نماز زیباترین الگوی پرستش

مشخصات کتاب

سرشناسه : نعیم آبادی ، غلامعلی ، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور : نماز زیباترین الگوی پرستش/ نعیم آبادی؛ تنظیم و نگارش حسین واعظی نژاد.

مشخصات نشر : تهران: ستاد اقامه نماز، 1387.

مشخصات ظاهری : 338 ص.

شابک : 20000 ریال : 978-964-6268-63-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا(برون سپاری).

یادداشت : چاپ قبلی: ستاد اقامه نماز، 1377.

یادداشت : کتابنامه: ص. [337] - 338؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : نماز

شناسه افزوده : واعظی نژاد، حسین ، 1335 -

رده بندی کنگره : BP186/ن73ن8 1387

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : 1035659

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس ذکری

ص: 1

اشاره

ص: 2

نماز زیبا ترین الگوی پرستش

حجة الاسلام و المسلمین نعیم آبادی

تنظیم و نگارش : حسین واعظی نژاد

ص: 3

سرشناسه : نعیم آبادی ، غلامعلی ، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور : نماز زیباترین الگوی پرستش/ نعیم آبادی؛ تنظیم و نگارش حسین واعظی نژاد.

مشخصات نشر : تهران: ستاد اقامه نماز، 1387.

مشخصات ظاهری : 338 ص.

شابک : 20000 ریال : 978-964-6268-63-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا(برون سپاری).

یادداشت : چاپ قبلی: ستاد اقامه نماز، 1377.

یادداشت : کتابنامه: ص. [337] - 338؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : نماز

شناسه افزوده : واعظی نژاد، حسین ، 1335 -

رده بندی کنگره : BP186/ن73ن8 1387

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : 1035659

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس ذکری

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه...13

فصل اول: نیاز های انسان...17

نماز نیاز روح...19

فصل دوم : جایگاه نماز...25

نماز پشتوانه انسان...25

نماز امتیاز انسان...27

نماز بهترین راه به سوی عرفان الهی...28

نماز بهترین الگوی عبادت و پرستش...32

نماز سفره ای گسترده...33

نماز احیا گر مکتب اسلام و نام پیامبر...35

نماز معیار ارزیابی...35

نماز آخرین سفارش پیامبر...36

ص: 5

فصل سوم : آثار نماز...41

آثار عمومی نماز...45

نماز معراج مؤمن...45

نماز باز دارنده از جرائم...47

آثار خصوصی نماز های ناب...52

فلاح و رستگاری...52

استعانت...52

فصل چهارم: اقامه نماز...57

اقامه نماز در بعد فردی...59

مراعات وقت نماز...59

اتمام واجبات...58

خلوص...59

قرائت صحیح...60

آرامش بدن...60

مراعات حدود نماز...61

پیراستن نماز از تباهی ها...61

رغبت در مناجات...62

اقامه نماز در بعد اجتماعی...63

اقامه نماز، اولین نشانه حکومت اسلامی...63

راز مهاجرت حضرت ابراهیم (علیه السلام)...65

سیره اهل بیت هنگام در دست داشتن قدرت...67

وظیفه کار گزاران در حکومت اسلامی چیست؟...68

اقامه نماز مسؤولیت همگانی...69

فصل پنجم: موانع اقامه نماز...73

مخالفت ها...73

انگیزه مخالفت با نماز...76

ص: 6

شراب و قمار...85

غفلت و ریا...87

فصل ششم : روش های اقامه نماز...91

الف: روش های اقامه نماز در خانواده...91

1 - سفارش پدر و مادر...91

سیره حضرت اسماعيل (علیه السلام)...91

سیره حضرت لقمان (علیه السلام)...92

سیره پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)...93

مسؤولیت پدر و مادر...94

هشدار به پدران و مادران!...95

2 - آموزش نماز به فرزندان...97

سن شروع نماز توسط فرزندان...98

3 - سفارش به نماز در وصیت نامه...100

ب: روش های اقامه نماز در جامعه...102

1 - ترغیب و تشویق نزدیکان...102

2 - نماز جماعت...106

آثار نماز جماعت...111

تبلیغ و ترویج نماز...111

شکوه و عظمت اسلام...113

تعاون...114

ممانعت از گناه...115

شیعه و نماز جماعت...115

دیدگاه صاحب عروه...120

بر خورد با تاركين نماز جماعت...123

بايكوت...124

نقل عدم حضور...125

انذار و تهدید...125

ص: 7

مواردی که نماز جماعت واجب می شود...127

عدم صحت قرائت...127

نذر و عهد و قسم...127

وسواسی...128

دستور پدر و مادر...128

دلایل رکود نماز جماعت...128

ممانعت از اجتماع شیعیان...129

شرایط امام جماعت...131

خط بازی و جناح گرایی...133

3 - نماز جمعه...135

سیمای نماز جمعه در قرآن...135

سیمای نماز جمعه در حدیث...139

نماز جمعه زیبایی و روشنایی...140

برتر از عید قربان...140

بشارتی برای مؤمنان...141

حج مساكين...141

آثار نماز جمعه...141

بخشیده شدن لغزش ها...142

مصونیت از آتش دوزخ...142

کاهش دلهره های روز قیامت...142

استخفاف نماز جمعه...143

ترک نماز جمعه...144

ممانعت از حضور در نماز جمعه...154

فصل هفتم : تضییع نماز...157

مراتب تضييع نماز...159

آمد های نا گوار تضییع نماز...160

ص: 8

فصل هشتم ویژگی های نماز مقبول...167

مرحله آمادگی...168

هنگامه دیدار...170

مرحله بهره گیری از دیدار...171

شش نكته ظريف...175

1) حضور قلب...176

حضور قلب و توجه به خلق...179

چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟...182

راه درمان حواس پرتی چیست؟...188

اصلاح سمت و جهت زندگی...188

داشتن اراده و تصمیم بر تمرکز حواس...191

پاسداری از دل با استمرار یاد خدا...193

وحدت دل و زبان...193

نقش تکرار...194

2) تفهم...197

عبادت و تفکر...197

تفهم و حضور قلب...198

تدبر در نماز...199

اهميت فهم اذکار و اعمال نماز...201

آشنایی با اقوال و اذکار نماز...203

اذان...203

سوره حمد...207

سوره توحید...213

ذکر رکوع و سجود...220

ذكر بحول الله و قوته اقوم و اقعد...222

تسبیحات اربعه...224

ذکر سلام...225

ص: 9

تفهم افعال...226

ایستادن در مقابل قبله...229

بالا بردن دست ها به هنگام تکبیرة الاحرام...229

اسرار قیام...230

ركوع...235

سجود...236

سیری اجمالی در فریضه نماز...239

* تفهيم و تلقین در نماز...243

3) تعظیم...243

تعظيم خدا و تحقير غير خدا...244

تعظیم خدا در نماز...248

4) حيا...249

همراهی حیا با دین...250

زیبندگی حیا...250

حیا باز دارنده انسان از گناه...250

منشأ حيا...251

حیا در نماز...253

5) خوف...255

جایگاه خوف از خدا در فرهنگ اسلامی...255

ویژگی های خوف...257

ترس از خدا موجب نترسیدن از غیر خدا...260

خوف از خدا، نعمت بزرگ الهی...262

خوف از خدا در نماز...264

6) رجا و امیدواری...264

امید در قرآن و حدیث...265

در نا امیدی بسی امید است...269

امید در نماز...270

ص: 10

فصل نهم: آشنایی با نماز گزاران نمونه...275

الف : پیشوایان مکتب اسلام...277

پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)...277

امیر مؤمنان (علیه السلام)...284

فاطمة الزهراء (علیها السلام)...297

امام مجتبى (علیه السلام)...297

امام حسین (علیه السلام)...298

امام سجاد (علیه السلام)...305

امام صادق (علیه السلام)...309

امام کاظم (علیه السلام)...310

ب : تربیت شدگان مکتب اسلام...312

حضرت زينب (علیها السلام)...313

بانو نفيسه...315

محمد بن ابی عمیر...317

قيس بن سعد...318

عباد بن بشر...321

نکته...322

سخن آخر...323

فهرست آیات...325

فهرست روایات...329

فهرست منابع و ماخذ...337

ص: 11

ص: 12

مقدمه

باسمه تعالی

اسرار نماز و آثار پر برکت این فریضه سترگ و بس مهم، پر دامنه تر از آن است که در نوشته ای کوتاه و یا حتّی مجموعه ای دراز دامن بتوان بیان کرد. دلیل این مدّعا آثار فراوانی است که در این باره به رشته تحریر در آمده اند اما تنها عُشری از آن چه بایست گفته و یا نوشته شود گفته و نوشته شده است. به تعبیری، راه نا پیموده و راز نا گشوده، فراوان است که باید به تحقیق و اندیشهٔ دانایان و عالمان و صفای باطن رهروان صالح، پیموده و گشوده شود و البتّه در این رهسپاری و ره شناسی خود نماز گوهر تابناکی است که فرا راه سالکان پرتو افشانی می کند تا در گام نخست آن ها را از وادی پر خوف انانیت به بارگاه ربوبیت رهنمون باشد و همچون علمی بر فراز بام ایمان در اهتزاز است تا دژ مستحکم دینداری در گرد و غبار خود خواهی و خود بینی و طوفان و گرداب هوا و هوس ها گم نشود.

در زبان و بیان ائمه دین سلام الله علیهم اجمعین از نماز به عنوان ستون و اساس دین یاد شده است، زیرا نماز تنها ستون رو به آسمان است که می توان بدان تکیه زد و در امتداد آن عروج را به تماشا ایستاد.

دل های آکنده از شور و اشتیاق حضور، ذکر جمیل یار را در نماز به زبان می آورند و با

ص: 13

یاد او از خود کناره می گیرند و در محضر تکلم با او از زبان او، با او سخن می گویند.

عالمان و عارفان تلاش کرده اند ره آورد خلوت حضور را به زبان برهان و یا عرفان به دیگران منتقل کنند تا فهم و دریافت عامّه نیز از نماز ارتقاء یابد به همین منظور در سال های اخیر برخی از علماء و اندیشمندان دست به قلم برده و کتاب هایی را نوشته اند و یا به مناسبت هایی مطالبی بیان کرده اند از آن جمله است حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ غلام علی نعیم آبادی نماینده محترم ولی فقیه در استان هرمزگان و امام جمعه شهرستان بندر عباس که به صورت مداوم خطبه ای را به نماز و اسرار و آثار آن اختصاص داده و در نماز از نماز سخن گفته اند. خطبه های جناب ایشان بعد از ضبط و استخراج در اختیار جناب حجة الاسلام حسین واعظی نژاد قرار گرفت تا ضمن تنظیم و تدوین و تبویب موضوعات اسناد و مدارک آیات و روایات و نقل اقوال را شناسایی و معرفی نمایند همچنین با باز نویسی آن، فاصله انتقال از گفتار به نوشتار را کوتاه و اندک سازند، که این کار پر زحمت را ایشان به انجام رسانیده اند. ضمناً سرکار خانم آقایی ویرایش ادبی متن را عهده دار بوده اند.

امیدوار است کتاب حاضر برای عموم خوانندگان پر فایده باشد و در بسط و گسترش فرهنگ نماز مؤثر و مفید واقع شود در خاتمه برای همه بزرگوارانی که در پدید آوردن این اثر تلاش و مساعدتی داشته اند آرزوی توفیق روز افزون می نماید.

إِنَّهُ وَلِيُّ التَّوْفيق

دکتر محمدیان

معاون تحقيق و تألیف ستاد اقامه نماز

رمضان 1419

ص: 14

فصل اول نیاز های انسان

ص: 15

ص: 16

نیاز های انسان

بدن انسان به مجموعه ای از مواد غذایی نیازمند است که بدون آن ها نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

بدن آدمی به آهن ،کلسیم، انواع ویتامین ها و... نیاز دارد و چنان چه هر یک از این ها به آن نرسد بدون تردید مقاومت خود را از دست می دهد و دچار عوارضی می گردد. در این صورت انسان باید به پزشک مراجعه نماید و با استفاده از دارو کمبود مواد غذایی مورد نیاز خود را جبران کند.

امروزه به دلیل عدم استفاده کافی از غذا های مناسب و ضروری بیش از نیم میلیون کودک در جهان فقط دچار عارضه نا بینایی هستند.

از آن جا که انسان دارای روح و جسم است بدیهی است روح انسان نیز که اصالت انسان به آن است نیاز هایی دارد که باید آن ها را شناخت و در جهت تأمین آن نیاز ها تلاش نمود.

نیاز های روح

گام اول در سعادت انسان، شناخت نیاز های واقعی روح است. همان گونه که اگر

ص: 17

نیاز های واقعی جسم انسان شناخته نشود بدن دچار عوارضی می گردد، عدم شناخت نیاز های واقعی روح نیز ضایعات سنگینی در پی خواهد داشت.

در این جا لازم است برای روشن تر شدن بحث توضیحی را بیان نماییم آن چه انسان به عنوان مواد غذایی می خورد یا می آشامد، یا غذاست یا دوا و یا سمّ. بدیهی است غذا سوخت و ساز بدن را تأمین می نماید و دوا ترمیم گر و جبران کننده کمبود ها و نارسایی هاست و به کمک نیرو های خدمت گزار بدن می آید و سم هم تخریب کننده و ویرانگر است. روح نیز در این مورد همانند بدن است. روح نیز غذایی دارد و دوایی و سمی، به عنوان مثال گناه سم روح است و آثار نا مطلوبی بر روح انسان وارد، و آن را آلوده می سازد.

گناه علاوه بر آن که آثار مخرب فراوانی در جامعه دارد و ارکان آن را متزلزل می سازد برای روح انسان نیز سم است و نابسامانی هایی را در آن ایجاد می نماید در حدیث داریم بر اثر انجام گناه نقطهٔ سیاهی در دل گناهکار بوجود می آید. چنان چه آن را با توبه شست و شو ندهد، بر اثر گناه سیاهی قلب او بتدریج گسترش می یابد و تمامی آن را فرا می گیرد این حدیث شریف بیانگر این واقعیت است که گناه سم و آلوده کننده روح آدمی است.

غذای روح چیست؟

چنان چه طالب سعادت هستیم باید غذا ها، دوا ها و سموم روح خودمان را بشناسیم زیرا در صورت عدم شناخت آن ها ممکن است گاهی از سموم به جای غذا و دوا استفاده نماییم.

(1)

بدیهی است آن چه موجب نشاط روح می گردد و سعادت انسان را به دنبال دارد غذای واقعی روح است.

ص: 18


1- به عنوان نمونه می توان استفاده از سیگار را که مضر بودن آن برای اعصاب و جسم روشن و آشکار است، آرام بخش دانست.

هنگامی که انسان پی به یک حقیقت تازۀ علمی می برد و یا رمز ناشناخته ای را کشف می نماید احساس نشاط می کند او دیگر خستگی را در درون خود نمی یابد بنا بر این علم و دانش غذای روح است. کمک به محرومین و دستگیری از درماندگان نیز غذای روح است زیرا انسان نیکو کار در چنین مواقعی احساس نشاط و انبساط خاطر می نماید.

لذا داشتن بدن و روح سالم در گرو شناخت غذا ها دوا ها و سموم روح است. طبیعی است که امکان شناخت همۀ این امور برای بسیاری از انسان ها فراهم نباشد و یا شناخت ناقصی از آن ها داشته باشند در این صورت همان گونه که قرآن دستور می دهد، (1) باید به سراغ محققان و سر رشته داران آن ها رفت. همچنان که شخص بیمار به دلیل عدم شناخت کافی از دوا ها و غذا ها و این که نمی داند در چنین شرایطی از چه چیزی و به چه نحوی باید استفاده نماید به پزشک مراجعه می کند مسائل روحی نیز همین طور است. در صورت عدم شناخت غذا ها و دوا ها و سموم روحی، به تحقیق زندگی توأم با سعادتی نخواهیم داشت.

نماز، نیاز روح

برای آگاهی از این مطلب که آیا نماز نیاز روح است یا نه، باید مقدمةً توضیحی را ارائه دهیم.

در بحث علت و معلول برای این که دریابند چه چیزی علت پدید آمدن معلول است، دو کار انجام می دهند به بیان دیگر از دو راه می توان رابطه بین علت و معلول را بدست آورد اول این که عاملی را بوجود می آورند و آثار آن را مشاهده می نمایند دوم این که عاملی را حذف می نمایند و آثار حذف آن را بررسی می کنند و نتیجه می گیرند که حذف آن عامل سبب پدید آمدن این آثار شده است.

شکی نیست که بشر در جهان مادی امروز گرفتار است و آثار سوء تمدن در همه

ص: 19


1- ﴿فَاستَلُوا أهلَ الذِّكر إن كُنتُم لا تَعلَمُونَ﴾ (نحل / 43)

جا مشاهده می شود. حال این پرسش ها مطرح می شود که چه عاملی حذف گردیده که شاهد این آثار سوء هستیم؟ چه عاملی حذف شده که امروزه صنعت و علم و دانش بشر در خدمت گناه و آلودگی قرار گرفته است؟ انجام این امور غیر عقلایی که بشر با دست خود انجام می دهد و سر نوشت رقت آوری را برای خود ترسیم می نماید، به خاطر از دست دادن چه چیزی است؟

بیماری هایی که همه روزه از طریق روزنامه ها و گزارش های تلویزیونی از آن مطلع می شویم و علم امروز نیز نمی تواند با آن ها مقابله کند و برخی از آن ها به مراتب خطرناک تر از سرطان است، همه آثار تمدن، منهای معنویت است.

به طور قطع این ها آثار و مقتضای علم نیست، آثار ابزار نیست. این ها تبعات حذف چه چیزی از زندگی بشر است؟ در حالی که مشاهده می کنیم امکانات و وسایل رفاهی بشر بهتر شده است. گاهی شنیده می شود که می گویند مثلاً اگر پارک باشد گناه کم تر می شود. مگر در گذشته که گناه کم تر صورت می گرفت شهر ها پارک داشتند؟ ما منکر خوبی پارک نیستیم، زیرا قطعاً اشجار و سبزه ها خدمت گزاران خوبی برای فضای سالم

هستند و فضای مناسبی برای زندگی و تنفس ما و سایر موجودات زنده فراهم می،سازند اما آیا اگر مراکز تفریحی ایجاد گردد، قضیه حل می شود و دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت؟ راستی حذف چه چیزی سبب شده است که حتی مراکز تفریحی تبدیل به جهنم گردد؟ با اندک تأملی پاسخ این سؤال را در می یابیم، و آن حذف خدا و یاد او از زندگی است قطع ارتباط با خدا و زیبا ترین جلوۀ آن یعنی نماز است!

روشن است که روح آدمی نیازمند به غذاست طبیعی است که چنان چه غذای آن تأمین نشود باز تاب ها و انعکاس های نا بهنجاری در پی دارد. همانند انسان گرسنه که کار های عجیب و غریب و حتی غیر ارادی انجام می دهد و هر چه را بیابد برای رفع گرسنگی و نجات خویش از مرگ می خورد. او دست به کار هایی می زند که با عقل و منطق سازگار نمی باشد و انتخاب های وی اصلاً صحیح نیست و اصولاً فرصت و موقعیتی برای انتخاب و گزینش ندارد روح گرسنه انسان نیز این گونه است!

ص: 20

این که می بینیم بشر هر روز به سراغ مکتبی و (ایسمی) می رود و حتی گاهی به پوچ گرایی پناه می برد از همین بابت است امروزه بشر در شرایطی است که اگر هر دیوانه ای هر سخنی را به عنوان یک ایسم و مکتب مطرح نماید، فوراً هزاران انسان از او طرفداری می کنند!

(مارکس) حرف هایی زد و آن همه دنیا از آن استقبال کرد، اما عالم بشری پس از گذشت هفت دهه متوجه شد که حرف های مارکس مزخرفاتی بیش نبوده است. امروزه نیز اگر نویسنده ای مطلب نادرستی را به شکل رمان در آورد همان مطلب مسیر گروهی از انسان ها را مشخص می نماید راستی چرا چنین است؟

پاسخ روشن است: طبیعت انسان یک روح گرسنه است گاهی به الکل پناه می برد و گاهی به هروئین گاهی به مکتبی می گرود و گاهی باند قاچاق تشکیل می دهد و گاهی نیز در صدد قتل و آزار دیگران بر می آید. آیا بشر امروز مضرات و پی آمد های ناگوار این ها را نمی داند؟ به طور قطع از آن آگاه است.

او روحش گرسنه است و در اندیشه آن است که روح گرسنه خویش را سیر کند. این ها تلاش های روح گرسنه است بنا بر این بشر امروز باید بیندیشد که چه غذایی را از دست داده است.

امروزه بسیاری از قلب ها آرامش ندارد زیرا یاد خدا در آن نیست!

قرآن می فرماید:

﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (1)

(دل آرام گیرد به نام خدای)

و اکنون به این نتیجه می رسیم که یاد خدا و زیبا ترین و بهترین تبلور آن یعنی نماز، نیاز روح انسان و غذای ضروری آن است و ضرر و خسران آدمی از آن جا شروع می شود که از این موهبت الهی و غذای روحی بی بهره بماند. آری، نماز غذای روح انسان هاست، نماز همانند شیر مادر هم رشد دهنده است و

ص: 21


1- رعد / آیه 28

هم نابودکننده میکروب ها معجون و مجموعه ای است که چنان چه انسان از آن استفاده کند به سوی سعادت فلاح و رستگاری حرکت می نماید و اگر از آن بهره مند نشود عوارض ناگواری متوجه او خواهد شد.

نماز عنصر لازم در سلامت جامعه بشری است که بدون آن محال است جامعه روی فلاح و رستگاری را ببیند نماز معجونی است که هم رشد و عروج دارد، هم ناهی از فحشاء و منکر است هم عوامل ضد رشد را از بین می برد و هم روح را متعالی می سازد معجونی که به دلیل این همه آثار، در بارۀ آن گفته شده است:

(الصلاة خير موضوع) (1)

ص: 22


1- بحار / ج 74 /ص 202

فصل دوم جایگاه نماز

ص: 23

ص: 24

جایگاه نماز

فریضه ارزشمند نماز، در صدر تعالیم انبیاء الهی قرار دارد و سر لوحه برنامه های آن هاست. در این بخش به یاری خدا سعی می کنیم تا خود و خواننده گرامی را در حد امکان با جلوه هایی از جایگاه والای نماز بیشتر آشنا سازیم.

نماز پشتوانه انسان

آن گاه که کشتی روح انسان در دریای متلاطم و خروشان زندگی در حال متلاشی شدن است، فقط یاد خداست که می تواند آدمی را از غرق شدن و نا بودی و نا امیدی نجات دهد.

قرآن نیز به این نقش ارزنده نماز عنایت دارد و در آیاتی به آن اشاره می فرماید. (1)

استعانت از نماز یعنی یاری و کمک خواستن از نماز و آن هم در زمینه ها و ابعاد

ص: 25


1- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبرِ و الصَّلوةِ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾ (بقره / آیه 153) ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبرِ و الصَّلوةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةُ إِلا عَلَى الخَاشِعِينَ﴾ (بقره / آیه 45)

مختلف زندگی فردی و اجتماعی.

در کتاب های تاریخی نمونه های فراوانی از استمداد مسلمانان از نماز در شؤون مختلف زندگی نقل شده است.

وجود مقدس حضرت زهرا (علیها السلام) خدمت پدر رسید و از ایشان تقاضای یک خدمتکار نمود تا وی را در کار های مختلف خانه یاری دهد. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: دخترم! آیا مایل هستی که بهتر از خدمتکار را به تو معرفی کنم؟

هنگامی که جواب حضرت زهرا مثبت بود، پیامبر همین تسبیحاتی را که به نام ایشان معروف شده و بسیار ارزنده است، به او تعلیم داد. در این تسبیحات صد مرتبه خدای را به بزرگی یاد می کنیم.

بدیهی است که اگر روح انسان با یاد خدا آشنا شود و ایمان به قدرت لا یزال الهی پیدا کند، دیگر مشکلات نزد او آسان می گردد. اصولاً یاد خدا خستگی را از تن و روح آدمی برطرف می نماید.

تعجب نکنید! همان گونه که وقتی به یک آدم خسته ولی عاشق پول خبر می رسد که فلان مقدار طلب تو وصول و زنده شده تمام خستگی هایش از بین می رود، یاد خدا نیز اثری بر روح انسان دارد که هیچ چیز آن اثر را ندارد یاد خدا او را زنده می سازد امیدوار می گرداند و به او روحیه و نشاط می دهد.

در شرایط بسیار سخت جبهه ها فقط یک چیز مایۀ پایداری و قوت رزمندگان اسلام بود و آن هم چیزی جز یاد خدا نبود آن ها از نام و یاد او استعانت می جستند و در لحظات حساس بین مرگ و زندگی بر کلیه سختی ها و مشکلات گرما و سرما گرسنگی و تشنگی فائق می آمدند و دریچه های امید بر روی آن ها همچنان باز می ماند و همین اللّه اکبر ها و لا اله الا اللّه ها آن ها را زنده و پاینده نگه می داشت.

هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر - که به صورت بسیار جان سوزی نیز اتفاق افتاد - به مادرش اسماء بنت عمیس رسید نخستین کاری که این مادر در آن لحظات حساس انجام داد این بود که بر خاست و به طرف آن محلی که نماز

ص: 26

می خواند حرکت نمود و در آن جا دو رکعت نماز به جای آورد و بدین وسیله قلب او آرامش یافت.

آری یاد خدا پشتوانهٔ ارزنده ای برای انسان موحد است، این پشتوانه را از دست ندهیم و فرزندانمان را نیز بی پشتوانه رها نسازیم انسانی که یاد خدا را از دست بدهد، بی پشتوانه می ماند در سختی ها دوام نمی آورد و طاقت خود را از دست می دهد، و لو این که به ظاهر از بزرگان باشد، در آن صورت تازه مانند صادق هدایت می شود که کابوس نا امیدی سراسر وجودش را پر کرده براحتی دست به خود کشی می زند و خود حامل پیام مرگ اندیشه و کتاب و قلمش می گردد!

نمونه دیگر استمداد از نماز در تاریخ شیخ الرئیس ابو علی سیناست. این دانشمند بزرگ نقل می کند:

که هر گاه در حل مسأله ای نا توان می گشتم و یا دچار مشکلی می شدم، بر می خاستم و دو رکعت نماز می خواندم، آن گاه مشکلم بر طرف می گردید.

خواننده گرامی بیاییم همه با هم از نماز یاری بجوییم و کشتی زندگی خود و فرزندانمان را به دست نماز و یاد خدا بسپاریم. مطمئن باشید که نماز، خود و فرزندانتان را به ساحل نجات و سعادت می رساند.

نماز، امتیاز انسان

آن روزی که خداوند اراده فرمود، انسان را خلق کند فرشتگان از او پرسیدند: خدایا! برای چه می خواهی موجودی را که بر روی زمین فساد به پا می کند و خون می ریزد، بیافرینی؟ در حالی که ما فرشتگان پیوسته تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. (1)

خداوند از راه علم و معرفت آن ها را قانع نمود که انسان از آن ها دانا تر و آگاه تر است و امتیاز انسان این است که از قدرت فهم و شناخت بر خودار است.

ص: 27


1- ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلُ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ﴾ (بقره / آيه (30)

امتیاز دیگر انسان بر فرشتگان، این است که او توانایی عبادت و بندگی خدا را به طرق و صور مختلف دارد و انجام عبادات گوناگون کار و هنر انسان است. درست است که موجودات هستی همه در حال تسبیح خدایند اما تسبیح انسان با دیگران فرق می کند.

رمز عظمت انسان و شرافت او بر ملائکه آن است که فرشته تنوع عبادت ندارد و به انجام آن قادر نیست هر یک از فرشتگان با حالت خاصی در حال عبادت خداست. گروهی از فرشتگان پیوسته در حال قیام اند و گروهی دیگر در حال رکوع و برخی دیگر مدام در حال سجده اند. اما این فقط هنر انسان است که در میدان عبادت قادر به انجام و ارائه جلوه های متنوع عبادت است!

اساساً تنوع گرایی در بعد مادی و معنوی، ویژهٔ انسان است. انسان همان گونه که در مادیات تنوع خواه و تنوع گراست در معنویات نیز این گونه است و آینده او نیز در گرو حرکت در هر کدام از این دو بعد است. اگر او در تنوع خواهی معنویات وارد شود، از فرشتگان برتر و چنان چه دچار تنوع خواهی مادیات شود، پست ترین موجود خواهد بود.

نماز، بهترین راه به سوی عرفان الهی

در درون انسان، احساسی عرفانی وجود دارد که او را پیوسته شیفته و عاشق تقرب و نزدیکی به خدا می سازد در جوامع مختلف انسان های بسیاری یافت می شوند که جویای یافتن راه های تقرب به پروردگارند، به عبارت دیگر می خواهند عرفان و سلوک الی الله را به دست آورند. این احساس عرفانی که موجب می گردد یک انسان معتقد به خدا کاری کند که هر چه بیشتر به خدا نزدیک تر و نزدیک تر شود، یکی از لطیف ترین احساسات بشری است که از آن به روح عرفانی تعبیر می شود. این روح هنگامی که با یاد خدا آشنا شد از آن بهره مند گردید و لذت آن را چشید بسیار حریصانه و عاشقانه مایل است هر چه بیشتر سیر تر و پر تر گردد. نکته قابل

ص: 28

توجهی که در این جا وجود دارد این است که اگر ما به این روح و به این تمایل پاسخ درستی ندهیم، زمینه برای سوء استفاده فریب کاران آماده خواهد بود چنان که منشأ بسیاری از انحرافاتی که توسط مکتب های ساختگی در سیر معنوی به وقوع است، سوء استفاده از همین تمایل عرفانی موجود در انسان ها بوده است و چه بسیارند استفاده کنندگان از این تمایل در طول تاریخ آنان که مدعی راهبری سلوک عرفانی به سوی خدا بودند و با این ادعا و جعل این عنوان دروغین، انسان های بسیاری را نه تنها به عرفان حق نرساندند، بلکه از اصل مکتب الهی نیز جدا ساختند! سر گذشت این راهزنان تاریخ که از روح لطیف عرفانی انسان های عاشق و معتقد به خدا سوء استفاده نمودند بسیار شنیدنی است.

حال بگذریم و بر گردیم به اصل مطلب و سؤالی را که برای خیلی ها مطرح است و احتمالاً به ذهن شما خواننده محترم نیز خطور کرده باشد طرح کنیم و به آن پاسخ بگوییم.

سؤال: راه رسیدن به عرفان الهی چیست؟

جواب برخی پاسخ می دهند که رسیدن به عرفان مراحلی دارد که باید آن ها را به ترتیب پیمود.

مرحله اول (مرحلۀ شریعت) است و برای پیمودن این مرحله باید به سراغ عبادت پروردگار و از جمله نماز رفت و با استعانت و کمک از نماز این مرحله را پشت سر گذاشت و وارد (مرحله طریقت) شد و آن گاه طریقت را نیز رها نمود و به (حقیقت) پیوست که آن پیوستن قطره به دریاست بنا بر این نظر، نماز در زندگی تکاملی و عرفانی انسان حد و مرزی دارد و رسالت نماز رساندن انسان به مرحلهٔ طریقت است و از آن جا فرا تر رفتن بر عهدهٔ چیز دیگری است. به عبارت دیگر، فرا تر و برتر از نماز، چیز دیگری در مسیر تکامل عرفانی چیز دیگری موجود است.

اکنون می خواهیم به یاری خدا این شبهه را پاسخ بگوییم که چیزی برتر و مؤثر تر از نماز در این مسیر وجود ندارد هر چه هست در نماز است و فراتر از نماز چیزی و

ص: 29

جایگاهی که بتواند انسان را به مرحلهٔ بالا تر برساند نیست و چنان چه در ذهنیت عرفانی جامعه این مطلب جا بیفتد جلو بسیاری از سوء استفاده های راهزنان معنویت و عرفان گرفته می شود. البته ذکر این مطلب نیز مفید است و شاید لازم باشد که تقسیم مراحل عرفان به (شریعت)، (طریقت) و (حقیقت) از جهتی نیز می تواند درست باشد منتهی نه به آن صورت انحرافی که برای نفی نماز و بی ارزش نشان دادن عبادات اسلامی به کار می رود.

و اما جواب شبهه از منابع و مآخذ اسلامی بدست می آید که برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ معجونی بهتر از نماز یافت نمی شود و برای روح انسان شیفته هیچ غذایی سازگار تر و سرشار تر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند که برای رسیدن به هر هدفی ترکیب و معجون خاصی را مشخص فرموده است می تواند مرکب و معجونی برای رشد و ارتقای انسان ها پدید آورد؟ بدیهی است که اگر آن چه دیگران در این باره به انسان ها پیشنهاد می کنند اگر به نام دین باشد، بدعت و حرام است و اگر به نام دین نباشد، پایگاهی در میان مردم نداشته، کار ساز نمی گردد.

با مروری بر آیات قرآن و روایات در می یابیم که این معجون شفا بخش، نماز است که اسلام آن را وسیلهٔ تقرب به خود ﴿اَلصَّلَوةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍ (1) ﴾ قرار داده، آن را بهترین موضوع، معرفی می فرماید ﴿اَلصَّلَوةُ خَيْرُ مَوْضُوعٍ (2) ﴾ و به وسیله همین فریضه می توان بالا ترین درجات کمال را پیمود و این بهترین، مطمئن ترین و جامع ترین ابزار پرواز است که کامل تر از آن متصور نیست.!

جویندگان و طالبان عرفان و معنویت نباید این وسیلهٔ مطمئن و ارزنده را رها سازند، که رها ساختن آن کمال بی سلیقگی است بلکه باید نحوه استفاده بهتر از این نردبان ترقی و عروج را بیاموزند.

آن هایی که نماز را کنار می گذارند و به سراغ وسیله های دیگری می روند، آن ها

ص: 30


1- بحار/ ج 78 / ص 203
2- بحار / ج 82 / ص 308

پیادگان و درماندگان میدان عرفان و معنویتند.

به راستی دیگران کجا می روند؟ به سراغ چه معجونی فراتر و کامل تر از نماز می شتابند؟

اشتغال به وِرد ها و ذکر هایی که منبع و مأخذ آن ها مشخص نیست، توقف در غار ها. این کار ها را چه کسانی در برابر نماز قرار داده اند؟ راه اندازی و باز کردن این دکان های فریب کاری از کجا منشأ می گیرد؟ مگر می شود راهی به سوی عرفان و معنویت و خدا باشد و خداوند آن را به پیامبرش نشان ندهد و پیامبر رحمة للعالمين و ائمه اطهار (علیهم السلام) برای مردم بیان نکنند؟

البته برای کسانی که در اقامه نماز ضعفی دارند و حتی برای کسانی که در درجات عالی آن هستند افعال و اذکاری وجود دارد که به عنوان مکمل نماز مطرح است اشتغال به آن ها منافاتی با اقامه نماز ندارد و انجام آن ها نیز مطلوب است.

اما محور اصلی در حرکت به سوی خدا، نماز است و در فرهنگ اسلامی از چیزی بجز نماز به عنوان معراج مؤمن یاد نشده است و تنها نماز وسیله پرواز رشد و تعالی است و هرگز چیز دیگری نمی تواند جانشین آن شود.

آری هر چه هست در نماز است و برای اثبات این واقعیت خوب است به شرح زندگی نماز گزارانی که به مراحل برتر اقامه نماز دست یافته اند، مراجعه کنیم تا با درک عظمت آن ها، عظمت نماز را دریابیم و از جایگاه والای عرفانی آن ها، نقش ارزنده نماز را بهتر بشناسیم.

چه خوب است که ما هر چه بیشتر با نحوه بر خورد پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) با فریضه نماز آشنا شویم تا این معراج الهی بیشتر مورد توجه ما قرار گیرد.

به یاری خدا در پایان این کتاب به نقل جلوه هایی از نیایش و نماز این بزرگواران خواهیم پرداخت.

با توجه به نحوه بر خورد پیامبر اسلام و ائمه اطهار (علیهم السلام) با نماز و با عنایت به

ص: 31

آیات و روایات وارده در می یابیم که نماز عالی ترین ترکیب، بهترین مجموعه و تنها راه مطمئن برای نیل به عرفان و معنویت است که سایر راه ها و روش ها باید مکمل و آن باشند. (1)

نماز، بهترین الگوی عبادت و پرستش

در فرهنگ اسلامی تعیین کردن و مشخص نمودن ترکیب های عبادتی با شارع مقدس است و کسی جز او حق چنین عملی را ندارد، مثلاً کسی اجازه ندارد عبادتی را بسازد و یا ورد و دعایی را پدید آورد، زیرا چنانچه شخصی این ها را به عنوان دستور العمل های عبادتی مطرح کند قطعاً از مصادیق روشن بدعت و تشریع است که کار حرامی است و نتیجه ای جز انحراف دیگران به دنبال ندارد. زیرا امور عبادی را همان گونه که از طرف شارع مقدس بیان شده است باید انجام داد نه کم تر و نه بیشتر.

در این جا لازم است به دو مطلب اشاره ای داشته باشیم.

مطلب اول: بجز نماز، ترکیب های عبادتی دیگری هم وجود دارد که از طرف شارع مقدس برای قرب به خدا بیان شده است مانند دعا های ویژه که خواندن آن ها در زمان و یا مکان معینی وارد شده است.

مطلب دوم، ترکیب های عبادتی ساخته شده توسط افراد در صورتی بدعت و خلاف است که این عمل را به شارع نسبت دهند ولی چنانچه شخصی دعای خاصی می خواند و یا به نحو خاصی دعا می خواند و یا استغفار می کند اما مدعی نیست که این دعا و یا این ذکر و یا این تعداد صلوات در این ساعت از روز یا در این مکان خاص از جانب شارع وارد شده است چون اصل موضوع که عبارت از استغفار، یا ذکر و یا... باشد مطلوب خداست، در این صورت عمل او بدعت و تشریع نیست.

به هر صورت به این نتیجه رسیدیم که در مجموعهٔ ترکیب های تقربی و عبادتی،

ص: 32


1- به عنوان نمونه، حتی دعا وقتی کار ساز و جانانه است که به همراه نماز باشد. دعای جدای از نماز،تقرب الى اللّه نداشته، عروجی در پی ندارد.

ترکیبی مورد قبول است که شارع مقدس بیان فرموده باشد و در مجموعه ترکیب های مورد قبول هیچ ترکیبی بهتر و برتر از نماز نیست و بقیهٔ ترکیب ها می توانند زمینه ای مناسب برای نماز و مکمل آن باشند.

آری، آن چه زیبایی و حسن و خیر است در نماز است ،نماز، وسیله ای است برای رسیدن به کرامات انسانی و موجب می گردد که بسیاری از کار های خیر به دست انسان نماز گزار جاری گردد.

چنان چه انسان به مکتب نماز وارد شود و خود را در مسیر این معراج الهی قرار دهد آن چنان بالا می رود که غیر از خدا را نمی بیند و آن گاه که انسان غیر از خدا را نبیند و نشناسد و تنها او را عبادت و پرستش کند خدا نیز دست او را می گیرد و توانایی های فراوانی به او می بخشد.

در حدیث شریف قدسی داریم که خداوند متعال می فرماید:

﴿عَبْدَى اِطْعُنِي حَتِّي اِجْعَلْكَ مِثْلِي﴾

(بنده من، مرا اطاعت کن تا تو را همانند خود سازم)

آری، پرستش و بندگی خدا موجب می گردد که خداوند دست و زبان و چشم و گوش بندۀ خود را توانمند سازد، او با نور خدا نگاه می کند، (1) آن گاه آن چه او می گوید و می شنود و درک می کند و می بیند دیگران قادر بر آن نیستند!

این ها همه در عبودیت و بندگی خداست و بهترین و عالی ترین و مطمئن ترین وسیله برای پیمودن این راه نماز است.

نماز دارای شرایط، انسان را به جایگاهی می رساند که اندیشه بشری از درک آن ناتوان است.

نماز، سفرهای گسترده

نماز برای همه انسان ها و در همهٔ عصر ها ،پیام نکته و راز و رمز دارد. نماز، هم

ص: 33


1- ﴿قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ﴾. (بحار / ج 24 / ص 123)

برای عامه مردم مطلب و سخن دارد و هم برای خواص آن ها. نماز برای آن عارفی که به هر چیز در جهان می نگرد از آن معانی فراوانی درک می کند بسیار آموزنده و دارای درس های متعددی است همان گونه که برای عموم مردم این چنین است.

بنا بر این نماز معجونی عبادتی است که برای همه حرف و سخن دارد و هر کس به اندازه توانایی و استعدادش از این دریای بیکران عشق و عرفان و شناخت بهره می گیرد. پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:اَلصَّلَوةُ قُرْبَانُ كُلِّ تُقًى، لذا حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در کتاب اسرار الصلوة، که مطالعهٔ آن و نیز مطالعه کتاب آداب الصلوة ایشان، هر دو توصیه می شود در هر بحثی از مباحث نماز که وارد می شوند به بر داشت های مختلف اشاره می فرمایند که مثلاً این موضوع در نزد اهل سلوک این چنین است و یا در نزد اهل معرفت آن چنان است در نزد عامه معنایش این است و در نزد اهل جذبه و محبت معنایش آن است و یا در نزد اولیاء، مطلب این چنین است.

وجود دیدگاه های مختلف درباره نماز بیانگر آن است که بهره مندی از آن مخصوص گروه خاصی نیست و انسان ها در هر مرحله ای از کمال باشند نماز برای آن ها حرف دارد و همه می توانند از آن بهره مند گردند. نماز برای کسی که با معانی آن آشنا نیست تا آن کسی که در سیر الی الله به مقاماتی رسیده، ولی همچنان تلاش می کند در های دیگری از معرفت را به روی خود بگشاید، سود مند است.

به هر صورت نماز سفرهای است گسترده، که خداوند آن را پنج بار در شبانه روز برای بندگانش باز می گشاید بر سر این سفره انواع و اقسام غذا های لذیذ وجود دارد و هر کس مطابق سلیقه و ذوق و سلامت و بیماری خود از آن بهره مند می گردد. همان گونه که برخی به دلیل بیماری از خوردن بعضی غذا ها محرومند و از آن ها اجتناب می ورزند، بر سر سفرۀ نماز هم برخی این چنین هستند اما بلاخره هیچ کس بی بهره از سر آن سفره بر نمی خیزد. کسی که روحش را تصفیه نموده و شرایط لازم را برای خود بهتر فراهم ساخته است از مجموعهٔ غذا های موجود می تواند استفاده نماید و برای او لذت بخش و نشاط آور است.

ص: 34

نماز احیا گر مکتب اسلام و نام پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

جست و جو در احادیث اهل بیت افق های تازه ای از اسرار و آثار نماز را بر وی انسان می گشاید.

هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) پرسید: یابن رسول اللّه چرا نماز واجب شد در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام پاسخ فرمودند: پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند عده ای هم دین آن ها را پذیرفتند، لکن با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آن ها از میان رفت خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است. (1) یعنی نماز علاوه بر آن که عبادت پروردگار است موجب طراوت مکتب و احیای نام پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و عشق محمد و آل محمد (علیهم السلام) هم هست. نماز هم رابطه بین عبد و معبود است و هم رابطه بین امت و امام، مردم و پیامبر.

یاد پیامبر در جامعه چه معنا و آثاری دارد؟ چرا در روایات آن همه فضیلت دربارهٔ صلوات بر پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و آلش وارد شده است؟ برای این که صلوات یاد پیامبر است. بلند فرستادن صلوات اعتلای نام پیامبر است در اذان یاد و نام پیامبر هست خوب این فایده و امتیاز در هر نمازی وجود دارد حضور قلب در آن کامل باشد یا ناقص. خلاصه، هنگامی که ندای عمومی حی علی الفلاح بلند شد هر کس متناسب با ظرف و ظرفیت خود می تواند بهره مند گردد.

نماز، معیار ارزیابی

شخصی نقل می کند: در خدمت امام صادق (علیه السلام) یادی از یکی از اصحاب

ص: 35


1- وَ أَرَادَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ لاَ يُنْسِيَهُمْ أَمْرَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَفَرَضَ عَلَيْهِمُ اَلصَّلاَةَ يَذْكُرُونَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ يُنَادُونَ بِاسْمِهِ وَ تَعَبَّدُوا بِالصَّلاَةِ وَ ذَكَرُوا اَللَّهَ لِكَيْلاَ يَغْفُلُوا عَنْهُ فَيَنْسَوْهُ فَيَنْدَرِسَ ذِكْرُهُ (الصلاة في الكتاب و السنه / ص 24 به نقل از علل الشرايع / ج 1 / ص 317)

نمودم و شروع کردم به تعریف و تمجید از او امام فرمودند: نماز او چگونه است؟ (1)

نکته قابل توجه این است که امام از نحوه انجام نماز آن شخص سؤال می فرمایند البته مسلمان باید خوش بر خورد دوست داشتنی مفید و خیر و دارای آداب و اخلاق نیک باشد، اما برای امام بهترین معیار و ملاک برای شایستگی یک فرد انجام نماز به نحو نیک و شایسته است.

نماز، آخرین سفارش پیامبر

ابو بصیر یکی از یاران نزدیک و گرامی امام صادق (علیه السلام) از حضرت در مورد حور العین سؤال نمود و پرسید که آیا آن ها از آفریده های این دنیا هستند و یا از مخلوقات بهشتی اند؟ امام جوابی قابل تأمل و تدبر به ایشان دادند امام فرمودند:

مَا اَنْتَ وَ ذَاكَ (تو را چکار به این کار ها)

همچنین امام در این جا درس بسیار مفیدی به همهٔ ما می آموزند که پیوسته به مسائل مهم فکر کنیم و بیندیشیم!

طرح برخی سؤالات که فایده و نقش چندانی برای ما نمی تواند داشته باشد چه ضرورتی دارد؟ و پاسخ آن ها چه مشکلی را حل می کند؟ پر واضح است که طرح این گونه مسائل جلو طرح بحث های اصلی و ریشه ای را می گیرد و آن ها را به دست فراموشی می سپارد. به عنوان مثال طرح سؤالاتی از این قبیل که شمشیر حضرت ابو الفضل چند متر بوده است و یا جنسش از چه بوده؟ اطلاع از پاسخ این گونه سؤالات چه مشکلی را می تواند حل کند و چه اهمیتی دارد؟ آن چه مهم و مفید است این است که یک انسان فدا کار با تمام وجود در اختیار مکتب خدا قرار گرفته است و از همه چیز خود برای دین و عقیده و امام خود می گذرد. یکی از معیار ها و ملاک های رشد جامعه این است که آیا به مسائل اصلی خود می پردازد یا به مسائل فرعی توجه دارد؟

ص: 36


1- ﴿ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِنَا فَأَحْسَنْتُ عَلَيْهِ اَلثَّنَاءَ فَقَالَ لِي كَيْفَ صَلاَتُهُ؟﴾ (وسائل / ج 4 / روایت 4436 )

اکنون به بیان ادامه داستان می پردازیم امام به ابو بصیر می فرمایند:

ابو بصیر! مراقب و مواظب نماز خود باش زیرا آخرین چیزی که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نسبت به آن سفارش فرمود و بر آن ترغیب نمود، نماز بود.

آن گاه امام فرموند:

بپرهیزید که نسبت به نمازتان بی اعتنا باشید و آن را سبک بشمارید مبادا تا زمانی که جوانید، شور جوانی مانع انجام نماز به صورت کامل شود و در تمام کردن نماز عجله و شتاب نمایید و هنگامی که پیر شدید، نا توانی و فرتوتی و بی حالی، انجام نماز را به صورت کامل از شما سلب نماید و دیگر توان ایستادن و رکوع کردن و انجام سایر اعمال نماز را نداشته باشید و اعضای بدن همراهی نکند. (1)

این حدیث شریف انسان را به یاد شعر خواجه عبد اللّه انصاری می اندازد که فرموده:

در جوانی مستی، در پیری سستی *** پس کی خدا پرستی؟

راستی آن نمازی که باید ذخیره ای برای آخرتت باشد کدام است؟ چه زمانی می خواهی آن نمازی را که سودمند برای ﴿يَوْمٌ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ﴾ (2) تو باشد، بجای آوری؟

آن گاه امام فرمود: ﴿وَ مَا أَشَدُّ مِنْ سَرِقَةِ اَلصَّلاَةِ﴾ چه کاری بد تر از دزدی نماز این که انسان سعی کند یک دقیقه را پنجاه ثانیه کند. اصولاً در لسان روایات، کاستن از نماز به عنوان سرقت نماز بیان شده است.

سپس امام می فرماید:

﴿قَامَ أَحَدُكُمْ فَلْيَعْتَدِلْ﴾ (3)

(هر گاه یک نفر از شما به نماز ایستاد، اعتدال و میانه روی را مراعات کند.)

ص: 37


1- ﴿عَلَيْكَ بِالصَّلاَةِ، فَإِنَّ آخِرَ مَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ حَثَّ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ. إِيَّاكُمْ أَنْ يَسْتَخِفَّ أَحَدُكُمْ بِصَلاَتِهِ، فَلاَ هُوَ إِذَا كَانَ شَابّاً أَتَمَّهَا، وَ لاَ هُوَ إِذَا كَانَ شَيْخاً قَوِيَ عَلَيْهَا﴾
2- شعرا / آیه 88
3- وسائل / ج 4 / روایت 4446

ص: 38

فصل سوم: آثار نماز

ص: 39

ص: 40

آثار نماز

نماز یک نیاز ضروری در زندگی انسان است و هر چیزی که به عنوان نیاز مطرح باشد، قهراً وجود آن ، آثار خیر فراوانی در پی دارد همان گونه که فقدانش زیانبار است و تبعات سوء زیادی به دنبال دارد لذا در آیات قرآن و روایات اسلامی هم آثار فراوانی که بر نماز مترتب است ذکر شده و هم زیان هایی که بر اثر ترک نماز، گریبانگر فرد و جامعه می گردد، آمده است.

در این جا سؤالی به ذهن می رسد که ناچار از طرح آن هستیم.

آیا آثاری که برای نماز ذکر شده بر هر نمازی مترتب است؟ و یا مختص نماز هایی مشخص و آن هم از افراد مشخص است؟

این بحثی است ظریف و قابل دقت و تأمل که باید به گونه ای صحیح مطرح گردد. مثلاً این که نقل شده است نماز باز دارنده از فحشا و منکر است و یا نماز پناهگاه یا معراج مؤمن است آیا هر نمازی این چنین است یا مربوط به نماز هایی است که ده ها قید و شرط داشته بر خوردار از شرایط یک نماز صحیح و کامل باشد. یا باید بگوییم که آثار مذکور برای نمازی است که با آداب خاصی خوانده شده است، که بنا بر این نظریه سایر نماز ها بی اثر و بی فایده اند و یا باید قائل شویم که این

ص: 41

آثار برای همه نماز هاست منتهی هر چه نماز دارای شرایط بیشتری باشد بالطبع دارای آثار برتر و بیشتری نیز خواهد بود کدام نظریه درست است؟

نظریهٔ اول صحیح به نظر نمی رسد زیرا در آن صورت باید بپذیریم که هر روز میلیون ها انسان مسلمان در حال انجام کار بی فایده ای هستند، میلیون ها نماز بی فایده و رکوع و سجود ،عبث زیرا نه آن ها را از گناه باز می دارد و نه معراجی برای آن هاست، این نماز ها فقط یک فایده دارند و آن رفع تکلیف است و بس اما کاری که در زندگی نماز گزاران نقش سازنده ای را ایفا کند انجام نداده اند.

برای روشن شدن بحث و پاسخ گویی به سؤال فوق ناچار از ذکر مقدمه ای هستیم.

ابتدا باید بگوییم :نماز، همانند سایر ،عبادات مراتب و درجاتی دارد که به عوامل متعددی از جمله نماز گزار آن بستگی دارد و از این بابت می توان نماز را به سه نوع تقسیم نمود: نماز عام، نماز خاص و نماز خاص الخاص

در نماز عام صورتی از نماز به جای آورده می شود و فقط ظاهر نماز مورد توجه است.

در نماز خاص نماز حضور بیشتری در ذهن نماز گزار دارد و این چنین نمازی دارای آثار متعددی است، از جمله این که او را از ارتکاب بسیاری از گناهان باز می دارد.

و اما نماز خاص الخاص آن نماز نابی است که در آن هیچ گاه غیر خدا راه ندارد و جز حرکت به سوی خدا و توجه به سوى او ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفًا﴾ (1) ، چیزی دیگر در آن یافت نمی شود و این نماز نماز بندگان صالح و شایسته خداست.

از تقسیم فوق در می یابیم که نماز توان رشد و ارتقاء و تکامل انسان را داراست و چیز دیگری به پای آن نمی رسد منتهی همانند هواپیما که پرواز آن بستگی به مهارت خلبان دارد پرواز انسان به وسیله نماز نیز بستگی به نماز گزار دارد.

ص: 42


1- انعام / آیه 79

بدیهی است نماز وسیله ای بسیار مطمئن متعالی و ارزنده برای رشد انسان بشمار می رود، اما بر نماز گزار است که نحوۀ پرواز با آن را بیاموزد و به کار ببندد.

اقسام نماز از نظر آثار

از مجموع آیات و روایات بر می آید که نماز ها از نظر اثر گذاری بر سه قسمند.

1- نماز بی اثر نماز هایی هستند که مهر باطل شد بر روی آن ها نقش بسته است. نمازی که خود نماز گزار هم نه اعتقادی به آن دارد و نه آن را به عنوان وظیفه انجام می دهد مانند نمازی که به خاطر دیدن دیگران خوانده می شود و به محض دگر گون شدن شرایط و بر هم خوردن اوضاع دیگر نه از نماز خبری است و نه از نماز گزار.

2- نماز با اثر کم و یا متوسط که عمده نماز ها این گونه اند.

3- نماز پر اثر نماز های ناب ناب که توسط انسان های ناب ناب اقامه می گردد.

روشن است که نماز دسته اول اصلاً نماز نیست، مانند غذای فاسد. کسی که ریا کارانه نماز می خواند هیچ انگیزه خدایی ندارد او اهداف و انگیزه های دیگری دارد. این گونه نماز قهراً نمی تواند آثار نماز را داشته باشد زیرا قالبی و بدون روح است اما نماز هایی غیر از دسته اول یعنی عموم نماز هایی که اصل انجامش به خاطر خداست ولو آن که نمازش ناب ،نباشد مثلاً حواس نماز گزار در نماز پرت شود، چون این نماز را به یاد خدا خوانده تمام آثار نماز بر آن مترتب است تا آن جا که تاکنون تحقیق نموده ایم فقط دو اثر است که مخصوص نماز های ناب است بجز این دو اثر سایر آثار بر این گونه نماز ها نیز مترتب است.

به عنوان مثال، اثر باز دارندگی از گناه بر کلیه نماز های نوع دوم و سوم مترتب است زیرا نماز گزار روح خود را در صندوق مطمئنی قرار داده است. آیا می توان گفت واکنش کسی که نماز می خواند با کسی که نماز نمی خواند در مقابل گناه یکسان است؟ آیا جرائم در شهری که مردم آن نماز می خوانند با شهری که نماز نمی خوانند یکسان است؟ آیا دزدی ها ،تجاوز ها بی حرمتی ها چاقو کشی ها در هر دو به یک اندازه

ص: 43

است؟ خیر، آمار غیر از این را نشان می دهد و چنان چه ما آمار جرائم شهر ها را از داد گستری بگیریم در خواهیم یافت که در هر شهری که نماز در آن بیشتر است گناه کم تر است. گر چه ممکن است آن نماز نماز ناب نباشد، ولی به همان نسبت که نماز خوانده می شود گناه و فحشاء کم تر است و نوامیس مردم امنیت بیشتری احساس می کنند.

در مقابل، مردم هر شهر و جامعه به همان نسبتی که از نماز بریده و فاصله گرفته اند در دام شیطان گرفتارند و به همان نسبت مرتکب فحشاء و منکرات جنایات، تجاوز ها و بی عفتی ها و نامردمی ها گردیده اند. حال اگر این آثار مربوط به نماز های ناب باشد باید شهر هایی که نماز می خوانند با شهر هایی که نماز نمی خوانند مثل هم باشند. اگر بگوییم فرقی نمی کند اشتباه است قطعاً یکسان نیست و هر جا نماز هست ولو نمازی که صد در صد مورد قبول نباشد به همان مقدار گناه کم تر است. به طور کلی به همان مقدار که بازار مساجد داغ است، بازار شیاطین سرد و راکد است. بنا بر این، همه نماز ها باز دارنده از فحشاء و منکرند و هر نماز گزاری از گناه اجتناب می کند منتهی به تناسب نماز ،خودش یکی نمازش عالی و دارای شرایط است و او را از همه گناهان باز می دارد و نماز دیگری او را از تعدادی از گناهان باز می دارد، اما هر دو دارای آثار ارزنده ای هستند در ضمن مگر آن نماز ناب، نمازی که وقت گفتن اللّه اکبر نماز گزار دست ها را بالا می برد یعنی غیر از خدا هر چه بود پشت سر انداخته و رو به خدا آوردم، چقدر اقامه می گردد؟

بنا بر این، نماز را به چند نماز صد در صد پذیرفته شده و نماز گزاران را به چند نمازگزار صد در صد ناب و خالص محدود نسازیم چرا نماز را به گونه ای معنا می کنیم که نماز خوان واقعی پیدا نکنیم؟ در حالی که نماز و نماز گزار بسیار داریم این خوان گسترده الهی، غذا ها و نعمت های بی شماری دارد که همه انسان ها هر کدام به تناسب وضعیت خود می توانند از آن بهره مند گردند و هیچ کس بی بهره نمی ماند و دست خالی بر نمی گردد از روایات نیز به دست می آید که نماز هم غذاست و هم دوا، یعنی

ص: 44

هم انسان سالم و علاقه مند باید از نماز استفاده کند و بهره مند گردد و هم انسان های گناهکار، نماز هم شفا دهنده است و هم رشد دهنده هم کمال می دهد و هم عوامل ضد رشد را از بین می برد.

در هر صورت، آثار مترتب بر نماز را می توان تحت دو عنوان کلی ذکر نمود:

آثار عمومی و آثار خصوصی

آثار عمومی

آثار عمومی نماز، آثاری است که مخصوص نماز های ناب نیست بلکه بر هر نمازی چنین آثاری مترتب است.

در این قسمت به ذکر و توضیح دو اثر مهم اکتفا می کنیم.

نماز، معراج مؤمن

معراج بودن نماز به نماز های ناب و خالص اختصاص ندارد. همان گونه که تمامی کمالات نسبی اند، عروج هم نسبی است شما دو انسان را در نظر بگیرید که دچار طمع مادی گردیده اند: یکی غرق در آلودگی های مادی است و هیچ ارتباط و رابطه ای با نماز و یاد خدا نداشته جز تأمین مطامع خویش هدفی ندارد و دیگری نیز دچار همان مطامع شخصی است، ولی نماز می خواند قطعاً همین نماز به همان نسبت او را از مطامع جدا می کند و به او رشد می دهد.

به عبارت دیگر، این یکی به خاطر نمازش نسبت به آن دیگری تعالی روانی دارد. آری نماز معراج مؤمن است البته حد اعلای آن جایی است که انسان هیچ چیز جز خدا را نبیند. اصولاً تمامی کمالات نسبی است، مثلاً علم قدرت است دانستن توانستن است توانا بود هر که دانا بود اما آیا آن کس که کم تر می داند نا توان است؟ بدیهی است که پاسخ منفی است زیرا او نیز به اندازۀ علم خودش تواناست. آیا به آن کس که در اعماق دریا ها نمی تواند شنا کند ولی در نزدیکی ساحل شنا می کند و خود را نجات می دهد می توان گفت که او شنا بلد نیست و یا برایش فایده ای ندارد؟

ص: 45

تمامی تخصص ها اساساً همین گونه است و تمامی فضائل نیز این چنین هستند. این که گفته می شود خورشید نورانی است، بدان معنا نیست که چراغ کوچک خانه من که در گوشه اتاق سو سو می زند روشنایی ندارد بلکه این هم نور دارد منتهی به اندازه خودش نماز مؤمن در حد اعلاء خورشید است و او را آن چنان رشد می دهد که اصلاً جز خدا را نمی بیند.

علی (علیه السلام) در نماز خویش محو در ربِّ است، فانی فِی اللّه است غیر از خدا چیزی را نمی بیند آن چنان عروج نموده که تیر را از پای مبارکش بیرون می کشد تیری که خارج ساختن آن از پای علی در حال عادی مشکل بود. این حد اعلای معراج است. نماز پیامبر و اولیاء در حد اعلای معراج است و نماز سایرین به نسبت بر خور داری از کمال معراج آن هاست.

به هر حال عمده نماز گزاران، از نماز و این خوان نعمت پروردگار بهره می برند و شاید عده بسیار اندکی از آنان که کلیه صلاحیت ها را در خودشان از بین برده اند بی بهره بمانند پس نماز هم برای انسانی که در فضای ملکوتی نماز قرار دارد و در افق اعلاء جز خدا را نمی بیند معراج است (رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند) و هم برای انسانی که دچار گناه و معصیت است.

منتهی باید دقت کنیم که نماز را به طور صحیح و با توجه به شرایط آن بر پای داریم و به هر نسبت که عنایت و توجه بیشتری به اقامهٔ آن به نحو کامل و صحیح داشته باشیم به همان نسبت موجب پرواز و معراج ما می گردد. زیرا نماز معراج همهٔ عارفان و عابدان و سالکان راه حقیقت است ،نماز هم معراج پیامبر است و هم معراج افراد دیگر لذا از نماز در روایت به نهری تعبیر شده است که از کنار منزل انسان می گذرد و آدمی بر اثر نماز گزاردن روزی پنج مرتبه در آن نهر شنا می کند. (1)

ص: 46


1- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم):إِنَّمَا مَنْزِلَةُ اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ لِأُمَّتِي كَنَهْرٍ جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ فَمَا ظَنُّ أَحَدِكُمْ لَوْ كَانَ فِي جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اِغْتَسَلَ فِي ذَلِكَ اَلنَّهْرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِي اَلْيَوْمِ أَ كَانَ يَبْقَى فِي جَسَدِهِ دَرَنٌ فَكَذَلِكَ وَ اَللَّهِ اَلصَّلَوَاتُ اَلْخَمْسُ لِأُمَّتِي (مستدرک/ ج 1 /ص 169 )

آیا کسی که روزی پنج مرتبه وارد نهری شود، آلودگی و کثافتی بر بدن او باقی می ماند؟ البته نحوه استفاده از نهر فرق می کند. برخی فقط داخل آب می شوند و خارج می گردند، ای نها به نحوی از آب استفاده کرده تمیزی کسب می نمایند برخی از وسایل تمیز کننده استفاده می نمایند که آن وسایل نیز فرق می کند و درجه تمیز کنندگی آن ها تفاوت دارد. در هر صورت در های گسترده رحمت و لطف الهی را که از طریق نماز بر روی ما باز شده است نباید ببندیم یا تنگ کنیم.

نماز دعوت عمومی است و تنها کسانی که نماز ناب می خوانند، دعوت نشده اند. در اذان نماز حى على الصلوة وجود دارد یعنی بشتابید به سوی ،نماز، یعنی سفرۀ الهی برای همگان گسترده است.

به علاوه، در روایات تعابیر قابل دقت و توجهی داریم از قبیل این که برخی یک سوم ، برخی یک چهارم و برخی یک پنجم نمازشان پذیرفته می گردد. (1) از این گونه روایات پی می بریم که چنان چه نماز شخصی مقداری ایراد داشت نباید بگوییم که نماز او صحیح نیست و یا کلاً به درد نمی خورد و باطل است.

به هر مقدار که نماز گزار حواس خود را در نماز متمرکز نماید، مثلاً در هنگام گفتن تكبيرة الاحرام عنایت و توجه به خدا دارد و می گوید خدایا این بنده گنه کارت به در گاهت آمده است ﴿يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ اَلْمُسِيءُ﴾ (2) خدایا من لایق نیستم، اما سپاس گزارم که به من این فرصت را عنایت فرمودی تا با تو سخن بگویم اجازه دادی که بر سر خوان گسترده تو قرار گیرم و سراغ دیگران نرفتم امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند به همین مقداری که توجه نموده است نمازش قبول است. (3)

نماز، بازدارنده از جرائم

بنا به فرموده قرآن، یکی از آثار ارزنده نماز، جلوگیری از گناه و آلودگی است. قرآن در این مورد می فرماید:

ص: 47


1- وسائل / ج 4 / روایت 4541 .
2- بحار/ ج 84 /ص 375
3- مستدرک / ج 3 / روایت 3013 .

﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ (1) .

(قطعاً نماز باز دارنده از فحشاء و منکر است و انسان را از کار های زشت و بسیار زشت باز می دارد.)

در توضیح این بخش از آیه شریفه ﴿وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ دو گونه روایت نقل شده است: یکی این که گرچه نماز بسیار مهم است ولی مهم تر از آن این است که در مکتب نماز و بر اثر اقامه آن حالتی برای انسان ایجاد شود که هنگام مواجه با گناه او را به یاد خدا اندازد. آری یاد خدا به هنگام نماز مهم است، اما مهم تر از آن یاد خدا به هنگام گناه است که این خود اثر نماز است. روایت دیگر بیانگر این مطلب است که همان گونه که شما به یاد خدا هستید خدا بیشتر به یاد شماست. هنگامی که شما به طرف خدا قدمی بر می دارید خدا بیشتر به طرف شما می آید و خدا بیشتر از تو که به

یاد او هستی به یاد توست.

با اندک تأملی در مجموعهٔ پرونده کسانی که مرتکب جرمی شده اند به آسانی می توان دریافت که درصد بی نماز های آن ها بیشتر از نماز خوان هاست. اصولاً مقررات اجتماعی و اصول انسانی توسط خانواده هایی که با نماز و مسجد سر و کار دارند بیشتر مراعات می شود تا خانواده ایی که ارتباطشان را با خدا قطع کرده اند و به یاد او نیستند و با نماز بیگانه اند.

بدیهی است کسانی که از خدا بریده اند به همان نسبت که ارتباط خود را با خدا کم کرده اند، در دام دیگران گرفتار و دچار تبه کاری شده اند. طبیعی است که یاد خدا مانع فساد و تباهی و ارتکاب جرم است.

امام صادق (علیه السلام) نماز را باز دارنده از لغزش ها و گناهان می داند (2) و

ص: 48


1- عنکبوت / آیه 45.
2- ﴿اَلصَّلاَةُ حُجْزَةُ اَللَّهِ﴾ (الصلاة في الكتاب و السنه / ص 147 ) .

می فرماید: نماز، به همان مقدار که جلو گناهان را می گیرد پذیرفته می شود. (1)

فضيل بن عیاض، سرکرده دزد ها بود و به قافله ها یورش برده اموال آن ها را به یغما می برد به خانه های مردم حمله می کرد و مردم از دست او و دارو دسته اش آسودگی و امنیت نداشتند و حتی حکومت زمانش نیز نمی توانست جلو تعدیات او را بگیرد او در یکی از شب ها که در حال بالا رفتن از دیوار خانه ای بود صدایی شنید گوش فرا داد و متوجه شد خواننده ای در دل شب آیه ای از قرآن را تلاوت می کند:

﴿أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ﴾ (2) نا گهان فضیل تکان خورد و با اشک های جاری از همان جا بر گشت در حالی که مرتباً می گفت چرا خدایا وقت آن رسیده است! او منقلب شد و بر گشت.

به پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرض کردند فلان جوان که به مسجد می آید و پشت سر شما نماز می خواند مرتکب گناه نیز می شود. پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: بالاخره یک روز این نماز نجاتش می دهد ﴿اَنَّ صَلاَتَهُ تَنْهَاهُ يَوْماً﴾ (3)

البته همان طوری که طبیب، نسخهٔ بیمار را تمدید می کند تا بیمار بهبودی کامل پیدا کند نماز هم برای گناه زدایی و باز دارنگی از گناه باید استمرار پیدا کند تا نتیجه بخش گردد.

همان گونه که بیماری ها و درمان آن ها یکسان نیست و برخی از بیماری ها احتیاج به مراقبت بیشتر دارد و حتی از برخی از آن ها تا آخر عمر باید مراقبت نمود، مراقبت از بیماری گناه توسط نماز هم یک امر دائمی است. علاوه بر آن گاهی مصرف دارو برای آن است که بیماری شدت پیدا نکند نماز نیز چنین تأثیری را در بسیاری از

ص: 49


1- ﴿مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلاَتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ، فَلْيَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاَتُهُ عَنِ اَلْفَحْشَاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ﴾ (الصلاة فى الكتاب و السنه / ص 147 به نقل از مجمع البیان / ج 8 / ص 447)
2- حدید / آیه 16
3- كنز الدقائق / ج 7/ ص 534 - الصلوة فى الكتاب و السنه / ص 146 به نقل از مجمع البیان / ج 8 / ص 447

مواقع دارد.

برخی مطرح می کنند که فلانی نماز می خواند اما خیلی از کار های زشت را هم انجام می دهد در پاسخ می توان گفت که شاید اگر این آدم نماز نمی خواند کار های زشت بیشتری مرتکب می شد.

می گویند از شخصی عالم پرسیدند: شما که می گویید مویز حافظه را زیاد می کند پس چرا فلانی که مویز می خورد این قدر حافظه اش کم است؟ آن شخص عالم جواب داد که وقتی که مویز می خورد حافظه اش چنین است حال اگر مویز نمی خورد آن وقت چه می شد حالا اگر مسلمانی نماز می خواند و مرتکب گناه نیز می شود نمی توانیم بگوییم نمازش مؤثر نیست و به درد نمی خورد بلکه شاید بتوان گفت آن دشمنی که در درون اوست بسیار قوی است و این نماز در هر حال جلو آن دشمن را در حد خود گرفته است و اگر اهل نماز نمی بود خیلی بد تر از این ها بود.

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در فلسفه وجوب نماز می فرماید:

﴿لِئَلاَّ يَنْسَى اَلْعَبْدُ سَيِّدَهُ وَ مُدَبِّرُهُ وَ خَالِقُهُ﴾ (1)

(نماز واجب گردید که بنده آقا و مدبر و خالقش را فراموش نکند.)

همان گونه که انسان هر چه با دوست صمیمی خود فاصله بگیرد به همان نسبت مسؤولیت هایی که بر اثر دوستی متوجه اوست بتدریج فراموش می شود، انسانی که نماز نخواند کم کم یادش می رود که خالقی دارد البته شاید منکر نباشد ولی یادش می رود که مدیری دارد خدای مهربانی دارد بخشنده و آمرزنده و توبه پذیری دارد. خدایی که اگر بنده اش او را صدا بزند، می فرماید:

عَبْدِي مَا حَاجَتُكَ. (2) (بنده من حرفت چیست و حاجتت کدام است؟) خواندن نماز یاد آوری این حقایق است.

حال اگر این بنده خالق خود را فراموش کند چه می شود؟ امام (علیه السلام) می فرماید:

ص: 50


1- بحار / ج 82 / ص 261 - وسائل / ج 3/ ص 4
2- امام باقر (علیه السلام): بحار / ج 95 / ص 9

﴿فَيَبْطَرَ وَ يَطْغَى﴾ (پست می شود و شقی می گردد) در این صورت فقط به فکر رسیدن به اهداف پست و شوم خود است او به حقوق دیگران تجاوز می کند و مرتکب گناه معصیت می گردد ولی هنگامی که انسان به یاد خدا باشد و به نماز بایستد دیگر تسلیم شیطان نمی گردد.

انسان چنان چه با بزرگی ملاقاتی داشته باشد تا چند روز احساس خاصی دارد و مواظبت بیشتری در کار های خود می نماید کسی که نماز می خواند به فرمایش امام رضا (علیه السلام) : ﴿وَ يَكُونَ فِي ذِكْرِهِ لِرَبِّهِ وَ قِيَامِهِ بَيْنَ يَدَيْهِ زَاجِراً لَهُ مِنَ اَلْمَعَاصِي وَ مَانِعاً مِنْ أَنْوَاعِ اَلْفَسَادِ﴾ (1) . حداقل پنج مرتبه در شبانه روز در برابر خدا قرار گرفتن و یاد او باعث دست بر داشتن از گناه و عدم ارتکاب آن می گردد و این یاد مانع پدید آمدن و گسترش فساد است.

سخنی با اولیای گرامی

شما والدین گرامی که به سر نوشت فرزندانتان علاقه مند هستید، تلاش نمایید که عزیزان خود را با نماز آشنا و همراه سازید.

اگر می خواهید فرزندانتان یادگاران شایسته ای برای شما باشند و مردم با دیدن آن ها یاد خیری از شما نمایند، بچه ها را با نماز و مسجد آشنا سازید، نگذارید عزیزانتان از نماز و مسجد فاصله بگیرند بدیهی است در صورت ایجاد فاصله شیطان ها به سراغ آن ها می آیند و طعمه های خوبی برایشان خواهند بود.

اگر واقعاً به تربیت فرزندانمان علاقه مند هستیم و مایلیم فرزندان صالحی داشته باشیم بدانیم که این آرزو تحقق نخواهد پذیرفت مگر در مکتب نماز و مکتب یاد خدا.

آری، نماز که در حقیقت یاد پروردگار است هم غذای روح است و هم دوای آن هم سوخت و ساز روح است و هم ترمیم کننده نابسامانی های روح هم رشد دهنده است و هم برطرف کنندۀ موانع رشد، هم زمینه ساز است و هم موانع سوز، و این ها

ص: 51


1- بحار / ج 82 / ص 261

توانایی ها و هنر نماز است و تنها در سایه نماز به عنوان روشن ترین و زیبا ترین مظهر یاد خدا این امور تبلور می یابد.

آثار خصوصی نماز های ناب

پس از بیان برخی از آثار عمومی نماز که بر همه نمازها و متناسب با کیفیت اقامه آن مترتب است مناسب است ذکری از آثاری که بر نماز های ناب مترتب می باشد و مخصوص این نوع نماز است به میان آید در این قسمت دو اثر مخصوص نماز های ناب را ذکر می کنیم.

فلاح و رستگاری

رستگاری یا فلاح اثر خاص نماز های با خشوع است و بر هر نمازی مترتب نیست حتی نماز با خشوع هم به تنهایی نمی تواند پدید آورنده فلاح باشد، بلکه آن دست آورد و نتیجه معجونی است که یکی از اجزای آن خشوع است قرآن در سورهٔ مؤمنون می فرماید:

﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلوتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ (1)

(به تحقیق مؤمنان رستگار شدند، آنان که در نماز خود خاشعند.)

استعانت

یکی دیگر از آثار نماز های ناب کمک گرفتن از نماز است.

مفسران در آیه شریفه ﴿وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾ (2) چنین معنا می کنند که (یاری بجویید و کمک بطلبید از صبر (به معنای مطلق صبر یا روزه) و نماز بدرستی که این نماز سنگین است مگر بر افراد خاشع .)

اما بر داشت و تفسیر زیبا تری از این آیه می توان داشت به این گونه که برای حل مشکلاتتان از روزه و نماز کمک بخواهید اما بدانید کمک خواستن از نماز و روزه کار

ص: 52


1- مؤمنون / آیه 1 و 2.
2- بقره / آیه 45.

هر کسی نیست! امر بسیار دشوار و بزرگی است.

شاید برای بسیاری قبول این مطلب که نماز می تواند مشکلات آن ها را برطرف سازد مشکل باشد این باور که با انجام دو رکعت نماز می توان هم و غمی را بر طرف ساخت و مشکلی را آسان نمود در افق افکار پایین دیده نمی شود البته نپذیرفتن آن دلیلی بر نا توانی نماز در حل مشکلات نیست اکنون فرای خورشید ما هزاران خورشید دیگر وجود دارد ندیدن ما دلیلی بر نبودن آن ها نیست.

کمک گرفتن از نماز میوه ای نیست که دست هر کس به آن برسد، البته درخت نماز، میوه های فراوانی دارد که براحتی دست هر شخصی به میوه های پایین آن می رسد و هر شخصی می تواند از آن ها بهره مند گردد اما این درخت میوه های بهتر و شیرین تری نیز دارد که در شاخه های بالا تر آن قرار دارد چنان چه کسی مایل است از آن ها بهره ای ببرد باید حرکت کند و اوج بگیرید و این جاست که به راز تعلیم ذکر تسبیحات به حضرت زهرا توسط پیامبر می توان پی برد هنگامی که او از پدر بزرگوارش در خواست کمک کار در زندگی می نماید، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ذکر تسبیحات را به او می آموزد پیامبر می داند که غذای روحی حضرت زهرا ذکر است و به وسیله آن خستگی از روح و تن زهرا (علیها السلام) خارج می گردد همان گونه که رزمندگان اسلام با اللّه اکبر نیرو و نشاط می گرفتند و می گیرند.

شب عاشورا نیز شب استعانت از نماز است. اصحاب امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا با استعانت از نماز و پناه آوردن به آن قوی تر نیرومند تر و بانشاط تر شدند. کسی که در شب عاشورا عاشقانه به یاد خداست و از نماز استعانت می جوید، روز عاشورا دیگر برایش فرق نمی کند که با سلاح پا به میدان بگذارد و یا بی سلاح، با زره باشد یا بدون زره آب بیاشامد یا تشنه لب بجنگد و حسین (علیه السلام) و یارانش با استعانت از نماز و تلاوت قرآن در آن شب توانستند در روز عاشورا چنان حماسه جاویدانی را بیافرینند. تصور نشود که روایاتی که در باب رفع حاجت توسط نماز وجود دارد روایات ضعیفی است، هر چند باور آن برای برخی مشکل است. البته این عدم باور به عدم

ص: 53

آگاهی و شناخت ما از نماز بر می گردد مانند کسی که باور نمی کند یک بمب کوچک اتمی می تواند شهری را ویران سازد و اما کسی که اطلاع دارد می پذیرد و بالا تر و بیشتر از آن را نیز قبول می کند.

تلاش برای اقامه نماز بهتر

در نماز به حداقل و رفع تکلیف نباید قانع باشیم. تلاش کنیم هر روز نماز بهتری اقامه نماییم. مثلا اگر مدتی فقط حواسمان در اول نماز جمع است، سعی کنیم در آخر نماز هم حواسمان جمع باشد، زیرا با خدا سخن می گوییم هنگامی که نماز دارد به پایان می رسد از این بابت که صحبت هایمان دارد با خدا تمام می شود و زمان دیدار پایان می پذیرد ناراحت باشیم تلاش کنیم نماز خود را آرام آرام اوج دهیم و متعالی سازیم، اساساً باید با خواندن نماز، نماز خود را متعالی سازیم. همان گونه که با ورزش بدنمان را قوی می کنیم و این سخن را نمی پذیریم که تا قوی نشویم ورزش نمی کنیم! فلسفه ورزش، قوی شدن جسم است. فلسفه نماز هم تقویت روح است، زیرا راهی برای تقویت روح جز طریق نماز وجود ندارد.

ص: 54

فصل چهارم: اقامه نماز

ص: 55

ص: 56

اقامه نماز

در مورد نحوه بر خورد با نماز دو عنوان کلی وجود دارد؛ اقامه نماز و تضییع نماز. اقامه نماز، مفهوم گسترده ای دارد که شامل رعایت هر آن چیزی می شود که در نماز به عنوان خوبی و زیبایی مطرح است.

اهمیت دادن به نماز، دقت و توجه در برپا داشتن ،آن خوب وضو گرفتن، طهارت نیکو کسب کردن پوشیدن لباس تمیز و پاک، مراعات بهترین اوقات و مکان برای ،نماز همچنین نیکو به جای آوردن واجبات و ارکان آن، داشتن نیتی پاک و خالص قرائت صحیح دقت در معانی آیات و اذکاری که در نماز خوانده می شود، توجه قلب و تمرکز حواس انجام رکوع و سجود کامل و حتی انجام کار های مقدماتی نماز به صورتی شایسته، همه از مصادیق اقامه نماز است.

همچنین اقامه اجتماعی نماز در جامعه به صورتی شایسته و آن گونه که حق و سزاوار این فریضه بزرگ الهی است بویژه هنگامی که نماز گزاران حکومت و تمکن می یابند از مباحث اقامه نماز است.

از طرف دیگر اموری همچون عدم دقت در نماز، بی اعتنایی به آن استخفاف نماز، بی توجهی به وقت و شرایط آن انجام ناقص واجبات و ارکان، از موارد

ص: 57

تضییع نماز است.

در قرآن آیات متعددی در مورد اقامه نماز وجود دارد. در این جا به نقل چند آیه اکتفا می کنیم.

1 -﴿وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ أتُوا الزَّكَوةَ و ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (1)

(نماز به پای دارید و زکات بپردازید و همراه رکوع کنندگان رکوع نمایید.)

این آیه را از آیاتی می دانند که در باب نماز جماعت است، و به این مطلب عنایت دارد که همراه رکوع کنندگان رکوع نمایید یعنی در نماز های جمعه و جماعت حضور پیدا کنید.

2 -﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنًا وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَاتُوا الزَّكَوةَ﴾ (2)

(با مردم بخوبی صحبت کنید و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید.)

3-﴿وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُم تُرحَمُونَ﴾ (3)

(نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و پیامبر را اطاعت کنید، امید است که مشمول رحمت الهی واقع شوید.

4 - ﴿ذَلِكَ الكِتَابُ لا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالغَيبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُم يُنفِقُونَ﴾ (4)

(این کتاب شکی در آن نیست که راهنمای پرهیزکاران است، آنان که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا می دارند و از آن چه ما روزی آن ها ساخته ایم انفاق می کنند.)

با اندک توجهی به آیات قرآن همچنین روایات معصومین (علیهم السلام) بزودی در می یابیم که همواره کتاب و سنت به جای خواندن نماز از اقامه نماز استفاده نموده اند.

اولین سؤالی که مطرح می گردد این است که اقامه نماز چیست و چگونه و با انجام چه کار هایی می توان نماز را اقامه نمود؟

ص: 58


1- بقره / آیه 43
2- بقره / آیه 83
3- نور / آیه 56
4- بقره / آیه 2 و 3

قبل از پاسخ گویی به سؤال فوق ذکر این مطلب مفید است که اقامه نماز به دو صورت تحقق می پذیرد فردی و اجتماعی و ما مسؤولیم که در هر دو بعد به نماز بپردازیم.

اقامه نماز در بعد فردی

برای اقامه نماز در بعد فردی، رعایت اموری ضروری است.

مراعات وقت نماز

مرحوم بلاغی در تفسیر بسیار ارزنده آلاء الرحمان در ذیل آیه شریفه ﴿وَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُم يُنفِقُونَ﴾ می فرماید:

﴿يُوَاظِبُونَ عَلَيْهَا فِي أَوْقَاتِهَا﴾ (1)

(آنان مواظب و مراقبند نماز خود را در اوقات خود به جای آورند) گرچه از نظر فقه شیعه جمع بین دو نماز ظهر و عصر جایز است حتی بدون عذر اما به جای آوردن هر کدام در وقت فضیلت خود اولی و پسندیده تر است.

اتمام واجبات

کامل انجام دادن مقدمات، واجبات و ارکان نماز از موارد و مصادیق اقامه نماز است.

امام عسکری (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه ﴿وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ﴾ می فرماید:

﴿اَى بِاتِّمَامِ وُضُوئِهَا وَ تَكْبِيرِهَا وَ قِيَامِهَا وَ قِرَائَتِهَا وَ رُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ حُدُودِهَا﴾ (2)

(نماز را با کامل انجام دادن وضو، تکبیر ،قیام ،قرائت رکوع، سجود و حدودش اقامه نمایید.)

خلوص

نمازگزار باید سعی نماید هنگام اقامه نماز عبادت خالصی را به جای آورد. ﴿وَ

ص: 59


1- آلاء الرحمان / ص 64
2- مستدرک / ج 3 / روایت 2951

اِخْلاَصُهَا فِي اَلْعِبَادِهِ﴾ (1) او باید تمام توجه و حواسش به خدا و متمرکز در نماز باشد. داشتن افکار متشتت و سیر و سیاحت ذهن، جست وجوی گم شده ها ساخت و ساز و انجام هر گونه خرید و فروش با اقامه نماز سازگاری ندارد.

گرچه اخلاص در حد اعلاء و تمرکز حواس بطور کامل در نماز، شاید در توان ما نباشد، ولی بطور نسبی تا جایی که می توانیم موظف هستیم که حواسمان را جمع کنیم.

قرائت صحیح

نماز گزار باید حمد و سوره و ذکر های مختلف نماز را صحیح بخواند و برای یاد گرفتن و تلفظ صحیح آن ها نیز موظف است تلاش نماید. چرا باید یک نماز گزار یک عمر حمد و سورۀ خود را غلط بخواند و برای تصحیح آن قدمی بر ندارد؟ بدیهی است بهانه های واهی هیچ گاه پذیرفته نمی شود زیرا او می تواند حمد و سوره خود را بطور صحیح بیاموزد و خواستن، توانستن است چگونه است که یک فرد، بسیاری از لغات مشکل حتی لغات بیگانه را بخوبی فرا می گیرد و صحیح تلفظ می کند شاید چون در ارتباط با کار های دنیایی و مادی اوست اما برای فرا گرفتن حمد و سوره و ذکر رکوع و سجود و تشهد خود حساسیتی از خود نشان نمی دهد و توجیه ها و دلایل غیر قانع کننده ای را مطرح می سازد؟

آرامش بدن

قرائت حمد و سوره و اداء کردن ذکر ها باید در حالی صورت گیرد که بدن کاملاً آرام باشد. نماز گزار باید تأمل نماید تا بدنش آرام گردد پس از آن شروع به قرائت و یا ادا کردن ذکر نماید و پس از آن که این کلمات و اذکار بخوبی ادا شد و تمام گردید سر از رکوع و سجود بر دارد، در غیر این صورت مسلماً نماز او باطل است، زیرا اذکار نماز باید در حال استقرار (آرام بودن) بدن ادا شود. اقامه نماز در هر یک از واجبات نماز از قبیل رکوع و سجود و تشهد و اتمام آن ها به

ص: 60


1- همان مدرک

این است که آن واجب باید از حالت و شرایط لازم بر خوردار باشد به عنوان مثال در هنگام سجده لازم است اعضای هفتگانه به روی زمین قرار گیرند و پس از استقرار آن ها مبادرت به خواندن ذکر سجده نمود و در هنگام ذکر گفتن نیز از حرکت دادن و جابجا نمودن آن ها باید خود داری کرد.

مراعات حدود نماز

امام عسکری در ادامه تبیین و تشریح اقامه نماز می فرماید: اقامه نماز به رعایت حد و مرز های نماز است ﴿وَ حَفِظَ حُدُودَهَا﴾. (1)

آری نماز را بر پایهٔ حدود و شروطش باید انجام داد ﴿قَائِمُهُ عَلَى حُدُودِهَا وَ شُرُوطُهَا﴾. (2) هر چیزی حد و مرزی دارد که از آن تجاوز نباید کرد. فریضهٔ بزرگ نماز نیز حریمی دارد که باید حرمت آن را نگه داشت. مثلاً بدون طهارت و یا با لباس آلوده و یا غصبی یا خمس و زکات نداده نمی توان وارد حریم نماز شد.

همه واجبات نماز حدود و شرایطی دارد که باید مراعات نمود و آن ها را آن گونه که ذکر کرده اند باید انجام داد. (3)

پیراستن نماز از تباهی ها

از دیگر کار هایی که برای اقامه نماز، باید به آن عنایت نمود، محافظت و نگهداری نماز از چیز هایی است که آن را باطل و فاسد می سازد. (4) چیز هایی را که نماز و آثار و برکات آن را نابود می سازد باید از نماز و پیرامون آن حذف کرد و از گوهر گران بهای نماز به شدت و دقت مواظبت نمود تا آلوده به آن ها نشده، در نتیجه تباه نگردد.

از چیز هایی که نماز را تباه می سازد می توان ریا را نام برد. بر پا دارنده نماز باید

ص: 61


1- مستدرک / ج 3 / ص 35
2- آلاء الرحمن / ص 64
3- قاسمی از مفسران اهل سنت در تفسیر پر ارزش القاسمی می گوید و یقیمون الصلاة:﴿اَى يَأْدُونَهَا بِحُدُودِهَا وَ فُرُوضِهَا الظَّاهِرَةِ وَ الْبَاطِنَةُ كَالخُشوعِ وَ اَلْمُرَاقَبَةُ وَ تَدَبَّرَ اَلْمُتَلَوِّ وَ اَلْمَقْرُو﴾.
4- امام صادق (علیه السلام)﴿وَ صِيَانَتُهَا مِمَّا تُفْسِدُهَا﴾. (بحار / ج 67 ص 17) - امام عسکری (علیه السلام) ﴿وَ صِيَانَتُهَا عَمَّا يُفْسِدُهَا اَوْ يَنْقُصُهَا﴾ (مستدرک / ج 3/ ص 35)

نماز خود را از این آفت بشدت محافظت نماید.

ریا انجام کار به خاطر اهداف و اغراض غیر الهی است.

بنا بر این اقامه نماز هر چیزی را که به نماز لطمه می زند نفی می نماید و شامل هر چیزی است که ساختمان نماز را محکم می سازد.

رغبت در مناجات

از موارد اتمام نماز و اقامه آن ایجاد حالت رغبت و تمایل به مناجات راز و نیاز با خدا و گفت و گو با خدا در نماز گزار است ﴿وَ اَلرَّغْبَةُ الى اَللَّهِ فِيَّ مُنَاجَاتُهُ﴾ (1)

هر وقت می خواهی با خدا صحبت کنی نماز بخوان و آن گاه که می خواهی خدا با تو سخن بگوید قرآن بخوان به راستی اگر مایل هستی با خدا گفت و گو داشته باشی و مناجات کنی، پس چرا این قدر نماز را با سرعت می خوانی و تمام می کنی! مگر از سخن گفتن با او لذت نمی بری!

بنا بر این از مجموع احادیث یاد شده در می یابیم که در بعد فردی، اقامه نماز یعنی انجام صحیح واجبات نماز اقامه نماز یعنی مراعات حدود نماز و شرایط آن، اقامه نماز یعنی دقت و تمرکز حواس در نماز اقامه نماز یعنی رعایت خشوع و خضوع اقامه نماز یعنی توجه به معانی بلند آن چه از آیات و اذکار در نماز خوانده می شود و اقامه نماز یعنی تلاش در جهت برپایی نمازی که مورد عنایت و رضایت پروردگار باشد.

سیره اهل بیت در اقامه نماز

آگاهی از نحوه اقامه نماز توسط اهل بیت (علیهم السلام) بسیار آموزنده و مفید است. آن ها چگونه مراقب نماز خود بودند؟ چگونه حرمت آن را نگه می داشتند؟ چگونه تلاش می نمودند که نماز را در عالی ترین شکلش به پای دارند؟ چگونه وضو می گرفتند؟ چه راز و نیازی داشتند؟ چه رکوع ها و چه سجده هایی را به جای می آوردند؟ آن رکوع ها سجده ها و وضو ها را الگوی اعمال خود قرار دهیم.

ص: 62


1- آلاء الرحمن / ص 64

ما به یاری خدا در آخر این کتاب به ذکر نمونه هایی از عبادت و نماز پیشوایان گرامی اسلام خواهیم پرداخت. زیرا پیامبر و علی و سایر اهل بیت (علیهم السلام) تجسم و تبلور نماز بوده اند سزاوار است که آن بزرگواران را الگو های عبادتی خویش قرار دهیم.

اقامه نماز در بعد اجتماعی

همان گونه که قبلاً ذکر شد اقامه نماز دارای دو بعد فردی و اجتماعی است. در بعد فردی اقامه نماز به این است که انسان نماز خود را با شرایط و اوصاف لازم با رکوع و سجود و قرائت کامل و خوب انجام دهد و این یک تکلیف فردی است، اما انسان به عنوان یک موجود اجتماعی مضافاً موظف است که نماز را در جامعه گسترش دهد، به عبارت دیگر یک نماز خوان علاوه بر این که باید خود نماز بخواند، مکلف است در سطح جامعه نیز اقدام به اقامه نماز نماید.

اقامه نماز اولین نشانه حکومت اسلامی

بدیهی است وضوی کامل گرفتن و یا انجام سایر اعمال نماز، نیازی به تشکیل حکومت اسلامی ندارد انسان می تواند در هر نقطه ای وضوی کامل بگیرد در هر گوشه ای نماز مخلصانه بخواند و در هر جایی احکام نماز را به طور کامل فرا گیرد و سعی نماید اعمال نماز را به نحو مطلوب انجام دهد. گر چه انجام این امور خود اقامهٔ نماز است اما با آن چیزی که از وظایف حکومت اسلامی است تفاوت بسیار دارد.

در اسلام، حکومت به عنوان خود حکومت معنا و ارزشی ندارد بلکه حکومت با نتایجش معنا پیدا می کند.

در اسلام حکومت برای اقامه نماز و اقامه نماز یکی از آثار مهم و طبیعی حاکمیت اسلام است.

کار های اقتصادی منهای نماز و معنویت و جدای از فرهنگ نماز، یعنی خسارت. لذا قرآن در مقام بیان فلسفهٔ حکومت و حاکمیت اول اقامه نماز را مطرح می فرماید از آیاتی که بعد اجتماعی اقامه نماز را بیان می کند، آیه 41 سوره حج است.

ص: 63

﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾

(آنان که چنان چه به آن ها قدرت و مکنتی بر روی زمین بخشیدیم نماز را به پا می دارند و زکات می دهند و ...)

آن ها از این امکانات و حاکمیت در جهت گسترش و حاکمیت نماز و زکات استفاده می نمایند. آن ها در جهت حاکمیت معروف ها و نفی منکر ها از حکومت بهره می برند. اصلی ترین تلاش و فعالیت آن ها اقامه نماز است.

تعبیر قرآن در این آیه به گونۀ دیگری است و آهنگ دیگری دارد. ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ﴾ اقامه نماز و پرداخت زکات و حاکمیت ارزش ها و نفی ضد ارزش ها توسط امر به معروف و نهی از منکر پس از تشکیل حکومت اسلامی و به دست گرفتن قدرت و بر خور داری از مکنت، تحقق پذیر است.

مفسران در مورد مصداق آیه شريفه ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ...﴾ نظريات مختلفی را مطرح نموده اند برخی آن را مربوط به مهاجرین دانسته اند.

علامه طباطبائی (رحمة اللّه علیه) در جواب آن ها می فرمایند تاریخ نشان نمی دهد که

مهاجران به تنهایی حکومتی را تشکیل داده باشند.

برخی دیگر این آیه را در مورد امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می دانند.

در روایات زیادی داریم که اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند:

﴿نَحْنُ هُمْ﴾ (1) (ما مصداق این آیه شریفه هستیم.)

واقع قضیه این است که این آیه، طبیعت حکومت اسلامی و حاکمان اسلامی را بیان می دارد. در حکومت الهی، اقامه نماز، پرداخت زکات امر به معروف و نهی از منکر به عنوان ثمره و نتیجه قطعی حکومت مطرح است.

اقامه نماز در حکومت اسلامی

منظور از اقامه نماز بعد از استقرار حکومت چیست؟ همان گونه که قبلاً مطرح

ص: 64


1- بحار / ج 24 / ص 164

گردید، اقامه نماز به صورت فردی وابسته به حکومت نیست، زیرا در حاکمیت کفر هم ممکن است کسی نمازش را بخواند آن چه از آیه فوق به دست می آید این است که وقتی مؤمنان حکومت یافتند در مرحله اول باید تلاششان در جهت ترویج و حاکمیت نماز متمرکز گردد در ادارات کارخانه ها بازار ها و همه جا نماز رسمیت پیدا کند و با شکوه اقامه گردد.

اقامه نماز در بعد اجتماعی که محصول حکومت دینی است، یعنی تبلیغ و تبیین نماز، تشویق مردم به نماز فراهم ساختن زمینه های اقامه نماز، توسعه نماز، گرم شدن بازار نماز، شلوغی و پر رونقی مساجد و نماز های جمعه و جماعت حضور و تظاهر نماز و افزایش نماز خوانان در جامعه.

آیا مطلبی غیر از این از این آیه شریفه می توان فهمید؟ البته روشن و آشکار است که این حاکمیت چنان چه در رأسش امام زمان (علیه السلام) باشد، در چنین حاکمیت و حکومتی این آیه شریفه تبلور کامل پیدا می کند و در حد اعلای خودش محقق می گردد به طور قهری، در حکومت هایی که زمینه ساز آن حکومت هستند، آهنگ حرکت حکومت بدین سمت و در جهت تحقق بخشیدن به این آیه شریفه است. بنا بر این آیه ذکر شده به مواردی که مفسران ذکر نموده اند و حتی اهل بیت اختصاص ندارد هر چند اهل بیت نمونهٔ اعلای آن هستند و نسبت به خودشان حتی در زمانی که دارای قدرت ظاهری نبودند، اقامه نماز را در حد اعلا داشتند و نماز های آن ها ناب ترین و خالصانه ترین نماز ها و نیایش ها بود اما این که امام در تفسیر آیه می فرماید ﴿نَحنُ هُم﴾ (ما مصداق این آیه شریفه هستیم)، قطعاً این اقامه نماز غیر از آن اقامه نماز فردی و شخصی و داخل خانه است. منظور امام این است که در زمان قدرت و مکنت از تمام قدرتمان در راه تبلیغ و ترویج و اقامه نماز استفاده می نماییم.

راز مهاجرت حضرت ابراهیم

حضرت ابراهیم (علیه السلام) از طرف خداوند مأموریت یافت تا همسر خود هاجر و فرزند شیرخوارش اسماعیل (علیه السلام) را به سرزمین مکه کوچ دهد. او در بیان فلسفهٔ

ص: 65

66

این هجرت می گوید:

﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ المُحَرَّمِ﴾

(پروردگارا! من تعدادی از ذریه خودم را در این سرزمین خشک و لم یزرع در کنار خانه تو ساکن نمودم.)

طبیعی است که انگیزۀ حضرت ابراهیم (علیه السلام) از این مهاجرت امور مادی نباشد، زیرا او می گوید خانواده ام را به سر زمینی آوردم که صلاحیت و آمادگی برای کشت و زرع ندارد، سرزمین خشک و بی آب و علف آن گاه حضرت ابراهیم (علیه السلام) به بیان فلسفهٔ این مهاجرت می پردازد ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلوةَ﴾ (آن ها را به این جا آوردم تا اقامه نماز نمایند.) سپس حضرت ابراهیم به نکته ظریفی اشاره می فرمایند:

﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مَّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيهِمْ﴾ (1)

(خدایا دل هایی را متوجه و متمایل به آن ها ساز)، زیرا اقامه نماز و حاکمیت آن نیاز به همدلان و همراهان زیادی دارد.

نکته ظریفی در آیه شریفه و در ضمن در خواست حضرت ابراهیم از خدا به چشم می خورد و آن جمله ﴿مِن ذُرِّيَّتِی﴾ است، همان گونه که در آیه شریفه:

﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلوة وَ مِنْ ذُرِّيَتِي رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾ (2) مشاهده می شود. به راستی راز استقرار در کنار خانه خدا و اقامه نماز در آن جا چه بود؟ مگر در فلسطین و در کنار حضرت ابراهیم نمی شد نماز را اقامه نمود؟

پیامبر اسلام در ضمن حدیثی می فرماید:

﴿أَنَا دُعَاءُ اِبْرَاهِيمَ (علیه السلام)﴾ . (من همان دعای حضرت ابراهیم هستم.)

به راستی که به برکت وجود و تلاش پیامبر اسلام از زمان بعثت تا کنون، چه انبوه عظیمی از بر پا دارندگان نماز بوجود آمده است و این راز هجرت و اسکان همسر و فرزند حضرت ابراهیم در وادی غیر ذی زرع است. ﴿لِيُقِيمُوا الصَّلوةَ﴾

ص: 66


1- ابراهیم / آیه 37
2- ابراهیم / آیه 40 .

سیره اهل بیت هنگام در دست داشتن قدرت

هنگامی که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در کانون قدرت قرار گرفت در جهت تحقق این آیه شریفه و اقامه نماز طی نامه ها و احکامی والیان خود را به توجه و عنایت به نماز و اقامه آن مأمور ساخت.

در این جا دو نمونه از آن احکام را ذکر می نماییم.

1 - امیر مؤمنان در عهد نامه خود به محمد بن ابی بکر که از طرف ایشان حاکم و والی مصر گردید می فرماید:

﴿صَلِّ اَلصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا اَلْمُوَقَّتِ﴾ (نماز را در همان وقت مشخص خود اقامه نما)

﴿وَ لاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ﴾ (مباد آن را قبل از وقت، به خاطر فرصتی که داری به جای آوری و یا به خاطر کار و اشتغال آن را به تأخیر اندازی!)

جمله جالبی در همین باره از شهید رجایی نقل شده است که ایشان فرمود به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است.

درس خوبی از فرمایش امام می آموزیم، اقامه نماز در وقت خود، زیرا نماز وقت دارد و انجام دادن آن برای زمان بیکاری نیست چون الآن بیکارم پس نمازم را بخوانم به دلیل کار و گرفتاری نیز نماز را نباید به تأخیر انداخت، زیرا کار و گرفتاری همیشه هست.

آن گاه امام رهنمود بسیار ارزنده و جاودانه ای را بیان می فرماید:

﴿وَ اِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ﴾ (1)

(بدان که تمام کار های تو تابع نماز توست.)

امیر مؤمنان به عنوان حاکم اسلامی با والی خود این گونه در مورد نماز سخن می گوید و این معنای اقامه نماز است. او باید تبلیغ نماز نماید و اهمیت و جایگاه نماز را آشکار سازد و مردم را عاشق نماز کند.

ص: 67


1- بحار / ج 33 /ص 581 - نهج البلاغه صبحی صالح / ص 383.

فرمان امام به این نکته نیز اشاره دارد که گرفتاری های مختلف و متعدد حکومتی تو را از نماز باز ندارد. اصل و محور نماز است و سایر کار ها را باید با نماز تطبیق داد.

وظیفهٔ کار گزاران در حکومت اسلامی چیست؟

کسی که به عنوان کار گزار نظام اسلامی در مرکزی مشغول خدمت است، موظف است:

اولاً در نماز جماعت حضور داشته باشد.

ثانیاً از هر گونه تلاشی در طریق اقامه نماز کوتاهی نورزد و از امکانات و اختیاراتی که نظام در اختیار او قرار داده است برای حاکمیت نماز استفاده نماید و چنان چه استفاده نکند مسؤول است، زیرا هدف نظام و جهت گیری آن خیر است و در رأس تمامی امور خیر نماز قرار دارد براستی آن مدیر کلی که در اداره او، نماز جماعت بر گزار می گردد ولی خود در آن حضور پیدا نمی کند و برای اقامه نماز در حد یک کار معمولی وقت و سرمایه نمی گذارد او چگونه می تواند کارگزار نظامی باشد که از اهداف و ویژگی های آن بر پا داشتن نماز است.

چقدر زیبا و سزاوارست که نهاد ها و دستگاه های ما و مسؤولان آن ها در اندیشه اقامه نماز باشند چقدر زیباست صدا و سیمای ما بخشی از برنامه های جذاب و خوب خود را به نماز اختصاص دهد و مبلغ آن باشد چقدر زیباست که مردم ما در صفوف نماز جماعت مدیران و مسؤولان را همواره در کنار خود ببینند. چقدر زیباست که فضای ادارات ما فضای نماز باشد، زیرا نماز حافظ و نگهدارنده ما و باز دارنده ما از فحشاء و منکر است نماز وسیلهٔ تقرب به خدا و مورد سفارش انبیاست.

بسیار ناپسند و زشت است در مرکزی که مربوط به نظام اسلامی است نماز برپا شود، اما بی رونق و بی شکوه باشد در مدرسه ای نماز اقامه گردد، اما مدیر و مربیان و دبیران در آن حضور نداشته باشند البته بسیاری اهل نماز و عبادت هستند اما چرا این عبادت را در جهتی انجام نمی دهند که هم عبادت باشد و هم اقامه عبادت هم نماز باشد و هم اقامه نماز. چقدر زیبا و لذت بخش است که دانشجوی ما ناظر

ص: 68

ایستادن استاد خویش در کنار خود، در صف نماز جماعت باشد و یا مردم یک شهر یا یک بخش شاهد حضور فرماندار و بخشدار خود در نماز جماعت مسجد خود باشند.

اقامه نماز، مسؤولیت همگانی

حال که مسؤولیت حکومت اسلامی در مسیر احیاء و گسترش نماز در جامعه مطرح گردید، ذکر مطلبی مفید و بلکه ضروری است بیان مسؤولیت و وظیفه حکومت اسلامی و کارگزاران آن، بدان معنا و مفهوم نیست که مردم مسؤولیت و وظیفه ای ندارند! دولت و حاکمیت اسلامی باید زمینه را فراهم سازد و مردم هم بنا بر وظیفهٔ شرعی و الهی خود مسؤولیت دارند.

آحاد مردم هر کدام به تناسب قدرت و امکانات خویش، باید برای اقامه نماز بکوشند.

دست اندر کاران امور فرهنگی و تبلیغی و هنری وظیفه دارند در این جهت تلاش نمایند.

شعرا، نویسندگان و هنرمندان سزاوارست با ارائه آثار هنری ارزنده فضای نماز را در جامعه زنده نگاه دارند متمکنین ما نیز باید در جهت نماز حرکت کنند. آن ها نیز برای ساخت، تجهیز و فراهم ساختن امکانات مورد نیاز مساجد و نمازخانه ها باید اقدام نمایند.

چه راهی بهتر از نماز که ثروت و سرمایه و نیروی انسان در آن راه خرج شود و سرمایه انسان تبدیل به مسجد و تجهیزات آن و آب و برق و روشنایی آن گردد.

بنا بر این همه موظفیم برای حاکمیت نماز و اقامه آن در جامعه تلاش نماییم.

این که ما در مقابل قبر امام حسین (علیه السلام) می ایستیم و می گوییم:

﴿اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ اَلصَّلَوةَ﴾ (1) . منظور این است که تو ای حسین نماز را در جامعه اقامه نمودی بدیهی است که امام حسین قبل از قیام و واقعه عاشورا نیز نماز را اقامه می فرمود.

ص: 69


1- بحار / ج 100 / ص 293

مسلمان علاوه بر این که وظیفه دارد نماز را خود به پا دارد یعنی به نماز اهمیت بدهد و آن را با شرایط انجام دهد، برای حاکمیت نماز در سطح جامعه نیز باید تلاش نماید. سیره پیامبر و اهل بیت الگوی خوبی است.

صلى الله پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در مکّه و در آغاز بعثت که پیروانش از دو نفر تجاوز نمی کرد، در آن شرایط سخت مواجهه با شیطنت ها و آزار های مشرکان مکه، به همراه حضرت علی و خدیجه، در مسجد الحرام نماز جماعت را اقامه می فرمودند و در مدینه اولین کاری که انجام دادند بنای مسجد بود. گر چه مسجد در صدر اسلام مرکز همه امور مسلمانان بود اما در اصل مسجد محل عبادت و نماز است و اصالت با نماز و سجده است و سایر امور جنبی بوده، در کنار آن قرار دارد.

ص: 70

فصل پنجم: موانع اقامه نماز

ص: 71

ص: 72

موانع اقامه نماز

در طریق اقامه نماز توسط فرد و جامعه موانعی وجود دارد که شناخت آن ها و آگاهی از نحوه بر خورد با آن ها ضروری است.

به طور کلی موانع نماز را می توان به سه دسته تقسیم نمود: افرادی که مخالفت می کنند چیز هائی که مانع اقامه نماز می شوند و حالاتی که با روح نماز منافات دارند.

مخالفان

دسته اول از موانع نماز افرادی هستند که در طول تاریخ، همیشه با نماز به مخالفت بر خاسته اند. اکنون ضمن مراجعه به قرآن کریم از مخالفت این گونه افراد با نماز و نحوه مقابله قرآن با آن ها و سر نوشتی که در انتظار آنان است مطلع می گردیم.

قرآن مجید در اولین سوره ای که بر پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل گردید، سر گذشت و سر نوشت کسی را که مانع انجام نماز دیگری می گردد شرح می دهد. قرآن می فرماید:

﴿أَرَأَيتَ الَّذِي يَنهَى*عَبداً إِذَا صَلَّى﴾ (1)

(آیا آن کسی را که مانع نماز بندۀ ما می شود و از ادای نماز او جلو گیری می نماید

ص: 73


1- علق / آیه 9 و 10

دیدی؟!) در مورد این که این فرد کیست، مفسران دو نفر را ذکر کرده اند. برخی می گویند او ابو جهل است و اوست که می گفت: اگر محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را در حال نماز ببینم، در همان لحظه ای که او به سجده می رود پای خود را پشت گردن او می گذارم و می فشارم.

در برخی تفاسیر فرد دیگری به عنوان باز دارنده از نماز معرفی شده است او ولید بن مغیره است. او چنان چه متوجه می شد کسی در گوشه و کنار مشغول خواندن نماز است مانع او می شد.

البته روشن است که شأن نزول آیه چه در مورد ابو جهل باشد و چه در مورد ولید سر نوشتی که در آیه بیان می شود اختصاص به این دو ندارد. به قول مفسران شأن نزول مخصص آیه نیست یعنی بدین معنا نیست که آیه مزبور اختصاص به همین دو مورد دارد و بس بلکه این یک قضیه عمومی است و هر کس را که از اقامه نماز جلو گیری کند شامل می گردد.

خداوند در این آیات با لحنی شدید، سر نوشت چنین انسان نگون بخت و گمراهی را بیان می نماید و به او شدیداً اخطار می دهد که آیا متوجه عمل نا روای خود که قطع ارتباط مردم با خداست می باشد؟ آیا فکر می کند می تواند جلو حرکت مردم به سوی خدا و ایجاد ارتباط آن ها با خدا را بگیرد؟ آیا فکر می کند در مقابل این بازی خطر ناک مجازاتی برای او نیست؟ او و امثال او بدانند که چنان چه دست از این عمل ناپسند خود بر ندارند، سر نوشت بسیار رقت باری در انتظار آن هاست.

قرآن نحوۀ بر خورد با کسی را که از اقامه نماز توسط دیگران جلوگیری می نماید و دست از این کار نا شایسته بر نمی دارد این گونه ترسیم می کند:

﴿كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ﴾ (1) بالاخره ما روزی مو های پیشانی آن ها را محکم می گیریم و در نهایت خفت و خواری این جرثومه های دروغ و خطا و گناه را که در نهایت انحطاط و پستی قرار دارند و بر پیشانی آن ها مهر رسوایی و بندگی شیاطین و

ص: 74


1- علق / آیه 15

هوا و هوس و امیال نفسانی زده شده است، به سوی دوزخ روانه می سازیم. او در آن روز هر چه در توان دارد به میدان می آورد و ما هم مأموران آتش و دوزخ خود را به میدان می آوریم تا مشخص شود در آن روز چه کسی پیروز است.

آری قرآن با افرادی که مانع نماز می گردند و به مقابله با آن بر می خیزند این گونه بر خورد می نماید، بر خوردی بسیار سخت و خشن و این پایان و عاقبت بسیار بدی برای آن هاست!

البته مقابله افراد با نماز به دو صورت تحقق می پذیرد، یک قسم به گونه علنی و مستقیم، همانند حرکات مذبوحانه ابو جهل و ولید و امثال آن ها که در تاریخ فراوان دیده می شود.

نوع دیگر به گونه ای مرموز و غیر مستقیم یعنی به صورت کار فرهنگی که این شیوه بسیار خطر ناک است در این نوع مقابله شیاطین با استفاده از ابراز مختلف در جهت گسترش و ترویح فساد و آماده سازی زمینه های تباهی و گناه و آلودگی در جامعه کار می کنند تا بدین وسیله پایه های اعتقادی جوانان سست گردد و در نتیجه ارتباط آن ها با خدا کم رنگ شده مساجد و نماز ها از رونق بیفتند.

و این مصداق بسیار روشن و بارزی از باز داشتن دیگران از نماز است. اکنون دشمنان اسلام و جریانات نا سالم و تباه کننده ای که هم خط با ابو جهل و ولید هستند تمام تلاششان بر این است که از عده نماز گزاران حتی یک نفر کاسته شود. اینک ما نمونه های بسیار روشن تر و خطرناک تری از جلو گیری از نماز در جامعه خود مشاهده می نماییم امروزه وارثان و ادامه دهندگان مسیر ابو جهل به این نتیجه رسیده اند که پا به گردن نماز خوانان زدن برای آن ها سودی ندارد و از مقابلهٔ مستقیم با نماز و مسجد و نماز گزاران طرفی نمی بندند. آن ها بسیار مرموزانه و شیطانی حرکت و تلاش می کنند تا با برنامه ریزی و استفاده از انواع وسایل از قبیل فیلم، عکس، رمان و گسترش فحشا و.... بندگان خدا را از خدا باز دارند و مساجد را خلوت سازند. امروزه دست پروردگان کشور های غربی یعنی همان غربزدگان نیز تمام هنر و قلمشان و هر چه در اختیار

ص: 75

دارند علیه فرهنگ احیاء و گسترش نماز در جامعه است.

انگیزه مخالفت با نماز

چرا در طول تاریخ با نماز مخالفت شده است و چرا مبارزه با نماز جزء برنامه های روشن و همیشگی شیاطین بوده است؟ به راستی انگیزۀ آن ها از مخالفت و رویا رویی با نماز چیست؟

قبل از بیان ،پاسخ مناسب است حدیث ارزشمندی را که بیانگر دلهره شیطان از نماز است ذکر نماییم، پیامبر می فرمایند:

﴿لَايَزَالُ الشَّيْطَانُ ذَعِراً مِنْ أَمْرٍ اَلْمُؤْمِنُ مَا حَافَظَ عَلَى اَلصَّلَوَاتُ اَلْخَمْسُ﴾

(شیطان پیوسته از ،مؤمن تا زمانی که مراقب نماز های پنج گانه خویش است، نگران است!)

﴿فَاِذا ضَيَّعَهُنَّ اِجْتَرَءَ عَلَيْهِ﴾ (1). به محض این که نسبت به نماز لا ابالی گردید و نماز را ضایع ساخت این سد استوار فرو می ریزد و نگرانی شیطان خاتمه می یابد. در این صورت شیطان جرأت پیدا می کند و به راحتی به سراغ او می رود و وی را در دام خود اسیر، نموده و نقشه های سوء خود را اجرا می کند. این حدیث به خوبی ترس و نگرانی شیطان را از نماز نشان می دهد.

اکنون با توجه به نگرانی شیطان و شیاطین از نماز لازم است علت نگرانی و ترس آن ها از نماز بررسی شود چرا شیاطین از نماز و نماز گزار می ترسند و نگرانند؟ چرا هنگامی که مسلمانان در هر نقطه ای از دنیا به سراغ مساجد می روند به سراغ نماز و خدا می روند، تمام بلند گو های استکباری متوجه این حرکت شده و سعی در باز داشتنشان دارند و با انواع اصطلاحات از قبیل بنیاد گرایی این گونه حرکات را بزرگ ترین خطر تلقی می کنند؟

این سؤال، پاسخ بسیار روشنی دارد، زیرا کسانی که در اندیشه تسلط بر دیگران و بردگی و بندگی آن ها هستند به خوبی درک کرده اند که مردمی که در پیشگاه خدا

ص: 76


1- بحار / ج 82 / ص 227 - مستدرک / ج 1 / ص 172

سجده نمایند و بنده خدا گردند، به هیچ وجه زیر بار تسلط قدرت های پوشالی نمی روند و از آن ها و تهدید هایشان باکی ندارند. شیطان و شیاطین، می دانند که نماز به عنوان یک کانون مبارزه با آن هاست. در گذشته هم، همین را می دانستند.

شیاطین زمان شعیب (علیه السلام) هم این را می دانستند و لذا خطاب به او می گفتند:

﴿اَ صَلوتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ ابَاؤُنَا﴾ (1)

(آیا نمازت به تو دستور می دهد که ما عبادت چیز هایی که پدرانمان آن ها را می پرستیدند رها سازیم؟!)

شیاطین زمان پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نیز این را خوب می فهمیدند و شیطان های امروزی هم این پیام نماز را به خوبی دریافت کرده اند هیچ زمانی را نمی یابید که مبارزه با نماز جزء برنامه های شیاطین آن زمان نباشد!

در طول تاریخ یکی از جبهه های مشخص و همیشه گسترده شیطان و دار و دسته اش جبهه مبارزه با نماز بوده و هست بنا بر این مبارزه با نماز یک مبارزه و جنگ مقطعی نیست. اولین درگیری شیطان نیز از سجده شروع شد، منتهی در گذشته شیاطین به خاطر کم تجربگی ناشیانه به جنگ نماز می رفتند اما امروزه بر اثر تخصص در شیطانگری خیلی آگاهانه ماهرانه و مرموزانه به مقابله با نماز بر می خیزند.

امروزه از راه قلم ،فرهنگ، فیلم، رمان، داستان و کتاب به جنگ نماز می آیند. ای کاش مسلمانان عناصر ضد نماز و دشمنان نماز را می شناختند! امروزه به حق می توان ادعا کرد که یکی از برنامه های اصلی شیطان بزرگ آمریکا به عنوان کانون همه رذالت ها و ضدیت ها با همۀ فضیلت ها، مخالفت با نماز است.

خلوت شدن مساجد در جهان اسلام، بی توجهی به عبادات و مراکز عبادی، امری تصادفی نیست! هم اکنون در بسیاری از نقاط جهان اسلام نمی توانید مراکز عبادی پیدا کنید، آن گونه که شایسته است، از شکوه بایسته ای بر خوردار باشد آن قدر کانال های

ص: 77


1- هود / آیه 87

مختلف و خطر ناک تلویزیونی و رادیویی برای جوامع اسلامی ایجاد نموده اند و آن قدر موانع به سر راه نماز تراشیده اند که نماز به سختی می تواند در چنین وضعیتی خودی

نشان دهد.

رمز نگرانی شیاطین از اقامه نماز

دقت در آیات قرآن، بویژه در آیات سوره معارج رمز این قضیه را روشن می سازد. خداوند در این سوره می فرماید:

﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا *إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا *وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا﴾ (1)

(به تحقیق انسان مخلوقی حریص است چون شر و زیانی به او رسد، سخت جزع و بی قراری کند و هنگامی که خیری به او رو کند بخل ورزد و منع احسان کند.»

در کلمهٔ (هلوع) دو مفهوم نهفته است. هلوع یعنی کسی که هم حریص است و هم بسیار نا آرام و بی صبر، هم جزع کننده است و هم فریاد بر آورنده هلوع یعنی حریصی که همیشه دلهره دارد طبیعت انسان هلوع این گونه است که به محض این که یک ناخوشایندی به او برسد خودش را می بازد؛ بی تابی و جزع و فزع می کند؛ داد و فریادش بلند می شود و چنانچه خیری شامل حال او گردد و از نعمت و امکاناتی بر خوردار شود کم ترین خیری از او به دیگران نمی رسد (منوع) یعنی کسی که بشدت از بهره مند شدن دیگران جلو گیری می کند. مثلاً کارخانه داری است که از قبل کارخانه و دسترنج کارگرانش بهره های فراوانی عایدش می گردد، اما به کارگر مریض و دردمند خود که شاید این مریضی برای او مرگ آور هم باشد کم ترین کمکی نمی کند.

برای فهم عمق قضایا خوب است آثار جزوع بودن و منوع بودن را خوب بررسی و شناسایی کنیم ابتدا مناسب است برای نیل به هدف فوق سؤالی را مطرح نماییم.

سؤال: کدام ملت و چه افرادی خود را در خدمت بیگانگان قرار می دهند؟ چه وقت انسان برای رسیدن به هدف پست فردی خویش حاضر است شرافت اجتماعی و

ص: 78


1- معارج / آیه 19 ، 20 و 21

مکتبی و همه چیز خود و جامعه را زیر پا بگذارد؟ چه وقت انسان تسلیم اراده اجانب می گردد؟ و چه وقت است که انسان علیه منافع خود و جامعۀ خویش اقدام می کند؟ چه وقت است که انسان علیه انسانیت قیام می نماید و با تمام وجود در محو انسانیت سعی و تلاش می کند؟

پاسخ: با تفحص در آیات قرآن می توانیم چنین پاسخ دهیم: آن وقتی که انسان جزوع و منوع باشد، در آن صورت انسان موجودی سقوط کرده و جامعه نیز جامعه ای بیچاره خواهد بود. جامعه ای که افرادش در برابر مشکلات نتوانند صبر نمایند و کمبود ها را تحمل کنند و توجه نداشته باشند که برای رسیدن به استقلال فکری سیاسی و اقتصادی باید صبر و استقامت پیشه کنند بلکه بر عکس در مقابل مشکلات و کمبود های جاری بیتابی نمایند این گونه بر خورد و این جزع و فزع فرصت خوبی است برای شیاطین و زمینه ساز تسلط استکبار و سقوط در دام آن هاست. به طور قطع جامعه ای که انسان های نا توانش جزوع باشند و انسان های توانمندش منوع، لقمه مناسبی برای شیاطین است. جامعه ای که افرادش در هنگام نداری به کائنات بد و بیراه بگویند و به محض دارا شدن درد نداری را فراموش کرده منوع گردند برای حفظ شرافت خویش هیچ انگیزه ای نمی توانند داشته باشند. در جامعه ای که ثروتمندانش بی درد و از جمع آوری امکانات و ثروت فقط در اندیشه تکاثر باشند ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ﴾ (1) که البته تکاثر اموال مردم را به لهو وا داشته، آن ها را پوچ و از درون پوک می سازد و این یعنی صاف ترین جاده برای حرکت شیطان. آیا فکر می کنید برای تسلط بیگانگان بر چنین جامعه ای مانع و مشکلی وجود دارد؟ آن کس که فقط در اندیشه خود است و در فکر احتکار و گنج کردن است آیا چنین کسی و جامعه ای که متشکل از او و امثال اوست می توانند روی سعادت را ببینند؟

اکنون جای این سؤال است که چه چیزی می تواند انسان ها و جوامع را از این حالت نجات دهد و از لقمه لذیذی برای شیطان بودن برهاند؟ قرآن می فرماید: نماز و فقط

ص: 79


1- تكاثر / آیه 1

نماز. ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ *الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ (1) (آنان که با نماز پیوند دائمی دارند، از جزع و فزع و هلوع و منوع بودن در امانند.) آن ها در فضای مطمئنی که نماز و عبادت و بندگی پروردگار برایشان پدید آورده است رها از دام شیطان و شیاطین زندگانی می کنند. ملتی که در مکتب نماز وارد شود ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإ ِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را از عمق جان ترنم کند، نه از هیچ قدرتی می هراسد و نه دست ذلت به جانب دیگران در از می کند.

موحد چو ریزی زر در برش *** و یا تیغ هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس *** بر این است مبنای توحید و بس

در مکتب نماز، امثال بلال، ابوذر، سلمان و مقدادی بوجود می آیند که برای رسیدن به اهداف عالی به استقبال مشکلات و گرفتاری ها می روند و به آن ها عشق می ورزند. فقر را همانند نبی اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) افتخار خود می دانند (2) یعنی فقری که بر اثر مبارزه و مواجهه با شیطان و عوامل آن برایشان اتفاق افتاده است، فقری که به دلیل یورش تمامی شیطان ها بر حق طلبان بوجود آمده است، این فقر و این گونه مشکلات افتخار آن هاست. (3) جامعه ای که از تنگنا ها و کمبود های ایجاد شده بر اثر حرکت و مبارزه کمبود هایی که جزء لاینفک و طبیعی یک مبارزه بی امان است، به ستوه نیاید و آن را دلیلی بر خشم شیطان نسبت به اهداف خویش شمرده و تنگ تر شدن آن را دلیلی بر نزدیک شدن به مقصد و به ثمر نشستن مبارزۀ خود بداند، چنین جامعه ای در حال کسب عظمت و تعالی و بر خوردار شدن از استقلال و بهره مندی از خیرات و برکات آن است.

امروزه شیاطین استکباری ،جهان بویژه آمریکا در تلاشند که زمینه لازم را برای

ص: 80


1- معارج / آیه 22 و 23
2- الفقر فخرى (بحار / ج 72 / ص 32 )
3- فقر، انواع مختلفی دارد که برخی از آن ها پسندیده و برخی دیگر نکوهیده است. از فقر های نکوهیده می توان به فقری که محصول تنبلی و تن پروری و عدم استفاده مناسب از امکانات خدا دادی است اشاره نمود که آن فقر ذلت و با کفر مرز مشترکی دارد. ﴿كَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً﴾ . (بحار / ج 73 / ص 257 )

سلطهٔ همه جانبه خود در ابعاد فکری سیاسی و اقتصادی در میان ملل مسلمان ایجاد نمایند.

آن ها تلاش می کنند که انگیزه های مصرف حتی مصارف کاذب را در این گونه جامعه ها افزایش دهند.

از یک طرف با تبلیغ اجناس، مصرف گرایی کاذب را ایجاد می کنند و عطش و تشنگی مصرف را افزایش می دهند و از طرف دیگر با برنامه های حساب شده از تهیه و تولید آن چه پاسخ گوی این عطش در داخل کشور های اسلامی است جلو گیری می نمایند، تا همه را در حالت تشنگی کامل نگه داشته ذلت وابستگی به خود را به عنوان شربت گوارا در کام مردم مسلمان بریزند و تنها خود را پاسخ گوی مصارف آن ها جلوه دهند و از این طریق چپاول گری خود را ادامه داده ثروت های ملت ها را به یغما ببرند.

از این جا راز مخالفت شیاطین با نماز آشکار می گردد آن ها دریافته اند که ملت ها در مکتب نماز درس استقامت و پایداری آموخته (1) ، مشکلات را تحمل می کنند و فقط به حاکمیت و استقرار اسلام می اندیشند. آن ها در یافته اند که جوانان و نوجوانانی که به مسجد می آیند دیگر لقمهٔ لذیذی برای آن ها نیستند و از طریق چنین دختران و پسران نماز گزاری نمی توانند تمایلات شیطانی خود را در جامعه اجرا کنند!

اگر پرده ها کنار رود و تیر های مؤثر و کشنده ای که از ناحیه نماز و مراکز عبادت به قلب شيطان ها نشسته و می نشیند مشاهده گردد آن گاه معلوم می شود که در طول تاریخ، به اصطلاح دل های شیاطین چقدر از نماز خون بوده است و نیز روشن می گردد که چرا شیاطین نماز و مساجد را این گونه هدف توطئه های خود قرار داده اند؟ چرا این همه فیلم های مبتذل قلم های مسموم هنر های جدا شده از هنر و مجموعه امکانات دیگر برای تضعیف نماز و مساجد به کار گرفته می شود. چرا؟ این جاست که وظیفهٔ سنگینی بر عهده ماست.

ص: 81


1- ﴿وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ﴾

پدران! مادران! معلمان و ای همه کسانی که دست اندر کار مسائل تربیتی هستید شما که نگران فرزندان خود هستید عالی ترین مبنای تربیت، ترویج نماز و آشنا ساختن فرزندان و نوجوانان و جوانان به نماز و مراکز عبادت است.

با کمک نماز و اقامه با شکوه آن خود و فرزندان و جامعه خود را در مقابل انواع توطئه های شیاطین جنی و انسی و تهاجمات استکبار جهانی بیمه نماییم زیرا آن جایی که عزت نماز است ذلت وابستگی نیست آن جایی که عبادت الرب است، عبادت الناس دیده نمی شود.

روش های مقابله شیاطین با نماز

مبارزه شیطان و شیاطین با نماز اشکال و روش های مختلفی دارد. بدیهی است که آن ها را باید شناخت و در برابر آن ها مقاومت نمود و مبارزه کرد اکنون ممکن است این سؤال از طرف خواننده محترم مطرح گردد که وظیفه و مسؤولیت ما به عنوان یک نماز گزار چیست؟ به طور قطع هیچ راهنمایی مطمئن تر از قرآن و روایات نیست زیرا آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام، ضمن معرفی دشمنان سعادت انسانیت و بیان توطئه ها و ترفند های آن ها شیوه و روش مبارزه و خنثی سازی حیله های دشمنان را به ما می آموزند.

اکنون برخی از آن ترفند ها و روش های مقابله با آن ها را در آیات و روایات بررسی می نماییم.

برچسب ریا کاری

نکته روشن و مسلم آن است که نماز را فقط به خاطر خدا باید اقامه نمود و در آن ریا و خود نمایی نباید باشد که در آن صورت نماز باطل است زیرا نماز از خود گذشتن و فراموش کردن خویش است نه خود را به یاد آوردن و مطرح کردن خویش اما شیاطین از همین مطلب و اعتقاد که مسلمان باید کارش را فقط به خاطر خدا انجام دهد، علیه نماز استفاده می نمایند آن ها به فرد نماز گزار به طور مستمر القاء می کنند که

ص: 82

تو ریا کار هستی آن ها با وسوسه های پنهانی حضور در مساجد و مراکز عبادی و اقامه نماز در معرض دید دیگران و تظاهر به نماز را یک امر ریا کارانه جلوه می دهند در نتیجه بر اثر این گونه تبلیغات سوء، افراد برای گریز از به اصطلاح ریا کاری، از علنی شدن در مراکز عبادت و تلاش در امر اقامه نماز و انجام اعمالی همچون اذان گفتن و به جای آوردن نماز در اول وقت، خود داری می نمایند.

مرز ریا

نکته بسیار مهمی که در نماز و سایر عبادات باید به آن توجه داشت تشخیص ریا از غیر ریاست عدم توجه به این مطلب در برخی موارد ما را دچار عمل ریایی می کند و در موارد بیشتری از انجام اعمال صالح به بهانهٔ ریایی بودن باز می دارد و این نوعی دیگر از وسوسه های شیطان است بنا بر این عدم حضور در نماز جماعت و یا ترک سایر امور عبادی به شائبه ریا کاری، عمل صحیحی نیست. بدیهی است صرف تظاهر و نشان دادن انجام عمل صالح ریا نیست.

امام صادق (علیه السلام) در حدیثی می فرماید:

﴿وَ لا يَكونُ الرَّجُلُ مُرائِياً بِاظْهَارِ عَمَلٍ صَالِحٍ﴾

بلکه شایسته و لازم است برای تشویق دیگران اعمال صالح در جامعه به طور علنی انجام پذیرد.

مرز ریا و غیر ریا، قصد اظهار عمل و اظهار خود است، ترویج عمل و تبلیغ خود است، ساخت مسجد و تبلیغ آن و جمع کردن مردم به این نیت که مسجد سازی معمول گردد و یا این که اعلام شود فلانی مسجد ساخته است تشخیص هم به عهده خود انسان است تفاوت ریا و غیر ریا در این جاست قطعاً انجام علنی فریضه ای از فرائض الهی، بدون انگیزۀ خود نمایی، دعوت به آن است و ریا نیست. حضور در نماز جماعت ریا ،نیست بلکه شکوه اسلام است.

در فرائض الهی نباید پرده پوشی نماییم ، زیرا آن ها شعائر دین و نشانه های اسلام .هستند چه اشکالی دارد هنگامی که قصد نماز جمعه را دارید ضمن مطلع ساختن

ص: 83

فرزندان یا همسایگان خود، از آن ها برای آمدن به نماز جمعه دعوت کنید و یا چنان چه افرادی خمس و زکات می پردازند دیگران نیز مشاهده نمایند و آن ها نیز تشویق شوند. باید شعائر اسلامی و عمل به دستور های الهی در جامعه به چشم بخورد.

پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) طی حدیث بسیار ارزشمندی می فرماید:

﴿إِذَا أَتَى اَلشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ وَ هُوَ فِي صَلاَتِهِ فَقَالَ: إِنَّكَ مُرَاءٍ. فَلْيُطِلْ صَلاَتَهُ﴾ (1)

(هنگامی که یکی از شما در حال نماز است و شیطان در آن حال به سراغ او آمد و به او گفت که تو ریا کار ،هستی او باید نمازش را طولانی نماید.)

به هر صورت باید دقت نمود و شبکه های مختلف صیادی شیطان را شناخت شیطان گاهی به شیوۀ بر خورد خشن، ابو جهل وار به جنگ نماز می آید. و گاهی در شکل فیلم های مبتذل و گاهی نیز از راه فرهنگ نماز به جنگ نماز می شتابد می گوید ای نماز گزار، مگر ریا کاری زشت و ناپسند نیست؟ پس بهتر است نمازت را در داخل خانه بخوانی، آیا به مسجد می روی که مردم تو را ببینند؟ خود نمایی کنی تا مردم بگویند فلان کس آدم مؤمنی است؟

وقتی که از بسیاری سؤال می شود چرا در مسجد حضور پیدا نمی کنند و یا در نماز جمعه شرکت ندارند؟ همین مطالب را مطرح می نمایند دیگران در ذهنشان این گونه القاء کرده اند که:

(مگر بندگی خدا به این است که انسان فقط به مسجد برود. مگر بندگی خدا به این است که من خودم را در مابین مردم مطرح کنم که نماز گزارم و متعهدم. من در داخل خانه نمازم را می خوانم جایی که من باشم و خدای خودم با او خلوت می کنم من ريا كار نیستم و ریا کار تربیت نشده ام و نمی خواهم زیاد خودم را در میان مردم مؤمن و نماز گزار و ... معرفی کنم و جا بزنم. ما اهل این کار ها نیستیم!)

این همان شبکه صیدی است که شیطان گسترده است و پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در این حدیث شریف به آن عنایت دارد و می فرماید: همان نمازی را که شیطان

ص: 84


1- بحار / ج 72 / 295 - وسائل / ج 4 / ص 688

می گوید، قطعش کن و یا سریع تر تمامش کن الان دیگران تو را می بینند و این ریا و خود نمایی است تو بدان که شیطان تو را وسوسه می کند، فریب او را مخور نمازت را طولانی تر نما.

روشن است که یکی از مصادیق مبارزه با شیطان همین جاست. متأسفانه گاهی این ترفند شیطان توسط دوستان و اقوام القاء می گردد و آن ها نمی دانند و توجه ندارند که خود اسیر دام شیطانند و پایشان در تور های رنگارنگ شیطان دچار آمده و راه حرکت بر آن ها بسته شده است.

عبادت همان خدمت به خلق است

شیاطین در بسیاری از مواقع با کمک ابزار هنر به مبارزه با نماز می پردازند و با تهیه و ساخت امور هنری و رواج آن در جامعه سعی در ایجاد فاصله بین نماز و مردم می نمایند، که به عنوان نمونه می توان به این شعر اشاره کرد

عبادت بجز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست

چه کسی می تواند چنین ادعایی داشته باشد که عبادت بجز خدمت خلق نیست؟! در صورتی که چنانچه تمام عمر انسان، صرف خدمت به مردم شود و بر فرض که چنین توفیقی را بیابد قطعاً بدون نماز ارزشی نخواهد داشت. روح کارها نماز است، روح خدمت به مردم نماز است، همه جا قبل از زکات نماز است. مساعدت ها و کمک ها بدون نماز، یعنی هیچ.

شراب و قمار

در قرآن از شراب و قمار به عنوان موانع اقامه نماز یاد شده است.

قرآن در این باره می فرماید:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيطانُ أَن يُوقِعَ بَينَكُمُ العَدَاوَةَ و البَعْضاء فِى الخَمرِ و المَيْسِرِ و يَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللهِ و عَن الصَّلوة فَهَل أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾ (1)

ص: 85


1- مائده / آیه 91.

در این آیه شریفه شراب و قمار به عنوان پدیده های زشت و پلید و فتنه انگیز و از ابزار شیطان معرفی شده اند.

کلمه رجس که در آیه قبل آمده است، (1) بیانگر خطر های این پدیده های شوم است. این ها از شبکه ها و راه های به هم پیوسته شیطان است که شیطان به وسیلهٔ آن ها به جنگ انسانیت می آید و بدین وسیله آدمیان را از درون تهی نموده تباهی و بدبختی فرد و جامعه را فراهم می سازد. لذا قرآن دستور می دهد که بدون درنگ از این امور بپرهیزید امید است که جامعه رستگاری داشته باشید.

نکته قابل تأملی که در آیه شریفه به چشم می خورد این است که با وجود آثار سوء ماده خبیثی چون شراب که مشکلات متعدد اقتصادی به دنبال دارد و سلامت جسمی فرد، خانواده و جامعه را به خطر می اندازد و چه بسا برای نسل های آینده نیز عوارض ناگواری داشته باشد و علاوه بر آن سلامت روحی فرد و جامعه را نیز زایل می سازد، اما آیه شریفه مساله را در یک فضای دیگر مورد بحث و بررسی قرار می دهد و انگشت روی علت العلل پلیدی شراب و سایر پلیدی های ذکر شده می گذارد.

قرآن می فرماید

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيطانُ أَن يُوقِعَ بَينَكُمُ العَدَاوَةَ و البَعْضاء﴾ شیطان از طریق این پلیدی ها و ناپاکی ها چند هدف و نقشه خطرناک و زشت دارد.

شیطان می خواهد به واسطه شراب و قمار دشمنی، خشم و کینه را در جامعه ایجاد نماید این کاملاً طبیعی است زیرا کسی که در یک لحظه تمام هستی خود را در یک قمار از دست می دهد آیا نمی خواهد با تمام وجود هستی طرف را از بین ببرد؟ و مگر در شراب خوارگی حالت دیگری جز حالت درندگی به انسان دست می دهد؟ و اما اثر مخرب تر شراب و قمار این است که این دو شما را از یاد خدا و نماز باز می دارد.

آن نمازی که به عنوان نیاز فرد و جامعه مطرح است و بدون آن انسان به سعادت

ص: 86


1- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ و المَيسِرُ و الانصابُ و الأَزْلامُ رِجْسٌ مِّن عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُم تُفْلِحُونَ﴾ (مائده / آیه 90)

نمی رسد ،شراب و قمار مانع آن می گردند و موجب قطع ارتباط با خدا می شوند زیرا کسی که با پیمانه پیمان بست با خدا نمی تواند پیمانی داشته باشد. و آن کسی که عابد خمر شد عابد خدا نمی گردد و این نقش باز دارندگی شراب و قمار از یاد خدا و نماز در برابر سایر آثار سوء آن دو امری قابل تأمل و دقت است و این مضمون خطاب قرآن به انسان هاست که می فرماید ای انسان ها و ای جامعه انسانی که باید از طریق عبادت و بندگی پروردگار تکامل پیدا کنید آیا از این گونه امور و پدیده های شوم که شما را از موجبات کمال که یاد خدا و نماز باشد باز می دارد دست بر می دارید یا نه؟!

غفلت و ریا

قرآن همان گونه که با افراد و اشیایی که مانع نماز هستند به مقابله بر خاسته است با آن ها با شدت بر خورد می نماید با حالاتی که نابودکننده نماز و ضد نماز است نیز بر خورد شدید دارد.

قرآن دو حالت را ذکر می کند که سنخیت و تناسبی با نماز ندارد غفلت و ریا.

غفلت

غفلت در نماز، نماز را از درون تهی می سازد در قرآن و روایات شخص نماز گزار بشدت از سهو، فراموشی و عدم تمرکز حواس بر حذر داشته شده است. (1) و از کسانی که نماز را به عنوان یک اصل و فریضهٔ بزرگ الهی بر گزیده اند خواسته شده مراقب و مواظب نماز و شرایط آن باشند و هنگامی که به اقامه آن می پردازند ذهنشان حضور مستمر و دائمی داشته باشد.

ريا

حالت دوم حالت ریا و خودنمایی است. (2) یعنی حالت و وضعیتی که انسان در فکر و اندیشهٔ بندگی خدا نیست بلکه او در فکر نقشه ها و نیرنگ های خود است. در

ص: 87


1- ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ﴾ - (ماعون / آیه 4 و 5 )
2- ﴿الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ﴾ ( ماعون / آيه 6)

حال مطرح ساختن خویش است. او همه چیز را در خدمت خود می خواهد حتی عبادت و خدا را.

عبادت یعنی خود را برای خدا دانستن و خواستن ولی انسان ریا کار خدا را برای خود می خواهد!

عبادت یعنی تسلیم و رام شدن در مقابل پروردگار، سجده یعنی خضوع و خشوع کامل در برابر خدا همه چیز را رها کردن و در پیشگاه خدا خاضعانه و خاشعانه به خاک افتادن اما ریا کار در فکر مطرح کردن روح چموش خویش است حتی از طریق عبادت.

وای به حال کسی که اولین گامش در نماز که فلسفهٔ آن تسلیم و رام شدن است تازه اول طغیانش باشد و نماز را به عنوان وسیله ای برای مطرح کردن خود و نظاره کردن دیگران بداند و این سر آغاز بدی ها و زشتی های اوست چنین حالتی آفت نماز و خورۀ آن است.

ص: 88

فصل ششم: روش های اقامه نماز

ص: 89

ص: 90

روش های اقامه نماز

برای گسترش و تعمیق فرهنگ اقامه نماز و اقامه شایسته این فریضه بزرگ الهی در خانواده و اجتماع راه ها و روش هایی توصیه شده است به یاری خدا در این فرصت به ذکر برخی از آن ها می پردازیم.

الف : روش های اقامه نماز در خانواده

1- سفارش پدر و مادر

یکی از راه های اساسی اقامه نماز و شاید مهم ترین و اولین آن ها و از روش های خنثی سازی ترفند های شیطانی در موضوع اقامه نماز توصیه و سفارش و دستور اولیای خانه به سایر اعضاء برای اقامه نماز و ایجاد جو توصیه و امر به نماز در جامعه از درون خانه است و این روش انبیاست.

قرآن در موارد متعددی در این باب سخن دارد که بیانگر اهمیت سفارش به نماز و نقش ارزنده آن در اقامه نماز است.

سيره حضرت اسماعیل

قرآن در مقام تعریف و تمجید از حضرت اسماعیل (علیه السلام) می فرماید:

ص: 91

﴿وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَ الزَّكَوةِ﴾ (1)

(او خاندانش را، به نماز و زکات امر می نمود.)

نکته قابل توجه در این آیه استفاده از کلمه ﴿وَ كَانَ يَأْمُر﴾ است، که دلالت بر استمرار و پیوستگی دارد بدین معنا که او به طور مرتب و پیوسته اهل خود را به نماز سفارش می کرد و از آن ها می خواست که نماز را به پا دارند.

سیره حضرت لقمان

قرآن در سوره لقمان در بیان پند ها و اندرز ها و توصیه های حضرت لقمان به فرزندش این چنین می فرماید:

﴿يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ﴾ (2)

(فرزندم نماز را به پای دار، امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مشکلات استقامت داشته باش.)

سیره پیامبر اسلام

قرآن خطاب به پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرماید:

﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا﴾ (3)

(خاندانت را امر به نماز کن و در این راه استقامت نما.)

به موجب این آیه شریفه که به نظر بسیاری از مفسران در مدینه نازل شده است، خداوند از پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می خواهد که اهل بیت خود را به نماز دعوت نماید، گر چه مایه تعجب است که برخی مفسران سعی می کنند و امر اهلک را به ﴿وَ امرُ اُمتِكَ وَ مِلَّتِكَ﴾ معنا کنند در حالی که نیاز به چنین کاری نیست و دلیلی بر آن نیز نداریم از نظر لغت ﴿اَهْلُ اَلرَّجُلِ﴾ یعنی نزدیک ترین افراد به یک انسان.

هنگامی که این آیه نازل شد، بر طبق برخی از روایات مدت چهل روز و برخی دیگر شش ماه پیامبر هنگام نماز مقابل خانه علی و زهرا (علیه السلام) می آمدند و

ص: 92


1- مریم/ آیه 55
2- لقمان / آیه 17
3- طه / آیه 132

93

می فرمودند:﴿اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ﴾. آن گاه دست های خود را می گشودند و دو طرف در خانه را می گرفتند و می فرمودند ﴿اَلصَّلاَةَ اَلصَّلاَةَ يَرْحَمُكُمُ اَللَّهُ﴾ (1)

(نماز! نماز! خداوند شما را رحمت فرماید.) (2) سپس آیه شريفةً ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لَيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اَهلَ البَيتِ و يُطَهِّرَكُم تَطهيراً﴾ (3) را قرائت می کردند و به طرف مسجد تشریف می بردند.

این سیره پیامبر بیانگر چند نکته اساسی است از جمله اهمیت نماز و مسؤولیت اولیاء. گر چه اهل بیت پیامبر خود از ائمه نماز گزاران بودند و می زان توجه و عنایت آن ها به نماز مشهور و معروف است اما این روش پیامبر نقش آموزشی و تربیتی و الگویی زیبایی دارد.

جایی که پیامبر در خانه علی و زهرا و فرزندانشان که از عابد ترین افراد زمانه هستند اعلام می فرماید نماز! نماز این درسی است برای همهٔ پدران و مادران که این امر تکلیف آن هاست. آن ها باید نسبت به نماز فرزندانشان مراقب و مواظب باشند و دچار غفلت و بی توجهی نگردند.

در ضمن این آیه شریفه حاوی نکات ارزشمند دیگری نیز هست که اشاره به آن ها در این جا مناسب است.

نکته اول ، وجود پیوند محکم بین نماز و تقوی است پایان آیه گویای پایان خوش و خوبی برای تقوی پیشگان است. بدیهی است این مکتب نماز است که جامعه را به سوی تقوی سوق می دهد و جامعه بی نماز نمی تواند جامعه پرهیز گاران و رستگاران باشد.

نکته دیگری که این آیه شریفه بیانگر آن است اشاره به این مطلب آموزنده

ص: 93


1- بحار / ج 35 / ص 207
2- امام هشتم (علیه السلام) می فرماید: از امتیازات خانوادۀ ما این است که علاوه بر این که پیامبر، همه را امر به نماز فرمود، از طرف خداوند مأموریت یافت اهل بیت خود را بطور ویژه امر به نماز نماید.
3- احزاب / آیه 33

است که مادیّت و زرق و برق دنیا چشم ها را خیره نسازد حسن عاقبتی برای این گونه امور نیست! تصور نگردد چنان چه فرد و جامعه پول دار شد و یا مشکلات اقتصادی آن ها بر طرف گردید عاقبت خوبی در انتظار آن هاست ،خیر عاقبت برای تقوی است و تقوی هم راهش این است: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ﴾.

مسؤولیت پدر و مادر

بدیهی است که اگر در منزل زمزمه نماز و توصیه به آن وجود داشته باشد و هر یک از اعضای خانواده یک دیگر را سفارش و امر به اقامه نماز نمایند، کانون خانواده تبدیل

به کانون مقاومت و ایستادگی در مقابل تلاش های شیطانی می گردد و بالطبع جامعه نیز این گونه خواهد بود زیرا جامعه چیزی جز مجموعهٔ خانواده ها و آحاد انسان ها نیست و چنین جامعه ای از ناحیه عناصر ضد نماز، لطمه ای نخواهد دید.

لکن هنگامی که در داخل خانه توصیه و توجهی نسبت به نماز مشاهده نشود و پدر ها و مادر ها بر این باور باشند که تنها مسؤولیت آن ها سیر کردن شکم فرزندان و پوشاندن ظاهر آن هاست اما از لحاظ تربیت فکری و روحی مسؤولیتی ندارند و چنان چه اندیشه فرزند آن ها از دیگران ،باشد یا روحش مبتلا به انواع بیماری های مزمن گردد و یا زخم ها و جراحات گناه، روح او را متعفن سازد و دیگران را نیز بیازارد ارتباطی به آن ها ندارد. این باور باور صحیحی نیست بلکه غلط و خطرناک است این امر یعنی اصالت دادن به جسم و بدن و بی اعتنایی به روح در حالی که به قول شاعر:

يا خَادِمَ الْجِسْمِ كَمْ تَسْعَىٰ لِخِدْمَتِهِ *** وَ لَنْتَ بِالرُّوحِ لَا بِالْجِسْمِ إِنْسَانُ

(ای خدمتگزار تن تاکی در خدمت به تن تلاش می نمایی، در حالی که انسانیت تو به روح است نه بر جسم.)

بدیهی است که حیات انسان در حیات معنوی اوست و آدمیت او وابسته به روح وی است روح مرده در بدن زیبای ،زیبا نشان دهندۀ انسانیت انسان نیست، بلکه این روح شاداب و متدین است که در هر قیافه ای جلوه گر شود، انسانیت تحقق پیدا می کند.

ص: 94

پدر و مادر محترم!

تنها تلاش برای تأمین مسائل مادی فرزندانتان کافی نیست! شما که ساعت ها برای رفع مشکلات مادی او تلاش می کنید ساعتی را نیز برای تغذیه روح او و تکامل معنوی وی اختصاص دهید.

هشدارتان باد که بر اثر غفلت و بی توجهی شما فرزندتان طعمه و صید دیگران گردد و این بیانگر بی عرضگی و عدم توجه انسان است که عزیز دلش، میوه قلبش، ثمرۀ زندگانی اش و آن کس که ادامه وجود اوست در دست شیاطین گرفتار باشد و پدر و مادر ندانند که او گرفتار دیو ها و دام هاست به طور قطع چنین اولیایی علاوه بر ضرورت پاسخ گویی در مقابل فرزندان خود در این دنیا در روز قیامت پاسخ گوی خدا نیز باید باشند.

مواظب باشیم! نکند با بی توجهی عاق فرزندانمان ،گردیم فرزند امانت خدا در دست ماست ما می توانیم از این امانت الهی مراقبت نموده و آن را سالم تحویل جامعه بدهیم و یا خدای نا خواسته با بی توجهی گل های پر پر شده و پژمرده و تغییر ماهیت داده ای را تحویل اجتماع دهیم. آن گاه چه شخصی مقصر است؟ قطعاً باغبان!

هشدار پیامبر به پدران و مادران!

حدیث بسیار تکان دهنده ای داریم، که نقل آن مفید است:

پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روزی نگاه مبارکشان به گروهی از کودکان افتاد. فرمودند:

﴿وَيْلٌ لِأَطْفَالِ آخِرِ اَلزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ﴾

(وای بر احوال فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان.)

سؤال کردند: یا رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از دست پدران مشرکشان؟ فرمودند:

لاَ مِنْ آبَائِهِمُ اَلْمُؤْمِنِينَ (نه ، از دست پدران مؤمن و مسلمانشان). زیرا:

﴿لاَ يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ اَلْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلاَدُهُمْ مَنَعُوهُمْ﴾

(چیزی از واجبات و فرائض را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر فرزندی شخصاً براییاد گرفتن احکام اقدام نمود (یا به مسجد و یا جلسهٔ مذهبی گام نهاد) او را از

ص: 95

این کار (با بهانه های مختلف) باز می دارند.)

وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ اَلدُّنْيَا ﴿و به بهرۀ بسیار اندکی از دنیا برای آن ها راضی می شوند.﴾

به جای تشویق او برای حضور در مسجد و نماز و برنامه های سودمند مذهبی، او را به کار های دنیوی با بهره ای اندک می گمارند و از این بهره اندک مادی خوش حال هستند!

آن گاه پیامبر می فرماید: ﴿فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاءٌ﴾ (1)

(من از آن ها بیزارم و آن ها نیز از من بیزارند.)

پناه می بریم به خدا از چنین فاجعه ای که پیامبر از ما بیزار باشد!

چگونه پدر می تواند نسبت به دیانت و معنویت فرزندش بی توجه باشد و تنها مسؤولیت خود را تأمین امور مادی او بداند یعنی تأمین معاش او به عهده پدر، ولی تربیت روح و اندیشه او در اختیار دیگران باشد!

در این جا سخنی با همه پدر ها و مادر های عزیز داریم پدر ها مادر ها اگر می خواهیم فرزندانمان در راه سعادت گام بر دارند اگر می خواهیم خدمت گزار به ملت و مردم باشند اگر می خواهیم رفیق و همراهمان باشند اگر می خواهیم مایه آبرویمان گردند و به اصطلاح عصای دستمان باشند و نه چماقی بر سر و در یک جمله انسان مفیدی باشند، بیایید همه با هم از درون منزل ها شروع نماییم و فرزندان خود را با نماز تربیت کنیم آن ها را با مسجد آشنا سازیم و مسجدی بار آوریم که صلاح دنیا و آخرت ما در این امر است در این صورت خود و آن ها را بیمه نموده و از افتادن در دام های خطرناک شیاطین دورشان ساخته ایم.

بدیهی است در مقید بودن آن ها به نماز و مسجد آثار ارزشمند فراوانی برای آن ها و ما نهفته است و حتی در حدیث داریم که بسیاری از لغزش های پدران و مادران با انجام امور فرزندان جبران می شود.

ص: 96


1- مستدرک / ج 15 / روایت 17871 - جامع الاحادیث / ج 21 / ص 408

والدین محترم! فرزند اهل نماز، در مقابل پدر و مادر نمی ایستد، گستاخانه با او سخن نمی گوید و بی ادبی نمی کند و اما این فرزند بی نماز است که در مقابل مادر قد خمیده ای که جوانی و نشاط و دارو ندارش را به پای رشد او نثار کرده است می ایستد و با حرکات نا پسندش او را به سخره می گیرد و گاهی بر او اخم می نماید و دل او را به درد می آورد.

پدر و مادر گرامی! برای مبارزه با شیاطین و رهایی از دام های آن ها، باید فضای اقامه نماز را ایجاد نماییم هر خانه یک سنگر شود در آن صورت برای شیاطین مقابله با همهٔ خانه ها قطعاً مشکل و شاید غیر ممکن باشد.

والدین گرامی! هنگامی که به مسجد می آیید فرزندان خود را به همراه بیاورید دست فرزندان و کودکان و نوادگان خود را بگیرید و به نماز جمعه بیاورید. قبل از آن که فرزندتان بر اثر دسیسه های شیطانی از دست شما بپرد و اگر به هر شکل پریده است دل او را به دست آورید با خدا آشتیاش بدهید و با مسجد مرتبطش کنید.

2- آموزش نماز به فرزندان

یکی از مسؤولیت های اولیاء آموزش نماز به فرزندان است که این کار باید به تدریج صورت پذیرد.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که کودک سه ساله شد ﴿لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ﴾ را به او بیاموزید و از او بخواهید آن را باز گو کند وقتی که سن او از سه سالگی گذشت، به او گفته شود جمله ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ﴾ را باز گو کند و هنگامی که چهار سالش تمام گردید به او گفتن ﴿صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ﴾ را یاد داده و در پنج سالگی از دست چپ و راستش سؤال نمایید آن گاه رو به قبله نشستن را یادش بدهید و از او بخواهید سجده نماید و هنگامی که هفت سالش کامل گردید به او بگویید:

ص: 97

دست و صورتت را بشوی و نماز بخوان. (1)

این برنامه زمان بندی شدۀ تربیت دینی است که متأسفانه ما در این زمینه فقیریم، لذا از متخصصان و کارشناسان امور تربیتی و هنرمندان باید خواست که ابزار و زمینه های اجرای موفق این برنامه را فراهم سازند و غذای فکری کافی و مناسب برای فرزندان در مقاطع و سنین مختلف آماده نمایند.

این حدیث به ما می آموزد که جوامع اسلامی و مسلمانان باید کودکان خود را از آغاز سنین کودکی در فضای معنوی توحید قرار دهند و آن ها را با توحید و نبوت و ولایت و نماز آشنا و مأنوس سازند چنان چه فرزند از آغاز بدین گونه تربیت نشد و تحت توجه قرار نگرفت و در کانون خانواده هنگامی که ذهن و باور او آماده پذیرش توصیه های پدر و مادر بود از این فرصت استفاده نشد و کودک چیز مفیدی نیاموخت، بدیهی که پس از آن انجام کار آموزشی و تربیتی بسیار سخت و مشکل خواهد بود.

امام صادق (علیه السلام) در حدیث ارزنده ای می فرماید:

﴿ادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ اَلْمُرْجِئَةُ.﴾ (2)

(پیش از آن که دیگران به سراغ فرزندان شما بیایند، فرزندانتان را با احادیث ما دریابید.) لذا برنامه های تربیتی اسلام برای سعادت فرزندان از دوران قبل از تولد کودک آغاز می گردد و نه از دوران جوانی و بالا تر!

ص: 98


1- ﴿إِذَا بَلَغَ اَلْغُلاَمُ ثَلاَثَ سِنِينَ يُقَالُ لَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ: قُلْ ' لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ' ، ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ ثَلاَثُ سِنِينَ وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ وَ عِشْرُونَ يَوْماً، فَيُقَالُ لَهُ: قُلْ: ' مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ ' سَبْعَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ أَرْبَعُ سِنِينَ، ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: قُلِ: ' اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ' ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ خَمْسُ سِنِينَ، ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: أَيُّهُمَا يَمِينُكَ، وَ أَيَّهُمَا شِمَالُكَ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ حُوِّلَ وَجْهُهُ إِلَى اَلْقِبْلَةِ، وَ يُقَالُ لَهُ: اُسْجُدْ، ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ، فَإِذَا تَمَّ لَهُ ذَلِكَ قِيلَ لَهُ: اِغْسِلْ وَجْهَكَ وَ كَفَّيْكَ، فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِيلَ لَهُ: صَلِّ، ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ عُلِّمَ اَلْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهِ﴾ (بحار / ج 88 / ص 131)
2- وسائل / ج 17 / روایت 22690

سن شروع نماز

در بحث گذشته بیان گردید که پدران و مادران موظف و مسؤولند که فرزندان خود را به نماز سفارش و امر نمایند. یکی از سؤالاتی که در این جا مطرح است این است که از چند سالگی باید این کار را شروع نمود؟ برای یافتن پاسخ به سراغ پیشوایان معصوم (علیهم السلام) می رویم.

یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) از حضرت سؤال نمود که از چند سالگی کودک به نماز وا داشته شود؟ امام (علیه السلام) فرمودند بین شش و هفت سالگی (1) .

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

﴿إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِالصَّلاَةِ إِذَا كَانُوا بَنِي خَمْسِ سِنِينَ فَمُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلاَةِ إِذَا كَانُوا بَنِي سَبْعِ سِنِينَ.﴾ (2)

(ما اهل بیت، کودکانمان را از پنج سالگی دستور می دهیم نماز بخوانند و شما فرزندانتان را از هفت سالگی به نماز وا دارید.)

. شخصی از امام هشتم (علیه السلام) در مورد کودکی که یکی دو روز است نماز نخوانده سؤال نمود که آیا پدرش می تواند او را به نماز خواندن مجبور سازد؟ امام از سن کودک سؤال فرمود، گفتند هشت ساله است امام با تعجب فرمودند:

﴿سُبْحَانَ اَللَّهِ! يَتْرُكُ اَلصَّلَوةَ﴾. (بچه هشت ساله نماز را ترک می کند؟!»

راوی با شنیدن این مطلب از امام پرسید: حال اگر بچه مریض شد یا به زحمت افتاد چه؟ باز هم باید او را وادار به انجام نماز نمود؟ فرمودند:

﴿يُصَلَّى عَلَى نَحْوِ مَا يُقْدَّرُ﴾ (به هر مقدار که می تواند باید نماز را به جای آورد.) (3)

با اندک تأملی در این احادیث نکته ارزنده ای بدست می آید.

این نکته آن است که سفارش فرزند به نماز و امر به آن باید از سنین کودکی (شش، هفت سالگی) شروع شود و ادامه یابد و نه از سنین بالا تر که طبعاً امر تربیت

ص: 99


1- ﴿فِي كَمْ يُؤْخَذُ اَلصَّبَى بِالصَّلَوةِ قَالَ فِي مَا بَيْنَ سَبْعِ وَ سِتُّ سِنِينَ﴾ (وسائل / ج 4 / روایت 4397 )
2- وسائل / ج 4 / روایت 4401
3- وسائل / ج 4 / روایت 4402

پذیری سخت تر و مشکل تر می گردد زیرا جوانان نسبت به کودکان و نوجوانان پذیرش کمتری دارند و احیاناً برخی بر اثر تبلیغات سوء پدران و مادران خود را دارای افکار

قدیمی تصور می نمایند که وجود چنین تصوری پذیرش را کم رنگ می سازد.

سفارش به نماز نیاز به استقامت دارد

از مجموعه آیات و احادیث فوق و از آیه شریفه ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَيْهَا﴾. (1) درس ارزنده ای فرا می گیریم و آن این است که فرمان و توصیه به نماز نیاز به استقامت دارد ،حوصله، صبر، پشتکار و استمرار می خواهد. و از گفتن و تکرار کردن و مداومت نباید خسته شد.

صا الله روش پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) علی (علیه السلام) در مورد توصیه اهل بیت به نماز و آمدن پیامبر به در خانه حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) برای ما الگوی آموزنده ای است. (2)

3- سفارش به نماز در وصیت نامه

چرا در وصیت نامه هایمان فقط مسائل مادی را مطرح می کنیم؟ البته طرح آن ها نیز خوب و لازم است مخصوصاً در مورد اغنیاء زیرا ممکن است تا حدود زیادی جلو اختلافات و جنگ و دعوا ها را بگیرد ولی آن چه شایسته است در وصیت نامه مورد توجه واقع شود وصیت به پرداخت حق اللّه و حق الناس است. ما باید در اندیشه ایفای آن ها باشیم و نگران از باقی ماندن حق اللّه و حق دیگران از اموالی که جمع نموده ایم بر گردنمان و رفتن به دوزخ به خاطر دیگران!

به راستی چرا تمام دلهره ها و نگرانی های ما برای مسائل مالی و مادی است؟ برادر خواهر چرا در وصیت نامه ات نمی نویسی دخترم پسرم من آن چه دارم از برکت مسجد و نماز دارم، اگر می خواهید از شما راضی باشم و روحم شاد باشد، سعی نمازتان را در اول وقت بخوانید.

وصیت نامه حضرت امام (رحمة اللّه علیه) الگو و درس خوبی برای ماست، با این که حضرت امام در زمان حیاتشان در بیانات و آثار خود ناگفته ای را باقی نگذاشتند و از آن چه مایهٔ

ص: 100


1- طه / آیه 132
2- كنز الدقائق / ج 6 / ص 342

خیر و سعادت امت و ملت است چیزی را فروگذار نکردند. اما باز در وصیت نامه خود یک دوره معارف و حقایق و راه حل ها و توصیه های ارزنده را مطرح فرمودند چرا ما در وصیت نامه هایمان چنین مطالبی را نمی نویسیم؟ چرا ما فرزندان خود را دعوت به صلاح و سداد نمی کنیم؟ شایسته است از پیشوایان بزرگوار خود الگو بگیریم و به آن ها تأسی کنیم.

پیشوایان معصوم ما در وصایای خود همواره فرزندان و نزدیکان خود را به آن چه مایه خیر و صلاح آن هاست، از جمله نماز توصیه می نمودند. (1)

امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصیت نامه عمومی خود، توصیه و سفارش به نماز می فرمایند:﴿اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ.﴾ (2)

(خدا را! خدا را! نسبت به نماز، زیرا نماز ستون دین شماست.)

امام مجتبی (علیه السلام) می فرمایند: هنگامی که مرگ پدرم نزدیک گردید، به من رو کرد و وصیت خود را این چنین شروع نمود:

﴿أُوصِيكَ يَا بُنَيَّ بِالصَّلاَةِ عِنْدَ وَقْتِهَا، وَ اَلزَّكَاةِ فِي أَهْلِهَا عِنْدَ مَحَالِّهَا، وَ اَلصَّمْتِ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ.﴾ (3)

(فرزندم تو را سفارش می کنم که نماز را به موقع بخوانی و زکات را به اهلش بپردازی و در مواردی که مطلب برای تو روشن نیست، سکوت نمایی.)

امام صادق (علیه السلام) هنگام وفاتش دستور می دهند، همهٔ بستگانشان را در کنار بستر او حاضر سازند آن گاه در جمع آن ها می فرمایند:

﴿إِنَّ شَفَاعَتَنَا لاَ تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاَةِ.﴾ (4)

ص: 101


1- امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصیت نامه خود خطاب به امام حسن و امام حسین می فرمایند:﴿أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وُلْدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ.﴾ (مستدرک / ج 13 / روایت 15849 )
2- بحار/ ج 42/ ص 258
3- بحار ج 2/ ص 258 - جامع الاحاديث / ج 2/ ص 23
4- بحار / ج 47 / ص 2

(شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک بشمارند نمی رسد.)

ب : روش های اقامه نماز در جامعه

اسلام سلسله راه ها و روش هایی را برای اقامه نماز در جامعه بیان فرموده که چنان چه به آن ها عمل گردد، به طور طبیعی نماز، جایگاه شایسته و بایسته خود را در جامعه پیدا خواهد کرد. در این جا به ذکر برخی از آن ها می پردازیم.

1- ترغیب و تشویق نزدیکان

در امر اقامه فریضهٔ ارزشمند نماز، موضوع ترغیب و تشویق به نماز و توصیه به آن منحصر به فرزندان نمی گردد بلکه کلیه افرادی را که به نحوی ارتباط نزدیکی با ما داشته، یا از ما حرف شنوی دارند شامل می شود و این روش و سیره پیامبر اسلام ( صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و پیشوایان معصوم ما بوده است.

به عنوان نمونه چند مورد از روش اهل بیت را متذکر می گردیم.

امیر مؤمنان (علیه السلام) علاوه بر این که پیوسته فرزندان خویش را به نماز توصیه می فرمودند تا همواره نماز را به عنوان یک مسأله حساس و مهم مورد توجه و عنایت خاص قرار دهند، هر گاه فردی را به عنوان استاندار به منطقه ای اعزام می نمودند امر نماز را به عنوان محور اساسی کار او مطرح می ساختند برای نمونه وقتی که امیر مؤمنان (علیه السلام) محمد بن ابی بکر را والی مصر می فرماید در متن حکمی که برای او می نویسد و از او می خواهد که آن حکم را برای مردم بخواند و به مضامین آن، هم خود عمل نماید و هم از دیگران بخواهد که به آن عمل نمایند، می فرمایند:

﴿وَ اُنْظُرْ إِلَى صَلاَتِكَ كَيْفَ هِيَ ﴾ (در نمازت دقت نما ببین چگونه است.)

یعنی ای استاندار من! فقط در اندیشه انبوهی از کار های عمرانی و اقتصادی و

امنیتی منطقه خود مباش! بلکه نمازت را هم در مد نظر داشته باش.

آن گاه امیر مؤمنان (علیه السلام) شیوه بر خورد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با نماز را این گونه توصیف

ص: 102

می فر مایند:

﴿فَانَّ رَسُولَ اَللَّهِ كَانَ اُتَّمَ اَلنَّاسِ صَلَوةٌ وَ اِحْقُهُمْ عَمَلاَ بِهَا.﴾

(ای محمد بدان که پیامبر اکرم نمازش از همۀ مردم تمام تر بود و حق نماز را بهتر از دیگران اداء می فرمود.)

آن گاه امیر مؤمنان منشور جاودانه ای را در مورد نماز بیان می فرماید. جمله ای کوتاه، ولی حاوی یک دنیا درس و سازندگی و سر مشقی برای همه مسلمانان، بویژه والیان و حاکمان .اسلامی حضرت می فرماید:

﴿وَ اِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ﴾ (بدان هر یک از کار های تو تابع نماز توست و در رابطه با نماز تو معنا پیدا می کند.)

جامعه اسلامی بویژه کارگزاران حکومت اسلامی باید مراقب باشند که نکند عمل زده شوند نکند اشتغالات و در گیری در کار های اجرایی آن ها را از توجه به نماز باز دارد! یا خدای ناخواسته چنین بیندیشند که انجام امور اجرایی و اشتغالات روزمره مهم تر و یا خدا پسندانه تر از نماز است و بر اثر چنین بینشی نسبت به فریضه بزرگ نماز بی توجهی و کم لطفی روا دارند. در این صورت،﴿فَمَنْ ضَيَّعَ اَلصَّلاَةَ فَإِنَّهُ لِغَيْرِهَا أَضْيَعُ.﴾ (1)

(هر کس نمازش را ضایع سازد، قهراً کار های دیگر را ضایع تر خواهد ساخت.) کسی که به نماز اهمیت ندهد به بیت المال نیز اهمیت نخواهد داد و کسی که از نماز و خدا ببرد و حق خدا را نپردازد و مراعات نکند، طبیعی است که حق مردم را رعایت نکند.

امام کاظم (علیه السلام) به علی بن یقطین که از شیعیان او و وزیر هارون الرشید خلیفهٔ مقتدر عباسی است پس از این که از او می خواهد یاران و همکارانش را امر

نماید که مراقب زبان های خود باشند و خصومت در دین را رها سازند و در عبادت خدا جهاد و تلاش کنند، می فرماید:

ص: 103


1- وسائل / ج 4 / روایت 4801 - جامع الاحاديث / ج 2 / ص 18

﴿وَ إِذَا قَامَ أَحَدُهُمْ فِي صَلاَةٍ فَرِيضَةٍ فَلْيُحْسِنْ صَلاَتَهُ وَ لْيُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ سُجُودَهُ وَ لاَ يَشْغَلْ قَلْبَهُ بِشَيْءٍ مِنْ أُمُورِ اَلدُّنْيَا.﴾ (1)

(به یارانت بگو هنگامی که در پیشگاه خدا برای اقامه نماز واجب می ایستند، نمازشان را بخوبی به جای آورند و رکوع و سجودشان را کامل انجام دهند و مراقبت نمایند که هنگام نماز قلبشان به امور دنیا متمایل و مشتاق نباشد.)

امیر مؤمنان (علیه السلام) به اصحابش می فرمایند:

﴿تَعَاهَدُوا اَلصَّلاَةَ وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا﴾ (اى یاران من نسبت به فریضه نماز تعهد داشته، در برپایی آن مراقبت نمایید.).﴿وَ اِسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا﴾. (2)

(هر چه می توانید بیشتر نماز بخوانید و به وسیلۀ آن به خدا نزدیک گردید.) ﴿فَانَّهَا كَانَتْ ﴿عَلَى المُؤْمِنِينَ كِتَاباً موقوتاً (3) ﴾﴾

(زیرا نماز یک واجب، با وقت مشخص است که بر مؤمنان و اجب شده است.) آن گاه امام می فرماید: آیا جواب اهل آتش را نشنیده اید آن وقتی که از آن ها سؤال می شود که چه چیز موجب سقوط شما در دوزخ گردید؟ ﴿مٰا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾، اولین پاسخ آن ها این است که ما از نمازگزاران نبودیم.﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ (4) (5)

ترغیب به نماز، مسؤولیتی همگانی

از مجموعه آیات و احادیث فوق نکته ارزنده و راه گشائی می آموزیم که مسؤولیت سفارش به نماز به عهده فرد یا گروه خاصی نیست یعنی هر کس در هر جایگاهی که قرار دارد یکی از برنامه هایش باید سفارش به نماز باشد. ﴿كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كَّلَكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ﴾ (6)

بدیهی است کسانی که از محبوبیت و نفوذ بیشتری بر خور دارند مانند

ص: 104


1- مستدرک / ج 4 / روایت 4236 - جامع الاحاديث / ج 2 / ص 19
2- وسائل / ج 4 / روایت 4432
3- نساء / آیه 103
4- مدثر / آیه 43
5- جامع الاحادیث / ج 2 / ص 20
6- بحار / ج 75 / ص 38

پیشکسوتان و مدیران، مسؤولیت آن ها نیز بیشتر خواهد بود مدیر و مسؤول یک اداره مسؤولیت الهی دارد که زیر دستانش را و استادکار یک کارگاه وظیفه دارد شاگردانش را به اقامه نماز سفارش نماید.

بدیهی است داشتن زیر دست و شاگرد و مأمور نماز خوان و اهل مسجد برای استاد کار و مدیر مفید تر و قابل اطمینان تر است.

این فکر که اگر کارگر ما اول وقت مشغول خواندن نماز شود لطمه ای به کار وارد می گردد تفکر اشتباهی است مگر نماز او چقدر طول می کشد؟ آن صاحب کارخانه ای که فکر می کند نماز مزاحم کار او و کار خانه اوست باید بداند که این اندیشه و فکر مزاحم کار و سعادت او و جامعه است هیچ گاه نماز یک امر مزاحم نیست اصولاً این نوع تفکر تفکر شیطانی و از وسوسه های اوست. خواه در ذهن بازاری ما باشد یا کارخانه دار ما و یا مدیر ما در حالی که کارگری که نماز بر پای می دارد کارش نیز متعهدانه است و نسبت به کارگر بی نماز باز ده بیشتری خواهد داشت. کسی که در مکتب نماز است می داند در مقابل این مزدی که می گیرد تعهد دارد، لذا هر مقدار که از کارش بکاهد، به همان اندازه مزدی را که دریافت می دارد بر او حرام است و شرعاً مالک آن نیست و اکل مال به باطل است. اصولاً نماز برای اصلاح امر دنیا و آخرت است و چنان چه اقامه نماز نماییم، زمینه برای اصلاح همهٔ ابعاد زندگی فردی و اجتماعی ما فراهم می گردد.

اگر همین توصیه و امر به نماز را در همه جا داشته باشیم و این جو در تمامی نقاط جامعه به وجود آید و از مدیران و مسؤولان یک مجموعه دو سه نفری گرفته تا مجموعه های گسترده مسؤولیتی الهی از این بابت احساس نمایند آن گاه می توانیم ادعای حق گزاری نماز را داشته باشیم و در سایه آن بر خوردار از جامعه ای سالم گردیم. سفارش امیر مؤمنان (علیه السلام) به محمد بن ابی بکر وظیفه همه ما را نسبت به توصیه و سفارش به امر نماز و همچنین توجه و دقت در انجام آن را روشن می سازد. در جایی که امیر مؤمنان (علیه السلام) به محمد بن ابی بکر آن گونه سفارش می فرماید که نگاه

ص: 105

کن ببین نمازت چگونه است تکلیف همه ما روشن است، زیرا کسی که در نمازش دقت کند و تأملی در آن نماید، قطعاً در حال مردم نیز دقت و تأمل خواهد کرد و بر عکس آن هم صادق استو مگر می شود کسی که از خدا بریده خود را برای مردم

بداند؟ او مردم را برای خودش می خواهد!

در هر حال اگر توصیه و امر به نماز همه جا را فرا بگیرد و از همه جا به گوش برسد و مسؤولان و مدیران محترم در مراکز علمی و فرهنگی دانشگاه ها، مدارس و هر کس در هر جایگاه و موقعیتی که قرار دارد در ایجاد جریان عمومی و فرا گیر امر به نماز و توصیه به آن همکاری کند و این کار بویژه از منازل شروع شده و به همه جا گسترش یابد، آن گاه خواهیم دید که مشکلات جامعه، حتی مشکلات مادی آن حل می شود زیرا مادیت جامعه با شکل گرفتن معنویت راحت تر قابل حل است.

2-اقامه نماز جماعت

از راه های و روش های بسیار مؤثر برای گسترش و تعمیق فرهنگ نماز در جامعه اقامه نماز جماعت است. اصولاً روح جمعی روح خاصی است انسان وقتی کاری را به صورت جمعی انجام می دهد احساس می کند غیر از حالتی است که آن را به صورت فردی انجام می دهد.

انسان در مجموعه شخصیت دیگری پیدا می کند یک ورزشکار در میدان ورزش، غیر از همان ورزشکار در کنار میدان است از نظر روان شناسی و جامعه شناسی، انسان در حال ،جمعی غیر از انسان در حال فردی است. چه بسا افرادی یافت شوند که در مجموعهٔ انسان های شریر دست به شرارت هایی می زنند که هیچ گاه به صورت فردی مرتکب این گونه کار ها نمی شوند و یا به صورت گروهی و باندی، شیطنت هایی می نمایند که به صورت فردی این امور را انجام نمی دهند. حالت انسان در امور خیر نیز این چنین است.

نماز جماعت دارای آثار ارزنده ای است. نماز جماعت در میان مسلمانان، ایجاد

ص: 106

الفت می نماید و آن را تعمیق می بخشد در نماز جماعت شاهد حالات خوب و خوش انسان هنگام ارتباط با پروردگار خویش و نقش ارزنده آن در جهت ایجاد شور و نشاط بیشتر در مسیر الی اللّه هستیم. نماز جماعت سند انسجام مسلمانان و تبلور انضباط آن هاست و نمونه ارزنده ای از هماهنگی مسلمانان می باشد.

علاوه بر این گونه آثار و برکات نقش والای نماز جماعت در اقامه نماز قابل توجه و عنایت است. به طور قطع یکی از راه هایی که نماز را در جامعه جان تازه ای می بخشد و به آن رمق و قدرت و حاکمیت می دهد نماز جماعت است.

مناسب است در این جا به برخی از آثار نماز جماعت اشاره کنیم تا جایگاه نماز جماعت در فرهنگ اسلامی مشخص گردد.

فقهای عظام، در کتاب های توضيح المسائل (رساله عملیه) خود، حدیث ارزنده ای را نقل نموده اند در این حدیث شریف پیامبر اسلام می فرماید: جبرائیل به همراه هفتاد هزار فرشته بعد از نماز ظهر نزد من آمد و گفت ای محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پروردگارت سلامت رساند و دو هدیه برایت فرستاد که این دو هدیه را به هیچ پیامبری قبل از تو عطا نکرده است

پیامبر از جبرائیل می پرسند که این دو هدیه چیست؟

جبرائیل می گوید: نماز وتر و نماز جماعت.

پیامبر می فرمایند: اجر و پاداش امت من در اقامه نماز جماعت چیست؟

جبرائیل پاسخ می دهد: اگر نماز جماعت با دو نفر تشکیل شود، برای هر رکعت ثواب یک صد و پنجاه نماز به هر یک از آن ها عطا می گردد و اگر چنان چه نماز جماعت با سه نفر تشکیل شود برای هر رکعت ثواب شش صد نماز به هر یک از آن ها عطا می گردد و اگر نماز جماعت با چهار نفر تشکیل شود برای هر رکعت ثواب هزار و دویست نماز به هر یک از آن ها عطا می گردد و ...

و اگر چنان چه نماز جماعت با نه نفر تشکیل شود برای هر رکعت ثواب سی و شش هزار و چهار صد نماز به هر یک از آن ها عطا می گردد و اگر چنان چه نماز جماعت با

ص: 107

ده نفر تشکیل شود برای هر رکعت ثواب هفتاد و دو هزار و هشت صد نماز به هر یک از آن ها عطا می گردد و اگر نماز جماعت با بیش از ده نفر تشکیل گردد، اگر دریا های آسمان ها و زمین مرکب گردد و اشجار عالم قلم شوند و جن و انس و فرشتگان نویسنده گردند نمی توانند حتی ثواب یک رکعت چنین نمازی را بنویسند.

سپس جبرائیل ادامه داد: ای محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یک تکبیر که مؤمن با امام درک کند، یعنی با جماعت بگوید بهتر است برای او از شصت هزار حج و بهتر است از دنیا و آن چه در آن است بلکه هفتاد هزار مرتبه بر دنیا و آن چه در آن است شرافت دارد. (1)

این حدیث بیانگر اهمیت و جایگاه نماز جماعت است و نشان می دهد که هیچ چیز نمی تواند جای نماز جماعت را با این همه آثار و فواید پر کند و بگیرد.

مرد نابینایی خدمت پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه من مردی نابینا هستم چه بسا صدای اذان را می شنوم می خواهم برای شرکت در نماز جماعت به مسجد بیایم ولی به تنهایی نمی توانم به مسجد بیایم و کسی را نیز پیدا نمی کنم تا مرا در آوردن به مسجد و حضور در نماز جماعت مسلمین کمک نماید چه کنم؟ پیامبر فرمود:

﴿شُدَّ مِنْ مَنْزِلِكَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ حَبْلاً وَ اُحْضُرِ اَلْجَمَاعَةَ﴾. (2)

(ریسمانی از منزلت تا مسجد قرار بده و به کمک آن در مسجد و صفوف نماز

ص: 108


1- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ بَعْدَ صَلاَةِ اَلظُّهْرِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبِّكَ يُقْرِؤُكَ اَلسَّلاَمَ وَ أَهْدَى إِلَيْكَ هَدِيَّتَيْنِ لَمْ يُهْدِهِمَا إِلَى نَبِيٍّ قَبْلَكَ قُلْتُ مَا اَلْهَدِيَّتَانِ قَالَ اَلْوَتْرُ ثَلاَثُ رَكَعَاتٍ وَ اَلصَّلاَةُ اَلْخَمْسُ فِي جَمَاعَةٍ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا لِأُمَّتِي فِي اَلْجَمَاعَةِ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِذَا كَانَا اِثْنَيْنِ كَتَبَ اَللَّهُ لِكُلِّ وَاحِدٍ بِكُلِّ رَكْعَةٍ مِائَةً وَ خَمْسِينَ صَلاَةً... فَإِنْ زَادُوا عَلَى اَلْعَشَرَةِ فَلَوْ صَارَتْ بِحَارُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ كُلُّهَا مِدَاداً وَ اَلْأَشْجَارُ أَقْلاَماً وَ اَلثَّقَلاَنِ مَعَ اَلْمَلاَئِكَةِ كُتَّاباً لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَكْتُبُوا ثَوَابَ رَكْعَةٍ وَاحِدَةٍ يَا مُحَمَّدُ تَكْبِيرَةٌ يُدْرِكُهَا اَلْمُؤْمِنُ مَعَ اَلْإِمَامِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ سِتِّينَ أَلْفَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ خَيْرٌ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا سَبْعِينَ أَلْفَ مَرَّةٍ... . (بحار/ ج 88/ ص 14) - (مستدرک/ ج/ 1 ص 287 )
2- وسائل / ج 8 / روایت 10702

جماعت حاضر شو.)

راهنمایی پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به یک مرد نا بینا، بیانگر اهمیت نماز جماعت است پیداست که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می خواهد جامعه اسلامی را نسبت به اهمیت نماز جماعت آگاه سازد و راه و مسیر سعادت را نشان دهد.

هنگامی که پیامبر عذر نا بینایی را برای عدم حضور در نماز جماعت پذیرفته نمی داند و او را راهنمایی می کند بدیهی است که عذر های مختلف و واهی دیگر هیچ گاه نمی توانند بهانه ای برای ترک اجتماع عبادی مسلمین باشند.

جای تأمل و تأسف است که با این همه آثار و برکات نماز جماعت و حضور در اجتماع مسلمین چرا ما به انجام نماز فرادا اکتفا می کنیم؟ چرا از نماز جماعت غفلت داریم و خود را در این جریان عظیم معنوی قرار نمی دهیم؟ انسان مسلمان باید به هر شکل که شده خودش را به نماز جماعت برساند.

چرا در فرهنگ ما این همه نسبت به اقامه نماز جماعت تأکید شده است؟ این همه احادیث و روایات وارد گردیده است؟ و این همه عنایت و توجه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت برای چیست؟ برای عدم حضور در نماز جماعت چه توجیهی داریم در حالی که در اکثر موارد خانه مغازه و محل کار ما در کنار مسجد واقع گردیده است؟ اگر از مسجدی که کنار منزل و یا محل کار شما و یا در محلهٔ شما قرار دارد و یا از نماز جماعتی که در آن بر گزار می گردد سؤال شود که فلانی را چند بار در خود دیده ای جواب دهد هیچ گاه چه توجیه و عذری می توان ارائه نمود؟ بی توجهی به تکالیف شرعی تا چه حد؟ درست است که برخی در منزل نماز می خوانند اما به چه دلیل در نماز جماعت شرکت نمی کنند؟ آنان که در کنار مسجد بسر می برند و صدای اذان را می شنوند ولی در نماز جماعت شرکت نمی کنند چه توجیهی دارند؟

بانگ حَيَّ عَلَيَّ اَلصَّلاَةُ و حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ برای چیست؟ چه می گوید و چه پیام و در خواستی در آن نهفته است؟ قَدْ قَامَتِ اَلصَّلاَةُ چه می گوید؟ سزاوار نیست که انسان همه این ندا ها را بشنود و نشنیده بگیرد!

ص: 109

نماز جماعت، شکوه و عظمت اسلام است. نشان دهندهٔ حاکمیت نماز و ارزش های آن در جامعه است عبور جمعیت از خیابان ها و کوچه ها پس از آن نماز را در ذهن ها تداعی می کند نماز در وجود انسان های بیننده و شنونده احیا می گردد چرا ما باید نسبت به این قضیه و آثار آن غافل باشیم؟

با دقت و تأمل در روایاتی که ذکر گردید، می توان پی برد که در فرهنگ مذهب شیعه به رغم این تصور که نسبت به سایر مذاهب، بر خورد ضعیف تری در مورد نماز جماعت وجود دارد نماز جماعت از جایگاه بسیار والایی بر خوردار است و چنان چه ما به این گونه احادیث توجه نموده بدان ها عمل نماییم، بار دیگر نماز جماعت جایگاه شایسته و بایستهٔ خود را در جامعه اسلامی مان بدست خواهد آورد.

اولین نماز جماعت در اسلام

اولین نماز جماعت در اسلام با حضور پیامبر، حضرت علی و حضرت خدیجه کبری (علیهم السلام) تشکیل گردید.

عفیف می گوید: با عباس عموی پیامبر در اطراف کعبه نشسته بودم، ناگهان دیدم مردی آمد و در کنار کعبه ایستاد سپس پسری وارد شد و در طرف راست او ایستاد و به دنبال آن زنی را دیدم که آمد و پشت سر آن ها قرار گرفت، آن گاه مشاهده کردم که این دو نفر به پیروی از آن مرد حرکاتی را انجام می دهند. از عباس پرسیدم جریان چیست؟ این مسأله عجیبی است او گفت آن مرد محمد فرزند برادرم و آن پسر، علی فرزند برادر دیگر من است، آن زن هم خدیجه همسر محمد است. محمد می گوید پروردگار من پروردگار آسمان ها و زمین است و خدا او را امر کرده است که این دین را بر گزیند و وظایفشان را این طور انجام دهند.

آن گاه عباس ادامه داد: به خدا سوگند که بر روی زمین کسی به جز همین سه نفر پیرو این دین نیست. (1)

این حرکت پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیانگر اهمیت نماز و نماز جماعت در اسلام است.

ص: 110


1- فراز هایی از تاریخ پیامبر اسلام / ص 97/ به نقل از اسد الغابه و الاصابه - بحار / ج 18 / ص 207

یعنی قبل از بیان و اجرای هر حکمی از احکام اسلامی، نماز اقامه می گردد و آن هم با جماعت و بدین وسیله پیامبر و پیروانش شکوه پرستش خدا را با تمام توان در دید و منظر دیگران قرار می دادند.

آثار نماز جماعت

نماز جماعت دارای آثار و برکات متعددی است که به ذکر برخی از آن ها می پردازیم.

1- تبلیغ و ترویج نماز

نماز جماعت هم نماز است و هم راه و روشی برای اقامه نماز. امروزه شاهد بر گزاری نمایشگاه های متعددی در سراسر جهان هستیم فلسفه بر پایی نمایشگاه ها، تبلیغ و ترویج دست آورد ها و محصولات است. در بسیاری از این نمایشگاه ها از دور ترین نقاط جهان کالا عرضه می گردد و این یک کار عقلایی و منطقی است. در حقیقت نماز جماعت نیز نوعی عرضه نماز در جامعه و در دید قرار دادن آن است.

بدیهی است که این عرضه و در معرض دید دیگران قرار گرفتن نماز هم معتقدان نماز را خوش حال می سازد و هم زمینه ای است برای جذب و تمایل دیگران برای حضور در نماز جماعت، ضمن این که مخالفان اسلام را نیز اندوهگین می سازد. زیرا آن ها قدرت اسلام و نماز را می بینند و روحیه خود را از دست داده، از بسیاری توطئه ها و فعالیت های مخرب خود مأیوس می گردند همان گونه که حج نیز چنین نقشی را ایفاء می نماید زیرا یکی از عوامل مهم حیات اسلام همین مراسم با شکوه حج است که سالانه با حضور گسترده مسلمانان بر گزار می گردد.

حتی همین حجی که هم اکنون بر گزار می شود یعنی حجی بدور از تجلی بسیاری از جلوه هایی که اسلام اراده فرموده و حجی که تبلور کاملی از حج ابراهیمی نیست، با همهٔ این ضعف ها نفس اجتماع مسلمانان اثر ارزنده ای در تقویت اسلام و مکتب ایفاء می نماید در سخنان گران قدر امیر مؤمنان (علیه السلام) و حضرت فاطمه

ص: 111

زهرا (علیها السلام) آمده است که حج تقویت مکتب و دین است. (1)

نماز جماعت هم همین اثر را دارد. در نماز جماعت تنها بعد ارتباط با خدا منظور نشده است، بلکه با این دید به نماز جماعت می نگریم که نماز جماعت نمایش نماز و تبلیغ آن است زیرا هنگامی که فرزندان ما کودکان نوجوانان و جوانان عزیز ما نماز را در نمایشگاه های خوب و پاک و با صفای آن یعنی مساجد مشاهده نمایند که چه زیبا تشکیل شده و چگونه همۀ نماز گزاران در کنار یک دیگر صفوف زیبای نماز جماعت را تشکیل داده اند و همه با هم حرکات هماهنگ و موزونی دارند، همچنین آن ها شخص وارسته ای را به عنوان امام جماعت انتخاب نموده همراه او به رکوع و سجود می روند و عطر برادری و دوستی و تعاون و صفا فضای مسجد را آکنده نموده است بطور مسلّم تمایل به نماز پیدا می کنند و این گونه نماز بطور طبیعی در جامعه تبلیغ و ترویج می شود.

اقامه نماز جماعت خود راه بسیار مؤثر و خوبی است برای تثبیت و تقویت و حاکمیت نماز در جامعه به عنوان نمونه اقامه نماز جماعت های با شکوه در مدارس از عوامل مؤثر در اقامه نماز است، زیرا حضور در مراسم نماز جماعت مدرسه و مشاهدهٔ أن تجمع و هماهنگی بطور طبیعی نوجوانان و جوانان را به سوی نماز جلب می نماید. در حالی که شاید تبلیغ و در خواست یک پدر از فرزند خود برای اقامه نماز این اندازه مؤثر واقع نگردد.

در این جا حدیث گران قدری در بیان ابعاد نماز جماعت و روشن تر نمودن افق های گسترده آن ذکر می نماییم با دقت در این حدیث مشخص می گردد که نماز جماعت صرف بر قراری یک ارتباط با خدا نیست؛ زیرا اگر چنین باشد، شاید نماز گزار بتواند در داخل منزل ارتباط بهتری با خدا بر قرار نماید. البته شاید این سخن را با قاطعیت نتوان بیان کرد، زیرا روح جمعی حال و هوای بهتری به حرکت معنوی می بخشد.

ص: 112


1- على (علیه السلام): ﴿وَ اَلْحَجُّ تَقْوِيَةٌ لِلدِّينِ﴾ (بحار/ ج 6 /ص 110) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ﴿وَ اَلْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ﴾. (نهج الحياة / ص 102)

امام هشتم (علیه السلام) درباره نماز جماعت می فرمایند:

﴿إِنَّمَا جُعِلَتِ اَلْجَمَاعَةُ لِئَلاَّ يَكُونَ اَلْإِخْلاَصُ وَ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلْإِسْلاَمُ وَ اَلْعِبَادَةُ لِلَّهِ إِلاَّ ظَاهِراً مَكْشُوفاً مَشْهُوراً﴾.

(نماز جماعت برای آن بوجود آمد که اخلاص و توحید و اسلام و عبادت در جامعه ظاهر گردد.)

بنا بر این ،حدیث نماز جماعت در حقیقت تبلور عینی این ارزش ها و نمایش این زیبایی هاست. بدیهی است که ظهور و بروز و مشاهدهٔ امور فوق فقط در نماز جماعت امکان پذیر است.

آن گاه امام (علیه السلام) می فرماید:

﴿لِأَنَّ فِي إِظْهَارِهِ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ اَلشَّرْقِ وَ اَلْغَرْبِ لِلَّهِ وَحْدَهُ﴾ (1)

تشکیل نماز جماعت که در حقیقت اظهار اسلام و عبادت و بندگی خدا و نشان دادن توانایی ها و زیبایی های اسلام است گواهی آشکار و حجتی محکم بر اهل شرق و غرب است. در حقیقت نماز جماعت های ما معیار خوبی برای تصمیم گیری های آن ها و بر هم زننده بسیاری از معادلات آن هاست.

2- شکوه و عظمت اسلام

بدیهی است زیبا ترین و عارفانه ترین نماز ها در داخل منزل تنها یک حرکت فردی است و هیچ جلوه ای از شکوه اسلام ندارد آن نمازی که مایه عظمت اسلام است، نماز جماعت است و لذا مورد تأکید قرار گرفته است.

امام صادق (علیه السلام) در پاسخ شخصی که از ایشان می پرسد که نماز فرادی در مسجدی که ثواب هر رکعت آن معادل هزار رکعت نماز است بهتر است یا نماز

جماعت در مسجد محل که از امتیاز کمتری بر خوردار است؟ امام می فرماید:

نمازت را با جماعت بخوان. (2)

ص: 113


1- وسائل / ج 8 / روایت 10683
2- همان مدرک

به راستی چه حرکت و عملی با شرافت تر و با فضیلت تر از کاری است که شکوه اسلام را زیاد کند؟ آن چه قبلاً در بارۀ ثواب یک رکعت نماز جماعت بویژه هنگامی که نماز گزاران بیش از ده نفر باشند، نقل شد مایه تعجب نیست زیرا این نماز شعار اسلام است و بیانگر شکوه و عظمت اسلام این نماز علاوه بر شکوه روح فردی، دارای عظمت جمعی است. این نماز بیانگر شور دینی جامعه و حاکمیت نماز و معنویت و اخلاص در جامعه است.

نماز در منزل، تنها بیانگر حاکمیت دین و مکتب در وجود یک انسان است اما نماز در جماعت، بیانگر حاکمیت دین و مکتب در وجود انسان ها و جامعه است. یعنی همان چیزی که دشمنان اسلام سخت از آن ناراحتند و به وحشت می افتند و نهایتاً آن ها را عاجز می سازد.

چنان چه ما از این دیدگاه به نماز جماعت بنگریم نماز جماعت های ما با نشاط بیشتری بر گزار می گردد و هر گامی که به سوی نماز جماعت برمی داریم، قدمی در جهت تقویت اسلام خواهد بود.

3- تعاون

در ادامه حدیث امام می فرمایند:

﴿مَعَ مَا فِيهِ مِنَ اَلْمُسَاعَدَةِ عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوَى﴾ (1)

با تأملی در نماز جماعت ها در طول تاریخ آن ها را پر از امور خیر مشاهده می نماییم. نماز های جماعت یکی از فعال ترین و زیبا ترین صحنه های تعاون و همکاری در جامعه بشری بوده است آمار کار های خیریه ای که به برکت نماز های جماعت در طول صد ها سال انجام شده قابل مقایسه با موارد دیگر نیست. بدیهی است که انجام این امور خیر رهین اقامه نماز جماعت و از آثار آن است و اگر افراد به اقامه نماز به صورت فرادی می پرداختند این خیرات تحقق نمی پذیرفت.

ص: 114


1- وسائل / ج 8 / روایت 10683

4- جلوگیری از گناه

امام می فرماید: یکی دیگر از آثار و برکات نماز ،جماعت جلوگیری از گناه است.

﴿وَ اَلزَّجْرُ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ مُعَاصَى اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ﴾ (1)

طبیعت نماز جلو گیری از گناه است همان اثر در نماز جماعت شدت می یابد. انسان هنگامی که در صفوف الهی نماز جماعت حضور پیدا نمود، به گونه ای که حتی خود او نیز متوجه نشود از گناه و مراکز آن فاصله می گیرد.

شیعه و نماز جماعت

گاهی افرادی که اطلاع کافی ندارند و یا افرادی که بنا دارند علیه شیعه تبلیغ نمایند، به منظور تضعیف اعتقادات پیروان مذهب شیعه این سؤال را مطرح می نمایند که چرا شیعیان در نماز های جماعت همانند دیگران حضور فعال و گسترده ای ندارند؟ آن گاه چنین نتیجه می گیرند که مذهب جعفری برای نماز جماعت، اهمیتی همسان مذاهب دیگر قائل نیست!

برای پاسخ باید دو مقوله را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. مقولهٔ اول آشنایی با فضایی است که در مکتب شیعه نسبت به نماز جماعت ترسیم شده است. مقولهٔ دوم بررسی علل بی توجهی برخی از پیروان مذهب جعفری نسبت به نماز جماعت است.

به منظور آشنایی با آن فضایی که توسط اهل بیت (علیهم السلام) در مورد نماز جماعت ترسیم شده است روایاتی را ذکر می کنیم.

پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرماید:

﴿مَنْ مَشَى إِلَى مَسْجِدٍ يَطْلُبُ فِيهِ اَلْجَمَاعَةَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ يُرْفَعُ لَهُ مِنَ اَلدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِكَ﴾ (2)

(هر کس به قصد شرکت در نماز جماعت به سوی مسجد حرکت نماید، خداوند

ص: 115


1- وسائل / ج 8 / روایت 10683
2- وسائل / ج 8 / روایت 10681

برای هر گامی که بر می دارد هفتاد هزار حسنه به او عطا می فرماید و به همان اندازه بر درجات او می افزاید و چنان چه در مسیر رفت و بر گشت از دنیا برود، خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور می نماید تا در روز قیامت مونس او باشند.)

عده ای از یهودیان نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمدند و سؤالاتی مطرح کردند. یکی از آن ها در مورد نماز جماعت بود. پیامبر اسلام فرمود:

﴿أَمَّا اَلْجَمَاعَةُ فَإِنَّ صُفُوفَ أُمَّتِي كَصُفُوفِ اَلْمَلاَئِكَةِ﴾ (1)

(نماز جماعت پیروان من تبلور و نمایشی است از صفوف فرشتگان)

در حدیث داریم یک رکعت نماز جماعت، ارزش بیست و چهار رکعت نماز دارد

که هر رکعت از آن نزد خدا عزیز تر و محبوب تر از عبادت چهل سال است. (2)

حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

﴿مَنْ تَرَكَ اَلْجَمَاعَةَ رَغْبَةً عَنْهَا وَ عَنْ جَمَاعَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فَلاَ صَلاَةَ لَهُ﴾ (3)

(کسی که نماز جماعت را بر اساس بی میلی نسبت به آن و نسبت به اجتماع مسلمانان و بدون دلیلی ترک کند، نمازش نماز نیست!»

چنین نمازی که در حقیقت نوعی بی اعتنایی به نماز جماعت و جماعت مسلمانان است نماز شایسته و به درد بخوری نخواهد بود!

حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

﴿لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لاَ يَشْهَدُ اَلصَّلاَةَ مِنْ جِيرَانِ اَلْمَسْجِدِ إِلاَّ مَرِيضٌ أَوْ مَشْغُولٌ﴾ (4)

(همسایگان مسجد که بیمار و یا درگیر کاری نیستند، چنان چه در نماز جماعت حاضر نشوند، نمازشان نماز (کامل و به درد بخوری) نیست!)

امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:

ص: 116


1- وسائل / ج 8 / روایت 10684
2- ﴿وَ اَلرَّكْعَةُ فِي اَلْجَمَاعَةِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ رَكْعَةً كُلُّ رَكْعَةٍ أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً﴾ (وسائل / ج 8 / روایت 10684)
3- وسائل / ج 8 / روایت 10700
4- وسائل / ج 8 / روایت 10696

﴿مَنْ سَمِعَ اَلنِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْهُ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فَلاَ صَلاَةَ لَهُ﴾ (1)

(هر کس ندای اذان را بشنود اما بدون عذر در نماز حاضر نگردد، نمازش نماز نیست!)

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

﴿أَ مَا يَسْتَحِي اَلرَّجُلُ مِنْكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ اَلْجَارِيَةُ فَيَبِيعَهَا فَتَقُولَ لَمْ يَكُنْ يَحْضُرُ اَلصَّلاَةَ﴾ (2)

(آیا کسی از شما شرمگین نمی شود از این که کنیزی داشته باشد و او بعد از این که به جای دیگری رفت، نقل کند که شما در نماز جماعت شرکت نمی کردید؟)

پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرماید:

﴿مَنْ صَلَّى اَلْخَمْسَ فِي جَمَاعَةٍ فَظُنُّوا بِهِ خَيْراً﴾ (3)

(هر کس نماز های یومیه اش را با جماعت اقامه نماید، نسبت به او خوش گمان باشید.)

در پایان بحث جایگاه و اهمیت نماز جماعت روایت جامع و ارزشمندی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کنیم عبد اللّه بن یعفور از امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند که در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان چگونه می توان به عدالت افراد پی برد تا شهادت آنان به نفع و یا ضرر دیگران پذیرفته گردد؟

بدیهی است که در امر قضاوت، در بسیاری از موارد نیاز به شهادت و شاهد است و عدالت شاهد در شهادت و گواهی شرط است تا بتوان براساس آن به نفع و یا ضرر افراد حکم نمود.

امام صادق (علیه السلام) در پاسخ، ضمن برشمردن برخی ویژگی ها و صفاتی که شاهد باید داشته باشد از قبیل عفاف، کنترل اعضاء و جوارح اجتناب از گناهان کبیره و عدم تظاهر به گناه می فرماید:

ص: 117


1- وسائل / ج 8 / روایت 10694
2- وسائل / ج 8 / روایت 10695
3- وسائل / ج 8 / روایت 10678

﴿وَ يَكُونُ مِنْهُ اَلتَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ﴾

(او باید نسبت به ادای نماز های پنج گانه مراقب و مواظب باشد.)

﴿وَ أَنْ لاَ يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلاَّهُمْ إِلاَّ مِنْ عِلَّةٍ﴾

(و بدون عذر از حضور در نماز جماعت مسلمانان تخلف نورزد.)

امام در این حدیث شریف، یکی از نشانه ها و راه های شناخت عدالت افراد را حضور در نماز جماعت معرفی می فرمایند. ﴿فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ لاَزِماً لِمُصَلاَّهُ عِنْدَ حُضُورِ اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ﴾

بدیهی است کسی که مقید است در جمع معنوی مسلمانان یعنی نماز جماعت حضور به هم رساند، این حضور باعث می گردد که مردم نسبت به او اعتماد پیدا کنند و شهادتش را بپذیرند.

آن گاه امام به نکته ظریفی اشاره می فرمایند:

﴿وَ إِنَّمَا جُعِلَ اَلْجَمَاعَةُ وَ اَلاِجْتِمَاعُ إِلَى اَلصَّلاَةِ لِكَيْ يُعْرَفَ مَنْ يُصَلِّي مِمَّنْ لاَ يُصَلِّي وَ مَنْ يَحْفَظُ مَوَاقِيتَ اَلصَّلاَةِ مِمَّنْ لَا ... وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لَمْ يُمْكِنْ أَحَدٌ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى آخَرَ بِصَلاَحٍ لِأَنَّ مَنْ لاَ يُصَلِّي لاَ صَلاَحَ لَهُ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ﴾

(نماز جماعت تشریع گردید، برای این که کسی که نماز خود را با جماعت می خواند از کسی که در نماز جماعت حاضر نمی شود مشخص گردد و اگر حضور در نماز جماعت نبود، کسی نمی توانست شهادت دهد که فلانی اهل نماز است.) بدیهی است طبیعی ترین و آسان ترین راه برای شناخت این که فردی مقید به مراعات مسائل اسلامی است همان حضور فرد بطور مرتب در نماز های جماعت

است.

آن گاه امام تصمیم عجیبی از پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را که در کتب روایی شیعه و اهل سنت وجود دارد، نقل می نمایند. امام می فرماید:

﴿فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَمَّ بِأَنْ يُحْرِقَ قَوْماً فِي مَنَازِلِهِمْ لِتَرْكِهِمُ اَلْحُضُورَ لِجَمَاعَةِ اَلْمُسْلِمِينَ﴾

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفت گروهی را که در نماز جماعت حضور پیدا

ص: 118

نمی کردند، آن ها را در داخل خانه هایشان بسوزاند آن گاه امام برای این که تصور نشود کسانی که پیامبر چنین تصمیمی در مورد آن ها گرفت بی نماز بودند، می فرماید: ﴿وَ قَدْ كَانَ فِيهِمْ مَنْ يُصَلِّي فِي بَيْتِهِ فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ﴾

(در بین آن ها کسانی بودند که نمازشان را در داخل منزل به جای می آوردند ولی از آن ها پذیرفته نشد.)

افرادی در اجتماع یافت می شوند که مدعی پایبندی به نمازند، آداب نماز را هم به خوبی مراعات می نمایند ولی همت و اعتقادی به حضور در مسجد و نماز جماعت ندارند و در نماز جماعت شرکت نمی کنند چنین افرادی در مد نظر پیامبرند تصمیم پیامبر برای این نیست که چرا این افراد نماز نمی خوانند بلکه موضوع عدم حضور آنان در نماز جماعت است.

آن گاه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

﴿كَيْفَ يُقْبَلُ شَهَادَةٌ أَوْ عَدَالَةٌ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ جَرَى اَلْحُكْمُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، فِيهِ اَلْحَرَقُ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ بِالنَّارِ﴾ (1)

(حالا عدالت کسی که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می خواست خانۀ او را به آتش بکشد یعنی این گونه مورد نفرت و خشم پیامبر است، چگونه ثابت می شود؟!)

روایاتی که نقل شد و روایات بسیار دیگری که در آثار اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد نشانگر عنایت و توجه مذهب تشیع به نماز جماعت است.

با بررسی اجمالی مجامع روایی شیعه و اهل سنت می توان ادعا کرد که فضای توجه به نماز جماعت و اهمیت دادن به آن در کتاب های حدیثی شیعه، اگر نگوییم بیشتر است، قطعاً کم تر نیست.

متأسفانه، عدم حضور برخی از شیعیان در نماز جماعت و کم توجهی و بی اعتنایی آن ها موجب گردیده که برخی از نا آگاهان و یا مغرضان مذهب شیعه را نسبت به نماز جماعت بی توجه معرفی نمایند و این جاست که فرمایش امام صادق (علیه السلام) ارزندگی

ص: 119


1- وسائل / ج 27 / روایت 34032

خود را نشان می دهد آن جا که می فرمایند:

﴿مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً﴾ (1)

(شیعیان ما، مایۀ زینت ما باشید نه باعث ننگ و عار ما).

دیدگاه صاحب عروه

برای آشنایی بیشتر شیعیان و سایرین با دیدگاه مکتب تشیع در مورد نماز جماعت، ترجمه متنی از کتاب بسیار شریف عروة الوثقى تأليف مرحوم آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی را که از متون بسیار محکم و استوار فقهی شیعه است نقل می نماییم.

ایشان می فرماید:

نماز جماعت در تمامی نماز های واجب، از مستحبات اکیده است، خصوصاً در نماز های یومیه و بالاخص نماز صبح و مغرب و عشاء، بویژه برای همسایگان مسجد و یا کسانی که صدای اذان را می شنوند.

سپس صاحب عروه به عنوان یک فقیه و حدیث شناس بزرگ می فرماید: آن قدر در فضیلت نماز جماعت و مذمت کسانی که آن را ترک می نمایند تأکید شده است که آن را در مرز واجبات قرار داده است. (2)

آن گاه مرحوم صاحب عروه روایاتی در فضیلت و ثواب نماز جماعت نقل می فرماید و بعد مطرح می نماید که این همه فضیلت و ثواب برای نماز جماعت های عادی است و با افضلیت امام جماعت و مأمومین و مکان ادای نماز، ثواب نماز

جماعت افزایش می یابد.

سپس مرحوم یزدی ادامه می دهند: ترک نماز جماعت چنان چه بر اثر بی اعتنایی و

ص: 120


1- وسائل / ج 12 / روایت 16063
2- ﴿وَ قَدْ وَرَدَ فِي فَضْلِهَا و ذَمَّ تَارِكَهَا مِنْ ضُرُوبِ التَّأْكِيدَاتِ مَا كَادَ يُلْحِقُهَا بِالوَاجِبَات﴾ (عروة الوثقى / فصل الجماعه)

یا سبک شمردن نماز جماعت ،باشد اصلاً جایز نیست

این فتوا بیانگر آن است که گر چه نماز جماعت اصاله مستحب است (البته مستحبی در مرز واجب)، اما اگر روی گردانی از نماز جماعت موجب بی اعتنایی و یا سبک شمردن نماز جماعت گردد، جایز نیست بنا بر این ترک نماز جماعت در این صورت حرام و موجب گناه و معصیت است و حضور در نماز جماعت واجب می گردد مثلاً کسی که هنگام نماز در مسجد و یا در نزدیکی مسجدی که نماز جماعت در آن برگزار می گردد حاضر است و عذری نیز ندارد اما او مسجد و نماز را رها می کند و می رود، این عمل او چه معنایی دارد؟ آیا استخفاف نماز نیست؟

یا مثلاً در اداره نماز جماعت برگزار می شود. فردی بر اثر بی اعتنایی و عدم توجه به نماز و یا این که جایگاه و شأنی برای نماز قائل نیست و یا نماز در دید او ارزشی ندارد، در مراسم نماز جماعت حاضر نمی شود و یا همسایگان مساجدی که در طول سال به اصطلاح پایشان به مسجد نمی رسد آیا این کار بی اعتنایی و روی گردانی از نماز نیست؟ و آیا این کار از نظر اخلاقی کاری ،ناروا، زشت و نا پسند نمی باشد؟

در جایی که امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

﴿اِشْتَرَطَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى جِيرَانِ اَلْمَسْجِدِ شُهُودَ اَلصَّلاَةِ﴾ (1)

(پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از همسایگان مسجد قول می گرفت که در نماز جماعت شرکت نمایند.)

یعنی همسایگی مسجد مشروط به حضور در نماز جماعت است. آیا دور از انصاف نیست مسلمانی در جوار خانه خدا مدتی ساکن باشد، اما در نماز جماعت حاضر نگردد؟ آیا این استحفاف نماز نیست؟

چنان چه در مدرسه، نماز جماعت منعقد شود و معلمی در آن شرکت نکند و عدم حضور او برای شاگردانش چنین تصوری را ایجاد نماید که اگر نماز، چیز خوب و مفیدی بود آقا معلم در آن شرکت می کرد آیا این عمل او جایز است؟

ص: 121


1- وسائل / ج 5 / روایت 6315

البته همانند موارد فوق در دانشگاه و بازار و ... نیز متصور است. یعنی هنگامی که سفرۀ پر نعمت نماز جماعت گسترده است، عدم حضور در کنار این سفره آیا به معنای بی اعتنایی نسبت به غذای معنوی نیست؟ به طور قطع، فرهنگ شیعه این بی اعتنایی را نمی پسندند و جایز نمی داند.

کیفیت اقامه نماز جماعت

امیر مؤمنان در نامه خود به مالک اشتر چنین می فرماید:

﴿فَإِذَا قُمْتَ فِي صَلاَتِكَ لِلنَّاسِ فَلاَ تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لاَ مُضَيِّعاً﴾

(ای مالک! هنگامی که امام جماعت مردم می شوی باید دقت نمایی که اقامه نماز تو، نه مردم را فراری دهد و نه این که حق نماز را ضایع سازد.)

امام در مورد علت توصیه خود می فرماید:

﴿فَإِنَّ فِي اَلنَّاسِ مَنْ بِهِ اَلْعِلَّةُ وَ لَهُ اَلْحَاجَةُ﴾

(در میان مأمومین کسانی هستند که مشکل و گرفتاری دارند.)

امام جماعت باید مراعات حال مأمومین را بنماید. شاید برخی از آن ها با وجود گرفتاری به نماز آمده اند شاید برخی نتوانسته اند کار هایشان را مرتب و تمام کنند و از آن جا که به نماز علاقه دارند سعی نموده اند در نماز جمعه و جماعت هم شرکت کنند. باید به گونه ای نماز را بر پا نمود که مأمومین به این نتیجه نرسند که یا نماز یا زندگی، زیرا این مطلب و این نتیجه گیری لطمه شدیدی به نماز می زند معادلات یا و یا را باید بر هم زد و معادلات هم و هم را باید درست نمود. هم نماز هم زندگی هم حضور در نماز جمعه و جماعت و هم پذیرایی از مهمان.

آن گاه امام می فرمایند ای مالک وقتی که پیامبر مأموریت رهسپار شدن به یمن را به من سپرد از او سؤال كردم ﴿كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ﴾

(با آنان چگونه نماز بخوانم؟)

پیامبر فرمود: ﴿صَلِّ بِهِمْ كَصَلاَةِ أَضْعَفِهِمْ﴾

(با آن ها همانند نا توان ترین شان نماز به جای آور.)

ص: 122

﴿وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ (1)

والی باید در نماز نیز رحمتش، شامل حال مؤمنین گردد.

برخورد با تارکین نماز جماعت

شاید برخی چنین تصور کنند که گر چه نماز جماعت و اقامه آن چیز خوبی است اما عدم حضور در آن هم چیز مهمی نیست!

در پاسخ آن ها باید گفت، نه خیر چنین نیست اگر عدم حضور در نماز جماعت بر اثر بی اعتنایی باشد و یا موجب استحفاف نماز گردد، جایز نیست و باید در نماز

جماعت شرکت نمود.

اکنون شاید این سؤال به ذهن خواننده گرامی برسد که با کسانی که در نماز جماعت حاضر نمی شوند چگونه رفتار نماییم؟

از آن جا که نماز جماعت دارای آثار و برکات فراوان است و ترک آن پیامد های نا خوشایندی را به دنبال دارد حیف است آحاد جامعه از این فیض بزرگ محروم گردند. حس خیر خواهی و نوع دوستی موجب می گردد که انسان از عدم حضور دیگران در نماز جماعت و محروم ماندن آن ها از آثار ارزنده آن احساس ناراحتی و نا خشنودی کند و در صدد ترغیب و تشویق دیگران به حضور در نماز جماعت و بهره مندی از این خوان گستردۀ الهی بر آید.

حال چنان چه تشویق به انواع مختلف مؤثر واقع نگردید و افرادی علی رغم آگاهی از فیض عظمای نماز جماعت همچنان بی اعتنا و بی توجه باشند، چه مسؤولیت و وظیفه ای بر عهدۀ انسان است؟ با آن ها چگونه باید بر خورد نمود؟ آیا باید بی تفاوت بود؟ نحوه ارتباط با آن ها چگونه باید باشد؟ برای پاسخ گویی به این سؤال دست نیاز به سوی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) دراز می کنیم و از آن ها راهنمایی می جوییم.

پیشوایان معصوم ما روش هایی را پیشنهاد فرمودند که در این جا متذکر برخی از

ص: 123


1- نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 17 / ص 89 - نهج البلاغه ابو الفضل ابراهيم / ج 2 / ص 259

آن ها می گردیم.

1- قطع رابطه

به امیر مؤمنان اطلاع دادند که گروهی در نماز جماعت حاضر نمی شوند، حضرت

در مسجد حضور یافتند و ضمن ایراد سخنانی فرمودند:

گروهی در نماز جماعت مساجد ما شرکت نمی کنند! از این به بعد آن ها با ما هم آب و غذا نشوند و با ما مشورت ننمایند و حق ازدواج با ما را ندارند تا زمانی که در نماز جماعت ما حاضر شوند.

بعد از فرمایش امیر مؤمنان، مسلمانان نیز با آن ها قطع رابطه نمودند و این عمل موجب تنبه آن ها گردید و باعث شد در نماز جماعت حضور پیدا کنند. (1)

بدیهی است برای تنبه افرادی که از روی بی اعتنایی از اجتماع مسلمانان روی گردان هستند و این عمل آنان موجب کم رونقی اجتماع مسلمانان می گردد. باید این گونه رفتار ،نمود تا لحظه ای به خود آمده ضمن پی بردن به عواقب کار خود متنبه گردند.

2- عدم معرفی

شناخت و معرفی افراد جامعه منوط به حضور آن ها در نماز جماعت است. پیامبر اسلام در حدیثی می فرمایند:

اگر در مورد شخصی که در نماز جماعت حاضر نمی شود از شما سؤال نمودند،

ص: 124


1- ﴿عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) : بَلَغَهُ أَنَّ قَوْماً لاَ يَحْضُرُونَ اَلصَّلاَةَ فِي اَلْمَسْجِدِ فَخَطَبَ فَقَالَ إِنَّ قَوْماً لاَ يَحْضُرُونَ اَلصَّلاَةَ مَعَنَا فِي مَسَاجِدِنَا فَلاَ يُؤَاكِلُونَا وَ لاَ يُشَارِبُونَا وَ لاَ يُشَاوِرُونَا وَ لاَ يُنَاكِحُونَا وَ لاَ يَأْخُذُوا مِنْ فَيْئِنَا شَيْئاً أَوْ يَحْضُرُوا مَعَنَا صَلاَتَنَا جَمَاعَةً وَ إِنِّي لَأُوشِكُ أَنْ آمُرَ لَهُمْ بِنَارٍ تُشْعَلُ فِي دُورِهِمْ فَأُحْرِقَهَا عَلَيْهِمْ أَوْ يَنْتَهُونَ قَالَ فَامْتَنَعَ اَلْمُسْلِمُونَ عَنْ مُؤَاكَلَتِهِمْ وَ مُشَارَبَتِهِمْ وَ مُنَاكَحَتِهِمْ حَتَّى حَضَرُوا اَلْجَمَاعَةَ مَعَ اَلْمُسْلِمِينَ﴾ (وسائل / ج 5 / روایت 6318)

بگویید او را نمی شناسم. (1)

در حقیقت قیافه هایی که در نماز جماعت شرکت نمی کنند، نا شناخته اند.

3- نقل عدم حضور

پیامبر اسلام می فرماید:(کسی که در خانه اش نماز می خواند و روی گردان از جماعت مسلمین است، غیبتش ایرادی ندارد) (2)

و در حدیث دیگری آمده هر کس از حضور در جماعت مسلمانان سر باز زند غیبت او بر مسلمانان واجب است). (3)

هر چند حدیث با اطلاقی که دارد شامل هر گونه غیبت چنین فردی می شود، اما چنان چه بخواهیم مراعات احتیاط را هم بنماییم قطعاً بیان عدم حضور او در نماز جماعت برای سایرین اشکالی ندارد و حتی بنا بر روایت دوم باز گو کردن آن لازم است.

4- انذار و تهدید

فردی که در نماز جماعت به خاطر بی اعتنایی شرکت نمی کند و عملاً این کار او استخفاف نماز محسوب می گردد بنا بر حدیث، حاکم اسلامی لازم است او را تهدید و انذار کند و از عواقب دنیوی و اخروی این عمل او را بترساند. (4)

امید است با اطلاع و آگاهی از این مطالب پی به قبح و زشتی عدم حضور در نماز جماعت ببریم.

به هر صورت شخصی که در نماز جماعت حضور پیدا نمی کند، اگر این عدم

ص: 125


1- ﴿إِذَا سُئِلْتَ عَمَّنْ لاَ يَشْهَدُ اَلْجَمَاعَةَ فَقُلْ لاَ أَعْرِفُهُ﴾ (مستدرک / ج 6 / روایت 7208 )
2- ﴿وَ لاَ غِيبَةَ لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا﴾ (بحار / ج 83 / ص 354)
3- ﴿وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ اَلْمُسْلِمِينَ وَجَبَ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ غِيبَتُهُ وَ سَقَطَتْ بَيْنَهُمْ عَدَالَتُهُ﴾ (بحار / ج 88 / ص 38)
4- ﴿وَ إِذَا رُفِعَ إِلَى إِمَامِ اَلْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ﴾ (بحار / ج 88 / ص 38)

حضور، بی اعتنایی و استخفاف نماز محسوب نمی شود، یک فضیلت بزرگ را از دست داده است و آن عدم درک نماز جماعت است و اگر خدای نا خواسته کار او بی اعتنایی و استخفاف نماز باشد، نه تنها یک فضیلت ارزنده را از دست داده بلکه مرتکب خلاف و گناه گردیده است.

حال اگر این تنبلی و بی توجهی نسبت به نماز و عدم حضور در نماز جماعت، علاوه بر استخفاف نماز، استخفاف مکتب و مذهب را به دنبال داشته باشد و گفته شود که تشیع یعنی همین در این صورت تکلیف و وظیفه چیست؟

آیا باز حضور در نماز جماعت مستحب است؟ آیا در این صورت، ﴿لاَ يَجُوزُ تَرْكُهَا﴾ شامل حال ما نمی شود؟ آن چه از پیروان مکتب امام صادق (علیه السلام) انتظار می رود مملو شدن مساجد از نماز گزاران است تا الگویی برای دیگران باشد.

آن گاه صاحب عروة می فرماید:

﴿فَمُقْتَضى الايمانِ عُدِمَ اَلتَّرْكِ مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ﴾ (1)

(مقتضای ایمان، ترک نکردن نماز جماعت بدون عذر است).

زیرا هر چیزی مقتضایی دارد، مثلاً اگر پیر مردی حرکتی که مربوط به کودکان است انجام دهد به او می گویند پدرم مقتضای سن شما چیز دیگری است.

اکنون اگر از شما سؤال نمایند که مقتضای اعتقاد و ایمان به خداوند و مبانی اسلامی چیست؟ چه جوابی می دهید؟

صاحب عروه به عنوان یک حدیث شناس فقیه و صاحب نظر در مسائل اسلامی می فرماید: مقتضای ایمان این است که بدون عذر نماز جماعت ترک نشود زیرا

ایمان فرد مسلمان او را به طرف نماز جماعت سوق می دهد و نمی گذارد نماز جماعت او بی جهت فوت شود و یا برای مدتی حضور در اجتماع عبادی مسلمین را رها سازد. بنا بر این ترک نماز جماعت بدون عذر با روح ایمان سازگار نیست، مخصوصاً اگر فردی این عدم حضور را ادامه دهد. مثلاً مسجد در همسایگی محل کار یا سکونت او

ص: 126


1- عروة الوثقى / فصل في الجماعه

باشد، چند ماه یا چند سال سپری شود، اما موفق به حضور در مسجد و حتی آشنایی با امام جماعت مسجد نگردد. مرحوم سید می فرماید این با مقتضای ایمان نمی سازد. آیا ممکن است که انسان مسلمان نماز جماعت را ترک کند، آن هم بطور مستمر؟

مواردی که نماز جماعت، واجب می شود

گر چه نماز جماعت، مستحب مؤکد است اما در مواردی واجب می گردد که در این جا به بیان برخی از آن ها می پردازیم.

1- عدم صحت قرائت

کسی که قرائت حمد و سوره اش صحیح نیست و می تواند حمد و سوره را بطور صحیح فرا بگیرد ولی به هر دلیلی تا کنون یاد نگرفته، نماز های خود را باید با جماعت بخواند.

بنا بر این در صد قابل توجهی از افراد جامعه که زبان عربی زبان مادری آن ها نیست و قهراً در یادگیری حمد و سوره کم و بیش مشکل دارند لازم است تا زمانی که قرائت حمد و سوره خود را تصحیح نکرده اند در نماز جماعت شرکت نمایند و اگر همین فتوا به اطلاع این گونه افراد برسد و مورد دقت قرار گیرد هجوم انبوهی از نماز گزاران را در مساجد خواهیم داشت.

2- نذر و عهد و قسم

اگر کسی نذر کند که خدایا چنان چه مشکل من در فلان زمینه حل شود و حاجت من بر آورده گردد، برای مدتی نمازم را به جماعت می خوانم یا با خدا عهد و پیمان می بندد که پروردگارا من متعهد می شوم در نماز جماعت شرکت نمایم و یا به عنوان مثال بر اثر شنیدن فضائل و آثار نماز قسم می خورد که یک سال نماز جماعت را ترک نکند، در این صورت نماز جماعت بر شخصی که نذر یا عهد کرده و یا قسم خورده

ص: 127

است، واجب می گردد.

اکنون که سخن از نذر به میان آمد چه بسیار بجا و شایسته است که انسان برای بر آورده شدن حوائج خود نذر شرکت در نماز جماعت برای مدتی نماید - و چه خوبست این گونه نذر ها! - اساساً بنا نیست که نذرها فقط در امور مالی صورت پذیرد. در ضمن یکی از راه هایی که می توان از عظمت روحی فردی آگاه گردید، نوع نذر ها و تعهد های اوست که بین خود و خدایش دارد.

3- وسواسی

اشاره

اگر کسی مبتلا به وسواس در نماز باشد، به گونه ای که اگر بخواهد دست از وسواس بازی بر دارد چاره ای جز شرکت در نماز جماعت ندارد، حضور در نماز جماعت بر او واجب می شود.

4- دستور پدر و مادر

چنان چه پدر و مادری، فرزند خود را امر کنند که نمازش را به جماعت بخواند در این صورت او باید نماز خود را با جماعت بخواند.

دلایل رکود نماز جماعت

با توجه به این که در مکتب تشیع نماز جماعت از جایگاه والایی بر خوردار است، شاید این سؤال به ذهن خوانندهٔ عزیز خطور نماید که چرا پیروان این مکتب، آن گونه که انتظار می رود در نماز های جماعت شرکت نمی کنند؟ در پاسخ سؤال مزبور باید گفت: گرچه در تمامی بلاد اسلامی شیعیان در نماز های جماعت شرکت می کنند و در پاره ای از موارد دارای نماز جماعت های با شکوهی نیز هستند لکن در مجموع این نماز جماعت ها متناسب با جایگاه شایستهٔ خود نیست البته برای این عدم حضور شایسته، دلایل و عواملی وجود دارد امید است جامعه ما با دقت در این عوامل و با

ص: 128

ریشه یابی آن ها و ارائه راه حل ها خود را در آن فضای شایسته که مورد نظر و رضایت اهل بيت (علیهم السلام) است قرار دهد برخی از آن عوامل به قرار زیرند

1- مخالفت با اجتماع شیعیان

در طول تاریخ اسلام، عناصر تنگ نظر بر اثر تعصب های کور کورانه و احمقانه علیه شیعه و شیعیان نظریاتی ابراز می داشتند که حساسیت های زیادی را در جامعه ایجاد می نمود. این حساسیت ها که اغلب توسط عالمانی متعصب - که مجریان حکومت های فاسد بودند بوجود می آمد زمینهٔ تجمع شیعه را ضعیف می ساخت و از این که شیعه دارای اجتماعات با شکوهی حتی به صورت نماز جماعت باشد، جلو گیری به عمل می آورد.

صفحات تاریخ، بیان گر این ممانعت ها و جو سازی ها علیه شیعه و خط اهل بیت (علیه السلام) است. به عنوان نمونه به ذکر یک مورد بسنده می کنیم.

دختر یکی از شیعیان در گذشت. پدر در ماتم او گفت: من از مرگش آن اندازه ناراحت نیستم که تا زنده بود نتوانستم به او بگویم دخترم تو سید هستی از این بابت بیشتر ناراحت هستم و می سوزم.

در زمان بنی امیه و بنی العباس با شیعیان و اهل بیت چگونه رفتار می شد؟ در همین اواخر خلافت عثمانی که بر بخش عظیمی از جهان اسلام حاکم بود با پیروان امام صادق (علیه السلام) چگونه رفتار می کرد؟

تصور نشود که فتوا های احمقانه آخوند های وهابی و قلم به مزدان حکومت های دست نشانده که امروزه بد ترین نظریات را به شیعه نسبت می دهند اقدام منحصر به فردی است البته باید اذعان نمود که در بین علمای اهل سنت، انسان هایی با دید باز یافت می شدند که نسبت به شیعه حساسیتی نداشته و ایجاد نمی نمودند اما عالمان تنگ نظری که حق را در انحصار خود می دانستند که متأسفانه این تنگ نظری ها لطمات فراوانی به جامعه اسلامی زد و موجب قتل و غارت هایی گردید فراوان مشاهده

ص: 129

شده است و این سر گذشت شیعه در تاریخ است. لذا شیعه در طول تاریخ کم تر توانسته است، اجتماعات خویش را حفظ کند.

هم اکنون نیز در برخی کشور های اسلامی که تنگ نظران حکومت می کنند، وضع شیعه این چنین است!

این در حالی است که برادران اهل سنت در میهن اسلامی ما از لحاظ مساجد، مدارس دینی و اجتماعات دارای وضعیت خوبی هستند - به عنوان مثال مساجد و مدارس برادران اهل سنت در استان هرمزگان چندین برابر مساجد و مدارس شیعه است و این طبیعت و مقتضای فقه شیعه و حاکمیت ولایت فقیه است که با دید و نگرشی باز به همه فرصت می دهد تا به مقتضای فقهشان عمل کنند؛

هم اکنون در برخی کشور های اسلامی با وجود کثرت جمعیت، شیعیان حتی یک مسجد ندارند. در برخی کشور ها شیعیان چندین بار اقدام به ساخت حسینیه کردند، اما متأسفانه آن را خراب نمودند در برخی کشور ها به اجتماعات شیعیان حمله ور می شوند آن ها را به خاک و خون می کشند و تازه این نحوه بر خورد کنونی آن هاست که به اصطلاح دوران دفاع از آزادی و حقوق بشر است تا چه رسد به پانصد سال و هزار سال قبل و یا سده های اولیه اسلام که اساساً بنا بر محو و نابودی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بود.

با وجود این جو های مخرب که در آن شیعه و جعفری و پیرو اهل بیت بودن جرم بود، شیعیان کجا می توانستند نماز جماعت با شکوه و شایسته ای تشکیل دهند؟ کجا می توانستند تمرکز داشته باشند؟ جایی که در بسیاری از موارد، حضور مساوی با شناسایی، سپس آزار و نا بودی آن ها بود.

2- شرایط امام جماعت

عامل دومی که از حضور شیعیان در نماز جماعت کاسته و در پاره ای از موارد آن ها را از داشتن نماز جماعت های با شکوه محروم ساخته است، مسأله عدالت امام

ص: 130

جماعت است.

در مکتب تشیع، امام جماعت باید عادل باشد در غیر این صورت، اقتدا به او جایز نیست و سبب بطلان نماز می گردد. فلسفهٔ ضرورت چنین ویژگی برای امام جماعت این است که ناشایستگان فرصت نفوذ و رهبری و پیشوایی را در جامعه اسلامی پیدا نکنند. این مسأله در برخی اذهان به طور غلط جای گرفته و گاهی تأثیرات منفی داشته است و متأسفانه در بسیاری از موارد این قضیه حالت افراط و زیاده روی پیدا نموده و با وسوسه های شیطانی در امر عدالت امام جماعت مواجه گردیده است.

مسألۀ عدالت که به قصد تطهیر و پاکی اجتماع مسلمانان در فرهنگ اسلامی مطرح است بر اساس زیاده روی ها، وسوسه ها و بدگمانی ها موجب کم رنگی اجتماع شیعیان شد البته این مایه افتخار است که مکتب اهل بیت (علیه السلام) عدالت را هم در امام شرط می داند و هم در امام جماعت. امام جماعت نیز که در یک حرکت عبادی پیشاپیش مردم می ایستد باید عادل باشد.

از طریق اهل بیت (علیه السلام) روایات متعددی دریافت نموده ایم که لزوم عدالت امام جماعت را بیان می کند. از جمله می توان به روایات زیر اشاره نمود.

1-پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرمایند:

﴿إِنْ سَرَّكُمْ أَنْ تُزَكُّوا صَلاَتَكُمْ فَقَدِّمُوا خِيَارَكُمْ﴾ (1)

(اگر می خواهید نمازی پاک و پاکیزه داشته باشید، بر گزیدگان خود را مقدم دارید.)

2 - امام هشتم (علیه السلام) می فرماید:

﴿لاَ صَلاَةَ خَلْفَ اَلْفَاجِرِ﴾ (2)

(نماز پشت سر انسان فاسق و فاجر، نماز نیست.)

3 - امام هشتم (علیه السلام) در پاسخ شخصی که سؤال نمود: آیا به مردی که شیعه است و به امامت اهل بیت معتقد است ولکن انسانی گناه کار و آلوده است می توان

ص: 131


1- وسائل / ج 8 / روایت 10770
2- وسائل / ج 8 / روایت 10768

اقتدا کرد؟ فرمودند: نه. (1)

4 - ابوذر می فرماید:

﴿إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اَللَّهِ فَلاَ تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لاَ فَاسِقاً﴾ (2)

(امام جماعت تو، شفیع توست در پیشگاه خدا هیچ گاه شخص نادان و فاسق را شفیع خود قرار مده.)

راستی، چنان که از شما خواسته شود فردی را به عنوان نماینده خود انتخاب نمایید، چگونه فردی را انتخاب می کنید؟ آیا می پسندید انسان سفیهی را به عنوان سخن گو و نمایندهٔ خود انتخاب کنید؟ نماز جماعت سیل خروشان بندگان خداست که یک زبان به نمایندگی از تمامی آن ها با خدا سخن می گوید و امام جماعت در واقع سخن گوی نماز گزاران در پیشگاه خداست. آیا صحیح است که این زبان زبان انسانی آلوده و یا سفیه باشد؟

بنا بر این آن چه روایات بیانگر آن است لزوم عدالت امام جماعت است.

اما عدالت چیست و حد و مرز آن کدام است؟

وسوسه ها از این جا شروع می شود. برخی در نماز جماعت شرکت نمی کنند و در پاسخ این سؤال که چرا شرکت نمی کنید؟ عدم احراز عدالت امام جماعت را مطرح می کنن و می گویند چگونه می توانیم پی ببریم که امام جماعت عادل است؟

از موانع بر گزاری نماز جماعت با شکوه و متناسب با فرهنگ شیعه، همین وسوسه ها در امر عدالت امام جماعت است. در حالی که آن چه در فرهنگ و فقه ما در مسأله عدالت مطرح است حسن ظاهر افراد است. در کتب فقهی ما نیز آمده است که چنان چه شماری از مؤمنین به فردی اقتدا کردند و یا فرد شایسته ای به عدالت او گواهی داد، همین برای عدالت او کافی است و بیش از این نیازی نیست.

اگر چنان چه معتقد شویم که باید به وجود عدالت (که همان پدید آمدن ملکهٔ

ص: 132


1- رَجُلٌ يُقَارِفُ اَلذُّنُوبَ وَ هُوَ عَارِفٌ بِهَذَا اَلْأَمْرِ أُصَلِّي خَلْفَهُ؟ قَالَ (علیه السلام) لاَ . (وسائل / ج 8 / روایت 10773 )
2- وسائل / ج 8 / روایت 10765

نفسانی و حالتی در درون انسان است که او را از گناه باز می دارد در امام جماعت یقین پیدا کنیم، نتیجه عملی این گونه تفکر، ترک نماز جماعت است که اسلام خواهان آن نیست درست است که اسلام نمی خواهد نا پاکان پیشوا و امام جماعت گردند و فاسق و فاجر نباید امام جماعت شود اما این مطلب بدان معنا نیست که چنان چه وارد مسجدی شدیم و عده ای از مؤمنین را مشاهده نمودیم که به امام جماعتی اقتدا نموده اند احتیاط کنیم!

به طور قطع این احتیاط خلاف احتیاط است و همان حسن ظاهر و اقتدای جمعی از نماز گزاران برای ما کافی است.

بنا بر این دچار وسوسه های شیطانی و نفسانی نباید شد زیرا تکلیف پر کردن مساجد است.

3-خط بازی و جناح گرایی

عامل دیگری که از رونق نماز جماعت می کاهد و متأسفانه بعد از انقلاب نیز تشدید پیدا کرده در نظر گرفتن مسائل به اصطلاح خطی و جناحی در امر اقامه نماز است. برخی انتظار و توقع دارند که امام جمعه یا جماعت در جریان خاصی حرکت نماید و آن چیزی را بگوید که آن ها مایل هستند.

اگر حضور افراد در نماز جمعه و جماعات بر این مبنا باشد، خواسته و نا خواسته به کم رنگ شدن اجتماعات منتهی می گردد. لذا در امر اقامه نماز جمعه و جماعت باید این سعه صدر را داشته باشیم که خواه امام جمعه و جماعت سخن و نظر مرا ابراز دارد یا ندارد و خواه از جریانی که من وابسته به آن هستم حمایت نماید و یا نکند، بدور از همه این مسایل نماز جمعه و جماعاتمان را با شکوه بر گزار نماییم.

البته شخص امام جمعه و یا جماعت نیز باید به این نکته توجه داشته باشد. سخن و بر خورد او نباید به گونه ای باشد که منجر به بی رونقی نماز و کم رنگی اجتماع مسلمانان گردد. او باید عنایت داشته باشد که او امام الکل است و به عنوان محور

همهٔ

ص: 133

ص: 134

نماز جمعه

از زيبا ترين جلوه هاى نماز كه داراى اسرار و آثار ارزنده و فراوانى مى باشد، نماز جمعه است. نماز جمعه هم نماز است و هم راهى است براى اقامه نماز در جامعه، اين نماز كه هر هفته و در روز هاى جمعه بر گزار مى گردد، داراى ابعاد و ويژگى هاى متعددى است.

سيماى نماز جمعه در قرآن

براى تبيين جايگاه و اهميت اين فريضه بزرگ الهى كه خوش بختانه احياى آن يكى از بركات عظيم انقلاب اسلامى در ميهن ماست، ابتدا آيه مشهور آن را از قرآن نقل مى كنيم و مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم. قرآن در سوره جمعه مى فرمايد:

﴿يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا نُودِىَ لِلصَّلوةِ مِن يَّومِ الجُمعَةِ فَاسعَوا اِلى ذِكرِ اللّهِ و ذَرُوا البَيعَ﴾ (1)

قرآن در اين آيه شريفه ضمن اشاره به عوامل فلاح و رستگارى، برنامه روز جمعه مسلمانان را اين گونه ارائه مى نمايد.

1 - حضور در نماز جمعه و شركت در بزرگ ترين نمايش قدرت اسلام

قرآن از مسلمانان مى خواهد، هنگامى كه بانگ نماز جمعه بر خاست ﴿اِذا نُودِىَ لِلصَّلوةِ مِن يَّومِ الجُمعَةِ﴾ به سوى نماز جمعه بشتابند، برخى از فقهاى شيعه، با استناد به آيه فوق معتقدند، در جايى كه بر گزارى نماز جمعه اعلان شد، بر همه واجب است در آن شركت نمايند.

مرحوم آيت الله خويى، نماز جمعه را در اصل بر گزارى، واجب تخييرى

ص: 135


1- جمعه / آيه 9

مى دانستند. بدين معنا كه در يك روستا و يا يك شهر مى توان نماز جمعه را بر گزار كرد و يا نكرد. اما اگر منادى ندا داد و اذان نماز جمعه اعلام گرديد، شركت در نماز جمعه بر همه واجب است. بنا بر اين نظريه، تخيير، در اصل بر گزارى نماز جمعه در يك محل و منطقه است، نه در شركت و يا عدم شركت در آن.

2 - دست كشيدن از كسب و كار هنگام بر گزارى نماز جمعه

قرآن از مسلمانان مى خواهد هنگام اقامه نماز جمعه، كسب و كار را رها سازند ﴿و ذَرُوا البَيعَ﴾ و امور دنيوى را فرو گذارند و در نماز حضور پيدا كنند. قرآن دست بر داشتن از كسب و كار و حضور در نماز جمعه را به خير و صلاح آن ها مى داند ﴿ذلِكُم خَيرٌ لَّكُم﴾

3 - حركت به دنبال كسب روزى و فضل خدا پس از نماز جمعه

تصور بسيارى بر اين است كه روز جمعه روز تعطيلى است. يعنى رها كردن كار و تلاش، اما قرآن از مسلمانان مى خواهد كه پس از بر گزارى نماز جمعه، به دنبال در آمد و كسب روزى خود روان شوند. ﴿فَاِذا قُضِيَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِرُوا فِى الاَرضِ و ابتَغُوا مِن فَضلِ اللّهِ (1)

به هر حال نماز جمعه نبايد بهانه و مانعى در راه كسب در آمد و كار و تلاش باشد. مسلمانان هم در نماز جمعه بايد شركت كنند و هم در حركت هاى اقتصادى، قوى و پرتلاش جلوه نمايند.

4 - هميشه به ياد خدا

آن گاه قرآن از مسلمانان مى خواهد كه همچنان و در هر حال ياد خدا را در درون خود زنده نگه دارند، هميشه به ياد خدا باشند و فراوان از او ياد كنند. ﴿وَ اذكُرُوا اللّهَ كَثيراً﴾ اين ها عوامل فلاح و رستگارى است كه جامعه با مراعات و انجام آن ها به سعادت مى رسد.

قرآن در ادامه آيات فوق به نقل اتفاق نا خوشايندى كه در صدر اسلام به وقوع پيوست، مى پردازد و قضيه را به نحو بسيار زيبايى ترسيم و از مسببين آن به شدت

ص: 136


1- جمعه / آيه 10

انتقاد مى نمايد. نقل اين حادثه توسط قرآن، بيانگر اهميت آن است، زيرا چنان چه اتفاق كوچك و غير مهمى بود، وحى الهى نازل نمى گرديد و قرآن مبادرت به نقل آن نمى كرد.

پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند كه سر و صداى ساز و دهل كه به عنوان اعلام ورود فروشندگان كالا بود به گوش رسيد. نماز گزاران با شنيدن آن بتدريج از جاى خود بر خاسته، مسجد را ترك نمودند، به گونه اى كه جز چند نفر، كسى در مسجد نماند.

قرآن در اين باره مى گويد:

اى پيامبر! هنگامى كه تجارتى يا لهوى را مى بينند به سوى آن حركت مى نمايند و تو را در حالى كه ايستاده و مشغول ايراد خطبه هستى تنها مى گذارند. ﴿وَ اِذا رَاَوا تِجارَةً اَو لَهوا اِنفَضُّوا اِلَيها و تَرَكُوكَ قائِما﴾

شايد بسيارى به قصد كسب سود، نماز را رها كنند و در هنگام نماز به تجارت بپردازند، اما آن ها بايد بدانند كه آن چه نزد خداست از بركات دنيوى و اخروى و منافع مادى و معنوى از اين امور بهتر است! آيا فراموش كرده اند كه خداوند بهترين روزى دهندگان است؟

قرآن مى گويد: اى پيامبر به آنان بگو آن چه نزد خداوند مى باشد بهتر است. ﴿قُل ما عِندَ اللّهِ خَيرٌ ....﴾

سود مالى يا سود الهى؟

اشاره

در آيات فوق اشتغال به داد و ستد و سود جويى مادى به عنوان مانع و بهانه اصلى براى عدم شركت در نماز جمعه مطرح گرديد. قرآن با بيانى بسيار منطقى و جالب در صدد رفع اين مانع و ايجاد انگيزه قوى تر در مسلمانان براى حضور در نماز جمعه بر آمده است.

قرآن در يک جا، رها كردن كسب و كار و شتافتن به نماز جمعه را به خير و صلاح مسلمانان مى داند و در آيه ديگر آن ها را پس از اقامه نماز به سوى كسب و كار و

ص: 137

تحصيل در آمد فرا مى خواند و در پايان به مؤمنين گوشزد مى فرمايد كه آن چه نزد خداست بهتر و برتر است و رزق و روزى همه به دست اوست و او بهترين روزى رسان است. ﴿قُل ما عِندَ اللّهِ خَيرٌ مِّنَ اللَّهوِ و مِنَ التِّجارَةِ و اللّهُ خَيرُ الرّازِقينَ﴾ (1)

او مى تواند از راه هايى كه اساسا به فكر ما خطور نمى كند روزى ما را تأمين نمايد. ﴿وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ (2) ﴾ و بسيارى از مواقع نيز چنين اتفاق مى افتد.

اصولاً ما معتقديم كه ماوراى اين معادلات عادى، معادلات ديگرى هم وجود دارد و در وراى اين اسباب و علل ظاهرى اسباب و علل نا شناخته ديگرى نيز هست.

يكى از اساتيد بزرگوار ما در قم فرمودند، به دليل اين كه لطمه اى به مطالعاتم وارد نگردد، تصميم گرفتم، نصف روز را براى مطالعه اختصاص دهم و نصف روز را براى مراجعه مردم و پاسخ گويى به سؤالات دينى آن ها. يك وقت متوجه شدم كه برخى در وقت مطالعه مراجعه مى كنند و نا چار مى شوند بدون كسب نتيجه اى بر گردند. اين موضوع خوشايند من نبود. لذا همان جا گفتم: خدايا درست است كه يک راه كسب علم، تلاش و كوشش و مطالعه است، اما بر خوردار شدن از علم راه ديگرى هم دارد. خدايا! از اين به بعد، چنان چه در زمان اختصاصى مطالعه، افرادى مراجعه نمودند آن ها را مى پذيرم. خدايا! تو كه بر همه امور توانايى و همه چيز در دست توست، تو مى توانى يک مطلب علمى را كه من بايد ساعت ها وقت صرف ياد گيرى آن نمايم، با صرف وقت كمترى آن را به من بياموزى.

بنا بر اين يك مسلمان ضمن اين كه علل و اسباب و تأثير آن ها را قبول دارد، سبب زده هم نيست. يعنى همان گونه كه انكار اسباب اشتباه است، سبب زدگى هم اشتباه و غلط است و همان گونه كه نفى عوامل غلط است، ارزش قائل شدن براى عوامل، بيش از آن چه هست نيز غلط است، لذا انسان مؤمن، ضمن استفاده از عوامل مادى براى رسيدن به اهداف خود، توجهش به لطف و عنايت خداست. زيرا اگر او بخواهد همين عوامل را پر بار تر و مؤثر تر مى نمايد و نيز اگر بخواهد از طرق ديگر تأمين و جبران

ص: 138


1- جمعه / آيه 11
2- طلاق / آيه 3

مى كند.

بنا بر اين كسى كه تكاليف شرعى خود را در مورد اموالش از ترس فقر انجام نمى دهد، اشتباه مى كند و آن كس كه به خاطر جاذبه مادى كسب و كار، در نماز جمعه شركت نمى جويد نيز در اشتباه است.

البته بديهى است كه براى رسيدن به هر هدفى، خداوند اسباب و عللى مقرر فرموده است. مثلاً اگر ملتى عزت مى خواهد، يا جوياى سعادت است و يا شكوفايى در تمامى زمينه هاى رشد و ترقى را مى طلبد، بايد به سراغ علل و اسباب آن برود و عدم استفاده از علل و اسباب، مساوى با نرسيدن به اهداف است.

تجارت، صناعت و زراعت همه راه هايى است براى كسب در آمد، اما بايد بدانيم عوامل معنوى و غيبى نيز وجود دارد. چنان چه بر اثر حضور در نماز جمعه، خريد و فروش را از دست مى دهيد، بدانيد كه خداى متعال علاوه بر پاداش معنوى، حتى ضرر هاى مادى شما را به نحوى جبران مى كند.

اكنون حضور ملت مسلمان ايران در صحنه، دنياى استكبار را به وحشت انداخته است. آيا فقط حضور ما اين تأثير را گذاشته است؟ آيا عامل ديگرى وجود ندارد؟ البته حضور ما مؤثر و لازم است، اما عامل برتر، لطف خداست، كه كار هاى ما را پر بركت مى كند و دل دشمن را با فرياد هاى ما خالى و تهى مى گرداند. اين ها ديگر در دست ما نيست. بدبختى جهان مادى گراى امروز، توجه و عنايت بيش از اندازه به عوامل و علل و اسباب مادى و بى توجهى به ساير علل است!

سيماى نماز جمعه در حديث

بهترين راه آشنايى با سيماى نماز جمعه، مراجعه به روايات و احاديث پيامبر اكرم و اهل بيت (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پس از قرآن مجيد است. در اين احاديث جايگاه نا شناخته نماز جمعه براى افرادى كه در جست و جوى آنند روشن مى شود. در اين جا به نقل تعدادى از اين احاديث مى پردازيم.

ص: 139

نماز جمعه زيبايى و روشنايى است

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايند:

﴿اَلْإِتْيَانُ إِلَى اَلْجُمُعَةِ زِيَارَةٌ وَ جَمَالٌ﴾ (1)

(آمدن به نماز جمعه هم ديدار است و هم زينت و زيبايى.)

ذكر اين نكته لازم نيست كه قسمت اول حديث روشن است، زيرا نماز جمعه مجمع نيكان و بندگان خوب خداست. و نماز گزاران با حضور خود در نماز جمعه به فرمايش پيامبر، هم نماز به جاى مى آورند و هم يک ديگر را زيارت مى كنند. حتى كسانى كه در طول هفته، به دليل گرفتاري هايى موفق به ديدار يك ديگر نشده اند در اين جمع الهى و معنوى به اين مهم نائل مى گردند. علاوه بر آن، در پايان نماز با يك ديگر مصافحه مى كنند و از ثواب آن نيز بر خوردار مى شوند.

امّا منظور از قسمت دوم حديث، كه مى فرمايد: نماز جمعه جمال و زيبايى است، چيست؟ در حديث داريم كه نماز جمعه به عنوان يك واجب الهى، روشنايى خاصى دارد و آن روشنايى به خاطر آن است كه هم نماز جمعه است و هم نماز واجب، و زيبايى نماز جمعه هم به همين است!

نماز جمعه برتر از نماز عيد قربان است

على (عليه السلام) بار ها مى فرمودند:

﴿لَأَنْ أَدَعَ شُهُودَ حُضُورِ اَلْأَضْحَى عَشْرَ مَرَّاتٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَدَعَ شُهُودَ حُضُورِ اَلْجُمُعَةِ مَرَّةً وَاحِدَةً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ﴾ (2)

(چنان چه ده بار در نماز عيد قربان نتوانم شركت كنم، تحمّلش براى من آسان تر است از اين كه يک هفته بدون عذر، نماز جمعه را ترك كنم.)

ص: 140


1- بحار / ج 89 / ص 197 - مستدرک / ج 1 / ص 407
2- وسائل / ج 7 / روايت 9399

نماز جمعه بشارتى براى مؤمنان است

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايند:

﴿إِنَّ اَللَّهَ أَكْرَمَ بِالْجُمُعَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ فَسَنَّهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِشَارَةً لَهُمْ وَ اَلْمُنَافِقِينَ تَوْبِيخاً لِلْمُنَافِقِينَ﴾ (1)

(نماز جمعه سنتى است از پيامبر اسلام ، بشارتى است براى مؤمنان و توبيخى است براى منافقان.)

توبيخ هم به معناى تهديد و هم به معناى سرزنش آمده است. هر يك از اين دو معنا در اين جا منظور باشد، جهت گيرى نماز جمعه را در تحكيم حركت ايمانى مؤمنان و تضعيف حركت شيطانى منافقان نشان مى دهد.

نماز جمعه حج مساكين است

امام صادق (عليه السلام) فرمودند: باديه نشينى خدمت پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسيد و عرض كرد: يا رسول اللّه تا كنون چند مرتبه مهياى سفر حج شده ام، ولى تا كنون حج، نصيب من نشده است.

پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:

در نماز جمعه شركت نما، زيرا حج مساكين است. ﴿عَلَيْكَ بِالْجَمْعِهِ فَاِنَّهَا حَجُّ اَلْمَسَاكِينِ﴾ (2)

آثار نماز جمعه

نماز پر صلابت و ارزشمند جمعه، داراى آثار ارزنده فراوان فردى و اجتماعى است. اين فريضه الهى بر خوردار از فوايد گران بهايى در ابعاد مختلف مادى و معنوى، دنيوى و اخروى، سياسى، اخلاقى و اجتماعى مى باشد. در اين جا با استفاده از روايات، به ذكر

ص: 141


1- وسائل / ج 6 / روايت 7602
2- وسائل / ج 7 / 9398

چند مورد از فوايد نماز جمعه مى پردازيم.

بخشيده شدن لغزش ها

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايند:

﴿مَنِ اَتَّى اَلْجَمْعَهُ ايماناً وَ اِحْسابا اِسْتَأْنَفَ اَلْعَمَلَ﴾ (1)

(كسى كه با انگيزه ايمانى و به قصد تقرب به پروردگار به سوى نماز جمعه بشتابد،كارش را از نو شروع نموده است.)

اين حديث با ظرافت زيبايى به بخشيده شدن اشتباه ها و لغزش ها اشاره مى نمايد و مى گويد، در حقيقت چنين فردى پرونده جديدى براى خويش باز نموده است.

در روايت ديگرى نيز داريم:

چهار دسته اند كه كارشان از نو شروع مى شود: مريض، هنگامى كه خوب شود، مشرک، هنگامى كه مسلمان شود. زائرى كه از حج بر گردد و كسى كه از نماز جمعه مراجعت كند. (2)

مصونيت از آتش دوزخ

اشاره

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند:

﴿مَا مِنْ قَدَمٍ سَعَتْ إِلَى اَلْجُمُعَةِ إِلاَّ حَرَّمَ اَللَّهُ جَسَدَهَا عَلَى اَلنَّارِ﴾ (3)

(گامى به سوى نماز جمعه بر داشته نشد، مگر اين كه خداوند آن را بر آتش دوزخ حرام گرداند.)

كاهش دلهره هاى روز قيامت

از پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در مورد نماز جمعه سؤال نمودند، ايشان فرمودند:

﴿فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ مَشَى فِيهِ إِلَى اَلْجُمُعَةِ إِلاَّ خَفَّفَ اَللَّهُ عَلَيْهِ أَهْوَالَ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ ، ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى اَلْجَنَّةِ﴾ (4)

ص: 142


1- وسائل / ج 7 / روايت 9384
2- بحار / ج 81 / ص 186
3- وسائل / ج 7 / روايت 9388
4- وسائل / ج 7 / روايت 9390

(هيچ مؤمنى به سوى نماز جمعه حركت نكرد، مگر اين كه خداوند دلهره هاى روز قيامت را براى او كاهش داد و به سوى بهشت رهنمون گرديد.)

بديهى است با توجه به شدت عذاب هاى اخروى در روز قيامت، دل ها نگران و دلهره ها بسيار شديد است و اين در حالى است كه به فرموده پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نماز گزار جمعه، در آن روز دلى آرام دارد و خداوند فرمان مى دهد او رابه سوى بهشت ببرند.

با اندک تأملى در اين احاديث كه بيانگر عظمت نماز جمعه است، در مى يابيم كه فضاى نماز جمعه فضاى بسيار پاک و مطهرى است كه ورود به امواج خروشان آن و حضور در آن پاک كننده آلودگى ها و نا پاكى هاست.

آن گامى كه در تلاش و تكاپو براى ورود به آن باشد، بر آتش حرام مى گردد و كسى كه در آن فضا قدم گذارد، لغزش هاى گذشته اش بخشيده مى شود و كار را از نو شروع مى كند و بدين سان عمق وحى الهى را در مى يابيم كه مى فرمايد:

﴿ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ اِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ (1)

(اين (اقامه نماز جمعه) براى شما بهتر است، اگر بدانيد.)

استخفاف نماز جمعه

پيامبر اسلام در خطبه اى نسبتا طولانى مى فرمايد:

﴿إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَيْكُمُ اَلْجُمُعَةَ فَمَنْ تَرَكَهَا فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي اِسْتِخْفَافاً أَوْ جُحُوداً لَهَا فَلاَ جَمَعَ اَللَّهُ شَمْلَهُ وَ لاَ بَارَكَ لَهُ فِي أَمْرِهِ أَلاَ وَ لاَ صَلاَةَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ زَكَاةَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ حَجَّ لَهُ أَلاَ وَ لاَ صَوْمَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ بِرَّ لَهُ حَتَّى يَتُوبَ﴾ (2)

(خداوند نماز جمعه را بر شما واجب نمود، هر كس در زمان حيات و يا پس از مرگ من بر اثر سبک شمردن و يا انكار كردن، آن را ترك نمايد، امور و كار هاى او رو براه و با بركت نمى گردد. آگاه باشيد! نماز و زكات و حج و روزه و كار خيرش به درد نمى خورد، مگر اين كه توبه نمايد.»

ص: 143


1- جمعه / آيه 9
2- وسائل / ج 7 / روايت 9409

بديهى است عدم شركت در نماز جمعه بدون عذر موجه، بيانگر بى اعتنايى و عدم توجه به اين فريضه بزرگ الهى است كه خود نوعى استخفاف نماز است و مسلمانى كه حاضر نيست يكى دو ساعت وقت خود را صرف اقامه نماز جمعه نمايد، در حقيقت، اهميتى براى آن قائل نشده و لازم است توبه نمايد.

چنين شخصى كه حاضر نيست فرصت كوتاهى را براى اقامه اين فريضه بزرگ الهى منظور نمايد، تنبلى نموده، يا فكر مى كند به كار هاى او لطمه اى وارد مى شود، بنا بر فرمايش پيامبر كار هاى او راست و درست نمى گردد، امور او جمع و جور نمى شود و با وجود تلاش بسيار، كار و اندوخته اش بركت ندارد و كارهاى خير او از قبيل نماز و روزه و حج و زكات، اعمال كامل و ناب و جانانه اى نخواهد بود، مگر زمانى كه دست از اين كار خود بر دارد و توبه نمايد.

ترك نماز جمعه

همان گونه كه روايات متعددى در ترسيم چهره زيباى نماز جمعه و بيان آثار و ثواب بر پا داشتن آن داريم ، روايات بسيارى در مذمت ترک نماز جمعه و سرزنش تاركين آن وجود دارد. در اين جا به نقل چند حديث اكتفاء مى كنيم.تارك نماز جمعه كار هايش روبراه نمى شود

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايد:

﴿إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَيْكُمُ اَلْجُمُعَةَ فَمَنْ تَرَكَهَا فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي اِسْتِخْفَافاً أَوْ جُحُوداً لَهَا فَلاَ جَمَعَ اَللَّهُ شَمْلَهُ﴾

(خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرد، پس هر كس آن را در زمان حيات و يا ممات من از روى انكار و يا استخفاف ترك نمايد، خداوند امور او را جمع و جور و رو براه نمى سازد.)

به عبارت ديگر هر چه به اين در و آن در مى زند و تلاش مى كند كار هايش راست و درست نمى شود.

ص: 144

زندگى او بى بركت مى گردد

پيامبر اسلام در ادامه حديث بالا مى فرمايد:

﴿وَ لاَ بَارَكَ لَهُ فِي أَمْرِهِ﴾

(خداوند بركت را از كار او بر مى دارد) يعنى كار ها و اوضاع و احوال چنين شخصى همگى بى بركت مى گردد و به اصطلاح بركت از زندگى او رخت بر مى بندد. بديهى است هر چيزى كه در اختيار انسان است، چنان چه همراه با بركت باشد مفيد و لذت بخش است.

اعمال او پذيرفته نمى شود

آن گاه پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايند:

﴿أَلاَ وَ لاَ صَلاَةَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ زَكَاةَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ حَجَّ لَهُ أَلاَ وَ لاَ صَوْمَ لَهُ أَلاَ وَ لاَ بِرَّ لَهُ حَتَّى يَتُوبَ﴾ (1)

(آگاه باشيد براى چنين كسى كه نماز جمعه را ترک نموده است، نه نمازى است و نه روزه اى و نه زكاتى و نه حجى و نه عمل صالح ديگرى، مگر آن كه توبه نمايد و دست از اين عمل خود بر دارد.)

بنا بر اين حديث ، عدم حضور در نماز جمعه به ساير فرائض و واجبات و مجموعه كار هاى خير ديگر لطمه مى زند و از ارزش و آثار آن ها مى كاهد.

البته روشن است كه اين حديث نمى خواهد بگويد كه نماز و روزه و ساير اعمال كسى كه در نماز جمعه حاضر نمى شود، باطل است و بايد اعاده و يا قضا نمايد، اما حديث بيانگر آن است كه اين اعمال ، اعمال جانانه، ناب و نجات دهنده و بر خوردار از آثار خاص خود نيست!

ترك نماز جمعه نشانه نفاق است

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿صَلاَةُ اَلْجُمُعَةِ فَرِيضَةٌ وَ اَلاِجْتِمَاعُ إِلَيْهَا فَرِيضَةٌ مَعَ اَلْإِمَامِ فَإِنْ تَرَكَ رَجُلٌ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ

ص: 145


1- بحار / ج 89 / ص 165

ثَلاَثَ جُمَعٍ فَقَدْ تَرَكَ ثَلاَثَ فَرَائِضَ وَ لاَ يَدَعُ ثَلاَثَ فَرَائِضَ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ إِلاَّ مُنَافِقٌ﴾ (1)

(نماز جمعه واجب است و حضور در آن كه با جماعت بر گزار مى گردد نيز واجب است. هر كس سه هفته متوالى آن را بدون علت ترك نمايد، در حقيقت سه فريضه الهى را ترک نموده است و هيچ كس نماز هاى واجب را بدون علت ترک نمى كند، مگر شخص منافق)

همچنين امام باقر (عليه السلام) در روايت ديگرى مى فرمايد:

﴿مَنْ تَرَكَ اَلْجُمُعَةَ ثَلاَثاً مُتَوَالِيَاتٍ بِغَيْرِ عِلَّةٍ طَبَعَ اَللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ﴾ (2)

(هر كس سه نماز جمعه متوالى را بدون عذر ترك كند، خداوند بر قلب او مهر مى نهد.)

كنايه از اين كه دريچه ها و روزنه هاى دل او مسدود مى گردد و از فيض انوار الهى محروم مى شود. در حديث ديگرى داريم كه خداوند بر قلب چنين كسى مهر نفاق مى زند.﴿مَنْ تَرَكَ ثَلاَثَ جُمَعٍ مُتَعَمِّداً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ طَبَعَ اَللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ بِخَاتَمِ اَلنِّفَاقِ﴾ (3)

نكته مهم

در مجموعه احاديثى كه ذكر گرديد به مطلب قابل تأمل و دقتى برخورد مى كنيم. احاديث گوياى اين مطلب است كه عدم حضور در نماز جمعه، زمينه نفاق را در درون انسان فراهم مى كند و بتدريج گسترش مى يابد.

با تفحص در آيات و احاديث به موارد اندكى برخورد مى كنيم كه كارى علت ايجاد نفاق، در ايمان مذهبى انسان شود ، يكى از آن موارد اندک، ترك نماز جمعه است. راستى چه ارتباطى است بين ترك نماز جمعه و فراهم آمدن زمينه نفاق و تضعيف ايمان در انسان؟ با اندك تأملى در نماز جمعه اين ارتباط روشن مى گردد.

نماز جمعه داراى دو خطبه است كه خطيب جمعه در آن ها، هم به بيان امور

ص: 146


1- بحار / ج 89 / ص 184
2- بحار / ج 89 / ص 192
3- بحار / ج 89 / ص 165

اجتماعى و دنيوى مردم مى پردازد و هم بحث تقوا را مطرح كرده، تذكرات لازم را به نماز گزاران مى دهد. از آن جا كه نشاط درخت ايمان و اعتقاد به خدا در درون انسان ها وابسته به تقواست و شادابى و پر فروغى تقوا نيز وابسته به تذكر و ياد آورى است و انسان ها پيوسته به اين تذكر و ياد آورى نياز دارند، (1) نماز جمعه فرصت ارزنده اى است براى شنيدن اين گونه تذكرات و ياد آورى ها، بنا بر اين عدم حضور در نماز جمعه سبب مى گردد بر اثر نشنيدن تذكرات و ياد آورى هاى اخلاقى و تقوايى، بتدريج فروغ چراغ ايمان در درون انسان كاسته شود و كم كم به بى فروغى تبديل گردد.

باتوجه به آثار اقامه نماز جمعه و عواقب ترک آن كه از جمله زمينه سازى نفاق در درون انسان است، آيا مى توان به خاطر بى تفاوتى يا عدم اهميت و يا تنبلى و حتى داشتن عذر هاى واهى و يا جزيى و مشكلات قابل حل، نماز جمعه را ترك كرد! بسيارى براى عدم حضور خود در نماز جمعه عذر مى آورند، آيا انصافاً اين عذر ها مى تواند عذر باشد و دليل موجهى براى ترك نماز جمعه به حساب آيد؟!

آيا به خاطر اين گونه عذر ها و بهانه ها، كارهاى لازم و ضرورى ديگر خود را ترک مى كنيم ؟!

آن كس كه بدون عذر و يا با عذر هاى بسيار جزيى نماز جمعه را ترک مى كند، خود را از فيض حضور در اين مجمع معنوى محروم مى سازد و در نتيجه اين همه آثار و پاداش مترتب بر آن را از دست مى دهد. چنين شخصى بايد بداند كه در شناخت معيار ها اشتباه مى كند، اگر او معيار شناس و به اصطلاح سكه شناس باشد، سكه نماز جمعه را با سكه درهم و دينار عوض نمى كند، آرى همان گونه كه در بازار، سكه وجود دارد، در نماز جمعه هم سكه يافت مى شود. اما به راستى به سراغ كدام يک بايد رفت؟

سكه شناسان مجرب مى دانند كه سكه نماز جمعه از هر سكه اى برتر و بهتر است، آن ها هيچ گاه فلز بى ارزشى را بر طلاى ناب ترجيح نمى دهند. حال اگر نماز جمعه را ترک كرديم و دنبال امور ديگرى شتافتيم ، معيار شناس و سكه شناس واقعى

ص: 147


1- ﴿وَ ذَكِّرْ فَاِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ﴾ (ذاريات / آيه 55)

نيستيم.

و به قول شاعر: سخن شناس نه اى دلبرا خطا اين جاست!

براستى مگر مى شود، كسى با عذر هاى واهى و يا به دليل خستگى در خانه بنشيند و نماز جمعه را ترك كند؟!

ضمن بررسى احاديثى كه از پيشوايان گرامى اسلام در ارتباط با ترک نماز جمعه وارد شده است، به چند تعبير مختلف، امّا داراى مضمون واحد در باره كسى كه نماز جمعه را ترک مى كند بر خورد مى كنيم، مانند ﴿طَبَعَ اَللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ﴾، (1) يا ﴿طَبَعَ اَللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ بِخَاتَمِ اَلنِّفَاقِ﴾ (2) و يا ﴿فَهُوَ مُنَافِقٌ﴾، (3) براى روشن تر شدن مفهوم نفاق و منافق در اين گونه موارد، مفيد است بحث كوتاهى در اين جا داشته باشيم، زيرا عدم آگاهى از معانى واژه ها، سر منشأ بسيارى از كج روى ها و انحرافات در طول تاريخ اسلام گرديده است. البته لازم است از ضرر ها و خسارت ها و جريان هاى نا سالمى كه از ناحيه غلط معنا كردن واژه ها و بازى كردن با كلمات، متوجه جوامع اسلامى گرديده، پرده بر دارى شود.

اين گونه جريانات، به دليل سطحى نگرى نسبت به مسائل اسلامى و نا آگاهى از معارف ناب و خالص آن و بدون دقّت در لغات، از واژه ها چماقى ساختند براى تكفير مسلمانان، به عنوان مثال از ناحيه همين كلمه (شرک)، توسط وهابى ها چه لطمه هايى به انديشه و تفكّر مسلمان ها وارد آمده است.

اينها با ظاهر بينى به دليل اين كه مثلاً در قرآن آمده است ﴿يَدُ اللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ (4) ﴾ مى گويند خدا دست دارد، امّا توجه ندارند كه قرآن نيز در بيان مطالب از تعابيرى كه مورد گفت و گوى مردم است استفاده مى كند. وقتى مردم مى گويند فلانى دستش كوتاه است، منظور كوتاهى طول دست او نيست، بلكه منظور عدم توانايى مالى اوست.

استفاده از اين گونه تعابير در قرآن و احاديث فراوان است. (5)

ص: 148


1- بحار / ج 89 / ص 192
2- بحار / ج 89 / ص 165
3- بحار / ج 89 / ص 184
4- فتح / آيه 10
5- مانند: ﴿اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى﴾ (طه / آيه 5) ﴿وَسِعَ كُرسيُّهُ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ﴾ (بقره / آيه 255)

از واژه هايى كه بيشترين بازى را با آن كرده اند، كلمه شرک است. اين ها مى گويند كلمه شرک در هر كجاى قرآن و روايات يافت شود به معناى آن است كه دارنده آن مسلمان نيست و از جامعه اسلامى خارج است. امّا دقّت در آيات و روايات چيز ديگرى را بيان مى كند، به عنوان مثال در آخرين آيه از سوره كهف آمده است:

﴿فَمَنْ كانَ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عملاً صالحاً و لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِهِ اَحداً.﴾ (1)

(هر كس به لقاى پروردگارش اميدوار است، بايد عمل نيک انجام دهد و احدى را در عبادت و پرستش پروردگارش شريک نگرداند.)

به اعتقاد تمامى مفسران اين آيه شامل ريا مى شود (البته برخى مفسران معتقدند كه فقط همين آيه در مورد رياست.)

با اندك تأملى متوجه مى شويم كه شرک در اين آيه با (شرک كفرى) نمى خواند، زيرا در اين آيه آمده است كه ﴿فَمَنْ كانَ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ﴾. (هر كس كه مى خواهد به لقاى پروردگارش برسد.) بديهى است كه اين اميد براى كسى است كه خدا را قبول دارد، حال اگر شرک در اين آيه را، شرک مترادف با كفر منظور كنيم، به استناد اين آيه بايد بگوييم غير از افراد اندكى همه مسلمان ها مشركند، به طور قطع منظور از شرک در اين آيه بدين معنا نيست، مضافاً اين كه روايات مطلب را كاملاً روشن مى كنند.

در تفسير فتح القدير حديثى از پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده است كه مقصود، از شرک در اين آيه را واضح مى كند.

شداد بن اوس مى گويد: شنيدم از پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) كه مى فرمود:

﴿اُتُّخُوْفَ عَلَى اِمَّتِى اَلشِّرْكِ وَ اَلشَّهْوَتُهُ اَلْخَفِيُّهُ﴾

(نسبت به امتم از دو چيز نگرانم، شرک و خواهش هاى نفسانى پنهان.)

راوى سؤال مى كند: يا رسول اللّه بعد از شما امتت مشرک مى گردند؟ پيامبر مى فرمايند: بله، سپس پيامبر ادامه مى دهند:

﴿أَمَا إِنَّهُمْ لاَ يَعْبُدُونَ شَمْساً وَ لاَ قَمَراً وَ لاَ وَثَناً وَ لاَ حَجَراً وَ لَكِنَّهُمْ يُرَاءُونَ بِأَعْمَالِهِمْ﴾. (2)

ص: 149


1- كهف / 110
2- فتح القدير / ج 3 / ص 319

(امّا آن ها پس از من، نه خورشيدى مى پرستند و نه ماهى و نه سنگى، لكن با كار هايشان خود نمايى مى كنند و ريا كارى مى نمايند.)

در اين روايت به رغم اتهام هاى وهابيون به مسلمانان، پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تصريح مى كند كه شرک در مقام اعتقادى متوجه جامعه اسلامى نمى شود، منتهى آن چيزى كه مسلمان ها گرفتار آن مى شوند اين است كه كار هايشان را براى غير خدا انجام مى دهند. روزه مى گيرند، نماز مى خوانند، زكات مى دهند و بسيارى از كار هاى ديگر، ولى خالص براى خدا نيست و اين شرک در مقام عمل است.

براى تأييد مطلب فوق، حديث شريفى را كه هم در كتاب فتح القدير و هم در كتاب گران قدر تفسير قمى به عنوان دو كتاب تفسيرى شيعه و سنى آمده است، ذكر مى كنيم.

راوى مى گويد از پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شنيدم كه مى فرمودند:

﴿مَنْ صَلَّى صَلاَةً يُرَائِي بِهَا فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ صَامَ صَوْماً يُرَائِي بِهِ فَقَدْ أَشْرَكَ﴾. (1)

(كسى كه براى خود نمايى نماز بخواند، او مشرک شده است و كسى كه براى خود نمايى صدقه بدهد، او نيز مشرک شده است.)

آن گاه پيامبر آيه شريفه فَمَنْ كانَ يَرجُو ... را تلاوت فرمود.

در كتاب تفسير قمى در پايان اين روايت از امام نقل شده است كه منظور از اين شرک، ريا است.

البته روايات زيادى از طرف شيعه و سنى داريم كه از ريا كار به عنوان مشرک نام برده شده است. به عنوان نمونه مرحوم سيد ابو الحسن اصفهانى (رحمة اللّه علیه) در كتاب وسيلة النجاة و حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در تحرير الوسيله نقل مى فرمايند كه: در روز قيامت به ريا كار گفته مى شود: اى كافر! اى مشرک!

بنا بر اين نتيجه مى گيريم كه اگر بنا باشد به استناد ظاهر اين روايات هر كسى كه ريا كند، ولو كم ترين ريا، مشرک قلمداد شود، پيامد اين سخن چه خواهد بود؟ آيا جز

ص: 150


1- بحار / ج 84 / ص 348 - فتح القدير / ج 3 / ص 319

اين است كه در هر زمان، فقط عده انگشت شمارى مسلمان بيشتر نخواهيم داشت! و چه انديشه اى بد تر و خطر ناک تر از اين كه سعى نمايد، ياوران پيامبر را هر چه كمتر و كمتر نشان دهد و با هزار دليل ثابت كند كه مسلمانان مسلمان نيستند و معتقدين به قرآن مشرک هستند! زيرا مثلاً قبر پيامبر را مى بوسند و يا تسبيح به دست دارند و يا... و اين استفاده نا مشروع از لغات است كه متأسفانه در طول تاريخ رواج داشته است.

بنا بر اين هر كجا كلمه شرک باشد، به معناى نفى ربوبيت پروردگار نيست، ممكن است كسى خدا را قبول داشته باشد، صفات جلال و جمال او را پذيرفته باشد و همه كمالات را فقط از خدا و براى خدا بداند، امّا مثلاً، هنگامى كه نماز مى خواند و يا روزه مى گيرد و يا زكات مى پردازد، چون خودش را تربيت نكرده، گوشه چشمى هم به نگاه ديگران داشته باشد. اين فرد به اين معنا مشرک است، يعنى در كارش غير خدا را هم شريک نموده است. او در عمل مشرک شده است، ولى اگر كسى در مقام عمل، براى خدا شريك قائل گرديد، دليل نمى شود كه در مقام انديشه و اعتقاد هم براى خدا شريك قائل باشد. منتهى چون او اسير هواى نفس است، گاهى اوقات كار هايش را براى غير خدا انجام مى دهد.

لذا شرک در اين جا به اين معناست كه، كار فرد از رده خارج شده، نه اعتقادش! و به اين معنا نيست كه او مسلمان نيست يا خدا را قبول ندارد و يا قرآن و اسلام را قبول ندارد، از رده مسلمانان خارج گرديده است.

البته چقدر خوب است كه ما همه كارهايمان را فقط به خاطر خدا انجام دهيم.﴿قُلْ اِنَّ صَلاتِى و نُسُكِى و مَحْياىَ و مَماتِى لِلهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ (1)

مشابه همين مطلب را در اين آيه شريفه هم داريم:

﴿اَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ﴾ (2)

(آيا آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خويش قرار داده است، مشاهده كردى؟) بديهى است مسلمانى كه تسليم هواى نفس است، منكر خداى خود نيست و

ص: 151


1- انعام / آيه 162
2- فرقان / آيه 43

هواى نفس خود را خالق و رازق خود نمى داند، بلكه اسير هواى نفس است. در واقع اطاعتى كه بايد از خدا داشته باشد، از نفس خويش دارد.

آن شركى ضد ايمان است كه كسى براى غير خدا به طور مستقل اثرى قائل شود، امّا اگر كسى چيزى را مؤثر بداند به عنوان اين كه اين اثر را خدا به او داده است، اين نه تنها شرک نيست، بلكه ايمان است.

آن شركى كه قرآن مى فرمايد: خداوند همه گناهان را به جز آن مى بخشد، شرک در ربوبيت است. يعنى كسى براى غير خدا بالاستقلال اثرى قائل شود. اين انسان از نظر فكرى و اعتقادى آلوده و منحرف است و ديگر مسلمان نيست و نجس مى باشد.

نفاق هم از اين جهت، همانند شرک است. نمونه بارزش همان است كه كسى اسلام را باور ندارد، منتهى براى بهره گيرى از امكانات جامعه اسلامى در جهت بهتر ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، تظاهر به اسلام مى كند.

در صدر اسلام هنگامى كه پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و مسلمانان قوّتى يافته، قدرتى به دست آوردند، برخى كه قبلاً كافر بودند به حسب ظاهر اظهار اسلام كردند. قرآن در آيات متعدد پرده از چهره و نيّات پليد اين گونه افراد بر مى دارد.﴿وَ اِذا خَلَوْا اِلى شَياطينِهِم قالُوا اِنّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ.﴾ (1)

(و هنگامى كه با هم پالكى هايشان خلوت كردند مى گويند ما با شما هستيم، ما مسلمان ها را به مسخره گرفته، بازى شان مى دهيم) و نفاق به معناى اصلى كلمه يعنى اين. امّا آيا نفاقى كه در حديث گذشته داشتيم كه هر كس سه جمعه متوالى بدون عذر، در نماز جمعه شركت نكند، منافق است، به همان معناى فوق است؟ يعنى چنين شخصى به اسلام اعتقاد و ايمانى ندارد و تظاهر به اسلام مى كند؟ به طور قطع و مسلم منظور اين نيست.

حالا كه منظور از نفاق در مورد كسى كه نماز جمعه را سه هفته متوالى ترک مى كند، نفاق به معناى مذكور نيست. جاى سؤال است كه پس منظور چيست؟ و

ص: 152


1- بقره / آيه 14

اساساً چرا نسبت به تارک نماز جمعه از كلمه نفاق و منافق استفاده شده است؟!

در پاسخ بايد گفت: در هر نظام سياسى و فكرى، متناسب با اهدافى كه تعقيب مى كند، واژه هايى وجود دارد كه برخى از آن ها به عنوان تبلور عينى همه زشتي ها و برخى ديگر به عنوان تبلور همه خوبى هاست.

در فرهنگ اسلامى نيز برخى واژه ها به عنوان واژه هاى ارزشمند و متعالى و برخى ديگر منفور و مطرودند، منتهى در ميان واژه هاى خوب، برخى از برخى ديگر خوب تر و در ميان واژه هاى بد برخى بد ترند.

گاهى براى نشان دادن شدت قبح و زشتى يك كار، آن را به يك عمل منفور نسبت مى دهيم. مثلاً به كاسب يا كارمند و يا رئيس اداره اى كه خود نيز پايبند به انقلاب است و انقلاب را باور دارد، امّا عمل و كردار او متناسب با شرايط انقلاب نيست، مى گوييم اين كار تو ضد انقلابى است! اين بدان معنى نيست كه او ضد انقلاب است و منظور ما هم اين نيست كه او ضد انقلاب است! امّا براى تنبيه و توجه او و نشان دادن زشتى كار و ضربه اى كه از اين بابت به انقلاب و مردم انقلابى وارد مى گردد و هماهنگى كه با حركات دشمنان انقلاب دارد، كار او را عملى ضد انقلابى معرفى مى كنيم و سعى مى كنيم به او بفهمانيم كه ثمره كار تو، همان ثمره كار دشمنان انقلاب است كه تو از آن ها نفرت دارى و بدين وسيله او را از اين عمل باز مى داريم.

در جامعه اسلامى واژه هاى (كفر) و (شرک) و (نفاق)، منفور ترين چيز هاست، به نحوى كه برخى از كار هايى را كه مى خواهند نفى كنند، مى گويند در حد شرک و كفر و نفاق است. همان گونه كه واژه هاى (ايثار) و (ايمان) و (شهادت) از مبارك ترين و زيبا ترين واژه هاست و براى اين كه افرادى را به انجام برخى كار هاى خير و صالح تشويق نمايند، پاداش و اجر صاحبان اين واژه ها را به آن ها وعده مى دهند.

البته اين بدان معنا نيست كه مثلاً: ﴿قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ﴾. (1) (كسى كه هنگام دفاع از مالش كشته شود، شهيد است.) واقعاً اين فرد شهيد است و بنا بر اين غسل و

ص: 153


1- بحار / ج 79 / ص 195

كفن هم لازم ندارد، بلكه از آن جا كه جايگاه شهيد در فرهنگ اسلامى بسيار والاست، براى نشان دادن عظمت اين كار، يعنى دفاع از مال كه كار بسيار با اهميت و با ارزشى است، از همان واژه استفاده مى شود. بنا بر اين وقتى ما از اين واژه استفاده مى كنيم، مى خواهيم، اهميت كار را بيان كنيم.

در زمينه كار هاى خلاف و زشت نيز همين طور است. هنگامى كه زشتى (نفاق) در فرهنگ اسلامى براى مسلمانان مشخص است، اگر كارى براى مسلمانان معرفى شود كه كارى منافقانه است، آن ها به راحتى، زشتى و قبح عمل را درک مى كنند و متوجه مى شوند. لذا براى نشان دادن شدت زشتى كار كسى كه سه جمعه متوالى به نماز جمعه نيامده است از كلمه (منافق) استفاده مى شود، يعنى اين عمل از نظر مكتب اسلام بسيار زشت و منفور است، همانند نفاق.

ممانعت از حضور در نماز جمعه

باز داشتن ديگران از حضور در نماز جمعه از امورى است كه در روايات متعدد، منع شده و به شدت مورد مذمت واقع گرديده است. ما در اين جا به نقل يك روايت اكتفاء مى كنيم.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند:

﴿وَ مَنِ اِسْتَأْجَرَ أَجِيراً ثُمَّ حَبَسَهُ عَنِ اَلْجُمُعَةِ يَبُوءُ بِإِثْمِهِ﴾

(هر كس اجيرى را در روز جمعه به كار گيرد و او را از نماز جمعه باز دارد، مرتكب گناه شده است.)

آن گاه امام (عليه السلام) فرمودند:

﴿وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَحْبِسْهُ اِشْتَرَكَا فِي اَلْأَجْرِ﴾ (1)

(چنان چه مانع حضور او در نماز جمعه نشود، در ثواب نماز جمعه او شريك و سهيم است.)

ص: 154


1- وسائل / ج 19 / روايت 24248

فصل هفتم: تضييع نماز

ص: 155

ص: 156

تضييع نماز

همان گونه كه قبلاً متذكر شديم در مجموعه عناوينى كه در باره فريضه نماز مطرح است، به دو عنوان جامع بر خورد مى كنيم كه تمامى مسائل مربوط به اين فريضه را مى توان حول اين دو عنوان، مطرح كرد و مورد بحث و بررسى قرار داد. آن دو عنوان جامع و كلى عبارتند از (اقامه نماز) و (اضاعه نماز). كه در اين جا به ارائه توضيحاتى در مورد اضاعه نماز و يا به عبارتى ديگر، تضييع نماز مى پردازيم.

در آيات و روايات، از ترك نماز و همچنين بى اعتنايى و بى توجهى به نماز و يا عدم رعايت حدود و ثغور آن، از عنوان ﴿اَضَاعَةَ اَلصَّلَوةِ﴾ استفاده شده است.

قرآن كريم در سوره مريم پس از بيان سر گذشت اجمالى برخى انبياى بزرگوار و ذكر اعمال صالح آن ها از جمله نماز و اشاره به اين مطلب كه هنگامى كه آيات الهى بر آن ها خوانده مى شد به سجده مى افتادند، مى فرمايد:

﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِ هِمْ خَلْفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ﴾ (1)

(پس از آن ها افراد نالايقى جانشين آن ها شدند كه نماز را ضايع ساختند و از شهوات و تمايلات نفسانى پيروى كردند.)

ص: 157


1- مريم / آيه 59

قرآن در اين آيه از سرگذشت گروهى سخن مى گويد كه از برنامه روزانه زندگى شان نماز را حذف كردند و هنگامى كه از نماز بريدند، سرا سيمه سراغ شهوات شتافتند ﴿وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ﴾ و لقمه لذيذى براى تمايلات نفسانى و شيطان شدند.

آرى فرد و جامعه اى كه از نماز فاصله بگيرد، گرفتار شهوات مى گردد و آيا كسى كه عنان زندگى خويش را در اختيار هوا هاى نفسانى قرار دهد، سر نوشتى جز گمراهى و نا اميدى در انتظار اوست؟! چنين فرد و جامعه اى، عوامل رشد خود را در هم كوبيده و موانع آن را به دست خويش فراهم ساخته است. بديهى است كه گناه انسان را به سعادت نمى رساند، بلكه عامل شقاوت و بدبختى است و كسى كه راه گناه را پيمود، پايان كارش، زندگى دوزخى در دنيا و آخرت است.

پر واضح است، همان گونه كه حضور نماز يک عامل سازنده است، غيبت و عدم حضور نماز و مسجد و ياد و ذكر خدا در فضاى روحى فرد و جامعه نيز اثر خاص خود را دارد.

اميرمؤمنان (عليه السلام) منظور از شهوات در اين آيه را ساختمان هاى زيبا، مركوب هاى سوارى مطلوب و لباس هاى فاخر و چشمگير دانسته اند. (1)

نكته قابل توجه اين است كه در تعريفى كه اميرمؤمنان (عليه السلام) از شهوات دارند، سخن از گناه نيست، بلكه آن چه به آن عنايت شده است، توجه و گرايش به فرهنگ رفاه طلبى در جامعه است.

نكته ديگرى كه قابل توجه است و از آيه مى توان بر داشت نمود، اين مطلب است كه، چنان چه امكانات رفاهى همراه با نماز - به عنوان تبلور زيبايي ها و عصاره نيكى ها و وسيله ارتباط انسان با خدا - باشد خير است و بركت، و امّا اگر نماز از جامعه حذف شود و تنها رفاه مورد توجه قرار گيرد، سير اين جامعه به سوى خوشبختى نخواهد بود.

قرآن آينده چنين جامعه اى را اين گونه ترسيم مى كند:

﴿فَسَوفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾

ص: 158


1- ﴿بَنَى اَلشَّدِيدَ وَ رَكِبَ اَلْمَنْظُورَ وَ لَبِسَ اَلْمَشْهُور﴾َ (بحار الانوار / ج 83 / ص 3)

(اين ها بزودى گرفتار شر مى گردند.) (1)

داشتن خانه خوب، مركب راهوار و لباس زيبا، چنان چه همراه با معنويت نباشد، در هر صورت، مايه نكبت و بد بختى است. منتهى اگر اين امكانات توأم با گناه شود بد تر است. هر چند، توجه به رفاه و گسترش آن در جامعه، منهاى معنويت، دير يا زود جامعه را آلوده به گناه مى كند ﴿فَسَوفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ و چنين جامعه اى لياقت بر خور دارى از خير و بركت را ندارد. قرآن دليل بى لياقتى ايشان را همين تضييع نماز و پيروى از هوس هاى نفسانى مى داند.

و اين اشاره اى است به آينده زشت و نا مناسب جامعه اى كه با فرهنگ رفاه، زندگى مى كند و بزودى در مى يابد كه چگونه غرق در گناه و آلودگى شده است. البته اين آينده ناگوار، هم مى تواند در دنيا باشد و هم در آخرت.

مراتب تضييع نماز

اضاعه نماز دامنه بسيار گسترده اى دارد و شامل كسى مى گردد كه نسبت به نماز تهاون دارد يا سهل انگارست، يا اهميتى به نماز نمى دهد، يا براى ياد گرفتن احكام و مسائل آن تلاشى نمى كند، يا در نماز به گونه اى كه شايسته است، حالت نماز گزار به خود نمى گيرد، يا شرايط نماز را رعايت نمى كند، يا به انجام نماز در اول وقت توجهى ندارد و يا دقتى براى انجام صحيح اركان و واجبات نماز از خود بروز نمى دهد.

البته اگر تهاون و سستى نسبت به نماز و تضييع نماز به حد اعلا برسد كه همان ترک نماز باشد، اين ديگر در مرز كفر است. لذا در روايات داريم شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيد و از گناهان كبيره سؤال نمود. امام گناهان كبيره را با كفر شروع كرد و ساير گناهان كبيره را بر شمرد. راوى عرض كرد: يا بن رسول اللّه از ترک نماز چيزى نفرموديد؟ امام فرمود:

﴿تَرْكُ اَلصَّلَوةِ دَاخِلٌ فِى اَلْكُفْرِ﴾ (2)

ص: 159


1- غىّ ضد رشد است.
2- بحار / ج 88 / ص 26

(ترک نماز داخل در كفر است.)

در واقع ترک نماز خود داخل در كفر و به عنوان اولين گناه كبيره است!

البته نمى خواهيم بگوييم كه اگر كسى نماز نخواند كافر است و احكام كفر بر او جارى است، بلكه به دليل شدت قبح ترک نماز، موقعيت چنين كارى در مرز كفر است، مگر آن كه نماز را انكار كند كه انكار نماز، كفر است.

پى آمد هاى نا گوار تضييع نماز

تضييع نماز تبعات و عواقب ناخوشايندى در دنيا و آخرت به دنبال دارد كه با نقل دو حديث از پيامبر اكرم به ذكر برخى از آن ها مى پردازيم.

پيامبر اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با جمعى از اصحاب در مسجد نشسته بودند. مردى وارد شد و به نماز ايستاد. البته نمازى خواند كه حق ركوعش و سجده اش را ادا نكرد. پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:

﴿نَقَرَ كَنَقْرِ اَلْغُرَابِ لاَنٌ مَاتَ هَذَا وَ هَكَذَا صَلاَتُهُ لَيَمُوتَنَّ عَلَى غَيْرِ دِينِى.﴾ (1)

(نوک زد، مانند نوک زدن كلاغ. اگر او از دنيا برود و همين نمازش باشد، به دينى غير از دين من از دنيا رفته است.)

اين حديث به اين نكته عنايت دارد كه نماز را بايد اقامه نمود و يكى از مصاديق اقامه اش، نيكو و شايسته انجام دادن ركوع و سجود نماز است.

روزى حضرت فاطمه (عليها السلام) از پدر بزرگوارشان سؤال فرمودند: يا رسول اللّه كسى كه نسبت به نماز سستى كند چه وضعيت و سر نوشتى دارد؟ پيامبر فرمودند: دخترم هر كس نماز را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا دچار مى سازد كه شش تاى آن مربوط به دنيا، سه تاى آن مربوط به هنگام مرگ، سه تاى ديگر مربوط به قبر و سه تا هم مربوط به قيامت است.

امّا آن شش بلايى كه در دنيا گريبان گير او مى شود.

ص: 160


1- مستدرک / ج 4 / روايت 5058

اول: خداوند بركت را از عمرش مى گيرد. ﴿يَرْفَعُ اَللَّهُ اَلْبَرَكَةَ مِنْ عُمُرِهِ﴾

دوم: خداوند بركت را از روزى اش مى گيرد. ﴿يَرْفَعُ اَللَّهُ اَلْبَرَكَةَ مِنْ رِزْقِهِ﴾

نكته اى كه در اين جا قابل ذكر است اين كه فرق است بين بركت و زيادى، ممكن است چيزى زياد باشد، امّا بركت نداشته باشد و بر عكس ممكن است چيزى كم باشد، امّا داراى بركت باشد. آيا فكر مى كنيد كه امروزه بشر با اين همه امكاناتى كه در اختيار دارد وضعش حتى از نظر مادى خوب است؟ آيا اگر بيشتر از اين به سوى خدا مى رفت وضعش، حتى وضع مادى اش بهتر از اين نبود؟ آيا از اين سرمايه هاى مادى نمى شد بيش از اين استفاده كرد؟

به راستى بشر امروز چه مقدار از سرمايه خود را براى به فساد كشاندن انسان ها خرج مى كند؟ امروزه قسمت عظيمى از ثروت و امكانات و استعداد هاى بشرى خرج تسليحات مى گردد! و اين سر نوشت اسفبار بشرى است كه از خدا و معنويت جدا شده است. به عبارت ديگر بايد بگوييم بشرى كه از معنويت جدا شده، حتى در كسب ماديات هم عقب افتاده است!

بشر منهاى معنويت، در حقيقت يعنى بشر منهاى معنويت و ماديت. زيرا فرار از معنويت بطور عام و از نماز بطور خاص، زندگى خوش و سعادتمندى را براى انسان در پى ندارد، بلكه موجب بى بركتى عمر و روزى او مى گردد. راستى اگر اين همه امكانات و سرمايه، عمر انسان ها و قوي ترين استعداد ها و مغز هاى انسان ها كه امروزه صرف ساخت و گرد آورى سلاح هاى مخرب مى گردد و يا صرف به فساد كشاندن جوانان مى شود، براى اصلاح و عمران جوامع بشرى مصرف مى گرديد، جامعه بشرى امروز داراى چه وضعيتى بود؟ تعجب نكنيد اگر ما مى گوييم جامعه بى نماز يعنى جامعه بى بركت! يعنى جامعه اى كه نه روزى اش بركت دارد و نه عمرش. و ادعا نكنيد كه جامعه امروز بشرى با اين كه نماز نمى خواند، ولى بركات فراوانى دارد.

سؤال مى كنيم كجاى اين زندگى بركت دارد؟! هم اكنون ناراحتي هاى روانى، بزرگ ترين خطرى است كه جامعه انسانى را تهديد مى كند. امروزه بسيارى از

ص: 161

انسان هاى مرفه در حسرت چند ساعت خواب بدون استفاده از انواع دارو هاى خواب آور هستند. يعنى آن ها حتى از خوابى كه يک فقير با ايمان از آن بهره مند است، محروم اند.

اين ها معلول چيست؟ اگر بشر امروز چشم باز كند و به درستى بينديشد، پى به سخن امام عزيزمان (رحمة اللّه علیه) مى برد كه فرمود: بحران بشريت، بحران معنويت است.

بشر اگر به معنويت در زندگى خود و فرزندان خويش توجهى نكند و يا در برنامه ريزى هاى خود به معنويت ارج نگذارد، حتى اگر از نظر مادى غرق در ناز و نعمت شود، تازه اول بد بختى و گرفتارى اوست.

جامعه مدينه، در صدر اسلام، يک جامعه فقير بود، امّا بر اثر توجه به معنويت، در مقابل دنياى شرک و كفر آن روز ايستاد و پيروز شد و زمانى اين جامعه ضربه خورد كه از معنويات جدا شد و به سراغ رفاه رفت. آرى آن گاه كه رفاه گرايى سمت و سوى حركت جامعه شود و نماز ضايع گردد، خداوند نيز بركت را از عمر و روزى انسان ها بر مى دارد.

سوم: خداوند سيماى نيكو كاران را از او مى گيرد. او ديگر روشنى قيافه شايستگان را نخواهد داشت. (يَمْحُو اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ سِيمَاءَ اَلصَّالِحِينَ مِنْ وَجْهِهِ)

چهارم: هر عملى كه انجام دهد، نتيجه اى برايش نخواهد داشت و مزدى نخواهد گرفت. ﴿وَ كُلُّ عَمَلٍ يَعْمَلُهُ لاَ يُوجَرُ عَلَيْهِ﴾

پنجم: دعايش مستجاب نمى گردد. ﴿لاَ يَرْتَفِعُ دُعَائُهُ الى اَلسَّمَاءِ﴾

ششم: از دعاى انسان هاى شايسته نيز سهم و بهره اى ندارد. ﴿لَيْسَ لَهُ حَظٌ فى دُعَاءُ اَلصَّالِحِينَ﴾

بديهى است كه انسان هاى شايسته در حق همسايگان، دوستان و اقوام خود دعا مى كنند. از همه بالا تر، وجود مقدس امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه شریف) در حق مؤمنان و شيعيان خود دعا مى فرمايند، اما بر طبق اين حديث اين دعا ها شامل حال كسى كه نسبت به نماز بى اعتناست نمى گردد.

ص: 162

و امّا آن سه مصيبت و بلايى كه مربوط به هنگام مرگ اوست.

اول: با خوارى مى ميرد. ﴿يَمُوتُ ذَلِيلاً﴾

دوم: گرسنه از دنيا مى رود. ﴿يَمُوتُ جَائِعاً﴾

سوم: تشنه از دنيا مى رود، به نحوى كه هر چه به او آب دهند سيراب نمى شود! و اين فرصت مناسبى است براى شيطان كه با ارائه مختصرى آب - در هنگام احتضار - ايمان معلق در هواى او را بگيرد. ﴿يَمُوتَ عَطَشاً فَلَوْ سَقَى مِنْ اِنْهَارَ اَلدُّنْيَا لَوْ يَرْوَ عَطَشُهُ﴾

و امّا آن سه كه مربوط به قبر است.

اول: گرفتار عذاب مى شود. ﴿يُوَكِّلُ اَللَّهُ بِهِ مَلَكاً يُزْعِجُهُ فِى قَبْرِهِ﴾

دوم: قبر او تنگ مى گردد. ﴿يَضِيقُ عَلَيْهِ فِى قَبْرِهِ﴾

سوم: دچار ظلمت و تاريكى قبر مى شود. ﴿تَكُونُ اَلظُّلْمَةُ فِى قَبْرِهِ﴾

و امّا آن بلا هايى كه در قيامت گرفتار آن ها مى گردد.

اول: خداوند ملكى را مأمور مى كند تا در روز قيامت او را به صورت بر روى زمين بكشاند و مردم او را در چنين حالتى مشاهده كنند. ﴿يُوَكِّلُ اَللَّهُ بِهِ مَلَكاً يَسْحَبُهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ اَلْخَلاَئِقُ يَنْظُرُونَ اَليَهُ﴾

آرى صورتى كه در برابر خدا به نماز نايستد، در روز قيامت بايد بر روى زمين كشيده شود.

دوم: در روز قيامت با شدت و سختى به حسابش رسيدگى مى كنند. ﴿يُحَاسَبُ حِسَاباً شَدِيداً﴾

سوم: عنايت و لطف خداوند شامل حال او نمى گردد. ﴿لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ اَلَيَهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابُ اَلْيَمِ﴾ (1)

خواننده گرامى! مگر خواندن نماز با مراعات آداب آن چقدر طول مى كشد، و چه اندازه وقت شما را مى گيرد؟ چه عجله اى داريد، به چه كارى مهم تر از نماز مى خواهيد

ص: 163


1- مستدرک / ج 1 / ص 172 - الصلوة فى الكتاب و السنه / ص 132

برسيد؟ بر فرض، هر دقيقه از عمر شما ارزش زياد مادى داشته باشد، اين چند دقيقه كه صرف نماز مى شود چه ضربه اى به شما مى زند؟ حال بگذريم از خواندن تعقيبات و دعا هاى طولانى و انجام مستحبات، امّا لا اقل انجام واجبات به طور كامل و صحيح از هر مسلمانى انتظار مى رود.

بديهى است كه اگر نماز گزار بداند ركوع چيست، سجده چيست و ... چيست، اين همه نمازش را سرسرى نمى گيرد و به اين راحتى از آن نمى گذرد.

انسانى كه در غذا خوردن سعى مى كند بهترين غذا ها را انتخاب كند و در مصرف غذا تنوع داشته باشد حيف است و مايه تأسف، كه در مسائل معنوى اين همه قانع باشد و صرفه جويى نمايد و واجبات و اركان نماز خود را، نصف و نيمه و دست و پا شكسته انجام دهد. متأسفانه قناعتى را كه در مسائل مادى سفارش شده است، ما در مسائل معنوى مراعات مى كنيم!

خواننده گرامى! مبادا شيطان ما را فريب دهد كه فلان كار جاى نماز را مى گيرد. به طور قطع هيچ خيرى و هيچ كارى و هيچ حركتى جاى نماز را نمى گيرد.

ص: 164

فصل هشتم: ويژگى هاى نماز مقبول

ص: 165

ص: 166

ويژگى هاى نماز مقبول

در مباحث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه نماز بر خوردار از شرايط لازم، معراج انسان و موجب رشد و ارتقاى اوست. اين گونه نماز، شخص نماز گزار را از زشتى ها و پليدى ها باز مى دارد.

اكنون جاى طرح اين سؤال است كه چگونه مى توانيم نمازى بر خوردار از ويژگى هاى لازم و كيفيتى شايسته اقامه نماييم؟ به عبارت ديگر براى اقامه نمازى كه داراى شرايط و آثار ارزنده خود باشد چه بايد كنيم؟ آيا راهى براى استفاده بهتر و بهره مندى بيشتر از نماز در برابر ما وجود دارد؟ آيا تنها عده خاصى مى توانند از آثار ارزنده آن بر خوردار گردند و ديگران هيچ و يا بسيار اندک؟ اگر ديگران نيز مى توانند، راهش چيست؟

به طور قطع اين پرسشى است، سزاوار تأمل و انديشه كه لازم است هر نماز گزارى فرصتى را براى تأمل در باره آن منظور نمايد.

در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت: مكتب عزيز اسلام، براى تحقق اين هدف والا تدابيرى را اتخاذ نموده و برنامه هايى ارائه كرده است. چنان چه ما به اين برنامه ها توجه نماييم، قطعاً بهره گيرى ما از نماز چيز ديگرى خواهد بود.

شارع مقدس براى نيل به اين هدف عالى، سه مرحله را در نظر گرفته و براى هر

ص: 167

يك از اين مراحل برنامه ريزى كرده است. اين سه مرحله عبارتند از :

مرحله قبل از نماز

مرحله در حين نماز

مرحله بعد از نماز

البته مى توان مراحل فوق را به شرح زير نام گذارى كرد :

مرحله آمادگى كه مرحله انجام مقدمات حضور و ديدار است.

مرحله ديدار كه مرحله انجام خود نماز است.

مرحله بهره گيرى از ديدار كه مرحله پس از اتمام و پايان نماز است.

مرحله آمادگى

اصولاً براى تحقق ديدار، انجام امورى مفيد و مؤثر، بلكه لازم است. طبيعت اين گونه امور معمولاً به منظور آماده شدن براى ديدار صورت مى گيرد.

مرحله آمادگى با كسب طهارت و پاكى ظاهرى و باطنى شروع مى شود. نماز گزار در اين مرحله، در پى پيراستن خود از پلشتى ها و آراستن خود به پاكى هاست. او هنگامى كه مى خواهد وضو بگيرد، در برابر يكى از بهترين نعمت هاى الهى قرار مى گيرد و با استفاده از سر چشمه طهارت ها و پاكى هاى ظاهرى، به سراغ سر چشمه زيبايى ها و پاكى هاى باطنى مى رود. او هنگام شستن صورت و دست ها و مسح كشيدن، دعا هاى ويژه اى را با خود زمزمه مى كند و مراحل مختلف قيامت و حساب و كتاب خود را به ياد مى آورد.

به راستى وضو چه تركيب جامع و زيبايى دارد! وضو آميزه اى است زيبا از اعمال و اذكار و چه شايسته و سزاوار است دقت در اين اعمال و اذكار!

آن گاه شروع به اذان گفتن مى كند. در اذان عظمت و بزرگى خداوند را ياد مى كند و به وحدانيت او و رسالت پيامبر و ولايت وصيش شهادت مى دهد. سپس خود و ديگران را براى اقامه آن چه مايه رستگارى و بهترين كار هاست، دعوت مى كند.

ص: 168

پس از اذان، نوبت به اقامه مى رسد. مطلب در اقامه هم همين گونه است ، منتهى به صورت محدود تر. اذان حالت عمومى تر دارد و براى متوجه كردن ديگران نسبت به نماز است، ولى اقامه، معمولاً براى كسب آمادگى فردى نماز گزار گفته مى شود.

در پيشگاه معبود

پس از كسب آمادگى هاى لازم، نماز گزاران در برابر قبله قرار مى گيرند، همه به يک سو و يک جهت مى ايستند. لحظه وصال فرا مى رسد. نيت مى كنيم آن هم به زلالى و پاكى چشمه ساران و فقط به خاطر خدا و بدون كم ترين شائبه ريا و خود نمايى. تكبيرة الاحرام را اداء مى كنيم، يعنى به نيت شروع نماز اللّه اكبر مى گوييم، البته براى آماده شدن هر چه بيشتر نماز گزار براى ورود به نماز، قبل و بعد از تكبيرة الاحرام خواندن دعا ها و آياتى از قرآن سفارش شده است و مستحب است به همراه تكبيرة الاحرام، شش تكبير ديگر نيز گفته شود. (1)

مستحب است بعد از تكبير سوم اين دعا را بخوانيم:

﴿اَللّهُمَّ اَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا اِلْهُ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى ظَلَمْتُ نَفسى فَاغْفِرْلى ذَنْبى اِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ.﴾ (2)

(خدايا تو حاكم بر حقى و جز تو خدايى نيست. خدايا تو منزهى و من به خود ظلم كرده ام، خدايا گناهم را ببخش كه جز تو كسى بخشنده گناهان و لغزش ها نيست.)

آرى فرد نماز گزار كه هم اكنون پس از كسب آمادگى هاى نسبى، خود را در برابر خداى خويش مى بيند، به ياد آن همه نعمت ها و الطاف الهى مى افتد و خود را در برابر عظمت و اقتدار مطلق الهى حس مى كند. گناهان و نا فرمانى هاى خود را به ياد مى آورد و لغزش هايى را كه با ارتكاب آن ها در حقيقت به خود ظلم كرده است در ذهن خود مرور مى نمايد. اين جاست كه لب به اعتراف و اقرار مى گشايد و مى گويد: خدايا ! انسانى كه به خودش ظلم كرده، اكنون در پيشگاه توست، انسانى كه ساعات و سال هاى عمر خود را

ص: 169


1- هر كدام از اين هفت تكبير را مى توان به نيت تكبيرة الاحرام ادا نمود.
2- وسائل / ج 6 / روايت 7247

به بطالت گذرانده و اين سرمايه بى بديل را از كف داده است!

انسانى كه به وظايف و مسؤوليت هاى خويش در برابر تو و بندگان تو و جامعه خود پايبند نبوده است، خدايا چنين انسانى هم اكنون در برابر توست و جز تو آمرزنده اى سراغ ندارد.

آن گاه پس از تكبير پنجم مستحب است اين دعا را بخواند:

لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ وَ اَلْخَيْرُ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ اَلشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ وَ اَلْمَهْدِيُّ مَنْ هَدَيْتَ عَبْدُكَ وَ اِبْنُ عَبْدَيْكَ بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْكَ وَ بِكَ وَ لَكَ وَ إِلَيْكَ لاَ مَلْجَأَ وَ لاَ مَنْجَى وَ لاَ مَفَرَّ مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ سُبْحَانَكَ وَ حَنَانَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ سُبْحَانَكَ رَبَّ اَلْبَيْتِ

(خدايا! آمدم، گفتى بيا آمدم، خدايا از تو كمک مى خواهم، بار پروردگارا همه خوبى ها در دست توست و هيچ يک از بدى ها از سوى تو نيست، منزه و بلند مرتبه اى.)

سپس دو تكبير گفته و مى گويد:

﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ عَالِمِ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهَادَةِ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاٰتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ لاٰ شَرِيكَ لَهُ وَ بِذٰلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ﴾ (1)

علاوه بر آن چه ذكر شد، دعا هاى ديگرى نيز سفارش شده كه خواندن آن ها زمينه هاى لازم را براى آمادگى نماز گزار فراهم مى سازد. (2)

هنگامه ديدار

پس از انجام امور مقدماتى و گذراندن مرحله آمادگى، زمان ديدار فرا مى رسد. در

ص: 170


1- وسائل / ج 6 / روايت 7247
2- ﴿كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ مَنْ أَقَامَ اَلصَّلاَةَ وَ قَالَ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ وَ يُكَبِّرَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ اَلْمُسِيءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ اَلْمُحْسِنَ أَنْ يَتَجَاوَزَ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ أَنْتَ اَلْمُحْسِنُ وَ أَنَا اَلْمُسِيءُ فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّي فَيَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى مَلاَئِكَتِي اِشْهَدُوا أَنِّي قَدْ عَفَوْتُ عَنْهُ وَ أَرْضَيْتُ عَنْهُ.﴾ (مستدرک / ج 4 / روايت 4294)

اين مرحله، كه نماز اقامه مى گردد، لازم است امورى مراعات گردد و شرايطى فراهم شود تا اهداف و آثار اقامه نماز تحقق يابد، از جمله آن امور، داشتن آمادگى جسمى و روحى است.

اقامه نماز از سر شوق و رغبت و با عشق و علاقه پسنديده و نيكوست و خواندن نماز با بى ميلى و از روى بى رغبتى و فقط به خاطر رفع تكليف نمى تواند مؤثر و مفيد باشد. در ضمن كسانى كه از روى كسلى و بى حالى نماز مى خوانند توبيخ شده اند، همچنين شخصى كه خيلى گرسنه و يا خيلى خسته است، مكروه است به نماز بايستد و بهتر است نماز خود را پس از صرف غذا و يا كمى استراحت اقامه نمايد. علاوه بر آن، اقامه نماز در مكان هايى كه رفت و آمد در آن ها زياد است و يا عكس ها و مناظرى در برابر ديد نماز گزار قرار دارد و يا به خاطر شلوغى، امكان تمركز حواس براى نماز گزار نيست، كراهت دارد.

افزون بر موارد ذكر شده، موارد متعدد ديگرى نيز وجود دارد كه انجام آن ها (مستحبات) و يا ترك آن ها (مكروهات) نماز گزار را در نيل به اهداف والاى اقامه نماز كمک مى نمايد. (1) لذا براى اقامه نمازى كه داراى آثار ارزنده باشد، نماز گزار بايد با ايجاد انگيزه هاى مؤثر و رفع موانع، آمادگى هاى جسمى و روحى لازم را به دست آورد.

بهره گيرى از ديدار

پس از سلام نماز و پايان يافتن اين فريضه بزرگ الهى به ما سفارش شده است كه فوراً از جاى خود بر نخيزيم، بلكه مشغول تعقيبات نماز گرديم.

تعقيبات مجموعه كار هايى است كه پس از نماز به جاى مى آوريم. آن ها در ارتباط با نماز و مكمل آن است. تعقيبات عبارتند از تلاوت قرآن، خواندن دعا، انجام سجده شكر، راز و نياز با خدا و در خواست از او. البته لازم نيست دعا به زبان عربى و مأثوره

ص: 171


1- به خوانندگان گرامى توصيه مى شود كه به توضيح المسائل مراجعه فرمايند.

باشد. (1)

حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در كتاب تحرير الوسيله مى فرمايد: لاَ يُعْتَبَرُ فِيهِ قَوْلٌ مَخْصُوصٌ در تعقيبات نماز لازم نيست حرف و سخن مخصوصى خوانده شود، بلكه با هر زبانى مى توان دعا كرد و استغفار نمود و از خداى متعال تقاضاى قبولى طاعات را داشت و براى خود، پدر، مادر، گذشتگان و كسانى كه به نحوى حقى بر گردن انسان دارند، طلب آمرزش نمود و در حق ديگران و خود و براى رفع گرفتارى هاى آن ها و جامعه اسلامى دعا كرد.

سپس حضرت امام (رحمة اللّه علیه) مى فرمايد:

﴿اَلْمُرَادُ بِهِ اَلاِشْتِغَالُ بِالدُّعَاءِ وَ اَلذِّكْرُ وَ اَلْقِرَانُ﴾ (2)

منظور از تعقيب، اشتغال به دعا، ذكر و قرائت قرآن است. البته بديهى است كه در تعقيبات نماز، تلاوت قرآن كه سخن خداست و خواندن دعا هاى مأثوره كه سخن بزرگانى است كه با خداوند متعال صحبت كرده اند، افضل و بهتر است، زيرا پيامبران و پيشوايان بزرگوار، آداب سخن گفتن با خدا را مى دانند و توجه دارند چه سخنى را با خدا در ميان بگذارند و از او چه بخواهند. اساساً چه امورى خير و صلاح آن هاست تا از خدا در خواست نمايند و چه كار هايى مايه شر و فتنه است تا به خدا از شر آن ها پناه برند.

اما اين بدان معنا نيست كه اگر كسى سواد ندارد و از خواندن دعا محروم است و يا دعا هايى را حفظ نكرده، خود را از فضيلت و ثواب خواندن تعقيبات محروم بداند، بلكه چنين فردى مى تواند با ذكر يا اللّه، الحمد للّه، شكراً لله، سبحان اللّه و اذكار معروف ديگر و خواندن آياتى از قرآن كه در خاطر دارد و راز و نياز با خالق خويش و طرح خواست ها و نياز هاى خود و دعا براى خود و ديگران، از زمينه خوبى كه بر اثر اقامه نماز و به بركت آن براى او فراهم شده است، بهره بر دارى نمايد.

ص: 172


1- دعاى مأثوره، دعايى است كه از طرف پيامبر و ائمه هدى (علیهم السلام) نقل شده باشد.
2- تحرير الوسيله / ج 1 / ص 184

چرا نماز گزار از اين فرصت به دست آمده استفاده نكند ؟ و چرا اكنون كه باب رحمت الهى به روى بنده نماز گزار گشوده شده است با او راز دل نگويد و از خزانه تمام ناشدنى او با سؤال و خواهش بهره مند نگردد؟

از كار هاى ديگرى كه به عنوان تعقيب نماز به آن سفارش شده است ، انجام سجده شكر است. نماز گزار در سجده شكر خدا را سپاس مى گويد كه توفيق عبادت و بندگى به او عنايت فرمود. آرى، جاى بسى سپاس گزارى است، زيرا چه بسيار انسان هايى كه توفيق نيافتند حتى لحظاتى از عمرشان را صرف عبادت و بندگى خدا كنند. آيا بنده اى كه توفيق يافته تا از سرمايه گران قدر عمر خود در جهت بندگى خدا استفاده كند و روزانه چندين بار سر بر آستانش بسايد، لازم نيست خدا را براين نعمت سپاس گزارى كند ؟

در ضمن فراموش نشود كه بهترين تعقيب، تسبيحات حضرت زهرا سلام اللّه عليهاست كه هديه پيامبر اسلام به اوست و آن عبارت است از ذكر سى و چهار مرتبه اللّه اكبر و سى و سه مرتبه الحمد للّه و سى و سه مرتبه سبحان اللّه ، پس از هر نماز. اين تعقيب بسيار مورد تأكيد و سفارش واقع شده و ثواب و پاداش فراوانى براى آن نقل گرديده است.

علاوه بر تعقيباتى كه ذكر گرديد، تعقيبات فراوان ديگرى نيز در كتب ادعيه و كتب فقهى نقل شده است.

از جمله اين كتاب ها ، كتاب ارزشمند مفاتيح الجنان اثر جاويدان مرحوم محدث قمى رضوان اللّه تعالى عليه است. در اهميت تعقيبات همين بس كه اين كتاب شريف پس از ذكر چند سوره از قرآن مجيد و قبل از نقل هر چيز به ذكر تعقيبات نماز مى پردازد، بديهى است اين انتخاب و ترتيب، تصادفى نبوده، بلكه مورد توجه مؤلف محترم بوده است. در اين كتاب شريف كه به (كليد هاى بهشت) نام گذارى شده است، اولين كليدى كه در اختيار بهشتيان قرار مى گيرد، تعقيبات نماز است.

توصيه مى كنيم كه خواننده گرامى به كتاب مزبور و ساير كتب ادعيه مراجعه

ص: 173

نمايند و ضمن انجام تعقيبات ، راز ها و رمز ها و معانى آن ها را نيز مورد توجه و عنايت قرار دهند.

ص: 174

شش نكته ظريف

اكنون پس از ارائه توضيحات مختصرى پيرامون مراحل سه گانه آمادگى، ديدار و بهره بردارى از ديدار، به طرح مطلب ديگرى كه در امر اقامه نماز حائز اهميت است مى پردازيم.

عارفان نماز گزار، يعنى كسانى كه از اقامه نماز بهره ها برده اند، براى بهره بر دارى بهتر و كامل تر از فريضه ارزشمند نماز، توجه به نكاتى را لازم و رعايت آن ها را ضرورى مى دانند.

اين نكات در كتاب ارزنده اسرار الصلوة تأليف مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، استاد بزرگوار حضرت امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) ذكر شده است. خوش بختانه اين كتاب اخيراً به فارسى ترجمه شده است.

مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در اين كتاب شريف به منظور شناخت حقيقت نماز، و نه تنها صورت ظاهرى آن، مى فرمايد:

آن چه از اخبار فهميده مى شود اين است كه حقيقت نماز بوجود شش معنا كامل مى گردد.

به عبارت ديگر براى اين كه ما از فريضه نماز - اين مائده آسمانى - بهره بر دارى كنيم، بايد شش نكته را مراعات نماييم.

اين نكات عبارتند از:

1- حضور قلب 2- تفهم 3- تعظيم 4- خوف 5- رجا 6- حيا (1)

ص: 175


1- اسرار الصلوة ملكى تبريزى / ص 297

1) حضور قلب

منظور از حضور قلب آن است كه حواس نماز گزار، هنگام اقامه نماز متمركز در نماز و متوجه آن باشد. او بايد مراقب باشد كه ذهن و فكر او به دنبال مسائل و مطالب ديگر نرود. در نماز به دنبال گم شده هاى خود نگردد و يا طرح و انديشه اى را در ذهن خود نپرورد، به گونه اى كه حواسش در همه جا باشد، غير از نماز.

نماز گزار اگر مى خواهد يک نماز جانانه و جامع و داراى آثار ارزنده برگزار نمايد، بايد حواس خود را جمع و متمركز در آن نمايد و در طول نماز متوجه باشد چه كارى را دارد انجام مى دهد.

حضور قلب داراى درجات و مراتبى است، درجه اعلاى آن فراموش كردن خود و دنياى مادى است و محو شدن در خدا و فناى در معبود و معشوق، همانند حضور قلبى كه پيامبر اسلام و اميرمؤمنان و ساير ائمه بزرگوار (عليهم السلام) به هنگام نماز در پيشگاه خدا دارند. و كم ترين رتبه حضور، آن است كه شخص نماز گزار، بداند الان در چه مرحله اى از نماز است! او هم اكنون كدام يک از واجبات نماز را دارد به جاى مى آورد و يا چه ذكر و سخنى را بر زبان جارى مى كند. حال اگر به معنا و راز و رمز آن هم آشنا نيست، حداقل بداند الان چه مى گويد و چه مى كند.

در اين جا براى بيان جايگاه و اهميت حضور قلب در نماز به نقل چند حديث مى پردازيم.

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿اَنَّ اَلْعَبْدَ لَيُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا اوْ ثُلُثُهَا اَوْ رُبُعُها اَوْ خُمُسُها فَما يُرْفَعُ لَهُ اِلاّ ما اَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْها بِقَلْبِهِ.﴾ (1)

(از بنده خدا، گاهى نصف نماز او و گاهى يک سوم و يا يک چهارم و يا يک پنجم آن پذيرفته مى شود. و به طور كلى از نماز آن مقدار كه با حضور قلب و تمركز

ص: 176


1- وسائل / ج 4 / روايت 4541

حواس اقامه شده، قبول مى شود.)

رفع تكليف يا پذيرش نماز

بيان اين نكته مفيد است كه قبولى نماز يک مطلب است و انجام تكليف و ساقط شدن آن از گردن انسان مطلبى ديگر! زيرا ممكن است شخص مكلف، نماز خود را بخواند در حالى كه چندان حواسش هم در نماز نباشد، اما همين اندازه متوجه باشد كه مشغول نماز است و دارد نماز مى خواند. در اين صورت، نماز از گردن او ساقط مى شود، بدين معنا كه لازم نيست ديگر نماز خود را اعاده كند، امّا شايد اين نماز او مورد پذيرش درگاه خداوند قرار نگيرد. بنا بر اين خواندن چنين نمازى درست است كه ذمّه نماز گزار را برى مى كند، امّا آيا اين نماز مى تواند انسان را از گرفتاري هاى روز قيامت برهاند؟ و او را در آن صحنه وا نفسا كمک كند؟ و آيا چنين نمازى داراى آثار ارزنده ﴿تَنْهى عَنِ الْفَحشاءِ و الْمُنكَرْ﴾ (1) و ﴿اَلابِذِكرِ اللّهِ تَطْمئِنُ الْقُلُوبُ﴾ (2) و ... نيز هست؟

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايد:

﴿اِذَا قُمْتَ فِى صَلاَتِكَ فَاقْبَلْ عَلَى اَللَّهِ بِوَجْهِكَ يُقْبِلْ عَلَيْكَ﴾ (3)

(هنگامى كه به نماز مى ايستى با تمام وجودت متوجه پروردگارت باش.)

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:

﴿اِذَا اِسْتَقْبَلَتِ اَلْقِبْلَةَ فَانْسُ اَلدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ اَلْخَلْقُ وَ مَا هُمْ فِيهِ﴾

(زمانى كه رو بروى قبله قرار گرفتى، از دنيا و آن چه در آن است و از خلق و آن چه در ميان آن هاست، قطع اميد كن.)

وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) در اين حديث شريف، راهنمايى و ياد آورى مى فرمايند: آن گاه كه شخص نماز گزار در مقابل قبله قرار مى گيرد و خود را براى ملاقات با خالق خويش آماده مى سازد و مى خواهد با خدا سخن بگويد، بايد تمام توجهش به خدا و بهره بر دارى كامل از اين فرصت پيش آمده باشد.

ص: 177


1- عنكبوت / آيه 45
2- رعد / آيه 28
3- بحار / ج 84 / ص 220

لازم است نماز گزار در اين لحظات و در طول اقامه نماز در انديشه و فكر مسائل دنيايى نباشد، زيرا او در محضر پروردگارست و آن هم حضورى خاص. متأسفانه گاهى اين قضيه بر عكس اتفاق مى افتد و شخص نماز گزار در طول نماز به فكر همه مسائل خود مى افتد و در انديشه حل همه مشكلات خود بر مى آيد، در حالى كه امام انتظار دارند و از شخص نماز گزار مى خواهند، او اين گونه مسائل را رها سازد:

﴿واستَفرِغْ قَلبَکَ عن کُلِّ شاغِلٍ یَشغَلُکَ عنِ اللَّهِ﴾ (1)

(و قلب خود را از هر آن چه تو را از خدا و ياد او غافل مى سازد و به خود مشغول مى نمايد، تهى گردان.)

امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿إِنَّ اَلْعَبْدَ لاَ یُقْبَلُ مِنْ صَلاَتِهِ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ﴾ (2)

(پذيرش نماز بنده نمازگزار، به همان مقدارى است كه به نمازش توجه و عنايت داشته است.)

اين روايت و روايات متعدد ديگرى كه با همين مضامين وجود دارد، حضور ذهن و عقل و انديشه را در نماز توصيه نموده، ضرورى مى داند.

اساساً فلسفه نماز، همين توجه و عنايت است، يعنى فقط به ياد خدا بودن و رها كردن ديگران.

قرآن در بيان فلسفه نماز مى فرمايد:

﴿اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكرِى﴾ (3)

(نماز را به پاى دار تا به ياد من باشى.)

و از بى توجهى و غفلت در نماز در آيات و روايات متعدد به زشتى ياد شده و از آن بشدت نهى شده است.

به اجمال جان و لُبّ آيات و روايات اين نكته اساسى است كه هنگام نماز خواندن،

ص: 178


1- بحار / ج 84 / ص 230
2- مستدرک / ج 3 / روايت 3013
3- طه / آيه 14

تمام توجه انسان بايد به خدا و نمازش باشد.

حضور قلب و توجه به خلق

مهم ترين ويژگى نماز پيامبر و ائمه اطهار (عليهم السلام) در اين است كه آن ها در عين حال كه در نماز، توجهشان فقط به خداست و تنها خدا را مى بينند، اما آن چه در جهت خداست و در پيرامون آن ها مى گذرد، آن را هم مى بينند.

توضيح اين كه ما در مجموعه كار هاى خير معمولاً يك سو نگريم و توان جمع كردن آن ها را با هم نداريم، يعنى زمانى كه سر گرم خدمت به مردم - كه خود يک امر خير ارزنده اى است - مى گرديم، توجه و شور و عشقمان نسبت به پروردگار كاهش مى يابد و هنگامى كه سر گرم عبادت و راز نياز با خدا مى شويم، از توجه ما نسبت به حل مشكلات مردم كاسته مى شود.

البته اين به دليل ظرفيت اندک و محدوديت ذهن و انديشه ماست، اما انسان هاى والا و بندگان شايسته خدا و كسانى كه در معنويت از مقام و جايگاه والايى بر خور دارند، از جايگاه رفيعى همه چيز را مى توانند با هم ببينند.

اين بيان، پاسخى است به شبهه اى كه شايد در ذهن برخى خطور كند. شبهه اين است: شما يک بار مى گوييد وضعيت على (عليه السلام) در نماز بگونه اى است كه تير از پاى مباركشان خارج مى سازند و ايشان متوجه نمى گردند، از طرف ديگر مى گوييد او به هنگام نماز متوجه تقاضاى مستمندى گرديد و انگشترى خود را به او داد. كدام يک از اين دو درست است؟! توجه كامل على (عليه السلام) در حال نماز فقط به نماز و يا توجه او در حال نماز، علاوه بر نماز به امور ديگر؟

در پاسخ بايد گفت: اگر موضوع، نماز هاى عادى از انسان ها معمولى باشد، جواب يا اين است و يا آن، يعنى يا حواس ما به نماز است و يا به چيز ديگر. اما نسبت به نماز انسان هايى كه در بالا ترين افق انسانيت و عبادت و بندگى خدا قرار گرفته اند، مسأله به

ص: 179

گونه ديگرى است و جمع اين دو امكان پذير است. (1)

در اين جا به نقل دو نمونه از اين گونه نماز ها كه در عين حضور قلب، توجه به خلق هم در آن مشاهده مى شود، مى پردازيم. اميد است در تكامل نمازمان مؤثر واقع گردد.

على (عليه السلام) و سائل مستمند

مفسران بزرگ شيعه و سنى، نزول آيه شريفه:

﴿اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رسُولُهُ و الَّذينَ اَمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ و يُؤتُونَ الزَّكوةَ و هُم راكِعُونَ.﴾ (2) را در شأن على (عليه السلام) ذكر كرده اند.

خداوند در اين آيه شريفه مى فرمايد:

(فقط ولى شما خدا و پيامبر و مؤمنينى هستند كه هنگام اقامه نماز و در حالت ركوع، زكات مى پردازند.)

زمخشرى در تفسير كشاف كه يكى از معروف ترين كتاب هاى تفسيرى اهل سنت است، پس از نقل اين آيه شريفه مى گويد:

﴿انما نَزَلَتْ فى عَلَى كَرَمِ اَللَّهِ وَجْهَهُ حِينَ سَأَلَهُ سَائِلٌ فِى اَلصَّلَوةِ وَ طَرَحَ لَهُ خَاتَمَه﴾ (3)

(همانا اين آيه در مورد على (7) نازل شده، آن هنگامى كه سائلى از او تقاضاى كمک كرد و على (7) در حالى كه مشغول نماز بود، انگشتر خود را به او داد.)

سپس اين مفسر بزرگ سؤالى را طرح مى كند و پاسخ زيبايى به آن مى دهد. او مى گويد: با وجود اين كه على (عليه السلام) به تنهايى مبادرت به پرداخت زكات در حال نماز نمود و در حقيقت يک نفر بود، چرا آيه مزبور به صورت جمع آمده است.

زمخشرى جواب مى دهد: انجام اين عمل شايسته به صورت جمع بيان شده است، براى اين كه ديگران هم، از على (عليه السلام) الگو بگيرند و بدانند كمک به مستمندان و دستگيرى از درماندگان، آن چنان مهم است كه حتى در حال نماز هم نبايد از آن غفلت ورزيد.

ص: 180


1- خواننده گرامى را براى مزيد اطلاع به مطالعه كتاب القرآن و العقل (ج 1 / ص 534) توصيه مى كنيم.
2- مائده / آيه 55
3- كشاف زمخشرى / ج 1 / ص 649

امام حسين (عليه السلام) و سائل مستمند

ابن عساكر كه از مورخين مشهور بوده و كتاب تاريخش از معروف ترين كتب تاريخى است مى گويد:

شخص مستمندى در كوچه هاى مدينه به راه افتاد تا به در خانه امام حسين (عليه السلام) رسيد. در خانه را كوبيد و شروع كرد به خواندن اين شعر:

لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ **** وَ مَنْحَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلَقَه

أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَد *** أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَه

(كسى كه حلقه در خانه تو را بكوبد، نا اميد بر نمى گردد. تو صاحب جود و معدن كرم هستى ...)

امام حسين در حال نماز بود، صداى كوبيدن در و تقاضاى سائل را كه شنيد، نماز خود را با سرعت به پايان رساند و از منزل بيرون آمد. به چهره مرد سائل نگاه كرد، فقر و تنگدستى از چهره اش مى باريد، امام به داخل خانه باز گشت و از قنبر سؤال كرد: از وجوه مربوط به مخارج زندگى ما چيزى نزد تو مانده است؟ قنبر جواب داد: دويست درهم موجود است كه فرموديد در ميان اهل بيت شما تقسيم كنم. فرمود: آن را بياور، زيرا كسى آمده كه به گرفتن آن سزاوار تر است. آن گاه امام پول ها را گرفت و از خانه خارج شد و آن را به مرد سائل عطا نمود و اين شعر را سرود.

خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ *** وَ اِعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهْ

لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا اَلْغَدَاهَ عَصًا *** أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهْ

لَکِنَّ رَیْبَ اَلزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ *** وَ اَلْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَهُ اَلنَّفَقَهْ

«(اى مرد اين پول را از من بگير و من عذر مى خواهم، و بدان من نسبت به تو مهربانم.) (اگر پول بدان مقدارى نيست كه مشكل تو را كاملاً حل كند، من عذر خواهى مى كنم، منشأ كمى اين پول ،كم مهرى من به تو نيست، بلكه بيش از اين در اختيار من نيست.)

ص: 181

(البته اگر وضع به اين گونه نبود و امكانات مادى ما اهل بيت بهتر از اين بود. آسمان كرم ما، باران رحمت خود را بر زندگانى تو فرو مى ريخت و زندگانى پژمرده تو را به صورت گلستانى در مى آورد. شرايط روزگار اين گونه است كه امكانات در دست ديگران بوده، دست ما خالى باشد.)

مرد عرب پول ها را دريافت نمود و با خوش حالى مراجعت كرد، در حالى كه اين اشعار را با خود زمزمه مى كرد:

مُطَهَّرونَ نَقِیّاتٌ جُیوبُهُم *** تَجرِی الصَّلاةُ عَلَیهِم أینَما ذُکِروا

و أنتُمُ أنتُمُ الأَعلَونَ عِندَکُم *** عِلمُ الکِتابِ و ما جاءَت بِهِ السُّوَرُ

مَن لَم یَکُن عَلَوِیّاً حینَ تَنسُبُهُ *** فَما لَهُ فی جَمیعِ النّاسِ مُفتَخَرُ (1)

(شما پاک و مطهريد، هر كجا كه نام شما برده شود، درود و تحيات الهى همراه آن است، شما برتريد و علم كتاب در نزد شماست. آن كسى كه وابسته به خاندان شما نباشد، مايه افتخار و مباهاتى ندارد.)

امتياز ائمه اين است. چون آن ها در افق بالا ترى مسائل را مى نگرند، آن چه در جهت خدا باشد، در يک زمان مى توانند همه را با هم ببينند، در حالى كه ما توانايى ديدن همه امور را با هم نداريم. ما همانند انسان هاى ناشى و تازه كار هستيم، اما انسان هاى متبحر و مسلط بر كار، همه امور مربوط به آن كار را همزمان در نظر دارند.

آرى توجه به سائل در حال نماز، براى على (عليه السلام) و امثال او مايه تعجب و شگفتى نيست، بلكه چنان چه او را نبيند مايه شگفتى است! لذا قرآن، انجام اين كار (پرداخت زكات) را در حال نماز به عنوان يک امتياز براى على (عليه السلام) نقل مى كند، كه او هم خدا را عبادت مى كند و هم به خلق خدا در نماز كمک مى نمايد.

چگونه در نماز حضور قلب داشته باشيم؟

پس از آگاهى از اهميت حضور قلب در نماز، سؤالى به ذهن مى رسد كه شايد براى

ص: 182


1- ترجمة الامام الحسين من تاريخ مدينة دمشق / ص 205 - مختصر تاريخ دمشق / ج 7 / ص 130

شما خواننده گرامى نيز مطرح باشد. سؤال مزبور اين است: درست است كه در نماز بايد حواسمان جمع باشد و خدا و پيامبر و ائمه معصومين نيز رعايت اين نكته را از ما خواسته اند، اما عملاً مشاهده مى كنيم كه در هنگام نماز، حواسمان جمع نيست! آن توصيه ها و سفارش ها را مى دانيم و در مقابل، اين مشكل و درد خود را نيز درک و احساس مى كنيم، حالا چه كنيم؟ چه كنيم كه در نماز حواسمان جمع باشد؟! راه علاج و درمان چيست؟

آن چه از آن انتقاد مى شود، حواس پرتى در نماز است و اين انتقاد را ما هم قبول داريم و از اين بابت نيز نگران و ناراحتيم، اما آن داروى شفا بخش چيست؟ و آن نسخه نجات كجاست؟

در پاسخ بايد گفت: خوش بختانه محققان بزرگوارى كه خود، مراحل عرفان و نماز را پيموده اند در اين زمينه تحقيقات ارزنده اى انجام داده و راه ها و روش هاى مؤثرى را عرضه داشته اند. اكثر علماى اخلاق نيز متعرض اين بحث شده و ارائه طريق نموده اند.

مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در كتاب ارزنده سر الصلوة خود كه به جهت جامعيتى كه دارد، انصافاً از بهترين كتاب هاست، به اين موضوع پرداخته و راه درمان را نشان داده است. در اين جا نا چاريم توجه خواننده محترم را به نكته اى اساسى و ظريف جلب كنيم كه بدون عنايت به آن راه درمان مشخص و روشن نمى گردد.

آن نكته ظريف و آن اصل اساسى اين است كه حواس انسان و قلب او، هماهنگ با ديدگاه و هدف اوست. مطلب فوق را با ذكر مثالى روشن تر مى نماييم.

فرض بفرماييد، مجموعه اى از افراد در مكانى گرد هم آمده اند، راديو نيز مشغول پخش اخبار است. تاجر پسته اى در ميان اين جمع وجود دارد. راديو در ضمن اخبار خود، خبرى در مورد مقررات صادرات پسته پخش مى نمايد، بلا فاصله فرد مزبور عنايت و توجهش به اين خبر جلب مى گردد و به اصطلاح سرا پا گوش مى شود، يعنى اگر مشغول غذا خوردن هم باشد، قاشق در ميان دستش بى حركت مى ماند، و تمام

ص: 183

حواسش متوجه اين خبر مى گردد. حتى توقع دارد كه ديگران نيز به اين خبر توجه كنند و از آن ها مى خواهد سكوت نمايند. خلاصه تمام حواسش متوجه اين خبر مى شود و در انتظار شنيدن ادامه آن مى ماند. در صورتى كه در همان مجموعه افراد ديگرى نيز هستند كه خيلى راحت از كنار اين خبر مى گذرند. حالا فرض بفرماييد راديو پس از خبر فوق، خبر ديگرى را پخش نمايد. فرد ديگرى از اين مجموعه كه شنيدن اين خبر برايش از اهميتى بر خوردار است، متوجه اين خبر گرديده، آن را با اشتياق و علاقه تعقيب مى كند.

راستى چرا هر كس در برابر خبر خاصى محو در آن مى شود؟

نقل مى كنند كه مرحوم وزيرى از علماى گران قدر يزد كه كتابخانه بسيار ارزشمند و آبرومندى را در يزد به وجود آورده است، روزى ضمن عبور از خيابانى در تهران، متوجه تابلو كتابخانه اى در قسمت ديگر خيابان مى شود. او كه هميشه و در همه جا به دنبال كتاب به عنوان محبوب خود بود، محو تابلو مزبور شده، براى باز ديد از كتابخانه و كتاب هاى آن به سوى آن روان مى گردد، امّا هنگامى كه به آن طرف خيابان مى رسد، ملاحظه مى كند كه آن جا كتابخانه نيست، بلكه كبابخانه است. مرحوم وزيرى چون محو در كتاب بود، كبابخانه را كتابخانه ديده بود.

مرحوم آيت اللّه نجفى مرعشى (رحمة اللّه علیه) از مراجع عالي قدر معاصر و صاحب كتابخانه عظيم و كم نظيرى كه محصول عمر گران بها و حاصل سال ها تلاش مستمر و خستگى نا پذير ايشان مى باشد و هم اكنون در شهر مقدس قم و به نام مبارک ايشان داير است. معروف است ايشان تلاش زايد الوصفى براى جمع آورى كتب ارزشمند داشتند. مى گويند روزى ايشان در نجف اشرف مشاهده كرد كه تعدادى كتاب كهنه و قديمى، در كنار خيابان در مقابل خانمى براى فروش قرار گرفته است. معمولاً بسيارى از افراد روزمره شاهد اين گونه امور هستند و از كنار آن بى توجه مى گذرند، امّا آن بزرگوار كه عاشق و دل باخته كتاب بود با مشاهده كتاب ها مكثى مى نمايد و در كنار آن ها مى نشيند و شروع مى كند كتاب ها را يكى يكى ورق زدن و از ما بين آن ها يک كتاب خطى را بر

ص: 184

مى دارد و قيمت آن را از فروشنده سؤال مى كند، فروشنده قيمت كتاب را اعلام مى كند. همان وقت مشترى ديگرى از راه مى رسد و مبلغ بيشترى پيشنهاد مى كند. خانم فروشنده مى گويد: من با اين سيد اولاد پيغمبر صحبت كرده ام و به غير از او هر چند گران تر هم بخرد، نمى فروشم! نكته قابل ذكر اين است كه حالا كه پاى خريدار ديگرى نيز در ميان است، ايشان هم پول كافى براى خريد آن كتاب ندارد، لذا عباى خود را گرو مى گذارد و كتاب را با خود به مدرسه مى آورد. شب هنگام متوجه مى شود كه در حجره را مى زنند. در را باز مى كند، شخصى را مى بيند كه تقاضاى دريافت كتاب مذكور را دارد. شخص مزبور در جواب سؤال آقا كه چرا بايد اين كتاب را به شما بدهم، به آقا مى گويد: من مأمور كنسول گرى انگلستان هستم و چنان چه شما اين كتاب را به ما ندهيد برايتان ايجاد مزاحمت مى كنيم. آقا مى فرمايد: اكنون كه چنين است پس امشب را به من مهلت بدهيد.

پس از مراجعت آن مأمور، آقا همان شب، تعدادى از دوستان طلبه خود را جمع مى كند و ضمن نقل ماجرا از آن ها مى خواهد كه در رو نويسى آن كتاب، او را يارى كنند. آن ها آن شب را بيدار مى مانند و كتاب را رو نويسى مى كنند.

اكنون بر گرديم به اصل مطلب، چرا يک انسان در مقابل يک مشت كاغذ احتمالاً كهنه و مندرس، حاضر است هر چه دارد خرج كند، در حالى كه هزاران انسان ديگر، بى تفاوت از كنار آن مى گذرند؟ مگر هزاران نفر افتادن سيب و ساير محصولات را از درخت ها نديدند؟ اما چه شد كه نيوتن با مشاهده افتادن يک سيب از درخت يكى از قوانين هستى را كشف كرد؟ علت چيست؟ در مورد نيوتن مى نويسند كه گاهى آن قدر غرق در مطالعه مى شد كه دوستانش از روى شوخى غذاى او را مى خوردند. هنگامى كه نيوتن سر ميز غذا حاضر مى شد با تعجب از دوستانش مى پرسيد: من غذايم را خوردم؟! زيرا از يک طرف احساس مى كرد گرسنه است و از طرف ديگر مى ديد غذايش خورده شده است.

چنين حالتى، گاهى براى معلمى كه در كلاس درس، سر گرم تبيين يک قانون

ص: 185

علمى است و يا نويسنده اى كه حواسش كاملاً متوجه نوشتار خود است نيز پيش مى آيد.

چرا شما گاهى حاضر نيستيد به حرف و سخنى گوش فرا دهيد و حوصله شنيدن آن را هم نداريد؟ و گاهى روى تک تک جملات و حتى نحوه بيان آن حساس مى شويد و آن را به دقت دنبال مى كنيد؟!

در اين جا به يك اصل اساسى پى مى بريم. اين اصل كلى اين است كه اساساً قلب انسان متوجه چيزى است كه آن را هدف و مقصد خود قرار داده است و به آن چيزى عنايت دارد كه در زندگى خويش آن را مهم و با ارزش تلقى مى نمايد.

اصولاً انسان در عموم كار هايش سعى مى كند و مراقب است كه حواسش پرت نشود، بويژه هر چه كار مهم تر و حساس تر باشد، اين مراقبت، بيشتر مى گردد. به عنوان مثال كارگرى كه در كارگاه نجارى و يا تراشكارى، كنار دستگاه پرس يا برش كار مى كند، بسيار دقت مى كند كه حتى براى يک لحظه هم غفلت در كارش پيدا نشود، لذا حوادث نا گوار براى اين گونه افراد به ندرت اتفاق مى افتد. حتى آن موارد اندک نيز بر اثر بى توجهى و غفلت روى مى دهد.

بنا بر اين اساساً انسان در مجموعه فعاليت ها و امور زندگى اش موجود حواس پرتى نيست! او پيوسته مراقب و مواظب خود و اعمال خويش است.

براى روشن تر شدن مطلب مثال ديگرى مى زنيم:

يك صندوق دار بانک، در طول سال روزانه صد ها بار مبالغ زيادى را دريافت و يا پرداخت مى نمايد، اما مواردى كه در شمردن پول يا نقل و انتقال آن دچار اشتباه مى گردد، نسبت به حجم كار او بسيار اندک است و يا در رانندگى، انحراف از جاده بر اثر حواس پرتى و عدم توجه و دقت كافى راننده، در طول حركت و در هر ثانيه امكان پذير است، در حالى كه ما روزانه شاهد ميليون ها حركت و جابجايى وسائط نقليه هستيم و در صد بسيار ناچيزى از آن ها دچار تصادف و انحراف مى گردند.

على هذا به اين نتيجه مى رسيم كه اصولاً انسان حواس پرت آفريده نشده است و

ص: 186

نا توان از جمع و جور كردن حواس خود نيست. او توانايى تمركز ذهن و فكر خود را در يک امر دارد. بنا بر اين و در يك كلام اصل و اصالت با حواس پرتى نيست! امّا آن چه موجب شگفتى است اين است كه چگونه اين همه كارگر، صنعتگر، ورزشكار، هنرمند، پزشک، مهندس، خانه دار و صاحبان انواع حِرَف و مشاغل در حين كار، به كار خود توجه و دقت دارند، امّا بسيارى از آن ها هنگام نماز حواسشان پرت مى شود، يعنى در همه جا اصل، توجه است و بى توجهى و حواس پرتى استثنا است. ولى در نماز، قضيه بر عكس است. حالا اشكال در كجاست و علت چيست؟

محققان مى گويند: منشأ غفلت، بى توجهى به اهميت كار است. آن ها مى گويند نمى شود موضوعى وجهه همت انسان باشد و يا نقطه اى را به عنوان هدف انتخاب كند و در عين حال ذهن و فكر او از آن فاصله بگيرد. (1)

لذا نتيجه مى گيريم كه علت حواس پرتى ما در نماز آن است كه نماز را هدف و وجهه همت خود قرار نمى دهيم! و جهت گيرى ما بدان سوى نيست! در ادبيات ما (هدف عالى) و (همت بلند) داراى جايگاه ويژه و نقش ارزنده اى است.

همت اگر سلسله جنبان شود *** مور تواند كه سليمان شود

زيرا، كار ها را در واقع همت ها انجام مى دهند.

حافظ شاعر بلند آوازه ما مى گويد:

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

آن چه راه هاى سخت و صعب را هموار مى سازد، همت است. در حقيقت كار هاى عالى توسط همت هاى عالى انجام مى پذيرد و انسان ها عملاً ابزارى براى تحقق آن ها هستند. البته ذكر اين نكته نيز حائز اهميت است كه انسان علاوه بر آن كه خود وسيله اى براى تحقق اهداف است، تعيين كننده هدف و ايجاد كننده و سازنده ابزار و وسايل براى نيل به هدف و مقصد خويش هم هست.

ص: 187


1- خواننده گرامى را براى مزيد اطلاع از نقش همت در حضور قلب به مطالعه كتاب احياء العلوم غزالى (ج 1 / ص 162) توصيه مى كنيم.

انسان تنها آفريده اى است كه وسيله ترقى و سقوطش را خودش ايجاد مى كند و مى سازد و مجموعه حركتش بر پايه همان چيزى است كه خود ساخته و به سوى همان جهتى است كه خود انتخاب نموده است. لذا كسى كه تمام همتش در بهره گيرى از لذايذ مادى و دنيوى است، به عنوان مثال تمام وجودش پول است، مگر مى تواند از آن مجموعه جدا شود و مقدارى از وقت خود را ولو اندک، مثلاً صرف حضور در نماز جماعت كند؟

آيا ممكن است انسان هايى كه اسير آمال و آرزو ها و اهداف غير الهى شده و تار و پودى از ماديات در اطراف خود تنيده اند و جز ماديات چيزى را نمى بينند و نمى شنوند، حالا در طول چهار، پنچ دقيقه متحول شده، خدايى بشوند و تمام توجه و عنايت و حواسشان در نماز متمركز گردد؟!

راه درمان حواس پرتى چيست؟

محققان اين موضوع و عارفانى كه در پى درمان اين مشكل هستند، مراعات چند نكته را به عنوان راه چاره و درمان مطرح مى كنند.

1- اصلاح سمت و جهت زندگى

چنين شخصى بايد سمت و جهت زندگى خود را اصلاح كند و ديد خود را نسبت به جهان و مسائل آن تغيير دهد، دنيا و ماديات را به عنوان ابزار و وسيله ببيند، نه به عنوان هدف! زيرا به عنوان مثال، اگر باغ براى انسان هدف شد، هنگام نماز هم مشغول چيدن ميوه است و اگر اتومبيل هدف شد، هنگام نماز هم در حال رانندگى است و اگر فرش هدف شد، هنگام نماز هم به فكر آن است كه نسوزد و يا دزد آن را نربايد و اگر مقام هدف شد، هنگام نماز هم در انديشه كسب آن و يا حفظ و حراست از آن است.

اما چنان چه هيچ يک از اين امور و مشابه آن از مسائل مادى و دنيوى براى او به

ص: 188

عنوان هدف مطرح نباشد و تنها خدا هدف او باشد و مسائل مادى به عنوان ابزار و وسيله برايش مطرح باشد، در اين صورت همان وقتى كه از اتومبيل هم استفاده مى كند به ياد خداست و هنگامى كه در باغ قدم مى زند و از ميوه هاى آن بهره مند مى گردد، نيز به ياد خداست. شكل ها و رنگ هاى مختلف ميوه هاى باغ هم او را به ياد خدا مى اندازد، همه چيز را از خدا مى داند. در بحبوحه سختى ها و گرفتاري ها توجه و توكلش به اوست و شادى هاى زندگى را هم از طرف او مى بيند.

اكنون پس از ذكر اين مقدمه يک بار ديگر سؤالمان را مطرح مى كنيم.چرا حواسمان در نماز پرت مى شود؟ ايراد در كجا و اشكال در چيست؟ راه درمان چيست؟ اساساً باتوجه به اوضاع و احوالى كه در بالا به آن اشاره شد، چرا حواسمان پرت نباشد؟!

قبلاً عرض شد كه چاره درد در اين است كه در مرحله اول اين موضوع براى ما روشن و تفهيم گردد كه امور دنيوى و مادى، ابزارى بيش نيست، در حالى كه هدف چيز ديگرى است و مقصد جايى ديگر.به واقع اگر كسى به اين مطلب برسد و واقف گردد كه هدف چيز ديگرى است، آن وقت نماز او هم مى شود، همانند نماز على (علیه السلام).

چگونه على (علیه السلام) و ساير ائمه و پيشوايان گران قدر ما، اين گونه نماز اقامه مى كنند؟ عامل آن چيست؟ شايد نقل داستانى در اين جا براى روشن ترشدن مسأله مفيد باشد.

روزى فقيرى به در خانه على (علیه السلام) مى آيد و در خواست كمک مى كند. امير مؤمنان دستور مى دهند به او كمک كنند. از مولا سؤال مى كنند: به فقير درهم (پول نقره) بدهيم يا دينار (پول طلا)؟ مولا در پاسخ مى فرمايند : طلا و نقره در نزد على هر دو فلز است، هر كدام بيشتر به درد مرد نيازمند مى خورد، همان را به او بدهيد.

با اندک دقت و تأملى در داستان فوق و داستان هاى مشابه - كه تعداد آن ها نيز كم نيست - در مى يابيم كه براى على (علیه السلام) اين گونه مسائل كه براى بسيارى از مردم اصل است، حل شده است. او به امور دنيايى دلبستگى ندارد. او بار ها خطاب به دنيا

ص: 189

مى فرمود: ﴿غُرِّی غَیْرِی﴾ (اى دنيا! نمى توانى على را بفريبى، به سراغ ديگرى برو) البته اين بدان معنا نيست كه على (علیه السلام) دنيا را ترک كرده باشد و هيچ گونه تلاش و كار و فعاليتى نداشته باشد، بر عكس امير مؤمنان (علیه السلام) از پر تلاش ترين افراد تاريخ است، او حتى يك لحظه از عمر خود را بى ثمر نمى گذاشت و آنى جسم و جان خود را بى كار رها نمى كرد.

آن چه از على (علیه السلام) در طول عمر مشاهده شد، تلاش بود و كار بود و فعاليت. امّا نكته ظريف در زندگانى على (علیه السلام) اين است كه او در عين حالى كه در متن دنياست، با دنيا نيست.

او در يكى از روز هاى گرم تابستان مشغول حفر چاه در يكى از باغ هاى خويش در مدينه بود كه ناگهان پس از روز ها تلاش، آب از چاه فوران كرد، در آن لحظه على (علیه السلام) فرمودند: ﴿بَشِّرِ الْوَارِثَ﴾. (1) (وارث را بشارت ده.) كه اين جمله درس بزرگى است براى همه. بعد فرمودند: من اين چاه را وقف كردم.

على (علیه السلام) حاصل تلاش خود را كه مى تواند منشأ خير فراوانى براى دنياى او و بستگان وى باشد، بلا فاصله وقف مى كند. و اين يک نمونه از سيره على (علیه السلام) است. سيره على يعنى تلاش و كار به همراه عدم دلبستگى به دنيا و مظاهر آن و اين هنر مردان خداست. امّا بى عرضگان، جمعى دست از كار و تلاش شسته و گروه كثيرى اسير دنيا گشته و در دام هاى آن گرفتار آمده اند.

زهد اسلامى يعنى همين، يعنى داشتن دنيا در كنار خود و در اختيار خود. براى على (علیه السلام) دنيا و زخارف آن هيچ فريبندگى و جذابيتى ندارد. گاهى آن چنان دنيا را تحقير مى كند كه مى فرمايد:

﴿یَا دُنْیَا أَ بِی تَعَرَّضْتِ وَ إِلَیَّ تَشَوَّفْتِ غُرِّی غَیْرِی...فَقَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَهَ لِی إِلَیْکِ﴾ (2)

(اى دنيا به سراغ ديگرى برو، من تو را به گونه اى طلاق داده و ترک نموده ام كه امكان باز گشت به آن وجود ندارد.)

ص: 190


1- بحار / ج 40 / ص 114
2- بحار / ج 33 / ص 250

براى على (علیه السلام) اين گونه مسائل حل شده است كه آن گونه نماز مى خواند! و اين است رمز آن گونه اقامه نماز! به راستى مگر مى شود محبوب انسان چيز ديگرى بوده، امّا حواس و توجهش در نماز،به خدا باشد، اين دو با هم جمع نمى شوند!

2- داشتن اراده و تصميم بر تمركز حواس

بديهى است تحقق هر امرى منوط به تصميم بر انجام آن است. انسان به بركت خواستن است كه موفق به انجام امور مى گردد. البته خود خواستن نيز مراحلى دارد. برخى خواستن ها بر مبناى آرزو هايى است كه امكان تحقق و بر آورده شدن ندارند، مانند آرزوى اين شاعر:

آرزو دارم كه ايزد از كرم *** عود فرمايد جوانى در برم

تا دهم صائب جوانان را خبر *** تا چه آورد است پيرى بر سرم

گاهى ما با خود خلوت كرده، با آرزو ها و اميالمان دل خوشيم، مى خريم و مى فروشيم و مى سازيم. دستور مى دهيم و فرمان مى رانيم، كه بسيارى از آن ها دست نايافتنى است! در مقابل برخى آرزو ها امكان تحقق دارند، امّا ميزان تحقق آن ها بستگى به ميزان خواستن ما دارد، زيرا اگر انسان بخواهد كارى را انجام دهد، و در اين راه سعى و تلاش خويش را بكار گيرد، موفق به انجام آن خواهد شد.

انسان خواست در اعماق دريا ها شنا كند و به بستر اقيانوس ها دست رسى پيدا كند، انسان خواست در آسمان ها پرواز كند و به سير و سفر بپردازد ، او خواست بيمارى ها را درمان نمايد و چون خواست و تلاش كرد بر بسيارى از اين گونه امور و آرزو ها كه تا چندى قبل به عنوان كار هاى ناشدنى در ميان مردم معروف بود، فائق آمد. او توانست كار هايى انجام دهد كه اگر تا چندى قبل، كسى آن ها را مطرح مى كرد از او نمى پذيرفتند و چه بسا او را دچار اختلال هاى روانى مى دانستند!

پيشواى ششم ما امام صادق (علیه السلام) چه بسيار زيبا مى فرمايند:

ص: 191

﴿ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِیَت علَیهِ النِّیَّهُ﴾ (1)

(هيچ انسانى نسبت به آن چه بخواهد انجام دهد، ناتوان نيست.)

حديث بسيار جالبى است كه مى تواند زمينه رشد ما را بيش از اين فراهم سازد.

حال بر مى گرديم به اصل مطلب. به راستى اگر اين انسانى كه بر بسيارى از امور فائق آمده است، بخواهد و تصميم بگيرد كه نماز با توجه و با حضور قلب بخواند، آيا فكر مى كنيد موفق به انجام آن نمى شود؟ آيا چنان چه خواستن او جدّى باشد، همانند خواستنى كه يک كشاورز و يا يک صنعت كار را در پى كار خود روان مى سازد، آيا اگر نماز گزار ما هم، چنين خواست جدى مبنى بر تمركز حواس در نماز داشته باشد، موفق نمى گردد؟

بديهى است همان انسانى كه هنگام تولد از مادر هيچ نمى دانست، ولى خواست بداند و اكنون نيز مى داند، همين انسان اگر بخواهد مى تواند نماز خود را نيز با تمركز حواس بخواند. او اگر اراده كند، ايستادگى نمايد و كمى زحمت و رنج تحمل كند، مى تواند به درجات و مراحل كمال اقامه نماز دست يابد.

البته انتظار و توقعى نيست كه نماز ما، هم طراز با نماز على و اهل بيت (عليهم السلام) باشد. آن عرفان و آن عمق ديد و بينش در نماز، براى على (عليه السلام) و فرزندانش ميسور است.

اما راه براى نيل به مدارج عالى اقامه نماز، هم چنان بر روى ديگران گشوده است. سايرين نيز براى نيل به اين عروج، توسط قرآن كريم و ائمه اطهار (عليهم السلام) تشويق و ترغيب شده اند. بنا بر اين نتيجه مى گيريم كه پيمودن اين راه و رسيدن به مدارج عالى ممكن است. منتهى بستگى به ميزان خواستن و همت عالى ما دارد و دليل اين امكان آن است كه بسيارى از عارفان و سالكان، اين راه را پيمودند و به ميزان سعى و تلاش خويش به مراحل والايى نايل گرديدند.

ص: 192


1- بحار / ج 70 / ص 205

3- پاسدارى از دل با استمرار ياد خدا

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿يَا أَبَا أُسَامَةَ، ارْعَوْا قُلُوبَكُمْ بِذِكْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَ احْذَرُوا النَّكْتَ﴾ (1)

(با ياد خدا مراقب و مواظب دل هايتان باشيد و از نقطه ها بپرهيزيد.)

منظور از نقطه ها چيست؟

در وسط و يا قسمتى از يك صفحه كه مثلاً به رنگ سفيد است، چنان چه دايره بسيار كوچكى به رنگ ديگرى ديده شود، به آن نقطه مى گويند.

منظور از نقطه در اين حديث و احاديث مشابه، نقش بستن ياد غير خدا در صفحه زيبا و پاک دل است.

مفهوم فرمايش امام اين است كه مراقب باشيد، ياد غير خدا در قلبتان نقش نبندد و استقرار نيابد و تلاش نماييد، دلبستگى هاى غير خدايى را از آن خارج سازيد.

قابل ذكر است كه روايت مزبور به صورت ديگرى نيز نقل شده است.

به جاى و ارعوا كه به معناى مراعات كردن و مراقبت نمودن است، و ادعوا به معناى خواندن و دعوت كردن نيز وارد شده است. به نظر مى رسد عبارت و ارعوا ظريف تر و دل نشين تر باشد.

4- وحدت دل و زبان

يكى از مشكلات اصلى در عبادت ما اين است كه ضمن اين كه زبانمان مشغول اوراد و اذكار است، قلبمان در جاى ديگرى به سير و سياحت مى پردازد و يا مشغول انجام كارى ديگرى است. به عبارتى ديگر، ما در يک لحظه دو مجموعه را تشكيل مى دهيم، زبان و دل و هر كدام در جايى متفاوت با جاى ديگرى به سر مى برد.

هنرمند كسى است كه دل و زبانش در نماز يكى شود و براى يكى عبادت كند و از

ص: 193


1- بحار / ج 70 / ص 59

يكى كمک بطلبد و هنگامى كه لب به گفتن ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ و اِيّاكَ نَستَعين﴾ مى گشايد، دل او هم همين را بگويد، البته كه اين خود در ابتدا كارى است بس مشكل.

حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در اين بحث، تمثيل جالبى دارند، ايشان مى فرمايد: داستان دل و زبان همانند داستان مادر و كودک است. در ابتدا كه تلفظ براى كودک بسيار مشكل است، مادر بايد با تحمل مشكلات و صبر و بردبارى، يک حرف، يک حرف بر زبان كودک نهاده، سخن گفتن را به او بياموزد، بديهى است پس از گذشت مدتى ديگر تلفظ براى كودک مشكل نخواهد بود.براى شخص نماز گزار هم، نزديک كردن دل و زبان به يك ديگر در ابتدا مشكل است، هنر نماز گزار در اين است كه اين دو را بتدريج به هم نزديک نموده، سپس يكى كند، البته كاملاً روشن است كه براى رسيدن به هر كمالى بايد تلاش كرد.

نابرده رنج گنج ميسر نمى شود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

و اين يک قانون كلى در جهان هستى است و در همه زمينه ها و از جمله عبادت جارى است، قرآن هم مى فرمايد: ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ (1)

نقش تلقين و تكرار

از راه هاى ايجاد هماهنگى و وحدت بين زبان و دل، تكرار ياد و ذكر خدا و آيات اوست.

بديهى است كه تكرار، نقش ارزنده اى در تمركز حواس و حضور قلب در عبادت دارد. برخى افراد به دليل اين كه مرتباً نام خدا و ذكر او را بر زبان دارند و پيوسته آن را به خود تلقين مى كنند، به رتبه اى مى رسند كه زبانشان در اختيار دلشان قرار مى گيرد، حتى گاهى در خواب هم مشغول ذكر خدا هستند. آن ها به مرحله اى نايل مى گردند كه زبانشان از قلبشان دستور مى گيرد. يعنى همان چيزى كه مورد توجه و نظر امام صادق (عليه السلام) است كه فرمودند:

ص: 194


1- نجم / آيه 39

﴿فَاجْعَلْ قَلْبَکَ قِبْلَةً لِلِسانِکَ لا تُحَرِّکْهُ إِلّا بِإِشارَةِ الْقَلْبِ﴾ (1)

(قلبت را امام و پيشواى زبانت قرار ده و زبانت را بدون دستور و فرمان قلب به حركت در نياور.)

و چون چنين فردى هميشه به ياد خداست، معطر به عطر معنويت و عطر خداوندى مى گردد. آن گاه نَفَس و كلامش ، كردار و گفتارش بوى خدايى مى دهد و به قول بابا طاهر:

چوشو گيرم خيالش را در آغوش *** سحر از بسترم بوى گل آيد

ابوذر از ياران با وفاى پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل مى كند كه وجود مقدس پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شبى به هنگام نماز به طور مرتب اين آيه شريفه را تكرار مى فرمود:

﴿اِن تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُكَ و اِن تَغفِرْ لَهُم فَاِنَّكَ اَنتَ العَزيزُ الحَكيمُ﴾ (2) (3)

(خدايا اگر آن ها را عذاب كنى، آن ها بندگان تو هستند و اگر آن ها را ببخشى تو عزيز و حكيمى.»

در روايت داريم كه وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) آيه اى را خواند و آن قدر آن را تكرار كرد تا از هوش رفت. پس از آن كه به هوش آمد، سؤال كردند: يابن رسول اللّه چه شد كه به شما چنين حالتى دست داد؟ فرمودند: «پيوسته آيات قرآن را تكرار مى كنم، تا آن كه كَاَنّه آن را از گوينده آن مى شنوم!» (4)

هشدار!

راستى هيچ گاه در مورد نمازى كه مى خوانيم لحظه اى انديشيده ايم؟ آيا حواس خود را در آن حاضر مى يابيم؟ آيا اين نماز خود را نماز مى دانيم؟ چرا هنگامى كه

ص: 195


1- بحار / ج 93 / ص 158
2- مائده / آيه 118
3- آداب الصلوة امام خمينى / ص 31
4- ﴿فَقَالَ مَا مَعْنَاهُ مَا زِلْتُ أُکَرِّرُ آیَاتِ اَلْقُرْآنِ حَتَّی بَلَغْتُ إِلَی حَالٍ کَأَنَّنِی سَمِعْتُهَا مُشَافَهَهً مِمَّنْ أَنْزَلَهَا﴾ (مستدرك / ج 4 / روايت 4251)

احساس مى كنيم اين نماز وسيله معراج ما نيست، از خدا توفيق اقامه نماز با ويژگي هاى خود را نمى طلبيم؟ چرا از اين گونه نماز ها به درگاه خدا استغفار نمى كنيم ؟

خدا مى داند بسيارى از اين نماز هاى ما استغفار مى خواهد! نمازى كه در آن، انسان مشغول ساخت و ساز است ، مشغول خريد و فروش است، به سير و سفر مى پردازد، ديد و باز ديد انجام مى دهد، در انديشه حل مشكلات خود است، برنامه كار خود را تنظيم مى كند، در پى يافتن گم شده ه اى خويش است و ... راستى اين چه نمازى است؟!

خدايا! آيا اين نماز مى خواهد وسيله نجات من باشد؟ باز دارنده من از فحشا و منكر باشد؟ آرامش جان و روح مرا فراهم سازد؟! اين چه نمازى است كه من تحويل مى دهم. آيا انجام اين نماز استغفار نمى خواهد؟!

به طور قطع اگر انسان از اقامه نماز بر طبق وضع موجود نا راضى باشد و از اين بابت رنج ببرد و بخواهد خود را از اين وضع نابسامان برهاند و در اين راستا تلاش كند، خدا نيز او را كمک خواهد كرد، زيرا خداوند در قرآن مى فرمايد:

﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ (1)

(كسى كه در راه ما جهاد و تلاش كند، به طور قطع، ما راه هاى هدايت خود را به او نشان مى دهيم.)

بديهى است آن كسى كه جهت حركتش خدا باشد و در آن مسير گام بر دارد، خدا هم او را يارى مى كند و ما هم اگر بخواهيم و تصميم بگيريم، نمازى با ويژگى هايى كه سزاوار آن است اقامه نماييم، موفق به انجام آن خواهيم گرديد. (ان شاء الله)

2) تفهم

موضوع و يا نكته دومى كه عارفان نماز گزار مراعات آن را براى بهره بردارى از نماز و بر خور دارى از آثار ارزنده آن لازم مى دانند، تفهم است. البته از بيانات محققانه و

ص: 196


1- عنكبوت / آيه 69

عارفانه حضرت امام رضوان الله تعالى عليه در كتاب گران قدر آداب الصلوة به دست مى آيد كه تفهيم در نماز هم، به دنبال تفهم لازم است.

حال منظور از تفهم و تفهيم در نماز چيست؟

تفهم يعنى فهميدن و تفهيم يعنى فهماندن.

از آن جا كه فهميدن و فهماندن نيازمند به تفكر و انديشه اند، ناچاريم قبل از پيگيرى بحث تفهم و تفهيم، اشاره اى اجمالى به جايگاه و نقش تفكر در عبادت داشته باشيم.

عبادت و تفكر

جايگاه و نقش تفكر هيچ گاه و در هيچ امر و مسأله اى قابل انكار نيست. تفكر، به كار ها، محتوا، عمق و ارزش صد چندان مى بخشد. آيات قرآن و روايات متعددى در ارزش تفكر از پيامبر و اهل بيت رسيده است كه در هر امر و مسأله اى ما را دعوت و توصيه به تفكر نموده اند.

از جمله امورى كه تفكر، ارزش آن را بسيار متعالى مى سازد، عبادت و امور عبادى است.

على (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿لاَ خَیْرَ فِی عِبَادَهٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّرٌ﴾ (1)

(عبادتى كه در آن تفكر نباشد، خيرى ندارد.)

البته همان طورى كه قبلاً هم تذكر داديم، منظور از اين حديث شريف آن نيست كه عبادتى كه به همراهش تفكر نباشد، ساقط كننده تكليف نيست. خير، بلكه منظور نفى كمال است. يعنى عبادتى كه در آن تفكر نباشد، داراى بهره كامل نيست.

اساساً خود تفكر نوعى عبادت است، در برخى روايات داريم كه يك ساعت فكر كردن از شصت سال عبادت بالا تر است. حال اگر اين دو، يعنى عبادت و تفكر با هم

ص: 197


1- اصول كافى / ج 1 / ص 36

توأم شدند، محصول ارزشمندى كه همان (عبادت متفكرانه) باشد به بار مى آيد. بديهى است در آن صورت شاهد به وجود آمدن فضايى سرشار از معرفت و معنويت در جامعه خود خواهيم بود.

اكنون بر گرديم به بحث تفهم و تفهيم، به راستى در نماز چه چيزى را بايد بفهميم؟ و به چه كسى بايد بفهمانيم؟

در ابتداى بحث، اين نكته قابل ذكر است كه در نماز مفهم و متفهم و يا به عبارتى ديگر معلم و متعلم هر دو يكى است و آن هم شخصى جز خود نماز گزار نيست. بنا بر اين شخص نماز گزار هم بايد خود بفهمد و هم به خود بفهماند.

اكنون اين سؤال قابل طرح است كه در نماز چه چيزى را بايد بفهميم و بدانيم؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً تفهم ميدان بسيار گسترده اى دارد، حداقل، آن است كه نماز گزار در حال نماز بداند چه مى كند؟ در پيشگاه كيست؟ و با چه كسى سخن مى گويد؟ و چه مى گويد؟ و معناى جملاتى را كه بر زبان جارى مى كند بداند.

البته ممكن است حضور قلب براى نماز گزار، بدون اين كه معناى جملات را بفهمد حاصل شود، اما اين، حضور قلب كاملى نخواهد بود، مانند حالت حزنى كه به هنگام شنيدن روضه به زبانى كه ما متوجه آن نمى شويم، براى ما پيش مى آيد. شايد در آن هنگام، با اين كه نمى دانيم روضه خوان چه مى گويد، ولى فضاى كربلا را براى خود ترسيم كنيم و در آن حال دلمان شكسته شده، اشكمان جارى گردد.

شبيه چنين حالتى را مى توان از علاقه مندان به قرآن كه متوجه معانى آيات آن نمى شوند، نيز مشاهده كرد. وقتى صداى قرآن به گوش آن ها مى رسد، حالت خاصى برايشان بوجود مى آيد كه تشعشع حظ و لذت را در برق نگاهشان مى توان ديد!

تفهم و حضور قلب

اكنون كه سخن به اين جا رسيد، نا گزير از بيان مطلب ديگرى هستيم و آن عدم ملازمه بين اين دو نكته مهم، يعنى حضور قلب و تفهم است، زيرا ممكن است، فهم

ص: 198

نماز باشد اما حضور قلب نباشد، همان گونه كه بر عكس آن هم صادق است و ممكن است اتفاق بيفتد.

امّا اگر براستى بخواهيم نماز شايسته اى كه داراى آثار ارزشمند خود است اقامه نماييم، بايد معانى كلمات و جملاتى را كه در نماز بكار مى گيريم، بدانيم و با آن ها آشنا باشيم.

گر چه ياد گرفتن زبان عربى كه زبان اسلام و زبان قرآن است براى آشنايى و آگاهى به معانى و مفاهيم كلمات و جملاتى كه در نماز خوانده مى شود خود يک ارزش، كرامت و شرافت است، امّا لزوم آشنايى با كلمات و جملات مزبور بدان معنا نيست كه همه نماز گزاران مجبور گردند، چند سالى كار و زندگى خود را رها كرده، در ادبيات عرب اديب گردند، بلكه به همين مقدار كه نماز گزار با معانى جملات و كلماتى كه در نماز از آن ها استفاده مى كند، آشنايى داشته باشد كفايت مى كند. بديهى است كه آشنايى مختصر با اين كلمات و جملات، آسان است و فرصت زيادى را نمى طلبد.

تدبر در نماز

در زمينه لزوم تدبر در نماز و تفهم آن، رواياتى در كتاب گران قدر آداب الصلاة حضرت امام (رحمة اللّه علیه) آمده است. گرچه رواياتى كه حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در اين كتاب كم نظير نقل مى كند، مجموعه رواياتى است كه در باب تلاوت قرآن نقل شده، امّا حضرت امام براى اين بحث، از آن روايات به زيبايى بهره بر دارى كرده است. ما نيز مى توانيم از آن احاديث شريف، هم در باب نماز و هم در باب قرائت قرآن استفاده نماييم.

در اين جا يكى از آن روايات را نقل نموده، به ارايه توضيحى در باره آن مى پردازيم.

اين روايت به بيان نكته بسيار ظريف و مهمى مى پردازد و آن ضرورت و اهميت تدبر و فهميدن آيات خداست، نه صرف خواندن و يا به پايان رساندن آن!

ص: 199

خواندن يا تدبر

شما خواننده گرامى به خاطر داريد كه در ماه مبارك رمضان - براى بهره بردارى از فيوضات اين ماه، از جمله ثواب تلاوت قرآن - تصميم مى گيريم، قرآنى را ختم كنيم. همين كه چند صفحه اى از قرآن را تلاوت كرديم، بررسى مى كنيم كه پايان سوره چند صفحه ديگر مانده است و زمانى كه چند جزء قرآن را تمام كرديم دقت مى كنيم كه چند جزء ديگر باقى مانده است.

حضرت على (علیه السلام) بيان ارزنده اى در اين باره دارند، ايشان مى فرمايند:

﴿وَ لَا یَکُنْ هَمُ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ﴾

(وجهه همت شما هنگام تلاوت قرآن، رسيدن به پايان سوره نباشد!) (1)

از فرمايش ايشان پيداست كه چنين حالتى در آن زمان هم، در ميان برخى از مسلمانان مشاهده مى شده است. آن ها نيز به مقتضاى شتاب زدگى كه در نهاد انسان موجود است، سعى داشتند هر چه زود تر سوره هاى قرآن را يكى پس از ديگرى به پايان رسانده و به ختم قرآن نايل گردند.

اين سؤال در اين جا قابل طرح است كه صرف تمام كردن يک سوره و يا چند سوره از قرآن آن هم با شتاب و عجله چه اثرى به دنبال دارد؟ حال بر فرض كه چند سوره را تمام كرديم، اما آن چه در تلاوت قرآن مهم است تدبر و تعقل در آيات آن است. قرآن خود نيز كسانى را كه در آياتش تدبر و تعقل نمى كنند، سرزنش مى كند:

﴿اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرانَ﴾ (2)

بديهى است اگر فقط به فكر اتمام قرآن باشيم، در انديشه فهم آن نخواهيم بود. در حالى كه مسلمانان بايد فهم و تدبر در قرآن را وجهه همت عالى خود قرار دهند، لذا على (عليه السلام) مى فرمايد: اين دل هاى با قساوت، دل هايى را كه محبت و آلودگى هاى دنيايى آن را خشن و سخت كرده است، با خواندن آياتى از قرآن صفا و لطافت

ص: 200


1- بحار / ج 85 / ص 49
2- نساء / آيه 82

ببخشيد و كلمات وحى را همانند باران بهارى بر كوير برهوت آن بشدت بباريد و در درون خويش تحولى به سوى زيبايى ها و طراوت ها ايجاد نماييد و مواظب باشيد كه وجهه همت شما تمام كردن سوره و هدف شما رسيدن به پايان آن نباشد. به عبارتى ديگر ، در همين آيه اى كه الان تلاوت مى كنيد، تأمل و تدبر كنيد! بينديشيد چه مى گويد و چگونه مى توانيم از آن براى ساختن خويش استفاده نماييم؟

لازم نيست شتاب و عجله اى براى به پايان رساندن سوره داشته باشيم. مگر هدف از خواندن قرآن هدايت شدن و راه يافتن نيست؟

به طور قطع در مورد نماز هم مطلب به همين گونه است. نبايد تمامى سعى و تلاش ما در تمام كردن آن باشد. هنگامى كه مشغول گفتن ذكرى هستيم، عنايت داشته باشيم كه معناى آن چيست؟ و يا زمانى كه در حال ركوع يا سجود هستيم، توجه داشته باشيم معناى اين گونه رفتار و كردار چيست؟ و سعى كنيم همين معنا و مفهوم را به قلبمان منتقل كنيم و به آن عنايت داشته باشيم.

اهميت فهم اذكار و اعمال نماز

امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:

﴿مَنْ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ یَعْلَمُ مَا یَقُولُ فِیهِمَا اِنْصَرَفَ وَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اَللَّهِ تَعَالَی ذَنْبٌ إِلاَّ غُفِرَ لَهُ﴾ (1)

(كسى كه دو ركعت نماز به جاى آورد و بداند كه در آن دو ركعت چه مى گويد، در حالى نمازش را به پايان مى برد كه بين او و خدا گناهى نبوده، مگر آن كه بخشيده شده است.)

اين حديث شريف بيانگر اهميت توجه به معناى نماز و اقوال و اعمال آن است.

مرحوم شيخ حر عاملى (رضوان الله تعالى عليه) در كتاب شريف وسائل الشيعه باب مستقلى تحت عنوان (بَابُ تَأَکُّدِ اسْتِحْبَابِ الْإِقْبَالِ بِالْقَلْبِ عَلَی الصَّلَاهِ وَ تَدَبُّرِ مَعَانِی

ص: 201


1- وسائل / ج 5 / روايت 7102

الْقِرَاءَهِ وَ الْأَذْکَارِ) (1) را به اين امر اختصاص داده است.

از اين عنوان به دست مى آيد كه نفس دقت، در معانى آن چه در نماز گفته مى شود از مستحبات نماز است. يعنى همان گونه كه طول دادن ركوع و سجود مستحب است و براى آن ثواب خاصى در نظر گرفته مى شود، براى اين دقت هم ثواب منظور مى گردد. مضافاً كه اين مستحب، مستحب مؤكد هم هست، يعنى تأكيد شده كه نماز گزار بايد توجه داشته باشد كه در نماز چه مى گويد و چه مى كند. بديهى است چنانچه نماز گزار بداند كه چه مى گويد و چه مى كند، نمازش خالص تر است و باعث رشد معنوى او مى گردد.

دقت در فهم اذكار و اوراد نماز و همچنين در افعال و اعمال آن به نماز گزار آن چنان توانايى مى بخشد كه در حد اعلايش به مرحله اى دست يابد كه جز خدا را نبيند. البته اين مرحله اى است كه اندكى از نماز گزاران به آن نايل مى گردند ، امّا مراحل و درجات پايين تر از آن كه در مسير تكاملى نماز گزاران قرار دارند، نيز لذت بخش و ارزشمندند. حال اگر نماز گزار اقوال و اعمال نماز را نفهمد، قطعاً دچار خسران بزرگى شده است.

انصافاً حيف است كه كسى يک عمر نماز بخواند، در حالى كه نه معناى اقوال و اذكارى را كه مى خواند، بداند و نه مفهوم اعمال و افعالى را كه انجام مى دهد. به عبارتى ديگر نه بداند كه چه مى گويد و نه بداند كه چه مى كند! شايد ياد آورى مجدد اين نكته لازم نباشد كه هر چند با خواندن نماز، بدون فهم اقوال و افعال آن، نماز از گردن انسان ساقط مى شود، ولى بايد دانست كه، گرچه ظاهراً ديگر بارى بر دوش انسان نيست، امّا نتيجه و ثمره اى هم در كار نيست! سنگينى نيست، امّا سبكبالى هم نيست! زيرا هدف از اقامه نماز صرف بر داشتن بارى از دوش و مسؤوليتى از ذمه انسان نيست، بلكه منظور معراج انسان و رشد و ارتقاى اوست و اگر بخواهيم نماز ما بر خوردار از آثار ارزنده باشد، بايد اسرار نماز را بدانيم و به آن چه مى گوييم و انجام مى دهيم واقف و عارف باشيم.

ص: 202


1- وسائل / ج 5 / ص 476

نماز گزار هر لحظه بايد بينديشد كه الان چه عملى را بايد شروع كند؟ و يا در حال انجام چه عملى است و چه چيزى را بايد بگويد يا دارد مى گويد؟ زيرا هر چه نماز گزار، آن چه را كه انجام مى دهد و آن چه را كه مى گويد، بهتر بفهمد و درک كند، از سفره گسترده معنوى نماز، بيشتر بهره خواهد برد و چنان چه كسى حال و حوصله اى داشته باشد، قطعاً با غواصى در درياى معارف نماز، گوهر هاى گران بهايى را به دست خواهد آورد.

شما فقط به همين سوره حمد كه در آغاز نماز قرائت مى شود عنايت فرماييد، اين سوره چكيده اى است از تمامى كتب آسمانى و معارف الهى. گوشه اى از معارف اين سوره را در تفسير حضرت امام (رحمة اللّه علیه) مشاهده كرديم، در حالى كه حضرت امام (رحمة اللّه علیه) به اندازه حوصله و ظرفيت ما تفسير مى فرمودند و حقايقى را از اين سوره بيان مى كردند.

آشنايى با اقوال و اذكار نماز

در اين فرصت مناسب است، اشاره اى اجمالى به مفاهيم و معانى كلماتى كه در نماز از آن ها استفاده مى كنيم، داشته باشيم. ابتدا به بيان گوشه هايى از راز ها و رمز هاى اذان كه اعلان عمومى نماز و بر خوردار از پاداش فراوانى نيز مى باشد، مى پردازيم.

اذان

وجود مقدس امام هشتم (عليه السلام) در مورد حكمت و فلسفه اذان مى فرمايد: مردم به علل و جهات مختلف مأمور شدند اذان بگويند: ﴿إنَّما امِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ کَثیرَهٍ﴾

1- ياد آورى به شخصى كه فرا رسيدن زمان نماز را فراموش كرده است ﴿مِنْهَا اَنْ يَكُونَ تَذْكِيراً لِلنَّاسِ.﴾

معمولاً بسيارى از مردم سر گرم امور روزمره از قبيل كار هاى تجارى، علمى، ادارى و خانه دارى هستند و به فكر فرا رسيدن زمان نماز نيستند، زيرا انسان فراموش كار است و پيوسته نياز به ياد آورى و تذكر دارد. آن ها با شنيدن اذان به ياد نماز مى افتند.

ص: 203

2 - هشدارى به انسان هاى غافل ﴿وَ تَنْبِيهاً لِلْغَافِلِ﴾.

3 - اعلانى براى كسى كه وقت نماز را نمى داند و از آن بى خبر مانده است. ﴿وَ تَعْرِيفاً لِمَنْ جَهِلَ اَلْوَقْتَ وَ اِشْتَغَلَ عَنْهُ﴾.

سپس امام به توصيف و تعريف مؤذن و بيان جايگاه او مى پردازد و مى فرمايد: ﴿وَ يَكُونَ اَلْمُؤَذِّنُ بِذَالِكَ دَاعِياً الى عِبَادَةِ اَلْخَالِقِ وَ مُرَغِّباً فِيهَا﴾

(موذن بندگان خدا را به عبادت آفريدگار خود دعوت و آن ها را به اين امر تشويق مى كند.)

به راستى مؤذنى چه كار خوب و ارزنده اى است!

مؤذن به وحدانيت خدا اقرار و اعتراف مى كند ﴿مُقِرّاً لَهُ بِالتَّوْحِيدِ﴾، ايمان و گرايش به خدا را ظاهر مى سازد ﴿مُجَاهِراً بِالاِيمانِ﴾ و بدين وسيله اسلام را به جهانيان اعلام مى كند ﴿مُعْلِناً بِالاِسْلاَمِ﴾ و فراموش كاران را ياد آورى مى كند. ﴿مُؤَذِّناً لِمَنْ يَنْسَاهَا﴾ آن گاه امام هشتم (عليه السلام) درباره علت نام گذارى مؤذن مى فرمايد:

﴿لِأَنَّهُ یُؤذِنُ بِالأَذانِ بِالصَّلاهِ﴾

(زيرا او به وسيله اذان فرا رسيدن زمان نماز را به مردم اعلام مى كند.)

پس از آن، امام فلسفه اين كه اذان با تكبير ﴿اَللَّهُ اَكْبَرُ﴾ شروع مى شود و با تهليل ﴿لاَ اله اِلاّ اَللَّهُ﴾ پايان مى پذيرد را اين گونه تشريح مى فرمايند:

﴿لان اللّهُ عزَّوجلّ اراد اَنْ يَكُونُ اَلاِبْتِدَاءُ بِذِكْرِهِ وَ اِسْمُهُ﴾

(خداوند اراده فرموده كه آغاز با نام و ياد او صورت پذيرد.)

ذكر اين نكته نيز خالى از لطف نيست كه اولين كلمه در تكبير و آخرين كلمه در تهليل، اللّه است.

آن گاه امام (عليه السلام) به بيان فلسفه اين كه چرا هر فرازى از اذان بايد دو بار تكرار شود، مى پردازد و مى فرمايد:

﴿لِیَکونَ تَکراراً فی آذانِ المُستَمِعینَ،مُؤَکِّداً عَلَیهِم،إن سَها أحَدٌ عَنِ الأَوَّلِ لَم یَسهُ عَنِ الثّانی

ص: 204

(تا تكرارى باشد در گوش هاى شنوندگان و تأكيدى در بيان و القاى مطلب، به نحوى كه چنان چه شنونده بار اول متوجه نشد و از آن غفلت نمود، تكرار آن، او را ملتفت و متوجه سازد.)

سپس امام مى فرمايد: و اما اين كه اللّه اكبر چهار مرتبه گفته مى شود براى آن است كه اذان غفلتاً شروع مى شود و چون آغاز كار است بايد بيشتر تكرار شود تا ذهن ها و گوش ها آمادگى بيشترى براى استماع مطالب پيدا كنند.﴿وَ جُعِلَ التَّکْبِیرُ فِی أَوَّلِ الْأَذَانِ أَرْبَعاً لِأَنَّ أَوَّلَ الْأَذَانِ إِنَّمَا یَبْدُو غَفْلَةً وَ لَیْسَ قَبْلَهُ کَلَامٌ یُنَبِّهُ الْمُسْتَمِعَ لَهُ فَجُعِلَ الْأُولَیَانِ تَنْبِیهاً لِلْمُسْتَمِعِینَ لِمَا بَعْدَهُ فِی الْأَذَانِ﴾.

پس از آن كه اللّه اكبر چهار بار تكرار گرديد و گوش ها براى شنيدن و ذهن ها براى فهميدن آماده گرديد، به وحدانيت خدا و رسالت پيامبرش شهادت مى دهيم. اقرار و اعتراف به وحدانيت خدا، اساس مكتب و نقطه شروع ايمان به حساب مى آيد، و در مرتبه بعد، اقرار به رسالت پيامبر اسلام قرار دارد. ﴿لِأَنَّ أَوَّلَ الْإِيمَانِ هُوَ التَّوْحِيدُ وَ الْإِقْرَارُ لِلَّهِ بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ الثَّانِيَ الْإِقْرَارُ لِلرَّسُولِ بِالرِّسَالَةِ.﴾

پس از اعلان شهادتين از مردم خواسته مى شود به سوى نماز بشتابند ﴿حَیَّ عَلیَ الصَّلوةِ.﴾ زيرا اساساً اذان اعلام نماز است. ﴿أَنَّ الأَذانَ إنَّما وُضِعَ لِمَوضِعِ الصَّلاهِ،و إنّما هُوَ نِداءٌ إلَی الصَّلاهِ فی وَسَطِ الأَذانِ،ودُعاءٌ إلَی الفَلاحِ و إلی خَیرِ العَمَلِ﴾

و پس از آن كه مردم با بيان ها و تعابير مختلف ﴿حَیَّ عَلیَ الصَّلوةِ، حَیَّ عَلَی اَلْفَلاَحِ، ححَیَّ عَلَی خَیْرِ اَلْعَمَلِ﴾ به نماز دعوت شدند، اذان با نام خدا پايان مى پذيرد، همان گونه كه با نام خدا آغاز گرديده بود. ﴿وَ جُعِلَ خَتْمُ الْكلَامِ بِاسْمِهِ كمَا فُتِحَ بِاسْمِهِ﴾ (1)

بنا بر اين، اذان تركيبى از چهار اللّه اكبر است. علاوه بر مفهوم ارزشمند آن، تكرارش موجب جلب توجه و آماده ساختن عموم مردم براى شنيدن و فهم فراز هاى بعدى آن است. مضافاً اين كه اذان به بيان شهادتين كه اساس ايمان است و دعوت به سوى فريضه نماز، با جملات متعدد و گوناگون مترنم است كه در مجموع، مسلمانان را

ص: 205


1- وسائل / ج 5 / روايت 6975

براى اقامه نماز مهيا مى سازد.

اللّهُ أکبَرُ (تكبيرة الاحرام)

نماز با ذكر ﴿اللّهُ أکبَرُ﴾ در تكبيرة الاحرام آغاز مى گردد. گام نخست در نماز، اقرار به عظمت خداست كه اعتراف به ضعف و ناتوانى انسان نيز در آن نهفته است و آن گفتن ﴿اللّهُ أکبَرُ﴾ است. معناى اين ذكر مقدس آن است كه:

﴿اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ﴾. (1) (خدا بزرگ تر از آن است كه بتوان او را توصيف نمود.)

همه گويندگان، نويسندگان و انديشه مندان عالم از توصيف خداوند عاجزند، زيرا خدا قابل توصيف نيست. علت آن هم روشن است، زيرا تا چيزى به وهم نيايد به وصف هم نمى آيد. يعنى براى توصيف يک شى ء، اول بايد بتوانيم او را تصور كنيم و در ذهن خود جاى دهيم، آن گاه آن را تبيين و توصيف نماييم. مگر انسان يا موجود ديگرى يافت مى شود كه بتواند خدا را درک كند تا بتواند او را توصيف نمايد؟ درجايى كه پيامبر عظيم الشأن اسلام كه عقل كل است مى فرمايد:

﴿مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ﴾ (2)

(خدايا ! آن گونه كه حق تو و شايسته توست، تو را نشناختيم)، چگونه ديگران مى توانند او را تعريف و توصيف نمايند؟ البته اين بدان معنا نيست كه عرفان پيامبر ناقص است، نه، عرفانى بالا تر از عرفان او نيست، بلكه ظرفيت و گنجايش بشرى بيش از اين نيست! گنجايش قلب پيامبر اسلام كه گسترده ترين ظرفيت هاى بشرى است، در برابر عظمت پروردگار هيچ است و زبان پيامبر كه گويا ترين زبان هاست از وصف پروردگار عاجز است. به عبارت ديگر، ميدان معرفت الهى و درک و توصيف او ميدان پرواز بشر نيست. فضا، فضاى انديشيدن انسان نيست. فضا به گونه اى نيست كه هر انسانى بتواند آن چه هست را درک نمايد و به تصوير بكشد.

بديهى است آن چه انسان درک مى كند و مى فهمد به اندازه ظرفيت و توانايى

ص: 206


1- مستدرک / ج 4 / روايت 4360
2- بحار / ج 71 / ص 23

اوست. همانند ماهى گيرى كه در كنار دريا به اندازه توانايى خود از نعمت هاى دريا استفاده مى كند. بنا بر اين بهتر است وصف خدا را خدا كند و صفات پروردگار را از زبان خود او بشنويم. لذا نمازمان را با ﴿اللّهُ أکبَرُ﴾ آغاز مى كنيم.

سوره حمد

پس از تكبيرة الاحرام به قرائت اولين سوره قرآن، يعنى سوره حمد مى پردازيم. سوره حمد از نظر بر خور دارى از مفاهيم و معانى بلند، در مجموعه سوره هاى قرآنى جايگاه نخست را داراست. ثواب قرائت اين سوره مطابق قرائت دو ثلث قرآن است. ما در اين جا در حدى كه يک نماز گزار به طور ساده و آسان با معناى سوره حمد آشنا گردد، به ترجمه و توضيح آن مى پردازيم، بديهى است كه تفسير روشن از اين سوره و رسيدن به نكات متعدد و ارزنده آن نياز به فرصت بيشترى دارد، علاقه مندان مى توانند به كتب تفسيرى مراجعه نمايند.

﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾

به نام خداوند بسيار بخشنده و بسيار مهربان.

﴿اَلْحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَميْنِ﴾

تمامى حمد ها، تعريف ها، تمجيد ها و ستايش ها مخصوص خداست كه پروردگار جهانيان است. او پرورش دهنده همه موجودات است و آن چه در هستى وجود دارد پروريده او و وسيله شناخت و ابزار معرفت اوست.معمولاً شما از كسى كه كار خوبى انجام مى دهد تعريف و تمجيد مى كنيد، البته اين كار شايسته اى است. اما اگر كمى دقت كنيم، مى بينيم كه او از خودش چيزى ندارد و هر چه خوبى دارد از خداست. پس همه حمد ها، ثنا ها، تعريف ها و تمجيد ها، مخصوص پروردگار است و اساساً حمد و ستايش، مدح و ثنا جز براى پروردگار، براى هيچ كس و هيچ چيز سزاوار نيست، زيرا منشأ همه خوبي ها و زيبائي ها، خداست. لذا در آغاز نماز مى گوييم، ﴿اَلْحَمدُ لِلهِ﴾، چرا خدا را مى ستاييم و ثنا مى گوييم؟ چون ﴿رَبِّ العالَميْنِ﴾

ص: 207

است و چون ﴿اَلرَّحمنِ الرَّحيم﴾ است.

دست حاجت چو برى نزد خداوندى بر *** كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود

جمله مبارک ﴿اَلرَّحمنِ الرَّحيم﴾، اجمالاً اشاره اى دارد به اين مطلب كه جهان آفرينش با همه گستردگى اش مظهر و تبلورى است از رحمانيت خدا و اساس و پايه آفرينش نيز رحمانيت خداست، لذا نماز را با اين آيه شريفه آغاز مى كنيم و از ميان همه صفات الهى براى اولين بار، پروردگارمان را با رحمانيت توصيف مى نماييم.

دليل ستودن خدا و ثنا گويى او، همين اوصاف اوست. كرمش انتها ندارد و نعمت هايش بى پايان است. هيچ جوينده اى از درگاهش نا اميد بر نمى گردد، و حمد مخصوص خدايى است كه ﴿مالِكِ يَومِ الدّين﴾ است.

مالكيت نامحدود و بدون چون و چرا در روز قيامت، از آن خداست. هر چند اين نوع مالكيت در دنيا نيز براى خدا وجود دارد، امّا برخى منكر آنند و برخى گرچه به آن اعتقاد دارند، ولى برايشان چندان ملموس نيست، لذا مالكيت خدا در دنيا بر همگان آشكار و روشن نيست، زيرا بسيارى از انسان هاى كوتاه نظر، آنان كه زرق و برق دو روزه دنيا چشمانشان را پر كرده و مسحور خود ساخته است، آن چه چشمان ظاهر بين آن ها ديده و مى بيند، وجود قدرت و توانايى در دست عده اى از انسان هاست. لذا اينان آن گونه كه شايد و بايد، مالكيت خدا را در دنيا مشاهده و درک نكرده و نمى كنند و آن چه در واقع امر از آن خداست، از ديگران مى پندارند!

متأسفانه در دنيا، به دليل وجود قدرت هاى مجازى و به دليل مجاز نگرى بسيارى از افراد، مالكيت و قدرت خدا بر همگان آشكار نيست! لذا مالكيت و قدرت را به ديگران نسبت مى دهند و چنان چه در دنيا با وجود پرده ها و موانع سؤال شود كه: ﴿لِمَنِ المُلكُ اليَومَ؟﴾ «امروزه حكومت و قدرت از كيست؟» شايد يک عده انسان خود باخته با مشاهده وسايل پيش رفته نظامى و غير نظامى، تحت تأثير قرار گرفته، ابراز دارند كه قدرت از آن كسانى است كه اين ابزار و امكانات در اختيار آن هاست!

ص: 208

آرى، مالكيت هاى اعتبارى افراد، سبب مى شود كسانى كه عميقاً به مسائل نگاه نمى كنند، در وهله نخست، متوجه مالكيت خدا نشوند، لذا مالک اصلى را فراموش مى كنند و به اصطلاح مالكيت خدا تحت الشعاع قرار مى گيرد.

اما در جهان ديگر و در روز قيامت پرده ها كنار مى رود، مالكيت و حكومت خدا همانند آفتاب مى درخشد و هيچ قدرتى جز قدرت خدا، مشاهده نمى شود.

در آن روز، مالكيت خدا براى همه به قدرى ملموس است كه احدى نمى تواند آن را انكار كند.

در روز قيامت، ظاهر بينان كسانى را مشاهده مى كنند كه در دنيا آن ها را مالک مى پنداشتند، اما در آن روز جز مملوكى درمانده و سر گردان بيش نيستند كه از يک ديگر فرار مى كنند، آن وقت متوجه مى شوند كه مالكيت هاى ديگران در دنيا خيال و اعتبارى بيش نبوده است و كسى جز خدا مالک دنيا و آخرت نيست.

در حقيقت مالک اصلى خداست *** چند روزى اين امانت نزد ماست.

در روز قيامت، مالكيت و حكومت خداوند به گونه اى آشكار مى گردد كه اگر در آن روز سؤال شود: ﴿لِمَنِ المُلكُ اليَومَ؟﴾ بدون درنگ همه پاسخ مى دهند: ﴿لِلّهِ الواحِدِ القَهَّارِ﴾ (1) آرى، هنگامى كه انسان به ياد صحنه هاى قيامت مى افتد و خود را در آن روز وانفسا، در آن گرفتارى ها، تنها و بى پناه مشاهده مى كند، در مى يابد كه تنها قدرت نجات دهنده و صاحب اختيار در روز قيامت، خداست و فقط از او بايد كمک خواست و يارى طلبيد.

مقدمات حضور

با توصيف خداوند با اين جملات و تعابير و درک مفاهيم بلند و والاى آن، كم كم ذهن و دل، لياقت و آمادگى سخن گفتن با خدا را پيدا مى كند و انسان نماز گزار، شرايط گفت و گوى مستقيم را احراز مى نمايد. تا به حال آن چه توسط نماز گزار صورت پذيرفت،

ص: 209


1- غافر (مؤمن) / آيه 16

گفت و گوى غير مستقيم با خدا بود و از اين به بعد با خدا به صورت مستقيم سخن مى گويد.

﴿اِيّاكَ نَعبُدُ﴾

شخص نماز گزار در اين حركت الهى و سعادتمندانه، تنها خويش را نمى بيند، بلكه او خود را همگام و همراه با كاروان عظيم بندگان شايسته خدا مشاهده مى كند، لذا با آن ها هم آوا شده و آنان را نيز در نظر داشته، مى گويد: ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ و اِيّاكَ نَستَعينُ﴾: پروردگارا! من و همه انبياء و اولياء و بندگان شايسته تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم. عنايت به اين نكته كه فرد نماز گزار خود را در مجموعه صالحان و عابدان و نماز گزاران بداند و قرار دهد و با زبان جمع با خدا صحبت كند، خود يک هنر است.

بدين وسيله نماز گزار خود را در صف بندگان شايسته خدا كه نمازشان مقبول درگاه الهى است، وارد مى سازد و نماز خود را در مجموعه اى از نماز هاى نورانى قرار مى دهد و حركت عبادى خويش را با انبوهى از حركات عبادى ارزشمند، هماهنگ مى سازد. همچنين ضمن بهره مند شدن از آثار مختلف عبادت خود، اميدوار است به بركت نماز آن شايستگان، نواقص نماز و عبادت او مورد بخشش قرار گيرد و عبادتش به درگاه ايزد منان پذيرفته شود.

﴿اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ﴾

على (عليه السلام) مى فرمايد: در سوره حمد فقط يک مطلب، از خدا در خواست مى شود و آن هدايت است. هدايت بزرگ ترين و مهم ترين مسأله بشرى و مهم ترين عنصر از عناصر عظمت يک فرد و يک ملت است.

سر بلندى و بزرگى هر ملتى به ميزان بر خور دارى آن از رهبران و راهنمايان و هدايتگران بزرگ، بستگى دارد. ملتى سعادتمند است كه از قلم هاى هدايتگر، زبان هاى هدايتگر و انديشه هاى هدايتگر، بهره مند باشد. جامعه اى كه هدايت نيافته و يا از آن سر بر تافته است، تهى و خالى است، هر چند از نظر مادى و مالى لبريز باشد.

ص: 210

بديهى است در چنين جامعه اى وجود امكانات مادى و رفاهى عين ضلالت است. اين گونه امكانات زمينه آلودگى و ارتكاب گناه را فراهم مى سازد، تباهى جامعه را تسريع مى بخشد و تنوع گناهان را موجب مى گردد. همان گونه كه در يک شهر با امكانات، ارتكاب گناه و تنوع آن به مراتب بيشتر از يک روستاى بدون امكانات است. البته اين بدان معنا نيست كه ما امكانات و نقش آن را در خدمت به مردم نا ديده بگيريم، اما معتقديم كه امكانات صرف نمى تواند موجب سعادت فرد و جامعه گردد.

بنا بر اين با توجه به نقش و جايگاه هدايت در جوامع انسانى، بويژه در جوامع اسلامى، ضرورى است به امر ارشاد و هدايت در جامعه توجه و عنايتى خاص مبذول گردد و در ميان انواع فعاليت هاى اجتماعى يک كشور، امر ارشاد و هدايت، داراى بالا ترين ارقام بودجه و بيشترين امكانات و بهترين نيرو هاى كاردان و دلسوز باشد، زيرا ساير خدمات ارزنده كه در سطح كشور و جامعه ارائه مى گردد، بدون عنايت به امر خطير و ارزشمند هدايت، ارزش، كاربرد و نتيجه اى نخواهد داشت و آن كشور را به اهداف الهى خود نخواهد رساند، در نتيجه خدمات ديگر هم بى ثمر و ضايع مى شود و براى همين است كه اولين تقاضا در نماز درخواست هدايت است و اين درسى است كه انسان ها از مكتب نماز فرا مى گيرند.

راستى پدر ها ! مادر ها ! براى هدايت فرزندانتان، نوجوانان و جوانان عزيز چه كرده ايد؟ تنها با تهيه لباس زيبا، غذاى مقوى، مسكن مناسب و ... حقوق آن ها ادا نمى شود، زيرا مهم ترين وظيفه پدران و مادران، همچنين مربيان و نظام حاكم بر جامعه اسلامى، تلاش در مسير راهنمايى و هدايت اين عزيزان است.

اكنون بر گرديم به ترجمه و توضيح آيه شريفه ﴿اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ﴾

صراط يعنى راهى روشن و گسترده كه همگان بتوانند از آن عبور نمايند.

مستقيم يعنى استوار، محكم و مطمئن.

بار پروردگارا ! ما را به راهى محكم، روشن و مطمئن هدايت فرما.

﴿صِراطَ الَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم﴾

ص: 211

اگر چه معناى صراط المستقيم روشن است، اما آخرين آيه سوره حمد به توضيح و تبيين صراط المستقيم مى پردازد. در حقيقت مى توان گفت كه آخرين آيه، پاسخى است براى اين سؤال كه: راه مستقيم كدام است و چه ويژگى هايى دارد؟ آيه مى فرمايد: راه مستقيم، راه كسانى است كه آن ها را مورد لطف خود قرار داده، به آن ها انعام دادى و ﴿اَنعَمتَ عَلَيهِم﴾ عبارتند از: انبياء، صديقان، شهداء و صالحان. (1)

از آن جا كه براى شناخت راه صحيح و صراط المستقيم، شناخت راه هاى انحرافى و غير مستقيم، مؤثر و مفيد و بلكه لازم است، خداوند در اين سوره شريفه كه يكى از فشرده ترين سوره هاى قرآن است، توضيح مى دهند كه:

﴿غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ و لاَ الضّالِّينَ﴾

(نه راه كسانى كه مورد خشم تو واقع شده و نه راه گمراهان.)

بعضى از مفسران منظور از ﴿المَغضُوبِ عَلَيهِم﴾ را يهود و منظور از ﴿الضّالِّينَ﴾ را نصارا دانسته اند. گرچه صفحات تاريخ از لجبازى هاى قوم يهود، در برابر حق و حقيقت سياه است، ولى به نظر مى رسد، ذكر اين ها از باب نمونه باشد، زيرا در برخى روايات از ناصبيان (اهانت كنندگان به مولاى متقيان و اهل بيت (عليهم السلام)) نيز به عنوان ﴿المَغضُوبِ عَلَيهِم﴾ نام برده شده است.

به هر صورت، نماز گزار از خداوند مى خواهد كه او را به صراط المستقيم راهنمايى نموده، همچنان او را در اين مسير، پايدار و ثابت قدم داشته، از لغزش ها باز دارد. او مى خواهد پيوسته در مسير كسانى باشد كه مشمول عنايات و انعام الهى هستند و از اين كه با اعمال نا پسند خود مورد خشم الهى واقع شود و در مسير چنين افرادى روان گردد و يا از صراط مستقيم منحرف شده، در زمره گمراهان در آيد، بشدت ناراحت است. او از خداوند مى خواهد كه در زمره چنين افرادى قرار نگيرد و همراه چنين افرادى نباشد.

ص: 212


1- ﴿و مَن يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُوْلئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهِ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبيِّنَ و الصِّدِّيقينَ و الشُّهَداءَ و الصّالِحينَ و حَسُنَ اُوْلئِكَ رَفيقاً﴾ (نساء / آيه 69)

سوره

نمازگزار لازم است در ركعت اول و دوم پس از قرائت سوره حمد، يک سوره كامل از سوره هاى قرآن را قرائت نمايد. او مى تواند هر سوره اى از سوره هاى قرآن، بجز چهار سوره اى كه آيه سجده دارند (1) را قرائت كند، (2) ولى خوب است با ترجمه هر سوره اى كه در نماز مى خواند آشنا باشد.

سوره توحيد

از آن جا كه اكثر قريب به اتفاق نماز گزاران ، سوره توحيد را كه در بين نماز گزاران به سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ معروف است پس از حمد قرائت مى كنند، مناسب ديديم كه اين سوره مباركه را ترجمه نموده، اندكى توضيح دهيم.

شايد نيازى به ياد آورى نباشد كه خواندن سوره توحيد، كه سوره اخلاص نيز ناميده مى شود، پس از سوره حمد واجب نيست، بلكه همان طور كه قبلاً بيان كرديم بجز سوره هاى سجده دار هر سوره اى از سوره هاى قرآن را مى توان خواند. اما به دليل جايگاه و محتواى سوره توحيد، تأكيد زيادى شده است كه بعد از سوره حمد اين سوره قرائت شود.

در سوره شريفه توحيد، وحدانيت خدا به نحو مستدل بيان شده و روشن ترين توصيف و تعريف از (اللّه) در حدى كه الفاظ توان آن را داشته اند به عمل آمده است، لذا عده اى از مفسران به اين سوره عنوان سورة نَسَبُةُ الرَّب (شناسنامه خدا) داده اند، زيرا در آن مشخصات پروردگار دقيقاً بيان شده است.

در اين سوره مباركه، مفاهيم بسيار ژرف و دور از دسترس، در قالب عبارات و الفاظى ساده و در عين حال بسيار كوتاه گنجانده شده است. مفاهيم بلندى كه

ص: 213


1- سجده، فصلت، نجم و علق
2- دو سوره (فيل) و (قريش) و دو سوره (الضحى) و (انشراح) در نماز يک سوره حساب مى شوند.

انديشه مندان تا روز قيامت هر چه در آن ها بينديشند و تأمل كنند، يافته هاى تازه اى را مى يابند و اين ويژگى قرآن است، يعنى استفاده از الفاظ بسيار ساده كه قابل فهم براى همه كسانى است كه با زبان عربى آشنايى دارند و در عين حال داراى مفاهيم و محتوايى عميق و ژرف.

سوره اخلاص از نظر اشتمال بر معانى بلند، در مجموعه سوره هاى قرآن پس از سوره حمد در جايگاه دوم قرار دارد و ثواب قرائت ثلث قرآن را داراست. (1)

بى جهت نيست كه شاعر عارف مى گويد:

خوشا آنان كه اللّه يارشان بى *** كه حمد و قل هو اللّه كارشان بى

خوشا آنان كه دايم در نمازند *** بهشت جاودان مأوايشان بى

در تفسير خازن قرطبى چنين نقل شده: روزى پيامبر اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از جايى مى گذشتند. شخصى سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ را قرائت مى كرد. پيامبر فرمودند: ﴿وَجَبَتْ﴾ (واجب شد.) پرسيدند: يا رسول الله چه چيزى واجب شد؟ فرمودند: ﴿وَجَبَتْ لَهُ اَلْجَنَّهُ﴾ (2)

(بهشت بر او واجب شد.)

در روايت ديگرى داريم: چنان چه شخصى يک شبانه روز نماز بخواند و در مجموع نماز ها از سوره توحيد استفاده نكند، به او گفته مى شود: ﴿لَسْتَ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ﴾ (3)

(تو از نماز گزاران نيستى.)

وجود روايات فراوان در كتب فريقين، بيان گر عظمت اين سوره است و به جهت تأكيد هاى فراوانى كه توسط پيامبر و ائمه اطهار (عليهم السلام ) نسبت به قرائت آن وارد شده، مشاهده مى فرماييد كه پس از سوره حمد، بيشتر از همه سوره هاى قرآن مورد استفاده نماز گزاران واقع مى گردد. بديهى است قرائت آن در نماز به دليل كوتاه بودنش نيست، زيرا سوره كوتاه تر و يا مساوى آن وجود دارد، بلكه به دليل محتواى مطالب و به جهت اهميتى كه خود وحى براى اين سوره قائل است و نيز تعريف و تمجيد هايى كه پيامبر

ص: 214


1- كنز الدقائق / ج 11 / ص 597
2- بحار / ج 92 / ص 354
3- بحار / ج 92 / ص 344 - كنز الدقائق / ج 11 / ص 597

اسلام و ائمه اطهار (عليهم السلام) نسبت به اين سوره دارند، در نماز فراوان قرائت مى شود.

در اين سوره، بلند ترين معارف اسلامى در زمينه شناخت و معرفت خدا گنجانده شده و به نحو استدلالى با آن بر خورد شده است. هر چند از ظاهر آيات، استدلالى به چشم نمى خورد، اما با اندک دقت و تأملى مى توان دريافت كه استدلال هاى بسيار قوى در اين سوره بسيار كوتاه، نهفته است.

شأن نزول سوره توحيد

مفسران در مورد شأن نزول سوره توحيد اختلاف نظر دارند، همان گونه كه در مكى و يا مدنى بودن آن، نظرياتشان متفاوت است.

در برخى از تفاسير نقل شده است كه جمعى از كفار خدمت پيامبر رسيدند و گفتند: يا محمد! خدايان ما روشن، آشكار و قابل مشاهده اند، اكنون تو خدايت را براى ما تعريف و توصيف نما.

كفار از آن بابت كه خدايانشان از چوب يا سنگ، جواهر و يا خرما و غيره ساخته شده و براى آن ها قابل درک و لمس و مشاهده اند، برايشان دشوار است كه خدايى را بپذيرند كه، نه مى توان آن را لمس كرد و نه مشاهده نمود. اين انسان هاى بي چاره تصور مى كنند كه بايد بتوانند همه چيز را با ذهن خود درک كنند و چنانچه درک و فهم چيزى برايشان ميسر نشد، نتيجه مى گيرند كه آن چيز قابل قبول نيست! لذا از پيامبر مى خواهند تا خداى خود را براى آن ها توصيف نمايد.

پس از سؤال مزبور پيک الهى بر پيامبر فرود آمده، سوره مباركه توحيد نازل گرديد.

گروهى ديگر از مفسران معتقدند اين تقاضا توسط جمعى از يهود مطرح گرديد، در اين صورت، اين سوره در مدينه نازل شده است، زيرا قوم يهود در مدينه ساكن بودند و سؤال هاى آن ها از پيامبر پس از تشريف فرمايى ايشان به شهر مدينه صورت

ص: 215

مى گرفت. پيامبر پس از سؤال مزبور، سوره توحيد نازل گرديد. (1)

محتواى سوره توحيد

در غناى محتواى سوره توحيد همين بس كه امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: خداوند به دليل اين كه در آخر الزمان انسان هايى مى آيند كه در معرفت او عميق مى شوند، اين سوره و آيات آخر سوره حديد را نازل فرمود، (2) تا پاسخ گوى نياز عقلانى آن ها و كسانى باشد كه مى خواهند در اين گونه مسائل، عميقانه بينديشند. در ضمن اين حديث بيانگر پاسخ گويى قرآن به نياز هاى فكرى اصيل انسان است.

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: اگر فرد آماده اى را بيابم، تمام علوم را از كلمه ﴿الصَّمَدُ﴾ استخراج مى كنم و تحويل او مى دهم.

لذا با توجه به محتواى عالى و عميق اين سوره كه حاوى جامع ترين و كامل ترين بيان و تعريف در زمينه مهم ترين مسأله جهان هستى، يعنى خدا شناسى است، تأكيد شده است كه هر چه بيشتر اين سوره در نماز خوانده شود و در متن زندگانى انسان ها، آن هم در بهترين حالات كه حالت ارتباط با خداست، قرار گيرد تا ذهن و روان آدمى صيقل يافته، آماده تابش انوار الهى گردد.

اينک به ترجمه و شرح مختصرى از اين سوره مى پردازيم.

﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾

(به نام خداوند بسيار بخشنده بسيار مهربان)

﴿قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد﴾

(اى رسول ما! بگو او خداى يكتاست.)

﴿اَللّه﴾ به معناى ذاتى است كه در بر دارنده تمامى صفات كمال است. در اين آيه نكته ظريفى وجود دارد و آن استفاده از كلمه اَحَد است به جاى واحد كه به معناى يكتاست. و براى او دومى متصور نيست. در حالى كه كلمه واحد نيز به معناى يكى

ص: 216


1- الدر المنثور / ج 6 / ص 415
2- تفسير شريف لاهيجى / ج 4 / ص 887

است، اما منافاتى ندارد كه در مقابل آن، دو و سه نيز باشد. لذا در مقام اثبات، احد، مخصوص ذات پروردگار است و به هيچ وجه نمى توانيم از آن براى ديگرى استفاده كنيم.

﴿اَللّهُ الصَّمَد﴾ (خدا بى نياز است.)

محور در اين سوره شريفه كلمه صمد (1) است، صمد يعنى چه؟ در نامه اى كه مردم بصره به امام حسين (عليه السلام) مى نويسند، از امام در مورد معناى صمد سؤال مى كنند، امام پاسخ مى دهند كه خود سوره، صمد را معنا كرده است. چون بعد از صمد مى فرمايد:

﴿لَم يَلِد و لَم يُولَد و لَم يَكُن لَه كُفُواً اَحَد﴾ (2) ، پيداست كه بقيه سوره در صدد بيان و تفسير صمد است.

در مورد معناى صمد، سخنان فراوانى گفته شده است، اما جامع همه آن ها كه معانى ديگر نيز منتج از همين معناست، اين عبارت است:

﴿صَمَدٌ، مَصْمُودٌ إِلیه فی الحوائِجِ.﴾ (3)

(يعنى كسى كه تمام جهان متوجه و نيازمند اوست.)

فقط در جهان هستى يک وجود بى نياز هست كه آن هم وجود پروردگار است. قانون علت و معلول نيز كه بر جهان هستى حكم فرماست، همين را مى گويد، زيرا مجموعه جهان، مجموعه علت ها و معلول هاست و روشن ترين مشخصه جهان هستى، نياز و احتياج است.

آيا مجموعه علت ها و معلول هايى كه همه به هم نيازمندند مى توانند مجموعه نيازمندان بى نياز را تشكيل دهند؟ آيا مجموعه صفر ها مى توانند عدد صحيحى را به وجود آورند؟ آيا درست است كه ما بگوييم يک صفر و دو صفر خوانده نمى شود، اما

ص: 217


1- در كتب لغت، صَمَدَهُ را به معناى قَصَدَهُ معنا كرده اند بنا بر اين المصمود يعنى المقصود
2- كنز الدقائق / ج 11 / ص 611 - اسرار الصلوة ملكى تبريزى / ص 412
3- كنز الدقائق / ج 11 / ص 609

مجموعه صفر ها قابل خواندن هستند؟ بنا بر اين آن چه در مجموعه جهان وجود دارد، نياز است.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

﴿اَنتُمُ الفُقَراء اِلىَ اللّهِ و اللّهُ هُوَ الْغَنىُّ الحَميدُ.﴾ (1)

(شما همگى نيازمنديد و خداست كه بى نياز است.)

جهان آفرينش و طبيعت هستى با همه گستردگى اش آشكارا فرياد نيازمندى مى زند.

من آن صفرم كه هيچ ارزش ندارم *** ولى سر خيل صد ها و هزارم

اَلِف از قدرت من اَلْف گردد *** فزايد اعتبارش ز اعتبارم

ولى با اين همه قدرت كه بينى *** من آن صفرم كه هيچ ارزش ندارم

بديهى است كه مجموعه نيازمند نمى تواند بى نياز باشد، لذا جهان به يك صمد يعنى وجودى كه بى نياز است، نيازمند است.

در حقيقت آيه شريفه ﴿اللّهُ الصَّمَد﴾ استدلالى است براى آيه شريفه ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد﴾. چرا او يكتاست؟ پاسخ مى دهد: او صمد است و چه دليلى براى يكتايى خدا از بى نيازى او بهتر، زيرا هر جا نياز باشد، دو و سه و ... معنا پيدا مى كند. فقط در جايى دو و سه و ... مطرح نيست و معنايى ندارد كه نيازى نباشد.

اكنون جاى طرح سؤال ديگرى است، چرا ﴿اَللّهُ الصَّمَد؟﴾ چرا خدا بى نياز است؟ آيه بعد پاسخ گوست: ﴿لَم يَلِد و لَم يُولَد.﴾

(نه مى زايد و نه زاييده شده)

به عبارتى ديگر، نه فرزند دارد و نه فرزند كسى است، زيرا موجودات در زاده شدن و زاييدن نيازمند به غيرند. بنا بر اين خدايى كه ﴿لَم يَلِد و لَم يُولَد﴾ است، به پديد آورنده اى نياز ندارد.

در تاريخ نقل شده است كه گروهى از يهود خدمت پيامبر رسيدند، آن ها سؤال

ص: 218


1- فاطر / آيه 15

كردند: اگر همه چيز را خدا آفريده، پس خود او را چه كسى آفريده است؟! پيامبر از سؤال آن ها ناراحت گرديد، جبرائيل نازل شد و سوره مباركه توحيد را بر پيامبر فرود آورد.

مشابه همين سؤال در زمان ما از طرف راسل مطرح گرديد. اصولاً منشاء طرح چنين سؤال هايى عدم شناخت خداست، مگر خدا پديده است كه نياز به پديد آورنده اى داشته باشد؟ اگر پديده باشد كه ديگر صمد نيست.

نياز به علت، نياز به اجزاء و هر نوع نيازى، در هر شكل و فرمى، مربوط به جهان ماده است. جهان ماده سرا پا نياز است و در رأس همه نياز ها، نياز به علت است، اما وجودى كه احد است و صمد است و لم يلد و لم يولد است و لم يكن له كفواً احد است، در مورد چنين وجودى، كم ترين نيازى متصور نيست.

﴿سُبحانَ اللّهِ﴾ (پاک و منزه است خدا از هر نقص و عيبى.) و چه نقص و عيبى بزرگ تر از نياز به علت، زيرا هستى معلول، در گرو علت است. بنا بر اين خدا صمد است، بى نياز است، و اين بى نيازى، روشن ترين مشخصه اوست، همان گونه كه نيازمندى، روشن ترين مشخصه مخلوق است.

مشكل راسل و امثال او، يهوديان و امثال آن ها، در طرح چنين سؤالى، ديد و نگرش جاهلانه آن ها نسبت به خدايى است كه ﴿اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ﴾ است. آن ها شناختى دقيق و دركى صحيح و تعريفى روشن از خدا ندارند. آن ها معتقد به خدايى بودند كه در ذهن خود ترسيم مى نمودند، در حقيقت خود آن ها و ذهن آن ها، خالق آن خدا بودند! در حالى كه اين سوره مباركه، تعريف روشن و دقيقى از خدا ارائه مى كند. به راستى كه اين سوره، سوره اخلاص است.

كسى كه اين سوره را خوب بفهمد، انديشه اش از همه شرک ها، پاک مى گردد. كسى كه در فضاى اين سوره زندگى كند، فقط خدا را بى نياز بداند و او را سبب و مقصود بداند و رفع همه نياز ها را در او جست و جو كند، چنين انسانى در مقام عبادت، هيچ گاه پرستش غير خدا نخواهد كرد و در مقام استعانت، از غير خدا كمک نخواهد خواست و

ص: 219

در مقام عبوديت، طوق بندگى ديگران را هرگز به گردن نخواهد آويخت! او به آن مرحله اى مى رسد كه ﴿مَا رَأَيتُ شَيْئاً إلاّ وَ رَأَيْتُ اللّه فيه وَ مَعَهُ﴾. اميرمؤمنان مى فرمايد:

(چيزى را نديدم، مگر آن كه همراه آن و قبل از آن و در آن خدا را ديدم.)

ذكر ركوع و سجود

پس از خواندن سوره به ركوع مى رويم و مى گوييم ﴿سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ﴾. هنگامى كه آيه ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾ (1) نازل گرديد، پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به اصحابش فرمود: ﴿اِجْعَلُوهَا فِی رُکُوعِکُمْ﴾

(اين آيه را در ركوع خود قرار دهيد.)

و هنگامى كه آيه ﴿سَبِحِ اسْمَ رَبِكَ الاَعْلى﴾ (2) نازل شد، پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:

در سجده خود از آن استفاده نماييد،(3)

لذا در ركوع بهتر است بگوييم: ﴿سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ﴾ و در سجده بگوييم:﴿سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ﴾.

اكنون به اختصار به توضيح اين اذكار مى پردازيم.

تسبيح يعنى تقديس و تنزيه و مبرا و منزه دانستن. سبحان اللّه يعنى منزه است خدا و هيچ عيب، نقص، كاستى، محدوديت و ضعفى در پروردگار نيست. زيرا خداوند جسم نيست و آن چه جسم است، اين ضعف ها و نقايص را دارد. جسم نياز به مكان و اجزاء دارد. به عنوان مثال اگر آب بخواهد وجود پيدا كند، بايد اجزاء تشكيل دهنده اش با يک نسبت دقيق در كنار هم قرار بگيرند تا آب موجود گردد. همچنين هسته مركزى اتم به ذرات ريزى كه با سرعت زياد به دورش در گردش باشند، نيازمند است.

اساساً جهان ماده يعنى جهان نيازمند، همان گونه كه انسان ها نيز نيازمندند.

ص: 220


1- واقعه / آيه 74
2- الاعلى / آيه 1
3- وسائل / ج 6 / روايت 8101

در روايات داريم كه نگوييد، خدايا مرا نيازمند مردم مكن، مگر انسان مى تواند از مردم بى نياز باشد؟ لذا فرموده اند بگوييد، خدايا ما را از آدم هاى بد بى نياز كن.

در هر حال، نياز بزرگ ترين نقص و ضعف است و هر موجود ممكن، اين عيب را دارد كه محتاج به غير است. فقط يك ذات است كه بى نياز است و صمد است و آن الله است. لذا شايسته و لازم است اين ذات بى نياز را تسبيح نماييم و او را منزه از هر نقص و كجى و كاستى بدانيم، و بدين وسيله كسب فيض نماييم و بگوييم:

﴿سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ﴾

(پروردگار و پرورش دهنده من، آن كه عظيم است و تمامى عظمت و بزرگى در ذات او و مخصوص اوست، از هر چه كمى و كاستى و نقص و عيب است، پاک و مبراست و من به حمد و ثناى او مشغولم.)

آن گاه سر از ركوع بر مى داريم و مستقيم مى ايستيم و مى گوييم:

﴿سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمده﴾ (1)

(خداوند، حمد و مدح ستايش گرانش را مى شنود.)

آرى خداوند حمد حامدين و ذكر ذاكرين خود را در هر كجا كه باشند، مى شنود. آن گاه پس از گفتن اللّه اكبر به سجده مى رويم.

سجده، اوج نماز است و نزديك ترين حالت نماز گزار به خدا. هنگامى كه نماز گزار شريف ترين عضو خود، يعنى پيشانى را بر روى خاک مى گذارد و در برابر خالق هستى به سجده مى افتد، در حال سجده به خداى خويش بسيار نزديک است. سپس در سجده همگام با تمامى هستى مى گويد:

﴿سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ﴾

(منزه است پروردگار من كه برتر است و من به حمد و ثناى او مشغولم.)

نماز گزار در ركوع خدا را به عظمت و بزرگى و در سجده به رفعت و علو مقام، ياد مى كند.

ص: 221


1- وسائل / ج 5 / روايت 7077

﴿بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُوم وَ اَقْعُدُ﴾

نماز گزار پس از سجده و يا اتمام تشهد هنگام بر خواستن، اين ذكر را مى گويد:﴿بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُوم وَ اَقْعُدُ﴾ (1)

(با اراده و قدرت خدا مى ايستم و مى نشينم.)

حديث بسيار ارزنده اى در اين مورد وجود دارد كه در اين جا به نقل آن مى پردازيم:﴿کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَبْرَأُ مِنَ اَلْقَدَرِیَّهِ فِی کُلِّ رَکْعَهٍ وَ یَقُولُ بِحَوْلِ اَللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ﴾ (2)

(امير مؤمنان پيوسته با گفتن بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُوم وَ اَقْعُدُ، در هر ركعتى از ركعات نماز از قدريه بيزارى مى جستند.)

قدريه و به عبارتى ديگر جبريه قائل بودند كه كارهاى بشرى مستند به اسباب و علل نيست، بلكه بشر هيچ قدرتى از خويش ندارد و مجبور است.

اين ذكر شريف، زيبا ترين عبارت براى نفى اين مكتب و اين طرز تفكر است. اين ذكر مى گويد به حول و قوة الهى من مى ايستم و مى نشينم، و بيانگر اين حقيقت است كه سرمايه از خداست ﴿بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ﴾ اما در اختيار من است و من دارم از آن استفاده مى كنم و به وسيله آن توانايى و نيرو، اعمالى را انجام مى دهم. ﴿أَقُومُ وَ أَقْعُدُ﴾ درست است كه اگر خدا نخواهد من قادر به انجام هيچ كارى نيستم، ولى به هر حال، اكنون من هستم كه اين كار را انجام مى دهم ﴿أَقُومُ وَ أَقْعُدُ﴾ و اين خلاف عقيده قدريه است و مختار بودن انسان را مى رساند. به قول مولانا:

اين كه گويى اين كنم يا آن كنم *** خود دليل اختيار است اى صنم

همين كه انسان در كار هايى كه پيش روى اوست ترديد دارد، اين چيز را بخرم يا نخرم، امشب بروم نماز جماعت يا نروم، اين كتاب را بخوانم يا آن كتاب را، اين ترديد

ص: 222


1- وسائل / ج 5 / روايت 7085
2- بحار / ج 85 / ص 183 - وسائل / ج 4 / ص 967

دليل اختيار است و اين چه كنم ها، دليلى است بر آن كه انسان، قدرت انتخاب دارد و چون انسان انتخاب گر است، پس مختار است.

امّا يک نكته مهم و اساسى را نيز نبايد فراموش كرد، درست است كه انسان انتخاب گر است، اما او آزاد آزاد و صاحب اختيار نا محدود نيست! چون سرمايه از خداست و قدرت و قوت از اوست. هيچ امرى جداى از اراده خدا نيست و هيچ پديده و اتفاقى بدون خواست خدا تحقق پيدا نمى كند. خدا اراده فرموده كه ما با اراده خود كار كنيم. خدا به ما آزادى داده است كه آزادانه انتخاب كنيم. بديهى است اين آزادى و اين قدرت از طرف خدا به بشر اعطاء شده است.

اين جاست كه انسان به عمق فرمايش امام صادق (عليه السلام) پى مى برد كه فرمود:

﴿لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ﴾ (1)

(نه جبر است و نه تفويض، بلكه مسأله اختيار انسان بين اين دو واقع گرديده است.) كه تعبير بسيار ظريف و لطيفى است و بار ديگر به زيبايى و غناى اين ذكر پى مى بريم، ﴿بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُوم وَ اَقْعُدُ﴾

قرآن نيز در اين مسير، عبارت زيبايى دارد. خداوند در پايان يكى از جنگ ها به پيامبرش مى فرمايد:

﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾ (2)

(و تو تير نيفكندى هنگامى كه تير افكندى، بلكه اين خدا بود كه تير انداخت.)

اين آيه بيانگر اين نكته ظريف است كه اى رسول ما، اين توانايى و قدرت تو نبود كه موجب تير اندازى تو به طرف دشمن گرديد، بلكه قدرت خدا بود و اگر خدا اين قدرت را به تو نمى داد، تو نمى توانستى اين عمل را انجام دهى. به عبارتى ديگر، قدرت انسان و خواست و اراده انسان در طول قدرت و اراده الهى قرار دارد. بنا بر اين اگر انسان اراده اى را كه خدا به او داده، نمى داشت، هيچ كارى را نمى توانست انجام دهد.

آرى، انسان هر چه دارد از خداست، اما در عين حال، اعمال و افعال را خود انجام

ص: 223


1- بحار / ج 4 / ص 197
2- انفال / آيه 17

مى دهد.

ذكر قنوت

قنوت فرصت خوب و مناسبى براى حاجت خواستن از خداست، در قنوت هر چه مى خواهى از خدا بخواه، آن چه فكر مى كنى براى دنيا و آخرتت خوب است و براى خود، خانواده و جامعه ات مفيد است، از خالق و معبود خويش در خواست نما، دست حاجت به سوى آن پروردگارى دراز كن كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود.

خوشا به حال كسانى كه از اين فرصت هاى ارزنده به خوبى استفاده مى كنند. خوشا به حال گدايانى كه گدايى كردن از درگاه خدا را بخوبى ياد دارند، زيرا در خواست حاجت هم يک هنر است. بعضى از گدا ها خيلى ناشى هستند. آن ها در عالى ترين فرصت، چيز هاى بسيار حقيرى از خداوند مى خواهند و كار هاى اساسى را فراموش مى كنند.

بهتر است در قنوت از آيات قرآن كه داراى مضامين دعا و عرض حاجت است و از دعا هايى كه از طرف پيامبر و ائمه اطهار (عليهم السلام) وارد شده است استفاده نماييم، زيرا آن ها حاوى نياز هاى حقيقى ماست و جهت گيرى زندگى و تلاش ما را مشخص مى نمايند.

تسبيحات اربعه

نماز گزار در ركعت هاى سوم و چهارم مخير است كه سوره مباركه حمد را بخواند و يا اين ذكر شريف را كه به تسبيحات اربعه معروف است، بخواند.

﴿سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ﴾ (1)

در تسبيحات اربعه، نمازگزار ابتدا تسبيح و تنزيه خدا مى كند، سپس ستايش و ثنا را مختص خدا دانسته، آن گاه اقرار به وحدانيت خدا مى نمايد و در پايان به عجز و

ص: 224


1- وسائل / ج 6 / روايت 7471

ناتوانى خود در توصيف خدا اعتراف مى كند.

تسبيحات اربعه، داراى چهار مطلب اساسى است، مطالب قابل دقت و توجهى كه اين ذكر را به جايگاهى رسانده است كه در ركعات سوم و چهارم مى تواند جانشين سوره مباركه حمد با آن همه اهميتش شود. آن چه نسبت به عظمت خدا گفته مى شود در همين چهار تسبيح نهفته است.

ذكر سلام

نماز، اين فريضه ارزشمند پس از انجام اعمال و قرائت اقوال و پس از طى فراز و نشيب هايى با سلام پايان مى پذيرد.

نماز گزار در سلام، علاوه بر ارسال درود بر پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به گروه هاى ديگرى نيز درود ها و تحيات خود و مجموعه خويش را تقديم مى كند. در حقيقت سلام نماز، سلام مجموعه ها به مجموعه هاست. نماز گزار هميشه خود را در كنار مجموعه عظيم شايستگان و عبادت كنندگان و يكى از آن ها مى داند، او اين چنين سلام مى دهد:

﴿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه﴾

(درود و تحيت و رحمت و بركات الهى بر تو باد اى پيامبر.)

﴿اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحين﴾ (1)

(درود بر ما و بر بندگان نيكوكار خدا.)

﴿اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه﴾ (2)

(درود و رحمت و بركات الهى بر شما.)

نكته قابل توجه اين است كه بيان سلام به صورت جمع ﴿اَلسَّلاَمُ عَلَيْنَا وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ﴾ در نماز جماعت امرى عادى است، زيرا جمعى نماز گزارند كه به يك ديگر سلام مى كنند، اما در نماز فرادى كه شخص نماز گزار به تنهايى به نماز مى ايستد، بيان سلام به صورت جمع چه معنايى دارد؟ اين سؤال را از امام (عليه السلام) مى پرسند، ايشان جواب

ص: 225


1- وسائل / ج 6 / روايت 8347
2- مستدرک / ج 5 / روايت 5266

مى دهند:﴿اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ﴾ خطاب به فرشتگانى است كه در نماز همراه تو هستند. بنا بر اين نمازگزار حتى در نماز فرادا نيز تنها نيست و به فرشتگان مخلص الهى كه همراه او هستند، سلام مى دهد.

تفهم افعال

نمازگزار پس از آشنايى با معانى و محتواى اقوال نماز، لازم است با محتواى افعال نماز نيز، آشنايى پيدا كند . به عبارت ديگر لازم است نمازگزار در صدد تفهم افعال نماز نيز بر آيد و در حد توان، از رمز و راز كارهايى كه در نماز انجام مى دهد آگاه گردد. زيرا او علاوه بر اداى اذكار و اوراد، به انجام اعمال و افعال متعددى نيز مى پردازد و حالات مختلفى به خود مى گيرد.

آيا تا كنون، هيچ گاه انديشيده ايم كه افعال نماز چه پيامى دارند؟ بالا بردن دست ها به هنگام تكبيرة الاحرام چه معنايى دارد؟ ركوع و سجود يعنى چه؟

چه خوب است به راز ها و رمز هاى آن ها نيز واقف گرديم و اعمال و افعالى را كه انجام مى دهيم همراه با معرفت و آگاهى باشد. البته هر يک از اين اعمال و افعال ظاهرى دارد كه بايد مطابق دستور شرع آن را انجام دهيم، امّا علاوه بر آن لازم است به فهم اين گونه افعال نيز همت گماريم.

بديهى است كه دانستن معانى اين اعمال و راز ها و رمز هاى آن ها بر درجات نماز مى افزايد و نماز را به مراحل بالا ترى سوق مى دهد.

به عنوان مثال، سلام نماز به معناى اين است كه نماز به پايان رسيده و اين ظاهر سلام است، امّا باطنى نيز دارد و آن اعلام پايان يک سفر معنوى است كه نماز گزار آن را به خوبى و خوشى طى كرده است و اكنون با نشاط و شادابى به پيامبر اسلام، خود و تمامى بندگان شايسته و صالح خدا سلام مى دهد. پس سلام يعنى اعلام باز گشت از يک سفر معنوى، سفرى كه با تلاش و دقت همراه بوده و با بركات فراوان به پايان رسيده است.

ص: 226

اكنون بر گرديم به اصل مطلب كه بايد در نماز تفهم مراعات شود و اين فهميدن ابتدا تا انتهاى نماز را در بر مى گيرد.

لازم است قبل از ورود به بحث تفهم افعال، نكته اى را يادآور شويم.گاهى تصور مى شود آن چه در نماز بايد مورد دقت قرار گيرد، فهم اقوال و اذكار نماز است. يعنى لازم است معانى سوره حمد و توحيد را خوب بفهميم. معناى ذكر ركوع، سجود، تشهد و سلام را بياموزيم. اما افعال نماز به دليل آن كه يک مجموعه تعبدى است، چون و چرا و سؤال و تفسيرى در آن راهى ندارد!

آيا ما فقط مأمور به تفكر و تدبر در اقوال و اذكار نماز هستيم و در فهم افعال نماز و اسرار آن مسؤوليت و وظيفه اى نداريم؟ آيا تعبد با تفحص منافاتى دارد؟ آيا پذيرش اين مطلب كه نماز بهترين مجموعه و تركيب عبادى است و هيچ گاه به عمق اسرار آن پى نمى بريم، با تحقيق و بررسى و تلاش براى فهم اسرار نماز منافاتى دارد؟!

به راستى مگر ما همه چيز را در جهان آفرينش مى فهميم و مگر تاكنون كسى ادعا كرده است كه به تمامى اسرار جهان آگاه و مطلع است؟ آيا اين كه ما به اسرار جهان مطلع نمى شويم، مى تواند مانعى در مسير فهم جهان و اسرار آن براى ما ايجاد نمايد و ما را از تلاش باز دارد؟ البته اين مطلب صحيح است كه آن چه دست آورد فكر انسان نيست، فهم عمقش براى انسان غير قابل دسترسى است.

ويژگى يک ايدئولوژى و مكتب جامع و الهى هم همين است، اما اين مطلب را هم نمى توان ناديده گرفت كه هر كس در حد توان خود مى تواند مطالب و مفاهيمى را درک كند و بفهمد.

نقطه شروع تلاش همه فلاسفه و دانشمندان از اين نقطه است كه آن ها مى توانند و مى خواهند در حد توانايى خود، حقايق عالم را درک نمايند و مطالب هستى را بفهمند. عين همين مسأله نسبت به فهم قرآن هم مطرح است. بديهى است كسى بجز بزرگوارانى كه مفاهيم و معانى قرآن از طرف پروردگار به آن ها القا شده است، نمى تواند ادعا كند كه به همه معانى و مفاهيم قرآن مطلع است و چنان چه كسى چنين

ص: 227

ادعايى داشته باشد، ادعاى باطلى بيش نخواهد بود. به علاوه، اگر ادعاى او صادق باشد، در اين صورت چنين كتابى كه همه ابعاد و زوايايش براى انسان معاصر قابل فهم و روشن باشد، براى بشر فردا مفيد نخواهد بود! چون حرف تازه اى براى گفتن نخواهد داشت.

لازم است كه يک كتاب جاودانه، مطالب مختلفى كه قابل دسترسى براى انسان هاى معاصر نيست، نيز داشته باشد تا انسان هاى ديگر تلاش نمايند و آن ها را به دست آورند. زيرا كتابى كه به عنوان احسن الحديث و آخرين سخن است و كتابى كه براى كافه انسان هاست، قهراً بايد براى همه عصر ها و نسل ها مطلب داشته باشد.

اما اين سخن بدان معنا نيست كه در طريق فهم قرآن گامى بر نداريم و تلاشى نكنيم، زيرا پروردگارى كه قرآن با آن عظمت را ارسال فرموده است، كسانى را كه در قرآن تدبر نمى كنند، توبيخ نموده، از آن ها باز خواست مى فرمايد. ﴿اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرانَ﴾ (1)

عين همين مطلب در مورد فهم اقوال و افعال نماز نيز صدق مى كند. بنا بر اين ما وظيفه داريم، هم جهان آفرينش را كه كتاب تكوين الهى است و هر برگش آيتى است از عظمت پروردگار، هم قرآن كريم را كه كتاب تشريع الهى است و هر آيه اش ورقى است از عظمت پروردگار و هم نماز را به عنوان معجونى شفا بخش و عالى ترين تركيب عبادى، مورد مطالعه قرار دهيم و تلاش نماييم هر چه بيشتر به اسرار و آثار آن ها آگاه گرديم.

خوش بختانه زوايايى از راز ها و رمز هاى افعال نماز، توسط روايات معصومين(عليهم السلام) براى ما روشن شده است. وجود اين روايات دليلى بر امكان فهم افعال نماز و گشودن افق هاى تازه در راستاى شناخت اسرار نماز است.

بديهى است هر نوع عملى كه در نماز انجام مى پذيرد، خود نوعى رمز است و اسرارى در آن نهفته، كه اطلاع از آن بر جذابيت نماز مى افزايد. در اين فرصت به بيان

ص: 228


1- محمد / آيه 24

برخى از آن ها مى پردازيم.

ايستادن در مقابل قبله

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿إِذَا اِسْتَقْبَلْتَ اَلْقِبْلَهَ﴾

﴿فَانْسَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ الْخَلْقَ وَ مَا هُمْ فِيهِ﴾

(همين كه در مقابل قبله قرار گرفتى، دنيا را و آن چه در آن است و خلق را و آن چه در دست آن هاست، فراموش كن.)

ايستادن در برابر قبله، بدان معناست كه خدايا توجه و جهت من فقط به سوى توست.

شخص نماز گزار در چنين حالتى، تنها اميدش بايد خدا باشد و از دنيا و آن چه در آن قرار دارد چشم بپوشد و تمام وجودش متمركز در نماز و عبادت حق گردد.

امام در ادامه مى فرمايند:

﴿اسْتَفْرِغْ قَلْبَكَ عَنْ كُلّ شاغِلٍ يَشْغَلُكَ عَنِ اللّه﴾

(قلبت را از هر چيزى كه براى تو دل مشغولى ايجاد مى كند و تو را از ياد و ذكر خدا باز مى دارد، تهى گردان.)

﴿وعایِن بِسِرِّکَ عَظَمَهَ اللهِ.﴾

(در درون خويش عظمت و بزرگى خدا را مشاهده نما.)

﴿و اذْکُر وُقُوفَک بَینَ یَدَیهِ یَومَ تَبلُو کُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ﴾ (1)

(و ايستادن خود را در روز قيامت در پيش گاه خدا به ياد آور.)

بالا بردن دست ها هنگام تكبيرة الاحرام

مستحب است نماز گزار هنگام تكبيرة الاحرام، هر دو دست خود را تا محاذى

ص: 229


1- بحار / ج 84 / ص 230 - مصباح الشريعه / ص 87

گوش ها بالا آورد. معنا و مفهوم اين عمل چيست؟

امام رضا (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿إِنَّمَا تُرْفَعُ الْيدَانِ بِالتَّكبِيرِ لِأَنَّ رَفْعَ الْيدَينِ ضَرْبٌ مِنَ الِابْتِهَالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ﴾ (1)

(بالا بردن دست ها هنگام تكبير بدان جهت است كه بالا بردن دست، بيانگر نوعى ابتهال و تبتل و تضرع است، همان طور كه بالا بردن دست در ميدان جنگ به معناى تسليم است.» آن گاه امام ادامه مى دهند: خداوند دوست دارد، هنگامى كه بنده اش مى خواهد او را ياد كند و با او صحبت نمايد، حالتى عاشقانه و خالصانه و متضرعانه داشته باشد.

سپس امام به بيان علت ديگرى براى بالا بردن دست ها در تكبيرة الاحرام مى پردازد. امام مى فرمايد:

﴿وَ لِأَنَّ فِی رَفْعِ اَلْیَدَیْنِ إِحْضَارَ اَلنِّیَّهِ وَ إِقْبَالَ اَلْقَلْبِ عَلَی مَا قَالَ﴾ (2)

(شخص نماز گزار با اين عمل، نيت و حواس خود را حاضر و متمركز مى سازد و دل خود را متوجه آن چه مى خواهد بگويد، مى كند.)

اسرار قيام

عارفان نماز گزار و نماز شناس عقيده دارند كه مهم ترين اركان نماز سه چيز است. اين سه عبارتند از قيام، ركوع و سجود. و ما بقى اركان و موضوعات نماز به اين سه بر مى گردند. آن ها با الهام از آيه شريفه اى كه بنا بر نقل برخى تفاسير مربوط به داستان معراج پيامبر است، (3) قيام را مقام تدلى و ركوع را مقام قاب قوسين و سجود را مقام او ادنى مى دانند.

پيامبر در آن شب بسيار با بركت و كرامت، از نظر روحى و جسمى به مقام قرب

ص: 230


1- (ابتهال) به معناى توجه عاشقانه و (تبتل) به معناى بريدن از غير خدا مى باشد.
2- وسائل / ج 6 / روايت 7260
3- ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى فَكانَ قابَ قَوسَينِ اَوْ اَدْنى﴾ (نجم / آيه 8 و 9) (كتاب سر الصلاة / صفحه 94)

پروردگار نايل گرديد. او به مقام قرب نزديک و نزديک تر شد تا به اندازه دهانه كمان، بلكه كمتر، پيامبر به جايى رسيد كه بزرگ فرشتگان، جبرائيل امين از آن باز ماند. جبرائيل به پيامبر عرض كرد كه اگر به اندازه سر انگشتى نزديك تر شوم، بال و پرم مى سوزد. آرى هنگامى كه انسان در پيشگاه خدا رو به قبله مى ايستد، مى داند كه بايد به سوى خدا حركت كند و اين سير الى اللّه در نماز، به صورت يک مجموعه، ابتدا و انتهايش مشخص است.

مقام تدلى قرب به خداست، او اكنون در پيشگاه خدا ايستاده و در حقيقت به خدا نزديک شده است. آيا همين نزديكى كافى است؟! آن گاه كه نماز گزار به ركوع مى رود، مقام قاب قوسين را به نمايش مى گذارد. ركوع حالت قوس كمان را دارد. اين انسان هم اكنون حتى به اندازه فاصله دو قسمت كمان به خدايش نزديك تر است! او فاصله را كم تر مى كند، حال اگر قرب سجده را درک نمايد، بايد احساس كند به خدا باز هم نزديك تر شده است.

در بيانى ديگر از عارفان داريم كه قيام (توحيد افعالى) و ركوع (توحيد اسمائى) و سجده (توحيد ذاتى) است. بنا بر اين فوق سجده چيز ديگرى نيست. لذا در حديث داريم كه اگر شخصى در طول عمرش يک سجده مقبوله داشته باشد، همين او را كافى است.

در اين جا با الهام از بيانات حضرت امام (رحمة اللّه علیه) در كتاب شريف سر الصلوة به بيان اسرار قيام در نزد خاصه مى پردازيم. (1)

قيام يعنى خدايا! كمر همت به اطاعت تو بستم و دامن خود را براى فرمان بر دارى تو محكم نمودم. خدايا از آن چه بر دست و پايم پيچيده شده بود خارج شدم و به سوى

ص: 231


1- متن فرمايش حضرت امام: فصل دوم در اسرار قيام است و آن پيش خاصه: اقامه صلب است در پيشگاه مقدس حق و تشمير ذيل است براى اطاعت امر؛ و خروج از تدثار و قيام برانذار است:﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ، وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ، وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾ و استقامت در اخلاق و عدل در ملكات است و عدم ميل به طرف افراط و تفريط.(كتاب سر الصلوة صفحه 72)

تو حركت كردم. پروردگارا خطابت را پاسخ گفتم، آن گاه كه فرمودى ﴿يَا اَيُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَاَنذِرْ و رَبَّكَ فَكَبِّر و ثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾ (1) خدايا من خود را مخاطب اين پيامت يافتم، و با حركت به سوى تو و قيام در پيشگاه تو آمادگى ام را براى اطاعت از فرمانت اعلام مى دارم.

پروردگارا! در حال قيام، استوار و مستقيم در برابر تو ايستاده ام، حالتى از اعتدال و تعادل بر اندامم حاكم است. خدايا ! از تو مى خواهم همان گونه كه در ظاهر استوار هستم در باطن نيز استوار باشم. پروردگارا ! مايلم همان گونه كه در ظاهر خود اعتدال بوجود آورده ام، در باطنم نيز اعتدال بوجود آيد و هيچ گاه دچار حالات افراط و تفريط نگردم.

آرى، نماز گزار با ايجاد حالت استوارى و اعتدال در جسم خود در حالت قيام، در پى آن است كه آن را به عنوان رمز و نمادى از استوارى و اعتدال روح و روان ارائه نمايد.

در نزد اهل سلوک آنان كه در راه رسيدن به عرفان الهى، گام هاى محكم و استوارى بر داشته اند و همچنان آماده بر داشتن گام هاى بعدى هستند، قيام به معناى استقامت به مقام انسانيت و خروج از مسير هاى افراط و تفريط است. (2)

كه قرآن مى فرمايد:

﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ (3)

نقل مى كنند روزى پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در جمع اصحاب نشسته بودند. ايشان با دستان مبارک خود خط مستقيمى بر روى زمينى كشيدند و خطوطى نيز در اطراف آن ترسيم نمودند. آن گاه فرمودند: اين خط مستقيم، طريقه من است.

قابل ذكر است كه نماز اهل سلوک در مرحله بالايى قرار دارد. اين نماز، نماز انسانى است كه خود و انسانيت و جايگاه خويش را شناخته است.

ص: 232


1- مدثر / آيه 1 تا 4
2- متن فرمايش حضرت امام: و در نزد اهل سلوک، استقامت به مقام انسانيت و خروج از تفريط تهود و افراط تنصّر است.
3- آل عمران / آيه 67

مولا على (عليه السلام) مى فرمايد:

تَزعَمَ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ*** وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ

(تو مى پندارى كه جسم كوچكى هستى، در حالى كه عالم بزرگ در درون تو نهفته است.)

آن چه در عالم بزرگ بود *** همه اندر جهان اصغر توست

بديهى است شناخت انسان بدان معنا نيست كه او نياز به خوراک و پوشاک دارد. فهم و درک اين نياز ها كاملاً روشن و آسان است، بلكه او بايد حالات و نياز هاى روح خود را بشناسد. مشكلات بشر در طول تاريخ بويژه در قرن حاضر، ناشى از نشناختن خويش و نياز هاى واقعى خويش است. به عنوان مثال اگر انسان خود را بشناسد، به نحو طبيعى و بسيار آسان در مى يابد كه حفظ حجاب براى زن يک نياز و ضرورت است.

آرى، آن كس كه مقام احسن التقويمى خويش را كشف كند، با الهام از وحى الهى كه شناخت كافى نسبت به انسان دارد، مى تواند آن چه را كه براى انسان مضر است تشخيص دهد و از آن پرهيز كند و آن چه را كه براى او سود مند است بشناسد و بدان عمل نمايد. براى چنين فردى قيام معناى والا ترى پيدا مى كند. اين مقام، يعنى استقامت و عدم خروج از وسطيت در همه مقامات، از سخت ترين مقام هاست.

لذا پيامبر اكرم فرمودند:

﴿شَيْبَتْنِى سُورَةُ هُودٍ﴾

(سوره هود مرا پير كرد.)

آن گاه به آيه شريفه ﴿فَاستَقِم كَما اُمِرتَ و مَن تابَ مَعَكَ.﴾ (1) اشاره فرمود:

(ثابت قدم باش همان گونه كه مأموريت يافته اى، به همراه ياران و اصحاب خود.)

عارف كامل مرحوم شاه آبادى، در مورد رمز سخن پيامبر مى فرمايد: (اين

ص: 233


1- هود / آيه 112

فرمايش براى آن است كه استقامت امت را هم از آن بزرگوار خواسته اند.) (1)

آرى مسؤوليت پيامبر سنگين مى شود. او علاوه بر اين كه شخصاً بايد در اين مسير بسيار سخت و دشوار، استقامت نمايد، مسؤوليت پيدا مى كند، امتى با استقامت نيز تربيت نمايد، امتى كه از شياطين نترسد و تسليم آن ها نگردد، امتى كه مسائل مادى و دنيوى را اصل نداند و زخارف دنيا و جلوه هاى مادى چشم هايش را خيره نسازد، امتى كه در مسير مستقيم حرک نمايد.

نكته اى كه در اين جا قابل ذكر است اين است كه ﴿اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم﴾ براى انسان هاى سالک داراى معنا و مفهومى بالا تر از معنا و مفهومى است كه براى خاصان دارد، همان گونه كه معنا و مفهومى كه براى خاصان دارد، غير از آن چيزى است كه عامه مردم از آن مى فهمند!

قيام هم همين گونه است، قيام در نزد خاصان، بدان معنا بود كه خدايا من آماده خدمتم و براى سالكان بدان معناست كه پروردگارا من محكم ايستاده ام كه از انسانيت خود و از احسن التقويمى خود پاسدارى كنم.

از نظر سالكان، رمز اين كه مستحب است نماز گزار در حال قيام سر خود را پايين افكند و نگاهش به مهر و محل سجده خويش باشد، آن است كه يک نفر سالک كه از قيام، آن مسائل مهم و والا را مى فهمد و درک مى كند، همچنان خود را در پيشگاه خدا سر افكنده و شرمنده مى بيند.

آرى اين ديدگاه سالكانى است كه ما از شنيدن حالات آن ها لذت مى بريم و از خدا مى خواهيم توفيق چشيدن لذت حالات آن ها را به ما هم عنايت فرمايد.

اما قيام در نزد اهل معرفت، يعنى درک (توحيد فعلى) پروردگار كه البته خود نياز به شرح و توضيح دارد و لازم است براى درک اين مطلب انواع توحيد (توحيد فعلى، صفاتى و ذاتى) معنا شود. خواننده گرامى را به مطالعه كتاب هاى مربوط ارجاع مى دهيم.

ص: 234


1- كتاب سر الصلوة / صفحه 73

ركوع

ركوع نوعى بر خورد مؤدبانه در پيشگاه خداست، يک نوع حركت تسليمى در مقابل پروردگار است. امام صادق (عليه السلام) در تبيين و تعريف ركوع مى فرمايد:

﴿فِی اَلرُّکُوعِ أَدَبٌ.﴾ (1)

(در ركوع ادب است.)

حالت ركوع هزاران هزار مسلمان نماز گزار را تصور بفرماييد، چه مراسم زيبايى است از ادب مخلوق در برابر خالق خويش!يكى از مستحبات ركوع آن است كه انسان نماز گزار در حال ركوع گردن خود را بكشد.

شخصى از امير مؤمنان (عليه السلام) سؤال كرد: معناى اين كه شما در حالت ركوع گردن خود را مى كشيد، چيست؟ فرمودند:

﴿تَأْوِیلُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ لَوْ ضُرِبَتْ عُنُقِی﴾ (2)

(معناى اين كار اين است كه خدايا من به تو ايمان آوردم و در راه اين ايمان استوارم، حتى اگر گردنم زده شود.)

به عبارت ديگر شخص نماز گزار با اين عمل خود مى خواهد بگويد: آماده ام ! آماده ! او مى خواهد بگويد كه ايمان من ايمان راسخى است و ريشه در اعماق دل و جانم دارد، سطحى و ساده نيست. نه تنها با مال و آبرويم حاضرم از آن دفاع كنم، بلكه تا پاى جان و زدن رگ گردنم هم ايستاده ام.

در راه دوست كشته شدن آرزوى ماست.

بنا بر اين حتى كشيدن گردن در ركوع، داراى پيام والاى شهادت است و رمزى است از ايثار و گذشتن از جان در راه حفظ عقيده و ايمان.

ص: 235


1- بحار / ج 85 / ص 108
2- وسائل / ج 6 / ص 325

سجود

روايات متعددى داريم كه بيانگر راز و رمز سجده و سجود است.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿أَ لَا تَرَی فِی الظَّاهِرِ أَنَّهُ لَا یَسْتَوِی حَالُ السُّجُودِ إِلَّا بِالتَّوَارِی عَنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَ الْإِحْجَابِ عَنْ کُلِّ مَا تَرَاهُ الْعُیُونُ﴾

ظاهر سجده به گونه اى است كه وقتى انسان سر بر سجده مى گذارد، هيچ كس و هيچ چيز را نمى بيند. امام مى فرمايد: ذهن و فكر و دل نماز گزار هم بايد همين گونه باشد. به عبارتى ديگر همان گونه كه نماز گزار در حال سجده، در ظاهر هيچ كس و هيچ چيز را نمى بيند، در باطن امر هم بايد همين گونه باشد، هيچ كس و هيچ چيز را جز خدا نبيند و در نظر نگيرد.

آن گاه امام ادامه مى دهند:

﴿فَمَنْ كَانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً فِي صَلاَتِهِ بِشَيْ دُونَ اللَّهِ تَعَالَى فَهُوَ قَرِيبٌ مِنْ ذَلِكَ الشَّيْ بَعِيدٌ عَنْ حَقِيقَةِ مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ فِي صَلاَتِهِ﴾ (1)

(آن كسى كه در حال نماز، دلش به چيز ديگرى غير از خدا تعلق داشته باشد، او به آن چيز نزديک است و از حقيقت آن چه خداوند در حال نماز از او خواسته است ، دور است.)

بديهى است كه اگر نماز گزار در حال نماز و آن هم در سجده ذهن و فكر و دلش در هواى ديگرى باشد، از فلسفه اصلى سجده بريده و فاصله گرفته است.

آرى، اگر در سجده چشم ظاهر چيزى را نبيند، اما چشم دل و حواس و فكر انسان در همه جا سير كند، به همه چيز بينديشد و همه چيز را ببيند، غير از خدا، قطعاً چنين انسانى به راز ها و رمز هاى نماز پى نبرده است و هرگز نخواهد توانست نماز ناب و جانانه اى اقامه نمايد.

ص: 236


1- بحار / ج 85 / ص 136 - مصباح الشريعه / ص 92

چرا دو سجده پياپى انجام مى دهيم؟

شخصى از امير مؤمنان (عليه السلام) سؤال كرد كه معناى سجده اول چيست؟ قبل از نقل پاسخ، بيان مطلبى را مفيد مى دانيم و آن حسن سؤال است.

پرسيدن مسائل علمى، به ويژه مسائل دينى كار بسيار ارزنده و پسنديده اى است. سؤال هاى خوب كردن و خوب سؤال كردن، خود يک هنر است. كسانى كه با طرح سؤال هاى علمى و دينى موجب كشف حقايق و اسرار و رموزى شده اند، حقيقتاً، كمک شايانى به تعميق و گسترش فرهنگ علمى و اسلامى نموده اند.

امام (عليه السلام) در جواب سؤال فوق فرمودند: وقتى در سجده اول سر به سجده مى گذاريم بدان معناست كه ما از همين خاكيم و هنگامى كه سر از سجده اول بر مى داريم، به معناى آن است كه از همين خاک آفريده شديم. براى بار دوم كه سر بر خاک مى گذاريم به معناى آن است كه دو باره به اين خاک بر مى گرديم و آن گاه كه سر از سجده دوم بر مى داريم بدان معناست كه بار ديگر از همين خاک بر انگيخته مى شويم. (1)

با اندک تأملى در مى يابيم كه سجده، فقط دو بار سر بر مهر نهادن و بر داشتن و ذكرى گفتن نيست. ترسيم و نمايش مراحل مختلفى كه در پيش روى انسان قرار دارد، يكى از راز هاى سجده است. سجده رمزى است عميق و سريع و نمادى است عالى كه در مدت بسيار كوتاه و با چند حركت، مراحل زندگى انسان را در دنيا و آخرت ترسيم مى كند.

سجده بيانگر اين نكات و حقايق است كه ما انسان ها از خاكيم و از همين خاک هم آفريده شده ايم ﴿مِنها خَلَقناكُم﴾ و اين اشاره اى است بسيار سريع و گذرا بر چگونگى خلقت اوليه انسان. ما دو باره به اين خاک بر مى گرديم ﴿وَ فِیها نُعِیدُکُمْ﴾ كه اشاره اى است سريع بر مرگ و مسائل گوناگون آن و مجدداً از اين خاک بر انگيخته مى شويم ﴿وَ

ص: 237


1- وسائل / ج 4 / ص 947

مِنها نُخرِجُكُم تارَةً اُخرى﴾ (1) كه اشاره اى است به معاد و ترسيمى است از قيامت و صحراى محشر و مسائل مختلف آن.

اين ها گوشه هايى از راز ها و رمز هاى نماز و سجده است. به راستى كه سجده چه فضاى معنوى زيبايى را ترسيم مى كند و چه آثار ارزنده تربيتى را مى تواند در پى داشته باشد!

هر انسان نماز گزار، چنان چه عارف به اقوال و اعمال نماز باشد، روزانه با اقامه نماز، بار ها و بار ها به ياد اين مراحل، بويژه مرگ و معاد و قيامت مى افتد و اين امر مى تواند نقش تربيتى و اصلاحى خوبى در او ايفا نمايد.

به به راستى چه راز ها و رمز هايى در نماز نهفته است! سخن نماز گزار چيست؟ وقتى كه رو به قبله مى ايستد: خدايا ! از همه بريدم و به تو متصل شدم، زمانى كه دست ها را براى اداى تكبيرة الاحرام بالا مى آورد: خدايا ! تسليم توام، هنگامى كه به ركوع مى رود: خدايا ! براى حفظ دين و ايمانم تا پاى جان ايستاده ام و زمانى كه به سجده مى رود: خدايا ! جز تو كسى را نمى بينم.

آرى، نماز گزار به صورت بسيار ظريف و رمز گونه، سيرى اجمالى از مجموعه سر نوشت خود را ترسيم مى كند. از كجا آمده ام؟ در كجا هستم؟ به كجا مى روم؟ گذشته ام چيست؟ آينده ام كدامست؟ پاسخ همه اين سؤالات در سجده نهفته است.

اى انسان بدان و مبادا فراموش كنى كه از خاكى و دو باره به خاک بر مى گردى و دو باره بر انگيخته مى شوى، مبادا تكبر ورزى و مبادا دل به خاک بندى، دنيا ماندنى نيست، مبادا از رشد باز مانى، آگاه باش كه مجدداً بر انگيخته مى شوى. براى آن روز توشه اى منظور دار، روزى كه در برابر پروردگار خود قرار مى گيرى، ﴿اَلْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ﴾ و اعمال خود را خوب يابد خواهى ديد.

ص: 238


1- طه / آيه 55

سيرى اجمالى در فريضه نماز

در پايان بحث تفهم، مناسب است بار ديگر نگاهى گذرا و سيرى اجمالى در فريضه نماز داشته باشيم.

نماز معجون جامع و كاملى است از اقوال و اعمال، آن چه بايد گفت و آن چه بايد انجام داد. به عبارتى ديگر، در نماز آن چه شايسته گفتن و آن چه شايسته انجام دادن است، فراهم شده است.

در ميدان گفتار، در زمينه هايى ارزشمند، مطالب ارزنده اى مطرح گرديده، كه به ذكر برخى از آن ها مى پردازيم.

خدا شناسى

نماز راه خدا شناسى را به نحو زيبايى به انسان مى آموزد و مراحل خوبى را معرفى مى كند. نماز در زمينه توحيد و خدا شناسى چهار موضوع يا مرحله اساسى را به صورت روشن مورد تأكيد قرار مى دهد.

موضوع يا مرحله اول تسبيح خداست. نماز گزار ابتدا ذهن خود را از آلودگى هاى مادى پاک مى سازد و خود را در فضاى ديگرى فراتر از جهان مادى قرار مى دهد. بيشتر انحرافات از جايى شروع مى شود كه فرد با ذهنيتى مادى مى خواهد خدا را تعريف كند. در چنين حالتى ذهن آمادگى پذيرش اين مطالب والا را ندارد، لذا مهم ترين و اولين مرحله در معرفت خدا، تسبيح خداست. ﴿سُبحانَ اللّهِ﴾ يعنى تنزيه و تقديس ذات پروردگار. در نماز، تسبيح خدا بيش از موضوعات ديگر مورد توجه قرار گرفته است.

خواننده گرامى، چنان چه اندكى دقت بفرماييد، متوجه مى شويد كه ذكر ﴿سُبحانَ اللّهِ﴾ بيش از اذكار ديگر در نماز به چشم مى خورد، در ركوع و سجود و همچنين در ركعت هاى سوم و چهارم در تسبيحات اربعه از ﴿سُبحانَ اللّهِ﴾ كراراً استفاده مى شود.

ص: 239

مرحله دوم تحميد و ستايش خداست. يعنى باور و ايمان به اين حقيقت كه آن چه خوبى در جهان وجود دارد از خداست و همه حمد ها و ثنا ها و ستايش ها نيز مخصوص اوست، نماز گزار ستايش خود را به صورت ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ ظاهر مى سازد.

مرحله بعد، مرحله تهليل است، يعنى اقرار و اعتقاد به وحدانيت خدا و اين كه اله و معبودى جز الله وجود ندارد. تهليل با كلمه طيبه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ صورت مى پذيرد كه علاوه بر ذكر آن در تسبيحات اربعه، در تشهد هم از آن استفاده مى شود. مرحله تهليل، استنتاج منطقى از دو مرحله قبل است كه به طور طبيعى و روشن نتيجه گيرى مى شود.

چهارمين مرحله و موضوعى كه در نماز مورد تأكيد واقع مى شود، موضوع تكبير و تعظيم خداست كه در ذكر ﴿اللّهُ أکبَرُ﴾ متجلى مى گردد و نماز گزار پس از تعمق و تدبر در عظمت و كبريايى خدا، اعتراف مى كند كه:﴿اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ﴾.

ذكر ﴿اللّهُ أکبَرُ﴾ علاوه بر تكبيرة الاحرام در ركعت هاى سوم و چهارم نماز، در تسبيحات اربعه مورد استفاده قرار مى گيرد. همچنين به صورت مستحبى در موارد مختلف بر زبان نماز گزار جارى مى گردد. چهار مرحله تسبيح، تحميد، تهليل و تكبير، مراحل خدا شناسى است كه از نماز الهام مى گيريم و بالا ترين و عالى ترين سخن در مسأله خدا شناسى است.

آرى، انسان هنگامى كه به پروردگارى انديشيد كه به دور از همه عيب ها و نقص هاست و همه ثنا ها و ستايش ها مخصوص اوست و جز او مؤثر و معبودى در جهان يافت نمى شود، به آسانى و به طور طبيعى مى گويد: ﴿اللّهُ أکبَرُ،اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ﴾. او اعتراف مى كند كه زبان و قلمش از توصيف پروردگار عاجز است و بى اختيار به ياد اين جمله:﴿ما لِلتّراب وَ رَبِّ الأرباب﴾ مى افتد و آن را بر زبان خود جارى مى سازد. مگر انسان مى تواند با همه ضعف ها و محدوديت هايى كه دارد، ذاتى را كه غير از او مؤثرى در جهان ﴿لا مُؤَثِّرَ فی الوجودِ اِلَا الله﴾ نيست، توصيف نمايد!

انسان هر چند كه پاک و والا همانند انبياء باشد، باز از جهان ماده است و آن

ص: 240

ضعفى كه كل جهان ماده دچار آن مى باشد، يعنى نياز، او نيز دچار آن است، لذا انسان قادر به توصيف خدا نيست!

علاوه بر مراحل فوق، به درستى مى توان ادعا كرد كه سرا پاى نماز، خدا شناسى و اقرار به وحدانيت خداست. در اذان و اقامه، سوره هاى حمد و توحيد، ركوع و سجود و تشهد و در هر نشست و بر خاستى، ذكر خدا بر لب نماز گزار و ياد خدا در دل اوست.

پيامبر شناسى و امام شناسى

در فريضه نماز به دو اصل مهم نبوت و امامت نيز عنايت خاصى شده است. در سوره حمد مى خوانيم:

﴿اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم﴾

(خدايا ما را به راه راست هدايت فرما.)

بديهى است كه انسان نياز به هدايت و راهنمايى دارد و هدايت يكى از مهم ترين نياز هاى انسانى است، كه توضيح آن گذشت.

نماز گزار در اذان و اقامه به رسالت پيامبر و ولايت مولاى متقيان و فرزندانش شهادت مى دهد. آن گاه در سوره حمد، هدايت خويش را از خدا مى طلبد و از خدا مى خواهد كه او را با انبياء و همراهان آن ها همراه گرداند. سپس در تشهد، مجدداً به رسالت پيامبر شهادت مى دهد، و با فرستادن صلوات بر پيامبر و آلش از پيشوايان و راهنمايان خود يادى نموده، بدين وسيله قدر دانى و تشكر مى كند. و سر انجام نماز خود را با اهداى سلام بر پيامبر خويش، پايان مى برد.

قطره اى از دريا

آن چه تا كنون گفته شد، اندكى بود از اسرار فريضه نماز. خوب است نماز گزاران خط آشنايى با اسرار نماز را ادامه دهند و زمينه را براى بهره بر دارى بيشتر از اسرار نماز در خويش فراهم نمايند. تازه آن چه از اسرار نماز گفته شد، الفاظ و عبارات است. در حالى

ص: 241

كه لذت آشنايى با اسرار نماز در چشيدن آن است كه نماز گزار عارف و علاقه مند در خود نماز بايد آن ها را بچشد و لمس كند و عملاً مقام هاى ﴿تدلى﴾ و ﴿قابَ قَوْسَیْنِ﴾ و ﴿أَوْ أَدْنَی﴾ را درک نمايد.

بديهى است كه نيل به اين مقام ها، نتيجه سير عرفانى يک عارف دل سوخته و يک سالک الى اللّه است، كه از آغاز تا پايان جز خدا را نمى بيند و كششى جز خدا سراغ ندارد، و اين نتيجه يک عمر با بركت از يک انسان مبارک است. كه ماهم آرزو مى كنيم همانند عارفان باشيم.

خوشابه حال كسانى كه در ذائقه آن ها علاوه بر ماديات، معنويات هم لذيذ و دل پذير مى آيد. خوشابه حال كسانى كه در كامشان جايى براى چشيدن معنويات هم باشد. خوشا به حال كسانى كه هنگامى كه به ركوع مى روند، همين ركوع را به عنوان مقام قاب قوسين مى دانند و هنگامى كه به سجده مى افتند خود را در نزديك ترين مقام رسيدن به حق مى دانند.

از خدا مى خواهيم لذت عبادت و بندگى اش را به ما نيز بچشاند. (ان شاء اللّه)

حال اگر نماز و اجزاى آن و مقام هايى كه در نماز براى نماز گزار فراهم مى گردد، در كام ما لذت بخش نباشد، بايد در خودمان لحظه اى تأمل كنيم، شايد اين بى لذتى ها نتيجه معصيت هاى ما و قهر الهى باشد. خدايا به تو پناه مى بريم!

در روايات داريم كه خداوند به حضرت داوود فرمود: اگر معصيت مرا بكنى، من نيز شيرينى و حلاوت ذكرم را از كامت بر مى دارم، آن گاه از عبادت من و صحبت كردن با من لذت نخواهى برد و ديگر با نشاط با من سخن نمى گويى و مرا با نشاط، عبادت و بندگى نمى كنى! و اين در حالى است كه نام خدا، ياد خدا، ذكر خدا و توجه به او شيرين است. وَ ذِكْرُهُ حُلْوٌ لِلذَّاكِرِينَ

فاطمه زهرا (عليها السلام) براى انجام كار هاى داخل خانه از رسول خدا كمک كارى مى طلبد، پيامبر اسلام كه از ذائقه دختر گرامى اش خبر دارد، تسبيحاتى را كه به نام آن حضرت معروف است، به او ياد مى دهد و بدين وسيله گوهر گران بهايى را به او هديه

ص: 242

مى كند تا يار و ياور زهرا باشد، زيرا مى داند خستگى و افسردگى زهرا تنها با ذكر خدا بر طرف مى گردد و پايان مى پذيرد.

تفهيم

پس از درک راز ها و رمز هاى نماز و فهم اقوال و اعمال آن، نوبت به تفهيم مى رسد. به عبارتى ديگر، پس از مرحله تفهم به مرحله تفهيم مى رسيم. حضرت امام رضوان اللّه عليه مرحله تفهيم را ذكر فرموده و ظاهراً ديگران اشاره اى به آن نكرده اند.

ذكر اين مرحله، از دقت نظر حضرت امام (رحمة اللّه علیه) است و داراى بركات فراوانى است كه بر زبان و قلم حضرت امام (رحمة اللّه علیه) جارى شده است. نظر حضرت امام كاملاً صائب و درست است زيرا تفهم به تنهايى و بدون تفهيم كافى نيست و راه به جايى نمى برد.

منظور از تفهيم چيست؟

منظور از تفهيم آن است كه نماز گزار پس از آن كه معنا و مفهوم افعال و اقوال نماز را فهميد، در طول نماز سعى كند هر عملى را كه انجام مى دهد و هر قول و ذكرى را كه مى گويد، معنا و مقصود آن را به دل و جان خويش بفهماند و ياد آور گردد. به عنوان مثال معناى الله اكبر را كه قبلاً و در مرحله تفهم فرا گرفته است، هنگام گفتن تكبيرة الاحرام معناى آن را در مد نظر آورد و به خود تفهيم و القاى كند. به عبارتى ديگر سزاوار است شخص نماز گزار هم توجه به معنا داشته باشد و هم اين توجه را به درون خويش منتقل سازد و شايسته است كه توجه نماز گزار به اعمال و اقوال خود، توجه و تفهم عميقى باشد، و قطعاً چنين توجهى به دست نمى آيد، مگر با فهماندن و انتقال آن به عمق جان و دل.

3) تعظيم

سومين موضوعى كه محققان عارف براى پذيرش نماز و مقبوليت آن در درگاه

ص: 243

خداوند متعال ذكر كرده اند، تعظيم است. تعظيم يعنى اين كه نماز گزار به عظمت و علو شأن كسى كه در مقابلش ايستاده و با او سخن مى گويد، پى ببرد و در طول نماز به اين نكته توجه و عنايت داشته باشد. اگر نماز گزار عظمت خدا را درک نكند، خداوند در چشمان او بزرگ جلوه نخواهد كرد و نماز چنين كسى بالطبع نماز كار گشايى نخواهد بود!

براى روشن تر شدن اهميت و جايگاه تعظيم، در مقبوليت نماز، ناچار به ذكر مثالى هستيم. فرض بفرماييد كه شما با شخصى صحبت مى كنيد، كاملاً حواستان متوجه اوست، حرف هاى او را خوب مى فهميد و متوجه محتوا و مفهوم حرف هايى كه به او مى زنيد نيز هستيد، امّا آيا صرف بودن شما با حضور قلب در كنار آن فرد و فهميدن سخنان او، مى تواند براى شما مفيد و مؤثر باشد و موجب رشد شما گردد؟ آيا صرف همين حضور و ارتباط كافى است؟

بديهى است كه زمانى اين گفتن ها و شنيدن ها، نشست ها و بر خاست ها مى تواند مفيد واقع شده، باعث رشد و ترقى افراد گردد كه براى آن شخص مقابل، عظمت و احترام و حرمتى قائل باشند، زيرا وقتى كه شما به اين باور رسيديد كه در برابر شخص بزرگى قرار گرفته ايد و در حال شنيدن سخن شخص بزرگى هستيد، در اين صورت سخن او مؤثر بوده، حتى مى تواند جهت دهنده زندگى شما باشد، در حالى كه شايد بار ها و بار ها همين سخن و مشابه آن را از افرادى كه چنين مقام و موقعيتى براى آن ها قائل نيستيد، شنيده باشيد، اما در اعمال و رفتار شما مؤثر واقع نگرديده و چيزى را در زندگى و برنامه هاى شما تغيير نداده باشد. از مثال فوق نتيجه مى گيريم كه در نماز علاوه بر لزوم حضور قلب و تفهم و تفهيم، تعظيم خالق هم از طرف نماز گزار لازم است.

تعظيم خداوند و تحقير غير

برخى از محققان فرموده اند كه شخص نماز گزار علاوه بر آن كه بايد به عظمت خدا

ص: 244

پى ببرد، بايد به حقارت و پستى خويش نيز واقف گردد، زيرا تا انسان پستى خويش را درک نكند نمى تواند بزرگى خدا را درک كند. اين نظريه صحيح به نظر نمى رسد، زيرا كسى كه خدا را شناخت و به عظمت او پى برد، در حقيقت به حقارت خويش پى برده است. به عبارتى ديگر عظيم دانستن خدا مساوى با حقير دانستن خويش است و مقايسه عظمت الهى با عظمت انسان ها، كه شايد شخصى ضمن اين كه فرد ديگرى را بزرگ مى داند، خود را نيز بزرگ بداند، درست نيست.

على (عليه السلام) در نهج البلاغه در توصيف پرهيزكاران مى فرمايد:

﴿عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم﴾ (1)

(در نفس و جان پرهيزكاران، خدا بزرگ است و غير از او هر چه باشد در ديد آن ها حقير و كوچک است.)

بديهى است هنگامى كه انسان به قدرت و عظمت خدا پى ببرد، آفريدگار در انديشه او عظيم جلوه مى كند، آن گاه جهان و آن چه در آن است، از جمله خود و آن چه را متعلق به اوست، از قدرت و مكنت و مقام، حقير مى بيند و در مى يابد كه:

﴿لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ﴾

از مطلب فوق نتيجه تربيتى ديگرى نيز مى توان گرفت. رمز اين كه دنيا در ديدگان برخى بزرگ جلوه مى كند، آن است كه خدا را نشناخته اند، زيرا انسان به هر اندازه نسبت به خدا معرفت پيدا كند، به همان اندازه غير خدا برايش صغير و كوچک مى گردد.

تأييد كننده مطلب فوق، حديث ارزنده اى از نهج البلاغه است كه براى شما نقل مى كنيم.

على (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿عِظَمُ اَلْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ اَلْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِکَ﴾ (2)

ص: 245


1- نهج البلاغه صبحى صالح / نامه 53 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 10 / ص 133
2- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 18 / ص 321

عبارت بسيار زيبايى است، علماى علم اخلاق و تربيت مى توانند از آن بهره ها بگيرند.

امير مؤمنان مى فرمايند:

(بزرگى و عظمت خدا در نزد تو، ديگران را در چشمان تو كوچک مى كند.)

از اين فرمايش على (عليه السلام) به نكته بسيار ارزنده اى مى توان رسيد، نكته اى كه اثر تربيتى والا و سازنده اى دارد.

كسانى از امكانات كفر و كافران مى ترسند و براى عِدّه و عُدّه مخلوقات، ارزشى قائلند كه خدا را نشناسند و در انديشه آن ها، عظمت خدا جايى نداشته باشد.به راستى مگر هر يک از انبياء، روزى كه دعوت خود را شروع كردند چه داشتند؟! آيا از تكيه گاهى جز خدا و سلاحى جز ايمان به عظمت پروردگار، بر خوردار بودند؟ امّا چگونه با وجود همه دشمنى ها و مقابله جامعه كفر و شرک، عاقبت پيروز مى شدند؟

جواب روشن است، چون خدا در ديد آن ها بزرگ و با عظمت بود و هنگامى كه خدا در انديشه انسان، بزرگ جلوه نمود، در جرقه اى كه بر اثر اصابت كلنگ، هنگام حفر خندق در اطراف مدينه، زده مى شود، پيامبر اسلام با فرياد اللّه اكبر اعلام مى فرمايند: قصر هاى حيره و مدائن را مشاهده نمودم! (1)

اكنون اگر امكانات و عِدّه و عُدّه ديگران چشمانمان را پر مى كند و بزرگ جلوه مى نمايد، بايد ببينيم كجاى اعتقاداتمان نقص دارد و ديدمان نسبت به خدا چگونه است ؟ زيرا اگر عظمت خدا را آن گونه كه شايسته است و در توان فهم ماست، درک كنيم و متكى و متصل به خدا شويم، دنيا و آن چه در آن است نمى تواند در برابر ما جلوه گرى كند و يا در ما ايجاد ترس و خوف نمايد.

آرى، كسى كه تكيه گاهش خداى بزرگ و عظيم است، خوف و ترس از ديگران در وجودش راه پيدا نمى كند، زيرا منشأ ترس از گرسنگى، فقر، بيمارى و ترس از قدرت ها، باور نداشتن عظمت خدا و عدم اتصال به مبدأ لايزال و خالق عظيم است. اگر كسى

ص: 246


1- زندگانى حضرت محمد خاتم النبيين / ج 3 / ص 434

ايمان داشته باشد كه همه امور به دست خداست و او ما فوق همه قدرت ها و بر انجام هر كارى تواناست، ديگر ترس از موارد فوق براى او معنا ندارد.

حضرت امام در شرايط سخت دوران جنگ و انقلاب فرمودند:

(آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند) و در همان شرايط در وصيت نامه الهى - سياسى خود مى فرمايد:

(با دلى آرام و قلبى مطمئن، و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جايگاه ابدى سفر مى كنم.) (1)

اين دل آرام و قلب مطمئن، هديه اى است الهى به بندگان شايسته خود، آنان كه خداوند در نظر آن ها عظيم و بزرگ است.

اين كه برخى خود را بزرگ مى پندارند، يا مقام و منصب براى آن ها جلوه اى دارد و يا با ذكر عناوين در خود احساس عظمت مى كنند، (اگر عناوين به آن ها بدهند، احساس غرور مى كنند و اگر از آن ها بگيرند، احساس بدبختى مى نمايند) به جهت عدم ايمان به عظمت خداست، زيرا اگر انسان به عظمت خدا باور داشته باشد، نه خود را بزرگ مى پندارد و نه پست و مقام براى او جلوه مى نمايد، نه از دريافت عناوين ظاهرى احساس غرور مى كند و نه از دست دادن آن ها سبب احساس بدبختى در وى مى شود. نه در فقر احساس ضعف مى كند و نه در غنى احساس قدرت!

مگر مى شود كه انسان پى به عظمت خدا ببرد و بعد فقر را مايه نكبت و ثروت را مايه عظمت بداند.

امام صادق (عليه السلام) از شخصى كه به ديدن او آمده بود، احوال پرسى نمود. وى عرض كرد: آقا فقيرم، امام فرمود: تو ولايت ما اهل بيت را دارى، باز مى گويى فقيرم؟!

به عبارتى ديگر، امام مى خواهد بفرمايد: تو سرمايه عظيم معنوى پيروى از ولايت را كه از آن بر خور دارى، فراموش كرده اى!

ص: 247


1- وصيت نامه سياسى - الهى حضرت امام(رحمة اللّه علیه) ص 36

انسان بايد هميشه به ياد عظمت خدا باشد، اگر لحظه اى اين عظمت را فراموش كند، باد نخوت و تكبر او را به خاک مذلت خواهد نشاند.

اميرمؤمنان به استاندار خود مالک اشتر مى فرمايند:

﴿وَإِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَی مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِكَ﴾ (1)

(هنگامى كه اين منصب و مقام در تو خيال قدرت و ابهّتى ايجاد كرد، عظمت و قدرت خدا را بنگر و آن را در نظر آور كه فوق تو و قدرت توست.)

نماز و تعظيم خدا

نماز فرصت خوبى است براى درک و احساس عظمت و بزرگى خدا. نماز گزار از همان آغاز كه مى خواهد مقدمات نماز را فراهم نمايد، خود را در برابر خالق هستى مى بيند. او بايد لحظه اى تأمل كند و بينديشد كه در برابر چه كسى قرار گرفته است و با چه كسى مى خواهد سخن بگويد. نماز گزار بايد سعى نمايد عظمت خدا را آن گونه و تا آن مقدار كه توان درک و تصور آن را دارد، بشناسد و درک نمايد.

گفتيم آن گونه و آن مقدار كه مى توانيم، زيرا اذعان داريم كه توان درك عظمت خدا را آن گونه كه هست، نداريم. وقتى كه بندگان شايسته و بزرگ خدا مى گويند:

﴿وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ﴾ (2) ، از ما چه برمى آيد. بديهى است كه هر كس به اندازه ظرفيت خود از عظمت الهى آگاه و بهرمند مى گردد. حال هر چه نسبت به عظمت و بزرگى خدا بيشتر عارف باشيم و كسى كه در مقابلش ايستاده ايم براى ما عظيم تر و بزرگ تر جلوه نمايد، در اين صورت توجه و عنايتمان به او نيز بيشتر مى گردد، آن گاه نمازمان ناب تر، پاداشمان بيشتر و تأثير چنين نمازى به مراتب افزون تر خواهد بود.

ص: 248


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 17 / ص 33
2- بحار / ج 71 / ص 23

4) حياء

موضوع ديگرى كه شخص نماز گزار بايد براى بر خور دارى از آثار ارزنده نماز آن را مراعات نمايد، (حيا) است. انسان نماز گزار در برابر خالق و معبود خويش حجب و حيايى دارد. او حتى از اعمال و اذكار خود، از ركوع و سجود و قيام و قعود خويش در پيشگاه پروردگار شرمگين است. البته بحث در مورد حيا و شرم، خود بحث گسترده اى است.

برخى از خجالت ها مذموم است. يعنى شرم هاى بى مورد و بى اساسى كه باعث محروم شدن انسان ها از رشد و ترقى است و محروميت هايى را به دنبال دارد.

بسيارى از نوآورى ها و ابتكارات، به دليل وجود شرم و حيا به وادى فراموشى سپرده شده است. مانند خجالت كشيدن در مورد كسب علم و يا اداره كردن يک جلسه و يا بيان يک سخن منطقى در يك جمع.

در روايت داريم:

(خجالت كشيدن از بيان حرف حق، نوعى حماقت است.) (1)

در مقابل، برخى از شرم ها و حيا ها نشانه ايمان است، در روايت داريم:(كسى كه حيا ندارد، دين ندارد.)

بديهى است زمانى كه پرده حيا دريده شود و باكى از مشاهده ديگران نباشد، هيچ مانعى بين انسان و گناه وجود نخواهد داشت. چنين فردى براحتى مرتكب هر نوع رذالت و حقارتى مى شود. لذا شرم هاى اجتماعى و حجب و حيا جز در موارد غير منطقى كه استثنا شده، به عنوان يک فضيلت اخلاقى و انسانى و دينى مطرح و پذيرفته شده است. همين كه انسان به خاطر شرم از پدر، مادر، همسايه، آشنا، دوست و فاميل مرتكب خلافى نمى شود، نفس اين عمل ارزشمند است. در روايات پيشوايان ما تعابير زيبا و ارزنده اى در فضيلت حيا ديده مى شود، كه به نقل برخى از آن ها

ص: 249


1- غرر الحكم

مى پردازيم.

همراهى حيا با دين

امام باقر (عليه السلام) يا امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند:

﴿اَلْحَیَاءُ وَ اَلْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرْنٍ وَاحِدٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ﴾ (1)

(حيا و ايمان همراهند، چنان چه يكى از آن ها از بين برود، ديگرى هم از بين خواهد رفت.)

در روايت ديگرى داريم:

﴿لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ حَیَاءَ لَهُ﴾ (2)

(كسى كه حيا ندارد، ايمان هم ندارد.)

با اندک تدبر و تأملى در مى يابيم كه خمير مايه و حقيقت دين و ديندارى، حيا است.

زيبندگى حيا

در روايت داريم: حيا زيباست. ﴿اَلْحَیَاءُ جَمِیلٌ﴾ روايت ديگرى مى فرمايد: حيا كليد همه خوبى هاست. ﴿الحَیاءُ مِفتاحُ کُلِّ الخَیرِ﴾

حيا بازدارنده انسان از گناه

اشاره

هر يک از انواع حيا، چه حيا از خود و انسانيت خود و چه از پدر و مادر، فرزند و همسر، بستگان و همسايگان، (حيا از جامعه) و چه از خدا و در يک كلمه چه حيا از خود و چه از خودى و چه از خدا، از اين كه انسان مرتكب خلاف و گناه گردد، جلو گيرى مى كند.

در روايت داريم:

﴿اَلْحَیَاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ اَلْقَبِیحِ﴾

(حيا انسان را از كار زشت باز مى دارد.)

در روايت ديگرى، امام حيا را همراه عفت و پاكدامنى مى دانند. ﴿اَلْحَیَاءُ قَرِینُ

ص: 250


1- مستدرک / ج 8 / روايت 10010
2- بحار / ج 71 / ص 331

اَلْعَفَافِ﴾ كه بين آن و پاكدامنى پيوندى ناگسستنى است، اميرمؤمنان مى فرمايد:

﴿عَلَی قَدْرِ اَلْحَیَاءِ تَکُونُ اَلْعِفَّهُ﴾ (1)

منشأ حيا

ريشه حيا و شرم غير منطقى را در تربيت غلط خانوادگى بايد جست وجو نمود. فرصت ندادن به كودكان و نوجوانان براى ابراز عقيده، جلو گيرى از شكوفايى استعداد آن هاست و از بروز حق خواهى و حق جويى آنان ممانعت به عمل مى آورد.

پدران و مادران لازم است، سخنان فرزندان خود را به دقت گوش كنند و آنان را به عنوان كسانى كه در حد خود مى فهمند و تحليل دارند و بين مسائل ارتباط بر قرار نموده، نتيجه گيرى مى كنند، بپذيرند و آن ها را در بيان مقاصد خود كمک نمايند. در غير اين صورت، فرزند آن ها حرف خود را نمى زند و جرأت ابراز عقيده را از دست مى دهد و چنان چه حقش هم ضايع شد، از كنار آن براحتى مى گذرد.

ريشه بى حيايى و بى شرمى نيز از خانواده شروع مى شود. برخى پدران و مادران در برابر كودكان و نوجوانان خود و بدون توجه به بد آموزى هاى گفتار، اعمال و رفتارشان، هر چه خواستند مى گويند و هر عملى را انجام مى دهند، و بدين وسيله از همان آغاز تخم بى حيايى و بى شرمى، گستاخى و بى توجهى به اصول اخلاقى و ارزش هاى معنوى را در دل فرزندان خود مى كارند.

البته بحث حيا، خود بحث مفصلى است كه فرصت مناسبى مى طلبد و جدا گانه يا در ضمن مباحث اخلاقى بايد مطرح و مورد بررسى قرار گيرد. آن چه اكنون از بحث حيا مورد نظر ماست، حيا از خداست، آن هم هنگام نماز، كه در اين جا اندكى به توضيح آن مى پردازيم.

انسان به عنوان يک آفريده كه پروردگارش نعمت هاى بي شمارى در اختيار او نهاده است، پيوسته خود را مديون خدا مى داند و در برابر اين همه لطف و محبت،

ص: 251


1- روايات از كتاب غرر الحكم.

هميشه شرمسارست، و از اين جهت كه او خود را اشرف مخلوقات مى داند، در برابر آفريدگارى كه هستى تسليم او و آفرينش فرمان بر دار اوست، گردن كشى و چموشى مى كند و مرتكب نا فرمانى و معصيت مى گردد، شرمگين است. و نيز از اين جهت كه همه موجودات تسبيح گوى خدايند، ولى او غافل است و در برابر يک جهان آواز و خروش، او سرد و خاموش است، احساس حقارت مى كند و به قول سعدى:

دوش مرغى به صبح مى ناليد *** عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

يكى از دوستان مخلص را *** مگر آواز من رسيد به گوش

گفت باور نداشتم كه تو را *** بانگ مرغى چنين كند مدهوش

گفتم اين شرط آدميت نيست *** مرغ تسبيح گوى و من خاموش (1)

آيا براستى نبايد انسان لحظه اى تأمل كند و بينديشد؟ در جهان پر آواز كه قرآن مى فرمايد:

﴿وَ اِنْ مِنْ شَى ءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ (2) ، بى آواز بودن او چه معنايى دارد؟ آيا سكوت او در هنگامه زمزمه تسبيح موجودات، مايه شرمسارى نيست؟! آيا در جايى كه ذرات عالم تسليم امر خدايند، عصيان ها و كوتاهى هاى او مايه خجالت نيست؟!

از اين گذشته، كجا مى توانيم شكر گزار اين همه نعمت هايى باشيم كه خداوند به ما عنايت فرموده است و اين خود نيز مايه خجالت و سر افكندگى ديگر ماست.

از دست و زبان كه بر آيد *** كز عهده شكرش به در آيد

بنده همان به كه ز تقصير خويش *** عذر به درگاه خداى آورد

ور نه سزاوار خداوندى اش *** كس نتواند كه به جاى آورد (3)

در حالى كه همه اين نعمت ها را خداوند براى انسان و انسان را براى عبادت و بندگى خود آفريده است. (4)

ص: 252


1- گلستان سعدى / باب دوم / حكايت 26
2- اسراء / آيه 44
3- گلستان سعدى / باب اول / حكايت 1
4- ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ (ذاريات / آيه 56)

آرى، خداوند انسان ها را آفريد و آن چه مورد نياز آن ها و موجب آرامششان است در اختيارشان نهاد و امكانات مختلفى را برايشان فراهم ساخت. شما به خوبى مى دانيد، كه حتى براى تهيه لقمه نانى كه شما ميل مى فرماييد، چه هماهنگى گسترده اى در هستى به عمل مى آيد، و چه زحمات گسترده اى در خارج و داخل بدن صورت مى پذيرد تا نياز هاى بدن انسان تأمين گردد.

آيا انسان در برابر اين همه عنايات و نعمت هاى پروردگار، نعمت هاى برونى و نعمت هاى درونى مانند قلب و كبد و كليه و مجموعه خدمت گزارانى كه در بدن مشغول خدمتند و سلامت انسان را تأمين مى كنند، شرمسار خدا نيست؟! نعمت هايى كه معمولاً به آن ها توجهى نداريم و ارزش و قدر آن را از كسانى كه فاقد آن ها هستند و يا از بيماران و گرفتاران بايد پرسيد. به طور قطع يكى از ابعاد عيادت بيمار، علاوه بر استحكام پيوند هاى اجتماعى و پاسخ گويى به نياز عاطفى شخص بيمار، توجه به نعمت هايى است كه خداوند به ما عنايت فرموده و هر كدام به خوبى وظيفه خود را انجام مى دهند.

حال چگونه مى توانيم شكر گزار نعمت هاى الهى باشيم؟ ناچاريم اعتراف كنيم كه خدايا خجالت زده اين همه محبت و نعمت تو هستيم!

بعد ديگر حيا، حيا در برابر عظمت خداست. انسان هنگامى كه در برابر شخص بزرگى قرار مى گيرد، معمولاً سر افكنده است. يعنى چشم به چشم او نمى دوزد و در برابر او سر را پايين مى گيرد. اين نوع حجب و حيا، بيانگر احساس حقارت و كوچكى در برابر عظمت طرف مقابل است. انسان در برابر عظمت خدا، احساس حقارت مى كند و حالت شرم و حيا دارد. وجود چنين حالتى در همه جا خوب است، در محل كار، محل تحصيل و در فضاى كسب و تلاش.

حيا در نماز

انسان به هر كارى مشغول است و در هر نقطه اى حضور دارد، نيكوست كه شرم و

ص: 253

حيا از خدا را در زندگى، يک اصل بداند و آن را مراعات كند، پيامبر اسلام مى فرمايد: ﴿اِسْتَحْیُوا مِنَ اَللَّهِ حَقَّ اَلْحَیَاءِ﴾ (1)

امّا يكى از بهترين موارد شرم و حيا، شرم از خدا در حال نماز است.

لازم است كه هنگام اقامه نماز به عنوان خير العمل و معراج مؤمن و عمود دين، لحظه اى بينديشيم! آيا آن گونه كه شايسته است ما نماز را اقامه مى كنيم؟! آيا توانسته ايم حق اين فريضه بزرگ الهى را ادا كنيم؟ اگر انسان كمى دقت كند، به اين نتيجه مى رسد كه نسبت به كوتاهى هايى كه در حق نماز نموده و حتى نسبت به خواندن چنين نماز هايى، بايد استغفار كند. آرى، نماز گزار از اين كه خداوند بزرگ به او اجازه و امكان و فرصت سخن گفتن را عنايت فرموده، شرمسار است و تشكر و سپاس گزارى مى كند.

خدايا ! از اين همه لطف و محبت تو شرمسارم، چرا كه شرمسار نباشد؟ زيرا از طرفى عظمت خدا را مى بيند و از طرف ديگر كوچكى خود را، از طرفى كمال و جمال مطلق الهى و نعمت هاى بى شمار او را مشاهده مى كند و از طرفى نا سپاسى خويش را.او خود را با همه نقص ها و ضعف ها در برابر جمال و كمال مطلق مى بيند. آن گاه در نماز با حالتى شرمنده در برابر خدا مى ايستد و مى گويد: اللّه اكبر.

اين نوع انديشه و تفكر اثر تربيتى ديگرى نيز دارد. آن اثر تربيتى اين است كه چنين شخصى با خواندن دو ركعت نماز و يا انجام كار خير ديگر، منّتى بر سر خدا ندارد و چنان چه روزى مشكلى براى او پيش آيد، سخن نا بجايى بر زبان جارى نمى كند و باب گلايه از خدا را نمى گشايد.

امام صادق (عليه السلام) بيان بسيار زيبايى در اين باره دارند، ايشان مى فرمايند: ﴿اَلْجَاهِلُ إذا صَلّی رَکعَتَینِ یَنتظِرُ الوَحیَ﴾

(نادان هنگامى كه دو ركعت نماز خواند توقع دارد كه وحى بر او نازل گردد.) آرى، كسى كه پى به عظمت و بزرگى خدا و حقارت و كوچكى خود نبرد، تصور مى كند

ص: 254


1- بحار / ج 6 / ص 131

كه با انجام چند حركت ركوع و سجود و ... آن قدر عظمت پيدا كرده كه خداوند بايد همه نعمت ها را به سوى او سرا زير نمايد و همه مصيبت ها را از او برطرف سازد. اما انسان آگاه، ضمن اين كه بندگى خدا مى كند، شرمسار است. خدايا ! آيا اين اعمال مى تواند مرا به رحمت و رضوان و بهشت تو رهنمون گردد؟ آيا من توانسته ام در حد توان خودم و نه در حد شايستگى هاى تو، سپاس گزار تو باشم؟

بنا بر اين يكى از نكات لازم براى اين كه نماز، نماز ناب و مؤثرى باشد، رعايت حيا در نماز است. شرمسارى سرمايه بزرگى است كه نماز انسان را بارور و پرثمر مى سازد.

5) خوف

پنجمين نكته اى كه رعايت آن را توسط نماز گزار مفيد و مؤثر دانسته اند، خوف است. لازم است قبل از آن كه به بحث خوف در نماز بپردازيم، در مورد اصل خوف و ترس توضيحى ارائه نماييم.

اصولاً ترس ها بر دو گونه اند، ترس هاى غير منطقى و ترس هاى منطقى. به عبارتى ديگر، ترس هاى بد و ترس هاى خوب يا ترس هاى مذموم و ترس هاى ممدوح. گاهى ترس افراد، تخيلى است. مثلاً ترس از مرده و قبرستان، اين گونه ترس ها از اصل غلط است و هيچ مبناى عقلايى ندارد. واضح است كه اين گونه ترس ها مورد بحث ما در اين جا نيست. اما آن چه مورد توجه ماست، ترس ممدوح است. ترسى كه چنان چه در انسان وجود داشته باشد، اولاً جامعه رو به سعادت مى رود، ثانياً همه ترس هاى غير منطقى از بين مى رود. اين ترس، خوف از پروردگار است. نكته ظريف و جالبى در اين جا به چشم مى خورد و آن مبارزه با ترس هاى غير منطقى با ايجاد ترس منطقى است.

جايگاه خوف از خدا در فرهنگ اسلامى

قرآن مى فرمايد:

ص: 255

﴿وَ لِمَن خافَ مَقامَ رَبِهِ جَنَّتانِ﴾ (1)

(و براى كسى كه از مقام پروردگارش خائف باشد، دو بهشت است.)

مفسران گرامى، منظور از مقام ربه را در اين آيه، بيان كرده اند. برخى فرموده اند: منظور ايستادن انسان در روز جزا در پيشگاه پروردگار براى حساب است. برخى ديگر فرموده اند: منظور آن است كه خداوند قائم بر همه مسائل است و غير از او كاره اى در جهان هستى نيست.احتمال ديگرى نيز مى رود كه منظور، هنگامه اقامه نماز است. البته جمع بين اين ها نيز منعى ندارد و هر كدام را بپذيريم، نتيجه يكى است و آن ارزشمندى ترس از خداست كه پاداش آن هم بهشت الهى است.

آيه شريفه:

﴿وَ اَمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ و نَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى فَاِنَّ الجَنَّةَ هِىَ المَأوى﴾ (2) نيز به همين مطلب عنايت دارد.

(و آن كس كه از مقام پروردگارش خائف باشد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد، بهشت جايگاه اوست.)

از آيات فوق، اهميت و جايگاه ترس از خدا مشخص مى گردد كه نتيجه منطقى آن رسيدن به بهشت پروردگار است.

برخى آيات ديگر قرآن نيز انسان ها را توصيه و امر به ترس از خدا مى كند.

خداوند در سوره آل عمران مى فرمايد:

﴿خافُونِ اِن كُنتُم مُّؤمِنينَ﴾ (3)

(از من بترسيد، اگر ايمان داريد)

اضافه بر آيات قرآن، روايات متعددى در مورد اهميت و جايگاه و آثار ترس از خدا داريم.

على (عليه السلام) مى فرمايد:

ص: 256


1- الرحمن / آيه 46
2- نازعات / آيه 40 و 41
3- آل عمران / آيه 175

﴿اَلْخَوْفُ جِلْبَابُ اَلْعَارِفِینَ﴾ (1)

(پوشش انسان هاى عارف، خوف از خداست.)

روايتى ديگر تعريف زيبايى از خوف ارائه مى دهد:

﴿اَلْخَوْفُ سِجْنُ اَلنَّفْسِ عَنِ اَلذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ اَلْمَعَاصِی﴾ (2)

(خوف زندانى كردن نفس است از گناهان و باز دارنده آن است از نا فرمانى ها.)

در اين جا از فرصت استفاده نموده، به ذكر تعدادى از ويژگى ها، نشانه ها و آثار ارزنده خوف از خدا مى پردازيم.

خوف:

ويژگى مؤمنان است على (عليه السلام) مى فرمايد:

﴿إنَّ المُؤمِنینَ مُشفِقونَ خائِفونَ وَ جِلونَ﴾ (3)

(همانا مؤمنان خائف اند.)

امان از ترس در روز قيامت است.

﴿اَلْخَوْفُ مِنَ اَللَّهِ فِی اَلدُّنْیَا یُؤْمِنُ اَلْخَوْفَ فِی اَلْآخِرَهِ﴾ (4)

موجب تلاش و كوشش بيشترى مى گردد.

﴿اِعْمَلْكُمْ اَخُوفُكُمْ﴾ (5)

(فعال ترين شما، خائف ترين شماست.)

طبيعى است كسى كه ريشه هاى ترس از خدا در وجود او باشد، قطعاً اعمال صالح بيشترى را انجام مى دهد و كار هاى خود را بهتر به پايان مى رساند.

ميزان سنجش علم و نتيجه آن است.

ص: 257


1- غرر الحكم
2- غرر الحكم
3- وسائل / ج 17 / روايت 21951
4- مستدرک / ج 11 / روايت 12846
5- غرر الحكم

على (عليه السلام) در روايتى مى فرمايند:

﴿أَعْظَمُ النّاسِ عِلْماً أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلّهِ سُبْحانَهُ﴾ (1)

(آن كس علمش بيشتر است كه از خدا بيشتر مى ترسد.)

اين روايت اميرمؤمنان، بيان گر اين مطلب مهم است كه نتيجه دانش آموختن، ايجاد ترس بيشتر از خدا در درون انسان است.

دانش آموختگان رشته هاى مختلف، چنان كه بر اثر دانش خود، در گفتار و كردار خويش خدا را بيش تر ببينند و خائف درگاه خدا باشند، آن گاه مى توان گفت كه آن ها عالم و دانشمند هستند و از علم خود بهره مى ب رند. زيرا ثمره علم آموزى، فقط پر كردن مغز با تعدادى قواعد و الفاظ نيست، بلكه نتيجه طبيعى آن، پس از مشاهده عظمت خدا، خالى شدن ذهن از غير خدا و پر شدن آن از خوف خداست. انسان آگاه هميشه از خدا خوفناک است. قرآن مى گويد:

﴿اِنَّما يَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماء﴾ (2)

(اين تنها دانشمندانند كه از خدا مى ترسند.)

و در روايت داريم كه:

﴿إِنَّ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ بِاللَّهِ أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ﴾ (3)

(خدا شناس ترين مردم، خائف ترين آن ها از خداست.)

بنا بر اين آموخته اى علم است كه موجب آبادانى ظاهرى و باطنى دنيا گرديده، آخرت را نيز آباد سازد. اما آن اندوخته اى كه فقط ظاهر دنيا را آباد مى كند و از خوف و خشيت الهى در آن خبرى نيست، در حقيقت علم نيست، بلكه جهل است! لذا در حديث داريم كه:

﴿غَايةُ الْعِلْمِ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ﴾ (4)

(نتيجه علم، ترس از خداست)

ص: 258


1- غرر الحكم
2- فاطر / آيه 28
3- بحار / ج 2 / ص 27
4- مستدرک / ج 11 / روايت 12846

تفاوتى هم از اين جهت بين علوم نيست. نتيجه هر علمى بايد ترس از خدا باشد. يكى از محققان اروپايى نوشتار جالبى دارد، البته اگر مطالب او توسط يک نويسنده ايرانى يا يک نفر مسلمان مطرح شده بود، حمل بر غرض ورزى و دشمنى مى شد، اما چه خوب كه او يک فرد اروپايى و غير مسلمان است.

او در كتاب خود كه نام گور كن ها را بر آن نهاده است، مى گويد: علم و صنعت براى جامعه امروزى جز نكبت چيزى را به ارمغان نياورده است. اين دو، جهان امروز را به صورت قبرستانى در آورده كه از انسانيت در آن اثرى نيست.

او ادعا مى كند: هنگامى كه جامعه اى به صورت قبرستان در آمد، هر كس چنين جامعه اى را از نظر علمى تقويت كند، در حقيقت براى نابودى آن گام بر داشته و او نيز گور كن است.

آن گاه اين نويسنده اضافه مى كند: من به صراحت مى گويم كه هر مخترع در جهان امروز، خود يک گور كن است، زيرا او نيز قبرى بر قبر هاى بشرى اضافه مى كند!

كلام اين نويسنده مطابق واقعيت است، زيرا مشاهده مى كنيم كه هر اختراع نو و هر پديده جديد صنعتى، خود خطر جديدى براى سلامت جسم و يا روان انسان ها ايجاد مى نمايد.

مگر جز اين است كه بشر امروز با اين اختراع هاى جديد و اين امكانات مختلف در جهت فساد، تند تر و شتابان تر حركت مى كند؟

البته طبيعت اصلى بسيارى از اين اختراعات بد نيست و متضمن استفاده هاى صحيح متعددى نيز مى باشند، ولى از آن جا كه حركت علمى پديد آورندگان آن ها، همراه با انگيزه الهى نبوده است، لذا بسيارى از آن ها خود مصيبتى براى عالم بشرى شده اند. شايد نيازى به بيان نباشد كه كسى مخالف اختراع و اكتشاف و صنعت نيست، بلكه فرهنگ بسيار غنى اسلامى ما، سخت طرفدار رشد و ترقى است و انتقاد به جامعه اسلامى و جهان اسلام هم همين است كه چرا سستى كرديد و تنبلى ورزيديد تا صنعت از كف شما خارج شد و در اختيار ديگران قرار گرفت؟!

ص: 259

به طور قطع اگر اين صنعت و علم، امروز در دست اهلش، يعنى مسلمانان شايسته و خدا ترس بود و در يک خاستگاه اسلامى با هدف و جهت مشخصى به حركت و رشد خود ادامه مى داد، بشر امروز دچار اين همه نكبت و گرفتارى نمى بود. متأسفانه امروزه صنعت و علم، براى نابودى انسان ها بكار گرفته مى شود.

چه ثروت هاى عظيمى كه تبديل به تسليحات پيچيده شده و در اختيار زورمداران عالم قرار مى گيرند، در حالى كه ميليون ها انسان از فقر، گرسنگى و آوارگى رنج مى برند! راستى چرا بشر به اين روز افتاده است؟! دنياى امروز و بويژه غرب، دنياى متمدن نيست، زيرا پيامد اصلى تمدن، كه خود نتيجه علم است، بايد ترس از خدا باشد و نه چيز هاى ديگر!

ترس از خدا موجب نترسيدن از غير خدا

يكى از آثار ارزنده ترس از خدا، نترسيدن از غير خداست كه خود ارزش والايى در فرهنگ اسلامى و در ميان تمامى آزادگان جهان دارد.

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، على (عليه السلام) را به امورى وصيت نموده، از جمله مى فرمايند:

﴿يَا عَلِيُّ، مَنْ خَافَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَافَ مِنْهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ﴾ (1)

(كسى كه از خدا بترسد، همه چيز از او مى ترسد و كسى كه از خدا نترسد، از هر چيزى مى ترسد.)

خواننده گرامى چنان چه بخواهد مصداق خارجى و عينى چنين ادعا و مطلبى را ببيند و مشاهده كند، بايد به چهره پاک و معصوم و مصمم رهبر كبير انقلاب اسلامى و چهره سرشار از اميد ملت قهرمان و آزاده ايران نگاه كند كه در برابر قدرت ها و ابر قدرت ها و يا به عبارتى ديگر، ابركفها (2) هيچ ترس و خوفى از خود نشان نداد، زيرا ارتباطى

ص: 260


1- بحار / ج 77 / ص 46
2- به تعبير قرآن باطل، كف است (رعد / آيه 17)

ناگسستنى و معكوس بين ترس از خدا و ترس از غير خدا وجود دارد. هر كدام افزايش پيدا كند، ديگرى كاهش خواهد يافت. آرى، هنگامى كه ترس از خدا كاهش يابد، اين ترس هاى غلط و بى مورد از غير خداست كه باعث بلند پروازى و تركتازى قدرتهاى زورمدار مى گردد.

داستان جوان تائب و پيامبر اسلام

مردى از انصار مى گويد: در يكى از روز هاى بسيار گرم در خدمت رسول خدا در سايه درختى نشسته بوديم. ناگاه مردى آمد. او لباس هاى خود را در آورد، و بر روى شن هاى داغ قرار گرفت. آن مرد گاهى پشت و زمانى صورت و گاهى سينه و شكم خود را بر روى شن هاى داغ قرار مى داد و مى گفت:

اى نفس بچش، آن چه نزد خداست به مراتب سخت تر و شديدتر است از آن چه من با تو انجام مى دهم. سپس او لباس خود را بر تن كرد و به راه افتاد. رسول خدا كه نظاره گر اعمال او بود او را صدا زد و فرمود:

اى بنده خدا! كارى را انجام دادى كه نديده ام احدى از مردم آن را انجام دهد! چه چيز باعث شد كه اين كار را انجام دهى! عرض كرد:حملنى على ذلك مخافة الله عزوجل.

«يا رسول الله ترس از خدا باعث اين كار شد.»

آن گاه پيامبر فرمود:

لقد خفت ربك حق مخافته فان ربك ليباهى بك اهل السماء.

«تو آن گونه كه حق پروردگارت است از او خوف دارى و بدان كه پروردگارت به وجود تو در پيش آسمانيان افتخار مى كند.»

آرى، كسى كه قلبش را كانون خوف از خداى بزرگ قرار دهد، اين چنين خدا به وجودش افتخار مى كند.

سپس پيامبر به يارانش فرمود:

ص: 261

اى ياران من به سراغ دوست جوان خود برويد و از او بخواهيد براى شما دعا كند. (خوشا به حال چنين جوانى!)

اصحاب پيامبر به نزد او شتافتند و او در حقشان دعا مى كرد. يكى از دعاهايش اين بود:

﴿اللّهُمَّ اجمَع أمرَنا عَلَی الهُدی ، وَاجعَلِ التَّقوی زادَنا ، وَ الجَنَّهَ مَآبَنا﴾ (1)

خوف از خدا نعمت بزرگ الهى

با اندكى تأمل و تدبر در آيات و روايات، به جايگاه و نقش ارزنده خوف از خدا در زندگى انسان پى مى بريم و در مى يابيم كه خوف از خدا نعمت بزرگى است كه سعادت انسان در گرو آن است و داراى آثار متعدد و فراوان دنيوى و اخروى است.

اگر تك تك افراد جامعه ما با داشتن مشاغل مختلف به آيه شريفه ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ ﴾ عنايت داشته باشند، اگر بازارى و كاسب ما، ادارى و كارمند ما، دانشجو و محصل ما، مدير و مسؤول ما، كشاورز و صنعتگر ما و خلاصه زن و مرد ما سعى نمايند خود را مصداق اين آيه شريفه قرار دهند، قطعاً در چنين جامعه اى كه ترس از خدا در همه جاى آن گسترده و حاكم است، به حقوق و آبروى ديگران تجاوزى نمى شود و گناه و نافرمانى خدا صورت نمى پذيرد.

ممكن است اين سؤال به ذهن خواننده گرامى خطور كند كه چه كنيم، تا در درون ما خوف خدا ايجاد شود و افزايش يابد و دل ما مالا مال از خوف خدا گردد؟

در پاسخ بايد گفت: براى نيل به اين آرزوى سعادت آفرين، علاوه بر لزوم شناخت و معرفت خدا و وقوف به عظمت و بزرگى او، خوب است كمى نيز به فكر عذاب هاى الهى كه ناشى از عصيان و نا فرمانى خودمان است، باشيم.

خداى بزرگى كه گرچه ارحم الراحمين است، امّا اشد المعاقبين و شديد العقاب هم

ص: 262


1- بحار / ج 70 / ص 378 - روضة الواعظين / ص 451

هست و در كمين عاصيان و ستمكاران نيز نشسته است. ﴿اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرصاد﴾ (1) او مأموران غلاظ و شدادى براى تنبيه و مجازات گناهكاران، گوش به فرمان دارد و جهنمى سوزان دارد كه فرياد ﴿هَل مِن مَّزيد﴾ (2) ش هر لحظه گوش فلک را كر مى كند، دوزخى با اوصافى وحشتناک كه تعدادى از آيات قرآن به توصيف گوشه هايى از آن پرداخته است.

براى اين كه كمى بيشتر به سختى اين عذاب ها پى ببريم، بهتر است اندكى از سختى ها و آتش هاى دنيوى را لمس نماييم تا در نتيجه خوف و ترس الهى بيشترى در خود احساس نماييم، زيرا احساس و لمس شدائد دنيوى، هشدار دهنده و مفيد است و مناسب است انسان گاهى خود و توان خود را آزمايش كند.

اگر در كارگاه و يا كارخانه اى كار مى كنيد كه داراى كوره و جايگاهى است كه صد ها درجه حرارت دارد، كمى خود را به آن نزديک تر نماييد، آيا بدن و صورت شما تحمل آن گرما و آتش را دارد؟! گاهى خود را در هواى گرم قرار دهيد و يا هنگام استفاده از آب گرم، اندكى از آب گرم بيشترى استفاده نماييد، آن گاه احساس كنيد با بدنتان چه مى كند! به همان مقدار كه احساس مى كنيد قدرت تحمل آتش و آفتاب سوزان و آب داغ را داريد به همان اندازه مرتكب گناه شويد و نا فرمانى خدا نماييد!

اكنون اى خواهر و اى برادر من! حواست را جمع كن! سوگند به خدا كه عذاب خدا حق است و شديد است و دردناک. در حالى كه آن چه از آتش و گرما و آب سوزان در دنيا وجود دارد و ما طاقت تحمل آن را هم نداريم، نعمت الهى است و حتى آن ها منشأ بسيارى از بركات و نعمت هاى ديگرند و آن چه در فرداى قيامت و آخرت از سختى ها و شدائد فرا روى ماست، عذاب الهى است و ناشى از غضب خدا و ما چگونه مى توانيم طاقت تحمل آن را داشته باشيم؟! خواننده گرامى را به مطالعه دعاى شريف كميل و دقت در فراز هاى مربوط سفارش مى كنيم. (3)

ص: 263


1- فجر / آيه 14
2- ق / آيه 30
3- ﴿يَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنی... وَ انْتَ تَعْلَمُ ضَعْفی عَنْ قَلیل مِنْ بَلاءِ ... فَكَيْفَ احْتِمالِى لِبَلاءِ الْآخِرَةِ...﴾

خوف از خدا در نماز

گرچه خوف از خدا در همه جا و در هر حالتى مفيد و ضرورى و داراى آثار ارزنده اى است. اما بهترين آن، خوف از خدا در حالت نماز است، آن زمانى كه انسان در پيشگاه خدا ايستاده و مى خواهد با نيتى خالص با او سخن بگويد. خوب است در هنگام نماز، اندكى بيانديشيم كه متكلم كيست و مخاطب كدام است.

بديهى است كه هر قدر خوف از خدا در نهاد انسان در هنگام اقامه نماز بيشتر باشد، ذهن و حواس نماز گزار، بيشتر مراقب اعمال و افعال خود خواهد بود. اگر در حال نماز در بسيارى از مواقع حواس ما پرت است، شايد يكى از دلايل آن اندک بودن خوف و خشيت الهى در دل ماست.

جا دارد نماز گزار با گريه و انابه از درگاه پروردگار بخواهد كه خداوند خشيت و خوف خود را به عنوان يک نعمت ارزنده به او عنايت كند و در اين طريق خود نيز تلاش كند و اصرار بورزد.

بديهى است كه اقامه نماز در حالى كه دل نماز گزار كانون خوف و خشيت خداوندى است، نماز او را رشد و ارتقاء مى بخشد و بر خوردار از آثار و بركات فراوان مى گرداند.

6- رجا و اميدوارى

آخرين موضوع از موضوعاتى كه موجب پذيرش و مقبوليت نماز مى گردد و نماز را بر خوردار از آثار ارزنده آن مى سازد، رجا و اميدوارى است.

منظور از رجا و اميدوارى در نماز اين است كه نماز گزار در عين حال كه بايد خائف از خدا باشد، اما اين خوف و ترس نبايد او را به وادى نا اميدى بكشاند. بلكه ضمن اين كه خائف است بايد به رحمت الهى هم اميدوار باشد. او بايد اميدوار باشد كه همين نمازش او را مستحق و لايق عنايات و پروردگار مى نمايد و با همين اعمال با آن همه

ص: 264

ضعف ها و كمبود ها باز مى تواند مورد لطف پروردگار قرار گيرد، زيرا خداوند ارحم الراحمين است و به بندگانش لطف دارد. بنا بر اين لازم است نماز گزار با چنين روحيه اى نماز خود را آغاز نمايد و با همين روحيه آن را ادامه داده، به پايان برساند.

اميد در قرآن و حديث

قرآن نا اميدى را به عنوان يک پديده زشت كه نبايد در ذهنيت يک انسان مسلمان جايى داشته باشد،مطرح مى سازد.

خداوند در سوره زمر خطاب به پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مى فرمايد:

﴿قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسرَفُوا عَلى اَنفُسِهِمْ لا تَقنَطُوا مِن رَّحمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيمُ﴾ (1)

(بگو اى بندگان من كه اسراف ورزيديد، از رحمت من مأيوس نباشيد. خداوند همه گناهان را مى بخشد، او بسيار بخشنده و آمرزنده است.)

خداوند متعال در اين آيه به كسانى كه وارد معركه گناه شده، حتى در اين ميدان زياده روى كردند، آنان كه بر اثر نادانى، فريب شيطان خورده، از او تبعيت نمودند و بدين وسيله به خود ضربه زدند، بشارت مى دهد كه آن ها نيز نبايد مأيوس باشند، زيرا خداوند بسيار آمرزنده و بخشنده است.

خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:

﴿و اِذا سَأَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لى وَ لْيُؤمِنُوا بى لَعَلَّهُم يَرشُدُونَ﴾ (2)

(اى پيامبر! هنگامى كه بندگان من سراغ مرا از تو مى گيرند، من نزديكم و جواب كسى كه مرا بخواند مى دهم. پس مرا بخوانيد و به من ايمان بياوريد، اميد است كه رشد يابند.)

همه مطالب مطرح شده در اين آيه شريفه، اميد آفرين و روحيه بخش است و

ص: 265


1- زمر / آيه 53
2- بقره / آيه 186

جايى براى يأس باقى نمى گذارد. مضافاً كه در آغاز آيه، خداوند بندگان را به خود نسبت مى دهد و مى فرمايد: عبادى (بندگانم) و اين نيز بيانگر محبت و مهر خدا به بندگان خود است.

علاوه بر وجود آيات متعددى در قرآن، روايات متعددى نيز در مورد رجا و اميدوارى داريم كه اينک به نقل تعدادى از آن ها مى پردازيم.

پيامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: در خواب ديدم كه فردى از امت من در لبه پرتگاه جهنم قرار داشت، در چنين حالتى اميد به خدا (كه در دنيا داراى آن بود) او را نجات داد. (1)

پيامبر فرمودند: خداوند كتابى را با دست خود و براى خود، پيش از آن كه آسمان ها و زمين را خلق نمايد، نوشت و آن را در زير عرش خود قرار داد. در آن كتاب اين جمله نوشته شده است: ﴿رَحمَتی سَبَقَت غَضَبی﴾. (رحمت من بر غضبم پيشى گرفته است.) (2)

اين حديث شريف بيانگر آن است كه رحمت الهى عام است و گسترده و غضب الهى خاص است و محدود.

پيامبر فرمودند: خداوند روزى كه آسمان و زمين را آفريد، صد رحمت را نيز آفريد و فقط يكى از آن ها را در زمين قرار داد. (3)

اين روايت بيانگر گستردگى و فزونى رحمت الهى است. بنا بر اين روايت، اين همه مهر ها، محبت ها، عاطفه ها، علائق انسان ها به يكديگر كه رمز پيوند انسان ها و

ص: 266


1- ﴿وَ رَأَیتُ رَجُلاً مِن أُمَّتِی قائِماً عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّمَ فَجَاءَهُ رَجَاؤُهُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَاستَنفَذَهُ مِن ذَلِکَ﴾ (بحار / ج 7 / ص 291) - روضة الواعظين / ص 501
2- ﴿إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی کَتَبَ کِتَاباً بِیَدِهِ لِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ وَضَعَهُ تَحْتَ اَلْعَرْشِ فِیهِ رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی﴾ (روضة الواعظين / ص 503)
3- ﴿انَّ اللَّهَ خَلَقَ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَواتِ وَ اَلاَرْضَ مِأَةُ رَحْمَةٍ وَ جَعَلَ فِى اَلاَرْضِ مِنْهَا رَحْمَةً﴾ ( روضة الواعظين / 502)

استقرار و استحكام جوامع انسانى است و اين علائق باعث مى شود كه انسان ها نسبت به رنج و مشكلات يك ديگر احساس ناراحتى كنند، تمام اين مهربانى ها يک درصد از مهربانى و لطف خداست. انسان ها در روى زمين فقط از يک درصد از رحمت خدا بر خور دارند، در حالى كه در روز قيامت لطف و رحمت پروردگار بطور كامل ظاهر مى شود.

آن قدر آيات و روايات در باب رحمت خدا فراوان است كه علماى اخلاق، گاهى از خواندن برخى از آن ها ابا دارند و اطلاع از آن ها را موجب تجرّى برخى از مردم مى دانند، زيرا برخى از مردم ظرفيت تحليل مفاهيم را ندارند و نمى توانند همه ابعاد مسأله را درک كنند و خروج آن ها از مسير مستقيم و سوء استفاده از آيات و روايات رحمت، محتمل است.

لذا سفارش مى فرمايند هنگام خواندن و معنا كردن آيات و روايات مخاطب شناسى كنيد. مبادا فردى بر اثر كم ظرفيتى، از اين گونه آيات و احاديث نتيجه گيرى كند كه انجام تكليف، لابد ضرورتى ندارد و يا ارتكاب گناه مشكلى به دنبال نداشته، با وجود رحمت خدا عذابى در كار نخواهد بود. اما به هر حال، رحمت پروردگار يک اصل است كه جهان هستى بر مبناى آن آفريده شده و در سايه آن به حركت خويش ادامه مى دهد و اين مايه اميدوارى انسان و پشتوانه تلاش ها و حركات اوست.

اميد، بزرگ ترين عامل محرک انسان است كه بدون آن انسان از حركت باز مى ماند؛ و اميد است كه انسان ها را به تلاش و تحصيل و تحمل رنج ها براى نيل به رشد و تأمين آينده خود مى كشاند.

اميد است كه پدران و مادران را به تربيت فرزندان، با وجود همه سختى ها و مشكلات، مخصوصاً براى خانواده هاى محروم و مستمند، وا مى دارد.

اميد به پيروزى و سر فرازى است كه ملتى را با دست خالى به مقابله با قدرت هاى بزرگ مى برد. اگر اميد از انسان گرفته شود او ديگر هيچ كارى را نمى تواند انجام دهد.

لحظه اى كه يأس بر روح انسان ها حاكم گردد، آن لحظه مرگ انسان هاست. اين

ص: 267

يك اصل كلى است كه اميد، مايه موفقيت فرد و جامعه است، لذا يكى از ترفند هاى استكبار و دشمنان اسلام، ايجاد حالت يأس و نا اميدى در ميان جوامع اسلامى، به رغم توانايى هاى بالا و ارزشمند آن هاست.

قرآن با قدرت تمام به جنگ نا اميدى مى رود و به شدت به مردم نويد اميد مى دهد و اميدوارى را به آن ها هديه مى كند.

انسان مسلمان هيچ گاه از رحمت خدا مأيوس نمى شود و پيوسته در شدائد و مشكلات، دريچه اميد را بر روى خود گشوده مى بيند.

زمانى يک انسان اقدام به خود كشى مى كند كه از زندگى قطع اميد نمايد. اين مطلب، بيانگر اين نكته ظريف است كه نقش اميد در زندگى از هر چيز حتى از آب و نان و تغذيه هم بيشتر است. مهم ترين عامل رها كردن كانون گرم خانواده توسط فرزندان و اعضاى خانواده و جدايى ها، مسأله يأس و نا اميدى است.

انسان نا اميد نه در ميدان علم، نه در ميدان اخلاق، نه در ميدان اقتصاد و نه در جبهه هاى مختلف ديگر در هيچ كجا نمى تواند رشد و موفقيتى داشته باشد. لذا ايجاد اميد و حفظ جو و فضاى اميدوارى، خود موضوعى مهم است كه بايد در همه سطوح جامعه، مراعات و تبليغ شود تا فضاى زندگى انسان ها با عطر اميد آكنده و معطر گردد.

براى نيل به چنين هدف مقدسى بايد از داخل خانه ها شروع كنيم، مرد، زن را و زن، همسر خود را اميدوار سازد و از كلام و حركتى كه يک ديگر را مأيوس نمايند خود دارى كنند، زيرا مادر زمانى مى تواند نقش مادرى خود را ايفا كند كه اميدوار باشد و پدر هنگامى كه اميدوار است مى تواند به انجام مسؤوليت هاى خود موفق گردد. همچنين پيوسته لازم است روحيه اميد را در فرزندان خود بدميم و توسعه دهيم.

سزاوار است معلم در كلاس درس، نو نهالان و نو جوانان و جوانان را به آينده اميدوار سازد و آن ها را به داشتن آينده اى روشن نويد دهد و خود نيز اميدوار باشد، زيرا معلم اميدوار، شاگرد اميدوار تربيت مى نمايد. البته تک تک افراد جامعه چنين تكليف

ص: 268

انسانى و خدايى را به عهده دارند ﴿تَواصَوا بِالْحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبرِ﴾ (1)

تاريخ مالامال است از سر گذشت انسان هايى كه با داشتن روحيه اميد و اميدوارى دست به تلاش جدى زدند و به موقعيت هاى بالايى نائل آمدند. برخى از آن ها شگفتى ها آفريدند و تاريخ جهان را متأثر ساختند.

در مقابل چه بسيار استعداد هاى ارزنده اى كه به دليل القاى سخنان و حركت هاى يأس آور و بر خورد هاى نا اميد كننده افراد جاهل، از حركت ايستاد و از شكوفايى باز ماند. و اين است رمز آن كه در فرهنگ اسلامى نسبت به اميد و اميدوارى اين همه سفارش شده است و يأس و نا اميدى از رحمت خدا، به شدت مورد مذمت قرارگرفته و ويژگى كافران شمرده شده است.

روايات متعددى در ذم يأس و نا اميدى، از پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام) وارد شده است از جمله، روايت شده كه پيامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سه بار فرمودند: خدا لعنت كند. سؤال كردند يا رسول اللّه چه كسانى را؟ پيامبر فرمودند:

(آنان كه مردم را از رحمت خدا مأيوس مى كنند، خداوند آن ها را لعن و نفرين فرموده است.)

در نا اميدى بسى اميد است

يكى از بهترين ضرب المثل هاى رايج در زبان و ادب ما اين بيت شعر است.

در نا اميدى بسى اميد است *** پايان شب سيه سفيد است

اين ضرب المثل بر خاسته از حديث شريفى است كه امير مؤمنان مى فرمايند:

﴿کُن لِما لا تَرجُو أرجی مِنکَ لِما تَرجُو﴾ (2)

(به آن چه اميد ندارى اميدوار تر باش از آن چه كه به آن اميد دارى.)

اين حديث شريف بسيار روحيه بخش و نشاط آفرين است و بيانگر آن است كه به هيچ وجه در زندگى خود، نا اميدى را نبايد راه داد. زيرا شايد آن نقاط كور كه در زندگى

ص: 269


1- عصر / آيه 3
2- بحار / ج 13 / ص 92 - روضة الواعظين / 503

خود مى بينيم، روشن ترين نقطه ها گردند و آن بن بست هايى كه در مسير خود احساس مى كنيم، باز ترين راه ها باشند. آن گاه حضرت امير به ذكر سه مورد مى پردازند.

حضرت موسى (عليه السلام) در آن شب تار و سرد به منظور تهيه آتش براى خانواده خويش حركت نمود، اما در آن شب، خدا با او سخن گفت و سر از پيامبرى در آورد. او به دنبال نار رفت، اما به نور رسيد.

بلقيس ملكه سبا در حالى كه كافر بود، به سوى حضرت سليمان حركت كرد، اما او از مؤمنان گرديد.

ساحران فرعون به منظور مقابله با حضرت موسى و شكست او و تحكيم و تقويت پايه هاى حكومت و قدرت فرعون حركت كردند، اما آن ها از ياران حضرت موسى (عليه السلام) و فداييان او و دين او شدند. يعنى چيزى كه هيچ گاه در انديشه آن ها نبود!

اين ها از مواردى بود كه برحسب ظاهر هيچ اميدى براى تحقق آن ها متصور نبود، امّا به وقوع پيوست.

به هر صورت انسان بايد در مسير تحقق اهداف خويش، خود را در سايه الطاف و عنايات خداوندى باور كند، زيرا باور نداشتن خود، غير از خمودى و خموشى ارمغانى به همراه ندارد.

انسان بايد خود را به عنوان عبد اللّه كه خداوند در وجود او استعداد و توانايى هر گونه پيشرفتى را قرار داده است، بداند و تلاش كند و اميدوار باشد.

رجا در نماز

گستره اميد و اميدوارى سراسر زندگى انسان را در بر مى گيرد و تمامى فعاليت ها و تلاش هاى او را شامل مى شود. در عبادت نيز مطلب همين گونه است، بلكه به مراتب جلوه اميد و اميدوارى تابناک تر است. اساساً عبادت و اميد پيوندى ناگسستنى دارند و مُركّبى غير قابل تفكيک اند، مگر مى توان عبادتى را تصور كرد كه در آن اميدى به رحمت و لطف خدا نباشد؟!

ص: 270

يک انسان نا اميد هرگز نمى تواند نماز ارزشمندى اقامه كند، همان گونه كه نمى تواند بنده خوبى براى خدا باشد.

محققان عارف مى فرمايند: اگر رجا و اميد به غفران الهى در حال نماز براى نماز گزار وجود نداشته باشد و او مأيوس از رحمت الهى باشد، نماز او نماز كاملى نخواهد بود.

انسان اميدوار در هنگام نماز، خود را در مقابل عظمت الهى مى بيند و در همان لحظه كه در برابر قدرت لا يزال الهى خود را حقير مى يابد و وجودش مالا مال از خوف الهى است، همچنان اميدوار به رحمت و لطف خداست. او اميدوار است كه به وسيله همين نماز، بتواند ضعف ها و لغزش هايش را جبران كند و چنان چه از خالق و رازق خود فاصله اى گرفته، به وسيله همين ارتباط ارزنده آن را به حداقل برساند.

در حقيقت زبان حال چنين نماز گزارى اين است: خدايا! معصيت كار و نا فرمان بر دارم. پروردگارا! شرمنده و خجالت زده ام و از عذاب تو سخت هراسناک و لرزان، بار الها به درگاهت آمده ام، اميدوار به فضل و رحمت توام. پروردگارا! تو بزرگى و بزرگى شايسته توست و من ضعيف و حقيرم. خدايا! قلبم مالا مال از مهر و محبت توست و جز تو كسى را ندارم. خدايا! مرا ببخش و نمازم را به درگاهت بپذير.

در اين جا ذكر اين مطلب خالى از فايده نيست كه معنا و مفهوم اميد داشتن و اميدواربودن به رحمت خدا، جرأت بر گناه و نا فرمانى خدا نيست، بلكه معناى اميدواربودن، به كار بردن سعى و تلاش و انجام اعمال صالح و انتظار قبولى اعمال و پاداش داشتن است. همانند كشاورزى كه ضمن تلاش، اميد بر داشت محصول را در سر مى پروراند. معناى اميد، راه جبران را باز ديدن و خداوند را آمرزنده و بخشنده دانستن است و نه ارتكاب گناه و استمرار آن!

شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام) آمد و عرض كرد: يابن رسول اللّه من به خدا اميدوارم و بر اين پايه گناه مى كنم. امام فرمودند:

﴿یَا هَذَا اِتَّقِ اَللَّهَ وَ اِعْمَلْ بِطَاعَتِهِ وَ اُرْجُ مَعَ ذَلِکَ اَلْقَبُولَ﴾

ص: 271

(اى فلانى از خدا بترس، تقوى پيشه كن و به فرمان الهى عمل نما و در اين حال اميدوار باش كه طاعت تو مورد قبول درگاه خداوند واقع شود.)

رمز اين كه در نماز، هم خوف بايد باشد و هم رجا و شخص نماز گزار، هم بايد خائف باشد و هم اميدوار، آن است كه وجود هر دو اين ها در كنار يك ديگر، محصول زيباى مقبوليت در پيشگاه خدا را، به بار مى آورد.

ص: 272

مطرح است. او باید با سعه صدر و با بر خورد های سازنده زمینه حضور همه را در نماز فراهم سازد و مشوق آن ها گردد و مراقب باشد به گونه ای عمل نشود که عده ای از اهل محل و یا شهر احساس نمایند بی محور و حامی هستند.

ائمه محترم جمعه و جماعات و روحانیت معظم باید به مسؤولیت عظیم خویش عنایت داشته باشند و خود را در جریانات سیاسی و اختلافات محلی و درگیری با جناح ها داخل ننماید، تا در مجموع همه مردم نماز جمعه و جماعت را مربوط به خود اسلام و تجلی گاهی از وحدت اسلامی بدانند و سعی نمایند با حضور گسترده خود در بر پایی نماز های با شکوه سهیم و شریک گردند.

فصل نهم: آشنایی با نماز گزاران نمونه

ص: 273

ص: 274

آشنایی با نماز گزاران نمونه

اشاره

تاکنون به یاری خدا در بارهٔ فریضه نماز موضوعات مختلفی را مطرح کردیم و مورد بررسی قرار دادیم به نظر می رسد که برای تکمیل این بحث و جامعیت آن مناسب است به نقل جلوه هایی ویژه از نماز نماز گزاران نمونه بپردازیم و کتابمان را با نمایشی از سیمای الگو های عبادت حُسن ختام بخشیم.

منظور ما در این قسمت ارائهٔ عالی ترین الگو های نماز است زیرا از نظر تربیتی ضمن این که دادن اطلاعات و معلومات در یک زمینه به افراد مؤثر و مفید است، اما ارائه عینی آن ها که در یک انسان شایسته و تربیت شده مجسم و متبلور گردیده، دارای آثار بسیار برتری است و قابل مقایسه با روش های دیگر نیست.

بدیهی است که بهترین روش ترسیم و تفهیم یک موضوع و جا انداختن مفهوم آن در افکار و اذهان روش ارائه الگو و معرفی نمونه است که تأثیر چنین روشی در امر تربیت غیر قابل انکار است با کمک این روش می توان به طور ساده و آسان منظور را بیان نمود و به مقصد نائل آمد به علاوه مطلبی که با این روش به افراد منتقل گردد، ماندنی تر خواهد بود.

این که در فرهنگ اسلامی علاوه بر تکریم و تمجید ،علم، عالم نیز مورد احترام و تکریم است و حتی نگاه کردن به صورت عالم و هم نشینی با او توصیه شده و دارای

ص: 275

پاداش و ثواب است بیانگر نقش و تأثیر عالم به عنوان الگوی علم در ترویج علم است. به عبارت دیگر نفس دیدار از یک عالم و احترام جامعه نسبت به او، در تشویق دیگران به کسب علم و در نتیجه گسترش دانش تأثیر بسزایی دارد.

عنایت قرآن به نقل داستان و بیان سر گذشت افراد و اقوام، عمدتا به همین جهت است.

قرآن برای نمایش زشتی کار های بد و پی آمد های ناگوار آن و هم چنین برای نمایش زیبایی کار های خوب و آثار ارزنده آن در حیات فردی و اجتماعی به نقل سر گذشت انسان های بد و خوب می پردازد.

در قرآن مجموعه ای از مفاهیم مقدس و ارزنده در شکل زندگانی انبیاء به عنوان اسوه و الگو مطرح گردیده است.

قرآن به منظور توصیه عموم افراد به عفت و پاکدامنی و ضرورت مراعات آن در جامعه، به نقل داستان حضرت یوسف (علیه السلام) می پردازد و برای نمایش سر نوشت محتوم جریانات و حرکات شومی که در مقابل حرکت های الهی به مخالفت و مبارزه ،بر خاستند، به بیان سر گذشت اصحاب فیل و عاد و ثمود و امثال آن ها مبادرت می کند. خداوند در قرآن از پیامبرش می خواهد که به بیان قصه ها و داستان ها بپردازد. (1)

قرآن با زبان شیوا و گیرا و مؤثر داستان گویی به بیان حقایق و واقعیت ها و تجارب گذشتگان می پردازد و بدین وسیله موجب عبرت آموزی آیندگان می گردد.

نیازی به ذکر نیست که قرآن یک کتاب ،تاریخ به معنای خاص آن نیست در قرآن از تاریخ ولادت و یا وفات کسی سخن به بیان نمی آید، بلکه قرآن به ذکر نمونه هایی از (خوب ها) و (خوبی ها) و (بد ها) و (بدی ها) می پردازد.

ذکر این نمونه ها تأثیر بسزایی در تربیت انسان ها دارد که سایر روش ها چنین تأثیری را ندارد به عنوان مثال اگر گوینده ای بخواهد افرادی را برای کمک به ،محرومان تشویق کند و روحیه ایثار و گذشت و تعاون را در آن ها تشدید نماید، شاید

ص: 276


1- ﴿فَاقْصُص القَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (اعراف / 176)

بیان ده ها مورد ،نصیحت سفارش و استدلال تأثیری به اندازه ارائه یک نمونه انسان ایثارگر نداشته باشد لذا شایسته است در بحث نماز نیز به سراغ الگو ها برویم تا کتاب ما خالی از ذکر نمونه ها نباشد.

در این قسمت می خواهیم از کسانی که وجود آن ها سرشار از ذکر و یاد خدا بود نمونه هایی ارائه کنیم آنان که در میدان عبادت سر از پا نمی شناختند و از اقامه نماز لذت می بردند امید است ضمن آشنایی با آن ها روحیه توجه به خدا را در خود تقویت نماییم.

اکنون پرده از گوشه هایی از استقامت آن ها در میدان نماز و عبادت و کیفیت و کمیت عبادت آن ها بر می داریم و به بیان چگونگی نماز و حالات عرفانی آن ها می پردازیم. نماز آنان با نماز افرادی که کامشان با یاد خدا چندان آشنا نیست و رغبتی از خود نسبت به آن نشان نمی دهند بلکه هنگام اقامه نماز احساس خستگی می کنند تفاوت بسیاری دارد همین نماز عشق همین الگو ها و نمونه ها بوده است!

امید است ذکر این نمونه ها روحیه توجه به خدا را در ما تقویت نماید سزاوار است در ذکر نمونه ها و الگوها از پیامبر اسلام و اهل بیت بزرگوارش شروع نماییم.

الف : پیشوایان مکتب اسلام

صلى الله پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از نظر عبادت و اقامه نماز سر آمد مسلمانان و مردم روزگار خویش است. آن وجود مقدس قبل از بعثت سخت شیفتهٔ عبادت و بندگی خدا بود. او روز هایی را به دور از مردم شهر مکه و هیاهو های آن در غار حرا به عبادت مشغول می شد.

پس از بعثت و با توجه به آیات متعدد قرآن که حاوی اوامری مبنی بر اقامه نماز ،بود پیامبر اسلام بر اساس این که مبادا قصوری در عبادت داشته باشند زمان زیادی را

ص: 277

در طول شبانه روز به نماز و عبادت می گذراند.

اشتغال شدید پیامبر به عبادت و نماز ایشان را در شرایط بسیار سختی قرار داده بود به نحوی که این آیه شریفه نازل گردید:

﴿طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى﴾ (1)

(ای پیامبر، ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا این همه خود را به رنج و مشقت اندازی!.)

برخی از مفسران شأن نزول دیگری هم برای این آیه نقل نموده اند که جمع این دو نیز میسر است.

آن ها می فرمایند پس از بعثت و نزول آیاتی از قرآن، پیامبر حرکت خود را برای هدایت مردم آغاز نمود اما در مقابل حرکت پیامبر مخالفت های زیادی می شد. پیامبر بر سعی و تلاش خود برای هدایت جامعه و نجات ،آن از بدبختی ها و نکبت های موجود افزود ایشان از این بابت تلاش زیادی می نمودند و خود را فراوان به زحمت و مشقت می انداختند، لذا این آیه نازل شد.

برای این که فضای عبادت پیامبر را بهتر درک کنیم و ذهن ما آمادگی بیشتری برای پذیرش آن میزان عبادت و بندگی از پیامبر را پیدا نماید، نا چار از بیان مقدمه ای هستیم.

مسؤولیت هایی که از طرف خداوند و از طریق وحی به پیامبر وا گذار می گردید، دو نوع بود، مسؤولیت هایی که حدود و ثغور آن مشخص و معین بود و مسؤولیت ها و وظایفی که حدود و ثغور مشخصی نداشت.

پیامبر اسلام در اجرای مسؤولیت های نوع اول مشکلی نداشت و همان گونه که بدان مأموریت یافته بود عمل می نمود ولی در اجرای نوع دوم که مرز مشخصی ،نداشت پیامبر بیشترین زحمت را متحمل می گردید.

آن چه در این جا موجب تلاش بیشتر ایشان می گردید و بیشترین فشار روحی را بر

ص: 278


1- طه / آیه 1 و 2

او می گذاشت دلهره از این امر بود که مبادا به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل نکرده باشد.

به عنوان مثال پس از نزول آیه شریفه ﴿فَاستَقِم كَمَا أُمِرتَ﴾ و ﴿مَن تَابَ مَعَكَ و لَا تَطْغَوا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾. (1)

(ای پیامبر خود و یارانت استقامت بورزید همان گونه که بدان مأموریت یافته ای و طغیان و تجاوز ننمایید زیرا خدا به آن چه انجام می دهید بیناست.) (2)

از آن جا که در این آیه شریفه مشخص نگردیده که پیامبر و یارانش در چه اموری و تا چه اندازه استقامت کنند این ابهام موجب گردید پیامبر سعی و تلاش بیش از اندازه ای بنمایند و از این بابت دچار رنج و مشقت زیادی گردند.

لذا پیامبر می فرمایند:

﴿شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ﴾

(سوره هود مرا پیر کرد)

حضرت امام (رحمة اللّه علیه) از استاد بزرگوار خود مرحوم شاه آبادی نقل می فرماید: رمز این که سوره هود پیامبر اسلام را پیر نموده با وجود این که کلمهٔ ﴿فَاسْتَقِمْ﴾ را باز هم در قرآن داریم جملۀ ﴿وَ مَن تَابَ مَعَکَ﴾ است. یعنی ای پیامبر هم خود استقامت کن تا در خط پروردگارت ثابت باشی و هم جامعه ات.

این جاست که مسؤولیت پیامبر بسیار سخت و سنگین می شود او شب و روز در تلاش است تا جامعه خویش را از اعوجاج و کژی نجات دهد و آن ها را در مسیر مستقیم هدایت قرار دهد و با توجه به نابسامانی ها و مشکلات متعددی که در جامعه آن روز، در مسیر هدایت انسان ها وجود داشت پیامبر اسلام به حق می فرمایند: سوره هود جوانی ام را گرفت و مرا پیر ساخت زیرا او کانون دلهره و نگرانیست که آیا به مسؤولیت

ص: 279


1- هود / آيه 112
2- آیه شریفه بیانگر این نکته ارزنده است که روح حاکم بر جامعه ای که پیامبر رهبر آن است روح استقامت و پایداری است.

و وظیفهٔ خود آن گونه که خدا خواسته عمل کرده است یا نه؟!

همان گونه که فرمان قرآن به انفاق و دستگیری از محرومان و مستمندان نیز او را در شرایط بسیار سختی قرار می داد، زیرا پیامبر آن چه در توان داشت به محرومان کمک می کرد و این امر مشکلاتی را برای شخص ایشان ایجاد می نمود.

روزی پیامبر پیراهن مبارک خود را به سائل مستمندی بخشیدند، پس از مدتی متوجه شدند وقت نماز است و باید به مسجد ،بروند ولی در شرایطی نیستند که بتوانند از منزل خارج شوند.

پیامبر اسلام از این بابت بسیار بر خود سخت می گرفتند و تازه دلهره و نگرانی داشتند که آیا حق مطلب را آن گونه که شاید و باید ادا کرده اند یا نه؟

ای کاش گوشه ای از این دلهره مقدس در دل انسان های دیگر بود ای کاش ذره ای از این دلهره در دل کسانی که دارای تمکن مالی هستند و می توانند مشکلات اقتصادی هم نوعان و هم مسلکان و هم وطنان خود را حل نمایند وجود داشت بدون تردید اگر این دلهره پاک وجود داشت دلهره نیازمندان از بین می رفت.

به طور قطع در جامعه ما ثروتمندان و متمولین فراوانی هستند که می توانند فقط با اندکی صرفه جویی در اسراف ها و زیاده روی های خود مشکلات بسیاری از فقرا و نیازمندان را بر طرف سازند

کجاست این دلهره و نگرانی مقدس؟

کجاست آن روحیه توجه به نیازمندان؟

کجاست گوش های شنوایی برای آیه شریفه ﴿وَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾ (1) ؟

کجاست آن قلب های بیداری که نگران آیه شریفه ﴿وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (34)»

﴿يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾، هستند و از آن روز سخت (يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ (2) دلهره دارند؟

ص: 280


1- ذاریات / آیه 19
2- توبه / آیه 34 و 35

اگر این دلهره ها وجود داشت ،انسان هایی دچار پوچی و پوکی نمی شدند ای کاش

ذره ای از این دلهره ها در درون بسیاری از انسان ها مشاهده می شد!

به هر صورت سوز پیامبر نسبت به محرومان و مستمندان و رنج فراوانی که از این بابت متوجه پیامبر می شد موجب گردید که آیه شریفه ذیل نازل گردد ﴿وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا * إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا﴾ (1)

منظور و مفهوم آیه شریفه این است که ای پیامبر تو که وظیفه و مسؤولیت روزی همه انسان ها را به عهده نداری بلکه رزق و روزی انسان ها در دست خداست تو هم به اندازه توانایی خود و در حد مقدوراتت با مراعات حالت ،اعتدال، مسؤولیت و وظیفهٔ دستگیری از دیگران را به عهده داری و خداوند بیش از آن را از تو نمی خواهد.

علاوه بر دو مورد سابق یعنی استقامت و انفاق که موجب تلاش و رنج فراوان پیامبر می گردید بر خورد پیامبر با مسأله عبادت نیز این چنین بود. ذکر دو مورد سابق و نحوه بر خورد پیامبر با آن دو برای آمادگی ،اذهان برای پذیرش نمونه هایی از بر خورد پیامبر با مسأله ،عبادت مفید و لازم است زیرا باور حالات عبادی پیامبر ممکن است برای اذهان نا آماده ابتدا کمی مشکل به نظر آید.

حال بر گردیم به اصل مطلب و ذکر نمونه های کمی و کیفی از عبادت پیامبر.

عبادت در دل شب

شب از دیر باز برای عبادت کنندگان از جایگاه ویژه ای بر خوردار بوده است. هنگامی که در های خانه های خلایق بسته می شود خداوند در های مخصوصی را به روی بندگان خاص خویش می گشاید.

شب شاهد عبادت ها و زمزمه های عاشقانه بندگان شایسته خداست، در فضای شب رایحه دل انگیز مناجات با خدا جهان هستی را آکنده می سازد.

ص: 281


1- اسراء / آیه 29 و 30

وجود مقدس پیامبر علی (علیه السلام) را به راز و نیاز و نماز شبانه توصیه می فرمایند: ﴿یَا عَلِیُّ عَلَیْکَ بِصَلَوهِ اللَّیْلِ﴾ (1)

پیامبر اسلام از شب و فرصت هایش نهایت استفاده را در امر عبادت و بندگی خدا می برد قتاده می گوید

﴿انَّ النَّبيَّ (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) لَو كانَ يُصَلّى اللَّيلَ كُلَّهُ وَ يُعَلِّقُ صَدْرُهُ بِحَبْلٍ حَتَّى لاَ يَغْلِبَهُ اَلنَّوْمُ فامره اَللَّهُ سُبْحانَهُ اَنْ يُخَفِّفَ عَن نَفسِهِ﴾. (2)

(پیامبر اسلام تمام شب را به نماز می ایستاد و برای آن که خوابش نبرد، سینه مبارک خود را به روی ریسمانی تکیه می داد تا آن که خداوند به او دستور داد از این عمل خود بکاهد.)

آری، شوق بندگی خدا و دلهره ناشی از احتمال عدم عمل به تکلیف و انجام ،وظیفه پیامبر را به اقامه نماز در پیشگاه خدا در طول شب می کشاند او در هنگام اقامه نماز در پیشگاه خدا بر روی انگشتان پای خود می ایستاد و آن قدر این وضعیت را ادامه می داد، که در روایت داریم: تا پا های مبارکشان متورم می گردید. (3)

شبی پیامبر در منزل یکی از همسرانش مشغول عبادت بود همسرش عرض کرد: یا رسول الله برای چه این قدر خودتان را به زحمت می اندازید؟ در حالی که خداوند در حق شما فرموده است گناهان گذشته و آینده ات بخشیده شده است و بدین وسیله خداوند شما را وعده بهشت داده است.

پیامبر اسلام پاسخ جالبی دادند که هم بیانگر جایگاه و نقش ارزنده انگیزه در اعمال انسانی است و هم انگیزه پیامبر را از این همه عبادت روشن می سازد. ایشان فرمودند:

ص: 282


1- وسائل / ج 8 / روایت 10311
2- بحار / ج 16 ص 202 - جوامع الجوامع / ص 279
3- ﴿کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِذَا صَلَّی قَامَ عَلَی أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ حَتَّی تَوَرَّمَ﴾ (بحار ج 71 / ص 26 )

﴿أَ فَلاَ أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً.﴾ (1)

(آیا من نباید بنده ای سپاسگزار باشم؟)

یکی از همسران پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند:

رسول خدا با ما سر گرم گفت وگو بود. او با ما سخن می گفت و ما با او سخن می گفتیم تا هنگامی که وقت نماز فرا رسید نا گاه آن چنان تحولی در پیامبر به وجود آمد که انگار نه او ما را می شناسد و نه ما او را!

راستی مگر چه اتفاقی افتاده است که پیامبری که بر خورد بسیار مشفقانه با همه و از جمله بستگان دارد و نوع معاشرت و ارتباط او با سایرین زبان زد خاص و عام است و با همه نشست و بر خاست بسیار دوستانه و نزدیک دارد اول سلام می کند و در هنگام مصافحه او دست خود را ابتدا از دست دیگری جدا نمی کند، سخن کسی را قطع نمی کند و آن قدر مسائل اخلاقی را مراعات می کند که قرآن در شأن و منزلت او می فرماید ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ (2) ، تا وقت نماز فرا می رسد این پیامبر عظیم الشأن با این خصوصیات معاشرتی و اخلاقی چنین حالتی پیدا می کنند؟!

شبیه چنین حالتی گاهی برای برخی پیش می آید مثلاً در جمعی نشسته اید و گرم گفت وگو هستید، ناگهان به شما خبر می دهند که فلان حادثه مهم و ناگوار رخ داده است. در یک لحظه شما خود را دیگر در این جمع نمی بینید، مثل این که در ما بین آن ها نیستید، آن ها را نمی بینید و حاضرین نیز با نگاه در چهره شما همین را درک می کنند که فلانی دیگر در این جا نیست و به تعبیری دیگر فلانی، فلانی نیست مشابه چنین وضعیتی و به مراتب شدید تر از آن برای پیامبر در هنگام نماز اتفاق می افتاد و تحول شگرفی در او به وجود می آمد.

این خصوصیت نماز است همین نمازی که ما هم موظفیم به جای آوریم ارکان و واجبات نماز ما هم با نماز پیامبر یکی است و از این بابت تفاوتی بین نماز ما و نماز پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نیست.

ص: 283


1- بحار / ج 10 / ص 40
2- قلم / 4

انگیزهٔ پیامبر از عبادت و بندگی خدا شکر و سپاس گزاری از خداست چون خدا لایق و سزاوار پرستش است انسان ها در برابر عظمت و بزرگی او و نعمت های ،بی کرانش وظیفهٔ عبادت و پرستش او را دارند و این گونه عبادت باری گران بر دوش انسان نیست بلکه این عبادت، عشق انسان است و موجب رشد و تکامل او.

و همین نماز، مایهٔ روشنی چشم این پیامبر است ﴿جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ﴾ (1)

خواننده گرامی! پیامبری که خداوند در حقش می فرماید: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ و مَا تَأَخَّرَ﴾ (2) . باز این چنین سرگرم عبادت خداست و شب ها را این گونه به عبادت خدا می پردازد آیا سزاوار است بنده ای که در دریای معاصی دست و پا میزند این چنین با خاطری جمع و خیالی آسوده طولانی ترین شب ها را با بی پایه ترین حرف ها و برنامه ها و کار ها سپری نماید و حتی لحظاتی را به راز و نیاز و عبادت و بندگی خدا مشغول نباشد؟ آیا پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) فرصت ها را این گونه از دست می دادند؟

آیا ما از فرصت ها و امکانات الهی برای عبادت و بندگی او و انجام سایر اعمال صالح استفاده می کنیم و یا خوب استفاده می کنیم؟ لحظه ای را تصور کنیم که فاقد این فرصت ها موقعیت ها امکانات و این اعضای سالم و توانمند خویش باشیم آیا هیچ گاه به یاد چنین لحظه ای افتاده ایم؟

امیرمؤمنان (علیه السلام)

فجر تا سینه آفاق شکافت *** چشم بیدار علی خفته نیافت

رابطة على (علیه السلام) و نماز رابطه ای تنگاتنگ و جاودانه است. نماز های عاشقانه

علی، مناجات های خالصانه او انجام هزار رکعت نماز در یک شب و نمازهای شب او گواهی است بر این مدعا

ص: 284


1- بحار / ج 16 / ص 249 - جامع احادیث الشیعه / ج 2 / ص 4
2- فتح / آيه 2

اگر ما تاریخ نماز را مطالعه کنیم در اولین سطرش نام علی (علیه السلام) به چشم می خورد پیوند علی با نماز از مسجد الحرام شروع گردید و لحظه به لحظه مستحکم تر شد و تا پایان عمر هرگز قطع نشد تا این که در مسجد و در حال سجده به لقای پروردگار و معبود خویش شتافت.

على (علیه السلام) ساعات متمادی از شبانه روز را سر گرم عبادت و مناجات با پروردگار بود. به تعبیر ظریف تری می توانیم بگوییم که علی همیشه در حال نماز بود، علی در غیر نماز هم با نماز بود یعنی حالت توجه به خدا که در نماز به اوج خود می رسد این حالت

همیشه با علی بود.

اولین نماز گزار در اسلام پس از پیامبر

ابن ماجه قزوینی در کتاب سنن خویش که یکی از کتاب های شش گانه مورد قبول اهل سنت است حدیثی را از امیر مؤمنان نقل می کند. او می گوید حضرت فرمود:

﴿أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ أَنَا اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ لاَ یَقُولُهَا بَعْدِی إِلاَّ کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ اَلنَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ﴾ (1)

(من بنده خدا و برادر فرستاده او و صدیق اکبرم، هیچ کس بعد از من این لقب را به خویش نسبت نمی دهد مگر فرد دروغ گو، پیش از دیگران به مدت هفت سال نماز خواندم.)

زید بن ارقم می گوید:

اولین کسی که با پیامبر نماز خواند، علی (علیه السلام) بود.

احمد بن حنبل یکی از چهار امام اهل سنت می گوید امیر مؤمنان چنین می فرمود:

﴿اَللَّهُمَّ لاَ أَعْتَرِفُ أَنَّ عَبْداً مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ عَبَدَکَ قَبْلِی غَیْرُ نَبِیِّکَ﴾ (2)

ص: 285


1- سنن ابن ماجه حدیث شماره 120 - بحار / ج 38 / ص 209
2- بحار / ج 38 / ص 203

(خدايا من غیر از پیامبر کسی را نمی شناسم که قبل از من تو را عبادت کرده باشد).

ارتباط علی (علیه السلام) با نماز از دو بعد دیگر نیز قابل دقت است.

1- نماز در کردار علی (علیه السلام)

تاریخ هرگز در مقام عمل و توجه به نماز نمی تواند پس از پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چهره ای همانند علی (علیه السلام) را نشان دهد. در این جا به نقل سخنانی از بزرگان در مورد عبادت و نماز علی می پردازیم.

عبادت علی (علیه السلام) از زبان امام سجاد علیه السلام)

جابر بن عبدالله انصاری صحابهٔ بزرگ پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرماید: برخی از بانوان اهل بیت نزد من آمدند و گفتند که حضرت امام سجاد بسیار عبادت می کند و ما نسبت به جان او احساس خطر می کنیم.

جابر می گوید من خدمت امام رسیدم. حضرت مرا مورد عنایت خود قرار داد. من به امام عرض کردم غیر از زیارت شما حامل پیامی از خاندان شما نیز هستم آن ها نگران حال شما هستند از شما می خواهند تا بیشتر مراقب سلامت و حال خودتان باشید. این عبادات و نمازهای زیاد، شما را اذیت می کند.

جابر می گوید: امام هنگامی که پیام مرا شنید ،بر خاست داخل اتاقی شد و در حالی که کتابی در دست داشت مراجعت فرمود کتاب را گشود و در حالی که اشک از چشمان مبارکشان جاری بود، فرمودند: من کجا و نماز های جدم على كجا؟ من کجا و نماز های جدم علی کجا؟

عبادت علی (علیه السلام) از زبان امام باقر (علیه السلام)

وجود مقدس امام باقر (علیه السلام) که خود شخصیتی است از سلسله سوختگان عشق

به پروردگار، در مورد عبادت امیر مؤمنان عبارت زیبایی دارد، او می فرماید:

ص: 286

﴿وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَهُ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ﴾ (1)

(هیچ کس توان انجام اعمال علی را ندارد.) او در هر شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند.

آن گاه امام اضافه می فرمایند:

تنها کسی که از همه مردم به امیر مؤمنان (علیه السلام) در مقام عبادت شبیه تر است، وجود مقدس امام زین العابدین (علیه السلام) است که احدی از مردم توان عبادت هم پای او را پیدا نکرد!

براستى لحظات عارفانه و عاشقانه عبادت علی را هیچ زبان و قلمی نمی تواند بیان و ترسیم نماید. واژگان از ترسیم و انعکاس فضای عبادت علی و اوج شکوه حالت عبادی او عاجز است براستی علی حقیقتی است فرا سوی واژه ها و کلمات!

عبادت على (علیه السلام) از زبان ابو الدرداء

على الله عروة بن زبیر می گوید: در مجلسی که در مسجد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تشکیل شده بود، جمعی نشسته بودیم و مذاکره و گفت و گو دربارۀ اصحاب غزوه بدر و همچنین کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند صورت گرفت یکی از اصحاب پیامبر به نام ابو درداء، رشته کلام را در دست گرفت و گفت: آیا نمی خواهید شما را با خبر سازم از کسی که از نظر ثروت، کم ثروت ترین مردم و از نظر تقوی با تقوی ترین آن ها بود و از نظر عبادت بیشترین سعی و تلاش را در میان آن ها داشت؟

پرسیدیم او کیست؟ پاسخ داد او علی بن ابی طالب است. (2) سپس اضافه نمود: خودم در شبی علی را دیدم که از دوستانش فاصله گرفت و از چشمان کسانی که به دنبال او بودند خود را مخفی ساخت در یک لحظه علی را دیگر ندیدم. تصورم آن

ص: 287


1- وسائل / ج 1 / روایت 209 - مجالس السنيه / ج 1 / ص 106
2- ﴿ألا اُخبِرُکُم بأقَلِّ القَومِ مالاً ، و أکثَرِهِم وَرَعاً ، و أشَدِّهِمُ اجتِهاداً فی العِبادَهِ ؟ قالوا : مَن هُو ؟ قالَ : علیُّ بنُ أبی طالبٍ﴾ (بحار / ج 41 ص 11) - (مجالس السنيه / ج 1 / ص 130)

بود که او به منزل خویش رفته است لکن طولی نکشید که متوجه ناله ای سوزناک شدم دقت کردم همراه با این ناله کلماتی شنیده می شد:

﴿إِلَهِی كَمْ مِنْ مُوبِقَةٍ حَلُمْتَ عَنْ مُقَابَلَتِهَا بِنَقِمَتِكَ وَ كَمْ مِنْ جَرِیرَةٍ تَكَرَّمْتَ عَنْ كَشْفِهَا.﴾

(خدایا چه بسیار گناهانی که بر اساس آن من باید تنبیه می شدم، اما تو با نعمتت پاسخ دادی! خدایا چه بسیار گناهانی که بزرگواری فرمودی و پرده از روی آن ها بر نداشتی!)

﴿إِلَهِي إِنْ طَالَ فِي عِصْیَانِكَ عُمُرِي وَ عَظُمَ فِي الصُّحُفِ ذَنْبِي فَمَا أَنَا مُؤَمِّلٌ غَیْرَ غُفْرَانِكَ وَ لَا أَنَا بِرَاجٍ غَیْرَ رِضْوَانِكَ﴾

خدایا اگر عمر من در نا فرمانی تو به درازا کشید و نامۀ اعمالم از گناه پر شد، اما خدایا مگر غیر از تو و بخشش تو امیدی برای من وجود دارد و مگر امیدی به غیر از رضوان تو برای من باقی است؟!

ابو درداء می گوید این صدای پر جاذبه چنان مرا مجذوب خویش ساخت که بی اختیار مرا به دنبال خود کشاند در پی صدا حرکت کردم تا ببینم این صدا از کیست؟ این کدام عاشق دل سوخته است که این گونه با خدای خود راز و نیاز دارد؟ گام ها را همچنان آرام بر می داشتم به ناگاه دیدم او خود علی بن ابی طالب (علیه السلام) است خود را در گوشه ای پنهان کردم تا سخنان دل نواز او را بهتر بشنوم. او را در حال نماز دیدم و هنگامی که از نماز فارغ گردید همچنان به دعا و تضرع الهی ادامه داد:

﴿إِلَهِی أُفَکِّرُ فِی عَفْوِکَ فَتَهُونُ عَلَیَّ خَطِیئَتِی ثُمَّ أَذْکُرُ اَلْعَظِیمَ مِنْ أَخْذِکَ فَتَعْظُمُ عَلَیَّ بَلِیَّتِی.﴾

(خدایا هنگامی که به عفوت نگاه می کنم گناهانم بر من سبک می شود و آن گاه که به یاد عقوبت هایت می افتم بلا ها و گرفتاری هایم بزرگ جلوه می کند.)

على (علیه السلام) همچنان ادامه می دهد:

﴿آهِ إِنْ أَنَا قَرَأْتُ فِي الصُّحُفِ سَيِّئَةٍ أَنَا ناسِيها وَ أَنْتَ مُحصِبها فَتَقُولُ خُذُوهُ فَيَا لَهُ مِنْ مَأْخُوذُ لَا تنجيه عَشِيرَتِهِ وَ لَا تَنْفَعُهُ قَبِيلَتِهِ.﴾ (1)

ص: 288


1- بحار / ج 41 / ص 11

وه چه زیباست! شیعیان علی و عاشقان ،او کسانی که به پیروی از آن بزرگوار افتخار می کنند که با علی (علیه السلام) هم نوا شده و دعا ها و مناجات او را بار ها و بار ها از صمیم قلب زمزمه نمایند.

عبادت علی (علیه السلام) از زبان ضرار بن ضمره

روزی معاویه از ضرار بن ضمره می خواهد که از علی برای او سخن بگوید. ضرار می گوید معاویه مرا معذور بدار معاویه نمی پذیرد و اصرار می کند که حتماً باید این کار را انجام بدهی ضرار وقتی می بیند چاره ای جز توصیف علی ندارد، زبان به تعریف علی (علیه السلام) در زمینه های مختلف می گشاید.

ضرار سخنان بسیار سنجیده و ارزنده ای را بیان می کند که نشان دهنده آگاهی و معرفت بالای او نسبت به امیر مؤمنان است. (1) او از ترس و وحشت علی از دنیا می گوید.

آری، علی (علیه السلام) از دنیا و خطر های آن می ترسد آن جا که علی شجاع است، شجاعان آن بسیار اندکند و آن جا که علی خائف و ترسناک است، شجاعان زیادی پیدا می شوند جای بسیار شگفتی است که برخی ذره ای خوف و ترس در دلشان از خطر ها و لغزش هایی که در مسیر آن هاست وجود ندارد!

سپس ضرار می گوید:

﴿وَ كَانَ وَ اللَّهِ غَزِيرَ الدَّمْعَةِ، طَوِيلَ الْفِكْرَةِ﴾ (اشک هایش فراوان جاری بود و در میان ما همانند یکی از ما بود.)

هنگامی که از او سؤال می کردیم پاسخ می داد و زمانی که او را دعوت می کردیم دعوتمان را می پذیرفت.

ص: 289


1- ﴿فَإنَهُ كَانَ وَ اللَّهِ بَعِیدَ الْمُدَی شَدِیدَ الْقُوَی یَقُولُ فَصْلًا وَ یَحْكُمُ عَدْلًا یَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِیهِ یَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْیَا وَ زَهْرَتِهَا وَ یَسْتَأْنِسُ بِاللَّیْلِ وَ ظُلمَة﴾ (بحار / ج 33 / ص 275) - (المجالس السنيه / ج 2 / ص 160)

آری، این درسی است برای همه ما مخصوصاً کسانی که در جامعه اسلامی دارای موقعیت بالای اجتماعی هستند آنان که به برکت انقلاب مسؤولیتی یافته و پست و مقامی را احراز نموده اند تا با سایر مردم فاصله ای احساس نکنند و همانند علی با دیگران رفتار نمایند.

آن گاه ضرار ادامه می دهد معاویه خودم او را در مکانی در نیمه های شب دیدم. هنگامی که شب دامن خود را در همه جا گسترده بود در حالی که محاسن شریف خود را در دست گرفته همانند انسان مار گزیده ای به خود می پیچید و محزونانه می گریست. (1) در چنین حالتی می گفت:

ای دنیا به سراغ غیر علی برو و او را فریب ده آیا به سراغ من آمدی و شوق دیدار مرا داری؟ هیهات هیهات این هوا و هوس بسیار از دسترس تو دور است! ﴿قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَهَ فِیهَا﴾ . من تو را سه طلاقه کرده ام چون عمر تو کوتاه زندگی تو پست و خطر های تو بزرگ است.

برو این دام بر مرغ دگر نه *** که عنقا را بلند است آشیانه

آن گاه امام می فرماید:

﴿آهْ مِنْ قِلَّةِ اَلزَّادِ وَ بُعْدِ اَلسَّفَرِ وَ وَحْشَةِ اَلطَّرِيقِ﴾ (2)

(آه از کمی ،زاد دوری سفر و وحشت راه.) (3)

آه !خدایا! جایی که علی (علیه السلام) که عابد ترین افراد زمان خود است این چنین از کمی زاد و توشه و دوری سفر و پر خطر بودن راه فریاد می زند ما باید چه کنیم؟ خودت

یاری مان فرما.

ص: 290


1- ﴿أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَرَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَی اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ غَارَتْ نُجُومُهُ مُمَاثِلًا فِی مِحْرَابِهِ قَابِضاً عَلَی لِحْیَتِهِ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْكِی بُكَاءَ الْحَزِینِ﴾ (بحار / ج 33 / ص 275)
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 27 و بحار / ج 33 / ص 275
3- گفت و گوی بین معاویه و ضرار بن ضمره را ابن عبد البر مالکی نیز در کتاب استیعاب نقل کرده است.

عبادت علی (علیه السلام) از زبان ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت و یکی از شارحان معروف نهج البلاغه است. او در مقدمه کتاب ارزشمند خود که به شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد معروف است به بیان و شرح فضائل علی (علیه السلام) می پردازد. او فضائل مولی را در زمینه های مختلف ذکر می کند تا می رسد به عبادت ایشان. ابن ابی الحدید دربارهٔ عبادت امیر مؤمنان می گوید:

﴿وَ أَمَّا الْعِبَادَةُ فَكَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ أَكْثَرَهُمْ صَلَاةً وَ صَوْماً﴾

(علی (علیه السلام ) عابد ترین مردم بود و بیش از همه نماز می خواند و روزه می گرفت.)

معلم و الگوی عبادت

ابن ابی الحدید به بیان نکته جالبی می پردازد او می گوید:

﴿وَ مِنهُ تَعَلَّمَ النّاسُ صَلاهَ اللَّیلِ﴾. (مردم نماز شب را از او یاد گرفتند.)

البته روشن است که علی (علیه السلام ) خود نماز شب را از پیامبر آموخته اما بدیهی است برای بسیاری از مردم مخصوصاً کسانی که عصر پیامبر را درک نکرده بودند، الگو و معلم آن ها علی بوده، از او نحوۀ نماز شب خواندن و فرهنگ نماز شب خواندن را آموختند آن گاه ابن ابی الحدید ادامه می دهد ﴿وَ مُلَازَمَةَ الْأَوْرَادِ وَ قِیَامَ النَّافِلَةِ،﴾ (1)

(مردم مقید بودن به خواندن ذکر ها و ورد ها (تعقیبات) و به پا داشتن نماز های مستحبی را نیز از علی فرا گرفتند.

از جملات و تعابیر ابن ابی الحدید به دست می آید که اساساً معلم جامعه اسلامی در زمینه آموزش و گسترش عبادت در آن روزگار علی بوده است. به عبارتی دیگر جامعه اسلامی آن روز، علی (علیه السلام) را به عنوان آموزگار و الگوی عبادتی خویش مورد توجه قرار داده و بر گزید.

ص: 291


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 1 /ص 27

تعبیر ابن ابی الحدید: ﴿وَ مِنْهُ تُعَلِّمُ اَلنَّاسَ﴾، حاکی از آن است که آحاد جامعه آن روز با مشاهدهٔ اقامه نماز شب و انجام نماز های نافله توسط حضرت علی و تقید او به او راد و اذکار، این گونه امور و انجام آن ها را از علی (علیه السلام) می آموخت.

پایبندی علی (علیه السلام) به عبادت

سپس ابن ابی الحدید به ذکر نمونه هایی از تقید علی (علیه السلام) به عبادت می پردازد او می گوید چگونه فکر می کنید در مورد انسانی که در جنگ صفین و آن هم در لیلة الهریر (که سخت ترین شب تاریخ جنگ صفین بود)، در حالی که تیر ها از برابر و کنار گوش او عبور می کرد به نماز ایستاد و مشغول راز و نیاز با پروردگار خود گردید؟ حتی شرایط حساس جنگ هیچ رعب و وحشتی در قلب او ایجاد نکرد و از جای خود بر نخاست، مگر زمانی که وظیفهٔ بندگی خود را به پایان رسانده بود! (1)

آن گاه ابن ابی الحدید اضافه می کند:

﴿وَ مَا ظَنُّكَ بِرَجُلٍ كَانَتْ جَبْهَتُهُ كَثَفَنَةِ الْبَعِیرِ لِطُولِ سُجُودِهِ﴾

(و در مورد کسی که پیشانی اش بر اثر سجده های طولانی همانند زانوی شتر پینه بسته بود، چگونه قضاوت می کنی؟)

دعا ها و مناجات على (علیه السلام) نشانه عبادت ناب

پس از آن ابن ابی الحدید برای نشان دادن عبادت والای امیر مؤمنان راه خوبی را پیشنهاد می کند، او می گوید:

﴿وَ أَنْتَ إِذَا تَأَمَّلْتَ دَعَوَاتِهِ وَ مُنَاجَاتِهِ وَ وَقَفْتَ عَلَی مَا فِیهَا مِنْ تَعْظِیمِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِجْلَالِهِ وَ مَا یَتَضَمَّنُهُ مِنَ الْخُضُوعِ لِهَیْبَتِهِ وَ الْخُشُوعِ لِعِزَّتِهِ وَ الِاسْتِخْذَاءِ لَهُ عَرَفْتَ مَا یَنْطَوِی

ص: 292


1- ﴿وَ مَا ظَنُّکَ بِرَجُلٍ یَبْلُغُ مِنْ مُحَافَظَتِهِ عَلَی وِرْدِهِ أَنْ یُبْسَطَ لَهُ قِطَعٌ مَا بَیْنَ الصَّفَّیْنِ لَیْلَهَ الْهَرِیرِ فَیُصَلِّی عَلَیْهِ وِرْدَهُ وَ السِّهَامُ تَقَعُ بَیْنَ یَدَیْهِ تَمُرُّ عَلَی صُمَاخَیْهِ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَلَا یَرْتَاعُ لِذَلِکَ وَ لَا یَقُومُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ وَظِیفَتِهِ﴾ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید / ج 1 / ص 27)

عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ وَ فَهِمْتَ مِنْ أَیِّ قَلْبٍ خَرَجَتْ وَ عَلَی أَیِّ لِسَانٍ جَرَتْ﴾.

(هنگامی که در دعا ها و مناجات علی دقت کنید و به آن چه از تعظیم و تکریم پروردگار و خضوع و خشوع نسبت به خدا در آن ها یافت می شود مطلع و آگاه شوید، پی به اخلاص علی می برید و در می یابید که این دعا ها از چه قلبی می جوشد و بر چه زبانی جاری می گردد!)

پیشنهاد و طرح ابن ابی الحدید این است که اگر می خواهید از گرمی بازار عبادت علی آگاه شوید در دعا ها و مناجات علی تأمل و دقت نمایید، این دعا ها و مناجات یادگار های ارزنده علی (علیه السلام) است. دعای کمیل علی را با خود زمزمه کنید و در آن بیندیشید، مگر انسان معمولی و در شرایط معمولی می تواند چنین سخنانی را بر زبان آورد به طور قطع این ها بر خاسته از قلبی آکنده از معرفت الهی و آب دیده در میدان عبادت و بندگی است. این ها نان های معطری است که از تنور همیشه پر حرارت معنویت علی که گرمای آن از بندگی و عبادت او سر چشمه می گیرد، بوجود آمده است.

دقت در مضامین عالی این دعا ها موجب می گردد انسان به اخلاص ممتاز و مقام والای او در میدان عبادت و بندگی خدا پی ببرد.

به راستی آن چه چشمه گوارایی است که آب حیات بخشش این چنین جاری است. و چه گلستان پر باری است که شمیم عطرش همه جا گسترده است چه سفره با برکتی است که در طول قرن ها میلیارد ها انسان در کنارهٔ آن بهره مند گردیده اند! تأمل در مجموعه آن چه از مولی به عنوان دعا و مناجات رسیده که دقت بیشتر در آن موجب التذاد بیشتر و گشوده شدن در های جدید عرفان می گردد، انسان را به این وادی می کشاند که قطعاً آن قلب پاکی که سر چشمهٔ تراوش این کلمات است و آن زبان گویایی که جویبار این سخنان است به آسانی و به سادگی این مقام و منزلت را به دست نیاورده است!

این چشمه جوشان ،معرفت باید ریشه در عبادتی گسترده و ناب داشته باشد. ای من به فدای آن قلب و زبان!

ص: 293

مقایسۀ عبادت على (علیه السلام) با عبادت امام سجاد (علیه السلام)

ابن ابی الحدید در پایان سخنان خود به نقل عبارتی از امام سجاد (علیه السلام) می پردازد، او می گوید:

﴿وَ قیلَ لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السلام وَ کانَ الغایَهَ فِی العِبادَهِ : أینَ عِبادَتُکَ مِن عِبادَهِ جَدِّکَ؟﴾

(از علی بن الحسین که خود، عبادت را به انتها رسانده در مورد مقایسۀ عبادت او با عبادت علی (علیه السلام) سؤال شد.)

ایشان فرمودند:

﴿عِبَادَتِی عِنْدَ عِبَادَهِ جَدِّی کَعِبَادَهِ جَدِّی عِنْدَ عِبَادَهِ رَسُولِ اَللَّهِ﴾ (1)

(عبادت من در مقایسه با عبادت جدم علی، همانند عبادت جدم در مقایسه با عبادت رسول الله (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است.)

تعبیر امام بسیار جامع و زیباست در این عبارت هم به جایگاه عبادتی امیر مؤمنان اشاره شده و هم جایگاه عبادتی رسول الله روشن می شود.

در فراز هایی که نقل گردید ابن ابی الحدید حق مطلب را در بیان و ترسیم عبادت على (علیه السلام) به خوبی اداء نموده است.

ابن ابی الحدید در جهت تبیین و ترسیم جایگاه عبادتی علی ابتدا به نقش الگویی او در صدر اسلام می پردازد که آحاد جامعه ،اسلامی نماز های نافله و شب و اوراد و اذکار را از او آموخته اند. سپس با اشاره به عبادت علی در لیلة الهرير میزان تقید و پایبندی امیر مؤمنان به نماز و عبادت، حتی در شرایط بسیار سخت و دشوار جنگ و قتال را به نمایش می گذارد آن گاه برای آگاهی بیشتر راه بسیار زیبایی را نشان داده و خود نیز طی نموده است و آن پی بردن به مقام والای عبادت علی و جایگاه منیع او در بندگی خدا از طریق دعا ها و مناجات اوست و در پایان به بیان قضاوت امام علی بن الحسین که به تعبیر ابن ابی الحدید او منتهای عبادت است، در مورد مقایسه عبادت

ص: 294


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 1 / ص 27

خود با عبادت جدش علی (علیه السلام) می پردازد.

تلاش های ابن ابی الحدید در این مسیر انصافاً قابل تقدیر است.

علاوه بر عبارتی که ابن ابی الحدید از امام سجاد در مورد امیر مؤمنان نقل می کند، تعبیر دیگری نیز از امام سجاد رسیده است که اینک به نقل آن می پردازیم.

امام می فرماید:

﴿وَ مَنْ يَقْدِرْ عَلَى عِبَادَةٍ عَلَى اِبْنِ ابى طَالِبٍ (علیه السلام)﴾ (1)

(چه کسی می تواند همانند علی (علیه السلام) خدا را عبادت کند؟)

این بیان امام نشان دهنده مقام والای امیر مؤمنان در عبادت است همانند سایر اوصاف کم نظیر او که قابل دسترسی برای دیگران ،نیست مانند عدالت، شجاعت قضاوت و تقوا.

اما همان گونه که خود مولی خواسته است شیعیان و پیروان علی باید خود را در مسیر او قرار دهند و در پیمودن راه علی تلاش کنند و کوشش نمایند تا گوشه هایی از اوصاف علی و ویژگی های او را در ابعاد مختلف ،عبادی ،اخلاقی اجتماعی و ... در خود ایجاد نمایند و فرزندان خود را با آن ها آشنا و به آن ها سفارش کنند.

در این جا با ذکر گفتاری دیگر بحث عبادت علی (علیه السلام) را به پایان می بریم. امید است خواندن آن ها در دل شیفتگانش اثر ارزشمندی به جای بگذارد. ان شاء اللّه.

عبادت على (علیه السلام) از زبان مرحوم لاهیجی

حکیم بزرگوار و فیلسوف گران مایه مرحوم لاهیجی در کتاب ذی قیمت خود (گوهر مراد) فضائل فراوانی از مولی علی علیه السلام نقل می کند او در این مباحث در پی آن است که از منقولات مجموعه ای تنظیم نماید که روح ها و اندیشه های تشنه معارف را سیراب و قانع سازد. مرحوم لاهیجی فضائل علی (علیه السلام) را یک یک بر می شمرد تا می رسد به فضیلت ششم و می فرماید:

ص: 295


1- منتهى الامال / ج 1 / ص 289

﴿اَلسَّادِس - اَلْعِبَادَةُ وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اذا شَرَعَ فِي صَلاَةِ اَلتَّهَجُّدِ وَ شَرَعَ فِي اَلدَّعَوَاتِ وَ اَلتَّضَرُّعَاتِ الى اَللَّهِ تَعَالَى بَلَغَ مَبْلَغاً لاَ يوازنه احْد.﴾

(امیر مؤمنان هنگامی که شروع به انجام نافله های شب می کرد و هنگامی که به راز و نیاز با پروردگار خویش می پرداخت و هنگامی که حالت تضرع به سوی خدا در وجود او تبلور می یافت، به جایگاهی نائل می گردید که احدی هم طراز او نبود و کسی را توان دستیابی به جایگاه عالی او نبود و مجموعهٔ زاهدانی که پس از او آمدند نتوانستند به جایگاه عبادتی او نائل گردند.)

سپس مرحوم لاهیجی ادامه می دهد:

﴿وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِى غَايَةُ اَلْبُعْدِ عَنِ اَلدُّنْيَا.﴾ (1)

(و او (در حالی که یکی از تلاشگر ترین انسان ها در دنیا بود در نهایت دوری و فاصله از دنیا بود!)

2- نماز در کلام علی (علیه السلام)

سخنان گهربار علی (علیه السلام) سرشار از سفارش به نماز است. امام در فرصت های مختلف عموم مسلمانان به ویژه استانداران و حکام ولایات و فرزندان خود را به اقامه نماز و توجه به آن با کلماتی نغز که از اندیشهٔ تابناکی بر می خاست توصیه می فرمود. (2)

على (علیه السلام) در آن لحظهٔ حساس تاریخ هنگامی که فرق مبارکش شکافته و در بستر در انتظار ملاقات پروردگار خویش است، می فرماید:

﴿اللهَ اللهَ فِی الصَّلاهِ فَإنَّها عَمودُ دینِکُم﴾ (3)

ص: 296


1- گوهر مراد
2- در مباحث ،گذشته فراز هایی از سخنان آن امام بزرگوار نقل گردید.
3- نهج البلاغه ابن ابى الحدید / ج 17 / ص 5

فاطمة الزهراء (علیها السلام)

بانوی بزرگوار اسلام حضرت فاطمه (علیها السلام) هنگامی که به نماز مشغول می شدند، نفس هایشان به شماره می افتاد ﴿وَ کانَت فاطِمهُ علیها السلام تَنهَجُ فی الصَّلاهِ مِن خِیفَهِ اللّهِ﴾ (1)

حسن بصری می گوید عابد تر از فاطمه، در امت اسلامی یافت نمی شود او آن قدر به عبادت می ایستاد تا پاهایش متورم می گردید. (2)

امام مجتبى (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند وجود مقدس امام مجتبى ﴿كانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِي زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ.﴾

(از همۀ مردم دوران خود عابد تر زاهد تر و بافضیلت تر بود.)

او پیاده به حج می رفت و هنگامی که به یاد مرگ، قبر، نشور و پل صراط می افتاد، گریه می کرد و هر گاه به یاد روزی می افتاد که باید در پیشگاه خدا حساب پس بدهد، صدای هق هق گریه اش بر می خاست و از هوش می رفت ﴿شَهَقَ شَهْقَهً یغْشَی عَلَیهِ مِنْها﴾.

او هنگامی که به نماز می ایستاد از شدت اضطراب بدنش می لرزید ﴿کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلاَتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ﴾ و زمانی که در قرآن ﴿یا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ را قرائت می کرد می فرمود: ﴿لَبَّیْکَ اللَّهُمّ لَبَّیْکْ﴾

و در هیچ حالتی دیده نشد مگر آن که به یاد پروردگار متعال بود ﴿وَ لَمْ یُرَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِ إِلاَّ ذَاکِراً لِلَّهِ سُبْحَانَ﴾ (3)

امام مجتبی هنگام وضو گرفتن رنگش تغییر می کرد و اندام مبارکش می لرزید.

ص: 297


1- مستدرک / ج 4 / روایت 4226
2- مناقب / ج 3 / ص 341
3- بحار / ج 43 / ص 331 - قادتنا / ج 5 / ص 245

﴿إِذَا تَوَضَّأَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اِرْتَعَدَتْ مَفَاصِلُهُ﴾ و هنگامی که از او سؤال می کردند: چرا هنگام وضو گرفتن چنین حالتی به شما دست می دهد؟ می فرمود:

﴿حَقٌّ لِمَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْ ذِی اَلْعَرْشِ أَنْ یَصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِدَ مَفَاصِلُهُ﴾ (1)

(برای کسی که می خواهد در برابر خدا بایستد، شایسته و سزاوار است که لرزه بر اندامش بیفتد و رنگ صورتش زرد شود.)

زیرا در حقیقت وضو گرفتن، فراهم ساختن مقدمات ارتباط با خداست. به بیانی دیگر وضو گرفتن به منزلهٔ شماره گیری برای ارتباط با خداست و سزاوار است که در هنگام گرفتن چنین شماره تلفنی دست انسان هم بلرزد.

هنگامی که امام مجتبی (علیه السلام) به در مسجد می رسیدند، سر مبارک را به سوی آسمان بالا می گرفتند و می فرمودند:

﴿إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیمُ﴾ (2)

(خدایا! مهمانت به در خانه ات ایستاده است نیکو کارا! زشت کار به درگاهت آمده بزرگوار از زشتی های من به خاطر زیبایی هایت درگذر.)

وجود مقدس امام مجتبی (علیه السلام) پس از نماز صبح تا هنگام طلوع آفتاب، مشغول راز و نیاز و انجام تعقیبات نماز می شدند و با احدی صحبت نمی کردند. امام (علیه السلام) هیچ گاه این برنامهٔ خود را ترک نمی کردند هر چند برای ایشان مشکل و مانعی پیش می آمد. (3)

امام حسین (علیه السلام)

قبل از آن که به بیان جلوه هایی از عبادت سرور آزادگان و سالار شهیدان بپردازیم،

ص: 298


1- مستدرک / ج 1 / روایت 830 - المناقب / ج 4 / ص 14) (با اندکی اختلاف)
2- بحار / ج 43 / ص 339 - المناقب / ج 4 / ص 14
3- ﴿أَنَّ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ إِذَا فَرَغَ مِنَ اَلْفَجْرِ لَمْ یَتَکَلَّمْ حَتَّی تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ وَ إِنْ زُحْزِحَ﴾ (بحار / ج 43 / ص 339)

ذکر نکته ای غم انگیز در این جا مناسب و بلکه لازم است. سر گذشت تلخی که به هیچ وجه نمی توان به فراموشی سپرد و خسارت های عظیم ناشی از آن را از یاد برد، به طور قطع خسارتی بالا تر از آن را در طول تاریخ بشری نمی توان پیدا کرد و آن کنار گذاردن پیشوایان بزرگواری است که می توانستند جامعه و آحاد آن را در مسیر هدایت و بندگی پروردگار قرار دهند و استمرار بخشند.

متأسفانه با انواع دسیسه ها و توطئه ها جامعه اسلامی را از داشتن چنین رهبران الهی به عنوان الگو های عبادت و بندگی محروم ساختند. رهبرانی که جز خدا نمی دیدند به جز خدا نمی اندیشیدند، جز خدا نمی گفتند و جز برای خدا عمل نمی کردند.

بدیهی است که اگر بندگان شایسته خدا یعنی همان عابدان شب و شیران روز در رأس حکومت و قدرت ظاهری نیز بودند، قطعاً با کمک امکاناتی که در اختیارشان بود، راه عبادت و بندگی خدا هموار تر و پر رهرو تر از این می بود. عالم بشری در هر زمان و مکان به چنین رهبرانی سخت نیازمند است.

بگذریم، هر چند گذشتنی نیست!

می خواستیم زوایایی از عبادت امام حسین (علیه السلام) را بیان کنیم. از امام سؤال کردند چه چیزی موجب افزایش و بزرگی خوف تو از پروردگارت گردیده است، به تعبیر دیگر چرا این همه از پروردگارت خائفی؟

امام فرمودند:

﴿لاَ یَأْمَنُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ مَنْ خَافَ اَللَّهَ فِی اَلدُّنْیَا.﴾ (1)

(کسی از روز قیامت ایمن ،نیست مگر آن که در دنیا از پروردگارش بترسد.)

ابو الفداء می گوید او در شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد. (2)

از امام سجاد در مورد اندکی شمار فرزندان امام حسین سؤال کردند، ایشان

ص: 299


1- بحار / ج 44 / ص 192 - المناقب / ج 4 / ص 69
2- المختصر في اخبار البشر / ج 1 / ص 191

فرمودند:

جای بسی تعجب و شگفتی است، در حالی که او شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند، چگونه خداوند همین چند فرزند را هم به او عنایت فرمود. (1)

در این جا به نقل نمونه هایی از عبادت و نماز حضرت ابا عبد اللّه الحسین (علیه السلام) می پردازیم. ذکر این نمونه ها می تواند به کسانی که دل باخته حسین هستند، این درس را بدهد که عشق حسین آمیخته با عشق نماز است. عشق به حسین بدون عشق به نماز، معنا ندارد شور حسینی بدون شور نماز راه به جایی نمی برد!

محبت به امام و رهبری که روشن ترین هدف قیامش و زیبا ترین کارش اقامه نماز است از طرف کسی که کم رنگ ترین امور زندگی اش عبادت است چه معنا و مفهومی می تواند داشته باشد؟

انس بن مالک نقل می کند با حسین بن علی (علیه السلام) در سفر مکه همسفر شدیم روزی به طرف قبر حضرت خدیجه حرکت کردیم هنگامی که کنار قبر رسیدیم، حسین (علیه السلام) در کنار قبر مادر بزرگ خویش مدتی گریست. آن گاه از من خواست مقداری از او فاصله بگیرم احساس کردم می خواهد لحظاتی را با خدای خود در کنار تربت جده اش خلوت کند. انس می گوید: کمی از ایشان فاصله گرفتم و خود را از او مخفی کردم تا ببینم او چه می کند و چه می گوید دیدم او سر گرم نماز شد و نمازش بسیار طول کشید. سپس این اشعار را زمزمه کرد:

يا رَبِّ يا رَبِّ انتَ مولاهُ *** فَارْحَمْ عُبَيْداً اليكَ مَلْجَاهُ

يا ذَالْمَعالي عليكَ مُعْتَمَدی *** طُوبَى لِمَنْ كُنتَ انتَ مولاهُ

طوبى لِمَنْ كان خائِفاً ارقاً *** يَشْكُو إِلَى ذِي الْجَلالِ بَلْوَاهُ

وَ ما به علةً و لا سُقم *** اكثر من حُبِّهِ لمولاه

اذا اشتكى بَه و غصَّته *** اجابه الله ثُم لبّاه

اذا ابتلى بالظلام مُبتهلاً *** أكرمه اللهُ ثمّ أدناهُ

ص: 300


1- عقد الفريد / ج 4 / ص 384

(ای پروردگار من! ای پروردگار من! مولای من تویی، به بندۀ کوچکت که به تو پناه آورده رحم نما. ای صاحب همۀ عظمت ها و بزرگی ها، تکیه گاه من تو هستی و خوشا به حال کسی که تو مولای اویی خوشا به حال کسی که خائف است و در مشکلات شکوه به سوی پروردگار می برد آن که هیچ دغدغه و ناراحتی بیشتر از محبت به مولایش ندارد و آن هنگام که با خدا درد دل می کند و شکایت می نماید، خداوند جوابش را داده، او را گرامی می دارد و او را به خودش نزدیک می کند.)

انس می گوید: هنگامی که اشعار امام به این جا رسید نغمه و نوای دیگری را شنیدم که می گفت

لَبَّیکَ لَبَّیکَ أنتَ فی کَنَفی *** وَ کُلُّما قُلتَ قَد عَلِمناهُ

صَوتُکَ تَشتَاقُهُ مَلائِکَتی *** فَحَسبُکَ الصَّوتُ قَد سَمِعناهُ

سَلْنَى بِلاَ رُعْبَةٍ وَ لاَ رَهَبٌ *** وَ لاَ حِسَابَ اِنْنَى اَنَا اَللَّهُ (1)

(لبیک لبیک، تو در پناه من هستی و آن چه را که بر زبان جاری ساختی ما می دانیم. فرشتگان من مشتاق صدای تو هستند، صدا زدن کافی است، ما شنیدیم. آن چه می خواهی بدون ترس و دلهره و حساب از من بخواه، همانا من پروردگارم.)

متأسفانه تاکنون در مورد عبادت امام حسین کم تر نوشته و گفته شده است. آن چه در مورد امام حسین (علیه السلام) بیشتر مطرح است آزادگی و شجاعت اوست. خوب است عاشقان حسین نسبت به عبادت های عارفانه او نیز مطالعات بیشتری داشته باشند، آن گاه پی خواهند برد که در سلسلهٔ عاشقان الله، امام حسین از چهره های فروزان عبادت و نماز است.

حموینی که از محدثین معروف اهل سنت است، می گوید: وارد مسجد رسول اللّه شدم و دیدم حسین در حال سجده است صورتش را روی خاک قرار داده، می فرماید:

ص: 301


1- موسوعه كلمات الامام الحسين / ص 845 به نقل از بحار / ج 24 / ص 193 - المناقب / ج 4 / ص 69

﴿أ لِمَقامِعِ الحَدیدِ خَلَقتَ أعضائی أم لِشُربِ الحَمیمِ خَلَقتَ أمعائی إلهی لَئِن طالَبتَنی بِذُنوبی لاَ طالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ،و لَئِن حَبَستَنی مَعَ الخاطِئینَ لاَ خبِرَنَّهُم بِحُبّی لَکَ،سَیِّدی إنَّ طاعَتَکَ لا تَنفَعُکَ،و مَعصِیَتی لا تَضُرُّکَ،فَهَب لی ما لا یَنفَعُکَ،وَ اغفِر لی ما لا یَضُرُّکَ،فَإِنَّکَ أرحَمُ الرّاحِمینَ﴾ (1)

حسین (علیه السلام) چه صمیمانه با خدا راز و نیاز می کند و سخن می گوید:

(آیا برای گرز های ،آهنین پیکر مرا آفریدی؟ آیا برای آشامیدن آب های گرم جهنم دستگاه گوارش مرا خلق کردی؟ خدایا اگر در روز قیامت در مورد گناهانم از من بپرسی، من هم از تو دربارهٔ بزرگواری و کرمت سؤال خواهم کرد. خدایا! اگر مرا در روز قیامت با گناهکارانت قرار دهی من آن ها را از دوستی ام نسبت به تو باخبر خواهم ساخت! سید من!، نه طاعت من برای تو سودی دارد و نه معصیت من برای تو ضرری خدایا! حال که چنین است پس آن چه را که برای تو سودی ندارد به من عطا فرما و آن چه را که برای تو ضرری ندارد بر من ببخشا به درستی که تو بخشنده ترین بخشندگانی.)

آن چه در کلمات حسین (علیه السلام) در این مناجات و دعا به چشم می خورد گفت و گویی سرشار از صمیمیت و محبت با خداست. براستی که ائمه بزرگوار ما در هر بعدی از ابعاد برای ما الگو و اسوه اند. از آن ها روش رفتن به در خانه خدا و نحوه سخن گفتن با او را باید آموخت.

عبادت امام حسین در شب عاشورا

عصر روز تاسوعا هنگامی که لشکر دشمن، به سوی خیمه و خرگاه امام حسین حمله ور گردید، امام حسین (علیه السلام) به برادر رشید خود حضرت ابو الفضل فرمودند:(به سوی آن ها برگرد، بلکه بتوانی جنگ را به فردا موکول سازی و امشب را از آن ها مهلت بگیری تا به درگاه خدا به نماز بایستیم او راصدا بزنیم و در پیشگاه او استغفار

ص: 302


1- فرائد السمطين / ج 2 ص 261 - المناقب / ج 1 / ص 152

نماییم.» ﴿لَعَلَّنا نُصَلّی لِرّبنا اللَیْلَهَ وَ نَدْعُوُه وَ نَسْتغفرُهُ﴾

آن گاه امام فرمودند:

﴿فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّى كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهَ لَهُ وَ تِلَاوَهَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَهَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ.﴾ (1)

(خدا می داند که من نماز را دوست دارم و همچنین خواندن قرآن و زیاد دعا کردن و استغفار در پیشگاه خدا را.)

آن شب در حالی که در میان لشکریان ،یزید، سخن از قتل ها غارت ها جایزه ها و پست ها و مقام ها بود اصحاب امام حسین مشغول نماز و راز و نیاز و دعا و استغفار بودند. زمزمه نماز و همهمه دعا از خیمه های آن ها همانند همهمه کندوی زنبوران به گوش می رسید. آن شب را یاران حسین (علیه السلام) این گونه به پایان رساندند. (2)

نماز ظهر عاشورا

در گرما گرم نبرد روز عاشورا هنگامی که وقت نماز ظهر نزدیک شد، ابو ثمامه صیداوی به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد یا ابا عبد اللّه جانم به فدایت، این لشکر کم کم به تو نزدیک می گردند به خدا نخواهم گذاشت قبل از آن که کشته شوم تو کشته شوی ولی دوست دارم پروردگارم را در حالی ملاقات کنم که این آخرین نماز را با شما خوانده باشم!

در این هنگام امام حسین به سوی آسمان نگریست، سپس فرمود:

﴿ذَكَرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ الله مِنَ المُصَلِّينَ الذَّاكِرِينَ ، نَعَم هذا أَوَّلُ وَقْتِهَا.﴾

(نماز را یاد آوری نمودی، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد. بله الان اول وقت نماز است.)

سپس امام به یارانش فرمود:

ص: 303


1- موسوعه كلمات الامام حسین / ص 392 - بحار / ج 44 / ص 392
2- ﴿بَاتَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ كَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ﴾ (بحار / ج 44 / ص 394 )

﴿سَلُوهُم أَن يَكُفُّوا عَنَّا حَتَّى نُصَلِّي

(از آن ها بخواهید دست از ما بر دارند تا نماز بخوانیم)

وقتی یاران امام از لشکریان عمر بن سعد می خواهند به اندازه نماز خواندن جنگ را متوقف کنند یکی از فرماندهان لشکر دشمن بنام حصین بن نمیر می گوید نماز این ها قبول نمی شود!

حبيب بن مظاهر در پاسخ می گوید فکر می کنی نماز فرزندان پیامبر پذیرفته نمی شود و نماز تو ای مردک شرابخوار قبول می شود؟

آن گاه امام حسین (علیه السلام) شخصاً اذان گفت و پس از اذان خطاب به عمر بن سعد فرمود:

﴿يا وَيْلَكَ يا عُمَرَ بْنَ سَعْد اَن سيتَ شَرايِعَ الاْسْلامِ، أَلا تَقِفُ عَنِ الْحَرْبِ حَتّى نُصَلّي وَ تُصَلُّونَ وَ نَعُودُ إِلَى الْحَرْبِ﴾

(وای بر تو ای عمر سعد! آیا واجبات و احکام اسلامی را فراموش کرده ای؟ آیا دست از جنگ بر نمی داری تا ما نماز بخوانیم و شما هم نماز بخوانید، سپس جنگ را ادامه دهیم؟)

هنگامی که امام پاسخی از عمر بن سعد نشنید، فریاد بر آورد:

شیطان بر او چیره شده است!

سپس امام به زهیر بن قین و سعید بن عبد اللّه فرمود:

﴿تَقَدَّمَا أَمَامِي حَتَّى أُصَلِّيَ الظُّهْرَ﴾

(جلو بایستید تا نماز ظهر را بخوانم.)

آن گاه آن دو پیشاپیش ،امام در حالی که حدود نیمی از یاران امام به او اقتدا کرده

بودند، ایستادند و امام نماز خوف را به همراه یاران خود به جای آورد. (1)

آری، حسین در جایی و زمانی نماز را به پا داشت که عقل ها مدهوش و اشک ها سرا زیر می گردد.

ص: 304


1- موسوعه كلمات الحسین / ص 444

و حسین نماز را اقامه کرد و اکنون پس از گذشت قرن ها همچنان در زیارتنامه آن بزرگوار می خوانیم ﴿اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوهَ﴾.

آری، حسین نماز ظهر عاشورا را اقامه نمود اما نماز عصر را نتوانست اقامه کند.

نویسنده با ذوقی می نویسد:

گر چه حسین نتوانست نماز عصر عاشورا را اقامه کند اما به جای آن نمازی خواند که احدی قبل از او و بعد از او چنین نمازی را نخواند!

او با خون پیشانی اش، وضو ساخت و هنگامی که سر بر روی زانو نهاد تا تیری که قلب مقدسش اصابت کرده بود از پشت خود خارج سازد، رکوعش را به جای آورد و سجودش هنگامی بود که بر روی زمین افتاد و لکن چون سنگ به پیشانی مبارکش اصابت کرده بود نتوانست پیشانی گلگون خود را بر زمین گذارد و لذا گونه راست خود را به روی شن های تفتیده کربلا نهاد و تشهدش هنگامی بود که بر دو زانو نشست و تیر از گلوی خویش خارج نمود و چون از نمازش فارغ شد، خطاب به اصحاب و یاران در خون تپیده خود فرمود:

﴿هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللَّهِ يَتَوَقَّعُونَ قُدُومَكُمْ﴾. (1)

(این پیامبر خداست و شهدایی که در رکاب او جان نثار نمودند و پدر و مادرم که در انتظار ورود شمایند).

﴿صَلَّی عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِاللّهِ ، وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ﴾

امام سجاد (علیه السلام)

او چهرهٔ زیبای عبادت و زینت عبادت کنندگان .است او صاحب سجده های طولانی و سر مشق عبادت پیشگان است.

حالات عبادی امام سجاد (علیه السلام) برای مردم دیدنی، آموزنده و خود یک مکتب تربیتی بزرگ بود آن گاه که امام برای انجام مناسک حج به مکه می آمدند، مردم در

ص: 305


1- موسوعه كلمات الحسین / ص 445

طول مراسم حج و پس از آن مشتاقانه اعمال عبادی او را زیر نظر داشتند. آن ها شیوهٔ ارتباط با خدا و نحوۀ عبادت پروردگار را از او می آموختند.

در تاریخ داریم که قراء مشهور در انتظار حرکت امام به طرف مکّه بودند تا به همراه او به مکّه و حج مشرف شوند آن ها تا زمانی که امام، مناسک حج خود را به جای نمی آوردند اعمال حج خود را انجام نمی دادند امام عنایت ویژه ای به قاریان قرآن داشت و آن ها را به قرائت قرآن تشویق می کرد.

سعید بن مسیّب می گوید: تا زمانی که امام سجاد (علیه السلام) در مکه حضور داشتند. حجاج از این شهر خارج نمی شدند در یکی از سفر ها همراه امام بودم پس از انجام مراسم حج امام از مکه خارج شدند و من هم همراه او حرکت کردم تا به یکی از منازل بین راه رسیدیم امام فرود آمدند و ابتدا دو رکعت نماز اقامه فرمودند. هنگامی که امام در سجده مشغول گفتن سبحان اللّه بود یک وقت مشاهده کردم که همه جا را آهنگ و نوای تسبیح خدا فرا گرفته است.

سعید بن مسیّب می گوید دیدم این تنها امام سجاد (علیه السلام) نیست که تسبیح می گوید بلکه هیچ درخت و گل و لایی در آن جا وجود ندارد مگر این که تسبیح خدا می کند!

از دیدن چنین حالتی وحشت کردم پس از آن که امام سر از سجده بر داشت (و نمازش به پایان رسید،) فرمود: سعید ترسیدی؟! عرض کردم بله یابن رسول اللّه،

ایشان فرمودند:

﴿هَذَا اَلتَّسْبِیحُ اَلْأَعْظَمُ.﴾

(تسبیح بزرگ این است.) (1)

آری، صدای ملکوتی و دلنشین امام همه را واله و شیدای خود نموده، موجودات را

ص: 306


1- ﴿کَانَ اَلنَّاسُ لاَ یَخْرُجُونَ مِنْ مَکَّهَ حَتَّی یَخْرُجَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ فَخَرَجَ وَ خَرَجْتُ مَعَهُ فَنَزَلَ فِی بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ سَبَّحَ فِی سُجُودِهِ فَلَمْ یَبْقَ شَجَرٌ وَ لاَ مَدَرٌ إِلاَّ سَبَّحُوا مَعَهُ ...﴾ (بحار / ج 46 / ص 37 )- (قادتنا / ج 6 /ص 169 ) - (المناقب / ج 4 / ص 136)

با خود هم نوا و هم صدا می ساخت.

در شرح زندگانی امام سجاد آمده است که امام دارای صدای بسیار دلنشین و جذابی بود.

هنگامی که قرآن تلاوت می فرمود سقا های مدینه در حالی که مشک های سنگین آب را بر دوش می کشیدند مقابل خانه امام سجاد میخ کوب می شدند و تا امام تلاوت قرآنشان پایان نمی پذیرفت محل را ترک نمی کردند.

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن *** به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن آری، تسبیح بزرگ، تسبیحی است که همه موجودات با آن هم صدا و هم آوا

شوند، نه آن تسبیحی که حتی قلب تسبیح کننده هم متوجه آن نباشد.

در مورد امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است: ﴿إِذَا حَضَرَ لِلْوُضُوءِ اِصْفَرَّ لَوْنُهُ﴾

(وقتی وضو گرفتن آماده می شوند رنگ مبارکشان زرد می شد.)

در این هنگام اهل و عیال امام عرض می کردند یابن رسول اللّه این چه وضعی است که شما دارید؟

می فرمود:

﴿مَا تَدْرُونَ بَیْنَ یَدَیْ مَنْ أَقُومُ﴾ (1)

(نمی دانید که می خواهم در مقابل چه کسی بایستم و با او صحبت کنم.) همچنین امام باقر (علیه السلام) دربارۀ امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: وقتی به نماز می ایستادند، کَأَنَّهُ سَاقُ شَجَرَهٍ لاَ یَتَحَرَّکُ مِنْهُ إِلاَّ مَا حَرَّکَتِ اَلرِّیحُ مِنْهُ. (2)

(همانند شاخه درخت که تا هنگامی که بادی بر او نوزد بی حرکت است، امام

آرام و بی حرکت بود.)

وجود مقدس امام سجاد (علیه السلام) در هنگام نماز چنین حالتی را داشت و اگر

ص: 307


1- مستدرک / ج 1 / روایت 834 - بحار / ج 80 / ص 347
2- بحار / ج 46 / ص 64

حرکتی در لباس امام در حال نماز مشاهده می شد عامل خارجی داشت، ولی خود امام کاملاً بی حرکت و آرام بودند.

اتفاق های زیر بیانگر توجه عمیق امام به فریضه نماز است:

روزی در اطاقی که امام مشغول اقامه نماز بودند، آتش سوزی روی داد، امام در حال سجده بودند، عده ای فریاد زدند ای فرزند پیامبر آتش! آتش! اما امام همچنان در سجده مشغول راز و نیاز و خواندن اذکار و اوراد بودند جمعی آمدند و آتش را

خاموش کردند.

پس از آن که نماز امام به پایان رسید از او پرسیدند چه چیزی موجب گردید که

شما متوجه آتش و فریاد های ما نشوید، فرمودند آتش آخرت! (1)

روزی هنگام نماز عبا از دوش مبارکشان افتاد برای به دوش گرفتن مجدد آن اقدامی نکردند سؤال شد: یابن رسول اللّه عبای شما در حال نماز از دوشتان افتاد چه آن را بر نداشتید؟ فرمودند: آیا می دانید در مقابل چه کسی ایستاده ام؟ (2)

در حدیث داريم ﴿کَانَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا قَرَأَ (مالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ) یُکَرِّرُهَا حَتَّی یَکَادَ أَنْ یَمُوتَ﴾ (3)

(امام سجاد هنگامی که مالک یوم الدین را قرائت می نمودند، آن قدر آن را تکرار می کردند که نزدیک بود جان از بدنشان مفارقت کند.)

آری، امام این آیه را مرتباً تکرار می کرد آن هم تکراری که در هر بار آن جلوه های عشق و ایمان شکوفا تر می گردید.

ابان بن تغلب از راویان و محدثان بزرگ است. او از امام صادق (علیه السلام) دربارهٔ منشأ حالات معنوی امام سجاد (علیه السلام) در نماز می پرسد امام می فرمایند:

ص: 308


1- بحار / ج 46 / ص 80 - قادتنا / ج 6 / ص 163
2- ﴿وَیحَکَ أَتَدرِی بَینَ یَدَی مَنْ کُنتُ﴾ (بحار/ ج 46 / ص 66)
3- وسائل / ج 6 / روایت 7593

﴿وَ اَللَّهِ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ کَانَ یَعْرِفُ اَلَّذِی یَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. (1)

(به خدا سوگند علی بن الحسین (علیه السلام) ، کسی را که در پیشگاهش می ایستاد، می شناخت.)

شناخت و معرفت الهی راز حالات معنوی امام است، لذا برای کسانی که چنین شناخت و معرفتی ندارند داشتن چنین حالاتی بسیار دور از انتظار است!

امام سجاد (علیه السلام) رسالهٔ جامع و بی نظیری در حقوق دارند که خواننده عزیز را به مطالعهٔ آن رسالهٔ گران قدر توصیه می کنیم امام در آن رساله نماز را به عنوان یکی از صاحبان حقوق معرفی نموده و حق و حقوق آن را بیان می کنند.

بدیهی است انسان در برابر شخص و یا چیزی که بر گردن او حقی دارد شرعاً و عقلاً مسؤول است و وظیفه دارد تا حقوق او را ادا کند و چنان چه کوتاهی نمود باید پاسخ گوی عمل خود در دنیا و آخرت باشد.

امام در مورد حق نماز می فرمایند:

﴿حَقُّ الصَّلاَةِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ فِيهَا قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ﴾

(حق نماز آن است که بدانی نماز سیر و سفری است به سوی خدای عزوجل و بدانی که تو در برابر خدای بزرگ ایستاده ای.)

سپس امام می فرماید:

﴿فإذا عَلِمتَ ذلکَ قُمتَ مَقامَ الذَّلیلِ الحَقیرِ، الرّاغِبِ الرّاهِبِ، الرّاجِی الخائفِ، المُستَکِینِ المُتَضَرِّعِ، و المُعُظِّمِ لِمَن کانَ بَینَ یَدَیهِ بالسُّکونِ و الوَقارِ، و تُقبِلُ علَیها بِقَلبِکَ و تُقِیمُها بِحُدُودِها وحُقُوقِها﴾ (2)

امام صادق (علیه السلام)

ص: 309


1- وسائل / ج 5 / روایت 7099 - قادتنا / ج 6 / ص 164
2- بحار / ج 74 / ص 4

مالک که خود یکی از پیشوایان اربعهٔ اهل سنت است دربارۀ امام صادق (علیه السلام) می گوید: چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده، شخصی را که برتر از جعفر بن محمد صادق از نظر ،فضیلت علم عبادت و تقوی باشد. (1)

مالک می گوید: من مدتی با امام صادق (علیه السلام) رفت و آمد و معاشرت داشتم، در طول این مدت او را جز در یکی از این سه حالت ندیدم یا در حال نماز بود و یا روزه بود و یا قرآن تلاوت می کرد و هیچ گاه ندیدم که بدون طهارت و وضو حدیثی را نقل کند. (2)

ابن ابی العوجاء از سردمداران الحاد در عصر امام صادق (علیه السلام) است. او مادی گرا بود و به خدا اعتقادی نداشت. او درباره امام صادق می گوید:

اگر بر روی زمین روحی باشد که هر وقت بخواهد جسم شود و جسمی باشد که هر وقت بخواهد روح شود همین مرد است. (3)

امام کاظم (علیه السلام)

امام هفتم عابد ترین مردم زمان خود بود روایت شده که شب ها برای انجام نوافل بر می خاست و پیوسته مشغول اقامه نماز بود تا نماز صبح.

کمال الدین محمد بن طلحه شافعی در حق او می گوید او كثير التهجد و مشهور به عبادات است. شب را با سجده و قیام به روز می آورد و روز را با تصدق و صیام به پایان می رساند.

خطیب بغدادی از اعاظم علمای اهل سنت گفته است که موسی بن جعفر را به جهت شدت عبادت و کوشش و اجتهادش عبد صالح می گفتند. (4)

ص: 310


1- ﴿مَا رَأَتْ عَيْنٍ وَ لَا سُمْعَةً أُذُنُ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أَفْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ الصَّادِقِ فَضْلًا وَ عِلْماً وَ عِبَادَةُ وَ وَرِعاً﴾ (بحار / ج 47 ص / 28) - (المناقب / ج 2 / ص 248)
2- تهذيب التهذيب / ج 2 / ص 104
3- قادتنا / ج 6 / ص 255
4- ﴿رَوی أصحابُنا أنَّهُ دَخَلَ مَسجِدَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَسَجَدَ سَجدَهً فی أوَّلِ اللَّیلِ، وَ سُمِعَ وَ هُوَ یَقولُ فی سُجودِهِ : عَظیمُ الذَّنبِ عِندی فَلیَحسُنِ العَفوُ عِندَکَ ، یا أهلَ التَّقوی وَ یا أهلَ المَغفِرَهِ. فَجَعَلَ یُرَدِّدُها حَتَّی أصبَحَ﴾ (تاریخ خطيب / ج 13 /ص 27 )

در زیارت آن حضرت می خوانیم.

﴿حَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَ الْمُناجاتِ الْکَثیرَةِ﴾ (1)

احمد بن عبد اللّه از پدرش نقل می کند که بر فضل بن ربیع وارد شدم او بر بام خانه خود نشسته بود از بالای بام درون اطاقی را به من نشان داد و گفت: در داخل اطاق چه می بینی؟ نگاهی به داخل اطاق انداختم و به او گفتم جامه ای می بینم که بر روی زمین افتاده است. فضل گفت با دقت نگاه کن این بار با دقت بیشتری نگاه کردم در جواب او گفتم مثل این که مردی در حال سجده است. گفت آری آیا او را می شناسی؟ گفتم خیر. فضل :گفت او موسی بن جعفر (علیه السلام) است که هر روز بعد از طلوع آفتاب به سجده می رود و تا وقت زوال ظهر در سجده می باشد. آن گاه فضل به بیان حالات معنوی عبادات و سجده های طولانی امام پرداخت. (2)

از آن جا که ناگریزیم بحث را سریع تر به پایان ببریم، به ذکر همین چند نمونه از عبادت و نماز برخی امامان معصوم (علیهم السلام) اکتفاء می کنیم. هر چند زندگانی تک تک پیشوایان ما، مالا مال از فضیلت ها و ارزش ها در تمامی ابعاد انسانی و اسلامی از جمله نماز است.

در زندگانی این بزرگواران شاهد ظهور و بروز جلوه های بسیار با شکوه از ارتباط یک روح بلند با پروردگار خویش هستیم. علاقه مندان عزیز را به مطالعه کتاب های

مربوط توصیه می کنیم.

امید است نحوۀ نماز و عبادت پیشوایان را الگوی خود قرار دهیم. گرچه شاید نتوانیم همانند آن ها نماز اقامه کنیم اما لازم است تلاش نماییم نماز هایمان رنگ نماز آن ها را پیدا کند و تا حد امکان عبادتمان را عبادت آن بزرگواران نزدیک سازیم.

ص: 311


1- بحار / ج 102 / ص 17
2- المناقب / ج 4 / ص 318

ب : تربیت شدگان مکتب اسلام

پس از ذکر نمونه هایی از عبادت پیامبر اسلام و تنی چند از ائمه اطهار (علیهم السلام) به عنوان الگو ها و نمونه های عالی و ارزنده نماز گزاران مناسب است که به ذکر نمونه هایی از نماز تربیت شدگان آن بزرگواران بپردازیم تا ضمن آشنایی با نحوه عبادات و نماز آن ها، شائبه ای را از اذهان به ویژه ذهن خویش دور سازیم.

آن جا که از عبادت و نماز پیامبر و علی و امام سجاد و سایر ائمه بزرگوار (علیهم السلام) سخن به میان می آید بلا فاصله برخی چنین مطرح می کنند که ما کجا و آن بزرگواران کجا! البته وجود فاصله بسیار بین ما و آن بزرگواران امری روشن و بدیهی است، ولی وجود فاصله نمی تواند بدان معنا باشد که ما نمی توانیم در مسیر آن ها قرار گیریم و آن ها را سر مشق و الگوی خود قرار دهیم زیرا خداوند آن ها را به عنوان الگو و سر مشق برای ما معرفی فرموده است و اگر چنین چیزی ممکن نبود خداوند آن ها را برای ما الگو قرار نمی داد. (1)

در این جا به ذکر مواردی از عبادت غیر معصومین (علیهم السلام) می پردازیم.

ابتدا از حضرت زینب کبری (علیها السلام) سخن به میان می آوریم که او خود در مرز عصمت است و سپس به ذکر نمونه های دیگر از انسان های تکامل یافته می پردازیم.

حضرت زینب (علیها السلام)

آن چه از این بانوی بزرگوار در ذهن ماست و معمولاً مورد گفت و گو واقع می شود شجاعت و صبر او در جریان کربلا و پس از آن است اما چه بسیار خوب و لازم است

ص: 312


1- قرآن می فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ (احزاب / آیه 21) (پیامبر برای شما الگو و اسوه خوبی است.) همچنین قرآن می فرماید ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾( انبیاء / آیه 73). (آنان را پیشوا و امام قرار دادیم که انسان ها را راهنمایی کنند.) آن چه در مسأله الگو شرط است، همانند شدن و همتا بودن با الگو نیست بلکه هم رنگ و هم جهت و هم آهنگ شدن با الگو و تلاش در مسیر نزدیک شدن و متناسب گشتن با الگوست.

که ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت در فضای عبادتی این بانوی بزرگوار و کیفیت ارتباط او با پروردگار و نحوۀ عبادت او نیز قرار گیرند تا با ابعاد مختلف وجودی دختر کبری علی بیشتر آشنا شوند.

شب زنده داری در تمام عمر

در این جا به نقل روایتی که بیانگر موقعیت ممتاز عبادی آن بزرگوار است، می پردازیم:

﴿إِنَّهَا زَيْنَبُ مَا تُرِكَتْ تَهَجُّدُهَا لِلَّهِ تَعَالَى طُولَ دَهْرِهَا حَتَّى لَيْلَةِ اَلْحَادِيَ عَشَرَ مِنَ اَلْمُحَرَّم﴾ (1)

(زینب در تمام عمر تهجد های شبانه را هرگز ترک نکرد، حتی در شب یازدهم محرم.)

این روایت نشان می دهد که حضرت زینب (علیها السلام) شب زنده داری در پیشگاه خدا را به عنوان یک برنامه اصلی و قطعی در زندگانی خویش قرار داده، حتی در شبی همانند شب یازدهم محرم که حساس ترین شب عمر اوست، راز و نیاز و نماز به درگاه خدا را رها نمی کند.

امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:

﴿رَايَتَهَا تِلْكَ اَللَّيْلَهُ تُصَلَّى مِنْ جُلُوسٍ﴾ (2)

(عمه ام زینب را در آن شب دیدم که نمازش را نشسته می خواند.)

در روز عاشورا و در آخرین وداع، امام حسین (علیه السلام) سخن جاودانه و ارزنده ای خطاب به زینب بر زبان جاری نمود، او فرمود:

﴿یا اخْتاهُ لا تَنْسَیْنِی فِی نافِلَهِ اللَّیْلِ﴾ (3)

(خواهرم! هنگام نماز شب، مرا فراموش نکنی!)

ص: 313


1- فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى / ص 641
2- همان مدرک
3- همان مدرک

تهجد زینب در شب عاشورا

در شب عاشورا که در خیمه و خرگاه حسینی، چشمان زنان و دختران با خواب آشنا نبود و قلب هایشان نگران و مضطرب در سینه ها می تپید، حضرت زینب در آن اوج نگرانی ها و دلهره ها و با تصویر وحشتناکی که از فردا وجود داشت، آن شب را تا به صبح به نماز ایستاد.

سكينه دختر امام حسین (علیه السلام) در این باره می فرماید:

﴿اَمّا عَمَّتِی زَينَبُ فَاِنَّها لَم تزل قائِمَةُ فِي تِلكَ اللَّيلَةِ فِي مِحرابِها تَستَغِيثُ اِلى رَبَّها﴾.

(اما عمه ام زینب در آن شب پیوسته در محراب عبادتش ایستاده، و با خدای خود راز و نیاز می نمود.)

نماز شب حضرت زینب (علیها السلام) در مسیر شام امام سجاد (علیه السلام) می فرماید:

﴿إنَّ عَمَّتی زَینَبَ مَعَ تِلکَ المَصائبَ و المِحَنِ النّازِلَهِ بِها فی طَرِیقِنا إلَی الشّامِ ما تَرَکَتْ نَوافِلِها لِلَیلَهٍ﴾. (1)

(عمه ام زینب با آن همه مصیبت ها، سختی ها و اسارت ها که در طول سفر شام متوجه او گردید، نماز شب خود را هیچ گاه ترک نکرد.)

به راستی این درس بزرگی برای همه ما شیعیان و پیروان اهل بیت است بویژه برای خواهران که عنایت نمایند، الگوی آن ها و الگوی همه شیعیان، یعنی حضرت زینب چگونه بر خوردی با عبادت و نماز داشته اند.

امام سجاد (علیه السلام) صحنهٔ دیگری از عبادت و نماز زینب کبری را برای ما ترسیم می کند. امام می فرماید:

﴿ان عَمَّتِي زَيْنَبُ كَانَتْ تُؤدى صَلاَتُهَا بِقِيَامِ اَلْفَرَائِضِ وَ اَلنَّوَافِلِ عِنْدَ سَيْرِ اَلْقَوْمِ مِنْ

ص: 314


1- همان مدرک

الكوفه الى اَلشَّامِ وَ فِى بَعْضُ اَلْمَنَازِلِ كَانَتْ تُصَلَّى مِنْ جُلُوسٍ﴾. (1)

(عمه ام زینب در طول اسارت، تمامی نماز های خود را چه واجب و چه مستحب ایستاده به جای می آورد تا این که در یکی از منازل، نماز خود را نشسته خواند.)

از او پرسیدم عمه جان چرا نمازتان را نشسته خواندید؟ فرمودند براثر شدت گرسنگی و ضعف، زیرا سه شب است که غذ انخورده ام.» ﴿اِصَلِي مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةِ اَلْجُوعِ وَ اَلضَّعْفُ مُنْذُ ثَلاَثِ لَيَالٍ﴾ (2)

قابل ذکر است که در سفر کوفه و شام سهمیه هر یک از اسرا در شبانه روز یک قرص نان بود زینب (علیها السلام) گاهی می دید بچه ها با سهمیه خود سیر نمی شوند لذا نان خود را به آن ها می داد.

بانو نفیسه

زیارتگاهی در قاهره وجود دارد که متعلق است به بانوی بزرگواری از خاندان عصمت و طهارت به نام بانو نفیسه. او از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) و همسر اسحاق مؤتمن فرزند امام صادق (علیه السلام) است. نام این بانو در کشور مصر نامی آشنا و مرقد او زیارتگاه مسلمانان آن منطقه است. مردم حوائج خود را در کنار قبر او از خدا می خواهند.

صبّان که خود یکی از محدثین عالی رتبهٔ اهل سنت است می گوید:

﴿وَ قَبْرُهَا مَعْرُوفٌ باجَابَةِ اَلدُّعَا﴾. (3)

(مشهور است که قبر این بانو محل استجابت دعاست.)

فضیلت و شأن این بانو در نزد عموم مسلمانان بویژه اهل سنت آشکار است. در کتاب اسعاف الراغبین تأليف صبّان و كتاب نور الابصار تألیف شبلنجی که

ص: 315


1- همان مدرک
2- همان مدرک
3- اسعاف الراغبين / ص 214

هر دو از محدثین بزرگ اهل سنت هستند کراماتی از این بانوی بزرگوار نقل شده است.

از جمله نقل نموده اند که در همسایگی ایشان خانواده ای یهودی زندگیمی کردند. آن ها دختری داشتند که فلج بود روزی بنا بر ضرورتی که برای آن ها پیش آمد می بایست از خانه خارج می شدند آن ها که نمی توانستند دختر را به همراه ببرند به دنبال یافتن راه حل و چاره ای بودند.

از راه حل هایی که به ذهنشان رسید، گماردن دختر خود نزد بانو نفیسه بود با دختر خود در این مورد مشورت کردند او نیز این پیشنهاد را پذیرفت. آن ها دختر خود را به بانو سپرده، از او جدا شدند هنگامی که این بانوی بزرگوار مشغول وضو گرفتن بود، به برکت آب وضوی او دختر شفا یافت بر اثر این کرامت جمعی از یهودیان مسلمان شدند.

زمانی که این بانوی بزرگوار از دنیا رفت همسر بزرگوار او، تصمیم گرفت جنازه او را به مدینه منتقل کند مردم قاهره یک پارچه از او تقاضا می نمودند که این بدن مطهر

و پاک را به عنوان تبرکی برای شهر قاهره در همان جا دفن نماید، اما اسحاق هم چنان اصرار داشت که جنازه را به مدینه منتقل نماید، تا این که شبی در رؤیایی صادق پیامبر اسلام به او دستور می دهد که در خواست مردم مصر را بپذیرد نقل می کنند که این بانوی بزرگوار هنگام احتضار در حال روزه بود، اطرافیان اصرار نمودند که جرعه ای آب بیاشامد اما او امتناع ورزید و فرمود: در مدت سی سال از خدا خواستم که هنگام مرگ روزه دار باشم سال های سال آرزوی چنین لحظه ای را داشتم اکنون می خواهید بر خلاف آن چه سی سال در آرزویش بودم و دعا می کردم و خداوند دعایم را مستجاب کرده عمل کنم!

آن گاه شروع به تلاوت سوره انعام کرد تا رسید به این آیه شریفةً ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ (1) هنوز آیه تمام نشده بود که او جان به جان آفرین تسلیم کرد.

ص: 316


1- انعام / آیه 127

زینب دختر یحیی برادر زاده این بانوی بزرگوار نقل می کند چهل سال در خدمت عمه جانم بودم، هیچ شبی را ندیدم که کاملاً استراحت کند و هیچ روزی را ندیدم که او روزه نباشد.

نقل می کنند این بانوی بزرگوار برای خود قبری حفر کرده بود که در آن مشغول عبادت می گردید به نماز می ایستاد، و در داخل آن فراوان قرآن تلاوت می کرد.

باور کردن چنین حالت عبادی برای کسانی که مشمول دعا های مناجات شعبانیه (1) شده و موانع از مقابل دیدگانشان برای دیدن حقایق بر داشته شده است و مرگ را آغاز زندگی می دانند امر مشکلی نیست بلکه وضعیت عبادی ما که بدون توجه و دقت لازم صورت می پذیرد و در جمع کار های روزمرهٔ ما از اولویت دست چندم بر خوردار است و کم ترین وقت را به خود اختصاص می دهد باور کردنی نیست آیا حالت یک انسان مسلمان نماز گزار باید این گونه باشد؟

محمد بن ابی عمیر

از اصحاب معروف ائمه و از ارکان حدیثی شیعه شمرده می شود منابع حدیثی ما به برکت احادیثی که او و امثال او نقل کرده اند پر بار است محمد بن ابی عمیر تبحرش در مسائل دینی و نقل احادیث اسلامی است.

فضل بن شاذان که خود نیز از بزرگان اصحاب ائمه بوده و قبر مبارکش در نیشابور است می گوید: روزی وارد عراق شدم و دیدم که فردی به دیگری می گوید: تو عائله مندی ! و لازم است برای تأمین هزینه زندگی خود کار کنی چرا این قدر سجده هایت را طولانی می کنی؟ اگر به این صورت ادامه دهی چشمانت نا بینا می شود او همچنان به سخنان و نصایح خود ادامه می داد که فرد دیگر در جواب او گفت: وای بر تو اگر بر اثر طول سجده کسی نا بینا می شد باید ابن ابی عمیر نا بینا

ص: 317


1- ﴿إلهي هَبْ لي كَمالَ الْانْقِطاعِ إلَيكَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضياءِ نَظَرِها إِلَيكَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسكَ﴾ (بحار / ج 94 / ص 99)

می شد، زیرا او بعد از نماز صبح به سجده می رفت و گاهی تا هنگام اذان ظهر در حال سجده بود. (1)

قيس بن سعد

قیس یکی از اصحاب با وفای پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و از یاران مخلص امیر مؤمنان به شمار می رود او انسانی جامع و کم نظیر و در ابعاد مختلف دارای شخصیتی ممتاز است. قیس در میدان شجاعت یکه تاز است. در جنگ صفین از سرداران لشکر علی (علیه السلام) بود. او از نمونه های عالی کیاست و زیرکی بوده، در میدان خدمت به مردم بسیار کوشاست.

قیس برای رفع نیاز نیازمندان تلاش فراوانی می کرد. علاوه بر کمک های بسیاری که بل عوض در اختیار مستمندان می گذاشت از اموال خود اندوخته زیادی را به عنوان قرض الحسنه برای پرداخت به متقاضیان وام منظور نموده بود.

او یک بار بیمار می شود اما از آن جا که عیادت کنندگان چندانی ندارد از همسر خود، قریبه بنت ابی قحافه می پرسد چرا عیادت کنندگان من اندکند؟! او پاسخ می دهد چون بسیاری از آن ها از شما پول قرض گرفته و به موقع نتوانسته اند بپردازند از این بابت شرمنده اند و لذا خجالت می کشند به دیدن شما بیایند!

راستی اگر ما به جای قیس بودیم چه انتظاری از این گونه افراد داشتیم؟ على القاعده توقع ما این است که بدهکاران ضمن تشکر بدهی خود را به موقع بپردازند تا مزاحمت و ناراحتی برای وام دهنده پیش نیاید و به اصطلاح کسی که آمده است ثوابی را انجام دهد کباب نشود و باز هم مایل باشد این گونه امور خیر را انجام دهد نه این که برای همیشه پشیمان گردد!

به علاوه، عدم عیادت از بیمار را، آن هم به دلیل این که نتوانسته اند به موقع بدهی

ص: 318


1- رجال مامقانی / ج 2 / ص 62

خود را به او بپردازند نمی پذیریم.

اما قيس هنگامی که متوجه این موضوع گردید، فرمود:

﴿اِخْزَى اَللَّهُ مَالاً يَمْنَعُ اَلاِخْوَانَ مِنَ اَلْعِيَادِهِ﴾.

(خداوند پست و خوار گرداند مالی را که مانع از عیادت برادران ایمانی گردد.)

آن گاه از هر کس طلبی داشت آن را به او بخشید. (1)

قیس در میدان عبادت نیز می درخشید.

مسعودی در کتاب مروج الذهب می نویسد:

﴿کان قَیْس بن سَعْد من الزُّهد و الدِّیانه والمیل إلی علیٍّ بالموضع العظیم﴾.

(قيس بن سعد در زهد (با داشتن آن همه ثروت) و دین داری و علاقه اش به علی در جایگاه بزرگ و والایی قرار دارد.)

قبل از پرداختن به داستانی در باره قیس لازم است سخنی از حضرت امام خمینی (رحمة اللّه علیه) را نقل نماییم، ایشان می فرماید اگر مقامات عارفان را می شنوید ولی باور آن برایتان سنگین و مشکل است منکر آن نشوید و نگویید این کار، نا شدنی است و یا این مقام دست نایافتنی است. احتمال بدهید که برای برخی شاید امکان پذیر باشد.

روزی قیس در حال نماز بود هنگامی که می خواست به سجده ،برود در همان جای سجده اش ماری را مشاهده می کند قیس به نماز خود ادامه می دهد و در کنار همان مار سر به سجده می گذارد مار به دور گردن او می پیچد، صحنه بسیار حساس و وحشتناکی است قدرت روحی عجیبی می خواهد. انسان های ضعیف النفسی پیدا می شوند که بوی خوش یک طعام آن ها را بی اختیار می کند و یا یک نگاه تمام هستی آن ها را بر باد می دهد اما قیس چه قدرت روحی عجیبی دارد انسان را به یاد فرمایش امام صادق (علیه السلام) می اندازد که می فرماید:

ص: 319


1- الخطيب / ج 1 / ص 177 - الغدير / ج 2 / ص 84

﴿ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِیَت علَیهِ النِّیَّهُ﴾. (1)

(هیچ گاه جسمی با داشتن نیت و اراده قوی،نا توان نگردید.)

آری، قیس و امثال او تن و جسمشان در اختیار و فرمان بر دار روح توانمند آن هاست. بر عکس بسیاری که این روح ضعیف آن هاست که مطیع و سر سپرده هوا ها و هوس ها و تمایلات تن و جسم آن هاست. اما قیس در چنین حالتی نماز خود را با حفظ روحیه و حالات عارفانه و عاشقانه ادامه داد و بدون این که از نماز خود بکاهد و یا آن را با سرعت بخواند، نماز خود را به پایان رساند آن گاه مار را گرفت و به سویی پرتاب کرد. (2)

علامه امینی در کتاب گران قدر الغدیر پس از نقل این ماجرا از تاریخ ابن عساکر و طبری منشأ چنین حالتی را تربیت خانوادگی و سفارش پدر دانسته می فرماید:

﴿وَ كَانَ ذَلِكَ اَلْخُشُوعُ وَ اَلاِقْبَالَ الى اَللَّهِ فِى الْعِبادَةِ وَ اِفْراغُ اَلْقَلْبِ بِكُلِّهِ الى اَلصَّلَوةِ مِنْ وَصَايَا وَالِدِهِ اَلطَّاهِرِ﴾

(این خشوع و توجه به خدا در عبادت و خلوت ساختن دل فقط برای نماز، از وصیت های پدر پاک ایشان می باشد.)

آن گاه علامه امینی وصیت پدر قیس به فرزندش را این چنین نقل می فرمایند:

﴿يا بُنَيَّ اُوصِيكَ بِوَصِيِّهِ فَاحْفَظْها فَاِذا اَنْتَ ضَيْعَتُها فَاَنْتَ لِغَيْرِها مِنَ الاَمْرِ اَضَيَعُ﴾

(فرزندم! تو را به امری وصیت می کنم به آن پایبند باش و چنان چه آن را (با عمل نکردن به آن) تباه سازی سایر وصایای مرا به مراتب تباه تر خواهی ساخت.)

﴿اِذا تَوَضَّأْتَ فَاتِمِ اَلْوُضُوءَ﴾

(پسرم! هنگام وضو گرفتن وضویت را کامل به جای آور.)

بدیهی است چنان چه انسان مقدمهٔ کاری را به صورت صحیح انجام ندهد و فراهم نسازد نخواهد توانست اصل آن کار را به طور کامل و صحیح انجام دهد.

سپس او ادامه می دهد

ص: 320


1- (بحار/ ج 70 /ص 205 )
2- مروج الذهب / ج 2 ص 63 - الغدير / ج 2 /ص 91

﴿ثُمَّ صَلِّ صَلَوةَ اَمْرٍ مُوَدِّعٍ يُرَى اَنَّهُ لاَ يَعُودُ﴾ (1)

(آن گاه آن گونه نماز بخوان که فکر کنی این نماز آخرین نماز تو و نماز خداحافظی توست.)

عباد بن بشر

در مسیر باز گشت به مدینه، از غزوه ای که مسلمانان در آن پیروز شده و غنایمی نیز به دست آورده بودند، مقرر گردید که لشکر اسلام شب را به استراحت بپردازد و

فردای آن به حرکت خود به سوی مدینه ادامه دهد پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دو نفر را به عنوان نگهبان لشکر مشخص فرمود این دو نفر عبارت بودند از عباد بن بشر و عمار یاسر همچنین مقرر گردید که نیمه اول شب را عباد و نیمه دوم را عمار نگهبانی دهد. عباد در محلی که احتمال هجوم دشمن از آن جا می رفت به نگهبانی ایستاد. او پس از مدتی تصمیم گرفت که از فرصت استفاده نموده و مشغول عبادت گردد. لذا ضمن عمل به وظیفه نگهبانی، شروع کرد به نماز خواندن در همان محل.

یکی از دشمنان اسلام که برای نجات اسیر خود به دنبال لشکر اسلام حرکت کرده بود خود را به نزدیکی آن رساند. او از دور در برابر خود مانعی را مشاهده کرد چون هوا تاریک بود بدرستی نتوانست مانع را شناسایی کند که آیا انسان است و یا چیز دیگر. لذا تیری به سمت مانع پرتاب نمود، تیر در بدن عباد اصابت کرد، اما او به نماز خود ادامه داد. تیر دوم نیز به بدن عباد بر خورد نمود ولی عباد همچنان استوار به نماز ایستاده بود هنگامی که تیر سوم به بدن عباد اصابت ،نمود او نماز خود را سریع تر به پایان رساند و عمار را صدا کرد.

عمار از خواب بر خاست او هنگامی که تیر ها را در بدن عباد دید، گفت: عباد چه شده؟ چرا مرا زود تر از خواب بیدار نکردی؟ عباد پاسخ داد عمار! من مشغول خواندن

ص: 321


1- الغدير / ج 2 /ص 91 - تاریخ ابن عساکر /ج 16 /ص 90

سوره کهف در نماز بودم و اگر از آن نمی ترسیدم که دشمن ضمن از پا در آوردن من به پیامبر و ارتش اسلام دسترسی پیدا کند هرگز نمازم را کوتاه نمی کردم. (1)

گاهی آن قدر از این نمونه ها دوریم و با آن ها بیگانه ایم که باور این گونه نماز ها و مقاومت ها برایمان مشکل می نماید، مگر می شود انسانی تیر به بدنش اصابت کند، ولی همچنان به نمازش ادامه دهد؟!

این الگو ها این درس را به ما می دهند که می شود نماز را بهتر از این ها که ما می خوانیم اقامه نمود.

نکته

با خواندن و یا شنیدن جلوه هایی ویژه از عبادات اولیای الهی و بندگان شایسته خدا، شاید این سؤال به ذهن شما خواننده گرامی و افرادی دیگر، خطور کند که این گونه عبادات مستمر، سجده های طولانی و نماز های بسیار در طول شبانه روز، برای کسانی است که کاری ندارند، نه برای ما که بر اثر گرفتاری های متعدد فرصت انجام این گونه عبادات را به هیچ وجه نداریم و به اصطلاح فرصت سر خاراندن هم نداریم به علاوه، سؤال دیگری که مطرح می گردد این است که این ها با انجام این گونه نماز ها و عبادات پس کی به کار های روزمره خود می رسیدند؟

پاسخ خود را با طرح سؤالی مطرح می کنیم سؤال این است که آیا ما برای انجام عبادات فرصتی نداریم و وقت کم می آوریم و یا نحوه استفاده از وقت را بخوبی نمی دانیم؟ به عبارت دیگر هنر استفاده از وقت را نیاموخته ایم؟ لازم به ذکر نیست که بهترین هنر، هنر استفاده از وقت و بهره گیری از فرصت است.

با اندکی دقت و تأمل به این نتیجه می رسیم که ما فرصت برای انجام عبادات و نماز، حتی فرا تر از نماز ها و عبادت های واجب به اندازهٔ کافی داریم و انجام آن ها نیز هیچ گونه لطمه ای به کار و اشتغال ما نمی زند بلکه موجب رشد و رونق آن نیز می گردد

ص: 322


1- اسد الغابه / ج 4 ص 133 - سفينة البحار / ج 2 / ص 145

و بهره وری در کار را هم به دنبال دارد مشکل ما کمبود وقت برای عبادت نیست مشکل ما این است که عمر خود را بیهوده هدر می دهیم و از ساعات عمرمان به نحو مطلوبی استفاده نمی کنیم.

نقل می کنند که یکی از دانشمندان هر روز هنگامی که بر سر میز غذا برای صرف ناهار می نشست تا زمانی که غذا برای او چیده می شد، از این فرصت استفاده می کرد و به نوشتن چند سطر مطلب می پرداخت. پس از گذشت مدتی این نوشته ها گردآوری شد و به صورت کتابی تحت عنوان (پنج دقیقه های قبل از غذا) به چاپ رسید!

سخن آخر

خواننده گرامی، در حالی که بر همه روشن است که دستاورد های انسان در گرو سعی و تلاش اوست ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾، جا دارد لحظه ای درنگ کنیم و از خود به پرسیم که تا به حال برای رفع موانع اقامه نماز و ایجاد زمینه های لازم برای اقامه آن نمازی که دارای آثار والای خود باشد چه تلاشی کرده ایم و چه رنجی کشیده ایم؟ به طور اساسی چه قدر در فکر این مطلب بوده و هستیم؟ چه مقدار شرایط تفهیم و تفهم را به هنگام نماز در خویش به وجود می آوریم؟

بدیهی است که دستاورد و بر داشت ما در گرو سعی و تلاش ماست. هر چه کاشتیم همان را درو می کنیم زیرا بر جهان هستی اصل علت و معلولی حاکم است و این ،اصل همان گونه که بر امور مادی عالم حاکم است بر امور معنوی آن نیز حاکم است. بدیهی است که چنان چه اندکی از آن تلاش هایی که برای امور دنیایی خویش به عمل می آوریم و رنج هایی که بر خویش از این جهت هموار می کنیم برای امور معنوی از جمله نماز انجام دهیم به طور قطع شاهد ارتقا و اعتلای نمازمان خواهیم بود و از آثار ارزشمند آن بهره ها خواهیم برد.

به راستی آیا تا کنون خود را آن گونه که شایسته است برای دیدار آماده

ص: 323

ص: 324

ساخته ایم؟ آیا تاکنون تلاش کرده ایم که قبل از نماز حالت آمادگی برای ملاقات و گفت و گو با خالق رازق و پروردگار مهربانمان در ما ایجاد شود و اگر خدای نا خواسته جواب منفی است چه انتظاری از نمازمان می توانیم داشته باشیم؟ بذر نا کاشته، چگونه می توانیم به امید درو بنشینیم!

لذا سزاوار است که با استعانت از درگاه خداوند متعال، به اقامه شایسته و بایسته نماز، بر خیزیم و نماز را آن گونه که در خور آن است حق گزاری کنیم و این فریضهٔ ارزشمند را در زندگی خود و جامعه خویش حاکمیت بخشیم و با بر پا داشتن آن خود و جامعه خویش را در مقابل انواع تهاجم ها در بیمه الهی قرار دهیم.

در پایان بار دیگر، با بنا کنندۀ پایگاه توحید حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) هم نوا شده و از خداوند می خواهیم که ما را توفیق اقامه نماز عنایت فرماید.

﴿ربِّ اجعلني مُقِيمَ الصَّلوةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾

آمين رب العالمين

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ص: 325

فهرست آیات

فَاستَلُوا أهلَ الذِّكر إن كُنتُم لا تَعلَمُونَ (نحل / آيه 43)...19

أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد / آيه 28)...21

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ... (بقره / آیه 153)...25

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ... (بقره / آيه 30 )...27

يَومَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ ( شعرا / آيه 88)...37

إِنِّي وَجَهتُ وَجهِيَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَاتِ و الأَرضَ حَنيفاً (انعام/ آيه 79)...43

أتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الكِتَابِ و أَقِمِ الصَّلوة ... (عنکبوت / آیه 45)...48

أَلَم يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِكر اللّه (حدید / آیه 16)...49

قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلوتِهِم خَاشِعُونَ (مؤمنون / آیه 1 و 2)...52

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا... (بقره / آیه 45)...52

وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكَوةَ وارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعينَ (بقره / آیه 43)...58

وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنًا وَ أقِيمُوا الصَّلوةَ وَأتُوا الزَّكَوةَ (بقره / آيه 83)...58

وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُم تُرْحَمُونَ (نور / آیه 56)...58

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالغَيبِ و يُقِيمُونَ الصَّلوةَ... (بقره / آيه 2 و 3)...58

الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُم فِى الأَرضِ أَقَامُوا الصَّلوةَ وَ اتَّوا الزَّكَوةَ... (حج / آیه 41)...64

رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرعٍ... (ابراهیم / آیه 37)...66

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلوة وَ مِنْ ذُرِّيَتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (ابراهیم / آیه 40)...66

أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنهى*عَبداً إِذا صَلَّى (علق / آیه 9 و 10)...73

كَلَّا لَئِنْ لَّم يَنتَهِ لَنَسفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (علق / آيه 15)...74

اَ صَلُوتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا (هود / آيه 87)...77

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ و المَيسر وَ... (مائده / آیه 90)...86

إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيطانُ أَن يُوقِعَ بَينَكُمُ العَدَاوَةَ و... (مائده / آیه 91)...85

فَوَيلٌ لِّلْمُصَلِّينَ *الذِّينَ هُم عَن صَلوتِهِم سَاهُونَ ( ماعون / آیه 4 و 5)...87

إِنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً*إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً*و إذا مَسَّهُ الخَيرُ .. ( معارج آیه 19 - 21)...78

الهَكُمُ التَّكَاثُر (تكاثر آيه 1)...79

إِلَّا الْمُصَلِّينَ *الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ(معارج 22 و 23)...80

ص: 326

وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَ الزَّكَوةِ (مریم / آیه 55)...92

يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ... (لقمان / آیه 17)...92

وَ أَمْرُ أَهْلَكَ بالصَّلوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها (طه / آيه 132)...92

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا... (احزاب / آيه 33)...93

كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا (نساء / آیه 103)...104

مَا سَلَكَكُم فِى سَقَرَ قَالُوا لَم نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ (مدثر / آیه 43)...104

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلوةِ مِن يوم الجمعة... ( جمعه / آيه 9)...135

وَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِرُوا فِى الأَرضِ... (جمعه / آيه 10)...136

وَ إِذَا رَاَوا تِجَارَةً أَو لَهوا انفَضُّوا إليها... (جمعه / آیه 11)...137

وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ (طلاق / آيه 3)...138

ذُلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (جمعه / آيه 9)...137

وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرِى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (ذاریات / آیه 55)...147

الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (طه / آیه 5)...148

يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ (فتح / آيه 10)...148

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضَ (بقره / آیه 255)...148

فَمَن كَانَ يَرجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عملاً صالحاً... (كهف / 110)...149

قُلْ إِنَّ صَلاتِي و نُسُكِي و مَحْيَايَ و مَمَاتِي لِلهِ رَبِّ الْعَالَمینَ (انعام / آیه 162)...151

أَرَعَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ (فرقان / آیه 43)...151

وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِم قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ... (بقره / آيه 14)...151

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلوةَ ... (مريم / آيه 59)...157

وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه / آيه 14)...178

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ و رَسُولُهُ و الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ... (مائده / آیه 55)...180

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/ آيه 39)...194

اِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ و إِن تَغفِرْ لَهُم... (مائده / آیه 118)...195

وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (عنكبوت / آیه 69)...196

أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرَانَ (نساء / آیه 82)...200

ص: 327

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمدُ لِلهِ رَبِّ العَالَمِيْنِ... (سوره حمد)...207

لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (غافر (مؤمن) / آیه 16)...208

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُو الله أحد (سوره توحيد)...216

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ العظیم (واقعه / آیه 74)...220

سَبِحٍ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلى (اعلى /آيه 1)...220

و ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيتَ ولَكِنَّ اللهَ رَمَى (انفال / آيه 17)...223

ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ أَوْ أَدْنى (نجم / آیه 8 و 9)...230

يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِرْ... (مدثر / آیه 1 تا 4 )...232

مَا كَانَ اَبرَاهِيمُ يَهُودِيّاً و لا نَصرَانِيّاً و لكِن.... (آل عمران / آیه 67)...232

فَاستَقِم كَمَا أُمِرتَ و مَن تَابَ مَعَكَ (هود / آیه 112)...233

مِنهَا خَلَقْنَاكُم و فِيهَا نُعِيدُكُم و مِنها... (طه / آیه 55)...237

و اِن مِن شَيْءٍ إِلا يُسَبِحْ بِحَمْدِهِ (اسراء / آیه 44)...252

و لِمَن خَافَ مَقَامَ رَبِهِ جَنَّتَانِ (الرحمن / آیه 46)...256

و أَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ و نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى... (نازعات / آیه 40 و 41)...256

خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آل عمران / آیه 175)...256

إِنَّمَا يَخشَى اللَّهَ مِن عِبَادِهِ العُلَموء (فاطر / آيه 28)...258

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ (فجر / آیه 14)...263

هَلْ مِنْ مَزِيدٍ (ق / آيه 30)...263

قُل يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا... (زمر / آیه 53)...265

إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّى فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ... (بقره / آيه 186)...265

تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر / آیه 3)...269

فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (اعراف / 176)...276

طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ القُرآنَ لِتَشقى (طه / آیه 1 و 2)...278

فَاستَقِم كَمَا أُمِرتَ و مَن تَابَ مَعَكَ و لا تَطغَوا(هود / آیه 112)...279

وَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (ذاريات / آيه 19)...280

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنْفِقُونَهَا... (توبه / آیه 34 و 35)...280

ص: 328

وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا... (اسراء / آیه 29 و 30)...281

وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم / 4)...283

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ(فتح / آیه 2)...284

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(احزاب / آیه 21)...312

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا(انبياء / آیه 73)...312

لَهُم دَارُ السَّلام عِندَ رَبِّهم...( انعام / آيه 127)...316

ربِّ اجْعَلني مُقِيمَ الصَّلوةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ...324

ص: 329

فهرست روایات

أَلصَّلوهُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ بحار / ج 78 / ص 203...30

الصلوة خَيْرُ مَوْضُوعٍ بحار / ج 2 /ص 308...30

اِتَّقُوا فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ (بحار / ج 2 /ص 123)...33

عَبْدی اَطِعْنی حَتّی اَجْعَلَکَ مِثْلی...33

أَرَادَ اللَّهُ أَنْ لَا يُنْسِيَهُمْ أَمْرَ مُحَمَّدٍ (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)... (الصلوه فى الكتاب و السنه / ص 24 )...35

ذَكَرتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام رَجُلاً مِن أصحابِنا ... فَقال لي:كَيفَ صَلاتُهُ؟ (وسائل / ج 4 / روایت 4436)...36

مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ عَلَیْکَ بِالصَّلاَهِ ... وسائل / ج 4 / روایت 4446...36

إِنَّمَا مَنْزِلَهُ اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ لِأُمَّتِی کَنَهْرٍ... مستدرک / ج 1 /ص 169...46

یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ بحار / ج 84 /ص 375...47

اَلصَّلاَهُ حُجْزَهُ اَللَّهِ (الصلوه في الكتاب و السنه / ص 147)...48

مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلاَتُهُ... (الصلوه فى الكتاب و السنه / ص 147)...49

اِنَّ صَلوتَهُ تَنْهاهُ یَوْماً (كنز الدقائق / ج 7 /ص 534)...49

لِئَلاَّ یَنْسَی اَلْعَبْدُ سَیِّدَهُ وَ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ ... بحار / ج 82 / ص 261...50

عَبْدِی مَا حَاجَتُکَ بحار / ج 95/ ص 9...50

وَ یَکُونَ فِی ذِکْرِهِ لِرَبِّهِ وَ قِیَامِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ زَجْراً لَهُ عَنِ اَلْمَعَاصِی... بحار / ج 82 / ص 261...51

ص: 330

أَیْ بِإِتْمَامِ وُضُوئِهَا وَ تَکْبِیرِهَا ... مستدرک / ج 3 / روایت 2951...59

وَ صِيَانَتُهَا مِمَّا تُفْسِدُهَا ( بحار / ج 67 /ص 17 )...61

نَحْنُ هُمْ بحار / ج 24 / ص 164...64

انا دُعاءُ ابْرَاهِيمَ (علیه السلام)...66

صَلِّ اَلصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا اَلْمُوَقَّتُ... بحار / ج 33 / ص 581...67

وَ اِعْلَمْ اَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ بحار / ج 33 / ص 581...67

اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ بحار / ج 100 / ص 293...69

لاَ یَزَالُ اَلشَّیْطَانُ ذَعِراً مِنْ أَمْرِ اَلْمُؤْمِنِ مَا حَافَظَ عَلَی اَلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ... بحار / ج 82 / ص 227...76

کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً (بحار / ج 73 /ص 257)...80

اَلْفَقْرُ فَخَرَى (بحار /ج 2 /ص 32)...80

وَ لاَ يَكُونُ رَجُلٌ مُرَائِياً بِاظْهَارِ عَمَلٍ صَالِحٍ...83

إِذَا أَتَی اَلشَّیْطَانُ أَحَدَکُمْ وَ هُوَ فِی صَلاَتِهِ فَقَالَ إِنَّکَ مُرَاءٍ فَلْیُطِلْ بحار / ج 82 / ص 227...84

الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ بحار / ج 35 / ص 207...93

وَیْلٌ لِأَطْفَالِ آخِرِ اَلزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ... مستدرک / ج 15 /روایت 17871...95

فی کَمْ یُؤْخَذُ الصَّبیُّ بالصَّلوهِ؟ فَقالَ بَیْنَ سَبْعِ سِنینَ وَ... (وسائل / ج 4 / روایت 4397)...99

إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّلاَهِ إِذَا کَانُوا بَنِی خَمْسِ سِنِینَ ... (مستدرک / ج 15 / روایت 17871)...99

سُبْحَانَ اَللَّهِ يَتْرُكُ اَلصَّلَوةَ... يُصَلَّى عَلَى نَحْوِ مَا يُقْدَّرُ (وسائل / ج 4 / روایت 4402)...99

إِذَا بَلَغَ اَلْغُلاَمُ ثَلاَثَ سِنِینَ یُقَالُ لَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ...97

بَادِرُوا أَحْدَاثَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ اَلْمُرْجِئَهُ (وسائل / ج 17 / روایت 22690 )...98

أُوصِیکَ یَا بُنَیَّ بِالصَّلاَهِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ اَلزَّکَاهِ... (بحار / ج 2 /ص 258)...101

اللهَ اللهَ فِی الصَّلاهِ فَإنَّها عَمودُ دینِکُم (بحار / ج 42 /ص 256)...101

إِنَّ شَفَاعَتَنَا لا تَنَال مُسْتَخِفّاً بِصَلاتِه (بحار / ج 47 / ص 2)...101

اُوصِيکُما ، وجَميعَ وُلْدي و أهلي ، و مَن بَلَغَهُ كِتابي... (مستدرک / ج 13 / روایت 15849 )...101

اُنْظُرْ إِلَی صَلاَتِکَ کَیْفَ هِیَ...102

وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ...103

فَمَن ضَیَّعَ الصَّلاهَ فَإنَّه لِغَیرِها أضیَعُ (وسائل / ج 4 / روایت 4801)...103

ص: 331

وَ اِذا قَامَ احدُهُمْ فِى صَلاَةٌ فَرِيضُهُ فَالْيُحْسِنُ صَلاَتُهُ وَ لْيُتِمَّ...(مستدرک / ج 4 / روایت 4236)...104

وَ لاَ یُشْغِلْ قَلْبَهُ بِشَیْءٍ مِنْ أُمُورِ اَلدُّنْیَا (مستدرک / ج 4 / روایت 4236)...104

تَعَاهَدوا أَمرَ الصَّلاهِ وحَافِظوا عَلَیها (جامع الاحاديث / ج 2 /ص 25)...104

كُلكُمْ رَاعٍ و كُلكُمْ مَسْئُول عَنْ رَعِيَّتِه (بحار / ج 75 ص 38)...104

أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ.. قُلْتُ وَ مَا (بحار / ج 88 / ص 14)...108

شُدَّ مِنْ مَنْزِلِکَ إِلَی اَلْمَسْجِدِ حَبْلاً وَ اُحْضُرِ اَلْجَمَاعَهَ(وسائل / ج 8 / روایت 10702)...108

الْحَجَّ تَقْوِیَهً لِلدِّین (بحار / ج 6 /ص 110)...112

وَ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّين (نهج الحياة / ص 102)...112

إِنَّمَا جُعِلَتِ اَلْجَمَاعَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ اَلْإِخْلاَصُ...(وسائل / ج 8 / روایت 10683)...113

مَنْ مَشَی إِلَی مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فِیهِ اَلْجَمَاعَهَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ... (وسائل / ج 8/ روایت 10681)...115

مَنْ تَرَکَ اَلْجَمَاعَهَ رَغْبَهً عَنْهَا وَ عَنْ جَمَاعَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ... (وسائل / ج 8 / روایت 10700) ...116

لاَ صَلاَهَ لِمَنْ لاَ یَشْهَدُ اَلصَّلاَهَ مِنْ جِیرَانِ اَلْمَسْجِدِ إِلاَّ... (وسائل / ج 8 / روایت 10696) ...116

أَمَّا اَلْجَمَاعَهُ فَإِنَّ صُفُوفَ أُمَّتِی کَصُفُوفِ اَلْمَلاَئِکَهِ (وسائل / ج 8 / روایت 10684)...116

وَ اَلرَّکْعَهُ فِی اَلْجَمَاعَهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ رَکْعَهً کُلُّ رَکْعَهٍ أَحَبُّ (وسائل / ج 8/ روایت 10684)...116

مَنْ سَمِعَ اَلنِّدَاءَ فَلَمْ یُجِبْهُ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ فَلاَ صَلاَهَ لَهُ (وسائل / ج 8 / روایت 10694)...117

أمَا يَسْتَحْيِي الرَّجُلُ مِنْكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ الْجَارِيَةُ... فَتَقول (وسائل / ج 8/ روایت 10695)...117

مَنْ صَلَّی اَلْخَمْسَ فِی جَمَاعَهٍ فَظُنُّوا بِهِ خَیْراً (وسائل / ج 8 / روایت 10678)...117

وَ يَكُونُ مِنْهُ اَلتَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ اَلْخَمْسِ اِذا وَاظِبَ عَلَيْهِنَّ.... (وسائل / ج 27 / روایت 34032)...118

إِنَّمَا جُعِلَ اَلْجَمَاعَهُ وَ اَلاِجْتِمَاعُ إِلَی اَلصَّلاَهِ لِکَیْ یُعْرَفَ... (وسائل / ج 27 / روایت 34032)...118

فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ هَمَّ بِأَنْ یُحْرِقَ قَوْماً فِی مَنَازِلِهِمْ لِتَرْکِهِمُ (وسائل / ج 27 / روایت 34032)...118

ممَعَاشِرَ اَلشِّیعَهِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لاَ تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً (وسائل / ج 12 / روایت 16063)...120

اِشْتَرَطَ رَسُولُ اَللَّهِ عَلَی جِیرَانِ اَلْمَسْجِدِ شُهُودَ اَلصَّلاَة (وسائل / ج 5 / روایت 6315)...121

وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلاَتِكَ لِلنَّاسِ، فَلاَ تَكُونَنَّ مُنَفّرِاً (نهج البلاغه ابو الفضل ابراهيم / ج 2 / 259)...122

صَلِّ بِهِمْ کَصَلاَهِ أَضْعَفِهِمْ ( نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 17 / ص 89 )...122

أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَلَغَهُ أَنَّ قَوْماً لاَ یَحْضُرُونَ اَلصَّلاَهَ فِی (وسائل / ج 5 / روایت 6318)...124

إِذَا سُئِلْتَ عَمَّنْ لاَ یَشْهَدُ اَلْجَمَاعَهَ فَقُلْ لاَ أَعْرِفُهُ (مستدرک /ج 6 / روایت 7208)...125

ص: 332

وَ لاَ غِیبَهَ لِمَنْ صَلَّی فِی بَیْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا ( بحار / ج 83 / ص 354)...125

مَن رَغِبَ عَن جَماعَهِ المُسلِمینَ وَجَبَ عَلَی المُسلِمینَ غیبَتُهُ وَ...(بحار / ج 88 / ص 38)...125

وَ إِذَا رُفِعَ إِلَی إِمَامِ اَلْمُسْلِمِینَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ (بحار / ج 88 /ص 38)...125

إِنْ سَرَّکُمْ أَنْ تُزَکُّوا صَلاَتَکُمْ فَقَدِّمُوا خِیَارَکُمْ (وسائل / ج 8 / روایت 10770)...131

إِنَّ إِمَامَکَ شَفِیعُکَ إِلَی اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِیعَکَ سَفِیهاً وَ لَا (وسائل / ج 8 / روایت 10765)...132

لاَ صَلاَهَ خَلْفَ اَلْفَاجِرِ (وسائل / ج 8 / روایت 10768)...131

رَجُلٌ یُقَارِفُ اَلذُّنُوبَ وَ هُوَ عَارِفٌ بِهَذَا اَلْأَمْرِ أُصَلِّی خَلْفَهُ؟ قَالَ (وسائل / ج 8 / روایت 10773)...132

اَلْإِتْیَانُ إِلَی اَلْجُمُعَهِ زِیَارَهٌ وَ جَمَالٌ (بحار /ج 89 /ص 197)...140

لَأَنْ أَدَعَ شُهُودَ حُضُورِ اَلْأَضْحَی عَشْرَ مَرَّاتٍ أَحَبُّ إِلَیَّ... (وسائل / ج 7 / روایت 9399)...140

إِنَّ اَللَّهَ أَکْرَمَ بِالْجُمُعَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ فَسَنَّهَا رَسُولُ اَللَّهِ... (وسائل / ج 6 / روایت 7602)...141

عَلَیکَ بِالجُمُعَهِ فَانَّها حَجُّ المَساکِینَ (وسائل / ج 7/ 9398)...141

مَنِ اتَّى اَلْجَمْعُهُ ايمانا وَ اِحْساباً اِسْتَأْنَفَ اَلْعَمَلَ (وسائل /ج 7 / روایت 9384)...142

ما مِن قَدمٍ سَعَت الی الجمعه اِلاّ حَرَّم اللهُ جَسَدَها عَلَی النّارِ (وسائل / ج 7 / روایت 9388)...142

فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ مَشَی فِیهِ إِلَی اَلْجُمُعَهِ إِلاَّ خَفَّفَ اَللَّهُ عَلَیْهِ... (وسائل / ج 7 / روایت 9390 )...142

إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَیْکُمُ اَلْجُمُعَهَ فَمَنْ تَرَکَهَا فِی (وسائل / ج 7 / روایت 9409)...143

صَلاَهُ اَلْجُمُعَهِ فَرِیضَهٌ وَ اَلاِجْتِمَاعُ إِلَیْهَا مَعَ اَلْإِمَامِ اَلْعَدْلِ فَرِیضَهٌ فَمَنْ تَرَکَ (بحار / ج 89 / ص 184)...145

مَنْ تَرَکَ اَلْجُمُعَهَ ثَلاَثاً مُتَوَالِیَهً بِغَیْرِ عِلَّهٍ طَبَعَ اَللَّهُ عَلَی قَلْبِهِ(بحار / ج 89 /ص 192)...146

مَنْ تَرَکَ ثَلاَثَ جُمَعٍ مُتَعَمِّداً مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ طَبَعَ اَللَّهُ عَلَی قَلْبِهِ بِخَاتَمِ (بحار / ج 89 / ص 165)...146

اُتُّخُوِّفَ عَلَى اِمَّتِى اَلشِّرْكُ وَ اَلشَّهْوَتُهُ اَلْخَفِيُّهُ... (فتح القدير /ج 3 /ص319)...149

مَنْ صَلّي يُرائي فَقَدْ أَشرَكَ، وَ تَصَدَّقَ يُرائي فَقَدْ أَشرَكَ (بحار / ج 84 /ص 348 )...150

مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ (بحار / ج 79 / ص 195)...153

وَ مَنِ اِسْتَأْجَرَ اجِيرَا ثُمَّ حَسَبُهُ عَنِ اَلْجَمْعِهِ يَبُوءُ بِاثْمِهِ... (وسائل / ج 19 / روایت 24248)...154

بَنَی اَلشَّدِیدَ وَ رَکِبَ اَلْمَنْظُورَ وَ لَبِسَ اَلْمَشْهُورَ (بحار / ج 83/ ص 3)...158

تَرْكُ اَلصَّلَوةِ دَاخِلٌ فِى اَلْكُفْرِ (بحار /ج 88 /ص 26)...159

نُقَرَ كَنَقْرِ اَلْغُرَابِ... (مستدرک / ج 4 / روایت 5058 )...160

يَرْفَعُ اَللَّهُ اَلْبَرَكَةَ مِنْ عُمُرِهِ ... (الصلوة فى الكتاب و السنه / ص 132 )...161

ص: 333

اَللَّهُمَّ أَنْتَ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ... (وسائل / ج 6 / روایت 7247)...169

لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ وَ اَلْخَیْرُ فِی یَدَیْکَ وَ... (وسائل / ج 6 / روایت 7247)...170

وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ اَلسَّمَوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ عَالِمِ اَلْغَیْبِ... (وسائل / ج 6/ روایت 7247)...170

مَنْ أَقَامَ اَلصَّلاَهَ وَ قَالَ قَبْلَ أَنْ یُحْرِمَ وَ یُکَبِّرَ یَا مُحْسِنُ...(مستدرک / ج 4 روایت 4294 )...170

إِنَّ اَلْعَبْدَ لَیُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلاَتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا... (وسائل / ج 4 / روایت 4541)...176

إِذَا قُمْتَ فِی صَلاَتِکَ فَأَقْبِلْ عَلَی اَللَّهِ بِوَجْهِکَ یُقْبِلْ عَلَیْکَ (بحار / ج 84 / ص 220)...177

إذَا استَقبَلتَ القِبلَهَ فَانسَ الدُّنیا و ما فیها... (بحار / ج 84 / ص 230)...177

إِنَّ اَلْعَبْدَ لاَ یُقْبَلُ مِنْ صَلاَتِهِ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ (مستدرک /ج 3 / روایت 3013 )...178

خُذها، فإنّي إليك معتذرٌ... (مختصر تاریخ دمشق / ج 7 /ص 130)...181

بَشِّرِ الْوَارِثَ (بحار / ج 40 / ص 114)...190

یَا دُنْیا أَ إِلّیَّ تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ غُرِّی غَیْرِی... (بحار / ج 33 / ص 250)...190

ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِیَت علَیهِ النِّیَّهُ ( بحار /ج 70 ص 205 )...192

يَا أَبَا أُسَامَةَ، ارْعَوْا قُلُوبَكُمْ بِذِكْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَاحْذَرُوا النَّكْتَ (بحار / ج 70 ص 59)...193

فَاجْعَلْ قَلْبَکَ قِبْلَهً وَ لِسَانَکَ لاَ تُحَرِّکْهُ إِلاَّ بِإِشَارَهِ اَلْقَلْبِ. (بحار/ ج 93 ص 158)...195

مَا زِلْتُ أُکَرِّرُ آیَاتِ اَلْقُرْآنِ حَتَّی بَلَغْتُ إِلَی حَالٍ کَأَنَّنِی... (مستدرک / ج 4 / روایت 4251)...195

لاَ خَیْرَ فِی عِبَادَهٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّر (اصول کافی /ج 1 /ص 36)...197

یَکُن هَمُّ أحَدِکُم آخِرَ السُّورَهِ (بحار / ج 85 / ص 49)...200

مَنْ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ یَعْلَمُ مَا یَقُولُ فِیهِمَا... (وسائل /ج 5 / روایت 7102 )...201

إنَّما امِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ کَثیرَهٍ؛مِنها... (وسائل / ج 5 / روایت 6975)...203

مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ (بحار / ج 71 /ص 23)...206

وَجَبَتْ لَهُ اَلْجَنَّهُ (بحار / ج 92 /ص 354)...214

لَسْتَ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ (بحار /ج 92 /ص 344)...214

ما رَایْتُ شَیْئاً الّا وَ رَایْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ...220

اِجْعَلُوهَا فِی رُکُوعِکُمْ (وسائل / ج 6 /روایت 8101 )...220

كَانَ اَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَبْرَءُ مِنَ اَلْقَدَرِيهِ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ وَ يَقُولُ... (بحار / ج 85 /ص 183)...222

لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ (بحار / ج 4 /ص 197)...223

ص: 334

إِذَا اِسْتَقْبَلْتَ اَلْقِبْلَهَ...( مصباح الشریعه / ص 87)...229

إِنَّمَا تُرْفَعُ اَلْیَدَانِ بِالتَّکْبِیرِ لِأَنَّ رَفْعَ اَلْیَدَیْنِ...230

شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ...233

فِی اَلرُّکُوعِ أَدَبٌ (بحار/ ج 85/ ص 108)...235

تَأْوِیلُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ لَوْ ضُرِبَتْ عُنُقِی (وسائل / ج 6 /ص 325)...235

أَ لاَ تَرَى فِي الظَّاهِرِ أَنَّهُ لاَ يَسْتَوِي حَالُ السُّجُودِ إِلاَّ بِالتَّوَارِي عَنْ...(بحار / ج 85 / ص 136)...236

وَ ذِكْرُهُ حُلْوٌ لِلذَّاكِرِينَ...242

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ (نهج البلاغه صبحی صالح نامه 53)...245

عِظَمُ اَلْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ اَلْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِکَ (شرح ابن ابی الحديد / ج 321/18)...245

وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ...( شرح ابن ابی الحدید / ج 17 / ص 33)...248

اَلْحَیَاءُ وَ اَلْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرْنٍ وَاحِدٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا ... (مستدرک / ج 8 / روایت 10010)...250

لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ حَیَاءَ لَهُ (بحار / ج 71 /ص 331)...250

اَلْحَیَاءُ جَمِیلٌ (غرر الحكم)...250

اَلْحَیَاءُ مِفْتَاحُ کُلِّ اَلْخَیْرِ (غرر الحكم)...250

اَلْحَیَاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ اَلْقَبِیحِ (غرر الحكم)...250

اَلْحَیَاءُ قَرِینُ اَلْعَفَافِ (غرر الحكم)...251

عَلَی قَدْرِ اَلْحَیَاءِ تَکُونُ اَلْعِفَّهُ (غرر الحكم)...251

اِسْتَحْیُوا مِنَ اَللَّهِ حَقَّ اَلْحَیَاءِ...254

اَلْجَاهِلُ اِذَا صَلِّ رَكْعَتَيْنِ يُنْتَظَرُ اَلْوَحَى...254

اَلْخَوْفُ جِلْبَابُ اَلْعَارِفِینَ (غرر الحكم)...257

اَلْخَوْفُ سِجْنُ اَلنَّفْسِ عَنِ اَلذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ اَلْمَعَاصِی (غرر الحكم)...257

إنَّ المُؤمِنینَ مُشفِقونَ خائِفونَ وَجِلونَ (وسائل / ج 17 / روایت 21951)...257

اَلْخَوْفُ مِنَ اَللَّهِ فِی اَلدُّنْیَا یُؤْمِنُ اَلْخَوْفَ فِی اَلْآخِرَهِ (مستدرک/ ج 11 / روایت 12846)...257

اِعْمَلْكُمْ اَخُوفُكُمْ (غرر الحكم)...257

اَعْظَمِ اَلنَّاسَ عِلْماً اشد هَمَّ خَوْفاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ (غرر الحكم)...258

إِنَّ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ بِاللَّهِ أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ (بحار / ج 2 /ص 27)...258

ص: 335

غَايةُ الْعِلْمِ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ (مستدرک / ج 11 / روایت 12846)...358

يَا عَلِيُّ، مَنْ خَافَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَافَ مِنْهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ... (بحار / ج 77 / ص 46)...260

حَمَلَنِي عَلِيٌ ذَلِكَ مَخَافَةً اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ... (روضة الواعظين / ص 451)...261

يَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِى ...(دعای کمیل)...263

وَ رَأَیتُ رَجُلاً مِن أُمَّتِی قائِماً عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّمَ فَجَاءَهُ رَجَاؤُهُ... (بحار / ج 7 /ص 291)...266

إِنَّ اَللَّهَ کَتَبَ ... فِیهِ رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی (روضة الواعظين / ص 503)...266

اَنَّ اَللَّهَ خَلَقَ يَوْمَ خَلَقَ السَّمواتُ وَ الارضُ مَاةُ رَحْمَةٍ... (روضة الواعظين / ص 502)...266

کُن لِما لا تَرجُو أرجی مِنکَ لِما تَرجُوو (بحار / ج 13 / ص 92)...269

یَا هَذَا اِتَّقِ اَللَّهَ وَ اِعْمَلْ بِطَاعَتِهِ وَ اُرْجُ مَعَ ذَلِکَ اَلْقَبُولَ...371

یَا عَلِیُّ عَلَیْکَ بِصَلَوهِ اللَّیْلِ (وسائل /ج 8/ روایت 10311)...382

كَانَ يُصَلَّى اَللَّيْلَ كُلَّهُ وَ يُعَلَّقُ صَدْرُهُ بِحَبْلٍ حَتَّى لاَ يَغْلِبُهُ اَلنَّوْمُ فَاَمْرْهُ ( جوامع الجوامع / 279)...283

أَ فَلاَ أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً (بحار/ ج 10 ص 40)...282

کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ إِذَا صَلَّی قَامَ عَلَی أَصَابِعِ... (بحار / ج 71 / ص 26)...283

جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ (بحار / ج 16 /ص 249)...284

اَنَا عِبْدُاَللَّهُ وَ اَخُو رَسُولِهِ وَ اَنَا الصِّدِّيقُ الاكبَرُ لاَ يَقُولُهَا ( سنن ابن ماجه حدیث 120)...285

اَللَّهُمَّ لاَ أَعْتَرِفُ أَنَّ عَبْداً مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ عَبَدَکَ قَبْلِی غَیْرُ نَبِیِّکَ (بحار / ج 38 / ص 203)...285

وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَهُ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ (وسائل / ج 1 / روایت 209)...287

اِلهی کَم من مُوقِبَهٍ حَلُمت عن مُقابَلَتِها بِنِقمَتک، و کم من جَریرَهٍ... (بحار / ج 41/ ص 11)...288

آهْ مِنْ قِلَّهِ اَلزَّادِ وَ بُعْدِ اَلسَّفَرِ وَ وَحْشَهِ اَلطَّرِیقِ ( شرح ابن ابى الحديد / ج 1 /ص 27 )...290

عِبَادَتِی عِنْدَ عِبَادَهِ جَدِّی کَعِبَادَهِ جَدِّی عِنْدَ عِبَادَهِ...( شرح ابن ابی الحدید / ج 27/1)...294

وَ مَنْ يَقْدِرُ عَلَى عِبَادَتِ عَلِيُّ اِبْنُ اَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)...295

اللهَ اللهَ فِی الصَّلاهِ فَإنَّها عَمودُ دینِکُم ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید / ج 17 / ص 5)...296

وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَنْهَجُ فِي اَلصَّلَوةُ مِنْ خِيفَةِ اَللَّهِ (مستدرک /ج 4 / روایت 4226)...297

كَانَ أَعْبَدَ اَلنَّاسِ فِى زَمَانِهِ وَ ازْهَدْهُم و افضلْهُم... (قادتنا / ج 5 ص 245)...297

وَ لَمْ يُرَ فِي شَيْءٍ مَن احواله اِلاّ ذاكِراً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ (بحار / ج 43 /ص 331)...297

إِذَا تَوَضَّأَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اِرْتَعَدَتْ مَفَاصِلُهُ(مستدرک / ج 1 / روایت 830 )...297

ص: 336

إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ... (بحار / ج 43 / ص /339 )...298

لاَ یَأْمَنُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ مَنْ خَافَ اَللَّهَ فِی اَلدُّنْیَا (المناقب / ج 4 / ص 69)...299

یا رَبَّ یا رَبَّ أنتَ مَولاهُ... ( موسوعة كلمات الامام الحسين / ص 845)...300

أ لِمَقامِعِ الحَدیدِ خَلَقتَ أعضائی؟أم لِشُربِ الحَمیمِ... (فرائد السمطين / ج 2 / ص 261)...302

لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِّنَا اللَّیلَةَ،و نَدعوهُ و نَستَغفِرُهُ،فَهُوَ یَعلَمُ ( موسوعه كلمات الامام حسین /392)...302

بَاتَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ... (بحار / ج 44 / ص 394)...303 ذَكَرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ الله مِنَ المُصَلِّينَ الذَّاكِرِينَ ... (موسوعة كلمات الامام الحسین / 444)...303

هَذَا اَلتَّسْبِیحُ اَلْأَعْظَمُ (المناقب / ج 6 / ص 169)...306

إِذَا حَضَرَ لِلْوُضُوءِ اِصْفَرَّ لَوْنُهُ... (مستدرک / ج 1 / روایت 834)...307

کَأَنَّهُ سَاقُ شَجَرَهٍ لاَ یَتَحَرَّکُ مِنْهُ شَیْءٌ إِلاَّ مَا حَرَّکَتِ اَلرِّیحُ مِنْهُ (بحار / ج 46 / ص 64)...307

وَیْحَکَ أَ تَدْرِی بَیْنَ یَدَیْ مَنْ کُنْتُ ( بحار ج 46 ص/ 66)...307

كَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ إِذَا قَرَأَ مالِكِ (یَوْمِ الدِّینِ) یُكَرِّرُهَا حَتَّی (وسائل / ج 6 / روایت 7593)...308

وَ اَللَّهِ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ کَانَ یَعْرِفُ اَلَّذِی یَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ (وسائل / ج 5 / روایت 7099)...308

حَقُّ الصَّلاَةِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ فِيهَا... (بحار/ ج 74/ ص 4)...309

حَلیفِ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ، وَ الدُّمُوعِ الْغَزیرَهِ، وَ الْمُناجاهِ الْکَثیرَهِ (بحار / ج 102 / ص 17)...311

عَظْمُ الذَّنْبِ عندی فَلْيُحْسِنْ الْعَفْوِ عندک... (تاریخ خطيب / ج 13 /ص 27)...311

اِنَّ زَيْنَبَ مَا تَرَكْتَ تَهَجُّدُهَا لِلَّهِ تَعَالَى طُولُ دَهْرِهَا (فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى /641)...313

یَا اُختَاه، لَا تَنسِینِی فِی نَافِلَة الَّلیل (فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى / ص 641)...313

وَ امّا عَمَّتَى زَيْنَبَ فَأَنَّها لَمْ تَزَلْ قَائِمَةً فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ اى عاشِرَة مِنَ المُحَرّم فى مِحْرابِها...314

إنَّ عَمَّتی زَینَبَ مَعَ تِلکَ المَصائبَ و المِحَنِ (فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى / 641)...314

إنَّ عَمَّتی زَیْنَب کانَتْ تُؤَدّی صَلَواتِها بِقِیام (فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى / 641)...314

اُصْلَى مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةٍ اَلْجُوعُ وَ اَلضَّعْفُ... (فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفی/ ص 641)...315

الهی هَبْ لی کَمالَ الْاِنْقِطاع اِلَیْکَ...(مناجات شعبانیه)...317

مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ اَلنِّیَّهُ (بحار / ج 70 / ص 205)...319

ص: 337

فهرست منابع و ماخذ

قرآن كريم...تنزيل من رب العالمين

آداب الصلوة،...امام خمینی

احياء العلوم،...ابو حامد غزالی

استيعاب،...ابو عمر بن عبد البر قرطبی

اسد الغابة،...ابن اثیر جزری

اسرار الصلوة،...ملکی تبریزی

اسعاف الراغبين،...صبان

اصول کافی،...ثقة الاسلام کلینی

بحار الانوار،...علامه محمد باقر مجلسی

تاریخ ابن عساکر،...ابن عساکر

تاريخ بغداد،...خطیب بغدادی

تحرير الوسيلة،...امام خمینی

ترجمه الامام الحسین از تاریخ مدینه دمشق،...به تحقیق شیخ محمد باقر محمودی

تفسير آلاء الرحمان،...محمد جواد بلاغی

تفسير شريف لاهيجي،...حمد بن على شريف لاهیجی

تفسير القاسمي،...قاسمی

تفسیر کشاف،...زمخشری

ص: 338

تهذيب التهذيب،...ابن حجر عسقلانی

جامع احاديث الشيعة،...شیخ اسماعیل معزی ملایری

الدر المنثور،...جلال الدین سیوطی

رجال مامقانی،...مامقانی

روضة الواعظين،...فتال نیشابوری

زندگانی حضرت محمد خاتم النبيين،...سید هاشم رسولی محلاتی

سر الصلوة،...امام خمینی

سفينة البحار،...حاج شیخ عباس قمی

سنن ابن ماجه،...محمد بن يزيد القزوینی

شرح نهج البلاغه،...ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،...به تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم

الصلاة في الكتاب و السنه،...محمد محمدی ری شهری

عروة الوثقى،...سید محمد کاظم یزدی

عقد الفريد،...احمد بن احمد بن محمد بن عبد ربه اندلسی

الغدير،...علامه امینی

غرر الحكم،...عبد الواحد التميمي الآمدى

فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى،...احمد رحمانی همدانی

فتح القدير،...شوکانی

فرائد السمطين،...جوینی

فراز هایی از تاریخ پیامبر اسلام،...استاد سبحانی

قادتنا،...سید محمد هادی الحسینی المیلانی

القرآن و العقل،...نور الدین الحسینی العراقی

كنز الدقائق،...شیخ محمد بن محمد رضا القمى المشهدى

گلستان،...شیخ مصلح الدین سعدی

گوهر مراد،...ملا عبد الرزاق فیاض لاهیجی

مجالس السنيه،...سید محسن امین

ص: 339

مختصر تاريخ دمشق...ابن منظور

المختصر في اخبار البشر...ابو الفداء

مروج الذهب،...مسعودی

مستدرک وسائل الشیعه...میرزا حسین نوری طبرسی

مصباح الشريعه،...للامام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)

المناقب،...موفق بن احمد خوارزمی

منتهى الامال،...حاج شیخ عباس قمی

موسوعة كلمات الامام حسين،...پژوهشکده باقر العلوم

نور الابصار،...شبلنجی

نهج البلاغه،...صبحی صالح

نهج الحياة،...محمد دشتی

وسائل الشيعه،...شیخ محمد بن حسن حر عاملی

وسيلة النجاة،...سید ابو الحسن اصفهانی

وصيت نامه سیاسی - الهی،...امام خمینی

ص: 340

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109