سرشناسه : عبداللهی ، حسن ، 1337 -
عنوان و نام پدیدآور : سیمای امام مهدی (عج ) در آیینه شعر عربی (همراه با توضیح و ترجمه برخی از آنها)/ محمود عبداللهی ؛ به کوشش مرکز مطالعات و تحقیقات صاحب الزمان علیه السلام .
مشخصات نشر : قم : مسجد مقدس جمکران، 1419ق= [1377].
مشخصات ظاهری : 384 ص.
شابک : 12000 ریال 964-6705-13-8 :
یادداشت : عنوان روی جلد: سیمای امام مهدی (عج ) در شعر عربی .
یادداشت : کتابنامه : ص . [375] - 380؛ همچنین به صورت زیرنویس .
عنوان روی جلد : سیمای امام مهدی (عج ) در شعر عربی .
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- شعر
موضوع : شعر مذهبی عربی -- مجموعه ها
موضوع : شاعران عرب -- سرگذشتنامه
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم). مرکز مطالعات و تحقیقات صاحب الزمان (ع)
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : PJA2602/م 43م 26
رده بندی دیویی : 892/71008
شماره کتابشناسی ملی : م 77-10229
نام کتاب: سیمای امام مهدی در آینه شعر عربی
مؤلف: محمود عبداللهی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
تاریخ نشر: بهار 1384
نوبت چاپ: دوم
چاپ: اسوه
تیراژ: 3000 جلد
قیمت: 1550 تومان
شابک: 964 - 6705 - 13 - 8
مرکز پخش: انتشارات مسجد مقدّس جمکران
فروشگاه بزرگ کتاب واقع در صحن مسجد مقدّس جمکران
تلفن و نمابر: 7253700، 7253340 -0251
قم - صندوق پستی: 617
(حق چاپ مخصوص ناشر است)
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
سیمای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آیینه شعر عربی
(همراه با توضیح و ترجمه برخی از آن ها)
دکتر حسن عبداللهی
به کوشش مرکز مطالعات و تحقیقات صاحب الزمان علیه السلام
ص: 3
ص: 4
نیک می دانم که در معرفی وجود مقدس تو از خلال اشعار عربی، آن چنان که باید حق مطلب را ادا نکرده ام؛ زیرا که آن اشعار از دل عاشقان تو برخاسته و در قالب الفاظ دل انگیز بر زبان و قلم آنان جاری شده است و من از این عشق بی نصیبم. بنابر این، چگونه میتوانم آن رموزی را که بین عاشق و معشوق برقرار است؛ از قالب کلام موزون آنان دریابم.
میان عاشق و معشوق رمزی است *** چه داند آنکه که اشتر می چراند
و این را هم نیک می دانم که حتی شاعران، حق تو را ادا نکرده اند؛ چرا که تو بزرگ تر از آنی که در وصف شاعران در آیی.
ولی زبان حالم گواهی می دهد؛ تو آن قدر بزرگوار و کریمی که اگر غلامان سراپا تقصیر ابراز محبتی کنند؛ آن ها را بی پاسخ نخواهی گذاشت. اینک این بنده روسیاه، با تقدیم این نوشتار، به آستان تو روی آورده است. تو را به مادرت فاطمه علیها السلام سوگند؛ این هدیه ناقابل را بپذیر و ما را از الطاف و عنایات خاصه خود محروم مفرما - والسلام.
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
﴿اللّهُمَّ کنْ لِوَلِیِّک الْحُجَّهِ ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْکری صَلَواتُک عَلَیْهِ وَ عَلی آبائِهِ فِی هذِهِ السّاعَهِ وَ فِی کلِّ السّاعَهِ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّی تُسْکنَهُ اَرْضَک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً ﴾
شکر و سپاس بی پایان خداوند - عزّ و جل را که بر این بنده ناقابل منت نهاد و توفیق آشنایی با اشعار نغز و دلنشین نغمه سرایان بقیّة الله الاعظم مهدى منتظر- عجل الله تعالى فرجه الشّريف - را مرحمت فرمود.
در باره حجة بن الحسن العسكرى - عليهما السّلام - تاكنون کتاب های بی شماری نگارش یافته است و کثرت این گونه نوشته ها و کتاب ها به حدّی است که برخی از نویسندگان، در صدد تألیف کتابنامه، درباره امام عصر - سلام الله عليه - بر آمده اند و کتاب هایی همچون؛ در جستجوی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و کتابنامۀ حضرت مهدی - علیه السّلام - را تألیف نموده اند. علی اکبر مهدی پور در کتابنامه حضرت مهدی علیه السّلام به معرفی
ص: 9
دو هزار اثر ارزشمند پرداخته است که دانشمندان شیعی و سنی در خصوص مهدی موعود - عجل الله تعالى فرجه الشريف - تألیف نموده اند.
شعرا نیز برای ابراز علاقه و دلبستگی شدید خود به ساحت مقدس ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - و نیز برای دفاع از عقاید حقّه خود، اشعار فراوانی را به زبان های فارسی، عربی و ترکی سروده اند و در این میان، شعرایی که به زبان عربی شعر گفته اند، کم نیستند. بعضی از این شاعران، دیوان های مستقل و جداگانه، دربارهٔ حضرت مهدى - عليه السّلام - تألیف نموده اند که بعضی به چاپ رسیده است و برخی دیگر، قصیده و یا قصایدی را در خصوص حضرت سروده اند. بسیاری از این قصاید، در لابلای کتاب های مختلف بویژه در دیوان های شعرا، به چاپ رسیده و بعضی از آن ها پس از شرح و تفسیر چه بسا جداگانه به زیور طبع آراسته گردیده اند. تعداد زیادی از این گونه قصاید، هنوز چاپ و منتشر نشده اند بلکه به صورت نسخه های خطی باقی مانده اند و برخی از این نسخه ها، چه بسا مفقود گردیده و یا در کتابخانه های شخصی و یا کتابخانه هایی که دسترسی به آن ها بسیار
دشوار است، دیده شده است که به این قسم از قصاید، کتاب هایی همچون؛ كشف الظّنون الذّریعه؛ در جستجوی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و کتابنامه حضرت مهدی علیه السلام اشاره دارند.
بنابر این، در میان آثار با ارزش مربوط به ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه - اشعار عربی فراوانی به چشم می خورد؛ اما آن چه جای خالی آن در بین این آثار کاملاً مشهود است، وجود مجموعه شعری از شعرای مختلف است. مجموعه ای که بتوان در آن عشق و علاقه و احساسات شورانگیز شاعران و همچنین دیدگاه های گوناگون آنان را به نمایش گذاشت. البته در این نوشتار ما مدعی نیستیم که همه اشعار سروده شده در باره حضرت مهدی - سلام الله علیه - از آغاز تاکنون را جمع آوری کرده و مورد نقد و بررسی قرار داده ایم؛ زيرا، اوّلاً: با توجه به آن چه
ص: 10
ذکر شد، دسترسی به همۀ آن اشعار برای ما میسّر نیست و ثانیاً: اشعاری که در این زمینه سروده شده، آن قدر زیاد است که حتی ذکر همۀ آن قصایدی که ما به آن دست یافته ایم؛ در این رساله، نه ممکن است و نه لازم چرا که ما در این نوشتار، در پی آنیم که حتی الامکان از خلال اشعار عربی که شاعران، در طی چهارده قرن گذشته، دربارۀ منجی عالم بشریت سروده اند؛ به معرفی قائم آل محمّد - صلوات الله علیهم اجمعین - بپردازیم و در آینه اشعار عربی، نظاره گر جمال مهدی موعود - سلام الله عليه - باشیم. برای دستیابی به این هدف، این رساله در چهار فصل تنظیم شده است:
فصل اول - نوید ولایت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در اندیشه بشری: در این فصل، نخست به بشارت های کتب پیشینیان، در خصوص مصلح جهانی اشاره شده و سپس مسأله مهدی موعود در کتاب های اهل سنت، مورد بررسی قرار گرفته است. آن گاه، با ذکر نمونه هایی از اشعاری که شعرای اهل سنت دربارۀ حضرت مهدی - سلام الله علیه - سروده اند، این فصل به پایان می رسد.
فصل دوم - طلوع خورشید ولایت قبل از ولادت: این فصل از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چون انتساب اشعار مربوط به حضرت مهدی - سلام الله عليه - به شاعرانی که سال ها قبل از ولادت آن حضرت می زیسته اند؛ خود، بهترین دلیل بر این حقیقت است که مسألۀ مهدی موعود، سال ها قبل از ولادت حضرت و حتی در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام - صلى الله علیه و آله - از جمله مسائل مسلم و قطعی اسلامی به شمار می آمد، چرا که این اشعار در مجالس و محافل قرائت میشد و کسی را یارای مقابله با آن نبود. به خاطر اهمیت همین مسأله است که در این نوشتار، حتی اشعاری که به ظاهر ساده و عاری از نکات ادبی هستند، ترجمه شده و شرح حال مختصری از سرایندگان آن ها نیز آورده شده است؛ زیرا این گونه
ص: 11
اشعار، از وقوع رویدادی عظیم در آینده خبر می دهد.
فصل سوم - تجلّی خورشید ولایت بعد از ولادت: با توجه به انبوه اشعاری که در این دوره طولانی، دربارهٔ ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - سروده شده؛ در این فصل، فقط گزیده هایی از قصاید زیبا و جالب مشاهیری از شعرای این دوره، آورده شده است و ضمن معرفی سرایندگان آن ها، به ترجمه و شرح و نقد و بررسی برخی از این قصاید، پرداخته ایم.
شایان ذکر است که یکی از شعرای بغداد، قصیده ای را در خصوص مهدی موعود (علیه السلام) سروده و در آن، شبهات و استبعاداتی را دربارهٔ امام زمان - علیه السلام - مطرح کرده است. ما در آخر این فصل، نخست به ترجمه و شرح این قصیده تحت عنوان قصيده بغدادیه پرداخته، آن گاه برخی از پاسخ های شاعران دانشمند شیعی را همراه با ترجمه و شرح اشعارشان ذکر نموده ایم.
فصل چهارم - درون مایه های شعری مهدوی: پس از آشنایی با نمونه های فراوانی از اشعار سروده شده پیرامون امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و شرح حال سرایندگان آن اشعار، در فصول گذشته، در این فصل، مهمترین مضامینی که در این گونه اشعار آورده شده، مورد بحث قرار می گیرد. موضوعاتی همچون؛ مدح، فلسفۀ غیبت، فایده امام غایب، غیبت کبری و نیابت عامه، القاب و اسامی حضرت و علائم ظهور از دیدگاه شاعران مورد بررسی قرار گرفته است.
کتاب حاضر که هم اکنون به عاشقان امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - تقدیم می گردد، در واقع پایان نامه دکتری حقیر در رشته زبان و ادبیات عرب می باشد و با تغییرات عمده ای که در آن صورت گرفته؛ اینک به زیور طبع آراسته گردیده است؛ بنابر این، بر خود لازم می دانم که از اساتید محترم گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران که سالها از محضر درس آنان کسب فیض نموده ام؛ به
ص: 12
ویژه از آقایان دکتر سید علی مدرس موسوی بهبهانی و دکتر سید امیر محمود انوار و دکتر ابراهیم دیباجی که حقیر را در تهیه این رساله راهنمایی و ارشاد نموده اند و نیز از آقای ذوالفقار رهنمای خرمی که کار ویراستاری آن را بر عهده داشته اند و همچنین از مسؤولین محترم مركز مطالعات و تحقیقات صاحب الزمان علیه السلام و انتشارات مسجد مقدس جمکران که در زمینه چاپ و انتشار آن همت گماشته اند صمیمانه تشکر و قدردانی نمایم و از خوانندگان و صاحب نظران عزیز نیز تقاضا می کنم که ما را از انتقادات و پیشنهادات سازنده خود محروم نفرمایند تا بخواست خدا نقايص موجود، در چاپ های بعدی مرتفع و موجبات هر چه بیشتر خشنودی بقية الله الاعظم - روحى وارواح العالمین له الفدا - فراهم گردد.
حسن عبداللهی
اول رجب 1419
ص: 13
ص: 14
ص: 15
ص: 16
ظهور مصلح جهانی در آخر الزمان، یکی از مسایل اساسی است که از روزگاران کهن تا عصر حاضر، مورد توجه جوامع بشری بوده است. آروزی فرج، اندیشه ای است که تقریباً همۀ ملل را به خود مشغول ساخته است و حتی ملت های غیر خداپرست و مادی گرا به نوعی به مصلح جهانی در دوره آخرالزمان معتقدند.
در کتاب ادیان و مهدویّت آمده است:
«از ترانه های مادۀیون نیز این آهنگ شنیده می شود که ناموس طبیعت، بنابر فلسفه نشو و ارتقاء و قانون تکامل، چنان چه از استخدام چوب و سنگ رفته رفته به استخدام برق و بخار وضوء غیر مرئی رسیده و همان طور که در تحلیل و تجزیه و
ص: 17
ترکیب بر راز نهانی اجسام راه یافته و مواد و عناصر ذرّه بینی را تحت سیطره و تسخیر در آورده است؛ همچنین روزی فرا می رسد که نردبان تکامل انسانی را از حضيض خوی حیوانی، به اوج کمال استعداد خواهد رسانید.
در آن وقت خودخواهی و خودسری، کینه ورزی و فتنه انگیزی، ریا و حیله و نیرنگ و هر خوی نکوهیده، یکسره مبدّل می شود به عاطفه و ایمان و به گذشت و احسان دل گواه زبان خواهد شد و زبان، رازگشای نهان آزادی و داد سایه گستر می گردد؛ راستی درداد رواج کامل خواهد یافت. در آن هنگام که روی زمین بهشت آیین؛ و روزگار، سازگار است؛ همان ناموس طبیعت، اکمل افراد را به انتخاب اصلح، مربی و مصلح کل قرار می دهد؛ او حکمروای مطلق گردیده؛ عدالت و امنیت اطراف جهان را احاطه خواهد نمود...» (1)
عمده کتب آسمانی با عبارت ها و الفاظ مختلف، هر یک به گونه ای، به آن مصلح جهانی اشاره می کنند. ما در این جا به اختصار به گوشه ای از این بشارت ها اشاره می کنیم:
بشارت ها و پیشگویی هایی که در باره مصلح جهانی، در کتاب های مقدس و در سخنان حکمای قدیم رسیده؛ فراوان است. ما در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
در آثار مربوط به دین زردشت از جمله در کتاب های أوستا، زند، جاماسب نامه دانستان دینیک، زراتشت نامه، موعودهایی معرفی شده اند که آنان را سوشیانت
ص: 18
می نامند. این موعودها سه تن بوده اند که مهم ترین آنان، آخرین ایشان است و او " سوشیانت پیروزگر " خوانده شده است و این سوشیانت، همان موعود است. (1) چنان که گفته اند:
«سوشیانت مزدیسنان، به منزلهٔ کَریشنای بَرَهمنان، بودای پنجم بودائیان، مسيح يهوديان، فارقلیط عیسویان، و مهدی مسلمانان است» (2)
در آثار هندوان از جمله در کتاب «مهاباراتا» و«کتاب پورانه ها آمده است:
" همه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود و چون به لحاظ طبیعی و فطری، در حال هبوط و دوری از مبدأ است و مانند احجار به سوی پایین حرکت می کند، نمی تواند به خودی خود به این سیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی خاتمه دهد. پس، ناچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه، که از مبدأ وحی و الهام سرچشمه می گیرد؛ ظهور خواهد کرد و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد. در این مورد، در تعالیم هر دینی، به صورت رمز، به حقایقی اشاره شده است که با معتقدات آیین های دیگر توافق و هماهنگی کامل دارد... مثلاً در کیش هندو در کتب پورانا (Purana)، شرح مفصلی، دربارۀ دوران آخر عصر کالی (Kali)، یعنی، آخرین دوره قبل از ظهور دهمین آواتارای ویشنو، درج گردیده است». (3) و مقصود از عصر کالی، آخر الزمان است. اکنون عصر کالی است. (4)
ص: 19
در اسفار تورات و دیگر کتاب های انبیای یهود، از جمله در کتاب های دانیال پیامبر حَجِّى (حَکّی) پیامبر، صفینای پیامبر، اشعیای پیامبر، همواره، به موعود اشاره شده است. (1)
همچنین در کتاب زبور حضرت داود (علیه السلام) نیز، در این باره مطالبی ذکر شده است چنان که قرآن کریم از زبور و ذکر غلبه صالحان در آن، سخن گفته:
﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ (2)
در آیین مسیحیت و کتاب های مقدس این آیین نیز بشارت هایی بیشتر و روشن تری، درباره موعود آخرالزمان رسیده است، از جمله در انجیل های متّی، لوقا، مرقس، بَرنانا و مکاشفات يوحَنّا، بشارت ها و اشارت هایی دربارهٔ ظهور موعود آخرالزمان آمده است. (3)
سیدحسن میرجهانی طباطبایی در كتاب " الدرر المكنونة " برخی از اسامی آن حضرت را که در کتاب های آسمانی وارد شده به نظم در آورده است که با ذکر آن، این بحث را به پایان می رسانیم:
فِي لُغَةِ التُّرْكُومِ (4) فِي التَّوْراةِ *** أُوقيدُمُو سُمِّيَ فِي الآياتِ
ص: 20
مِهْمِيدُ (1) فِي تَوْرَاةِ عِبْرِي سُطِرَ *** و هكذا ماشعُ فِيها قَدْ زُبر (2)
سُمِّيَ بِالْمَسِيحِ فِي الإِنْجِيلِ *** إِرْماطِشٌ دَعَا بِشَمّاطِيلِ
سَمّاهُ بَهْرامَ بِشا مُكوني (3) *** وَ إِنّه پَرْوِيزُ فِي بِرْزِين (4)
وَ في هَزار نامِه لِندِيطارٌ (5) *** وَ فِيذْمُو (6) قَدْ سَمَّهُ الأحْبارُ
عِنْدَ المَجُوسِ كَيقْبادُ الثَّانِي (7) *** و في السِّياع بَنْدِه يَزْدانِ
ص: 21
إيزَدْ شِناسٌ (1) و كذا إيزَدْ نِشان (2) *** لَدَى المَجُوسِيَّةِ يَجْرِي فِي اللَّسانِ
وَ حاشِرٌ (3) فِي صُحُفِ الخَلِيلِ *** بِكُوْ كَما (4) وَ قالَ بِاغْتِيابِهِ
فِي كُنْدِرالٍ أَكْبَرُ الصَّمْصَامِ (5) *** فيهِ خُجَستَةٌ مِنَ الأَسامِي (6)
زَرْدُشْتُ في زُمْزُمِهِ سَمّاهُ *** سُرُوشُ إِيزَدٍ (7) كَذا أتاهُ
و زَنْدْ أَفْرِيسٌ (8) عَلَى الْيَقِينِ *** سُمِّيَ فِي كِتابِ مِرْياقين
فِي سِفْرِ باتَنْكَلِ (9) يُدْعَى رَهْنَما *** وَ فِي لِسانِ الفُرْسِ خُسْرَو رُسِما
12 - نویسنده ادیان و مهدویت می نویسد:
ص: 22
سَمَاهُ فَرْخُنْدَةَ شَعْياءُ النَّبِيّ *** في سِفْرِهِ الْمَعْرُوفِ بَيْنَ الكُتُب
لَقَدْ حَكَى صَاحِبُ نَجْمِ الثَّاقِبِ (1) *** أسْماءَهُ مِنْ كُتُبِ الأجانِبِ
إِنْ شِئْتَ فاطلُبْ فِيهِ ما نَظَمْتُهُ *** وَ فِي ذَرِيعَتِي لَقَدْ رَقَمْتُهُ
مصلح جهانی که در کتاب های اسلامی به عنوان مهدی آخرالزّمان و قائم آل محمّد - عجل الله تعالى فرجه الشريف - معرّفی شده، اختصاص به یک مذهب از مذاهب اسلامی ندارد بلکه او مهدی همۀ مسلمین است. کتاب ها و مدارک همه مذاهب و فرق اسلامی، اعم از شیعه و سنّی، سرشار از روایات نبوی است که درباره مهدی و ظهور او رسیده است و دانشمندان گوناگون اسلامی از قبیل مفسّران، محدّثان،،مؤرّخان، نسّابگان، مناقب نویسان، زیستنامه نگاران، ادیبان، لغویان و مؤلّفان دايرة المعارف ها، همه و همه، در کتاب های گوناگون خویش به ذکر احادیث و مطالب مربوط به مهدی پرداخته اند (2) و در میان فرقه های اسلامی، اختلافی نیست در این که حضرت رسول - صلّى الله عليه و آله - به ظهور شخصی در آخرالزمان خبر داده که او را مهدی می گویند و همنام آن حضرت است و دین آن حضرت را رواج می دهد و
ص: 23
تمام زمین را از عدل و داد پر می کند. (1)
شیخ محمّد عبده در تفسیر المنار (2) می نویسد:
خاص و عام می دانند که در اخبار و احادیث، ضمن شمردن علائم قیام قیامت آمده است که مردی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خروج می کند که نام او مهدی (علیه السلام) است. او زمین را پس از آن که از جور و بیداد آکنده باشد، از عدل و داد آکنده می سازد "
در منابع اولیّه عامه از قبیل مسند احمد بن حنبل، صحیح بخاری، سنن ابن ماجه، سنن ابی داود، سنن ترمذی احادیث فراوانی دربارۀ مهدی موعود از پیامبر گرامی اسلام - صلّى الله عليه و آله - روایت شده است. پس از اینان، دانشمندان بعدی اهل سنّت احادیث مربوط به مهدی را به پیروی از استادان قبلی در منابع پر ارزش خود به اجمال و تفصیل روایت نموده اند و حتی برخی از آنان کتاب های مستقلّی در خصوص مهدی آل محمّد - صلوات الله عليهم اجمعين - تألیف کرده اند. در حقیقت، این دسته از علما و حفاظ متأخّر، چنان تحت تأثیر احادیث مهدی و
ص: 24
فزونی آن در منابع خود قرار گرفته اند که اقدام به تألیف جداگانه نموده اند. تألیفاتی که به صورت خطّی یا چاپی در دسترس اهل فضل و عامه مردم از سنّی و شیعی می باشد؛ از جمله این کتاب ها است: (1)
1- البيان عن أخبار صاحب الزّمان، تأليف ابن مغازلی شافعی در گذشته به سال (483 ه- ق).
2- البيان في أخبار صاحب الزّمان، حافظ کنجی شافعی (658 ه-. ق).
3- عقد الدرر في أخبار المهدى المنتظر، يوسف بن يحيى مقدس شافعی (85 ه. ق)
4- أحوال صاحب الزّمان، شیخ سعد الدين حموی (722 ه-. ق)
5- العرف الوردى في اخبار المهدى، حافظ جلال الدّین سیوطی (910 ه-. ق)
6- تلخيص البيان في علامات مهدى آخر الزّمان، ابن کمال پاشا حنفی (940 ه.ق)
7- القول المختصر في علامات المهدى المنتظر، ابن حجر مکی (973 ه-ق)
8- البرهان في علامات مهدی آخر الزمان. على متّقى هندى (975 ه-. ق)
9- الرّد على من حكم و قضى بأن المهدى الموعود جاء و مضى، ملّا علی قاری (141 ه-. ق).
10- العطر الوردى في شرح قطر الشهدى في أوصاف المهدی، محمّد بن محمّد بن احمد بلبیسی (1308 ه-. ق)
برخی از دانشمندان و شعرای شیعه، اسامی تعدادی از علمای اهل سنّت را که در کتاب های خویش راجع به حجّة بن الحسن العسکری سخن گفته اند و یا این که درباره آن حضرت مستقلّاً كتاب تألیف نموده اند، در اشعار خویش آورده اند. در این
ص: 25
مبحث فقط به ذکر چند بیتی از قصیدهٔ رائیهٔ (1) سید محمد حسين كاشف الغطاء اكتفا می شود. وی در قسمتی از این قصیده می گوید: (2)
و خُذْ عِنْدَهَا مِنْ نَظْمِ فِكْرِي لِئالِياً *** بِهِنَّ إِلَيْكَ الْخُبْرُ يَقْذِفُ لا الْبَحْرُ
مَضامِينُها الْغُرُّ الصَّحِيحَةُ صادِرٌ *** بِها مَصْدَرُ الْعِلْم الألهيَّ والصَّدْرُ
إمامُ الْهُدَى النُّورِيُّ مِنْ نُورِ عِلْمِهِ *** أنارَتْ بِهِ فِي الْأُفْقِ أَنْجُمُهُ الزُّهْرُ (3)
يَقُولُ وَلا تَنْفَكُّ أَعْلامُ فَضْلِهِ *** عَلَى أَرْؤُسُ الأعْلامِ فِي طَيِّها نَشْرٌ (4)
ألا إِنَّ مَا اسْتَغْرَبْتَ منّا مَقالة *** به قالَ مِنْكُمْ مَعْشَرٌ ما لَهُمْ حَصْرُ
وَ كَلُّهُم أضْحَوا لَدَيْكُمْ أئِمَّةً *** عَنا لِعُلاهُمْ مَنْ حَوَى الْبَرُّ وَ الْبَحْرٌ (5)
ص: 26
مُوَثَقَةً أَسْمَاؤُهُمْ فِي رِجالِكُمْ *** فَفِي كُلِّ سِفْرٍ مِنْ فَضائِلِهِمْ شَطَرُ (1)
فَمِنْهُمْ كَمالُ الدِّين كَمْ فِي مَطالِبِ السُّؤْلِ *** طَوَى سُولاً بِهِ انْكَشَف السِّتْرُ (2)
وَذَا الْحافِظُ الْكَنْجِيُّ كَمْ فِي بَيانِهِ *** بيانُ بَراهِينَ يَبِينُ بِها الأَمْرُ (3)
وَكَمْ لابن صَبّاغٍ قُصُولٌ مُهمَّهٌ *** تُفَصِّلُ ما قَدْ أَجْمَلَ الْكُتُبُ وَ السَفْرُ
و إِنَّ لِشَمس الدَّين تَذْكِرَةٌ لِمَنْ *** يُريدُ خَواصّاً طِبْقُها النَّصُّ وَ الذِّكْرُ
و حَسْبِي بِمُحْيِي الدِّين نَقْصاً فَإِنَّ فِي *** الفُتُوح عَلَيْكَ الْفَتْحُ قَدْجاءَ والنَّصْرُ (4)
وَ كَمْ فِي يَواقِيتِ الْجَواهِرِ جَوْهَرٌ *** بِهِ عادَ شَعْرانِيكُم وَ لَهُ الْفَخْرُ
لَواقِحُ أنوارٍ لَهُ انظُّرْ فَإِنَّ لِلْعراقيّ *** فِيهِ قِصَّةً عُودُها نَضرٌ
وَ صَدَّقَهُ فِيهِ الخَواصُّ على من *** کراماتُهُ لا يُسْتَطاعُ لَها ذِكْرُ
وَ ذُوالْقَدْرِ هَا هُمْ بَيَّنُوا قَدْرَ عُمْرِهِ *** فَماذا يَقُولُ الْيَوْمَ مَنْ مَا لَهُ قَدْرٌ
و فَضْلُ الْخِطابِ للخَواجَه پارسا قَدِ احْتَوَى *** تَفاصيلَ فِيها يُثلَجُ الْقَلبُ والصَّدْرُ (5)
و هذا أبُو الفَتحِ احْتَوَتْ أَرْبَعِيتُهُ *** أحادِيثَ فِيها جُلُّ أَصْحابِكُمْ قَرُّوا (6)
ص: 27
وَكَمْ لِلبُخَارِي الدَّهْلَوِيُّ رَسَائِلِ *** بِهِنَّ مَعَ المَهْدِيُّ آبَاؤُهُ الغُرُّ (1)
وَفِي رَوضَةِ الأَحْبَابِ لِلحَقِّ رَوْضَةٌ *** بِعُرْفِ عَطَاءِ اللهِ ضَاعَ لَهَا نَشْرٌ
وَ هَذا البَلَاذُرِي سَلْ عَنْ مُسَلْسَلَاتِهِم *** تجدهُ رَوَى عَنْهُ شَفَاهَا وَلَا نُكْرٌ
وَهَذا مَوَالِيدُ الأَئِمَّةِ قَاطِعٌ *** بِهَا كَمْ تَبَدَّى لِابْنِ خَسَّابِكُمْ سِرٌ (2)
وَهَا لِابْنِ شَمْسِ الدِّيْنِ كَمْ مِنْ هدَايَةٍ *** عَلَى سُعَدَاء الكَشْف آثَارُهَا غُرُّ
يَقُوْلُ أَرَى المهدي حَقَّاً وَ أَنَّهُ *** سَيَبْدُو وَإِنْ كَانَ اسْتَطَالَ لَهُ العُمْرُ
ففي الكَافِرِينَ السَّامِرِي نَظِيرُهُ *** وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ الْيَاسُ وَالرُّوحُ وَالخِضْرُ
وَكَالسَّامِرِي الدَّجَّالُ إِنَّ لِشَأْنِهِ *** حَدِيثًا غَرِيْبَاً سَوْفَ يَأْتِي لَهُ ذِكْرٌ
وَفَضْلُ بْنِ رُوْزِبْهَانِكُمْ مَعَ عِنادِهِ *** أَقَرَّ بِمَا قُلْنَاهُ إِذْ وَضَحَ الأَمْرُ
وَنَاصر دين الله لَوْلَا اعْتَقَادُهُ *** عَلَى أَنَّ ذَا السِّرْدَابَ غَابَ بِهِ البَدْر
لَمَا شُيِّدَتْ مِنْهُ المَبَاني بِأَمْرِه*** وَحُرِّرَ فِيهَا باسمه الخَلَفُ الظُّهْرُ (3)
وَ هَذِي يَنَابِيعُ المَودَةِ كَمْ جَرَتْ *** لَنَا مِنْ سُلَيْمَانِ بِهِ الْأَبْحُرُ الغُزْرُ
وَذَا أَحْمَدُ الجَامِيَ والعَارِفُ الَّذِي *** غَدَا شَيْخُ إِسْلَامِ لَكُمْ أَيُّهَا النَّفْرُ
وَ للصَّفَدِيٍّ شَرْحُ دَائِرَة بهَا *** عَلَى الغَيْبِ مُحْي الدِّين أَطْلَعَهُ الجُفْرُ
وَ عَيَّنَهُ في شِعْرِهِ مَادِحَاً أبو *** المَعَالِي ذِي الْأَسْرَارِ الْقَوْنَوِيِّ الصَّدْرُ
وَ مُلًّا جَلَالُ الدِّينِ المَثْنَوِي الَّذي *** يَحقُّ لَهُ ذُو الكَشْف لَوْ سُجَّدًا خَرُّوا
وَ كَمْ عَبْدِ رَحْمَن لَكُمْ مُتَأَلَهٍ *** بمِرَّآةِ أَسْرَارٍ تَجَلَّى لَهُ السِّتْرُ
ص: 28
وَذَا النَّسَفِي يَحْكِيْهِ عَنْ حَمَوِيَّكُمْ *** وَعَنْ ذَاكَ تَحقيق النُّبُوَّةَ يَفْتَرُّ
بَرَاهِيْنُ سَابَاطِيِّكُمْ كَمْ تَضَمَّنَتْ *** لِقَاضِي جَوَادِ مَا يَبِيْنُ لَهُ العُدْرُ
وَ كَمْ حَلَّ مَوْوْدِيكُمْ بِالمُكَاشَفَاتِ مِنْ *** غَوامِضِهَا مَا ضَمَّتِ الحُجْبُ والسِّتْرُ
وَ كَمْ نَظَمَ البَصْرِيُّ عامرُ تُحْفَةً *** غَدَتْ ذَاتَ أَنْوَار مَضامينُها الغُرُّ
تُعَرِّضُ فِيهَا الفَارِضِيَّةَ فَاعْتَلَتْ *** عَلَيْهَا وَلم لَا تَعْتَلِي وَهِيَ البَكْرُ (1)
يَقُوْلُ بِهَا حَتَّى مَتَى أَنْتَ عَائِبٌ *** إِمَامَ الهُدَى قَدْ ضَاقَ مِنَّا لَكَ الصَّدْرُ
كَذَا الهَمَدَانِي وَالنَّسْيْمِي وَ شَيْخُكُمْ *** مُحَمَّدُ صُبَّانِ الَّذِي انْتَجَتْ مِصْرُ (2)
كَذَا العَارِفُ العَطَارُ كَمْ ضَمَّ شِعْرَهُ *** مَدَائِحَ مِنْ أَرْوَاحِهَا نُفَحَ العِطَّرُ (3)
وَ هَذا الخوارزمى الخَطِيْبُ رَوَى لَنَا *** حَدِيثَاً به لَا شَكَّ يَعْتَقدُ الحَبْرُ
أَلا فَانْظُرُوْا يَا مُسْلِمينَ لمُنْكَر *** عَلَيَّ مَقَالاً مَا به أَبَداً نُكْرٌ
يُكَفِّرُني فِيْمَا أَقُولُ وَ إِنَّمَا *** تَدِيْنُ بِهِ تَاللهِ أَقْوامُهُ الغُرُّ
وَ كُلُّهُمْ مَا بَيْنَ رَاوِ وَعَارِف *** وَ شَيْخِ لَهُ الكَشْفُ المُبَجَّلُ والسِّرُّ
اکثریّت آن دسته از علمای عامه که معتقدند، مهدی موعود - عجل الله تعالى فرجه الشریف - واقعیّت دارد، می گویند: آن حضرت در آخرالزمان متولّد می گردد؛ ولی در میان آن ها گروهی بوده و هستند که دور از تعصب و با وجدانی بیدار، یا به ملاحظۀ امانت در نقل تاریخ، متوجه شده؛ یا ناگزیر گشته اند؛ بگویند؛ این مهدی از دودمان پیامبر - صلّی الله علیه و آله - و فرزند نهمین امام حسين - عليه السّلام - است. با آن مزایا و خصوصیّات نمی تواند، کسی جز پسر امام حسن عسکری (علیه السلام)
ص: 29
باشد و اکثریّت قریب به اتفاق ایشان صریحاً گفته اند: ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكرى متولّد در سامرا به سال (255 ه-. ق) يا سنوات دیگر، همان مهدی موعود در مجموع روایات معتبر و صحيح أهل سنّت است و نمی تواند شخص دیگری باشد. نه با آن ها که پیش از ولادت وی، دعوی مهدویت کرده اند، قابل تطبیق است، و نه میتوان منکر پسر امام عسکری (علیه السلام) به عنوان " مهدی " شد. (1)
سید حسن میرجهانی طباطبائی اسامی چهل نفر از دانشمندان اهل سنّت را که به ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتراف کرده اند، در ضمن ارجوزه زیبایی که تحت عنوان " في ذكر بعض من المعترفين بولادته من اهل السنّة " سروده، بیان می کند؛ او می گوید: (2)
لَيْسَ لَنَا الْخِلافُ فِي وِلادَتِهِ *** وَ إِنَّهُ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ
وَ غَيْرُنَا قَدْ قَالَ بِالْوِلادَةِ *** أَكْثَرُهُمْ مِنْ عُلَماءِ سادَةٍ
رَأَيْتُ أَنْ أَعُدَّ جَمْعاً مِنْهُمُو *** أسماءَهُمْ هُنا لِكَيْ تَغْتَنِمُوا
فَمِنْهُمُ ابْنُ طَلْحَةٍ مُحَمّدٌ *** هُوَ الَّذِي عِنْدَهُمُو مُعْتَمَدٌ
قَدْ قالَ فِي مَطالِبِ السُّولِ *** وِلادَةَ المُنْتَظَرِ الْمَأْمُولِ
وَ مِنْهُمُ الْكَنْجِيُّ فِي الْكِفايَةِ *** قَدْ قالَ فِيهِ ما بِهِ الْكِفايَةُ
وَ مِنْهُمُو مَنْ قالَ ذا فِي التَّذْكِرَة *** سِبْطُ ابْنُ جَوْزِيٌّ فَفِيها ذَكَرَه
وَ مِنْهُمُ الإمامُ مُحْيِي الدِّينِ *** مَنِ ادَّعَى الْكَشْفَ مَعَ الْيَقِينِ
فَفِي الفتوحاتِ بِها قَدِ اعْتَرَفَ *** فَضْلاً عَنِ الأَخْبَارِ بِالْجَفْرِ كَشَفَ (3)
ص: 30
كَذَا ابْنُ صَبَاغٍ مِنَ الأئِمَّةِ *** قد قالَ فِي قُصُولِهِ المُهمَّةِ
وَ فِي الْيَواقِيتِ بِهَا الشَّعْرانِيّ *** يَقُولُ فِي مَطوِيِّ جُزْءِ الثَّانِي
وَ مِنْهُمُ الْجامِيُّ في الشَّواهِدِ *** مُعْتَرِفٌ بِها وَ لَيْسَ جاحِدٌ
وَ الْپارسا مُحَمَّدُ البُخارِيّ *** مَنْ هُوَ مَعْرُوفٌ وَ ذُواشْتِهارٍ
فِي فَصْلِهِ الْخِطَابُ إِنَّهُ اعْتَرَف *** وِلادَةَ الطُّهرِ بَقِيَّةِ السَّلَف
كانَ بِهَا الْقَائِلَ غَيْرَ نَاكِسٍ *** فِي الأَرْبَعِينَ ابْنُ أَبِي الْفَوارِسِ
الدِّهلوي الشَّيْخُ عَبْد الحَقِّ *** قالَ بِها مِنْهُمْ بِقَولٍ حَقٍ
فَإِنَّهُ قَدْ قَالَ فِي الْمَناقِبِ *** ما هُوَ لِلْخَصْمِ شِهَابٌ ثاقِبُ
مِنْهُمْ جَمَالُ الدِّين عَطاء اللهِ *** إبْنُ غِياثِ الدِّينِ فَضْلِ اللهِ
فِي رَوْضَةِ الأَحْبَابِ قَدْ قَالَ بِها *** وَ هْوَ بِما قالَ كَما نالَ بِها
وَ الْحافِظُ البَلاذُرِيُّ أَحْمَدُ *** مَنِ الَّذِي والدُهُ مُحَمَدٌّ
مِمَّنْ هُوَ الْقائِلُ بِالْوِلادَةِ *** وَ فِي مُسَلْسَلاتِهِ أَفادَهَ
وَ فِي الْمَواليد ابْن خَشّابٍ لَقَدْ *** قالَ وِلادَةَ بَقِيَّةِ الأحَد
وَ مِنْهُمُ الشَّيْخُ شَهابُ الدِّينِ *** العالِمُ الَّذِي ابْنُ شَمْسِ الدِّينِ
لُقَّبَ بَيْنَ الْعُلَماءِ بِالْمَلِكِ *** فِي سِلْكِ أَهْلِ الرَّأْيٍ كَانَ يَنْسَلِكُ
فَإِنَّهُ قَدْ قَالَ بِالْوِلادَةِ *** وَ الْقَوْلُ فِي هِدايَةِ السَّعادَةِ
وَ مِنْ مُصَنِّفاتِهِ التَّفْسِيرُ *** بِبَحْرِ مَوّاجّ هُوَ الشَّهِيرُ
وَ مِنْهُمُ الْقاضِي الْمُسَمَّى بِعَلِيٍّ *** بِالْعِلْم مَعْرُوفٌ كَذا بِالْعَمَلِ
الْمُتَّقِيُّ شارِحُ الْمِشْكوة *** وَ شَرْحُهُ الْمَوْسُومُ بِالْمِرْقاةِ
ص: 31
مَقامُهُ لَدَيْهِمُو جَلِيلٌ *** وَ ما يَقُولُ عِنْدَهُمْ جَمِيلٌ
و يَقْبَلُونَ جُلُّهُم رِوايَتَه *** فَإِنَّهُ مُعْتَرِفٌ وِلادَتَه
بَلْخِيُّهُمْ قَدْ قالَ بِالْوِلادَةِ *** وَ فِي الْيَنابِيع كَذا أَفادَهُ
کَذاك شَبْلَنْجِيُّهُمْ قالَ بِها *** فِي نُورِ الأَبْصَارِ لَقَدْ بَيَّنَها
وَابْنُ صَبَانٍ كَذا قَدِ اعْتَرَفَ *** كَما في الإِسْعَافِ وِلادَةَ الْخَلَفِ
وَ الْقُوْنَوِيُّ قالَ فِي أَبْيَاتِهِ *** مَوْلِدَهِ وَ الْبَعْضَ مِنْ صِفاتِهِ
وَ كانَ مِنْهِمْ نَاصِرُبْنُ الْمُسْتَضِي *** مُعْتَقِداً بِها رَأَى أَنْ يَقْتَضِي
عِمارَةَ السَّرْدابِ بَيْتَ مَوْلِدِهِ *** لأنَّها تَكْشِفُ عَنْ مُعْتَقَدِهِ
فَالأَمرُ بِالتَّعْمِيرِ مِنْهُ قَدْ صَدَرَ *** وَ عَمَّرُوا السَّرْدابَ نَحْوَ ما أَمَرَ
لَوْلاَ اعْتِقادُهُ بِأَنَّهُ انْتَسَبَ *** إِلَى الَّذِي مِنْ رَبِّهِ قَدِ احْتَجَبَ
وَ إِنَّهُ لَمَوْضِعُ وِلادَتِهِ *** مَسْقَط رَأْسِهِ مَكَانُ غَيْبَتِهِ
قَطَّ فَهَذَا الأَمْرُ مِنْهُ ماصَدَرَ *** وَ هكَذا تَزْيِينَهُ فَما أَمَرَ
وَ مِنْهُمْ مَنْ قالَ بِالْوِلادَةِ *** اَلأَحْمَدُ الْجامِيُّ ذُوالإفادَةِ
وَ مِنْهُمُ الْعارِفُ فِي المِرْآَةِ *** قَدْ ذَكَرَ الْمِيلادَ وَ الصِّفاتِ
عَنِ الإمامِ العالِمِ الْمَتِينِ *** أَعْنَي السُّيُوطِئَ جَلالَ الدِّينِ
صاحِبُ إحْياءِ الْمُمِيتِ قَدْ ذَكَرَ *** قِصَّةَ مِيلادِ الإمامِ الْمُنْتَظَرِ
كَذَا الرُّفاعِيُّ سِراجُ الدِّينِ *** مُعْتَرِفٌ بِها عَلَى التَّبْيِينِ
صحاح الأخبارِ الَّذِي ألفَهُ *** ضَمَّنَ قَوْلَهُ وَ ما أَنْصَفَهُ
وَ الْهَيْثَمِيُّ الشَّافِعِيُّ ابْنُ حَجَرٍ *** فَفِي الصَّواعِقِ بِها لَقَدْ أَقَرَّ
كَذَا ابْنُ يَحْيَى قَالَ فِي عِقْدِ الدُّرَرِ *** فِي شَرْحِ حالاتِ الإمامِ الْمُنْتَظَرِ
وَ الْهَمَدانِيُّ بِها قَدِ اعْتَرَفَ *** مَوْلِدَهُ ابْنُ خَلَّكَانَ قَدْ وَصَفَ
إِنَّ ابْنَ يُوسُفِ الزَّرَنْدِي لَقَدْ *** قالَ بِها وَ قَوْلُهُ قَوْلٌ أَسَدٌ
ص: 32
مِعْراجُهُ الْوُصُولُ مُحْتَوِيهِ *** لَوْ شِفْتَهُ فَلْتَطْلُبَنَّ فِيهِ
وَ قالَها الصَّفْدِي بِشَرْحَ الدّائِرَةِ *** كَذَا الْمَطِيرِي فِى الرِّياضِ الزَّاهِرَةِ
كَذَا ابْنُ حَمْدانَ لَفِي الْهِدايَةِ *** قالَ بِها وَ قَدْ حَكَى الرّوايَةَ
وَ الْعَامِرُ الْبَصْرِيُّ فِي مَنْظُومَتِهِ *** فَإِنَّهُ مِنْ قائِلِي وِلادَتِهِ
وَ فِي الْبَراهِينِ لَقَدْ قَالَ بِها *** القاضِي الْجَوادُ الْمُقْتَفِى ناقِلَها
وَ مِنْهُمُو مَنْ قالَ بِالْقَوْلِ الأَسَدَّ *** بِها هُوَ الْعَطَارُ فِيمَنِ أعتَقَدَ
كَذا النَّسِيمِيُّ كَذَا الْخَوارزميّ *** كَالْمَوْلَوِىِّ قالُوا سَبِيلَ الجَزْمِ
وَابْنُ بَطُوطَةَ كَذا فِي رِحْلَتِهِ *** لَكَانَ مِنْ مُعْتَرِفِي وِلادَتِهِ
وَ صاحِبُ التّاريخِ إبْنُ الْوَرْدِيّ *** بها يَقُولُ وَ كَذا يؤدِّي
إعْلَمْ بِأنَّ القَائِلِينَ مِنْهُمُو *** كانُوا كَثِيرِينَ وَ هُمْ لَدَيْهِمُو
كُلٌّ مِنَ الأفَاضِلَ الكِرامِ *** هُمُ المَعاريفُ لَدَى الفِخامِ
إنِّي اكْتَفَيْتُ الذِّكْرَ فِي أَرجُوزَتِي *** مِنْهُم بِالأرْبَعِينَ أَهْلَ السُّنَّةِ
در میان علما و ادبای عامّه، شعرایی را می یابیم که اشعاری درباره مهدی موعود سروده اند. اینان نیز به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی که در اشعار خود از ظهور و قیام و انقلاب جهانی آن حضرت و بر چیده شدن بساط ظلم و ستم و برقراری حکومت عدل جهانی به دست مبارک آن بزرگوار، سخن گفته اند و گروهی که از این فراتر رفته، با توجه به روایات فراوانی که از پیامبر گرامی اسلام - صلّی الله علیه و آله - نقل شده که مهدی از اهل بیت من و از نسل امام حسین - عليه السّلام - است و پیغمبر - صلّی الله علیه و آله - بارها نام مبارک آن حضرت را بر زبان آورده و با ذکر نام پدر و اجداد و دیگر خصوصیّات او به معرفی آن امام همام پرداخته است؛
ص: 33
آن ها نیز در اشعار خود از مهدی - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به عنوان فرزند امام حسن عسکری یاد می کنند و تنها به ذکر نام پدر بزرگوارش اکتفا نمی کنند بلکه نام تک تک اجداد مطهّرش را تا نبی اکرم - صلّی الله علیه و آله و سلم - در اشعار خود به تفصیل ذکر می کنند. اینک، ما در این نوشتار، ضمن معرّفی چند تن از شعرای اهل سنّت که در خصوص حضرت مهدی - علیه السّلام - شعر گفته اند، به ذکر و بررسی اشعار آنان می پردازیم.
*ابن ابی الحدید معتزلی (656 ه. ق) (1)
عزّ الدین عبدالحميد بن ابى الحسين هبة الله بن محمد بن حسين بن ابی الحدید مدائنی، حکیمی اصولی، نویسنده ای فاضل، آشنای به علم کلام و و بر عقیده معتزله بود.
وی دارای تألیفات بسیاری است. مهم ترین آن ها عبارتند از: 1- شرح نهج البلاغه در بیست جلد؛ 2- الاعتبار على كتاب الذريعة در سه جلد؛ 3- العبقرى الحسان؛ 4- الفلک الدائر على المثل السائر؛ 5- شرح المحصل؛ 6- نقض المحصول في علم
ص: 34
الاصول؛ 7- شرح الياقوت؛ 8- الوشاح الذهبي في العلم الأبى؛ 9- انتقاد المصفى؛ 10- الحواشى على كتاب المفصل في النحو. (1)
ابن ابى الحدید اشعار فراوانی سروده است. بهترین و مشهورترین آن ها " قصاید علویّات سبع " اوست که در مدح پیامبر اکرم - صلّی الله عليه و آله - و مولای متّقیان علی - علیه السّلام - سروده است. وی در قصیدهٔ ششم (قصیده عینیّه) بعد از آن که در توصیف صفات بارز امیر مؤمنان على - عليه السّلام - اشعار بسیار زیبایی را سروده است، به مسأله مهدی موعود و انتظار فرج اشاره می کند و در اشعار نغز خود، ظهور آن حضرت را قطعی می داند و انتظار آن روز را می کشد، پس می گوید: (2)
وَ رَأَيْتُ دِينَ الإعْتِزالِ وَ إِنَّنِي *** أَهْوَى لأجْلِكَ كُلِّ مَنْ يَتَشَيَّعُ (3)
و لَقَدْ عَلِمْتُ بِأَنَّهُ لا بُدَّ مِنْ *** مَهْدِيكُمْ وَ لِيَوْمِهِ أَتَوَقَّعُ (4)
يَحْمِيهِ مِنْ جُنْدِ الإِلَهِ كَتائبُ *** كَالْيَمْ أَقْبَل زاخراً يَتَدَفَّعُ (5)
ص: 35
فيها لآلِ أَبِي الْحَدِيدِ صَوارِمُ *** مَشْهُورَةٌ وَ رِماحُ خَطٌ شُرَّعٌ (1)
وَ رِجالُ مَوتٍ مُقْدِمُونَ كَأَنّهُم *** أَشدُّ العَرِينِ الرُّبدُ لا تَتَكَعْکعُ (2)
تِلْكَ الْمُنَى إِمَا أَغِبْ عَنْهَا فَلِي *** نقشٌ تُنازِعُنِي وَ شَوقُ يَنْزَعُ (3)
همان گونه که ملاحظه می شود؛ ابن ابی الحدید در این ابیات، آرزوی قلبی خویش را برای شرکت خود و خاندانش در لشکر الهی و خروشان امام زمان، ابراز می دارد و خود و دودمانش را در زمرۀ اعوان و یاران مهدی به شمار می آورد، ولی ناگفته نماند که ابن ابی الحدید، از جمله آن دسته از دانشمندان عامّه است که معتقدند؛ مهدی موعود در آخرالزّمان متولد خواهد شد. وی در شرح نهج البلافه در ذیل عبارت ﴿فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اِغْتَرَبَ اَلْإِسْلاَمُ وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ اَلْأَرْضَ
ص: 36
بِجِرَانِهِ بَقِیَّهٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ خَلِیفَهٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبِیَائِهِ﴾ (1) می گوید: " به عقیده من، بعید نیست که مقصود حضرت از این کلام قائم آل محمد - صلى الله علیه و آله - باشد که هر چند او تاکنون پا به عرصه وجود نگذاشته است؛ ولی خداوند، وی را در آخرالزّمان خلق خواهد کرد و در کلام هم چیزی نیست که بر وجود فعلی او دلالت کند. در میان همۀ فرقه های مسلمان، اتفاق قطعی است که عمر دنیا و احکام و تکالیف پایان نمی پذیرد، مگر بعد از ظهور قائم آل محمّد - عليه السّلام - ". (2)
محيى الدّين بن عربی، مشهور به ابن عربی در مرسیهٔ اسپانیا متولد شد و در دمشق در گذشت، او از بزرگان عرفا و از مشایخ صوفیه است.
وی دارای تصانیف بسیاری مخصوصاً در عرفان می باشد؛ از جمله آن هاست:
1- تجليّات عرائس النّصوص في منصات حكم الفصوص؛ 2- الفتوحات المكّية
ص: 37
في اسرار المالكّية و الملكّية؛ 3- فصوص الحكم؛ 4- ترجمان الأشواق؛ 5- محاضرة الابرار و مسامرة الاخيار؛ 6- جامع الاحكام؛ 7- عنقاء المغرب في بيان المهدى الموعود. (1)
محيى الدّین در باب سیصد و شصت و شش از فتوحات ابیات زیر را در باره مهدی موعود سروده است: (2)
أَلا إِنَّ خَتْمَ الأَوْلِياءِ شَهِيدٌ *** وَ عَيْنُ إمَامِ الْعَالَمِينَ فَقِيدٌ (3)
هُوَ السَّيِّدُ الْمَهْدِيُّ مِنْ آلِ أَحْمَدَ *** هُوَ الصّارِمُ الْهِنْدِيٌّ حِينَ يُبِيدُ (4)
هُوَ الشَّمْسُ يَجْلُو كُلَّ غَم وَ ظُلْمَةٍ *** هُوَ الوابِلُ الْوَسْمِيُّ حِينَ يَجُودُ (5)
همچنین، شیخ سلیمان حنفی از کتاب دیگر محیی الدّين، به نام عنقاء المغرب في بيان المهدی الموعود اشعاری را نقل می کند. از جملهٔ آن ها دو بیت زیر است. (6)
ص: 38
إذا دارَ الزَّمانُ عَلَى حُرُوفٍ *** ببِسْمِ اللهِ فَالْمَهْدِيُّ قاما (1)
و يَخْرُجُ بِالْحَظِيمِ عَقِيبَ صَوْمٍ *** ألا فَاقْرَأَهُ مِنْ عِنْدِي السَّلاما (2)
محیی الدّین در بارۀ زمان ظهور حضرت ابیاتی سروده که انشاءالله در فصل چهارم به بررسی آن ها خواهیم پرداخت.
در طبقات الشافعیّه آمده است: " وی، یکی از مصادر امور و رؤسای بزرگ بود. فقه و دیگر علوم را فرا گرفت. از فقها و دانشمندان عقاید و مذاهب به شمار آمد. مدّتی منشی سلطان بود و در این کار به مقام عالی رسید. علم حدیث را نیز از محدّثان تحصیل کرد. در حلب و دمشق حدیث گفت و حافظ دمیاطی و مجد الدّین بن عدیم شاگرد او بودند " (3) یکی از آثار با ارزش وی کتاب مطالب السؤل في مناقب آل الرسّول است که در آن طی دوازده باب، راجع به ائمّه طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعین - سخن گفته است
ص: 39
و در باب دوازدهم چنین سروده است: (1)
فَهذَا الْخَلَفُ الْحُجَّةُ قَدْ أَيَّدَهُ اللهُ (2)
هَداهُ مَنْهَجَ الْحَقِّ وَ آتَاهُ سَجاياهُ (3)
وَ أَعْلَى فِي ذُرَى الْعَلْيَاء بِالتَّأْبِيدِ مَرْقَاهُ (4)
وَ آتَاهُ حُلَى فَضْلٍ عَظِيمٍ فَتَحَلاهُ (5)
وَ قَدْ َقالَ رَسُولُ اللهِ قَوْلاً قَدْ رَوَيْناهُ (6)
وَ ذُوالْعِلْمِ بِما قالَ إِذا أَدْرَكَ مَعْناهُ (7)
يَرَى الأَخْبارَ فِي الْمَهْدِيِّ جَاءَتْ بِمُسَمَاهُ (8)
وَ قَدْ أَبْداهُ بِالنِّسْبَةِ وَ الْوَصفِ وَ سَمَاهُ (9)
ص: 40
وَ يَكْفِي قَوْلُهُ مِنى لإشراق مُحَياة (1)
وَ مَنْ بِضْعَتُه الزَّهْرَاءُ مُرْساهُ وَ مَسْراهُ (2)
وَلَنْ يَبْلُغَ مَا أُوتِيهِ أمثالٌ وأشباهُ (3)
و إِنْ قالُوا هُوَ الْمَهْدِيُّ مَا مَانُوا بِما فَاهُوا (4)
ابوالمعالى محمّد بن اسحاق بن محمّد بن يوسف بن على شافعی رومی قونوی، از مشاهیر علمای عظام و از اکابر عرفای والامقام بود و او را جناب شیخ الدّین عربی تربیت فرمود. مولانا جلال الدّین رومی را با وی کمال و داد و اتّحاد بود و هم او بر مولوی نماز گزارد. بین او و خواجه، سؤالها و جواب هایی ردّ و بدل شد و خواجه او را تمجید کرد. (5)
صاحب کشف الظّنون این کتب را از مؤلّفات او شمرده است: " 1- تبصرة
ص: 41
المبتدى و تذکرة المنتهی به فارسی در اصول معارف؛ 2- مفاوضات راجع به وجود و ماهیت؛ 3- جامع الاصول؛ 4- الرسالة الهادية؛ 5- الرسالة المرشدية؛ 6- نفثة المصدور و تحفة المشكور؛ 7- إعجاز البيان في كشف بعض اسرار القرآن؛ 8- مؤاخذات ". (1)
شیخ سلیمان حنفی در کتاب ينابيع المودّة مي نويسد: شیخ صدرالدّین به شاگردانش وصیّت کرده بود که کتب مرا در پزشکی و حکمت بفروشید و پولش را به فقرا صدقه دهید ولی کتب تفاسیر و احادیث و تصوّف را در کتابخانه نگاه دارید و در شب اول درگذشت من، هفتاد هزار بار " لا اله إلا الله" برایم قرائت کنید و از جانب من به مهدی علیه السّلام سلام برسانید" (2)
صدرالدین قونوی دربارۀ مهدی موعود اشعاری سروده که ذیلا گزیده ای از آن ذکر می شود: (3)
يَقُومُ بأَمْرِ اللهِ فِي الأَرْضِ ظَاهِراً *** عَلَى رَغْمِ شَيْطَانَيْنِ يَمْحَقُ لِلْكُفْرِ (4)
يُؤَيَّدُ شَرْعَ الْمُصْطَفَى وَ هُوَ خَتْمُهُ *** وَ يَمْتَدُّ مِنْ مِيمٍ بِأَحْكامِها يَدْرِي (5)
عَلَى يَدِهِ مَحْقُ اللَّئامِ جَمِيعِهِمْ *** بِسَيْفِ قَوِى الْمَتْن عَلكَ أَنْ تَدْرى (6)
ص: 42
حَقِيقَةً ذاكَ السَّيْفِ وَ القَائِمِ الَّذِي *** تُعَيَّنُ لِلدِّينِ القَويمِ عَلَى الأمرِ (1)
أَلَيْسَ هُوَ النُّورُ الأتمُ حَقِيقَةً *** وَ نُقْطَةُ مِيمٍ مِنْهُ إِمْدَادُها يَجْرِي (2)
يُفيضُ عَلَى الأكْوانِ ما قَدْ َأفاضَهُ *** عَلَيْهِ إِلهُ الْعَرْشِ فِى أَزَلِ الدَّهْرٍ (3)
شیخ سلیمان حنفی در کتاب ینابیع المودّة (4) می نویسد: " شیخ کبیر عبدالرحمن بسطامى مؤلّف كتاب درّة المعارف - قدَّس الله سرّه و أفاض عليه فتوحه و علومه - در شعر خود می گوید:
وَ يَظْهَرُ مِيمُ الْمَجْدِ مِنْ آلِ أَحْمَدَ *** وَ يَظْهَرُ عَدْلُ اللَّهِ فِي النّاسِ أَوَّلاً (5)
کَما قَد رُوينا عَنْ عَلِيَّ الرّضا *** و فِي كَنز عِلْمِ الحَرْفِ أَضْحَى محملا (6)
ص: 43
وَ يَخْرُجُ حَرْفُ الْمِيمِ مِنْ بَعْدِ شِينِهِ *** بِمَكَّةَ نَحْوَ الْبَيْتِ بِالنَّصْرِ قَدْ عَلا (1)
فَهذا هُوَ الْمَهْدِيُّ بِالْحَقِّ ظَاهِرٌ *** سَيَأْتِي مِنَ الرَّحْمَن لِلْحَقِّ مُرْسَلاً (2)
وَ يَملأُ كُلِّ الأَرْضِ بِالْعَدْلِ رَحْمَةً *** وَ يَمْحُو ظَلامَ الشَّركِ وَالْجَوْرِ أَوَّلاً (3)
وِلايَتُهُ بِالأمْرِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ *** خَلِيفَةُ خَيْرِ الرُّسْلِ مِن عَالَمِ الْعُلا (4)
فضل بن روزبهان بن فضل الله شافعی خُنجی از مردم " خنج " فارس و از شاگردان عمیدالدّین شیرازی و جمال الدّین اردستانی و قاضی اصفهان بود و در دربار سلطان یعقوب بایندری، پیشه دبیری داشت.
او همان کسی است که در رد کتاب نهج الحق علامه حلّی دانشمند بزرگ شیعی کتابی به نام ابطال نهج الباطل نوشت و تمام معتقدات شیعه امامیه را به باد انتقاد گرفت و با عناد و لجاج زایدالوصفی به ردّ و انکار آن ها پرداخت و قاضی نورالله شوشتری کتاب احقاق الحقّ را نیز در ردّ پاسخ ایرادهای بی پایۀ او نگاشت؛ (5) ولی با
ص: 44
وجود این همه دشمنی و عنادی که نسبت به شیعه دارد؛ در پاسخ علامه حلّی که راجع به فرزندان و همسر امیر مؤمنان می گوید: فاطمه همسر او، بانوی بانوان جهان است؛ می نویسد: " می گویم: فضائل فاطمه - صلوات الله على أبيها و عليهما و على سائر آل محمّد و السّلام - امری مسلم و غیر قابل انکار است؛ زیرا انکار دریا با رحمتش و بیابان با وسعتش و آفتاب با نورش و نور با روشنائیش و ابر با جودش و فرشته با سجده کردنش، انکاری است که بر منکرش جز استهزاء و سرزنش نیفزاید و چه کسی می تواند جماعتی را انکار نماید که اهل خیر و سعادت و خزانه داران معدن نبوت و حافظان آداب جوانمردی بودند - صلوات الله و سلامه عليهم - و چه نیکو دربارۀ ایشان شعر گفته ام: (1)
سَلامٌ عَلَى الْمُصْطَفَى الْمُجْتَبَى *** سَلامٌ عَلَى السَّيِّدِ الْمُرْتَضَى (2)
سَلامٌ عَلَى سِتّنا فاطِمَة *** مَنِ اخْتارَها اللهُ خَيْرَ النِّساء (3)
سَلامٌ مِنَ الْمِسْكِ أَنْفاسُهُ *** عَلَى الْحَسَنِ الألْمَعِيِّ الرِّضا (4)
سَلامٌ عَلَى الأَوْزَعِيُّ الْحُسَيْنِ *** شَهِيدٌ ثَوَى جِسْمُهُ كَرْبَلا (5)
ص: 45
سَلامٌ عَلَى سَيِّدِ الْعَابِدِين *** عَلِيِّ بْنِ الْحُسَينِ الزَكِيُّ الْمُجْتَبَى (1)
سَلامٌ عَلَى الْباقِرِ الْمُهْتَدَى *** سَلامٌ عَلَى الصَّادِقِ الْمُقْتَدَى (2)
سَلامٌ عَلَى الْكاظِمِ الْمُمْتَحَن *** رَضِيُّ السَّجايا إمامُ التَّقَى (3)
سَلامٌ عَلَى الثَّامِنِ الْمُؤْتَمَن *** عَلِيٌّ الرّضا سَيّدِ الأصفياء (4)
سَلامٌ عَلَى الْمُتَّقِي التَّقِيَ *** مُحَمَّدٌ الطَّيِّبُ المُرْتَجَى (5)
سَلامٌ عَلَى الأَرْيَحِيُّ النَّقِيِّ *** عَلِيَّ الْمُكَرَّم هادِي الْوَرَى (6)
سَلامٌ عَلَى السَّيِّدِ الْعَسْكَرِي *** إمامُ يُجَهَرُ جَيْشَ الصَّفا (7)
سَلامٌ عَلَى الْقائِمِ الْمُنْتَظَر *** أَبِي الْقَاسِمِ القَرْمِ نُوْرِ الْهُدَى (8)
سيطلَعُ كَالشَّمْسِ فِي غَاسِقٍ *** يُنَجِّيهِ مِنْ سَيْفِهِ الْمُنْتَضَى (9)
ص: 46
تَرَى يَمْلأُ الأَرْضَ مِنْ عَدْلِهِ *** كَما مُلِئَتْ جَوْرَ أَهْلِ الْهَوَى (1)
سَلامٌ عَلَيْهِ وَ آبَائِهِ *** وَ أَنْصارِهِ ما تَدُومُ السَّما (2)
ابوالفضل يحيى بن سلامة خصكفی شافعی از اهالی " میّافارقین " یکی از شهرهای مشهور و قدیمی شمال عراق، ادیبی نامی و دانشمندی خوش گفتار در نظم و نثر بود. (3) وی قصیدهٔ دالیه مفصّل و مشهوری راجع به ائمه اطهار - صلوات الله علیم اجمعین - سروده است؛ در قسمتی از این قصیده می گوید. (4)
وَسائِلٍ عَنْ حُبِّ أَهْلَ الْبَيْتِ هَلْ *** أُقِرُّ إِعْلاناً بِهِ أَمْ أَجْحَدُ (5)
هَيْهَاتِ مَمْزُوجٌ بِلَحْمِي وَ دَمِي *** حُبُّهُم وَ هُمُ الْهُدَى وَ الرَّشَدُ (6)
ص: 47
حَيْدَرَةٌ وَ الْحَسَنَانِ بَعْدَهُ *** ثُمَّ عَلِيٌّ وَابْنُهُ مُحَمَّدُ (1)
وَ جَعْفَرُ الصَّادِقُ وَابْنُ جَعْفَرٍ *** موسَى وَ يَتْلُوهُ عَلِيُّ السَّيِّدُ (2)
أعْنِي الرّضا ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ *** ثُمَّ عَلِيٌّ وَ ابْنُهُ المُسَدَّدُ (3)
وَ الْحَسَنُ التّالِي وَ يَتْلُو تِلْوَهُ *** مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمُفْتَقَدُ (4)
فَإِنَّهُمْ أَئِمَّتِي وَ سادَتِي *** وَ إِنْ لَحانِي مَعْشَرٌ وَ فَنَدُوا (5)
أَئِمَّةٌ أَكْرِمْ بِهِمْ أَئِمَّةً *** أسماؤُهُمْ مَسْطُورَةٌ تَطَّرِدُ (6)
ثُمْ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى عِبادِهِ *** وَ هُمْ إِلَيْهِ مَنْهَجٌ وَ مَقْصَدٌ (7)
کُلَّ النَّهارِ صُوَّمٌ لِرَبِّهِمْ *** وَ فِي الدَّياجِي رُكَّعٌ وَ سُجَّدٌ (8)
ص: 48
قَوْمٌ أَتَى فِي هَلْ أَتَى مَدِيحُهُمْ *** هَلْ شَكَّ في ذلكَ إلّا مُلْحِدٌ (1)
ص: 49
ص: 50
قَوْمٌ لَهُمْ فِي كُلِّ أَرْضِ مَشْهَدٌ *** لا بَلْ لَهُمْ فِي كُلِّ قَلْبٍ مَشْهدٌ (1)
قَوْمٌ لَهُمْ فَضْلٌ وَ مَجْدٌ باذخٌ *** يَعْرِفَهُ المُشْرِك و المُوَحَّدُ (2)
شمس الدين محمد بن طولون دمشقی کتابی دربارهٔ ائمه معصومين - عليهم السّلام - تحت عنوان الائمة الاثنی عشر تألیف کرده است. در این کتاب، ابن طولون اشعار زیبای زیر را که خود سروده، آورده است و در آن ائمه دوازده گانه شیعه را یکایک به نام ذکر می کند و خبر از ظهور مهدی - عجل الله تعالى فرجه الشّریف - در آینده می می دهد: (3)
علَيْك بالأئِمَّةِ الأثْنَى عَشْرَ *** مِنْ آلِ بَيْتِ الْمُصْطَفَى خَيْر الْبَشر (4)
ص: 51
اَبُو تُرابِ، حَسَنٌ، حُسَينٌ *** وَ بُغْضُ زَيْنِ العابِدِينَ شَيْنٌ (1)
مُحَمَّدُ الْباقِرُ كَ-مْ عِلْمٍ دَرَى *** وَ الصادِقُ ادْعُ جَعْفَراً بَيْنَ الْوَرَى (2)
مُوسَى هُوَ الْحَاظِمُ وَابْنُهُ عَلِيّ *** لقَبُهُ الرّضا وَ قَدْرُهُ عَلِيّ (3)
محَمَّدُ التَّقِيُّ قَلْبُهُ مَعْمُورٌ *** عَليٌ النَّقِىٌ دُرُّةُ مَنثُورٌ (4)
وَ الْعَسْكَرِيُّ الْحَسَنُ الْمُطَهَّرُ *** مُحَمَّدُ الْمَهْدِيُّ سَوْفَ يَظْهَرُ (5)
شیخ سلیمان حنفی در کتاب ینابیع المودّة (6) آن جا که از نظریّات علمای عامه راجع به وجود پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) به عنوان مهدی موعود، سخن می گوید و شاهد می آورد؛ از جمله می نویسد: شیخ بزرگوار عبدالکریم یمانی - قّدس الله سّره و وجب لنا فيوضه و علومه- گفته است:
ص: 52
وَ فِي يُمْنِ أَمْنِ يَكُونُ لأهْلِها *** إِلَى أَنْ تَرَى نُورَ الْهِدايَةِ مُقْبِلا (1)
بِمِيمِ مَجِيدٍ مِنْ سُلالةِ حَيْدَرٍ *** وَ مِنْ آلِ بَيْتٍ طَاهِرِينَ بِمَنْ عَلا (2)
يُلَقَّبُ بِالْمَهْدِي بِالْحَقِّ ظَاهِرٌ *** بِسُنَّةِ خَيْرِ الْخَلْقِ يَحْكُمُ أَولا (3)
شیخ عامر بن بصری، عارف متألّه، که در سوانی روم اقامت داشت سرایندهٔ قصیده تائیه ایست موسوم به " ذات الانوار " (4) که مشتمل بر دوازده نور است. در "نور نهم" که راجع به شناخت صاحب الزّمان و زمان ظهور آن حضرت است، می گوید: (5)
إمامَ الْهُدَى حَتَّى مَتَى أَنتَ عَائِبٌ ؟ *** فَمَنْ عَلَيْنا يا أَبانا بِأَوبَةٍ (6)
تَراءَتْ لَنا راياتُ جَيْشِكَ قادِماً *** فَفَاحَتْ لَنا مِنْها رَوائِحُ مِسْكَةٍ (7)
ص: 53
وَ بُشِّرَتِ الدُّنْيا بِذلِكَ فَاغْتَدَتْ *** مَباسِمُها مُفْتَرَّةً عَنْ مَسَرَّةٍ (1)
مَلَلْنا وَ طالَ الإِنْتِظارُ فَجُدْ لَنا *** بِرَبِّك يا قطب الوُجُودِ بلُقيةٍ (2)
و در ادامه می گوید:
فَعَجِّلْ حَتَّى نَراكَ فَلَذَّةٌ *** الْمُحِبِّ لِقا مَحْبُوبِهِ بَعْدَ غَيْبَةٍ (3)
زَرَعْتَ بُدورَ العِلم فِي حَرِّ بَرَّةٍ *** فَجَاءَتْ كَمَا تَهْوَى بِأَيْنَعَ خُضْرَةٍ (4)
وَ رَبَّعَ مِنْها كُلَّما كانَ زاكِياً *** فَقَدْ عَطَشَتْ فَامْدُدْ قُواها بِسُفْيَةٍ (5)
وَلَمْ يُرْوِها إِلا لِقاكَ فَجُدْ لَنا *** وَ لَو شَرِبَتْ مَاءَ الْفُراتِ وَ دَجْلَةٍ (6)
ص: 54
سید عبدالوهاب بدری، در کتاب سيرة الامام العاشر على الهادی علیه السّلام که در شرح زندگانی امام دهم تألیف نموده است، قصیده ای دارد بدین گونه: (1)
يا حادِيَ الرَّكْبِ يَمِّمْ رَوْضَةَ النِّعَمِ *** وَ كَعْبَةَ الْفَضْلِ وَالاَمالِ وَ الْكَرَم (2)
عَرِّج عَلَى مَنْ بِسامرّاء حَضرَتُهُم *** تَلْقَ الأَئِمَّةَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْحَرَم (3)
آلَ النَّبِيِّ الَّذِي جَاءَ رَحْمَةً وَ ُهدًى *** للعالَمينَ إمام العُرب والْعَجِمِ (4)
زُرِ الإمامَ النَّقِيَّ ابْنَ الْجَوادِ تَنَلْ *** فَوْزاً بِحَبْل وِدادٍ غَيْرِ مُنْصَرِمِ (5)
بِالْعَسْكَرِيَ الإِمَامِ الْمُقْتَدَى حَسَنٍ *** وَ نَجْلِهِ الْمُرْتَجَى الْمَهْدِي وَ اعْتَصِم (6)
ص: 55
أَسْبَاطُ خَيْرِ الْوَرَى أَشْبَالُ حَيْدَرَةٍ *** أَبْناءُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَا فَلُدْ بِهِمْ (1)
هُمْ عِتْرَةُ الْمُصْطَفَى وَ الْوارِثُونَ لَهُ *** حَقَّاً أَتَى نَعْتُهُمْ فِي مُحْكَمِ الْكَلِمِ (2)
وَ هُمْ نُجُومُ سَماءِ الْمُهْتَدِينَ وَ هُمْ *** فُلْكُ النَّجاةِ وإِنْ سارَتْ بِمُلْتَطِم (3)
شاعر در مصراع دوم پنجمین بیت این قصیده، آن آقایی را که چشم امید همه انسان های مظلوم عالم به او دوخته شده، مهدی پسر امام حسن عسکری - عليهما السّلام - می داند
ص: 56
1- "کشن " به لغت هندی نام پیامبر اسلام است که در بشارت فوق فرزند برومندش را به نام ایستاده " و " خداشناس " نامیده، چنان که شیعیان او را " قائم " می خوانند، (ادیان و مهدویت، پاورقی صفحه 18).
2- ادیان و مهدویت، ص 18 و 19.
3- نجم الثاقب، ص 47.
4- همان مأخذ، ص 68.
5- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: نجم الثاقب، ص 63 - 65
6- نجم الثاقب، ص 68.
7- بنگرید به همان مأخذ، ص 44.
8- همان مأخذ، ص 68.
9- همان مأخذ، ص 59.
10- همان مأخذ، ص 52.
11- همان مأخذ، ص 56.
12- به همان مأخذ، ص 55
13- مقصود از ناموس آخرالزمان ناموس اعظم آئین الهی پیامبر آخرین، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) است (ادیان و مهدویت، پاورقی، صفحه 20).
14- پشن نام هندی علی بن ابی طالب (علیه السلام) است) ادیان و مهدویت، پاورقی، ص 20).
15- راهنما، نام حضرت مهدی (علیه السلام) است که بزرگ ترین نمایندهٔ راهنمایان الهی و نامش نیز هادی و مهدی و قائم بالحقِّ است. (ادیان و مهدویت، پاورقی، ص 20)
16- رام به لغت سانسکریتی نام خدا است (ادیان و مهدویت، پاورقی، ص 20).
17- جگرنات به لغت سانسکریتی نام بتی است که هندوها آن را مظهر خدا می دانند.
ص: 57
18- ادیان و مهدویت، ص 20 و 21.
19- فرهنگ لغات قرآن، ج 2، ص 177
20- اسباب النزول، ص 31 و 32؛ و مجمع البیان، ج 5، ص 405 و 406.
21- احقاق الحق، ج 3، ص 158 به بعد.
22- دانشمندان عامه و مهدی موعود، ص 62.
23- فرهنگ لاروس.
ص: 58
ص: 59
ص: 60
سخن از مهدی - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و ظهور وی، سال ها قبل از میلاد با سعادتش در میان مسلمانان شایع و رایج شد؛ چرا که پیامبر گرامی اسلام - صلّى الله علیه و آله - بارها و بارها در مناسبت های مختلف، به معرفی آن منجی عالم بشریت پرداخته است و به گونه ای از وی سخن رانده که جای هیچ گونه شکّی برای انسان های حق جوی باقی نگذاشته است. در این مبحث، با ذکر حدیثی از احادیث بیشماری که در بارۀ آن وجود مقدّس از پیغمبر گرامی اسلام - صلّی الله علیه و آله - رسیده است گفتار خویش را زینت می بخشیم.
قال رسول الله - صلى الله عليه و آله: ﴿ اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ اَلنَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلُقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ وَ حَیْرَهٌ تَضِلُّ فِیهَا اَلْأُمَمُ ثُمَّ یُقْبِلُ
ص: 61
کَالشِّهَابِ اَلثَّاقِبِ فَیَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً ﴾ (1)
ائمه معصومين - عليهم السّلام - نیز همگی بدون استثناء از مهدی موعود - علیه السّلام - و ظهور وی خبر داده اند و حتی برخی از آنان اشعاری درباره آن حضرت سروده اند
مولای متقیان امیرمؤمنان علی - علیه السّلام - دربارۀ بر چیده شدن بساط ظلم و ستم در سراسر عالم و برقراری حکومت عدل جهانی به دست مبارک امام زمان - عجل الله فرجه الشریف - فرموده است: (2)
فَلِلَّهِ دَرُّهُ مِنْ إِمَامٍ سَمَيْدَعٍ *** يَذِلُّ جُيُوشَ الْمُشْرِكِينَ بِصَارِمٍ (3)
و يُظْهِرُ هذا الدِّينَ فِي كُلِّ بُقْعَةٍ *** و يُرْغِمْ أنْفَ الْمُشْرِكِينَ الغَواشِمِ (4)
ص: 62
وَ يا ويلُ أهلَ الشِّرْكِ مِنْ سَطْوَةِ الفَنا *** و يا وَيْلُ كُلَّ الْوَيْلِ لِمَنْ كان ظالم (1)
يُنفي بِساطَ الأرْضِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ *** وَ يُرْغِمُ فِيهَا كُلَّ مَنْ كَانَ عَاشِم (2)
و يَأْمُرُ بِمَعْرُوفِ وَيَنْهَى لِمُنْكَرٍ *** وَ يَطْلَعُ نَجْمُ الْحَقِّ عَلَى يَدِقائِمٍ (3)
وَ يَنْشُرُ بَسْطَ الْعَدْلِ شَرْقاً وَ مَغْرِباً *** و يَنْصُرُ دين اللهِ رَأْسَ الدَّعائِمِ (4)
وَ ما قُلْتُ هَذَا الْقَوْلَ فَخْراً وَ إنَّما *** قَدْ أَخْبَرَنِى الْمُخْتارُ مِنْ آلِ هاشمٍ (5)
و نیز آن حضرت - علیه السلام - در ضمن اشعاری که در حضور فرزندش حسین - عليه السّلام - سروده، می فرماید: (6)
حُسَينُ إذا كُنْتَ فِي بَلْدَةٍ *** غريباً فَعاشير بآدابِها (7)
ص: 63
كَأَنَّي بِنَفْسِي وَ أَعْقابِها *** وَ فِي كَرْبَلاءَ وَ مِحْرابِها (1)
فتَخْضَبُ مِنَا اللُّحَى بِالدّماء *** ضابَ الْعَرُوسِ بِأَثوابِها (2)
أراها وَ لَمْ يكُ رَأْيَ الْعِيانِ *** وَ أُوتِيتُ مِفتاحَ أبوابِها (3)
سَقَى اللهُ قائِمَنا صاحب ال *** قيامةِ وَ النَّاسُ فِي دَأْبِها (4)
هُوَ الْمُدْرِكُ الثَّارَ لِي يَا حُسَينُ *** بَلْ لَكَ فَاصْبِرْ لأتعابها (5)
لِكُلِّ دَم ألف ألفٍ وَ ما *** يُقَصُّرُ فِي قَتل أحزابِها (6)
ص: 64
هنالِكَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ *** قَولٌ بِعُذْرٍ وَ أَعْقابِها (1)
و نیز آن حضرت - علیه السّلام - در علائم ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - فرموده است: (2)
بُنَيَّ إذا ما جاشَتِ التَّرْكُ فَانْتَظِرْ *** وِلايَةَ مَهْدِي يَقُومُ وَ يَعْدِلُ (3)
وَ ذَلَّ مُلُوكُ الأَرْضِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** و بُويعَ مِنْهُمْ مَنْ يَلَذُّ و يَهْزِلُ (4)
صَبِيٌّ مِنَ الصَّبْيانِ لا رَأيَ عِنْدَهُ *** وَلا عِنْدَهُ جِدٌ وَلا هُوَ يَعْقِلُ (5)
فَثَمَّ يَقُومُ الْقائِمُ الْحَقُّ مِنْكُم *** وَ بِالْحَقِّ يَأْتِيكُمْ وَ بِالْحَقَّ يَعْمَلُ (6)
ص: 65
سَمِيُّ نَبِيَّ اللهِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ *** فَلا تَخْذُلُوهُ يا بَنِيَّ و عَجِّلُوا (1)
امام صادق - علیه السّلام - دربارهٔ برپایی دولت حقۀ امام زمان - عجل الله تعالى الشريف - در آخر الزّمان فرموده است: (2)
لِكُل أُناسٍ دَوْلَةٌ يَرْقُبُونَها *** وَ دَوْلَتُنَا فِي آخِرِ الدَّهْرِ تَظْهَرُ (3)
در این بیت امام - علیه السّلام - از دو چیز خبر داده است: یکی این که تا برپایی حکومت دوازدهمین امام شرایط به گونه ای فراهم نخواهد شد که ائمه معصومین - عليهم السّلام - بتوانند به حکومت برسند و دیگر این که برپایی حکومت امام معصوم بالاخره روزی محقّق خواهد شد.
پیشگویی اول امام - علیه السّلام - آن چنان که فرمود؛ جامه عمل پوشیده و پیشگویی دوم حضرت - علیه السّلام - هم به خواست خدا يقيناً به وقوع خواهد پیوست.
حموینی شافعی در کتاب فرائد السمطین از احمد بن زیاد روایت کرده که دعبل بن على خزاعی گفته است؛ قصیده ای با مطلع زیر را برای سرورمان امام علی بن موسى الرضا سرودم: (4)
ص: 66
مَدارِش آياتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ *** وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ (1)
أَرَى فَيْئَهم فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَدِّماً *** وَ أَيْدِيهُمْ مِنْ فَيْتِهِمْ صَفِراتِ (2)
[هنگامی که به بیت زیر رسیدم ]:
وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادَ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ *** تَضَمَنَّهَا الرَّحْمَنُ بِالْغُرُفاتِ (3)
امام رضا - علیه السّلام - فرمود: آیا این دو بیت را به قصیده ات ملحق نکنم ؟ عرض کردم؛ چرا ای فرزند رسول خدا، پس حضرت فرمود:
وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَها مِنْ مُصِيبَةٍ *** أَلَحَّتْ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفِراتِ (4)
إلَى الْحَشْر حَتَّى يَبْعَثَ اللهُ قائماً *** يُفَرِّجُ عَنَا الغَمَ والْكُرُباتِ (5)
ص: 67
عيسى بن فتح از امام حسن عسکری علیه السّلام - سؤال کرد ای سرور من ! آیا شما فرزندی دارید؟
امام - علیه السّلام - فرمود: بزودی دارای فرزندی خواهم شد که زمین را از عدل و داد پر خواهد نمود؛ اما اکنون فرزندی ندارم، آن گاه دو بیت زیر را انشاد فرمود: (1)
1 لَعَلَّكَ يَوْماً إِنْ تَرانِى كَأَنَّما *** بَنِيَّ حَوالَي الأسود اللِّوابِدُ (2)
فَإِن تَمِيماً قَبْلَ أَن يَلِدَ الْحَصَى *** أَقامَ زَماناً وَ هُوَ فِي النَّاسِ وَاحِدٌ (3)
ص: 68
فرمایشات گران قدر پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - دربارۀ مهدی (علیه السلام) و ظهورش باعث شد که در زمان حیات آن پیشوایان معصوم، مسأله مهدی به صورت یکی از اصول مسلم اسلامی مورد پذیرش مسلمانان قرار گیرد به گونه ای که قبل از ولادت با سعادتش، شعرای فراوانی را می یابیم که از آن حضرت - عجل الله فرجه الشريف - و حکومت عالمگیرش، در اشعار خویش سخن گفته اند. حتی در زمان حیات پیامبر عظیم الشّأن - صلى الله علیه و آله - اشعاری را می یابیم که در آن ها نام مهدی - سلام الله عليه - بر زبان شاعر آورده شده است.
" روزی یک مرد یهودی به نام نعثل به محضر مبارک پیغمبر - صلّی الله علیه و آله - رسید و گفت: ای محمد از تو سؤالاتی دارم که مدّتی است در سینه ام خلجان می کند؛ پس اگر پاسخ دادی به تو ایمان می آورم.
پیامبر - صلّى الله عليه و آله - فرمود: بپرس ای ابا عماره !
یهودی گفت: ای محمد! خدای خود را برای من وصف کن ! پیامبر - صلّی الله علیه و آله - فرمود: خدا را نمی توان وصف کرد مگر آن طور که خودش فرموده؛ آن گاه یگانگی ذات و توحید صفات را بیان فرمود و سوره توحید را تا آخر برای معرفی خدای عالم تعلیم فرمود.
یهودی گفت: راست گفتی مرا از وصی خود خبر ده
پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود: هیچ پیامبری نبوده که وصی نداشته باشد؛
ص: 69
حضرت موسی بن عمران به یوشع بن نون وصیت کرد و وصى من على بن ابي طالب است و پس از او دو از او دو سبط من حسن و حسین و سپس علیّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و علیّ بن محمّد و حسن بن علی و آن گاه حجة بن الحسن.... و دوازدهمین فرزند من غایب می شود و دیده نمی شود و بر امت من زمانی می گذرد که از اسلام جز نام آن و از قرآن جز خط آن، باقی نماند. در این هنگام است که خداوند تعالی، به او اذن خروج می دهد؛ پس، او اسلام را آشکار و دین را تجدید می کند؛ آن گاه فرمود: خوشا به حال کسی که ایشان را دوست داشته باشد و وای بر کسی که ایشان را دشمن بدارد و خوشا به حال کسی که به ایشان متمسّک شود.
در این هنگام، نعثل از جا حرکت کرد و در مقابل رسول خدا - صلّى الله عليه و آله این اشعار را سرود. (1)
صَلَّى الْعَلِيُّ ذُو العُلَى *** عَلَيْكَ يا خَيْرَ الْبَشَر (2)
أَنْتَ النَّبِيُّ الْمُصْطَفَى *** وَ الْهاشِمِيُّ الْمُفْتَخَر (3)
بکُم هَدانا رَبُّنا *** وَ فيِك نَرْجُوما أَمَر(4)
وَ مَعْشَرٍ سَمَّيْتُهُمْ *** أَئِمَّةً إِثْنَى عَشَر (5)
ص: 70
خباهُم باهُم رَبُّ الْعُلَى *** ثُمَّ صَفاهُمْ مِنْ كَدَر (1)
قَدْ َفازَ مَنْ والاهُم *** و خَابَ مَنْ عَادَى الزُهَر (2)
آخِرُهُمْ يَشْفِي الظُّما *** وَ هو الإمامُ الْمُنْتَظَر (3)
عِتْرَتُكَ الأخْيارُ لِي *** وَ التَّابِعُونَ ما أَمَر (4)
مَنْ كان عَنْهُمْ مُعْرِضاً *** فَسَوْفَ يُصْلَى بِالسَّقَر (5)
اینک، ما در این بخش ضمن معرفی چند تن از شعرایی که در بارۀ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف - قبل از ولادت با سعادتش، نغمه سرایی کرده اند؛ به بررسی اشعاری که در این باب سروده اند، می پردازیم.
کمیت بن زید اسدی، در سال (60 ه-. ق) در روزگار شهادت امام حسین - عليه السّلام - در شهر کوفه دیده به جهان گشود و در آن جا پرورش یافت. او هم، پرورش بدوی داشت و هم حضری و این امر سبب شده بود که دامنه آگهی او در لغات و اشعار و انساب و جنگ ها و حوادث قوم عرب گسترش یابد. وی از شاعرترین
ص: 71
شعرای کوفه، در عصر خودش بود. از کودکی شعر می گفت؛ ولی آن را وسیلهٔ کسب قرار نداد بلکه در مسجد کوفه مکتب داری و تعلیم اطفال را پیشه ساخت گفته شده است؛ در کمیت ده خصلت بوده که در شاعر دیگری این خصال جمع نشده بود: او خطیب بنی اسد؛ فقیه شیعه؛ حافظ قرآن؛ کاتبی خوش خط؛ آگاه به علم انساب؛ قویدست در جدل؛ تیراندازی ماهر؛ سوارکاری شجاع؛ بخشنده و متّدین بود.
او شاعر شیعه و شهرت وی به هاشمیات اوست که در مدح پیامبر و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعین - سروده است. (1)
کمیت در ضمن اشعاری که در حضور امام محمّد باقر - علیه السّلام - در رثای شهیدان کربلا سرود، به قیام مهدی موعود - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - اشاره می کند: (2)
أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ وَ أَبْكَانِي *** وَالدَّهْرُ ذُو صَرْفٍ وَ أَلْوانِ (3)
لتِسْعَةٍ بِالطَّفَ قَدْ غُودِرُوا *** صارُوا جَمِيعاً رَهْنَ أكْفان (4)
وَ سِتَّةٍ لا يُتَجارَى بِهِمَ *** بَنُو عَقِيلٍ خَيْرُ فُرْسانِ (5)
ص: 72
ثُمَّ عَلَى الخَيْرِ مَوْلاهُم *** ذِكْرُهم هَيَّجَ أَحْزاني (1)
مَنْ كان مَسْرُوراً بِما مَسَّكُمْ *** أو شامِتاً يوماً مِنَ الآنِ (2)
فَقَدْ ذَلَلْتُمْ بَعْدَ عِزَّ فَما *** أَدْفَعُ ضَيْماً حِينَ يَغْشانِي (3)
مَتَى يَقُومُ الْحَقُّ فِيكم مَتَى *** يقُومُ مَهْدِيكُمُ الثّانِي (4)
همان گونه که ملاحظه می شود؛ کمیت در بیت اخیر صریحاً خبر از ظهور مهدی و برپایی دولت حق می دهد
ورد بن زید اسدی، برادر کمیت روزی به حضور امام محمّد باقر - عليه السّلام -
ص: 73
می رسد و با قصیده ای که با مطلع زیر آغاز می شود؛ به مدح آن حضرت - عليه السّلام - می پردازد. (1)
كُمْ حُزْتُ فِيكَ مِنْ أَحْوَازٍ وَ أَبْفَاعٍ *** وَأَوْقَعَ الشَّوقُ بِي قاعاً إلى قاعٍ (2)
آن گاه در ادامه می گوید:
مَتَى الْوَلِيدُ بسامرا إذا بُنِيَتْ *** يَبْدُو كَمِثْلِ شِهَابِ اللَّيْلِ طَلاع (3)
وَ غابَ سَبْتاً و سَبْتاً مِنْ وِلادَتِهِ *** مَعَ كُلَّ ذِي جَوْبٍ لِلْأَرْضِ قَطَّاعِ (4)
شَبِيهُ مُوسَى وَ عِيسَى فِي مَغابِهِما *** لَوْ عَاشَ عُمْرَيْهِما لَمْ يَنْعِهِ ناعٍ (5)
ص: 74
إِنَّى لأَرْجُو لَهُ رُؤْياً فأُدْرِكُهُ *** حَتّى أَكُونَ لَهُ مِنْ خَيْرِ أَتْباع (1)
بِذاكَ أَنْبَأَنَا الرَّاوُونَ عَنْ نَفَرٍ *** مِنْهُمْ ذَوِي خَشْيَةٍ لِلَّهِ طَوّاعَ (2)
رَوَتْهُ عَنْكُم رُواةُ الْحَقِّ ما شَرَعَتْ *** آباؤ کم خیر آباء و شرّاعٍ (3)
همان گونه که ملاحظه می فرمایید؛ شاعر در این چند بیت، سال ها قبل از بنای شهر سامرا توسط خلفای عباسی، از بنای آن و ولادت نوزادی میمون و مبارک در آن و نیز از غیبت طولانی وی خبر می دهد. شاعر وقتی می تواند این چنین قرص و محکم پیشگویی کند که سخن او از پشتوانه ای استوار و نیرومند برخوردار باشد و یقیناً پیشتوانه آن جز اخبار رسیده از پیامبر گرامی اسلامی - صلّى الله عليه و آله - و ائمه معصومين - صلوات الله علیهم اجمعین - چیزی دیگری نمی تواند باشد.
" زيد بن على بن حسين بن علی بن ابیطالب علیه السّلام - مردی با جلالت قدر و با ورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند. وی به درخواست کوفیان آماده نبرد با بنی امیه شد و لشکری فراهم نمود. یوسف، امیر کوفه از دست امویان لشکری گرد کرد و میان دو فریق جنگی عظیم در گرفت و در آخر لشگر زید بپراکندند و او با گروهی قلیل، حربی سخت کرد و تیری بر پیشانی او آمد و بدان تیر در گذشت. یاران او، وی را دفن کردند و برگور او آب راندند تا پیدا نباشد و
ص: 75
يوسف بن عمر، زمین ها کاوید تا جسد او بیافت و مصلوب کرد و پس از صلب بسوخت و خاکستر او به آب فرات داد " (1)
زيد بن علىّ بن حسين - عليهم السّلام - در ضمن ابیاتی سخن از مهدی - علیه السّلام - به میان می آورد و از این که مهدی - علیه السّلام - از دودمان اوست افتخار می کند؛ پس، می گوید: (2)
نَحْنُ ساداتُ قُرَيْشٍ *** و قوامُ الْحَقِّ فِينا (3)
نَحْنُ الأنوارُ الّتى *** مِنْ قَبْلِ كَوْنِ الْخَلْقِ كُنّا (4)
نَحْنُ مِنَا الْمُصْطَفَى ال- *** مُخْتارُ وَ الْمَهْدِيُّ مِنّا (5)
فَبِنا قَدْ عُرِفَ اللهُ *** وَ بِالْحَقِّ أقُمنا (6)
سَوْفَ يَصْلاهُ سَعِيرٌ *** مَنْ تَوَلَّى الْيَوْمَ عَنّا (7)
هنگامی که بدن مطهر زید بن علىّ بن حسين - عليه السّلام - را بعد از شهادتش در کوفه به دار زدند؛ حکیم بن عبّاس کلبی شاعر بنی امیّه که از دشمنان خاندان نبوّت
ص: 76
بود، این شعر را خطاب به بنی هاشم گفت:
صَلَبنا لَكُمْ زَيْداً عَلَى جِزْعَ نَخْلَةٍ *** وَ لَمْ أَرَ مَهْدِيّاً عَلَى الْجِزْعِ يُصْلَبُ
یعنی: زید (انقلابی) شما را بر تنه درخت دار زدیم و من فکر نمی کنم که مهدی بر تنه نخلی آویخته شود.
این شعر می تواند یک سند تاریخی بر واقعیت مهدی موعود باشد؛ زیرا در اوایل قرن دوم هجری سروده شده و می رساند که حتی متعصبان بنی اميّه می دانستند که مهدی موعود از دودمان پیامبر - صلّی الله عليه و آله - و نسل على - عليه السّلام - است و بر ضدّ دولت جبّار قیام می کند و پیروز می شود، همان گونه که در روایات آمده بود؛ لذا شاعر می گوید:
"اگر زید را مهدی و نجات دهنده می دانید، نمی باید به دار آویخته شود و شکست بخورد"؛ یعنی، در احادیث نیامده است که مهدی مصلوب می شود. (1)
ابوعامر اسماعيل بن محمد بن يزيد بن وداع، اهل حمير و ملقب به " سیّد " است. وی در سال (105 ه- ق.) در عمّان متولد شد و در بصره تحت سرپرستی پدر و مادر اباضی (2) مذهب خود پرورش یافت تا به عقل و شعور رسید و پس از آن، از پدر و مادر خود دوری گزید و به عقبة بن مسلم، فرماندار بصره، پیوست و در پیش
ص: 77
وی تقرّب یافت. سپس از بصره به کوفه آمد و در آن جا، از اعمش حدیث فرا گرفت و با رفت و آمد در میان این دو شهر، زندگی کرد تا این که سرانجام در رمیله بغداد در گذشت.(1)
سیّد در صف مقدّم سخن پردازان خوب قرار دارد و یکی از سه تن شاعری است که آن ها را در شمار پر شعرترین شاعران جاهلیت و اسلام آورده اند و آن سه؛ سیّد، بشار و ابوالعتاهیه اند. مرزبانی گفته است: شنیده نشده که کسی غیر از سید، شعر خوب و بسیار گفته باشد. (2)
سیّد روزگار درازی بر آیین کیسانی گذراند و قائل به امامت محمدبن حنفیه و غیبت او بود. او را در این باره اشعاری است؛ سپس به برکت امام صادق - صلوات الله عليه - سعادت به وی روی آورد و از آن امام، حجّت های قوی دید و حق را باز شناخت و در مدح اهل بیت عصمت و طهارت، قصاید فراوانی را سرود و امام صادق - عليه السّلام - هم، خواهان خواندن شعر او بود و بدان اعتنا داشت. (3)
سیّد با آن که 82 سال قبل از ولادت امام زمان - عجل الله فرجه الشّريف - در گذشته؛ ولی اشعار متعدّدی راجع به امام منتظر - علیه السّلام - سروده است. وی در قصیده ای امام صادق - عليه السّلام - را مخاطب قرار داده، می گوید: (4)
أَيا راكِباً نَحْوَ الْمَدِينَةِ جَسْرَةً *** عُذافِرةً يُطْوَى بِها كُلَّ سَبْسَبٍ (5)
ص: 78
إذا ما هَداكَ اللهُ وَعايَنْتَ جَعْفَراً *** فَقُلْ لِوَلِى اللهِ وابنِ المُهَذَّبِ (1)
ألا يا أَمِينَ اللَّهِ وَ ابْنَ أَمِينِهِ *** أَتُوبُ إلَى الرَّحْمَنِ ثُمَّ تَأْوُبِى(2)
إِلَيْكَ مِنَ الأمْرِ الَّذِي كُنْتُ مُطْنباً *** أُحارِبُ فِيه جاهداً كُلَّ مُعْرِبِ (3)
وَ ما كَانَ قَوْلِي فِي ابْنِ خولةَ مُبْطِناً *** مُعاندةً مِنِّى لِنَسْل المُطَيَّب (4)
وَ لكِنْ رُوِينا عَنْ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ *** وَ ما كانَ فِيما قالَ بِالْمُتَكَذَّبِ (5)
بأنَّ وَلِيَّ الأمْرِ يُفْقَدُ لايُرَى *** سَتِيراً كَفِعْل الْخائِفِ الْمُتَرَقِّب (6)
فتُقْسَمُ أَمْوالُ الْفَقِيدِ كَأَنَّما *** تَغَيَّبُهُ بَيْنِ الصَّفِيحِ الْمُنَصَّبِ (7)
ص: 79
فَيَمْكُثُ حِيناً ثُمَّ يَنْبَعُ نَبْعَةً *** كَنَبْعَةِ جَدْيٍ مِنَ الْأُفُقِ كَوْكَبٍ (1)
يَسِيرُ بِنَصْرِ اللهِ مِنْ بَيْتِ رَبِّهِ *** عَلَىٰ سُؤْدَدٍ مِنْهُ وَأَمْرٍ مُسَبَّبٍ (2)
يَسِيرُ إِلَىٰ أَعْدَائِهِ بِلِوَائِهِ *** فَيَقْتُلُهُمْ قَتْلاً كَحَرَّانَ مُغْضَبٍ (3)
فَلَمَّا رَوَىٰ أَنَّ ابْنَ خَوْلَةَ غَائِبٌ *** صَرَفْنَا إِلَيْهِ قَوْلَنَا لَمْ نُكَذَّبِ (4)
وَقُلْنَا هُوَ المَهْدِيُّ وَالْقَائِمُ الَّذِي *** يَعِيشُ بِهِ مِنْ عَدْلِهِ كُلُّ مُجْدِبٍ (5)
فَإِنْ قُلْتَ لَا فَالْحَقُّ قَوْلُكَ وَالَّذِي *** أُمِرْتَ فَحَتْمٌ غَيْرَ مَا مُتَعَصِّبٍ (6)
ص: 80
وَأُشْهِدُ رَبِّي أَنَّ قَوْلَكَ حُجَّةٌ *** عَلَىٰ النَّاسِ طُرًّا مِنْ مُطِيعٍ وَ مُذْنِبٍ (1)
بِأَنَّ وَلِيَّ الْأَمْرِ وَالْقَائِمَ الَّذِي *** تَطَلَّعُ نَفْسِي نَحْوَهُ بِتَطَرُّبٍ (2)
لَهُ غَيْبَةٌ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يَغِيبَهَا *** فَصَلَّىٰ عَلَيْهِ اللهُ مِنْ مُتَغَيَّبٍ (3)
فَيَمْكُثُ حِيناً ثُمَّ يَظْهَرُ حِينَهُ *** فَيَمْلِكُ مَنْ فِي شَرْقِهَا وَالمُغَرَّب (4)
بِذَاكَ أَدِينُ اللهَ سِرًّا وَ جَهْرَةً *** وَلَسْتُ وَإِنْ عُوتِبْتُ فِيهِ بِمُعْتِبٍ (5)
این ابیات به طور واضح و آشکار بیانگر این است که در زمان سیّد حمیری، یکی از مسایل مسلم و غیرقابل تردید این بوده که یکی از فرزندان رسول خدا - صلّی الله عليه و آله - غیبتی طولانی و غیرقابل اجتنابی خواهد داشت. آن گاه به امر خدا ظهور و دنیا را از عدل و داد پر خواهد کرد. سید نخست در پیدا کردن این مصلح جهانی اشتباه می کند و ابن خوله (محمد بن حنفیه) را به جای مهدی - علیه السّلام -
ص: 81
بر می گزیند. ولی طولی نمی کشد که با راهنمایی امام صادق - علیه السّلام - به اشتباه خود پی برده به منجی واقعی رهنمون می شود. ابیات زیر می تواند دلیل دیگر بر اثبات این مدّعا باشد: (1)
عَلَى آلِ الرَّسُول وَ أَقْرَبِيهِ *** سَلامٌ كُلَّما سَجَعَ الحَمامُ (2)
أَلَيْسُوا فِي السَّماءِ هُم نُجُومٌ؟ *** وَ هُمْ أَعْلامُ عِزٍّ لايُرامُ (3)
فَيا مَنْ قَدْ تَحَيَّرَ فِي ضَلالٍ *** أميرُ الْمُؤْمِنِينَ هُوَ الإمامُ (4)
رَسُولُ اللهِ يَوْمَ [غَدِيرِ خُمٍّ] *** أَنَافَ بِهِ وَ قَدْ حَضَرَ الأَنامُ (5)
وَ ثانِي أَمْرِهِ الْحَسَنُ المُرَجَّى *** لَهُ بَيْتُ الْمَشاعِر وَالْمَقَامُ (6)
وَ ثَالِثُهُ الْحُسَيْنُ فَلَيْسَ يَخْفَى *** ستا بَدْرٍ إذَا الخَتَلَطَ الظُّلامُ (7)
و رابِعُهُمْ عَلِيٌّ ذُوالْمَساعِي *** بِهِ لِلدِّينِ وَ الدُّنْيا قِوامُ (8)
ص: 82
وَ خامِسُهُمْ مُحَمَّدٌ ارْتَضاهُ *** لَهُ فِي الْمَأْثَرات إِذَنْ مَقامُ (1)
وَ جَعْفَرُ سادِسُ النُّجَباءِ بَدْرٌ *** بِبَهْجَتِهِ زَهَا الْبَدْرُ التَّمَامُ (2)
وَ مُوسَى سابعٌ وَلَهُ مَقامٌ *** تَقاصَرَ عَنْ أَدانِيهِ الكِرامُ (3)
عَلِيٌّ ثامِنٌ وَالقَبْرُ مِنْهُ *** بأَرْضِ الطُّوس إنْ قَحَطُوا رِهامُ (4)
وَ تاسِعُهُمْ طَرِيدُ بَنِيّ البَغايا *** مُحَمَّدٌ الزَّكِيُّ لَهُ حُسامُ (5)
وَ عَاشِرُهُمْ عَلِيٌّ وَ هُوَ حِصْنٌ *** يَحِنُّ لِفَقْدِهِ الْبَلَدُ الْحَرامُ (6)
وَ حادِى الْعَشْرَ مِصْباحُ الْمَعالِي *** مُنِيرُ الضَّوْء أَلْحَسنُ الهُمامُ (7)
ص: 83
وَ ثانِي الْعَشْرَ حَانَ لَهُ الْقِيامُ *** مُحَمَّدٌ الزَّكِيُّ بِهِ اعْتِصامُ (1)
أُولئِكَ فِي الْجَنانِ بِهِمْ مَسَاغِي *** وَ جِيْرَتِي الْخَوامِسُ وَ السَّلامُ (2)
ابو محمّد سفیان بن مصعب عبدی کوفی، هم عصر امام صادق - علیه السّلام - از شعرای خاندان پاک پیامبر - صلّى الله علیه و آله - است که با دوستی و شعر خود به پیشگاه آنان تقرّب جسته و با صدق نیت و خلوص ارادت در درگاه آنان پذیرفته شده است.
شعر او در بر دارنده مناقب مشهور امیرمؤمنان و ستایش فراوانی از آن جناب و خاندان پاک اوست که چه نیکو سروده و بر مصائب اهل بیت از سر درد سخن رانده است و بر محنی که بر آنان رفته؛ مرثیه ها گفته است.
عبدی از امام صادق - علیه السّلام - حدیث را، در مناقب عترت طاهره فرا می گرفت. آن گاه آن را به نظم کشیده، بر امام عرضه می کرد و امام هم در حق او فرموده است: " ای گروه شیعیان شعر عبدی را به فرزندانتان بیاموزید که وی بر دین خدایی است" (3)
علامه امینی در الغدیر (4) می گوید: " آن که در شعر عبدی بیندیشد، جایگاه بلند
ص: 84
وی را در میان پیشتازان رجال حدیث و بهره مندان از آن می بیند و او را در صف اول جمع آورندگان احادیث پراکنده و به نظم آورندگان احادیث دشوار و راویان نوادر و ناشران طرایف آن می یابد ".
عبدی در قسمتی از غدیریّه اش که بیش از هشتاد بیت است، می گوید: (1)
لُقَّبْتُ بالرَّفْضِ لَمّا أَنْ مَنَحْتُهُم *** وُدّي وَ أَحْسَنُ مَا أَدْعَى بِهِ لَقَبِى (2)
صَلاةُ ذِي الْعَرْشِ تَتْرَى كُلَّ آوِنَةٍ *** عَلَى ابْنِ فاطمَةَ الْكشَافِ لِلْكُرَبِ (3)
وَ ابْنَيْهِ مِنْ هَالِكِ بالسَّمَ مُخْتَرَمٍ *** وَ مِنْ مُعَفَرِخَةٌ فِي الثَّرَى تَرِبٍ (4)
ص: 85
وَ الْعَابِدُ الزََّاهِدُ السَّجَّادُ يَتْبَعُهُ *** وَ بَاقِرُ الْعِلْمِ دَانّى غَايَةَ الطَّلَبِ (1)
وَ جَعْفَرٌ وَ ابْنُهُ مُوسى وَ يَتْبَعَهُ ال *** بِرُّ الرِّضَا وَ الْجَوَادُ الْعَابِدُ الدََّئَبِ (2)
وَ الْعَسْكَرِيَّيْنِ وَ الْمَهْدِيُّ قَائِمُهُمْ *** ذُو الْأَمْرِ لَابِسُ أَثْوابِ الْهُدَى الْقَشَبِ (3)
مَنْ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً بَعْدَ مَا مُلأَتْ *** جَوْراً وَ يَقْمَعُ أَهْلَ الزَََّيْغِ وَ الشََّغَبٍ (4)
القائِدُ البُهَمِ الشّوسِ الکُماهِ إلی *** حَربِ الطُّغاهِ عَلی قُبِّ الکُلأ الشَّزِب (5)
ص: 86
أَهْلُ الْهُدَى لا أُناسٌ بَاعَ بائِعُهُمْ *** دِينَ الْمُهَيْمَنِ بِالدُّنْيا وَ بِالرُّتَبِ (1)
لَوْ أنَّ أَضْغَانَهُمْ فِي النَّارِ كَامِنَةٌ *** لأُغْنَتِ النّارَ عَنْ مُذْدٍ وَ مُحْتَطبِ (2)
در این ابیات شاعر به چند نکته جالب اشاره می کند:
1- شاعر دوازده امام را به نام ذکر می کند؛ با آن که برخی از آنان در زمان سروده شدن قصیده، هنوز متولد نشده بودند.
2- از برپایی حکومت عدل الهی به دست مبارک امام مهدى - عليه السّلام - دم می زند.
3- اوصاف یاران شجاع، با تقوی و با وفای حضرت مهدی - علیه السّلام - را در سه بیت اخیر بیان می کند.
ص: 87
ابوعلی محمد بن علی بن رزین خزاعی ملقب به دعبل در سال (148 ه- ق) در کوفه متولد شد و در آن جا پرورش یافت. سپس به بغداد آمد و در اوّل جوانیش به مسلم بن ولید پیوست. مسلم عهده دار تربیت او شد. تا در شاعری مهارت یافت و در گزینش اسالیب جدید دنباله رو استاد خود گردید. (1) دعبل بیشتر در بغداد می زیست و از ترس معتصم که به هجوش پرداخته بود، مدتی از آن شهر بیرون رفت و دوباره برگشت و به گشت و گذار در آفاق پرداخت. به روزگار مطلّب بن عبدالله بن مالک به مصر آمد و او دعبل را به ولایت " اسوان" گمارد و چون خبر یافت شاعر به هجوش پرداخته؛ برکنارش کرد. (2)
دعبل با برادرش " رزین " سفری به حجاز کرد و با برادرش " علی "به ری و خراسان رفت. ابوالفرج گفته است: دعبل از خانه بیرون می آمد و سال ها غایب می شد و به دور دنیا می گشت و با فایده و عایده بر می گشت. (3)
او عاشق و دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - بود و برای دفاع از آن خاندان پاک و نشان دادن محبّت خود به آن ها، زبان به تمجید و ستایش از آنان و بدگویی از دشمنانشان گشود و همین امر، قرار را از او گرفته و پناهگاهی برایش باقی نگذاشته بود و حتی سایبانی که در سایۀ آن بیاساید، نداشت و پیوسته دور از خلفای وقت و مخالفان دودمان پاک پیامبر - صلوات الله علیهم اجمعین - رهسپار و آواره بیابان ها بود و خود می گفت: 50 سال است که چوبه دار خود را بر دوش
ص: 88
می کشم و کسی را نمی یابم که مرا بر آن به دار کشد.
از جهت نبوغ ادبی شاعر، همین بس که هنوز هم شعر او دهان به دهان می گردد و در لابلای کتب ثبت است و به آن در اثبات معانی الفاظ و مواد لغت استشهاد کنند و در مجالس شیعه، در تمام ساعات شب و روز می خوانند. (1)
علاوه بر اشعار فراوانی که از دعبل به جای مانده وی دارای آثار دیگری از قبیل الواحدة في مناقب العرب و مثالبها و كتاب طبقات الشعراء می باشد. (2)
تائیه دعبل
بهترین و زیباترین و در عین حال سوزناک ترین قصیده ای که دعبل در رثای اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - سروده، تائیه او می باشد و این همان قصیده ای است که امام رضا - علیه السّلام برای سرودن آن به دعبل آفرین گفته و بدوصله داده است.
این قصیده طولانی و از صد بیت متجاوز است. ما در این قسمت به ذکر چند بیت از آن قصیده طولانی، بسنده می کنیم: (3)
مَدارِسُ آياتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ *** وَ مُنْزِلُ وَحْيِ مُقْفَرُ الْعَرَصَاتِ (4)
لاَلِ رَسُولِ اللهِ بِالْخَيْفِ مِنْ مِنَى *** و بالرُّكْنِ وَ التَّعْرِيفِ وَ الْجَمَراتِ (5)
ص: 89
دِيارُ عَلِيٌّ وَ الْحُسَينِ وَ جَعْفَرٍ *** وَ حَمْزَةَ وَ السَّجَادِ ذِي الثَّفَناتِ (1)
مَلَامَكَ فِي أَهْلِ النَّبِيِّ، فَإِنَّهُمْ *** أَحِبّايَ ما عاشُوا وَ أَهْلُ ثِقاتِي (2)
تَخَيَّرْتُهم رُشْدِي لأمْري، فَإِنَّهُمْ *** عَلَى كُلِّ حالٍ خِيْرَةُ الْخِيَراتِ (3)
فَيا رَبِّ، زِدْنِي مَنْ يَقِينِي بَصِيرَةً *** وَ زِدْ حُبَّهُمْ يا رَبِّ فِي حَسَناتِي (4)
أَلَمْ تَرَ أَنِّي مُذْ ثَلاثِينَ حِجَّةً *** أَرُوحُ وَ أَغْدُو دائِمَ الْحَسَرَاتٍ (5)
أَرَى فَيْتَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسّماً *** وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئهِمْ صَفِراتِ (6)
فَآلُ رَسُولِ اللهِ نُحْفٌ جُسُومُهُمْ *** وَ آل زيادٍ غُلَّطُ القَصِراتِ (7)
بَناتُ زِيادٍ فِى الْقُصُورِ مَصُونةٌ *** و آلُ رَسُولِ اللهِ فِى الْفَلَواتِ (8)
إذا وُ تِرُوا مَدُّوا إلى واتِريهم *** أكفّاً من الأوتار مُنْقَبِضاتِ (9)
ص: 90
فَلَولا الَّذِي أرْجُوه فِى الْيَوْم أَوْغَدٍ *** تَقَطَّعَ نَفْسِي إثْرَهُمْ حَسَرَاتٍ (1)
خُرُوجُ إمام لامَحالَةً خارِجٌ *** يَقُومُ عَلَى اسْم اللهِ وَ الْبَرَكاتِ (2)
يُمَيَّزُفِينا كُلَّ حَقٌّ وَ بَاطِلٍ *** وَ يَجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمات (3)
فَيا نَفْسُ طِيبِي ثُمَّ يَا نَفْسُ فَابْشِرِي *** غَيْرُ بَعِيدٍ ماهُوَ آتٍ (4)
وَ لا تَجْزَعِي مِنْ مُدَّةِ الْجَوْرِ إِنَّنِي *** أرَى قُوَّتى قَدْ آذَنَتْ بِثَباتٍ (5)
فَإِنْ قَرَّبَ الرَّحْمَنُ مِنْ تِلْكَ مُدَّتِي *** وَ أَخَّرَ مِنْ عُمْري و وَقتَ وَفاتِي (6)
شَفَيْتُ وَ لَمْ أَتْرُكُ لِنَفْسِيَ غُصَّةً *** وَ رَوَّيْتُ مِنْهُمْ مُنْصُلِي و قَناتِي (7)
دعبل در این ابیات از خروج امامی خبر می دهد که براساس عدالت حکم خواهد کرد و خویشتن را به ظهور حتمی آن امام بشارت می دهد و بدین وسیله تحمل دردها و رنج هایی را که بواسطهٔ مصائب اهل بیت جان او را به لب آورده اند؛ بر خود هموار می کند. چون هر وقت، آینده روشنی در پیش روی انسان باشد؛
ص: 91
تحمّل مشکلات و سختی ها آسان خواهد شد. روزنه امید را در دل شیعیان زنده کردن آن هم در زمانی که ظلم و ستم جامعۀ اسلامی را فرا گرفته آنقدر اهمیت دارد که وقتی دعبل به این دو بیت می رسد:
خُرُوجُ إِمَامٍ لامَحالَةً خارِجٌ *** يَقُومُ عَلَى اسْم اللهِ وَ الْبَرَكاتِ
يُمَيَّزُ فِينَا كُلَّ حَقٌّ وَ باطِلِ *** وَ يَجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِماتِ
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: یا خزاعي نطق روح القدس على لسانك لهذين البيتين: " ای خزاعی ! روح القدس این دو بیت را بر زبانت جاری کرده است." آن گاه امام می فرماید: آیا این امام را می شناسی؟ و می دانی کی قیام می کند ؟ دعبل می گوید: نه ! ولی شنیده ام امامی از خاندان شما خروج می کند و زمین را از فساد پاک و از عدل و داد پر می کند.
حضرت فرمود: امام بعد از من، پسرم محمد است و پس از او فرزندش علی و بعد از وی پسرش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم. و اوست که در هنگام غيبتش منتظر او باشند و در هنگام ظهورش مطیع او. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد؛ آن روز را خداوند طولانی کند تا حضرت زمین را از عدل و داد پر کند؛ آن چنان که [زمین] از جور و ستم پر شده باشد ". (1)
علی بن ابی عبدالله خواقی از اصحاب امام رضا - علیه السّلام.. است. وی در مرثیه ای که برای آن حضرت می سراید، عدد معیّن پیشوایان شیعه را ذکر می کند؛
ص: 92
با آن که تا زمان سرودن این مرثیه، برخی از آنان را درک نکرده بود؛ پس می گوید: (1)
فِي كُلِّ عَصْرِ لَنا مِنْكُمْ إمامُ هُدًى *** فَرَبْعُهُ آهِلٌ مِنْکُمْ وَ مَأْنُوسٌ (2)
أَمْسَتْ نُجُومُ سَمَاءِ الدِّینِ آفِلَهً *** وَ ظَلَّ أُسْدُ الشَّری قَدْ ضَمَّهَا الْخِیسُ (3)
غَابَتْ ثَمَانِیَهٌ مِنْکمْ وَ أَرْبَعَهٌ *** تُرْجَی مَطَالِعُهَا مَا حَنَّتِ الْعِیسُ (4)
حَتَّی مَتَی یَزْهَرُ الْحَقُّ الْمُنِیرُ بِکُمْ *** فَالْحَقُّ فِی غَیْرِکُمْ دَاجٍ وَ مَطْمُوس (5)
عبدالله بن أيوب حزیبی از شیفتگان امام رضا - علیه السّلام - است. وی بعد از شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد را مخاطب قرار داده، می گوید: (6)
ص: 93
يَا ابْنَ الذَّبِيحِ وَ يَا ابْنَ أَعْرَاقِ الثَّرَى *** طَابَتْ أُرُومَتُهُ وَ طَابَ عُرُوقَا (1)
يَا ابْنَ الْوَصِيِّ وَصِيِّ أَفْضَلِ مُرْسَلٍ *** أَعْنِي النَّبِيَّ الصَّادِقَ الْمَصْدُوقَا (2)
يا أَيُّهَا الْحَبْلُ الْمَتِينُ مَتَى أَعُذْ *** يَوْماً بِعَفْوَتِهِ أَجِدْهُ وَثِيقا (3)
أَنَا عائد بِكَ فِي الْقِيَامَةِ لائِذٌ *** أَبْغِي لَدَيْكَ مِنَ النَّجَاةِ طَرِيقا (4)
لا يَسْبِقَنِّي فِي شَفاعَتِكُمْ غَداً *** أَحَدٌ فَلَسْتُ بِحُبِّكُمْ مَسْبُوقاً (5)
يَابْنَ الثّمانَيةِ الأئِمَّةِ غَرَّبُوا *** وَ أَبَا الثَّلاثَةِ شَرَّقُوا تَشْرِيقاً (6)
إِنَّ الْمَشارِقَ وَ الْمَغارِبَ أَنْتُم *** جاءَ الْكِتَابُ بِذلِكُمْ تَصْدِيقاً (7)
ص: 94
مصعب بن وهب نوشجانی، معروف به حرون در ابیات زیر پیشوایان خودش را بعد از نبی گرامی اسلام حضرت محمّد - صلى الله علیه و آله - دوازده نفر می داند که هشت نفر از آنان، تا زمان سرودن این قصیده، جان به جان آفرین سپرده اند؛ بنابر این، این قصیده باید در زمان امامت امام جواد - عليه السّلام - سروده شده باشد. اینک ابیات مورد بحث تقدیم می گردد: (1)
فَإِنْ تَسْأَلَنِّي مَا الَّذِي أَنَا دائِنٌ *** بِهِ فَالَّذِي أَبْدِيهِ مِثْلَ الَّذِي أُخْفِي (2)
أدينُ بِدينِ اللهِ لا شَيء غَيْرَهُ *** قَوِيٌّ عَزِيزٌ بارِئُ الْخَلِقِ مِنْ ضَعْفِ (3)
و إِنَّ رَسُولُ اللهِ أفضل مُرسلٍ *** بِهِ بَشَّرَ الْمَاضُونَ فِي مُحْكَمِ الصُّحُفِ (4)
و أنَّ عَلِيّاً بَعْدَهُ أحَدَ عَشْرَةَ *** مِنَ اللهِ وَعْد لَيْسَ في ذلك مِنْ خَلْفٍ (5)
ص: 95
أَئمَّتَنَا الهادُونَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ *** لَهُمْ صَفْوَ وُدّي ما حَبيتُ لَهُمْ أَصْفِى (1)
ثَمانِيةٌ مِنْهُمْ مَضَوا لِسبِيلِهِمْ *** وَ أَرْبَعَةٌ يُرْجَوْنَ لِلْعَدَدِ الْمُوقِى (2)
اسماعیل بن صالح صیمری، در رثای امام رضا - علیه السّلام - قصیده ای سرود و آن را در حضور امام حسن عسکری - علیه السّلام - به نظم در آورد. با این مطلع: (3)
الأَرْضُ حُزناً زُلْزِلَتْ زِلْزَالَها *** وَ أَخْرَجَتْ مِنْ جَزَعٍ أَثْقالَها (4)
سپس، در ادامه، پیشوایان شیعه را یکی پس از دیگری بر می شمارد و عدد آن ها را با مهدی منتظر - عجل الله فرجه الشريف - تکمیل می کند؛ آن گاه می گوید:
عَشْرُ نُجُومٍ أَفَلَتْ فِي فُلْكِها *** وَ يُطَّلِعُ اللّهُ لَنا أَمْثالها (5)
بِالْحَسَنِ الْهَادِي أَبِي مُحَمَّدٍ *** تُدرِكُ أشياعُ الْهُدَى آمالَها (6)
ص: 96
وَ بَعْدَهُ مَنْ يُرْتَجَى طُلُوعُه *** يَظُلُّ جَوَابُ الْفَلا جَوَالَها (1)
ذُو الْغَيْبَتَيْنِ الطُّولِ الْحَقِّ التي *** لا يَقْبَلُ اللهُ مَن آستَطالَها (2)
يا حُجَجَ اللَّهِ إِحْدَى عَشْرَةَ *** اَلَتْ بِثَانِي عَشْرَها آمالها (3)
ابوالغوث اسلم بن مهوز طهوی منبجی در بخشی از قصیده ای که در مدح ائمهٔ سامرا سروده، می گوید: (4)
إذا ما بَلَغْتَ الصَّادِقِينَ بَنِي الرّضا *** فَحَسْبُكَ مِنْ هَادٍ يُشِيرُ إِلَى هَادٍ (5)
مَقاوِيلُ إن قالوا، بهاليلُ إن دُعُوا *** وُفاةٌ بِمِيعادٍ، كُفاةٌ بِمُرْتادِ (6)
ص: 97
إذا أَوْعَدُوا أعْفُوا وَ إنْ وَعَدُوا وَفُوا *** فَهُم أَهْلُ فَضْلَ عِنْدَ وَعْدٍ و إِيعَادِ (1)
يَنابِيعُ عِلم الله أطوادُ دِينِهِ *** فَهَلْ مِنْ نَفادِ إِن عَلِمْتَ لأطوادِ (2)
نُجُومٌ إِذا نَجْمٌ خَبا، مِثْلُهُ بَدَا *** فَصَلَّى عَلَى الْخابِي الْمُهَيْمِنِ وَ الْبَادِي (3)
عِبَادٌ لِمَوْلاهُمْ، مَوالِي عِبادِهِ *** شُهُودٌ عَلَيْهِم يَوْمَ حَشْرٍ وَ إِشْهَادٍ (4)
هُم حُجَجُ اللَّهِ اثْنَا عَشْرَةَ مَتَى *** عَدَدْتَ فَثانِى عَشْرَ هُمْ خَلْفَ الْهادِي (5)
ص: 98
بميلادِهِ الأَنْباءُ جَاءَتْ شَهِيرةً *** فَأَعْظِمْ بِمَوْلُودٍ وَ أَكْرِمْ بِمِيلادٍ (1)
علّى بن عباس بن جريح، اصلاً رومی و جدش از موالی بنی عباس است. او در بغداد از پدری رومی الاصل و مادری که فارسی الأصل بود، متولّد و در آن جا نیز شهید شد. قاسم بن عبدالله وزیر معتضد از هجا و بدزبانی او پرهیز می جست و در مجلس او، ابن فراش او را زهر خورانید و او دریافت و از مجلس برخاست. وزیر بدو گفت به کجا شوی ؟ گفت: بدانجا که تو مرا فرستادی گفت: چون برسیدی پدر مرا درودگوی. گفت: راه من به دوزخ نیست. (2)
علّامه امینی درباره شخصیت و نبوغ ادبی شاعر می گوید:
" شاعر ما ابوالحسن علّى بن عبّاس جريح مولى عبدالله بن عيسى بن جعفر بغدادی، مشهور به ابن رومی، یکی از مفاخر عالم تشیّع و مردى فوق العادة و دارای ویژگی های ممتاز امت اسلامی است. زیبایی و ظرافت اشعار طلایی اش که فراوان هم می باشد؛ رونق بخش بلاغت عربی است. این اشعار از شمش های طلای ناب برتر؛ و از ستارگان آسمان فزون تر و نورانی تر است. از میان فنون مختلف شعر، ابن رومی در مدح، هجا، توصیف و تغزّل ممتاز شناخته شده است به طوری
ص: 99
که دیگران از رسیدن به پایگاهش ناتوان مانده؛ چشم ها به ادب و کمال او خیره شده است و او برتراز شبیه و نظیر است؛ چنان که فضل و کمالاتش از حساب بیرون می باشد ". (1)
ابن رومی، قصیده جیمیه ای را در رثای یحیی بن عمر بن حسين بن زید بن علی سروده است. یحیی کسی است که در مقابل دستگاه خلافت و رو در روی طاهریان حكّام خراسان، قیام کرد. ابن رومی در این قصیده، عباسیان را از آینده خود ترسانده و در چندین مورد به ظهور مهدی و برپایی حکومت علویان و در هم کوبیدن ستمگران اشاره کرده است و برای آل علی - علیهم السّلام - آرزوی روزی را کرده که دشمنانشان را در هم بکوبند و حقّشان را باز ستانند. در این قسمت برخی از ابیات آن قصیده را که شاهد بر این مدعا است، ذکر می کنیم: (2)
أَجْنُوا بَنِي الْعَبَّاسِ مِنْ شَنآنِكُمْ *** وَ أَوْكُوا عَلَى مَا فِي الْعِياب و أَشْرِجُوا (3)
ص: 100
و خَلُّوا ولاة السُّوء مِنْكُمْ و غَيَّهُم *** فَأَخرَى بِهِمْ أَنْ يَغْرَقُوا حَيْثُ لَجْجُوا (1)
نَظارٍ لَكُمْ أَنْ يُرْجِعَ الحقُّ راجعٌ *** إلَى أَهْلِهِ يَوْماً فَتَشْحُوا كَما شَجَوا (2)
عَلَى حِينَ لا عُذْرَ لِمُعْتَذِريكُم *** وَلا وَ لا لَكُم مِنْ حُجَّةِ اللهِ مَخْرَجُ (3)
فلا تُلْحِقُوا الآنَ الضَّعَائِنَ بَيْنَكُمْ *** وَ بَيْنَهم إن اللواقِحَ تُنتِجُ (4)
غُرِرْتُمْ لَئِنْ صَدَّقْتُم إِنَّ حَالَةً *** تَدُومُ لَكُمْ وَ الدَّهْرُ لَونانِ أَخْرَجُ (5)
لَعَلَّ لَهُمْ فِي مُنْطَوَى الْغَيْبِ ثائراً *** سَيَسْمَو لَكُمْ وَالصُّبْحُ في اللَّيل مؤلَجُ (6)
ص: 101
بِجَيْشٍ تَضِيقُ الأَرْضُ مِنْ زَفَراتِهِ *** لَهُ زَجَلٌ يَنْفِي الْوُحُوشَ وَ هَزْمَجٌ (1)
يُؤَيِّدُهُ رُكنانِ ثَبْتانِ رَجْلَةٌ *** وَ خَيْلٌ كَإرْسالِ الْجَرَادِ وَ أَوْشَجُ (2)
ص: 102
1- المنجد و فرهنگ لاروس
2- مبادى العربيه، ج 4، ص 379
3- مبادى العربيه، ج 4، ص 171.
4- بحار الانوار، ج 51، ص 162.
5- كفاية الاثر، ص 249.
6- الغدير، ج 2، ص 272.
7- ص 244
8- فرهنگ معین (اعلام)، ج 5، ص 574.
9- مبادى العربيه، ج 4، ص 388. 9 -
10- فرهنگ لغات قرآن، ج 2، ص 673
11- مؤمنون / 44.
12- فرهنگ لاروس.
13- فصلّت / 40.
14- جواهر البلاغه، ص 78.
ص: 103
ص: 104
ص: 105
ص: 106
از ولادت با سعادت حجّة بن الحسن العسكرى - روحی و ارواح العالمين له الفدا- نزدیک به دوازده قرن می گذرد. در این مدت طولانی، شعرای بسیاری، بخصوص شعرای فاضل و دانشمند، در مناسبت های مختلف، درباره مولا و سرورشان حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشّريف - نغمه سرایی ها کرده اند و آثار گران بها و با ارزشی را در این باب از خود به یادگار گذاشته اند.
شایان ذکر است که بیشتر این اشعار، مربوط به دو سه قرن اخیر است؛ بطوری که از قرن های سوم تا هشتم کمتر شاعری را می یابید که درباره امام زمان - عجل تعالى فرجه الشريف - شعری سروده باشد با آن که در این مدت طولانی، شعرای بزرگی همچون شریف رضی و صفی الدین حلّی، در آسمان شعر و ادب شیعه طلوع
ص: 107
کرده اند؛ اما متأسّفانه این دو بزرگوار هم حتّی یک بیت شعر در خصوص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دیوان هایشان ذکر نکرده اند. اگرچه، احتمال دارد که اشعاری را در بارهٔ حضرت سروده باشند؛ اما گردآورندگان اشعار آن ها، این گونه اشعار را در دیوان آن ها نیاورده اند و یا این که ممکن است، در طول سالیان متمادی، آن اشعار از دیوان آن ها حذف شده باشد.
از قرن نهم به بعد، این گونه اشعار رو به ازدیاد می رود و به خصوص در دو قرن اخیر، شعرا عنایت ویژه ای را به این امر مبذول داشتند؛ به گونه ای که کمتر شاعر شیعی را می یابید که دربارۀ بقيّة الله الاعظم - روحی و ارواح العالمين له الفدا - شعری نگفته باشد و ابراز محبتی نکرده باشد. مخصوصاً در قرن چهاردهم، قصاید متعدد با مضامین بسیار عالی توسط شاعران شیعه سروده شد و برخی از آنان به یک یا دو قصیده اکتفاء نکرده؛ بلکه دربارۀ آن حضرت ديوان شعر مستقل تأليف نموده اند.
علّت این امر روشن است؛ زیرا شیعیان و دوستداران اهل بیت، از نیمه اول قرن سوّم هجری که مقارن با غیبت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، در شرایط بسیار سخت و دشواری قرار گرفتند و تمامی حرکات و گفتار آنان، به شدت از طرف حكّام عصرشان، زیر ذره بین قرار گرفت و تقریباً، همان سختگیری که برای پیشوای مسلمانان، حضرت عسکری علیه السّلام - اجرا میشد؛ به نوعی دیگر، در مورد شیعیان اجرا می شد. بنابر این، در این دوران خفقان، طبیعی است که شعر کمتری در مورد امام زمان گفته شده باشد. دلیل دیگر این است که حکام جور، در این برهه از زمان، از قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شدت در هراس بودند و وجود مبارک آن حضرت را خطری بزرگ برای بقای حکومت خود می دانستند. از این رو، به هیچ وجه راضی و خشنود نبودند که در مجالس و محافل و در گفتارها و نوشته ها، حتی
ص: 108
نامی از آن حضرت برده شود. چه رسد به این که در مدح آن حضرت شعری سروده شود
اما در قرون بعدی، به خصوص در قرن حاضر این گونه تهدیدات و فشارها رو به نقصان نهاد و برای عاشقان حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - و از جمله برای شعرای شیعه، زمینه های مناسبی فراهم شد تا بتوانند احساسات و شوق و اشتیاق خود را نسبت به ساحت مقدس بقيّة الله الاعظم - روحی و ارواح العالمين له الفدا - در قالب عبارات و یا قصاید دل انگیز و بسیار زیبای خویش ابراز کنند و اشعار فراوانی را از خود به یادگار گذارند.
با توجه به انبوه اشعاری که در این دوره طولانی دربارهٔ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سروده شده؛ در این فصل برآنیم تا ضمن معرفی تنی چند از مشاهیر شعرای این دوره که دربارهٔ آن امام همام نغمه سرایی کرده اند؛ به بررسی برخی از قصاید و یا گزیده هایی از اشعار آنان که دربارۀ حضرت مهدی - سلام الله عليه - سروده اند، بپردازیم تا بدینوسیله هم با اسلوب ها و مضامین این گونه اشعار آشنا شویم و هم با سرایندگان آن ها در ضمن، این فصل، مقدّمه ای باشد برای ورود به فصل چهارم
ص: 109
گزینش شعرایی که بنا داریم با تفصیل بیشتر پیرامون شخصیّت آنان و اشعارشان سخن بگوییم، با توجّه به یکی از دو اصل زیر صورت گرفته است:
1- کثرت اشعار شاعر دربارهٔ آن حضرت (علیه السلام). برخی از شاعران بیش از سه هزار بیت شعر در خصوص حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - سروده اند و حتّى بعضی از آنان، در این زمینه دارای دیوان شعر می باشند
2- زیبایی و جذّابیّت قصیدهٔ شاعر و استحکام آن از جهت ادبی و بلاغی؛ مخصوصاً آن جا که قصیده بر زبان شاعری جاری شده که علاوه بر طبع شعر، از توانایی علمی بالایی برخوردار است و مسایل دقیق علمی و تاریخی مستند را با الفاظی زیبا در شعر خود آورده است، بنابر این، در این فصل، ممکن است از شاعری سخن بگوییم که بیش از یک یا دو قصیده، درباره مهدی موعود - عجل الله تعالى فرجه الشريف - نسروده است؛ ولی به قدری شاعرانه و فاضلانه است که با ده ها قصیده برابری می کند.
شیخ بهائی از شخصیت های برجسته ای است که شهرتی عالمگیر دارد. فضیلت و دینداری و تبحر او در علوم مختلف، زبانزد عام و خاص است و از هرگونه وصف و ستایشی بی نیاز. او یکی از نوابغ و مفاخر امت اسلامی است. کثرت و گرانسنگی تألیفاتش، بهترین گواه بر مقام شامخ علمی اوست. (1) علامه امینی در کتاب ارزشمند " الغدیر " دربارۀ تألیفات با ارزش شیخ بهائی می گوید:
هر چند دست تقدیر زندگانی شیخ بهائی را در هم پیچید و مرگ، او را از دیدگان ما پنهان کرد لیکن علم فراوان او و آثار ارزشمندش، او را در عرصه روزگار جاوید نگه داشته است" (2)
آن گاه علامه اسامی هفتاد و هفت اثر گران قدر از شیخ بهائی را ذکر می کند که برخی از آن ها بدین قرار است: 1- جامع عباسی در فقه؛ 2- حاشیه بر تفسیر بیضاوی؛ 3- شرح تفسير بيضاوى؛ 4- رياض الأرواح (منظومه)؛ 5- توضيح المقاصد؛ 6- حواشی برکشاف؛ 7- لغز الكشاف؛ 8- اسرار البلاغه؛ 9- حدائق الصالحين (شرح صحيفه سجاديه)؛ 10- گربه و موش؛ 11- شرح دعای صباح؛ 12- حاشیه بر مطول؛ 13- رساله ای در مواریث؛ 14- بحر الحساب؛ 15- زبدة الأصول؛ 16- تنبيه الغافلين؛ 17- تهذيب النحو؛ 18- دراية الحديث؛ 19- المخلاة؛ 20- خلاصة الحساب؛ 21- العروة الوثقى در تفسير؛ 22- کتابی در اثبات وجود قائم؛ 23- رساله ای در طبقات الرجال؛ 24- کتاب اربعین؛ 25- تشریح الافلاک؛ 26- کشکول
ص: 111
همچنین، او دارای آثار دیگری از قبیل اشعاری از نوع مثنوی و قصیده و ارجوزه می باشد و نیز حاشیه هایی بر بعضی از تألیفات خودش دارد. گروهی از علمای معاصر وی و همچنین دانشمندان پس از وی، شروح و تعلیقاتی به نظم یا نثر بر آثار او نوشته اند که از توجه و اعتنای شدید آن ها به این آثار و مراتب بزرگداشت مؤلف آن از جانب آن ها، حکایت می کند. (1)
شیخ بهائی شاعری توانا در ادب فارسی و عربی است و در هر دو زبان، اشعار فراوانی را از خود به یادگار گذاشته است. او در مدح بقيّة الله الاعظم حجّة بن الحسن العسكری دو قصیده بسیار زیبا به عربی سروده است؛ یکی از این دو، قصيدة وسيلة الفوز و الأمان في مدح صاحب الزمان است که مورد توجه بسیاری از شعرا و فضلا قرار گرفته است؛ به گونه ای که برخی همچون شیخ جعفر خطی بحرانی متوفی به سال (1028 ه-. ق) و امیر محمد ابراهیم حسینی قزوینی، متوفی به سال (1145 ه-. ق) با اشعار زیبای خود به استقبال آن رفته اند. و بعضی همچون، سید عبدالله جزائری، متوفی به سال (1173 ه-. ق) که از احفاد محدّث جزایری است؛ آن را تضمین کرده اند و گروه دیگر آن را شرح کرده اند که از آن جمله است:
1- شیخ جعفر نقدی، متوفی به سال (1370ه-. ق) در دو جلد به نام " منن الرحمن ".
2- احمد بن على عدوى منينی، متّوفی به سال (1173ه-. ق) در یک مجلد به نام " فتح المنّان ". (2)
با توجّه به این که این دو قصیده، از ارزش ادبی والایی برخوردارند و دارای
ص: 112
مفاهیم بسیار بلند و ارزشمندی می باشند؛ به ترجمه و شرح آن می پردازیم:
قصيدة وسيلة الفوز و الأمان في مدح صاحب الزّمان: (1)
سَرَى الْبَرْقُ مِنْ نَجْدٍ فَجَدَّدَ تَذْكَارِي *** عهوداً بِحُزْوَى و العُذَيبِ وَ ذِي قارٍ (2)
و هَيَّجَ مِنْ أَشْواقِنا كُلَّ كَامِنٍ *** وَ أَجَّجَ فِي أَحْشائِنا لاعِجَ النَّارِ (3)
ص: 113
ألا يا لُيَيْلاتِ الْغُوَيرِ وَ حاجِرٍ *** سُقِيتَ بِهَامٍ مِن بَنِي المُزْنَ مِدْرَارِ (1)
ص: 114
وَ یا جِيرَةً بِالْمَأْ زِمِينَ خِيامُهُمْ *** عَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ مِنْ نازح الدّارِ (1)
خَلِيلَيَّ مالِي و الزَّمانَ كَأَنّما *** يُطالبُني فِي كُلِّ وَقتِ بأوتارٍ (2)
فَأَبْعَدَ أَحْبَابِي وَ أخْلَى مَرابعي *** وَ أَبْدَلَنِي مِنْ كُلِّ صَفْوٍ بأكدارِ (3)
وَ عادَلَ بِي مَنْ كانَ أَقْصَى مَرامِهِ *** مِنَ الْمَجْدِ أَنْ يَسْمُو إِلَى عُشْرِ مِعْشَارِي (4)
ص: 115
ألَم يَدْرِ أنِّى لا أُذِلُّ ليِخَطبه *** و إن سامَني بَخْساً و أرخص أشعاري (1)
مَقامِي بَفَرْقِ الْفَرْقَدَيْنِ فَمَا الَّذِى *** يُؤَثُرُهُ مَشعَاهُ فِي خَفْضِ مِقْدارِي (2)
ص: 116
و إنِّي امْرُةٌ لا يُدْرِكُ الدَّهْرُ غايَتِي *** وَ لا تَصِلُ الأَيْدِي إِلَى سِرِّ أَغْوارِي (1)
أخالِطُ أَبْناءَ الزَّمَانِ بِمُقْتَضَى *** عُقُولِهِمْ كَيْ لَا يَقُوهُوا بِإِنكار (2)
وَأَظْهَرُ أَنَّى مِثْلُهُمْ تَسْتَفِرُّنِي *** صُرُوفُ اللَّيالي باختِلاءٍ و إمْراءٍ (3)
و أني ضاوِي الْقَلْبِ مُسْتَوْفِرُ النُّهَى *** أَسَرُّ بِيُسْرِ أَوْ أَمَلُّ بإغسارٍ (4)
ص: 117
وَ يُضْجِرُنِي الْخَطْبُ الْمَهُولُ لِقاؤُهُ *** وَ يُطْرِبُنِي الشّادِي بِعُودٍ وَ مِزْمارٍ (1)
وَ يُصْمِي فُؤادِي ناهِدُ الثَّذي كاعِبٌ *** بِأَسْمَرَ خَطّارٍ وَ أَحْوَرَ سَحَارٍ (2)
ص: 118
وَ أَنِّي سَخِيٌّ بالدُّمُوع لِوَقفَةٍ *** عَلَى طَلَلٍ بالٍ وَ دارِسِ أَحْجارٍ (1)
وَ ما عَلِمُوا أَنِّي أَمْرُوٌ لا يَرُوعُنِي *** تَوالَي الرَّزايا فِي عَشِيَّ وَ إِبْكارٍ (2)
إذا دُكَّ طُورُ الصَّبْرِ مِنْ وَقْعِ حَادِثٍ *** فَطُورُ اصْطباري شامِعٌ غَيْرُ مُنْهارٍ (3)
وَ خَطَّبٍ يُزِيلُ الرُّوعَ أيْسَرُ وَقعِهِ *** کَؤُودٍ كَوَخْزٍ بالأسِنَّةِ سَعّارٍ (4)
ص: 119
تَلَقَّيْتُهُ وَ الْحَتْفُ دُونَ لِقائِهِ *** بِقَلْبٍ وَ قُورٍ بِالْهَزَاهَزِ صَبّارٍ (1)
وَ وَجْهٍ طَلِيقٍ لايُمَلُّ لِقاؤُهُ *** وَ صَدْرٍ رَحِيبٍ فِي وُرُودٍ و إصدارٍ (2)
وَ لَمْ أَبْدِهِ كَيْلا يُسَاءَ لِوَقْعَهَ *** صَدِيقِي وَ يَأْسَى مِنْ تَعَشُّرِهِ جَارِي (3)
وَ مُعْضِلَةٍ دَهْماءَ لا يَهْتَدِي لَها *** طَرِيقٌ وَلا يُهدى إلى ضَوْئِها السّارِي (4)
ص: 120
تَشِيبُ النَّواصِى دونَ حَلَّ رُمُوزِها *** و يُحْجِمُ عَنْ أغوارِها كُلُّ مِغوارٍ (1)
أَجَلْتُ جِيادَ الْفِكرِ فِي حَلَباتِها *** وَ وَجَّهْتُ تِلْقاها صوائِبَ أَنْظَارِى (2)
فَأَبْرَزُتُ مِنْ مَسْتورها كلَّ غامضٍ *** وَ ثَقَّفْتُ مِنْهَا كُلَّ قَسْوَرٍ سَوّارٍ (3)
ص: 121
أ أضْرَعُ لِلْبُلوَى وَ أَغْضِي عَلَى الْقَذى *** وَ أَرْضَى بِما يَرْضَى بِهِ كُلِّ مِخْوارٍ (1)
وَ أَفْرَحُ مِنْ دَهْرِي بِلَذَّةِ ساعةٍ *** وَ أَقْنَعُ مِنْ عَيْشِي بِقَرْصِ وَ أَطْمارٍ (2)
ص: 122
إذاً لا وَرَى زَنْدِي وَ لاعَزَّ جَانِبِي و *** لَابَزَغَتْ فِي قِمَّةَ الْمَجْدِ أَقْمارِي (1)
وَ لا بُلَّ كَفِّي بِالسَّماح وَ لا سَرَتْ *** بِطِيبِ أَحَادِيثِي الرُّكابُ وَ أَخْبَارِي (2)
وَ لَا انْتَشَرَتْ فِي الْخَافِقَينِ فَضَائِلِي *** وَ لا كان فِي الْمَهْدِي رائِقُ أَشعارى (3)
خَلِيفِةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ ظِلّه *** عَلَى ساكِنِي الْغَبْراءِ مِنْ كُلِّ دَيَارٍ (4)
هُوَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى الَّذِي مَنْ بِذَيْلِهِ *** تَمَسَّكَ لا يَخْشَى عَظائمَ أَوْزارٍ (5)
ص: 123
إمامُ هُدًى لاذَ الزَّمانُ بظِلّهِ *** وَ أَلْقَى إِلَيْهِ الدَّهْرُ مِقوَدَ خَوّارٍ (1)
وَ مُقْتَدِرٌ لَوْ كَلَّفَ الصُّمَّ نُطقَها *** بأَجاذرها فاهَتْ إِلَيْهِ بِأَجْدَارٍ (2)
عُلُومُ الْوَرَى فِي جَنْبِ أَبْحُرِ عِلْمِهِ *** كَغُرفَةِ كَفٍّ أَوْ كَغَمْسَةِ مِنْقارٍ (3)
فَلَوْ زارَ أَفْلاطُونُ أَعْتابَ قُدْسِهِ وَلَمْ *** یُعْشِهِ عَنْهَا سَواطِعُ أَنْوارٍ (4)
ص: 124
رأَى حِكْمَةً قُدْسِيَّةً لا يَشُوبُها *** شَوائِبُ أَنْظارٍ وَ أَدْناسُ أَفْكارٍ (1)
بإشراقِها كُلُّ العَوالِمِ أَشرَقَت *** لِما لاحَ فِي الكَونَيْنِ مِنْ نُورِها السَارِي (2)
إمامُ الْوَرَى، طَوْدُ النُّهَى مَنْبَعُ الْهُدَى *** وَ صاحِبُ سِرّ اللهِ فِي هَذِهِ الدّارِ (3)
بِهِ الْعَالَمُ السُّفْلِيُّ يَسْمُو وَ يَعْتَلِي *** عَلَى الْعَالَمِ العُلْوِيِّ مِنْ غَيْرِ إِنْكَارٍ (4)
وَ مِنْهُ الْعُقُولُ الْعَشْرُ تَبْغِي كَمالَها *** وَ لَيْسَ عَلَيْهَا فِي التَّعَلُّمِ مِنْ عَارٍ (5)
ص: 125
هَمَّامٌ لَوِ السَّبْعُ الطِّباقُ تَطَابَقَتِ عَلَى *** نقْضَ مَا يَقْضِيهِ مِنْ حُكْمِهِ الْجاري (1)
لَنُكِّسَ مِنْ أَبراجِها كُلِّ شَامِخٍ *** وَ سُکِّنَ مِنْ أَفْلَاكِهَا کُلُّ دَوّارِ (2)
ولا انْتَشرَتْ مِنْهَا الثَّوَابِتُ خیفةً *** وَ عَافِ السری فی سُورُهَا کلُّ سَیّارٍ (3)
أَيا حُجَّةُ اللَّهُ الَّذِي لَيْسَ جَارِياً *** بِغَيْرِ الَّذِي يَرْضَاهُ سَابِقُ أَقدارِ (4)
ص: 126
وَ يا مَنْ مَقالِيدُ الزَّمانِ بِكَفِّهِ *** وَ ناهِيكَ مِنْ مَجْدٍ بِهِ خَصَّهُ الْبارِي (1)
أغِثْ حَوْزَةَ الإِيمَانِ وَ أَعْمُرْ رُبُوعَهُ *** فَلَمْ يَبْقَ مِنْها غيرُ دارِسِ آثارِ (2)
وَ أَنْقِذْ كِتابَ اللهِ مِنْ يَدِ عُصْبَةٍ *** عَصَوا و تمادَوا فِي عُتُوٍّ وَ إِصْرارٍ (3)
ص: 127
يَحِيدُونَ عَنْ آيَاتِهِ لِرِوايةٍ *** رَواها أَبُوشَعْيُونَ عَنْ كَعْبِ الأَحْبَارِ (1)
و في الدين قد قاسُوا وعاثُوا و خَبِّطُوا *** بآرائِهِمْ تَخْبِيطَ عَشَواءَ مِغسارٍ (2)
ص: 128
وَ أَنْعِشْ قُلُوباً فِي انْتِظارِكَ قُرِّحَتْ *** وَ أَضْجَرَها الأعْداءُ أيَّةَ إضْجَارٍ (1)
وَ خَلِّصْ عِبادَ اللهِ مِنْ كُلِّ عَاشِمٍ *** وَ طَهُرْ بِلادَ اللهِ مِنْ كُلِّ كَفَّارٍ (2)
وَ عَجِّلْ فَداك العالَمُونَ بِأَسْرِهِمْ *** و بادِرْ عَلَى اسْم اللهِ مِنْ غَيْرِ إنظارٍ (3)
تَجِدْ مِنْ جُنودِ اللهِ خَيْرَ كَتائِبَ *** وَ أكْرَمَ أَعْوَانٍ وَ أَشْرَفَ أَنْصَارٍ (4)
ص: 129
بِهِمْ مِنْ بَنِي هَمْدَانَ أَخْلَصُ فِتْيَةٍ *** يَخُوضُونَ أَعْمارَ الْوَغَى غَيْرَ فُكّارٍ (1)
بَكُلِّ شَدِيدِ الْبَأْسِ عَبْلٍ شَمَرْدَلٍ *** إِلَى الْحَتفِ مِقدامٍ عَلَى الهَوْلِ مِصْبَارٍ (2)
تُحاذِرُه الأَبْطالُ فِي كُلِّ مَوْقِفٍ *** و تَرْهَبُهُ الفُرسانُ فِي كُلّ مِضْمارٍ (3)
أَيا صَفْوَةَ الرَّحْمَنِ دُونَكَ مِدْحَةٌ *** كَدُرِّ عُقُودٍ فِي تَرائِبٍ أَبْكاراً (4)
ص: 130
يُهَنَّأُ ابْنُ هَانِي إِنْ أَتَى بِنَظِيرِها *** وَ يَعْنُو لَهَا الطَّائِيُّ مِنْ بَعْدِ بَشَارٍ (1)
إلَيْكَ الْبَهَائِيُّ الْحَقِيرُ يَزُفُّها *** کغانِيَةٍ مَيَّاسَةِ الْقَدِّ مِعْطارٍ (2)
تَغارُ إِذا قِيسَتْ لَطافَةُ نَظْمِها *** بِنَفْحَةِ أَزْهَارٍ وَ نَسْمَةِ أَسْحَارٍ (3)
إِذا رُدَّدَتْ زادَتْ قَبُولاً كَأَنَّها *** أَحادِيثُ نَجْدٍ لا تُمَلُّ بِتَكْرارٍ (4)
ص: 131
*رباعیاتی از شیخ بهائی در مدح صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف): (1)
یا کراماً صَبْرُنا عَنْهُمْ مَحال *** إنَّ حالِي مِنْ جَفَاكُمْ شَرٌّ حال
إنْ أَتَى مِنْ حَيْكُمْ رِيحُ الشَّمال *** صرْتُ لا أَدْرِى يَمِينِي مِنْ شِمال (2)
***
حَبَّذا رِيحٌ سَرَى مِنْ ذِي سَلَمْ *** مِنْ رُبَى نَجْدِ وَ سَلْعِ وَالْعَلَمُ
ص: 132
أذهَبَ الأحْزانَ عَنا و الألم *** و الأمانِي أُدْرِكَتْ والهمُّ زال (1)
***
يا أُخِلائِي بِحزْوَى وَ الْعَقِيقُ *** ما يُطِيقُ الْهَجْرَ قَلْبِي مَا يُطِيق
هَلْ لِمُشْتَاقٍ إِلَيْكُمْ مِنْ طَرِيق *** أَمْ سَدَدْتُمْ عَنْهُ أَبْوابَ الوصال (2)
***
لا تَلُومُونِي عَلَى فَرْطِ الضَّجَرْ *** لَيْسَ قَلْبِي مِنْ حَدِيدِ أَوْ حَجَرْ
فاتَ مَطْلُوبِي وَ مَحْبُوبِي هَجَرْ *** وَ الْحَشَا فِي كُلِّ أَن فِي اشْتِعال (3)
مَنْ رَوَى وَجْدِي لِسُكّان الحجُون *** قالَ ما هذا هَوىً هذا جُنُونْ
ص: 133
أَيُّهَا اللُّوّامُ ماذا تَبْتَغُونَ *** قَلْبِي المُضْنى وَ عَقْلِى ذُواعْتِقال (1)
***
يا نُزُولاً بَيْنَ جَمْع والصَّفا *** يا كِرامَ الْحَيِّ يا أَهْلَ الْوَفا
كانَ لِي قَلْبٌ حَمُولٌ لِلْجَفا *** ضاعَ مِنّي بَيْنَ هَاتِيك التَّلال (2)
***
يا رَعاكَ اللهُ يا رِيحَ الصَّبا *** إِنْ تَجُزْ يَوْماً عَلَى وادِي قُبا
سَلْ أَهَيْلَ الْحَىِّ فِي تِلْكَ الرُّبا *** هَجْرُهُمْ هَذا دَلالٌ أَمْ مَلال (3)
ص: 134
جيرَةٌ فِي هَجْرِنا قَدْ أَسْرَفُوا *** حالُنا مِنْ بَعْدِهِمْ لا يُوصَفُ
إن جَفَوا أَوْ واصلوا أَوْ أَتْلَفُوا *** حُبُّهُمْ فِي الْقَلْبِ باقٍ لا يَزال (1)
***
هُمْ كِرامُ ما عَلَيْهِمْ مِنْ مَزِيد *** مَنْ يَمُتْ فِي حُبِّهِمْ يَمْضِ شَهِيد
مِثْلَ مَقْتُولٍ لَدَى المَولَى الْحَمِيد *** أَحْمَدِئَ الْخُلْقِ مَحْمُودِ الْفِعَالِ (2)
***
صاحِبُ الْعَصْر الإمامُ الْمُنْتَظَرْ *** مَنْ بِما يَأْبَاهُ لا يَجْرِي الْقَدَرْ
حُجَّةُ اللهِ عَلَى كُلِّ الْبَشَرَ *** خَيْرُ أهل الأرْضِ فِى كُلِّ الْخِصال (3)
ص: 135
***
مَنْ إِلَيْهِ الْكَوْنُ قَدْ أَلْقَى الْقِياد *** مُجْرياً أحْكامَهُ فِيما أراد
إِنْ تَزُلْ عَنْ طَوْعِهِ السَّبْعُ الشَّداد *** خَرَّ مِنهَا كُلُّ سامِي السَّمْكِ عال (1)
***
شَمْسُ أَوْجَ الْمَجْدِ مِصْباحُ الظَّلام *** صَفْوَةُ الرَّحْمَنِ مِنْ بَيْنِ الأنام
أَلأمام بن الإمامِ بنِ الإمام *** قُطْبُ أفلاكِ الْمَعالِي وَ الْكَمال (2)
ص: 136
***
فاقَ أَهْلَ الأرْضِ فِي عِزَّ وَجَاه *** وَ ارْتَقَى فِى الْمَجْدِ أَعْلَى مُرْتَقاه
لَوْ مُلُوكُ الأَرْضِ حَلُّوا في ذراه *** كان أَعْلَى صَفِّهِمْ صَفًّ النعال (1)
***
ذُواقْتِدارٍ إِنْ يَشَأْ قَلْبَ الطَّباع *** صَيَّرَ الأظلامَ طَبْعاً لِلشُّعاع
وَ اَرْتَدَى الإِمْكَانَ بُرْدَ الأَمْتِناع *** قُدْرَةٌ مَوْهُوبَةٌ مِنْ ذِي الْجَلال (2)
***
ص: 137
يا أَمِينَ اللَّهِ يا شَمْسَ الهُدَى *** يا إمامَ الْخَلْقِ يا بَحْرَ النَّدَى
عَجِّلَنْ عَجِّلْ فَقَدْ طالَ المَدَى *** وَاضْمَحَلَّ الدِّينُ وَ اسْتَوْلَى الضَّلال (1)
***
هاكَ يا مَوْلَى الْوَرَى نِعْمَ المُجِير *** مِنْ مَواليِكَ البَهائِيُّ الْفَقِير
مِدْحَةً يَعْنُو لِمَعْناها جَرِير *** نَظْمُها يُزْرِى عَلَى عِقْدِ اللآل (2)
ص: 138
***
يا وَلِي الأمْرِ يا كَهْفَ الرَّجا *** مَسَّنِي الضُّرُّ وَ أَنْتَ الْمُرْتَجَى
وَ الْكَرِيمُ المُسْتَجابُ المُلْتَجا *** غَيْرُ مُحْتاجٍ إلَى بَسْطِ السُّؤال (1)
على بن عيسى ملّقب به بهاءالدّین اربلی، عالمی فاضل، محدّث، شاعر،،ادیب منشی و کاتبی برگزیده و دارای سروری و سیادت بود. چندی کاتب والی اربل بود؛ آنگاه در زمان صاحب دیوان علاءالدین به بغداد آمد و در دیوان انشاء خدمت کرد. پس از آن، در دولت سعد الدولة يهودى موصلی بازارش سست شد؛ چرا که اصحاب دولت را رغبت در صنعت او نبود؛ و باز پس از زوال دولت وی که بیش از دو سال به طول نینجامید، به مقام پیش بازگشت. (2)
علی بن عیسی اربلی، از بستگان خاندان جوینی است و علاءالدّین همان است
ص: 139
که سعدی در چند قصیده مدح او گفته است و ابن میثم، شرح نهج البلاغه را به نام او نوشته است. (1)
علّامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر می نویسد: " بهاء الدین ابوالحسن علی بن فخرالدّین عیسی بن ابی الفتح اربلی، مقیم بغداد و مدفون در آن، یکی از نوابغ و از دانشمندان کم نظیر جهان اسلام است که با دانش و معلومات چشمگیرش، در قرن هفتم درخشید. او در زمره بزرگ ترین علمای علم ادب پیش از خود قرار دارد و اگر چه لؤلؤ نگارش، به وسیلۀ او گرد آوردی شده و گردن بند شعر از او نظم یافته است؛ اما با این حال، او یکی از سیاستمداران عصر درخشانش بوده که شانه های وزارت به وسیلۀ او بالا رفت و بساط آن رونق گرفت؛ چنان که حقیقت فقه و حدیث به وسیلۀ او آشکار گردید و سنگرهای مذهب به وسیلهٔ او حمایت شد و کتاب ارزشمند کشف الغمه بهترین کتابی است که دربارۀ تاریخ پیشوایان دین و نشان دادن فضائلشان و دفاع از حریمشان و دعوت به سوی آنان، نوشته شده است و آن کتاب دلیل قاطع بر دانش زیاد او و مهارتش در حدیث و ثباتش در مذهب و نبوغش در ادب و جلوه اش در شعر است " (2)
بهاء الدين اربلی، علاوه بر کتاب کشف الغمّه دارای آثار دیگری است؛ از جمله: رسالة الطيف و چند رسالهٔ دیگر و همچنین دارای دیوان شعری است. او در مدح ائمّه اطهار - عليه السّلام - اشعار فراوانی سروده که برخی از آن ها را، در کتاب کشف الغمّه ذکر کرده است. (3) از جمله اشعاری که در این کتاب آورده، سه قصیده است که
ص: 140
در مدح امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - سروده است. و قصیده زیر یکی از آن قصاید است: (1)
إِنْ شِيْتَ تَتْلُو سُورَ الْحَمَد *** فَخَيْرِ الأطقوال فِي الْمَهْدِيّ (2)
وَ أمْدَحْ إماماً حاز خصل العُلَى *** وَ فازَ بِالسُّودَدِ وَ الْمَجْدِ (3)
إمامٌ حَقِّ نُورُهُ ظَاهِرٌ *** كَالشَّمْسِ فِي غَوْرٍ وَ فِي نَجْدِ (4)
القائِمُ الْمَوْجُودُ وَ المُنْتَمَى *** إلَى الْعُلَى بِالآبِ والجَدِّ (5)
وَ صاحِبُ الأَمْرِ وَ غَوْثُ الْوَرَى *** وَ حِصْتُهُمْ فِي الْقُرْبِ وَالْبُعْدِ (6)
وَ ناشِرُ الْعَدْلِ وَ قَدْ جَارَتِ *** الأيامُ وَ النّاسُ عَنِ القَصْدِ (7)
ص: 141
وَ المُنْصِفُ الْمَظْلُومِ مِنْ ظالِمٍ *** وَ الْمَلْجَأَ الْمَرْجُو وَ المَحْدِىّ (1)
و باذِلُ الرفدِ إِلى أَنْ يُرَى *** لا أَحَدٌ يَرْغَبُ فِي الرَّفْدِ (2)
ص: 142
جلَّتْ أَيادِيهِ وَ آلاؤُهُ *** وَ الْحَمْدُ لِلْواهِبِ عَنْ عَدً (1)
وَ أَصْبَحَتْ أَيامُهُ لاَ انْقَضَتْ *** وَلا تَوَلَّتْ جَنَّةُ الخُلْدِ (2)
سِیرَتُهُ تَهْدِى إِلَى فَضْلِهِ *** وَ هَدْيُهُ يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ (3)
يَمْنَعُ بَاللَّهِ وَ يُعْطِي بِهِ *** مُوَفَّقٌ فِي الْبَذل وَ الرَّدِّ (4)
لَيْسَ لَهُ فِي الْفَضْلِ مِنْ مُشْبِهٍ *** وَلا لَهُ فِي النُّبْل مِنْ نِدِّ (5)
أَلْعِلْمُ وَ الْحِلْمُ وَ بَذْلُ النَّدَى *** جاوَزَ فِيهِ رُتَبَ الْحَدِّ (6)
ص: 143
قَدْ عَمَّهُ اللهُ بِأَلْطانِهِ *** وَ خَصَّهُ بِالطَّالِعِ السَّعد (1)
أَدْعُوهُ مَوْلايَ وَ مَنْ لِي بِأنْ *** يَقُولَ لِي إِنْ قالَ يا عَبْدِي (2)
أَدْعُو بِهِ اللهَ وَ ما مَنْ دَعَا *** بمِثْلِهِ يُجِبْهُ بِالرَّدِّ (3)
أَعِدُّهُ ذُخْراً وَ أَرْجُوُه فِي *** بَعْثِي وَ فِي عَرْضِي وَ فِي لَحْدِي (4)
فَلَيْتَ مَوْلايَ وَ مَوْلَى الْوَرَى *** يَذْكُرُنِي فِي سِرِّهَ بَعْدِي (5)
وَ لَيْتَهُ يَبْعَثُ لِي دَعْوَةً *** يَسْعَدُ فِي الأُخْرَى بِها جَدِّي (6)
مولاي أشواقِيَ تُزْكِي الجَوىَ *** لِأنَّها دائِمَة الْوَقْدِ (7)
أَودُّ أن ألقاكَ فِي مَشهَدٍ *** أَشْرَحُ فِيها مُعْلِناً وُدّي (8)
ص: 144
بَرَّحَ بي وجدٌ إلى عالمٍ *** بِما أُعانيه من الْوَجْدِ (1)
وَ هِمْتُ فِي حُبِّ فَتَّى غَائِبٍ *** وَ هُوَ قَرِيبُ الدّارِ فِي الْبُعْدِ (2)
فَاعْطِفْ عَلَيْنا عَطْفَةً وَ أَشْفِ ما *** تَلْقاهُ مِنْ هَجْرٍ وَ مِنْ ضِدَّ (3)
وَ أظْهَرْ ظُهُورَ الشَّمْسِ وَ اكْشِفْ لَنا *** عَنْ طَالِعٍ مُذْ غِبْتَ مُسْوَدَّ (4)
قَدْ تَمَّ ما أَلَّفْتُ مِنْ وَصْفِكُمْ *** فجاء كالرَّوْضَةِ وَالعِقْدِ (5)
وَ لَسْتُ فِيهِ بالغاً حَقَّكُمْ *** لكِنْ عَلَى مَا يَقْتَضِي جَهْدِي (6)
فَإِنْ يَكُنْ حُسْنٌ فَمِنْ عِنْدِكُمْ *** أَو كانَ تَقْصِيرٌ فَمِنْ عِنْدِي (7)
و رِفدُكُمْ أَرْجُوهُ فِي مَحْشَرِي *** يا باذِلِي الإِحْسانِ وَ الرَّفْدِ (8)
ص: 145
وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ شُكْراً لَهُ *** أَهْلُ النَّدَى وَالشَّكْرِ وَالْحَمْدِ (1)
حيدر بن سليمان بن داود بن حیدر مکنّی به ابوالحسین، در نیمه شعبان در قریه بیرمانه استان حلّه متولّد شد. او نویسنده ای خوش خط، ادیبی توانا و از مشهورترین شعرای عراق به شمار می آمد. آثاری به قرار زیر دارد:
1- الدّر الیتیم (این کتاب دیوان بزرگی است از شاعر؛ حاوی اشعار فراوان راجع به اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام).
2- العقد المفصّل فى قبيلة المجد المؤثل.
3- دمية القصر في شعراء العصر
4- الاشجان فی مراثی خیر انسان
نسب شاعر به حسین بن علی بن ابيطالب - عليهم السّلام - می رسد و در مدایح و مراثی اهل بیت، مخصوصاً در رثای امام حسین - علیه السلام - دارای اشعار فراوان است و به شاعر اهل بیت معروف است. (2)
شاعر در دیوان ارزشمندش، اشعار فراوانی راجع به امام زمان - علیه السّلام - سروده که عدد ابیات آن از چهارصد متجاوز است. (3) وی در قصیده عینیه ای که دربارۀ آن حضرت سروده، می گوید: (4)
ص: 146
ماتَ التَّصَبُّرُ فِي انْتِظارِك أَيُّهَا الْمُحْيِي الشَّرِيعَة *** فَانْهَضْ فَما أَبْقَى التَّحَمُّلُ غَيْرَ أَحْشَاءٍ جَزُوعَة (1)
قَدْ مُزَّقَتْ ثَوْبُ الأَسَى وَ شَكَتْ لِواصِلَها القَطِيعة *** فَالسَّيْفَ إِنَّ بِهِ شِفاءٌ قُلُوبِ شِيعَتِكَ الْوَجِيعَة (2)
فَسَواهُ مِنْهُمْ لَيْسَ يُنْعِشُ هَذِهِ النَّفْسَ الصَّرِيعَة *** طالَتْ حِبالُ عَواتِقَ فَمَتَى تَعُودُ بِهِ قَطِيعَة (3)
كَمْ ذَا الْقُعُودُ وَ دِينَكُم هُدِمَتْ قَواعِدُهُ الرَّفِيعَة *** تَنْعَى الْفُرُوعُ أُصُولَهُ وَ أُصُولُه تَنْعَى فُرُوعَه (4)
ص: 147
فِيهِ تَحَكَمَ مَنْ أَبَاحَ الْيَومَ حُرْمَتَهُ الْمَنِيعَةَ *** مَنْ لَوْ بِقِيمَةِ قَدْرِهِ عَالَيْتَ ما ساوَى رَجِيعَة (1)
فَاشْحَذْ شَبا عَضْبٍ لَهُ الْأَرْواحُ مُذْعِنَةٌ مُطِيعَة *** إِنْ يَدْعُها خَفَّتْ لِدَعْوَتِهِ وَ إِنْ تَقُلَتْ سَرِيعة (2)
و اطلُبْ بِهِ بِدَمِ القَتِيل بِكَرْبَلاء فِي خَيْرٍ شِيعَة *** ماذا يَهِيجُكَ إنْ صَبَرْتَ لِوَقْعَةِ الطَّفْ الفَظِيعَة (3)
أنَرَى تَجيءُ فَجيعةً بِأَمَضَّ من تلكَ الفجيعة *** حَيْثُ الْحُسَينُ عَلَى الثَّرَى خَيْلُ العِدا طَحَنَتْ ضُلُوعَه (4)
ص: 148
قَتَلَتْهُ آل أُمَيَّة ظامٍ إلى جنب الشريعة *** وَ رَضِيعُهُ بَدَمِ الْوَرِيدِ مُخَضَّبٌ فَاطْلُبْ رَضِيعَه (1)
يا غَيْرَةَ اللهِ أهْتفي بحَمِيَّة الدين المنيعة *** وَ ضَبا انْتِقامِكَ جَرِّدِي لِطَّلَى ذَوِي الْبَغْيِ التَّلِيعَة (2)
وَ دَعِي جُنُودَ اللهِ تَمْلاً هذه الأرض الوَسِيعَة *** و اسْتَأْصِل حَتَّى الرّضيع لآل حَرْبٍ وَ الرَّضِيعَة (3)
ص: 149
ما ذَنْبُ أَهْلِ الْبَيْتِ حَتَّى مِنْهُم أَخْلُوا رُبُوعَه *** تَرَكُوهُم شَتَّى مَصارِعُهُمْ وَأَجْمَعُها فَظِيعَة (1)
ابویحیی سید جعفر بن ابى الحسين حلّی نجفی، ادیبی فاضل، آشنا به علوم دینی، خوش ذوق و خوش برخورد، از مشاهیر شعرای عصر خودش به شمار می آید. (2) وی دیوان شعری دارد که بعد از وفاتش، توسط برادرش سیّد هاشم جمع آوری شد و با نام سحر بابل وسجع البلابل به چاپ رسیده است. شاعر در این ديوان، در ضمن چهار قصیده که مجموعاً بالغ بر 120 بیت می شود، دربارۀ امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - سخن گفته است. در یکی از این قصاید می گوید. (3)
يا قَمَرَ التَّم إلامَ السِّرَارْ *** ذابَ مُحِبُّوكَ مِنَ الإنْتِظارُ (4)
ص: 150
لَنا قُلُوبٌ لَك مشتاقةٌ *** كَالنَّبْتِ إِذْ يَشْتاقُ صَوْبَ الْقُطار (1)
فَيا قَرِيباً شَ ريباً شَفَّنا هَجْرُهُ *** وَ الْهَجْرُ صَعْبٌ مِنْ قَرِيبٍ المَزار (2)
دُجَی ظَلامِ الْغَيِّ فَلْتَجْلُهُ *** يا مُرْشِدَ النَّاسِ بِذاتِ الْفِقَار (3)
یستَنْصِرُ الدِّينَ وَلا ناصِرَ *** وَ لَيْسَ إِلا بِكُمُ الانتصار (4)
مَتَى نَرَى بِيضَكَ مَشْحُوذَةً *** كَالْماءِ صافي لونُها وَ هيَ نار (5)
مَتَى نَرَى خَيْلَكَ مَوْسُومَةً *** بالنَّصْر تَعْدُوا فَتُثِيرُ الغُبار (6)
ص: 151
مَتَى نَرَى الأَعْلامَ مَنْشُورةً *** عَلَى كُمَاةِ لَمْ تَسَعْهَا الْقِفَار (1)
مَتَى نَرَى وَجْهَكَ ما بَيْنَنا *** كَالشَّمْسِ ضَاءَتْ بَعْدَ طُولِ اسْتِتَار (2)
مَتَى نَرَى غُلْبَ بَنِي غالِبٍ *** يَدْعُونَ لِلْحَرْبِ البِّدارَ البِّدار (3)
كُلُّ يَرَى مُقْتَعِداً مُهْرَه *** لا يَسْأَلُ الصّاحِبُ أَيْنَ الْمُغار (4)
أُولَئِكَ الأكْفاءُ أَرْجُو بِهِمْ *** أنْ لا يَفُوتَ الْهاشِمِيِّينَ ثار (5)
ص: 152
هُمْ أبْدَلُ النَّاسِ إذا ما دُعُوا *** نفْساً وَ لكِنْ أمْنَعُ النّاس جار (1)
يُطربُهُمْ لَحْنُ سَلِيل الظُّبا *** كَالصَّبِّ إِذْ يَسْمَعُ لَحْنَ الْهَزار (2)
وَ عِنْدَهُمْ نَقْعُ الْوَغَى إن دَجَا *** لَيْلُ زِفافٍ وَ الرُّؤُوسُ النّثار (3)
تِلاوَةُ الذِّكْرِ لَهُم شِيمَةٌ *** وَ طاعَةُ اللهِ عَلَيْهِمْ شِعار (4)
إنْ تَدرِ الْحَرْبُ كَدَوْرِ الرَّحَى *** فَمِنْهُمْ الْقُطْبُ وَ فِيهِمْ تُدار (5)
ص: 153
وَ لَيْسَ مِنْهُمْ فِي الْوَرَى نِسْبَةً *** مَنْ لَمْ يَشُدُّ مِنْ قَبْلُ شَدَّ الإِزار (1)
رياسَةُ الدِّين لَنا فُصِّلَتْ *** إِبْرادُها وَ النّاسُ عَنْها قِصار (2)
إِنْ يَلْبَسُوها الْيَوْمَ عارِيةً *** فَفِي غَدٍ سَوْفَ يُرَدُّ المُعار (3)
زَعِيمُنا حُجَّبَ عَنّا فَما *** أَقْرَبُ أَن يَبْدُو فَيَحْمِي الذُّمار (4)
میرزا ابوالفضل تهرانی، عالمی فاضل، فقیهی اصولی، متکلّمی آشنا با حکمت و ریاضی و مطلع بر سیر و تواریخ و شاعری توانا بود. او راست: (5)
1- شفاء الصدور در شرح زیارت عاشورا.
ص: 154
2- میزان الفلک، منظومه ای است در هیأت.
3- صدح الحمامه در شرح حال پدرش.
4- ارجوزة فی النحو، در این کتاب مسایل نحویی را تا باب حال به نظم در آورده است.
5- دیوان اشعارش که در بیش از چهار صد صفحه به چاپ رسیده است.
قسمت زیادی از این دیوان به مدح اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - اختصاص یافته است. و مجموع ابیاتی که در این دیوان، درباره امام زمان - سلام الله عليه - سروده از هشتصد بیت متجاوز است. وی در یکی از قصایدش، حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشّريف - را مخاطب قرار داده، می گوید: (1)
اَلصَّدْرُ بِعِشْقِكَ مُتَّقِدٌ *** وَ الْقَلْبُ بِحُبِّكَ مُعْتَقِدٌ (2)
وَ الرُّوحُ بِذِكْرِكَ مُبْتَهِجٌ *** وَ النَّفْسُ لِوَصْلك تَجْتَهِدُ (3)
وَ الصَّبْرُ لِبُعْدِك مُرْتَحِلٌ *** وَالدَّمْعُ لنأيِكَ مُطِّردٌ (4)
فَجَمالُكَ لَيْسَ لَهُ بَدَلٌ *** وَ كَمالُك لَيْسَ لَهُ نَفَدٌ (5)
مَلَكُوتُ جَلالِكَ دانَ لَهُ *** اُباءُ الكَوْنِ وَ ما وَلَدُوا (6)
ص: 155
وَ شُمُوسُ جَلالِكَ مُشْرِقَةٌ ** لكِنْ فِي أَعْيُنِنَا رَمَدٌ (1)
وَ نَسائِمُ فَضْلِكَ سارِيَةٌ *** نَفَسُ الرَّحْمَن لَها مَدَدٌ (2)
وَ مَكارِمُ ذاتِكَ لَيْسَ لَهُ *** کَمَراتِبِ صَبْوَتِنا عَدَدٌ (3)
وَ مُؤَبّدُ فَخْرِكَ لَيْسَ لَهُ *** کَتَشَوُّقِ أَنْفُسِنَا أَمَدٌ (4)
لا يُسْتَرُ شَارِقُ شَمْسِكَ مِنْ *** تَطيِينِ عِداكَ و إن جَهَدُوا (5)
وَ هِلالُ حُسامِكَ حَيْثُ بَدا *** سِيَّانُ مَعَ قَصَب الزَّرَدُ (6)
يتَنَجَّزُ أَهْلُ الدّين بِهِ *** ما كانُوا قُدْماً قَدْ وُعِدُوا (7)
ص: 156
وَ جُمُوعُ عِداكَ و إنْ كَثُرَتْ *** مِنْ غَرْب ظُباكَ لَها بُدَدٌ (1)
وَ الأرْضُ بِبَطْشِك راحفَةٌ *** وَالطَّوْدُ بِبَأْسِك مُرْتَعِدٌ (2)
أ إمامَ الْعَصْرِ وَ صاحِبَهُ *** وَ حَيَا الدّاجِينَ وَ قَدْ نَجَدُوا (3)
أ وَلِى النَّاسِ وَ مُرْشِدَهُمْ *** وَ صَلاحَ الْخِلْقِ إِذا فَسَدُوا (4)
موْلايَ إلامَ نُکابِدُ ما *** فُتَّتْ مِنْ سَوْرَتِهِ الْكَبِدُ (5)
ص: 157
يَاقُوتَ الْقَلْبِ وَ قُوَّتَهُ *** مِنْ هَجْرِكَ قَدْ وَهَبَ العَضُدُ (1)
وَ حَياتِكَ لَيْسَ لِذِي كَلِفٍ *** طِيبٌ فِي الْعَيْشِ وَ لا رغدٌ (2)
حاشا حَرَقاً مِنْ عِشْقِكَ فِي *** قَلْبِي مِن أَيْنَ لَها بَرَدٌ ؟ (3)
شِمْتُ الْعُذّالَ وَ قَدْ بَطرُوا *** عَيْشُ الْعُشّاقِ بِهِ نَكَدٌ (4)
ها نَرْغَبُ فِيكَ وَإِنْ رَغِبُوا *** وَ نَتُوقُ إِلَيْكَ وَ إِنْ زَهَدُوا (5)
هَبْ أَنَّ وِصالَكَ یَقْتُلُنِي *** فَحَياةٌ مَقْتَلُهُ الأَبَدُ (6)
ص: 158
وَ الْقَتْلُ بِوَصْلِكَ أَطْيَبُ مِنْ *** عيْشٍ بِسِواكَ كَما أَجِدُ (1)
یا حامِيَ دِينِ اللهِ وَ مَنْ *** بظُهورِكَ يُرْتَقَبُ الرَّشْدُ (2)
يَا ابْنَ الْمَقْتُول و ثائِرَهُ *** وَ الوالِدُ ثائِرُهُ الْوَلَدُ (3)
خَلَفُ الْمَظْلُومِ ناصِرُهُ *** لوْلاهُ فَلَيْسَ لَهُ أَحَدٌ (4)
لَوْلاكَ غَدَا دَمُهُ هَدَراً *** فَعَلَيْكَ لِذلِكَ نَعْتَمِدُ (5)
یا قائِمَ أَهْلِ الْبِيْتِ مَتَى *** لِسَريرِ ظُهُورِكَ تَقْتَعِدُ (6)
یا ناشِرَ راي الْعَدْلِ إلا *** مَ بِظُلْمٍ عِدائِكَ نَضْطَهِدُ (7)
حَتّامَ جَوادُكَ مُرْتَبِطُ ؟ *** حَتّامَ جُرازُك مُغتَمِدٌ ؟ (8)
وَ صَقِيلُ فِرِنْدِكَ مُلْتَمِعٌ *** وَأَقُبُّ طِمِرِّكَ منجَرِدٌ (9)
ص: 159
يا ضَيْغَمَ عَابِ النَّصْرِ أَلَمْ *** تَعْلَمْ ماذا صَنَعَ الْقِرَدُ ؟ (1)
يا قُطَّبَ سَماءِ الْفَضْلِ وَ مَنْ *** مِنْ أَرْضِ الْعَدْلِ هُوَ الْوَتَدُ (2)
يا غَوْثَ الْحَقِّ الْغَوْثَ فَلا *** كَهْفٌ إِلاّكَ وَ لا سَنَدٌ (3)
أَحْبابك لَيْسَ لَهُمْ وِزْرٌ *** وَ عُداتُك لَيْسَ لَهُمْ كَمَدٌ (4)
أى حاصِدَ فَرْعِ الْغَيِّ مَتَى *** بِمَناجِلِ سَيْفِكَ تُحْتَصَدُ ؟ (5)
وَ نَرَى أَعْلامَك خافِقَةً *** وَ نَرَى أَنْصارَكَ قَدْ حُشِدُوا (6)
ص: 160
وَ نَرَى أَشيافَكَ مُصْلِتَةً *** بِرِقابِ خُصُومِكَ تَعْتَمِدُ (1)
أَعَقِيدَ الْعِزَّ الْمَحْضِ مَتَى *** تَنْحَلُّ بدَولَتِكَ العُقَدُ (2)
أسعِدْ بِطَوالِعِ طائِفَةٍ *** مِنْ لَثْمِ تُرابِكَ قَدْ سَعِدُوا (3)
وَ الْعَرْشُ لِذلِكَ مُغتَبِطٌ *** وَ الشَّمْسُ لِذاكَ بِها وَ قَدٌ (4)
یا قُرَّةَ عَيْنِ الْكَوْنِ وَ مَنْ *** تُمْسِي لِهَواكَ بِها سُهدٌ (5)
إِنَّذَنْ لِعُيونِي فِي شَرَفٍ *** بِلِقاكَ فَلَيْسَ لَها جَلَدٌ (6)
ص: 161
وَ ضَمِيرِى بِالإِخْلاصِ عَلَى *** تَوْحِيدِ وِدادِك مُنْعَقِدٌ (1)
آیةالله شیخ محمد حسین، پسر حاج محمد حسن، پسر علی اکبر، پسر آقابابا، پسر آقاکوچک، پسر حاج محمد اسماعیل، پسر حاج محمد حاتم نخجوانی. حاج محمد اسماعیل از نخجوان به اصفهان مهاجرت کرد و به همین جهت آیة الله فقید به اصفهانی انتساب یافت
آیة الله محمدرضا مظفّر که از شاگردان بنام مرحوم کمپانی است، درباره استاد خود می نویسد:
" او - قدّس الله نفسه العزيز - از آن گوهرهای گران بهایی بود که از اقیانوس خلقت کم تر به دست خواهد آمد. وی عبقری بود که باید روزگارها بگذرد تا مادر دهر نظیر او را بدنیا آورد.
او مردی بود که در علوم و دانش های گوناگون؛ مقامی شامخ داشت. در فلسفه حکیمی عرفانی مشرب بود؛ در اخلاق مخزن اسرار بود؛ در تخلیه و تحلیه و سیر و سلوک به مقام شهود رسیده بود؛ در فقه و اصول امام و حجّت بود و در ادبیات استاد فارسی و عربی د بود.
قلم تصنیف و تألیف روانی داشت. تا آن جا برای تقریر و تحریر مسائل آماده بود که حاجتی به تسوید و تبییض نداشت. همان نسخۀ اول که از زیر دستش در
ص: 162
می آمد آماده چاپ بود، حتی به یک بازدید هم نیازمند نبود.
و اکنون، آن چه از قلم گرانمایه اش بیادگار مانده است:
1- حاشيه بركفاية الاصول که جزء اولش در ایران به طبع رسیده و جزو دوّمش هم چاپ شده؛ 2- حاشیه بر مکاسب؛ 3- حاشیه بر رساله " قطع " شیخ انصاری قدس الله سره -؛ 4 - رساله ای بزرگ در اجاره؛ 5 - رساله ای در اجتهاد و تقلید؛
6- رساله ای در نماز مسافر؛ 7- رساله ای در طهارت؛ 8- رساله ای در نماز جمعه؛ 9- رساله ای در تحقیق حق و حکم؛ 10- رساله ای در اجرت گرفتن بر اعمال واجبه؛ 11 و 12- دو رساله در مشتق؛ 13- رساله ای در قواعد تجاوز و فراغ و اصالت صحت و اصالت ید؛ 14- رساله ای در صحیح و اعم؛ 15- رساله ای در موضوع علم؛ 16- رساله ای در معاد؛ 17- منظومۀ تحفة الحکیم در فلسفه؛ 18 - منظومه ای در 24 رجز در مدح رسول الله و مراثى ائمه - صلى الله علیهم؛ 19- منظومه ای در روزه؛ 20- منظومه ای در اعتکاف؛ 21- دیوان شعر فارسی و غزل های عرفانی؛ 22- ديوان شعر در مدایح و مراثی اهل بیت - عليهم السّلام -؛ 23- رساله عملیه در فقه به فارسی و عربی؛ 24- رساله ای در شرک؛ 25- رساله ای در حروف. (1)
همان طور که از آثار مرحوم آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی هویداست؛ وی شاعری برجسته و توانا در فارسی و عربی بوده است و در هر دو زبان، دارای دیوان می باشد. اشعار عربی وی که در مدح و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - سروده، در کتابی با نام الانوار القدسيّة گردآوری شده است. در این کتاب، قصیده ای بسیار زیبا و شیوا و پر محتوا در 113 بیت، دربارهٔ مهدی موعود - عجل
ص: 163
الله تعالى فرجه الشّريف - دارد که در این جا گزیده ای از آن قصیده تقدیم می گردد. (1)
قَدْ حازَ شَعْبَانُ عَظِيمَ الشَّرَفِ *** مِنْ مَعْدِنِ اللُّطْفِ الْجَلِيِّ وَ الْخَفِيّ (2)
فَقَدْ تَجَلَّى فِيهِ وَجْهُ الْبارِي *** بِنُورِهِ القاهِر لِلأنوارِ (3)
وَ أَيُّ نُورٍ هُوَ نُورُ النُّورِ *** يَنْدَكَ فِي سَناه نُورُ الطَّورِ (4)
ص: 164
أَشْرَقَ نُورٌ مِنْ سَماءِ الذَّاتِ *** تَجْلُو بِهِ حَقَائِقُ الصِّفاتِ (1)
نُورُ الوِلايَةِ الْمُحَمَّدِيَّةِ *** في أَعْظَمِ الْمَظَاهِرِ العِلِّيَّة (2)
بِهِ اسْتَنارَ عالَمُ الإمكانِ *** بَلْ نَشْأَةَ الثُّبُوتِ لِلأَعْيانِ (3)
أشرَقَ كَالشَّمْسِ ضُحَى النَّهارِ *** مِنْ مُسْتَسِرِّ عالَمِ الأسرار (4)
أَكْرِمْ بِهِ مِنْ غَائِبٍ مَشْهُودٍ *** بَدامِنَ الغَيْبِ إِلَى الشُّهُودِ (5)
لَيْس سِواهُ نَيّرٌ مُغَيِّبٌ *** فَهُوَ عَنِ الغَيْبِ المَصُونِ يُعْرِبُ (6)
غُرَّتُهُ قُرَّةٌ عَيْنِ المَعْرِفَةِ *** حقِيقَةُ الحَقِّ بها مُنْكَشِفَة (7)
تُشْرِقُ مِنْ طَلْعَتِهِ شَمْسُ الأَبَد *** لَيسَ لَها حَدٌ ولالَها اَمَد (8)
وَ كَيْفَ وَ هُوَ خاتِمُ الوِلايَةِ *** فَهَلْ لِغايَةِ الكَمالِ غايَة ُ (9)
ص: 165
وَ اللهُ كُلَّ ما يَشاءُ يَهْدِي *** بِنُورِهِ وَ النُّورُ نُورُ الْمَهْدِيّ (1)
وَ هْوَ وَلِيُّ الأَمْرِ لاسِواهُ *** وَ مَبْدَأُ الْخَيْرِ وَ مُنْتَهاهُ (2)
وَ مَصْدَرُ الْوُجُودِ فِي الْبِدَايَةِ *** وَ غَاية الإيجادِ فِي النَّهايَة (3)
كَلَّ لِسانُ المَدْحِ عَنْ جَلالِهِ *** وَ أَبْهَرَ الْعُقُولُ فِي جَمالِهِ (4)
بِذلِكَ الجَلالِ وَ الجَمالِ *** قَدْ خُتِمَتْ دائِرَةُ الْكَمال (5)
يا كَعْبَةَ التَّوحِيدِ مِنْ جَوْرِ الْعِدَى *** تَهَدَّمَتْ وَاللهِ أرْكانُ الْهُدَى (6)
يا صاحِبَ الْبَيْتِ وَ مُسْتَجارَه *** ألا تَرَى قَدْ هَتَكُوا أَسْتارَه (7)
يا غايَةَ الأَمالِ يا أَقْصَى الْمُنَى *** نَهْضاً مَتَى تَحُلُّ فِي وَادِي مِنَى (8)
يا دَوْحَةَ الْمَجْدِ الْعَظِيمِ شَأْنُها *** لَهْفِى لَها تَقَطَّعَتْ أغصانُها (9)
ص: 166
مَتَى نَراها وَ الْقُطُوفُ دانِيَةٌ *** مَتَى نَراها وَ الثَّمارُ زاكِيَة (1)
یا صاحِبَ الأمْرِ أَغِثْ دِينَ الْهُدَى *** فَأَنْتَ مَنْصُورٌ عَلَى مَنِ اعْتَدَى (2)
يا صاحِبَ الْعَصْرِ لَقَدْ طالَ الْمَدَى *** أَما لِسَيفِ اللّهِ أَنْ يُجَرَّدا (3)
يا أيها القائمُ بِالْقِسْطِ أَقِمْ *** وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْحَنِيفِ وَ انْتَقِمْ (4)
لِدِينِ آبائِكَ مِنْ أَعدائِهِ *** بِعَضْبِكَ الْعادِلِ فِي قَضائِهِ (5)
وَ طَهَّرِ الأَرضَ مِنَ الأَرْجَاسِ *** بِسَطوَةٍ تُزَلْزِلُ الرَّواسِي (6)
ص: 167
مَتَى نَرَى سَيْفَك فِي الرِّقَابِ *** كَأَنَّهُ صاعِقَةُ الْعَذَابِ (1)
متى نَرَى بَوارِقَ السُّيُوفِ *** كَأَنَّها تَبْرُقُ بِالْحُتُوفِ (2)
مَتَى نَرَى كُماةَ آلِ غالِبٍ *** تَصُولُ كَالَّليْثِ عَلَى التَّعَالِبِ (3)
مَتَى نَرَى خَيْلَك تَمْلَأُ الفَضا *** تَخالُهُمْ أَمْضَى الْمَواضِي لِلقَضا (4)
مَتَى نَراكَ مُدْرِكاً لِلثّارِ *** وَتَبْتُرُ الأَعْمارَ بِالبَتّارِ (5)
تُحْيَى بِهِ الْعِبادُ وَ الْبِلادُ *** تُشْقَى بِهِ الصُّدُورُ وَالأَكْبادُ (6)
مَتَى نَرَى مَنْهَلَكَ الْعَذْبَ الرَوِيَّ *** مِنْ بَعْدِ أَنْ طَالَ الصَّدَى فَنَرْتَوِي (7)
ص: 168
يا رَبِّ عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَج *** فإنَّنا فِي كُلِّ ضَيْقٍ وحَرَج (1)
وَانْصُرْ بِهِ الدِّينَ و أَهْلَهُ كَما *** وَعَدْتَهُ مَنْ مِنْكَ أَوْ فِي ذِمَما (2)
حجة الاسلام والمسلمين مرحوم میرزا محمد باقر بن شیخ حسینعلی فقیه ایمانی اصفهانی، عالمی زاهد، فقیهی متبحر، مفسّری عالی قدر و مدرّسی توانا بود. وی از ائمّه مشهور جماعت اصفهان و دارای تتبّع و احاطه کم نظیری، در احادیث اهل بيت - عليهم السّلام - بود و عنایت و اهتمام زایدالوصفی، به ذکر فضائل و مناقب حضرت بقيّة الله الاعظم امام زمان ارواحناه فداه داشت؛ آن چنان که تمام منبرهای معظم له در ایام مختلف سال، در مسجد محل اقامه جماعتش و یا اگر احیاناً در خارج مسجد اتّفاق می افتاد و نیز در مجلسی که در تمام روزهای سال قبل از ظهر در منزل شخصی خود با شرکت گروهی مرد و زن منعقد و به وعظ و ارشاد می پرداخت؛ مقصور و منحصر به ذکر امام زمان - عجل الله فرجه الشّريف - بود و آغاز و انجامش، در شرح زندگی و دیگر شئون حیاتی و امامتی آن حضرت برگزار می شد و هر کس دچار هرگونه گرفتاری و مشکل مادّی یا معنوی می شد؛ قبل از هر
ص: 169
چیزی وی را به نوعی از توسّلات به امام عصر - ارواحناه فداه - رهنمود می کرد و بدین ترتیب، مشکل آن ها حل و از کارشان گره گشایی می شد
مرحوم فقیه ایمانی، هفتاد و دو اثر تألیفی با ارزش در رشته های ادبیات، فقه، اصول، تفسیر، رجال، کلام، و فضائل اهل بیت، از خود به یادگار گذاشت که در این اثر به ذکر اسامی تعدادی از کتابهای وی که اختصاص به شئون مختلف حضرت بقيّة الله الاعظم - عجل الله تعالى فرجه - دارد، بسنده می شود:
1- انيس المحجة في كيفية الرجعة (فارسي)
2- بشارات الالهيّة إلى الدولة القائميه (عربي).
3- تحفة القائمیة در سند و شرح زیارت ناحیه (فارسی).
4- صراط المستقيم إلى جنة النعيم.
5- فوز اكبر.
6- تذكرة الحجّة لتبصرة أهل المحجّة، شرح امكنه و ازمنه متعلق به قائم و آداب و وظایف آن
7- تكملة الايمان بمعرفة صاحب الزمان (فارسى).
8- حقة الدرر، در شرح وقایع حکومت امام منتظر (فارسی).
9- طالع مسعود، شرح احادیث وارده پیرامون ولادت قائم موعود و آیات جلیل هایشان و فضائل شب و روز ولادت
10- فتوحات مهدیه، شامل فتوحات کلی و فرج های دینی و دنیوی برای شیعه در عصر غیبت (فارسی).
11- الفرج الممدد بوجود قائم آل محمد
12- فوائد المهدیّه، پیرامون چگونگی سیر و سلوک امام عصر در دوران حکومت حقه خود (عربی).
ص: 170
13- فواتح المهديه إلى السعادة الأبديّة؛ شامل ده فایده کلی برای امام در امر دین و دنیای مردم.
14- مرآة الأنام في التحقيق عن علم الامام (عربي).
15- معراج الايمان فيما يتعلّق بصاحب الزّمان؛ پیرامون شناخت امام حق از امام باطل.
16- مفتاح الرحمة در عهد غیبت امام و حجّت
17- وسائل المهدیّه، در فضیلت یاری و نصرت حضرت مهدی (علیه السلام).
18- مطلع الانوار في ذكر الامام الغائب عن الابصار، شامل هفت ارجوزه.
19- عين الانهار، شرح ارجوزهای مطلع الانوار. (1)
آية الله محمد باقر فقیه ایمانی، علاوه بر تبحر و تخصص و اجتهاد در بسیاری از علوم اسلامی، همچون فقه، اصول، کلام، تفسیر و رجال، از طبع شعر بسیار خوبی نیز برخوردار بود و اشعار فراوانی به فارسی و عربی از خود به جای گذاشته است و آن چه باعث امتیاز اشعار او شده، سبک استدلالی است که در اشعارش به کار گرفته است
او در بارۀ امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - قصايد فراوانی سروده است و بیشتر آن ها به سبک استدلالی می باشد و مسائل مربوط به آن حضرت را با اشعار زیبای خود تبیین و اثبات می کند. بهترین اثر گرانقدر او، در این خصوص، کتاب مطلع الانوار في ذكر الامام الغائب عن الأبصار او است که به زبان عربی و بالغ
ص: 171
3000 بیت به سبک استدلالی است. این کتاب شامل هفت ارجوزه و هر ارجوزه متشکل از چند فصل و هر فصلی هم بیانگر یکی از شئونات ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - است. ما هم اکنون برآنیم که با ذکر نمونه هایی از اشعارش، به معرّفی اجمالی ارجوزه های این کتاب بپردازیم.
این ارجوزه مشتمل بر حدود 1200 بیت است که در چهل فصل تنظیم شده است و در هر فصلی، یکی از خصایص آن حضرت را بیان می کند. در فصل پنجم می گوید: (1)
مَزيَّةٌ أُخْرَى لَهُ مَخْصُوصَةٌ *** خَصِيصَةٌ مَرْوِيَّةٌ مَنْصُوصَة (2)
فِي غَيْبِهِ قَدْ نُهِيَتْ تَسْمِيَتُه *** و هكذا قَدْ رُوِيتْ تَكْنِيَتُه (3)
ص: 172
بَمُقْتَضَى الأدلِّة القوية *** مَع حِكْمَةٍ فِي بَعْضِها مَرْوِيَّة (1)
عِنوانُ نَهى لَيْسَ إِلا التَّسْمِيَة *** وَ لَيْسَ ذِي إِلّا بِوَجْهِ التَّغْطِيةَ (2)
مُحَمَّدٌ وَ أَحْمَدُ فَهَلْ هُما *** بَدْءُ هُما الْمَنْهِيُّ أَوْ كِلاهُما (3)
وَ إِنَّمَا الْقَوْلُ بِأَول وقَعَ *** فِي الْعُلَما بِأَنَّ ذِكْرَهُ امْتَنَع (4)
لكِنَّه الْقَوْلُ عَلَى الثَّانِي قَوَى *** لِشاهِدٍ مَحْمِلُهُ فِيهِ جَلَى (5)
لكِنَّهُ الأَقْوَى عَلَى مَا فِي النَّظَرْ *** أَنْ مَحْمِلَ النَّهْيِ الصَّرِيحِ فِي الأَثَر (6)
في كل ما خِيفَ مِنَ الأعْداءِ *** فِي غَيْبِه لِحَضْر الأولياء (7)
ص: 173
وَ أَنَّ ذايَعُمُّ فِي جَمِيعِ ما *** يَشْهَرُهُ كُنَّى أَوْ قَدْ سُمِّيا (1)
وَ غَيْرُ ذِي لِلنَّهْي مَحْمِلانِ *** الأول الحُرْمَةُ أمَّا الثّانِي (2)
كَراهَةٌ لَكِنَّهُ شَدِيدَةٌ *** فَالإِحْتِياط حجْزَةٌ سَدِيدَة (3)
وَإِنَّ نَهْجَ الإِحْتِياطِ مَنْ سَلَكَ *** فَإِنَّهُ الْمُفْلِحُ قَطُّ مَا هَلَكَ (4)
فَالْخَيْرُ لِلْمُؤْمِن ذِي اللُّبابِ *** تَسْمِيَّةُ القائِمِ بالألقابِ (5)
فِي غَيْبِهِ وَ أَنَّ أَحْسَنَ اللَّقَب *** الْقائِمُ الْحُجَّةُ وَالثّانِي أَحَبّ (6)
وَ هُوَ يُراعِي مَعَ ذا أنْ لَمْ يَقَع *** فِي مَوْقِعٍ ضَرٌّ وَ وَهنٌ لَيَقَع (7)
این ارجوزه، مشتمل بر مقدّمه؛ دو فصل؛ تتمه؛ تبصره و تکلمه ای در 113 بیت
ص: 174
است و در آن کلمۀ "نعیم " را در آیه شریفه ﴿ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴾ (1) به امام مهدی - علیه السّلام - تفسیر می کند. (2) وی در فصل اول، چهار مطلب را بیان می کند و در مطلب اول می گوید: (3)
أفْتَتِحُ الْمَقَالَ بِسْم الله *** تَقَدَّسَتْ أَسْمائُهُ كَما هِى (4)
أَمَّا النَّ -عِيمُ فَهُوَ الإمامُ *** إذ بوُجُودِهِ لَنا قِوام (5)
وَهْوَ لَنا وَسِيلَةُ النَّعْماءِ *** من كل ما فِي الأَرْضِ وَ السَّماء (6)
لَوْلاهُ لَنْ تُنْزَلُ قَطُّ رَحْمَةٌ *** وَلاَ السَّماءُ تُمْطِرْنا مِنْ قَطْرَة (7)
لوْلاهُ ما عَيْنٌ ولا كان أثر *** لَوْلاهُ ما نُورَ شَمْسٌ وَ قَمَر (8)
لوْلاهُ ما عَرْشٌ وَ لا كُرْسِيٌ *** لَوْلاهُ ما إِنَّسٌ وَ لا قُدْسِيٌّ (9)
لَوْلاهُ ما مِنْ مَلَكٍ وَ رُوحٍ *** لَوْلاهُ ما مِنْ قَلَمِ وَ لَوْحٍ (10)
ص: 175
لَوْلاهُ لاَ الْجَنَّةُ وَالنّارُ وَ ما *** ثَبَّتَتِ الأَرْضُ و ما قامَ السَّماء (1)
لَوْلاهُ لاَ الْبَحْرُ وَ فُلْكَ سارِيَةٌ *** لَوْلاهُ لاَ البَرُّ وَ عَيْنٌ جارِيَة (2)
وَإِنَّهُ الْمِنْهاجُ لِلْهِدايَة *** وَ النُّورُ لِلْحِكْمَةِ وَالدّرايَة (3)
وَإِنَّهُ الآيَةُ لِلَّهِ الأحد *** لَوْلاهُ لَمْ يَعْرِفْهُ بِالْحَقِّ أَحَد (4)
وَ مِنْهُ يَجْلُو مَسْلَكَ الْعِبادَة *** تَبْدُو بِهِ حَقِيقَةُ الزَّهَادَة (5)
لَوْلا الهُدَى مِنْهُ فَقَدْ لَمْ يَجِدْ *** مِنْ مُؤْمِن واللهُ قَطُّ ما عُبد (6)
وَ إِنَّما أَسماؤُه الشَّرِيفَةُ *** في هذِهِ الْوَجِيزة اللطيفة (1)
فبَعْضُها ما نَقَلَتْها الْعُلَماء *** مَشْرُوحَةً بِذِكْرِها بِحَسْبِ ما (2)
في آيَةٍ أَوْ خَبَرٍ عَنِ النَّبِيّ *** أوْ عَنِ الآباءِ لَهُ بِها دُعِي (3)
أَوْ فِي دُعاءٍ أَوْ زِيارَةٍ بِها *** عُبْرَ أَوْ فِي لُغَةٍ مِنْ غَيْرها (4)
وَ جُمْلَةٌ أُخْرَى مِنَ الأسَمَاءِ لَه *** في هذِهِ قَدْ ذُكِرَتْ مُعَدَّدَة (5)
لَمْ يَذْكُرُوهَا الْعُلَما فِي مُسْنَدٍ *** فَإِنَّنِي اتَّخَدْتُ مِنْ مُسْتَنَد (6)
بِمِثْلِ ما قَدْ أَخَذُوا لِما سُطِرَ *** مِنْ آيَةٍ أَوْ خَبَرٍ كَما ذُكِر (7)
این ارجوزه مشتمل بر مقدمه و ده فصل در 152 بیت است که در آن دربارهٔ وظایف شیعیان نسبت به آن حضرت بحث می کند و اموری را که باید پیروان آن پیشوا در زمان غیبتش بدان عمل کنند، بر می شمارد. (8) در قسمتی از فصل دوم این
ص: 177
ارجوزه می گوید: (1)
وَ إِنَّما ثانِي الْفُصُولِ مِمّا *** آدابُهُ كانَ لَنا مُهمّا (2)
الفِعْلُ ما بِفِعْلِهِ تَقَرُّ *** عَيْنُ الإمامِ وَ بِهِ تُسَرُّ (3)
وَالإِجْتِنابُ عَنْ جَمِيعِ مالَهُ *** إذْ هُوَ قَدْ يَعْلَمُهُ لَيَكْرَهُ (4)
إِذْ قَدْرُوِي ذَلِكَ عَنْ جَنابِهِ *** أنْ فِعْلُنَا الْمُوْجِبُ لاحْتِجَابِهِ (5)
این ارجوزه، مشتمل بر مقدّمه و ده فصل است که در 119 بیت سروده شده و در آن در مورد این که بر مؤمنان لازم است که در هنگام نزول مصائب و مشکلات، امام زمان خویش را یاری کنند، به تفصیل سخن می گوید. (6) اینک برای آشنایی بیشتر با این ارجوزه، فصل نهم آن تقدیم می گردد: (7)
وَ إِنَّمَا النُّصْرَةُ فِي الأقْوالِ *** بِسَبْعَةٍ تَحْصُلُ بِالكَمال (8)
ص: 178
تَوصِيفَهُ بِذِكْرِهِ الْجَمِيل *** فِي مَحْضَرِ الأحبابِ بالتَّجْلِيل (1)
وَ دَعْوَةُ العِبادِ بالإرشادِ *** إلَيْهِ لِلْحُبِّ وَالأعْتِقادِ (2)
وَ دَعْوَةُ الْجُهّالِ فِي الأنامِ *** تَعْلِيمُهُمْ بِحُمْلَةِ الأحْكام (3)
يُدْعَى لَهُ لأجل تَعْجِيلِ الْفَرَج *** وَ الْحِفْظُ لِلّسانِ عَنْ كُلِّ الحَرَج (4)
وَالْجِدُّ فِي اللَعنِ عَلَى أَعْدائِهِ *** فَخِزْيَّهُمْ يُطْلَبُ فِي دُعَائِهِ (5)
وَالْمَدْحُ بِالنَّظْمِ لَنِعْمَ النَّصْرُ *** وَ نِعْمَ مَنْ يُشْرَحُ فِيهِ الصَّدْرُ (6)
این ارجوزه، مشتمل بر مقدّمه و هشت باب و یک تبصره در 61 بیت است که آن را در توضیح عبارت و أمّا الإنتفاع بي في غيبتى فكا لإنتفاع بالشَّمس إذا غَيَّبَتْها السحاب عن الأبصار " (7) سروده است. آن عبارتی که امام زمان - عجل الله تعالى
ص: 179
فرجه الشّریف - آن را در ضمن توقیع مبارک خود، به اسحاق بن يعقوب بيان فرموده اند. (1) شاعر در باب سوم این ارجوزه می گوید: (2)
وَ ثَالِثُ الْوُجُوهِ فِي التَّوْقِيع *** أَنْ هُوَ فِي مَقامِهِ الرَّفِيع (3)
كَنُورِ شَمْسِ فِي السَّحابِ لامعاً *** لا مَعَها نَجْمٌ يُبِينُ طالِعاً (4)
فَهُوَ كَذا مَع أَنْ يَكُونَ غائِباً *** لَيْسَ هُدًى غَيْرُ هُداه صائباً (5)
وَههُنا فائِدَةٌ مُهِمَّةٌ *** مَأْخُودَةٌ عَنْ طُرُقِ الأَئِمَّة (1)
وَإِنّها دُعاتُنا لِلْقائِمِ *** عَلَيْهِ أَفْضَلُ القَناءِ الدّائِم (2)
وَ هْوَلَنا فَرْضٌ مِنَ الرَّحْمَنِ *** إِذْ هُوَ مِنْ لَوازِم الإيمان (3)
فَالسَّعْيَ فِي النُّصْرَة لِلأَئِمَّة *** فَرِيضَةٌ ثابِتَةٌ لِلأُمة (4)
وَ إِنَّمَا الدُّعاءُ سَعْيٌ فِي الْفَرَج *** إِذْ فِيهِ عَنْ إمَامِنَا دَفْعُ الحَرَج (5)
وَ فِي الْحَدِيثِ أَنْ لَوِ اسْتَجَبْتُمْ *** فِي فَرَجِ الْقائِم قَدْ أَجِبْتُمْ (6)
حجّة الاسلام و المسلمین سید محمّدحسن میرجهانی طباطبائی محمدآبادی جرقویه ای اصفهانی، در دوم ذیقعده (1319 ه-. ق) دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحصیل در نجف اشرف، به ایران بازگشت. سالها در تهران به تألیف و تبلیغ پرداخت و در حدود سال 1400 ه- ق) به اصفهان مهاجرت نمود و سرانجام در
ص: 181
روز 21 جمادی الثانی سال (1413ه-. ق) دیده از جهان فرو بست و در کنار قبر مطهر علّامه مجلسی به خاک سپرده شد. (1)
دانشمند فاضل محمدحسن میرجهانی، از شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت بود و در ابراز دلبستگی به آن خاندان پاک، آثار گران بهایی از خود به یادگار گذاشته است. یکی از این آثار کتاب ارزنده نوائب الدهور في علائم الظهور او است که در آن علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشّريف - را در 1700 صفحه در چهار جلد به چاپ رسانده است. اثر دیگر وی در این خصوص، كتاب السبيكة البيضاء في نسب آل بنى الطباء است که در آن انتساب آباء خودش را به امام حسن مجتبی - علیه السّلام - با زحمت و تلاش فراوان که آن را عین رحمت می داند، به اثبات می رساند و می گوید: (2)
أيُّها السائل عنّي نَسَبى إِسْمَعْ مقالي *** أنا من آل علىّ المرتضى مولى الموالي
حَسَنيّ و حُسَينيّ و من آل الطّباء *** فکفی فخرى بهذا أنني من خير آل
حَسَبي منهم و نسبي حبُّهم في الحشر حسبي *** قلتُ حقّا ما هو الحقّ و إنّي لا أبالي
كيف أُخْفِي نَسَبي من طعن حسّاد لئام *** هو زادي في معادي و سنادى في مالي
فتنة الدهر جفانا و جُفينا بجفاها *** زيَّنا قد غَيَّرَتْهُ بمضلّات الضلال
أخذت مِنّا شعار الفخر ظلماً و عناداً *** دأبها كان قديماً ذلّ أعيان الرّجال
خود شاعر در ترجمه اشعار فوق می گوید:
"مفاد اشعاری که بدیهةً و مرتجلاً در حین نوشتن این رساله، انشاء کردم این است: ای کسی که از نسب من می پرسی، بشنو گفتار مرا. من از آل علی مرتضی
ص: 182
هستم که مولای همۀ مولاهاست. من سید حسنی و حسینی آل ابراهیم طباطبایم؛ پس کفایت است مرا فخر کردن من به این انتساب که من از بهترین آن ها هستم. حسب و نسب من، از ایشان است و دوستی ایشان که در دل دارم؛ در روز حشر برای نجات من مراکفایت می کند و از روی ثبات گفته ام آن چه را که حق است و من باکی از گفتن آن ندارم. چگونه پنهان کنم، نسب خود را از جهت طعن زدن و ملامت کردن اشخاص حسود و پست ؟ حال آن که منتسب بودن به این نسب، توشه من است، در روز بازگشت من در قیامت و تکیه گاه من است و مآل کار من. فتنه روزگار بر ما جفا کرد و جفا کرده شدیم به جفای آن؛ به نحوی که تغییر داد زیّ سیادت ما را به سبب آن چه که گمراهی اندازنده است گمراهان را گرفت از ما شعار فخر را که لباس سیادتست بر حسب ظاهر از روی ستم و عناد. از قدیم عادت روزگار ذلیل کردن مردان بزرگ بوده است" (1)
محمدحسن میرجهانی، علاوه بر اشعار فراوانی که به فارسی در مدح اهل بیت عربی دارد که ذیلاً عصمت و طهارت سروده، اشعار جالبی هم در این خصوص، به عربی به بررسی آن ها می پردازیم.
سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، کتابی با نام " الدّرر المكنونة في الامام و الامامة وصفاته الجامعه " دارد که در آن مسائل مربوط به امامت و ائمه معصومین - صلوات الله علیهم اجمعین - را، با زبان شعر تبیین می کند.
او در این کتاب، نخست لزوم وجود امام را در جامعه اثبات می کند؛ آن گاه به
ص: 183
بیان صفات امام که مهم ترین آن ها عصمت از گناه و خطا است، می پردازد. سپس، در این که امام باید از جانب خداوند انتخاب شود و دیگران قادر به انتخاب امام معصوم نیستند، بحث می کند و پس از آن، ده ها مطلب دقیق علمی و تاریخی را در زمینه امامت، با اشعاری زیبا بیان می کند. آن گاه در باره زندگانی یکایک ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعین، با زبان شعر سخن می گوید تا این که نوبت به ولی عصر حجة بن الحسن العسکری می رسد ناظم در این منظومه در خصوص بقيّة الله الاعظم - عجل الله تعالی فرجه الشریف - بیش از 600 بیت شعر سروده است که در آن ها سیمای پر فروغ آن حضرت را از تولد تا غیبت و از غیبت تا ظهور و حتی بعد از ظهور در قالب موضوعات زیر در اشعار خویش به تصویر می کشد: (1)
1- تاریخ تولد و نام و نسب حضرت مهدی (علیه السلام)؛
2- مدت اقامت با پدر بزرگوارش؛
3- معرفی مادر آن حضرت (علیه السلام)؛
4- غیبت صغری و نواب اربعه؛
5- غیبت کبری و نایبان عام؛
6- برای ظهور آن حضرت (علیه السلام) وقتی مشخّص نشده؛
7- شمایل آن حضرت (علیه السلام)؛
8- اسامی آن حضرت (علیه السلام) در کتاب های آسمانی؛
9- القاب آن حضرت (علیه السلام)؛
11- معرفی برخی از دانشمندان عامه که به ولادت آن حضرت (علیه السلام) معترفند؛
12- خصایل آن حضرت (علیه السلام)؛
ص: 184
13- نشانه های ظهور آن حضرت (علیه السلام)؛
14- نشانه های حتمی ظهور؛
15- نشانه های غیر حتمی و مشروط؛
16- روز ظهور و سیرت آن حضرت؛
17- توسل ناظم به ولّی عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف-.
با توجه به کثرت اشعار و گستردگی موضوعات مطرح شده، ذکر نمونه از هر موضوع علاوه بر این که باعث اداء نشدن حق مطلب می شود، موجب اطاله کلام نیز خواهد شد. لذا به ذکر اشعاری که در دو موضوع زیر سروده، اکتفاء می شود: (1)
*في الغيبة الكبرى و أنه ليس لظهوره وقت معيّن: (2)
فَالْغَيْبَةُ الكُبْرَى بِمَوْتِهِ ابْتَدَتْ *** وَ الْفِتْنَةُ الْعُظْمَى بِهذِهِ بَدَتْ (3)
مُدَّتُهُ انْتَهَتْ إِلَى الظُّهُورِ *** لَيْسَ لها وَقْتُ عَلَى الْمَأْثُور (4)
ظُهُورُهُ كانَ مِنَ الْخَفِيَّةِ *** بِحَيْثُ لا يَعْلَمُهُ البَرِيَّةُ (5)
فَعِنْدَ رَبِّي كَانَ عِلْمُ السَّاعَةِ *** الْقَوْلُ بِالْوَقْتِ مِن الشَّناعة (6)
ص: 185
وَ إِنَّما الوَقاتُ كانَ كاذباً *** كَذَّبْهُ ثُمَّ عَنْهُ كُنْ مُجانِباً (1)
فَإِنَّ مَنْ وَقَتَهُ لَهالِكٌ *** إيّاك والتَّوقِيتَ اسْمَعْ ذلِكَ (2)
وَ لَيْسَ فِيها نائب الخاص لَهُ *** مَن ادَّعَى عَلَيْكَ أنْ تَكْذِبَهُ (3)
نائبه العامُّ يَكُونُ حُجَّةً *** بِنَصّهِ الخاصِّ هُوَ الْمَحَجَّةُ (4)
فَإِنَّ أَمْرَهُ بِهذا قَدْ صَدَرَ *** عَلَيْكَ بِالتَّوْقِيعِ فَاحْفَظْ مَا أَمَرَ (5)
ص: 186
مَنْ كان مِنْ شِيعَتِهِ فَقِيهاً *** مُجْتَهِداً مُسْتَنْبِطاً نبيهاً (1)
و واحداً شُرُوطَهُ الْمَنْصُوصَة *** فِيهِ تُرَى الْعَلائِمُ الْمَخْصُوصَة (2)
فلِلْعَوام أن يقَلِّدُوهُ *** وَ مِنْهُ أمْرَ الدِّين يَسْتَفْتُوهُ (3)
مَحْمُودةُ الْخِصَالِ وَ الشَّمائِلِ *** مَوْصُوفَةُ النُّعُوتِ وَ الْفَضائل (4)
أَجْلَى الْجَبِينَيْنِ كَما فِي النَّبَوِيّ *** وَ أَكْحَلُ الْعَيْنَيْنِ قَوْلُ العَلَوِيّ (5)
وَ ناصِعُ اللَّوْنِ وَ واضِحُ الْجَبِينِ *** وَ أَبْلَجُ الْحاجِبِ ذُوالْخَدَّ السَّنِينِ (6)
وَ وَجْهُهُ الدُّرِّيُّ كَأَ قحُوانٍ *** كَأَنَّهُ القَضِيبُ مِنْ رَيْحَانٍ (7)
ص: 187
مُدَوَّرُ الهامَةِ رَبْعُ الْقامَةِ *** كَالْجَدِّ بَيْنَ كِتْفِهِ عَلامَةٌ (1)
أَزَجُ حاجِبٍ و أقْنَى الأَنْفِ *** صَلْتُ الْجَبِينَيْنِ وَ شَثْنُ الْكَفِّ (2)
وَ نُورُهُ يَعْلُو سَوادَ لِحْيَتِهِ *** كَآلِ إِسْرائيلَ طُولُ قامَتِهِ (3)
كانَ شَبِيهَ الْجَدِّ فِي جَمالِهِ *** فِي خَدِّه يُضِيءُ نُورٌ خالِهِ (4)
وَ الْحَالُ فِي الأَيْمَنِ مِنْ خَدَّيْهِ *** وَ شَعْرُهُ يَسِيلُ مِنْكَبَيْهِ (5)
وَ فَرْقُهُ مِنْ بَيْنِ وَفْرَتَيْنِ *** كَأَلِف فِي وَسَطِ النُّونَيْنِ (6)
أَفْرَقُ الأَسْنانِ بَرِيقٌ سِنُّهُ *** وَ إِنَّهُ طاوُوسُ أَهْل الْجَنَّةِ (7)
ص: 188
أَسْنانُهُ كَأَنَّهَا الْمِنْشَارُ *** وَ كانَ مِنْها تَسْطَعُ الأنوار (1)
وَ خالُهُ فِي خَده الْمُنَوَّرِ *** فُتاةُ مِسْكٍ فِي رُضاضِ عَنْبِرٍ (2)
يَلْمَعُ نورُ وَجْهِهِ كَالْبَدْرِ *** مُعَظَّمُ البَطنِ عَرِيضُ الصَّدْرِ (3)
وَ قَدْ تَكاثَفَ النَّدَى فِي جَبْهَتِهِ *** كَالْكَوْكَبِ الدُّرِّى نُورُ غُرَتِهِ (4)
أدْعُوك يا ربِّ أُطِلْ بَقائَهَ *** أرْجُوكَ أنْ تَرْزُقَنِي لِقَائَهُ (5)
شیخ عبدالغنى احمد بن على الحر، شاعری فاضل، ادیبی فرزانه، عابدی زاهد
ص: 189
و خطیبی توانا بود. وی از جسمی نیرومند، حافظه ای قوی، اخلاقی نیکو و چهره ای بشاش برخوردار بود و بسیار خوش برخورد و نرم خوی بود. او حافظ قرآن کریم و و آشنای به تفاسیر و دقایق آن بود.
بعد از درگذشت جدّ مشهورش، شیخ علی الحرّکه پیشوای دینی عصر خودش در جبل عامل بود؛ از روستای جبع واقع در جبل عامل لبنان به نجف اشرف مهاجرت کرد و بعد از سه سال اقامت در نجف، با خانواده " آل طريحي " وصلت کرد و آن گاه نجف را به عنوان وطن خویش برگزید تا این که در آن جا در نیمه محرم سال (1358 ه-. ق.) دارفانی را وداع گفت. (1)
عبدالغنی، شیفته و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت، مخصوصاً دلباخته حضرت مهدی - علیه السّلام - بود و در مدح ائمه معصومين - عليهم السّلام - بخصوص در اظهار ارادت به ساحت مقدس ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه - اشعار فراوانی سروده که نمونه های بارز آن را در دیوانش که با عنوان "دیوان شیخ عبد الغنى الحّر "به چاپ رسیده است؛ می توان یافت
ديوان شیخ عبدالغنی الحر از دو جزء تشکیل می شود. جزء اول را ناظم منتظم الدّرر في مدح الامام المنتظر (علیه السلام) و جزء دوم را محو المئآثم نامیده است.
جزء اول که متجاوز از 1170 بیت است، در مدح امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشّریف - می باشد و با قصیده زیر آغاز می شود: (2)
ص: 190
حَمْداً لِمُنْجِزِ مِيعَادٍ بَحُجَّتِهِ *** ثُمَّ الصَّلاةُ عَلَى الْمُخْتَارِ خِيرَتِهِ (1)
وَ آلِهِ الأُمَناءِ الْغُرُّ وَ فاطِمَةَ *** وَ الْمُرْتَضَى صِنْوِهِ الْهَادِي وَ عِتْرَتِهِ (2)
مَنْ هُمْ لَنا حُجَجٌ نَهْدِي بِهِمْ سُرُجٌ *** إلى الْهُدَى إِنْ دَجَا غَيٌّ بِظُلْمَتِهِ (3)
مَنْ هُمْ لَنا جُنَّةٌ فِي النَّشْأَتَيْنِ وَ فِي *** رِضاهُمُ اللهُ يُرْضِينَا بِجَنَّتِهِ (4)
وَ بَعْدَ لَمّا رَأَيْتُ الْخَلْقَ فِي هَرَج *** وَ الدَّهْرُ يَرْمِيهِمْ فِي قَوْسِ نَكْبَتِهِ (5)
وَ بَدْرُهُمْ غَائِبٌ وَالظُّلْمُ ظُلْمَتُهُ *** سَجَتْ فَطَبَقَتِ الدُّنْيا بِغَيْبَتِهِ (6)
وَالإضْطِرابُ أَراعَ الْعَالَمِينَ بها *** مُطَبّقاً وَ هُوَ حَقّاً مِنْ عَلامَتِهِ (7)
صَرَفْتُ هَمِّي لِنَظْمِ الشِّعْرِ مُعْتَصِماً *** بِمَدْح غائِبِنَا النّائِي وَ نُدْبَتِهِ (8)
مُؤَمِّلاً مِنْ إِلَهِ الْخَلْقِ نُصْرَتَهُ *** حَتَّى أَفُوزَ إِذا أَحْلَى بِنُصْرَتِهِ
وَ لَمْ يَكُنْ غَرَضٌ في نَشرِهِ أبداً *** إِلَى الْوَرَى غَيْرَ إيقاظٍ لِشِيعَتِهِ (9)
كَيْ يَذْكُرُوهُ بِصِدْقِ الْحُبِّ عَنْ وَلَهٍ *** آناً فُاناً إِلَى إبْداءِ طَلْعَتِهِ (10)
ص: 191
يا نادِباً داعِياً مَنْ غابَ مُسْتَتِراً *** عَن الْعُيُونِ أَلاَ اذْكُرْنَا بِدَعْوَتِهِ
این دومین قصیده دیوان شاعر است که نسبتاً طولانی و مشتمل بر 433 بیت است و ناظم در آن، بسیاری از مسایلی را که در دعای ندبه آمده، به نظم در آورده است. این قصیده با بیت زیر آغاز می شود: (1)
قَدْ أَطال الشهادَ طُولُ نَواكا *** فَمَتَى تَسْعَدُ الْوَرَى بِلِقَاكَا (2)
و در قسمتی از آن می گوید: (3)
يا عَزِيزُ الْمَلا عَلَى عَزيزٌ *** أَنْ تَراهَا عَيْنِي وَ لَيْسَتْ تَراكَا (4)
وَ عَزِيزٌ عَلَيَّ يَا كَهْفَ عِزّ *** أنَّنِي لا أَكُونَ مِنْ شُهداكا (5)
وَ عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ لَسْتُ أَلْقَى *** مُسْتَظِلاًّ نَشْراً بِظِلٌ لِواكا (6)
وَ عَزِيزٌ عَلَى أَنْ لَمْ أَنادِ *** بِنِد آءٍ بِهِ أُلبِّي نداكا
وَ عزِيزٌ بأَن نَراكَ نَزُوحاً *** يا غَرِيبَ الدِّيارِ عَنْ غُرَباكَا (7)
وَ عَلَيْنَا الْعَزِيزُ بُعْدَك عَنّا *** إِنْ تَمادَى النَّوَى بَعِيداً مَداكا
ص: 192
وَ عَزِيزٌ عَلَى النَّواظِرَ أَنْ لَمْ *** تَكْتَحِلَّ طَلْعَةٌ بِنُورِ ضِياكا
وَ عَزِيزٌ عَلَيْنا تَوارِيكَ يا بَدْرُ *** إستِتاراً وَ مَا الَّذِي واراكا (1)
وَ عَزِيزٌ عَلَى أَنْ لَسْتُ أدرى *** أَيْنَ أَلْقَيْتَ لِلْمُقَامِ عَصاكا
وَ عَزِيزٌ عَلَىَّ الرَّعِيَّة طُرّاً *** أَنْ تَرَى يَحْكُمُ الأنام سواكا (2)
وَ عِزِيزٌ عَلَى الْمُحِبِّ الْمَوالِي *** أَنْ يَراكَ الْبَعِيدَ عَنْ أَوْلِياكا
این قصیده مشتمل بر 71 بیت است با این مطلع: (3)
مَتَى مَلِيكَ الْوَرَى فِي نُور طَلْعَتِهِ *** يَجْلُو دَياجِي الرَّزايا عَنْ رَعِيَّتِهِ (4)
در قسمتی از این قصیده می گوید: (5)
خَلِيفَةُ اللهِ فِي أَرْضِ أَقامَ بِهِ *** أَوْتَادَهَا فَاسْتَقَامَتْ فِي خَلِيفَتِهِ
بَقِيَّةُ اللهِ فِيهِ الأَرْضُ ثَابِتَةٌ *** وَ إِنَّمَا الْكَونُ باقٍ فِي بَقِيَّتِهِ
بَدْرٌ تَغَيَّبَ عَنْ أَبْصارِنا حُجُباً *** حَتَّى عَراهَا الْقَذَى مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ (6)
إِنْ غابَ عَنّا فَما غابَتْ رِعايَتُهُ *** وَ كَيْفَ تَخْلُو الرَّعايا مِنْ رِعايَتِهِ
ص: 193
این قصیده در 174 بیت سروده شده و متضمّن آیاتی از سوره قمر و نشانه هایی از ظهور بقیة الله الاعظم امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشّريف - است، بدين مطلع (1)
أَيُّ بُشْرَى بِإِمَامٍ مُنْتَظَرْ *** یَمْلأُ الآفاقَ عَدَلاً إنْ ظَهَرْ
و در بخشی از این قصیده می گوید: (2)
مَلِكٌ قَدَ بَشَّرَ اللهُ بِهِ *** كُلَّ مَبْعُوثٍ لأُنثَى وَ ذَكَرْ
حَيْثُ يَأْتِي آخِذاً ثارَ الْهُدَى *** بِالشَّبا مِمَّنْ تَعَدَّى وَ كَفَرْ (3)
قَمَرُ قارَبَ أنْ يَبْدُو فَقُلْ *** دَنَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرْ
وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها *** وَ هُوَ الشَّمْسُ سَيَبْدُو لِلنَّظَرْ
و در همین قصیده می گوید: (1)
أما آنَ أنْ تَنْشُرَنَّ اللوَى *** فَيَفْرَحُ فِي نَشْرِهِ الْمُتَّقُون
أما آنَ أنْ تَأْخُذَنَّ الْعِدَى *** بِسَيْفِكَ حَيْثُ هُمُ الْمُعْتَدُون (2)
أما آن جبريل داعِيكَ أنْ *** يُنادِيَ قد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون
بَدَا صاحِبُ الْعَصْرِ مَنْ بَشَّرَتْ *** به رُسُلُ اللهِ وَالْمُنْذِرُون
این قصیده دارای 154 بیت است که در آن، از مصیبت ها و گرفتاری ها و ستم ها و نابسامانی هایی که در زمان غیبت ولی عصر بر پیروان آن امام همام و بر خود شاعر وارد می شود، شکایت کرده و نشانه های عشق و محبت خویش را به آن حضرت بیان می کند. این قصیده با بیت زیر آغاز می شود: (3)
تَداعَتْ حُصُونُ الصَّبْرِ وَانْدَكَ شاهِقُه *** وَقَدْ رَكَدَتْ أرياحُه و بوارِقُه (4)
و در اواخر این قصیده می گوید: (5)
ص: 195
فَلا صَبْرَ وَ الْأَحْشَاءُ تَلْهَبُ بِالْجَوَى *** وَلا قَلْبَ إِلّا وَالتَّلَهُّفُ قاتِلُهُ (1)
فَلا صبَر مَأْلُوفٌ وَكادَتْ قُلوبنا *** تَذُوبُ انْتِظاراً وَالأسَى لا تُفارِقُه
فَلا صَبْرَ وَالْأَجْفَانُ قَرَّحَهَا الْبُكا *** تَقاطَرُ دَمْعاً كَالْغُيوثِ رُقارِقُه (2)
وَ إِنَّ بَيانَ الْوَجْدِ ضاقَ نِطاقُهُ *** بما عَيَّ عَنْ إبداءِ مَعْناهُ ناطِقُه (3)
بِغَيْبَتِكَ الْكُبْرَى قُلُوبٌ تَمَحَصَتْ *** بها كُل قَلْب قَدْ تَبَدَّتْ حَقَائِقُه (4)
ناظم در جزء اول نیز دارای ابیات مخمسی است که آن ها را در تخمیس ابیاتی از تائية دعبل خزاعی و رائیهٔ سید جعفر حلّی و دو بیت زیر که منسوب به امام زمان - عليه السّلام - است؛ سروده است: (5)
لَنا أَوْبَةٌ مِنْ بَعْدَ غَيْبَتِنا عُظْمَى *** فَنَمْلأُ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً (6)
وَ جَدِّى وَ آبَائِي وَ عَقْدِ وِلائنا *** لَقَدْ كان ذا حَقَّاً عَلَى رَبِّنا حَتْماً (7)
این قصیده در 110 بیت، علائم ظهور را به نظم کشیده است. در مطلع این قصیده
ص: 196
می گوید: (1)
إنْ شِئْتَ غَرْبْ بِالْهيام وَ شَرّق *** وَ ارْعَدْ كَمَا رَعَدَ السَّحابُ وَ أَبْرِق (2)
و در ادامه می گوید: (3)
یا مُنْكِراً أَمْرَ الْعَلائِم بَيِّنا *** إذْ عِنْدَهُ قَدْ كانَ غَيْرَ مُحَقَّقٍ
فَانْظُرْ تَجِدْ صِدْقَ الْبَرِيَّةِ عَائِضاً *** وَ الْكِذَّبُ مِنْهُمْ فَاضَ فَيْضَ تَدَفُّقٍ (4)
وَ الْمُنْكَرِ الْمَعْرُوفُ فِيمَا بَيْنَهُمْ *** العُرْفُ نُكْرٌ عِنْدَهُمْ بِتَحَقَّقٍ
وَ شَقِيُّهُمْ أَتْقَى تَقِي عِنْدَهُمْ *** وَ تَقِيُّهُمْ أَشْقَى لَدَيْهِمْ مِنْ شَقِيّ
وَ الْمُفتَرِي كِذْباً لَدَيْهِمْ صادِقٌ *** وَ الصَّادِقُ الأَقْوالِ غَيْرُ مُصَدْقٍ
و سرانجام ناظم محترم جزء اول را با اشعار زیر به پایان می رساند: (5)
قَدْ تَمَّ نْتَظِمُ الدُّرَرْ *** جُزءاً بِطَبْع مُعْتَبَرْ
وَ يَلِيهِ جُزْءٌ آخَرُ *** وَ تَلِيهِ أَجْزَاءٌ اُخَرْ
بمَعُونَةٍ مِنْ قادِرٍ *** أَجْرَى عَلَى الْخَلْقِ الْقَدَرْ
فَلْيَنْتَظِرْ مَنْ كَانَ مُنْتَظِ *** راً الإمامَ الْمُنْتَظَرْ
اما جزء دوم دیوان؛ یعنی، جزئی که نام "محوالمئاثم " بر آن نهاده است، هرچند به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف - اختصاص ندارد و در آن درباره پیامبر اكرم - صلى الله عليه و آله وسلّم - و دیگر ائمه معصومين - عليهم السّلام - قصايد
ص: 197
زیبایی نیز را آورده است؛ ولی با وجود این، در آن، ابیات و قصاید فراوانی را می یابیم که در آن ها، ناظم عشق و علاقه خویش را در قالب شعر به بقية الله الأعظم - ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا - ابراز داشته و حدود چهارصد بیت در این جزء نیز دربارۀ آن حضرت شعر گفته است که در این جا به ذکر یک قصیده کوتاه از آن اکتفا می شود: (1)
إمامَ هَذَا الْعَصْرِ يا أَحْمَى حِمًى *** وَ مَنارُ هَذا الدَّهْرِ إِنْ ما أَظْلَما (2)
ما أَنْتَ إِلا الْبَدْرُ غابَ وَإِنَّما *** بِكَ يا عِمادَ الْفَخْرِ أَمْسَكَتِ السَّما
لَكَ بَيْعَةٌ مِنّي أَجَدِّدُ عَقْدَها *** أَبَداً مُجاهِدَةً [ وَ مَنْ أَوْفَى بِما ]
طُوبَى لِمَنْ لَكَ قَدْ وَفُوا فِي بَيْعِهم *** [ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما ]
ما بالُ قَوْمِ عَاهَدُوكَ بِأَنْ يَفُوا *** فِي عَهْدِهِمْ لَمَ يَصْدَقُوا [ أو كُلّما ]
[فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ] الْمُعَظَّم قَدْرُها *** أَتَراكَ أَعْيُنُنا [ وَ ما أَدْراكَ ما ]
کتاب قصاید موجود است؛ مؤلّف این کتاب، شاعری است با تخلّص " هاشمی ". در این کتاب چیزی بیش از این، در معرفی مؤلّف به چشم نمی خورد. کتاب قصاید دارای 28 قصیده است که ناظم آن ها را بر اساس 28 حرف عربی در مدح بقیة الله الاعظم حجة بن حسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريف - سروده است مجموع این قصاید، حدود هفتصد بیت.است اینک برای آشنایی بیشتر با این کتاب، فقط یک قصیده از آن مجموعه را در این جا ذکر می کنیم:
قَرُبَ إشراقُ بَدْرٍ انْقَبَضَ *** فِي حِجابِ الْقَدْسِ بَعْدَ مَا انْرَفَضْ
يُوسُفُ الصِّدِّيقُ مِنْ سِجْنِ نَجَا *** وَ نَجَى الْيَعْقُوبُ مِنْهِ مِنْ حَرَضْ (1)
حِشْمَةٌ مُلْكِ سُلَيْمانِ النَّبِيّ *** مِنْ جَلالٍ كَانَ فِيهِ قَدْ نَهَضْ
رَفْعَةُ الأَفْلاكِ وَ السَّبْعُ الشّداد *** لَيْسَ إِلّا بِاسْمِهِ قَدَ إِنْقَوَضْ (2)
وَالصَّفِيُّ فِي هَواكَ مُحْرِماً *** طافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ فِي الرَّمَضْ (3)
خَرَّمِنْ أَنْوارِهِ مُوسَى الْكَلِيم *** أَشْرَقَ السِّيناءُ مِنْها ثَمَ رُضٌ (4)
فازَ مِنْهُ أَلْخَلِيلُ بِالسَّلام *** وَ الذَّبِيحُ بَالْفِدا نالَ الْعِوَضْ (5)
ص: 199
وَ الْمَسِيحُ يُرْتَجَى مَنْهُ الْهُبُوط *** کَي يُجَدِّد فِيكَ عَهْداً افْتَرَض
لَيْلَةَ الْمِعْراج شَوْقاً فِي هَواك *** النَّبِيُّ قَدْ تَدَلَّى بِالْوَفَضْ (1)
كُلُّ مَنْ فاز إلى قُرْبِ الإله *** مِنْ وِلاكَ إهْتَدَى وَ إِنْمَخَضْ (2)
وَ عُهُودُ الأَنْبِياء في الأزل *** لَيْسَ إِلّا فِي وِلاكَ إِنْمَخَضِ
حِكْمَةُ خَلْقِ الْوَرَى عِنْدَ الأَزَل *** بانَ فِيكَ السِّرُّ لَوْلاكَ انْتَقَض
قُمْ إلَى نَصْرِ غَريب ظامياً *** قَدْ سَقَوهُ كُل آلام الْمَضَضْ (3)
قَطَّعُوهُ بِالسُّيُوفِ وِ الرِّماحِ *** وَ رَمَوْهُ فِي الْهَجِيرِ وَ الرَّمَضْ (4)
قطَّعُوا الأَوْداجَ مِنْهُ مِنْ قَفا *** رأْسُهُ فَوْقَ الْقَنا وَالصَّدْرُ رُضٌ
حَرَّقُوا مِنْ آلِ فِهْرٍ الخِباء *** وَ جَنِينِ مَاتَ مِنْهُمْ وَ جَهَضْ (5)
قَيَّدُوهُمْ بِالْحِبَالِ وَ الْحَدِيدِ *** كأسارَى الزَّنْج كانُوا فِي النَّكَضُ (6)
ص: 200
سَيَّرُوهُمْ فِي الْبَرَارِي وَ الْبِلاد *** وَ سَقَوهُمْ مِنْ سُمُومٍ كُلَّ مَضّ (1)
أدْخَلُوهُمْ مَحْضَرَ آلِ الدَّعِي *** وَ هْوِ مِنْ سُكْرِ الْخُمُورِ فِي الْمَعَض (2)
قُمْ وَ خُذ ثارك يا والي الغَيُور *** فَالسَّماءُ بِالدِّماءِ فِيكُمْ نَفَض (3)
وَ عُهُودُ اللهِ مِنْ أَيْدِيهِمُو *** بالخفافِ والجَفاءِ إِنْتَقَض
هاشِمِيُّ يَرْتَجِي مِنْكَ الأمان *** مِن عَذابٍ الْجِبالُ مِنْهُ رُضٌ
در این قصیده نسبتاً کوتاه، نخست شاعر از طلوع ماه شب چهارده ای خبر می دهد که آن گاه که از پس پردۀ غیبت برون آید، بر دل ها خواهید تابید و همچنانکه نجات يوسف صدیق از زندان، باعث نجات یعقوب از هلاکت شد؛ ظهور آن حضرت نیز روح های مرده را زنده و جان های خفته را بیدار خواهد نمود. آنگاه ناظم پاره ای از آثار نور وجود مبارک آن حضرت را بر می شمارد؛ مثلاً در یکی از ابیات می گوید: نوری که بر کوه سینا تابید و بر اثر آن کوه متلاشی و موسی - علیه السّلام - مدهوش شد، نور مهدی بوده است. سپس ناظم می گوید: جز با محبت و عشق ورزی به آن امام همام، هدایت و قرب به بارگاه حضرت حق میسر نیست و در خاتمه سراینده ضمن بر شمردن گوشه ای از مصائب جانگدازی که بر امام حسین - عليه السّلام - و فرزندان و یاران پاکش وارد شده؛ ظهور و قیام حضرت مهدی
ص: 201
عليه السّلام را برای انتقامگیری از ظالمان و برپایی حکومت عدل طلب می کند.
ابواحمد سیدرضا بن محمد بن هاشم بن میر شجاعه علی نقوی رضوی موسوی، مشهور به هندی، عالمی بزرگ، ادیبی مشهور و شاعری توانا بود که در نجف اشرف دیده به جهان گشود و در سن هشت سالگی همراه پدرش به سامراء هجرت کرد و پس از سه سال اقامت در آن جا، با پدرش به نجف برگشت و عمر شریفش از بیست سال تجاوز نمی کرد که در علم و ادب، یکی از انگشت شماران عصر خودش به شمار می آمد.
وی عالمی متّقی و وارسته بود که به مقامات دنیوی هیچ گونه اعتنایی نداشت؛ ولی در حفظ اصول و ارزش های مقدس اسلامی سخت تلاش می کرد و در این امر، از مشارکت با دیگران کوتاهی نمی کرد. او در اواخر حیاتش وكيل سيد ابوالحسن اصفهانی در ناحیه فیصلیه بود و در همان جا بود که بر اثر سکته قلبی بدرود حیات گفت و جسد شریفش را به نجف حمل کردند و پس از تشییع بسیار با شکوهی که از آن به عمل آمد؛ در آن جا به خاک سپرده شد. از او سه پسر به نام های احمد، محمد و علی به یادگار ماندند که همگی آنان شاعر و ادیب اند
او دارای آثار با ارزشی است که از جمله آن هاست:
1- الميزان العادل بين الحق و الباطل؛
2- بلغة الراحل في المعتقدات و الأخلاق؛
3- سبيكة العسجد في تاريخ أبجد؛
4- ديوان شعر به زبان عربی
او علاوه بر دیوان مذکور، دیوان دیگری دارد که فقط به مدح و رثای اهل بیت
ص: 202
عصمت و طهارت - عليهم السّلام - مربوط می شود و در آن، درباره حضرت مهدی - الشّريف - قصاید زیبایی سروده است.(1) یکی از بهترین آن عجل الله تعالى فرجه قصاید، قصیده صاحبیه است که آن را در ردّ قصیده بغدادیه سروده است.
در طلیعه قرن چهاردهم، قصیده ای در بیست و پنج بیت که ناظم آن هم مشخص نیست؛ از بغداد به نجف می رسد. در این قصیده سراینده برخی از مسائل مربوط به ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - مخصوصاً ولادت و حیات آن حضرت را، مورد تردید قرار داده است. برخی از علما و شعرای برجسته، به این قصیده در نظم و نثر پاسخ گفته اند که مجموع اشعار بسیار زیبا و پر محتوای آنان در این خصوص، در حد یک دیوان بزرگ شعر است. یکی از کسانی که از این قصیده، به شکل بسیار زیبا و به سبک استدلالی و در عین حال بسیار ادیبانه و شاعرانه پاسخ داده؛ مرحوم سیدرضا هندی در قصیده مشهورش با عنوان صاحبیه است که انشاء الله پس از ذکر و شرح قصیده بغدادیه، به ترجمه و شرح آن نیز خواهیم پرداخت و اینک متن کامل قصیده بغدادیه همراه با ترجمه و شرح آن: (2)
أَيا عُلَماءَ الْعَصْرِ يَا مَنْ لَهُمْ خُبْرُ *** بِكُلِّ دَقِيقٍ حارَ فِي مِثْلِهِ الْفِكْرُ (3)
ص: 203
لَقَدْ حَارَ مِنِّي الْفِكْرُ فِي الْقَائِمِ الَّذِي *** تَنازَعَ فِيهِ النّاسُ وَ اشْتَبَهَ الأَمْرُ (1)
فَمَنْ قائلٌ: فِى القِشْرِ لُبُّ وُجُودِهِ *** وَ مَنْ قَائِلٌ: قَدْ نُضَّ عَنْ لَيْهِ القِشْرُ (2)
ص: 204
و أَوَّلُ هذين الذين تَقَرّرا *** بِهِ الْعَقْلُ يَقْضِي وَ الْعِيانُ ولانكرٌ (1)
وَ كَيْفَ وَ هَذَا الْوَقْتُ داعٍ لِمِثْلِهِ *** فَفِيهِ تَوالَى الظُّلْمُ والتَشَرَ الشَّرُّ (2)
وَ ما هُوَ إلّا ناشِرُ الْعَدْلِ وَ الْهُدَى *** فَلَوْ كانَ مَوْجُوداً لَما وُجِدَ الْجَورُ (3)
وَ إِنْ قِيلَ: مِنْ خَوْفِ الطَّعَاةِ قَدِ اخْتَفَى *** فَذَاكَ لَعَمْرِي لا يُجَوزُهُ الحِجْرُ (4)
وَ لاَ النَّقْلُ كَلاَ إِذْتَيَقَنَ أَنَّهُ *** إِلَى وَقْتِ عِيسَى يَسْتَطِيلُ لَهُ الْعُمْرُ (5)
ص: 205
وَ أَنْ لَيْسَ بَيْنَ النَّاسِ مَنْ هُوَ قادِرٌ *** عَلَى قَتْلِهِ وَ هُوَ مُؤَيَّدُهُ النَّصْرُ (1)
وَ أَنَّ جَمِيعَ الْأَرْضِ تَرْجِعُ مِلْكَهُ *** وَ يَمْلأُها قِسْطاً وَ يَرْتَفِعُ الْمَكْرُ (2)
وَ إِنْ قِيلَ: عَنْ خَوْفِ الأَذاةِ قَدِ اخْتَفَى *** فَذلِكَ قَوْلٌ عَنْ مَعَائِبَ يَفْتَرُّ (3)
ص: 206
فَهَلاً بَدا بَيْنَ الْوَرَى مُتَحَمّلاً *** مَشَقَّةَ نُصْح الْخَلْقِ مَنْ دَأْبُهُ الصَّبْرُ (1)
وَ مِنْ عَيْبٍ هذا الْقَوْلِ لَا شَدَّ إِنَّهُ *** يَؤُولُ إلَى جُبْن الأمام وَ يَنْجَرُّ (2)
و حاشاهُ عَنْ جُبْنِ وَ لكِنْ هُوَ الَّذِي *** غَدا يَخْتَشِيهِ مَنْ حَوَى الْبَرُّ وَالْبَحْرُ (3)
وَ يَرْهَبُ مِنْهُ الْباسِلُونَ جَمِيعُهُمْ *** وَ تَعْنُولَهُ حَتَّى الْمُثقَفَةُ السُّمْرُ (4)
ص: 207
عَلَى أنَّ هَذَا الْقَوْلَ غَيْرُ مُسَلَّمٍ *** وَ لا يَرْتَضِيهِ الْعَبْدُ كَلاً وَ لاَ الْحُرُّ (1)
فَفِى الْهِنْدِ أبْدَى الْمَهْدَوِيَّةَ كَاذِبٌ *** وَ ما نالَهُ قَتْلُ وَ لا نالَهُ ضُرٌّ (2)
فإن قِيلَ: إِنَّ الإلحيفاء بأثر مَنْ *** لَهُ الأمْر فِى الأكوانِ وَالْحَمْدُ والشُّكْرُ (3)
فَذَلِكَ أَدْهَى الدّاهِياتِ وَ لَمْ يَقُلْ *** بِهِ أحدٌ إلّا أخُو السُّفَهِ الْغَمْرُ (4)
ص: 208
أيَعْجرُ رَبُّ الخَلْقِ عَن نَصر حِزبه *** عَلَى غَيْرِهِمْ ؟ حاشا، فَهذا هُوَ الْكُفْرُ (1)
فَحَتّامَ هذا الاخْتِفاءُ وَ قَدْ مَضَى *** مِنَ الدَّهْرِ آلافٌ وَ ذَاكَ لَهُ ذِكْرٌ (2)
وَ ما أَسْعَدَ السَّرْدابُ فِي سُرَّ مَنْ رَأَى *** لَهُ الْفَضْلُ عَنْ أُمِّ الْقُرَى وَ لَهُ الْفَخْرُ (3)
فَيا لَلاً عاجِيبِ الَّتِي مِنْ عَجِيبِها *** أَنِ اتَّخَذَ السَّرْدابَ بُرْجاً لَهُ الْبَدْرُ (4)
ص: 209
فَیا عُلَماءَ الْمُسْلِمِينَ فَجَاوِبُوا *** بِحَقِّ وَ مِنْ رَبِّ الْوَرَى لَكُمُ الأَجْرُ (1)
*قصیدهٔ صاحبیه در ردّ بر قصیده بغدادیّه: (2)
يُمَثِّلُكَ الشَّوْقُ المبرِّحُ وَالفِكْرُ *** فلاَ حُجُبٌ تَخْفِيْكَ عَنِّي وَلاَ سِتْرٌ (3)
فَلَوْ غِبْتَ عَنِّي أَلْفَ عَامٍ فَإِنَّ لِي *** رَجاءَ وِصالٍ لَيْسَ يَقْطَعُهُ الدَّهْرُ (4)
تَراكَ بِكُلِّ النَّاسِ عَيْنِي فَلَمْ يَكُنْ *** لِيَخْلُوَ رَبْعٌ مِنْكَ أَوْ مَهمَةٌ قَفْرُ (5)
ص: 210
وَ ما أَنْتَ إلا الشَّمْسُ يَنأَى مَحَلُّها *** وَ يَشْرَقُ مِنْ أَنْوارِهَا الْبَرُّ وَالْبَحْرُ (1)
تَمادَى زَمانُ الْبُعْدِ وَ امْتَدَّ لَيْلُهُ *** وَ ما أَبْصَرَتْ عَيْنِي مُحَيَّاكَ يا بَدْرٌ (2)
وَ لَوْ لَمْ تُعَلِّلْنِي بِوَعْدِكَ لِمْ يَكُنْ *** لِيَأْلَفَ قَلْبِي فِي تَباعُدِكَ الصَّبْرُ (3)
وَ لكِنَّ عُقْبَى كُلِّ ضَيْنِ وَ شِدَّةٍ *** رَخْاءٌ وَ إِنَّ الْعُسْرَ مِنْ بَعْدِهِ يُسْرٌ (4)
وَإِنَّ زَمانَ الظُّلم إن طالَ لَيْلُهُ *** فَعَنْ كَشَبٍ يَبْدُو بِظَلْمائِهِ الْفَجْرُ (5)
ص: 211
وَ يُطْوَى بساطُ الْجَوْرِ فِي عَدْلِ سَيْدٍ *** لِألْوِيَةِ الدِّينِ الْحَنِيفِ بِهِ النَّشْرُ (1)
هُوَ الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ ذُوالْوَطَّأَةِ الَّتِي *** بها يَذَرُ الْأَطْوادَ يَرْجَحُهَا الذَرُّ (2)
ص: 212
هُوَ الْغَائِبُ الْمَأْمُولُ يَوْمُ ظُهُورِهِ *** يُلبِّيهِ بَيْتُ اللهِ وَالرُّكْنُ والحِجرُ (1)
هُوَ ابْنُ الإمام الْعَسْكَرِيّ مُحَمَّدٌ *** بذا كُلِّهِ قَدْ أَنْبَأَ الْمُصْطَفَى الطُّهَرُ (2)
ص: 213
كَذا مارَوَى عَنْهُ الْفَرِيقانِ مُجْمَلاً *** بتَفْصِيلِهِ تَفْنَى الدَّفاتِرُ والجبرُ (1)
فَأَخْبارُهُمْ عَنْهُ بِذْكَ كَثِيرَةٌ *** وَ أَخْبارُنا قَلتْ لَها الأَنْجُمُ الزُّهْرُ (2)
وَ مَوْلِدُهُ (نُورٌ) بِهِ يَشْرَقُ الْهُدَى *** وَ قِيلَ لِظامِي الْعَدْلِ مَوْلِدُهُ (نَهْرُ) (3)
ص: 214
فيا سائِلاً عَنْ شَأْنِهِ اسْمَعْ مَقَالَةً *** هِيَ الدُّرُّ و الْفِكْرُ الْمُحِيطَ لَها بَحْرٌ (1)
أَلَمْ تَدْرِ أَنَّ اللهَ كَونَ خَلْقَهُ *** لِيَمْتَثِلُوهُ كَيْ يَنالُهُمُ الأَجْرُ (2)
وَ ما ذاكَ الأَرَحْمَةٌ بِعِبَادِهِ *** و الأفَما فِيهِ إِلَى خَلْقِهِم فَقْرُ (3)
ص: 215
وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْفِكْرَ غايَةُ وُسْعِهِمْ *** وَهذا مَقامٌ دُونَهُ يَقِفُ الْفِكْرُ (1)
فَأَكْرَمَهُم بِالْمُرْسَلِينَ أَدِلَّةً *** لِما فِيهِ يُرْجَى النَّفْعُ أَوْ يُخْتَشَى الضَّرُّ (2)
وَ لَمْ يُؤْمِنِ التَّبْلِيغُ مِنْهُمْ مِنَ الْخَطا *** إذا كانَ يَعْرُوهُمْ مِنَ السَّهْوِ ما يَعْرُو (3)
ص: 216
وَ لَوْ أَنَّهُمْ يَعْصُونَهُ لاقْتَدَى الْوَرَى *** بِعِصْيانِهِمْ فِيهِمْ وَقامَ لَهُمْ عُذْرٌ (1)
فَنَزَّهُمْ مِنْ وَصْمَةِ السَّهْوِ وَ الْخَطا *** كَما لَمْ يُدَنَّسْ ثَوْبَ عِصْمَتِهِم وِزْرُ (2)
و أَيَّدَهُمْ بِالْمُعْجِزاتِ خَوارِقاً *** لِعاداتِنا كَئ لا يُقالَ هِي السِّحْرُ (3)
وَ لَمْ أَدْر لم دَلَّتْ عَلَى صِدْقِ قَوْلِهِمْ *** إِذا لَمْ يَكُنْ لِلْعَقْلِ نَهْيٌ وَلا أَمْرٌ (4)
ص: 217
وَ مَنْ قالَ لِلنَّاسِ انْظُرُوا فِي ادّعائِهِمْ *** فَإِنْ صَحَ فَلْيَتْ الْعَبْدُ وَ الْحُرُّ (1)
وَلَوْ أَنَّهُمْ فِيمَا لَهُمْ مِنْ مَعَاجِزَ *** عَلى خَصْمِهِمْ طُولُ الْمَدَى لَهُمُ النَّصْرُ (2)
لغَالَى بِهِمْ كُلُّ الأَنامِ وَ أَيْقَنُوا *** بأَنَّهُمُ الأَرْبابُ وَالْتَبَسَ الأَمْرُ (3)
لِذلِكَ طَوْراً ظافِرِينَ تَراهُم *** وَ آخَرُ فِيهِمْ يَنْشَبُ النّابُ وَ الظُّفْرُ (4)
كَذلِكَ تَجْرِي حِكْمَةُ اللهِ فِى الْوَرَى *** وَ قُدْرَتُهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ قَدْرٌ (5)
وَ كانَ خِلافَ اللُّطْفِ واللطف واجبٌ *** إذا من نبئٍّ أو وَصِيَّ خَلا فَصْرٌ (6)
ص: 218
أيُنْشِيءُ لِلإِنْسَانِ خَمْسَ جَوارِحَ *** تَحُسُّ وَ فِيها تُدْرَكُ الْعَيْنُ وَالأَثرُ (1)
وَ قَلباً لَها مثل الأمير يَرُدُّها *** إذَا أَخْطَأت في الحس وَاشْتَبَه الأَمْرُ (2)
وَ يَتْرُكُ هَذَا الْخَلْقَ فِي لَيْل ضَلَّةٍ *** بِظَلْمائِهِ لا تَهْتَدِي الأَنْجُمُ الزُّهْرُ (3)
فَذَلِكَ أَدْهَى الدّاهِياتِ وَ لَمْ يَقُلْ *** بِهِ أَحَدٌ إِلا أَخُو السَّفَهِ الْغَمْرُ (4)
ص: 219
ص: 220
فَأَنْتَجَ هذا الْقَوْلُ إِنْ كُنْتَ مُصْغِياً *** وجُوبَ إمام عادِلٍ أَمْرُهُ الأمْرُ (1)
وَ إِمْكَانَ أَنْ يَقْوَى وَإِنْ كَانَ عَائِباً *** عَلَى رَفْعَ ضَرَّ النَّاسِ إِنْ تالَهَا الضَّرُّ (2)
ص: 221
وَإِنْ رُمْتَ نَجْحَ السُّولِ فَاطْلُبْ مَطالِبَ *** السُّؤْلِ فَمَنْ يَسْلُكْهُ يَسْهَلْ لَهُ الْوَعْرُ (1)
فَفِيهِ أَقَرَّ الشَّافِعِيُّ ابْنُ طَلْحَةَ *** بِرَأْيِ عَلَيْهِ كُلُّ أَصحابِها قَرُّوا (2)
وَ جادَلَ مَنْ قَالُوا خِلافَ مَقَالِهِ *** فَكانَ عَلَيْهِمْ فِي الْجِدالِ لَهُ النَّصْرُ (3)
وَ كَمْ فَضَّ حَمُوئيكُم مِنْ فَرائِدَ *** مِنَ الدُّرِ لَمْ يَسْعَدْ بِمَكْنُونِها الْبَحْرُ (4)
فَرائِدُ سِمْطَينِ الْمَعَانِي بِدُرُها *** تَحَلَّتْ لأَنَّ الْحَلْيَ أَبْهَجَهُ الدُّرُّ (5)
ص: 222
فَوَكَّلْ بِها عَيْنَيْكَ فَهْيَ كَواكِبُ *** بدُرٍّ بِها أَعْيانِي الْعَد وَالْحَصْرُ (1)
وَ رِدْ مِنْ يَنابيع الْمَوَدَّةِ مَوْرداً *** بِهِ يَشْتَفِي مِنْ قَبْل أَنْ تُصْدَرَ الصَّدْرُ (2)
وَ فَتِّشْ عَلَى كَنْزِ الْفَوائِدِ فَاسْتَعِنْ *** بِهِ فَهُوَ نِعْمَ الدُّخْرُ إنْ أَعْوَزَ الدُّخْرُ (3)
ص: 223
وَ لاحِظَ بِهِ مَا قَدْ رَواهُ الْكَراجِكِي *** مِنْ خَبَرِ الْجَارُودِ إِنْ أَغْنَتِ النُّذْرُ (1)
وَ قَدْ قِيلَ قِدْماً فِي ابْنِ خَوْلَةَ أَنَّهُ *** لَهُ غَيْبَةٌ وَالْقَائِلُونَ بِها كُثرٌ (2)
وَ فِي غَيْرِهِ قَدْ قال ذلِكَ غَيْرُهُمْ *** وَ ما هُمْ قَلبِلٌ فِي الْعِدادِ وَلانَزْرٌ (3)
و ما ذاك إلا لِلْيَقِين بقائمٍ *** يَغِيبُ وَ فِي تَعْيِينِهِ الْتَبَسَ الأَمْرُ (4)
ص: 224
وَكَمْ جَدَّ فِي التَّفْتِيشِ طَاغِي زَمَانِهِ *** لِيُفْشِيَ سِرَ اللهِ فَانْكَتَمَ السِّرُّ (1)
ص: 225
وَ حاوَلَ أَنْ يَسْعَى بِإِطْفَاءِ نُورِهِ *** وَ ما رِبْحُهُ إِلا النَّدامَةُ وَ الْخُسْرُ (1)
و ما ذاك إلّا أَنَّهُ كانَ عِنْدَهُ *** مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِينَ فِي شَأْنِهِ خُبْرٌ (2)
وَ حَسْبُكَ مِنْ هذا حَدِيثٌ مُسَلْسَلٌ *** لعائِشَةَ يُنْهِيهِ أبْناؤُها الْغُرُّ (3)
ص: 226
بِأَنَّ النَّبِيَّ الْمُصْطَفَى كان عِنْدَها *** وَ جِبرِيلَ إذْجاءَ الْحُسَينُ وَلَمْ يَدْرُوا (1)
فَأَخْبَرَ جِبْرِيلُ النَّبِيَّ بِأَنَّهُ *** سَيُقْتَلُ عُدواناً وَ قاتِلهُ شِمْرُ (2)
وَ أَنَّ بَنِيهِ تِسْعَةٌ ثُمَّ عَدَّهُمْ *** بِأَسْمَائِهِمْ وَ التَّاسِعُ الْقائِمُ الطَّهِر (3)
وَ أَنْ سَيْطِيلُ اللهُ غَيْبَةَ شَخْصِهِ *** وَ يَشْفِي بِهِ مِنْ بَعْدِ غَيْبَتِهِ الْكُفْرُ (4)
و ما قالَ فِي أَمْرِ الإمامةِ أَحْمَدُ *** وَ أن سَيَلِيهَا اثْنَانِ بَعْدَهُم عَشْرٌ (5)
فَقَدْ كادَ أَنْ يَرْوِيهِ كُلُّ مُحَدِّثٍ *** وَ ما كَادَ يَخْلُو مِنْ تَواتُرِهِ سِفَرٌ (6)
ص: 227
وَ فِي جُلُها أَنَّ الْمُطِيعَ لأمْرِهِمْ *** سَيَنْجُو إِذا ما حَاقَ فِي غَيْرِهِ الْمَكْرُ (1)
فَفِي (أَهْلُ بَيْتِي فُلْكُ نُوحٍ) دَلالةٌ *** عَلَى مَنْ عَناهُمْ بِالإِمَامَةِ يَا حِبْرُ (2)
ص: 228
ص: 229
فَمَنْ شَاءَ تَوْفِيقَ النُّصُوصِ وَ جَمْعَها *** أَصابَ وَبِالتَّوْفِيقِ شَدَّ لَهُ أَزْرٌ (1)
ص: 230
وَأَصْبَحَ ذَا حَزْمٍ بِنُصْبٍ وَ لاتَنا *** لِرَفْعِ الْعَمَى عَنا بِهِمْ يَجْبُرُ الْكَسْرُ (1)
وَ آخِرُهُمْ هذا الذي قُلْتَ إنَّهُ *** تَنازَعَ فِيهِ النَّاسُ وَاشْتَبَة الأمرُ (2)
وَ قَوْلُكَ إِنَّ الْوَقْتَ داع لِمِثْلِهِ *** إذا صَحَّ لِمْ لا ذُبَّ عَنْ لبِّهِ القِشرُ (3)
وَ قَوْلُكَ إِنَّ الإِخْتِفاءَ مَخافَةً *** مِنَ الْقَتْلِ شَيءٌ لا يُجَوْزُهُ الحِجرُ (4)
ص: 231
فَقُلْ لِي لِماذا غابَ فِي الْغَارِ أَحْمَدُ *** وَ صاحِبُهُ الصِّدِّيقُ إِذْ حَسُنَ الْحِذْرُ (1)
وَلِمْ أُمِرَتْ أُمُّ الْكَلِيم بِقَذْنِهِ *** إلى نِيلِ مِصْرَ حِينَ ضَاقَتْ بِهِ مِصْرُ (2)
وَكَمْ مِنْ رَسُولٍ خافَ أَعْدَاءً فَاخْتَفَى *** وَكَمْ أَنْبياءٍ مِنْ أعادِيهِم فَرَّوا (3)
أَيَعْجِزُ رَبُّ الْخَلْقِ عَنْ نَصْرِ دِينِهِ *** عَلَى غَيْرِهِم كَلاً فَهذا هُوَ الْكُفْرُ (4)
و هَلْ شارَكُوُه فِي الَّذِي قُلْتَ إنَّه *** يَؤُولُ إلَى جُبْنِ الإمامِ وَ يَنْجَرُّ (5)
فَإن قُلتَ هذا كانَ فيهمْ بِأَمْرِ مَنْ *** لَهُ الأمْر في الألوانِ والحَمدُ والشُّكر (6)
ص: 232
فَقُلْ فِيهِ ما قَدْ قُلْتَ فِيهِمْ فَكُلُّهُمْ *** عَلَى ما أرادَ اللهُ أهواؤُهُمْ قَصْرُ (1)
وَ إظهارُ أَمْرِ اللهِ مِنْ قَبْلِ وَقْتِهِ ال *** مُؤَ جَّل لَمْ يُوعَدْ عَلَى مِثْلِهِ النَّصْرُ (2)
وَلَيْسَ بِمَوْعُودٍ إذا قامَ مُسْرِعاً *** إِلَى وَقْتِ عِيسَى يَسْتَطِيلُ لَهُ الْعُمْرُ (3)
ص: 233
وَ إِنْ تَسْتَرِبْ فِيهِ لِطُولِ بَقَائِهِ *** أَجابَكَ إِدْرِيسُ وَ إِلْيَاسُ وَ الْخِضْرُ (1)
وَ مَكْثُ نَبِيِّ اللهِ نُوحٍ بِقَومِهِ *** كَذَا نَوْمُ أَهْلِ الْكَهْفِ نَصَّ بِهِ الذِّكْرُ (2)
ص: 234
وَ قَدْ وُجِدَ الدَّجَالُ فِي عَهْدِ أَحْمَدَ *** وَ لَمْ يَنْصَرِمْ مِنْهُ إِلى السَّاعَةِ الْعُمْرُ (1)
ص: 235
وَ قَدْ عَاشَ عوج أَلْفَ عَامٍ وَ فَوْقَهَا *** وَ لَوْلا عَصا مُوسَى لأَخَرَهُ الدَّهْرُ (1)
وَ مَنْ بَلَغَتْ أعمارُهُمْ فَوْقَ مِائَةٍ *** وَ ما بَلَغَتْ أَلْفاً فَلَيْسَ لَهُ حَصْرُ (2)
ص: 236
وَ ما أَسْعَدُ السَّردابَ فِي سُرَّ مَنْ رَأَى *** وَ أَسْعَدُ مِنْهُ مَكَةُ فَلَهَا الْبِشْرُ (1)
ص: 237
ص: 238
سَيَشرَقُ نُورُ اللهِ مِنْها فَلا تَقُل *** (لَهُ الْفَضْلُ عَنْ أَمُّ الْقُرَى وَ لَهُ الْفَخْرُ) (1)
فَإِنْ أَخَرَ اللهُ الظهور لِحِكْمَةٍ *** بِهِ سَبَقَتْ فِي عِلْمِهِ وَ لَهُ الأَمْرُ (2)
فَكَمْ مِحْنَةٍ لِلَّهِ بَيْنَ عِبادِهِ *** يُمَيَّزُ فيها فاجِرُ النّاسِ وَ البَرُّ (3)
ص: 239
و يَعْظُمُ أَجْرُ الصّابِرينَ لأنَّهُم *** أَقامُوا عَلَى مادُونَ مَوْطِئِهِ الْجَمْرُ (1)
وَ لَمْ يَمْتَحِنْهُمْ كَيْ يُحِيطَ بِعِلْمِهِمْ *** عَلَيْهِمْ تَساوَى عِنْدَهُ السِّرُّ وَ الْجَهْرُ (2)
وَ لكِنْ لِيَبْدُو عِنْدَهُمْ سُوءُ مَا اجْتَرَوا *** عَلَيْهِمْ فَلا يَبْقَى لاَثِمِهِمْ عُذْرٌ (3)
و إِنَّى لَأَرْجُو أَنْ يَجِينَ ظُهُورُهُ *** لِيَنْتَشِرَ الْمَعْرُوفُ فِي النَّاسِ وَ البِرُّ (4)
وَ يُحْيِي بِهِ قَطْرُ الْحَيَا مَيِّتَ الثَّرَى *** وَ يَمْطُرَها فَيْضُ النَّجِيعِ فَتَحْمَرُّ (5)
وَ يَظْهَرَ وَجْهُ الْأَرْضِ مِنْ كُلِّ مَأْثَمٍ *** وَ رِجْسٍ فلا يَبْقَى عَلَيْها دَمٌ هَدَرٌ (6)
ص: 240
وَ تَشْقَى بِهِ أَعْناقُ قَوْمٍ تَطَاوَلَتْ *** فَتَأْخُذُ مِنْها حَظّةها البيضُ والسَّمْرُ (1)
فَكَمْ مَنْ كِتابِيَّ عَلَى مُسْلِم عَلا *** وَ آخَرُ حَرْبِيّ بِهِ شَمَخَ الْكِبْرُ (2)
وَ خُذْهُ جَواباً شافِياً لَكَ كافياً *** مَعانِيهِ آيَاتٌ وَ أَلْفاظُهُ سِحْرُ (3)
وَ ما هُوَ إِنْ أَنْصَفْتَهُ قَوْلُ شَاعِرٍ *** وَلَكِنَّهُ عِقْدٌ تَحَلَّى بِهِ الشَّعْرُ (4)
وَ لَوْشِئتَ إحصاء الأدِلَّةِ كُلَّها *** عَلَيْكَ لَكَلَّ النَّظْمُ عَنْ ذاكَ وَ النَّثْرُ (5)
فَكُمْ قَدْ رَوَى أَصْحابُكُمْ مِنْ رِوايَةٍ *** هِيَ الصَّحْوُ لِلسَّكْرانِ وَ الشَّبهُ السُّكْر (6)
ص: 241
وَ فِي بَعْضِ ما أسْمَعْتُهُ لَكَ مُقْنِعٌ *** إذا لَمْ يَكُنْ فِي اذْنِ سامِعِهِ وَقْرٌ (1)
وَ إِنْ َعادَ إشكالٌ فَعُدْ َقائِلاً لَنا *** أيا عُلَمَاء الْعَصْرِ يَا مَنْ لَهُ خَيْرٌ (2)
شیخ محمد حسین بن شیخ علیّ بن رضا بن موسی بن شیخ اکبر، شیخ جعفر، معروف به کاشف الغطاء یا آل کاشف الغطاء، از فحول و متبحرین علمای امامیه و از عدول و ثقات فقهای اثنا عشریه می باشد. وی در فقه و اصول و کلام و حدیث و رجال و درایه و تفسیر و دیگر علوم دینی، تبحر داشت و در دفاع از حدود دین کوشا بود و به مدافعه از حملات مخالفان اشتغال داشت. رشحات قلم مبارک او، برهانی قاطع بر صدق مدعا است. آثار او از هشتاد متجاوز است و برخی از آن ها به طبع رسیده و در محل استفاده عموم مسلمین می باشد. بعضی از این آثار عبارتند از:
1- الآيات البينات (شامل پنج رساله).
2- اصل الشيعه و اصولها.
3- تحرير المجلة.
ص: 242
4- التربة الحسينة.
5- حواشی عين الحياة در فقه
6- الدين و الاسلام.
7- سؤال و جواب عربی و فارسی در فقه.
8- السياسة الحسنية.
9- المراجعات الريحانية.
10- الميثاق العربي الوطني.
11- نقد کتاب ملوك العرب للرّيحاني
12- وجيزه الاحكام. (1)
همان گونه که پیش از این یادآورد شدیم؛ دانشمندان و شعرای زیادی به پاسخگویی قصیده بغدادیّه پرداختند. یکی از علمای برجسته و عالیقدری که به این قصیده پاسخ داده، مرحوم حاج میرزا حسین نوری - قدّس سرّه - است. وی بدین منظور، کتاب مستقلی با نام کشف الأستار تألیف نموده که در آن به تفصیل و به سبک استدلالی و عالمانه، از مسائل مطرح شده در آن قصیده، پاسخ داده است؛ اما از آن جا که پاسخ مرحوم حاج میرزا حسین نوری به نثر است مرحوم كاشف الغطاء مطالب کتاب کشف الاستار را به شکل بسیار زیبایی با همان وزن و قافیه قصیده بغدادیه در 240 بیت به نظم در آورده است. اینک برای آشنایی بیشتر با این قصیده جامع و
ص: 243
جالب، چند بیتی از آن را در این جا یادآور می شویم: (1)
بِنَفْسِي بَعِيدُ الدّارِ قَرَّبَهُ الْفِكْرُ *** وَ أَدْناهُ مِنْ عُشَاقِهِ الشَّوقُ وَ الذِّكْرُ (2)
تَسَتَّرَ لَكِنْ قَدْ تَجَلَّى بِنُورِهِ *** فَلا حُجُبٌ تُخْفِيهِ عَنْهُمْ وَ لاسِتْرِ (3)
أَلا طُلْ وَإِن عَذَبْتَ يا لَيْل بَعْدَهُ *** فَمِنْ بَعْدِ طول الليل يُستذَبُ الفَجْرُ (4)
وَ أَقْصِرْ أَطَلْتَ اللَّوْمَ يا عاذِلِي بِهِ *** فَلا مِفْصَلَ إِلا عَلَى حُبِّهِ قَصْرٌ (5)
وَمَا الْحُبُّ إِلا السَّدْرَةُ الْمُنْتَهَى الَّتِي *** لَهُمْ مِنْ جَناها لُبُّهُ وَ لَكَ الْقِشْرُ (6)
ص: 244
حَبِيبِي بِكَ الْأَشْياءُ قامَتْ فَمَا الَّذِي *** يُقِيم عَلَى إِثْباتِكَ الْجاهِلِ الْغَمْرُ (1)
أَلا إِنَّ مَا اسْتَغْرَبْتَ مِنّا مَقَالةً *** بِهِ قالَ مِنْكُمْ مَعْشَرٌ مَالَهُمْ حَصْرُ (2)
وَ كُلُّهُم أَضْحَوا لَدَيْكُمْ أَئِمَةً *** عَنا لِعَلاهُمْ مَنْ حَوَى الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ (3)
ص: 245
موثقَةً أَسْماؤُهُمْ فِي رِجالِكُمْ *** فَفِي كُلِّ سِفْرٍ مِنْ فَضائِلِهِمْ شَطرٌ (1)
وَ ما هُوَ مَسْحُونٌ فَتَحْسَبُ أَنَّهُ *** قَدِ اتَّخَذَ السَّرْدابَ بُرْجاً لَهُ الْبَدْرُ (2)
بَلَى هُوَ فِي الأَمْصَارِ عَادٍ وَ رائِحٌ *** يَخِيبُ بِهِ مِصْرُ وَ يَحْظَى به مِصْرٌ (3)
وَ ما شَرَفُ السَّرْدابِ إِلا لِأَنَّهُ *** غَدا لَهُم بَيْتاً بِهِ بُرْهَةً قَرُّوا (4)
وَ هُمْ فِي بُيُوتٍ رَبُّها أَذِنَ لَها *** لِتُرْفَعَ إجلالاً وَ يُتْلَى بها الذِّكْرُ (5)
قيا مُفْتَرِي هَذَا الْمَقالِ أَبِنْ لنا *** بِذلِكَ مَنْ ذا قَالَ فَلْتَنْشرِ السَّفْرَ (6)
ص: 246
أبا صالِحٍ خُذْهَا إِلَيْكَ خَرِيدَةً *** وَ لا يُرْتَجَى إِلا الْقَبُولُ لَها مَهْرٌ (1)
تُمَزِّقُ من أعداكَ كُلَّ مُمَزَّقٍ *** و يَمْرُقُ فِي أَكْبَادِهَا الْخَوْف و الذُّعْرُ (2)
و ذُخْراً لِيَوْم الْحَشْرِ أعْدَدْتُكُمْ بِها *** وَ لَمْ يَفْتَقِرْ عبدٌ وأَنتُمْ لَهُ الدُّخْرُ (3)
إذا اسْوَدَّ وَجْهِي بِالذُّنُوبِ فَإِنَّ لِى *** لَدَيْكُمْ بِها ما يُسْتَضاءُ بِهِ الْحَشْرُ (4)
آیت الله سید محسن بن عبد الكريم بن على بن محمّد حسینی جبلی عاملی،
ص: 247
ملقّب به امین، از مشاهیر علمای امامیه و مفاخر شیعه اثنا عشریّه، فقیهی عابد و زاهد، با ورع و با تقوی و محل وثوق عرب و عجم می باشد. در حدود سال (1383 ه-. ق) در دهستان شقرا از دهات جبل عامل متولد شد. صرف و نحو و منطق و علوم بلاغی و اصول خط و کتابت را از افاضل جبل عامل فرا گرفت. آن گاه در سال (1309 ه-. ق) به نجف رفت و بعد از تکمیل دروس سطح، در پای درس اساتیدی همچون آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی، حاج آقا رضا همدانی، شیخ محمد طه نجف حاضر شد و رنج ها کشید و گنج ها برد. در سال (1319 ه-. ق) به دمشق مهاجرت کرد و در آن جا مقیم و حامل لوای شریعت و عهده دار حل و عقد امور مذهبی و مشغول تدریس و فتوی و مباحثه و مطالعه شد. او در آن جا دو مدرسهٔ محسنیه و یوسفیه را تأسیس کرد و تألیفات گرانقدری را از خود به یادگار گذاشت که برخی از آن ها بدین قرار است:
1- اعيان الشيعه.
2- المجالس السنية في مناقب و مصائب العترة النبويّة.
3- الدّر الثمين.
4- اساس الشريعة در فقه استدلالى
5- جزيلة المعاني في اصول الدين.
6- اقناع اللائم على اقامة المآتم.
7- شرح تبصرة المتعلمين.
8- الدرر المنتقاة.
9- لواعج الأشجان.
10- مفتاح الجنات.
ص: 248
11- الرحيق المختوم.
12- معادن الجواهر في علوم الأوائل والأواخر.
13- كشف الإرتياب.
14- الدروس الدينية.
15- الدر النضيد في رثاء الشهيد.
16- اصدق الاخبار في قصة الأخذ بالثأر.
17- تحفة الأحباب في آداب الطعام والشراب.
18- البحر الزخار في شرح احاديث الأئمة الاطهار.
19- سفينة الخائض.
20- ارجوزة فى علامات المجاز
21- صفوة الصفوة في علم النحو.
22- المنيف في علم التصريف.
23- دعبل الخزاعي
24- ابوفراس الحمداني.
25- رسالة فى الردّ على صاحب المنار. (1)
آیت الله سید محسن امین، علاوه بر جنبۀ علمی فوق العاده اش، ادیبی گرانقدر و شاعری توانا بود. او دارای دیوان شعری است و راجع به امام زمان - عجل الله تعالی فرجه - اشعار فراوانی دارد. یکی از قصاید ارزشمند او در این خصوص، قصيدة رائيّه او است که آن را در ردّ بر قصیده بغدادیه در 311 بیت سروده است و در این جا گزیده ای از آن قصیده را می آوریم:
ص: 249
*گزیده ای از قصیدهٔ رائیهٔ علامه سید محسن امین در ردّ بر قصیده بغدادیّه: (1)
نَأَوْا وَ بِقَلْبِي مِنْ فِراقِهِم جَمْرٌ *** وَ فِي الْخَدَّ مِنْ دَمْعِي لِبَيْنِهِم غَمْرٌ (2)
وَ لَسْتُ أَرَى مَاءَ الْمَدامِعِ مُطْفِئاً *** لَهِيْبَ الْحَشا مِنِّي وَلَوْ أَنَّهُ نَهْرٌ (3)
وَ أَوْرَثَنِي بُعْدُ الأُحِبَّةِ لَوْعَةً *** تَؤُزُّ الْحَشا مِنْها كَما أَزَّتِ الْقِدْرُ (4)
ولَوْلا تَسَلَّى القَلبُ مِنْهم بأؤبةٍ *** لَطارَ وَ لَمْ تُغْنِ الْجَوانِحُ وَالصَّدْرُ (5)
بَذَلْتُ لَهُمْ أَغْلَى الَّذِي مَلَكَتْ يَدِي *** وَ أَصْبَحَ حَظِّي مِنْهُمُ الصَدُّ وَالهَجْرُ (6)
ص: 250
أرقْتُ وَ ها جَتْنِي الْهُمُومُ كَأَنَّما *** عَلَى مَضْجَعِي مَدُّ القَتادِ أَوِ السِّدْرُ (1)
وَ ما أَرِقِي مِنْ فَقْدِ إِلْفٍ تَحَمَلَتْ *** بِهِ الضّامِراتُ الْقُودُ إِذْ قَوْمُهُ سَفْرٌ (2)
وَلا أَنَا مِمَّنْ يَمْلِكُ الْحُبُّ قَلْبَهُ *** لِغَانِيَةٍ مِنْ خَلْفِها التّيهُ وَ النَّفُر (3)
تُعِيرُ الظَّباءَ الْعِينَ جيداً و مُقْلَةً *** و يَفْضَحُ خُوطُ الْبانَةِ القَدُّ وَالخَضرُ (4)
ص: 251
فَوَجْنَتُها وَرْدٌ وَ قامَتُها قَنا *** وَ مَبْسَمُها بَرْقٌ وَ رِيقَتُها خَمْرٌ (1)
وَ طَلْعَتُها شَمْسٌ وَ صُبْحُ جَبِينِها *** و طُرَّتُها لَيْلٌ و غُرتُها بَدْرٌ (2)
وَ لكِنْ وَعَى سَمْعِي مقالة سائلٍ *** تَحَيَّرَ مِنْهُ اللُّبُّ وَاضْطَرَبَ الْفِكْرُ (3)
أَتَى سَائِلاً عَنْ مَوْلِدِ الْقَائِمِ الَّذِي *** تَنازَعَ فِيهِ النّاسُ وَالْتَبَسَ الأَمْرُ (4)
فَمَنْ قَائِلٌ فِي الْقِشْرِ لُبُّ وُجُودِهِ *** وَ مَنْ قَائِلٌ قَدْ نُضَّ عَنْ لُبِّهِ الْقِشْرُ (5)
وَ ما مِنْهُم إِلّا مُقِرٌ بِأَنَّهُ *** غَداً يَمْتَلِي مِنْ عَدْلِهِ الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ (6)
فَقُمْتُ مُجيباً قائلاً قَوْلَ مُنْصِفٍ *** وَ قَدْ بانَ لِي مِنْ أَمْرِه الحُلوُ والمُرُّ (7)
ص: 252
زَعَمْتَ بِمَحْضِ الْقَوْلِ قُبْحَ اخْتِفَائِهِ *** وَ قَدْ فَشَيَا فِي الْعالَمِ الظُّلْمُ وَ الْغَدْرُ (1)
إذا جازَ عِنْدَ الظُّلْم تَأخِيرُ خَلْقِهِ *** فَقَدْ جازَ بَعْدَ الْخَلْقِ فِي حَقِّهِ السِّتْرُ (2)
وَ أَنْكَرْتَ أَنْ يَخْفَى بِأَمْرِ مِنَ الَّذِي *** قَدِ اسْتَوَيَا فِي عِلْمِهِ السِّرُّ وَ الْجَهْرُ (3)
وَ قُلْتَ إِذَنْ رَبُّ الْبَرِيَّةِ عاجِزٌ *** عَنِ النَّصْرِ كَلاّ لَيْسَ يُعْجِزُهُ النَّصْرُ (4)
فَقُلْ لِيَ يَوْمَ الشَّعْبِ وَالْغَارِ عَنْ رِضًى *** مِنَ اللهِ سِتْرُ الْمُصْطَفَى أَمْ بهِ قَهرٌ (5)
ص: 253
أكانَ إلهُ الْعَرْشِ إذ ذاك عاجزاً *** عَنِ النَّصْرِ والتأييد هذا هُوَ الْكُفْرُ (1)
إذا كانَ يَمْحُو كُلَّ ماهُوَ قادِرٌ *** عَلَيْهِ مَنْ الْمَكْرُوهِ لَمْ يُوجَدِ الشَّرُّ (2)
وَلِمْ لا يَكُونُ الله شاءَ اخْتِفَاءَهُ *** وَ لَا قُبْحَ فِيهِ عِنْدَ مَنْ دِينُهُ الْجَبْرُ (3)
تَدِينُ بِأَنَّ اللهَ لَيْسَتْ مَنُّوطَةً *** بِمَصْلَحَةٍ أفْعَالُهُ إِذْ هُوَ الْفَقْرِ (4)
وَ تَسْأَلُهُ عَنْ أَمْرِهِ لِوَلِيِّهِ *** لَعَمْرُ أَبِي هَذا التَّناقُضُ وَ الْهَجْرُ (5)
ص: 254
وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَمْسَى بِكُلِّ مَصالِح ال *** أُمُورِ مُحِيطاً غَيْرُ رَبِّ لَهُ الأَمْرُ (1)
وَ لا يُسْأَلُ الرَّحْمَنُ عَنْ فِعْلِهِ وَ لا *** يُحِيطُ بِما فِي عِلْمِهِ أَبَداً فِكْرٌ (2)
آیت الله شیخ محمّد جواد بن حسن بن طالب بن عبّاس بن ابراهيم بن حسين بن عبّاس بن حسن بن عبّاس بن محمّد علی بن محمد بلاغى نجفی ربعی، فقیه اصولی، حكيم متكلّم، عالم جامع، محدّث ماهر، مجاهد عظیم الشّأن، مروّج علوم قرآنی و از مفاخر شیعه می باشد. وی از شاگردان میرزا محمد تقی شیرزای، حاج آقا رضا همدانی، آخوند خراسانی و شیخ محمد طه در نجف بود. کتاب هایی که در موضوعات مختلف تألیف نموده، هر کدام در رشتهٔ خود کم نظیر و مایه افتخار است؛ اهم تألیفات او عبارتند از:
1 - آلاء الرحمن في تفسير القرآن (به جهت فرا رسیدن،اجل مؤلف موفق به اتمام آن نشد).
ص: 255
2- الرحلة المدرسية.
3- انوار الهدى.
4- فضائح الهدى.
5- الهدى إلى دين الصمطفي
6- البلاغ المبين.
7- العقود المفصله.
8- التوحيد و التثليت.
9- أعاجيب الاكاذيب.
10- ابطال فتوى الوهابيين بهدم قبور البقيع.
11- أجوبة المسائل البغداديه و الحلّيه و التبريزيه.
12- داعي الإسلام وداعى النصارى.
13- المصابيح في ردّ مفتريات القادياينين.
14- الرّد على جرجيس سائل و هاشم العربي.
15- الرّد على تعليم العلماء.
16- الرّد على ينابيع الكلام لبعض المسيحيين.
17- الشهاب.
19- كتاب الاحتجاج.
20- حاشية على مكاسب الشيخ الانصاري. (1)
آیت الله بلاغی علاوه بر منزلت و مکانت علمی و فقهی و الایش، ادیبی فرزانه و
ص: 256
شاعری توانا بود و اشعار فراوانی را از خود به یادگار گذاشته است که بیشتر آن ها در مدح و رثای اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - است. او راجع به امام زمان - سلام الله عليه - اشعار فراوانی دارد. یکی از قصاید زیبای وی در این خصوص، قصيدة رائيّه او است که در 112 بیت در ردّ بر قصيده بغدادیّه سروده است. ما در این جا، متن کامل این قصیده را ذکر می کنیم:
*قصیدهٔ محمد جواد بلاغی در ردّ بر قصیده بغدادیّه:(1)
أَطَعْتُ الْهَوَى فِيهِمْ وَ عاصانِيَ الصَّبْرُ *** فَها أَنا مالي فِيهِ نَهى وَلا أَمْرٌ (2)
أَنَسْتُ بِهِمْ سَهْلَ القِفَارِ وَ وَعْرَها *** فَما راعَنِي مِنْهُنَّ سَهْلٌ وَلا وَعْرٌ (3)
أَخاسَفَرٍ وَلْهَانُ إِغْتَنَمَ السُّرَى *** مِنَ الَّليْلِ تَغْلِيساً إِذا عَرِسَ السَّفْرُ (4)
بِذا مِلَّةٌ ما أَنْكَرَتْ أَلَمَ الْوَجَى *** وَ ما صَدَّها عَنْ قَصْدِها مَهْمَةٌ قَفْرُ (5)
يَضِيقُ بِها صَدْرُ الْفَضا فَكَأَنَّها *** بِصَدْرِ مُذِيعٍ عَيَّ عَنْ كَثْمِهِ سَرٌّ (6)
ص: 257
تَحِنُّ إِذا ذَكَرْتَها بِدِيارِهِمْ *** حَنِينَ مَشُوقٍ هَاجَ لَوْعَتَهُ الذِّكْرُ (1)
وَ شِمْلالةٍ أَعْدَيْتُها بصبابِتَي *** إذا هاجَها شَوقُ الدِّيارِ فَلانُكرٌ (2)
أَرُوحُ وَ قَلْبِي لِلَّواعِج وَ الْجَوَى *** مُباحٌ وَأَجْفانِي عَلَيْهَا الْكَرَى حِجْرٌ (3)
و أَحمِلُ أوزارَ الغَرامِ وَ إنَّهُ *** غَرامٌ بِهِ يَنْحَطُّ عَنْ كَاهِلِي الْوِزْرُ (4)
وَ كَمْ لَذَّ لِي خَلْعُ الْعِذَارِ وَ إِنْ يَكُنْ *** بِحُبِّيَ آلَ الْمُصْطَفَى فَهْوَ لِى عُذْرٌ (5)
عَلِقْتُ بِهِمْ طِفْلاً فَكَانَتْ تَمائِمِي *** مَوَدَّتَهُم لاما يُقَلِّدُهُ النَّحْرُ (6)
و مازَجَ دَرِّي حُبَّهُمْ يَوْمَ سَاغَ لِي *** وَ لَولا مِزاجُ الْحُبّ ما ساغَ لِي دَرٌّ (7)
نَعِمْتُ بِحُبِّهِمْ وَ لكِنْ بَلِيَّتِي *** بَيْنِهِم وَ الْبَيْنُ مَطْعَمُهُ مُرٌّّ (8)
ص: 258
و نائِينَ تُدْنِيهِمْ إِليَّ صَبابَتِي *** فَعَنْ ناظِرِي غابُوا وَ فِي خاطِرِي قَرُّوا (1)
فَمِنْ نازحٍ قَدْ غَيَّبَ الرَّمْسُ شَخْصَهُ *** وَ مِنْ عَائِبِ قَدَ حالَ مِنْ دُونِهِ السِّتْرُ (2)
أطالَ زَمَانُ الْبَيْنِ وَالصَّبْرُ خَانَنِي *** وَ ما يَصْنَعُ الْوَلْهَانُ إِنْ خانَهُ الصَّبْرُ
إِلامَ وَكَمْ تَنْكِي بِقَلْبِي جَراحَةٌ *** مِن البَيْن لأيأْتِي عَلَى قَعْرِها سَبْرٌ (3)
فَكَمْ سَائِلٍ عَنْهُ يَسِيلُ مَدامِعِي *** بِتَذْ كارِهِ وَكْفاً كَما يَكِفُ الْقَطْرُ (4)
فَيا سائِلاً سَمْعاً لآيَةِ مُعْجِزٍ *** بآياتِهِ لا ما يُزَخْرِفُهُ الشَّعْرُ (5)
إِذا رُضْتَ صَعْبَ الْفِكْرِ تَهْدِي فَقَدْ كَبا *** لَعَا لَكَ فِي دَحْضِ العِثَارِ بِكَ الفِكْرُ (6)
فَمَا الحِجْرُ في التَّقْلِيدِ إِلَّا حِجَارَةٌ *** وَلَيْسَ بِغَيْرِ الجِدِّ يَصْفُو لَكَ الحِجْرُ (7)
لتُدْركَ فيه الحُسْنَ وَالقُبْحَ مثْلَمَا *** يُحَسُّ بِحِسِّ الذّائِقِ الحُلْوَ وَالمُرُّ
فَإِنْ قُلْتَ بِالعَدْلِ الَّذِي قَالَ ذُو النَّهَى *** بِهِ وَلَهُ يَهْدِي بِمُحْكَمِهِ الذِّكْرُ (8)
وَ دَستَ بتَنْزِيه الإِلَهِ وَأَنَّهُ *** غَنِيُّ فَلَا يُلْجِيْه في فِعلِهِ فَقْرٌ (9)
ص: 259
وَ أَقْرَرْتَ لِلَّهِ اللَّطِيفِ بِأَنَّهُ *** يَتُوبُ أُصُولَ الدِّين مَنْ وَ هْمُهُ كَسْرُ (1)
وَ أَوْجَبْتَ بِاللطَّفِ الإمامَ وَ أَنَّهُ *** بِهِ مِنْ عُصاةِ الْخَلْقِ يَنْقَطِعُ الْعُذْرُ (2)
و عايَنْتَ فِيمَنْ ماتَ فَهُوَ لِذِي الْحِجَى *** شِفَاءٌ إِذَا أَعْيَی بِأَدْوَانِهِ الصَّدْرُ (3)
وَ فِي خَبَرِ الثَّقْلَيْنِ هَادٍ إِلَى الَّذِي *** تَنازَعَ فِيهِ النّاسُ وَالْتَبَسَ الأَمْرُ
إذا قالَ خَيْرُ الرُّسْل لَنْ يَتَفَرَّقا *** فَكَيْفَ إِذَنْ يَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْعَصْرُ
وَ ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِتَيْنِكَ إِنَّهُمْ *** هُمْ السَّادَةُ الْهادُونَ وَ الْقادَةُ الْغُرُّ (4)
وَ لَمَّا انْطَوَى عَصْرُ الْخِلافَةِ وَ انْتَهَى *** وَلَفَّ بِساطُ الْعَدْلِ وَ ابْتَدَأَ الشَّرُّ
وَ زادَ يَزيدُ الدِّينَ نَقْصاً وَ بَعْدَهُ *** دَهَى بِالْوَلِيدِ الْقِرْدَ أمّ الهُدَى عقرٌ (5)
تَنادَى لإحْياءِ الْهُدَى عِتْرَةُ الْهُدَى *** فَما عاقَهُمْ قَتْلٌ وَلا هالَهُمْ ضَرُّ (6)
وَ كَمْ بَدَلُّوا فِي الْوَعْظِ وَالزَّجْرِ جُهْدَهُمْ *** وَلَمْ يُجْدِ بَالْغاوِينَ وَعْظٌ و لا زَجرٌ (7)
وَكَمْ نَدَبُوا لِلّهِ سِرّاً وَ جَهْرَةَ *** وَ قَدْ خَلَصا مِنْهُمْ لَهُ السِّرُّ وَ الْجَهْرُ
إلَى أَنْ تَفانَوا كابراً بَعْدَ كَابِرٍ *** وَ ما دَوْلَةٌ إِلَّا وَ فِيها لَهُمْ وِتْرٌ (8)
وَ لَا مِثْلَ يَوْمِ الطَّفِّ يَومَ فَجِيعَةٍ *** لِذِكْراهُ فِي الأيّام يَنْقَصِمُ الظُّهرُ (9)
ص: 260
يُذِيبُ سُوَيدَا الْقَلْبِ حُزْناً فَعَاذِرٌ *** إذا سَفَحَتْ مِنْ ذَوبِهَا الأدْمعُ الحُمرُ (1)
وَ مُذْ أَعْذَرُوا بِالنَّصْحَ فِي اللهِ وَ الدُّعا *** إِلَيْهِ وَ آذانُ الْوَرَى صَکَّّها وَقْرٌ (2)
وَ شَاءَ إِلهُ الْعَرْشِ أَنْ يَعْضُدَ الْهُدَى *** وَ يَظْهَرُ مِنْ مَكْنُونِ أَسْمائِهِ السِّرُّ
تَأَلَّبَ أَحْزَابُ الضَّلالِ لِقَتْلِهِ *** عَصائِبُ يُغْرِيها بِهِ الْبَغْى وَ الْغَدْرُ (3)
وَ هَمُّوا بِهِ خَبْطاً كَمُوسَى وَ جَدِّهِ الْ- *** خَليل فَأَضْحَى رِبْحُ هَمِّهِمُ الخُسْرُ
فَأَغْشاهُم عَنْهُ وَ غَشَاهُ نُورَهُ *** وَ كان بِما هَمُّوا لِجِدِّهِمُ الْعَثْرُ
وَ قامَ لِخَمْسٍ بِالإِمَامَةِ آيَةً *** كَعِيسَى وَ يَحْيَى آيةً وَ لَهُ الْفَخْرُ (4)
إِذا أَمَّ مَعْصُومٌ مِنَ الآلِ زاخِرٌ *** مِنَ العِلْم لاساجِي العُبابِ ولا نَزرٌ (5)
وَ کان کَداودٍ فَسَلْ هيثمَكُمْ *** أهَلْ بَعْدَ هَذا فِي إِمَامَتِهِ نُكْرٌ
وَ غاب بِأَمْرِ اللهِ لِلأَجَلِ الَّذِي *** يَراهُ لَهُ في عِلْمِهِ وَ لَهُ الأمْرُ
وَأَوْعَدَهُ أَنْ يُحْيِيَ الدِّينَ سَيْفُهُ *** وَ فِيه لِدِينِ الْمُصْطَفَى يُدْرَكُ الوِتْرُ
وَ يَخْدِمُهُ الأمْلاكُ جُنْداً وَ أَنَّهُ *** يُشَدُّ لَهُ بِالرُّوحِ فِي مُلْكِهِ أَزْرٌ (6)
وَ أَنَّ جَمِيعَ الأَرْضِ تَرجِعُ مِلكَهُ *** وَ يَمْلأها قِسْطاً وَ يَرْتَفِعُ الْمَكْرُ
فَأَيْقَنَ أَنَّ الْوَعْدَ حَقٌّ وَ أَنَّهُ *** إلَى وَقْتِ عِيسَى يَسْتَطِيلُ لَهُ الْعُمْرُ
ص: 261
فَسُلَّمَ تَفْوِيضاً إِلَى اللهِ صَابِرا *** وَ عَنْ أَمْرِهِ مِنْهُ النُّهُوضُ أَوِ الصَّبْرُ (1)
وَ لَمْ يَكُ مِنْ خَوْفِ الأُذاةِ اخْتِفَاؤُهُ *** وَ لكِنْ بِأَمْرِ اللهِ خِيرَ لَهُ السِّتْرُ
وَ حاشاهُ مِنْ جُبْن وَ لكِنْ هُوَ الَّذِي *** غَدا يَخْتَشِيهِ مَنْ حَوَى الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ (2)
أَكُلَّ اخْتِفاءِ خِلْتَ مِنْ خِيفَةِ الأَذَى *** فَرُبَّ اخْتِفاءٍ فِيهِ يَسْتَنْزِلُ النَّصْرُ
وَ كُلَّ فِرارٍ خِلْتَ جُبْناً فَرُبَّما *** يَفِرُّ أَخُو بَأْسٍ لِيُمْكِنَهُ الْكَرُّ (3)
فَكَمْ قَدْ تَمادَتْ لِلنَّبِيِّينَ غَيْبَةٌ *** عَلَى مَوْعِدٍ فِيهَا إِلَى رَبِّهِم فَرُّوا
وَإِنَّ بِيَوْمِ الْغارِ وَ الشَّعْبِ قَبْلَهُ *** غِناءً كَما يُغَنِي عَنِ الْخَبَرِ الْخُبْرُ
وَ لَمْ أَدْرِ لِمْ أَنْكَرْتَ كَوْنَ اخْتِفَائِهِ *** بِأَمْرِ الَّذِي يَعْنِي بِحِكْمَتِهِ الْفِكْرُ (4)
أَتَحْصُرُ أَمْرَ اللهِ فِي الْعَجْزِ أَمْ لِذِي *** إقامَةِ ما لَفَّقْتَ أَقْعَدَكَ الْحَصْرُ (5)
فَذَلِكَ أَدْهَى الدّاهِياتِ وَ لَمْ يَقُلْ *** بِهِ أَحَدٌ إِلّا أَخُو السَّفَهِ الْغَمْرُ (6)
وَ دُونَكَ أَمْرُ الأَنْبِياءِ وَ ما لَقُوا *** فَفِيهِ لِذِي عَيْنَيْنِ يَتَّضِحُ الأَمْرُ
فَمِنْهُمْ فَرِيقٌ قَدْ سَقَاهُمْ حِمامُهُمْ *** بكأس الهوانِ القتل والذبح و النَّشرُ (7)
أَيَعْجِزُ رَبُّ الْخَلْقِ عَنْ نَصْرِ حِزْبِهِ *** عَلَى غَيْرِهِمْ كَلاَ فَهذا هُوَ الْكُفْرُ
ص: 262
وَكَمْ مُخْتَفٍ بَيْنَ الشَّعَابِ وَ هَارِبٍ *** إلَى اللهِ فِي الأَجْبَالِ يَأْلَفَهُ النَّسْرُ (1)
فَهَلاً بَدَى بَيْنَ الْوَرَى مُتَحَمّلاً *** مَشَقَّةَ نُصْح الْخَلْقِ مَنْ دَأَبُهُ الصَّبْرُ (2)
وَإِنْ كُنْتَ فِي رَيْبٍ لِطُولِ بَقائِهِ *** فَهَلْ رابَك الدَّجَّالُ وَ الصّالِحُ الخِضْرُ (3)
أَيَرْضَى لَبِيبٌ أَنْ يُعَمِّرَ كَافِرٌ *** وَ يَأْبَاهُ فِي باقٍ لِيُمْحَى بِهِ الْكُفْرُ
وَ دُونَكَ أَنْباءُ النَّبِيِّ بِهِ تَزِدْ *** بِأَحادِها خُبْراً وَ اَحادُها كُثرٌ
فَكَمْ فِي يَنابِيعِ الْمَوَدَّةِ مَنْهَلٌ *** نَمِيرٌ بِهِ يَشْفِي لِوارِدِهِ الصَّدْرُ (4)
وَ فِي غَيرْهِ كَمْ مِنْ حَدِيثٍ مُسَلْسَلٍ *** بِهِ يَفْطَنُ السّاهِي وَ يَسْتَبْصِرُ الْغُرُّ (5)
و مِنْ بَيْنِ أَسْفَارِ التَّوارِيخ عِنْدَكُمْ *** يُؤَلَّفَ فِي تاريخ مَوْلِدِهِ سِفْرٌ (6)
وَ كَمْ قالَ مِنْ أَعْلامِكُمْ مِثْلَ قَوْلِنا *** بِهِ عارِفٌ بَحْرٌ وَ ذُو خُبْرَةٍ حِبْرٌ (7)
فَكَمْ فِي يَواقِيتِ الْبَيَان كِفَايَةٌ *** يُقَلَّدُ مِنْ فَصْلَ الْخِطَابِ بِهَا النَّحْرُ
وَ ذِي رَوْضَةُ الأحْبَابِ فِيها مَطالِبُ السُّ *** ؤلِ وَ فِى كُلِّ الفُصُولِ لَها نَشْرُ
مَناقِبُ آلِ الْمُصْطَفَى لِشَواهِدِ النُّ *** بُوَّةِ فِيها وَ هِيَ تَذْكِرَةٌ ذِكْرُ
وذا الشَّيْخُ أَضْحَى فِي فُتوحاتِهِ لَهُ *** عَلَى كُلِّ تاريخٍ بتاريخِهِ قَصْرُ
وَ لاحَ بِمِرْقاةِ الْهِدَايَةِ فِي الْمُكا *** شَفاتِ لَدَى مِرْاَةِ أَسْرارِهِ السِّرُّ (8)
ص: 263
وَ لِلْحَسَنِ الشَّيْخ الْعِرَاقِيِّ قِصَّةٌ *** بِسَبْع لَيالِيها لَهُ ارْتَفَعَ السِّتْرُ
وَ صَدَّقَةَ الْخَوَاصُ فِيما يَقُولُهُ *** وَ كُلٌّ لَدَيكُم عارِفٌ ثِقَةٌ بَرٌّ
وَ ما أَسْعَدَ السَّرْدابَ حَظِّاً وَ لا تَقُلْ *** لَهُ الْفَضْلُ عَنْ أُمِّ القُرَى وَ لَهُ الْفَخْرُ (1)
لَئِنْ غَابَ فِي السَّردابِ يَوْماً فَإِنَّما *** عَلَى النَّاسِ مِنْ أُمُّ الْقُرَى يَطْلَعُ الْبَدْرُ
وَ لَمْ يَتَّخِذْهُ الْبَدْرُ بُرْجاً وَ إِنَّما *** غَدا أُفقاً مِنْ خَطِِّهِ يُضْرَبُ السِّترُ (2)
وَ هَاهُوَ بَيْنَ النَّاسِ كَالشَّمْسِ ضَمَّها *** سَحابٌ وَ مِنْها يَشْرَقُ الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ
بِهِ تُدْفَعُ الجُلَّى وَ يُسْتَنْزَلُ الحَيا *** وَ تُسْتَنْبَتُ الْغَبْرُ وَ يُسْتَكشَفُ الضَّرُ (3)
وَ لا عَجَبَ إِنْ كان فِي كُلِّ حِجَةٍ *** يُحَجُّ وَ فِيهِ يَسْعَدُ النَّحْرُ وَ النَّفْرُ (4)
وَ يَعْرفُهُ البَيْتُ الحَرامُ وَ رُكْنُهُ *** وَ زَمْزَمُ وَ الأَستارُ وَالْخَيْفُ وَ الْحِجرُ
وَ لكِنَّهُ عَنْ أَعْيُنِ النَّاسِ غَائِبٌ *** كَما عَابَ بَيْنَ النَّاسِ إِلياسُ وَالْخِضْرُ
وَ قَوْلُكَ هذَا الْوَقْتُ داع لِمِثْلِهِ *** فِفِيهِ تَوالَى الظُّلْمُ وَ انْتَشَرَ الشَّرُّ
يَعِيبُكَ فِيهِ السَامِعُونَ فَإِنَّهُ *** لَعَمْرِيَ قَوْلٌ عَن معايبَ يَفْتَرُّ (5)
فَما أَنْتَ وَ الدّاعِى فَدَعْهُ مُسَلَّماً *** لَعِلْمٍ عَلِيمٍ عَنْهُ لا يَعْزُبُ الدَّرُّ (6)
وَ قَدْ جَاءَ فِي الآثارِ أَنَّ ظُهُورَهُ *** يَكُونُ إذا ما جاءَ بِالْمَحَبِ الدَّهْرُ
وَ يَعْرُوا أُناساً قد تمادوا بِغَيْهِمْ *** مِنَ الْقَذْفِ بَعْدَ الْمَسْخِ وَ النَّسْفِ مَا يَغْرُو (7)
ص: 264
وَ تَغْدُوا الْوَرَى إِذكَّانَ يَقْتادُها الْعَمَى *** وَ يَحْمِلُها مِنْ جَهْلِهَا الْمَرْكَبُ الْوَعْرُ
حَيارَى بِلا دِينِ وَ ذُوالدِّین قابضٌ *** عَلَى دِينِهِ ضِعْفاً كَما يُقْبَضُ الْجَمْرُ (1)
وَ كَيْفَ وَ هذَا الدِّينُ يَزْهَرُ رَوْضُهُ *** وَ يَنْفَحُ مِنْ حافاتِ زاهِره النَّشْرُ (2)
وَ هَذِهِ ثُغُورُ الْمُسْلِمِينَ مَنِيعَةٌ *** بِكُلِّ رِباطٍ فِيهِ يَبْتَسِمُ الثّغْرُ (3)
وَ ذِي رايَةُ التَّوْحِيدِ يَخْفِقُ ظِلُّها *** فَيُنْكَصُ رُعْباً دُونَهَا الشَّركُ و الْكُفْرُ (4)
وَ هاهُمْ مُلوكُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَدْلُهُمْ *** وَ ذِي عُلَماءُ الأُمَّةِ الأَنْجُمُ الزُّهْرُ
فَدَعْ عَنْكَ وَهْماً تُهْتَ فِي ظُلُماتِهِ *** وَ لا يَرتَضِيهِ الْعَبْدُ كَلاً وَ لاَ الْحُرُّ (5)
وَ إِنْ شِئْتَ تَقْرِيبَ الْمَدَى فَلَرُبَّما *** يَكِلُّ بِمَيدانِ الْجِيادِ بِكَ الْفِكْرُ (6)
فَمُذْ قادَنا هادِي الدَّلِيلِ بِما قَضَى *** بِهِ الْعَقْلُ وَالنَّقْلُ الْيَقِينانِ وَ الذِّكْرُ (7)
إلَى عِصْمَةِ الْهادِينَ آلِ مُحَمَّدٍ *** وَ إِنَّهُمْ فِي عَصْرِهُمْ لَهُمُ الأَمْرُ
وَ قَدْ جَاءَ فِي الآثارِ عَنْ كُلَّ وَاحِدٍ *** أَحادِيثُ يَعْيَى مِنْ تَواتُرِهَا الْحَصْرُ (8)
تُعَرِّفُنا ابْنَ الْعَسْكَرِيَّ وَ إِنَّهُ *** هُوَ الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ وَ الْواتِرُ الوترُ
تَبِعْنا هُدَى الْهَادِينَ فَأَبْلَغَنَا الْمَدَى *** بِنُورِ الْهُدَى وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَالشُّكْرُ
ص: 265
،ناظم، این قصیده را با نسیب (1) آغاز می کند و با ابیات بسیار زیبا و عاشقانه خود، توجه خواننده را از همه چیز قطع و به خود معطوف می دارد و بدین وسیله او را آماده ورود به اصل مطلب می کند. آن گاه در مقام پاسخ گویی به اشکالاتی که در قصيدة بغدادیّه آمده است، نخست با قاعده لطف، ضرورت وجود پیشوای الهی در همه زمانها را اثبات می کند؛ سپس با اشاره به حدیث متواتر ثقلین که پیامبر - صلّی الله علیه و آله و سلّم - در آن فرموده که قرآن و اهل بیت من تا هنگامی که در حوض كوثر بر من وارد شوند، از هم جدا نخواهند شد؛ نتیجه می گیرد که مطابق این حديث، هیچ عصر و زمانی از عترت پاک پیامبر - صلّی الله عليه و آله - خالی نخواهد بود؛ عترتی که به جهت هم عدل قرار گرفتن با قرآن باید مفسران واقعی قرآن و مجریان قوانین الهی و پیشوایان مسلمین باشند. آن سرورانی که تبعیت از آنان، موجب نجات و مخالفت با آن ها موجب شقاوت ابدی خواهد شد؛ اما با توجه به این که حکومت از مسیر اصلی خودش منحرف شد و به دست حكام ستمگری همچون یزید افتاد؛ آن ها، ائمّه معصومين - عليهم السّلام - را یکی پس از دیگری، به شهادت رساندند؛ ولی از آن جا که خداوند متعال می خواهد که دینش سراسر عالم را فراگیرد و حکومتی را بر پاکند که جز قوانین قرآن قانون دیگری بر آن
ص: 266
حاکم نباشد؛ حجّت خود را از مردمان مخفی کرد تا در موقع مناسب به فرمان او ظاهر شود و با نابودی کامل ستمگران و ایجاد حکومت الهی، سراسر عالم را سرشار از عدل و داد کند، بنابر این، پنهان شدن او از انظار دیگران، از روی ترس نبوده؛ همچنان که پنهان شدن پیامبر گرامی اسلام - صلّی الله عليه و آله - در غار حراء و شعب ابی طالب و مخفی شدن برخی دیگر از پیامبران الهی در دل کوه ها و درّه ها از روی ترس نبوده است است. پس از بیان این مطالب، ناظم برای اثبات امکان طول عمر آن حضرت، نمونه هایی از کسانی را که عمر طولانی داشته اند، ذکر می کند. آن گاه به تعدادی از علمای بزرگ اهل سنّت که در مورد حجّة بن الحسن العسکری کتاب نوشته اند و یا این که در کتاب ها بشان از آن حضرت سخن گفته اند، اشاره می کند و بعد از آن، به قضیه سرداب پاسخ می دهد و در خاتمه، در پاسخ به شبهة مستشکل که گفته بود؛ چرا امام ظهور نمی کند با آن که ظلم و ستم عالم را فرا گرفته است؛ می گوید: أوّلاً شما را چه به این حرف ها که برای خداوند تکلیف مشخص می کنید ؟ آن خدایی که هیچ چیز از او پوشیده نیست؛ هرگاه صلاح بداند؛ فرمان ظهور را صادر خواهد کرد و ثانیاً: آن گونه که در روایات آمده، هنوز ظلم و ستم عالم را فرا نگرفته است. چون در روایات آمده است که قبل از ظهور امام زمان آن چنان ظلم و فساد عالم را فرا خواهد گرفت که نگهداری دین همچون نگه داشتن پاره آتش در قبضه خواهد بود (1) و پر واضح است که هم اکنون، نگه داری دین تا
ص: 267
این اندازه مشکل نیست.
آن چه در اشعار هر دو دوره، یعنی دورۀ قبل از ولادت حضرت مهدی - سلام الله عليه - و دوره بعد از ولادت آن حضرت، به وضوح و وفور دیده می شود و در موارد متعدد بر آن تأکید شده؛ نوید ریشه کن شدن ظلم و ستم و برپایی حکومت عدل الهی در سراسر گیتی به دست پر توان مهدی صاحب الزمان است و به عبارت دیگر، مهم ترین نقطه اشتراک اشعار این دو دوره، زمزمه تحقق حتمی جامعه ای واحد، آرام و مطمئن، سرشار از صلح و صفا و امنیت، عاری از هرگونه ظلم و بیداد و مملو از عدل و داد در پرتو حکومت قرآن به زعامت ولی خدا حجّة ابن
ص: 268
الحسن العسکری علیه السلام می باشد.
اما نقاط افتراق در اشعار این دو دوره فراوان است که ذیلاً به برخی از آن ها اشاره می شود.
1- اشعار قبل از ولادت نسبت به اشعار بعد از ولادت، بسیار اندک است و غالباً این اشعار به صورت ابیاتی پراکنده، در لابلای قصایدی که در فضیلت و مناقب اهل بیت عصمت و طهارت - صلوات الله عليهم اجمعین - سروده شده، دیده می شود؛ اما بعد از ولادت با سعادت حضرت مهدی - سلام الله عليه - قصايد طولانی بیشماری در خصوص آن امام همام سروده شده که بعضی از این قصاید، از سیصد بیت هم متجاوز است و همان گونه که در فصل سوم اشاره شد؛ در این دوره شاعرانی دیده می شوند که در این زمینه دیوان مستقل شعر تألیف نموده اند.
شاید علت این باشد که با توجه به اینکه آگاهی و اطلاع سرایندگان پیش از ولادت براساس توصیفات پیامبر گرامی اسلامی و ائمه اهل بیت عصمت و طهارت - صلوات الله عليهم اجمعين - از وجود مبارک حضرت مهدی بوده و در گفتار آن پیشوایان معصوم هم همۀ ابعاد وجودی حضرت بیان نشده؛ لذا تنها سرایندگانی که رابطه معنوی خاصی با اهل بیت داشته اند، در اشعار خویش توصیفی هرچند اندک از وجود شریف آن حضرت نموده اند لیکن برای سرایندگان بعد از ولادت، با توجه به میلاد با سعادت بقیة الله الاعظم و مشاهده وجود شریف آن بزرگوار توسط برخی از شیعیان و آشنایی آنان با خصوصیات جسمی و معنوی حضرت و نیز با عنایت به طولانی شدن مدت زمان غیبت کبری و بروز شعرای برجسته شیعی و محقق شدن برخی از آثار و علائم عامه ظهور و نیز با توجه به رفتار شیعیان در زمان غیبت، زمینه های مناسب برای انشاد قصاید طولانی فراهم می شود.
2- اشعار قبل از ولادت، از ارزش تاریخی بسیار خوبی برخوردار است و سندی
ص: 269
گویا بر عقاید حقه شیعه دربارۀ منجی عالم بشریت حضرت مهدی - سلام الله علیه - می باشد؛ زیرا در بسیاری از این اشعار، به سخنان گهربار رسول گرامی اسلام که دربارۀ امامت ائمه دوازده گانه شیعه فرموده، اشاره شده است و در حقیقت، پشتوانه این اشعار احادیث مستند نبوی است. و آن چه بر ارزش آن می افزاید، تحقق برخی از پیشگویی هایی است که در این اشعار آمده؛ زیرا تحقق برخی از این پیشگوئی ها، می تواند مؤیدی باشد بر این که سایر پیشگویی هایی که از قول پیامبر - صلى الله عليه و آله - در این اشعار آمده، در آینده تحقق خواهد یافت.
3- موضوعات اشعار بعد از ولادت، بسیار متنوع و گوناگون است؛ اما موضوعات اشعار قبل از ولادت، بسیار محدود و اندک است. انشاءالله دربارهٔ موضوعات اشعار سروده شده پیرامون امام زمان عجل الله تعالى فرجه - در فصل چهارم به تفصیل سخن خواهیم گفت.
4- در میان قصاید فراوانی که بعد از ولادت حضرت مهدی - سلام الله عليه - سروده شده، قصاید بسیاری دیده می شود که از حیث فصاحت و بلاغت و بطور کلی از جهات ادبی نسبت به اشعار قبل از ولادت برتری دارند؛ همچون قصیده وسيلة الفوز والأمان في مدح صاحب الزمان شیخ بهائی و قصیدهٔ صاحبیه سیدرضا هندی و ده ها قصیده دیگر. در میان اشعار قبل از ولادت هم اگرچه ابیات فصیح و بلیغ و زیبایی دیده می شود ولی مقدار آن اندک است و به طور کلی بیشتر اشعار این دوره، از حيث ادبی ارزش چندانی ندارند.
5- فریاد انتظار در اشعار بعد از ولادت فراوان به گوش می رسد و شاعران اهل بیت عصمت و طهارت - عليهم السّلام - از ستم هایی که دشمنان خدا نسبت به خاندان پاک پیامبر و پیروان با وفای آنان در طول تاریخ روا داشته اند، به پیشگاه آن حضرت زبان به شکوه و شکایت گشوده اند و بی صبرانه در انتظار فرج آن منجی
ص: 270
عالم بشریت نشسته اند و آن چه بیش از هر چیز دیگر در این گونه اشعار به تصویر کشیده شده، واقعهٔ جانسوز کربلا است. واقعه ای که تصوّر آن آتش به دل ها می زند و تاب و قرار را از هر انسان آزاده و دارای احساس می گیرد؛ اما در اشعار قبل از ولادت، به این امر کمتر توجه شده است.
ص: 271
ص: 272
1- خطبه 27.
2- بنگرید به: موسوعة الصرف و النحو و الاعراب، ص 97.
3- همان مأخذ، ص 99
4- انبیاء / 73.
5- موسوعة الامام المهدى، ص 277
6 - در این خصوص مراجعه کنید به توضیحات دومین بیت همین قصیده.
7- موسوعة الامام المهدى، ص 287.
8- اسراء / 45.
9- مبادى العربيه، ج 4، ص 37.
10- موسوعة الامام المهدى، ص 353.
11- همان مأخذ، ص 311.
12- بقره / 18.
13- موسوعة الامام المهدى، ص 314.
14- فرهنگ معین، ج 2، ص 2327
15- موسوعة الامام المهدى، ص 327.
16- همان مأخذ، ص 329.
17- المنحد.
18- موسوعة الامام المهدى، ص 329
19- همان مأخذ، ص 332
20- معصوم چهاردهم، ص 296.
21- موسوعة الامام المهدى، ص 332.
ص: 273
22- جواهر البلاغه، ص 398 و 399
23- جامع الدروس العربيه، ج 3، ص 156.
24- الرحمن / 10
25- فرهنگ لاروس.
26- همان مأخذ.
27- فرهنگ لغات قرآن، ج 1، ص 483
28 - المعجم المفصل في الاملاء، ص 81.
29- فرهنگ لاروس.
30- همان مأخذ.
31- همان مأخذ
32- فرهنگ لغات قرآن، ج 2، ص 678.
33- الرحمن / 27
34- تفسير الميزان، ج 19، ص 101.
35- مجمع البحرين، ج 3، ص 378.
36- فرهنگ لاروس.
37- یونس / 105.
38- نجم الثاقب، ص 72
39- الامام المهدى من المهد إلى الظهور، ص 355.
40- همان مأخذ، ص 356.
41- فرهنگ معین، ج 1، ص 430.
42- فرهنگ لاروس.
43- الامام المهدي من المهد إلى الظهور، ص 111 و 112.
ص: 274
44- المبادى العربيه، ج 4، ص 39.
45- فرهنگ لغات قرآن، ج 1، ص 669.
46- مائدة / 76
47- انعام / 112.
48- فرهنگ لاروس.
49- اعلام المنجد
50- فرهنگ لغات قرآن، ج 1، ص 356.
51- شعراء / 63.
52- فرهنگ لغات قرآن، ج 2، ص 439.
53- قصص / 5.
54- خورشید مغرب، ص 142.
55- فرهنگ لغات قرآن، ج 1، ص 306.
56- مبادی العربیه، ج 4، ص 340.
57- فرهنگ لاروس، مادۀ ابجد و جُمّل.
58- منتهی الآمال، ج 2، ص 469.
59- دهر / 3
60- معارف اسلامی 2، ص 95.
61- قمر / 46.
62- معارف اسلامی 2، ص 95 و 96.
63- دانشمندان عامه و مهدی موعود، ص 68.
64- کشف الظنون، ج 4، ص 4، ص 386.
65- الامام المهدى من المهد إلى الظهور، ص 233 - 239.
ص: 275
66- علم الحديث و دراية الحديث، ص 71.
67- جمعه / 5
68- معارف اسلامی 2، ص 112 - 114.
69- فرهنگ لغات قرآن، ج 1، ص 52.
70- طه / 31.
71- الامام المهدى من المهد إلى الظهور، ص 554.
72- همان مأخذ، ص 552 و 553.
73- عنكبوت / 14.
74- الامام المهدى من المهد إلى الظهور، ص 343 و 344.
75- یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص 183 - 186.
76- شعراء الغري، پانوشت، ج 4، ص 103.
77- مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، ص 16 - 20.
78- فرهنگ معین، ج 1، ص 1347.
79- نجم / 13 - 15
80- فرهنگ معین، ج 4، ص 4724.
81- بحارالانوار، ج 52، 124
ص: 276
ص: 277
ص: 278
همان گونه که قبلاً هم یادآور شدیم، درباره بقیة الله الاعظم حجة بن الحسن العسكرى - روحى و ارواح العالمين له الفدا - اشعار بسیار زیادی سروده شده است که با توجه به کثرت این اشعار و همچنین عشق و علاقه خاص شاعران نسبت به ولى الله الاعظم، طبعاً موضوعات مطرح شده در این گونه اشعار هم، متعدّد خواهد بود.
اشعاری که قبل از ولادت آن حضرت سروده شده، بیشتر حول سه محور زیر است:
1- معرفی آخرین وصّی محمّد - صلى الله علیه و آله - و این که او مطابق روایات معتبری که از آن پیامبر گرامی رسیده، فرزند امام حسن عسکری؛ یعنی، مهدی آل محمّد، دوازدهمین پیشوای مسلمین جهان است. (1)
ص: 279
2- بشارت به ظهور آن حضرت پس از یک غیبت طولانی. (1)
3- ابراز امیدواری به آینده ای درخشان همراه با برقراری حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (علیه السلام). (2)
اما در اشعاری که بعد از ولادت آن حضرت سروده شده؛ علاوه بر سه موضوع فوق، موضوعات بیشمار دیگری نیز مطرح شده است؛ از قبیل: مدح، وصف شمایل و خصال آن حضرت؛ (3) ولادت و نسب آن حضرت؛ غیبت صغری و نوّاب اربعه؛ غیبت کبری و نیابت عامه؛ فلسفهٔ غیبت؛ فایده غیبت؛ وظیفه مسلمین در زمان غیبت؛ طول عمر حضرت؛ اسامی و القاب مبارک آن حضرت؛ دفع اشکالات وارده از جانب کج اندیشان و مغرضان؛ ندبه و استغاثه به پیشگاه آن حضرت؛ فریاد انتقامجویی از ستمگران؛ بخصوص از قاتلین امام حسین - علیه السّلام -؛ شکوه از درد فراق؛ انتظار فرج و امید به آینده ای تابناک؛ علایم ظهور؛ دورنمای بعد از ظهور و ده ها موضوع دیگر.
ما در این فصل برآنیم تا آن موضوعاتی را که در اشعار مربوط به حضرت مهدی - عليه السّلام - بیشتر مورد توجه شعرا قرار گرفته اند؛ با ذکر نمونه هایی از آن ها مورد بررسی قرار دهیم.
دربارۀ اصل و نسب ولیّ عصر - عجل الله تعالى فرجه - اشعار فراوانی سروده
ص: 280
شده؛ در این جا برای پرهیز از اطاله کلام، فقط به ذکر یک قصیده که در آن پدر و مادر و اجداد پدری و مادری حضرت مهدی - علیه السلام - معرفی شده اند، بسنده می کنیم و آن قصیده ای است که عالم بزرگوار سید حسن میرجهانی آن را در کتاب الدّرر المكنونه آورده است: (1)
وَ خاتِمُ الأَئِمَّةِ الإِثْنَيْ عَشَر *** بَقِيَّةُ اللهِ الإمامُ المُنتظر
كانَ سَمِيَّ جَدِّهِ مُحَمّدٍ *** وَ هكَذا كَنِيَّهُ الْمُمَجَّد
وَالِدهُ الْحِبْرُ الإمامُ الْمُمْتَحَنُ *** أَبُو مُحَمَّدٍ هُوَ اسْمُهُ الْحَسَنُ (2)
إِبْنُ عَلِيٍّ النَّقِيِّ الْعَسْكَرِيِّ *** إبْنُ التَّقِي الطَّاهِرِ الْمُطَهَّر (3)
إِبْنِ عَلى الإمامِ الثَّامِنِ *** الْمُرْتَضَى الرَّضا الرَّضِيِّ الصَّامِنِ
إبنِ الإمامِ الْكاظِمِ الْعَلّامِ *** إِنَّنِ الإمامِ الصَّادِقِ الْهُمامِ
إبْنِ الأمام باقرِ الْعُلُوم *** إِبْنِ عَلِيٍّ كاشِفِ الْغُمُومِ
إِبْنِ الْحُسَينِ بِضْعَةِ النّبِيِّ *** إِبْنِ عَلِيَّ الْمُرْتَضَى الْوَلِيِّ (4)
إِبْنِ أبي طالِبِ المُبَجَّل *** اَلسَّيِّدِ الْمُوَحِدِ الْمُجَلَّلِ
فَإِنَّهُمْ آباتُهُ الْكِرامُ *** عَلَيْهِمْ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ
وَ أُمُّهُ مَلِيكَةٌ رُومِيَّةٌ *** طَيَّبةٌ رَضِیةٌ مَرْضِيَّةٌ
وَلِيدَةٌ مِنْ نَسْل شَمْعُونِ الصَّفا *** وَصِيّ عيسى مَنْ بِعَهْدِهِ وَ فَى
والدها كانَ اسْمُهُ يَشُوعا *** وَجَدُّها بِقَيْصَرٍ لَيُدْعَى
ص: 281
نَرْجِسٌ اسْمُها وَقِيلَ صِيقَلٌ *** وَ إِنَّمَا الْمَشْهُورُ فَهُوَ الأَوَّلُ
كانَ لَها حِكَايَةٌ مَسْطُورَةٌ *** قَدْ نُقِلَتْ فِي الْكُتُبِ الْمَشْهُورَة
إِنَّ لَها أَسْماءَ غَيْرَ ما ذُكِرَ *** أَعْرَضْتُ عَنْهَا وَ أَخَذْتُ مَا اشْتَهَر
فِي شَهْرِ شَعْبَانَ إِذَا هُوَ انْتَصَف *** مَظْهَرُ غَيْبِ رَبِّهِ قَدِ انْكَشَف
ضَحْوَةٌ يَوْمِ جُمْعَةٍ أَوْلَيْلَتُهُ *** فِي مَطلَع الْفَجْرِ تَجَلَّتْ طَلْعَتُهُ (1)
طُوبَى لأُمٍّ وَلَدَتْ مَوْلاها *** وَ شَمْسُها قَدْ بَزَغَتْ ضُحاها (2)
مُخْتارُنَا لَيْلَتُهُ عَنِ الضُّحَى *** لا رَيْبَ فِيها طَلَعَتْ شَمْسُ الضُّحَى
همان گونه که قبلاً یادآور شدیم؛ نه تنها در اشعار بعد از ولادت بلکه در اشعار قبل از ولادت هم برخی از شاعران، اصل و نسبت و شجره نامه حضرت را از پیامبر گرامی اسلام - صلّی الله علیه و آله - تا پدر بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السّلام - به طور کامل بیان کرده اند (3) و جالب تر آن که حتی برخی از شعرای عامه هم اصل و نسب حضرت را به طور دقیق در اشعار آورده اند. (4)
شیفتگان و عاشقان مهدی موعود - سلام الله عليه - همه ساله، در نیمه شعبان مجالس جشن و سرور بر پا می کنند و مداحان و خطباء به مدیحه سرایی و ایراد سخنرانی پیرامون مقام شامخ آن حضرت می پردازند. شعراء نیز به مناسبت میلاد
ص: 282
مبارک آن حضرت، قصاید فراوانی را سروده و در آن موضوعات متعدّدی را مطرح کرده اند. عموماً در این گونه اشعار، سه موضوع زیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است:
برخی از ایّام و لیالی به جهت وقوع وقایع مهمی که در آن ها روی داده است، دارای فضیلت و شرافت خاصّی می باشند و بر بقیه ایام و لیالی برتری دارند؛ مثلاً شب قدر به واسطه نزول قرآن در آن، از هزار ماه بهتر است و همچنین است شب نیمه شعبان که یکی از شریف ترین و با فضیلت ترین شب های سال است. از امام باقر - علیه السّلام - در بارۀ این شب سؤال شد. آن حضرت در پاسخ فرمود:
"این شب بعد از شب قدر، با فضیلت ترین شب است. خداوند در این شب، بندگان را از فضل خویش بهره مند می کند و به منّ و کرم خویش، آن ها را می آمرزد. پس، در این شب، در تقرّب جستن به خدا تلاش کنید؛ زیرا این شبی است که خداوند به خودش سوگند یاد کرده که هیچ سائلی را مادامی که چیز نامشروعی از او نخواهد، رد نکند و این شبی است که خداوند آن را به ازای شب قدر که از برای پیامبرمان محمد (صلی الله علیه و اله) قرار داده، برای اهل بیت (علیه السلام) قرار داده است است.. پس، شایسته است که اهل ایمان این شب را بزرگ و گرامی بدارند و در آن خوشحالی کنند و به خدای یکتای دانا تقرّب بجویند و در این شب، به ایتام نیازمند کمک کنند و پرچم های خوشحالی و سرور را برافراشته گردانند و بخوردان های عود (و عنبر) را برافروخته نمایند و بدین وسیله اظهار سرور کنند و بر سازهای خوشحالی بنوازند و بر فرش شادی بنشینند و برای (ایجاد) فرح و سرور به خاطر این مولودی که خداوند، وجود را به واسطۀ او شرافت بخشیده و او را بر هر موجودی برتری داده است، برخی از کرامات بزرگ و معجزات درخشانی را که خداوند به او اختصاص
ص: 283
داده، بازگو کنند" (1)
و چه نیکو علامه جلیل القدر شیخ محمد ابو عزیز خطی در فضیلت این شب سرورده است: (2)
لِشَهْرِ شَعْبانَ فَضْلٌ لَيْسَ تُحْصِيهِ *** شَهْرٌ أَتَى مَوْلِدُ الهَادِي لَنا فِيهِ (3)
شَهْرٌ كَرِيمٌ حَوَى فَخْراً بِمَوْلِدِهِ *** فِيهِ فَطَابَ فَما شَهْرٌ يُضاهِيهِ (4)
أَلَمْ تَرَ قِسْمَةَ الأَرْزاقِ فِيهِ فَما *** حَوَى وَ بِالْفَضْل قَدْ حُفَّتْ لَيالِيهِ
بِهِ تَوَلَّدَ نَجْمُ الْفَخْرِ مِنْ مُضَرٍ *** مَهْدِيُّنا خَيْرُ مَقْصُودٍ لِرَاجِيهِ
مَوْلًى كَأَنَّكَ تَتْلُو حِينَ تَذْكُرُهُ *** آيَ السُّجُودِ عَلَيْنا إِذْ تُسَمِّيهِ
أَلْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ مَنْ ظَهَرَتْ *** آياتُهُ وَ عَلَتْ قَدْراً مَعالِيهِ
السَّيِّدُ السَّنَدُ النُّورُ الْبَهِيُّ وَ مَنْ *** لَمْ يَبْلُغَ الْوَصْفُ عُشْراً مِنْ مَعَانِيهِ (5)
إمامُنا الْخَلَفُ الْمَنْصُورُ أكْرَمُ مَنْ *** مَشَى و مَنْ عَمَّتْ الدُّنْيا أَيادِيهِ (6)
عَلَيْهِ صَلَّى إِلهُ الْعَرْشِ مَا هَتَفَتْ *** ورْقٌ وَ ما مَالَ غُصْنُ فِي تَثَنِّيهِ (7)
ص: 284
و شاعری دیگر گفته است: (1)
شَعْبَانُ شَهْرٌ بِهِ الْخَيْرَاتُ قَدْ نَزَلَتْ *** وَ رَكْبُ داعِي الْعَنا عَنّا بِهِ رَحَلَتْ (2)
شَهْرٌ بِهِ وُلِدَ الْمَهْدِيُّ سَيِّدُنا *** أَبَرُّ مَنْ وَلَدَتْ أُنْثَى وَ مَنْ حَمَلَتْ
مُعَظَّمُ الْقَدْرِ بِالْمَوْلُودِ فِيهِ فَلا *** نُجُومُ أَفْراحِهِ غَابَتْ وَ لا أَفَلَتْ (3)
آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی، نه تنها برای نیمه شعبان عظمتی خاص قائل است؛ بلکه می گوید: ماه شعبان به واسطۀ مولود نیمه شعبان به شرافتی عظیم نایل گشته است. (4)
و حاج حسن بن عبدالله آل جامع خطی در این خصوص چنین می می گوید: (5)
صَلُّوا عَلَى الْقائِمِ ذِي النُّورِ الأَغَرَ *** خَيْرُ الْوَرَى إِمَامُنا الثّانِي عَشَر (6)
بِشَهْرِ شَعْبَانَ أضاءَ نُورُهُ *** وَ تَمْ لِلدِّينِ بِهِ سُرُورُهُ
وَ أسْفَرَ الكونُ وَ شَعَ نُورُهُ *** مِنْ غُرَّةٍ أَسْطُعُ مِن نُورِ الْقَمَر (7)
***
ص: 285
شَعبانُ قَدْ نالَ الْعُلا وَ الشَّرَفا *** وَ نالَ فَضْلاً سامياً لَنْ يُوصَفا
فَهَنَّئُوا بِهِ النَّبِيَّ الْمُصْطَفَى *** بِمَوْلِدِ الْقائِمِ سَيِّدِ الْبَشَر
***
شَهْرُ بِهِ شَمْسُ الْوُجُودِ أَشْرَقَتْ *** وَأَنْجُمُ السُّعُودِ فِيهِ أَزْهَرَتْ
وَ النَّحْسُ زالَ وَ الْهُمُومُ فُرِّجَتْ *** بصاحِبِ الْعَصْرِ الإمام المُنتظر
***
شَهْرٌ بِهِ الأمْلاك قَدْ تَباشَرَتْ *** مِنْ ذِي الْجَلَالِ فِي الْهُبَوطِ اسْتَأْذَنَتْ (1)
فِي النِّصْفِ مِنْهُ هَبَطَتْ وَ شَاهَدَتْ *** مِنَ الأمام ذلكَ الْوَجْهَ الأغَرّ
***
و شیخ محسن ابوالحب در ضمن قصیده ای که در 41 بیت در مدح صاحب الزمان سروده می گوید: (2)
شَعْبانُ شَهْرٌ طَيْبٌ *** فاقَ جَمِيعَ الأَشْهُرِ
فِيهِ بَدَا مَهْدِيَّنا *** كَالْكَوْكَب الْمُزْدَهِر (3)
وَ أَشْرَقَتْ أَنْوارُهُ *** فِيه جَلاءُ الْبَصَرِ
قَدْ شَهِدَتْ كُلُّ الْوَرَى *** لَهُ بِطِيبِ الْعُنْصُرِ
و نیز مرحوم اعرجی در ضمن قصیده ای که در ولادت امام منتظر - عجل الله تعالى فرجه الشّریف - سروده، می گوید: به سبب حوادث مهمی که در این ماه روی داده؛ این ماه بر همه ماه ها برتری دارد و همه ماه ها باید فدای شعبان شوند و معتقد
ص: 286
است که شب قدر شب نیمه شعبان است: (1)
فَدَتْ شَهْرَ شَعْبَانَ الشُّهُورُ جَمِيعُها *** فَلَيْسَ يُدانِيهِ بِما قَدْ حَوَى شَهْرٌ
بثالِثِهِ مِیلادُ " سِبْطِ مُحَمَّدٍ " *** وَ فِي نِصْفِهِ مَنْ فِيهِ يُسْتَدْفَعُ الضَّرُّ
فَيا نِصْفَ شَعْبَانَ تَعَالَيْتَ رَفْعَةً *** فَلَيْلَتُكَ الْغَرَاءُ حَقّاً هي " الْقَدْرُ
فَأَكْرِمْ بِها مِنْ لَيْلَةٍ غِيظَ ذُوالشَّقا *** بِها وَ بَنُو الإيمانِ قَدْ عَمَّهَا الْبِشْرُ (2)
فَبُشْرَى لأهْلِ الدِّينِ إِذْ وُلِدَ الَّذِي *** تَكُونُ لَهُمْ فِيهِ الْمَهابَةُ وَالنَّصْرُ (3)
و حسن احمد يوسف شاعر معاصر عرب در فضیلت این شب می گوید (4)
يا لَيْلَةَ النَّصْفِ أَحْيَيْتِ الرَّجا فِينا *** ذِكْراكَ يُنْعِشُنَا وَ الْوَعْدُ يَشْفِينا
قَدْ كُنْتِ فَخْرَ لَيالِي الدَّهْرِ قاطِبَةً *** وَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ نالَتْ مِنْكَ تَحْسِيناً
برخی از شعرا در اشعاری که به مناسبت میلاد با سعادت آن منجی عالم بشریّت انشاد کرده اند، شادی و سرور قلبی خویش را ابراز نموده اند. شیخ جواد حایری فرح و شادمانی خود را در ضمن قصیده ای که سروده، این گونه ابراز می دارد: (5)
يا حَبَّذا مِنْ فَرْحَةٍ مَاحِيَةٍ *** عَنِ الْقُلُوبِ رَيْنَها وَ الْمَلال (6)
ص: 287
يا حَبَّذا مِنْ فَرْحَةٍ قَدْ أَتَتْ *** بُشْرَى لَنا مِنَ نِعْمَةٍ ذِي نَوال (1)
قَدْ صُدِرَتْ مِنْ فَرْحَتِى رَنَّةٌ *** أَرْقَصَتِ الزَّهْرَةَ رَقْصَ المعال (2)
بَلْ كُلُّ ما فِي الكَونِ مِنْها غَدَتْ *** تَطْرَبُ مِنْ بَهْجَتِها فِي الْمَقَال
يا حَبَّذا مِنْ مَوْلِدِ فاخِرٍ *** فاقَ الْمَوالِيدَ بِجَمَّ الْخِصال (3)
قَرَّتْ والأعْيُنُ مِنْ شِيْعَةٍ *** بِمَوْلِدِ (الْحُجَّةِ) ماحِي الضَّلال
في اللَّيْلَةِ الْجُمْعَةِ فِي النَّصَفِ مِنْ *** شَعْبانَ قَد بانَ لَنا ذُوالْجَلال
قُطَبْ رَحَى الْكَونِ وَ مَا فِي الْوُجُود *** وَ وَجْهُهُ نَيَّرَةٌ كَالهِلال (4)
(مَوْلُودٌ مَسْعُودٍ) لآلِ الرَّسُول *** وَ ذُخْرُهُم فِي رَجْعِهِمَ وَ الْمَال
سيد جاسب موسوی جابری، در قصیده زیبایی که به مناسبت ولادت با سعادت حضرت مهدی - سلام علیه - سروده، می گوید: در نیمه شعبان سرور و شادی نه فقط شیعیان را بلکه همۀ موجودات عالم را فرا می گیرد و سراسر عالم غرق در شادی و سرور می شود. اینک متن کامل این قصیده تقدیم می گردد:
عَمَّتِ الأَفْراحُ فِي شَهْرٍ أَتَى *** يَحْمِلُ الْبِشْرَ إِلَى كُلِّ الْبَشَر
هُوَ شَعبانُ وَ فِي ثالِثِهِ *** بانَ نُورُ لِحُسَيْنِ وَ إِنْتَشَر
وَ امْتَلأَ الْكَوْنُ سُرُوراً وَ هَنا *** وَ تَغَنَّى الطَّيْرُ مِنْ فَوْقِ الشَّجَر (1)
وَ تَبَدَّى الْخَيْرُ وَالشَّرُ غَدَا *** هارباً قَدْ فَرَّمِنْهُ وَ نَفَر (2)
وَ سَرَتْ فِينا سُوَيعاتُ المُنى *** وَ بِها عَنّا انْجَلَى لَيْلُ الْكَدَر (3)
یا لَكَفٍّ قُدَّرَتْ ساعاتُها *** وَ ثَوانيها عَلَى هَذَا الْقَدَر
وَانْتَهَتْ فينا إلى اليوم الَّذِي *** فِيهِ مَوْلُودٌ عَظِيمٌ يَنْتَظَر
وَ بَدَتْ تَضْرِبُ أوْتاراً لَها *** يَرْقُصُ الْقَلْبُ لِدَقَاتِ الْوَتَر (4)
تَعْزِفُ الأَنْعَامُ فِي أَلْحانِها *** بِتَهانٍ نُثِرَتْ فِيها دُرَر (5)
وَ تَباشِيرَ بِها قالَتْ دَنَى *** عِيد ميلادٍ ابْنِ ساداتِ الْبَشَر
وَ بِنِصْفِ الشَّهْرِ مِنْ شَعْبَانَ قَدْ *** دَنَتِ السَّاعَةُ وَ الْحَقُّ ظَهَر
وَ اسْتَبانَ النُّورُ مِنْ طَلْعَتِهِ *** شَعَّ فِي الأكْوانِ طَرّاً وَ انْتَشَر (6)
وَ سَرَى مِنْهُ وِ مِنْهُ امْتَلأَت *** أَرْضُ سامِرّا وَ لَلْبَيْتُ اسْتَمَرّ
رَسَمَ الْبَيْتُ لَهُ صُورَتَهُ *** خَطَّها كَفُّ الْقَضا فَوْقَ الحَجَر
صاعَدَ نَحْوَ السَّماواتِ الْعُلَى *** وَلَضَوْءُ الشَّمْسِ أَخْفَى وَالْقَمَر
ص: 289
حَمَلَ الأَشْعَاعُ مِنْ غُرَّتِهِ *** لِجَمِيعِ الْخَلْقِ آياتٍ غُرَر
وَ غَدَا الكَوْنُ وَ ما فِيهِ لَهُ *** طَرِباً يَرْقُصُ جِنٌ وَ بَشَر
وَ غَدَتْ مَغْمُورَةً مِنْ نُورٍ مَنْ *** نُورُهُ مِنْ قَبَسِ الْقُدْسِ انْحَدَر
صاحَ طَيْرُ الْبِشْرِ فِي تَغْرِيدِهِ *** بَعْدَ تَصْفِيقِ جَناحَيْهِ وَ خَرّ (1)
وَ مَضَى يَحْمِلُ مِنْ وَرْدِ الْهَنا *** بِجَناحَيْهِ رَحِيقاً مُعْتَصَر (2)
وَ رَحِيقُ الْوَرْدِ فِي الْكَوْنِ سَرَى *** رَشَّ هامُ الدَّهْرِ طيباً وَ نَثَر (3)
وَ اكْتَسَى الْكَوْنُ جَمالاً وَ أَتَى *** الْخَيْرُ وَ الشَّرُّ تَوَلَّى وَ انْدَحَر
يا إمامَ الْعَصْرِ مَنْ لَوْلاكَ ما *** وُجِدَ الْكَوْنُ وَ دامَ وَ اسْتَقَرّ (4)
بَلْ وَ لَوْلاكَ لَما مَاءٌ جَرَى *** فِي مَجارِيهِ وَ مَا الْغَيْثُ انْهَمَر (5)
أَنْتَ قُطَّبٌ حَوْلَكَ الْكَوْنُ غَدَا *** دائِراً لَوْلاكَ قَطُّ لَمْ يَدُرُ (6)
لَوْ خَلا الْكَوْنُ مِنَ الْقُطْبِ فَلا *** قامَ لِلْكَوْنِ نِظامٌ وَانْدَثَر (7)
أيُّها الغَائِبُ عَنَا لَمْ يَغِبْ *** أَبَداً عَنْ قَلْبِ مَنْ والَى وَ قَرّ
أَنْتَ مَوْجُودٌ وَ حَيٌّ وَالَّذِي *** أَنْكَرَ الشَّمْسَ وَ الرّاحَ سَتَر (8)
ص: 290
ذاكَ وَ الْحَقَّ جَهُولٌ جاحِدٌ *** وَ لَهُ فِي الْخُلْدِ دارٌ فِي سَقَر (1)
لَكَ مَنْ والَى فَقَدْ فَازَ وَ مَنْ *** لك عادَى إِنْ وَ رَبِّي قَدْ كَفَر (2)
***
اشعاری که به مناسبت میلاد با سعادت ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - سروده شده، قسمت عمده آن در مدح حضرت مهدی - سلام الله عليه - است. شعرا در مدح آن حضرت، به بیان ابعاد مختلف وجود مبارک و نازنین بقية الله الاعظم روحی و ارواح العالمين له الفدا - پرداخته و هر یک به گونه ای، گوشه ای از مناقب و فضائل بی شمار آن خورشید عالمتاب را در قالب اشعار خویش بیان کرده اند.
مرحوم اعرجی در میلاد آن حضرت می گوید: (3)
أَشْرَقَتِ الدُّنْيا وَ آفاق (الْغَري) *** بِمَوْلِدِ الْحُجَّةِ (نَجْلِ الْعَسْكَرِي) (4)
فَيا لَها لَيْلَةَ أُنْسٍ إِذْ بِها *** غِيظَ أَخُو النَّصْبِ وَ سُرَّ الْجَعْفَرِي (5)
ص: 291
بُشْرَي لأَهْلِ الدِّينِ وَالتَّقْوَى فَقَدْ *** جاءَ الَّذِي يَنْهَى عَنِ الْمُسْتَنْكَرِ (1)
إمامُ حَقٌّ تَمْلأُ الدُّنْيا غَداً *** عَدْلاً بِهِ عَنْ جَائِرٍ وَ مُفْتَرِي
قَرَّتْ عُيُونُ (نَرْجِسٍ) إِذْ وَلَدَتْ *** خَيْرَ إمامِ طَاهِرٍ مُطَهَّرِ
بَدْرُ هُدًى لكِنَّهُ مُحْتَجِبٌ *** يَشْتاقُهُ بَدْرُ السَّمَا (وَ الْمُشْتَرِى)
اَبُوهُ حامِلٌ (لِوا الْحَمْدِ) غَداً *** وَجَدُّهُ شَافِعُ يَوْمِ الْمَحْشَرِ
مَتَى نَراهُ ناشِراً لوائَهُ *** وَ زاحِفاً بِجُنْدِهِ الْمُقَرَّرِ (2)
يأتي بها مثل "الصُّقور " شُزَّبا *** تَعْلُو عَلَيْهَا فِتْيَةٌ " كَالأَنْسُرِ " (3)
وَ الرُّعْبُ يَمْشِي سائِراً أَمامَهُ *** وَ خَلْفُهُ مَسِيرُ بِضْعِ أَشْهُرِ (4)
مَتَى نَرَى مَا بَيْنَنا جَبِينَهُ *** يُضِيءُ تَحْتَ النَّفْعِ ضَوْءَ الْقَمَرِ (5)
يَابْنَ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ *** وَ ابْنَ أَمِيرِ النَّحْلِ ساقِي الْكَوْثَرِ
أَغِثْ رَعاكَ اللهُ دِينَكُمْ فَقَدْ *** أَوْدَى الشَّقا برُكْنِهِ الْمُعَمَّر (6)
***
شیخ محمد حسین اصفهانی در ضمن قصیده ای طولانی که در میلاد امام مهدی
ص: 292
- علیه السّلام - سروده، در مدح آن حضرت می گوید: (1)
غُرَّتُهُ قُرَّةُ عَيْنِ الْمَعْرِفَةِ *** حقِيقَةُ الْحَقِّ بِها مُنْكَشِفَةٌ (2)
تُشْرِقُ مِنْ طَلْعَتِهِ شَمْسُ الأَبَدِ *** لَيْسَ لَها حَدٌّ وَ لا لَها أَمَدٌ (3)
وَ كَيْفَ وَ هُوَ خاتِمُ الْوِلايَة *** فَهَلْ لِغايَةِ الْكَمالِ غايَة
وَ وَجْهُهُ الْمُضِيءُ مِصْباحُ الْهُدَى *** يَزْدادُ نُوراً وَ ضِياءً أَبَداً
وَ الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ فِي السَّماءِ *** مِشْكاةُ ذاكَ النُّورِ وَ الضّياءِ (4)
وَ اللهُ كُلُ ما يَشاءُ يَهْدِي *** بِنُورِهِ وَ النُّورُ نُورُ الْمَهْدِي
وَ صَدْرُهُ كَنْزُ جَواهِرِ الْحِكَم *** مَعْدِنُ أَسْرارِ الْحُدُوثِ وَالْقِدَم
وَ قَلْبُهُ مُقلب القُلُوبِ *** وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغُيُوبِ
وَ عَيْنُهُ مِرآةٌ غَيْبِ الذَّاتِ *** عَيناً بِلا تَعَيُّنِ الصِّفاتِ
لِسانُهُ ناطِقَةُ الْوُجُودِ *** مُعَرِّفُ الرُّسُومُ والحُدُودِ
وَ كَيْفَ لا وَ هْوَ لِسانُ الْبارِي *** يُنْبِيُّ عَنْ حَقائِقِ الأسرارِ (5)
وَالْيُمْنُ كُلُّ الْيُمْنِ فِي جَبِينِهِ *** وَ الْخَيْرُ كُلُّ الْخَيْرِ فِي يَمِينِهِ
***
وَ هُوَ وَلِيُّ الأَمْرِ لا سِواهُ *** وَ مَبْدَأَ الْخَيْرِ وَ مُنْتَهاهُ
وَ مَصْدَرُ الْوُجُودِ فِي الْبِداية *** وَ غايَةُ الإيجادِ فِي النّهاية
ص: 293
كَلَّ لِسانُ الْمَدْحِ عَنْ جَلالِهِ *** وَأَبْهَرَ الْعُقُولُ فِي جَمالِهِ (1)
بِذلِكَ الْجَلالِ وَ الجَمالِ *** قَدْ خُتِمَتْ دائِرَةُ الْكَمالِ
***
بُشْراكَ يا فاتِحَةَ الْوُجُودِ *** بخاتِمِ الوِلايَةِ المَوعُودِ
رَبِّ الْمَعالِي وَ رَبِيبِ الْمَجْدِ *** وَ وارِثِ الْمَجْدِ أَباً عَنْ جَدّ (2)
رُوحِ الْهُدَى عَقل الْعُقُولِ الشَّامِخَة *** قَلْبِ التَُّقى نَفْسِ النُّفُوسِ الباذِخَة (3)
وَ مُلْتَقَى الْقَوْسَيْنِ فِي الْوُجُودِ *** وَ مَرْكَزِ الْمُحِيطِ فِي الشُّهُودِ
هُوَ الْمَدارُ بَلْ هُوَ الْمُدِيرُ *** بِأَمْرِهِ التَّقْدِيرُ وَ التَّدبِيرُ
وَ عالَم الإبداعِ تَحْتَ اَمْرِهِ *** وَ نَشْأَةُ التَّكْوِينِ دُونَ قَدْرِهِ
وَالْقَلَمُ الأَعْلَى لِسانُ حالِهِ *** وَاللَّوْحُ كَالْعُنْوانِ مِنْ كَمالِهِ
بَقِيَّةُ اللهِ وَ صَفْوَةُ الرُّسُل *** وَ نُخْبَةُ الْوُجُودِ ما شِئتَ فَقُلْ
لَكَ الْهَنا يا سَيِّدَ الْبَرايا *** بِما حَباكَ واهِبُ الْعَطايا (4)
بِالْجَوْهَرِ الْفَرْدِ مِنَ الْجَواهِرِ *** فِي الْحُسْنِ وَالْكَمالِ وَ الْمَفاخِر
وَ الْمَقْصَدِ الأَقْصَى مِنَ الإِيجَادِ *** و الغايَةِ الْقُصْوَى مِنَ الْمَبادِي (5)
لَطِيفَةِ اللَّطائِفِ الْقُدْسِيَّة *** صَحِيفَةِ الفَضائل النَّفْسِيّة
ص: 294
نتِيجَةِ النُّفُوسِ وَ الْعُقُولِ *** فِي قَوْسَيِ الصُّعُودِ وَالنُّزُولِ
مِنْ جَنَّةِ الأسْمَاءِ أَسْمَى شَجَرَةٍ *** لِدَوْحَةِ الْوُجُودِ أَزْكَى ثَمَرَةٍ (1)
تَطَوُّرُ الْوُجُودِ فِي أَدْوارِهِ *** فَجاءَ بِالأكْمَل مِنْ أَطوارِهِ
وَ جاءَتِ الْقُوَىٰ فِي الإِسْتِكْمَالِ *** بصُورَةٍ جَلَّتْ عَن الْمِثَالِ
فإنَّها حَقِيقَةُ الحقائِقِ *** جامِعَةُ كُلِّ كَمالٍ لائِقِ
***
بُشراكَ يا أَبَا الأَئِمَّةِ الْغُرَر *** یَسغُرَةِ الدَّهْرِ وَ دُرَّةِ الدُّرَر
غُرَّتُهُ بَهْجَةُ مُهْجَةِ الْهُدَى *** فَما أَجَلَّ الْمُنْتَهى وَ الْمُبْتَدا (2)
ناشِرِ رايَةِ الْهُدَى بِهِمَّتِهِ *** کاسِرِ شَوْكَةِ الْعِدَى بِصَوْلَتِهِ (3)
سَطْوَتُهُ تَقْضِي عَلَى كُلِّ اَحَد *** فَإِنَّ هَذَا الشَّبْلَ مِنْ ذاكَ الأَسَد (4)
وَ هْوَ مُعِيدُ الْمِلَّةِ الْبَيْضاء *** مُجَدِّدُ الشَّرِيعَةِ الْغَرَاءِ
وَ ناظِمُ الدِّينِ نِظاماً حَسَناً *** وَ مَنْ بِهِ الْحَقِّ يَعُودُ بَيِّناً
وَ هَلْ سِواهُ قائِمٌ بِالْقِسْطِ *** وَ باسِطَ الْعَدْلِ بِأَوْفَى بَسْطٍ
وَ لَيْسَ لِلّهِ يَدٌ سِوَى يَدِه *** وَلا لِجَمْع الْكُفْرِ غَيْرُ مُفْرَدِهِ
وَلا سِواه جامِعٌ لِلشَّمْلِ *** وَالْحَاكِمُ الْعَدْلِ بِقَوْلٍ فَصْلٍ (5)
***
ص: 295
و ملاعلى الناصر، شاعر معاصر در مدح آن حضرت چه نیکو سروده است: (1)
أَرَدْتُ مَدْحَك لكِنْ قالَ لِي قَلَمِي *** هَلْ تَسْتَطِيعُ ؟ فَحارَتْ فِي فَمِي كَلِمِي (2)
وَأَسْتَعِيدُ نَشاطِي ثُمَّ يَمْنَعُي *** عَنْ وَصْفِ ذاتِكِ يا مَوْلايَ عَيُّ فَمِي (3)
أَدْنُو إِلَيْكَ فَأَنْأَى هَيْبَةً فَمَتَى *** أَعْتابُ قُدْسِكَ تَخْطُو فَوْقَها قَدَمِي (4)
وَقَفْتُ أَسْأَلُ أَيّامِي الَّتِي سَلَفَتْ *** عَنْ كُلِّ مَا قُلْتُ فِي شَيْبِي وَ فِي حُلِمي (5)
قَد كانَ هذا طَرِيقِي لَسْتُ أَترُكْهُ *** بَذَلْتُ مِنْ أَجْلِهِ رُوحِي وَ حُرَّ دَمِي (6)
مولاي هَبني بَیاناً أَسْتَطِيعُ بِهِ *** أَنْ أُلْحِقَ الرَّكْبَ بَعْدَ الْعَجْزِ فِي هِمَمِي (7)
يَفِي بِبَعْضِ عَطاياكَ الَّتِي غَمَرَتْ *** كُلَّ الْخَلَائِقِ مِنْ عُرْبٍ وَ مِنْ عَجَمِ
مَوْلايَ أَيُّ نَشِيدٍ فِيكَ أُنْشِدُهُ *** فَمِنْ نَدَى جُودِكَ الضَّافِي عَلَى الأُمَمِ
يا أَمْنَ كُلِّ مَخُوفٍ راعَهُ زَمَنٌ *** وَ رَيَّ كُلِّ فَؤادٍ فِي الْحَياءِ ظَمِي (8)
ص: 296
يا لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ كُلُّ فَمٍ *** يُرَدِّدُ الشَّعْرَ فِي ذِكْراكَ مُبْتَسِم
بِمَوْلِدٍ قَدْ تَجَلَّتْ فِي مَواهِبِهِ *** مَواهِبُ اللهِ فِي لُطْفٍ وَ فِي كَرَمِ
مُنَزَّهُ مُنْذُ شَاءَ اللهُ نَشَأَتَهُ *** مِنَ الْمَعَايِبِ فِي صُلْبٍ وَ فِي رَحِمِ
يا لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ عُدْتَ لَنا *** بِوافِرٍ مِنْ مَزِيدِ الْخَيْرِ وَ النَّعَمِ
***
و شیخ محمدجواد خراسانی در قسمتی از قصیدهٔ طولانی که در مدح و تظلم به پیشگاه ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - سروده می گوید: (1)
يا مَنْ بِوِلائِكَ نَفْتَخِرُ *** وَ طُلُوعُ جَمالِكَ نَنْتَظِرُ
يا مَنْ بِبَقَائِكَ قَدْ بَقِيَتْ *** أَرْضٌ وَ سَماءٌ وَ الْبَشَرُ
بولائِكَ مَنْ لا يَعْتِرُفُ *** ما كانَ لَهُ إِلّا السَّقَرُ
بِوُجُودِكَ قَدْتَمَّتْ كَلِمَاتُ *** اللهِ وَ قَدْ خُتِمُ النُّذُرُ
وَ بِطَوْع جَلالِكَ سَائِرَةٌ *** شَمْسٌ قَمَرٌ فُلْكَ زُهَرٌ (2)
فُوَّضْتَ قَضاءَ الْكَوْنَ عَلَى *** ما شِئْتَ وَ يَتْبَعُها الْقَدَرُ (3)
وَ الْكُلُ إلَى عَدَم سَلَكُوا *** مِن سَمْتِكَ لَوْ قُطِعَ النَّظَرُ (4)
***
ص: 297
غایب شدن امام دوازدهم - عليه السّلام - به دو مرحله تقسیم می گردد: مرحلهٔ غیبت صغری و مرحله غیبت کبری.
غیبت صغری از سال (260 ه-. ق) و بنا به قولی از سال (255 یا 256) آغاز و تا سال (329) ه- ق) به طول انجامید. (1) این غیبت، علاوه بر این که از نظر زمان محدود بود، از نظر شعاع نیز محدود بود؛ زیرا امام در این مدت نایبان خاصی داشت که سؤالات و نامه های مردم را به نزد امام می بردند و یا می فرستادند و پاسخ امام را به مردم می رساندند و گاهی گروهی از مردم، به وسیله آن نایبان خاص به دیدار امام بار می یافتند. نایبان خاص امام زمان (علیه السلام) چهار نفر بودند که عبارتند از: عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی، علی بن محمد.سمرى. (2)
والدِهِ الْمُعَظَّمِ المُمَجَّد *** اَلحَسَن الطُّهرِ أَبي مُحَمَّدٍ
كانَ مُصاحِباً لَهُ وَ مُونِساً *** وَ مِنْ ضِياءِ عِلْمِهِ مُقْتَبِسا
لَمّا أَتَمَّ رَبُّهُ أَيَّامَهُ *** مِنْهُ إِلَيْهِ انْتَقَلَ الإمامَةُ
وَ بَعْدَهُ صارَ مَناراً لِلْهُدَى *** وَ قامَ بِالْأَمْرِ هَدَى مَنِ اهْتَدَى (1)
لكِنَّهُ اخْتَفَى عَنِ الأَبْصارِ *** بِأَمْرِ رَبِّهِ الْعَلِيَّ الْبارِي
وَ حِكْمَةُ اخْتُفائِهِ كَثِيرَةٌ *** غَيْرُ خَفِيٍّ لأُولى البَصِيَرة
كانَ لَهُ فِي الدَّهْرِ غَيْبَتَانِ *** كِلْتَاهُما لِلنَّاسِ حُسْنَيَانِ
الغَيْبَةُ الصُّغَرَى وَأُخْرَى الْكَبْرَى *** ذَكَّرْهُما لَتَنْفَعَنَّ الذِّكْرَى
غَيْبَتُهُ الصُّغْرَى هِيَ الْمُعَيَّنَة *** مُدَّتُها تِسْعٌ وَ سِتُّونَ سَنَة
أوَّلُها بَعْدَ وَفَاةِ الْعَسْكَرِي *** آخِرُها حِينَ تَوَفَّى السَمُرِيّ
الْفَرْقُ بَيْنَها وَ بَيْنَ الْكُبْرَى *** مِنْ عِلل ما كان شَيْئاً إمْرا (2)
لا رَيْبَ فِيهِمَا افْتِتَانُ النّاسِ *** كَذَا امْتِيَازُهُمْ عَنِ النَّسْناسِ (3)
وَ إِنَّ فِي الصُّغْرَى لَهُ نُوّاباً *** مُوَثَّقِينَ عِنْدَهُ أَبواباً
عِدَّتُهُمْ أَرْبَعَةٌ مَنْصُوصَةٌ *** مِنْهُ وَ هُمْ نُوّابُهُ الْمَخْصُوصَةُ
إِبْنُ سَعِيدٍ إِسْمُهُ عُثْمَانُ *** عَدْلٌ زَكِيٌّ ثِقَةٌ أَمانٌ
ثُمَّ ابْنُهُ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدٌ *** الْعالِمُ الْكامِلُ وَالْمُسَدَّدُ (4)
ص: 299
وَ بَعْدَهُ ابْنُ رُوح الحُسَيْنُ *** شَيْخٌ جَلِيلٌ ثِقَةٌ وَ عَيْنٌ (1)
وَ بَعْدَهُ السَّمُرِيُّ وَ هُوَ بُو الْحَسَن *** إِبْنُ مُحَمَّدٍ عَلِيُّ الْمُؤْتَمَن
كانُوا لَهُ وَسائِطَ فِي الشَّيعَة *** ليُوصِلُوا إِلَيْهِمُو تَوْقِيعَه
وَ يَعْرِضُونَ عَنْهو حاجاتِهِمْ *** إِلَيْهِ كَيْ يُجِيبَهُمْ دَعْواتِهِمْ
كَشْطٌ مِنْ الْهِجْرَةِ بَعْدَ ما مَضَتْ *** مِنْ السِّنِينَ إِنَّها قَدِ انْقَضَتْ (2)
قَضاتُها كانَ بِمَوتِ السَّمُرِىّ *** فَاشْتَدَّتِ الْبَلْوَى كَما فِي الأَثَرِ (3)
با مرگ چهارمین نایب خاص امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - دورۂ غیبت صغری پایان یافت و غیبت کبری آغاز گردید. دوره ای که تاکنون ادامه یافته است و زمان پایان آن مشخص نیست. در این دوره مردم از نعمت حضور امام محرومند و از هدایت های مستقیم او بی بهره می باشند؛ این جا است که سؤالات متعددی مطرح می شود؛ از قبیل این که:
چرا امام غایب شد ؟ و چرا مردم باید از نعمت وجود او محروم باشند ؟
وظیفه مردم در این دوره چیست؟ و در حوادث پیش آمده به چه کسی باید مراجعه کنند ؟ و چه کسی را باید سرپرست و حاکم خویش قرار دهند ؟
فایده امام غایب چیست ؟
ص: 300
- آیا ممکن است که عمر یک فرد تا این اندازه طولانی شود ؟ آیا بهتر نبود که خداوند این منجی عالم بشریت را در آخرالزمان بیافریند تا مواجه با استبعادهای برخی از مخالفان نباشیم؟
علما و متفکّران شیعه سالها است به این سؤالات و شبهات پاسخ های قانع کننده غیر قابل خدشه داده اند و جای هیچ گونه ابهامی را برای هیچ آزاداندیشی باقی نگذاشته اند شعرا نیز در این میدان بی بهره نبوده اند و با اشعار نغز و دلنشین خود و با عبارت های گونه گون به این گونه ایرادات پاسخ داده اند. برای آشنایی با این گونه اشعار موضوعات زیر را از زاویهٔ درون مایه های اشعار عربی مورد بررسی قرار می دهیم:
لطف الهی اقتضا می کند که در هیچ دوره و زمانه ای، زمین از حجّت حق خالی نباشد؛ زیرا آن خدایی که پس از خلقت هر موجودی وسیله رشد و کمال او را در اختیارش نهاده است؛ یقیناً در مورد انسان که گل سرسبد کائنات است؛ کم لطفی نخواهد فرمود و از آن جا که رشد و کمال آدمی جز با هدایت الهی میسر نمی شود و انسان به تنهایی و بدون راهنمایی پروردگار، قادر نیست که راه کمال خویش را بیاید؛ بنابر این، در همه زمان ها، وجود رهبران الهی لازم است تا او را هدایت کنند و به سر منزل مقصود برسانند.
سیدرضا هندی در این باره می گوید: (1)
ص: 301
وَ كَانَ خِلَافَ اللُّطَّف، وَاللُّطْفُ وَاجِبٌ *** إذا مِنْ نَبِيَّ أَوْ وَصِيَّ خَلَا عَصْرٌ
أَيُنْشِئُ لِلإِنْسَانِ خَمْسَ جَوارِحَ *** تَحُسُّ وَ فِيها تُدْرَكُ الْعَيْنُ وَالأَثرُ
وَ قَلْباً لها مِثلَ الأميرِ يَرُدُّها *** إذا أَخْطَاتْ فِي الْحِسَّ وَ اشْتَبَة الأمرُ
وَ يَتْرُكَ هذا الْخَلْقَ فِي لَيْل ضَلَّةٍ *** بِظَلْمائِهِ لَا تَهْتَدِي الأَنْجُمِ الزُّهْرُ
فَذلِكَ أَدْهَى الدّاهِياتِ وَ لَمْ يَقُلْ *** بهِ أَحَدٌ إِلّا أَخُو السَّفَهِ الْغَمْرُ
فَأَنْتَجَ هَذَا الْقَوْلُ إِنْ كُنْتَ مُصْغِياً *** وجُوبَ إمامٍ عادلٍ أمْرُهُ الأمْرُ
وَ إِمْكَانَ أَنْ يَقْوَى وَ إِنْ كانَ عَائِباً *** عَلَى رَفع ضَرَّ النَّاسِ إِنْ نالَها الضَّرُّ
***
سید محسن امین نیز در قسمتی از قصیدهٔ رائیه اش که در ردّ قصیده بغدادیّه سروده، در این خصوص می گوید: (1)
وَ هَلْ تَرَكَ الرَّحْمَنُ هَذَا الْوَرَى سُدًى *** بِلا حاكِمٍ عَدْلٍ بِهِ يَجْبُرُ الْكَسْرُ (2)
أيَخْلُقُ لِلْحَيوانِ فِي كُلِّ فِرْقَةٍ *** رَئِيسٌ مُطاعٌ دافِعٌ مانِعٌ بَرٌّ (3)
فَلِلنَّحْلِ يَعْسُوبٌ وَ لِلنَّمْلِ قائِدٌ *** وَ فِي حُمُرِ الْوَحْشِ الرَّئِيسُ لَهُ ذَكَرٌ (4)
وَ فِي بَدَنِ الإِنْسانِ قَلْبٌ مُدَبِّرٌ *** جوارحَهُ وَ النَّاسُ أَمْرُهُم هَدرُ (5)
أَيُوكِلُّهُمْ وَ هُوَ الْحَكِيمُ لِمَا اشْتَهَوا *** وَعادَتُهُمْ ظُلْمٌ وَطَبْعُهُمُ الْغَدْرُ
ص: 302
وَلَوْ أَنَّ مَخْلُوقاً يُخَلَّفُ ضَيْعَةً *** إلى قَيَّمٍ قالُوا أَخُوسَفَهٍ غَمْرٌ (1)
فَإِذْ قُلْتَ إِنَّ الله ناظمُ أَمْرِهِمْ *** جَمِيعاً فَما فِيهِمْ إِلَى قَيِّمِ فَقْرُ
فَذاك الّذي ما قالَهُ قَطُّ عاقلٌ *** و يقضى بأن لاتُرسَلُ الرُّسلُ وَ النُّذُرُ (2)
وَ أَنْ لايَكُونَ الأمرُ بِالعُرفِ واجِباً *** وَ لا النَّهي عَن نُكرٍ وَ لَا الوَعظُ وَ الزَّجْرُ (3)
وَ لكِنَّهُ أَجْرَى الأمورَ جَمِيعَها *** بِأَسبابِها ما فِي مَشِيئَتِهِ قَهْرٌ (4)
وَلَوْلاهُ ما تَمَّتْ مِنْ اللّهِ حُجَةٌ *** عَلَى خَلْقِهِ كَلاَ وَلَا انْقَطَعَ الْعُذْرُ
فَهذا صَرِيحُ الْعَقْلِ وَ النَّقْلِ مِنْكُم *** وَ مِنّا بِأَنْ لَمْ يَخْلُ مِنْ حُجَّةِ عَصْرٌ
و در جای دیگر از همین قصیده، بعد از آن که با قاعده لطف ضرورت وجود پیشوای الهی را در هر عصر و زمانی اثبات می کند؛ بر لزوم عصمت امام و این که او برگزیده خدا است نه مردم، استدلال می کند؛ پس می گوید: (5)
وَ بِاللُّطْفِ يَقْضِي الْعَقْلُ حَتْماً فَرَبُّنا *** لَطيفٌ وَ فِي كُلِّ الأُمُورِ لَهُ خَيْرٌ
يُقَرِّبْنَا مِنْ كِلَّ نَفْعٍ وَ طاعَةٍ *** وَ يُبْعِدُنا عَنْ كُلِّ ذَنْبٍ بِهِ الضَّرُّ
وَ مِنْ لُطْفِهِ أَمْسَى مُثِيباً مُعاقِباً *** وَ مِنْ لُطْفِهِ أَنْ تُرْسَلُ الرُّسُلُ والنَّذرُ (6)
تُبِينُ لَنا طُرقَ الضَّلالَةِ وَ الْهُدَى *** جَمِيعاً وَ ما فِي حُكْمِهِ أَبَداً قَسْرٌ (7)
ص: 303
لِئلاً يُرَى لِلنّاسِ مِنْ بَعْدُ حُجَّةٍ *** عَلَى اللهِ أَوْ يُبْدُو لَهُمْ فِي غَدٍ عُذْرٌ
وَ يَحْيَى الَّذِي يَحْيَى وَ يَهْلِكُ هَالِكٌ *** وَ قَدْ جاءَهُ التَّبْيانُ مادُونَهُ سِتْرٌ
فَأَرْسَلَ فِينا أَنْبِيَاءَ تَنَزَّهُوا *** عَنِ الذَّنْبِ لا يُعْصَى لَهُ فِيهِم أَمْرٌ
وَلَوْ جَازَ أَنْ يَعْصُوه ما كانَ أَمْرَهُمْ *** مُطاعاً وَ خِيفَ الكِذَّبُ مِنْهُم أَوِ الْمَكْرُ
وَ مِنْ بَعْدِهِمْ أَبْقَوا رُعاةً لِدِينِهِمْ *** يَحُوطُونَهُ مِنْ أَنْ يَحِيقَ بهِ الْكُفْرُ (1)
هُمُ الأَوْصِياءُ الرَّاشِدُونَ وَ كُلُّهُمْ *** بُحُورُ عُلُومِ لا يُخاضُ لَها غَمْرٌ
وَ كُلُّ دَلِيلٍ بِالنُّبُوَّةِ قَدْ قَضَى *** فَمِنْهُ بِإِثْبَاتِ الإمامِ قَضَى الْفِكْرُ
وَ كُلُّ دَلِيلٍ مُثْبِتٌ عِصْمَةً لَهُمْ *** بِهِ عِصْمَةً فِي الأوْصِيا أَثْبَتَ الحِجرُ (2)
فَهذا أَتَى بِالشَّرْعِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ *** وَ هَذا بِهِ لِلشَّرْعَةِ الْحِفْظُ وَ النَّصْرُ
وَ لَيْسَ بِمَعْصُومٍ سِوَى آلِ أَحْمَدَ *** بإجماعِ كُلِّ الْمُسْلِمِينَ وَ لا نُكْرُ
فَإِنْ أَصْبَحَ الْبُرهانُ يُثْبِتُ عِصْمَةً *** فَما حازَها إلّا هُم وَاشْتَفَى الصَّدْرُ (3)
وَ ما نُصِبُوا إِلّا بِأَمْرِ مَنْ *** حَكِيمٌ تُساوِي عِنْدَهُ السِّرُّ وَ الْجَهْرُ
وَ لَيْسَ لأَهْل الأَرْضِ فِي ذاك خِيْرَةٌ *** وَ كُلُّهم فيما يُحاوِلُ مُضْطَرٌ
وَ كَيْفَ يَكُونُ الأَمْرُ طِبْقَ اخْتِيارِهِمْ *** وَ طَبْعُهم إلّا أقلُّهُمُ الشَّرُّ
وَ لكِنَّ رَبَّاً بِالْعَواقِبِ عالِماً *** حَكِيماً إلى مَا اخْتارَهُ يَنْتَهِي الأَمْرُ
***
اینک که با زبان گویای این اشعار معلوم شد که در هر عصر و زمانی، پیشوای معصوم و برگزیدۀ الهی باید زمام امور مسلمین را بدست گیرد؛ این بحث مطرح
ص: 304
می شود که آیا خداوند متعال این پیشوایان را تعیین نموده است ؟ در جواب باید بگوییم: آری. پیامبر گرامی اسلام- صلى الله علیه و آله - به فرمان خداوند متعال، رهبران بعد از خود را با عناوین و عبارت های گوناگون و در جاهای مختلف، بارها و بارها معرفی کرده است و با توجه به روایات معتبری که از آن حضرت رسیده، جای هیچ گونه شک و شبهه ای برای هیچ انسان حق طلبی باقی نمی ماند. یکی از این احاديث، حدیث ثقلین است که مورد قبول شیعه و سنّی می باشد. طبق این حدیث، اهل بیت پیامبر - صلوات الله علیهم اجمعین - عدل قرآن می باشند و مردم موظفند که به این دو سرمایه گران بها، چنگ زنند و همچنان که قرآن را هادی خویش قرار می دهند، اهل بیت پیامبر- صلوات الله علیهم اجمعین - را نیز هادی و پیشوای خود قرار دهند.
شیخ محمد حسین کاشف الغطاء دربارهٔ حدیث ثقلین می گوید: (1)
وَ ذَا خَبَرُ الثَّقَلَيْن أَضْحَى مُسَلَّماً *** لَدَى الْكُلِّ لَا رَيْبَ عَراهُ وَ لا نُكْرٌ
وَ ها هُوَ بِالتَّعْيِينِ نَصَّ بِأَهْلِهِ *** فَقَدْ قُرَّنُوا هُمْ بِالتَّمَسُّكِ وَ الذِّكْرُ
فَمِنْ أَهْلِهِ لَنْ يَخْلُوَ عَصْرٌ بِحُكْمِهِ *** كَما مِنْ كِتابِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُوَنْ عَصْرٌ
وَ أَكَدَهُ مُذْ قالَ لَنْ يَتَفَرَّقا *** إلَى أَنْ يُوافِينِي مَعاً بِهِمَا الْحَشْرُ (2)
سید محسن امین نیز در این باره می گوید: (3)
فَفِي الثَّقَلَيْن قَدْ أَتَتْنا رِوايَةٌ *** تُحَقُّ بَهاَ الدُّعْوَى وَ يُنْدَفَعُ الإضرُ (4)
ص: 305
يَقُولُ نَبِيُّ اللهِ إني تاركٌ *** لَكُم هادِياً يَبْقَى وَ إِنْ فَنِيَ الدَّهْرُ
تَرَكْتُ كِتابَ اللهِ فِيكُمْ وَ عِتْرَتِي *** هُم أَهْلُ بَيْتي السّادَةُ الْقادَةُ الْغُرُّ
هُما مَرْجَعٌ لِلْخَلْقِ لَنْ يَتَفَرَّقا *** إلى أنْ يَكُونَ النَّشْرُ لِلنّاسِ وَالْحَشْرُ
فَما ضَلَّ مَنْ كانا لَهُ مُتَمَسَّكاً *** و لا خابَ مَنْ آلُ النَّبِيِّ لَهُ ذُخْرٌ (1)
فَأَثْبَتَ هَذَا الْقَوْلُ لِلآلِ عِصْمَةً *** وَ قَدْراً تسامَى أَنْ يُدانِيَهُ قَدْرٌ
أَيَأْمُرُهُمْ حاشاهُ أَنْ يَتَمَسَّكُوا *** بِعاصٍ و يُلْقِيهِمْ بِما مِنْهُ قَدْ فَرُّوا
وَ مَنْ كانَ لِلْقُرآنِ لَيْسَ مُفارِقاً *** فَعِصْمَتُهُ حَتْمٌ كَما عُصِمَ الذِّكْرُ
وَ حَيْثُ وُرُودُ الْحَوْضِ أَصْبَحَ غايَةً *** فَلَيْسَ بِخالٍ مِنْهُما أَبَداً عَصْرٌ
***
مطابق مضامین اشعار مطرح شده، به این نتیجه می رسیم که به طور قطع و یقین، خداوند متعال برای بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام - صلى الله عليه و آله - انسانهای معصوم و شایسته ای را برای رهبری جهان اسلام تعیین نموده است. مطلب بعد این است که این برگزیدگان چه کسانی هستند ؟ جواب این است که مطابق روایات فراوانی که از پیامبر گرامی اسلام - صلی الله عليه و آله - رسیده؛ آن ها دوازده نفرند که اولین آن ها علی بن ابی طالب - عليهما السّلام - و آخرینشان قائم آل محمّد - صلوات الله عليهم اجمعین - است (2)، اما بعد از رحلت پیامبر عظیم الشّأن
ص: 306
اسلام - صلّى الله عليه و آله - رهبری جامعه مسلمین از مسیری که پیامبر - صلی الله عليه و آله - تعیین نموده بود، منحرف شد و حکومت اسلامی به حکومت استبدادی بدل شد و خلفای بنی امیه و بنى العبّاس در صدد نابودی اسلام، بخصوص در صدد ریشه کن کردن اهل بیت پیامبر - صلوات الله عليهم اجمعين - برآمدند و جانشینان واقعی پیامبر را خانه نشین و یا زندانی کردند و آن ها را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند. اما از آن جا که خداوند متعال اراده کرده که دین خودش را حفظ کند و آن را بر سراسر عالم حاکم کند و این هم، بدون وجود رهبر برگزیدۀ الهی ممکن نیست؛ آخرین وصیّ پیامبر گرامی اسلامی - صلّى الله عليه و آله - را از دیدگان غایب گردانید تا او را از شرّ مخالفان و گزند حوادث حفظ کند و در لحظه مناسب اذن ظهور به او عنایت فرماید.
بنابر این، مهم ترین علت غیبت ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف -حفظ دین خدا و در نهایت حاکمیت آن بر سراسر عالم است
آیت الله شیخ محمد جواد بلاغی در این باره می گوید: (1)
وَ لَمَا انْطَوَى عَصْرُ الْخِلافَةِ وَ انْتَهَى *** وَ لَفَّ بِساطُ الْعَدْلِ وَابْتَدَأَ الشَّرُّ
و زادَ يَزِيدُ الدِّينَ نَقْصاً وَ بَعْدَهُ *** دَهَى بِالْوَلِيدِ الْقِرْدَ أمّ الهُدَى عَقْرٌ
تُنادِي لإحْياءِ الْهُدَى عِتْرَةُ الْهُدَى *** فَما عاقَهُمْ قَتْلٌ وَلاهالَهُمْ ضَرٌّ
وَكَمْ بَذَلُّوا فِي الْوَعْظِ وَالزَّجْرِ جُهْدَهُمْ *** وَلَمْ يُجْدِ بِالْغاوِينَ وَعْظٌ وَ لازَجْرٌ
وَكَمْ نَدَبُوا لِلَّهِ سِرّاً وَ جَهْرَةً *** وَ قَدْ خَلَصا مِنْهُمْ لَهُ السِّرُّ وَ الْجَهْرُ
ص: 307
إِلَى أَنْ تَفَانَوْا كَابِرًا بَعْدَ كَابِرٍ*** وَ مَا دَوْلَةٌ إِلَّا وَفِيْهَا لَهُمْ وَتْرٌ
وَلَا مِثْلَ يَوْمِ الطَّفِ يَوْمُ فَجِيْعَة *** لِذِكْرَاهُ فِي الأَيَّامِ يَنْقَصِمُ الظَّهْرُ
يُذيبُ سُوَيْدا القَلْبِ حُزْنَا فَعَادَرٌ *** إِذَا سُفْحَتْ مِنْ ذَوْبُهَا الأَدْمُعُ الحُمْرُ
وَ مُذْ أُعْذَرُوا بِالنَّصْح في الله وَالدُّعَا *** إِلَيْهِ وَ آذانُ الوَرَى صَكَهَا وَقْرٌ
وَ شَاء إِلهُ العَرْشِ أَنْ يَعْضُدَ الهُدَى *** وَ يَظْهَرُ مِنْ مَكْنُون أَسْمَائه السِّرُّ
تألَّبَ أَحْزَابُ الضَّلَالِ لِقَتْلِهِ *** عَصَائبُ يُغْرِيْهَا به البَغْيُّ وَالغَدْرُ
وَ هَمُّوا بِهِ خَبْطَاً كَمُوْسَى وَجَدَه ال *** خَلِيْلِ فَأَضْحَى رِبْحُ هَمِّهِمُ الخُسْرُ
فَأَغْشَاهُمُ عَنْهُ وَ غَشَاهُ نُورُهُ *** وَ كَانَ بِمَا هَمُّوا لِجَدِّهِمُ العَثْرُ
وَ قَامَ لِخَمْسِ بِالْإِمَامَةِ آيَةً *** كَعِيسَى وَ يَحْيَى آيَةً وَ لَهُ الفَخْرُ
إِذَا أَمَّ مَعْصُومٌ مِنْ الآلِ زَاخِرٌ *** مِنْ العِلْمِ لَا سَاجِي العُبَابِ وَلَا نَزْرٌ
وَ كَانَ كَدَاود فَسَلْ هَيْثَمِكُمْ *** أَهَلْ بَعْدَ هَذَا فِي إِمَامَتِهِ نُكْرٌ
وَ غَابَ بِأَمْرِ اللهِ لِلْأَجَلِ الذِي *** يَرَاهُ لَهُ فِي عِلْمِهِ وَلَهُ الأَمْرُ
وَ أوَعَدَهُ أَنْ يُحْيِيَ الدِّينَ سَيْفُهُ *** وَ فيه لدين المُصْطَفَى يُدْرَكُ الوَتْرُ
وَ يَخْدِمُهُ الأَمْلَاكُ جُنْدَاً وَ أَنَّهُ *** يُشَدُّ لَهُ بِالرُّوحِ فِي مُلْكِهِ أَزْرٌ
وَ أَنَّ جَمِيعَ الْأَرْضِ تُرْجِعُ مُلْكَهُ *** وَ يَمْلَأُهَا قِسْطَاً وَ يَرْتَفِعُ المَكْرُ
فَأَيْقَنَ أَنَّ الوَعْدَ حَقٌّ وَ أَنَّهُ *** إِلَى وَقْت عَيْسَى يَسْتَطِيْلُ لَهُ العُمْرُ
فَسَلَّمَ تَفوِيْضَاً إِلَى اللَّهِ صَابِراً *** وَ عَنْ أَمْرِهِ مِنْهُ النُّهَوْضُ أَوِ الصَّبْرُ
***
آیت الله محمد باقر فقیه ایمانی، علت غیبت ولّی عصر - عجل الله تعالی فرجه - را مطابق روایتی که از آن حضرت رسیده، کردار ناروای شیعیان می داند. برای
ص: 308
آشنایی با اشعار نامبرده در این خصوص، به فصل سوم (1) همین نوشتار مراجعه نمایید.
یکی از مسائلی که در گذشته مطرح بوده و هم اکنون نیز برخی از ذهن ها را به خود مشغول کرده این است که وجود امام غایبی که مردم دسترسی به او نداشته باشند و در امور مسلمین هیچ گونه دخالتی نداشته باشد، چه فایده ای دارد ؟ آیا بهتر نبود که او در آخرالزمان آفریده می شد تا آن که اشکالاتی که در بارۀ طول عمر آن حضرت می شود، مطرح نمی شد ؟
علمای شیعه به این اشکال، پاسخ های محکم و دندان شکنی داده اند که ذیلاً به برخی از آن ها اشاره می شود.
فيض، همواره، باید از طریق واسطه ای " قابل " و " مقرّب " از مبدأ فیّاض گرفته شود و به موجودات ایصال گردد. چون فیض رسانی خداوند به موجودات با واسطه انجام می شود؛ پیامبر و به نیابت از پیامبر امامان، هم واسطة فيض تکوینند؛
لَوْلا وُجُودُهُمْ لَمْ تَأْوِ صُورَتنا *** إِلَى الهَيُّولَى، فَكَمْ نَخْرُجْ مِنَ الْعَدَم
و هم واسطه فيض تشريع؛
بِآلِ مُحَمَّدٍ عُرِفَ الصَّوابُ *** و في أبياتهم نَزَلَ الْكِتابُ
ص: 309
نفس ولیّ و قلب او، بزرگ ترین عامل رسیدن فیض است به موجودات و مخلوقات و همان گونه که ولی واسطه فیض است؛ مرکز تنظیمات فيض ها و تقدیرها نیز هست. فیوضات و همۀ سرنوشت ها و تقدیرها، در مرحلهٔ اجمال بر او عرضه می گردد و در مرحله تفصیل، از طریق اراده او، تحق،ق می یابد.
بدینگونه می نگرید که جریان " شب قدر" - با محتواهای خود، و به عنوان فاصله یکساله تنظیم و تقدیر امور - جریانی ساده نیست، بلکه ناموسی است همواره در تداوم، و قانونی است بی هیچ دگرگونی و از دو جهت جزء نظام تکوین و تقدير است:
1- از جهت قانون وساطت در فیض؛
2- از جهت قانون اجمال و تفصیل در تنظیم و تقدیر.
بنابر این، غیبت حجت خدا، غیبت کلی نیست بلکه این غیبت و عدم حضور، غیبت جزئی است، یعنی، غیبت و عدم حضور است در شأنی از شئونات ولایت. و آن شأن، معاشرت با مردم و هدایت مستقیم اجتماع بشری و تشکیل حکومت حقه است؛ اما در "عصر غیبت "، امام در همین یک شأن از شئون ولایت و مقامات و تصرّفات خویش، غایب است، و در دیگر شئون، حاضر است و نافذ و فعال. و همین حقیقت، یعنی، حضور عام حجّت، در عین غیبت خاص، در یکی از زیارات آن امام بزرگ، به این عبارت، ادا گشته است:
السلام عليك يا حجةَ اللهِ الَّتِي لا تَخْفَى !
- درود بر تو ای حجت ناپنهان !الهی !
این ناپنهانی، در عین غیبت، اشاره به همان حضورهای دیگر امام در شئون
ص: 310
ولایت است. (1)
درباره این حقیقت بزرگ، شعرا، اشعار فراوانی سروده اند. از جمله آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به کمپانی، در ضمن قصیده ای که در مدح آن حضرت سروده، در این خصوص می گوید: (2)
يه اسْتَنارَ عالَمُ الإِمْكَانِ *** بل نشأة الثُبُوتِ لِلأَعْيانِ
و در جای دیگر از این قصیده می گوید: (3)
هُوَ وَلِيُّ الأَمْرِ لا سِواهُ *** و مَبْدَأُ الْخَيْرِ وَ مُنْتَهاهُ
وَ مَصْدَرُ الْوُجُودِ فِي الْبِداية *** وَ غايَةُ الإيجادِ فِي النَّهايَة
و در همین قصیده نیز می گوید: (4)
هُوَ الْمَدارُ بَلْ هُوَ الْمُدِيرُ *** بأَمْره التَّقْدِيرُ وَالتَّدْبِيرُ
وَ عالَمُ الإِبْداعِ تَحْتَ أَمْرِهِ *** وَ نَشْأَة التَّكوِيِن دُونَ قَدْرِهِ (5)
آیت الله محمد حسین کاشف الغطاء در ضمن قصيده رائیه اش که در ردّ بر قصیدهٔ
ص: 311
بغدادیه سروده؛ در این باره می گوید: (1)
وَ ها هُوَ قُطْبُ الْكَائِنَاتِ جَمِيعِها *** وَ لَوْلاهُ لَمْ يُوجَدْ ذُرِّى، لا وَلا ذَرٌّ (2)
وَ ما حَقُّ مَنْ لا يُدْرِكُ الْعَقْلُ وَجْهَهُ *** وَ يَعْجُزُ عَنْ إِدْراكِهِ الذَّهْنُ وَ الْفِكْرُ
مُسارَعَةُ الإنكار فِيهِ فَإِنَّما *** يُنَزَّهُ عَنْ أَمْثالِها العالِمُ الْحِبْرُ
***
آیت الله محمد باقر فقیه ایمانی، در این خصوص، اشعار جامع و زیبایی را سروده است. با توجه به این که این اشعار را در فصل سوم ترجمه و شرح کرده ایم، از ذکر آن در این جا خودداری می کنیم. (3)
در توقیع مبارک حضرت مهدی - سلام الله عليه - به اسحاق بن يعقوب بهره بردن مردم از امام غایب به بهره بردن از خورشید پشت ابر تشبیه شده است. (4) خورشید چه آشکار باشد و چه در پس ابر خورشید است و همۀ آثار وجودی و فعالیت های تأثیری او برقرار است؛ نهایت این که هنگامی که در پس ابر است، پرتو طلایی رنگ او به چشم ها نمی رسد؛ اما دیگر اثرها و تأثیرهای او در جریان است و
ص: 312
مستدام. (1)
در این تشبیه وجوه شبه زیادی دیده می شود که عالم جلیل القدر محمد باقر فقيه ایمانی، در قالب شعر و در طی هشت باب به هشت وجه آن اشاره کرده است. این است متن کامل این اشعار: (2)
مِنْ جُمْلَةِ الْوُجُوهِ فِي هَذَا الخَبَر *** إنَّ الإمامَ الْقائِمَ الثَّانِي عَشَر
كَالشَّمْسِ فِي السَّحَابِ كَانَ حَاضِراً *** لا كَغُرُوبِ الشَّمْسِ كَانَ غَائِباً
فَالنَّفْعُ مِنْهُ مِنْ إمام حيٍّ *** لا مِن إمامٍ مَيْتٍ مَقْضِيٍّ (3)
وَ إِنَّما مِنْ جُمْلَةِ الْوُجُوهِ فِي *** توْقِيعِهِ إِنَّ بِهِ لَيَكْتَفِي
فَلَيْسَ الإحتياج للإمامِ مِنْ *** مِن غَيْرِهِ لِجُمْلَةِ الأنامِ (4)
وَإِذْ يَكُن في حالة الغيابِ *** كَالنَّفْع بِالشَّمْسِ مَعَ السَّحابِ
ص: 313
و ثالِثُ الوُجُوهِ فِي التَّوقِيعِ *** أنْ هُوَ فِي مَقامِهِ الرَّفِيعِ (1)
كَنُورِ شَمْسِ فِي السَّحابِ لامعاً *** لا مَعَها نَجْمٌ يُبِينُ طالِعاً
فَهْوَ كَذا مَعَ أَنْ يَكُونَ غَائِباً *** لَيْسَ هُدًى غَيْرُ هُداهُ صائباً
و رابِعُ الْوُجُوهِ فِي كَلامِهِ *** أَنْ هُوَ فِي الظُّهُورِ مِنْ أَعْلامِهِ
كَالشَّمْسِ فِي سَحَابِها مُعَرَّفَة *** بِالْقَطَّع مِنْ أَنْوارها الْمُرْتَفِعَة
فَهكذا الْقائِمُ فِي اسْتِتارِهِ *** وُجُودُهُ الْقَطْعِيُّ مِنْ آثَارِهِ
وَ خامِسُ الْوُجُوه أنَّ الْقائِما *** كَالشَّمْسِ فِي السَّحَابِ كَانَ غَائِبا
فَإِنْ يَغِبْ عَنْ جُمْلَةِ الأَبْصارِ *** لكِنْ يُرَى فِي جُمْلَةِ الأَمْصار (2)
لأهْلِها كَما هِيَ الْمَرْئيَّة *** بِجُمْلَةٍ إِذْ إِنَّها خَفِيَّة
سادِسُها أَنْ هُوَ فِي الآثارِ *** كَالشَّمْسِ ما كانَ فِي الإِسْتِتار
تَنْوِيرُها يَفْرُقُ فِي الْحِجاب *** بِحَسْبِ الإِخْتِلافِ لِلسَّحابِ
وَ هوَ كَذا مُخْتَلَفُ الآثارِ *** بحَسْبِ ما أَوْجَبَ لِلاسْتِتار
ص: 314
مِنَ الْوُجُوهِ فِي كلامِ الْقائِمِ *** أَنْ غَيْبَهُ مِنْ جُمْلَةِ الْعَزائِمِ
وَ أَنَّهُ كَالشَّمْسِ فِي الغِيَابِ *** فَفِيهِما بَعْضُ فِي الإِرْتِيابِ
فِيهِ لِضَعْفِ بَصَرِ الْجَنانِ *** فِيها لِضَعْفِ بَصَرِ العيانِ (1)
وَ ثامِنُ الْوُجُوهِ أَنْ يَكُونا *** الْقَصْدُ فِيهِ ذَلِكَ الْمَضْمُونا
كَمَا السَّحابُ لا يَكُون مُوجِبا *** للشَّمْسِ نَقصاً للأنام نُورُها
فَهُكَذا غِيابُهُ لَنْ يَمْنَعا *** لا عِلْمَهُ مِنّا وَ لاَ الْفَيْضَ لَنا
***
دوره غیبت کبری، دورۀ نیابت عامه است. در این دوره، امام رهبری جامعه اسلامی را به عالم واجد شرایط واگذار کرده است و او صاحب ولایت شرعیه به نیابت از امام است. بنابر این اصل دینی، مشروعیت امور و روابط سیاسی و اجتماعی و مشروعیت حکومت و لازم الاجرا بودن مقررات دولتی، همه و همه بستگی به تصویب و تنفیذ نایب عام امام (علیه السلام) دارد. و اگر نایب عام امام، حکومتی را تصویب نکند؛ آن حکومت، طاغوتی است؛ زیرا چنین حکومتی ارتباطی به خدا و دین و امامت و نظارت شرعی و الهی ندارد. (2)
ص: 315
سید حسن میرجهانی طباطبائی در خصوص غیبت کبری و نیابت عامه، اشعار زیبایی سروده است که با توجه به این که آن اشعار را در فصل سوم ترجمه و شرح کرده ایم، از ذکر آن در این جا خودداری می نماییم. (1)
محمد باقر فقیه ایمانی نیز در این باره می گوید: (2)
وَ إِنَّمَا الْمَرْوِيُّ فِي الْمُعْتَبَرِ *** أن حُجَّتِي لَكُمْ رُواةُ الخَبَر
وَ إِنَّمَا الْمِصْداقُ هَذِهِ لَنا *** الْعُلَماء الْكامِلُونَ الأمناء
یکی دیگر از مسائلی که در غیبت کبری مطرح است، طول عمر حضرت مهدی سلام الله علیه است. برخی از دانشمندان اسلامی طولانی شدن عمر یک فرد را، تا این اندازه بعید شمرده اند و به همین جهت، معتقد شدند که آن حضرت هنوز متولّد نشده است.
دانشمندان و شعرای اهل بیت عصمت و طهارت - علیهم السّلام - به این استبعاد پاسخ های متعددی دادهاند که ذیلاً به برخی از آن ها اشاره می شود:
سید هادی خسروشاهی می نویسد:
"در رابطه با طول عمر امام زمان، علمای متقدّم و متأخر، بحث های گوناگونی از دیدگاه های مختلف مطرح ساخته اند؛ ولی تکیه بر یک اصل اساسی به نظر می رسد که ما را از هر نوع استدلالی بی نیاز سازد... این اصل اساسی در رابطه با مسأله ظهور مهدی (علیه السلام) و دیگر علائم آخر زمان مانند: خروج دجّال، نزول عیسی (علیه السلام)،
ص: 316
و غیره، مورد استناد و تأکیده " شیخ عبدالمحسن " قرار گرفته و آن مسأله "ایمان به غیب" است... شیخ عبدالمحسن در پاسخ مخالفان یا منکرین، بحق می گوید: مفهوم واقعی ایمان به غیب، مستلزم آن است که ما آن چه را که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) نقل شده، بپذیریم و گرنه در صحت ایمان خود باید شک داشته باشیم.
اصولاً باید گفت: آن چه را که ما درک عقل " می نامیم، در واقع برداشت ها و " دریافت های ذهن ماست که با توجه به مسائل و مقدّمات نوعاً مادی، آن را " عقلانی می پنداریم... و آن چه را که خارج از این مسائل و مقدمات نوعاً مادی قرار می گیرد و یا ما چگونگی آن را درک نمی کنیم، " غیر عقلانی " می نامیم.
با این منطق و برداشت، بسیاری از امور غیر طبیعی و خارق العاده که در قرآن مجید به آن ها تصریح شده است، " غیر عقلانی " خواهد بود، در حالی که همه مؤمنان و دین باوران، آن ها را می پذیرند. چون مصداق روشن "ایمان به غیب " باور داشتن چیزهایی است که در قرآن مجید آمده است.
البته استدلال های اندیشمندان و نویسندگان در این رابطه ها، از دیدگاه علمی و یا فلسفی، برای "تقریب اذهان" مفید و مؤثر است؛ اما تکیه بر همان اصل اساسی - ایمان به غیب - می تواند پای چوبین استدلالیان دین باور را از پیچ و خم های موجود رها سازد و از مطرح شدن بسیاری از پرسش های منفی و جنبی، جلوگیری به عمل آورد.
به عبارت صریح تر و روشن تر، اگر کسی ایمان به غیب ندارد؛ چگونه می تواند مسأله اصحاب کهف، سرد شدن آتش بر ابراهیم، طول عمر و بقای 950 ساله نوح در میان قوم خود گرفتاری یونس در شکم ماهی، اژدها شدن عصا، شکافته شدن دریا برای عبور موسی و غرق شدن فرعونیان، انشقاق آسمان، معراج و سیر یک شبه از مسجد الحرام به مسجد الأقصى و ده ها مسأله مشابه را که در قرآن مجید
ص: 317
مطرح شده است، باور نماید؟
و اگر این ها را باور دارد، اعتقاد به عمر هزار ساله یا دوهزار ساله، که خواست خالق هستی از نیستی باشد، امر سهل و ساده ای بیش نخواهد بود و نیازی حتی به مطرح شدن مسائل بیولوژیک نخواهد بود". (1)
برخی دیگر از دانشمندان و شعرای عالی قدر شیعه، با ذکر نمونه هایی از افرادی که در طول تاریخ، عمرهای طولانی داشته اند، امکان طولانی شدن عمر یک انسان را اثبات کرده و استبعاد طول عمر ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - را بر طرف نموده اند؛ زیرا بهترین دلیل بر امکان یک چیز وقوع همانندهای آن است.
علامه سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه با ذکر نمونه های فراوانی از معمرین استبعاد طول عمر بقية الله الاعظم حجة بن الحسن العسکری – و روحی و ارواح العالمين له الفدا - را بر طرف نموده است. او در قسمتی از قصیده خود که در ردّ بر قصيدة بغدادیه سروده می گوید: (2)
وَ أَنْكَرْتُم طُولَ الْحَياةِ وَ قُلْتُم *** إلَى مِثْل هذا لا يطُولُ بهِ الْعُمْرُ
وَ عَمَّرَ نُوحٌ بَعْدَ شيثٍ وَ آدَمُ *** وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسُ وَ إِدْرِيسُ وَالْخِضْرُ
وَ عَمَّرَ فِي المَاضِينَ عَمْرُو بْنُ عَامِرٍ *** ثَمانِ مِئينَ نابَها الْعُسْرُ وَالْيُسْرُ
كَذلِك مَلائِيلُ ثُمَّ بَدا لَهُ *** على الأمنِ مِنْ طَرْفِ الرَّدَى نظرٌ شَزرُ (3)
وَ ذَا ابْنُ مَضاضٍ حارثٍ عاشَ نِصْفَها *** فَمَدَّتْ إِلَيْهِ لِلرَّدَى أَعْيُنُ خِزْرٍ
وَ عَمَّرَ صَيْفِيٌّ كَما عَمَّرَ ابْنُهُ *** لِيَوْمٍ عَلَى الْبارِي بِهِ وَقَعَ الأَجْرُ
ص: 318
وَ عاشَ عبيدٌ فَاغْتَدَتْ مِنْ لِداتِهِ *** تُعَدُّ بَناتُ النَّعْشِ وَ الأَنْجُمُ الزُّهْرُ (1)
وَ عَمَّرَ عَمْروٌ وَ هْوَ جَدُّ َخزاعَةٍ *** وَ اَوَّلُ مَنْ يَعْزى لَهُ الْوَصْلُ وَ الْبَحْرُ (2)
وَقَدْ عَمَّرَ الْمُسْتَوغرُ بْنُ رَبِيعَةٍ *** فَكانَ بِصَدْرِ الْمَوْتِ مِنْ عُمْرِهِ وَ غَرٌ (3)
وَ عاشَ زُهَيْرٌ مَعَ رَبِيعَ وَ طَيءٍ *** طَوِيلاً فَعَالَتْهُمْ مَناياهُمُ الْحُمْرُ (4)
وَ حارِثَةُ الْكَلِبِيُّ وَ ابْنُ بقيلَةٍ *** وَ كَعْبٌ هُوَ الدّوسى أَوْ فَاسْمُهُ عَمْروٌ
وَ سِتَ مِئينَ عَاشَ قُسٌّ مَعَ الْوَرَى *** كَذا هُبَلٌ ثُمَّ اسْتَقَلَّ بِهِ الْقَيْرُ
وَ مِثْلُهُما أَمْسَى سطيحٌ مُعَمَّراً *** وَ مَاتَ وَ لَمْ تُغْنِ الْكَهانَةُ وَ الزَّجرُ
وَ عَمَّرَ عوفٌ مَع عَدِيٍّ وَ عَامِرٍ *** ثَلاثَ مِئِينَ لا يُخالِطُها كَسْرٌ
وَ سَيْفُ ابْنُ وَهْبٍ مَع شَرِيَّةَ ثُمَّ ذُو *** جدان وَ لِلأَذْقَانِ مِنْ بَعْدِها خَرُّوا
وَ ثَعْلَبَةُ الأوسِي وَ ابْنُ شريّةَ *** عبيد فَمَنْ بِالدَّهْرِ مِنْ بَعْدُ يَغْتَرُّ
كَذلِكَ كَعْبٌ وَ ابْنُ كَعْبٍ وَ جَعْفَرٌ *** و ذُو إصْبَعٍ فَاغتالَ عُمْرَهُمُ البترُ
وَ قَدْ كانَ عبادٌ عَلَى مَا رَوَوا لَنا *** ثلاثَ مِئينَ باقِياً مِثْلَ مَنْ مَرُّوا
وَ سامٌ وَ تَيْمٌ نِصْفُ أَلْفٍ وَ بَعْدَها *** عَلَى الرَّغْم قَد واراهُمَا الْمَنْزِلُ الْقَفْرُ
وَ زادَهما عِشْرِينَ فِي الْعُمْرِ عَامِرٌ *** وَ كان لَهُ مِنْ بَعْدِها فِى الثَّرَى حَفْرُ (5)
ص: 319
وَ سِتَ مِئينَ عاشَ عوجٌ وَ قَبْلَها *** ثَلاثَةُ آلافٍ فَغَيَّبَهُ الْعَفْرُ (1)
وَ عَمَّرَ ذُوالْقَرْنَيْن أَلْفاً وَ نِصْفَها *** وَ لَلْمَوْتُ فِيهِ بَعْدَهَا انْتَشَبَ الظُّفْرُ (2)
وَ قَدْ عَمَّرَ الضَّحَاكُ أَلفاً وَ بَعْدَها *** لَداعِي الرَّدَى قَدْ راحَ يَقْتادَهُ الأَسْرُ
وَ تِسْعَ مِئينَ عاشَ قينانُ فِي الْوَرَى *** وَ قَدْ كانَ مِنْهُ خَيْرُ مَنْ وَلَدَتْ فِهْرُ
وَ سَبْعَ مِئينَ كَانَ فِي النَّاسِ باقِياً *** نفيلُ وَلَمْ يَدْفَعْ مَنِيَّتَهُ الْحَذَرُ
وَ عاشَ سُليمانُ بن داوُدِ مِثْلَها *** وَ زادَ وَ لَمْ يَخْلُدْهُ مُلْكَ وَ لاوَفْرٌ (3)
وَ عاشَ ذويدُ ما عَلِمْتَ وَ عَمَّرَتَ *** طويلاً رجال لا يُحِيطُ بها الْحَصْرُ
***
و نیز آیة الله شیخ محمد جواد بلاغی در این باره می گوید: (4)
وَ إِنْ كُنْتَ فِي رَيْبٍ لِطُولِ بَقَائِهِ *** فَهَلْ رابَكَ الدَّجَالُ وَ الصّالِحُ الْخِضْرُ
أَيَرْضَى لَبِيبٌ أَنْ يُعَمِّرَ كَافِرٌ *** وَ يَأْبَاهُ فِي باقٍ لِيُمْحَى بِهِ الْكُفْرُ (5)
همچنین سید رضا هندی در قصیده " صاحبیه اش" در این خصوص ابیاتی دارد که ترجمه و شرح آن در فصل سوم گذشت. (6)
القاب و اسامی و کنیه هایی که برای امام زمان- عجل الله تعالی فرجه - ذکر شده،
ص: 320
بسیار زیاد و از پانصد متجاوز است. مرحوم ثقة الاسلام حاج میرزا حسین طبرسی نوری 182 اسم و لقب را در کتاب نجم الثّاقب (1) با ذکر سند ذکر نموده که برای آشنایی با منابع و مستندات این اسامی و القاب، چند نمونه از این کتاب در این جا نقل می شود. نجم الثاقب پس از ذکر مقدمه ای کوتاه می نویسد: " آن چه در این جا ذکر می شود"؛ یکصد و هشتاد و دو اسم است.
اول: " احمد "؛ شیخ صدوق در کمال الدین روایت کرده از امیرالمؤمنین - علیه السّلام که فرمود: بیرون می آید مردی از فرزندان من در آخرالزمان تا آن که فرمود: برای او دو اسم است؛ اسمی مخفی و اسمی ظاهر؛ اما اسمی که مخفی است؛ احمد است الخ.
در غیبت شیخ طوسی روایت شده از حذیقه که گفت: از رسول خدا - صلى الله علیه و اله و سلّم - شنیده ام که ذکر کرد مهدی را، پس فرمود که بیعت می کنند با او میان رکن و مقام؛ اسم او احمد است و عبدالله و مهدی پس این ها نام های اوست. در تاریخ " ابن خشاب " و غیره روایت است که آن جناب صاحب دو اسم است و ظاهراً مراد دو اسم مبارک رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - باشد.
سوم: " اوقيدمو "؛ فاصل المعى ميرزا محمد نیشابوری " در كتاب ذخيرة الألباب معروف به دوائر العلوم ذکر کرده که اسم آن جناب در تورات به لغت ترکوم " او قیدمو" است...
هفتم: " ابوالقاس- ابوالقاسم "؛ در اخبار مستفیضه به سندهای معتبره از خاصه و عامه روایت است از رسول خدا - صلی الله عليه و آله و سلم که فرمود: مهدی از فرزندان من است؛ اسم او اسم من است و كنيه او كنيه من است و در کمال الدّین
ص: 321
است از ابی سهل نوبختی از عقید خادم که گفت: آن جناب مکنّی است به ابی القاسم. در تاریخ ابن خاشاب روایت است از حضرت صادق - علیه السّلام - که فرمود: خلف صالح از فرزندان من است. اوست مهدی، اسم او محمد است؛ کنیه او ابوالقاسم.
روایت کرده از قاسم بن عدی که او گفت: می گویند کنيه خلف صالح ابوالقاسم است؛ در بعضی اخبار نهی رسیده از کنیه گذاشتن به ابوالقاسم اگر اسم محمّد باشد. بعضی تصریح کرده اند به حرمت ذکر آن حضرت به این کنیه در مجالس و این که حکم آن حکم اصلی آن جناب است که بیاید...
بیستم: " بقیة الله "؛ در ذخیره گفته که این نام آن جناب است در کتاب ذوهر و در غیبت فضل بن شاذان روایت شده از امام صادق - علیه السّلام - که در ضمن احوال قائم- عليه السّلام - فرمود: پس چون خروج کرد، پشت می دهد به کعبه و جمع می شود سیصد و سیزده مرد و اول چیزی که تکلّم می فرماید، این آیه است ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ آن گاه می فرماید: منم بقیةالله و حجّت او و خلیفۀ او بر. پس سلام نمی کند بر او سلام کننده ای مگر آن که می گوید: ﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ﴾ (1)
سیدحسن میرجهانی طباطبائی 365 لقب از القاب آن حضرت را به نظم در آورده که در این جا محض نمونه، چند بیتی از ارجوزه مفصلی که در این باره سروده، ذکر می شود: (2)
الْقابُهُ الْقائِمُ وَ الْمَهْدِيُّ *** وَالْخَلَفُ الصَّالِحُ وَ الْوَلِيُّ
ص: 322
الثّائِرُ الْمَأْمُولُ وَالْمُعْتَصِمُ *** الْمُدْرِکُ الْمُدیلُ وَ الْمُنْتَقِمُ
ألفائِزُ النّازِحُ وَ الْمَبْرُورُ *** وَ الْوِتْرُ وَ الْكَرّارُ وَ الْمَوتُورُ
الْغَوْثُ وَ الْمُغِيثُ وَالْمَلاذُ *** الْعَوْنُ وَالْمُعِينُ والمَعادُ
شَمْسٌ ضِياءٌ قَمَرٌ مُنِيرٌ *** مُهَذَبٌ مُؤْتَمَرٌ أَمِيرُ
آية الله محمد باقر فقیه ایمانی، در اسامی و القاب حجة بن الحسن العسکری در کتاب فوز اکبر (1) می نویسد: " آن چه از اسماء و القاب ایشان که این احقر مؤلّف، از جمله آیات قرآن مجید و اخبار ائمّه اطهار - عليهم السّلام -، و فقرات زيارات مربوطه، اطلاع بر آن یافته و آن ها را جمع نموده ام، متجاوز از پانصد اسم و لقب است که در کتب آسمانی، و در لسان انبیاء، و لسان اهل ملل، که ذکر ایشان در تمام آن ها شایع بوده است و در قرآن مجید و احادیث ائمّه اطهار - عليهم السّلام - وارد شده است. در نجم الثّاقب صدو هشتاد اسم و لقب را با مدرک و مستند ذکر فرموده و این احقر هم منظومه ای به عربی مشتمل بر چند باب، راجع به تحقیق از اسم مبارک ایشان و حرمت نام بردن یا کراهت، یا اباحه آن بدون کراهت، تأليف نموده ام. در یک باب آن سیصد و سیزده اسم و لقب را به رشته نظم در آورده و اشعار آن باب را که مشتمل بر اسماء و القاب مبارکه است، در این مقام ذکر می نمایم... و آن اشعار این است:
الأضلُ و التأيِيدُ وَ التَّمامُ *** وَ الْجَنَّبُ والأمينُ و البَهرامُ
عَيْنٌ وَ عَدْلٌ عَالِمٌ وَ عَصْرٌ *** غَوْثٌ وَ غَيْبٌ وَ ضُحى وَ فَجْرٌ
صِدْقٌ صِراطٌ صاحِبٌ مَنْصُورٌ *** مُنتظرٌ مُؤمَّلٌ مَأْمُورٌ
وَ قابِضٌ وَ قاطِعٌ وَ قُوَّة *** قِسْطٌ و قطبٌ ناطِقٌ وَ غُرَّة
ص: 323
وَ كاشِفَ الْغِطاءِ وَ السَّناء *** وَ قائِمُ الزَّمانِ وَ الضّياءُ
وَالْخَلَفُ الصَّالِحُ وَ الشَّرِيدُ *** وَ صاحِبُ الْغَيْبَةِ وَالطَّرِيدُ
الْمُظْهرُ الْمُعْلِنُ وَالْمُطَهَّرُ *** الْعابِدُ الصّابِرُ وَ الْمُنْتَصِرُ
وَ طَيِّبٌ وَ طَاهِرٌ تَقِيٌّ *** وَ فاضِلٌ وَ خَيْرٌ نَقِيٌّ
الْعَلَمُ النُّورُ وَ سَيْفُ اللهِ *** بُرْجُ الْبُرُوحِ وَ لِسانُ اللهِ
الْباطِنُ الْمُعَدُّ وَ الْمُدَّخَرُ *** بَدْرُ التَّمامِ العائِدُ المُعَبِّرُ
الْخائِفُ الْمُهَذَبُ الْمَرْضِيُّ *** الْمُهْتَدَى الْمُجْتَهِدُ الرَّضِيُّ
وَ ناصِحٌ وَ شَاهِدٌ مَشْهُودٌ *** وَ ناشِرٌ وَ غائبٌ مَوْجُودٌ
وَ نُورُ الأَرْضِ وَ رَجاء الأُمَّة *** طالِبُ الأوتار مُجَلّى الظُّلْمَة
الْهادِمُ الْمُذِلُّ وَالْمُسْتَأْصِلُ *** وَ خابِرٌ وَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ
تالي كتابِ اللهِ وَعْدُ اللهِ *** و العَلَمُ المَنْصُوبُ سِرُّ الله
وَ حاضِرٌ وَ قاصِمٌ مُجَاهِدٌ *** وارِثُ ذُوالفَقار و الْمُؤَيَّدُ
بقِيَّةُ الأخْيارِ وَ الْوَلِيُّ *** وَ سَیِّدُ الأُمَّةِ وَ الزَّكِيُّ
وَ الطَّالِبُ الْمُحِيطٌ وَ الشَّكُورُ *** ذُو الحِلْم و المُعِزُّ وَ الْمَسْتوُر
سَفِينَةُ النَجَاةِ نُورُ اللهِ *** وَ عَلَمُ الهُدَى و أمْرُ الله
وَالظَّهْرُ وَالحَجَاجُ وَ الْمُقِيمُ *** وَالآمِرُ العِمادُ وَ الْغَرِيمُ
وَ جُمْعَةٌ وَ تَائِرٌ وَ باسِطٌ *** وَ نُورُ الأَنْوارِ كَذَا الْمُرابِطُ
عَيْنُ الْحَيوةِ الْمُحْى وَالدَّلِيلُ *** وَ الطَّامِسُ الحاصِدُ وَ الْغَلِيلُ
وَ مُحْسِنٌ وَ مُفْضِلُ وَ مُنْعِمٌ *** لَولاهُ ما مِنْ أَحَدٍ يُنَعَّمُ
وَ حاشِرٌ خاتِمُ الأَوْصِياءِ *** وَ رَبُّ الأَرْضِ نُورُ الأصفياءِ
وَ صاحِبُ الْعَصْرِ وَ غَوْتُ الْفُقَرا *** و صاحِبُ الدّارِ وَ نُورُ الأتقيا
وَ منْقِدُ الأمَّة بابُ اللهِ *** وَ غايةُ النُّورِ وَليُّ الله
ص: 324
وَالْفَرَجُ الْأَعْظَمُ وَ الْيَمِينُ *** مَنْ يَسْتَعِنْ بِهِ لَهُ الْمُعِينُ
و البَلَدُ الأمِينَ وَ النّاقُورُ *** وَ مُبْدِءُ الآياتِ وَالْمَوْتُورُ
وَ مَاشِعٌ ما قِيذ ما وَ وَتْرُ *** وَ طالِبُ التُّراثِ وَالْمُضْطَرُّ
خَلِيفَةُ اللهِ وَ عَبْدُ اللهِ *** بَقِيَّةُ اللهِ وَ وَجْهُ اللهِ
حَمْدٌ حِجابٌ حَامِدٌ وَ حَقٌّ *** لِكُلِّ مظلُوم بِهِ يُحَقُّ
وَ حُجَّةٌ وَ خُنَّسٌ قِيامَة *** مُقْتَصِرٌ وَ خاتِمُ الأَئِمَّة
وَ النَّعْمَةُ الْباطِنَةُ المَجْهُولُ *** وَ الرَّحْمَةُ الواسِعَةُ المَأْمُولُ
مُرْتَقِبٌ وَ نُورُ أَبْصارِ الْوَرى *** وَ خَيْرُ مَنْ تَقَمَّصَ وَ إِرْتَدى
وَ قائِمٌ فَتْحٌ فَقِية صالحٌ *** فَكُلُّ ما يَفْسِدُ مِنْهُ يَصْلِحُ
مَقْدُرَةٌ طاؤسُ أهْلِ الْجَنَّة *** يَعْسُوبُ دِين وارِتٌ وَ ساعَة
أَيْدِى وَ إِحْسانٌ أَمِيرُ الأَمَرَة *** فَجُمْلَةُ النّاسِ لَهُ مُؤْتَمِرَة
وَ سَيّدٌ وَالطَّلْعَةُ الرَّشِيدَة *** وَ ظَاهِرٌ وَ الْغُرُّةُ الْحَمِيدَة
الْفاتِحُ الْهادِمُ وَ الرَّشِيدُ *** وَ الْمُخْبِرُ الْمُنَبِّهُ السَّدِيدُ
نَجْمٌ نَهارٌ وَ كَمالٌ داعِى *** وَالْمُدْرِكُ الْقَاتِلُ وَالْمُجارِي
فِرْدَوْسُ الأَكْبَرُ وَ مِصْباحُ الدُّجى *** مُوَفَّقٌ مُقَدَّمٌ وَ مُرْتَجى
وَ الْمَفْزَعُ المَحْفُوظ و الْمَأْمُونُ *** وَ نَضْرَةُ الأَيَّامِ وَالْمَخْزُونُ
أَمْنِيَّةٌ وَ صاحِبُ الصَّمْصامِ *** مُؤْتَمِنٌ وَ فِطْرَةُ الأنامِ
مُستَتِرٌ وَ حُجَّةُ الْمَعْبُودِ *** مُشتَهِرٌ كَلِمَةُ الْمَحْمُودِ
وَ الْقَمَرُ الزَّاهِرُ سَيْفُ الشَّاهِرُ *** كِتابُ مَسْتُورٌ وَ نُورُ الْباهِرُ
وَ صاحِبُ الدِّينِ وَ صاحِبُ الشَّرَّف *** جَوارُ كُنَّسٍ وَ خَلَفُ السَّلَف
مِيزانُ حَقٍ قَيِّمُ الزَّمانِ *** شَمْسُ الظَّلامِ صاحِبُ الزَّمانِ
صَدْرُ خَلائِفٍ وَ شَمْسُ الطَّالِعَة *** حَقُّ الْجَدِيدُ وَ سَبِيلٌ ناحِيَة
ص: 325
حافِظُ الأسرارِ نِظامُ الدِّينِ *** وَ مُرْشِدٌ عِزّ الْمُوَحَدِين
الْخازِنُ الْمَيْمُونُ وَالْمُحَقِّقُ *** وَ مُبْطِل وَ ناظِرٌ وَ فاتِقٌ
مُفَرْجُ الْكَرْبِ كَذَا السِّراج *** بِيُمْنِهِ نُورُ الهُدى وَ هَاجٌ
وَ الثَّابِتُ الغَرِيبُ وَ الْوَحِيدُ *** الحَصِدُ الْمَفْقُودُ وَالْفَرِيدُ
وَ مَعْدِنُ العلوم و الحَلِيمُ *** وَصِيُّ الأَوْصِياءِ وَ الْكَرِيمُ
وقايَةُ اللهِ وَ سِتْرُ اللهِ *** وَ صاحِبُ الْمَرْئي بِعَيْنِ اللهِ
وَ شافعٌ ذاتُ انْتِقام اللهِ *** وَ ذُو مَزِيدٍ ذُو أناةِ اللهِ
كَلِمَةُ اللهِ مَدارُ الدَّهْرِ *** مُؤَلِّفُ الشَّمْلِ وَلِيُّ الأَمْرِ
وَ سَيّد الخَلْقِ غِياثٌ نارٌ *** ذُو السَّيفِ وَ الْفَقِيدُ وَالْبَوارُ
مُشَيّدٌ مُجَدِّدٌ بُرهانٌ *** وَ ناصِرٌ مُسْتَنْصِرٌ قُرآنٌ
دَيانُ رَبَّانِيُّ وَ الْمَعَاذُ *** وَالظَّفَرُ الضَّرْعَامَةُ وَالْمَلاذُ
خِيَرةُ اللهِ مُنِيرُ الْحَقِّ *** عاقِبَةُ الدّارِ لِسانُ الصِّدْقِ
عَقِيدُ الْعِزَّ وَ تِلادُ النَّعَمِ *** وَ غَايَةُ الْقُصْوى لِواءُ أَعْظَمِ
وَ عِصْمَةُ الْعِبادِ وَ الْقِوامُ *** صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَ الصَّمْصَامُ
مُغَيَّبٌ وَ نازِحٌ مُذَكِّرٌ *** مُسْتَودِعُ الْحِكْمَةِ والمُؤْتَمِرُ
وَ مَصْدَرُ الأمُورِ وَ الْمَهْدِيُّ *** و السَّابِقُ الْمُطَاعُ وَالْوَفِيُّ
داعِي غُلامٌ رَجُلٌ و مُنتقمٌ *** ذُو الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَ جَامِعُ الْكَلِم
وَ مَنْ يُصَلِّي خَلْفَهُ المَسِيحُ *** وَ قُثَمٌ مِن فَضْلِهِ يُرِيحُ
وارِث الأنْبِيَاءِ مَهْدِيُّ الأُمَم *** وَ عِصْمَةُ الدِّين بهِ الدِّينُ اسْتَقَم
وَ غَيْرُ هَذِى جُمْلَةٌ عَدِيدَةٌ *** ترَكْتُها لِلْحِكَم السَّدِيدَة
ص: 326
ظهور امام زمان، وقت و ساعتی دارد که جز خداوند متعال از آن خبر ندارد و مطابق روایات، هر کس برای ظهور ولی عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - وقتی معیّن کند، دروغگو است.
مهزم اسدی از امام صادق - علیه السّلام - پرسید: فدایت شوم این امری که انتظار آن را می کشید [ یعنی ظهور قائم آل محمد و تشکیل دولت حق ] طولانی شد؛ چه وقت واقع می شود ؟ حضرت فرمود:
﴿يَا مِهْزَمُ! كَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَكَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَيْنَا يَصِيرُونَ﴾ (1)؛ یعنی: " ای مهزم ! تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ می گویند؛ تعجیل کنندگان هلاک می گردند و تسلیم شوندگان نجات می یابند و به سوی ما بازگشت می کنند."
با آن که طبق این روایت و روایت های فراوان دیگر شبیه به آن، که از پیامبر گرامی اسلامی صلى الله عليه و آله - و ائمه معصومين - عليهم السّلام - رسیده، برای هیچ کس معیّن کردن وقت ظهور جایز نیست؛ ولی با وجود این، شاعرانی را می یابیم که روی اصول و قواعد خاصی که در دست داشته اند، وقت ظهور را در اشعار خویش مشخص کرده اند. محیی الدین عربی در این خصوص می گوید: (2)
فَعِنْدَ فَنا خاءِ الزَّمانِ وَ ذالِها *** عَلَى فَاءِ مَدْلُولِ الكرورِ يَقُومُ
مَعَ السَّبْعَةِ الأَعْلَامِ وَ النَّاسُ عقل *** عَلَيْهِمْ بِتَدْبِيرِ الأُمُورِ حَكِيم
بِأَشخاصِ خَمْسٍ ثُمَّ خَمْس وَ خَمْسَة *** عَلَيْهِمْ تَرَى أَمْرَ الْوُجُودِ يُقِيم
وَ مَنْ قالَ أَنَّ الأَرْبَعِينَ نَهَايَةٌ *** لَهُمْ فَهُوَ قَوْلٌ يَرْتَضِيهِ كَلِيم
وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبِرْ عَنْ ثَمانٍ وَلا تَزِدْ *** طَرِيقَهُمُو فرد إِلَيْهِ قَوِيمٍ
ص: 327
فَسَبْعَتُهُمْ فِي الأَرْضِ لا يَجْهَلُونَها *** وَ ثامِنُهُمْ عِنْدَ النُّجُومِ لَزِيم
سیدحسن میرجهانی طباطبائی در توضیح این اشعار می گوید:
" این اشعار از محیی الدّین عربی راجع به استخراجی است که برای زمان قیام مهدى - عليه السّلام- کرده، از روی قاعده جفری که در دست داشته، روی سیر جدول سباعی و رباعی (1) و دور دادن حروف و نتیجه استخراج خود را ظاهراً به حساب ابجد در این اشعار خبر داده که بعد از گذشتن خاء با ذال و فاء زمان آن چه که از فاء بالا رود و به صاد نرسد؛ مهدی قیام می کند با اصحاب خاص خود و خاص الخاص های از خواص که در تمام روی زمین متفرقند؛ از رجال الغیب که هفت نفرند و از ابدال که چهل نفرند و اصحاب کهف که هفت نفرند و سایر نقباء و اوتاد و نجبا. و ظاهراً مراد از خاء و ذال وفاء عدد ابجدی آن ها است که [ اگر ] خاء به حساب ابجد ششصد و ذال هفتصد و فاء هشتاد شود؛ یکهزار و سیصد و هشتاد می شود و به قید کلمه " علی " از هشتاد می گذرد و لیکن به نود که حرف صاد حاکی از آن است، نمی رسد؛ بنابر این، مقیاس زمان قیام از سال هزاروسیصد و هشتاد هجری بالا می رود؛ ولی به نود نمی رسد و از هشتاد و نه زیادتر نمی شود." (2)
پر واضح است که تاریخی که ابن عربی از روی اصول و قواعد خود، برای زمان ظهور حضرت مهدی- علیه السّلام - معین کرده، صحیح نیست؛ چون هم اکنون از سال (1400 ه-. ق) هم گذشته؛ ولی هنوز مهدی - عليه السّلام - ظهور نفرموده؛ بنابر این، همان گونه که امام صادق - عليه السّلام - فرموده؛ هیچ کس جز خدای متعال، نمی تواند وقت ظهور را مشخّص کند و هرکس وقتی برای آن معین نماید؛
ص: 328
نباید به حرف او وقعی نهاد.
آن چه در لسان روایات آمده؛ ذکر علایم و نشانه های ظهور است. برخی از این علایم، حتمی، حتمی هستند و وقوعشان خدشه ناپذیر است. این علایم در روایات به پنج یا شش قسم محصور گردیده است. امام صادق - علیه السّلام - می فرماید:
﴿قَبْل قِیامِ الْقائِمِ - عليه السّلام - خَمْسُ عَلاماتٍ مَحْتُوماتٍ: أَلْیَمانیُّ وَ السُّفْیانیُّ وَ الصَّیْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفِْس الزَّکِیَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْداءِ﴾ (1)؛ یعنی: " پیش از ظهور قائم - علیه السّلام - (وقوع) پنج نشانه قطعی است: (خروج) یمانی و سفیانی؛ (وقوع) صیحه آسمانی؛ قتل نفس زکیه و خسف بيداء ".
برخی دیگر، علایمی هستند که وقوع آن ها حتمی نیست؛ بلکه از قبیل حوادثی هستند که در لسان اخبار و احادیث آمده؛ اما ممکن است با پیدایش بداء به وقوع نبپیوندند (2)؛ زیرا خداوند هرچه را بخواهد؛ محو میسازد و آن چه را بخواهد، ثابت و پا بر جا نگاه می دارد. (3)
در کتاب یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نویسد:
" منظور از علایم حتمی آن است که به هیچ قید و شرطی مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود و مقصود از علایم غیرحتمی آن است که حوادثی به طور مطلق و حتم، از نشانه های ظهور نیست بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد؛ مشروط نیز متحقق می شود و اگر شرط مفقود شود؛ مشروط نیز تحقق نمی یابد. و لذا مسلّم است، علایمی که در مورد حتمی بودن آن ها ن-ص-ی نداشته باشیم، احتمال رخ دادن آن ها نیز وجود دارد.
ص: 329
و امّا علایم غیر حتمی بسیارند که به یک روایت، از امام صادق (علیه السلام) اكتفاء یکنیم در این روایت، چنان روی علایم و مفاسد انگشت گذاشته شده که گویی این پیشگویی، مربوط به 13 یا 14 قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و امروز که بسیاری از آن ها را با چشم خود می بینیم قبول می کنیم که براستی معجزه آساست.
امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خود فرمود:
1- هرگاه دیدی که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.
2- و دیدی که ظلم و ستم فراگیر شده است.
3- و دیدی که: قرآن فرسوده و بدعت هایی از روی هوی و هوس، در مفاهیم آن آمده است.
4- و دیدی که: دین خدا (عملاً) تو خالی شده؛ همانند ظرفی که آن را واژگون سازند.
5- و دیدی که: طرفداران و اهل باطل بر اهل حق پیش گرفته اند.
6- و دیدی که: کارهای بد آشکار شده و از آن نهی نمی شود و بدکاران باز خواست نمی شوند.
7- و دیدی که: مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند.
8- و دیدی که افراد به ظاهر با ایمان سکوت کرده و سخنشان را نمی پذیرند.
9- و دیدی که شخص بدکار دروغ گوید، و کسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی کند.
10- و دیدی که بچه ها، به بزرگان احترام نمی گذارند.
11- و دیدی که: قطع پیوند خویشاوندی شود.
12- و دیدی که: بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش به او بر نگردد.
ص: 330
13- و دیدی که: نوجوانان پسر همان کنند که زنان می کنند،
14- و دیدی که: زنان با زنان ازدواج نمایند.
15- و دیدی که: انسان ها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف می کنند و کسی مانع نمی شود.
16- و دیدی که: افراد با دیدن کار و تلاش نامناسب،مؤمن، به خدا پناه می برند.
17- و دیدی که: مداحی دروغین از اشخاص، زیاد شود.
18- و دیدی که: همسایه همسایه خود را اذیت می کند و از آن جلوگیری نمی شود.
19- و دیدی که: کافر به خاطر سختی مؤمن، شاد است
20- و دیدی که: شراب را آشکارا می آشامند و برای نوشیدن آن کنار هم می نشینند و از خداوند متعال نمی ترسند.
21- و دیدی که کسی که امر به معروف می کند، خوار و ذلیل است.
22- و دیدی که: آدم بدکار در آن چه آن را خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است.
23- و دیدی که: اهل قرآن و دوستان آن ها خوارند.
24- و دیدی که: راه نیک بسته و راه بد باز است.
25- و دیدی که خانه کعبه تعطیل شده و به تعطیلی آن دستور داده می شود.
26- و دیدی که: انسان به زبان می گوید ولی عمل نمی کند
27- و دیدی که: مؤمن، خوار و ذلیل شمرده شود.:
28- و دیدی که: بدعت و زنا آشکار شود.
29- و دیدی که: مردم به شهادت و گواهی ناحق اعتماد کنند.
30- و دیدی که: حلال حرام شود و حرام، حلال گردد.
31- و دیدی که: دین بر اساس میل اشخاص معنی شود و کتاب خدا و احکام
ص: 331
آن تعطیل گردد.
32- و دیدی که: جرأت برگناه آشکار شود و دیگر کسی برای انجام آن منتظر تاریکی شب نگردد.
33- و دیدی که: مؤمن نتواند نهی از منکر کند مگر در قلبش
34- و دیدی که: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد.
35- و دیدی که: سردمداران به کافران نزدیک شوند و از نیکوکاران دور شوند.
36- و دیدی که: والیان در قضاوت رشوه بگیرند.
37- و دیدی که: پست های مهم والیان، بر اساس مزایده است نه براساس شایستگی
38- و دیدی که: مردم را از روی تهمت و یا سوءظن بکشند.
39- و دیدی که مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد.
40- و دیدی که: زن بر شوهر خود مسلط شود و کارهای که مورد خشنودی: شوهر نیست، انجام می دهد و به شوهرش خرجی می دهد.
41- و دیدی که سوگندهای دروغ به خدا بسیار گردد.
42- و دیدی که: آشکارا قماربازی می شود.
43- و دیدی که: مشروبات الكلى بطور آشکار بدون مانع خرید و فروش می شود
44- و دیدی که: مردم محترم توسط کسی که مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند.
45- و دیدی که: نزدیک ترین مردم به فرمانداران آنانی هستند که به ناسزاگویی به ما خانواده عصمت (علیه السلام) ستایش شوند.
46- و دیدی که: هر کس ما را دوست دارد، او را دروغگو خوانده و گواهیش را
ص: 332
قبول نمی کنند.
47- و دیدی که: در گفتن سخن باطل و دروغ با همدیگر رقابت کنند.
48- و دیدی که: شنیدن سخن حق بر مردم، سنگین است؛ ولی شنیدن باطل برایشان آسان است
49- و دیدی که: همسایه از ترس زبان، به همسایه احترام می کند.
50- و دیدی که: حدود الهی تعطیل شود و طبق هوی و هوس عمل شود.
51- و دیدی که: مسجد طلاکاری (زینت داده) شود.
52- و دیدی که: راستگوترین مردم نزد آن ها، مفتریان دروغگو است.
53- و دیدی که: بدکاری آشکار شده و برای سخن چینی کوشش می شود.
54- و دیدی که: ستم و تجاوز شایع شده است.
55- و دیدی که: غیبت، سخن خوش آن ها شود و بعضی دیگر را به آن بشارت کنند.
56- و دیدی که: حج و جهاد برای خدا نیست.
57- و دیدی که: سلطان به خاطر کافر، شخص مؤمن را خوار کند.
58- و دیدی که: خرابی بیشتر از آبادی است.
59- و دیدی که: معاش انسان از کم فروشی به دست می آید.
60- و دیدی که: خونریزی آسان گردد.
61- و دیدی که: مرد به خاطر دنیایش ریاست می کند.
62- و دیدی که: نماز را سبک شمارند
63- و دیدی که: انسان ثروت جمع کرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زکاتش را نداده است.
64- و دیدی که: قبر مرده ها را بشکافند و آن ها را اذیت کنند.
65- و دیدی که: هرج و مرج بسیار است.
ص: 333
66- و دیدی که: مرد، روز خود را با مستی به شب می رساند و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیتی به برنامه مردم ندهد.
67- و دیدی که: با حیوانات آمیزش می شود.
68- و دیدی که: مرد به مسجد (محل نماز) می رود، وقتی بر می گردد، لباس در بدن ندارد (لباسش را دزدیده اند).
69- و دیدی که: حیوانات همدیگر را بدرند:
70- و دیدی که: دل های مردم سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا برایشان گران است.
71- و دیدی که: بر سر کسب های حرام آشکارا رقابت کنند
72- و دیدی که: نمازخوان برای خودنمایی نماز می خواند
73- و دیدی که: فقیه برای دین خدا فقه نمی آموزد و طالب حرام، ستایش و احترام می گردد.
74- و دیدی که: مردم در اطراف قدرتمندانند.
75- و دیدی که: طالب حلال، مذمّت و سرزنش می شود و طالب حرام، - ستایش و احترام می گردد.
76- و دیدی که: در مکه و مدینه کارهایی می کنند که خدا دوست ندارد و کسی از آن جلوگیری نمی کند و هیچ کس بین آن ها و کارهای بدشان مانع نمی شود.
77- و دیدی که: آلات موسیقی و لهو در مدینه و مکه آشکار گردد.
78- و دیدی که: مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی دیگران او را از این کار بر حذر می دارند.
79- و دیدی که: مردم به همدیگر نگاه می کنند و از مردم بدکار پیروی نمایند.
80- و دیدی که: راه نیک خالی و راه رونده ندارد.
81- و دیدی که: مرده را مسخره کنند و کسی برای او اندوهگین نشود.
ص: 334
82- و دیدی که: سال به سال بدعت و بدی ها بیشتر شود.
83- و دیدی که: مردم و جمعیت ها جز از سرمایه داران پیروی نکنند.
84- و دیدی که: به فقیر چیزی را دهند که برایش بخندند؛ ولی در راه غیر خدا ترحّم است.
85- و دیدی که: علایم آسمانی آشکار شود و کسی از آن نگران نشود.
86- و دیدی که: مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنس- جنسی به جا می آورند و کسی از ترس مردم از آن جلوگیری نمی کند
87- و دیدی که: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند؛ ولی در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.
88- و دیدی که: عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامی برای آن ها قائل نیستند؛ بلکه نزد فرزند از همه بدترند.
89- و دیدی که: زن ها بر مسند حکومت بنشینند و هیچ کاری جز خواسته آن ها پیش نرود.
90- و دیدی که: پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرین کند و: از مرگشان شاد گردد.
91- و دیدی که: اگر روزی بر مردی بگذرد، ولی او در آن روزگناه بزرگی؛ مانند بدکاری، کم فروشی، و زشتی انجام نداده، ناراحت است
92- و دیدی که: قدرتمندان، غذای عمومی مردم را احتکار کنند.
93- و دیدی که: اموال حق خویشان پیامبر (صلی الله علیه و اله) خمس در راه باطل تقسیم گردد و با آن قماربازی و شرابخواری شود.
94- و دیدی که: به وسیلهٔ شراب بیمار را مداوا و برای بهبودی آن را تجویز کنند.
95- و دیدی که: در امر به معروف و نهی از منکر و ترک دین، بی تفاوت و یکسانند.
ص: 335
96- و دیدی که: سروصدای منافقان بر پا اما صدای حق طلبان خاموش است.
97- و دیدی که: برای اذان و نماز مزد می گیرند.
98- و دیدی که: مسجدها پر است از کسانی که از خدا نترسند و غیبت هم نمایند.
99- و دیدی که: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.
100- و دیدی که: قاضیان بر خلاف دستور خداوند قضاوت کنند.
101- و دیدی که: استانداران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.
102- و دیدی که: فرمانروایان، میراث مستضعفان را در اختیار بدکاران از خدا بی خبر قرار دهند.
103- و دیدی که: بر روی منبرها از پرهیزکاری سخن می گویند؛ ولی گویندگان آن پرهیزگار نیستند.
104- و دیدی که: صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند و به خاطر درخواست مردم بدهند.
105- و دیدی که: وقت (اول) نمازها را سبک بشمارند.
106- و دیدی که: هم و هدف مردم شکم و شهوتشان است.
107- و دیدی که: دنیا به آن ها روی کرده است.
108- و دیدی که: نشانه های برجسته حق ویران شده است؛ در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه از خطرات گناه نجاتت بدهد. (1)
این بود روایت امام صادق - عليه السّلام- که در آن به گوشه ای از مفاسد جهان در آستانه قیام و انقلاب بزرگ حضرت مهدی - سلام الله عليه - اشاره شده است
ص: 336
بسیاری از این مفاسد در جوامع کنونی بخصوص در جوامع استکباری و کشورهای دست نشانده آن ها کاملاً مشهود است.
در باب علایم ظهور حضرت مهدی- عجل الله تعالى فرجه الشريف - اشعار فراوانی سروده شده و همان نشانه هایی را که پیامبر گرامی اسلامی و ائمه معصومین - صلوات الله عليهم اجمعين - بیان کرده اند، شعرا آن ها را به نظم در آورده و با زبان لطیف و دلنشین شعر، آن را به مشتاقان آقا امام زمان - سلام الله عليه - عرضه کرده اند. برخی از این شاعران، تقریباً تمام علایم ظهور را در طی چند فصل با قلم شیوای خویش به نظم کشیده اند و بعضی دیگر فقط به گوشه هایی از این علایم اشاره کرده اند. سید حسن میرجهانی از جمله کسانی است که تقریباً تمام نشانه های ظهور حضرت مهدی - سلام الله علیه - را در طی چهار مبحث (علایم عام، علایم حتمی، علایم مشروط و معلّق و علایم مخصوص) در اشعار خویش مطرح کرده و پیرامون هر کدام به تفصیل سخن رانده است. اینک، اشعاری که در این خصوص سروده، ذیلاً تقدیم می گردد: (1)
عَلائِمٌ ظُهُورِهِ كَثِيرَة *** حِينَ ظُهُورِ الْفِتَنِ الْخَطِيرَة
مِنْها هِيَ الْعَلائِمُ الْمُعَمَّمة *** وَ بَعْضُها الْمَلاحِمُ المُحَرَّمَة (2)
مِنْها هِيَ الْمَشْرُوطَةُ المُعَلَّقَة *** وَ بَعْضُها قَدْ سُمِّيَتْ بِالْمُطْلَقَة
مِنْها هِيَ الْعَلائِمُ الْبَعِيدَة *** وَ بَعْضُها القَرِيبَةُ الْعَدِيدَة
مِنْها علاماتٌ هِي الْمَخْصُوصَة *** وَ كُلُّها مَرْوِيَّةٌ مَنْصُوصَة
ص: 337
أَمَّا الَّتِي عَمَّتْ مِنَ الْعَلائِمِ *** كَثِيرَةٌ و هىَ مِنَ الْعَظائِمِ (1)
مِنْها ذَهابُ الْحَقِّ وَ الْحَقِيقَة *** إشاعَةُ الْباطِلِ فِي الْخَلِيقَة
قِلَّةُ اَهْلِ الْعَدْلِ وَ السَّدادِ *** وَ كَثْرَةُ الْجَوْرِ مَعَ الْفَسادِ (2)
ذِلَّةُ أَهْلِ الدِّينِ وَ الإيمانِ *** عِزَّةُ أهْل الْكُفْرِ والطُّغيانِ
تَوْجِيهُ قَوْلِ اللّهِ بِالأهواءِ *** تَعَطُِّلُ الْقُرآنِ بِالآراءِ
يَمُوتُ دِينُ اللهِ بِانْكِفاءِ *** هذا کَما انْكَفى إناءُ الماءِ (3)
مِنْها شُمُولُ الجَوْرِ فِي الْبِلاد *** كَذا شُيُوعُ الظُّلْمِ فِي الْعِبادِ (4)
وَ يَكْتَفِي الرَّجالُ بِالرّجالِ *** يَرْتَكِبُونَ أَقْبَحَ الأَعْمالِ
وَ اكْتَفَتِ النِّساء بِالنِّساءِ *** فِي الْفِسْقِ وَ الْفُجُورِ وَ الْفَحْشاءِ
وَ يُمْدَحُ الْفاسِقُ بِالْفُسُوقِ *** وَافْتَخَرَ الأَوْلادُ بِالْعُقُوقِ
تَزَوُّجُ النَّسوانِ بِالنِّسوانِ *** شَیوعَ ما يُعْطِينَ فِي الْغِلْمَانِ
إعاشَةُ الْمَرْءِ بِفَرْجِ زَوْجَتِهِ *** بِكَدَّ فَرْجِها ارْتِفاعُ رُتْبَتِهِ
عَلَى الفُرُوج تُكسَبُ الأموالُ *** نالَ بِها المَرْءُ بِما يَنالُ
ص: 338
تَمْتَدِحُونَ بِالزِّنا النِّساء *** وَ تَكْثَرُ الْفُجُورُ وَالْفَحْشَاءُ (1)
تُصانِعُ الْمَرْءَةُ زَوْجَهَا عَلَى *** أَمْثالِهِ لِكَيْ تَراهُ يَفْعَلا (2)
وَ خَيْرُ بَيْتِ مَنْ عَلَى الْفَحْشَاءِ *** يُساعِدُ الْبَناتِ وَ النِّساء
وَاسَوْءَنَا يَوْماً يُرى رجالاً *** يُعْطُون فِي فُرُوجِهِمْ أمْوالاً (3)
فِي الرَّجُلِ تَنافَسَ الفُعّالُ *** عَلَيْهِ قَدْ تَغايَرَ الرَّجالُ (4)
وَامْتَشَطَ الْمَرءُ كَما تَمَشَّطَتْ *** لِزَوْجِهَا زَوْجَتُهُ كَيْ نَشِطَتْ (5)
وَ يُنْفِقُ الأمْوالَ شَخْصُ الْعاصِي *** مِنْ غَيْرِ وَجْهِ اللهِ فِي الْمَعَاصِي
وَ إِنّما الْجَارُ لَمُؤْذِي جارِه *** وَلا يَخافُ اللهَ فِي إضْرارِهِ
تَكْثُرُ تُرُ بَيْنَهُمْ شُهُودُ الزّورِ *** إفْتَخَروا فِي النّاسِ بِالْفُجُورِ (6)
عُطَّلَتِ الحُدودُ وَالأحكامُ *** بيْنَهُمُو يُحَلَّلُ الحَرامُ
تُقَرِّبُ الولاةُ أَهْلَ الشَّرِّ *** مِنْهُمْ يُبَعْدُونَ أَهْلَ الْخَيرِ
فِي الْحُكْمِ مِنْهُم ارْتَشَى الْوِلاةُ *** أَقْرَبُ مَنْ عِنْدَهُمْ السُّعاةُ (7)
ص: 339
وَ يَأْخُذُونَ النَّاسَ بِالنَّمِيمَة *** قَدْ كَثُرَتْ بَيْنَهُمْ الظَّلِيمَة (1)
تُعْطَى الْوِلايَةُ لِمَنْ يَزْدادُ *** وَ مَنْ يُعِينُهُمْ وَ مَنْ أرادُوا
وَ يُقْتَلُ الْمَرْءُ عَلَى المَظَنَّة *** و يُسْجَنَنَّ الْمُؤْمِنُ بِالْمَظَنَّة
وَ تقْهَرُ الْمَرْأَةُ ظُلْماً زَوْجَها *** بِمَا اشْتَهَتْ وَ الزّوْجُ لا يَرْضَى بِها (2)
قَدْ رَضِيَ الزَّوْجُ بِكَرْيِ زَوْجَتِهِ *** وَ هكَذا كَرايَةٌ جارِيَتِهِ
بِأَخْذها الدَّنِي مِنْ طَعامٍ *** أوْ تَأْخُذُ الْقَلِيلَ مِنْ إدامٍ (3)
وَ تَبْدُلُ النِّساءُ بِالْكُفَّارِ *** أَنْفُسَهُنَّ ذا بالإِخْتِيارِ
وَ تَظْهَرُ الْمَلاهِيُّ الْكَثِيرَةُ *** وَ هْيَ مِنَ الْعَظائِمِ الْكَبِيرَة
مَرُّوا بِها راضِينَ بِاسْتِماعٍ *** یَستَمِعُونَها بِلاَ امْتِناع
لا يَمْنَعُونَها وَ يَرْضُونَ بِها *** لا يَجْتَرِي الْمانِعُ أنْ يَمْنَعَها
إِنَّ الَّذِي يَخافُ مِنْ سَلْطَنَتِهِ *** يُبَدِّدَ الأَشْرافَ فِي مَمْلَكَتِهِ (4)
وَ أَقْرَبُ النّاسِ إِلَى الْوُلاةِ *** بِالْمَدْحَ كَانَ شَاتِمَ السَّادَاتِ
وَ إِنَّهُمْ لِلْكِذْبِ سَمَاعُونا *** وَ هَكَذَا لِلسُّحْتِ أَكَالُونا (5)
أموالُ ذِي الْقُربى يُقامَرُ بِها *** بَيْنَهُمُ الْفِسْقُ تُجَاهَرُ بِها (6)
وَ بَینَهُم أُضِيعَتِ الصَّلوةُ *** قَدْ مُنِعَتْ عَنْ أهْلِهَا الزَّكوةُ
ص: 340
يُتَّخَذُ القُرآنُ فِي الْمِزْمارِ *** بَدَتْ لَهُمْ خِيانَةُ التَّجارُ (1)
عَلَيْهِمُو سَلَّطَتِ الأَشْرارُ *** وَ عِنْدَهُمْ قَدْ ذَلَّتِ الأَخْيارُ
وَ أَرْذَلُ النَّاسِ بِهِمْ زَعِيمٌ *** في بَيْنِهِمْ قَدْ كَثُرَ الزَّنِيمُ (2)
مَنْ أَظْلَمُ النّاسِ هُوَ الْمَعَظَّمُ *** وَ أَفْسَقُ النّاسِ لَدَيْهِمْ أَكْرَمُ
وَ إِمْرَةُ النّاسِ مَعَ الصِّبْيانِ *** يهم بَدَتْ حُكُومَةُ النِّسْوانِ (3)
قَدْ ثَقُلَ الْقُرْآن أَنْ يُسْتَمَعا *** وَ سُنَّةُ الرَّسُولِ أَنْ يُتَبَعا
وَ مُسْتَشارُ النّاسِ فِي الأُمُورِ *** صارَتْ نِسائُهُمْ بِقَوْلِ الزُّورِ
يَفْتَخِرُونَ بِاسْتِماعِ الْباطِلِ *** وَ هُمْ يُتابِعُونَ قَوْلَ الْجاهِلِ
وَ أعْرَضُوا عَنْ عُلَماءِ الدِّينِ *** يُرَجَّحُ الْخائِنُ بِالأَمِينِ
يُكَذَّبُ الصَّادِقُ وَ هُوَ الصادِقُ *** يُصَدَّقُ الْكاذِبُ وَالْمُنافِقُ
یُشَبَّهُ الرّجالُ بِالنِّساءِ *** وَ يَسْلُكُونَ مَسْلَكَ الأعْداءِ
شَبَّهَتِ النِّساءُ بِالرِّجالِ *** فِي أَقْبَح الأَعْمَالِ وَ الأفعالِ
يَرْتَكِبُونَ الْبَغْيَ وَالْفَحْشَاءَ *** كَمْ تَرَكُوا الْعِفَّةَ وَ الْحَياءَ
نِسائُهُمْ فِي بَيْنِهِمْ عُراةٌ *** وَ هُنَّ فِي الْفِتْنَةِ داخِلاتٌ (4)
مُكَشَّفاتٌ هُنَّ سافِراتٌ *** مِنْهُنَّ فِيهِمْ بَدَتِ الْعَوْراتُ (5)
يُرى رُكُوبُهُنَّ فِي السُّرُوجِ *** وَ الأَمْرُ فِي أَيادِيَ الْعُلُوج (6)
ص: 341
طُفَفَتِ المِكْيال والميزانُ *** شُيَّدَتِ الْقُصُورُ وَ الْبُنْيانُ (1)
بَيْنَهُمُ الضَّعِيفُ كَانَ هالِكاً *** وَ مَنْ هُوَ الْقَوِيُّ كانَ مالِكاً
قَدْ عَلَتِ الأصْواتُ بِالْفُجُورِ *** وَ يَكْثُرُ الكِذَّبُ وَ قَوْلُ الزُّورِ
تُشْتَمُ الآباءُ والأمُّهَاتُ *** وَ تَكْثُرُ الْوُشاةُ و السُّعاةُ
فِيهِمْ يُباعُ الْخَمْرُ وَ الْفُقَاعُ *** لا يَجْتَرِي بِمَنْعِهِ الْمَنّاعُ
وَ يَسْتَخِفُّ النّاسُ بِالْقِرآنِ *** تَدُورُ فِيهِمْ دُولُ الشَّيْطانِ (2)
وَ تَظْهَرُ الْمَلاهِيُ العِظامُ *** فِيهِمْ كَذا الْمَغانِيُّ الْحَرامُ
سُلْطانُهُمْ يَحْتَكِرُ الطَّعاما *** بِالْهَوَى يُحَلَّلُ الْحَراما
يُرَجَّحُ الْكُفْرَ عَلَى الإيمانِ *** لا يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرآنِ
يُخالِفُ السُّنَةَ وَالْكِتابا *** يُبَعدُ الأخْيارَ وَالأطياباً
یُحَقِّرُونَ صاحِبَ الآثارِ *** یُعَظَّمُونَ حَامِيَ الْكُفَّارِ
تَكْثُرُ فِيهِمُو قُضاةٌ فَجَرَةٌ *** تَظْهَرُ بَيْنَهُمْ دُعاةٌ كَفَرَةٌ
يَحْتَسِبُونَ الْعِلْمَ لِلرِّيَاسَة *** وَ سُمِّيَ النّفاقُ بِالسّياسة
تَكْثُرُ فِيهِمْ خُطَبَاءٌ فَسَقَةٌ *** يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ وَلاةٌ رَهَقَة (3)
وَ يَكْذِبُ التَّاجِرُ فِي تِجَارَتِهِ *** و هكذا الصّانِعُ فِي صِناعَتِهِ
فَعِنْدَها تَخْتَلِفُ الْمَذاهِبُ *** يُكَبِّرُونَ قَدْرَ كُل كاذِبٍ
يَظْهَرُ فِيهِمْ دَوْلَةُ الأَشْرارِ *** وَالظُّلْمُ يُسْتَوْعَبُ فِي الأَمْصارِ (4)
وَ يَمْلِكُ الْمَالَ الَّذِي لا يَمْلِكُه *** يَحْرُمُ بِالْعُدْوانِ عَنْهُ مَالِكُه
ص: 342
وَ بَعْضُهُمْ يَقْتُلُ مِنْهُمْ بَعْضاً *** وَ كانَ ذاعَداوَةٍ وَ بُغْضاً
صارَ الْغَنِيُّ عِنْدَهُمْ مَرْفُوعاً *** كانَ الْمُقِلُ بَيْنَهُمْ مَوْضُوعاً (1)
يُقَلِّلُ السَّدادُ وَ الرَّشادُ *** وَ يَكْثُرُ الْعِنادُ وَ الْفَسادُ (2)
وَ فِيهِمُو تُتَّبَعُ الأَهْواءُ *** وَ مِنْهُمُو يُتَّخِذُ الآراءُ
وَ بَيْنَهُمْ قَدْ كَثُرَ الّلجاجُ *** وَ النَّاسُ فِيهِمْ يُؤْخَذُ الأَمْوالُ
يَزْدَلِفَ الْخِصَامُ فِي الْمَمَالِكِ *** يُلْقَونَ بالأَيْدِي إلَى الْمَهالِكِ (3)
وَ كانَ أهْلُ ذلِكَ الزَّمانِ *** بهائِماً فِى صُورَةِ الإنسانِ
كانَ لَهُمْ ضمائِرُ رَدِيَّةٌ *** نِسْوانُهُمْ كَمِثْلِهِمْ بَذِيَّةٌ (4)
أصْدَتُهُمْ لَلْمُفْتَرِي الكَذّابُ *** وَ مَنْ هُوَ الْعَيّابُ وَالْغَيّابُ
هَمُّهُمُ البُطُونُ والفُرُوجُ *** وَ الْفَخْرُ وَالْخَيْلاءُ وَ السُّرُوجُ
وَ كَثْرَةُ الْقِمارُ وَ الْمَعَانِي *** وَ النِّسْوَةُ الْقَيْناتُ وَ الْعِيدان (5)
وَ ما بِهِ يُلْهَوْنَ وَالْمَعَازِفُ *** وَ السُّفُنُ الْعِظامُ وَ الزّخارِفُ (6)
یُزَيَّنُ الرَّجالُ بِالْعِقْيانِ *** حِلْيَتُهُمْ كَحِلْيَةِ النِّسْوانِ (7)
لُبْسُهُمُ الدِّيباجُ وَ الْحَرِيرُ *** فِعْلُهُمُ الْفَحْشَاءُ وَ التَّبْذِيرُ
يَبْقُونَ فِي فِعَالِهِمْ حَيارى *** لا مُسْلِمِينَ هُمْ وَ لانصاري
ص: 343
عالِمُهُمْ أَشَرُّ خَلْقِ اللهِ *** وَ إِنَّهُ بِعِمْلِهِ يُباهِي
كانَ مُقَرِّباً إِلَى السُّلْطانِ *** وَ عِنْدَهُ صارَ مِنَ الأَعْوانِ
وَ إِنَّهُ الْمُفْتِي بِمَا اشْتَهاهُ *** مِنْ جَلْبِهِ الْمَالَ وَ ما سِواهُ
وَ يَطْلُبُ الْفِقْهَ لِغَيْرِ اللهِ *** وَ شَأْنُهُ تَغْيِيرُ أَمْرِ اللهِ
بِحُكْمِهِ تَنْهَتِكُ الْمَحارِمُ *** يُفْتِي بِأنْ يُكْتَسَبَ الْمآثِمُ
وَ إِنَّما تَخْرُجُ مِنْهُ الْفِتْنَةُ *** وَ عَوْدُهَا إِلَيْهِ يا لَلْمِحْنَة
فَعِنْدَها يَلِيهِمُو أَقْواماً *** فَظّاً غليظاً لُكَعاً لئاماً (1)
عِنْدَهُمُ الْمَعْرُوفُ كانَ مُنْكَراً *** وَ ما هُوَ الْمُنْكَرُ فِيهِمْ أُمِرا
لَنْ يَقْسِمُوا فِي النَّاسِ بِالسَّوِيَّةَ *** لَنْ يَعْدِلُوا بِالْحَقِّ فِي الرَّعِيَّة
كانَ لَهُمْ أَلْسِنَةٌ مُؤْتَلِفَةٌ *** لکنَّهُ قُلُوبُهُمْ مُخْتَلِفَة
لا يَرْحَمُونَ بَيْنَهُمْ صَغِيراً *** فِيهِمْ فَلَنْ يُوَقِّرُوا الكَبِيرا
لا يَرْحَمُونَ مَنْ لَدَيْهِمُو بكي *** وَ لَنْ يُجِيبُوا مَنْ إِلَيْهِمو شَكَيْ
وَ يَسْتَخِفُّونَ بِأَمْرِ اللهِ *** وَ يُنْفَقُ الْمالُ لِغَيْرِ اللهِ
وَ يَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَالشَّهادَة *** هُمْ مَتَثاقِلُونَ فِي الْعِبادَة
يُكْرَم فِيهِمْ مَنْ هُوَ الْمُخْتانُ *** يُعَظَّمُونَ مَنْ هُوَ الْفَتّانُ (2)
وَ هُم يَحِجُّونَ لِغَيْرِ اللهِ *** فبَعْضُهُمْ بِحَجِّهِ يُباهِي
يَحِجُّ لِلسُّمْعَةِ وَ الرِّياءِ *** وَ بَعْضُهُمْ لِلْبَيْعِ وَ الشَّراءِ (3)
وَ الْبَعْضُ لِلنُّزْهَةِ وَالتَّفْرِيحِ *** وَ إِنَّهُ مُرْتَكِبُ القَبيح
ص: 344
فَسَيَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالأَهْوَاءِ *** هُمْ مُتَنَسِّكُونَ بِالآراءِ (1)
وَلَّتْهُمُ الْيَهُودُ وَالنَّصارى *** يَسْتَكْبِرُونَ فِيهِمُ اسْتِكْباراً
تَزَوَّرُ الدِّيرانُ والقُصُورُ *** إلَى النَّساءِ تُرجَعُ الأُمور (2)
وَ فِيهِمُو يُكَلِّمُ الجامُوسُ *** يَصِيحُ فِي بَيْنِهِمُ النّاقُوسُ (3)
وَاسَوْءَتا مِنْ ذلِكَ الزَّمانِ *** يَشْتَدَّ فِيهِمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ
يَخْتَلِطُ الرّجالُ وَالنّساءُ *** وَ يَذْهَبُ العِفَّةُ وَ الحَياءُ
قَدْ عَلَتِ الأَصْواتُ وَ المَغانِي *** بِالْفِسْقِ وَ الْفُجُورِ وَالطُّغْيانِ
فِيهَا انْكِشافُ الفَرْجِ وَ السُّتُورِ *** كَذَا انْهِدامُ الدُّورِ وَ الْقُصُورِ (4)
يَكْثُرُ فيهِمْ عَابِدُ الشَّيْطَانِ *** وَ يَخْرُجُ النّاسُ عَنِ الإِيمانِ
یَقِلُّ فِيهِمْ عُلماء الدِّينِ *** وَ الْفُقَهَاءُ صاحِبُ الْيَقِينِ
فِي العُلَماءِ يَكْثُرُ النّفاقُ *** قُرّائُهُمْ أَكْثَرُهُمْ فُسّاقٌ
يَكْثُرُ فِيهِمُو دُعاةٌ كَفَرَة *** يَبْدَعُ فِيهِمْ عُرَفاءٌ فَجَرَةٌ (5)
مَنْ كانَ فِيهِمْ داعِي الضَّلالَة *** يُعْرَفُ بَيْنَ النَّاسِ بِالْعَدالَة
فِي الْمُسْلِمِينَ يَظْهَرُ الشَّقاقُ *** كَمْ مِنْ دَمٍ مِنْ جَوْرِهِمْ يُراقُ
وَالْمُؤْمِنُونَ بَيْنَهُمْ أَذِلَّةٌ *** يُضْرَبُ مِنْهُمُو عَلَيْهِمْ ذِلَّةٌ
تُقارِبُ الْبُلْدَانُ وَالأَشواقُ *** بَيْنِ النِّساءِ يَكْثُرُ الطَّلاقُ
ص: 345
قَدْ غَلَتِ الأَسْعارُ وَ الْمَاكِلُ *** شُيَّدَتِ الْبُنْيانُ وَ الْهَياكِلُ (1)
يُسْتَهْزَأُ الآيات والأحكامُ *** وَ بَيْنَهُمْ لَتَكْثُرُ الأوهامُ
أَعْلامُهُم مالُوا إلَى التَّفَلْسُفِ *** مِنهُمْ يَمِيلُون إلَى التَّصَوُّفِ (2)
وَ يَكْثُرُ المِراءُ و الجِدالُ *** وَ الْكِبْرُ وَ الْغُرُورُ والآمالُ (3)
مالُوا عَن الْحَقِّ إلَى الضَّلالِ *** وَ هُمْ يُسارِعُونَ فِى الإِضْلالِ
وَ عِندَها زُخْرِقَتِ المَساجِدُ *** وَ تُرْفَعُ الأصواتُ فِي المَعابِدِ
يُزَورُ القُرآنُ والمَصاحِفُ *** تُحْدَثُ ما بَيْنَهُمُ الطَّرائِفُ (4)
وَ تُصْنَعُ المَصانُعِ المُسْتَحْدَثة *** وَ هْيَ لِوَقْع النازِلاتِ الْمُحْدَثَة
تُرْتَفَعُ الصَّواعِقُ الْمُخَلَّبَة *** تَظْهَرُ فِيهِمْ حَادِثاتٌ مُعْجِبَةٌ (5)
و بالخُصُوماتِ عَلَتْ أَصْواتُهُمْ *** وَ بِالْجناياتِ مَضَتْ أوقاتُهُم
نَظْهَرُ فِي الأُمُورِ مُشْكِلاتٌ *** عَلَيْهِمُو تُنْرَلُّ نازِلاتٌ
يَشْتَدُّ فِي بَيْنِهِمُ الْغَرامُ *** فَعِنْدَ ذا يَزْدَلِفُ الْخِصامُ (6)
يُجَعْجِعُ الدّائِنُ بِالْغَرِيمِ *** يَحْبِسُهُ بِاللْكَعِ اللَئيمِ
وَ بَيْنَهُمْ لَيُؤْخَذُ الأمواجُ *** عَنْ حَجِّهِمْ يُمْتَنَعُ الْحُجَاجُ (7)
ص: 346
بِشَتمِ الآباءِ وَ الأُمَّهاتِ *** يَسْتَشْعِرُ الْبَنُونَ وَ الْبَناتِ (1)
أَمَّا عَلاماتٌ هِيَ ي الْمُحَتَمَة *** فَسَبْعَةٌ مَحْتُومَةٌ مُسَلَّمَةٌ
خُرُوجُ عُثْمَانٍ مِنَ الشّامَاتِ *** مِنْ آلِ هِنْدٍ وَ يَزِيدِ الْعَاتِي (2)
قِيلَ اسْمُهُ حَرْبٌ هُوَ ابْنُ عَنْبَسَة *** يَخْرُجُ مِنْ أَرْضِ يُقال يابِسَة
وَ إِنَّما خُرُوجُهُ فِي رَجَبٍ *** يَخْرُجُ فِي حِينِ اخْتِلافِ الْعَرَبِ (3)
إِنَّهُ لَيَمْلِكُ الشّاماتِ *** كانَ لَهُ فِيها لَمَلْحَمَاتٍ
كَمْ مِنْ عَظائِمَ لَهُ فِيها تَقَعُ *** وَ مِنْهُ فِيها عَلَمُ الْجَوْرِ رَفَعَ
مَلْعُونُ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ السَّماءِ *** رَأْسُ الشِّقاء أَشْقَى الأشقياء
مِنْها إِلَى الْكُوفَةِ قَدْ تَعَدَّى *** بِجَيْشِهِ وَ جاءَ شَيْئاً إِدّاً (4)
فَيَقْتُلُ الرّجالَ وَ النِّساءَا *** يُذَبِّح الأطفالَ وَ الأبناءا
وَ يَهْتِكُ السُّتُورَ وَالْفُرُوجا *** عَلَيْهِمُو يُسَلِّطُ العُلوجًا (5)
أَیُّ عُلُوجٍ رُذَّلٌ فُجّارٌ *** مِنْ ظُلْمِهِمْ افْتَضَّتِ الأبكارُ (6)
ص: 347
فَقِيلَ ياللهِ مِنْ فَضِيحَةٍ *** فضِيحَةٍ وَقِيحَةٍ قَبِيحَةٍ
يا وَيْلَنَا مِنْ فِتْنَةِ السُّفْيَانِي *** وَ ما بِهِمْ حَلَّ مِنَ الْهَوانِ
مِن جَوْرِهِ قَدْ بَكَتِ الأَمْلاك *** زُلْزِلَتِ الأَرْضُ كَذَا الأَفلاكُ
ثُمَّ إِلَى الْمَدِينَةِ الْمُنَّورَة *** أَرْسَلَ جُنْدَهُ العُتاةَ الْكَفَرَة
فَيَقْتُلُونُ مِنْهُمُو رِجالاً *** وَ يَنْهَبُو مُنْهَبُونَ مِنْهُمُو أَمْوالاً
يُخَرِّبُونَ مَسْجِدَ الرَّسُولِ *** وَ صَيَّروهُ مَرْبَطَ الْخُيُولِ
وَ يَهْتِكُونُ حُرْمَةَ النِّسْوانِ *** يَرْتَكِبُونَ الْبَغْيَ بِالْعُدْوانِ
ثُمَّ إِلَى مَكَّةَ أَرْسَلَ اللَّعِين *** جَيْشاً لِهَدْمِ بَيْتِ رَبِّ الْعَالَمِين
فَرَبُّهُ عَذَّبْهُمْ عَذاباً *** بِأَخْذِهِمْ قَدْ أَمَرَ التُّرابَا
فَانْخَسَفَتْ بِجَيْشِهِ الْبَيْداءُ *** وَ هکَذا أبِيدَتِ الأَعْداءُ (1)
انَّ مِنَ الْعَلائِمِ الْمَحْتُومَة *** هِیَ انْخِسَافُ الْفِرْقَةِ الْمَشْؤُمَة
مَدَّةٌ مُلْكِ ذلك السُّفْيَانِي *** إِلَى الظُّهُورِ أشهُرٌ ثَمانِ
مِنْهَا اهْتِزازُ رايَةِ الْيَمَانِي *** فِي الْيَمَنِ بِالْيُمْنِ وَالإيمانِ
رایَتُهُ أَهدَى مِنَ الرّاياتِ *** لِلدِّينِ أَنَّهُ مِنَ الْحُماةِ
في رَجَبٍ يَخْرُجُ كَالسُّفْيَانِي *** يَدْعُو إِلَى خَلِيفَةِ الرَّحْمَنِ
قيامُهُ إِلَى طُلُوعِ الضَّاحِيَة *** مِنَ الشُّهُورِ أَشْهُرٌ ثَمَانِيَة
يَسْمَعُ صَيْحَةً مِنَ السَّمَآءِ *** مَنْ كانَ فِي الأرْضِ مِنَ الأحْياءِ
في آنِ واحِدٍ عَلَى لُغاتِهِمْ *** كَأَنَّها تَكُونُ فِي أَبْيَاتِهِمْ (2)
بِاسْمِ الإمامِ الْحُجَّةِ المُنْتَظَرِ *** مَن الَّذِي فِي الْكَوْنِ مُنْجِي البَشَرِ
ص: 348
وَ تِلْكَ فِي الثَّالِثِ وَ الْعِشرِينا *** مِنْ رَمَضانَ وَقَعَتْ يَقِيناً
هذِي لَمِنْ آيَاتِهِ الْمَحْتُومَة *** ظُهُورٌ حَقٌّ بَعْدَها مَعْلُومَهٌ
مِنْهَا انْكِسافُ الشَّمْسِ فِي الْخامِسَ عَشَر *** مِنْهُ وَ فِي آخِرِهِ خَسْفُ الْقَمَر
مِنْ أَوَّلِ الدُّنْيا إِلَى الْقِيمَة *** لَنْ يَبْدُ مِثْلُ هَذِهِ الْعَلَامَة
إِنَّ مِنَ الْعَلَائِمِ الْمُحَتَّمَة *** ما وَقَعَتْ فِي مَكَةِ الْمُكَرَّمَة
يُقْتَلُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقامِ *** نَفْسٌ زَكِيَّةٌ مِنَ الفِخامِ
مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَسَنِ الزَّكِيِّ *** السَّيِّدُ الْمُنْتَجَبُ الرَّضِيُّ
مِنْ قَتْلِهِ لَمّا مَضَى خَمْسَ عَشَرَ *** يَوْماً مِنَ الأيَام فَالْحَقُّ ظَهَر
مِن طالِبانَ قائِمٌ يَقُومُ *** وَ إِنَّما قِيامُهُ يَدُومُ
إلَى قِيامِ الْحُجَّةِ الْمُنْتَظَرِ *** مَحْتُومَةٌ هَذِي كَما فِي الْخَبَرِ
بِجَيْشِهِ يَأْتِي إلى كوفانٍ *** وَ إِنَّهُ لَيَهْزِمُ السُّفْيَانِي
وَ هْوَ غُلامٌ عَلَوِيٌّ حَسَنِيٌّ *** صَبِيحُ وَجْهٍ و فَصِيحُ اللسن اللَّسِنِ (1)
يُبايعُ الْمَهْدِي بِالأصْحابِ *** بِجَيْشِهِ يَلْحَقُ بِالأطيابِ
وَ ماهِيَ الْمَشْرُوطَةُ الْمُعَلَّقَة *** كَثِيرَةٌ وَ بَعْضُها مُنْطَبِقَة
مِنْها وَقُوعُ الْخُلْفِ بَيْنَ النَّاسِ *** بِحَيْثُ صارَ النّاسُ كَالنِّسْناسِ (2)
مِنْهَا اخْتِلافُ النَّاسِ فِي الشّامَاتِ *** يَنْزِلُ فِيها مِصْرُ بالرّاياتِ
وَ إِنَّما ما الرّاياتُ مُقْبِلاتٌ *** وَ إِنَّها خُضُرٌ مُصَبَّغاتٌ
ص: 349
ثُمَّ تَظِلُّ مِصْراً البَلاءُ *** و النِّيلُ عَنْهُمْ تَقْطَعُ الأَعْداءُ
مِنْ قَيْسِ فِي مِصْرٍ عَلَتْ راياتٌ *** تَظْهَرُ فِي الشَّامَاتِ مَلْحَمَاتٌ (1)
مِنْها نُزُول التُركِ فِي الْجَزِيرَة *** شُرُورُها تَكُونُ مُسْتَطِيرة (2)
تُنْزِلُ فِي الرَّمْلَةِ رُومٌ عَسْكَرَه *** تَرْهَقُها مِنْهُمْ عَلَيْهِمْ قَتَرَة (3)
فِي الأَرْضِ راياتٌ تَهِزُّ تَتْرَى *** راياتُ صُفرٍ فَتَجِيءُ مِصْراً (4)
مِنْهَا اخْتِلافُ التَُّرْكِ وَالرُّومِ مَعاً *** وَ ذاكَ مِنْ بَيْنِهما لَنْ يُرْفَعا
فَتَكْثُرُ الْحُرُوبُ بَيْنَ النَّاسِ *** وَ قامَ فِيهِمْ مِنْ بَنِي الْعَبّاسِ
فَمِنْ خُراسانَ إِلَى الْعِراقِ *** يَأْتِيهِمُو بِجُنْدِهِ الْفُسّاقِ
بِالْحَقِّ يَدْعُو النَّاسَ وَ هُوَ كَاذِبٌ *** فَلظٌ غَلِيظٌ كَافِرٌ مُحارِبٌ (5)
وَ إِنَّهُ سُمِّيَ عَبْدَ اللهِ *** لکِنَّهُ كانَ عَدُوَّ اللهِ
بَعْدَ الْقِيامِ مَكْثُهُ قَلِيلٌ *** وَ لِظُّهُورِ مَوتُهُ دَلِيلٌ
بِمَوْتِ ذَاكَ الْكَافِرِ الْعَبَّاسِي *** يَقُومُ بِالْحَقِّ إمامُ النّاسِ
كَذا عَنِ الصَّادِقِ قَدْ جَاءَ الْخَبَر *** طَيَّ عَلاماتِ ظُهُورِ الْمُنْتَظَر
كَمْ مِنْ حُرُوبٍ وَ خِلافٍ وَ فِتَن *** تَظْهَرُ فِي الشَّامِ وَ مِصْرٍ وَ عَدَن
و يَنْزِلُ الْحَرْبُ بِأَرْضِ الشّامِ *** يا وَيْلَ مِنْ مَلاحِمَ عِظامٍ (6)
ص: 350
مِنْ خارِجِيَّ الْغَرْبِ وَالشَّرْقِ يَقَع *** فِيها وَ فِي أَطْرافِها قَدِ اتَّسَع
وَ يَنْزِلُ الرُّومُ عَلَى الشّامَاتِ *** فَجَهَّزَ الْجُيُوشَ وَ الرّاياتِ
حِبِنَئِذِ جُهَّزَتِ الأُلُوفُ *** وَ لِلْقِتالِ صَفَّتِ الصُّفُوفُ
تَخْتَلِفُ الرّماحُ بِالشّامَاتِ *** هذي لآيَةٌ مِنْ الآياتِ
تَظْهَرُ فِيها رَجْفَةٌ عَظِيمَة *** حَلَّتْ بِها بَلِيَّةٌ وَ خِيمَةٌ (1)
تَخْسِفُ مِنْ بَيْنِ قُراهَا الْجابِيَه *** بِأَهْلِها لَنْ يَبْقَ مِنْها باقِيَةٌ
مِنْهَا اخْتِلافُ كُلِّ أَهْلِ الْغَرْبِ *** وَ مِنْهُمُ انْحِرافُ كُلِّ العُرْبُ
فَتَخْلَعُ الأَعِنَّةَ الأَعْرابُ *** يَشْتَدُّ فِي بَيْنِهِمُ الضّراب (2)
أَوّلُ أَرْضِ تَخْرُبُ الّشاماتُ *** وَإِنَّ فِيهَا اخْتَلَفَتْ راياتٌ
رايَةُ الأصْهَبِ كَذاكَ الأبْقَعِ *** وآلِ سُفْيانِ اللَّعِينِ اللُّكَعِ (3)
وَ بَعْدَ قَتلِ الأصهَبِ الَّلعينِ *** يَقُومُ مَنْ كانَ عَدُوّ الدِّينِ
ثُمَّ إِلَى الشَّرْكِ يَرُدُّ المُلْكا *** وَ هْوَ يُقاتِلُ الَّلعِينَ التُّرْكا
فَعِنْدَ ذا تَفْتَرِقُ الأَعْرابُ *** مِنْ بَيْنِهِمْ يَنْقَطِعُ الأَشبابُ
إيَّاهُمُو قَدْ شَملَ الْبَلاءُ *** بِالشّامِ حَلَّ الْقَحْطَ وَالغَلاء (4)
وَ تَكْتُرُ الْحُرُوبُ فِي الآفاقِ *** لا يُعْتَنَى بِالْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ
ثُمَّ يُحِيطُ مِنْ بَنِي قَنْطُورا *** فَظٌ غَلِيظٌ عَلَجٌ بِالزَّوْرا
وَ هْوَ وَ مَنْ تابَعَهُ أَشْرارٌ *** لَيْسَ لَهُمْ دِينٌ وَ هُمْ كُفَّارٌ
ص: 351
وَ لَيْسَتِ الرَّحْمَةُ فِي قُلُوبِهِمْ *** هَمُّهُمُ النَّيْلُ إلَى مَطلُوبهمْ
یُذبّحُونَ مِنْهُمُ الأَبْناءَ *** يَسْتَحْيِبُونَ مِنْهُمُ النِّساءَ
فِتنَتُهُمْ تُضَعَّفُ الإِسْلاما *** مِنْ نارِهِمْ لَيُحْرِقُونَ الشّامَا
وَ يُهْدَمُ هدَمُ بِهِمْ حُصُونُ الشّامِ *** لَهُمْ بِها وَقايعٌ عِظام
كَمْ مِنْ بَلاءٍ حَلَّ فِي لُبْنانٍ *** شَيْطانُهُمْ يَمْكُثُ فِي كَنْعانِ
بِجَيْشِهِ الْمُلَمْلَمَ الْمُكَرَّرِ *** وَ هْوَ لَرابِعُ الْعُلُوجِ الغُدَّرِ (1)
وَ تَشْمُلُ الذَّلَّةُ فِي الْجَزائِرِ *** قد أشرعَتْ فِيها رِماحُ الْكافِرِ (2)
فَعِنْدَها تَخْتَلِفُ الجُيُوشُ *** كَمْ مِنْ بَلِيَّةٍ رَأَتْهَا الشُّّوسُ (3)
طَرائِقُ النَّوْبَةِ كُلاًّ خُرَّبَتْ *** وَ إِنَّما السُّيُوفُ فِيها لَعِبَتْ (4)
وَ أَوْقَعُو الْقِتالَ فِي مَراكِشَ *** وَ الْعَرَبَ تُدْهِشُهُ الدَّواهشُ (5)
طَلايعُ سارَتْ إِلَى السِّيرافِ *** وَ صَفَّتِ الصُّفُوفُ لِلْمُصافِ
قُسطَنْطَنِيَّةٌ لَرَبُّها هَلَك *** كَمْ مِنْ دَمٍ مِنْ أَهْلِهَا لَقَدْ سُفِكَ
وَ اشْتَدَّتِ الْفِتْنَةُ فِي خُراسان *** وَ الظَّفَرُ فِيها لالِ حَسّان
بِالشَّجَراتِ تَكْثُرُ الزَّلازِلُ *** فِي هَمَدانَ تَنزِلُ النَّوازِلُ
بَيْنَ بَنِي قَنْطُورَ بِاخْتِلافٍ *** قَدْ آلَ أَمْرُهُمْ إِلَى الْمَصافِ
تَنْزِلُ فِي الْجاوَةِ نازِلاتٌ *** وَأَهْلُها تَشْمِلُهُ الآفاتُ
ص: 352
تَلْهَبُ بَيْنَ النَّاسِ نارُ الْمَشْرِقِ *** الحَذَرُ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ مُشْفِقٍ
وَ يَرْجِفُ الرّاجِفُ فِي الْعِراقِ *** يُتاخِمُ الْكُفْرُ لَدَى الْعِتاقِ (1)
وَصالَ دَحْداحٌ عَلَى الثُّغُور *** تُكْسَرُ مِنْهُ صَوْلَةُ الْمَغْرُور (2)
وَ شاعَ ما كانَ هُوَ الْمَكْتُومُ *** مِنْ فَوْقِهِمْ غَشَّاهُمُ الْيَحْمُومُ (3)
كَمْ مِنْ بُرُوقٍ تَخْطِفُ الْبُنْيانا *** بِهَا السَّماءُ قَدْاَتَى الدُّخانا
الْوَيْلٌ لِلرَّيِّ وَ ما تَلاها *** مِنْ عَجَمِ التُّرْكِ إِذا أَتاها
وَ مِنْ خُراسانَ وَ مِنْ بَعْدادٍ *** وَ الْحَسَنِيّ حَيْثُما يُنادِي
وَ قائِمَ يَقُومُ مِنْ جِيلانٍ *** هذا أوانُ فِتْنَةِ الْجُرجانِ
وَ الاَبَرُ يُجِيبُهُ وَالدَّيْلَمُ *** نَحْوَ خُراسان هُوَ الْمُقَدَّمُ
أمَّا الْخُراسانِيّ أتى كرمانا *** يَأْخُذُ أَرْضَها كَذَا الْمُلْتانا
حازَ جَزِيرَةَ بَنِي كاوانٍ *** هذا زَمانُ كَثْرَةِ الطُّغْيانِ
بجُنْدِهِ لَيَمْلِكُ التَّبْرِيزا *** وَ كانَ ذا لأَهْلِهِ عَزِيزاً
تَظْهَرُ فِي الأَقطارِ وَ الخِباتِ *** راياتُ تُرْكٍ مُتَفَرِّقاتِ (4)
مِنْ شاطِئِ جَيْحُونَ رَايَاتٌ أَتَتْ *** إِلَى نَصِيبِيْنِ لِيَوْمٍ أُقَّتِتْ (5)
وَ الْعَرَبُ تُرادِفُ الرّاياتِ *** لِلدَّفْعِ بِالنِّسْوَةِ وَ الْبَناتِ
ص: 353
وَ فِتْنَةٌ تَظْهَرُ فِي الأهْوازِ *** وَاشْتَعَلَتْ نارٌ مِنَ الحِجازِ
كَأَنَّهُ تَكُونُ فِيها أَعْمِدَةٌ *** يَرَى ثَلاثاً فِي السَّما مُمَدَّدَةٌ
وَ يُمْنَعُ الْحَجُّ مِنَ الْبَرارِئ *** وَ هَكَذَا مِنْ طُرُقِ الْبِحارِ (1)
فِي مُدَّةِ ثَلاثَةِ أَعْوامٍ *** قَبْلَ ظُهُورِ الْحُجَّةِ الإمامِ
هذا لَبَعْضُ الْقَوْلِ فِي الْعَلائِمِ *** ذَكَرْتُهُ وَ هيَ مِنَ الْعَظائِمِ
فَاعْلَمْ بِأَنَّ هَاهُنَا مَذْكُورَةٌ *** بَعْضٌ مِنَ الْعَلائِمِ الْمَأْثُورَة
أَمَّا الَّتِي كَانَتْ هِيَ الْمَخْصُوصَة *** ثَلاثَةٌ وَ إِنَّهَا الْمَنْصُوصَة
مِنْها هِيَ رايَتُهُ الْمَخْتُومَة *** وَ هي الَّتي آيَتُها مَعْلُومَةٌ (2)
وَ هذِهِ الرّايَةُ رايَتانِ *** وَ آيَانِ وَ عَلامَتانِ
إِذا اَرادَ اللهُ فِي ظُهُورِهِ *** فَإِنَّها تَنْشُرُ فِي حُضُورِهِ
اَنْطَقَها اللهُ لَهُ عَزَّ وَجَلَّ *** فَهْيَ تُنادِيهِ بِقَوْلَهَا الْعَجَل
تَقُولُهُ اخْرُجْ يا وَليَّ اللهِ *** واقْتُلْ أَعادِيهِ بِأَمْرِ اللهِ
ثالِتُها سَيْفٌ مُغَمَّدٌ لَهُ *** إذا أرادَ رَبُّهُ خُرُوجَهُ (3)
مِنْ غِمْدِهِ فَذلِكَ السَّيْفُ اقْتَلَع *** انْطَقَهُ اللهُ بِأَمرٍ قَدْ وَقَع
قالَ لَهُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللهِ *** لا تَقْعُدَنَّ عَنْ أَعادِي اللهِ
فَاقْتُلْهُمُو كُنْ طالباً لِلثّارِ *** وَ طَهَّرِ الأَرْضَ عَنِ الكُفَّارِ
ص: 354
بیشترین اشعاری که راجع به امام زمان، حجّة بن الحسن العسكري - روحي و ارواح العالمين له الفدا - سروده شده، حول محور انتظار می باشد. کم تر قصیده ای را در این باب می یابید که در آن مسألۀ انتظار مطرح نباشد. شعرا در اشعار خویش از ظلم و ستمی که به اهل بیت پیامبر - صلوات الله علیهم اجمعین - شده؛ بخصوص از جنایاتی که نسبت به امام حسین - سلام علیه - روا داشتند، به شدٌت به پیشگاه ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - شکایت می کنند و بی صبرانه انتظار فرج آن حضرت را می کشند و نیز گاهی از انتشار ظلم و ستم و رواج فحشاء و منکرات در جامعه شکوه می کنند و چشم امید به ظهور آن منجی عالم بشریت دوخته اند و همین مایه امید است که به آن ها نشاط و دلگرمی می دهد و از انسان های مظلوم و ستمدیده بی حال، دلاور مردانی نترس و معتقد می سازد و گرنه در این دنیایی که ظلم و ستم در آن بیداد می کند و مردم از بی عدالتی حکام جور می نالند و سلاح های کشتار جمعی، بشریت را به شدت تهدید می کند؛ فحشا و منکرات سراسر عالم را فرا گرفته و صدای حق طلبان را در حلقوم خفه می کنند و اقتصاد استعماری روز بروز بر شکاف و فاصله طبقاتی میان ملل ثروتمند و فقیر می افزاید؛ فقدان اخلاق و معنویت، ضعف و تزلزل مبانی ایمان و عقیده، موجب بروز مفاسد اخلاقی و اجتماعی می شود؛ چه چیز می تواند انسان های حق طلب را به آینده ای درخشان امیدوار سازد ؟
در انتظار مهدی نشستن؛ یعنی، به آینده ای درخشان امیدوار بودن. آینده ای که در آن ظلم نباشد؛ منکر و فحشاء نباشد؛ جهل نباشد؛ تبعیض نباشد؛ حق کشی نباشد؛ کردار ناروا نباشد؛ بلکه به جای آن عدالت؛ عفّت، علم، مساوات،
ص: 355
صداقت و صمیمیّت باشد. ناگفته نماند که انسان به امید زنده است. امید مایه حیات است. هر جا امید قطع شود، رشتۀ زندگی بریده می شود و ناامید محکوم به فنا و نابودی است. اگر جامعه ای امیدوار به آینده ای روشن نباشد و آینده خویش را مبهم و تاریک ببیند؛ حالت غم و اندوه، افسردگی، خمودی و سرخوردگی در آن بوجود خواهد آمد و به ذلت و خواری دچار خواهد شد و بر عکس، اگر جامعه ای آینده ای نورانی و نوید بخش و سرشار از فضایل انسانی فراروی خود ببیند؛ حالت نشاط و سرور و سربلندی به آن دست خواهد داد و برای رسیدن به آن افق های روشنی که در مقابل خود می بیند، از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد و انتظار؛ یعنی، امیدواری به آینده ای که جز خیر و خوشی و سعادت و نیکبختی در آن چیزی نیست.
نتیجه دیگر انتظار، آمادگی منتظران است. " آن که واقعاً منتظر مهمان عزیزی باشد، حتماً خود را آماده پذیرایی او می کند و تا آن جا که بتواند، خواسته های مهمان را بر می آورد و طوری رفتار می کند که او راضی و شادمان باشد؛ ولی اگر فریاد کند و بگوید: من منتظر مهمانم اما حتی یک لقمه نان هم برای او فراهم نکند؛ معلوم می شود دروغ می گوید.
کسی هم که واقعاً به منتظر امام زمان - علیه السّلام - باشد، یک انسان کاملاً منظم و پاک و نمونه خواهد بود و البته چنین شخصی که قدم به قدم، باید در راه خدا و انسانیت پیکار و فداکاری کند؛ همانند سربازی است که در رکاب پیامبر عزیز،اسلام جانش را بر کف نهاده و از اسلام حمایت و جانبداری می کند ". (1)
این جا است که معنی کلام امام صادق - علیه السّلام - را خوب می فهمیم؛ آن جا که
ص: 356
می فرماید:
﴿مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لاَ بَلْ کَانَ بِمَنْزِلَهِ اَلضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ﴾ (1)
یعنی: آن که با انتظار فرا رسیدن حکومت امام زمان - سلام الله عليه - دیده از جهان فرو بندد؛ مانند کسی است که با آن حضرت، در خیمه اش باشد؛ نه ! بلکه مانند کسی است که در پیش رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - جهاد کند.
یکی از نویسندگان، دوران انتظار را چه نیکو تشبیه کرده است. او می گوید:
" دورۀ غیبت و انتظار از یک جهت، مانند مدّتی است که معلم از کلاس خارج می شود تا بنگرد که شاگردان در غیاب او چه می کنند ؟ و در بارۀ تعالیم و تکالیف خود چسان رفتار می نمایند. انسان منتظر که شاگرد مکتب پیامبران، و حاضر در کلاس دین حق است؛ باید همواره مراقب خود باشد و در علم و عمل بکوشد و بداند که معلم از کلاس بیرون رفته است و هر لحظه ممکن است برسد و او را در آن حالت که هست؛ ببیند... باید همیشه در حالی باشد که رضای کامل خاطر معلم را فراهم آورد.
آری ! هنگامی که در مسایل یاد شده به ژرفی می نگریم و هنگامی که به ماهیت دین و تعلیم ها و تکلفی های دین می اندیشیم و وقتی که به زندگی و تکلیف، باشناخت های درست، فکر می کنیم، به این نتیجه می رسیم، که روزگار انتظار، نه تنها روزگار سستی و رهایی و بی تفاوتی و قعود و تحمّل و ظلم پذیری نیست بلکه دوران انتظار، دوران حسّاس حضور تکلیفی است؛ هم در ابعاد تکالیف فردی و هم در ابعاد تکالیف اجتماعی. دوران انتظار، دوران تکلیف است؛ تکلیف بزرگ. و آن
ص: 357
تکلیف بزرگ، نگهبانی دین خداست؛ در سطح فرد، و در سطح اجتماع..." (1)
اینک که با مفهوم انتظار و برخی از نتایج آن تا حدودی آشنا شدیم، به ذکر نمونه هایی از اشعاری که فریاد انتظار در آن ها سر داده شده، می پردازیم. (2)
علاءالدّين حلّى شاعر قرن هشتم هجری قمری، در ضمن قصیده ای طولانی می گوید: (3)
وَ إِنِّى لَمُشْتاقُ إِلَى نُورِ بَهْجَةٍ *** سَنا فَجْرِها يَجْلُو ظَلامَ فُجُورِها (4)
ظُهُورٌ أَخِي عَدْلٍ لَهُ الشَّمْسُ آيَةٌ *** مِنَ الْغَرْبِ تَبْدُو مُعْجِزاً فِي ظُهُورِها
مَتَى يَجْمَعُ اللهُ الشَّتاتَ وَ تَجْبُرُ *** الْقُلُوبَ الَّتِي لاجابِرٌ لِكَسِيرِها (5)
مَتَى يَظْهَرُ الْمَهْدِيُّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** عَلَى سِيرَةٍ لم يَبْقَ غَيْرُ يَسِيرُها (6)
مَتَى تَقْدُمُ الرّايَاتُ مِنْ أَرْضِ مَكَّةَ *** وَ يُضْحِكُنِي بُشْراً قُدُومُ بَشِيرُها (7)
وَ تَنْظُرُ عَيْنِي بَهْجَةً عَلَوِيَّةً *** وَ يَسْعَدُ يَوْماً ناظِرِي مِنْ نَضِيرِها
تَهْبِطُ أَمْلاكُ السَّماءِ كَتائِباً *** لِنُصْرَتِهِ عَنْ قُدْرَةٍ مِنْ قَدِيرِها (8)
ص: 358
حافظ برسی یکی از شعرای قرن نهم که بی صبرانه در انتظار برپایی دولت حقه امام زمان است، در ضمن قصیده ای طولانی می گوید: (1)
حُزْنِي لَكُمْ أَبَداً لا يَنْقَضِي كَمَداً *** حَتَّى الْمَمَاتِ وَ رَدُّ الرُّوحِ فِي رِمَمٍ (2)
حَتَّى تَعُودُ إِلَيْكُمْ دَوْلَةٌ وُعِدَتْ *** مَهْدِيَّةٌ تَمْلأُ الأقطار بالنِّعَمِ
فَلَيْسَ لِلدِّينِ مِنْ حامِ وَ مُنتَصِرٍ *** إلَّا الإمام الفتى الكشَّافُ لِلظُّلَمِ
الْقائِمُ الْخَلَفُ الْمَهْدِيُّ سَيِّدُنا *** الطَّاهِرُ الْعَلَمُ ابْنُ الطَّاهِرِ الْعَلَم (3)
بَدْرُ الغَياهِبِ تَيَارُ الْمَوَاهِبِ مَن *** صُوُر الْكَتائِبِ حامِي الْحِلِّ وَ الْحَرمِ (4)
يَابْنَ النَّبِيِّ وَ يَابْنَ الظُّهْرِ حَيْدَرَة *** يَابْنَ الْبَتُولِ وَ يَابْنَ الْحِلَّ وَ الْحَرَمِ
أَيَّامُكَ الْبِيضُ خُضْرٌ فَهيَ خاتِمَةُ الدُّنْيا وَ خَتْمُ سُعودِ الدِّينِ وَ الأمَمِ (5)
مَتَى تَرَاكَ فَلا ظُلْمٌ وَ لا ظَلِمٌ *** وَ الدِّينُ فِي رَغَدٍ وَ الْكُفْرُ فِى رُغُمِ (6)
أقبل فَسبلُ الهُدَى وَالّدينُ قَدْ طُمِسَتْ *** وَ مَسَّها نَصَبٌ وَ الْحَقُّ فِي عَدَمٍ (7)
***
ص: 359
شیخ محمد جواد خراسانی در قسمتی از قصیده طولانی که در مدح و تظلم به پیشگاه امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشّریف - سروده، می گوید: (1)
يا مَظْهَرَ قَهْرِ اللهِ فَقُمْ *** بِالْقَهْرِ فَفُجَارٌ كَثُرُوا
وَ الأَرْضُ لَقَدْ مُلِئَتْ جَوْراً *** لَقَدْ ثَقُلَتْ مِمّا فَجَرُوا
وَ شَرِيعَةٌ أَحْمَدَ قَدْ دُرِسَتْ *** وَ مَعالِمَها سَتَرَ الْغَبَرُ (2)
أَخَذَ الأَعْداءُ يُحَرِّفُها *** وَ بِهَدْمِ قَواعِدِها ابْتَدَرُوا (3)
لَوْ كانَ وَ هذَا الْحالُ لَما *** یَبْقَى لِشَرِيعَتِكم أَثَرٌ
فَمَتَى الْفَرَجُ الْمَوْعُودُ بِهِ *** السُّفَراءُ وَ بَشَرَتِ الزُّبُرُ (4)
فَالرُّوْحُ لِهَجْرِك قَدْ بَلَغَتْ *** لِلْحَلْقِ وَ كادَتْ تَحْتَضِرُ
یا منْتَصِراً لِلدِّينِ فَقُمْ *** بِالسَّيْفِ فَقَدْ شاعَ الكُفرُ
أَتَرَى مِنْ بَعْدِ الطَفَّ بِأَعْظَمِ *** رُزْءٍ مِنْهُ جَرَى القَدَرُ (5)
حاشا وَ أُمَيَّةٌ بِالأَدْنَى *** في الظُّلْمِ عَلَيْكُمْ مَا اقْتَصَرُوا
هَبْ ما صَنَعُوا بِرِجالِهِم *** وَ ذراري فاطِمَةَ نَحَرُوا (6)
فَلِماذا قَدْ قُتِلُوا عَطَشاً *** و فُراتٌ ثَمَّ لَهُمْ نَهَرٌ
ص: 360
طَحَنُوا بِحَوافِرِ خَيْلِهِم *** أَضْلاعَ حُسَيْنِ وَ افْتَخَرُوا (1)
وَ عَلَى الأَرْواحِ رُؤُوسَهُم *** نَصَبُوا وَ عَلَى مَلَإٍ شَهَرُوا (2)
وَ نِسائَهُمْ بِسِياطِهِم *** وَ كُعُوب أَسِنَّتِهِمْ زَجَرُوا (3)
آیت الله سید محمد هادی میلانی (1359 ه-. ق) با شور و اشتیاق به ظهور شکوهمند و عالمگیر مهدی - علیه السّلام - در لفّافی از اندوه، خطاب به آن حضرت می گوید: (4)
إلامَ انْتِظارُكَ يَابْنَ الْحَسَن *** وَ قَدْ أَظْلَمَ الْكَونَ داجِي الْفِتَن (5)
إلامَ نُحَيَّرُ وَ حَتَّى مَتَى *** بِطُولِ النَّوَى وَ نُدَارِي الشَّجَن (6)
فَدَيْناكَ مِنْ عَائِبٍ يُرْتَجَى *** وَ مِنْ حَاضِرِ فِي الْقُلُوبِ اسْتَكَن
فَلا سَلْوَ عَنْكُمْ وَ فِي قُرْبِكُمْ *** نَرَى السَّلْوَ عَنْ كُلِّ ما فِي الزَّمَن (7)
وَلايَهنَأُ العَيْشُ طُولَ النَّوىَ *** وَلا تَأْلَفُ الْعَيْنُ طِيبَ الْوَسَن (8)
ص: 361
أما آنَ يَابْنَ الأطايب أن *** تَقَرَّ الْعُيُونُ وَ تُجْلَى الْمِحَن (1)
أغِثنا أَيا غَوْثَنَا وَارْعَنا *** فَأَنْتَ رَجَا الْمُبْتَلَى الْمُمْتَحَن
أَغِثْ يا حُمَى الدِّين شَرْعَ الْهُدَى *** فَأَنْتَ حُماةٌ إِذا مَا ائتَمَن
مهدى المصلّى شاعر معاصر، با قصیده زیبای خود، شوق و اشتیاق و آرزوی عمیق خویش را نسبت به برپایی حکومت جهانی حضرت مهدى - عليه السّلام - ابراز می دارد و در اواخر قصیده اش، خطاب به آن حضرت می گوید: همه خلایق در انتظار روزی هستند که دیدگانشان به نور جمال تو روشن شود؛ پس اینچنین سروده است: (2)
فَجْراً يَشسقُّ ظَلامَ اللَّيْل تنتظِرُ *** فِي مَوْلِدٍ بِجَلالِ اللهِ يَزْدَهِرُ
يَعُودُ فِيهِ لَآلِ اللهِ حَقَّهُم *** وَ يَسْتَجِيبُ لِرَبّانِ الْهُدَى الْقَدَرُ (3)
وَ تَنْضَوِي تَحْتَهُ الرّايَاتُ مُشْرِقَةً *** يُزِلُّها لِرِحابِ اللهِ (مُنْتَظِرُ) (4)
ضَمِيرُهَا الأَبْيَضُ الْوَضّاحُ يَدْفَعُها *** إِلَى الْجِهَادِ فَيَسْعَى نَحْوَهَا الظَّفَرُ
نَصْرٌ مِنَ الله لِلسّاعِينَ يَغْمُرُهُمْ *** وَ كُلُّ ساعٍ إِلَى الْعَلْيَاءِ مُنتَصِرُ
جاءَ النَّبِيُّونَ وَالآيَاتُ تُلْهِمُهُمْ *** أَنَّ الْهُدَى بِرَسُولِ اللهِ يَنْتَشِرُ
وَ جاءَ أَحْمَدُ وَ الْقُرآنُ فِي يَدِهِ *** يَتْلُو مِنَ اللهِ ما جاءَت بِهِ النُّذُر
وَ قَالَ إِنَّ هُدَى الْقُرآنِ سَوْفَ يُرَى *** نوراً عَلَى الأَرْضِ يُخْشَى بَطشُهُ الخَطِرُ
ص: 362
إِذَا انْتَضَى الْمُنْقِذُ الْمَهْدِيُّ صارِمَهُ *** و قَامَ بِالْقِسْطِ قَوْمٌ كُلُّهم غُرَرٌ (1)
سَتُمْلأُ الأَرْضُ قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ *** ظُلماً وَ ضَرّاً وَ يُمْحَى الظُّلْمُ والضَّرَرُ
وَ حِينَمَا يَشْرُقُ الْبَدْرُ الَّذِي اسْتَتَرَتْ *** أَنْوارُهُ فَظَلامُ اللَّيْل يَنْدَحِرُ (2)
إنَّ الظَّلام زَهُوقٌ مِنْ طَبِيعَتِهِ *** فَكَيْفَ يَبْقَى إِذا ما أَشْرَقَ الْقَمَرُ (3)
يا سَيِّدِي هَذِهِ أَرْواحُنا مُلِئَتْ *** شَوْقاً إِلَيْكَ وَ قَلْبُ الْحُبِّ مُسْتَعِرُ
إنَّا نُؤمِّلُ يَوْماً أَنتَ قائِدُهُ *** فَيُجْتَنَى مِنْ جِنانِ الأَنْبِيَا الثَّمَرُ (4)
إِنَّا نُؤَمِّلُ يَوْماً كُلُّ عالَمِنا *** عَلَيْهِ مِنْ حُكْم آلِ الْمُصْطَفَى أَثَرٌ
فِيهِ الإمامُ وَ شَرْعُ اللَّهِ مَنْهَجُهُ *** قَدِ اقْتَدَى بِعَلِيَّ حُكْمُهُ الْعَطِر
فِيهِ السَّلامُ عَلَى الآفاقِ ساطِعَةً *** أَنْوارُهُ وَ طُيُوفُ الْحُزْنِ تَنْدَثِرُ (5)
فِيهِ تُوَرِّدُ غُصْنٌ لِلْهُدَى نَضِرٌ *** وَ كُلُّ غُصْنٍ رَأَى أَنْوارَكُمْ نَضِرُ (6)
يا مُنْقِذَ الشَّرْعَةِ السَّمْحَاءِ مِنْ خَطَرٍ *** هَيْهاتَ يُدْرِكُها فِي ظِلِّكَ الْخَطَرُ (7)
وَ يَا مُنْقِذَ شَرْعِ اللهِ يا عَبِقا *** تَضُوعُ مِنَ الرَّوابِي الزُّهْرُ والزَّهَرُ (8)
يا مَنْ يَمُنُّ عَلَى الدُّنْيا بِطَلْعَتِهِ *** (فَتَنْجَلِي صُوَرٌ إِذْ تَمْتَحِي صُوَرٌ)
ص: 363
وَ يَا مُعِيدَ الرِّسالاتِ الَّتِي نَهَضَتْ *** لِتَرْتَوِي مِنْ شَذا أَلْطَافِها الْبَشَرُ (1)
وَ يا مُضِيئاً دُرُوبَ الْحَقِّ يا وَ هِجاً *** أَشعاعُهُ رَتَلَتْهُ الاَیُ وَالسُّوَرُ (2)
يا باسِطَ الْعَدْلِ يَا يَنْبُوعَ رافِدِهِ *** يَا مَنْ بِهِ الْعَدْلُ وَالْإِنْصافُ يَفْتَخِرُ (3)
مَتَى الظُّهُورُ فَكُلُّ الْخَلْقِ مُنْتَظِرٌ *** يَوْماً يُمَتَّعُ فِي أَنْوارِكَ الْبَصَرُ
مَتَى الظُّهُورُ فَإِنَّ الأَرْضَ قَدْ بَسَطَتْ *** خَيْراتِها وَ مَشَى فِي قَفْرِها الشَّجَرُ (4)
وَ اَخْرَجَتْ مِنْ حَشاها نُورَ عالَمِها *** لكِنْ بِهِ عَمَّ فِي أَرْجائِهَا الْخَطَرُ (5)
مَتَى الظُّهُورُ فَإِنَّ السُّحْبَ ناظِرَةٌ *** أنْ تُحْيِيَ الأرْضَ إِذْ لَمْ يُحْيِهَا الْمَطَرُ (6)
***
در این جا گفتار خویش را با ذکر قصیده ای جانگداز از سید حیدر حلّی به پایان می رسانیم: (7)
أَقائِمَ بَيْتِ الْهُدَى الطَّاهِرُ *** كَمِ الصَّبْرُ فَنَّ حَشَى الصَّابِرِ (8)
ص: 364
وَ كَمْ يَتَظَلَّمُ دِينُ الإ *** لَهِ إِلَيْكَ مِنَ النَّفَرِ الْجائِرِ (1)
يَمُدُّ يَداً تَشْتَكِي ضَعْفَها *** لِطِبَّكَ فِي نَبْضِها الْفاتِرِ
تَرَى مِنْكَ ناصِرَهُ غائِباً *** وَ شِرْكُ الْعِدَى حاضِرُ النّاصِرِ (2)
فَتُسْمِعُ سَمْعَكَ عتباً يَكاد *** يُثِيرُكَ قَبْلَ نِدَا الاَمرِ (3)
نَهُزُكَ لا مُؤْثِراً لِلْقُعُودِ *** عَلَى وَثْبَةِ الأَسَدِ الْخادِرِ (4)
وَ نُوقِضُ عَزْمَكَ لا بائِتاً *** بِمُقْلَةِِ مَنْ لَيْسَ بِالسَاهِرِ (5)
وَ نَعْلَمُ أَنَّكَ عَمّا تَرُومُ *** لَمْ يَك باعُكَ بِالْقَاصِرِ (6)
وَلَمْ تَخْشَ مِنْ قاهِرٍ حَيْثُ ما *** سِوَى اللهِ فَوْقَكَ مِنْ قاهِرٍ
وَلا بُدَّ مِنْ أَنْ نَرَى الظَّالِمِينَ *** بِسَيْفِكَ مَقْطُوعَةُ الدّابرِ (7)
بِيَوْمِ بِهِ لَيْسَ تُبْقِي ظِباكَ *** عَلی دارع الشِّرْكِ وَ الْحاسِر (8)
ص: 365
وَلَوْ كُنْتَ تَمْلِكُ أَمْرَ النُّهُوضِ *** أَخَذْتَ لَهُ أَهْبَةَ الثَّائِرِ (1)
وَ إِنَّا وَ إِنْ ضَرَّسَتْنَا الْخُطُوبُ *** لَنُعْطِيكَ جُهْدَ رِضَى الْعاذِرِ (2)
وَلَكِنْ نَرَى لَيْسَ عِنْدَ الإِلهِ *** أَكْبَرُ مِنْ جَاهِكَ الْوافِرِ
فَلَوْ نَسْأَلُ اللهَ تَعْجِيلَهُ *** ظُهُورَكَ فِى الزَّمَن الحاضِرِ
لوافَتْكَ دَعْوَتُهُ فِي النُّهُوضِ *** بِأَسْرَعَ مِنْ لَمْحَةِ النّاظِرِ (3)
فَثَقَفَ عَدْلُكَ مِنْ دِينِنا *** قَنَّا أَعْجَمَتْها يَدَا الاَطِرِ (4)
وَ سَكَّنَ أمْنُكَ مِنّا حَسّى *** غَدتْ بَيْنَ خَافِقَتَيْ طَائِرِ (5)
إِلامَ وَ حَتَّى مَ تَشْكُو العُقامَ *** لَسَيْفُكَ أُمُّ الْوَغَى الْعاقِرِ (6)
وَكَمْ تَتَلَظَّى عِطاشُ السُّيُوفِ *** إلى وِرْدِ مَاءِ الطُّلَى الْهامِرِ (7)
أَمَا لِقُعُودِكَ مِنْ آخِرٍ *** أَثِرَّها فَدَيْتُكَ مِنْ تَائِرٍ
وَ قُدْها يُمِيتُ ضُحَى الْمَشْرِقَيْنِ *** بظُلْمَةِ قَسْطَلِهَا الْمائِرِ (8)
يَرِدْنَ بِمَنْ لا يَغِيرُ الحِمام *** أَوْ دَرَكِ الْوِتْرِ بِالصّادِرِ
وَ كُلُّ فَتًى حُنِيَتْ ضِلْعُهُ *** عَلَى قَلْبِ لَيْثٍ شَرَى هَاصِرٍ (9)
ص: 366
یُحَدِّثُهُ أَسْمَرٌ حاذِقٌ *** بِزَجْرِ عِقابِ الْوَغَى الكاسِرِ (1)
بِأَنَّ لَهُ إِنْ سَرَى مُسْتَمِيتاً *** لطَعْنِ الْعِدَى أَوْبَةَ الظَّافِر (2)
فَيَغْدُوا أَخَفَّ لِضَمَّ الرّماحِ *** مِنْهُ لِضَمِّ الْمَهَا الْعَاطِرِ (3)
أُولئِكَ آلُ الْوَغَى الْمُلْبِسُونَ *** عَدُوهُم ذِلَّةَ الصّاغِرِ (4)
هُم صَفْوَةُ المَجْدِ مِنْ هاشمٍ *** وَ خالِصَةُ الْحَسَبِ الْفاخِرِ
كَواكِبُ مِنْكَ بِلَيْلِ الْكِفاحِ *** تَحِفُّ بِنَيِّرهَا الزّاهِر (5)
لَهُمْ أَنْتَ قُطْبُ وَغَى ثابِتٌ *** وَ هُمْ لَكَ كَالْفَلَكِ الدائِر
ظِماءُ الْجِيادِ وَ لكِنَّهُمْ *** رِواءُ مُتَقَفِ وَالبَاتِرِ (6)
ص: 367
کُماةٌ تَلَقَّبَ أَرْماحُهُمْ ** برَضَاعَةِ الْكَبِدِ الْواغِرِ (1)
وَ تُسْمَى سُيُوفُهُمُ الْماضِياتِ *** لَدَى الرَّوْعِ بِالأَجَلِ الْحاضِرِ (2)
فَإِنْ سَدَّدُوا السُّمْرَ حَكُوا السَّماء *** وَ سَدُّوا الْفَضاءَ عَلَى الطَّائِرِ (3)
وَ إِنْ أَجْرَوُا الْخَيْلَ فَالصَّافِنَاتُ *** تَعُومُ بَبَحْرِ دَمٍ زاخِرٍ (4)
فثَمَّةَ طَعْنُ قَناً لا تُقِيلُ *** أسِنَتُّها عَثْرَةَ الْغادِرِ (5)
وَ ضَرْبٌ يُؤَلِّفُ بَيْنَ النُّفُوسِ *** وَ بَيْنَ الرَّدَى الْفَةَ الْقاهِرِ (6)
أَلا أَيْنَ أَنْتَ أَيا طالباً *** بِماضي الذُّحولِ وَ بِالْغابِرِ (7)
وَ أَيْنَ الْمُعَدُّ لِمَحْوِ الضَّلال *** وَ تَجْدِيدِ رَسْم الْهُدَى الدّاثِرِ
وَ ناشِر راية دين الإلهِ *** وَ ناعِشُ جِدِّ التَّقَى الْعاثِرِ (8)
وَ يَابْنَ الْعُلَى وَرِثُوا كابراً *** حَمِيدَ المآثر عن كابِرِ
و مَدْحُهُم مَفْخَرُ المادِحِين *** وَ مَنْ ذِكْرُهُمْ شَرَفٌ الذَّاكِرِ
ص: 368
وَمَنْ عَاقَدُوا الْحَرْبَ أَنْ لاتَنامَ *** عَنِ السَّيْفِ عَنْهُمْ يَدُ الشَّاهِرِ (1)
تَدارَكَ بِسَيْفِكِ وِتْرَ الْهُدَى *** فَقَدْ أَمْكَنَتْكَ طِلَى الْواتِرِ (2)
كَفَى أَسَفاً أَنْ يَمُرَّ الزَّمَانَ *** وَ لَسْتَ بِناءٍ وَ لا آمِرٍ
وَ أَنْ لَيْسَ أَعْيُنُنَا تَسْتَضِيء *** بِمِصْباح طَلْعَتِكِ الزّاهِرِ (3)
عَلَى أَنَّ فِينَا اشْتِياقاً إِلَيْكَ *** كَشَوْق الرُّبَى لِلْحَيَا الْماطِرِ (4)
عَلَيْكَ إمامَ الْهُدَى عَزَّما *** غَدًا الْبَرُّ يَلْقَى مِنَ الفاجرِ (5)
لَكَ اللهُ حِلْمُكَ غَرَّ الْبُغاة *** فَأَنْساهُم بَطْشَةَ الْقادِرِ (6)
وَ طُولُ انْتِظارِكَ فَتَّ الْقُلُوب *** وَ أَغْضَى الْجُفُونَ عَلَى عائِرِ (7)
فَكَمْ يَنْحَتُ الْهَمَّ أَحْشَاءَ نا *** وَ کَمْ تَسْتَطِيلُ يَدُ الْجائِرِ (8)
وَ كَمْ نُصْبَ عَيْنِكَ يَا ابْنَ النَّبِيِّ *** نُساطُ بِقَدْرِ الْبَلاَ الْفاتِرِ (9)
وَ كَمْ نَحْنُ فِي لَهَواتِ الْخُطُوب *** نُنادِيكَ مِنْ فَمِهَا الْفاغِرِ (10)
ص: 369
وَ لَمْ تَكُ مِنّا عُيُونُ الرَّجا *** ءِ بِغَيْرِكَ مَعْقُودَةَ النّاظِرِ
أصَبْراً عَلَى مِثْل حَزُّ الْمُدَى *** وَ نَفْحَةِ جَمْرِ الْغَضًا الصّاغِرِ (1)
أَصَبْراً وَ هَذِي تُيُوسُ الضَّلال *** قَدْ أَمِنَتْ شَفْرَةَ الْجاذِرِ (2)
أَصَبْراً وَ سِرْبُ الْعِدَى واقِعٌ *** يَرُوحُ وَ يَغُدُو بِلا ذاعِرٍ (3)
نَرَى سَيْفَ أَوَّلِهِمْ مُنْتَضَى *** عَلَى هامِنا بِيَدِ الآخِرِ (4)
بِهِ تَعْرُقُ اللَّحْمَ مِنّا وَ فِيهِ *** تُشَظِّى الْعِظامَ يَدُ الْكاسِرِ (5)
وَ فِيهِ يَسُومُونَنا خُطَةً *** بِها لَيْسَ يَرْضَى سِوَى الْكَافِرِ (6)
فَنَشْكُو إِلَيْهِمْ وَ لا يَعْطِفون *** كَشَكْوَى الْعَقِيرَةِ لِلْعَاقِرِ (7)
وَ حِينَ الْتَقَتْ حَلْقَتا البِطان *** وَلَمْ نَرَ لِلْبَغْيِ مِنْ زاجِرٍ (8)
ص: 370
عَجَجْنا إِلَيْكَ مِنَ الظَّالِمِين *** عَجِيجَ الجِمال مِنَ النَّاحِرِ (1)
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على رسوله المصطفى و آله أجمعين و لا سيّما الحجّة المنتظر المهدى الإمام الثّاني عشر عجل الله تعالى فرجه الشّريف وجعلنا من أعوانه و أنصاره و شيعته و محبّيه، آمين ربّ العالمين.
ص: 371
ص: 372
ص: 373
ص: 374
1- آثار الحجة يا تاريخ دائرة المعارف حوزه علمیه قم، محمد رازی، چاپخانه حکمت، قم، 1332ه-
2- آخرین امید، داود الهامی انتشارات مکتب اسلام چاپ امیرالمؤمنين، قم، 1372 ه- ش.
3- احقاق الحق و ازهاق الباطل (با تعليقات آية الله العظمى شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی)، قاضی سید نورالله حسینی شوشتری، انتشارات کتابخانه آیةالله العظمی مرعشی نجفی، قم، ایران.
4- الادب السياسي الملتزم في الاسلام، دکتر صادق آئینه وند و دکتر حسن عباس نصر الله دار التعارف للمطبوعات، بيروت.
5- الادب في ظل التشيع، عبدالله نعمه، دارالتوجيه الإسلامی، چاپ سوم، بیروت ۔کویت، 1340ه.
6- ادیان و مهدویت، محمد بهشتی، چاپخانه بهمن، دیماه 1361.
7- اسباب النزول، دکتر سید محمد باقر حجتی، ایران، 1365 ه- ش.
8- الأعلام (قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المشتشرقين)، خیرالدین زرکلی، چاپ سوم.
9- اعيان الشيعه، سید محسن امین، دارالتعارف، بيروت، 1403 ه-.
10- الاغاني، ابو الفرج اصفهانی، دار صعب، بیروت
11- الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، شيخ علی یزدی حائرى، المكتبة الرضويه، تهران.
12- الامام المهدى عليه السلام على محمد علی دخیل، دارالمرتضی، چاپ سوم، بیروت، لبنان.
13 - الامام المهدى من المهد إلى الظهور، سيد محمدکاظم،قزوینی مؤسسه الوفاء، چاپ اول،
ص: 375
بيروت، لبنان.
14- الانوار القدسية، علامه شیخ محمد حسین اصفهانی، مصحح شيخ على نهاوندی، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، قم، ایران، 1415 ه-.
15- ائمتنا، علی محمد علی دخیل، دار مكتبة الامام الرضا چاپ ششم، بیروت 1402 ه-.
16- ايضاح المكنون في الذيل على كشف الظنون عن اسامي الكتب و الفنون، اسماعیل پاشا بن محمد امین بن میر سلیم، دارالفکر، بیروت، لبنان، 1402 ه-.
17- بحار الانوار، علامه شیخ محمد باقر مجلسی، دارالتراث العربي، بيروت، لبنان.
18- بر ستیغ آرمانها یا ترجمه اعيان الشيعه بخش حضرت مهدی علیه السلام، علامه سید محسن امین، مؤسسه انتشارات طور چاپ اول، تابستان 1364
19- تاريخ الادب العربي، دکتر عمر فروخ، دارالعلم للملايين، چاپ پنجم، بیروت، 1984 م.
20- تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفاخوری، ترجمه عبدالحمید آیتی، انتشارات توس.
21- تحریرالوسیله، آية الله العظمی روح الله موسوی خمینی، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، چاپ دوم، قم.
22- ترجمه و شرح نهج البلاغه، سید علینقی فیض الاسلام.
23- ترجمه الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین بن احمد امینی، انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ چهارم، تهران، 1363 ه- ش.
24- تذكرة الخواص، علامه سبط ابن جوزی، مكتبة نينوى الحديث، تهران
25- تذكرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، چاپخانه ربّانی، چاپ دوم، اصفهان، 1348 ه- ش.
26- تفسیر المنار، شیخ محمد عبده، تقریر و تألیف محمدرشید رضا، دارالمعرفه، چاپ دوم، بيروت، لبنان.
27- جامع الدروس العربيه، شيخ مصطفى الغلایینی، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، تهران، 27 - 1388
ص: 376
28- جواهر البلاغه في المعاني والبيان والبديع، سیداحمد هاشمی، دارالفکر، چاپ دوم، بيروت، 1398 ه-.
29- جهانگشای عادل، جمال الدین دین پرور، چاپخانه حیدری، از انتشارات روزبه نشریه شمارهٔ 10. چاپ چهارم، 1354.
30- خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپخانه سپهر، تهران، 1360 ه- ش.
31- دانشمندان عامه و مهدی موعود، علی دوانی، چاپخانه حیدری، تهران، 1353 ه- ش.
32- در جستجوی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سید مجید پور طباطبائی، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، قم، 1370، ه-. ش.
33- الدرر المكنونة في الامام و الامامة وصفاته الجامعة، سيدحسن میرجهانی طباطبائی، مكتبة الصدر، تهران، 1388ه-.
34- دیوان ابى الحب، علامه شیخ محسن ابو الحب، تحقیق مسلمان هادی طعمه، چاپ سربی، نجف، 1385ه-
35- دیوان بینۀ رحمت در مراثی قتیل امت، حاج شیخ جواد تهرانی، چاپ بوذرجمهری مصطفوی، چاپ سوم، تهران 1335 ه- ش.
36- دیوان میرزا ابي الفضل الطهراني، تعلیق و تصحیح میرجلال الدین حسینی، 1369 ه-.
37- ديوان الخاقانی، علامه شیخ جاسم الخاقانی، چاپ سوم، بیروت، لبنان.
38- ديوان الدر اليتيم و العقد العظيم، سيد حيدر حلّى.
39- ديوان شعراء الحسين، محمد باقر الأروانی النجفی، شرکت چاپ توحید، تهران، 1333 ه-.ش.
40- ديوان شيخ عبدالغني الحر العاملی، چاپخانه اسلامی، تهران 1403ه-.
41- ديوان الغریقی، سید على بن السيد عدمان الغریقی، چاپخانه سید الشهداء، قم، 1404ه-.
42- دیوان کمپانی، آیة الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1343 ه-ش
ص: 377
43- ديوان لوعة الحزين و عبرة المؤمنين فى رثاء النبي وآله الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين سید جاسب موسوی جابری، چاپخانه امیر، چاپ اول، قم، 1364 ه- ش
44- روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، میرزا محمد باقر موسوی خوانساری اصفهانی تحقیق اسدالله اسماعیلیان، چاپخانه مهر استوار، قم، 1391 ه-
45- الروضة المختارة، صالح على الصالح، انتشارات شریف رضی، قم، 1408ه-. محمدعلی
46- ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، چاپ چهارم، 1374 ه-.
47- السبيكة البيضاء في نسب آل بنى الطباء، سیدحسن میرجهانی طباطبائی، چاپ سنگی تهران
48- سحر بابل و سجع البلابل، سید جعفر حلى، تحقيق محمد حسين آل كاشف الغطاء، انتشارات شریف رضی، چاپخانه امیر، قم، 1370 ه- ش.
49- شرح نهج البلاغه، عزالدین محمد بن حسين بن ابی الحدید معتزلی، دارالرشاد الحديثه.
50- شعراء الغرى، على الخاقاني، انتشارات کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، قم، 1408 ه-.
51- علم الحديث و دراية الحديث، كاظم مدیر شانه چی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم
52- الغدير، علامه عبدالحسین احمد امینی نجفی، چاپخانه حیدری، چاپ سوم، تهران 1372ه-.
53- فرائد السمطين، ابراهیم بن محمد بن مؤيد بن عبدالله بن علی بن محمد جوینی خراسانی: مؤیدبن مؤسسه المحمودي للطباعة والنشر، چاپ اول، بیروت، 1400 ه-.
54- فرهنگ لاروس یا ترجمه كتاب المعجم العربي الحديث، دکتر خلیل جرّ، ترجمه سیدحمید طبيبيان، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، تهران 1370 ه- ش
55- فرهنگ لغات قرآن، دکتر محمد قریب، انتشارات بنیاد، ایران 1366 ه- ش.
56- فرهنگ معین، دکتر محمد معین، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1371 ه- ش.
57- فوز اکبر در توسلات به امام منتظر عجل الله تعالى فرجه، میرزا محمد باقر فقیه ایمانی واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، چاپ اول، 1367ه-.
ص: 378
58 - کتابنامه حضرت مهدی علیه السلام علی اکبر مهدی پور، چاپ،الهادی، پاییز 1375 ه- ش.
59- كشف الأستار، حاج میرحسین نوری طبرسی، چاپخانه خیام، چاپ سوم، قم، 1400 ه-.
60- کشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، علامه مولی مصطفی بن عبدالله قسطنطنی رومی حنفی مشهور به ملاکاتب چلپی و معروف به حاجی خلیفه، دارالکفر، بیروت، 1402 ه-.
61- کشف الغمه في معرفة الائمه، علامه ابوالحسن علی بن عيسى بن أبي الفتح اربلی، با ترجمه فارسی آن بنام ترجمه المناقب تأليف علی بن حسین زوارئی، انتشارات نشر ادب الح-وزه، چاپ دوم.
62- كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثنى عشر، ابو القاسم على بن محمد بن على خزاز قمى،رازی،انتشارات بیدار، چاپخانه خیام، قم، 1401 ه-.
63- لغتنامه دهخدا
64- الكنى والالقاب، شیخ عباس قمی، چاپ چهارم انتشارات مكتبة الصدر، تهران، 1397 ه-
65- مبادی العربیه، رشيد الشرتونی، چاپ یازدهم، بیروت.
66- مجمع البحرین، شیخ فخرالدین طریحی، چاپ دوم، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1362 ه- ش.
67- مجمع البيان في تفسير القرآن، شیخ ابو علی فضل بن حسن طبرسی، قم، ایران، 1403 ه-.
68- المعجم المفصل في الاملاء، ناصيف يمين، دارالكتب العلميه، بیروت، 1412 ه-.
69- المعجم الوسيط، جمعی از لغویان (دکتر ابراهیم انیس، دکتر عبدالحليم منتصر، عطيه الصو الحی و محمد خلف احمد)، دار احياء التراث العربي، بيروت
70- مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، سیدهادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374.
71- مطلع الانوار في ذكر الامام الغائب عن الابصار، محمد باقر فقیه ایمانی، چاپخانه سعید، چاپ اول، 1412 ه-.
72- معارف اسلامی، زیر نظر ستاد انقلاب فرهنگی، مؤسسه اطلاعات
ص: 379
73- معصوم چهاردهم، جواد فاضل، چاپخانه علی اکبر علمی، چاپ دوم، 1347 ه- ش. الآمال، شیخ عباس قمی، چاپ دوم، تهران، 1364 ه- ش
74- منتهى
75- موسوعة الامام المهدى، محمد باقر فقیه ایمانی، چاپخانهٔ خیام، قم، 1401 ه-.
76- موسوعة الصرف والنحو والاعراب، دكتر اميل بديع يعقوب، دارالعلم للملايين، بيروت، 1988م.
77- المنجد في اللغة والاعلام، لويس معلوف، چاپ بیست و یکم، بیروت 1986 م.
78- مهراق المدامع و محرك الفجائع في المراثى اللواذع، حاج حسن بن عبدالله آل جامع الخطى، مؤسسة المنار، چاپ اول، 1417 ه-.
79- مولود الامام الحجة القائم، شيخ ابو عزيز الخطى، المطبعة الحيدريه، نجف 1374 ه-.
80- الميزان في تفسير القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبائی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعيليان، تهران 1393ه-.
81- نجم القاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان، چاپخانه صدر، چاپ دوم، جمکران، قم، 1412 ه-.
82- نشانه های ظهور، سید علی اصغر سادات مدنی، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ سوم، تهران، 1374 ه- ش
83- نوائب الدهور في علائم الظهور، سیدحسن میرجهانی طباطبائی، چاپخانه خورشید، چاپ دوم، بهار 1369 ه- ش.
84- یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، علیرضا رجالی تهرانی، انتشارات نبوغ پاییز 1376 ه-.
85- ينابيع المودة، حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفى، دار الكتب العراقيه - كاظميه، و مكتبة المحمدی، چاپ هشتم، قم، ایران، 1385ه-
ص: 380
موضوع صفحه
پیشگفتار...7
فصل اول: نوید ولایت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در اندیشه بشری
مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آثار و اشعار غیرامامیه...17
مهدى موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آثار پیشنیان...18
مهدى موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آثار اهل سنّت...23
مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شعرای عامه...33
1- ابن ابى الحديد معتزلى...34
2- محيى الدين عربي...37
3- ابوسالم كمال الدين محمد بن طلحہ شافعی...39
4- صدر الدين قونوى...41
5- شیخ عبدالرحمن بسطامي...43
6- فضل بن روزبهان...44
7- يحيى بن سلامة خصكفى...47
8- محمد بن طولون...51
9- شیخ عبدالکریم یمانی...52
10- شيخ عامر بن عامر بصری...53
11- عبدالوهاب بدرى...55
یادداشت های پاورقی های فصل اول...57
فصل دوم: طلوع خورشید ولایت قبل از ولادت
مهدى موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قبل از ولادت در اشعار عربی...61
مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در اشعار منسوب به امام علی (علیه السلام)...62
مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در اشعار منسوب به دیگر امامان شیعه...66
ص: 381
مدیحه سرایان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قبل از ولادت...69
1- کميت بن زيد اسدى...71
2- وردبن زيد اسدى...73
3- زید بن على بن حسين...75
یک سند جالب تاریخی...76
4- سید حمیری...77
5- عبدى كوفى...84
6- دعبل بن على خزاعي...88
تائية دعبل...89
7- على بن ابی عبدالله خوافی...92
8- عبد الله بن ايوب حزيبى...93
9- مصب بن وهب نوشجاني...95
10- اسماعيل بن صالح صيمري...96
11- ابو الغوث اسلم بن مهوز منبجى...97
12- ابن رومی...99
یادداشت های پاورقی های فصل دوم...103
فصل سوم: تجلّی خورشید ولایت بعد از ولادت
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از ولادت در اشعار عربی...107
مشاهیری از مدیحه سرایان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از ولادت...110
1- شیخ بهائی...110
قصيدة وسيلة الفوز والامان فى مدح صاحب الزمان...113
رباعیاتی از شیخ بهائی در مدح صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...132
2- بهاء الدين اربلى...139
3- سيد حيدر حلى...146
4- سيد جعفر حلى...150
ص: 382
5- ميرزا ابو الفضل تهرانی محمدحسین....154
6- شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی...162
7- محمدباقر فقیه ایمانی...169
سیری در کتاب مطلع الانوار...171
ارجوزه اول: الخصائص المهديّه...172
ارجوزه دوم: الهدية المهديّه...174
ارجوزة سوم: الدرّة البهيّة في التسميّة المهديّة...176
ارجوزه چهارم: فكّ الرقبه...177
ارجوزۀ پنجم: التحفة السنيّة...178
ارجوزه ششم: تحلّة المعما...179
ارجوزۀ هفتم: مطلع الانوار...180
8- محمد حسن میرجهانی طباطبائي...181
سیری در کتاب الدرر المکنونة...183
قصیده ای در غیبت کبری...185
قصیده ای در بیان شمایل آن حضرت...187
9- شيخ عبدالغنى الحر...
سیری در دیوان عبدالغني الحر...190
10- هاشمی...198
القصيدة الخامس عشر رديف الصاد المعجمة في مدح الحجة...199
11- سيدرضا هندى...202
قصيدة بغداديه...203
قصيده صاحبته در رد بر قصیده بغدادیّه...210
12- كاشف الغطاء...242
قصيدة رائیة کاشف الغطاء در ردّ بر قصيدة بغداديه...243
13- سيد محسن امين...247
گزیده ای از قصیدهٔ رائيه علامه سید محسن امین در ردّ بر قصیده بغدادیه...250
ص: 383
14- شیخ محمدجواد بلاغی...255
قصیدهٔ محمدجواد بلاغی در ردّ بر قصيدة بغداديه...257
سیری در قصيدة رائيه بلاغی...266
مقایسه اشعار بعد از ولادت با اشعار قبل از ولادت...268
یادداشت های پاورقی های فصل سوم...273
فصل:چهارم درون مایه های شعر مهدوی
موضوعات اشعار...279
اصل و نسب حضرت مهدى (علیه السلام)...280
ولادت حضرت مهدی (علیه السلام)...282
الف- شرافت نیمه شعبان...283
ب- ابزار شادی و سرور...287
ج- مدح...291
غيبت صغری و نوّاب اربعه...298
ارجوزهٔ سیدحسن میرجهانی در غیبت صغری...298
غيبت کبری...300
الف- فلسفه غيبت...301
ب- فايدة امام غايب...309
امام واسطه فيض...311
خورشید پشت ابر...312
ج- نيابت عامه...315
د- طول عمر...316
اسامى و القاب حضرت مهدی (علیه السلام)...320
نشانه های ظهور...327
انتظار...355
فهرست منابع...373
ص: 384