سرشناسه : اسماعیلی یزدی ، عباس ، 1332 -
عنوان و نام پدیدآور : فرهنگ تربیت / عباس اسماعیلی یزدی .
مشخصات نشر : قم : مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران )، 1382.
مشخصات ظاهری : 423 ص.
شابک : 15000ریال ؛ 30000 ریال: چاپ دوم964-6705-87-1 :
یادداشت : پشت جلد به انگلیسی :Abbas Esmaeili Yazdi. Training culture.
یادداشت : چاپ دوم: زمستان 1385.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس .
موضوع : اسلام و آموزش و پرورش
موضوع : تربیت خانوادگی -- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : زناشویی (اسلام)
موضوع : تربیت اخلاقی
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP253/4/الف 5ف 4 1382
رده بندی دیویی : 297/644
شماره کتابشناسی ملی : م 82-9987
نام کتاب: فرهنگ تربیت
مؤلف: شیخ عباس اسماعیلی یزدی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
تاریخ نشر: زمستان 1385
نوبت چاپ: دوم
چاپ: پاسدار اسلام
تیراژ: 3000 جلد
قیمت: 3000 تومان
شابک: 1- 87- 6705- 964
مرکز پخش: انتشارات مسجد مقدّس جمکران
فروشگاه بزرگ کتاب واقع در صحن مسجد مقدّس جمکران
تلفن و نمابر: 7253340 ،7253700- 021
قم - صندوق پستی: 617
(حق چاپ مخصوص ناشر است)
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
ص: 2
ناموس دهر و امام عصر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
ص: 3
ص: 4
جوانان عزيز!
برای پاسدارای از کیان مذهب و ناموس فرهنگ و حیثیت آئین آسمانی خود در مقابل سیل خروشان و طوفان سهمگین وسوسه های دشمنان، محکم ترین رکنی که می تواند آدمی را بسان کوه های استوار محکم و پای برجا از خطرات بی شمار و پی آمدهای فراوان دسیسه های اجانب مصون و محفوظ دارد، دژهای محکم و قلعه های پولادین اسوه ها و الگوهای جاودانه ای است که آئین زندگی ساز اسلام به اقتضای جاودانگی اش برای سلامت، سعادت و کمال پیروان خویش ارائه فرموده است. الگوهای جاودانه ای که وجود اقدسشان خورشیدهای فروزانی است فرا راه بشر برای همیشه تاریخ و فراتر از عرصه ای محدود و زمان و مکانی خاص، تا با کاوش در جای جای زندگی و زوایای وجود پیچیده شان به خواسته های فطری، معنوی و مادی خویش نائل آید.
با نصب العین قرار دادن اسوه های هدایتگر چهارده نور مقدّس - به عنوان کامل ترین و وارسته ترین انسان ها - قدرتمندانه به پا خیزید و با استعانت از ساحت اقدس آن بزرگواران، گام های استوار خویش را بر فرق ابلیس و هوا داران آن مطرود دور از خدا کوبیده و مردانه به پیش روید!
ص: 5
بسم الله الرحمن الرحیم
تکامل و توسعه ی هر جامعه بر پایه ی تربیت صحیح نیروهای آن جامعه امکان پذیر است.
اجرای دستورات تربیتی امامان معصوم علیهم السلام راه گشای مشکلات پدید آمده و خنثی کننده ی تهاجم فرهنگی دشمن خواهد بود.
با توجه به استقبال بیش از پیش جوانان عزیز از فرهنگ اسلام ناب محمدی و توصیه ی مکرر حضرت امام خمینی قدس سره و مقام معظم رهبری - دام ظلّه - بر اهتمام در تربیت با زیر ساخت فرهنگ اسلامی، بر آن شدیم کتاب فرهنگ تربیت را به زیور طبع بیاراییم.
انتشارات
مسجد مقدّس جمکران
ص: 6
درآمدی بر مباحث تربیت
کمال انسان...23
کمال از نظر اسلام...32
مبادی دانش تربیت
الف: مفهوم تربیت...39
ب: تربیت مقدمۀ اخلاق...41
ج: لزوم تربیت...42
گفتار معصومین علیهم السلام...47
د. تربیت و شناخت...53
ه: تربیت برای همه...55
و: آغاز تربیت...56
ز: تربیت مداوم...56
ح: تربیت و محیط فاسد...58
راه بردها و عوامل تربیت
نقش مربّی...63
الف: پدر و مادر...66
وراثت...66
عامل محیطی...71
ب: محیط و اجتماع...74
آموزگاران...77
دوستان و معاشران...84
ص: 7
زمامداران...89
وسایل ارتباط جمعی...90
راه کارهای تربیت
الف: القا و تلقين...95
ب: پند و اندرز...98
ج: تشويق...106
د: انذار...109
ابزارهای تربیت
الف: تقليد...117
ب: الگوها...118
ج: جاذبه ها...123
د: سرگذشت دیگران...127
ه: مسابقات علمی و تربیتی...129
و: تمرین های مداوم...131
حوزه های درونی تربیت
حوزه های درونی تربیت...137
الف: عقل...138
عقل گران بهاترین سرمایه...141
عقل حجّت پنهانی و درونی...141
حیات بشر وابسته به عقل است...142
کمال و فضیلت در عقل است...143
عقل و دین...145
عقل و پاداش و عقاب...146
ص: 8
عقل و تجربه...148
عقل و خواهش های نفسانی...151
نشانه های عقل...154
رشد عقل...161
كمال عقل...163
ب: وجدان اخلاقی و توحیدی...165
تفاوت وجدان اخلاقی و عقل...166
دو راهی وجدان و غرائز...178
گفتار دانشمندان...180
ج: عواطف...186
تفاوت عواطف و عقل...189
ظهور عواطف در کودکان...191
گفتار معصومین علیهم السلام...191
نقش محبّت و دوستی...192
جایگاه سپاسگزاری...195
کنترل عواطف و احساسات...197
د غرائز...200
تفاوت غرائز و انگیزه های فطری...202
ریشۀ غرائز...203
برخی از غرائز مهم...205
حبّ بقاء...205
صیانت نفس...206
حبّ كمال...208
ص: 9
کنجکاوی...209
توان دوستی و قدرت طلبی...211
حبّ لذّت...212
زیبا دوستی...213
مهر طلبی و محبّت خواهی...217
گرسنگی و تشنگی...218
آمیزش خواهی...220
راه کارهای تعدیل غریزه جنسی...224
ازدواج و همسرگزینی...224
عفاف و خویشتن داری...231
کاستن زمینه های انحراف...233
زمینه های بیرونی تربیت
همسر و تربیت
الف: انتخاب همسر...239
ب: حقوق زن و شوهر...244
ج: راه کارهای شاد زیستی...257
پایه گذاری زندگی بر محبّت...257
احترام متقابل...258
اخلاق خوش...259
سپاسگزاری و قدردانی...262
کاستن از توقّعات...263
ص: 10
تقسيم كار...265
پرهیز از عیب جوئی و لغزش یکدیگر...267
خودداری از بدگمانی...269
راز داری...270
سازگاری...270
همیاری...272
اقتصاد و میانه روی...273
تدبیر و مدیریت...274
پرهیز از برانگیختن احساسات...278
د: ریشه های اختلاف...279
ه: بارداری...282
نام گذاری...283
و: تأثیر شیر...286
کودک و تربیت
دوران کودکی...291
الف: هفت سال نخست...292
پرورش عاطفی...294
کودک و لجاجت...298
کنترل محبّت...300
شخصیّت وابسته...304
احیاء شخصیّت...306
تشویق کودکان...308
کودک و بازی...309
ص: 11
کودک و همبازی...309
ب: دوّمین هفت سال...311
اوج آمادگی...311
آموزش مبانی اعتقادی...314
درس مقاومت...315
تمرین کار...317
ج: بدآموزی ها...318
کشمکش های خانوادگی...319
افراط و تفریط ها...320
زشتی گفتار...321
تمتّعات جنسی در مقابل کودکان...323
تبعیض ها...323
نوجوان و تربیت
الف: مسئولیت پذیری...327
ب: احیاء ایمان...329
ج: عقده حقارت...333
انکار واقعیّت...336
تكبّر...337
کم روئی...339
نفاق و دوروئی...341
فروتنی ذلّت بار...342
خودنمائی و دروغ گوئی...342
عیب جوئی...343
ص: 12
انزوا...344
اعتیاد...344
انتقام جوئی...345
انتحار..345
جوان و تربیت
دوران جوانی...351
الف: فرصت جوانی...353
ب: مستی جوانی...357
ج: کنترل غرائز و احساسات...360
د: پاسداری از حرمت جوانان...365
ه: جوان و استقلال...366
و: جوان و تفوق طلبی...368
ز: جوان و تقليد...370
ح: جوان و انتخاب دوست...371
ط: جوان و انتخاب شغل...378
ی: جوان و پدر و مادر...384
یا: جوان و پیوندهای اجتماعی...400
پیوند با خویشان...405
رعایت همسایگان...412
رسیدگی به یتیمان...417
ص: 13
ص: 14
بسم الله الرحمن الرحيم
جهان با همه بزرگی و وسعتش برای انسان خلق شده، آسمان و زمین، خورشید و ستارگان، دریاهای بیکران، حیوانات بی شمار، کوه و دشت و صحرا، همه و همه به خاطر انسان و در راستای گرامی داشت مقام و منزلت آدمی، و برای رشد و تعالی و تکامل او به وجود آمده است.
مکتب های آسمانی خصوصاً مكتب حیات بخش اسلام تکریم و تعظیم شخصیّت انسانی آدمیان را سر لوحه برنامه های زندگی ساز خود قرار داده اند.
شخصیت های بزرگ دینی و رهبران و پیشوایان مذهبی نیز با برخورداری از بینشی واقع بینانه و حرکتی همسو با چرخش نظام عالم تلاش ها و فعالیت های خستگی ناپذیر و بی دریغ خود را با هدف والای ارج نهادن به حیثیت، آزادگی، عزّت، شرف و انسانیّت انسان، و در مسیر تأمین کمال حقیقی و شکوفا ساختن استعدادها و قابلیت های آدمی و تربیت صحیح او متمرکز کرده اند.
پیشرفت های علمی و اختراعات و کشفیات خیره کننده و حیرت انگیز بشر که در پرتو آشنائی با گوشه ای از استعدادهای شگفت انگیز وی، و در سایه تلاش
ص: 15
شبانه روزی و بی وقفه دانشمندان و نوابغ عالم به دست آمده، گرچه ظاهراً به خاطر انسان و در راه تحصیل همین هدف بزرگ بوده است، لیکن با کمال تأسف آن چه که در این میان به عنوان بهای موفقیت های بزرگ آدمی پرداخت گردیده نه جهان و نه موجودات عالم بلکه خود انسان و ارزش والای انسانی اوست!
پیشرفت تکنولوژی و افزایش امکانات رفاهی- که از یک دیدگاه، امری است اجتناب ناپذیر و ریشه در حسّ جستجوگری انسان دارد - دیوار بیگانگی از «خود» را آن چنان استحکام بخشیده، که او را از بهره مندی از فیض یک زندگی انسانی، سالم و مبتنی بر خودباوری و محبّت و عواطف انسانی محروم ساخته است.
مصیبت بزرگ و خانمان سوز بشر امروز این است که خود را فراموش کرده، ارزش انسانی خویش را از یاد برده فضائل انسانی و کمالات معنوی را زیر پا گذارده، و با انحراف از صراط مستقیم واقع گرائی، برای دستیابی به آسایش مادی و رفاه چند صباح زندگی، خود و فرزندان و خانواده خویش را نیز فدای آن ساخته است.
ضایعه اسفبار از خود بیگانگی، پایمال شدن فضیلت های انسانی، فقدان محبّت، و فقر عواطف انسانی به شدت جهان امروز را مورد تهدید قرار داده است. نادیده گرفتن حرمت و کرامت آدمی، ضایع ساختن حقوق انسان ها، رفتارهای تند و آزار دهنده و برخوردهای خشن بیماری های روز افزون روانی بی مهری و یأس و افسردگی و مفاسد فراوان دیگری که همه از فقدان بهداشت روان سرچشمه می گیرد و امنیت و آسایش حقیقی جوامع انسانی را به مخاطره افکنده و متأسفانه و بال نکبت بارش دامنگیر کشورهای اسلامی و در حال توسعه نیز گشته از آثار زیان بار و پی آمدهای شوم از خود بیگانگی و فراموشی فضیلت های انسانی است و اگر برای مسائل تربیتی و امور معنوی آن چنان که شایسته است اهتمام جدّی و سرمایه گذاری شایسته صورت نگیرد عن قريب
ص: 16
است که نه از اسلام و حقایق متعالی معنوی اثری و نه از گسترش حاکمیت اسلامی خبری و از انسانیت و مسلمانی جز نامی باقی نخواهد ماند.
با این همه خواب گران، پهن دشت زمین و گسترۀ جهان را آن چنان فرا گرفته که گوئی نه گوشی است برای شنیدن و نه احساسی برای درک این همه درد!
در جوامع غربی با آن همه گسترش علمی و توسعه امکانات، با این که روان شناسی و امور تربیتی در دانشگاه ها تدریس می شود، به لحاظ فقدان الگوی کامل انسانی، و پذیرش فرضیه تكامل - که طبیعتاً شخصیت والای آدمی و شرافت و ارزش متعالی او را از قلمرو بینش و تجربۀ آنان به دور ساخته - فضائل معنوی و صفات عالی انسانی به کلّی فراموش شده، و نتایج تحقیقات و تجربیات آنان نیز نوعاً با شخصیت حقیقی انسان سازگار نبوده، غالباً در حدّ تئوری باقی می ماند و عملاً آن چه که نقش اصلی را ایفاء می کند توجه به جنبه های مادی و بُعد ظاهری انسان است.
در جوامع اسلامی نیز که تهاجمات فرهنگی و تبلیغات سهمگین و خرد کننده اجانب و غفلت سنگین امت اسلامی از اسوه های بی نظیر انسانی و پیشوایان بی بدیل آسمانی سبب گشته تا مسلمانان هرچه بیشتر از فرهنگ غنی و آداب و سنن مترقی خود فاصله گرفته و حتی آن ها را با راه و روش بیگانگان بیالایند، گرچه تلاش فراوانی برای جبران این خسارت عظیم توسط مربیان بیدار و مصلحان دلسوز صورت گرفته لیکن به جرأت می توان گفت که در قبال شدت نیاز نسل حاضر به پرداختن به این امر حیاتی کاری اساسی صورت نگرفته است.
در عین حال، آمادگی خیل عظیم نوجوانان و جوانان روشن و تشنه کام برای دریافت مبانی صحیح اعتقادی و باورهای ناب معنوی، بذر امید را در دل دست اندرکاران مراکز علمی و مؤسسات فرهنگی، دانشمندان و آگاهان امور تربیتی پرچمداران عزّت و شرف و آزادگی، و بیدار دلانی که قلبشان برای
ص: 17
اعتلای معنوی انسان و سربلندی امت اسلامی می طپد، خصوصاً نخبگان و فرهیختگان حوزه های علمیه و دانشگاه ها افشانده و مسئولیت آنان را در انجام این امر خطیر و به وجود آوردن محیطی امن و جامعه ای سالم در جهت پرورش شایسته استعدادها و بارور ساختن نیکوی قابلیت ها مضاعف می نماید.
با اعتماد و توکل بر پروردگار متعال و استمداد از ارواح ملکوتی پیشوایان معصوم و صاحبان کرامت و فضیلت علیهم السلام و همکاری و همیاری برخی از اساتید گرانقدر بر آنیم که گوشه ای از نیاز بزرگ نسل آگاه خصوصاً دانشجویان عزیز را پاسخگو باشیم.
رساله حاضر «فرهنگ «تربیت»- که به مثابۀ پیش گفتاری است بر کتاب فرهنگ اخلاق و کار تکمیل آن به مراحل پایانی نزدیک می شود - با اسلوبی بدیع به تشریح برخی از آیات و روایات پرداخته باشد که پژوهشگران با مراجعه به مآخذ و تأمل بیشتر در متون و مفاد آن ها بیش از پیش به امر تربیت و امور تربیتی همّت گمارند.
پروردگارا! همت و تلاش ما را در راه بندگی خود قرار ده و نعمت شناخت خود و اولیائت را بر ما ارزانی دار سعی و تلاش ما را در وصول به پیشگاه خود بگمار و سرمایه عمرمان را در راه خود قرار ده.
بار الها ! از فقدان پیامبرمان - که سلام و درود تو بر او و دود مانش باد - و از غیبت اماممان و از دشمنان فراوان و کمی تعدادمان و از فتنه های سخت و غلبه روزگار بر ما به درگاهت شکایت نموده و در انتظار دولت کریمه حضرت مهدی - عجل الله تعالى فرجه الشريف - ثانیه ها را بر می شماریم باشد که هرچه زودتر شاهد طلوع خورشید جهان افروزش باشیم و از پرتو مهر گستر نور ولایت عظمایش هدایت و تربیت یابیم، آمین.
از اساتید و سرورانی که حقیر را در ارائه این خدمت بی مقدار یاری نمودند
ص: 18
خصوصاً برادر گرامی و دوست دانشمندم جناب آقای ناصر غفر اللهى تشكر و قدردانی می نمایم.
اوّل ذی القعدة 1422 - 25 دی ماه 1380
خجسته سالروز میلاد کریمه اهل بیت
حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها
قم - عباس اسماعیلی یزدی
ص: 19
ص: 20
کمال انسان
کمال از نظر اسلام
ص: 21
ص: 22
انسان ذاتاً طالب کمال، و از نقص گریزان است، هر چه در زندگی تلاش کرده سختی آن را بر خود هموار می سازد برای رسیدن به کمال و خوشبختی است. گرچه ممکن است در تشخیص مصداق های آن اشتباه کرده آن را در ثروت یا قدرت و امثال آن بپندارد.
از این رو پیش از هر چیز لازم است بدانیم کمال حقیقی چیست (1) و برای دستیابی به آن چه باید کرد؟ راه خوشبختی کدام است و موانع این راه چیست؟
***
این بحث از قدیم مطرح بوده و پیرامون آن نظریه های مختلفی ابراز شده است:
* جمعی از فلاسفه یونان - پیش از ارسطو - سعادت بشر را در کمالات نفسانی دانسته و آن را در چهار صفت: شجاعت، عفّت، حکمت و عدالت خلاصه کرده، بقیّه صفات نیک را منشعب از این چهار صفت می دانستند. واجد این صفات را سعادتمند می خواندند اگر چه از کمالات جسمانی و سلامت بدن و امور مادی محروم بوده مبتلا به نقص عضو و دیگر امراض بدنی هم باشد.
ص: 23
* مرتاضین نیز که به اصالت نفس معتقدند، سعادت و کمال بشر را تنها به تعالى جهات روحانی و کمال نفسانی دانسته، راه به فعلیت رساندن این قوه را ریاضت ها و مجاهدت های سخت می دانند. آنان بر این باورند که هر چه ریاضت و محرومیت جسمی بیشتر و هر قدر بدن از لذایذ مادی محروم تر باشد تکامل روح بیشتر می شود و این بدان معنی است که ریاضت و آزار جسم و ترک تمایلات رهگذری برای وصول به سعادت و کمال بشری است.
* برخی هم به اصالت نفس عقیده دارند و سعادت حقیقی را در ترقی و تعالی نفس می دانند. ولی نظر به این که تحقق آن را مبتنی بر اموری اعم از نفسانی و جسمانی دانسته اند به بدن هم اندک توجهی ،کرده معتقدند از تمایلات جنسی و خواهش های نفسانی که خارج از حریم سعادت و مشترک بین انسان و حیوان است نیز نباید غافل بود. (1)
در این سه عقیده توجه لازم به جسم نشده و تمایلات مادی مورد بی اعتنائی قرار گرفته است. آنان انسان را از زاویهٔ خاصی مورد نظر قرار داده و از این نکته مهم غفلت کرده اند که بدن مرکب روح است و نفس با همین مرکب به مقصد می رسد. از این رو نابودی بدن و ناتوان کردن آن باعث توقف انسان قبل از رسیدن به کمال خود خواهد شد.
به علاوه به نفس و روح نیز - که سعادت انسان را در تعالی آن می دانند - توجه کامل ننموده و بعضی از مسائل اساسی چون عقیده و اخلاق را با آن توسعه ای که دارد مورد بی مهری قرار داده اند.
در مقابل این سه گروه دنیای کنونی سعادت بشر را در امور مادی خلاصه کند. در نظر اکثر مردم جهان اصالت با تمایلات و لذات و اولویت های مادی
ص: 24
بوده، جهات معنوی سجایای اخلاقی و توجه به روح و انسانیت، مطرود و به دست فراموشی سپرده شده است و چیزهائی از قبیل ثروت، مقام، قدرت و تمایلات جنسی ملاک کمال و خوشبختی شناخته شده به گونه ای که دارنده این امور را انسانی خوشبخت می پندارند. اینان نیز خود به چند دسته تقسیم می گردند:
* برخی دستیابی به منزلت های مادی را که پست و مقام و دارائی و ثروت از جلوه های بارز آن است کمال دانسته تمام توان خویش را در راه به دست آوردن آن به کار می گیرند و در این مسیر از هیچ اقدامی دریغ نکرده و به هر وسیله ای متمسک می شوند تا به گمان خود فردی شایسته باشند و چنان چه به مقام دلخواه نرسند در خود احساس حقارت و پستی می نمایند.
جهان کمونیسم را نیز - که سعادت بشر را در ایجاد جامعه ای بی طبقه دانسته اصالت را به اقتصاد و رفاه نسبی افراد جامعه داده و به طور کلی از مسائل اعتقادی، اخلاقی، فرهنگی و مذهبی غافل، بلکه در صدد مقابله جدی و محوِ هر گونه گرایش معنوی بوده است گرچه امروزه در حال فروپاشیدن است و می رود که جز نامی از آن در کتب باقی نماند - می توان بخش سازمان یافته ای از طرفداران «اقتصاد مداری» به حساب آورد.
آنان تمامی سجایای انسانی و ابعاد گوناگون آدمی را مانع دست یافتن به پندار خویش دانسته با ارکان مهم سعادت بشری که همان فطرت و حرکت معنوی است به ستیز برخاسته بیش از نیم قرن مردم تحت سلطه خویش را از طبیعی ترین نیازهای خود محروم کردند تا جائی که طبق نقل بعضی از محققان بسا عضو یک خانواده در طول زندگی نمی توانست از معتقدات سایر اعضاء خانواده مطلع گردد، و بسا فرزندی که پس از هفتاد سال متوجه اعتقاد مذهبی پدر شده از اقامه نماز او آگاه می گشت!
ص: 25
اگر چه آنان امروزه به پاره ای از جنایات خویش پی برده اند، لکن هنوز وبال دامی که سال ها برای بشر تنیده اند گریبان گیر آنان ،بوده برای رهائی خود از آن درمانده اند و حتی از نظر اقتصادی نیز که رکن اساسی مکتب آن ها محسوب می شد - فرسنگ ها از جهان غرب فاصله داشته، دست گدائی به سوی آنان دراز کرده اند.
با کم ترین شناخت نسبت به حقیقت انسان و نیازها و توانایی ها و استعدادها و مواهب نهفته در او، به بطلان این نوع تفکر و غفلت طرفداران این نظریه ها پی می بریم.
پذیرش این برداشت ها که ناشی از عدم ادراک نیازهای حقیقی انسان است از یک سو آدمی را از پیگیری اهداف بزرگ معنوی و حرکت در مسیر کمال انسانی باز می دارد، و از سوی دیگر استعدادهای عالی او را که آفریدگار جهان برای تعالی وی در وجودش به ودیعه گذاشته به ورطهٔ خواسته های ذلت بار حیوانی سوق می دهد و با استمرار پیگیری اهداف صرفاً مادی تا آن جا پیش خواهد رفت که یک باره روح و جان و دل و اندیشه و روان خویش را به پرتگاه انحطاط و ابتذال بکشاند که به تعبیر قرآن کریم همچون چار پایان بلکه پست تر از آن ها خواهد شد.
﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُون﴾ (1)
«آنان همچون چارپایانند بلکه گمراه تر زیرا قوه ادراک دارند و به کار نمی برند آن ها همان غافلانند».
از سوی دیگر نادیده گرفتن امور مادی که در جای خود برای رسیدن به کمال و سعادت ضروری و مؤثر است - خود نوعی دور شدن از واقعیات عالم خلقت و غفلت از جنبه های دیگری از نیازهای انسان است مال و منالی که در عالم
ص: 26
طبیعت می تواند وسیله رفع نیازهای مادی انسان در حدّ اعتدال و کفاف باشد و قرآن آن را پایه و زیر بنای حیات مادی آدمی شمرده، (1) چگونه می تواند به طور كلی از صفحهٔ نیازمندی های زندگی انسان محو گردد؟
رخی هم بشریت را تنها از پشت عینک تمایلات جنسی مشاهده کرده اند و تمام شئون مذهبی و اخلاقی بشر را نادیده گرفته حتی مهر مادری را از این دیدگاه می نگرند و معتقدند: بشر باید در ارضای شهوات، مثل سایر حیوانات آزاد باشد.
مثلاً فروید با این که غرائز انسان را به دو دسته (غریزه صیانت ذات و غریزه جنسی) تقسیم می کند ولی آن چنان به شهوات جنسی اصالت بخشیده که علاوه بر زیر پا گذاشتن همۀ حقایق انسانی، حتی غریزه حب ذات را هم که خودش پذیرفته فراموش می کند.
گرچه بعضی از ناملایمات روحی و پرخاشگری ها به ناکامی در غریزه جنسی مربوط می شود، اما بشر در آن خلاصه نمی گردد تا تمام غرائز نهفته در او نادیده گرفته شود.
اینان نیز اگر کم ترین توجه را به نیازها و استعدادها و جهات مختلف و ابعاد گوناگون انسان معطوف می داشتند این چنین به ذبح حقیقت و ضایع کردن عالم انسانیت نمی پرداختند و انسان را تا این حد حقیر و بی مایه معرفی نکرده و هرگز هر اختلال روحی را مستند به غریزه جنسی نمی پنداشتند.
شناخت علمی هر پدیده ای - چنان که تمام دانشمندان به آن معتقدند - مبتنی بر واقع بینی و دقت در واقعیت خارجی آن پدیده است، نه پرداختن و پر و بال دادن به خیالات و توهمات دور از واقعیت.
ص: 27
حرکت سیل آسای قشر عظیمی از دنیا پرستان به طرف ارضای تمایلات جنسی، نه تنها حکایت از انحصار غرائز انسانی به این غریزه نمی کند بلکه چه بسا مشاهده می شود که خود این گرایش ها و خواسته ها و تمایلات فدای خواسته بزرگ تری مانند رسیدن به ریاست و دست یافتن به جاه و مقام می گردد.
آیا مشاهده آمار جنایات و جرایم سرسام آور جهان غرب که ناشی از همین حرکت غیر منطقی و نتیجه طبیعی اصالت دادن به ارضای بی چون و چرای شهوات نفسانی است - مؤیّد نادرستی بی مهری نسبت به فضایل معنوی و بی اعتنائی به استعدادها و غرائز عالیه انسانی، و برخاسته از همین تفكّر شوم و دور از واقع نیست؟
متأسفانه ممالک اسلامی نیز از این گرفتاری ها و تیره روزی ها برکنار نبوده کورکورانه از آنان پیروی کرده و حقایق و فضایل و معنویات خود را به دست فراموشی سپرده اند.
* گروهی دیگر نیز که زرق و برق ثروت و مقام چشم آن ها را کور نکرده تا اندازه ای به بی ارزشی اندوختن مال و رسیدن به پست و مقام پی برده و از تنگنای دیدگاه های مختلفی که آدمی را به پایین ترین سطح فرومایگی و پستی تنزّل داده، رها گشته اند دچار علم زدگی شده کمال و سعادت انسان را منحصراً در گرو دانش و علوم روز دانسته می گویند هر انسانی که بیشتر به حقایق هستی آگاه باشد کامل تر خواهد بود همۀ شرور و نقایص ناشی از جهل و نادانی، و همه خوبی ها در آموزش دانش می باشد.
تردیدی نیست که دانش بشری یکی از مهم ترین دستاوردهای انسان در طول حیات چند هزار سالۀ خود محسوب می شود هیچ کس نمی تواند منکر ارزش و فضیلت علم و دانش شود و هیچ قدرت و مکتب و فرقه ای نمی تواند مانع
ص: 28
پیشرفت حیرت انگیز این پدیده شگفت آور گردد، چرا که؛ تحقیق و فراگیری علم ریشه در کنجکاوی و حسّ جستجوگری - که از واقعیت های غریزی و طبیعی انسان است- دارد.
از این رو اصل پیگیری علوم و تحقیق و جستجو و دقّت در کنار زدن پرده های جهل از رازهای عالم طبیعت و اکتشافات و اختراعات بشری، مقبول خاص و عام بوده و مورد پذیرش همۀ ادیان الهی و آئین های آسمانی است، لیکن سخن در نظریه کسانی است که تمام کمال و سعادت را منحصراً در کشف رموز عالم طبیعت پنداشته اند.
تردیدی نیست که کشفیات و اختراعات و پیشرفت های علوم نیز همچون بسیاری از پدیده های مادی بشر به نوبۀ خود در رسیدن انسان به کمال و سعادت می تواند مؤثر باشد لکن کمال و سعادت نهایی و ابدی در این ها خلاصه نمی گردد.
همچنان که پیشرفت علم طب توانسته است از بسیاری از مرگ و میرهای زودرس پیشگیری کند، بهره وری صحیح از امکانات اطلاع رسانی جهت بالا بردن سطح آگاهی مردم و مطلع شدن از حوادث ناگهانی مانند سیل و زلزله و قحطی و... و استفاده از وسایل حمل و نقل سریع برای کمک رسانی به نیازمندان، و نیز بهره برداری از دانش و فنّ سد سازی جهت مهار و ذخیره آب ها که در گذشته به طور بسیار محدود در سطح ایجاد آب انبارها انجام می گرفت و سود جستن از امکانات صنعت چاپ جهت نشر حقایق و رشد فرهنگی انسان ها و بالاخره استفاده از تجهیزات جنگی در مقابله با تهاجمات زیانبار دشمنان و دفاع از مؤمنین و مظلومان و صدها نمونۀ دیگر از جمله نتایج سودمند دانش بشری محسوب می شود که هر یک به نوعی می تواند در سرعت رشد و تعالی و سعادت و کمال انسان نقش داشته و مؤثر باشد.
ص: 29
تمام کسانی که برای انسان خط مشی تعیین کرده اند تنها به بعضی از ابعاد انسان توجه نموده اند.
مکتب های غیر الهی که از سوی حکیمان و اندیشمندان و دلسوزان جوامع بشری ارائه گردیده و هدفشان طرح و عرضۀ برنامه هائی جهت تشکیل جامعهٔ مدنی و تنظیم حیات اجتماعی و بهبود زندگی دنیوی است، بزرگ ترین ظلم را در حق انسان و انسانیت روا داشته اند.
کمال انسان از نظر بنیان گذاران این مکتب ها خواهی نخواهی عبارت است از دستیابی به یک سلسله علوم و فنون و آداب و سنن و قوانین و مقررات تجربی برای بهزیستی اجتماعی.
و چه ظلمی بزرگ تر از این که انسان و مقام و منزلت او را در توده ای از آب و گل خلاصه نماییم!
چطور است که برای بهره وری از یک دستگاه جدید التأسیس از کتاب راهنما و یا بروشوری که سازنده آن نوشته یا از مهندسی که تربیت شده اوست کمک می گیرند با این که آن تنها یک دستگاه مادی است و دیگران هم می توانند بوسیله تجربه با کیفیت کار آن آشنا شوند اما این اصل را در مورد انسان به کار نمی گیرند.
وقتی سؤال می شود انسان چیست؟ او را «موجود ناشناخته» می نامند، ولی وقتی پرسیده می شود چه باید بکند تا به سعادت برسد؟ برای او نسخه ها می پیچند و طومارها می نویسند.
آنان که هنوز حتی تمام جهات مادی انسان را هم در نیافته اند، چگونه می توانند تشخیص دهند که مثلاً چه عملی برای بعد از مرگ او مفید است؟
اگر زندگی بشر منحصر به این جهان نیست طبعاً دستور العمل هایی که برای سعادت او داده می شود نیز باید - گذشته از در نظر گرفتن تمام جهات روحی
ص: 30
و جسمی اش - با ابعاد زندگی او در عالم دیگر نیز موافق و همسو باشد.
بنا بر این، علیرغم پیشرفت های حیرت انگیز و موفقیت های چشمگیر علمی، انسان در زمینهٔ قانونگزاری بسیار ناتوان است پایش لنگ و دستش کوتاه!
از نظر اسلام جميع مخلوقات در جهت کمال و رشد و تعالی و هدفی که ایده آل آن هاست هدایت فطری شده اند آیات قرآنی نیز با بیان های مختلف بدین معنا اشاره دارد مثل آیه شریفه ای که می فرماید:
﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى﴾ (1)
«پروردگار ما همان است که همۀ اشیاء را نعمت حیات بخشیده، سپس هدایت (تکوینی) را بر ایشان مقرر فرموده است».
انسان نیز مانند سایر مخلوقات بر اساس فطرتی که او را به سوی تکمیل نواقص و رفع حوائجش فرا می خواند آفریده شده لکن به واسطه وجود اختیاری که در نهاد او به ودیعت گذاشته شده و به خاطر نیازها و احتیاجات تکوینی بیشتری که دارد نمی تواند همۀ نواقص خود را به تنهائی تکمیل نماید بلکه کمال کامل و حقیقی انسان از دیدگاه اسلام مستلزم تعاون و همکاری و مساعدت های فراوانی است که از مسیر ازدواج آغاز و با مشارکت و تلاش جمعی در رفع موانع حیات انسانی و تأمین نیازهای عامه و ایجاد زمینه تشکیل محیطی سالم برای رشد و تعالی انسان ها امکان پذیر می گردد.
و در این مسیر نیازمند اصول و قوانینی است علمی و محتاج راه و روش و سننی است عملی که از قابلیت ها و خواسته های نهادینه شده او ریشه گرفته،
ص: 31
پاسخگوی احتیاجات حقیقی او باشد و این همان مفاد و محتوای کلّی ادیان الهی است و فطری بودن دین نیز می تواند به معنای همسویی و موافقت اصول و احکام اسلامی با فطرت توحیدی انسان باشد :
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّين حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ (1)
«پس روی خود را به سوی این دین حنیف کن (با اعتدال کامل و توجّه تمام به دین، اقبال نمای که مطابق است) با همان فطرت و سرشتی که خداوند، مردم را بر آن سرشت آفریده است».
طرز تفکّر افراد اجتماع - درباره حقیقت زندگی دنیا و بینش آنان درباره آغاز و پایان جهان - به هر شکلی باشد سنت هایی که در آن اجتماع وضع می شود همان گونه شکل می گیرد.
و به عبارت دیگر؛ صورت و شکل زندگی با اختلاف در اصول اعتقادی مختلف می گردد.
از دیدگاه اسلام، انسان هدف و غایتی ندارد مگر سعادت و کمال، و خوشبختی و کمال جز برآورده شدن نیازهای حقیقی و به فعل رسیدن قوا و استعدادها و مقتضیات واقعی او چیزی نیست
گرچه حرکت به سوی کمال و سعادت حتی در محیط های ناسالم و غیر شایسته نیز امکان پذیر است و بسیاری از اولیای الهی در آلوده ترین جوامع بشری توانسته اند به عالی ترین مراحل کمال نائل گردند لیکن تحقق کمال و سعادت برای نوع انسان ها تنها در صورتی میسر است که اجتماعی صالح برپا گردد، اجتماعی که در آن سنت ها و قوانین صالح و منطبق با خواسته ها و نیازهای حقیقی انسان حکومت کند و این جز در سایه اعتقاد به اصولی علمی و
ص: 32
پای بندی به سنت ها و روش های عملی نشأت گرفته از وحی - که منطبق و هم جهت با سیر تکاملی تکوین و همسو با خواسته های فطری بشر است - میسر نیست.
سعادت و کمال حقیقی انسان در گرو شناخت درست، کامل و واقع بینانه اوست. از اینرو اسلام معتقد است تنها خالق انسان که آگاه به تمام جنبه های روحی و جسمی اوست باید برای کمال وی برنامه ریزی نماید.
اسلام با واقع بینی و بر اساس فطرت و از طریق وحی، با استمداد و استخدام عقل و با توجه به ابعاد مختلف معنوی و مادی انسان و با عنایت به خواسته های فطری و نیازهای روحی و جسمی او با ارائه برنامه های عملی متناسب و تشریع قوانین هماهنگ با تکوین، مردم را به ایمان به خدا و پذیرش دعوت انبیا، و اعتقاد به روز جزا فرا خوانده و ضمن تعالیم عالیه خود بر تطهیر نفس از ناپاکی ها و پلیدی ها و تخلّق به اخلاق پاک و صفات عالی انسانی تأکید و سفارش فراوان نموده است.
در عین حال، ضمن دعوت به پرهیز از هرگونه افراط و تفریط در مسیر اصلاح نفس او را از لذایذ طبیعی که از خواسته های فطری بشر است، محروم نگردانیده است. (1)
ص: 33
لكن با محاسبه صحیح نیازهای واقعی انسان بهره بردن از مظاهر لذت بخش دنیوی را تا آن جا که تار و پود سعادت او را بر باد ندهد و جامعه را به ناپاکی و پلیدی نکشاند مجاز شمرده است.
اسلام سعادت بشر را در گرو برآورده شدن تمام نیازهای اعتقادی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، فردی و اجتماعی انسان دانسته در عین تأکید فراوان بر اهمیت امور معنوی و ایمان و اخلاق و فضایل انسانی به جنبه های مادی و طبیعی بشر نیز توجهی خاص مبذول فرموده پیروان خود را به فعالیت های اقتصادی و به کارگیری نیروی انسانی و بهره برداری از ذخایر طبیعی برای رفع نیازهای مادی و تأمین سلامت فرد و جامعه دعوت نموده است و در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿الكادُّ عَلَى عِبَالِهِ (مِنْ حَلالٍ) كَالْمُجَاهِدِ فِى سَبِيلِ اللهِ﴾ (1)
«کسی که برای (تحصیل معاش) خانواده اش از راه حلال کوشش و فعالیت کند همانند مجاهد در راه خداست».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿ مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ یَکُونُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ فِی عِدَادِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ یَأْخُذُ ثَوَابَ اَلْأَنْبِیَاءِ﴾ (2)
کسی که از دست رنج خود استفاده کند در قیامت در زمرۀ انبیا محشور گردد و پاداش آنان به او داده شود».
ص: 34
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند:
﴿مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللهُ﴾ (1)
«کسی که آب و خاک (منابع طبیعی) در اختیار داشته باشد (ولی نیروی انسانی خود را به کار نبندد) و با تهیدستی بگذراند خداوند او را از (رحمت) خود دور کند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«اگر ساعت انقراض عالم و قیام قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهال درختی باشد چنان چه به قدر کاشتن آن فرصت دارد آن را بکارد». (2)
ابن عبّاس گوید: هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به کسی التفات می نمودند، و مورد توجّه آن حضرت قرار می گرفت سؤال می کردند:
«آیا شغلی دارد؟ اگر جواب منفی داده می شد، می فرمودند: از چشم من افتاد. و چون از سبب آن سؤال می شد می فرمودند: اگر مؤمن شغلی نداشته باشد دینش را وسیله امرار معاش قرار می دهد». (3)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿الْعِبَادَةٌ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ نِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ الْحَلَالِ﴾ (4)
«عبادت ده جزء است نه جزء آن در طلب روزی حلال است».
ص: 35
ص: 36
مفهوم تربیت
تربیت مقدمۀ اخلاق
لزوم تربیت
گفتار معصومین علیهم السلام
تربیت و شناخت
تربیت برای همه
آغاز تربیت
تربیت مداوم
تربیت و محیط فاسد
ص: 37
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«اگر از عمرت تنها دو روز باقی مانده، یک روزش را برای فراگیری ادب و تربیت اختصاص بده تا به هنگام مرگ از آن یاری بجویی.»
ص: 38
تربیت به معنای پرورش دادن و پروراندن است. و پروراندن هر چیزی به کمال رساندن آن است تا تمام قابلیت های آن شکوفا گردد.
بنا بر این معنا، پرورش دادن گیاهان برای رسیدن به رشد مطلوب، نوعی تربیت محسوب می شود. و تربیت انسان پرورش دادن جسم و روح اوست به گونه ای که به کمال شایسته خود برسد.
به عبارت دیگر: تربیت در انسان به معنای فراهم آوردن زمینه رشد و پرورش استعدادهای درونی و قوای جسمانی و روانی او برای وصول به کمال مطلوب است. و این کار در واقع عملی است آگاهانه با هدف رشد دادن، ساختن، دگرگون کردن و شکوفا نمودن استعدادهای مادرزادی بشر.
هر مکتبی بر اساس هدفی که دارد طرح تربیتی مخصوصی را دنبال می کند و بر اساس اغراض و هدف های خود انسان را برای وصول به آن اهداف در خدمت می گیرد. از این رو تعریف تربیت در اصطلاح هر مکتبی از دیدگاه آن مكتب نسبت به انسان است.
مکتب هائی که طرح تربیتی دارند، به خاطر عدم شناخت ابعاد مختلف آدمی به تمام استعدادهای او توجهی نکرده بلکه منکر عمق و وسعت ابعاد وجودی انسان هستند. تنها مکتب اسلام است که به همۀ جنبه ها و ابعاد و استعدادهای گوناگون انسان توجه کامل نموده است.
تربیت از دیدگاه اسلام ایجاد زمینه رشد در جنبه های مختلف عقلی فکری
ص: 39
اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، روانی، فرهنگی اجتماعی و سیاسی و ارائه راه درست اندیشیدن و نیکو زیستن - به گونه ای که آدمی را از مرحله حیوانیت به مرتبۀ کامل انسانی برساند - می باشد.
به بیانی دیگر: تربیت به معنای فراهم آوردن زمینه فکری برای به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای نهفته آدمی و تعدیل غرائز در جهت رساندن انسان به هدف نهایی خود - که مقام قرب خداوند و خلیفة اللهی است - می باشد.
نظرات تربیتی اسلام محدود به رفتار شخصی انسان در زندگی نیست بلکه جميع مسائل فردی و اجتماعی را بر اساس فطرت و ارزش های واقعی انسان مد نظر دارد و برای تمام ابعاد پیچیده او - که روان شناسی غرب به جهت عدم آگاهی به حقیقت انسان از آن طفره رفته - در چارچوب فرامین الهی طرح و برنامه عملی دارد و تنها به فرضیه و تئوری قناعت نکرده بلکه با ارائه الگو (و سرمشق های تضمین شده از انسان های ساخته شده به دست خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله) او را در راه کمال و تعالی خود یاری کرده راه او را هموار و تسهیل می نماید.
امّا در روان شناسی تربیتی غرب تنها بر پایۀ رفتار انسان و بر اساس تجربه کندوکاو می شود.
روان شناسان غربی رفتار انسان را از دوره جنین بررسی و ریشه روانی آن را با متدهای نجربی و علمی تحقیق کرده و تئوری های خود را در آزمایشگاه های روانی مورد آزمایش قرار می دهند ولی نتیجه اکثر آزمایش ها با شخصیت حقیقی انسان سازگار نیست زیرا شخصیت والای انسان در محیط تحقیقاتی روان شناسی و تربیتی غرب تنزل کرده و به جهت تلقی نادرست آنان از انسان به عنوان حیوانی تکامل یافته شرافت آدمی و ارزش های متعالی او نادیده گرفته می شود.
ص: 40
روان شناسی غرب در عین حال که ریشۀ روانی مشکلات و جرایم بی شمار می داند جوامع خود را در کاستی ارزش های شخصیتی انسان می داند و حتی نمونه های فراوانی هم در این زمینه ارائه می دهد به طوری که اگر از یک مربی غربی سؤال کنیم: برای تربیت انسان متعهد و مسئول چه باید کرد؟ با قاطعیت می گوید: «باید شخصیت او را در خانواده و مدرسه و جامعه بالا برد» ولی عملاً به جهت عدم شناخت انسان در کانون های علمی و تحقیقاتی و روانکاوی، شخصیت انسان را تا حد یک حیوان پایین می آورد.
از آن بدتر در جوامع کمونیستی است که انسان تا حدّ یک مهره تنزل می یابد. در فرهنگ شرق همۀ اصالت ها به جامعه داده می شود و انسان در مقابل اهداف اجتماعی قربانی ،گشته تمام ارزش های والای او به عنوان ره آورد استعمار پامال می گردد، و به اخلاق و طرح های تربیتی که متناسب با شأن انسان و روحیات و نیازهای اوست از این دریچه نگاه می شود. و بر همین اساس بدون در نظر گرفتن ارزش های اخلاقی و تربیتی او را به صورت ماشینی متحرک و خالی از هرگونه احساس و عواطف انسانی به خدمت می گیرند.
همان طور که قبلاً نیز یادآور شدیم در تربیت معنای پروراندن و سرایت دادن لحاظ شده در حالی که اخلاق حاصل تربیت و نتیجه آن است.
و به بیانی دیگر: مجموعه ملکات نفسانی و خصایص روحی و فضایل و صفات عالیه انسانی که به صورت ملکات راسخه در نفس در آمده، و مهم ترین ثمره تربیت صحیح می باشد، اخلاق نیکو نامیده می شود.
البته همان گونه که تخلّق به صفات نیکو نشأت گرفته از تربیت صحیح اسلامی است، صفات ناپسند و رذائل قبیح حیوانی نیز که به عنوان اخلاق سوء نامیده
ص: 41
می شود زاییده دوری از برنامه های تربیتی صحیح و یا نتیجه تربیت بر اساس برنامه های غیر منطبق با فطرت انسان است. (1)
تبيين مباحث اخلاقی و بررسی صفات پسندیده و خصلت های ناروا را به رسالهٔ فرهنگ اخلاق وا می گذاریم.
از اصلی ترین عوامل رشد و تعالی و سعادت انسان دو عامل تربیت و وراثت است که نادیده گرفتن هر یک از این دو عامل به معنای انکار واقعیت به حساب خواهد آمد در عین حال تربیت تا آن اندازه در تحقق سعادت انسان مؤثر است که در بسیاری از موارد وراثت را نیز تحت تأثیر قرار داده، نقش آن را خنثی ساخته آثار صفات موروثی را زایل می سازد.
از این رو تربیت را باید یکی از ارکان مهم سعادت برشمرد، (2) و این مسأله را نباید تنها در دایرهٔ محدود فرد خلاصه نمود بلکه سعادت فرد و جامعه منوط به تربیت است.
قیام پیامبران الهی و تعالیم ادیان و اقدام حکیمان در مورد تربیت انسان و جميع اقدامات سازمان های تربیتی و اصلاحات اخلاقی در جوامع بشری، دلیل روشنی بر تأثیر پذیری نفس انسان و دگرگونی صفات وراثتی در پرتو تعلیم
ص: 42
و تربیت است.
اگر جمیع خصلت های موروثی ثابت و غیر قابل تغییر بود ارسال انبیا و برنامه های تربیتی آنان و همت و توجه آن بزرگواران به امر تربیت پیروان خود امری عبث و بیهوده به شمار می رفت
تربیت از امور ضروری و حیاتی انسان است به طوری که انسان فاقد تربیت فاقد همه چیز است. بنا بر این برای به وجود آوردن جامعه ای سالم و برخورداری از نیروی انسانی لایق و افراد وظیفه شناس باید به تربیت کودکان و نوجوانان همت گماشت و آنان را برای آینده آماده ساخت.
هرگز نباید انتظار داشت فرزندانی که از تربیت صحیح برخوردار نشده اند افراد صالحی به بار آمده برای جامعه سودمند و مفید باشند.
برنامه انبیا این است که از راه تربیت صحیح مردم را تحت مراقبت های عملی و معنوی قرار داده آنان را به راه سعادت و کمال انسانی رهبری کنند تا استعدادها و فضایل درونی افراد را از قوه به فعل درآورند.
گرچه فرزندی که از پدر و مادر پاکدل و با فضیلت پدید آمده زمینه های مساعد برای کسب صفات پسندیده دارد ولی اگر او را از کودکی در محیطی فاسد و یا به دست افرادی آلوده بسپارند، سرانجام فردی فاسد و نالایق خواهد شد.
همچنان که بسا ممکن است فرزندانی از پدران و مادران پلید و منحرف متولّد شده، و حتی صفات موروثی در آنان زمینه های نامطلوبی را به وجود آورده باشد ولی اگر در محیطی مناسب و تحت تربیت مربیان شایسته ای قرار گیرند، افرادی خوب، متعهد و بافضیلت به وجود آیند.
انسان با داشتن ویژگی ها و ممیزاتی از سایر موجودات جدا می شود. حیوانات برای وصول به کمالات نوعی خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند و غرائز و ابزارهای متناسب با شرایط زندگی که خداوند به هر یک از آن ها عطا فرموده،
ص: 43
به طور منظم و خودکار در پرتو هدایت تکوینی در تمام مراحل زندگی آن ها را یاری و رهبری می کند و هر کدام مسیر تکامل نوعی خود را که رشد جسمانی است به درستی می پیمایند.
ولی بشر نیازمند تعلیم و تربیت است و اگر از آموزش و پرورش صحیح بهره مند نباشد به کمال لایق انسانیت نرسیده استعدادهای درونیاش شکوفا نمی گردد.
البته قسمتی از برنامه های زندگی انسان با هدایت تکوینی خداوند اداره می شود و همانند سایر حیوانات احتیاج به معلم و مربی ندارد، چنان که برای حس گرسنگی، تشنگی، میل به خواب و درک تمایل جنسی محتاج به آموزگار و مدرسه نیست.
لیکن در باطن انسان استعدادها و قابلیت هایی نهفته است که در هیچ حیوانی وجود ندارد، و همین قابلیت هاست که در مراحل علمی او را بر جهان طبیعت حاکم می کند و در مدارج معنوی و ایمانی او را به اوج کمال انسانیت می رساند.
البته این سرمایهٔ عظیم در باطن بشر به صورت قابلیّت و استعداد است، و خود بخود ظاهر نمی شود و تنها در پرتو تعلیم و تربیت است که از قوه به فعلیت می رسد. اما تخلّق به اخلاق پسندیده و تربیت اخلاقی تنها با صرف آموختن علم اخلاق میسور نیست و این نه به معنای انکار نقش حیاتی علم اخلاق در جهت ایجاد بینش صحیح اخلاقی و نادیده گرفتن نقش آن در تعلیم راه و رسم خودسازی است، بلکه در عین حالی که هرگونه تحوّل اخلاقی را در پرتو بصیرت و آگاهی می دانیم اما طی مراحل و منازل گوناگون تربیت اخلاقی، (و به عبارتی دیگر؛ افزایش مراتب و درجات قلبی جهت دستیابی به شایستگی لازم برای تقرب به خدا) نیازمند تلاشی است عملی و خستگی ناپذیر و مستلزم جهادی
ص: 44
است پیگیر و مداوم و محتاج مبارزه ای پیوسته با رذایل و خصلت های حیوانی می باشد.
خلاصه؛ بشر گرچه قسمت مهمی از فعالیت های گوناگون قوایش بر اساس هدایت تکوینی استوار است و احتیاج به آموزگار و راهنما ندارد، ولی بخش عظیمی از آن باید از راه تشریع و تعلیم و تربیت اداره شود و به همین جهت انسان بر خلاف سایر جانداران می تواند پیشرفت کرده مراحل کمال خود را بر طی نماید و یا در مسیر انحراف و سقوط قرار گرفته عقب گرد کند، بنده ای شاکر یا سرکشی کافر باشد.
البته عوامل دیگری نیز لزوم تربیت در انسان را ضروری می سازد از جمله این که: بشر متشکّل از دو بعد روح و جسم بوده و دارای دو جنبه ملکوتی و حیوانی است. خداوند در نهاد او قوای عقلانی و شهوانی قرار داده؛ اگر عقل بر او حکومت کرد و جنبه ملکوتی و روحانی را مقدم داشت از ملائکه پیشی گیرد و اگر شهوت بر او حاکم گردد و جنبهٔ جسمانی و حیوانی او غالب شود از حیوانات پست تر می گردد (1) و از همین جاست که انسان احتیاج به تربیت دارد تا جنبه ملکوتی او غالب آمده عقل حاکم بر وجود او گردد.
ص: 45
از سوی دیگر خواسته های حیوانات محدود است. حیوان وقتی به شهوت یا طعمه ای رسید و به اندازه احتیاج استفاده کرد قانع شده، به کناری می رود، ولی انسان از جنبه روحانی و حیوانی بی نهایت و پیوسته طالب کمال بالاتر و قدرتی افزون تر می باشد.
اگر وسایل همه گونه شهوات برای او مهیا باشد ارضا نمی گردد. از این رو باید تربیت شود تا بسان ترمزی او را از حرص و آز و سایر صفات مذموم باز دارد و گرنه مبدل به حیوانی وحشی و درنده می شود که از هیچ اقدامی برای دستیابی به امیال و خواسته های نامشروع خود فروگذار نخواهد کرد. همان گونه که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
﴿مَنْهُومَانِ لا يَشْبَعَانِ : طَالِبُ دُنْيَا وَ طَالِبُ عِلْمٍ﴾ (1)
«خواهان دنیا و علم دو حریص اند که سیر نمی شوند»
انبیا و رهبران دینی و مربیان لایق می خواهند از راه اصلاح صفات و تربیت صحیح علاوه بر به فعلیت رسانیدن استعدادها و شکوفا نمودن فضائل درونی، صفات قابل تغییر انسان ها را تحت مراقبت قرار دهند تا در مسیر زندگی از صراط مستقیم خارج نشوند و سرمایه های پرارزش موروثی خود را در اثر تربیت های بد از دست ندهند و آن چه از صفات نیک دارا نیستند کسب نمایند و کسانی را که پیشینیان آن ها آلوده و دارای صفات ناپسند بوده اند و از آنان زمینه های پستی و ناپاکی را ارث برده اند با تربیت های صحیح تدریجاً استعدادهای نادرست و تمایلات نامطلوب آن ها را خاموش کرده و به وسیلهٔ تعالیم سودمند و تمرین های مفید، فضیلت و پاکی را در آن ها زنده نمایند.
ص: 46
مسألۀ تربیت همواره مورد توجه اولیای دین بوده و ضمن روایات فراوانی آن را مورد اهتمام و تأکید قرار داده اند. برخی از آن ها را یادآور می شویم:
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿خَیْرُ مَا وَرَّثَ اَلْآبَاءُ اَلْأَبْنَاءَ اَلْأَدَبُ﴾ (1)
«بهترین ارث پدران برای فرزندانشان ادب و تربیت است».
همچنین می فرمایند:
﴿مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نُحْلاً أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَنٍ﴾ (2)
«پدر، هیچ هدیه و بخششی را به فرزندش عطا نکرده که برتر از ادب و تربیت نیکو باشد»
نگهداری اعضا و جوارح از حرکات و گفتار ناپسند و رعایت احترام شایسته و حفظ شئون و حدّ و منزلت افراد را «ادب» گویند. در روایات نیز علاوه بر این معنی گاهی به معنای «تربیت» - که راه رسیدن به این کمالات می باشد- و یا «آداب شرعی» به کار رفته است.
همچنین آن بزرگوار می فرمایند:
﴿عُدْمُ الْأَدَبِ سَبَبُ كُلِّ شَرِ﴾ (3)
«فقدان ادب و تربیت سبب و ریشۀ هر شرّ و بدی است».
پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:
ص: 47
﴿ أَدَّبَنِی رَبِّی بِمَکَارِمِ اَلْأَخْلاَقِ﴾ (1)
«پروردگارم مرا به اخلاق کریمانه و خوی ها و روش های نیکو تربیت نمود.»
هر قدر مقام و منزلت شخص بالاتر باشد، مستلزم مربی لایق تری است تا جائی که برای وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی جز ذات اقدس خدای متعال شایسته تربیت نیست.
تربیت یافتگان مکتب توحید به خوبی از نقش استاد و مربی و تأثیر او در روح و جان آدمی واقف اند از این رو مربیان بزرگ اخلاق، بیش از هرچیز به این مسأله توجه کرده و دست پروردگان خود را از تبعیت و پیروی از مربیان نا اهل برحذر می دارند.
رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
﴿مَنْ رَبّى صَغِيراً حَتَّى يَقُول لا إله إلا الله لَمْ يُحَاسِبْهُ الله﴾ (2)
«هرکس طفلی را تربیت کند تا " لا اله إلا الله" بگوید خداوند از او حساب نخواهد کشید».
این حدیث شریف ضمن این که اهمیت تعلیم و تربیت کودکان را یادآور می شود، متذکر ارزش کار بزرگ کسانی است که برای بالا بردن سطح علمی و دینی مردم با کار فرهنگی و اقدامات خستگی ناپذیر خود همّت گمارده و در این راه تلاش و کوشش می نمایند.
حضرت علی علیه السلام ضمن سفارش خود به امام حسن علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ، مَا الْقِي فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ،
ص: 48
فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ﴾ (1)
«دل نورس و نوجوان، بسان زمین ناکشته ای است که هر چه در آن افشانده شود بارور می گردد بدین جهت پیش از آن که دل تو سخت شود و عقلت به اندیشه های دیگری مشغول گشته (و زمینۀ تربیت در تو از بین برود) به ادب و تربیت تو مبادرت نمودم».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنْ أَجَلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ، فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمٍ مَوْتِكَ ... ﴾ (2)
«اگر از عمرت تنها دو روز باقی مانده یک روزش را برای فراگیری ادب و تربیت اختصاص بده تا به هنگام مرگ از آن یاری بجویی».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿أَكْرَمُوا أَوْلادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آذابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ﴾ (3)
«فرزندان خویش را گرامی بدارید و آن ها را نیکو ادب و تربیت کنید تا خداوند شما را بیامرزد».
شخصیت انسان در دامان پدر و مادر و محیط و مربّی شکل می گیرد. کودکی که در محیط خانه دائماً تحقیر می شود و در معاشرت ها از اطرافیان خویش رفتاری که شایسته ساختن شخصیتی والاست نمی بیند هرگز انسانی گران قدر و با شخصیت نخواهد شد.
از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در این حدیث شریف با فرمایش کوتاه و گهربار خویش این نکته را یادآور شده می فرمایند: با رفتار نیکو و تربیت صحیح
ص: 49
و برخوردی شایسته، آنان را گرامی بدارید تا علاوه بر ساختن افرادی صالح و گرانمایه، خداوند متعال گناهان شما را ببخشاید.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند که فرمودند:
«حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری عبور کرده، ملاحظه فرمود که صاحبش را عذاب می کنند. سال بعد مجدّداً عبور آن جناب بر آن قبر افتاده، متوجه شدند که عذاب از او مرتفع گردیده است. حضرتش عرضه داشت: پروردگارا ! سال گذشته بر این قبر گذشتم، صاحبش در عذاب بود و اکنون عذابی ندارد؟ خداوند بر او وحی فرستاد که وی را فرزند صالحی بود که به حد رشد رسیده راهی را اصلاح کرد و یتیمی را پناه داد و سرپرستی نمود. به خاطر کار فرزندش او را آمرزیدم». (1)
پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم می فرمایند:
﴿إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَم إِنْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلاث: وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بَعْدَهُ وَ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ﴾ (2)
«هرگاه آدمی بمیرد، عمل او جز در سه مورد قطع می گردد: فرزند شایسته ای که او را دعا کند علمی که بعد از او نفع بخشد، و صدقه ای که استمرار یابد».
مولای تربیت یافتگان مکتب توحید امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند:
﴿الأَدَبُ كَمَالُ الرَّجُلِ﴾ (3)
«ادب، کمال انسان است.»
ادب در این جا به معنای حاصل تربیت است و کمال آدمی چیزی جز تحصیل
ص: 50
ادب نیست.
اگر انسان در اثر تلاش پیگیر و مداوم در راه رشد و تعالی نفس و روح، خویشتن را از تاریکی رذائل رهانیده و متخلّق به اخلاق نیکو و متصف به صفات عالی انسانی نماید و هر چه بیشتر به هدف نهائی و غرض خلقت خویش نزدیک گردد، انسانی است که به تربیت خویش به معنای واقعی همت گمارده و فردی است که به کمال خود نایل گشته است.
حضرت امیر مؤمنان علیه السلام در جائی دیگر می فرمایند:
﴿إِنَّكُمْ إِلَى اكْتِسابِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْكُمْ إِلَى اكْتِسابِ الذَّهَبِ وَ الفضَّة﴾ (1)
«نیاز شما به تربیت و ادب به مراتب بیش از احتیاج شما به زر و سیم است».
چه بسیار تلاش های شبانه روزی که برای به دست آوردن متاع دنیا - که مظهر آن طلا و نقره است - صورت می گیرد تا به گمان انسان وسیله برآوردن حاجات و رفع نیازهای او باشد غافل از این که رفع نواقص و کمبودهای حقیقی انسان مستلزم تلاش بیشتری است چرا که کمبود مال و منال دنیائی را ممکن است با صبر و بردباری و قناعت و صرفه جویی تا حدودی نادیده گرفت و فقدان امکانات مادی گرچه به خصوص برای صاحبان همت های بلند طاقت فرساست لكن آن چه که توأم با حسرت ابدی و خسران جبران ناپذیر است، بی بهره ماندن از کمال و محرومیت از تربیت و ادب است.
حضرت امیر علیه السلام فرموده اند:
﴿مَنْ سَاءَ أَدَبُهُ شَانَ حَسَبُهُ﴾ (2)
ص: 51
«کسی که دارای تربیت بد و سوء ادب باشد حسب و نژادش پست می گردد».
انسان طبعاً می خواهد دیگران را به استخدام خود درآورد و این روحیه سلطه گری، وی را بر آن می دارد که از همۀ ارزش ها و امکانات و دارایی های خود بهره برداری نماید به هر مستمسکی چنگ می زند هر آن چه را که در تثبیت سلطهٔ او می تواند مؤثر باشد، جهت توجیه و اثبات حقانیت این سلطه گری مطرح می کند علم قدرت حسب و نسب وجهه و موقعیت اجتماعی، کثرت هواداران و خویشاوندان، امکانات مادی موفقیت های تاریخی و امثال این ها ابزار و عواملی است که معمولاً آن ها را با بزرگ نمایی به رخ دیگران می کشد، تا بدین وسیله ضمن اثبات شخصیت خود تسلط خویش را تحکیم بخشد.
در میان این عوامل، البته بعضاً همچون علم دارای ارزش واقعی است، همچنان که برخی از آن ها ممکن است فاقد ارزش باشد.
از عواملی که طبعاً می تواند با ارزش باشد و در بالا بردن وجهه و نام و شخصیت انسان مؤثر است حسب و نژاد آدمی است. فردی که از نسلی ارجمند و با اصالت و بزرگوار و با شرافت ریشه دارد در میان مردم طبیعتاً از احترامی خاص و ویژه برخوردار است.
به عبارت دیگر؛ نژاد شریف در میان ارزش های اجتماعی و معیارهای ارزشی یک امتیاز حقیقی محسوب می شود.
در عین حال همین ارزش و امتیاز ممکن است تحت الشعاع فقدان ادب و تربیت قرار گرفته در لابلای رذائل اخلاقی و سوء رفتار شخص پنهان و اعتبار و ارزش آن ساقط گردد.
و برعکس، چه بسا افرادی که از شرافت نژاد و امتیاز اصل و نسب محروم بوده اند ولی پستی حسبِ آنان تحت الشعاع تربیت نیک و ادب شایسته قرار
ص: 52
گرفته، به آن ها موقعیتی برتر بخشیده است.
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ قَعَدَ بِهِ حَسَبُهُ نَهَضَ بِهِ أَدَبُهُ﴾ (1)
«کسی که در اثر فاقد بودن نژاد عالی و نسل برتر، از چشم مردم افتاده و زمین خورده است، ادب نیک و تربیت صحیح، دست او را گرفته، بلندش می سازد»
پی گیری و دنبال کردن هر هدفی بر دو رکن اساسی استوار است: آگاهی و اطمینان از وجود آن و دیگری؛ امکان دسترسی و باور آن. البته این مسأله در امور مادی محسوس تر است.
مثلاً برای استخراج یک گنج نهفته و پنهان دو چیز لازم و ضروری است: اوّل این که باید خارجاً گنجی وجود داشته و انسان از وجود آن آگاه و مطمئن باشد. دوم؛ دسترسی به آن را در حیطهٔ قدرت خویش دانسته، تحصیل آن را باور نموده و برای خود امکان پذیر بداند.
این مطلب عیناً در مورد احیاء استعدادهای درونی و تربیت انسان قابل انطباق است. کسی که از وجود چنین استعدادهای سرشار خدادادی در نفس و جان خود و فرزند خویش آگاه نیست و به این ارزش واقعی واقف نگشته و از ذخایر و سرمایه های نهانی نهفته در خود و فرزندش خبر نداشته باشد هرگز برای احیاء آن استعدادهای پنهان و تربیت نفس خویش یا فرزندش کمر همّت نبسته و سختی های آن را متحمل نشده و قیام نخواهد کرد.
ص: 53
همچنین کسی که خود را - از تربیت خویش و احیاء توان و سرمایه های عظیم بالقوّه الهى نهفته در خود - عاجز می پندارد هرگز قدمی در راه این امر خطیر برنخواهد داشت.
از این روست که مربیان آگاه و اساتید بزرگ اخلاق، قبل از هر گونه اقدامی جهت تربیت ،افراد آنان را از ارزش بزرگ انسان و سرمایه های بسیار ارزشمند انسانی واقف و آگاه نموده، مشعل توگل و امید را در نفس پیروان خویش شعله ور می سازند.
رها کردن نیروها و استعدادهای درونی و معطل گذاردن آن ها، و عدم تلاش و کوشش در راه بارور کردن آن ها - که به منزله خاموش نمودن چراغ سعادت، و حرکت در جهت سقوط در ورطهٔ رذائل اخلاقی است - و نیز بسیاری از انحرافات و گرایش های باطل و مبتلا شدن به انواع هلاکت ها و آلودگی ها در واقع از عدم شناخت ارزش واقعی انسان سرچشمه می گیرد و از همین جا به ریشهٔ طفره رفتن و شانه خالی کردن بسیاری از افراد - از زیر بار مسئولیت بزرگ تربیتِ نفس و تهذیب اخلاق خود – پی می بریم. چه آن که عاقلی تن به نابودی اشیای قیمتی خود نمی دهد چون ارزش آن را می.داند
مولای تربیت یافتگانِ مکتب ادب و اخلاق چنین می فرمایند:
﴿مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ ، بَعُدَ عَنْ سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ خَبَطَ فِي الضَّلَالِ وَ الْجَهالَاتِ﴾ (1)
«هر که نفس خویش را نشناسد و به ارزش والای آن پی نبرد از راه سعادت و رستگاری دور افتاده و به بیراهه گمراهی و نادانی فرو خواهد افتاد»
ص: 54
و نیز فرموده اند:
﴿مَنْ عَرَفَ شَرَفَ مَعْنَاهُ صَانَهُ عَنْ دَنَاءَةِ شَهْوَتِهِ وَ زُورٍ مُنَاهُ﴾ (1)
«کسی که گوهر انسانی و شرافت باطنی خود را بشناسد خویشتن را از پستی شهوات و آرزوهای باطلش محفوظ خواهد داشت.»
اسلام جميع افراد بشر - با وجود انواع ویژگی ها و خصایص وراثتی و با هرگونه سرشت و طبیعت و خلق و خوی و رشد یافته در هر محیط و شرایطی- را قابل تربیت تلقی می کند و عملاً او را در معرض تعلیم و تربیت و درس خدا پرستی و فراگیری سجایای اخلاقی و روش های پاک عملی قرار می دهد تا با آموزش و پرورش متناسب با برنامه های مقدس الهی به حیات انسانی زنده گردیده و ذخایر مقدسی که در باطن او به ودیعت گذاشته شده، از قوّه به فعلیت درآید.
پیشتر یادآور شدیم که اگر همۀ وراثت ها قطعی و غیر قابل تغییر بود و تمام صفات ناپسند و خُلقیات والدین در سرنوشت اولاد تأثیری حتمی و غیر قابل تغییر داشت، قیام انبیاء الهی و تعالیم ادیان آسمانی و کوشش مصلحان و آموزگاران تعلیم و تربیت، بی فایده و لغو می بود.
ص: 55
اگر چه تربیت به ظاهر از بدو تولد آغاز می شود، ولی با در نظر داشتن تأثیر جنبه های وراثتی در تربیت، زمینۀ آن سال ها قبل از تولد فرزند و در واقع به هنگام انتخاب همسر فراهم می گردد.
از این رو شارع مقدس در مورد انتخاب همسری شایسته عنایتی خاص مبذول فرموده که ان شاء الله این بحث را تفصیلاً در آینده مطرح خواهیم کرد.
تربیت در سنین اولیه زندگی نیز دارای ارزش و اهمیت خاصی است زیرا علاوه بر این که کودکان نوعاً در این دوران پیوسته با پدر و مادر مأنوس هستند، روحیه تأثیر پذیری در آن ها نیز بیشتر می باشد.
از این رو پیش از آن که دشمنان و گمراهان و بدخواهان فرزندان ما را با بدآموزی و برنامه های سوء خود گمراه نمایند باید از همان اوان کودکی مراقب آن ها بوده، در تربیت آنان کوشا باشیم.
فرزندی که در خرد سالی تربیت نشود امکان اصلاح و تربیت او در آینده اندک و تأثیر گذاری بر او دشوار می شود.
بنا بر این سهل انگاری در امر تربیت در این سال ها زیان فراوانی را به همراه خواهد داشت. هرگز نباید امر تربیت فرزندان را به حساب این که هنوز خردسال هستند و نمی فهمند به تأخیر انداخت، زیرا روح پذیرش از آغاز تولّد در آن ها پدید می آید.
جهان هستی مجموعه ای است از موجودات و مخلوقات از جماد و نبات و حیوان و انسان و دریائی است از شور و جاذبه و حرکت و عشق و محبّت،
ص: 56
و هرگز آنی از این تکاپو و جنب و جوش دائمی باز نمی ایستد.
توقّف در عالم وجود به مثابۀ مقابله با سیر تکاملی کلّ عالم خلقت، و برابر با نابودی و در هم کوبیده شدن همۀ نیروها و استعدادها و قابلیت های انسانی در این جهان پرتلاطم است
و تعلیم و تربیت به معنای حرکت در جهت تعالی و همسویی با سیر تکاملی همه موجودات عالم هستی است.
از نظر اسلام، از آن جا که تعلیم و تربیت امری است هم جهت و منطبق با فطرت انسانی و عملی است همگام با حرکت عمومی جهان خلقت، این وظیفهٔ بزرگ همواره در طول حیات دامنگیر هر انسانی است و آدمی در تمام مراحل زندگی و دوران عمر موظف است که در جهت شکوفائی استعدادهای خود گام بردارد.
به حکم عقل نیز مادامی که انسان از محیط خود تأثیر پذیر است و اجزای بدن او از هم گسسته نشده و بین فرد و جامعه ارتباط برقرار است باید تربیت ادامه یابد و آدمی نمی تواند در هیچ مرحله ای خود را از آن بی نیاز بپندارد.
مشاهده تحت تأثیر قرار گرفتن افراد بزرگسال و سالخورده از عوامل محیطی و رنگ گرفتن آنان از دیگران دلیل روشنی است بر لزوم استمرار تربیت در تمام دوران حيات.
مسئولیت و تعهد دائمی افراد نسبت به یکدیگر و در زمینه بهسازی محیط زندگی، عمومیت تحصیل دانش و فرهنگ در تمام سنین، وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در تمام دوران ،زندگی همه حاکی از لزوم تربیت به عنوان یک مسئولیت همیشگی است.
ص: 57
خداوند متعال می فرماید:
﴿یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أنفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إذَا اهْتَدَیْتُمْ إلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (1)
«ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خودتان باشید، اگر شما (به راه راست) هدایت یافته اید (گمراهی) گمراهان به شما زیان نمی رساند. بازگشت همه به سوی خداست و در قیامت شما را به آن چه انجام می دهید آگاه می سازد».
این آیه هرگونه بهانه جویی انسان را در گرایش به فساد و قرار گرفتن در مسیر انحراف و مغلوب جوّ ناسالم شدن مردود می شمارد.
تردیدی نیست که پرداختن به امر تربیت و تلاش در مسیر کمال، نیازمند محیطی سالم و متناسب با حرکت فطری انسان و همسو با دعوت انبیای الهی است. و این نیز روشن است که اقدام به این امر خطیر در فضائی نا سالم و جوّی آلوده و محیطی فاسد و جامعه ای منحرف کاری است بس بزرگ و حرکتی است بس عظیم و تلاشی است جانکاه و سعی و کوششی است طاقت فرسا.
در محیطی که زمینه فساد و تباهی برای انحراف انسان فراهم است و در جامعه ای که جاذبه های گمراهی و انحراف ندای فطرت و دعوت پیامبران الهی را تحت الشعاع خود قرار داده اجابت این دعوت و پاسخ مثبت به این ندا به منزله حرکت در مسیر خلاف سیل خروشانی است که کوه ها را از جای کنده و همه چیز را از سر راه خود بر می دارد.
ص: 58
لكن دشواری پرداختن به امر خطیر تربیت در محیط های فاسد به معنای عدم امکان اصلاح نفس و به معنای ناتوانی انسان از مقابله با این معضل اجتماعی نیست.
اگر انسان پیش از آن که فساد و آلودگی و تباهی جامعه دامنگیر او گردد، و قبل از آن که عنان وجودش در اختیار محیط فاسد قرار گیرد، و پیش از آن که هجوم ویرانگر فرهنگ منحط جامعه آلوده بنیاد انسانی او را فرو ریزد کمر همت خویش را برای تهذیب نفس و تطهیر جان و روح از ظلمت و تاریکی، و تربیت و تعالی خود محکم ببندد و پیوسته با مراقبت دائمی در راه هدایت خویش کوشا باشد، البته خویشتن را از غوطه ور شدن در گرداب جهل و فساد و گمراهی بازداشته و به دریای نور و ایمان و پاکی و هدایت رهنمون ساخته و با توکل به ساحت اقدس الهی و توسل به دامن اولیای کرامش و با اعتماد به نفس و اتکا به نور ،ایمان می تواند در راه خودسازی و اصلاح خویش محکم و استوار گام برداشته پیوسته در این راه بزرگ ثابت قدم باشد و هرگز تسلیم جاذبه های گمراه کنندهٔ جامعه فاسد نگردد
حضرت امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند
﴿طوبى لِمَنْ بادَرَ الْهُدى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوابُهُ﴾ (1)
«خوشا به حال کسی که به سوی هدایت و رستگاری شتاب کند پیش از آن که درها و راه های هدایت به رویش بسته شود».
اولیای اسلام نه تنها سفارش می کنند که مغلوب جوّ ناسالم نگردیم بلکه تأکید دارند که می توان آن را وسیله ای برای تربیت خود قرار داد.
ص: 59
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿كَفاكَ أدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ﴾ (1)
«برای ادب و تربیت تو دوری نمودن از آن چه برای دیگران بد می دانی بس است».
و در حدیث است که:
«به حضرت عیسی علیه السلام عرض شد چه کسی شما را ادب و تربیت نمود؟ فرمود: هیچ کس مرا ادب نکرد بلکه به زشتی نادانی نگریستم و از آن دوری نمودم». (2)
ص: 60
نقش مربّی
پدر و مادر
وراثت
عامل محیطی
محیط و اجتماع
آموزگاران
دوستان و معاشران
زمامداران
وسایل ارتباط جمعی
ص: 61
ص: 62
خداوند متعال ذات اقدس خویش را به ﴿رَبِّ الْعَالَمِین﴾ توصیف فرموده است، و این بدان معناست که هدایت تکوینی و تشریعی انسان به دست قدرت و توانای او صورت می پذیرد و هم اراده بی منازع اوست که اسباب هدایت را فراهم می آورد.
رسول گرامی اسلام و ائمه طاهرین علیهم السلام نیز که واسطهٔ بین خدا و خلق او هستند و حقیقت انسان و ابعاد وجودی و نیازها و استعدادهای او را می شناسند، و بيوت شریفشان محل نزول وحی است که در بر دارنده قوانین کامل الهی و تأمین کننده صلاح و سعادت بشر است، در واقع مجریان اراده الهی و تربیت کنندگان حقیقی نفوس مؤمنین هستند.
امیر مؤمنان علیه السلام در سفارشات خود به کمیل رحمه الله می فرمایند:
﴿إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ اَلْأَدَبَ اَلْمُکَرَّمِینَ﴾ (1)
«خدای بزرگ رسول گرامی خود را تربیت فرمود. رسول خدا صلى الله عليه و سلم نیز تربیت مرا عهده دار بود و من به تربیت مؤمنین همت گمارده (هدایت و رشد و تربیت آنان توسط من صورت می پذیرد و در واقع منم که) ادب را برای آنان که مورد نظر و اکرام خداوندی قرار گرفته اند به ارث
ص: 63
می گذارم».
در عین حال هرگز نباید از تأثیر و نقش پدران و مادران و آموزگاران بر نفس و روح و جان و اندیشه کودکان و جوانان و فرزندان خود غافل بود. زیرا انسان ناگزیر از همکاری، برخورد، مشارکت، تماس و معاشرت با همنوعان خویش است.
صفحه دل و اندیشه اش در دوران کودکی در اختیار پدر و مادر است مراحلی از نوجوانی و جوانی خویش را نیز با پذیرش بی چون و چرای آموزش های آموزگاران خود سپری می کند پیوسته از دوستان و معاشران خود متأثر گشته، رنگ می پذیرد.
نیاز او به تهیه مایحتاجش او را به انفعال در مقابل کسانی وا می دارد که در مراحلی از زندگی به حسب ظاهر رگ حیات او را در اختیار دارند مطالعه کتب و استماع سخنان گویندگان و دیدن و شنیدن مطالب گوناگون از رسانه های ارتباطی، او را که عنصری تأثیر پذیر است پیوسته متأثر از محیط اطراف خود قرار می دهد و در یک جمله:
«ارتباط متقابل انسان با طبیعت و جامعه، مجموعه ای از تأثیر و تأثرات خوب و بد را پدید می آورد».
دغدغه و نگرانی دائمی مربیان صالح و پدران و مادران دلسوز از زیان های جبران ناپذیر و خطرات فراوانی است که از تربیت غلط و برنامه های زیانبار روزمره حاصل می شود.
از طرفی تربیت صحیح، مستلزم رعایت فنون و دقایق و نکات ظریفی است که جز در سایه صلاحیت کامل - که ناشی از تقوی و شرح صدر و خبرگی و آگاهی از پیچ و خم های مسائل تربیتی و اشراف بر زوایای نفس است - امکان پذیر نیست مسألۀ انسان سازی آن اندازه بی اهمیت نیست که هر فرد ناآگاه و بی تعهد چشم و گوش بسته بر آن همت گمارد خطرات بزرگ ناشی از تربیت غلط
ص: 64
و زیان های جبران ناپذیر آن بر کسی پوشیده نیست.
از این جاست که حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيم نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيم غَيْرِهِ، وَ ليَكُن تَأْدِيبُهُ بسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ.
وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجلالِ مِنْ مُعَلِّم النَّاسِ وَ مُؤَدِّبهِم﴾ (1)
«کسی که خود را پیشوای مردم قرار می دهد باید پیش از یاد دادن به دیگران نخست به تعلیم نفس خویش بپردازد و باید تربیت دیگران را با عمل و روش نیک خود بر تأدیب زبانی مقدّم بدارد.
و البته آن که به تربیت نفس خویش همت گمارده، از آموزگار و تربیت کننده دیگران، به اجلال و تعظیم سزاوارتر است.»
و از این روست که انتخاب مربی لایق و استادی حاذق و برگزیدن آموزگاری صالح و با کفایت تأمل و مشورت و دقت و مراقبت فراوانی را می طلبد.
***
همان طور که گذشت عوامل گوناگونی در طول حیات در رشد و تربیت و یا سقوط و انحطاط انسان مؤثرند. مهم ترین و مؤثرترین آن ها که در این زمینه نقش اجرائی و عملی بسیار تعیین کننده بر عهده دارند عبارت اند از:
ص: 65
آنان نخستین کسانی هستند که با فرزندان خود در تماس اند و عالی ترین نقش را در زمینه پرورش و تربیت و رشد شخصیت فرزند ایفا می کنند دامن پدر و مادر اولین محیط مقدسی است که می تواند شایسته ترین فرزندان را تربیت نماید.
والدین از یک سو منتقل کننده خصایص و ویژگی های وراثتی یعنی عامل وراثت اند و از سوی دیگر عامل محیطی محسوب می شوند
موجودات زنده، همواره صفات و خصایص خود را به نسل بعد منتقل کنند و در واقع هر نسلی وارث صفات نسل قبل است. (1) هر صنف در رنگ ساختمان اندام شکل و قیافه مو و غیره دارای صفات و ویژگی خاصی است که آن ها را به نسل بعد انتقال می دهد.
قانون وراثت در انسان و حیوانات به روشنی قابل مشاهده است فرزند یک انسان آفریقائی مثلاً در سیاهی پوست و پیچیدگی مو و شکل بینی و سایر خصوصیات مانند پدر و مادر خود می باشد.
به موجب همین قانون، فرزندان بدون کوچک ترین فعالیت اختیاری از صفات و خصایص پدران و مادران خود شکل می گیرند.
دانشمندان ژن ها را عامل وراثت می دانند در روایات هم از ژن به «عِرق» تعبیر شده است.
ص: 66
رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿اُنْظُر فی ای شَیءٍ تَضَعُ وَلَدكَ فَاِنَّ العِرْقَ دَسّاسٌ﴾ (1)
«بنگر که نطفۀ خود را در کجا قرار می دهی زیراکه عِرق، سرایت کننده است (و اخلاق و صفات را به فرزندان منتقل می کند)».
و حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿حُسْنُ اَلْأَخْلاَقِ بُرْهَانُ کَرَمِ اَلْأَعْرَاقِ﴾ (2)
«اخلاق نیکو دلیل خوش اصلی (فضیلت و اصالت خانوادگی) است.»
در جنگ جمل حضرت علی علیه السلام پرچم را به دست فرزند خود محمد حنفیه داده به وی فرمان حمله دادند هنگامی که دشمنان تیر می انداختند محمد سستی کرده منتظر بود تا از شدت فرو ریختن تیرها کاسته شود و حمله خود را آغاز نماید، حضرت فرمودند:
﴿اِحْمِلْ بَيْنَ الْأَسِنَّةِ فَإِنَّ لِلْمَوْتِ عَلَيْكَ جُنَّةً﴾
«بین سرنیزه ها و تیرها حمله کن چون اجل سپری از مرگ برای تو خواهد بود».
مترس و دلیر باش و پیشروی کن محمد حمله کرد و ما بین تیرها و نیزه ها توقّف نمود. آن جناب نزد او آمد،
﴿فَضَرَبَهُ بِقَائِم سَيْفِهِ وَ قَالَ: أَدْرَكَكَ عِرْقٌ مِنْ أُمِّكَ﴾
«با قبضه شمشیر به دوش او زد و فرمود: رگی از مادرت در توست».
ص: 67
یعنی ترس را از مادرت به ارث برده ای. آن گاه پرچم را از وی گرفت و خود به لشکر حملۀ سختی نمود. (1)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«مردی از انصار با همسر خود خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: این زن دختر عمو و همسر من است و جز پاکی و عفّت از او ندیده ام. ولی برایم فرزندی آورده که چهره اش سیاه، سوراخ بینی او گشاد، موهایش پیچیده و بینی او پهن است که نظیر آن در خانواده و اجداد ما نیست.
حضرت از زن سؤال کردند چه می گوئی؟ پاسخ داد: سوگند به آن کس که تو را به پیامبری مبعوث کرده از هنگامی که به همسری این مرد در آمده ام با هیچ کس نیامیخته ام.
آن حضرت سر به زیر انداخته سپس سر مبارک را بلند نموده و دیده به آسمان گشودند آن گاه رو به آن مرد کرده، فرمودند:
﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ آدَمَ تِسْعَهٌ وَ تِسْعُونَ عِرْقاً کُلُّهَا تَضْرِبُ فِی اَلنَّسَبِ، فَاِذَا وَقَعَتِ اَلنُّطْفَهُ فِی اَلرَّحِمِ اِضْطَرَبَتْ تِلْکَ اَلْعُرُوقُ تَسْأَلُ اَللَّهَ اَلشَّبَهَ لَهَا﴾.
«بین هر انسان تا آدم نود و نُه عرق وجود دارد که در نسب و ساختمان فرزند همگی فعالیت می کنند وقتی نطفه ای در رحم قرار گرفت عرق ها به جنبش در آمده و هر یک از خداوند درخواست دارند که فرزند شبیه او گردد».
«این کودک که به شما شباهت ندارد نشأت گرفته از همان عرق های
ص: 68
دور دست است که در نیاکان و اجداد نزدیکت نیافته ای. کودک را بگیر که او فرزند توست. زن عرض کرد: یا رسول الله، از غصّه نجاتم دادی». (1)
مضمون این حدیث را حضرت صادق علیه السلام از پدران خود از حضرت علی علیه السلام نقل فرموده، و در آخر آن دارد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند:
﴿فَإِنَّهُ وَلَدُكَ وَ لَمْ يَأْتِكَ إِلَّا مِنْ عِرْقٍ مِنْكَ أَوْ عِرْقٍ مِنْهَا﴾ (2)
«کودک فرزند توست که پدید نیامده مگر از عرقی از تو یا عرقی از همسرت».
قانون وراثت، اصلی ثابت و عمومی است، از این رو چنان که بعضی از کودکان با اوصاف تازه ای برخلاف صفات پدر و مادر متولّد شوند، به سبب یک سلسله عوامل وراثتی می باشد که در نهاد پنهان اجداد و نیاکان بوده و با پیدایش شرایط مناسب ظهور می یابد که در این حدیث اشاره به آن شده است.
عامل وراثت هم در «اوول» زن و هم در «نطفه» مرد وجود دارد از این جهت خصایص جسمی و روحی کودک می تواند مستند به هر یک از آن ها باشد و لذا در حدیثی که گذشت حضرت فرمودند: این فرزند یا از عرق تو و یا از عرق همسرت پدید آمده است.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله در روایت دیگری می فرمایند
﴿تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ، فَإِنَّ النِّسَاءَ يَلِدْنَ أَشْبَاءَ إِخْوَانِهِنَّ وَ أَخَوَاتِهِنَّ﴾ (3)
«برای نطفه های خود جای مناسب انتخاب کنید، زیرا زنان، نظیر برادران و خواهران خود فرزند می آورند».
ص: 69
حتی بسیاری از نارسایی ها و بیماری های مادر زادی و سلامت و نقص کودک نیز تا حدود زیادی از عامل وراثت منشأ می گیرد.
سجایای اخلاقی و صفات پسندیده و یا ناپسند والدین، زمینه هائی اساسی و تعیین کننده در رشد یا انحطاط کودک پدید می آورد.
از پدران و مادران بافضیلت شجاع سخاوتمند و فداکار اغلب فرزندانی پرمایه، با کمال و فضیلت به جای می ماند بر عکس از خانواده های بخیل، زبون خودخواه، ترسو و... نوعاً افرادی پست و فرومایه به بار می آیند از این جا به راز فرمایش حضرت علی علیه السلام پی می بریم که پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام به برادر خود عقیل دستور می دهند؛ همسری از خاندان شجاعان برایشان جستجو نماید.
پس از انتقال نطفه کار پدر از جهت وراثت تمام است، ولی اثر وراثتی مادر نه تنها در دوران حمل بلکه تا پایان ایام شیر دهی ادامه دارد طفل از راه شیر با مادر رابطۀ خونی و وراثتی دارد. طرز تفکر مادر نحوه رفتار، غم ها و شادی ها، اضطراب ها معاشرت ها نشست و برخاست ها و جمیع حرکات او در طول این مدّت می تواند در کودک اثر وراثتی بگذارد.
برخی از خصایص وراثتی مثل شکل، رنگ پوست و مو قد زشتی و زیبائی نارسائی مغزی و عضوی میزان هوش و... همواره ثابت می ماند و به ندرت می توان آن ها را تغییر داده، کاستی ها و کمبودها را جبران نمود. لذا در روایاتی که از ائمه معصومين علیهم السلام وارد شده در مورد انتخاب همسر و دقت در این امر مهم زیاد سفارش شده است.
جوامع غربی به عامل وراثت چندان توجه نکرده، در انتخاب همسر به ارزش های والای انسانی بی اعتنایند بلکه غالباً در پی علاقه ای که معمولاً ناشی از یک جاذبه کاذب و فریبنده است ازدواج صورت می پذیرد، و به خاطر
ص: 70
عدم ارتباط صمیمانه و خلأ روابط محبت آمیز فرزندان نیز دلبستگی زیادی به پدر و مادر خویش ندارند.
البته گرچه وراثت عامل مهمی در شکل گیری حیات انسانی بوده، نقش بسیار حساسی را ایفا می نماید لکن همان طور که گذشت بر اثر تربیت می توان بسیاری از نقایص وراثتی را از میان برد و یا از اثر و میزان آن کاهید چه بسیار افراد کودن و ناتوان که در اثر تربیت به افرادی دانشمند و بصیر و فهیم مبدل گردیده اند و چه بسیار کودکانی که از دامن پدر و مادرانی فاسد پا به عرصه وجود نهاده، در اثر تربیت صحیح افرادی لایق شریف و پاکدامن شده اند.
پدر و مادر از دو جهت برای کودکان عامل محیطی اند: رحم مادر، خصایص فیزیکی و شیمیایی آن، خون غذا و ویژگی های جسمی او در دوران حمل و شیرخوارگی را که در سلامت یا نقص کودک فوق العاده مؤثر است، می توان به عنوان یکی از عوامل محیطی برشمرد.
عامل محیطی دوّم؛ محیط خارجی است که شامل دامان پدر و مادر است دامان پدر و مادر بسان مدرسه کوچکی است که شخصیت کودک در آن شکل می گیرد همت های بلند، خصایص ارزشی عالی خلق و خوی نیکو و آزادگی از دامان پدر و مادر نشأت می گیرد.
و در مقابل؛ دون همتی، پستی، حقارت، خود باختگی، کج خلقی، انزواطلبی، بخل، زبونی و صفاتی از این قبیل نیز می تواند توسّط پدر و مادر به کودک ارزانی گردد!
در اهمیّت نقش پدر و مادر در تربیت کودک همین قدر کافی است که در نظر آوریم، از مجموع حدود یکصد هزار ساعت عمر کودک از آغاز تا پایان دوران
ص: 71
تحصیلات ابتدائی، تنها پنج هزار ساعت آن یعنی فقط پنج درصد از این مدّت در مدرسه سپری می گردد.
چنان چه همین مقدار نیز برای ساعاتی که کودک با دوستان و همسایگان و آشنایان و خویشان خود به سر می برد به حساب آوریم، می بینیم که حدود نود درصد از دوران کودکی و اوایل نوجوانی که از حساس ترین دوران شکل گیری شخصیت انسان است - با پدر و مادر و همراه با اعمال و رفتار و گفتار و اخلاق و روحیات نیک و بد آنان و در زیر چتر حمایت و در تحت نظارت و سرمشق بی بدیل ایشان سپری می شود و به همین دلیل نقش و تأثیر مادر به مراتب از پدر بیشتر خواهد بود.
بخش اعظم انس و ارتباط و تماس و نقطه اتکای کودک و نوجوان با مادر است، بلکه او تنها تکیه گاه فرزند خویش می باشد.
تأثیر خانواده در کودک و نقش آن در سازندگی فرد و جامعه و در جمیع امور فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و.... بسیار مهم و عظیم است والدین تأثیری بس فوق العاده در فرزندان داشته و در قبال آفریدگار خویش و فرزندان و اجتماع مسئولیتی خطیر خواهند داشت.
اهمیت نقش خانواده را در پرورش فرزند نمی توان نادیده گرفت و این اهمیّت بیشتر از آن جا ناشی می شود که تأثیر خانواده از رابطه خونی و مهر و عاطفه حقیقی سرچشمه گرفته در صورتی که رابطه دیگران با او یک رابطه صرفاً تلقینی و اجتماعی است.
طفل فطرتاً پاک و برگی از کتاب طبیعت است که در آن چیزی نگاشته نیست این پدر و مادر هستند که او را صالح یا فاسد به بار می آورند. آنان وسیله ای برای انتقال آداب، اخلاق، رسوم و سنت های صحیح یا غلط به فرزندان خویش هستند.
ص: 72
حتى عقاید فرزندان از اعتقادات پدر و مادر نشأت می گیرد. از این رو در صلى الله روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«هر مولودی بر فطرت توحید به دنیا می آید و این پدر و مادر هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی به بار می آورند» (1)
فرزند، هم استعداد دارد گرگ خو شود و هم می تواند به مقامات عالی انسانی برسد. این پدر و مادر هستند که باید تلاش کنند تا او را برای آینده اسلام و جامعه فردی آگاه و صالح و خدمتگزار پرورش دهند.
البته دامان هر پدر و مادری نمی تواند برای فرزند، بهترین آموزشگاه باشد باید محیط خانواده از آلودگی و گناه منزّه بوده، خیانت و نادرستی بر آن حاكم نباشد و پدر و مادر دارای صفات انسانی و ملکات پسندیده باشند تنها در این صورت است که خانواده می تواند محلی امن و مناسب برای پرورش و تربیت کودک باشد.
پدران و مادرانی که گفتار و کردارشان برخلاف اصول اساسی تربیت و در ستیز با صفات عالی انسانی است هرگز قادر نیستند در دامان خویش فرزندانی شایسته بار آورند فرزندی که در دامان والدین نالایق و ناشایست قرار می گیرد طبیعتاً به دشواری می تواند خود را از تأثیر صفات و روحیات آنان دور نگه دارد. پدر و مادر نه تنها مسئول رفتار و گفتار خویش در پیشگاه الهی هستند، بلکه باید پاسخگوی تأثیرات سوء اعمال خود بر کودکان خویش نیز باشند.
ص: 73
استعدادهای نهفته کودکان با پشت سر گذاردن دوران حیات در دامان پدر و مادر و عبور از مراحل اولیه زندگی اندک اندک بیدار شده، قوای آنان یکی پس از دیگری به فعلیت در می آید دیری نمی پاید که خود را در برابر پدر و مادر افرادی مستقل احساس نموده، خویشتن را همچون دیگران دارای اراده و تصمیم می یابند تدریجاً از محیط کوچک خانواده پای به مدرسه گذاشته و از آن جا با فضاهای تازه ای آشنا شده قدم در محیط های وسیع تری می گذارند.
ضرورت اقدام برای تأمین زندگی و رفع نیازهای انسانی نیز آنان را ناگزیر از همکاری با سایر افراد اجتماع می نماید. و همین امر آنان را بیش از پیش تحت تأثیر خُلق و خوی دیگران قرار می دهد.
از این رو انسان در هر دوره ای از زندگی تحت تأثیر بخشی از افراد اجتماع و محیط اطراف خود قرار می گیرد.
* محیط عبارت از عواملی مادی یا معنوی است که موجود زنده را احاطه کرده و در او تأثیر می گذارد بنابر این محیط تنها فضای جغرافیائی نیست، بلکه مجموعه ای از مظاهر فرهنگی حاکم بر جامعه و خصایص و آثار حیات اجتماعی انسان هاست.
* اجتماع نیز به مجموعهٔ افرادی گفته می شود که در یک منطقه جغرافیائی مشخص، تشکیل دهندۀ ملّت یا تمدنی خاص بوده و هر یک در سازندگی یا ویران کردن جامعه و افراد آن تأثیر بسزائی دارند.
محیط و اجتماع تا آن حد اثر سازنده یا مخرّب دارند که بسا افراد شایسته و دارای استعدادهای فوق العاده که در کانون خانواده هایی پاک پرورش یافته اند، با قدم گذاشتن در محیط فاسد تمام برنامه های تربیتی سابق خود را تحت تأثیر
ص: 74
سوء محیط و اجتماع از دست داده به اشخاصی نالایق مبدّل گردیده و توان های فراوان آنان - در مسیر انحراف و سقوط در ورطهٔ هلاکت - به نابودی کشیده شده است.
بر عکس کم نیستند افراد نالایقی که در اثر قرار گرفتن در محیطی مناسب و پاک، به انسان هایی با فضیلت و افرادی صالح متحوّل گشته اند.
تأثیر روحیه پاک و طینتی که با علم و ادب آمیخته گردیده، به محیط خانه و اهل و عیال محدود نمی گردد بلکه خادم و همسایه و دوست و معاشر که بخش هایی از افراد جامعه هستند از آثار نیک و نور علم و ایمان مؤمن متأثر و بهره مند خواهند بود، و همچنین است تأثیر تیرگی باطن عاصیان و افراد آلوده بر محیط خانه و افراد اجتماع.
البته آثار و پی آمدهای این تأثیر و تأثر، تنها در زندگی دنیا خلاصه نمی گردد، بلکه شکوفائی تأثیر نیک و یا وبال گمراهی و فساد جامعه و محیط، در عالم آخرت به مراتب چشمگیرتر است
پیشوای مکتب جعفری امام صادق علیه السلام در حدیث شریفی می فرمایند:
﴿لا يَزالُ الْمُؤمِنُ يُورثُ أَهْلَ بَيْنِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَب الصَّالِحَ حَتَّى يُدْخِلَهُم الْجَنَّةَ جَمِيعاً حَتَّى لا يَفْقِدَ فِيهَا مِنْهُمْ صَغِيراً وَ لا كَبِيراً وَ لا خَادِماً وَ لا جاراً.
وَ لا يَزَالُ الْعَبْدُ الْعَاصِي يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْأَدَبَ السَّيِّيءَ حَتَّى يُدْخِلَهُمُ النَّارَ جَمِيعاً حَتَّى لا يَفْقِدَ فِيهَا مِنْهُمْ صَغِيراً وَ لا كَبِيراً وَلا خَادِماً وَ لا جاراً﴾ (1)
«مؤمن علم و ادب شایسته را پیوسته برای اهل خانه اش ارث می گذارد
ص: 75
و همۀ آنان را داخل بهشت می کند به طوری که در بهشت جای هیچ یک از ایشان از کوچک و بزرگ و خادم و همسایه خالی نمی ماند. بنده گناهکار نیز همواره ادب ناشایست و راه و روش نادرست را برای اهل و عیال خویش به ارث می گذارد تا جائی که آنان را داخل دوزخ کرده، و آتش آن، همۀ آنان را از کوچک و بزرگ و خادم و همسایه (که نمونه هائی از معاشران فرد هستند) فرا می گیرد».
جاذبه های محیط و کشش های اجتماعی چندان نیرومند و تواناست که خواسته و نخواسته بر عموم مردم - به جز افراد بزرگ و صاحبان نفوس قوی - تأثیر می گذارد.
اکثر مردم بدون توجّه و دور از اراده و اندیشه با آداب و سنن اجتماعی هماهنگ شده، رنگ و بوی آن را به خود می گیرند نمودِ این رنگ پذیری و تأثر در کودکان و نوجوانان بیشتر است.
بعد از پدر و مادر و کانون خانواده محیط آموزشگاه و آموزگاران دوستان و همسایگان و معاشران زمامداران وسایل ارتباط جمعی، محل کار و زندگی وکوی و برزن که بخش های مختلفی از محیط و اجتماع هستند در پایه گذاری شخصیت خوب و بد انسان و تخلّق به صفات پسندیده و ناپسند نقش اساسی و بس قوی و نیرومندی را ایفا می نمایند برخی از این عوامل را به علت نقش ویژه و حساسی که دارند و در واقع از ارکان مهم تأثیرگذار در ایجاد زمینه صلاح یا فساد جامعه به حساب می آیند مورد بحث قرار خواهیم داد:
ص: 76
بعد از پدر و مادر، آموزگاران بیشترین نقش را در تربیت کودکان و نوجوانان بر عهده دارند. آموزگاران، اساتید اخلاق، عالمان دینی، وعّاظ و سخنوران و همه کسانی که خصوصاً وجهه مذهبی داشته، به گونه ای در ارتباط با مسائل علمی و دینی و فرهنگی هستند، مسئولیتی سنگین و رسالتی عظیم بر دوش دارند. آنان باید بکوشند تا استعدادهای دانش آموزان را در جهتی مثبت و همسو با هدایت پیامبران الهی و هم جهت با دعوت و ندای فطرت بارور کرده، به تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان آن چنان که شایسته است بها دهند.
کوتاهی و لغزش در این امر بزرگ خیانت به کلّ افراد جامعه محسوب می شود زیرا پیامدهای ناشی از تربیت نامطلوب نه تنها دامنگیر افراد زیر دست آنان می گردد بلکه تأثیرات سوء آن متوجه کل جامعه و حتی آیندگان خواهد .شد آنان که در این امر خطیر به طور شایسته به وظیفۀ الهی و انسانی خویش عمل نمی کنند، باید بدانند که وبال انحراف و انحطاط ،جامعه گریبانگیر فرزندان خود آنان نیز خواهد شد ضمن این که در قبال این تقصیر ،بزرگ در پیشگاه خداوند قهّار مسؤول خواهند بود.
از سوی دیگر، تربیت صحیح و مؤثّر در صورتی امکان پذیر است که معلمان و اساتید و آنان که در این امر بزرگ نقش اساسی را بر دوش دارند، ضمن آگاهی در امور مختلف مذهبی، اخلاقی، تاریخی و مسائل روانی نقش تأثیر اعمال خویش را نیز از نظر دور ندارند و با توجه به این امر ،خطیر به تربیت خویش بیش از دیگران همت گمارده خود را شایسته منزلت و مقام آموزگاری نمایند. تنها در این صورت است که با کشت بذر نیکی ها در دل پاک و آماده جوانان زمینه به وجود آمدن جامعه ای صالح فراهم خواهد شد.
ص: 77
نقل نمونه ای از تأثیر و نقش شگفت آور معلّم بر روح و جان کودکان و نوجوانان خالی از لطف نیست:
عمر بن عبد العزيز خلیفهٔ مقتدر بنی امیه در کودکی نزد عبید الله بن عتبة بن مسعود درس می خواند او خود چنین گفته است:
نزد عبید الله قرآن می آموختم. روزی همراه با کودکان مشغول بازی بودم. در این هنگام جناب استاد بر ما گذشت و متوجه شد که هنگام بازی، کلماتی مشتمل بر لعن حضرت علی (علیه السلام) از ما صادر می گردد. به مسجد رفته، مشغول نماز گردید. نزد او رفتم اما او نماز را بسیار طول داد، گویا از من اعراض می کرد.
هنگامی که از نماز فارغ شد با چهره ای در هم کشیده با من مواجه شد. سبب آن را جویا شدم فرمود تو به علی لعن می کنی؟ و ادامه :داد از کجا دانسته ای که خداوند بعد از آن که از اهل بدر راضی شده بر آنان خشم نموده و با آن ها دشمن گشته است؟ پرسیدم آیا علی اهل بدر بوده؟ گفت: وای بر تو، آیا بدر غیر از علی (علیه السلام) از آن چه کسی بود؟ گفتم استاد دیگر لعن نمی کنم. فرمود: سوگند می خوری؟ پاسخ مثبت دادم.
وی همچنین می گوید:
در زمانی که پدرم امیر شهر بود روزهای جمعه بر منبر رفته، با فصاحت به قرائت خطبه می پرداخت اما همین که شروع به لعن بر حضرت علی (علیه السلام) می کرد زبانش به لکنت افتاده، چنان ناتوانی و فراموشی بر او غالب می گشت که قابل وصف نبود، و من تعجب می کردم.
تا آن که روزی به او گفتم پدر! تو از فصیح ترین مردم به شمار می روی چه می شود که هنگام لعن بر علی (علیه السلام) زبانت بند آمده گنگ می شوی؟!
پاسخ داد اگر مردم از فضایل این مرد به اندازه من آگاه بودند، دیگر کسی از ما تبعیت نمی کرد.
ص: 78
کلام پدر در سینه ام جا گرفت و با یادآوری آن چه که استادم در طفولیت به من گوشزد کرده بود با خدای خود عهد کردم که اگر به حکومت رسیدم لعن بر حضرت علی (علیه السلام) را - که به صورت رسمی همیشگی درآمده بود - براندازم. هنگامی که به خلافت رسیدم لعن بر آن حضرت را از خطبه ها برداشته، به جای آن آيه شريفة ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ...﴾ (1) را قرار دادم. (2)
آری این است نمونه ای از تأثیر گفتار و کردار معلّمان بر افراد تحت تربیت آنان.
رفتار آموزگاران با دانش آموزان باید با فروتنی و نرمی و اخلاقی خوش همراه باشد. معلم حقیقی کسی است که خود دارای اخلاقی پسندیده و کمالات و صفات انسانی باشد و ارزش انسانی دانش آموزان را نیز از نظر دور ندارد. اوقات آنان را بیهوده نگذراند. آنان را به خیر و صلاح دعوت نموده، به آن ها بیاموزد که تا چه اندازه مدیون و مرهون زحمات طاقت فرسای پدران و مادران خویش اند. باید بخوبی به آنان تفهیم نماید که این پدران و مادران هستند که با زحمات شبانه روزی خود امکان رفتن به مدرسه و تحصیل علوم و پیشرفت آنان را فراهم می آورند.
دانش آموزان باید بیاموزند که در برابر مدرسه، معلم، پدر و مادر، و افراد خیرخواه فراوانی که با اقدامات خیرخواهانه خود وسائل تعلیم و تربیت آنان را فراهم آورده اند مسئول می باشند. باید موقعیت خویش را به خوبی درک کرده، با درس خواندن و بهره گیری کامل از محیط مدرسه و معلمین و اوقات عمر خود برای جبران زحمات و فداکاری دیگران خود را آماده سازند.
پرداختن به بازی و تفریح را تنها با انگیزه رفع خستگی و تجدید قوای خود
ص: 79
مورد نظر قرار دهند از مطالعه در اوقات فراغت خویش غافل نباشند و برای مطالعة كتب علمی و مذهبی وقت مناسبی قرار دهند بگونه ای که باعث عقب افتادن از دروس اصلی آنان نگردد.
به طریق صحیح از مطالعات خود یادداشت بردارند و بدانند که آن چه را امروز مطالعه می کنند به زودی فراموش خواهند کرد.
امام مجتبی علیه السلام فرزندان و برادرزادگان خود را جمع کرده، به آنان فرمودند:
«شما کودکان این جامعه هستید، امید است در آینده بزرگان قوم دیگر و جامعه ای دیگر باشید. پس به فراگیری علم و دانش بپردازید، هرکس نمی تواند آن را حفظ کند باید بنویسد و آن را در خانه (و در جای مناسب) نگهداری کند (تا در موقع لزوم به آن مراجعه کرده از آن بهره برداری نماید)». (1)
باید در نظر داشته باشند که قابلیت فطری و ساختمان طبیعی و ذوق شخصی افراد متفاوت است و با انتخاب رشته نیکو و مطلوب و متناسب با استعداد و سلیقه و با توجه به نیاز جامعه و شرائط زمانی و مکانی برای اعتلای معنوی خویش و رشد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور خود کوشا باشند. چه آن که سردرگمی بسیاری از دانش آموزان تنها به خاطر آن است که هدف مشخصی نداشته، بدون انگیزه ای معیّن به تحصیلات خود ادامه می دهند.
در سنین بالاتر نیز با درک هدف عالی تر همه چیز را تحت الشعاع هدف متعالی تقرب به خداوند بزرگ قرار دهند.
در کسب صفات پسندیده تلاش کنند و تعلّم و آموزش را وسیله غرور و تکبر و فخر فروشی خود قرار ندهند.
ص: 80
نسبت به پیشرفت دوستان خویش رشک نبرند بلکه با تلاش و کوشش بیشتر خود را به سطح علمی آنان برسانند. اخلاق نیکو را همواره شعار خویش قرار داده به بزرگت رها احترام گذارند.
در انتخاب دوست و هم درس دقت کافی را اعمال نمایند و برای این امر، همنشین و مصاحبی درستکار برگزینند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿صُحْبَةُ الْوَلِيِّ اللَّبِيبِ حَيَاةُ الرُّوحِ﴾ (1)
«همنشینی با دوست فرزانه روح را حیات می بخشد».
طبع آدمی به همنشینی با افراد بذله گو و خوش مجلس متمایل است، برای او شایستگی فرد چندان موضوعیت ندارد ولی دانش آموز باید خود را برای معاشرت با افراد شایسته تمرین دهد.
خداوند می فرماید:
﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ (2)
«خویشتن را به شکیبائی و همراهی با کسانی که پروردگارشان را هر صبح و شام می خوانند و خشنودی او را می خواهند وادار کن».
هیچ بلائی در زندگی ناگوارتر از دوست نالایق نیست. قرآن ابراز پشیمانی کسانی را که در دنیا برای خود دوستان نالایق برگزیده اند از زبان آنان در روز رستاخیز، چنین مطرح فرموده است:
﴿يَا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * و لَقَدْ أَضَلَّنَى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ
ص: 81
إِذْ جَاءَنِي وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولاً﴾ (1)
«ای وای بر من، ای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم که مرا به گمراهی کشانید و از پیروی قرآن و رسول حق پس از آن که به من رسید محروم ساخت شیطان همواره مایۀ خذلان و فروگذارندۀ انسان است».
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿صاحِبُ السُّوءِ قِطْعَةٌ مِنَ النّارِ﴾ (2)
«رفیق و همنشین بد پاره ای از آتش است»
و نیز فرموده اند:
﴿لاتَثِقْ بِالصَّدِيقِ قَبْلَ الْخُبْرَة﴾ (3)
«پیش از آزمایش، به دوست خود اعتماد نکن»
پدران و مادران باید با آموزگاران و مسئولین مدرسه در ارتباط دائم باشند. والدین باید بدانند در محیط مدرسه چه می گذرد؟ با طرز تفکر و روحیات معلمین فرزندانشان از نزدیک آشنا باشند معلمین نیز باید نوع رفتار پدران و مادران با فرزندانشان را از نزدیک بدانند هماهنگی بین روش برخورد والدین با فرزندان و کیفیت كيفيت تعلیم و تربیت در مدرسه از عوامل بسیار مؤثر در تربیت کودکان است. پدران و مادران باید فرزندان خود را به رعایت ادب و احترام آموزگاران ترغیب کنند. معلمین نیز وظیفه دارند دانش آموزان را به اطاعت از پدر و مادر و رعایت حال آنان تشویق نمایند.
ص: 82
پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم فرموده اند:
«خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است:
برکت علم را در احترام ،استاد ثبات ایمان را در تعظیم خداوند، لذت زندگی را در نیکی به پدر و مادر و نجات از آتش را در ترک آزار مردم». (1)
امام سجاد علیه السلام نیز می فرمایند:
«امّا حقّ استاد بر تو، تعظیم او و بزرگ شمردن مجلس درسش و خوب گوش دادن و روی آوردن به اوست و این که صدایت را بر او بلند نکنی، هنگامی که از او سؤال شود، پاسخ ندهی تا خودش جواب گوید، در حضور او با کسی گفتگو نکرده و از کسی غیبت ننمائی اگر از او بدگوئی کردند از وی دفاع کنی، و عیبش را بپوشانی، خوبی هایش را ظاهر ساخته با دشمنش ننشینی و با دوستش دشمنی نکنی، اگر چنین کردی فرشتگان خدا گواهت باشند که برای خدا، نه برای مردم به او روی آورده و علمش را آموخته ای.» (2)
آری این ها گوشه هائی از وظائف مهم دانش آموزان است که مسئولیت سنگین انتقال آن بر دوش آموزگاران می باشد. مسئولیت بزرگی که در کنار رشد و پرورش علمی دانش آموزان باید با جدیت و اهتمام کامل به آن پرداخته و در این راه هدفی جز قرب الهی و خدمت به مردم نداشته باشند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿مُعَلِمُ الْخَيْرِ تَسْتَغْفِرُ لَهُ دَوَابُّ الْأَرْضِ وَحِيتَانُ الْبَحْرِ وَ كُلُّ صَغِيرَةٍ وَكَبِيرَةٍ
ص: 83
فِي أَرْضِ اللهِ وَ سَمَاءِهِ﴾ (1)
«برای معلّم خوب، جنبندگان زمین، ماهیان دریا، تمام اهل زمین و آسمان از کوچک و بزرگ استغفار می کنند».
تأثیر پذیری و تأثیر گذاری در روابط روزانه امری است طبیعی و مسأله ای است شایع به گونه ای که می توان گفت انسان در کوچک ترین تماس و برخورد و کم ترین ارتباط و معاشرت از یکی از دو حال خارج نیست:
یا تأثیر می گذارد و محیط و اطرافیان خویش را خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر فکر و اندیشه، اخلاق، سلیقه و روحیه و رفتار خویش قرار می دهد و یا متأثر می شود و از رفتار و ایده دیگران رنگ می پذیرد.
از عوامل مهمی که در فراهم آوردن زمینه مساعد برای تشدید این تأثیر و تأثر نقش به سزائی دارد اُنس و حسن ظن است خوش بینی و ارتباط صمیمانه بیش از هر چیز انسان را برای گرایش به افکار دیگران و پذیرش رنگ و بوی اطرافیان آماده می نماید.
امام صادق علیه السلام نقل می فرمایند که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
﴿اَلْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ ...﴾ (2)
«(زندگی و اعتقاد) انسان بر اساس (راه و روش و) دین و مذهب دوستش می باشد».
ص: 84
همچنین در حدیث است که حضرت سلیمان فرموده اند:
«در بارۀ هیچ کس به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا این که دوستانش را بشناسید زیرا انسان توسط نزدیکانش شناخته می شود و به صفات نشینان و دوستان صمیمی اش توصیف می گردد».
یکی از فلاسفه می گوید:
«انسان به دوستان خود شبیه تر است تا به پدر و مادر خویش».
سفارشات مربیان الهی همواره این بوده است که والدین مراقب فرزندان خود باشند، آنان را از مفاسد محیط، خطرات اجتماع و زیان های رفاقت با افراد آلوده و فاسد برحذر دارند.
والدین و به خصوص پدر در این باره وظیفه سنگینی بر دوش دارند. هرگز نباید به تربیت دوران کودکی و سرپرستی مربیان شایسته و صفات موروثی فرزندان خویش دل خوش دارند و از معاشرت نور چشمان خود با افراد نالایق غافل بمانند.
فرزند حضرت نوح (که از پیامبران صاحب شریعت است) با آن همه شایستگی و لیاقت در اثر معاشرت با افراد آلوده و تأثر از روحیات و صفات مادر نالایق از دایرۀ خاندان نبوت بیرون رفت و همان طور که قرآن بدان اشاره دارد در اثر اعمال ناشایست خطاب:
﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ﴾ (1)
دربارهٔ او نازل گردید.
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
از آن سوی نیز فراوان بوده اند فرزندانی که از پدرانی ناپاک و مُرده روح،
ص: 85
به مصداق ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ﴾ (1) و در اثر معاشرت با افراد صالح، به مردانی شایسته و زنده دل مبدل گشته اند. معاویه فرزند یزید بن معاویه و قاسم فرزند هارون الرشید را می توان به عنوان نمونه هائی از این افراد برشمرد.
در تاریخ آورده اند: معاوية بن یزید که در پلیدی و خباثت باطن پدر و جدّ، بی نظیر بوده است - در اثر معاشرت با افراد شایسته و پذیرش مواعظ اطرافیان خود، خلافت را رها کرده گفت پدران من غاصب بوده اند و حق با علی بن الحسین علیهما السلام است. (2)
ص: 86
دربارۀ قاسم فرزند هارون الرشید نیز نوشته اند: که وی در اثر معاشرت با زهّاد و عبّاد و مردان نیک از دنیا روی گردانیده به زیور صلاح آراسته بود.
روزی جعفر، وزیر هارون در مجلس وی حاضر بود قاسم از آن جا گذشت، وزیر خندید، هارون پرسید: چرا می خندی؟ پاسخ داد بر حال این پسر که تو را رسوا نموده است. کاش خدا او را به تو نداده بود هارون گفت: حق دارد زیرا تا به حال به وی منصبی نداده ایم ملازمان او را حاضر کردند.
هارون او را موعظه کرده گفت: حکومت هر جا را مایلی اعلان کن، قاسم گفت: پدر! دست از من بردار و فرض کن که مرا نداری مرا به حال خود واگذار می خواهم به عبادت مشغول باشم هارون گفت مگر نمی شود که در لباس سلطنت باشی و به عبادت بپردازی؟ من معاون صالحی برای تو قرار می دهم که به کارهایت رسیدگی کند و تو مشغول عبادت باشی.
وی پاسخ داد هرگز قبول نمی کنم. هارون گفت: مرا در میان پادشاهان
ص: 87
سرشکسته کرده ای! قاسم :گفت تو نیز در میان اولیای خدا مرا سرشکسته نموده ای بیست و یک پسر دیگر داری دلت را به آن ها خوش کن سرانجام در مقابل اصرار پدر و اطرافیانش سکوت کرد.
حکومت مصر را برای او نوشتند اما قاسم همان شب به سمت بصره فرار کرد. هر چه جستجو کردند او را نیافتند. ردّ پایش را تا لب شط دجله دنبال کردند ولی نفهمیدند به کجا رفته است.
عبد الله بصری گوید: در بصره خانه ای داشتم دیوارش خراب شده بود، روزی به دنبال کارگر رفتم، جوانی در مسجد نشسته قرآن می خواند بیل و زنبیلی هم در پیش رویش داشت. پرسیدم کار می کنی؟ گفت بلی پس از تعیین یک درهم به عنوان مزد، به همراه من آمد. آن روز تا غروب به اندازه دو نفر کار کرد. خواستم یک در هم بیشتر به او بدهم، قبول نکرد روز دیگر که به سراغش رفتم او را نیافتم. از حالش جویا شدم گفتند این جوان غیر از روزهای شنبه کار نمی کند.
عبد الله گوید: شنبۀ دیگر به آن مسجد رفته، او را به خانه آوردم مشغول کار گردید. گویا کسی او را از غیب کمک می کرد موقع نماز وضو گرفته، مشغول نماز شد پس از ادای نماز تا غروب آفتاب کار کرد.
هفته بعد دنبالش رفته، او را در مسجد ندیدم از حالش جویا شدم. گفتند: چند روز است مریض شده و در فلان خرابه ساکن است به آن جا رفته در کنارش نشسته، سرش را به دامن گرفتم چشم باز کرده پرسید: تو کیستی؟ گفتم: عبد الله هستم که دو روز برایم کار کردی گفت می خواهی مرا بشناسی؟ گفتم: آری گفت: من قاسم فرزند هارون الرشید .هستم همین که این را شنیدم به خود لرزیده، رنگ از صورتم پرید و با خود گفتم اگر هارون بفهمد فرزندش کارگر من بوده، خانه ام را خراب کرده و مرا خواهد کشت.
قاسم متوجه شده گفت: مترس، من تا به حال خود را به کسی معرّفی
ص: 88
نکرده ام، اکنون نیز اگر آثار مرگ را نمی دیدم خود را به تو معرّفی نمی کردم. از تو خواهشی دارم؛ هرگاه از دنیا رفتم این بیل و زنبیل را به کسی بده که برایم قبری بکند، این قرآن را هم که مونس من بوده به کسی بده که آن را تلاوت نماید. انگشتری نیز در دست داشت آن را بیرون آورده گفت این را به بغداد می بری. هارون روزهای دوشنبه ملاقات عمومی دارد انگشتر را به پدرم می دهی او آن را می شناسد، زیرا انگشتر را خودش به من داده، و می گویی پسرت قاسم در بصره از دنیا رفت و گفت: پدر، جرأت تو در جمع کردن مال زیاد است، این را نیز روی آن ها بگذار که من طاقت حساب ندارم.
در این هنگام خواست برخیزد اما قدرت نداشت. دو مرتبه تلاش کرد، نتوانست. گفت: عبد الله زیر بغلم را بگیر که مولایم حضرت امیر مؤمنان علیه السلام تشریف آوردند. هنگامی که بلندش کردم روح از بدنش مفارقت نمود. (1)
چگونگی تعلیم و تربیت در هر حکومتی بستگی به زمامداران و فرمان روایان و افرادی دارد که در رأس آن حکومت قرار گرفته اند. تجربه نشان داده که ملت ها از نظر اندیشه دین و فرهنگ خود تابع حکومت هائی هستند که هستند که بر آن ها فرمان می رانند، مملکت به منزله یک خانواده بزرگ است. تأثیر کیفیت ادارهٔ مملکت و روش حکومت بر انسان، به مراتب بیش از محیط خانواده است حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿النَّاسُ بأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ﴾ (2)
«مردم به فرمان روایان خویش بیشتر شباهت دارند تا به پدران خویش».
ص: 89
و نیز مشهور است:
﴿إنَّ النَّاسَ عَلَى دِينِ مُلُوكِهِمْ﴾ (1)
«مردم بر دین و روش پادشاهان خویش می باشند».
جاذبه برنامه ها و کشش های اجتماعی حکومت ها به اندازه ای نیرومند و تواناست که مردم عموماً به جز در مواردی که به زیان خود می بینند از مقررات و آداب مورد نظر حکومت ها پیروی می کنند و بدون اندیشه خویشتن را با برنامه ها و رسوم حاکم بر مملکت منطبق می سازند و به آسانی هم به آسانی هم رنگ جامعه رنگ جامعه می شوند از این رو مسئولیت آگاهان و مربیان جامعه در زمان تسلط حکومت های باطل بر مردم بسیار سنگین تر است.
هر ابزار و وسیله ای از قبیل رادیو، تلویزیون، روزنامه، مجلّه، فیلم و... که به گونه ای مستقیم و غیر مستقیم با مخاطبان خود ارتباط برقرار می کند، بخشی از وسایل ارتباط جمعی را تشکیل می دهد.
نقش وسایل ارتباط جمعی در پرورش استعدادها و بالا بردن سطح آگاهی های افراد جامعه و تأثیر شگفت آور آن ها در رفتار و گفتار و اخلاق مخاطبان خود، تا آن حدّ عمیق و فراگیر است که در بسیاری از موارد تلاش معلمان اخلاق و مربیان نفوس و آگاهان جامعه را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
مسئولیّت گردانندگان و طراحان و مجریان رسانه های گروهی به لحاظ وسعت قلمرو و کثرت مخاطبین به مراتب از واعظان و سخنوران و مربیان - که در فضائی بسیار محدود به وظیفه خطیر تربیت و تعلیم اشتغال دارند - سنگین تر
ص: 90
است. آنان باید بدانند و خوب می دانند که بار سازندگی و هدایت قشرهای عظیمی از شهروندان جامعه بر دوش مدیران و مسئولین وسایل ارتباط جمعی سنگینی می نماید. و توفیق در این وظیفهٔ بزرگ منوط به پاکی، صلاح، آگاهی و تعهد آنان است.
سهل انگاری، تغافل و حتی کوتاهی در امر گزینش نویسندگان طراحان هنرمندان و مجریان و تساهل و تسامح در استفاده از دانش صاحب نظران به منزله گمراه نمودن جمعیت انبوه مخاطبان و به مثابۀ ضایع کردن و به تباهی کشاندن نیروها و استعدادهای خدادادی و فراوان جوانان، نوجوانان، مردان و زنان و کودکان جامعه خواهد بود.
تحقیقات نشان می دهد که امروزه در جوامع مختلف بشری بسیاری از مفاسد اجتماعی، جرایم و جنایات کودکان و نوجوانان و حتی انواع فسادها و انحرافات دینی، ناشی از بدآموزی ها و برنامه های فاسد و ویرانگر رسانه های گروهی است. برنامه هائی که در تخریب بنیاد فرهنگی و دینی مردم و بر باد رفتن عفت و شخصيّت عمومی جامعه نقش اوّل را ایفا می نماید.
دنیای امروز به خصوص جهان غرب هر روز شاهد صدها و هزاران مورد از تبهکاری های نوجوانان است که رسانه های جمعی نیز قادر به انعکاس تمامی آن ها نیستند. به گفته کارشناسان امور فرهنگی ریشۀ بخش عظیمی از این مفاسد را در بد آموزی های رسانه های گروهی باید جستجو نمود.
چه بسیار مادرانی که برای رهائی از آزار کودکان و رفع مزاحمت آنان، تلویزیون را برای سرگرم کردن آن ها روشن کرده فارغ البال در پی کارهای خود می روند و فرزندان آنان تحت تأثیر برنامه های فاسد و گمراه کننده آن خواسته و ناخواسته راه و رسم زندگی آینده خود را بر اساس آموخته های خود از این رسانه قدرتمند جمعی استوار می سازند.
ص: 91
وسایل ارتباط جمعی و به خصوص سیما از سازگارترین عوامل تربیت با روان انسان است که بیشترین تأثیر را بر فکر و رفتار و اخلاق و فرهنگ افراد جامعه از کودک خردسال تا پیر سالخورده دارد و همین امر موجب حساسیت بسیار زیاد این بخش از عوامل مؤثر در تعلیم و تربیت گردیده است
پدران و مادران و مربیان باید مراقب آثار سوء و زیانبار وسایل ارتباط جمعی بر خود و فرزندان خویش باشند و به خصوص کودکان و نوجوانان را از آشنا شدن با برنامه هائی مثل عشق های مجازی ورزشهای خشن و دیدن صحنه های شهوت انگیز که با سنن و شئون مذهبی نیز مغایر است ممانعت نمایند.
این ندای قرآن است که کوبنده ترین هشدار را متوجه امت اسلامی کرده می فرماید:
﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَاب﴾ (1)
«از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد و بدانید که خداوند سخت کیفر کننده است».
ص: 92
القا و تلقين
پند و اندرز
تشویق
انذار
ص: 93
ص: 94
تلقین از جمله راه کارهای امر تربیت و اصلاح بلکه از وسائل مهم افساد فرد و جامعه است. رهبران و مربیان فرهنگ ها و مکاتب حق و باطل، در طول تاریخ برای پیشبرد برنامه ها و نیل به اهداف خویش همواره از تلقین به عنوان یکی از مؤثرترین راه های عملی بهره برداری نموده اند.
معلّمان اخلاق از طریق تلقین و القای باورهای دینی در اذهان و نفوس افراد تحت تربیت خود به موفقیت های بزرگی نائل گشته اند. روان پزشکان برای درمان بسیاری از امراض روحی با برنامه های خاص خود از این طریق به نتایج چشمگیری دست یافته اند.
امروزه حتی پزشکان نیز برای معالجه برخی از بیماری های جسمی به شیوه روان درمانی و القا و تلقین متوسل می شوند و تا آن جا پیشرفت کرده اند که حتی بیماران در شُرف مرگ را نجات بخشیده اند.
سیاستمداران برای نیل به اهداف سیاسی خود از طریق رسانه های گروهی به تلقين و القاء مواضع و نقطه نظرهای خویش می پردازند.
تهاجمات فرهنگی اجانب در طول تاریخ علیه مذاهب حقه و مقدسات و ارکان اعتقادی جوامع دینی و شخصیت های ملی و مذهبی جهان سوم، از طریق تلقین اندیشه های شوم و افکار زهرآگین آنان صورت می پذیرد.
گروه های فاسد و مفسد از همین طریق با تلقین مطالب کاذب و فریبنده و تصویر آینده ای خیالی و جذاب، جوانان تشنه جوشش و تلاش و حرکت را تا
ص: 95
سر حدّ جانبازی و انتحار در مسیر اهداف ضد انسانی خویش قرار می دهند.
کارآیی و تأثیر تلقین آن چنان شگفت آور است که انبوه مردم به سادگی تحت تأثير القائات گروه ها و تشکل ها خط مشی ثابت و پذیرفته خود را رها کرده، به مبانی فکری آنان گرایش پیدا می کنند.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿لا تلَقِّنُوا الْکِذْبَ فَیکْذِبُوا فَإِنَّ بَنِی یعْقُوبَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ الذِّئْبَ یأْکُلُ الْإِنْسانَ حَتی لَقَّنَهُمْ أَبُوهُمْ﴾ (1)
«به دیگران (راه) دروغ گوئی را تلقین نکنید، (زیرا در اثر این کار) دروغگو می شوند فرزندان یعقوب نمی دانستند که گرگ انسان را می خورد این کار را از تلقین و تذکر پدر استفاده کردند.»
با تلقین می توان بدیهی ترین واقعیات را غیر واقعی جلوه داد چنان که ممکن است پوچ ترین و واهی ترین مطالب را به صورت عینی ترین حقایق به باور نشاند. بسیاری از اصلاحات جوامع بشری به یمن و برکت تلقین تحقق پذیرفته است. همچنان که مفاسد و انحرافات بی شماری در طول تاریخ از طریق تلقین میسر گردیده است.
معاويه ملعون با تلقین اکاذیب به مردم شام، آن چنان آنان را علیه حضرت علی علیه السلام بسیج نمود که توانست به کمک آنان جنگ بزرگی را در مقابل سپاهیان حضرت در صفین راه انداخته بیش از یکصد هزار مسلمان را به خاک و خون بکشد.
تبلیغات مسموم و دور از واقع مزدوران او مردم را علناً و عملاً در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار داده بود به طوری که با لعن و ناسزا و دشنام به
ص: 96
ساحت مقدس آن بزرگوار، به خیال خود به خدا تقرّب می جستند و لعن بر آن حضرت و بیزاری و برائت از آن مظلوم را بر منابر و در خطبه ها از وظایف شرعی خود می دانستند وجود اقدسش را از حد یک مسلمان عادی پایین تر پنداشته تا جائی که نماز خواندن مولود کعبه را مورد تردید قرار داده بلکه انکار می کردند.
و این ها جز در اثر دسیسه ها و القائات بی وقفه و تلقینات شوم معاوية ملعون و اطرافیان پلید وی - که بذر دشمنی با وجود ملکوتی مولای مؤمنان حضرت امیر علیه السلام را از کودکی در دل و روان مردم شام می افشاندند - میسّر نگردیده بود.
آری، ذهن انسان پیوسته تحت تأثیر گفتار و رفتار و القائات و تلقینات اطرافیان خویش می باشد.
تأثیر تلقین در کودکان و نوجوانان به مراتب بیش از سایر قشرهای جامعه است زیرا صفحۀ روح و قلب پاک آنان به نیرنگ ها و دورویی ها آلوده نگردیده، ذهن و اندیشهٔ آنان از هرگونه آلودگی و نفاق و بدبینی خالی و پاک است.
سخنی که بر زبان آید گوش می کنند، و چون احتمال خلاف نمی دهند به راحتی آن را پذیرفته به دنبال گوینده آن حرکت می کنند. از این جاست که می توان فرمایش حضرت رضا علیه السلام از قول پدران خود علیهم السلام از رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله را حاکی از این واقعیت دانست که استماع سخن به منزله پذیرش بندگی گوینده آن است:
﴿مَنْ أَصْغَى إلى ناطِقِ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ، وَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ﴾ (1)
«کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا دهد و بپذیرد او را عبادت کرده
ص: 97
است، اگر گوینده از خداوند بزرگ سخن می گوید، عبادت خدا نموده و اگر از (زبان) ابلیس صحبت می کند عبادت شیطان کرده است».
از این رو، دور نگه داشتن خود و کودکان و نوجوانان از تلقینات ناروای جاهلان و مغرضان مستلزم مراقبت دائمی است.
سیر معنوی و حرکت در مسیر كمال، مستلزم وجود عوامل گوناگونی است قابلیت و استعداد ذاتی رغبت و طلب مداوم پشتکار و استقامت مستمر، اعتقاد به فرهنگی همسو با فطرت و بالاخره دسترسی به راهنمائی حاذق، هر یک به نوبۀ خود از ضروری ترین نیازهای انسانی فرد و جامعه به شمار می رود.
وجود این عوامل - که البته بخشی از ضروریات یک زندگی سالم را تشکیل می دهد - آن چنان مهم و حیاتی است که فقدان هر یک از آن ها می تواند کلّ حرکت انسان را در جهت تربیت و کمال به مخاطره بیندازد.
در این میان نقش وجودی راهنمائی دلسوز و آگاه برای ارشاد و راهنمائی و پند و نصیحت، تا آن جا حسّاس و تا آن اندازه دارای اهمیت است که به فرموده امام سجاد علیه السلام: فقدانش برابر با هلاکت آدمی است.
﴿ هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكِيمٌ يُرشِدُهُ﴾ (1)
«کسی که عالمی حکیم نداشته باشد که او را راهنمایی و هدایت نماید هلاک خواهد شد».
انسان نیازمند تذکّر است خدای مهربان نیز استعداد پذیرش پند و اندرز را به انسان موهبت فرموده است از این رو انسانی که خواهان سعادت و طالب کمال
ص: 98
خویش است همچون تشنه کامی که جویای آبی گواراست، همواره گوش جان خود را مهیّای استماع نصایح و پند و اندرز مربیان و دوستان و معاشران خویش نموده است.
بلکه به فرموده مولایمان حضرت امیر مؤمنان علیه السلام:
﴿لِلْكَيّسِ فِي كُلِّ شَيْءٍ اِتِّغَاظٌ﴾ (1)
«همه چیز برای شخص زیرک پند و اندرز است».
در روایات فراوانی آمده که تا انسان در خود واعظی نداشته باشد و از درون خود موعظه نشود پند دیگران به او نفعی نمی دهد.
امام جواد علیه السلام می فرمایند:
﴿الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِيقِ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظُ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ﴾ (2)
«مؤمن (به چند چیز) نیازمند است: به توفیق از جانب خداوند، واعظ و نصیحت گری از درون خویش (که او را راهنمایی کرده، پند دهد) و پذیرش (سخن و نصیحت) کسی که خیر خواه اوست».
تذکر و موعظه برای تربیت نفس و پرورش روح هم ضروری و هم مؤثر است و بر همین اساس است که خدای بزرگ در قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (3)
«پیوسته تذکر و پند ده، زیرا تذکر مؤمنان را سود می بخشد».
انسان به خصوص در این زمان به لحاظ زندگی غفلت زای خود در بسیاری از امور خویش، لحظه به لحظه، نیازمند نصیحت خیرخواهان و پند و اندرز مربیانِ
ص: 99
دلسوز و آگاه است.
حضرت علی علیه السلام به فرزند خود می فرمایند:
﴿أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ﴾ (1)
«دل خویش را با موعظه زنده نگهدار».
و همچنین آن حضرت می فرمایند:
﴿الْمَوَاعِظُ حَياتُ الْقُلُوب﴾ (2)
«اندرزها زنده کننده دل هاست.»
﴿أَلْإِعْتِبارُ يُثْمِرُ الْعِصْمَةَ﴾ (3)
«پند گرفتن، پاکدامنی از گناهان را بارور می کند».
﴿الْإِعْتِبارُ يَقُودُ إِلَى الرُّشْدِ﴾ (4)
«پند پذیری آدمی را به رشد و کمال سوق می دهد»
﴿الْمَوَاعِظُ كَهْفٌ لِمَنْ وَعَاها﴾ (5)
«پندها دژی برای پذیرنده آن هاست.»
﴿الْمَوَاعِظُ شِفَاءٌ لِمَنْ عَمِلَ بِها﴾ (6)
«پندها برای کسی که به آن عمل کند شفاء (و داروی دردها) است».
ص: 100
﴿الْمَوَاعِظُ صِقَالُ النُّفُوسِ وَ جَلاءُ الْقُلُوبِ﴾ (1)
«پندها صیقل دهندۀ نفوس و جلا دهنده قلب هاست.»
﴿بِالْمَوَاعِظِ تَنْجَلِي الْغَفْلَةُ﴾ (2)
«با پند و اندرز (تیرگی) غفلت زدوده می شود».
﴿ثَمَرَةُ الْوَعْظِ الْإِنْتِبَاهُ﴾ (3)
«نتیجه موعظه بیداری است.»
﴿مَنْ كَثُرَ اعْتِبَارُهُ قَلَّ عِثارُهُ﴾ (4)
«هرکس عبرت و پند گرفتنش بسیار باشد لغزش او اندک است.»
﴿مَنْ لَمْ يَتَّعِظُ بالنَّاسِ وَعَظَ الله النَّاسَ بهِ﴾ (5)
«هر کس به وسیلۀ مردم پند نیاموزد و عبرت نگیرد خداوند او را وسیلهٔ پند و عبرت مردمان قرار دهد».
﴿مَنْ لَمْ يَكُنْ أَمْلَكَ شَيْءٍ بِهِ عَقْلُهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِمَوْعِظَةٍ﴾ (6)
«هر که عقلش بیش از هر چیز صاحب اختیار (در زندگی او) نباشد، از هیچ پند و اندرزی بهره نبرد».
یعنی در صورتی انسان از مواعظ و پندها سود خواهد برد که عقل بر او حاکم بوده، عنان نفس او بیش از هر چیز در دست عقلش باشد
ص: 101
﴿نِعْمَ الْهَدِيَّةُ الْمَوْعِظَةُ﴾ (1)
«پند دادن، خوب هدیه و ارمغانی است».
حضرت علی علیه السلام به فرزند بزرگوار خود امام حسن علیه السلام می فرمایند:
﴿الْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارِبُ﴾ (2)
«عاقل کسی است که تجربه ها او را پند دهد.»
و آن حضرت می فرمایند:
﴿فِي كُلِّ تَجْرِبَةٍ مَوْعِظَةٌ﴾ (3)
«در هر تجربه ای پندی است.»
البته هر چه سخن پاک تر و از شوائب ریا و فخر و خود نمائی خالص تر باشد نفوذ و تأثیر آن بیشتر است. موعظه و سخنی که از درون دل برخیزد بر دل نشیند و آن چه از زبان برخیزد از گوش فراتر نمی رود علاوه بر آن برای نفوذ سخن در روح و جان باید پندها همگام با ضمیر باطن و همسو با فطرت آدمی باشد تا از ندای فطرت و کمک های درونی نیز بهره گیرد.
از سوی دیگر پند دهنده خود باید نمونه عملی و سرمشقی مجسّم از عمل کننده به مواعظ و پند و اندرزها باشد. پدر و مادری که دروغ می گویند، نمی توانند از کودک خود انتظار راستگوئی داشته باشند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنَّ الْوَعْظَ الَّذِي لا يَمُجُهُ سَمْعَ وَ لا يَعْدِلُهُ نَفْعٌ مَا سَكَتَ عَنْهُ لِسَانُ الْقَوْلِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُ الْفِعْلِ﴾ (4)
ص: 102
«به راستی آن پندی که هیچ گوشی آن را دور نمی افکند و هیچ سودی با آن برابری نمی نماید پندی است که زبان گفتار از آن خاموش و زبان عمل و کردار بدان گویا باشد».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿.... كُونُوا دُعاةٌ إلى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْر أَلْسِنَتِكُمْ...﴾ (1)
«مردم را به غیر از زبان (و با عمل) به سوی خود بخوانید.
و نیز می فرمایند:
﴿كُونُوا دُعاةَ لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ، لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَالْإِجْتِهَادَ وَ الصَّلاةَ وَالْخَيْرَ، فَإِنَّ ذلِكَ دَاعِيَةٌ﴾ (2)
«مردم را بدون زبان (با عمل) بخوانید تا از شما ورع، کوشش در عبادت، نماز و خوبی ها را ببینند، زیرا این روش دعوت کننده (واقعی) است.»
در قرآن و روایات از افرادی که به گفتار خود عامل نیستند مذمّت شده است.
خداوند می فرماید:
﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ (3)
«آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید با این که شما کتاب خدا را می خوانید آیا نمی اندیشید؟»
ص: 103
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«در شب معراج گروهی را دیدم که با قیچی هایی از آتش لب های آن ها را قیچی می کردند، آن گاه آنان را در دوزخ می انداختند. از جبرئیل پرسیدم: اینان کیستند؟ پاسخ داد:
﴿خُطَباءُ أُمَّتِكَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ يَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلا يَعْقِلُونَ﴾
گویندگانی از امت تو می باشند که مردم را به خوبی دعوت می نمایند و خودشان را فراموش می کنند، در صورتی که آنان قرآن تلاوت می نمایند آیا تعقّل نمی کنند» (1)
از عوامل مهم دیگری که در تأثیر پند و اندرز نقش دارد این است که پند دهنده از خشونت بپرهیزد و با نرمی و محبّت و رعایت کامل ،ادب این فریضه الهی را انجام دهد. خداوند به حضرت موسی و هارون فرمان می دهد که در برخورد با فرعون با ملاطفت و نرمی سخن بگویند، با این که ادّعای ربوبیّت می کرد:
﴿ اذْهَبَا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى﴾ (2)
«نزد فرعون بروید که او طغیان کرده است - و با گفتاری نرم با او سخن بگویید شاید پند بگیرد یا بترسد».
چه بسا خشونت موجب گردد که علاوه بر بی حاصلی پند و اندرز، فرد را در ارتكاب خلاف نیرو بخشیده بیش از پیش او را به خطا و گناه وا .دارد
نکته دیگری که رعایت آن در هنگام موعظه ضروری است این است که تا
ص: 104
جائی که ممکن است پندهای اصلاحی و فردی پنهان و دور از انظار عموم انجام گیرد. انتخاب مکان و زمان مناسب برای اندرز و موعظه بسیار مهم است. عدم رعایت این مهم بسا باعث رسوا شدن فرد ،گشته او را به لجاجت کشاند و در نتیجه خلاف آن چه مورد نظر است از او صادر گردد.
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَهُ﴾ (1)
«هر کس برادر ایمانی خود را پنهانی موعظه نماید (آبروی او را حفظ کرده و) مایۀ زینت او می شود و هرکس آشکارا او را پند دهد باعث زشتی و ننگ او می گردد».
موعظه و نصیحت همگانی نیز که معمولاً از سوی گویندگان و وعاظ بدون اشاره به فردی خاص انجام می گیرد چنان چه مردم را متوجه شخص خطاکار نگرداند و توسط کسی انجام گیرد که اهلیت این امر خطیر را دارا باشد، نه تنها مفسده ای در پی ندارد بلکه تأثیر آن در برخی موارد به مراتب از تذکر شخصی بیشتر است.
البته خود انسان نیز در برابر مواعظ و تذکّرات دیگران، سزاوار است با نرمی و حالت پذیرش برخورد کرده، نصایح و پند و اندرز را به عنوان هدیه ای گران بها، با گوش جان پذیرا باشد و با کسی که وی را موعظه و نصیحت می کند به دیده سپاس و تشکر بنگرد و او را از خود نرنجاند.
امام علی علیه اسلام می فرمایند:
﴿مَنْ وَعَظَكَ فَلَا تُوحِشْهُ﴾ (2)
«کسی را که به تو پند و اندرز می دهد از خود مرنجان»
ص: 105
نخوت و تکبّر باعث نشود که پذیرای حق نباشیم و حرف حق را برگردانیم.
کم تر کسی است که در برابر فداکاری ها و فعالیت ها و اقدامات نیک خود، برخورد سرد دیگران را که حاکی از بی تفاوتی آنان است بنگرد و در عین حال با شوق و علاقه به تلاش و کوشش خویش ادامه دهد تجربه نشان داده است که به جز انبیا و اولیای الهی و دست پروردگان خاص آنان که تکالیف خود را بدون توجه به نوع برخورد دیگران محکم و استوار انجام داده، بی اعتنائی و یا حتی مخالفت مردم، کوچک ترین خللی در اراده پولادین آنان ایجاد نمی کند، نوع مردم هنگامی که عکس العمل سرد و منفی معاشران و اطرافیان خود را در برابر تلاش ها و اعمال و رفتار پسندیده خود مشاهده می کنند نسبت به ادامه فعالیت خویش بی علاقه می گردند.
در مقابل، ترغیب و تشویق و یاد نیک از پشتکار و استقامت و بلندی همت و فداکاری، انسان را نسبت به کارهای مثبت خویش امیدوار نموده، شوق و رغبت و تحرّک او را نسبت به تداوم راهش فزونی می بخشد.
حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می فرمایند:
﴿وَ وَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ وَ تَعْدِيدِ مَا أَبْلَىٰ ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ كَثرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ أَنْعَالِهِمْ تَهُنَّ الشَّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ إِنْ شَاءَ اللهُ تَعالى﴾ (1)
«مردم (یعنی کسانی که از خانواده های شریف هستند و دارای سابقه های نیکو می باشند و نیز سلحشوران و دلیران و بخشندگان و جوانمردان) را
ص: 106
به نیکی یادکن و همت کسانی را که مورد آزمایش قرار گرفته و متحمّل رنج و سختی شده اند بر زبان آور، زیرا یاد کردن کارهای نیک آنان، فرد دلیر را تهییج کرده به حرکت و جنبش می آورد و از کار مانده را به خواست خدای تعالی به کار و تلاش ترغیب می نماید».
تشویق چنان چه به جا و با رعایت شرائط آن صورت گیرد حس رقابت را تحریک کرده، قوای خفته را بیدار، سستی و یأس را مرتفع، و انگیزه و علاقه به کار و تلاش را تقویت می نماید. انسان به خصوص در کارهائی که مغایر تمایلات نفس است نیازمند تشویق است.
تشويق، تحمّل امور بسیار سخت را بر انسان آسان می گرداند. از طریق تشویق می توان نوجوانان و جوانان را به انجام امور خیر و مخالفت با هواهای نفسانی ترغیب نمود، کودکان را به کارهای پسندیده و نیک و ادار کرد و از امور ناپسند بازداشت. انسان در سایه تشویق از بسیاری از خواسته های خود چشم پوشی می کند. گذشت، فداکاری، انفاق و خدمت به مردم در پرتو تشویق آسان می شود.
ذکر اوصاف مؤمنین در قرآن و روایات و وعده های الهی به بهشت و پاداش اعمال نیکوکاران جلوه هائی از تشویق در فرهنگ اسلامی به شمار می رود.
تلقّی و برداشت افراد از فرهنگ و مکتبی که در آن عاملان خیر و نیکوکاران مورد تشویق قرار نمی گیرند این است که با نیکوکار و بدکار در آن فرهنگ برخوردی یکسان خواهد شد و همین امر زمینه را برای بی رغبتی افراد نیک نسبت به کارهای خیر و جرئت و جسارت تبهکاران نسبت به انجام و استمرار تبهکاری فراهم می آورد.
از این رو از دیدگاه آگاهان و مربیان امور تربیتی، اصل تشویق به عنوان وسیله
ص: 107
و راه کاری ضروری و مناسب پذیرفته شده است لیکن تشویق بزرگسالان هنگامی که به صورت شخصی انجام می گیرد نظر به پیامدهای منفی تعریف های حضوری و شخصی - که در روایات نیز به شدت از آن مذمّت شده - از حساسیت ویژه ای برخوردار است و عدم مراعات ظرایف و نکات دقیق آن بازتاب منفی به همراه خواهد داشت.
محقّقین برای این که امر تشویق همگام با اصول تربیتی صحیح باشد و زیان و خطری را برای فرد و جامعه موجب نشود نکاتی را یادآور شده اند:
* تشویق بزرگسالان حتی الامکان به صورت کلّی صورت گرفته، منطبق بر شخص خاص نگردد تا مصداقی برای تعریف حضوری نباشد و موجب پیدایش و یا تقویت صفات مذموم عجب و غرور و ریا در شخص نشود.
* تا ممکن است از ظهور چشمگیر جنبه های مالی تشویق جلوگیری گردد، زیرا غفلت از این جهت فرد را به سمت و سوی دنیا خواهی سوق می دهد، علاوه بر این که در موارد فقدان مال، تشویق میسر نخواهد شد.
* تشویق زیاده از اندازه نباشد و إلا زیانش بیش از نفع آن خواهد بود.
* مکرّر نباشد زیرا با تکرار از ارزش آن کاسته خواهد شد.
* حالت رشوه و تملّق به خود نگیرد.
* در هر کاری متناسب با آن کار و برای هر کس در خور شأن او باشد.
* در تشویق، مسائل اجتماعی و مقررات دینی و معتقدات فرهنگی در نظر گرفته شود.
* از مسائلی تشویق به عمل آید که خطر و زیان فردی و اجتماعی به بار نیاورد و به کارهائی ترغیب کنیم که مورد تأیید شرع باشد.
ص: 108
تربیت امری است اختیاری که بر اساس آگاهی دادن استوار، و بر هدایت و ارشاد مبتنی است و به هیچ وجه با اجبار و تحمیل و فشار و شدت عمل سازگار نیست. هیچ کس را به جبر و زور نمی توان به شیوه ای درست و بر مبنائی صحیح تحت تربیت قرار داد اما نظر به این که به مقتضای عالم ماده و خصایص نفوس همۀ افراد نسبت به پذیرش مقرّرات اجتماعی و پایبندی به اصول همزیستی یکسان نبوده و طبعاً گروهی از مردم به مقتضای خبث باطن و شرارت طبع و سرکشی ،نفس از گزینش راه درست و تن دادن به قوانین ضروری زندگی اجتماعی سرباز می زنند و از این رهگذر حیات و امنیت و دین و ناموس عموم مردم به مخاطره افتاده دستخوش تاخت و تاز کج روان و بداندیشان و تبهکاران می گردد، جوامع انسانی ناگزیر از به کارگیری برنامه های عملی خاصی برای به راه آوردن آنان هستند.
باز گذاردن دست تبهکاران و مجرمان امری است ناروا و بی تفاوتی در برابر کج روی ها و انحرافات اجتماعی نیز دور از خردمندی است.
همیشه و در همه حال، ترغیب و تشویق کارساز نیست. قوام زندگی اجتماعی و تأمین امنیت و حفظ و حراست از جان، مال، ناموس، دین و فرهنگ مردم و فراهم آوردن زمینه مناسب برای تلاش همگانی در امر خودسازی و تربیت و حرکت در مسیر کمال مستلزم راه کارهای دیگری است که انذار و وعید و تنبیه از آن جمله است.
برای رام کردن نفس سرکش و طبیعت چموش و خمیره طغیانگر که با تشویق و نرمی تن به رعایت حقوق دیگران نمی دهد به حکم عقل و خرد و فرمان شرع ناگزیر از بیم و تهدید خواهیم بود و در صورت ثبوت عدم کارآئی وعید و انذار،
ص: 109
تنبیه می تواند ابزاری مناسب برای تربیت طبایع ناسازگار با ناموس فطرت باشد. (1)
در عین حال مربّی حاذق به خوبی از عواقب نامطلوب زیاده روی در این زمینه آگاه است و پیوسته از دو عنصر خوف و رجا و شوق و ترس به گونه ای استفاده خواهد کرد که افراد تحت تربیت او نه به امید و محبّت مغرور گردند و نه با ترس و تهدید مأیوس شوند.
امام صادق علیه السلام از جدّ بزرگوار خود امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت فرموده اند:
﴿أَلا أُخْبرُكُمْ بِالْفَقِيهِ حَقَّ الْفَقِيهِ؟ مَنْ لَمْ يُقَبِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤَمِّنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللهِ وَ لَمْ يُرَخّضْ لَهُمْ فِى مَعَاصِى اللهِ﴾ (2)
«شما را از فقیه و دین شناس حقیقی با خبر نکنم؟ کسی که مردم را از رحمت خدا نا امید نسازد و از عذاب الهی ایمن نگرداند و به آن ها رخصت گناه نداده دستشان را در معصیت خداوند باز نگذارد».
پیامبران الهی که بیش از هر کس از ویژگی ها و خصایص و نیازهای نفوس مردم آگاه بوده اند در دعوت خود در کنار ترغیب و تشویق و تبشیر، از انذار و هشدار و وعید نیز استفاده می کردند تا آن جا که مبشّر و نذیر - بشارت دهنده
ص: 110
و بیم دهنده - از القاب خاص (1) رسول اکرم صلی الله علیه و آله شمرده شده است.
در قرآن نیز هر جا سخن از عمل صالح و پاداش نیکوکاران به میان آمده، کیفر و عقوبت سرباز زدن از تکالیف الهی نیز گوشزد گردیده است. از اوصاف بهشت و نعمت های آن همراه با دوزخ و کیفر گناهان یاد شده است.
با این حال، همان گونه که اشاره کردیم استفاده از ابزار انذار و تنبیه تنها در صورت یأس از تأثیر ترغیب و تشویق جایز است. از این رو تا جائی که امکان و امید به کارساز بودن ملاطفت و محبّت و تشویق وجود دارد به کار گرفتن قوه قهریه و ضرب و تهدید جایز نیست.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام در سفارشات خود به امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
﴿وَ لا تَكُونَنَّ مِمَّنْ لا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إلَّا إذا بالَغَتَ فِي إِيلامِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْأَدَبِ، وَ الْبَهَائِمَ لا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ﴾ (2)
«(فرزندم! ) از کسانی که پند و اندرز به آن ها سود نمی بخشد مگر وقتی که آن ها را به رنج انداخته و بیازاری مباش، زیرا خردمند با ادب و تربیت پند می گیرد امّا چارپایان تنها با ضرب (تازیانه) رام می گردند».
علاوه بر آن تداوم و استمرار تنبیه بدنی باعث می شود که فرد به آن عادت کرده و در نتیجه از کارآئی آن کاسته و نهایه به حربه ای بی تأثیر مبدل گردد، و با بروز این حالت تربیت و اصلاح شخص بسیار دشوارتر خواهد گردید.
شخصی محضر حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام از فرزندش شکایت کرد فرمودند:
﴿لا تَضْرِبُهُ وَ اهْجُرْهُ وَ لا تُطِلْ﴾ (3)
ص: 111
«او را مزن بلکه با او قهر کن، ولی چندان طول مده»
کودکان دارای روحی لطیف و طبیعتی نرم و حسّاس هستند و قهر طولانی به شدّت آن ها را متأثر کرده بسا در اثر طول دادن حالت قهر، دچار ضایعات جبران ناپذیری گردند که در طو حیات وبال آن دامنگیر آنان باشد.
رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
«تعجب می کنم از کسی که همسرش را می زند با این که خودش به کتک خوردن سزاوارتر است، زنان خود را با چوب نزنید که موجب قصاص می شود. (اگر همسرانتان خلاف کردند) با فشارهای مادی و امثال آن، آنان را تأدیب کنید، تا در دنیا و آخرت سود برید...». (1)
در مواردی که تنبیه لازم می شود توجّه به این نکات ضروری است:
* پدر و مادر با هم اقدام نکنند اگر مثلاً پدر فرزندش را تنبیه می نماید مادر نقش میانجی داشته باشد.
* تنبیه با خشونت و قساوت صورت نگیرد.
* هنگام تنبیه باید بر خود مسلط بود تا خطری برای طفل ایجاد نشده، باعث زخم یا درد بیش از حد نگردد زیرا در بسیاری از موارد موجب قصاص شرعی می شود.
* در مواقع غضب به تنبیه اقدام نباید کرد.
﴿نَهى رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم عَن الْأَدَبِ عِنْدَ الْغَضَب﴾ (2)
«رسول خدا صلى الله عليه و سلم از تربیت کردن و تنبیه در هنگام غضب نهی کردند».
* تنبیه متناسب با جرم و خطا باشد، نه مبتنی بر خطا باشد، نه مبتنی بر سلیقه معلّم و مربّی.
* تنبيه ظالمانه نباشد و إلّا موجب فساد دیگری خواهد شد، مثلاً اگر
ص: 112
نوجوانی را تنبیه می کنند، باعث یأس و ایجاد دل سردی او نسبت به خانه و زندگی نگردد و یا بیش از حد او را نترسانند.
* همان طور که قبلاً یاد آور شدیم تنبیه اندک باشد و تنها در صورت ضرورت انجام گیرد.
* قهر و رنجش را ادامه ندهیم زود آشتی کنیم و بهتر است در مورد کودکان به مادر گوشزد نمائیم که واسطه شود تا کودک جری نگردد.
* عذر او را بپذیریم و راه توبه را همیشه بازگذاریم به تعهدش بها دهیم، و اگر تکرار کرد قانون را اجرا نمائیم.
* در همه حال خدا را در نظر داشته از حدود الهی خارج نگردیم، و بدانیم ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران از نظر شرع مقدس اسلام محکوم است گرچه نسبت به زن و فرزند باشد.
ص: 113
ص: 114
تقلید
الگوها
جاذبه ها
سرگذشت دیگران
مسابقات علمی و تربیتی
تمرین های مداوم
ص: 115
ص: 116
از نهمین ماه تولّد، نمودهای تقلید در کودک ظاهر می شود و در همان سال های اولیّه کودکی به اوج خود می رسد.
تقلید گرائی در بزرگسالان هم رایج است با جرأت می توان گفت: نود و نُه درصد مردم مردم مقلّدند زنان و مردان دختران و پسران در تمام شئون فردی و اجتماعی از لباس، کفش، نحوه آرایش و در کلیه امور روزمره داخل منزل و خارج از آن چشم بسته در اختیار دیگران اند، ولی تقلید در کودکان بیشتر است.
بسیاری از آموزش های کودک از طریق تقلید صورت می پذیرد تقلید ضمن این که ابزار گران بهائی برای آموزش خصوصاً تکلّم کودکان است، می تواند منشأ ابتکار نیز باشد.
در عین حال زمینه های نامطلوب و محیط های آلوده ممکن است این نیروی خداداد را از مجرای طبیعی و فطری خارج نموده وسیلۀ انتقال اخلاق ناپسند و صفات ناشایست گردد و زیان های غیر قابل جبرانی را به بار آورد.
البته هر میزان که انسان رشد می کند و از نظر عقلی کامل تر می شود روحیه تقلید در او ضعیف تر و جنبه ابتکار در او قوی تر می گردد.
طفل در خانه ناظر خوبی ها و بدی ها ست، و آن چه را می آموزد خیلی سریع منعکس می کند. پدران و مادران و دیگر اعضای خانواده الگوی وی در خانه هستند. کودک هر عمل خوب یا بدی را که از آنان می آموزد انجام می دهد.
چشمان طفل بسان دوربین عکاسی است که متوجه رفتار و حرکات و گفتار
ص: 117
خانواده و افراد جامعه است. او از تمام آن چه در اطرافش می گذرد عکس می گیرد و در مخزن ذهنش آن را جای می دهد و از مصاحبتش با افراد خوش خلقی، تند خوئی، مهر، خشونت دروغ، ریا، حسادت، تنبلی و.... را می آموزد.
بزرگان و رهبران دینی برای رشد و تعالی انسان ها همواره کوشیده اند همت و تلاش آن ها را در جهت صحیح قرار داده و با ارائه برنامه های سازنده و الگوهای انسانی متناسب از دون همّتی (1) و آرزوهائی که انسان را از نیل به مقام عالی انسانیّت باز می دارد پرهیز دهند.
شکل گیری و تبلور شخصیت انسان بر اساس هدفی که دنبال می کند و الگو و سرمشقی که فرا راه خویش دارد تحقق می یابد.
به عبارت دیگر: شخصیّت انسان به تناسب ارزش هدف و کرامت الگوئی که در مقابل خویش قرار داده ارزش می یابد هر قدر هدف او والاتر و ارزشمندتر و الگو و سرمشقش ارجمندتر و گرامی تر باشد مقام و منزلت او برتر و ارزش شخصیت وی بیشتر خواهد بود.
آن که تمام همّت و تلاشش در تأمین زندگی مادی دنیا خلاصه می گردد، و رفاه و بهبود زندگی دنیا را نهایت آرزوی خویش قرار داده از ارزش انسانی خود تا سرحدّ یک حیوان کاسته است و به فرمایش حضرت علی علیه السلام:
﴿مَنْ كَانَ هِمَّتَهُ ما يَدْخُلُ جَوْفَهُ، كَانَتْ قِيمَتُهُ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ﴾ (2)
«کسی که همتش رفع نیازهای مادی و پُرکردن شکمش باشد، ارزش
ص: 118
او به اندازۀ چیزی است که از او خارج می گردد.»
تأمین نیازهای مادی و فراهم آوردن زمینه های رفاه اجتماعی، به لحاظ حسّی بودن آن چندان نیازمند داشتن الگو و سرمشق نیست. با فقدان ما یحتاج زندگی، انسان بالوجدان رنج آن را درک کرده آرزومند روزی است که بدون تحمّل مشقّتِ فقر زندگی بی دغدغه ای را دارا باشد.
اما رسیدن به کمال و تربیت صحیح مستلزم ترسیم هدفی است متناسب با استعدادهای ذاتی انسان و معرفی الگوئی شایسته که مظهر انسانیت انسان باشد.
ارائه الگو از ضروری ترین برنامه های عملی تعلیم و تربیت است و بدون آن، تربیت بسیار دشوار بلکه غیر ممکن است.
مسلک های تربیتی غیر الهى نوعاً فاقد الگوئی شایسته و روشن هستند که پیروان آن ها بتوانند از وجود آن ها در مسیر تربیت خود بهره مند گردند. جهت و نهایت تربیت در این مکتب ها به خاطر تخیلی بودن اهداف و فقدان الگوی شایسته، مبهم است.
سیاستمداران نیز که برای پیشبرد اهداف خود به ارائه الگو به ملّت های خود اقدام می کنند شخصیت های کاذب ستاره های سینما و در نهایت قهرمانان ورزشی را به عنوان نمونه هائی از الگوهای مطلوب به مردم معرفی می نمایند.
اسلام تنها مکتبی است که برخلاف مکاتب مادی و فرهنگ های غیر الهی به تناسب هدف والایی که فرا راه پیروان خود قرار داده به عرضه الگوهائی جامع و کامل و روشن نیز اقدام کرده است. الگوهائی که خط آنان صراط مستقیم، هدف آنان قرب به خداوند، و وجود مقدسشان بالاترین نمونه انسان کامل و آیینه تمام نمای جمال حق می باشد آری الگوهائی که تجلّی آیات الهی و منعکس کننده و جلوه دهنده قرآن یعنی اساسنامه اسلام واقعی است.
ص: 119
خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید:
﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أَسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ وَ ذَكَرَ الله كثيراً﴾ (1)
«برای شما در (پی گیری اهداف انسانی و راه و رسم زندگی) رسول خدا صلی الله علیه و اله الگو و سرمشق نیکوئی است (البته) برای کسانی که امیدوار به خدا و عالم آخرت هستند (و هدف از زندگی را تنها رفع نیازهای مادی نمی پندارند) و خدا را بسیار یاد می کنند.»
در این آیه رسول گرامی اسلام له به عنوان الگوئی نیکو به مردم معرفی گردیده تا پیروان آن حضرت وجود مقدسش را در رفتار و اخلاق و هدف خویش سر مشق خود قرار داده و بدین وسیله از هر گونه انحراف و کجی به دور مانند.
همچنین می فرماید:
﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ (2)
«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و با راستگویان (3) باشید».
نه تنها دوستدار و فرمانبردار آنان بلکه همراه و همگام آنان بوده، سیره و روش زندگی آنان را نصب العین خویش قرار دهید تا با مقایسه رفتار و گفتار و افکار خویش با آنان حرکت در مسیر آنان در توان شما قرار گرفته، تربیت صحیح برایتان میسر گردد
رفتار و گفتار الگوها به منزلهٔ نقش تابلویی است که در آیینه پیروان آن ها منعکس
ص: 120
می گردد بلکه اگر بگوئیم: انسان در حالات روحی و انگیزه و اهداف زندگی و حتی سلیقه های خویش تحت تأثیر الگوهائی است که فرا راه خویش قرار داده مبالغه نکرده ایم.
جهان خواران و مخالفین اسلام و دشمنان ملت های ستم کشیده جهان سوم با آگاهی از همین نقش بسیار مهم الگوها در روحیه و افکار جوانان هر روز با الگو سازی در نوع پوشش و آرایش و گفتار و رفتار و عرضۀ رسوم و آیین هایی که با آداب و سنن مذهبی و ملی ما به هیچ وجه سازگار نیست، آنان را از فرهنگ غنی اسلام دور ساخته و در واقع از خود بیگانه می سازند تا بدین وسیله به اهداف شوم خود نایل گردند و در این راستا ضمن تحقیر و استخفاف فرهنگی آنان تسلّط جابرانه خود را بر ملت های ضعیف تحکیم بخشیده، منابع مادی و معنوی آنان را به یغما می برند.
آری، بخش عظیمی از راه کارهای تهاجمات فرهنگی اجانب را همین الگو سازی در زمینه های مختلف زندگی و حیات اجتماعی جوانان و نوجوانان تشکیل می دهد.
جوانان عزیز! برای پاسداری از کیان مذهب و ناموس فرهنگ و حیثیتِ آیین آسمانی خود در مقابل این سیل های خروشان و طوفان های سهمگین محکم ترین رکنی که می تواند آدمی را بسان کوه های استوار، محکم و پای برجا از خطرات بیشمار و پیامدهای فراوان این دسیسه ها مصون و محفوظ دارد، دژهای محکم و قلعه های پولادین اسوه ها و الگوهای جاودانه ای است که آیین زندگی ساز اسلام به اقتضای جاودانگی اش برای سلامت و سعادت و کمال پیروان خویش ارائه فرموده است.
این ناله های مولای شماست که از سینه ای پر درد و قلبی آزرده، از درون محراب مسجد کوفه فریاد برآورده می فرماید:
ص: 121
پس کجا می روید؟ و چگونه شما را (از صراط مستقیم) بر می گردانند؟ در حالی که پرچم ها (ی حقّ و اسوه های هدایت) برپاست و نشانه ها (و علایم صداقت و راستی) آشکار و هویدا، و مشعل ها (ی رستگاری) در اهتزاز است؟ پس به کدام سو شما را حیران و سرگردان نموده اند؟ بلکه (با این استوانه های سعادت و مشعل های فروزان) چگونه سرگشته و حیرانید؟ با این که عترت پیامبر شما (به عنوان الگو) در میان شمایند؟ ....» (1)
آری این ناله های آن فریادگری است که وجود اقدسش الگو و خورشید فروزانی است فراراه بشر برای همۀ ادوار تاریخ و فراتر از عرصه ای محدود و زمان و مکانی خاص تا با کاوش در جای جای زندگی و زوایای وجود پیچیده اش به خواسته های فطری مادی و معنوی خویش نائل آید.
با نصب العین قرار دادن اسوه های هدایت گر چهارده نور مقدّس، قدرتمندانه به پا خیزید و با استعانت از ساحت اقدس آن بزرگواران، گام های استوار خویش را بر فرق ابلیس و هواداران آن مطرود دور از خدا کوبیده، مردانه به پیش گام نهید، چرا که به فرموده امام صادق علیه السلام:
﴿ما ضَعُفَ بَدَنْ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ﴾ (2)
«بدن از انجام آن چه که نیت انسان بر آن نیرومند گشته (و مورد توجّه جدّی نفس واقع شده) ناتوان و ضعیف نخواهد گردید.»
ص: 122
*ج: جاذبه ها (1)
جاذبه قانونی است عمومی که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می کند. از بزرگ ترین اجسام و اجرام عالم تا کوچک ترین ذرّات آن دارای این نیروی مرموز هستند هیچ ذره ای از ذرّات جهان هستی نیز از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نیست.
تمامی موجودات عالم هستی از انسان گرفته تا حیوان و از نبات تا جماد، هر کدام از یک سو متأثر از این قانون عالم گیر و تحت تأثیر شعاع قدرتمند و نافذ آن قرار دارند و از سوی دیگر سایر موجودات را در معرض تابش نیروی جاذبه خویش قرار داده همچون مغناطیسی که براده های آهن را جذب می کند هم سنخ خود را مجذوب خویش می سازند.
ذرّه ذرّه که اندر این ارض و سماست *** جنس خود را همچو کاه و کهرباست
تأثر و تأثیر انسان نسبت به این نیروی اقتدار آفرین به تناسب سعه وجودی و حقارت نفس در افراد مختلف، متفاوت است.
مردانی که دریای وجودشان از پرتو جاذبۀ حق روشن گشته و ارکان هستی آنان تحت تأثیر جاذبه های فیض الهی همچون شعله هائی از خرمنی آتش، سوزان و پر فروغ است عناصر شریف و نجیبی که بارقۀ جذبات عشق، عمق و ژرفای دل آنان را دستخوش نور و روشنی و شور و نشاط و سرور قرار داده، و بالاخره شیفتگان خدا پرستی که در قلمرو تابش حیرت انگیز جاذبه های محبت، سر از پا نشناخته کانون هستی شان مرکز تجلّی شکوه و عظمت حق گشته است آری اینان به تناسب بزرگی روح و سعه وجود و شرح صدر و فطرت سالم و سرشت
ص: 123
پاک خویش، محیط و جامعه و پیرامون خود را تحت تأثیر جاذبه های وجد آفرین خود قرار داده علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشه ها به دل ها و روح ها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام می بخشند.
اساساً عشق و محبّت زاییده همین جاذبه هاست. جاذبه ها محبّت آفرین اند، و محبت آدمی را به سوی مشابهت و مشاکلت می راند و قدرت آن سبب می شود که محبّ به شکل محبوب درآید. محبّت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به محب وصل می گردد و صفات محبوب را به وی منتقل می سازد.
انسان نیازمند اکسیر جاذبه هاست. آن جا که پرتو جاذبه نیکان و پاکان بتابد خار را گل و یاسمن بخیل را بخشنده ضعیف و کم طاقت را متحمل و شکیبا می سازد.
جاذبه ها، اطاعت آورند. عاشق جان باخته را یارای سرپیچی از خواست معشوق نباشد. از این رو از همه چیز می گذرد و همه چیز را فدای راه و خواست او می سازد.
جاذبه ها، نفس را نرم و پرشور قرار می دهند تمام ارکان هستی مجذوب را تحت تأثیر خود قرار داده، گرمی و حرارت و لطافت و صفا می بخشند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرقه را از بین برده وی را از آلودگی ها و تیرگی ها بیزار می گردانند.
جاذبه ها، علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجّه ساخته، وجود وی را توسعه داده کانون هستی او را عوض می کنند انسان را از خودی و خود پرستی بیرون برده حصار سردی و ضعف و ترس و بخل و حسد و بدخواهی را در هم می شکنند قوای خفته را بیدار و نیروها و استعدادهای بسته را آزاد می سازند. تکبر و عجب و حقد و کینه را زایل عداوت و طمع و تنبلی را
ص: 124
از بین می برند.
جاذبه، الهام بخش است و قهرمان ساز و بالاخره جاذبه یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است.
این ها بخش کوچکی از آثار و پیامدهای شگفت آور و سازنده جاذبه های مثبت است و از این جا به تأثیر مخرب جاذبه های منفی پی خواهیم برد.
بخش عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها بر اساس همین جذب و انجذاب ها است. انسان نیز چنین خلق شده و مصالح حیاتی نیز او را این چنین پرورده است که با آن چه در آن خیری احساس می کند بجوشد و از همین جا وظیفه و نقش بزرگ مربیان جامعه در آگاه نمودن افراد تحت تربیت خود و جلوه دادن و قرار دادن جاذبه های سازنده در معرض دید و توجه آنان روشن می گردد.
هر یک از صفاتی که خالق توانا در انسان به ودیعه گذارده - حتی برخی از صفات مذموم که در ظاهر مانع رشد و تعالی انسان است - اگر درست و به طور صحیح با آن ها برخورد شود در واقع نقشی در پیشرفت او در مسیر کمال ایفا خواهد نمود. کودکی را که از دست زدن به وسایل خانه منع می کنیم با پافشاری و لجاجت بر خواسته خویش اصرار می ورزد و نوعاً ما از این حالت رنج می بریم در حالی که وجود این صفت در او می تواند وی را در برخورد با ناملایمات و پیگیری اهداف عالی انسانی، پایداری نیرو و استقامت ببخشد.
اگر به جای ممانعت از اقداماتی که به مصلحت او نمی دانیم توجّه او را به جاذبه های محیط و اطرافش - که اسباب بازی ها نمونه ای از آن ها به حساب می آید - جلب نمائیم نه تنها لجاجت نخواهد کرد بلکه به راحتی و با علاقه سرگرم آن ها می گردد.
موعظه و نصیحت برای جوانی که گرفتار شهوات دوران پرهیجان و پرالتهاب جوانی است و فکر و اندیشه و دل او دستخوش طوفان های بنیان برانداز مفاسد
ص: 125
اجتماعی و مناظر شهوت انگیز و دلربایی است که هر لحظه پیرامون خود با آن مواجه است چندان نمی تواند کارساز و مؤثر باشد، اما فراهم آوردن امکانات و زمینه ازدواج برای او به سهولت می تواند وی را از غوطه ور شدن در این مهالک کشنده نجات بخشیده عامل کنترل او گردد.
کارسازترین عاملی که می تواند نوجوانی را که اسیر وسوسه های دوستی نامناسب گشته نجات بخشد، جاذبۀ محبت رفیقی مناسب است که او را مجذوب خویش سازد.
مذمّت دنیا بسا موجب ازدیاد علاقه در شیفتگان دنیا گردد. زیرا که فرموده اند:
﴿الْإِنْسَانُ حَرِيصٌ عَلَى مَا مُنعَ﴾ (1)
امّا توجّه به جاذبه های نعمت های الهی و اوصاف ضیافت گاه بهشت که معشوق برتری است برای کسی که در مقابل متاع کوچک دنیا زانویش سست می گردد، به درک حقارت دنیا و زایل گشتن محبت آن انجامیده دل را از علاقه به دنیا خالی و حبّ پروردگار مهربان را در آن جایگزین خواهد نمود.
آری، تنها مذمت و بدگوئی از بدی ها کافی نیست باید در کنار آن بلکه گاهی پیشتر از آن به ارائه مظاهر خوبی ها و جاذبه های آن ها پرداخت، و همچنان که آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام به آن پرداخته اند، با ترسیم خوبی ها و لذت های بهشت و نعمت های معنوی از نیروی قدرتمند جاذبه های آن برای اصلاح فرد و جامعه و به خصوص نوجوانان و جوانان بهره گیری کرده آنان را مجذوب معشوق حقیقی نمود تا علاوه بر نیل به کمال واقعی خویش در پرتو جاذبه نور حق بدون چشم داشت به بهشت و نعمت های آن به بندگی خالصانه خدای متعال اشتغال ورزند.
ص: 126
نقل داستان وسیلهٔ خوبی برای تحریک اندیشه، عبرت آموزی، تسلّی خاطر، برانگیختن حسّ کنجکاوی، تحرّک و فعالیّت و ابتکار و نوآموزی است.
از طریق داستان می توان رمز پیشرفت ها را آموخته با علل سقوط اقوام گذشته آشنا شد. سرگذشت پیشینیان و تفکر در امور آنان نقش به سزائی در تذکر انسان و بیداری وی از خواب غفلت ایفا می.کند آدمی را از عواقب ناگوار و پایان شیرین وقایع آگاه می سازد.
داستان، بیدار کننده وجدان و عواطف و تقویت کننده تمایلات عالی انسانی است. خیالات را کنترل و جان و روان را شدیداً تحت تأثیر خود قرار می دهد به گونه ای که انسان خود را جزئی از آن می بیند.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام در وصیت به فرزند خویش می فرمایند:
﴿وَ أَعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرُهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ﴾ (1)
«خبرهای گذشتگان را بر دل خویش عرضه دار و آن چه را که بر پیشینیان تو رسیده یادش آور».
و نیز می فرمایند
﴿أَى بُنَيَّ إِنِّي - وَإِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي - فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ﴾ (2)
ص: 127
«ای فرزندم ! اگر چه من عمر پیشینیان خود را نداشتم ولی درکارهای آن ها نگریسته و در اخبارشان اندیشیدم و در آثار برجای مانده از آنان سیر کردم به طوری که یکی از آنان گردیدم».
قرآن کریم نیز داستان های گذشتگان را به زیباترین شکل با طرح مهم ترین مسائلی که با آن مواجه بوده اند همراه با نتیجه گیری و هشدار و پند و اندرز ارائه فرموده، ضمن نقل داستان های عبرت آموز آنان، کیفر و عذاب تبه کاران، سرانجام شوم بدکاران و نتیجه بی تفاوتی در برابر عصیان مردم به تربیت و پرورش پیروان خود می پردازد.
روايات ائمّه معصومین علیهم السلام نیز حاوی داستان های پند آموزی از سرگذشت امت های گذشته است که آن بزرگواران کوشیده اند بدین وسیله مردم را از مواعظ و پندها و عبرت های آن بهره مند سازند.
البته نقل داستان نیز همچون مواعظ باید با رعایت شرایط سنّی شنودگان صورت گیرد. مراعات این امر بسیار مهم است. مثلاً انتخاب داستان هایی مناسب برای کودکان چنان چه به صورت جذاب و زیبا نقل گردد، می تواند ضمن سرگرمی آنان را از بسیاری از انحرافات و خطرات باز دارد داستان برای کودک به منزله واقعیتی ملموس است به طوری که آن چه را می بیند یا می شنود و یا می خواند حتی اگر واقعیت خارجی نداشته باشد به عنوان یک امر واقعی تلقی می نماید.
بر همین اساس است که بیگانگان و دشمنان دین و فرهنگ ما با جعل داستان های دروغین و با هدف تحریف عقاید و بیگانه کردن فرزندان ما از فرهنگ خود، به تخریب بنیاد اعتقادات حقه و معتقدات دینی آنان پرداخته پایه های ایمان را سست فرهنگ های مبتذل صادراتی را رایج و عفت عمومی را دستخوش تهاجمات فرهنگی قرار می دهند.
باید کوشید تا داستان های واقعی را که منابع فرهنگی ما سرشار از آن هاست
ص: 128
به صورت جذّاب و متناسب با شرایط زمان و مکان و به شکل نمایش فیلم و کتاب در اختیار جوانان و نوجوانان قرار داد تا علاوه بر مقابله عملی با تهاجمات بیگانگان، آنان را با فرهنگ پربار مکتب اسلام آشنا کرده، استعدادهای آن ها را در مسیر شکوفائی و تکامل بارور نمود.
پی گیری مقاصد مادی و اهداف معنوی و انسانی نیازمند انگیزه و خواست قلبی است انسان بدون علاقه و انگیزه نه تنها در مقابله با مشکلات و موانع فاقد قدرت پایداری و استقامت است و کوچک ترین مسأله ای می تواند او را به سادگی از پای درآورد، بلکه اساساً آدمی بدون دارا بودن انگیزه ای قوی، هیچ هدفی را دنبال نخواهد کرد محرّک و انگیزه درونی از قوی ترین عوامل تکامل و رکن اساسی تمامی تلاش ها و فعالیت های مادی و معنوی است.
مكتب حیات بخش اسلام که عالی ترین برنامه های تربیتی را در اختیار پیروان خود قرار داده ضمن دعوت از مؤمنین برای سبقت و پیش افتادن از دیگران در انجام امور خیر به تقویت طلب درونی و خواست و انگیزه باطنی در آنان اقدام نموده است.
خداوند مهربان در قرآن می فرماید:
﴿ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ﴾ (1)
«در نیکی ها و کارهای خیر بر یکدیگر سبقت جویید.»
گرچه در روایات، مهم ترین و اصلی ترین مصداق کار خیر پذیرش ولایت ذکر شده است اما هر کار نیکی که انسان را در نیل به اهداف عالی انسانی یاری کرده،
ص: 129
او را در رشد و پیشرفت در مسیر کمال مدد رساند مصداق روشنی برای کار خیر است.
از این رو مسابقات علمی و تربیتی که با هدف بالا بردن سطح علمی و آشنا شدن مردم با فرهنگ اسلام برگزار می گردد می تواند از اطلاعات دینی و ابزارهای مناسب تربیتی و یکی از مصادیق کار خیر برای آیۀ مذکور باشد.
مسابقات علمی علاوه بر این که یکی از وسایل تربیت و عامل مهمی برای رشد فرهنگی جامعه است به لحاظ در بر داشتن عامل رقابت به پویائی و نشاط و تحرک جامعه نیز کمک می کند.
رقابت عامل ایجاد انگیزه در انسان است. جامعه ای که فاقد برنامه های رقابتی است جامعه ای است کم تحرّک و بی نشاط.
از عوامل مهمّ شکست بلوک شرق و جوامع کمونیستی که اساس مکتب آن ها بر خلاف نیازهای فطری بشر پایه گذاری شده، فقدان همین رقابت سازنده بود. محیط زندگی نباید به صورت سربازخانه درآید انسان آزاد آفریده شده است و تحمیل هر برنامه ای بر او با هر انگیزه ای که باشد فاقد نتیجه مطلوب انسانی خواهد بود.
اسلام با برنامه های عالی منطبق با حرکت فطری بشر، زمینه تربیت آزاد را برای پیروان خود فراهم می آورد تا آنان بتوانند آزادانه ارزش های والای انسانی را برگزیده در مسیر کمال گام بردارند.
البته هر پدیده ای خوب و بد مشروع و نامشروع دارد. رقابت نیز می تواند فاقد ارزش سازنده باشد چشم و هم چشمی های متداول و رقابت های تجملاتی از نمونه های زشت رقابت است که آسایش و آرامش را از مبتلایان به آن سلب نموده است مربیان جامعه باید مردم را از عواقب سوء به کارگیری رقابت در مسیرهای انحرافی آگاه نموده، با برنامه های متنوع و مناسب، زمینه رقابت صحیح و سازنده
ص: 130
را برای آنان فراهم سازند.
یکی دیگر از ابزارها و برنامه های عملی تربیت تمرین است. رسوخ یک صفت در نفس به آسانی میسر نبوده نیازمند صبر و حوصله و تمرین و انجام تدریجی و مداوم اعمالی است که زمینه های پیدایش و ظهور آن صفت را به صورت ملکه در انسان فراهم آورد.
به عنوان مثال فردی که به شدت گرفتار صفت بخل و امساک است، چنان چه خواهان اتصاف به صفت سخاوت باشد، باید با مراقبت و تمرین و تکرار بذل و گذشت تا آن اندازه به این کار ادامه داده و در مقام عمل، سخاوت را منش و روش روزانه و همیشگی خود قرار دهد تا آن که آرام آرام انجام آن توأم با میل قلبی و مقتضای طبیعتِ وی گردد.
نشانه تحقّق این حالت و ظهور یک صفت به صورت ملکه این است که انسان در مقام ابراز عملی آن هیچ تردیدی نداشته باشد.
انسان ترسو در سایه تلاش و تمرین می تواند متّصف به شجاعت گردد. کسی که کم حوصله و عجول است دفعةً حلیم و بردبار نمی شود. اما تمرین و تکرار اعمال مناسب و ممارست پی درپی او را به فردی حلیم و بردبار متحوّل می سازد حضرت علی اله می فرمایند:
﴿إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ﴾ (1)
«اگر برد بار نیستی خود را به بردباری وادار (تا در اثر این کار حلیم
ص: 131
و بردبار شوی) زیرا کسی که خود را به گروهی همانند سازد عنقریب از آنان خواهد شد.»
ذیل این حدیث شریف که مبین قانونی کلّی است، حاوی این معناست که تمرین در همه چیز مؤثر است بلکه حضرت در جای دیگر می فرمایند:
﴿مَنْ لَمْ يَتَحَلَّمْ لَمْ يَحْلُم﴾ (1)
«کسی که خود را به بردباری وادار نکند بردبار نخواهد شد».
یعنی بدون تمرین و اظهار حلم صوری که با دشواری همراه است بردباری حقیقی ممکن نیست.
این معنا در مورد سایر صفات نیز جاری است مثلاً آن حضرت در مورد زهد می فرمایند:
﴿اَوَّلُ الزُّهْدِ التَّزَهُدُ﴾ (2)
اوّلین مرحلۀ زهد آن است که انسان با دشواری خود را به زهد و بی رغبتی نسبت به دنیا وا دارد»
و در مورد ملکه صداقت و راستگوئی می فرمایند:
﴿الصِّدْقُ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ وَ الْبِرُّ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَا يَزَالُ أَحَدُكُمْ يَصْدُقُ حَتَّى لا يَبْقَى فِي قَلْبِهِ مَوْضِعُ إِبْرَةٍ مِنْ كِذَّبِ حَتَّى يَكُون عِنْدَ اللهِ صادقاً﴾ (3)
«صداقت و راستی انسان را در مسیر نیکی و نیکوکاری رهنمون می گردد و نیکی به سوی بهشت فرا می خواند فردی از شما همواره راست می گوید به طوری که (ملکه صداقت در او پیدا خواهد شد، و)
ص: 132
سَرِ سوزنی از دروغ در دلش باقی نمی ماند و در پیشگاه خداوند به عنوان فردی صادق و راستگو به حساب خواهد آمد».
عادات تربیتی که در اثر تمرین های پیگیر به وجود می آید در برخی موارد آمده، موجب چنان قوی و ریشه دار می شود که بر سرشت موروثی انسان غالب آمده پیدایش طبیعتی جدید در وی میگردد.
حضرت امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿ الْعَادَةُ طَبْع ثَانٍ﴾ (1)
«عادت، سرشت و طبیعت دوّم انسان است».
کسی که برای اوّلین بار سیگار می کشد به جهت ناسازگاری ریه با دود، ممکن است دچار سرفه های ممتد و سرگیجه گردد اما در اثر تکرار، رفته رفته معتاد شده، ریۀ او طبع اوّلی خود را از دست می دهد.
بنا بر این به همان اندازه که انسان برای اتصاف به صفات ،نیک از همه ابزارها و وسایل و راه کارهای ممکن و از آن جمله تمرین بهره می برد لازم است با کمال مراقبت از انجام کارهای ناپسند که تکرارش موجب عادت و طبیعت جدیدی می گردد بپرهیزد و از سرمایه های عظیمی که خدای بزرگ در وجودش به ودیعه گذارده به خوبی حراست نماید.
ص: 133
ص: 134
عقل
وجدان اخلاقی و توحیدی
عواطف
غرائز
ص: 135
ص: 136
جهان با همه وسعت و امکاناتی که بالقوه و بالفعل داراست مدرسۀ عظیمی برای تعلیم و تربیت و آزمایشگاه بزرگی برای آزمون همگانی است.
هر آزمون و تعلیم و تربیتی مستلزم تسهیلات فراوان و امکانات آموزشی و تربیتی بسیاری است و عالم خلقت که با هدف معرفت (1) و بالمآل رشد و تعالی انسان بنا گردیده، برای تحقق این مقصود جميع ما يحتاج وی را در صحنۀ عالم انسانیت و پهنۀ گیتی به ارمغان آورده است.
خداوند متعال علاوه بر ارسال وحی و تعلیمات آسمانی توسط راهنمایان معصوم از راه عقل، وجدان اخلاقی، عواطف و احساسات انسان ها را به خیر و رستگاری راهنمائی و زمینۀ تربیت و تزکیه آنان را فراهم ساخته است.
انبياء الهی و اوصیای آنان علیهم السلام از بیرون و عقل و سایر قوای نهفته در انسان از درون وی را در جمیع حالات به صلاح و تعالی دعوت می کنند و در این رهگذر جای هیچ عذر و بهانه ای باقی نمانده است.
در این مبحث اختصاراً به شرح حجت های پنهان و یاوران درونی انسان یعنی عقل، وجدان اخلاقی، عواطف و احساسات که از موهبت های بزرگ الهی و
نعمت های عظیم و بی بدیل خدای متعال است می پردازیم
ص: 137
بزرگ ترین عاملی که وسیلهٔ امتیاز و برتری انسان بر سایر حیوانات گشته و فرمان روائی زمین را در اختیار او قرار داده عقل است.
حيوانات تنها از هدایت تکوینی برخوردارند ولی انسان علاوه بر هدایت تکوینی و برخورداری از هدایت تشریعی و وحی از راه عقل نیز هدایت می شود تا نور را از ظلمت تشخیص دهد.
کاروان بشریت پیوسته در پرتو نور عقل و تفکّر، به سوی کمال پیش می رود و اساساً تمام گرفتاری های بشر از جهل و بی خردی سرچشمه می گیرد، انسان در بیشتر میدان های زندگی نیازمند یاری عقل است بر سر دو راهی ها در حل تضادها در تشخیص مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی، در اعمال مدیریت ها، در گزینش و انتخاب مکتب و تشخیص حق از باطل بدون استمداد از عقل و خرد هیچ اقدام مثبتی از او ساخته نیست بلکه می توان گفت نقطه ضعف اساسی بشر و ریشۀ بسیاری از انحرافات نقصان عقل و کمبود اقدامات لازم در جهت رشد و تربیت آن است.
یکی از اهداف و مسئولیت های پیامبران احیا و پرورش عقل و تفکر و جهل زدائی و تلاش در راه زایل نمودن پرده های تاریک جهل بوده است.
مکتب اسلام مکتب زندگی بر اساس عقل و خرد است و در آن، هوس بازی و فعالیت نابخردانه به شدت محکوم شده است هیچ مکتبی همانند اسلام برای عقل اهمیت قائل نیست. در قرآن حدود پنجاه مورد از عقل و مشتقات آن نام برده شده است. شانزده بار «اولوا الألباب»، و هفده مرتبه «تفکر» مورد تمجید قرار گرفته است.
قرآن از کسانی که عقل خود را به کار نمی اندازند به شدیدترین شکل
ص: 138
نکوهش نموده است:
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّواتِ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ﴾ (1)
«البته بدترین جنبندگان نزد خداوند افراد کر و لالی اند که نمی اندیشند»
قرآن بسیاری از انحرافات و انحطاط اقوام پیشین را ناشی از جهل معرفی می کند، که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
درخواست جاهلانه قوم حضرت موسی علیه السلام نمونه ای از این موارد است.
﴿وَ جَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامِ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهَا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ (2)
«بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر (پرستش) بت های خویش همّت می گماشتند، گفتند: ای موسی! همان گونه که آنان خدایانی دارند برای ما نیز معبودی قرار ده، گفت: به راستی شما گروه نادانی هستید»
حضرت نوح با قوم خویش چنین سخن می گوید:
﴿وَ يَا قَوْمِ لَا أَسْتَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرى إلَّا عَلَى اللهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ﴾ (3)
«ای قوم، من بر این (رسالت) مالی از شما درخواست نمی کنم، پاداش من تنها به عهده خداست و من کسانی را که ایمان آورده اند به خاطر
ص: 139
شما) از خود دور نمی کنم زیرا آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد ولی شما را گروهی می بینم که پیوسته نادانی می کنید».
حضرت يوسف سبب اقدام برادرانش در فرو انداختن او در چاه را جهالت می داند:
﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ﴾ (1)
«گفت: آیا دانستید وقتی که نادان بودید با یوسف و برادرش چه کردید؟»
علّت اعمال زشت قوم لوط نیز جهل معرفی می شود:
﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرَّجَالَ شَهْوَةٌ مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ (2)
«آیا شما به جای زن ها از روی شهوت با مردها در می آمیزید؟ بلکه شما مردمی جهالت پیشه اید»
از واکنش حضرت هود نسبت به رفتار ناشایست قوم عاد نیز این گونه یاد گشته:
﴿قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللهِ وَ أَبَلِّعُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّى أَرَاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ ﴾ (3)
«گفت: علم آن (یعنی زمان عذاب) تنها نزد خداست و من آن چه را بدان فرستاده شده ام به شما می رسانم ولی شما را گروهی نادان می بینم».
گفتار معصومین علیهم السلام دربارۀ عقل و اهمیّت و نشانه های آن، فراوان است برخی از آن ها را در این جا یادآور می شویم:
ص: 140
گران بهاترین سرمایه ای که خداوند بزرگ آن را به نوع بشر ارزانی داشته، عقل است. محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند که فرمودند:
چون خداوند عقل را آفرید او را به سخن آورد، آن گاه به او فرمود: پیش آی، عقل پیش آمد. سپس فرمود: بازگرد، عقل بازگشت. آن گاه فرمود:
﴿وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَلَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحبُّ﴾.
«به عزّت و جلالم سوگند که هیچ موجودی را نیافریدم که نزد من از تو محبوب تر باشد، و تو را تنها در دوستانم کامل نمودم. به راستی امر و نهی و کیفر و پاداش من بر پایه تو خواهد بود». (1)
امام موسی بن جعفر علیه السلام (ضمن حدیثی طولانی) به هشام می فرمایند:
﴿إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَئِمَّةُ علیهم السلام وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ﴾ (2)
«خداوند بر مردم دو حجّت دارد: یکی آشکار و دیگری پنهان. حجّت آشکار رسولان پیامبران و امامان اند و حجّت پنهان عقل است».
این بدان معناست که برای رفع نیازهای انسان عقل به تنهائی ناقص و ناتوان ست و راساً نمی تواند جمیع نیازهای مادی و معنوی را پاسخگو باشد و همین
ص: 141
نارسائی است که قرن ها باعث اختلاف مردم در تعیین برنامه زندگی و شناخت راه سعادت گردیده است.
منشأ اختلاف عقیده فرزانگان و دانشمندان نیز در مسائل کلّی همین نقصان و نارسائی عقل است. بشر نیازمند نزول وحی و امداد رسولان آسمانی است تا با کمک عقل راه هدایت را برگزیند و به سعادت و کمال نائل گردد. خداوند متعال نیز پیامبران را به همین منظور مبعوث فرموده است تا علاوه بر هدایت در موارد اختلاف انسان ها ،آیین الهی بر آنان حکومت کند.
﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...﴾ (1)
«مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کند با آن ها نازل نمود، تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوری و حکم نماید».
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِى فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْهَا وَ اغْتَفَرْتُ فَقْدَ مَا سِوَاهَا، وَ لَا أَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لَا دِينِ، لِأَنَّ مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ فَلَايَتَهَنَّأُ بِحَيَاةٍ مَعَ مَخَافَةٍ، وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَيَاةِ وَلَا يُقَاسُ
ص: 142
إِلَّا بِالْأَمْوَاتِ﴾ (1)
«کسی را که آگاه شوم وجودش بر یکی از صفات خوب استوار است به همان بسنده کنم و از او بپذیرم، و از نداشتن صفات دیگرش بگذرم، ولی از نداشتن عقل و دین چشم نمی پوشم زیرا جدائی از دین جدائی از امنیت است و زندگی با ناامنی و هراس گوارا نباشد، و فقدان عقل، فقدان زندگی است و بی خردان جز با مردگان مقایسه نگردند».
این حدیث شریف در بردارنده نکات مهمی است:
* جایگاه رفیع اخلاق و صفات نیک و زمینه ساز بودن آن برای عقاید.
* آثار حیات بخش دین که از جملهٔ آن ها امنیّت است.
* لزوم ملکه شدن خصال نیک «مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِی»، و این که بدون پیدایش این حالت به آن اعتمادی نیست.
* اهمیّت عقل و جایگاه بلند آن چه آن که زندگی بدون عقل در واقع چیزی جز مرگ نیست.
«بهترین بهره مرد خرد ،اوست زیرا اگر خوار گردد عقلش او را عزیز کند، و اگر بیفتد بلندش سازد، اگر گمراه شود هدایتش کند، و اگر سخن گوید او را به راه درست واداشته و از خطا باز دارد».
﴿غايَةُ الْفَضَائِلِ الْعَفْلُ﴾ (1)
«پایان (درجات و) فضیلت ها (کمال) عقل است.
﴿كَمَالُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ قِيمَتُهُ فَضْلُهُ﴾ (2)
«کمال آدمی به عقل او و ارزش و بهای او به اندازۀ نیکی ها و فضلش می باشد».
﴿لِكُلِّ شَيْءٍ غَايَةٌ وَ غَايَةُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ﴾. (3)
«برای هر چیز نهایتی است و عالی ترین مرتبۀ انسان (کمال) عقلش می باشد».
امام حسن عسکری علیه السلام از حضرت علی بن الحسين علیهما السلام نقل می کنند که فرمودند:
﴿مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ أَكْمَلَ مَا فِيهِ، كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ﴾. (4)
«کسی که عقل وی از سایر قوایش کامل تر نباشد هلاکت و سقوط او از طریق آسان ترین چیزهائی است که با آن سروکار دارد».
حضرت علی علیه السلام به فرزندشان امام حسن علیه السلام می فرمایند:
ص: 144
﴿... أَغْنَى الْغِنى الْعَقْلُ، وَأَكْبَرُ الْفَقْرِ الْحُمْقُ...﴾ (1)
«.... سرآمد بی نیازی ها عقل و بزرگ ترین نیازمندی ها بی خردی است».
و نیز آن حضرت می فرمایند:
﴿هِمَّةُ الْعَقْلِ تَرْكُ الذُّنُوبِ وَ إِصْلَاحُ الْعُيُوبِ﴾ (2)
«همت عقل ترک گناهان و اصلاح عیب هاست».
کسی که عقل ندارد دین ندارد. أصبغ بن نباته از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
«جبرئیل بر حضرت آدم نازل شد و عرض کرد: مأمور شده ام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم، پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار حضرت آدم فرمود آن سه چیز کدام است؟ پاسخ داد: عقل، حیا و دین.
حضرت آدم عقل را برگزید. جبرئیل به حیا و دین فرمود: شما بازگردید و او را واگذارید حیا و دین گفتند ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. فرمود: خود دانید و بالا رفت» (3)
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿إِنَّمَا یُدْرَکُ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ﴾ (4)
«هر خیری تنها با عقل به دست می آید و هر کس را عقل نیست دین
ص: 145
نباشد».
پاداش نیک و بد اعمال و رسیدگی به حساب بر اساس مقدار عقل انسان است امام باقر علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنَّمَا يُدَاقُّ اللهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا﴾ (1)
«خداوند در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازۀ عقلی که در دنیا به آن ها داده است دقّت و باریک بینی می کند».
سلیمان دیلمی گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فلانی در عبادت، دیانت و فضیلت چنین و چنان است، آن حضرت فرمودند:
﴿كَيْفَ عَقْلُهُ؟﴾. «عقلش چگونه است؟»
گفتم: نمی دانم. فرمودند:
﴿إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ﴾.
«پاداش به اندازۀ عقل است».
سپس فرمودند: مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزایر که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا می کرد یکی از ملائکه از آن جا گذشت، عرض کرد: پروردگارا ! مقدار پاداش این بنده ات را به من بنما، خداوند به او نشان داد وی آن را اندک شمرد آن ملک به امر خداوند به صورت انسانی درآمد و او را آزمایش کرد.
در پایان عابد به فرشته گفت:
ص: 146
اگر خداوند حماری داشت این علف ها تباه نمی شد!! در این هنگام خداوند به آن فرشته وحی کرد:
﴿إِنَّمَا أُتِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ﴾
«همانا او را به اندازهٔ عقلش پاداش می دهم». (1)
حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند:
﴿إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالٍ فَانْظُرُوا فِي حُسْنِ عَقْلِهِ، فَإِنَّمَا يُجَارَىٰ بِعَقْلِهِ﴾ (2)
«هرگاه خوبی حال و نکوئی مردی به شما رسید (به آن قانع نشوید بلکه) عقل او را بنگرید، زیرا پاداش عمل هرکسی تنها به مقدار عقل اوست».
خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله از مردی ستایش کردند تا آن جا که همۀ خصال خوب را برایش برشمردند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
﴿كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُل؟﴾
«عقل او چگونه است؟»
عرض کردند: ای رسول خدا! ما به شما از کوشش وی در عبادت و کارهای خیر او گزارش می دهیم شما از عقلش پرسش می نمایید؟! فرمودند:
﴿إِنَّ الْأَحْمَقَ يُصِيبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ وَ إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِي الدَّرَجَاتِ وَ يَنالُونَ الزَّلْفِى مِنْ رَبِّهِمْ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ﴾.
«به راستی احمق به خاطر کم خردیش به مراتب بیش از بدکردار، گرفتار فسق و فجور شود. فردای قیامت مردم تنها به عقلی که دارند به درجات
ص: 147
بالا و به قرب پروردگار خود می رسند». (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿لِلْجَنَّةِ مِأَةُ دَرَجَةٍ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ مِنْهَا لِأَهْلِ الْعَقْلِ وَ وَاحِدَةٌ لِسَائِرِ النَّاسِ﴾ (2)
«برای بهشت صد درجه می باشد نود و نه درجه آن مخصوص صاحبان خرد و تنها یک درجه آن برای سایر مردم است».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿لا يُلْسَعُ الْعَاقِلُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ﴾ (3)
«خردمند از یک سوراخ دو بارگزیده نمی شود».
انسان عاقل همواره تجربیات خود را به خاطر می سپارد و عملاً به کار می بندد و اگر یک بار اشتباه کرد جبران نموده، دیگر تکرار نمی کند.
حضرت علی علیه السلام به فرزند خود امام حسن علیه السلام می فرمایند:
﴿الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ ، وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ﴾ (4)
«عقل، نگهداری تجربه های زندگی است، و بهترین تجربه ات آن است که تو را پند دهد».
ص: 148
و نیز می فرمایند:
وَ مَنْ لَمْ يَنْفَعُهُ اللَّهُ بِالْبَلَاءِ وَ التَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ الْعِظَةِ﴾ (1)
«کسی که خداوند او را به وسیلۀ گرفتاری ها و تجربه های زندگی بهره مند نسازد، از هیچ موعظه ای منتفع نمی گردد».
و در پاسخ به ابو موسی اشعری می فرمایند:
﴿فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَالتَّجْرِبَةِ﴾ (2)
«شقی و بدبخت کسی است که از عقل و تجربه ای که به او داده اند بهره ای نبرد».
تجربیات از بررسی و تجزیه و تحلیل حوادث و پی بردن به علل آن ها به دست آید، انسان عاقل از مکتب روزگار تجربه می آموزد.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿أَلْأَيَّامُ تُفِيدُ التَّجَارِبَ﴾ (3)
«روزگار به آدمی (درس سودمند) تجربه می آموزد».
و نیز می فرمایند:
﴿مَنْ عَقَلَ اعْتَبَرَ بِأَمْسِهِ وَاسْتَظْهَرَ لِنَفْسِهِ﴾ (4)
«انسان عاقل از وقایع دیروز خود عبرت می گیرد و آن را در زندگی پشتیبان خود قرار می دهد».
ص: 149
و می فرمایند:
﴿التَّجَارِبُ لا تَنْقَضِي وَ الْعَاقِلُ مِنْها فِى زيادَة﴾ (1)
«تجربیات پایان ندارد و انسان عاقل (همواره) از راه تجربه (به ذخایر معنوی خود) می افزاید».
کسی که تجربه های زندگی را به کار می گیرد، رأی او متقن و کارش درست و از سقوط در امان بوده چراغ عقلش روز به روز فروزان تر می گردد.
آن حضرت همچنین می فرمایند:
﴿رَأَى الرَّجُل عَلَى قَدْرِ تَجْرِيَتِهِ﴾ (2)
«(ارزش) رأی هر انسانی به مقدار تجربه اوست».
﴿مَنْ أَحْكَمَ مِنَ التَّجَارِبِ سَلِمَ مِنَ الْعَوَاطِبِ﴾ (3)
«کسی که کارهای خود را بر پایۀ تجربیات استوار نماید، از سقوط و تباهی در سلامت خواهد بود».
﴿مَنْ حَفِظَ التَّجَارِبَ أَصَابَتْ أَفْعَالُهُ﴾ (4)
«آن کس که تجربیات خود را حفظ کرده (و از آن بهره گیرد) کارهایش درست و صحیح از کار در می آید».
ص: 150
خواسته ها و تمایلات نفسانی اگر مهار نگردد از پرقدرت ترین نیروهایی است که می تواند تار و پود زندگی انسان را در دست گرفته و بر سرنوشت او حکومت کند و عملاً آدمی را به مسیر خود سوق دهد.
در برابر این نیروی ویرانگر و بنیان برانداز علاوه بر قدرت ایمان نیرویی که قادر است خواهش های نفسانی را تعدیل و احساسات را مهار و آن ها را به راه صحیح و مسیر سعادت هدایت کند عقل است.
عقل نیرویی است پرقدرت و منبعی است جوشان و چراغی است فروزان که برای تشخیص حق از باطل بهترین راهنماست، لكن متأسفانه غالباً تحت تأثير خواسته های نفسانی و تمایلات حیوانی قرار گرفته و با غبار کدورت ها کم فروغ می گردد.
هنگامی که حجاب هوی و هوس بر روی عقل پرده افکنده جلو تابش آن را می گیرد و عقل محکوم هوی ها و شهوات گشته خواهش های غریزی و تمایلات نفسانی بر انسان حاکم می گردد عقل عملاً قدرت رهبری خود را از دست می دهد، در این صورت نه تنها جرایم و جنایات و فساد اخلاقی سراسر جوامع را فرا می گیرد بلکه گمراهی های معنوی و انحرافات اعتقادی نیز دامن گیر نوع افراد گشته و بال آن کلّ جوامع انسانی را در معرض سقوط و هلاکت قرار می دهد.
فرازهایی از کلمات گهربار مولای خردمندان حضرت امیر مؤمنان علیه السلام را زینت بخش این مبحث قرار می دهیم:
﴿وَكَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ عِنْدَ هَوى أَمِيرٍ﴾ (1)
ص: 151
«چه بسیار عقلی که در برابر فرمان روائی هوی و خواهش های نفسانی اسیر و گرفتار است».
﴿مَنْ جَانَبَ هَوَاهُ صَحَ عَقْلُهُ﴾ (1)
«هرکس از هوای نفسانی خویش دوری کند عقلش سالم خواهد ماند».
﴿أَلْهَوى عَدُوٌّ الْعَقْلِ﴾ (2)
«هوی و خواهش نفس دشمن عقل است».
﴿أَلْهَوى آفَةُ الألْبَابِ﴾ (3)
«هوی پرستی نابود کننده خردهاست».
﴿أَلْعَاقِلُ عَدُوٌّ شَهْوَتِهِ، أَلْجَاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِهِ﴾ (4)
«خردمند، دشمن خواهش های نفسانی خود می باشد نادان بندۀ شهوات خویش است».
﴿أَلْعَاقِلُ مَنْ هَجَرَ شَهْوَتَهُ وَ بَاعَ دُنْيَاهُ بِآخِرَتِهِ﴾ (5)
«خردمند کسی است که شهوات نفسانی را از خود دور ساخته و دنیای خود را به آخرتش بفروشد».
﴿آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى﴾ (6)
«آفت خرد، هوا پرستی است».
ص: 152
﴿إِذَا كَمُلَ الْعَقْلُ نَقَصَتِ الشَّهْوَةُ﴾ (1)
«هرگاه عقل کامل گردد، شعله شهوات نفسانی فروکش خواهد نمود».
﴿سَبَبُ فَسَادِ الْعَقْلِ الْهَوى﴾ (2)
«هواپرستی سبب فساد و نابودی خرد است».
﴿غَلَبَةُ الْهَوى يُفْسِدُ الدِّينَ وَالْعَقْلَ﴾ (3)
«هوی و هوس که بر انسان چیره گردد، دین و عقل را تباه می سازد».
﴿مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ هَوَاهُ أَفْلَحَ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ عَقْلَهُ افْتَضَحَ﴾ (4)
«هرکس عقلش بر هوای نفس او غالب گردد، رستگار شود. هرکس هوای نفس او بر عقلش غالب آید، رسوا گردد».
﴿مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ عَلَى عَقْلِهِ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ الْفَضَائِحُ﴾ (5)
«آن کس که هوای نفس و تمایلات نفسانی او بر عقلش غالب شود، رسوایی هایش آشکار گردد».
﴿لا عَقْلَ مَعَ هَوىً﴾ (6)
«با پیروی از هوای نفس عقلی باقی نمی ماند».
این ها تنها بخش کوچکی از فرمایشات فراوان معصومین علیهم السلام پیرامون آثار
ص: 153
و پیامدهای به کارگیری عقل و مسائل مختلفی از قبیل کمال و رشد عقل و ارتباط آن با بهره مندی از تجربیات زندگی و ستیز و ضدیت عقل با هواها و تمایلات نفسانی بود که نشان از اهتمام فوق العاده آن بزرگواران نسبت به توجه دوستان و پیروانشان به این موهبت الهی و استفاده از نورانیت این چراغ هدایت و زمینه و بازوی توانمند وحی دارد.
سزاوار است این ودیعه گران قیمت را به نیکی ارج نهاده جمیع مسائل زندگی و حیات فردی و اجتماعی خود را بر محور حکومت عقل استوار ساخته، بدانیم نیل به کمالات و فضایل انسانی جز در سایه پیروی از فرمان های الهی و سیادت نیروی عقل بر تار و پود برنامه های مادی و معنوی انسان میسر نخواهد بود.
انسان در طول هزاران سال حیات خود به رازهای فراوانی از شگفتی های جهان خلقت پی برده است. کم نیست مجهولاتی که در طی این دوران طولانی در اثر تلاش شبانه روزی دانشمندان و اندیشمندان پردهٔ جهل از آن ها مرتفع گشته، و چه بسیار است سؤال هایی که انسان با زحمات فرزانگان و عالمان حقیقت جو در خلال قرن ها تلاش و کوشش به پاسخ آن ها دست یافته است. در عین حال هنوز كثرت مجهولات بشر بسیار فراتر از معلومات اوست.
انسان با همۀ پیشرفت های شگرفی که در تحقیق و پژوهش حاصل نموده، اینک با هزاران هزار سؤال و مجهول در زمینه های مختلف دست به گریبان است که در میان این مجهولات عقل از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
کشفیات و اختراعات و پیشرفت های محیّر العقول انسان گرچه زاییده کنجکاوی و تلاش و ناشی از غریزه جستجوگری اوست، امّا ابزار شگفت انگیز این حرکت خستگی ناپذیر چیزی جز نیروی فکر و قدرت تعقل و اندیشه او
ص: 154
نیست. همه این پیشرفت ها و ثمر بخشی تمامی این تلاش ها، مرهون وجود نیرویی بس مرموز است که بشر از شناخت آن تاکنون عاجز بوده است.
آری چه عجیب و شگفت آور است این که همه چیز را با نیروی عقل و قدرت فکر درک می کنیم اما کوچک ترین شناختی نسبت به ذات این نیروی حیرت انگیز نداریم و شاید بتوان گفت که این بزرگ ترین مجهول بشر است. مجهولی که شاید پرده بلند آن هرگز جز به دست توانای خالقِ بصیر و آگاه عقل، توسط هیچ کس زایل و مرتفع نخواهد گردید.
معلمان بزرگ الهی که از عجز بشر نسبت به درک حقیقت عقل (1) آگاه بوده اند برای بهره مند نمودن پیروان خود از این موهبت الهی به ذکر نشانه هایی از آن اکتفا کرده اند، که برخی از آن ها را یادآور می شویم:
مردی نصرانی از اهالی نجران که زبانی گویا داشت و با وقار و هیبت بود، وارد مدینه شد. (همین که چشم مردم به قیافه و سر و لباس وی افتاد در مقام تحسین
ص: 155
برآمده) شخصی عرض کرد: ای رسول خدا این مرد نصرانی چه خردمند است!!آن حضرت او را از این پندار غلط برحذر داشته، فرمودند:
﴿مَة، إِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ وَحدَ اللهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ﴾.
«خاموش باش! خردمند کسی است که خدا را یگانه شمارد و از او اطاعت نماید». (1)
یعنی نه زیبائی کلام و نه هیبت و وقار ظاهری هیچ کدام دلیل بر عقل و خرد صاحب آن نیست چگونه عاقلی است که اعتقادش (به خاطر قائل شدن به تثليث و عدم پذیرش اسلام) فاسد، و اعمالش به جهت ارتکاب انواع و اقسام گناهان و عدم پیروی از دستورات شرع او را از اندیشه صحیح و خردمندی باز داشته است؟! نشانه و علامت عاقل این است که موحد باشد و کمر به اطاعت خدا بندد.
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمودند:
﴿مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَانُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ﴾.
«چیزی که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید».
سؤال کرد: آن چه معاویه داشت چه بود؟ فرمودند:
«آن شیطنت بود که شبیه عقل است ولی عقل نیست». (2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿أَكْمَلُ النَّاسِ عَقْلاً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً﴾ (3)
«کامل ترین مردم از نظر عقل، خوش خُلق ترین آن هاست»
ص: 156
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿الْعَقْلُ نُورٌ فِي الْقَلْب يُفَرَّقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِل﴾ (1)
«عقل نوری است در قلب که حق را از باطل جدا می کند».
به حضرت علی علیه السلام عرض شد:
برای ما خردمند را توصیف نمائید، فرمودند:
﴿هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ﴾
«عاقل کسی است که هر چیز را به جای خود قرار می دهد».
عرض شد: جاهل را توصیف فرمائید، فرمودند بیان کردم. (2)
جهان با همه وسعتی که دارد سرتاسر سرشار از جنب و جوش و حرکت و تکاپو است. هیچ چیز در این دریای مواج و اقیانوس پهناور حتی یک آن از حرکت باز نمی ایستد. همه چیز در حال سیر و حرکت و در سمت و سوئی است که خالق یکتا و خداوند جان و خرد آن را ترسیم و تقدیر فرموده است.
انبیای الهی نیز هماهنگ با این سیر دائمی و همسو با ندای فطرت انسان را به جهت گیری و تلاش در این مسیر دعوت کرده اند نشانه خردمندی انسان مختار، برگزیدن این صراط مستقیم در مقام اعتقاد و پاسخ مثبت دادن به این دعوت عام در مقام عمل است که به مثابه پذیرش نظم حاکم بر جهان و قرار دادن هرچیز در جای مناسب خود می باشد به راستی این سخن کوتاه، چه قدر بلند و تا چه اندازه حکیمانه است که صدور آن جز از منبع فیاض علوم غیبی از هیچ کس ممکن نیست.
ص: 157
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿الْعَاقِلُ مَنْ رَفَضَ الْبَاطِلَ﴾ (1)
«عاقل کسی است که از باطل کناره گیرد».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرموده اند:
﴿يا عَلِيّ ! لِلْعَاقِلِ ثَلَاثُ عَلامات: الْإِسْتِهَانَةُ بِالدُّنْيَا، وَاحْتِمَالُ الْجَفا، وَ الصَّبْرُ عَلَى الشَّدَائِدِ... وَ لِلْأَحْمَقِ ثَلاثُ عَلَامَاتٍ: التَّهَاوُنُ فِي فَرَائِضِ اللَّهِ، وَالْإِسْتِهْزَاءُ بِعِبَادِ اللهِ، وَكَثْرَةُ الْكَلَامِ فِي غَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ﴾ (2)
«يا علی! نشانه خردمند سه چیز است: دنیا پیش او ارزشی ندارد، جفای مردم را تحمّل می کند، و بر شدائد شکیبائی می نماید... احمق نیز سه نشانه دارد در واجبات خدا سستی می ورزد، بندگان خدا را مسخره می کند و گفتاری که ذکر خدا نیست و (سخن بیهوده) زیاد گوید».
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿الْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارَبُ﴾. (3)
«خردمند کسی است که تجربه ها وی را پند دهد».
یعنی از تجربیات دیگران پند می گیرد.
﴿الْعَاقِلُ مَنْ أَمَاتَ شَهْوَتَهُ﴾. (4)
«خردمند کسی است که شهوتش را بمیراند».
ص: 158
﴿الْعَاقِلُ لا يَنْخَدِعُ﴾. (1)
«خردمند گول نمی خورد».
﴿الْعَاقِلُ مَنْ صَدَّقَتْ أَقْوَالَهُ أَنْعَالُهُ﴾. (2)
«خردمند کسی است که کردار او گفتارش را تصدیق نماید»
﴿الْعَقْلُ أَنَّكَ تَقْتَصِدُ فَلا تُسْرِفُ، وَ تَعِدُ فَلا تُخْلِفُ، وَ إِذَا غَضِبْتَ حَلُمْتَ﴾. (3)
«خردمندی آنست که میانه روی کنی و از اسراف بپرهیزی، وعده ای که دادی تخلّف نکنی و اگر خشم کردی بردباری ورزی».
﴿الْعَاقِلُ إِذَا سَكَتَ فَكَرَ، وَإِذَا نَطَقَ ذَكَرَ، وَإِذَا نَظَرَ اعْتَبَرَ﴾. (4)
«خردمند هنگام خموشی بیندیشد، هنگام گفتار به یاد خدا باشد، و نگاهش عبرت آمیز است».
﴿أَعْقَلُ النَّاسِ أَطْوَعُهُمْ لِلهِ سُبْحانَهُ﴾. (5)
«خردمندترین مردم کسی است که فرمان خداوند را بیشتر برد».
﴿أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِي الْعَوَاقِب﴾. (6)
«خردمندترین مردم کسی است که بیشتر از همه به پایان کارها می اندیشد»
ص: 159
﴿سِتَةٌ تُخْتَبَرُ بِها عُقُولُ الرِّجَالِ: المُصاحَبَةُ، وَالْمُعَامَلَةُ، والوِلايَةُ، وَ الْعَزْلُ، وَالْغِنى، وَ الْفَقْرُ﴾ (1)
«با شش چیز عقل مردان سنجیده می شود: همنشینی، داد و ستد، فرمانروائی کردن، برکناری، دارائی و فقر»
﴿سِتَةٌ تُخْتَبَرُ بِها عُقُولُ النَّاسِ: الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَالْقَصْدُ عِنْدَ الرَّغَب، وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الرَّهَبِ، وَ تَقْوَى اللَّهِ فِي كُلِّ حالٍ، وَحُسْنُ الْمُدَارَاةِ، وَقِلَّةُ الْمُمَارَاة﴾ (2)
«با شش چیز خردهای مردم آزمایش می گردد: بردباری هنگام خشم، میانه روی هنگام میل و رغبت شکیبائی هنگام ترس (از گرفتاری)، پرهیزکاری از خدا در هر حال با مردم نیکو مدارا کردن، و ستیزه و جدال کم تر نمودن».
﴿كَلامُ الرَّجُلِ مِيزَانُ عَقْلِهِ﴾ (3)
«سخن مرد میزان سنجش عقل اوست».
﴿مَنْ عَقَلَ تَيَقَّظَ مِنْ غَفْلَتِهِ وَ تَأَهَّبَ لِرِحْلَتِهِ وَ عَمَّرَ دَارَ إِقَامَتِهِ﴾ (4)
«کسی که از عقل بهره گیرد از غفلتش بیدار گردد و برای هنگام کوچ (از عالم دنیا) توشه بردارد، و سرای اقامتش (آخرت) را آباد سازد».
ص: 160
﴿يُسْتَدَلُّ عَلَى عَقْلِ الرَّجُلِ بِالْعِفَّةِ وَالْقَنَاعَةِ﴾. (1)
«عفّت و پاکدامنی و قناعت، دلیل بر عقل انسان است».
﴿يُسْتَدَلُّ عَلَى الْعَاقِلِ بِأَرْبَع: بِالْحَزْمِ وَ الْإِسْتِظْهَارِ وَ قِلَّةِ الْإِغْتِرَارِ وَ تَحْصِينِ الْأسْرَارِ﴾. (2)
«چهار چیز نشانه خردمند است: دور اندیشی یار و پشتیبان گرفتن، کم تر فریب خوردن، و نگه داشتن رازها».
رشد عقل در افراد دو مرحله دارد؛ یکی رشد طبیعی و دیگری رشد اکتسابی؛ رشد طبیعی عبارت از نموی است که بر اساس قانون خلقت، تدريجاً نصيب عقل بشر می گردد و رشد اکتسابی عبارت از تکاملی است که بر اثر آموزش های علمی و تجربیات عملی عاید عقل آدمی می شود.
رشد طبیعی عقل از دوران کودکی و همزمان با رشد طبیعی بدن به طور خودکار آغاز می گردد، و تا وصول به رشد نهایی خود، همچنان ادامه دارد.
رشد اکتسابی عقل نیز در صورت ایجاد شرایط مساعد تعلیم و تربیت می تواند از دوران کودکی آغاز گردد.
رشد اکتسابی عقل بر خلاف رشد طبیعی محدود نبوده، در سنین متمادی با فرا گرفتن علم و دانش و تربیت صحیح ادامه می یابد البته دستیابی به رشد بالاتر، مستلزم بهره برداری از عقل کنونی خواهد بود.
ص: 161
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿أَلْعَقْلُ عَقْلانِ: عَقْلُ الطَّبْع وَ عَقْلُ التَّجْرِبَةِ وَ كِلاهُمَا يُؤَدِّي إِلَى الْمَنْفَعَة...﴾. (1)
«عقل بر دو قسم است: عقل طبیعی و عقلی که از راه تجربه به دست می آید، و هر دو (انسان را) به خیر و منفعت رهنمون اند».
و نیز آن حضرت می فرمایند:
﴿أَلْعَقْلُ عَقْلانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ ، وَ لا يَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إِذَا لَمْ يَكُ مَطْبُوعٌ، كَما لا تَنْفَعُ الشَّمْسُ وَ ضَوْءُ الْعَيْنِ مَمْنُوعٌ﴾. (2)
«عقل بر دو قسم است: عقل طبیعی، و عقل دریافتی که از راه شنیدن (سخنان دیگران و فرا گرفتن علوم) به دست می آید. کسی که عقل طبیعی ندارد عقل دریافتی به او سودی نمی بخشد، مانند کسی که نابیناست و نمی تواند از نور خورشید استفاده کند».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿كَثْرَةُ النَّظَرِ فِى الْعِلْم يَفْتَحُ الْعَقْلَ﴾. (3)
«نظر و دقّت زیاد و (پی گیری) در مسائل علمی باعث شکوفایی عقل است.»
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ تَرَكَ الْإِسْتِمَاعَ عَنْ ذَوِي الْعُقُولِ مَاتَ عَقْلُهُ﴾. (4)
«هرکس به (گفتار حکیمانه) خردمندان گوش ندهد عقلش می میرد».
ص: 162
حضرت رضا علیه السلام می فرمایند:
«عقل شخص مسلمان تمام و کامل نمی شود تا آن که در او ده خصلت باشد:
﴿أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ، لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَيْهِ وَلَا يَمُلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ، الْفَقْرُ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى وَالذُّلُّ فِي اللهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزّ فِي عَدُوِّهِ، وَ الْخُمُولُ أَشهى إلَيْهِ مِنَ الشَّهْرَةِ﴾.
«(مردم) از او امید خیر داشته از بدی او در امان باشند، اندک خوبی دیگران را بسیار و خوبی فراوان خود را کم شمارد، هر چه از او حاجت خواهند دلتنگ نشود، در طول عمر خود از طلب علم خسته نگردد، فقر در راه خدا را از توانگری بیشتر دوست دارد ذلّت در راه خدا از عزت در سایه دشمن او نزدش محبوب تر است و گمنامی را از شهرت خواهان تر باشد».
آن گاه فرمودند:
﴿الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ﴾
«دهم، و چیست آن دهمی؟!»
عرض شد: دهمی چیست؟ فرمودند: (باید چنین باشد که) به احدی ننگرد مگر آن که در نفس خود بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است».
سپس در توضیح آن فرمودند:
«مردم دو دسته اند: برخی از او بهتر و پرهیزکارتر و بعضی از او بدتر
ص: 163
و پایین تر باشند. وقتی کسی را بنگرد که از او بدتر و پست تر است (و با خود) بگوید: " شاید درون او بهتر باشد، پس این برایش برتر است، ولی خوبی من ظاهر است و این برای من بدتر خواهد بود". هرگاه شخصی را بنگرد که از او بهتر و با تقوی تر است، برای او تواضع کند تا به او برسد. اگر چنین کند مجد و عظمتش بالا رود، و نیکی هایش رود، و نیکی هایش پاکیزه گشته، نامش نیکو و بزرگ اهل زمانش گردد». (1)
ص: 164
عامل بزرگ دیگری که برای هدایت بشر و تعدیل تمایلات و غرائز نفسانی در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده وجدان اخلاقی است.
انسان از نخستین روزی که زندگی خود را بر روی زمین آغاز کرده تا به امروز همواره به خوبی ها مایل و از بدی ها متنفّر بوده، و در درون او نیروئی به نام «وجدان» او را از بدی ها و خوبی ها آگاه می ساخته است.
وجدان عبارت است از نیروی درّاکۀ نفس ،بشر و وجدانيّات، واقعیّت ها و حقایقی است که وجدان آن ها را درک می کند.
در پرورش ایمان و اخلاق از دو نیروی فطری باید استفاده کرد یکی فطرت معرفت و دیگری فطرت تشخیص خوب و بد اوّلی به نام «وجدان توحیدی» و دوّمی به نام «وجدان اخلاقی» خوانده می شود.
وجدان توحیدی: عبارت از یک نیروی طبیعی و باطنی است که کلیه ملل و اقوام از هر نژاد و طبقه ای به وسیله آن درک می کنند که قدرتی نامحدود و نیروئی لايزال و ثابت خالق موجودات و گرداننده جهان است.
این نیرو که در باطن همۀ افراد موجود است به وجدان توحیدی نام گذاری شده است. (1)
وجدان اخلاقی: نیز عبارت از نیروی دراکه ای است که در باطن کلیه ملل و اقوام از هر نژاد و طبقه ای وجود دارد و بدون راهنما و معلّم و مدرسه و کتاب، خوبی ها و بدی های اولیه را درک می کنند روان شناسان آن را «وجدان اخلاقی» نامیده اند.
ص: 165
وجدان اخلاقی، صاحب خویش را به هنگام ارتکاب جرايم به محاكمه کشانده او را محکوم می کند. مجرم هر قدر نیرومند باشد در برابر قاضی وجدان، ناتوان است.
آدمی ممکن است تحت تأثیر عواملی گوناگون حریم قانون را بشکند و به جرم و گناه آلوده گردد، اما همین که جرم پایان پذیرفت، آتش سوزانی از اعماق درون روحش را می آزارد و شرمساری و پشیمانی سراسر وجودش را فرا می گیرد.
این همان وجدان است که او را به باد ملامت گرفته راحتی و آرامش را از او سلب می نماید.
تحقیق بیشتر در این زمینه را ضمن چند مبحث پی می گیریم:
عقل و وجدان اخلاقی که از حوزه ها و زمینه های مهم تربیت محسوب می گردند هر یک از امتیازات ویژه ای برخودارند:
* عقل برای قضاوت احتیاج به تنظیم مقدمات و بررسی و مطالعه دقیق دارد تا بتواند نظر خود را اعلام کند ولی وجدان اخلاقی بی مقدمه و بدون فکر خوب و بد را تشخیص می دهد.
* عقل در مسائل مختلف؛ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی، اخلاقی و تربیتی دخالت کرده پس از رسیدگی حکم می نماید اما وجدان اخلاقی مشعل فروزانی است که خداوند در باطن همه انسان ها برافروخته تا تنها صفات خوب و بد اساسی را از یکدیگر تمیز دهد از این رو در سایر مسائل قضاوتی ندارد.
* عقل گاهی در تنظیم مقدمات و نتیجه گیری دچار اشتباه گشته، برخلاف واقع حکم می دهد ولی وجدان اخلاقی همواره با واقع بینی قضاوت می کند.
ص: 166
اشتباهات گوناگون انسان معلول خطای عقل و حواس در تشخیص موضوعات است ولی وجدان در قضاوت های خود کم تر دچار اشتباه می گردد. ممکن است اسرار جنایتی در پشت پردۀ خفا بماند و در محاکم قضائی معلوم نگردد یا آن که ،مجرم قاضی را اغفال نموده و حتی فرد بیگناهی را متهم و گرفتار نماید و خویشتن را از مجازات مصون نگاه دارد، ولی قاضی وجدان و فطرت پاک و سالم را نمی توان اغفال نمود و در محکمه وجدان برخلاف واقع، خود را تبرئه کرد.
هیچ کس نمی تواند برای همیشه ندای وجدان را خاموش سازد وجدان را نمی توان فریب داد گر چه ممکن است افرادی در شرایط خاصی با نیرنگ ها و یا به خاطر قدرت تمایلات نفسانی با فطرت خود مبارزه کنند و آن را در خود خفه نموده، جلو فعالیتش را بگیرند، ولی عمل آنان هرگز نمی تواند واقعیت فطری نوع بشر را از میان ببرد.
مثلاً تمایل جنسی یک غریزه و یک حقیقت فطری انکارناپذیر بشری است. در طول تاریخ افرادی پیدا شده اند - همچون مرتاضان هندی و تارکان دنیا در اروپا - که با این تمایل مبارزه کرده تا جائی که بعضی از آنان در خود کم ترین احساسی از تمایلات جنسی ندارند اما آیا اینان با این عمل می توانند واقعیت فطری تمایل جنسی را در بشر انکار نمایند؟
کسانی که فطرت ایمانی و اخلاقی را در خود نادیده گرفته و عمری با خواهش درونی خود مبارزه کرده و خویشتن را بی دین بار آورده اند، هرگز نمی توانند فطرت ایمانی و اخلاقی را در بشر انکار نمایند.
برخی مانند «فروید» و پیروانش که منکر وجدان اخلاقی هستند معتقدند تمایلات سرکوفته دوران زندگی و منهیّات اجتماعی که در ضمیر و باطن آدمی انباشته شده به نام وجدان اخلاقی نامیده می شود اما اکثر دانشمندان گفتار او را
ص: 167
مردود دانسته و در تحقیقات علمی خود با عقیده او مبارزه کرده اند.
وجدان توحیدی و وجدان اخلاقی از نظر دینی و علمی دو پایگاه بزرگ تربیت و دو عامل سعادت بخش بشر هستند. اساس اولیه دعوت انبیا، متکی بر این دو اصل و استمداد از نیروی عقل بوده است.
به عبارت دیگر: دین در باطن بشر ریشۀ فطری دارد و عرضه آن از طرف انبیا در مقابل تقاضای طبیعی انسان بوده است به همین جهت مذهب با وجود تمام مشکلات و همه موانعی که بر سر راهش آمده، پایدار مانده است.
قرن ها از دوران ظهور پیامبران الهی می گذرد ولی شعله ایمانی که آنان در دل مردم افروخته اند هنوز خاموش نگردیده است چرا که آتش این شعلهٔ سوزان از فطرت بشر نشأت می گیرد و تا بشر باقی است فطرت پایدار است.
خداوند می فرماید:
﴿ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّين حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾ (1)
«روی خود را به سوی این دین حنیف کن به همان فطرت و سرشتی که خداوند، مردم را بر آن سرشت آفریده است، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی دانند».
در سوره شمس بعد از سوگند خوردن به نُه چیز می فرماید:
﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَيْها * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَها وَ تَقُويها ﴾ (2)
«سوگند به نفس و آن کس که آن را نیکو به پای داشت - سپس پلیدی
ص: 168
و پرهیزکاریش را به آن الهام کرد».
و نیز می فرماید:
﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللُّوْامَةِ﴾ (1)
«سوگند به روز رستاخیز - و سوگند به نفس (و وجدان) سرزنشگر!»
و نیز می فرماید:
﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ (2)
«آنان را ائمه و پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت کنند، و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان به عبادت ما می پرداختند». (3)
و نیز می فرماید:
ص: 169
﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾ (1)
«پس تذکر ده که تو، تنها تذکر دهنده ای﴾ (2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ﴿فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ می فرمایند:
«خداوند بشر را بر فطرت توحید آفریده است.» (3)
چنان که از ظاهر این حدیث به دست می آید، فطرت توحید به معنای اعتقاد به خدای متعال و یا وجود زمینه این اعتقاد می باشد. در عین حال احادیثی از معصومین علیهم السلام وارد شده که فطرت را به معنای اعتقاد به مذهب حقّه تفسیر فرموده اند، مثلاً:
امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوار خود از امام باقر علیهما السلام نقل می فرمایند:
ص: 170
منظور از آيه ﴿ فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾، «لا إله إلّا الله، محمّد صلی الله علیه و اله رسول الله، علیّ امیرالمؤمنین علیه السلام» است. (1)
یعنی کسی توحید واقعی دارد که رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و ولایت حضرت علی و فرزندانش علیهم السلام را قبول داشته باشد در برخی از روایات نیز که به معرفت و یا ولایت تفسیر شده منظور همین است یعنی توحید واقعی در بردارنده رسالت و ولایت و معرفت می باشد.
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
﴿كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُون أَبْوَاهُ يُهَوّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ﴾ (2)
«هر مولودی با فطرت (توحید و معرفت الهی) متولّد می شود، تا آن که با پدر و مادرش او را به آیین یهود یا نصاری گرایش می دهند».
اساس اولیه پذیرش دین در فطرت کودکان وجود دارد، پدران و مادران که مربیان اولیه آنان هستند این سرمایه فطری را وسیله قرار داده و فرزندان خود را به هر آیینی که مایل اند سوق می دهند اگر اصل نیاز به مذهب در فطرت بشر نمی بود عرضه و ارائه مذاهب مختلف از طرف پدران و مادران بیفایده می شد.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿... فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطرَتِهِ و يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ﴾ (3)
«... خداوند پیامبران خود را در بین مردم بر انگیخت و ایشان را پی در پی فرستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وا دارند و نعمت های
ص: 171
فراموش شده خداوند را یادآوری کنند و با تبلیغ، حجّت را بر آنان تمام نمایند، و نیروها و ذخایر نهفته عقل را برانگیخته و به کار اندازند».
وجدان اخلاقی از بزرگ ترین سرمایه های سعادت بخش بشر است. مربیان لایق می توانند با احیاء این ودیعه الهی، مردم را از گناه و ناپاکی برحذر داشته و آنان را به صراط مستقیم هدایت نمایند. اولیای اسلام به این مسأله توجه کامل داشته، در بسیاری از مواقع از این حقیقت، برای تربیت افراد استفاده کرده اند. حضرت علی علیه السلام به فرزند خود امام حسن علیه السلام می فرمایند:
﴿يَا بُنَيَّ ! اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَانَا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهُ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لا تَظْلِمُ كَمَا لا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنُ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَفْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَلا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ، وَ إنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ، وَلا تَقُل ما لا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ﴾ (1)
«فرزندم! در آن چه بین خود و دیگران است، نفس خود را ترازو قرار ده، برای دیگران بپسند آن چه را برای خود می پسندی، و آن چه را برای خود نمی خواهی برای دیگران مخواه ظلم و ستم مکن همان گونه که نمی خواهی به تو ستم شود، نیکی کن چنان که دوست داری به تو نیکی شود. آن چه برای خود زشت می داری برای دیگران زشت بدار. به آن چه که برای خود خشنود می شوی از مردم نیز راضی و خشنود باش.
آن چه را نمی دانی مگو اگر چه معلوماتت اندک باشد، و آن چه را دوست نداری برایت گفته شود به دیگران مگو».
ص: 172
و به و به شیخ شامی فرمودند:
﴿يا شيخ ! أَرْضَ لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ، وَ آتِ إِلَى النَّاسِ مَا تُحِبُّ أَنْ تُؤتى إِلَيْكَ﴾ (1)
«ای شیخ ! برای مردم آن را بخواه که برای خود می خواهی و با دیگران طوری رفتار کن که مایلی درباره ات آن چنان کنند».
در تاریخ آمده است که جوانی نزد خلیفۀ دوم گفت: خدایا! بین من و مادرم حکم نما عمر گفت: از مادرت چه شکایتی داری؟ پاسخ داد او نه ماه مرا در شکم پرورده و دو سال تمام شیر داده هنگامی که بزرگ شدم مرا از خود دور نموده می گوید بچه من نیستی من تو را نمی شناسم.
پرسید: مادرت کجاست؟ پاسخ داد: در فلان مکان دستور داد؛ آن زن را حاضر کنند.
زن به اتّفاق چهار برادر خود همراه با چهل شاهد حاضر شدند خلیفه مجدّداً از جوان سؤال کرد: چه می گویی؟ او گفته های خود را تکرار کرد آن گاه نظر زن را جویا شد. وی پاسخ داد سوگند به خدای نادیده و به پیامبر قسم این پسر را نمی شناسم و نمی دانم از کدام خاندان است، او می خواهد مرا در خانواده ام رسوا کند. من زنی از قریش هستم و تاکنون شوهر نکرده ام.
عمر پرسید: شاهد داری؟ گفت: این ها همه گواه من هستند. آن چهل نفر گواهی دادند که پسر به دروغ ادعای فرزندی این زن می نماید و می خواهد بدین وسیله زن را در خانواده اش رسوا کند و همگی گواهی دادند که زن باکره و تاکنون شوهر نکرده است! خلیفه دستور داد پسر را زندانی کنند تا درباره شهود تحقیق شود.
ص: 173
هنگامی که مأمورین او را به طرف زندان می بردند با امیر مؤمنان علیه السلام برخورد کرده، فریاد زد ای پسر عمّ رسول خدا ! من جوانی مظلومم، سپس شرح حال خود را به عرض رسانده گفت عمر دستور داده مرا زندانی کنند.
به دستور آن حضرت جوان را برگرداندند عمر پرسید: چرا او را برگرداندید؟ :گفتند ما به دستور علی عمل کردیم و از تو شنیده ایم که با وی مخالفت نکنیم.
در این بین حضرت علی علیه السلام وارد شده فرمودند: مادر جوان را بیاورید وی را حاضر کردند حضرت از جوان پرسیدند چه می گویی؟ جوان گفتار خود را تکرار نمود. حضرت علی علیه السلام به عمر فرمودند: آیا موافقی که در این باره قضاوت کنم؟ عرض کرد: سبحان الله ! چه طور موافق نباشم من از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که می فرمود:
﴿أَعْلَمُكُمْ عَلِيُّ بْنُ اَبى طَالِب﴾.
«علی بن ابی طالب از همه شما داناتر است».
حضرت از زن پرسیدند: آیا گواه داری؟ چهل نفر نزدیک آمده به نفع زن شهادت دادند. حضرت فرمودند: اینک به رضای خدا حکم می کنم حکمی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آموخته است.
سپس به زن فرمودند: آیا در کار خود ولی و صاحب اختیار داری؟ عرض کرد: آری، این چهار نفر برادر و ولی من هستند. آن حضرت به برادران زن فرمودند: آیا در باره خواهرتان به من اختیار می دهید؟ گفتند: بلی، شما مختارید. حضرت فرمودند به گواهی خداوند و تمام مردمی که در این مجلس حاضرند، این زن را به عقد این جوان در آوردم به مهریه چهار صد درهم وجه نقد، که از مال خود بپردازم.
آن گاه به قنبر دستور دادند فوراً چهار صد درهم را حاضر کند، قنبر پول را
ص: 174
حاضر نمود. آن حضرت پول ها را در دست جوان گذارده، فرمودند: بگیر و مهریه او را بپرداز و نزد ما بر نگردی مگر آن که آثار عروسی در تو باشد. یعنی غسل کرده برگرد!
جوان از جا برخاست و پول ها را در دامن زن ریخته، گفت: برخیز برویم. زن فریاد زد:
« النَّارَ النَّارَ! : يَابْنَ عَمّ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و سلم) أَتُرِيدُ أَنْ تُزَوِّجَنِي مِنْ وَلَدِى؟! هَذَا الله وَلَدِى»
«آتش آتش ! ای پسر عموی پیامبر ! آیا می خواهی مرا همسر پسرم قرار دهی؟! به خدا این فرزند من است».
برادران، مرا به مردی بد اصل و فرومایه شوهر دادند. این پسر را از او آورده ام. هنگامی که بزرگ شد به من گفتند او را انکار کنم به خدا این فرزند من است و دلم از مهر او می جوشد و دست جوان را گرفت و رفت.
در این هنگام عمر گفت:
«وا عُمَرَاهُ، لَوْلا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ».
«وای بر عمر، اگر علی نبود عمر هلاک می گشت» (1)
حضرت علی علیه السلام در مقام قضاوت و برای کشف واقع از قدرت نیرومند وجدان اخلاقی استفاده کرده ضمیر باطن زن را بیدار و آشکار نمودند.
در این جا یادآوری نکته ای ضروری است که نه تنها با بحث فعلی مناسبتی کامل دارد بلکه در جمیع امور زندگی، شایع و رایج می باشد:
کم تر کسی است که روزانه در برخوردهای خویش با دیگران، و به هنگام اظهار عقیده به افراط و تفریط دچار نگردد.
ص: 175
همین که چیزی را پسندیدیم در صدد اثبات آن برآمده، به آن بال و پر داده، با تمام قدرت از آن دفاع کرده به شکل شگفت انگیزی آن را بزرگ جلوه می دهیم.
از آن سوی، هنگامی که پدیده ای مورد علاقه ما نباشد، از هر وسیله ای برای رد آن سود جسته آن را پست و کوچک دانسته و سزاوار زشت ترین عكس العمل ها می پنداریم، غافل از پیامدهای این رفتار ناپسند و آثار نکوهیده آن، چه حقوقی را که ضایع نمی کنیم چه دل های سوخته ای را که نمی رنجانیم! چه حقایق و واقعیت هایی را که منکر نمی شویم و عجیب تر آن که از آن ملول نیستیم و دردی احساس نمی کنیم!
قلمرو افراط و تفریط به امور روزمره و روابط اجتماعی و پدیده های طبیعی محدود نمی شود بلکه بسیاری از حقایق نظام عالم و معارف حقه نیز توسط صاحب نظران و دارندگان مکاتب و صاحبان ایدئولوژی و جهان بینی، در اثر همین افراط و تفریط از جایگاه حقیقی خود برخوردار نیستند.
وجدان اخلاقی را می توان به عنوان نمونه ای از صدها مورد حقیقتِ گرفتار در دست افراط و تفریط برشمرد.
گروهی تا آن جا قائل به وسعت دامنۀ ادراکات وجدان اخلاقی شده اند که انسان را بی نیاز از انبیای الهی و کتب آسمانی پنداشته اند، از سوی دیگر برخی انسان را فاقد این موهبت الهی دانسته، اصل وجدان اخلاقی را منکر گشته شرافت و منزلت آدمی را نادیده گرفته مقام او را تا حدّ حیوانی شرور تنزّل داده اند.
حقیقت این است که وجدان اخلاقی، واقعیتی است روشن و حقیقتی است غیر قابل انکار و امری است برهانی که مضامین روایات معصومین علیهم السلام نیز بر وجود آن دلالت دارد
ص: 176
نیکی ها و بدی های اوّلی و امهات فضایل و رذایل - مثل عدل و انصاف و دستگیری از مظلوم و ظلم و تجاوز و خیانت در امانت- که حسن و قبح آن ها را تمام ملل و اقوام جهان و در جمیع ازمنه و اعصار بدون کوچک ترین آموزش و تعلیمی درک کرده و به حسن و قبح عقلی معروف است، بهترین دلیل بر وجود قوه و نیروی مشترکی است که در همۀ انسان ها موجود می باشد و دانشمندان از آن به نام «وجدان اخلاقی فطری» یاد کرده اند.
البته درک جمیع خوبی ها و تمامی ،شرور فطری انسان نیست، چراکه این امر علاوه بر این که از بدیهیات محسوب می شود و انسان بالوجدان می یابد که در درک حسن و قبح بسیاری از مسائل زندگی عاجز بوده هیچ نوع اشراف علمی بر آن ها ندارد، و مضافاً بر این که خوب یا بد بودن بسیاری از این امور، مورد اختلاف علما و دانشمندان و صاحب نظران است - مستلزم عدم ضرورت بعثت انبیا و به معنای بی نیازی مطلق انسان از وحی و کتب آسمانی است و این مسأله ای است ضروری البطلان و فساد آن بر همگان روشن.
آن دسته از خوبی ها و بدی ها که بشر فطرتاً قادر به درک آن ها نیست، توسّط انبیای الهی و اوصیای معصوم آن ها و مربیان و تربیت یافتگان آنان به بشر تعلیم و آموزش داده می شود. زمینهٔ پذیرش این تعالیم در انسان موجود و «وجدان اخلاقی تربیتی» نامیده می شود.
البته همان گونه که گروهی از مردم با کشت بذر بی نیازی و ستیز با انبیا، زمینه تربیت را در خود از بین برده و کمر به نابودی وجدان اخلاقی تربیتی بسته اند چراغ وجدان اخلاقی فطری نیز غالباً در اثر غفلت، حبّ دنيا، تعلّقات بی حدّ، علاقه به جاه و مقام و پیروی از هوای نفس کم نور و یا خاموش می گردد. و این انبیا و اولیا و مربیان شایسته و دلسوز هستند که با تذکرات خود پرده غفلت و فراموشی را از دل های تیره و تاریک انسان ها برداشته، چراغ فطرت را روشن،
ص: 177
و دل های خفته را بیدار می سازند.
﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾ (1)
و گذشت فرمایش حضرت امیر علیه السلام که:
«خداوند پیامبران را در میان مردم برانگیخت تا بشر را به ادای پیمان فطرت وا دارند».
باطن انسان صحنه نبرد و کشاکش بین تمایلات نفسانی و وجدان اخلاقی است. از طرفی شهوات و غرائز، آدمی را تهییج می کند تا به خواهش های غیر مشروع خود جامه عمل بپوشاند و از سویی وجدان اخلاقی با کمال قدرت در مقابل آن مقاومت کرده با ارتکاب گناه و آلودگی مخالفت می نماید.
افراد با ایمان به ندای وجدان پاسخ مثبت داده آتش تمایلات نامشروع خود را خاموش کرده دامن خود را به گناه و پلیدی آلوده نمی کنند. امّا هواپرستان با سرکوب ندای وجدان، به خواهش های نفسانی خود جامه عمل می پوشند.
پروفسور هانری باروک می گوید:
«اشتباهی که متأسفانه بر اغلب انسان ها حکومت می کند این است که خیال می کنند ارضای نامحدود غرائز می تواند سرچشمه خوشبختی و سعادت باشد، در صورتی که چنین امری، خود غرائز را نابود ساخته، و سرانجام به انهدام و خودکشی فرد و جامعه منجر می گردد» (2)
انسان در هر مرتبه و مقامی که باشد پیوسته از ناحیهٔ تمایلات و هواهای
ص: 178
نفسانی خویش در معرض خطر است. بی اعتنایی به ندای وجدان و پیروی بی قید و شرط از خواهش های نفسانی ممکن است در مدت کوتاهی، زندگی را زیر و رو کرده، مایه بدبختی و سقوط گردد، به گونه ای که با هیچ قدرتی جبران آن میسر نباشد.
امام صادق علیه السلام نقل می کنند که امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:
﴿تَرْكُ الْخَطِيئَةِ أَيْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ، وَ كَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلاً، وَالْمَوْتُ فَضَحَ الدُّنْيَا، فَلَمْ يَتْرُكُ لِذِى لُبِّ فَرَحاً﴾ (1)
«ترک کردن گناه از تو به نمودن آسان تر است. چه بسا ساعتی شهوت رانی و لذّت که مایۀ اندوه روزگار درازی گردد. مرگ دنیا را رسوا کرده، و برای هیچ خردمندی شادی نگذاشته است».
مرگ؛ از بدی ها، پلیدی ها، فریب خوردن ها و بی وفایی دنیا پرده برداشته است. خردمند با در نظر داشتن امکان عدم موفقیت در توبه امکان فرا رسیدن مرگ ناگهانی و این که ممکن است ساعتی شهوت پرستی مایه بدبختی همیشگی او گردد از هوس های نامشروع خود پیروی نمی کند و می داند خوشی ناپایدار، لذت واقعی نیست و لذا خود را آلوده به گناه نمی نماید.
وجدان اخلاقی زودتر از غرائز به کمال نهایی خود می رسد. گویی قضای حكيمانه الهی بر این قرار گرفته است که قبل از بروز طوفان غرائز، نوجوان را به نیروی وجدان اخلاقی مجهز نماید و او را برای مقابله با تمایلات سرکش آماده سازد تا بتواند در اولین لحظات خطر، خواهش های غریزی خود را تعدیل نماید و خویشتن را از انحرافات ضدّ اخلاقی مصون دارد.
ص: 179
ماکس مولر می گوید:
«احساس غیر متناهی موجب تولد عقیده و دین می گردد». (1)
ژان ژاک روسو می نویسد :
«راه خداشناسی منحصر به عقل و شکوک و توهمات او نیست، بلکه شعور فطری بهترین راه برای اثبات این موضوع است». (2)
وی در کتاب «امیل» می نویسد:
«وجدان، غریزه فنا ناپذیر خدایی، ندای آسمانی، راهنمای مطمئن افراد، نادان و محدود، اما هوشیار و آزاد، داور درستکار و نیک اندیش و ممیّز نیک و بد است». (3)
همچنین می گوید:
«به تمام ملل دنیا نظر بیندازید، تمام تاریخ ها را ورق بزنید، در بین تمام این کیش های عجیب و غریب و ظالمانه در بین تمام این عادات و رسوم بی نهایت متنوّع، همه جا همان اصول عدالت و درستی، همان قوانین اخلاقی همان مفاهیم نیکی و بدی را خواهید یافت.
بنا بر این در اعماق همۀ روح ها یک اصل فطری عدالت و تقوا یافت می شود که ما علی رغم قوانین و عادات اعمال خود و دیگران را روی آن قضاوت می نماییم و خوب و بد آن را معلوم می کنیم. این اصل همان است که من وجدان می نامم
ص: 180
راست بگو، آیا در دنیا مملکتی یافت می شود که در آن، پای بند بودن يش به ایمان و عقیده، حفظ قول، ترحم، خیرخواهی و جوان مردی جنایت باشد؟! آدم خوب منفور باشد و آدم بد محترم؟!» (1)
«ای وجدان ! ای غریزه ملکوتی ! ای صدای جاویدان و آسمانی ! ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان و کم عقل، توئی که عاقل و آزاد هستی، ای آن که نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت می کنی توئی که انسان را به خدا نزدیک می نمائی تو هستی که طبیعت او را نیک می گردانی و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق می دهی، اگر تو نبودی من در خودم چیزی حس نمی کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد، تنها امتیازی که بر آن ها داشتم این بود که به وسیلۀ فهم نا مرتب و عقل نامنظم خود گمراه شوم و از خطایی به خطای دیگر بیفتم». (2)
پروفسور هانری باروک می گوید:
«وجدان اخلاقی یک واکنش ساختگی نیست، بلکه عمیق ترین عامل طبیعت بشری می باشد و اشخاص با وجود تظاهرات گوناگون، نمی توانند این وجدان را خاموش و نابود کنند. از آن گذشته ثبات و پایداری خارق العادة وجدان اخلاقی حتی در بیماری های شدید و در جریان جنون و تنزل روحی و بقای وی پس از افسردگی پرتو خرد و هوش، بر اهمیت فراوان و مقام ارجمند آن در روح بشری گواهی می دهد.
پاره ای از دانشمندان از خود می پرسند آیا وجدان اخلاقی محصول تعلیم و تربیت و مذهب نیست؟ ولی باید یادآور شد که در تشریفات
ص: 181
سرّی بشر اولیّه، آثاری برجسته از این وجدان به دست آورده اند، وحشت ها و استغفار قبایل اولیه بر قدمت وجدان از همان آغاز کار بشر گواهی می دهد انکار این واقعیت به مثابۀ آن است که از شخصیت بشری هیچ نفهمیم» (1)
و نیز می نویسد:
«وجدان و مخصوصاً وجدان اخلاقی، ایستادگی اش زیاد است، حتی هنگامی که روشنائی آن چنان کم می شود که به نظر نمی آید، باز هم کم و بیش مراقب، و دل آگاه است. در آن دم که تجلی اش دشوار می گردد می تواند ناگهان از نو با پرتوی خیره کننده، درخشیدن آغاز کند». (2)
همچنین می نویسد:
«به زعم فروید، انسان در حکم یک حیوان شروری است که تمایل طبيعتش، نفرت از نوع می باشد و هیچ گونه عامل محبت و مهری در او وجود ندارد در صورتی که در عمل و واقع مسلماً عوامل عاطفی درکار است. به علاوه انکار وجدان اخلاقی که روان کاوی به آن معرفت ندارد در عمل به بحران هایی منجر گردیده است» (3)
و نیز می گوید:
«وجدان اخلاقی باید در یک جهت معین و به نحو عادلانه در خدمت نیکی و زیبایی فعالیت کند و در عمل وجدان اخلاقی، یک نوع قضاوت در ارزش ها وجود دارد که چون ارضا شود صلح و سلامت روح
ص: 182
و سعادت درونی به وجود می آورد...
حذف و اغماض از وجدان اخلاقی، رؤیایی بیش نبوده و غیر قابل تحقق است، زیرا نادیده گرفتن این واقعیت، در واقع به منزله نابود ساختن قضاوت داخلی است که جزء لا ينفك انسان بوده، و چنین امری ممکن نیست چه اگر فرض کنیم که حذف وجدان اخلاقی انسان ممکن باشد، و انسان فاقد این جنبۀ انسانی گردد، از انسان جز غولی وحشت زا و حیوانی درنده باقی نمی ماند و هرگونه زندگی اجتماعی غیر ممکن و در نتیجه منجر به این می شود که خودکامگی و استبداد موحشی در کار آید و جامعۀ انسانی را تبدیل به اجتماعی از حیوانات نماید و در این حال، فرد خوشبخت نخواهد بود بلکه بر عکس در حضیض مذلّت و خواری سقوط خواهد کرد....» (1)
كانت فيلسوف معروف آلمانی که او را یکی از بزرگ ترین فلاسفه و در نبوغ هم ردیف ارسطو و افلاطون می دانند در فلسفۀ خود کتابی در عقل نظری و کتابی در عقل عملی دارد در عقل عملی دربارۀ اخلاق بحث کرده و معتقد است:
«فعل اخلاقی یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خود گرفته و کاری که وجدان گفته است آن را انجام دهد».
وی دربارهٔ وجدان و ضمیر انسان بسیار سخن گفته و جمله ای بر لوح قبرش نوشته اند که گفته است:
«دو چیز است که انسان را همواره به اعجاب در می آورد و هر چه آن را کاوشه بشید بیشتر مطالعه می کند شگفتی او بیشتر می شود:
* آسمان پرستاره ای که بالای سر ما قرار گرفته است.
ص: 183
* وجدانی که در ضمیر و نهاد ما قرار دارد».
او بر مسأله وجدان اخلاقی تکیه کرده و اخلاق را دستورهای صریح و قاطعی می داند که وجدان آدمی به انسان الهام می کند و می گوید:
«مثلاً اگر از آن ها بپرسیم: چرا انسان ها ایثار می کنند؟ چرا حقّ شناسند؟ چرا از عفو بیشتر لذت می برند تا انتقام؟ می گویند : تا انتقام می گویند: همۀ این ها امر وجدان است و جز فرمان وجدان چیز دیگری نیست».
تمام فلسفه كانت نقد عقل عملی و عقل نظری است و در پایان به این جا می رسد که از عقل نظری کار زیادی ساخته نیست (1) و عمدتاً عقل عملی است که به وجدان می رسد. او می گوید:
«وجدان یا عقل عملی که یک سلسله احکام و دستورات است، از راه حس و تجربه به دست بشر نرسیده، بلکه جزء سرشت و فطرت بشر است. مثلاً فرمان به راستگویی و کنار گذاشتن دروغگویی فرمانی است که قبل از آن که انسان تجربه ای دربارۀ راست و دروغ داشته باشد، وجود داشته است و فطری و مادر زادی انسان است و به حس و تجربه آدمی مربوط نیست، و این فرمانی است مطلق و به نتایج امور کاری ندارد».
مثلاً ما می گوییم: راستگو باش و بعد برای آن استدلال می کنیم که اگر انسان راست بگوید مردم به او اعتماد می کنند. کانت می گوید:
«وجدان اخلاقی به این نتایج کاری ندارد عقل است که با مصلحت سر و کار داشته همواره دنبال مصلحت می رود و احکامش همیشه مشروط
ص: 184
است به چیزی فرمان می دهد که بر محور مصلحت باشد و همین که مصلحت منتفی شد عقل نیز دست از فرمان و حکمش بر می دارد».
او می نویسد:
«بشر با تکلیف های اخلاقی به دنیا آمده است. نیرویی در درون اوست که مرتب فرمان صادر می کند هیچ کس در دنیا پیدا نمی شود که یک کار غیر اخلاقی کرده و تلخی پشیمانی را از آن نچشیده باشد تیره
این همان عذاب وجدان می باشد که یک حقیقت است.... » (1)
مثلاً انسان در حالی که غیبت می کند گرم است و از غیبت کردن لذت می برد اما همین که این حال برطرف گردید حالت تنفّر از خویشتن را در خود می بیند و خود را ملامت و سرزنش می کند.
ص: 185
عواطف، گرایش ها و احساساتی است که توجه انسان را از خود به نفع معطوف می دارد.
عواطف، استعدادی است فطری و از سرمایه های مهم آدمی است که در تربیت و کسب فضایل، نقشی اساسی ایفا می کند.
زندگی انسان از حرارتِ عواطف گرم می گردد. احساسات و عواطف انسانی، زندگی را غنی و پربار ساخته آن را قابل تحمّل نموده، از یک نواختی بیرون می آورد.
فداکاری ها از خود گذشتگی ها، نوازش یتیمان، دستگیری بینوایان، مهر و محبّت، عشق و دلسوزی، قدردانی و سپاسگزاری، صله رحم و... همه و همه از احساسات و عواطف پاک انسانی سرچشمه می گیرد.
بسیاری از جنبش های مهم اجتماعی و حتّى صلح و جنگ از عواطف و احساسات نشأت می گیرد.
عواطف و احساسات مجموعه ای از انفعالات انجذابات و حالات ظاهراً متضاد با منافع شخصی است که اگر بر اساس منطق و روی میزان صحیح از آن ها استقبال و پیروی گردد، نقش تعیین کننده ای در رشد و تعالی انسان خواهد داشت.
اگر نوازش یتیمی دل سوخته و محبت به بینوایی درمانده آتش قهر الهی را فرو می نشاند، و اگر طوفان خروش و امواج سهمگین غضب، و خشم اعتراض مردان بزرگ و قهرمانان توحید در دفاع از حقوق ستم دیدگان و اعتلای شرافت و مجد انسان ها آتش انقلاب را در توده های عظیم انسانی برای احقاق حق و در هم کوبیدن بنیان ظلم و فساد و تبهکاری شعله ور می سازد و اگر پرواز معنوی
ص: 186
انسان به یمن بال عشق و به برکت شورِ محبّت میسر می گردد، تنها به خاطر وجود عواطف انسانی است که خالق مهربان در وجود انسان به ودیعه گذارده است.
«در سایه غلبۀ عواطف بر غرائز یکی از کمالاتی که در انسان به وجود می آید لطافت روحی است. رشد و پرورش عواطف در انسان از آن جهت که او را از عالم حیوانی دور می سازد و از شدت توجه انسان به خود می کاهد، موجب کاهش خشونت روحی شده، آدمی را به محور لطافت روحی نزدیک تر م یگرداند و پیدایش این لطافت روحی، زمینه را برای برقراری ارتباط و پیوند قلبی با دیگران مساعد می کند.
عاطفه در مراحل اولیه بیشتر جنبۀ انفعالی و احساسی دارد، اما چون به ام مراحل بالاتری قدم می گذارد نظارت عقل و تدبیر در آن نقش اساسی ایفا می کند و در آن حال به کلّی منزه از آفت خودخواهی می گردد، حتی مرزهای زمان و مکان را در هم می نوردد. تا آن جا که سرانجام عاطفة اعلایی که میل و گرایش به حق است بر همه عواطف سایه انداخته، به آن ها جهت می بخشد» (1)
یک جامعۀ سالم و پر نشاط و پر تحرک جامعه ای است که در آن عقل و عاطفه همراه و هماهنگ هر کدام در جای خود در خدمت اهداف عالی انسانی قرار گیرند.
در جامعه ای که تنها عقل - و مولودش عدل - حاکم بوده از خشم و مهر و از قهر و محبت اثری نباشد محیط زندگی سرد و خشک و بی روح است. فقدان ،عواطف پیامدهای وخیمی را برای فرد و جامعه به بار می آورد عقل عدل
ص: 187
قانون، دانش و تجربه از ضروری ترین نیازهای یک جامعه سالم است، اما پای چوبین و لنگان یک جامعه بی احساس عاجزتر از آن است که مرکبی راهوار و مناسب برای سیر انسان به سوی کمالات معنوی او گردد.
بر اساس تحقیقاتی که توسط برخی از مراکز علمی انجام گردیده، منشأ بسیاری از نارسایی ها، جرایم، اضطراب ها، بیماری های عصبی و روانی و برخی از امراض جسمی کمبود عاطفه است. منشأ بسیاری از شرارت ها و جنایات کودکان و جوانان و حتی سالمندان نیز کمبود محبّت است.
کمبود محبت چه بسا موجب بیماری های روحی همچون بدبینی، نومیدی، زود رنجی، توقعات بی مورد، ناخرسندی از معاشرین و حتی امراض جسمی می شود.
و از آن سوی، اجتماع مبتنی بر احساسات و دور از خرد و عقل و میزان قابل دوام نبوده، زندگی در آن طاقت فرسا و حیات انسانی با آن غیر ممکن است. در چنین محیطی تمایلات و شهوات یکه تاز میدان و فرمانروای مطلق خواهد شد. و در یک جمله چنان که گفته اند:
«قانون بی محبت لنگ است و محبّت بی قانون کور و بی حساب».
امام رضا علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
﴿رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللهِ، التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَاصْطِنَاعُ الْخَيْرِ إِلَى كُلِّ (أَحَدٍ) بَرٍ وَ فَاجِرٍ﴾. (1)
«اساس و ریشهٔ خرد بعد از ایمان به خدا، دوستی با مردم و نیکی کردن نسبت به همۀ افراد چه خوب و چه بد است».
همان گونه که از این حدیث شریف ظاهر است، دوستی و خیرخواهی که
ص: 188
پرتوی از احساسات و عواطف انسانی است برای عقل - که نیرویی حسابگر و چراغی است راهنما و روشنگر - به منزله سر، و حساس ترین عضو آن معرفی گردیده، و طبعاً لازمه فقدان آن- که حاکی از کاستی و یا فقدان عواطف در انسان است - اضمحلال و نابودی نیروی عقل خواهد بود.
پدران و مادران، معلمان، اساتید و دانشمندان امور تربیتی لازم است برای برخورداری این موهبت الهی از جایگاه و منزلت حقیقی، با توجه و مراقبت های دقیق همانند عقل و وجدان به رشد و پرورش صحیح آن پرداخته و برای احیا و حفظ این میراث گرانبها اقدامات ضروری را انجام دهند. بها الصافية لب
بررسی بیشتر این مبحث را نیز ضمن چند عنوان پی می گیریم.
همان طور که گذشت تأمین سعادت انسان و سلامت و تحرک جامعه مستلزم هماهنگی، همدلی، همکاری و همیاری عقل با عواطف و احساسات است، و ضعف یا فقدان هر یک پویایی بلکه اصل حرکت فرد و جامعه را در مسیر تربیت و رشد و تعالی به مخاطره انداخته موجب خسارات عظیم و جبران ناپذیری خواهد شد. در عین حال هر یک از این دو نیرو دارای ویژگی ها و خصایصی متمایز از دیگری است:
* عقل هادی و راهنمای انسان به سوی کمال است.
* حكم عقل بر استدلال و برهان مبتنی، و بر محاسبه و منطق استوار است.
* عقل چراغی فروزان و حسابگری تواناست که انسان را از دیگر حیوانات متمایز ساخته به یمن وجودش او را فرمانروای زمین قرار داده است
* و بالاخره عقل به منزله عالمی دقیق و قاضی عادلی است که در محیطی آرام و دور از هر گونه حبّ و بغض و شور و هیجان در خدمت انسان قرار
ص: 189
گرفته، خوب و بد را به او نشان می دهد.
در مقابل:
* عواطف و احساسات؛ محرّکی توانمند قوّه و بازویی پُر تحرّک ترمزی قوی و عاملی بازدارنده و ملامت کننده ای پرخاشگر است.
* عاطفه با محاسبه سر و کار ندارد منطق نمی شناسد و با استدلال و برهان و مصلحت بیگانه است.
* عاطفه نیرویی است برخاسته از کشش های محیط و واکنشی است نشأت گرفته از جاذبه های پیرامون انسان که او را برای پاسخگویی به این کشش ها و جاذبه ها تهییج کرده بر انجام عکس العمل مناسب وا می دارد و کوتاهی و قصور او را در این امر مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد.
* و سرانجام، عاطفه سرشار از جنبش، هیجان، حرارت، دوستی و لبریز از عشق و مهر و شفقت است.
دل مادر آکنده از محبّت فرزند است و این علاقه تا اعماق وجودش نفوذ کرده امّا مهر او مبتنی بر منطق و محاسبه نبوده، برای این محبت وافر برهانی عقلی و استدلالی علمی در دست ندارد.
عاشق دلباخته، با برهان عاشق نگردیده صغری و کبری و براهین عقلی نمی فهمد. او عاشق است و مجذوب و سخن از مصلحت و منطق و استدلال با او به مثابه سنگ بر دیوار است. (1)
ص: 190
احساسات و عواطف کودکان قبل از عقل آنان شروع به رشد کرده، از حدود سه ماهگی که غنچه لب هایشان به لبخند شکوفا می گردد ظهور می یابد.
در تمام جهان اطفال نوعاً از شش تا هفت سالگی به دبستان رفته، تدریجاً شکوفه های عقل در آنان شکفته می گردد در حالی که عواطف سال ها قبل از آن، پیش از آن که آنان کوچک ترین درکی از مسائل علمی و استدلالی داشته باشند رشد نموده بسیاری از حالات والدین مثل اقبال و توجّه را که شعبه هایی از عواطف و احساسات است درک می کنند.
از این رو خشونت و تندی، نرمی و ملاطفت، نوازش و مهربانی و بسیاری از برخوردهای عاطفی مثبت و منفی در آنان آثار مطلوب و یا نامطلوبی به بار خواهد آورد که برخی از آن ها از واکنش آنان در همان کودکی ظاهر می گردد.
درباره رعایت لوازم دوستی و اهتمام به اقداماتی که منبعث از احساسات و عواطف انسانی است روایات زیادی وارد شده که برخی از آن ها در مباحث مربوط به کودکان خواهد آمد. در این جا نیز به چند مورد اشاره می کنیم امام صادق می فرمایند: هتل و رست به ما ميثالي 1200
﴿تَوَاصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعَاطَفُوا﴾ (1)
«با هم در ارتباط باشید، به یکدیگر نیکی کنید. و نسبت به هم مهربان
ص: 191
بوده، با مهر و عطوفت رفتار نمایید».
و نیز می فرمایند:
﴿يَحِقُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الْإِجْتِهَادُ فِي التَّواصل وَالتَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْل الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ حَتّى تَكُونُوا كَما أَمَرَكُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ (1) ﴾﴾... (2)
«مسلمانان موظف اند در راه پیوند و ارتباط تلاش نمایند و بر عطوفت و مهر ورزی یکدیگر را کمک کنند با نیازمندان مواسات کرده، آن ها را یاری نمایند، و از توجه محبت آمیز به یکدیگر، دریغ نورزند. (آری، باید چنین کنید) تا آن چنان باشید که خداوند بزرگ دستور فرموده که: (با یکدیگر مهربان اند)».....
امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند:
﴿وَدُّ الْمُؤمِنِ لِلْمُؤمِن فِي اللهِ مِنْ أَعْظَم شُعَبِ الْإِيمَانِ، أَلا وَ مَنْ أَحَبَّ فِى اللهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللهِ وَ أَعْطى فِي اللهِ وَ مَنَعَ فِي اللهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِياءِ الله﴾. (3)
«دوستی مؤمن با مؤمن برای خدا از بزرگ ترین شعبه های ایمان است. آگاه باشید که هرکس برای خدا دوستی کند و برای خدا (با کسانی که نسبت به خدا و مؤمنین از در بغض و کینه توزی عناد ورزیده و با حقّ
ص: 192
و حقیقت در ستیزند) دشمنی نماید و منع و عطایش برای خدا باشد از برگزیدگان خداست».
نیل به کمال و دستیابی به مدارج عالی ایمان جز در سایه عمل به واجبات (به عنوان اساسی ترین راه کارهای حیاتی حرکت در مسیر تکامل) و پرهیز از محرّمات (به عنوان بزرگ ترین موانع این سیر معنوی) میسّر نیست. و آشنایی با وظیفه و شناخت صحیح تکلیف از شروط اساسی تحقّق این مهم محسوب می گردد.
در میان وظایف و تکالیف دینی برخی از آن ها از جایگاه ویژه و اهمیت خاصی برخوردار است به طوری که ترک آن ها باعث تخریب بنیاد ایمان و تزلزل در ارکان اصول اعتقادی انسان می گردد و پایبندی و عمل به آن ها نیز در بردارنده آثاری شگفت و بس فوق العاده و عظیم است.
محبّت و دوستی خالصانه مؤمنین نسبت به یکدیگر را با توجه به اثر و منزلتی که در این حدیث شریف از آن یاد شده می توان به عنوان نمونه ای از این تکالیف مهم بر شمرد.
آری دوستی و محبت برای خدا نشانه ایمان است و از چنان منزلت و جایگاهی برخوردار است که پایبندی به آن انسان را به قله های شرف و آسمان افتخار نایل گردانیده او را از برگزیدگان خدای متعال قرار داده و خلعت اصفیاء اللهی بر تن او خواهد نمود.
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
﴿إِنَّ الْمُتَحَابّينَ فِى اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، قَدْ أَضَاءَ نُورٍ، وُجُوهِهِمْ وَ نُورُ أَجْسَادِهِمْ وَ نُورُ مَنَابِرِهِمْ كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى يُعْرَفُوا بِهِ، فَيُقَالُ: هؤلاء الْمُتَحَابُّونَ فِي اللهِ﴾. (1)
ص: 193
«کسانی که برای خدا با یکدیگر دوستی می کنند، روز قیامت بر منبرهایی از نورند نور چهره ها و نور اجساد و نور منبرهایشان همه چیز را روشن می کند به طوری که بدین وسیله شناخته می شوند و گفته می شود: اینان محبّت کنندگان در راه خدایند».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنَّ الْمُسْلِمَينِ يَلْتَقِيانِ، فَأَنْضَلُهُما أَشَدُّهُما حُبّاً لِصَاحِبه﴾ (1)
«دو مسلمان که با هم برخورد می کنند، هر کدام دیگری را بیشتر دوست دارد برتر و بهتر است».
حضرت رضا علیه السلام و از پدران خود نقل می کنند که رسول خدا فرمودند:
﴿لَا تَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرِ مَا تَحَابُّوا وَ تَهَادَوْا وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ، وَاجْتَنَبُوا الْحَرَامَ، وَ قَرَوُا الضَّيْفَ، وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ، فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ ابْتَلَوْا بِالْقَحْطِ وَالسِّنِينَ﴾ (2)
«پیروان من مادامی که یکدیگر را دوست داشته، به هم هدیه بدهند، امانت دار بوده، از حرام دوری نمایند، مهمان نوازی کرده، نماز بر پا دارند و زکات بدهند، همواره در خیر و خوبی می باشند. هرگاه چنین نکنند خداوند آنان را به قحطی مبتلا نماید»
ص: 194
نمونه دیگری از تکالیف ویژۀ تربیتی که در میان عواطف انسانی از جایگاه و منزلتی بس عظیم برخوردار است قدردانی و سپاسگزاری است به گونه ای که بنا بر آن چه در مباحث اعتقادی مورد نظر دانشمندان علوم دینی و معارف اسلامی است رکن و اساس ایمان به خدا و پذیرش فرمان های الهی و پیروی از مکتب انبیاء عظام سپاسگزاری در مقابل نعمت های بزرگ خداوند متعال است.
شکر و سپاس خود یکی از اقسام عبادت و وسیله ای برای تکامل انسان است. خداوند همه نعمت ها را در اختیار انسان قرار داده تا با استفاده از آن ها در نهایت به کمال معنوی و ابدی خود برسد و یکی از راه های وصول انسان به كمالات معنوی شکر منعم و سپاسگزاری اوست.
انگیزۀ سپاسگزاری به هنگامی در انسان پیدا می شود که از کسی بهره ای ببرد، یا نیازی از نیازهای او تأمین گردد. به عبارت دیگر ؛ سپاسگزاری بازتاب عاطفی و محبت در روان انسان است. انسان فطرتاً دوست دارد محبت و احسان دیگران را ارج نهاده از نیکی و مهر آنان قدردانی نماید، و هر اندازه که بیشتر از رشد عواطف انسانی برخوردار باشد انگیزه سپاسگزاری در او نیرومندتر است به گونه ای که با مشاهدۀ کوچک ترین احسانی از دیگران، خود را موظف به انجام تکلیفی می داند که از اعماق وجودش احساس می نماید و تا زمانی که از عهده آن بر نیامده، ناراحت است و از آن رنج می برد.
سپاسگزاری در حیوانات نیز به صورت یک واکنش غریزی وجود دارد. به عنوان نمونه می توان سگ را مورد مطالعه قرار داد که در مقابل لقمه نان یا پاره استخوانی تمام عمر قدردان نیکی انسان بوده و برای جبران آن حتی از جان خود دریغ نمی ورزد.
ص: 195
سپاسگزاری، عملی است واقع گرایانه و حرکتی است در مسیر شناخت واقعیات که انسان را از انکار حقایق دور کرده، حقّ شناسی را در او تقویت می نماید. از همین روست که آن را یکی از بزرگ ترین راه کارهای سیر معنوی و بازتاب آن را رفع گرفتاری ها و دفع عذاب اخروی دانسته اند.
مرحوم نراقی می نویسند:
«شکر، افضل منازل سعادت و عمده توشهٔ مسافرین به عالم نور و بهجت است، سبب رفع بلا و باعث زیادتی نعمت ها است».
خداوند می فرماید:
﴿ما يَفْعَلُ اللهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنتُمْ ﴾. (1)
«خداوند به مجازات شما چه نیازی دارد، اگر شکر گزاری کنید و ایمان آورید؟!»
و نیز می فرماید:
﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ (2)
«اگر شکر گزاری کنید البته (شما را رشد داده، نعمت خود را) بر شما خواهم افزود». (3)
ص: 196
هر یک از تمایلات گوناگونی که در مجموعه جسم و جان بشر نهفته است در تأمین خوشبختی و سعادت او سهمی داشته و نقشی ایفا می کند. احساسات تا آن جا که یک انفعال طبیعی است ارزش مثبت یا منفی ندارد ولی عکس العمل هایی که انسان به تناسب این حالات از خود بروز می دهد نظر به اختیاری بودن آن ها دارای ارزش مثبت یا منفی است.
از آن جا که برخی از مظاهر احساسات مانند یأس و نومیدی، قساوت قلب، ترس، ذلّت بار و خشم غیر منطقی طبیعتاً نیازمند مقابله و مبارزه جدی است و همچون دلبستگی بی مورد و دوستی بیش از حد که مراقبت دائمی را می طلبد، لازم است با محاسبهٔ منطقی و رعایت اصول و ضوابط تربیتی و اندازه گیری صحیح علمی و واقع بینانه ضمن تعدیل آن ها هر یک را در جهت صحیح و در حدّ ضرورت ارضا نمود تا از پی آمدهای افراط و تفریط و عوارض زیان بار آن پیشگیری کرده و آدمی از جمیع جهات به کمال شایسته خویش نایل گردد.
به عنوان مثال اگر لازمۀ برخورداری از عواطف و احساسات پاک انسانی، اظهار دوستی و محبّت است و اگر محبّت و دوستی، لازمه انسانیّت است در عین حال زیاده روی و افراط در موارد غیر ضروری موجب خسارات و ضایعات فراوانی می گردد.
زود رنجی خود بزرگ بینی، پُر توقّعی و از خود راضی بودن از تبعات منفی محبّت بیش از حد است. کودکی که از مهر و محبت دور از اعتدال برخوردار گردد، فردی لوس غیر منضبط و مسئولیت ناپذیر خواهد شد.
همچنین است آثار سوء و پی آمدهای ناگوار محبتی که در جهت صحیح و بر اساس استحقاق و میزان درست انجام نپذیرد کودکی که به خاطر شکستن شیشه
ص: 197
همسایه و یا ضرب و شتم کودکان دیگر مورد تشویق قرار می گیرد هرگز انسانی معتدل، خردمند و حق شناس بار نخواهد آمد بسیاری از مفاسد اجتماعی و بزه کاری های کودکان و نوجوانان از همین جا سرچشمه می گیرد.
اختلافات قومی، کینه توزی های دامنه دار و حتی درگیری های فیزیکی که در برخی موارد منجر به کشت و کشتار نیز می گردد ریشه در افراط و عدم گزینش جهت معقول نسبت به ارضای تمایلات و عواطف دارد.
از همین جاست که در روایات «فی الله» بودن و «لله» بودن اعمال و به خصوص حبّ و بغض مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.
امام صادق علیه السلام نقل می فرمایند: (روزی) رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمودند:
«کدام یک از دستاویزهای ایمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند، و بعضی از آن ها گفتند: نماز، برخی عرض کردند: زکات، عدّه ای روزه، گروهی حجّ و عمره، و تعدادی جهاد را مطرح کردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر یک از این ها که گفتید فضیلتی دارد، ولی پاسخ پرسش من نیست.
﴿وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ الله و التَّبَرِة مِنْ أَعْدَاءِ اللهِ﴾.
«محکم ترین دستاویز ایمان؛ دوستی برای خدا، دشمنی برای خدا، دوستی و پیروی اولیای خداوند و بیزاری از دشمنان خداست». (1)
امام حسن عسکری علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که روزی رسول
ص: 198
خدا صلی الله علیه و آله به یکی از یاران خود فرمودند:
﴿يَا عَبْدَ اللَّهِ ! أَحْبِبْ فِي اللَّهِ وَ أَبْغِضُ فِي اللَّهِ وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللهِ، فَإِنَّهُ لا تَنالُ وِلايَةَ اللهِ إِلّا بِذَلِكَ، وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَإِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ ...﴾ (1)
«ای بنده خدا! دوست بدار در راه خدا، دشمنی کن در راه خدا، مهر ورزی کن در راه خدا و خصومت نما در راه خداوند، زیرا جز از این طریق به ولایت خدا نخواهی رسید و آدمی تا چنین نباشد طعم ایمان را نمی یابد، هرچند نماز و روزه اش بسیار باشد...»
ص: 199
امیال و خواسته های نفس را می توان به دو بخش کاملاً متمایز تقسیم نمود:
1- مشتهيات نفسانی غیر ریشه دار که هوی و هوس نام دارد و انسان موظّف به مخالفت با آن هاست. (1)
2- تمایلات ریشه دار و ثابت موجود در نفس که منشأ رفتارها و فعالیت ها و واکنش های انسان در طول حیات است و خود نشأت گرفته از یکی از عوامل و نیروهای بالقوّه یا بالفعل زیر می باشد.
* انگیزه های فطری در پاسخ به ندای فطرت و قضاوت وجدان.
* خردگرایی در واکنش مثبت به احکام عقل.
* انعطافات ارزشی در اجابت عواطف انسانی.
* تأثرات و انفعالات ناشی از حوادث، پیشامدها، نتایج اعمال خود و جریانات زندگی که به احساسات معروف اند.
* کشش ها و حالات روانی جوشیده از درون که عامل حرکت آدمی است در مسیر تحصیل آن چه نیاز دارد و از آن به غریزه نام می برند.
نظر به این که انگیزه های ذاتی و تعداد و حد و حدود گرایش های نفس آن گونه که شایسته است شناخته نگردیده و در این باره نظریهٔ قاطعی وجود ندارد، طبعاً تعریف دقیقی از غرائز در دست نیست.
از این رو به خوبی روشن نیست که آیا عامل جمیع رفتارهای انسان غرائز است یا خیر؟ و آیا تعریف هایی که تاکنون مطرح گردیده، همۀ فعالیت های انسان را تبیین می کند یا نه؟ در هر صورت منظور ما از غرائز عبارت از آن دسته
ص: 200
گرایش های نفسانی و تمایلات انسانی است که حفظ و بقای زندگی فردی و نیازهای حیاتی آدمی را تأمین می نماید به عبارت دیگر غرائز رفتارها و حرکت ها و تلاش های انسانی را که در مسیر رفع نیازهای فردی انجام می گیرد تفسیر و توجیه می نماید و طبیعتاً بخشی از آن ها مشترک بین انسان و سایر حیوانات خواهد بود.
احتیاجات غریزی اکتسابی و آموختنی نیست بلکه با ادراک درونی به صورت نیاز احساس می شود به نژاد یا منطقه یا عصر خاصی اختصاص ندارد. گرچه در سنین مختلف از شدت و ضعف برخوردار است اما همواره ثابت بوده، اصالت خود را حفظ می نماید همین ثبات و حفظ اصالت غرائز و فطریات است که امکان ارائه طرحی جامع و همیشگی برای تربیت انسان را فراهم نموده و به دین اسلام جاودانگی بخشیده است.
غرائز هدف را می شناسد اما با چگونگی ارضا و مصادیق آن آشنا نیست مثلاً انسان ذاتاً طالب کمال است و پیوسته در جستجوی راهی است که با حرکت در آن به سوی کمال خویش پرواز نماید اما به درستی نمی داند که کمال حقیقی او در چیست و راه وصول به آن کدام است همچنین نیاز بدن به مواد غذایی، به او می فهماند که گرسنه است ولی انتخاب نوع غذایی که تأمین کننده سلامتی اوست بر عهده غریزه گرسنگی نمی باشد. این مربی و فرهنگ محیط است که او را در شناخت کمال حقیقی و گزینش راه صحیح و انتخاب غذای سالم یاری می کند.
از این رو انسان برای جهت دادن و هدایت غرائز نیازمند معلم و فرهنگی سالم است تا فکر و اندیشه او را در مسیر ارضای صحیح غرائز راهنمایی و ارشاد نماید.
خطوط اصلی زندگی به وسیله غرائز ترسیم می شود لذا اطلاع از كم و كيف غرائز به ما امکان می دهد تا رفتار خود را در جریانات زندگی ریشه یابی کرده،
ص: 201
برای حال و آینده خویش برنامه ای دقیق تر و متناسب با شأن انسانی خود تنظیم نماییم.
تحقیق در این زمینه را با طرح چند عنوان دنبال می کنیم:
همان طور که گذشت هر یک از تعریف هایی که تا کنون برای غرائز مطرح گردیده تنها بخشی از فعالیت های انسان را توجیه می نماید. از سوی دیگر برخی از حرکت ها و رفتارهای انسان را ممکن است مبتنی بر وجود گرایش هایی غیر از غرائز دانسته، ریشه آن ها را در فطرت آدمی جستجو نماییم. بنا بر این انگیزه های فطری و غریزی را می توان در موارد زیر متفاوت دانست:
* گرایش های فطری از اختصاصات انسان است در حالی که حیوانات در بخشی از غرائز با انسان اشتراک دارند. بر همین اساس است که فطریات را بعد انسانی نامیده و از غرائز به بعد حیوانی یاد کرده اند.
* تمايلات غریزی بسیار زودتر از فطریات ظهور می یابد و فعلیت آن ها نیازمند تلاش و کوشش آدمی نیست در حالی که فطریات به صورت توان و قوه است و شکوفایی آن ها شدیداً به سعی و همت انسان نیاز دارد.
* فطرت بر اساس محبّت خداوند متعال آفریده شده، (1) اما غرائز ریشه در حبّ نفس دارد.
ص: 202
اصلی ترین انگیزه و کششی که از نفس آدمی سرچشمه می گیرد و ریشه و اساس جمیع گرایش ها و خصلت های موجود در ذات نفس است عشق و محبت است. همچنان که عشق به خدای متعال و پرستش او از گرایش های فطری انسان بوده ریشه در ذات نفس دارد خود دوستی و حبّ نفس را نیز می توان به عنوان اصلی ترین غریزه از غرائز آدمی برشمرد.
شور و نشاط حیات، فعالیت های حیرت انگیز شبانه روزی، حس رقابت، تنازع بقا، تلاش های خستگی ناپذیر و چرخش و رونق زندگی بر وجود غریزه حب نفس استوار می باشد به گونه ای که اگر این غریزه از او گرفته می شد بسیاری از حرکت ها و تلاش های آدمی متوقف می گشت.
انسان خود را دوست دارد و آن چنان غرق در این دوستی است که ناخودآگاه برای خویشتن - که تبلور آن به صورت «من» است - نسبت به همه موجودات عالم مرکزیت قائل است به هر چیزی که به گونه ای در ارتباط با او و به شکلی وابسته به او باشد، احساس تعلّق و مالکیت می کند. و در واقع مالکیت از پرتو غريزة حبّ ذات به وجود می آید.
کودک از نخستین ماه های زندگی که هنوز قدرت تکلّم و تفکّر ندارد، نسبت به مادر، شیر مادر و اطرافیانش این احساس را پیدا کرده آن ها را دوست می دارد هر یک را متعلق به خود دانسته از دور شدن آن ها رنج می برد.
همچنان که غریزه حبّ نفس و خود دوستی ریشۀ جمیع غرائز انسانی بوده، هدایت و ارضای صحیح آن منشأ اصلاح سایر غرائز گشته، زمینه شایستگی فرد و جامعه را فراهم می آورد انحراف آن نیز سرچشمه بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی و باعث پیدایش و ظهور صفات ناپسند زیادی در نفس خواهد
ص: 203
گشت.
تکبّر و خود بزرگ بینی، خود پسندی، خود خواهی، انتقاد ناپذیری، زود رنجی، خود را شایسته هر کاری پنداشتن و انکار تخصص ها و مهارت های دیگران، نا دیده گرفتن ارزش های واقعی تن دادن به کارهای نامشروع و ضدّ اخلاقی برای دستیابی به موقعیت های ،اجتماعی حفظ تشخص و شخصیت كاذب و صدها مفسده و پیامدهای ضد ارزشی دیگر از آثار و عواقب شوم انحراف این کشش ذاتی به حساب می آید.
«حبّ نفس خود به سه شاخۀ اصلی که بسترهای اصلی ظهور فعالیت های انسان است تقسیم می گردد حبّ بقا، حبّ كمال، حبّ لذّت.
از هر یک از این سه غریزه شاخه ها و فروع متعددی منشعب می شود که هرکدام منشأ بخشی از افعال و تلاش های انسان می باشد». (1)
ص: 204
انسان ذاتاً میل دارد که همیشه باقی باشد حرص و آز، علاقه شدید به عمر دراز، آرزوهای طولانی و تنفّر از مرگ از یک سو و تحمل ریاضت های دشوار مجاهدت ها فداکاری ها زهد و تقوا و بالاخره تلاش های خستگی ناپذیر معنوی از سوی دیگر هر کدام جلوه هایی از علاقه انسان به جاودانگی و بقا است که به خاطر انحراف یا هدایت این غریزه ذاتی به صورت رفتارهای گوناگونی از انسان ظاهر میگردد و از همین جا نیز به اهمیت هدایت این غریزه و نیازمندی انسان به مربی حاذق و فرهنگی جامع و سالم پی می بریم.
آیات قرآنی هر یک از این دو جلوه را به گونه ای خاص متعرّض گردیده است. آن جا که دلبستگی به همیشه ماندن در عالم دنیا و مخلد ماندن در جهان مادی را به عنوان میل و خواسته یهودیان مطرح نموده، چنین می فرماید:
﴿وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَيَوةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللهُ بَصِيرٌ بمَا يَعْمَلُونَ﴾ (1)
(ای پیامبر) یهودیان را از همۀ مردم و حتی از مشرکان نسبت به زندگی مادی دنیا حریص تر می یابی (به طوری که) هر یک از آنان آرزومند هزار سال عمر می باشد اما این عمر طولانی نیز او را از عذاب نجات نخواهد بخشید، و خدا از کارها و اعمال آنان آگاه است».
این جلوه ای از غریزه حبّ بقا است که در اثر پشت کردن به دعوت مربیان
ص: 205
آسمانی و عدم پذیرش مکتب و فرهنگ آنان از مسیر درست منحرف گشته، به شکل آرزوی ماندن در دنیا و عمر هزار ساله ظاهر گشته است.
وعده های قرآنی به نعمت های جاودانه و بقای همیشگی در بهشت نیز پاسخی است به مؤمنین در بارۀ همین خواسته طبیعی و آرزوی بقا و جاودانگی که به گونه ای صحیح از رفتار آنان ظاهر می گردد.
بیش از چهل آیه به صورت های مختلف یادآور خلود و بقای مؤمنین در نعمت های بهشتی است که برای نمونه یکی از آیات شریفه را زینت بخش این اوراق قرار می دهیم:
﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظلّاً ظليلاً ﴾ (1)
«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی آنان را در بهشتی در آوریم که نهرها از زیر درختانش جاری است، برای همیشه در آن جا خواهند ماند و برای آن ها همسرانی پاکیزه است و آنان را در رفاه دائمی وارد می کنیم».
انسان خود را دوست می دارد و میل دارد که زندگیش همیشه باقی باشد حبّ نفس و علاقه به جاودانگی هر یک او را وا می دارد که از جان و کیان و ارزش های خویش دفاع نماید. تلاش آدمی برای حفظ خود که از آن به صیانت نفس نام می برند یکی دیگر از غرائز مهم او است که از غریزه حبّ بقا سرچشمه می گیرد
ص: 206
و چه بسا بتوان آن را مستقلاً منشعب از غریزه حبّ ذات دانست.
انگیزه صیانت نفس مانند سایر غرائز منشأ بسیاری از فعالیت های انسان است تا جایی که برخی تلاش در جهت تهیه مسکن و سرپناه غذا و لباس و سایر نیازمندی های آدمی را پاسخی برای این غریزه دانسته اند، گر چه به نظر می رسد این تلاش ها از انگیزه لذت جویی سرچشمه می گیرد.
انسان موجودی است اجتماعی و به اصطلاح مدنی بالطّبع. زندگی گروهی و غریزه صیانت نفس، سرچشمۀ تلاش های وسیعی در جهت حفظ و حراست منافع فردی و جمعی است. تضاد و اصطکاک منافع افراد اجتماع که در بسیاری از موارد لازمه طبیعی زندگی اجتماعی بوده و در برخی اوقات باعث بروز برخوردهای فیزیکی و جنگ های تدافعی که هم مشروع است و هم معقول - میگردد این غریزه را از حساسیت ویژه ای برخودار نموده و به شدت آن را در معرض خطر انحراف از مجرای طبیعی قرار داده است.
با یک نگاه، بسیاری از ظلم ها، تجاوزها، جنایات، جرایم اجتماعی، و در سطحی وسیع تر، استثمار و استکبار را می توان زاییده انحراف غریزه صیانت نفس از مسیر طبیعی خود دانست از همین جاست که قسمت قابل توجهی از فرمان های الهى و ادیان آسمانی در راستای هدایت این غریزه صادر گردیده تا انسان برای پاسداری از خود و ارزش های خود دیگران را قربانی نکند و به اصول همزیستی و رعایت حقوق همنوعان خویش پایبند باشد.
از این رو می توان گفت: ارضای غریزه صیانت نفس در چارچوب مکتب وحی یکی از ارکان مهم تحقق عدالت اجتماعی به شمار می رود اسلام با ارائه برنامه عملی جهاد با نفس ضمن کنترل و هدایت این غریزه آدمی را در جهت تأمین نیازهای واقعی و حرکت در مسیر اصلاح سایر غرائز و سیر معنوی او ارشاد و هدایت فرموده است.
ص: 207
انسان عقاب بلند پروازی است که به هر مقام مادی یا معنوی نایل گردد، خواهان پرواز به مرتبه ای بالاتر مقامی کامل تر و کمالی برتر است
کمال عبارت از به ثمر رسیدن و شکوفا شدن نیروها و استعدادهای خفته و بالمآل نوعی فزونی وسعت و فراخی کمّى ياكيفى - است. از این رو انسان پیوسته در پی افزایش و توسعه است و می کوشد خویشتن را از مظاهر گوناگون آن بهره مند ساخته، بهره وجودي - معنوی و مادی - خویش را بیشتر سازد.
کمال خواهی از غرائز اصلی آدمی است و تحت تأثیر همین غریزه است که انسان در مسیر آن چه که به تناسب معرفت و شناخت خود کمال پنداشته و آن را در قلمرو قدرت و توان خویش می یابد قرار گرفته دشوارترین تلاش ها را متحمّل شده، خود را در معرض خطرات گوناگون قرار داده برای دستیابی و نیل به آن سر از پا نشناخته آنی از حرکت باز نمی ایستد.
رمز بسیاری از تلاش های خستگی ناپذیر شبانه روزی، پافشاری برخواسته ها، قانع نشدن به رفع نیازهای روزمره غبطه و حسرت بر آن چه به حسب ظاهر، دسترسی به آن میسر نیست و بالاخره راز آمال و آرزوهای دور و دراز وجود غریزه کمال خواهی و کمال جویی است و از آن جا که غریزه ای است ذاتی و انگیزه و گرایشی است که ریشه در ذات نفس آدمی ،دارد انسان بدون نیاز به کم ترین ترغیب و تشویقی در مسیر کمال مورد نظر خود حرکت کرده موانع را یکی پس از دیگری پشت سر گذارده تا رسیدن به مطلوب خویش از پای نمی ایستد.
همان گونه که پیشتر نیز یادآور شدیم غرائز انسانی نیازمند کنترل و هدایت است. انحراف هر یک از غرائز به تناسب نقش آن ها در رفتارهای آدمی، زیان های
ص: 208
جبران ناپذیری را بر فرد و جامعه تحمیل خواهد نمود.
آرزوی انباشتن مال، دستیابی به پست و مقام نشستن بر کرسی ریاست، نیل به مقامات مختلف دنیوی و صدها مورد از مظاهر و جلوه های فریبنده زندگی دنیا که هزاران هزار نفوس آدمیان را مجذوب خویش ساخته آنان را تا سر حد جنون به اقداماتی همچون تباه کردن مال و حیثیت و حقوق و جان دیگران واداشته همه و همه از انحراف این سرمایه ارزشمند یعنی غریزه کمال جویی سرچشمه می گیرد و از همین جا بیش از پیش به نقش الگوها، جاذبه ها، فرهنگ ها و مربیان پی خواهیم برد.
دانشمندان، عالمان و مربیان امور تربیتی باید بکوشند با بالا بردن سطح معرفت و شناخت امت اسلامی آنان را با کمال حقیقی که چیزی جز ذات واحد بی همتای الهی و تقرّب به ساحت اقدسش نیست آشنا نموده از بیراهه رفتن این موهبت گرانبار و این سرمایۀ بزرگ الهی که سقوط در ورطه انواع و اقسام تباهی ها را در پی خواهد داشت جلوگیری نمایند.
علاقه به علم و آگاهی و حقیقت جویی که از آن به نام کنجکاوی یاد می کنند و از انگیزه کمال جویی سرچشمه می گیرد یکی از غرائز مهم آدمی است که ریشه و منشأ بسیاری از فعالیت های فکری و فرهنگی انسان بوده، هدایت یا انحراف آن نقش تعیین کننده ای در سرنوشت او ایفا می کند.
غریزه کنجکاوی از کودکی انسان را به فعالیت و جستجو و سؤال و تحقیق وا می دارد و هر قدر قوی تر باشد پیگیری انسان در کشف مجهولات و دستیابی به حقایق و واقعیات عالم شدیدتر خواهد بود.
پیشرفت های شگفت انگیز علم و دانش اختراعات و اکتشافات فراوان
ص: 209
دانشمندان تحقیقات گسترده در زمینه های مختلف برای شناخت اسرار عالم خلقت، تعميق علوم دینی و صدها نمونه از این قبیل امور مرهون وجود غریزه علم جویی و حقیقت خواهی انسان می باشد.
حقیقت جویی از امتیازات انسان است. وجود این غریزه منشأ بسیاری از سؤالات علمی، فکری، فرهنگی، دینی و معنوی است. انسان همین که با خود و جهان پیرامونش آشنا شد چنان چه به خاطر تعلقات مادی دچار روزمرگی نشده از دریچه اندیشه و تفکر با آن ها برخورد ،نماید می خواهد بداند کیست؟ از کجا آمده؟ به چه منظور آمده؟ سرانجام به کجا خواهد رفت؟ می پرسد: این جا کجاست؟ نظام این عالم در دست کیست؟ چه باید کرد؟ و چنان چه پاسخ مناسبی نیابد آرامش از او سلب خواهد شد.
کنجکاوی و حقیقت جویی انسان را تشنه و شیفتهٔ کشف واقع می نماید. قناعت به پاسخ های تردید آمیز و اکتفا کردن به بافته ها و ساخته های ذهنی و دور از حقیقت حاکی از انحراف و کم نور شدن این سرمایه عظیم و این نیروی خدا داد حقیقت جو است.
رهبران آسمانی بیش از هر چیز نسبت به احیای این غریزه انسانی در مردم اهتمام داشته اند قرآن این کتاب انسان ساز نیز با شدید ترین لحن از کسانی که این انگیزه را به کار نینداخته و به خاطر عدم تفکر به افرادی نابینا و ناشنوا مبدل شده، همچون چارپایان بلکه بدتر از آن ها گشته اند مذمت نموده می فرماید:
﴿أولَئِكَ كَالأَنْعَام بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾ (1)
«آنان همچون چارپایانند بلکه گمراه تر (زیرا قوّه ادراک دارند ولی تحقیق و سؤال نمی کنند) آن ها همان غافلانند».
ص: 210
و برای جهت دادن و هدایت صحیح این غریزه و حراست آن از انحراف و دریافت اطلاعات غیر واقعی پیروان خود را از پیگیری و حقیقت انگاشتن مورد گمان و ظنّ برحذر داشته، (1) به پرسش از «اهل ذِکر» که مبیّن حقایق و واقعیات هستند ترغیب فرموده است:
﴿فَسْئلُوا أَهْلَ الذِّكْرَ إِنْ كُنتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ (2)
توان خواهی و میل به داشتن قدرت یکی دیگر از غرائز مهم آدمی است که از غریزه کمال جویی منشعب می شود.
انسان ذاتاً طوری خلق شده که دوست دارد قدرتی داشته باشد که او را در مسیر رفع نیازهای زندگی و فراهم آوردن امکانات و زمینه حیاتی متناسب با شأن انسانی او بر جمیع مشکلات فایق گرداند.
هنگامی که خود را فاقد چیزی می بیند و از فقدان آن رنج می برد و یا انجام کاری را ضروری و لازم می پندارد و طبعاً دستیابی به آن چیز و تحقق آن کار، مستلزم داشتن قدرتی متناسب با بزرگی و ارزش آن است، میل به قدرت طلبی، او را به حرکت تلاش و فعالیت وا میدارد و چنان چه خود را از نیل به مقصودش ناتوان ،بیابد در اندیشه فراهم آوردن اسباب و لوازمی خواهد افتاد که او را قادر بر انجام کار مورد نظرش نماید و از این طریق در سایه تلاش فکری و بهره گیری از دانش و تجربه به توسعه قلمرو قدرت خویش می پردازد و هر قدر دایره معلومات او توسعه می یابد بر تمایل و علاقه اش نسبت به دستیابی به قدرت
ص: 211
بیشتر افزوده می گردد تا آن جا که مایل است همه چیز و همه کس را تحت سیطره و قدرت خود درآورد.
قرآن نیز از زبان شیطان به این غریزه ذاتی اشاره می کند آن جا که برای فریفتن حضرت آدم علیه السلام با توجّه به این میل ذاتی خطاب به او می گوید:
﴿يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى ﴾ (1)
«ای آدم، آیا تو را به درخت زندگی جاوید و حکومت همیشگی راهنمایی کنم؟»
در واقع شیطان دست روی دو انگیزه از کشش های نفس آدمی گذارده یکی میل به بقا و دیگر علاقه به قدرت که بالاترین شکل آن سلطنت دائمی است. قدرت طلبی نیز خود منشأ تعدادی از غرائز دیگر است که استقلال طلبی و میل به خود کفایی را می توان از آن جمله نام برد.
انحراف یا عدم کنترل این غریزه نیز مفاسد عظیمی را به همراه دارد که جاه طلبی و دستیابی به پست و مقام و حکومت جابرانه بر جان و مال مردم و به خاک و خون کشیدن آنان در این مسیر را به عنوان نمونه می توان یادآور گردید.
یکی دیگر از غرائز اصلی که از حبّ ذات سرچشمه می گیرد و خود منشأ بسیاری از انگیزه ها و گرایش های نفس است غریزه لذت طلبی است.
انسان ذاتاً موجودی است لذت جو و رفاه طلب و با توجه به این که لذّت بردن جز در سایه وجود شرایطی ملایم با طبع انسانی امکان پذیر نیست بسیاری از تلاش های شبانه روزی آدمی در جهت فراهم آوردن زمینه هایی است که با طبع او
ص: 212
سازگار بوده، تزاحمی با آن نداشته به او امکان کامجویی و لذّت بردن را ارزانی دارد.
از آن جا که ارضای هر یک از غرائز انسانی - به نوعی برآوردن خواسته ای از خواسته های آدمی و برطرف کننده نیازی از احتیاجات او و طبیعتاً فراهم نمودن زمین های ملایم با طبیعت وی و - نهایتاً در بر دارندهٔ شرایطی است که امکان لذت بردن را برای او فراهم می سازد گستردگی قلمرو و دامنه این غریزه را آن چنان وسیع نموده که به فعلیت رسیدن و ارضای جمیع غرائز را می توان در راستای میل این غریزه و این گرایش ذاتی دانست.
ابتلای قشرهای عظیمی از مردم دنیا به خصوص جوانان و نوجوانان به بسیاری از مفاسد اجتماعی از انحرافات جنسی گرفته تا مبتلا شدن به مشروبات غیر مجاز و مواد خانمان سوز مخدّر و صدها مفسدهٔ زیان بار دیگر که همه بر ارضای غریزه لذت جویی مبتنی است، اهمیت بیش از اندازه کنترل این کشش نفسانی را یادآور می گردد.
علاقه به زیبایی و حبّ زینت و جمال یکی دیگر از انگیزه های ذاتی نفس است که از غریزه حبّ لذّت منشعب می گردد.
انسان ذاتاً طالب زیبایی است و از دیدن مناظر زیبا و صاحبان جمال لذت می برد. هیچ کس را لازم نیست آموزش دهند که چیز زیبایی مثل گل را دوست بدارد. ساختار روحی و خمیره نفس آدمی به گونه ای است که موجودات زیبا را دوست می دارد و همین که چیز زیبایی را دید به طور خاص، متوجه آن شده آتش محبّتش شعله ور گشته، نهایتاً مجذوب آن می گردد.
زیبایی تنها در دیدنی ها خلاصه نمی شود؛ صدای خوب و لذّت بخش نیز از
ص: 213
مصاديق مهم اشیای زیباست. علاوه بر آن که بخش بزرگی از زیبایی ها را باید خارج از قلمرو حواس پنجگانه جستجو نمود که زیبایی معانی و مفاهیم همچون فصاحت و بلاغت و حُسن فضایل و کمالات روحی و اخلاقی، مانند عدالت و انصاف را از آن جمله می توان نام برد.
بلکه اگر حقیقت زیبایی را بنا بر برخی از تعریف ها عبارت از موزون بودن و تناسب اجزای یک چیز بدانیم همه موجودات عالم حقیقتاً زیبا هستند و بنا بر همین برداشت حذف زیبایی از زندگی به معنای درهم ریختن و متلاشی شدن حیات انسانی، بلکه به مثابۀ از هم پاشیدگی کل نظام عالم خواهد بود.
انسان نه تنها طالب زیبایی است بلکه زیبا آفرین است. بسیاری از رفتارها و فعالیت های آدمی در صحنه های مختلف زندگی ناشی از کشش و تأثیر همین غریزه است. قسمت قابل توجهی از عمر آدمی صرف زیبایی زیبا کردن زندگی، و ضمیمه زیبایی ها به خود و متعلقات خویش می گردد و اگر برداشت مذکور را از حقیقت زیبایی صحیح بدانیم بخشی از این تلاش ها را می توان متأثر از غریزه کمال دوستی دانست زیرا که زیبا کردن خود نوعی کمال جویی است.
زیبا پسندی در جلب دوستی و محبت بسیار مؤثر است، به گونه ای که حتی اگر عشق را روانکاوی کنیم، یکی از ریشه های مهم آن زیبا پسندی است زیبا پسندی در سیر معنوی و رشد شخصیت نیز مؤثر است. هنگامی که انسان به پدیده زیبایی برخورد می کند چنان چه به طریقی صحیح، معقول، منطقی و بر اساس موازین شرع از آن بهره مند گردد، بهره وجودیش توسعه می یابد، و با انضمام زیبایی به وجود خویش، نه تنها غریزه لذت جویی او ارضا گشته بلکه به نوعی شخصیتش رشد می یابد جامعه نیز نظر به این که شخصیت افراد را با متعلقاتِ زیبایی آن ها اندازه گیری می کند، این قضاوت را تأیید نماید.
ص: 214
زیبا دوستی در تشکیل خانواده نیز ایفای نقش می کند. گرچه ازدواج و تشکیل خانواده، ریشه های متعددی همچون غرائز جنسی انس طلبی و مهرخواهی دارد، اما زیبا پسندی مجرای ازدواج است. بسیاری از همسران، یکدیگر را از این طريق انتخاب می نمایند.
از نظر اسلام بهره گیری از زیبایی و استفاده از زینت امری است مطلوب و کاری است پسندیده، چنان که قرآن کریم مردم را به برگرفتن زینت در وقت حضور در مساجد دعوت فرموده است:
﴿يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ..﴾ (1)
و نیز می فرماید:
﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ (2)
«(ای پیامبر) بگو زیورهایی که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزی های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟».
هیچ کس حق ندارد انسان را از خواسته های طبیعی و سازگار با طبیعت که زیبایی ها بخش بزرگی از آن را تشکیل می دهد و خداوند آن ها را برای پاسخ به نیازهای واقعی آدمیان فراهم نموده، محروم گرداند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از زیبایی های مشروع بهره مند می شدند. در احادیث وارد شده که آن حضرت هنگامی که در محافل مسلمین شرکت می کردند و یا مثلاً برای دیدار کسی می رفتند به آرایش سر و صورت خویش می پرداختند و چنان چه
ص: 215
آینه ای فراهم نبود در آب صاف نگاه می کردند. (1)
در میان غرائز، زیبا پسندی از حساسیت ویژه ای برخوردار است دشواری تشخیص مجاز یا ممنوع بودن مجاری ارضای آن این غریزه را به شدت در معرض انحراف قرار داده است. بسیاری از مفاسد و جرایم و گرفتاری هایی که دامنگیر جوامع انسانی است، ریشه در ارضای غیر مجاز این غریزه دارد. سوداگران و پول پرستانی که حیات ضد انسانی آنان در گرو چپاول منابع و ثروت های ملت های محروم است برای قبضه کردن سرمایه ها و بازارهای آنان، بیش از هر چیز از غریزه زیبا پسندی سود می جویند.
رونق شدید بازار تجملات و استقبال جنون آمیز مردم به خصوص بانوان از مد در امور زندگی، از شکل آرایش گرفته تا انتخاب نوع لباس و ماشین و دکور منازل و محل کار به طوری که بخش عظیمی از هزینه های زندگی و کسب و کار آنان را مخارج غیر منطقی تزیینات و پیروی از فرهنگ خانمان سوز مدیسم تشکیل داده، از خطرناک ترین آفت های تمدن بشری است که همچون سرطان سلامت زندگی، دین و ایمان و کانون های خانوادگی را به گونه ای جدی به مخاطره انداخته است.
اسلام عزیز برای ارضای صحیح غریزه زیبا پسندی، ضمن دستور مؤکّد به مراقبت دائمی در استفاده از مواهب الهی به خصوص حفظ و حراست دیدگان از نگاه کردن به مناظری که شرع مقدس برای تأمین سلامت جوامع انسانی مجاز نشمرده پیروان خود را به توجّه دائمی و یاد همیشگی خداوند متعال که ذات مستجمع جمیع زیبایی ها و کمالات و خالق و آفرینندۀ همۀ ظرافت ها و زیبایی ها است دعوت فرموده تا علاوه بر بهره مند شدن از عالی ترین مظاهر زیبائی ها خود آیینه و مظهر جلوه های زیبای انسانیت گردند.
ص: 216
محبّت خواهی یکی دیگر از گرایش های ذاتی و مهم آدمی است که از غریزه لذت دوستی سرچشمه می گیرد.
بخش قابل توجّهی از نیازهای روحی انسان در سایه همین غریزه تأمین می گردد. مهر و محبت که از نیازهای طبیعی و ذاتی انسان است در تأمین سلامت روحی و حتی جسمی آدمی نقش به سزایی ایفا می نماید. همچنان که صحت و سلامت زندگی اجتماعی و ارتباطات جمعی تنها در سایه مهرورزی و محبت امکان پذیر است.
محبّت در زندگی خانوادگی نیز تأثیر فراوان دارد محبت و مهر مادر در جسم و روان کودک تأثیر می بخشد روابط صمیمانه و شادابی محیط خانواده هنگامی از استحکام لازم برخوردار می گردد که سایه مهر پدر را بر سر داشته باشد.
کودکی که از محبت و مهر پدر و مادر خویش برخوردار نیست عواطف انسانیش رشد نکرده فردی خشن افسرده و بی رحم بار می آید.
احساس تنهایی و غربت دوران نوجوانی را محبت رفیقی پاک دل و عشق خالص دوستی صمیمی می تواند پاسخگو باشد.
طغیان پرتلاطم نفس جوان در ساحل وجود همسری لنگر می اندازد که دل او سرشار از مهر شوهرش باشد.
گوهر گران بهای محبت، اکسیر خوشبختی مایۀ حلاوت و شیرینی زندگی و داروی شفابخش بسیاری از بیماری های اجتماعی ناشی از اختلافات خانوادگی است.
روابط خشک بی روح و عاری از فروغ محبت و مهر قابل دوام نیست. قوام حیات فرد و اجتماع و تأمین سعادت دنیا و آخرت و حفظ و حراست از دین
ص: 217
و ایمان آدمی در گرو محبت ورزی و دوستی برای خدا است از این رو اسلام عزیز بر محبت به یکدیگر تأکید فراوان فرموده تا جایی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا وَلا تُؤْمِنُونَ حَتَّى تَحابُّوا﴾ (1)
«سوگند به آن که جانم در دست اوست وارد بهشت نخواهید شد مگر آن که ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد مگر این که به یکدیگر دوستی و محبّت کنید»
از جمله کشش های ذاتی نفس که از غریزه لذت جویی سرچشمه می گیرد میل به خوردن و آشامیدن است که خداوند رزاق برای حفظ سلامتی و بقای حیات آدمی آن را در سرشت و نهاد او قرار داده است.
هنگامی که انسان گرسنه یا تشنه است حالتی پیدا می کند که از آن حالت رنج می برد. آدمی از نخستین ساعات تولد این رنجش را در خود احساس می کند و با گریه کردن که رفتاری است نشأت گرفته از غریزه گرسنگی و تشنگی، در واقع برای رفع آن تلاش می نماید.
خوردن و آشامیدن پاسخی است طبیعی به این احساس نیاز از این رو هیچ کس حق ندارد آدمی را از برآورده شدن این خواسته طبیعی منع نماید همچنان که خود نیز نباید با پرهیز بیش از حد ،شادابی سلامتی و نشاط زندگی خویش را
ص: 218
به مخاطره اندازد.
از سوی دیگر، زیاده روی در خوردن و آشامیدن و برآوردن خارج از اعتدال این خواسته طبیعی، خسارات فراوانی را بر روح و جسم آدمی درپی خواهد داشت.
اسلام با توجه به آثار منفی پرخوری، مسلمانان را به اعتدال و میانه روی در خوردن و آشامیدن دعوت کرده است.
﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا﴾ (1)
«بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید».
رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
﴿لا تُمِيتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ...﴾ (2)
«با خوردنی و آشامیدنی زیاد و بیش از نیاز دل ها را نمی رانید...»
امام باقر علیه السلام نیز فرموده اند:
﴿مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللهِ مِنْ بَطْنِ مَمْلُوءٍ﴾ (3)
«هیچ چیز در نزد خدا مبغوض تر از شکم پر نیست».
همچنین مراقبت در پاکیزگی خوراکی ها و آشامیدنی ها چه از نظر جنس و چه از لحاظ رعایت حقوقی که ممکن است دیگران در آن ها داشته باشند، مورد تأکید شرع مقدس واقع گردیده است:
﴿... وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ ...﴾ (4)
«(پیامبر به امر خداوند) آن چه پاکیزه و گوارا است حلال و هر آن چه که
ص: 219
پلید و ناسازگار است بر آنان تحریم می نماید».
این غریزه یکی دیگر از کشش های مهم نفس آدمی است که ریشه در غریزه لذّت جویی دارد و دارای قدرت محرکه ای است بسیار قوی و از کششی فوق العاده نیرومند برخوردار است و مانند سایر گرایش های ذاتی نفس منشأ بروز برخی از رفتارهای آدمی است
غریزه جنسی عامل و انگیزه ای است برای پاسخگویی به یک نیاز طبیعی که با هدف ابقای نسل آدمی و به جریان افتادن طبیعی تولید مثل و تشکیل خانواده به دست توانای خدای متعال با نفس انسان عجین گردیده است.
علاقه به همسرداری و میل به بهره مندی از لذایذ جنسی، لازمه ساختمان وجودی انسان انسان و جزء لا ینفک آن است. از این رو تلاش های گروه های منحرف که فرهنگ آنان در ستیز با این واقعیت طبیعی است - در مسیر نابودی یا تضعیف غیر معقول آن نمی تواند برای همیشه خیال آنان را از وجود این کشش ذاتی آسوده سازد.
از سوی دیگر رها کردن بی قید و شرط این محرک پرنیرو نیز به منزله غفلت از حرکت سیل خروشانی است که دیر یا زود همه چیز را از جای کنده به همراه خویش خواهد برد. (1)
ص: 220
غریزه جنسی همچون آتشی است در زیر خاکستر و اگر لحظه ای از آن غفلت شود طغیانش خرمن دین و ایمان و آبرو و حیثیت آدمی را طعمه شعله های ویرانگر خود خواهد نمود.
آن جا که امواج سهمگین این غریزه، تار و پود وجود زلیخا را هدف حملات کوبنده خود قرار می دهد هیچ نیرویی به جز امداد و اعانت الهی نخواهد توانست حتی همچون یوسف صدیق آن قهرمان عفت و پاکدامنی را از شر فتنه بنیان برانداز آن حراست نماید. قرآن با اشاره لطیفی از این خطر عظیم خبر می دهد.
﴿وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَولا أَنْ رَآ بُرِهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ (1)
«آن زن آهنگ یوسف کرد (و در وصال او اهتمام و اصرار ورزید) و اگر یوسف برهان پروردگارش را نمی دید (و لطف خاص خدا نگهبان او نمی گشت) او نیز آهنگ زلیخا می کرد ما این چنین بدی و عمل زشت را از او بگردانیدیم، چرا که او از بندگان خالص ماست».
در جای دیگر نگرانی و وحشت آن بزرگوار را از عصیان نفس، و انتظار وجود شریفش را از حمایت و لطف پروردگار خویش برای مهار این نیروی سرکش چنین بیان می فرماید
﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (2)
«من نفس خود را (از عیب و تقصیر) تبرئه نمی کنم چرا که نفس، آدمی را
ص: 221
قطعاً به بدی و کار ناروا امر می کند مگر این که پروردگارم رحم نماید (و از خطرات آن حفظ کند) حقیقتاً پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است». (1)
نظر به حسّاسیّت این غریزه، حفظ و حراست آن و پیشگیری از خطرات بیشماری که بر سر راه آدمی قرار می دهد نیازمند برنامه ای جامع کامل و منطبق برخواسته ها و نیازهای طبیعی انسان است، و چنان چه پاسخ درست و مناسبی به آن داده نشود بازتاب آن بسی نامطلوب و پی آمدهای آن بسیار مخاطره آمیز است. تا آن جا که بسیاری از مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی را می توان ناشی از عدم تعدیل و فقدان کنترل این غریزه دانست.
جهان امروز به خوبی فساد و بطلان عقیده فروید و امثال او را دریافته است آنان معتقد بودند که مولود ممانعت از ارضای بی قید و شرط غریزه جنسی عقده هایی است که سلامت روانی جامعه را از بین خواهد برد اما از مفاسد نکبت بار ناشی از رها کردن این غریزه که جهان را به زشت ترین شکلی به انحطاط و سقوط کشانده غافل بوده اند و چه انحطاطی خطرناک تر و کدام بیماری کشنده تر از این که با زیر پا قرار دادن شرف و حیثیت زن، او را به صورت متاعی دست به دست بگردانند و دل پاک و گوهر عشق و نیروی جوانی و کمال انسانی را قربانی آزادی غیر معقول غریزه جنسی و امیال حیوانی و هوس های نامشروع خویش نمایند و جهان را در جهنم سوزان بی بند و باری هرزه گی و دوری از عفت و پاکدامنی بیفکنند! (2)
ص: 222
انسان نمی تواند تنها زندگی کند خواسته ها و نیازهای وی نیز به لذت های جنسی محدود نمی گردد. هرگز نباید مصالح عالی انسانی و منافع و حقوق انسان ها را به خاطر بهره مند شدن از لذایذ زودگذر و آنی - که نه تنها جمعی حیات معنوی و سلامت فردی را تهدید می کند، بلکه کل جامعه را در معرض تباهی و سقوط اخلاقی قرار می دهد - به مخاطره انداخت.
اسلام با در نظر گرفتن نیازهای واقعی و فطری و با توجه به همۀ مصالح فردی و اجتماعی برای ارضای صحیح معقول و منطقی میل جنسی و هدایت و کنترل درست آن در جهت برآورده شدن نیاز طبیعی انسان، برنامه های متنوع و جامعی را ارائه فرموده که علاوه بر پیشگیری از مفاسد و پی و پی آمدهای محدودیت ها و عقده های ناشی از آن از نتایج نکبت بار بی بند و باری و آزادی های رذالت آمیزی که دامنگیر جهان غرب گشته به دور است. (1)
ص: 223
در این جا برخی از راه کارهای کنترل و تعدیل غریزه جنسی از دیدگاه اسلام را یادآور می گردیم:
طبیعی ترین وسیله ای که می تواند ضمن پاسخ مثبت به این خواسته درونی تا اندازه زیادی آن را تحت کنترل درآورده از انحراف و طغیانش جلوگیری نماید ازدواج است.
با صرف نظر از تشریفات کمر شکن و آداب و رسوم دور از منطق و هزینه های تحمیلی سرسام آور که هر روز ابعاد تازه ای می یابد ازدواج می تواند این نیروی سرکش را آرام و امواج خروشان آن را فرو نشانده، علاوه بر ارضای غریزه جنسی و اجابت غریزه مهرطلبی و سیراب شدن از محبّت ،همسر از خطرات فراوان آن که مفاسد فردی و اجتماعی بزرگی را در پی دارد جلوگیری نماید. (1)
ازدواج برای دور ماندن از پی آمدهای فشار غریزه جنسی، یک راه حل عمومی است بلکه در برخی موارد که انسان خود را در معرض خطر جدی عصيان و تاخت و تاز آن می یابد اقدامی ضروری و واجب خواهد بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«جوانان! هر یک از شما که توانایی دارید همسر اختیار کنید زیرا
ص: 224
ازدواج، چشم را (از حرام) بهتر می پوشاند و پاکدامنی نیکوتری می بخشد...» (1)
امام صادق از رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
﴿مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ...﴾ (2)
«هر کس ازدواج کند نیمی از دین خود را حفظ کرده است.....»
و نیز از آن بزرگوار نقل شده که همسر عثمان بن مظعون – رضوان الله عليه - نزد پیامبر صلی الله علیه و آله، آمده، عرض کرد عثمان روزها روزه دار و شب ها به عبادت مشغول باشد (و از من کناره گرفته است). رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که از شدّت خشم کفش های خود را همراه می بردند نزد عثمان آمدند. عثمان که مشغول نماز بود با تشریف آوردن رسول اکرم صلی الله علیه و آله دست از نماز کشید. آن حضرت فرمودند:
«ای عثمان، خداوند مرا برای رهبانیت نفرستاده، بلکه مرا با دینی معتدل و آسان برانگیخته است. من روزه می گیرم، نماز می خوانم، با زنان نیز آمیزش دارم.
﴿فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَنِي فَلْيَتَسَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِیَ اَلنِّکَاحُ﴾
هرکس دین فطری مرا دوست دارد باید به سنت من عمل نماید و آمیزش با زنان سنت و راه و روش من سنت و راه و روش من است» (3)
امروزه تأخیر ازدواج از سنین طبیعی به صورت یک مشکل بزرگ اخلاقی و اجتماعی درآمده است.
گرچه سبب عمده و ریشه اساسی این تأخیر در واقع به عوامل فرهنگی باز می گردد لیکن مشکلات فراوان اقتصادی که بخش بزرگی از موانع ازدواج را
ص: 225
تشکیل می دهد و به صورت هیولای وحشتناکی در نظر جوانان درآمده است را نیز نباید از نظر دور داشت.
جهان کنونی شاهد فاصله و تأخیر بلوغ اقتصادی از بلوغ جنسی است و همین امر موجب وحشت جوانان از ازدواج گردیده است. سنگینی بار اقتصادی ازدواج آنان را ناگزیر از پرهیز و خودداری از اقدام به این امر حیاتی نموده و نتيجةً جهان شاهد فاجعه بزرگ سقوط اخلاقی و توسعه حیرت انگیز فحشا و منکرات گردیده است.
با توجّه به نقش حساس و اهمیت فوق العاده ازدواج، بر صاحبان مكنت و نفوذ و عوامل مؤثر و مسئولین جوامع است که در رفع موانع ازدواج جوانان با جدیت تمام کوشا باشند تا علاوه بر حل این معضل بزرگ اجتماعی و پیشگیری و رفع پی آمدهای خطرناک آن از اجر و پاداش اخروی نیز بهره مند گردند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ زَوَّجَ أَعْرَبَ كَانَ مِمَّنْ يَنْظُرُ اللهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ (1)
«آن که بی زنی را همسر دهد از کسانی است که خداوند روز قیامت به او نظر می کند».
جوانان عزیز! شما نیز با کنار گذاشتن تشریفات بی مورد و اشکال تراشی های غیر منطقی و توقعات بی جا می توانید ضمن کاستن از موانع و مشکلات این امر خطیر، علاوه بر بهره مند شدن از مزایای دنیوی در پاداش اخروی آن نیز سهیم باشید، و بدانید که رعایت دین و اخلاق به مراتب از در نظر گرفتن مال و مقام و زیبایی و جهات مادی مهم تر است.
ص: 226
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِجَمَالِها أَوْ لِمَالِها وَ كِلَ إِلَى ذَلِكَ، وَإِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِينِها رَزَقَهُ اللهُ الْمَالَ وَ الْجَمَالَ﴾ (1)
«هرگاه مردی با زنی به خاطر زیبایی یا مالش ازدواج نماید، به همان واگذار گشته (هیچ بهره ای جز آن نخواهد داشت) و هنگامی که به خاطر دینش با او ازدواج کند خداوند (جبران نموده، علاوه بر پاداش اخروی) مال و زیبایی (نیز) به او روزی می فرماید».
و در روایت دیگری فرموده اند:
«ثروتش باعث طغیان او و زیبائیش سبب هلاکت و سقوط او می گردد» (2)
مال و منال دنیا قابل اعتماد نیست ثروت باد آورده را باد حوادث دستخوش طوفان های روزگار خواهد نمود. زیبایی و جمال ظاهری نیز نمی تواند در جلب محبت و فراهم نمودن انس که پایه و اساس صفا و صمیمیت و آرامش و آسایش زندگی مشترک است نقش اول را ایفا نماید.
البته برگزیدن همسری مناسب و شایسته و در خور شان که خواسته هر انسانی است مورد تأکید شرع مقدس و توجه خاص معصومین علیهم السلام بوده است، لیکن آن چه مهم است شناخت معیارهای صحیحی است که بر اساس آن ها انسان می تواند به نیازهای حقیقی خود پاسخی درست داده و در سایه اقدامات واقع بینانه به سعادت و کمال خویش نزدیک گردد.
علی بن اسباط که گویا خواستگارانی را که برای دخترانش می آمده اند هم شأن و مناسب خانواده خود نمی دیده از امام جواد علیه السلام در این باره سؤال می کند.
ص: 227
آن حضرت وی را از توجه به این مسائل منصرف کرده می فرمایند:
﴿فَلا تَنْظُرُ فِي ذَلِكَ - رَحِمَكَ اللهُ - فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ كبير﴾ (1)
«خدا ترا رحمت کند به این چیزها توجه مکن، زیرا رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمودند: هنگامی که خواستگاری نزد شما آمد که از اخلاق و دین او راضی هستید به تزویج او اقدام نمائید، اگر سر باز زنید فتنه و فساد بزرگی زمین را فرا می گیرد».
ابوحمزه ثمالی گوید: در خدمت امام باقر علیه السلام بودم که مردی عرض کرد: دختر فلانی را خواستگاری کردم اما به خاطر زشتی و تهیدستی و غربتم مرا رد کردند. امام باقر علیه السلام فرمودند:
«تو فرستاده ،منی، نزد او برو و بگو محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب می گوید: دخترت را به منجح بن ریاح تزویج نما و او را رد مكن...»
آن گاه امام باقر علیه السلام فرمودند:
«جویبر مردی از اهل یمامه بود، در مدینه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و به اسلام اعتقاد نیکویی پیدا کرد و چون مردی کوتاه قد، نیازمند، برهنه، سیاه چهره و زشت منظر بود پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار از او دلجویی می کردند. شب ها به فرمان آن حضرت در مسجد می خوابید. به تدریج بر تعداد مهاجران و غریبان افزوده می شد تا آن که به پیامبر وحی شد که آنان را در جایی بیرون از مسجد مسکن دهند.
ص: 228
رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خداوند عمل کرده برای آن ها جایگاهی بنا نمودند که بعدها «صُفّه» نام گرفت، و آنان را بدین جهت اصحاب صُفّه می نامیدند...
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به رأفت و دلجویی در جویبر نگریسته و از او خواستند برای خود همسری برگزیند. عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، کدام زن به همسری با من رغبت می کند؟ به خدا حسب و نسب و مالی ندارم مو از زیبایی بی بهره ام.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: اسلام رسوم جاهلیت را از میان برداشت آنان که در آن هنگام ناچیز بودند، اینک باگرویدن به اسلام عزیزند و کسانی که در جاهلیت (به خاطر پول و قدرت و نسب) خود را عزیز می پنداشتند، امروز خوار و ذلیل هستند. انسان ها همه از سفید و سیاه، عرب و عجم فرزند آدم می باشند و آدم را خداوند از خاک آفرید، بهترین افراد نزد خداوند کسی است که فرمانبردارتر و پرهیزکارتر باشد، بنا بر این هیچ یک از مسلمین را بر تو امتیازی نیست مگر به تقوی و اطاعت از خداوند».
آن گاه به جویبر فرمودند:
«به خانه زیاد بن لبید که از اشراف قبیله خویش است برو و بگو: رسول خدا مرا فرستاده تا دخترت ذلفا را به همسری من درآوری جویبر به فرموده آن حضرت به خانه زیاد بن لبید رفت و پیام آن حضرت را رسانید زیاد با شگفتی پرسید: آیا پیامبر تو را به همین منظور فرستاده اند؟ گفت : آری من به رسول خدا صلى الله عليه و سلم دروغ نمی بندم. زیاد گفت: ما دختران خود را فقط به کسی تزویج می کنیم که هم شأن خودمان و از انصار باشد. بازگرد تا خودم آن حضرت را ملاقات کنم
ص: 229
و عذرم را عرضه دارم جویبر بازگشت، در حالی که با خود می گفت : به خدا این رفتارتان با فرمان قرآن و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله سازگار نیست.
ذلفا دختر زیاد در گوشه ای ایستاده گفتار جویبر را شنید. پدر را به خلوت خواند و چون از جریان آگاه شد گفت: زود او را بازگردان، سوگند به خدا او بر پیامبر صلی الله علیه و آله دروغ نمی بندد. زیاد او را بازگردانده، خود به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد پدر و مادرم به قربانت جویبر چنین پیامی از جانب شما آورده، شما می دانید که ما جز به هم شأن خود دختر نمی دهیم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: جويبر مؤمن است:
﴿الْمُؤمِنُ كُفْوٌ لِلْمُؤمِنَةِ وَ الْمُسْلِمُ كُفْوٌ لِلْمُسْلِمَةِ ...﴾
«مرد مؤمن هم تراز زن مؤمن و مرد مسلمان هم پایۀ زن مسلمان است، دخترت را به او تزویج کن و از او روی بر متاب»
زیاد بازگشت و فرمودۀ حضرت را برای دخترش بازگو کرد. ذلفا ضمن درخواست از پدر برای پذیرش فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله، گفت : اگر نافرمانی کنی کافر می شوی!
زیاد چون دختر با ایمان خود را بدین وصلت راضی دید جویبر را میان بستگان خود آورد و ذلفا را به او تزویج نمود و چون جویبر خانه نداشت منزلی هم به او بخشید تا هر دو به آسودگی زندگی خود را آغاز کنند...». (1)
در کتب اهل سنت آمده عبد الرحمان بن عوف و عثمان بن عفان که هر دو از ثروتمندان بودند به عزم خواستگاری حضرت فاطمه علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله
ص: 230
آمدند. عبد الرحمان :گفت ای رسول خدا! اگر فاطمه را به همسری من درآوری حاضرم یک صد شتر سیاه و آبی چشم که همگی بارشان پارچه های کتان اعلای مصری باشد با ده هزار دینار مهریه او قرار دهم عثمان نیز گفت: من هم حاضرم همین مهریه را بپردازم، من از عبد الرحمان زودتر مسلمان شده ام.
پیامبر صلی الله علیه و آله از سخنان آنان بسیار برافروخته، مشتی سنگریزه برداشتند و به طرف عبد الرحمان پاشیده و فرمودند:
«خیال می کنی من بنده پول و ثروتم که با آن ها بر من فخر می فروشی»
سرانجام حضرت فاطمه علیها السلام را به عقد حضرت علی علیه السلام درآوردند و مهریه آن بانو را مهر السنة که پانصد درهم بود قرار دادند و با این اقدام عملاً به آن ها فهماندند که ملاک در ازدواج تنها هم کفو بودن ایمانی است و نباید همچون بعضی از ثروتمندان از خدا بی،خبر دختران خود را مورد معامله قرار داد
گرچه ازدواج راه کاری طبیعی و همسو با ارضای انگیزه جنسی و غریزه لذت طلبی است، اما نظر به مضیقه ها و مشکلات فراوانی که به خصوص در این زمان برای بسیاری از جوانان مطرح است و عملاً گروهی از آنان قادر به انجام این امر مهم نخواهند بود اسلام عزیز با دعوت به خویشتن داری در مقابل هجوم ویرانگر غریزه جنسی به پیروان خود از آثار عظیم معنوی عفاف خبر می دهد:
﴿ وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ﴾ (1)
ص: 231
«کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند».
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ (1)
«اجر و پاداش مجاهدی که در راه خدا به فیض شهادت نائل گشته از کسی که توان (انجام گناه) پیدا کند و خود داری نماید بیشتر نیست. نزدیک است که شخص خویشتن دار و عفیف فرشته ای از فرشتگان گردد».
امام صادق علیه السلام نیز در حدیث شریفی از پی آمدهای طبیعی که اصطلاحاً به آثار وضعی مشهور است این چنین خبر می دهند:
﴿بِرُّوا آبَاتَكُمْ يَبِرُّكُمْ أَبْنَاءُ كُمْ، وَ عِفُوا عَنْ نِسَاءِ النَّاسِ تُعَفُّ نِسَاءُ كُمْ﴾ (2)
«به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی نمایند و نسبت به زنان مردم خویشتن دار باشید تا دیگران در بارۀ زنانتان راه عفاف پیشه کنند».
البته از عوامل گوناگونی که عفاف و خویشتن داری را تسهیل کرده، خصوصاً جوانان را در این امر خطیر یاری می نماید نباید غفلت نمود.
استعانت از روزه پرهیز از خوراکی های محرک و مهیج شهوت خودداری از تنها ماندن که زمینه مساعدی برای شعله ور ساختن آتش شهوت است، پرداختن به کار و تلاش و دوری کردن از بیکاری که بسیاری از مفاسد اجتماعی از آن
ص: 232
سرچشمه می گیرد، (1) روی آوردن به مطالعه و کارهای فکری و فعالیت های ورزشی در اوقات فراغت پرهیز از رفاقت با افراد منحرف و فاسد، خودداری از مشاهده فیلم های تحریک کننده و شنیدن موسیقی که خود از عوامل مهم تهییج شهوت است، فرو بستن دیدگان از مناظر شهوت انگیز روی آوردن به عبادت خداوند مهربان و تقویت مهر و محبت آفریننده زیبایی ها در دل را می توان به عنوان نمونه هایی از این عوامل برشمرد.
پیشتر به طور مبسوط یادآور شدیم که انسان به شدت از محیط و اطراف خود، جاذبه ها و الگوها، معاشران و نزدیکان خویش رنگ می پذیرد و دائماً تحت تأثیر خلق و خوی و اخلاق نیک و بد آنان در معرض تغییر و تحول فرهنگی، فکری و معنوی قرار دارد.
حفظ و حراست آدمی از آثار سوء گرایش های منفی و انحرافات اخلاقی و به خصوص از تبعات فشار غریزه جنسی نیازمند محیطی امن و دور از تحریکاتی است که امروزه سرتاسر جهان و حتی ممالک اسلامی را دامنگیر خود نموده و عفاف و خویشتنداری را نیز بسیار دشوار نموده است.
اسلام برای پاسداری از ارزش های والای انسانی و مهار غریزه جنسی، طرح تربیتی عفت و حیا و حجاب و غیرت را مطرح ساخته و آن را به صورت یک ارزش واقعی در میان امت اسلامی ترویج نموده است.
بی عفّتی، دریدن پرده حیا و چشم چرانی را به عنوان عملی ضد ارزش، به شدت مورد مذمّت و نکوهش قرار داده از اختلاط و روابط نامشروع زن و مرد
ص: 233
نهی نموده است و برای این که جامعه ای سالم و دور از عوامل تحریک کننده و مهیج به وجود آورد برخورداری زنان در ارتباط با نامحرمان از حجاب کامل و کنترل مجموعه حرکات آنان از راه رفتن لباس پوشیدن، سخن گفتن، و نوع آرایش را ضروری دانسته و بر آن تأکید فراوان نموده است. (1)
ص: 234
همسر و تربیت
کودک و تربیت
نوجوان و تربیت
جوان و تربیت
ص: 235
ص: 236
انتخاب همسر
حقوق زن و شوهر
راه کارهای شاد زیستی
ریشه های اختلاف
بارداری
تأثیر شیر
ص: 237
با بردباری و شکیبائی از آن چه که نمی پسندی درگذر تا لذت منش مردان بزرگ را در خود بیابی. آنان نیز همه چیز ما را نمی پسندند و رفتار و گفتاری شایسته تر از آن چه که از ما سر می زند انتظار دارند، اما نمی بینی که چگونه کریمانه از آن چشم می پوشند؟ تو گوئی هرگز جز نیکی و صلاح از ما ندیده اند!
ص: 238
خانواده کانون مقدّسی است که در سایه پیوند زناشویی پایه گذاری شده و با پیدایش فرزند در آن، شیرینی، گرمی و طراوت بیشتری می یابد.
تشکیل خانواده، تنها با هدف ارضای غریزه جنسی انجام نمی پذیرد بهره مند شدن از زندگی مستقل علاقه به فرزند مهر طلبی انس خواهی و برخورداری از سکونت و آرامش در سایه وجود همتایی مناسب هر یک در گرایش و انگیزه آدمی در تشکیل خانواده مؤثر بوده و تا حد زیادی ایفای نقش می کند در عین حال اقدام به ازدواج به معنای پذیرش مسئولیت جدیدی است که هر یک از دو همسر سنگینی آن را متحمل می شوند.
نقش همسر در امر تربیت و سازندگی غیر قابل تردید است. اخلاق و روحیه و فرهنگ همسر می تواند عرصه زندگی را در جمیع زمینه های فرهنگی، اخلاقی، دینی، معنوی، مادی و اقتصادی تحت تأثیر خود قرار داده، هدف و راه و رسم حیات فردی و اجتماعی را ترسیم نماید.
انتخابی درست و برگزیدن همسری شایسته، مستلزم رعایت نکات و ظرایفی است که اسلام عزیز به آن ها عنایتی ویژه مبذول فرموده است.
آن چه کانون خانواده را گرم و روابط دو همسر را صفا و صمیمیت بخشیده و سعادت آنان را تأمین می سازد پیوند قلبی و امتیازات مشترک روحی و اخلاقی است گزینش همسری شایسته با انتخاب فردی دلسوز دین دار مورد اعتماد، دارای خُلق و خوی نیک، برخوردار از اصالت خانوادگی، با تقوی و پاکدامن،
ص: 239
عفیف و با حیا تحقق می یابد. البته زیبایی و تناسب اندام را نیز نمی توان از نظر دور داشت، لیکن هرگز نباید ارزش های والای انسانی تحت الشعاع جذابيت چهره و ظاهر قرار گیرد.
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم فرمودند:
از خَضْراء الدّمن (سبزه هایی که در مزبله ها می روید) دوری کنید. عرض شد: یا رسول الله خضراء الدّمن چیست؟ فرمودند:
﴿الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِى مَنْبَتِ السُّوءِ﴾
«زن زیبایی که در دامن خاندانی ناشایسته به وجود آمده باشد». (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إِنَّمَا اَلْمَرْأَهُ قِلاَدَهٌ فَانْظُرْ مَا تَتَقَلَّدُ وَ لَیْسَ لِلْمَرْأَهِ خَطَرٌ لاَ لِصَالِحَتِهِنَّ وَ لاَ لِطَالِحَتِهِنَّ فَأَمَّا صَالِحَتُهُنَّ فَلَیْسَ خَطَرُهَا اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّهَ هِیَ خَیْرٌ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ وَ أَمَّا طَالِحَتُهُنَّ فَلَیْسَ خَطَرُهَا اَلتُّرَابَ اَلتُّرَابُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ (2)
«زن به منزله گردن بند است، بنگر که چه گردن بندی برگردن می افکنی؟ زن چه شایسته و چه ناشایست مانند و همتائی ندارد. اگر زن خوب و نیکو کردار باشد شرافت و ارزش او برابر طلا و نقره نیست، او از طلا و نقره بهتر و برتر است و اگر بد و ناشایست باشد با خاک هم برابری نمی کند خاک از او بهتر است !»
امام باقر علیه السلام می فرمایند: مردی حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله شرفیاب شد و دربارهٔ
ص: 240
ازدواج با آن حضرت مشورت نمود. فرمودند:
«ازدواج کن و بر تو باد به زنان دین دار».
و نیز فرمودند:
«زن نیکو کردار همچون غُراب أعصم می باشد (پرنده ای است) که دست کسی به او نمی رسد (و کسی او را نمی یابد)...» (1)
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«هیچ کس بهره ای بهتر از زن صالحه و شایسته به دست نیاورده است. هنگامی که به او می نگرد شادمانش می سازد و در غیابش او (و آبرو) و مالش را نگهداری می نماید» (2)
امام صادق علیه السلام از جدّ بزرگوارشان امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:
«همسری انتخاب کن که گندمگون، دارای چشمانی درشت، بزرگ باسن و قدش متوسط باشد. اگر خوش نداشتی مهریه اش را از من بگیر!». (3)
این ها نمونه هایی از احادیث فراوانی است که مردان با توجه به معیارهایی که از آن ها یاد گردیده می توانند برای برگزیدن همسری نیکو و شایسته از آن ها بهره مند گردند.
از آن سوی نیز خانواده هایی که فرزندان دلبند خویش را برای ازدواج آماده می بینند با در نظر گرفتن نکات دیگری که در روایات آمده باید وظیفه خویش را نسبت به آنان به گونه ای نیکو انجام داده و از معامله بر پاره های تن خود به شدت
ص: 241
بپرهیزند.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:
﴿الْكُفْرُ أَنْ يَكُونَ عَفِيفاً وَ عِنْدَهُ يَسَارٌ﴾ (1)
«هم شأن (و شوهر مناسب) مردی است که پاکدامن بوده و بر تأمین زندگی توانا باشد».
همچنین می فرمایند:
«کسی که دختر بزرگوارش را به شراب خوار تزویج نماید با این کار قطع رحم کرده است». (2)
رسول خدا صلی الله علیه و اله نیز می فرمایند:
«هر کس دختر بزرگوار خود را به شراب خوار تزویج نماید مثل این است که دخترش را به راه زنا فرستاده است». (3)
حسین بن بشّار گوید به حضرت رضا علیه السلام نوشتم: یکی از خویشانم به خواستگاری دخترم آمده ولی بداخلاق است. آن حضرت پاسخ دادند:
«اگر بد اخلاق است با او وصلت مکن» (4)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«هرکس دختر خود را به ازدواج مرد فاسقی در آورد، هر روز هزار لعنت بر او نازل شود، عملش به آسمان بالا نرود، دعایش مستجاب نشود
ص: 242
و هیچ عملی از او قبول نگردد. (1)
طهارت و شایستگی همسران در ارجمندی و سلامت نونهالان آنان بسیار مؤثر است و هر اندازه از پاکی و قابلیت بیشتری برخوردار باشند ثمره و میوه حیات مشترک آنان شایسته تر خواهد بود زن و مرد با انتخاب همسری شایسته و برخوردار از شرایط مناسب زمینه را برای تربیت درست و سالم فرزندان خود فراهم می آورند، خصوصاً بانوان که - مزرعه وجودشان می تواند زمینه ساز شایستگی دریافت روح الهی و ارمغان بزرگ و فیض عظیمی باشد که پرتو آن، محصول جان و تن آنان را از موهبت حیات انسانی برخوردار می سازد و - وظیفهٔ حساس تربیت و پرورش فرزندان لایق و بهره مند از صفات عالی انسانی را بر عهده دارند کودکان علاوه بر آن که سال ها در دامن مادران خود پرورش می یابند خلق و خوی و سیمای آنان نیز از اقوام نزدیک مادران متأثر است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ فَإِنَّ النِّسَاءَ يَلِدْنَ أَشْبَاهَ إِخْوَانِهِنَّ وَ أَخَوَاتِهِنَّ﴾ (2)
«برای نطفه های خود جای مناسبی برگزینید، زیرا زنان نظیر برادران و خواهران خود فرزند می آورند»
از این رو یکی از راه های شناخت خصایص همسران، بررسی ویژگی های جسمی و روحی برادران و خواهران آن هاست.
ص: 243
نظام خانوادگی مطلوب، نظامی است که در آن هر یک از زن و مرد، حدود وظایف خود را شناخته در انجام نیکوی آن سعی و تلاش نمایند. هرگونه کوتاهی در تحقق بخشیدن به این امر خطیر، علاوه بر پایمال نمودن بخشی از حقوق اعضاء خانواده پی آمدهای ناگواری را به همراه خواهد داشت که کم ترین آن ها محرومیت از سایهٔ محبت و صفا و صمیمیت و آرامش در کانون خانواده است.
رعایت حقوق یکدیگر در محیط خانواده باعث استحکام پایه های زندگی مشترک می گردد دل ها را گرمی سینه ها را صفا و حیات را طراوت می بخشد. افراد خانواده را نسبت به رسیدن به اهداف اصلی ازدواج امیدوار می سازد. به آنان برای انجام وظایف بعدی نیرو می بخشد. حسن ظن و اعتماد به یکدیگر را تقویت می کند و سرانجام آنان را برای پذیرش و انجام مسئولیت بزرگی که نسبت به فرزندان و جامعه در پیش دارند آماده می سازد.
انتظارات بی مورد خواسته های دور از توان و طاقت توقعات بی جا، عیب جوئی های ملال آور و به هر بهانه ای شانه خالی کردن از زیر بار انجام وظایف و رعایت حقوق یکدیگر از عوامل مهمی است که بذر بی اعتمادی و اختلاف را در کانون خانواده می افشاند و زمینه را برای تاخت و تاز وسوسه های نفس و گستردن دام شیاطین درون و بیرون هموار ساخته، گرفتاری های زیادی را برای خود و فرزندان به ارمغان خواهد آورد.
زن و مرد باید ضمن انجام وظایف خود و محترم شمردن حقوق یکدیگر خیر خواه هم بوده در صدد اصلاح عیوب خویش باشند. تنها از این طریق است که محبّت، شادابی، سکونت، صفا و آرامش محیط زندگی را فرا گرفته و آنان از کانون لذت بخش زندگی مشترک به عالی ترین شکل بهره مند می گردند.
ص: 244
روایاتی که از معصومین علیهم السلام وارد شده، ضمن یادآوری از خصایص و ویژگی های زنان و مردان نیک و بد، به ذکر وظایف هر یک از زن و شوهر پرداخته آنان را به انجام تکالیف هر یک نسبت به دیگری فرا خوانده است.
جابر انصاری گوید:
در حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بودیم، سخن از بانوان به میان آمد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«آیا بانوان نیک را به شما معرفی نکنم؟ عرض کردیم: بفرمائید: فرمودند: از بهترین بانوان زنی است که... علاقه مند و مهربان باشد، پاکدامن بوده، پیش فامیلش عزیز و محترم و در برابر شوهرش فروتن باشد برای همسرش خود آرایی و زینت کند و از آرایش کردن برای دیگران خود داری نماید حرف شوهرش را گوش دهد و دستورش را پذیرا باشد، هرگاه شوهرش خلوت خواهد خواسته او را برآورد...
آن گاه فرمودند: از بانوان بد زنی است که میان بستگان خود ذلیل باشد، اما برای شوهر خود ابراز غرور کند. کینه توز باشد از کارهای زشت دورى نکند، در غیاب همسرش آرایش و زینت کند ولی در حضور او خود را نیاراید به حرف همسرش گوش نداده و خواسته اش را عملی نسازد، هنگام خلوت و همخوابگی مانند شتر چموش باشد و تسلیم نشود، اگر شوهرش عذر خواهی کند عذر او را نپذیرد و از خطایش صرف نظر ننماید». (1)
مرحوم شیخ طوسی در تهذیب دنباله حدیث نقل می کند، که حضرت فرمودند:
ص: 245
«آیا مردان نیک شما را معرفی نکنم؟ عرض کردند: بفرمائید. فرمودند: از مردان نیک شما؛ افراد با تقوی، نظیف پاکیزه و با سخاوت، که... به پدر و مادر نیکی کند و (امور) همسرش را به دیگران وانگذارد.
آن گاه فرمودند: ... از مردان بد شما؛ بهتان زننده، بخیل، آن که منکرات را انجام می دهد. مردی که تنها غذا خورد، از بخشش خود داری نماید، خانواده و غلامش را کتک زند، (امور) همسرش را به دیگری واگذارد، و آن که عاق پدر و مادر است». (1)
امام رضا علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کنند که فرمودند:
﴿خَیْرُ نِسَائِکُمُ اَلْخَمْسُ قِیلَ وَ مَا اَلْخَمْسُ قَالَ اَلْهَیِّنَهُ اَللَّیِّنَهُ اَلْمُؤَاتِیَهُ اَلَّتِی إِذَا غَضِبَ زَوْجُهَا لَمْ تَکْتَحِلْ بِغُمْضٍ حَتَّی یَرْضَی وَ إِذَا غَابَ عَنْهَا زَوْجُهَا حَفِظَتْهُ فِی غَیْبَتِهِ فَتِلْکَ عَامِلٌ مِنْ عُمَّالِ اَللَّهِ وَ عَامِلُ اَللَّهِ لاَ یَخِیبُ﴾ (2)
«زنان خوب شما پنج دسته اند عرض شد چه کسانی هستند؟ فرمودند: سهل گیر، نرم خو و ملایم، مطیع و تسلیم و رام شوهر، زنی که چون شوهرش خشمگین شود نخوابد تا او را راضی کند، زنی که در غیاب شوهرش نگهبان مال و آبروی او باشد چنین زنی از کارکنان برای خداست و خداوند عمل کنندگان برای خود را از لطف و مرحمت بی بهره نسازد».
مردی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله رسید و عرض کرد: همسری دارم همین که وارد خانه می شوم به استقبال من می آید و چون از خانه خارج می شوم بدرقه ام
ص: 246
می کند، هرگاه مرا مهموم بیند (دلداری داده) به من می گوید: چرا غمناکی؟ اگر برای روزی و خرجی غصه می خوری نگران مباش، خداوند ضامن روزی است و چنان چه برای آخرت نگرانی خداوند (این غصّه را) زیادتر کند!
رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمودند:
«به راستی برای خداوند کارکنانی است و این زن از آن هاست، برای او نصف پاداش شهید است» (1)
امیر مؤمنان علیه السلام و موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند
﴿جِهادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُل﴾ (2)
«جهاد زن، نيکو همسرداری است».
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«بانویی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: شوهر بر زن چه حقّی دارد؟ آن حضرت فرمودند فرمان او را در غیر معصیت خدا اطاعت ده کرده و نافرمانی نکند بدون اجازۀ او به کسی چیزی ندهد، روزه نگیرد مگر به اجازه ،او شوهر را از بهره های خود باز ندارد هرچند بر مرکبی سوار باشد و از خانه بیرون نرود مگر با اجازه شوهرش. چنان چه بدون اجازۀ او از خانه خارج شود ملائکه آسمان و زمین ملائکه غضب و رحمت بر او لعن و نفرین کنند تا آن گاه که به خانه برگردد...» (3)
در حدیث دیگر اضافه دارد، که فرمودند:
ص: 247
«بر زن لازم است برای شوهرش بهترین بوی خوش را استعمال کند بهترین لباسش را بپوشد به بهترین وجه خود را زینت نموده و هر صبح و شام خود را به او عرضه نماید» (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خَمْسَها وَ صَامَتْ شَهْرَهَا وَ حَجَّتْ بَيْتَ رَبِّهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ عَرَفَتْ حَقٌّ عَلِيٍّ علیه السلام فَلْتَدْخُلْ مِنْ أَيّ أَبواب الْجِنانِ شَاءَتْ﴾ (2)
«هر زنی که نماز واجب پنجگانه را بخواند، روزۀ ماه مبارک رمضان را بگیرد، (اگر مستطیع شد) به حجّ رود، از همسرش فرمان برد و حق حضرت علی علیه السلام را بشناسد (چنین زنی سزاوار بهشت است و) از هر یک از درهای بهشت که می خواهد وارد شود».
و نیز می فرمایند:
«هر زنی صبح کند در حالی که همسرش بر او خشمناک باشد، تا همسرش از او راضی نگردد نماز وی قبول نشود هر زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کند خداوند نماز او را قبول نکند تا آن که (توبه کند و برای توبه) غسل نماید، همان گونه که برای جنابت غسل می کند». (3)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«هر زنی که همسرش را آزار دهد خداوند نماز و دیگر اعمال نیک او را قبول نکند. حتی اگر همیشه روزه باشد و شب ها به عبادت به سر برد... و اموالش را در راه خداوند انفاق نماید، اوّل کسی باشد که به دوزخ
ص: 248
داخل شود، مگر آن که شوهرش را یاری دهد و راضی نماید.
آن گاه فرمودند: برای مردی که همسرش را آزار دهد و به او ظلم و ستم روا دارد همۀ این وزرها و عذاب ها (که ذکر شد) خواهد بود.
هر مردی که برای خدا بر خُلق بد همسرش شکیبایی کند هر بار که صبر نماید پاداش حضرت ایوب به او داده شود و برای آن زن در هر روز و شب به تعداد ریگ های متراکم گناه باشد، و اگر (توبه نکند و) همسر خود را یاری ندهد و او را راضی ننماید تا از دنیا برود خداوند در قیامت او را با منافقین در بدترین جای دوزخ محشور نماید.
هر زنی که با همسرش سازگار نباشد و به کمی درآمد او شکیبایی نکند و او را به مشقت اندازد و خواسته های دور از طاقت بر او تحمیل نماید، خداوند از او عمل نیکی - که وی را از دوزخ نجات دهد - قبول نکند و مادام که بر این روش باشد خداوند بر او خشمگین باشد». (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمایند:
﴿مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ﴾ (2)
«ملعون است ملعون است کسی که اهل و عیال خود را (با گفتار و رفتار ناشایست خود) ضایع سازد».
و نیز می فرمایند:
﴿خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِى﴾ (3)
«بهترین شما کسی است که برای خانواده خود بهتر است و من از همه
ص: 249
شما برای خانواده ام بهترم».
و در نقل دیگر اضافه دارد که:
﴿... ما أَكْرَمَ النِّسَاءَ إِلَّا كَرِيمُ وَ لا أَهَانَهُنَّ إِلَّا لَئيمٌ﴾ (1)
«.... زنان را گرامی ندارند مگر افراد بزرگوار و آنان را خوار نشمارند مگر فرومایگان».
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
﴿عَيالُ الرَّجُلِ أَسَرَاؤُهُ وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَحْسَنُهُمْ صُنْعاً إِلَى أُسَرَاءِه﴾ (2)
«خانواده مرد اسیر اوست، محبوب ترین بندگان نزد خدای بزرگ کسی است که نیکی اش به خانواده و اسرایش از همه بیشتر باشد».
در حدیث دیگر امام علیه السلام می فرمایند:
﴿فَمَنْ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَلْيُوَسِّعْ عَلى أُسَرَاءِهِ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ أُوشَكَ أَنْ تَزُولَ تِلْكَ النِّعْمَةُ﴾ (3)
«کسی که خداوند به او نعمتی عطا نمود باید به خانواده و اسیرانش توسعه دهد و گرنه ممکن است آن نعمت از دست برود».
و نیز فرموده اند:
«زنی که به همسرش شربت آبی دهد پاداش او بیشتر باشد از یک سال عبادت که روزهای آن روزه دار و شب های آن به عبادت قیام کند و در عوض هر شربت آبی که به شوهرش می دهد خداوند برای او شهری در
ص: 250
بهشت بنا کند و شصت گناه از او ببخشد». (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی از انصار برای رفع نیازمندی هایش به مسافرت رفت از همسرش تعهد گرفت که از خانه بیرون نرود تا برگردد. پدر آن زن مریض شد شخصی را برای کسب اجازه حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد تا به عیادت پدرش رود. آن حضرت اجازه نداده و فرمودند در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن.
بیماریش شدّت یافت باز کسی را (به منظور کسب اجازه) فرستاد.
آن حضرت فرمودند: در خانه باش و از شوهرت اطاعت کن.
پدرش از دنیا رفت. مجدّداً کسی را فرستاد که پدرم از دنیا رفته، اجازه دهید در نمازش شرکت کنم آن حضرت قبول نکرده، فرمودند: در خانه باش و از همسرت اطاعت کن پدرش را دفن کردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصی را نزد آن زن فرستاده، فرمودند: خداوند به خاطر این که از شوهرت اطاعت نمودی تو و پدرت را آمرزید» (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
﴿لا تُؤَدّى الْمَرْأَةُ حَقٌّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّى تُؤَدِّيَ حَقٌّ زَوْجِهَا﴾ (3)
«زن نتواند حق خدا را ادا کند تا این که حق همسرش را ادا نماید».
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ فِي رِزْقِهِ، وَ مَنْ
ص: 251
حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللهُ فِي عُمُرِهِ﴾ (1)
«هر کس زبانش راست گوید عملش پاکیزه گردد، هر که نیتش را نیکو نماید خداوند روزی او را زیاد کند و هر که به خانواده اش نیکوئی نماید خداوند عمرش را طولانی گرداند».
حضرت رضا علیه السلام فرموده اند:
«... بدان که زنان مختلف هستند بعضی از آن ها گنج شایگانند و آن بانویی است که به شوهرش اظهار دوستی کند و به او عشق ورزد، برخی از آن ها چون ماه شب چهارده باشند بعضی چون شب ظلمانی عبوس باشند، هرکس به زن شایسته دست یافت خوشبخت می شود و هرکس گرفتار زن ناشایست گردد مبتلا گشته و نمی تواند انتقام گیرد (بلکه باید شکیبایی کند).
بانوان سه دسته اند: عدّه ای مهیّای آوردن (و تربیت) فرزند، مهربان، و در مشکلات زندگی یار و یاور شوهرند، نه تنها سر بار همسر خود نمی شوند بلکه در کار دنیا و آخرت کمک او می باشند.
دسته دوّم: نه فرزند می آورند و نه از زیبایی برخوردارند، نه در کارهای خیر کمک و حمایتی نسبت به شوهر دارند.
دسته سوّم: زن پر سر و صدا ( پُر توقّع) و لجباز، اهل ایراد و عیب جویی که هر چه به او احسان شود آن را کوچک و نا چیز شمرد...» (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
ص: 252
﴿أَغْلَبُ أَعْدَاءِ الْمُؤْمِنِينَ زَوْجَةُ السُّوءِ﴾ (1)
«غالب ترین دشمنان مؤمنین همسر بد است».
همچنین فرموده اند:
«من تعجّب می کنم از کسی که همسرش را می زند و او به کتک خوردن سزاوارتر است، زنان خود را با چوب نزنید که موجب قصاص می شود (و اگر همسرانتان خلاف کردند) با سختگیری در غذا و لباس آن ها را ادب نمائید، تا در دنیا و آخرت راحت باشید.
هر مردی که (راضی شود) زنش آرایش کند و از منزل خارج شود دیوث است، و هرکس او را دیوث بنامد گناهکار نیست. و هر زنی که زینت کرده و خوشبو از منزل خارج شود و شوهرش بدان راضی باشد به هر گامی که بر می دارد برای شوهرش خانه ای در دوزخ بنا کنند.
بال های همسرانتان را کوتاه کنید و بلند نگذارید (به آن ها پر و بال ندهید، خواهش های نامطلوب و نامشروع آنان را عملی نکنید و آن ها را بر خود مسلط ننمائید) چه این که پر و بال دادن به آنان مایه پشیمانی و جزایش آتش دوزخ می باشد و با کوتاه کردن آن خشنود و شادمان گشته و بدون حساب وارد بهشت شوید درباره همسرانتان سفارشم را دریابید تا از شدّت حساب نجات یابید، و هرکس آن ها را حفظ نکند در پیشگاه خداوند چه بسیار بد حال (و روسیاه) است». (2)
و نیز فرموده اند
﴿النِّسَاءُ حَبائِلُ الشَّيْطانِ﴾ (3)
ص: 253
زنان دام های شیطان هستند
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿مِهْنَةُ إِحْدَا كُنَّ فِي بَيْتِهَا تُدْرِكُ جِهَادَ الْمُجَاهِدِينَ إِنْ شَاءَ اللهُ﴾ (1)
«خدمت هر یک از شما زنان در خانه - اگر خدا بخواهد - برابر جهاد مجاهدان است».
امیر مؤمنان علیه السلام به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
﴿... وَلَا تُمَلِّكِ الْمَرأَةَ مِنْ أَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهرمانةٍ.....﴾ (2)
«زن را در اموری که خارج از دائره وجودی اوست و به او ارتباطی ندارد مسلّط مگردان زیرا زن به منزله گیاه خوشبو است، نه کارگزار و کارفرما».
واگذار نمودن اموری که خارج از حدّ توان بانوان است بر آنان، چه به صورت تحمیلی و چه با جلب موافقت آنان دیر یا زود پایه های حیات مشترک و روابط صمیمانه را متزلزل و محیط خانه و زندگی را دستخوش پی آمدهای نامطلوب خود خواهد کرد.
وجود زن مایۀ صفا و گرمی و نشاط زندگی است بنابراین واداشتن او به هر کاری که او را از وظیفه اصلیش بازدارد گام نهادن در مسیری است که اساس محبّت و شور و شوق و گرمی زندگی را به مخاطره می اندازد.
امام سجّاد علیه السلام می فرمایند:
﴿وَ أَمَّا حَقُّ الزَّوْجَةِ، فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَهَا لَكَ سَكَناً و أنساً فَتَعْلَمَ
ص: 254
أَنَّ ذلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللهِ عَلَيْكَ فَتُكْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا، وَ إِنْ كَانَ حَقٌّكَ عَلَيْهَا أَوْجَبَ فَإِنَّ لَهَا عَلَيْكَ أَنْ تَرحَمَهَا لِأَنَّهَا أَسِيرُكَ وَ تُطْعِمَها وَ تَكْسُوَها وَ إِذا جَهِلَتْ عَفَوْتَ عَنْهَا﴾ (1)
«حق زن بر شوهر این است که بدانی خدای متعال، زن را مایه آرامش و انس برایت قرار داده و بدانی که این نعمتی از جانب خدا برای تو است، پس او را گرامی بدار و با او مدارا کن، گر چه حق تو بر او لازم تر است، او بر تو حق دارد که با او مهربانی کنی، زیرا اسیر تو است و او را خوراک و پوشاک بدهی، و هرگاه (کاری از روی) جهالت و نادانی کرد از او درگذری».
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل می کنند که امیر مؤمنان علیه السلام خطاب به مردم فرمودند:
﴿... فَذَارُوهُنَّ عَلَى كُلِّ خالٍ وَ أَحْسِنُوا لَهُنَّ الْمَقَالَ لَعَلَّهُنَّ يُحْسِنُ الفِعالَ.﴾ (2)
«در هر حال با زن ها مدارا کنید و به خوبی با آن ها سخن بگوئید، امید است کارهای آن ها نیکو گردد».
امروزه مجامع و مؤسّسات فرهنگی و دانشمندان علوم تربیتی، به این اصل مهم که در کلام گهربار حضرت علی علیه السلام بدان اشاره گردیده، به خوبی واقف گشته اند که بسیاری از رفتارها و اعمال انسان ها تبلور شکل برخورد دیگران با آن هاست، و به خصوص کلام و گفتار آدمی در جهت دادن و اصلاح يا إفساد رفتار دیگران بسیار مؤثّر است.
ص: 255
برخورد خوب و پسندیده و سخن نیک انسان به مخاطب، این معنا را القاء می کند که برای او ارزش و شخصیت قائل است و همین نکته او را به تلاش و کوشش در راه تحقق معنا و مفهومی که از کلام و گفتار دیگران فهمیده وامی دارد و سرانجام به اصلاح و نیکی اعمال او خواهد انجامید.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند که:
«هر زنی برای اصلاح (و سر و سامان دادن منزل شوهر) چیزی را جابجا کند خدای متعال به او نظر می کند و هر که مورد نظر خداوند قرار بگیرد، او را عذابش نخواهد کرد.
ام سلمه عرض کرد: مردها همه خوبی ها را بردند برای زنان بیچاره چه مانده است؟!
آن حضرت فرمودند: آری! امّا وقتی زنی باردار شود همچون روزه دار و شب زنده داری است که با جان و مال در راه خدا جهاد می کند و هنگامی که از بارداری فارغ گردد پاداشی دارد که هیچ کس عظمت آن را نداند، زمانی که کودکش را شیر می دهد به هر مکیدنی، ثواب آزاد کردن بنده ای از اولاد اسماعیل به او داده می شود و وقتی از شیر دادن فارغ شود فرشته ای بر پهلویش زند و گوید: کار خود را از سرگیر که آمرزیده شدی! (1)
ص: 256
طرح مسائل مربوط به همسران و وظائف آنان نسبت به یکدیگر رساله ای مستقل می طلبد. ما این مهم را با بیان گزیده ای از مهم ترین آن ها پی می گیریم:
سابقاً نیز اشاره کردیم که انسان تشنه دوستی و محبّت است. انگیزه بسیاری از تلاش ها و زحمات طاقت فرسای زندگی محبّت می باشد.
محبّت زن و فرزند، پدر و مادر و دوست و آشناست که انسان را به فعالیّت و كسب معاش وامی دارد.
همچنان که آدمی از محبّت خویش نسبت به دیگران لذت می برد، پیوسته در تلاش است که با اقدامات گوناگون محبت دیگران را نسبت به خود جلب نماید. انسان می خواهد که او را دوست داشته باشند، و اگر احساس کند که هیچ کس به او علاقه ندارد جهان با همه وسعتش برای او تنگ و تاریک خواهد شد، خود را غریب و تنها احساس تنهائی، او را به اذیت و آزار می بیند و چه بسا همین دیگران و یا حتی خودکشی وادارد.
زن و شوهر بیش از دیگران انتظار محبّت از یکدیگر را دارند و همان گونه که پیشتر یادآور شدیم یکی از اهداف مهم ازدواج نیز همین محبت خواهی و انس طلبی و آرامش در سایه کامیابی های مشروع است.
جهاز و مَهر زن مِهر است ای دوست *** محبّت مغز باشد مابقی پوست
در آن خانه که نبوَد مهربانی *** جهنّم دان و نامش زندگانی
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«هرگاه کسی را دوست داشتی او را بدان آگاه ساز، زیرا این کار، دوستی
ص: 257
را در میان شما استوارتر می سازد» (1)
همچنین آن بزرگوار نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
﴿قَوْلُ الرَّجُل لِلْمَرأَةِ إِنِّى أحِبُّكِ لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبها أَبَداً﴾ (2)
«گفتار مرد که به همسرش بگوید تو را دوست دارم هیچ گاه از دل او بیرون نمی رود».
چه بسیار مشکلات و اختلافات خانوادگی که با باور این کلام جذاب و به کار بستن آن از بین می رود. آری کلامی که در فرهنگ روانشناسی و علوم تربیتی باید با خط زرّین بر صفحه دل ها به نگارش درآید.
هر انسانی به شخصیّت خویش علاقمند است و از خدشه دار شدن آن می رنجد. عدم رعایت این امر مهم باعث بریدن رشته محبّت و ایجاد فاصله بین افراد می گردد حفظ حرمت و شخصیت دیگران در گرو احترامی است که در برخوردها از انسان ظاهر می گردد. رعایت این مسأله خصوصاً از سوی کسانی که با هم انس و الفتی دارند باعث استحکام دوستی و گرمی روابط آنان خواهد شد.
هرگز نباید به خاطر ارتباط صمیمانه و تماس نزدیک و خصوصی با دیگران، از این امر مهم غفلت ورزید زن و شوهر به دلیل ارتباط بسیار نزدیکی که با هم دارند بیش از همه موظف به رعایت احترام متقابل و حراست از شأن و منزلت یکدیگر هستند.
حفظ آبروی یکدیگر پرهیز از توهین و افشای اموری که شخصیّت دیگری را
ص: 258
تخریب می کند، خودداری از داد و فریاد و ناسزاگوئی و دشنام به بستگان و نزدیکان یکدیگر به کار بردن نام و لقب مورد علاقه طرف مقابل، پرهیز از نام بردن هر یک از دو طرف به الفاظی که طرف دیگر را می رنجاند و خودداری از هر عملی که به گونه ای احترام و شخصیت دیگری را خدشه دار می نماید از مهمترین اموری است که باید به دقت از سوی هر یک از زن و مرد مراعات گردد بلکه در برخی موارد به عنوان یک واجب شرعی و دینی باید به آن ها توجه نمود، چه آن که نه تنها گرمی و استحکام زندگی تا حد زیادی به آن ها وابسته است بلکه از عدم مراعات آن ممکن است دیگران سوء استفاده کرده و نهایتاً موجب بدآموزی فرزندان گردد.
دارا بودن اخلاق خوش یکی از اصول بسیار مهم و سرنوشت ساز در حیات اجتماعی انسان هاست اجتماعی که افراد آن با اخلاق خوش و برخورد نشاط آمیز و گشاده روئی بیگانه اند اجتماعی است پردرد که زندگی در آن مصیبت بار است بیماری های روانی و ناراحتی های روحی که امروزه جوامع بشری به آن مبتلا است، عمدتاً از عدم رعایت این اصل مهم سرچشمه می گیرد.
خوش خلقی در محیط زندگی نه تنها انسان را از انواع نگرانی ها و تشنّجات عصبی مصون می،دارد بلکه عامل بسیار مؤثری برای پیروزی بر مشکلات و دشواریهائی است که برای آدمی پیش می آید.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿لأعَيْشَ أَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ﴾ (1)
ص: 259
«حیاتی گواراتر از خوش خلقی نیست.»
فرد بدخلق بیش از همه در جهنّم رفتار خویش می سوزد. دیگران نیز از معاشرت با وی بیزار متنفّر و گریزانند اخلاق خوش تا آن جا از اهمیت برخوردار است که بسا فقدان ،آن سبب ابطال اعمال نیک انسان می گردد.
در حدیث وارد شده که در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره بانوی مسلمانی عرض شد که وی روزها روزه و شب ها به عبادت مشغول است ولی بداخلاق است و با زبانش همسایگان خود را می آزارد. حضرت فرمودند:
هیچ خیر و خوبی ندارد و اهل آتش است. (1)
همسران به خاطر معاشرت نزدیکی که پیوسته با هم دارند بیش از همه نیازمند رعایت این اصل مهم و پرهیز از بدخلقی می باشند سوء خلق و بدی رفتار هر یک از آنان می تواند محیط زندگی را به جهنمی سوزان مبدل گرداند. بسیاری از طلاق ها و اختلافات همسران ناشی از عدم برخورداری آنان از اخلاق خوش می باشد.
سعد بن معاذ صحابی بزرگی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با پای برهنه در تشییع جنازه او شرکت کردند در اثر بد رفتاری با خانواده اش به فشار قبر مبتلا گشت. (2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿مَلْعُونَهٌ مَلْعُونَهٌ اِمْرَأَهٌ تُؤْذِی زَوْجَهَا وَ تَغُمُّهُ وَ سَعِیدَهٌ سَعِیدَهٌ اِمْرَأَهٌ تُکْرِمُ زَوْجَهَا وَ لاَ تُؤْذِیهِ وَ تُطِیعُهُ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ﴾ (3)
«از رحمت خدا دور و به لعن و نفرین او گرفتار است زنی که شوهرش را اذیت کرده و اندوهگین می سازد و خوشبخت و سعادتمند زنی است که
ص: 260
شوهرش را احترام گذاشته، آزارش ندهد، و در همه حال دستورش را پذیرا باشد».
هر یک از زن و مرد در محیط کار و زندگی خود با مسائل و مشکلات فراوانی روبرو هستند؛ مرد در خارج منزل با صدها مسأله درگیر است فراز و نشیب های زیادی را طی می کند ناملایمات گوناگونی را متحمل می شود و با دلی پر از امید راه خانه را در پیش می گیرد و به تنها جائی که برای تجدید نشاط و روحیه خود دل بسته است فضای منزل و برخورد شاد و خندان زن و فرزند خویش است.
از آن سوی، بانوی خانه با تلخی و شیرینی های فراوانی در طول روز مواجه می شود کمبودهای زندگی را تحمل می کند توقعات زیاد فرزندان را به هر شکلی که شده پاسخ می دهد اذیت و شیطنت آنان را بر خود هموار می سازد و با روحیه ای ،خسته تنها امیدش این است که شوهر مهربان خود را که تنها محل تکیه و اعتماد اوست ملاقات کرده، حیاتی تازه بیابد.
تن دادن به حکم عقل و اطاعت از دستور شرع و ضرورت رعایت موازین اخلاقی، و بالاخره لزوم به کارگیری تجربیات گران بهای زندگی، همه و همه انسان را به خویشتن داری، بردباری، پرهیز از خشونت، دوری جستن از هر کار شتاب زده فرا می خواند.
هر کدام از زن و مرد اگر لحظه ای به حال و وضع دیگری بیندیشند و با اندکی بردباری و حوصله برخورد ناخوشایند و زودگذری را که پیش می آید به دیده اغماض بنگرند و پس از چند دقیقه سرور و نشاط انس و محبّت را در محیط خانه مشاهده کنند دیگر هرگز حاضر نخواهند شد با هیچ قیمتی صفا و صمیمت حاصل از خوش خلقی را با رفتاری ناشایست از دست بدهند.
ص: 261
چنان که در مبحث عواطف گذشت، سپاسگزاری بازتاب عاطفی محبّت و اخلاق خوش در روان آدمی است. هر انسانی طبیعتاً دوست دارد از کار نیک و محبت دیگران قدردانی کند و این یکی از صفات بسیار پسندیده و خود از بزرگ ترین رموز جلب دوستی و احسان دیگران است.
سپاسگزاری تا آن اندازه مورد توجه شارع مقدس بوده و از چنان منزلت عظیمی برخوردار است که کوتاهی در انجام آن به مثابه تقصیر در شکرگزاری نسبت به ساحت اقدس الهی به حساب آمده است.
در حدیث است که امام سجّاد علیه السلام فرمودند:
در روز قیامت خداوند متعال خطاب به بعضی از بندگانش می فرماید: آیا از فلان کس قدردانی کردی؟ عرض می کند: من به شکر تو پرداختم. خداوند می فرماید: چون از او قدردانی نکردی، شکر مرا نیز بجا نیاوردی. آن گاه فرمودند:
﴿أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاسِ﴾ (1)
«هر یک از شما که بیش از همه سپاسگزار مردم باشد، در واقع از همه کس بیشتر خدا را شکرگزاری کرده است»
فقدان این خصلت نیکو در میان جوامع انسانی نه تنها انسان، را از انجام یک وظیفه بزرگ ایمانی محروم می سازد بلکه از رغبت آدمی نسبت به انجام امر نیک و کار خیر می کاهد و چه بسا علاقه به ادامه زندگی را در انسان از بین برده و به تدریج به یأس و ناامیدی او بیانجامد.
ص: 262
رعایت این امر مهم نیز بسان دوستی و احترام و اخلاق خوش بیش از دیگران باید مورد توجه و اهتمام همسران قرار گیرد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«بهترین زنان شما آن بانوئی است که اگر به او چیزی دهند (و یا خدمتی کنند) سپاسگزاری نماید و چنان چه از او بازگیرند راضی و خشنود باشد». (1)
نادیده گرفتن احسان و نیکی دیگران، انسان را از خیرخواهی آنان محروم و باعث زوال نعمت و نابودی کارهای نیک خود آدمی می گردد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
﴿أَيُّمَا امْرَأَةٍ قَالَتْ لِزَوْجِهَا: مَا رَأَيْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَيْراً فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُها﴾ (2)
«هر زنی به شوهرش بگوید: هرگز از تو خیری ندیده ام، اعمالش ضایع گردیده و از بین می رود».
از عوامل مهمّی که در استحکام و استمرار روابط صمیمانه و محبّت آمیز نقش بسزائی ایفا می نماید پرهیز از خواسته های بیموردی است که بدون در نظر گرفتن امکانات طرف مقابل بر او تحمیل گشته و وی را دچار مشکلات گوناگون می نماید.
اگر انسان خواهان محبّتی است که در آن هیچ گونه احساس ملالت و سنگینی
ص: 263
نبوده، سایه اش آرامش جان و تن و میوه اش انس و راحتی باشد، باید از تحمیل هر نوع خواهش و تمنائی که خارج از دایره وسع و بیرون از حد توان طرف مقابل است و طرح آن زمینه ساز ایجاد بدبینی و دلسردی است بپرهیزد.
با نگاهی گذرا و نه چندان عمیق نیز می توان به خوبی دریافت که منشأ بسیاری از اختلافات و کشمکش های خانوادگی که حتی در برخی از موارد به طلاق و جدائی مردان و زنان از یکدیگر انجامیده و حیرت و سرگردانی فرزندان و خستگی، افسردگی و آزار روح و جان آنان را در پی داشته، انتظارات غیر منصفانه و غیر واقع بینانه ای است که عرصه زندگی را آن چنان بر مرد یا زن تنگ نموده که نجات خویش را با همۀ مخاطرات و پی آمدهای ناخوشایند آن در ترک زندگی مشترک دیده و تلخی آن را به جان خریده اند.
برادران و خواهران عزیز! پدران و مادران مهربان چه نیکو و پسندیده است که به قول معروف، با قاضی کردن کلاه خویش و با اندکی تأمل و نهیبی بیدارکننده به خود، به هوش آئیم و کانون پر مهر و صفای خانه و زندگی را با توقعات بی جا و ملال آور عرصۀ تاخت و تاز ابلیس مطرود و نفس سرکش و ویرانگر، قرار نداده، سرنوشت خود و فرزندان خویش را دستخوش خواسته های غیر مشروع خود نسازیم.
به خدمت گرفتن بانوان برای ابتدائی ترین کارهای شخصی روزمره که حتی ضعیف ترین انسان ها نیز به سادگی از عهده آن بر می آیند تحمیل مهمانی ها و شب نشینی های دور از منطق و فوق توان و طاقت آنان از سوی مردان بهانه گیری و درخواست های مختلف در زمینه تهیه لباس و مسکن و ماشین بدون در نظر گرفتن امکانات مادی مردان از سوی بانوان که با هیچ معیار شرعی و اخلاقی سازگار نیست و صدها مورد از این قبیل که مرد یا زن را نسبت به ادامه زندگی مشترک بی رغبت و دلسرد می نماید از جمله مواردی است که با خویشتن داری،
ص: 264
مراقبت و تأمّل در عواقب سوء آن باید به شدت از آن ها پرهیز نمود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
﴿أَیُّمَا اِمْرَأَهٍ لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِهَا وَ حَمَلَتْهُ عَلَی مَا لاَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ مَا لاَ یُطِیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهَا حَسَنَهٌ وَ تَلْقَی اَللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهَا غَضْبَانُ﴾ (1)
«هر بانوئی که با همسر خویش مدارا نکند و او را بر انجام کاری که در توانش نبوده، و طاقت آن را ندارد وادارد هیچ حسنه و کار نیکی از او قبول نخواهد شد و در قیامت خدا را در حالی که بر او غضبناک است ملاقات می کند».
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در طول زندگی از همسر بزرگوارشان امیر مؤمنان علیه السلام چیزی درخواست نمی کردند حتی میشد که چندین روز خود و فرزندان معصومشان گرسنه می ماندند و به آن حضرت یادآور نمی شدند. و هنگامی که حضرتش علّت آن را جویا می شدند، پاسخ می دادند:
«پدرم رسول خدا صلى الله عليه و سلم مرا نهی فرمودند که از شما چیزی طلب نمایم.» (2)
زن و مرد در طول حیات خود رفیق راه و یار و یاور یکدیگرند. در غم ها و شادی ها شریک، و بار زندگی بر دوش مشترک آن هاست. هر دو با تمام توان خویش می کوشند تا زمینه را برای فراهم کردن محیطی پر از مهر و صفا مساعد کرده، ضمن بهره مندی از مزایا و مواهب ،آن فضائی مناسب برای تربیت
ص: 265
فرزندانی نیک به وجود آورند.
در عین حال اگر انجام کارها و امور داخل و خارج منزل را متناسب با توان و امکانات هر یک، با تفاهم و تقسیمی منطقی بر عهده گیرند، نه تنها از صمیمیت آن ها نمی کاهد بلکه زندگانی را از آرامش بیشتری برخوردار می سازد.
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوار خود نقل می کنند که امیر مؤمنان علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام در مورد تقسیم کارهای منزل از رسول خدا صلی الله علیه و آله استمداد جستند.
آن حضرت کارهای داخل منزل را بر عهده حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و امور مربوط به بیرون خانه را به حضرت امیر علیه السلام واگذاشتند.
حضرت فاطمه علیها السلام خرسندی خود را از این مسأله چنین بیان کرده اند:
﴿فَلا يَعْلَمُ ما دَخَلَنى مِنَ السُّرُورِ إلّا اللهُ بِإِكْفائي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَحَمُّلَ أَرْقَابِ الرِّجَالِ﴾ (1)
«جز خداوند کسی نمی داند که من چقدر خوشحال شدم از این که پدرم مرا از انجام کارهای بیرون خانه و سر و کار داشتن با مردان کفایت فرمود».
حضرت صادق علیه السلام در ارتباط با همین تقسیم کار فرموده اند:
«امیر مؤمنان علیه السلام پیوسته هیزم فراهم می کردند، کشیدن آب از چاه و جاروب نمودن را شخصاً عهده دار بودند و همواره فاطمه زهرا علیها السلام به کار آسیای آرد و خمیر کردن و پختن نان می پرداختند.». (2)
ص: 266
عیب جوئی و تجسّس از خطاها و لغزش ها و عیوب دیگران یکی از زشت ترین صفات ناپسند است که از پستی، رذالت و پلیدی باطن فردی که به این کار مبتلا است حکایت می کند آن که در صدد ظاهر نمودن عیب دیگران است در شمار کسانی است که در آیه شریفه ،قرآن به آن ها وعده عذاب داده شده است.
خداوند متعال می فرماید:
﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ ...﴾ (1)
«آنان که دوست دارند در میان مؤمنین، کارهای زشت ظاهر و علنی گردد، در دنیا و آخرت برای آن ها عذاب دردناکی خواهد بود».
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرموده اند:
«کسی که عمل ناشایست دیگری را ظاهر کند مانند آن است که خود به جای آورده و هر که مؤمنی را به چیزی سرزنش نماید نمی میرد تا آن که خود به آن مبتلا گردد» (2)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند:
«نزدیک ترین حالات انسان به کفر آن است که با کسی ارتباط برادری و دینی داشته باشد و در صدد بر شمردن بدی ها و لغزش های او باشد (و عیوب او را نگاه دارد) تا روزی بدان وسیله او را سرزنش
ص: 267
نماید». (1)
زن و شوهر علاوه بر روابط زناشوئی و همکاری و همیاری در اداره زندگی مشترک و مسئولیت های فراوان ،آن ارتباط آنان مصداق روشنی برای برادری و رفاقت ایمانی به حساب می آید و به خاطر نزدیکی و دوام این پیوستگی از حساسیت ویژه ای برخوردار است و اگر مراقب رفتار خویش نباشند و میدان زندگی را عرصه فعالیت ابلیس لعین و وسوسه های نفس قرار دهند دیر یا زود به این بلای ویرانگر مبتلا خواهند شد و روزگار را بر خود و فرزندان خویش تنگ و تاریک خواهند ساخت.
هیچ کس از لغزش و عیب و کاستی بی بهره نیست باید با اشتغال به عیوب خویش عیوب دیگران را ندید و در صورت آگاه شدن از آن با اغماض و کرامت و بزرگواری از آن گذشت به رخ کشیدن عیب دیگران، دردی را علاج نمی کند و بسا باشد که مفاسد عظیمی به بار آورد. چه بسیار است عیوبی که خود به آن مبتلا هستیم و دیگران آن را از ما و سایرین پوشیده اند.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند
﴿مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ...﴾ (2)
«هر که در عیب خویش بنگرد از عیب دیگری بازماند.»
ص: 268
امروزه دست اندرکاران امور تربیتی به خوبی پی برده اند که یکی از عوامل مهم رشد و صلاح جامعه پرهیز از بدگمانی و حسن ظنّ نسبت به معاشران و اطرافیان .است مربیان و عالمان آگاه که از راز و رمز نفس و حساسیت آن به خوبی آگاهند بر این نکته تأکید دارند که بینش و نوع گمان آدمی نسبت به دیگران - خصوصاً افرادی که رابطه دوستی و محبت بین آنان برقرار است - بسان نیروی جهت دهنده قدرتمندی معاشران و همراهان انسان را به این سو و آن سو سپر می دهد
کم نیستند افرادی که بدگمانی دیگران، آنان را به بیراهه سوق داده و بسا خلاف کارانی که به خاطر نیت پاک و حسن ظنّ مصاحبانِ نیک اندیش، به راه صلاح و رستگاری کشیده شده اند این مسأله آن چنان جدی و مجرب است که گوئی صفحات زندگی آدمی تا حد زیادی تحت تأثیر جاذبه های نیک و بد فکر و اندیشه و گمان همراهان رقم می خورد.
گمان بد علاوه بر پی آمدهای نامطلوب معنوی و آثار ناخوشایند روحی پایه های محبّت و ارکان ارتباط و اتحاد را متزلزل کرده، فضای زندگی را دستخوش طوفان های ویرانگر بدبینی، بی اعتمادی و سلب اطمینان خاطر می نماید.
پرهیز از هر کار یا عملی که لازمه اش تضعیف بدبینی و رنجش دیگران است نه تنها کانون گرم خانواده را از آثار مخرب سوء ظنّ در امان می دارد بلکه به عنوان یک وظیفه شرعی باید از سوی همگان خصوصاً زنان و مردانی که مسئولیت زندگی مشترک را پذیرفته اند مد نظر و مورد توجه کامل قرار گیرد. به سخن نزدیکان نیز چنان چه منشأ بدبینی گشته و بذر دشمنی را در محیط زندگی افشاند نباید ترتیب اثر داد.
ص: 269
پرهیز از تفحّص در امور شخصی مردم خودداری از پی بردن به اسرار و نگهداری راز دیگران از عوامل بسیار مهمی است که نقش تعیین کننده ای در استحکام و بقاء دوستی صمیمیت و اتحاد بین افراد ایفاء می نماید.
گرچه انسان به اقتضای حسّ کنجکاوی و گاه به خاطر علاقه و محبّتش به دیگری در صدد تفحص و جستجوگری بر می آید اما نباید فراموش کرد که این کار در مواردی ضایعات و مفاسد بزرگی را در پی خواهد داشت از این رو برای حفظ روابط و ارتباطات باید از دخالت در امور شخصی دیگران و از تفحّص در آن چه که امنیت محبّت را به مخاطره می افکند بپرهیزد و از افشای اسرار مردم برحذر بوده رازداری و حفظ امانت آنان را به عنوان یک تکلیف شرعی و وظیفهٔ انسانی تلقی نماید.
زن و شوهر نیز بیش از دیگران باید به رعایت این امر حیاتی همت گمارند و هرگز پنهان کردن برخی از امور شخصی را از یکدیگر، نشانه عدم اعتماد به حساب نیاورند.
روزگار همیشه مطابق خواسته های ما نمی چرخد. زندگی دارای فراز و نشیب های فراوانی است. اگر امروز دنیا را در مقابل خود می بینیم روزی دیگر آن را در کنار خویش و همساز و همنوای خود احساس خواهیم کرد.
انسان دارای ویژگی های مثبت فراوانی برای بهره گیری در جهت عبور از تنگناها و ناهمواری های زندگی است. انس با محیط و خُلق سازگاری را در زمرهٔ همین خصائص مثبت می توان برشمرد. اگر انسان فرهنگ سازگاری را بر صفحات
ص: 270
ذهن و اوراق کتاب زندگی خویش ترسیم نماید تحمل گرفتاری ها و ناملایمات برای او آسان تر خواهد شد.
هرگز نباید انتظار داشت همسر و دوست و همکارمان در جمیع امور همراه و هم فکر و در سلیقه و اندیشه دارای نقطه نظرهای مشترکی با ما باشند.
چه بهتر که انسان در این گیر و دار بیش از آن چه که نسبت به جنبه های اختلاف حساسیت نشان می دهد به قابلیت ها و اشتراکات و خصیصه هائی که زمینه ساز وحدت است بپردازد.
اشکال تراشی های بی مورد نق زدن های ملال انگیز، چون و چراهای بی حاصل و آزاردهنده، نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه علاوه بر آزردن روح و روان آدمی، امید به آینده بهتر را نیز از قلب و سینه انسان زائل کرده و ثمره آن فضای مسمومی است که زندگی در آن غیر قابل تحمل می گردد شانه است.
با بردباری و شکیبائی از آن چه که نمی پسندی درگذر تا لذت منش مردان بزرگ را در خود بیابی. آنان نیز همه چیز ما را نمی پسندند و رفتار و گفتاری شایسته تر از آن چه که از ما سر می زند انتظار دارند اما نمی بینی که چگونه کریمانه از آن چشم می پوشند؟ تو گوئی هرگز جز نیکی و صلاح از ما ندیده اند!
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
﴿مَا اصْطَحَبَ اثْنَانِ إِلَّا كَانَ أَعْظَمُهُمَا أَجْراً وَأَحَبُّهُمَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَرْفَقَهُمَا بِصَاحِبِهِ﴾ (1)
«هیچ دو نفری با هم رفاقت و مصاحبت نمی کنند مگر آن که هر کدام که سازگاری و نرمی او با رفیقش بیشتر است نزد خدای بزرگ پاداش او بیشتر و محبوبیتش افزون تر است».
ص: 271
مرد و زن با پذیرش زندگی مشترک تن به قبول مسئولیّت های فراوانی دهند که جز با همکاری و همیاری و اعانت یکدیگر، انجام پذیر نخواهد بود. گر چه زندگی دارای زمینه مسئولیت های مختلفی است که بسیاری از آن ها به عنوان مسئولیتی فردی بر دوش یکی از همسران بار می اندازد، لیکن کانون مشترک حیات زن و مرد آن گاه از طراوت و گرمی و نشاط کافی برخوردار می گردد که با مساعدت و یاری رساندن به هم خصوصاً در مواردی که هر یک نیازمند اعانت دیگری است یکدیگر را آن گونه که محبت و همدلی ایجاب می کند کمک نمایند تا در هیچ شرائطی خود را تنها نیابند و پیوسته به زندگی مشترک خود امیدوار و دلگرم باشند.
کم نیستند مردان بزرگی که موفقیت های آنان در زمینه های مختلف علمی فرهنگی، دینی و معنوی، مرهون فداکاری بانوان دلسوز و باوفای آنان بوده است. چه نیکو است عمل نیک مردانی که در اوقات فراغت در خانه به یاری همسران خویش می شتابند تا از این رهگذر علاوه بر بهره مندی از لذّت سروری که از لبخند رضایت آمیز بانوان خویش مشاهده می کنند، به پاداش بی بدیل اخروی نیز نائل گردند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند
«رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل ما آمدند حضرت فاطمه علیها السلام کنار دیگ غذا نشسته بودند و من عدس پاک می کردم آن حضرت (با مشاهده کار من) فرمودند: گفتارم را (به خوبی) گوش کن که جز به فرمان خداوند سخن نگویم: هیچ مردی در خانه همسرش را یاری نمی کند مگر آن که ... پاداش یک سال کسی را به او دهند که روزها روزه و شب ها
ص: 272
به عبادت خدا مشغول باشد، و (به خاطر این عمل انسانی که از محبت و بردباری او حکایت می کند) خداوند اجر صابرین و پاداش (پیامبرانی چون) داود و یعقوب و عیسی علیهم السلام به او عطا فرماید...» (1)
نیل به کمالات معنوی و دستیابی به فضائل انسانی در سایه قابلیّت و پشت کار، و به یمن همّت بلند و تلاش بی وقفه است. انحراف از بهره وری صحیح از این سرمایه های بزرگ که از سوی قادر منان در انسان به ودیعت گذارده شده به مثابه خیانت در امانت و به منزله حرکت در بیراهه و در جهت خلاف مصالح عالی انسانی خواهد بود.
بلند پروازی و همت عالی و تلاش خستگی ناپذیر خصلت های گران بهائی است که می تواند وسیلهٔ رشد و تعالی و یا ابزار انحطاط و سقوط در ورطهٔ تاریک دنیا طلبی قرار گیرد.
استفاده به جا و درست از این مواهب عظیم الهی در صورتی میسور و امکان پذیر است که اقتصاد و میانه روی در زندگی به عنوان یک اصل مورد توجه قرار گیرد. انسان جز در سایهٔ میانه روی و دوری از اسراف و تبذیر، آسایش و آرامش نخواهد داشت. البته همچنان که اسراف و تبذیر کاری ناپسند و مورد نکوهش عقل و شرع است تنگ گرفتن در امر معیشت نیز نه مطلوب شرع و نه مقتضای طبع آدمی است.
قناعت و میانه روی اگر با اغماض بردباری و شکیبائی، پرهیز از سخت گیری و توجه به ناپایداری دشواری ها توأم گردد می تواند زندگی را با همه سختی هایش
ص: 273
شیرین و گوارا سازد.
انسان گر چه از فقر و تنگدستی رنج می برد امّا این مستلزم فدا کردن همه استعدادها، سرمایه ها و مقاصد بزرگ آدمی نیست فراهم نبودن مایحتاج زندگی کاستی ها و کمبودها هر یک می تواند زندگی را به کام آدمی تلخ، و دنیا را در مقابل دیدگان او تیره و تار سازد، اما تلخ کامی ها همیشه زائیده این پدیده های آزار دهنده نیست چرا که فراوانند بخت برگشتگان سیاه روزی که با فراهم بودن امکانات رفاهی و مادی از کم ترین سکونت دل و اطمینان خاطر بی بهره جميع و با خوشی و سرور و شادمانی بیگانه اند.
چه بسیار لب های خندان و دل های شادی که از کم ترین ضروریات حیات برخوردار نبوده و زندگی را با گرمی محبّت و نور امید و غنای قناعت صفا بخشیده، از روزگاری سرشار از مهر و نشاط و فرح و شادی برخوردارند.
همسران که در تلخی و شیرینی زندگی شریک و در فراز و نشیب های حیات مشترک همراه و همگام یکدیگرند با برگزیدن الگوی میانه روی، ضمن مصونیت از مفاسد فراوانی که دامنگیر زندگی نیک و بد این دوران است نه تنها از مزایای یک زندگی انسانی بهره مند خواهند شد بلکه از پی آمدهای انحراف از مسیر میانه - که بعضاً ارتکاب گناهانی بزرگ و در برخی موارد تباهی سرمایه ها و متلاشی شدن ارکان زندگی مشترک است - به دور خواهند ماند.
اداره صحیح و موفّق یک اجتماع - هر چند کوچک و محدود - در گرو وجود عوامل متعدد و رعایت اموری چند است که نقصان هر یک از آن ها، تحقق اهداف مورد نظر آن اجتماع را با مشکل مواجه خواهد نمود.
وجود سرپرستی قدرتمند، با اختیارات کافی و متناسب را می توان از جمله
ص: 274
مهمترین عوامل توفیق هدایت یک اجتماع به سوی مقاصد و اهداف تعیین شده برشمرد.
بشر امروز با تجربه ای که از زندگی چندین هزار ساله خود به دست آورده، به خوبی واقف است که حتی یک اجتماع دو نفره برای انجام مسئولیتی که به آنان محول گشته، در صورتی از عهده انجام صحیح و بی نقص آن برخواهند آمد که مسئولیت سرپرستی و اداره گروهشان به یکی از آنان واگذار گردد، والا دیر یا زود هرج و مرج ناشی از فقدان سرپرستی بر فضای آن اجتماع حاکم خواهد گردید. خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند هر اجتماع دیگری نیازمند رهبر و سرپرستی واحد است.
مرد و زن برای پیشبرد اهداف زندگی مشترک و پیشگیری از دردسرهای ناشی از هرج و مرج، ناگزیر از رعایت این مسأله در اجتماع کوچک خویش هستند.
بدیهی است گزینش فردی برای ادارۀ یک گروه به تناسب نیازها، مشکلات، موانع و مقاصدی که فراراه آنان است بر اساس ضوابطی خاص و مبتنی بر مسئولیت ها امکانات و توانمندی های بالقوه و بالفعل او صورت می پذیرد تا علاوه بر حصول اطمینان از انجام نیکوی تعهدات، خود موجب پیدایش مشکلات تازه ای نگردد.
اسلام که احکام فردی و اجتماعی را به اقتضای نیازهای واقعی و به مقتضای گرایش های فطری بشر وضع فرموده مسئولیت سرپرستی خانواده را بر دوش مردان نهاده و آنان را از هر گونه زیاده روی و اجحاف در خلال انجام تکلیف الهی خویش بر حذر داشته است.
«این موقعیّت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکّر او بر نیروی عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروی
ص: 275
سرشار و عواطف بیشتر بهره مند است) و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اوّلی بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دوّمی بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.
به علاوه، تعهّد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه های زندگی و پرداخت مهر و تأمین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او می دهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.
البته ممکن است زنانی در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند، ولی قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلّی را در نظر می گیرد و شکی نیست که از نظر کلی، مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری دارند، اگر چه زنان نیز می توانند وظایفی به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست.» (1)
قرآن می فرماید:
﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾ (2)
«مردان به خاطر برتری هائی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق هایی که از اموال خود می کنند، سرپرست و نگهبان زنانند».
تقبّل رهبری مرد از سوی زن نه به معنای تسلیم شدن در برابر نظام ناحق سلطه، و نه به مفهوم پذیرش یک قرارداد اجتماعی محض، بلکه گزینشی درست، و حرکتی همراه و همسو با چرخش نظام آفرینش است که مرد و زن را در مسیر
ص: 276
حیات اجتماعی و نیل به اهداف عالی انسانی یاری می رساند.
طفره رفتن در مقابل این امر فطری نه به مصلحت زن و نه به صلاح مرد است و حاصلی جز ،تشویش حیرت و محرومیت از حظ زندگی در برنخواهد داشت بسیاری از مشکلات و چالش های اجتماعی و حرکت های ناهنجار خانوادگی در جوامع متمدن کنونی از پنداشت نادرست بانوانی سرچشمه می گیرد که با نادیده گرفتن جایگاه و منزلت عظیم زن در عرصهٔ حیات اجتماعی، تن دادن به رهبری مرد را تحقیر آمیز و دور از عدالت و انصاف تلقی می کنند بلکه از زن بودن خویش احساس حقارت کرده با انکار ویژگی های زن و مرد با حرکت هایی که نتیجه اش چیزی جز تخریب شخصیت خود آنان نیست در صدد توجیه این اندیشه ناهماهنگ با ناموس طبیعت و فطرت برآمده اند.
خود بزرگ بینی، تحقیر همسر، نادیده گرفتن ضعف های طبیعی خویش، انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف شوهر و شانه خالی کردن از وظائف طبیعی را به عنوان بخشی از این حرکت های غیر واقع بینانه و زیان بار می توان نام برد و در اثر همین غفلت ضمن ضمن همگامی با فرهنگ های غیر واقع بینانه، به انواع و اقسام مفاسد اجتماعی دچار گشته و عواقب وخیم آن دامنگیر خود، همسر و فرزندان آنان بلکه کل جامعه خواهد گردید.
اصبغ بن نباته یکی از اصحاب بزرگ امیر مؤمنان علیه السلام از آن بزرگوار چنین نقل می کند:
﴿یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَهِ وَ هُوَ شَرُّ الْأزْمنَهِ نِسْوَهٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ متَبَرِّجَاتٌ منَ الدِّینِ دَاخِلَاتٌ فِی الْفِتَنِ مائِلَاتُ إِلَی الشَّهَوَاتِ مسْرِعاتٌ إِلَی اللَّذَّاتِ مسْتَحِلَّاتٌ لِلْمحَرَّماتِ،
ص: 277
فِی جَهَنَّم خَالِدَاتٌ﴾ (1)
«در آخر الزمان و هنگام نزدیک شدن قیامت که بدترین زمان هاست زنانی پیدا می شوند که آشکار کننده خود هستند، آنان برهنه اند و خود را برای نامحرمان می آرایند، از دین خارج گشته در فتنه ها وارد می گردند. به لذّات و شهوات روی می آورند و محرّمات الهی را حلال می شمارند. (در نتیجه) در آتش جاودانه خواهند ماند».
زن سرشار از عاطفه، و لبریز از احساسات است، و ابعاد وجودی مرد آن گاه به کمال حقیقی خویش نائل خواهد شد که از پرتو این عواطف و احساسات به خوبی بهرمند گردد.
هرگز نباید با برانگیختن احساسات زن، خود و جمع خانواده را از منافع فراوان این موهبت الهی محروم ساخت. با شناخت صحیح زن و رفتاری متناسب با خلقت او می توان زندگی را از لطافت صفا و طراوت وجود او سیراب نمود.
بزرگ جلوه دادن کار خود در خارج از منزل و کاستن از ارزش زحمات طاقت فرسای زن در خانه تعریف بی مورد از همتایان او و سرکوفت طعنه و ملامت بی مورد و دور از انصاف هر یک بسان انفجار باروتی است که فضای پاک زندگی را به آتش کشیده و بهره مندی از خیر وجود او را ناممکن می سازد.
ص: 278
البته عوامل تفرقه انگیز که منشأ بروز اختلاف، نزاع، درگیری، عدم تفاهم، سردی و بی علاقگی نسبت به پیوند زندگی و نهایتاً باعث فرو ریختن ارکان ارتباط صمیمانه و محبت آمیز و متلاشی شدن کانون زندگی مشترک می گردد، تنها به اعمال یا گفتار همسران نسبت به یکدیگر باز نمی گردد، بلکه در موارد زیادی ریشه این عوامل را در جاهای دیگر جستجو باید نمود.
با اشاره ای کوتاه به برخی از موارد یاد شده این بحث را به پایان می بریم:
* تنگدستی، به گونه ای که برآورده شدن خواسته های منطقی هر یک از اعضاء خانواده را با مشکل مواجه می سازد.
* ضعف بنیه، ناتوانی های جسمی و مشکلات روحی و روانی که در برخی موارد، مانع کامیابی و بهره مندی از لذائذ مشروع می گردد.
* دخالت های بی مورد بستگان و نزدیکان هر یک از زن و شوهر مثل پدر و مادر یا اقوام و آشنایان صاحب نفوذ که بعضاً علاوه بر پدید آوردن مشکلات گوناگون عرصه زندگی را برای همسران، دستخوش ناملایمات و مسائل ناخواسته نموده و در مواردی سبب پیدایش تصوّرات نادرست نسبت به تمامیت شخصیت همسر و نتیجتاً بدبینی و احساس حقارت می گردد، و بسا اختیار تصمیم گیری در امور شخصی یا مشترک را از آنان سلب می نماید.
* آلودگی معنوی و مسمومیّت فرهنگی محیط و منطقه سکونت که امروزه بسیاری از همسران را گرفتار پی آمدهای شوم و زهرآلود خود نموده است و هجرت به عنوان یکی از عالی ترین و مترقی ترین طرح های عملی و سازنده مكتب حیات بخش اسلام راه کار مناسبی برای رهائی از این معضل اجتماعی است.
ص: 279
* ناهمگامی، که از دوگانگی موازین و معیارهای تربیت خانوادگی و اختلاف بینش فرهنگی و تفاوت شأن و منزلت اجتماعی سرچشمه می گیرد. و در مواردی نادر نیز از متفاوت بودن سنخیت خلقی و ناهمخوانی روحی ناشی می گردد.
* اختلاف سن نیز چنان چه بیش از حد معمول و متعارف باشد ممکن است باعث برخی از چالش های خانوادگی گردد، چنان که گاهی مثلاً به خاطر پول و ثروت دختر جوان خود را به عقد مرد سالخورده ای در می آورند و دیری نمی گذرد که زندگی آن ها به سردی و جدائی کشیده می شود.
* پدرسالاری در گزینش همسر این مسأله به خصوص در محیط های کوچک حکم فرماست، پسران و خصوصاً دختران به خاطر حاکمیت و سلطه غیر مجاز بزرگ خانواده، از حق مسلّم انتخاب محروم گشته، و پی آمدها و عواقب آن نه تنها دامنگیر همسران می گردد بلکه دست اندرکاران این روش نامطلوب نیز از حاصل عمل ناپسند خود بی نصیب نخواهند بود.
* عدم آگاهی نسبت به اهداف و وظایف و مسئولیت های مهمی که بر عهده یک از همسران نهاده شده نیز می تواند منشأ برخی از کشمکش های خانوادگی گردد.
این مسأله بیشتر در اثر بلوغ های زودرس ناشی از مشاهده برنامه های مبتذل سینمائی و نظائر آن و یا در مورد جوانانی اتفاق می افتد که به خاطر علاقه های كاذب بدون در نظر گرفتن نیازها و امکانات شتابزده اقدام به ازدواج می کنند و دیر یا زود با فروکش نمودن شعله شهوت و برخورد با مشکلات و موانع گوناگون زندگی دچار آثار نامطلوب و عواقب زیان بار آن می گردند.
* تأخیر ازدواج از وقت مناسب نیز که امروزه مسأله ای عالمگیر گشته، یکی از عوامل مهم بروز اختلاف بین خانواده ها می باشد. اگر ازدواج در شرائط سنّی مناسب با نیاز طبیعی انجام پذیرد عادات اجتماعی و رسم و رسومات خانوادگی
ص: 280
(که تغییر یا نادیده گرفتن و گذشت از آن ها در سنین بالاتر بسیار دشوار می گردد) کم تر موجب بروز اختلاف بین همسران خواهد گشت.
* سهل انگاشتن برخی از معتقدات مهمّ مذهبی، عدم پایبندی به فرمان های دینی و احکام عملی ارتکاب معاصی مبتلا بودن به اعتیاد و برخی از گرایش های اجتماعی که حیثیت اجتماعی و شخصیت دینی و وجهه مذهبی طرف مقابل را خدشه دار می سازد نیز که به نوعی به گفتار یا رفتار همسران باز می گردد، می تواند منشأ برخی از منازعات خانوادگی گردد.
ص: 281
با انتقال نطفه و استقرار آن در رحم تأثیرگذاری مستقیم و نقش پدر بر نطفه - در جهت شکل گیری و تکوّن شخصیت انسانی فرزند در بُعد وراثت - پایان یافته و دوران بارداری و مسئولیت خطیر مادر نسبت به حفظ و حراست از امانتی که در اختیار او نهاده شده آغاز می گردد.
در خلال این مدّت طفل به واسطهٔ وابستگی خونی و ارتباط وراثتی با مادر خویش همانند عضوی از اعضای وی به گونه ای شگفت انگیز تحت تأثیر خصائص روحی و ویژگی های خلقتی او قرار می گیرد.
تحقيقات مؤسسات فرهنگی و آزمایشات فراوان علمی و تجربیات دانشمندان امور تربیتی نشان می دهد که دامنۀ تأثیر گذاری مادر بر جنین بسیار فراتر از ابعاد مادّی بوده، از گفتار و رفتار گرفته، تا نیّت و انگیزه و صفات و اخلاقیات و ملکات ،او طفل را متأثر از آثار نیک و بد خود می نماید.
همچنان که مادر در سایه آرامش، اعتدال رعایت معیارهای انسانی پای بندی به اصول دینی و ضوابط اخلاقی، اجتناب از رفتار و گفتار ناپسند، خودداری از گناه و پرهیز از اندیشه های نامطلوب می تواند به سلامت زیبائی وفور عقل ذکاوت و تیزهوشی و حتی تدین آینده کودک خود امیدوار باشد نارسایی ها و هیجانات روحی، ترس و اضطراب و نگرانی غم و اندوه و افسردگی، کینه توزی و افکار پلید شیطانی، موضع گیری ها و گرایش های نادرست نیز ممکن است عامل به وجود آمدن فرزندانی معیوب، عقب افتاده، ناقص العضو و حتّى ديوانه گردد.
وظیفه مادر در دوران بارداری بسیار سنگین است. جنین در رحم بسان مسافری است که در مسیر پیمودن منازل طبیعی برای تکامل و تمامیت
ص: 282
و روان خود، دائماً با خطرات گوناگون مواجه است.
مادر باید بداند کوتاهی و غفلت از مسئولیت بزرگی که بر دوش اوست، عواقب زیان باری را به همراه خواهد داشت غذائی که می خورد، قدمی که بر می دارد و سخنی که بر زبان جاری می کند حتی اندیشه و نیتی که از قلب خود می گذراند مستقیماً بر جسم و جان فرزند دلبندش مؤثّر خواهد بود.
همچنین طبق نظر پزشکان مراقبت نسبت به امور بهداشتی تا حدّ زیادی در تأمین سلامت کودک مؤثر است. نوع غذا به لحاظ دارا بودن و یا فقدان مواد ضروری برای تندرستی جنین سبب استحکام یا سستی ارکان اعضاء و قوای او می گردد. اعتیاد به مواد مخدر استعمال دخانیات و مشروبات الكلی ضمن آثار نامطلوب بر جنین در برخی موارد موجب مسمومیت او گشته و بسا منجر به از بین رفتن کودک و سقط جنین می گردد.
بنابر فرمایشات معصومین علیهم السلام نیز پاکی یا آلودگی و نوع غذاها مستقیماً استعدادها و قوای روحی بلکه جسمی کودک را متأثر از آثار خود می سازد به طوری که زیبائی بردباری، پرهیزکاری و سعادت فرد تا حدودی مرتبط با نوع غذائی است که مادر در دوران حمل از آن استفاده کرده است. (1)
سزاوار است مادران خصوصاً در این دوران حسّاس، از خوردن غذاهای شبهه ناک پرهیز کرده به دقت مراقب اعمال و رفتار خویش باشند.
یکی از وظائف دینی و مسئولیت های انسانی پدران و مادران نسبت به فرزندان خویش، گزینش نام پسندیده برای آن هاست. از نظر اسلام، نام خوب،
ص: 283
حقّی است برای فرزندان که مسئولیت انتخاب آن بر عهده پدر و مادر نهاده شده است.
نامی را که پدر و مادر برای کودک خود انتخاب می کنند تا لحظه مرگ شریک زندگی اوست و به لحاظ دارا بودن پیام فرهنگی که از معنا و مفهوم خود به همراه دارد الهام بخش بوده و بر فرد و جامعه تأثیر می گذارد.
نام گذاری میادین بزرگ خیابان ها و شهرها در برخی از کشورها به نام مردان نامی، دانشمندان و عالمان معروف سربازان سلحشور و شخصیت های بزرگ بشری نیز با انگیزه بهره گیری از پیام فرهنگی نام آن اسوه های انسانی انجام می پذیرد. عرب های قبل از اسلام نیز که نوعاً مرد جنگ و نبرد بودند، با انتخاب نام هائی که حاکی از شجاعت و دلیری بود دشمنان خویش را از صلابت قدرت و قوّت خود باخبر می ساختند.
جهان خواران و سردمداران مرام های باطل نیز با عنایت به همین ویژگی است که ضمن بهره گیری از پیشرفته ترین روش های جلب دوستی و تبلیغات زهرآگین، با سرازیر کردن سیل اسامی و نام های بیگانه که محتوای آن ها با شؤونات اسلامی، انسانی و ملی ما سازگار نیست، زمینه انتقال فرهنگ های ضد انسانی و غیر واقع بینانه را برای تحقق اهداف شوم خود فراهم می سازند.
امام باقر علیه السلام به ابن صغیر فرمودند:
«نامت چیست؟ عرض کرد محمّد پرسیدند: چه کنیه ای انتخاب کرده ای؟ گفت: ابو علی امام علیه السلام فرمودند: به شدت خود را از شیطان دور کرده ای. به راستی شیطان هرگاه نام محمد یا علی را می شنود مانند سرب آب می شود تا این که کسی نام دشمنان ما را بر زبان آورد، در این
ص: 284
هنگام به حرکت درآمده، متکبرانه سرمست می گردد.» (1)
حضور امام صادق علیه السلام عرض شد:
«ما فرزندان خود را به اسامی شما و پدرانتان نامگذاری می کنیم، آیا این کار برای ما سودی دارد؟ آن حضرت پاسخ دادند: بلی به خدا قسم، وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟ آيا دين جز دوستی، چیز دیگری است؟....» (2)
با انتخاب اسامی پیامبران، اولیاء خدا و مردان و زنان بزرگی که با یادشان، بزرگی، عظمت، از خودگذشتگی شجاعت، ایثار و فداکاری ... تداعی می گردد، ضمن رسوخ بیش از پیش دوستی و محبت آن بزرگواران در نفس و جان آدمی مقامات انسانی و منزلت رفیع آنان در دل ها زنده خواهد ماند.
تغییر اسامی ناپسند را نیز به عنوان راهکاری مناسب برای بهره مند شدن از خیر و فیض نام نیک نباید از نظر دور داشت.
امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل فرموده اند:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوسته اسامی زشت افراد و نام ناپسند شهرها را تغییر می دادند.» (3)
ص: 285
بخشی از وابستگی های کودک در بعد وراثت با گام نهادن بر عرصۀ دنیا پایان می پذیرد اما به واسطهٔ استفاده از شیر مادر همچنان جسم و جانش تحت تأثیر مستقیم خصائص، صفات و ویژگی های جسمی و روحی صفات و ویژگی های جسمی و روحی او می باشد، چه آن که دانشمندان به واسطهٔ تحقیقات و تجربیات فراوان بر این باورند که حالات مختلف جسمی و روحی مادر و دایه از سلامتی و اعتدال و شادابی و آرامش خاطر گرفته، تا بیماری، ناراحتی، نگرانی، هیجانات روحی و حتّى خستگی و کسالت بر شیر آنان آثار مثبت یا منفی می گذارد.
از این رو بزرگان و خصوصاً پیشینیان با بهره گیری از تعالیم حیات بخش اسلام به دقت مراقب حالات بانوان خود بوده بر این نکته تأکید داشتند که تا آن جا که ممکن است فرزندانشان را با وضو و آرامش خاطر شیر دهند و در مواردی که به واسطۀ کمبود شیر ناگزیر از استفاده از شیر دایه می شدند بدون اطمینان خاطر از طهارت باطن و تدیّن و سلامت جسم او اقدام به این کار نمی کردند.
اُنس کودک شیرخوار به مادرش را به لحاظ علاقه و وابستگی طبیعی نمی توان نادیده گرفت لیکن کودک گرسنه طبعاً راحتی خود را در آشامیدن شیر پستانی که در دهان اوست احساس می کند و اگر بیماری و مشکلی در کار نباشد عدم پذیرش را از دایه های متعدّد - آن چنان که در مورد حضرت موسی علیه السلام و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد - باید به عنوان مسأله ای جدّی تر مورد مطالعه قرار داد، علي خصوصاً هنگامی که تنها شیر کسانی را بر می گزینند که دارای اصالت خانوادگی و از شرافت، بزرگواری و سرشت نیکو برخوردار باشند.
حضرت موسی علیه السلام جز شیر مادرش از هیچ کس شیر نپذیرفت و پیامبر اکرم نیز تنها شیر بانوی بزرگواری چون حلیمه سعدیه را پذیرفتند.
ص: 286
در شرح حال ابوالمعالی معروف به امام الحرمین - که از شخصیّت های برجسته و دانشمندان مشهور دوران آلب ارسلان سلجوقی بوده و در مدرسه نظامیّه خواجه نظام الملک به تدریس اشتغال داشته است - نوشته اند:
«پدر وی که از پرهیزکاران زمان خود بوده در دوران حمل و شیرخوارگی ابوالمعالی به دقت حالات او و مادرش را زیر نظر داشته و از خوردن شیر از زنان دیگر ممانعت می کرده است.
روزی به خاطر کسالت ،مادرش همسایگان به عیادت او آمده و کودک او را که از گرسنگی بی تابی می کرده شیر می دهند. پدرش از این پیشآمد بسیار متأثر گشته و اقدام به بازگرداندن شیرها از شکم کودک خود نموده و می گوید : مرگ فرزندم برایم آسان تر است از این که طبیعت و سرشت او با شیر مجهول آلوده گردد!».
روایاتی که از معصومین علیهم السلام وارد شده نیز علاوه بر یاد آوری برتری شیر مادر، و اشاره به تأثیرگذاری آن در ابعاد مختلف جسمی و روحی کودک لزوم صلاحیت و شایستگی فردی را که در موارد ناچاری از شیرش برای تغذیه کودک استفاده می شود مورد تأکید فراوان قرار داده اند.
امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
﴿لَيْسَ لِلصَّبِى لَبَنٌ خَيْرٌ مِنْ لَبَن أُمِّهِ ﴾ (1)
«برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست».
امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کنند که فرموده اند:
﴿ أَنْظُرُوا مَنْ يُرْضِعُ أَوْلادَكُمْ، فَإِنَّ الْوَلَدَ يَشُبُّ عَلَيْهِ﴾ (2)
ص: 287
«توجّه کنید چه کسی فرزندان شما را شیر می دهد زیرا فرزند با شیر (و صفات و خصوصیّات آن) رشد می کند».
همچنین آن حضرت از آن بزرگوار نقل می کنند که فرموده اند:
﴿ لاَ تَسْتَرْضِعُوا اَلْحَمْقَاءَ فَإِنَّ اَللَّبَنَ یَغْلِبُ اَلطِّبَاعَ... ﴾ (1)
أحمق را به دایگی ،نگیرید زیرا شیر بر طبیعت ها غالب می گردد حدیث دیگری از پدر بزرگوار خود نقل می کنند که حضرت علی علیه السلام پیوسته می فرمودند:
﴿تَخَيَّرُوا لِلرّضاع كَمَا تَخَيَّرُونَ لِلنِّكَاح، فَإِنَّ الرَّضَاعَ يُغَيْرُ الطَّباعَ﴾ (2)
«(با بررسی و تحقیق) فرد شایسته ای را برای شیر دادن برگزینید همچنان که در امر ازدواج چنین می کنید زیرا شیر طبیعت ها را دگرگون می سازد».
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«برای فرزند خود دایه ای زیبا برگزینید و از دایه زشت برحذر باشید زیرا شیر سرایت کرده و اثر می گذارد» (3)
در برخی از روایات نیز از انتخاب زنان مجوسی، یهودی، شرابخوار، دیوانه و خصوصاً زناکار و ناصبی نهی شده است
ص: 288
دوران کودکی
هفت سال نخست
پرورش عاطفی
کودک و لجاجت
کنترل محبّت
شخصیت وابسته
احیاء شخصیت
تشویق کودکان
کودک و بازی
کودک و همبازی
دومین هفت سال
بد آموزی ها
اوج آمادگی آموزش مبانی اعتقادی
درس مقاومت
تمرین کار
کشمکش های خانوادگی
افراط و تفریط ها
زشتی گفتار
تمتعات جنسی در مقابل کودکان
تبعیض ها
ص: 289
کودکی که دائماً از مهر و محبّت والدین و معاشران خود برخوردار، همواره از غذای مطبوع بهره مند همه نوع وسائل خوشی و راحتی برایش فراهم و خواسته هایش بدون وقفه مهیاست و از تمامی مظاهر لذت بخش زندگی، امکانات و زیبائی ها بهره می برد و جز خوشی شادی و لذت چیزی نمی فهمد، همچون گل شادابی است که با اندک تابش خورشیدی سوخته، و با وزش کم ترین تند بادی پرپر می گردد. زودشکن، طاقت و آسیب پذیر است قدرت تحمّل و ایستادگی ندارد، زندگی برای او طاقت فرسا، و با کوچک ترین حادثه ناگواری از پای درخواهد آمد.
ص: 290
با پایان یافتن دوران شیرخوارگی، نقش حسّاس مادر نیز در بعد وراثت پایان پذیرفته و دوران جدیدی از مسئولیت برای او آغاز می گردد. کودک در این دوران نسبتاً طولانی همچنان از تأمین نیازهای خود عاجز و برای رفع احتیاجات خویش به کمک پدر و مادر نیازمند بوده خصوصاً وابستگی شدیدی به مادر خود دارد. و چه حکیمانه و شگفت انگیز است نظام آفرینش که در آن گوئی محبت، بردباری و فداکاری پدر و مادر با مقیاس طول ایام ناتوانی و مقدار نیازمندی و احتیاجات فرزندان آنان اندازه گیری شده است. در مورد حیوانات نیز که بعضاً مانند ماهی و حشرات فاقد دوران کودکی می باشند و برخی زمان نسبتاً کوتاهی نیازمند کمک پدر یا مادر خویش هستند امتداد مهر و توجه آنان وابسته به طول این دوران است
آری؛ پدر و مادر به اقتضای همین گرایش فطری است که تمام توان و امکانات خویش را با کمال علاقه و جدیت کامل برای محافظت فرزندان دلبند خود از سرما، گرما، بیماری و حوادث ناگوار زندگی به کار گرفته، شب و روز در رفع نیازهای آنان در زمینه تغذیه، پوشاک، مسکن و بهداشت می کوشند و سرمایه گران بهای عمر خویش را برای تربیت و رشد معنوی و انسانی آنان در طبق اخلاص نهاده از هیچ کوششی در این مسیر دریغ نمی ورزند.
در عین حال، دوران کودکی، مسئولیتی بس سنگین و حسّاس برای پدر و مادر است. زیرا گرچه وابستگی و توجّه فوق العاده کودک به پدر و مادر از یک سو،
ص: 291
و مهر و علاقه و محبت بی شائبه آن ها به فرزند خویش از سوی دیگر، تحمّل برآوردن خواسته های کودک را بر پدر و مادر آسان می نماید، اما توجه و وابستگی و مهر و علاقه کودک به پدر و مادر خود زمینه ساز انعکاس بی چون و چرای اندیشه، خصائص روحی و اخلاقیات آنان بر صفحه دل و اوراق ذهن او خواهد بود.
رفتار، گفتار، اخلاق و روحیات پدر و مادر در این دوران، نقش فراوانی در تكوّن و شکل گیری شخصیت اخلاقی کودک ایفا می نماید، به طوری که گفته اند: روحیات و روش های اخلاقی انسان در طول حیات تا حد زیادی انعکاس عملی فرا گرفته های دوران کودکی از پدر و مادر و محیط خانواده است. عزّت و مناعت طبع، اعتماد به نفس، ظلم ستیزی و دفاع از حق و از آن سوی، فرومایگی، دون همتی خودباختگی احساس حقارت و بی تفاوت ماندن در عرصه درگیری های حق و باطل حاصل بذری است که پدر و مادر عملاً با رفتار خویش در روح و جان و طبع کودک می افشانند.
کیفیت ارائه برنامه های آموزشی و کارگیری روش های تربیتی به فراخو استعدادها نیازها و شرائط سنّی فرزندان متفاوت است چنان که امروزه بخشی از دوران کودکی را برای دریافت برنامه های آموزشی کلاسیک مناسب ندانسته ارائه بازی های سرگرم کننده را برای آمادگی و رشد استعداد کودکان پیشنهاد می کنند.
اسلام نیز چهارده قرن پیش با توجه به خصوصیات روحی و نیازهای فطری و طبیعی کودکان ضمن توصیه به فراهم نمودن زمینه مناسب برای سرگرمی و بازی آنان برای یک دوره شش یا هفت ساله از کودک به عنوان سیّد (آقا
ص: 292
و فرمانروا) و ریحانه (گل خوشبو) یاد کرده است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿أَمْهلْ صَبيَّكَ حَتَّى يَأْتِيَ لَهُ سِتُّ سِنِينَ ...﴾ (2)
«کودک خود را تا شش سالگی آزاد بگذار...»
و در جای دیگر فرموده اند:
﴿دَع إِبْتَكَ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنِينَ ...﴾ (3)
«فرزندت را هفت سال واگذار تا بازی کند...»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿الْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ ..﴾ (4)
«فرزند تا هفت سال آقاست (و باید به خواسته های او جامه عمل پوشاند)».
حضرت علی علیه السلام هم فرموده اند:
﴿وَلَدُكَ رَيْحَانَتُكَ سَبْعاً .....﴾ (5)
«فرزندت مدّت هفت سال گل خوشبوی تو است (بر ساقه درخت
ص: 293
وجودت)».
باید همچون گل او را ببوئی و مراقبش باشی و از هر کاری - ولو آموزش و تعلیم - که به پژمرده شدن او می انجامد بپرهیزی جسمش ناتوان، روحش لطيف و حسّاس تحمل و بردباری او بسیار اندک و از دست شستن از خواسته هایش عاجز است، اما با رفتاری شایسته و متناسب با نیازها و استعدادهایش آرام آرام زمینهٔ تعلّم و فراگیری در او احیاء گشته، دیری نمی پاید که با نشاط کامل از هر گونه برنامه آموزشی و تربیتی استقبال خواهد نمود.
البته حسّ کنجکاوی و پرسش و جستجو از منشأ و علل اشیاء بسیار زودتر از سنين شش یا هفت در کودک ظهور می یابد روان پاک و بی آلایش وی برای گرایش به خدا پرستی و پذیرش خالق جهان مهیا و آماده است. بهره گیری از این سرمایه فطری برای افشاندن بذر ایمان در نهاد و سرشت کودک به گونه ای ساده و در خور فهم کاری است شایسته و حرکتی است متناسب با استعداد و نیازهای طبیعی او.
تلقين كلمة طيبة «لا إله إلا الله و اقرار به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بین سنین سه و چهار، و معرفی قبله و واداشتن به سجده و نماز تمرینی در سنین پنج و شش که در برخی از روایات وارد شده نیز بر پایۀ همین نیاز فطری است. (1)
رشد معنوی و تربیت اخلاقی مستلزم پرورش سالم عواطف و هدایت صحيح احساسات آدمی است عواطف انسانی آن گاه که از قدرت، سرعت و نشاط کافی برخوردار نباشد و نیز احساسات تند و پرشور در صورتی که
ص: 294
واقع بینانه و منطقی در مسیر صحیح هدایت نگردد، رشد و تربیت نیز طبعاً از جامعیت و کمال لازم برخوردار نخواهد گردید بلکه در مواردی اصل حرکت با مخاطرات جدی مواجه خواهد شد.
بخش مهمّی از وظیفه و مسئولیّت پدر و مادر نسبت به فرزندان را پرورش و تقویت عواطف انسانی، و درک و هدایت احساسات آنان تشکیل می دهد، و این جز در سایه مراقبتی دائمی، تماس و ارتباطی سرشار از مهر و لطف و عنایتی لبریز از عاطفه و احساس میسور نخواهد گردید.
مادر مهربان! این دست نوازشگر و پرمهر تو بر سر کودک است که از او انسانی متعادل دلسوز و عطوف می سازد. کودکان هر چند گستاخ و سخت دل و بی تفاوت باشند، باز تشنهٔ محبّت اند. آیا ندیده ای چگونه خود را بیمار نشان می دهند تا مهر تو را به خود جلب نمایند؟! آیا در آن هنگام که حقیقتاً بیمارند آرامش آنان را در سایه نوازش خود احساس نکرده ای؟! و آیا اشک و ناله ملتمسانه شان را که خواهان آرمیدن در آغوش تواند ملاحظه نفرموده ای؟!
اگر امروز مهرطلبی کودک خود را که حتی به صورت لوس بازی تقلید، سر و صدا و لجبازی جلوه می کند پاسخ مناسب ندادی دیری نمی پاید که آن را با تندخوئی، بدبینی، کینه توزی، خشونت و بسا با ارتکاب جرائم بزرگ جبران خواهد کرد. بسیاری از نارسائی ها اضطرابات بیماری های روانی و حتی جسمی و جرائم کودکان از عدم رعایت همین امر مهم سرچشمه می گیرد.
پرورشگاه ها، کودکستان ها و مراکزی که امروزه برای سرپرستی و نگهداری کودکان دائر گشته هر چند بکوشند شرائطی مطلوب و مناسب برای رشد و تربیت آنان به وجود آورند هرگز قادر نخواهند بود خلا ناشی از فقدان یا دوری مادر را پر سازند.
دل مادر از مهر فرزند لبریز است، هنگامی که به روی او لبخند می زند، وقتی او
ص: 295
را به سینه می چسباند، و زمانی که گل رویش را می بوید و می بوسد، موجی از شعف و نشاط و شادی اعماق وجودش را فرا می گیرد صدای قلب مادر از هر آهنگی برای کودک جذّاب تر و دلنشین تر است. (1) کودکی که به طور صحیح و به اندازه کافی از مهر و عطوفت مادر برخوردار گردد دارای روانی شاد، روحی پرنشاط، ضمیری امیدوار و در طول حیات از آرامش و اعتدالی منطقی بهره مند خواهد بود.
نوجوانی که در کودکی از محبّت کافی برخوردار نبوده، و وجودش از مهر پدر و مادر سیراب نگشته طعمه ای مهیا و لقمه ای چرب و نرم برای دنیا پرستانی است که از هر وسیله ای برای دستیابی به امیال شوم و ضد انسانی خویش بهره می گیرند.
دختر جوانی که در کانون خانواده از نوازش پدر و مادر محروم بوده و وجودش تشنه محبت است، در مقابل کم ترین برخورد مودت آمیز افراد بیگانه شخصیت خویش را از دست داده و خود را می بازد.
آری؛ پدران و مادران باید وظیفهٔ انسانی اسلامی خود را نسبت به فرزندان خویش با توجه به مشکلات عدیده و پی آمدهای ناگواری که از قصور یا تقصیر در این امر مهم ناشی می شود فراموش نکرده تا علاوه بر پاسخگوئی به این نیاز طبیعی و فطری ،کودکان خود نیز از مزایای فراوان آن بهره مند گردند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿إنَّ اللهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبّهِ لِوَلَدِهِ﴾ (2)
«به راستی خداوند، بندۀ (خود) را به خاطر شدّت علاقه و محبّتش به
ص: 296
فرزند خویش مورد ترحّم (و لطف خاصّ) قرار می دهد».
همچنین از جدّ بزرگوار خود رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل می کنند که آن حضرت می فرمایند:
﴿مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ دُعِيَ بِالْأَبَوَيْنِ فَكُسِيَا حُلَّتَيْنِ تُضِيءُ مِنْ نُورِهِمَا وَجُوهُ أَهْلِ الْجَنَّةِ﴾ (1)
«هرکس فرزند خود را ببوسد خداوند پاداش نیکی برای او ثبت می فرماید، آن کس که فرزندش را شاد نماید، خداوند او را در قیامت مسرور می سازد و هر که به فرزند خود قرآن بیاموزد، در روز جزا پدر و مادرش را بخوانند و آنان را از حُلّه (کرامت) بپوشانند به طوری که چهرۀ بهشتیان از نور آن ها روشن می گردد».
در جای دیگر نقل کرده اند که آن بزرگوار فرموده اند:
﴿أَحِبُّوا الصِّبْيَانَ وَارْحَمُوهُمْ ...﴾ (2)
«کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید».
در حدیث دیگری چنین آمده:
«مردی حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده عرض کرد: هرگز کودکم را نبوسیده ام! پس از آن که مراجعت کرد، حضرت فرمودند: به نظر من، این مرد اهل دوزخ است.» (3)
و نیز در حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و اله امام حسن و امام حسین علیهما السلام را
ص: 297
می بوسیدند. اقرع بن حابس (با مشاهدهٔ عمل پیامبر صلی الله علیه و آله) گفت: من ده فرزند دارم تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیده ام! آن حضرت فرمودند:
﴿مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ﴾ (1)
«آن که رحم نکند و مهربانی ننماید، مورد ترحم و مهربانی قرار نگیرد».
بسیاری از خوب و بدهای زندگی را کودکان به طور طبیعی از رفتار و گفتار و حالات پدر و مادر و معاشران خود می آموزند و به تناسب رشد عقلی و بالا رفتن سطح فهم و شعور اجتماعی ادراکات آنان نسبت به حسن و قبح اشياء و نیکی و زشتی امور مربوط به زندگی ارتقاء می یابد در این میان نقش راهنمائی و آموزش مستقیم جنبه های مثبت و منفی امور را نیز نباید از نظر دور داشت.
کودکان دوست دارند امور ارزشمند را بشناسند و به چیزهائی که فاقد ارزش است پی ببرند و در این رابطه به راهنمائی پدر و مادر و مربیان نیازمندند. باید نیکی ها را به آنان آموخت و آنان را در انجام کارهای نیک و پسندیده ترغیب و تشویق نمود.
همچنین لازم است آگاهی آنان را نسبت به بدی ها و امور ناپسند بالا برده و ایشان را از ارتکاب آن ها بر حذر داشت. لیکن زیاده روی در امر و نهی و خصوصاً افراط در بازداشتن کودکان از امور ناپسند و توبیخ و سرزنش ملال آور و بیش از حد ضرورت نه تنها باعث پذیرش و پرهیز آن ها نخواهد گشت، بلکه انگیزه حفظ تشخص و حبّ تمامیت شخصیّت و استقلال خواهی آنان را به مقاومت در برابر نصایح و ملامت های پی در پی واداشته، نهایتاً به لجاجت و پافشاری آنان در
ص: 298
سرپیچی از هرگونه نهی و امری منجر خواهد شد.
حضرت علی علیه السلام به فرزند بزرگوار خود امام مجتبی صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
﴿الْإِفْرَاطُ فِى الْمَلَامَةِ تَشُبُّ نِيرَانَ اللَّجَاحِ﴾ (1)
«زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می سازد».
ملامت ذاتاً ملال آور است و تکرار آن طبیعتاً با تکریم کودک و حراست از شخصیت وی و پاسداری از کرامت انسانی او سازگار نیست سرزنش های مداوم روح و روان کودک را خسته و سرانجام او را به پرخاشگری می کشاند. بسیاری از رفتارهای خشن و برخوردهای تند کودکان عکس العمل طبیعی گفتار و کردار پدر و مادر و نزدیکان آنان است.
اصلاح رفتار کودکانی که اعمالشان غیر عادی و حرکات آنان آمیخته به شیطنت و فساد است و در اصطلاح روان شناسی به اطفال دشوار نامیده می،شوند قواعد تربیتی خاصی را می طلبد که تنها با مشاوره و تحت نظر و إشراف مربّيان متخصص فنّ قابل اجراست.
اجرای برنامه ها و دستورالعمل های تربیتی عام در مورد چنین افرادی کارساز نبوده، در پاره ای موارد بر مشکلات نیز می افزاید.
البته چنان چه منشأ حرکات ناشایسته و غیر عادی مشکلات جسمی و یا اختلالاتی در ساختمان بدن باشد باید با روش های طبی به معالجه آن پرداخت. بیماری های صعب العلاج و کمبودها و کاستی هائی نظیر نقص عضو نیز می تواند عاملی برای رفتارهای غیر عادی باشد که البته آن نیز با برنامه های ویژه توسط متخصّصین علوم تربیتی قابل درمان است.
ص: 299
با این همه، مهرورزی و ابراز علاقه نسبت به فرزندان نباید مصالح واقعی آنان را تحت الشعاع خود قرار دهد. نوازش بی چون و چرا و خارج از حد اعتدال از یک سو، برخورد تبعیض آمیز با کودکان - ولو به بهانه وجود امتیازاتی که در بعضی از آن ها وجود دارد - از سوی دیگر هر یک ممکن است پی آمدهای ناگواری را به همراه داشته باشد.
اگر در گذشته اعمال روش های نادرست تربیتی نسبت به کودکان همچون برخورد تحقیرآمیز، وادار نمودن به کارهای سخت ناسزاگوئی و ضرب و شتم، و در یک کلمه کم بها دادن به درک و شخصیت آنان - که عمدتاً از بی مهری و کمبود محبّت سرچشمه می گرفت - عوارضی چون تندخوئی، اضطراب، بدبینی، کینه توزی، خشونت، بزهکاری و ارتکاب جنایات را در پی می داشت و امروز در سایه پیشرفت علوم و پدید آمدن علم روان شناسی و روانکاوی تلاش بر این است که با تماس های سازنده و ارتباطات مهرآمیز و مبتنی بر محبّت شاهد این امور ناهنجار و ناپسند نباشیم لیکن متأسفانه - خصوصاً طبقات مرفّه جامعه - به خاطر در پیش گرفتن راه افراط و دور شدن از حد اعتدال با نوازش های غیر واقع بینانه و مهر و محبّت خارج از حد نیاز، موجبات پیدایش خصلت های ناپسند دیگری را در فرزندان خویش فراهم آورده حاصل روش نادرست آنان افرادی پرتوقع، از خود راضی، ضعیف و زود رنج اند که در برخورد با کم ترین ناملایمات و مشکلات ،زندگی دچار یأس پستی، عقده حقارت، ناراحتی های روانی و فشارهای شدید روحی گشته، نهایتاً شکست خواهند خورد و بسا کارشان به جنون یا انتحار بیانجامد.
اگر ارضای غرائز و تمایلات طبیعی و ابراز علاقه و محبّت امری است لازم اندازه گیری صحیح و إعمال منطقی آن ها نیز مسأله ای است ضروری تسلیم شدن
ص: 300
بی قید و شرط در مقابل تمام خواسته های نیک و بد کودکان و مهرورزی به جای سرزنش و توبیخ نه مقتضای محبّت سالم است، و نه به مصلحت آنان.
رعایت مساوات در ابراز علاقه و محبّت نیز از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. زیاده روی در محبّت نسبت به بعضی از کودکان - حتی اگر به خاطر قدردانی از عملی نیکو یا خصلتی پسندیده باشد که از آن ها دیده شده - ممکن است حسّ حسادت و دلسردی و بدبینی را در آنان برانگیزد، آن چنان که قرآن در مورد برادران حضرت یوسف علیه السلام او چنین وضعیتی را حکایت فرموده است.
امام صادق علیه السلام از پدر گرامی خود امام باقر علیه السلام نقل می کنند که آن حضرت فرمودند:
«سوگند به خدا، رفتار من نسبت به بعضی از فرزندانم از روی ناچاری است او را روی زانوی خود می نشانم فراوان مورد محبتش قرار داده از وی بسیار سپاسگزاری می نمایم با آن که این احترام و محبت، حق فرزند دیگر من و برازنده اوست. (به این تکلّف تن می دهم) تا فرزند شایسته ام از شر او و دیگران مصون بماند و رفتاری را که برادران يوسف نسبت به یوسف روا داشتند با وی انجام دهند...» (1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز می فرمایند:
﴿إعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلادِكُمْ كَمَا تُحِبُّونَ أَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ فِي الْبَرِّ وَ اللَّطْفِ﴾ (2)
«میان فرزندان خود به عدالت رفتار نمائید همچنان که مایلید در نیکی و مهربانی با شما به عدالت رفتار کنند».
امام باقر علیه السلام می فرمایند
ص: 301
﴿شَرُّ الْآبَاءِ مَنْ دَعَاهُ الْبِرُّ إِلَى الْإِفْرَاطِ وَ شَرُّ الْأَبْنَاءِ مَنْ دَعَاهُ التَّفْصِيرُ إِلَى الْعُقُوقِ﴾ (1)
«بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی (از حدّ اعتدال تجاوز کرده) به زیاده روی گرایش یابند و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظائف پدر و مادر را از خود ناراضی نمایند».
در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«خدا رحمت کند کسی را که فرزندش را بر نیکی و نیکوکاری کمک نماید. عرض شد: چگونه او را یاری دهد؟ پاسخ دادند:
﴿يَقْبَلُ مَيْسُورَهُ وَ يَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ وَلا يُرْهِتُهُ وَلا يَخْرِقُ بِهِ﴾ (2)
«آن چه را از دست او برآید قبول کند و از آن چه بر او دشوار است درگذرد. چیزی را که طاقت آن را ندارد بر او تحمیل نکند و او را به اعمال سفیهانه و احمقانه نکشاند».
کودکان میل دارند آزاد باشند، هر چه می خواهند انجام دهند گرچه به صلاح آنان نباشد. مربّی نیک اندیش و پدر و مادر خیرخواه باید خواسته ها و خواهش های آن ها را تعدیل کرده آن چه را به نفع و مصلحت آنان است انجام دهند و در مورد خواسته های ناروا به گونه ای که موجب لجاجت و حساسیت نگردد، آنان را منصرف نمایند.
محبّت و سرزنش، تشویق و توبیخ، اغماض و سخت گیری، تغافل و بی اعتنائی هر یک در جای خود لازم است و به تناسب رفتار کودک بايد إعمال گردد. باید کوشید تا موارد هر یک را شناخت و به مقدار نیاز از آن ها بهره گرفت.
ص: 302
کودک باید باور کند که در کارهای ناپسند آزاد نیست و در صورت ارتکاب اعمال ناشایست مورد مؤاخذه قرار می گیرد اگر او را بدون قید و به طور مطلق رها ،نمایند و یا مثلاً به خاطر دشنام و ناسزاگوئی آزار و اذیت دیگران و یا شکستن شیشه های همسایگان مورد تشویق قرار دهند فردی لوس و از خود راضی بار آمده و در آینده از وظائف خویش نیز شانه خالی خواهد کرد.
پدران و مادران موظّف اند به تناسب رشد و درک کودکان آنان را نصیحت کرده به آن ها بفهمانند که هر کس مسئول کارهای نیک و ناپسند خویشتن است. آنان را به خاطر خصلت های پسندیده و رفتار شایسته به قدر کافی تشویق کنند و در مورد اعمال ناپسند به اندازه لازم توبیخ نمایند.
دوستی فرزند را که یکی از حجاب های تیره عقل است باید به شکلی منطقی و قابل قبول و در راستای نیازهای طبیعی کودکان تعدیل نمود تا در مسیر رشد آنان همچون بازوئی نیرومند و نیروی محرک های توانمند و در برابر شرارت و رفتار ناروایشان بسان عاملی بازدارنده و ترمزی قوی عمل نماید.
محبّت بی مورد و مهر خارج از اعتدال که در اثر ارضای نادرست غریزه حب فرزند و نوعاً به خاطر عدم اطلاع کافی از وظائف سنگین پدران و مادران ناشی می شود بی مهری و دشمنی است که در لباس دوستی نسبت به کودکان اعمال می گردد و سم مهلکی است که به عنوان داروئی شفابخش به خورد آنان داده می شود.
ص: 303
از دیگر آثار نامطلوب زیاده روی در محبّت، طفیلی بار آمدن است. مهرورزی بیش از اندازه، ارکان اعتماد به نفس را درهم شکسته، پایه های حسّ استقلال طلبی را در کودکان فرو می ریزد. کودکانی که بیش از حد مورد محبت واقع می شوند دارای شخصیتی وابسته اند همواره خود را نیازمند سرپرست می بینند. هرگز احساس استقلال نکرده گوئی برای همیشه نابالغ بلکه بیمارند.
«بسیاری از متفکرین معتقدند که بیش از نیمی از بیماری های عصر حاضر به واسطۀ این است که هنوز بشر به حد رشد نرسیده، و قدرت استقلال عمل را به دست نیاورده یعنی احساس نیاز به سرپرست می کند، دلیل وجود ديكتاتورها در پاره ای از ممالک جهان هم معلول همین علت است...
پرستش بت ها و هنرپیشگان سینما، علاقه جنون آسا به قهرمانان ورزشی، طلاق های مکرر و نظائر آن ها بیش از هر چیز نشانه یک بی ثباتی اخلاقی است» (1)
کمک های نابجای پدر و مادر و محبّت های بی مورد آنان، شعلهٔ استقلال و اعتماد به نفس را در روان کودک خاموش می کند و در نهایت به ضرر طفل و مانع رشد شخصیت اوست.
زندگی همواره توأم با مشکلات ناملایمات مصائب و گرفتاری هاست، کودکی که با آلام و دشواری های مختصر زندگی مواجه می شود، اگر پدر و مادر
ص: 304
بی جهت نازش را نخرند و بی مورد حمایتش ،ننمایند خود به فکر چاره جوئی افتاده، افکار خویش را به کار می اندازد و با صبر و بردباری مشکلات را پشت سر می گذارد چنین کودکی در جوانی مرد کار و فعالیت بوده، در مقابل سختیهای طاقت فرسا نیز مقاومت خواهد کرد.
انسان های وابسته به خاطر عدم جسارت لازم برای ورود به صحنه های نبرد زندگی همواره از مزایای یک حیات سالم و فعّال و پربار محرومند. حتى پیشرفت اقتصادی نیز برای کسانی امکان پذیر است که در زندگی تنها به فعالیت خود تکیه کرده به احدی چشم امید ندوخته اند آن کس که اعتماد به نفس ندارد و در زندگی طفیلی دیگران است هرگز از پیروزی های اقتصادی نصیبی نخواهد داشت.
کودک گرچه از شیره جان ما تغذیه می کند و وجودش گلی است بر درخت وجود ما ليکن ناگزیر است گیاهی مستقل گردد از این رو باید ریشه ها و شاخه های کوچکی را که او را به ما متصل ساخته، تدریجاً قطع نمائیم تا این اتصال، مانع رشد و نموّش نگردد.
هرگز فرصت های مناسبی را که در دوران کودکی می تواند برای کارآئی و اندوختن تجربه از آن ها بهره گیرد از او نگیریم و با یاری رساندن فزون از حد وی را معتاد به خدمت دیگران نساخته توانائی های بالقوه او را با دست خویش تباه نسازیم اظهار نگرانی و اضطراب شدید و عکس العمل های نامناسب به هنگام حادثه ای چون زمین خوردن یا بیماری ،کودک مشکلی را حل نمی کند به زودی زخم تن و کسالت جسم وی بهبود می یابد اما بیماری روان او به خاطر رفتار نادرست پدر و مادر برای همیشه باقی خواهد ماند.
ص: 305
«هر فرد آدمی مجموعه ای است از صفات مختلف مثل وضع ظاهر جسمانی، حرکات، طرز بیان، افکار و عقائد، حالات هیجانی و انفعالی، عادات و مهارت ها این خصوصیّات با هم ترکیب می شوند و وحدتی را به وجود می آورند که در اصطلاح روان شناسی به آن شخصیت می گویند». (1)
انسان دارای استعدادها و کمالات بالقوه فراوانی است که اگر زمین های مناسب برای پرورش او فراهم آید می تواند به رشد حقیقی و شخصیت واقعی خویش نائل گردد. حرکات و رفتار آدمی افکار و عقائدی که ابراز می کند و حالات گوناگونی که در برابر حوادث و پیشامدها از خود بروز می دهد، الزاماً نمایانگر شخصیت واقعی او نیست. دستیابی به کمال حقیقی و شکوفا شدن استعدادهای درونی، مستلزم زمینه و شرائطی است که بدون آن ها، شخصیت حقیقی انسان ظهور نمی یابد.
وظيفه مهمّ پدر و مادر و مربیان نیز چیزی جز این نیست که بکوشند با فراهم آوردن امکانات و شرائطی که زمینه ساز بروز شخصیت واقعی کودکان است پرورش استعدادهای درونی آنان را امکان پذیر سازند.
از کودکی که در خانواده ای پست و فرومایه بار آمده، انتظار منش انسان های بزرگ بلند همتی استقلال و مناعت طبع غیر واقع بینانه است.
برآوردن نیازهای ابتدائی کودکان پرکردن شکم آنان و فراهم آوردن لباس و مسکن آن ها بخش بسیار کوچکی از وظائف پدر و مادر است. هرگز نباید با آنان
ص: 306
معامله مرغ و گوسفند نمود. باید آنان را شناخت و با کشف ذخائر و سرمایه های بزرگ انسانی که در وجودشان نهفته است ارزش واقعی آنان را درک کرده بستر مناسبی برای بروز شخصیت حقیقی آنان فراهم نمود.
تلاش پدر و مادر برای احیای شخصیت کودکان حرکتی است همسو با نظام فطرت و کوششی است در راستای کمال خواهی خود آنان و طبیعتاً والدین نیز از فیض آن بهره مند خواهند شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
﴿أَكْرِمُوا أَوْلادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آذَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ﴾ (1)
«فرزندان خویش را گرامی بدارید و احترام کنید و آن ها را نیکو تربیت نمائید (تا از پرتو آن) مورد آمرزش و بخشش (خداوند) قرار گیرید.
رفتار وجود شامخ رسول خدا صلى الله عليه و سلم با کودکان و فرزندان اصحاب خود عالی ترین درس تربیت و برترین برنامه زندگی است. هنگامی که کودکان را برای دعا یا نامگذاری به حضور اقدسش می آوردند با آغوش باز آنان را در دامان خود می گذاردند. بسا میشد که طفل در دامن عظمت آن بزرگوار ادرار می کرد لیکن هرگز سیمای کبریائیش مکدر نمی گشت بلکه حاضرین را که بر سر کودک فریاد بر می آوردند از این کار منع کرده، می فرمودند:
«از ادرار کودک جلوگیری نکنید و طفل را آزاد می گذاشتند تا ادرار می کرد.».
هنگامی که دعا یا نام گذاری پایان می یافت اولیاء کودک با خوشحالی فرزند خود را می گرفتند و کم ترین آزردگی در چهره انورش احساس نمی کردند و آن گاه که آنان می رفتند لباس خود را تطهیر می نمودند. (2)
ص: 307
امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و اله نماز ظهر را به جماعت می گزاردند، دو رکعت آخر را با اسقاط ،مستحبّات تخفیف داده بجای آوردند از نماز مردم پرسیدند آیا در نماز پیشامدی شد؟ آن حضرت فرمودند: مگر پس چه شده؟ عرض کردند: دو رکعت آخر را کوتاه نمودید! حضرتش پاسخ دادند:
﴿أَما سَمِعْتُمْ صُرَاحَ الصَّبِي؟﴾ (1)
«آیا شیون کودک را نشنیدید؟!»
همچنان که پیشتر یادآور شدیم تشویق امری است ضروری و از دیدگاه اسلام چنان چه همگام با برنامه های تربیتی و رعایت جنبه های مثبت و منفی آن اعمال گردد و ضرر و زیانی برای فرد یا جامعه نداشته باشد - به عنوان یکی از عوامل مؤثّر در تربیت و پرورش مورد قبول می باشد دانشمندان علوم تربیتی نیز اهمیت آن را مورد تأکید قرار داده اند.
تشویق و ترغیب راه پیشرفت و ترقی را بر کودکان بازتر نموده، شعله امید را در اعماق روان آنان فروزان می سازد.
پدران و مادران و مربیان نیز در سایه تشویق و تحسین می توانند سرمایه ها و توان های بالقوه آنان را کشف نموده به شکوفا شدن استعدادهای آن ها کمک نمایند.
از راه تشویق می توان کودک را به کارهای نیک واداشته و از کارهای ناپسند پرهیز داد. کودکان در سایه تشویق به راحتی از خواسته هائی که به صلاح آنان نیست چشم می پوشند.
ص: 308
باید از این وسیله به خوبی بهره گرفت و از بی اعتنائی و خشونت های ناروا که روحیه آنان را تضعیف نموده و آن ها را از انجام کارهای پسندیده دلسرد، و به عوارض گوناگونی مبتلا می سازد پرهیز نمود.
از جمله تمایلات طبیعی بسیار مهمی که خداوند در باطن کودکان قرار داده و بهره گیری درست از آن در تأمین بهداشت روان، سازندگی شخصیت و تحکیم روحیه اعتماد به نفس آنان نقش فراوانی ایفا می نماید علاقه به بازی است.
برخورد صحیح با این نیاز غریزیT ضمن آن که کودکان را از عواطف انسانی سیراب می سازد استعدادهای درونی و توانایی های بالقوه آنان را بارور ساخته مناعت طبع، بردباری، استقلال گرایی، هنرمندی و تنوع طلبی را در آنان استحکام می بخشد.
بازی مولد شور و نشاط و امید در کودکان است عضلاتشان را نیرومند و استخوان بندی آنان را محکم می سازد و ضمن ایجاد سرگرمی، آنان را از پرداختن به امور نامطلوب باز می دارد.
کودک هنگام بازی فکرش به خوبی به کار افتاده و در صورت برخورد به مانع در صدد چاره جویی بر می آید و همین باعث رشد فکر و پرورش بیشتر او می گردد. از طریق بازی می توان آگاهی کودک را بالا برد و او را با بسیاری از دانستنی ها آشنا نمود.
البته باید او را از بازی های خطرناک و سرگرمی هائی که به اخلاق نیک و عفت کودک آسیب می رساند و یا مانند بسیاری از بازی های کامپیوتری و فیلم های ویدیویی که برای وی بدآموزی هایی را به همراه دارد باز داشت.
ص: 309
داشتن همبازی را به عنوان یکی از امور مورد علاقه کودکان نباید از نظر دور داشت. آنان همچنان که از اصل بازی لذت می برند دوست دارند با سایر کودکان به بازی بپردازند. بسیاری از کودکان از تنهائی رنج می برند، فراهم کردن انواع گوناگون وسائل بازی و سرگرم کننده نیز نمی تواند خلاً فقدان همبازی را برای آنان پر سازد.
رفتار کودکانه بزرگسالان نیز برای کودکان بسیار لذّت بخش است، گفتگوی صمیمانه و سخن گفتن به روش خردسالان و بازی کردن پدر و مادر با فرزندان نه تنها مایۀ سرگرمی، شادابی و لذت فوق العاده آنان می شود، بلکه وجودشان را از محبّت حقیقی سیراب ساخته، خود باوری و اعتماد به نفس را در آنان تحکیم می بخشد.
پدر و مادر باید با فرزندان خویش رفیق باشند خود را همسطح آنان قرار داده به زبانی سخن گویند که در خور فهم ایشان باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین می فرمایند:
﴿مَنْ كَانَ عِنْدَهُ صَبِيٌّ فَلْيَتصَابَ لَهُ﴾ (1)
«هر کس کودکی نزد او باشد باید سلوکش با او به روش کودکان باشد».
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ صَبا﴾ (2)
«کسی که کودکی دارد باید سلوکش با او کودکانه باشد»
ص: 310
با سپری شدن دوره ای هفت ساله و آغاز یک مرحلهٔ دیگر از دوران کودکی که با بخشی از دوران نوجوانی همراه است و زمینه ای مهیا و بسیار مساعد برای آموزش و تربیت کودک است، ضمن این که نقش پدر و مادر در جهت رشد و تعالی و احیای شخصیت کودک از حساسیت بیشتری برخوردار می گردد، بخش زیادی از اوقات کودکان در اختیار مراکز فرهنگی و آموزشی قرار گرفته و مسئولیت بزرگ آموزگاران به عنوان اولین مربیان حقیقی پس از پدر و مادر - در راه آموزش و پرورش و شکوفا نمودن استعدادهای فکری و معنوی کودکان - آغاز می گردد.
مزرعه وجود کودک در خلال این مدت برای افشاندن هر بذری آماده و مهیا است، دل نرم، اندیشه فارغ و روح پر نشاط او زمینه ساز مسئولیتی بس بزرگ برای پدران مادران و آموزگاران خواهد بود. استقبال و آمادگی کودک در این دوران حسّاس به گونه ای است که گفته اند سعادت و خوشبختی و شقاوت و بدبختی آدمی در خلال همین هفت سال پایه ریزی می گردد.
چشم طمع پرچمداران فرهنگ های باطل و مرام ها و مسلک های منحرف به این ایام دوخته و توجه خاص مربیان بزرگ الهی نیز به همین دوران معطوف است.
امام صادق علیه السلام گفتار لقمان حکیم به فرزندش را چنین نقل فرموده اند:
﴿يَا بُنَيَّ : إِنْ تَأَدَّبْتَ صَغِيراً إنْتَفَعْتَ بِهِ كَبيراً.﴾ (1)
ص: 311
«فرزندم ! اگر در کودکی ادب آموختی و به آداب نیک مؤدّب گشتی) در بزرگی از آن بهره مند خواهی شد».
حضرت علی علیه السلام به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی علیه السلام چنین می فرمایند:
﴿وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا الْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ﴾ (1)
«قلب نوجوان بسان زمین خالی است (که در آن بذری نپاشیده اند) هر آن چه در آن افکنده شود پذیرا باشد. از این رو پیش از آن که دلت سخت، و فکرت مشغول گردد به ادب و تربیت تو مبادرت ورزیدم».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوجوان را در خلال این هفت سال همچون عبد (مطیع و فرمانبردار) دانسته (2) و امیر مؤمنان علیه السلام از او به عنوان خادم (خدمت گزار) یاد کرده اند. (3)
امام صادق علیه السلام نیز ضمن چند حدیث، فراگیری قرآن و خواندن و نوشتن، و مؤدّب شدن به آداب نیک را برای او مناسب دانسته اند. (4)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿.... حَقٌّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِنَ اسْمَهُ وَ يُحَيّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ﴾ (5)
«حق فرزند بر پدر آن است که نامش را نیکو قرار دهد، او را به خوبی تربیت کند و به او قرآن بیاموزد»
ص: 312
البته روش صحیح معاشرت، و انعطاف در برابر منطق و موازین عقلی را که از ضروری ترین پایه های زندگی اجتماعی است به عنوان بخش مهمّی از آداب نیک می توان به حساب آورد.
همچنان که شایسته است دوستی و محبّت نسبت به انسان های بزرگ و مردمان نیکو سرشت خصوصاً مظهر اعلای انسانیت و پیشوا و ملجأ كبير عارفان حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام را در ردیف مهم ترین آن ها قرار داد.
امام حسن عسکری علیه السلام درباره عظمت پاداش پدر و مادری که به فرزند خود قرآن آموخته و او را با اسلام آشنا کرده و با محبّت اولیاء خدا تربیت نموده اند، می فرمایند.
«(آنان در روز قیامت) می گویند: پروردگارا ! این همه لطف و عنایت از کجا و برای چیست؟ اعمال ما شایسته چنین پاداشی نبوده است!... به ه آن ها گفته می شود این کرامت به خاطر آن است که به فرزند خود قرآن آموختید و او را با آئین اسلام آشنا ساختید. و به جهت زحمتی است که در راه دوستی او با رسول خدا صلی الله علیه و اله و علىّ ولىّ خدا علیه السلام متحمل گشتید» (1)
روایت است که جابر صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که بر عصای خود تکیه کرده و در کوچه ها و محافل مدینه می گشت، از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نقل می کرد که فرمودند:
«علی علیه السلام برترین انسان هاست هرکس نپذیرد کافر می شود و هر که تن دهد و به آن راضی گردد سپاسگزاری کرده است. آن گاه می فرمود:
﴿مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَذِبُوا أَوْلادَكُمْ عَلَى حُبِّ عَلِيّ علیه السلام... ﴾ (2)
ص: 313
«ای گروه انصار ! فرزندان خود را بر محبت و دوستی حضرت علی علیه السلام ادب و تربیت نمائید ...».
انسان برای اداره امور زندگی و تأمین حیات فردی و اجتماعی خویش، علاوه بر پای بندی به قوانین، مقرّرات و برنامه هائی که راه و روش زندگی را ترسیم می نماید، نیازمند اصول و ضوابطی است که هدف و انگیزه حیات بر اساس آن ها پایه گذاری میگردد. در سایه اعتقاد به این اصول و مبانی است که حرکت انسان جهت مثبت یا منفی یافته رابطه اش با خویشتن آفریدگار و سایر انسان ها رنگ می پذیرد.
ایمان به خدا و گرایش به اصول دین و ارکان مذهب ضمن این که آدمی را از حیرت و سرگردانی رهائی بخشیده و از نابودی و هدر رفتن استعدادهای او جلوگیری می نماید داروی شفا بخشی برای رفع اضطرابات، تشويش ها و نگرانی هائی است که امروزه روح و جان انسان ها را در سراسر جهان می آزارد. آن جا که پای چوبین دانش در برابر ضربات خرد کننده تمایلات نامشروع و غرائز سرکش و ویرانگر تاب پایداری و مقاومت خود را از دست می دهد، تنها نیروی پرتوان ایمان به خداست که نیرومندانه مقاوم و استوار ایستادگی کرده، نحات آدمی را از سقوط حتمی می بخشد.
انسان در سایهٔ ایمان به خدا و در پرتو عنایات بی انتهای ذات اقدس الهی است که از روحی توانا و روانی شکست ناپذیر برخوردار و در حوادث و پیشامدهای سخت و ناگوار دچار وحشت و خودباختگی نمی گردد.
احساس خدا پرستی در باطن هر انسانی وجود دارد از زمانی که دستگاه ادراک و حس کنجکاوی کودک به فعالیت می افتد پدر و مادر و آموزگاران و مربّیان
ص: 314
می توانند از این سرمایه فطری استفاده کرده و ایمان به خدا و اصول و مبانی مهم اعتقادی را با زبان ساده و در خور فهم به کودک تلقین نموده، به او بفهمانند آن که ما را آفریده آن که به ما روزی می دهد آن که در تمام لحظات عمر ناظر اعمال و هیچ چیز از علم او نهفته و پنهان نمی ماند و آن که خوبی ها و بدی ها را پاداش می دهد خدای جهان آفرین و پروردگار مهربان است ماست
با سخنان حکمت آمیز و بیان صفات و اخلاقیّات متعالیه و ذکر برخی از فضائل و معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام توجّه و عواطف کودک را نسبت به شأن و منزلت آن بزرگواران جلب نموده بذر ایمان و انگیزه محبّت را در نهاد او بارور نمایند، و بدانند که از این طریق دیری نمی پاید که روان بی آلایش کودک با یاد خدای متعال مأنوس گشته و مهر و محبت اولیاء گرامیش در دل او استقرار می یابد.
زندگی آمیزه ای است از فراز و نشیب محرومیّت و کامیابی، و شکست و پیروزی! سالش بستر انواع شادکامی ها و مصائب و ماهش گستره گونه های مختلف ناملایمات و خوشی!ها روزی بر وفق مراد و ساعتی ناگواراتر از زهر لختی سرشار از آسایش و آرامش و زمانی لبریز از تشویش خاطر و در این هنگامه و گیر و دار قامتی چون سرو پای ،برجا و چون کوه پایدار می ماند که خویشتن را برای مقاومت در برابر کشمکش های روزگار و رنج و دردهای پرفشار تجهیز کرده کمر استقامت را با افت و خیزهای زندگی استوار و با تلخکامی ها و ناملایمات آشنا نموده باشد.
بر پدران و مادران و مربیان است که جسم و جان فرزندان و کودکان خود را برای مبارزه با مشکلات و مقاومت در برابر ناکامی های مختلف زندگی آماده
ص: 315
کرده، به آنان بیاموزند که گردش روزگار همواره موافق خواسته ها و همساز با امیال و خواهش های آنان نبوده، غذای چرب و شیرین، بستر نرم و خواب راحت و نوای دلنشین مادر همیشه ملازم و همراه آنان نخواهد بود.
کودک باید با لغزیدن، زمین خوردن مجروح شدن و مصیبت دیدن دریابد که زندگی با تلخ کامی ها عجین است. او باید با غم و شادی، رنج و لذّت، کامیابی و محرومیت، نشاط و اندوه، و سیری و گرسنگی خو بگیرد. ذائقه اش با غذای مطبوع و ناگوار، هر دو آشنا شده و بدنش با سختی ها آبدیده گردد.
سعادت ابدی در گرو ،پایداری ،بردباری صبر و استقامت در برابر ناملایمات و در هم شکستن دیوار بلند دشواری ها و سختی هاست.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند مدام رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرمودند:
﴿إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكارِهِ ...﴾ (1)
«بهشت به ناخوشی ها و سختی ها پیچیده شده است».
دستیابی به فضائل انسانی و نیل به کمالات معنوی جز در سایۀ برخورد ناملایمات و عبور مردانه از آن سختی ها میسّر نخواهد بود.
شخصیّت دادن بیش از حدّ اعتدال به کودک، احترام و اکرام غیر منطقی او، اطاعت مطلق در برابر خواسته هایش برآوردن بی چون و چرا و فوری هوس ها و خواهش های وی، و پیوسته بستر نرم و غذای لذیذ فراهم نمودن برای او که طبیعتاً زمینه ساز رخوت، سستی، تنبلی، طفیلی گری و نهایتاً عصیان است، به نفع و صلاح وی نخواهد بود.
کودکی که دائماً از مهر و محبّت والدین و معاشران خود برخوردار، همواره از غذای مطبوع بهره مند همه نوع وسائل خوشی و راحتی برایش فراهم
ص: 316
و خواسته هایش بدون وقفه مهیاست و از تمامی مظاهر لذت بخش زندگی، امکانات و زیبائی ها بهره می برد و جز خوشی شادی و لذت چیزی نمی فهمد همچون گل شادابی است که با اندک تابش خورشیدی سوخته و با وزش کم ترین تندبادی پرپر می گردد زودشکن و کم طاقت و آسیب پذیر است. قدرت تحمل و ایستادگی ندارد. زندگی برای او طاقت فرسا و با کوچک ترین حادثه ناگواری از پای درخواهد آمد.
سختی ها و ناخوشی ها انسان را مقاوم، آبدیده و صاحب ابتکار می سازد. کشفیات، اختراعات و پیشرفت های بزرگ علمی نوعاً در مهد فقر و تنگدستی، و در دامن مشکلات و ناخوشی ها به دست آمده است دانشمندان بزرگ اغلب از خانواده های بی بضاعت و در سخت ترین شرائط زندگی رشد کرده و به موفقیت های بزرگ نائل گشته اند در دامن طبیعت نیز درختان جنگل و کوهستان نسبت به سایر درختان از استحکام بیشتری برخوردارند.
اولیاء خدا در سایه گرفتاری ها بلاها و فشارهای طاقت فرسا به مقامات عالیه دست یافته اند. و بالاخره در راه خدا نیز هر که محبوب تر است بلایش افزون تر کودکان باید با آشنا شدن با سختی ها راه مقابله با مشکلات را بیاموزند. نیازهای خود را شخصاً برطرف نمایند و جز در مواردی که ناگزیر از کمک دیگران اند در رفع احتیاجات و مشکلات خویش تلاش کنند تا بدین سان راه زندگی و ادامه حیات برای آنان هموار گردد.
جهان در سایه کار برپاست و انسان به یمن تلاش پای برجا حیات همه سرشار از جنب و جوش است و زندگی با کار و تلاش هم آواز از کوچک ترین ذرات هستی تا بزرگ ترین اجرام ،جهان همه در حال جنب و جوش و حرکت اند.
ص: 317
چشمه ها جوشان، رودها جاری و دریاها متلاطم، ستارگان در حال درخشش، ابرها غرّان، نسیم در حرکت و درختان قامت کشان! و آدمی در این معرکه برای تداوم حیات ناگزیر از همسازی است و ناچار از کار.
انسان برای کار خلق شده است. کار بدن را صیقل می بخشد روح را شاداب می سازد و نفس آدمی را از فرو رفتن در مهالک و پرداختن به مفاسد ممانعت می نماید.
بر پدران و مادران است که فرزندان دلبند خویش را در راه مهیا شدن برای یک زندگی فعّال و پرنشاط به کار تمرینی و ادارند به آنان اجازه کار دهند و آنان را برای کار و تلاش سازنده تشویق نمایند. از احساس غرور و کمال خواهی کودکان در این مسیر بهره جویند و از پرداخت هزینه و جبران خسارات طبیعی این برنامه دریغ نورزند.
ابتکار عمل، نوآوری و شادابی کودکان و رونق زندگی آینده آنان در گرو تمرین کار امروز آنان است باید آنان را یاری کرد و در مواقع ناتوانی و موارد شکست به کمک آن ها شتافت.
بسیاری از کجروی های فرزندان، زائیده اشتباهاتی است که پدران و مادران مرتکب می شوند و بسا خود به آن توجهی نداشته آن را امری عادی می پندارند، غافل از آن که این امور از دیده کنجکاو کودکان مخفی نمانده، دیر یا زود اثرات نامطلوبش بر جان و روان آنان ظاهر خواهد شد.
گرچه در خلال مباحث گذشته به برخی از این موارد اشاره کردیم نظری اجمالی و توضیحی مختصر پیرامون مواردی از زمینه های بدآموزی در این جا خالی از فائده نخواهد بود:
ص: 318
هوا، آب و غذا نخستین و ضروری ترین مایحتاج آدمی است که فقدان هر یک از آن ها تداوم زندگی را ناممکن می سازد برخورداری از یک زندگی طبیعی هم آن گاه برای انسان میسر است که علاوه بر رفع نیازهای اولیه از پوشاک و مسکن در خور شأن بهره مند گردد. در عین حال بهداشت کافی و تعلیم و تربیت شایسته را نیز باید از ضروری ترین لوازم بهره مندی از یک زندگی انسانی دانست.
امّا مایحتاج آدمی تنها به موارد یاد شده خلاصه نمی گردد. انسان نیازمند امنیت است نیازمند محیط امنی که در آن بتواند در راه تحقق اهداف عالی انسانی و شکوفا شدن استعدادها و در مسیر رشد و تعالی و پیشرفت معنوی بدون دغدغه خاطر ، و فارغ از هر گونه هراس و ناامنی به کوشش و تلاش همه جانبه بپردازد.
پدر و مادر که نخستین الگو و مؤثرترین عامل تربیتی کودکاند باید بکوشند فضای خانه را به عنوان محلی امن و محیطی مناسب برای پرورش سالم و تربیت شایسته او درآورده از هر کاری که موجب سلب احساس امنیت از کودک می گردد، به شدت بپرهیزند آنان باید بدانند که سعادت و شادکامی و رشد و پیشرفت فرزندان دلبندشان در گرو محیط امن و کانون گرم خانواده است تنها در پرتو گرمی مهر والدین و احساس امنیت است که زمینهٔ اعتلای معنوی و رشد حقیقی آنان فراهم می گردد.
اختلاف پدر و مادر گرچه در برخی موارد اجتناب ناپذیر است لیکن رعایت بهداشت روان کودکان ایجاب می کند که طرفین بر اساس همین وجه مشترک از بروز و استمرار کشمکش ها و اختلافات بپرهیزند و بدین طریق از آزرده شدن روحیه لطیف و حسّاس فرزندان خود جلوگیری نمایند.
ص: 319
برخوردهای تند و نزاع های دائمی و بحث های بی حاصل و پرخاشگری پدر و مادر به یکدیگر محیط خانه را بحرانی و ناامن ساخته به افسردگی، ناامیدی، نگرانی و نهایتاً عدم اعتدال کودکان می انجامد و بسا موجب می شود که فرار از خانه را به عنوان راه حلی برای نجات خود از تشویش دائمی برگزینند.
باید به خاطر فرزندان بیگناه هم که شده با توجه به پی آمدهای ناگواری که وبال آن دامنگیر خود آنان نیز خواهد شد اختلافات خود را با متانت و به طور منطقی و دور از دیدگان کودکان در میان گذارند و با تفاهم و گذشت، مسائل مورد اختلاف را که بسیاری از آن ها زودگذر و سطحی است حلّ ،نموده شیرینی زندگی را بر کام خود و فرزندانشان تلخ نسازند.
جلوه های گوناگونی از افراط و تفریط در اغلب خانواده ها به چشم می خورد که افراط و زیاده روی در مراقبت از کودکان بی اعتنائی مطلق نسبت به اعمال و رفتار آنان و آزاد گذاردن آن ها در همۀ شؤون زندگی محبّت خارج از حد اعتدال و سختگیری های کسالت آور از نمونه های شاخص آن به حساب می آید.
نه مراقبت بیش از اندازه- که از توابع آن، سراسیمگی و اضطراب فوق العاده در برابر حوادث بسیار کوچکی است که برای کودکان پیش می آید - و نه رها کردن بی چون و چرای آنان، هیچ یک به نفع ایشان نبوده و آثار نامطلوبی بر روحیه آنان خواهد گذاشت.
اگر محبّت بیش از حد نیاز به لوس بار آمدن و طفیلی گری کودک می انجامد سخت گیری زیاده از حد نیز به خستگی کسالت خشونت و پرخاشگری او منجر خواهد گردید. اگر انجام امور شخصی کودکان توسط والدین به تن پروری و ضایع شدن قابلیت های آن ها می انجامد توقعات بیرون از حد توان از آنان نیز
ص: 320
به ضعف خود کم بینی نا امیدی احساس حقارت و تنفّر از دیگران منتهی می گردد.
کاری را که وظیفه کودک است و با کم ترین تمرین، به خوبی از عهده او ساخته است نباید برای او انجام داد کودک خود باید لباس بپوشد بند کفش و تکمه لباس خود را شخصاً ببندد غذایش را با دست خود میل کند رختخوابش را شخصاً جمع نماید؛ اما به رخ کشیدن امتیازات ویژۀ هم سن و سالان او و مقایسه وی با افراد نابغه و کودکانی که در موردی دارای استعداد فوق العاده ای هستند و انتظار انجام اموری که از آن عاجز است حرکتی است غیر واقع بینانه و توقعی است بی جا که آثار نامطلوب فراوانی را در پی خواهد داشت.
تذکّر نقاط مثبت دیگران و مقایسۀ کودک با آنان و ارائه الگوی شایسته به آن ها باید آن چنان از دقت و ظرافتی برخوردار باشد که به حسّاسیّت و موضع گیری منفی او نیانجامد و آثار ناپسندی همچون برانگیخته شدن احساس حسادت و تنفّر از رقیبان را در پی نداشته باشد.
انتظار تحمّل رنج های دوران گذشته که معمولاً با ذکر برخی از سختی هائی که پدر و مادر در دوران نوجوانی و جوانی کشیده اند توأم بوده و بدون توجه به شرائط زمانی و مکانی مطرح می گردد نیز نمونه دیگری از توقعات بی مورد به حساب می آید.
بد آموزی از طریق زبان به گونه های مختلفی صورت می پذیرد:
* بدگوئی والدین به یکدیگر و به کار بردن کلمات ناروا در مورد فرزندان از قبیل دشنام، نفرین و الفاظ بسیار رکیک که نه تنها موجب شکستن حرمت و خرد شدن شخصیت آنان می گردد بلکه بدآموزی در مکالمه با دیگران پی آمد
ص: 321
طبیعی آن خواهد بود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرموده اند:
﴿ إِنَّ اَللَّهَ حَرَّمَ اَلْجَنَّهَ عَلَی کُلِّ فَحَّاشٍ بَذِیٍّ قَلِیلِ الْحَیَاءِ لَایُبالِی مَا قَالَ وَ لا مَا قِیلَ لَهُ...﴾ (1)
«خداوند بهشت را بر فحّاش و پست که هر چه را بی پروا می گوید و از آن چه دربارۀ وی گفته شود باکی ندارد، حرام فرموده است».
* بدگوئی در غیاب دیگران در حضور فرزندان، غیبت، تهمت، عیب جوئی و... که نه تنها از گناهان بزرگ شمرده شده و در آیات و روایات نیز به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است بلکه به لحاظ انتقال این خصلت ناپسند به کودکان و بدآموزی های ناشی از آن مسئولیت والدین را نسبت به پرهیز از این روش نکوهیده سنگین تر می سازد.
* دوگانگی در گفتار که رفتار شایع بسیاری از خانواده هاست. وقتی کودکان مشاهده می کنند حضورشان ابراز می دارند سخن می گویند و نیز هنگامی که اصرار آنان را بر راستگوئی و صداقت در کنار دروغ های روزمره آن ها می بینند، چنان که برای سرباز زدن از دیدار با کسی به فرزند خویش چنین القاء می کنند که به شکلی وانمود کند که آنان در خانه نیستند و نمونه های دیگری از این قبیل نه تنها نفاق و دوروئی را به آنان می آموزد، بلکه موجب سلب اطمینان کودکان نسبت به کنند والدین آنان در غیاب افراد به گونه ای متفاوت با آن چه در والدین آنان خواهد گردید.
* شکوه و ناله مداوم والدین از دشواری های زندگی نیز ضمن آن که خصیصه ای است مذموم و ناپسند و حکایت از ضیق صدر و ناخرسندی نسبت
ص: 322
به اراده و مشیّت الهی دارد، روحیه یأس و دلسردی را بر فضای خانه و زندگی حاکم ساخته، امید و نشاط را در کودکان از بین خواهد برد.
* رسواگری در حضور جمع، افشاء اسرار دیگران، سرزنش های حضوری و انتقاد والدین از بعضی از فرزندان در حضور سایرین نیز نمونه دیگری از بد آموزی های زبانی است که ضمن تخریب شخصیت افراد و جریحه دار شدن احساسات آنان به لجاجت جسارت و بعضاً به هتک حرمت والدین از سوی فرزندان می انجامد.
از جمله بدآموزی های رفتاری که خطرات زیان باری را در پی خواهد داشت تمتعات جنسى والدین در حضور کودکان خردسال است این مسأله از چنان حساسیتی برخوردار است که در اسلام بهره گیری های جنسی در مقابل کودکان شیرخوار نیز مورد نهی قرار گرفته است والدین باید در این زمینه کنترل کافی داشته و از هرگونه عملی که به نوعی حساسیت فرزندان را بر می انگیزد بپرهیزند، حتى الإمكان اطاق خواب خود را از اطاق خواب فرزندان خویش جدا سازند. زیرا اطفال به خاطر حس کنجکاوی خود بسا می شود که چنین وانمود کنند که خواب هستند و با این کار در صدد کشف برخی از مسائل برآیند.
ابراز محبّت به بعضی از فرزندان گرچه به خاطر امتیازات و خصائص مثبتی باشد که در آنان وجود دارد باید با رعایت حرمت و شخصیت سایر فرزندان و دور از چشم آنان و یا به شکلی که باعث ترغیب و تشویق آنان گردد صورت پذیرد تا علاوه بر قدردانی از کودکی که از امتیاز خاصی برخوردار است، دیگران
ص: 323
نیز خود را در ویژگی های مثبت وی شریک احساس کنند.
سهل انگاری در این امر خطیر موجب برانگیختن حسّ کینه و حسادت و احیاناً سبب پیدایش احساس حقارت در دیگران خواهد شد.
ص: 324
مسئولیت پذیری
احیاء ایمان
عقده حقارت
انکار واقعیت
تكبّر
کم روئی
نفاق و دوروئی
فروتنی ذلّت بار
خودنمائی و دروغ گوئی
عیب جوئی
انزوا
اعتیاد
انتقام جوئی
انتحار
ص: 325
نوجوانان عزیز نیز با متانت و بردباری نصایح کسانی را که از دانش خرد و تجربه بیشتری برخوردارند، ارج نهاده، از حرمت آنان- که انگیزه ای جز یاری و دلسوزی ندارند- محافظت نموده و از شرافت ابدی و تاج کرامت و افتخار بزرگ تکلیف و خطاب الهی که با گام نهادن به سنّ بلوغ متوجّه آنان گشته، به خوبی پاسداری نمایند.
ص: 326
با پایان یافتن دوران کودکی و سپری شدن بخش کوچکی از نوجوانی و آغاز سومین دوره هفت ساله که عمدتاً دوران نوجوانی را تشکیل می دهد، مسئولیت تربیتی پدران و مادران از نظر شکل و ماهیت تغییر یافته تدريجاً دوران مسئولیت پذیری و عهده دار شدن تکالیف شرعی و انسانی نوجوانان آغاز می گردد.
گرچه بسیاری از خصائص رفتاری در این مرحله عمدتاً ظهور وانعكاس همان برنامه های تربیتی دوران کودکی است که توسط پدران و مادران و آموزگاران إعمال گشته و نوجوانان در واقع حاصل بذری را که آنان در مزرعه وجودشان افشانده اند بروز می دهند لیکن معاشران و اطرافیان و خصوصاً پدر و مادر و آموزگاران و مسئولین مراکز آموزشی و فرهنگی باید نوع تماس و شکل ارتباط خود را به تناسب حسّ استقلال طلبی - که از بارزترین ویژگی های این دوره است - و متناسب با شرائط سنّی و خواسته ها و نیازهای فطری و طبیعی آنان تغییر داده، و تجربیات، توصیه ها و نظرات خویش را صرفاً به صورت پیشنهاد - و نه به شکل امر و دستور - به آن ها ارائه نمایند.
رعایت این مسأله آن چنان حسّاس و تا آن اندازه از اهمیت برخوردار است که به جرأت می توان گفت بسیاری از مشکلات خانوادگی و منازعات و ناهنجاری های رفتاری در این دوران، مستقیماً از عدم توجه کسانی به وجود می آید که با نادیده گرفتن این امر مهم و انتظار غیر واقع بینانه از نوجوانان، حسّ استقلال طلبی آنان را مورد بی مهری و بی اعتنائی قرار می دهند.
ص: 327
نوجوان در این دوره به اقتضای نیاز فطری خود انتظار دارد که با وی به عنوان فردی مستقل که به خوبی مصالح خود را درک می کند معامله کنند. حق طبیعی خود می داند که بر اساس فهم و درک خود درباره مسائل فکری، مشکلات ،زندگی انتخاب شغل، گزینش همسر و امور فراوان دیگری از این قبیل، إعمال نظر نموده، موافقت یا مخالفت کند و تصمیم نهائی را شخصاً بگیرد، و از برخورد و تماس معاشران با خود به شکل دوران کودکی به شدت متأثر شده و رنج می برد. باید این نیاز فطری را که آفریدگار مهربان - به خاطر مصالح بزرگی که به همراه دارد - در وجود آنان قرار داده به خوبی درک کرده و با آن به عنوان یکی از نعمت های الهی برخوردی واقع بینانه و شایسته داشته باشیم، تا از نشاط فراوان بازوی توانمند فکر و اندیشۀ فعّال او در پیشبرد اهداف و پیگیری مقاصد بزرگ زندگی بهره مند گردیم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با عنایت به همین ویژگی های ممتاز از نوجوان در سنین پانزده تا بیست و یک به عنوان «وزیر» - یعنی کسی که مسئولیت سنگین وزارت را بر عهده دارد و انجام کارهای مهم بر دوش اوست - یاد فرموده اند. (1)
نوجوانان عزیز نیز با متانت و بردباری نصایح کسانی را که از دانش خرد و تجربه بیشتری برخوردارند ارج نهاده از حرمت آنان که انگیزه ای جز یاری و دلسوزی ندارند - محافظت نموده و از شرافت ابدی و تاج کرامت و افتخار بزرگ تکلیف و خطاب الهی که با گام نهادن به سن بلوغ متوجه آنان گشته، به خوبی پاسداری نمایند و برای برخورداری از یک زندگی سالم و مبتنی بر موازین و معیارهای منطبق با نیازهای طبیعی و فطری، آگاهی خود نسبت به وظائف شرعی و احكام الهی را افزایش داده و به فرمایش امام صادق علیه السلام که آموزش حلال
ص: 328
و حرام و آشنائی با مسائل شرعی را وظیفه (مهمّ) این دوران معرفی فرموده اند، پاسخ مثبت و نیکو دهند دهند. (1)
عالم معبر خیل عظیمی است از نسل ها اقوام و امت ها که از آغاز خلقت تاکنون با اعتقادات گوناگون، روش های متفاوت و مسلک ها و مرام های مختلف حق یا باطل زندگی را با همۀ دردها رنج،ها خوشیها شکست ها و پیروزی های آن پشت سر گذاشته آن را بدرود گفته اند و کم نبوده اند اقوام و امت هائی که حتی نامی از آنان به جای نمانده است.
در این میان، برگ های زرینی از صفحات تاریخ را مشاهده می کنیم که توسط مردان و زنان بزرگی رقم خورده است که جهان و تاریخ و زندگی را به یمن بصیرت و علم و معرفت و استقامت و قدرت و صلابت ایمانی خویش، عزّت و امید و سربلندی و صفا و نور و نشاط بخشیده، برای خود یادی جاودانه و نامی نیک به جای گذارده و برای بشر درسی حیات بخش و سرمشقی گران بها به ارمغان آورده اند.
اما آن چه که به اینان، عظمت و جاودانگی بخشیده، نه بضاعت مالی فراوان، و نه امکانات مادی گسترده و نه پست و مقام و موقعیت اجتماعی فوق العاده، بلکه تنها نور ایمان، استحکام اعتقادات معنوی، اخلاق نیک، صفات کمال، و رفتار انسانی و پسندیده بوده که از آنان نمونه های شایسته ای از مجد و عظمت و شرافت و فضیلت به وجود آورده است.
باید ارزش های واقعی را شناخت و برای دستیابی به نتایج ارزشمند آن،
ص: 329
با گزینش راه کارهای صحیح و مناسب و بهره برداری از استعدادهای بالقوّه و بالفعل، و استفاده از همه ابزارها و روش های علمی و معنوی برای احیاء ایمان و اعتلای معنوی و شکوفائی استعدادهای خدادادی بی وقفه تلاش نمائیم و در این مسیر، با مطالعه شرح حال این استوانه های بزرگی و ارجمندی، هر چه بیشتر بهره مند گردیم.
ایمان به خداوند متعال و احساس دلبستگی و محبّت به ذات مقدس او، به عنوان موهبتی الهی و هدیه ای گران قدر و بی مثال، از مبدء فیض و به وساطت حجّت های الهی در قلب آدمی به ودیعه گذارده می شود.
به گفته دانشمندان علوم تربیتی، به دنبال معرفت فطری که از کودکی به طور طبیعی و غیر اختیاری به عنایت آفریدگار بزرگ در نهاد انسان موجود است، سنّ دوازده نقطه جهش احساسات مذهبی و سرآغاز بروز انگیزه احساسات دینی و معنوی است. و همین انگیزه است که نوجوان را به معرفت فطری خویش بیش از پیش متوجه نموده به کنجکاوی جستجو و تحقیق درباره مبدء عالم وادار می سازد.
انسان با بررسی عقلی و تحقیق علمی و دقت در آیات و نشانه های قدرت خدای متعال که کاری است اختیاری - و به وجود آوردن زمینه آن مسئولیت بزرگ حکومت ها، مربیان پدران و مادران است - می تواند ضمن باروری، رشد و تقویت ایمان در مقابل وسوسه های شیطانی و تلاش های خباثت بار بیگانگان برای رخنه در ارکان اعتقادی و تخریب پایه های ایمانی، بسان سدی محکم و نیروئی مقاوم پایداری نموده و از کیان دینی و ناموس مذهبی و حیثیت اعتقادی و معنوی خود دفاع نماید.
پیامبران الهی و کتب آسمانی به ویژه قرآن سرمشق بی بدیل انسان و کتاب بی مثال هدایت، همواره پیروان خود را به مطالعه آثار قدرت و نشانه های عظمت
ص: 330
- که در هر یک از موجودات از انسان گرفته تا حیوان و از نبات تا جماد، از ذرات بسیار کوچک تا اجرام بزرگ کیهانی و از زمین و دریا و عجائب آن تا آسمان و ستارگان و شگفتی هایش به وضوح نمایان است - فراخوانده، آنان را به تفکر، تأمّل و تعقّل دعوت فرموده اند تا از این رهگذر معرفت فطری به وجود پروردگار را با هدایت عقل و نیروی خرد تعمیق و به سلاح برهان و دلیل مجهّز نمایند.
آری آنان مردم را به مطالعهٔ کتاب آفرینش فراخوانده اند تا به علم و قدرت به اراده و حکمت به لطف و مرحمت و به ذات و صفات الهی پی برده و به آفریدگار جهان و پروردگار آشکار و نهان که واجد جمیع صفات كمال است ایمان بیاورند. خداوند رحمان و رحیم خداوند عادل و ،حکیم خداوندی که بندگان خود را دوست دارد و پیوسته آنان را با مهر و رأفت مورد عنایت و تفضّل خویش قرار می دهد خداوندی که بصیر و عالم است و هیچ چیز از او پوشیده نیست. نیایش بندگان خود را می شنود دعای آنان را اجابت می فرماید و توبه گناهکاران را پذیر است. رحمت واسعه بی پایانش امید بخش دل های رمیده و سایه مهر و رأفت بی انتهایش روشنی بخش دل های خواصّ.
او رحمان است و هم رحیم و این هر دو را که از بزرگ ترین سبب های تحرک احساسات و عواطف بشری و از مؤثرترین عوامل جلب دوستی و محبّت و سرچشمه کشش های نیرومند عاطفی و سرمنشأ جمیع خیرات اند، پیوسته در آغاز هر سوره از سوره های قرآنی یادآور است تا عموم خلق را به رحمت عام خود دلگرمی و امید و چشم و دل بندگان خاص را به لطف مخصوص خویش صفا و روشنی و نور بخشد.
طرح ایمان به خدای یگانه از جانب پیامبران برگزیده و فرستادگان عالی مقام او به عنوان مهمترین و اساسی ترین مسأله اعتقادی و پایه و زیر بنای فرهنگ های الهی و مکتب های آسمانی و اوّلین وظیفهٔ بزرگ نوجوانان در نخستین لحظات
ص: 331
ورود به عالم تکلیف، اجابتی است در خور و شایسته و پاسخی است متناسب با خواسته فطری و خواهش ایمانی به منظور پرورش احساسات پاک دینی و مذهبی آنان.
مطالعۀ آثار صُنع و مظاهر آفرینش و تفکّر در عجائب خلقت و شگفتی های عالم وجود از یک سو سبب گسترش و تعمیق افکار دینی، و از سوی دیگر عامل جلب روزافزون دوستی و محبّت نسبت به خالق توانای آن ها است و طبیعتاً به تناسب توسعه و ارتقاء بینش مذهبی و افزایش دوستی و محبّت اعتقاد و ایمان نیز از استحکام بیشتری برخوردار خواهد گردید.
همچنان که مناجات با پروردگار و راز و نیاز و دعا و نیایش نیز ضمن آن که روح را تلطیف قلب را آرام و نفس را صفا می بخشد عامل مؤثری برای جلب دوستی و تحکیم محبّت نسبت به پروردگار مهربان خواهد بود.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
﴿... هل الدِّينُ إِلا الْحُبُّ وَالْبُغْضُ ...؟﴾ (1)
«آیا دین، چیزی جز دوستی و دشمنی (برای خدا و در راه خدا) است؟»
بی اعتنائی به این نیاز طبیعی و تلاش برای از بین بردن عواطف دینی و احساسات پاک مذهبی نوجوانان و مشغول ساختن آنان به برنامه های سرگرم کننده و غفلت زا که روش متداول نظام های لائیک و ضد مذهب است، حرکتی است در مسیر مخالفت با سنت آفرینش و آئین فطرت، و ثمره شوم آن، طغیان تمرّد خودسری لجام گسیختگی و عصیان روزافزون و نهایتاً باعث فرو ریختن پایه های سلامت و امنیت جامعه و ضایع ساختن کرامت، شرافت و منزلت آدمی است.
ص: 332
جهان با همۀ بزرگی و وسعتش برای انسان خلق شده، آسمان و زمین، خورشید و ستارگان دریاهای بیکران، حیوانات بی شمار، کوه و دشت و صحرا همه و همه به خاطر انسان و برای رشد و تعالی و سعادت آدمی به وجود آمده است.
باید با برخورداری از بینشی واقع بینانه و حرکتی همسو با حرکت نظام عالم آن ها را شناخت و به اسرار آن ها پی برد و در راستای تأمین کمال حقیقی و شکوفا شدن استعدادهای درونی و در مسیر اعتلای مقام و منزلت آدمی به خوبی از آن ها بهره مند گردید.
پیشرفت های علمی و اختراعات و کشفیات خیره کننده و حیرت آفرین بشر که به یمن آشنائی با گوشه ای از استعدادهای شگفت انگیز وی، و در سایه تلاش شبانه روزی و بی وقفه دانشمندان و نوابغ عالم در طول تاریخ به دست آمده گرچه ظاهراً به خاطر انسان و در راه تحصیل همین هدف بزرگ بوده است، لیکن با کمال تأسف آن چه که در این میان به عنوان بهای موفقیت های بزرگ آدمی پرداخت گردیده نه جهان و نه موجودات عالم بلکه خود انسان و ارزش والای انسانی اوست.
مصیبت بزرگ و بلای خانمانسوز بشر امروز این است که خود را فراموش کرده، ارزش انسانی خویش را از یاد برده فضائل انسانی و کمالات معنوی را زیر پا گذارده، و با انحراف از صراط مستقیم واقع گرائی، برای دستیابی به آسایش مادی و رفاه چند صباح زندگی خود و فرزندان و خانواده خویش را نیز فدای آن ساخته است.
گسترش دامنۀ خواسته های مادّی و تجملات و تشریفات زائد زندگی علاوه
ص: 333
بر آن که با فطرت پاک و طینت سالم سازگار نبوده و روح و روان را خسته و نفس را افسرده می سازد آدمی را از پرداختن به وظائف حیاتی و اصلیش باز می دارد.
پیشرفت تکنولوژی و افزایش امکانات مادی که از یک دیدگاه امری است اجتناب ناپذیر و ریشه در حس کنجکاوی و غریزه جستجوگری انسان دارد - نیز دیوار بیگانگی از «خود» را بیش از پیش استحکام بخشیده و او را از بهره مندی از فیض یک زندگی سالم و مبتنی بر محبت و عواطف انسانی محروم ساخته است. ضایعه اسفبار فقر عواطف انسانی به شدّت جهان امروز را مورد تهدید قرار داده است رفتارهای تند و آزار دهنده برخوردهای خشن، بی مهری، یأس و ،افسردگی بیماری های روزافزون روانی و مفاسد فراوان دیگری که از فقدان بهداشت روان سرچشمه می گیرد و امنیت و آسایش جوامع انسانی را به مخاطره افکنده است از آثار زیان بار و پی آمدهای شوم پدیدۀ فقر عاطفی به حساب می آید.
عواطف انسانی به جهت لطافت محتاج مراقبت و برخورداری از پشتوانه ای قابل اعتماد است. فقدان این پشتوانه ایمانی است که زمینه را به سرعت برای از بین رفتن آن ها فراهم می سازد.
انسان نیازمند توجه عاطفی و تشنهٔ محبّت است. طالب انس و خواهان رفاقت و صمیمیت است از بی مهری رنج می برد و برطرف شدن نیازهای مادی و رفع کاستی های جسمی نیز او را از نظر عاطفی سیراب نمی گرداند.
کودکان بیش از دیگران عطش مهرخواهی و انس طلبی دارند و از فقدان آن به شدت رنج می برند. بی توجهی به این خواسته فطری - ولو به دلیل پرداختن به تأمین آسایش مادی آنان باشد - عواقب هولناکی را به دنبال خواهد داشت. تلاش های شبانه روزی برای رفع حوائج مادی آنان که امروزه و بال آن دامنگیر خاص و عام گردیده، هرگز خلا کمبودهای عاطفی را پر نخواهد ساخت. در کنار
ص: 334
تلاش های طاقت فرسائی که برای رفع نیازهای جسمی و تأمین آسایش و رفاه مادی آنان صورت می گیرد باید برای پاسخگوئی به خواسته ها و نیازهای عاطفی و روانی آنان که به مراتب از احتیاجات مادّی مهم تر است سرمایه گذاری نمائیم.
کاستی های زندگی مادّی را که البته آزاردهنده بلکه به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بسا ممکن است به کفر بیانجامد، (1) جز در موارد نادر، می توان با بردباری و صبر و حوصله تحمل نمود پیشگیری از عوارض ناگوار آن نیز هزینه سنگینی همچون فدا کردن فضیلت های انسانی را نمی طلبد لیکن از ضایعات جبران ناپذیری که از غفلت نسبت به بهداشت روان کودکان و از تقصیر و کوتاهی در مورد انتقال عواطف انسانی به آنان سرچشمه می گیرد و حاصلش از دست رفتن اعتدال روان، انحراف از واقع گرائی غفلت از مقام و منزلت انسانی، و سرانجام پیدایش و ظهور صفاتی چون احساس حقارت در آدمی است، نمی توان چشم پوشی نمود.
انسان ذاتاً خود را دوست دارد و به استعدادها کمالات و خصائص مثبت و نیکوئی که به عنوان یک ارزش مورد توجّه دیگران است علاقمند می باشد این علاقمندی از سرمایه های بزرگ و نعمت های عظیم الهی و از گرایش های اساسی و فطری بشر است.
میل به زندگی و صیانت نفس، کمال خواهی و رشد معنوی جستجوگری و ارتقاء علمى، لذت طلبی و زیبادوستی، حس رقابت و تلاش های خستگی ناپذیر و بالاخره شور و نشاط و رونق حیات و بسیاری از انگیزه ها و رفتارهای آدمی از حبّ نفس و خود دوستی سرچشمه می گیرد و در عین حال محبّت به ذات و علاقه به ،خویش خود یکی از نشانه ها و علائم مهمّ سلامت
ص: 335
باطن و اعتدال روان به حساب می آید.
از این رو انحراف از خط اعتدال و هرگونه کاستی و خللی که در علاقمندی انسان به ذات خویش پدید آید، ضمن این که سلامت و بهداشت روان را مورد تهدید قرار می دهد بسا منشأ پیدایش صفات ناپسندی چون احساس حقارت در نفس آدمی می گردد.
کمبودهای عاطفی و عدم توجه کافی به انتقال عواطف انسانی به کودکان و به مصرف رساندن هزینهٔ زمانی آن در راه تهیۀ آب و نان که بلای بزرگ جوامعی است که هدف زندگی را تنها رفع نیازهای جسمی و تأمین رفاه مادی پنداشته اند، و وبال نکبت بارش دامنگیر کشورهای اسلامی و در حال توسعه نیز گشته، از عوامل مهمّ اختلال در حبّ ذات و ریشه اساسی پیدایش مولود ناموزونش «عقده حقارت» است.
بر اساس تحقیقات دانشمندان علوم تربیتی عقده حقارت را که از ناگوارترین خصلت های ناپسند و سرچشمه بسیاری از ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری است باید از آثار زیان بار سوء تربیت و از پی آمدهای شوم کمبودهای عاطفی دانست.
با نگاهی گذرا به پاره ای از تبعات ویرانگر این صفت ناپسند، به حساسیت فوق العاده رعایت اصول و موازین تربیتی و نقش سازنده انتقال عواطف انسانی بیش از پیش واقف خواهیم گشت.
بارزترین خصوصیت فرد مبتلا به عقده حقارت انکار واقعیت است کسی که به این صفت ناپسند گرفتار است خود را نمی شناسد نسبت به قدر و منزلت انسانی خویش آگاهی نداشته و از سرمایه ها و استعدادهای نهفته در خود
ص: 336
بی اطّلاع است.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿.... وَ كَفَى ِبالْمَرْءِ جَهْلاً أَنْ لا يَعْرفَ قَدْرَهُ ....﴾ (1)
«برای جهالت آدمی همین بس که قدر خویش را نشناسد».
چنین فردی هنگامی که توانائی های معاشران و اطرافیان خویش را مشاهده می کند نظر به این که اعتماد به نفس و باور و امید کافی ندارد به جای تلاش سازنده برای رفع کاستی ها و کمبودهای خود به کارهای نکوهیده دیگری که آن ها نیز بخشی از پی آمدهای ناپسند این خُلق مذموم است اقدام خواهد کرد.
گرچه با نگرشی نه چندان کارشناسانه و عمیق سبب بروز تکبّر در افراد متكبّر احساس بزرگی و برتری نسبت به دیگران است و نوعاً چنین می پندارند که زورگویان و متکبّران به این دلیل که خود را برتر و بزرگ تر از سایر مردم احساس می کنند به این صفت خبیث مبتلا می گردند لیکن دانشمندان و کارشناسان امور تربیتی بر این باورند که ریشۀ تکبّر را باید در عقده حقارت جستجو نمود. غلبه جوئی و تسلّط طلبی نه تنها از احساس برتری و خود بزرگ بینی سرچشمه نمی گیرد بلکه نشانه ای از احساس عدم امنیت روحی و دلیل روشنی بر عدم بهداشت روان است.
پدری که در رفتار خود با فرزندان خویش به خشونت متوسل می گردد، مردی که از حد خویش تجاوز کرده و دیکتاتور مآبانه به همسرش زور می گوید کارفرمائی که با زیردستان خود غیر منصفانه رفتار می نماید و بالاخره ظالمان
ص: 337
و ستمگرانی که با رفتار ناعادلانه، مردم تحت سلطه خود را به اسارت می کشند هر یک به نوعی گرفتار بیماری عقده حقارت و احساس پستی و فرومایگی می باشند.
اینان در واقع با اظهار بزرگی در صدد پنهان کردن همان پستی و حقارتی هستند که دور از چشم و نظر مردم در خود احساس می نمایند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿.... مَا مِنْ رَجُلِ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ ﴾ (1)
«هیچ کس دچار تکبّر و ستمگری و خشونت نمی گردد مگر به خاطر پستی و حقارتی که در خود احساس می کند».
تکبّر از زشت ترین و پلیدترین صفات ناپسند و ریشۀ بسیاری از خصلت های ضد ارزشی نفس آدمی محسوب می گردد سبب اصلی دور شدن ابلیس لعین و سقوط آن مطرود ملعون از ساحت اقدس الهی وجود همین صفت ناشایست بوده است. از همین جاست که اسلام عزیز عالی ترین برنامه های اخلاقی را برای از بین بردن این خصلت ناپسند ارائه فرموده و حتی فلسفه بزرگ ترین عبادت یعنی نماز را پاک شدن از کبر معرفی نموده است نمازی که ستون دین است، (2) و نمازی که بعد از معرفت هیچ چیز با آن برابری نمی کند. (3) حضرت فاطمه علیها السلام در خطبه خود می فرمایند:
﴿فَرَضَ الله الصَّلاةَ تَنْزِيهاً مِنَ الْكِبْرِ﴾ (4)
ص: 338
«خداوند نماز را برای تطهیر (نفس) از تکبّر واجب فرموده است».
آری اسلام از پیروان خود می خواهد که هر روز لااقل سی و چهار مرتبه دماغ تکبر را در برابر خداوند متعال بر خاک بمالند و بدین طریق با خود بینی و خود پسندی و خود پرستی به شدت مبارزه فرموده است تا روح ایثار و فداکاری و اکسیر محبت و عشق را در آنان احیا نموده، از پیروان راستین پیشوایان معصوم خود گردند.
﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا﴾ (1)
«(همان پیشوایانی که) غذای خود را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند (یا به پاس دوستی خدا) به بینوا و یتیم و اسیر می دهند». (2)
از جمله حالات آزار دهنده برخی از کودکان که طبعاً سبب محرومیت هائی برای آنان ،گشته و ایشان را از بهرهمند شدن از مزایای یک زندگی طبیعی و معاشرت سالم با دیگران محروم می سازد و در مواردی موجب پیدایش نگرانی و نیز مشکلاتی برای خانواده هایشان می گردد کم روئی است.
کودکان کم رو و خجالتی از برخورد و تماس با دیگران هراس دارند. دیدار اوّل همیشه برای آنان دشوار است در محافل خانوادگی و میهمانی ها خود را در گوشه ای پنهان می سازند. هنگام صحبت کردن با دیگران، اعضاء بدن و خصوصاً دست های خود را زیاد حرکت داده و یا با بازی کردن با اشیائی که نزدیک آنان
ص: 339
است خود را مشغول می سازند. قرمز شدن چهره، بستن چشم ها، نگاه کردن به این طرف و آن طرف از حالات و رفتارهای شایع آنان است. شرکت در امتحانات کتبی را به خاطر این که مستلزم تماس مستقیم با استاد نیست ترجیح می دهند و در آزمون های شفاهی بسیار پیش می آید که به خاطر حیاء بی مورد از پاسخ به سؤالاتی که با جدیت تمام جواب آن ها را در ذهن خود آماده ساخته اند بازمانند.
منشأ این خلق ناپسند که به دلیل احساس پستی و عقده حقارت از کودکان ظاهر می گردد عمدتاً سوء تربیت است.
زیاده روی در سرزنش به خاطر خطاهائی که در برخورد با دیگران از آنان ظاهر گشته، کوتاهی در تشویق و ترغیب به موقع آنان، اهمیت دادن بیش از اندازه به کیفیت تماس با دیگران برخورد تحقیر آمیز با آنان و ممانعت از ابراز استعدادهای آن ها در عرصه های گوناگون هر یک جلوه ای از رفتارهای نامطلوب و زمینه ای مناسب برای پیدایش این خصلت مذموم در کودکان است. وراثت نیز ممکن است عامل ظهور این حالت روانی در آنان باشد همچنان که محدودیت افراط آمیز ارتباطات خانوادگی و انزوای پدر و مادر کاستی های خلقتی، عیوب و نواقص اجتماعی، و احیاناً فقر و تنگدستی همراه با ذهنیّت و برداشت نادرست از مظاهر مادّی در مواردی در پیدایش حالت کم روئی مؤثّر است.
باید با تماس های سازنده و اعمال روش های درست تربیتی و پرهیز از اموری که زمینه ساز حصول گرایش ها و رفتارهای ناروا و انفعالات ناپسند در کودکان می گردد به پرورش نیروها و شکوفا شدن استعدادهای درونی آنان کمک نمود و در صورت بروز حالاتی چون کم روئی با اقدامات ویژه تربیتی به احیاء شخصیت آن ها پرداخت و آنان را با استعدادها و سرمایه های بزرگی که در خویش نهفته دارند آشنا کرده و با تمرین و تلقین در رفع این نقیصه آزار دهنده کوشش نمود.
ص: 340
نفاق و دوروئی که در زمره زشت ترین و ناپسندترین صفات رذیله شمرده شده، یکی از پی آمدهای شوم این خصلت نکوهیده است. شخصی که مبتلا به بیماری روانی عقده حقارت است، چون خود را ضعیف پنداشته، قادر به رفع نواقص خویش نمی بیند می کوشد با اظهار دوستی و نیک خواهی حضوری و مذمت و دشمنی غیابی ضمن همراه شدن دروغین با افراد مختلف، کمبودهای خود را برطرف ساخته و وجدان مضطرب خویش را آرام سازد.
امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند
﴿نِفَاقُ الْمَرْءِ مِنْ ذُلِّ يَجِدُهُ فِي نَفْسِهِ﴾ (1)
«نفاق و دوروئی آدمی ناشی از حقارت و ذلّتی است که در ضمیر خود احساس می کند»
منافقین در صدر اسلام آن گاه که از کشتن پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم مأیوس گشته، و قدرت در هم شکستن نیروی مسلمین را در خود ندیدند، با اقدامات نفاق آمیز، نیش زدن، زهر پاشیدن، استهزاء، توهین، تهمت و انتقاد بی مورد می کوشیدند اندرون آشفته خویش را آرام سازند.
انتقاد سازنده و واقع بینانه یکی از راه کارهای تعالی و تکامل فرد و جامعه است. نهی از منکر و امر به معروف از فرائض مهم اسلامی، و یک نظارت ملی و قانونی بر جمیع شئون اجتماع است لیکن آن چه که کارآئی و نتیجه بخش بودن آن را تضمین می کند صفای نفس و پاک دلی عاملان آن است.
انتقاد بی مورد و امر و نهی ناشی از بدبینی، عداوت و عقده حقارت هرگز
ص: 341
به اصلاح جامعه و رفع نواقص و کاستی های آن نمی انجامد.
تواضع آمیخته با ذلّت، شکسته نفسی بی مورد و چاپلوسی و تملق گوئی نیز گوشه هائی از تبعات زیان بار نفاق و دوروئی و از آثار شوم عقده حقارت است. تواضع و فروتنی که از صفات بسیار پسندیده و از خصلت های همیشگی مردان بزرگ است آن گاه سازنده و در راستای تعالی روان و صفای باطن است که از شرافت و فضیلت انسانی سرچشمه گرفته و با انگیزه رعایت حقوق و حرمت دیگران اعمال گردد و در عین حال از اعتدال خارج نگشته، به ذلّت و خواری عامل آن منتهی نگردد.
فروتنی ناشی از ضعف نفس، زبونی، ترس، نگرانی، طمع، و احساس حقارت؛ عزّت نفس و استقلال و تمامیّت شخصیت انسانی را خدشه دار و عامل ریشه دار شدن پستی و زبونی و زمینه ساز تن دادن به ذلت و خواری در مقابل دیگران است.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿سَاعَةُ ذُلّ لاتَفِى بِعِزّ الدَّهْرِ﴾ (1)
«ساعتی ذلت و خواری با عزت تمام روزگار برابری نمی کند».
کسی که قدر خود را نمی شناسد و سرمایه ها و استعدادهای خویش را کم تر از آن چه هست می بیند، با خودنمائی ریاکاری دروغ گوئی و تظاهر به کارهای نیک
ص: 342
و صفات پسندیده می کوشد حسن ظنّ و توجّه اطرافیان را به خود جلب نموده، و عیوب و کمبودهای خویش را از دیدگان آنان پنهان سازد.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرموده اند:
﴿لا يَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ﴾. (1)
«دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به خاطر خواری و ذلّتی که در خود احساس می کند».
مبتلا به عقده حقارت نظر به این که خود را کوچک و حقیر می بیند و آن را برای خود عیب به حساب می آورد در صدد بر شمردن عیوب دیگران بر می آید تا راه عذری برای عیب خویش باز سازد. گناهان کوچک دیگران را با توبیخ و ملامت و سرزنش بر زبان می آورد تا از تحقیر آنان مصون بماند.
عیوب آنان را بزرگ تر از آن چه هست نشان می دهد تا عیب و نقص خودش در نظر دیگران کوچک و ناچیز گردد و اگر نهی از منکر می کند غرضش ظاهر ساختن عیوب مردم است.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿ذَوُو الْعُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشَاعَةَ مَعَايِبِ النَّاسِ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِي مَعايِبِهِمْ﴾. (2)
«کسانی که دارای عیوبی هستند دوست دارند عیوب دیگران آشکار گردد تا راه عذری دربارۀ عیوب خودشان باز نمایند».
ص: 343
یکی از رفتارهای شایع مبتلایان به بیماری عقده حقارت، کناره گیری و انزوا از اجتماع است. این کار ضمن این که برتری ها و امتیازات دیگران را کمتر در معرض دید آنان قرار می دهد، طبیعتاً از تشدید احساس فرومایگی نسبت به دیگران نیز تا حدودی می کاهد لیکن علاوه بر دور ماندن از عرصه های مختلف سازندگی که زمینه ساز تأمین نیازها و رشد استعدادهاست و محرومیت از بهره مند شدن از فيض معاشرت با نیکان اساساً احساس حقارت دردی است که از درون آدمی را رنج می دهد و انزوا و کناره گیری از اجتماع داروی شفابخشی برای این بیماری درونی نخواهد بود.
اعتیاد به مواد مخدّر که از بزرگ ترین بلاهای ویرانگر عصر کنونی به حساب می آید عمده از عقده حقارت سرچشمه می گیرد گرچه دست پلید جنایتکاران دنیاطلب به خوبی از وراء این پدیده شوم مشاهده میگردد، لیکن کمبودهای عاطفی و احساس حقارت است که آنان را در اعمال خبیث و خسارت بارشان یاری می نماید.
جوانی که در دوران کودکی و نوجوانی به خوبی تحت تربیت بوده و کاملاً از لحاظ محبّت و عواطف انسانی سیراب گشته است، هرگز تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین این مفسدان تبهکار قرار نخواهد گرفت و سرمایه انسانی خویش را با ابتلاء به این مواد خانمانسوز برباد نخواهد داد.
ص: 344
این خصلت نکوهیده نیز یکی از آثار و پی آمدهای بسیار شوم خود کم بینی و احساس حقارت است فرد مبتلی به عقده حقارت وقتی خود را فاقد امتیازات و ویژگی های مثبت دیگران می بیند چون بر این باور است که قادر به رفع نقائص و کمبودهای خویش نیست و تلاش های خود را برای دور نگه داشتن آن ها از دید اطرافیان بی نتیجه می یابد در صدد انتقام جوئی برآمده، تنفر خود را از معاشران و اطرافیان با اقدامات انتقام جویانه ظاهر خواهد ساخت.
فرار از کانون گرم خانواده و ترک پدر و مادر که آبرو و شرافت خانوادگی آنان را خدشه دار می سازد، نمونه ای از همین اقدامات انتقام جویانه است.
مبتلایان به عقده حقارت در شکل حادّ آن، هنگامی که انتقام جوئی از اطرافیان را برای خاموش نمودن آتش درونی خویش بی حاصل می بینند، ممکن است با آسیب رساندن به خود در صدد رهائی از جهنّم سوزانی که گریبانگیر آنان است برآمده، و در مواردی به تصوّر مسدود بودن همۀ راه های نجات، و فقدان هرگونه راه حل منطقی با مأیوس شدن از الطاف بی انتهای پروردگار مهربان، و نومید گشتن از زندگی دست از حیات شسته و با جنایت هولناک انتحار و خودکشی به نابود ساختن امانت بزرگی که خدای منان برای رشد و تعالی در اختیار آنان قرار داده است اقدام نمایند.
مطالعه نمونه هائی از این عمل فجیع در ممالک مختلف جهان خصوصا جوامع متمدن غربی نشان می دهد که منشأ بسیاری از موارد آن صرفاً وجود همین بیماری مهلک روانی بوده، و کاستی ها و نیازهای مادی در وقوع آن جز
ص: 345
در موارد نادر نقشی نداشته است.
***
پدران عزیز، مادران مهربان و مربیان دلسوز! این ها بخش کوچکی از آثار خسارت بار و پی آمدهای تباه کنندۀ عقده حقارت است که وبال شومش نه تنها دامنگیر کودکان و نوجوانان و جگرگوشه های ما می گردد، بلکه خانواده ها و کلّ جوامع انسانی را گرفتار عواقب خطرناک خود ساخته و امنیت، آسایش و سلامت آنان را تحت تأثیر نتایج مخرب خود داده است.
تکلیف اسلامی و وظیفه انسانی ایجاب می کند که برای پیشگیری از این همه ضایعات اخلاقی و روانی به هوش آمده با بها دادن به سرمایه ها و نیروهای گرانقیمت فرزندان رعایت دقیق اصول و مبانی تربیت، سرمایه گذاری مادی و معنوی در راه تأمین سلامت نفس و بهداشت روان آنان، و هزینه کردن زمان کافی برای انتقال صحیح عواطف به ایشان از هیچ کوششی دریغ نورزیده، مردانه برای اعتلای روحی و معنوی و سعادت خود و فرزندان خویش به پا خیزیم.
به وسیلهٔ مشورت با مربیان آگاه، عوامل به وجود آورنده این خصیصه ناروا را مورد تحقیق قرار داده با صبر و حوصله در رفع آن بکوشیم.
هیچ انسانی از جمیع خصلت های نیکو خصلت های نیکو و امتیازات مثبت بی بهره نیست. با كشف قابلیت ها و توانائی های نهفته در فرزندان خود و دست گذاشتن روی آن ها، اعتماد به نفس و خودباوری را در آنان احیاء و تقویت نموده از راه کارهای تلقین و تشویق به طور صحیح بهره بگیریم.
خطاها و کوتاهی های گذشته خود را با مهربانی و دوستانه با آنان مطرح سازیم و با فراهم آوردن آن چه که مطلوب و مورد علاقه آنان است، محبّت خود را به آنان نشان داده و ایشان را نسبت به رشد و پیشرفت همگام با سایر معاشران و اطرافیان امیدوار نمائیم.
ص: 346
نعمت ها و الطاف محسوس آفریدگار مهربان را در وجود آن ها یادآور گشته و بزرگی گناه یأس و ناامیدی را گوشزد نمائیم.
آنان را با سرگذشت مردان بزرگی که از نظر استعداد و بضاعت مادی گرفتار کاستی و محرومیت بوده و تسلیم شکست نگردیده و به مقامات بلند علمی و معنوی نائل گشته اند، با ظرافت و دقت نظر آشنا سازیم، و از فرمایشات نورانی و سازنده معصومین علیهم السلام و مردان بزرگ الهی در این راه بهره گیریم.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿بالتَّعَبِ الشَّدِيدِ تُدْرَكُ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَالرَّاحَةُ الدَّائِمَةُ﴾ (1)
«با تحمّل رنج و مشقّت سنگین می توان به درجات بلند و آسایش همیشگی نائل گشت».
احساس عجز و ناتوانی که سبب توقّف، یأس و ناامیدی، و باعث ضایعات مادّی و معنوی فراوان گشته خود می تواند عامل مؤثّری برای حرکت، تلاش و فعالیّت بیشتر در راه تعالی، رشد و تکامل آدمی باشد.
بسیاری از کشفیات علمی و پیشرفت های شگفت انگیز بشر در رشته های گوناگون مرهون همین احساس ضعف و ناتوانی بوده است.
اظهار عجز و تسلیم شدن در برابر موانع و مشکلات، خود زمینه ساز پیدایش مشکلات جدیدتری است به جای سستی و بیتابی باید کمر همت را برای پشت سرنهادن موانع محکم کرده مردانه از آن ها استقبال نمائیم.
امام موسى بن جعفر علیه السلام فرموده اند:
﴿الْمُصِيبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجازع اثْنَتَانِ﴾ (2)
ص: 347
«مصیبت برای شکیبا یکی است و برای کسی که بی تابی می کند دوتاست».
حضرت صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿الرَّجُلُ يَجْزَعُ مِنَ الذُّلِّ الصَّغِيرِ فَيُدْخِلُهُ ذَلِكَ فِي الذُّلِّ الْكَبِيرِ﴾. (1)
«اظهار جزع و ناتوانی آدمی از ذلّت کوچک، او را به ذلّت بزرگ تر گرفتار می سازد».
نوجوانان و جوانان عزیز نیز با مطالعه و مشورت، به کشف و استخراج استعدادهای نهفتۀ خویش همت گمارده و از همۀ راه های ممکن برای بارور ساختن آن ها به پاخیزند و از دعا و مناجات با پروردگار خویش و توسل و استعانت از معصومین علیهم السلام که از سازنده ترین راه کارهای تأمین بهداشت و اصلاح روان و مولد شور و نشاط و امید در انسان است به خوبی بهره مند گردند.
ص: 348
دوران جوانی
فرصت جوانی
مستی جوانی
کنترل غرائز و احساسات
پاسداری از حرمت جوانان
جوان و استقلال
جوان و تفوق طلبی
جوان و تقلید
جوان و انتخاب دوست
جوان و انتخاب شغل
جوان و پدر و مادر
جوان و پیوندهای اجتماعی
پیوند با خویشان
رعایت همسایگان
رسیدگی به یتیمان
ص: 349
تكريم شخصیت فرع و گرامی داشت ارزش آن، مستلزم پاسداری از حرمت اصل است اگر کرامت اصل خویش را پاس نداری، بالمآل ارزش وجود فرعی خویش را استخفاف نموده ای به بازوان قوی، سینه ستبر و زانوان نیرومندت بنگر، آیا شیره جان مادر دلشکسته خویش را در آن ها نمی یابی؟ برخورد شاد و سلام گرم نزدیکانت را نیز تماماً به حساب ارزش خود مگیر، که اینان حرمت پدر تو را نیز پاس می دارند.
از آه جانسوز و نالۀ دلخراش پدر و مادر از کار افتاده ات ایمن مباش و به مال و منال و قدرت و جمالت مناز که این همه با آهی و شبی و به ناله ای و تبی برباد می روند!
ص: 350
جوانی آسمان بلند همت و نقطه اوج پرواز است. جوانی اقیانوس بیکران عشق، و دریای پرتلاطم محبّت است.
جوانی موج خروشان حرکت طوفان سهمگین جنبش و رعد بی بی امان آزادگی است. جوانی برق تند، جهش خورشید گرم نشاط و چشمان همیشه بیدار امید و آرزو است. جوانی قله رفیع نیرومندی است جوانی کوه استوار صلابت، آب زلال صفا، و باران بی دریغ سخاوت است. جوانی درخت سبز زندگی، و گلزار طراوت و تازگی است جوانی لبخند پرشکوه جوانمردی است. آغوش گشاده فداکاری و سینه ستبر مقاومت است. فریاد اعتراض، و خروش ویرانگرِ بنیاد تعلّق و واماندگی است.
دوران جوانی، دوران کار و تلاش صحنه شور و هیجان و عرصه خستگی ناپذیر سازندگی است. دوران درخشندگی و فروغ زندگی است.
جوانان قلب طپنده حیات و مغز همیشه فعّالِ زندگی اند. نقطه مرکزی توجه پیامبران و گوش شنوای پیام وحی، همواره جوانان بوده اند.
امام صادق علیه السلام از ابی جعفر احول پرسیدند به بصره رفتی؟ عرض کرد آری. فرمودند: شتاب مردم را در ورود به مذهب شیعه چگونه دیدی؟ پاسخ داد: به خدا قسم، تنها اندکی از آنان روی آوردند و فعالیتشان نیز اندک بود. حضرت فرمودند:
ص: 351
﴿عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ...﴾ (1)
«به جوانان بپرداز! که گرایش آنان نسبت به هر خیر و صلاحی (از سایر طبقات مردم) سریع تر است».
امیر مؤمنان علیه السلام نیز درباره اهمیّت و ارزش دوران جوانی فرموده اند:
﴿شَيْئَانِ لا يَعْرِفُ فَضْلَهُما إِلّا مَنْ فَقَدَهُمَا: اَلشَّبَابُ وَالْعَافِيَةُ﴾ (2)
«قدر و منزلت دو چیز را هیچ کس نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: جوانی و عافیت»
بلی، همین ارزش و منزلت فوق العاده است که مسئولیتی بس عظیم را متوجّه جوانان نموده است.
روش معمول و متداول در امور مادی این است که اجر و پاداش را به تناسب بزرگی و کوچکی مسئولیت بود و نبود قدرت و امکانات و شدت و ضعف مشکلات و موانعی که بر سر راه است اندازه گیری می کنند. آن کس که از قدرت کافی برخوردار است امکانات بالقوه و بالفعل بیشتری در اختیار، و موانع کم تری در پیش دارد مسئولیت سنگین تری متوجّه اوست و طبیعتاً از پاداش بیشتری بهره مند می گردد، این امری است منطقی و میزانی است درست به طوری که بنابر آن چه که در روایات معصومین علیهم السلام وارد شده، در مورد إعطاء پاداش اخروى نیز اعمال می گردد.
پاداش عظیم عبادت در جوانی که در برخی از احادیث به آن اشاره شده تناسب با بزرگی مسئولیت فزونی قدرت برخورداری از امتیازات و امکانات
ص: 352
فراوان و کثرت و شدّت مشکلات و موانعِ دوران جوانی، و بر اساس همین میزان منطقى لحاظ گردیده است.
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
﴿مَا مِنْ شَاتٍ يَنْشَأُ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ حَتَّى يَمُوتَ عَلَى ذَلِكَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهَ أَجْرَ تِسْعَةٍ وَ تِسعِينَ صِدِّيقاً﴾ (1)
«هیچ کس نیست که جوانیش را تا هنگام مرگ در راه عبادت خداوند به کار بندد، مگر آن که خدایش پاداش (عظیم) نود و نه صدیق به او عطا فرماید».
استفاده از فرصت های مناسب و زمینه های مساعد، از اصول مهمّ موفقیّت و از ارکان اساسی خوشبختی به حساب می آید خردمند همواره گوش به زنگ و آماده، در کمین فرصت هائی است که بنابر فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام:
«سریعاً از دست می رود و بازگشت آن بسیار کند است». (2)
همچنین می فرمایند:
﴿.... الفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب فَانْتَهزُوا فَرَصَ الْخَيْر﴾. (3)
«فرصت بسان عبور ابر (از افق زندگی) می گذرد، پس (اوقات مناسب و) فرصت های نیک را غنیمت شمارید (و به خوبی از آن ها بهره مند گردید)»
پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله نیز پیرامون غنیمت شمردن فرصت های خیر این چنین
ص: 353
سفارش فرموده اند
﴿مَنْ فُتِحَ لَهُ بابُ خَیرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَاِنَّهُ لایَدری مَتی یُغْلَقُ عَنْهُ﴾ (1).
«کسی که دَرِ خیری بر رویش گشوده شود، باید آن را غنیمت شمرده و از آن بهره جوید، زیرا نمی داند چه هنگامی آن در بر او بسته خواهد شد».
از امام هادی علیه السلام پیرامون دوراندیشی سؤال شد در پاسخ فرمودند:
﴿هُوَ أَنْ تَنْتَهِزَ فُرْصَتَكَ وَ تُعَاجِلَ مَا أَمْكَنَكَ﴾. (2)
«دوراندیشی آنست که فرصت را قدر دانی و از دست ندهی و به قدر امکان در استفاده از آن سرعت نمائی».
یکی از فرصت های بی نظیر در طول زندگی ایام جوانی است. در دوران جوانی که ایام مسئولیت و بیداری و به خود آمدن است عواطف انسانی به شدت بارور شده، به طور طبیعی جوانمردی و مردانگی و سجایای انسانی در انسان ظهور بیشتری می یابد.
باید از این زمینه مساعد به خوبی بهره گرفت و از امتیازات فوق العاده ای که در سنین بالاتر از دست می رود و در شاهراه زندگی در اختیار جوان قرار گرفته است، در راه تعالی معنوی و پیگیری اهداف انسانی به شکلی مطلوب استفاده نمود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در توصیه به اباذر رحمه الله فرموده اند:
﴿اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغُلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ ﴾. (3)
«پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمار: جوانیت را پیش از آن که
ص: 354
پیرگردی، سلامتیت را قبل از آن که بیمار شوی، بی نیازیت را پیش از تهیدستی، فراغت خود را قبل از آن که گرفتاری های دنیا تو را مشغول سازد، و زندگانیت را پیش از آن که آن را وداع گوئی».
فعالیت های زندگی و کار و تلاش شبانه روزی آن گاه از عالی ترین نتیجه و بیشترین بازدهی برخوردار خواهد بود که مبتنی بر شناخت استعدادها و امكانات بالقوه و بالفعل شخصی و در راستای رفع نیازهای عمومی بوده، بر واقع بینی استوار باشد از اینرو تلاش برای شناخت خود و استعدادها و ویژگی ها و امتیازات درونی و آشنائی با محیط و نیازهای آن و نیز کوشش برای ارتقاء سطح علمی و بینش مذهبی و آگاهی نسبت به وظائف انسانی و تکالیف دینی را می توان از مهم ترین وظائف و مسئولیت های دوران جوانی برشمرد. تأكيد فراوان اولیاء گرامی اسلام و حضرات معصومین علیهم السلام بر پرورش عقل و رشد علمی نیز حکایت از اهمیت فوق العاده پرداختن به تعلیم و تربیت در دوران جوانی دارد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَی اَلشَّابَّ مِنْکُمْ إِلاَّ غَادِیاً فِی حَالَیْنِ: إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَرَّطَ ...﴾ (1)
«دوست ندارم جوانی از شما را ببینم مگر آن که روز خود را با یکی از دو به حالت آغاز نماید یا عالم باشد و یا به تحصیل علم اشتغال ورزد، اگر چنین نباشد کوتاهی کرده است .....»
از دست دادن این فرصت گران بها نه تنها موجب خسران و محرومیت از فیض نعمت بزرگی می شود که برای دستیابی به سعادت ابدی و رشد و تعالی معنوی
ص: 355
در اختیار انسان قرار داده شده بلکه عتاب و مؤاخذه اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت.
امام صادق علیه السلام ضمن نقل برخی از مواعظ لقمان به فرزندش، یادآور فرصت با ارزش جوانی شده می فرمایند:
«در آن هنگام که در پیشگاه خدای بزرگ قرار می گیری، از تو درباره جوانیت، و این که چگونه آن را گذراندی سؤال خواهند کرد!». (1)
امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز از پدران بزرگوار خود به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
﴿لَاتَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حَتَّی یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبابهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ﴾. (2)
«روز قیامت هیچ بنده ای گام برندارد تا دربارۀ چهار چیز از او سؤال کنند: از زندگانی و عمرش که در چه راهی آن را به پایان رسانده، از جوانیش که در چه مسیری پشت سرگذارده از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی صرف نموده و دربارۀ دوستی ما خاندان رسالت (که چگونه با آن برخورد کرده است؟)».
در این حدیث شریف جوانی که تنها بخشی از دوران زندگانی است به طور مستقل مورد توجه قرار گرفته و این خود بیانگر ارزش و اهمیت فوق العاده دوران جوانی است.
از امام صادق علیه السلام دربارۀ این آیه سؤال شد:
ص: 356
﴿أَوَلَمْ نُعَمِّرُكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ؟ ) (1)
«آیا به شما به اندازه ای که اهل پند و عبرت در آن متذکر می گردند، عمر ندادیم؟».
آن حضرت در پاسخ فرمودند: در این آیه ملامت و سرزنش جوانانی است که به سن هیجده رسیده اند (و از فرصت جوانی خود استفاده نمی کنند) (2)
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرمایند:
«هر شب فرشته ای به جوانان بیست ساله ندا می دهد:
﴿جِدُّوا وَاجْتَهِدُوا...﴾.
(در راه عبادت خدا و انجام مسئولیّت های خویش) کوشش و جدّیت نمائید!
ای کسانی که به سی سالگی رسیده اید، زندگی دنیا شما را نفریبد! و شما ای چهل سالگان ! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیز آماده کرده اید؟». (3)
پس ای عزیز ! لختی به خود آی و لحظه ای بیندیش و از این فرصتی که در اختیارت گذارده اند توشه ای بردار کمر همت را محکم ببند و مردانه به پای خیز که به زودی نه از جوانی خبری و نه از زندگانی من و تو اثری!
دوران عمر آدمی به تناسب شرائط سنی و نیروی جسمانی و به اقتضای رشد
ص: 357
فکری و گرایش های طبیعی از مراحلی چندگانه با ویژگی های گوناگون و حالات مختلف تشکیل می گردد. خداوند متعال می فرماید:
﴿إعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَولاد... ﴾ (1)
«بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل گرائی و فخرفروشی در میانتان و افزون طلبی در اموال و فرزندان است».
کودکی عمدتاً به بازی می گذرد دوران نوجوانی هم ایام لهو و سرگرمی است. ویژگی خاص ایام جوانی نیز خودنمائی تجمل گرائی و پرداختن به حسن و جمال و زینت و آرایش است. میان سالی هم دوران فخرفروشی و تفاخر به حسب و نسب است و سرانجام ایام سالخوردگی است که روزگار حرص و صحنه ازدیاد مال و منال دنیا است.
آری؛ دوران جوانی، دوران غلبه حس زیبا پرستی و ایام شکوفائی غریزه زیبادوستی و لذت طلبی است. روزگار آرایش و صحنه خود نمائی و زینت است. عرصه مهرورزی و دلدادگی است. دوران تخیّلات غیر منطقی و دور از واقع و ایام جسارت و تهوّر و بی باکی است ،زمان زمان آشفتگی روحی و ظهور حركات جنون آمیز است. (2) و جوان در حالی بر عرصهٔ مرحله جدیدی از زندگی پای می نهد که فطرت ،پاک حسن ظنّ بی شائبه و عواطف بی دریغ - در برابر جهانی نیرنگ و دروغ و خدعه - از یک سو احساسات تند، آرزوهای دور و دراز!
ص: 358
دانش و تجربه ای اندک و روانی سرشار از هیجانات روحی از سوی دیگر او را با خطرات عظیمی مواجه ساخته است. امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند
﴿يَبْغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ العِلم وَ سُكْر المَدْح وَ سُكْرِ الشَّبَابِ، فَإِنَّ لِكُلّ ذلِكَ رياحاً خَبيثَةٌ تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَارَ﴾ (1)
«برای خردمند، شایسته است که خود را از مستی مال، مستی قدرت، مستی علم، مستی ستایش و مستی جوانی نگاه دارد. زیرا هر یک از این امور را تند بادهای پلیدی است که عقل را زائل و وقار را فرو می ریزد»
آری، جوانی منظر حسن و جمال مظهر طراوت و نشاط، و ایام شکوفائی زیبادوستی و لذت طلبی است. لیکن از آن جا که بهجت و سرور و لذت حاصل از مشاهده هر صورت ،زیبا و هر منظره دلربا به قدر شرافت و منزلت آن است و زیبائی و حسن و جمال تنها در مظاهر مادی آن خلاصه نمی گردد - بلکه جمال حقیقی و کمال ،حسن در وراء مظاهر مادّی و در پس حجاب های عالم ماده نهفته است - لذتی که از مشاهده جمال ربوبی و درک عظمت و جلال و قدرت و كبريا، و بها و جمال حضرت حق حاصل می گردد به مراتب از لذت مشاهدهٔ صحنه های خیره کننده و مناظر دلربای عالم ماده و مظاهر شگفت انگیز آن برتر و بالاتر است.
جوانی فرصتی است بی نظیر برای جوان، تا با بهره گیری از مواهب بزرگ نهفته در خود با تلاشی پیوسته و کوششی خستگی ناپذیر در راه معرفت حق و اتصاف به صفات جلال و جمال به قدر ،لیاقت و ظرفیت خویش از این فیض عظمی بهره مند گردد.
ص: 359
انسان به اقتضای وجود غرائز و به تناسب شدت و ضعف هر یک از آن ها در سنين مختلف و شرائط گوناگون، طبیعتاً اهدافی را دنبال می کند که هر یک، تأمین کننده بخشی از خواسته ها و نیازهای طبیعی او بوده و حفظ و بقای حیات انسانی وی مستقیماً به تحقق آن ها وابسته است. دستیابی به مقاصد والای انسانی، و سلامت و امنیت زندگی در گرو پیگیری دقیق اهداف تعیین شده و عملکرد صحیح غرائز است. و از آن جا که آدمی با چگونگی ارضای صحیح آن ها آشنا نیست و مصادیق حقیقی را از غیر حقیقی باز نمی شناسد برای گزینش مسیری درست به منظور هدایت صحیح غرائز، نیازمند فکر و اندیشه ای سالم، همتی بلند، عزمی راسخ و پشت کاری مردانه است تا در سایه تعالیم سازنده راهنمائی دلسوز و آگاه و بهره مندی از فرهنگی همسو با فطرت، خطوط اصلی زندگی خویش را به صورتی منطقی و واقع بینانه ترسیم نموده و زمینهٔ تأمین نیازها و پاسخ درست به خواسته های طبیعی را در پرتو عمل صحیح غرائز فراهم آورد.
با انحراف هر یک از غرائز از مسیر طبیعی به تناسب محدوده فعالیت و دامنهٔ قلمرو نفوذ بخشی از فعالیت های آدمی تحت تأثیر کشش و نیروی ویرانگر آن قرار گرفته، مفاسد عظیمی را به همراه خواهد داشت.
اگر به یمن وجود غریزه حب نفس زمینه فعالیت های شبانه روزی فراهم آمده، و زندگی رونق می یابد خودخواهی خود پسندی، تکبّر و دخالت در اموری که خارج از محدوده توان و فهم و شناخت آدمی است نیز که پاره ای از زشت ترین صفات ناپسند است از انحراف آن به وجود می آید.
و اگر انگیزه صیانت نفس، انسان را به دفاع از خویش برانگیخته، و در مقابل
ص: 360
ظلم و جنایت پایداری می بخشد بسیاری از تجاوزات جرائم ستمگری ها و حتى استثمار و استکبار، ریشه در انحراف این غریزه دارد.
اگر در سایه گرایش کمال جوئی، دستیابی به صفات عالی انسانی امکان پذیر گشته و زمینه تکامل و تعالی روحی و معنوی انسان فراهم میگردد، سر و دست شکستن برای نیل به مقامات مادی دنیوی تلاش بی وقفه و دیوانه وار برای انباشتن مال و سرمایه های عظیم انسانی را صرف امیال و خواسته های زودگذر چند صباح زندگی کردن از تبعات ارضای نادرست همین غریزه است.
اگر زمینه حرکت به سوى ذات مستجمع جميع زیبائی ها و تلاش برای تعالی معنوی که از عالی ترین جلوه های زیبایی برخوردار است، به وسیله غریزه زیبا پسندی فراهم می گردد پرداختن به تزئینات و تجملات به شکلی که آسایش و امنیت زندگی و سلامت دینی و معنویت را در معرض نابودی قرار داده، بخش کوچکی از آثار زیان بار انحراف آن به شمار می آید.
اگر بقاء زندگی و تأمین سلامتی آدمی به برکت پاسخ صحیح به غریزه گرسنگی و تشنگی میسر می گردد قساوت قلب و بیماری های روزافزونی که سراسر جهان را دستخوش آثار تباه کننده خود ساخته نیز از آثار پرخوری و ارضای نادرست این غریزه است.
و سرانجام اگر تشکیل خانواده و به جریان افتادن طبیعی تولید نسل و بقاء نوع انسان از پرتو وجود غریزه جنسی و به میمنت این کشش نیرومند امکان پذیر گشته، گسترش فساد اخلاقی، مفاسد نکبت بار، بی بند و باری و پایمال شدن شرافت و منزلت انسانی که جهان را در معرض تباهی و سقوط حتمی قرار داده از پی آمدهای انحراف خطرناک همین غریزه است.
انسان در هر مرتبه و مقامی که باشد پیوسته از ناحیه تمایلات و هواهای نفسانی و طغیان غرائز و بیراهه رفتن عواطف و احساسات در معرض خطر است.
ص: 361
و این خطر بیش از همه متوجه کسانی است که غرائز و احساسات در آنان از بیشترین و بالاترین قوّت و قدرت برخوردار بوده و امیال کشش ها، خواسته ها، و شهوات گوناگون آنان را از جمیع جوانب مورد هجوم کوبنده خود قرار داده است.
فضاهای آلوده و مهیج در کوچه و بازار و خیابان و محل کار، برنامه های شهوت انگیز تلویزیونی و تماشای صحنه های بسیار منحط و ضد اخلاق و عفت فیلم های ویدئویی و سی دی های کامپیوتری استفاده از سایت های مبتذل و آلوده در شبکه اینترنت تأخیر غیر منطقی ازدواج از وقت مناسب، و طغیان بی امان غریزه جنسی در دوران جوانی - که دوران طوفان غریزه جنسی است - هر یک برای در هم ریختن ارکان ایمان و پایه های اخلاق، و کانون پاکدامنی و مبانی فضیلت کافی است.
غریزه جنسی همچون آتشی است در زیر خاکستر! چنان چه لحظه ای از آن غفلت شود زمینه انحرافات و مفاسد اخلاقی بیشماری را خصوصاً در سنین نوجوانی و جوانی هموار ،ساخته طغیان سهمگینش فعال ترین و شکوفاترین دوران زندگی را تباه و خرمن دین و ایمان و آبرو و حیثیت آدمی را طعمه شعله های ویرانگر خود خواهد نمود. تجربه نشان داده است که انسان در هیچ زمینه ای تا این اندازه آسیب پذیر نبوده و هیچ غریزه ای از لحاظ سرکشی تا این حد نیازمند کنترل و مراقبت نیست.
جهان غرب که در تبلیغات زهرآگین خود پیوسته پیشرفت علوم مادی را در آن دیار مرهون آزاد گذاردن غرائز و پیروی بی چون و چرا از خواسته ها و هواهای نفسانی و پشت پا زدن به تمامی فضائل انسانی و کمالات اخلاقی دانسته و به منظور چپاول غنائم و ثروت های فراوان کشورهای جهان سوم و جوامع شرقی، آنان را به تبعیت مطلق از برنامه های نکبت بار خویش فراخوانده است، اینک خود در
ص: 362
دامی که فراراه ملت ها و جوامع مختلف انسانی گسترده گرفتار، و در کام شعله های آتشی که بر افروخته به شدّت می سوزد.
تعدیل تمایلات نفسانی و رام کردن غرائز، نه تنها از شروط اساسی سعادت و تکامل و از ضروریات مهمّ تعالی و رشد معنوی است بلکه امروزه حتی بنابر اعتقاد دانشمندان، آگاهان و دست اندرکاران امور فرهنگی غرب نیز که از نزدیک شاهد انحطاط تکان دهندۀ اخلاقی جوامع خود هستند، از اصول بسیار مهم همزیستی و از ارکان اصلی تمدن بشری به حساب می آید. آنان به خوبی دریافته و عملاً تجربه کرده اند که زندگی اجتماعی بدون پایبندی به موازین اخلاقی و معیارهای انسانی - که کنترل غرائز و تعدیل احساسات، از شاخص ترین آن هاست - قابل دوام نبوده، دیر یا زود شالوده آن درهم فرو ریخته و از هم متلاشی خواهد گردید.
ادیان آسمانی و پیامبران الهی نیز که از سرچشمه وحی الهام گرفته و طبیبان واقعی بشرند و تعالیم حیات بخش آنان، تأمین کننده خواسته های طبیعی و فطری آدمی است همواره بر این نکته اصرار ورزیده اند که کمال حقیقی و حیات معنوی و بهرهمند شدن از فضیلت های انسانی، بدون کنترل احساسات و تعدیل گرایش های غریزی و ارضای صحیح و منطقی غرائز، امکان پذیر نبوده، و پیروی بی قید و شرط از هواهای نفسانی و ارضای نادرست غرائز و إعمال
بی حساب احساسات جز تیره ساختن نور عقل و خاموش کردن ندای وجدان و نهايتاً انحطاط و سقوط انسانیت، نتیجه و ثمره ای در بر نخواهد داشت.
این ها و جز این ها به مثابۀ هشدار و زنگ خطری است به آنان که به شرافت و مقام و منزلت آدمی می اندیشند آنان که به اعتلای معنوی و رشد و تعالی روحی به عنوان برترین و عالی ترین هدف زندگی معتقد بوده و در صددند با پاسداری از فضائل اخلاقی و سجایای انسانی، زمینهٔ شکوفائی استعدادها
ص: 363
و بارور شدن قابلیت های درونی خویش را هموار ساخته خود و جامعه را از مزایای سرشار این موهبت بزرگ الهی بهره مند سازند.
همچنان که در امان ماندن از ویرانگری های خسارت بار رودخانه های بسیار بزرگ و بهره مندی از نیروی عظیم حاصل از مهار آب آن ها تمهیدات علمی ،گسترده و اجرای برنامه های گوناگون و متناسب با فشار و قدرت خاص خود را می طلبد و کنترل آن ها جز از طریق ایجاد سدهای بسیار مقاوم و مستحکم میسّر نمی گردد، رام کردن غرائز سرکش و خواهش های نفسانی نیز که از گروه احساسات بسیار قوی و نیرومند انسانی اند، نیازمند وجود عوامل گوناگون برنامه های فرهنگی متنوع و راه کارهای عملی فراوانی است که جز با رعایت دقیق و اجرای کامل هر یک از آن ها زمینه حصول این هدف بزرگ و شرائط لازم برای دستیابی به این مقصد والا فراهم نخواهد گردید.
باید با بهره گیری از همۀ نیروها و تمامی امکانات بالقوه و بالفعل برای پرداختن به این مسئولیت خطیر و انجام این وظیفۀ انسانی بسیار سنگین با استعانت از امدادهای بیکران الهی و مدد خواستن از عنایات بی دریغ حضرات معصومين علیهم السلام، و مراقبت دائمی و تلاش همیشگی برای ارتقاء سطح علمی و استفاده بهینه از چراغ روشنگر عقل و توجه ویژه به ندای پرخروش وجدان اخلاقی، ایمان به خداوند متعال و عشق و محبت به آفریدگار مهربان را که در مقابل ضربات خردکننده و فشارهای سهمگین طوفان های غریزی و هیجانات نیرومند شهوی بسان سدی عظیم مقاومت و ایستادگی می کند - در خود تقویت کرده از احساسات مذهبی و عواطف ایمانی برای کنترل منطقی تمایلات سرکش و احساسات تند دوران جوانی به خوبی بهره مند گردید (1) و خویشتن را از
ص: 364
پی آمدهای خطرناک رها ساختن احساسات و ارضای نادرست غرائز حراست نمود.
در عین حال، اقدامات عملی برای کاستن موقّت از قدرت فعالیّت غريزه جنسی که در مبحث غریزه جنسی با تفصیل بدان پرداختیم و تلاش برای تحکیم ارکان عفت عمومی و حیاء اجتماعی از طریق نظارت ملی و همگانی، و مبارزه با مظاهر فساد و عوامل مهیج شهوت که از جمله راه کارهای مؤثر در تحقق این هدف بزرگ دینی و انسانی محسوب می گردد و اجرای دقیق قوانین کیفری که مسئولیت بزرگ آن عمدتاً متوجه کارگزاران و عوامل حکومتی است را نیز نباید از نظر دور داشت.
پیشتر یادآور گشتیم که محبت به ذات و علاقه به خویشتن، یکی از نشانه ها و علائم مهمّ سلامت باطن و اعتدال روان است.
هر انسانی چنان چه از اعتدال روانی و سلامت کافی برخوردار باشد ضمن این که از هر رفتار یا برخوردی که به گونه ای حیثیت و شخصیت او را خدشه دار سازد، متأثر گشته و به شدت رنج می برد از هر وسیله ای برای حراست از کرامت انسانی خویش استفاده کرده از معاشران و اطرافیان خود نیز پاسداری از حرمت خویش را که در گرو احترامی است که از آنان اعمال می گردد - انتظار دارد.
هر انسانی مایل است از سوی دیگران به خوبی مورد احترام واقع شده آن چنان که مقام و منزلت و ارزش انسانی او ایجاب می کند به او نگاه کنند.
ص: 365
عدم رعایت این مسأله خصوصاً نسبت به جوانانی که دوران کودکی و نوجوانی را پشت سرگذاشته به تازگی وارد عرصه های زندگی شده،اند عواقب زیان باری را در پی خواهد داشت که نادیده گرفتن حرمت پدر و مادر لجاجت، پرخاشگری و برخورد خشن از شایع ترین موارد آن به حساب می آید.
پدران و مادران و مربیان باید با برخوردی شایسته جوانان را در تصمیم گیری های خود در امور مختلف زندگی آزاد گذارده میدان استقلال را برای آن ها تنگ نسازند و با گشاده ،روئی حسن برخورد، ارتباط صمیمانه و مشورت با آنان علاوه بر پیشگیری از پی آمدهای ناپسند، محیط زندگی را از شور و نشاط جوانان سرشار نموده خود از پرتو مزایای فراوان آن بهره مند گردند.
هیچ یک از تمایلات، کشش ها و خصلت های درونی که به صورت قوه استعداد در نهاد آدمی به ودیعه گذارده شده به خودی خود دارای ارزش مثبت یا منفی ،نبوده نقص یا مزیتی برای او به حساب نمی آیند بلکه آن گاه از رنگ و بو و ارزش مثبت برخوردار می گردند که با انگیزه ای متعالی و در راه هدفی ارزشمند فعلیت یابند.
بر روی زمین کم نیستند موجوداتی که همچون انسان از نعمت حیات برخوردارند. می خورند می آشامند تولید مثل می کنند، در راه تهیه مایحتاج روزمره و ساختن سرپناه و لانه و آشیانه تلاش کرده و با موانع آن به صورت جدی برخورد می نمایند. بسیارند حیواناتی که به صورت دسته جمعی و با آدابی خاص و نظمی شگفت انگیز زندگی کرده و هر گروهی عهده دار مسئولیتی ویژه هستند، حتی در مواقع خطر به کمک یکدیگر می.شتابند اما آن چه که زندگی آدمی را حقیقتاً از آنان متمایز ساخته و به آن ارزش حقیقی بخشیده انگیزه، نیّت و اعتقاد
ص: 366
اوست. و آن چه که به زندگی او رنگ و بوئی ویژه می بخشد، سعی و تلاشی است که در راه اعتلای معنوی و تبلور اعتقادات ارزشمند خویش از خود بروز می دهد.
باید با شناخت درست و به موقع هر یک از استعدادها و قابلیت های درونی، و جهت مند کردن إعمال آن ها و ارضای صحیح هر یک، ارزش حقیقی آن ها را احیاء نموده و از بیراهه رفتن و ضایع گشتن آن ها به شدّت جلوگیری نمود.
با سپری شدن روزگار کودکی و فرا رسیدن دوران بلوغ و جواني، تدريجاً صفات و خصائص جدیدی از انسان بروز می نماید که زندگی وی را به طور کامل از دوران کودکی متمایز می سازد احساس استقلال و میل به تثبیت شخصیت را می توان از شاخص ترین تمایلات و ممیزات دوران جوانی برشمرد.
با پاسخی درست به این نیاز و انتخاب صحیح راهی منطقی و طبیعی برای بروز دادن شخصیت حقیقی ضمن برخوردار شدن از اعتماد به نفس کافی و جرأت و جسارت لازم برای ورود به صحنه های نبرد زندگی خواهیم توانست در برابر سختی ها و دشواری ها ایستادگی کرده و برای بهره مند شدن از مزایای یک زندگی سالم، فعال و پربار با صبر و بردباری و مقاومت و پایداری، مشکلات و موانع راه را یکی پس از دیگری پشت سر گذاریم. دوران بلوغ و جوانی که به منزله اعلان طبیعی برخوردار شدن از درک و قدرت کافی برای پذیرش مسئولیت های فردی و اجتماعی است از یک سو فرد بالغ را در برابر وظائف خطیر انسانی و دینی مسئول می سازد و از سوی دیگر جامعه را به پذیرش رسمی عضویت اجتماعی وی موظف می نماید. سهل انگاری نسبت به انجام هر یک از این دو وظیفه مهم پی آمدهای ناروا و خطرات ناگوار فراوانی را به دنبال خواهد داشت.
بسیاری از نوجوانان و جوانان به علت برخی از ناهنجاری های اخلاقی و یا
ص: 367
عدم برخورداری از فیض راهنمائی های مربیان شایسته و بعضاً به خاطر موضع گیری های نادرست اطرافیان از مسیر صحیح منحرف گشته، و از انطباق خود با اجتماع عاجز می مانند. پاره ای از ناکامی ها شکست ها محرومیت ها و برخوردهای بسیار تند جوانان نسبت به جامعه و فرهنگ و مذهب و حتی برخی از موارد انتحار و خودکشی آنان از ضعف شخصیت و سوء تدبیر نسبت به گزینش روشی که به همزیستی و سازگاری با جامعه بیانجامد سرچشمه می گیرد.
پدران، مادران، مربیان، معاشران و اطرافیان باید تثبیت شخصیت جوانان را که با ابراز برخی از جلوه ها و مظاهر استقلال طلبی همراه است، به عنوان یک حق طبیعی و یک پدیده مثبت تلقی نموده با برخوردی شایسته آنان را برای ابراز شخصیت و رشد و تعالی و سازگاری با جنبه های مثبت موجود یاری کرده از اعتراض آنان نسبت به گرایش های منفی و عادات و رسومات نادرست، با شرح صدر استقبال نمایند.
پدیده های مادّی به اقتضای وجود عوامل مخرب یا ناسازگار با آن ها پیوسته از درون و بیرون مورد تهاجم آفات گوناگونی است که چنان چه برای مقابله با آن ها تدابیر لازم را نیندیشند دیر یا زود، سلامت، بلکه بقاء و موجودیت آن ها دستخوش خطرات نابود کننده داخلی یا خارجی قرار خواهد گرفت.
مصونیت امور معنوی از رخنه عوامل فاسد کننده داخلی و آفات ویرانگر خارجی نیز از یک . نیازمند وجود عواملی است متناسب با ماهیت و محتوای هر یک که به مثابه موتور تأمین کننده قوا بوده و حفظ و بقاء و استمرار حرکت آن ها را تأمین سازد و از سوی دیگر مراقبتی پیوسته و دائمی را می طلبد که بسان
ص: 368
نیروئی بازدارنده و محافظی قوی آن ها را از هجوم آفات خارجی محافظت نماید.
انسان به اقتضای غریزه کمال خواهی پیوسته در راه آن چه که به نوعی، شایسته و زیبنده مقام انسانی خویش می پندارد تلاش می کند اما این غریزه نیز همچون سایر امور معنوی و پدیده های مادی همواره مورد تهدید آفات زیان بار داخلی و خارجی است. توقف و قانع شدن به آن چه که در اختیار انسان است را می توان به عنوان یکی از خطرناک ترین عوامل تباه کننده و از خسارت بارترین آفات داخلی غریزه کمال خواهی برشمرد.
تفوّق طلبی و برتری جوئی که یکی از غرائز طبیعی و از تمایلات مهم انسانی است برای پیشگیری از این آفت خطرناک در نهاد آدمی به ودیعه گذارده شده است.
این غریزه از عوامل قدرتمند ایجاد محرّك و از قوی ترین انگیزه های درونی آدمی بوده چنان چه به شایستگی از آن بهره برداری گردد نقش فراوانی در ترغیب و تشویق انسان برای پیگیری اهداف و مقاصد عالی انسانی ایفا نموده و عامل نیرومندی برای تداوم حرکت و حفظ و حراست از غریزه کمال جوئی، و مصونیت از توقف به حساب می آید.
تفوّق طلبی در نسل جوان بسیار قوی بوده ضمن این که به واسطه برانگیختن حس رقابت در آنان حرکت ایشان را در مسیر کمال شتاب می بخشد فضای کلّ جامعه را نیز از شور و نشاط و حرکت و تلاش بیشتری برخوردار می سازد.
عدم بهره برداری صحیح از این خواهش طبیعی، علاوه بر این که آدمی را از امتیازات مثبت فراوان آن محروم می سازد آثار منفی متعددی را - که برانگیخته شدن حس حسادت از بارزترین آن هاست - در پی خواهد داشت.
ص: 369
تقلید از شایع ترین رفتارهای آدمی و از ابزارهای مهم تربیت و بازوی توانمند بسیاری از تمایلات احساسات و غرائز او محسوب میگردد. انسان به اقتضای گرایش های طبیعی و تمایلات غریزی پیوسته در مقام رفع نیازها و ارضای خواسته های ذاتی خویش بوده هر وسیله و ابزاری را - که تقلید از کارآمدترین آن هاست - به خدمت گرفته از آن استفاده می نماید.
اگر غریزه صیانت ،نفس او را به حفظ و حراست از وجود خویش وامی دارد زمینه بسیاری از راهکارهای آن از قبیل ساختن سرپناه، به کار گرفتن امکانات گوناگون برای تأمین سلامتی در برابر سرما گرما و بیماری و ساختن تجهیزات دفاعی برای مقابله با هجوم دشمن و غیر آن از طریق تقلید فراهم می گردد همچنان که تأمین سعادت و نیل به کمال مطلوب که مقتضای کمال خواهی است در بسیاری از موارد از پرتو تقلید و بهره گیری از تجربیات دیگران امکان پذیر خواهد بود.
بسیاری از کشفیات علمی و اختراعات خیره کننده بشری که به یمن غریزه کنجکاوی و تلاش شبانه روزی محققین و نوابغ جهان به دست آمده، در سایهٔ استفاده از آموزه های گران بها و به برکت تقلید از روش های تجربه شده سایر دانشمندان حاصل گردیده است. همچنان که صعود به قله های توانمندی که از دستاوردهای ارضای غریزه قدرت طلبی است - در راستای دریافت آگاهانه تجربیات و به کارگیری هر یک از آن ها به روش تقلید منطقی میسر گردیده است.
ارضای هر یک از گرایش های لذّت خواهی، زیبادوستی و مهرطلبی نیز تا حدود زیادی به مساعدت تقلید و کارگیری رفتارهای دیگران عملی می گردد.
ص: 370
اگر این انگیزه در آدمی نبود، بشر از فیض عظیم تجربه محروم می گشت، و هر کس ناگزیر بود جمیع امور زندگی را شخصاً تجربه نماید.
گرایش تقلید در همه افراد و در سنین مختلف وجود دارد لیکن جوان به لحاظ تجدد خواهی و نوگرائی بسیار زودتر از سایرین به افکار تازه و پیشرفت های نوین متوجّه گشته، برای احیاء شخصیّت و بروز قابلیت های خود، خویشتن را با مقتضیات زمان تطبیق داده با الگو قرار دادن قهرمانان عرصه های مختلف زندگی روش آنان را برنامه عملی خود قرار داده، به گونه ای شگفت انگیز از آنان تقلید می نماید
وسعت قلمرو این گرایش و عمق تأثیر گذاری آن در فرهنگ و مظاهر مختلف ،زندگی و نقش فوق العاده الگوها در شکل دادن به شخصیت فکری و رفتاری انسان ایجاب می کند که جوانان عزیز با دقت و حساسیت ویژه در گزینش الگو و کیفیت تقلید - که از راهکارهای عملی و مناسب برای دستیابی به کمالات معنوی و فضائل مادی و پشت پا زدن به گرایش های باطل و رسومات نادرست خرافی است - مراقبت های لازم و جدی را اعمال ،نموده، از تقلید ناآگاهانه و برگزیدن الگوهائی که زیبنده شخصیت انسانی آنان نیست به شدت بپرهیزند.
انس طلبی یکی از گرایش های ذاتی است انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مأنوس شدن با دیگران لذت می برد حتی خشن ترین و بی رحم ترین طبایع، بدون هیچ گونه ترغیب و تشویقی با کسانی که در زمینه ای مادی یا معنوی دارای نقاط مشترکی هستند طرح دوستی ریخته، و هنگامی که در کنار آنان قرار گیرند، احساس راحتی کرده با آنان مأنوس می شوند.
البته انگیزه ها متفاوت است و دوستی ها نیز طبعاً به اقتضای شرائط
ص: 371
سنّی مختلف و انگیزه های گوناگون از کیفیّت و امتیازات یکسانی برخوردار نیستند.
دوستی کودکان، کششی ذاتی، انعطافی پاک، محبّتی بی آلایش، و انعکاسی از یک جاذبه ساده طبیعی است که از غریزه انس طلبی سرچشمه گرفته است. به سادگی شکل می گیرد و با همۀ لطافت و صفا و پاکی، پایان می پذیرد.
دوستی میان سالان و کسانی که دوران پرشور جوانی را پشت سر گذارده شیرینی ها و تلخکامی های زندگی را چشیده و از تجربیات فراوانی برخوردارند، نوعاً ناشی از جلب منفعت و با انگیزه و هدفی خاص است که معمولاً با تحقیق و بررسی توأم بوده، پس از آگاهی یافتن از طرز تفکر و خصائص اخلاقی و رفتاری طرف مقابل - و وجود شایستگی متناسب با هدف مورد نظر در او - تداوم می یابد و در عین حال با درایت مآل اندیشی و رعایت احتیاط همراه بوده از افراط و تفریط به دور است و در صورتی که مطلوب خود را در آن نیابند بر استمرار آن لجاجت و اصراری نداشته از خود سرسختی نشان نمی دهند.
امّا جوانان که از کشش های طبیعی قوی تری برخوردارند به اقتضای غریزه انس طلبی و میل ذاتی، به دوستی و رفاقت عشق می ورزند آسان پذیر و زود پسندند. به سادگی مجذوب یکدیگر گشته بدون آشنائی از ویژگی های اخلاقی و سوابق خانوادگی طرف مقابل عمیق ترین روابط دوستی را با هم برقرار می سازند به یکدیگر کاملاً اعتماد کرده تمام اسرار خود را در اختیار هم قرار می دهند. در اثر شدت محبّت و علاقه شدید عیوب یکدیگر را نمی بینند و انتقاد دیگران را دربارۀ دوستان خود نپذیرفته، آن را دور از حقیقت و غیر واقع بینانه تلقی می کنند در دوستی و رفاقت خود بسیار جدی بوده حدّ و مرزی برای آن قائل نیستند.
هر یک از این ویژگی ها چنان چه در مسیر رشد معنوی و اعتلای روحی و حتّی
ص: 372
پیشرفت های معقول مادّی قرار گیرد می تواند امتیازی مثبت و خصیصه ای کارآمد به حساب آید که علاوه بر ارضای کامل یک گرایش طبیعی و برآورده شدن یک خواسته روانی، محیط زندگی را از شادابی طراوت و نشاط فراوانی برخوردار می سازد.
در عین حال محبّت و دوستی سرمایه گران بهائی است که نمی توان آن را بیهوده به این و آن بخشید بلکه با توجه به نقش آن در سوق دادن انسان به کمال باید تنها در جائی به کار رود که دل را مجذوب کمال نماید. از این رو میزان محبت آدمی نسبت به دیگران باید متناسب با میزان شایستگی آنان باشد.
نقش دوستی در زندگی فکر و اندیشه اخلاق و سلیقه روحیه و رفتار آدمی انکارناپذیر است. انسان به شدت از دوستان و معاشرین خود رنگ می پذیرد. این مسأله آن چنان جدی و فراگیر است که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
«انسان در زندگی بر اساس دین رفیق خود مشی می نماید». (1)
تأثیر پذیری انسان از محیط و معاشران از یک سو، و خطرات و آفات گوناگونی که دوستی و رفاقت را با همۀ مزايا و آثار مثبت و فوق العاده اش مانند هر پدیده مادی یا هر امر معنوی مورد تهدید جدی قرار داده از سوی دیگر آدمی را به مراقبت دائمی و دقت فراوان در مورد رفاقت و گزینش دوستان فرا می خواند.
با نقل برخی از روایات معصومین علیهم السلام در این باره بیش از پیش به حساسیّت این مسأله واقف خواهیم گشت:
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنِ اتَّخَذَ أَخاً مِنْ غَيْرِ اخْتِبَارٍ أَلْجَأَهُ الْإِضْطِرَارُ إِلَى مُرَافَقَةِ الْأَشْرَارِ.
ص: 373
مَنِ اتَّخَذَ أَخَاً بَعْدَ حُسْنِ الْإِخْتِبَارِ دَامَتْ صُحْبَتُهُ وَ تَأَكَّدَتْ مَوَدَّتُهُ﴾ (1)
«آن که ناسنجیده و بدون امتحان کسی را به دوستی برگزیند، ناچار باید به رفاقت افراد شرور و فاسد تن در دهد.
کسی که پس از آزمایش دیگری را به دوستی برگزیند، رفاقتش پایدار و مودتش استوار خواهد ماند.»
در عین حال پیوند دوستی در همۀ شرائط محکم و پایدار نمی ماند. بسا ها که به دشمنی مبدل گردد این است که امام صادق علیه السلام به بعضی از دوستی ها که اصحاب و یاران خود چنین فرموده اند:
﴿لا تُطْلِعْ صَدِيقَكَ مِنْ سِرِّكَ إِلا عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ عَدُوٌّكَ لَمْ يَضُرَّكَ فَإِنَّ الصَّدِيقَ قَدْ يَكُونُ عَدُوّاً يَوْمَا مّا﴾ (2)
«دوست خود را از از اسرار زندگیت آگاه مکن مگر رازی را که اگر دشمنت از آن آگاه شود به تو زیان نرساند زیرا هر دوستی ممکن است روزی دشمن تو گردد».
آری باید حدود روابط دوستانه را با دقت و حساسیت تعیین نموده از حریم عقل و مصلحت قدمی فراتر نگذاشت.
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْنَا مَّا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَّا وَ أَبْغِضُ بَغِيضَكَ هَوْناً مَّا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْمَا مَّا﴾ (3)
«با دوست خود در دوستی تندروی مکن شاید روزی دشمنت گردد و در دشمنی با کسی که مورد خشم تو است مدارا کن بسا روزی دوست تو
ص: 374
گردد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«دوستی و رفاقت حدودی دارد کسی که واجد تمام آن ها نیست دوست کاملش مدان و آن که هیچ یک از آن ها را ندارد اصلاً دوستش مخوان: نخست آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد. دوّم: زینت و آبروی تو را زینت خود، و زشتی تو را زشتی خود داند. سوّم: دارائی و مقام او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم: هر چه در اختیار دارد از تو دریغ نورزد. پنجم: تو را هنگام بی نوائی و گرفتاری وانگذارد.». (1)
همچنین به بعضی از اصحاب خود فرموده اند:
﴿مَنْ غَضِبَ عَلَيْكَ مِنْ إِخْوَانِكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ يَقُلْ فِيكَ شَرّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ صَدِيقاً﴾. (2)
«هرکس سه بار بر تو خشمگین گردد و درباره ات چیزی ناپسند نگوید شایسته رفاقت است او را دوست خود قرار ده»
در حدیثی دیگر چنین می فرمایند:
﴿لأتُسمَّ الرَّجُلَ صَدِيقاً سِمَةٌ مَعْرُوفَةٌ حَتَّى تَخْتَبِرَهُ بِثَلَاثٍ: تَغْضَبَهُ فَتَنْظُرَ غَضَبَهُ يُخْرِجُهُ إِلَى الْبَاطِلِ، وَ عِنْدَ الدِّينَارِ وَالدِّرْهَم و َحَتَّى تُسافِرَ مَعُهُ﴾ (3)
«کسی را به نیکی دوست خود مخوان تا آن که در سه چیز او را آزمایش کنی: اوّل: او را به خشم آور و بنگر آیا خشمش او را از حق به باطل
ص: 375
می کشاند؟ دوّم: با پول (و مال دنیا). سوّم: با او مسافرت کن (و ببین چگونه رفتار خواهد کرد).
انسان نیازمند دوستی و رفاقت است و برای ارضای این خواسته ناگزیر از گزینش دوستی است که با او انس گرفته و در سختی ها و ناملایمات زندگی او را یاری رساند. دوست عاقل بسان چراغی درخشان تاریکی های زندگی را نور و روشنائی می بخشد و دوست احمق حاصلی جز کسالت و تیرگی و تاریکی به بار نخواهد آورد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
﴿أَلْإخْوَانُ ثَلاثَةٌ: فَوَاحِدٌ كَالْغذَاءِ الَّذى يُحْتاجُ إِلَيْهِ كُلٌّ وَقتٍ فَهُوَ الْعَاقِلُ. وَالثَّانِي فِى مَعْنى الدَّاءِ وَ هُوَ الْأَحْمَقُ، وَالثَّالِثُ فِى مَعْنى الدَّواءِ فَهُوَ اللبيب﴾ (1)
«برادران و دوستان صمیمی سه قسم اند: یک قسم مانند غذاست (که حیات انسان به آن وابسته، و آدمی) در همۀ حالات به او نیازمند است. و او رفیق عاقل و خردمند است قسم دوّم به منزله بیماری است (که ادامۀ دوستی با او حیات انسانی را تهدید می کند) و او رفیق احمق است. و قسم سوّم به مثابۀ دارو است و او رفیق فرزانه و اندیشمند است (که برای دردهای درونی همچون داروئی شفا بخش عمل می نماید)».
همچنین از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
«پدرم علی بن الحسین علیهما السلام به من فرمودند: فرزندم ! در نظر داشته باش که با پنج کس همنشین نگردی و با آنان گفتگو و رفاقت در راهی نکنی! عرض کردم: پدرجان، آن ها کیانند؟ فرمودند: مبادا با دروغگو رفاقت
ص: 376
نمائی! زیرا او به منزله سرابی است که دور را در نظرت نزدیک ساخته، و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد. بپرهیز از رفاقت با فاسق و گناهکار که تو را به لقمه ای یا به کم تر از آن بفروشد! زنهار از همنشینی با بخیل که در سخت ترین هنگام نیازمندیت، مالش را از تو دریغ نماید. از دوستی با احمق خودداری نما که او می خواهد به تو سود رساند ولی (به واسطه حماقتش) زیانت زند. و با کسی که قطع رحم کرده، رفاقت نداشته باش که او را در سه جای قرآن ملعون یافتم...» (1)
حضرت علی علیه السلام تأثیر پذیری نفس آدمی را از مصاحبان نااهل این چنین توصیف فرموده اند:
﴿لا تَصْعَبِ الشَّرِيرَ فَإِنَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرّاً وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ﴾ (2)
«با افراد شرور و فاسد دوستی و مصاحبت نداشته باش، زیرا ناخودآگاه طبیعت و نفس تو از طبع او بدی را می رباید».
از آن حضرت درباره رفیق بد سؤال کردند، فرمودند:
﴿أَلْمُزَيَّنُ لَكَ مَعْصِيَةَ اللهِ﴾ (3)
«کسی که معصیت خدا را برای تو جلوه دهد (تا به آن رغبت کرده، آلوده شوی)».
و دربارۀ مجالست با دنیا دوستان می فرمایند:
﴿خُلْطَةُ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا تَشِينُ الدِّينَ وَ تُضْعِفُ الْيَقِينَ﴾ (4)
ص: 377
«معاشرت با اهل ،دنیا دین را معیوب و یقین را تضعیف می نماید».
در حدیث دیگری تأثیر همنشینی با خردمندان و عالمان را رفاقت با ملائکه ملأ أعلی دانسته می فرمایند:
﴿صاحِبِ الْعُقَلَاة وَ جَالِسِ الْعُلَمَاءَ وَ أَغْلِب الْهَوَاءَ تُرَافِقِ الْمَلَأُ الْأَعْلَى﴾ (1)
«با عاقلان و خردمندان مصاحبت کن و با عالمان و صاحبان دانش همنشین باش و بر هوای نفس چیره شو تا رفیق ملائکه و همدم بالائیان گردی»
در جوامع سنّتی که هنوز بقایای پیکر صدمه خورده و نیمه جان آن در برخی از کشورهای جهان سوم و خصوصاً در روستاها وجود دارد، در هیچ زمانی انتخاب شغل به عنوان یک مسأله حاد و مهم اجتماعی به حساب نمی آمده است. بلکه با توجه به محدودیت رشته های شغلی و تلقی معقول و منطقی مردم از شغل به عنوان یک وظیفۀ انسانی و وسیله ای برای تأمین امر معاش، فرزندان پسر در هر خانواده به شکل یک رسم مقبول همگانی از دوران کودکی تدریجاً با کسب و کار پدران خود آشنا شده و به طور طبیعی به آن علاقمند می گشتند و بدون این که درباره شغل آینده خویش دغدغه ای داشته باشند آن را به عنوان یک شغل خانوادگی تلقی کرده، به سادگی و بدون هیچ مشکلی مشغول کار می شدند.
گسترش دامنۀ علوم و صنایع و انشعابات روزافزون هر یک از شاخه ها و رشته های مختلف آن، ضرورت آموزش های لازم در زمینه فراگیری تخصص های متناسب با هر رشته، کثرت نوع نیازها تفاوت فراوان قابلیت ها و استعدادها،
ص: 378
گوناگونی سلیقه ها، و متحوّل شدن انگیزه ها و دیدگاه ها نسبت به امور زندگی و از آن جمله مسألۀ کسب و کار انتخاب شغل را به عنوان یکی از مسائل مهم جوامع انسانی و به صورت یک مشکل بزرگ اجتماعی برای همه طبقات خصوصاً نسل جوان درآورده است.
در کنار همۀ این مسائل، افزایش روزمرّه تقاضای کار و کمبود زمینه های کاری و نتیجتاً بیکاری گروه قابل توجهی از طبقات مختلف جامعه که خود زمینه ساز مفاسد اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی فراوانی برای جوامع انسانی است (1) مسأله کار و انتخاب شغل را به صورت یک مسأله پیچیده، و به عنوان یکی از معضلات لاینحل بسیاری از جوامع حتی جوامع غربی و پیشرفته مبدل ساخته است.
رشد کاذب ارزش کارهای اداری و زرق و برق فریبنده آن و سقوط فرهنگی کارهای اصیل و ارزشمند از جایگاه والا و منزلت رفیع و ارزش حقیقی خود که ارمغان تمدن و مولود نامشروع تهاجمات فرهنگی و تبلیغات سوء بیگانگان است نیز بیش از پیش به آتش این مسأله دامن زده است به طوری که انتخاب شغل را می توان بزرگ ترین دغدغه نسل جوان در عصر حاضر به حساب آورد.
قطع نظر از وظیفۀ بزرگ طراحان قانون گذاران و صاحب نظران مسائل اجتماعی و تکلیف سنگین دولتمردان و دست اندرکاران امور اقتصادی - که مسئولیت فراهم آوردن زمینه کار برای بیکاران و اشتغال نیروهای جوان و خواهان کار در مشاغل مناسب در درجهٔ اوّل متوجه آنان است - و جدا از اقدامات انسانی و خداپسندانه صاحبان مکنت و ثروت در این زمینه، گشودن این
ص: 379
گره کور و حلّ اساسی و ریشه ای این معضل بزرگ اجتماعی، نیازمند تلاشی است عمیق و همه جانبه و فعالیتی فراگیر و گسترده برای به وجود آوردن یک تحوّل عظیم فرهنگی!
ما مسلمانیم، اسلام و تشیّع نیز دین و مذهب، و آئین و فرهنگ ماست. و این، ندای حقّ، سخن پیامبر خدا، فرمایش رسول عظيم الشأن اسلام، و كلام عقل كلّ است که پاکیزه ترین کسب ها را کار و فعالیت بدنی معرّفی می کنند.
سعيد بن جبیر نقل می کند که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند:
﴿أَيُّ كَسْبِ الرَّجُلِ أَطْيَبُ؟ قال: عَمَلُ الرَّجُلِ بِيَدِهِ ..﴾ (1)
«پاکیزه ترین شغل برای آدمی کدام است؟ فرمودند: کار مرد با دستش!».
البته هیچ کس منکر ارزش دانش و فضیلت فعالیت های فکری در زمینه فنونِ مختلف علمی و صنعتی، خصوصاً تلاش و کوشش علمی در راه فراهم آوردن امکانات بهزیستی و رفاه اجتماعی نیست روزگار تحمل بار سنگین و فشار کشنده و طاقت فرسای کارهای سخت بدنی نیز به یمن تلاش گسترده دانشمندان و به برکت فعالیت بی وقفۀ پژوهشگران و اندیشمندان سپری گشته - گرچه در این وادی، درد دل ها فراوان است و استخوانی در گلو و خاری در چشم!! - لیکن سخن در ارزیابی فضیلت های فراموش شده است.
تلاش بدنی و فعالیت جسمی که بنابر فرمایش حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام کار پیامبران و بندگان صالح خدا است - و امروزه از دیدگاه قشر عظیمی از تحصیل کردگان ما آن چنان فاقد ارزش گشته که اشتغال به آن را برای خود نوعی کسر شأن به حساب می آورند - چنان چه از جایگاه حقیقی و ارزش واقعی خود برخوردار گردد، نقش تعیین کننده ای در حل مشکل اشتغال ایفا خواهد نمود.
ص: 380
علی بن ابی حمزه نقل می کند:
«حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهما السلام را در حالی که در زمین خود به کار می کردند و قدم های مبارکشان در آب بود، دیدم عرض کردم: فدایت شوم، (چرا شما کار می کنید؟ مگر) کارگران کجایند؟! فرمودند: ای علی، کسانی که از من و پدرم بهتر بودند با دست در زمین خودکار می کردند. پرسیدم آن ها که بودند؟ فرمودند: رسول خدا صلی اله علیه و اله و امیر مؤمنان و پدران من علیهم السلام، همگی با دستان خود کار می کردند. کار با دست، کار پیامبران، رسولان و مردان صالح است» (1)
امام صادق علیه السلام نیز کشاورزی را محبوب ترین کارها نزد خداوند دانسته اند:
﴿.... ما فِى الْأَعْمَالِ شَيْءٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنَ الزَّرَاعَةِ....﴾ (2)
«در میان کارها هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از کشاورزی نیست»
امیر مؤمنان علیه السلام هم بنده درستکار صاحب حرفه ای که با دستان خود کار کند را محبوب خدا معرفی کرده اند:
﴿... إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ الْعَبْدَ الْمُحْتَرِفَ الْأَمِينَ﴾ (3)
«خداوند بزرگ صاحب حرفه درستکاری را که با دستانش کار می کند دوست دارد».
و رسول خدا صلی الله علیه و اله هنگامی که از کسی خوششان آمد، می پرسیدند:
﴿هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ؟ فَإِنْ قَالُوا لَا، قَالَ: سَقَطَ مِنْ عَيْنِي﴾.
«آیا حرف های دارد؟ چنان چه پاسخ منفی بود می فرمودند: از چشمم
ص: 381
افتاد».
و سبب آن را این چنین بیان می فرمودند:
«اگر مؤمن حرفه و شغلی نداشته باشد دین خود را وسیله امرار معاش قرار می دهد!» (1)
زراره نقل می کند مردی حضور امام صادق علیه السلام آمده، عرض کرد:
﴿إنِّي لا أَحْسِنُ أَنْ أَعْمَلَ عَمَلاً بِيَدِى وَ لا أَحْسِنُ أَنْ أَتَّجِرَ وَ أَنَا مُحَارِفٌ مُحْتاجٌ.
فَقَالَ: إِعْمَلْ فَاحْمِلْ عَلى رَأْسِكَ وَاسْتَغْنِ عَنِ النَّاسِ﴾. (2)
«هنرکار بدنی ندارم، تجارت نیز از عهده ام ساخته نیست، مردی محروم و مستمندم، (چه کنم؟)
حضرت فرمودند: با سرت باربری کن و خود را از مردم بی نیاز بدار.»
البته استعدادهای فطری و قابلیت های طبیعی را نیز نمی توان از نظر دور داشت باید آن ها را شناخت و با توجه به شوق و علاقه شخصی نیازمندی های جمعی زمینه های کاری موجود، و امکانات بالقوه، کار و کسبی شایسته و متناسب با توانمندی های فردی برگزید، تا از یک سو جامعه از خیر و فیض تلاش افراد بهره مند گردند. از سوی دیگر هر یک از افراد نیز با علاقمندی و دلگرمی به کارهائی که صلاحیت و شایستگی بیشتری برای آن دارند بپردازند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿إِعْمَلُوا فَكُلُّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ﴾. (3)
ص: 382
«همه شما کار کنید (و بدانید) هر کس، کاری را که برای آن آفریده شده (و متناسب با استعداد و توان اوست، راحت تر و) به آسانی انجام می دهد».
همچنین با توجّه به اهتمام فوق العاده شرع مقدّس به طهارت مال، و تأثیر شگفت انگیز غذاها در روح و جسم آدمی، باید از تحصیل مال از راه هایی که با شئونات معنوی و عفت و اخلاق عمومی سازگار نیست، و از اشتغال به کارهائی که مورد نهی آئین حیات بخش اسلام واقع گردیده نیز به شدت پرهیز نمود.
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا صلی الله عله و اله فرمودند:
﴿أَلْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً وَأَفْضَلُها جُزْءاً طَلَبُ الْحَلالِ﴾ (1)
«عبادت دارای هفتاد جزء می باشد که برترین آن ها به دست آوردن روزی حلال است».
رسول خدا صلی الله علیه و اله جوان توانا و نیرومندی را دیدند که از آغاز صبح به کار مشغول شده است. اصحاب عرض کردند: اگر این ،جوان نیرومندی و قدرت جوانی خویش را در راه خدا به کار می بست شایسته ستایش بود. حضرت فرمودند:
«این چنین نگوئید، اگر این جوان برای تأمین معاش خودکار می کند تا در زندگی محتاج دیگران نبوده و از مردم بی نیاز گردد، با این کارش در راه خدا گام برداشته است و چنان چه برای کمک به پدر و مادر ضعیف و کودکان ناتوان خود تلاش می کند تا امور زندگی آنان را تأمین ساخته، و از مردم بی نیازشان سازد، باز هم در راه خدا قدم گذارده است. ولی اگر برای ثروت اندوزی و مباهات کار می کند البته به راه شیطان رفته، واز راه حق منحرف گشته است.» (2)
ص: 383
هر فرعی به برکت وجود اصل خود حادث می گردد. فرع، فرع است گرچه بزرگ و قوی و تنومند است. و هیچ اصلی از اصل بودنش منعزل نمی گردد، هر چند کوچک ضعیف و مستمند باشد.
کوه های مرتفع، از آن روی با حشمت ایستاده اند که ریشه در اعماق زمین دارند. برج های بلند که مغرورانه استوار مانده اند بر پایه ها و ارکان بسیار محکم بنا گردیده اند، حتی تنومندترین درختان هم به یمن استحکام و قدرت ریشه های خود قد برافراشته اند.
مقتضای واقع گرائی و خردمندی نیز همین است که منهای اصل و ریشه، به فروع ننگرند و هر فرعی را به اصل آن بازگردانند.
دانشمندان و محققان علوم جدید نیز با عنایت ویژه به مسأله مهم اصل و فرع، و از طریق ردیابی های علمی به پاسخ بسیاری از سؤالات و مجهولات خود نائل گشته اند.
با این همه، نادیده گرفتن حد و مرز قلمرو علوم و دانش های بشری، و نادرستی معیارهای ارزیابی و میزان های سنجش و داوری های غیر واقع بینانه، و قضاوت های غیر منصفانه و خارج از محدودۀ تخصص ها، سبب گردیده که این حقیقت بسیار مهم نیز مانند بسیاری از اصول و مبانی ارزشی دیگر، مورد بی مهری قرار گیرد.
پیشرفت های علمی، کشفیات خارق العاده و اختراعات شگفت انگیزی که دستاورد گران بهای کنجکاوی و پشتکار دانشمندان و محقّقان و حاصل زحمات طاقت فرسا و تحقیقات خستگی ناپذیر چندین صد ساله پژوهشگران و نوابغ عالم است و می تواند آگاهی و شناخت آدمی را نسبت به نعمت ها و مواهب
ص: 384
گوناگون الهی ارتقاء بخشیده، دریچه ای به سوی معرفت بیشتر به آفریدگار جهان و خالق کائنات باشد، و آثار مثبت و نتایج سودمند و فراوان آن انسان را در عبور از تنگناها و موانع زندگی یاری رسانده و در مسیر سعادت و کمال به خدمت او درآید با کمال تأسف آثار سوء و عوارض زیان باری را به همراه داشته که اساس تمدن و ارکان حیات اجتماعی را دستخوش آسیب های جدی و خطرات ویرانگر خود قرار داده است.
علم و دانش که روزگاری نوید بخش زندگی بهتر و آسایش بیشتر برای بازوان خسته و تنهای فرسوده بوده است، امروزه با هر گامش ارزشی از ارزش های بزرگ معنوی و با هر قدمش فضیلتی از فضائل والای انسانی پایمال می گردد.
آگاهان، اندیشمندان و دلسوختگان جوامع بشری که نگران و حیرت زده نظاره گر این پدیده شوم و درد جانکاه اند، هر روز با هشدارهای کوبنده خطر عظيم انهدام تدریجی ارزش های انسانی و فروریختن ارکان فضیلت های معنوی را یادآور می گردند.
منظره دردناک آسایشگاه های بزرگسالان که مرکز پدران و مادران ناتوانی است که از کار افتاده اند و از سوی فرزندان و خانواده های خویش طرد گشته اند شاهد گویائی برای این حقیقت تلخ است مردان و زنانی که پس از عمری خدمت، و متحمل شدن رنج و درد فراوان در راه آسایش خانواده و فرزندان خود، در ایامی که شدیداً نیازمند عواطف انسانی و کمک های آنان هستند، به کلی مورد بی مهری قرار گرفته و در واپسین لحظات زندگی چشمان رمد دیده خویش را به در دوخته تا مگر در پرتو فروغ دیدار آشنائی ولو چند لحظه خستگی را از جان و تن بیرون ساخته و یا با فرا رسیدن پیک مرگ، برای همیشه از رنج این همه بی مهری آسایش یابند!
قساوت تا چه اندازه؟ و پایمال ساختن ارزش ها تا کجا؟!
ص: 385
آدمی با همۀ تبختر و غرورش به هر مرتبه و مقام علمی، مادّی یا معنوی نائل آید، و هر که و هر چه باشد فرعی است از اصل پدر و مادر، و شاخه ای است از درخت وجود آنان؛ آنان؛ و این نه حقیقتی است قابل انکار که واقعیتی است مسلّم تکریم شخصیت فرع و گرامیداشت ارزش آن مستلزم پاسداری از حرمت اصل است. اگر کرامت اصل خویش را پاس نداری بالمآل ارزش وجود فرعی خویش را استخفاف نموده ای.
به بازوان قوی، سینه ستبر و زانوان نیرومندت بنگر، آیا شیره جان مادر دلشکسته خویش را در آن ها نمی یابی؟ برخورد شاد و سلام گرم نزدیکانت را نیز تماماً به حساب ارزش خود مگیر که اینان حرمت پدر تو را نیز پاس می دارند.
از آه جانسوز و نالهٔ دلخراش پدر و مادر از کار افتاده ات ایمن مباش و به مال و منال و قدرت و جمالت مناز که این همه با آهی و شبی، و به ناله ای و تبی برباد می روند!
لختی به خودآی از اریکه تکبّر پیاده شو و سرشت خودخواهی را فروگذار!
﴿ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً﴾ (1)
«و بال های تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و عرضه دار پروردگارا ! آن سان که آنان مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».
به رفتار خورشید یمن و ستاره قرن بنگر که با آن جلالت شأن و قدر و منزلت که در نزد پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم داشت - و حضرتش اظهار اشتیاق خویش را نسبت به او با «وا شَوْقَاهُ إِلَيْكَ يَا أَوَيْسَ الْقَرَن !» ابراز فرموده و در مقام بیان شرافت معنوی آن
ص: 386
بزرگوار می فرمود: رائحه بهشت از جانب قرن می وزد - چگونه و تا چه اندازه خدمت به مادر و رعایت حق او را بر خود لازم می شمرد!
گویند:
«وی شتربانی همی کرد و از اجرت آن مادر را نفقه می داد وقتی از مادر اجازه گرفت تا به مدینه رفته به زیارت حضرت رسول صلی الله علیه و آله مشرف شود. مادرش گفت: رخصت می دهم به شرط آن که بیش از نیم روز توقف نکنی. اویس به مدینه سفر کرد چون به خانه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد متأسّفانه آن حضرت در خانه نبودند، ناگزیر پس از یکی دو ساعت پیغمبر صلی الله علیه و آله را ندیده به یمن مراجعت کرد!! چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله مراجعت کردند فرمودند: این نور کیست که در این خانه می نگرم؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت در این سرای آمد و باز شتافت. فرمودند: در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و برفت.» (1)
در شرح حال مجتهد بزرگ مرحوم شیخ انصاری - رضوان الله عليه- نیز نوشته اند:
«مادرش را تا نزدیک حمام به دوش می گرفت و او را به زن حمامی سپرده، می ایستاد تا پس از پایان استحمام، وی را به خانه برگرداند.
هر شب به دست بوسی مادر می آمد و صبح با اجازه او از خانه بیرون می رفت. پس از مرگ مادر، به شدت گریسته و می فرمود: گریه ام برای آن است که از نعمت بسیار مهمی چون «خدمت به مادر» محروم شدم ! با آن که مادرش از یگانه بانوان متدیّن روزگار بود، با آن همه مشغولیت ومراجعات زیاد و كثرت مطالعه و تدریس تمام نمازهای واجب عمر
ص: 387
مادر خویش را قضا نمود!»
آیات و روایاتی که از امامان معصوم علیهم السلام وارد شده، در کم تر موضوعی از موضوعات و مسائل اسلامی تا این اندازه با تفصیل سخن گفته اند.
گروهی از آیات و روایات با تأکید فراوان بر لزوم رعایت حق پدر و مادر، یادآور اهمیت فوق العاده مقام و منزلت آنانند:
﴿وَ قَضَى رَبُّكَ أَلا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَريماً﴾ (1)
«پروردگارت حکم فرموده که جز او کسی را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. (ای انسان) چنان چه یکی از آنان یا هر دو پیر و سالخورده شوند کم ترین اهانتی به آن ها روا مدار و به آنان پرخاش مکن و با ایشان به اکرام و احترام سخن گوی».
بدون شک چنان چه حتی بخشی از زحمات فراوان والدین را به خاطر آوریم اذعان خواهیم داشت که انسان هرگز قادر به جبران آن ها نبوده، هر قدر هم در این راه بکوشد همچنان مدیون فداکاری های آنان خواهد بود. روایات شگفت انگیزی درباره احسان و نیکی به پدر و مادر وارد شده که نشان دهنده حق بزرگ آنان بر فرزندان است.
امام باقر علیه السلام می فرمایند
﴿ثَلاتٌ لَمْ يَجْعَل اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِأَحَدٍ فيهِنَّ رُخْصَةٌ: أَدَاء الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرّ وَ الْفَاجِرِ، وَ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ لِلْبرِّ وَ الْفَاجِرِ، وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ بَرَّيْن كَانَا أَوْ
ص: 388
فاجِرَينِ﴾. (1)
«خداوند بزرگ در مورد سه کار به هیچ کس اجازه مخالفت نداده :است ردّ امانت به صاحبش؛ نیکوکار باشد یا بدکردار، پای بندی به پیمان با هرکس رفتارش نیکو باشد یا ناپسند، و نیکی به پدر و مادر؛ روش پسندیده داشته باشند یا کردار ناشایست».
پاسداری از حقّ پدر و مادر حتی در مورد آنان که از نظر اعتقادی و مذهبی با ما همراه نیستند ضروری است.
زكریّا بن ابراهیم گوید: من نخست نصرانی بودم بعد از آن که مسلمان شدم پس از فراغت از اعمال حج حضور امام صادق علیه السلام رسیده، عرض کردم ... پدر و مادر و خانواده ام نصرانی اند مادرم نیز نابیناست آیا می توانم با آن ها باشم و در یک ظرف با آنان غذا بخورم؟ حضرت پرسیدند:
گوشت خوک می خورند؟ عرض کردم: نه، با آن تماس هم نمی گیرند. فرمودند: اشکالی نیست مواظب مادرت باش و با او خوشرفتاری کن. و چون بمیرد، او را به دیگری وامگذار و خویشتن به کارهایش بپرداز...
هنگامی که به کوفه رفتم نسبت به مادرم مهربانی کرده، خود به او غذا می دادم... و خدمتش می کردم. (روزی) مادرم گفت پسرجان، هنگامی که دین مرا داشتی چنین رفتار نیکوئی از تو نمی دیدم؟... دین تو بهترین دین است، آن را بر من عرضه دارا اسلام را به او عرضه داشته آداب آن را به او آموختم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را اداء نمود و در همان شب بیمار گشت و گفت: فرزندم! آن چه به من آموختی تکرار کن برایش تکرار نمودم او نیز آن ها را تکرار کرده و از دنیا رفت!... (2)
ص: 389
امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند:
﴿برُّ الْوَالِدَيْنِ أَكْبَرُ فَرِيضَةٍ﴾ (1)
«نیکی به پدر و مادر، بزرگ ترین فریضه است».
امام باقر علیه السلام هم می فرمایند:
«از رسول اکرم صلى الله عليه و سلم سؤال شد: بزرگ ترین حقی که برگردن آدمی است از آنِ کیست؟ فرمودند پدر و مادر». (2)
منصور بن حازم نیز از امام صادق علیه السلام درباره برترین اعمال سؤال می کند.
می فرمایند:
﴿الصَّلُوةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ﴾. (3)
«نماز در (آغاز) وقت آن نیکی به پدر و مادر، و جهاد در راه خدای بزرگ».
در عین حال بسا رعایت حال پدر و مادر از نظر فضیلت، بر جهاد نیز پیشی گیرد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«مردی حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، عرض کرد: یا رسول الله ! من به جهاد علاقه مندم و در این راه بسیار تلاش می کنم. حضرت فرمودند در راه خدا جهاد کن چه اگر کشته شوی در پیشگاه خداوند زنده خواهی بود و روزیت می دهند چنان چه در این راه بمیری، پاداشت بر خداست. و اگر بازگردی همچون روزی که به دنیا آمدی، از گناهان پاک
ص: 390
خواهی شد.
عرض کرد: یا رسول الله ! پدر و مادر پیری دارم که پندارند با من انس گرفته اند. و از بیرون رفتنم ناخرسندند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمودند: پس نزد آنان باش! سوگند به آن که جانم در دست اوست، انس آنان با تو در یک شب و روز از یک سال جهاد بهتر است» (1)
در قرآن نیز در چندین آیه نیکی به والدین در ردیف مسأله توحید و بلافاصله پس از آن آمده که بیانگر عظمت حقّ بزرگ آنان است. (2)
و از همین رو رسول خدا صلی الله علیه و آله خشنودی و غضب خداوند را در رضایت و خشم آنان دانسته اند:
﴿رِضَى اللهِ كُلُّهُ فِي رِضَاءِ الْوَالِدَيْنِ وَ سَخَطُ اللَّهِ فِي سَخَطِهِما﴾. (3)
«همۀ خشنودی خداوند در رضایت پدر و مادر است و غضب الهی نیز در خشم آن دو می باشد».
در برخی از آیات قرآن و روایات هم در کنار شکرگزاری از خداوند، به سپاسگزاری و قدردانی از پدر و مادر توصیه شده است:
﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾ (4)
«به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. (خصوصاً) که مادرش او را با کمال ضعف و ناتوانی حمل کرد و دوران بارداری را که دشوارترین ایّام زندگی است با تحمل مشقات زیاد پشت سرگذاشت)
ص: 391
و دوران شیرخوارگی او (نیز که التبه با رنج های فراوان و زحمات طاقت فرسا توأم است) دو سال می باشد. (و تو ای انسان، خدایت می فرماید) من و پدر و مادرت را شکرگزار باش، که بازگشت (نهائی) به سوی من است. (و به زودی به همه کارها رسیدگی خواهیم کرد)».
حضرت سجّاد علیه السلام فرموده اند:
«امّا حقّ مادرت این است که او تو را در درون خود حمل نموده، که هیچ کس، دیگری را این چنین حمل نمی کند. از میوه دلش به تو خورانیده، که احدی از آن به دیگری نخوراند، تو را با گوش و چشم و دست و پای و پوست و موی خویش و همۀ اعضایش نگهداری کرده و از این فداکاری، شاد و خرم بوده است. هر ناگواری و دردی و هر سنگینی و غمی را تحمل نموده، تا این که دست قدرت الهی، آن ها را از تو دفع کرده، و تو را (سالم) به زمین آورد آن گاه راضی بود که تو سیر باشی و خود گرسنه؛ تو جامه پوشی و او برهنه باشد. تو را سیراب کند و خود تشنه بماند تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد با متحمّل شدن سختی ها، تو در رفاه و نعمت باشی با بی خوابی خود لذت خواب را به تو چشانید. شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه و پناهگاهت. پستانش تو را سیراب می کرد و جانش محافظ و فدای تو .بود به خاطر تو گرمی و سردی روزگار را بر خود هموار می کرد. پس به این اندازه قدرش بدان و سپاسگزارش باش و این را جز به یاری و توفیق خداوند نتوانی.
امّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل تو است و تو شاخه و فرع او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمان در خود چیزی یافتی که تو را به شگفت آورد بدان که اصل نعمت از پدر تو است و خدا را
ص: 392
ثناءگوی و به و به همان اندازه او را سپاسگزار باش و لا قوّة الا بالله». (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین فرموده اند:
﴿أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الشَّرْكُ بِاللَّهِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ﴾. (2)
«بزرگ ترین گناه کبیره (دو چیز است:) شرک به خداوند، و عقوق (=پاس نداشتن حرمتِ) پدر و مادر».
البته درباره مادر سفارش بیشتری شده است چرا که او بزرگ ترین فداکاری را از نظر روحی و عاطفی و جسمی در مورد فرزندش انجام می دهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
﴿الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ﴾ (3)
«بهشت زیر پای مادران است»
بعضی از روایات نیز به ذکر برخی از پی آمدهای هولناک اخروی بی اعتنائی به والدین پرداخته اند:
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
﴿وَلْيَعْمَل الْغَاقُ ما شاءَ أَنْ يَعْمَلَ فَلَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ﴾ (4)
«کسی که عاق پدر و مادر است (و حرمت آن ها را رعایت ننموده و از او ناراضی اند). هر کاری که می خواهد انجام دهد! (ولی بداند که) هرگز داخل بهشت نخواهد شد. (مگر آن که توبه کرده، و اعمال ناشایست خود را جبران نماید)».
ص: 393
آری حقّ آنان بر تو عظیم است و هیچ بهانه ای نباید تو را از رعایت این حقّ بزرگ باز دارد گر چه بر تو ستم کنند!
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ نَظَرَ إِلَى وَالِدَيْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ لَهُمَا وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً﴾ (1)
«هرکس به پدر و مادر خویش که در بارۀ او ستم روا داشته اند به دیده دشمنی بنگرد، خداوند نماز او را نپذیرد».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿بَيْنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْبَارٌ دَرَجَةٌ، وَ بَيْنَ الْعاقّ وَالْفَرَاعِنَةِ دَرَكَةً﴾ (2)
«بین انبیا و کسانی که به پدر و مادر خویش نیکی می کنند تنها یک رتبه فاصله است. کسانی هم که به خاطر ناسپاسی، عاق والدین شده اند فقط یک درجه از فرعونیان فاصله دارند».
آن حضرت در بالین جوانی که در حال جان دادن بود حاضر شده به او فرمودند: بگو «لا اله إلا الله» لیکن وی نتوانست بگوید. پس از تحقیق روشن شد که مادرش از او راضی نیست آن حضرت از مادر او خواهش نمودند که از پسرش راضی گردد. با خشنود شدن مادر، جوان به راحتی جان سپرد. (3)
دسته ای از روایات نیز به آثار وضعی و پی آمدهای نامطلوب دنیوی اشاره دارد:
مرحوم نراقی می نویسد:
«در اخبار بسیار وارد شده و به تجربه و عیان ثابت است که هر که بدی
ص: 394
با پدر و مادر یا یکی از آن ها نماید، عمر او کوتاه و زندگانی او به تلخی می گذرد، فقر و پریشانی به او هجوم می آورد، سکرات مرگ بر او شدید می گردد و جان کندن بر او دشوار می شود» (1)
حضرت علی علیه السلام از قول رسول خدا می فرمایند:
﴿ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَلا تُؤَخِّرُ إلَى الْآخِرَةِ: عُقُوقُ الْوَالِدَيْن وَالْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ وَ كُفْرُ الْإِحْسَانِ﴾ (2)
«کیفر سه گناه (تنها) به آخرت موکول نمی گردد بلکه بسیار زود به آدمی می رسد: پاس نداشتن حرمت والدین، ستم بر مردم، و ناسپاسی احسان».
همچنان که پاس نداشتن حرمت پدر و مادر عواقب نامطلوب فراوانی را به همراه دارد، قدردانی و رعایت حق آنان نیز دارای پی آمدهای مطلوبی است که گروه دیگری از روایات به آن پرداخته اند:
رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرموده اند:
«هر کس دوست دارد عمرش طولانی و روزی او افزون گردد، به پدر و مادرش صله و نیکی کند حقّاً صله و نیکی نمودن به پدر و مادر طاعت خداوند است». (3)
علی علیه السلام می فرمایند:
﴿بَرُّوا آبَاءَکُمْ یَبَرَّکُمْ أَبْنَاؤُکُمْ ﴾ (4)
«با پدران خویش نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند».
برخی از روایات نیز پاره ای از وظائف مهمّ آدمی نسبت به پدر و مادر را گوشزد
ص: 395
کرده اند:
امام صادق علیه السلام در معنای جمله ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ می فرمایند:
«با چشمان پر و دیدگان خیره به آنان نظر میفکن مگر آن که نگاهت از روی مهر و شفقت باشد صدایت را از صدای آنان بلندتر مگردان دستت را بالای دستانشان قرار مده و پیشاپیش آنان راه مرو»! (1)
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«پدرم مردی را دیدند که فرزندش به هنگام راه رفتن (بی ادبانه) بر بازوی او تکیه کرده بود حضرتش تا پایان عمر به خاطر این کار ناپسند آن پسر با او سخن نگفتند». (2)
و نیز فرموده اند:
«بسا فردی که در زمان حیات پدر و مادر خویش، نسبت به آنان نیکوکار است اما وقتی از دنیا می روند (به خاطر این که مثلاً) بدهی آنان را نمی پردازد و برای آن ها آمرزش نمی خواهد، خداوند، او را نافرمان و عاق والدین می نویسد و ممکن است کسی در زمان حیات پدر و مادرش عاقّ آنان باشد و به آن ها نیکی نکند، امّا چون بمیرند، (در مقام جبران برآمده و) بدهی آنان را بپردازد و برای آن ها آمرزش خواهد (و به خاطر همین امر) خداوند بزرگ او را نیکوکار بنویسد». (3)
ص: 396
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرموده اند:
«مردی از رسول خدا صلی الله علیه و اله پرسید: حقّ پدر بر فرزندش چیست؟ پاسخ دادند: او را با نامش نخواند جلو او راه نرود پیش از او ننشیند و کاری نکند که مردم، پدرش را دشنام دهند». (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«هرکس نسبت به پدر و مادر خویش ناگزیر از انجام سه کار است : در هر حال سپاسگزار آنان باشد، جز در معصیت خدا دستورات آنان را پذیرا، و در آشکار و نهان همواره خیرخواه آنان باشد». (2)
این ها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که از آن بزرگواران در مورد موضوعات مختلفی که به پدر و مادر مربوط می شود وارد شده است.
از آن سوی نیز پدران و مادران باید بدانند فرزندان جوانشان، مراحل کودکی و نوجوانی را پشت سرگذارده و به اقتضای جوانی خواهان استقلال و در مقام ابراز شخصیت خویش،اند، سختگیری های بی مورد، توقعات بی جا، تندی و خشونت غیر منطقی تحمیل نظرات شخصی بر آنان و هرگونه عملی که اختیار و آزادی و استقلال خدادادی آن ها را سلب نماید و بال پی آمدهای نامطلوب آن دامنگیر خود آنان نیز خواهد شد.
گرچه بخشی از ناسازگاری ها طبیعی و مقتضای تفاوت سنی جوانان با بزرگسالان است لیکن بسیاری از ناهنجاری های رفتاری جوانان و کشمکش های خانوادگی از عدم رعایت همین امر مهم سرچشمه می گیرد.
باید با شناخت مقتضیات روانی سنین مختلف ضمن آشنا شدن با بینش
ص: 397
و طرز تفکّر یکدیگر رفتار خود را متناسب با وضع روحی و نیازهای طبیعی طرف مقابل تنظیم نموده، و از برانگیختن احساسات تفرقه انگیز به شدت خودداری نمائیم.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿لا تَقْسِرُوا أَوْلادَكُمْ عَلَى آدَابِكُمْ فَإِنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ لِزَمَانٍ غَيْرِ زَمانِكُمْ﴾ (1)
«فرزندان خود را بر آداب خویش مجبور نسازید زیرا آن ها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند».
تحمیل آداب و رسوم و سلیقه های شخصی و حتّی نوع خوراک و پوشاک و آرایش بر آنان از برنامه های رائج بسیاری از خانواده ها و بزرگسالان است که نقش مهمی در تشدید کشمکش های خانوادگی ایفا می نماید از اینرو تنظیم برنامه های تربیتی و قوانین اجتماعی و مقرّرات اخلاقی که میزان نحوه و حد و مرز إعمال غرائز و معیار تماس افراد با یکدیگر است - به شکل عادلانه و به گونه ای که پاسخگوی نیازهای جوانان و بزرگسالان باشد در کاستن منازعات و اختلافات گروه های سنی مختلف بسیار مؤثر است.
یکی دیگر از مهم ترین عوامل سازگاری و حسن تفاهم این است که شخصیت افراد در فضای خانواده و محیط اجتماع مورد توجه و احترام همگان بوده از حرمت همه انسان ها از هر ملت و نژاد حراست گردد.
امام باقر علیه السلام فرموده اند:
﴿عَظَّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَ قِّرُوهُمْ وَ لا يَتَجَهَّمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ﴾ (2)
ص: 398
«دوستان خود را بزرگ شمارید و آنان را احترام کنید و با چهره های عبوس و درهم کشیده با یکدیگر رو برو نگردید».
امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند:
﴿مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَأَكْرَمَهُ فَإِنَّمَا أَكْرَمَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ﴾ (1)
«کسی که برادر مسلمان خود را که بر او وارد شده احترام نماید، خدا را گرامی داشته است».
نوع رفتار شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب و عموم مردم و برنامه عملی و رفتاری وجود نازنینش خود عالی ترین روش زندگی و گویاترین برنامۀ معاشرت با دیگران است.
﴿كانَ صلی الله علیه و آله يُكْرِمُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ حَتَّى رُبَّمَا بَسَطَ ثَوْبَهُ وَ يُؤْثِرُ الدَّاخِلَ بِالْوِسَادَةِ الَّتِي تَحْتَهُ﴾ (2)
«کسی را که بر حضرتش وارد می شد گرامی می داشت بسا می شد لباس و عبای مبارک خویش را برای او می گسترانید و بالش خود را در اختیار وی قرار داده، او را بر خود مقدم می داشت».
در یکی از جنگ ها هنگامی که وجود شریفش مشغول نماز بود، چند تن از مسلمانان از مقابل جایگاه آن بزرگوار عبور کرده و از بعضی اصحاب جویای حال آن عزیز شدند و پس از ابلاغ سلام و دعا، چون فرصت ماندن نداشتند، عذر خواسته از آن جا گذشتند.
پس از فراغت از نماز روی از قبله گردانیده و با تندی فرمودند:
«جمعی در مقابل شما توقّف کرده، درباره من پرسش می نمایند و سلام
ص: 399
می رسانند، و شما (آن ها را اکرام نکرده) برای آنان خوردنی حاضر نمی کنید؟! آن گاه از جعفر طیّار سخن گفته، مراتب کرامت، نفس و ادب او را در مقابل دیگران خاطر نشان فرمودند.» (1)
اگر بر مرکبی سوار می شد هرگز اجازه نمی فرمود کسی در کنار وجود مقدسش پیاده راه برود... (2)
چنان چه مردی به حضرتش دست می داد دست مبارک خویش را کنار نمی کشید تا او خود رها کند. (3)
هنگامی که کسی به ملاقات آن جناب می آمد به احترام او آن قدر می نشست تا وی شخصاً از حضور اقدسش بیرون رود. (4)
حتّی نگاه های پر مهر خود را بین اصحاب خویش تقسیم کرده، به آنان یکسان و برابر نگاه می فرمود. (5)
انسان موجودی اجتماعی و نیازمند همکاری و ارتباط با سایر هم نوعان خویش است بارور شدن و شکوفائی قابلیت ها و استعدادها، فراهم آمدن زمینهٔ مبارزه با صفات مذموم و ناپسند ظهور صفات شایسته و استقرار ملکات پسندیده در نفس و رشد حقیقی و کمال معنوی تنها از پرتو زندگی گروهی و به برکت رابطه با دیگران میسر می گردد. مرابطه از نیازهای اساسی آدمی است.
ص: 400
ارضای بسیاری از غرائز همچون مهرطلبی زیبادوستی و انس خواهی در سایه ارتباط و به یمن مرابطه با دیگران امکان پذیر خواهد بود. عواطف انسانی، شفقت و دلسوزی، قدردانی و سپاسگزاری مهرورزی و همدردی و سایر انعطافات ارزشی نیز به میمنت مشاهدهٔ صحنه هائی از مظاهر ارتباطات اجتماعی آدمی را از فیض برکات ظهور و بروز خود بهره مند می سازد.
برآوردن شمار زیادی از خواسته های معنوی مرتفع ساختن بسیاری از نیازهای مادی، و مقابله با موانع بزرگ حوادث تلخ و پیشامدهای ناگوار طبیعی و... نیازمند ،همکاری ،همیاری همدردی و همدلی گروهی بوده، هیچ کس بدون اشتراک مساعی جمعی قادر به تحقق آن ها نخواهد بود.
اسلام عزیز نیز که آئینی است جاودانی و احکام و قوانین آن پاسخگوی نیازهای فطری و متکفّل ارضای تمام خواسته های انسانی است، مسأله رابطه با دیگران را مورد توجه ویژه قرار داده ضمن تأکید بر حفظ پیوندهای اجتماعی، پیروان خود را به نوع دوستی و محبّت به مردم دعوت فرموده و از کناره گیری از آنان پرهیز داده است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿خَالِطُوا النَّاسَ وَ آتُوهُمْ وَ أَعِينُوهُمْ وَ لَا تُجَانِبُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَى ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ (1) ﴾ (2)
«با مردم معاشرت کنید و با آنان همراه باشید، ایشان را یاری نمائید و از آنان کناره نگیرید و دربارۀ آنان گفتار خداوند را به کار بندید که فرموده است: با مردم به خوبی سخن گوئید».
ص: 401
بلکه از این نیز فراتر رفته از مسلمانان می خواهد همچنان که به نیک بختی و راحتی خویش علاقمندند خیرخواه مردم بوده طالب سعادت و خوشبختی آنان باشند.
در روایت است روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله عازم جنگی بودند که شخصی به حضور انور آن بزرگوار شرفیاب شده عرض کرد یا رسول الله مرا عملی بیاموزید تا بدان وسیله داخل بهشت .گردم
آن حضرت فرمودند:
﴿مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إلَيْكَ فَلا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ...﴾ (1)
«آن چه را دوست داری مردم نسبت به تو روا دارند، دربارۀ آنان انجام ده، و چیزی را که خوش نداری درباره ات انجام دهند، تو نیز برای آنان روا مدار»
امیر مؤمنان علیه السلام به فرزند بزرگوار خود امام مجتبی علیه السلام می فرمایند:
«فرزندم ! خود را در آن چه بین تو و دیگری است میزان قرار ده؛ چیزی را که برای خود دوست داری برای دیگران دوست بدار، و آن چه را برای خود مایل نیستی برای دیگران خوش مدار؛ همچنان که نمی خواهی به تو ستم شود، ستم مكن.
به دیگران نیکی کن همان گونه که دوست داری به تو نیکی شود؛ چیزی را که برای خود زشت می پنداری برای دیگران زشت بدار؛ به آن چه که برای خود خشنود می شوی از مردم نیز راضی و خشنود باش چیزی را که نمی دانی مگو گر چه معلوماتت اندک باشد؛ آن چه را
ص: 402
دوست نداری درباره ات گفته شود (دربارۀ دیگران) مگو» (1)
امام صادق علیه السلام نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
﴿الْخَلْقُ عِيالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللهِ مَنْ نَفَعَ عِيالَ اللهِ وَأَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً﴾ (2)
«مردم عیال خداوند هستند، محبوب ترین آن ها نزد خداوند کسی است که به عیال خدا سود رسانده و خانواده ای را خوشحال گرداند».
نیاز بشر به حمایت دیگران و لزوم همکاری با هم نوعان ایجاب می کند انسان دارای خلق و خوی اجتماعی بوده در سایۀ اخلاق خوش و حسن معاشرت برای تأمین زندگی و ادامه حیات تلاش نماید. از سوی دیگر آدمی از آغاز ولادت تا پایان عمر همواره از اعمال و رفتار و افکار دیگران رنگ پذیرفته، پیوسته از دوستان بستگان و معاشران خود متأثر می گردد خصوصاً نسل جوان که غرائز و احساسات آنان از قدرت و طراوت بیشتری برخوردار است و به اقتضای غریزه انس و تمایل به نوطلبی و تجدّدخواهی بسیار زودتر از سایر طبقات به این سو و آن سو و این و آن متمایل گشته، از افکار و رفتار دیگران متأثر می گردند، از این رو روابط افراد با یکدیگر باید بر اساس موازینی سازنده، معیارهائی منطقی، روش هائی مجاز و متناسب با شرائط زمان و مکان تنظیم گردد تا علاوه بر برخورداری از مزایای بی شمار آن حتی الامکان از عوارض سوء و پی آمدهای نامطلوب و زیان بار ارتباطات نادرست به دور ماند.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
﴿خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَانِيَّةِ إِذَا كَانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيَانِيَّةً﴾ (3)
ص: 403
«هنگامی که حکومت، کودکانه و بی خردانه باشد با مردم در ظاهر معاشرت کنید و در باطن با رفتار و مرامشان مخالف باشید».
امام صادق علیه السلام نقل می کنند که امیر مؤمنان علیه السلام همواره می فرمودند:
﴿لِيَجْتَمِعُ فِي قَلْبِكَ الْإِفْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَالْإسْتغْنَاء عَنْهُمْ، فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِى لِينِ كَلامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاءُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزّكَ ﴾ (1)
«باید احساس نیاز به مردم و بی نیازی از آنان را در قلب خویش جمع نمائی. نیازمندیت به آنان در نرمی سخن و برخورد نیکت ظاهر گردد و احساس بی نیازیت از آن ها را در حفظ آبرو و باقی ماندن عزّت خویش قرار دهی».
مؤمن خود را از مردم بی نیاز نمی داند زیرا حفظ نظام جامعه و برآورده شدن بسیاری از خواسته های خود را در گرو ارتباط و پیوند با سایر مردم می بیند از این رو با اخلاق خوش و رفتار نیک و برخورد شایسته با آنان معاشرت کرده نیازهای خود را با همکاری آنان مرتفع می سازد لیکن در عین حال، عزت نفس و مناعت طبع و آبروی خویش را حفظ نموده و هرگز به خاطر مال و منال و نیازهای مادی زودگذر دنیا، آن ها را از دست نخواهد داد.
البته احتیاج انسان به داشتن روابط با دیگران یک نیاز عمومی و فراگیر بوده، برخورد شایسته و ملاطفت در تماس ها و تلاش در زمینهٔ بهبود روابط و حسن ارتباطات، اختصاص به گروهی ویژه و طبقه ای خاص ندارد لیکن وجود برخی از ویژگی ها همچون هم خونی هم جواری و نیازمندی ایجاب می کند که نسبت به حفظ ارتباط و پیوستگی با برخی از هم نوعان مانند اقوام و خویشان و تلاش در
ص: 404
جهت رعایت حقوق گروهی از مردم مثل نزدیکان و همسایگان و اهتمام در مورد رسیدگی به وضع اقشاری از نیازمندان همچون ایتام با توجه بیشتر و حسّاسیتی ویژه برخورد گردد.
آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام نیز با عنایتی خاص به گروه های یادشده، سلامی حفظ ارتباط و رعایت حقوق و رسیدگی به امور آنان را مورد تأکید فراوان قرار داده اند.
خویشاوندان، شاخه ها و برگ و برهای یک درخت،اند بسیاری از خصائص روحی و حتی ویژگی های خلقتی و جسمی را از یکدیگر ارث می برند. آنان در زمینه های خلق و خوی و جسم و روان دارای مشترکات فراوانی هستند به طوری که شباهت های ظاهری را می توان نمونۀ کوچکی از آن ها دانست.
پیوستگی بین اقوام، یک واقعیت طبیعی است و به جعل و قانون و قراردادهای اجتماعی وابسته نیست احکام و دستورات شرع مقدس نیز در راستای همین واقعیت و به منظور تحکیم و حراست آن صادر گردیده است.
خداوند متعال می فرماید:
﴿... وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رقياً﴾ (1)
«از خداوندی پروا کنید که هنگامی که چیزی از یکدیگر می طلبید نام او را می برید و از (قطع رابطه با) خویشان بپرهیزید که خدا همواره مراقب شماست.»
ص: 405
همچنین می فرماید:
﴿إنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَاب ... * وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾ (1)
«تنها اندیشمندان و فرزانگان عبرت می گیرند ... - و آنان که پیوندهائی را که خدا به برقراری آن ها دستور داده استوار می دارند و از پروردگارشان بیم دارند و از سختی حساب می هراسند».
صله رحم علاوه بر این که یک وظیفه شرعی و دارای اجر و پاداش اخروی است آثار دنیوی بسیار سودمندی بر آن مترتب است که در گفتارهای پیشوایان معصوم علیهم السلام به برخی از آن ها اشاره گردیده:
امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
«سفارش می کنم همۀ پیروانم را تا روز قیامت آنان که حاضرند و آن ها که غائب اند و کسانی که هنوز در پشت مردان و رحم زنان اند، که با خویشان خود مرتبط باشند اگر چه به مقدار مسافت یک سال راه از آنان دور باشند. زیرا صله رحم و پیوند با خویشان جزئی از دین است». (2)
امام باقر علیه السلام در جای دیگر فرموده اند:
﴿صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُزَكَّى الْأَعْمَالَ وَ تُنْمِي الْأَمْوَالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُيَسِّرُ الْحِسَابَ وَ تُنْسِيءُ فِي الْأَجَلِ﴾ (3)
«پیوند با خویشان اعمال را پاک کرده و آن را رشد می دهد اموال را فزونی بخشیده، بلاها را دفع می نماید حساب را آسان نموده و مرگ را
ص: 406
به تأخیر می اندازد».
جهان هستی به دست توانای خداوند متعال خلق گردیده، هر یک از پدیده های عالم طبیعت نیز از حد و مرز خصائص و آثار و عوارض و امتیازات مخصوصی برخوردار است که آن را از سایر موجودات متمایز می سازد. این خصوصیات نیز که نوعاً جزئی از ذات و غیر قابل انفکاک از آن هاست، مخلوق خداوند بوده به اراده و مشیت الهی به صورت خاصیت هر یک از آن پدیده ها خلق گردیده است.
تماس دائمی انسان و به تبع آن انس وی با بسیاری از این خصوصیات، باعث گردیده که نوع مردم، این ویژگی ها را با همۀ عظمت و شگفتی که دارد، به صورت امری کاملاً عادی و طبیعی می بینند و به سادگی از کنار آن می گذرند. اما برخی دیگر از این خصوصیات و آثار و عوارض به خاطر بیگانگی از دریافت های روزمره و دور بودن از امثال و نظائر محسوساتی که به طور دائم با آن ها سر و کار دارند به نظرشان عجیب می نماید، در حالی که هیچ تفاوتی بین آن ها نیست.
همان که آتش را سوزاننده و آب را تر و گوارا آفریده و هم او که زمین را از نیروی جاذبه و آدمی را از قدرت فکر و اندیشه برخوردار ساخته خود قادر است که صله رحم را موجب پاکی اعمال و ازدیاد مال و سبب دفع بلا و آسان شدن حساب و باعث افزایش طول عمر قرار دهد همچنان که ممکن است آن را عامل دوستی و محبّت و وسیلهٔ حفظ از گناه گرداند.
امام رضا علیه السلام از حضرت صادق علیه السلام نقل می کنند که آن بزرگوار فرمودند:
«با خویشانت پیوند کن اگر چه به نوشانیدن آبی باشد. و بهترین نوع پیوند با فامیل، آزار نرساندن به آن هاست صله رحم مرگ را به تأخیر
ص: 407
انداخته، باعث دوستی و محبت در خانواده می گردد». (1)
امام صادق علیه السلام در جائی دیگر فرموده اند:
﴿إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَيُهَوِنَانِ الْحِسَابَ وَ يَعْصِمَانِ مِنَ الذُّنُوبِ. فَصِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ بِرُّوا بِإِخْوَانِكُمْ وَ لَوْ بِحُسْنِ السَّلام وَ رَدّ الْجَوَابِ﴾ (2)
«پیوند با خویشان و نیکی حساب را آسان نموده و آدمی را از گناهان حفظ می نماید. پس صلة رحم کنید و نیکی با برادران خود را وسعت بخشید گرچه به نیک سلام کردن و جواب سلام باشد».
همچنین فرموده اند:
﴿مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُخَفِّفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْيَكُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولاً وَ بِوَالِدَيْهِ بَارّاً، فَإِذَا كَانَ كَذلِكَ هَوَّنَ اللهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ يُصِبْهُ فِي حَيَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً﴾ (3)
«هر کس دوست دارد خداوند سختی های مردن را بر او تخفیف دهد»
باید با خویشانش پیوند نموده و به پدر و مادر خویش نیکی نماید. هرگاه چنین کرد، خداوند سختی های مرگ را بر او آسان کند و هرگز در زندگی تهیدست نگردد».
امام صادق علیه السلام خطاب به میسر می فرمایند:
«چندین مرتبه مرگ تو فرا رسید ولی در اثر پیوند با خویشان و نیکی به نزدیکانت به تأخیر افتاد». (4)
ص: 408
داود رقّی گوید: پسر عموئی داشتم که معاند و خبیث بود! باخبر شدم که خود و خانواده اش در تنگدستی به سر می برند از این رو پیش از عزیمت به مکّه برایش خرجی مقرّر نمودم. هنگامی که به مدینه ،آمدم در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که ناگهان فرمودند.
«ای داود، روزهای پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه می گردد. به اعمال تو نظر کردم، پیوند با پسر عمویت مرا مسرور ساخت...» (1)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
﴿صِلَةُ الرَّحِمِ تُدِرُّ النَّعَمَ وَ تَدْفَعُ النِّقَمَ﴾ (2)
«پیوند با خویشاوند نعمت را فرو می باراند و نقمت و ناخوشی را از بین می برد».
﴿صِلَةُ الرَّحِمِ تَسُوءُ الْعَدُوَّ وَ تَقِي مَصَارِعَ السُّوءِ﴾ (3)
«صله رحم و ارتباط با اقوام باعث ناخرسندی و اندوه دشمن می گردد و آدمی را از پرتگاه های بدمرگی مصون می دارد».
قطع رحم از گناهان کبیره و از محرّمات بزرگی است که علاوه بر عذاب ،اخروی، پی آمدهای نامطلوب دنیوی فراوانی نیز به همراه دارد که برخی از آن ها به تجربه نیز ثابت گردیده است.
خداوند متعال می فرماید:
﴿وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ
ص: 409
الدّارِ﴾ (1)
«و آنان که پیمان خدا را پس از محکم کردنش می شکنند و پیوندهائی را که خداوند به برقراری آن دستور داده قطع می نمایند و در زمین فساد می کنند لعنت و بدی (مجازات) سرای آخرت برای آنان است».
از امام صادق علیه السلام نقل شده که مردی به حضور پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم شرفیاب شد و عرض کرد: یا رسول الله، فامیلم برآنند که مرا مورد حمله قرار داده، دشنامم دهند و با من قطع رابطه نمایند. آیا من نیز آنان را ترک گویم؟ پاسخ دادند:
در این صورت خداوند همۀ شما را رها می کند عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمودند:
﴿تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَكَ، فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذلِكَ كَانَ لَكَ مِنَ اللهِ عَلَيْهِمْ ظَهِيرٌ﴾ (2)
«با هر که از تو می برد مرتبط باش و آن که تو را محروم می سازد عطایش کن و از کسی که بر تو ستم روا می دارد درگذر، زیرا اگر چنین کنی، خداوند تو را بر آن ها یاری فرماید».
گرچه تحمّل ظلم و کوتاه آمدن در برابر ستم ستمگر، امری است مذموم و ناپسند و نه عقل و نه شرع هیچ یک آن را مجاز نمی دانند، لیکن قطع ارتباط با ارحام و اقوام به منزلهٔ قطع از خویشتن است و قطع از خود به معنای تباه ساختن همه استعدادها و ضایع نمودن تمامی نیروها و در یک کلمه به مثابه هلاکت حتمی است. از اینرو هیچ بهانه ای را در توجیه این قطع ارتباط نمی پذیرند، گرچه ناگزیر از تحمل ستم ناروای آنان باشیم.
ص: 410
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿قَطِيعَةُ الرَّحِمِ تُورِثُ الْفَقْرَ﴾ (1)
«قطع رحم باعث فقر و تهیدستی است».
شعیب عقرقوفی گوید به امر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مردی یعقوب نام که تازه وارد مکّه شده بود را به نزد آن بزرگوار بردم همین که وارد شدیم آن جناب فرمودند:
ای یعقوب، تو دیروز وارد مکّه شدی و در فلان مکان بین تو و برادرت نزاعی پیش آمد تا جایی که یکدیگر را دشنام دادید... در اثر این قطع رحم برادرت پیش از آن که به وطن برسد از دنیا خواهد رفت. تو نیز از کردار خویش پشیمان خواهی شد. یعقوب پرسید: مرگ من چه هنگام خواهد رسید؟ فرمودند: تو نیز نزدیک بود از دنیا بروی ولی در فلان منزل با عمه ات صله و نیکی کردی و در اثر آن بیست سال به عمرت افزوده شد.
شعیب گوید: سال بعد در راه سفر مکه او را ملاقات کرده جویای احوالش گردیدم گفت: برادرم به وطن نرسیده از دنیا رفت و در بین راه مدفون گردید. (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
﴿قَطِيعَةُ الرَّحِمِ تَحْجُبُ الدُّعَاءَ﴾ (3)
«قطع رحم مانع اجابت دعا می گردد».
ص: 411
امام صادق علیه السلام نیز از پدران خود نقل می کنند که آن بزرگوار فرمودند:
﴿ إِذَا ظَهَرَ اَلْعِلْمُ وَ اُحْتُرِزَ اَلْعَمَلُ وَ اِئْتَلَفَتِ اَلْأَلْسُنُ وَ اِخْتَلَفَتِ اَلْقُلُوبُ وَ تَقَاطَعَتِ اَلْأَرْحَامُ هُنَالِکَ لَعَنَهُمُ اَللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ﴾ (1)
«هرگاه علم آشکار گردد و از عمل به آن دوری شود، با زبان با هم الفت گیرند ولی دل ها از هم جدا باشد، و با خویشان قطع ارتباط کنند، خداوند آنان را مورد لعن و نفرین قرار داده، کر و کورشان گرداند (در نتیجه چیزی نمی فهمند و از حقّ روی گردان باشند)».
همسایگان نیز از جمله حق دارانی هستند که شرع مقدّس با اهتمام زیاد بر رعایت حقوق آنان تأکید فرموده است.
رسول خدا صلی الله علیه و اله در ذیل حدیثی می فرمایند:
«همسایگان سه دسته اند: برخی دارای سه حق هستند حقّ اسلام، حقّ همسایگی و حق خویشاوندی گروهی از آنان نیز دارای دو حق می باشند: حق اسلام و حق همسایگی و دسته ای تنها یک حق دارند و آن همسایه کافر است که فقط حقّ همسایگی دارد» (2)
در حدیث دیگر می فرمایند:
«کسی که درب خانه اش را از بیم تعرّض همسایه خود نسبت به خانواده و مالش ببندد همسایه او ایمان ندارد عرض شد: یا رسول الله حق همسایه بر همسایه چیست؟ فرمودند از کم ترین حقوق او آن است که
ص: 412
اگر قرض بخواهد به او قرض دهد. چنان چه کمک بطلبد، او را یاری کند. اگر درخواست عاریه نماید، به او عاریه دهد. اگر نیازمند عطایش باشد حاجتش را برآورده سازد چنان چه دعوتش کند اجابت نماید. هنگامی که بیمار شود او را عیادت کند و چون بمیرد، در تشییع او حاضر شود. چنان چه به او خیری برسد خوشحال گردد و به او حسد حسد نورزد. اگر بر او مصیبتی وارد شود محزون گردد. ساختمان خود را آن قدر بالا نبرد که بر او مشرف گشته، موجب آزار او گردد و مانع جریان هوا شود. هنگامی که برای منزلش تحفه ای می آورند و همسایه اش آن را ندارد، به او نیز هدیه بدهد یا لااقل آن را از وی و خانواده اش پنهان نماید.
آن گاه فرمودند: آن چه را می گویم بشنوید. جز اندکی از شما که خداوند به او رحم کرده کسی حق همسایه را ادا نمی کند. خداوند آن قدر دربارهٔ همسایه به من سفارش نمود که گمان کردم برای او ارث قرار خواهد داد...» (1)
امام سجاد علیه السلام نیز درباره حق همسایه می فرمایند:
«امّا حقّ همسایه ات این است که در غیابش او را حفظ نمائی و در حضور وی احترام و اکرامش کنی و اگر مظلوم واقع گردید، او را یاری نمائی.
عیب و بدی او را کاوش منما و اگر چیز بدی از او دانستی آن را بپوشان، چنان چه دانستی که خیرخواهی تو را می پذیرد، در پنهانی او را نصیحت کن، در سختی ها او را وا مگذار از لغزشش درگذر، از گناه وی صرف نظر کن به خوبی و مسالمت با او معاشرت نما و جز به اعانت
ص: 413
خداوند بر انجام این ها قادر نخواهی بود» (1)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«هنگامی که بنیامین از دست جناب یعقوب رفت، عرض کرد: پروردگارا ! به من رحم نمی کنی؟ چشمم را گرفتی و فرزندم را بردی! خدای متعال به او وحی فرستاد اگر من یوسف و بنیامین را می رانده باشم برایت زنده می کنم تا یکدیگر را ملاقات نمائید. ولی آیا به یاد داری گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلان و فلان در همسایگی تو روزه بودند، چیزی از آن را به آن ها ندادی؟!»
در روایت دیگر است:
«از آن پس یعقوب علیه السلام در هر بامداد از منزل خویش تا یک فرسخی جار می زد که هرکس ناهار خواهد به خانه یعقوب آید و در شامگاه نیز ندا سر می داد که هرکس شام خواهد نزد یعقوب آید» (2)
امام باقر علیه السلام نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«به من ایمان ندارد کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد. و فرمودند: اهل یک آبادی که شب را بگذرانند و در بین آن ها گرسنه ای باشد، خداوند روز قیامت به آن ها نظر رحمت نیفکند» (3)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
﴿حُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرُ الدِّيارَ وَ يَزِيدُ فِي الْأَعْمَار﴾ (4)
ص: 414
«خوش رفتاری با همسایه سبب آبادانی شهرها و افزایش طول عمر می گردد».
ابن مسعود گوید: (بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله) شخصی به حضور حضرت فاطمه علیها السلام شرفیاب شده عرض کرد ای دختر رسول خدا ! آیا پدر بزرگوارتان نزد شما چیزی باقی گذارده که به عنوان تحفه به من عطا فرمائید؟ آن حضرت به کنیز خود فرمودند: صحیفه ای را که به تو دادم .بیاور کنیز آن را پیدا نکرد. فرمودند: وای بر تو پیدایش نما که آن در نزد من معادل . حسن و حسین (علیهما السلام) است! کنیز آن را پیدا نموده آورد و در آن چنین مرقوم بود:
پیامبر گرامی حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:
﴿لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارَهُ بوَائِقَهُ وَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلا يُؤْذِى جارَهُ ...﴾ (1)
«مؤمن نیست کسی که همسایه اش از شر و آزار او در امان نباشد کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد همسایه خود را آزار نمی دهد».
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز فرموده اند:
﴿لَيْسَ حُسْنُ الْجِوَارِ كَفَّ الأذى وَ لَكِنَّ حُسْنَ اَلْجِوَارِ صَبْرُکَ عَلَی اَلْأَذَی﴾ (2)
«خوش رفتاری با همسایه تنها به این نیست که از آزار او خودداری کنی بلکه خوش همسایگی شکیبائی بر آزار و اذیّت اوست».
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«از چهار طرف تا چهل خانه همسایه هستند» (3)
ص: 415
حضرت علی علیه السلام ضمن سفارشات خود به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی علیه السلام فرموده اند:
﴿سَلْ عَنِ اَلرَّفِیقِ قَبْلَ اَلطَّرِیقِ وَ عَنِ اَلْجَارِ قَبْلَ اَلدَّارِ﴾ (1)
«پیش از مسافرت در مورد رفیق راه و قبل از تهیّه خانه دربارۀ همسایه آن تحقیق کن».
همچنین آن بزرگوار می فرمایند
﴿جارُ السُّوءِ أَعْظَمُ الضَّرَّاءِ وَ أَشَدُّ الْبَلاءِ﴾ (2)
«همسایه بد بزرگ ترین سختی و دشوارترین گرفتاری است».
به رسول خدا صلی الله علیه و اله عرض شد: زنی است روزها روزه می گیرد و شب ها به عبادت مشغول است. و صدقه می دهد ولی با زبانش همسایگان را می آزارد
حضرت فرمودند:
«خیری در او نیست، اهل آتش خواهد بود».
عرض شد: زنی است تنها نماز واجب خود را می خواند و در ماه رمضان روزه می گیرد ولی همسایگان را اذیّت نمی کند. فرمودند:
«وی اهل بهشت خواهد بود» (3)
شخصی حضور امام صادق علیه السلام را از همسایه اش شکایت کرد. حضرت فرمودند: شکیبائی کن. عرض کرد مردم مرا خوار می شمرند. فرمودند:
﴿إِنَّمَا الذُّلِيلُ مَنْ ظَلَمَ﴾ (4)
ص: 416
«ذلیل و خوار کسی است که ستم می کند».
امام صادق علیه السلام توسّط پدران بزرگوار خود از حضرت علی علیه السلام نقل می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:
«کسی که همسایه اش را آزار دهد خداوند بوی بهشت را بر او حرام گرداند. و جایگاه او در دوزخ باشد. و چه بد سرنوشتی است!
از ما نیست کسی که حقوق همسایه اش را ضایع سازد جبرئیل پیوسته مرا درباره همسایه سفارش نمود تا آن که گمان کردم برای او ارث قرار خواهد داد». (1)
حوادث تلخ و پیشامدهای ناگوار در دنیا بسیار اتفاق می افتد. حوادثی که برخی از آن ها به راستی روح را می آزارد و بسا لطماتی که بر جان و روان آدمی وارد می سازد. لیکن انسان نوعاً قادر است درد و احساس خود را به گونه ای بیان کرده، به دیگران منتقل نماید. دیگران نیز کم و بیش می توانند آن چه را مشاهده می کنند با قلم و زبان و احیاناً از طرق دیگری مانند نقاشی به تصویر کشند.
امّا در این میان درد و رنج هائی وجود دارد که هیچ کس با هیچ ابزاری قادر به توصیف و تبیین آن ها نیست نه مبتلای به آن می تواند احساس خود را به دیگران منتقل سازد و نه دیگران قادر به درک حقیقی آن خواهند بود.
احساس یتیمی و درد و رنج محرومیت از لذّت نوازش مادری و مهر پدری را به عنوان نمونه ای بارز از این موارد می توان برشمرد.
قلم و زبان بسیار عاجزتر از آنند که روح صدمه دیده قلب گداخته، سینه
ص: 417
پر سوز و عواطف جریحه دار شده کودک مظلومی را که برای همیشه از سایه مهر پدری و گرمی آغوش مادری محروم گشته است توصیف کنند. حتی ماهرترین و زبردست ترین هنرمندان و نقاشان دنیا نیز در به تصویر کشیدن تمام آن چه که انسان از صحنه دلخراش اشک یتیمی احساس می کند بسیار عاجز و ناتواناند.
و لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«به راستی هرگاه یتیم بگرید، عرش به لرزه درآید! در این هنگام پروردگار متعال می فرماید: کیست آن که بنده مرا که در کودکی پدر و مادرش را از او گرفته ام به گریه در می آورد؟! به عزت و جلالم سوگند هرکس او را آرام سازد بهشت را بر او واجب سازم». (1)
بلی از همین جاست که انسان هر قدر هم سنگدل باشد، هنگامی که با دیدگان اشکبار کودک یتیمی مواجه می شود تحت تأثیر عواطف انسانی قرار گرفته، بی اختیار متأثر می گردد.
روح لطیف و قلب حسّاس کودک یتیم بیش از هر چیز نیازمند محبت و عواطف انسانی است کدام منظره ای دلخراش تر جانسوزتر، و تلخ تر از صحنهٔ آه و افسوس یتیمی است که دیدگان رمدکشیده اش کودکان خردسال و هم سالان خود را که در آغوش مهر مادران و سایۀ نوازش پدران خویش احساس آسایش و آرامش دارند مشاهده نماید؟
پدر مرده را سایه بر سرفکن *** غبارش بیفشان و خارش بکن
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش *** مده بوسه بر روی فرزند خویش
الا تا نگرید! که عرش عظیم *** بلرزد همی، چون بگرید یتیم
اگر سایه خود برفت از سرش *** تو در سایه خویشتن پرورش
ص: 418
عواطف انسانی و تکلیف شرعی ایجاب می کند که خصوصاً مسلمانان چتر محبّت و عطوفت پدری خویش را بر سر کودکان یتیم افکنده از نظر عاطفی و از جهات مادی تا آن جا که میسور است در تأمین زندگی و رفع نیازهای آنان بکوشند و با عنایتی پدرانه و مادرانه رنج یتیمی را از روح و جان ایشان بیرون ساخته، گرد و غبار تنهائی را از چهرۀ آن ها بزدایند.
دولتمردان و صاحبان مکنت نیز باید با متمرکز کردن امکانات یتیمان را زیر پوشش برنامه های فرهنگی آموزشی و اقتصادی قرار داده و به کارهای جزئی و فردی بسنده نکنند افراد با ایمان نیز با در نظر گرفتن اولویت ها، مسئولیت خود را خصوصاً نسبت به خویشان و اقوام یتیم خود به خوبی انجام داده، از هیچ کوششی دریغ نورزند که سهل انگاری در این زمینه نه تنها سبب مؤاخذه اخروی خواهد بود بلکه از کودکان نیز افراد بیمار مبتلا به عقده حقارت، با پی آمدهای ناگوار آن ساخته و بالش دامنگیر کل جامعه خواهد گردید.
آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام نظر به اهمیت فوق العاده پرداختن به امور یتیمان وظیفه خطیر مسلمانان را یاد آور شده با عنایتی ویژه به این مسأله پرداخته اند.
قرآن می فرماید:
﴿فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرُ﴾ (1)
«یتیم را میازار و از خود مران».
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ (2)
ص: 419
«کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت در شکم های خود آتش فرو می برند و به زودی در آتشی فروزان در آیند».
﴿... وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللهَ كَانَ بِهِ عَلِيماً ﴾ (1)
«با یتیمان به عدالت رفتار کنید و هرکار نیکی انجام دهید قطعاً خدا به آن دانا است».
مولا امیر مؤمنان علیه السلام در وصیت خود به امام حسن و امام حسين علیهما السلام می فرمایند:
﴿للَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لاَ یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ﴾ (2)
«دربارۀ یتیمان از خدا بترسید، از خدا بترسید، برای دهانشان نوبت قرار ندهید (گاه سیر و گاه گرسنه مگذارید) و در نزد شما (بر اثر بی سرپرستی) فاسد و تباه نگردند».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿كُنْ لِلْيَتِيم كَالأَبِ الرَّحِيمِ، وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَزْرَعُ كَذلِكَ تَحْصُدُ﴾ (3)
«برای یتیم همچون پدری مهربان باش و بدان در حقیقت آن چه را می کاری برداشت خواهی کرد (فرزندان تو نیز روزی توسط دیگران سرپرستی خواهند شد)».
امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کنند که فرمودند:
ص: 420
﴿أَيِّبِ الْيَتِيمَ مِمَّا تُؤَدِّبُ مِنْهُ وَلَدَكَ وَاضْرِبْهُ مِمَّا تَضْرِبُ مِنْهُ وَلَدَكَ﴾ (1)
«همان گونه که فرزند خویش را تربیت می کنی به ادب و تربیت یتیم اقدام نما و به خاطر هر چیزی که فرزندت را تنبیه می کنی یتیم را نیز تنبیه کن».
همچنین از آن حضرت نقل شده که فرمودند:
«هر مرد و زن مؤمنی که از روی مهربانی دست نوازش بر سر یتیمی بکشد خداوند در مقابل هر موئی که از زیر دستش گذشته حسنه ای برای او می نویسد». (2)
کسی که نسبت به یتیم ستم روا ،دارد به فرزندان خویش جفا کرده زیرا وبال گناهش دامنگیر فرزندانش خواهد گردید.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
﴿مَنْ ظَلَمَ يَتِيماً عَقَّ أَوْلادَهُ﴾ (3)
«هرکس به یتیمی ستم ،کند حرمت فرزندان خویش را پاس نداشته است».
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
﴿خَيْرُ بُيُوتِكُمْ بَيْتٌ فِيهِ يَتِيمٌ يُحْسَنُ إِلَيْهِ وَ شَرٌّ بُيُوتِكُمْ بَيْتٌ يُسَاءُ إِلَيْهِ﴾ (4)
«بهترین خانه های شما منزلی است که در آن یتیمی مورد احسان قرار گیرد و بدترین آن ها خانه ای است که در آن با یتیمی بدرفتاری شود».
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انگشت
ص: 421
سبابه و میانی را کنار هم گذارده و در آن حال فرمودند:
«هرکس یتیمی را سرپرستی کرده و متکفّل خرجی او شود من و او مانند این دو انگشت در بهشت در کنار هم خواهیم بود». (1)
امام حسن عسکری علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:
«(فقدان امام و درد و رنجِ) یتیمی برکسی که از امام خود منقطع گشته، توان دسترسی به او را ندارد و تکلیف دینی خود را در اموری که به آن مبتلی است نمی داند (به مراتب) از یتیمی کسی که از پدر خود جدا گشته، شدیدتر است.
آگاه باشید! هر عالمی از شیعیان ما که یتیمی را - که در اختیار اوست و نسبت به شریعت ما جاهل، و از مشاهده ما منقطع (و محروم) است- ارشاد و هدایت کرده و شریعت و دین ما را به او بیاموزد، در رفیق اعلیٰ (= مصاحبت انبیا در اعلی علیّین) با ما خواهد بود.» (2)
در این دوران که امت مسلمان و جوامع اسلامی از لذّت درک حضور پدران رئوف، سرپرستان دلسوز، مربیان آگاه و پیشوایان معصوم خود محروم از هر سو آماج فشار و درد و رنج و گرفتاری؛ از درون و برون، هدف شدیدترین تبلیغات زهرآگین، با فرهنگ خود بیگانه و از منبع پر فیض علوم دینی بی خبرند؛ حقیقتاً نیازمند سرپرستی و یاری و به راستی مستحق کمک و دستگیری اند. و کیست که ارزش اعانت و احسان نسبت به یتیمان بینوائی را که دستشان از امام ،کوتاه و در انجام تکالیف انسانی و شرعی خود حیران و سرگردانند، اندک شمارد؟!
بی تردید امت اسلام در این زمان از مصادیق حقیقی یتیمانند و دستگیری از
ص: 422
آنان نیازمند سرمایه گذاری فراوان، مساعدت بی دریغ و همکاری همگانی است، اما در این میان مسئولیت علمای راستین و مربیان ،آگاه، از هر فرد و گروهی سنگین تر است و طبیعتاً پاداش کار بزرگ آنان، مصداق راستین نعمت بزرگی است که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده است!
امید است این شب ظلمانی به روز وصال مبدّل گردد و خورشید فروزان امامت از پس ابرهای تیره و تار ظاهر گشته مسلمین از انوار ولایت حضرت بقيّة الله الأعظم - عجل الله تعالى فرجه الشريف - برخوردار، و از پرتو فیض وجود اقدسش تربیت یافته مجد و عظمت از دست داده خود را باز یابند.
﴿يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ ! مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ﴾
و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين
و صلى الله على محمّد و آله الطاهرين.
ص: 423