تعيين بر حسب شخصیت انسان اضافه بر نیازمندیش، به این صورت است که اگر وزارت بخواهد اجرت مهندس، پزشك، معلم و غیره را تعیین کند، بر (قیمت کار) آنان قیمت شخصیتشان را هم اضافه می کند، مثلا برای هر يك ساعت أز كار پزشك (يك دينار) قرار می دهد و چون پزشك ساعتی پنج مریض را می تواند مورد معاینه قرار دهد، اجرتش برابر هر معاینه ای (يك پنجم) دینار خواهد بود.
ص: 63
این أرزیابی بانکی (راجع به قیمت گذاری أشياء) و تعیین وزارتی (راجع به تعیین دستمزد کارگران) باید در دولت اسلامی مراعات شود
چون در اسلام دولت برای مراعات حال و مصالح امت قرار داده شده، پس اگر حاکم چیزی را صلاح ديد و بدان أمر نمود متابعتش واجب است چون میان آمر حاکم مبنی بر اصلاح مردم و کشور، و اطاعت مردم أز وی تلازم هست، اضافه بر این که مخالفت با امر حاکم ضرر، احتکار پدید آمدن کارتل و تراست در بازارها و مشکلات دیگری که برخی أز آن ها در فصل (یکسانی فرصت ها) گذشت، می شود.
و حضرت أمير المؤمنین علی علیه السلام در وصیتنامه اش به مالك أشتر نخعی فرمود: «و بدان که در بسیاری أز آنان تنگنای فاحش و پلیدی قبیح، و احتكار منافع و حکم بی رویه ای در فروش ها وجود دارد، و این ها برای عموم زیان آور بوده، و برای والیان (جانشینان خلیفه) عیب است». (1)
و ظاهر این فرمایش اینست که أز هر ضرری به عموم باید جلوگیری بعمل آید.
و این عنوانی است ثانوی که أز قاعده (مردم بر مال و جان
ص: 64
خود مسلط اند) (1) خارج است، چنان که (قوانین رانندگی)، (قوانين صدور و استيراد کالاها)- البته هنگامی که مضر بحال جامعه باشد - و (قوانین ورود و خروج به کشور، اگر برای صلاحیت مردم باشد و در خلاف آن به مردم کشور ضرر برسد)، أز قاعده مزبور خارج می شود.
و تفاوت میان این قوانین و قوانین اولیه اینست که در قوانین اولیه دست، نمی رود مگر در حال اضطرار، ولی قوانین ثانوي وضع نمی شود مگر هنگام نیأز و اضطرار - و این بحثی است فقهی که تفصیلش را در کتاب الفقه - بخش اقتصاد - ذکر کرده ایم.
بله . . بر دولت اسلامیست که تا حد ممکن زمینه را برای عدم سلب آزادی مردم مهیا سازد، که آن هم با ایجاد بازارهای ارزان و تکنسین های متخصص مانند پزشك و مهندس که با مزدی عادلانه قانع باشند امکان پذیر است، و این بازارها و تكنسين ها بعلت رقابت با دیگران موجب ارزانى كالا و ارزانی مزد تکنسین های دیگر می شود.
و حال . . پیرامون آن چه گفتیم . . راجع به این که برخی کارمندان اضافه بر دستمزد، حق شخصیت خویش را دریافت می کنند همانند پزشك و مهندس، سؤالی مطرح می شود باین که: چرا برخی مردم مزد بیشتری دریافت می کنند، حال آن که همه بطور
ص: 65
یکسان اشتغال به کار دارند؟.
پاسخ: این افراد: مزد بیشتری دریافت نکرده، و آن چه اضافه بر دیگران می ستانند برابر کار فعلی و کار گذشته آن هاست، مثلا پزشك پانزده سال درس خوانده و اگر پانزده سال هم کار کند حق دارد که دستمزد سی سال دریافت نماید، پس در مدت کارپز کیش بر ابر کارگر بنا - بطور مثال - دو برابر مزد أو را مستحق می باشد.
و اگر مزد پزشك دو برابر (یعنی بمیزان درس خواندن و کارش) بود این پاسخ صحیح است حال آن که غالباً دستمزد این أفراد بیش أز این هاست:
در حقیقت برتری اندیشمندان بر دیگران چند علت دارد: -
(1) انسان متفکر و اندیشمند - کسی که کارش فکری باشد - به يك جو ملايم، آرام و راحت نیازمند است، تا بتواند فکر و اندیشه اش را بكار اندازد، زيرا در يك جو شلوغ و در شرایط نامساعد زندگی، انسان نمی تواند به قوه فکر و اندیشه پناه ببرد، بخلاف کسی که کار بدنی می کند مانند کشاورز و کارگر، که کارش به جو ملایم و آرام نیازی ندارد پس دستمزد بیشتر برای اندیشمند بمنظور تهیۀ جو ملایم است، تا بتواند به کار فکری بپردازد.
(2) انديشمند بیش أز کار گر بدنی در معرض بیماری هاست، چه کار بدنی موجب تقویت و میکروب زدائی بدن می شود، بخلاف کار فکری، زیرا استقرار در جائی برای فکر کردن، آمادگی بدن را برای مبارزه با ناملایمات کم تر می کند، و لذا همیشه کسالت و
ص: 66
بیماری اندیشمندان بیشتر أز کارگران و کشاورزان بوده و دستمزد بیشتر برای آنان مقابل فقدان بهداشت و راحتی نسبي آنان است، اندیشمند کار می کند و أز بهداشت خویش مایه می گذارد در حالی که کارگر فقط کار می کند بدون این که هیچ مایه ای أز بهداشت بدنش بگذارد.
(3) کار اندیشمند ثمر بخش تر أز کارگر است، مثلا يك پزشك هر سال (هزار انسان را با نسخه های داروئیش - بخواست خدا - شفا، می بخشد در صورتي كه يك بنا هر سال با ساختن خانه ای وسایل راحتی تنها يك خانواده را فراهم می سازد .. و اجرت هم باید بمقدار محصول کار باشد.
البته .. نباید دستمزد کارگر أز کارش و أز نيازمنديش به يك زندگی مرفه متوسط .. کم تر باشد، چنان که نزد عرف و نزد عاقلان دستمزد اندیشمند (کسی که کار فکری می کند) هم نباید بیش أز استحقاقش باشد.
تورم : عبارت است أز بالا رفتن قیمت ها که آن را در زبان شرع گرانی می نامند.
زمانی که أز ارزش خریدی (پول) کاسته شود، تورم پدید می آید، مثلا: کارگر روزي يك دینار کار می کرد، و با آن تمام
ص: 67
نیازهایش را أعم أز خوراك، پوشاك، مسكن و غير تأمين مي نمود بطوري كه يك قرص نان را به يك فلس (1)، و يك كيلو گوشت را به ده فلس و بهمین ترتیب نیازهای دیگرش را تأمین می نمود، حال اگر هريك قرص نان دو فلس و يك كيلو گوشت بیست فلس شد تورم پدید آمده و ارزش اسمی (يك دينار) با أرزش واقعيش که همان ارزش خریدی است مختلف می شود، به این نحو که ارزش اسمی آن (يك دينار) ولى أرزش حقيقيش نيم دينار بيش نیست.
و اگر تورم به این مقدار بوجود آمد باید دستمزدها دو برابر شود، و به همین ترتیب بقیۀ (امور پنچگانه) مثلا اگر مناسب بود که مرد شب دامادی بیست دینار به همسرش هدیه کند بایستی آن را به چهل دینار افزایش دهد و براین منوال ارزش، (مواد)، (أبزار توليد) و (فكر) بالا می رود.
مثلا اگر (اجاره منزل، خوراك، پوشاك، خرج تعليم و آموزش فرزندان، لوازم التحریر آن ها و غيره) براى يك ماه در سال گذشته (صد دینار) بود، و امسال صد و بیست دینار شد معنیش اینست که (قیمت واقعى يك دينار) أز قيمت اسميش بمقدار (يك
ص: 68
پنجم) کاهش یافته .. و در مقابل باید دستمزدها بمقدار يك پنجم افزايش يابد، والا .. اين يك نوع دزدی واقعی أز کار کارگران و ... می باشد.
و قبلا گفتیم که بر دولت است که مانند این کمبود را بر حسب عدالت تأمین نماید.
و چه بسا دولت ها با قرار دادن يك مقياس نادرست بعنوان قیمت پول کاهش قیمت پول را مخفی، می دارند بطوری که می گویند: کاهش ارزش أز آن مقیاس است تا کاهش حقیقی کم تر بنظر آید بطور مثال پنج سال پیش اجاره ماهانه يك خانه پنج دینار، و ارزش خوراك متوسط بمدت یک ماه برای هر يك شخص هم پنج دینار بود، و پس أز پنج سال بانك مرکزی این قیمت ها را میزان قرار داده و اعلام می کند که اجاره يك خانه در این سال (12) دینار و قیمت خوراك (6) دينار است، و تورم بمقدار (يك پنجم) می باشد، در حالی که مقیاس مقیاس (پنج سال پیش) نسبت چون قیمت سه سال پیش کاهش یافته، بطوری که اجاره خانه به پنج دینار و قیمت خوراك ( دو و نیم) شده،بود و بر معدل (5) و (دو و نیم) دستمزد کارگر کاهش یافته است و حال اگر امسال اجاره منزل تا (12) دینار و خوراك تا (6) دينار افزايش يابد، معنیش اینست که ملاحظة نسبت بين (5) و (12) و بين (دو و نيم) و (6) لازمست، نه ملاحظه نسبت بين (10) و (12) و بين (5) و (6).
ص: 69
پس (نرخ أشیاء پنجگانه) باید ملاحظه شده و با این ملاحظه (نرخ پول) تعیین شود، و هر چه اولی گران تر شد، دومی أرزان تر و بالعكس هر چه اولی أرزان تر شد، دومی گران تر شود.
و اگر کارگر .. روزانه یک دینار کار می کرد، و نان را کیلوئی يك درهم می خرید، و بعد نان کیلوئی دو در هم شد و به همین ترتیب.. لازم است که مزد کارگر هم روزانه دو دینار شود، و همین طور بالعکس مثلا اگر فرض کنیم ارزش نان به کیلوئی نیم در هم تنزل یافت و چیزهای دیگر هم به این ترتیب لازم است که مزد کارگر روزانه نیم دینار پرداخت شود.
بنابر این - در مثال اول - هر کمبودی أز دو دینار که بر کارگر عارض شود، نوعی دزدی أز کارش بوده .. چنان که هر اضافه ای بر نیم دینار - در مثال دوم - نوعی دزدی أز صاحب پول است.
و آنگهی ممکن است تورم به شيء واحدى، و يا نسبت به همه اشیاء پدید آید مثلا گاهی بعلت کمی گندم، تنها قیمت نان گران می شود، و گاهی بطور کلی نرخ و اجاره تمام نیازمندی ها گران می شود.
و اگر تورم نسبت بشيء واحدی حاصل شود، چه بسا به چیزهای دیگر هم سرایت می کند، و یا نمی کند.
مثلا اگر اجاره خانه تا دو برابر افزایش یافت، کارگر ناچار می شود که دستمزد خویش را بالا برده تا بتواند اجاره افزوده شده را
ص: 70
بپردازد، و به این ترتیب اگر کار گر دستمزد بیشتری گرفت، کم کم نانوا، قصاب و خواربار فروش هم قیمت کالاهایشان را گران می کنند تا میزان بأزار متساوی شود و به همین ترتيب قيمت ها أفزايش می یابد.
تورم- غالباً - مانند آبی است که اگر در ظرف هائی دارای طول و عرض متفاوت، ولي متصل با هم جاری شود، نسبت به همه آن ها يك سطح متساوی ای بخود می گیرد.
اما تورم زائیده چیست؟ در پاسخ چند علت برای آن می توان ذکر کرد: -
(اول) خرج های گران اداره جات:-
زیر حکومت بمنظور (داد گری)، (اداره مملکت) و (پیشبرد کشور) تشکیل شده و اگر این سه هدف ملاحظه شود، حکومت به کارمندان زیادی نیازمند نیست اضافه بر این که زندگی افراد دولتی هم بایستی متوسط باشد.
گر چه همین هم تا حدودی روی تولید اثر می گذارد، اما تأثیرش بحساب نمی آید .. مثلا اگر ميان يك مليون انسان (هزار کارمند) باشد که همگی أز زندگی متوسطی بر خوردار باشند، زندگی این هزار نفر بر تولید حاصله أز يك مليون انسان اثری نمی گذارد.
و لذا حکومت های صحیح سعی می کردند تا با اموری که راجع به آنان نیست کاهلشان سنگین نشود، ولی جو مناسب را آماده
ص: 71
می ساختند تا خود مردم نیازمندی هایشان را رفع کنند -- نه از راه لطف و بخشش - بلکه أز راه تجارت و خدمت.
پس لازم است که (آموزش)، (بهداری)، (پست و تلگراف و تلفن) و غیره بدست مردم اداره شود و دولت باید ناظر باشد که استثماری نباشد مگر در حد معقول، اضافه بر این که باید بر درستی و حسن مدیریت آنان هم نظاره کند.
و به این نحو آزادی های مطلق تا دورترین مرزها گسترش یافته و میان حکومت و مردم تفاهم و محبت برقرار می شود، و حکومت هم مردم را بزحمت نخواهد انداخت.
أما اگر حکومت مانند (شیری درنده) - چنان که حضرت امير المؤمنين على علیه السلام در پیامش به (مالك اشتر) أز آن تعبیر نمود - و اگر أز راه راست منحرف شد، و دستگاهش هم در (کمیت) توسعه یافت، بطوری که مثلا براى يك مليون انسان ده هزار کارمند استخدام نمود، و هم در (کیفیت) بطوری که زندگی أفراد دولت نه تنها بهتر أز متوسط بلکه همراه با اسراف و مباهات و ذخيره أموال شد (چنان که در حکومت های ستمگر مرسوم است) در این حال تورم پیش می آید چون تولید کاهش می یابد - زیرا أفراد حكومتى تولید نمی کنند - و در برابر کاهش تولید (مصرف) هم زیاد می شود، زيرا أفراد دولت (بعلت اسراف و مباهات) دو برابر بیش أز دیگران مصرف می کنند، و اگر عرضه کم شود،
ص: 72
تقاضا زیاد می شود، و در نتیجه تورم پدید می آید.
فرض می کنیم که برای کالاها و صنایع و کشاورزی هزار تولید کننده باشد، و دولت هم هزار اسکناس پولی برای قیمت (خدمات و کالاهای) آنان بچاپ برساند، در نتیجه سهم هر کدام أز آنان يك دینار می باشد، و این یك دینار دستمزدی است مقابل نیازی که به آنان می شود.
و حال . . اگر فرضاً (صد نفر) بنام افراد دولت بر این ها افزوده شود، بدون شک این صد تا نه تنها تولیدی نداشته، بلکه مصرف کننده هم خواهند بود و اگر دولت (صد دینار) أز آن هزار دینار به کارمندان مزبور داد، باید (900) دینار باقیمانده را بر هزار کارگر پخش کند و بدین ترتیب هر کارگری (900) فلس (1) دستمزد دریافت خواهد کرد.
در چنین موقعی مزدکارگر بقدر يك دهم كاهش يافته أما (نیازمندیش) به اندازه همان یک دینار باقی می ماند، و به این نحو تورم پدید می آید، چون سابقاً گفتیم که تورم عبارت است أز (گرانی) و یا بعبارت دیگر عدم مساوات میان دستمزد و نیازمندی است، چون دستمزد کم تر أز مقدار احتیاج می باشد.
و این تورم زمانیست که فرض کردیم صد نفر اعضای دولت
ص: 73
صد دینار دریافت کنند، ولی اگر فرض شود که آن صد نفر پانصد دینار بستانند چنان که در حکومت های دیکتاتوری معمول است (خواه دیکتاتوری علنی باشد مثل شوروی، و یا زیر پرده مانند آمریکا) - در این صورت (تورم شدید) شکل می گیرد، چون دولت نیمی أز دستمزد کارگر را به یغما برده، زیرا به کارگر (نیم دینار) داده حال آن که حق کارگر (یک دینار) است، آن چه که به کارگر پرداخت می شود می تواند نیمی أز نیازمندی هایش را بر آورد . . و بقیه؟ وارد کیسه دولت می شود.
و لذا: خرج های سنگین اداره جات أز عوامل (تورم) بحسسه می آید... و هر چه این خرج ها بیشتر باشد، تورم هم شدیدتر خواهد بود.
اما اگر فرض شود که دولت بمنظور پرداخت همان (یک دینار) به کارگر، (دو هزار دینار) چاپ کند، این کار در حل مشکل تورم سودی ندارد، چون به صد نفر کارمند هزار دینار و به (900) کارگر هم هزار دینار خواهد پرداخت، و کارگر (یک دینار و صد فلس) دریافت می کند، در حالی که کالا به اندازه دو دينار افزايش یافته است چون (کالاها و خدمات) که اضافه نشده، پس دولت (900) فلس أز دستمزد کارگر ربوده زیرا اگر پول (دو هزار) دینار باشد، دستمزد کارگر هم بطور نسبی دو دینار خواهد بود.
و حل مشکل چنین تورمی اینست که (اداره جات) بمقدار مورد نیأز کاهش یابد و حقوق کارمندان هم عادلانه پرداخت شود و با
ص: 74
این دو اقدام مشکل تورم و گرانی حل شده و دستمزد با نیازمندی مساوی خواهد شد.
دوم) خرید کالای بیش أز نیاز أز سوی مردم است.
آن هم یا بعلت عدم اعتماد بر (پول) و یا برای ترس أز آینده حاصل می شود، مثلا دولت ضعيف و أرزش پول هم متزلزل باشد و عدم اعتماد مردم بر پول موجب می شود که پول هایشان را مبدل به کالا سازند، زیرا کالا سقوط نمی کند ولی احتمال سقوط یا کاهش ارزش پول می رود، بطور مثال کسی (صد دینار) دارد که با (صد مثقال طلا) برابری می کند، و هنگامی که احتمال سقوط دینار را می دهد، آن را مبدل به طلا می نماید، چون هر چه پول تحول پیدا کند، طلا تغییر نمی یابد. یا آن صد دینار را (گندم) و یا هر کالای دیگری می خرد، و حال اگر تولید کالا به همان حد معمول مانده واضافه نشود، و تقاضا هم زیاد شود، به ناچار (عرضه) کم شده و قيمت ها افزایش می یابد و در نتیجه تورم پدید می آید، مثلا قیمت هر مثقال طلا دو دینار می شود.
و همچنین اگر جامعه بعلت خشکسالی، جنگ و غیره أز آینده بهراسد، مردم، اقدام به خرید زیاد نموده، و (تقاضا) سير صعودی پیدا می کند، و باز عرضه کم و موجب تورم خواهد شد.
و علاج این نوع تورم، أز میان برداشتن اسباب آن أز راه تقویت مرکز پول و بازگشت اطمینان به مردم می باشد تا خرید
ص: 75
و فروش به همان حالت أول بأز گردد، یعنی رفع نیازمندی ذخیره سازی.
سوم) چاپ اسکناس های پولی بدون پشتوانه أز سوی دولت می باشد- چنان که بدان اشاره شد - مثلا اگر کالا بمقدار هزار دینار بود، و دولت دو هزار دینار بچاپ رسانید این جا هر دو دینار ارزش يك دینار حقیقی را خواهد داشت و اگر دستمزدها باندازه دو برابر افزایش یافت، تورمی پیش نخواهد آمد، و کار دولت اقدامی بیهوده خواهد بود، ولی اگر دستمزدها بمیزان دو برابر افزایش نیافت، تورم حتمی است، زیرا مزد کارگر کم تر از مقدار مورد نیازش می باشد.
و این کاریست نامشروع که برخی دولت ها جاهلانه و یا هنگام پیشامدهای بخصوصی که علاج مشکل را جز أز این راه نمی بینند اقدام به انجام آن می نمایند و گرچه این اقدام مدت کوتاهی دولت را آسوده می کند، ولی حکم مواد مخدر را دارد، و بزودی بر ملا شده و دولت را دچار بحران اقتصادی کرده، و گاهی هم بسقوط آن می انجامد.
و أما علاج این نوع تورم باینست که دولت أز زیاده روی بپرهیزد و آن چه پول بچاپ می رساند برابر پشتوانه ای به کار اندازد.
بله .. اگر دولت برای آینده سازی، عوارض جنگی و مانند آن نیأز به پول بیشتری پیدا کرد، می تواند برای رفع نیازمندی به
ص: 76
چاپ (اوراق قرضه) پناه ببرد. و معنی اوراق قرضه اینست که مردم آینده کارشان را به مصرف می رسانند، مثلا .. اگر کارهای مردم در مدت (پنج سال) برابر (پنج ملیارد) دینار بود دولت (يك مليارد) دینار و چهار (ملیارد) اوراق قرضه بچاپ رسانده و میان مردم پخش می کند، یعنی این که مردم (پنج سال أز دسترنج و زحمتشان را در این سال) پیش فروش نموده، و بدین ترتیب دولت را در بازسازی خرابی های گذشته، یا ایستادگیش برابر پیشامدهای غیر مترقبه كمك مي كند، و این مانند انسانی است که بخواهد خانه ای را بسازد و این خانه برابر پنج سال دستمزد کارش خرج برمی دارد این شخص بمقدار چهار سال دستمزدش قرض کرد و به مزد این سال اضافه می کند، و با مجموع این پول خانه ای می سازد، تا بجای این که تا آخر سال پنجم بی خانه باشد، و پیوسته پولش را برای ساختن خانه جمع آوری کند، أز همان سال اول خانه دار شود، و پروژه های پنجساله و مانند آن که دولت ها نقشۀ آن ها را طرح می کنند أز این قبیل است.
چهارم) استيراد کالاهای گران قیمت أز خارج است.
که موجب تورم داخلی می شود مثل این که انسان حیوانی بیمار أز خارج وارد کند که موجب بروز همان بیماری در داخل خواهد شد، و این تورم چنین صورت می گیرد:-
مثلا شخصی صد دينار - دستمزد یک ساله اش - را دارا باشد،
ص: 77
و فرضاً باید نیازمندی های یکسالش را با آن تأمین کند، یعنی این که کار یک سال را بدهد (زیرا صد دینار کار انباشته شده است)، و در مقابل آن دسترنج یکساله اش را أز جنس دیگری بستاند، پس لازم است نرخ آن چیزی که می خواهد خریداری کند عادلانه باشد نه نرخ افزایش یافته، پس اگر با آن صد دینار چیزی خرید که نرخ واقعيش (90) دینار بود تورم پدید می آید، چون با دسترنج یک سال توانسته کم تر أز نیازمندی یک سالش را تأمین کند.
مثلا فرض می کنیم که به صد کیلو أز (حبوبات) نیازمند است و هر کیلوئی معادل يك دينار است، و اگر برنج که أز خارج وارد شده کیلوئی دو دینار بود، ناچار می شود برنج مورد نیأزش را (فرضاً ده کیلو) به بیست دینار خریداری کند، و این تورمی است که او را أز نیازمندیش به مثلا (نخود) محروم می کند چون برنج با (ده دینار اضافیش) قیمت نخود مورد احتیاج را هم صرف نمود.
و علاج این تورم وارداتی اینست که انسان با آن چه دارد کفایت کند و کالاهای خارجی را وارد نکند و همین علاج برای (خانواده) نسبت به تورمی که در سطح شهر در برخی اجناس پیش می آید عملی می شود، مثلا اگر تخم مرغ گران شد و تورم پیش آمد، علاج اینست که تخم مرغ نخورند و چیزی ارزان جایگزین آن نمایند تا دستمزدشان با مصارفشان برابری کند، والا دچار تورم
ص: 78
شده و به قرض یا مدت زمانی گرسنگی گرفتار خواهند شد.
و تورم حتی در آمریکا و شوروی وجود دارد، چون (سرمایه داری منحرف) خواه سرمایه بدست تجار باشد - مثل بلوك غرب- یا بدست دولت باشد - مثل بلوك شرق -- با تورم تلازم دارد و لذا همیشه افزایش قیمت ها را در هر دو بلوك مشاهده می کنیم، و خرج های سنگین دولت (از نظر کمیت و کیفیت) در آمریکا، روسیه و کشورهای دیگر تورم همیشگی را پدید می آورد، و نگرشی کوتاه به (رشد اعضای دولت و اعضای حزب) و (رشد کمیت و نوعیت تسلیحات) چگونگی تورم در دو بلوك غربی و شرقی را بیان می کند.
و مقاله ها و کتاب هائی که راجع به تورم در یکی أز این دو بلوك سخن به میان می آورد و أز دیگری ساکت می ماند (حالت کتاب ها و مقاله هائی را دارد که تنها زشتی ها و اشکالات یکی را أز همه جهات مورد بررسی قرار می دهد) و این ها مزدور آشکار برای جهتی هستند که درباره اش سکوت نموده اند، چون تمام أنواع مفاسد در هر دو طرف هست.
طبقه زحمتکشان و کسانیکه درآمد محدودی دارند أز تورم آسیب می بینند چون بر طبقهٔ ثروتمندان و هم قطارانشان هیچ اثری نمی گذارد.
ص: 79
مثلا . . اگر تورم بمقدار (يك دهم) پدید آید انسانی که ماهیانه صد دینار در آمد دارد. در هر ماهی سه روز یعنی (يك دهم) أز اداره امورش بأز می ایستد و گرسنه می ماند، یا این كه (يك دهم) أز خرج مصرفیش همیشه بکاهد، چون یک دهم (دو هزار تومان) حقیقی را کمبود داشته است.
ولی ثروتمندی که ماهیانه بیست هزار تومان کسب می کند، در واقع يك صدم در آمدش را کمبود می آورد، و این هیچ اثری بر زندگیش نداشته بلكه يك أثر جزئی بر سودهایش خواهد داشت.
و آنگهی غالباً ثروتمندان تورم را بر طبقه زحمتکشان - که در آمدی محدود دارند - تحمیل کرده تا هیچ کمبودی (حتی در یک صدم درآمد) هم عارضشان نشود، به این نحو که قیمت کالاهای تولیدی یا استیرادی را باندازه تورم پدید آمده گران می کنند پس اگر صد دينار (يك دهم هزار) ياده تومان (یک دهم صد دیناری که در زندگیشان مصرف می کنند) کمبود حاصلشان شود، آن صد دینار یا ده دينار را مثلا (بر (کنسرو هائی) که تولید یا وارد می کنند پخش کرده و به همان نسبت قیمت ها را بالا می برند، و در نتیجه طبقه زحمتکش و کارگر اضافه بر پرداخت زیان ناشی أز تورم در زندگیش، بایستی کمبودهای عارض برزندگی ثروتمند را هم جبران کند.
و دولت جزو طبقه ثروتمندی است که متحمل زیان تورم نمی شود چون آن کمبودش را أز راه مالیات مستقيم يا غير مستقيم
ص: 80
بر مردم جبران می کند، بطور مثال - :
(1) گاهی دولت برخی مالیات مستقیم را بر مردم می نهد خواه أز راه مالیاتی که أز قبل نبوده و یا أز راه اضافه کردن مالیات قبلی، مثلا اگر مالیات خانه ده دینار بود آن را یازده دینار می کند- بفرض تورم ناشی أز يك دهم- .
(2) و گاهی دولت مالیاتی غیر مستقیم أز مردم می ستاند، مثل این که قیمت (نفت)، (سیگار) یا (قند) و مانند آن را گران کند.
و چه بسا ثروتمندان یا دولت ها تورم را بهانه ای برای بالا بردن قیمت ها قرار دهند مثلا اگر بعلت تورم ده دینار زیان ببیند مالیات يا قیمت ها را تا بیست دینار افزایش می دهند.
و این کار زیان های ناشی أز تورم را بر زحمتکشان و کارگران سه برابر می کند، یعنی هم تورم بر خودشان و هم تورم عارض بر طبقه ثروتمند یا هیئت دولت و هم تورم اضافی را که أز طمعکاری سرچشمه گرفته باید متحمل بشوند، و اگر این مشکل را یعنی (دستمزدی که به طبقه زحمتکش داده می شود، کم تر أز مقدار استحقاقش باشد به سه نوع تورم بالا اضافه کنیم، چون تورم موجب کاهش قدرت خریدی پول می شود، در نتیجه... این طبقه که داری درآمد محدودی است، چهار برابر زیان تورم را متحمل خواهد شد... و در اثر آن باید خیلی کم مصرف کند، بطوری که نه بدنش کاملا پوشانده شود و نه شکمش کاملا سیر، و نه دارای خانه ای مرفه
ص: 81
شود، در صورتی که شخص دیگری - أز زحمت و دسترنج أو - در همه انواع رفاه و آسایش بسر برده، هم پولش را ذخیره و هم سرمایه اش را افزایش می دهد.
(1) مسابقه تسلیحاتی (2) گسرش اداره جات (3) استئثار (1) این مثلث هر روز تنگ تر شده، و جهان را دچار اختناق می نماید.
(1) مسابقه تسلیحاتی ای که جهان دچار آن شده نتیجه حب ریاست، شهرت، تفوق طلبی و (غفلت أز خدا و روز رستخیز) است، این مسابقه موجب شد تا مقادیر زیادی أز ثروت خرج شود که آن ثروت ها همان محصول دسترنج کارگران و زحمتکشان می باشد، و فکر و اندیشه، علم، تکنولوژی، تخصص، کار و مواد اولیه همه و همه در خدمت تسلیحات در آمده، تسلیحات هم دو ضرر خان مانسوز برای بشر بدنبال داشت، ضرر فقر، تورم و گرسنگی، علاوه بر ضرر فنا و نابودی و بلاهای گوناگون (زیرا مجروحين و افراد ناقص العضو جنگ ها کودتاها و انقلاب ها قربانی بلاهائی هستند که زائیده اسلحه است).
ص: 82
و يك گزارش حکایت می کند که سالانه در جهان (10) ملیون كودك در اثر فقر، سوء تغذيه و نبودن غذا و نیازمندی های دیگر فوت می کنند .. چنان که گزارش دیگری اظهار می دارد که تنها در کشور هند هر روز هزار انسان در اثر گرسنگی جانشان را أز دست می دهند (البته همه می دانند که در حال حاضر هند بمب اتم می سازد)!.
(2) و گسترش اداره جات به حد فاحشی رسیده، بطوری که در دوران حکومت (جمال عبدالناصر) گزارشی دیدم مبنی بر این که مصر: فقط به (200) هزار کارمند نیاز دارد ولی تعداد کارمندان به (يك مليون و صد هزار نفر) رسیده است.
و اگر علاوه بر افراد سأزمان امنیت .. افراد ارتش و نیروهای مسلح را به کارمندان اداری اضافه کنیم، نتیجه ده برابر کارمندان مورد نیاز در هر دولت خواهد شد .. و این جانب به یاد می آورم که در يك كشور كوچك كه جمعیتش بیش أز صد هزار نفر نبود، تعداد کارمندان در عرض (30) سال أز پنجاه نفر به (3) هزار نفر افزایش یافت.
اضافه بر این عده زیادی أز کارمندان در نعمت و رفاهی - اگر نگوئیم بهتر- لااقل همانند رفاه ثروتمندان بسر می بردند، در حالی که يك كارمند - حتی رئیس جمهور- بیش أز خدمتگزاری برای مردم نیست که باید زندگی ای مانند هر فرد متوسط جامعه داشته باشد.
و این هم در صورتیست که بخواهیم أز رأی اسلام فراتر برویم چه
ص: 83
این که حضرت امیر المؤمنين على عليه السلام - در نهج البلاغه - می فرماید: لازم است رئیس دولت زندگی فقیرانه ای داشته باشد (تا يك فرد فقیر أز فقرش به ستوه نیاید).
پس تعداد انبوه کارمندان اضافه بر زندگی مرفه یا فوق مرفهی که دارند .. دومین عامل أز مثلث اختناق را تشکیل می دهد.
و اینان زیان دو برابری ببار می آورند :-
1) چون اصالتاً زندگیشان سرباری بر تولید کنندگان می باشد.
2) و زندگی مرفه آنان سربار دومی است.
3) و سر بار سومی هستند أز این که اوقات و اموال و نیروها را برای پیاده نمودن شبکه دیوانسالاری و بروکراسی بر مردم، صرف می کنند.
فرض می کنیم که انسانی هر ساعت باندازه یک درهم کالا تولید می کند، و روزی هشت در هم دستمزد دریافت می کند، و اگر کارمندی سربار او گشت روزی (4 در هم) اجرت کارمندی و (یک در هم دیگر) برای تأمین رفاه خویش أز او می ستاند، کما این که اگر هم کار یا مشکلی اداری برای آن کارگر پیش آید در اثر دیوانسالاری و برکراسی اداری مثلا (یک ساعت) او را معطل می کند، که همین معطلی ارزش یک درهم برای کارگر دارد، و اضافه بر تمام این ها پول (کاغذ و ورق و غیره) را هم أز او می ستاند، در نتیجه مشاهده می شود که مجموعاً روزانه کم تر أز (نیمی أز دستمزد) برای کارگر
ص: 84
باقی می ماند .. و اگر این ملاحظه ها را نسبت به (نهصد هزار کارمندی نمائیم که بیش أز مقدار نیاز در کشور مصر اند) آسیب سنگینی را که أز این ضلع أز مثلث، اختناق عارض مردم مصر می شود، خواهیم شناخت.
3) و اما استئثار... با ملاحظه تنگنائی که عده زیادی أز حکام و فرمانروایان با کثرت پول بر مردم قرار داده اند، اثرش ظاهر می گردد بطور مثال یکی از کشورهای نفت خیز را ملاحظه کنیم:-
الف) عده زیادی أز کار کنانش به نام اجنبی معروف اند، مثلا برای خریدن خانه مسکونی یا مغازه ای برای کسب هیچ گونه حقی ندارند چون خارجی هستند، و دولت ها این حق را بخودشان می دهند که هر گاه خواستند، آنان را اخراج کنند، و اگر یکی أز آنان به کاری گماشته شد، دستمزدی کم تر أز دستمزد يك (شهروند هموطن) - به اصطلاح امروز - دریافت خواهد کرد، و به همین ترتیب آداب و رسوم دیگر این (بردگی جدید).
ب) أما شهروند: آن هم چند درجه است، درجه يك، درجه دو و درجه سه، و هر درجه ای که بالاتر باشد مزایای بیشتری بدان تعلق می گیرد.
جيم) و دولت فرصت های مناسب را أز نظر پول و منصب تنها برای طبقات عالی أز شهروندان قرار می دهند، أما سایر طبقات که اکثریت ملت را تشکیل می دهند هیچ فرصتی برای پیشرفت
ص: 85
ندارند.
دال) دولت برای کسی که بخواهد خانه ای تهیه کند، یا ازدواج نماید و یا أز این قبيل كارها انجام دهد، وام هائی قرار می دهد و اين وام ها (أولا) با بهره است و (ثانياً) انسان را به بند می کشد، به این ترتیب که وام ها را در مدت بیست یا سی سال - مثلا - باز پس می گیرد و در این مدت انسان همیشه بدهکار دولت خواهد بود.
ه) و به همین ترتیب است که اگر دولت خانه ای قسطی به شخصی بدهد- حال آن حال همان وام می باشد- .
واو) و بعد أز اين ها ... نوبت (استثمار آزاد) مي رسد كه يك اتومبیل، یخچال، کولر و غیره را بطور قسطی به شخصي مي فروشد و بهره را بر أصل ثروت و سود آن اضافه می کند.
مثلا اگر يك فرد زحمتکش و یا کسی که در آمد محدودی دارد دستمزدش را دریافت نمود، نیمی أز آن را در پرداخت (قسط) و يك چهارمش را در اثر (تورم) باید بپردازد و برای او اضافه بر اندوهی که أز بدهکاری عارضش می شود جز يك چهارم دسترنجش نمی ماند بطوری که او را به حالتی بدتر أز بردگان سوق می دهد، زیرا (برده کار می کرد و بدون هیچ بدهکاری و قرض به اندازه نیازمندیش مصرف می کرد) ولی این شخص بایستی کار کند، و اضافه بر أندوه بدهکاری أز دسترنج خويش لقمه نانی بدست آورد.
و خداوند متعال، زمین، نفت و سایر امکانات کشورهای نفت خیز
ص: 86
را - حدأقل - برای ساکنین آن ها آفریده، و اگر حاکم ستمگر بوسیلهٔ قوانین نامربوطش میان خلق خدا و زمین خدا و نفت خدا و غيره جدائى نمى افكند، هر كدام أز ساکنین آن کشورها حداقل داراى يك خانه، مغازه، اتومبيل و سایر لوازم خانگی أعم أز اثات يخچال، رختشوئي و غيره می شدند، و دیگر کسی أز نداشتن مسکن در آمد و یا نیازمندی های دیگر شکایت نمی کرد...چنان که هیچ پسر يا دخترى أز نداشتن همسر شکایت نمی کرد - چون عدم امکانات مالی أز ازدواج جلوگیری می کند- .
و این که أز کشورهای نفتخیز نام بردیم، أز باب بهترین مثال برای ارتجاع حاکمان و قوانین ارتجاعی آن هاست، و الا .. تمام کشورهای جهان این چنین است.
خداوند مردم زمین و خیرات آن را آفرید، و این زمین و منابعش برای زندگی مرفه و مالامال أز آزادی همۀ مردم کفایت می کند ولی این فرمانروایان و قوانین ساخته و پرداخته آن هاست که أز رسیدن نعمت های خدائی به بندگان خدا جلوگیری می کند.
و هر گاه، حاکمان جاهل بر کنار، و قوانين ظالمانه لغو شود و حکومت حکومت خدا گردد، و حاکم طبق فرمان خدا أز عدالت فقاهت، پاکی و جهان بینی برخوردار باشد، بطوری که مردم با رأی أكثريت (شورى) انتخابش کنند، آن روز روز آزادی انسان خواهد بود، نه تنها آزادی سیاسی و اقتصادی بلکه آزادی و رهائی
ص: 87
أز هر قید و بندی که بشر بر کاهل مردم نهاده (و أز آنان فرو مي نهد بار گران و زنجیرهائی که بر آنان سنگینی کرده) (1)
باید تمام مردم برای رسیدن چنین روزی فعالیت کنند - آن هم بخواست خدای سبحان نزديك است - «و اراده کرده ایم که منت نهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده، و آنان را پیشوایان و وارثان گردانده و در زمین فرمانروائی داده و به فرعون و هامان و سپاهیانشان بنمائیم آن چه را ازشان می هراسیدند» (2)
هر حاكم طاغوتی نسخه جدیدی أز (فرعون) و هر مشاور چاپلوسی، نسخه جدیدی أز (هامان) و هر نیروئی أز نیروهای مسلح که حاكم طاغوت و مشاور چاپلوسی بدان تکیه زند، همانا نسخه جدیدی أز (ارتش آن دو) می باشد.
يك سؤال:
آیا هر چه تعداد افراد بشر بیشتر شود، زمین و منابعش آنان را کفایت می کند؟.
پاسخ: فرض می کنیم که در آینده زمانی بیاید که زمین و منابعش كفايت نكند، و علم هم به امکان سکونت در فضا و استفاده أز خیرات سایر ستارگان یا به خیراتی که در اعماق اشیاء نهفته است دسترسی پیدا نکند.
ص: 88
اگر چنین فرض شود (که البته این فرض امکان ندارد مگر پس أز گذشت صدها سال) آن گاه جایز است که انسان طبق قاعده (لاضرر) و مانند آن نسلش را محدود بسازد.
و این که گفتیم پس أز صدها سال، چون برخی آمارها دلالت دارد که اگر نیروها در تخریب مصرف نشود - چنان که امروز نیروهای زیادی در امور تخریبی صرف می شود - کره زمین با منابعش می تواند چند برابر انسان هائی که در حال حاضر روی آن سکونت دارند، پذیرا باشد.
در فصل گذشته تورم را شرح دادیم که خلاصه می شود در این که (مصرف) بیش أز مقدار (تولید) باشد.
و حل مشکل تورم به این بود که (مصرف با مقدار تولید برابری کند).
و دولت های سرمایه دار- به اصطلاح امروز- خواه سرمایه دار (دولت) باشد مثل کشورهای کمونیستی شرقی یا (تاجر) باشد مانند کشورهای سرمایه دار غربی، أبداً ممکنشان نیست که (تورم) را أز میان بردارند، چه آن که علل بروز تورم بخشی أز (حکومت) را تشکیل می دهد.
بله (دولت های اسلامی) بمعنی صحیح - که در اولین فصل
ص: 89
همین کتاب بدان اشاره شد - می توانند بطور نهائی أز تورم نجات یابند.
أما دولت های فعلی چه غربی و چه شرقی و آن چه که در مدار آن هاست و سائل متعددی برای کاهش تورم در پیش گرفته اند که أز مرز (ظلم) و (فریب کاری) نمی گذرد. گرچه برخی آن ها اختصاص به دولت های بزرگ استعمارگر، و برخی دیگر اختصاص به دولت های استعمار شده دارد مانند:-
اول) اضافه نکردن دستمزد کارگران و زحمتکشانی که در آمد محدود دارند.. تا پول زیاد نشود و (تورم) پدید نیاید، زیرا اگر پول در کشور زیاد شد، نرخ ها فوراً گران می شود، و به این علت تورم افزایش می یابد.
و لذا مشاهده می شود دولت های استعمار شده - مانند پاکستان، عراق مصر و غيره - اعتصاب های کارگران را - اگر بمنظور بهتر شدن احوال و بالا بردن سطح زندگیشان باشد بشدت سرکوب می کنند با وجودی که آنان جز حق منصفانه خویش را مبنی بر دریافت دستمزد برابر با نرخ های گران کالا مطالبه نمی کنند .. مثلا کارگر و کسانی که در آمد محدودی دارند - مانند معلم یا کارمندان جزء - ده سال پیش حقوقش هزار تومان بود بعد به هزار و پانصد تومان رسید در حالی که قیمت های بازار به دو برابر افزایش یافته در این صورت اعتصاب می کند تا ضرری که عارضش شده - مثلا - بمقدار يك سوم
ص: 90
أز حقوق فعلیش را مطالبه کند، ولی با این حال حکومت وقت برای سرکوبی اعتصابات مداخله می کند .. أما در کشورهای کمونیستی چون دولت بر زشت ترین نوع دیکتاتوری بنیانگذاری شده حتی به اعتصاب دو کارگر بمدت یک ساعت هم اجازه نمی دهد، والا سرنوشت اعتصاب کننده به زندان شکنجه و بالاخره اعدام منتهي می شود.
و آن جا که موسوم به جهان آزاد است ... اثری أز اعتصاب بچشم می خورد که آنهم غالباً با (راه حل متوسط) شکسته می شود، که در نتیجه بأز کارگران و همقطارانشان به حقوقی که مطالبه می کنند دسترسی پیدا نمی کنند.
دوم) أز روش های کاهش تورم اینست که دولت پول هائی که بدون پشتوانه پخش کرده حتی الامکان بوسیله مالیات مستقیم و غیر مستقیم مانند (گران کردن نرخ کالاها) جمع آوری کند.
و چون قرار دادن مالیات مستقیم خیلی مشکل است، دولت به جمع آوری پول أز راه های مختلف مثل گران کردن قیمت کالاها اهتمام می ورزد و این موجب فشار بیش أز پیش بر زحمت کشان می شود و بهمین جهت دستمزد کارگران کم تر، و قیمت کالاهای مورد نیاز آن ها بر ایشان گرانتر تمام خواهد شد.
سوم) بمنظور کاهش تورم. دولت ثروتمندان را بصرف ثروتشان در خرید زمین، ساختمان و غیره مانند پس اندأز در بانک ها
ص: 91
تشویق می کند، تا پول أز فعالیت باز ایستد، مثلا اگر (کالا باندازه يك ملیارد دینار) بود و دولت دو ملیارد دینار بچاپ رسانید و نتیجتاً تورم بمقدار دو برابر بوجود آمد و دولت ثروتمندان را بر (رکود پولشان) تشویق کرد، حاصل چنین می شود که تورم بمقدار پول های راکد در زمين و بانك و غيره کاهش خواهد یافت.
چهارم) دولت با عدم استخدام و ترفیع کارمندان مستحق ترفیع اعلام حالت فوق العاده می کند و با این اقدام .. أز پرداخت پول های بیشتر جلوگیری بعمل می آورد.
پنجم) دولت بعلت های مختلفی اموال ثروتمندان را مصادره می کند، و این غالباً در میان حکومت های جهان سوم اتفاق می افتد، و بدین وسیله دولت بر پول ها، کالاها و املاکی دست یافته و با فروش كالاها و املاك، پول های موجب تورم را أز میان مردم جمع آوری می کند.
(ششم برای این که در داخل کشور پول زیادتر أز کالا نشود، دولت أز صدور کالاهای داخلی مورد نیاز جلو گیری کرده، و تشویق بر ورود کالاهای خارجی می نماید تا پول اضافه ای که موجب تورم شده به خارج برده شود.
هفتم) دولت کشاورزی و صنعت داخلی را أز رونق می اندازد، تا مردم ناگزیر به استیراد کالاهای خارجی شوند، و این موجب کاهش شدت تورم می شود، زیرا بوسیلهٔ استيراد اضافه پول به خارج أز كشور مي رود.
ص: 92
هشتم) دولت أملاک و زمین های دولتی را در معرض فروش می گذارد تا پول اضافی را جمع آوری کند، و غالباً بوسيله دلال ها این املاك و زمین ها گران تر أز قیمت واقعیشان به فروش می رسد.
نهم) دولت أز بالارفتن قیمت ها جلوگیری می کند
دهم) استقرار و ثبوت پول را همه جا اعلام می کند، که این فایده روانی دارد نه حقیقی و واقعی.
و بالاخره ... دولت راه ها و روش های معروف غیر أز این ها را هم برای کاهش تورم بکار می برد.
و آنگهی.. یکی أز روش های استعمارگران برای سقوط دولت های ملی ایجاد تورم داخلی در آن هاست، تا نارضایتی مردم زیاد شده و رژیم ساقط شود . . و همچنین أز روش های دیگرشان ایجاد خشکسالی های مصنوعی است، چنان که هنگام قیام گاندی در هند همین روش را پیش گرفتند و با ایجاد قحطی و خشکسالی مصنوعی توانستند (800) هزار انسان را أز گرسنگی بکشند، و غیر أز این ها که در این کتاب در صدد ذکر آن نیستیم.
ص: 93
در ابتدا كه بانك تأسیس شد، برای نگهداری کارهای ذخیره شده و تبلور یافته بصورت پول بود تا آن پول ها هنگام نیاز به مصرف برسد، و بانك به این انگیزه بناء شد که پول در جائی مطمئن و دور أز آتش سوزی دستبرد و جز آن أز حوادثی که آن را به دست نابودی می نهد بخصوص در پیشامدها .. سپرده،شود سپس بانک زندانی برای (کارهای متبلور به صورت پول) شد، همانند نگهبانی که مبدل به زندانبان گشت، زیرا آن چه شرایطش را بر وام گیرندگان و برخورد صاحبان پول ها تحمیل می کند، سرمایه موجود در بانك می باشد .. چه این که بانک دارای نظامی شد که آن نظام گاهی اجازه اخراج پول را أز بانك مي دهد و گاهی اجازه نمی دهد، چنان که گاهی اجازۀ صرف پول را در کالای بخصوص یا کار بخصوصی می دهد و گاهی اجازه نمی دهد.
و گاهی بانك پول ها را جمع آوری و راکد می کند تا ارزانی
ص: 94
ساختگی و یا گرانی غیر حقیقی و ساختگی را بوجود آورد مثلا اگر در کشور هزار دینار مقابل هزار کیلو طلا باشد و بانك صد دينار آن را را کد کرد، هر کیلو طلا به نه دهم یک دینار کاهش می یابد، و این موجب ارزانی ساختگی و غیر حقیقی می شود . . و اگر در کشور هزار دینار برابر هزار کیلو طلا بود، و بانك صد دينار به بازار اضافه کرد، ارزش طلا أز يك دينار به (1/1) دينار افزايش می یابد و این موجب گرانی ساختگی می شود.
سرمایه داران أز (ارزانی) چنین استفاده می کنند که - مثلا - مقادیری طلا می خرند، تا هر گاه که خواستند، قیمت آن را گران نمایند چنان که أز (گرانی) هم استفاده می کنند به این نحو که طلارا به مردم می فروشند و اگر خواستند مملکت را به ورشکستگی بکشند ارزو یا بهرمندی های دیگری را که بر ارزانی و گرانی نرخ ها مترتب می شود أز کشور خارج می کنند و گردانندگان بازارها أز نقطه نظر سیاسی و اقتصادی أز آن سود می برند.
اضافه بر این ها .. بانك وام را با بهره کمی دریافت کرده و با بهره بیشتری پرداخت می نماید و تفاوت میان این دو وام عاید سرمایه دار می شود، مثلا صد را برابر صدوده پرداخت ولی مقابل صد و هشت دریافت می نماید و اگر 0/0 سود دریافت و 0/8 پرداخت کرد تفاوت میان این دو بهره به کیسه سرمایه دار می رود و این جانب بیاد می آورم که در (شهرى) يك سرمايه دار با سرمايه (بیست هزار دینار) بانکی
ص: 95
تأسیس نمود و در عرض يك سال (170) هزار دینار سود برداشت يعنى أصل سرمایه و سودش به (190) هزار دینار رسید.
بانک با پول های مردم در عقد قرارداد مضاربه، خرید سهام رهن ها و غيره .. تجارت می کند، و تمام سود را منهای مقدار ناچیزی که به صاحبان پس اندأز می پردازد، به سرمایه اش اضافه می کند.
و چون افزایش و کاهش پول، بر حسب قوانين بين المللي بدست بانک های بزرگ است، چه بسیار می شود که بانک به همین علت أز سودهای سرشار برخوردار شود، مثلا: بانك (هزار دينار) با ارزش هر دیناری برابر (سه دلار) وام می گیرد به این شرط که دینارها را به نرخ روز دریافت وام مبدل به دلار کرده و باز پس دهد و حال اگر بانك قیمت دینار را برابر چهار دلار افزایش داد در حقیقت در هر دينارى يك دلار أز وام دهنده ربوده است، چون (هزار دینار) با ارزش (سه هزار دلار) أز او دریافت کرده ولی (سه هزار دلار) به او پس داده که هنگام پس دادن فقط ارزش (750) دینار دارد. و اگر فرض شود كه بانك در هر هزار دينار (پنجاه دینار) سود بدهد، باز در نتیجه مشاهده می شود که بانك مقادیر زیادی أز پول را به یغما برده است.
يك) تأسيس شعبات بانك در تمام شهرها و حتی در دهات و قصبات، آن هم نه برای خدمت به مردم چون محبت و خدمت به مردم زمانیست که کار أز روی اخلاص بوده، و برای جذب پول های
ص: 96
آنان نباشد، بلکه تأسیس بانک ها برای اینست که اقتصاد سرمایه داری (بمعنی غربی و شرقیش ) بتواند دست های بی شرمانه خویش را بوسیله شبکه (بانک ها) و (راه ها) به تمام نقاط برساند، زیرا این دو اطلاع أز زندگی هر انسانی راحتی در گوشه و کنار دهات آسان می کند .. تا آن چه پول در اختیار دارد أز او خارج و به نفع سرمایه داری جهانی استثمار شود چه این که لا اقل در حدود 40 درصد درآمد کشور را عایدات دهات تشکیل می دهد، پس اگر سرمایه داری راه ها را توسعه داد و شعبات بانک ها را زیاد کرد بمقدار تقریبی (40 درصد) سود آن افزایش خواهد یافت و این نسبت به مقدار تقریبی (60) در صدی که أز شهر ها درآمد دارد، سود کلانی بحساب می آید و احداث راه ها گرچه کاریست پسندیده ولی نباید به زبان مردم دهات باشد.
دو) بانك به دوران پول در دهات اهتمام می ورزد، چه این که غالباً در دهات دور دست، معامله با پول انجام نمی گیرد .. بلکه با کالا می باشد، و معامله با کالا بهتر است برای آن ها چون کار برابر کار قرار می گیرد، و دیگر سرمایه نمی تواند مقداری أز دسترنج أهل ده را به چنگ آورد به همین انگیزه بانک ها در افتتاح شعبات و اتصال به مردم برای دوران پول اهتمام، می ورزند تا بتوانند پاره ای منافع را جذب کرده و دولت هم بتواند مالیات را براحتی دریافت نماید چه این که بدون بودن پول نمی توان أز کالاها مالیات دریافت کرد
ص: 97
زیرا:-
(الف) بدون جمع آوری اموال و ثروت های اهالی دهات بصورت پول در بانك مقدار آن مجهول است.
(ب) دریافت مالیات غیر پولی مانند احشام، درخت ها و زمین برای دولت مشکل است.
(جيم) با نبودن بانک... دولت أز ثروت های مردم اطلاعی ندارد و بانك باعتبار ارتباطش با اقتصاد بر آن چه کارمند دولت نمی تواند اطلاع یابد آگاه می شود، گرچه آن کارمند هم به همین منظور استخدام شده باشد.
و نیازی به یاد آوری نیست که بانك- باعتبار اين كه محل تجمع سرمایه -است با دولت ارتباط دارد خواه در دولت کمونیستی که ثروت با آن آمیخته، یا در دولت سرمایه داری .. كه بانك و دولت دو عامل برای استثمار و مکیدن ثروت های مردم اند، و لذا .. اگر نگوئیم که یکی أز آن دو جزو دیگری است، لا أقل همیشه میانشان همکاری نزديك وجود دارد و به همین علت در کشورهای اسلامی - که هیئت های حاکمه شان منحرف اند - مشاهده می کنیم. چگونه دولت و بانك همدیگر را در انجام خدماتی متقابل یاری می دهند.
و آنگهی .. اگر بانک می خواهد بر پای خویش ایستاده و بجای این که علیه مردم در خدمت سرمایه باشد به خود مردم خدمت کند
ص: 98
باید أز دو چیز بپرهیزد:-
(اول) أز دریافت و پرداخت ربا... زیر هر پوشش حتی اگر به این عنوان باشد که: سود دریافتی برای تأمین کارمندان و نویسندگان و ایجاد محل کار و غیره می باشد بپرهیزد و این عذرها بهانه مزورانه ای بیش نیست، و همان طوری که دولت خرج آموزش، بیمارستان ها و جز آن را تأمین می کند، باید خرج بانک ها را نیز تأمین نماید (البته اگر بانک دولتی باشد) و اگر هم (مردمی باشد) مؤسس آن باید مخارجش را بقصد تجارت بپردازد همان طوری که صاحب مغازه اجاره مغازه خویش را می پردازد.
بنابراین ... بایستی بانك نه در وام گرفتن سود بپردازد، و نه در وام دادن سود دریافت کند.
(دوم) بانك باید أز استثمار غير مشروع بپرهیزد و به استثمار صحيح و مشروع رو کند، استثمار مشروع آنست که در آن دو شرط منظور شود:-
الف) این که فرصت ها را أز دست دیگران نگیرد، ولو این که بصورت ارزان کردن کالائی باشد که موجب زیان رسیدن به دیگران می شود چنان که سرمایه داران بسیار آن را انجام می دهند، مثلا فرض می کنیم صد بقال وجود دارد که - با توکل بر خدا - در مغازه هایشان مشغول كسبند ولى يك سرمايه دار با سرمایه ای کلان کالاها را بقیمت ارزان در بازار عرضه می کند و باین ترتیب آن صد بقال جزء
ص: 99
را ورشکسته می نماید، این کار بخشی أز اضراری است که در شریعت اسلام حرام شده، چون در اسلام نه ضرر جایز است و نه اضرار بدیگران (1)، بالاخره بايستى بانك أز تمام روش هائی که برای تسلط بر بازار و ورشکستگی مردم اتخاذ می شود بپرهیزد.
ب) شرط دوم استثمار مشروع اینست كه بانك ... چه هنگام دریافت پول و یا هنگام پرداخت آن قرار داد مضاربه را عادلانه منعقد سازد، البته اگر پول را بعنوان وام نداده باشد، چون در آن صورت حتی اگر وام گیرنده با آن وام تجارت کند و سود هم بدست آورد .. بانك هيچ حقی ندارد.
پس دادن أهمیت به تأسیس بانک های بدون ربا مشکل را حل نمی کند، چون مشكل بانك تنها ربانیست، بلكه تأسيس بانك اسلامی - بمعنی صحیح آن - مهم می باشد. گرچه بانک اسلامی هم نمی تواند کاملا به وظایف خویش عمل كند مگر در يك جو اقتصادی کاملا اسلامی... چنان که در کتاب (الفقه - بخش اقتصاد - ) آن را مفصلا ذکر نموده ایم.
أما معامله با این بانک هائی که امروزه در کشورها هست جایز نیست ... حتی اگر بصورت پس انداز هم باشد، زیرا این عمل همکاری با سرمایه داری منحرف بوده و در جذب ثروت های مردم بباطل بشكل ربا و غيره كمك می نماید و این مانندن دادن چاقو به
ص: 100
شخص قاتل است. بله در حال اضطرار و اجبار معامله با این بانک ها اشکالی ندارد، زیرا چیزی نیست که خداوند حرام نموده مگر این که هنگام اضطرار آن را حلال کرده باشد.
ارزش کالاها چگونه تعیین می شود؟ و عوامل مؤثر در آن چیست؟ و چگونه نسبت بین برخی قیمت ها با برخی دیگر شناخته می شود؟ اگر فرض کنیم که نجاری يك در تخته ای ساخت، و قیمت آن در بازار يك دینار بود در تولید این یك دینار چهار عامل مشترك هستند:-
1) ماده اولیه در .. یعنی تخته، و دلیل آن اختلافی است که در قیمت درهای مختلف (أز تخته آهن یا آلمنيوم و غيره) وجود دارد حتی اگر کاری که کار گر برای آن درها انجام داده يك اندازه باشد، مثل این که ساختن يك در - أز هر ماده ای که باشد - هشت ساعت وقت صرف کند.
2) کاری که بدن يك انسان برای ساختن آن در انجام داده، بدلیل این که اگر کار نبود و دری ساخته نمی شد جز بمقدار ماده تخته یا آهن ارزشی در نظر گرفته نمی شد.
3) کاری که فکر انسان برای ساختن آن در انجام داده.. و دلیل آن اختلاف قیمت هائیست که برای درهای متنوع تعیین می شود که چگونه
ص: 101
کارهای فکری روی آن پیاده شده، مثلا يك در زيبا بيش أز يك در معمولی ارزش دارد این ارزش اضافی برای مادۀ تخته نیست چون هر دو يك اندازه تخته بکار برده اند و همچنین برای کار بدنی انجام شده روی آن نیست چون فرض بر اینست که هر کدام هشت ساعت کار بدنی أز وقت کارگر را صرف کرده بلکه ارزش اضافی برای کار بدنیای می باشد که روی در زیبا - بوسیله فكر - انجام شده و چه بسا کار بدنی انجام شده روی در زیبا أز کار انجام شده روی در معمولی کم تر هم باشد.
4) چهارمین عامل مشترك در تولید ثروت أجرت أبزار كار است، مانند أره، چکش و غیره . . هر کدام اجرتی دارد و این أجرت بالاخره به (کار و فکر و ماده) باز می گردد. چون مثلا أره أز كار و ماده و فكر بوجود آمده است.
بنابر این اساس در تعیین قیمت .. (کار بدنی، کار فکری و ماده) می باشد، بله گاهی فکر و عمل بدنی بطور مباشر است مثل فکر و کاری که برای ساختن در بکار رفته، و گاهی هم بطور واسطه ای و غیر مباشر .. مثل فکر و کاری که برای ساختن اره بکار رفته، چون جزئی أز قیمت در مربوط می شود به أجرت أره ای که برای آن هم فکر و كار صرف شده، و اجرتی پیدا کرده، زيرا أره (ماده ای است که هم أز نظر فروش و هم أز نظر اجاره ارزش دارد، و برای آن بخشی أز نیروی فکر و کار مصرف شده)
ص: 102
به این علت أجرت اره همچنین با (ماده، فکر و کار) مقابله می کند.
پس هر کدام أز أمور سه گانه (فکر کار و ماده) اگر با هم منضم شوند قیمت را افزایش می دهند، و در نتیجه . . تعیین قیمت به ازاء کار بدنی تنها نخواهد بود.
و این درست نیست که گفته شود: تنها کار . . قیمت تخته را افزایش داده، و أز ذکر عامل دیگر خود داري شود، بلکه باید گفت (کار قیمت تخته را افزایش داد) و (تخته هم برای کار عضله های بدن و بأزوان قیمت نهاد) و انسان هم که بدون فکر .. عضله های بدن را بکار نمی اندازد و بكار انداختن عضله ها و نیروی بدنی بدون وجود ماده ای (در امور تولیدی)، که ارزش ندارد یا ارزشش بسیار اندک می باشد.
و این که گفتیم در (أمور تولیدی). زیرا مثلا حرکت عضله های مربی (کاراته) نیز قیمت دارد، ولی صحبت ما پیرامون (کار بدنی تولیدی است).
حال اگر نجار دری را به يك دينار فروخت، این سؤال پیش می آید که چه مقدار أز این يك دينار برای (تخته) و چه مقدار برای (کار بدنی) و بالاخره چقدر برای (فکر و اندیشه) است؟
پاسخ: (تخته) قیمت بخصوصی در بأزار دارد که گاهی أز ارزش کار بیشتر و گاهی کم تر و گاهی هم با آن مساوی می شود و همان طور (کار) و (فکر) هر کدام قیمت مخصوصی دارد و هنگام تفكيك قيمت ها أز
ص: 103
هم . . نسبت میان آن ها ظاهر می شود، مثلا اگر يك كتاب اقتصادی (سه دينار) أرزش داشت، اگر قیمت کاغذ آن (يك دينار) و قيمت چاپ و صحافی آن (نیم دینار) باشد، نتیجه این می شود که أرزش علمی آن يك دينار و نیم می باشد.
مثلا اگر تخته (ربع دینار) و کار بدنی ای که روی آن انجام شده (يك سوم دینار) باشد، بقیۀ آن که (پنج دوازدهم) است ارزش کار فکری انجام شده روی در را تشکیل می دهد و به همین ترتیب.. اگر جنس تخته أز جنس خوب باشد قیمت آن به نیم دینار افزایش مي يابد و نتيجتاً قیمت در یک دینار و ربع می شود، و یا اگر کار بدنی انجام شده روی آن بیشتر باشد، قیمت در باندازه قیمت کار بدنی افزایش می یابد و به همین ترتیب..
اما این که چه قیمتی در تعیین (ماده)، (کار) و (فکر) مقیاس قرار می گیرد؟ این مسئله راجع بعرف می باشد و اگر عرف هم در آن اختلاف پیدا کرد قیمت متوسط عرفی را مقیاس قرار می دهند.
مثلا اگر برخی (قیمت تخته) را ربع دينار، و بعضی قیمت آن را (نیم دینار) و بعضی دیگر (يك سوم دینار) تعیین کرد، هر سه را جمع بسته و یک سوم مجموع را به عنوان قیمت عادله قرار می دهیم که برابر است با چهار و يك سوم سیزدهم (1) و به همین ترتیب.
ص: 104
و اما پاسخ سؤال هائی که اول این فصل مطرح شد:-
اینست که در همۀ آن ها معیار و میزان همان نظر عرف بوده.. که نزد عرف برای تحدید و تعیین قیمت و عوامل مؤثر در آن، و نسبت میان ارزش های اجزاء چهارگانه - فکر کار ماده و شرایط آن ها - موأزین ویژه ایست . . زیرا هر چیزی که کم تر در دسترس باشد، نیأز به آن بیشتر و در نتیجه ارزش آن هم افزون تر می شود، پس قیمت تابع نیازمندی است، که آن هم دو شعبه دارد (اول) نیازمندی برای سد حاجت های ضروری و (دوم) نیازمندی برای پیشرفت در زمینه های رشد و کمال.
در این جا مقصودمان أز (نیازمندی) أعم أز (نیازمندی و سود جوئی) است.
و مقصود أز نیازمندی و سودجوئی آن چیزی نیست که انسان در خدمتش در آید، چنان که هر دو بخش امپریالیسم (سرمایه دار و ماركسسيم) قائل به آنند، بلکه غرض ما آنست که انسان در راه خدا به خدمت آن در آید و حضرت امیر المؤمنين على عليه السلام فرمود: زهد آنست كه چيزى مالك تو نشود، نه این که مالك، چيزى نشوی.
ص: 105
و آنگهی .. کار فرد فرد جامعه، میزان قیمت نیست، بلکه ميزان .. کار متوسط می باشد أما نسبت به (فکر) و (ماده) و (شرایط آن ها) بخلاف کار بدنی أفراد هر فکری ارزشی ذاتی خود را دارد، و خود میزان است، و همچنین هر ماده و هر شرطی.
1) مثلا اگر نجاری يك در را بمدت سه ساعت و دیگری در دومی را بمدت چهار ساعت و سومی در سوم را بمدت دو ساعت ساخت، و همه درها مانند هم بودند . . چه أز نظر (ماده) و چه أز حيث (زيبائي... که هنرمندی فکری است) این جا عرف وقت متوسطی که ساختن این در صرف کرده بحساب می آورد، و باعتبار (تعيين قیمت برای هر ساعت) بر میزان همان وقت متوسط قیمت را تعیین می کند، و میزان متوسط در مثال ما (سه ساعت) و برای هر ساعتی مثلا (ربع دينار) قرار می دهد، بنابر این عرف (قيمت ساخت يك در) را سه چهارم دینار نرخ می گذارد و بدین وسیله مقرر می شود که: چنین کالای ساخته شده ای سه چهارم دینار ارزش دارد، خواه در عرض سه ساعت یا چهار ساعت و یا دو ساعت ساخته شده باشد.
2) اما ماده . . عرف ملاحظه می کند که فلان ماده گران تر از آن مادۀ دیگر و مادۀ دوم ارزان تر است اما به مقدار کاری که برای قطع آن أز جنگل با استخراج آن أز زمین رویش انجام شده ملاحظه نمی کند چنان که قیمت متوسط را هم در نظر نمی گیرد ... مثلا اگر تخته ای يك دينار و تخته دیگری دو دینار و قطعه تخته سومی سه دینار
ص: 106
ارزش داشت، عرف نمی گوید که ارزش تخته (دو دینار) یعنی متوسط بین ارزش های سه گانه است.
3) فكرهم به این نحو است عرف میزان متوسطی در قیمت گذاری آن ندارد مثلا اگر فکری كه یك در زیبائی را می سازد معادل (يك دينار) و فکری که در زیباتری را می سازد (دو دينار) و فكرى كه يك در معمولی را می سازد (نیم دینار) باشد عرف برای هر فکری قیمت ویژه اش را تعیین می کند، و نمی گوید که برای فکر قیمت متوسطی است که مثلا در مثال ما يك سوم سه دینار و نیم شود.
4) و همچنین شرایط .. به این نحو که هر شرطی ارزش ویژه اش را دارد.
بنابر آن چه ذکر کردیم. . اختلاف میان ارزش کار استاد و شا گردش را می یابیم چون فکرشان با هم اختلاف داشته بطوری که اثر فکر هر کدام روی شی ساخته شده ظاهر می شود.
نه این که فکر استاد نتیجه کار زیادتری بوده، که پیش أز آن استحقاق اجرتی نداشته، بلکه اختلاف . . برای اینست که فکر ارزش دارد، خواه استاد پیش أز آن اجرتی گرفته باشد یا خیر.
مثلا .. شاگرد نجاری روزانه دستمزد عادله خویش را دریافت می کرد، تا این که نجاری زبردست شد، حال اگر دستمزد بیشتری عایدش می شود چنین نیست که قسمتی أز آن بجای آنیست که قبلا دریافت نکرده، زیرا سابقاً تنها بدنش کار می کرد، و لذا دستمزد ناچیزی بدست می آورد ولی اکنون چون هم فکر و هم بدنش بکار
ص: 107
مشغول است دستمزدش افزایش یافته.
و فکری که - مثلا - وارد محیط صنعتی می شود ممکن است پیشرفت آن بعلت زیادی کار باشد چنان که امکان هم دارد بواسطهٔ با هوشی کار گر باشد .. مثلا دو شا گرد که بمدت یک ماه نزد نجاری کار کردند، بطوری که هر دوی آن ها نجار شدند اما یکیشان با نیروی فكريش يك در زیباتری را می سازد در این صورت شکی نیست که أز همکارش که یک در معمولی می سازد دستمزد بیشتری بدست خواهد،آورد و این برای کار بیشتر نیست بلکه برای ذکاوت و تیزهوشی فطری اوست که سبب پیشرفت و موفقیتش در کار شده، و دستمزد او را به حد بیشتری رسانیده است.
پس اضافه دستمزد ممکن است مربوط به ساعت اضافه کار باشد و ممکن است مربوط به فکر بهتر و تیزهوشی بیشتر بشود.
شخص با هوشی پیوسته کار کرد تا استاد شد، و آن گاه يك کارخانه تأسیس نمود که - مثلا - در آن تخته را بجای قطع با ارهٔ دستی بوسیلۀ يك دستگاه برقی قطع می کرد.
فرض می کنیم سه کارگر استخدام کرد و براي هر كدام يك دينار دستمزد قرار داد و بعد بمبلغ ده دينار تخته خرید و آن تخته هارا بوسیلهٔ کارگران کارخانه .. نجاری کرد بطوری که کالای ساخته
ص: 108
شده ای معادل بیست دینار تولید شد، و فرض می کنیم که این کالا به مقدار يك دينار أز ارزش کارخانه، و نیم دینار نرخ برق، و روزانه نیم دینار هم اجاره محل نجاری، خرج برداشت.
در نتیجه خرج مصرف شده بعنوان ارزش تخته و اجرت کار و برق و مغازه (12) دینار می شود.
حال آیا می باید (8) دینار اضافه را میان خود و کارگران بطور مساوی تقسیم کند که به هر کدام دو دینار برسد؟ و یا اگر طبق قرار داد . . به کارگران سه دینار پرداخت و خودش پنج دینار برداشت، این کار ستم به کارگران و استثمار دسترنج آنان خواهد بود؟
پاسخ : نه .. کار فرما ظلم نکرده چون پنج دینار اجرت فکر و انديشۀ گذشته او .. و اداره کنونیش می باشد (و خود اداره کردن هم نوعی کار فکری است) و فرض هم بر اینست که کارگران با اراده کامل سر کار آمده و به اختیار خودشان با کارفرما قرارداد همکاری بسته اند.
بنابراین . . گفته کمونیست ها مبنی بر این که استاد هم باید به اندازۀ کارگران دستمزد بگیرد و اضافه پول ها به کیسه دولت سرازیر شود، چون مالکیت أز آن دولت بوده، و هر كس فقط باندازه نیازش حق دارد این گفته هیچ اساس و صحتی ندارد
و بهمین ترتیب گفته هواداران نظام اقتصاد توزیعی هم مبنی
ص: 109
بر این که باید تمام پول میان آنان توزیع و پخش، صحت نداشته و مردود می شود.
و گفته سرمایه داران مبنی بر این که سرمایه دار حق دارد بطور کلی هر چه سود اضافه بود بستاند خواه کار گر را ظلم کند یا نه، این هم اساس و صحتی ندارد.
و ظلم به کارگر دو صورت دارد:-
1) این که سرمایه دار فرصت را أز کارگر فوت نماید تا این که کارگر ناچار شود نزدش به کار بپردازد، مثل این که سرمایه دار با استفاده أز نیروی قانون نگذارد کارگر مانند او سرمایه دار شود چون اگر قانون کوبنده نبود، هر سه کارگر می توانستند مثل استاد کارخانه دار شده و نیازی به شاگردی نزد سرمایه دار نداشته باشند و در نتیجه هر کدام روزانه دو دینار سود می بردند (و ما در فقه چنین اختیار کرده ایم که جدائی میان يك فرد آزاد و کارش، بطوری که مقداری ثروت از وی فوت شود، از ضرری است که باید جدا کننده آن را جبران نماید) و لذا در فقه گفتیم: (قاعدة من أحيى ارضاً ميتة فهي له) (1) زمانی صحیح است که شخص احیا کننده دیگران را أز احیا کردن منع نکند مثلا اگر سه نفر برای احیای سه هکتار زمین همت گماشتند اما یکی أز آن ها دو نفر دیگر را یا با قوة قانون يا قوۀ شخصی منع کرد و خودش تمام هکتارها را احیاء
ص: 110
نمود، زمانی که مانع بر طرف شد، آن دو نفر می توانند بمساحت دو هکتار أز آن زمین جدا کنند چون قاعده مزبور در چنین جائی حاکمیت نداشته و شخص احيا کننده غاصب حق آن دو نفر دیگر محسوب می شود و همان طوری که حق فعلیت دارد شأنیت نیز دارد، چنان که ظاهر آیه مباركة ﴿خَلَقَ لَکُمْ ما فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ چنین اقتضا دارد - و استدلال به آن در يك فصل سابق گذشت-.
2) این که سرمایه دار کارگر را مجبور به کار نزد خودش کند، در این صورت قراردادش با وی راجع به پرداخت روزانه يك دينار - طبق مثال گذشته - نوعی ظلم می باشد و کارگر استحقاق دستمزد واقعی خویش را دارد که، غالباً بر مقدار مقرر أز سوی سرمایه دار افزایش دارد.
بنابر این ... گفته کمونیست از اصل باطل می شود.
و گفته سرمایه دار و توزیعی، گاهي باطل و گاهی هم صحیح خواهد بود.
و صحیح اینست:-
1) اضافه برای کارخانه دار باشد (اگر فرصت برای همه یکسان و کارگر با اختیار کامل نزد استاد به کار پرداخته بود).
2) اگر فرصت ها یکسان نبود .. یا استاد کارگر را مجبور به کار کرده بود، (نسبت به بهرۀ افزوده) بایستی با کارگران و کارخانه دار منصفانه رفتار شود، چون ناچاری (همان طوری که در فوت فرصت ها
ص: 111
گذشت) و اجبار نمی توانند حق واقعی کارگر را ساقط کنند، که حق واقعى غالباً بیش أز مقدار معین أز سوی استاد می باشد.
و با آن چه بیان نمودیم بطلان گفته کمونیست ها آشکار می گردد. آنان معتقدند که:
1) کارخانه دار حق دارد (مقدار قیمت مواد اولیه) و (مقدار اجرت کارخانه و توابع آن مانند برق، اجاره محل و غیره) را بستاند.
2) بقيه سود را باید میان خود و کارگرانش توزیع کند (چون حقی است همگانی)، واگر مقدار تعیین شده را به کارگران پرداخت و اضافه را برای خود گرفت، در واقع حق آنان را به سرقت برده.
3) و چون سرمایه دار چنین کاری نمی کند بر کارگران است که سلطه او را در هم شکسته و دولتی را بنمایندگی أز سوی خودشان تعیین نمایند تا ثروت را أز سرمایه داران گرفته و وسایل تولید را برای آنان تهیه و سود را بطور مساوی میان همه تقسیم کند که در آن حال طبقه سرمایه دار و کارگر وجود نخواهد داشت، بلکه همه کارگر خواهند بود .. و دولت که دولتی است کارگری أز منافع و مصالح آنان پاسداری می نماید،
4) و چون (اگر حکومت دموکراسی باشد) سرمایه داران به حکومت باز گشته و سیستم سرمایه داری را أز نو پیاده می کنند،
ص: 112
(ديكتاتوری طبقه کارگر - پرولیتاریا - ) لأزم می شود، بنابر این در رژیم کمونیستی . . دمکراسی بهیچ نحوی وجود ندارد.
ه) و اگر کارگر ثروتمند شوند امکان دارد سرمایه داری جدیدی پایه گذاری کنند پس باید ریشه های مالکیت فردی قلع و قمع شود (و نه ملکی باشد، نه مالکی) بلکه کارگران کار کنند و از محصول کارشان بمقدار نیاز بهرمند شوند و مابقی أز آن دولت باشد تا در مصالح و منافع توده مردم مصرف شود.
اکنون در صدد بیان نظریۀ کمونیسم و یا اثبات بطلان و سستی آن نیستیم، بلکه به هر دو مطلب اشاره کردیم تا بطلان نظریه اقتصادی آنان را بیان نمائیم بنابر این:-
أولا) کارخانه داری که در مثال ذکر کردیم حق دارد که اضافه سود را دریافت کرده و مالك آن شود.
ثانياً) بر فرض این که حقی هم نداشته باشد، راه حل این نیست که کمونیست ها قرار داده و به مشکلاتی بدتر أز مشکلات سرمایه داری دچار شده اند (چون میان سرمایه داری دولت و دیکتاتوری آن اتحاد برقرار کرده اند) و این مانند فرار أز دود بسوی آتش است.. لذا مشاهده می کنیم که کارگران و کشاورزان در شوروی چین و سایر کشورهای کمونیستی حالت بدتری أز کارگران و کشاورزان کشورهای سرمایه داری دارند، گو این که کارگران کشورهای سرمایه داری هم آن چنان که باید به حقوق خود دست
ص: 113
نیافته، و سرمايه حتى الامکان بر آنان فشار وارد می سازد و حقوق آنان را پایمال می کند.
و چون هر کدام أز سرمایه دار و کمونیست دسترنج کارگر و کشاورز را به یغما می برد، و کسی که نزدشان کار می کند، گرچه پزشکی باشد که بمقدار حق خویش می خورد و یا مهندسی باشد که به اندازۀ حقش تقاضا می کند آن هم شريك دزد است و چه تفاوتي است میان این که پزشک به خانۀ (فلان دزد) برود و مقابل نسخۀ دوا پولی که می داند مال دزدی است أز وی بستاند، و یا این که پزشک برای سرمایه دار و کمونیست شود؟ که آن دو نیز أموال مردم را می دزدند، بله .. تنها تفاوت اینست که قانون به آن دو سیستم اجازهٔ دزدی داده، ولی سرقت فردی را جایز نمی شمارد، و این تفاوت هم .. که موجب حلالی دستمزد نمی شود.
و امام رضا علیه السلام (هنگامی که مأمون می خواست دست دزدی را قطع کند و دزد خود مأمون را متهم به دزدی نمود) به همین موضوع اشاره نموده و فرمود: دزد راست می گوید، چون آن دزد أز يك فرد دزدیده، ولی مأمون كل جامعه را تحت پوشش قانونی می دزدید.
اگر در بازار هزار قرص نان و هزار انسان گرسنه وجود داشت
ص: 114
عرضه بقدر تقاضا می باشد، و در این صورت هر چیز .. قیمت معمولیش را خواهد داشت.
ولی اگر عرضه نان کم شد و تقاضا کنندگان زیاد .. مثلا اگر هزار قرص نان و دو هزار تقاضا کننده بودند، در این صورت تقاضا بیش أز عرضه خواهد بود و قیمت ها افزایش می یابد و اگر عکس تقاضا كم شد و عرضه زیاد، مثل این که هزار تقاضا کننده و دو هزار قرص نان باشد، این جا عرضه بیش أز تقاضا شده و قيمت ها کاهش خواهد یافت.
بنا بر این با اختلاف عرضه و تقاضا امور اقتصادی هم در نوسان قرار می گیرد، مثلا اگر (عرضه کم و تقاضا زیاد شد) مردم به محصولات و کالاهای تولید شده رو می کنند، و چون تولید زیاد شد، تقاضا کم می شود، و بعلت عرضه زیاد قیمت ها کاهش می یابد.
ولی اگر (تقاضا کم و عرضه زیاد شد) مردم دست به تولید کم تری می زنند، و چون تولید کم شد، تقاضا زیاد .. و بعلت کمی عرضه نرخ ها افزایش می یابد.
در نتیجه: هر کدام أز عرضه و تقاضا و قیمت رو هم اثر می گذارد.
گاهی سرمایه داری منحرف، خواه بصورت سرمایه داری مطلق و یا بصورت کمونیسم برای کسب بهره بیشتر دست بکارهائی می زند أز قبیل :-
ص: 115
الف) سرمایه داران توانائی هایشان را برای خرید مواد اولیه به نرخي کم تر أز نرخ واقعی متحد می نمایند و چون صاحبان مواد اولیه غالباً ناچار به فروش سریع می شوند زیرا نه مصرف زندگی نه انبار و نه توانائی بر نگهداری مواد را دارند، مجبور به فروش کم تر أز قیمت واقعی می شوند، و بدینسان سرمایه داران أز تفاوت میان ارزشی واقعی و ارزش کاهش یافته ای که با اتحاد در نخریدن بیش از قیمت قراردادشان بوجود آورده اند سود خواهند برد.
ب) سرمایه داران برای فروش کالاهای ساخته شده و غیره به نرخ بیش أز نرخ واقعی متحد می شوند مثلا اگر قیمت هر بیست كيلو گندم يك دينار باشد مالكين گندم متحد می شوند که هر پانزده كيلو را به يك دينار بفروشند و چون مردم ناچار به خرید و مصرف گندم اند مجبور خواهند شد که باقیمت گران تر آن را تهیه نمایند.
جیم) سرمایه داران برای استخدام کارگران با دستمزدی کم تر أز دستمزد عادلانه متحد می شوند و چون کارگر پناهی برای احقاق حقش نمی ابد، ناچار می شود که بپذیرد چون بدون دستمزد ادامه زندگی برایش مشکل می باشد.
دال) سرمایه داران کارگران خود را بر بیمه جان خودشان مجبور می کنند تا سلامتی کارگران همیشه تضمین شود، و گاهی اوقات خودسرمایه دار کارگرانش را با قیمتی بیشتر تأمین می کند، در حالی که شرکت های بیمه با قیمتی کم تر آنان را بیمه می کند. (1)
ص: 116
و تمام این روش ها خلاف شرع اسلام است زیرا قبلا گفتیم: کسی حق ندارد یکسانی فرصت ها را بهم زند چنان که کسی هم حق ندارد بازارها را مورد بازی ها و فریب های اقتصادی قرار دهد. و آشکار است که دو روش اول .. بازیچه قرار دادن بازار، و دو روش أخير.. أز میان برداشتن فرصت های یکسان را بدنبال دارد، ﴿ النّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَيَ اَموَالِهِم وَ اَنفُسِهِم﴾ (1) اگر موجب ضرر بدیگران شد کلیت نخواهد داشت چون دلیل قاعده (لاضرر ...) بر دلایل اولیه حکومت دارد.
و احتمال این که این روش ها به دیگران زیان نمی رساند مردود است.. چون موضوع (ضرر) راجع به عرف بوده، و عرف تشخیص می دهد که روش های مزبور اضرار است.
پس بر دولت لازم است که أز تمام آن ها جلوگیری بعمل آورد و دلیل بر آن هم در فرمایش حضرت امیر المؤمنين علي عليه السلام گذشت.
بله اگر دولت بوسیلهٔ رقابت آزاد می توانست محدودیت ها را رفع کند باید به آن جامه عمل بپوشاند، تا سرمایه داران گردن نهاده ...
ص: 117
به راه راست باز گردند، و أز بازیچه قرار دادن بازار و پدید آوردن جو اضطرار و ناچاری بپرهیزند.
استعمار چند نوع است:-
اول) استعمار نظامی به این نحو كه يك دولت نیرومند با قوای نظامي بريك كشور ناتوان چیره شده، و فرمانداراني بر آن تعيين کند، و برنامه هائی قرار دهد، و بالاخره . . منافع و منابع آن را به يغما ببرد.
دوم) استعمار سیاسی به این نحو که دولت قوی کوشش کند تا زمام کشور ضعیف را بدست بگیرد: -
الف) به صورت انتخابات: مثل این که دولت قوی زمامداران کشور ضعیف را مخفیانه فریب داده و آنان را وابسته به خود کند، و چون توده های کشور ضعیف أز این خود فروشی آگاه نیستند، اعضاء پارلمان رئیس جمهور و غیره را انتخاب می کنند، حال آن که افراد منتخب .. در حقیقت مزدوران دولت نیرومند بوده، و برای مصلحت آن کار می کنند (که خود بخود ضرر این خود فروشی به کشور خودشان باز می گردد).
ب) با ديكتاتوری: به این نحو که دولت قوى و نيرومند يك کودتای نظامی در کشور ضعیف انجام دهد، و يك يا چند مزدورش
ص: 118
را بر سر کار آورد تا آن مزدور خود فروخته کشورش را بسوی آن چه دولت نیرومند می خواهد سوق دهد.
سوم) استعمار فرهنگی... به این طریق که دولت قوی با وسایل مختلف فرهنگ خویش را در میان مردم يك كشور ناتوان گسترش دهد، مانند پخش تبلیغات یا افراد وابسته به نقاط مختلف کشور ضعيف، و یا تربیت افراد کشور ضعيف بمنظور پخش فرهنگ در مدارس و مؤسسات خویش، چه این که وابستگی فرهنگی کشوری به کشور دیگر، برای کشور (مادر) افتخار می آفریند، گرچه کشور مادر أز آن بهرۀ مادی هم نبرد البته استعمار فرهنگي همیشه با بهره مادی ملازمت دارد.
چهارم) استعمار اقتصادی . . که دولت قوی بمنظور بهره برداری و استفاده بر بازارهای يك كشور ضعيف و منابع آن مسلط شود.
مثلا .. دولت استعمار گر (مواد اولیه) را أز کشورهای ضعیف به قیمت ناچیزی می خرد و سپس کالاهای ساخته شده أز همان مواد را به قیمتی گران تر به کشورهای ضعیف صادر می کند، و بدین وسیله دولت نیرومند سه نوع بهره می برد -
1- بهرۀ خرید مواد به قیمت کم تر
2- بهرۀ تشکیل بأزار مصرفی برای کالاهایش، زیرا ایجاد بازار کار گرانش را مشغول و کارخانه هایش را به کار وامی دارد.
3 - بهرۀ حاصله أز فروش صنایع به قیمتی بیشتر
ص: 119
مثلا يك كشور قوی چرم را به ارزش يك دينار أز کشور ضعيف خریداری می کند (حال آن که قیمت چرم يك دينار و نیم است) سپس أز آن چرم يك كيف می سازد و آن را به کشور ضعیف به ارزش سه دینار می فروشد (در حالی که قیمت آن کیف بیش أز دو دینار و نیم نیست) در این صورت آن کشور قوی اضافه بر این که کارگران و کارخانه هایش را به کار انداخته (که این خودش نوعی سود است) نیم دینار هنگام خرید و نیم دینار هم هنگام فروش بدست آورده (و این دزدی و چپاول گری صریح است.. و گاهی (چپاول گری و فریب کاری) بمقادیر بسیار زیادی می شود، بطوری که در برخی گزارش ها که هم اکنون در دسترس این جانب است به (چهل برابر) رسیده است.
و دولت استعمار گر گاهی منابع طبیعی دولت ضعیف را سرقت می کند .. مانند معادن، ماهی ها، درخت های چنگلی و غیره .. و گاهی هم محصولات که کارگران و کشاورزان بر آن زحمت کشیده اند مانند خرید پنبه یا روغن آن به قیمتی ناچیز . . و گاهی جواهرات و اشياء باستاني .. و بالاخره گاهی هم دانشمندان و مغزهای متفکر را به سرقت می برد یا بازور (چنان که،آمریکا، روسیه و غیره دانشمندان آلمان را پس أز جنگ جهانی دوم ربودند) و یا بوسیلۀ فریب کاری و اغراء (چنان که آمریکا و برخی کشورهای صنعتی - در حال حاضر مغزهای جهان سوم را بانواع مختلف فريب و اغراء به سرقت می برند).
ص: 120
و این مسلم است که مغزها نوعی ثروت بوده، که با ربودن آن ها استعمار دو کار انجام می دهد:- (يك) پائين آوردن سطح کشورهای ضعیف و (دو) بالابردن سطح کشور خود.
فرض می کنیم که (هر دانشمندی روزانه معادل (25) دینار کار می کند) در این حال .. اگر سرقت بزرگ باشد (چنان چه در گزارشی خواندم که زمانی کشورهای صنعتی چهل هزار دانشمند أز کشورهای جهان سوم به سرقت برده اند) لاجرم خسارت های آن نیست به کشورهای ضعیف، و بهره هایش برای کشورهای قوی بسیار خواهد بود و در مثال ما خسارت کشورهای ضعیف ظرف پنج سال معادل يك مليارد و هشتصد مليون دينار خواهد بود و همین مقدار به سود کشورهای قوی منظور می شود.
این تنها يك برآورد أز نظر مادی است و الا دانشمند می تواند شاگرد تربیت کند و سطح کشور را أز نظر فرهنگی، صنعتی، برنامه ریزی، اخلاقی و غیره بالا ببرد.
و اگر أمثال این برآوردها را ملاحظه کنیم، معلوم می شود که چگونه آمریکا به کره ماه رسید در حالي كه جمعيتش أز يك چهارم مسلمانان (که بنابر برخی آمارها . . بیش أز يك مليارد انسان اند) کم تر است، ولی مسلمانان بطور کلی در بدترین شرایط عقب افتادگی بسر می برند.
و آنگهی جلو گیری أز فرار مغزهای متفکر أز کشورهای اسلامی
ص: 121
و سایر کشورهای جهان سوم با سخنرانی ها موعظه ها تشويق و تهديد، نمی باشد بلکه علاج این مشکل مهیا نمودن زمینه های مناسب برای آنان است . . مانند (پول بحد کافی)، (احترام مناسب) و (ایجاد کار مناسب) و در نتیجه باید جوی بوجود آید مانند جو موجود در کشورهائی که مغزهای متفکر را بسوی خود جلب می کنند، و این گرچه مشکل است ولی امکان دارد بویژه اگر در چهار چوبه اسلام باشد، زیرا در آن اجتماع قوی تر، اعتماد متقابل و احترام كامل اضافه برایمان که مشوق داخلی انسان است وجود دارد.
و أز بدترین فشارها بر مغزهای متفکر -که موجب فرار آن ها می شود - سوسیالیسم، ملی کردن، آن چه موسوم است به اصلاحات کشاورزی و دیکتاتوری می باشد زیرا:-
1) معنی سوسیالیسم أز جهتی فقر و تنگدستی توده مردم، و أز جهت دیگر عدم هماهنگی تخصص ها با دولت می باشد، چون سوسیالیسم تسلط دولت بر منابع ثروت عمومی را واجب می کند، و در نتیجه ثروت بدست مدیران با کفایت نخواهد رسید باین ترتیب ثروت فاسد و به دست عموم مردم نمی رسد و همین عموم مردم با استخدام شدن در شرکت ها، امور رهنی، بازرگانی ها و غیره برای مغزهای متفکر منبع ثروت و درآمد می باشند. و از سوی دیگر دولت با پرداخت حقوق به کارمندان و مقید ساختن آنان به کارهای تشریفاتی و اداری نه دستمزد کافی به آنان می دهد، و نه احترام مناسب با آزادیشان را
ص: 122
تأمین می کند و این أز مهم ترین اسباب فرار مغزهای متفکر است.
2) و ملی کردن اینست که اگر علم پزشکی، مهندسی، حقوق و غيره ملی شد، پزشك مهندس، حقوقدان و غیره کارمندی بیش نخواهند بود . . و سابقاً گذشت كه يك شخص متفکر و اندیشمند آماده نیست کارمندی محدود شود، علاوه بر آن ملی کردنی که شامل شركت ها و غيره می شود أز تجمع ثروت نزد توده مردم، که همان ها منبع درآمد مغزهای متفکرند، جلوگیری می نماید.
3) و اصلاح -کشاورزی -قانون اصلاحات ارضی - در حقیقت جز فساد و تباهی کشاورزی را بدنبال ندارد، حتی در کشور (روسیه) مادر اصلاحات کشاورزی چنین است و کشاورزی روسیه منجر به نابودی شده بطوری که امروزه پس أز گذشت بیش أز (60) سال أز انقلاب بلشویکی . . این کشور (که باصطلاح يك كشور زراعتی است) نیأز به استیراد گندم أز آمریکا دارد، و اگر آمریکا أز صدور گندم به شوروی ممانعت کند، مردم این کشور گرسنه و نیازمند به يك قرص نان می شوند و اگر کشاورزی فاسد شود، اموال عمومی مردم هم فاسد خواهد شد، و بدین وسیله قاعده مالی و منبع در آمد ثروت مغزهای متفکر منهدم و نابود شده و موجب فرار آنان می شود.
4) هر متفکری آرائی دارد و می خواهد که در اظهار نظر آزاد باشد، حال آن که رژیم دیکتاتوری با آزادی آراء مخالف و با آن
ص: 123
مبارزه می کند .. در نتیجه جوی أز اختناق و ترس بوجود می آید، و در يك چنين جوى متفكر حتى يك ساعت هم نمی ماند.
اضافه بر این ها ... عوامل چهارگانه فوق موجب فراری دادن و خروج سرمایه می شود چون در مثال ها آمده - (سرمایه ترسو است) و با خروج آن قاعده مالی متفکرین منهدم می شود، البته مقصودمان أز سرمایه .. سرمایه حرام نیست (چنان که ممکن است به اذهان تبادر کند)، بلکه حتی سرمایه حلال (همان طور که اسلام مقرر داشته)، نیز ممکن است خارج شود.
و یکی أز علل گرایش مغزهای متفکر جهان سوم به سوی غرب این بود که جهان غرب آنان را (فریفته خویش) می ساخت و (با نیارمندی جهان سوم به مزدوران غربي باملی کردن، سوسیالیسم اصلاحات أرضي و ديكتاتورى جهان سوم را به نابودی می کشانید و غربی ها أز این روش دو بهره برده اند: (اول) عقب افتادگی جهان سوم (دوم) جهش و پیشرفت کشورهای خودشان که همین روشی تاکنون ادامه دارد.
چه بسا سؤال شود: چرا مغزهای متفکر أز اتحاد جماهیر شوروی فرار نمی کنند؟
پاسخ: اتحاد شوروی با يك پوشش آهنین مرزهایش را احاطه کرده، و اگر مرزها را حتى بمدت يك ماه باز کند، خواهیم دید بیش أز يك چهارم جمعیت آن فرار می کنند . چنان که پنج ملیون نفر أز مردم آلمان شرقی با وجود پوشش آهنین و با وجودی که نگهبانان
ص: 124
مرزی به سوی هر کس که در حال فرار مشاهده شود آتش می گشودند أز کشور خود فرار کردند.
و باز امکان دارد این سؤال مطرح شود: آیا تمام آن هائی که سوسیالیسم، ملی کردن، اصلاحات ارضی و دیکتاتوری را در کشورهای جهان سوم پیاده می کنند، همه مزدورند؟
پاسخ: هر کس با کودتای نظامی سرکار آمد: بدون شك مزدور است و دلیل بر این مدعا اینست که پس أز گذشت چند روزی نقاب را أز چهرۀ خویش کنار می زند و مطبوعات رادیو تلویزیون ها و کتاب های مربوط به کودتاهای کشورها هم دلالت بر همین مطلب دارد، و اگر کودتای پیشبینی نشده ای أز سوی استعمار شرقی یا استعمار غربی هم فرض شود خیلی نار و کمیاب است و بزودی مجبور می شود که به دامان شرق یا غرب افتد و به آن ها پناه ببرد، و علت آن هم آشکار است، چون مردم کشورها با کودتاچیان همکاری نمی کنند - هر چند که با تبلیغات، خدعه، فریب و وحشت اندازی مسلح باشند، و هنگامی که کودتاچیان خودشان را جدای أز مردم احساس کردند ناچار به دوستی با غرب یا شرق بطور سری یا علنی می شوند و این اولین کیفری است که کودتاچیان أز ملل خود دریافت می کنند و دومین کیفر تنفر مردم است أز آنان .. که این تنفر شدیدتر می شود تا روزی که آنان را بأزور به سقوط بکشانند
و اما کسی که بدون کودتای نظامی سر کار آید و بخواهد عوامل
ص: 125
چهارگانه (سوسیالیسم، ملی کردن اصلاحات ارضی و دیکتاتوری را به مورد اجراء گذارد، یا جاهل مزدور است و یا تربیت شرقی شده و مغزش را أز اندیشه آزاد و نتیجه گیری درست و سالم شستشو داده اند.
و بهترین دلیل بر آن .. ملاحظه احوال کسانیست که عوامل چهارگانه را در جهان سوم پیاده کرده اند (که ما در این کتاب در صدد ذکر نام آنان و مدارك صريح مزدوری و وابستگی فکری و فرهنگیشان به شرق نیستیم).
يك مسئله دیگر باقی می ماند:-
این که أز طلیعه های استعمار .. استعمار تبلیغی است، که دو صورت دارد: -
الف) تبلیغ دینی و مذهبی، چنان که آن را در روش غرب مشاهده می کنیم، مثلا يك مركز دینی در یکی أز کشورهای غربی هیئتی مذهبی با پول فرهنگ و اخلاق به کشورهای جهان سوم اعزام می دارد، افراد آن هیئت با تأسیس بیمارستان، مدرسه، کلیسا، صندوق های كمك به فقرا و مستمندان خدمات پزشکی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی انجام می دهند، ولی در حقیقت همان ها طلیعه های استعمار می باشند.
و این نوع خدمت های مقدمه ورود استعمار گراست .. تا گامش را در کشورها فراتر نهند، و در دستگاه های مختلف مزدورانش را
ص: 126
پراکنده کند، و لااقل بدین وسیله آن کشورها را بازار مصرفی كالاهايش، و محل تأمین مواد اولیه مورد نیازش قرار دهد، و ما در استعمار اقتصادی به آن اشاره کردیم و كتاب (التبشير والاستعمار) و کتاب های دیگر هم بر آن شهادت می دهند، اضافه بر آن چه خود ما در حال حاضر آن را لمس و مشاهده می نمائیم.
ب) تبليغ سیاسی، که هم شرق و هم غرب نسبت به جهان سوم معتاد بر آن شده اند.
مثلا شرق (حزب کمونیست) بعنوان (پیشبرد کشورها و رهائیشان أز استعمار غربی و غیره) در کشورهائی که اجازه تشکیل احزاب می دهند بطور علنی و در کشورهائی که اجازه نمی دهند بطور سری و مخفیانه اقدام به تأسيس يك حزب و بویژه حزب کمونیست می نماید، و کسانی که وابسته به آن حزب می شوند همان (طلیعه های تبلیغی استعمار شرقی) می باشند و سفارت هم با پول، نقشه، توجیه و دفاع - بطور علنی یا سری - به آنان كمك مي كند، و همين أمر موجب دوستی با شرق و یا هسته مرکزی انقلاب می شود، و هر دو صورت به مصلحت استعمار شرقی تمام می شود نه بمصلحت کشورها ..
و بهمین ترتیب غرب: احزابی سیاسی - به همان روش شرق- بوجود می آورد، که منتهی به دوستی با غرب یا کودتای نظامی می شود که در نتیجه يك مزدور غربی سرکار می آید.
و باید بدانیم که رهائی أز انواع استعمار که استعمار اقتصادی یکی
ص: 127
أز آن هاست.. با قطع ریشه های استعمار أز کشورها امکان ندارد، آن هم تنها بايك سرى اصلاحات سطحی، مثل ساختن يك مدرسه يا بیمارستان، يا صدور يك مجله و يا تكثير منابر و مجالس وعظ و ارشاد و غیره امکان پذیر نیست البته تمام این ها درست و واجب است ولی باید همه در مسیر و راه ریشه کن ساختن استعمار - به تمامی انواعش - قرار گیرد، چون مثال این اصلاحات مثال اسلحه است که اگر در برابر دشمنان و متجاوزان قرار گیرد . . مفید، اما اگر بسوی بیگناهان و ضعفا نشانه رود، همان اسلحه زیان بخش و عنصری نا مطلوب بشمار می آید.
پس لازم است که تمام نیروهای مردم برای ریشه کن ساختن استعمار بسیج شود، حتى - مثلا - نانوا باید طوری تربیت شود و به او آگاهی داده شود که اگر استعمار نبود، نان ارزان تر، و فروش روزانه اش بیشتر.. و در نتیجه سود بیشتری بدست می آورد.
و قلع و قمع ریشه های استعمار جز با دورشی امکان ندارد:-
اول) رساندن کشور به حد خود کفائی تا نه به استيراد و نه به صدور کالا به دولت های استعمارگر نیازی پیدا شود.
گربه گفتا سخني هر معنی در آن جمع کرد *** دوست دارم که نه من میمون ببینم و نه او مرا ببیند (1).
ص: 128
اگر چه بی نیازی کامل أز دولت های دیگر امکان پذیر نیست، ولی دوستی با کشورهای جهان سوم و انحصار نیا زمندی به دولت های بزرگ در امور ویژه ای امکان دارد، در این صورت دولت صاحب اختیار می شود که با هر دولتی که خواست معامله خرید و فروش انجام دهد چون انحصار کامل طلیعه استعمار است و این آزادی اختیار جز با تشكيل يك دولت ملی منتخب أز سوی مردم طی انتخاباتی آزاد امکان پذیر نیست زیرا نیازمندی زمینه حاصلخیزی برای پرورش نهال استعمار بوده، چنان که رژیم دیکتاتوری بهترین روش استعماری می باشد.
دوم) آگاهی روز افزون مردم أز نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و غیره، آن هم ممکن نیست مگر با گردآوری جوانان در سازمان هائی صحیح، پیش أز آن که وابسته به احزاب شرقی یا غربی شده، و أز نظر فكرى و عملی أز سوی آنان ارشاد شوند، و سازماندهی را می توان به این نحو شروع كرد: تشكيل يك هسته مرکزی مرکب أز پنج نفر، که یکی أز آن ها با انتخاب خودشان رئیس، دومی مسئول امور مالی، سومی مسئول امور تبلیغاتی و چهارمی مسئول امور تنظیمی باشد که او چهار نفر را تربیت داده و هر کدام أز آن تربیت یافتگان چهار نفر دیگر .. و به همین ترتیب پیش روند تا این که تمام جوانان را زیر پوشش قرار دهند، و بالاخره نفر پنجم - أز افراد هسته مرکزی - هم مسئول
ص: 129
امور اطلاعاتی می شود (تا برای شناسائی نقشه های استعمارگران و چگونگی نفوذ آنان در کارگران کشاورزان، ارتش، آموزشگاه ها سیاستمداران و غیره، أز احوال مردم آگاهی یابد).
البته اکنون صحبت ما پیرامون سازماندهی و امور تنظیمی نیست تا در بیان آن تفصیل دهیم (چه آن که این امور کتاب های ویژه ای دارد، و هر که خواست می تواند به آن ها مراجعه کند) بلکه صحبت در باره اینست که اگر مردم خواستند أز منابع ثروت و استقلال خویش در تمام شئون زندگی بهرمند شوند، ضمن قطع تمام أنواع استعمار أز کشورشان باید استعمار اقتصادی را ریشه کن بسازند.
و آنگهی دولت های استعمارگر بمنظور ایجاد بازارهای مصرفی برای کالاهایشان در کشورهای ضعیف با یکدیگر به رقابت و مبارزه می پردازند، ولذا رقابت آمریکا و شوروی و دولت های دیگر را در کشورهای خاور میانه و آفریقا مشاهده می کنیم، واگر آمریکا نیازمندی های اسرائیل و شوروی نیازمندی های مصر - در زمان ناصر و یا کشورهای دیگر را أز نظر تسلیحاتی تأمین می کردند، این برای دوستي آن دو دولت استعمارگر با اسرائیل یا مصر نبود، بلکه به منظور ایجاد بازار مصرفی و قرار دادن دولت استعمار شده بعنوان ژاندارم منطقه برای تأمین مصالح آن ها بود، و الا نه امریکا اسرائیل را دوست دارد و نه اتحاد جماهیر شوروی مصر را ...
ص: 130
بنابراین آشکار است هر روزی که روابط میان آمریکا و اسرائیل قطع شود، همان روز، روز سقوط اسرائیل خواهد بود، زیرا بقاى يك جزيره كوچك اسرائیلی میان دریائی که أز هزار ملیون مسلمان موج می زند، و همه در حال خشم و هیجان بسر می برند امکان ندارد و بدیهی است که آمریکا تا ابد قوی و نیرومند و دوست همیشگی اسرائیل باقی نخواهد ماند و صاحب نظر آن پیش بینی می کنند که اسرائیل حداکثر بیش أز بیست سال دیگر باقی نخواهد ماند.
بنابر این معلوم می شود که رقابت دولت های بزرگ در انجام خدماتی بوسیله .. فرستادن متخصصین، احداث راه ها و همکاری اقتصادی علمی و تکنولوژی برای دولت های كوچك، برای رضای خدا نبوده بلکه برای باز کردن دریچه استعمار و احداث بازارهای مصرفی می باشد و لذا اصرار بر امضای پروتوکل های دوستی مشترك و غير دارند.
و بهمین انگیزه مشاهده می کنیم که پیمان محکمی میان دولت های بزرگ و حکومت های مرتجع کشورهای ضعیف مبنی بر در هم شکستن حرکات و جنبش های آزادیبخش وجود دارد، چون جنبش های آزادی بخش نقش استعماری دولت های بزرگ مانند (آمریکا و شوروی) را درك می کنند و حکومت های دولت های ضعیف هنگامی که موقعیتشان را در خطر می بینند، برای در هم شکستن این جنبش ها با دولت های بزرگ همپیمان می شوند، بنابراین اگر اتحاد يك دولت در حال
ص: 131
رشد را با حکومت ارتجاعی آمریکا، یا اتحاديك حكومت ارتجاعی را با شوروی مشاهده کردیم تعجبی ندارد و در حقیقت هم روسیه استعمارگر است و هم آمریکا، و هر دو دولت ناتوان و متحدشان نیز مزدور آن هاست، گرچه یکی با نام تو خالی (پیشرفته) و دیگری با نام (مرتجع) موسوم و موصوف شود.
بیان بخشی أز زیان های استعمار أز نظرتان گذشت .. مانند: احتکار بازارهای کشورها .. احتکاری که انواع زیان ها را بدنبال دارد به این نحو که استعمار گر مواد اولیه را بقیمت ارزان خریداری کرده، و بعد آن را بصورت کالاهای ساخته شده با قیمت گران تری می فروشد یا این که بازارها را تنها برای خودش احتکار می کند، و یا ذخیره های انسانی کشورها مغزهای متفکر و علمی، کتاب های کمیاب و قدیمی جواهرات و غیره را می رباید، اضافه بر تمام این ها : -
يك) أز آثار استعمار تشکیل اقلیت های مذهبی، احزاب مزدور تحريك اقلیت های موجود در کشورها و تأسیس حکومت های مزدور (مانند .. اسرائیل) می باشد و لذا ملاحظه می کنیم که روسیه شوروی بهائیت را در ایران، و بريطانيا جنبش وهابي ها و قادیانی ها را بوجود آوردند و به همین ترتیب .. تمام جنبش های أز این قبیل را مرتبط با استعمارگران می یابیم، مثلا (کسروی) در ایران يك عضو مخفی أز حرکتی در لندن بود...
ص: 132
و اما تحريك اقلیت های موجود در کشورها بواسطه استعمارگران خواه اقلیت های مذهبی یا نژادی، آشکار است و نیازی به بیان ندارد.
پس لازم است بر ملل آگاه که هم با اصول فساد و هم با فروع آن مبارزه کنند، زیرا اصول مانند سرطان، و فروع مانند دمل های سرطان بدن می باشد و هر دو واجب العلاج هستند، گرچه علاج سر مهم تر است، و اگر امر بین یکی أز این دو دایر شد، علاج مهم تر لازم است، و لذا دین اسلام دو برنامه مقرر داشته (دفاع و جهاد در راه خدا و برنامه أمر بمعروف و نهى أز منکر) و می بینیم که (جنبش های آزادیبخش) در همان حالی که با استعمار مبارزه می کنند حال اگر انسان مفسدی را - ولو آلوده به فساد اخلاقی - یا دزدی را یافتند، فوراً دادگاه تشکیل داده، و ریشه مفسد و دزد را قطع می کنند چون هر دستی که أز جانور (هشت پا) قطع شود، قوایش تضعیف و أز گسترش آن جلوگیری بعمل می آید.
دو) همچنین أز آثار استعمار: ایجاد تفرقه هاست . . و آن چه در عامل یکم: از تشکیل اقلیت ها، تأسيس حكومت ها و تحريك گروه ها گذشت .. جز ایجاد تفرقه هدفی بدنبال ندارد ... چون با بودن تفرقه مردم أز مقاومت خسته و استعمار أز پس پرده ظاهر شده تا زمام را بدست گیرد و اقتصاد را برباید، و این روش استعمار أز قديم ها بود، خداوند متعال می فرماید: (همانا فرعون در زمین طغیان
ص: 133
کرد و أهل آن را گروه گروه ساخت) (1) و در آیه دیگری می فرماید (با هم منازعه نکنید .. زیرا شکست خورده و هوای شما أز بین می رود) (2)، مقصود أز شکست در میادین جنگ و أز بین رفتن هوا همان شهرت خوب می باشد، و شهرت مانند هواست، چون هوا برای دور و نزديك .. در این نسل معاصر یا در نسل های آینده یعنی (در بعد مکانی و بعد زمانی) بوی عطر را حمل می کند.
سه) أز آثار استعمار أز هم پاشیدن اخلاق، دین و معنويات است، چون امت با دین و اخلاق .. مقاومت، صبر و استقامت دارد، و این صفات مغایر با استعمار است، و استعمار انگلیسی، آمریکائی روسی و غیره ناظر بودند که چگونه در واقعه تنباك بدست میرزای شيرازي واقعۀ آزادی عراق برهبری شیخ محمد تقی شیرازی واقعه قیام کاشانی و امام خمینی، قیام سید مجاهد و بالاخره در آزادی افغانستان، علمای مذهبی مقاومت کردند تا آن که استعمار گران را أز سرزمین های اسلامی زدوده و اجأزه استعمار نظامی، اقتصادی و هیچ نوعی أز انواع استعمار را به آنان ندادند.
و أز همین نقطه نظر .. استعمارگران بأنواع گوناگون با علمای دینی مبارزه می کنند، و همه جا گروهی بنام (روشنفکران) بوجود می آورند تا با آنان به مبارزه برخواسته و انواع تهمت ها
ص: 134
که آسان ترینش اینست كه (مرتجع اند) و شرایط زندگی را درك نمی کنند) متهمشان سازند.
أز این رو می بینیم حکومت های، مزدور بر تأسیس مشر و بفروشی ها خانه های فحشاء، پخش کتاب های فاسد و کفر آمیز پخش فیلم های سکسی، تأسیس سینماها، کاباره ها، دانسینگ ها و استخرهای مختلط توسعۀ شبكة قمار و بالاخره فروش هروئین اصرار می ورزند و شاه مخلوع ایران دستور چاپ کتاب های کمونیست ها را می داد، چنان که خواهرش بزرگ ترین تاجر وارد کننده فیلم های سکسی و غیره بود.
چهار) دیگر أز آثار استعمار .. سرگرمی جوانان به ساختن استادیوم ها و تشویق آنان به عضویت در تیم های ورزشی است، و در حالي كه يك دانشمند متفکر در این کشور بفکر لقمه نانی است استادیوم ها با مبالغ چند ملیونی ساخته می شود، و در حالی که در وسائل ارتباط جمعی اسمی أز دانشمند نمی آید مشاهده می کنیم که رادیو و تلویزیون با آغوش باز و با اشتیاق و سر و صدای بی وصفی که در سخت ترين أحوال جنگ هم مانند آن پدید نمی آید فیلم بازی ها را أز طریق ماهواره به هر خانه ای منتقل می کند، و بالاخره در صورتي كه يك آگهی ارزشمند در مطبوعات جاندارد مگر پس أز صرف هزینه زیاد، مطبوعات هر روز يك صفحه کامل یا بیشتر را اختصاص به اخبار و پیروزی های فریبکارانه (در فلان استادیوم و دربارۀ فلان تیم) می دهند.
ص: 135
خلاصه ملت سر گرم تفرقه ها، فساد و سر گرمی هاست، و استعمار گر هم مشغول ربودن و چپاول بزرگ ترین مقدار ممکن از دارائی، ثروت و مغزهای متفکر می باشد، تا به دانش دانشمندانش افزوده و آنان را روی سطح کره ماه و بالاتر أز ماه پیاده کند، در صنعت کشاورزی و همه چیز پیشرفت نماید سفینه های فضائی، دریائی و زمینی را بسازد و قدرت خویش را در مشرق و مغرب زمین گسترش دهد.
و ما دريك صورت می توانیم أز هر دو استعمار شرقی و غربی رهایی یابیم آن هم اگر پایبند به دین شده و آن را حاکم بر زندگی خویش قرار دهیم که در پرتو آن می توانیم استعمار فکری، نظامی، اقتصادی و غیره را أز کشورها بزدائیم و در پناه دین می توانیم وابستگان و مزدوران استعمار را (که همان عوامل ارتجاع داخلی گرایش های سرمایه داری کمونیسم و دیکتاتوری دولت می باشند) أز خود برانیم .. چون اسلام أز دیکتاتوری، کمونیسم، سرمایه داری و زائیده های آن اعم أز بعثی ناسیونالیسم، اگزیستانسیالیسم و غيره، و أز سوسیالیسم، سیستم اقتصاد توزیعی و بالاخره ارتجاع بیزار و متنفر بوده و اسلام با هیچ کدام أز این مکاتب سازش ندارد.
بلکه اسلام (در حکومت شورائی و در حرکت و جنبش پیشرو) بوده، و اقتصاد آن أز سیستم ویژه ای که اشاره به آن گذشت
ص: 136
سرچشمه می گیرد و براي نژادها، محدودیت کشورها و این قبیل مسائل هیچ رسمیتی قائل نیست، بلکه منطق اسلام بر این دو آیه پایه گذاری شده: ﴿وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ (1) و ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ (2)
و کسی که مدعیست اساس مشکل .. اقتصاد بوده و اگر اقتصاد آزاد گشت، تمام مشکلات حل خواهد شد، این نیست جز آن که متأثر به افکار مارکس شده، و مانند کسیست که ادعا می کند اساس مشکل را (امور جنسی) و یا اشیاء دیگر تشکیل می دهد که خوشبختانه أز نظر علمی انحراف همۀ آن ها ثابت چنان که بطلانشان عملا در زندگی به مرحلة اثبات رسیده است.
بنا براین اگر استعمار به همه رنگ هایش که استعمار اقتصادی هم جزئی أز آنست زدوده شود، و اسلام زمام حکومت را بدست گیرد، مفاسد خود بخود سقوط کرده رفاه عمومیت پیدا می کند، وامت شروع به سیر تکاملی و پیشرفت سریع خواهد نمود.
زمانی که ایمان به فراموشی سپرده شد، و استعمار باديكتاتوری و برنامه های منحرفش جای آن را گرفت، زندگی روبه انحراف گذاشته، و مشاهده می کند که در کنار گروه اندکی أز سرمایه داران منحرف بیشتر مردم در فقر و تنگدستی بسر می برند، کمونیسم
ص: 137
همچو جغدی بر ویرانه مغزهای جوانان لانه کرده، و ملیون ها مردم را ملاحظه می کنید که أز جهت فحشاء و منكرات تجارت مشروبات الکلی، قمار و غیره همه سرگرم تخریب می باشند.
در حالی که اگر برنامه های اسلام در کشورها پیاده می شد هیچ اثری أز تخریب نبود.
هر کس حق دارد که أز زمین دریاها، ماهی ها، پرندگان، چرندگان، جنگل ها، معادن، آفتاب، باران، باد و هوا، آب ها و هر چه خدا آفریده استفاده کرده و بهرمند شود، گرچه این بهرمندی بزرگ ترین مقدار أز ثروت و ذخیره سأزی را بدنبال داشته باشد.
ليکن این بهرمندی با شرایطی اشکال ندارد:-
شرط اول) موجب ضرر و زیان دیگران نشود، خواه این ضرر به نسل معاصر یا نسل های آینده، باشد پس اگر مثلا دریا منبع تولید ماهی مملکت بود، هیچ انسانی نمی تواند بیش أز حق خود أز آن استفاده کند. چنان که اگر معدنی برای تمام بشر ذخیره شده يك نسل حق ندارد که آن را تمام کند و نسل های آینده را در تنگنای معیشت و شرایط سخت زندگی قرار بدهد.
شرط دوم) این که استفاده اش أز منابع مزبور موجب گذشتن فرصت های یکسان نشود، چون مالکیت زمانی شکل می گیرد که تا
ص: 138
حدود بودن فرصت مناسب برای دیگران باشد، اما این که انسانی- مثلا - تمام گندم مملکت را خریداری، تا هر طور خواست با نانوایان معامله کند این حق را ندارد و خريد او در صورتى مشروع است که عادلانه رفتار کند، و گندم را به همان نرخ قبل أز خرید کلی گندم ها را بفروشد، پس اگر خواست که فرصت ها را أز میان بردارد، حاکم شرع حق دارد معامله اش را باطل و یا به عدالت در فروش مجبورش نماید، و اگر اجبار در عدالت امکان داشت بهتر أز بطلان معامله بوده و مقدم بر آن می باشد.
شرط سوم) ثروت را در حرام مانند تجارت های حرام و أعمال خلاف شرع - که در فقه اسلام بیان شده - صرف نکند.
شرط چهارم) حقوق خدارا بپردازد.
و اگر سرمایه داری به فرصت های یکنواخت برای همه، و به دیگران صدمه ای نزد، و عمل حرام و خلاف شرعی مرتکب نشد، و بالاخره .. حقوق خدا را هم پرداخت، هر چه بدست آورد حلال و ملك اوست، و این گفته که ... با در نظر گرفتن شرایط فوق حق مضاربه، أجير،گرفتن اجاره دادن، مالکیت کارخانه های سنگین ثروت های زیاد، زمین های وسیع و غیره را ندارد. اضافه بر این که هیچ دلیلی شرعی ندارد با آزادی هائی که فطرت انسان بدان آمیخته شده مغاير، و موجب رکود فعالیت انسانی در پیشرفت کمی و نوعی در زمینه های صنعت، کشاورزی و غیر خواهد شد.
و اگر شخصی در زمانی ظلم کرد و بعد حکومت اسلام برقرار
ص: 139
شد، اسلام فقط به موارد ظلم رسیدگی و حق را به حقدار می دهد نه این که به ملی شدن عمومیت دهد، یا با هرج و مرج بدون هیچ تفاوتی میان ظالم و غیر ظالم .. کارگران را در کارخانه ها و کشاورزان را در زمین ها شريك گرداند.
و همان طور که رد ظلم واجب است ظلم و ستم به اندازه شکاف يك هسته خرما هم حرام می باشد می باشد.
أما سخن پیرامون زمین ها، و این که کدامشان ملك دولت (یعنی تمام مسلمین) و کدامشان را می توان با احیاء مالك شد، مفصل است که در کتاب (الفقه - بخش اقتصاد) آن را بیان نموده ایم.
ص: 140
برخی نویسندگان اسلامی، بمتابعت أز عده ای غربی چنین استنباط کرده اند که مسلمانان بعلت بودن دو عامل در اسلام که با پیشرفت اقتصادی مخالف است، در زمینه های اقتصاد عقب افتاده و مورد تاخت و تأز بلوك كافر غرب، و بلوك ملحد شرق قرار گرفته و کشورهای غیر اسلامی آنان را استعمار کرده اند، و آن دو عامل عبارتند أز (زهد) و (قناعت)، پس تا زمانی که مسلمان بر این اعتقاد است که (قناعت گنجی است پایان ناپذیر) به آن چه خداوند او را قسمت کرده قانع است و برای کسب ثروت بیشتر طمع و کوشش نمی کند و تا زمانی که مسلمان عقیده به (زهد) و این که (دنیا زود گذر است) دارد بر خود لازم می داند که بسوی کارهای نيك گام بردارد و بگوید: (با آن چه خداوند بتو عطا فرموده عالم آخرت را آباد کن) (1)،
(1) ص: 141
بنابراين يك فرد مسلمان اصالتاً به دنیا أهمیت نمی دهد، پس چگونه به اقتصاد آن اهمیت دهد و طبیعتاً چنین و طبیعتاً چنین است کسی که به اقتصاد اهمیت می دهد أز کسی که بدان اهمیت نمی دهد پیش افتاده و مقدم می شود.
لیکن این استنباط به دو دلیل صحیح نیست (اول) زهد و قناعت علت عقب افتادگی نیست. (دوم) معنی زهد و قناعت آن نیست که موجب عقب افتادگی بشود.
اما دلیل اول: علت عقب افتادگی مسلمانان ترك يك اصل أز اصول اسلام می باشد، و آن اینست که دین مقدس اسلام برای پیغمبر اکرم خلفائی قرار داده که همه با اسم مشخص و منصوب شده اند و این خلفای حقیقی أز حکومت کنار گذاشته شدند، و همان طوری که اگر ناخدای کشتی کنار زده شود، کشتی واژگون می شود، کشتی مسلمانان هنگام کنار زدن ناخدایش واژگون شد.
و آنگهی پس أز آن اسلام ملاك حكومت را (شوری) قرار داده، و شورى افراد بهتر و با کفایت را روی کار می آورد، ولی این قانون هم ملاك قرار نگرفته، بلکه حکومت دیکتاتوری و أز زمان بنی امیه تابنی عباس و عثمانیان و قاجاریان و غیره خانوادگی و موروثی شده، و خیلی آشکار است که حکومت دیکتاتوری و خانوادگی با پیشرفت و ظهور کفایت و لیاقت مغایر است ها
و بدین وسیله حکام و فرمانروایان جامد شده، و با سلاح و آتش
ص: 142
أز پیشرفت مسلمین ممانعت کردند، و چنین امتی نه تنها در اقتصاد که در تمام جنبه های زندگی عقب می افتد، پس علت عقب افتادگی مسلمانان در اقتصاد (زهد) و (قناعت) نیست بلکه مسلمانان زمام أمرشان را کنترل نکرده و أز دستشان خارج شده است.
و اما دلیل دوم: اینست که (زهد) و (قناعت) أز اسباب پیشرفت دنیاست، نه عقب افتادگی آن، چنان که حضرت علی علیه السلام زهد را تفسیر می کند که (چیزی مالک تو نشود، نه این که تو مالك چیزی نشوی) و معنی قناعت هم أز این قرار است که به مال و ثروت دیگران چشم داشت نداشته و تجاوز نکنی خداوند متعال می فرماید: (و نگشای دیدگان خود را بدانچه کامیابی داده ایم با آن مردان و زنانی را أز ایشان شکوفه زندگانی دنیا را) (1).
پس زهد اینست که زمام ثروت بدست تو باشد، نه این که سرنوشت و زمام تو بدست،ثروت در این صورت ثروت در خدمتت در می آید نه این که تو در خدمت آن در آیی و آشکار است که اگر انسان در خدمت ثروت شده آن را أز هر راهی بدست می آورد (راه حلال، حرام، تخریب و ویرانگری، تهمت و افترا، اضرار به دیگران، ربا بر افروختن آتش جنگ و غیره) چنان که امروزه شرق و غرب استعمارگر همین کار را می کند و معلوم است که اگر انسان در این راه گام نهاد دنیا خراب می شود (چنان که فعلا
ص: 143
خراب شده) بخلاف این که اگر انسان (زاهد) باشد و چیزی او را مالك نشود چون انسان زاهد ثروت را در راه اصلاح و آبادانی صرف می کند، و در نتیجه دنیا بیش أز پیش آباد می شود، پس زهد أز اسباب آبادانی و عمارت دنیا است و خلاف آن موجب ویرانی دنیا می باشد.
و (قناعت) اینست که انسان به دارائی دیگران چشم ندوزد، پس نه غصب جایز است و نه دزدی خواه دزدی مستقیم یا غیر مستقیم، مانند گرفتن فرصت أز دیگران تا ناچار به کار با مزد کم تر شوند چون این سرقت مالك و كارفرما أز دارائی و ثروت دیگران بشمار می آید و نه ربا صحیح است نه احتکار نه غش در معامله نه خیانت و نه فریب کاری ... بلکه هر کس باید اعتماد بر خداوند سبحان و نیروی خویش داشته باشد و آشکار است که قناعت یکی أز عللی است که همه باید کار کنند و همه در سایه امنیت بسر برند و اگر همه کار کردند و همه أز تعدی و تجاوز دیگران ایمن بودند دنیا آباد و تجارت کشاورزی صنعت و غیره پر رونق و شکوفا خواهد شد، و دیگر نه استعماری خواهد بود و نه استثماری.
چون استعمار عبارتست أز طمع دولت قوی در دولت ضعیف و چپاول منابع آن و استثمار .. عبارتست أز طمع کسی که دارائی بیشتری دارد در دارائی دیگری .. و معلوم است که این امور أز علل ویرانی دنیا بوده، و خلاف آن (قناعت) أز علل تعمیر و آبادی
ص: 144
دنیاست.
يك مسئله باقی ماند .. باین که راه نجات اقتصادی مسلمانان، همان راه نجات آنان در همه امور می باشد، چون نجات امت تنها در يك بعد أز ابعاد زندگیش امکان ندارد زیرا تمام ابعاد زندگی به هم پیوسته هستند مثلا أبعاد، سیاسی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را نمی توان أز یکدیگر جدا کرد.
و آنگهی باید امت اراده ای فرهنگی داشته باشد تا سر چشمه ای برای برنامه ریزی سالم مطابق فرهنگ اسلامی قرار گیرد چون بدون ارادۀ همگانی و بدون برنامه ریزی صحیح و برخواسته أز فرهنگ و عقاید مردم، نهضت رهائی بخش امکان ندارد، بدلیل این که (دکتر شاخت) برای نجات اقتصادی آلمان برنامه ریخت و بطور بی نظیری موفق شد حال آن که همان (شاخت) برای کشور (اندونزی) برنامه ریزی کرد و شکست فاحشی خورد و علتش هم اینست که برنامه ریزی تنها اگر برخواسته أز نفسیات و شرایط فرهنگی و اجتماعی مردم نباشد ارزش ندارد، گرچه خود برنامه ریزی درست و برای کشوری باشد مانند اندونزی که از لحاظ نیروی انسانی غنی بوده و دارای (بیش از صد ملیون) نفر است و أز حاصل خیزترین سرزمین ها می باشد.
و علت شکست (عبد الناصر، شاه مخلوع، عبدالكريم قاسم، عبد السلام عارف، بكر، صدام و غيره) در پیاده کردن نظام
ص: 145
(سوسیالیسم)، (کمونیسم)، (اصلاحات أرضى) و غير از آن از عوامل اقتصادی همین است که خواستند در کشورهائی که مردم آن ها أز نظر عقیده و نظام جز به اسلام ایمانی ندارند آن ها را پیاده کنند و خیلی آشکار است که اقتصاد اسلامی ای که در نهاد مسلمانان نهفته و قرآن و سنت بر آن دلالت دارد، با تمام این سیستم های اقتصادی مغایرت دارد.
أز جمع چند دلیل مانند ﴿الْأَرْضَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ عَمَرَهَا﴾ زمین أز آن خدا و أز آن کسی است که آن را تعمیر و احياء كند. و (لزوم یکسانی فرصت ها برای همه) و (عدم اجحاف) و (مَنْ ساوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ) یعنی کسی که دو روزش یکسان باشد مغبون و زیان دیده است و أز مراعات كفايت ها بدلیل آیه شريفه ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَ وَ أَنَّ﴾ یعنی جز آن چه انسان برای خودش کوشش کرده چیزی به او تعلق نمی گیرد و غیر أز این ها...
أز جمع تمام این ادله لازم است که به هر انسانی که خواستار کشاورزی است بمقدار درخواست و توانائیش داده شود، مثلا اگر هزار هکتار زمین و هزار انسان وجود داشته باشند، و يك انسان تنها نیم هکتار در حالی که دیگری يك هكتار و نیم می خواهد و بهمین ترتیب بطوری که درخواست مجموع آن هزار نفر بیش
ص: 146
از هزار هکتار نشود .. باید زمین طبق درخواست همگان تقسیم شود، ولی اگر درخواست ها بیش أز مقدار زمین موجود بود، به هر انسانی بنسبت داده می شود، همان طوری که نسبت به شخص ورشکسته مقروض با نسبت به طلبکاران داده می شود و این جا دیگر بطور مساوی زمین را تقسیم نمی کنند چه این که برای شخصى يك هکتار کم است و اگر کم تر أز مقدار قدرتش به او داده شود این نوعی نابودی قدرت و توانائیش می باشد، و بعکس شخصی دیگر هم هست كه يك هكتار برایش زیاد است، پس اگر به او يك هکتار داده شود ... این هم نوعی نابودی و به تباه کشیدن زمین خواهد بود.
و این که گفتیم در صورت عدم کفایت زمین برای تقاضاها تقسیم بنسبت باید شود، چون عرفاً همین مفهوم را أز این که زمین ملك همگان است می توان دریافت بطور مثال اگر ده قرص نان به ده نفر داده شود و یکی أز آنان به دو قرص و دیگری به يك قرص نیاز داشته باشد .. در این صورت نباید درخواست کننده يك قرص سیر و درخواست کننده دو قرص باندازۀ نصف گرسنه بگذاریم. بلکه بایستی به همگان آن هم هر کس به اندازه کفایت و یا نصف كفايتش در حال آزمندی بدهیم.
پس باید به صاحب يك قرص نان نیم قرص و به صاحب دو قرص يك قرص و بدين ترتیب تقسیم کنیم، چه این که مقتضای قاعده عدالت و انصاف نیز همین است و طبق همین قاعده هم پول را به طلبکاران
ص: 147
تقسیم می کنند.
در هر صورت .. اگر زمین تقسیم عادلانه شد . . کسی که مدیریت دارد می تواند کشاورزان را استخدام کند البته در فضائی آزاد و بدون اکراه و نه در جوی که در آن یکسانی فرصت ها نباشد با مراعات عدم اجحاف أز سوى مالك و كشاورز در تقسیم در آمد، و بشرط این که هر کس حق عادلانه اش را بدست آورد.
و لازم است که دولت چگونگی استخدام تکنولوژی جدید را در زمین های زراعتی بدست بگیرد، زیرا اسلام دینی است پیشرو همان گونه که در حدیث آمد: «کسی که دو روزش مساوی شود مغبون و زیان دیده است ...» و اسلام همیشه پیش می رود و چیزی بر آن پیش ندارد و غیره.
بنابر این اسلام مبنای توزیع و تقسیم اراضی را کفایت و توانائی قرار داده نه یکسانی و برابری چنان که معلوم شد که اشکال ندارد انسانی بشرط عدم اجحاف کشاورزان را نیز استخدام نماید و این با روش مزارع دسته جمعی و همگانی فرق دارد چه این که انسان بر غیر خواسته اش مجبور نمی شود، پس أز دلیل لا اکراه و لا اجحاف و غیره روش اسلام در چگونگی برنامه ریزی و تقسیم زمین جهت کشاورزی آشکار می گردد.
از خداوند متعال مسئلت داریم که همه را در راه رضایش موفق نموده، و کلمۀ مسلمین را مبنی بر تقوی و پرهیز کاری یکی
ص: 148
گرداند، و تمام بشر را هدایت کند تا همگی تحت پرچم ایمان گرد هم آمده، و در زندگی راه خدائی را پیش بگیرند، تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوند. و هو الموفق المستعان.
قم مقدس
محمد بن المهدى الحسيني الشيرأزى
ص: 149
پیشگفتار...3
مقدمة مؤلف...8
اقتصاد اسلامی...9
ثروت...12
علم اقتصاد...15
دوره های تاریخ أز نظر مارکس...18
بردگی...22
کمونیسم ساقط می شود...24
سرمایه داری غربی و مالکیت فردی...28
بالا بردن سطح اجتماع...27
نکاتی پیرامون صنعت و کشاورزی...45
فرصت های یکسان و ملاحظه نسبت...47
ص: 150
پول...54
مسائلی چند...57
قدرت پول در معامله...61
تورم...67
آسیب تورم...79
مثلث اختناق...82
چگونگی حل مشکل تورم...89
بانگ...94
ارزش کالاها...101
بهره افزوده...108
عرضه و تقاضا...114
استعمار...118
شمه ای أز زیان های استعمار...132
زمين و منابع طبيعي...138
خاتمه...141
فهرست...147
ص: 151