سرشناسه:ابن عقده ، احمدبن محمد، 249 - 332ق .
عنوان و نام پديدآور:فضایل امیرالمومنین علیه السلام/ مولف ابوالعباس احمدبن محمدبن سعید معروف به « ابن عقده کوفی» ؛ ترجمه و تحقیق سیدمصطفی قهاری.
مشخصات نشر:تهران: سبحان ، 1403.
مشخصات ظاهری: 337 ص.
شابک: 978-600-211-089-3
وضعیت فهرست نویسی:فیپا
یادداشت:کتابنامه.
موضوع:علی بن ابی طالب (ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Virtues
موضوع:علی بن ابی طالب (ع) ، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- در قرآن
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- In the Qur'an
شناسه افزوده:قهاری، سیدمصطفی ، 1368 - ، مترجم
رده بندی کنگره: BP37/4
رده بندی دیویی: 297/951
شماره کتابشناسی ملی:9585615
اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا
ویراستار دیجیتالی:محمد منصوری
ص: 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ
ص: 2
فضایل امیرالمونین علیه السلام
ابوالعباس احمدبن محمدبن سعید معروف به « ابن عقده کوفی»
(ولادة 249-وفاة 332) ه . ق)
تحقیق و ترجمه: سیدمصطفی قهاری
ص: 3
ص: 4
پیشگفتار.......... 11
معرفی کتاب.......... 22
معرفی ابن عقده.......... 24
مذهب ابن عقده.......... 25
جایگاه ابن عقده نزد علمای شیعه.......... 27
جایگاه ابن عقده نزد علمای اهل سنت.......... 30
علمایی که از ابن عقده نقل حدیث نموده اند.......... 34
تألیفات ابن عقده.......... 37
عناوین ابن عقده در سند روایات.......... 38
فصل اول: پسران حضرت ابو طالب (علیه السلام).......... 40
فصل دوم: القاب علی بن ابیطالب (علیهما السلام).......... 41
1- امیرالمؤمنین.......... 41
2- وصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین، پیشوای سپیدرویان، امام پرهیزگاران.......... 42
3- آقای مسلمانان، امام پرهیزگاران، پیشوای سپیدرویان، سرپرست مؤمنان.......... 46
4- صدیق اکبر.......... 46
5- اولین کسی که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد.......... 48
6- امیرالمؤمنین، آقای عرب.......... 50
ص: 5
فصل سوم: امیرالمؤمنین (علیه السلام) اولین کسی است که اسلام آورد.......... 51
فصل چهارم: محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 57
1- امیرالمؤمنین (علیه السلام) محبوب ترین مردان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.......... 57
2- تشویق کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 58
3- نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی سبّ امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 63
4- نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از حسد ورزیدن به امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 64
فصل پنجم: ایمان امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 65
فصل ششم: عدالت ورزی و امانت داری امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 67
فصل هفتم: علم امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 73
1- کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): من شهر حکمت هستم و علی (علیه السلام) درب آن است.......... 73
2- امیرالمؤمنین (علیه السلام) عالم ترین فرد در میان صحابه بودند.......... 75
3- امیرالمؤمنین (علیه السلام) بهترین قضاوت کننده در میان صحابه بودند.......... 82
فصل هشتم: امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزدیک ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).......... 83
1- کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): علی (علیه السلام) برادر من و وزیر من و جانشین من است.......... 83
2- کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): علی (علیه السلام) بهترین بشر است.......... 86
3- کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): اطاعت از علی (علیه السلام)، اطاعت از من است.......... 87
4- کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): علی (علیه السلام) از من است و من از اویم و او بعد از من ولی شماست.......... 87
5- حديث منزلت.......... 89
6- خبر دادن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به گذشته و آینده.......... 92
فصل نهم: اختصاص یافتن او به نجوا کردن با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).......... 110
فصل دهم: حدیث پرنده.......... 111
فصل یازدهم: حدیث بازگشتن خورشید.......... 114
فصل دوازدهم: حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر همه مسلمانان.......... 117
ص: 6
فصل سیزدهم: جهاد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).......... 118
1- سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان در مورد جهاد او.......... 118
2- روز جنگ خندق.......... 119
3- فتح قطعه خیبر.......... 119
فصل چهاردهم: جهاد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).......... 123
1- جنگیدن امیرالمؤمنین (علیه السلام) با ناکثین و قاسطین و مارقین.......... 123
2- جنگ جمل.......... 126
3- جنگ صفّین.......... 145
فصل پانزدهم: جایگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آخرت.......... 148
فصل شانزدهم: ازدواج ایشان با [حضرت] فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).......... 156
فصل هفدهم: سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 172
1- وصیت ها و موعظه های امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 172
2- خطبه های امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 186
3- توصیف امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام).......... 188
4- خبر دادن امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مسائل غیبی و فتنه ها.......... 191
فصل هجدهم: شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 201
فصل نوزدهم: جایگاه قبر و [آداب و چگونگی] زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 210
1- تعیین جایگاه قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 210
2- زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام).......... 216
فصل بیستم: امامت.......... 226
1- زمین از [وجود] امام، خالی نمی گردد.......... 226
2- واجب بودن شناخت امام و واجب بودن [پذیرش] ولایت او.......... 228
3- همانا امامان (علیهم السلام)، همان هدایتگران به سوی خداوند بلندمرتبه هستند.......... 232
4- کسی که امامت یکی از امامان (علیهم السلام) را انکار کند.......... 233
ص: 7
5- نصّ و تصریح بر امامان دوازده گانه (علیهم السلام) و اینکه آن ها از قریش هستند.......... 235
فصل بیست و یکم: اهل بیت (علیهم السلام).......... 268
1- محبت ورزیدن و بغض ورزیدن نسبت به اهل بیت (علیهم السلام).......... 268
2- جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در دنیا.......... 272
3- جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در آخرت.......... 273
فصل بیست و دوم: آیاتی که در شأن امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است.......... 274
1- سوره مبارکه بقره، آیه 207.......... 274
2- سوره مبارکه بقره، آیه 208.......... 281
3- سوره مبارکه بقره، آیه 256.......... 281
4- سوره مبارکه آل عمران، آیه 33.......... 282
5- سوره مبارکه آل عمران، آیه 61.......... 283
6- سوره مبارکه آل عمران، آیه 103.......... 284
7- سوره مبارکه نساء، آیه 54.......... 284
8- سوره مبارکه نساء، آیه 58.......... 285
9- سوره مبارکه مائده، آیه 55.......... 286
10- سوره مبارکه انفال، آیه 25.......... 288
11- سوره مبارکه انفال، آیه 62.......... 289
12- سوره مبارکه توبه، آیه 5.......... 290
13- سوره مبارکه توبه، آیه 119.......... 291
14- سوره مبارکه یونس، آیه 58.......... 291
15- سوره مبارکه هود، آیه 17.......... 292
16- سوره مبارکه رعد، آیه 7.......... 294
17- سوره مبارکه کهف، آیه 46.......... 296
18- سوره مبارکه طه، آیه 132.......... 297
ص: 8
19- سوره مبارکه انبیاء، آیه 7.......... 298
20- سوره مبارکه حج، آیه 41.......... 298
21- سوره مبارکه نور، آیات 36 الی 37.......... 299
22- سوره مبارکه فرقان، آیه 14.......... 300
23- سوره مبارکه فرقان، آیه 74.......... 302
24- سوره مبارکه شعراء، آیه 14.......... 303
25- سوره مبارکه شعراء، آیه 214.......... 306
26- سوره مبارکه نمل، آیه 62.......... 309
27- سوره مبارکه نمل، آیه 82.......... 310
28- سوره مبارکه نمل، آیات 89 و 90.......... 312
29- سوره مبارکه روم، آیات 1 و 2.......... 313
30- سوره مبارکه احزاب، آیه 25.......... 314
31- سوره مبارکه احزاب، آیه 33.......... 315
32- سوره مبارکه احزاب، آیه 56.......... 318
33- سوره مبارکه شوری، آیه 23.......... 320
34- سوره مبارکه زخرف، آیه 57.......... 320
35- سوره مبارکه محمد، آیه 30.......... 321
36- سوره مبارکه الرحمن، آیات 19 الی 22.......... 322
37- سوره مبارکه واقعه، آیه 10 و 11.......... 323
38- سوره مبارکه تحریم، آیه 4.......... 324
39- سوره مبارکه مطففین، آیه 27.......... 325
40- سوره مبارکه بیّنة، آیه 6.......... 325
41- سوره مبارکه تکاثر، آیه 8.......... 327
42- سوره مبارکه کوثر، آیه 1.......... 327
ص: 9
منابع و مؤاخذ.......... 328
منابع شیعی.......... 328
منابع اهل سنت.......... 333
ص: 10
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الأَئِمَّةِ المَعْصُومِینَ (علیهم السلام)
حمد و سپاس بی کران مخصوص خداوند متعال که ما را از شیعیان و دوستداران امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام) قرار داد و برترین و بزرگ ترین نعمت خویش را که همان ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) است، به ما ارزانی داشت.
وجود مقدس امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام)، شخصیت ممتاز و غیرقابل وصفی است که شناخت کامل ایشان جز برای خدا و رسول او و امامان معصومین (علیهم السلام) امکان پذیر نیست.(1)
*****
وجود مقدسی که اهمیت ابلاغ ولایت و جانشینی ایشان نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بنا به فرموده ی قرآن کریم، با رسالت همۀ انبیای الهی برابری می کند و تمام شدن نعمت و کامل شدن رسالت انبیاء و دین اسلام، به پذیرش و تسلیم بودن نسبت به ولایت و امامت ایشان بستگی دارد.
ص: 11
خداوند متعال در آیه 67 سوره ی مائده، اعلام نشدن ولایت و امامت و جانشینی ایشان را موجب نقصان رسالت تمام رسولان و پیامبران ذکر می کند و در آیه 3 همین سوره، مسئلۀ ولایت و امامت را کامل کننده ی دین و تمام کننده ی نعمت برمی شمارد.
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ
وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ»(1)
اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت [درباره ی ولايت و رهبرى على بن ابیطالب (علیهما السلام)] بر تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده اى
و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه مى دارد؛
قطعاً خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»(2)
امروز [با نصبِ على بن ابى طالب (علیهما السلام) به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت] دينتان را براى شما كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم
و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.
*****
وجود مقدسی که توحید حقیقی با پذیرش ولایت ایشان برای موحّدان میسر می شود و بدون پذیرش ولایت ایشان، هیچ انسانی توانایی کسب معرفت و شناخت حقیقی نسبت به خداوند متعال را ندارد؛ زیرا رابطه ای مستقیم بین توحید و ولایت وجود دارد(3)
که این مطلب از بسیاری از روایات، قابل استنباط است. امام صادق (علیه السلام) از پدربزرگوارش (علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری روایت فرمود که جابر بن عبدالله گوید:
ص: 12
نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم، درحالی که من در یک طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در طرف دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. در این هنگام، عمر بن خطاب به همراه مردی که با او دست به گریبان شده بود، فرا رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: آن مرد را چه شده است؟ عمر گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! این مرد از شما نقل کرده که شما فرموده اید: «هرکس بگوید خدایی جز او نیست و محمد فرستاده ی اوست، وارد بهشت می شود» مردم اگر این سخن را بشنوند، در اعمال کوتاهی خواهند کرد؛ ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! آیا شما این گونه فرموده اید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری! البته اگر به محبت این (حضرت علی (علیه السلام)) و ولایت او چنگ بزند.(1)
همچنین از برخی از روایات می توان نتیجه گرفت که عدم پذیرش ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، زمینۀ شرک را در وجود انسان ایجاد می کند؛ زیرا امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام) از جانب حق تعالی تعیین و منصوب شده اند و پذیرش ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، همان پذیرش ولایت خداوند است و اگر کسی ولایت ایشان را قبول نکند و ولایت افراد دیگری را بپذیرد، در امر ولایت الهی، شرک ورزیده است؛ به این معنا که در کنار حجت خدا، شخص دیگری را در مقام ولایت اللهی شریک قرار داده است. چنانچه در تفسیر قمی آمده است که ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام)درباره ی آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ: من هم بشری مثل شما هستم» سؤال نمود. امام فرمود: یعنی من از جهت خَلق و آفرینش، مثل شما هستم «یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً: ولی به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد و
ص: 13
هیچ احدی را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.» فرمود: با ولایت آل محمّد (علیهم السلام) ولایت دیگری را نپذیرید. ولایت این خاندان، عمل صالح است. هر کس برای عبادت پروردگارش شریک بگیرد، پس قطعا برای ولایت ما شریک گرفته و به آن کافر شده و منکر حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ولایت او شده است.(1)
*****
وجود مقدسی که نبوت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) با ولایت ایشان تکمیل و تأیید می شود و بنا به فرموده ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبۀ غدیر، منکر ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام)، در حقیقت انکارکننده ی نبوت و پیامبری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب می شود؛ زیرا اگر کسی می خواهد پیرو حقیقی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، باید بعد از ایشان، ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام) را بپذیرد. مسلمان حقیقی که موردقبول خداوند و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن مسلمانی است که بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، به پیروی از کلام و سفارش خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) تبعیت و پیروی نماید و اگر کسی ولایت فرد یا افراد دیگری را بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپذیرد و آن ها را جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بداند و از آن ها تبعیت و پیروی کند، قطعاً سفارش و دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیر پا گذاشته و از مسیر حقیقی اسلام منحرف شده است.
در احتجاجی که بین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ابن کواء رخ داد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسانی را که به نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار کرده ولی ولایت ایشان را بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نپذیرفته، شخصی کوردل و بی بصیرت معرفی می کند.(2)
ص: 14
در روایت دیگری، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این مطلب به طور صریح اشاره فرمودند.(1)
*****
وجود مقدسی که تسلیم بودن نسبت به ولایت ایشان، معنای حقیقی اسلام و مسلمان بودن است. دین اسلام و تعبیر مسلمان به این معنا است که انسان، خود را تسلیم حضرت حق بداند و دستورات صادرشده از جانب خداوند و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون هیچ چون وچرا و توجیهی قبول کند و برای انجام آن ها، تلاش نماید.
مسئله ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ازجمله دستورات مهمی است که از سوی خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به انسان ها ابلاغ شده است و لازم استهر انسانی در مواجه با این دستور، سر تسلیم فرود آورد و ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) را قبول نماید؛ زیرا عدم پذیرش آن موجب می شود که انسان در برابر خواسته و دستور خدا و رسول او، ایستادگی و مقاومت کند و زمینه های انحراف و کج روی را برای خود مهیا سازد. چنانچه ابلیس در برابر دستور خداوند مبنی بر سجده نمودن بر آدم، سر تسلیم فرود نیاورد و براثر مخالف با این دستور، از درگاه الهی رانده و تا روز قیامت، مورد لعنت خداوند واقع گردید.
بنابراین از مهم ترین مسائلی که انسان ها به ویژه مسلمانان باید در برابر آن تسلیم شوند، مسئلۀ پذیرش ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) است که اسلام حقیقی همان پذیرش و پیروی از دستورات ایشان و طی کردن مسیری است که این ذوات نورانی برای انسان ها و مسلمانان معرفی و مطرح فرموده اند. قرآن کریم در سوره آل عمران می فرماید:
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(2)
همانا دین نزد خداوند، اسلام است
ص: 15
امام باقر (علیه السلام) ذیل این آیۀ شریفه می فرمایند که منظور از اسلام، تسلیم شدن نسبت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.(1)
همچنین در حدیثی علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می فرمایند: کسانی که در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز غدیر، از دستور خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سر باز زدند، این رفتار و عملشان همچون رفتار ابلیس است که نسبت به سجده بر آدم مخالفت ورزید و کسانی که ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)را پذیرفتند، همچون فرشتگانی بودند که در برابر آدم سجده کرده و دستور خداوند را متابعت نمودند.(2)
*****
وجود مقدسی که تمام صفات برجسته بندگان ازجمله تقوا و... با پذیرش ولایت و امامت ایشان، به دست می آید. انسان در طول عمر خود، اعمال و رفتارهای مختلفی را انجام می دهد که برخی مستحق ثواب و برخی مستحق عِقاب است؛ اما به فرموده ی قرآن کریم، اعمال نیک و شایسته فقط از انسان های باتقوا پذیرفته می شود:
«إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين»(3)
این آیه با حرف «إنّما» بیان شده که به تعبیر مفسران، نشانۀ حصر است و این گونه معنا می شود که فقط و فقط خداوند، اعمال انسان های باتقوا را قبول می کند؛ بنابراین اگر کسی می خواهد جزو انسان های باتقوا قرار بگیرد، باید صفاتی که قرآن در مورد انسان های باتقوا بیان فرموده، در وجود خود ایجاد کند.
در روایات متعددی از کتب شیعه و سنی، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان «امام المتقین» و «اتقی الناس» و «شجرة التقوی» معرفی شده است؛ یعنی باتقواترین انسان بعد از
ص: 16
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، شخص ایشان است. پس اگر کسی ادعا کند که انسان باتقوایی است، لازم است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را امام و پیشوای خود قرار دهد و از امام المتقین و باتقواترین مردم، تبعیت و پیروی نماید. همچنین اهل بیت (علیهم السلام) ذیل آیه 26 سوره فتح، منظور از «کلمة التقوی» را ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام) معرفی فرموده اند: «نَحْنُکَلِمَةُ التَّقْوَی وَ سَبِیلُ الْهُدَی»(1).
به علاوه اینکه در روایاتی که از ناحیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده است، به این مسئله اشاره شده است که مؤمن باتقوا، محب و دوستدار واقعی امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.(2)
*****
وجود مقدسی که عدم پذیرش ولایت ایشان، انسان را از وارد شدن به درجات والای ایمان بازمی دارد و منکر ولایت ایشان، همیشه در مراحل ابتدایی اسلام باقی می ماند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ایمان جز با محبت ما اهل بیت (علیهم السلام) کامل نگردد و همانا خدای پربرکت و بلندمرتبه از من عهد گرفته که جز مؤمن باتقوا، ما اهل بیت (علیهم السلام) را دوست ندارد و جز منافق بدبخت، با ما دشمنی نورزد.(3)
در حدیثی آمده است که مردى از امام صادق (علیه السلام) در رابطه با تفاوت اسلام و ايمان سؤال کرد. حضرت در پاسخ فرمودند: اسلام همان ظاهر وضعى است كه مردم بر آن هستند: شهادت بر اينكه هیچ معبودی جز الله نیست و او شريكی ندارد و اينكه محمد بنده و رسول اوست و برپاداشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان؛ پس اين اسلام است، اما ايمان، معرفت به امر [ولایت و امامت] است واگر به آن ها
ص: 17
(شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر و دستورات دین همچون نماز و روزه و...) اقرار كند ولی این امر (ولایت و امامت) را نشناسد، مسلمان گمراهى است.(1)
*****
وجود مقدسی که تمام عبادات با پذیرش ولایت ایشان معنا پیدا می کند و قبولی عبادات و بندگی و عبودیت، با ولایت ایشان حاصل می گردد. خداوند متعال برای پذیرش عبادات انسان، شروطی را معین فرموده است که ازجمله آن ها نیّت، رسیدن به قرب الهی، طهارت، انجام صحیح عبادات و... است. همچنین ازجمله مهم ترین شرایط پذیرش عبادات، پذیرش ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصومین (علیهم السلام) است، زیرا اعتقاد به ولایت و امامت اهل بیت (علیهم السلام)، همچون روحی است که در کالبد اعمال عبادی دمیده می شود و به آن جان می دهد؛ ازاین رو در روایات متعدد، ولایت اهل بیت (علیهم السلام) شرط قبولی اعمال و عبادات معرفی شده است و نپذیرفتن ولایت، باعث بی ارزش شدن و نابودی اعمال و عبادات می شود.
در روایتی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در رابطه با اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده، به این مسئله اشاره شده است که عمل کسی که ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) را قبول نکند، موردپذیرش قرار نمی گیرد: سوگند به آنکه جان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست اوست، اگر مردی هزار سال خدا را میان رکن و مقام عبادت کند، سپس در حالی آید که منکر ولایت ایشان باشد، قطعاً خداوند او را با صورت در آتش خواهد افکند، هرکس که می خواهد باشد.(2)
ص: 18
همچنین در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش (علیه السلام) روایت فرموده که جبرئيل (علیه السلام) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و عرض کرد: اى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! سلام (یکی از اسامی خداوند) بر تو سلام می رساند و می فرمايد: من هفت آسمان و آنچه در آن هاست و هفت زمين و آنچه در آن ها است، آفريدم و جايى عظيم تر از ركن و مقام نيافريدم و اگر بنده اى در آنجا از روزى كه آسمان ها و زمين ها را آفريدم، مرا بخواند، سپس مرا درحالی که منكر ولايت على (علیه السلام) باشد، ملاقات کند، او را با صورت در چاه سقر می اندازم.(1)
در روایت دیگری ابوحمزه ثمالی گوید که علی بن الحسین (علیهما السلام) به آن ها فرمود: کدام بقعه بافضیلت تر است؟ پس گفتم: خداوند و فرستاده اش و فرزند فرستاده اش آگاه ترند. پس فرمود: همانا بافضیلت ترین عبادتگاه ها، میان رکن و مقام است و اگر کسی همانند نوح در میان قومش، نهصد و پنجاه سال عمر کند و در آن جایگاه، روزها را به روزه و شب ها را به نماز به سر آورد، آنگاه در حالی خداوند را ملاقات کند که ولایت ما را به همراه نداشته باشد، آن عبادات برای او سودی نخواهد داشت.(2)همچنین در بعضی از روایات صادره از اهل بیت (علیهم السلام)، به حقیقت باطنی اعمال عبادی همچون نماز، روزه، حج و... اشاره شده است که این مسئله نیز بیانگر این است که عبادات، با پذیرش ولایت و معرفت نسبت به جایگاه و مقام اهل بیت (علیهم السلام) معنا می گیرد و بدون توجه به آن، انسان بهره ای از آن عمل عبادی نمی برد.
*****
ص: 19
وجود مقدسی که هرچه درباره ی او گفته شود، قطره ای ناچیز از اقیانوس فضائل ایشان است، زیرا فضائل ایشان آن قدر زیاد است که جز خداوند متعال، کسی قدرت شمارش آن ها را ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همانا خدا برای برادرم علی (علیه السلام)، فضیلت های بسیاری را که قابل شمارش نیست، قرار داد؛ پس هرکس فضیلتی از فضایل ایشان را ذکر و یادآوری کند، درحالی که به آن اقرار و ایمان دارد، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد و کسی که فضیلتی از فضائل او را بنویسد تا زمانی که آن نوشته باقی است، ملائکه پیوسته برای او طلب استغفار می کنند و کسی که فضائلی از فضایل او را بشنود، خداوند تمام گناهانی که با گوش دادن مرتکب شده، می آمرزد و کسی که به نوشته ای از فضائل او نگاه کند، خداوند تمام گناهانی که با نگاه کردن مرتکب شده، می آمرزد؛ سپس فرمود: نگاه کردن به علی (علیه السلام) و ذکر او عبادت است و ایمان بنده ای جز به وسیلۀ ولایت او و بیزاری جستن از دشمنان او موردقبول واقع نمی شود.»(1)
*****
وجود مقدسی که در هر دوره از زمان، باوجود دشمنی های بسیار نسبت به ایشان و جلوگیری و ممانعت از نشر فضائل و مناقب حضرت، به دلیل ابعاد مختلف و منحصربه فرد شخصیت ایشان، احادیث و کتب مختلف و بسیاری از جانب صحابه، تابعین، اهل حدیث، اندیشمندان، بزرگان و صاحب نظران نقل و تألیف شده است و ازجمله افرادی که روایات متعددی در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرده و کتابی با عنوان «فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)» تألیف نموده است، أبوالعباس أحمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده از علما و راویان حدیث در قرن سوم و چهارم است
ص: 20
که خداوند متعال و وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این حقیر، توفیق ترجمه این کتاب را عنایت فرمود. در ترجمه حاضر تلاش شده است که ترجمه روایات، به صورت دقیق و البته ساده و روان و قابل فهم انجام گیرد و در مواقعی از علامت () و [] برای توضیح و تکمیل عبارات استفاده شده است.
از ویژگی های این ترجمه، إعراب گذاری روایات است که در چاپ عربی این کتاب که توسط انتشارات دلیل ما منتشرشده است، این خصوصیت وجود ندارد.
در قسمت پاورقی، ابتدا نام منبعی که از ابن عقده آن روایت را نقل کرده، ذکرشده است و سپس روایاتی که در مضمون با روایت ذکرشده، مشابهت دارند ولی از نظر سند و راوی متفاوت هستند و در کتب روایی شیعی و اهل سنت موجود است، آورده شده است.
امید است که این ترجمه موردقبول خداوند و امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) واقع شود و شیعیان و ارادتمندان و دوستداران حضرت، از این مجموعه بهره مند گردند.
از استاد معظم حضرت حجةالاسلام و المسلمین وحید سلطانی که حقیر را در این امر کمک و راهنمایی نمودند، کمال تشکر و قدردانی را دارم.
سید مصطفی قهاری شعبان المعظم 1445
بهمن 1402
ص: 21
مرحوم آقابزرگ تهرانی در کتاب «الذریعه»، کتابی را با عنوان «فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)» به ابن عقده کوفی نسبت داده است که این انتساب را از کلام سید بن طاووس در کتاب شریف «الیقین بإختصاص مولانا علی (علیه السلام) لإمرة المؤمنین» در باب 35 که حدیثی از ابن عقده نقل فرموده، برداشت نموده است.
سید بن طاووس می نویسد:
«الباب الخامس و الثلاثون فيما نذكره من الجزء من فضائل مولانا علي (علیه السلام) جمع أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة...»(1)
فصل سی و پنجم: در این باب بخشی از فضائل مولایمان علی (علیه السلام) را که ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقده آن را جمع آوری نموده، ذکر می کنیم.
با توجه به این فرمایش سید بن طاووس، کتابی که در حال حاضر از زمان ابن عقده با عنوان «فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)» به جامانده باشد، موجود نیست؛ از همین رو، عالم جلیل القدر شیخ عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین (متوفی 1365 ق) روایاتی که از ابن عقده در مورد فضائل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کتب مختلف شیعی و اهل سنت نقل شده است را با این عنوان، جمع آوری نموده است.
ص: 22
شیخ محمدحسین حرزالدین از عالمان شیعه و دارای تألیفات متعددی بالغ بر هفتاد اثر در زمینه های علوم مختلف همچون ادبیات عرب، فقه، اصول، قرآن، حدیث، عقاید و... می باشد که مهم ترین تألیف ایشان، کتاب «معارف الرجال» است. ایشان از اساتید برجسته ای همچون میرزا حسین خلیلی تهرانی، آخوند خراسانی و محمدکاظم طباطبایی یزدی بهره برده و از مهم ترین شاگردان ایشان، آیت الله مرعشی نجفی (ره) می باشد.
مرحوم محمدحسین حرزالدین علاوه بر جمع آوری کتاب «فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام)»، کتاب دیگری با عنوان «کتاب الولایة» را نیز جمع آوری نموده که در این کتاب، روایاتی که ابن عقده در مورد واقعه غدیر نقل نموده است را آورده است؛ زیرا ابن عقده واقعه غدیر را با سلسله سندهای مختلف ذکر کرده و ازآنجایی که شخصیت ابن عقده موردقبول علمای شیعه و برخی علمای اهل سنت است، بسیاری از علما همچون علامه مجلسی، علامه امینی و... در مورد واقعه غدیر به احادیث ایشان استناد نموده اند.
ص: 23
ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقده از محدثان و مؤلفان قرن سوم و چهارم است. ایشان در سال 249 ه-.ق در کوفه متولدشده و در سال 332 ه-.ق(1)
از دنیا رفته است. پدر ایشان، محمد بن سعید ملقب به عقده، فردی زاهد و عابد بود و در علم صرف و نحو تبحّر بسیاری داشت(2)
و به دلیل آگاهی از پیچیدگی های این دو علم و سخنان راهگشای وی در حل مسائل علمی، به عقده ملقب شد. او در کوفه زندگی می کرد و در آنجا به تعلیم قرآن و ادبیات می پرداخت.(3)
فرزند ابن عقده نیز ازجمله راویان حدیث است که به ابو نعیم محمد بن احمد بن محمد بن سعید بن عقده معروف است که شیخ طوسی و علامه حلی ایشان را جزو افراد موثق معرفی کرده اند.(4)
ابن عقده در انتقال و حفظ روایات به ویژه احادیث شیعه، نقش مهمی داشته و مورد تأیید و تکریم عالمان رجال شیعه بوده است. ایشان ازجمله اساتید و مشایخ بزرگانی همچون شیخ کلینی(5)، شیخ صدوق، مرحوم نعمانی و... محسوب می شود.
ص: 24
مذهب و اعتقاد ابن عقده به گفتۀ شیخ طوسی و نجاشی، زیدی جارودی بوده ولی با توجه به اینکه از جایگاه علمی بالایی برخوردار است، احادیث نقل شده از ایشان همواره موردتوجه علمای شیعه و اهل سنت قرارگرفته است.
البته مرحوم شوشتری صاحب کتاب «قاموس الرجال»، در مورد مذهب ابن عقده احتمالاتی را ذکر نموده است:
احتمال اول: عامّی بودن مذهب ابن عقده
مرحوم شوشتری با توجه به تعاریف خطیب بغدادی نسبت به ابن عقده و درعین حال، سکوت خطیب درباره ی مذهب او، چنین تفسیر کرده است: از سکوت خطیب بغدادی درباره ی مذهب ابن عقده، برمی آید که وی، عامّی مذهب بوده است و مؤیّد این قول، آن است که خطیب از ابن عقده چند روایت نقل کرده است که در آن ها از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خلفای پیش از او تعریف و تمجید نموده است.
احتمال دوم: زیدی بودن مذهب ابن عقده
مرحوم شوشتری می نویسد: زیدی بودن ابن عقده نیز محتمل و ممکن است، البته با قبول این مسئله، او زیدی مذهبی بوده است که از اهل سنت روایت می کرده همچنانکه از شیعیان امامیه نیز نقل روایت کرده است.
احتمال سوم: شیعه و امامی بودن مذهب ابن عقده
مرحوم شوشتری پس از ذکر دو روایت ابن عقده از امام صادق (علیه السلام)، این احتمال را نیز مطرح نموده که ایشان شیعه و امامی بوده است؛ زیرا استنباط و برداشت ایشان این گونه است که این دو روایت را کسی جز شیعه امامیه نمی تواند نقل کند و نقل این روایت با زیدی بودن ابن عقده منافات دارد ولی امامی بودن مذهب ایشان، صِرف نقل دو روایت، جای اشکال است.
ص: 25
همچنین مرحوم شوشتری در جارودی بودن ایشان نیز تردید می کند و از شهرستانی نقل می کند که جارودی کسی است که عقیده دارد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام) را نه به اسم بلکه به وصف معیّن نموده است و امام پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام) است، ولی مردم کوتاهی کردند زیرا تلاش نکردند تا وصف را بشناسند و موصوف را طلب کنند؛ این درحالی است که ابن عقده، در میان آثار خود، کتاب «الولایة و من روی غدیر خم» را تألیف نموده است که کتاب «الطرائف» به نقل از وی، اسامی راویان حدیث غدیر از میان صحابه را ذکر کرده است. درواقع به نظر مرحوم شوشتری، ابن عقده نمی تواند جارودی باشد، زیرا تألیف کتابی در موضوع ولایت و معرفی و شناساندن راویان ماجرای غدیر خم، با مبانی جارودیان منافات دارد.(1)
درمجموع، اکثر علمای شیعه در مورد زیدی مذهب بودن ابن عقده اتفاق نظر دارند؛ اما علمای اهل سنت، نظرات مختلف و متعددی نسبت به مذهب و شخصیت ابن عقده دارند که برخی از آن ها، مذهب ایشان را زیدی و برخی ایشان را شیعه می دانند که در ادامه به آن پرداخته می شود.
ص: 26
ابن عقده را اکثر قریب به اتفاق علمای رجال شیعه توثیق کرده اند و به تعبیری، نزد علمای رجال شیعه، مقبولیت عام دارد؛ اما علامه حلی در «خلاصه» وی را در شمار افراد ضعیف آورده و توثیق نکرده است که ظاهراً به خاطر مذهب ابن عقده بوده است که البته برخی علما ازجمله مرحوم مامقانی در مورد سخن علامه حلی، مطرح نموده است که چگونه علامه افرادی را در شمار افراد ثقه آورده که برخی از آن ها به درجۀ ابن عقده نمی رسند و حتی فطحی مذهب هستند ولی ابن عقده را ضعیف شمرده است.(1)
ابن عقده اگرچه شیعه اثنی عشری نبوده، ولی به دلیل اینکه کتب و اصول اصحاب شیعه را گردآوری نموده و تصنیفاتی در این زمینه ارائه داده و نیز به خاطر اینکه با اصحاب شیعه بسیار حشرونشر و ارتباط داشته، نام وی در اکثر کتب رجالی شیعه ذکرشده است. محبت ایشان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) از کتاب هایی که در مورد راویان ائمه نوشته، آشکار می شود؛ اهمیت این کتب ازآنجا معلوم می شود که توثیق چهار هزار راوی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) در کتب رجالی شیعه، مستند به کتاب ابن عقده است که در مورد شاگردان و راویان روایت از امام صادق (علیه السلام) نوشته است.
برخی نظرات علمای شیعه در مورد ابن عقده
شیخ طوسی (متوفی 460ه-.ق): احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن بن ابراهیم بن زیاد بن عبدالله بن عجلان معروف به ابن عقده با کنیه ابوالعباس، از علمای جلیل القدر و دارای منزلت بزرگ و والایی است که تألیفات زیادی داشته است که ما آن را در کتاب «فهرست» ذکر کرده ایم؛ مذهب وی، زیدی جارودی بود جز اینکه از بسیاری از اصحاب ما روایت نقل کرده و درباره ی آن ها کتاب نوشته و اصول آن ها را ذکر نموده و او از حفّاظ بزرگ بوده و شنیده شده که گفته:
ص: 27
«من 120 هزار حدیث با سلسله سندهای آن حفظ هستم و 300 هزار حدیث را نقل نموده ام». تلعکبری از شیوخ و بزرگان ما و علمای دیگر از او نقل روایت کرده اند و ما از ابن المهدی و از احمد بن محمد معروف به ابن صلت شنیدیم که از او نقل روایت کردند و ابن صلت نقل تمام روایات او را به ما اجازه داده است. او در تاریخ 242 ه-.ق به دنیا آمد و در سال 332 ه-.ق وفات نموده است.(1)
نجاشی (متوفی 450 ه-.ق): احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن بن زیاد بن عبدالله بن زیاد بن عجلان مولی عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی، ایشان در میان اصحاب حدیث، مرد جلیل القدری است و به حفظ حدیث مشهور است و حکایات مختلفی در حفظ حدیث و عظمت ایشان نقل شده است؛ او اهل کوفه و [مذهبش] زیدی جارودی بوده و با همین عقیده از دنیا رفته است و اصحاب ما به خاطر هم نشین بودن او با آن ها و شرکت در مجالس آن ها و جایگاه بزرگ و وثاقت و امانت داری او، [نام وی را در کتب رجالی] ذکر کرده اند.(2)
علامه حلی (متوفی 726 ه-.ق): أحمد بن محمد بن سعيد بن عبدالرحمن بن زياد بن عبدالله بن زياد بن عجلان بن سعيد بن قيس السبیعی الهمدانی الکوفی معروف به ابن عقده که کنیه او ابوالعباس است، مردی جلیل القدر و
ص: 28
دارای جایگاهی باعظمت بوده است و [مذهب وی]، زیدی جارودی بوده و با همین عقیده از دنیا رفته است؛ و همانا او را جزو اصحابمان ذکر کرده ایم به خاطر اینکه از اصحاب ما بسیار روایت نقل کرده و هم نشین آن ها بوده و برای آن ها کتاب نوشته است و اصول آن ها را ذکر کرده و او از حفاظ بوده است... از بین کتاب های او، کتاب رجالی است که در آن اسامی چهار هزار نفر از کسانی که از امام صادق (علیه السلام) روایت کردند را آورده و از هریک از راویان، حدیثی را نقل کرده است. او در سال 333 ه-.ق از دنیا رفته است.(1)
بقیه علمای شیعه ازجمله ابن شهرآشوب، علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، مرحوم شوشتری، مرحوم مامقانی، آیت الله خوئی، محدث قمی و... نیز ابن عقده را شخصیتی جلیل القدر و دارای جایگاهی والا و ثقه معرفی نموده اند و اکثر این بزرگان، در تعریف خود به سخنان شیخ طوسی و نجاشی استناد کرده اند.(2)
ص: 29
از دیدگاه علمای اهل سنت، هرچند در مورد مقام و جایگاه علمی ابن عقده و اینکه او از حفّاظ روایات بوده اختلاف نظر زیادی وجود ندارد،(1)
اما به دلیل اعتقادات ابن عقده و کتب و روایاتی که در مورد اهل بیت (علیهم السلام) تألیف و منتشر نموده است، نظرات مختلف و متعددی از علمای اهل سنت وجود دارد؛ برخی از علمای اهل سنت، دیدگاه مثبتی نسبت به شخصیت و روایات نقل شده و وثاقت ابن عقده دارند و برخی دیگر، دیدگاه منفی نسبت به ایشان دارند که از مهم ترین علل وجود دیدگاه منفی در بین علمای اهل سنت، اختلاف در مذهب و تعصّبات عقیدتی و فکری با ابن عقده بوده است که باعث شده شخصیت او را خدشه دار و روایات وی را ضعیف بدانند؛ اما بااین حال، در کتب روایی، تاریخی، تفسیری و ... که توسط بزرگان اهل سنت تألیف شده، روایات بسیاری از ابن عقده نقل شده است.
برخی نظرات علمای اهل سنت در مورد ابن عقده
خطیب بغدادی (متوفی 463 ه-.ق): ابن عقده از حفّاظ روایات و بسیار عالم بود و کتب تراجم و ابواب روایی و [اسامی و روایات] بزرگان را جمع آوری نموده و بسیاری از روایات را مکتوب و منتشر کرده و حفاظ و بزرگان از او نقل روایت کرده اند.(2) خطیب بغدادی بعد از بیان نظرات مختلف در مورد ابن عقده و مطالب متعدد و مفصلی که در مورد شخصیت و وثاقت او در کتاب تاریخ خود نقل می کند، بیان می دارد که حاکم نیشابوری گوید به ابوعلی حافظ گفتم: برخی از مردم درباره ی ابن عقده حرف هایی می زنند. پرسید: در چه موردی؟
ص: 30
گفتم: اینکه او در ذکر روایات ضعیف از اشخاص مجهول، منحصربه فرد است. پس ابوعلی گفت: خود را با این حرف ها مشغول مکن؛ ابوالعباس، امام و حافظ است، جایگاه او، جایگاه شخصی است که از تابعین و پیروانشان سؤال [و روایت] می کند [نه از افراد متفرق و مجهول].(1)
خطیب از دارقطنی نقل کرده که او گفته است: اهل کوفه اتفاق نظر دارند که از زمان عبدالله بن مسعود تا زمان ابن عقده، حافظ تر از او دیده نشده است. او هر آنچه [از روایات] نزد مردم است، می داند ولی مردم آنچه را نزد وی هست، نمی دانند.(2)
شمس الدین ذهبی (متوفی 748 ه-.ق): ابن عقده، حافظ، علامه و یکی از بزرگان علم حدیث و نادره ی دوران خود و صاحب تألیفاتی است که خالی از ضعف نیست و او به حافظ ابن عقده معروف است.(3)
ابن عقده از حافظان زمان و دریای حدیث است.(4) ذهبی در مورد عقیده و مذهب ابن عقده گوید: همانا ابن عقده را به شیعه بودن متهم می کنند، اما نقل برخی از روایات او، حاکی از این است که در تشیع خود افراط نکرده است.(5)
ص: 31
ذهبی در میزال الاعتدال به نقل از ابن عدی می نویسد: ابن عقده صاحب معرفت و حافظ [روایات] و از پیشگامان در حفظ [روایات] است. دیدم که بزرگان بغداد مدح او را بد می دانستند، سپس ابن عدی امر او قوی دانسته (ابن عقده را شخص مورداطمینانی دانسته) و گفته: اگر ملزم نشده بودم که درباره ی هرکسی که درباره اش صحبت کنم، او را ذکر کنم -یعنی هیچ کسی را نادیده نگیرم- او (ابن عقده) را به خاطر فضل و معرفتی که در اوج آن بوده (حافظ روایات بوده) ذکر نمی کردم؛ سپس ابن عدی هیچ ایرادی را به او نسبت نداده است.(1)
همچنین ذهبی می گوید: همانا دارقطنی هرکس که ابن عقده را به جعل روایات متهم می کرد، تکذیب می نمود ولی معتقد بود که روایات او ازجمله وجادات(2) و نقل شده از شیعیان است.(3)
اکثر علمای اهل سنت در کتب خود، همین مطالب مذکور را در مورد ابن عقده نقل نموده اند؛ اما در مقابل همۀ تعاریف و تمجیداتی که برای ابن عقده نقل کرده اند، شخصیت و روایات ایشان را نیز مورد نقد قرار داده اند؛ ازجمله:
ذهبی گوید: احمد بن حسن بن هرثمه گوید: نزد ابن عقده حاضر بودم و از [روایات و سخنان] او کتابت می کردم درحالی که یک شخص هاشمی (از نسل اهل بیت (علیهم السلام)) نیز آنجا بود. پس احادیثی را از حفظ بیان می نمود. پس ابوالعباس گفت: من در مورد سیصد هزار حدیث از احادیث اهل بیت (علیهم السلام) پاسخ می دهم و این [احادیث] غیر از احادیثی است که در مورد غیر اهل بیت (علیهم السلام) است.
ص: 32
(علاوه بر سیصد هزار حدیث که در مورد اهل بیت (علیهم السلام) می گویم، روایات دیگری را نیز در موضوعات مختلف نزد خود دارم) ...ابو عمر بن حیویه گوید: ابن عقده عیوب و بدی های صحابه -یا گفت: عیوب و بدی های آن دو شیخ- را املا می کرد، پس من [نقل] روایات او را ترک کردم.(1)
ذهبی در نقد شخصیت و روایات ابن عقده نیز گوید: اگر ابن عقده خودش را حفظ می کرد و [اعتقادات] خودش را خوب نگه می داشت، قطعاً افراد بسیاری سوار بر شتر می شدند و به سوی او می آمدند [تا احادیث وی را بیاموزند و مکتوب کنند] و جایگاه علمی و رهبری او ضرب المثل می شد، اما او [تمام همت و تلاش خود را بر حفظ احادیث فضائل اهل بیت (علیهم السلام)] جمع نمود، پس احادیث ضعیف را با قوی و سخنان بی ارزش را با ارزشمند مخلوط نمود و به خاطر شیعه بودنش، مورد غضب و نفرت قرار گرفت.(2)
همچنین ابن جوزی بعد از نقل حدیث «رد الشمس» که یکی از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شمار می آید و در بسیاری از کتب اهل سنت به آن اشاره شده، این حدیث را رد می کند و معتقد به جعلی بودن این فضیلت است و می گوید:
اما من جز ابن عقده را به این امر (جعل و وضع این فضیلت و حدیث) متهم نمی کنم، زیرا او رافضی بوده و عیوب و بدی های صحابه را نقل می کرده است.(3)
*****
ص: 33
از مجموع این سخنان می توان برداشت نمود که دلیل اختلاف علمای اهل سنت با ابن عقده و تضعیف روایات وی، بیان فضائل اهل بیت (علیهم السلام) و تألیف، نقل و منتشر نمودن احادیثی با این موضوع و همچنین بیان عیوب و بدی های صحابه و خلفا بوده است و انتقاد و هجمه های ذهبی و ابن جوزی و... به ابن عقده برای این است که این ها معتقدند که او نباید فضائل امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) را بیان و منتشر می نموده است.
هرچند مذهب و اعتقادات ابن عقده و برخی روایات وی در مورد مدح خلفا و...، مورد تأیید شیعیان اثنی عشری نیست، اما در کل می توان شخصیت ابن عقده را شخصیتی معرفی نمود که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)، عشق و ارادت داشته و درصدد بازگو کردن و انتشار دادن حقائقی همچون بیان جایگاه و فضائل امیرالؤمنین (علیه السلام) بوده است و همین امر موجب آن شده که شخصیت ایشان و روایات وی، برای علمای اهل سنت خوشایند واقع نشود و چه بسا منفور و مطرود اهل سنت واقع شود.
در بین علمای شیعه، بزرگانی از ابن عقده نقل روایت کرده اند که عبارت اند از:
شیخ صدوق در کتاب های «الأمالی»(1)،
«خصال»(2)،
«عیون اخبار الرضا»(3)،
«توحید»(4)،
«علل الشرایع»(5)،
«معانی الاخبار»(6)،
«کمال الدین و تمام النعمة»(7)
و... روایاتی را از ابن عقده نقل نموده است. شیخ مفید در کتب «الاختصاص»(8)،
«المزار»(9)
و «الامالی»(10)،
روایاتی را از ابن عقده نقل نموده است.
ص: 34
شیخ طوسی در کتاب های «الغیبة»(1)،
«مصباح المتهجد»(2)
و «الأمالی»(3)
از ابن عقده روایت نقل نموده و همچنین در کتاب های «تهذیب الاحکام»(4) و «الإستبصار»(5) نیز روایات فقهی از ابن عقده نقل کرده است.
ابن ابی زینب محمد بن ابراهيم بن جعفر النعمانی صاحب کتاب «الغیبة»(6) در این کتاب شریف، روایات متعددی را از ابن عقده نقل نموده است. ایشان در تعریف ابن عقده می گوید: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْكُوفِيُّ وَ هَذَا الرَّجُلُ مِمَّنْ لَا يُطْعَنُ عَلَيْهِ فِي الثِّقَةِ وَ لَا فِي الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ وَ الرِّجَالِ النَّاقِلِينَ لَه: احمد بن محمّد بن سعيد ابن عقده كوفى، شخصیتی است که کسی در وثاقت و در علمیّت او به علم حديث و رجال، هيچ خدشه اى وارد نكرده است».(7)
محمد بن جریر طبری آملی در «دلائل الإمامة»(8) به طور مکرر از ابن عقده احادیثی در فضائل اهل بیت (علیهم السلام) نقل نموده است.
ص: 35
عمادالدین طبری آملی در کتاب شریف «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی» روایاتی را از طریق شیخ طوسی از ابن عقده نقل نموده است.(1)
سید بن طاووس در کتاب «التحصین»(2)، «الیقین»(3)، «فلاح السائل»(4) و «جمال الاسبوع»(5) روایاتی را در موضوعات مختلف از ابن عقده نقل نموده است. همچنین ایشان در کتاب شریف «الطرائف»(6) واقعه غدیر و راویان آن را از طریق ابن عقده نقل کرده است.
عبدالکریم بن احمد بن طاووس در کتاب «فرحة الغری»(7) روایاتی را از ابن عقده نقل نموده است.
و بسیاری از علمای شیعه همچون خزاز رازی در «کفایة الأثر»، مرحوم كراجکی در «کنز الفوائد»، ابن بطریق در «عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار» و «خصائص الوحی المبین»، علامه مجلسی در «بحارالأنوار»، شیخ حر عاملی در «وسائل الشیعة»، «جواهر السنیة»، «فصول المهمة فی اصول الأئمة»، «اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، محدث نوری در «مستدرک الوسائل»،علامه امینی در «الغدیر»، آیت الله بروجردی در «جامع الاحادیث» و... در کتاب های خود احادیث متعددی را از ابن عقده نقل نموده اند.
ص: 36
در بین علمای اهل سنت نیز، علمای بسیاری در کتب خود از ابن عقده روایات متعددی را نقل نموده اند که برخی از آن ها عبارت اند از: ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبین»، طبرانی در «معجم الكبیر»، «معجم الصغیر»، «الدعاء» و...، ابن عدی در «الکامل فی ضعفاء الرجال»، ابن شاهين «فضائل فاطمه (سلام الله علیها)» و «ناسخ الحدیث و منسوخه» و...، ثعلبی در «الکشف و البیان»، خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» و «المتفق والمتفرق»، ابن مغازلی در «مناقب علی (علیه السلام)»، ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق»، خوارزمی در «مناقب» و «مقتل الحسین (علیه السلام)»، ابن اثیر در «اسد الغابة»، حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل»، علامه حموینی در «فرائد السمطین»، قندوزی حنفی در «ینابیع المودة» و... همچنین راویان مشهوری همچون: ابوبکر بن جعابی، ابوالحسن دارقطنی، محمد بن مظفر، عمر بن ابراهیم کتانی، ابوعبیدالله مرزبانی، عبدالله بن موسی الهاشمی، ابوعمر بن مهدی(1) و... از ابن عقده روایات متعددی را نقل کرده اند.
ابن عقده دارای کتب و تألیفات بسیاری بوده است که بالغ بر 28 عنوان هست و شیخ طوسی و نجاشی به برخی از آن ها اشاره نموده اند؛ ازجمله:
کتاب التاریخ، کتاب السنن، كتاب من روى عن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، كتاب من روى عن الحسن و الحسين (علیهما السلام)، كتاب من روى عن علی بن الحسين (علیه السلام)، كتاب من روى عن أبی جعفر (علیه السلام)، کتاب الآداب(2)، کتاب روایات و مسند ابی حنیفه، کتاب فضل الکوفه، کتاب الولایة، کتاب الرجال، حدیثالرایة، کتاب الشوری، کتاب الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم، کتاب طرق حدیث النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی (علیه السلام): انت منی بمنزلة هارون، کتاب من روی عن علی (علیه السلام) قسیم النار و...(3)
ص: 37
در سند روایاتی که در کتب شیعه و سنی از ابن عقده نقل شده است، از ایشان با عناوین مختلفی نام برده شده است که این عناوین به شرح زیر است:
1- «احمد بن عقدة الحافظ»(1)
2- «احمد بن محمّد بن سعید»
3- «ابوالعباس احمد بن عقدة الحافظ»
4- «احمد بن محمّد بن سعید الکوفی»
5- «احمد بن محمد بن سعید ابن عقده»
6- «احمد بن محمد بن سعید الهمدانی»
7- «احمد بن محمّد بن سعید ابی العباس»
8- «احمد بن محمّد بن سعید ابن عقده الحافظ»
9- «احمد بن محمد بن سعید الهمدانی مولی بنی هاشم»
10- «احمد بن محمّد بن سعید ابن عقده الحافظ ابی العباس»
11- «احمد بن محمد بن سعید ابن عقده الحافظ ابی العباس الهمدانی»(2)
ص: 38
عکس
ص: 39
الفصل الأوّل: أبناء أبی طالب (علیه السلام)
(1) ابن عقدة حدّثنا يحيى بن الحسن بن جعفر بن عبيد اللّه بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب قال: حدّثنا الحسن بن محمّد قال: حدّثنا ابن أبي السري عن هشام بن محمّد الكلبي عن أبيه عن أبي صالح عن ابن عبّاس قال: كَانَ جَعفَرُ بنُ أبِي طَالِبٍ الثَالِثَ مِن وُلدِ أبِيهِ وَ كَانَ طَالِبُ أكبَرَهُم سِنَّاً وَ يَلِيهِ عَقِيلٌ وَ يَلِي عَقِيلاً جَعفَرٌ وَ يَلِي جَعفَراً عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ كَلُّ وَاحِدٍ مِنهُم أكبَرُ مِن صَاحِبِهِ بِعَشرِ سِنَينَ وَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أصغَرَهُم سِنّاً.(1)
ابن عباس گوید: جعفر بن ابیطالب سومين نفر از فرزندان پدرش بود و طالب از آن ها از جهت سنی، بزرگ تر بود و بعد از او، عقیل و بعد از عقیل، جعفر و بعد از جعفر، علی (علیه السلام) قرار داشت و هریک از آن ها به اندازه ی ده سال، بزرگ تر از دیگری بودند و علی (علیه السلام) کوچک ترین آن ها ازنظر سن بود.
ص: 40
الفصل الثاني: ألقاب عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام)
1- أميرالمؤمنين
(2) ابن عقدة قال: حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن المستورد قال: حدّثنا يوسف بن كليب قال: حدّثني يحيى بن سالم قال: حدّثنا صباح المزني عن العلاء بن المسيب عن أبي داود عن بريدة قال: أَمَرَنَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.(1)
بریده گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما امر فرمود که بر علی (علیه السلام) با عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنیم.
(3) ابن عقدة حدّثنا المنذر القابوسي حدّثنا محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه (علیهم السلام) قال: إِنَّ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ (علیهما السلام) أَمِيرُالْمُؤْمِنِين.(2)
[امام] باقر از پدران بزرگوارشان (علیهم السلام) روایت فرمودند: همانا در لوح محفوظ زیر عرش [نوشته شده] علی بن ابیطالب (علیهما السلام)، «امیرالمؤمنین» است.
ص: 41
2- وصيّ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)، أميرالمؤمنين، قائد الغرّ المحجّلين، إمام المتّقين
(4) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن أحمد بن الحسن يعني القطواني أنبأنا خزيمة بن ماهان المروزي أنبأنا عيسى بن يونس عن الأعمش عن سعيد بن جبير عن ابن عبّاس قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ؛ فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟
ابن عباس گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در روز قیامت زمانی فرامی رسد که هیچ کدام از مردم، سواره نیستند جز ما چهار نفر. پس عمویش عباس پسر عبدالمطلب به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! آن چهار نفر چه کسانی هستند؟
قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ (علیه السلام) عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ (علیه السلام) أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ
فرمود: من بر روی براق سوار هستم و برادرم صالح (علیه السلام) بر ناقۀ [فرستاده شده از جانب] خدا که قومش او را پی کردند، سوار است و عمویم حمزه (علیه السلام) که شیرخدا و شیر رسولش است، بر ناقۀ من، «عَضباء» سوار است و برادرم علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بر ناقه ای از ناقه های بهشتی سوار است
مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ بِيَدِه لِوَاءُ الْحَمْدِ يُنَادِي: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»
که دو طرف آن با ابریشم، زینت داده شده و بر تن او (امام علی (علیه السلام))، دو لباس بهشتی سبزرنگ از لباس هایی که از جانب [خداوند] بخشاینده است، قرار دارد؛ بر سرش تاجی از نور دارد که برای آن تاج، هفتاد پایه است که بر روی هر پایه ای، یاقوتی سرخ قرار دارد که
ص: 42
برای سوارکار، مسیر [حرکت] سه روز را روشن می کند و پرچم حمد در دست اوست که ندا می دهد: «هیچ معبودی جز الله نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خداست».
فَيَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا؟ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ؟ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بَطْنِ الْعَرْشِ: لَا مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) وَصِيُّ رَسُولِ المُسْلِمِین وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.(1)
پس خلایق می گویند: این کیست؟ فرشته ای مقرّب یا پیامبری مرسل یا حامل عرش است؟ پس ندادهنده ای از درون عرش ندا می دهد: او نه فرشته ای مقرّب و نه پیامبریمرسل و نه حامل عرش [الهی] است. او علی بن ابیطالب (علیهما السلام) جانشین پیامبر مسلمانان و امیرالمؤمنین و پیشوای سپیدرویان در بهشت های پُرنعمت است.
(5) ابن عقدة قال: حدّثني عليّ بن المثنى حدّثني زيد بن حبّاب قال: حدّثني عبد اللّه بن لهيعة قال: حدّثني جعفر بن ربيعة عن عكرمة عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا وَ نَحْنُ أَرْبَعَةٌ؛ فَقَامَ إِلَيْهِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟
ابن عباس روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در قيامت سواره اى جز ما نيست و ما چهار نفر هستیم. پس عباس پسر عبدالمطلب به سمت ایشان برخاست، پس گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن ها چه کسانی هستند؟
ص: 43
فَقَالَ: أَمَّا أَنَا فَعَلَى الْبُرَاقِ وَ وَجْهُهَا كَوَجْهِ الْإِنْسَانِ وَ خَدُّهَا كَخَدِّ الْفَرَسِ وَ عُرْفُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ مَسْمُوطٍ وَ أُذُنَاهَا زَبَرْجَدَتَانِ خَضْرَاوَانِ وَ عَيْنَاهَا مِثْلُ كَوْكَبِ الزُّهَرَةِ تَتَوَقَّدَانِ مِثْلَ النَّجْمَيْنِ الْمُضِيئَيْنِ لَهَا شُعَاعٌ مِثْلُ شُعَاعِ الشَّمْسِ يَنْحَدِرُ مِنْ نَحْرِهَا الْجُمَانُ مَطْوِيَّةُ الْحَلْقِ طَوِيلَةُ الْيَدَيْنِ وَ الرِّجْلَيْنِ لَهَا نَفَسٌ كَنَفَسِ الآدَمِيِّينَ تَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ تَفْهَمُهُ وَ هِيَ فَوْقَ الْحِمَارِ وَ دُونَ الْبَغْلِ.
پس فرمود: امّا من، پس بر روی بُراق سوار هستم و صورت آن، همچون صورت انسان است و گونه اش مانند گونۀ اسبان است و یالش از مروارید به رشته آویخته و دو گوشش دو زبرجد سبز و دو چشمش مانند ستاره زهره است که همچون دو ستاره می درخشند و برای آن، پرتویی همچون پرتوی آفتاب است؛ گلویش چنان می درخشد که گویی از آن مروارید سرازیر است، دودست و دوپایش کشیده است و برای آن، نَفَسی است همچون نَفَس آدميان، سخن را مى شنود و مى فهمد و آن، از الاغ بزرگ تر و از استر کوچک تر است.
قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ أَخِي صَالِحٌ (علیه السلام) عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِيعَقَرَهَا قَوْمُهُ. قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ عَمِّي حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ (علیهما السلام) أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ.
عباس عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! [علاوه بر شما] چه کسی [سواره] است؟ فرمود: و برادرم صالح (علیه السلام) بر روی ناقۀ [فرستاده شده از جانب] خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت است که قومش آن را کشتند. عباس عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! دیگر چه کسی است؟ فرمود: و عمویم حمزه پسر عبدالمطلب (علیهما السلام) شیر خدا و شیر رسولش، آقا و سرور شهیدان که بر ناقۀ من، «عَضباء» سوار است.
قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ أَخِي عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ زِمَامُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ عَلَيْهَا مَحْمِلٌ مِنْ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ قُضْبَانُهُ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ بِيَدِه لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ هُوَ يُنَادِي: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَه لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»
ص: 44
عباس عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! دیگر چه کسی است؟ فرمود: و برادرم علی (علیه السلام) بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار است که افسار آن، از مروارید تر و تازه است که بر روی آن، محملی از یاقوت سرخ قرار دارد که چارچوب آن از مروارید سفید است و بر سر [علی (علیه السلام)] تاجی از نور است و بر تنش، دو پارچۀ سبزرنگ است؛ به دستش پرچم حمد است درحالی که ندا سر می دهد: «شهادت می دهم که هیچ معبودی جز الله نیست، او یگانه است و هیچ شریکی برای او نیست و اینکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خداست».
فَيَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَا هَذَا إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ؛ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا حَامِلُ عَرْشٍ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ (علیهما السلام) وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.(1)
پس همۀ مخلوقین می گویند: اين [انسان بزرگوار] جز پیامبری مرسل یا فرشته اى مقرّب نيست. پس ندادهنده ای از درون عرش ندا مى دهد: اين [انسان بزرگوار] نه فرشته ای مقرّب و نه پیامبری مرسل و نه حمل کننده ی عرش است، این على بن ابیطالب (علیهما السلام) وصی و جانشین فرستاده ی پروردگار جهانیان و امام پرهیزگاران و پیشوای سپیدرویان است.
ص: 45
3- سيّد المسلمين، إمام المتّقين، قائد الغرّ المحجّلين، يعسوب المؤمنين
(6) ابن عقدة قال: حدّثني عليّ بن محمّد القزويني قال: حدّثني داود بن سليمان الغازي قال: حدّثني عليّ بن موسى عن أبيه عن جعفر عن أبيه عن عليّ بن الحسين عن أبيه عن عليّ بن أبي طالب
(علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ (علیه السلام)!إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ.(1)
علی بن موسی الرضا از پدرانش از علی بن ابیطالب (علیهم السلام) روایت فرمودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی (علیه السلام)! همانا تو آقا و سروَر مسلمانان و امام پرهیزگاران و پیشوای سپیدرویان و سرپرست مؤمنان هستی.
4- الصدّيق الأكبر
(7) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن محمّد قال: حدّثنا داود بن سليمان الغازي قال: حدّثني عليّ بن موسى عن أبيه عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن أبيه عليّ بن الحسين عن أبيه عن عليّ (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْسَ فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا وَ نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. قَالَ: فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! أَنْتَ وَ مَنْ؟
[امام] علی بن موسی الرضا از پدرانش [امام] علی
(علیهم السلام) روایت فرمودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در قيامت سواره اى جز ما نيست و ما چهار نفر هستیم. پس مردى از انصار برخاست، پس گفت: پدر و مادرم فدایت! تو و چه كسانى؟
قَالَ: أَنَا عَلَى دَابَّةِ اللَّهِ الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ (علیه السلام) عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عُقِرَتْ وَ عَمِّي حَمْزَةُ (علیه السلام) عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ وَ بِيَدِه لِوَاءُ الْحَمْدِ وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيِ الْعَرْشِ يُنَادِي:
ص: 46
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»
فرمود: من بر روی جنبنده ی خدا، بُراق و برادرم صالح (علیه السلام) بر ناقۀ [فرستاده شده از جانب] خدا كه [قومش] آن را کشتند و عمويم حمزه (علیه السلام)، بر روی ناقۀ من «عَضباء» و برادرم على بن ابیطالب (علیهما السلام)، درحالی که بهدستش پرچم حمد دارد و در پیشگاه عرش ایستاده، بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار است و ندا سر می دهد: «هیچ معبودی جز الله نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خداست».
قَالَ: فَيَقُولُ الآدَمِيُّونَ: مَا هَذَا إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ حَامِلُ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؟ قَالَ: فَيُجِيبُهُمْ مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: مَعَاشِرَ الآدَمِيِّينَ! مَا هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا حَامِلُ عَرْشٍ هَذَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام).(1)
پس همه انسان ها می گویند: اين [انسان بزرگوار] جز فرشته اى مقرّب يا پیامبری مرسل يا حمل کننده ی عرش پروردگار جهانیان نيست؛ پس فرشته اى از درون عرش پاسخ ايشان را مى دهد: اى گروه های مردم! اين [انسان بزرگوار] نه فرشته ای مقرّب و نه پیامبری مرسل و نه حمل کننده ی عرش است، این صدیق اکبر(2) همان على بن ابیطالب (علیهما السلام) است.
ص: 47
5- أوّل من آمن برسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)، أوّل من يصافحه يوم القيامة، الصدّيق الأكبر، الفاروق يفرّق بين الحقّ و الباطل، يعسوب المؤمنين
اولین کسی که روز قیامت با ایشان مصافحه می کند؛ صدیق اکبر؛ جداکننده ای که میان حق و باطل جدایی افکند؛ سرپرست مؤمنان
(8) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن الحسن القطواني أنبأنا مخلد بن شدّاد أنبأنا محمّد بن عبيد اللّه عن أبي سخيلة قال: حَجَجْتُ أَنَا وَ سَلْمَانُ فَنَزَلْنَا بِأَبِي ذَرٍّ فَكُنَّا عِنْدَه مَا شَاءَ اللَّهُ؛ فَلَمَّا حَانَ مِنَّا خُفُوفٌ قُلْتُ: يَا أَبَا ذَرٍّ! إِنِّي أَرَى أُمُوراً قَدْ حَدَّثْتَ وَ أَنَا خَائِفٌ أَنْ يَكُونَ فِي النَّاسِ اخْتِلَافٌ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ فَمَا تَأْمُرُنِي؟
ابی سخیله گوید: من و سلمان فارسی حج به جا آوردیم، پس بر ابوذر وارد شدیم و خدا می داند چه مدت آنجا ماندیم. پس زمانی که کوچ کردن ما [از نزد او] نزدیک شد، عرض کردم: ای ابوذر! همانا می بینم حوادثی اتفاق افتاده است و مرا خوف آن می رود که میان مردم اختلاف افتد؛ پس اگر چنین شد مرا به چه چیزی امر می کنی؟
قَالَ: الْزَمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَاشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: عَلِيٌّ (علیه السلام) أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ الصَّدِيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْفَارُوقُ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.(1)
گفت: با کتاب خدا و علی بن ابیطالب (علیهما السلام) ملازمت داشته باش؛ پس من شهادت می دهم که خودم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: علی (علیه السلام) نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند و او صدیق اکبر است و او جداکننده ای است که میان حق و باطل جدایی می افکند.
ص: 48
(9) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عوانة موسى بن يوسف بن راشد الكوفي قال: حدّثنا محمّد بن يحيى الأودي قال: حدّثنا إسماعيل بن أبان قال: حدّثنا فضيل بن الزبير قال: حدّثنا أبو عبد اللّه مولى بني هاشم عن أبي سخيلة قال: حَجَجْتُ أَنَا وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهِ فَمَرَرْنَا بِالرَّبَذَةِ وَ جَلَسْنَا إِلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ. فَقَالَ لَنَا: إِنَّهُ سَتَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ وَ لَا بُدَّ مِنْهَا فَعَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ الشَّيْخِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَالْزَمُوهُمَا
ابی سخیله گوید: من با سلمان فارسی -که رحمت خدا بر او باد- حج به جا آوردیم، پس به رَبَذه گذر کردیم و نزد ابوذر غفاری -که رحمت خدا بر او باد- نشستیم؛ پس او برای ما گفت: همانا پس از من، فتنه ای خواهد شد که از آن گریزی نیست. پس بر شما باد [ملازمت] با کتاب خدا و بزرگ [ما] علی بن ابیطالب (علیهما السلام). پس به این دو، ملازمت ورزید.
فَأَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنِّي سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: عَلِيٌّ (علیه السلام) أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَنِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ الصَّدِيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِه الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْمُنَافِقِينَ.(1)
پس شهادت می دهم بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که خودم از ایشان شنیدم درحالی که می فرمود: علی (علیه السلام) نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که مرا تصدیق نمود و اولین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند و او صدیق اکبر است و او جداکننده ی این امت است که میان حقو باطل جدایی می افکند و او مالک و سرپرست مؤمنان است درحالی که مال [و ثروت]، مالک و سرپرست منافقان است.
ص: 49
6- أمِيرُالمُؤمِنين، سَيِّدُ العَرَبِ
(10) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن يحيى الصوفي قال: حدّثنا إسماعيل بن أبان قال: حدّثني جعفر بن ميسرة عن عبد اللّه بن عبد الرحمن اليشكري عن أنس بن مالك قال: بَيْنَمَا أَنَا أُوَضِّئُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ دَخَلَ عَلَیهِ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَجَعَلَ يَأْخُذُ مِنْ وُضُوئِهِ فَيَغْسِلُ بِهِ وَجْهَهُ. ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ سَيِّدُ الْعَرَبِ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ الْعَرَبِ قَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَنْتَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْعَرَبِ.(1)
انس بن مالک گوید: هنگامی که من رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای وضو کمک می کردم،(2) ناگهان علی (علیه السلام) بر او وارد شد، پس از آب وضوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفت، پس صورتش را با آن آب شست. سپس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: تو آقای عرب هستی، پس [امام علی (علیه السلام)] عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! تو رسول خدا، آقای عرب هستی. فرمود: ای علی (علیه السلام)! من رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و آقای فرزندان آدم هستم و تو، امیرالمؤمنین و آقای عرب هستی.
ص: 50
الفصل الثالث: أنّه أوّلُ مَن أسلَمَ
(11) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن محمّد بن يحيى الجعفي أنبأنا أبي، أنبأنا الحسن بن عبد الكريم و هو ابن هلال الجعفي حدّثني جابر بن الحرّ الجعفي حدّثني عبد الرحمن بن ميمون أبي عبد اللّه عن أبيه قال: سمعت ابن عبّاس يقول: أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ مِنَ النِّسَاءِ خَدِيجَةُ (سلام الله علیها).(1)
عبدالرحمن بن میمون از پدرش روایت کرد که شنیدم ابن عباس روایت نمود: اولین کسی که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، علی (علیه السلام) بود و [اولین نفر] از زنان، خدیجه (سلام الله علیها) بود.
(12) ابن عقدة قال: أخبرني عبيد اللّه بن علي قال: هذا كتاب جدّي عبيد اللّه بن علي فقرأت فيه: أخبرني عليّ بن موسى أبو الحسن عن أبيه عن جدّه جعفر بن محمّد عن آبائه (علیهم السلام): أنَّ عَليّاً (علیه السلام) أوّلُ مَن أسلَمَ.(2)
ص: 51
[امام] ابوالحسن علی بن موسی از پدر بزرگوارش از جدش جعفر بن محمد از پدرانش (علیهم السلام) روایت فرمودند: همانا علی (علیه السلام) اولین کسی است که اسلام آورد.
(13) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي أنبأنا إسماعيل بن عامر حدّثني كامل
بن العلاء عن عامر بن السمط عن سلمة بن كهيل عن أبي صادق عن عليم عن سلمان قال:
إِنَّ أَوَّلَ هَذِه الْأُمَّةِ وُرُوداً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوَّلُهَا إِسْلَاماً عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام).(1)
سلمان گوید: همانا اولین نفر از این امت که [روز قیامت] بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد می شود، اولین نفری است که اسلام آورده است [که او] علی بن ابیطالب (علیهما السلام) است.
(14) ابن عقدة أنبأنا الحسن بن علي بن عفّان أنبأنا محمّد بن الصلت أنبأنا شداد بن رشيد الجعفي عن جابر بن يزيد الجعفي عن ابن بريدة عن أبيه قال: قَالَ لِي النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَلْ لَكَ أن نَعُوْدَ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها)؟ فَأتَاهَا فَدَخَلَ عَلَيْهَا. فَقَالَ: كَيفَتَجِديْنَكِ؟ فَشَكَتْ إلَيْهِ. فَقَالَ: مَا ألَوْ تُكِ إِنَّ زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْلَمَهُمْ عِلْماً وَ أَحْلَمَهُمْ حِلْماً.(2)
بریده گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: آیا برای تو [امکان دارد] تا فاطمه (سلام الله علیها) را عیادت کنیم؟ پس نزد او رفت، پس بر ایشان وارد شد، پس فرمود: تو را چگونه می یابم؟ پس [فاطمه (سلام الله علیها)] به پدرش شکایت کرد. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: [در امر ازدواجت] کوتاهی نکردم، همانا تو را به همسری کسی درآوردم که پیشتازترین آن ها ازنظر اسلام آوردن و داناترین آن ها ازنظر علم و دانایی و بردبارترین آن ها ازنظر حلم و بردباری است.(3)
ص: 52
(15) ابن عقدة قال: حدّثني أسد بن يوسف بن يعقوب بن حمزة الجعفري قال: حدّثنا محمّد بن عكاشة قال: حدّثنا أبو المغراء و هو حميد بن المثنّى عن يحيى بن طلحة النهدي و عن أيّوب بن الحرّ عن أبي إسحاق السبيعي عن الحارث عن عليّ (علیه السلام) قال: إِنَّ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) شَكَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: أَ لَا تَرْضَيْنَ أَنِّي زَوَّجْتُكَ أَقْدَمَ أُمَّتِي سِلْماً وَ أَحْلَمَهُمْ حِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً؟
أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُوني سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ (علیهما السلام) وَ أَنَّ ابْنَيْكَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟(1)
حارث از [امام] علی (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) [از سختی معیشت] نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت نمود؛پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: آیا خشنود نیستی از اینکه من، تو را به همسری [شخصی] درآوردم که پیشتازترین [افراد] امت من در اسلام آوردن و بردبارترین آن ها ازنظر حلم و بردباری و زیادترین آن ها ازنظر علم است؟ آیا خشنود نیستی که تو سروَر زنان اهل بهشت هستی جز آنچه خدا برای مریم دختر عمران (علیهما السلام) قرار داد و اینکه دو پسرت، دو سروَر جوانان اهل بهشت هستند؟!(2)
(16) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى و أحمد بن موسى بن إسحاق قالا: أنبأنا ضرار بن صرد أنبأنا عبد الكريم بن يعفور عن جابر عن أبي الضحى عن مسروق عن عائشة قالت: حَدَّثَتْني فَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) أنَّ النَبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لَهَا: زَوَّجْتُكِ أعْلَمُ المُؤْمِنِيْنَ عِلْماً و أقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أفْضَلَهُمْ حِلْماً.(3)
عایشه گوید: فاطمه دختر محمد (علیهما السلام) برایم روایت فرمود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: تو را به همسری کسی درآوردم که داناترین مؤمنین ازنظر علم و پیشتازترین آن ها در اسلام آوردن و بافضیلت ترین آن ها ازنظر حلم و بردباری است.
ص: 53
(17) ابن عقدة قال: حدّثنا إبراهيم بن محمّد بن إسحاق بن يزيد قال: حدّثنا جعفر بن سليمان عن أبي هارون العبدي قال: لقيت أبا سعيد الخدري فقلت له: هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: أَ لَا تُحَدِّثُنِي بِشَيْ ءٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي حَقِّ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ فَضْلِهِ؟ قَالَ: بَلَى. أُخْبِرُكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَرِضَ مَرَضَةً ثمَّ نَقِهَ مِنهَا فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) تَعُودُه وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ يَمِينِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)ابوهارون عبدی گوید که نزد ابوسعید خدری آمدم، پس به وی گفتم: آیا در جنگ بدر حضور داشتی؟ گفت: آری! پس گفتم: آیا چیزی درباره ی علی (علیه السلام) که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ای برایم روایت نمی کنی؟ گفت: بله! خبر می دهم تو را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیماری ای مبتلا گردید که پس از مدّتی بهبود یافت. پس یک بار [حضرت] فاطمه (سلام الله علیها) به عیادت ایشان مشرّف شد و من هم سمت راست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم؛
فَلَمَّا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَا بِهِ مِنَ الضَّعْفِ سَبَقَتْهَا الْعَبْرَةُ. فَقَالَ لَهَا
رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا يُبْكِيكِ يَا فَاطِمَةُ (سلام الله علیها)؟ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ فَبَعَثَهُ نَبِيّاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِيَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ فَأَنْكَحْتُهُ إِيَّاكِ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِيّاً؟
پس زمانی که [حضرت فاطمه (سلام الله علیها)] ضعف و ناتوانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مشاهده نمود، گریه امانش نداد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمود: ای فاطمه (سلام الله علیها)! چرا گریه می کنی؟ آیا نمی دانی خداوند نظری بر زمین افکند، پس پدرت را از آن برگزید پس او را به عنوان پیامبر مبعوث نمود، سپس بار دوم نظر انداخت، پس همسرت را برگزید، پس به من وحی فرمود، پس او را به همسری تو درآوردم و او را وصیّ [و جانشین خود] قرار دادم؟
أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّكِ بِكَرَامَةِ إیّاكِ زَوَّجَكِ أَعْلَمَهُمْ عِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ حِلْماً وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً. فَضَحِكَتْ وَ اسْتَبْشَرَتْ. فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ يَزِيدَهَا مِن مَزِيدِ الْخَيْرِ كُلِّهِ الَّذِي قَسَمَهُ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) و مَا أعَدَّه لَهُم مِنَ الکَرَامَةِ.
ص: 54
آیا نمی دانی که خداوند تو را کرامت بخشیده که به تزویج عالم ترین، بردبارترین و پیشتازترین مردم در اسلام آوردن درآورده است؟! پس [فاطمه (سلام الله علیها)] خندید و شادمان گشت. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که بشارت بیشتری نسبت به تمام آنچه خداوند به [حضرت] محمّد و خاندان محمّد (علیهم السلام) از کرامت هایی که برایشان تدارک دیده است، به او بدهد؛
فَقَالَ: يَا فَاطِمَةُ (سلام الله علیها)! وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) ثَمَانِيَةُ أَضْرَاسٍ يَعْنِي مَنَاقِبَ: إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ حِكْمَتُهُ وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) وَ وَلَدَاه الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهما السلام) وَ أَمْرُه بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمُنْكَرِ. يَا فَاطِمَةُ (سلام الله علیها)! إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أُعْطِينَا سِتَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ لَمْ يُدْرِكْهَا أَحَدٌ مِنَ الآخِرِينَ:
پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: ای فاطمه (سلام الله علیها)! و برای علی (علیه السلام) هشت منقبت است [که قاطع و نافذ و مانند دندان های تیزی است که تیز و برنده هستند]: ایمان به خدا و رسول او و حِکمتش و همسرش فاطمه (سلام الله علیها) و دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) و امر او به [همۀ کارهای] معروف و نهی او از [همۀ کارهای] منکر. ای فاطمه (سلام الله علیها)! همانا به ما اهل بیت
(علیهم السلام) شش خصلت داده شده که جز ما به کسی از پیشینیان عطا نشده و کسی از آیندگان نیز به آن ها دست نخواهد یافت:
مِنّا نَبِيُّنَا خَيْرُ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ أَبُوكِ وَ وَصِيُّنَا خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَ هُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِيدُنَا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ (علیه السلام) عَمُّ أَبِيكِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِه الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاكِ وَمِنَّا مَهْدِيُّ هَذِه الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي عِيسَى بن مَریَم (علیهما السلام) خَلْفَهُ ثُمَّ ضَرَبَ عَلَى مَنْكِبِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) وَ قَالَ: مِنْ هَذَا مَهْدِيُّ هَذِه الْأُمَّةِ.(1)
ص: 55
فقط پیامبر ماست که بهترینِ پیامبران است و او پدر توست و فقط وصیّ ما، بهترینِ اوصیاست و او شوهر توست و فقط شهید ما، بهترینِ شهیدان است و او حمزه (علیه السلام)، عموی پدر توست و دو نوه ی این امّت، فقط از [خاندان] ماست و آن دو، پسران تو هستند و مهدی این امّت فقط از [خاندان] ماست که عیسی پسر مریم (علیهما السلام) پشت سر او نماز می خواند؛ سپس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] بر شانۀ حسین (علیه السلام) زدند و فرمودند: مهدی این امّت، فقط از [نسل] این [پسر] است.
ص: 56
الفصل الرابع: حبّ النبيّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إيّاه و تحريضه على محبّته و نهيه عن بغضه و أذاه
و تشویق نمودن بر دوست داشتن ایشان و نهی کردن از دشمنی و آزار ایشان
1- في أنّه (علیه السلام) أحبّ الرجال إلى رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)
(18) ابن عقدة أنبأنا موسى بن موسى أنبأنا عبد العزيز بن بحر أنبأنا أبو إدريس الكوفي تليد بن سلمان عن أبي الجحاف داود بن أبي عوف عن جُمَيع بن عمير قال: دَخَلْتُ مَعَ عَمَّتِي عَلَى عَائِشَة فَقَالَت: يَا أمَّ المُؤْمِنِيْنَ! أيُّ الناسُ كَانَ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَتْ: فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) قُلْتُ: إِنَّا أَسْأَلُكِ عَنِ الرِّجَالِ، قَالَت: زَوْجُهَا إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً جَدِيْراً بالحَقِّ نَقُولُ.(1)
ص: 57
جمیع بن عمیر گوید: همراه عمه ام بر عایشه وارد شدم، پس [عمّه ام به عایشه] گفت: ای ام المؤمنین! کدام مردم نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محبوب تر بودند؟ گفت: فاطمه (سلام الله علیها). گفتم: همانا ما درباره ی مردان سؤال کردیم. گفت: شوهرش [از همه محبوب تر بود] گرچه پیوسته روزه دار و شب زنده دار و شایستۀ حق بود.
2- في تحريض النبيّ (صلی الله علیه و آله و سلم) على محبّته (علیه السلام) و نهيه عن بغضه
(19) ابن عقدة قال: حدّثنا إبراهيم بن محمّد بن إسحاق بن يزيد الطائي قال: حدّثنا إسحاق بن يزيد قال: حدّثنا صبيح عن السدي عن صبيح عن زيد بن أرقم قال: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِذَا عَلِيٌ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام) فَقَالَ: أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ.(1)
زید بن ارقم گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) [از خانه] خارج شد، پس ناگهان با علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) روبرو شد. پس فرمود: من باکسی که دشمن شماست، دشمن هستم و باکسی که با صلح و آشتی با شما رفتار کند، با صلح و آشتی رفتار می کنم.
(20) ابن عقدة قال: حدّثنا يعقوب بن يوسف الضبي حدّثنا نصر بن مزاحم حدّثنا عبد اللّه بن مسلم الملائي حدّثني داود بن أبي عوف أبو الجحاف عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال: لَمَّا دَخَلَ عَلّيٌّ (علیه السلام) بِفَاطِمَةَ (سلام الله علیها) جاءَ النَّبيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أربَعِينَ صَبَاحاً إلَى بابِهَا فَيَقُولُ: أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُم.(2)
ص: 58
ابوسعید خدری گوید: زمانی که علی (علیه السلام) بر فاطمه (سلام الله علیها) وارد شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چهل روز به درب منزل آن ها می آمد، پس می فرمود: من باکسی كه شما با او جنگ و ستيز كنید، در حال جنگ و ستيزم و باکسی كه شما با او در صلح و آشتى باشيد، در صلح و آشتى هستم.
(21) ابن عقدة أنبأنا الحسن بن عليّ بن بزيع أنبأنا عمر بن إبراهيم أنبأنا سوار بن مصعب الهمداني عن الحكم بن عتيبة عن يحيى الجزار عن
عبد اللّه بن مسعود قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ آمَنَ بِي وَ مَا جِئْتُ بِهِ وَ هُوَ يُبْغِضُ عَلِيّاً (علیه السلام) فَهُوَ كَاذِبٌ لَيْسَ بِمُؤْمِنٍ.(1)
عبدالله بن مسعود گوید: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: هرکس گمان کند که به من و آنچه آورده ام، ایمان آورده است درحالی که علی (علیه السلام) را دشمن بدارد، پس او دروغ گو است و مؤمن نیست.
(22) ابن عقدة أنبأنا الحسين بن عبد الرحمن بن محمّد أنبأنا أبي أنبأنا عبد النور بن عبد اللّه بن سنان عن الأعمش عن عدي بن ثابت عن زر بن حبیش عن عليّ (علیه السلام) قال: عَهِدَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أنَّهُ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ.(2)
زر بن حبیش از [امام] علی (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد که تو را جز انسان مؤمن دوست نمی دارد و جز انسان منافق، تو را دشمن نمی دارد.
(23) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى الصوفي أنبأنا عبد الرحمن بن شريك أنبأنا أبي أنبأنا جابر عن عبداللّه بن نجي قال: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) يَقُولُ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ مَعَهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثَ سِنِينَ وَ كَانَ مِمَّا عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا يُبْغِضُنِي مُؤْمِنٌ وَ
ص: 59
لَا يُحِبُّنِي كَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ وَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ وَ لَا ضَلَلْتُ وَ لَا ضُلَّ بي وَ لَا نَسِيتُ مَا عَهِدَ إِلَيَّ.(1)
عبدالله بن نجی گوید: شنیدم علی بن ابیطالب (علیهما السلام) می فرمود: با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آنکه احدی از مردم با او نماز بخواند، سه سال نماز خواندم و ازجمله چیزهایی که با من در میان گذاشت، این بود که مؤمن، مرا دشمن نمی دارد و کافر یا منافق مرا دوست نمی دارد. به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشد و گمراه نشدم و به خاطر من، گمراه نگشت و آنچه را با من در میان گذاشت، فراموش نکرده ام.
(24) ابن عقدة أخبرنا الحسين بن عبد الملك أخبرنا إسحاق بن يزيد أخبرنا هاشم بن البريد عن إسماعيل بن رجا عن أبيه قال: سَمِعتُ عَلِيّاً (علیه السلام) يقول: وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهِدَ النَّبِيُّ الْأُمِّيُّ إلَیَّ أَنَّهُ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ لَوْ ضَرَبْتُ أَنْفَ الْمُؤْمِنِينَ بِسَيْفِي هَذَا مَا أَبْغَضُونِي أَبَداً وَ لَوْ أَعْطَيْتُ الْمُنَافِقِينَ هَكَذَا وَ هَكَذَا مَا أَحَبُّونِي أَبَداً.(2)
اسماعیل بن رجا از پدرش روایت کرد: شنیدم علی (علیه السلام) می فرمود: سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، همانا پیامبر اُمّی به من قطعاً خبر داد که جز انسان مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق با تو دشمنی نمی ورزد و اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمنان بزنم، [با این کار] هرگز از من کینه به دل نخواهند گرفت و اگر هرچقدر به منافقان عطا و بخشش کنم، هرگز مرا دوست نخواهند داشت.
ص: 60
(25) ابن عقدة أنبأنا الحسين بن عبد الرحمن بن محمّد الأزدي أنبأنا أبي و عثمان بن سعيد الأحول قالا: أنبأنا عمرو بن ثابت عن صباح المزني عن الحارث بن حصيرة عن أبي صادق عن ربيعة بن ناجذ عن عليّ (علیه السلام) قال: دَعَانِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! إِنَّ فِيكَ شَبَهاً مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ (علیهما السلام) أَحَبَّتْهُ النَّصَارَى حَتَّى أَنْزَلُوه مَنْزِلَةٍ لَيْسَ بِهَا وَ أَبْغَضَتْهُ الْيَهُودُ حَتَّى بَهَتُوا أُمَّهُ. قَالَ
وَ قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ بِمَا لَيْسَ فِيّ وَ مُبْغِضٌ يَحْمِلُهُ شَنَآنِي عَلَى أَنْ يَبْهَتَنِي.(1)
ربیعة بن ناجذ گوید که [امام] علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا فراخواند، پس فرمود: ای علی (علیه السلام)! همانا در تو از عیسی بن مریم (علیهما السلام) شباهتی است؛ مسیحیان او را دوست دارند تا جایی که او را درجایگاهی قرار دادند که شایستۀ آن نیست و یهودیان او را دشمن داشتند تا جایی که به مادرش تهمت زدند. راوی گوید که علی (علیه السلام) فرمود: دو گروه در مورد من به هلاكت مى رسند: دوست مفرط [كه درباره ی من چيزى می گوید] كه در من نيست و دشمنى كه كينه وادارش می کند بر من دروغ ببندد و افترا بزند.
(26) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن محمّد بن علي الحسيني قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن عيسى قال: حدّثنا عبيد اللّه بن عليّ قال: حدّثني عليّ بن موسى عن أبيه عن جدّه عن آبائه عن عليّ (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! إِنَّ فِيكَ مَثَلًا مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ (علیهما السلام) أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِي حُبِّهِ فَهَلَكُوا فِيهِ وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِي بُغْضِهِ فَهَلَكُوا فِيهِ وَ اقْتَصَدَ فِيهِ قَوْمٌ فَنَجَوْا.(2)
ص: 61
علی بن موسی از پدر بزرگوارش از جدش از پدرانش از [امام] علی (علیهم السلام) روایت فرمودند که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا علی (علیه السلام)! همانا در تو از عیسی بن مریم (علیهما السلام) مثالی است؛ گروهی دوستش داشتند، پس در دوستی اش به افراط کشیده شدند، پس در آن هلاک شدند و گروهی او را دشمن داشتند، پس در کینه توزی به افراط کشیده شدند، پس در آن هلاک شدند و گروهی درباره ی او، راه اعتدال در پیش گرفتند، پس نجات یافتند.
(27) ابن عقدة عن الحسين بن محفوظ عن أحمد بن إسحاق حدّثنا الغطريف عن عبد السلام بصنعاء اليمن عن عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن أبي بكر عبد اللّه بن عبد الرحمن قال: سمعت عثمان بن عفّان قال: سمعت عمر بن الخطّاب سمعت أبابكر بن أبي قحافة سمعت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يقول: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مِنْ نُورِ وَجْهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ (علیهما السلام) مَلَائِكَةً يُسَبِّحُونَ وَ يُقَدِّسُونَ وَ يَكْتُبُونَ ثَوَابَ ذَلِكَ لِمُحِبِّيهِ وَ مُحِبِّي وُلْدِه.(1)
عبدالله بن عبدالرحمن روایت کرده که شنیدم عثمان بن عفان گفت: شنیدم عمر بن خطاب گفت: شنیدم ابوبکر بن ابی قحافة گفت: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: همانا خداوند از نور صورت علی بن ابیطالب (علیهما السلام) فرشتگانی را خلق کرد که همواره در حال تسبیح و تقدیس [خداوند] هستند و پاداش آن را برای دوستداران او و دوستداران فرزندان او می نویسند.
(28) ابن عقدة قال: حدّثنا عمر بن أسلم قال: حدّثنا سعيد بن يوسف البصري عن خالد بن عبد الرحمن المدائني عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن أبي ذرّ الغفاري رضى اللّه عنه قال: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ ضَرَبَ كَتِفَ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) بِيَدِه وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! مَنْ أَحَبَّنَا فَهُوَ الْعَرَبِيُّ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا فَهُوَ الْعِلْجُ شِيعَتُنَا أَهْلُ الْبُيُوتَاتِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الشَّرَفِ وَ مَنْ كَانَ مَوْلِدُه صَحِيحاً وَ مَا عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) إِلَّا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ و إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً يَهْدِمُونَ سَيِّئَاتِ شِيعَتِنَا كَمَا يَهْدِمُ الْقَوْمُ الْبُنْيَانَ.(2)
ص: 62
ابوذر غفاری –که رضوان خدا بر او باد- گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ديدم، درحالی که با دست [مباركشان] به شانۀ على بن ابىطالب (علیهما السلام) زدند و فرمودند: اى على (علیه السلام)! هر كس ما را دوست بدارد، پس او عرب است و هر كس ما را دشمن بدارد، پس او كافر است. شيعيان ما خانواده دار و اصیل و باشرافت اند و کسانی هستند که تولدشان صحیح بوده است (حلال زاده اند) و جز ما و شيعيان ما، كسىبر آئين ابراهيم (علیه السلام) نيست و ساير مردم از آئين او بیزارند و همانا برای خدا، فرشتگانى است كه گناهان شيعيان ما را نابود می کنند، همان گونه كه قومی ساختمان ها را ويران مى سازند.
3- في سبّه
(29) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى الصوفي أنبأنا إسماعيل بن أبان الورّاق أنبأنا عمرو بن ثابت عن يزيد بن أبي زياد قال: حدّثني ابن أخي زيد بن أرقم قال: دَخَلتُ عَلَى أمِّ سَلَمَةِ زَوْجِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَتْ: مِمَّنْ أنْتَ؟ قُلتُ: مِنْ أهْلِ الكُوْفَةِ. قَالَتْ: مِنَ الَّذِينَ يَسُبُّ فِيهِمْ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قُلْتُ: لَا وَ اللّهِ يَا أمَةَ مَا سَمِعتُ أحَداً يَسُبُّ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). قَالَتْ: بَلَى وَ اللّهِ إنَّهُمْ يَقُولُونَ: فَعَلَ اللّهُ بِعَلِيٍّ وَ مَنْ يُحِبُّهُ وَ قَدْ كَانَ وَ اللّهِ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يُحِبُّهُ.(1)
یزید بن ابی زیاد گوید: پسر برادرم زید بن ارقم روایت کرد: بر امّ سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم؛ پس گفت: اهل کجایی؟ گفتم: از اهل کوفه.
ص: 63
گفت: از کسانی هستی که در میان آن ها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سبّ می کنند؟ گفتم: نه به خدا قسم، ای مادر! نشنیدم احدی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سبّ کند. گفت: بله به خدا قسم همانا آن ها می گویند: خدا به علی و دوستدارانش این چنین کرد. (نعوذبالله سبّ نمود)، درحالی که همانا به خدا قسم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست می داشت.
4- في حسّاده
(30) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن رجاء بن صالح قال: حدّثنا حسن بن حسين العرني قال: حدّثنا خالد بن مختار عن الحارث بن حصين عن القاسم بن جندب الأزدي عن أنس بن مالك قال: كُنْتُ خَادِماً لِلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَكَانَ إِذَا ذَكَرَ عَلِيّاً (علیه السلام) رَأَيْتُ السُّرُورَ فِي وَجْهِهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَجَلَسَ فَذَكَرَ عَلِيّاً (علیه السلام) فَجَعَلَ يَنَالُ مِنْهُ وَ جَعَلَ وَجْهُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَتَغَيَّرُ فَمَا لَبِثَ أَنْ دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَسَلَّمَ فَرَدَّ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ:
عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ الْحَقُّ مَعاً هَكَذَا -وَ أَشَارَ بِإِصْبَعَيْهِ- لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ. يَا عَلِيُ (علیه السلام)! حَاسِدُكَ حَاسِدِي وَ حَاسِدِي حَاسِدُ اللَّهِ وَ حَاسِدُ اللَّهِ فِي النَّارِ.(1)
انس بن مالک گوید: من خادم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم، پس هرگاه از علی (علیه السلام) یاد می شد، شادمانی را در رخسار او می دیدم تا آنکه مردی از فرزندان عبدالمطلب بر او وارد شد؛ پس نشست و علی (علیه السلام) را یاد کرد، پس شروع به بدگویی از ایشان نمود، درحالی که چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرلحظه متغیّرتر می شد، پس چیزی نگذشت تا آنکه علی (علیه السلام) وارد شد؛ پسسلام نمود، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام وی را پاسخ داد؛ سپس فرمود: علی (علیه السلام) و حق، این چنین باهم هستند -و به دو انگشت خویش اشاره فرمود- هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند. ای علی (علیه السلام)! کسی که به تو حسد ورزد، به من حسد ورزیده و کسی که به من حسد ورزد، به خدا حسد ورزیده و کسی که به خدا حسد ورزد، [جایگاهش] در آتش است.
ص: 64
الفصل الخامس: إيمانه
(31) ابن عقدة أنبأنا عليّ بن الحسن التيمي أنبأنا جعفر بن محمّد بن حكيم و جعفر بن أبي الصباح قالا: أنبأنا إبراهيم بن عبد الحميد عن رقبة بن مصقلة العبدي عن أبيه عن جدّه قال: أَتَى رَجُلَانِ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فی وِلایَتِهِ يَسْأَلَانَهُ عَنْ طَلَاقِ الْأَمَةِ؛ فَقَامَ مُعتَمِداً بِشَي ءٍ بَينَهُمَا حَتَّى أتَى حَلقَةَ فِي المَسجِدِ وَ فِيهَا رَجُلٌ أصلَعَ فَوَقَفَ عَلَيهِ فَقَالَ: يَا أصلَعُ! مَا قَولُكَ فِي طَلَاقِ الأمَةِ؟ فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَيهِ ثُمَّ أومَئ إلَيهِ بِإصبَعَيهِ.
رقبة بن مصقله از پدرش از جدش روایت کرد: دو مرد در زمان خلافت عمر بن خطاب نزد او آمدند و از او درباره ی طلاق کنیز سؤال کردند. پس [عمر] درحالی که به چیزی بین آن دو تکیه داده بود، برخاست تا به گروهی در مسجد رسید و در بین آن ها مردی بود که موهای جلوی سرش ریخته بود. [منظور امام علی (علیه السلام) است] پس جلوی او ایستاد؛ پس عرض کرد: ای مرد کم مو(1)! سخن تو درباره ی طلاق کنیز چیست؟ پس[امام (علیه السلام)] سرش را به سمت او بلند کرد، سپس با دو انگشت خود به او اشاره فرمود.
ص: 65
فَقَالَ عُمَرُ لِلرَّجُلَينِ: تَطلِيقَتَانِ. فَقَالَ أحدُهُمَا: سُبحَانَ اللّهِ جِئنَا لِنَسألُكَ وَ أنتَ أمِيرُالمُؤمِنينَ فَمَشيتَ مَعَنَا حَتَّى وَقَفتَ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ، فَسَألتَهُ فَرَضِيتَ مِنهُ بِأن أومَئ إلَيكَ. فَقَالَ: أ وَ تَدْرِيَانِ مَنْ هَذَا؟ قَالا: لَا.
پس عمر به آن دو مرد گفت: دو طلاق است. پس یکی از آن دو گفت: خداوند پاک و منزّه است! ما آمدیم تا از تو سؤال کنیم درحالی که تو امیرالمؤمنین هستی؛ پس همراه ما راه افتادی تا نزد این مرد ایستادی، پس از او پرسیدی و راضی گشتی از او به اینکه به سوی تو اشاره نمود. (با تو سخنی نفرمود و فقط با اشاره جواب سؤال تو را داد.) پس [عمر] گفت: آیا شما می دانید او کیست؟ گفتند: نه.
قَالَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) أشهَدُ عَلَی رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وُضِعنَ فِي كِفَّةٍ مِیزَانٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي كِفَّةٍ مِیزَانٍ لَرَجَحَ بِهَا إِيمَانُ عَلِيٍّ (علیه السلام).(1)
گفت: این علی بن ابیطالب (علیهما السلام) است. شهادت می دهم بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که همانا شنیدم که می فرمود: همانا اگر آسمان هایهفت گانه در یک کفّۀ ترازو قرار داده شوند و در یک کفّۀ [دیگر] ایمان علی (علیه السلام) قرار داده شود، همانا ایمان علی (علیه السلام) نسبت به آن برتری و سنگینی دارد.
ص: 66
الفصل السادس: عدله و أمانته
(32) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن القاسم أبو جعفر الأكفاني من أصل كتابه قال: حدّثنا عبّاد بن يعقوب، قال: حدّثنا أبو معاذ زياد بن رستم بياع الأدم عن عبد الصمد عن جعفر بن محمّد (علیهما السلام)، قال: قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! حَدِّثْنَا حَدِيثَ عَقِيلٍ. قَالَ: نَعَمْ! جَاءَ عَقِيلٌ إِلَيْكُمْ بِالْكُوفَةِ وَ كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) جَالِساً فِي صَحْنِ الْمَسْجِدِ وَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ سُنْبُلَانِيٌ
عبدالصّمد گوید: به [امام صادق (علیه السلام)] عرض کردم: ای اباعبداللّه! ما را از داستان عقیل باخبر فرما. فرمود: بله! عقیل به سوی [شهر] شما، به کوفه آمد درحالی که [امام] علی (علیه السلام) در صحن مسجد نشسته و جامۀ بلندی بر تن داشت.
قَالَ: فَسَأَلَهُ فَقَالَ: أَكْتُبُ لَكَ إِلَى يَنْبُعَ. قَالَ: لَيْسَ غَيْرُ هَذَا؟ قَالَ: لَا؛ فَبَيْنَمَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) فَقَالَ: اشْتَرِ لِعَمِّكَ ثَوْبَيْنِ فَاشْتَرَى لَهُ. قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذِه كِسْوَةُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
پس عقیل از او (امام علی (علیه السلام)) درخواست کرد. پس [حضرت] فرمود: از «یَنبَع»(1) چیزی را برای تو ثبت می کنم. گفت: به جز این چیزی نیست؟ فرمود: نه! پس در این هنگام، ناگهان [امام] حسین (علیه السلام) آمد. پس [امام علی (علیه السلام)] فرمود: برای عمویت دو پیراهن بخر؛
ص: 67
پس [امام حسین (علیه السلام)] دو پیراهن برای او خرید. [عقیل] گفت: ای برادرزاده ام! این چیست؟ فرمود: این لباس [هدیه] امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَجَلَسَ فَجَعَلَ يَضْرِبُ يَدَه عَلَى الثَّوْبَيْنِ وَ جَعَلَ يَقُولُ: مَا أَلْيَنَ هَذَا الثَّوْبَ يَا أَبَا يَزِيدَ!
سپس جلو آمد تا اینکه به [امام] علی (علیه السلام) رسید، پس نشست؛ پس [امام علی (علیه السلام)] به پیراهن دست می کشید و می فرمود: ای ابایزید! چقدر این پیراهن نرم است!
قَالَ: يَا حَسَنُ (علیه السلام)! أَخْدِم عَمَّكَ. قَالَ: وَ اللَّهِ مَا أَمْلِكُ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ قَالَ: فَمُرْ لَهُ بِبَعْضِ ثِيَابِكَ. قَالَ: فَكَسَاه بَعْضَ ثِيَابِهِ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! أَخْدِم عَمَّكَ. قَالَ: وَ اللَّهِ لَا أَمْلِكُ دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً. قَالَ: فَاكْسُهُ بَعْضَ ثِيَابِكَ.
[امام علی (علیه السلام)] فرمود: ای حسن (علیه السلام)! برای عمویت خادمی بگیر. [امام حسن (علیه السلام)] عرض کرد: به خدا سوگند هیچ زرد و سفیدی را مالک نیستم.(1)
[امیرالمؤمنین (علیه السلام)] فرمود: پس برخی از جامه های خود را برای او بیاور. پس برخی از لباس هایش را بر او (عقیل) پوشانید. سپس فرمود: ایمحمّد! برای عمویت خادمی بگیر. محمد عرض کرد: به خدا سوگند هیچ درهم و دیناری ندارم. [امیرالمؤمنین (علیه السلام)] فرمود: پس برخی از لباس های خود را بر او بپوشان.
قَالَ عَقِيلٌ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ائْذَنْ لِي إِلَى مُعَاوِيَةَ. قَالَ: فِي حِلٍّ مُحَلَّلٍ فَانْطَلَقَ نَحْوَه وَ بَلَغَ ذَلِكَ مُعَاوِيَةَ فَقَالَ: ارْكَبُوا أَفْرَه دَوَابِّكُم وَ الْبَسُوا مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِكُمْ فَإِنَّ عَقِيلًا قَدْ أَقْبَلَ نَحْوَكُمْ وَ أَبْرَزَ مُعَاوِيَةُ سَرِيرَه فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِ عَقِيلٌ قَالَ مُعَاوِيَةُ: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا يَزِيدَ مَا نَزَعَ بِكَ؟ قَالَ: طَلَبُ الدُّنْيَا مِنْ مَظَانِّهَا. قَالَ: وُفِّقْتَ وَ أَصَبْتَ قَدْ أَمَرْنَا لَكَ بِمِائَةِ أَلْفٍ فَأَعْطَاه الْمِائَةَ أَلْفٍ.
ص: 68
عقیل عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! به من اجازه بده به سوی معاویه بروم. [حضرت] فرمود: تو آزاد آزادی. پس به سوی او (معاویه) به راه افتاد و هنگامی که [این خبر] به معاویه رسید [به اطرافیان خود] گفت: بر بهترین مرکب هایتان سوار شوید و نیکوترین لباس هایتان را بپوشید، زیرا عقیل به سوی شما خواهد آمد و معاویه بالای تختش نشست. پس زمانی که عقیل به او رسید، معاویه گفت: خوش آمدی ای ابایزید! چه چیزی تو را به اینجا کشانید؟ گفت: طلب دنیا از جایی که احتمالش می رود. [معاویه] گفت: موفق شدی و درست آمدی! همانا فرمان دادیم که صد هزار [درهم] به تو بدهند. پس صد هزار [درهم] به او دادند.
ثُمَّ قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنِ الْعَسْكَرَيْنِ اللَّذَيْنِ مَرَرْتَ بِهِمَا عَسْكَرِي وَ عَسْكَرِ عَلِيٍّ (علیه السلام). قَالَ: فِي الْجَمَاعَةِ أُخْبِرُكَ أَوْ فِي الْوَحْدَةِ؟ قَالَ: لَا بَلْ فِي الْجَمَاعَةِ. قَالَ: مَرَرْتُ عَلَى عَسْكَرِ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَإِذَا لَيْلٌ كَلَيْلِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ نَهَارٌ كَنَهَارِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَّا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَيْسَ فِيهِمْ وَ مَرَرْتُ عَلَى عَسْكَرِكَ فَإِذَا أَوَّلُ مَنِاسْتَقْبَلَنِي أَبُو الْأَعْوَرِ وَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَفِّرِينَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَّا أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ لَيْسَ فِيهِمْ. فَكَفَّ عَنْهُ حَتَّى إِذَا ذَهَبَ النَّاسُ
سپس [معاویه] گفت: مرا از دو سپاه یعنی سپاه من و سپاه علی (علیه السلام) که از آن دو گذر کردی، آگاه کن. گفت: در میان جمعیت آگاهت کنم یا در تنهایی؟ گفت: نه بلکه در میان جمعیت. [عقیل] گفت: از کنار سپاه علی (علیه السلام) عبور کردم، پس شبی مثل شب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روزی مثل روز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود جز اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان آنان نبود و از کنار سپاه تو گذشتم، پس اولین کسی که مرا استقبال کرد، ابوالأعور و طایفه ای از منافقان و کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را [از مکه] کوچ دادند (بیرون انداختند) بودند، جز اینکه ابوسفیان در میان آنان نبود. پس [معاویه] او را [از سخنرانی] بازداشت تا اینکه مردم رفتند.
ص: 69
قَالَ لَهُ: يَا أَبَا يَزِيدَ أَيْشٍ صَنَعْتَ بِي؟ قَالَ: أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ فِي الْجَمَاعَةِ أَوْ فِي الْوَحْدَةِ فَأَبَيْتَ عَلَيَّ؟ قَالَ: أَمَّا الآنَ فَاشْفِنِي مِنْ عَدُوِّي. قَالَ: ذَلِكَ عِنْدَ الرَّحِيلِ. فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ شَدَّ غَرَائِرَه وَ رَوَاحِلَهُ وَ أَقْبَلَ نَحْوَ مُعَاوِيَةَ وَ قَدْ جَمَعَ مُعَاوِيَةُ حَوْلَهُ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِ قَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ ذَا عَنْ يَمِينِكَ؟ قَالَ: عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَتَضَاحَكَ ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَيْشٌ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحْصَى لِتُيُوسِهَا مِنْ أَبِيهِ
به او گفت: ای ابایزید! این چه رفتاری بود که با من کردی؟ [عقیل] گفت: آیا به تو نگفتم در جماعت باشد یا در تنهایی، پس مرا بازداشتی [که در تنهایی نگویم]؟ گفت: هم اکنون مرا از دشمنم نجات بده. عقیل گفت: آن بماند تا زمان رفتن. پس فردا زمانی که کیسه ها و شترهایش را بست، به سوی معاویه آمد درحالی که اطرافیان معاویه، گرد او جمع بودند؛ پس هنگامی که به او رسید، گفت: ای معاویه! چه کسی سمت راست توست؟گفت: عمرو بن عاص. پس [عقیل] خود را به خنده زد، سپس گفت: قریش فهمید که حسابگرتر از پدر او برای بزهای نرش نیست.
ثُمَّ قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا أَبُومُوسَى فَتَضَاحَكَ ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ عَلِمَتْ قُرَيْشٌ بِالْمَدِينَةِ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهَا امْرَأَةٌ أَطْيَبَ رِيحاً مِنْ قَبِ أُمِّهِ. قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ نَفْسِي يَا أَبَا يَزِيدَ. قَالَ: تَعْرِفُ حَمَامَةَ ثُمَّ سَارَ فَأُلْقِيَ فِي خَلَدِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: أُمٌّ مِنْ أُمَّهَاتِي لَسْتُ أَعْرِفُهَا!
سپس گفت: این کیست؟ گفت: این ابوموسی است. پس [عقیل] خود را به خنده زد، سپس گفت: قریش فهمید که در مدینه زنی خوشبوتر از یقه پیراهن مادر او نبود. [معاویه] گفت: ای ابایزید! مرا از خودم آگاه کن. [عقیل] گفت: حمامة را می شناسی؟ آنگاه حرکت کرد، پس در دل معاویه آشوبی انداخت. [معاویه] گفت: مادری از مادرانم که او را نمی شناسم!
ص: 70
فَدَعَا بِنَسَّابَيْنِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ: أَخْبِرَانِي عَنْ أُمٍّ مِنْ أُمَّهَاتِي يُقَالُ لَهَا حَمَامَةُ لَسْتُ أَعْرِفُهَا. فَقَالا: نَسْأَلُكَ بِاللَّهِ لَا تَسْأَلْنَا عَنْهَا الْيَوْمَ. قَالَ: أَخْبِرَانِي أَوْ لَأَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَكُمَا، لَكُمَا الْأَمَانُ. قَالا: فَإِنَّ حَمَامَةَ جَدَّةُ أَبِي سُفْيَانَ السَّابِعَةُ وَ كَانَتْ بَغِيّاً وَ كَانَ لَهَا بَيْتٌ توفي فِيهِ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام): وَ كَانَ عَقِيلٌ مِنْ أَنْسَبِ النَّاسِ.(1)
آنگاه [معاویه] دو نسب شناس از اهل شام را فراخواند؛ پس گفت: مرا به مادری از مادرانم که به او حمامة گفته می شود و من او را نمی شناسم، آگاهم کنید. آن دو گفتند: تو را به خدا سوگند! امروز از ما درباره ی او مپرس. گفت: آگاهم کنید وگرنه قطعاً گردن دو نفرتان را می زنم. [بگویید] به شما امان می دهم. گفتند: حمامة جده هفتم ابوسفیان است کهفاحشه بود و خانه ای داشت که در آن مُرد. جعفر بن محمد (علیهما السلام) فرمود: عقیل، نَسَب شناس ترین مردم بود.
(33) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبيه عن أبي الحسن (علیه السلام) قال: سَأَلْتُهُ عَنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لِمَ لَمْ يَسْتَرْجِعْ فَدَكاً لَمَّا وَلِيَ النَّاسَ؟ فَقَالَ: لِأَنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نَأْخُذُ حُقُوقَنَا مِمَّنْ ظَلَمَنَا إِلَّا هُوَ وَ نَحْنُ أَوْلِيَاءُ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّمَا نَحْكُمُ لَهُمْ وَ نَأْخُذُ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ وَ لَا نَأْخُذُ لِأَنْفُسِنَا.(2)
على بن حسن بن على بن فضّال از پدرش از [حضرت] ابى الحسن (علیه السلام) روایت کرد: از ایشان درباره ی اميرالمؤمنين (علیه السلام) پرسيدم: چرا زمانی که فرمانروا و حاکم مردم شدند، فدک را برنگرداندند؟ پس فرمودند: به خاطر اینکه ما اهل بیت (علیهم السلام) حقوق خود را از كسانى كه به ما ظلم كرده اند، نمى گيريم جز [اینکه] او (خدا) [می گیرد] و ما سرپرست مؤمنين هستيم؛ همانا براى آن ها حكم می کنیم و حقوقشان را از کسانی که به آن ها ظلم کرده اند، مى گيريم و [حقوق خود را] براى خودمان، اخذ نمى کنیم.
ص: 71
(34) ابن عقدة قال: حدّثنا جعفر بن عبد اللّه العلوي قال: حدّثنا عمّي القاسم بن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن أبي طالب قال: حدّثني عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ الحسين قال: حدّثني أبي قال: حدّثني عبد اللّه بن أبي بكر عن عاصم بن عمر بن قتادة عن محمود بن لبيد: أَنَّ النَّاسَ كَلَّمُوا عُثْمَانَ فِي أَمْرِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَ قَتْلِهِ الْهُرْمُزَانَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاس! قَدْ أَكْثَرْتُمْ فِي أَمْرِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَالْهُرْمُزَانِ وَ إِنَّمَا قَتَلَهُ عُبَيْدُ اللَّهِ تُهَمَةً بِدَمِ أَبِيهِ وَ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِدَمِ الْهُرْمُزَانِ اللَّهُ ثُمَّ الْخَلِيفَةُ أَلَا! وَ إِنِّي قَدْ وَهَبْتُ دَمَهُ لِعُبَيْدِ اللَّهِ
محمود بن لبید گوید: همانا مردم درباره ی مسئله عبیدالله بن عمر و کشته شدن هرمزان، با عثمان سخن گفتند. پس او (عثمان) بالای منبر رفت، پس حمد و ثنای الهی گفت. سپس گفت: ای مردم! همانا درباره ی مسئله عبیدالله بن عمر و هرمزان بسیار سخن گفتید و همانا عبیدالله، فقط او (هرمزان) را به اتهام خون پدرش به قتل رسانید و همانا سزاوارترین مردم به [انتقام گیری] خون هرمزان، خداوند و سپس خلیفه است. آگاه باشید! همانا من قطعاً خون او را به عبیدالله بخشیدم!
فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! مَا كَانَ لِلَّهِ كَانَ اللَّهُ أَمْلَكَ بِهِ مِنْكَ وَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَهَبَ مَا اللَّهُ أَمْلَكُ بِهِ مِنْكَ. فَقَالَ: نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ فَبَلَغَ قَوْلُ عُثْمَانَ عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَئِنْ مَلَكْتُ لَأَقْتُلَنَّ عُبَيْدَ اللَّهِ بِالْهُرْمُزَانِ فَبَلَغَ ذَلِكَ عُبَيْدَ اللَّهِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَئِنْ مَلَكَ لَفَعَلَ.(1)
پس مقداد بن الاسود برخاست، پس گفت: ای امیرالمؤمنین! آنچه برای خدا است، خداوند از تو نسبت به آن، مالک و صاحب اختیارتر است و برای تو [حقی] نیست که آنچه را که خدا از تو صاحب اختیارتر است، بخشش کنی. پس گفت: می بینیم و می بینید. پس سخن عثمان به علی (علیه السلام) رسید، پس فرمود: به خدا سوگند اگر فرمانروا بودم، همانا قطعاً عبیدالله را به خاطر [قتل] هرمزان می کشتم. پس این سخن به عبیدالله رسید، پس گفت: به خدا قسم که اگر حاکم و فرمانروا بود [و قدرت داشت]، قطعاً انجام می داد.
ص: 72
الفصل السابع: علمه
1- قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): أنا مدينة الحكمة و عليّ (علیه السلام) بابها
(35) ابن عقدة قال: حدّثنا يعقوب بن يوسف بن زياد قال: حدّثنا أحمد بن حمّاد، عن عمرو بن شمر عن جابر بن عبد اللّه عن أبي جعفر الباقر عن عليّ بن الحسين عن الحسين بن عليّ عن عليّ بن أبي طالب (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ هِيَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام) بَابُهَا فَكَيْفَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدِي إِلَى الْجَنَّةِ وَ لَا يُهْتَدَى إِلَيْهَا إِلَّا مِنْ بَابِهَا.(1)[امام] ابوجعفر الباقر از پدران بزرگوارشان از علی بن ابیطالب (علیهم السلام) روایت فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من شهر حکمت هستم و آن بهشت است و تو ای علی (علیه السلام) درب آن هستی. پس چگونه شخصی به سوی بهشت هدایت شود و به سوی آن هدایت نمی شود جز از طریق درب آن.
ص: 73
(36) ابن عقدة قال: حدّثني سعد بن طريف الخفّاف قال: حدّثني سعيد بن جبير عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لعليّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ أَنْتَ بَابُهَا وَ لَنْ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ لِأَنَّكَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُكَ مِنْ دَمِي وَ رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ سَرِيرَتُكَ مِن سَرِيرَتِي وَ عَلَانِيَتُكَ مِن عَلَانِيَتِي
ابن عباس گوید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: اى على (علیه السلام)! من شهر حکمتم و تو درب آن هستی و ورود به شهر جز از جانب درب آن، ممکن نیست و دروغ گويد كسى كه گمان کند که مرا دوست دارد، درحالی که تو را دشمن بدارد؛ زیرا همانا تو از من هستی و من از تو هستم؛ گوشت تو، از گوشت من و خون تو، از خون من و روح تو، از روح من و پنهان تو، از پنهان من و آشكار تو، از آشكار من است
وَ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي، سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكَ وَ شَقِيَ مَنْ عَصَاكَ وَ رَبِحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ عَادَاكَ وَ فَازَ مَنْ لَزِمَكَ وَ خَسِرَ مَنْ فَارَقَكَ؛ فَمَثَلُكَ وَ مَثَلُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ بَعْدِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَثَلُكُمْ مَثَلُ النُّجُوم كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.(1)و تو امام امت من و خليفۀ من بر آن ها بعد از من هستی. سعادتمند است کسی که تو را اطاعت کند و شقی و سیاه بخت است کسی که تو را نافرمانی کند؛ سودمند است کسی که تو را دوست بدارد و زیانکار است کسی که تو را دشمن بدارد و رستگار است کسی که با تو همراه گردد و زیانکار است کسی که از تو جدا گردد؛ پس مَثَل تو و مَثَل امامان از فرزندان معصوم تو بعد از من، همانند کشتی نوح است؛ هرکس بر آن سوار شد، نجات یافت و هرکس که از آن سرپیچی کرد، غرق شد و مَثَل شما مانند ستارگان است؛ هر زمان که ستاره ای ناپدید شود، ستاره ای طلوع می کند تا روز قیامت.
ص: 74
2- في أنّه أعلم الصحابة
(37) ابن عقدة قال: حدّثنا الحسن بن القاسم عن عليّ بن إبراهيم بن يعلى التيمي قال: حدّثني عليّ بن سيف بن عميرة عن أبيه عن أبي حمزة الثمالي عن
أبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين (علیهم السلام) قال: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام): مَا نَزَلَتْ آيَةٌ إِلَّا وَ أَنَا عَالِمٌ مَتَى نَزَلَتْ وَ فِي مَنْ أُنْزِلَتْ وَ لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَمَّا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ لَحَدَّثْتُكُمْ.(1)
ابوحمزه ثمالی از [امام] ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین
(علیهم السلام) روایت کرده که فرمود: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) فرمود: آیه ای نازل نشد مگر آنکه من می دانم چه زمانی نازل شده و درباره ی چه کسی نازل شده است و اگر از من درباره ی آنچه میان دو لوح (قرآن) است بپرسید، قطعاً شمارا خبر می دهم.
(38) ابن عقدة قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن سعيد أبوعبداللّه قال: حدّثنا أبي قال: حدّثنا حصين بن المخارق السلولي أبو جنادة عن أبي حمزة الثمالي عن الأعمش عن أبي إسحاق السبيعي عن أصحاب عبداللّه بن مسعود أنّ عبداللّه قيل له حين قال: وَ لَوْ أَعْلَمُ أَحَداً أَعْلَمَ بِكِتَابِ اللَّهِ مِنِّي تَبْلُغُنِيهِ الْإِبِلُ لَأَتَيْتُهُ قِيلَ: عَلِيّ (علیه السلام) قال: عَلَيْهِ قَرَأْتُ وَ بِهِ بَدَأْتُ.(2)
عبدالله بن مسعود گوید: و اگر می دانستم کسی آگاه تر از من به کتاب خدا هست و در مسافتی است که شتر می تواند مرا به او برساند، قطعاً به نزد او می رفتم؛ گفته شد: علی (علیه السلام). گفت: بر او قرائت کردم و به وسیلۀ او آغاز کردم.
ص: 75
(39) ابن عقدة قال: حدثنا الحسن بن العبّاس قال: حدّثنا حفص بن عمر، قال: حدّثنا يحيى بن آدم قال: قلت لأبي بكر بن عيّاش: يَقُولُونَ إِنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمْ يَقْرَإِ الْقُرْآنَ! قَالَ: أَبْطَلَ مَنْ قَالَ هَذَا. حدّثنا عاصم بن أبي النجود عن أبي عبد الرحمن السلمي قال: مَا رَأَيْتُ أَحَداً أَقْرَأَ مِنْ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام).(1)
يحيى بن آدم گويد به ابى بكر بن عيّاش گفتم: [عدّه ای] مى گويند: همانا على (علیه السلام) قرآن را [به طور کامل] قرائت نکرد. گفت: دروغ گفته است كسى که چنين گفت. عاصم بن ابی نجود از ابی عبدالرحمن سلمی روایت کرد: احدی را ندیدم که از علی بن ابیطالب (علیهما السلام) [قرآن را] بهتر قرائت کند.
(40) ابن عقدة حدّثنا إسحاق بن إبراهيم الصوّاف حدّثنا محمّد بن جنيد حدّثنا عليّ بن هاشم عن سليم مولى الشعبي عن عليّ (علیه السلام) قال: كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ أُعْطِيتُ وَ إِذَا سَكَتُّ إبتُدِيتُ.(2)
سلیم غلام شعبی گوید که [حضرت] علی (علیه السلام)
فرمود: من اينگونه ام كه چون سؤال كنى، پاسخ گويم و چون ساكت شوى، شروع مى كنم.
(41) ابن عقدة قال: حدّثنا حميد بن زياد من كتابه و قرأته عليه قال: حدّثني جعفر بن إسماعيل المنقري عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن إسماعيل بن عليّ البصري، عن أبي أيّوب المؤدب عن أبيه و كان مؤدّبا لبعض ولد جعفر بن محمّد (علیهما السلام) قال: لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) دَخَلَ الْمَدِينَةَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ دَاوُدَ عَلَى دِينِ الْيَهُودِيَّةِ فَرَأَى السِّكَكَ خَالِيَةً. فَقَالَ لِبَعْضِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ: مَا حَالُكُم؟ فَقِيلَ لَهُ: تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
ص: 76
ابوایوب مؤدب از پدرش -که او مرّبی بعضی از فرزندان جعفر بن محمد (علیهما السلام) بود- روایت کرد: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات نمود، مردی از فرزندان داود که به دین یهودیت اعتقاد داشت، وارد مدینه شد. پس دید کوچه ها خلوت است. پس از تعدادی از اهالی [شهر] مدینه پرسید: حال و وضع شما چگونه است؟ گفته شد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافته است.
فَقَالَ الدَّاوُدِيُّ: أَمَا! إِنَّهُ تُوُفِّيَ الْيَوْمَ الَّذِي هُوَ فِي كِتَابِنَا. ثُمَّ قَالَ: فَأَيْنَ النَّاسُ؟ فَقِيلَ لَهُ: فِي الْمَسْجِدِ. فَأَتَى الْمَسْجِدَ فَإِذَا أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُعَوْفٍ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ النَّاسُ قَدْ غَصَّ الْمَسْجِدُ بِهِمْ. فَقَالَ: أَوْسِعُوا حَتَّى أَدْخُلَ وَ أَرْشِدُونِي إِلَى الَّذِي خَلَّفَهُ نَبِيُّكُمْ
پس مرد داودی گفت: آگاه باشید! همانا او در روزی که در کتاب ما آمده، وفات یافته است. سپس گفت: پس مردم کجایند؟ به او گفته شد: در مسجد؛ پس به مسجد آمد. پس در آن هنگام ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده بن جرّاح و مردم در آنجا بودند و [فضای] مسجد به خاطر [جمعیت] آن ها، تنگ شده بود. پس گفت: [راه را] بازکنید تا من داخل شوم و مرا به سوی کسی که پیامبرتان جانشین خود قرار داده، راهنمایی کنید.
فَأَرْشَدُوه إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ: إِنَّنِي مِنْ وُلْدِ دَاوُدَ عَلَى دِينِ الْيَهُودِيَّةِ وَ قَدْ جِئْتُ لِأَسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَةِ أَحْرُفٍ فَإِنْ خُبِّرْتُ بِهَا أَسْلَمْتُ فَقَالُوا لَهُ: انْتَظِرْ قَلِيلًا وَ أَقْبَلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) مِنْ بَعْضِ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ
پس او را به سوی ابوبکر راهنمایی کردند. پس به او (ابوبکر) گفت: همانا من از فرزندان داود نبیّ و بر دین یهودیت هستم و آمده ام تا از چهار مطلب سؤال کنم؛ پس اگر مرا از آن ها آگاه ساختی، اسلام می آورم. پس به او گفتند: اندکی منتظر باش و آنگاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از یکی از درهای مسجد وارد شد.
فَقَالُوا لَهُ: عَلَيْكَ بِالْفَتَى! فَقَامَ إِلَيْهِ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ قَالَ لَهُ: أَنْتَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَقَالَ لَهُ عَلِيّ (علیه السلام): أَنْتَ فُلَانُ بْنُ فلانُ بنُ دَاوُدَ؟ قَالَ: نَعَمْ.
ص: 77
فَأَخَذَ عَلَی يَدِه وَ جَاءَ بِهِ إِلَى أَبِي بَكْرٍ. فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: إِنِّي سَأَلْتُ هَؤُلَاءِ عَنْ أَرْبَعَةِ أَحْرُفٍ فَأَرْشَدُونِي إِلَيْكَ لِأَسْأَلَكَ قَالَ: إسْأَلْ.
پس به او (مرد داودی) گفتند: بر تو باد که نزد آن جوان بروی! پس به سوی او برخاست، زمانی که نزدیک ایشان (حضرت علی (علیه السلام)) رسید، به ایشان عرض کرد:تو علی بن ابیطالب (علیهما السلام) هستی؟ پس علی (علیه السلام) به او پاسخ داد: تو فلان فرزند فلان فرزند داود هستی؟ گفت: آری! پس [حضرت] دستش را گرفت و او را نزد ابوبکر آورد. پس مرد یهودی به ایشان (حضرت علی (علیه السلام)) عرض کرد: همانا من از این مردم درباره ی چهار مطلب پرسیدم، پس اینان مرا به سوی تو راهنمایی کردند تا از تو سؤال کنم. [حضرت] فرمود: بپرس.
قَالَ: مَا أَوَّلُ حَرْفٍ كَلَّمَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ نَبِيَّكُمْ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ وَ رَجَعَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ وَ خَبِّرْنِي عَنِ الْمَلَكِ الَّذِي زَحَمَ نَبِيَّكُمْ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَيْهِ وَ خَبِّرْنِي عَنِ الْأَرْبَعَةِ الَّذِينَ كَشَفَ عَنْهُمْ مَالِكٌ طَبَقاً مِنَ النَّارِ وَ كَلَّمُوا نَبِيَّكُمْ و خَبِّرْنِي عَنْ مِنْبَرِ نَبِيِّكُمْ أَيُّ مَوْضِعٍ هِيَ مِنَ الْجَنَّة؟
گفت: اولین سخنی که خداوند بلندمرتبه به وسیلۀ آن با پیامبرتان سخن گفت زمانی که سیر شبانه داده شد و از نزد پروردگارش بازگشت، چه بود؟ و مرا باخبر ساز از فرشته ای که با پیامبرتان مواجه شد و به او سلام نکرد؟ و مرا باخبر ساز از چهار نفری که مالکی (از مالکان دوزخ) سرپوشی از آتش را از روی ایشان برداشت و آن ها با پیامبرتان سخن گفتند؟ و مرا باخبر ساز از منبر پیامبرتان که در کدام جایگاه از بهشت قرارگرفته است؟
قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَوَّلُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»(1)
قَالَ: لَيْسَ هَذَا أَرَدْتُ. قَالَ: فَقَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ»(2) قَالَ: لَيْسَ هَذَا أَرَدْتُ. قَالَ: اتْرُكِ الْأَمْرَ مَسْتُوراً قَالَ: لِتُخْبِرْنِي أَ وَ لَسْتَ أَنْتَ هُوَ؟
ص: 78
علی (علیه السلام) فرمود: نخستین سخنی که خداوند به وسیلۀ آن با پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگو کرد: این گفته خدای بلندمرتبه است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ: رسول به آنچه از پروردگارش بر او فرستاده شده، ایمان آورد.» [مرد داودی] گفت: این خواستۀ من نیست. [حضرت] فرمود: پس گفته رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) [که فرمود]: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّه: و مؤمنان همگی به خدا ایمان آوردند.» [مرد داودی] گفت: این خواستۀ من نیست. [حضرت] فرمود: این امر را درحالی که پوشیده است رها کن. گفت: باید مرا باخبر سازی یا اینکه تو، او (جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) نیستی؟
قفَالَ: أَمَّا إِذْ أَبَيْتَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا رَجَعَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ وَ الْحُجُبُ تُرْفَعُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَصِيرَ إِلَى مَوْضِعِ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) نَادَاه مَلَكٌ: أَحْمَدَ! قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ: اقْرَأْ عَلَى السَّيِّدِ الْوَلِيِ مِنَّا السَّلَامَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَنِ السَّيِّدُ الْوَلِيُّ؟ فَقَالَ الْمَلَكُ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) قَالَ الْيَهُودِيُّ: صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجِدُ ذَلِكَ فِي كِتَابِ أَبِي.
پس [حضرت] فرمود: اما اکنون که نمی پذیری [پاسخ تورا می دهم]. پس همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که از نزد پروردگارش بازگشت و پرده ها پیش از آنکه به جایگاه جبرئیل برسد برای او برداشته شد، فرشته ای او را ندا داد: ای احمد! همانا خداوند بلندمرتبه بر تو سلام می رساند و به تو می فرماید: از ما بر آن سیّد ولیّ سلام برسان! پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: سیّد ولیّ چه کسی است؟ پس فرشته گفت: علی بن ابیطالب (علیهما السلام). مرد یهودی گفت: به خدا قسم راست گفتی! همانا من قطعاً آن را در کتاب پدرم یافتم.فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَمَّا الْمَلَكُ الَّذِي زَحَمَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَمَلَكُ الْمَوْتِ جَاءَ مِنْ عِنْدِ جَبَّارٍ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا قَدْ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ عَظِيمٍ فَغَضِبَ اللَّهُ فَزَحَمَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَمْ يَعْرِفْهُ فَقَالَ جَبْرَئِيل: يَا مَلَكَ الْمَوْتِ! هَذَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَحْمَدُ حَبِيبُ اللَّهِ فَرَجَعَ إِلَيْهِ فَلَصِقَ بِهِ وَ اعْتَذَرَ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِنِّي أَتَيْتُ مَلِكاً جَبَّاراً قَدْ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ عَظِيمٍ فَغَضِبْتُ وَ لَمْ أَعْرِفْكَ فَعَذَّرَه
ص: 79
پس علی (علیه السلام) فرمود: امّا فرشته ای که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه شد: پس ملک الموت بود که از نزد ستمکاری از اهل دنیا آمده بود که کلام بزرگ و سنگینی گفته بود که خدا را به خشم آورده بود. پس با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه شد و او را نشناخت، پس جبرئیل گفت: ای ملک الموت! این رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، احمد، حبیب خداوند است. پس [ملک الموت] به سوی ایشان (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) بازگشت، پس به ایشان متوسل شد و معذرت خواست و گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! همانا من از نزد پادشاه زورگویی که قطعاً سخنی درشت گفته بود، آمدم؛ پس خشمگین بودم و تو را نشناختم. پس [رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)] عذر او را پذیرفت؛
وَ أَمَّا الْأَرْبَعَةُ الَّذِينَ كَشَفَ عَنْهُمْ مَالِكٌ طَبَقاً مِنَ النَّارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَرَّ بِمَالِكٍ وَ لَمْ يَضْحَكْ مُنذُ خُلِقَ قَطُّ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا مَالِكُ هَذَا نَبِيُّ الرَّحْمَةِ فَتَبَسَّمَ فِي وَجْهِهِ وَ لَمْ یَتَبَسَّمْ لِأحَدٍ غَیْرِه فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مُرْه يَكْشِفْ طَبَقاً مِنَ النَّارِ. فَكَشَفَ طَبَقاً فَإِذَا قَابِيلُ وَ نُمْرُودُ وَ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ فَقَالُوا: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! اسْأَلْ رَبَّكَ أَنْيَرُدَّنَا إِلَى دَارِ الدُّنْيَا حَتَّى نَعْمَلَ صَالِحاً فَغَضِبَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ بِرِيشَةٍ مِنْ رِيشِ جَنَاحِهِ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ طَبَقَ النَّارِ
و امّا چهار نفری که نگهبانی از مالکان دوزخ از روی آنان سرپوشی از آتش را برداشت: پس همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر نگهبانی [از دوزخ] عبور کرد که از وقتی آفریده شده بود، هرگز نخندیده بود. پس جبرئیل به او گفت: ای نگهبان! این پیامبرِ رحمت است. پس او به چهره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخند زد و پس ازآن، دیگر به کسی نخندید. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پس به او دستور بده سرپوشی از آتش بردارد. پس [مالک دوزخ] سرپوشی را برداشت، پس ناگهان قابیل و نمرود و فرعون و هامان دیده شدند. پس [آنان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] گفتند: ای محمّد! از پروردگارت بخواه که ما را به زندگانی دنیا بازگرداند تا عمل شایسته انجام دهیم. پس جبرئیل خشمگین شد، پس به پری از پرهای خود گفت تا سرپوش آتشین را بر روی ایشان بازگرداند؛
ص: 80
وَ أَمَّا مِنْبَرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِنَّ مَسْكَنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) جَنَّةُ عَدْنٍ و هِيَ جَنَّةٌ خَلَقَهَا اللَّهُ بِيَدِه وَ مَعَهُ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً وَ فَوْقَهُ قُبَّةٌ يُقَالُ لَهَا: قبة الرِّضْوَانُ وَ فَوْقَ قبة الرِّضْوَانِ مَنْزِلٌ يُقَالُ لَهَا: الْوَسِيلَةُ وَ لَيْسَ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلٌ يُشْبِهُهُ و هُوَ مِنْبَرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)
و امّا منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): پس همانا محل سکونت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهشت عدن است و آن باغی است که خداوند آن را با دست [قدرت] خود ساخته و در آن همراه با او (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم))، دوازده وصیّ هستند و بر فراز آن، گنبدی است که به آن «قبّه رضوان» گفته می شود و بر بالای قبّه رضوان، جایگاه دیگری است که به آن، «وسیله» گفته می شود و در بهشت، هیچ منزلی شبیه به آن نیست و آن، منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.قَالَ الْيَهُودِيُّ: صَدَقْتَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَفِي كِتَابِ أَبِي دَاوُدَ يَتَوَارَثُونَهُ وَاحِدٌ وَاحِد حَتَّى صَارَ إِلَيَّ ثُمَ أَخْرَجَ كِتَاباً فِيهِ مَا ذَكَرَه مَسْطُوراً بِخَطِّ دَاوُد، ثُمَّ قَالَ: مُدَّ يَدَكَ فأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّهُ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ مُوسَى (علیه السلام) وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ عَالِمُ هَذِه الْأُمَّةِ وَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: فَعَلَّمَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) شَرَائِعَ الدِّينِ.(1)
مرد یهودی گفت: به خدا سوگند راست گفتی! همانا این سخن را در کتاب پدرم داود یافتم که آن کتاب را هر یک پس از دیگری به ارث می برند تا اکنون به من رسیده است. سپس کتابی را خارج کرد که آنچه را [حضرت] گفته بود، به خط داود در آن نوشته شده بود. سپس [به امام علی (علیه السلام)] عرضه داشت: دست خود را دراز کن! پس من شهادت می دهم که هیچ معبودی جز الله نیست و اینکه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خداست و همانا او کسی است که موسی (علیه السلام) به [رسالت] او بشارت داده بود و نیز شهادت می دهم که تو عالِم این امّت و وصیّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی. [راوی] گوید: پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) احکام دین را به او آموخت.
ص: 81
3- في أنّه أقضى الصحابة
(42) ابن عقدة قال: حدّثنا عبيد بن حمدون الرواسي قال: حدثنا الحسن بن ظريف قال: سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد (علیهما السلام) يقول: مَا رَأَيْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) قَضَى قَضَاءً إِلَّا وَجَدْتُ لَهُ أَصْلًا فِي السُّنَّةِ قَالَ: وَ كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَقُولُ: لَوِ اخْتَصَمَ إِلَيَّ رَجُلَانِ فَقَضَيْتُ بَيْنَهُمَا ثُمَّ مَكَثَا أَحْوَالًا كَثِيرَةً ثُمَّ أَتَيَانِي فِي ذَلِكَ الْأَمْرِ لَقَضَيْتُ بَيْنَهُمَا قَضَاءً وَاحِداً لِأَنَّ الْقَضَاءَ لَا يَحُولُ وَ لَا يَزُولُ أَبَداً.(1)
حسن بن ظريف گويد: از جعفر بن محمد (علیهما السلام) شنيدم كه مى فرمود: نديدم [امام] على (علیه السلام) را که [در موضوعی] قضاوتى کند جز اينكه ریشه و دلیل آن را در سنّت يافتم و [امام] على (علیه السلام) مى فرمود: اگر دو مرد نزد من به مخاصمه بپردازند و ميان آنان داورى كنم، سپس سال های زيادى بمانند، سپس دوباره در همان امرِ منازعه نزد من آيند، همانا ميان آن دو، يك نوع قضاوت مى كنم؛ زيرا قضاوت هیچ گاه تغییر و تحوّل نمی یابد.
ص: 82
الفصل الثامن: أنّه أقرب الناس من رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) و الخليفة بعده
و جانشین بعد از ایشان است
1- قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): عليّ (علیه السلام) أخي و وزيري و وصيّي
(43) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن يحيى بن زكريا قال: حدّثنا عبيد اللّه بن موسى قال: حدّثنا مطر عن أنس قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب (علیهما السلام).(1)
مطر از انس روایت کرد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا برادر من و وزیر من و وصیّ من، علی بن ابیطالب (علیهما السلام) است.
(44) ابن عقدة قال: حدّثنا محمّد بن منصور قال: حدّثنا أحمد بن عيسى العلوي قال: حدّثنا حسين بن علوان عن أبي خلد عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه الحسين بن عليّ عن أميرالمؤمنين عليّ (علیهم السلام) قال:
ص: 83
دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ فِي بَعْضِ حُجُرَاتِهِ فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لِي فَلَمَّا دَخَلْتُ قَالَ لِي: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بَيْتِي بَيْتُكَ فَمَا لَكَ تَسْتَأْذِنُ عَلَيَّ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! أَحْبَبْتُ أَنْ أَفْعَلَ ذَلِكَ
زيد بن على از پدرش از جدش حسین بن علی (علیهم السلام) روایت کرده که اميرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم -درحالی که ایشان دریکی از اتاق هایش بود- پس برای ورود به ایشان اجازه گرفتم؛ پس به من اجازه [ورود] داد؛ زمانی که وارد شدم، به من فرمود: اى على (علیه السلام)! آیا نمی دانی که خانۀ من، خانۀ توست؟ پس اجازه ی ورود بر من، برای تو نیست. پس گفتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! من دوست دارم كه اين كار را انجام دهم.
قَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَحْبَبْتَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ وَ أَخَذْتَ بِآدَابِ اللَّهِ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّكَ أَخِي أَمَا عَلِمْتَ إِنَّهُ أَبَى خَالِقِي وَ رَازِقِي أَنْ يَكُونَ لِي سِرٌّ دُونَكَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ وَصِيِّي مِنْ بَعْدِي وَ أَنْتَ الْمَظْلُومُ الْمُضْطَهَدُ بَعْدِي
فرمود: اى على (علیه السلام)! دوست دارى آنچه را خدا دوست می دارد و بر طبق آداب الهی عمل کرده ای. پس فرمود: اى على (علیه السلام)! آيا نمی دانیكه تو برادر منى؟ آیا نمی دانی همانا آفریننده و روزی دهنده ی من، شایسته نمی دارد كه برای من راز و سرّی باشد که تو ندانی؟ اى على (علیه السلام)! تو بعد از من، وصیّ من هستی و تو بعد از من، مظلوم سرکوب شده ای.
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! الثَّابِتُ عَلَيْكَ كَالْمُقِيمِ مَعِي وَ مُفَارِقُكَ مُفَارِقِي؛ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِنْ نُورٍ وَاحِد.(1)
ای على (علیه السلام)! کسی که بر [ولایت] تو ثابت قدم باشد مانند کسی است که همواره با من باشد و کسی که از تو جدا شود، از من جدا شده است. ای على (علیه السلام)! دروغ گوید كسى كه گمان کند مرا دوست دارد درحالی که با تو دشمنی ورزد، زيرا حقیقتاً خدای بلندمرتبه من و تو را از يك نور آفريده است.
ص: 84
(45) ابن عقدة أنبأنا يعقوب بن يوسف بن زياد بن السري أنبأنا أبو غسّان قال: أنبأنا إبراهيم بن يوسف عن أبيه عن عمّار الدهني عن عبد اللّه بن ثمامة، قال: سَمِعتُ عَلِيّاً (علیه السلام) يَقُولُ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ لَمْ يَقُلْهَا أَحَدٌ قَبْلِي وَ لَا يَقُولُهَا أَحَدٌ بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ.(1)عبدالله بن ثمامه گوید: شنیدم [امام] علی (علیه السلام) می فرمود: من بنده خدا و برادر رسول او هستم. [اين كلام را] احدى پيش از من نگفته و احدی بعد از من نیز نخواهد گفت مگر انسان بسیار دروغ گو.
(46) ابن عقدة قال: أخبرني المنذر بن محمّد قراءة قال: حدّثنا أحمد بن يحيى الضبي قال: حدّثنا موسى بن القاسم عن عليّ بن جعفر عن عليّ بن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه (علیهم السلام) قال: قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَ اللَّهَ أَخْرَجَنِي وَ رَجُلًا مَعِي مِنْ طُهْرٍ إِلَى طُهْرٍ مِنْ صُلْبِ آدَمَ حَتَّى خَرَجْنَا مِنْ صُلْبِ أَبِينَا فَسَبَقْتُهُ بِفَضْلِ هَذِه عَلَى هَذِه وَ ضَمَّ بَيْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَى وَ هُوَ النُّبُوَّةُ فَقِيلَ لَهُ وَ مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ
(علیهما السلام).(2)
علی بن جعفر از علی بن موسی بن جعفر از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا خداوند من و مردی همراه مرا از طبقات پاکیزه از نسل آدم به دنیا آورد تا از صلب پدرمان به دنیا آمدیم؛ پس به برتری این بر این، از او پیشی گرفتم -درحالی که دو انگشت سبابه و وسطی را به هم چسبانده بودند- و آن [برتری]، نبوّت است. پس به ایشان عرض شد: و او چه کسی است ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ پس فرمود: علی بن ابیطالب
(علیهما السلام).
ص: 85
2- قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): عليّ (علیه السلام) خير البشر
(47) ابن عقدة قال: حدّثنا محمّد بن إسماعيل عن عمر التمّار قال: حدّثنا عبد الرحمن بن هلقام قال: حدّثنا شعبة عن الأعمش و عبيد بن إبراهيم عن عطية العوفي قال: سألت جابر بن عبد اللّه عن عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام) فقال: ذَاكَ خَيرُ البَشَرِ.(1)
عطیه عوفی گوید از جابر بن عبدالله درباره ی علی بن ابیطالب
(علیهما السلام) سوال کردم، پس فرمود: این بهترین بشر است.
(48) ابن عقدة قال: حدّثني أحمد بن محمّد بن قشر حدّثنا أبي حدّثنا سعيد بن عمرو و هو سعيد بن هلال الثقفي حدّثني محمّد بن سلمة بن زياد الأشجعي عن أبيه عن عمّه عبيد اللّه بن أبي الجعد قال: كُنتُ جَالِساً عِندَ جَابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ فَذَكَرُوا عَلِيّاً (علیه السلام) فَجَعَلَ يَذكُرُ سَوابِقه فَقَالَ رَجُلُ أَظُنُّهُ مَوْلًى لِبَنِي أُمَيَّةَ: إِنَّهُ قَدْ أَحْدَثَ! فَرَأَيْتُ جَابِرٍ وَ قَدْ رَفَعَ حَاجِبِهِ وَ أَقْبَلَ نَحْوَه فَقَالَ: أو تَشُكُّونَ فِيهِ؟ مَا يَشُكُ فِيهِ إِلَّا كَافِرٌ.(2)
عبیدالله بن ابی جعد گوید: نزد جابر بن عبدالله نشسته بودم، پس [حضرت] علی (علیه السلام) را یاد کردند، پس سابقه [ایمان و مجاهدت] ایشان را یادآوری نمودند. پس مردی که احتمال می دادم از بنی امیّه باشد، گفت: همانا این [سوابق و فضائل] ساختگی است! پس به جابر نگاه کردم، درحالی که ابرویش را بالا انداخته بود و به سمت او روی نمود، پس گفت: آیا در آن شک دارید؟ کسی در آن شک نمی کند جز [انسان] کافر.
ص: 86
3- قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): عليّ (علیه السلام) طاعته طاعتي و معصيته معصيتي
(49) ابن عقدة أخبرنا محمّد بن عبيد و الحسن بن عليّ بن بزيع، قالا: أخبرنا محمّد بن عمران بن أبي ليلى أخبرنا شعيب بن راشد، عن الأعمش عن أبي وائل عن حذيفة بن اليمان رضى اللّه عنه قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلِيٌ (علیه السلام) طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيَتِي.(1)
حذیفة بن یمان گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علی (علیه السلام) [همان کسی است که] اطاعت از او، اطاعت از من است و نافرمانی از او، نافرمانی از من است.
4- قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): عليّ (علیه السلام) منّي و أنا منه و هو وليّكم بعدي
(50) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى أنبأنا عبد الرحمن و هو ابن شريك أنبأنا أبي عن الأجلح عن عبد اللّه بن بريدة عن أبيه قال: بعث رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مع عليّ (علیه السلام) جيشا و مع خالد بن الوليد جيشا آخر إلى اليمن و قال: إِنِ اجْتَمَعْتُمْ فَعَلِيٌّ عَلَى النَّاسِوَ إِنِ افتَرَقتُم فَكُلْ وَاحِدٍ مِنْكُمَا عَلَى حَدِّه؛ قَالَ بُرَيْدَةَ: فَلَقِينَا الْقَوْمَ فَظَهَرَ الْمُسْلِمُونَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ فَقَتَلْنَا الْمُقَاتِلَةَ وَ سَبَيْنَا الذُّرِّيَّةَ وَ أَخَذَ عَلِيُّ (علیه السلام) امْرَأَةً مِنْ ذَلِكَ السَّبْيِ.
بریده گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه [امام] علی (علیه السلام) لشگری و همراه خالد بن ولید نیز لشگر دیگری را به سوی یمن فرستاد و فرمود: اگر با یکدیگر جمع شدید، پس [اطاعت] علی (علیه السلام) بر همۀ لشگر واجب است و اگر از یکدیگر جدا شدید، هریک محدوده ی خود را فرمانروایی کند. بریده گوید: پس به قومی برخوردیم، پس مسلمانان بر مشرکین پیروز گشتند. پس جنگجویان را کشتیم و زنان و فرزندان را اسیر کردیم و علی (علیه السلام) زنی را از میان اسیران برگزید.
ص: 87
قَالَ: فَكَتَبَ مَعِي خَالِدَ بْنُ الْوَلِيدِ وَ كُنْتُ مَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يُنَالُ فِيهِ مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ يُخْبِرُه بِالَّذِي فَعَلَ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَنَالَ مِنْهُ. قَالَ: فَقَدِمْتُ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَرَأْتُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ وَ نِلْتُ مِنْ عَلِيٍّ
[بریده] گوید: پس خالد بن ولید [نامه ای] نوشت و مرا با آن [نامه] به سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و در آن از [حضرت] علی (علیه السلام) گله مند شده بود و از کارهای او به ایشان (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) خبر داده بود و به من هم دستور داده بود تا از او (حضرت علی (علیه السلام)) شکایت کنم. [بریده] گوید: پس به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم، پس آن نامه را برای ایشان خواندم و از [حضرت] علی (علیه السلام) شکایت کردم.فَرَأَيْتُ وَجْهَ نَبِيَّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتَغَيِّراً! فَقُلْتُ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)!
بَعَثْتَنِي مَعَ رَجُلٍ وَ أَمَرَتْنِي بِطَاعَتِهِ فَبَلَّغْتُ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ فَقَالَ: «يا بُرَيْدَةُ! لَا تَقَعَنَّ فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»(1)
پس ناگهان چهره پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دگرگون دیدم. پس گفتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این جایگاه کسی است که پناهنده ی تو گشته! مرا همراه مردی فرستادی و مرا به اطاعت او فرمان دادی، پس آنچه به خاطر آن فرستاده شده بودم، به شما رسانیدم. پس فرمود: ای بریده! در مورد علی (علیه السلام) بدگویی مکن. پس همانا او از من و من از او هستم و او بعد من، ولیّ و سرپرست شماست.
ص: 88
5- حديث المنزلة
(51) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى الصوفي أنبأنا إسماعيل بن صبيح اليشكري أنبأنا أبو أويس أنبأنا محمّد بن المنكدر أنبأنا جابر قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيِّ(علیه السلام): أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؟(1)
جابر گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به [امام] علی (علیه السلام) فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی را داشته باشی، جز اینکه بعد من پیامبری نیست؟
(52) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى أنبأنا عبد الرحمن يعني ابن شريك أنبأنا أبي أنبأنا الأعمش عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ: اخْلُفْنِي فِي أَهْلِي فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! إِنِّي أَكْرَه أَنْ تَقُولُ الْعَرَبُ خَذَلَ ابْنَ عَمِّهِ وَ تَخَلَّفَ عَنْهُ فَقَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ قَالَ: بَلَى قَالَ: فَاخْلُفْنِي.(2)
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن ابیطالب (علیهما السلام) در جنگ تبوک فرمود: مرا در میان خانواده ام، جانشین باش. پس علی (علیه السلام) عرضه داشت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! همانا من کراهت دارم که عرب ها بگویند: پسرعمویش را خوار کرد و از [همراهی] خود جاگذاشت. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی را داشته باشی؟ عرضه داشت: بله! [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: پس مرا جانشین باش.
ص: 89
(53) ابن عقدة أنبأنا يعقوب بن يوسف بن زياد أنبأنا الحسن بن علي الرزّاز أنبأنا أسباط بن نصر و منصور بن أبي الأسود عن موسى الجهني عن فاطمة بنت علي عن أسماء بنت عميس أنّ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قال لعليّ (علیه السلام): أنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.(1)
اسماء بنت عمیس گوید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به [امام علی (علیه السلام)] فرمود: تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من، پیامبری نیست.
(54) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن أحمد بن الحسن القطواني أنبأنا حمّاد بن أعين الصائغ أنبأنا الحسن بن جعفر بن الحسن الحسني أنبأنا هارون بن سعد و عبد الجبّار بن العبّاس و حلو بن السري عن موسى الجهني قال: قُلتُ لِفَاطِمَةَ بِنتِ عَلِيٍّ (علیهما السلام): أ تَحفَظِينَ عَن أبيكِ شَيئاً؟ قَالَتْ: لَا وَ لَكِن حَدَّثْتَنِي أسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ أنّهَا سَمِعْتُ النَبِيّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.(2)
موسی جهنی گوید: به فاطمه دختر علی (علیهما السلام) عرض کردم: آیا از پدرت مطلبی در حافظه داری؟ فرمود: نه! ولی اسماء بنت عمیس مرا باخبر کرد که شنیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به [حضرت] علی (علیه السلام)می فرمود: تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من، پیامبری نیست.
قال حلو بن السري: و حدّثني عروة بن عبداللّه الجعفي أبو مهل أنّه كان مع موسى الجهني و دخل على فاطمة بنت عليّ (علیهما السلام) حين حدّثت موسى بهذا الحديث عن أسماء بنت عميس عن رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم).
(55) ابن عقدة أنبأنا عبد اللّه بن أحمد بن المستورد أنبأنا أحمد بن صبيح القرشي، أنبأنا يحيى بن يعلى عن العلاء بن عبد اللّه بن زهير و ذكر عنه خيرا عن عبد الرحمن بن الأسود عن أبيه و عن الأشتر عن سعد بن مالك أنّ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قال لعليّ (علیه السلام): أنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي سَالَمَ اللّهَ مَنْ سَالَمْتَهُ وَ عَادَى مَنْ عَادَيْتَهُ.(3)
ص: 90
سعد بن مالک گوید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به [امام] علی (علیه السلام) فرمود: تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من، پیامبری نیست. کسی که تو با او در صلح هستی، او با خدا نیز در صلح است و کسی که تو با او دشمنی ورزی، او [با خدا نیز] دشمنی بورزد.
(56) ابن عقدة أنبأنا جعفر بن عبد اللّه المحمّدي حدّثني أبي محمّد بن عبد اللّه حدّثني إسحاق بن جعفر بن محمّد حدّثني عبد اللّه بن حسين بن عطاء بن يسار حدّثني محمّد بن المنكدر قال: سمعت المسيب يقول: حدّثني عامر بن سعد عن أبيه بحديث المنزلة فلقيت سعدا فسألته فقال: سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.(1)
مسبب گوید: عامر بن سعد از پدرش مرا به حدیث منزلت آگاه نمود، پس سعد را دیدم و از او [در مورد این حدیث] پرسیدم، پس گفت: شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به [امام] علی (علیه السلام) می فرمود: تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من، پیامبری نیست.
(57) ابن عقدة قال: أخبرني عليّ بن محمّد بن عليّ قراءة عليه قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن عيسى قال: حدّثنا عبيد اللّه بن عليّ قال: حدّثنا عليّ بن موسى عن أبيه عن جدّه عن آبائه عن عليّ (علیهم السلام) قال: خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! تُخَلِّفُنِي بَعْدَكَ؟ قَالَ: أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.(2)
علی بن موسی از پدرانش از [امام] علی (علیهم السلام) روایت فرمودند که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، [حضرت] علی (علیه السلام) را در جنگ تبوک، جانشین [خود در مدینه] قرار داد. پس [حضرت علی (علیه السلام)] عرضه داشت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! بعد از [رفتن] خود [به جنگ]، مرا [در مدینه] جا می گذاری؟ [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی را داشته باشی، جز اینکه بعد من پیامبری نیست؟
ص: 91
6- ما أخبر به رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أميرالمؤمنين (علیه السلام) بما يجري عليه و ما جرى عليه
(58) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك أنبأنا عبيس بن هشام أنبأنا منصور بن يونس عن عبد المؤمن بن القاسم عن الحرث بن حصيرة عن القاسم بن جندب عن أنس بن مالك أنّ النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قال لعليّ (علیه السلام): إِنَّكَ لَنْ تَمُوتَ حَتَّى تُؤْمَرُ وَ تَمْلَأَ غَيْظاً وَ تُوجَدُ مِنْ بَعْدِي صَابِراً.(1)
انس بن مالک گوید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به [حضرت] علی (علیه السلام) فرمود: همانا تو هرگز نمی میری تا اینکه مورد دستور واقع شوی و از خشم، انباشته گردی و بعد از من، شکیبایی کنی.
(59) ابن عقدة قال: أخبرنا محمّد بن هارون الهاشمي قراءة عليه قال: أخبرنا محمّد بن مالك بن الأبرد النخعي قال: حدّثنا محمّد بن فضيل بن غزوان الضبي قال: حدّثنا غالب الجهني عن أبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن أبي طالب (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أُوقِفْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ.
[امام] اباجعفر محمد بن علی بن حسین از پدران بزرگوارش (علیهم السلام) از [امام] علی بن ابیطالب (علیهما السلام) روایت فرمودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمانی که به سوی آسمان سیر داده شدم، از آسمانی به سوی آسمانی دیگر، سپس به سوی سدرةالمنتهی [سیر داده شدم]، در پیشگاه پروردگارم -که شکست ناپذیر و صاحب جلالت است- قرار داده شدم؛ پس به من فرمود: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! عرضه داشتم: گوش به فرمانم پروردگارم و در خدمت تو هستم.قَالَ: قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِي فَأَيَّهُمْ وَجَدْتَ أَطْوَعَ لَكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: رَبِّ عَلِيّاً (علیه السلام)! قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةَ يُؤَدِّي عَنْكَ وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؟
ص: 92
فرمود: همانا مخلوقین مرا آزمودی، پس کدام یک از آن ها را مطیع تر نسبت به خودت یافتی؟ عرضه داشتم: پروردگارا! علی (علیه السلام) را. فرمود: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! راست گفتی. پس آیا برای خود جانشینی برگزیده ای که پس از تو، امور تو را به انجام رسانَد و به بندگانم از کتابم آنچه را که نمی دانند، بیاموزد؟
قَالَ: قُلْتُ: اخْتَرْ لِي فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خَيْرٌ لِي. قَالَ: قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً (علیه السلام) فَاتَّخِذْه لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً فَإِنِّي قَدْ نَحَلْتُهُ عِلْمِي وَ حِلْمِي وَ هُوَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ حَقّاً لَمْ يُقَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا أَحَدٌ بَعْدَه.
عرضه داشتم: تو انتخاب کن؛ پس قطعاً انتخاب تو برای من نیکوتر است. [خداوند] فرمود: علی (علیه السلام) را برای تو برگزیدم؛ پس او را برای خودت جانشین و وصی قرار بده. پس به درستی که من دانش و حلم و بردباری خویش را به او بخشیده ام و او حقیقتاً، امیرالمؤمنین است و هیچ کس پیش از او و پس از او، به این نام نامیده نشده است.
يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! عَلِيٌّ (علیه السلام) رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ نُورُ أَوْلِيَائِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي فَبَشِّرْه بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): رَبِّ فَقَدْ بَشَّرْتُهُ.
ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! علی (علیه السلام) پرچم هدایت و امام کسی است که مرا اطاعت می کند و [او] نور دوستان من و او کلمه ای است که پرهیزگاران را به [همراهی او] ملزم کردم. هرکس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. پس ای محمد! او را به این امربشارت بده. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: پروردگارا! به او بشارت دادم.
فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِي قَبَضْتِهِ إِنْ يُعَذِّبْنِي فَبِذُنُوبِي لَمْ يَظْلِمْنِي شَيْئاً وَ إِنْ يُتِمَّ لِي مَا وَعَدَنِي فَاللَّهُ أَوْلَى بِي. فَقَالَ: اللَّهُمَّ أَجِلَّ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْهُ رَبِيعَةَ الْإِيمَانِ بِكَ. قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِ يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! غَيْرَ أَنِّي مُخْتَصُّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ لَمْ أَخْتَصُّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَوْلِيَائِي.
ص: 93
پس علی (علیه السلام) گفت: من بنده خدا و در اختیار او هستم. اگر مرا عذاب کند، پس به خاطر گناهانم بوده و بر من ستمی روا نداشته است و اگر آنچه به من وعده داده است بر من تمام سازد، پس خداوند به من سزاوارتر است. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] عرض کرد: خداوندا! قلب او را عالی قدر گردان و طراوت ایمان به خود را [در دلش] قرار ده. [خداوند] فرمود: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! با او چنین کردم جز آنکه من، او را به بلایی اختصاص دادم که به هیچ یک از دوستانم [چنین بلایی را] اختصاص نداده ام.
قَالَ: قُلْتُ: رَبِّ! أَخِي وَ صَاحِبِي. قَالَ: إِنَّهُ قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ لَوْ لَا عَلِيٌّ (علیه السلام) لَمْ يُعْرَفْ حِزْبِي وَ لَا أَوْلِيَائِي وَ لَا أَوْلِيَاءُ رُسُلِي.(1)
عرض کردم: پروردگار من! [او] برادر و هم نشین من است. [خداوند] فرمود: همانا [این بلا] در علم من از پیش بوده است که او مورد آزمایش قرار می گیرد و [مردم نیز]درباره ی او در معرض آزمایش قرار می گیرند؛ اگر علی (علیه السلام) نبود، گروه من و دوستان من و دوستان فرستادگان من، شناخته نمی شدند.
(60) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن بن عليّ بن فضّال عن
أبيه عن أبي الحسن (علیه السلام) قال: سَأَلْتُهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): كَيْفَ مَالَ النَّاسُ عَنْهُ إِلَى غَيْرِه وَ قَدْ عَرَفُوا فَضْلَهُ وَ سَابِقَتَهُ وَ مَكَانَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟
حسن بن فضال از پدرش از ابوالحسن (امام کاظم (علیه السلام)) روایت کرده: از ایشان درباره ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کردم: چگونه مردم از او (امام علی (علیه السلام)) روی گرداندند و به سوی دیگری رفتند، درحالی که قطعاً فضیلت و سابقه و جایگاه ایشان را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانستند؟
ص: 94
فَقَالَ: إِنَّمَا مَالُوا عَنْهُ إِلَى غَيْرِه لِأَنَّهُ قَدْ كَانَ قَتَلَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَجْدَادِهِمْ وَ أَعْمَامِهِمْ وَ أَخْوَالِهِمْ وَ أَقْرِبَائِهِمُ الْمُحَاربينَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ عَدَداً كَثِيراً فَكَانَ حِقْدُهُمْ عَلَيْهِ لِذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ فَلَمْ يُحِبُّوا أَنْ يَتَوَلَّى عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ فِي قُلُوبِهِمْ عَلَى غَيْرِه مِثْلُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي الْجِهَادِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِثْلُ مَا كَانَ لَهُ فَلِذَلِكَ عَدَلُوا عَنْهُ وَ مَالُوا إِلَى سِوَاه.(1)
پس فرمود: فقط و فقط به این خاطر از ایشان (امام علی (علیه السلام)) به سوی فرد دیگری روی پیدا کردند که همانا او تعداد زیادی از پدران و اجداد و عموها و دایی ها و نزدیکانشان را که باخدا و رسول او سر جنگ داشتند، کشته بود؛ پس به خاطر این، در قلب هایشان کینۀ او را داشتند، پس دوست نمی داشتند که او بر آن ها ولایت داشته باشد و در قلب هایشان چنین کینه ای نسبت به هیچ شخص دیگری نداشتند. به خاطر اینکه [سابقۀ کسی] در جهاد، همچون [سابقۀ جهاد] او در پیشگاه رسول خدا (صلی اللهعلیه و آله و سلم) نبود؛ پس به خاطر این، از او روی برگرداندند و به غیر او تمایل پیدا کردند.
(61) ابن عقدة قال: حدّثني محمّد بن المفضل بن إبراهيم بن المفضّل بن قيس الأشعري قال: حدّثنا عليّ بن حسان عن عمّه عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عليّ بن الحسين
(علیهم السلام) قال: لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) إِلَى مَنْزِلِهَا فَتَشَكَّتْ وَ كَانَ وَفَاتُهَا فِي هَذِه الْمَرْضَةِ دَخَلَ إِلَيْهَا النِّسَاءُ الْمُهَاجِرَاتُ وَ الْأَنْصَارِيَّاتُ
[امام] اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق از پدر بزرگوارشان از جدشان (علیهم السلام) روایت فرمودند که حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: زمانی که [حضرت] فاطمه (سلام الله علیها) [از مسجد] به سوی منزلشان بازگشتند، پس دچار اندوه و ناراحتی شدند و در ایام بیماری ای بودند که منجر به وفاتشان شد، زنان مهاجر و انصار به زیارت ایشان مشرف شدند.
ص: 95
فَقُلْنَ لَهَا: كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَرَفْتُهُمْ وَ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ وَ رَمَيْتُهُم بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدَّ وَ خَطْلِ الرَّأْيِ وَ عُثُورِ الْجَدِّ وَ خَوْفِ الْفِتَنِ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»(1)
لَاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنِنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. وَيْحَهُمْ! أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِينِ بِالْوَحْيِ الْمُبِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ «أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»(2)!
پس به ایشان عرض کردند: ای دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! چگونه صبح کردی؟ پس فرمود: به خدا سوگند صبح کردم درحالی که از دنیایتان بیزار واز مردانتان خشمگینم؛ از آن ها خشمگینم پس از آن که ایشان را شناختم؛ و به دورشان انداختم پس از آن که امتحانشان کردم؛ و رهایشان کردم پس از آن که کارآمدی شان را سنجیدم؛ پس چه زشت است کُندی در شمشیر و پراکندگی در نظر و لغزیدن تلاش و ترسیدن از فتنه ها «چه بد چیزی برای خودشان از پیش فرستادند. خداوند بر آن ها خشمگین می شود و در عذاب الهی جاودانه خواهند ماند» همانا قطعاً به ناچار ریسمانش را به گردنشان انداختم و ننگ و عارش را به دوششان انداختم. پس ذلّت و هلاکت و دوری [از رحمت خدا] برای قومی است که ستم ورزیدند. وای بر آن ها! چگونه [حکومت را] از پایه های استوار رسالت و ستون های نبوّت و محل فرود روح الامین به وسیلۀ وحی روشن و از آشنایان به امور دنیا و دین، دور کردند؟! «آگاه باشید! این همان زیانکاری آشکار است!»
ص: 96
مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الحَسَنٍ (علیه السلام)؟ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ تَبَحُّرَه فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ تَنَمُّرَه فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ تَكَافَوْا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَه إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَاعْتَلَقَهُ ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلِمُ خِشَاشُهُ وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا رَوِيّاً صَافِياً فَضْفَاضاً تَطَفُح ضِفَّتَاه ثُمَّ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً
چه عیب و ایرادی توانستند از ابوالحسن (علیه السلام)(1) بگیرند؟ به خدا قسم سخت کوشی در پایمال کردن [دشمنانش] و جنگجو بودن در جنگ ها و صلابت شمشیرش و تبحّر و تسلطش بر کتاب خدا و بی باکی و دلیری ناشی از فنای در ذات الهی را عیب های او برشمردند؛ به خدا سوگند اگر آن ها از زمامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او سپرد، دست برمی داشتند، قطعاً او به شایستگی آن را به دست می گرفت، سپس آن را به آسانی و ملایمت حرکت می داد که نه مرکب آزرده و مجروح می شد و نهسوارکار به رنج و سختی می افتاد و آن ها را به سرچشمۀ آب گوارا و صاف و لبریز که اطرافی پاکیزه داشت، وارد می نمود، سپس آن ها را سیر و سیراب بازمی گرداند.
قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ الرِّيُّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَانْفَتَحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَكِنَّهُمْ بَغَوْا فَسَيَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
همانا برای آن ها خیرخواهی می کرد و خود از آن بهره ای نمی گرفت مگر با مقدار کمی آب [كه تشنگى خود را برطرف کند] و اندك غذایی كه گرسنگى خود را با آن رفع نمايد و همانا [آن زمان بود که] برکت هایی از آسمان و زمین بر آن ها گشوده می شد ولی آن ها طغیان کردند، پس به زودی خداوند آن ها را به آنچه انجام دادند، گرفتار خواهد کرد.
ص: 97
أَلَا فَاسْمَعْنَ وَ مَنْ عَاشَ أَرَاه الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْنَ فَانْظُرْنَ إِلَى أَيِّ نَحْوٍ اتَّجَهُوا؟ وَ عَلَى أَيِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا؟ وَ بِأَيِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا؟ وَ لِمَنْ اخْتَارُوا؟ وَ لِمَنْ تَرَكُوا؟ «لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ»(1) اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّهِ الذُّنَابَي بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْم يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً
آگاه باشید! پس بشنوید! هرکس زندگی کند، عجایبی را روزگار به او نشان می دهد و اگر تعجب کردید، پس بنگرید به سوی کدام سمت رفتند؟ به کدام سند استناد کردند؟ به کدام ریسمان چنگ زدند؟ و برای چه کسی انتخاب کردند؟ و برای چه کسی ترک کردند؟ «چه بد سرپرست و یاوری و چه بد همراه و همدمی» به خدا سوگند، دنباله روها را با پیشگامان و ناتوانان را با بزرگان و معتمدان تغییر دادند، پس خواری و ذلّت بر گروهی که گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.«أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ»(2)،
«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؟»(3) أَمَا لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ لَقِحَتْ فَانْظُرُوهَا تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِكَ خَسِرَ الْمُبْطِلُونَ وَ عَرَفَ التَّالُونَ غِبَّ مَا أسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طَيِّبُوا بَعْدَ ذَلِكَ نَفْساً وَ اطْمَئَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِم وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا خُسْرَى لَكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ قَدْ عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ؟ «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؟»(4)
و(5)
ص: 98
«آگاه باشید! همانا آن ها همان اهل فساد هستند، ولی درک نمی کنند»، «پس آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند، شایسته است مورد تبعیت قرار بگیرد یا کسی که هدایت نمی یابد مگر آنکه هدایتش کنند؟ پس شمارا چه شده؟ چگونه قضاوت می کنید؟» آگاه باشید! به جانم سوگند همانا حقیقتاً [با این کارشان] آبستن شده اند، پس نتیجۀ آن را می بینند؛ سپس می بینند که به جای ظرف بزرگ شیر، خون تازه و سمّ کشنده می دوشند و در آنجاست که طرفداران باطل، زیان می بینند و آیندگان به نتیجه و عاقبت [کار شومی که] گذشتگان آن را بنا کردند، آگاه می شوند. سپس بعدازاین، خودشان را پاک کنند و برای [وقوع] فتنه و بلا دل هایشان مطمئن شود و شمارا بشارت باد به شمشیر برّان و درگیر هرج ومرج شدن و تجاوزگری از جانب ظالمان و ستمگران که اندکی از شمارا باقی می گذارد و جمعتان را قلع وقمع می سازد. پس چه [بد] خسران و زیانی برای شماست و حالتان چگونه است درحالی که همانا [هدایت] از شما پوشیده ماند.«آیا می توان شمارا به پذیرش آن (ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و هدایت شدن به راه راست) وادار و مجبور سازیم، درحالی که از آن کراهت دارید؟»
(62) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن عثمان بن سعيد الزيّات قال: حدّثنا محمّد بن الحسين القصباني قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي السكوني عن أبان بن عثمان الأحمر عن أبان بن تغلب الربعي عن عكرمة عن
ابن عبّاس قال: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَى مَنْعِ فَدَكٍ...(1)
ابن عباس گوید: زمانی که به [حضرت] فاطمه (سلام الله علیها) خبر رسید که ابوبکر قصد دارد از [تصرّف ایشان] در فدک ممانعت کند... (خطبه فوق را بیان فرمودند)
ص: 99
(63) ابن عقدة قال: حدّثني محمّد بن المفضّل بن إبراهيم بن المفضّل بن قيس الأشعري قال: حدّثنا عليّ بن حسّان عن عمّه عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عليه السّلام عن أبيه عن جدّه عليّ بن الحسين عن عمّته زينب بنت أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب (علیهم السلام) قالت: لَمَّا أَجْمَعَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى مَنْعِ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) فَدَكاً...(1)
جعفر بن محمد از پدرش از جدش علی بن حسین، ایشان از عمه اش زینب دختر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهم السلام) روایت فرمودند: زمانی که ابوبکر بر مانع شدن [حضرت] فاطمه (سلام الله علیها) از فدک تصمیم گرفت...
(64) ابن عقدة حدّثنا محمّد بن المفضّل بن إبراهيم الأشعري، قال: حدّثني أبي، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن عمرو بن عثمان الجعفي، قال: حدّثني أبي، عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه عليّ بن الحسين عن عمّته زينب بنت أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب (علیهم السلام) و غير واحد من: أنَّ فاطِمَةَ (سلام الله علیها) لَمَّا أجْمَعَ أبو بَكرٍ عَلَى مَنْعِها فَدَكاً...(2)جعفر بن محمد از پدرش از جدش علی بن حسین، ایشان از عمه اش زینب دختر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهم السلام) از یکی از افراد روایت فرمودند: همانا [حضرت] فاطمه (سلام الله علیها) زمانی که ابوبکر بر منع ایشان [از تصرّف و بهره برداری] در فدک تصمیم گرفت...
(65) ابن عقدة قال: حدّثنا جعفر بن عبد اللّه العلوي قال: حدّثنا عمّي القاسم بن جعفر بن عبد اللّه بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن أبي طالب أبو محمّد قال: حدّثني عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين قال حدّثني أبي قال: حدّثني عبد اللّه بن أبي بكر بن محمّد بن عمرو بن حزم عن أبيه عن
جدّه: أَنَّ الْقَوْمَ حِينَ اجْتَمَعُوا لِلشُّورَى فَقَالُوا فِيهَا وَ نَاجَى عَبْدَ الرَّحْمَنِ رَجُلٌ مِنْهُمْ عَلَى حِدَةٍ ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): عَلَيْكَ عَهْدُ اللَّهِ وَ مِيثَاقُهُ لَئِنْ وُلِّيتَ لَتَعْمَلَنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ سِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ؟
ص: 100
عبدالله بن ابوبکر از پدرش از جدش روایت کرد: همانا هنگامی که این قوم برای شورا اجتماع کردند، پس درباره ی آن سخنانی گفتند و یکی از آن ها با عبدالرحمن درِگوشی صحبت می کرد. سپس به علی (علیه السلام) گفت: بر تو باد به [وفاداری نسبت به] عهد خدا و پیمان او که اگر حکومت را در اختیار گرفتی، قطعاً باید بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار نمایی.
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): عَلَيَّ عَهْدُ اللَّهِ وَ مِيثَاقُهُ لَئِنْ وُلِّيتُ أَمْرَكُمْ لَأَعْمَلَنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ. فَقَالَ عَبْدُالرَّحْمَنِ لِعُثْمَانَ كَقَوْلِهِ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) فَأَجَابَهُ أَنْ نَعَم، فَرَدَّ عَلَيْهِمَا الْقَوْلَ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ عَلِيٌّ (علیه السلام) كَقَوْلِهِ وَ يُجِيبُهُ عُثْمَانُ: أَنْ نَعَمْ فَبَايَعَ عُثْمَانَ عَبْدُالرَّحْمَنِ عِنْدَ ذَلِكَ.(1)پس علی (علیه السلام) فرمود: بر من واجب است [وفاداری نسبت به] عهد خدا و پیمان او که اگر امر [حکومت] شمارا در اختیار گرفتم، قطعاً طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل نمایم.
پس عبدالرحمن همانند گفتاری که به علی (علیه السلام) گفته بود، برای عثمان گفت، پس عثمان به او پاسخ داد: آری این چنین است؛ پس [عبدالرحمن] این سخن را سه بار خطاب به هر دو تکرار نمود و هر بار علی (علیه السلام) همان پاسخش را [تکرار] می فرمود و عثمان پاسخ می داد: آری این چنین است. پس در این هنگام، عبدالرحمن با عثمان بیعت نمود.
(66) ابن عقدة قال: حدّثني الفضل بن خباب الجمحي قال: حدّثنا محمّد بن إبراهيم الحمصي قال: حدّثني محمّد بن أحمد بن موسى الطائي عن أبيه عن
ابن مسعود قال: احْتَجُّوا فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لَمْ يُنَازِعِ الثَّلَاثَةَ كَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَائِشَةَ وَ مُعَاوِيَةَ فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيّاً (علیه السلام) فَأَمَرَ أَنْ يُنَادَى بِالصَّلَاةَ جَامِعَةً فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ:
ص: 101
ابن مسعود گوید: [مردم] در مسجد کوفه با یکدیگر بحث و جدل می کردند؛ پس می گفتند: چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن سه نفر (ابوبکر، عمر و عثمان) نجنگید، همان گونه که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه جنگید؟ پس این خبر به [امام] علی (علیه السلام) رسید. پس دستور داد که [مردم را] به نماز جماعت فراخوانند. پس زمانی که همه جمع شدند، [حضرت] بالای منبر رفت، پس خدا را حمد و ثنا نمود؛ سپس فرمود:مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّهُ بَلَغَنِي عَنْكُمْ كَذَا وَ كَذَا؛ قَالُوا: صَدَقَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! قَدْ قُلْنَا ذَلِكَ؛ قَالَ: فَإِنَّ لِي بِسُنَّةِ الْأَنْبِيَاءِ أُسْوَةً فِيمَا فَعَلْتُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(1)
ای مردم! همانا از شما به من خبر رسیده است که چنین و چنان گفته اید. گفتند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) راست گوید! همانا ما این چنین گفتیم. فرمود: پس همانا برای من در آنچه به جای آورده ام، الگویی از سنّت پیامبران است؛ خدای شکست ناپذیر و صاحب جلالت در کتابش فرمود: «قطعاً برای شما در رسول خدا، الگویی نیکوست».
قَالُوا: وَ مَنْ هُمْ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)؟ قَالَ أَوَّلُهُمْ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ «وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(2) فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) اعْتَزَلَ قَوْمَهُ لِغَيْرِ مَكْرُوه أَصَابَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ اعْتَزَلَهُمْ لِمَكْرُوه رَآه مِنْهُمْ فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ
گفتند: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! آن پیامبران [که شما از ایشان در رفتارتان پیروی نموده اید] چه کسانی هستند؟ فرمود: اوّل آن ها ابراهیم (علیه السلام) است؛ زمانی که به قوم خود گفت: «از شما و آنچه غير از خداوند مى خوانيد، كناره مى گيرم» پس اگر گفتید: همانا ابراهیم (علیه السلام) بدون اینکه بلایی از قومش به او برسد از ایشان کناره گیری کرد، پس قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر بگویید به خاطر بلایی که از آن ها دید، از آن ها دوری جست، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است؛
ص: 102
وَ لِي بِابْنِ خَالَتِهِ لُوطٍ (علیه السلام) أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ»(1) فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ لُوطاً كَانَتْ لَهُ بِهِمْ قُوَّةٌ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ لَمْ يَكُنْ لَهُ قُوَّةٌ فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ
و برای من از پسرخاله ایشان لوط (علیه السلام) الگویی است؛ زمانی که به قوم خود گفت: «ای کاش در برابر شما قدرت مقابله داشتم يا به تكيه گاهى قوى پناه مى بردم» پس اگر گفتید: همانا لوط (علیه السلام) برای مقابله با آن ها قدرت داشت، قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر گفتید او قدرتی برای مقابله با آن ها نداشت، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است؛
وَ لِي بِيُوسُفَ (علیه السلام) أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ»(2) فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ يُوسُفَ (علیه السلام) دَعَا رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ السِّجْنَ لِسَخَطِ رَبِّهِ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ أَرَادَ بِذَلِكَ لِئَلَّا يَسْخَطَ رَبُّهُ عَلَيْهِ فَاخْتَارَ السِّجْنَ فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ
و برای من از یوسف (علیه السلام) الگویی است؛ زمانی که گفت: «پروردگارا! زندان براى من ازآنچه اينان بدان دعوت مى كنند، محبوب تر است» پس اگر گفتید: همانا یوسف (علیه السلام) پروردگارش را فراخواند و به خاطر خشم پروردگارش، زندان را از خدا طلب کرد، پس قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر گفتید همانا او به خاطر اینکه پروردگارش بر او خشم نگیرد، پس زندان را انتخاب کرد، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است؛
وَ لِي بِمُوسَى (علیه السلام) أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ «فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ»(3) فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ بِلَا خَوْفٍ كَانَ لَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى (علیه السلام) خَافَ مِنْهُمْ فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ
و برای من از موسی (علیه السلام) الگویی است؛ زمانی که گفت: «پس هنگامی که از شما ترسيدم، از دست شما گريختم» پس اگر گفتید: همانا موسی (علیه السلام) فرار کرد بدون اینکه ترسی از
ص: 103
قومش برای او باشد، پس قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر گفتید همانا موسی (علیه السلام) از آن ها ترسید، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است؛
وَ لِي بِأَخِي هَارُونَ (علیه السلام) أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِأَخِيهِ «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»(1) فَإِنْ قُلْتُمْ لَمْ يَسْتَضْعَفُوه وَ لَمْ يُشْرِفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمُ اسْتَضْعَفُوه وَ أَشْرَفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَلِذَلِكَ سَكَتَ عَنْهُمْ فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ
و برای من از برادرم هارون (علیه السلام) الگویی است؛ زمانی که به برادرش [موسی (علیه السلام)] گفت: «ای فرزند مادرم! اين مردم مرا تضعیف كردند و نزدیک بود كه مرا به قتل برسانند» پس اگر گفتید: [بنی اسرائیل] او را تضعیف نکردند و به قتلش روی نیاوردند، پس قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر گفتید آن ها او را تضعیف نموده و به قتلش روی آوردند، پس به این خاطر، او درباره ی آن ها سکوت نمود، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است؛
وَ لِي بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُسْوَةٌ حِينَ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ وَ لَحِقَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ وَ أَنَامَنِي عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قُلْتُمْ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ لِغَيْرِ خَوْفٍ مِنْهُمْ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ خَافَهُمْ وَ أَنَامَنِي عَلَى فِرَاشِهِ وَ لَحِقَ هُوَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ فَالْوَصِيُّ أَعْذَر.(2)و برای من از [حضرت] محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) الگویی است؛ زمانی که از قومش فرار کرد و از ترسشان به غار پناهنده شد و مرا در رختخوابش خوابانید؛ پس اگر گفتید: از قومش فرار کرد بدون اینکه ترسی از آن ها داشته باشد، پس قطعاً منکر حقیقت شده اید و اگر گفتید از آن ها ترسید و مرا در رختخوابش خوابانید و خودش از ترس آن ها به غار پناهنده شد، پس [می گویم] وصیّ، عذرش پذیرفته تر است.
ص: 104
(67) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن محمّد الدينوري قال: حدّثنا عليّ بن الحسن الكوفي عن عميرة بنت أوس قالت: حدّثني جدّي الحصين بن عبد الرحمن عن أبيه عن جدّه عمرو بن سعد عن أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام) أنّه قال يوما لحذيفة بن اليمان: يَا حُذَيْفَةُ! لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ فَيَطْغَوْا وَ يَكْفُرُوا إِنَّ مِنَ الْعِلْمِ صَعْباً شَدِيداً مَحْمِلُهُ لَوْ حَمَّلْتَهُ الْجِبَالَ عَجَزَتْ عَنْ حَمْلِهِ إِنَّ عِلْمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ (علیهم السلام) سَيُنْكَرُ وَ يُبْطَلُ وَ تُقْتَلُ رُوَاتُهُ وَ يُسَاءُ إِلَى مَنْ يَتْلُوه بَغْياً وَ حَسَداً لِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ عِتْرَةَ الْوَصِيِّ وَصِيِّ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم).
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) روزی به حذیفة بن یمان فرمود: اى حذیفه! مردم را نسبت به آنچه نمى دانند، باخبر مکن. پس [اگر بگویی، به خاطر درک نکردن آن چیزی که گفته ای] سركشى می کنند و كفر می ورزند، همانا برخی از علوم حقیقتاً دشوار هستند كه اگر آن را بر کوه ها عرضه کنند، از حمل کردن آن ناتوان باشند. همانا علم ما اهل بیت (علیهم السلام) به زودی انکار و مورد بطلان واقع می شود و راويانش كشته خواهند شد و باکسی كه آن را بخواند، بدرفتاری خواهد شد به خاطر ظلم و حسد بردن نسبت به آنچه خداوند به وسیلۀ آن، عترت وصىّ [يعنى] وصىّ پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برترى داده است.يَا ابْنَ الْيَمَانِ! إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَفَلَ فِي فَمِي وَ أَمَرَّ يَدَه عَلَى صَدْرِي وَ قَالَ: اللَّهُمَّ أَعْطِ خَلِيفَتِي وَ وَصِيِّي وَ قَاضِيَ دَيْنِي وَ مُنْجِزَ وَعْدِي وَ أَمَانَتِي وَ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي عَلَى عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّي وَ مُفَرِّجَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِي مَا أَعْطَيْتَ آدَمَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مَا أَعْطَيْتَ نُوحاً مِنَ الْحِلْمِ وَ إِبْرَاهِيمَ مِنَ الْعِتْرَةِ الطَّيِّبَةِ وَ السَّمَاحَةِ وَ مَا أَعْطَيْتَ أَيُّوبَ مِنَ الصَّبْرِ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ مَا أَعْطَيْتَ دَاوُدَ مِنَ الشِدَّةِ عِنْدَ مُنَازَلَةِ الْأَقْرَانِ وَ مَا أَعْطَيْتَ سُلَيْمَانَ مِنَ الْفَهْمِ؛ اللَّهُمَّ لَا تُخْفِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) شَيْئاً مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى تَجْعَلَهَا كُلَّهَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ مِثْلَ الْمَائِدَةِ الصَّغِيرَةِ بَيْنَ يَدَيْهِ؛ اللَّهُمَّ أَعْطِهِ جَلَادَةَ مُوسَى وَ اجْعَلْ فِي نَسْلِهِ شَبِيهَ عِيسَى.
ص: 105
اى پسر يمان! همانا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهانش را در دهان من قرار داد و دستش را بر سينۀ من كشيد و عرضه داشت: خداوندا! آنچه از علم به آدم عطا فرمودی و آنچه از حلم و بردبارى به نوح عطا فرمودی و آنچه از فرزندان پاكیزه و بخشنده به ابراهيم عطا فرمودی و آنچه از صبر و شکیبایی به ایوب در هنگام بلا عطا فرمودی و آنچه از سرسختی در مبارزه با دلیران به داود عطا فرمودی و آنچه از فهم به سليمان عطا فرمودی، به جانشين و وصی و اداکننده ی بدهی من و وفا کننده ی به عهد و امانت من و يار و ياور بر دشمنت و دشمنم و برطرف کننده ی اندوه از چهره ی من عطا فرما. خداوندا! از دنيا چيزى را از علی (علیه السلام) مخفی مکن بلکه همۀ آن را مانند سفره ی كوچكى مقابل چشمانش قرار بده. خداوندا! استواری موسى را به او عطا کن و در نسل او، شبیه عيسى را قرار بده.
اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِ وَ عَلَى عِتْرَتِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ الطَّيِّبَةِ الَّتِي أَذْهَبْتَ عَنْهَا الرِّجْسَ وَ النَّجِسَ وَ صَرَفْتَ عَنْهَا مُلَامَسَةَ الشَّيَاطِينِ. اللَّهُمَّ إِنْ بَغَتْ قُرَيْشٌ عَلَيْهِ وَ قَدَّمَتْ غَيْرَه عَلَيْهِ فَاجْعَلْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِذْ غَابَ عَنْهُ مُوسَى.
خداوندا! همانا تو جانشین من بر او و بر خاندان و فرزندان پاكيزه اش هستى كه از آنان هر پليدى را دور کرده ای و از تماس شياطین با آن ها جلوگیری نموده ای. خداوندا! اگر قريش بر او ستم كردند و ديگرى را بر او مقدّم داشتند، پس او را به منزلۀ هارون نسبت به موسى زمانی که موسى از وى غایب شد، قرار بده.
ثُمَّ قَالَ لِي: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! كَمْ فِي وُلْدِكَ مِنْ وَلَدٍ فَاضِلٍ يُقْتَلُ وَ النَّاسُ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ لَا يُغَيِّرُونَ فَقَبُحَتْ أُمَّةٌ تَرَى أَوْلَادَ نَبِيِّهَا يُقْتَلُونَ ظُلْماً وَ هُمْ لَا يُغَيِّرُونَ إِنَّ الْقَاتِلَ وَ الآمِرَ وَ الشَّاهِدَ الَّذِي لَا يُغَيِّرُ كُلُّهُمْ فِي الْإِثْمِ وَ اللِّعَانِ سَوَاءٌ مُشْتَرِكُونَ.
سپس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] به من فرمود: اى على (علیه السلام)! چه بسیار از فرزندان بافضیلت تو كشته مى شوند، درحالی که مردم می ایستند و نظاره می کنند. (عکس العملی نشان نمی دهند) پس چه زشت و قبیح عمل می کنند امّتى كه می بينند فرزندان پيامبرشان از روى ظلم و ستم، كشته مى شوند و عکس العملی نشان نمی دهند.
ص: 106
همانا قاتل و امر کننده [به قتل] و نظاره کننده ای که عکس العملی نشان نمی دهد، همگى در گناه و دوری از رحمت خدا، مساوی و شریک هستند.
يَا ابْنَ الْيَمَانِ! إِنَّ قُرَيْشاً لَا تَنْشَرِحُ صُدُورُهَا وَ لَا تَرْضَى قُلُوبُهَا وَ لَا تَجْرِي أَلْسِنَتُهَا بِبَيْعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ مُوَالاتِهِ إِلَّا عَلَى الْكُرْه وَ الْعَمَى وَ الصَّغَارِ. يَا ابْنُ الْيَمَانِ! سَتُبَايِعُ قُرَيْشٌ عَلِيّاً (علیه السلام) ثُمَّ تَنْكُثُ عَلَيْهِ وَ تُحَارِبُهُ وَ تُنَاضِلُهُوَ تَرْمِيهِ بِالْعَظَائِمِ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ يَلِي الْحَسَنُ وَ سَيُنْكَثُ عَلَيْهِ ثُمَّ يَلِي الْحُسَيْنُ (علیه السلام) فَتَقْتُلُهُ أُمَّةُ جَدِّه فَلُعِنَتْ أُمَّةٌ تَقْتُلُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا
اى پسر يمان! همانا قریش قلب هایشان گشاده نمی شود و دل هایشان راضی نمی شود و زبان هایشان به بیعت و دوست داشتن علی (علیه السلام) جاری نمی شود جز با کراهت و کوردلی و خواری و پستی. اى پسر يمان! به زودی قريش با على (علیه السلام) بیعت خواهند کرد، سپس [بیعت خود را] علیه او می شکنند و به مبارزه با او برمی خيزند و با او می جنگند و تهمت های بزرگی به او می زنند و بعد از علی (علیه السلام)، [ولایت و امامت] حسن (علیه السلام) فرامی رسد و بيعت با او را نیز می شکنند، پس [ولایت و امامت] حسين (علیه السلام) فرامی رسد، پس امّت جدّش، او را می کشند؛ پس لعنت بر امتی كه پسر دختر پيامبرشان را می کشند؛
وَ لَا تَعِزُّ مِنْ أُمَّةٍ وَ لُعِنَ الْقَائِدُ لَهَا وَ الْمُرَتِّبُ لِفَاسِقِهَا فَوَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ (علیه السلام) بِيَدِه لَا تَزَالُ هَذِه الْأُمَّةُ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) ابْنِي فِي ضَلَالٍ وَ ظُلْمٍ وَ عَسْفٍ وَ جَوْرٍ وَ اخْتِلَافٍ فِي الدِّينِ وَ تَغْيِيرٍ وَ تَبْدِيلٍ لِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ إِظْهَارِ الْبِدَعِ وَ إِبْطَالِ السُّنَنِ وَ اخْتِلَالٍ وَ قِيَاسِ مُشْتَبِهَاتٍ وَ تَرْكِ مُحْكَمَاتٍ حَتَّى تَنْسَلِخَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ تَدْخُلَ فِي الْعَمَى وَ التَّلَدُّدِ وَ التَّسَكُّعِ.
و هیچ امّتی درحالی که رهبرش لعنت شده و فاسقان را یکی پس از دیگری به مسئولیت می رساند، عزیز نخواهد شد. پس سوگند به کسی که جان علی (علیه السلام) در دست [قدرت] اوست، این امّت بعد از کشتن پسرم حسین (علیه السلام)، همواره دچار گمراهی و ظلم و بیراهه و ستم و اختلاف در دین و دگرگونی و تبدیل آنچه خدا درکتابش نازل کرده و بدعت های
ص: 107
آشکار و باطل کردن سنت ها و اختلال و قیاس کردن متشابهات [قرآن] و ترک کردن محکمات [قرآن] خواهند بود تا اینکه از اسلام بیرون شوند و در کوری و سرگردانی و گمراهی وارد شوند.
مَا لَكِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ؟ لَا هُدِيتِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ! وَ مَا لَكِ يَا بَنِي الْعَبَّاسِ؟ لَكِ الْإِتْعَاسُ! فَمَا فِي بَنِي أُمَيَّةَ إِلَّا ظَالِمٌ وَ لَا فِي بَنِي الْعَبَّاسِ إِلَّا مُعْتَدٍ مُتَمَرِّدٌ عَلَى اللَّهِ بِالْمَعَاصِي قَتَّالٌ لِوُلْدِي هَتَّاكٌ لِسِتْرِي وَ حُرْمَتِي.
ای فرزندان امیه! شمارا چه شده؟! هیچ گاه هدایت نشوید؛ ای فرزندان امیه! و ای فرزندان عباس! شمارا چه شده؟! هلاکت و نابودی بر شما باد! پس در فرزندان امیه جز افراد ستمگر وجود ندارند و در فرزندان عباس جز افراد متجاوز نافرمان بر خدا به وسیلۀ گناهان وجود ندارند؛ بسیار در کشتن فرزندانم تلاش می کنند، بسیار [نسبت به من] پرده دری و بی حرمتی می کنند.
فَلَا تَزَالُ هَذِه الْأُمَّةُ جَبَّارِينَ يَتَكَالَبُونَ عَلَى حَرَامِ الدُّنْيَا مُنْغَمِسِينَ فِي بِحَارِ الْهَلَكَاتِ وَ فِي أَوْدِيَةِ الدِّمَاءِ حَتَّى إِذَا غَابَ الْمُتَغَيِّبُ مِنْ وُلْدِي عَنْ عُيُونِ النَّاسِ وَ مَاجَ النَّاسُ بِفَقْدِه أَوْ بِقَتْلِهِ أَوْ بِمَوْتِهِ أطْلَعَتِ الْفِتْنَةُ وَ نَزَلَتِ الْبَلِيَّةُ وَ الْتَحَمَتْ الْعَصَبِيَّةُ وَ غَلَا النَّاسُ فِي دِينِهِمْ وَ أَجْمَعُوا عَلَى أَنَّ الْحُجَّةَ ذَاهِبَةٌ وَ الْإِمَامَةَ بَاطِلَةٌ وَ يَحُجُّ حَجِيجُ النَّاسِ فِي تِلْكَ السَّنَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ نَوَاصِبِهِ لِلتَّحَسُّسِ وَ التَّجَسُّسِ عَنْ خَلَفِ الْخَلَفِ فَلَا يُرَى لَهُ أَثَرٌ وَ لَا يُعْرَفُ لَهُ خَبَرٌ وَ لَا خَلَفٌ
پس همواره این امت ستمگر، برای حرام دنیا همچون سگان حرص می ورزند، در دریاهای هلاکت و در رودهای خون فرو می روند تا اینکه غایب شونده ای از فرزندان من از دیدگان مردم، غیب شود و اوضاع مردم به خاطر نیافتن او یا به خاطر کشته شدن او
ص: 108
یا به خاطر مرگ او به هم می ریزد(1)،
فتنه آشکار شود و بلا فرود آید و تعصّبات قومی و فردی در مردم رسوخ کند و مردم در دینشان غلوّ کنند و بر اینکه حجت خدا رفته و امامت، باطل گشته است، اتفاق نظر کنند و گروهی از مردم از شیعیان علی (علیه السلام) و دشمنان او در آن سال حج می روند تا از جانشین شایسته جستجویی دقیق کنند، پس از او اثری دیده نمی شود و از او، خبر و جانشین شایسته ای یافت نمی گردد؛
فَعِنْدَ ذَلِكَ سُبَّتْ شِيعَةُ عَلِيٍّ (علیه السلام) سَبَّهَا أَعْدَاؤُهَا وَ ظَهَرَتْ عَلَيْهَا الْأَشْرَارُ وَ الْفُسَّاقُ بِاحْتِجَاجِهَا حَتَّى إِذَا بَقِيَتِ الْأُمَّةُ حَيَارَى وَ تَدَلَّهَتْ وَ أَكْثَرَتْ فِي قَوْلِهَا إِنَّ الْحُجَّةَ هَالِكَةٌ وَ الْإِمَامَةَ بَاطِلَةٌ. فَوَ رَبِّ عَلِيٍّ (علیه السلام)! إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَيْهَا قَائِمَةٌ مَاشِيَةٌ فِي طُرُقِهَا دَاخِلَةٌ فِي دُورِهَا وَ قُصُورِهَا جَوَّالَةٌ فِي شَرْقِ هَذِه الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا تَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ تُسَلِّمَ عَلَى الْجَمَاعَةِ تَرَى وَ لَا تُرَى إِلَى الْوَقْتِ وَ الْوَعْدِ وَ نِدَاءِ الْمُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ «أَلَا ذَلِكَ يَوْمٌ فِيهِ سُرُورُ وُلْدِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ شِيعَتِهِ».(2)
پس در این هنگام، شیعیان علی (علیه السلام) را دشمنانشان، دشنام می دهند و افراد شَرور و بسیار فاسق، با دلیل هایشان بر آن ها غلبه پیدا می کنند تا زمانی که امت، سرگردان باقی می ماند و بی اختیار می شود و در کلامشان بسیار گویند که همانا حجت هلاک شده و امامت باطل شده است. پس به پروردگار علی (علیه السلام) سوگند!همانا حجتشان بر آن ها، پابرجا و در حال راه رفتن در راه های آن ها است، در خانه ها و قصرهای آن ها داخل شود، در شرق و غرب این زمین پیوسته در حال رفت وآمد است؛ سخنان را می شنود و بر جماعت [آن ها] سلام می کند، او [جماعت آن ها] را می بیند و آن ها او را نمی بینند تا آن وقت و زمانی که ندادهنده ای از آسمان ندا دهد: «آگاه باشید! این روزی است که در آن فرزندان علی (علیه السلام) و شیعیانش خشنود هستند.»
ص: 109
الفصل التاسع: اختصاصه بنجوى النبيّ (صلی الله علیه و آله و سلم)
(68) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى و هو ابن زكريا الصوفي أنبأنا عبد الرحمن بن شريك بن عبد اللّه النخعي أنبأنا أبي أنبأنا الأجلح بن عبد اللّه الكندي عن أبي الزبير عن جابر قال: قَامَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) يَوْمَ الطَّائِفِ وَ أَطَالَ مُنَاجَاتَهُ فَرَأَى الْكَرَاهِيَةَ فِي وُجُوه رِجَالٍ فَقَالُوا: قَدْ أَطَالَ مُنَاجَاتَهُ مُنْذُ الْيَوْمِ! فَقَالَ: مَا أَنَا انْتَجَيْتُهُ وَ لَكِنَّ اللَّهِ انْتَجَاه.(1)جابر بن عبدالله انصاری گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز طائف به سوی علی بن ابیطالب (علیهما السلام) رفت و به مدت طولانی، با او نجوا نمود. پس در چهره ی برخی افراد، آثار دلخوری را مشاهده فرمود. پس گفتند: همانا [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] از امروز به بعد نجواهای طولانی اش شروع شد. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: من با او به نجوا نکردم، بلکه خداوند با او نجوا نمود.
ص: 110
الفصل العاشر: حديث الطير
(69) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى بن زكريا أنبأنا إسماعيل بن أبان أنبأنا عبد اللّه بن مسلم الملائي عن أبيه عن أنس قال: أَهْدَتْ أُمُّ أَيْمَنَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) طَيْراً مَشوِيّاً، فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلْ مَعي مِنهُ فَجَاءَ عليٌّ (علیه السلام) فَأكَلَ مَعَهُ.(1)
انس گوید: امّ ایمن مرغ بريانى را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هديه داد. پس [رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)] عرضه داشت: خدايا! محبوب ترین مخلوق نزد خودت را نزد من حاضر فرما تا با من از این (مرغ بریان) بخورد. پس [امام] علی (علیه السلام) آمد، پس همراه ایشان تناول فرمود.
(70) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن أحمد بن الحسن أنبأنا يوسف بن عدي أنبأنا حمّاد بن المختار الكوفي أنبأنا عبد الملك بن عمير عن أنس بن مالك قال: أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) طَائِرٌ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلْ مَعي فَجَاءَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَدَقَّ الْبَابَ فَقُلْتُ: مَنْ ذَا؟ فَقَالَ: أَنَا عَلِيٌّ (علیه السلام)
ص: 111
انس بن مالک گوید: پرنده ای [سرخ شده و بریان] به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه داده شد. پس در برابر ایشان قرار داده شد. پس عرضه داشت: خدایا! محبوب ترین مخلوق نزد خودت را نزد من حاضر فرما تا همراه من [از این پرنده بریان] بخورد. پس علی بن ابیطالب (علیهما السلام) فرا رسید و در را کوبید. پس گفتم: چه کسی است؟ گفت: من علی (علیه السلام) هستم.
فَقُلْتُ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى حَاجَةٍ حَتَّى فَعَلَ ذَلِكَ ثَلَاثاً فَجَاءَ الرَّابِعَةَ فَضَرَبَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَدَخَلَ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا حَبَسَكَ؟ قَالَ: قَدْ جِئْتُ ثَلَاثَ مَرَّات. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا حَمَلَكَ عَلَى ذَلِكَ یا أنَسَ؟ قَالَ: قُلْتُ: كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنْ قَوْمِي.(1)
پس گفتم: همانا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول کاری هستند تا آن که [امام علی (علیه السلام)] این عمل را سه مرتبه انجام داد. پس برای چهارمین بار [امام علی (علیه السلام)] آمد. پس با پایش به در زد و وارد شد. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیز مانع [ورود] تو شده بود؟ عرض کرد:همانا سه مرتبه آمدم! پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای أنَس! چرا این کار را کردی؟ گفتم:
دوست داشتم [مهمان شما] مردی از قوم من باشد.
(71) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن سالم بن عبد الرحمن الطحّان الأزدي أنبأنا أحمد بن النضر بن الربيع بن سعد مولى جعفر بن علي حدّثني سليمان بن قرم عن محمّد بن علي السلمي عن أبي حذيفة العقيلي عن أنس بن مالك قال: كُنْتُ أَنَا وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ نَتَنَاوَبُ بَابَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَتَتْهُ أُمُّ أَيْمَنَ بِطَيْرٍ اُهْدِيَ لَهُ مِنَ اللَّيْلِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَتَتْهُ بِفَضْلِهِ
انس بن مالک گوید: من و زید بن ارقم به خانۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت وآمد زیاد داشتیم؛ پس امّ ایمن با پرنده ای که از شب به او هدیه داده شده بود، فرا رسید. پس زمانی که صبح شد، با باقیمانده ی آن نزد ایشان (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) آمد.
ص: 112
فَقَالَ: «مَا هَذَا؟» قَالَتْ: فَضْلُ الطَّيْرِ الَّذِي أَكَلْتَ الْبَارِحَةَ. فَقَالَ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ صَبَاحٍ يَأْتِي بِرِزْقِهِ؟ اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلَ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّیرِ
پس فرمود: این چیست؟ عرض کرد: باقیمانده ی پرنده ای که دیشب میل فرمودید. پس فرمود: آیا نمی دانی که هر صبح روزی اش را با خود می آورد؟ خداوندا! محبوب ترین مخلوقت را به سوی من بیاور تا همراه من از این پرنده بخورد.
قَالَ: فَقُلْتُ: أللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنَ الأنْصَارِ. قَالَ: فَنَظَرْتُ فَإذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) قَدْ أقْبَلَ فَقُلْتُ لَهُ: إنَّمَا دَخَلَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) السَّاعَةَ فَوَضَعَ ثِيَابَهُ! فَسَمَعَنِي أُكَلِّمُهُ فَقَالَ: «مَنْ هَذَا الَّذِي تَكَلَّمَهُ؟» قُلْتُ: عَلِيٌّ (علیه السلام). فَلَمَّا نَظَرَ إلَيْهِ قَالَ: «أللّهُمَّ أحَبُّ خَلْقِكَ إلَيْكَ وَ إلَيَّ»(1)
[انس گوید] پس گفتم: خداوندا! او را از انصار قرار بده. پس نگاه کردم ناگهان علی (علیه السلام) وارد شد. پس به او گفتم: همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) الان داخل شد تا لباسش را بپوشد. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] صحبت من را با او شنید. پس فرمود: چه کسی است که با او صحبت و تکلّم می کنی؟ عرض کردم: علی (علیه السلام)! پس به سوی او نگاه کرد، عرضه داشت: خداوندا [او] محبوب ترین آفریده ات نزد تو و نزد من است.(2)
ص: 113
الفصل الحادي عشر: حديث ردّ الشمس
(72) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن يحيى الصوفي أنبأنا عبد الرحمن بن شريك حدّثني أبي عن عروة بن عبد اللّه بن قشير قال: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) فَرَأَيْتُ فِي عُنُقِهَا خَرَزَةٌ وَ رَأيتُ فِي يَدَيهَا مَسَكَتَيْنَ غَلِيْظَتَيْنَ وَ هِيَ عَجُوزٌ كَبِيرَةٌ فَقُلْتُ لَهَا: مَا هَذا؟
عروة بن عبداللَّه بن قشير گويد: بر فاطمه دختر على (علیهما السلام) وارد شدم؛ پس بر گردنش گردنبندی و در دستش، دو دستبند بزرگ دیدم درحالی که او پیرزنی کهن سال بود. پس به او گفتم: این [زیورآلات و زینت آرایی] چیست؟
فَقَالَت: إنَّهُ يُكْرَه لِلْمَرْأةِ أَنْ تَتَشَبَّهَ بِالرِّجَال. ثُمَّ حَدَّثَتنِي أنَّ أسمَاءَ بنتَ عُمَيس حَدَّثَتْهَا أنَّ عليَّ بْنَ أبِي طالبٍ (علیهما السلام) دُفِعَ إلَى نَبِيِّ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ اُوْحِيَ إلَيهِ فَجَلَّلَهُ بِثَوْبِهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى أدبَرَتِ الشَّمْسُ.
پس گفت: همانا براى زنان ناخوشايند است كه خود را شبيه مردان سازند. سپس مرا خبر داد که اسماء بنت عميس به او خبر داده است كه علی بن ابیطالب (علیهما السلام)، زمانی [از مأموریتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او محوّل فرموده بود] بازگشت که همانا [در آن زمان] به رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) وحی نازل می شد. پس او را با لباسش پوشانید و در همین حالت بود تا اینکه خورشید غروب کرد.
ص: 114
تَقُولُ: غَابَتْ أو كَادَتْ تَغِيْبُ، ثُمَّ إنَّ نَبِيَّ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سُرِّىَ عَنهُ فَقَالَ: أَ صَلَّيْتَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! قَالَ: لَا! فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُمَّ رُدَّ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) الشَّمْسَ. قَالَتْ أسمَاء: فَرَجَعَتِ الشَّمسُ حَتَّى بَلَغَتْ نِصْفَ الْمَسْجِدِ.(1) قال
عبد الرحمن قال أبي: و حدّثني موسى الجهني نحوه.
[اسماء] می گوید: [خورشید] غروب کرد یا نزدیک به غروب کردن بود. سپس همانا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن حالت (دریافت وحی) خارج شد؛ پس فرمود: ای علی (علیه السلام)! آیا نماز خوانده ای؟ عرض کرد: نه. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت: خداوندا! خورشید را بر على (علیه السلام) بازگردان. اسماء گوید: پس خورشید بازگشت تا اینکه [نور آن] نصف مسجد را روشن کرد.
(73) ابن عقدة حدّثنا الفضل بن يوسف الجعفي حدّثنا محمّد بن عقبة عن محمّد بن الحسين عن عون بن عبد اللّه عن أبيه عن أبي رافع قال: رَقَدَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى فَخِذِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ وَ لَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ (علیه السلام) صَلَّى وَ كَرِه أَنْ يُوقِظَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: مَا صَلَّيْتَ یَا أَبَا الْحَسَنِ الْعَصْرَ؟ قَالَ: لَا يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله وسلم)! فَدَعَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَرُدَّتِ الشَّمْسُ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) کَمَا غَابَتْ حَتَّى رَجَعَتْ لِصَلَاةِ الْعَصْرِ فِي الْوَقْتِ فَقَامَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَصَلَّى الْعَصْرَ فَلَمَّا قَضَى صَلَاةَ الْعَصْرِ غَابَتِ الشَّمْسُ فَإِذَا النُّجُومُ مُشْتَبِكَة.(2)
ابورافع گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روی پای [حضرت] علی (علیه السلام) خوابید و زمان نماز عصر فرا رسید و فرصت نمازخواندن برای [حضرت] علی (علیه السلام) فراهم نشد و نخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیدار کند تا اینکه خورشید غروب کرد. پس زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شد، فرمود: ای ابوالحسن (علیه السلام)! نماز عصر را نخوانده ای؟ عرضه داشت: نه ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد، پس خورشید برای علی (علیه السلام) همان طور که غروب کرده بود،
ص: 115
برگردانده شد تا در وقت [مناسب و فضیلت] نماز عصر بازگشت. پس علی (علیه السلام) برخاست و نماز عصر را خواند. پس زمانی که نماز عصر تمام شد، خورشید غروب کرد و ناگهان ستارگان درهم فرورفته شدند (و شب فرا رسید.)
ص: 116
الفصل الثاني عشر: أنَّ حقّه على المسلمين كحقّ الوالد على ولده
(74) ابن عقدة قال: حدّثنا عيسى بن عبد اللّه المحمّدي من ولد عليّ بن محمّد بن عمر بن علي قال: حدّثني أبي عن أبيه عن جدّه عليّ (علیه السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): حَقُ عَلِيٍ (علیه السلام) عَلَى الْمُسْلِمِينَ كَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِه.(1)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: حق علی (علیه السلام) بر تمام مسلمانان، مانند حق پدر بر فرزندش است.
ص: 117
الفصل الثالث عشر: جهاده زمن الدعوة
1- وصيّة رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) له في جهاده
(75) ابن عقدة قال: أخبرنا موسى بن القاسم قال: أخبرني إسماعيل بن همام عن عليّ بن موسى عن أبيه عن جدّه (علیهم السلام): أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّكَ تَبْعَثُنِي فِي الْأَمْرِ أَ فَأَكُونُ فِيهِ كَالسِّكَّةِ الْمُحْمَاةِ أَمِ الشَّاهِدِ يَرَى مَا لَا يَرَى الْغَائِبُ؟ قَالَ: بَلِ الشَّاهِدُ يَرَى مَا لَا يَرَى الْغَائِبُ.(1)
[امام] علی بن موسی از پدر بزرگوارشان از جدّشان (علیهم السلام) روایت فرمودند: همانا علی (علیه السلام) عرضه داشت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! قطعاً شما مرا برای کاری می فرستید، پس آیا من در آن، همچون آهن گداخته ام [که در انجام فرامين، لحظه ای درنگ نکنم] یا همچون شاهدی هستم که آنچه را که غایبنمی بیند، می بیند [و پس از بررسی امور به وظیفه اش عمل می کند]؟ [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: بلکه شاهدی هستی که می بیند آنچه را که غایب نمی بیند.
ص: 118
2- يوم الخندق
(76) ابن عقدة حدّثني محمّد بن إسماعيل بن إبراهيم بن موسى بن جعفر بن محمّد بن عليّ حدّثني الحسين بن موسى عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين عن أبيه الحسين عن أبيه عليّ بن أبي طالب (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْمَ الْخَنْدَقِ: اللَّهُمَ إِنَّكَ أَخَذْتَ مِنِّي عُبَيْدَةَ بْنَ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَةَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ هَذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) فَلَا تَدَعْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِين.(1)
حسین بن موسی از پدرش از جدش از علی بن الحسین از پدرش [امام] حسین و ایشان از پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب (علیهم السلام) روایت فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز جنگ خندق عرضه داشت: خداوندا! همانا تو در روز جنگ بدر، عبیدة بن حارث و در روز جنگ أُحُد، حمزة بن عبدالمطلب را از من گرفتی و این علی (علیه السلام) است [که برای من باقی مانده است]؛ پس مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثان هستی.
3- فتح خيبر
(77) ابن عقدة أنبأنا الحسين بن عبد الرحمن بن محمّد الأزدي، أنبأنا أبي حدّثني فضيل بن عثمان حدّثني أمّي الصيرفي عن بكير بن سعد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال: كَانَ أَبُو لَيْلَى يَسْمُرُ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) وَ أَسْمُرُ مَعَهُ فَأنْكَرَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ لِبَاسَعَلِيٍّ (علیه السلام) فِي الشِّتَاءِ الثَّوْبَ الرَّقِيقَ وَ فِي اَلصَّيْفِ اَلثَّوْبَ اَلْكَثِيفَ؛ فَقَالُوا لِي: قُلْ لِأَبِي لَيْلَى يَسْأَلُهُ إِذَا سَمَرَ مَعَهُ. قَالَ: فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِأَبِي لَيْلَى فَذَكَره لَهُ.
عبدالرحمن بن ابو لیلی گوید: شبی ابو لیلی با علی بن ابیطالب (علیهما السلام) نشسته بود و من نیز با او بودم. پس گروهی از اهل مسجد، لباس علی (علیه السلام) را که در زمستان، لباس نازک و در تابستان لباس ضخیم بود، انکار کردند.
ص: 119
پس به من گفتند: به ابو لیلی بگو زمانی که شب با ایشان نشست، از حضرت سؤال کند. گوید: پس این موضوع را برای ابو لیلی یادآوری کردم، پس آن را ذکر کرد.
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَ وَ مَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى؛ قَالَ: أَ فَلاَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ: «لَأُعْطِيَنَّ رَايَتِي رَجُلاً يُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ لاَ يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللّهُ عَلَيهِ». فَتَشَرَّفَ لَهَا مَنْ تَشَّرَفَ. فَأَرْسَلَ إِلَيَّ فَدَعَانِي وَ أَنَا أَرْمَدُ. فَتَفَلَ فِي عَيْنِي وَ دَعَا لِي فَأَعْطَانِي رَايَتَهُ فَفَتَحَ اَللَّهُ عَلَيَّ بِهِ، قَالَ أَبُو لَيْلَى: بَلَى! قَالَ: فَإِنِّي وَ اَللَّهِ مَا وَجَدْتُ بَعْدَ دَعْوَةِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَرّاً وَ لاَ بَرْداً حَتَّى جَلَسْتُ مَجْلِسِي هَذَا.(1)
پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: آیا تو با ما در خیبر نبودی؟ گفت: بله! فرمود: پس آیا می دانی که همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «قطعاً بدون شک، پرچم خود را به مردی می دهم که او، خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست می دارند و بازنمی گردد تا اینکه خدا پیروزی را نصیبش می نماید.» پس هرکسی که بود به محضر ایشان مشرّف شد. پس ایشان[شخصی را] به سوی من فرستاد، پس مرا فراخواند درحالی که من چشم درد داشتم. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] آب دهان بر چشم من مالید و مرا فراخواند و پرچمش را به من داد، پس خدا با آن، پیروزی را نصیب من نمود. ابو لیلی گفت: بله [درست است]. فرمود: پس به خدا سوگند همانا من بعد از دعای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا این زمان که اینجا نشسته ام، گرما و سرما را احساس نکردم.
(78) ابن عقدة أنبأنا أحمد بن عبد الرحمن بن سراج أبو عبد اللّه الكندي حدّثني مخلّد بن أبي قريش الطحّان أنبأنا معاوية بن ميسرة العبدي حدّثني الحكم بن عتيبة أنّه سمع عبد الرحمن بن أبي ليلى يقول: كان أبو ليلى يسمر مع عليّ قال: فَاجْتَمَعَ إِلَيَّ نَفَرٌ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ فَقَالُوا: إِنَّنَا نُنْكِرُ مِنْ
ص: 120
أَمِيرِالْمُؤْمِنِينِ (علیه السلام) لِبَاسَهُ فِي الشِّتَاءِ الثَّوْبَ الْوَاحِدِ وَ فِي الصَّيْفِ الْقَبَاءَ الْمَحْشُوِّ، فَلَوْ سَأَلْتَ أَبَاكَ أَنْ يَسْأَلَهُ، إِذَا سَمَرَ عِنْدَه قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ أَبُولَيْلَى
حکم بن عتیبة گوید شنیدم که عبدالرحمن بن ابی لیلی می گفت: ابو لیلی شبی همراه علی (علیه السلام) بود، گوید: پس جماعتی از اهل مسجد نزد من جمع شدند، پس گفتند: همانا ما باور نمی کنیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زمستان یک لباس [نازک] و در تابستان، قبای پشمی و ضخیم می پوشد. پس ای کاش از پدرت می خواستی زمانی که شب را نزد او گذراند، از ایشان بپرسد. عبدالرحمن گوید: پس بر حضرت وارد شدیم، پس ابو لیلی از ایشان سؤال کرد.
فَقَالَ: أَ مَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ.» فَتَشَوَّقَ لَهُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: «أينَ عَلِيٍّ (علیه السلام)؟» فَقِيلَ لَهُ: إنَّهُ أرْمَدُ.فَدَعَانِي فَتَقَلَّ فِي عَيْنَيَّ وَ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ» و أعْطانِي الرايةَ فَفَتَحَ اللّهُ عَلَيَّ، فَمَا وَجَدْتُ بَعْدَهَا حَرّاً وَ لَا بَرْداً.(1)
پس [حضرت] فرمود: آیا همراه ما در جنگ خیبر بودی؟ عرض کرد: بله! فرمود: پس همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «قطعاً بدون شک، پرچم را به مردی می دهم که او، خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست می دارند و بازنمی گردد تا اینکه خدا پیروزی را نصیبش می نماید.» پس یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای [شناختن و دیدن او] اشتیاق داشتند. پس فرمود: علی (علیه السلام) کجاست؟ پس به ایشان گفته شد: همانا او دچار چشم درد است. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] مرا فراخواند، پس چشمانم را [با آب دهانشان] مرطوب نمود و عرضه داشت: «خداوندا! گرما و سرما را از او بِبَر» و پرچم را به من عطا فرمود، پس خدا پیروزی را نصیب من نمود. پس بعدازآن، گرما و سرما را احساس نکردم.
ص: 121
(79) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن عليّ بن عبيد الرحمن أنبأنا أبي أنبأنا محمّد بن صبيح السمّاك، عن عبد الكريم الجزار قال ابن عقدة و هو عبد الكريم بن عبداللّه البجلي عن أبي إسحاق عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن عليّ (علیه السلام) قال: مَا رَمِدْتُ وَ لَا صُدِعْتُ مُنْذُ دَعَا لِي رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).(1)
ابو لیلی از [امام] علی (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: از زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) [در جنگ خیبر] برای من دعا نمود، هیچ گاه دچار چشم درد و سردرد نشدم.
ص: 122
الفصل الرابع عشر: جهاده بعد زمن الدعوة
1- قتاله الناكثين و القاسطين و المارقين
(80) ابن عقدة أنبأنا يعقوب بن يوسف بن زياد أنبأنا أحمد بن حمّاد الهمداني أنبأنا فطر بن خليفة و يزيد بن معاوية العجلي عن إسماعيل بن رجاء عن أبيه عن أبي سعيد الخدري قال: خَرَجَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِهِ فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) يُصْلِحُهَا ثُمَّ جَلَسَ وَ جَلَسْنَا حَوْلَهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُئُوسِنَا الطَّيْرُ
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درحالی که بند نعلینشان پاره شده بود، به سوی ما [از خانه] خارج شد. پس آن را به علی (علیه السلام) داد تا تعمیرش کند، سپس نشست و ما نیز اطراف ایشان نشستیم، گویا اینکه پرنده ای روی سرهای ما بود [کنایه از اینکه فضایی بسیار آرام و پر از سکوت حاکم بود].
فَقَالَ إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِيلِهِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ لَا فَقَالَ عُمَرُ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ قَالَ [أَبُوسَعِيدٍ]: فَأَتَيْنَا عَلِيّاً (علیه السلام) نُبَشِّرُه بِذَلِكَ فَكَأَنَّهُ لَمْ يَرْفَعْ بِهِ رَأْسَهُ فَكَأَنَّهُ قَدْ سَمِعَهُ قَبْلُ.
ص: 123
پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] فرمود: همانا شخصی از شما بر اساس باطن قرآن می جنگد، همان گونه که من بر اساس ظاهر آن با مردم جنگیدم. پس ابوبکر گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من آن شخص هستم؟ فرمود: نه! پس عمر گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من همان شخص هستم؟ فرمود: نه! بلکه او همان تعمیرکننده ی کفش است. ابوسعید گوید: پس نزد [حضرت] علی (علیه السلام) آمدیم تا او را بدان بشارت دهیم، پس او سرش را بلند نکرد، گویا که پیش ازاین، آن را شنیده بود.
قَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ رَجَاءٍ فَحَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَبِي أُمِّي خِزَامِ بْنِ زُهَيْرٍ أَنَّهُ كَانَ عِنْدَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي الرَّحْبَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! هَلْ كَانَ فِي النَّعْلِ حَدِيثٌ؟ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ مِمَّا كَانَ يُسِرُّه إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَشَارَ بِيَدَيْهِ وَ رَفَعَهُمَا.(1)
اسماعیل بن رجاء گوید که پدرم از جدّ مادری ام خزام بن زهیر برای من روایت کرده که او در رحبه نزد علی (علیه السلام) بود. پس مردی برخاست و به سوی او آمد و به ایشان گفت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! آیا درباره ی کفش، حدیث و سخنی است؟ پس فرمود: خداوندا! همانا تو می دانی که این، ازجمله اسرار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با من بود و با دستانش اشاره نمود و آن ها را بلند کرد.
(81) ابن عقدة أنبأنا الحسن بن عبيد بن عبد الرحمن الكندي أنبأنا بكار بن بشر أنبأنا حمزة الزيّات عن الأعمش عن إبراهيم عن علقمة عن علي و عن أبي سعيد التيمي عن علي (علیه السلام) قال: أُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ.(2)
ص: 124
ابوسعید تیمی از [امام] علی (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: من به جنگ با ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ظالمان) و مارقین (خوارج) امر شده ام.
(82) ابن عقدة عن أحمد بن القاسم عن عبّاد عن عبد اللّه بن الزبير عن عبد اللّه بن شريك عن أبيه قال: صَعِدَ عَلِيٌّ (علیه السلام) الْمِنْبَرَ يَوْمَ جُمُعَةٍ فَقَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْر وَ الْقَاسِطِينَ مُعَاوِيَةَ وَ أَهْلِ الشَّامِ وَ الْمَارِقِينَ وَ هُمْ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ وَ لَوْ أَمَرَنِي بِقِتَالِ الرَّابِعَةِ لَقَاتَلْتُهُم.(1)
عبداللّه بن شریک از پدرش روایت کرد: [امام] علی (علیه السلام) در روز جمعه ای بر فراز منبر رفت؛ پس فرمود: من بنده ی خدا و برادر فرستاده ی او هستم؛ این [کلام] را کسی پس از من نمی گوید مگر انسان بسیار دروغ گو؛ از زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات نمود، پیوسته من مظلوم بودم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا به نبرد با پیمان شکنان که طلحه و زبیر هستند و ستمگران که معاویه و اهل شام هستند و منحرفان از دین که همان اهل نهروان هستند، فرمان داد و اگر مرا به جنگ با گروه چهارم فرمان می داد، قطعاً با آنان مبارزه می کردم.
(83) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن عن محمّد بن خالد عن ثعلبة بن ميمون عن الحسن بن هارون بيّاع الأنماط قال: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جَالِساً فَسَأَلَهُ الْمُعَلَّى بْنُ خُنَيْسٍ: أَ يَسِيرُ الْقَائِمُ (علیه السلام) إِذَا قَامَ بِخِلَافِ سِيرَةِ عَلِيٍ (علیه السلام)؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ ذَاكَ أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) سَارَ بِالْمَنِّ وَ الْكَفِّ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ شِيعَتَهُ سَيُظْهَرُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِه وَ أَنَّ الْقَائِمَ (علیه السلام) إِذَا قَامَ سَارَ فِيهِمْ بِالسَّيْفِ وَ السَّبْيِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَعْلَمُ أَنَّ شِيعَتَهُ لَمْ يُظْهَرْ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِه أَبَداً.(2)
ص: 125
حسن بن هارون نمدفروش گوید: نزد [حضرت] اباعبدالله (علیه السلام) نشسته بودم؛ پس معلّی بن خنیس از ایشان پرسید: آیا [امام] قائم (علیه السلام) زمانی که قیام می کند، برخلاف سیره ی [امام] علی (علیه السلام) عمل می کند؟ پس فرمود: آری! زیرا همانا سیره ی [امام] علی (علیه السلام) لطف کردن و دست برداشتن [از جنگ با دشمنان و مخالفان اهل بیت و شیعیان] بود، به خاطر اینکه او می دانست که شیعیانش بعد از او مغلوب خواهند شد و همانا [امام] قائم (علیه السلام) زمانی که قیام کند، درباره ی آن ها (دشمنان و مخالفان اهل بیت و شیعیان) با شمشیر کشیدن و اسیر گرفتن رفتار می کند؛ زیرا همانا او می داند که شیعیانش بعد از او، هرگز مغلوب آن ها (دشمنان) نمی شوند.
2- حرب الجمل
(84) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عوانة موسى بن يوسف بن راشد قال: حدّثنا عبد السلام بن عاصم قال: حدّثنا إسحاق بن إسماعيل حمويه قال: حدّثنا عمرو بن أبي قيس عن ميسرة بن حبيب عن المنهال بن عمرو قال: أخبرني رجل من تميم قال: كُنَّا مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) بِذِي قَارٍوَ نَحْنُ نَرَى أَنَّا سَنُخْتَطَفُ فِي يَوْمِنَا فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: وَ اللَّهِ لَنَظْهَرَنَّ عَلَى هَذِه الْفِرْقَةِ وَ لَنَقْتُلَنَّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ يَعْنِي طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ لَنَسْتَبِيحَنَّ عَسْكَرَهُمَا.
منهال بن عمرو گوید مردی از بنی تمیم برایم روایت کرد: در ذی قار همراه علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بودیم درحالی که می دیدیم در این روز، خوار و ذلیل خواهیم شد. [کنایه از اینکه شکست خواهیم خورد]. پس شنیدم که [امام علی (علیه السلام)] می فرمود: به خدا سوگند! قطعاً بر این گروه (اصحاب جمل) پیروز می شویم و این دو مرد یعنی طلحه و زبیر را خواهیم کشت و [خون] لشکر این دو را مباح خواهیم ساخت.
قَالَ التَّمِيمِيُّ: فَأَتَيْتُ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاس، فَقُلْتُ: أَ مَا تَرَى إِلَى ابْنِ عَمِّكَ وَ مَا يَقُولُ؟ فَقَالَ: لَا تَعْجَلْ حَتَّى تَنْظُرَ مَا يَكُونُ فَلَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْبَصْرَةِ مَا كَانَ أَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: لَا أَرَى ابْنَ عَمِّكَ إِلَّا قَدْ صَدَقَ.
ص: 126
تمیمی گوید: پس به سوی عبدالله بن عباس آمدم و گفتم: آیا پسرعمویت را نمی بینی که چه می گوید؟ پس گفت: عجله مکن تا آنچه واقع می شود را مشاهده کنی. پس هنگامی که قضیه بصره رخ داد، [به نزد ابن عباس] آمدم و گفتم: از پسرعمویت جز سخن راست نشنیدم.
فَقَالَ: وَيْحَكَ! إِنَّا كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَ إِلَيْهِ ثَمَانِينَ عَهْداً لَمْ يَعْهَدْ شَيْئاً مِنْهَا إِلَى أَحَدٍ غَيْرِه فَلَعَلَّ هَذَا مِمَّا عَهِدَ إِلَيْهِ.(1)
پس [ابن عباس] گفت: وای بر تو! همانا ما با یاران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن می گفتیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هشتاد پیمان را به اوبیان نمود که هیچ عهد و پیمانی از آن هشتاد پیمان را با احدی جز او مطرح نفرمود؛ پس شاید این نیز، بخشی از آن پیمان ها باشد.
(85) ابن عقدة عن محمّد بن جبارة عن سعاد بن سلمان عن يزيد بن أبي زياد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال: شَهِدَ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) يَوْمَ الْجَمَلِ ثَمَانُونَ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَلْفٌ وَ خَمْسُ مِائَةٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).(2)
عبدالرحمن بن ابی لیلی گوید: روز [جنگ] جمل همراه امیرالمؤمنین (علیه السلام)، هشتاد نفر از [جنگجویان] بدر و هزار و پانصد نفر از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشتند.
ص: 127
(86) ابن عقدة قال: حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن مستورد قال: حدّثنا محمّد بن منير قال: حدّثني إسحاق بن وزير قال: حدّثنا محمّد بن الفضيل بن عطاء مولى مزينة قال: حدّثني جعفر بن محمّد عن أبيه (علیهم السلام) عن محمّد بن عليّ ابن الحنفية رضى اللّه عنه قال: كَانَ اللِّوَاءُ مَعِي يَوْمَ الْجَمَلِ وَ كَانَ أَكْثَرُ الْقَتْلَى فِي بَنِي ضَبَّةَ فَلَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ أَقْبَلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ مَعَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَانْتَهَى إِلَى الْهَوْدَجِ وَ كَأَنَّهُ شَوْكُ الْقُنْفُذِ مِمَّا فِيهِ مِنَ النَّبْلِ فَضَرَبَهُ بِعَصًا ثُمَّ قَال: هِيهِ يَا حُمَيْرَاءُ!أَرَدْتِ أَنْ تَقْتُلِينِي كَمَا قَتَلْتِ ابْنَ عَفَّانَ؟ أَ بِهَذَا أَمَرَكِ اللَّهُ أَوْ عَهِدَ إِلَيْكِ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَتْ: مَلَكْتَ فَأَسْجِحْ.
[امام] جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش
(علیهم السلام) از محمد بن علی بن حنفیه روایت فرمودند: پرچم در جنگ جمل همراه من بود و بيشترين کشته شدگان در بین [افراد] قبيلۀ بنى ضبّه بودند. پس هنگامی که مردم از ميدان گريختند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به همراه عمّار بن ياسر و محمد بن ابوبكر -که خدا از آن دو راضی باشد- پيش آمد تا به هودجى [كه عایشه در آن بود] رسيد، درحالی که [آن هودج] آن قدر تیر خورده بود که همچون خارپشت شده بود. پس [حضرت] با عصا بر آن [هودج] زد؛ سپس فرمود: هان ای حمیرا! خواستی همان طور كه ابن عفان را به كشتن دادى، مرا نیز به كشتن دهى؟! آیا اين فرمان خدا به تو يا پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با تو بود؟ [عايشه] گفت: اکنون که غالب شدی، پس به نیکویی عفو كن.
فَقَالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ: انْظُرْ هَلْ نَالَهَا شَيْ ءٌ مِنَ السِّلَاحِ؟ فَوَجَدَهَا قَدْ سَلِمَتْ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهَا إِلَّا سَهْمٌ خَرَقَ فِي ثَوْبِهَا خَرْقاً وَ خَدَشَهَا خَدْشاً لَيْسَ بِشَيْ ءٍ فَقَالَ ابْنُ أَبِي بَكْرٍ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! قَدْ سَلِمَتْ مِنَ السِّلَاحِ إِلَّا سَهْماً خَلَصَ إِلَى ثَوْبِهَا فَخَدَشَ مِنْهُ شَيْئاً. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): احْتَمِلْهَا فَأَنْزِلْهَا دَارَ ابْنی خَلَفٍ الْخُزَاعِيِّ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَی: لَا يُدَفَّفْ عَلَى جَرِيحٍ لَا يُتْبَعْ مُدْبِرٌ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ.(1)
ص: 128
پس [امام (علیه السلام)] به محمد بن ابوبكر فرمود: نگاه کن آیا از ادات جنگی چیزی به او اصابت کرده است؟ پس همانا او را سالم یافت و [سلاحی] به او نرسیده بود جز تيرى که به گوشه ی لباسش خورده و خراش ناچيزى برداشته بود. پس پسر ابوبکر گفت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! همانا از اصابت سلاح، سالم مانده جز تيرى که به سویلباسش رهاشده، پس قسمتی از آن را دريده است. پس [امام] علی (علیه السلام) فرمود: او را به خانۀ فرزندان خَلَف خُزاعى بِبَر و آنجا پیاده کن. سپس به ندادهنده دستور داد تا صدا زند: بر زخمیان حمله نکنند و فراريان را دنبال نكنند و هركس درب خانه اش را بسته، پس او در امان است.
(87) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عبد اللّه يحيى بن زكريا بن شيبان عن يونس بن كليب عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن أبيه عن أبي بصير قال: قال أبوعبداللّه (علیه السلام): لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیه السلام) حَتَّى يَكُونَ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ: وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ؟ قَالَ: عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِه ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ وَ يَسِيرُ بِهَا فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ لَا فِي الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ يَوْمَ بَدْرٍ
ابو بصیر گوید: اباعبدالله [امام صادق (علیه السلام)] فرمود: [امام] قائم (علیه السلام) ظهور نمی کند تا حلقۀ [یاران] تکمیل گردد. عرض كردم: حلقۀ [یاران او] چند نفر هستند؟ فرمود: ده هزار نفر که جبرئيل از سمت راست آن و ميكائيل از سمت چپ آن می آیند؛ سپس پرچم را به اهتزاز در آوَرَد و با آن حركت كند، پس احدی در مشرق و مغرب باقی نمی ماند جز اینکه آن (پرچم) را لعنت می كند و آن پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه جبرئيل آن را روز بدر فرود آورد.
ثُمَّ قَال: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! مَا هِيَ وَ اللَّهِ قُطْنٌ وَ لَا كَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّ وَ لَا حَرِيرٌ قُلْتُ: فَمِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ هِيَ؟ قَالَ: مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ الْبَصْرَةِ نَشَرَهَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِيَ عِنْدَنَا هُنَاكَ لَا يَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ (علیهالسلام) فَإِذَا هُوَ قَامَ
ص: 129
نَشَرَهَا فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ يَسِيرُ الرُّعْبُ قُدَّامَهَا شَهْراً وَ وَرَاءَهَا شَهْراً وَ عَنْ يَمِينِهَا شَهْراً وَ عَنْ يَسَارِهَا شَهْراً
سپس فرمود: اى ابامحمّد! به خدا قسم آن پرچم نه از پنبه است و نه از كتان و نه از ابريشم و نه از حرير. عرض كردم: پس از چيست؟ فرمود: از برگ درخت بهشتی است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در روز بدر گشود، سپس آن را پيچيد و به على (علیه السلام) سپرد؛ پس همواره نزد على (علیه السلام) بود تا آنكه روز بصره (جنگ جمل) فرا رسید. پس اميرالمؤمنين (علیه السلام) آن را گشود، پس خداوند او را پیروز کرد، سپس آن را پيچيد و آن، اکنون اینجا نزد ما است. هیچ کس آن را باز نخواهد كرد تا آنكه قائم (علیه السلام) قيام كند. پس زمانی که قيام كند، آن را باز كند و كسى در مشرق و مغرب باقی نماند مگر آن كه آن را لعنت كند و رعب و ترس یک ماه از جلو و یک ماه از عقب و یک ماه از سمت راست و یک ماه از سمت چپِ آن پرچم، در جریان باشد.(1)
ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّد! إِنَّهُ يَخْرُجُ مَوْتُوراً غَضْبَانَ أَسِفاً لِغَضَبِ اللَّهِ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ يَكُونُ عَلَيْهِ قَمِيصُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الَّذِي عَلَيْهِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ وَ دِرْعُهُ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) السَّابِغَةُ وَ سَيْفُهُ سَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذُو الْفَقَارِ يُجَرِّدُ السَّيْفَ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ يَقْتُلُ هَرْجاً فَأَوَّلُ مَا يَبْدَأُ بِبَنِي شَيْبَةَ فَيَقْطَعُ أَيْدِيَهُمْ وَ يُعَلِّقُهَا فِي الْكَعْبَةِ وَ يُنَادِي مُنَادِيهِ: «هَؤُلَاءِ سُرَّاقُ اللَّهِ» ثُمَّ يَتَنَاوَلُ قُرَيْشاً فَلَا يَأْخُذُ مِنْهَا إِلَّاالسَّيْفَ وَ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیه السلام) حَتَّى يُقْرَأَ كِتَابَانِ كِتَابٌ بِالْبَصْرَةِ وَ كِتَابٌ بِالْكُوفَةِ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام).(2)
سپس فرمود: اى ابامحمّد! همانا او در حالی خروج می کند که عزیزانش کشته شده اند ولی او هنوز انتقام نگرفته است، خشمناك و متأسّف است به این دلیل که خداوند بر اين خلق خشمناك است و آن پيراهن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را پوشیده که ایشان روز اُحُد بر تن داشت
ص: 130
و عمامه اش، سَحاب و زره اش، زره بلند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و شمشيرش، شمشیر ذوالفقار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ هشت ماه شمشير از غلاف خارج شده را بر دوش خود گذاشته و آشوب و فتنه را از بین می بَرَد؛ پس ابتدا از بنى شيبه شروع می کند، پس دست های آن ها را قطع می کند و از کعبه آویزان می کند و منادیِ او ندا می دهد: «اینان دزدان [خانۀ] خدا هستند.» سپس به قريش حمله می کند، پس جز شمشیر بین آن ها چیزی ردوبدل نمی شود و قائم (علیه السلام) ظهور نمی کند تا آنكه دو نوشته -نوشته ای در بصره و نوشته ای در کوفه- به خاطر بيزارى از علی (علیه السلام) خوانده شود.
(88) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن إسماعيل الجريري قراءة قال: حدّثنا الحسين بن إسماعيل قال: حدّثنا عمرو بن جميع عن جعفر بن محمّد قال: حدّثني أبي عن أبيه عن جدّه (علیهم السلام) قال: دَخَلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیهما السلام) عَلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَ أَبَاكَ عَلَى أَنْ قَتَلَ أَهْلَ الْبَصْرَةِ ثُمَ دَارَ عَشِيّاً فِي طُرُقِهِمْ فِي ثَوْبَيْنِ؟ فَقَالَ (علیه السلام): حَمَلَهُ عَلَى ذَلِكَ عِلْمُهُ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَه لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُقَالَ: صَدَقْتَ قَالَ وَ قِيلَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لَمَّا أَرَادَ قِتَالَ الْخَوَارِجِ: لَوِ احْتَرَزْتَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! فَقَالَ (علیه السلام):
أَيَّ يَوْمَيَّ مِنَ الْمَوْتِ أَفِرُّ *** أَ يَوْمَ لَمْ يُقْدَرْ أَمْ يَوْمَ قُدِرَ
يَوْمَ مَا قُدِّرَ لَا أَخْشَى الرَّدَى *** وَ إِذَا قُدِّرَ لَمْ يُغْنِ الْحَذَر(1)
[امام] جعفر بن محمد از پدر و اجداد بزرگوارشان (علیهم السلام) روایت فرمودند: [حضرت] حسین بن علی (علیهما السلام) بر معاویه وارد شد، پس [معاویه] به ایشان عرض کرد: چه چیز پدرت را واداشت بر اینکه اهل بصره را بکُشد، سپس شبانه در بین راه های آن ها با دو لباس معمولی [بدون ابزار جنگی] بچرخد؟ پس فرمود: عِلمش به اینکه آنچه [قرار است] به او برسد، امکان ندارد خطا رود و آنچه خطا رفته، نمی تواند به او برسد. معاویه گفت: راست گفتی!
به امیرالمؤمنین (علیه السلام) زمانی که خواست با خوارج بجنگد، گفته شد: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! ای کاش پرهیز می کردی [تا این جنگ و کشتار رخ نمی داد]؛ پس فرمود:
ص: 131
در کدام یک از دو روزم، از مرگ فرار کنم؟
روزی که در تقدیر نیست [که کشته شوم] یا روزی که مقدّر شده است؟
در روزی که در تقدیر نباشد، [از جنگ و کشته شدن] نمی هراسم
و زمانی که در تقدیر باشد، احتیاط بی فایده است.
(89) ابن عقدة قال: حدّثنا الحسن بن صالح الهمداني أبو علي من كتابه في ربيع الأوّل سنة ثمان و سبعين و أحمد بن يحي، قالا: حدّثنا محمّد بن عمرو قال: حدّثنا عبد الكريم قال: حدّثنا القاسم بن أحمد قال: حدّثنا أبو الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال أبو العبّاس أحمد بن محمّد [بن عقدة]: و حدّثنا القاسم بن الحسن العلوي الحسني قال: حدّثنا أبو الصلت قال: حدّثنا عليّ بن عبد اللّه بن النعجةقال: حدّثنا أبو سهيل بن مالك عن مالك بن أوس بن الحدثان قال: لَمَّا وَلِيَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَسْرَعَ النَّاسُ إِلَى بَيْعَتِهِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ جَمَاعَةُ النَّاسِ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْفَضْلِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرُ خَذَلُوا وَ بَايَعَ النَّاسُ وَ كَانَ عُثْمَانُ قَدْ عَوَّدَ قُرَيْشاً وَ الصَّحَابَةَ كُلَّهُمْ وَ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الدُّنْيَا صَبّاً وَ آثَرَ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ خَصَّ أَهْلَ بَيْتِهِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبِلَادَ وَ خَوَّلَهُمْ الْعِبَادَ
مالک بن أوس بن حدثان گوید: زمانی که [حضرت] علی (علیه السلام) به حکومت رسید، مهاجران و انصار و همۀ مردم برای بیعت به سوی او شتافتند. هیچ یک از بزرگان از او سرپیچی نکردند، مگر تعداد اندکی که [او را] یاری نکردند و مردم بیعت کردند و همانا عثمان، همۀ قریش و صحابه را بسیار [به دنیاپرستی] عادت داده بود و دنیا به آنان روی آورده بود و بعضی را بر بعضی دیگر مقدّم داشت و نزدیکان خود را از میان بنی امیّه اختصاص داد و [حکومت] سرزمین هایی را برای آن ها قرار داد و بردگان را به آنان سپرد.
فَأَظْهَرُوا فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ وَ حَمَلَ أَهْلَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْمُؤَلَّفَةَ قُلُوبُهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ حَتَّى غَلَبُوه عَلَى أَمْرِه فَأَنْكَرَ النَّاسُ مَا رَأَوْا مِنْ ذَلِكَ فَعَاتَبُوه فَلَمْ يُعْتِبْهُم وَ رَاجَعُوه فَلَمْ يَسْمَعْ مِنْهُمْ وَ حَمَلَهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَنْ ضَرَبَ بَعْضاً وَ نَفَى بَعْضاً وَ حَرَّمَ بَعْضاً فَرَأَى أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ يَدْفَعُوه بِالْبَيْعَةِ وَ مَا عَقَدُوا لَهُ فِي رِقَابِهِمْ
ص: 132
پس آنان فساد را در زمین آشکار کردند و [عثمان] اهل جاهلیت و افراد مؤلفة قلوبهم(1) را بر مردم برتری داد تا اینکه او (عثمان) را در حکومتش مغلوب کردند [و کنار زدند]. در این زمان مردم آنچه را [از این افراد] دیدند، ناپسند شمردند و او را نکوهش کردند. پس [عثمان] آنان را (نزدیکانش که از بنی امیه بودند) سرزنش نکرد و [مردم] به او مراجعه می کردند، پس به سخن آنان توجّهی نمی کرد و [آن گروه را] بر مردم تحمیل کردتا اینکه بعضی را کتک زد و برخی را تبعید کرد و برخی را [از بیت المال و...] محروم نمود؛ پس یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه نظر دادند که او را به عمل به بیعت و عهد و پیمانی که با او بسته بودند، وادار کنند.
فَقَالُوا: إِنَّمَا بَايَعْنَاه عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ الْعَمَلِ بِهِمَا فَحَيْثُ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ لَمْ تَكُنْ لَهُ عَلَيْنَا طَاعَةٌ فَافْتَرَقَ النَّاسُ فِي أَمْرِه عَلَى خَاذِلٍ وَ قَاتِلٍ فَأَمَّا مَنْ قَاتَلَ فَرَأَى أَنَّهُ حَيْثُ خَالَفَ الْكِتَابَ وَ السُّنَّةَ وَ اسْتَأْثَرَ بِالْفَيْ ءِ وَ اسْتَعْمَلَ مَنْ لَا يَسْتَأْهِلُ رَأَوْا أَنَّ جِهَادَه جِهَادٌ وَ أَمَّا مَنْ خَذَلَهُ فَإِنَّهُ رَأَى أَنَّهُ يَسْتَحِقُّ الْخِذْلَانَ وَ لَمْ يَسْتَوْجِبِ النُّصْرَةَ بِتَرْكِ أَمْرِ اللَّهِ حَتَّى قُتِلَ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَبَايَعُوه
پس گفتند: این است و جز این نیست که ما با او بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمل به آن دو (کتاب و سنّت) بیعت کردیم، پس زمانی که او این چنین عمل نمی کند، اطاعت کردن از او بر ما لازم نیست. پس مردم در مورد [حکومت] او (عثمان)، به دو گروه تقسیم شدند: او را یاری نکنند یا او را بکشند؛ اما گروهی که می خواستند او را بکشند، پس دیدند که او با کتاب و سنّت مخالفت کرده و فیء(2) را به خود اختصاص داده و کسانی را که شایستگی ندارند به کار گرفته است، [پس] دیدند که مبارزه با او جهاد است؛ اما کسانی که او را رها کردند [و می خواستند او را یاری نکنند]، پس دیدند که همانا او استحقاق خواری را دارد و به خاطر ترک کردن فرمان الهی شایستۀ حمایت نیست؛ تا اینکه کشته شد و [مردم] به دور علی بن ابیطالب (علیهما السلام) جمع شدند و با ایشان بیعت کردند.
ص: 133
فَقَامَ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ؛ ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي قَدْ كُنْتُ كَارِهاً لِهَذِه الْوِلَايَةِ يَعْلَمُ اللَّهُ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ فَوْقَ عَرْشِهِ عَلَى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى اجْتَمَعْتُمْ عَلَى ذَلِكَ فَدَخَلْتُفِيهِ وَ ذَلِكَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ:
پس [امام (علیه السلام)] برخاست و خداوند را آن گونه که سزاوار است، حمد و ستایش نمود و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندانش (علیهم السلام) درود فرستاد، سپس فرمود: اما بعد؛ پس خداوند در آسمان هایش و بر ورای عرشش می داند که همانا من برای این [پذیرش] فرمانروایی بر امّت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بی رغبت بودم تا اینکه بر این امر، اجتماع کردید؛ پس من در آن داخل شدم و این [پذیرش فرمانروایی توسط من] به این دلیل است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود:
أَيُّمَا وَالٍ وَلِيَ أَمْرَ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي أُقِيمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى حَدِ الصِّرَاطِ وَ نَشَرَتِ الْمَلَائِكَةُ صَحِيفَتَه، فَإِنْ نَجَا فَبِعَدْلِهِ وَ إِنْ جَارَ انْتَقَضَ بِهِ الصِّرَاطُ انْتِقَاضَةً تُزِيلُ مَا بَيْنَ مَفَاصِلِهِ حَتَّى يَكُونَ بَيْنَ كُلِّ عُضْوٍ وَ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِهِ مَسِيرَةُ مِائَةِ عَام، يَخْرِقُ بِهِ الصِّرَاطُ فَأَوَّلُ مَا يَلْقَى بِهِ النَّارَ أَنْفُهُ وَ حُرُّ وَجْهِهِ وَ لَكِنِّي لَمَّا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيَّ نَظَرْتُ فَلَمْ يَسَعْنِي رَدُّكُمْ حَيْثُ اجْتَمَعْتُمْ أَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ
هر زمامداری بعد از من، امر حکومت بر امّت مرا به عهده بگیرد، روز قیامت بر لبۀ صراط می ایستد و فرشتگان نامۀ [عمل] او را می گشایند؛ پس اگر نجات یافت، پس به خاطر عدالت اوست و اگر ستم ورزید، صراط به خاطر ستم او، چنان گسسته می شود که آنچه بین مفاصل بدنش هست را از بین می برد تا اینکه بین هر عضو و عضو دیگر از اعضای او، به اندازه ی صدسال فاصله می افتد و صراط برای او شکافته می شود؛ پس نخستین چیزی که از او در آتش وارد می شود، بینی و صورت برافروخته اش هست. ولی وقتی شما برای من اجتماع کردید، پس دیدم نمی توانم [درخواست] شما را زمانی که اجتماع کردید، رد کنم. آنچه را که شنیدید می گویم و از خداوند برای خود و برای شما طلب آمرزش می نمایم.
ص: 134
فَقَامَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَبَايَعُوه فَأَوَّلُ مَنْ قَامَ فَبَايَعَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ ثُمَّ قَامَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ سَائِرُ النَّاسِ حَتَّى بَايَعَهُ النَّاسُ وَ كَانَ الَّذِي يَأْخُذُ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ وَ هُمَا يَقُولَانِ: نُبَايِعُكُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنْ لَمْ نَفِ لَكُمْ فَلَا طَاعَةَ لَنَا عَلَيْكُمْ وَ لَا بَيْعَةَ فِي أَعْنَاقِكُمْ وَ الْقُرْآنُ أمَامُنَا وَ أمَامُكُمْ.
پس مردم به سوی وی برخاستند و با ایشان بیعت کردند. پس اولین کسانی که بپا خواسته و بیعت کردند، طلحه و زبیر بودند. سپس مهاجران و انصار و بقیۀ مردم به پا خواستند تا اینکه همه ی مردم با ایشان بیعت کردند و کسی که از مردم بیعت می گرفت، عمّار بن یاسر و ابوهیثم بن تیّهان بودند، درحالی که می گفتند: بر اساس اطاعت از خدا و سنت پیامبرش با شما بیعت می کنیم و اگر به پیمان خود با شما وفا نکنیم، پس اطاعت ما بر شما لازم نیست و بیعتی بر گردن های شما نیست و قرآن پیش روی ما و شماست.
ثُمَّ الْتَفَتَ عَلِيٌّ (علیه السلام) عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَلَا لَا يَقُولَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ غَداً قَدْ غَمَرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَاتَّخَذُوا الْعِقَارَ وَ فَجَّرُوا الْأَنْهَارَ وَ رَكِبُوا الْخُيُولَ الْفَارِهَةَ وَ اتَّخَذُوا الْوَصَائِفَ الرُّوقَةَ فَصَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ عَاراً وَ شَنَاراً إِنْ لَمْ يَغْفِرْ لَهُمُ الْغَفَّارُ؛ إِذَا مُنِعُوا مَا كَانُوا فِيهِ وَ صُيِّرُوا إِلَى حُقُوقِهِمُ الَّتِي يَعْلَمُونَ يَقُولُونَ: حَرَمَنَا ابْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) وَ ظَلَمَنَا حُقُوقَنَا وَ نَسْتَعِينُ بِاللَّهِ وَ نَسْتَغْفِرُه وَ أَمَّا مَنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ وَ سَابِقَةٌ مِنْكُم، فَإِنَّمَا أَجْرُه فِيهِ عَلَى اللَّهِ فَمَنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ دَخَلَ فِي دِينِنَا وَ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَ أَكَلَ ذَبِيحَتَنَا فَقَدِ اسْتَوْجَبَ حُقُوقَ الْإِسْلَامِ وَ حُدُودَه.
سپس [امام] علی (علیه السلام) درحالی که بر روی منبر بود، به سمت راست و چپ خود توجّهی نمود و فرمود: آگاه باشید! هرگز مردانی از شما فردا نگویند که همانا دنیا آنان را در برگرفت، پس زمین و خانه ها را برداشتند و رودها را جاری کردند و بر اسبان زیبا سوار شدند و کنیزان زیبا گرفتند، پس اگر [خدای] بسیار آمرزنده آنان را نیامرزد، این[کارهای آن ها] برایشان مایۀ ننگ و رسوایی گردد. زمانی که ازآنچه در آن بودند، بازداشته شوند
ص: 135
و به حقوقشان که به آن آگاهی دارند، بازگردانده شوند، می گویند: پسر ابیطالب (علیهما السلام) ما را محروم کرد و نسبت به حقوقمان به ما ظلم نمود و به خدا استعانت می جوییم و از او طلب مغفرت می کنیم و اما کسی از شما که دارای برتری و سابقۀ نیکو باشد، پس پاداش او در این [برتری و سابقه]، بر عهده ی خداست. پس کسی که خدا و رسولش را اجابت کرده و در دین ما واردشده و به سوی قبلۀ ما رو کرده و قربانی ما را خورده، پس قطعاً حقوق اسلام و احکام آن بر او واجب است.
فَأَنْتُمْ أَيُّهَا النَّاسُ! عِبَادُ اللَّهِ الْمُسْلِمُونَ وَ الْمَالُ مَالُ اللَّهِ يُقَسَّمُ بَيْنَكُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَی وَ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُ الْجَزَاءِ وَ أَفْضَلُ الثَّوَابِ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ الدُّنْيَا لِلْمُتَّقِينَ جَزَاءً «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»(1) إِذَا كَانَ غَداً فَاغْدُوا فَإِنَّ عِنْدَنَا مَالًا اجْتَمَعَ فَلَا يَتَخَلَّفَنَّ أَحَدٌ كَانَ فِي عَطَاءٍ أَوْ لَمْ يَكُنْ إِذَا كَانَ مُسْلِماً حُرّاً احْضُرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ.
پس شما ای مردم! بندگان مسلمان خدایید و این دارایی (بیت المال)، مال خداست که میان شما به طور مساوی تقسیم می شود و برای هیچ کسی نسبت به شخص دیگر، برتری نیست مگر به تقوا و پرهیزکاری و برای پرهیزکاران نزد خداوند بهترین پاداش و برترین ثواب خواهد بود و خداوند دنیا را برای اهل تقوا پاداش قرار نداده است «و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران برگزیده شده است». وقتی فردا فرا رسید، نزد ما بیایید. پس همانا نزد ما مالی انباشته شده است، پس هرکس مسلمان و آزاد باشد، در عطای این مال از قلم نمی افتد، چه [فردا] باشد چه نباشد؛ حاضر شوید؛ خدا شمارا رحمت کند.
فَاجْتَمَعُوا مِنَ الْغَد وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ لِكُلِّ إِنْسَانٍ الشَّرِيفِ وَ الْوَضِيعِ وَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ لَمْ يُفَضِّلْ أَحَداً وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ إِلَّا هَؤُلَاءِ الرَّهْطُ: طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ سَعِيدُ بْنُ الْعَاصِ وَمَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ نَاسٌ مَعَهُمْ. فَسَمِعَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ وَ هُوَ كَاتِبُ
ص: 136
عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ وَ هُوَ يَقُولُ لِلزُّبَيْرِ وَ طَلْحَةَ وَ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ: لَقَدِ الْتَفَتُّ إِلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ فَقُلْتُ لَهُ: إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ.
پس فردا مردم جمع شدند و هیچ کدام از بخشش جا نماندند؛ پس میان آن ها برای هر انسان شریف و فرودست و سرخ پوست و سیاه پوست سه دینار تقسیم نمود؛ هیچ کسی را برتری نداد و از این بخشش کسی جا نماند مگر این گروه: طلحه و زبیر و عبداللّه بن عمر و سعید بن عاص و مروان بن حکم و مردمی که همراه آنان بودند. پس عبیداللّه بن ابی رافع که نویسنده ی علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بود، شنید که عبداللّه بن زبیر به زبیر و طلحه و سعید بن عاص می گفت: همانا به سوی زید بن ثابت توجهی کردم، پس به او گفتم: با تو هستم و ای همسایه سخن مرا بشنو.(1)
فَقَالَ لَهُ عُبَيْدُ اللَّهِ: يَا سَعِيدَ بْنَ الْعَاصِ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ! إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: «وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»(2) قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَأَخْبَرْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ: لَئِنْ سَلِمْتُ لَأَحْمِلَنَّهُمْ عَلَى الطَّرِيقِ قَاتَلَ اللَّهُ ابْنَ الْعَاصِ لَقَدْ عَلِمَ فِي كَلَامِي أَنِّي أُرِيدُه وَ أَصْحَابَهُ بِكَلَامِي «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ»(3).
پس عبیداللّه به او گفت: ای سعید بن عاص و عبداللّه بن زبیر! همانا خداوند در کتابش می فرماید: «و بیشترشان حقیقت را خوش ندارند». عبیداللّه گوید: پس علی (علیه السلام) را باخبر ساختم؛ پس فرمود: اگر سالم می ماندم همانا قطعاً آنان را به راه [راست] وادار می کردم، خداوند ابن عاص را هلاک کند، همانا او فهمید که در سخنانم، او و یارانش را اراده کردم «و از خداوند باید یاری جست».
قَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) أَكْثَرَ مَا يَسْكُنُ الْقَنَاةَ فَبَيْنَا نَحْنُ فِي الْمَسْجِدِ بَعْدَ الصُّبْحِ إِذْ طَلَعَ الزُّبَيْرُ وَ طَلْحَة، فَجَلَسْنَا فِي نَاحِيَةٍ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) ثُمَّ طَلَعَ مَرْوَانُ وَ سَعِيدٌ وَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ وَ الْمِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ فَجَلَسُوا وَ كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام)
ص: 137
جَعَلَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ عَلَى الْخَيْلِ فَقَالَ لِأَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَ لِخَالِدِ بْنِ زَيْدٍ أَبِي أَيُّوبَ وَ لِأَبِي حَيَّةَ وَ لِرِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ فِي رِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):
مالک بن أوس گوید: علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بیشتر در قنات [منطقه ای در صحرای مدینه] سکونت می کرد، پس درحالی که [یک روز] بعد از [نماز] صبح در مسجد بودیم، ناگهان زبیر و طلحه آمدند، پس در نزدیکی علی (علیه السلام) نشستیم، سپس مروان و سعید و عبداللّه بن زبیر و مِسوَر بن مَخرمه آمدند، پس نشستند و علی (علیه السلام)، عمار بن یاسر را مأمور اسب سواران قرار داد. [عمار] به ابوهیثم بن تیّهان و ابوایوب خالد بن زید و ابی حیّه و رفاعة بن رافع که در میان مردانی از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، فرمود:
قُومُوا إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَإِنَّهُ بَلَغَنَا عَنْهُمْ مَا نَكْرَه مِنْ خِلَافِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِمَامِهِمْ وَ الطَّعْنِ عَلَيْهِ وَ قَدْ دَخَلَ مَعَهُمْ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْجَفَاءِ وَ الْعَدَاوَةِ وَ إِنَّهُمْ سَيَحْمِلُونَهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ مِنْ رَأْيِهِمْ. قَالَ: فَقَامُوا وَ قُمْنَا مَعَهُمْ حَتَّى جَلَسُوا إِلَيْهِمْ
به سوی آن قوم بروید که همانا از آن ها خبرهای ناخوشایندی از مخالفت با امامشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بدگویی از او به ما رسیده است، درحالی که قطعاً همراه آنان، گروهی اهل ستم و دشمنی هستند که همانا آنان را بر چیزی که رأی و نظرشاننیست، وادار می کنند. [مالک بن اوس] گوید: پس آن ها برخاستند و ما هم همراه آنان رفتیم تا اینکه آن ها به آن قبیله رسیدند و در کنارشان نشستند.
فَتَكَلَّمَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ فَقَالَ: إِنَّ لَكُمَا لَقِدَماً فِي الْإِسْلَامِ وَ سَابِقَةً وَ قَرَابَةً مِنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَدْ بَلَغَنَا عَنْكُمَا طَعْنٌ وَ سَخَطٌ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَإِنْ يَكُنْ أَمْرٌ لَكُمَا خَاصَّةً فَعَاتِبَا ابْنَ عَمَّتِكُمَا وَ إِمَامَكُمَا وَ إِنْ یَکُن نَصِيحَةً لِلْمُسْلِمِينَ فَلَا تُؤَخِّرَاه عَنْهُ وَ نَحْنُ عَوْنٌ لَكُمَا فَقَدْ عَلِمْتُمَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَنْ تَنْصَحَكُمَا أَبَداً وَ قَدْ عَرَفْتُمَا -وَ قَالَ أَحْمَدُ: عَرَفْتُمْ- عَدَاوَتَهُمْ لَكُمَا وَ قَدْ شَرِكْتُمَا فِي دَمِ عُثْمَانَ وَ مَالَأْتُمَا فَسَكَتَ الزُّبَيْرُ وَ تَكَلَّمَ طَلْحَةُ. فَقَالَ: افْرُغُوا جَمِيعاً مِمَّا تَقُولُون، فَإِنِّي قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ فِي كُلِّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ خَبْطَةً فَتَكَلَّمَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ:
ص: 138
پس ابوهیثم بن تیّهان شروع به سخنرانی کرد و گفت: همانا برای شما دو نفر (طلحه و زبیر)، پیش قدمی و سابقۀ نیکو قرابتی نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست، درحالی که خبر بدگویی و عصبانیت شما نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ما رسیده است. پس اگر امر خاصی برای شما هست، پس پسرعمه تان و امامتان را سرزنش کنید و اگر قصد خیرخواهی نسبت به مسلمانان را دارید، آن را از ایشان دریغ مدارید [و ایشان را از آن آگاه سازید] درحالی که ما نیز [در این نصیحت و خیرخواهی] یاور شما هستیم. پس قطعاً می دانید که بنی امیّه هرگز خیر و خوبی شمارا نمی خواهد و به دشمنی آنان نسبت به خودتان آگاه هستید و همانا در [ریختن] خون عثمان شرکت داشتید و [در کشتن عثمان، قاتلینش را] کمک کردید. پس زبیر خاموش ماند و طلحه شروع به سخن کرد. پس گفت: همگی هر آنچه می گویید را رها کنید؛ پس همانا می دانم هرکدام از شما سخنانی را برای گفتن دارید. پس عمار بن یاسر -که رحمت خدا بر او باد- شروع به سخننمود؛ پس حمد و ثنای خدا را به جای آورد و بر پیامبر و خاندانش (علیهم السلام) درود فرستاد و گفت:
أَنْتُمَا صَاحِبَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ أَعْطَيْتُمَا إِمَامَكُمَا الطَّاعَةَ وَ الْمُنَاصَحَةَ وَ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنْ يَجْعَلَ كِتَابَ اللَّهِ أمَامَنَا -قَالَ أَحْمَدُ: وَ جَعَلَ كِتَابَ اللَّهِ أمَاماً- وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) طَلَّقَ النَّفْسَ عَنِ الدُّنْيَا وَ قَدَّمَ كِتَابَ اللَّهِ فَفِيمَ السَّخَطُ وَ الْغَضَبُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام)؟! فَغَضَبُ الرِّجَالِ فِي الْحَقِّ؛ انْصُرَا نَصَرَكُمَا اللَّهُ.
شما دو صحابۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید و همانا با امام خود، ازنظر اطاعت کردن و خیرخواهی و عهد و پیمان بر اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینکه کتاب خدا را پیش روی ما قرار دهد، بیعت کردید و او علی بن ابیطالب (علیهما السلام) است؛ کسی که خودش را از [تعلّق به] دنیا آزاد کرده و کتاب خدا را مقدّم داشته، پس دشمنی و خشم بر علی بن ابیطالب (علیهما السلام) ازچه رو است؟! پس خشم بزرگان باید درباره ی [احقاق] حق باشد؛ یاری کنید تا خداوند شمارا یاری کند.
ص: 139
فَتَكَلَّمَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ فَقَالَ: لَقَدْ تَهَذَّرْتَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ! فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ: مَا لَكَ تَتَعَلَّقُ فِي مِثْلِ هَذَا يَا أَعْبَسُ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَأُخْرِجَ. فَقَامَ الزُّبَيْرُ فَالْتَفَتَ إِلَى عَمَّارٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ: عَجَّلْتَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ! عَلَى ابْنِ أَخِيكَ رَحِمَكَ اللَّهُ. فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ تَسْمَعَ قَوْلَ مَنْ رَأَيْتَ فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ لَمْ يَهْلِكْ مَنْ هَلَكَ مِنْكُمْ حَتَّى اسْتَدْخَلَ فِي أَمْرِه الْمُؤَلَّفَةَ قُلُوبُهُمْ. فَقَالَ الزُّبَيْرُ: مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَسْمَعَ مِنْهُمْ.
پس عبداللّه بن زبیر شروع به سخن کرد؛ پس گفت: ای ابا یقظان! همانا سخن بیهوده می گویی. پس عمار به او گفت: ای عبوس تو چرا در این امر مهم دخالت می کنی؟ سپس دستور داد تا او را بیرون کنند. پس زبیر برخاست و رو به عمّار -که رحمت خدا بر او باد- کرد، پس گفت: ای ابا یقظان! -که رحمت خدا بر تو باد- در مورد برادرزاده ات عجله کردی؛ پس عمار بن یاسر به او گفت: ای اباعبداللّه! تو را به خدا سوگند می دهم، سخن این افرادی را که می بینی گوش بده؛ پس همانا از شما گروه مهاجرین، کسی به هلاکت نمی رسد مگر وقتی که در کار خویش، مؤلفة قلوبهم را داخل کند. پس زبیر گفت: پناه به خدا از اینکه به حرف آن ها گوش دهیم.
فَقَالَ عَمَّارٌ: وَ اللَّهِ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ إِلَّا خَالَفَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) لَمَا خَالَفْتُهُ وَ لَا زَالَتْ يَدَيِ مَعَ يَدِه وَ ذَلِكَ لِأَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمْ يَزَلْ مَعَ الْحَقِّ مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُفَضِّلَ عَلَيْهِ أَحَداً.
پس عمّار گفت: ای اباعبدالله! به خدا سوگند، اگر هیچ کس باقی نمانَد مگر اینکه مخالف علی بن ابیطالب (علیهما السلام) باشد، قطعاً من با او (حضرت علی (علیه السلام)) مخالفت نمی کنم و هیچ گاه دستم را از دست او رها نمی کنم و این [حمایت و طرفداری] به این خاطر است که علی (علیه السلام) از زمانی که خداوند پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث نمود، پیوسته همراه حق بوده است؛ پس من شهادت می دهم که ممکن نیست(1) [خداوند] احدی را بر ایشان برتری دهد.
ص: 140
فَاجْتَمَعَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ وَ رِفَاعَةُ وَ أَبُو أَيُّوبَ وَ سَهْلُ بْنِ حُنَيْفٍ فَتَشَاوَرُوا أَنْ يَرْكَبُوا إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْقَنَاةِ فَيُخْبِرُوه بِخَبَرِ الْقَوْمِ فَرَكِبُوا إِلَيْهِ فَأَخْبَرُوه بِاجْتِمَاعِ الْقَوْمِ وَ مَا هُمْ فِيهِ مِنْ إِظْهَارِ الشَّكْوَى وَ التَّعْظِيمِ لِقَتْلِ عُثْمَانَ وَ قَالَ لَهُ أَبُوالْهَيْثَمِ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! انْظُرْ فِي هَذَا الْأَمْرِ. فَرَكِبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ وَ صَعِدَ الْمِنْبَر، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْخَيْرِ وَ الْفَضْلِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْمُهَاجِرِينَ فَقَالُوا لِعَلِيٍّ (علیه السلام): إِنَّهُمْ قَدْ كَرِهُوا الْأُسْوَةَ وَ طَلَبُوا الْأَثَرَةَ وَ سَخِطُوا لِذَلِكَ.
پس عمّار بن یاسر و ابوهیثم و رفاعه و ابوایّوب و سهل بن حنیف دورهم جمع شدند، پس تصمیم گرفتند تا به سوی علی (علیه السلام) به [منطقۀ] قنات بروند تا پیغام این قوم را به او اطّلاع دهند. پس به سوی ایشان راه افتادند و ایشان را به جمع شدن آن قوم و آنچه در میان آن ها از بیان نارضایتی و بزرگ نمایی قتل عثمان بود، باخبر کردند و ابوهیثم به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! به این موضوع رسیدگی کنید! پس [حضرت] بر مرکب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شد و وارد مدینه گردید و بر فراز منبر رفت؛ پس خداوند را حمد و ثنا نمود و همۀ افراد خیرخواه و بافضیلت از صحابه و مهاجران جمع شدند. پس به علی (علیه السلام) عرض کردند: همانا آن ها (طلحه و زبیر) اسوه قرار دادن [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] را ناخوشایند دانستند و [حق و پاداش] برتری خود را طلب می کنند و به خاطر همین به خشم آمده اند.
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): لَيْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ فِي هَذَا الْمَالِ وَ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ وَ نَبِيُّكُمْ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ سِيرَتُهُ. ثُمَّ صَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ تَمُنُّونَ عَلَيَّ بِإِسْلَامِكُمْ -قَالَ أَحْمَدُ: عَلَى اللَّهِ بِإِسْلَامِكُمْ- بَلْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ
پس علی (علیه السلام) فرمود: در این مال، برای هیچ کسی برتری نیست و این کتاب خداست که میان ما و شماست و پیامبر شما و سیره ی ایشان میان ما و شما است. سپس با صدای بلند فریاد زد: ای گروه انصار! آیا به خاطر مسلمان شدنتان بر من منّت می گذارید؟ -بر خدا منت می گذارید- بلکه بر خدا و رسولش شایسته است که برشما منت گذارند، اگر [در اسلام آوردنتان] راست گو بودید؛ من ابوالحسن آن بزرگوار و بزرگ مرد هستم.
ص: 141
وَ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ جَلَسَ نَاحِيَةَ الْمَسْجِدِ وَ بَعَثَ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ فَدَعَاهُمَا ثُمَّ قَالَ لَهُمَا: أَ لَمْ تَأْتِيَانِي وَ تُبَايِعَانِي طَائِعَيْنِ غَيْرَ مُكْرَهَيْنِ؟ فَمَا أَنْكَرْتُمْ؟ أَ جَوْرٌ فِيّ؟ قَالا: بلی. فَقَالَ: غَيْرَ مُجْبَرَيْنِ وَ لَا مَقْسُورَيْنِ فَأَسْلَمْتُمَا لِي بَيْعَتَكُمَا وَ أَعْطَيْتُمَانِي عَهْدَكُمَا؟ قَالا: نَعَمْ. قَالَ (علیه السلام): فَمَا دَعَاكُمَا بَعْدُ إِلَى مَا أَرَى؟
و از منبر پایین آمد و در گوشه ای از مسجد نشست و [شخصی را] به سوی طلحه و زبیر فرستاد؛ پس آن دو را فراخواند. سپس [وقتی آمدند] به آن دو فرمود: آیا به نزد من نیامدید و بدون اکراه و اجبار با من بیعت کردید؟ پس چرا انکار می کنید؟ آیا ستمی روا داشتم؟ عرض کردند: درست است [ستمی نکردی]! پس فرمود: [آیا این گونه نبود که] بدون هیچ اجبار و وادار کردن، با من بیعت کرده و پیمان بستید؟ گفتند: بله! فرمود: پس بعد از تمام این حرف ها، چه چیزی شما را وادار به این سرپیچی کرد که می بینم؟
قَالا: أَعْطَيْنَاكَ بَيْعَتَنَا عَلَى أَنْ لَا تَقْضِيَ فِي الْأُمُورِ وَ لَا تَقْطَعَهَا دُونَنَا وَ أَنْ تَسْتَشِيرَنَا فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ لَا تَسْتَبِدَّ بِذَلِكَ عَلَيْنَا وَ لَنَا مِنَ الْفَضْلِ عَلَى غَيْرِنَا مَا قَدْ عَلِمْتَ، فَأَنْتَ تَقْسِمُ الْقِسْمَ وَ تَقْطَعُ الْأَمْرَ وَ تُمْضِي الْحُكْمَ بِغَيْرِ مُشَاوَرَتِنَا وَ لَا عِلْمِنَا. حُكْمٍ أَوْ اسْتِئْثَارٌ فِي فَيْ ءٍ؟ قَالا: لَا.
گفتند: ما با تو بیعت کردیم تا در امور بدون ما عمل نکنی و اینکه در هر امری از ما مشورت بخواهی و در این کار با نظر شخصی و بدون مشورت عمل نکنی و همانا می دانی که برای ما نسبت به دیگران، فضیلت و برتری است؛ پس تو بدون مشورت کردن و اطلاع دادن به ما، [بیت المال را] تقسیم کردی و [رابطۀ با ما را] قطع کردی و حکم و فرمان صادر کردی. فرمود: در حکم یا تقسیم کردن فیء ظلم کردم؟ گفتند: نه.
قَالَ (علیه السلام): أَوْ فِي أَمْرٍ دَعَوْتُمَانِي إِلَيْهِ مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِينَ فَقَصَّرْتُ عَنْهُ؟ قَالا: مَعَاذَ اللَّهِ. قَالَ (علیه السلام): فَمَا الَّذِي كَرِهْتُمَا مِنْ أَمْرِي حَتَّى رَأَيْتُمَاخِلَافِي؟ قَالا: خِلَافَكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فِي الْقَسْمِ وَ انْتِقَاصَنَا حَقَّنَا مِنَ الْفَيْ ءِ جَعَلْتَ حَظَّنَا فِي الْإِسْلَامِ كَحَظِّ غَيْرِنَا مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْنَا بِسُيُوفِنَا مِمَّنْ هُوَ لَنَا فَيْ ءٌ، فَسَوَّيْتَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَنْ حَضَرَ عَلَيْهِمَا.
ص: 142
[حضرت] فرمود: یا در کاری از کارهای مسلمانان مرا فراخواندید، پس در آن کوتاهی کردم؟ گفتند: پناه برخدا. [حضرت] فرمود: پس از کدام کار من ناراضی هستید تااینکه تصمیم به مخالفت با من گرفتید؟ گفتند: [به خاطر] تفاوت تو با عمر بن خطاب در تقسیم [بیت المال] و کم کردن نصیب و بهره ی ما از فیء؛ تو بهره ی ما را در آنچه خداوند به خاطر شمشیرهایمان به ما ارزانی داشته و آنچه غنیمت ما بوده، همانند دیگران قرار دادی؛ پس میان ما و آنان تساوی قائل شدی. پس علی (علیه السلام) فرمود: الله اکبر! خداوندا! همانا من تو را و کسانی را که حاضر هستند، شاهد می گیرم.
أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنَ الِاسْتِشَارَةِ فَوَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْوِلَايَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا لِي فِيهَا مَحَبَّةٌ وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا فَكَرِهْتُ خِلَافَكُمْ فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ وَ أَمَرَ فِيهِ بِالْحُكْمِ وَ قَسَمَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَمْضَيْتُهُ وَ لَمْ أَحْتَجْ فِيهِ إِلَى رَأْيِكُمَا وَ دُخُولِكُمَا مَعِي وَ لَا غَيْرِكُمَا وَ لَمْ يَقَعْ أَمْرٌ جَهِلْتُهُ فَأَتَقَوَّى فِيهِ بِرَأْيِكُمَا وَ مَشُورَتِكُمَا وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا وَ لَا عَنْ غَيْرِكُمَا إِذَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا فِي سُنَّةِ نَبِيِّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَمَّا مَا كَانَ فَلَا يُحْتَاجُ فِيهِ إِلَى أَحَدٍ
اما آنچه در مورد مشورت گرفتن ذکر کردید، پس به خدا سوگند در خلافت و ولایت، هیچ رغبتی برای من نبود و هیچ علاقه ای به آن نداشتم، ولی شما مرا به سوی آن فراخواندید و من را به آن مجبور ساختید؛ پس من اختلاف شمارا دوست نداشتم. پس وقتی ولایت به عهده ی من گذاشته شد، به کتاب خدا و آنچه در آن وضع شده و به حکم کردن در آن فرمان داده، نگریستم و به سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نظر کردم؛پس آن را اجرا کردم و در آن برای خودم به مشورت و نظرخواهی از شما و دیگران، نیازی احساس نکردم و امری پیش نیامده که [نسبت به حکمش] جاهل باشم تا به وسیلۀ نظر و مشورت با شما، بر آن چیره گردم و اگر این چنین بود، پس زمانی که [مسئله ای] در کتاب خدا و سنت پیامبرمان (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، از شما و دیگران روی گردان نمی شدم [و کمک و مشورت می خواستم]؛ اما در مورد آنچه [در کتاب و سنت] باشد، پس در آن نیاز به هیچ کسی نیست؛
ص: 143
وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ وَ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا قَدْ جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَحْتَجْ فِيهِ إِلَيْكُمَا قَدْ فَرَغَ مِنْ قَسْمِهِ كِتَابُ اللَّهِ الَّذِي «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(1)
و اما در آنچه ذکر کردید از الگو قرار دادن [عمر]؛ پس همانا این امری است که من درباره ی آن حکمی نکردم و من و شما آنچه را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از کتاب خدا آورده است، یافتیم، پس در آن نیازی به شما ندارم. به تحقیق که کتاب خدا، [حکم] تقسیم [بیت المال] را بیان فرموده، کتاب خدایی که «هيچ باطلى از پيش رو و پشت سرش به سويش نمى آيد، نازل شده از سوى حكيم و ستوده است».
وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا جَعَلْتَنَا فِيهِ كَمَنْ ضَرَبْنَاه بِأَسْيَافِنَا وَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْنَا فَقَدْ سَبَقَ رِجَالٌ رِجَالًا فَلَمْ يُفَضِّلْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَيْهِمْ مَنْ سَبَقَهُمْ وَ لَمْ يَضُرَّهُمْ حِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ وَ لَا لِغَيْرِكُمْ إِلَّا ذَلِكَ أَلْهَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ الصَّبْرَ عَلَيْهِ
و اما گفتار شما که در این [تقسیم کردن بیت المال] ما را همانند کسی قرار دادی که با شمشیرهایمان بر او زدیم، درحالی که خداوند آن را بر ما ارزانی داشت، [باید بگویم]: پس همانا مردانی بر مردان دیگر سبقت گرفتند، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را برتر ندانست و سبقت گرفتگان را بر آن ها ترجیح نداد و زمانی که دعوتپروردگارشان را اجابت کردند، این تأخیرشان بر آن ها ضرری نرساند. به خدا قسم که نه شما و نه غیر شما، جز آنچه پرداخت شد [از بیت المال] سهمی ندارید. خدا به ما و شما صبر بر این امر را عنایت فرماید.
فَذَهَبَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ يَتَكَلَّمُ فَأَمَرَ بِهِ فَوُجِئَتْ عُنُقُهُ وَ أُخْرِجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَخَرَجَ وَ هُوَ يَصِيحُ وَ يَقُولُ: ارْدُدْ إِلَيْهِ بَيْعَتَهُ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): لَسْتُ مُخْرِجَكُمَا مِنْ أَمْرٍ دَخَلْتُمَا فِيهِ وَ لَا مُدْخِلَكُمَا فِي أَمْرٍ خَرَجْتُمَا مِنْهُ فَقَامَا عَنْهُ فَقَالا: أَمَّا إِنَّهُ لَيْسَ عِنْدَنَا أَمْرٌ إِلَّا الْوَفَاءُ.
پس عبداللّه بن زبیر رفت تا سخن گوید، پس [حضرت] دستور داد تا ضربه ای بر گردنش بزنند و او را از مسجد بیرون کنند. پس خارج شد درحالی که فریاد می زد و می گفت:
ص: 144
بیعت او را به او بازگردان. پس علی (علیه السلام) فرمود: من خارج کننده ی شما از کاری که در آن وارد شدید، نیستم و واردکننده ی شما در کاری که از آن خارج شدید، نیستم. پس آن دو از نزد ایشان برخاستند، پس گفتند: اما همانا نزد ما چاره ای جز وفاداری نیست.
قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّه وَ كَانَ عَوْناً لِلْحَقِّ عَلَى مَنْ خَالَفَهُ.(1)
پس علی (علیه السلام) فرمود: خداوند رحمت کند بنده ای را که حقّی را ببیند، پس آن را یاری کند یا ستمی را مشاهده کند، پس آن را دفع کند و در مقابل کسی که با حق مخالفت می کند، پشتیبان و کمک کننده ی حق باشد.
3- حرب صفّين
(90) ابن عقدة قال: حدّثنا إبراهيم بن إسحاق بن يزيد قال: حدّثنا إسحاق بن يزيد النظامي قال: حدّثنا سعيد بن حازم عن الحسين بن عمر عن رشيد عن حبّة العرني قال: سَمِعْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) يَقُولُ: نَحْنُ النُّجَبَاءُ وَ أَفْرَاطُنَا أَفْرَاطُ الْأَنْبِيَاءِ حِزْبُنَا حِزْبُ اللَّهِ وَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ حِزْبُ الشَّيْطَانِ مَنْ سَاوَى بَيْنَنَا وَ بَيْنَ عَدُوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا.(2)
حبه عرنی گوید: شنیدم که علی (علیه السلام) می فرمود: ما نجیبان هستیم و پرچم های ما، پرچم های پیامبران هستند، حزب ما حزب خداست و گروه ستم پیشه، حزب شیطان است. پس هرکس بین ما و دشمنان ما، تساوی و برابری قائل باشد، از ما نیست.
ص: 145
(91) ابن عقدة حدّثنا الحسن بن عليّ بن عفّان حدّثنا عمرو بن القاسم التمّار عن الأعمش عن أبي وائل قال: خطبنا عليّ (علیه السلام) فقال: انْفِرُوا إِلَى بَقِيَّةِ الْأَحْزَاب.(1)
ابووائل گوید: [حضرت] علی (علیه السلام) برای ما خطبه خواند، پس فرمود: به سوی باقیمانده ی احزاب بروید.
(92) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن الحسن قال: حدّثني أبو يونس محمّد بن أحمد قال: حدّثنا إبراهيم بن المنذر قال: حدّثني عبد الرحمن بن المغيرة عن أبيه عن الضحّاك بن عثمان قال: خَرَجَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي كَتِيبَةٍ يُقَالُ لَهَا الْخَضْرَاءِ وَ كَانَ بِإِزَائِهِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مَعَهُ رَايَةُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ (علیهما السلام) الَّتِي تُسَمَّى الْجُمُوحِ وَ كَانَا فِي عَشَرَةِ آلَافٍ فَاقْتَتَلُوا قِتَالًا شَدِيداً. قَالَ: فَلَقَدْ أَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَ جَلَّ عَلَيْهِمُ الصَّبْرَ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ النَّصْرَ. فَصَاحَ عُبَيْدُ اللَّهِ حَتَّى مَتى هذَا الْحَذَرُ؟ ابْرُزْ حَتَّى أُنَاجِزَكَ. فَبَرَزَ لَهُ مُحَمَّدُ فَتَطَاعَنَّا حَتَّى انْكَسَرَتْ رِمَاحُهُمَا.
ضحاک بن عثمان گوید: عبیدالله بن عمر بن خطاب در لشگری که به آن خضراء گفته می شد، خارج شد و روبروی او، محمد بن جعفر بن ابیطالب بود که پرچم امیرالمؤمنین (علیه السلام) که جموح نامیده شده بود، همراهش بود و در هریک از آن لشگرها، ده هزار نفر بودند. پس جنگ و کشتار شدیدی کردند. [ضحاک] گوید: پس همانا خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت به آنان صبر بخشید و پیروزی را از آنان دور ساخت. پس عبیدالله فریاد زد این دور شدن (فرار کردن) تا چه زمانی است؟ مبارزه کن تا با تو بجنگم. پس محمد با او مبارزه کرد، پس آن قدر با نیزه هایشان به هم زدند تا نیزه های هردو شکست.
ثُمَّ تَضَارَبَا حَتَّى انْكَسَرَ سَيْفُ مُحَمَّدٍ وَ نَشَبَ سَيْفَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فِي الدَّرَقَةِ فَتَعَانَقَا وَ عَضَّ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْفِ صَاحِبِهِ فَوَقَعَا عَنْ فَرَسَيْهِمَا وَ
ص: 146
حَمَلُ أَصْحَابُهُمَا عَلَيْهِمَا فَقَتَلَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً حَتَّى صَارَ عَلَيْهِمَا مِثْلَ التَّلِّ الْعَظِيمِ مِنَ الْقَتْلَى وَ غَلَبَ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَلَى الْمَعْرَكَةِ فَأَزَالَ أَهْلَ الشَّامِ عَنْهُمَا وَ وَقَفَ عَلَيْهِمَا فَقَالَ: اكْشِفُوا هَؤُلَاءِ الْقَتْلَى عَنِ ابْنِ أَخِي فَجَعَلُوا يَجُرُّونَ الْقَتْلَى عَنْهُمَا حَتَّى كَشَفُوهُمَا فَإِذَا هُمَا مُتَعَانِقَانِ. فَقَالَ عَلِيٍّ (علیه السلام): أَمَا وَ اللَّهِ لَعْنَ غَيْرِ حُبُّ تَعَانَقَتُمَا.(1)
سپس باهم درگیر شدند تا اینکه شمشیر محمد شکست و شمشیر عبیدالله بن عمر را در سپر گرفت، پس آن دو باهم گلاویز شدند و هر یک بینی دیگری را به دندان گرفت، پس از اسبان خود به زمین افتادند و یارانشان به یکدیگر هجوم آوردند؛ پس بعضی از آن ها، عده ای را کشتند تا اینکه [کشتگان] هردو مانند تپه ای بزرگ از مردگان شد [و آن اجساد روی جسد محمد و عبیدالله افتاده بودند] و على (علیه السلام) در اینجنگ پیروز شد [و در معرکه حاضر شد] و مردم شام را متفرق ساخت و بالاى [اجساد کشته شدگانِ] آن دو ايستاد. پس فرمود: برادرزاده ام را در بین آن کشتگان پیدا کنید؛ پس آن ها شروع به بیرون کشیدن کشتگان کردند تا آن دو را در آغوش یکدیگر یافتند. پس علی (علیه السلام) فرمود: آگاه باشید! به خدا قسم که در آغوش هم بودنتان از روی دوست داشتن نیست.(2)
(93) ابن عقدة قال: أخبرنا أحمد بن القاسم قال: أخبرنا عبّاد قال: حدّثنا عليّ بن عابس عن الحصين عن عبد اللّه بن معقل عن عليّ (علیه السلام): أَنَّهُ قَنَتَ فِي الصُّبْحِ فَلَعَنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَبَا مُوسَى وَ أَبَا الْأَعْوَرِ وَ أَصْحَابَهُمْ.(3)
عبدالله بن معقل از علی (علیه السلام) روایت نمود: ایشان در صبحگاه نماز خواند، پس معاویه و عمرو بن عاص و ابوموسی و ابو أعور و پیروانشان را لعنت نمود.
ص: 147
الفصل الخامس عشر: منزلته في الآخرة
(94) ابن عقدة قال: أخبرنا الحسن بن القاسم قال: حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن يعلى التيمي قال: حدّثنا عليّ بن سيف بن عميرة عن أبيه عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمن بن سيابة عن حمران بن أعين عن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤلي عن أبيه قال: سَمِعْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) يَقُولُ: وَ اللَّهِ لَأَذُودَنَّ بِيَدَيَ هَاتَيْنِ الْقَصِيرَتَيْنِ عَنْ حَوْضِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَعْدَاءَنَا وَ لَأُورِدَنَّهُ أَحِبَّاءَنَا.(1)
پدر ابوالاسود دؤلی گوید: شنیدم که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) می فرمود: به خدا سوگند همانا بدون شک با همین دودست کوتاهم(2) دشمنانمان را از حوض رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دور می سازم و همانا بدون شک دوستدارانمان را برآن وارد می سازم.
(95) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عوانة موسى بن يوسف القطان قال: حدّثنا أحمد بن يحيى الأودي قال: حدّثنا إسماعيل بن أبان قال: حدّثنا عليّ بن هاشم بن البريد عن أبيه عن عبد الرزّاق بن قيس الرحبي قال: كُنْتُ جَالِساً مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) عَلَى بَابِ الْقَصْرِ حَتَّى أَلْجَأَتْهُ الشَّمْسُ
ص: 148
إِلَى حَائِطِ الْقَصْر، فَوَثَبَ لِيَدْخُلَ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَتَعَلَّقَ بِثَوْبِهِ وَ قَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! حَدِّثْنِي حَدِيثاً جَامِعاً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ قَالَ: أَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيَّ حَدِيثٌ كَثِيرُ؟ قَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ حَدِّثْنِي حَدِيثاً يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهِ. قَالَ: حَدَّثَنِي خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «أَنِّي أَرِدُ أَنَا وَ شِيعَتِي الْحَوْضَ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ وَ يَرِدُ عَدُوُّنَا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ». خُذْهَا إِلَيْكَ قَصِيرَةً مِنْ طَوِيلَةٍ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ أَرْسِلْنِي يَا أَخَا هَمْدَانَ! ثُمَّ دَخَلَ الْقَصْرَ.(1)
عبدالرزّاق بن قیس رحبی گوید: همراه علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بر در قصر [دارالاماره] نشسته بودم تا اینکه [حرارت و نور] خورشید، ایشان را وادار ساخت که به سوی دیوار قصر [زیر سایه] پناه ببرد. پس با جهش برخاست تا وارد [قصر] شود، پس مردی از [قبیله] هَمدان برخاست و به لباس ایشان آویزان شد و عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! برای من حدیث جامعی نقل بفرما که به وسیلۀ آن خداوند مرا منفعتی ببخشد. [امام (علیه السلام)] فرمود: آیا در بسیاری از احادیث [این منفعت] نیست؟ عرضه داشت: بله! اما حدیثی برای من نقل بفرما که به وسیلۀ آن خداوند مرا منفعتی ببخشد. فرمود: دوستم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مراباخبر نمود: «همانا من همراه شیعیانم درحالی که سیراب سیراب هستند و چهره هایشان درخشان است، بر حوض [کوثر] وارد می شوم و دشمنان ما درحالی که درنهایت تشنگی هستند و چهره هایشان سیاه و تیره است، بر حوض [کوثر] وارد می شوند.» این [حدیث] کوتاه را که بخشی از [سخنی] طولانی است، بگیر [و غنیمت شمار]. [در روز قیامت] تو همراه کسی هستی که دوستش داری و برای توست آنچه به دست آورده ای. مرا رها کن ای برادر هَمدانی! سپس [امام (علیه السلام)] داخل قصر شد.
ص: 149
(96) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عوانة موسى بن يوسف بن راشد قال: حدّثنا عليّ بن حكيم الأودي قال: أخبرنا عمرو بن ثابت عن فضيل بن غزوان عن الشعبي عن
الحارث عن عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام) قال: مَنْ أَحَبَّنِي رَآنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَيْثُ يُحِبُّ وَ مَنْ أَبْغَضَنِي رَآنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَيْثُ يَكْرَه.(1)
حارث از علی بن ابیطالب (علیهما السلام) روایت کرده که فرمود: هرکس مرا دوست بدارد، مرا روز قیامت طوری می بیند که دوست می دارد و هرکس که مرا دشمن بدارد، مرا روز قیامت طوری می بیند که کراهت دارد.
(97) ابن عقدة أنبأنا عليّ بن الحسين بن عبيد أنبأنا إسماعيل بن أبان أنبأنا سعد بن طالب أبو علاف الشيباني عن جابر بن يزيد عن محمّد بن عليّ (علیهما السلام) قال: سألت أمّ سلمة زوج النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم) عن عليّ (علیه السلام) فقالت: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.(2)
جابر بن یزید از [امام] محمد بن علی (علیهما السلام) روایت کرده که فرمود: از ام سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی علی (علیه السلام) سؤال کردم. پس گفت: شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: همانا علی (علیه السلام) و شیعیانش همان رستگاران روز قیامت هستند.
ص: 150
(98) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو حاتم قال: حدّثنا محمّد بن الفرات قال: حدّثنا حنان بن سدير عن أبي جعفر محمّد بن عليّ الباقر (علیهما السلام) قال: مَا ثَبَّتَ اللَّهُ تَعَالَى حُبَّ عَلِيٍ (علیه السلام) فِي قَلْبِ أَحَدٍ فَزَلَّتْ لَهُ قَدَمٌ إِلَّا ثَبَتَتْ لَهُ قَدَمٌ أُخْرَى.(1)
[امام] ابوجعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) فرمود: خداوند بلندمرتبه محبت علی (علیه السلام) را در قلب کسی ثابت نمی کند مگر اینکه اگر او یک قدم بلغزد، قدم دیگرش استوار می ماند.
(99) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن صالح عن حكيم بن عبد الرحمن قال: حدّثني مقاتل بن سليمان، عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه (علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ
(علیهما السلام): يَا عَلِيُّ (علیهالسلام)! أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هِبَةِ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ بِمَنْزِلَةِ سَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ بِمَنْزِلَةِ إِسْحَاقَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ بِمَنْزِلَةِ شَمْعُونَ مِنْ عِيسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛
مقاتل بن سلیمان از [امام] جعفر بن محمد الصادق از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن ابیطالب (علیهما السلام) فرمود: ای علی (علیه السلام)! [جایگاه] تو برای من، [همچون] جایگاه هبة الله برای آدم و [همچون] جایگاه سام برای نوح و [همچون] جایگاه اسحاق برای ابراهیم و [همچون] جایگاه هارون برای موسی و [همچون] جایگاه شمعون برای عیسی است جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؛
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فَمَنْ جَحَدَ وَصِيَّتَكَ وَ خِلَافَتَكَ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ أَنَا خَصْمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛
ای علی (علیه السلام)! تو وصی من و جانشین من هستی، پس هرکس وصی بودن تو و جانشین بودن تو را انکار کند، از من نیست و من نیز از او نیستم و من روز قیامت، دشمن او هستم.
ص: 151
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ أَفْضَلُ أُمَّتِي فَضْلًا وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَفضَلُهُمْ حِلْماً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَسْخَاهُمْ كَفّاً؛
ای علی (علیه السلام)! تو بافضیلت ترین امت من ازنظر فضیلت و پیش قدم ترین آن ها ازنظر مسلمان شدن و داناترین آن ها ازنظر علم و برترین آن ها ازنظر حلم و بردباری و شجاع ترین آن ها ازنظر قلب و باسخاوت ترین آن ها در گشاده دستی هستی.
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ الْإِمَامُ بَعْدِي وَ الْأَمِيرُ وَ أَنْتَ الصَّاحِبُ بَعْدِي وَ الْوَزِيرُ وَ مَا لَكَ فِي أُمَّتِي مِنْ نَظِيرٍ؛ای علی (علیه السلام)! بعد از من، تو امام و امیر هستی و بعد از من، تو صاحب و وزیر هستی و برای تو در امت من، هیچ نظیر و مانندی نیست.
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ بِمَحَبَّتِكَ يُعْرَفُ الْأَبْرَارُ مِنَ الْفُجَّارِ وَ يُمَيَّزُ بَيْنَ الْأَشْرَارِ وَ الْأَخْيَارِ وَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْكُفَّارِ.(1)
ای علی (علیه السلام)! تو تقسیم کننده ی بهشت و جهنم هستی؛ تنها به وسیلۀ محبت تو، نیکوکاران از بدکاران شناخته می شوند و [به وسیلۀ تو] افراد شَرور از افراد خیرخواه و مؤمنان از کافران، متمایز و مشخص می شوند.
ص: 152
(100) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن محمّد الدينوري قال: حدّثنا عليّ بن الحسن الكوفي قال: حدّثتنا عميرة بنت أوس قالت: حدّثني جدّي الحصين بن عبد الرحمن عن عبد اللّه بن ضمرة عن كعب الأحبار أنّه قال: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ حُشِرَ الْخَلْقُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ: صِنْفٌ رُكْبَانٌ وَ صِنْفٌ عَلَى أَقْدَامِهِمْ يَمْشُونَ وَ صِنْفٌ مُكَبُّونَ وَ صِنْفٌ عَلَى وُجُوهِهِمْ «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ»(1) وَ لا يُكَلَّمُونَ «وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ»(2) أُولَئِكَ الَّذِينَ «تَلْفَحُوُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ»(3) فَقِيلَ لَهُ: يَا كَعْبُ! مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ وَ هَذِه الْحَالَةُ حَالُهُمْ؟
کعب الاحبار گوید: زمانی که روز قیامت فرا رسد، مردم بر چهار گروه محشور شوند: گروهی سواره اند و گروهی بر پاهایشان راه می روند و گروهی روی زمین افتاده و گروهی بر روی صورت هایشان هستند که «کر و لال و کور هستند، پس آن ها اندیشه نمی کنند» و صحبت نمی کنند «و به آن ها اجازه عذرخواهى داده نمى شود»؛ آن ها کسانی هستند که «آتش، صورت هایشان را مى سوزاند و در آن، چهره ای زشت دارند» پس به او (کعب الاحبار) گفته شد: ای کعب! این ها که بر روی صورت هایشان محشور می شوند و وضعیتشان این گونه است، چه کسانی هستند؟
فَقَالَ كَعْبٌ: أُولَئِكَ كَانُوا عَلَی الضَّلَالِ وَ الِارْتِدَادِ وَ النَّكْثِ «فَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ»(4) إِذَا لَقُوا اللَّهَ بِحَرْبِ خَلِيفَتِهِمْ وَ وَصِيِّ نَبِيِّهِمْ وَ عَالِمِهِمْ وَ سَیِّدَهُم وَ فَاضِلِهِمْ وَ حَامِلِ اللِّوَاءِ وَ وَلِيِّ الْحَوْضِ وَ الْمُرْتَجَى وَ الرَّجَا دُونَ هَذَا الْعَالَمِ وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِي لَا يُجْهَلُ وَ الْمَحَجَّةُ الَّتِي مَنْ زَالَ عَنْهَا عَطِبَ وَ فِي النَّارِ هَوَى ذَاكَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ رَبِّ كَعْبٍ أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً
ص: 153
پس کعب گفت: آن ها کسانی هستند که بر [مسیر] گمراهی و ارتداد و خروج [از دین خدا] و پیمان شکنی بودند. «پس بد چيزى است آنچه براى خود از پيش فرستاده اند» زمانی خدا را ملاقات کنند درحالی كه با خليفه و وصى پيامبرشان و عالِمشان و سروَرشان و فاضلشان و پرچم دار و صاحب حوض و مورد اميد و اميدوارى در غير اين عالَم (روز قیامت)، به جنگ پرداخته اند. او همان علمى است كه ناشناخته نمى مانَد و راه میانه ای است كه هرکس از آن کناره بگیرد، هلاك شود و در آتش واژگون گردد.قسم به پروردگار كعب، آن علی (علیه السلام) است؛ عالم ترین آن ها از نظر علم و پیش قدم ترین آنان در اسلام آوردن و سرشارترين آن ها از نظر حلم و بردبارى است.
عَجِبَ كَعْبٌ مِمَّنْ قَدَّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) غَيْرَه وَ مِن نَسلِ عَلِیِّ (علیه السلام) الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ (علیه السلام) الَّذِي يُبَدِّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ بِهِ يَحْتَجُّ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (علیهما السلام) عَلَى نَصَارَى الرُّومِ وَ الصِّينِ.
كعب تعجب می کند از كسى كه ديگرى را بر علی (علیه السلام) مقدّم مى دارد و از نسل علی (علیه السلام)، قائم مهدی (علیه السلام) است که زمین را به زمین دیگری تبدیل می کند و به وسیلۀ او، عیسی پسر مریم (علیهما السلام) با مسیحیان روم و چین احتجاج می کند.
إِنَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِيَّ (علیه السلام) مِنْ نَسْلِ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَشْبَهُ النَّاسِ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ (علیهما السلام) خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ سَمتاً وَ هَيْئَةً يُعْطِيهِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ مَا أَعْطَى الْأَنْبِيَاءَ وَ يَزِيدُه وَ يُفَضِّلُهُ. إِنَّ الْقَائِمَ (علیه السلام) مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ لَهُ غَيْبَةٌ كَغَيْبَةِ يُوسُفَ وَ رَجْعَةٌ كَرَجْعَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ (علیهما السلام) ثُمَّ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ مَعَ طُلُوعِ النَّجْمِ الأحمَرِ وَ خَرَابِ الزَّوْرَاءِ وَ هِيَ الرَّيُّ وَ خَسْفِ الْمُزَوَّرَةِ وَ هِيَ بَغْدَادُ وَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ حَرْبِ وَلَدِ الْعَبَّاسِ مَعَ فِتْيَانِ أَرْمَنِيَّةَ وَ آذَرْبِيجَانَ تِلْكَ حَرْبٌ يُقْتَلُ فِيهَا أُلُوفٌ وَ أُلُوفٌ كُلٌّ يَقْبِضُ عَلَى سَيْفٍ مُحَلًّی تَخْفِقُ عَلَيْهِ رَايَاتٌ سُودٌ تِلْكَ حَرْبٌ یَشُوبُها الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ وَ الطَّاعُونُ الْأَغبَرُ.(1)
ص: 154
همانا قائم مهدی (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) است، شبیه ترین مردم به عیسی پسر مریم (علیهما السلام) ازنظر آفرینش و اخلاق و سیرت و شمائل است.(1) خداوند آنچه به همۀ پیامبران عطا نموده، به او عطا می کند بلکه بیشتر و بافضیلت تر از آن را به او می بخشد. همانا قائم (علیه السلام) از فرزندان علی (علیه السلام) است، برای او غیبتی همچون غیبت یوسف(2) و رجعتی همچون رجعت عیسی پسر مریم (علیهما السلام) است. سپس بعد از غیبتش که هم زمان با طلوع ستاره سرخ و خرابی زوراء -که همان ری است- و فرورفتن مزوّره -که همان بغداد است- و خروج سفیانی و جنگ فرزندان عباس با جوانان ارمنستان و آذربایجان است، ظهور می کند و آن جنگی است که در آن، هزاران هزار نفر کشته می شوند. همگان شمشيرى زيور يافته به دست مى گيرند و پرچم هاى سياه برآن به اهتزاز درمی آید؛ آن جنگى است كه به مرگ سرخ و طاعون نیلگون و سیاه رنگ درآميخته است.
ص: 155
الفصل السادس عشر: زواجه بفاطمة بنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)
(101) ابن عقدة عن أحمد بن عليل عن عبد اللّه بن داود الأنصاري عن موسى بن عليّ القرشي عن قنبر بن أحمد عن بلال بن حمامة قال: طَلَعَ عَلَيْنَا النَّبِي (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ وَ وَجْهُهُ مُشْرِقٌ كَدَارَةِ الْقَمَرِ فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْفٍ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا هَذَا النُّورُ؟ فَقَالَ: بِشَارَةٌ أَتَتْنِي مِنْ رَبِّي فِي أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي وَ ابْنَتِي فَإنَّ اللَّهَ زَوَّجَ عَلِيّاً (علیه السلام) مِن فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) وَ أَمَرَ رِضْوَانَ خَازِنَ الْجِنَانِ فَهَزَّ شَجَرَةَ طُوبَى فَحَمَلَتْ رِقَاعاً يَعْنِي صِكَاكاً بِعَدَدِ مُحِبِّي أَهْلِ بَيْتِي وَ أَنْشَأَ مِنْ تَحْتِهَا مَلَائِكَةً مِنْ نُورٍ وَ دَفَعَ إِلَى كُلِّ مَلَكٍ صَكّاً
بلال بن حمامة گوید: روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ما نمایان شد درحالی که چهره اش همچون قرص ماه، نورافشانی می کرد. پس عبدالله بن عوف برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! این نور چیست؟ پس فرمود: مژده و بشارتی از جانب پروردگارم درباره ی برادرم و پسرعمویم و دخترم برای من آمد که همانا خداوند، علی (علیه السلام) را از برای فاطمه (سلام الله علیها) تزویج نمود و به رضوان خزانه دار بهشت، دستور داد [تا درخت طوبی رابتکاند]؛ پس درخت طوبی را تكان داد، پس برگه هایی -یعنی سندهایی- به تعداد دوستداران اهل بیت من صادر شد و از زیر آن (درخت طوبی)، فرشته هایی از نور به وجود آورد و به هر فرشته ای سندی را داد.
ص: 156
فَإِذَا اسْتَوَتِ الْقِيَامَةُ بِأَهْلِهَا نَادَتِ الْمَلَائِكَةُ فِي الْخَلَائِقِ فَلَا تَلْقَى مُحِبّاً لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَّا دَفَعَتْ إِلَيْهِ صَكّاً فِيهِ فَكَاكُهُ مِنَ النَّارِ؛ فَأخِي وَ ابْنِ عَمِّي وَ ابْنَتِي فَكَاكُ رِقَابِ رِجَالٍ وَ نِسَاءٍ مِنْ أُمَّتِي مِنَ النَّارِ.(1)
پس زمانی که قیامت برای اهلش برپا شود، فرشتگان در بین مردم فریاد می زنند؛ پس هیچ دوستداری برای ما اهل بیت را نمی بینند مگر اینکه به او سندی تقدیم می کنند که در آن [حُکم و جواز] آزادی وی از آتش است. پس برادر و پسرعمویم و دخترم، مردان و زنان از امّت من که در بند آتش هستند را رهایی می بخشند.
(102) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن أحمد بن الحسن أنبأنا موسى بن إبراهيم المروزي أنبأنا موسى بن جعفر عن أبيه عن جدّه (علیهم السلام) عن جابر بن عبد اللّه قال: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَتَاه أُنَاسٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً (علیه السلام) بِمَهْرٍ خَسِيسٍ. فَقَالَ: مَا أَنَا زَوَّجْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ لَكِنَّ اللَّهَ زَوَّجَهُ لَيْلَةً أُسْرِيَ بِي عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَوْحَى اللَّهُ إِلَى السِّدْرَةِ أَنِ انْثُرِي مَا عَلَيْكِ فَنَثَرَتِ الدُّرَّ وَ الْجَوَاهِرَ وَ الْمَرْجَانَفَابْتَدَرَ الْحُورُ الْعِينُ فَالْتَقَطْنَ فَهُنَّ يَتَهَادَيْنَهُ وَ يَتَفَاخَرْنَ بِهِ وَ يَقُلْنَ: هَذَا مِنْ نُثَارِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام).
[امام] موسی بن جعفر از پدرش از جدش (علیهم السلام) از جابر بن عبدالله روایت فرمودند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را به ازدواج علی (علیه السلام) درآورد، گروهی از قریش به نزد ایشان آمدند؛ پس گفتند: همانا تو علی (علیه السلام) را با مهریۀ اندکی به ازدواج [حضرت فاطمه (سلام الله علیها)] درآوردی. پس فرمود: من علی (علیه السلام) را به ازدواج [فاطمه (سلام الله علیها)] درنیاوردم، بلکه خدا در شبی که سیر شبانه داده شدم، در کنار سدرةالمنتهی او را به ازدواج درآورد. خداوند به سوی سدره وحی فرمود که هرچه داری، نثار کن. پس مروارید و گوهر نثار نمود؛
ص: 157
پس حورالعین شتابان آمدند و آن ها را جمع کردند؛ پس آن ها، آن (جواهرات) را به یکدیگر هدیه می دادند و به آن افتخار می کردند و می گفتند: این ها از هدایایی است که نثار فاطمه دختر محمد (علیهما السلام) شده است.
فَلَمَّا كَانَتْ لَيْلَةُ الزِّفَافِ أَتَى النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِبَغْلَتِهِ الشَّهْبَاءِ وَ ثَنَى عَلَيْهَا قَطِيفَةً وَ قَالَ لِفَاطِمَةَ (سلام الله علیها): ارْكَبِي وَ أَمَرَ سَلْمَانَ أَنْ يَقُودَهَا وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَسُوقُهَا فَبَيْنَمَا هُوَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ إِذْ سَمِعَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَجْبَةً فَإِذَا بِجَبْرَئِيلَ (علیه السلام) فِي سَبْعِينَ أَلْفاً وَ مِيكَائِيلَ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا أَهْبَطَكُمْ إِلَى الْأَرْضِ؟ قَالُوا: جِئْنَا نَزِفُّ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) إِلَى زَوْجِهَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) فَكَبَّرَ جَبْرَئِيلُ وَ كَبَّرَ مِيكَائِيلُ وَكَبَّرَتِ الْمَلَائِكَة وَ كَبَّرَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَقَعَ التَّكْبِيرُ عَلَى الْعَرَائِسِ مِنْ تِلْكَ اللَّيْلَةِ.(1)
پس زمانی که شب زفاف فرا رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با استر خود شهباء آمدند و پارچه ای روی آن انداختند و به فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: سوار شو و به سلمان دستور دادند تا افسار آن (استر) را بگیرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را هدایت می فرمود. پس در این زمان در بین راه ناگهان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوازی شنید و جبرئیل را در میان هفتاد هزار [فرشته] و میکائیل را در میان هفتاد هزار [فرشته] مشاهده نمود. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چرا به سوی زمین هبوط کردید؟ عرضه داشتند: ما آمده ایم تا فاطمه (سلام الله علیها) را به سوی همسرش علی بن ابیطالب (علیهما السلام) همراهی کنیم. پس جبرئیل و میکائیل و همۀ فرشتگان و [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تکبیر گفتند؛ پس تکبیر گفتن از آن شب در عروسی ها، مرسوم و سنّت شد.
(103) ابن عقدة قال: حدّثني أحمد بن محمّد بن أحمد بن الحسن قال: حدّثنا موسى بن إبراهيم المروزي، قال: حدّثنا موسى بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد، عن جدّه محمّد الباقر (علیهم السلام) عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري قال: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَتَاه أُنَاسٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً (علیه السلام) بِمَهْرٍ قَلِيلٍ!
ص: 158
[امام] موسی بن جعفر از پدرش [امام] جعفر بن محمد از جدش [امام] محمدباقر (علیهم السلام) از جابر بن عبدالله روایت فرمودند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را به ازدواج علی (علیه السلام) درآورد، گروهی از قریش به نزد ایشان آمدند؛ پس گفتند: همانا تو علی (علیه السلام) را با مهریۀ اندکی به ازدواج [حضرت فاطمه (سلام الله علیها)] درآوردی!
فَقَالَ: مَا أَنَا زَوَّجْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ لَكِنَّ اللَّهَ زَوَّجَهُ لَيْلَةً أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ فَصِرْتُ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَوْحَى اللَّهُ إِلَى السِّدْرَةِ: أَنِ انْثُرِي مَا عَلَيْكِ فَنَثَرَتِ الدُّرَّ وَ الْجَوْهَرَ وَ الْمَرْجَانَ فَابْتَدَرَ الْحُورُ الْعِينُ فَالْتَقَطْنَ فَهُنَّ يَتَهَادَيْنَهُ وَ يَتَفَاخَرْنَ بِهِ وَ يَقُلْنَ: هَذَا مِنْ نِثَارِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام).
پس فرمود: من علی (علیه السلام) را به ازدواج [فاطمه (سلام الله علیها)] درنیاوردم، بلکه خدا در شبی که به سوی آسمان سیر شبانه داده شدم، او را به ازدواج درآورد. پس زمانی که نزد سدرةالمنتهی رسیدم، خداوند به سوی سدره وحی فرمود که هرچه داری، نثار کن. پس مروارید و گوهر و مرجان نثار نمود؛ پس حورالعین شتابان آمدند و آن ها را جمع کردند، پس آن ها، آن (جواهرات) را به یکدیگر هدیه می دادند و به آن افتخار می کردند و می گفتند: این ها از هدایایی است که نثار فاطمه دختر محمد (علیهما السلام) شده است.
فَلَمَّا كَانَتْ لَيْلَةُ الزِّفَافِ أُتَي النَّبِيُّ بِبَغْلَتِهِ الشَّهْبَاءِ وَ ثَنَى عَلَيْهَا قَطِيفَةً وَ قَالَ لِفَاطِمَةَ (سلام الله علیها): ارْكَبِي وَ أَمَرَ سَلْمَانَ أَنْ يَقُودَهَا وَ النَّبِيُّ يَسُوقُهَا فَبَيْنَا هُمْ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ إِذْ سَمِعَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَجْبَةً فَإِذَا هُوَ بِجَبْرَئِيلَ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مِيكَائِيلَ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا أَهْبَطَكُمْ إِلَى الْأَرْضِ؟ قَالُوا: جِئْنَا نَزُفُ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) إِلَى زَوْجِهَا عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام). فَكَبَّرَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَكَبَّرَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ كَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَقَعَ التَّكْبِيرُ عَلَى الْعَرَائِسِ مِنْ تِلْكَ اللَّيْلَةِ.
پس زمانی که شب زفاف فرا رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با استر خود شهباء آمدند و پارچه ای روی آن انداختند و به فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: سوار شو و سلمان را دستور دادند تا افسار آن (استر) را بگیرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را هدایت می فرمود. پس در این زمان، در بین راه ناگهان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوازی شنید و جبرئیل را در میان هفتاد هزار [فرشته] و میکائیل را در میان
ص: 159
هفتاد هزار [فرشته] مشاهده نمود. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چرا به سوی زمین هبوط کردید؟ عرضه داشتند: ما آمده ایم تا فاطمه (سلام الله علیها) را به سوی همسرش علی بن ابیطالب (علیهما السلام) همراهی کنیم. پس جبرئیل و میکائیل و همۀ فرشتگان و [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تکبیر گفتند؛ پس تکبیر گفتن از آن شب در عروسی ها، سنّت شد.
قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): ثُمَّ دَخَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَدَخَلْتُ إِلَيْهِ وَ دَنَوْتُ مِنْهُ فَوَضَعَ كَفَّ فَاطِمَةَ الطَّيِّبَةَ (سلام الله علیها) فِي كَفِّي وَ قَالَ: ادْخُلَا الْمَنْزِلَ وَ لَا تُحْدِثَا أَمْراً حَتَّى آتِيَكُمَا. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): فَدَخَلْتُ أَنَا وَ هِيَ الْمَنْزِلَ فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بِيَدِه مِصْبَاحٌ فَوَضَعَهُ فِي نَاحِيَةِ الْمَنْزِلِ ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! خُذْ فِي ذَلِكَ الْقَعْبِ مَاءً مِنْ تِلْكَ الشَّكْوَةِ. قَالَ: فَفَعَلْتُ ثُمَّ أَتَيْتُهُ بِهِ فَتَفَلَ فِيهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَفَلَاتٍ ثُمَّ نَاوَلَنِي الْقَعْبَ فَقَالَ: اشْرَبْ. فَشَرِبْتُ ثُمَّ رَدَدْتُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَنَاوَلَهُ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) ثُمَّ قَالَ: اشْرَبِي حَبِيبَتِيفَجَرَعَتْ مِنْهُ ثَلَاثَ جُرْعَاتٍ ثُمَّ رَدَّتْهُ إِلَى أَبِيهَا فَأَخَذَ مَا بَقِيَ مِنَ الْمَاءِ فَنَضَحَهُ عَلَى صَدْرِي وَ صَدْرِهَا.
علی (علیه السلام) فرمود: پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] داخل منزلشان شد، پس بر ایشان وارد شدم و به ایشان نزدیک گشتم. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] دست فاطمه طیبة (سلام الله علیها) را در دست من قرار داد و فرمود: داخل منزلتان شوید و کاری نکنید تا نزد شما بیایم. [علی (علیه السلام)] گوید: پس من و او (حضرت فاطمه (سلام الله علیها)) وارد شدیم و چیزی نگذشت تا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل شد درحالی که در دستش چراغی بود. پس آن را در گوشۀ منزل قرار داد. سپس فرمود: ای علی (علیه السلام)! از آن مَشک، مقداری آب داخل آن کاسه بریز. گوید: پس انجام دادم، سپس آب را برای ایشان آوردم، پس آب دهان مبارک را داخل آب نمود، سپس ظرف را به من داد و فرمود: بنوش! پس نوشیدم، سپس به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برگرداندم؛ پس آن را به فاطمه (سلام الله علیها) داد، سپس فرمود: حبیبۀ من بنوش! پس سه جرعه از آن نوشید، سپس به پدرش برگرداند. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] باقیمانده ی از آن آب را گرفت، پس بر سینۀ من و سینۀ او (حضرت فاطمه (سلام الله علیها)) پاشید.
ص: 160
ثُمَّ قَالَ: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ إِلَى آخِرِ الآیَةِ»(1). ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ: «يَا رَبِّ إِنَّكَ لَمْ تَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ جَعَلْتَ لَهُ عِتْرَةً، اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ عِتْرَتِي الْهَادِيَةَ مِنْ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ (علیهما السلام)»
سپس فرمود: «این است و جز این نیست که اراده ی خدا به این تعلق گرفته که هرگونه پلیدی را از شما خاندان بزداید و شمارا به طهارت مطلقه برساند.» سپس دستشان را بلند کردند و عرضه داشتند: «ای پروردگار من! همانا تو پیامبری را مبعوث نکردی مگر اینکههمانا برای او خاندانی قرار دادی. خداوندا! پس خاندان هدایتگر مرا از [نسل] علی و فاطمه (علیهما السلام) قرار بده»
ثُمَّ خَرَجَ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): فَبِتُّ بِلَيْلَةٍ لَمْ يَبِتْ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ بِمِثْلِهَا فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي آخِرِ السَّحَرِ أَحْسَسْتُ بِحِسِّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَعَنَا فَذَهَبْتُ لِأَنْهَضَ فَقَالَ لِي: مَكَانَكَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَتَيْتُكَ فِي فِرَاشِكَ رَحِمَكَ اللَّهُ. فَأَدْخَلَ (صلی الله علیه و آله و سلم) رِجْلَيْهِ مَعَنَا فِي الدِّثَارِ ثُمَّ أَخَذَ مِدْرَعَةً كَانَتْ تَحْتَ رَأْسِ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) ثُمَّ اسْتَيْقَظَتْ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) فَبَكَى وَ بَكَت وَ بَكَيْتُ لِبُكَائِهِمَا فَقَالَ لِي: مَا يُبْكِيكَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)؟ قَالَ: قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي لَقَدْ بَكَيْتَ وَ بَكَتْ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) فَبَكَيْتُ لِبُكَائِهِمَا.
سپس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از منزل] خارج شد. [حضرت] علی (علیه السلام) گوید: پس شبی را به سر بردم که هیچ احدی از عرب مانند آن شب به سر نبرد. پس زمانی که اوقات آخر سحر بود، وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراه خودمان احساس کردم. پس رفتم تا بلند شوم، پس به من فرمود: ای علی (علیه السلام) در جایگاهت بمان! من در نزد تو می آیم خدا تو را رحمت کند. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] پاهایش را در ملحفه داخل کرد. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جامه ای که زیر سر فاطمه (سلام الله علیها) بود را برداشت، سپس فاطمه (سلام الله علیها) بیدار شد. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] گریه کرد و فاطمه (سلام الله علیها) نیز گریه کرد و من نیز از گریۀ آن دو به گریه افتادم. پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] به من فرمود: ای علی (علیه السلام)! برای چه گریه می کنی؟
ص: 161
عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان! همانا [دیدم] گریه کردی و فاطمه (سلام الله علیها) نیز گریه کرد، پس از گریۀ شما، من نیز گریه کردم.
قَال: نَعَمْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَبَشَّرَنِي بِفَرْخَيْنِ يَكُونَانِ لَكَ ثُمَّ عُزِّيتُ بِأَحَدِهِمَا وَ عَرَفْتُ أَنَّهُ يُقْتَلُ غَرِيباً عَطْشَاناً. فَبَكَتْ فَاطِمَةُ (سلام الله علیها) حَتَّى عَلَا بُكَاؤُه ثُمَّ قَالَتْ: يَا أَبَهْ لِمَ يَقْتُلُونَهُ وَ أَنْتَ جَدُّه وَ أَبُوه عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ أَنَا أُمُّهُ؟ قَالَ: يَا بُنَيَّةِ لِطَلَبِهِمُ الْمُلْكَ أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْهِمْ سَيْفٌ لَا يُغْمَدُ إِلَّا عَلَى يَدِ الْمَهْدِيِّ (علیه السلام) مِنْ وُلْدِكَ. يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! مَنْ أَحَبَّكَ وَ أَحَبَّ ذُرِّيَّتَكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ أَبْغَضَ ذُرِّيَّتَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَنِي أَبْغَضَهُ اللَّهُ وَ أَدْخَلَهُ النَّارَ.(1)
فرمود: بله! جبرئیل نزد من آمد، پس مرا به دو فرزندی که برای تو هستند، بشارت داد. سپس به خاطر یکی از آن ها تسلی داده شدم و فهمیدم که او درحالی که غریب و تشنه است، کشته می شود. پس فاطمه (سلام الله علیها) گریه کرد تا جایی که صدای گریه اش بلند شد. سپس عرض کرد: ای پدر جان! برای چه او را می کشند درحالی که تو جدش و علی (علیه السلام) پدرش و من مادرش هستیم؟ فرمود: ای دختر عزیزم! به خاطر اشتیاق آن ها به سلطنت و پادشاهی. آگاه باش! همانا به روی آن ها شمشیری ظاهر خواهد شد که جز به دست مهدی (علیه السلام) از فرزندان تو غلاف نمی شود. ایعلی (علیه السلام)! هرکس تو و فرزندان تو را دوست بدارد، پس قطعاً مرا دوست می دارد و هرکس مرا دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد و هرکس تو را دشمن بدارد و فرزندان تو را دشمن بدارد، پس قطعاً مرا دشمن دانسته و هرکس مرا دشمن بدارد، خداوند او را دشمن می دارد و او را داخل آتش [دوزخ] می کند.
ص: 162
(104) ابن عقدة قال: حدّثني يحيى بن زكريا بن شيبان قال: حدّثنا محمّد بن سنان عن جعفر بن قرط عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد (علیهما السلام) قال: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) بِعَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ حِينَ عَقَدَ الْعَقْدَ: مَنْ حَضَرَ نِكَاحَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَلْيَحْضُرْ طَعَامَهُ. قَالَ: فَضَحِكَ الْمُنَافِقُونَ وَ قَالُوا: إِنَّ الَّذِينَ حَضَرُوا الْعَقْدَ حَشْرٌ مِنَ النَّاسِ وَ إِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) سَيَضَعُ طَعَاماً لَا يَكْفِي عَشْرَةَ أُنَاسٍ فَسَيَفْتَضِحُ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْيَوْمَ وَ بَلَغَ ذَلِكَ إِلَيْهِ
[امام] اباعبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام) فرمود: زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (علیه السلام) را به ازدواج علی (علیه السلام) درآورد، هنگام جاری کردن خطبۀ عقد، فرمود: هرکس در [مراسم] ازدواج علی (علیه السلام) حاضرشده، پس باید برای اطعام نیز حاضر شود. پس منافقان خندیدند و گفتند: همانا کسانی که در عقد حاضر شدند، جمعیت زیادی از مردم هستند و همانا غذایی را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد داد، برای ده نفر هم کفایت نمی کند. پس امروز [العیاذ بالله] محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسوا و مفتضح می شود و این خبر به ایشان رسید.
فَدَعَا بِعَمَّيْهِ حَمْزَةَ وَ الْعَبَّاسِ وَ أَقَامَهُمَا عَلَى بَابِ دَارِه وَ قَالَ لَهُمَا: أَدْخِلَا النَّاسَ عَشَرَةً عَشَرَةً وَ أَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ عَقِيلٍ فَأَزَّرَهُمَا بِبُرْدَيْنِ يَمَانِيَّيْنِ وَقَالَ: انْقُلَا عَلَى أَهْلِ التَّوْحِيدِ الْمَاءَ وَ اعْلَمْ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنَّ خِدْمَتَكَ لِلْمُسْلِمِينَ أَفْضَلُ مِنْ كَرَامَتِكَ لَهُمْ. قَالَ: وَ جَعَلَ النَّاسُ يَرِدُونَ عَشَرَةً عَشَرَةً فَيَأْكُلُونَ وَ يَصْدُرُونَ حَتَّى أَكَلَ النَّاسُ مِنْ طَعَامِهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَجْمَعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ: الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الآخِرَةَ وَ جَعَلَ النَّاسُ يَصْدُرُونَ
پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] دو عموی خود حمزه و عباس را فراخواند و آن دو را بر درب خانه اش گماشت و به آن دو فرمود: مردم را ده نفر ده نفر وارد کنید و به نزد علی (علیه السلام) و عقیل آمد، پس آن دو را با دو لباس یمانی پوشانید و فرمود: در میان اهل توحید، آب پخش کنید و بدان ای علی (علیه السلام)! همانا خدمت تو به مسلمانان، از کرامت تو به آن ها بافضیلت تر است. مردم ده نفر ده نفر وارد می شدند و غذا می خوردند و بازمی گشتند تا اینکه مردم از غذای او، سه روز خوردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به صورت جمع می خواند و مردم بازمی گشتند.
ص: 163
فَعِنْدَهَا قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَيْنَ عَمِّي الْعَبَّاسُ؟ فَأَجَابَهُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَمِّ! مَا لِي أَرَى النَّاسَ يَصْدُرُونَ وَ لَا يَرِدُونَ؟ قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي! مَا فِي الْمَدِينَةِ مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ قَدْ أَكَلَ مِنْ طَعَامِكَ حَتَّى إِنَّ جَمَاعَةً مِنَ الْمُشْرِكِينَ دَخَلُوا فِي عِدَادِ الْمُؤْمِنِينَ فَأَحْبَبْنَا أَنْ لَا نَمْنَعَهُمْ لِيَرَوْا مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الْمَنْزِلَةِ الْعَظِيمَةِ وَ الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ. قَالَ النَّبِيُّ: يَا عَمِّ! أَ تَعْرِفُ عَدَدَ الْقَوْمِ؟ قَالَ: لَا عِلْمَ لِي وَ لَكِنْ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَعْرِفَ عَدَدَ الْقَوْمِ فَعَلَيْكَ بِعَمِّكَ حَمْزَةَ. فَنَادَى النَّبِيُّ: أَيْنَ عَمِّي حَمْزَةُ؟ فَأَقْبَلَ يَسْعَى وَ هُوَ يَجُرُّ سَيْفَهُ عَلَى الصَّفَا وَ كَانَ لَا يُفَارِقُهُ سَيْفُهُشَفَقَةً عَلَى دِينِ اللَّهِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَآه ضَاحِكا
پس در این هنگام (وقت عشاء) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: عمویم عباس کجاست؟ پس جواب داد: بله ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای عمو! چرا می بینم که مردم [به خانه هایشان] بازمی گردند و دیگر وارد [خانۀ ما] نمی شوند؟ عرض کرد: ای پسر برادرم! همانا در مدینه هیچ مؤمنی نیست جز اینکه از غذای شما خورده تا اینکه همانا گروهی از مشرکین نیز در میان تعدادی از مؤمنین داخل شدند، پس دوست داشتیم که مانع آن ها نشویم تا آنچه خداوند بلندمرتبه به تو از جایگاه عظیم و درجۀ بلند و رفیع، عطا فرموده را ببینند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای عمو! آیا تعداد آن گروه را می دانی؟ عرض کرد: نه نمی دانم ولی اگر می خواهید تعداد آن گروه را بدانید، به عمویتان حمزه مراجعه کنید. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صدا زد: عمویم حمزه کجاست؟ پس شتابان آمد درحالی که شمشیرش به زمین کشیده می شد -و او شمشیرش را به خاطر دلسوزی نسبت به دین خدا از خودش جدا نمی کرد- پس زمانی که به زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف شد، ایشان را خندان دید.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ: مَا لِي أَرَى النَّاسَ يَصْدُرُونَ وَ لَا يَرِدُونَ؟ قَالَ: لِكَرَامَتِكَ عَلَى رَبِّكَ أُطْعِمَ النَّاسُ مِنْ طَعَامِكَ حَتَّى مَا تَخَلَّفَ عَنْهُ مُوَحِّدٌ وَ لَا مُلْحِدٌ. قَالَ: كَمْ طَعِمَ مِنْهُمْ؟ هَلْ تَعْرِفُ عَدَدَهُمْ؟ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا شَذَّ عَلَيَّ رَجُلٌ وَاحِدٌ أَكَلَ مِنْ طَعَامِكَ فِي أَيَّامِكَ تِلْكَ بِعِدَّةِ ثَلَاثَةِ آلَافٍ وَ عَشْرَةِ أُنَاسٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ ثَلَاثُمِائَةِ رَجُلٍ مِنَ الْمُنَافِقِينَ.
ص: 164
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: چرا می بینم مردم بازمی گردند و دیگر وارد نمی شوند؟
عرض کرد: به خاطر کرامت شما در نزد پروردگارت، مردماز غذایت اطعام شدند تا اینکه هیچ خداپرست و کافری از آن بی بهره نمانده است. فرمود: چه تعداد از آن ها اطعام شدند؟ آیا تعداد آن ها را می دانی؟ عرض کرد: به خدا قسم به ندرت پیدا می شود مردی که در این ایام، از غذای شما نخورده باشد؛ تعدادشان سه هزار و ده نفر از مسلمانان و سیصد نفر از منافقین می باشد.
فَضَحِكَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُه. ثُمَّ دَعَا بِصِحَافٍ وَ جَعَلَ يَغْرِفُ فِيهَا وَ يَبْعَثُ بِهِ مَعَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ عُقْبَةَ إِلَى بُيُوتِ الْأَرَامِلِ وَ الضُّعَفَاءِ وَ الْمَسَاكِينَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ المُعَاهَدِينَ وَ الْمُعَاهَدَاتِ حَتَّى لَمْ يَبْقَ يَوْمَئِذٍ بِالْمَدِينَةِ دَارٌ وَ لَا مَنْزِلٌ إِلَّا أُدْخِلَ إِلَيْهِ مِنْ طَعَامِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم). ثُمَّ نَادَى: هَلْ فِيكُمْ رَجُلٌ يَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ؟ فَأَمْسَكَ النَّاسُ فَنَادَى الثَّانِيَةَ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ فَنَادَى: أَيْنَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ؟ قَالَ حُذَيْفَةُ: وَ كُنْتُ فِي هَمٍّ مِنَ الْعِلِّةِ وَ كَانَتِ الْهِرَاوَةُ بِيَدِي وَ كُنْتُ أَمِيلُ ضَعْفاً فَلَمَّا نَادَى بِاسْمِي لَمْ أَجِدْ بَدَا أَنْ نَادَيْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم)!
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندید تا دندان های آسیاب ایشان نمایان شد. سپس کاسه هایی طلب کرد و در آن ها غذا ریخت و آن ها را همراه عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عقبة به سوی خانه های بینوایان و ضعیفان و مساکین از مردان و زنان مسلمانان و اهل کتاب فرستاد تا در آن روز در مدینه، هیچ خانه و منزلی باقی نماند جز اینکه از آن غذای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن خانه، داخل گردید. سپس ندا داد: آیا در بین شما، مردی هست که منافقین را بشناسد؟ پس مردم [از جواب دادن] امساک کردند. پس برای بار دوم ندا داد، پس احدی جواب ایشان را نداد. پس ندا داد: حذیفة بن یمان کجاست؟ حذیفه گوید: در حالت بی حالی ناشی از بیماری بودم و عصایی به دستم بود و ضعیف شده بودم؛ پس زمانی که مرا به اسمم صدا زد، درحالی که تعادل نداشتم، پاسخ دادم: بله ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)!
ص: 165
وَ جَعَلْتُ أَدِبُّ فَلَمَّا وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ قَالَ: يَا حُذَيْفَةُ! هَلْ تَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ؟ قَالَ حُذَيْفَةُ: مَا الْمَسْئُولُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنَ السَّائِلِ. قَالَ: يَا حُذَيْفَةَ! ادْنُ مِنِّي فَدَنَا حُذَيْفَةُ مِنَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ بِوَجْهِكَ. قَالَ حُذَيْفَةُ: فَاسْتَقْبَلْتُ الْقِبْلَةَ بِوَجْهِي فَوَضَعَ النَّبِيُّ يَمِينَهُ بَيْنَ مَنْكِبِي فَلَمْ يَسْتَتِمَّ وَضْعَ يَمِينِهِ بَيْنَ كَتِفَيَّ حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَ أَنَامِلِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَدْرِی وَ عَرَفْتُ الْمُنَافِقِينَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ وَ ذَهَبَتِ الْعِلَّةُ مِنْ جَسَدِي وَ رَمَيْتُ بِالْهِرَاوَةِ مِنْ يَدَيِ وَ أَقْبَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: انْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِيَنِي بِالْمُنَافِقِينَ رَجُلًا رَجُلًا.
پس زمانی که در پیشگاهش ایستادم، فرمود: ای حذیفه! آیا منافقین را می شناسی؟ حذیفه عرض کرد: پاسخ دهنده داناتر به آن ها از سؤال کننده نیست. فرمود: ای حذیفه! نزدیک من بیا؛ پس زمانی که حذیفه نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صورتت را به سمت قبله قرار بده. حذیفه گوید: صورتم را به سمت قبله قرار دادم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست راستش را بین شانه های من گذاشت، پس هنوز دست راستش را کامل بین دو کتفم قرار نداده بود که خنکی انگشتانش را درون قلبم حس کردم و همۀ منافقین را با نام هایشان و نام های پدران و مادرانشان شناختم و تمام بیماری از بدنم از بین رفت و عصا را از دستم پرت کردم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به من نمود و فرمود: برو تک تک منافقین را نزد من بیاور.
قَالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمْ أَزَلْ أُخْرِجُهُمْ مِنْ أَوْطَانِهِمْ فَجَمَعْتُهُمْ فِي مَنْزِلِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ حَوْلَ مَنْزِلِهِ حَتَّى جَمَعْتُ مِائَةَ رَجُلٍ وَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ رَجُلًالَيْسَ فِيهِمْ رَجُلٌ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُقِرُّ بِنُبُوَّةِ رَسُولِهِ. قَالَ: فَأَقْبَلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ قَالَ: احْمِلْ هَذِه الصَّحْفَةَ إِلَى الْقَوْمِ. قَالَ عَلِيٌّ: فَأَتَيْتُ لِأَحْمِلَ الصَّحْفَةَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهَا فَاسْتَعَنْتُ بِأَخِي جَعْفَرٍ وَ بِأَخِي عَقِيلٍ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهَا فَلَمْ نَزَلَ نَتَكَامَلُ حَوْلَ الْجَفْنَةِ إِلَى أَنْ صِرْنَا أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَلَمْ نَقْدِرُ عَلَيْهَا وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَائِمٌ عَلَى بَابِ الْحُجْرَةِ یَنْظُرُ إِلَيْنَا وَ يَتَبَسَّمُ
حذیفه گوید: پس پیوسته آن ها را از خانه هایشان خارج کردم و آن ها را در منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع کردم تا آنکه صد و هفتاد و دو نفر شدند که هیچ کس در میان آن ها به خداوند ایمان نداشت و به نبوّت رسولش معترف نبود. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به سوی علی (علیه السلام) نمود و فرمود:
ص: 166
این کاسۀ بزرگ [غذا] را به سوی این گروه حمل کن. علی (علیه السلام) گوید: پس آمدم تا آن ظرف را حمل کنم، توانایی برداشتن آن را نداشتم؛ پس از برادرم جعفر و عقیل، طلب کمک کردم، ولی بازهم نتوانستم آن را بردارم؛ پس همین طور بیشتر شدیم تا اینکه به چهل نفر رسیدیم، پس قادر بر حمل آن نبودیم درحالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر درب اتاق ایستاده بود و به سوی ما نگاه می کرد و لبخند می زد.
فَلَمَّا أَنْ عَلِمَ أَنْ لَا طَاقَةَ لَنَا بِهَا قَالَ: تَبَاعَدُوا عَنْهَا فَتَبَاعَدْنَا فَطَرَحَ ذَيْلَ بُرْدَتِهِ عَلَى عَاتِقِهِ وَ جَعَلَ كَفَّهُ تَحْتَ الصَّحْفَةِ وَ شَالَهَا إِلَى مَنْكِبِهِ وَ جَعَلَ يَجْرِي بِهَا كَمَا يَنْحَدِرُ سَحَابٌ فِي صَبَبٍ فَوَضَعَ الصَّحْفَةَ بَيْنَ أَيْدِي الْمُنَافِقِينَ وَ كَشَفَ الْغِطَاءَ عَنْهَا وَ الصَّحْفَةُ عَلَى حَالِهَا لَمْ يَنْقُصْ مِنْهَ وَ لَا خَرْدَلَةٌ وَاحِدَةٌ بِبَرَكَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)
پس زمانی که دانست نسبت به حمل آن توانایی نداریم، فرمود: از دور آن کنار بروید! پس پایین عبایش را روی شانه اش انداخت و دستش را زیر ظرف قرار داد و روی شانه اش بلند کرد؛ همچون ابری که در سرازیری حرکت می کند، آن ظرف را حرکت داد و در مقابلمنافقین قرار داد و پارچه را از روی آن برداشت و ظرف غذا به صورتی بود که به برکت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی از آن حتی به اندازه ی یک دانۀ خردل، کم نشده بود.
فَلَمَّا نَظَرَ الْمُنَافِقُونَ إِلَى ذَلِكَ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ أَقْبَلَ الْأَصَاغِرُ عَلَى الْأَكَابِرِ وَ قَالُوا: لَا جُزِيتُمْ عَنَّا خَيْراً أَنْتُمْ صَدَدْتُمُونَا عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَنَا تَصُدُّونَّا عَنْ دِينِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَا بَيَانَ أَوْثَقُ مِمَّا رَأَيْنَا وَ لَا شَرْحَ أَوْضَحُ مِمَّا سَمِعْنَا؟ وَ أَنْكَرَ الْأَكَابِرُ عَلَى الْأَصَاغِرِ فَقَالُوا لَهُمْ: لَا تَعْجَبُوا مِنْ هَذَا فَإِنَّ هَذَا قَلِيلٌ مِنْ سِحْرِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم).
پس زمانی که منافقین به آن نگاه کردند، بعضی از آن ها به بعضی دیگر گفتند و کوچک تران به نزد بزرگان رفتند و گفتند: خیر نبینید! شما ما را بعدازآنکه هدایت به سوی ما آمد، از مسیر هدایت بازداشتید؛ ما را از دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بازداشتید درحالی که هیچ دلیلی محکم تر ازآنچه دیدیم، نیست و هیچ توضیحی واضح تر ازآنچه شنیدیم، نیست! ولی بزرگان، کوچک تران را انکار کردند و به آن ها گفتند: از این [جریان و اتفاق] تعجب نکنید! پس همانا این گوشه ای از جادوی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. [العیاذ بالله]
ص: 167
فَلَمَّا سَمِعَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَقَالَتَهُمْ حَزِنَ حُزْناً شَدِيداً ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ: كُلُوا لَا أَشْبَعَ اللَّهُ بُطُونَكُمْ. فَكَانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَلْتَقِمُ اللُّقْمَةَ مِنَ الصَّحْفَةِ وَ يَهْوِي بِهَا إِلَى فِيهِ فَيَلُوكُهَا لَوكاً شَدِيداً يَمِيناً وَ شِمَالًا حَتَّى إِذَا هَمَّ بِبَلْعِهَا خَرَجَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ فِيهِ كَأَنَّهَا حَجَرٌ. فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ ضَجُّوا بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ وَ قَالُوا: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! قَالَ النَّبِيُّ: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! قَالُوا: يَا أَبَا الْقَاسِمِ! قَالَ النَّبِيُّ: يَا أَبَا الْقَاسِمِ! قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! قَالَ النَّبِيُّ: لَبَّيْكُمْوَ كَانَ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذَا نُودِيَ بِاسْمِهِ يَا أَحْمَدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَجَابَ بِهِمَا وَ إِذَا نُودِيَ بِكُنْيَتِهِ أَجَابَ بِهَا وَ إِذَا نُودِيَ بِالرِّسَالَةِ وَ النُّبُوَّةِ أَجَابَ بِالتَّلْبِيَةِ.
زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتار آن ها را شنید، بسیار اندوهگین شد. پس به آن ها رو کرد و فرمود: بخورید! خدا شکم هایتان را سیر نکند. پس هریک از آن ها، لقمه ای از ظرف برمی داشت و داخل دهانش می کرد و آن را بسیار می جَوید و [در دهانش] راست و چپ می کرد و وقتی می خواست آن را فرو بِبَرد، لقمه همچون سنگ از دهانش خارج می شد. زمانی که [خوردن] آن ها به درازا کشید، همه به گریه و ناله افتادند و گفتند: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! گفتند: ای ابوالقاسم! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای ابوالقاسم؟! گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: لبیک! -زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اسمشان یعنی ای احمد! ای محمد! ندا داده می شدند، با آن دو جواب می دادند و زمانی که با کنیه ندا داده می شدند، با کنیه جواب می دادند و زمانی که با عنوان رسالت و نبوت ندا داده می شدند، با تلبیه (لبیک) جواب می دادند-
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا الَّذِي تُرِيدُونَ؟ قَالُوا: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! التَّوْبَةَ التَّوْبَةَ مَا نَعُودُ يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي نِفَاقِنَا أَبَداً. فَقَامَ النَّبِيُ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى قَدَمَيْهِ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَادَى: «اللَّهُمَّ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ فَتُبْ عَلَيْهِمْ وَ إِلَّا فَأَرِنِي فِيهِمْ آيَةً لَا تَكُونُ مَسْخاً وَ لَا قِرْداً لِأَنَّهُ رَحِيمٌ بِأُمَّتِهِ»
ص: 168
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه درخواستی دارید؟ گفتند: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) توبه توبه! ما هیچ گاه به نفاقمان بازنمی گردیم. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی پاهایش ایستاد و دستانش را به سوی آسمان بلند نمود و ندا داد: «خداوندا! اگر راست گو هستند، پس بر آن ها بازگرد (و توبه آن ها را بپذیر) و [اگر راست گو نیستند] پس نشانه ای درباره ی آن ها غیر از مسخ و بوزینه شدن، به من نشان بده؛ زیرا که او نسبت به امّتش مهربان است.»
قَالَ: فَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ الْيَوْمُ إِلَّا بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوه وَ تَسْوَدُّ وُجُوه»(1)
فَأَمَّا مَنْ آمَنَ بِالنَّبِيِّ فَصَارَ وَجْهُهُ كَالشَّمْسِ عِنْدَ ضِيَائِهَا وَ كَالْقَمَرِ فِي نُورِه وَ أَمَّا مَنْ كَفَرَ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ انْقَلَبَ إِلَى النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ فَصَارَ وَجْهُهُ كَاللَّيْلِ فِي ظَلَامِهِ وَ آمَنَ بِالنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِائَةُ رَجُلٍ وَ انْقَلَبَ إِلَى الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ رَجُلًا فَاسْتَبْشَرَ النَّبِيُّ بِإِيمَانِ مَنْ آمَنَ وَ قَالَ: لَقَدْ هَدَى اللَّهُ هَؤُلَاءِ بِبَرَكَةِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ (علیهما السلام) وَ خَرَجَ الْمُؤْمِنُونَ مُتَعَجِّبُونَ مِنْ بَرَكَةِ الصَّحْفَةِ وَ مَنْ أَكَلَ مِنْهَا مِنَ النَّاسِ. فَأَنْشَدَ ابْنُ رَوَاحَةَ شِعْراً:
نَبِيُّكُمْ خَيْرُ النَّبِيِّينَ كُلِّهِمْ *** كَمِثْلِ سُلَيْمَانَ يُكَلِّمُهُ النَّمْلُ
گوید: پس این روز به روزی شباهت نداشت مگر به روز قیامت؛ همان طور که خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت فرمود: «روزی که چهره هایی روشن می شود و چهره هایی سیاه می گردند». پس هرکس که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، چهره اش مانند خورشید در زمان پرتوافشانی اش و مانند ماه در نورانیّتش، نورانی گشت و اما هرکس از منافقین که کافر گشت و بر نفاق و شقاوت خود ثابت ماند، پس چهره اش مانند شب در تاریکی اش، سیاه گردید و درنهایت، صد نفر به پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند و هفتاد و دو نفر به سوی شقاوت و نفاق گرویدند. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ایمان کسانی که ایمان آوردند، خوشحال شد و فرمود: همانا بدون شک، خداوند آن ها را به برکت علی و فاطمه (علیهما السلام) هدایت فرمود و مؤمنان درحالی که از برکت آن ظرف متعجب بودند، خارج شدند و همه از آن خوردند.
ص: 169
پس ابن رَواحه، شعری را سرود:
پیامبر شما، از همۀ پیامبران، بهتر است
مانند سلیمان که مورچه با او صحبت کرد
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَسْمَعْتَ خَيْراً يَا ابْنَ رَوَاحَةَ؟ إِنَّ سُلَيْمَانَ نَبِيٌّ وَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ وَ لَا فَخرَ، كَلَّمَتْهُ النَّمْلَةُ وَ سَبَّحَتْ فِي يَدَيَّ صِغَارُ الْحَصَى فَنَبِيُّكُمْ خَيْرُ النَّبِيِّينَ كُلِّهِمْ وَ لَا فَخْرَ فَكُلُّهُمْ إِخْوَانِي. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَصَى سَبَّحَ فِي كَفِّكَ؟ قَالَ: إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً. فَسَمِعَهُ رَجُلٌ مِنَ الْيَهُودِ فَقَالَ: وَ الَّذِي كَلَّمَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَى الطُّورِ مَا سَبَّحَ فِي كَفِّكَ الْحَصَى.
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای ابن رَواحه! آیا [گمان می کنی] خیر و فضیلتی را به گوش دیگران رسانده ای؟ همانا سلیمان، پیامبر بود و من از او بهترم، ولی فخرفروشی نمی کنم؛ مورچه با او سخن گفت، درحالی که سنگریزه ها در کفِ دست من تسبیح می گویند. پس پیامبرِ شما از همۀ آن پیامبران، بهتر است و [البته] فخرفروشی هم نمی کند، بلکه همۀ آن ها برادران من هستند. پس مردی از منافقین گفت: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! آیا گمان می کنی که سنگریزه ها در کف دستت تسبیح می گویند؟ فرمود: بله! قسم به کسی که مرا به حق، به پیامبری مبعوث نمود [این چنین است]. پس مردی از یهود، سخن ایشان را شنید و گفت: قسم به کسی که موسی بن عمران بر روی کوه طور با او تکلّم کرد، سنگریزه در کف دست تو تسبیح نمی گوید.
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): بَلَى وَ الَّذِي كَلَّمَنِي فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى مِنْ وَرَاءِ سَبْعِينَ حِجَاباً غِلَظُ كُلِّ حِجَابٍ مِائَةُ عَامٍ. ثُمَّ قَبَضَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى كَفٍّ مِنَ الْحَصَ، فَوَضَعَهُ فِي رَاحَتِهِ فَسَمِعْنَا لَهُ دَوِيّاً كَدَوِيِّ الْأُذُنِ إِذَا سُدَّتْ بِالْإِصْبَعِ. فَلَمَّا سَمِعَ الْيَهُودِيُّ ذَلِكَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! لَا أَثَرَ بَعْدَ عَيْنٍ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَه لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَسُولُهُ وَ آمَنَ مِنَ الْمُنَافِقِينَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا وَ بَقِيَ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ رَجُلًا.(1)
ص: 170
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری [تسبیح می گویند]! قسم به کسی که در مقام رفیع اعلی از پشت هفتاد حجاب که ضخامت هر حجاب، مسیر صدسال حرکت اسب است، با من تکلّم نمود. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتی از سنگریزه در دستش گرفت و آن را در دامنش ریخت. پس [تسبیح آن ها را] شنیدیم! صدایی همچون صدایی که در گوش ها، زمانی که [برای جلوگیری از نشنیدن صدا] با انگشت گرفته شود [شنیده می شد]. پس زمانی که یهودی آن را شنید، گفت: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! دلیلی بعد از این دیدن، نیست. شهادت می دهم که هیچ معبودی جز الله نیست، [خداوند] یکتاست و هیچ شریکی برای او نیست و همانا تو ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده ی او هستی! و [در آن شب] از منافقین چهل نفر ایمان آوردند و سی وسه نفر [در حالت کفر و نفاق] باقی ماندند.
ص: 171
الفصل السابع عشر: أقواله
1- وصاياه و مواعظه
(105) ابن عقدة قال: أخبرنا أحمد بن الحسن بن سعيد أبو عبد اللّه قال: حدّثني أبي قال: حدّثني حصين بن مخارق عن محمّد بن سالم عن الإمام الشهيد أبي الحسين زيد بن عليّ (علیه السلام) قال: قال عليّ (علیه السلام): الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَة إذَا أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ السُّنَنِ.(1)
[امام] علی (علیه السلام) فرمود: امر به معروف و نهی از منکر واجب است، هنگامی که اقامه گردد، تمام سنت ها به پا داشته می شود.
(106) ابن عقدة قال: حدّثنا محمّد بن هارون بن عبد الرحمن الحجازي قال: حدّثنا أبي قال: حدّثنا عيسى بن أبي الورد عن أحمد بن عبد العزيز عن أبي عبداللّه جعفر بن محمّد (علیهما السلام) قال: قالأميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام): لَا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَى وَ كَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ.(2)
ص: 172
اباعبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام) روایت فرمودند: امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) فرمود: عملی که همراه با تقوا باشد، اندك نيست و چگونه اندک باشد آنچه پذيرفته می گردد؟!
(107) ابن عقدة قال: حدّثنا يعقوب بن يوسف قال: حدّثنا الحصين بن مخارق عن جعفر بن محمّد عن أبيه (علیهم السلام): أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) وَفَدَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَشْرَافِ الْعَرَبِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): هَلْ فِي بِلَادِكَ قَوْمٌ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالْخَيْرِ لَا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَهَلْ فِي بِلَادِكَ قَوْمٌ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ بِالشَّرِّ لَا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَهَلْ فِي بِلَادِكَ قَوْمٌ يَجْتَرِحُونَ السَّيِّئَاتِ وَ يَكْتَسِبُونَ الْحَسَنَاتِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: تِلْكَ خِيَارُ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) تِلْكَ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْهِمُ الْغَالِي وَ يَنْتَهِي إِلَيْهِمُ الْمُقَصِّرُ.(1)
[امام] جعفر بن محمد از پدرش (علیهم السلام) روایت فرمودند: همانا مردی از بزرگان عرب به نزد [امام] علی (علیه السلام) شرفیاب شد. پس [امام] علی (علیه السلام) به او فرمود: آیا در مناطق تو گروهی هستند که خودشان را به خیر و نیکی مشهور کرده باشند و جز به آن شناخته نشوند؟ عرض کرد: بله. [امام] فرمود: پس آیا در مناطق تو گروهی هستند که خودشان را به شرّ و زشتی مشهور کرده باشند و جز به آن شناخته نشوند؟ عرض کرد: بله. [امام] فرمود: پس آیا در مناطق تو گروهی هستند که هم گناهان رامرتکب شوند و هم نیکی ها را انجام دهند؟ عرض کرد: بله. [امام] فرمود: این ها بهترین افراد امّت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند؛ اینان تکیه گاه راه میانه هستند که کسانی که جلوتر از آن ها رفتند، به آن ها بازمی گردند و کسانی که بازمانده اند، به آن ها می رسند.
(108) ابن عقدة قال: حدّثنا الحسن بن عليّ بن إبراهيم العلويّ قال: حدّثنا الحسين بن عليّ الخزاز و هو ابن بنت إلياس قال: حدّثنا ثعلبة بن ميمون عن أبي عبداللّه (علیه السلام) قال: كان أميرالمؤمنين (علیه السلام) يقول: إِنَّمَا الدُّنْيَا فَنَاءٌ وَ عَنَاءٌ وَ غِيَرٌ وَ عِبَرٌ فَمِنْ فَنَائِهَا أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ مُفَوِّقٌ نُبْلَهُ يَرْمِي
ص: 173
الصَّحِيحَ بِالسُّقْمِ وَ الْحَيَّ بِالْمَوْتِ وَ مِنْ عَنَائِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَا يَأْكُلُ وَ يَبْنِي مَا لَا يَسْكُنُ وَ مِنْ غِیَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً وَ الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً لَيْسَ مِنْهَا إِلَّا نَعِيمٌ زَائِلٌ أَوْ بُؤْسٌ نَازِلٌ وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَخْتَطِفُهُ مِنْ دُونِهِ أَجَلُهُ.(1)
قَالَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): وَ قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ مَغْرُورٌ بِالسِّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٌ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ عَبْداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ.(2)
اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) روایت فرمود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره می فرمود: این است و جز این نیست که دنیا [محل] فناپذیر و زحمت و دگرگونی و عبرت گرفتن است. پس از [نشانه های] فنایش این است که روزگار، کمانش را می کشد و تیر می گذارد تا با بیماری، سلامتی و با مرگ، زندگی را هدف بگیرد و از زحمتش این است که مرد آنچه را نمی خورد، جمع می کند و آنچه را [که در آن] سکونت ندارد، بنا می کند و از دگرگونی اش این است که تو کسی را که به او غبطه می خوری، می بینی مورد رحم و دلسوزی واقع شده و کسی را می بينى كه روزگارى او را سزاوار دلسوزى مى دانستی، ولیامروز بر [نعمت و مال] او حسرت مى خورند و از دنیا جز نعمتی که از بین رفته یا سختی ای که واردشده، نیست و از [مسائل] عبرت انگیزش این است که انسان همین که به آرزویش نزدیک می شود، پس اجلش آن [آرزو] را از او می رباید. اباعبدالله (علیه السلام) فرمود: و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: چه بسیار کسی که با احسان کردن به او، مهلت داده شود و با پوشیده ماندن [گناهانش] مغرور گردد و با گفتارهای نیک درباره ی خود، فریب می خورد و خداوند هیچ بنده ای را همچون مهلت دادن به او، آزمایش و گرفتار نمی کند.
(109) ابن عقدة قال: حدّثنا القاسم بن محمّد بن الحسن بن حازم قال: حدّثنا عبيس بن هشام الناشري قال: حدّثنا عبد اللّه بن جبلة عن سلام بن أبي عمرة عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عامر بن واثلة
ص: 174
قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام): أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ؟ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُونَ.(1)
ابوطفیل گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: آیا دوست دارید که خدا و پیامبرش تکذیب شوند؟ [پس اگر دوست ندارید چنین شود] مردم را ازآنچه [از ما اهل بیت (علیهم السلام)] می شناسند، باخبر کنید و از بیان آنچه انکار می کنند، خودداری کنید.
(110) ابن عقدة قال: حدّثنا عمر بن عيسى بن عثمان قال: حدّثنا أبي قال: حدّثنا خالد بن عامر بن عبّاس عن محمّد بن سويد الأشعري قال: دَخَلْتُ أَنَا وَ فِطْرُ بْنُ خَلِيفَةَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ
(علیهما السلام) فَقَرَّبَ إِلَيْنَا تَمْراً فَأَكَلْنَا وَ جَعَلَ يُنَاوِلُ فِطْراً مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: كَيْفَ الْحَدِيثُ الَّذِي حَدَّثْتَنِي عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي الْأَبْدَالِ؟ فَقَالَ فِطْرٌ: سَمِعْتُ أَبَا الطُّفَيْلِ يَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِيّاً أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَقُولُ: الْأَبْدَالُ مِنْ أَهْلِالشَّامِ وَ النُّجَبَاءُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لِعَدُوِّنَا. فَقَالَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ (علیه السلام): رَحِمَكُمُ اللَّهُ بِنَا يُبْدَأُ الْبَلَاءُ ثُمَّ بِكُمْ وَ بِنَا يُبْدَأُ الرَّخَاءُ ثُمَ بِكُمْ رَحِمَ اللَّهُ مَنْ حَبَّبَنَا النَّاس وَ لَمْ يُكْرِهْنَا إِلَيْهِم.(2)
محمد بن سوید اشعری گوید: من به همراه فِطر بن خلیفه به زیارت جعفر بن محمد (علیهما السلام) مشرّف شدم. پس به ما خرما تعارف نمود و ما خوردیم و حضرت از آن خرما به فِطر می داد، سپس به او فرمود: سخنی که برای من از ابوطفیل -که خداوند او را رحمت کند- درباره ی ابدال (اولیاء و بندگان واقعی خدا) گفتی، چگونه بود؟ پس فطر عرض کرد: شنیدم که ابوطفیل می گفت: شنیدم که علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمود:
ص: 175
ابدال از اهل شام و برگزیدگان از اهل کوفه هستند؛ خداوند آن ها را برای روزی که بدترین روز برای دشمنان ماست، جمع می کند. پس [امام] جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: خدا شما را رحمت کند؛ بلا و آزمایش از ما شروع می شود، سپس به شما می رسد و آسایش و رفاه از ما شروع می شود، سپس به شما می رسد؛ خداوند رحمت کند کسی را که ما را محبوب مردم کند و آن ها را از ما بیزار نکند.
(111) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن عبد الحميد قال: حدّثنا محمّد بن عمرو بن عتبة قال: حدّثنا الحسن بن المبارك قال: حدّثنا العبّاس بن عامر عن مالك الأحمسي عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة قال: كُنْتُ أَرْكَعُ عِنْدَ بَابِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ أَنَا أَدْعُو اللَّهَ إِذْ خَرَجَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَالَ: يَا أَصْبَغُ! فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ. قَالَ: أَيَّ شَيْ ءٍ كُنْتَ تَصْنَعُ؟ قُلْتُ: رَكَعْتُ وَ أَنَا أَدْعُو. قَالَ: أَ فَلَا أُعَلِّمُكَ دُعَاءً سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: قُلْ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا كَانَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ». ثُمَ ضَرَبَ بِيَدِه الْيُمْنَى عَلَى مَنْكِبِيَ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ: يَا أَصْبَغُ! لَئِنْ ثَبَتَتْ قَدَمُكَ وَ تَمَّتْ وَلَايَتُكَ وَ انْبَسَطَتْ يَدُكَ فَاللَّهُ أَرْحَمُ بِكَ مِنْ نَفْسِكَ.(1)
اصبغ بن نباته گوید: نزد درب [خانه] امیرالمؤمنین (علیه السلام) رکوع می رفتم و خدا را می خواندم که ناگهان امیرالمؤمنین (علیه السلام) [از خانه] خارج شد و فرمود: ای اصبغ! پس عرضه داشتم: بله. فرمود: چه کار می کنی؟ گفتم: رکوع رفتم و دعا کردم. فرمود: آیا به تو دعایی نیاموزم که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم؟ عرضه داشتم: بله! فرمود: بگو: «همۀ ستایش ها برای خداست، برای هرچه هست و همۀ ستایش ها برای خداست در همه حال». سپس با دست راستش بر شانۀ چپ من زد و فرمود: ای اصبغ! همانا اگر قَدَم تو استوار باشد و ولایتت کامل باشد و دستت گشاده و فراخ باشد، پس خداوند از خودت به تو مهربان تر است.
ص: 176
(112) ابن عقدة قال: حدّثني محمّد بن إسماعيل بن إبراهيم أبو عليّ قال: حدّثني عمّ أبي الحسين بن موسى عن أبيه موسى عن أبيه جعفر بن محمّد عن أبيه محمّد بن عليّ عن أبيه عليّ بن الحسين (علیهم السلام) قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام): إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً وَ لَا يُمْسِي إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً لِأَنَّهُ بَيْنَ أَمْرَيْنِ: بَيْنَ وَقْتٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا اللَّهُ صَانِعٌ بِهِ وَ بَيْنَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ لَا يَدْرِي مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْهَلَكَاتِ.
[امام] موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن حسین
(علیهم السلام) روایت فرمودند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: همانا مؤمن[شب را] به صبح نمی رساند، مگر در حال بیمناکی گرچه نیکوکار باشد و [روز را] به شب نمی رساند مگر در حال بیمناکی، گرچه نیکوکار باشد. به خاطر اینکه او در بین دو امر است: بین زمانی که گذشته و نمی داند که خداوند به خاطر آن، چگونه با او رفتار می کند و بین اَجَلی که همانا نزدیک است و نمی داند به او از پرتگاه ها [بعد از مرگ و در قیامت] چه می رسد.
أَلَا وَ قُولُوا خَيْراً تُعْرَفُوا بِهِ وَ اعْمَلُوا بِهِ تَكُونُوا مِنْ أَهْلِهِ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ إِنْ قَطَعُوكُمْ وَ عُودُوا بِالْفَضْلِ عَلَى مَنْ حَرَمَكُمْ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ مَنْ عَاهَدْتُمْ وَ إِذَا حَكَمْتُمْ فَاعْدِلُوا.(1)
آگاه باشید! به نیکویی سخن بگوئید تا به وسیلۀ آن شناخته شوید و به نیکویی رفتار کنید تا از اهل آن (نیکان) باشید، پیوند خویشاوندی برقرار کنید، اگرچه با شما قطع رابطه کنند و کسی که شمارا [از نعمتی] محروم کرد، با بزرگواری [به سوی او] برگردید و امانت را به کسی که به شما امانتی سپرد، بازگردانید و به پیمان کسی که با او پیمان بستید، وفادار باشید و هرگاه قضاوت کردید، عدالت ورزید.
(113) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن بن فضّال عن أبيه عن مروان بن مسلم عن ثابت بن أبي صفية عن سعد الخفّاف عن الأصبغ بن نباتة قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام): كَانَتِ الْحُكَمَاءُ فِيمَا مَضَى مِنَ الدَّهْرِ تَقُولُ: يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الِاخْتِلَافُ إِلَى الْأَبْوَابِ لِعَشَرَةِ أَوْجُهٍ:
ص: 177
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: دانشمندانی که در روزگاران گذشته بودند، می گفتند: شایسته است که رفت وآمد به سوی درب ها [خانه ها]، برای ده علّت باشد؛
أَوَّلُهَا: بَيْتُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لِقَضَاءِ نُسُكِهِ وَ الْقِيَامِ بِحَقِّهِ وَ أَدَاءِ فَرْضِهِ وَ الثَّانِي: أَبْوَابُ الْمُلُوكِ الَّذِينَ طَاعَتُهُمْ مُتَّصِلَةٌ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ حَقُّهُمْ وَاجِبٌ وَ نَفْعُهُمْ عَظِيمٌوَ ضَرَرُهُمْ شَدِيدٌ وَ الثَّالِثُ: أَبْوَابُ الْعُلَمَاءِ الَّذِينَ يُسْتَفَادُ مِنْهُمْ عِلْمُ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا وَ الرَّابِعُ: أَبْوَابُ أَهْلِ الْجُودِ وَ الْبَذْلِ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ الْتِمَاسَ الْحَمْدِ وَ رَجَاءَ الآخِرَةِ وَ الْخَامِسُ: أَبْوَابُ السُّفَهَاءِ الَّذِينَ يُحْتَاجُ إِلَيْهِمْ فِي الْحَوَادِثِ وَ يُفْزَعُ إِلَيْهِمْ فِي الْحَوَائِجِ
اول: خانۀ خدای شکست ناپذیر و صاحب جلالت برای انجام مناسکش (اعمال حج) و برپاداشتن حق او و انجام واجبات الهی؛ دوم: درب های [دربار] پادشاهان که اطاعتشان به اطاعت خدای شکست ناپذیر و صاحب جلالت متصل و مرتبط است و حقِ آن ها واجب و سودشان بزرگ و زیانشان شدید است؛ سوم: درب های [خانۀ] عالمانی که از آن ها، علم دین و دنیا بهره گیری می شود؛ چهارم: درب های اهل بخشش و بذل که اموالشان را برای خوش نامی و امید به آخرت انفاق می کنند؛ پنجم: درب های کم خردانی که در حوادث به آن ها نیاز پیدا می شود و در نیازمندی ها به آن ها پناهنده می شوند.
وَ السَّادِسُ: أَبْوَابُ مَنْ يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ مِنَ الْأَشْرَافِ لِالْتِمَاسِ الْهَبَّةِ وَ الْمُرُوءَةِ وَ الْحَاجَةِ وَ السَّابِعُ: أَبْوَابُ مَنْ يُرْتَجَى عِنْدَهُمُ النَّفْعُ فِي الرَّأْيِ وَ الْمَشُورَةِ وَ تَقْوِيَةِ الْحَزْمِ وَ أَخْذِ الْأُهْبَةِ لِمَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ الثَّامِنُ: أَبْوَابُ الْإِخْوَانِ لِمَا يَجِبُ مِنْ مُوَاصَلَتِهِمْ وَ يَلْزَمُ مِنْ حُقُوقِهِمْ وَ التَّاسِعُ: أَبْوَابُ الْأَعْدَاءِ الَّتِي تَسْكُنُ بِالْمُدَارَاةِ غَوَائِلُهُمْ وَ يُدْفَعُ بِالْحِيَلِ وَ الرِّفْقِ وَ اللُّطْفِ وَ الزِّيَارَةِ عَدَاوَتُهُمْ وَ الْعَاشِرُ: أَبْوَابُ مَنْ يُنْتَفَعُ بِغِشْيَانِهِمْ وَ يُسْتَفَادُ مِنْهُمْ حُسْنُ الْأَدَبِ وَ يُؤْنَسُ بِمُحَادَثَتِهِمْ.(1)
ص: 178
ششم: درب های اَشراف که به خاطر بخشش و جوانمردی و رفع نیاز با آن ها، تقرّب و نزدیکی برقرار می شود؛ هفتم: درب های کسانی که نزد آن ها امید می رود به بهره گیری در نظر و مشورت و تقویت هوش و کسب آمادگی برای آنچه به آن احتیاج می شود؛ هشتم: درب های برادرانی که برقراری پیوند و ارتباط با آن ها واجب است و [پایبندی] به حقوقشان لازم است؛ نهم: درب های دشمنانی که به وسیلۀ مدارا کردن، شرورشان آرام می شود ونیک اندیشی و تدبیر و ملاطفت و دیدار با آن ها، دشمنی شان را دفع می کند و دهم: درب های کسانی که با هم نشینی آن ها سودی برده شود و از آن ها، ادب نیکو بهره برده شود و گفتگوی با آن ها، موجب انس و آرامش باشد.
(114) ابن عقدة قال: حدّثنا الحسن بن القاسم قراءة قال: حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن المعلّى قال: حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن خالد قال: حدّثنا عبد اللّه بن بكران المرادي عن موسى بن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين (علیهم السلام) قال: بَيْنَمَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ مَعَ أَصْحَابِهِ يُعَبِّئُهُمْ لِلْحَرْبِ إِذْ أَتَاه شَيْخٌ عَلَيْهِ هَيْئَةُ السَّفَرِ فَقَالَ: أَيْنَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)؟ فَقِيلَ: هُوَ ذَا. فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! إِنِّي أَتَيْتُكَ مِنْ نَاحِيَةِ الشَّامِ وَ أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ قَدْ سَمِعْتُ فِيكَ مِنَ الْفَضْلِ مَا لَا أُحْصِيهِ وَ إِنِّي أَظُنُّكَ سَتُغْتَالُ فَعَلِّمْنِي مِمَّا عَلَّمَكَ اللَّهُ.
عبدالله بن بکر مرادی از [امام] موسی بن جعفر از پدر بزرگوارشان از جدشان (علیهم السلام) روایت کرد که [حضرت] علی بن الحسین (علیهما السلام) فرمود: یک روز که امیرالمؤمنین (علیه السلام) همراه یارانشان بودند و آنان را برای جنگ آماده می ساختند، ناگاه پیرمردی که سختی سفر در او نمایان بود، بر حضرت وارد شد. پس گفت: امیرالمؤمنین (علیه السلام) کجاست؟ پس گفته شد: ایشان است. پس بر ایشان سلام عرض کرد؛ سپس عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! همانا من از سوی شام نزد شما آمده ام و پیرمرد سالخورده ای هستم. همانا فضیلت های بی شماری درباره ی شما شنیده ام و قطعاً گمان می کنم که تو را خواهند کشت. پس ازآنچه خداوند به تو آموخته، به من بیاموز.
ص: 179
قَالَ: نَعَمْ؛ يَا شَيْخُ! مَنِ اعْتَدَلَ يَوْمَاه فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هِمَّتَهُ كَثُرَتْ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِرَاقِهَا وَ مَنْ كَانَ غَدُه شَرّاً مِنْ يَوْمِهِ فَمَحْرُومٌ وَ مَنْ لَمْ يَنَلْ مَا يَرَى مِنْآخِرَتِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ دُنْيَاه فَهُوَ هَالِكٌ وَ مَنْ لَمْ يَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَيْهِ الْهَوَى وَ مَنْ كَانَ فِي نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ.
فرمود: آری؛ ای پیرمرد! هرکس که دو روزش باهم برابر باشد، پس او زیان دیده است و هرکس که تمام تلاشش [برای] دنیا باشد، هنگام جدایی از آن، حسرتش بسیار می شود و هرکس که فردایش بدتر از امروزش باشد، پس محروم است و هرکس زمانی که دنیایش را به او می دهند از آنچه نسبت به آخرتش می بیند، دست بكشد، قطعاً هلاک شده است (زمانی که نعمت های دنیا نصیب انسان شود، اگر این نعمت موجب غافل شدن از آخرت شود، انسان هلاک شده است) و هرکس که متعهّد نیست که نقص و کاستی را از خودش دور کند، هوا و هوس بر او چیره گشته است و هرکس که در حالت نقص [نفس] باشد، پس مرگ برای او بهتر [از زندگی] است.
يَا شَيْخ! إِنَّ الدُّنْيَا خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ وَ لَهَا أَهْلٌ وَ إِنَّ الآخِرَةَ لَهَا أَهْلٌ طُلِّقَتْ أَنْفُسُهُمْ عَنْ مُفَاخَرَةِ أَهْلِ الدُّنْيَا لَا يَتَنَافَسُونَ فِي الدُّنْيَا وَ لَا يَفْرَحُونَ بِغَضَارَتِهَا وَ لَا يَحْزَنُونَ لِبُؤْسِهَا. يَا شَيْخُ! مَنْ خَافَ الْبَيَاتَ قَلَّ نَوْمُهُ مَا أَسْرَعَ اللَّيَالِيَ وَ الْأَيَّامَ فِي عُمُرِ الْعَبْدِ فَاخْزَنْ لِسَانَكَ وَ عُدَّ كَلَامَكَ وَ لَا تَقُلْ إِلَّا بِخَيْرٍ. يَا شَيْخُ! ارْضَ لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ أْتِ إِلَى النَّاسِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُؤْتَى إِلَيْكَ.
ای پیرمرد! همانا این دنیا سبز و شیرین است و برای آن طرفدارانی است و همانا برای آخرت نیز، طرفدارانی است که نفس هایشان از فخرفروشی بر اهل دنیا، آزاد گشته است. در این دنیا [برای به دست آوردن دنیا] رقابت نمی کنند و با رفاه و آسایش آن، شاد نمی شوند و به خاطر سختی و تنگنای آن، ناراحت نمی شوند. ای پیرمرد! هرکس از یورشی ناگهانی (مرگ) بترسد، خوابش کم می شود. شب ها و روزها در طول عمر بندگان چه با سرعت می گذرند.
ص: 180
پس زبانت را حفظ کن و سخنانت را حساب شده بزن و جز به خیر و نیکی مگو. ای پیرمرد! برای مردم آنچه را برای خودت می پسندی، بپسند و به مردم آنچه را که خودت دوست می داری به تو عطا کنند، عطا کن.
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ. فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى أَهْلِ الدُّنْيَا يُمْسُونَ وَ يُصْبِحُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى؟ فَبَيْنَ صَرِيعٍ يَتَلَوَّى وَ بَيْنَ عَائِدٍ وَ مَعُودٍ وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ وَ آخَرُ لَا يُرْجَى وَ آخَرُ مُسَجًّى وَ طَالِبِ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ وَ غَافِلٍ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي يَصِيرُ الْبَاقِي.
سپس [امام (علیه السلام)] به یارانش رو کردند، پس فرمودند: ای مردم! آیا نمی بینید که طرفداران دنیا با وضعیت های گوناگون، صبح و شام می کنند؟ پس [یکی از دردِ] بیماری به خود می پیچد و یکی عیادت کننده و عیادت شونده است و دیگری در حال جان دادن است و دیگری امیدی به [زنده ماندن] او نیست و دیگری مرده ای کفن پوش شده است و یکی دنیا را طلب می کند درحالی که مرگ، او را طلب می کند و یکی غفلت زده ای است که از او غفلت نمی شود و بر مسیر گذشتگان راه می رود.
فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ الْعَبْدِيُّ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! أَيُّ سُلْطَانٍ أَغْلَبُ وَ أَقْوَى؟ قَالَ: الْهَوَى. قَالَ: فَأَيُّ ذُلٍّ أَذَلُّ؟ فَقَالَ: الْحِرْصُ عَلَى الدُّنْيَا. فَقَالَ: فَأَيُّ فَقْرٍ أَشَدُّ؟ قَالَ: الْكُفْرُ بَعْدَ الْإِيمَانِ. قَالَ: فَأَيُّ دَعْوَةٍ أَضَلُّ؟ قَالَ: الدَّاعِي بِمَا لَا يَكُونُ. قَالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أَفْضَلُ؟ قَالَ: التَّقْوَى.
پس زید بن صوحان عبدی به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! کدام سلطان چیره تر و نیرومندتر است؟ فرمود: هوا و هوس؛ گفت: پس کدام خواری، خوارتر است؟ فرمود: حرص و طمع برای دنیا؛ پس عرض کرد: پس کدام فقر، شدید تر است؟ فرمود: کفر بعد از ایمان؛ عرض کرد: پس کدام دعوت، گمراه کننده تر است؟ فرمود: دعوت کننده به چیزی که وجود ندارد؛ عرض کرد: پس کدام عمل، برتر است؟ فرمود: پرهیزگاری؛
ص: 181
قَالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أَنْجَحُ؟ قَالَ: طَلَبُ مَا عِنْدَ اللَّهِ. قَالَ: فَأَيُّ صَاحِبٍ أَشَرُّ؟ قَالَ: الْمُزَيِّنُ لَكَ مَعْصِيَةَ اللَّهِ. قَالَ: فَأَيُّ الْخَلْقِ أَشْقَى؟ قَالَ: مَنْ بَاعَ دِينَهُ بِدُنْيَا غَيْرِه. قَالَ: فَأَيُّ الْخَلْقِ أَقْوَى؟ قَالَ: الْحَلِيمُ. قَالَ: فَأَيُّ الْخَلْقِ أَشَحُّ؟ قَالَ: مَنْ أَخَذَ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ فَجَعَلَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ. قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ أَكْيَسُ؟ قَالَ: مَنْ أَبْصَرَ رُشْدَه مِنْ غَيِّهِ فَمَالَ إِلَى رُشْدِه. قَالَ: فَمَنْ أَحْلَمُ النَّاسِ؟ قَالَ: الَّذِي لَا يَغْضَبُ. قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ أَثْبَتُ رَأْياً؟ قَالَ: مَنْ لَمْ يَغُرَّه النَّاسُ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ تَغُرَّه الدُّنْيَا بِتَسَوُّفِهَا.
عرض کرد: پس کدام عمل، کامیاب تر است؟ فرمود: طلب کردن آنچه نزد خداست؛ عرض کرد: پس کدام هم نشین، بدتر است؟ فرمود: آن که نافرمانی خدا را برای تو آراسته می کند. عرض کرد: پس کدام انسان، بدبخت تر است؟ فرمود: کسی که دینش را به دنیای دیگری بفروشد؛ عرض کرد: پس کدام انسان، نیرومندتر است؟ فرمود: انسان بردبار؛ عرض کرد: پس کدام انسان، حریص تر است؟ فرمود: کسی که مالی را از غیر راه حلال به دست آورد و در غیر راهی که شایسته است، مصرف کند؛ عرض کرد: پس کدام انسان، زیرک تر است؟ فرمود: کسی که هدایتش را از گمراهی اش بشناسد، پس به سوی هدایتش میل پیدا کند؛ عرض کرد: پس بردبارترین مردم، چه کسی است؟ فرمود: کسی که غضبناک نمی شود؛ عرض کرد: پس کدام مردم، ثابت ترین نظر را دارد؟ فرمود: کسی که مردم او را درباره ی خودش فریب ندهند و دنیا او را با آرزوهایش نفریبد.
قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ أَحْمَقُ؟ قَالَ: الْمُغْتَرُّ بِالدُّنْيَا وَ هُوَ يَرَى مَا فِيهَا مِنْ تَقَلُّبِ أَحْوَالِهَا. قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ أَشَدُّ حَسْرَةً؟ قَالَ: الَّذِي حُرِمَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةَ وَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ. قَالَ: فَأَيُّ الْخَلْقِ أَعْمَى؟ قَالَ: الَّذِي عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى يَطْلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوَابَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. قَالَ: فَأَيُّ الْقُنُوعِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: الْقَانِعُ بِمَا أَعْطَاه اللَّهُ. قَالَ: فَأَيُّ الْمَصَائِبِ أَشَدُّ؟ قَالَ: الْمُصِيبَةُ بِالدِّينِ. قَالَ: فَأَيُّ الْأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: انْتِظَارُ الْفَرَجِ. قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَخْوَفُهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوَى وَ أَزْهَدُهُمْ فِي الدُّنْيَا.
ص: 182
عرض کرد: پس نادان ترین مردم، چه کسی است؟ فرمود: کسی که فریب خورده ی دنیا است درحالی که دگرگونی اوضاع آن را می بیند؛ عرض کرد: پس کدام انسان، بیشترین حسرت را دارد؟ فرمود: کسی که از دنیا و آخرت محروم شده و این زیانی آشکار است؛ عرض کرد: پس کدام انسان، کورترین [انسان] است؟ فرمود: کسی که برای غیر خدای متعال عمل می کند، درحالی که پاداشش را از نزد خدا طلب می کند؛ عرض کرد: پس کدام قناعت، برتر است؟ فرمود: آن که به آنچه خدا به او داده، قانع باشد؛ عرض کرد: پس کدام مصیبت، سخت تر است؟ فرمود: مصیبت در دین؛ عرض کرد: پس کدام اعمال نزد خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت، محبوب تر است؟ فرمود: انتظار فرج [و گشایش]؛ عرض کرد: پس کدام مردم نزد خدا، بهتر هستند؟ فرمود: هراسان ترین آن ها نسبت به او و عامل ترین آن ها بر اساس تقوا و زاهدترین آن ها در دنیا.
قَالَ: فَأَيُّ الْكَلَامِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: كَثْرَةُ ذِكْرِه وَ التَّضَرُّعِ إِلَيْهِ وَ دُعَائِه. قَالَ: فَأَيُّ الْقَوْلِ أَصْدَقُ؟ قَالَ: شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: وَ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: التَّسْلِيمُ وَ الْوَرَعُ. قَالَ: فَأَيُّ النَّاسِ أَكْرَمُ؟ قَالَ: مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ.
عرض کرد: پس کدام سخن نزد خدا، برتر است؟ فرمود: بسیار ذکر و یاد او نمودن و زاری کردن به سوی او و خواستن از او؛ عرض کرد: پس کدام سخن، راست تر است؟ فرمود: شهادت به اینکه هیچ معبودی جز الله نیست؛ عرض کرد: و کدام اعمال در نزد خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت، بزرگ تر است؟ فرمود: تسلیم بودن و پارسایی؛ عرض کرد: پس کدام مردم، باکرامت تر هستند؟ فرمود: کسی که در همه جا راست بگوید.
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الشَّيْخِ فَقَالَ: يَا شَيْخ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقاً ضَيَّقَ الدُّنْيَا عَلَيْهِمْ نَظَراً لَهُمْ فَزَهَّدَهُمْ فِيهَا وَ فِي حُطَامِهَا فَرَغِبُوا فِي دَارِ السَّلَامِ الَّذِي دَعَاهُمْ وَ صَبَرُوا عَلَى ضِيقِ الْمَعِيشَةِ وَ صَبَرُوا عَلَى الْمَكْرُوه وَ اشْتَاقُوا إِلَى مَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ بَذَلُوا أَنْفُسَهُمْ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ وَ كَانَتْ خَاتِمَةُ أَعْمَالِهِمُ الشَّهَادَةَ فَلَقُوا اللَّهَ وَ هُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ وَ عَلِمُوا أَنَّ الْمَوْتَ سَبِيلٌ لِمَنْ مَضَى وَ بَقِيَ فَتَزَوَّدُوا لآخِرَتِهِمْ غَيْرَ
ص: 183
الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ لَبِسُوا الْخَشِنَ وَ صَبَرُوا عَلَى أَدْنَى الْقُوتِ وَ قَدَّمُوا الْفَضْلَ وَ أَحَبُّوا فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضُوا فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أُولَئِكَ الْمَصَابِيحُ وَ أَهْلُ النَّعِيمِ فِي الآخِرَةِ؛ وَ السَّلَامُ.
سپس [امام (علیه السلام)] به پیرمرد رو کرد، پس فرمود: ای پیرمرد! همانا خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت مردمانی را آفرید و ازآن جهت که به آن ها نظر [خاصّی] داشت، دنیا را برایشان تنگ کرد. پس آنان را درباره ی دنیا و مال فناپذیر آن، زاهد ساخت، پس آن ها به دارالسلام که [خداوند] به آن دعوتشان کرد، رغبت پیدا کردند و بر تنگی معیشت و بر سختی ها شکیبایی ورزیدند و به کرامت هایی که در نزد خداوند بود، مشتاق شدند و برای کسب خشنودی خدا، جان هایشان را بذل کردند و سرانجام، اعمالشان به شهادت ختم شد؛ پس خدا را در حالی دیدار کردند که از ایشان راضی بود و فهمیدند که همانا مرگ سرانجام گذشتگان و باقیماندگان است. پس برای آخرتشان توشه ای غیر از طلا و نقره برداشتند و لباس زبر پوشیدند و به کم ترین غذا شکیبایی کردند و فضیلت [اخروی] را مقدّم کردند و برای خدا، دوستی کردند و برای خدای شکست ناپذیر و صاحب جلالت دشمنی کردند؛ آنان چراغ های هدایت در دنیا و صاحبان نعمت در آخرت هستند؛ والسلام.
فَقَالَ الشَّيْخُ: فَأَيْنَ أَذْهَبُ وَ أَدَعُ الْجَنَّةَ وَ أَنَا أَرَاهَا وَ أَرَى أَهْلَهَا مَعَكَ! جَهِّزْنِي بِقُوَّةٍ أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى عَدُوِّكَ. فَأَعْطَاه أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) سِلَاحاً وَ حَمَلَهُ وَ كَانَ فِي الْحَرْبِ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَضْرِبُ قُدُماً قُدُماً وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَعْجَبُ مِمَّا يَصْنَعُ
پس پیرمرد عرض کرد: بهشت را رها کنم و کجا رَوَم؟ درحالی که بهشت و اهل آن را همراه تو می بینم! مرا به نیرو و قدرتی مجهّز فرما که در برابر دشمنانت نیرومند گردم. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) سلاح و مرکبش را به او داد و او در جنگ، جلویامیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و مرتب شمشیر می زد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) ازآنچه انجام می داد، شگفت زده بود.
ص: 184
فَلَمَّا اشْتَدَّتِ الْحَرْبُ أَقْدَمَ فَرَسَهُ حَتَّى قُتِلَ وَ اتَّبَعَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَوَجَدَه صَرِيعاً وَ وَجَدَ دَابَّتَهُ وَ وَجَدَ سَيْفَهُ فِي ذِرَاعِهِ فَلَمَّا انْقَضَتِ الْحَرْبُ أُتِيَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِدَابَّتِهِ وَ سِلَاحِهِ وَ صَلَّى عَلَيْهِ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَالَ: هَذَا وَ اللَّهِ السَّعِيدُ حَقّاً فَتَرَحَّمُوا عَلَى أَخِيكُمْ.(1)
پس هنگامی که جنگ شدّت گرفت، اسبش را به پیش تاخت تا به شهادت رسید و مردی از یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنبالش رفت، پس او را درحالی که بر زمین افتاده بود، یافت و مرکب او را پیدا کرد و شمشیرش را یافت درحالی که در بازویش فرورفته بود. پس زمانی که جنگ به پایان رسید، او را همراه اسب و سلاحش نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آورد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و فرمود: به خدا قسم این [پیرمرد] حقیقتاً سعادتمند است؛ پس بر برادرتان رحمت بفرستید.
ص: 185
2- خُطَبِه
(115) ابن عقدة قال: حدّثني محمّد بن عيسى بن هارون بن سلام الضرير أبو بكر قال: حدّثنا محمّد بن زكريا المكّي قال: حدّثني كثير بن طارق قال: سمعت زيد بن عليّ مصلوب الظالمين يقول: حدّثني أبي عليّ بن الحسين بن عليّ (علیهم السلام) قال: خطب عليّ بن أبي طالب (علیهما السلام) بهذه الخطبة في يوم الجمعة فقال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَوَحِّدِ بِالْقِدَمِ وَ الْأَزَلِيَّةِ الَّذِي لَيْسَ لَهُ غَايَةٌ فِي دَوَامِهِ وَ لَا لَهُ أَوَّلِيَّةٌ، أَنْشَأَ صُنُوفَ الْبَرِيَّة لَا مِنْ أُصُولٍ كَانَتْ بَدِيَّةً وَ ارْتَفَعَ عَنْ مُشَارَكَةِ الْأَنْدَادِ وَ تَعَالَى عَنْ اتِّخَاذِ صَاحِبَةٍ وَ أَوْلَادٍ، هُوَ الْبَاقِي بِغَيْرِ مُدَّةِ وَ الْمُنْشِئُ لَا بِأَعْوَانٍ، لَا بِآلَةٍ فَطَرَ وَ لَا بِجَوَارِحَ صَرَفَ مَا خَلَقَ، لَا يَحْتَاجُ إِلَى مُحَاوَلَةِ التَّفْكِيرِ وَ لَا مُزَاوَلَةِ مِثَالٍ وَ لَا تَقْدِيرٍ، أَحْدَثَهُمْ عَلَى صُنُوفٍ مِنَ التَّخْطِيطِ وَ التَّصْوِيرِ لَا بِرَوِيَّةٍ وَ لَا ضَمِيرٍ، سَبَقَ عِلْمُهُ فِي كُلِ الْأُمُورِ وَ نَفَذَتْ مَشِيئَتُهُ فِي كُلِّ مَا يُرِيدُ فِي الْأَزْمِنَةِ وَ الدُّهُورِ وَ انْفَرَدَ بِصَنْعَةِ الْأَشْيَاءِ فَأَتْقَنَهَا بِلَطَائِفِ التَّدْبِيرِ سُبْحَانَهُ مِنْ لَطِيفٍ خَبِيرٍ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»(1) و(2)
[امام] علی بن الحسین بن علی (علیهم السلام) فرمودند که علی بن ابیطالب (علیهما السلام) با این خطبه در روز جمعه، سخنرانی نمود، پس فرمود: حمد و ستایش مخصوص خدایی است که در قدیم بودن و ازلی بودنش یکتاست؛ کسی که در دوامش برای او نهایتی نیست و برای او نقطۀ آغازینی نیست؛ انواع مخلوقات را نه از ریشه هایی که اول باشند، ایجاد نموده و از مشارکت همتایان بالاتر است و بلندمرتبه تر است از گرفتن همسر و فرزندان؛ اوهمیشه باقی است و آفریننده ای بدون یار است و بدون ابزار، پدید آورد و بدون اعضاء و جوارح آنچه را که آفرید، تبدیل نمود؛ نیازی به استفاده ی از تفکر و طلب نمونه و اندازه گیری ندارد، موجودات را بر انواعی از مرزبندی و صورتگری پدید آورد، نه با اندیشیدن و نه با یادآوری،
ص: 186
علمش در همۀ کارها سبقت دارد و مشیّت و حکمتش در هر چیزی که در زمان ها و روزگارها اراده کند، نفوذ دارد و در ساختن چیزها، یگانه است؛ پس آن ها را با تدابیر لطیف، استوار ساخت، او پاک و منزه است؛ آن لطیف آگاهی که «هیچ چیزی مانند او نيست و او شنوا و بيناست.»
(116) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عبد اللّه جعفر بن عبد اللّه المحمّدي من كتابه في المحرم سنة ثمان و ستّين و مائتين قال: حدّثني يزيد بن إسحاق الأرحبي و يعرف بشعر قال: حدّثنا مخول عن فرات بن أحنف عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت أميرالمؤمنين (علیه السلام) على منبر الكوفة يقول: أَيُّهَا النَّاسُ! أَنَا أَنْفُ الْإِيمَانِ أَنَا أَنْفُ الْهُدَى وَ عَيْنَاه. أَيُّهَا النَّاسُ! لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ مَنْ يَسْلُكُهُ إِنَّ النَّاسَ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ قَلِيلٍ شِبَعُهَا كَثِيرٍ جُوعُهَا وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ الْغَضَبُ. أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ صَالِحٍ وَاحِدٌ فَأَصَابَهُمُ اللَّهُ بِعَذَابِهِ بِالرِّضَا لِفِعْلِهِ وَ آيَةُ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ؛ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ»(1) و(2)
اصبغ بن نباته گوید که شنیدم [امام] علی (علیه السلام) بر روی منبر کوفه می فرمود: ای مردم! من بلندای ایمان هستم، من بلندای هدایت و دیده بان آن هستم؛ ای مردم! در راه هدایت، به خاطر کم بودن کسانی که آن را می پیمایند، وحشت زده نشوید؛ چون مردم بر سر سفره ای جمع شده اند که سیریِ آن، کم و گرسنگی آن بسیار است و تنها خدا است که از او کمک خواسته می شود و فقط خشنودی و خشم است که مردم را دورهم جمع می کند. ای مردم! همانا فقط یک نفر ناقۀ صالح را کشت، پس خدا همۀ آن ها را خاطراینکه راضی به کار قاتل بودند، به عذابش دچار نمود به و دلیل این ادّعا، کلام خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت است: «پس آنان همراهشان را فراخواندند و [او] دست به کار شد و [ماده شتر را] پى كرد. پس عذاب و هشدارهای من چگونه بود؟»
ص: 187
3- وصفه النبيّ (صلی الله علیه و آله و سلم) و أهل بيته (علیهم السلام)
(117) ابن عقدة قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن عبد الرحمن بن قسي قراءة قال: حدّثنا محمّد بن عيسى المعبدي قال: حدّثنا مولى عليّ بن موسى عن عليّ بن موسى عن أبيه موسى عن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ (علیهم السلام) أنّهم قالوا: يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! صِفْ لَنَا نَبِيَّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) كَأَنَّنَا نَرَاه فَإِنَّا مُشْتَاقُونَ إِلَيْهِ. قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبْيَضَ اللَّوْنِ مُشْرَباً حُمْرَةً، أَدْعَجَ الْعَيْنِ، سَبِطَ الشَّعْرِ، كَثَّ اللِّحْيَةِ ذَا وَفْرَةٍ، دَقِيقَ الْمَسْرُبَةِ، كَأَنَّمَا عُنُقُهُ إِبْرِيقُ فِضَّةٍ يَجْرِي فِي تَرَاقِيهِ الذَّهبُ، لَهُ شَعْرٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ كَقَضِيبِ خَيْطٍ إِلَى السُّرَّةِ وَ لَيْسَ فِي بَطْنِهِ وَ لَا صَدْرِه شَعْرٌ غَيْرُه، شَثْنُ الْكَفَّيْنِ وَ الْقَدَمَيْنِ شَثْنُ الْكَعْبَيْنِ، إِذَا مَشَى كَأَنَّمَا يَنْقَلِعُ مِنْ صَخْرٍ، إِذَا أَقْبَلَ كَأَنَّمَا يَنْحَدِرُ مِنْ صَبَبٍ، إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِيعاً بِأَجْمَعِهِ كُلِّهِ، لَيْسَ بِالْقَصِيرِ الْمُتَرَدِّدِ وَ لَا بِالطَّوِيلِ الْمُمَّعِطِ وَ كَانَ فِي وَجْهِهِ تَدَاوِيرُ إِذَا كَانَ فِي النَّاسِ غَمَرَهُمْ
غلام [امام] علی بن موسی از علی بن موسی از پدرش موسی بن جعفر از پدر بزرگوارش از جدش از [امام] علی (علیهم السلام) روایت فرمودند که به ایشان عرضه داشتند: ای علی (علیه السلام)! پیامبرمان (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای ما به گونه ای توصیف نما که گویی او را می بینیم، پس همانا مشتاق او هستیم. فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پوستی سفیدرنگ داشت که با سرخی درآمیخته بود، چشمانی سیاه، موهایی بلندی داشت؛ محاسنش انبوه و بلند بود، موهای میان سینه اش نازک بود، گردنش همچون جامی نقره ای بود که در لوله های آن طلا جریان دارد، از سینه تا نافش مویی مانند رشته نخی کشیده شده بود و در شکم و سینه اش غیر آن، مویی نبود؛ کفدست ها و پاها و مفاصل بزرگی داشت، هنگامی که راه می رفت، با قوّت قدم برمی داشت، گویا از تخته سنگی بیرون می آید [برخلاف راه رفتن با ناز و ملایمت]، هنگامی که پیش می آمد، گویا از سراشیبی به پایین می آید، هنگامی که به سویی رو می کرد، با تمام بدنش توجه می نمود. نه کوتاه قد و نه بسیار بلندقد بود و در صورتش خال هایی بود، هنگامی که میان مردم بود، آن ها را می پوشانید؛
ص: 188
كَأَنَّمَا عَرَقُهُ فِي وَجْهِهِ اللُّؤْلُؤُ عَرَقُهُ أَطْيَبُ مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ، لَيْسَ بِالْعَاجِزِ وَ لَا بِاللَّئِيمِ، أَكْرَمُ النَّاسِ عِشْرَةً وَ أَلْيَنُهُمْ عَرِيكَةً وَ أَجْوَدُهُمْ كَفّاً، مَنْ خَالَطَهُ بِمَعْرِفَةٍ أَحَبَّهُ وَ مَنْ رَآه بَدِيهَةً هَابَهُ، غُرَّةٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ يَقُولُ نَاعِتُهُ: لَمْ أَرَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَه مِثْلَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.(1)
عرق در چهره اش همچون مروارید بود، عرقش خوشبوتر از بوی مِشک بود، ناتوان و ذلیل نبود، کریم ترین مردم در زندگی کردن بود و نرم خوترین آن ها در اخلاق بود و بخشنده ترین آن ها در گشاده دستی بود؛ هرکس که با شناخت [قبلی]، با او انس می گرفت، او را دوست می داشت و هرکس که برای اولین بار او را می دید، محو ابهّتش می شد. سفیدی ای میان دو چشمانش بود که ستایش کننده ی او می گوید: پیش از او و پس از او، مانند آن ندیدم.
(درود و سلام بی پایان خدا بر او و خاندان [معصوم] ایشان)
(118) ابن عقدة حدّثنا محمّد بن عبيد حدّثنا محمّد بن عمران العجلي الربعي حدّثنا مسهر بن عبدالملك بن مسلم عن أبيه عن عبد خير قال: اجْتَمَعَ عِنْدَ عُمَرَ جَمَاعَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام)، فَتَذَاكَرُوا الشَّرَفَ وَ عَلِيٌّ (علیه السلام) سَاكِتٌ. فَقَالَ عُمَرُ: مَا لَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ سَاكِتاً؟ وَ هَوَ سَاکِتٌ فَكَأنَّ عَلِيّاً (علیهالسلام) كَرِه الْكَلَامَ، فَقَالَ عُمَرُ: لَتَقُولَنَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام)! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام):
عبد خیر گوید: گروهی از قریش که در میان آن ها علی بن ابیطالب (علیهما السلام) نیز حضور داشت، نزد عُمَر جمع شدند و درحالی که [امام] علی (علیه السلام) سکوت فرموده بود، شرافت و افتخاراتشان را یادآوری می کردند. پس عمر گفت: ای اباالحسن (علیه السلام)! چه شده که سکوت کرده ای؟ -و ایشان هنوز سکوت فرموده بود و گویا که علی (علیه السلام) از سخن گفتن کراهت داشت- پس عمر گفت: ای اباالحسن (علیه السلام)! باید سخن بگویی. پس علی (علیه السلام) فرمود:
ص: 189
اللَّهُ أَكْرَمَنَا بِنَصْرِ نَبِيِّهِ *** وَ بِنَا أَعَزَّ شَرَائِعَ الْإِسْلَامِ
فِي كُلِّ مُعْتَرَكٍ تُزِيلُ سُيُوفُنَا *** فِيهِ الْجَمَاجِمَ عَنْ فِرَاخِ الْهَامِ
وَ يَزُورُنَا جِبْرِيلُ فِي أَبْيَاتِنَا *** بِفَرَائِضِ الْإِسْلَامِ وَ الْأَحْكَامِ
فَنَكُونُ أَوَّلَ مُسْتَحِلٍّ حِلَّهُ *** وَ مُحَرِّمٍ لِلَّهِ كُلَّ حَرَامٍ
نَحْنُ الْخِيَارُ مِنَ الْبَرِّيَّةِ كُلِّهَا *** وَ نِظَامُهَا وَ زِمَامُ كُلِّ زِمَامٍ
إِنَّا لَنَمْنَعُ مَنْ أَرَدْنَا مَنْعَهُ *** وَ نُقِيمُ رَأْسَ الْأَصْيَدِ الْقَمْقَامِ
وَ تَرُدُّ عَادِيَةَ الْخَمِيسِ سُيُوفُنَا *** فَالْحَمْدُ لِلرَّحْمَنِ ذِي الْإِنْعَامِ (1)
خدا ما را با یاری نمودن پیامبرش کرامت بخشید
و به وسیلۀ ما، شریعت اسلام را عزّت مند نمود
در هر جنگی، شمشیرهای ما، جمجمه ها را از بیخ و بُن بیرون می آورد
و جبرئیل در خانه های ما با واجبات اسلام و احکام، ما را زیارت می کند
پس ما اولین حلال کننده ی حلال او و حرام کننده ی هر حرامی برای خدا هستیمما از میان تمام مردم، برگزیدگان هستیم
و مایۀ نظام یافتن مردم و زمامدار همۀ زمامداران هستیم
همانا ما قطعاً بازمی داریم هر آن کس را که بخواهیم مانعش شویم
و سر پادشاه متکبّر را از تنش جدا می کنیم
و شمشیرهای ما لشکر مهاجم را بازمی گرداند
پس حمد و ستایش مخصوص بخشاینده ی صاحب نعمت هاست.
ص: 190
.4- إخباره بالمغيبات و الفتن
(119) ابن عقدة قال: أخبرنا محمّد بن يوسف بن إبراهيم الورداني قال: حدّثنا أبي قال: حدّثنا وهيب بن حفص عن أبي حسّان العجلي قال: لَقِيتُ أَمَةَ اللَّهِ بِنْتَ رُشَيْدٍ الْهَجَرِيِّ فَقُلْتُ لَهَا: أَخْبِرِينِي بِمَا سَمِعْتِ مِنْ أَبِيكِ. قَالَتْ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: قَالَ لِي حَبِيبِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): يَا رُشَيْدُ! كَيْفَ صَبْرُكَ إِذَا أَرْسَلَ إِلَيْكَ دَعِيُّ بَنِي أُمَيَّةَ فَقَطَعَ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَ لِسَانَكَ؟ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! أَ يَكُونُ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى الْجَنَّةِ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا رُشَيْدُ! وَ أَنْتَ مَعِي فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ.
ابوحسان عجلی گوید: امة اللّه دختر رُشَید هَجَری را ملاقات کردم؛ پس به او گفتم: به آنچه از پدرت شنیدی، مرا باخبر کن. گفت: شنیدم که او می گفت: حبیبم امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من فرمود: ای رُشَید! صبر تو چگونه خواهد بود هنگامی که آن حرامزاده ی بنی امیه [گروهی را] به سوی تو بفرستد که دودست و دو پا و زبان تو را قطعکنند؟ پس گفتم: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! آیا سرانجام آن به بهشت ختم می شود؟ فرمود: بله ای رُشَید! تو در دنیا و آخرت همراه من هستی.
قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتِ الْأَيَّامُ حَتَّى أَرْسَلَ إِلَيْهِ الدَّعِيُّ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ فَدَعَاه إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَأَبَى أَنْ يَتَبَرَّأَ مِنْهُ، فَقَالَ لَهُ ابْنُ زِيَادٍ: فَبِأَيِّ مِيْتَةٍ قَالَ لَكَ صَاحِبُكَ تَمُوتُ؟ قَالَ: أَخْبَرَنِي خَلِيلِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَّكَ تَدْعُونِي إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنْهُ فَلَا أَتَبَرَّأ، فَتُقَدِّمُنِي فَتَقْطَعُ يَدَيَّ وَ رِجْلَيَّ وَ لِسَانِي.
[امة اللّه] گوید: پس به خدا سوگند روزهای زیادی نگذشت تا اینکه حرامزاده عبیدالله بن زیاد، [فرستاده ای را] به سوی ایشان (رشید) فرستاد؛ پس از او خواست تا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) برائت بجوید. پس او از بیزاری جستن نسبت به حضرت، سر باز زد. پس ابن زیاد به او گفت: دوست تو گفته است که به چه صورت می میری؟ گفت: دوستم -که درود خدا بر او باد- مرا باخبر نمود که تو مرا به بیزاری جستن از او فرا می خوانی، پس من بیزاری نمی جویم و تو دودست و دو پا و زبانم را قطع می کنی.
ص: 191
فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَأُكْذِبَنَّ صَاحِبَكَ قَدِّمُوه فَاقْطَعُوا يَدَه وَ رِجْلَهُ وَ اتْرُكُوا لِسَانَهُ فَقَطَعُوه ثُمَّ حَمَلُوه إِلَى مَنْزِلِنَا. فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَه! جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ تَجِدُ لِمَا أَصَابَكَ أَلَماً؟ قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَا بُنَيَّةِ إِلَّا كَالزِّحَامِ بَيْنَ النَّاسِ.
پس [عبیدالله] گفت: به خدا سوگند همانا دوست تو را دروغ گو می کنم؛ او را بیاورید، پس دست و پایش را قطع کنید و زبانش را رها کنید. پس دست و پایش را قطع کردند، سپس او را به سوی منزل ما آوردند. پس به ایشان گفتم: ای پدر! فدایت گردم، آیا به علّت آنچه بر تو واردشده است، دردی احساس می کنی؟ گفت: ای دختر عزیزم! به خدا سوگند نه؛ [دردی ندارم] جز [دردی] همچون شلوغی بین ازدحام مردم.
ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ جِيرَانُهُ وَ مَعَارِفُهُ يَتَوَجَّعُونَ لَهُ فَقَالَ: ائْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَ دَوَاةٍ أَذْكُرْ لَكُمْ مَا يَكُونُ مِمَّا أَعْلَمَنِيهِ مَوْلَايَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَأَتَوْه بِصَحِيفَةٍ وَ دَوَاةٍفَجَعَلَ يَذْكُرُ وَ يُمْلِي عَلَيْهِمْ أَخْبَارَ الْمَلَاحِمِ وَ الْكَائِنَاتِ وَ يُسْنِدُهَا إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ زِيَادٍ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْحَجَّامَ حَتَّى قَطَعَ لِسَانَهُ فَمَاتَ مِنْ لَيْلَتِهِ تِلْكَ رَحِمَهُ اللَّهُ
سپس همسایه ها و آشنایانش به زیارت او آمدند و برای او عزاداری می کردند. پس گفت: کاغذ و دواتی بیاورید تا ازآنچه مولایم امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرا به آن آگاه ساخت، برای شما بیان کنم. پس کاغذ و دواتی آوردند، پس او شروع کرد به گفتن خبرهایی از جنگ های خونین و [حقایق] جهان هستی و به آنان املاء می نمود و آن ها را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) استناد می داد. پس این خبر به ابن زیاد رسید، پس حجامت کننده ای را به سوی او فرستاد تا زبانش را قطع کند، پس در همان شب وفات نمود (خداوند او را رحمت کند)
وَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُسَمِّيهِ رُشَيْدَ الْمُبْتَلَى وَ كَانَ قَدْ أَلْقَى (علیه السلام) إِلَيْهِ عِلْمَ الْبَلَايَا وَ الْمَنَايَ، فَكَانَ يَلْقَى الرَّجُلَ فَيَقُولُ لَهُ: يَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ تَمُوتُ مِيْتَةَ كَذَا وَ أَنْتَ يَا فُلَانُ تُقْتَلُ قِتْلَةَ كَذَا فَيَكُونُ الْأَمْرُ كَمَا قَالَهُ رُشَيْدٌ رَحِمَهُ اللَّهُ.(1)
ص: 192
و امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را «رُشَید مبتلا» (گرفتار بلا و آزمایش) نام گذاری نمود و همانا ایشان (امام علی (علیه السلام)) علم بلاها و مرگ را به او آموخته بود؛ پس مردی را ملاقات می نمود، پس به او می گفت: ای فلان بن فلان این گونه می میری و [به دیگری می گفت] تو ای فلان، این چنین کشته می شوی، پس همان گونه که رُشَید -رحمت خدا بر او باد- گفته بود، رخ می داد.
(120) ابن عقدة قال: حدّثنا حميد بن زياد الكوفي قال: حدّثني عليّ بن الصباح المعروف بابن الضحّاك قال: حدّثنا أبو عليّ الحسن بن محمّد الحضرمي قال: حدّثنا جعفر بن محمّد عن إبراهيم بن عبد الحميد عن سعيد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة عن عليّ (علیه السلام) أنّه قال: يَأْتِيكُمْ بَعْدَ الْخَمْسِينَ وَ الْمِائَةِ أُمَرَاءُ كَفَرَةٌ وَ أُمَنَاءُ خَوَنَةٌ وَ عُرَفَاءُ فَسَقَةٌ فَتَكْثُرُ التُّجَّارُ وَ تَقِلُّ الْأَرْبَاحُ وَ يَفْشُو الرِّبَا وَ تَكْثُرُ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ تَغْمُرُ السِّفَاحُ وَ تَتَنَاكَرُ الْمَعَارِفُ وَ تُعَظَّمُ الْأَهِلَّةُ وَ تَكْتَفِي النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ.
اصبغ بن نباته گوید که [امام] علی (علیه السلام)
فرمود: پس از صد و پنجاه سال، پادشاهانی کافر و امنائی خائن و عارفانی فاسق برای شما می آیند؛ پس تاجران زیاد می شوند و سودها کم می گردد و ربا پخش می شود و اولاد نامشروع زیاد می شود و زنا گسترش می یابد و کارهای نیک، زشت نشان داده می شود و ماه ها را بزرگ می شمارند و زنان به زنان و مردان به مردان اکتفا می کنند.
فَحَدَّثَ رَجُلٌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) أَنَّهُ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ حِينَ تُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِيثِ فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! وَ كَيْفَ نَصْنَعُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟ فَقَالَ: الْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا يَزَالُ عَدْلُ اللَّهِ مَبْسُوطاً عَلَى هَذِه الْأُمَّةِ مَا لَمْ يَمِلْ قُرَّاؤُهُمْ إِلَى أُمَرَائِهِمْ وَ مَا لَمْ يَزَلْ أَبْرَارُهُمْ يَنْهَى فُجَّارَهُمْ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلُوا ثُمَّ اسْتَنْفَرُوا فَقَالُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ اللَّهُ فِي عَرْشِهِ: كَذَبْتُمْ لَسْتُمْ بِهَا صَادِقِينَ.(1)
ص: 193
پس مردی از علی بن ابیطالب (علیهما السلام) نقل کرد که همانا وقتی ایشان به گفتن این حدیث مشغول بود، مردی به سوی ایشان برخاست، پس به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! در این زمان چه کار کنیم؟ پس فرمود: فرار فرار! پس همانا پیوسته سایۀ عدل خداوند بر این امت گسترانیده شده است تا زمانی که قاریان، متمایل به اُمرای خود نشوند و نیکان آن ها، گناهکاران را نهی کنند؛ پس اگر [این نهیکردن را] انجام ندهند، سپس اظهار تنفر کنند و بگویند: معبودی جز الله نیست، خداوند در عرشش گوید: دروغ می گویید و به آن (گفته های خود) راست گو نیستید.
(121) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن التيملي قال: حدّثنا محمّد و أحمد ابنا الحسن عن أبيهما عن ثعلبة بن ميمون عن أبي كهمس عن عمران بن ميثم عن مالك بن ضمرة قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام): يَا مَالِكَ بْنَ ضَمْرَةَ! كَيْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّيعَةُ هَكَذَا وَ شَبَّكَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)! مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ قَالَ: الْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ؛ يَا مَالِكُ! عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومُ قَائِمُنَا فَيُقَدِّمُ سَبْعِينَ رَجُلًا يَكْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيَقْتُلُهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ.(1)
مالک بن ضَمره گوید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: ای مالک بن ضمره! چه حالی خواهی داشت زمانی که شیعیان این چنین باهم اختلاف پیدا کنند؟ -و انگشتانش را در هم نمود و بعضی را در بعضی دیگر داخل کرد (کنایه از اینکه به جان هم می افتند)- پس عرض کردم: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! در این زمان، هیچ خیری نیست. فرمود: تمام خیرها در آن موقع است؛ ای مالک! در آن هنگام قیام کننده ی ما به پا خیزد، پس هفتاد مردی که بر خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ می بستند را می آورد، پس آن ها را می کشد؛ سپس خداوند همۀ انسان ها را بر امری واحد (دین و عقیده ی واحد) جمع می کند.
ص: 194
(122) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن التيملي من تيم اللّه قال: حدّثني أخواي أحمد و محمّد ابنا الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبيهما عن ثعلبة بن ميمون عن أبي كهمس عن عمران بن ميثم عن مالك بن ضمرة قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام) لشيعته: كُونُوا فِي النَّاسِ كَالنَّحْلِ فِي الطَّيْرِ لَيْسَ شَيْ ءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلَّا وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا وَ لَوْ يَعْلَمُ مَا فِي أَجْوَافِهَا لَمْ يَفْعَلْبِهَا كَمَا يَفْعَلُ. خَالِطُوا النَّاسَ بِأَبْدَانِكُمْ وَ زَايِلُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ فَإِنَّ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا اكْتَسَبَ وَ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ مَنْ أَحَبَّ
مالک بن ضمرة گوید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شیعیانش فرمود: در میان مردم همچون زنبور در میان پرندگان باشید؛ هیچ یک از پرندگان نیست جز اینکه او را ضعیف می شمارند و اگر می دانستند که در شکمش چه چیزی است، با او آن گونه که رفتار می کنند، رفتار نمی کردند. با جسم هایتان با مردم معاشرت کنید و با دل هایتان و اعمالتان از آن ها دوری کنید؛ پس همانا برای هر شخصی آن چیزی است که کسب می کند و او روز قیامت همراه کسی است که دوستش داشته است.
أَمَا إِنَّكُمْ لَنْ تَرَوْا مَا تُحِبُّونَ وَ مَا تَأْمُلُونَ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوه بَعْضٍ وَ حَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَ الْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ وَ هُوَ أَقَلُّ الزَّادِ وَ سَأَضْرِبُ لَكُمْ فِي ذَلِكَ مَثَلًا:
آگاه باشید ای گروه شیعیان! همانا شما نمی بینید آنچه را که دوست می دارید و آرزو می کنید تا اینکه بعضی از شما در صورت بعضی دیگر، آب دهان بیندازید و بعضی از شما بعضی دیگر را دروغ گو بشمارید و در این امر از شما، جز مانند مقدار اندکی سرمه در چشم و نمک در غذا باقی نمی ماند که آن، کمترین مقدار زاد و توشه است و در این موضوع برای شما مثالی می زنم:
ص: 195
وَ هُوَ كَمَثَلِ رَجُلٍ كَانَ لَهُ طَعَامٌ قَدْ ذَرَاه وَ غَرْبَلَهُ وَ نَقَّاه وَ جَعَلَهُ فِي بَيْتٍ وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ الْبَابَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ فَتَحَ الْبَابَ عَنْهُ فَإِذَا السُّوسُ قَدْ وَقَعَ فِيهِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ وَ نَقَّاه وَ ذَرَاه ثُمَّ جَعَلَهُ فِي الْبَيْتِ وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ الْبَابَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ فَتَحَ الْبَابَ عَنْهُ فَإِذَا السُّوسُ قَدْ وَقَعَ فِيهِ وَ أَخْرَجَهُ وَ نَقَّاه وَ ذَرَاه ثُمَّ جَعَلَهُ فِي الْبَيْتِ وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ الْبَابَ ثُمَّ أَخْرَجَهُ بَعْدَ حِينٍ فَوَجَدَه قَدْ وَقَعَ فِيهِ السُّوسُ فَفَعَلَ بِهِ كَمَا فَعَلَ مِرَاراً حَتَّى بَقِيَتْمِنْهُ رِزْمَةٌ كَرِزْمَةِ الْأَنْدَرِ الَّذِي لَا يَضُرُّه السُّوسُ شَيْئاً وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُمَحِّصُكُمُ الْفِتَنُ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتَنُ شَيْئاً.(1)
و آن همانند مردی است که برای او طعامی است که آن را تمیز و پاکیزه می کند و آن را در خانه قرار می دهد و درب آن را می بندد تا خدا چه بخواهد، سپس [پس از مدتی] درب را باز می کند، پس ناگهان [می بیند] که همانا در آن، شپش و کپک افتاده است؛ سپس آن (شپش و کپک) را خارج می کند و [طعام را دوباره] تمیز و پاکیزه می کند، سپس در خانه قرار می دهد و درب آن را می بندد تا خدا چه بخواهد، سپس [پس از مدتی] درب را باز می کند، پس ناگهان [می بیند] که همانا در آن، شپش و کپک افتاده است؛ سپس آن (شپش و کپک) را خارج می کند و [طعام را دوباره] تمیز و پاکیزه می کند، سپس [دوباره] آن را در خانه قرار می دهد و درب آن را می بندد، سپس بعد از زمانی دیگر، آن را خارج می کند، پس همانا در آن شپش و کپکی را می یابد؛ پس این کار را مکرراً انجام می دهد تا از آن [طعام]، مقدار بسیار کمی باقی می ماند که شپش و کپک نیز، دیگر هیچ ضرری بر آن نمی رسانند. شما نیز این چنین در فتنه ها مورد آزمایش قرار می گیرید تا باقی نمانَد از شما جز گروهی که فتنه ها ضرری بر آن ها وارد نکند.
ص: 196
(123) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن التيملي من كتابه في رجب سنة سبع و سبعين و مائتين قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن يزيد بياع السابري و محمّد بن الوليد بن خالد الخزاز جميعا قالا: حدّثنا حمّاد بن عثمان عن عبد اللّه بن سنان قال: حدّثني محمّد بن إبراهيم بن أبي البلاد و قال: حدّثنا أبي عن أبيه عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت عليّا (علیه السلام) يقول: إِنَّ بَيْنَ يَدَيِ الْقَائِمِ (علیه السلام) سِنِينَ خَدَّاعَةً يُكَذَّبُ فِيهَا الصَّادِقُ وَ يُصَدَّقُ فِيهَا الْكَاذِبُ وَ يُقَرَّبُ فِيهَا الْمَاحِلُ وَ فِي حَدِيثٍ: وَ يَنْطِقُ فِيهَا الرُّوَيْبِضَةُ فَقُلْتُ: وَ مَا الرُّوَيْبِضَةُ وَ مَا الْمَاحِلُ؟قَالَ: أَ وَ مَا تَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ قَوْلَهُ: «وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ»(1) قَالَ: يُرِيدُ الْمَكْرَ فَقُلْتُ: وَ مَا الْمَاحِلُ؟ قَالَ: يُرِيدُ الْمَكَّارَ.(2)
اصبغ بن نباته گوید که شنیدم [امام] علی (علیه السلام) می فرمود: همانا پیشاپیش [امام] قائم (علیه السلام)، سالیانی قحطی و خشک سالی خواهد بود که در آن راست گو، تکذیب و دروغ گو، تصدیق می شود و در آن سال ها، ماحِل مُقرّب گردد و در حدیثی آمده است: و در آن سال ها، رُوَیبِضَة سخن می گوید؛ پس عرض کردم: رُوَیبِضَة و ماحِل چیست؟ فرمود: آیا کلام خدا در قرآن را قرائت نکردی: «و او سخت انتقام مى گيرد»؟ فرمود: منظور، مکر و حیله است. پس عرض کردم: ماحِل کیست؟ فرمود: منظور، شخص بسیار حیله گر است.
(124) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن محمّد الدينوري قال: حدّثنا علي بن الحسن الكوفي قال: حدّثتنا عميرة بنت أوس قالت: حدّثني جدّي الحصين بن عبد الرحمن عن أبيه عن جدّه عمر بن سعد قال: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام): لَا تَقُومُ الْقِيَامَةِ حَتَّى تُفْقَأَ عَيْنُ الدُّنْيَا وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ فِي السَّمَاءِ وَ تِلْكَ دُمُوعُ حَمَلَةِ الْعَرْشِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ حَتَّى يَظْهَرَ فِيهِمْ عِصَابَةٌ لا خَلاقَ لَهُمْ يَدْعُونَ لِوَلَدِي وَ هُمْ بِرَاءٌ مِنْ وَلَدِي تِلْكَ عِصَابَةٌ رَدِيئَةٌ لَا خَلَاقَ لَهُمْ؛ عَلَى الْأَشْرَارِ مُسَلَّطَةٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ مُفَتِّنَةٌ وَ لِلْمُلُوكِ مُبِيرَةٌ؛
ص: 197
عبدالرحمن از پدرش از جدش عمر بن سعد روایت کرده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: قیامت برپا نمی شود تا اینکه چشم دنیا از حدقه درآید و سرخی در آسمان ظاهر شود -و آن اشک های حاملان عرش(1) بر اهالی زمین است- و تا در میانآن ها، گروهی ظاهر شوند که بهره ای [از دین] نبرده اند. برای فرزند من دعوت می کنند درحالی که آن ها از فرزند من بیزارند؛ آن ها گروهی فاسد هستند که هیچ بهره ای [از دین] نبرده اند؛ [آن ها] بر اشرار مسلط هستند و برای ستمگران فتنه انگیزند و برای پادشاهان نابودکننده هستند.
تَظْهَرُ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ اللَّوْنِ وَ الْقَلْبِ رَثُّ الدَّيْنِ لَا خَلَاقَ لَهُ مُهَجَّنٌ زَنِيمٌ عُتُلٌّ تَدَاوَلَتْهُ أَيْدِي الْعَوَاهِرِ مِنَ الْأُمَّهَاتِ مِنْ شَرِّ نَسْلٍ لَا سَقَاهَا اللَّهُ الْمَطَرَ فِي سَنَةِ إِظْهَارِ غَيْبَةِ الْمُتَغَيِّبِ مِنْ وَلَدِي صَاحِبِ الرَّايَةِ الْحَمْرَاءِ وَ الْعَلَمِ الْأَخْضَرِ أَيُّ يَوْمٍ لِلْمُخَيَّبِينَ بَيْنَ الْأَنْبَارِ وَ هِيتَ؛ ذَلِكَ يَوْمٌ فِيهِ صَيْلَمُ الْأَكْرَادِ وَ الشُّرَاةِ وَ خَرَابُ دَارِ الْفَرَاعِنَةِ وَ مَسْكَنِ الْجَبَابِرَةِ وَ مَأْوَى الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ أُمِّ الْبَلَاءِ وَ أُخْتِ الْعَارِ؛ تِلْكَ وَ رَبِّ عَلِيٍّ يَا عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ بَغْدَادُ؛
در اطراف کوفه ظاهر می شوند، جلودار آن ها مردی است که سیاه پوست و سیاه دل است، دینش کهنه شده و بهره ای [از دین] برای او نیست؛ فرومایه ، حرامزاده، کینه توز، او را دستان زناکارها از مادرانی گرفته اند که بدترین نسل را در سالی که ظهور فرزند غایب من است، به دنیا آورده اند، خداوند آن نسل را از باران سیراب نمی کند؛ [فرزند من] صاحب پرچم سرخ رنگ و نشانۀ سبزرنگ است. چه روزی است برای مردم ناامیدشده که در بین انبار و هیت (منطقه ای در عراق) هستند. این روز، روز مصیبت کردها و فروشندگان(2) و [روز] خراب شدن خانۀ فرعون ها و منزل ستمگران و پناهگاه فرمانروایان ظالم و [روز خرابی و نابودی] پایگاه اصلی بلا و بدبختی است. ای عمر بن سعد! به پروردگار علی (علیه السلام) قسم، آن [شهر]، بغداد است.
ص: 198
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْعُصَاةِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي العبَّاسِ الْخَوَنَةِ الَّذِينَ يَقْتُلُونَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي وَ لَا يُرَاقِبُونَ فِيهِمْ ذِمَّتِي وَ لَا يَخَافُونَ اللَّهَ فِيمَا يَفْعَلُونَهُ بِحُرْمَتِي إِنَّ لِبَنِي الْعَبَّاسِ يَوْماً كَيَوْمِ الطَّمُوحِ وَ لَهُمْ فِيهِ صَرْخَةٌ كَصَرْخَةِ الْحُبْلَى؛ الْوَيْلُ لِشِيعَةِ وُلْدِالْعَبَّاسِ مِنَ الْحَرْبِ الَّتِي تَسنَحَ بَيْنَ نَهَاوَنْدَ وَ الدِّينَوَرِ تِلْكَ حَرْبُ صَعَالِيكِ شِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ اسْمُهُ عَلَى اسْمِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَنْعُوتٌ مَوْصُوفٌ بِاعْتِدَالِ الْخَلْقِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ نَضَارَةِ اللَّوْنِ
آگاه باش! لعنت خدا پیوسته شامل حال خطاکاران از بنی امیه و بنی عباس؛ خیانت کارانی که فرزندان معصوم مرا می کشند و حق مرا درباره ی آن ها، رعایت نمی کنند و در بی حرمتی نسبت به من، از خدا نمی ترسند. همانا برای بنی عباس روزی است همچون روز طموح و برای آن ها در آن روز، نالۀ بلندی مانند نالۀ زن حامله است؛ وای بر پیروان فرزندان عباس از جنگی که بین نهاوند و دینَوَر رخ می دهد؛ آن جنگ، جنگ تهیدستان شیعیان علی (علیه السلام) است؛ جلودار آن ها مردی از هَمدان است که اسمش همنام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ به خوش اندام بودن و خوش اخلاقی و [داشتن] پوستی خوش رنگ و زیبا تعریف و توصیف شده است؛
لَهُ فِي صَوْتِهِ ضِجَاجٌ وَ فِي أَشْفَارِه وَطَفٌ وَ فِي عُنُقِهِ سَطَعٌ، أفْرَقُ الشَّعْرِ، مُفَلَّجُ الثَّنَايَا، عَلَى فَرَسِهِ كَبَدْرٍ تَمَامٍ تَجَلَّى عَنْهُ الْظَلَام، یَسِيرُ بِعِصَابَةٍ خَيْرِ عِصَابَةٍ آوَتْ وَ تَقَرَّبَتْ وَ دَانَتْ لِلَّهِ بِدِينِ؛ تِلْكَ الْأَبْطَالِ مِنَ الْعَرَبِ الَّذِينَ يَلْحَقُونَ حَرْبَ الْكَرِيهَةِ وَ الدَّبْرَةُ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْأَعْدَاءِ إِنَّ لِلْعَدُوِّ يَوْمَ ذَاكَ الصَّيْلَمَ وَ الِاسْتِئْصَالَ.(1)
در صدای او فریادی است و مژه هایش انبوه و پُرپشت است و گردنش کشیده، موهای فرق سرش باز و بین دندان هایش فاصله است؛ بر روی اسبش مانند ماه کامل است که از میان تاریکی شب، نمایان می گردد. همراه او گروهی است که بهترین گروه ها است که به او پناه برده و به خدا تقرّب پیداکرده اند و برای خدا، به حقیقت دین داری کرده اند.
ص: 199
آن دلیران از عرب، کسانی هستند که خود را به جنگ سخت و شکست دهنده، رسانیده اند و در آن روز، فرار کردن و گریختن برای دشمنان است. همانا برای دشمن در آن روز، ریشه کن شدن و درماندگی است.
ص: 200
الفصل الثامن عشر: شهادته
(125) ابن عقدة حدّثني أحمد بن محمّد حدّثني أبي حدّثنا زيدان بن عمر يعني ابن البحتري حدّثني محمّد بن أبان الجدلي عن عمّار الدهني عن عمرة بنت أفعى قالت: دَخَلنَا عَلَى أمِّ سَلَمَةِ فَذَكَرْنَا عَلِيّاً (علیه السلام) فَسَمِعَتْهَا تَقُوْلُ مَا بَدَّلَ وَ لَا بُدِّلَ بِهِ حَتَّى قَتَلْتُمُوه.(1)
عمرة دختر افعی گوید: بر امّ سلمه داخل شدم، پس علی (علیه السلام) را برای ما یاد نمود، پس شنیدم که می گفت: دگرگون نشد و چیزی او را دگرگون نکرد تا او را کشتید.
(126) ابن عقدة حدّثنا يعقوب بن يوسف حدّثنا إسماعيل بن أبان حدّثنا إسماعيل بن أبي خالد عن أبي خالد عن أبي إسحاق عن هبيرة بن مريم قال: سَمِعتُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) قَامَ خَطِيباً فَخَطَبَ إلَينَا فَقَالَ: أيّها النَّاسُ! إنَّهُ قَدْ فَارَقَكُمْ أَمْسِ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ لَا يُدْرِكُهُ الآخِرُونَ وَ لَقَد كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَبْعَثُهُ الْمَبْعَثَ فَيُعْطِيْهِ الرَّايَة فَمَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْه وَ إنَّ جَبْرَئِيلَ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلَ عَنْ شِمَالِه وَ مَا تَرَكَ بَيْضَاءَ وَ لَا صَفْرَاءَ إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ عَنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ يَشْتَرِيَ بِهَا خَادِماً.(2)
ص: 201
هبیرة بن مریم گوید: شنیدم حسن بن علی (علیهما السلام) برای سخنرانی ایستاد، پس به سوی ما خطاب کرد؛ پس فرمود: ای مردم! همانا بدون شک دیروز مردی از شما جدا شد که پیشینیان از او سبقت نگرفتند و آیندگان نیز [همچون] او را درک نمی کنند و همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته او را [به سوی جنگ] می فرستاد و پرچم را به او می داد، پس بازنمی گشت تا اینکه خداوند پیروزی را نصیب او می کرد و همانا جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ [همراه او] بودند و هیچ نقره و طلایی باقی نگذاشت جز هفتصد درهم که از بخشش او زیاد آمده بود و با آن، می خواست خدمتکاری را بخرد.
(127) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسين بن عبيد قال: حدّثنا إسماعيل بن أبان عن سلام بن أبي عمرة عن معروف عن أبي الطفيل قال: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیهما السلام) بَعْدَ وَفَاةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ ذَكَرَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَصِيُّ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَمِيرُ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ.
ابوطفیل گوید: [امام] حسن بن علی (علیهما السلام) بعد وفات [امام] علی (علیه السلام) خطبه ای خواند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاد نمود؛ پس فرمود: [او] خاتم اوصیا، وصی خاتم انبیا و امیر راست گویان و شهیدان و درستکاران بود.
ثُمَّ قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ! لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ لَا يُدْرِكُهُ الآخَرُونَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يُعْطِيهِ الرَّايَةَ فَيُقَاتِلُ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِه، فَمَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَا تَرَكَ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً إِلَّاشَيْئاً عَلَى صَبِيٍّ لَهُ وَ مَا تَرَكَ فِي بَيْتِ الْمَالِ إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَائِه، أَرَادَ أَنْ يَشْتَرِيَ بِهَا خَادِماً لِأُمِّ كُلْثُومٍ.
سپس فرمود: ای مردم! همانا مردی از شما جدا شد که پیشینیان از او سبقت نگرفتند و آیندگان نیز او را درک نمی کنند. همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرچم [جنگ] را به او می داد، پس می جنگید درحالی که جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ [همراه او] بودند، پس بازنمی گشت تا اینکه خداوند پیروزی را نصیبش می کرد.
ص: 202
هیچ طلا و نقره ای باقی نگذاشت جز مقداری برای فرزندانش و در بیت المال نیز جز هفتصد درهم که از بخشش او اضافه آمده بود، چیزی باقی نگذاشت که با آن می خواست خدمتکاری را برای امّ کلثوم خریداری کند.
ثُمَّ قَالَ: مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ تَلَا هَذِه الآيَةَ قَوْلَ يُوسُفَ: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ»(1) أَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ، أَنَا ابْنُ النَّذِيرِ وَ أَنَا ابْنُ الدَّاعِي إِلَى اللَّه وَ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ وَ أَنَا ابْنُ الَّذِي أُرْسِلَ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِينَ كَانَ جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ عَلَيْهِمْ وَ مِنْهُمْ كَانَ يَعْرُجُ وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِينَ افْتَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ؛ فَقَالَ فِيمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم): «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً»(2) وَ اقْتِرَافُ الْحَسَنَةِ: مَوَدَّتُنَا.(3)
سپس فرمود: هرکس مرا می شناسد که می شناسد و هرکس مرا نمی شناسد، پس [بداند] من حسن فرزند [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر [خدا] هستم. سپس این آیه را که کلام [حضرت] یوسف (علیه السلام) است، تلاوت نمود: «از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كرده ام.» من فرزند بشارت دهنده هستم و من فرزند بیم دهنده هستم و من فرزند دعوت کننده به سوی خدا هستم و من فرزند چراغ روشنی بخش هستم و من فرزند کسی هستم که به عنوان رحمتی برای جهانیان فرستاده شد و من از اهل بیتی هستم که خداوند هرگونه پلیدی را از آنان دور ساخت و آن ها را به طهارت مطلقه رسانید و من از اهل بیتی هستم که جبرئیل بر آنان نازل می شد و از نزد آنان عروج می یافت
ص: 203
و من از اهل بیتی هستم که خداوند مودّت و ولایتشان را واجب ساخت. پس در ضمن آنچه بر [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرو فرستاد، فرمود: «از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان [يعنى اهل بیتم] را نمى خواهم و هركس كار نيكى كند...» و انجام کار نیک، مودّت و دوستیِ خالصانۀ ما (اهل بیت (علیهم السلام)) است.
(128) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبيه عن أبي الحسن عليّ بن موسى الرضا عليه السّلام عن أبيه موسى بن جعفر عن أبيه الصادق جعفر بن محمّد عن أبيه الباقر محمّد بن عليّ عن أبيه زين العابدين عليّ بن الحسين، عن أبيه سيّد الشهداء الحسين بن عليّ عن أبيه سيّد الوصيّين أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب
(علیهم السلام) قال: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ
[امام] ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد الصادق از پدرش محمد بن علی الباقر از پدرش علی بن الحسین زین العابدین از پدرش حسینبن علی سیدالشهدا از پدرش امیرالمؤمنین سیدالوصیین (علیهم السلام) روایت فرمودند: همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک روز برای ما خطبه ای خواندند؛ پس فرمودند: ای مردم! همانا بدون شک، ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما روی آورد؛ ماهی که بافضیلت ترین ماه ها نزد خداوند است و روزهایش برترین روزها و شب هایش برترین شب ها و ساعاتش برترین ساعت ها است. ماهی است که در آن به سوی میهمانی خدا دعوت شده اید و در آن از اهل کرامت خداوند قرارگرفته اید.
أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ
ص: 204
نَفَس کشیدن شما در آن [ثواب] تسبیح دارد و خواب های شما در آن، عبادت محسوب می شود و عمل شما در آن موردقبول است و دعای شما در آن مستجاب است؛ پس با نیت های صادقانه و قلب های پاکیزه از خدا و پروردگارتان بخواهید که شمارا برای روزه داری اش و تلاوت کتابش موفق گردانَد؛ پس همانا سیاه بخت کسی است که از آمرزش خداوند در این ماهِ بزرگ محروم گردد؛
وَاذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَطَشَهُ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِكُمْ وَ مَسَاكِينِكُمْ وَ وَقِّرُوا كِبَارَكُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَكُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ غُضُّوا عَمَّا لَا يَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَيْهِ أَسْمَاعَكُمْ وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَيْتَامِ النَّاسِ يُتَحَنَّنْ عَلَى أَيْتَامِكُمْ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ ارْفَعُوا إِلَيْهِ أَيْدِيَكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي أَوْقَاتِ صَلَوَاتِكُمْ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا بِالرَّحْمَةِ إِلَى عِبَادِه يُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْه وَ يُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْه وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْه.
و با گرسنگی و تشنگی تان، گرسنگی روز قیامت و تشنگی آن را یاد کنید و فقیران و مساکین از خودتان را صدقه دهید و بزرگان خود را بزرگ شمارید و به کودکان خویش رحم کنید و بر ارحام و بستگانتان رسیدگی کنید و زبان هایتان را محافظت کنید و گوش هایتانرا ازآنچه گوش دادن به آن ها حلال شمرده نشده، حفظ کنید و بر یتیمان مردم، رحم کنید تا به ایتام شما نیز رحم شود و از گناهانتان، به سوی خدا توبه کنید و در هنگام نماز، دستانتان را برای دعا کردن بلند کنید؛ پس همانا این اوقات، بهترین ساعاتی است که خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت در آن اوقات، بارحمت به سوی بندگانش نگاه می کند؛ زمانی که با او نجوا کنند، جوابشان را می دهد و زمانی که او را ندا دهند، پاسخشان را می دهد و زمانی که او را بخوانند، آن ها را اجابت می کند.
ص: 205
أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَكُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ وَ ظُهُورُكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُه أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ الْمُصَلِّينَ وَ السَّاجِدِينَ وَ أَنْ لَا يُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ.
ای مردم! همانا نفوس شما در گرو اعمالتان است، پس آن را به وسیلۀ استغفار رها کنید و پشت های شما از گناهانتان سنگین شده است؛ پس به وسیلۀ سجده های طولانی تان از آن ها سبک بار شوید و بدانید که خداوند بلندمرتبه به عزت خود قسم یادکرده که نمازخوانان و سجده کنندگان را عذاب نمی کند و اینکه آن ها را با آتش روزی که مردم برای [حسابرسی] پروردگار جهانیان [از قبرهایشان] برمی خیزند، نمی ترساند.
أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِي هَذَا الشَّهْرِ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّه عَزَّوَجَلَّ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ فَقِيلَ لَه: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! لَيْسَ كُلُّنَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَقَال: اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ.
ای مردم! هرکسی از شما در این ماه، روزه دار مؤمنی را افطاری دهد، نزد خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت، برای او ثواب آزاد کردن بنده ای است و آمرزش گناهانیکه درگذشته انجام داده، نصیب او می شود. پس گفته شد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! برای ما مقدور نیست که این کار را (افطاری دادن) انجام دهیم! پس فرمود: [خودتان را] از آتش نگه دارید گرچه [افطاری دادن] به اندازه ی نصف خرما باشد؛ [خودتان را] از آتش نگه دارید گرچه [افطاری دادن] به اندازه ی جرعه ای آب باشد؛
أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ كَانَ لَهُ جَوَازٌ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَ مَنْ خَفَّفَ فِي هَذَا الشَّهْرِ عَمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ خَفَّفَ اللَّهُ عَلَيْهِ حِسَابَهُ وَ مَنْ كَفَّ فِيهِ شَرَّه كَفَّ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ يَلْقَاه وَ مَنْ أَكْرَمَ فِيهِ يَتِيماً أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ يَلْقَاه وَ مَنْ وَصَلَ فِيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ يَوْمَ يَلْقَاه وَ مَنْ قَطَعَ فِيهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللَّهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ يَوْمَ يَلْقَاه وَ مَنْ تَطَوَّعَ فِيهِ بِصَلَاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ
ص: 206
ای مردم! هرکسی از شما در این ماه اخلاقش را نیکو گرداند، در آن روزی که قدم ها در آن می لرزد، جواز عبور از صراط برای اوست و هرکس که در این ماه، نسبت به برده ها و کنیزهایش آسان گیرد، خداوند بر او در حسابرسی اعمالش آسان می گیرد و هرکس که در این ماه، شرّ و بدی خود را نسبت به مردم بازدارد، خداوند نیز در روزی که او را ملاقات می کند، غضبش را از او بازمی دارد و هرکس که در این ماه، یتیمی را اکرام کند، خداوند در روزی که او را ملاقات می کند، او را اکرام می کند و هرکس که در این ماه، صله رحم کند [و به نزدیکانش نیکی نماید]، خداوند در روزی که او را ملاقات می کند، با او با رحمتش صله و نیکی می کند و هرکس که در این ماه، قطع رحم کند [و به نزدیکانش بدی کند]، خداوند در روزی که او را ملاقات می کند، رحمتش را از او قطع می کند و هرکس که در این ماه، با [خواندن] یک نماز [از خدا] فرمان بُرداری کند، خداوند برای او آزادی از آتش را ثبت می کند؛
وَ مَنْ أَدَّى فِيهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِينَ فَرِيضَةً فِيمَا سِوَاه مِنَ الشُّهُورِ وَ مَنْ أَكْثَرَ فِيهِ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَيَّ ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يَوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِينُ وَ مَنْ تَلَا فِيهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي غَيْرِه مِنَ الشُّهُورِ.و هر که در این ماه، واجبی را ادا کند، برای او ثواب ادا کردن هفتاد واجب در ماه های دیگر است و هرکس که در این ماه، بر من بسیار صلوات بفرستد، خداوند در روزی که کفّۀ سنجش اعمال سبک است، کفۀ اعمال [نیک] او را سنگین می کند و هرکس که در این ماه، یک آیه از قرآن تلاوت کند، برای او مثل پاداش کسی است که در ماه های دیگر، قرآن را ختم کرده است؛
أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَبْوَابَ الْجِنَانِ فِي هَذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُغَلِّقَهَا عَلَيْكُمْ وَ أَبْوَابَ النِّيرَانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُفَتِّحَهَا عَلَيْكُمْ وَ الشَّيَاطِينَ مَغْلُولَةٌ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ أَنْ لَا يُسَلِّطَهَا عَلَيْكُمْ
ص: 207
ای مردم! همانا در این ماه، درب های بهشت گشوده شده است، پس از پروردگارتان درخواست کنید که آن ها را بر روی شما نبندد و [در این ماه] درب های جهنم بسته شده است، پس از پروردگارتان بخواهید که آن ها را بر روی شما نگشاید و [در این ماه] شیاطین در غل و زنجیر هستند، پس از پروردگارتان بخواهید که آن ها را بر شما مسلّط نگرداند.
قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): فَقُمْتُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ؟ فَقَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) گوید: پس برخاستم و عرضه داشتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! بافضیلت ترین اعمال در این ماه چیست؟ پس فرمود: ای اباالحسن (علیه السلام)! بافضیلت ترین اعمال در این ماه، خودداری کردن از محرّمات خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت است.
ثُمَّ بَكَى، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! مَا يُبْكِيكَ؟ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَ قَدِانْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ.
سپس [رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)] گریه کرد. پس عرضه داشتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! چرا گریه می کنید؟ پس فرمود: ای علی (علیه السلام)! گریه می کنم به خاطر آنچه در این ماه از تو حلال می شمارند؛ گویا می بینم درحالی که تو برای پروردگارت نماز می خوانی و همانا بدبخت ترین انسان های گذشتگان و آیندگان که شقاوتِ کُشنده ی ناقۀ ثمود را دارد، برخاسته و ضربۀ شدیدی بر فرق سرت می زند، پس محاسنت از [خون] آن رنگین می شود.
قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ فَقَالَ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) گوید: پس عرضه داشتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! و این موقع، در سلامت از دینم هستم؟ پس فرمود: [آری] در سلامت از دینت هستی.
ص: 208
ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي.
سپس فرمود: ای علی (علیه السلام)! هرکسی که تو را بکشد، پس قطعاً مرا کشته است و هرکسی که بغض تو را داشته باشد، پس قطعاً بغض مرا داشته است و هرکسی که به تو دشنام دهد، پس قطعاً مرا دشنام داده است، به خاطر اینکه تو مانند جان من هستی، روح تو از روح من و طینت و خمیرمایۀ تو از طینت و خمیرمایۀ من است. همانا خداوند بابرکت و بلندمرتبه من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا برای [مقام] نبوّت وتو را برای [مقام] امامت انتخاب نمود، پس هرکسی امامت تو را انکار کند، قطعاً نبوّت مرا انکار کرده است.
يَا عَلِيُّ (علیه السلام)! أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي أَمْرُكَ أَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي؛ أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّه وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِه.(1)
ای علی (علیه السلام)! تو وصیّ من و پدر فرزندان من و همسر دختر من و جانشین من بر امتم در زمان حیاتم و بعد از وفاتم هستی؛ دستور تو [همان] دستور من و نهی تو [همان] نهی من است؛ سوگند به کسی که مرا به نبوّت مبعوث نمود و مرا بهترین آفریده قرار داد، همانا تو بدون شک حجّت خدا بر مخلوقینش هستی و امانت دار بر سرّ او و جانشین او بر بندگانش هستی.
ص: 209
الفصل التاسع عشر: موضع قبره و زيارته (علیه السلام)
1- تعيين موضع قبره
(129) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن الحسن العلوي قال: حدّثنا يعقوب بن زيد قال: حدّثني ابن أبي عمير عن الحسن بن عليّ الخلّال عن جدّه قال: قلت للحسن بن عليّ (علیهما السلام): أَيْنَ دَفَنْتُمْ أَمِيرَالْمُؤْمِنِين (علیه السلام)؟ قال: خَرَجْنَا بِهِ لَيْلًا مِن مَنزِلِهِ حَتَّى مَرَرنَا بِهِ عَلَى مَسْجِدِ الْأَشْعَثِ حَتَّى خَرَجْنَا بِهِ إِلَى الظَّهْرِ بِجَنْبِ الْغَرِيِ.(1)
حسن بن علی خلّال از جدش روایت کرده که گوید: به [امام] حسن بن علی (علیهما السلام) عرض کردم: امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کجا دفن کردید؟ فرمود: [پیکر] ایشان را شبانه از خانه اش بیرون بردیم تا اینکه از مسجد اشعث عبور کردیم تا او را به سوی پشت [کوفه] به طرف غَری (نجف)، خارج کردیم.
ص: 210
(130) ابن عقدة عن عبد اللّه بن محمّد بن خالد باسناده قال أبو عبد اللّه (علیه السلام): إِنَّكَ إِذَا أَتَيْتَ الْغَرِيَ رَأَيْتَ قَبْرَيْنِ قَبْراً كَبِيراً وَ قَبْراً صَغِيراً فَأَمَّا الْكَبِيرُ فَقَبْرُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ أَمَّا الصَّغِيرُ فَرَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهما السلام) رَحِمَهُ اللّه.(1)
عبدالله بن محمد بن خالد با سندش روایت کرده که اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) فرمود: همانا تو زمانی که به غَری (نجف) بیایی، دو قبر می بینی؛ قبری بزرگ و قبری کوچک؛ اما آن قبر بزرگ، پس قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و اما [قبر] کوچک، پس سر [مطهّر] حسین بن علی (علیهما السلام) -رحمت خدا بر او باد- است.
(131) ابن عقدة قال: أخبرنا عليّ بن الحسين البقلي قال أبو داود عن أحمد بن النظر الخزاعي عن المعلّى بن خنيس قال: كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) بِالْحِيرَةِ فَقَالَ لَهُمْ: افْرُشُوا لِي فِي الصَّحْرَاءِ وَ افْرُشُوا لِمُعَلَّى عِنْدَ رَأْسِي فَجَاءَ فَرَمَى بِرَأْسِهِ عَندَ صَدْرِ فِرَاشِهِ وَ جِئْتُ إِلَى رَأْسِهِ فَرَأَيْتُ أَنَّهُ قَدْ نَامَ.
معلی بن خنیس گوید: همراه اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) در حیره بودم، پس به آن ها فرمود: بستر مرا در صحرا بیندازید و بستر معلّی را نزدیک سر من بیندازید. پس حضرت آمد، پس سرش را بر بالای بسترش نهاد و من به سوی سرش آمدم، پس گمان کردم که همانا ایشان خوابیده اند.
فَقَالَ: يَا مُعَلَّى! قُلْتُ: لَبَّيْكَ. قَالَ: أَ مَا تَرَى النُّجُومَ مَا أَحْسَنَهَ! قُلْتُ: مَا أَحْسَنَهَا! پس فرمود: ای معلّی! عرض کردم: لبیک. فرمود: آیا نمی بینی که ستارگان چقدر زیبایند! عرض کردم: بسیار زیبا هستند.فَقَالَ: أمَا أنّهَا أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتْ جَاءَ أَهْلَ السَّمَاءِ مَا يُوعَدُونَ وَ نَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبْنَا جَاءَ أَهْلَ الْأَرْضِ مَا يُوعَدُونَ
ص: 211
پس فرمود: آگاه باش که آن ها (ستارگان) امانی برای اهل آسمان هستند، پس زمانی که [ستارگان] بروند، آنچه اهل آسمان [از عذاب] وعده داده شده اند، بیاید و ما امانی برای اهل زمین هستیم، پس زمانی که برویم، آنچه اهل زمین [از عذاب] وعده داده شده اند، بیاید.
قُلْ لَهُمْ يُسْرِجُوا عَلَى الْبَغْلِ وَ الْحِمَارِ. قَالَ: ارْكَبِ الْبَغْلَ. قُلْتُ: أَرْكَبُ الْبَغْلَ؟! قَالَ: أَقُولُ لَكَ البَغلُ وَ تَقُولُ لِي أَرْكَبُ الْبَغْلَ! قَالَ: فَرَكِبْتُ الْبَغْلَ وَ رَكِبَ الْحِمَارَ. فَقَالَ لِي: أَمَامَكَ فَجِئْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى الْغَرِيَّيْنِ
به آن ها بگو استر (قاطر) و الاغ را زین کنند. فرمود: سوار قاطر شو. عرض کردم: بر قاطر سوار شوم؟ فرمود: به تو می گویم قاطر و از من می پرسی بر قاطر سوار شوم! پس سوار قاطر شدم و حضرت بر الاغ سوار شد. پس به من فرمود: به سمت جلو حرکت کن، پس آمدیم تا به غَریین (نجف) رسیدیم؛
فَقَالَ لِي: هُمَا قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: خُذْ يَسْرَةً. قَالَ: فَمَضَيْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى مَوْضِعٍ فَقَالَ لِيَ: انْزِلْ وَ نَزَلَ وَ قَالَ لِي: هَذَا قَبْرُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَصَلَّى وَ صَلَّيْتُ.(1)
پس به من فرمود: این دو همان [غَریین] است؟ عرض کردم: بله! فرمود: به سمت چپ برو. پس گذر کردیم تا به جایگاهی رسیدیم، پس به من فرمود: پیاده شو و خود ایشان نیز پیاده شد و به من فرمود: این قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ پس ایشان نماز خواند و من نیز نماز خواندم.
ص: 212
(132) ابن عقدة قال: حدّثنا الحسن بن عليّ بن الحسن، قال: حدّثنا محمّد بن الحسين، عن محمّد بن سنان، عن عبيد اللّه القصباني عن أبي بصير، قال: سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد (علیهما السلام) يقول: إِنَّ وَلَايَتَنَا وَلَايَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي لَمْ يُبْعَثْ نَبِيٌّ قَطُّ إِلَّا بِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ اسْمُهُ عَرَضَ وَلَايَتَنَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ وَ الْأَمْصَارِ فَلَمْ يَقْبَلْهَا قَبُولَ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ إِنَّ إِلَى جَانِبِهِمْ لَقَبْراً مَا لَقَاه مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ وَ أَجَابَ دَعْوَتَهُ وَ قَلَبَهُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً.(1)
ابا بصیر گوید: شنیدم [حضرت] اباعبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام) می فرمود: همانا ولايت ما، ولايت خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت است كه بدون شک هيچ پيامبرى مبعوث نشد، جز اينكه [مأمور تبلیغ] به آن بوده است. همانا خداوندی که اسمش بلندمرتبه است، ولايت ما را بر آسمان ها و زمين و كوه ها و شهرها عرضه داشت، پس آن را نپذیرفتند آن چنان که اهل كوفه پذيرفتند و قطعاً در جوارشان همانا قبرى است كه هيچ غم زده ای آن را ملاقات نکند جز اينكه خداوند ناراحتی او را برطرف کند و دعايش را مستجاب نماید و او را در حالت سُرور و خوشحالی، به سوی خانواده اش بازگرداند.
(133) ابن عقدة قال: حدّثنا حمّاد بن يعلى قال: أخبرني حسّان بن مهران الجمّال قال: قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام): يَا حَسَّانُ! أَ تَزُورُ قُبُورَ الشُّهَدَاءِ قِبَلَكُمْ؟ قُلْتُ: أَيُّ الشُّهَدَاءِ؟ قَالَ: عَلِيٌّ وَ حُسَيْنٌ (علیهما السلام).
حسان بن مهران جمّال گوید: [حضرت] جعفر بن محمد (علیهما السلام) به من فرمود: ای حسّان! آیا قبور شهیدان نزد خود را زیارت می کنی؟ عرض کردم: کدام شهیدان؟ فرمود: [امام] علی و [امام] حسین (علیهما السلام).
ص: 213
قُلْتُ: إِنَّا لَنَزُورُهُمَا فَنُكْثِرُ. قَالَ: أُولَئِكَ الشُّهَدَاءُ الْمَرْزُوقُونَ فَزُورُوهُمْ وَ افْزَعُوا عِنْدَهُمْ بِحَوَائِجِكُمْ فَلَوْ يَكُونُونَ مِنَّا كَمَوْضِعِهِمْ مِنْكُمْ لَاتَّخَذْنَاهُمْ هِجْرَة.(1)
عرض کردم: همانا ما آن دو را زیارت می کنیم، بسیار هم زیارت می کنیم. فرمود: آن ها شهیدانی هستند که روزی داده شده اند. پس آن ها را زیارت کنید و برای برآورده شدن حاجت هایتان نزد آن ها گریه و ناله کنید؛ پس اگر بعضی از ما مانند شما [اهل کوفه] بودند، همانا راه هجرت [به سوی نجف و کربلا] را پیش می گرفتیم.
(134) ابن عقدة قال: حدّثنا عبيد بن بهرام الضرير الرازي قال: حدّثني حسين بن أبي العوجاء الطائي قال: سَمِعتُ أبِي ذَكَرَ أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) مَضَى إِلَى الْحِيرَةِ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ عَلَى رَاحِلَتَيْنِ وَ ذَاعَ الْخَبَرُ بِالْكُوفَةِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّانِي قُلْتُ لِغُلَامٍ لِي: اذْهَبْ فَاقْعُدْ لِي فِي مَوْضِعِ كَذَا مِنَ الطَّرِيقِ فَإِذَا رَأَيْتَ غُلَامَيْنِ عَلَى رَاحِلَتَيْنِ فَتَعَالَ إِلَيَّ.
حسین بن ابی العوجاء طائی گوید: شنیدم پدرم ذکر کرد که [امام] جعفر بن محمد (علیهما السلام) درحالی که پسری همراه ایشان بود، بر روی دو شتر به سوی حیره گذر نمود و خبر به کوفه رسید. پس زمانی که روز دوم شد، به پسر خود گفتم: برو و از جانب من در فلان جایگاه بنشین؛ پس زمانی که دو جوان را بر روی دو شتر دیدی، پس به سوی من بیا.فَلَمَّا أَصْبَحْنَا جَاءَنِي. فَقَالَ: قَدْ أَقْبَلَا فَقُمْتُ إِلَى بَارِيَّةٍ فَطَرَحْتُهَا عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ وَ إِلَى وِسَادَةٍ وَ صُفْرِيَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قُلَّتَيْنِ عَلَّقْتُهُمَا فِي النَّخْلَةِ وَ عِنْدَهَا طَبَقٌ مِنَ الرُّطَبِ وَ كَانَتِ النَّخْلَةُ صَرَفَانَةً فَلَمَّا أَقْبَلَ تَلَقَّيْتُهُ وَ إِذَا الْغُلَامُ مَعَهُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَحَّبَ بِي.
زمانی که صبح شد، به نزد من آمد و خبر داد که همانا دو نفر آمدند؛ پس برخاستم و حصیری بر سر راه انداختم و بالشی برای تکیه دادن گذاشتم و گل زیبایی در آنجا قرار دادم و دو کوزه آب را به درخت خرما آویزان کردم و ظرف خرمایی کنار آن درخت بود
ص: 214
و آن درخت خرما، صَرَفانه(1) بود. پس زمانی که ایشان را دیدم، به سویشان رفتم درحالی که جوانی همراه ایشان بود. پس بر ایشان سلام کردم، پس به من خوش آمد گفت.
ثُمَّ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ تَنْزِلُ عِنْدِي سَاعَةً وَ تَشْرَبُ شَرْبَةَ مَاءٍ بَارِدٍ فَثَنَى رِجْلَهُ فَنَزَلَ وَ اتَّكَی عَلَى الْوِسَادَةِ. ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى النَّخْلَةِ فَنَظَرَ إِلَيْهَا وَ قَالَ: يَا شَيْخُ! مَا تُسَمُّونَ هَذِه النَّخْلَةَ عِنْدَكُمْ؟ قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم)! صَرَفَانَةً. فَقَالَ: وَيْحَكَ هَذِه وَ اللَّهِ الْعَجْوَةُ نَخْلَةُ مَرْيَمَ (سلام الله علیها) الْقُطْ لَنَا مِنْهَا فَلَقَطْتُ فَوَضَعْتُهُ فِي الطَّبَقِ الَّذِي فِيهِ الرُّطَبُ فَأَكَلَ مِنْهَا فَأَكْثَرَ.
پس عرض کردم: ای آقای من ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! مردی هستم از دوستدارانتان، ساعتی نزد من بنشینید و جرعه ای از آب بنوشید. پس [حضرت] پایشان را از زین برداشتند، پس نشستند و بر بالش تکیه دادند. سپس سرشان را به سوی درخت خرما بلند کردند، پس به آن نگاه کردند و فرمودند: ای پیرمرد! این درخت خرما نزد شما چه نام دارد؟ عرض کردم: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! صرفانه. پس فرمودند: وای بر تو! به خدا این عجوه، درخت خرمای مریم(سلام الله علیها) است. [رطب] آن را برای ما بچین؛ پس چیدم، پس در ظرفی که در آن رطب بود، قرار دادم؛ پس ایشان بسیار از آن خوردند.
فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ بِأَبِي وَ أُمِّي هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي أَقْبَلْتَ مِنْهُ قَبْرُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام)؟ قَالَ: إِي وَ اللَّهِ يَا شَيْخُ حَقّاً وَ لَوْ أَنَّهُ عِنْدَنَا لَحَجَجْنَا إِلَيْهِ. قُلْتُ: فَهَذَا الَّذِي عِنْدَنَا فِي الظَّهْرِ أَ هُوَ قَبْرُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)؟ قَالَ: إِي وَ اللَّهِ يَا شَيْخُ حَقّاً وَ لَوْ أَنَّهُ عِنْدَنَا لَحَجَجْنَا إِلَيْهِ ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ مَضَى.(2)
پس به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما! این قبری که از جانب آن می آیید، قبر [امام] حسین (علیه السلام) است؟ فرمودند: بله حقیقتاً به خدا سوگند ای پیرمرد!
ص: 215
و اگر این قبر نزد ما بود، به سوی آن می رفتیم. عرض کردم: پس این قبری که نزد ما در پشت [کوفه] است، آیا همان قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؟ فرمودند: بله حقیقتاً به خدا سوگند ای پیرمرد! و اگر این قبر نزد ما بود، به سوی آن می رفتیم. سپس شترشان را سوار شدند و رفتند.
2- زيارته
(135) ابن عقدة قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي البزاز قال: حدّثنا ذبيان بن حكيم، قال: حدّثني يونس بن ظبيان عن أبي عبد اللّه قال: إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قَبْرِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَتَوَضَّأْ وَ اغْتَسِلْ وَ امْشِ عَلَى هَنِّكَ وَ قُل: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ وَ مَنْ فَرَضَ طَاعَتَهُ رَحْمَةً مِنْهُ وَ تَطَوُّلًا عَلَيَّ بِالْإِيمَانِ؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَيَّرَنِي فِي بِلَادِه وَ حَمَلَنِي عَلَى دَوَابِّهِ وَ طَوَى لِيَ الْبَعِيدَ وَ دَفَعَ عَنِّي الْمَكْرُوه حَتَّى أَدْخَلَنِي حَرَمَ أَخِي رَسُولِ اللهِ فَأَرَانِيهِ فِي عَافِيَةٍ؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ زُوَّارِ قَبْرِ وَصِيِّ رَسُولِه؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَااللَّهُ»(1).
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِه وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ.
یونس بن ظبیان گوید که [حضرت] اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) فرمود: زمانی که خواستی قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را زیارت کنی، پس وضو بگیر و غسل کن و به آرامی راه برو و بگو:
همۀ حمد و سپاس مخصوص خدایی است که به وسیلۀ شناخت خود و شناخت رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا کرامت بخشید و کسی که اطاعت از خود را بر من از باب رحمتی از جانب خود و از باب منّتی بر من به واسطه ی ایمانم، واجب نمود. همۀ حمد و سپاس مخصوص خدایی است که مرا در سرزمین هایش به سیر درآورد و بر جنبندگانش حمل نمود و [مسافت] دور را برای من کوتاه نمود و سختی [طی مسیر] را از من دور نمود
ص: 216
تا اینکه مرا در حرم برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل نمود، پس آن را در عافیت و سلامتی به من نشان داد. همۀ حمد و سپاس مخصوص کسی است که مرا از زیارت کنندگان قبر وصیّ رسولش قرار داد. همۀ حمد و سپاس مخصوص کسی است که ما را به این [دین اسلام و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)] هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمى كرد، هدايت نمى يافتيم. شهادت می دهم که هیچ معبودی جز الله نیست و شهادت می دهم که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول اوست و حق را از جانب او آورده است و شهادت می دهم که علی (علیه السلام)، بنده ی خدا و برادر رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
ثُمَّ تَدْنُو مِنَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ: السَّلَامُ مِنَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِ اللَّهِ وَ عَلَى رِسَالتِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِه وَ مَعْدِنِ الْوَحْيِ وَ التَّنْزِيلِ، الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَلَ وَالْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ الشَّاهِدِ عَلَى الْخَلْقِ وَ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ؛ اللَّهُمَّ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْمَظْلُومِينَ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ وَ أَرْفَعَ وَ أَنْفَعَ وَ أَشْرَفَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ؛ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ وَ خَيْرِ خَلْقِكَ بَعْدَ نَبِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ الَّذِي بَعَثْتَهُ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِياً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ الدَّلِيلَ عَلَى مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالَتِكَ وَ دَيَّانَ الدِّينِ بِعِلمِكَ وَ فَصْلَ قَضَائِكَ مِنْ عِلْمِكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ؛ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِه وَ الْقَوَّامِينَ بِأَمْرِكَ مِنْ بَعْدِه الْمُطَهَّرِينَ الَّذِينَ ارْتَضَيْتَهُمْ أَنْصَاراً لِدِينِكَ وَ حَفَظَةً عَلَی سِرِّكَ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِكَ وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِكَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِمْ جَمِيعاً مَا اسْتَطَعْتَ.
سپس به قبر نزدیک می شوی و می گویی: سلامی از جانب خدا، سلامی بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) امانت دار خدا و امانتدار بر رسالت خدا و پایه های امر خدا و معدن وحی و نزول قرآن، خاتمه دهنده به آنچه گذشته و گشاینده ی آنچه در آینده می آید و مسلّط بر همۀ این ها و شاهد بر تمامی خلق و چراغ فروزان. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو.
ص: 217
خداوندا! بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش که مورد ظلم واقع شدند، درود فرست، [درودی] بافضیلت تر و کامل تر و والاتر و سودمندتر و شریف تر ازآنچه بر پیامبران و برگزیدگانت درود فرستاده ای. خداوندا! درود فرست بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بنده ات و بهترین مخلوقین بعد از پیامبرت و برادر رسولت، کسی که او را با علم خود فرستادی و او را هدایت کننده ای برای هر یک از مخلوقاتت که خواستی و دلیل و راهنما بر [آموزه های] کسی که به وسیلۀ رسالتت او را مبعوث کردی و او را عمل کننده ی به دین بر اساس عِلمت و فصل الخطاب دستوراتت بر اساس علمت، قرار دادی و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.خداوندا! بر امامان از فرزندان او و بر کسانی که بعد از او، امر تو را به پا می دارند، پاکیزگانی که از آن ها راضی گشته ای، یاوران دینت و حافظان رازت و شاهدان بر مخلوقاتت و نشانه هایی برای بندگانت درود فرست و تا جایی که می توانی بر همۀ آن ها درود فرست (با قدرت بی نهایتت بر آن ها درود فرست).
وَ تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الْمُسْتَوْدَعِينَ السَّلَامُ عَلَى خَالِصَةِ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ السَّلَامُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَقَامُوا أَمْرَكَ وَ آزَرُوا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ خَافُوا لِخَوْفِهِمْ السَّلَامُ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ.
و می گویی: سلام بر امامان به امانت گذاشته شده، سلام بر خالصان برای خدا از بین مخلوقاتش، سلام بر مؤمنینی که امرت را به پا داشتند و دوستان خدا را یاری کردند و به خاطر خوفشان ترسیدند، سلام بر فرشتگان خدا.
ثُمَّ تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ وَ وَارِثَ عُلُوم وَ وَارِثَ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ وَ صَاحِبَ الْمِيسَمِ وَ الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ؛
ص: 218
سپس می گویی: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)، سلام بر تو ای حبیب خدا، سلام بر تو ای سرپرست [از جانب] خدا، سلام بر تو ای برگزیده ی خدا، سلام بر تو ای حجّت الهی، سلام بر تو ای ستون دین و وارث علم اولین و آخرین و صاحب وسیلۀ علامت گذاری و راه مستقیم؛
أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ تَلَوْتَ الْکِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ وَفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه وَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ صَابِراً مُجَاهِداً عَنْ دِينِ اللَّهِمُوَقِّياً لِرَسُولِ اللَّهِ طَالِباً مَا عِنْدَ اللَّهِ رَاغِباً فِيمَا وَعَدَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُه مِنْ رِضْوَانِهِ وَ مَضَيْتَ لِلَّذِي كُنْتَ عَلَيْهِ شَاهِداً وَ شَهِيداً وَ مَشْهُوداً؛
شهادت می دهم که همانا تو نماز را به پا داشتی و زکات را پرداخت نمودی و به کارهای نیک امر نمودی و از کارهای ناپسند نهی نمودی و از رسول [خدا] (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کردی و قرآن را آن گونه که شایسته هست، تلاوت کردی و به پیمان الهی وفا نمودی و در راه خدا حقیقتاً جهاد کردی و برای خدا و برای رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) خیر خواستی و با جانت صبورانه تلاش کردی، از دین خدا دفاع نمودی، برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاش و کوشش نمودی، تنها خواهان آن چیزی بودی که نزد خداوند است و فقط مشتاق وعده هایی بودی که خداوند صاحب جلالت در مورد رضوانش ذکر فرموده است و مسیر حق خود را پیمودی درحالی که شاهد و شهید و مشهود بودی؛(1)
لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَابَعَ عَلَى قَتْلِكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ افْتَرَی عَلَيْكَ وَ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غَصَبَكَ وَ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِكَ فَرَضِيَ بِهِ
ص: 219
أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ أبرَئ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْكَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَايَتَكَ وَ أُمَّةً تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ خَذَلَتْكَ وَ خَذَلَت عَنْكَ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ وِرْدُ الْوَارِدِينَ اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيَائِكَ وَ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ بِجَمِيعِ لَعَنَاتِكَ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِكَ.
خداوند لعنت کند کسی را که تو را به قتل رسانید و خداوند لعنت کند کسی را که بر کشته شدن تو کمک کرد و خداوند لعنت کند کسی را که با تو مخالفت کرد و خداوند لعنت کند کسی را که به تو تهمت زد و بر تو ظلم نمود و خداوند لعنت کند کسی که بغض تو را داشت و کسی که این بغض به او رسیده و به آن رضایت دارد. من در پیشگاه خدا از آن ها بیزارم و خداوند لعنت کند امّتی را که با تو مخالفت کردند و امّتی را که ولایت تو را انکار کردند و امّتی را که بر ضدّ تو باهم متحد شدند و امّتی را که تو را به قتل رساندند و خوار و ذلیلت کردند و از تو روی گردان شدند. تمام حمد و سپاس مخصوص خدایی است که آتش را جایگاه آنان قرار داد که [آن آتش] بدترین جایگاهی است که به آن وارد می شوند. خداوندا! قاتلان پیامبرانت و اوصیای پیامبرانت را با همۀ لعنت هایت لعنت کن و گرمای آتشت را به آن ها برسان.
اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَوَابِيتَ وَ الطَّوَاغِيتَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ كُلَّ مَن يُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ كُلَّ مُحْدِثٍ مُفْتَرٍ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ مُحِبِّيهِمْ وَ أَوْلِيَاءَهُمْ وَ أَعْوَانَهُمْ لَعْناً كَثِيراً اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ ثَلَاثاً؛
خداوندا! بت ها و طاغوت ها و فرعون ها و لات و عزّی و جبت و طاغوت و همۀ کسانی که غیر الله خوانده می شوند و همۀ بدعت گذاران افترا زننده را لعنت کن؛ خداوندا! آن ها و پیروانشان و تبعیت کنندگان آن ها و دوستدارانشان و یاوران آن ها و کمک کنندگان آن ها را فراوان لعنت کن. خداوندا! کشندگان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را لعنت کن. (سه مرتبه می گویی) خداوندا! کشندگان [امام] حسین (علیه السلام) را لعنت کن. (سه مرتبه می گویی)
ص: 220
اللَّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً لَا تُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ وَ ضَاعِفْ عَلَيْهِمْ عَذَابَكَ بِمَا شَاقُّوا وُلَاةَ أَمْرِكَ وَ أَعِدَّ لَهُمْ عَذَاباً لَمْ تُحِلَّهُ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ وَ أَدْخِلْ عَلَى قَتَلَةِ أَنْصَارِ رَسُولِكَ وَ أَنْصَارِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى قَاتِلِهِ وَ عَلَی قَتَلَةِ الْحَسَینِ وَأَنْصَارِ الْحُسَيْنِ وَ قَتَلَةِ مَنْ قُتِلَ فِي وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَجْمَعِينَ عَذَاباً مُضَاعَفاً فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ لَا تُخَفِّفْ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ مَلْعُونُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِم قَدْ عَايَنُوا النَّدَامَةَ وَ الْخِزْيَ الطَّوِيلَ بِقَتْلِهِمْ عِتْرَةَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَتْبَاعَهُمْ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ فِي مُسْتَسِرِّ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَةِ فِي سَمَائِكَ وَ أَرْضِكَ. اللَّهُمَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي أَوْلِيَائِكَ وَ حَبِّبْ إِلَيَّ مَشْهَدَهُمْ وَ مَشَاهِدَهُمْ حَتَّى تُلْحِقَنِي بِهِمْ وَ تَجْعَلَنِي لَهُمْ تَبَعاً فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
خداوندا! آنان را عذابی بچشان که هیچ یک از جهانیان را چنین عذابی نچشانده باشی و عذابت را بر آنان مضاعف گردان، چون با سرپرستان امورت جنگیدند و به آن ها خیانت کردند و عذابی را برای آن ها فراهم کن که بر هیچ یک از مخلوقاتت آن را فرود نیاورده ای.
خداوندا! عذابی چند برابر در پایین ترین طبقه از جهنم را بر قاتلان یاران رسولت (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بر کشندگان او و بر قاتلان حسین (علیه السلام) و یاران حسین (علیه السلام) و قاتلان کسانی که در [راه محبت و ولایت] آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کشته شدند، وارد کن و از عذاب آن ها کم مکن درحالی که آنان در آن [آتش]، ناامید و مورد لعنت واقع شوند و سرشان را نزد پروردگارشان پایین اندازند و پشیمانی و خواری طولانی مدت را مشاهده کنند؛ چون خاندان پیامبران و رسولانت و پیروان آن ها از بندگان صالحت را به قتل رساندند.
خداوندا! آن ها را در پنهانی های پنهان و آشکار مشخص در آسمان و زمینت لعنت کن. خداوندا! برای من در نزد اولیائت، نام نیکو قرار بده و دیدار آن ها و مزارشان را برای من، دوست داشتنی بگردان تا زمانی که مرا به آنان ملحق کنی و مرا پیرو آن ها در دنیا و آخرت قرار دهی؛ ای مهربان ترین مهربانان!
ص: 221
وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ قُلْ: سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْمُسَلِّمِينَ بِقُلُوبِهِمْ وَ النَّاطِقِينَ بِفَضْلِكَ وَ الشَّاهِدِينَ عَلَى أَنَّكَ صَادِقٌ صِدِّيقٌ. عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ؛ أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ؛
و در بالای سرش بنشین و بگو: سلام خداوند و فرشتگان مقرّب بر تو باد و [فرشتگانی که] با قلب هایشان تسلیم هستند و از فضیلت تو سخن می گویند و شهادت می دهند بر اینکه تو راست گویی و کسی هستی که اعتقاد و رفتار و گفتارش، سراسر راستی است. ای مولای من! درود خداوند بر تو و بر روح و بدنت! شهادت می دهم که تو پاک شده، طاهر و مطهّر از هر پاکی بودی؛
أَشْهَدُ لَكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ وَلِيَّ رَسُولِهِ بِالْبَلَاغِ وَ الْأَدَاءِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حَبِيبُ حَبِيبِ اللَّهِ وَ أَنَّكَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى وَ أَنَّكَ سَبِيلُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ أَتَيْتُكَ وَافِداً لِعَظِيمِ حَالِكَ وَ کَرِیمِ مَنْزِلَتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ مُتَقَرِّباً إِلَى اللَّهِ بِزِيَارَتِكَ طَالِباً خَلَاصَ نَفْسِي مِنْ نَارٍ اسْتَحْقَقْتُهَا بِمَا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي وَ أَتَيْتُكَ انْقِطَاعاً إِلَيْكَ وَ إِلَى وَلَدِكَ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِكَ عَلَى بَرَكَةِ الْحَقِّ فَقَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَ أَمْرِي لَكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ وَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ مَوْلَاكَ وَ فِي طَاعَتِكَ الْوَافِدُ عَلَيْكَ أَلْتَمِسُ بِذَلِكَ كَمَالَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَنْتَ مَنْ أَمَرَنِي اللَّهُ بِصِلَتِهِ وَ حَثَّنِي عَلَى بِرِّه وَ دَلَّنِي عَلَى فَضْلِهِ وَ هَدَانِي لِحُبِّهِ وَ رَغَّبَنِي فِي الْوِفَادَةِ إِلَيْهِ وَ أَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوَائِجِ مِن عِنْدِه.
شهادت می دهم برای تو ای ولیّ خدا و ولیّ رسولش که ابلاغ و ادای [واجبات الهی] را به جای آوردی و شهادت می دهم همانا تو دوست حبیب خدا و همانا تو باب الهی هستی و همانا تو وجه اللّهی هستی که از آن وارد می شوند و همانا تو راه خدا و همانا تو بنده ی خدا و برادر رسولش هستی؛ نزد تو آمده ام حال آنکه از احوال نیکو و جایگاه عظیم تو نزد خدا و نزد رسولش آگاهم؛ به وسیلۀ زیارت تو، [امید] نزدیکی به سوی خدا را می جویم درحالی که رهاییِ نفس خود را از آتشی که به علت ظلم هایی که بر خود روا داشته و
ص: 222
مستحق آن هستم، طلب می کنم؛ درحالی که از همه چیز جداشده ام به سوی تو و فرزند شایسته ات آمده ام که بعد از تو از جانب حق، منشأ برکت و خیر فراوانی است. پس قلبم تسلیم شما شده است و امور من با پیروی از شما می گذرد و یاری من برای شما آماده است و من بنده ی خدا و دوستدار تو و در اطاعت از تو هستم، به سوی تو آمدم و به این دلیل، جایگاه والایی را نزد خدا التماس می کنم و تو همان کسی هستی که خداوند مرا به برقراری پیوند با او دستور داده است و مرا به نیکی ورزیدن به او، تشویق کرده است و مرا به فضیلت و برتری او، راهنمایی کرده و مرا به دوست داشتن او، هدایت فرموده و مرا به رفتن به سوی او، ترغیب نموده است و به من، خواستن نیازها و حوائجم از پیشگاه او را الهام نموده است.
أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتٍ سَعِدَ مَنْ تَوَلَّاكُمْ وَ لَا يَخِيبُ مَنْ أَتَاكُمْ وَ لَا يَسْعَدُ مَنْ عَادَاكُمْ لَا أَجِدُ أَحَداً أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ دَعَائِمُ الدِّينِ وَ أَرْكَانُ الْأَرْضِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ. اللَّهُمَّ لَا تُخَيِّبْ تَوَجُّهِي إِلَيْكَ بِرَسُولِكَ وَ آلِ رَسُولِكَ وَ لَا تَرُدَّ اسْتِشْفَاعِي بِهِمْ إلَیکَ. اللَّهُمَّ إِنَّكَ مَنَنْتَ بِزِيَارَةِ مَوْلَايَ وَ وَلَايَتِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ فَاجْعَلْنِي مِمَّنْ یَنْصُرُه وَ مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِنَصْرِي لِدِينِكَ فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْيَا عَلَى مَا حَيِيَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمُوتُ عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
شما اهل بیت [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] هستید؛ کسی که ولایت شمارا بپذیرد، سعادتمند است و کسی که به سوی شما بیاید، ناامید نمی شود و کسی که با شما دشمنی ورزد، سعادتمند نمی شود؛ احدی را نمی یابم که به سوی او ناله کنم و برای من بهتر از شما باشد و شما اهل بیت رحمت و ستون های دین و پایه های زمین و شجره ی طیّبه هستید.
خداوندا! به خاطر رسولت و خاندان رسولت، مرا از توجه نمودن به سوی خودت ناامید مکن و طلب شفاعتم از آنان به سوی خودت را رد مکن. خداوندا! همانا تو با زیارت مولایم وولایتش و شناختش [بر من] منت نهادی، پس مرا از کسانی که او را یاری می کنند
ص: 223
و از کسانی که با او، آن ها را یاری می کنی، قرار بده و بر من با یاری دادنم برای دینت در دنیا و آخرت منّت بگذار. خداوندا! همانا من زندگی می کنم آن گونه که علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بر آن اساس، زندگی کرد و می میرم آن گونه که علی بن ابیطالب (علیهما السلام) بر آن اساس، درگذشت.
فَإِذَا أَرَدْتَ الْوَدَاعَ فَقُلِ: السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَسْتَرْعِيكَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرُّسُلِ وَ بِمَا جَاءَت بِهِ وَ دَعَت إِلَيْهِ و دَلَّت إلَیهِ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ. اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِي إِيَّاه فَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذَلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ مَعَ الشَّاهِدِينَ فِي مَمَاتِي عَلَى مَا شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَيَاتِي.
پس زمانی که خواستی وداع کنی، بگو: سلام و رحمت خدا و برکت او بر تو باد! تو را به خدا می سپارم و طلب حفظ تو را از خدا دارم و بر تو سلام می رسانم؛ به خدا و به پیامبران و به آنچه با آن آمده اند و به سوی آن دعوت کرده اند و به سوی آن راهنمایی نموده اند، ایمان آوردم؛ پس مرا همراه شاهدان به حساب آور. خداوندا! این [زیارت] را آخرین زیارت من از ایشان قرار مده؛ پس اگر مرگِ مرا قبل از این معیّن فرمودی، پس همانا من در هنگام مرگم با شاهدان شهادت می دهم به آنچه بر آن، در هنگام زندگانی و حیاتم شهادت می دادم.
ثُمَّ قُلْ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ التَّسْلِيمِ عَلَى الْأَئِمَّةِ: أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ قَاتَلَكُمْ وَ حَارَبَكُمْ مُشْرِكُونَ وَ أَنَّ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ حَارَبَكُمْ لَنَا أَعْدَاءٌ وَ نَحْنُ مِنْهُمْ بِرَاءٌ وَ أَنَّهُمْ حِزْبُ الشَّيْطَانِ وَ عَلَى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ مَنْ شَرِكَ فِيكُمْ وَ مَنْ سَرَّه قَتْلُكُم اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تُسَمِّيهِمْ وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْزِيَارَتِهِمْ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاحْشُرْنِي مَعَ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ اللَّهُمَّ وَ ذَلِّلْ قُلُوبَنَا لَهُمْ بِالطَّاعَةِ وَ الْمُنَاصَحَةِ وَ الْمَحَبَّةِ وَ حُسْنِ الْمُوَازَرَةِ وَ التَّسْلِيم.(1)
ص: 224
سپس بعد از نماز و سلام بر امامان بگو: شهادت می دهم همانا شما امامان هستید و شهادت می دهم که کسانی که شمارا به قتل رساندند و جنگیدند، مشرک هستند و اینکه کسانی که شمارا قبول نکردند، در پایین ترین جایگاه در جهنم هستند و شهادت می دهم که کسانی که با شما جنگیدند، دشمنان ما هستند و ما نیز از آن ها دوری می جوییم و اینکه آن ها گروه شیطان هستند و لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر کسانی که شمارا به قتل رساندند و کسانی که در [کشتن و به قتل رسانیدن] شما شریک شدند و کسانی که از کشته شدن شما شادمان گردیدند.
خداوندا! همانا من از تو درخواست می کنم که بر محمد و خاندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درود فرستی و مقام و مرتبۀ آن ها را بالاتر ببری و این [زیارت] را آخرین زیارت من از آن ها قرار ندهی؛ پس اگر [این زیارت را آخرین زیارت] قرار داده ای، پس مرا با این پیشوایان مسلمانان محشور فرما. خداوندا! و قلب های ما را به اطاعت و خیرخواهی و محبت و نیکو حمایت نمودن و تسلیم بودن، فروتن گردان.
ص: 225
الفصل العشرون: الإمامة
1- انَّ الأرض لا تخلو من إمام
(136) ابن عقدة قال: حدّثنا محمّد بن المفضل و سعدان بن إسحاق و أحمد بن الحسين بن عبد الملك و محمّد بن أحمد القطواني قالوا: حدّثنا الحسن بن محبوب عن هشام بن سلام عن أبي حمزة الثمالي عن أبي إسحاق السبيعي قال: سمعت من يوثق به من أصحاب أميرالمؤمنين (علیه السلام) يقول: قال أميرالمؤمنين (علیه السلام) في خطبة خطبها بالكوفة طويلة ذكرها: اللَّهُمَّ فَلَا بُدَّ لَكَ مِنْ حُجَجٍ فِي أَرْضِكَ حُجَّةٍ بَعْدَ حُجَّةٍ عَلَى خَلْقِكَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى دِينِكَ وَ يُعَلِّمُونَهُمْ عِلْمَكَ لِكَيْلَا يَتَفَرَّقَ أَتْبَاعُ أَوْلِيَائِكَ ظَاهِرٍ غَيْرِ مُطَاعٍ أَوْ مُكْتَتِمٍ خَائِفٍ يُتَرَقَّبُ.
ابواسحاق سبیعی گوید که از شخص مورد اعتمادی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) شنیدم که می گفت: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن خطبه طولانی ای که در کوفه ایراد نمود، فرمود: خداوندا! بدون شک باید حجت هایی در زمینت برای تو باشند، حجّتی بعد از حجّتی بر مخلوقانت که آن ها را به سوی دینت راهنمایی کنند و عِلم و دانشت را به آن ها بیاموزند تا مبادا پیروان اولیائت متفرق شوند؛ [امام و حجت خدا] آشکار است بی آنکه اطاعت شود یا پنهان است درحالی که خطر جانش می رود که انتظارش را دارند.
ص: 226
إِنْ غَابَ عَنِ النَّاسِ شَخْصُهُمْ فِي حَالِ هُدْنَتِهِمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ فَلَنْ يَغِيبَ عَنْهُمْ مَبْثُوثُ عِلْمِهِمْ وَ آدَابُهُمْ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ وَ هُمْ بِهَا عَامِلُونَ يَأْنَسُونَ بِمَا يَسْتَوْحِشُ مِنْهُ الْمُكَذِّبُونَ وَ يَأْبَاه الْمُسْرِفُونَ؛ بِاللَّهِ كَلَامٌ يُكَالُ بِلَا ثَمَنٍ؛ لَوْ كَانَ مَنْ يَسْمَعُهُ بِعَقْلِهِ فَيَعْرِفُهُ وَ يُؤْمِنُ بِهِ وَ يَتَّبِعُهُ وَ يَنْهَجُ نَهْجَةً فَيُفْلِحُ بِهِ.
اگر شخص ایشان در زمان خانه نشینی آن ها، در دولت باطل از مردم نهان گردد، پس هرگز علم گسترده ی آن ها از ایشان پنهان نخواهد بود و آداب و روش ایشان در دل مؤمنان ثابت است و مؤمنان به آن آداب، عمل می کنند درحالی که به آنچه موجب نفرت دروغ پردازان و بی اعتنایی اسراف کاران است، علاقه و انس دارند. به خدا سوگند این سخن کالایی است که رایگان به شما داده می شود؛ هرکس باعقل خود بشنود، درک می کند و از آن پیروی می نماید و آن راه را پیش می گیرد و به همین وسیله، نجات می یابد.
ثُمَّ يَقُولُ: فَمَنْ هَذَا؟ وَ لِهَذَا يَأْرِزُ الْعِلْمُ إِذْ لَمْ يُوجَدْ حَمَلَةٌ يَحْفَظُونَهُ وَ يُؤَدُّونَهُ كَمَا يَسْمَعُونَهُ مِنَ الْعَالِمِ. ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ فِي هَذِه الْخُطْبَةِ: اللَّهُمَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَ الْعِلْمَ لَا يَأْرِزُ كُلُّهُ وَ لَا يَنْقَطِعُ مَوَادُّه فَإِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ عَلَى خَلْقِكَ إِمَّا ظَاهِرٍ يُطَاعُ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لَيْسَ بِمُطَاعٍ لِكَيْلَا تَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَ يَضِلَّ أَوْلِيَاؤُكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ. ثُمَّ تَمَامُ الْخُطْبَة.(1)
سپس می فرمود: پس [چنین شنونده ی عاقلی] چه کسی است؟ به همین جهت علم ازمیان رفته است، چون کسی یافت نمی شود تا آن طور که از امام شنیده حفظ نماید و همان طور تحویل دهد. سپس بعد از سخنان خود در این خطبه طولانی، فرمود: خداوندا! من مى دانم كه همۀ علم پنهان نمى گردد و ريشه هايش قطع نمى شود؛ پس همانا تو زمينت را از حجّت خود بر مخلوقانت خالى نمى گذارى، [حجّت تو] يا آشكار است كه مورد اطاعت واقع مى شود يا پنهان است و خطر جانش می رود و اطاعتش را نمى برند تااینکه حجّت تو باطل نشود و دوستانت پس ازآنکه آن ها را هدایت کردی، گمراه نشوند...
ص: 227
2- وجوب معرفة الإمام و وجوب ولايته
(137) ابن عقدة قال: حدّثنا عليّ بن الحسن من كتابه قال حدّثنا العبّاس بن عامر، عن عبد الملك بن عتبة عن معاوية بن وهب قال: سمعت أباعبداللّه (علیه السلام) يقول: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة.(1)
معاویة بن وهب گوید: شنیدم که اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) می فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس بمیرد، درحالی که امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است.
(138) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن زكريا بن شيبان في شعبان سنة ثلاث و سبعين و مائتين قال: حدّثنا عليّ بن سيف بن عميرة عن أبيه عن حمران بن أعين أنّه قال: وَصَفْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) رَجُلًا يَتَوَالَى أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّه وَ يَقُولُ كُلَّ شَيْ ءٍ يَقُولُ إِلَّا أَنَّهُ يَقُولُ: إِنَّهُمُ اخْتَلَفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الْقَادَةُ وَ لَسْتُ أَدْرِي أَيُّهُمُ الْإِمَامُ وَ إِذَا اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ أَخَذْنَا بِقَوْلِهِ وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الْأَمْرَ فِيهِمْ رَحِمَهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَقَالَ: إِنْ مَاتَ هَذَا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.(2)
حمران بن اعین گوید: برای اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) مردی را توصیف کردم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دوست می دارد و از دشمن او بیزاری می جوید، درحالی که هر چیزی می گوید، ازجمله می گوید: همانا آن ها (اهل بیت (علیهمالسلام)) در میان خودشان، اختلاف دارند، درحالی که آن ها امامان و پیشوایان هستند و من نمی دانم که کدام یک از آن ها، امام هست و اگر بر [امامت] یک شخص اجماع و اتفاق کنند، ما کلام او را می پذیریم و قطعاً می فهمم که این امر [امامت] در میان ایشان است -خداوند همه آن ها را رحمت کند- پس حضرت فرمود: اگر [این مرد] بمیرد، در حالت مرگ جاهلیت مرده است.
ص: 228
(139) ابن عقدة قال: حدّثنا أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي أبو الحسن قال: حدّثنا إسماعيل بن مهران قال: حدّثنا الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن أبيه و وهيب بن حفص عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ ذَاتَ يَوْمٍ: أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى! فَقَالَ: «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) عَبْدُه وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ الْوَلَايَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ خَاصَّةً وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ الطُّمَأْنِينَةُ وَ الإنْتِظَارُ لِلْقَائِمِ (علیه السلام)». ثُمَّ قَالَ: إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِي ءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ. ثُمَّ قَالَ: مَنْ سَرَّه أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ (علیه السلام) فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) بَعْدَه كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ.(1)
ابو بصیر از اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) روایت کرده که ایشان یک روز فرمود: آیا شمارا باخبر نسازم به چیزی که خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت عملی را از بندگان جز به واسطۀ آن قبول نمی کند؟ پس گفتم: بله (بفرمایید)! پس فرمود: «گواهی دادن به اینکه هیچ معبودی جز الله نیست و [گواهی دادن به] اینکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، بنده و فرستاده ی اوست و اقرار [و اعتقاد] به آنچه خداوند امر فرموده است و [اقرار و اعتقاد] به ولایت ما و دوری جستن از دشمنان ما امامان و تسلیم[دستورات] آن ها بودن و ورع و خداترسی و تلاش [در امر دین] و صبر و انتظار برای [ظهور امام] قائم (علیه السلام)». سپس فرمود: همانا برای ما دولت و حکومتی است که هرگاه خداوند بخواهد، آن را می آورد. سپس فرمود: هرکه مشتاق است که از اصحاب و یاران [امام] قائم (علیه السلام) باشد، پس باید منتظر باشد و باید با ورع و پارسائی [به دستورات دین] عمل کند و خوش اخلاق باشد و این گونه انتظار کشد، پس اگر بمیرد و [امام] قائم (علیه السلام) بعد از مرگ او قیام کند، برای او پاداشی است همچون پاداش کسی که او را درک کرده است، پس تلاش کنید و منتظر باشید؛ گوارایتان باد ای گروهی که مشمول رحمت خدا هستید!
ص: 229
(140) ابن عقدة قال: حدّثنا محمّد بن المفضل بن إبراهيم الأشعري و سعدان بن إسحاق بن سعيد و أحمد بن الحسين بن عبد الملك و محمّد بن أحمد بن الحسن القطواني قالوا جميعا: حدّثنا الحسن بن محبوب الزراد عن عليّ بن رئاب عن محمّد بن مسلم الثقفي قال: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ (علیهما السلام) يَقُولُ: كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ مِنَ الْأَنْعَامِ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا أَوْ قَطِيعِهَا فَتَاهَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً وَ حَارَتْ يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي رَبَضَتِهَا فَلَمَّا أَصْبَحَتْ وَ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِسَرْحِ غَنَمٍ آخَرَ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا رَاعِي الْقَطِيعِ أَيَّتُهَا الشَّاةُ الضَّالَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَإِنَّكِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ قَدْ ضَلَلْتِ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا إِلَى مَرْبِضِهَا فَبَيْنَمَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ هَكَذَا وَ اللَّهِ يَا ابْنَ مُسْلِمٍ! مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِه الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْبَحَ تَائِهاً مُتَحَيِّراً ضَالًّا إِنْ مَاتَعَلَى هَذِه الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ! أَنَّ أَئِمَّةَ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعَهُمْ هُمُ الَّذِينَ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ عَنِ الْحَقِّ فَقَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا «كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْ ءٍ وَ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيد»(1) و(2)
ص: 230
محمد بن مسلم ثقفی گوید: شنیدم [امام] اباجعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) می فرمود:
هر كه خدا را با تلاش و سختیِ طاقت فرسا، عبادت کند و امامی از جانب خدای بلندمرتبه براى خود نداشته باشد، پس سعی و كوشش او پذيرفته نيست و او گمراه و سرگردان است و خدا نسبت به اعمالش بیزار است و او همانند گوسفندى از گوسفندان است كه چوپان و گله خويش را گم کند و تمام روزش را در رفت وآمد و سرگردانی باشد. پس زمانی که شب او را فراگرفت، گله اى را با چوپان آن ببيند؛ پس به سوی آن برود و فريب آن را بخورد و با آن گله در آغلشان، شب را سپری کند، پس صبحگاه که چوپان، گلۀ خود را بیرون ببرد، چوپان و گله را ناشناس یابد، پس سراسیمه چوپان و گلۀ خویش را طلب کند؛ پس گوسفندان دیگری را با چوپان آن ببیند، پس به سوی آن برود و فریب آن را بخورد، پس چوپان بر سرش فرياد زند كه ای گوسفند گمشده ی سرگردان! به چوپان و گله خود ملحق شو؛ پس همانا تو گمشده ی سرگردانی هستی که چوپان و گلۀ خود را گُم کرده ای. پس ترس و سرگردانی و گمشدگی به آن هجوم آوَرَد. چوپانى هم برای او نیست كه به چراگاهش راهنمایی كند يا به منزلش رساند یا او را به منزلش بازگرداند. پس در چنین وضعیتی، ناگهان گرگ، گم شدن او را مغتنم می شمارد؛ پس او را می خورد و اى پسر مسلم! به خدا قسم این چنین است كسى كه از اين امت باشد و برای او امامى از طرف خداى شکست ناپذیر و صاحب جلالت نباشد؛ در حالت نگرانی و سرگردانی وگمراهی صبح می کند و اگر بر اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است و بدان ای محمد! همانا امامانِ حق و پیروانشان همان کسانی هستند که بر دین خداوند هستند و همانا امامان ستمگر، قطعاً فاصله گرفتگان از دین خدا و حق هستند. پس قطعاً گمراه شدند و گمراه کردند، پس اعمالی که آن ها انجام می دهند «مانند خاكسترى است كه در يك روز طوفانى، تند بادى بر آن بِوَزَد؛ آنان نمى توانند از اعمال خيرى كه انجام داده اند، چيزى به دست آورند و اين همان نهایتِ گمراهی است.»
ص: 231
3- أنّ الأئمّة (علیهم السلام) هم الهداة إلى اللّه تعالى
(141) ابن عقدة قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن عبيد قال: حدّثنا الحسن بن محمّد قال: حدّثنا أبي عن محمّد بن المثنّى الأزدي: أنّه سمع أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد (علیهما السلام) يقول: نَحْنُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(1)
محمد بن مثنی ازدی گوید که شنیدم اباعبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام) می فرمود: ما واسطۀ بین شما و خداوند شکست ناپذیر و صاحب جلالت هستیم.
(142) ابن عقدة قال: حدّثنا خالد بن يزيد بن كثير الثقفي قال: حدّثني أبو خالد عن حنّان بن سدير عن أبي إسحاق عن ربيعة السعدي قال: أَتَيْتُ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ فَقُلْتُ لَهُ: حَدِّثْنِي بِمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رَأَيْتَهُ يَعْمَلُ بِهِ. فَقَالَ: عَلَيْكَ بِالْقُرْآنِ. فَقُلْتُ لَهُ: قَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ وَ إِنَّمَا جِئْتُكَ لِتُحَدِّثَنِي بِمَا لَمْ أَرَه وَ لَمْ أَسْمَعْهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ عَلَى حُذَيْفَةَ أَنِّي أَتَيْتُهُ لِيُحَدِّثَنِي فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ وَ كَتَمَ.
ربیعه سعدی گوید: نزد حذیفة بن یمان آمدم، پس به او گفتم: مرا به آنچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ای و دیده ای که به آن عمل می کند، باخبر کن. پس گفت: بر تو باد به [خواندن و تدبّر در] قرآن. پس به او گفتم: همانا من قرآن خوانده ام و فقط و فقط نزد تو آمده ام تا در مورد آنچه ندیده ام و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده ام، مرا باخبر سازی. خداوندا! همانا من تو را بر او (حذیفه) شاهد می گیرم که به نزد او آمدم تا مرا باخبر سازد، پس همانا او شنید و پنهان داشت.قَالَ: فَقَالَ حُذَيْفَةُ: قَدْ أَبْلَغْتَ فِي الشِّدَّةِ فَقَالَ لِي: خُذْهَا قَصِيرَةً مِنْ طَوِيلَةٍ وَ جَامِعَةً لِكُلِّ أَمْرِكَ إِنَّ آيَةَ الْجَنَّةِ فِي هَذِه الْأُمَّةِ لَتَأْكُلَ الطَّعَامَ وَ تَمْشِيَ فِي الْأَسْوَاقِ. فَقُلْتُ لَهُ: فَبَيِّنْ لِي آيَةَ الْجَنَّةِ فَأَتَّبِعَهَا وَ آيَةَ النَّارِ فَأَتَّقِيَهَا.
ص: 232
پس حذیفه گفت: همانا مرا در تنگنا قرار دادی. پس به من گفت: این سخن کوتاه را که بخشی از سخنی طولانی و شامل همۀ امورت هست، فراگیر. همانا علامت و نشانۀ بهشت در این امت این گونه است که غذا بخوری و در بازارها راه بروی [و در بین مردم رفت وآمد داشته باشی]. پس به او گفتم: پس علامت و نشانۀ بهشت را برای من بیان کن تا از آن پیروی کنم و علامت و نشانۀ آتش جهنم را برای من بیان کن تا از آن، دوری کنم.
فَقَالَ لِي: وَ الَّذِي نَفْسُ حُذَيْفَةَ بِيَدِه إِنَ آيَةَ الْجَنَّةِ وَ الْهُدَاةَ إِلَيْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَئِمَّةُ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) وَ إِنَّ آيَةَ النَّارِ وَ الدُّعَاةَ إِلَيْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَعْدَاؤُهُمْ.(1)
پس به من گفت: قسم به کسی که جان حذیفه در دست [قدرت] اوست، همانا علامت و نشانۀ بهشت و هدایتگران به سوی آن تا روز قیامت، قطعاً امامان از خاندان محمد (علیهم السلام) هستند و همانا علامت و نشانۀ آتش جهنم و دعوت کنندگان به سوی آن تا روز قیامت، قطعاً دشمنان ایشان هستند.
4- من أنكر إمامة أحد الأئمّة (علیهم السلام)
(143) ابن عقدة قال: أخبرنا المنذر بن محمّد قال: حدّثني جعفر بن إسماعيل البزاز الكوفي قال: حدّثني عبد اللّه بن الفضل عن ثابت بن دينار عن سعيد بن جبير عن عبد اللّه بن عبّاس قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَةَ عَلِيٍ (علیه السلام)بَعْدِي كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي فِي حَيَاتِي وَ مَنْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي كَانَ كَمَنْ أَنْكَرَ رُبُوبِيَّةَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(2)
ص: 233
عبدالله بن عباس گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس بعد از من، امامت [امام] علی (علیه السلام) را انکار کند، مانند کسی است که نبوت مرا در زمان حیاتم، انکار کرده و هرکس که نبوت مرا انکار کند، مانند کسی است که ربوبیت پروردگارش را -که شکست ناپذیر و صاحب جلالت است- انکار کرده است.(1)
(144) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن زكريا بن شيبان سنة ثلاث و سبعين و مائتين قال: حدّثنا عليّ بن سيف بن عميرة قال: حدّثنا أبان بن عثمان عن حمران بن أعين قال: سألت أباعبد اللّه (علیه السلام) عن الأئمّة (علیهم السلام) فقال: مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنَ الْأَحْيَاءِ فَقَدْ أَنْكَرَ الْأَمْوَاتَ.(2)
حمران بن اعین گوید: از اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) درباره ی امامان سؤال کردم، پس فرمود: کسی که یکی از زندگان را انکار کند، پس همانا مردگان را نیز انکار نموده است.
(145) ابن عقدة قال: حدّثنا المفضّل بن إبراهيم الأشعري و سعدان بن إسحاق بن سعيد و أحمد بن الحسين بن عبد الملك و محمّد بن أحمد بن الحسن القطواني قالوا جميعا: حدّثنا الحسن بن محبوبعن أبي أيّوب الخزاز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر (علیه السلام) قال: قُلْتُ لَهُ: أَ رَأَيْتَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنْكُمْ مَا حَالُهُ؟ فَقَالَ: مَنْ جَحَدَ إِمَاماً بَرَأ مِنَ اللَّهِ وَ بَرِئَ مِنْهُ وَ مِنْ دِينِهِ فَهُوَ كَافِرٌ مُرْتَدٌّ عَنِ الْإِسْلَامِ لِأَنَّ الْإِمَامَ مِنَ اللَّهِ وَ دِينَهُ مِنْ دِينِ اللَّهِ وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ دِينِ اللَّهِ فَدَمُهُ مُبَاحٌ فِي تِلْكَ الْحَالِ إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ أَوْ يَتُوبَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّا قَالَ.(3)
محمد بن مسلم از [امام] اباجعفر (امام باقر (علیه السلام)) روایت کرد: به ایشان عرض کردم: نظر شما در مورد وضعیت کسی که امامت یکی از شما را انکار کند، چیست؟ پس فرمود: کسی که امامی را انکار کند، از خدا برائت جسته و از او و دینش نیز دور شده است؛
ص: 234
پس او کافری است که از دین اسلام مرتد و بازگشته است؛ به خاطر اینکه امام از جانب خداست و دین او از دین خدا و کسی که از دین خدا بیزاری بجوید، پس ریختن خونش در این وضعیت مباح است جز اینکه بازگردد یا به سوی خداوند بلندمرتبه ازآنچه گفته است، توبه کند.
5- النصّ على الأئمّة الاثنى عشر (علیهم السلام) و أنّهم من قريش
(146) ابن عقدة عن عبد اللّه بن جعفر العلوي قال حدّثنا عليّ بن زيد بن جذعان عن سعيد بن المسيب عن أبي قتادة قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقولُ: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَی عَشَرَ عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ حَوَارِيِ عِيسَى (علیه السلام).(1)ابی قتاده گوید: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: امامان بعد از من، دوازده نفر هستند به تعداد نقیبان و وزیران بنی اسرائیل و حواریون [حضرت] عیسی (علیه السلام).
(147) ابن عقدة أنبأنا محمّد بن يوسف بن إبراهيم أنبأنا محمّد بن سليمان بن الرجّال عن ابن شهاب عن محمّد بن جبير بن مطعم عن معاوية قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقولُ: لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ اثْنَان.(2)
محمد بن جبیر بن مطعم از معاویه روایت کرده: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: این امر [ولایت و امامت] در میان قریش از بین نمی رود حتی زمانی که از آن ها، فقط دو نفر باقی مانده باشد.
ص: 235
(148) ابن عقدة عن القاسم بن محمّد بن حمّاد عن غياث بن إبراهيم قال: حدّثني إسماعيل بن أبي زياد قال: أخبرني يونس بن أرقم عن أبان بن أبي عياش قال: حدّثني سليمان القصري قال: سَأَلْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) عَنِ الْأَئِمَّةِ: قَالَ: عَدَدَ شُهُورِ الْحَوْلِ.(1)
سلیمان قصری گوید: از [حضرت] حسن بن علی (علیهما السلام) درباره ی [تعداد] امامان سؤال کردم. فرمود: به تعداد ماه های سال.
(149) ابن عقدة قال: حدّثنا يحيى بن زكريا بن شيبان من كتابه سنة ثلاث و سبعين و مائتين قال: حدّثنا عليّ بن سيف بن عميرة قال: حدّثنا أبان بن عثمان عن زرارة عن أبي جعفر الباقر (علیهالسلام) عن آبائه
(علیهم السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي اثْنَيْ عَشَرَ مُحَدَّثاً.(2)
[امام] ابوجعفر الباقر از پدرانش (علیهم السلام) روایت فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا فقط از اهل بیت من، دوازده نفر محدَّث(3)
هستند.
(150) ابن عقدة قال: حدّثنا عبد اللّه بن مستورد قال: حدّثنا مخول قال: حدّثنا محمّد بن بكر عن زياد بن منذر قال: حدّثنا عبد العزيز بن حصين قال: سمعت عبد اللّه بن أبي أوفى يقول: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً مِنْ قُرَيْشٍ ثُمَ تَكُونُ فِتْنَةٌ دَوَّارَةٌ!» قَالَ: قُلْتُ: أَنْتَ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قَالَ: نَعَمْ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: وَ إِنَّ عَلَى عَبْدُاللّهِ بْنِ أبِی أوْفَی يَوْمَئِذٍ بُرْنُسَ خَزٍّ.(4)
عبدالعزیز بن حصین گوید: شنیدم عبدالله بن ابی اوفی می گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بعد از من، دوازده جانشین از قریش خواهد بود، سپس فتنه ای گسترده واقع شود!» به عبدالله بن ابی أوفی گفتم: تو خودت آن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدی؟ گفت: بله!
ص: 236
من خودم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم. راوی گوید: و همانا بر [سر] عبدالله بن ابی أوفی، در آن روز کلاهی خزدار بود.
(151) ابن عقدة قال: أخبرني القاسم بن محمّد بن حمّاد قال: حدّثنا غياث بن إبراهيم قال: حدّثنا حسين بن زيد بن عليّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ (علیهم السلام) قال: قَالَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. إِنَّمَا مَثَلُ أُمَّتِي كَمَثَلِ غَيْثٍ لَا يُدْرَى أَوَّلُهُ خَيْرٌ أَمْ آخِرُه؛ إِنَّمَا مَثَلُ أُمَّتِي كَمَثَلِ حَدِيقَةٍ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً ثُمَّ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً لَعَلَّ آخِرَهَا فَوْجاً يَكُونُ أَعْرَضَهَا بَحْراً وَ أَعْمَقَهَا طُولًا وَ فَرْعاً وَ أَحْسَنَهَا حَبَّاً وَ كَيْفَ تَهْلِكُ أُمَّةٌ أَنَا أَوَّلُهَا وَ اثْنَا عَشَرَ مِنْ بَعْدِي مِنَ السُّعَدَاءِ وَ أُولوا الْأَلْبَابِ وَ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (علیهما السلام) آخِرُهَا؟ وَ لَكِنْ يَهْلِكُ بَيْنَ ذَلِكَ نُتِجَ الْهَرْجُ لَيْسُوا مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُمْ.(1)
حسین بن زید بن علی از جعفر بن محمد از پدرانش (علیهم السلام) روایت کردند که [حضرت] علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بشارت باد! بشارت باد! -سه مرتبه تکرار کردند- همانا مَثَل امّت من همانند بارانی است که معلوم نشود اول آن بهتر است یا آخرش؛ همانا مَثَل امّت من، همانند باغی است که یک سال گروهی از آن اطعام شوند و سال دیگر، گروه دیگری از آن اطعام گردند؛ شاید آخرین گروه از باغی برخوردار شوند که آب آن عمیق تر و به جهت طول و شاخه، گسترده تر و به جهت میوه، مرغوب تر است و چگونه امّتى هلاك شود كه من در آغاز آن و دوازده نفر سعادتمند و خردمند و مسيح پسر مريم (علیهما السلام) در آخر آن، قرار دارد؟ امّا در این میان، کسانی كه از هرج ومرج به وجود آمده اند [و در فتنه ها، آشوب و اغتشاش می کنند] هلاک گردند که نه آن ها از من هستند و نه من از آن هایم.
ص: 237
(152) ابن عقدة قال: حدّثني جعفر بن عليّ بن سحلح الكندي قال: حدّثني إبراهيم بن محمّد بن ميمون قال: حدّثني المسعودي أبو عبد الرحمن عن محمّد بن عليّ الفراري عن أبي خالد الواسطي عن زيد بن عليّ (علیه السلام) قال: حدّثني أبي عليّ بن الحسين (علیهما السلام) عن أبيه الحسين بن عليّ (علیهما السلام) قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا حُسَيْنُ(علیه السلام)! أَنْتَ الْإِمَامُ و أخِی الإمامِ و ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِكَ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ مَهْدِيُّهُمْ فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ.(1)
زید بن علی (علیه السلام) گوید پدرم [امام] علی بن الحسین (علیهما السلام) از پدرش [امام] حسین بن علی (علیهما السلام) روایت فرمودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای حسین (علیه السلام)! تو امام و برادر امام و پسر امام هستی؛ نُه امام از فرزندان تو، امانت دارانی معصوم هستند و نهمین [آن ها]، مهدی آن هاست؛ پس سعادتمند واقعی کسی است [یا خوشا به حال کسی] که آن ها را دوست بدارد و چاه ویل، [منزلگاهی است] برای کسی که آن ها را دشمن بدارد.
(153) ابن عقدة قال: حدّث محمّد بن عامر بن السائب الثقفي عن أبيه عن سلمان الفارسي رحمة اللّه عليه قال: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَه الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهما السلام) يَتَغَدَّيَانِ وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَضَعُ اللُّقْمَةَ تَارَةً فِي فَمِ الْحَسَنِ (علیه السلام) وَ تَارَةً فِي فَمِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الطَّعَامِ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْحَسَنَ (علیه السلام) عَلَى عَاتِقِهِ وَ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) عَلَى فَخِذِه. ثُمَّ قَالَ: يَا سَلْمَانُ! أَ تُحِبُّهُمْ؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)! كَيْفَ لَا أُحِبُّهُمْ وَ مَكَانُهُمْ مِنْكَ مَكَانُهُمْ. قَالَ: يَا سَلْمَانُ! مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ. ثُمَّ وَضَعَ يَدَه عَلَى كَتِفِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَقَالَ: إِنَّهُ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهُ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُمْ.(2)
ص: 238
سلمان فارسی (رحمت خدا بر او باد) روایت فرمود: در حالی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد گشتم که حسن و حسین (علیهما السلام) مشغول غذا خوردن بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی لقمه ای در دهان حسن (علیه السلام) و گاهی لقمه ای را در دهان حسین (علیه السلام) می گذاشتند؛ پس وقتی از غذا خوردن فارغ شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حسن (علیه السلام) را روی دوش خود و حسین (علیه السلام) را روی زانوی خود قرار داد. سپس به من فرمود: ای سلمان! آیا دوستشان داری؟ عرض کردم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! با این جایگاهی که نزد شما دارند، چگونه دوستشان نداشته باشم؟! فرمود: ای سلمان! هرکس دوستشان بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است؛ سپس دست خود را روی دوش حسین (علیه السلام) قرار داد و فرمود: این امام پسر امام است؛ نُه نفر از نسل او امامانی درستکار، امانت دارانی معصوم هستند و نُهمین آن ها، قیام کننده ی ایشان است.
(154) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو عبد اللّه العاصمي عن الحسين بن القاسم بن أيّوب عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن ثابت الصائغ عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه (علیه السلام) قال: سمعته يقول: مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً مَضَى سِتَّةٌ وَ بَقِيَ سِتَّةٌ وَ يَصْنَعُ اللَّهُ فِي السَّادِسِ مَا أَحَبَّ.(1)
ابوبصیر گوید از اباعبدالله (امام صادق (علیه السلام)) شنیدم که می فرمود: فقط از ما (اهل بیت (علیهم السلام)) دوازده مهدی (هدایت شده) است؛ شش نفر گذشته و شش نفر باقی مانده است و خداوند آنچه را که دوست می دارد، در مورد ششمین [مهدی]، فراهم می سازد.
(155) ابن عقدة قال: حدّثنا أبو محمّد عبد اللّه بن أحمد بن مستورد الأشجعي من كتابه في صفر سنة ست و ستّين و مائتين قال: حدّثنا أبو جعفر محمّد بن عبيد اللّه الحلبي قال: حدّثنا عبد اللّه بن بكير عن عمرو بن الأشعث قال: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) يَقُولُ: وَ نَحْنُ عِنْدَه فِي الْبَيْتِ نَحْوٌ مِنْ عِشْرِينَ رَجُلًا فَأَقْبَلَ عَلَيْنَا وَ قَالَ: لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ
ص: 239
فِي الْإِمَامَةِ إِلَى الرَّجُلِ مِنَّا يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ؛ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَهْدٌ مِنَ اللَّهِ نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى رِجَالٍ مُسَمِّيْنَ رَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى تَنْتَهِيَ إِلَى صَاحِبِهَا.(1)
عمرو بن اشعث گوید: شنیدم که [حضرت] اباعبدالله جعفر بن محمد (علیهما السلام) می فرمود: -درحالی که ما در خانه حدود بیست نفر نزد ایشان بودیم- پس به سمت ما روی نمود و فرمود: شاید شما گمان می کنید که این امرِ انتخاب در امامت، به مردی از ما واگذارشده تا هرکسی را که بخواهد به امامت برساند؛ به خدا قسم همانا آن عهد و پیمانی است که از جانب خداوند بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی مردانی با نام و نشان، نازل شده است؛ مردی پس از مردی دیگر تا به صاحب آن منتهی شود.
(156) ابن عقدة بإسناده عن عبد الرزّاق قال: حدّثنا معمر بن راشد عن أبان بن أبي عيّاش عن سليم بن قيس: أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) قَالَ لِطَلْحَةَ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ عِنْدَ ذِكْرِ تَفَاخُرِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بِمَنَاقِبِهِمْ وَ فَضَائِلِهِمْ: يَا طَلْحَةُ! أَ لَيْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حِينَ دَعَانَا بِالْكَتِفِ لِيَكْتُبَ فِيهَا مَا لَا تَضِلُّ الْأُمَّةُ بَعْدَه وَ لَا تَخْتَلِفُ، فَقَالَ صَاحِبُكَ مَا قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله و سلم) يَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ تَرَكَهَا؟ قَالَ: بَلَى قَدْ شَهِدْتُهُ
سلیم بن قیس گوید: همانا علی (علیه السلام) در حدیثی طولانی به طلحه زمانی که فخرفروشی مهاجرین و انصار را با مناقب و فضائلشان یادآوری می کرد، فرمود: ای طلحه! آیا همانا تو شاهد نبودی زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ما استخوان پهن شانه ای را خواست تا درونش آنچه را که بعد از او، امت را گمراه نکند، بنویسد و اختلافی صورت نگیرد؛ پس رفیق و همنشینت گفت آن حرفی که گفت: همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (العیاذ بالله) هذیان می گوید. پس [در آن هنگام] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین شد و از نوشتن منصرف شد؟ گفت: آری! همانا من شاهد بودم.
ص: 240
قَالَ: فَإِنَّكُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و