جنگ و صلح از منظر امام علی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه :طباطبایی، سیدمهدی، 1330 -

عنوان و نام پدیدآور :جنگ و صلح از منظر مولی علی (ع)/ مولف سیدمهدی طباطبایی.

مشخصات نشر :اصفهان: سلام سپاهان ، 1401.

مشخصات ظاهری :280 ص.

شابک :978-964-218-426-2

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

یادداشت :کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع :علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره صلح

موضوع :Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views on peace

موضوع :علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره جنگ

موضوع :Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Views on war

موضوع :علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- صلح

موضوع :Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghah -- Peace

موضوع :علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- جنگ

موضوع :Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghah -- War

موضوع :صلح -- جنبه های مذهبی -- اسلام Peace -- Religious aspects -- Islam جنگ -- جنبه های مذهبی -- اسلام War -- Religious aspects -- Islam

رده بندی کنگره :BP38/09

رده بندی دیویی :297/9515

شماره کتابشناسی ملی :8968682

اطلاعات رکورد کتابشناسی :فیپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

عکس

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمه ... 9

پیش گفتار ... 16

فصل اول«مبانی اسلامی در امر جهاد»

1. جنگ «في سبيل الله» ...22

2. مطیع امر خدا و پیامبر ...24

3. ضرورت «جهاد» ... 28

فصل دوم«اقدامات اولیه امام علیه السلام پیش از آغاز جنگ»

1. هدایت مقدم بر مخاصمه با دشمن ...32

2. «اتمام حجت» با دشمن و نصیحت فریب خوردگان ...37

3. مدارا با دشمن ...47

4. آغازگر جنگ با دشمن نبود ... 51

5. اصرار بر ترک مخاصمه ... 59

6. جنگ تن به تن ... 62

7. ترساندن دشمن ... 65

8. نپذیرفتن صلح زیان آور ... 69

9. عدم پیمان شکنی در صلح ... 73

10. بستن راه بهانه جوئی بر دشمن در صلح ... 77

11. پذیرفتن صلح... 79

فصل سوم«اخلاق در جنگ»

1. کشته نشدن بیگناهان ... 84

2. دوری از خصومت شخصی با دشمن ... 86

3. بیان معایب و پرهیز از دشنام ... 89

4. عدم ترک اخلاق انسانی به بهانه پیروزی ... 93

5. تخلیه نکردن خشم در جنگ ... 96

ص: 5

6. عدم تعقیب دشمن در صورت فرار ... 98

7. عدم کشتن زخمی ها ... 101

8. نداشتن احساس شادی از کشتن دشمن ... 103

9. جلوگیری از مُثله «قطع عضو» کردن دشمن ... 105

10. زجرکش نکردن دشمن ... 107

11. زهرآگین نکردن شمشیر رزم ... 109

12. عدم تعارض به بانوان و کودکان ... 112

13. عدم تصرّف اموال دشمنان ... 116

14. ممانعت نکردن از کمک خویشانِ رزمندگان ... 119

15. عدم تعرّض به پیامرسان «قاصد» دشمن ... 121

16. سرپرستی یتیمان دشمن ... 123

17. پرستاری زخمی های دشمن ... 128

18. عفو عمومی ... 130

19. آزاد کردن اسرایِ جنگی ... 134

20. در امان بودن شهرها و روستاها ... 137

فصل چهارم«روش های پیروزی در جنگ»

1. «خُدعه» ... 142

2. عدم اجازه شبیخون و غارت ... 146

3. عدم غفلت از خدعۀ دشمن ... 149

4. عدم استفاده ابزاری از زنان ... 152

فصل پنجم« واجبات و مستحبات دین در جنگ»

1. آرزوی «شهادت» ... 158

2. دعا در حق یاران و دشمنان ... 162

3. اهمیت به واجبات دینی در جنگ ... 168

4. ترک نکردن مستحبّات در جنگ ... 170

5. ترک نکردن نماز شب ... 172

ص: 6

فصل ششم«رزم و ابزار رزمی از منظر امام علیه السلام »

1. صبر و استقامت برای ریخته شدن خون کمتر ... 176

2. پیروز میدان نبرد ... 179

3. کمک دشمن به امام در جنگ ... 188

4. صرفه جویی در ابزار جنگ ... 191

5. اَدا ء حق شمشیر ... 195

6. بخشش شمشیر در جنگ ... 202

فصل هفتم«غنایم جنگی از نگاه امام علیه السلام »

1. نجنگیدن برای غنیمت ... 208

2. یکسان دانستن همه در تقسیم غنائم ... 212

3. رعایت مساوات در تقسیم غنائم ... 216

4. عدم بخشش بیجا از غنائم ... 221

5. بخشیدن سهم خود به دیگران ... 223

6. عدم تحمی ل هزینه جنگ بر مردم ... 226

فصل هشتم«نیروی واکنش سریع»

1. نیروهای ویژه «شرطۀ الخمیس» ... 232

2. «آموزش» نظامی ... 234

فصل نهم«نحوه برخورد امام علیه السلام با خویشاوندانشان در جنگ»

1. امام و فرزندانش، پیشاهنگ جنگ ... 240

2. عدم ملاحظه خویشاوندی در برخورد با دشمن ... 244

فصل دهم«روانشناسی جنگ از نگاه امام علیه السلام »

1. عدم سستی امام از تعداد اندک یاران ... 250

2. قدرتنمد در تمام دوران زندگی ... 254

3. فرار نکردن از صحنه جنگ ... 256

4. آرامش در جنگ ... 260

ص: 7

فصل یازدهم«حقوق انسانی در جنگ»

1. عدم محرومی ت دشمن از حقوق طبیعی ... 266

2. رعایت حقوق حیوانات هنگام نبرد ... 269

فصل دوازدهم«امام علیه السلام و وقایع جنگ»

1. «غارتهای» دشمنان ... 272

2. «پیشگوئی های» راستین ... 275

منابع ... 283

ص: 8

مقدمه

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَۀٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَۀُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ(1)

و اگر همه ی درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مركّب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، (برای نوشتن)كلمات خدا پایان نمىگیرد؛ خداوند توانا و حكیم است.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

اگر همه درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب شوند و جنها حسابگر و انسان ها نویسنده گردند نمی توانند فضایل علی علیه السلام را شمارش کنند.

سخن گفتن از مولای متقیان امی رمؤمنان علی علیه السلام کاری است سهل و ممتنع.

سهل است بدان دلیل که هر فضیلتی را که در نظر بگیریم که دربارۀ آن صحبت کنیم امام علی علیه السلام دارای آن فضیلت الهی و انسانی است، بلکه در قلّۀ آن قرار دارد و بالاتر اینکه به هر کسی فضیلتی را نسبت دهیم، مرکز و منشاء و منبع آن علی علیه السلام است.

و البته کاری است بس دشوار، زیرا این تحفه ی آفرینش و این معجزۀ الهی دارای فضائل بی نهایتی است، که هرگز اندیشه ی ما انسان های عاجز از

ص: 9


1- آیه 27 سوره لقمان

درک مفاهیم والای آن، بدان دسترسی نخواهد یافت، و لذا بهتر است بر عجز و ناتوانی خود اذعان و اعتراف کنیم و به کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد شاگرد خود اکتفا کنیم که فرمود:

[علی جان! تو را کسی نشناخت جز خدا و من.]

صدها آیه قرآن کریم و احادیث قدسی و هزاران حدیث نبوی مؤیّد این مطلب است که دستیابی به کُنهه وجود امام علیه السلام امری است ممتنع و دست نایافتنی. فرزند دلبند امام علی علیه السلام امام حسن بن علی پس از شهادت پدر در مسجد کوفه خطبه ای خواند که گویای این حقیقت است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

چون امی ر مؤمنان علیه السلام به شهادت رسید حسن بن علی در مسجد کوفه به خطبه ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس فرمود:

«ای مردم امشب مردی از دنیا رفت که نه پیشینیان از او سبقت گرفتند و نه آیندگان به مقام او خواهند رسید. او پرچم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. از سمت راستش جبرئیل و از سوی چپ میکائیل (با او) حرکت می کردند. باز نمی گشت تا آنکه خداوند برایش فتح و پیروزی آورد. به خدا سوگند! ِدرهَم و دیناری از خود برجای نگذاشت، مگر 700 دِرهَم که اضافه سهمش از بیت المال بود و می خواست با آن خدمتکاری برای خانواده اش بخرد.

به خدا سوگند! در شبی در گذشت که «یوشع بن نون» وصیّ موسی درگذشته بود، شبی که «عیسی بن مریم » به آسمان عروج داده شد، شبی که در آن قرآن نازل شد.»(1)

این بیان امام حسن علیه السلام تکلیف همه را برای همی شه معلوم می کند، که علی علیه السلام برتر از پیشینیان و بالاتر از آیندگان است و برای سعادت بشر و رستگاری انسان، راهی جز راه علی علیه السلام که همان صراط مستقیم است وجود ندارد.

ای کاش شیعیان، دلباختگان، مسلمانان و بشریت به این مفاهیم توجه کنند و با پیروی از این الگوی تمام و کمال انسانیت، دنیای آزاد و آخرت آباد برای خود بدست آورند.

ص: 10


1- کافی ج1 ص457- تاریخ یعقوبی ج2 ص 213- 386/7

کتاب حاضر«جنگ و صلح از منظر امام علی علیه السلام » کاری است که پس از مطالعات و تحقیق و پژوهش های فراوان تقدیم علاقمندان به ساحت قدس امام همام علیه السلام می گردد. نظرات « امام مبین، امی رالمومنین، قرآن ناطق» در مورد «جنگ و صلح» حاکی ازعمق حق طلبی و انسان دوستی و نگاه توحیدی اوست، این نگاه، با اکثر تئوریها و نظرات و عملکردهای متداولِ جنگاوران، در گذشتۀ تاریخ بشری در هر زمان و هر مکان متفاوت است و گاهی در تقابل می باشد.

خوانندۀ محترم با تعمّق و تدبّر در آنچه در این کتاب از پندارها، گفتارها و رفتارهای امام معصوم آمده به این نتیجه می رسد که جز یک انسان الهی و یک امام معصوم محال است کسی بتواند آنها را از خود بروز دهد و بگوید و عمل کند!

با اعتقاد راسخ می گویم؛ در پژوهش در رفتار امام علیه السلام به مواردی برخورد می کنیم که برای بشر امروز قابل درک نیست،! برای نمونه توجه کنید!

در کجای این کره خاکی و در چه زمانی یک فرمانده کل قوا، در آغاز جنگ به درگاه خداوند متعال دعا کرد؛

«پروردگارا ! اگر ما را بر این قوم پیروز کردی از حد اعتدال و انصاف خارج مکن، و اگر این قوم را بر ما غلبه دادی شهادت را نصیب من کن و خون سربازان مرا حفظ نما !»(1)

به راستی بیندیشیم اگر تمام فرماندهان نظامی دنیا را در یک جا جمع کنیم می توانند مفهوم این شهادت طلبی را درک کنند!؟

خوانندۀ محترم صدها مورد از این دست مفاهیم را در مجموعۀ چند جلدی این کتاب خواهد دید و به اندازۀ معرفت خود به ابعاد وجودی امام علیه السلام پی خواهد برد. کتاب «جنگ و صلح از منظر امام علی علیه السلام » با توفیقات الهی و عنایات خاصه امی ر بیان در چند جلد چاپ و منتشر خواهد شد. انشاالله امی د وافر دارم که برای جامعه ی اسلامی ما و دیگر جوامعی که جویای حقیقت هستند مفید واقع گردد. نظر به اینکه مجلدات این کتاب بمرور به زینت چاپ آراسته می گردد، عاجزانه از اهل قلم و بخصوص برادرانی که در مسائل نظامی اهل نظر می باشند درخواست دارم کاستی های کتاب را متذکر و پیشنهادات سازنده خود را به نویسنده هدیه نمایند.

ص: 11


1- تاریخ طبری ج5ص14-وقعۀ صفیّن ص232- بحارالانوار ج94 ص241- 6/7

تذکر مهم؛ در بخشهای مختلف کتاب، ممکن است یک نقل تاریخی یاروائی دوبار یا بیشتر آمده باشد. این تکرار بدان سبب است که در یک تصمیم عملی یا نامه و یا خطبۀ حضرت به چند موضوع اشاره شده است که هر کدام آموزنده و شگفت انگیز خواهد بود و ما برای رعایت امانت تمام مطلب را آورده ایم، اگرچه مقصد، نشان دادن عنوان همان بخش می باشد.

از خداوند متعال توفیق انجام وظیفه، و از آستان مقدس حضرتش استدعای کمک و مساعدت دارم.

برخود لازم می دانم از همکاری و مساعدت دوست عزیز آقای دکتر نصرالله شاملی استاد دانشگاه اصفهان و همکارانشان تقدیر و تشکر نمایم.

سید مهدی طباطبایی

20 جمادی الثانی 1445

همزمان با ولادت حضرت زهرا

ص: 12

بسمه الله الرحمن الرحیم

دکتر نصرالله شاملی

استاد دانشگاه اصفهان

نهج البلاغه، نشانی برجسته از میان داشته های دینی است که راه درست زندگی و سبک تمدن سازی و تربیت صحیح افراد و ارتباطشان با خالق هستی را به نیکوترین صورت و سیرت بیان می کند.

موضوعات مختلف گفتار امام علی علیه السلام در بیان همۀ داده های علمی امروز حاکی از این واقعیّت است که انسان مکتبی و خداباور، در برابر مکاتب غربی که مدّعی آزادی انسان و شناخت جهان بر مبنای علمی اند، برای گفتن و گفتمان سخن تازه دارد. بشر امروز می خواهد جامعه بلکه جوامع انسانی را بشناسد و از راه شناخت نسخۀ مورد قبول را به آنها دیکته کند تا آنان را یار و همراه خود نماید. او برای این هدف سعی دارد، مخاطبان خود را از مسألۀ دین و خدا و قیامت جدا کند و آنان را به سمت علمی که تمام اساسش بر پایۀ تجربیات مادّی است سوق دهد. تربیت انسانها و مکاتب مادّی غرب جهت سرازیر کردن سود و سرمایه از همۀ نقاط زمین بسوی سرزمین های غربی است، تا در آنجا کاخ تمدّن غرب هرچه بیشتر شکوهمند جلوه کند و برای رسیدن به این امر دو برنامه را در دستور کار خود قرار داده است.

1- ساختن جنگ افزار برای ارتشی منظم و کارآمد جهت دسترسی به منابع انرژی و معادن زیر زمین و روی زمین و گسترش نظامی گری در دنیا به هر قیمت.

2-تقویت و گسترش رسانه، فضای مجازی، جنگ سایبری، نفوذ در دل مردم مناطق مختلف جهان و نفی ارزش های فرهنگی و دینی آنها و پافشاری بر ارزش های مادّی و فرهنگی خود تا معنویت و غیرت ملی و وطن دوستی و تربیت مبتنی بر اصالت های دینی را از مردم هر منطقه گرفته تا با تربیت دلخواه خود، خود را ربّ الارباب زمین سازد.

ص: 13

پس ما هم اکنون با دو جنگ سخت افزاری و نرم افزاری مواجهیم. بنابراین نیاز داریم تا به سلاحی مجهّز گردیم که رهبران دینی ما آن را از پیش ترسیم و تصویر کرده اند.

در میان موضوعات مختلف نهج البلاغه، چه در بحث های اعتقادی و چه اجتماعی و انسانی، روشهای کاربردی سخت افزاری و نرم افزاری جنگ به خوبی بیان شده است. و ما می توانیم با یک نگرش دقیق نیازمندی های نرم افزاری خودمان را از سخن مردمی که در میدان نبرد آبدیده شده و شجاعت و غیرت و مردانگی و فتوّت او گوی سبقت را از همگنان خود ربوده است. جای بسیار تأسّف است که سالیان درازی را جامعه اسلامی ما در بخش نظامی و انتظامی و پاسداری از همان قوانین تبعیّت کرده است که در دانشگاه های نظامی جهان تدریس و آموزش داده می شود در حالی که هر دانش آموزی یا دانشجوی ایرانی در هر زمی نۀ علمی یا فنّی که مشغول تحصیل است نیاز مبرمی به آموزش های نرم افزاری بر پایۀ نهج البلاغه دارد.

در میان تمام محدثان اسلامی اعم از شیعه و سنّی، هیچ رهبری و امامی به جز زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، فردی چون امام علی علیه السلام در بخش نرم افزاری های جنگ سخن نگفته است. حتی در میان ائمۀ شیعه بدلیل دور ماندن از حاکمیت غاصبانه، هیچ امامی به اندازۀ امام علی علیه السلام در خصوص جنگ، دفاع و جهاد و وضعیتهای سخت لشکرکشی و طرز جنگیدن درست و تأثیر پذیر با دشمن و رصد او و خصوصیات یک رزمنده و طرز ایستادگی در دل دشمن و نترسیدن از او و به غنیمت گرفتن مال و جنگ افزار او و عدم تعرّض به نوامی س دشمن و یا عدم تخریب منابع طبیعی دیار خصم و سفارش به اخلاق حسنه و حمی ده در برابر بد اخلاقی های دشمن و جلوگیری از هدر رفتن جنگ افزار و مهمّات توسط سربازان خودی و عدم تصرّف اموال دشمنان و سرپرستی از زخمی های دشمنان حین درگیری و در امان بودن زنان و کودکان و افراد سالخوردۀ دشمن که در جنگ دخالتی نداشتند و نکشتن زخمی ها و تعقیب نکردن فراریان دشمن، و عفو و بخشش دشمن در برخی موارد و مُثله نکردن اجساد کشته شده او تا این حدّ سخن نگفته اند.

بنابراین لازم بود در این زمی نه اثری علمی با عنوان مبانی جهاد و دفاع در اسلام آن هم از منظر نهج البلاغه که حاوی موضوعات بسیار کلیدی در جنگ

ص: 14

نرم و دفاع در برابر دشمنان اسلام است، به رشتۀ تحریر در آید. اینجانب به عنوان کسی که در نهج البلاغه قلم فرسائی کرده و در آموزش و پژوهش موضوعات مورد نیاز جامعه دانشگاهی و و غیر دانشگاعی چون محافل نظامی و انتظامی و بسیج مستضعفان فعالیت داشته و نیاز مبرم آنان را در تألیف اثری نفیس و ارزنده در خصوص روشهای جنگ و خنثی کردن نقشه های دشمن مورد ارزیابی قرار داده. با این وجود مدتها به سبب نبود کار تألیفی درستی که موجب اقناع محافل علمی و نظامی باشد، دغدغۀ خاطر داشت تا اینکه استاد نهج البلاغه جناب آقای حاج سیدمهدی طباطبائی که از دوستان و سروران عزیز ما می باشند و بحق از خیّران برجستۀ ما در اصفهان و از فعّالان میدان جنگ نرم و از افسران بزرگ و مدافع خستگی ناپذیر در عرصۀ نبرد فرهنگی به شمار می روند و از معروفترین افرادی هستند که در منطقۀ اصفهان(اعم از شهر اصفهان و استان) و در بسیاری از استانهای دیگر که اثرات خیر و خیّری معظم له شهرۀ آفاق گردیده، اقدام به اثری ارزشمند و نفیس کرده اند و آن تألیف این کتاب گرانسنگ است تا در محافل دانشگاهی و نظامی دانشگاهی، پیام امام علیه السلام را در این برهۀ تاریخی و حسّاس که نظام اسلامی درگیر دشمنان قسم خورده در غرب غارتگر است به کسانی ارائه دهد که تشنۀ معارف اسلامی و به ویژه هدایتها و فرمانهای امامشان باشند. تا انشاءالله مقدمات ظهور منجی عالم، توسط یوسف محمدی صلی الله علیه و آله و سلم فراهم و مظلومان عالم و دلدادگان به بقیه الله از کرم هادی مهدی سیراب گردند.

نصرالله شاملی- عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان

آذرماه 1402- مطابق با ایام فاطمی ه 1445 ه.ق

ص: 15

پیشگفتار

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(1)

«و در راه خداپیکار کنید! و بدانید خداوند شنوا و داناست.»

آنچه در مجموعه «جنگ و صلح از منظر امام علی علیه السلام » آمده است بیانگر روش اسلام «محمدی و علوی» در میدان نبرد و در برابر دشمنان است. روشی که تمام موازین صحیح نبرد را آمی خته با مسائل اخلاقی نشان می دهد. بلکه مسائل اخلاقی را مقدم بر پیروزی بر دشمن می داند.

برخلاف روش های متداول دنیای مادی و عملکرد دشمنان امام علی علیه السلام که هیچ قید و شرطی را در میدان جنگ پذیرا نبودند. ناجوانمردانه ترین کارها اگر به اهداف آنها کمک می کرد مجاز بود و بهترین دستورهای انسانی و اخلاقی و الهی، اگر در مسیر منافع آنها قرار نمی گرفت ممنوع شمرده می شد.

با عنایت به آیات قرآن وازجمله آیه 244 بقره همه انگیزه ها و نیتها و اعمال در محضر خداوند است که شنوا و داناست. (ان الله سمی ع علیم)

این تفاوت فاحش را به خوبی می توان در طرز رفتار امام علیه السلام و طرف مقابل او مشرکین (در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ) و معاویه (قاسطین)و طلحه و زبیر و عایشه (ناکثین) و خوارج نهروان (مارقین) (درزمان) امام علیه السلام مشاهده کرد.

بعضی از تحلیلگران نظامی و سیاسی که افکارشان تحت تاثیر مکتب های مادی بوده و هست همی ن تفاوت را دلیلِ برتری سیاست های معاویه (و دیگران) بر سیاست های امام علی علیه السلام می گیرند.

ص: 16


1- آیه 244 سوره بقره

در اینجا به سخنی از «جاحظ» در این زمی نه اشاره می کنیم.

او می گوید: «بعضی از کسانی که خود را عاقل و دانا و سیاستمدار و فهیم می دانند و در واقع از عوام می باشند، ولی خود را از خواص می دانند(1)، گمان می کنند، که معاویه بهتر از علی علیه السلام فکر می کرد و در مسائل سیاسی و نظامی و مملکت داری دقیقتر می اندیشید، در حالی که مطلب چنین نیست! زیرا علی علیه السلام در جنگ هایش کاری جز آنچه موافق کتاب و سنت بود انجام نمی داد. (همان چیزی که با فطرت پاک انسانها هماهنگ است) لیکن معاویه برخلاف کتاب و سنت عمل می کرد و هرگونه نیرنگِ خود را اعم از حلال و حرام به کار می برد و در جنگ هایش مطابق سیرۀ پادشاهان ظالم و دیکتاتورها و فراعنه عمل می کرد.

علی علیه السلام دستور می داد؛ که آغازگر جنگ نباشید، فراریان را تعقیب نکنید. مجروحان را به قتل نرسانید. در های بسته (خانه ها) را نگشایید. و خودش این برنامه را در تمام جنگ ها به کار می برد. در حالی که جنگجویانی همچون لشکر معاویه ( از قبیل عمر و عاص، بُسربن ارطات و غیره) به هیچ قید و شرط اخلاقی مقید نبودند. اگر دشمن در خواب بود به او حمله می کردند و از سوزاندن و غرق کردن دشمن و غارت اموال او پروا نداشتند. هنگامی که گروهی از عوام، خدعه و نیرنگ های معاویه را دیدند و نتایج آن را بررسی کردند در حالی که علی علیه السلام مرتکب هیچ یک از آنها نشد به واسطه کوتاهی عقل و قلّت علم و دانش تصوّر کردند این دلیلِ برتری سیاست معاویه بر سیاست علی علیه السلام است.(2)

نکته مهمی که نبایدازآن غفلت کرد این است که علی علیه السلام وتربیت شدگان مکتب اسلام و ولایت مهمترین هدفشان حفظ ارزش ها بود، و حتی آن را بر پیروزی در میدان جنگ ترجیح می دادند؛ زیرا پیروزی موّقتی بود و حفظ ارزش ها ماندگار است و اگر با این دید به برنامه های انبیاء و اولیاء نگاه کنیم پاسخ بسیاری از سوالات روشن می شود.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که امروز استکبار جهانی و صهیونیسم که دو عنصر خطرناک برای آرامش و آسایش ساکنین کره زمین می باشند در تصمیمات و اقدامات خود از سیاست های غیر انسانی

ص: 17


1- البیان و التبین ،ج3 ،ص128
2- پیام امام علی(ع)، ج2، ص89. مجله موعود ،مردادماه 1394 ،ش164

معاویه و «عمروعاص» بسیار بهره می گیرند.

کسی که اعمال و رفتار استکبار جهانی امروز و صهیونیست را به درستی مطالعه کند و با تاریخ صدر اسلام و برخورد های معاویه و قبل از آن مشرکین در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آشنایی داشته باشد به خوبی به این مسئله آگاهی پیدا می کند که سیاست های امروز سیاستمداران دیکتاتور، مکار و خدعه گر استکبار جهانی، همان چیز هایی است که معاویه و طرفدارانش در مقابل امیرمومنان علی علیه السلام اجرا می کردند.

دقّت در روایات و نقل های تاریخی که در این مجموعه آمده، خواننده را بخوبی از تفاوت دو روش اسلامی و انسانی با روش های سَبعانۀ استکباری آگاه می نماید.

ص: 18

ما غیر علی پیر مناجات نداریم *** بی او به خدا قبله ی حاجات نداریم

قرآن که در او نیست علی، نقش بر آب است *** بی عشق علی دین همه از پایه خراب است

بی عشق علی یا رب ما را اثری نیست *** مرغی ست که او را تپش بال و پری نیست

هرکس نبرد گوهر از آن گنج کرامت *** در صبح قیامت خجل آید ز ندامت

در مشت تو سر رشته ی غیب استو شهود است *** در چنگ تو حکم قدّر از بود و نبود است

اسلام، بدون غم عشق تو و بال است *** با مهر تو سرچشمه ی دین صاف و زلال است

حق،گنبد می نای نجف را چو بنا کرد *** آن جام جمی شد که تمنا دل ما کرد

ایوان تو می قات و حطیم و حجر ماست *** مولا بپسندی به فدای تو سر ماست

در پای ضریح تو دل ما به سجود است *** در حال رکوع است و قیام است و قعود است

برگرد حریم تو مطاف حرم ماست *** در راه صمد،کعبه ی رویت صنم ماست

در سعی و صفا بی گل روی تو صفا نیست *** در کوی منی،ذبح، بدون تو روا نیست

خورشید جهان تابی و ما ذره ی هیچیم *** فرمان بدهی یک سر مو از تو نپیچیم

ما خاک غدیریم و تو بر منبر افلاک *** زان اوج بیفکن نظریای پدر خاک

هوهوی لبم، بوی تو را می دهد آقا *** عطر شب گیسوی تو را، می دهد آقا

(قدسی)! «اگر از آن چاه ز نخدان به در آیی» *** خورشید لب بام شوی، زود سر آیی

ص: 19

ص: 20

فصل اول «مبانی اسلامی در امر جهاد»

اشاره

عکس

ص: 21

جنگ «فی سبیل الله»

وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ

«با کسانى که با شما مىجنگند در راه خدا پیکار کنید»

آنچه جنگ را نزد امام علیه السلام با ارزش و نزد اتباع آن حضرت قداست می بخشد، انجام جنگ در چارچوب اصول و عقاید حق می باشد. نگاه به نهج البلاغه در خطبه ها و نامه ها دال بر این حقیقت است که امام علیه السلام حقیقت توحید و تقوی را از جنبه های اجتماعی و سیاسی روشن کند. بدیهی است قدرت های حاکم بر جهان پیوسته بر این امر اصرار داشته اند تا بشریت را در چنگال خود نگاه دارند تا از آن بهره کشی کرده و نیز خواسته های ناحق خود را بر آنان تحمی ل کنند. بنابراین اولین کسی که جنگ را در داخل و خارج کیان اسلامی بر اساس ظهور حق و ابطال باطل مطرح کرده و در همه سخنانش قاطعانه بر محور شریعت می کوشد، شخصیّت شخیص امام علی علیه السلام است. پس با نگاه به این امر به ارزش های انسانی و الهی در این میدان می پردازیم.

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ(1)

«و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّی کنندگان را دوست نمی دارد!»

در این آیه، قرآن کریم دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مىکشند را صادر کرده و به آنان اجازه داده است: براى خاموش ساختن دشمنان، دست به اسلحه ببرند، و به تعبیر دیگر، آنگاه که دوران صبر و شکیبایى مسلمانان تمام شده، و به قدر کافى قوّت و قدرت پیدا کرده اند با شجاعت و صراحت، از خود و حقوق خویش دفاع کنند.

تعبیر به «فى سبیل الله»، هدفِ اصلىِ جنگ هاىِ اسلامى را روشن مىسازد که جنگ در منطق اسلام، هرگز به خاطر انتقام جویى، یا جاه

ص: 22


1- سوره بقره آیه190

طلبى، یا کشور گشایى و یا به دست آوردن غنائم، و اشغال سرزمی نهاى دیگران نیست و امام علی علیه السلام که در تمامی جنگ های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در صف اوّل مبارزین بوده و به مفاهیم آیات قرآن در مبارزه با ستمکاران احاطه و اشراف کامل دارد، در نبرد های خود که جُز برای حق تیغ نکشیده این فرامین الهی را نصب العین خویش قرار داده است.

درکتاب جنگ و صلح از منظر امام علی علیه السلام در هر بخشی تبلور کامل آیات الهی را در پندار وگفتار و رفتار امام علیه السلام خواهیم دید.

اسلام عزیز هرگونه نبردی را که در راه حق نباشد محکوم کرده و مىگوید: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط باید در راه خدا، و براى گسترش قوانین الهى، بسط توحید، عدالت، دفاع از حق، و ریشه کن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد.

همین نکته است که جنگ هاى اسلامى را از تمام جنگ هایى که در جهان روى مىدهد جدا مىسازد و نیز همین هدف، در تمام ابعادِ جنگ، اثر مىگذارد و کمیّت و کیفیّت جنگ، نوع سلاح، چگونگى رفتار با اسیران، را به رنگِ فى سبیل الله در مى آورد.

شک نیست: پیمودن راه خدا (سبیل الله) یا به تعبیر دیگر راه دین و آئین او، با تمام مشکلاتى که دارد، چون موافق روح و جان افراد با ایمان است، کارى است آسان و گوارا، به همین دلیل، مؤمنان داوطلبانه و آشکارا، از آن استقبال مىکنند، هر چند سرانجامش شهادت باشد.

انگیزۀ نویسنده از پژوهش در نگاه امی رمؤمنان علی علیه السلام به مسئلۀ جنگ و صلح هم، اثبات همین موضوع است که، نبرد های این امام معصوم و این دلاور شکست ناپذیر درست در راستای فرامین الهی و سنّت های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و لذا تفاوت و حتّی در بسیاری موارد تقابل آشکار با همۀ جنگ های متداول از آغاز تا زمان امام علیه السلام و بلکه تا به امروز دارد.

امام علی علیه السلام که ایمانش به خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، سرآمد همه ایمان هاست و به فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؛ یک ضربت شمشیرش از عبادت جن و انس تا صبح قیامت با فضیلتتر است، در یک لحظه و کمتر از آن از فرامی ن خداوند متعال و پیامبرش تخّتی نکرده که خطا و اشتباه به ساحت قدس او راه ندارد.

ص: 23

مطیع امر خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1)

«پس همان گونه که فرمان یافته ای استقامت کن، و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید که خداوند آنچه را انجام می دهید می بیند!»

امام دریک بیان نورانی می فرماید:

از آن زمان که حق برمن عرضه شده است، هرگز(در راه خود) شک نکرده ام.

«ماشَکَکتُ مُذاُرِیتُهُ»(2)

و این از ویژگی های امام است، که گمان نمی رود در فرد دیگری به این حدّ بروز و ظهور داشته باشد!

امام علیه السلام درخطبه 56 نهج البلاغه می فرماید:

«وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم َنقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا یَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّۀً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّۀً لِعَدُوِّنَا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ؛ وَ لَعَمْرِی لَوْ كُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً.»

«ما در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (مخلصانه مىجنگیدیم و در راه پیشبرد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهاى خود را از پاى درمى آوردیم

ص: 24


1- آیه 112 سوره هود
2- نهج البلاغه حکمت184

(و این کار نه تنها از ایمان و استقامت ما نمى کاست بلکه) بر ایمان و تسلیم ما مى افزود، و ما را در شاهراهِ حقّ و صبر و استقامت در برابر درد و رنجها و در طریقِ جهادِ پیگیر در مقابل دشمن، ثابت قدم مى ساخت.

گاهى یکى از ما با فرد دیگرى از دشمن، به صورت دو قهرمان با هم نبرد مى کردند; بگونه اى که هر یک مى خواست کار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به او بنوشاند.

(آرى) گاه ما بر دشمن پیروز مىشدیم و گاه دشمن بر ما (ولى نه پیروزى مقطعى، ما را مغرور مىکرد و نه آن شکست نومیدمان مىساخت) و هنگامى که خداوند، صداقت و اخلاص ما را دید، ذلّت و خوارى را بر دشمنان ما نازل کرد و پیروزى و نصرت را به ما عنایت فرمود، تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار یافت و در کشور پهناور خود جاى گرفت.

به جانم سوگند! اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بودیم هرگز ستونى از دین بر پا نمىشد و شاخه اى از درخت ایمان سبز نمىگشت (و به ثمر نمىنشست) به خدا سوگند شما (با این پراکندگى و نفاق و عدم اطاعت از رهبرى) سرانجام از شترِ خلافت به جاى شیر، خون مى دوشید و به زودى پشیمان مىشوید.» (اما در زمانى که پشیمانى سودى نخواهد داشت).

این بیان امام بر گرفته ازآیه24 سوره توبه می باشد که می فرماید:

«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ ن اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَۀٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»

بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه ی شما، و اموالی که به دست آورد ه اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی کند!»

امام علیه السلام در این خطبه اشاره پرمعنایی به وضع مسلمانان نخستین می کند. او می فرماید:

« اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا آن جا تسلیم پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند که؛ گاه با پدر و فرزند و برادر و عمو در میدان نبرد روبرو می شدند و هرگز از عواطف پدری و فرزندی

ص: 25

و برادری در برابر هدف مقدسی که داشتند اراده آنها را سست نمی کرد. عقب نشینی های مقطعی و شکست موضعی در روحیه آنها اثر نمی گذاشت.

گوش به فرمان خداوند متعال و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند و یکصدا به دستورات او لبیک می گفتند. صداقت و اخلاص نیّت بر اکثریت اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن زمان حاکم بود و خداوند نیز به خاطر این صداقت و اخلاص، آنها را با نیرو های غیبی امداد می فرمود.

تاجایی که چیزی نگذشت که اسلام سرتاسر آن محیط را فرا گرفت.»

بدیهی است این اخلاص نیّت و صداقت در بالاترین حدّ خود، در وجود مبارک امام علی علیه السلام بروز و ظهور داشت و لذا امام علیه السلام هرگز در راهی که برای مبارزه با مفسدین و مشرکین انتخاب کرده، در وجود خود شک و دودلی، نداشته است.

امام علیه السلام درتوصی های به فرزندخود می فرماید:

«تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.(1)»

«اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان مخور! دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده! قدم هایت را بر زمین میخکوب کن!

و نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد! چشمت را فرو گیر (و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن نشو)! و بدان! نصرت و پیروزى از سوى خداوند سبحان است.»

امام علیه السلام می فرماید:

فرزندم! (درجنگ) اگرکوه ها ازجای کنده شدند، تو استوار و پا برجا در مقابل دشمن بایست!

در واقع مهمترین مسئله در میدان جنگ، استقامت و پایمردی است که رسیدن به پیروزی بدون آن غیر ممکن است، و امام روی همین نکته تاکید می کند.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود؛

«المومن کالجبل الراسخ لا تُحَرّکهٌ اَلعواصف»(2)

«فرد با ایمان همچون کوه پا برجاست که طوفانها و تند بادها آن را تکان نمی دهد!»

ص: 26


1- نهج البلاغه خطبه11
2- سقینۀالبحار، ماده أمن. شرح اصول کافی ،ملاصالح مازندرانی، ج9 ،ص181

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود؛

«مومن در دینش از کوه های پا برجا محکمتر است! چرا که کوه را گاهی می تراشند ولی از دین مومن چیزی کم و تراشیده نمی شود!»(1)

و کدام ایمان بالاتر و والاتر از ایمان سرور و سالار و امیر مومنان علیه السلام که در ثباتِ قدم و اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، الگو و اسوه تمام بشریت است!؟

ص: 27


1- علل الشرائع ج 2 ص 558 وپیام امام (20جلدی) ج1ص514

...

...

3

ضرورت جهاد

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ.(1)»

«ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنهاسخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی است»

1-امام علی علیه السلام در خطبه 27 نهج البلاغه می فرماید:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّۀِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّۀِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَۀُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَۀُ. فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَۀً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَۀِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیْمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.»

پس از ستایش پروردگار، جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است، كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا، و زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است، كسى كه جهاد را ناخوشایند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذلّت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصیبت مىشود و كوچك و ذلیل مىگردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.

2- امام علی علیه السلام فرمود:

«ِاَّن اللَه فَرَضَ الجِهادَ وَعَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصرِهِ وَ ناصِرِهِ وَاللهُ ماصَلَحتَ دُنیا وَلا دینَ اِلّا بِه»

خداوند جهاد را واجب گردانید و آن را بزرگداشت و مایه پیروزی و یاور خود قرارش داد. به خدا سوگند کار دنیا و دین جز با جهاد درست نمی شود.(2)

ص: 28


1- آیه 73 سوره توبه
2- وسائل الشیعه جلد 11 صفحه 9

3- در بیان دیگری امام علیه السلام فرمود:

«الجِهادُ عِمادُ الدّینِ وَ مِنهاجُ السُّعَداءْ» (1)

«جهاد ستون دین و راه روشن نیک بختان است.(2)

4- امام علی علیه السلام در نام های به یکی ازکارگزاران خود بنام«مخنف» می نویسد؛

« همانا جهاد کردن باکسی که به سبب بیزاری از حق ازآن روی برگردانده و کوری و گمراهی را برگزیده و درخواب آن فرو رفته، بر آگاهان واجب است.(3) »

5-و باز فرمود:

«همانا جهاد شریفترین کارها بعد از اسلام است. جهاد مایه پایداری دین است و علاوه بر آن که عزت و اقتدار می آورد، اجری بزرگ دارد. جهاد یورش آوردن است. در آن نیکی ها و ثوابها و نوید به بهشت است، بعد از رسیدن به شهادت»

و باز فرمود: «زکات بدن جهاد است وروزه»(4)

6-دریک بیان کوتاه و زیبا فرمود:

«زکات شجاعت، جهاد در راه خداست.»

7- امام در روایت دیگری فرمود:

«إنَّ اللّه َ كَتبَ القَتْلَ على قَومٍ و المَوتَ على آخَرینَ، و كُلٌّ آتِیهِ مَنیّتُهُ كَما كَتَبَ اللّه لَهُ ، فطُوبى للمجاهدین فی سبیلِهِ، و المقتولینَ فی طاعتِهِ.»

«خداوند برای گروهی کشته شدن را مقّدر فرمود، و برای دیگران مردن را. هر گروهی به همان سرنوشتی که خداوند مقّدر کرده است می رسد. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشته شدگان در راه طاعت او.(5)»

8- و باز فرمود:

«در های آسمان به روی مجاهدان راه خدا گشوده است.»

ص: 29


1- غررالحکم حکمت 1346
2- غررالحکم حکمت 1346
3- شرح نهج البلاغه ج3ص182
4- غررالحکم باب جهاد
5- شرح نهج البلاغه ج3ص184

9-و باز فرمود:

«در راه خدا با دست های خود بجنگید اگر نتوانستید با زبان های خود بجنگید و اگر باز هم نتوانستید با دل های خود مبارزه کنید.»(1)

از امیرالمومنین علی علیه السلام در موضوع جهاد مطالب بسیار فراوانی هست که در بخش های مختلف این کتاب به آنها اشاره شده است.

10-امام صادق علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل فرمود؛

«اِغزوُا تورِثوا اَبنائکُم مَجداً»(2)

« پیکار کنید تا برای فرزندان خود، شکوه و عظمت به ارث گذارید»

ص: 30


1- بحارالانوار جلد 100 صفحه 49
2- کافی جلد 5 باب فضل الجهاد ص 8 ح 12

فصل دوم «اقدامات اولیه امام علیه السلام پیش از آغاز جنگ»

اشاره

عکس

ص: 31

هدایت مقدم بر مخاصمه با دشمن

وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ(1)

کسانی که کافر شدند میگویند:

«چرا آیه (و معجزهای) از پروردگارش بر او نازل نشده؟! تو فقط بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من منذرم و علی هادی این امت است»

امام، دریای رحمت و رأفت است و هرگز از کشتن دشمن هرمقدار هم سرسخت و ستمکار باشد، دلخوش نمی شود. امام هدایت، خواهان آنست که همهء انسانها به صراط مستقیم وراه رستگاری گام نهند، و از ضلالت و گمراهی نجات یابند و لذا در تمام نبردها ابتدا هدایت می فرماید.

1- امام به یکی از فرماندهانش (به احتمال قوی «عثمان بن حنیف» فرماندار بصره) می نویسد؛

در مقابل گروه شورشی ایستادگی کن، نخست آنها را نصیحت (هدایت) کن تا به راه راست بازگردند، و اگر نپذیرفتند با نیروی نظامی آنها رابر سرجای خود بنشان.

بخشی از نامه که سید رضی (ره) در نهج البلاغه آورده و تحت نامه شماره 4 آمده چنین است.

«فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَۀِ فَذَاكَ الَّذِی نُحِبُّ، وَإِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَالْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ، وَاسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ، فَإِنَّ الْمُتَكَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَقُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ.»(2)

«مخالفان را (كسانى كه فرمان تو را در مقابله با لشكریان طلحه و زبیر پذیرا نیستند) نصیحت كن. اگر به سایه اطاعت باز گردند (و تسلیم فرمان تو

ص: 32


1- آیه 107 سوره انبیاء
2- پیام امام ج 9 ص61 نامه 4

شوند) این همان چیزى است كه ما دوست داریم (و از آنها مى خواهیم)، و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصیان كشاند به كمك كسانى كه از تو اطاعت مىكنند، با كسانى كه از تو نافرمانى مىكنند پیكار كن و با كسانى كه مطیعاند از كسانى كه سستى مىورزند خود را بىنیاز ساز؛ زیرا سست عنصران و كسانى كه از جنگ با دشمن كراهت دارند غیابشان بهتر از حضورشان است و قعود آنها از جنگ، از قیامشان كارسازتر است!»

امام در این نامه صراحتاً می فرماید:

آنچه ما میخواهیم هدایت و به راه آمدن مخالفان است و نه کشتن و ریختن خون آنها، ولذا از کارگزار خود میخواهد، که ابتدا هدایت و نصیحت کند واگر کارساز نبود مبارزه کند.

2- براء بن عازب از یاران امام میگوید:

على مرا به سوى خوارج در نهروان فرستاد. پیش از كارزار، سه مرتبه آنان را [ به هدایتْ] دعوت نمودم. (1)

3- در جنگ «خیبر» پس از آنکه پیامبر خدا چند بار برای فتح خیبر دیگر اصحاب را اعزام فرمود و موفق نشدند، فرمود:

«فردا، این پرچم را به دست مردى می سپارم كه خدا با دستان او فتح می كند. او خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند»

لشكریان، شب را در این گفتگو به سر بردند كه [فردا] پرچم به چه كسى داده می شود. چون صبح شد، به نزد پیامبر خدا آمدند و هر كس امید داشت كه (پرچم) به او داده شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، پرچم را به امیرالمومنین علی علیه السلام داد و امام را آمادۀ نبرد کرد.

على علیه السلام گفت:« اى پیامبر خدا! آیا با آنان بجنگم تا مانند ما [مسلمان] شوند؟

ص: 33


1- السنن الکبری ج8 ص 309 ح 16739-4/329

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :

اُنفُذ عَلى رِسلِكَ حَتّى تَنزِلَ بِساحَتِهِم، ثُمَّ ادعُهُم إلَى الإِسلامِ ، وأخبِرهُم بِما یَجِبُ عَلَیهِم مِن حَقِّ اللّه فیهِ، فَوَاللّه ِ لِأَن یَهِدیَ اللّه ُ بِكَ رَجُلاً واحِدا خَیرٌ لَكَ مِن أن یَكونَ لَكَ حُمرُ النَّعَمِ.

«به نرمى و تأنّى برو تا به جایگاه آنان برسى. سپس، آنان را به اسلام، دعوت كن و آنان را از حقّ خدا در آن آگاه كن كه به خدا سوگند، اگر خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، برایت از شتران سرخ مو بهتر است.(1)»

4- در جنگ خندق آنگاه که امام علی علیه السلام با «عمربن عبدود» روبرو شد. پس از معرفی خود ابتدا باب هدایت را باز نمود و دشمن را به اسلام دعوت کرد. امام به «عمرو» فرمود:

إنّی سَمِعتُ مِنكَ وأنتَ مُتَعَلِّقٌ بِأَستارِ الكَعبَۀِ تَقولُ: «لا یَعرِضَنَّ عَلَیَّ أحَدٌ فِی الحَربِ ثَلاثَ خِصالٍ إلّا أجَبتُهُ إلى واحِدَۀٍ مِنها»

«من از تو شنیدم كه در حالى كه پرده هاى كعبه را گرفته بودى، مىگفتى: هیچ كس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن كه یكى از آنها را اجابت كنم و [اینك] من سه خواسته بر تو عرضه می دارم، یكى را اجابت كن»

عمرو گفت: آنها را بگو، ای علی!

امام فرمود:

أحَدُها، تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه

«یكى آن كه شهادت دهى كه خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد، پیامبر خداست»

عمرو گفت: این را رها كن و دومین خواسته را بپرس.

امام فرمود:

ان تَرجِعَ وتَرُدَّ هذَا الجَیشَ عَن رَسولِ اللّه؛ فَإِن یَكُ صادِقاً فَأَنتُم أعلى بِهِ عَیناً، وإن یَكُ كاذِباً كَفَتكُم ذُؤبانُ العَرَبِ أمرَهُ!

«این كه بازگردى و این سپاه را از [رویارویى با] پیامبر خدا بازگردانى. اگر[پیامبر] راستگو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برترى یابید، و اگر دروغگو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [براى از میان بُردن او] بس باشند.»

ص: 34


1- صحیح بخاری ج4 ص 1542 ح 3973- صحیح مسلم ج4 ص 1872 ح 2406- 1/356. الموسعۀ و الحدیثیۀ، راجع به غزوه خیبر

عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یكدیگر گفتگو نمی كنند و شاعران در سروده هایشان [نخواهند گفت] كه من از جنگ ترسیدم و به عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهى را كه مرا برخود رئیس كردند، یارى نكرده ام.

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

فَالثّالِثَۀُ أن تَنزِلَ إلَیَّ؛ فَإِنَّكَ راكِبٌ وأنَا راجِلٌ(1)

«خواسته سوم، آن است كه فرود آیى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سوارهاى و من پیاده.(2)»

آن گاه «عمرو» از اسبش پایین پرید و آن را پى كرد و گفت: این، خصلتى است كه گمان نمی كردم یكى از عربها مرا بدان وادار نماید.

همانگونه که از گفتگوی امام با عمرو روشن میشود. امام علیه السلام :

1- ابتدا هدایت فرمود و او را به اسلام دعوت کرد.

2- سپس با او اتمام حجّت کرد و از وی خواست، ترک مخاصمه کند.

3- آنگاه برای پیروزی بردشمن او را فریب داد و از وی خواست از مرکب خود پیاده شود.

بنابراین امام علی علیه السلام چه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چه در نبردهای بعد از آن، پیوسته ابتدا هدایت مینموده و اگر مؤثر واقع نمیشد، به مبارزه می پرداخت.

5- امام پس از جنگ جمل که ناکثین (طلحه وزبیر) به همراه عایشه بر امام تحمیل کردند. برای روشن شدن افکار عمومی طی نامهای به فرماندار کوفه مینویسد:

«امّا گروه پیمان شكنان بیعت، و جدا شوندگان از جماعت و شورشیان از امّت را ملاقات كردیم، با منطق و استدلال با آنها سخن گفتیم؛ ولى نتیجهاى نگرفتیم و سرانجام خداوند ما را بر آنها پیروز كرد.»

این نامه طولانی است و علاقمندان می توانند به متن کامل آن مراجعه کنند.(3)

متن این نامه هم،گویایِ همّت امام علیه السلام است بر هدایت شورشیان و جلوگیری از شعله ورشدن آتش جنگ.

ص: 35


1- ارشاد مفید، ج1، ص87 و پس از آن
2- تفسیر قمی ج2 ص 183- بحارالانوار ج20 ص 226- علاقمندان برای مطالعه کامل این واقعه به کتب تاریخی مراجعه کنند- 4/322
3- پیام امام ج9 ص 39 به نقل از بحارالانوار ج35 ص 252 ح198

6-امام علی علیه السلام فرمود: پیامبر خدا، مرا به یمن فرستاد و به من فرمود:

« ای علی ! با کسی جنگ مکن تا آن که او را دعوت کنی ( به اسلام) و به خدا قسم، اگر خداوند به دست تو کسی را هدایت کند، برایت از آنچه خورشید بر آن می تابد، بهتر است و تو بر او ولایت داری ای علی!(1)»

7- امام علیه السلام در سخنی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغۀ خود آورده میگوید: امام فرمود:

«امّا اینکه با ایشان تأنّی بخرج میدهم بدان امید است که، هدایت یابند یا دست کم گروهی از ایشان، هدایت پذیرند.

سپس ابن ابی الحدید کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که در بالا متذکر شدیم میآورد.(2)»

8- امام علیه السلام درخطبۀ 55 نهج البلاغه نیزبه امر هدایت قبل از نبرد تاکیدکرده می فرماید:

«أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِیَۀَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَۀٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی، وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.»

«امّا این که مىگویید: «تأخیر در جنگ به خاطر ناخشنودى از مرگ است» به خدا سوگند باک ندارم از این که من به سوى مرگ بروم یا مرگ به سوى من آید.

و امّا این که مىگویید: «تأخیر در جنگ بسبب این است که من در مبارزه با شامیان تردید دارم» به خدا سوگند (این تصوّر باطل و خیال خامى است) من اگر هر روز جنگ را به تأخیر مى اندازم به خاطر آن است که امیدوارم گروهى از آنان به ما بپیوندند و هدایت شوند و در لابهلاى تاریکیها پرتویى از نور مرا ببینند و به سوى من آیند.

و این براى من بهتر است از کشتن آنها در حالى که گمراهند، هر چند در این صورت نیز گرفتار گناهان خویشتن می شوند.» (و من مسئول بدبختى آنها نیستم).(3)

ص: 36


1- کافی ج 5 ص 28-1/431
2- شرح نهج البلاغه ج4ص 13-5/599
3- این گفتار را امام علیه السلام در آستانۀ جنگ صفین ، در جواب برخی از یاران خود که به تأخیر انداختن جنگ را به مصلحت نمی دانستند بیان فرمود.

«اتمام حجت» با دشمن و نصیحت فریب خوردگان

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ

«و به نرمى با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا «از مجازات الهى» بترسد.(1)»

امام علیه السلام بر هیچ دشمنی تیغ نکشید مگر آنکه با دلایل محکم و متقن با او «اتمام حجّت» فرمود، سخنان شیوا و مستدل و منطقی امام علیه السلام در آغاز هر نبرد با دشمن و یا آنچه بصورت ارسال نامه و یا اعزام نماینده، مطرح فرموده، خود گنجین های عظیم از علوم مدیریت وکشورداری و سیاست آرامش بخشی به محیط جامعه می باشد.

در این بخش ما به چند نمونه از « اتمام حجّت» های امام در میدان نبرد می پردازیم.

1-امام علیه السلام پس از پیروزی در جنگ « جمل» نام های برای اهل کوفه مرقوم می دارد و آنرا برای «قرظه بن کعب» (فرماندار کوفه) می فرستد تا برای مردم قرائت کند.

قسمتی از این نامه که شاهد موضوع این بخش می باشد به این شرح است.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

«از سوى بنده خدا امیر مؤمنان به «قرظۀ بن كعب» (فرماندار كوفه) و كسانى كه نزد او از مسلمانان هستند. درود خدا بر شما، من خداوند یكتا را سپاس مىگویم. اما بعد: ما گروه پیمان شكنانِ بیعت و جدا شوندگانِ از جماعت و شورشیانِ از امّت را ملاقات كردیم، با منطق و استدلال با آنها سخن گفتیم؛ ولى نتیجه اى نگرفتیم و سرانجام خداوند ما را بر آنها پیروز كرد. طلحه و زبیر كشته شدند و این در حالى بود كه قبلًا با آنها «اتمام حجّت» كردم و نصیحت و اندرز دادم و جمعى از صالحان امّت را گواه گرفتم. آنها از راهنمایان اطاعت نكردند و ناصحان را اجابت ننمودند.(2)»

ص: 37


1- آیه طه 44
2- پیام امام ج9 ص 39- بحار الانوار ج 35 ص 252 ح 198

در این نامه امام علیه السلام به صراحت می فرماید؛ من قبل از شعله ورشدن آتش جنگ با مخالفان و بیعت شکنان اتمام حجّت نمودم. (بخشی از این نامه را در بخش 3 نیز آوردیم چون در آن هم مسئله هدایت است و هم اتمام حجّت)

2-امام علیه السلام در نامه شماره 12 نهج البلاغه که ما در بخش 2 ذکر کردیم در قسمت پایانی آن می فرماید:

«وَ لَا یَحْمِلَنَّكُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم.»

«مبادا عداوت شخصى شما با دشمن سبب شود که پیش از دعوت آنها به صلح و اتمام حجّت جنگ را آغاز کنید.»

بنابراین،کارگزاران و فرماندهان نیز بایستی ابتدا حجّت را بر دشمنان تمام کنند و آنگاه دست به قبضهء شمشیر ببرند.

3- امام علیه السلام در آغاز خلافت ظاهری که مردم با رأی تقریباً صد در صدی از ایشان خواستند که خلافت و حکومت را بپذیرد و امام علیه السلام مترصد عدم بیعت معاویه بود که طبعاً اهل شام نیز از بیعت با امام خودداری می کردند. طی نام های کوتاه برای اتمام حجّت وجلوگیری از برافروخته شدن آتش جنگ به معاویه این چنین می نویسد:

«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَۀَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیكُمْ وَ إِعْرَاضِی عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا دَفْعَ لَهُ، وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ وَ الْكَلَامُ كَثِیرٌ، وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ؛ فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ؛ وَ السَّلَامُ (1)

«این نامه اى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان علیه السلام به معاویه فرزند ابوسفیان.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (اى معاویه)!

از اتمام حجّتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبى آگاهى دارى تا آنجا که آن حادثه اى که چاره اى از آن نبود واقع شد و راهى براى دفع آن نبود (اشاره به ماجراى قتل عثمان است). (این داستان، طولانى است و سخن در اینجا فراوان است. گذشته، گذشته است و آینده روى آورده (بنابراین سخن درباره این گونه مسائل را بگذار).

اکنون تو مأمورى از تمام کسانى که نزد تو هستند براى من بیعت بگیرى و با گروهى از یارانت (براى بیعت مستقیم با من) به سوى من بیا والسلام.»

ص: 38


1- نهج البلاغه نامه 75

از مفاد نامۀ امام علیه السلام برمی آید،که حضرت شناخت کاملی از معاویه و شیطنت های او و اطرافیانش دارد، مع الوصف برای جلوگیری از تنش و جنگ افروزی، با معاویه اتمام حجّت می کند، بلکه او سرعقل بیاید و مردم مسلمان را به کشتن ندهد.(دقت کنید)

4- اوّلین جنگ تحمی ل شده بر امام علیه السلام پس از بیعت عامۀ مردم جنگ «جمل» بود که «ناکثین» طلحه و زبیرِ بیعت شکن به همراهیِ عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بصره آمدند، عدّه ای را کشتند، فرماندار امام « عثمان بن حنیف» را سروصورت تراشیدند (در برخی نقل ها کَندند)، به بیت المال بصره دست درازی کردند و بالاخره به امام علیه السلام اعلام جنگ رسمی نمودند.

امام علیه السلام از مدینه به بصره آمد با آنها جنگید و نهایتاً پیروزی با امام علیه السلام شد، حضرت قبل از آغاز جنگ بارها با آنها اتمام حجّت کرد آنها را نصیحت فرمود و سعی نمود از بروز جنگ و کشته شدن مسلمین جلوگیری کند.

ما به بخشی از مطالب امام علیه السلام ، در جلد اوّل «پیام امام» از«آیت الله مکارم شیرازی» که به آن اشاره نموده بسنده می کنیم.

از روایات به خوبی استفاده می شود که امیرمؤمنان علی علیه السلام اصرار زیادی داشت که در میدان «جمل» جنگی صورت نگیرد و خون مسلمی ن بر صفحۀ آن ریخته نشود...پیوسته آنها را دعوت به صلح و اصلاح و بازگشت به پیمان (بیعت ) می کرد.

امام علیه السلام به «عایشه» فرمود:

«خداوند در قرآن مجید،تو (و سایر همسران پیامبر را) دستور داده است كه در خانه هایتان بمانید(1) (و آلت دست این و آن نشوید)! تقواى الهى پیشه كن و به خانهات باز گرد و فرمان خدا را اطاعت كن!(2)»

بعد رو به «طلحه» و «زبیر» كرد و فرمود:

«شما همسران خود را در خانه پنهان كرده اید، ولى همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به میدان، در برابر همه آورده اید!

شما مردم را تحریك مىكنید و مىگویید ما براى خونخواهى «عثمان» این جا

ص: 39


1- سوره احزاب آیه 33
2- تاریخ یعقوبی ج2ص183- الفتوح ج2ص467

آمده ایم و مى خواهیم خلافت، شورایى شود (در حالى كه مردم انتخاب خود را كرده و خود شما نیز بیعت نموده اید) !

آنگاه امام علیه السلام از زبیر خواست در می انۀ میدان به نزد امام علیه السلام بیاید،او آمد و درحالی که گردن اسب آنها به هم می خورد به وی فرمود:

«آیا به خاطر دارى كه روزى در مدینه من و تو با هم بودیم و تو با من سخن مىگفتى و تبسّمى بر لب داشتى، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از تو پرسید آیا على علیه السلام را دوست دارى؟ تو گفتى چگونه او را دوست نداشته باشم در حالى كه میان من و او، هم خویشاوندى و هم محبّت الهى است درحدّى كه درباره دیگرى نیست!»

در این جا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«تو در آینده با او پیكار خواهى كرد، در حالى كه ظالم هستى! تو گفتى پناه مىبرم به خدا از چنین كارى!(1)»

باز هم على علیه السلام به نصیحت ادامه داد و به پیشگاه خداوند عرضه داشت:

«خداوندا ! من بر اینان اتمام حجّت كردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش!»

امام علیه السلام برای اتمام حجّت از قرآن کریم هم استفاده فرمود؛

قرآن را به «مسلم مجاشعی» داد و فرمود: این آیه را بخوان.

وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.

سوره حجرات آیه9

«و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو، بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمی نه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت، صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد.»

ص: 40


1- شرح نهج البلاغه ج1ص233- امالی طوسی ص137-5/163

فرستادۀ امام علیه السلام در حال خواندن قرآن بود که به وی حمله کردند و دست راست و چپ آن را قطع کردند و وی را به شهادت رساندند.

این جا بود كه على علیه السلام فرمود:

«هم اكنون پیكار كردن با این گردنكشان براى ما گواراست(1)»

5-همانگونه که در بخش دو آوردیم امام علیه السلام در نامۀ 12 نهج البلاغه به فرماندهء لشکر خود تأکید می فرماید:

«مبادا عداوت شخصی شما با دشمن سبب شود که پیش از دعوت به صلح و «اتمام حجّت» جنگ را آغاز کنید.(2)»

6- همانگونه که در جنگ «صفیّن» لشکریان شام به سرکردگی معاویه در کنار رودخانه فرات فرود آمدند و بصورتی آرایش جنگی گرفتند که لشکر امام نتواند از آب استفاده کند. این حرکت ناجوانمردانه معاویه موجب خشم سربازان وفرماندهان لشکر امام علیه السلام شد.

امام علیه السلام برای حل مشکل به یکی از فرماندهان خود بنام» صعصعۀ بن صوحان» مأموریت داد که نزد معاویه برود ودر مورد صرف نظر کردن از این حرکت شنیع با وی مذاکره کند.

امام علیه السلام به پیام رسان خود اینگونه فرمود:

«نزد معاویه برو و بگو: ما به سوی شما روان شد ه ایم، تا پیش ازنبرد، حجّت را بر شما تمام کنیم. اگر بپذیرید، سلامت (شما) نزد ما دلخواهتر است. می بینیم که آب را بر ما بست های. اگر تورا خوشایندتر است، ما هدف خویش را کنار می گذاریم و سپاه را رخصت می دهیم که برسرآب بجنگند تا سرانجام هرکه چیره شد از آن بنوشد»

بنابراین امام علیه السلام در تمام مبارزات خود ابتدا اتمام حجّت فرموده و سعی نموده دشمن را به عقل و منطق سوق دهد وآنگاه که سرسختیِ بی منطقِ دشمن اجازه ترک مخاصمه را نداده، به نبرد پرداخته است.

چنانکه در این رخداد نیز با ایراد یک خطابه آتشین! حمله ای برق آسا به لشکر معاویه نمود وسپاه دشمن را از کنار آب به عقب راند و آنگاه که بر آب مسلّط شد، اجازه داد سپاه دشمن هم از آب استفاده کند.

ص: 41


1- پیام امام ج1 ص 487 شرح خطبه 11
2- تاریخ طبری ج4ص571- شرح نهج البلاغه ج3ص364- الکامل التواریخ ج2ص364

7-امام علیه السلام دربارۀ اتمام حجّت نمودن با ناکثین (طلحه وزبیر) در بیانی می فرماید:

«وإنّی لَراضٍ بِحُجَّۀِ اللّه ِ عَلَیهِم وعُذرِهِ فیهِم ، إذ أنَا داعیهِم فَمُعذِرٌ إلَیهِم ، فَإِن تابوا وأقبَلوا فَالتَّوبَۀُ مَبذولَۀٌ وَالحَقُّ مَقبولٌ ، ولَیسَ عَلَى اللّه ِ كُفرانٌ ، وإن أبَوا أعطَیتُهُم حَدَّ السَّیفِ وكَفى بِهِ شافِیا مِن باطِلٍ وناصِرا لِمُؤمِنٍ40.»

«به راستى كه من به تمام بودن حجّت خدا بر آنها و معذور نبودن آنها در پیشگاه خدا، خشنودم؛ چرا كه من آنان را فرا خواندم و راه عذر و بهانه را برایشان بستم. اگر توبه كرده و رو آورند، راه توبه باز است و حق، پذیرفته است و خداوند، ناسپاس نیست ؛ ولى اگر سر باز زنند، لبه شمشیر را نشانشان خواهم داد و آن، براى درمان باطل و یارى مؤمن، بس است.»

8- در موضوع اتمام حجّت در بخش 2 (آغاز نکردن جنگ) نامهء امام علیه السلام به فرمانده لشکر خود (معقل بن قیس) آوردیم که حاوی اتمام حجّت نیز می باشد.

9-امام صادق علیه السلام فرمود:

مردمانى از بصره نزد من آمدند و درباره «طلحه و زبیر» از من پرسیدند. به آنان گفتم: آن دو از پیشوایان كفر بودند. به راستی كه على علیه السلام در جنگ بصره، هنگامى كه سواران (سواره نظام) را آماده ساخت،

به یارانش فرمود:

در جنگ با این گروه، شتاب مكنید تا نزد خود و خداوند عزّوجلّ و آنان، عذرى داشته باشم.

سپس به سوى آنان رفت و فرمود: اى بصریان! آیا دریافته اید كه در حكمى ستم روا داشته ام؟.

گفتند: نه.

فرمود: آیا در تقسیم ثروت، جفا كرده ام؟.

گفتند: نه.

فرمود: آیا حكومت را از روى علاقه به دنیا براى خود و خاندانم به دست گرفتم كه شما بر من خُرده گرفتید و بیعت با من را شكستید؟.

گفتند: نه.

فرمود: آیا حدود الهى را بر شما جارى ساختم و بر دیگران جارى نساختم؟

ص: 42

گفتند: نه.

فرمود: پس چرا بیعت من شكسته مىشود و بیعت دیگران،شكسته نمى شود؟! من به خوبى در این كار نگریستم و آن را شكافتم و جز كفر یا طغیانگرى چیزى در آن ندیدم.

آن گاه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و فرمود: به راستى كه خداوند - تبارك و تعالى - در كتابش مىگوید:

وَإِنْ نَكَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّۀَ الْكُفْرِ ۙ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ(1).

و اگر سوگندهایشان را پس از پیمان، شكستند و بر دین شما خُرده گرفتند، با پیشوایان كفر، كارزار كنید؛ چراكه آنان حرمت سوگند [و پیمان] را رعایت نمىكنند. باشد كه دست بردارند.

سپس امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

«سوگند به آن كه دانه را شكافت و آفریدگان را آفرید و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را به پیامبرى برگزید، اینان، همان مصادیق این آیه اند و از هنگام نزول این آیه تاكنون با آنان پیكار نشده است.(2)»

10-در شماره 4 اشاره کردیم که امام على علیه السلام روز جنگ جمل، [ از میان لشكر] بیرون آمد و زبیر را چندین بار چنین صدا زد: «اى ابو عبد اللّه !».

زبیر، بیرون آمد. آن دو به یكدیگر چنان نزدیك شدند كه گردن اسبانشان به هم می خورد. على علیه السلام به زبیر فرمود:

«همانا تو را صدا زدم تا حدیثى را به یادت آورم كه پیامبر خدا براى من و تو فرمود.

آیا آن روز را به یاد مى آورى كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را دید كه دست بر گردن من انداخته بودى و به تو فرمود: او را دوست مى دارى؟

تو گفتى: براى چه او را دوست ندارم كه برادر و پسردایى من است؟

و [پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ] فرمود:

تو به زودى با او پیكار مىكنى، درحالى كه تو بر او ستمگرى؟».

و آنگاه در ادامه، زبیر، «إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون» را بر زبان راند و گفت: چیزى را به یادم آوردى كه روزگار از یادم برده بود. او نزد لشكریان خود بازگشت. فرزندش

ص: 43


1- سوره توبه آیه 12
2- قرب الاسناد ص 96 وتفسیر عیاشی ج2 ص77- 5/179

عبداللّه به او گفت: نزد ما برگشتى؛ امّا نه با حالى كه از ما جدا شدى!

گفت: على، مرا به یاد حدیثى انداخت كه روزگار، از یادم برده بود. من هرگز با او پیكار نخواهم كرد و هم اینك باز مى گردم و از امروز، شما را رها مىكنم. عبداللّه گفت: تو را جز این نمىبینم كه از شمشیرهاى فرزندان عبد المطّلب ترسیدى؛ شمشیرهاى تیزى كه تنها جوان مردانِ دلیر، تاب تحمّل آنها را دارند.

زبیر گفت: واى بر تو! مرا بر جنگ با على تهیّیج مىكنى؟ من سوگند یاد كرده ام كه با او نجنگم.

عبداللّه گفت: براى شكستن سوگندت كفّاره بده تا زنان قریش با یكدیگر نگویند كه تو ترسیدى، با این كه [ تو هیچ گاه] ترسو نبوده ای. زبیر گفت: «غلامم مكحول»، به عنوان كفّاره سوگندم آزاد است. آنگاه، پیكان نیزه را كشید و با نیزه بدون پیكان، بر لشكرگاه على علیه السلام حمله بُرد.

على علیه السلام فرمود: «راه را برایش باز گذارید. او تحت فشار قرار گرفته است.»

پس زبیر به نزد یارانش بازگشت و براى بار دوم و سوم حمله بُرد. آن گاه به فرزندش گفت: واى بر تو ! آیا در من ترسى مىبینى؟

عبد اللّه گفت: راه بهانه جویى را بستى.(1)

11- اتمام حجت امام علیه السلام با اهل بصره

معاویه پس از به شهادت رساندن محمد بن ابی بکر نماینده امام علیه السلام در مصر به دست عمر بن عاص و سوزاندن جسد او، به فکر تسلّط بر بصره افتاد و از ضعف و اطرافیان امام در کوفه سوء استفاده کرد و شخصی به نام«ابن حضرمی » را به عنوان فرمانداران بصره همراه با یک نامه برای اهل بصره که شکست آنان در جنگ جمل را یادآور شد به این شهر فرستاد. با ورود ابن حضرمی گروهی از خارج هم با او همکاری کردند و اهل بصره را به شورش علیه امام علیه السلام فراخواندند. این خبر به امام علی علیه السلام رسید.

امام علی علیه السلام نامه ای به مردم بصره نوشت که بخشی از آن متضمّن اتمام حجّت است و برای آنان فرستاد.

ص: 44


1- دانشنامه ج5 ص 163 و 165

امام علیه السلام در این نامه نوشت؛

من صادقانه به شما می گویم کاری به گذشتگان شما ندارم و بر آنها خورده می گیرم ولی با صراحت می گویم اگر هوس های سرکش و کشنده و پندار های خام و باطل، شما را به شورش بر ضدّ من وادار کند من لشکرم را از سوار و پیاده آماده ساخته ام.

به خدا سوگند! اگر مرا مجبور به آمدن به سوی خود کنید چنان بلایی بر سر شما می آورم که حادثه جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک و ناچیز باشد.

گمان من این است که شما دست به چنین کاری نخواهید زد و هوشیارتر از آن هستید که راه مجازات سنگین را به روی خود بگشایید من این نامه را به عنوان اتمام حجّت برای شما نوشتم و دیگر نام های نخواهم نوشت، اگر به نصیحتم گوش فرا ندهید و با فرستادۀ من به مخالفت برخیزید من به خواست خدا فوراً به سوی شما حرکت خواهم کرد(1).

بنابراین در این نامه هم امام علیه السلام برای پیشگیری از وقوع یک جنگ دوباره در بصره با شورشیان آن شهر اتمام حجّت می کند.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَىٰ فَمَا لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ.(2)

«باز بگو: آیا هیچ یک از بتان و خدایان شما مشرکان (کسی را) به راه حق هدایت تواند کرد؟ بگو: تنها خداست که به راه حق هدایت میکند، آیا آن که به راه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آنکه هدایتش کنند؟ پس شما مشرکان را چه شده، چگونه قضاوت می کنید؟»

12- پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، امام علی علیه السلام را هدایتگر امّت خود معرفی می فرمود.

رسول خدا در تفسیر آیۀ

إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَاد(3)

«تو فقط بیم دهندهای! و برای هر گروهی هدایت کننده ای است.»

ص: 45


1- قسمتی از این نامه در بخش نامه های نهج البلاغه نامه 29 آمده است.
2- آیه 35 سوره یونس
3- سوره رعد آیه 7

فرمود:

المُنذِرُ أنَا، وَالهادی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ.(1)

«هشدار دهنده منم و هدایتگر، على بن ابى طالب است»

13-« ابن عباس» میگوید: چون آیهء فوق نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بر سینه اش نهاد و گفت:

«من هشدار دهنده ام و هر گروهى هدایتگرى دارد» و با دستش به شانه على علیه السلام اشاره كرد و گفت:

«اى على! تو آن هدایتگرى. پس از من، ره یافتگان، با تو هدایت می شوند»

14-پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جواب «عبد الرحمان بن سمره» که عرض کرد؛ اى پیامبر خدا! مرا به راه نجات، هدایت كن. فرمود:

«اى پسر سمره! چون تمایلات مختلف، و آرا گوناگون شد، با على بن ابى طالب باش، كه او امام علیه السلام امّت من و پس از من جانشینم بر آنان است. او فاروقى است كه بدو، میان حق و باطل، جدا می شود. هر كس از او درخواست كند، اجابتش می نماید و هر كس از او راهنمایى بخواهد، راهنماییاش می كند. هر كس حق را بجوید، نزد او می یابد و هر كس در پى هدایت باشد، نزد او به آن می رسد.(2)»

15-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

یا عَلِیُّ، أنتَ العَلَمُ لِهذِهِ الاُمَّۀِ؛ مَن أحَبَّكَ فازَ، ومَن أبغَضَكَ هَلَكَ.(3)

«اى على! تو راهنما و پرچم هدایت این امّتى. هر كه تو را دوست بدارد، رستگار می شود و هر كه تو را دشمن بدارد، نابود می گردد.»

ص: 46


1- تفسیرفخر رازی ج19 ص 15- تفسیر عیاشی ج2 ص 204
2- المالی صدوق ص 78 ح 45
3- همان ص 655، تاریخ ابن کثیر،ص 1378، المکتبه ی التوفیقیه ی

«مدارا با دشمن»

فَبِما نَقْضِهِمْ می ثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَۀً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَۀ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ(1)

«ولى به خاطر پیمان شکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دل هاى آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان (خدا) را از موردش تحریف مىکنند؛ و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مىشوى، مگر عده کمى از آنان؛ ولى از آنها در گذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد!»

امام علیه السلام با مخالفان وحتّی دشمنان هرگز با خشونت رفتار نمی کرد، مدارا با مخالفان، از اصول خدشه ناپذیر سیاست علوی بود، این مدارا تا مرز توطئه آفرینی مخالفان، پیش می رفت.

امام علیه السلام اعتقاد داشت که مدارا با مخالفان از تندی آنان می کاهد و زمی نه سازی های آنان را خنثی می کند.

1-امام علیه السلام فرمود:

«مَنِ استَصلَحَ عَدُوَّهُ زادَ فی عَدَدِهِ.»(2)

«آن كه دشمنش را اصلاح كند، بر جمعیت خودْ افزوده است.»

2- «مَنِ استَصلَحَ الأَضدادَ بَلَغَ المُرادَ»(3)

«آن كه مخالفان را به صلاح آورد،به مقصود رسد.»

ص: 47


1- آیه 13 سوره مائده
2- دانشنامه ج4 ص 260- غررالحکم ح8230
3- همان ح8043

3-«كَمالُ الحَزمِ استِصلاحُ الأَضدادِ، ومُداجاۀُ الأَعداءِ .»(1)

«كمال دوراندیشى، به صلاح كشاندن مخالفان و مدارا با دشمنان است»

4-ونیز فرمود:

به صلاح آوردن دشمنان با سخن نیك و رفتار زیبا، آسانتر است از رو در رو شدن با آنان و پیكار با آنان با درد و رنجِ نبرد.(2)

5-امام على علیه السلام در یک بیان زیبا وگویا می فرماید:

حكیمان، در روزگاران گذشته مىگفتند: شایسته است كه رفت و آمد بر درِ خانه دیگران، براى ده انگیزه باشد: اوّلین آن، بر در خانه خدا براى انجام دادن مناسك و اهتمام به حقّ الهى و اداى واجبات او ؛ ... نُهمى، بر در خانه دشمنان، كه با مدارا، غائله آنان فروكش كند و با نرمى و لطف و دید و بازدید، دشمنى آنان برطرف شود.(3)

6-و نیز فرمود؛

اگر دشمنت تظاهر به دوستى و یك رنگى با تو كرد، آن را با دوستى گرم بپذیر؛ چرا كه اگر این را ادامه دهد و بدان خو گیرد، دوستىاش خالص گردد.(4)

7-و در عین حال می فرماید:

سازش را تا زمانى كه در آن ضعفى براى اسلام نباشد، سودمندتر از نبرد یافتم.(5)

8-مدارای با مخالفین دستور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است به حضرت على علیه السلام که یک مورد آن درباره عایشه می باشد. همانگونه که می دانیم عایشه در جنگ جمل با همراهی طلحه و زبیر عملاً به مخالفت و دشمنی با على علیه السلام پرداخت و آنچه می توانست علیه امام بکار گرفت.

(حتی پس از انصراف زبیر از جنگ و تیرخوردن طلحه فرمانده ی جنگ را بعهده گرفت!)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم این واقعه را پیشگوئی فرمود، که اُمّ سلمه این چنین نقل می کند:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قیام یكى از همسران خود، یاد كرد. عایشه خندید. سپس [پیامبر خدا] فرمود: «مواظب باش - اى حُمیرا - كه تو آن فرد نباشى!». آن گاه به على علیه السلام رو كرد و فرمود: «اگر تو عهده دار كار او شدى، با وى مدارا كن.(6)»

ص: 48


1- .همان ص 1688و غررالحکم ح 7232
2- .همان وغررالحکم ح1926 ص 263
3- دانشنامه ج4 ص 263 بنقل از الخصال ص 426
4- همان ص 265
5- همان
6- همان ص 589 بنقل از المستدرک علی الصحیحین ج3 ص 129

9- امیر مؤمنان علیه السلام در صِفّین بر آب تسلّط یافت و آن گاه با اهل شام مدارا ورزید؛ یعنى در آب، شریك و سهیم شان ساخت، بدان امید كه به وى بگرایند و نیز از آن رو كه دله اشان را به دست آورَد و دادگرى و نیك سیرتى را به ایشان نشان دهد. از آن پس، چند روز درنگ ورزید، بى آن كه وى پیك نزد معاویه فرستد یا معاویه نزد او پیك روانه كند.

عراقیان در اذن طلبیدن از على علیه السلام براى نبرد، شتاب مى ورزیدند و مى گفتند:

اى امیر مؤمنان! ما كودكان و فرزندانمان را در كوفه بر جاى نهاده و به پیرامون شام آمده ایم تا در آن وطن گزینیم؟ به ما اذن نبرد بده، كه سپاهیان [چیزها] مى گویند.

على علیه السلام به ایشان گفت: «چه [چیزهایى] مىگویند؟». یكى از آنان گفت: آنها مى پندارند تو از بیمِ مرگ، جنگ را خوش نمىدارى. برخى نیز گمان مىكنند تو در نبرد با شامیان، دچار تردیدى.

امام علیه السلام گفت:

«تا امروز، چه زمان جنگ را ناخوش داشته ام؟ شگفتا كه به وقت نوخاستگى و شادابى، دوستار جنگ بوده باشم و به گاه پیرى، پس از سپرى شدن عُمر و نزدیك شدن مرگ، از آن بیزار کردم! و امّا این كه در [ جنگ با این] قوم به شك افتاده باشم؛ اگر چنین بود ، باید در [ جنگ با ] اهل بصره نیز به شك مى افتادم.

به خدا سوگند، پیدا و پنهانِ این موضوع را كاویدم و دیدم تنها راه، جنگیدن است و اگر چنین نكنم، از خدا و پیامبرش سر پیچیده ام. امّا این كه با ایشان تأنّى به خرج مىدهم، بدان امید است كه هدایت یابند یا [ دست كم ] گروهى از ایشان هدایت پذیرند. همانا پیامبر خدا در جنگ خیبر، مرا فرمود: هر آینه اگر خداوند به واسطه تو یك نفر را هدایت كند، برایت بهتر است از همۀ آنچه آفتاب بر آن مى تابد.» این مطلب به نحو دیگری در خطبه ی 55 آمده است. (شماره 10)

10-امام على علیه السلام ، آن گاه كه یارانش،« در خواستن اذن جنگ» در صفیّن شتاب می ورزیدند فرمود:

امّا این كه گفتید: آیا این همه [ تأخیر] براى ناخوشایند داشتنِ مرگ است؟ به خدا سوگند، برایم فرقى نمىكند كه من به سوى مرگ درآیم یا مرگ به سوى من روان شود. و امّا این سخنتان كه [ شاید] در [ جنگ با] شامیان به شك افتاده ام؛ به خدا سوگند كه هیچ روزى جنگ را به تأخیر نیفكنده ام، مگر از آن رو كه امیدوار بوده ام دست هاى [ از ایشان] به من بپیوندند و هدایت پذیرند و از نورِ من بینایى گیرند. و

ص: 49

این، براى من دوست داشتنى تر از آن است كه ایشان را در عین گمراهى شان بكُشم، هر چند اگر كشته شوند، به كیفر گناهانشان گرفتار خواهند گشت».(1)

11-امام علیه السلام در سفارش به مالک اشتر فرمود:

«از خداوند یارى بجوى، شدّت را با نرمش درآمیز، آن جا كه نرمش كارسازتر است، مدارا پیشه كن و آن جا كه جز سختگیرى مفید نیفتد، شدّت عمل نشان بده» (2)

12- امام علیه السلام دستور می دهد که فرزندش با قاتل او مدارا کند؛

«فرزندم! به حقّى كه بر تو دارم، قَسَمت مىدهم كه آب و غذایش را خوب قرار دهی و تا لحظه مرگ من با او مدارا كنی. از آنچه خود مىخورى و مىنوشى به او هم بخوران و بنوشان تا برتر از او باشى». در آن هنگام شیر نزد ابن ملجم بردند و آنچه را امیر مؤمنان درباره او گفته بود، به او خبر دادند.(3)

امام علی علیه السلام فرمود:

«نِعمَ السِّیاسَۀُ الرِّفقُ.»(4)

«بهترین سیاست، مداراست.»

امام علیه السلام به یکی از کارگزارانش می نویسد:

فرمان مى دهم تو را به مدارا كردن در كارها و نرمى و عدالت بر شهروندان.(5)

در موضوع مدارا نمودن امام علیه السلام با مخالفین، مطالب فراوان است و ما به این مقدار اکتفا نمودیم.

ص: 50


1- نهج البلاغه خطبه 55- دانشنامه ج5 ص 601
2- دانشنامه ج7 ص 15- تاریخ طبری ج15 ص 95
3- دانشنامه ج7 ص 345
4- دانشنامه ج4 ص 204- غررالحکم ح9947
5- همان بنقل از ارشاد القلوب ص 321

آغازگر جنگ با دشمن نبود

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَۀً لِلْعَالَمِینَ(1)

«ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم»

جنگ های متداول بین انسانها، قبایل، دولتها و کشورها معمولاً به واسطۀ روح تجاوزگری و زیاده طلبی فرد یا گروهی علیه دیگری شکل میگیرد، ویا اختلافات عقیدتی و سلیقهای موجب بروز نبردهای خانمان سوز میگردد. امّا امام علیه السلام که ساحت مقدسش منزه از این نفسانیتهای بشری است، هرگز کسی را به مبارزه دعوت نکرده بلکه تمام نبردهای حضرتش جنبه دفاعی داشته است. و اگر به مواردی برمی خوریم که امام علیه السلام به گروهی متجاوز و عهدشکن حمله ور شده است، جنبۀ تنبیهی ومجازات داشته تا از تکرار آن جلوگیری بعمل آید.

به چند مورد توجه فرمائید.

1- امام علیه السلام در حکمت شماره 233 نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید:

لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَۀٍ، وَ إِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ؛ فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغٍ، وَ الْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ.

«هرگز كسى را به مبارزه دعوت مكن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر كسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت كن (و سستى در جهاد با دشمن مكن) زیرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار و ستمكار در هر حال مغلوب است.»

شاید برخی تصوّرکنند این سخن امام علیه السلام تنها به جنگ های تن به تن بوده و بیرون از دایرۀ جهاد است، در حالی که هرگز چنین نیست. این کلام هم شامل روابط بیرونِ از میدان نبرد است و هم هنگامۀ جنگ.

نظر امام علیه السلام این است که هر مقدار هم قدرت و نیرو داری هرگز به جنگ با بدخواهان فکر مکن، چون راه های دیگری برای مقابله هنوز پیش پای

ص: 51


1- آیه 107 سوره انبیاء

تو هست. امّا چنانچه متجاوز دست به اقدامات ایذایی زد و ستمگری را آغاز نمود قاطعانه جلوی آن بایست و مبارزه کن، زیرا در هرحال متجاوز محکوم به شکست است.

2-دوّمین موردی که ذکر خواهیم کرد، مطلبی است که سید رضی(ره) در نهج البلاغه آورده و در خطبه شماره 43 ضبط شده است.

«هنگامی که امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام «جریر بن عبدالله بجلی» را به عنوان نمایندهء خود برای گفتگو با معاویه به شام فرستاد ومعاویه حاضر به بیعت نشد، یاران امام از حضرت علیه السلام «خواستند که آمادۀ جنگ با شامیان شود، (امام این پیشنهاد را نپذیرفت و دلیل روشن و آشکاری بر آن فرمود)(1)»

إِنَّ اسْتِعْدَادِی لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ، وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتاً لَا یُقِیمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِیاً وَ الرَّأْیُ عِنْدِی مَعَ الْأَنَاۀِ فَأَرْوِدُوا وَ لَا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ.

«مهیّا شدن من براى جنگ با شامیان با آن که «جریر» نزد آنهاست سبب می شود که راه صلح را بر آنها ببندم، و اگر بخواهند به کار نیکى (اشاره به تسلیم و بیعت و صلح است) اقدام کنند، آنها را منصرف سازم، ولى براى «جریر» وقتى تعیین نموده ام،که اگر تا آن زمان بازنگردد، یا فریب خورده است، یا از فرمان من سرپیچى نموده.

نظر من فعلا «صبر کردن» و مدارا نمودن است، شما هم این نظر را بپذیرید و مدارا کنید؛ ولى من در عین حال از آماده شدن شما براى جنگ ناخشنود نیستم (اما شخصاً فرمان نمی دهم).» (شامیان را به جنگ دعوت نمی کنم)

برخلاف آنچه برخی از ناآگاهان می پندارند امام علی علیه السلام هرگز اقدام به جنگ با معاویه نکرد. مگر آن زمان که از هر نظر حجّت را بر اوتمام نمود، به گونه ای که جنگ به عنوان آخرین درمان در برابر تفرقه افکنی «معاویه» و شامیان بود.

این صحبت امام علیه السلام نشان میدهد که علی هرگز معاویه را به جنگ دعوت نکرد، وحتّی تسلیم فشارهای اطرافیان خود نشد، و پیوسته تا آنجاکه امیدواری بود به اقدامات مسالمت جویانه ادامه داد.(2)

ص: 52


1- پیام امام ج2 ص273
2- پیام امام ج2 ص480

3- امام علیه السلام پس از حادثه «صفیّن» طی نامهای به اهالی شهرها در مورد جنگ افروزیِ معاویه و اهل شام و عدم تصمیم خود بر برافروختن آتش جنگ، مطالب فشرده و روشنگری را متذکّر میشود که در نامه شماره 58 در نهج البلاغه آمده است و ما آن قسمت از این کلام را که شاهدی است براینکه امام علیه السلام هرگز کسی را به جنگ دعوت نکرد ذکر میکنیم.

وَ كَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَیْنَا ]بِالْقَوْمِ] وَ الْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَ الظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ وَ نَبِیَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِی الْإِسْلَامِ وَاحِدَۀٌ، وَ لَا نَسْتَزِیدُهُمْ فِی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِهِ وَ لَا یَسْتَزِیدُونَنَا [وَ] الْأَمْرُ وَاحِدٌ، إِلَّا مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ. فَقُلْنَا تَعَالَوْا [نُدَاوِی] نُدَاوِ مَا لَا یُدْرَكُ الْیَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَۀِ وَ تَسْكِینِ الْعَامَّۀِ، حَتَّى یَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَ یَسْتَجْمِعَ فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ [فِی مَوَاضِعِهِ] مَوَاضِعَهُ؛ فَقَالُوا بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُكَابَرَۀِ، فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَكَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَ حَمِشَتْ.

« آغاز کار این بود که ما با اهل شام رو به رو شدیم و ظاهر (آنها) چنین بود که پروردگار ما یکى، پیامبر ما یکى و دعوت ما به اسلام، یکى است. ما چیزى بیش از این (ظاهر حال) در ایمان به خدا و تصدیق به پیامبر از آنها نمی خواستیم و آنها هم چیزى بیشتر از ما تقاضا نداشتند و در همه چیز (ظاهرا) یکسان بودیم تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود در حالى که از آن برىء بودیم (و دست ما هرگز به آن آلوده نشده بود) ما به آنها گفتیم: بیایید امروز به فرو نشاندن آتش فتنه و جنگ و آرام ساختن مردم مشکل را درمان کنیم به چیزى که ممکن است بعد از این به دست نیاید، تا امر خلافت محکم و جمعیّت مسلمانان متّحد گردند و قدرت پیدا کنیم حق را در جاى خود قرار دهیم» (و مجرم را به کیفر رسانیم.)

آنها گفتند: ما می خواهیم این درد را با دشمنى و جنگ درمان کنیم، آرى آنها (از پیشنهاد من دربارۀ اقدام مسالمت آمیز) سر باز زدند تا جنگ بال هاى خود را گشود و استقرار یافت، شعله هایش بالا گرفت و شدید شد.(1)»

بنابراین امام علیه السلام در این نامه با صراحت اعلام مینماید که ما در ابتدا قصد جنگ نداشتیم، امّا طرف خیره سر و بی منطق، جنگ صفیّن را برامام و مسلمانان تحمیل کرد.

4- دعوت نکردن علی علیه السلام کسی را به جنگ در حالی بود که امام بر رزم آوری، استوار گامی، میدانداری، شور آفرینی و دشمن شکنیِ نیروهایش،

ص: 53


1- پیام امام ج11 ص 195 – علاقمندان به متن کامل نامه مراجعه کنند.

تاکید میکرد و از هر جهت آنان را برای رزم آماده می ساخت؛ امّا تاکید میکرد که هرگز در برابر دشمن هماورد جویی نکنند و «صلای هل من مبارز»؟ که شیوهای بود برای رعب آفرینی دَر نَدَهند.(1)

5- امام علیه السلام در حالی هرگز کسی را به جنگ و مبارزه دعوت نکرد که پیامبر خدا درباره او فرمود:

عَلیٌّ اشجَعُ النّاسِ قَلباً

«علی دلیرترینِ مردم است در قوت قلب(2)»

6- و خود امام علیه السلام نیز فرمود :

«به خدا سوگند! اگر من به تنهایی با آنان یعنی( دشمن ) مواجه شوم، درحالی که نیروهایشان همۀ زمین را پر کرده باشند، باکی ندارم و از آنان بیمناک نخواهم بود.(3)»

7- در جنگ خندق (احزاب) که شرح آن در بخشهای مختلف این کتاب آمده است نیز، امام در مبارزه با «عَمروبن عبدود» قهرمان عرب دعوت کننده به جنگ نبود، بلکه «عمرو» چند بار هماورد طلبید، آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام اجازه داد که به نبرد با او اقدام کند. (توجه کنید)

بنابراین شجاعترین دلاور در کل آفرینش، هرگز برای نشان دادن قدرتِ بی نظیر و منحصر به فرد خود، کسی را به مبارزه و نبرد دعوت نکرد!

فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَۀً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ

«پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند، و برای آنان در [نزول عذاب] شتاب مکن، روزی که آنان آنچه را که وعده داده میشوند ببینند، گویی فقط ساعتی از یک روز [در دنیا] درنگ داشتند؛ [این قرآن] ابلاغی است برای همه؛ پس آیا جز مردم نافرمان هلاک می شوند؟»

در این بخش ثابت شد که امام علیه السلام هیچگاه کسی را به مبارزه دعوت نفرمود، به بیان ساده تر امام رحمت و هدایت قصد به رخ کشیدن قدرت

ص: 54


1- دانشنامه ج3 ص443
2- مناقب خوارزمی ص290- امالی صدوق ص524 - 10/434
3- نهج البلاغه نامه 62

خود و زورآزمایی در مقابله با مخالفین را نداشت، بلکه پیوسته سعی داشت گمراهان را بدون جنگ وخونریزی به راه راست هدایت کند.

امّا اینکه در میدان نبرد هم، که ناخواسته به آن کشیده شده، آغازگر جنگ نمی باشد موضوع دیگری است که به چند مورد آن می پردازیم.

8-در این موضوع ابتدا به نامۀ امام به «معقل بن قیس ریاحی» توجّه کنید که وی را با سه هزار نفر به عنوان مقدمۀ لشکر خویش به سوی شام فرستاد.

امام علیه السلام در این نامه به فرماندهء سپاهش می نویسد:

اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لَا بُدَّ لَكَ مِنْ لِقَائِهِ، وَ لَا مُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ؛ وَ لَا تُقَاتِلَنَّ إِلَّا مَنْ قَاتَلَكَ، وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ، وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ، وَ لَا تَسِرْ أَوَّلَ اللَّیْلِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً، وَ قَدَّرَهُ مُقَاماً لَا ظَعْناً، فَأَرِحْ فِیهِ بَدَنَكَ وَ رَوِّحْ ظَهْرَكَ، فَإِذَا وَقَفْتَ حِینَ یَنْبَطِحُ السَّحَرُ أَوْ حِینَ یَنْفَجِرُ الْفَجْرُ فَسِرْ عَلَى بَرَكَۀِ اللَّهِ. فَإِذَا لَقِیتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِكَ وَسَطاً وَ لَا تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ یُرِیدُ أَنْ یُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَ لَا تَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ یَهَابُ الْبَأْسَ، حَتَّى یَأْتِیَكَ أَمْرِی. وَ لَا یَحْمِلَنَّكُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم.(1)

«تقواى الهى را پیشه کن، همان خدایى که سرانجام باید به لقاىِ او برسى و عاقبتى جز حضور در پیشگاهش ندارى، جز با کسى که با تو بجنگد پیکار مکن، صبح و عصر که هوا خنک است، لشکر را به حرکت درآور و به هنگام گرمى روز به آنها استراحت ده و در پیمودن راه آرامش و رفاه لشکر را در نظر بگیر، در ابتداى شب حرکت مکن، چرا که خداوند شب را وسیله آرامش قرار داده و آن را براى توقف تعیین نموده نه کوچ کردن؛ بنابراین شب هنگام بدنت را آرام ساز و مرکبها را نیز آسوده بگذار و پس از توقف به هنگام سحرگاه یا وقتى که سپیده می دمد به یارى خدا حرکت نما.

هنگامى که دشمن را ملاقات کردى، در وسط یاران و قلب سپاهت قرار گیر، نه آنقدر به دشمن نزدیک شو مانند کسى که می خواهد آتش جنگ را بر افروزد و نه آنقدر دورى کن، همانند کسى که از جنگ می ترسد (این گونه باش) تا فرمان من به تو برسد، مبادا عداوت شخصى شما با دشمن سبب شود که پیش از دعوت آنها به صلح و اتمام حجت جنگ را آغاز کنید.(2)»

ص: 55


1- نامه 12 نهج البلاغه
2- پیام امام ج 9 ص 165

فرازهای نامۀ امام علیه السلام ، بیانگر روح مسالمت جوی انسانی است که نمیخواهد آغازگر جنگ با مسلمانان باشد و تا دشمن شروع نکند او اقدام به جنگ نخواهد کرد. در این نامه دیدگاه های با ارزش دیگری هست که در بخشهای بعدی به آنها اشاره خواهد شد.

9- امام در موضوع عدم آغاز نمودن جنگ در نامه14 نهج البلاغه به لشکریانش سفارش هایی دارد که مشتمل بر دستورات اخلاقی و انسانی دربارۀ نبرد با دشمن است، دستوراتی که بیانگر روح عطوفت ورأفت اسلامی است و نشان می دهد مسائل اخلاقی در هیچ جا حتّی در میدان جنگ نباید فراموش شود.

دستوراتی که بشر امروزی قادر به عمل نمودن آن و حتّی درک آنها نیست، وتنها در برخی موارد به حرف و ادعا بسنده کرده وهرگز لباس عمل نپوشیده است!

امام می فرماید:

لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّۀٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوكُمْ حُجَّۀٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَیْهِمْ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِیمَۀُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ، وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ، وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَۀَ فِی الْجَاهِلِیَّۀِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَۀِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه.(1)

«با آنها نجنگید تا آنها جنگ را آغاز کنند، زیرا به حمدِ خدا شما داراى حجّت و دلیل هستید (شما پیرو امام و پیشوایى هستید که خدا و خلق بر آن اتفاق دارند)، بنابراین اگر آنها آغازگر جنگ باشند، حُجّت و دلیل دیگرى براى شما بر ضدّ آنهاست، و هنگامى که به اذن خدا دشمن شکست خورد فراریان را نکشید، و بر ناتوانها ضرب هاى وارد نکنید، و مجروحان را به قتل نرسانید، زنان را با اذیت و آزار به هیجان نیاورید، هر چند آنها به شما دشنام دهند و به سرانتان بدگویى کنند، زیرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحیّه و عقل و خِرَد ضعیف اند و در آن زمان که زنانِ مشرکان (در عصر پیامبر) به ما بدگویى می کردند و دشنام می دادند (از سوى آن حضرت) دستور داده می شد که از آزار و اذیّت آنها خوددارى کنیم، حتى در زمان جاهلیّت اگر مردى دست به روى زنى بلند می کرد و سنگى به سوى او پرتاب مىنمود و یا او را با چوب می زد، همین امر باعث ننگ او و فرزندانش می شد!»

بنابراین امام با صراحت فرمان میدهد که لشکریانش هرگز آغازگر جنگ نباشند.

ص: 56


1- نامه 14 نهج البلاغه – پیام امام ج9 ص181

10- از حکمت شماره 233 که در بخش نخست آمد نیز استفاده میشود که امام علیه السلام ، هم دعوت به مبارزه را شایسته نمیداند، و هم آغازگری نبرد را، و توصیه می فرماید؛ آغازگر جنگ ستمکار، و ستمکار در هرحال مغلوب است، که شرح آن گذشت.

11-«جندب بن کعب عبدالله ازدی غامدی» از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام بود، وی در مورد تأکید امام علی علیه السلام بر آغازنکردن نبرد در میدان جنگ میگوید:

«إنَّ عَلِیّاً كانَ یَأمُرُنا فى كُلِّ مَوطِنٍ لَقینا فیهِ مَعَهُ عَدُوّا فَیَقولُ: لا تُقاتِلُوا القَومَ حَتّى یَبدَؤُوكُم فَأَنتُم بِحَمدِاللّه ِعز و جل عَلى حُجَّۀٍ وتَركُكُم إیّاهُم حَتّى یَبدَؤُوكُم حُجَّۀٌ أُخرى لَكُم.(1)»

هرگاه همراه على علیه السلام با دشمن رو به رو مىشدیم، به ما فرمان می داد:

«با آنان، نبرد نكنید تا آنان، آغاز كنند؛ چرا كه شما بحمداللّه «عزّ و جل» برهان دارید و رها كردن آنان تا نبرد را آغاز كنند، برهانى دیگر است براى شما».

12- امام علیه السلام در نامۀ خود به مالک اشتر قبل از جنگ صفیّن مینویسد:

إیّاكَ أن تَبدَأ القَومَ بِقِتالٍ إلّا أن یَبدَؤوكَ، حَتّى تَلقاهُم، وتَسمَعَ مِنهُم، ولا یَجرِمَنَّكَ شَنَآنُهُم عَلى قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَالإِعذارِ إلَیهِم مَرَّۀً بَعدَ مَرَّۀٍ!

«ای مالک! بپرهیز از این كه با این گروه، نبرد را آغاز كنى، مگر آن كه آنان آغاز كنند، تا این كه با آنان رو در رو شوى و سخن آنان را بشنوى؛ و بدیهاى آنان، تو را به نبرد وا ندارد، قبل از دعوت آنان [ به هدایت] و مكرّردر مکرّر، راه بهانه جویى را بر آنان بستن.»

در توصیه های خود امام علیه السلام می فرماید:

1- درمیدان، نبرد را آغاز نکنید تا دشمن شروع کند.

2- سخن آنان را کاملاً و بارها بشنوید.

3- کینۀ شخصی و آگاهی از بدی آنها شما را به جنگ وادار نکند.

4- قبل از دعوت و هدایت مکرّر آنها، جنگ را آغاز نکنید.

5- با اتمام حجّت راه بهانه جویی را برآنها ببندید.

ص: 57


1- الکامل فی التاریخ ج2ص370 -تاریخ طبری ج5 ص10 - 4/326

13- در نبرد صفیّن، چنانکه گذشت آنگاه که لشکر امام به مکان جنگ رسیدند، متوجّه شدند شامیان (لشکر معاویه) قبلاً به کنار آب رسیده و مسیر لشکر امام به آب را بسته و اجازه استفاده از آب را به سپاه اسلام نمی دهند.

امام به صعصعه بن صوحان فرمود:

«نزد معاویه رو و به او بگو: ما به سوى شما روان شده ایم تا پیش از نبرد ، حجّت را بر شما تمام كنیم. اگر بپذیرید، سلامت [شما] نزد ما پسندیده تر است. می بینم كه آب را بر ما بسته اى. اگر تو را خوشایندتر است، ما هدف خویش را وا مى گذاریم و سپاه را رخصت می دهیم كه بر سر آب بجنگند تا سرانجام هر كه چیره شد، از آن بنوشد.(1)»

بنابراین امام علیه السلام در روزهای آغازین جنگ صفین، آغازگر جنگ نبود. که البته معاویه نصیحت و هشدار امام را نپذیرفت و امام علیه السلام با یک حملۀ برق آسا، لشکر شام را عقب زد و به آب دسترسی یافت، و با کمال مردانگی و مروّت راهی هم بازفرمود،که دشمن هم از آب استفاده کند.

14- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، امام علی علیه السلام را به یمن فرستاد و پرچمی برای وی بست و با دست خود، بر سرش عمامه نهاد و فرمود:

«پیش برو و بازنگرد، چون به سرزمینشان رسیدی تا نجنگیده اند با آنان نجنگ.(2)»

در نقل دیگری که گذشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

« ای علی! با کسی نجنگ تا آنکه او را (به حق) دعوت کنی و به خدا قسم! اگر خداوند به دست تو کسی را هدایت کند برایت از آنچه خورشید بر آن می تابد بهتر است و تو بر او ولایت داری، ای علی(3)»!

ص: 58


1- دانشنامه ج 5 ص561
2- طبقات الکبری ج2 ص169 - 1/429
3- کافی ج5 ص28 دانشنامه 1/431

اصرار بر ترک مخاصمه

قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْكُمْ بِالْوَعِیدِ(1)

«خداوند می فرماید در پیشگاه من با یکدیگر کشمکش نکنید و به یقین از پیش به شما وعدۀ عذاب داده بودم.»

امام علیه السلام تقریباً در تمام نبردها، ابتدا دشمن را به ترک مخاصمه دعوت نموده است.

1- در جنگ خندق امام علیه السلام از «عمرو بن عبدود» خواست که میدان جنگ را ترک کند و از مبارزه و نهایتاً کشته شدن نجات یابد.

امام علیه السلام به وی فرمود؛

أن تَرجِعَ وتَرُدَّ هذَا الجَیشَ عَن رَسولِ اللّه(2)

«این كه بازگردى و این سپاه را از [رویارویى با] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگردانى.»

2-در واقعه جنگ جمل ابن عباس می گوید:

(به امیرمؤمنان علیه السلام ) گفتم: در انتظار چه هستی؟

به خدا سوگند، این گروه جُز شمشیر چیزی به تو نخواهند داد. پس قبل از آن که برتو یورش آورند تو بر آنان حمله کن.

امام علیه السلام فرمود:

نَستَظهِرُ بِاللّه عَلَیهِم

«از خداوند (در این نبرد) کمک می خواهیم.»

ابن عبّاس مىگوید: از جایم حركت نكرده بودم كه تیرهاى آنان، مانند ملخ هاى پراكنده به سویم بارید.

گفتم: اى امیر مؤمنان! نمىبینى اینان چه مىكنند؟ دستور ده تا آنان را عقب برانیم.

ص: 59


1- آیه28 سوره ق
2- تفسیر قمی ج2 ص183- بحارالانوار ج20 ص226- 4/322

حضرت علیه السلام فرمود:

حَتّى اُعذِرَ إلَیهِم ثانِیَۀً

«[صبر مىكنم] تا این كه بارِ دیگر نزد آنان عذرى داشته باشم».

سپس فرمود:

مَن یَأخُذُ هذَا المُصحَفَ فَیَدعوهُم إلَیهِ وهُوَ مَقتولٌ وأنَا ضامِنٌ لَهُ عَلَى اللّه ِالجَنَّۀَ؟(1)

«كیست كه این قرآن را بگیرد و آنان را بدان دعوت كند و كشته شود و من، بهشت را نزد خداوند برایش ضمانت كنم؟»

شرح کامل این واقعه را در کتب تاریخی مطالعه کنید، جوانی که داوطلب این اقدام شد ابتدا دو دستش را قطع کردند و ن هایتاً به شهادت رسید. بنابراین امام علیه السلام دشمن را به ترک مخاصمه دعوت می کند حتّی به قیمت شهادت یارانش، بلکه خون کمتری ریخته شود (دقت فرمائید)

3- امام علیه السلام در یک کلام زیبا می فرماید:

لَن یُسرِعَ أحَدٌ قَبلی إلى دَعوَۀِ حَقٍّ، وصِلَۀِ رَحِمٍ، ولا حَولَ ولا قُوَّۀَ إلّا بِاللّهِ، اِسمَعوا كَلامی، وعوا مَنطِقی.(2)

«به دعوت حق و صله رحم، هیچ كس بر من پیشى نگرفت. نیرو و قوّتى جز از خدا نیست. سخنم را گوش كنید و حرفم را بفهمید.»

4-در بیان دیگری امام علیه السلام می فرماید:

أنَا داعیكُم إلى طاعَۀِ رَبِّكُم، ومُرشِدُكُم إلى فَرائِضِ دینِكُم، ودَلیلُكُم إلى ما یُنجیكُم.(3)

«من فراخواننده شما به اطاعتِ پروردگارتان، راهنماى شما به واجباتِ دینتان و هدایت كننده شمایم به آنچه كه نجاتتان مىدهد.»

5- از بارزترین اقدامات امام علیه السلام در دعوت دشمن به ترک مخاصمه و زمین گذاشتن سلاح در جنگ جمل روی داد، که «زبیر» پس از یادآوری ها ونصیحت امام به ترک مخاصمه تن داد و میدان جنگ را ترک کرد که داستانِ آن در بخش 4 گذشت .

در این گفتگو، همانگونه که ذکر شد، زبیر گفت: استغفر اللّه ! به خدا سوگند، اگر

ص: 60


1- الجمل ص 339- ارشاد القلوب ص 341- تاریخ طبری ج4 ص 511- 5/170
2- نهج البلاغه خطبه 139
3- غررالحکم ح3769

آن را به یاد مى آوردم، قیام نمىكردم. [على علیه السلام ] به وى فرمود: «اى زبیر! بازگرد».

زبیر گفت: چگونه بازگردم ؟ اینك كه كمربند ) جنگ (بسته شده است؟ به خدا سوگند، این لكّه ننگى است كه پاك نمى شود!

فرمود:

« اى زبیر! با ننگ برگرد، پیش از آن كه ننگ و آتش با هم جمع شوند».

زبیر [ از نزد على علیه السلام ] بازگشت، در حالی که با خود می گفت:

ننگ را بر آتش برافروخته برگزیدم تا وقتى كه آفریده ای از خاك براى آتش به پا خیزد.

على علیه السلام مطلبى راگوشزدكرد كه بدان جاهل نبودم به جان تو سوگند كه این، ننگى دردنیاودر دین است.

گفتم: ملامت ابوالحسن، تو را بس است و برخى از آنچه كه گفتى، مرا كفایت مىكند.

6- امام علی علیه السلام در سفارش های خود به «معقل بن قیس ریاحی» در آن هنگام که او را با سه هزار نفر به عنوان مقدمۀ شکر خویش به سوی شام فرستاد، در بخش پایانی نامه می فرماید:

و لا یحملنکم شنآنهم علی قتالهم قبل دعائهم والاعذار الیهم(1).

مبادا عداوت شخصی شما با دشمن سبب شود که پیش از دعوت آنها به صلح و اتمام حجّت، جنگ را آغاز کنید.

این دستور امام علیه السلام به فرمانده لشکر خود، بیانگر روح مسالمت جوی انسانی است که نمی خواهد آغازگر جنگ باشد و تا اتمام حجّت ننموده، اقدام به جنگ و خونریزی نماید. و پیوسته به ترک مخاصمه اصرار دارد.

ص: 61


1- نهج البلاغه نامه 12- 4/290

جنگ تن به تن

وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَۀَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(1)

«و اوست خدایی که توبه بندگانش را می پذیرد و گناهان را می بخشد و هر چه کنید می داند.»

1- چنانکه همۀ مورخین نوشته اند در«جنگ احزاب» آنگاه که امیرمومنان علیه السلام با «عمرو بن عبدود» روبرو شد، سه پیشنهاد به «عمرو» فرمود، که یکی از آنها این بود که، جنگ تن به تن را ترک کن و از همان راهی که آمد های برگرد،که دشمن خیره سر، نصیحت امام را نپذیرفت و در جواب گفت: اگر از جنگ با تو برگردم؛ زنان قریش هیچگاه از این سخن خواهند گفت!؟ بنابراین امام علیه السلام ، پیوسته از حریف منحرف و جنگ طلب می خواست که از جنگ تن به تن منصرف شود و خود را به کشتن ندهد، زیرا هرکس با امام علیه السلام روبرو شد، حضرت زمین را از خونش سیراب کرد.

2-رفتار تربیت شدۀ امام علیه السلام ، با دشمنی که درخواست بازگشت از میدان داشت.

در چهارمی ن روز نبرد صفیّن، «عبیدالله بن عمر» (فرزند خلیفه دوم) از لشکر شام به میدان آمد. و با مالک اشتر روبرو شد، ولی او را نشناخت. پس به اشتر گفت:

کیستی ای سوار؟ من تنها با همانندِ خود مبارزه می کنم.

مالک در جواب پسر خلیفه دوم که اینک دشمن علی علیه السلام شده است گفت:

«من مالک بن حارث نخعی هستم»

عبیدالله بن عمر (خلیفه زاده) لختی سکوت کرد و سپس گفت:

ای مالک! به خدا سوگند، اگر می دانستم تویی که هماورد می طلبی، به سویت نمی آمدم. پس اگر صلاح می بینی که از می دانت بازگردم، اجازه ی بازگشت بده تا برمن احسانی کرده باشی!

ص: 62


1- آیه 25 سوره شوری

مالک اشتر گفت: آیا ننگ نمی ورزی که از میدان نبردِ با من عقب نشینی کنی، حال آنکه من مردی هستم از یمن و تو جوانی قریشی هستی؟

خلیفه زاده گفت: نه، به خداسوگند! مرا ننگی نیست که از میدان همچو تویی عقب بنشینم!

اشتر به وی گفت: پس اکنون برگرد و جُز برای نبرد با آنان که می شناسی، بازنگرد(1).

3- امام علیه السلام در بخشی از نام های به معاویه در مورد جنگ تن به تن می نویسد:

«و امّا این که مرا از [ در افتادن به] نوشگاه های مسموم و آبشخور های کشنده بیم داد های؛ پس (بدان) من بنده ی خدا، علی بن ابیطالب هستم. رویت را به من بنمایان! هرگز، به پروردگار خانه کعبه سوگند، آنگاه که جنگ در گیرد و پهلوانان به هم در پیچند، تو هیچ عذری نداری. گویی اکنون می بینم که در جنگ حاضری و نبرد شدّت گرفته و چهره عبوسش را درهم کشیده و جان ها صید می شوند، چنان که باز شکاری جوجهء پرندۀ سنگخواره را شکار می کند! آنگاه تو مانند حیوان سرگشت های می شوی که با دیدن شدّت جنگ، این سو و آن سو به حیرت می دود، بی آنکه بالای درّه را از پایینِ آن بشناسد. پس آنچه را شایسته اش نیستی فروگذار، که فرود آوردن شمشیر، غیر از پاره کردن گفتار (و قلم فرسایی) است.

چه بسا اردوها که در آنها حضور داشته ام وهماوردانی که به می دانشان آمده ام و درگیری قریش را در مقابل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیده ام، حال آنکه تو و پدرت و بالاتر از شما دو تن( در آن نبردها) زیر دست من بود ه اید؛ با این حال، امروز تو مرا تهدید می کنی؟! پس به خدا سوگند، اگر روزگار از چهره نقاب اندازد (و خود را در مبارزه تن به تن، به من نشان دهی) پنجۀ شیر درنده گرفتارت می کند که با هیچ خدع های طعمه را از او گریز نیست. تورا با جنگ چه کار که تو همنشین دختر پرده نشین بکری، که بانگ رعد به هراست می آوَرَد! و من علی بن ابیطالب هستم که نه از جنگ، تهدید می پذیرم و نه از نبرد بیم داده می شوم. پس ای معاویه! اگر می خواهی، به مبارزه برخیز. »

آنگاه که این پاسخ به معاویۀ بن ابی سفیان رسید، وی گروهی از یارانش، از جمله «عمرو بن عاص» را گرد آورد و نامه را بر ایشان خواند.

عمرو به او گفت :آن مرد با تو انصاف ورزیده است. چه بسیار مردان الهیِ نیکو، که در میان (میدان )شما دو تن، کشته شدند! به جنگ او بُرو!

ص: 63


1- الفتوج ج 2 ص45- 6/ 23

معاویه به وی گفت:«« ای ابوعبدالله»! کَپَلَت سوراخ مبال، گم کرده است (و رای رسوایت را نابجا بر نمودی)! آیا با اینکه می دانم هر کس به مبارزه او رفته، کشته شده، خودم به مبارزه اش بروم؟! نه به خدا ! بلکه تو را به نبرد او خواهم فرستاد(1)

همان گونه که از متن نامه امام علیه السلام بر می آید و صحبتی که معاویه با عمروعاص دارد، معلوم می شودکه امام علیه السلام ، معاویه را به جنگ تن به تن دعوت می کند، تا بترسد و جنگ را ترک کند و مردم را از دو طرف به کشتن ندهد.

ص: 64


1- بحارالانوار ج33 ص128 ح415-کنرالفوائد ج2 ص43- 6/105

ترساندن دشمن

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّۀ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ.(1)

«هر نیروئى در قدرت دارید براى مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و اسب هاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید به طور کامل به شما باز گردانده می شود و به شما ستم نخواهد شد.»

1- امام علیه السلام برای اینکه معاویه را از شعله ورکردن جنگ صفیّن منصرف کند، در یکی از نامه ها به وی مینویسد:

«مَن پدر حسنم! کشندۀ جدّ و برادر و داییات که در نبرد سرشان را شکافتم و آن شمشیر را با خود دارم و با همان دل(قدرت و تدبیر) با دشمنم رویارو میشوم.(2)»

2- همانگونه که در تمامی تواریخ معتبر آمده در جنگ خیبر امام علی علیه السلام به چشم درد مبتلا بود و با مداوا و دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهبودی کامل یافت و نهایتاً پیروز میدان و فاتح قلعۀ خیبر شد.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، وقتی امام علی علیه السلام بهبود یافت و چشمانش را بازکرد و سرش آرام گرفت در دعای خود چنین گفت:

«خدایا! او را از گرما و سرما حفظ كن»

ص: 65


1- آیه 60 سوره انفال
2- نهج البلاغه نامه 10

آنگاه پرچم را كه سفید رنگ بود، به او سپرد و فرمود:

«پرچم را بگیر و آن را پیش ببر كه جبرئیل همراه توست و یارى الهى در پیش رویت و هراس در دل دشمنان افتاده است، و بدان - اى على - كه آنان در كتابشان دیده اند كه نام آن كه نابودشان می كند «آلیا» ست. پس هنگامى كه آنان را دیدى، بگو؛

من على هستم! كه إنشاءاللّه، آنان به خذلان و بى پناهى یا بى یاورى دچار می شوند...!»

در حدیث دیگری آمده است كه چون امیر مؤمنان علیه السلام گفت:

«من على بن ابى طالبم»

یكى از عالمان یهود گفت:

«سوگند به آنچه بر موسى نازل شد كه شكست خوردید!»

پس چنان ترسی در دلشان افتاد كه دیگر نتوانستند دوام بیاورند.(1)

3- در نبرد خندق (احزاب)، توطئه بزرگ مشركان و یهودیان در هم شكست. در آن نبرد، «بنى قریظه»، پیمان عدم تعرّض به مسلمانان را شكسته و با مشركان، علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همدستى كرده بودند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، فرداى روز فرار مشركانِ جنگ احزاب، عازم در هم شكستن « دژ بنى قریظه»، آخرین لانۀ فساد یهودیان در كنار مدینه شد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نماز ظهر را خواند و فرمان بسیج داد و فرمود: «نماز عصر را در منطقه بنى قریظه به جا می آوریم».

جلوه شخصیت على علیه السلام در این حركت نیز چشمگیر است، بدین سان كه:

1-پرچم بلند اسلام در دستان پرتوان على علیه السلام بود.

2-پیشروان سپاه را على علیه السلام فرماندهى می كرد.

3-بنى قریظه، آوازۀ على علیه السلام را شنیده بودند و چون وى را دیدند، فریاد می زدند: «قاتلِ عمرو بن عبدِوَد آمد».

ابن هشام می گوید: سبب تسلیم شدن بنى قریظه به حكمیّت «سعد بن مُعاذ»، این بود كه على علیه السلام فریاد كشید:

«به خدا سوگند، یا شربتى كه حمزه نوشید، می نوشم و یا دژ آنان را می گشایم!.»

ص: 66


1- ارشاد ج1 ص 125- تاریخ دمشق ج42 ص 107

یهودیان، به لحاظ پیوستگى و دوستى دیرینى كه با سعد بن معاذ داشتند، به داورى او - كه می پنداشتند به نفع آنان خواهد بود - ، گردن نهادند و سعد بن معاذ، حكم كرد كه مردان آنها كشته شوند، اموالشان مصادره شود و فرزندانشان اسیر کردند.(1)

بنابراین ترس از امام علیه السلام قائله جنگ بنی قریظه را به پایان رساند.

4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

« از خدا خواستم که از کسانم، وزیری برایم قرار دهد که بازویم به وسیله او قوی گردد. پس خدا، علی را وزیر و برادر مَن قرار داد، شجاعت را در دلش افکند و لباسِ ترسِ دشمن از او را برقامتش پوشاند.(2)»

از این حدیث نبوی نیز استفاده میشود که نام علی بن ابیطالب در تمام عمر مبارک حضرت موجب ترس در دِل دشمنانِ اسلام میشده است.

5- دربارۀ امام على علیه السلام گفته شده ،كافران او را «مرگ سرخ» می نامیدند. این لقب را روز بدر، به خاطر عظمت درگیرى او و شكست دادن دشمن چنین نامیدند.(3)

6- در تاریخ آمده است، قریش ، هرگاه امیرمؤمنان علیه السلام را در جمع جنگجویان می دیدند، از ترس او به یكدیگر وصیّت می كردند.

كسى او را در حالى كه سپاه را مىشكافت، دید و گفت: فهمیدم كه مَلَك الموت در همان سمتى است كه على علیه السلام در آن سمت است! (4)

7- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:

«هیبت على علیه السلام در دل مردم، رخنه كرده بود. گمان نمی رفت كه كسى در میدان جنگ، غافلگیرانه یا رو در رو بر ضد او اقدامى كند. در شهرت به شجاعت، به حدّى رسیده بود كه هیچ كس در آن حد نبود، نه از پیشینیان او، نه از كسانى كه بعد از او بودند، به گونه ای كه دلیران عرب، از نام او می ترسیدند!(الله اکبر)

ص: 67


1- ارشاد ج1 ص 109
2- امالی صدوق ص73- ینابیع الموده ج1 ص 197
3- مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص 68
4- دانشنامه ج10 ص 475

ابن ابی الحدید اضافه می کند:

آیا نمی بینى كه «عمر بن خطّاب »به« عمرو بن مَعدیكَرِب» - كه دلیر عرب بود و در شجاعت بدو مَثل می زدند - ، در خصوص موضوعى كه او آن را رد كرده و نیرنگ زده بود، براى ترساندنش نوشت:

«به خدا سوگند، اگر بر سر حرفت باشى، كسى را به سراغت می فرستم كه در پیش او خودت را كوچك می بینى. شمشیر را چنان بر سرِ تو خواهد زد كه از میان دو رانت بیرون آید.»

هنگامى كه «عمرو» به محتواى نوشته واقف شد، گفت: به خدا سوگند، مرا به على علیه السلام تهدید كرده است.(1)

8- هنگامى كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مكّه را فتح كرد، به سوى طائف رفت و آن جا را هفده یا هجده روز، محاصره كرد؛ ولى آن جا فتح نشد. آن گاه، بعد از ظهر یا صبح، مقدارى حركت كرد و سپس فرود آمد و سپس هجرت كرد و فرمود:

«اى مردم! من پیشاپیش شما هستم و شما را به نیكى با خانواده ام سفارش می كنم و وعده گاه شما [و من] در كنار حوض است. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، نماز به پادارید و زكات بدهید ؛ و گرنه كسى را از سوى خودم (یا از آنِ خودم) به سویتان گسیل خواهم داشت كه گردن مبارزانتان را بزند و بچه هایتان را اسیر كند.»

مردم، فكر كردند كه منظور، «ابو بكر» و یا «عمر» است؛ ولى وى دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: «این مرد!»(2)

ص: 68


1- شرح نهج البلاغه ج10 ص 259
2- امالی طوسی ص 504

نپذیرفتن صلح زیان آور

كَیْفَ وَإِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ لَا یَرْقُبُوا فِیكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّۀً یُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَىٰ قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ(1)

«چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبانبازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می سازند در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»

امام علیه السلام با آن همه تأکید بر صلح و سازش با دشمن! صلح و سازشی را می پذیرد، که مخالف مبانی اسلام و انسانیت نباشد.

در این بخش ابتدا چند کلام از امام علیه السلام نقل می شود و آنگاه به چند واقعه اشاره خواهیم کرد.

1-وَجَدتُ المُسالَمَۀَ ما لَم یَكُن وَهنٌ فِی الإِسلامِ أنجَعَ مِنَ القِتالِ(2).

«سازش را تا زمانى كه در آن ضعفى براى اسلام نباشد، سودمندتر از نبرد یافتم.»

2-مِن أفضَلِ النُّصحِ الإِشارَۀُ بِالصُّلحِ (3).

«از برترین خیرخواهىها، راهنمایى به صلح و سازش است.»

اینک به چند واقعه می پردازیم.

1-امام علیه السلام در مقابل خباثت های معاویه ،تا آنجا که می توانست شکیبائی نمود و سعی کرد این انسان خود خواه و خود کامۀ خطرناک را به راه آورد، امّا متأسفانه نشد.

برخی از دلسوزان اطراف علی علیه السلام به امام علیه السلام پیشنهاد می کردند، امام کوتاه

ص: 69


1- آیه 8 سوره توبه
2- غررالحکم ح10138
3- غررالحکم ح9379

بیاید و اگرچه برای مدّت کوتاهی، شرایط معاویه را بر باقی ماندن برحکومت شام و ادامه دادن بر رفتاری که هیچ سنخیّتی با اسلام محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، آزاد بگذارد! یعنی صلح و سازشی را بپذیرد، که به مبانی و اساس اسلام ضربه وارد می کند و مردم شام و دیگر بلاد، خودکامگی های بنی امی ّه را اسلام بدانند و از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم با خبر نشوند.

در این شرایط امام علیه السلام می فرماید:

وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَیْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِی فِیهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ [بِهِ] مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم ؛ إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الْأُمَّۀِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالًا فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَیَّرُوا(1).

«من بارها این مسأله را بررسى کرده ام، و پشت و روى آن را مطالعه نموده ام، دیدم راهى جز جنگ (با خودکامگان بى منطق شام) یا کافر شدن به آنچه «پیامبر اسلام» آورده است ندارم. کسى قبل از این بر مردم حکومت مىکرد (اشاره به عثمان است) که بدعتهایى گذارد و حوادث نامطلوبى به بار آورد و موجب سر و صداى زیادى در میان مردم شد، انتقادهایى از او کردند، سپس از او انتقام گرفتند و تغییرش دادند.»

این بیان امام علیه السلام نشان می دهد که وی علیرغم تأکید فراوان بر صلح طلبی، هرگز زیر بار سازشی که بر اصل اسلام و انسانیت ضربه زند نمی رود!

2-امام علیه السلام در خطبه 54 نهج البلاغه بخش اوّل در مورد اصرار یاران خود بر ترک جنگ با معاویه و پذیرش این جرثومهء فساد مطالب تکان دهند های بیان می فرماید ،که نشان دهنده عزم راسخ ایشان بر تخطی نکردن از اسلام محمدی و دست آورد های پیامبرعظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است به کلام امام علیه السلام توجه کنید، که می فرماید:

فَتَدَاكُّوا عَلَیَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِی النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنِی إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم .فَكَانَتْ مُعَالَجَۀُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَۀِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَۀ.

«مردم (هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر شروع جنگ صفّین) همچون شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پاى بند و عقال از آنها

ص: 70


1- نهج البلاغه خطبه 43 بخش دوم- پیام امام ج2 ص 285

برگیرد، بر من هجوم آوردند، تا آنجا که من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت! یا بعضى به وسیله بعضى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت!

من دربارۀ این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) بررسى کافى کرده ام و آن را کاملا زیر و رو نموده، تمام جهاتش را سنجیده ام، به گونه ای که خواب را از چشمم ربود! سرانجام به این نتیجه رسیدم که چاره ای جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا (با کسانى که در برابر حق قیام کرده اند) به نبرد برخیزم، و یا آنچه را محمد صلی الله علیه و آله و سلم آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنیا) از تن دادن به کیفر پروردگار در قیامت آسانتر است، و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهل تر است. (به همین دلیل اوّلى را برگزیدم)»

این تعبیرات پر معنى به خوبى نشان مىدهد كه :

اوّلاً: امام علیه السلام هرگز تسلیم فشارهاى مردم نمىشد، و تا چیزى را دقیقاً مورد بررسى قرار نمىداد در باره آن تصمیم نمىگرفت و این چنین است حال رهبران الهى كه باید دور از احساسات داغ و فشارهاى زودگذر مردم، در مورد مصلحت امور دقّت و بررسى و اقدام كنند.

ثانیاً: بسیار مى شود كه انسان در زندگى شخصى، و رهبران، در زندگى اجتماعى بر سر دو راهى قرار مىگیرند، در اینگونه موارد باید شجاعت انتخاب اصلح را داشته باشند و اگر اصلح جنگ و پیكار و توسّل به زور است نباید عافیت طلبى آنها را از انجام وظیفه خود باز دارد و به بهانۀ حفظ خون مسلمین مقدّرات آنها را نادیده بگیرند و مصالحشان را زیر پا بگذارند.(دقت کنید)

ثالثاً: آنچه براى امام علیه السلام اهمیّت داشت مسأله جلب رضا و خشنودى پروردگار و انجام وظیفه بود به همین دلیل راهى را برگزید كه رضاى خدا در آن باشد، خواه رضاى مردم در آن باشد یا نباشد.

رابعاً: معلوم مى شود پیكارهاى امام علیه السلام پیكار ایمان و کفر و اسلام و جاهلیّت بود، به همین دلیل با تمام توان به مقابله برخاست و مصلحت اندیشىه ای راحت طلبان و دنیا پرستان را كنار گذاشت.

بنابراین، او در بند جلب خوشنودى خدا بود نه در بند تمایلات مردم و تمایلات خویش، مگر این كه فشار مردم به قدرى زیاد باشد كه راه به كلّى بسته شود و تكلیف ساقط گردد. (1)

ص: 71


1- پیام امام ج2 ص 614 و 615

3-امام علیه السلام در شرایط پذیرشِ صلحِ پیشنهادیِ از طرف دشمن می فرماید:

صلح عادلان های را بپذیر که:

1- سرشکستگی اسلام در آن نباشد.

2- اجحافی بردشمن در آن نباشد (دقت فرمائید)

3- برای طرفین عادلانه باشد.

4- ون هایتاً مورد رضای خداوند باشد. «وَلِلّهِ فیه رضّیَ»

4- امام علی علیه السلام در سفارش به مالک اشتر، درعین حالی که به وی توصیه می فرماید؛ پیشنهاد صلح از جانب دشمن را بپذیرد، هشدار می دهد که:

«زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی،که بسا دشمن نزدیک می شود تا غفلتی از تو پیدا شود! (و ضربه بزند)

پس دور اندیش باش و خوش گمانی را در این امور متّهم ساز. » (یعنی در حالی که با دشمن صلح و سازش می کنی دقیقا مترصد خدعه ها و حیله های دشمن باش(1))

ص: 72


1- نهج البلاغه نامه 53

عدم پیمان شکنی در صلح

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ(1)

«چگونه براى مشرکان پیمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالى که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانى که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید (و پیمان خود را محترم شمردند) تا زمانى که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفادارى کنید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد!»

به عقیده امام علی علیه السلام احترام به عهد و پیمان از مهمترین واجبات است. وهمان گونه که تأکید می فرماید؛ هرگز صلحی را که از جانب دشمن پیشنهاد می شود را ردّ نکنید، در مورد پیمان شکنی از مفاد توافقنامه هم هشدار می دهد که مبادا بر آنچه تعهد کرده اید نقض عهد کنید!

1-امام علیه السلام در فرمان حکومتی خود به مالک اشتر (نامه 53 نهج البلاغه) در بخش صلح وتوافق با دشمن می فرماید:

«و اگر پیمانى میان خود و دشمنت بستى یا لباس امان بر او پوشاندى (و او را پناه دادى) به عهدت وفا كن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خویش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده، زیرا هیچ یك از فرایض الهى همچون بزرگداشت «وفاى به عهد و پیمان» نیست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرایى كه دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند. حتى مشركان زمان جاهلیت- علاوه بر مسلمین- آن را مراعات مى كردند، چرا كه عواقب دردناك پیمانشكنى را آزموده بودند.

بنابراین هرگز پیمانشكنى نكن و در عهد و پیمان خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب نده، زیرا هیچ كس جز شخص جاهل و شقى (چنین) گستاخى را در برابر خداوند روا نمى دارد. خداوند عهد و پیمانى را كه با نام او منعقد مى شود به رحمت

ص: 73


1- آیه 7 سوره توبه

خود مایه آسایش بندگان و حریم امنى براى آنها قرار داده تا به آن پناه برند و براى انجام كارهاى خود در كنار آن بهره بگیرند، لذا نه فساد، نه تدلیس و نه خدعه و نیرنگ در عهد و پیمان روا نیست(1). »

2-چنانکه می دانیم، در جنگ صفیّن آنگاه که با خدعهء «عمروعاص» لشکر شام قرآن برسر نیزه کردند و فریاد برآوردند؛ این «کتاب خدا» بین ما و شما «حُکم» کند وبه جنگ خاتمه دهید! در سپاه امام علیه السلام تفرقه ایجاد شد و عدّه ای از سپاه، بعد از جنگ، از امام علیه السلام فاصله گرفتند و به خوارج نهروان (مارقین) معروف شدند.

امام علیه السلام با اطلاع و اشراف بر توطئۀ «عمروعاص» با زمین گذاشتن اسلحه وترک نبرد مخالف بود و می فرمود:

«این خدعه است، آنچه بر سرنیزه کرده اند کاغذ پاره هایی بیش نیست! قرآن ناطق منم، به نبرد ادامه دهید و ریشۀ فتنه را بر کنید و...»

امّا افسوس و صد افسوس که گوش شنوا و چشم بصیر و دِل آگاه نبود و امام را با تهدید به قتل بر قبول حکمیّت وادار کردند.

امّا شگفت تر اینکه، همین گروه پس از ترک مخاصمه و شکست طرح حکمیّت متعرّض امام علیه السلام شدند، امام علیه السلام را مقصّر دانستند و به امام علیه السلام گفتند: باید از عملکرد خود توبه کنی ما کافر شدیم و توبه کردیم تو نیز ...توبه کن.

آنچه امام علیه السلام ، این گروه خشک مغز را نصیحت فرمود اثر نکرد، تا بالاخره جنگ نهروان بین مارقین و امام علیه السلام در گرفت و نزدیک به 4000 نفر از آنها کشته شدند.

این مقدمه را بیان کردیم تا تعهّد امام در برابر پیمانِ با دشمن و صلح با آن را متذکر شویم توجه فرمائید!

روزی دو تن از خوارج، خدمت امام علیه السلام آمدند وبه حضرت گفتند:

«لا حُکمُ اِلاّ لِلّه»

«حکم تنها از آن خداست»

امام هم فرمود:

«لا حُکمُ اِلاّ لِلّه »

ص: 74


1- نامه 53 نهج البلاغه – پیام امام ج11 ص 108

یکی از خوارج به امام علیه السلام گفت: از خطای خویش توبه کن واز تصمیمت (قبول حکمیّت) بازگرد و ما را بردشمن خود بتازان تا با ایشان بجنگیم، چندان که پروردگارمان را دیدار کنیم.

امام علی علیه السلام به ایشان فرمود:

«از شما همین را خواستم و از من سرپیچی کردید! همانا میان خود وایشان (معاویه وشامیان) پیمانی نوشته ایم وشروطی برنهاد ه ایم وعهدها ومی ثاق های خویش برآن بسته ایم»

وخدای متعال فرموده است:

«وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْكِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْكُمْ كَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(1)»

«و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داد ه اید، به یقین خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است!»

صحبت این دونفر «خوارج» با امام ادامه یافت و در پایان مذاکره که از خدمت امام علیه السلام خارج می شدند فریاد می کشیدند.

«لا حُکمُ اِلاّ لِلّه(2)»

از این برخورد امام علیه السلام با خوارج نیز معلوم می شود که امام تا چه حدّ به میثاق و پیمانی که با سرسختترین دشمنان خود بسته پایبند است و در هیچ شرایطی حاضر به نقض عهد و شکستن پیمان فی مابین خود و دشمن نیست.

3- درتوصیه ای اخلاقی امام علیه السلام می فرماید:

«به مردانگی توصیف نشود کسی که پیمان دوستان را مراعات نکند و با دشمنان خود به انصاف و عدالت رفتار ننماید.(3)»

ص: 75


1- سوره نحل آیه 91
2- دانشنامه ج6 ص 387
3- غرر الحکم ج 2ص98

4- امام علیه السلام در بخشی از سخنانش، آنگاه که «معاویۀ بن ابی سفیان» شرط صلح را نقض کرد و به شبیخون هایی علیه مردم عراق پرداخت، پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

معاویه را چه می شود؟ خدا او را بکشد! او از من کار بزرگی را انتظار دارد او می خواهد من هم مثل او عمل کنم تا عهد و پیمانم را شکسته باشم و آن را حجتی بر ضدّ من بگیرد و تا قیامت، هر گاه از من یاد شود مایه ننگ و بدنامی ام گردد.

هرگاه به او گفته شود تو آغاز کردی،گوید: من نه خبر دارم و نه دستور داده ام. بعضی هم بگویند: راست می گوید برخی هم سخنش را دروغ بدانند. به خدا سوگند که خداوند، صبر و حوصله بسیار دارد و نسبت به بسیاری از فرعون های پیشین حلم ورزیده است، فرعون هایی را هم کیفر داده است. اگر خدا به او مهلت می دهد از چنگ خدا نمی تواند بگریزد و خداوند بر سر راه او در کمی ن است.

پس هر کار می خواهد بکند، ما هرگز پیمان خود را نخواهیم شکست و نقض عهد نخواهیم کرد و هیچ مسلمان و معاهدی را به هراس نخواهیم افکند،تا آن شرط ترک جنگ میان ما سپری شود(1). ان شاالله.

ص: 76


1- دانشنامه ج7ص123 ش 2836

بستن راه بهانه جوئی بر دشمن در صلح

وَإِنْ نَكَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّۀَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ(1)

« و اگر آنها سوگند خود را بعد از عهدی که بسته اند بشکنند و در دین شما تمسخر و طعن زنند در این صورت با آن پیشوایان کفر و ضلالت کارزار کنید که آنها را عهد و سوگند استواری نیست، باشد که بس کنند.»

امام علیه السلام در نامه 53 همانگونه که مالک اشتر را از عهدشکنی با دشمن پس از امضاء قراردادِ صلح باز می دارد، در عین حال تأکید می فرماید:

راه بهانه جوئی دشمن را در متن قرارداد ببندد و مواظب خدعۀ او باشد.

1-امام علیه السلام به فرماندار خود می فرماید:

هرگز پیمانى را كه در آن تعبیراتى است كه جاى اشكال (و سوء استفاده دشمن) در آن وجود دارد منعقد مكن(2) (و همانگونه كه نباید عبارتى در عهدنامه باشد، كه دشمن از آن سوء استفاده كند) تو نیز بعد از تأكید و عبارات محكم عهدنامه، تكیه بر بعضى از تعبیرات سست و آسیب پذیر براى شكستن پیمان منما، و هیچ گاه نباید قرارگرفتن درتنگناها به سبب الزام هاى پیمان الهى، تو را وادار سازد كه براى فسخ آن از طریق ناحق اقدام كنى، زیرا شكیبایى تو در تنگناى پیمان ها كه (به لطف خداوند) امید گشایش و پیروزى در پایان آن دارى بهتر از پیمان شكنى و خیانتى است كه از مجازات آن مى ترسى.

همان پیمانشكنى، كه سبب مسئولیت الهى مىگردد، كه نه در دنیا و نه در آخرت نمىتوانى پاسخگوى آن باشى(3).

2- امام علیه السلام فرمود «قَدجَهِلَ مَنِ استَنصَحَ اعداءٌ»

نادان است آن که از دشمنانش خیرخواهی طلبد(4).

ص: 77


1- آیه 12 سوره توبه
2- در دوران ما و در علیه السلام سال اخیر (دولت آقای حسن روحانی) قرارداد برجام بی فرجام، مصداق بارز و روشن این هشدار امام علیه السلام است که در آن قرار داد، ما به تمامی تعهدات خود عمل کردیم و طرف مقابل آمریکای جنایتکار با بهانه جویی حتی به کوچکترین تعهداتش عمل نکرد و چند کشور اروپایی نیز به پیروی از او هرگز به پیمان خود پایبند نبودند.
3- نامه 53 نهج البلاغه- پیام امام ج11 ص 108
4- غرر الحکم ح6663 دانشنامه ج 4ص 268

3 -و فرمود: برای آزمودن دشمنت با وی رایزنی کن تا اندازه ی دشمنیاش را بدانی(1)!

4- وکسی که ازدشمنش بر[رفع] نیازمندیاش کمک جوید، از خواسته خود دورتر می شود.

5-ازهیچ دشمنی ایمن مباش گرچه سپاس تو را گوید(2).

6-بدترینِ دشمنان آن است که ژرف نگرتر و پنهان کاریاش نسبت به نیرنگ، زیادتر باشد(3).

7- از دشمن پنهان کار بیشتر بر حذر باش تا دشمن به میدان آمده(4).

8-امام باقر علیه السلام فرمود:

«هنگامی که امیرمومنان علیه السلام بر منطقه نهروان فرود آمد از» جمی ل بن بصیهری» منشی انوشیروان پرس و جو کرد.

گفته شد هنوز زنده است و روزی می خورد.

فرمود: تا او را احضار کنند. وقتی حضور یافت علی علیه السلام حواس او را جُز چشمانش سالم یافت و ذهنش را پاک و ذوقش را کامل یافت.

پرسید: ای جمیل! آدمی چگونه باید باشد؟

جمی ل گفت: باید دوستانش کم و دشمنانش بسیار باشد!

امام علیه السلام فرمود:

نکت های شگفت بر زبان راندی ای جمیل! چرا که مردمان اتفاق دارند که بسیاری دوستان بهتر است.

جمی ل گفت: چنان نیست که آنان گمان می کنند، چرا که دوستان، هنگامی که برای کاری وا داشته شوند، آنگونه که بایسته و شایسته است، اقدام نمی کنند، چنانکه در مثل معروف هست؛ کشتی از فزونی ملوانان غرق شد!

امیرمومنان علیه السلام فرمود:

این مطلب را آزموده ام و درست است. امّا دشمن بسیار، چه سودی دارد؟

جمیل گفت: دشمنان، هرگاه بسیار شوند آدمی همیشه پرهیز کند و مراقب باشد که سخنی که بدان گرفتار آید، بر زبان نراند، یا به لغزشی مبادرت نورزد که بر آن توبیخ گردد. پس همواره با این حالت از خطاها و لغزش ها در امان باشد.

امیرمومنان علیه السلام ، این مطلب را نیکوشمرد(5).

ص: 78


1- شرح نهج البلاغه ج 20 ص 317
2- 4/267
3- همان
4- همان 1702
5- همان

پذیرفتن «صلح»

إِنَّا فَتَحنَا لَكَ فَتحاً مُّبِینا

«ای پیامبر! برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم.»

آیات ابتدای سوره فتح پس از صلح حدیبیه نازل شد که

مواردی از آن درمجموعه (جنگ و صلح) خواهد آمد.

هدف امام علیه السلام ، از مبارزه با دشمنان اسلام، هدایت است نه کشتار. امامِ رحمت و عطوفت می خواهد سرسخت ترین دشمنان هم، هدایت شوند وکشته نشوند، به راه مستقیم خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم که علی علیه السلام مظهر آنست بیایند و از بی راه ه و راه های انحرافی نجات یابند، ویا حداقل مانع هدایت دیگران نشوند. اگرچه خودشان هم لیاقت هدایت را نداشته باشند! ولذا در تمام نبردها، از پیشنهاد صلح استقبال می کرد، تا خون انسانها ریخته نشود، واختلافات به کینه های ماندگار در قلبها نهادینه نگردد.

همانگونه که دستور خداوند به پیامبرش و مؤمنین، پذیرش پیشنهادِ صلح از طرف دشمن می باشد.

وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(1)

«و اگر[دشمنان] تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست!

توجه به مفاد این آیه نشان می دهد که موضع گیری امام علیه السلام در مقابل دشمن و قبول پیشنهاد صلح، دقیقاً بر اساس این آیه شریفه می باشد. از آنچه در این بخش خواهد آمد، این موضوع بدرستی معلوم می گردد.»

1-امام علیه السلام ، در آغاز درگیری با «معاویه» شخصی بنام« معقل بن قیس ریاحی» را با سه هزار نفر به عنوان مقدمهء لشکر به سوی شام فرستاد.

هنگام اعزام سپاه، نام های به وی نوشت که در بخشی از آن نامه آمده است:

ص: 79


1- انفال آیه 61- آیات قبل و بعد هم در رابطه با جنگ وصلح می باشد به تفسیر نمونه مراجعه شود.

وَ لَا یَحْمِلَنَّكُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِم(1).

«مبادا عداوت شخصى شما با دشمن، سبب شود که پیش از دعوت آنها به صلح و اتمام حجّت جنگ را آغاز کنید.»

امام علیه السلام ، بارها معاویه را به صلح و ترک مخاصمه دعوت فرمود، امّا هربار این خیره سر لجوج نصیحت امام علیه السلام را نپذیرفت.

2-در یکی از روز های جنگ صفیّن که کار جنگ بسیار پیچیده شده بود علی علیه السلام عمامۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر سرپیچید و گفت:

«اى مردم هركس امروز مىخواهد با خدا معامله كند آماده شود.»

ده هزار نفر یا بیشتر آماده جنگ در ركاب آن حضرت شدند و آن حضرت بعد از خواندن اشعارى حماسى به لشكر شام حمله كرد. همراهان امام علیه السلام نیز یكباره حمله ور شدند و تمام صفوف شامیان را در هم شكستند. هنگامى كه معاویه این وضع را دید پا در ركاب كرد و آماده فرار شد؛ ولى« عمرو بن عاص» توصیه كرد كه قرآنها را بر سر نیزه ها بلند كنند و لشكریان على علیه السلام را به گردن نهادن در برابر حكم قرآن دعوت نمایند.

همین امر سبب شد كه در لشكر عراق اختلاف بیفتد. در این هنگام معاویه نامه ای به على علیه السلام نوشت واز امام علیه السلام خواست جنگ را تمام کندو کار را به حکمیت بسپارد.

امام علیه السلام علیرغم اینکه خباثت و پستی معاویه را می دانست حکمیّت قرآن را پذیرفت (که دونفر حکم از طرفین تعیین وبرطبق قرآن صلح را برقرار کنند و حق را به حقدار بسپارند)

امام علیه السلام طی نام های به معاویه ضمن بیان مطالبی بسیار ارزنده و راهگشا در پایان آن اشاره فرمود:

وَقَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَلَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَلَسْنَا إِیَّاكَ أَجَبْنَا، وَلَكِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِی حُكْمِهِ، وَالسَّلَام(2).

«تو ما را به حكمیّت قرآن دعوت كردى در حالى كه خود اهل قرآن نیستى. (ما گرچه حكمیّت قرآن را پذیرفتیم) ولى مقصود ما پاسخ به تو نبود بلكه به قرآن پاسخ دادیم و حكمش را گردن نهادیم والسّلام(3).» (دقت کنید)

از این نامۀ امام روشن می شود، او که بر همۀ مسائل اشراف کامل دارد و دشمن خویش و پیامد های این ترک مخاصمه و پذیرش حکمیّت را بخوبی

ص: 80


1- نهج البلاغه نامه 12
2- نامه 48 نهج البلاغه – پیام امام ج10 ص 293
3- نامه معاویه ونامه امام در ج10 ص 293 پیام امام آمده است مراجعه شود.

می داند، وقتی بحث حکمیت قرآن پیش می آید می پذیرد، تا بلکه دشمن از خباثت دست بردارد و افکار عمومی روشن شود که او امام هدایت است وطرف مقابل در ضلالت وگمراهی!

3- امام علیه السلام در عهدنامۀ مالک اشتر نامه 53 نهج البلاغه در موضوع صلح می فرماید:

وَلَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاكَ إِلَیْهِ عَدُوُّكَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًى فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَۀً لِجُنُودِكَ، وَرَاحَۀً مِنْ هُمُومِكَ، وَأَمْناً لِبِلَادِكَ

« هرگز صلحى را كه از جانب دشمن پیشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است رد مكن، چرا كه در صلح براى سپاهت آرامش (و سبب تجدید قوا) و براى خودت مایه راحتى از همّ و غمها و براى كشورت موجب امنیّت است؛(1)»

از این کلام هم، ابعاد و نتایج صلح از نظر امام علیه السلام کاملاً روشن می شود. البته صلح مورد رضای خداوند که در بخش بعدی به آن می پردازیم. إن شاءالله.

4-هنگامی که امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام «جریربن عبدالله بجلی» را به عنوان نمایندۀ خود برای گفتگوی با معاویه به شام فرستاد و معاویه حاضر به بیعت نشد، یاران امام از او خواستند که آمادهء جنگ با شامیان شود. امام علیه السلام این پیشنهاد را نپذیرفت و دلیل آنرا اینگونه فرمود:

إِنَّ اسْتِعْدَادِی لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ، وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتاً لَا یُقِیمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِیاً وَ الرَّأْیُ عِنْدِی مَعَ الْأَنَاۀِ فَأَرْوِدُوا وَ لَا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ. وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَیْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِی فِیهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا جَاءَ [بِهِ] مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم ؛ إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الْأُمَّۀِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالًا فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَیَّرُوا(2).

«مهیّا شدن من براى جنگ با شامیان با آن که «جریر» نزد آنهاست سبب مى شود که راه صلح را بر آنها ببندم، و اگر بخواهند به کار نیکى (اشاره به تسلیم و بیعت و صلح است) اقدام کنند، آنها را منصرف سازم. ولى براى «جریر» وقتى تعیین نموده ام که اگر تا آن زمان بازنگردد، یا فریب خورده است، یا از فرمان من سرپیچى نموده، نظر من فعلا «صبر کردن» و مدارا نمودن است، شما هم این نظر را بپذیرید و مدارا کنید; ولى من

ص: 81


1- پیام امام ج11 ص 107
2- خطبه 43 نهج البلاغه

در عین حال از آماده شدن شما براى جنگ ناخشنود نیستم (اما شخصاً فرمان نمىدهم) من بارها این مسأله را بررسى کرده ام، و پشت و روى آن را مطالعه نموده ام، دیدم راهى جز جنگ (با خودکامگان بى منطق شام) یا کافر شدن به آنچه «پیامبر اسلام» آورده است ندارم. کسى قبل از این بر مردم حکومت مىکرد (اشاره به عثمان است) که بدعت هایى گذارد و حوادث نامطلوبى به بار آورد و موجب سر و صداى زیادى در میان مردم شد، انتقادهایى از او کردند، سپس از او انتقام گرفتند و تغییرش دادند.»

5-در این قسمت از بخش 12 چند کلام زیبا و گویا از امام می آوریم. که نشان دهنده مرام ایشان برصلح طلبی و مدارا با دشمن است.

مَنِ استَصلَحَ عَدُوَّهُ زادَ فی عَدَدِهِ(1).

«آن كه دشمنش را اصلاح كند، بر جمعیت خودْ افزوده است.»

مَنِ استَصلَحَ الأَضدادَ بَلَغَ المُراد(2)

«آن كه مخالفان را به صلاح آورد، به مقصود رسد.»

الاِستِصلاحُ لِلأَعداءِ بِحُسنِ المَقالِ وجَمیلِ الأَفعالِ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم ومُغالَبَتِهِم بِمَضیضِ القِتالِ (3).

«به صلاح آوردن دشمنان با سخن نیك و رفتار زیبا ، آسانتر است از رو در رو شدن با آنان و پیكار با آنان با درد و رنجِ نبرد.»

6- امام علی علیه السلام فرمود:

حکیمان در روزگاران گذشته می گفتند؛ شایسته است که رفت و آمد بر در خانه دیگران برای ده انگیزه باشد که از جمله آنها؛ بر در خانه دشمنان است که با مدارا غائله آنان فروکش کند و با نرمی و لطف و دید و بازدید، دشمنی آنان برطرف شود(4).

ص: 82


1- غررالحکم ح8230
2- همان- غررالحکم ح 8043
3- غررالحکم ح 1926
4- الخصال ص426- 4/263

فصل سوم«اخلاق در جنگ»

اشاره

عکس

ص: 83

کشته نشدن بیگناهان

وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا(1).

«و هرگز نفس محترمی که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آنکه به حکم حق مستحق قتل شود، و کسی که خونش به« مظلومی » و ناحق ریخته شود ما به ولیّ او حکومت و تسلط (بر قاتل) دادیم پس (در مقام انتقام) آن ولی در قتل و خونریزی اسراف نکند که او از جانب ما مؤید و منصور خواهد بود.»

امام علی علیه السلام ، هیچ گاه بر بیگناه شمشیر نزد و شمشیرش هرگز به خطا نرفت.

1- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ای علی! تو چابک سوار عرب و کشنده ی ناکثین، مارقین و قاسطین هستی، تو برادر منی و مولای هر مومنی و شمی ر خدایی،که هرگز اشتباه نمی کند!

2- چنانکه مکرر در روایات آمده است، حدیث قدسی

« لا سیف اِلّا ذُوالفَقار و لافَتی اِلّا عَلی»

«در شأن امام علی علیه السلام آمده و شمشیر وی که ذوالفقار نام داشت.»

از این حدیث نتیجه می گیریم که ذوالفقار علی علیه السلام هرگز به بیگناهی اصابت نکرده و مولای متقیان علیه السلام در هیچ نبردی و در هیچ حالتی متعرض بی گناه نشده است. وگرنه شایستۀ نزول حدیث قدسی نمی شد.

3- در روز فتح خیبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

« به طور حتم مردی را گسیل خواهم داشت که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند. مردی که فرار نمی کند (2)». (یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام )

ص: 84


1- آیه 33 سوره اسرا
2- مسند ابن حنبل ج 1ص214 -10/214

از این حدیث نبوی نیز نتیجه می گیریم که کسی را که خدا و پیامبرش دوست دارند حتماً بایستی شمشیرش به بی گناه اصابت نکند وگرنه مورد تایید خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد بود.

4- امام علیه السلام هرگز کسی را مجروح نکرد و به کسی ضربه نزد مگر اینکه کشته شد(1). یعنی اگر کسی سزاوار کشته شدن بود، علی علیه السلام او را به هلاکت می رساند و اگر سزاوار کشته شدن نبود به دست علی علیه السلام زخمی هم نمی شد.

5- طبری در تاریخ خود از «سُدّی» نقل می کند که در جنگ احد «طلحه بن عثمان» پرچمدار مشرکان، برخاست و گفت: ای گروه اصحاب محمد! شما می پندارید که خداوند، ما را با شمشیرهای شما به آتش می راند، و شمارا باشمشیرهای ما به بهشت می برد. اکنون آیا از میان شما کسی هست که خداوند او را با شمشیر من به بهشت ببرد یا مرا با شمشیر او روانه دوزخ کند؟ علی بن ابیطالب علیه السلام در برابر او برخاست و گفت:«سوگند به آنکه جانم در دست اوست از تو جدا نمی شوم تا تو را با شمشیرم روانه دوزخ کنم یا تو، مرا با شمشیر به بهشت بفرستی» پس علی علیه السلام ضرب های بر او وارد کرد و پایش را قطع کرد. افتاد و عورتش پیدا شد و گفت: ای پسر عمو! تو را به خدا سوگند می دهم که حق خویشاوندی را رعایت کنی. پس علی علیه السلام ر هایش کرد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تکبیر گفت. آنگاه از علی علیه السلام پرسید؛ چه چیزی تو را از تمام کردن کارش بازداشت؟ علی علیه السلام عرض کرد؛ «پسرعمویم چون عورتش پیدا شد، مرا سوگند داد پس از او خجالت کشیدم و او را رها کردم» بنابراین امام علیه السلام کسی را به خاک می اندازد که قطعاً برای کشتن به میدان آمده و مستحق کشته شدن است. چنانکه رجز می خواند و بهشت و دوزخ و وعده های الهی رابه سخریه می گیرد(2).

6- شاهد دیگری که مؤید عدم کشته شدن بی گناه به دست امام می باشد، حوادث جنگ احد است که در آن نبرد12 نفر از سران و پرچمداران مشرکین به دست ید الهی امام علیه السلام به خاک هلاکت افتادند. بر اساس گزارش «ابن اسحاق» که در (کتاب ارشادجلد1صفحه 91)وتاریخ طبری آمده، درآن نبرد22 تن از مشرکان کشته شدند که 12 نفر از آنان را علی علیه السلام به خاک هلاکت افکند. از این 12 نفرِ آنان، ازجمله «طلحه بن ابی طلحه دلاور مغرور عرب» از پرچمداران مشرکان بودند که یکی پس از دیگری به دست امام علیه السلام با ضربه های پی در پی به خاک افتادند به نحوی که دیگر پرچم آنها برافراشته نشد (3).

ص: 85


1- رسائل جاحظ ج4 ص124- 10/475
2- تاریخ طبری جلد 2 صفحه 509
3- ارشاد جلد 1 صفحه 88 -تاریخ طبری جلد 2 صفحه 514

دوری از خصومت شخصی با دشمن

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ (1)

«ما به سوى «ثمود» برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خداى یگانه را بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند.»

امام علی علیه السلام نه تنها اصحاب خود را از دشنام دادن به دشمن نهی می کرد، بلکه دشمنی را که به امام علیه السلام دشنام می داد تنبیه نمی کرد و نمی کشت. اگر چه در دست امام علیه السلام بود و بر او سلطه کامل داشت.

1- امام علی علیه السلام با یاران خود نشسته بود که زنی زیبا از کنارشان گذشت و جماعت با چشمان خود او را دنبال کردند.

امام علیه السلام فرمود:

«همانا دیدگان این نرینگان، آزمند است! این گونه نگاه کردن، مایۀ برانگیختن شهوت است. پس هریک از شما چشمش به زنی افتاد که او را خوش آمد، باید با زن خون درآمی زد، که او نیز زنی است همچون هرزنی»

مردی از خوارج (که با علی علیه السلام دشمنی داشت) گفت:

خداوند، او را در حال کفرش بکشد! چه خوب می فهمد! جماعت (اطراف امام) برخاستند تا او را بکشند.

امام علیه السلام فرمود:

«صبر کنید (دست نگهدارید) پاسخ او، تنها دشنامی است برابر دشنام، یا عفو در گذشتن از گناه او (2)»

واین درحالی بود که این ملعون، هم نسبتِ کفر به امام علیه السلام داد و هم آرزوی کشته شدن وکشتن امام علیه السلام را داشت.

ص: 86


1- آیه 45 سوره نمل
2- نهج البلاغه حکمت 420

2-یکی از یاران امام علی علیه السلام ، مردى از خوارج را نزد على علیه السلام آورد و گفت:

«اى امیرمؤمنان! دیدم كه این مرد، تو را دشنام مىدهد.»

امام علیه السلام فرمود:

فَسُبَّهُ كَما سَبَّنی.

«به او دشنام ده، همان گونه كه به من دشنام داد.»

گفت: تو را دوزخى مى انگاشت!

امام علیه السلام فرمود:

لا أقتُلُ مَن لَم یَقتُلنی،

«آن را كه با من پیكار نكند، نمىكُشم.»

[سپس] فرمود:

«آنها بر ما سه حق دارند:

1- آنان را از مساجد، باز نداریم، كه در آن یاد خدا كنند؛

2- آنان را از ثروت هاى عمومى باز نداریم، تا زمانى كه دستان آنان با دست هاى ماست.

3- با آنان پیكار نكنیم، تا زمانى كه با ما پیكار نكنند.(1)»

در نقل دیگری آمده است که امام علیه السلام فرمود:

« او را دشنام ده یا رها كن .»

یعنی اگر قدرت تحمّل داری او را رهاکن (رفتار امام علیه السلام ) واگر نمی توانی تحمّل کنی برابر دشنام او، او را دشنام ده (2).

که البته رهاکردن و دشنام ندادن مَشیِ امام علیه السلام است.

3-امام علی علیه السلام در نحوهء برخورد با دشمن می فرماید:

الرِّفقُ یَفِلُّ حَدَّ المُخالَفَۀِ.(3)

نرم خویى، تیزىِ مخالفت را كُند سازد.

ودر بیان دیگری فرمود:

«به دشمنت، اندازه ای نزدیك شو كه به خواسته ات برسى، و در نزدیكى به او زیاده روى مکن تا خود و یاورت را خوار سازى. به چوبى(عمودی)،كه در برابر خورشید نصب شده، بنگر. اگر آن را مایل كنى، سایه اش بسیار شود و اگر در مایل كردن زیاده روى كنى، سایه كم گردد. (وازبین برود)(4).» (دقت کنید)

ص: 87


1- کنزالعمّال ج11 ص300- 4/283
2- همان
3- غررالحکم ح560
4- شرح نهج البلاغه ج20 ص 342

4-مناسب است در اینجا حدیثی را از قول ابن عباس نقل کنیم که گفته اند:

ابن عبّاس به گروهى برخورد کرد كه به بدگویى على علیه السلام مشغول بودند و وى را دشنام مىگفتند. به عصاكش خود گفت: مرا پیش آنان ببر.

عصاکش، او را نزد آنان برد.

ابن عبّاس گفت:

كدام یك از شما خداوند را دشنام می گوید؟

گفتند: به خدا پناه مىبریم از این كه او را دشنام بگوییم.

[ ابن عبّاس] گفت: كدام یك از شما پیامبر خدا را دشنام مىگوید؟

گفتند: به خدا پناه مىبریم از این كه پیامبر خدا را دشنام بگوییم.

[ابن عبّاس] گفت: كدام یك از شما «على بن ابى طالب» را دشنام مىگوید؟

گفتند: آرى! وى را دشنام می گوییم.

ابن عبّاس گفت: گواهى مىدهم كه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه مىفرمود:

«هر كس مرا دشنام بگوید، خدا را دشنام گفته است؛ و هر كس على علیه السلام را دشنام بگوید، مرا دشنام گفته است».

آنان سرافكنده شدند(1).

5- دشمنان علی علیه السلام این همه فضایل والای امام علیه السلام را می دانستند و می دیدند مع الوصف، دشمنی با امام علیه السلام را به حّد ن هایت رساندند، و دنائت و پستی خود را در بالاترین درجه نشان دادند.

ابن ابی الحدید می نویسد؛ معاویه در آخر خطبه نماز جمعه می گفت: خدایا ابوتراب از دین تو برگشت و از راه تو منحرف شد، پس او را سخت لعنت کن و به عذابی دردناک گرفتارش ساز.

او (معاویه) بخشنامه کرد که این جملات را در سراسر جهان اسلام بگویند و از آن پس تا زمان خلافت «عُمر بن عبدالعزیز» آن را بر فراز منبرها می گفتند.

در نقد دیگری آمده که معاویه فرمان داد در 70 هزار منبر و محراب علی علیه السلام را لعن کنند(2).

ص: 88


1- مروج الذهب ج2 ص 435- مناقب خوارزمی ص 137- 12/523
2- شرح نهج البلاغه جلد 4 صفحه 56 بخش 8

بیان معایب و پرهیز از دشنام

هَٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ(1)

« این دو گروه (مؤمن و کافر) مخالف و دشمن یکدیگرند که در (دین) خدای خود باهم به جدال برخاستند، و کافران را لباسی از آتش دوزخ به قامت بریده اند و بر سر آنان آب سوزان جهنم فرو ریزند.»

امام علیه السلام ، اطرافیان و لشکریان خود را منع می فرمود،که به دشمن دشنام دهند. امّا توصیه می فرمود انحرافات و زشتی های عمل دشمن را بیان کنید و به رُخَش بکشید، بلکه از آن دست بردارند.

1-در جنگ صفیّن عد های از لشکریان امام علیه السلام به شامیان دشنام می دادند، در بین آنها دو نفر از اصحاب نزدیک امام نیز بنام های «حجربن عدی» و «عمروبن حمق» جزو دشنام زننده ها بودند، امام علیه السلام آنها را از دشنام دادن منع نمود وفرمود:

إنّی أكرَهُ لَكُم أن تَكُونُوا سَبّابینَ، وَ لَكِنَّكُم لَو وَصَفتُم أعمالَهُم، وَ ذَكَرتُم حالَهُم، كانَ أصوَبِ فِی القَولِ، و أبلَغَ فیِ العُذرِ، وَ قُلتُم مَكانَ سَبِّكُم إیّاهُم : اللّهُمَّ أحقِن دِماءَنا وَ دِماءَهُم، و أصلِح ذاتَ بَینِنا وَ بَینِهِم، وَ اهدِهِم مِن ضَلالَتِهِم، حَتّى یَعرِفَ الحَقَّ مَن جَهِلَهُ، وَ یَرعَوِیَ عَنِ الغَیِّ وَ العُدوانِ مَن لَهِجَ بِهِ(2).

«من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشید؛ ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهید و احوال آنها را بیان كنید به گفتار صحیح نزدیكتر و براى اتمام حجّت رساتر است. شما باید بهجاى دشنام چنین مىگفتید:

پروردگارا خون ما و آنها را حفظ كن (و آتش جنگ را خاموش فرما) میان ما و آنها را اصلاح كن، و آنان را از گمراهیشان هدایت نما تا كسانى كه جاهلند حق را

ص: 89


1- آیه 19 سوره حج
2- خطبه 206 نهج البلاغه – پیام امام ج8 ص 97

بشناسند و آنها كه گمراهند و بر دشمنى با حق اصرار مىورزند ازآن دست بردارند و (به راه راست) باز گردند.» (دقت کنید ، دعا در حق دشمن را توصیه می فرماید)

جالب توجه اینکه وقتی امام علیه السلام اصحاب خود را از دشنام دادن منع فرمود، این دونفر صحابی وفادار به امام علیه السلام عرض کردند:

ای امیرمؤمنان مگر ما برحق نیستیم؟

فرمود: «چرا».

گفتند: مگر آنان بر باطل نیستند؟

فرمود: «چرا».

گفتند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان، باز داشتى؟

امام، در جواب این دو نفر، این بیان را فرمود؛ که آنها قانع شدند و عرض کردند:

پندت را مىپذیریم و به ادب تو مؤدّب مىشویم.(1)

2- شخصی از قبیله ی بنی نضیر می گوید:

درخدمت على علیه السلام بودیم كه از» اهل نَهر»، خوارج نهروان یاد شد. مردى ایشان را دشنام داد.

على علیه السلام فرمود:

«ایشان را دشنام ندهید؛ امّا اگر بر پیشوایى عادل خروج كردند، با ایشان بجنگید؛ و اگر با پیشوایى ستم پیشه در افتادند، با آنان نجنگید؛ چرا كه در این كار، دلیلى دارند(2)».

3-امام علیه السلام دریک جمله کوتاه می فرماید:

لا تَشِن عَدُوَّکَ واِن شانَکَ

« از دشمن خود عیبجوئی مکن، گرچه او از تو عیب جوئی کند(3)

4-ناراحتی شدید امام علیه السلام از دشنام دادن به «عثمان» (خلیفه سوّم)

روزی در یک جلسه برخی از اطرافیان امام علیه السلام به عثمان دشنام دادند!

امام على علیه السلام از این كار، ناراحت شد و عَرَق بر پیشانىاش نشست!

و فرمود:

«اى مردم! بس كنید!».(مطلقاً دشنام ندهید)(4)

ص: 90


1- بحارالانوار ج32 ص 399- 4/281
2- مناقب کوفی ج2 ص 332 - 6/357
3- غررالحکم ح 10418
4- جمل ص 290- 5/129

5 - امام علیه السلام در یک بیان نورانی می فرماید:

«به صلاح آوردن و اصلاح دشمنان با گفتار نیک و کردار زیبا، آسانتر است از برخورد و پیروز شدن بر آنها به وسیله پیکار های مصیبت بار(1)

6- امام علی علیه السلام درباره دشنام دادن زنان به لشکر اسلام هم، مقابله به مثل را منع می فرمود.

در بخشی از نامه 14 نهج البلاغه می فرماید:

وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ

« زنان (دشمن) را با آزار دادن تحریک نکنید هرچند آبروی شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند.(منظوراز امیران شما، خود امام است. یعنی اگربه من هم دشنام دادند متعرّض آنها نشوید.)»

7- امام علی علیه السلام در یک بیان بسیار زیبا و شگفت آور می فرماید:

«ما تساب اثنان الا غلب الامهما»

«دشنام ندهند دونفر به یکدیگر، جز آن که هر کدام پستتر است بر آن دیگری چیره شود.»

زیرا انسان های شریف و بزرگوار اهل دشنام و فحّاشی نیستند، و خیلی زود خویشتنداری می کنند و به قول معروف کوتاه می آیند، و این مردمان لئیم و پست هستند که پروایی از دشنام دادن و حرف زشت زدن ندارند. و قهرًا تا هرجا که بتوانند برای غلبه بر طرف دیگر دشنام می دهند، و در نتیجه غالب می شوند، بنابراین باید از دشنام به طور کلی پرهیز کرد.

8- این رفتار امام علی علیه السلام نشأت گرفته از آیه شماره 108 سوره انعام است که خداوند می فرماید:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْم کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُلِّ أُمَّۀ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ

« کسانى که غیر خدا را مىخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند. این چنین براى هر امّتى عملشان را زینت دادیم. سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است; و آنها را از آنچه عمل مىکردند، آگاه مىسازد (و پاداش و کیفر مىدهد)»

ص: 91


1- غرر الحکم ج2ص96

9- از پیامبرعظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز روایاتی در منع اهل ایمان از دشنام گویی هست که به دو نمونه اشاره می کنیم.

1- پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

هرگاه دو نفر به یکدیگر ناسزا گویند گناهش به گردن آغاز کنندۀ آن است مگر آن که ستم دیده از حدّ خود تجاوز کند(1).

2- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

از بزرگترین گناهان این است که آدمی به پدر و مادر خود، دشنام دهد.

سئوال شد چگونه کسی پدر و مادر خود را دشنام می دهد؟

3-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«پدر و مادر» کس دیگری را دشنام می دهد و متقابلاً او هم به پدر و مادر وی ناسزا می گوید(2).

10- امام علی علیه السلام به قنبر که خواست به کسی که بدو ناسزا گفته بود ناسزا گوید، فرمود:

آرام باش قنبر! دشنام گوی خود را خوار و سر شکسته بگذار تا خدای رحمان را خوشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنانت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن، پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری و گذشت خشنود نکرد و شیطان را با حرب های چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد.(3)

ص: 92


1- می زان الحکمۀ جلد 5 صفحه 2355
2- همان
3- امالی مفید2/118-می زان الحکمه ج 5ص2353

ارجحیت اخلاق انسانی بر پیروزی حتمی

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامی نَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ(1)

«اى کسانى که ایمان آورد ه اید! همواره براى خدا قیام کنید، و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید، که به پرهیزکارى نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که خداوند از آنچه انجام مىدهید، با خبر است.»

فضائل اخلاقی امام علی بن ابیطالب علیه السلام قابل احصا وشمارش نیست، و از جملهء آنها که در قلهء فضائل انسانی قرار دارد ادب و حیای آن حضرت است. این ادب و حیا تنها در امور خانوادگی و اجتماعی بروز و ظهور ندارد بلکه در بحبوحهء جنگ و کارزار هم اخلاق کریمۀ امام علیه السلام شگفت آور است.

در فرهنگ علوی جنگ برای دفاع از کیان مکتب و در جهت دفع ظلم و رفع ستم و زدودن دشواری های راه حکومت است. علی علیه السلام که «شمشیر از پی حق می زد» نمی توانست در دشوارترین لحظات نبرد و سختترین حوادث جنگ، از اصول اخلاقی و بنیادی انسانی غافل بماند. نگرش این خلق و خوی جنگی و آیین اخلاقی نبرد در سیره علوی، درس آموز است و بیدار کننده.

1-امام علیه السلام در نامه ای که در دوران جنگ «صفیّن» برای «معاویه» نوشت ودر نهج البلاغه در شماره 10 ضبط شده است، در بخشی از آن می نویسد:

«وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَیَّ وَ أَعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أَیُّنَا الْمَرِینُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ؛(2)»

« (ای معاویه) تو مرا به جنگ فراخواندى. مردم را به یكسو نِه، خودت به تنهائی به

ص: 93


1- آیه 8 سوره مائده
2- نهج البلاغه نامه 10

پیكار من بیا. دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند كه كدامیك از ما قلبش را زنگ گناه ، تیره كرده است و پردۀ غفلت بر دیدگانش افتاده است.»

وقتی نامهء امام علیه السلام به معاویه رسید، «عمروعاص» به معاویه گفت:

آیا تو می ترسی که به میدان علی بروی؟ والله من می روم. هرچندهزار بار کشته شوم، لذا در یکی از روز های جنگ صفیّن «عمروعاص» در برابر علی علیه السلام به میدان آمد. امام علیه السلام نیزه ای به او زد و او بر زمین افتاد، در اینجا « عمرو» برای نجات خود چاره ای جز این ندید که لباس خود را بالا بزند و عورتش را آشکار سازد، زیرا می دانست امام علیه السلام حیا می کند و بازمی گردد واز کشته شدن نجات می یابد. وهمین اتّفاق هم افتاد و امام علیه السلام با این بی ادبی این فاسق، روی برگرداند و از کشتن او منصرف شد.

معاویه، بارها این مطلب را به عمروعاص متذکّر می شد و می گفت:

ای «عمرو» دو چیز تو را از مرگ نجات داد.

اوّل عورتت ودوم حیای علی بن ابیطالب علیه السلام

یک بار معاویه به او گفت: هروقت تو را می بینم خنده ام می گیرد.

«عمرو» گفت: برای چه؟

معاویه گفت: به یاد نبرد صفین می افتم که تو را عورتت نجات داد!

عمرو گفت:من هم از دیدن تو بیشتر خنده ام مىگیرد، زیرا به یاد آن روز مى افتم كه على علیه السلام فریاد زد و تو را به میدان دعوت كرد ناگهان نَفَس در سینه ات پیچید و زبان در دهانت قفل شد و آب دهانت در گلویت گیر كرد و لرزه بر اندامت افتاد و چیز دیگرى از تو سر زد كه نمىخواهم بگویم (خود را کثیف کردی).

معاویه گفت: اى «عمرو» شوخى را رها كن و سخنان جدى بگو، ترس و فرار از على علیه السلام بر هیچ كس عیب نیست؛

«انَّ الجُبنَ و الفِرارَ مِن عَلّىً لا عارَ عَلى اَحَدٍ فیِهما»

« این ادب و حیای امام علیه السلام منحصر به رویارویی با «عمروعاص» نبود. در جنگ خندق نیز«عمروبن عبدود» و در صفین « بُسربنِ ارطارت » اینگونه بی ادبی کردند و امام علیه السلام از آنها چشم پوشید.» ( موارد دیگری هم در تاریخ آمده است.)

نکتۀجالب توجه اینکه این سه نفر، همه از شجاعان عرب و دارای سوابق دلیری و پیروزی در جنگ ها بودند. اما در مقابل «اسدالله الاعظم» «حیدر کرار» چون روباه مکّار در برابر شیر یزدان، دنائت و پستی خود را آشکار کردند.

ص: 94

2- در جنگ صفیّن هر روز منادی امام علیه السلام بیرون می آمد و با بانک بلند می گفت:

ای مردم (لشکریان من) زخم خورده را نکشید. پشت به جنگ کرده را دنبال مکنید. کشته را عریان نکنید. و هر کس اسلحه اش را بر زمین افکند، درامان است.(1)

3- امام علیه السلام فرمان می داد؛

کشته ها را مُثله نکنید، هنگامی که به سراپردۀ این گروه رسیدید پرده دری نکنید، به خانه ها وارد نشوید، و چیزی از اموال شان نگیرید... زنی را با آزار به هیجان وامدارید، گرچه به ناموس شما دشمنام گوید و به فرماندهان و نیکان شما فحش دهد. (منظور از فرماندهان وجود شریف خود امام علیه السلام است.)

این مطالب گرچه تکراری است ولی ذکر آن را لازم دانستم که ادب امام علیه السلام و اخلاق کریمۀ ایشان مجدداً یادآوری شود.

ص: 95


1- کافی ج 5 ص39

تخلیه نکردن خشم در جنگ

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامی نَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.(1)

اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید، و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید، که به پرهیزکارى نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که خداوند از آنچه انجام مىدهید، با خبر است.

1- امام علیه السلام در سفارش به مالک اشتر در عهدنامه می فرماید:

هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار نده، زیرا تاب كیفر او را ندارى و از عفو و رحمت او بىنیاز نیستى و هرگز از عفو و بخششى كه نموده ای پشیمان نباش و از كیفرى كه داده ای به خود مبال و شادى نكن. هرگز به هنگامى كه خشمگین مىشوى و راه چاره ای براى آن مىیابى به انجامِ اقدامِ خشن شتاب مكن. (و تصمیم ناگهانى مگیر).(2)

این سخن اشاره به آن دارد که، تا می توانی جانب عفو را بگیر و کمتر مجازات کن. زیرا اگر اثر کیفر در کوتاه مدت باشد، اثر عفو در دراز مدت خواهد بود.(3)

2- امام علیه السلام در یک کلام شگفت دیگر می فرماید:

«الغَضَبُ عَدُوٌّ فَلا تُمَلَّکهُ نَفسَکَ»

«خشم،دشمن است، آن را بر خود مسلط مگردان(4)»

ص: 96


1- آیه 8 سوره مائده
2- نامه 53 نهج البلاغه- پیام امام ج10 ص 383
3- همان
4- غررالحکم ج2ص243

و نیز می فرماید:

«الغَضَبُ یُفسِدَ اَلاَلبابَ وَ یُبعِدُ مِنَ الصَّوابِ»

«خشم! خردمندان را فاسد کند و از راه راست و درست دور گرداند.(1)»

3-چنانکه در داستان نبرد امام علی علیه السلام ، با «عمرو بن عبدود» در جنگ احزاب آمد، آنگاه که آن دلاور عرب «خدو» بر صورت ایشان انداخت، امام علیه السلام از روی سینه دشمن بلند شد چند گامی قدم زد، غضب خود را فرو نشاند و سپس کار دشمن را تمام کرد! مبادا در حال غضب اقدامی علیه دشمن انجام دهد. ( به مشروح داستان آن در بخش 3 مراجعه فرمایید.)

ص: 97


1- همان

عدم تعقیب دشمن در صورت فرار

قُلْ لَنْ یَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا(1)

«(ای رسول ما، منافقان را) بگو: اگر از مرگ یا قتل فرار می کنید آن فرار هرگز به نفع شما نیست چه آنکه اندک زمانی بیش (از زندگی) کامیاب نخواهید شد.»

امام علیه السلام هرگز فراریان از جنگ را دنبال نمی کرد و آنها را به قتل نمی رساند این روش امیرمؤمنان علیه السلام که همان سیرۀ پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. چه در جنگ های زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و چه در نبرد های زمان خلافت خودِ امام علیه السلام پیوسته اجرا می شد.

امّا از عجائب این گذشت و بزرگواری امام علیه السلام این است که اکثر آنهائی که فرار می کردند و دنبال نمی شدند و یا مورد عفو امام علیه السلام قرار می گرفتند، دشمن امام علیه السلام می شدند، و باز درمقابل امام علیه السلام می ایستادند، از جمله خود «معاویه» که در جنگ بدر وقتی برادر و دایی وپدربزرگش کشته شدند، خودش فرار کرد واز مدینه (بدر) تا مکه را پیاده طی کرد، و این درحالی بود که امام علی علیه السلام می توانست او را تعقیب کند، بگیرد و به کشته های بدر ملحق کند، امّا امام علیه السلام او را دنبال نکرد و طبق سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: فراریان را دنبال نکنید، او را رها کرد ونَکُشت و همانگونه که می دانیم بعداً از سرسختترین دشمنان امام علیه السلام شد!؟

1- امام علیه السلام ، در اولین جنگ تحمی لی «ناکثین» بر ایشان که به نبرد «جمل» شهرت یافت، فرمود:

«هنگامى كه خداوند آنها را شكست داد و فرار كردند، دستور دادم فراریان را دنبال نكنند و مجروحان را به قتل نرسانند.(2)»

ص: 98


1- آیه 16 سوره احزاب
2- .نامه امام به مردم کوفه به نقل از پیام امام ج9 ص 39 به نقل از بحارالانوار ج35 ص 252

2-از نکات جالبی که دربارۀ حیا و بزرگواری امام علیه السلام از یک طرف وشجاعت ایشان از طرف دیگر و مقایسۀ آن با دشمنان ایشان آمده، این داستانی است که «ابن ابی الحدید» نقل می کند، و ما در بخش 36 آوردیم.

3- امام علیه السلام ، در نامۀ دیگری به معاویه می نویسد؛

«من چیزى را به خاطر تو مى آورم كه حتماً فراموش نكرده ای، در آن روز كه برادرت «حنظله» كشته شد و برادر دیگرت را اسیر كردم و به سراغ تو آمدم فرار كردى و اگر نه این بود كه من فرار كنندگان را تعقیب نمى كنم، تو سومین آنها بودى.(1)»

4-در جنگ صفیّن نیز امام علیه السلام در سفارش های خود به سرداران و سربازان خود فرمود:

«فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِیمَۀُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً»

«پس هنگامى که به اذن خدا دشمن شکست خورد فراریان را نکشید(2)»

5-امام علیه السلام در موضوع رودررویی دشمن و فرار او فرمود؛

«در حالی که دشمن رو در رو به سوی تو آید، متعرّض او مَشو که همان رو در رو آمدنش به زیان تو او را کمک دهد. و همچنین هنگامی که پشت کرده و فرار کند متعرّض او مَشو که همان پشت کردنش تو را کفایت کند.(3)»

6-مناسب است مطلبی را که« ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه، در مورد فرار دو نفر از مشرکین در «جنگ بدر» آورده ذکر کنیم.

ابن ابی الحدید می گوید: از استادم نقیب پرسیدم؛ آیا معاویه در جنگ بدر همراه مشترکین حاضر بود؟

گفت: آری سه نفر از اولاد ابوسفیان، حنظله- عمروو معاویه در این جنگ حضور داشتند. یکی از آنها (حنظله) کشته شد و دیگری(عمرو) اسیر گشت و «معاویه» فرار کرد و پیاده به سوی مکه به راه افتاد، هنگامی که به مکه رسید هر دو پای او ورم کرده بود و دوماه معالجه کرد تا بهبود یافت. سپس استاد او می افزاید؛ هیچ یک از مورخان در این مسئله تردید ندارند که «حنظله» به دست علی علیه السلام کشته شد و برادرش «عمرو» اسیر گشت. علاوه بر این غیر از معاویه کسی در جنگ بدر فرار کرد، که از همه اینها

ص: 99


1- پیام امام ج9 ص 148 بنقل از ابن ابی الحدید ج15 ص 84-85
2- نهج البلاغه نامه 14
3- غررالحکم ج2ص100ح6232

شجاعتر بود و آن «عمرو بن عبدود» یکه تاز میدان بود.

«عمرو بن عبدود» درجنگ بدرحضورداشت و با پای پیاده فرار کرد، و هنگامی که به مکه رسید بیمار بود و بعد از بهبودی در جنگ خندق شرکت کرد و به دست علی علیه السلام کشته شد و آنچه از دست امام علیه السلام روز بدر رفته بود روز خندق جبران شد! (دقت فرمائید)

سپس می افزاید: مردی از «اعمش» سئوال کرد: آیا معاویه از بدریون بود؟ گفت آری معاویه در جنگ بدر حضور داشت، ولی در لشکر دشمن.

ص: 100

عدم کشتن زخمی ها

ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ، ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ.(1)

«سپس خداوند، «سکینه» (و آرامش) خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهائى فرستاد که شما نمىدیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزاى کافران!

سپس خداوند - بعد از آن - توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، مىپذیرد و خداوند آمرزنده و مهربان است.»

امام رحمت و هدایت که تیغ برای حق می زند و جز رضای خداوند و هدایت خلق هدف دیگری ندارد، دستور اکید می دهد که زخمی های دشمن در میدان جنگ را نکشید، بلکه در تاریخ آمده که زخمی های آنها را مداوا می فرمود که ذکر آن خواهد آمد، امّا چند مورد از فرمان امام بر عدم کشتن زخمی ها.

1-در نامه امام علیه السلام به اهل کوفه در گزارش جنگ جمل فرمود:

«دستور دادم مجروحان را به قتل نرسانند»(2)

2- در جنگ صفین نیز در فرمانی فرمود:

«هنگامى كه به اذن خدا دشمن شكست خورد فراریان را نكشید، و بر ناتوان ها ضربه ای وارد نكنید، و مجروحان را به قتل نرسانید»(3)

ص: 101


1- آیه 26 و 27 سوره توبه
2- نهج البلاغه نامه شماره 2 متن کامل- پیام امام ج9 ص 39
3- نهج البلاغه نامه 14- پیام امام ج9 ص 181

3-امام علیه السلام پس از خاتمه نبرد با «خوارج نهروان» شمارى از زخمی های دشمن را كه هنوز رمقى داشتند، وتعدادشان به چهارصد تن می رسید، دراختیار طوایف خویش بازگرداند و گفت:

«آنان را با خود همراه بَرید و مداواشان كنید. هر گاه بهبود یافتند، به كوفه برگردانید»(1)

ص: 102


1- تاریخ طبری ج5 ص 88- مروج الذهب ج2 ص 418

شادی نکردن هنگام کشته شدن دشمن

لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ(1)

«(این تقدیر حق را بدانید) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می دهد مغرور و دلشاد نگردید، و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایی نیست.»

امام علیه السلام نه تنها از کشته شدن دشمن شاد و مغرور نمی شد بلکه متأثر می شد. زیرا امام مهربانیها می خواهد همۀ انسانها رستگار شوند و از ضلالت و گمراهی نجات پیدا کنند.

1-امام علیه السلام در سفارش های خود به مالک اشتر در فرمان حکومتی خود می فرماید:

«هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار نده زیرا تاب کیفر او را نداری و از عفو و رحمت او بی نیاز نیستی و هرگز از عفو و بخششی که نمود ه ای پشیمان نباش.

واز کیفری که داد ه ای به خود مبال و شادی نکن.»(2)

2-امام علی علیه السلام می فرماید:

مَنِ استَحلی مُعادۀَ ا لِّرجالِ اِستَمَرَّ مَعاناۀَ القِتالِ

«کسی که شیرین بشمارد دشمنی کردن با مردم را، باید تلخی رنج پیکار آنها را نیز به حساب آورد.»(3)

3-توقف در ایستگاه های دشمنی، خدای رحمان را به خشم آورد، وشیطان را خشنود گرداند و انسان را عیب ناک و زشت نماید.(4)

ص: 103


1- آیه 23 سوره حدید
2- نامه 53 نهج البلاغه – پیام امام ج10 ص 383
3- غررالحکم ج 2ص99
4- همان

4-الاَخَذُ عَلیَ العَدُوِّ بِالفَضلِ اَحَدُ الظَّفَرَین.

«در اختیار گرفتن دشمن و تسلیم نمودنش به وسیله بخشش و احسان یکی از دو پیروزی است.(1) (همی شه نباید بر دشمن با جنگ پیروز شد)

5- به صلاح آوردن و اصلاح دشمنان با گفتار نیک و کردار زیبا، آسانتر است از برخورد و پیروز شدن بر آنها به وسیله پیکار های مصیبت بار.(2) (قبلاً هم ذکر شد)

6- امام علی علیه السلام فرمود:

به مردانگی توصیف نشود کسی که پیمان دوستان را مراعات نکند، و با دشمنان خود به انصاف و عدالت رفتار نماید.(3)

ص: 104


1- همان ص96
2- همان
3- غررالحکم ج2ص96

جلوگیری از مُثله «قطع عضو» کردن دشمن

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(1)

«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مىدهد و از فحشاء و منکر و ستم، نهى مىکند خداوند به شما اندرز مىدهد، شاید متذکر شوید.»

امام علیه السلام به پیروی از سنّت و روش پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم هرگز کسی را مُثله نکرد. وپیوسته فرمان می داد، زخمی ها وکشته های دشمن را مُثله نکنید.

1-در جنگ صفّین پس از تحریض و تشویق سپاه خود به نبرد با شامیان متجاوز فرمان داد كشته ها را «مُثله» مكنید و... .

2- امام علیه السلام در نامه 47 نهج البلاغه که یکی از نامه هائی است که پس از ضربت خوردن و قبل از شهادت نوشته (و یا فرموده است)می فرماید:

«یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لَا أُلْفِیَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً، تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ [قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ]؛ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی، انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَۀً بِضَرْبَۀٍ؛ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: إِیَّاكُمْ وَ الْمُثْلَۀَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور.»

«اى فرزندان عبدالمطلب! نکند بعد از شهادتم (به بهانه قتل من) در خون مسلمانان فرو روید و بگویید: امیرمؤمنان کشته شد. آگاه باشید جز قاتل من را به سبب قتل من نکشید. (درست) بنگرید هرگاه من از این ضربت از دنیا چشم پوشیدم، او را تنها یک ضربت بزنید تا یک ضربت در برابر یک ضربت باشد. و او را مُثله نکنید (گوش و بینى و اعضاى او را جدا نسازید) که

ص: 105


1- آیه 90 سوره نحل

من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که مىفرمود:

«از مُثله کردن بپرهیزید، هرچند نسبت به سگ گزنده باشد!»

3-در روایتی که از صحابهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده می خوانیم؛

«مَا خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خُطْبَۀً أَبَداً إِلَّا أَمَرَنَا فِیهَا بِالصَّدَقَۀِ وَنَهَانَا عَنِ الْمُثْلَۀ؛»(1)

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز خطبه ای براى ما (در مسیر میدان جهاد) ایراد نفرمود مگر اینكه در آن به صدقه دستور داد و از مٌُثله كردن نهى نمود»

4-مُثله كردن به عنوان انتقامى غیر انسانى در جاهلیت عرب معمول بود و به همین دلیل اعراب جاهلى هنگامى كه در جنگ « اُحد» «حمزه» عموى پیامبر را شهید كردند گوش و بینى آن بزرگوار را بریدند و به این هم قناعت نكردند، بلكه پهلوى او را شكافته جگر او را بیرون كشیدند.

معروف است كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از مشاهده این منظره فرمود:

اگر خداوند مرا بر قریش پیروز كند با سى نفر (یا هفتاد نفر) از آنها همین گونه رفتار مىكنم. اینجا بود كه آیه شریفه نازل شد:

«وَإِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ»؛

«و هرگاه خواستید مجازات كنید، تنها همانگونه كه به شما تعدّى شده كیفر دهید؛ و اگر شكیبایى كنید، این كار براى شكیبایان بهتر است»

«در این هنگام پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشت خداوندا صبر مىكنم صبر مىكنم (و انتقام نمىگیرم)»(2)

ص: 106


1- پیام امام ج10 ص 291- بنقل از بحارالانوار ج101 ص 216
2- پیام امام ج 10 ص290- تفسیرنمونه چ11 ذیل آیه 126 سوره نحل

زجرکش نکردن دشمن

الَّذِینَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا یُفْسِدُونَ(1)

«آنان که خود کافر شدند و راه خدا را نیز به روی خلق بستند ما آنها را به کیفر افساد و اخلال (در کار خلق) عذابی فوق عذاب (کافران دیگر) بیفزاییم.»

1- امام علیه السلام خود فرمود:

« آن که به شخصی از روی ستم تازیانه زند، خداوند تبارک و تعالی، او را به تازیانه آتشین خواهد زد.»(2)

2- و نیز فرمود:

« دشمن ترین بنده نزد خداوند کسی است که پشت مسلمانی را به ناحق برهنه کند، و کسی را که او را نزده است، به ناحق کتک زند و کسی را که قصد کشتن او را نداشته باشد بکشد.»(3)

3 -از نامه اش به ماموران خراج (مالیات) می نویسد:

« اگر خداوند برای ستم و بیداد که از آن نهی فرمود، کیفری که از آن بترسند نمی نهاد، پاداشی که در پرهیز از ستم است عذری برای رها کردن (خواسته او) نمی گذارد.پس رحم کنید تا به شما رحم شود. بندگان خدا را شکنجه نکنید و بیش از توانشان بر آنها تکلیف نمایید.»(4)

4 -امام علیه السلام خطاب به مردم کوفه فرمود:

« ای مردم! شما را به حق فرا خواندم، از من رو گردانیدید... بدانید که پس از من زمامدارانی بر شما حکم می رانند، که از شما بدین کار، خوشنود نشوند مگر آن که با تازیانه و آهن، شما را شکنجه کنند، و اما من، شما را با تازیانه و آهن شکنجه

ص: 107


1- آیه 88 سوره نحل
2- دعائم الاسلام ج 2ص541
3- تهذیب الاحکام ج 10ص148
4- نهج البلاغه نامه 51

نمی کنم. چرا که هرکس مردم را در دنیا شکنجه کند، خداوند او را درآخرت، شکنجه خواهد کرد.(1)»

5- در زمان «عمر» خلیفۀ دوم زن حامله ای اعتراف به« زنا» کرده بود و عمر دستور داده بود زن سنگسار شود. امام علیه السلام مطلع شد و به عمر فرمود:

«شاید بر سرش فریاد کشیده ای یا او را ترساند ه ای؟»

عمر گفت:بله چنین است.

امام علیه السلام فرمود: آیا از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشنیدی که فرمود:

«برای اعتراف کننده، پس از شکنجه حدّی نیست؟»

به درستی؛ کسی را که در بند کشی یا زندانی کنی یا تهدید کنی، اقرارش (ارزش)ندارد.

آنگاه عمر زن را آزاد کرد، و گفت:

«زنان ناتوانند که فرزندی مانند علی بن ابی طالب علیه السلام به دنیاآورند.»

لَولاعَلیٌ لَهَلَکَ عُمَر(2)

6 -در نبرد صفیّن اسیری را نزد علی علیه السلام آوردند. (اسیرگفت)

مرا به زجر(شکنجه) نکشید.

امام علیه السلام فرمود: «تورابه زجر نمی کشم، به درستی که از خداوند پروردگار جهانیان می ترسم»

او را رها کرد و فرمود آیا در تو خیری هست که بیعت کنی؟(3)

7-در نقل دیگری آمده؛ وقتی اسیری نزد امام علیه السلام می آوردند می فرمود: تو را به زجر نمی کشم، سلاح و چهار پای او را می گرفت،و او را سوگند می داد که دیگر با اوپیکار نکند، آزادش می کرد و چهار درهم به او می بخشید (تا به منزل و مقصدش برسد).(4)

8-در جنگ احزاب (خندق) چند نفر از مشترکین همراه (عمرو بن عبدود) از خندق عبور کردند. پس از کشته شدن «عمرو» به دست علی علیه السلام مسلمانان آمدند و (نوفل بن عبدالله) را که در خندق افتاده بود سنگباران کردند،«نوفل» فریاد برآورد؛ کشتنی زیبا تر ازاین نمی دانید؟ یکی از شما پایین بیاید تا با او بجنگم.

پس علی علیه السلام به جنگ او رفت و با یک ضربت تو را از پای درآورد.

ص: 108


1- شرح نهج البلاغه ج2ص306
2- همان ص 277- مناقب خوارزمی ج22ص40
3- کنزالعمال ج11ص348
4- همان

زهرآگین نکردن شمشیر رزم

وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَۀً وَاحِدَۀً وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا(1)

«و باید آنها وسایل دفاعی و سلاح های خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند (زیرا) کافران دوست دارند که شما از سلاحها و متاع های خود غافل شوید و یک مرتبه به شما هجوم کنند؛ و اگر از باران ناراحت هستید و یا بیمار (و مجروح) باشید مانعی ندارد که سلاح های خود را بر زمین بگذارید ولی وسایل دفاعی (مانند زره و خود) را با خود بردارید، خداوند برای کافران عذاب خوار کننده ای فراهم ساخته است.»

1-درگذشته ترور اشخاص، یا باخوراندن زهر بوده ویا غافلگیری با شمشیر یا خنجر.

شهادت امام حسن علیه السلام با زهر درکوزه آب.

شهادت امام رضا علیه السلام زهر در آب انگوریا انار وموارد متعدد دیگر.

ترور با شمشیر یاخنجر و... اینگونه بوده که برای مطمئن شدن تروریست ازاقدام خود برای کشتن حریف از زهرآگین کردن سِلاح استفاده می کرده است.

«ابن ملجم مرادی» و دو نفر همدست او که قصد ترور «معاویه» و«عمروبن عاص» رانمودند، شمشیر های خودرا با زهر آبکاری کردند که بایک ضربه (خون آلوده شود) وترورشده بهبودی نیابد.

در برخی از جنگ ها نیز از این روش غیر انسانی استفاده می شده است.

امّا امام علی علیه السلام که جز برای حق تیغ نمی زند، هرگز شمشیرش را به زهر آلوده نکرد.

2-ازجمله ترور هایی که با زهر انجام گرفت ترور مالک اشتر بود که باتوطئه معاویه و با زهری که درشربت عسل ریختند وی را به شهادت رساندند.

ص: 109


1- آیه 102 سوره نساء

3-احمدبن حنبل درکتاب فضائل الصحابه می نویسد؛

عبدالرحمان بن ملجم بر روی زمی نی نرم علی علیه السلام رادرنمازصبح باشمشیری زهرآلود ضربت زد.(1)

4-درتاریخ طبری آمده است. پس از ترورحضرت علی علیه السلام مردم به حضور امام حسن علیه السلام آمدند و از حادثه ای که برای علی علیه السلام پیش آمده بود، بی تاب بودند. در همان حال که ابن ملجم هم دست بسته در برابرش بود ام کلثوم دختر علی علیه السلام با گریه خطاب به او گفت:

دشمن خدا! پدرم را باکی نیست و بهبود خواهد یافت. خدا تو را خوار می کند.

ابن ملجم گفت:

پس بر چه کسی گریه می کنی؟ به خدا سوگند شمشیر را به هِزار دِرهَم خریدم و با هزار درهم آن را زهرآگین کردم. اگر این ضربه بر همۀ اهل شهر وارد می شد یکی از آنها زنده نمی ماند.(2)

5- چون حضرت علی علیه السلام ضربت خورد همه پزشکان کوفه را برای او آوردند. هیچ کس از آنان از «اثیر بین عمربن هانی سکونی» نسبت به جراحت او داناتر نبود.

او طبیب مداوا گر و صاحب کرسی بود و جراحتها را درمان می کرد، و از جمله 40 جوانی بود که «خالد بن ولید» آنان را در «عین التمر» به اسارت گرفته بود. چون« اثیر» به زخم امیرمومنان علیه السلام نگاه کرد، ریه گرم گوسفندی طلبید و از آن رگی بیرون کشید و آن را در شکاف زخم گذاشت، سپس بیرون آورد که سفیدی زخم بر آن بود.

گفت: ای امیر مومنان، وصیّت خود را بکن. ضربت دشمن خدا به مغزت رسیده است.(حاکی از اینکه زهر در خون امیرالمومنین علیه السلام اثر کرده و دیگر به بهبودی امی دی نیست)(3)

6- ترور مالک اشتر با زَهر امام علی علیه السلام مالک اشتر را به استانداری مصر تعیین کرد و او را همراه باسپاهی به سوی آنجا روانه کرد. چون خبر رفتن مالک اشتر به مصر به معاویه رسید، کدخدایی را که در «عریش»

ص: 110


1- تاریخ دمشق ج42ص557
2- تاریخ طبری ج5ص146تاریخ دمشق ج42ص559
3- مقاتل الطالبین صفحه 51 دانشنامه جلد 7 صفحه 349

بود به توطئه واداشت و او را تشویق کرد و گفت: مدت 20 سال از تو مالیات نمی گیرم به شرط آنکه در طعام مالک اشتر زهر بریزی (و او را به هلاکت برسانی.) چون مالک اشتر در «عریش» فرود آمد، کد خدا از اطرافیان مالک پرسید: که او چه غذا و چه نوشیدنی را بیشتر دوست دارد؟

گفتند؛ عسل را، مقداری عسل زهرآلود را برای مالک آورد و گفت: این عسل چنین و چنان است (و از آن بسیار تعریف کرد و آن را برای مالک مفید دانست.) مالک که روزه بود، مقداری ازآن نوشید.

ولی هنوز می ل نکرده بود که به شهادت رسید! همراهان مالک به سراغ آن کدخدا رفتند و وی واطرافیانش را به هلاکت رساندند.

وقتی خبر شهادت مالک به معاویه رسید معاویه برای مردم شام خطبه خواند و از این شهادت اظهار خوشحالی کرد و در میان مردم گفت: علی علیه السلام دو دست داشت یکی در جنگ صفیّن از او گرفته شد (عماریاسر) و دیگری با سپاهیانی از عسل (مالک اشتر) و بعد اضافه کرد آگاه باشید! که خداوند سپاهیانی از عسل دارد. معاویه قبلاً به مردم شام گفته بود؛ دعا کنید که خدا مرگ مالک اشتر را برساند. و چون مالک شهید شد به مردم شام گفت: شما مردمی هستید که خداوند دعایتان را مستجاب کرد.(1) (دنائت وپستی تا چه حدّ!؟)

ص: 111


1- مروج الذهب ج2ص 420-تاریخ طبری ج5ص 95 63/7

عدم تعارض به بانوان و کودکان

إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا(1)

«مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چاره ای برایشان میسّر نبود و راهی (به نجات خود) نمی یافتند.»

امام علیه السلام در موارد متعدّد لشکریان خود را از تعرض به بانوان و کودکان و حتّی بدگوئی به آنها، اگرچه زنان به سپاه ایشان ناسزا گویند برحذر داشته است.

1-امام علیه السلام در ضمن سفارش هایی که در آغاز هر نبردی بیان می فرمود و سید رضی (ره) در نامه شماره 14 نهج البلاغه بخشی از آن را آورده در مورد زنان وکودکان (ناتوانها) می فرماید:

وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً، وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ، وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ، وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ؛ وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَۀَ فِی الْجَاهِلِیَّۀِ بِالْفَهْرِأَوِ الْهِرَاوَ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.(2)

«و بر ناتوانها ضربه ای وارد نكنید، و مجروحان را به قتل نرسانید، زنان را با اذیّت و آزار به هیجان نیاورید، هر چند آنها به شما دشنام دهند و به رهبرانتان بدگویى كنند، زیرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحیّه و عقل و خرد ضعیفاند و در آن زمان كه زنان مشركان (در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) به ما بدگویى مىكردند و دشنام مىدادند (از سوى آن حضرت) دستور داده مىشد كه از آزار و اذیّت آنها خوددارى كنیم، حتى در زمان جاهلیّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مىكرد و سنگى به سوى او پرتاب مىنمود و یا او را با چوب مىزد، همین امر باعث ننگ او و فرزندانش مىشد!»

ص: 112


1- آیه 98 سوره نساء
2- پیام امام ج9 ص 181- نهج البلاغه نامه 14

2-در وقایع جنگ جمل آمده است؛ هنگامى كه على علیه السلام و لشكریانش پیروز شدند، از یكى از كوچه هاى بصره عبور مىكرد همسر عبداللَّه بن خلف (یكى از سرشناسان بصره) كه بر در خانه خود ایستاده بود، رو به امام علیه السلام كرد و گفت:

«یا قاتِلَ الَاحِّبۀِ لا مَرحَباً بِكَ اَیتَمَ اللَّهُ مِنكَ وَلَدَكَ كَما اَیتمَتَ بَنى عَبدُاللَّهِ بنِ خَلَف؛»

« اى قاتل دوستان! خوش نیامدى خدا فرزندانت را یتیم كند همان گونه كه فرزندان عبداللَّه بن خلف را یتیم كردى»

امام علیه السلام هیچ پاسخى به او نداد ولى ایستاد و به گوشه ای از خانه آن زن اشاره كرد. آن زن، این اشارۀ پرمعنا را فهمید و ساكت شد و به خانه برگشت. امام علیه السلام مىدانست كه آن زن،« عبدالله بن زبیر» و« مروان بن حكم» را در خانه خود پنهان كرده است و امام علیه السلام هم به همان نقطه خانه كه آنها پنهان شده بودند اشاره كرد؛ یعنى اگر بخواهم این دو را بیرون مىكشم و به سزاى اعمالشان مىرسانم ولى امام علیه السلام با حلم و بزرگواری كه داشت از این كار صرفنظر فرمود.(1)

3-امام علیه السلام در سفارش به لشکریان خود مکرّر می فرمود:

«پرده درى نكنید، و بدون اجازه برخانه ای وارد نشوید، چیزى از آنان مَسِتانید، مگر آنچه در لشكرگاه یافتید، و زنى را با آزار، به هیجان نیاورید، گرچه به ناموس شما دشنام دهد و به فرماندهان و نیكان شما فحش گوید؛ چرا كه [زنان]، داراى نیرو و توانى كم و ضعیف النفساند.(2)»

این بود گوش های از سفارش های امام امیرمومنان علیه السلام درباره بانوان، حال ببینید کسانی که بنام مسلمانی از خیمهء ولایت دور افتادند، به چه افکار و کردار پلیدی دچارشدند.

4-بنا بر آنچه در تاریخ طبری آمده (و در دانشنامه جلد 6 صفحه433 ذکر شده)، خوارج نهروان (مارقین) با یکی از شیعیان علی علیه السلام و خانواده اش اینگونه رفتار کردند؛

او می نویسد؛ خوارجی که از بصره حرکت کرده بودند، آمدند تا به برادرانشان در کنارۀ نهر نزدیک شدند. پس عدّه ای از ایشان که در راه بودند،

ص: 113


1- پیام امام ج9 ص 186 –شرح نهج البلاغه ج15 ص 105
2- الکامل فی تاریخ ج2 ص 370- 4/327

به مردی برخوردند که زنی را بر حماری سوار کرده، شتابان پیش می بُرد.چند نفر از خوارج به کنارش رفتند و او را فرا خواندند و با تهدید هراسانش ساختند و به او گفتند: تو کیستی؟

گفت؛ من عبدالله هستم. فرزند خَبّاب که صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. سپس خم شد تا جامه اش را که هنگام ترساندن او از اندامش بر زمین افتاده بود، بردارد.

به او گفتند: آیا تو را به هراس افکندیم؟

گفت: آری!

گفتند: تو را بیمی نیست! پس ما را از پدرت حدیثی روایت کن که وی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده باشد؛ امی د که خداوند ما را از آن سو دهد.

خبّاب گفت: پدرم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرد که آشوبی در پیش است که در آن دلِ مرد می می رد، همانطور که بدنش می می رد. در آن[ فتنه، آدمی ]شبانگاه مومن است و صبحگاهان، کافر و روز را به کفر آغاز می کند و به ایمان پایان می دهد.

گفتند: این حدیث را از تو پرسیدیم.حال بگو دربارۀ ابوبکر و عمر چه رأیی داری؟

وی آن دو را به نیکی ستود.

گفتند: دربارۀ عثمان چه می گویی؛ در آغاز خلافتش و در پایانش؟

گفت: او هم در آغاز و هم در پایان خلافتش، برحق بود.

گفتند: چه می گویی دربارۀ علی علیه السلام ؟پیش و پس از داوری؟

گفت: همانا او خداشناستر از شما و در دینش پرهیزگارتر و بصیرتر است.

سپس گفتند: همانا تو از خواهش نفس پیروی می کنی و مردان را به نامشان نه کار هایشان، پی می گیری. به خدا سوگند، تو را می کُشیم، به گونه ای که هیچ کس را نکشته ایم.

پس او را گرفتند و کتفش را بستند و سپس وی و زن او را که در پایان دورۀ بارداری بود با خود بردند و زیر نخلی پربار فرود آمدند. از آن درخت خرمائی فرو افتاد. یکی از خوارج، آن خرما را برگرفت و در دهان خود گذاشت.

یکی دیگر از ایشان به او گفت: از راه غیر حلال و بدون پرداخت وجه می خوری؟

آن مرد خرما را از دهانش به بیرون افکند. سپس شمشیرش را برگرفت و به سمت راست رفت. در این حال، خوکی از آنِ یکی از ذِمّیها از کنار وی عبور کرد. آن مرد، خوک را با شمشیرش زد.

گفتند: این کار فساد در زمین است.

ص: 114

آنگاه با صاحب خوک آمد و به ازای خوکش [وی را تاوان دادند تا] راضیش کردند. چون ابن خبّاب این کار را از ایشان دید.

گفت: اگر در آنچه [از شما] می بینم، صادقید، پس مرا از شما بیمی نیست. من مسلمانم و در اسلام، بدعتی نیاورده ام؛ و همانا مرا امان دادید و گفتید که بیمی بر من نیست!

پس خوارج او را آوردند و به پهلو خواباندند و سرش را بریدند، و خونش در آب روان گشت. سپس به سوی آن زن آمدند.

زن گفت: همانا من تنها یک زن هستم. آیا خدای را پروا نمی کنید؟

پس شکمش را دریدند و سه زن از[قبیله] طَی را هم کشتند و اُمّ سِنان صِیداوی را [هم] از پای درآوردند.

بله این قطعه ای از رفتار خوارج نهروان بود که به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [مارقین] نام گرفتند. آنها چون از خیمۀ ولایتِ آقا امیرالمومنین علی علیه السلام دور شدند دست به چنین جنایاتی زدند آن هم برای تقرّب به درگاه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (1).

ص: 115


1- دانشنامه ج 6ص551- همان433

عدم تصرف اموال دشمنان

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(1)

«اى کسانى که ایمان آورد ه اید! در خانه هائى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این براى شما بهتر است شاید متذکر شوید!»

امام علی علیه السلام ، در هر نبردی با دشمنان اسلام و مسلمی ن، حین جنگ و پس از پیروزی، هرگز متعرّض خانه های دشمنان نشد و بر اموال آنها که در خانه داشتند چشم طمع ندوخت و پیوسته به سربازان و فرماندهان خود نیز سفارش می کرد که پرده دری نکنند وارد خانه ها نشوند و اموالی را که دشمن به میدان نیاورده است محترم بشمارند.

1-امام علیه السلام پس از پیروزی در جنگ «جمل» که با کمک و همراهی مردم کوفه صورت گرفت نامه ای برای اهل کوفه فرستاد و در آن نامه ضمن بیان چگونگی جریان نبرد، از مردم کوفه تقدیر وتشکر نمود.

مختصر این نامه تحت شماره 3 در نهج البلاغه آمده است ولی تمام نامه حاوی مطالب بسیار مهم و ارزنده ای است که متأسفانه سید رضی (ره)ذکر نکرده است.

امام علیه السلام در بخشی از این نامه می نویسد:

«هنگامى كه خداوند آنها را شكست داد و فرار كردند، دستور دادم فراریان را دنبال نكنند و مجروحان را به قتل نرسانند، وارد خانه ها نشوند و پرده ای را كنار نزنند ،مگر با اجازه قبلى من و همۀ مردم بصره را امان دادم.»

ص: 116


1- آیه 27 سوره نور

(هرکس در بصره در خانه خود بوده و به میدان جنگ نیامده و یا فرار کرده و به خانهء خود رفته در امان است، یعنی عفو عمومی صادر شده است)

2-در تاریخ طبری به نقل از یکی از صحابه امام علی علیه السلام بنام «جندب ازدی» آمده است:

در هر جا كه با دشمن برخورد مىكردیم، على علیه السلام به ما فرمان مىداد و مىفرمود:

«با آنان پیكار مكنید تا آن كه آنان شروع كنند، كه شما بحمداللّه عّزوجلّ حجّت دارید و رها ساختن آنان كه [نبردِ با شما را] آغاز كنند، حجّتى دیگر است براى شما. پس هرگاه با آنان پیكار كردید و آنان را شكست دادید، پشت كرده به جنگ را مكشید، مجروحان را به قتل نرسانید، پرده درى مكنید، كشته ها را مُثله نكنید، وقتى به سرا پرده دشمن رسیدید، پرده درى نكنید، و بدون اجازه برخانه ای وارد نشوید، چیزى از آنان مَسِتانید، مگر آنچه در لشكرگاه یافتید.(1)» (اموال دشمن آنچه در خانه ها دارند و یا در خیمه های مسکونی آنهاست، نباید گرفته شود.)

3-امام علیه السلام در فرمان دیگری فرمود:

لا تَتبَعوا مُوَلِّیا، ولا تُجیزوا عَلى جَریحٍ، ومنَ أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ.

«به دنبال پشت كردگان به جنگ مروید، و زخم خورده ها را مكشید. آن كه درِ خانه اش را ببندد، در امان است.(2)»

(تعرّض به جان ومال وناموس او نکنید)

آنقدر امام علیه السلام بر موضوع عدم غارت اموال دشمنان بر لشکریان خود تأکید و اصرار می کرد، که تحلیل مورخین از نیامدن مردم در جنگ ها همراه علی علیه السلام ، این است که، چون معمولاً برای دست یابی غنائم، آن هم به هر قیمت در جبه ه حاضر می شدند و با جلوگیری امام علیه السلام ، از دست درازی به اموال دشمن منع می شدند، انگیزه ای برای حضور در جنگ نداشتند(3). (دقت کنید)

4-امام علیه السلام یار وفادار و دانشمند خود را مورد عتاب قرار می دهد که چرا با دشمن، مقابله به مثل نموده و به غارت دهکده ای در کنار فرات یورش برده است. این برخورد امام علیه السلام در نامه شماره 61 نهج البلاغه آمده است و ما مختصر آن را از قول «ابن ابی الحدید» نقل می کنیم.

ص: 117


1- 196.تاریخ طبری ج5 ص 10-الفتوح ج3 ص32- 4/327
2- همان 4/337
3- شرح ابن ابی الحدید- 7/240

او می نویسد:

«کمیل بن زیاد کارگزار علی علیه السلام در«هیت» بود. (هیت، یکی از مناطق ساحلی فرات در کنار بغداد و بالاتر از انبار است.) گروه های [متجاوز] اعزامی معاویه، از [نزدیکِ] آن گذشتند و اطراف عراق را غارت کردند، و او نتوانست آنان را بازگرداند و لذا برای جبران این ناتوانی به اطراف منطقۀ تحت نفوذ معاویه مانند «قِرقیسا(1)» و دیگر دهکده های کنار فرات یورش برد و آنجا را غارت می کرد!»

امام علی علیه السلام این کار کمی ل بن زیاد را نپسندید و فرمود:

« ناتوانی آشکاری است که کارگزار، مسئولیت خود را وانهد و به آنچه وظیفه اش نیست بپردازد.» (غارت و تجاوز در مقابله با تجاوز دشمن وظیفه تو نیست(2)

کمیل از نام آشناترین یاران امام علیه السلام است. دعای معروف کمیل را امام علیه السلام به وی تعلیم فرمود.

امام علیه السلام در مباحث توحیدی و عرفانی و علمی به وی آموزش می داده است.

کمی ل بن زیاد به دست «حجاج بن یوسف ثقفی» در سن پیری به شهادت رسید.

این حسّاسیّت امام علیه السلام درمورد عدم غارت اموال مردم در حالی است که طرف مقابل (معاویه) ده ها مورد به غارت اموال مسلمی ن دست زد. به برخی از موارد آن در این کتاب اشاره شده است.

ص: 118


1- منطقه ای در عراق، کنار رود خابور و نزدیک به صفیّن و رقّه است.
2- دانشنامه ج13ص505

ممانعت نکردن از کمک خویشان رزمندگان

فَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَٰلِكَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(1)

«پس حقوق ارحام و خویشان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن که این برای آنان که مشتاق لقای خدا هستند بهترین کار است و هم اینان (که نیکی کنند) رستگاران عالمند.»

امام علی علیه السلام نه تنها رشوه خواری مسئولین و کارگزاران نظام اسلامی را برنمی تابد، بلکه از هدیه دادن و هدیه گرفتن مردم به مسئولین جلوگیری می فرماید.

در بخش 25 آمده که امام حتّی هزینه ی جنگ را بر مردم تحمی ل نمی کرد و هدایای مردم را برای رزمندگان به شرطی می پذیرفت که بهای آن را بپردازد. ولی از کمک خویشان ونزدیکان رزمندگان به آنان ممانعت نمی کرد.

1-امیرمومنان علیه السلام آنگاه که به سوی صفین برای سرکوب تجاوز معاویه، بالشکریان خود ازکوفه حرکت کرد از شهر انبارگذشت.

درشهر انبار، علاقه مندان به امام علیه السلام و لشکر اسلام، با هدایای فراوان اعمّ از اسب و علوفه و پول های نقد و مواد غذایی به استقبال امام آمدند تا هدایای خود را تقدیم کنند. امام علی علیه السلام سوال کرد؛ چرا مردم انبار با این هدایا به استقبال ما آمده اند؟

پاسخ دادند: رسم و عادت مردم انبار این است که از سران و لشکریانش با هدایا استقبال وتشکر و قدردانی کنند.

امام علیه السلام فرمود:

«اسب ها و علوفه ها را می پذیریم، امّا قیمت آنها را به شما پرداخت می کنیم یا قیمتگذاری می کنیم و بابت مالیات و خراج شما منظور می نماییم.»

سپس دستور داد؛ اگر از لشکریان کسی چیزی از مردم دریافت کرده به

ص: 119


1- آیه 38 سوره روم

اطلاع امام برسانند. امام در دو روزی که در شهر انبار بود اینگونه عملکرد. مردم انبار وقتی دیدند که امام هدایای آنها را نمی پذیرد، به امام عرض کردند ای امیر مومنان! ما دوستان و اقوامی در لشکر شما داریم، لااقل اجازه دهید به خویشان و نزدیکان خود در لشکر شما به دلخواه خود کمک کنیم. امام علیه السلام فرمود: اشکالی ندارد (اگر با رغبت می خواهید به آشنایانتان هدیه دهید، می توانید.)

2- امام علی علیه السلام در مورد کمک اقوام زندانیان معاند نیز کمک غذایی و پوشاکی و زیرانداز را اجازه می داد. اما تأکید می فرمود؛ نباید تماس خویشان زندانی موجب شود که برای وی جاسوسی کنند و یا حیله فرار از زندان را به او آموزش دهند.

نظیر آنچه در مورد « ابن هرمه» زندانی به «رُفاعه» فرمان داده است، که به خواست خدا شرح آن خواهد آمد.

ص: 120

عدم تعارض به پیام رسان «قاصد» دشمن

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ یَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ(1)

« و اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد (که از دین آگاه شود) بدو پناه ده تا کلام خدا بشنود و پس از شنیدن سخن خدا او را به مأمن و منزلش برسان، زیرا که این مشرکان مردمی نادانند.»

از منظر امام علیه السلام پیام رسان در امنیّت و مصونیّت کامل است اگر چه از جانب دشمن عهد شکن ونابکار باشد. ولی شرط در امان بودن قاصد آنست که ثابت شود برای رساندن پیام آمده و قصد جاسوسی و یا خرابکاری ندارد.

1-امام علیه السلام در توصیه های جنگی به یاران خود می فرماید:

« اگر بر مردى از دشمنْ دست یافتید و او ادّعا داشت كه فرستاده به سوى شماست، اگر این امر از او محرز شد و شاهدى بر آن آورد، پس به او آسیبى مرسانید تا پیغامش را برسانَد و نزد یارانش باز گردد؛ امّا اگر شاهدى بر سخنش نیافتید ، این ادّعا را از او نپذیرید.(2)»

2-رفتار امام علی علیه السلام نشأت گرفته از آموزه های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرستادگان را امان می داد، اگرچه از سوی دشمنان سرسخت او باشند.

طبری در تاریخ خود در یک مورد می نویسد؛

«در سال دهم هجرت «مُسَیلَمۀ کَذّاب» نامه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نوشت و دعوی داشت که در پیامبری با او شریک است!

روایت کننده «عبدالله بن ابی بکر» می گوید: مسیلمه کذاب پسر حبیب به رسول خدا نام های نوشت به این مضمون؛

ص: 121


1- آیه 6 سوره توبه
2- دانشنامه ج4 ص 329- بنقل از دعائم الاسلام ج1 ص 376

«ازمسیلمه پیامبر خدا! به محمد پیامبرخدا، درود بر تو که مرا در کار پیامبری شریک تو کرده اند، که نیم سرزمین از ما باشد و نیم سرزمین از قریش باشد، ولی قریش قومی متجاوزند»

«نعیم بن مسعود اشجعی» گوید: شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی نامه مسیلمه را خواندم به فرستادگان او فرمود:« شما چه می گویید؟» فرستادگان مسیلمه گفتند:« ما همان می گوییم که او می گوید.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«اگر کشتن فرستادگان زشت نبود، گردنتان را می زدنم»

آنگاه نام های به مسیلمه نوشته به این مضمون؛

«بسم الله الرحمن الرحیم از محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مسیلمه کذاب، درود بر آنکه از هدایت تبعیت کند. اما بعد، زمین از آن خداست که به هرکس از بندگان خویش که بخواهد می دهد و سرانجام با پرهیزکاران است.(1)»

ص: 122


1- تاریخ طبری جلد 4 صفحه 1273 وقایع سال دهم هجری

سرپرستی یتیمان دشمن

«وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً(1)

«و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکى کنید همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و همنشین و واماندگان در سفر، و بردگانى که مالک آنها هستید زیرا خداوند، کسى را که متکبر و فخرفروش است، (و از اداى حقوق دیگران سر باز مى زند،) دوست نمىدارد.»

امام علی علیه السلام خود می فرماید:

من راهبرم. من رهیافته ام. من، پدر یتیمان و بیچارگان، شوى بى شویان، پناهِ هر ناتوان و جایگاهِ اَمنِ هر هراسنده ام. من رهبر مؤمنان به سوى بهشتم. من، ریسمانِ استوار خداوندم...(2)

در این بیان نورانی، حضرت وجودِ شریفِ خود را پدرِ یتیمان و شوهرِ بیوه زنان از نظر سرپرستی معرفی می کند و خویش را متعهّد به انجام تکلیف سرپرستی معنوی و مادی یتیمان و مساکین، بیوه زنان وناتوانان می داند و تفاوتی نمی کند که از دوستان او باشند و یا ناآگاهانه دشمن امام بشمار آیند. همانگونه که خورشید بر مؤمن و کافر یکسان می تابد. رحمت امام علیه السلام نیز به طور یکسان شامل دوست و دشمنِ ناتوان و محروم می شود.

1-امام علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در مورد اقشار ضعیف می فرماید:

«یتیمان و زمینگیران و كهن سالانى را كه چاره ای ندارند و خود را در معرض سؤال

ص: 123


1- آیه 36 سوره نساء
2- ینابیع الموده ج3 ص 401

قرار نمىدهند، برعهده گیر. براى آنان، روزى مستمر قرار ده؛ چرا كه آنان، بندگان خدایند و به خداوند، تقرّب جوى. با رها ساختن آنان و قرار دادن آنها در جایگاهشان، از جهت روزى و حقوق،« كه كار، با نیّت صادق خالص گردد.(1)»

همانگونه که ملاحظه می کنید، فرمان امام علیه السلام در رسیدگی به این اقشار عام است و اختصاص به دوست و همراه و موافق با حکومت ندارد.

2-براى امیر مؤمنان علیه السلام ، از منطقه هَمِدان و حُلوان، عسل و انجیر آوردند. پس به سرشناسان قبایل دستور داد كه یتیمان را بیاورند. آنان را بالاى ظرفهاى عسل، جاى داد تا عسل بخورند، و خود، عسلها را قدح قدح، میان مسلمانان تقسیم مىكرد. گفته شد: اى امیر مؤمنان! چرا(یتیمان آزادانه) عسل مىخورند؟

فرمود :

« امام، پدر یتیمان است و همانا آنان را به خوردن عسل وا داشتم، به جاى پدرانشان»(2).

3-شخصی به نام «ابوطفیل» می گوید:

«على علیه السلام را دیدم كه یتیمان را فرا مىخواند و به آنان، عسل مىخوراند تا آن جا كه یكى از یارانش گفت: دوست داشتم من هم یتیمى بودم!»(3)

4-امام على علیه السلام ، در کوفه زنى را دید كه مشك آبى بر دوش دارد. مشك را از او گرفت و تا خانه اش بُرد. آن گاه از احوالش پرسید. زن گفت:

على بن ابى طالب، شوهرم را به یكى از مناطق مرزى فرستاد. او كشته شد و كودكانى یتیم برایم به جاى گذاشت. چیزى ندارم و نیاز، مرا به كلفتى مردم، وا داشته است.

على علیه السلام بازگشت و آن شب را تا صبح، مضطرب بود. هنگامى كه صبح شد، زنبیلى غذا به دوش گرفت. برخى گفتند: بگذار به جاى تو بر دوش كشیم.

فرمود:

«چه كسى روز قیامت، گناه مرا بر دوش مىكشد؟».

سپس به درِ خانه آمد و در را كوبید.

زن گفت: كیستى؟

ص: 124


1- نهج البلاغه نامه 53- تحف العقول ص 132
2- کافی ج1 ص 406
3- ربیع الابرار ج2 ص 148

امام علیه السلام فرمود:

«بنده ای كه دیروز، مشك آبت را به دوش كشید. در را باز كن. غذایى براى كودكان، همراه من است. »

زن گفت: خدا از تو خشنود باشد و میان من و على بن ابى طالب، داورى كند! سپس داخل خانه شد و فرمود:

«دوست مىدارم ثوابى به دست آورم. تو خمیر مىكنى و نان مىپزى، یا كودكان را سرگرم مىكنى تا من نان بپزم؟.»

زن گفت: من به پختن نان، آگاهتر و بر آن، توانمندترم. تو با كودكان باش و آنان را سرگرم كن، تا از پختن نان، فارغ شوم. زن به سوى آردها رفت و آنها را خمیر كرد و على علیه السلام به سوى گوشت رفت و آن را پخت و از خرما و گوشت و دیگر خوراكىها، لقمه به دهان كودكان مىگذاشت، و هرگاه كودكان، لقمه اى مىخوردند، به آنها مىگفت:

« فرزندم! على بن ابى طالب را حلال كن به خاطر آنچه بر تو گذشته است.»

وقتى زن، آرد را خمیر كرد، گفت:

اى بنده خدا! تنور را روشن كن.

على علیه السلام ، شتابان، براى روشن كردن تنور حركت كرد. وقتى شعله ورش ساخت و به صورتش برخورد كرد، گفت:

« اى على! بچش. این است كیفر كسى كه بیوه زنان و یتیمان را رها سازد.»

زنى [ دیگر] كه على علیه السلام را مىشناخت، (وارد خانه شد و امام علیه السلام را دید و به صاحب خانه) گفت:

واى بر تو اى زن! این، امیر مؤمنان علیه السلام است.

راوى گوید: زن، با شتاب نزد علی علیه السلام آمد و گفت: شرمندهات هستم، اى امیر مؤمنان!

امام علیه السلام فرمود:

«من شرمنده تو هستم، اى بنده خدا! از آن رو كه درباره ات كوتاهى كرده ام.»(1)

5-در روایت دیگری گزارش شده كه على علیه السلام ، شبى بر زنى تهى دستْ عبور كرد كه كودكانى خردسال داشت و از گرسنگى گریه مىكردند. آن زن، كودكان را مشغول و سرگرم مىكرد تا بخوابند، و آتشى زیر دیگى كه فقط آب داشت، برافروخته بود، تا كودكان گمان برند كه در دیگ، غذایى است كه برایشان مىپَزَد.

امیر مؤمنان، از حال زن آگاه شد. به سوى خانه اش راه افتاد، در حالى كه قنبر

ص: 125


1- بحارالانوار ج41 ص 52- مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص 115

نیز با او بود. سپس زنبیلى خرما و كیسه ای آرد و مقدارى چربى (روغن)، برنج و نان برداشت و بر دوشش نهاد. قنبر خواست آن را بر دوش كشد، نگذاشت.

وقتى به خانه زن رسید، اجازه ورود خواست. زن، اجازه داخل شدن داد. سپس مقدارى برنج در دیگ ریخت با مقدارى روغن. وقتى كه از پختن آن فارغ شد، آن را در اختیار كودكان گذاشت و از آنها خواست كه بخورند. وقتى سیر شدند، شروع كرد به دور اتاق گشتن و صداى «بَع بَع» در آوردن، و بچه ها مىخندیدند.

وقتى از خانه بیرون آمدند، قنبر به وى گفت:

سرورم! دیشب امرى شگفت دیدم كه علّت بعضى از آن را دانستم و آن، بر دوش كشیدن توشه براى كسب ثواب بود؛ امّا علّت گشتن دور خانه بر دست و پا و صداى «بع بع» درآوردن را ندانستم!

امام علیه السلام فرمود:

«اى قنبر! من بر این كودكان، وارد شدم، در حالی كه از شدّت گرسنگى گریه مىكردند. دوست داشتم از نزد آنان بیرون روم، در حالى كه با سیرى مىخندند و راهى [براى خنداندن كودكان] جز آنچه انجام دادم، نیافتم».(1) (کجایند مدّعیان دروغین حقوق بشر آیا این مفاهیم را درک می کنند؟!)

6-امام در آخرین وصیّت خویش پس از ضربت خوردن به فرزندانشان فرمود:

«خداى را، خداى را، درباره یتیمان! مبادا دهانشان را گاهى سیر نگه دارید و گاه گرسنه بدارید و در حضور شما تباه شوند.»(2)

چنانکه ملاحظه می شود سفارش امام علیه السلام عمومی ت دارد و اختصاص به شیعیان و طرفداران ایشان نیست بلکه دوست و دشمن را شامل می گردد.

7- امام سپس به روایتی از پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کند كه مىفرمود:

«هركس یتیمى را سرپرستى كند تا به بى نیازى برسد، به خاطر این عمل، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند، همان گونه كه براى خورنده مال یتیم، آتش را واجب كرده است»(3)

ص: 126


1- دانشنامه ج4 ص 153 ش 1536
2- نهج البلاغه نامه 47
3- دانشنامه ج7 ص 353- کافی ج7 ص 49

8-امام علیه السلام فرمود:

با یتیمان خود (جامعه) نیکی کنید و با فقیران خود برابری داشته باشید و با ناتوان های خود مهربان باشید.(1)

9- و باز فرمود:

«کفیل یتیم نزد خداوند گرامی است.(2)»

10- و کسی که رعایت حال یتیمان را کند،رعایت حال فرزندانش را می کنند.

ص: 127


1- غررالحکم شماره 10585
2- همان 10859 - 10861

پرستاری زخمی های دشمن

لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً(1)

«بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند)؛ و هرکس خدا و رسولش را اطاعت نماید، او را در باغهائى وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است؛ و آن کس که سرپیچى کند، او را به عذاب دردناکى گرفتار مىسازد!»

امام رئوف حتی نسبت به دشمن زخم خورده، عطوفت و مهربانی داشت و به آنها رسیدگی می فرمود.

1-پس از جنگ نهروان و شکست «مارقین» چهل مرد از آنان زخمى بودند. پس على علیه السلام فرمان داد تا آنان را وارد كوفه كنند و مداوا كنند تا بهبود یابند.(2)

2- یعقوبی در تاریخ خود نقد می کند؛ نخستین کسی که (چگونگی) نبرد با اهل قبله را آموخت علی بن ابیطالب علیه السلام بود. او اسیران را نمی کشت، به دنبال شکست خوردگان نمی رفت زخمی ها را از پا در نمی آورد.(3)

3-در رخداد های جنگ صفین آمده است؛

منادی علی علیه السلام هر روز بیرون می آمد و بانگ برمی آورد: ای مردم زخم خورده رامکشید، پشت به جنگ کرده را دنبال مکنید. کشته ها را عریان نکنید. و هر کس اسلحه اش را بر زمین افکند در امان است.(4)

در جنگ های امام علیه السلام ، زخم خورده ی دشمن اگر اسیر می گردید، مداوا

ص: 128


1- آیه 17 سوره فتح
2- دانشنامه ج4 ص 339- کامل تاریخ ج2 ص 424
3- دانشنامه ج4ص335- تاریخ یعقوبی ج2ص383
4- دانشنامه ج4ص335- امالی مفید ص59- تحف العقول و

می شد و با تعهّدی که از آن می گرفتند به خانه و کاشانه خود برمی گشت و اگر با آرام گرفتن جنگ یاران او می خواستند وی را برای مداوا ببرند، امام اجازه می داد او را منتقل کنند و اجازه نمی داد از لشکریانش کسی متعرض آن (زخمی ) شود!

در این مورد در بخش های دیگر هم اشاره شده است.

ص: 129

عفو عمومی

وَلَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَۀِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (1)

«و نباید صاحبان ثروت و نعمت از شما درباره خویشاوندان خود و در حق مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهی کنند، باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند، آیا دوست نمی دارید که خدا هم در حق شما مغفرت (و احسان) فرماید؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

امام علیه السلام : باقیمانده های لشکر شکست خورده دشمن را عفو می کرد.

امام علی علیه السلام هرگز بفکر انتقام از دشمن برنیامد وهرگز برای اینکه خشم خود را فرونشاند، دشمن خود را هرچند شقی وسرسخت بود، به مرگ تهدید نکرد اگر امام علیه السلام در جایی قصاص کرد بر طبق قانون الهی و سنّت نبوی عمل نمود، ولذا پیوسته بفکر انصراف دشمن از جنگِ با حق بود و سعی داشت دشمن از میدان نبرد بیرون رود و مورد عفو و بخشش امام علیه السلام قرار گیرد.

1-در رخداد جمل عده ای نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و عرض کردند:

یا على! مردم ما در بصره گمان مىكنند كه اگر فردا بر آنان پیروز شوى، مردانشان را مىكُشى (قتل عام می کنی) وزنانشان را به اسارت مىگیرى! امام علیه السلام فرمود :

«از مانندِ من واهمه ی چنین كارهایى نباشد؛ و آیا این كار سر مىزند، جز از كسى كه [ از دین خدا] سر باز زده و كافر شده؟!»

وسپس فرمود:

آیا سخن خداوند عزّوجلّ را نشنیده ای که فرمود:

ص: 130


1- آیه 22 سوره نور

«لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ * إِلَا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ»(1)

« بر آنان تسلّطى ندارى، مگر كسى كه روى بگردانَد و كفر ورزد؟»(2)

2-در جنگ صفیّن، هرروز سخن گوی علی علیه السلام بیرون می آمد و با صدای بلند می گفت:

اى مردم! زخم خورده را مكشید، پشت به جنگ كرده را دنبال مكنید، كشته ها را عریان مكنید؛ و هر كس اسلحه اش را بر زمین افكنَد، در امان است.(3)

3-در نبرد جمل وقتی ناکثین شكست خوردند، امام فرمان (عفو عمومی ) صادر کرد و فرمود:

«به دنبال پشت كردگان به جنگ مروید و زخم خورده ها را مكشید.آن كه درِ خانه اش را ببندد، در امان است».(4)

4-در نبرد صفّین، هرگاه اسیرى را نزد على علیه السلام مى آوردند، چارپا و سلاح او را مىگرفت و از او پیمان مىگرفت كه باز نگردد. سپس آزادش مىكرد.(5)

5-در نبرد صفیّن، اسیرى را نزد على علیه السلام آوردند. [آن اسیر] گفت : مرا به زجر مكشید.

على علیه السلام فرمود:

«تو را به زجر نمىكشم. به درستى كه از خداوند، پروردگار جهانیان مى ترسم».

او را رها كرد و سپس فرمود:

«آیا در تو خیرى هست كه بیعت كنى؟»(6)

درنقل دیگری شخصی بنام «یزید بن بلال» می گوید: به همراه على علیه السلام در صفّین حضور داشتم. وقتى اسیرى را نزد او مى آوردند، مىفرمود:

«تو را به زجر نكُشم. به درستى كه از خداوند، پروردگار جهانیان، مىترسم»

سلاح وى را مىگرفت و او را سوگند مىداد كه [ دیگر] با او پیكار نكند و به وى، چهار درهم مى بخشید.(7)

ص: 131


1- الغاشیه 22و23
2- دانشنامه ج4 ص 338
3- تحف العقول ص 480
4- کافی ج5 ص 33
5- کنزالعمال ج11 ص 345
6- همان ص 348
7- همان ص 345

6-شخصی به نام « معاذ بن عبید الله تمیمى» می گوید:

به خدا سوگند، یاران على علیه السلام را دیدم كه به شتر [ عایشه] رسیده بودند و از میان آنان، كسى بانگ برآورد:

شتر را پى كنید! آن را پِى كردند و بر زمین افتاد. آن گاه على علیه السلام فریاد برآورد:

«هركس اسلحه بر زمین اندازد، در امان است و هركس وارد خانه اش گردد، در امان است».

سپس معاذ می گوید: «به خدا سوگند، بزرگوارتر از على علیه السلام در گذشت و بخشش ندیده ام».

7-صدور فرمان عفو عمومی امام علیه السلام

هنگامی که امام علیه السلام در جنگ جمل پیروز شد، برای سخنرانی به پاخاست و پس از حمد و سپاس خداوند، فرمود:

«امّا بعد؛ به راستى كه خداوند، داراى رحمت گسترده و غفران همیشگى و گذشت بسیار و كیفر دردناك است. خداوند، چنین حكم كرد كه رحمت و غفران و گذشت او، از آنِ بندگان اطاعت پیشه باشد و با رحمت او، راه یافتگان هدایت شدند و چنین مقدّر ساخت كه مجازات و خشم و كیفرش برسر بندگان نافرمانش باشد و پس از هدایت و دلیل روشن، گمراهان، گمراه نشدند.

اى بصریان! شما - كه بیعت با من را شكستید و دشمنم را علیه من یارى كردید - ، نسبت به من چه گمانى دارید؟».

مردى به پا خاست و گفت: ما) به تو (گمان نیك داریم و مىبینیم كه تو پیروز شدى و قدرت یافتى.

اگر كیفر دهى، ما مرتكب جرم شده ایم [و شایسته كیفریم] و اگر گذشت كنى، گذشت، نزد خداوند، دوست داشتنىتر است.

امام رئوف فرمود:

« از شما گذشتم. بنابراین، از فتنه دورى جویید؛ چرا كه شما نخستین مردمانى بودید كه بیعت شكستید و وحدت امّت را برهم زدید».

[راوى] مىگوید: سپس در برابر مردم نشست و آنان با وى بیعت كردند.

8-امام علیه السلام افرادی را نیز مورد عفو قرار داد که نه تنها در برابرش برای کشتن امام علیه السلام صف آرائی کرده بودند، بلکه پس از عفو و بخشش امام علیه السلام نیز از دشمنان سرسخت امام شدند، از جمله آنان؛

1. «عبدالله بن زبیر»

2. و مروان بن حکم در جنگ جمل

3. و اشعث بن قیس که روزی امام علیه السلام را به ترور تهدید کرد!

امام فرمود:

«تو! مرا به مرگ تهدید می کنی مَن باکی ندارم که مرگ بر مَن درآید یا من برآن درآیم.»

ص: 132

آنگاه فرمود: «غل و زنجیر برایش بیاورید»

اشاره کرد که او را به بندکشید! اطرافیانش شفاعتش کردند و امام علیه السلام او را عفو کرد.

9-از جمله کسانی که مورد عفو امام علیه السلام قرار گرفت «عایشه» همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که امیرمؤمنان علیه السلام بنا به سفارش پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خطای بزرگ او چشم پوشی کرد و وی را با احترام پس از جنگ جمل به مدینه فرستاد و به وی فرمود:

«همانگونه که خداوند در قرآن به زنان پیامبر فرموده درخانه بمانید و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به تو گوشزد فرموده، به مدینه بازگرد و درخانهات بمان!»

پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم : روزی به همسرانش فرمود:

«كاش مىدانستم كدام یك از شما همراه شترِ پركُرک صورت هستید كه سگان حوأب بر روى او پارس مىكنند و در چپ و راست او، بسیارى كشته مىشوند و پس از آنچه نزدیك شده بود، نجات مىیابد.»

اُمّ سَلَمه می گوید عایشه خندید. سپس [پیامبر خدا ]فرمود:

«مواظب باش - اى حُمیرا - كه تو آن فرد نباشى!».

آن گاه به على علیه السلام رو كرد و فرمود: «اگر تو عهده دار كار او شدى، با وى مدارا كن».

که همانگونه که در تاریخ آمده است امام علی علیه السلام از خطای عایشه صرف نظر کرد.(1) (طبق دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با او مدارا نمود)

10-امام علیه السلام در یک کلام نورانی می فرماید:

«إنّی لَأَرفَعُ نَفسی أن تَكونَ حاجَۀٌ لا یَسَعُها جودی، أو جَهلٌ لا یَسَعُهُ حِلمی، أو ذَنبٌ لا یَسَعُهُ عَفوی، أو أن یَكونَ زَمانٌ أطوَلَ مِن زَمانی.»(2)

«من خویش را برتر از آن مىشمارم كه نیازى [براى كسى] باشد، و بخشش من آن را شامل نشود، یا نادانى اى [در كسى] باشد كه بردبارىام آن را فرا نگیرد، یا گناهى اتّفاق افتد و گذشتم آن را شامل نشود، یا زمانى پر بهرهتر از زمان من باشد.» (به مفاهیم کلام دقت بیشتری فرمائید)

ص: 133


1- دانشنامه ج4 ص 589
2- غررالحکم ح 3778

آزاد کردن اسرای جنگی

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیكُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِكُمْ خَیْرًا یُؤْتِكُمْ خَیْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(1)

«ای رسول، به اسیرانی که در دست شما مسلمی ناند بگو که اگر خدا در دل شما خیر و هدایتی مشاهده کند (و ایمان آرید) در مقابل آنچه از شما گرفته شده بهتر از آن را عطا می کند و از گناهان شما می گذرد که خدا آمرزنده و مهربان است.»

امام علی علیه السلام که هدفی جز هدایت و سعادت انسانها اعم از دوست و دشمن نداشت، اسیران را نمی کشت و اغلب آنها را آزاد می کرد.

1-نخستین کسی که (چگونگی) نبرد با اهل قبله را آموخت، علی بن ابیطالب علیه السلام بود. او اسیران را نمی کشت، به دنبال شکست خوردگان نمی رفت و زخمی ها را از پا در نمی آورد.

2-در جنگ صفیّن، منادی امیرمومنان هر روز بیرون می آمد و بانگ برمی آورد: ای مردم زخم خورده را نکشید، پشت به جنگ کرده را دنبال نکنید، کشته ها را عریان ننمایید، و هر کس اسلحه اش را برزمین افکند (اسیر) در امان است.

3- در نبرد صفیّن اسیری را نزد علی علیه السلام آوردند آن اسیر گفت: مرا به زجر نکشید!

امام علیه السلام فرمود:«تو را به زجر نمی کشم به درستی که از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسم»

او را رها کرد و سپس فرمود: آیا در تو خیری هست که بیعت کنی؟

4- شخصی به نام «یزید بن بلال» می گوید: به همراه علی علیه السلام در صفیّن حضور داشتم، وقتی اسیری را نزد امام علیه السلام می آوردند، می فرمود:

ص: 134


1- آیه 70 سوره انفال

«تو را به زجر نمی کشم. به درستی که از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسم» سلاح وی رامی گرفت و او را سوگند می داد که دیگر با او پیکار نکند و به اسیر 4 در هم می بخشید. (و او را آزاد می کرد)

5- باز نقل شده در نبرد صفیّن هرگاه اسیری را نزد علی علیه السلام می آوردند چهارپا و سلاح او را می گرفت و از او پیمان می گرفت که به جنگ باز نگردد سپس آن را آزاد می کرد.

6- اطعام اسیر توسط خاندان عصمت وطهارت امام علی علیه السلام بر اساس آنچه که درشان نزول آیه شماره 8 سوره انسان آمده است.

«وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا»

خود و خانواده او به مسکین و یتیم و اسیر اطعام نمودند، و غذایی را که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای افطار خود و خانواده آماده کرده بود، در سه شب و در موقع افطار به سه نفر مسکین و یتیم و اسیر بخشش کرده و تنها با آب افطار نمودند.

ما این نقل را مستقیماً از کتاب شریف تفسیر نمونه جلد 25 ذیل آیه مورد نظر می آوریم؛ نویسنده کتاب حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی می نویسد؛ معنی «مسکین» ،«یتیم» و «اسیر» روشن است، اما در این که این اسیر اشاره به کدام اسیر است؟ در میان مفسران گفتگو است بسیاری گفته اند: منظور اسیرانی است که از مشرکان و کفار می گرفتند، و به قلمرو حکومت اسلامی در «مدینه» می آوردند.

بعضی احتمال داده اند؛ منظور از آن بردگانی است که اسیر دست مالکان خودمی باشند. و بعضی آن را به زندانیان تفسیر کرده اند، ولی تفسیر اول از همه مناسبتر و مشهورتر است. دراینجا این سئوال پیش می آید که: مطابق شان نزول مرد اسیر بر در خانه علی علیه السلام به هنگام افطار آمد، مگر اسیران زندانی نبودند؟

امّا با توجه به یک نقطه پاسخ این سوال روشن می شود که: طبق نقل تواریخ در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مطلقا زندانی وجود نداشت، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اسیران را تقسیم کرده، به دست مسلمانان سپرده، و می فرمود: مراقب آنها باشید، و به آنها نیکی کنید، و گاه که توانایی بر تامی ن غذای آنها را نداشتند، از

ص: 135

دیگر مسلمانان برای اطعام اسیران کمک می گرفتند، و آنها را همراه خود و یا حتی بدون همراهی خود به سراغ سایر مسلمانان می فرستادند، تا به آنها کمک کنند. زیرا در آن موقع مسلمی ن سخت در مضیقه بودند.

البته بعداً که حکومت اسلامی گسترش پیدا کرد، و تعداد اسیران بالا گرفت و حتی با گسترش دامنه حکومت، مجرمان زیاد شدند، زندان به وجود آمد، و ارتزاق اسیران و مجرمان از طریق بیت المال صورت گرفت.

به هر حال از آیه فوق به خوبی استفاده می شود یکی از بهترین اعمال، که امیرمومنان علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت ایشان، به آن عمل کردند اطعام محرومان و نیازمندان از جمله اسیران است. یعنی نه تنها نیازمندان مسلمان که اسیران بلاد شرک نیز تحت پوشش این دستور اسلامی قرار گرفته تا آنجا که اطعام آنها یکی از کار های برجسته «ابرار» (خاندان عصمت و طهارت شمرده شده است)

7- در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خوانیم:

«استو صوابالاسری خیرا و کان احدهم یوثراسیره بطعامه.(1)»

« با اسیران به نیکی رفتارکنید. »

مسلمانان هنگامی که این سخن را شنیدند، گاه غذای خود را به اسیر داده و او را بر خویشتن مقدم می شمردند.

8- سُوءُ العُقُوبَۀِ مِن لُومِ الظَّفَرِ

مجازات بد،از زشتی پیروزی است.(2)

ص: 136


1- تفسیر نمونه ذیل آیه 8 سوره ی انسان
2- غررالحکم شماره 1301

در امان بودن شهرها و روستاها

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ(1)

«به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»

در جنگ های متداول در دنیا عموماً وقتی لشکری از منطقه ای عبور میکند و یا در مسیرش شهرها و روستاهائی قرار میگیرد، موجب ترس و وحشت اهالی آن مناطق میگردد، حتّی اگر آن سپاه قصد غارت اموال و نوامیس مردم را نداشته باشد.

امام رئوف که به چیزی جز رضایت حق و آسایش خلق، نمی اندیشد از این تعرّض جلوگیری مینماید. و فرمان اکید میدهد که لشکر اسلام حق ندارد کوچکترین تعرّضی به مردمِ در مسیر سپاه روا دارد، و یا عبور آنها به نحوی باشد که موجب خوف اهالی در مسیر گردد.

1- امام علیه السلام در بخشی از نامه 60 خطاب به حاکمان و مأموران جمع آوری زکات وخراج می فرماید:

فرمانى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان علیه السلام به مأموران جمع خراج و حاكمان بلاد كه سپاه از منطقه آنها مىگذرد.

اما بعد از حمد و ثناى الهى؛ من سپاهیانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسیج كردم كه به خواست خدا از سرزمین شما مىگذرند و به آنها سفارش هاى لازم را كرده ام كه از آزار مردم و ایجاد ناراحتى براى آنها بپرهیزند و من بدین وسیله در برابر شما و كسانى (از یهود و نصارى) كه در پناه شما هستند از مشكلاتى كه سپاهیان به وجود مى آورند از خود رفع مسئولیت مىكنم و بیزارى مىجویم

(و تأكید مىكنم كه آنها حق ندارند زیانى به كسى برسانند) جز اینكه

ص: 137


1- آیه 128 سوره توبه

آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سیر كردن خود نیابند (كه در این صورت مىتوانند به مقدار نیازشان از اموال شما بهره برگیرند)

بنابراین هرگاه كسى از آنان (لشكریان) چیزى را به ظلم از مردم بگیرد او را از این كار باز دارید و همچنین از زیان رساندن ِبىخردان به سپاهیان و تعرض به ایشان در مواردى كه براى آنها استثنا كرده ایم بگیرید (در مواردى كه نیاز شدید دارند و مردم موظفند نیاز آنها را برطرف سازند) و من خود پشت سر سپاه (یا در میان سپاه) در حركتم؛ شكایات خود را پیش من آورید و آنجا كه ستمى از سوى سپاه به شما مىرسد و در آنچه شما جز به كمك خدا و من قادر بر دفع آن نیستید به من مراجعه كنید كه من به یارى خداوند آن را تغییر مىدهم إنشاءاللَّه.(1)»

این نامه كوتاه و پر معنا گواه بر نهایت تدبیر امام علیه السلام براى حفظ نظم و آرامش و احقاق حقوق مردم و جلوگیرى از ظلم و ستم و هرگونه هرج و مرج در كشور اسلامى است كه اگر به محتوایش عمل شود مزاحمت ها و ضایعات در این گونه موارد به حداقل خواهد رسید.

به عكس بسیارى از حكّام جور كه براى جلب خاطر سپاهیان جور، آنها را آزاد مىگذاشتند كه هر گونه ظلم و ستمى بر مردمى كه در مسیر راه بودند روا دارند و گاه اموال گران بهاى آنها را به زور بگیرند و همین امر سبب شود افراد بیشترى از اربابِ طمع، در لشكر آنها شركت كنند.(2)(3)

2-توصیه امام علیه السلام به یکی از فرماندهان خود:

هنگامی که به امام علی علیه السلام خبر رسید که «بسر بن ارطات» ازطرف معاویه به سرزمین حجاز داخل شده و پسران «عبیدالله بن عباس» را کشته و قصد دارد به سوی یمن رود و آنجا را هم غارت کند و آتش بزند، امام علیه السلام نام های برای «جاریه» یکی از فرماندهان خود نوشت که به مقابله بسر بن ارطات برود.

مضمون چنین است:

«اما بعد از حمد و ثنای الهی، من تو را به همان راهی که در پیش گرفته ای فرستاده ام، تو را به تقوایِ الهی سفارش میکنم و تقوی پروردگارمان، جامع همه خیرات است و در رأس همه امور می باشد.

ص: 138


1- نامه 60 نهج البلاغه – پیام امام ج11 ص215
2- پیام امام ج11 ص219
3- آمریکا سربازان مزدور خود را در سه چیز آزاد میگذارند:

پیش از این همه چیز را برای تو گفتم و اکنون آنها را شرح میدهم: با برکت و یاری خداوند حرکت کن تا به دشمن برسی مبادا کسی از بندگان خدا را تحقیر کنی یا شتر و الاغ کسی را به زور بگیری هرچند پیاده و پابرهنه باشی! وقتی بر سر آبی رسیدی هرگز خودت را بر صاحبان آن آب مقدم نکن و تا راضی نبودند از آب آنها نخور، هیچ مرد و زن مسلمانی را دشنام نده و بر هیچ کافر معاهدی ظلم نکن. نمازهایت را در وقت خودش بخوان و خدا را در شب و روز یاد کن. کسانی از خودتان که پیاده اند را سوار کنید و از هر چه دارید به کسانی که ندارند بدهید. سریع برو تا خودت را به دشمن برسانی و آنها را از بلاد یمن برانی و خوار و ذلیل بیرونشان کنی.»

ص: 139

ص: 140

فصل چهارم «روش های پیروزی در جنگ»

اشاره

عکس

ص: 141

خدعه

وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ (1)

« و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافیست او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد»

امام علیه السلام ، در دستیابی به پیروزی، تمام چاره اندیشیه ای خردمندانه را معمول میداشت. امام علیه السلام در سیاست کشورداری هرگز به «خدعه و نیرنگ» وقعی نمینهاد و در سیاست مدیریتی، هرگز از آن بهره نمیجست ولی در نبردها از آن بهره میگرفت.

1-امام علیه السلام به افراد خود میفرمود:

كُن فِی الحَربِ بِحیلَتِكَ أوثَقَ مِنك بِشِدَّتِكَ.(2)

« در نبرد، بر نیرنگ و حیلهات بیشتر اعتماد كن تا بر توان و نیرویت.»

از نظر امام علیه السلام خدعه در تمام امور اجتماعی و حکومتی حرام و ممنوع است، ولی در جنگ، خدعه مشروع بلکه از ابزار پیروزی است.

به بیان دیگر خدعه در سیاست جنگی، چاره اندیشی خردمندانه است.

2-در جنگ صفیّن، یک روز هنگامی که امام پا در رکاب اسب گذاشت با صدایی رسا، آن گونه که یارانش میشنیدند، فرمود:

وَاللّه ِلَأقتُلَنَّ مُعاوِیَۀَ و أصحابَهُ

« به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم كُشت.»

آن گاه در پایان كلام، در حالى كه صدایش را كوتاه كرده بود، فرمود :إن شاء اللّه!

یکی از یاران به حضرت گفت: « اى امیر مؤمنان! شما سوگند یاد كردى و آن گاه، استثنا كردى. چرا؟».

ص: 142


1- آیه 62سوره انفال
2- شرح نهج البلاغه ج20 ص312- 4/320

امام علیه السلام فرمود:

الحَربُ خُدعَۀ

«جنگ، نیرنگ است.(1)»

3- در جنگ«خندق» امام علیه السلام برای کشتن « عمروبن عبدود» از خدعه استفاده فرمود به این نحو؛

پس از آنکه «عمرو» چندین بار مبارز طلبید و هیچ یک از اصحاب رسول خدا جرأت نکردند به میدان مبارزه با او بروند و امام علی علیه السلام سه بار از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست و در بار سوّم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام اجازه میدان رفتن داد، علی علیه السلام هروله کنان به سوی «عمرو» رفت.

«عمرو بن عبد ود» به وى گفت: كیستى؟

گفت: «من، على بن ابى طالب، پسر عموى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و داماد اویم.»

عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و ناخوش دارم كه تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامى كه تو را به سویم فرستاد، در امان نبود كه تو را با نیزه ام برُبایم و میان زمین و آسمانْ رها سازم، نه زنده و نه مرده!

امیرمؤمنان علیه السلام به وى گفت:

«پسر عمویم می دانست كه اگر تو مرا بكُشى، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشى، و اگر من تو را بكُشم، تو در آتش باشى و من در بهشت».

عمرو گفت: هر دوى آنها به سودِ توست، اى على! و این، تقسیمِ ناعادلانه اى است!

على علیه السلام فرمود:

«این سخن، بگذار. من از تو شنیدم كه در حالى كه پرده هاى كعبه را گرفته بودى، می گفتى: هیچ كس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن كه یكى از آنها را اجابت كنم و [ اینكْ] من سه خواسته بر تو عرضه می دارم، یكى را اجابت كن».

[عمرو] گفت: بگو آنها را، اى على!

فرمود:

«یكى آن كه شهادت دهى كه خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد، پیامبر خداست».

[عمرو] گفت: این را رها كن و دومین خواسته را بپرس.

امام علیه السلام فرمود:

« این كه بازگردى و این سپاه را از [رویارویى با] پیامبر خدا بازگردانى. اگر[ پیامبر]راستگو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برترى یابید، و اگر دروغگو باشد، دزدان

ص: 143


1- بحارالانوار ج20 ص226- تفسیر قمی ج2ص183-4/324

و فرومایگان عرب [ براى از میان بُردن او] بس باشند».

عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یكدیگر گفتگو نمی كنند و شاعران در سروده هایشان [ نخواهند گفت] كه من از جنگ ترسیدم و به عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهى را كه مرا برخود رئیس كردند، یارى نكرده ام؟

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

«[خواسته] سوم، آن است كه فرود آیى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره ای و من پیاده».

آن گاه عمرو از اسبش پایین پرید و آن را پى كرد وگفت: این، خصلتى است كه گمان نمی كردم یكى از عرب ها مرا بدان وادار نماید. آن گاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشیر بر سرِ على زد. امیرمؤمنان علیه السلام ، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [ شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.

على علیه السلام بدو فرمود:

«اى عمرو! آیا همین كه من با تو كارزار می كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نیست براى مبارزه با من، از یاورْ كمك گرفتى؟».

عمرو فریب خورد و به پشت سرش نگاه كرد. امیرمؤمنان علیه السلام ، به سرعت ضربه ای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از میان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه كردند. در این هنگام ، امیر مؤمنان علیه السلام را بر روى سینه عمرو دیدند كه ریش او را گرفته و می خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُرید و آن را گرفت و به سوى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشیرش خون می چكید، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنین رجز می خواند:

«من، على و پسر عبدالمطّلبم مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است.»

در این حال، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :

«اى على! بر او نیرنگ كردى؟».

گفت: بلى اى پیامبر خد ا! جنگ ، نیرنگ است.(1)

(داستان کامل روبرو شدن امام علیه السلام با «عمروبن عبدود» و پیروزی امام علیه السلام ، از زرّینترین صفحات تاریخ اسلام میباشد که بیش از 1400 سال است، مورّخین ادیبان، سیاستمداران، شعرا و محبّین امام علی علیه السلام به آن پرداخته اند امّا بنای ما بر نقل همهء تاریخ نیست، جُز قطعات تاریخی که شاهد موضوع هر بخش

ص: 144


1- همان

است. علاقمندان جهت مطالعه جزئیات آن به کتب تاریخی مراجعه کنند.)

بنابراین امام علیه السلام ، برای کشتن بزرگترین دلاور عرب که 000/10 نفر لشکر کفار به شجاعت او چشم دوخته و منتظر پیروزی او بودند، از «خدعه» استفاده فرموده و او را از پای درآورد!

4-امام باقر علیه السلام می فرماید:

به درستى كه على علیه السلام مىفرمود:

«اگر پرندگان ، مرا برُبایند، برایم دوست داشتنی تر است از این كه چیزى را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دهم كه نفرموده است. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه در روز [جنگ] خندق می فرمود: جنگ، نیرنگ است. سپس می فرمود: هر گونه كه می خواهید، سخن بگویید.(1)»

مجدداً متذّکر میشویم در اسلام «خدعه و نیرنگ» در همه جا مذموم وگناه است جز در صحنه کارزار و جنگ. حتّی در مذاکرات صلح وتوافق با دشمن «خدعه ومکر» پذیرفته نیست.(دقت فرمائید)

5-ابن ابی الحدید از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکند که فرمود: «جنگ نیرنگ است.»

آنگاه به جمله ای از امام علی علیه السلام می پردازد که در جواب خوارج که از وی خواسته بودند توبه کند فرمود: آمرزش هر گناهی را از خدا میخواهم.

ابن ابی الحدید نتیجه میگیرد که امام علیه السلام با بیان این جمله عملاً قصد داشت از افکار پلید خوارج خلاصی یابد، و هم اقرار به گناه و کفر نکند.(دقت فرمایید)

ص: 145


1- دانشنامه ج4 ص 321 ح 1782

عدم اجازه شبیخون و غارت

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاۀِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَۀٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً(1)

«اى کسانى که ایمان آورد ه اید! هنگامى که در راه خدا گام مىزنید (و به سفرى براى جهاد مىروید)، تحقیق کنید! و به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمى) به دست آورید، به کسى که اظهار صلح و اسلام مىکند نگوئید: «مسلمان نیستى»! زیرا غنیمت هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید؛ و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدایت شدید).»

پس، (به شکرانه این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.

امام علی علیه السلام در هیچ نبردی با هیچ گروهی، چه مشرک وچه بظاهرمسلمان شبیخون نمی زد و اموال دشمن را غارت نمی کرد و این رفتار امام علیه السلام امتیازی بود که دیگران هیچ توجّهی به آن نداشتند. در این بخش ابتدا به چند مورد از فرامی ن جنگی امام به لشکریان خود درباره عدم شبیخون و غارت اموال دشمن اشاره می کنیم، آنگاه چند نمونه از عملکرد سبعانه و وحشیانه طرف مقابل را متذکّر می شویم.

1- امام علی علیه السلام پس از تشویق و ترغیب مردم به جنگ علیه قاسطین (معاویه وشامیان ) فرمود:

کشته ها را مثله نکنید، هنگامی که به سراپرده این گروه رسیدید پرده دری مکنید، به خانه های دشمن وارد نشوید، چیزی از اموال شان را به زور مستانید، مگر آنچه در لشکرگاهشان یافتید (یعنی آنچه همراه خود به میدان نبرد آورده اند)، زنی را با آزار به هیجان وامدارید، گرچه به ناموس شما دشنام گوید، و به فرماندهان و نیکان شما فحش دهد (منظور شخص خود امام علیه السلام است) چرا که زنان دارای توانی کم و ضعیف النفساند، ما دستور داشتیم که حتی اگر آنان مشرک باشند، با آنها کاری

ص: 146


1- آیه 94 سوره نساء

نداشته باشیم، و اگر کسی متعرض زنی شود، بدان کار سرزنش شود، و نسل های پس از او نیز سرزنش شوند.

2- در تاریخ طبری در گزارش رخداد جمل آمده است؛«احنف بن قیس» و «فرزندان سعد»، با شتاب سوی علی علیه السلام بیرون رفتند در حالی که «حرقوص بن زهیر» را منع می کردند (آنها نبرد با علی بن ابیطالب علیه السلام را روانمی دانستند).

پس «حرقوص »گفت: ای علی! مردم ما در بصره گمان می کنند که اگر فردا بر آنان پیروز شوی، مردانشان رامی کشی و زنانشان را به اسارت می گیری!

امام علیه السلام فرمود:

از مانند من واهمۀ چنین کار هایی نباشد؛ و آیا این کار سر می زند، جزاز کسی که( از دین خدا) سرباز زده و کافر شده است؟! آیا سخن خداوند را نشنیده ای که فرمود:«لست علیهم بمصیطر الا من تولی و کفر» برآنان تسلّطی نداری مگر کسی که روی بگرداند و کفر ورزد.

3- امام علی علیه السلام پس از اشغال مصر، نام های سرگشاده به امّت اسلام نوشت که بخشی از آن به این شرح است:

« سلام بر شما، من خدا را نزد شما می ستایم خدایی که جز او معبودی نیست اما بعد؛ همانا خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان بیم دهنده جهانیان، امی ن بر وحی خدا، و گواه بر این امّت برانگیخت، در حالی که شما قوم عرب آن روز بدترین دین و بدترین خانمان را داشتید در سنگ های خاره و مار های زهرناک و خار های پراکنده در آبادیها می خفتید.آبی آلوده می نوشیدید و خوراکی سفت و ناگوار می خوردید. خونتان را می ریختید. فرزندانتان را می کشتید. از خویشاوندانتان می بریدید. اموال یکدیگر را (به ناروا غارت می کردید و) می خوردید. راه هایتان نا امن بود. بتها میان شما برپا و گناهان به شما چسبیده بود. بیشترشان به خدا ایمان نیاوردند، مگر آن که شریکی برای او قائل بودند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از استوار سازی آنها فرمان داد و به شما دستور داد که نسبت به هم با عاطفه، نیکوکار، بخشنده و مهربان باشید. و شما را از «غارتگری و ستم بر یکدیگر،» حسدورزی، دشنام و تجاوز به یکدیگر، شرابخواری کم فروشی و کاستی در سنجشها نهی کرد، و در آنچه بر شما نازل شد به شما پیشنهاد کرد که زنا نکنید، ربا نخورید مال یتیمان را به ستم نخورید، امانتها را به صاحبانش برگردانید، و در زمین در پی فساد نباشید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد.»

ص: 147

4- در جنگ جمل وقتی لشکر ناکثین (طلحه، زبیروعایشه) شکست خوردند،

امیرمومنان علی علیه السلام فرمود:

به دنبال پشت کردگان به جنگ نروید، زخم خورده ها را مکشید، آنکه در خانه اش را ببندد در امان است. (یعنی هرگز چیزی را از خانه های دشمنان غارت نکنید.)

5-کمی ل بن زیاد از اصحاب و شاگردان و نزدیکان امام علی علیه السلام بود. بااین حال در مورد غارتی که انجام داد، مورد عتاب شدید امام علیه السلام قرار گرفت.

ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه می نویسد؛

«کمی ل بن زیاد کارگزار علی در هیت (از مناطق ساحلی فرات و در کنار بغداد و بالاتر از انبار است) بود. اوکارگزار ناتوانی بود (نظر ابن ابی الحدید)

گروه های اعزامی معاویه از نزدیک او (منطقه تحت فرمانداری او) می گذشتند و اطراف عراق را غارت می کردند، و او نمی توا نست آنان را بازگرداند، و برای جبران این ناتوانی به اطراف منطقه تحت نفوذ معاویه مانند قرقیسیاه و دیگر دهکده های کنار فرات یورش می برد، و آنجا را غارت می کرد.»

علی علیه السلام این کاراو را نپسندید و فرمود:

ناتوانی آشکاری است که کارگزار مسئولیت خود را وانهد و به آنچه وظیفه اش نیست بپردازد.

6- سید رضی این عتاب و توبیخ علی علیه السلام را در نامه 61 نهج البلاغه اینگونه آورده است.

پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کار هایی که بر عهده اوست و پا فشاری در کاری که از مسئولیت او خارج است نشانه ناتوانی آشکار و اندیشه ویرانگر است. «اقدام تو به تاراج مردم قرقیسیا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرز هایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد اندیش های باطل است. تو در آنجا پلی شده ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می توانی حفظ کنی، و نه شوکت دشمن را می توانی در هم بشکنی، نه نیاز های مردم دیارت را کفایت می کنی، و نه امام خود را راضی نگه می داری.

(نظر مبارک امام علیه السلام این است که غارت مردمی که در جنگ نقشی نداشته اند برای جبران غارت ستمگران شامی هیچ توجیه منطقی و شرعی ندارد و ظلم و ستم به بی گناهان است .) (دقت فرمائید.)

ص: 148

عدم غفلت از خدعه دشمن

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ.(1)

«میخواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را نمیدانند.»

امام علی علیه السلام در کنار تأکید بر سیاست تشنج زدایی و حرکت به سوی حیاتی مسالمت آمیز و مصالحه با دشمن، به هوشیارى و حزم اندیشى در برابر دشمن نیز تأكید می كرد. امام علیه السلام ، بر این نكته پاى می فشرد كه مؤمنان، نباید دشمن را خُرد بشمارند و بویژه در برابر دشمنانى كه دشمنى خود را اظهار نمی كنند، باید نهایت هوشیارى را معمول دارند و آمادگى لازم را براى برخورد و رویارویى در زمانِ مناسب، و هنگام بروز و ظهور حوادث، هرگز از دست ندهند و بدانند كه اگر آنها در خواب فراموشى فرو روند، دشمن، هرگز غافل نخواهد ماند.(2)

1- امام علیه السلام در سخنانی سرزنش گونه به اطرافیان خود می فرماید:

«به خدا شما بد آتش افروزانى براى جنگ هستید! به شما نیرنگ می زنند، شما تدبیر به كار نمی برید. به اطراف شما هجوم آورده، غارت می كنند، باكتان نیست. دشمن از شما غافل نیست؛ ولى شما در غفلت و فراموشى به سر می برید.

مرد جنگى باید بیدار و هوشیار باشد. هر كه وا گذارد (بی خیال باشد)، به ذلّت می افتد و آنان كه به جان هم بیفتند، شكست می خورند و هر كه مغلوب شود، شكسته و غارت می شود.(3)»

2- امام علیه السلام ر خطبه 148 در بخش پایانی می فرماید:

وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ یَسْمَعُ النَّاعِیَ وَ یَحْضُرُ الْبَاكِیَ، ثُمَّ لَا یَعْتَبِرُ.(4)

ص: 149


1- آیه 9 سوره بقره
2- دانشنامه ج3 ص 434
3- تاریخ طبری ج5ص90- الغارات ج1ص36-6/564
4- خطبه 148 نهج البلاغه

«به خدا سوگند! من همچون کسى نخواهم بود که صداىِ بر سر و سینه کوبیدن سوگواران و نداى خبرگزار مرگ را بشنود، و نزد گریه کنندگان حضور یابد، اما عبرت نگیرد (هرگز در برابر تحرکات دشمن غافلگیر نخواهم شد).»

اشاره به اینکه؛ یک رهبر بیدار وهوشیار نمی تواند از تحرکاتی که در گوشه وکنار کشور میگذرد غافل بماند، صدای نالۀ مظلومان را نشنود و بسیج نیروهای شیطانی دشمن را نبیند و از آن غافل باشد.(1)

3- امام علیه السلام در خطبه6 نیز در مورد عدم غفلت در برابر دشمن می فرماید:

«(من غافلگیر نمی شوم)؛ بلکه (با هوشیارى تمام، مراقب مخالفان هستم) و با شمشیر برنده هواداران حق، برکسانى که به حق پشت کرده اند می کوبم و با دستیارىِ فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور می جنگم؛ و این روش همیشگى من است تا روزى زندگیام پایان گیرد!»

4-امام علیه السلام در نامه 62 نهج البلاغه در بخش پایانی آن خطاب به اصحاب خود می فرماید:

«خداوند شما را رحمت كند. براى نبرد با دشمن خود كوچ كنید و زمینگیر نشوید (و سستى و تنبلى به خود راه ندهید) كه زیردست خواهید شد و تن به ذلت و خوارى خواهید داد و بهره زندگى شما از همه پستتر خواهد بود (آرى)«آنكه مرد جنگ است همیشه بیدار است» و كسى كه به خواب رود (و از دشمن غافل شود باید بداند) دشمن او در خواب نخواهد بود و از او غافل نخواهد شد.(2)»

5- امام علیه السلام در بخشی از حکمت 108 می فرماید:

وَاِن اَتَّسِعَ لَهُ الاَمْن اِستَلَبْتَهُ الْغِرَّۀٌ

هرگاه امنیّت برای کسی گسترده شود، غفلت او را گرفتار میکند.

6-در کلام دیگری که در کتاب غررالحکم آمده فرمود:

مِن دَلائِلِ الدَّولَهِ قِلَّهُ الغَفلَه(3)

«از نشانه های دولتداری( رهبری) کمی غفلت و بی خبری از مسائل پیرامون است.»

ص: 150


1- پیام امام ج5 ص 698
2- نهج البلاغه نامه 62- پیام امام ج11 ص240
3- غررالحکم ج2ص96ح6199

7- و باز فرمود:

در برابر دشمن خود مراقب باش و امکانات او را بسنج فرصت را غنیمت دان تا پیروز شوی.(1)

8-امام علیه السلام در کلام دیگری توجه به دشمنِ پنهان کار را مورد تاکید قرار میدهد و می فرماید:

اوهَن الَاعداءِ کَیداً مَن اَظهَرَ عَداوَتَهُ

«سستترین دشمنان در مکر و حیله، آن دشمنی است که دشمنی خود را آشکار سازد.(2) (بنابراین از دشمنی که عداوتش را کتمان میکند غافل مباش.)»

9- و در مقابل فرمود:

شَرُّ الَاعداءِ اَبعَدَهُم غَوراً وَ اَخفاهُم مَکیدَه

«بدترین دشمنان آن دشمنی است که دقّت و فرو رفتن او در مسائل از همگان دورتر و دقیقتر و کید و مکرش پنهانتر باشد. (از او غفلت مکن.(3)

ص: 151


1- غررالحکم ج2ص96ح6199
2- غررالحکم ج2ص97ح6200
3- همان- ح 6204

عدم استفاده ابزاری از زنان

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّۀِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاۀَ وَآتِینَ الزَّكَاۀَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا (1)

«(خطاب به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم )و در خانه هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا وپیامبرش را اطاعت کنید; خداوند فقط مىخواهد پلیدى (گناه) را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»

امام علیه السلام ، استفاده سیاسی و ابزاری از بانوان را هرگز بر نمی تابد ونه تنها خود از این روش استفاده نمی کند بلکه استفاده دشمن را هم مذموم و زشت می شمارد.

1-امام علیه السلام اصرار زیادی داشت که جنگ جمل صورت نگیرد وکسی کشته نشود وبخصوص پای «عایشه» همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این معرکه دور شود.

امام علیه السلام در موقع صف آرائی ناکثین در مقابل لشکر امام علیه السلام خطاب به عایشه فرمود؛

«خداوند در قرآن مجید، تو (و سایر همسران پیامبر را) دستور داده است كه در خانه هایتان بمانید (و آلت دست این و آن نشوید)! تقواى الهى پیشه كن و به خانهات باز گرد و فرمان خدا را اطاعت كن!»

آنگاه امام علیه السلام رو به «طلحه» و «زبیر» كرد و فرمود:

«شما همسران خود را در خانه پنهان كرده اید، ولى همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به میدان، در برابر (دیدگان)همه آورده اید! (تا از حضور او برای مقاصد شوم خود استفاده ابزاری کنید.)»

2-امام علیه السلام در بخش دوّم خطبه 172 بنابر آنچه سید رضی(ره) ضبط نموده است.

ص: 152


1- سوره احزاب آیه 33

می فرماید:

«آنها (طلحه و زبیر و هم دستانشان) به سوى بصره حرکت کردند; در حالى که همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را همچون کنیزى که به بازار برده فروشان مىبرند، به دنبال خود کشاندند. آن ها همسران خود را در خانه هایشان پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر نامحرمان دور باشند) ولى پرده نشین حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در برابر دیدگان خود و دیگران ظاهر ساختند; در میان لشکرى که همه ی آنها به من قول اطاعت داده بودند و با رضایت کامل و بدون اکراه با من بیعت کرده بودند! (1)»

همه می دانیم که قرآن به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توصیه می کند که در خانه های خود بنشینید و همچون عصر جاهلیّت در برابر چشم این وآن ظاهر نشوند.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّۀِ الْأُولَى(2)

«گویا حوادثی چون جنگ جمل از قبل پیش بینی شده بود واین دستور ناظر به آن و مانند آنست.وکار طلحه وزبیر و عایشه برخلاف نصّ صریح قرآن می باشد!؟»

در جریان فتنه جمل و پیش از صف آرایی دولشکر اسلام وناکثین (در برابر هم)، عدۀ زیادی از مسلمانان با خدعۀ طلحه وزبیر دستگیر و به فرمان عایشه همهء آنها مثل گوسفند سربریده شدند، وآنقدر این کشتار فجیع بود که امام علیه السلام فرمود:

«به خدا سوگند! اگر آنها فقط به یك نفر دست مى یافتند و او را عمداً و بدون گناه مىكشتند، قتل همه ی آن لشكر براى من حلال بود.(3)»

(به عملکرد همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دقّت کنید!)

آنگونه که خود امام علیه السلام فرمود:

فَقَتَلوا طائفۀً صَبراً، و طائِفَۀً غَدراً (4)

«گروهی از اهل بصره را باشکنجه کشتند وگروهی را با پیمان شکنی»

ابن ابی الحدید دربارۀ خطای عایشه در شرکت در جنگ جمل وهمراهی با «ناکثین» می گوید:

« امّا «عایشه» در روز جمل اعتراف به خطا کرد و از علی علیه السلام تقاضای عفو

ص: 153


1- نهج البلاغه خطبه 172 بخش دوّم
2- سوره احزاب آیه 33
3- پیام امام ج6 ص 497
4- همان

نمودو روایات متواتره درباره اظهار پشیمانى او به دست ما رسیده است. او مىگفت: اى كاش من ده پسر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده بودم و همه آنها در حیات من مىمردند و بر آنها اشك مىریختم؛ ولى روز[جنگ] جمل به وجود نیامده بود.» ( آیا این ندامت و پشیمانی به وی سودی رساند؟)

و گاه مىگفت:

«اى كاش قبل از روز جمل مرده بودم.»

و نیز روایت شده كه هر زمان به یاد روز جمل مى افتاد آنقدر اشك مىریخت كه مقنعه ای كه بر سر داشتتر مىشد.(1)

3-پیشنهاد عایشه همسر پیامبر علیه السلام جهت همراهی با امام علیه السلام در نبرد با معاویه و رد کردن این پیشنهاد از سوی امام علیه السلام .

پس از جنگ « جمل» امام علی علیه السلام به دیدار «عایشه » که در منزلی در بصره ساکن شده بود، رفت. گفتگوی مفصّلی بین امام علیه السلام و عایشه صورت گرفت. در این گفتگو امام علیه السلام ، عایشه را مورد تفقّد قرار داد و با او به نرمی صحبت کرد، عایشه از امام علیه السلام درخواست هایی داشت از جمله امان دادن به پسر خواهرش « عبدالله بن زبیر» که امام علیه السلام امانش داد، به «مروان ابن حَکم» نیز امان داد.

در این جلسه عایشه به امام علیه السلام پیشنهاد کرد:

«من دوست دارم به همراه تو[یا علی!] باشم و در جنگ با دشمنانت با تو حرکت کنم.»

(عایشه می دانست که جنگی بزرگ بین معاویه و امام علیه السلام رخ خواهد داد و فکر می کرد همراهی او با امام علیه السلام به نفع ایشان تمام خواهد شد، و پیروزی امام صلی الله علیه و آله و سلم بر معاویه قطعی خواهد بود.)

امام علیه السلام پیشنهاد عایشه را رد کرد و فرمود:

نه؛[به جای خودت] « به خانه ای برگرد که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را در آن برجای نهاد.»

یعنی امام علیه السلام به هیچ وجه استفادۀ ابزاری از بانوان را بر نمی تابد، اگرچه باعث پیروزی بر دشمنان اسلام گردد. (دقت کنید.)

4-امام علیه السلام در زمانى كه نیرو براى رویارویى با معاویه فراهم مى ساخت، خبر زمینه سازى طلحه و زبیر و عایشه در مكّه و تحریك آنان براى ایجاد یك آشوب و حركتشان به سوى بصره، به وى رسید. چنین صَلاح دید،كه

ص: 154


1- شرح نهج البلاغه ج14 ص 24- پیام امام ج9 ص 34

فرو نشاندن این فتنه، اولویت دارد. از این رو، سرشناسان یاران خود را فرا خواند و از نظر آنان، آگاهى یافت.

شیوه این گفتگو و رأى یاران امام علیه السلام و موضع قاطع او براى ریشه كنى سركشان، ما را بر حقایقى واقف مى سازد.

در این گفتگو، «عبد اللّه بن عبّاس»، «محمّد بن ابى بكر»، «عمّار بن یاسر» و «سهل بن حُنَیف»، شركت داشتند. عبد اللّه بن عبّاس پیشنهاد كرد كه على علیه السلام «اُمّ سلمه» را نیز همراه خود به بصره ببرد. امام علیه السلام این نظر را رد كرد و فرمود:

«من صلاح نمىبینم «امّ سلمه» را از منزلْ بیرون آورم، آن گونه كه طلحه و زبیر ، عایشه را بیرون آوردند».

چرا امام نپذیرفت و چنین كرد؟ زیرا او تنها به حق مى اندیشید، نه به پیروزى به هر طریقى كه ممکن باشد.(1)

امّا چرا «ابن عباس» این پیشنهاد را به امام ارائه کرد؟ به نظر می رسد ابن عباس در این اندیشه بودکه همراهی عایشه یکی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یک امتیاز بزرگ برای ناکثین (بیعت شکنان)یعنی طلحه و زبیر خواهد بود، زیرا توده ی مردم همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را اهل خلافکاری و جنگ افروزی نمی دانستند، و همراهی وی با طلحه و زبیر را دلیل حق بودن راه ناکثین تلقی می کردند، و لذا اگر امام علی علیه السلام هم یکی از زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را همراه داشته باشد می تواند برای پیروزی از این امتیاز استفاده کند. امّا اندیشه ابن عباس کجا و فکر الهی و توحیدی امام علی علیه السلام کجا!؟

(ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا)

ص: 155


1- دانشنامه ج5 ص7-9

ص: 156

فصل پنجم «واجبات و مستحبات دین در جنگ»

اشاره

عکس

ص: 157

آرزوی «شهادت»

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (1)

«برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند (مانند علی علیه السلام که در کوفه به محراب عبادت شهید گشت).»

امام علیه السلام ، عاشق شهادت بود، این جملهء امام علیه السلام در طول تاریخ بشریت از هیچ کس جز امام علی علیه السلام شنیده نشده است، آنجا که فرمود:

«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ»(2)

«به خدا سوگند انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است!»

1-در پایان جنگ« احد» امام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید وعرضه داشت:

«جمعی از مسلمانان (از جمله حمزه) شهید شدند ولی شهادت نصیب من نشد»

در حالی که از آن غمگین بود!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«یَا عَلِیُّ أَ بْشِرْ، فَإِنَّ الشَّهَادَۀَ مِنْ وَرَائِكَ؟»

«ای علی! بشارت باد بر تو که شهادت در پیش رو دارى؟ (توهم شهید راه خدا خواهی شد)»

ص: 158


1- آیه 23 سوره احزاب
2- .نهج البلاغه خطبه 5

2-شهادت طلبی امام علیه السلام موضوعی نبود که تنها خویشان ونزدیکان علی علیه السلام به آن آگاه باشند بلکه دشمنان امام علیه السلام هم بارها براین مطلب اذعان و اعتراف کردند.

در جنگ صفیّن در «لیلۀ الهریر» که مالک اشتر وهمراهانش لشکر شام را درهم پیچیدند، معاویه خود را باخت و به «عمروعاص» گفت: « امشب شبى است كه تا فردا كار ما یكسره خواهد شد فكرى كن و نقشه ای طرح نما.»

«عمرو» این خبیثِ دشمنِ شماره یک امام علیه السلام گفت:«مردان تو توان مردان على علیه السلام را ندارند به علاوه تو مثل على علیه السلام نیستى هدف او شهادت در راه خداست و هدف تو دنیا!»

بنابراین دشمن هم شهادت طلبی امام علیه السلام را تصدیق می کند.

3-امام علی علیه السلام در بخش پایانی نامه 35 که بعد از شهادت «محمدبن ابی بکر» نوشته شده می فرماید:

«فَوَ اللَّهِ لَوْ لَاطَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَۀِ، وَتَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّۀِ، لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ یَوْماً وَاحِداً، وَلَا أَلْتَقِیَ بِهِمْ أَبَداً».

«به خدا سوگند اگر علاقۀ من به هنگام پیكار با دشمن به شهادت نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست داشتم حتى یك روز با این مردم روبهرو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نكنم.»

4-امام علیه السلام در آغازین خطبه 55 می فرماید:

«أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِیَۀَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ.»(1)

«امّا این که مىگویید: «تأخیر در جنگ به خاطر ناخشنودى از مرگ است» به خدا سوگند باک ندارم از این که من به سوى مرگ بروم یا مرگ به سوى من آید.»

5-امام علیه السلام در فرازی از خطبه 23 می فرماید:

«فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اخْشَوْهُ خَشْیَۀً لَیْسَتْ بِتَعْذِیرٍ؛ وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَۀٍ، فَإِنَّهُ مَنْ یَعْمَلْ لِغَیْرِ اللَّهِ یَكِلْهُ اللَّهُ [إِلَى مَنْ] لِمَنْ عَمِلَ لَهُ. نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَۀَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَۀَ الْأَنْبِیَاءِ.(2)»

ص: 159


1- خطبه 55 نهج البلاغه- پیام امام ج2 ص 619
2- خطبه 23 نهج البلاغه- پیام امام ج2 ص 51

«از خدا بترسید آن گونه که شما را از خویش برحذر داشته است! و صادقانه، از او خشیت داشته باشید، به طورى که نیازى به عذرخواهى هاى واهى نباشد! اَعمال خود را از ریا و سُمعه، پاک کنید! چرا که هر کس، کارى براى غیر خدا انجام دهد، خداوند، او را به همان کس وا مىگذارد (تا پاداشش را از او بگیرد). از خدا تقاضا مىکنیم که درجات شهیدان و زندگى سعادتمندان و همنشینى پیامبران را، به ما عنایت فرماید!»

6-امام علیه السلام در خطبه 66 که پیرامون آداب و فنون جنگ سخن می گوید، در بخشی از آن خطاب به یاران خود می فرماید:

«وَ اسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الْأَعْقَابِ وَ نَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ، وَ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْیاً سُجُحاً»

«و از فرار شرم نمایید! چه این که فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آیندۀ شما نیز مىماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا مىگیرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید.»

7-امام علیه السلام در خطبه 123 نیز در مورد شهادت جمله ای تکان دهنده دارد می فرماید:

«إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ، وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَۀٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَۀٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیْرِ طَاعَۀِ اللَّهِ.»

«به یقین بهترین مرگ، شهادت (در راه خدا) است. سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در دست اوست هزار ضربۀ شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت خدا!»

این تعبیر امام علیه السلام حكایت از عظمت مقام شهیدان و امر شهادت مىكند تا آن جا كه امام علیه السلام حاضر است هزار ضربه شمشیر را به جان بخرد ولى در بستر، به مرگ طبیعى نمیرد و این زبان قال یا حال همه مؤمنان مخلص و شجاع و پاكباختگان راه حق است.(1) (که از مولا و مقتدای خود آموخته اند)

امروز هم مردانی چون حاج قاسم سلیمانی، حسین خرازی ، حسین فهمی ده، محسن حججی وهزاران مرد دلاور جبهه های حق علیه باطل داریم که در مقابل استکبار ایستادند و آرزوی شهادت کردند و عرصه را بر جنایتکاران تنگ نمودند. ونهایتاً به آرزوی خود رسیدند.

ص: 160


1- پیام امام ج5 ص 246

به این نکته توجه کنیم !که امام حسن علیه السلام پس از غسل دادن بدن مطهر مبارک امام علی علیه السلام فرمود:

«در حین غسل دادن 1000 زخم بر بدن پدرم دیدم!»

از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدیث جالبی ذکر شده که فرمود:

«ما من أحد یدخل الجنّۀ فیتمنّى أن یخرج منها إلّا الشّهید فإنّه یتمنّى أن یرجع فیقتل عشر مرّات ممّا یرى من كرامۀ اللّه؛»(1)

«هیچ كس وارد بهشت نمى شود كه آرزو كند از آن خارج شود، مگر شهید كه آرزو مىكند باز گردد و ده بار دیگر در راه خدا شهید شود، به خاطر این كه الطاف الهى را نسبت به خود بسیار زیاد مىبیند.» (اللهم الرزقنا)

8-امام علیه السلام در خطبۀ مناجات گونه شماره 171 می فرماید:

«بار خدایا، اى پروردگار این سقف برافراشته و این جوّ و فضاى نگاه داشته، كه آن را مركز پیدایش این شب و روز و سیر خورشید و ماه و محل رفت و آمد ستارگان و مسكن گروهى از فرشتگانت برگزیدى؛ همان فرشتگانى كه از پرستش تو هرگز خسته و ملول نمىشوند!

و اى پروردگارِ این زمین كه آن را قرارگاه انسانها و جاى رفت و آمد حشرات و چهار پایان و آن چه به شمار نمىآید از جانورانى كه به چشم مى آیند و آنها كه دیده نمىشوند، قرار دادى.

و اى پروردگاركوه هاى محكم و استوار كه آنها را براى زمین به منزلۀ میخ هاى محكم و براى خلق، تكیه گاه مطمئنى ساختى. اگر ما را بر دشمن پیروز ساختى از ستمگرى بر كناردار و بر راه حق استوار فرما واگر آنها رابر ما غلبه دادى، شهادت را نصیب ما كن و از فتنه، دورمان دار.(2)»

در نقل دیگری آمده است که حضرت اینگونه دعا می کند:

پروردگارا! اگر ما را بر این قوم پیروز کردی از حدّ اعتدال و انصاف خارج مکن. و اگر این قوم را بر ما غلبه دادی شهادت را نصیب من کن و خون سربازان مرا حفظ فرما! (مقدمۀ کتاب)

ص: 161


1- پیام امام ج5 ص 248 بنقل از مستدرک الوسائل ج11 ص 13
2- پیام امام ج6 ص 473-474

دعا در حق یاران و دشمنان

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ(1)

«در جهان از آن کس که (چون پیغمبران) خلق را به سوی خدا خواند و نیکوکار گردید و گفت که من از تسلیم شوندگان خدایم کدام کس بهتر و نیکو گفتارتر است؟»

امام علیه السلام پیوسته سعی می کرد آتش جنگ شعله ور نگردد و خونی از طرفین (جبهۀ حق و جبهۀ باطل) بر زمین ریخته نشود ولذا با همهء تمهیداتی که برای خاموش کردن نائره جنگ می اندیشید، به درگاه خداوند برای سپاه اسلام و لشکر ستمکارِ مقابلِ آن دعا می کرد.

ما در این بخش به قسمت هایی از دعا های امام علیه السلام اشاره می کنیم، ولی شایسته است حتیّ المقدور دعا های آن حضرت در یک مجموعه جمع آوری و ارائه گردد.

1-اوّلین مورد، دعایی است که سید رضی (ره) در بخش نامه های نهج البلاغه تحت شماره 15 آورده و می نویسد.

« كان یقول إذا لقی العدو محاربا»

همواره به هنگام مقابله با دشمن در میدان جنگ می خواند.

امام علیه السلام در این دعا ناراحتى خود را از بروز و ظهور جنگ، آشكار مىسازد و از كثرت اعداء و پراكندگى مسلمانان در نبودن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به درگاه خدا شكایت مىبَرَد وسرانجام از خداوند صلح و عدالت و پایان گرفتن جنگ را طلب مىكُند.

امام علیه السلام به درگاه خداوند عرضه می دارد:

ص: 162


1- آیه 33 سوره فصلت

اللَّهُمَّ إِلَیْكَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ، وَ مُدَّتِ الْأَعْنَاقُ، وَ شَخَصَتِ الْأَبْصَارُ، وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ، وَ أُنْضِیَتِ الْأَبْدَانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَكْنُونُ الشَّنَآنِ، وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَیْكَ غَیْبَۀَ نَبِیِّنَا، وَ كَثْرَۀَ عَدُوِّنَا، وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَبَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ، وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ.(1)»

«خداوندا! قلبها به تو پیوسته، گردنها به سوى تو كشیده شده، چشمها به جانب تو خیره گشته، قدمها در راه تو جابجا شده و بدنها فرسوده گردیده است.

خداوندا! كینه نهانى این گروه آشكار شده و دیگ هاى دشمنى و عداوت در سینۀ آنان به جوش آمده است، خداوندا! شكایت خود را به سوى تو مى آوریم كه پیامبرمان از میان ما رفته، دشمنان ما فراوان گشته و خواسته ها و اهدافمان مختلف و متشتت شده است.

پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داورى كن (و درهاى پیروزى، صلح و عدالت را به روى ما بگشا) كه تو بهترین داورى كنندگانى(2)

مفاد این دعا نشان می دهد که اسلام واقعی هرگز طرفدار جنگ نیست و جنگ همواره امور تحمی لی محسوب می شود.

این تعبیرات بیانگر نهایت لطف و محبّت امام علیه السلام حتّی نسبت به دشمنان فریب خورده وگمراه اوست.

2-امام علیه السلام هنگامی که پا در رکاب گذاشت تا به سوی شام (برای خاموش کردن فتنه معاویه وشامی ان) برود این گونه دعا کرد (3).

أللّهُمّ َإنّی أعُوذُ بِكَ مِن وَعثاءِ السَّفَر و كَآبۀِ المُنقَلَب ِوَ سوءِ المَنظَرِ فیِ الأهلِ و المالِ و الوَلَدِ، أللّهِمَّ أنتَ الصّاحِبُ فِی السَّفَرِ، وَ أنتَ الخَلیفَۀ فی الأهلِ، وَ لا یَجمَعُهُما غَیرُك، لِأَنَّ المُستَخلَفَ لا یَكُونُ مَستَصحَباً، وَ المُستَصحَبُ لا یَكُونُ مُستَخلَفاً!

«بار الها من از رنج و مشقّت این سفر، و بازگشت پر اندوه از آن، و مواجه شدن با منظره ناخوشایند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مىبرم،

خداوندا! تو در سفر همراه مایى، و نسبت به بازماندگان ما در وطن سرپرست و نگاهبانى، و جمع میان این دو را هیچ كس جز تو نمىتواند، زیرا آن كس كه سرپرست بازماندگان است، همسفر نتواند بود، و آن كس كه همسفر است

ص: 163


1- نهج البلاغه نامه 15- پیام امام ج9 ص 191- النصره شیخ مفید
2- پیام امام ج9 ص 193
3- پیام امام ج 2 ص 515 خطبه 46

جانشینى انسان را (در خانه و خانواده اش) نمىتواند بر عهده گیرد (آرى تنها تویى كه قادر بر هر دو هستى!)»

3-امام علیه السلام گاهی برای بسیج نیروها و تشویق آنها برای اعزام به جبه ه از قالب دعا و نیایش استفاده فرموده است. این روش که امام علیه السلام به درگاه خداوند استغاثه می کند وشنوندگان آن می فهمند که بایستی بپاخیزند و سستی و بیتفاوتی را در امر جهاد کنار بگذارند، خود یک کار هنرمندانه و عالمانه است.

به یک مورد اشاره می کنیم.

سید رضی (ره) در مقدمۀ خطبۀ 212 می نویسد:

امام علیه السلام همواره با این سخنان یاران خویش را برای جهاد با شامیان بسیج می نمود.

امام علیه السلام این چنین به درگاه خداوند عرض حال می نماید:

اللّهُمَّ أیُّمَا عَبدٍ مِن عِبادِكَ سَمِعَ مَقالَتَنا العادِلَۀَ غَیُرَ الجائِرَۀِ، و المُصلَحَۀ غَیرَ المُفسِدَۀِ، فیِ الدّینِ وَ الدُّنیا، فَأبى بَعدَ سَمِعِه لَها إلّا النُّكُوصَ عَن نُصرَتِكَ، وَ الِإبطاءَ عَن إعزازِ دینِكَ، فِإنّا نَستَشهِدُكَ عَلَیهِ یا أَكبَرَ الشّاهِدینَ شَهادَۀً، وَ نَستَشهِدَ عَلَیهِ جَمیعَ ما أسكَنتَهُ أرضَكَ وَ سَماواتِكَ، ثُمَّ أنتَ بَعُدَ المُغنی عَن نَصرِهِ، وَ الآخِذُ لَه بِذَنبِه (1).

« خداوندا! هر یك از بندگانت گفتار عادلانه و دور از ستم و اصلاح كننده و بى مفسده ما را در امر دین و دنیا بشنود و پس از شنیدن از یارى آیین تو و اعزاز دینت سرباز زند و كندى كند. ما تو را بر كار خلاف او به شهادت مىطلبیم. اى كسى كه بزرگترین شاهدانى! همچنین همه ی آنها را كه در زمین و آسمانهایت سكونت بخشیده ای، گواه برضدّ او مىآوریم؛ و با این حال مىدانیم كه ما را از یارى او بىنیاز مىسازى و او را به گناهش خواهى گرفت (و كیفر خواهى داد)»

4-در وقایع جنگ جمل که در اثر پیمان شکنی ناکثین (طلحه وزبیر) بوقوع پیوست. ناکثین در بصره با خدعه و نیرنگ (عثمان بن حنیف) را گرفته مو های سر و صورت او را کندند و در بصره وحشت و اضطراب ایجاد نمودند، شخصی که این وقایع را دیده بود در محلّی بنام (سرزمین ) تَعلَبیه با امام علیه السلام ملاقات کرد و آنچه را دیده بود به اطلاع امام علیه السلام رسانید. حضرت با ناراحتی ایستاد و خبرها را با یاران خود در میان گذاشت وفرمود:

ص: 164


1- نهج البلاغه خطبه 212- پیام امام ج8 ص 185

اللّهُمَّ عافِنی مِمّا ابتَلَیتَ بِهِ طَلحَۀَ وَالزُّبَیرَ مِن قَتلِ المُسلَمینَ وسَلِّمنا مِنهُم أجمَعین(1)

«بار خدایا! ما را از كشتن مسلمانان كه «طلحه و زبیر» را بدان گرفتار كردى، سالم بدار و ما را از شرّ همه آنان، نجات بخش!».

توجه کنید! امام در این فقرۀ دعا از خداوند متعال می خواهد که او را سالم بدارد که مقابله به مثل نکند و در تلافی اقدامات ناکثین، به دست او بیگناهی از مسلمانان کشته نشود!

5-امام صادق علیه السلام فرمود: به درستى كه امیرمؤمنان علیه السلام هنگامى كه قصد نبرد مىكرد، این نیایشها را بر زبان مى آورد:

اللّهُمَّ إنَّكَ أعلَمتَ سَبیلاً مِن سُبُلِكَ، جَعَلتَ فیهِ رِضاكَ، وَنَدبتَ إلَیهِ أولِیاءَكَ، وجَعَلتَهُ أشرَفَ سُبُلِكَ عِندَك ثَوابا، وأكرَمَها لَدَیكَ مَآبا، وأحَبَّها إلَیكَ مَسلَكا، ثُمَّ اشتَرَیتَ فیهِ مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم وأموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّۀَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللّه ِ فَیَقتُلونَ ویُقتَلونَ وَعدا عَلَیكَ حَقّا، فَاجعَلنی مِمَّنِ اشتَرى فیهِ مِنكَ نَفسَهُ ثُمَّ وَفى لَكَ بِبَیعِهِ الَّذی بایَعَكَ عَلَیهِ، غَیرَ ناكِثٍ ولا ناقِضٍ عَهدا، ولا مُبَدِّلاً تَبدیلاً، بَلِ استیجابا لِمَحَبَّتِكَ، وتَقَرُّبا بِهِ إلَیكَ، فَاجعَلهُ خاتِمَۀَ عَمَلی، وصَیِّر فیهِ فَناءَ عُمُری، وَارزُقنی فیهِ لَكَ وبِهِ مَشهدا توجِبُ لی بِهِ مِنكَ الرِّضا، وتَحُطُّ بِهِ عَنِّی الخَطایا، وتَجعَلُنی فِی الأَحیاءِ المَرزوقینَ بِأَیدِی العُداۀِ وَالعُصاۀِ، تَحتَ لِواءِ الحَقِّ ورایَۀِ الهُدى ، ماضِیا عَلى نُصرَتِهِم قُدُما، غَیرَ مُوَلٍّ دُبُرا، ولا مُحدِثٍ شَكّا، اللّهُمَّ وأعوذُ بِكَ عِندَ ذلِكَ مِنَ الجُبنِ عِندَ مَوارِدِ الأَهوالِ، ومِنَ الضَّعفِ عِندَ مُساوَرَۀِ الأَبطالِ، ومِنَ الذَّنبِ المُحبِطِ لِلأَعمالِ، فَاُحجِمَ مَن شَكٍّ، أو أمضِیَ بِغَیرِ یَقینٍ، فَیَكون سَعیی فی تَبابٍ، وعَمَلی غَیرَ مَقبولٍ (2).

«بار خدایا! به درستى كه تو راهى از راه هایت را نشان دادى و خشنودى ات را در آن نهادى و دوستانت را به سویش دعوت كردى و آن را برترین راه نزد خودت از جهت پاداش، وگرامىترینِ آنها از جهت بازگشت، و دوست داشتنىترینِ آنها نزد خودت از جهتِ روش قرار دادى. آن گاه در این راه، از مؤمنان، جان و مالشان را خریدى كه در مقابل بهشت، در راه خدا پیكار كنند، مىكُشند و كشته مىشوند؛ [و این،] وعده ای است حق از جانب تو. پس مرا از آنانى قرار ده كه جانش را از او خریدهاى و سپس، او به داد و ستدى كه با او داشتى، وفا كرد، پیمانى را نشكست و نقض نكرد و آن را تغییر نداد؛

ص: 165


1- تاریخ طبری ج4 ص481- شرح نهج البلاغه ج9 ص 321- 5/120
2- 274.کافی ج5 ص 46- بحارالانوار ج33 ص452 ح664- 4/330

بلكه پاسخى به محبّتهایت و براى نزدیك شدن به تو قرارش داد. پس آن را پایان كارم قرار ده و پایان عمرم را در این راه، مقرّر ساز و در این راه، شهادتى روزىام كن كه سبب خشنودى تو گردد و لغزشهایم را بدان پاك گردانَد، و مرا در زمره زندگان كه از دست دشمنان و نافرمانان روزى خورده اند، در زیر پرچم حقّ و هدایت، قرار ده كه در ) راه ( پیروزى بر آنان، گام بر مىدارد، پشت كننده [به نبرد] نیست، و شك آور نباشد.

بار خدایا! به تو پناه مىبرم در این هنگام، از ترس به هنگام وحشتها و از سُستى به هنگام یورش قهرمانان، و از گناهى كه اعمالم را تباه سازد. پس، از روى شك باز ایستم، یا بدون یقین بگذرانم، و ( در نتیجه) تلاشم بیهوده و عملم پذیرفته نشده باشد.»

امام علیه السلام هنگام نبرد رابطه با خدا را بالاتر از آنچه در سایر عبادات بود به کار می بُرد. آن حضرت پیوسته به رضای خدا می اندیشید و در اینکه جنگ بهترین میدان برای فروش جان و مال است، بدست آوردن جایزه شهادت را آرزو می کرد. او دائماً تقاضایش در همه عبادات به ویژه هنگام برخورد با دشمن، تقرب الیالله بود. او همچنین در دعایش آروزی کسانی را داشت که خداوند شهادت آنها را احیای خاص نامی د و فرمود:

«و عند ربهم یرزقون» به همین دلیل هرگز در جنگ به دشمن پشت نمی کرد و می فرمود:

«اللهم و اعوذ بک عند ذلک من الجببن عند الموارد الاهوال»

6-امام علیه السلام در بخشی از خطبه 206 نهج البلاغه این دعا را در کشاکش جنگ صفین به یاران خود تعلیم می دهد؛

«اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.»

«پروردگارا! خون ما و آنها را حفظ کن بین ما و آنان را اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند و آنان که باحق می ستیزند، پشیمان شده به حق بازگردند.»

7- امام علی علیه السلام در آستانه جنگ صفیّن این دعا را به درگاه خداوند متعال عرضه داشت که در نهج البلاغه تحت خطبه شماره171 ذکر شده است.(توجّه فرمایید)

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ، الَّذِی جَعَلْتَهُ مَغِیضاً لِلَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّیَّارَۀِ، وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ

ص: 166

مَلَائِكَتِكَ لَا یَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ، وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِی جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا یُحْصَى مِمَّا یُرَى وَ مَا لَا یُرَى، وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِی الَّتِی جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً؛ إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ، وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَۀَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَۀِ.

الدعوۀ للقتال:أَیْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَ الْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ؟ الْعَارُ وَرَاءَكُمْ وَ الْجَنَّۀُ أَمَامَكُمْ.

«ای خدای آسمان برافراشته و فضای نگاه داشته! که آن را زمی نه پیدایش شب و روز و جریان گردش ماه و خورشید، و مسیر آمد و شد ستارگان سیار قرارداد های، و جایگاه گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از عبادت تو خسته نمی گردند، ای پروردگار این زمی ن! که آن را جایگاه سکونت انسانها، و مکان رفت و آمد حشرات و چهارپایان، و پدیده های دیدنی و نادیدنی غیر قابل شمارش قرار داد های وای پروردگار کوه های بلند و پابرجا! که آن را برای زمین چنان میخ های محکم، و برای مخلوقات تکیه گاهی مطمئن ساخت های.

اگر بر دشمن پیروز مان ساختی، ما را از تجاوز برکنار دار، و بر راه حق استوار فرما، و چنانچه آنها را بر ما پیروز گرداندی شهادت نصیب ما فرموده و از شرک و فساد و فتنه ها ما را نگهدار!

امام علیه السلام در ادامه می فرماید:

کجایند آزاد مردانی که به حمایت مردم خویش برخیزند؟ کجایند غیور مردانی که به هنگام نزول بلا و مشکلات مبارزه می کنند؟ هان ای مردم! ننگ و عار پشت سر شما و بهشت در پیش روی شماست.»

8-پایان بخش این قسمت حکمت 146 نهج البلاغه است که حضرت، اثر دعا برای رفع بلا را متذکر می شود.

امام علیه السلام می فرماید:

سُوسُوا إِیمَانَكُمْ بِالصَّدَقَۀِ، وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاۀِ، وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ.

«ایمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را باز کات دادن نگهداری کنید، و امواج بلا را با دعا از خود دور سازید.»

درموضوع دعا از امام علیه السلام دعا های بسیاری ذکرشده چه در رابطه با جنگ یا بلاها، و یا راز و نیاز به درگاه خداوند متعال، که تمامی آنها انسان ساز، آموزنده، و بیدارکننده می باشد. و ما به همین مقدار اکتفا کردیم.

ص: 167

اهمی ت به وجبات دینی در جنگ

حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاۀِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ (1). فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ.(2)

«در انجام همه نمازها و (به خصوص) نماز وسطى (نماز ظهر) کوشا باشید! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا به پاخیزید!

و اگر (به خاطر جنگ، یا خطر دیگرى) بترسید، (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید! اما هنگامى که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید! (نماز را به صورت معمولى بخوانید!) همان گونه که خداوند، چیز هایى را که نمىدانستید، به شما تعلیم داد.»

ازامام علیه السلام که: «گفت من تیغ از پی حق می زنم- بندهء حَقّم نه مأمور تنم»

جز این انتظار نیست که چشم برهم زدنی از انجام واجبات الهی غافل نباشد.

1-در جنگ صفیّن، روز پنج شنبه ای، سختترین و هولناكترین روز نبرد صِفّین بود. در این روز، امام علیه السلام هم فرماندهى سپاه را عهده دار بود و هم در میان معركه، به جنگى سخت مىپرداخت. امام علیه السلام با نبرد سترگ و شورانگیز خود، سپاهش را بر مى انگیخت كه در دل جنگ فرو روند. در آن روز، حتّى لحظه ای جنگ آرام نگرفت، چندان كه سپاهیان در حال نبرد، نماز گزاردند(بدون تأخیر)(3).

2-در جنگ صفّین روزی امام على علیه السلام مشغول جنگ و مبارزه بود و در عین حال، بین دو سپاه، مراقب خورشید بود. ابن عبّاس گفت:

اى امیر مؤمنان! این چه كارى است؟

ص: 168


1- آیه 238 سوره بقره
2- آیه 239 سوره بقره
3- دانشنامه ج6 ص141

امام علیه السلام فرمود:

«منتظر زوال خورشیدم تا نماز به جاى آوریم.»

ابن عبّاس گفت:

آیا اكنون وقت نماز است؟! جنگ، فرصتى براى نماز باقى نگذاشته است.

امام علیه السلام فرمود:

إنَّما نُقاتِلُهُم عَلَى الصَّلاۀِ (1).

«براى چه با آنان مىجنگیم؟! همانا ما براى نماز با آنان مىجنگیم.»

3-در بین دو سپاه، براى او بساط نماز مىگستردند و تیرها از هر سو در اطرافش فرود مى آمدند. با این حال، او از پروردگارش غافل نمىشد و روشش را تغییر نمىداد و در عبادتش سستى نمىكرد (2).

4-امام علی علیه السلام ، هنگامى كه وقت نماز مىشد، شانه هایش به لرزه درمىآمد و رنگش تغییر مىكرد. از وى درباره این حالت پرسیده شد. فرمود:

«هنگام [ ادا كردنِ] امانتى است كه خداوند، آن را بر آسمانها و زمین و كوه ها عرضه داشت و آنان از این كه آن را بر دوش كشند، سر باز زدند و آن را نپذیرفتند و انسانْ آن را پذیرفت و من نمىدانم آیا آنچه را بر دوشم نهاده اند، به نیكى ادا خواهم كرد، یا نه؟(3)»

ص: 169


1- ارشاد القلوب ص 127-بحارالانوار ج83ص43-10/14
2- ارشاد ص 217- 10 /21
3- مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص 124- تنبیه الغافلین ص539-10/16

درجنگ هم «مستحبّات» را ترک نمی کرد

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاۀِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (1)

«اى افرادى که ایمان آورد ه اید! از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است.»

امام هدایت که به چیزی جُز رضای خداوند در رستگاری امّت نمی اندیشد در بحبوحۀ جنگ هم از فرصت ارتباط با خدا و تقرّب به درگاه معبود استفاده می کند. نه تنها واجبات به تأخیر نمی افتد ودر حاشیه قرار نمی گیرد که مستحبات هم جایگاه خود را پیدا می کند.

1-امام علیه السلام در یکی از شب های نبرد صفین، در جمع اصحاب خود بپاخاست وفرمود:

«حَتّى مَتى لا نُناهِضُ هؤُلاءِ القَومَ بِأَجمَعِنا!؟»

«تا كى همگى به این سپاه یورش نبریم؟»

آنگاه خطبه ای ایراد فرمود و ضمن آن در مورد شب زنده داری تأکید نمود؛

«ألا إنَّكُم لاقُو القَومِ غَدا، فَأَطیلُوا اللَّیلَۀَ القِیامَ، وأكثِروا تِلاوَۀَ القُرآنِ ، وسَلُوا اللّه َ عَزَّ وجَلَّ النَّصرَ وَالصَّبرَ، وَالقَوهُم بِالجِدِّ وَالحَزمِ، وكونوا صادِقینَ.(2)»

«هلا! كه شما فردا با این دشمنان روبه رو خواهید شد. پس امشب، بر پا خاستن (براى نماز) را درازا ببخشید و قرآن را بسیار تلاوت كنید و از خداوند عزّ و جل پیروزى و پایدارى طلب كنید و با ایشان، سخت كوشانه و احتیاط آمیز رویارویى كنید و راستى پیشه سازید.»

ص: 170


1- آیه 153 بقره
2- تاریخ طبری ج5 ص 13- 6/30

2-در جنگ صفیّن در «لیلۀ الهریر» که نبرد تا صبح ادامه داشت، لشکریان امام علیه السلام نماز صبح را به امامت امام علیه السلام برگزار کردند (1). ولی نبرد آنقدر سخت بود که سپاه امام علیه السلام جز برای نماز، از جنگ دست نکشیدند.

3-امام علی علیه السلام فرمود: «از زمانی که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم که: نماز شب، نور است. نماز شب را ترک نکرده ام.»

امام علیه السلام ، حتی در شبِ هریر (لیلۀ الهریر) نماز شب را ترک نفرمود شبی که تا صبح جنگ در صفیّن ادامه داشت.

4- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد؛

«امّا در عبادت، عابدترینِ مردم و روزه گیرترین و نمازگزارترینِ آنان بود. مردم، نماز شب، پیگیرى برنامه عبادت شبانه و نافله شب را از او یاد گرفتند.

چه گمان مىبرى درباره كسى كه از شدّت پیگیرى برنامه شبانه عبادتش در لیلۀ الهریر در صفّین [ نیز ] سجاده اش پهن بود؟! او نماز مىخواند و دعا مىكرد، در حالى كه تیرها پیش پایش مى افتادند و از چپ و راستِ گوشش مىگذشتند و باعث ترسش نشدند و تا از وظیفه ی عبادىاش فارغ نشد، برنخاست. و گمان تو نسبت به مردى كه پیشانى او به خاطر سجده هاى طولانى چون زانوى شتر، پینه بسته بود، چیست (2)؟! »

ص: 171


1- تاریخ طبری ج5 ص 15
2- شرح نهج البلاغه ج1 ص27- دانشنامه ج10 ص29

ترک نکردن نماز شب

وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَۀً لَكَ عَسَىٰ أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا (1)

«و بعضی از شب را به خواندن قرآن (در نماز) بیدار و متهجّد باش، که نماز شب خاص توست، باشد که خدایت تو را به مقام محمود (شفاعت کبری) مبعوث گرداند.»

اهتمام امام علیه السلام ، به نماز شب قولی است که جملگی برآنند، تا آنجا که خواندن هزار رکعت نماز در دِل شب ( یا در شبانه روز )، تنها به علی نسبت داده شده است. وآنگاه که به امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام گفته شد شما چقدر عبادت می کنید. در جواب می فرماید:

«عبادت من کجا وعبادت جدّم علی بن ابیطالب کجا؟»

«چه کسی توان این (عبادت سنگین) را دارد؟!»(2)

1-امام علی علیه السلام فرمود:

از زمانى كه سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم كه:

«نماز شب، نور است»

«نماز شب را ترك نكرده ام.»

شخصی بنام «ابن كوّاء» به امام عرض کرد:

حتى در شب هریر (لیلۀ الهریر)؟

و امام فرمود: «حتى در شب هریر نماز شبم ترک نشد»!(3)

2-امام صادق علیه السلام فرمود:

«على علیه السلام در آخر عمر خود، در هر شبانه روز، هزار ركعت نماز مىگزارد»(4)

ص: 172


1- آیه 79 سوره اسرا
2- کافی ج8 ص 130
3- بحارالانوار ج41 ص17- مناقب ابن شهرآشوب جص ص123
4- کافی ج4 ص 154- تهذیب الاحکام ج3 ص 64

3-«اُمِّ سعید» (کنیز علی علیه السلام )گفت:

«رمضان و شوال برای علی علیه السلام یکسان بود تمام شب را شب زنده داری می کرد.»(1)

4-شخصی بنام« ضرار بن ضمرهء کنانی» در حضور معاویه که از او خواست حالات علی بن ابیطالب  را برایش بازگو کند گفت:

...خدا را گواه مىگیرم كه او را در جایى دیدم، در حالى كه شب پرده فرو افكنده بود و ستارگان رو به غروب مىنهادند، رو به محرابش كرد و در حالى كه مَحاسنش را در دست گرفته بود، چون مار گزیدگان به خود می پیچید و چون غمگینان، اشك می ریخت!(2)

5-امام علیه السلام یاران خود را هم به نماز شب و تلاوت قرآن و شب زنده داری تشویق وترغیب می نمود، از جمله در جنگ صفین در فرازی به یاران فرمود:

«هلا كه شما فردا با این دشمنان روبه رو خواهید شد. پس امشب، بر پا خاستن [براى نماز] را درازا بخشید و قرآن را بسیار تلاوت كنید و از خداوند عزّ و جلّ پیروزى و پایدارى طلب كنید.(3)»

ص: 173


1- کافی ج8 ص 130
2- تاریخ دمشق ج24 ص 401 – نهج البلاغه حکمت 77
3- تاریخ طبری ج5 ص 13- وقعه صفین ص225

ص: 174

فصل هفتم«غنایم جنگی از نگاه امام علیه السلام»

اشاره

عکس

ص: 175

صبر و استقامت برای ریخته شدن خون کمتر

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ (1)

«بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على علیه السلام در «لیلۀ المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم )، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

امام علیه السلام ، از هر راهی و با هر تمهیدی می کوشید تا جنگ، کمترین ضایعه را داشته باشد و تا آنجا که ممکن است خون کمتری ریخته شود.(از دو طرف نبرد)

1-امام علیه السلام می کوشید تا نبرد، بعد از ظهر آغاز شود و با به تأخیر انداختنِ شروع جنگ این اهداف را دنبال می فرمود:

الف: با رسیدن شب جنگ دامن خود را برچیند و تمام شود.

ب: جنگجویان برگردند و استراحت کنند.

ج: فراریان دشمن بتوانند از صحنه جنگ فرار کنند و کشته نشوند.

د: به دشمن فرصت دهد، شاید به ترک مخاصمه تن در دهد.

از امام صادق علیه السلام هم روایتی داریم که فرمود:

امیرمؤمنان علیه السلام پیكار نمی كرد، مگر بعد از ظهر و می فرمود:

«در این هنگام، درهاى آسمان، گشوده مى شود، رحمت و مهربانى پذیرفته مىگردد، و پیروزى فرود مى آید.»

و می فرمود:

«این زمان (عصر)، به شب نزدیكتر است و مناسبتر است براى آن كه كشتار كم شود و جنگجو [از تعقیب دشمن] باز گردد، و شكست خوردگان، نجات یابند (2)»

ص: 176


1- آیه 207 سوره بقره
2- کافی ج5 ص 28- علل الشرایع ص 603

2-امام علیه السلام در خطبه 55 در مورد تأخیر در جنگ می فرماید:

أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِیَۀَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَ اللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَۀٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی، وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.

«اما این که مىگویید: «تأخیر در جنگ به خاطر ناخشنودى از مرگ است» به خدا سوگند باک ندارم از این که من به سوى مرگ بروم یا مرگ به سوى من آید!

و امّا این که مىگویید: «تأخیر در جنگ بسبب این است که من در مبارزه با شامیان تردید دارم» به خدا سوگند (این تصوّر باطل و خیال خامى است) من اگر هر روز جنگ را به تأخیر مى اندازم به خاطر آن است که امیدوارم گروهى از آنان به ما بپیوندند و هدایت شوند و در لابهلاى تاریکىها پرتوى از نورِ مرا ببینند و به سوى من آیند.

و این براى من بهتر است از کشتن آنها در حالى که گمراهند، هر چند در این صورت نیز گرفتار گناهان خویشتن مىشوند» (و من مسؤول بدبختى آنها نیستم (1)).

3-«ابن ابی الحدید» در موضوع مدارای امام علی علیه السلام به امی د هدایت پذیری معاویه و لشکر شام می نویسد؛ امیر مومنان علیه السلام در صفین بر آب تسلط یافت و آنگاه با اهل شام مدارا ورزید؛ یعنی در آب، شریک و سهیمشان ساخت، بدان امی د که به وی گرایند و نیز از آن رو که دلهاشان را به دست آورد و دادگری و نیک سیرتی را به ایشان نشان دهد. از آن پس، چند روز درنگ ورزید، بی آنکه وی پیک نزد معاویه فرستد یا معاویه نزد او پیک روانه کند.

عراقیان در اذن طلبیدن از علی علیه السلام برای نبرد، شتاب می ورزیدند و می گفتند: ای امیرمومنان! ما کودکان و فرزندانمان را در کوفه بر جای نهاده و به پیرامون شام آمد ه ایم تادر آن وطن گزینیم!؟ به ما اذن نبرد بده، که سپاهیان (چیزها) می گویند.

علی علیه السلام به ایشان گفت: «چه (چیز هایی) می گویند؟». یکی از آنان گفت: آنها فکر می کنند تو از بیم مرگ، جنگ را خوش نمی داری. برخی نیز

ص: 177


1- خطبه 55 – پیام امام ج2 ص 619

گمان می کنند تو در نبرد با شامی ان، دچار تردیدی. امام علیه السلام فرمود: تا امروز، چه زمان جنگ را ناخوش داشته ام؟ شگفتا که به وقت نوخواستگی و شادابی (جوانی)، دوستدار جنگ بوده باشم و به گاه پیری، پس از سپری شدن عمر و نزدیک شدن مرگ، از آن بیزار گردم!

امّا اینکه در (جنگ با این قوم) به شک افتاده باشم؛ اگر چنین بود، باید در (جنگ با) اهل بصره نیز به شک می افتادم. به خدا سوگند، پیدا و پنهان این موضوع را کاویدم و دیدم تنها راه، جنگیدن است و اگر چنین نکنم، از خدا و پیامبرش سرپیچیده ام.

اما این که با ایشان تانی به خرج می دهم، بدان امی د است که هدایت یابند یا (دستکم) گروهی از ایشان هدایت پذیرند. همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر، مرا فرمود:

«(علی)! هر آینه اگر خداوند به واسطه تو یک نفر را هدایت کند، برایت بهتر است از همه ی آنچه آفتاب بر آن می تابد.(1)»

4- امام علی علیه السلام در جنگ صفین برای جلوگیری از خونریزی بین مسلمانان، معاویه را دعوت به جنگ تن به تن کرد و فرمود:

ای معاویه مردم را کنار بگذار و به جنگ تن به تن با من بیا تا هر کس پیروز شد خلافت از آن او باشد! که البته لرزه بر اندام معاویه افتاد و هرگز راضی به رویارویی با امام علیه السلام نشد زیرا می دانست سرنوشت آن، جز کشته شدن و نابودی نیست.

ص: 178


1- شرح نهج البلاغه ج4ص13-بحارالانوارج32ص447

پیروز میدان نبرد

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ.(1)

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ.(2)

«ای کسانی که ایمان آورد ه اید اگر خدا را یاری کنید یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می سازد.

و کسانی که کفر ورزیدند هلاکت بر آنان باد و خداوند اعمالشان را تباه کرد.»

کاوش در جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام وسرانجام آنها نشان می دهد که حضرتش در هیچ نبردی شکست نخورد و پیوسته پیروز هر میدان مبارزه بود.

اگر در مواردی هم ظاهراً به پیروزی نرسید، به اهداف بلند الهی خود نائل شد و درسهائی که به لشکریان خود، مردم آن زمان و کل بشریّت داد کمتر از پیروزی در میدان جنگ نبود، نظیر واقعۀ صفیّن که یک نموۀ بارز از این درس های انسان ساز و بیدار کننده و آیین های تمام نما از تقابل جبهۀ حق، با سرد مداران کفر و شرک والحاد بوده و هست.

1-امام علیه السلام ، آنگاه که مالک اشتر را برای حکومت مصر فرستاد نام های برای مردم آن سامان نوشت که در نهج البلاغه در ردیف شصت و دومی نِ نامه قرار گرفته است. در بخشی از این نامه امام می نویسد:

«إِنِّی وَاللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَهُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَلَا اسْتَوْحَشْتُ، وَإِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَالْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَۀٍ مِنْ نَفْسِی وَیَقِینٍ مِنْ رَبِّی.298»

«به خدا سوگند من اگر تنها با آنها (دشمنان) روبهرو شوم در حالى كه تمام روى زمین را پر كرده باشند، باكى ندارم و وحشت به خود راه نمىدهم و من از

ص: 179


1- آیه 7 سوره محمد
2- آیه 8 سوره محمد

آن گمراهى كه آنها در آن هستند و هدایتى كه من بر آنم كاملًا آگاهم و به پروردگارم یقین دارم.»

بنابراین امام علیه السلام دلاوری است که عدّه و عُدّۀ دشمن هرگز او را به شکست و عقب نشینی و مماشات نمی کشاند، اگر دشمنانش روی زمین را پر کرده باشند.

2-امام علیه السلام ، پس از جنگ جمل در بیانی کوتاه و تمثیلی زیبا وضع دشمنان شکست خورده و موقعیّت پیروزمندانه خود را اینگونه بیان می فرماید:

«وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَیْنِ الْأَمْرَیْنِ الْفَشَلُ، وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِیلُ حَتَّى نُمْطِرَ(1)

«آنها (طلحه و زبیر و یارانشان) رعد و برقى نشان دادند ولى با این همه کارشان به سستى و شکست انجامید ولى ما رعد (برقى) نشان نمىدهیم مگر این که بباریم و سیلى جارى نمىکنیم مگر این که بارانى به راه اندازیم!»

«طلحه وزبیر» جنگ جمل را بر امام علیه السلام تحمی ل کردند و با سروصدای زیاد وقال و غوغا (که عایشه رابا خود همراه کرده بودند) امام را تهدید به جنگ وکشتن کردند ولی سرانجام شکست خوردند وهردو جانشان را در راه باطل از دست دادند، ولی امام علی علیه السلام بدون جاروجنجال بر آنها پیروز شد و مسلمی ن را درآن بره ه از تفرقه و نفاق نجات داد.

در واقع این دو جمله ی امام علیه السلام با همۀ کوتاهی بیانگر دو مکتب مختلف در فعالیت های اجتماعی ونظامی وسیاسی است.

1. گروهی اهل حرفند و سخنرانی و تهدید و ارعاب و در عمل سست و ناتوان!

2. گروهی اهل عملند، سخن کم می گویند و در موقع عمل قاطع و مدبّرانه عمل می کنند و این یکی از اصول سیاسی مدیریت اولیاء خداست. که هرگز اهل جار وجنجال و سر و صدا نیستند بلکه اهل عملند و در این فضیلت هم امام علی علیه السلام در قلّه قرار دارد.

3-امام علیه السلام ، در بخشی از خطبهء بیست و دوم (2) خطاب به مردم در جواب تهدید طلحه و زبیر اینگونه می فرماید:

فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِیاً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ، وَ مِنَ

ص: 180


1- نهج البلاغه خطبه 9- پیام امام ج1 ص 273- 274
2- آیه 107 سوره انبیاء

الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ [بَعْثَتُهُمْ] إِلَیَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ، لَقَدْ

كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ، وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَۀٍ مِنْ دِینِی(1).

«اگر آنها از پذیرش حق امتناع کنند، لبه تیز شمشیر را به آنها مى بخشم; همان شمشیرى که بهترین درمان باطل (در برابر زورگویان) و یار و یاور حق (در برابر ستمگران خودکامه) است. راستى عجیب است که از من خواسته اند در برابر نیزه هاى آنان حاضر شوم و در مقابل شمشیرهایشان شکیبا باشم! (آرى آنها به من اعلان جنگ داده اند!) مادران در سوگ شان به عزا بنشینند! من کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند! چرا که من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آئین خود، کمترین شکّ و تردیدى ندارم.

امام علیه السلام می فرماید؛ مرا تهدید به جنگ نکنید! مَن از جنگ در راه خدا نمی ترسم. زیرا قلب من سرشار از نور یقین است و هیچ گونه تردیدی در دین و روشی که برگزیده ام ندارم. آری من، درهرحال پیروزم و کسی که پیروز است ترس و وحشت به خود راه نمی دهد.»

4-امام علیه السلام زمانی که باخبر شدند «طلحه وزبیر» به سوی بصره رفته اند وقصد دارند آنجا را تصرّف کنند و با امام علیه السلام وارد جنگ شوند. مطالبی فرمود که در خطبه 174 نهج البلاغه آمده است. در بخش اوّل از این خطبه می فرماید:

«من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمىشدم و هرگز کسى مرا از ضرب شمشیر نمی ترسانید (چرا که همه مىدانستند من مرد جنگم به علاوه) من به همان وعدۀ پیروزى که پروردگارم داده است باقىام و به آن ایمان دارم (2)

5-امام علی علیه السلام در اکثر قریب باتّفاق جنگ های زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرکت نموده، پرچمدار بوده و پیوسته سرافراز و پیروز از میدان جنگ خارج شده است.

1. در جنگ بدر، که دشوارترین وشکوهمندترین نبرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود امام علی علیه السلام نقش اصلی را داشته به نحوی که به تنهائی نیمی از کفار کشته شده در جنگ بدر به دست مبارک امام علیه السلام صورت گرفت در تاریخ آمده

ص: 181


1- نهج البلاغه خطبه 22 بخش آخر- پیام امام ج2 ص 35و 40
2- نهج البلاغه خطبه 174- پیام امام ج6 ص 520

است که 35 نفر از 70 نفر کافران را علی علیه السلام کشت!(1)

در این جنگ بود که مدال افتخار جاودانهء لا سیف اِلّا ذوالفقار و لافتی اِلّا علی را بدست آورد.

فضائل نقل شده از امام، در جنگ بدر خود کتاب مستقلی می طلبد علاقمندان به کتب تاریخ مراجعه کنند.

2.جنگ احد یکی از درس آموزترین و تنبّه آفرینترین نبرد های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، علی علیه السلام در این جنگ قهرمانی بی بدیل است ونقش او بسی برجسته است.

الف:پرچمدار جنگ بود.

ب:پرچمدار مشرکان (طلحه بن ابی طلحه)را امام علیه السلام به هلاکت رساند.

ج:هشت نفر از سران مشرکین را به هلاکت رساند.

د: بزرگترین محافظ جان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود.

ه: از 22 کشتهء مشرکین اُحُد 12 نفر به دست امام علیه السلام کشته شدند.

و:در این نبرد بیش از 90 زخم برتن مبارکش وارد شد.

ز: پیروز میدان بود وندای آسمانی در شأنش آمد که:

لا سیف اِلّا ذوالفقار و لافتی اِلّا علی

3.جنگ« بنی نضیر»

امام علی علیه السلام ، در جنگ «بنی نضیر» شگفتی آفرید.

ما این واقعه را از ارشاد نقل می کنیم که در دانشنامه جلد1 صفحه 309 آمده است.

«بنى نضیر» كه با مسلمانان پیمان(عدم تعرّض) بسته بودند، آهنگ كشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كردند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه از خیزش هاى پنهان آنان پس از جریان اُحد آگاه شده بود، براى بررسى حقیقت، به سوى دژ آنان حركت كرد و عنوان ظاهرى این حركت را پرداختِ خون بهاى دو نفر از قبیله بنى عامر قرار داد. آنان، در آستانه ی دژ، به ظاهر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استقبال كردند و چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یارانش در سایه دژ آرمیدند، نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كشیدند و هنوز در مقدّمات اجراى آن بودند كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آگاه شد و بى

ص: 182


1- تاریخ دمشق ج42 ص71- 1/262

آنكه آنان بفهمند، راه مدینه را پیش گرفت.

اكنون آنان پیمان را شكسته بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشنهاد كرد كه خانه هاى خویش را وا نهند و از آن دیار بروند؛ امّا آنان خیره سرى كردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در ربیع اوّل سال چهارم هجرى، آنان را محاصره كرد و بنا به برخى گزارشها پس از آن كه ده نفر كشته دادند، با ذلّت از آن دیار رفتند.

چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوى بنى نضیر رو آورد، آنان را محاصره كرد و خیمه فرماندهىاش را در دورترین نقطه دشت متعلّق به «بنى حُطَمه» بر پا كرد و چون شب در رسید، مردى از بنى نضیر، تیرى به سوى آن [خیمه] پرتاب نمود كه به خیمه اصابت كرد.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد كه خیمه اش را به دامنه كوه، منتقل كنند و مهاجران و انصار، گِردش را گرفتند. چون تاریكى همه جا را فرا گرفت، امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام را نیافتند.

مردم گفتند: اى پیامبر خدا ! على را نمی بینیم؟

فرمود:

«گمان دارم كه در پىِ اصلاح كار شماست».

طولى نكشید كه على علیه السلام ، سرِ یهودى تیرانداز را كه «عزورا» نامیده می شد، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد و آن را پیش ایشان افكند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:

«چگونه این كار را كردى؟».

گفت: من دیدم كه این خبیث ، گستاخ و نترس است . پس به كمینش نشستم و [ با خود] گفتم: نكند كه جرئت كند و در تاریكى شب ، در پىِ غافلگیر كردن ما باشد، كه دیدم با شمشیرِ كشیده و همراه با نُه نفر از یاران یهودىاش پیش مى آید. به او حمله كردم و سخت گرفتم تا وى را كشتم و یارانش گریختند و خیلى دور نشده اند، و اگر چند نفر با من بفرستى، امید دارم به آنان دست یابم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ده نفر را با امام علی علیه السلام روانه كرد كه در میان آنان، «ابو دُجانه سِماك بن خَرَشَه» و« سهل بن حنیف» هم بودند كه پیش از آن كه [آنان ] به دژ پناه برند، به آنان رسیدند و همه آنها را كشتند و سرهایشان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند. ایشان هم فرمان داد كه آنها را در یكى از چاه هاى بنى حُطَمه بیندازند و آن ( اقدامات ) ، سبب فتح دژهاى بنى نضیر شد(1).

ص: 183


1- دانشنامه ج1 ص 309 و311

4. جنگ «بنی قریظه» نیز فاتحی نداشت جز اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام .

در نبرد خندق (احزاب)، توطئه بزرگ مشركان و یهودیان در هم شكست. در آن نبرد، بنى قریظه، پیمان عدم تعرّض با مسلمانان را شكسته و با مشركان، علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همدستى كرده بودند. پیامبر خدا، فرداى روز فرار مشركان، عازم در هم شكستن دژ بنى قریظه، آخرین لانه فساد یهودیان در كنار مدینه شد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نماز ظهر را خواند و فرمان بسیج داد و فرمود:

«نماز عصر را در منطقه بنى قریظه به جا مىآوریم.»

جلوۀ شخصیت على علیه السلام در این حركت نیز چشمگیر است، بدین سان كه:

1) پرچم بلند اسلام در دستان پرتوان على علیه السلام بود.

2) پیشروان سپاه را على علیه السلام فرماندهى می كرد.

3) بنى قریظه، آوازه على علیه السلام را شنیده بودند و چون وى را دیدند، فریاد مىزدند:

«قاتلِ «عمرو بن عبدِ وَد » آمد».

ابن هشام مىگوید:

سبب تسلیم شدن بنى قریظه به حكمیت سعد بن مُعاذ، این بود كه على علیه السلام فریاد كشید: «به خدا سوگند، یا شربتى كه حمزه نوشید، مىنوشم و یا دژ آنان را مىگشایم!»

یهودیان، به لحاظ پیوستگى و دوستى دیرینى كه با سعد بن معاذ داشتند، به داورى او - كه مى پنداشتند به نفع آنان خواهد بود - گردن نهادند و سعد بن معاذ، حكم كرد كه مردان آنها كشته شوند، اموالشان مصادره شود و فرزندانشان اسیر کردند.(1)

5. جنگ احزاب یا خندق، وضربهء سرنوشت ساز امیرالمؤمنین علیه السلام

اقدام امام علیه السلام در نبرد خندق به اندازه ای اهمیّت دارد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«مبارزه على بن ابى طالب با «عمرو بن عبدِوَد» در جنگ خندق، از همه اعمال امّتم تا روز قیامت، برتر است.(2)»

هنگامى كه « بنى نضیر» از اطراف مدینه رفتند (گروهى به خیبر و گروهى به شام)، سران آنها به تحریك مشركان پرداختند و آنان را به هم پیمانى با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یارى یهودیان

ص: 184


1- همان - ارشاد ج1ص111
2- المستدرک علی الصحیحین ج3 ص34- 1/323

ترغیب كردند.

چنین شد كه سپاهى بزرگ ، متشكّل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حكومت نوبنیاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، گِرد آمدند و راهى مدینه شدند. از این رو ، این نبرد، عنوان «نبرد احزاب» به خود گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در چگونگى رویارویى با دشمن، با یارانش به رایزنى پرداخت. سلمان، پیشنهاد كرد كه در ورودى مدینه، «خندق» كَنده شود تا دشمن، زمینگیر شود. (نتواند وارد میدان شود)

این پیشنهاد، پذیرفته شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یارانش فرمان كَندن خندق را داد و خود نیز براى این كار، همكارى نمود. سپاه دشمن كه با غرور و نخوت تمام به سوى مدینه مى تاخت، حدود یك ماه پشت خندق، زمینگیر شد و به لحاظ تداركاتى، سخت در تنگنا قرار گرفت.

روزى «عمرو بن عبد وَد» با تنى چند از پیكارجویان و شجاعان پُرآوازه مشرکین، از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته ، هماورد طلبیدند؛ ولى كسى پاسخشان نداد. این درخواست، بارها تكرار شد. آوازه عمرو، همه را ترسانده بود. نَفَسها در سینه حبس بود و كسى فریادهاى مستانه «عمرو» را پاسخ نمىداد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«فردى به پا خیزد و شرّ او را كم كند»

جز على علیه السلام ، كسى برنخاست و چون على علیه السلام در برابر« عمرو» قرار گرفت، پیامبر خدا، آن جمله جاودانه را فرمود که :

« همه ایمان در برابر همه شرك، ایستاده است.»

على علیه السلام ، با حمله اى برق آسا و پس از نبردى سخت ، «عمرو» را از پاى درآورد و فریاد «اللّه اكبر» در صحنه نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار نهادند و سپاه احزاب، با همه هیمنه و شكوهِ خیالى از هم پاشید(1).

6-جنگ خیبر

امام على علیه السلام ، در این نبرد، جلوه ای شگفت دارد و نقش آن بزرگوار در این فتح عظیم، بى بدیل است؛ چرا كه:

1- مانند دیگر نبردها، پرچم اسلام در دست هاى پُرتوان على علیه السلام بود.

ص: 185


1- دانشنامه ج1 ص319و321

2- پس از گشوده شدن بسیارى از دژها، دو دژ «وطیح» و «سلالم» كه از استوارترین دژها بودند و دو یورش مسلمانان را به فرماندهى «ابوبكر» و«عمر»، ناكام گذارده بودند، با فرماندهى على علیه السلام - كه تا آن زمان، بیمار بود و توان نبرد نداشت و در آن هنگامه، با دعاى معجزه آساى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از بستر بیمارى برخاسته بود- ، گشوده شدند و سپاه سرافراز اسلام، آن دژها را كه فتحشان به خیال كسى نمى آمد، گشودند.

3-«حارث»، رزم آور مغرور یهودى كه نعره هایش به هنگام نبرد، لرزه بر اندامها مى افكند، با ضربت سهمگین على علیه السلام بر خاك افتاد و«مرحَب»، كه كسى توان رویارویى با او را نداشت، با شمشیر علی علیه السلام ، دو نیم گشت! « الله اکبر».

4-چون مسلمانان، در گشودن دژهاى یاد شده ناكام ماندند و نزدیك بود كه رعب بر جان هاى آنان چیره شود، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، جمله شكوهمندِ «فردا پرچم را به دست مردی مىسپارم كه خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند و حمله كننده اى پى در پى است، نه گریزنده» را درباره على علیه السلام فرمود، و بدین سان، بر دلها امید پیروزى نشاند.

5- امام علیه السلام درِ دژ «قَموص» را به تنهایى از جا كَند كه تكان دادنش تنها از عهده چهل مرد بر مى آمد(1).

پیروزی های امام علیه السلام در تمامی نبرد های زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم افتخارآفرین وغرور برانگیز است، و مطالعۀ جزئیات آن که در تواریخ مختلف آمده برای همگان بویژه جوانان و علی الخصوص نیرو های نظامی کشور مفید و درس آموز خواهد بود.

7- امام علی علیه السلام فرمود: « من هیچگاه از جنگ نگریختم، و هیچ کس به جنگ با من پیش قدم نشد، جز آنکه زمین را از خونش سیراب کردم.(2)»

8 -پس از شهادت امام علی علیه السلام امام حسن علیه السلام در خطبه ای فرمود:

«ای مردم! دیروز مردی از شما جدا شد که پیشینیان بر او پیشی نگرفتند و پسینیان به او نخواهند رسید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را اعزام می کرد و پرچم را به او می سپرد و تا خداوند، پیروزی را نصیبش نمی کرد بر نمی گشت.(3)»

ص: 186


1- تاریخ بغداد ج11ص324-مناقب خوارزمی ص172- امالی صدوق ص604
2- خصال ص572
3- کافی ج1ص457- مسند ابن حنبل ج1ص426

9-بشنوید از دشمن شماره یک مولای متقیان امیرمومنان علی علیه السلام یعنی معاویه، که گفت: به خدا سوگند، پسر ابوطالب به جنگ هیچ کس نرفت، مگر آنکه زمین را از خونش سیراب کرد.(1)

10- جاحظ می گوید: در بین یاران شجاع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کسی که به اندازه علی علیه السلام دشمنان، به دستش کشته شده باشند نمی شناسیم، وهیچ کس نیست که رؤسا، بزرگان، فرماندهان و رهبران را به اندازه ای که توسط علی بن ابی طالب صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده اند، کشته باشد.کشتن یک رئیس، گرچه وی از بعضی سوارکاران در شجاعت پایینتر باشد، کار سختتری است.

چون کشتن یک رئیس برای مسلمانان سختتر و کارساز تر از کشتن جنگجویی است که از رئیس، قویتر باشد، و علی علیه السلام کسی است که هم رئیس آن و هم دلیران را به قتل رسانده است. اوشگفتی دیگری هم دارد که با همهء فراوانی آن هایی که کشت و آن هایی که به مصاف شان رفت و آن هایی که از دم شمشیر گذراند، هرگز کسی را مجروح نکرد و به کسی ضربه نزد، مگر اینکه کشته شد.(2)

ص: 187


1- وقعۀ صفین ص275
2- رسائل جاحظ ج4 ص124

کمک دشمن به امام در جنگ

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ و َالْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (1)

«اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى است!»

ازامام علیه السلام سوال کردند: چگونه است که شما درتمامی جنگ ها پیروز شدی ودر هیچ نبردی شکست نخوردی؟

امام علیه السلام فرمود:

در هیچ جنگی پیروز نشدم مگر اینکه دشمنِ من، خودش برای کشته شدن خود به من کمک کرد!

1-در کتاب صفیّن آمده است: روزی امام علیه السلام فرمود:

«فردا صبح شخصاً پا به میدان مىگذارم و با این گروه مىجنگم. این سخن در میان لشكر شام منتشر شد و آنها در وحشت عمیقى فرو رفتند.»

این سخن امام علیه السلام در میان لشکر معاویه منتشر شد و آنها را در وحشت عمی قی فرو برود. (که اگر علی علیه السلام خود به میدان بیاید کسی جلودارش نیست وطومار همه را بر باد خواهد داد.)

معاویه که بیش از همه دلهره پیدا کرده بود برای خلاصی از حمله امام علیه السلام نام های به ایشان نوشت.

بناربراین، تهدید امام علیه السلام آنچنان دلهره ای در دل دشمن ایجاد می کرد که خود کمکی بود برای کشته شدن خودش.

(مختصر نامه معاویه و بخشی از جواب امام علیه السلام به وی در مقدمۀ نامه 17 نهج البلاغه ومتن نامه آمده است.)

2-امام علیه السلام در نام های به کمی ل بن زیاد (نامه شماره 61 نهج البلاغه) ضمن انتقاد از عملکرد وی و سرزنش نمودن او، در بخشی از نامه می نویسد:

ص: 188


1- آیه 73 سوره توبه

غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَۀً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَۀً (1) و«تو نه بازوى توانایى نشان دادى و نه هیبت و ابّهتى در دل دشمن ایجاد کردى; نه مرزى را حفظ نمودى و نه شوکت دشمنى را در هم شکستى و...»

از این جملات کوتاه وپرمعنی نیز استفاده می شود که یکی از تاکتیک های نبرد ایجاد ترس و دلهره در دِل دشمن است، که نام مبارک «علی» در نبرد های مختلف این ترس و واهمه را ایجاد می کرد.

3-امام علی علیه السلام در یکی از نامه های خود به معاویه (نامه شماره 73 نهج البلاغه که سیزدهمین نامه ایست که سید رضی (ره) ضبط کرده است) در جمله ای می فرماید:

وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لَا بَعْضُ الِاسْتِبْقَاءِ، لَوَصَلَتْ [مِنِّی إِلَیْكَ] إِلَیْكَ مِنِّی قَوَارِعُ تَقْرَعُ الْعَظْمَ وَ [تَنْهَسُ] تَهْلِسُ اللَّحْمَ.(2)

«به خدا سوگند اگر نبود علاقه به باقى ماندن (مؤمنان پاک دل و آثار اسلام و نتیجه زحمات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ) ضربه هاى کوبنده ای از من به تو مىرسید که استخوانت را خُرد و گوشت تو را آب مىکرد.»

4-در جنگ «بنی قریظه»، امام علیه السلام پیروزی را بدست آورد، و نکته جالب توجه این بود که وقتی امام علیه السلام قصد «دژ» آنها را نمود با توجه به سابقه ایشان در کشتن «عمرو بن عبدود» که آوازه آن سراسر جزیرۀ العرب را فراگرفت، نگهبانان قلعه با دیدن امام علیه السلام فریاد زدند«کشنده عمروبن عبدود» آمد، و همین نام علی علیه السلام که به کشندهء «عمرو» معروف شد باعث دلهره در دل های سران بنی قریظه و شکست آنان و پیروزی حضرت شد.

ابن هشام می گوید:

سبب تسلیم شدن بنی قریظه به حکمیت سعدبن معاذ این بود که علی علیه السلام فریاد کشید:

«به خدا سوگند، یا آنچه را حمزه نوشید، مىنوشم و یا دژ آنان را مىگشایم!(3)»

5- این دلهرۀ ناشی از صلابت و قدرت امام علی علیه السلام تنها در جوانی و بزرگ سالی نبوده، در نوجوانی هم آنگاه که بچه های مکّه با تحریک

ص: 189


1- نامه شماره 61 نهج البلاغه
2- نهج البلاغه نامه 73- پیام امام ج11 ص 400
3- ارشاد ج1 ص 109- سیره نبوی ابن هشام ج3 ص 251- 1 /313

پدرانشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را آزار می رساندند و به وجود مبارکش سنگ پرتاب می کردند، حضرت علی علیه السلام از پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت می کرد تا سنگها به وی برخورد کند و به بدن مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصابت نکند.

امام گاهی بچه های بیادب را که سنگ می زدند می گرفت و سر های آنها را به هم می کوبید، بچه ها گریه کنان به خانه ها می رفتند و می گفتند قُضَم قُضَم، یعنی علی سر ما را بهم کوبید(1). (قُضَمنا علی قُضَمنا علی)

در موضوع صلابت و رشادت امام علی علیه السلام مطالب، خارج از احصاست وبنای ما بر اختصار است. وتنها به یک نکته دیگر اشاره می کنیم که؛

همانگونه که در آغاز این بخش آمد از امام سوال شد:

بِأَیِّ شَیءٍ غَلَبتَ الأَقرانَ؟

چگونه بر هماوردان، پیروز گشتى؟

و امام علیه السلام فرمود:

ما لَقیتُ رَجُلاً إلّا أعانَنی عَلى نَفسِهِ(2)

(در نبرد) كسى را ندیدم، جز آن كه مرا بر(کشتن) خود، یارى داد.

سید رضی می گوید: « امام به این نکته اشاره کرد که هیبت و ترس او در دلها جای می گرفت»

6- مرگ سرخ! در نبرد هایی که امام امیرالمومنین علیه السلام با مشرکین داشت، لشکر دشمن لقب « مرگ سرخ » به امام علیه السلام می دادند، یعنی دلاوری که وقتی پا به عرصه نبرد بگذارد مرگ ما را با خون ما رقم می زند (3).

در خبری آمده، مشترکین هنگامی که می شنیدند علی علیه السلام به میدان آمده، به یکدیگر وصیّت می کردند، زیرا مطمئن بودند که خونشان ریخته خواهد شد و به هلاکت خواهند رسید.

7-امام فرمود:

در برابر دشمن خود، مراقبت از امکانات و غنیمت شمردن فرصت را به کار بگیرتا پیروز شوی.(4)

ص: 190


1- بحار النوار ج 20 ص 67
2- نهج البلاغه حکمت 318
3- بحارالانوار ج41ص63 – مناقب ابن شهر آشوب ج2 ص68-1/277
4- غررالحکم شماره 6245

صرفه جویی در ابزار جنگ

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاۀً طَیِّبَۀً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ.(1)

«هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که می کردند به آنان عطا می کنیم.»

امام علی علیه السلام در پاسخ به پرسش از این آیه فرمود: مقصود قناعت است.

امام علیه السلام به لشکریان خود توصیه می فرمود، حق شمشیرها را ادا کنید و از آنها حداکثر استفاده را بنمائید.

1- امام علیه السلام در بخشی از نامه 16 نهج البلاغه طبق ضبط «سید شریف رضی» می فرماید:

«وَ أَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا وَ (وَطِّنُوا) وَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا، وَ اذْمُرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِیِّ وَ الضَّرْبِ الطِّلَحْفِیِّ»

«حق شمشیرها را ادا کنید و جاى درغلطیدن دشمن را مهیّا سازید. خود را براى زدن سختترین نیزه و شدیدترین ضربه شمشیر بر پیکر دشمن به هیجان در آورید.»

چنانکه می دانیم، شمشیر مهمترین ابزار مبارزه و جنگ در آن زمان بود، امام علیه السلام می فرماید هنگامی که در برابر دشمن قرار می گیرید حداکثر استفاده را از این ابزار بکنید و حقش را ادا کنید.

چنان محکم بر دشمن ضربات شمشیر را وارد کنید که با همان ضربهء اوّل برخاک بیفتد، گویی جایگاهشان را از پیش برای فرو غلطیدن و به خاک افتادن فراهم ساخته اید.

و تأکید می فرماید:

«خود را برای زدن سختترین نیزه و شدیدترین ضربه ی شمشیر بر پیکر دشمن به هیجان در آوردید.»

ص: 191


1- آیه 97 سوره نحل

حدّ اعلای استفاده از ابزار جنگی را بنمائید، بنحوی که با بکار بردن یکبارِ سلاح، دشمن از پای درآید.

(قناعت کردن در کاربرد سلاح و نتیجه گرفتن در حدّ اعلا)

2-امام علیه السلام ، در مورد شدت عمل در بکار بردن سلاح (شمشیر ونیزه) بصورت دعا جملات آموزنده ای برای لشکریان خود اینگونه بیان می فرماید:

«خداوندا! اگر آنها حق را نپذیرند (و دست از ظلم و کشتار و فساد برندارند)جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن، و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به خاطر گناهانشان آنها را تسلیم هلاکت کن.»

[(بدانید) آنها هرگز از جاى خود برکنده نمىشوند تا این که نیزه داران، با نیزه هاى پى درپى بدنشان را سوراخ کنند آن گونه که نسیم از آن بگذرد، و شمشیر زنان ضربه هایى بر آنان وارد سازند که سر آنها را بشکافد و استخوانها را خُرد کند و دستها و پاها را جداسازد، آنها باید پیوسته مورد تهاجم قرار گیرند و گروه ها پشت سر هم آنان را تیرباران کنند(1).]

مطالب این خطبه یک نوع آموزش نظامی و آمادگی پیداکردن برای نبرد است که امام علیه السلام هم در قالب دعا و هم آموزش فرموده است.

3-... «من، به خدا سوگند، پیش از آن که چنین فرصتی به دشمن دهم، ضربت شمشیر مشرفی خواهد بود؛ ضربتی که پاره های استخوان سرببرد وبازوها و قدمها قطع شود وپس از آن، آنچه خدا بخواهد، می کند.»

از این کلام نیز استفاده می شود، که امام علیه السلام در کمال قدرت حقّ شمشیر را در کوتاهترین زمان ادا می فرمود.

4-معاویه غلامی داشت بنام «حُرَیث» که به تعبیر امروزه «بدل کارِ» معاویه بود، لباس جنگ معاویه را می پوشید، شمشیر وسلاح جنگی او را بدست می گرفت، بر اسب معاویه سوار مىشد و همانندِ خودِ معاویه حمله مىكرد. از این رو، هر گاه یورش مى آورد، مردم مىگفتند: «این، معاویه است».

معاویه او را از نبرد با على علیه السلام نهى كرده، به وى گفته بود:

«نیزهات را هر جا مى خواهى، فرود آور؛ امّا از على دورى كن!»

ص: 192


1- نهج البلاغه خطبه 124

«عمرو بن عاص» با «حُرَیث» خلوت كرد و گفت:

چرا به جنگ تن به تن با على نمی روی؟ حال آن كه تو همطراز اویى!

حریث گفت : سرورم معاویه مرا از نبرد با او نهى كرده است !

«عمرو»گفت : به خدا سوگند، من امیدوارم كه اگر با او نبرد كنى، وى را مىكشى و شرفِ این كار نصیب تو مى شود!

عمروعاص، آنقدر این كار را براى وى زیبا جلوه داد، که حریث تصمیم گرفت به جنگ امام علیه السلام برود.

یک روز صبح، حریث برون آمد و میان دو صف ایستاد و گفت:

اى ابوالحسن! من حُرَیث هستم. به نبردِ من بیا!

آن گاه، امام على علیه السلام به میدان رفت و با ضربه ای، او را كشت(1).

تنها بایک ضربه! و این درحالی بود که این غلام، هیکل درشت و اندامی بسیار قوی داشت.

(یعنی امام در استفاده از شمشیر هم قناعت می کرد)

5-ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: شجاعتِ علی علیه السلام ، باعث شد که مردم ،یاد [دلیران] پیش از او را فراموش کنند و نام کسانی را که پس از او (علی) آمدند محو گردد، موقعیّت های وی در جنگ، مشهور است که تا روز قیامت، ضرب المثل است. او دلیری است که هرگز فرار نکرد و از هیچ سپاهی نهراسید، و در برابر جنگجویی قرار نگرفت ، مگر آن که وی را کشت، و هیچ گاه ضربه ای نزد که ضربۀ اوّل به ضربۀ دیگری نیازمند باشد، و در حدیث است که ضربه های وی، تک بود.(2) (دقت کنید)

6- ضربه های علی علیه السلام دو گونه بود. هرگاه ضربه بلند می گرفت، به طول قطع می کرد و هرگاه کوتاه می نمود، از عرض می برید.»

گفته اند؛ ضربه های او کاری بود که هرگاه عمودی بود، به طول قطع می کرد و هرگاه افقی بود، به عرض می برید، و هر گاه به دژی می رسید ویران می کرد»

و گفته اند:

« کانَتْ ضَرَباتُهُ مُبتَکراتٌ لا عَونا»

« ضربه های او، بکر و کاری بود و تکرار نداشت»

بکر به ضربه ای گفته می شود که برنده است و تکرار، لازم ندارد. و عون ضربه ای

ص: 193


1- تاریخ دمشق ج12ص335- مناقب خوارزمی ص223ح240
2- شرح نهج البلاغه ج1ص20

است که ناقص بخورد و نیاز به تکرار داشته باشد. و گفته شده که ضربات او در سختی ها و کوران جنگ بسیار شدید بود و هیچ قهرمانی در شدت ضربه بر او پیشی نگرفته است.(1)

7 -ازمحمد حنفیه فرزند امام نقل شده: علی علیه السلام هرگاه سخن می گفت، بر حریفان غالب می شد، و هرگاه ضربه شمشیر می زد، کار را تمام می کرد(2).

8- امام حسن علیه السلام فرمود: امیرمومنان علیه السلام با شمشیر ذوالفقار بر کسی نزده که از ضربۀ آن نجات پیدا کرده باشد(3).

در این موضوع مطالب دیگری هست که در بخش های بعدی خواهد آمد.

9- امام در حکمت229 می فرماید:

کَفی بِا القَناعَۀ مُلْکَنْ وَ بِحُسْنِ الخُلْقِ نَعیماً

«آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمتها کافیست»

ص: 194


1- مناقب ابن شهر آشوب ج2ص83
2- نشر الدر ج1ص407
3- امالی صدوق ص603

ادای حق شمشیر

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّۀ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ(1)

«هر نیروئى در قدرت دارید براى مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و اسب هاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمى شناسید و خدا آنها را مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید به طور کامل به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.»

در چند نقل تاریخی و روایی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ ها می فرمود:

چه کسی است که این شمشیر را بگیرد و حق آن را ادا کند و در بسیاری از موارد امام علی علیه السلام برای گرفتن شمشیر و ادای کامل حق آن، از اصحاب پیشی می گرفت. ما در این بخش به چند مورد اشاره خواهیم کرد.

1- امیرالمومنین علیه السلام در بیانی شیوا که از آن حضرت نقل شده به یارانش فرمود:

گریزی که پس از آن بازگشت باشد، یا عقب نشینی که پس از آن حمله باشد بر شما سخت نیاید. حق شمشیرها را ادا کنید و پهلوها (ی دشمن) را به خاک درآرید. بکوشید تا نیزه را هرچه کارگرتر فرو برید و ضربت را هرچه سختتر وارد سازید. و صداها را بمی رانید، که دور کننده تر است، سستی و اضطراب را. به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید،(منافقان) اسلام را نپذیرفته اند،بلکه تسلیم شده اند و کفر را پنهان ساخته اند و هرگاه یاورانی بیابند، کفر را آشکار می سازند.(2)

ص: 195


1- آیه 60 سوره انفال
2- نهج البلاغه نامه 16 -عیون الحکم و المواعظ صفحه 530

2- امام علی علیه السلام در خطبه 124 نهج البلاغه با بیان شیوای دیگری می فرماید:

زره پوشان را پیش دارید و بی زره ها را عقب اندازید دندان ها را سخت بر هم بفشارید که جلو گیرنده شمشیرهاست، از اینکه به کاسه سر برسند. در برابر نیزه ها به خود پیچ و خم دهید، زیرا که نیزها را از سر بیشتر دور می کند. چشمها را فروبندید که نیروبخشتر است برای دل ها، وآرامش دهنده تر است برای قلب ها، و صداها را بمیرانید (کاهش دهید) که از بین برنده تر است سستی را. پرچم خود را نیمه افراشته مدارید و اطراف آن را خالی نگذارید و آن را جز به دست دلیران و حافظان شرافت و آبرویتان مسپارید، چرا که شکیبایان به هنگام فرود آمدن بلاها کسانی اند که خود را گرد (اطراف) پرچم بدارند، و دو سوی آن، یعنی پشت و جلوی آن را پر سازند. نه از آن پس می مانند تا به دشمنش بسپارند، و نه از آن پیش می افتند که تن هایش بگذارند. هر کسی خود راکفایت کند و به برادرش نیز یاری رساند و حریف خود را به برادرش وانگذارد تا حریف وی و حریف برادرش نزد او جمع گردند.

به خدا سوگند! اگر از شمشیر این جهان گریختید، از شمشیر آن جهان سالم نمانید. شما دلاوران عرب و از شناخته شدگانید. در گریختن، خشم خداوند و خواری همیشگی و ننگ جاودان است، و فرار کننده، زیاد کننده عُمر خود نیست! و میان او و روزی (که برای مرگش مقدر شده، فرار) مانع نخواهد شد. آن که به سوی خدا روی آرد، مانند تشنه ای است که بر آب وارد شود. بهشت، زیر لبه نیزه و (شمشیر) هاست.

امروز، روزی است که آن خبرها آشکار گردد. به خدا سوگند، من به دیدار آنان (دشمنان) شیفته ترم از آنان به بازگشت به خانه هایشان(1).

3- از ابن عباس نقل شده است که گفت: زنان عقیم شدند از این که مانند امیر مومنان علی بن ابیطالب علیه السلام بزایند. به خدا سوگند! ندیدم و نشنیدم که رئیسی (فرمانده ای) با وی مقایسه شود.

او را به هنگام نبردِ صفیّن دیدم که بر سرش عمامه ای بود که دو طرفش را رها کرده بود. دو چشمانش گویا به سان دو چراغ درشت می درخشید او بر گروهی اندک ایستاده بود و آنان را به نبرد وا می داشت تا به من رسید در حالی که من در لابلای مردم بودم.پس فرمود:

«ای گروه مسلمانان خشیّتِ (ازخدا) را احساس کنید، صداها را پایین آورید آرامش را بر تن کنید، نیزه ها را به کارگیرید و پیش از کشیدن شمشیر آن را به حرکت

ص: 196


1- نهج البلاغه بخشی از خطبه 124

در آورید و از چپ و راست شمشیر زنید و با تیزی اش ضربه بزنید، و شمشیرها را با گام ها و تیرها را با نیزه ها هماهنگ سازید. به درستی که در دید خداوند و همراه پسر عموی پیامبر قرار گرفته اید.

پی در پی حمله کنید و از فرار، شرم کنید، چرا که آن (فرار) ننگی است که در نسل ها و گروه ها باقی می ماند، و آتشی است در روزه رستاخیز.(1)»

4- امام علی علیه السلام فرمود:

دین را پناهگاه و عدالت را شمشیر خویش قرار ده تا از هر بدی ای برهی و بر هر دشمنی پیروز گردی.(2)

5- شخصی به نام ابو رجاء نقل می کند؛ علی علیه السلام شمشیری را به بازار آورد و فرمود: چه کسی این را از من می خرد اگر بهای لباسی را داشتم این را نمی فروختم.

به امام گفتم؛ ای امیر مومنان! من به شما لباس می فروشم و نسیه می دهم تا زمانی که سهمت از بیت المال بیاید پس به وی فروختم تا هنگام تقسیم بیت المال شد وقتی سهمش را گرفت حق مرا (وجه پیراهن را) پرداخت کرد.(3)

6-«حرّبن صیاح نخعی» می گوید: روزی از روز های نبرد صفین، مالک اشتر براسب خویش نشسته، دردستش شمشیری یمانی بود وهرگاه آن راتکان می داد، پنداری درآن، آبی درحال چکیدن است؛ و چون آن را بالا می برد، پرتوش چشم راخیره می کرد. او شمشیر می زد و می گفت:

«گرداب هایی هستند که پس از چندی، در می گذرند!(4)»

7-امام علی علیه السلام آنگاه که از رفتارکوفیان بشدّت ناراحت بود، در بیانی فرمود:

«شما را با شلاق خطاب کردم پروا نکردید با تازیانه ای که حدود الهی را با آن اجرا می کنم شما را زدم باز هم به راه نیامدید. آیا می خواهید با زبان شمشیر حرف بزنم؟»

«البته من بهتر می دانم که چه می خواهید و چه چیزی است که شما را درست

ص: 197


1- تاریخ دمشق جلد 42 صفحه 460 نهج البلاغه خطبه 66 مروج الذهب جلد 2 صفحه 389
2- غررالحکم حدیث 2433
3- شرح نهج البلاغه ج2ص200الغارات ج1ص63
4- تاریخ طبری ج5ص22--وقعه صفین ص254

می کند ولی من هرگز صلاح شما را به بهای تباهی خویش نمی خرم؟ بلکه خداوند کسانی را (بعد از من) بر شما مسلّط خواهد کرد و انتقامم را از شما خواهد گرفت نه دنیائی خواهید داشت که از آن بهره ببرید، و نه آخرتی که به سوی آن بروید. دور باد دور باد رحمت خدا از دوزخیان!(1)»

8-به امام علیه السلام گفتند: عراقیان راجز دم شمشیر درست نمی کند. امام فرمود:

«اگرجزتباه شدن من، چیزی آنان را اصلاح نمی کند، پس هرگز خدا اصلاحشان نکناد !(2)».

9- امام علی علیه السلام در خطبه ای فرمود:

«به خدا سوگند هرکس زمی نهساز تسلّط دشمن شود که دشمن، گوشت او را از استخوان جدا کند و استخوانش را بشکند و پوستش را بکند، درماندگیاش بزرگ و قلبش بس ناتوان خواهد بود. پس تو (ای شنونده) اگر می خواهی همو باش. امّا من به خدا سوگند، پیش از آنکه چنین فرصتی به دشمن دهم، ضربت «شمشیر مشرفی» سزای او خواهد بود؛ ضربتی که با آن پاره های استخوان سر بپرد و بازوها و قدمها قطع شود و پس از آن، آنچه خدا بخواهد می کند(3)

10-امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اگر با این شمشیرم بر بینی مومن بزنم تا مرا دشمن بدارد، دشمن نمی دارد، و اگر همۀ دنیا را به کام کافر بریزم، مرا دوست نخواهد داشت، و این بدان جهت است که تقدیرالهی این گونه بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امّی جاری شده است که فرمود:

«ای علی! مومنی تو را دشمن نمی دارد وکافری دوستدار تو نمی شود» و ناکام و زیان زده است، آن که، بارِ ستم و دروغ بر دوش کشد.

11- امام علیه السلام خطاب به اهل کوفه فرمود:

«ای کوفیان!... آیا از کشته شدن با شمشیر به مرگ در بستر روی می آورید؟

گواه باشید که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: «مرگ در بستر، دشوارتر از ضربت هزار شمشیر است.(4)»

ص: 198


1- کافی ج8ص361--بحارالانوارج77ص364
2- غررالحکم ح3758-عیون الحکم و المواعظ ص164ح 3488
3- تاریخ طبری ج5ص90-شرح نهج البلاغه ج2ص189-انساب الاشراف ج3ص153-نهج البلاغه خطبه 34
4- الغارات ج 1ص42-شرح نهج البلاغه ج2ص195

12- امام علی علیه السلام نامه ای به اهل مصر پیش از اعزام «مالک اشتر» به این دیار نوشته است که در بخشی از آن می فرماید:

«مالک بن حارث از قبیله مذحج است، سخنش را بشنوید و فرمانش را آنجا که مطابق حق است اطاعت کنید که او شمشیری از شمشیر های خداست که نه کُند می شود و نه از برش می افتد. اگر فرمانتان داد که برای جنگ روان شوید، روان شوید و اگر دستور داد که بمانید، بمانید، که پیش افتادن و بازگشتن و عقب گرد و پیشروی کردن او همه به فرمان من است. در برخورداری از او شما را بر خودم برگزیدم، چرا که خیرخواه شماست و سرسخت و سخت گیر بر دشمنتان(1)»

13- امام علی علیه السلام تصریح می کند که راه تعامل با مردم و سر به راه کردن آنان را با زبان خشونت و شمشیر می داند و می تواند با شمشیر کِشی، آنان را راست کند و سرکشان را به اطاعت وا دارد، امّا این کار را نمی کند او می فرماید؛ اصلاح شما با بهره گیری از خشونت و شمشیر بهایی دارد و آن تباه ساختن ارزش های اخلاقی است که حاضر نیستم چنین بهایی را بپردازم این نه با خوی من سازگار است و نه با فلسفه ی حکومت اسلامی . امّا بدانید که پس از من روزگار دشواری در انتظار شماست شما با این رفتارها و برخوردها زمینه را برای حکومت کسانی آماده می سازید که با شما جز با زبان شمشیر سخن نخواهند گفت و به شما هرگز رحم نخواهند کرد.

14- در حکومت علی علیه السلام ارزش ها اصالت دارند. امام صلی الله علیه و آله و سلم به هیچ بهایی حاضر نیست ارزش های انسانی و اسلامی را قربانی کند. حکومتی که درآن ارزش ها قربانی شوند و معیارها و ارزش های انسانی در مسلخ زمامداری گردن زده شوند، حکومتی شیطانی و اُمَوی است. اینگونه حکومت ها، علوی و اسلامی نخواهند بود، گرچه عنوان علی علیه السلام و اسلام را نیز یدک بکشند.

از این موضوع نیز نباید غفلت کرد که در جهان امروز، سیاست شمشیر و زور و خشونت، دیگر کارایی ندارد. ابزار های نظامی ، به تدریج کارایی خود را از دست می دهند و زمامداران، با شیوه های جدیدی حکومتها را پی می نهند. هم اکنون ارزش های انسانی به گونه ای دیگر قربانی می شوند و بردن عدالت اجتماعی به مسلخ اصلاحات اقتصادی و خرد کردن فرودستان در زیر بار پیشرفت های اقتصادی از جمله این سیاست های غیر انسانی است.(2)

ص: 199


1- نهج البلاغه نامه شماره 38 الغارات جلد 1 صفحه 266
2- دانشنامه جلد 7 صفحه 239

15-شمشیری که بدترین خلق خدا با آن کشته شد.

امام علی علیه السلام پس ازضربت خوردن فرمود: « آن مرد (ابن ملجم) را بیاورید.»

او را نزد امام علیه السلام آوردند. حضرت به او فرمود:

«ای دشمن خدا! آیا به تو نیکی نکرده بودم؟»

گفت چرا.

فرمود:

«پس چه چیزی تو را بر این کار وا داشت؟»

ابن ملجم گفت: چهل روز شمشیر خود را تیز کردم و از خدا خواستم که با آن، بدترین خلقش کشته شود!

امام علیه السلام فرمود:

«جز این نمی بینم،که با همین شمشیر کشته می شوی و تو را نمی بینم، جز این که از بدترین خلق خدایی»

16- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«علی بن ابیطالب علیه السلام ، جانشین خدا و جانشین من است، حجّت خدا و حجّت من است، باب خدا و باب من است، برگزیدۀ خدا و برگزیدۀ من است، محبوب خدا و محبوب من است، دوست خدا و دوست من است، شمشیر خدا و شمشیر من است، او برادر من، یارمن، وزیر من، وصّی من است، دوستدار او دوستدار من، و دشمن او دشمن من است. دوست او دوست من و دشمن او دشمن من است. ستیز او ستیز من و صلح او، صلح من است. سخن او سخن من و فرمان او فرمان من است. زن او دختر من است و پسرانش پسران مناند. او سرور اوصیا و بهترین همۀ امّت من است.(1)»

17-امام علیه السلام فرمود:

«من برادر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، پسرعموی او شمشیر او وتکیه گاه پیروزی وجنگاوری و نیرومندی اویم(2)

18-امام صادق علیه السلام در زیارت حضرت علی علیه السلام :

درود بر ترازوی اَعمال، و دگرگون کننده ی احوال، و شمشیر خدای ذوالجلال.(3)

ص: 200


1- امالی صدوق صفحه 271- کنز الفواید جلد 2 صفحه 13
2- معانی الاخبارص58- بشاره المصطفی ص12
3- کافی ج3ص572

19-امام علیه السلام دربخشی ازیک خطبه فرمود:

«به خدا سوگند، همواره از دوران نوجوانی تاکنون که کهن سال شده ام، شمشیر می زنم و آنچه مرا به شکیبایی وا می داشت، آن بود که همه در راه خدا و در راه پیامبر خدا بود و امی دوارم که راحتی، نزدیک و زود باشد و علایم آن را دیده ام.» راویان گفتند: پس از این سخنرانی مدت زیادی نماند که به شهادت رسید.(1)»

20- جابربن عبدالله انصاری از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر فرمود:

« این رضوان فرشته ای از فرشتگان خداست که ندا می دهد»

لافتی الّا علی لا سیف اّلا ذوالفقار

«شمشیری جز ذوالفقار، و جوان مردی جز علی نیست»(2).

ص: 201


1- ارشادج1ص284- مناقب ابن شهرآشوب ج2ص 121
2- تاریخ دمشق جلد 42 صفحه 71- روضۀ الواعظین صفحه 143- مناقب خوارزمی ص167

بخشش شمشیر در جنگ

«الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنّاً وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (1)

«کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، سپس به دنبال انفاقى که کرده اند، منت نمىگذارند و آزارى نمى رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ و نه ترسى دارند، و نه غمگین مىشوند.»

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به على علیه السلام فرمود:

ای علی! تو در بخشش، بخشنده ترینِ آنان و در دنیا، زاهدترینشان هستى.(2)

و نیز در وصف علی علیه السلام فرمود:

علی! این دریاى خروشان و خورشید برآمده، در بخشش، از فراتْ بخشنده تر است و دل گشاده تر از دنیا. هر كس او را دشمن بدارد، لعنت خدا بر او باد (3)!

روایات درباب بخشندگی امام علی علیه السلام از حدّ شمارش بیرون است. روایاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خود امیرالمؤمنین علیه السلام وامامان معصوم علیه السلام آمده و آنچه علمای شیعه نقل کرده اند و دانشمندان اهل سنّت نوشته اند با هیچ یک از صحابهء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قابل قیاس نیست و نباید هم در مقام مقایسه قرار گیرد. بخشش امامِ رحمت کجا؟ و دیگران کجا؟

امام علیه السلام خود فرمود:

مرا در روزگار پیامبر خدا دیده بودی که از گرسنگی سنگ بر شکم می بستم واکنون زکات (درآمدم) به چهل هزار دینار می رسد.

درآمدی که همهء آن پس از مصرف حداقل برای خود و خانواده بین مستمندان ومحتاجان و اقوام و خویشان تقسیم می شد.

ص: 202


1- آیه 262 سوره بقره
2- احتجاج ج1 ص 363- سلیم بن قیس ج2 ص 601
3- کنزالفوائد ج1 ص 148

امّا بخشش در میدان جنگ به دشمن و به مخالفین خود.

1-روایت شده كه على علیه السلام با مردى از مشركان مىجنگید.

مشرك گفت: اى پسر ابوطالب! شمشیرت را به من ببخش. [على علیه السلام ] آن را به سویش پرتاب كرد. مشرك گفت: شگفتا، اى پسر ابوطالب! در چنین شرایطى شمشیرت را به من مىبخشى؟!

امام علیه السلام فرمود: «اى مرد! تو دست نیاز به سوى من دراز كردى و از جوان مردى نیست كه درخواست كسى را رد كنى.»

مُشرك، خود را بر زمین افكند وگفت:

این، روش دینداران است. پاى على علیه السلام را بوسید و اسلام آورد(1).

2- ابوهریره (که میانه ی خوبی با امام علیه السلام نداشت) روزی سخنانی علیه امام علیه السلام (در جمعی) گفته بود، فردای آن روز برای حاجتی نزد امام علیه السلام آمد و درخواست خود را مطرح کرد. حضرت علی علیه السلام نیازش را برآورده ساخت.

یاران امام علیه السلام به ایشان ایراد گرفتند (که این مرد دیروز علیه تو سخن گفت و به گوش مردم رسید و شما اکنون به او بخشش می کنی؟!)

امام علیه السلام فرمود: «من شرمگین مى شوم كه نادانى او بر دانش من، گناه او بر گذشت من، و نیاز او بر بخشش من غلبه پیدا كند.(2)»

3- ابن ابی الحدید نقل می کند: «معاویۀ بن ابى سفیان»، دشمن كینه توز على علیه السلام كه در عیب جویى از او و لكّه دار كردن شخصیت او تلاش مىكرد، به «محفن بن ابى محفن ضِبّى» در مقابل این سخن او كه گفت: «از نزد بخیل ترین مردم مى آیم»،

جواب داد : واى بر تو! چطور مى گویى علی علیه السلام بخیلترینِ مردم است؟

« اگر او انبارى از طلا و انبارى از كاه مىداشت، انبار طلایش را زودتر از انبار كاهش مى بخشید.(3)»

4-سپاه معاویه در نبرد صفیّن آب را از على علیه السلام بازداشته، بر شریعۀ فرات مسلّط شدند و سرانِ شام به معاویه گفتند: آنان را از تشنگى بكُش، همان سان كه ایشان، عثمان را تشنه لب كشتند. آن گاه، على علیه السلام و یارانش از

ص: 203


1- بحارالانوار ج41 ص 69- مناقب ابن شهر آشوب ج2 ص 87
2- بحارالانوار ج41 ص 49
3- شرح نهج البلاغه ج1 ص22

ایشان خواستند كه آب را بر آنان بگشایند.

گفتند: نه. به خدا سوگند، قطره ای آب [نخواهیم داد] تا تشنه لب بمیرید، همان گونه كه[ عثمان ابن عفّان ] مُرد(1).

چون [على علیه السلام ] دید، كه مرگِ حتمى در پیش است، سپاهش را پیش كشید و به سپاهیان معاویه، با حملاتى سنگین یورش برد و پس از كشتارى وحشتناك كه در آن، سرها و دستها[ى بسیار] فرو افتاد، ایشان را از پایگاه هاشان دور كرد و آب را از آنان ستاند، به گونه ای كه سپاه معاویه در بیابان قرار گرفت و از آب، دور افتاد.

پس از این پیروزی، یاران امام گفتند؛ مقابله به مثل می کنیم و به خدا سوگند، شامیان را از آب نمى نوشانیم تا هلاک شوند!

امّا امام على علیه السلام رهبرِ رحمت و عطوفت، به یارانش پیك فرستاد:

«به قدر حاجت از آب برگیرید و اجازه دهید كه ایشان [هم] برگیرند، كه همانا خداوند، پیروزىِ شما را از رهگذرِ سركشى و ستمِ آنان مقرّر فرمود [پس شما، خود، ستم مكنید]»

5-در نقل دیگری آمده است، پس از آن كه سپاه على علیه السلام لشكر معاویه را از آب دور كرد، «معاویه» به «عمرو بن عاص» گفت:

اى ابو عبد اللّه ! درباره این مرد چه گمان دارى؟ آیا از آن رو كه ما آب را بر وى بستیم، او نیز آب را بر ما مىبندد؟ و این، در حالى بود كه شامیان به ناحیه ای از بیابان عقب رانده شده بودند كه از آب دور بود.

« عمرو »به وى گفت: نه.

این مرد براى كارى جز این آمده است و تنها هنگامى خشنود مى شود كه یا در اطاعتش درآیى و یا رشته گردنت بریده شود.

پس معاویه پیكى نزد على علیه السلام فرستاد و اجازه خواست كه به شریعه آب فرات وارد شود تا سپاهش از آن طریق، سیراب شوند و دسته [سقّایان] سپاهش به اردوگاه وى داخل گردند. على علیه السلام هر چه را معاویه تقاضا و طلب كرد، اجازت داد! (الله اکبر، دقّت کنید)

و باز در نقل دیگری آمده است؛[پس از آن كه معاویه آب را بر سپاه امام على علیه السلام بست،] صبحگاهان [دست هاى از سپاه على علیه السلام ] به سوى« ابو اَعوَر» پیش خزیدند و با هم درگیر شدند. اشتر و اشعث، نبردى شجاعانه كردند

ص: 204


1- دانشنامه ج5 ص 577

تا « ابو اَعوَر» و مردانش را از سرچشمه دور ساختند و آب در چنگشان افتاد.

پس عمرو بن عاص به معاویه گفت: امروز درباره این سپاه چه گمان مىبرى، اگر همان گونه كه تو دیروز آب را بر ایشان بستى، آنان امروز آب را بر تو ببندند؟

معاویه گفت: گذشته را فرو بگذار. گمان تو درباره على چیست؟

گفت: به گمان من، آنچه تو درباره او روا دانستى، او درباره تو روا نمى داند؛ زیرا وى براى چیزى جز كارِ [بستن یا گشودنِ] آب آمده است.

آنگاه، افراد [دو سپاه] یكدیگر را به حال خود گذاردند و از هم دست كشیدند و على علیه السلام امر كرد كه آب بر شامیان بسته نشود. پس ایشان، جملگى، از آب بهره مىبردند. در بیان جنگ بر سر آب و تسلّط یاران امام علیه السلام : در نقل دیگری آمده یاران و هوادارانش به وى گفتند: اى امیر مؤمنان! همان گونه كه آنان آب را بر تو بستند، آب را بر آنها ببند و مگذار شامیان قطره ای از آن را بیاشامند و به شمشیر تشنگى، هلاكشان ساز و [ بدین سان] دست بسته بگیرشان، كه [اگر چنین كنى] تو را نیازى به جنگ نیست.

امام علیه السلام فرمود: «نه. به خدا سوگند، با ایشان همچون خودشان مقابله نمىكنم. قدرى از سرچشمه را براى آنان باز بگذارید، كه لبه شمشیر، براى رویارویى با آنان بس است.»

ودر نقل دیگری آمده که امام علی علیه السلام فرمود:

«آب را بر آنها نمی بندم تا پسر معاویه (یزید) هم آب را (در کربلا) به روی پسر من (امام حسین) نبندد!؟»

6- امام علی علیه السلام فرمود:

«اَلَاخذُ عَلی الَعُدَّو بِالفَضلِ اَحَدُ الظَّفَرین»

« در اختیار گرفتن دشمن و تسلیم شدنش به وسیله بخشش و احسان یکی از دو پیروزی است.(1)» ( همی شه نباید بر دشمن با جنگ پیروز شد.)

7- در کلام دیگری فرمود:«به صلاح آوردن و اصلاح دشمنان با گفتار نیک و کردار زیبا، آسانتر است از برخورد و پیروز شدن بر آنها به وسیله پیکار های مصیبت بار(2)»

ص: 205


1- غررالحکم ج2ص96ح6197
2- غررالحکم ج2ص96ح6198

ص: 206

عکس

ص: 207

نجنگیدن برای غنیمت

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَۀً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَكَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آیَۀً لِلْمُؤْمِنِینَ وَیَهْدِیَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا(1)

«خدا به شما (لشکر اسلام) وعده گرفتن غنیمت های بسیار داده که این (یک غنیمت خیبر) را برای شما تعجیل در انجام آن فرمود و دست مردم (کافر) را از سر شما کوتاه کرد (تا همپیمانان یهود عبرت گیرند) و تا (این فتح و غنیمت) آیت و دلیل اهل ایمان (بر صدق وعده خدا) باشد و خدا شما را به راه راست هدایت فرماید.»

شأن ومقام امام علیه السلام بسی بالاتر و والاتر از آنست که چشم به غنائم دشمن داشته باشد و بخواهد برای بدست آوردن درهم و دینار و متاع دنیوی با دشمنی روبرو شود.

هیهات! هیهات! که ما با عقل ناقص خود بخواهیم روح بلند امام هدایت و رحمت را ارزیابی کنیم.

به چند مورد از رفتار امام علیه السلام توجه کنید. آنگاه بسنجید با انسان های گرفتار و دربند امور دنیوی، تا تفاوت را دریابید.

1-امام علیه السلام در بخشی از خطبه 175 که حال وهوای مناجات با خدا را هم دارد، می فرماید:

«اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَكُنِ الَّذی كانَ مِنّا مُنافَسَۀً فی سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَیءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دینِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِكَ ؛ فَیَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ، وتُقامَ المُعَطَّلَۀُ منِ حُدودِكَ.(2)»

«خدایا! خودت مىدانى آنچه [ از جنگ و نبرد] از ما سر زد، نه براى كشمكش قدرت بود، نه براى به چنگ آوردن متاع دنیا، بلكه براى آن بود كه آثار

ص: 208


1- آیه 20 سوره فتح
2- خطبه 175- دانشنامه ج6 ص 566 و ج4ص256

و نشانه هاى دین را به جاى خود برگردانیم و در سرزمین هاى تو اصلاح را آشكار سازیم، تا بندگان مظلوم تو ایمن شوند و حدود تعطیل شده تو برپا و اجرا گردد.»(دقت فرمایید)

2-در وقایع جنگ جمل « ابوالاسود دوئلی» از نزدیکان امام می گوید:

چون «عثمان بن حُنَیف» از بصره بیرون رفت و «طلحه و زبیر» به بیت المال برگشتند و در برابر آنچه در آن بود، درنگ كردند، همین كه میزان طلا و نقره اش را دیدند، گفتند: اینها، همان غنیمت هایى است كه خداوند، ما را به آنها وعده داده است و به ما خبر داده است كه آن را به زودى در اختیارمان مى نهد. « ابو الأسود» مىگوید: این سخن را از آنان شنیدم و پس از آن ماجرا، على علیه السلام را دیدم كه وارد بیت المال بصره شد. وقتى ثروت هاى آن را دید، فرمود:

«اى [طلاهاىِ] زرد! اى [نقره هاىِ] سفید! دیگرى را بفریبید. ثروت، مقتداى ستمگران است و من، پیشواى مؤمنان.»

به خدا سوگند، نه بدانچه در آن جا بود، توجّهى كرد و نه در آنچه دیده بود، اندیشید؛ بلكه ثروتها را نزد او چون خاكى بى ارزش یافتم. از آنان (طلحه و زبیر) و از وى شگفت زده شدم! از این رو با خود گفتم:

«آنان از كسانى اند كه دنیا را مىخواهند، و این از كسانى است كه آخرت را مىجویند» و آگاهى ام نسبت به وى افزون شد.(1)

در نقل دیگری آمده است که امام علیه السلام فرمود:

«الحَمدُ للّه ِالَّذی لَم یَصِل إلَیَّ مِن هذَا المالِ شَیءٌ، و وَفَّرَهُ عَلَى المُسلِمینَ.»(2)

«سپاس خداوندى را كه چیزى از این ثروت را به من نداد و آن را بر مسلمانان فراوان نمود.»

3-اوج مناعت طبع، جوانمردی و بی رغبتی به غنائم جنگی در نبرد خندق از امام علیه السلام بروز و ظهور یافت.

در جنگ خندق پس از پیروزی حیرت آورِ امام علیه السلام بر «عمروبن عبدود» وقتی حضرت خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید، «عُمَر» در کنار پیامبر نشسته بود،

ص: 209


1- الجمل ص 285
2- شرح نهج البلاغه ج1 ص 249

به امام علیه السلام عرض کرد؛ یا علی! چرا زرۀ «عمرو» را نیاوردی [ در حالی که این زره گرانترین زره در تمام جزیره العرب بود و بهای آن 3000 درهم ارزیابی می شد] امام علیه السلام در جواب «عُمَر» فرمود:

از خدای «عمرو» حیا نمودم بدن او را عریان کنم!

(ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟)

این در حالی است که در آن زمان، مسلمین در وضع بد اقتصادی قرار داشتند و خود امام نیز چندی قبل زرهء خود را به مبلغ 400 درهم برای تأمین هزینه ازدواج فروخته بود!

4-امام باقر علیه السلام فرمود:

على علیه السلام لباس و تجهیزات (دشمن) مقتول را بر نمىداشت و خود، شخصا در جنگ، شركت مىكرد.

5-امام علیه السلام پس از جنگ «نهروان» جنگ افزار و چهارپایان و متاعی را که خوارج برای جنگ با خود همراه داشتند، میان مسلمانان(به عدالت) تقسیم کرد و کالاها و بندگان و کنیزان را چون باز آمد، به صاحبانشان بازگرداند.(اموال غیر نظامی خوارج را به آنها عودت داد).(1)

6-در سال ششم هجری به فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، امام علی علیه السلام به« بنی سعد بن بکر» که قصد داشتند به یهودیان خیبر بر علیه مسلمانان کمککنند. حمله کرد و آنها گریختند.

امام علیه السلام غنائم آنها را گرفت. یک شتر برای سهم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جدا کرد و سپس غنائم رابین سپاهیانش قسمت کرد و خمس غنائم را هم به مدینه آورد و تقدیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمود.(2)

7-روایت کنندگان اتفاق نظر دارند که علی علیه السلام آنچه اسلحه و چهارپا، بَرده و اثاثیه و کالا در لشکر گاه جمل یافت، همه را برداشت و میان یارانش تقسیم کرد (خود چیزی بر نداشت).(3)

ص: 210


1- تاریخ طبری ج5ص88
2- تاریخ طبری ج2ص642
3- شرح نهج البلاغه ج1ص250

8- امام علیه السلام پس از پیروزی در جنگ «جمل» خطاب به اَهل بصر فرمود:

«مردم بصره! روزی که من به شهر شما آمدم این پیراهن را با خود داشتم که محصول خانواده خودم می باشد و این کیسه آرد که دسترنج من از مدینه است. امروز که شهر شما را ترک می کنم اگر چیزی اضافه بر آن از شهر شما با خود ببرم خیانتکار خواهم بود.»

9- خستگی رزم آوران ازجنگِ بدون غنیمت؛

مردمان آن روزگار گو این که مسلمان بودند و با فرمان پیشوای الهی آهنگ نبرد می کردند، امّا سطح فرهنگ و گرایش هایشان چنان نبود که در گام هایی که بر می دارند، خداجوی باشند و اخلاص پیشه کنند. در جنگ ها جمع آوری غنیمت یکی از انگیزه های مؤثر بود، به ویژه برای کسانی که روزگاری طولانی بدان خوی کرده بودند.

اکنون روزها و ماه ها در صحنه نبرد می ماندند، بدون اینکه از آنچه فراچنگ می آورند، بتوانند بهره گیرند. آنان در دوران زمامداران پیش از امام علی علیه السلام به کسب غنائم در جنگ و بهره وری از آن غنائم، به ویژه در جنگ های فارس و روم، عادت کرده بودند.

اکنون امام از آغازین روز های نبرد، از آنها می خواست که به اموال مردمان دست درازی نکنند و بدانند که در آنچه در اوج جنگ به دست می آورند، حق تصرف ندارد. بنابراین، پذیرفتن جنگ بدون غنائم، برای مردم بسی دشوار بود.(1)

10- امام علیه السلام فرمود:

به درستی که بزرگواری به این است که در سختی بخشش کنی و گناه را ببخشی.(2)

ص: 211


1- دانشنامه ج2ص243
2- غررالحکم شماره 6497

یکسان دانستن همه در تقسیم غنائم

وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.(1)

«و چون سخن می گویید دادگری کنید هرچند (دربارۀ) خویشاوند (شما) باشد و به پیمان خدا وفا کنید این هاست که (خدا) شما را به آن سفارش کرده است باشد که شما یادآور شوید.»

1-امام علی علیه السلام چیزی از اموال را در بیت المال نگه نمیداشت مگر چیزی را که از قسمت کردنش در همان روز ناتوان بود و می فرمود:

یا دُنیا غُرّی غَیری !

«اى دنیا، غیر مرا بفریب!»

و چیزى ازغنیمت ها را ویژه خود نمی ساخت و نیز چیزى را به بستگان و نزدیكان، اختصاص نمی داد.(2)

2-یك روز پیش از آن كه به شهادت برسد، مردم بر او وارد شدند و تمامشان گواهى دادند كه ثروت هاى عمومى را فراوان ساخت و خود، از دنیاى آنان (در بهره برداری) پاك بود و در اجراى احكام و قوانین، رشوه نگرفت و از بیت المال مسلمانان، به اندازه زانوبند شترى استفاده نكرد، و از مال خود، جز به اندازه نیاز نخورد، و تمامى آنان گواهى دادند كه دورترینِ مردم به آنان، درجایگاهِ نزدیكترین آنان به وى قرار داشت.(3)

3-شخصی از قبیله «خثعم» میگوید:

حسن و حسین را دیدم كه نان و سركه و سبزى می خوردند. پس گفتم: این چنین غذایى می خورید، حال آن كه در حیاط (دار الحكومه)، همه گونه

ص: 212


1- آیه 152 سوره انعام
2- دانشنامه ج4 ص 157 بنقل از الاستیعاب ج3 ص 210
3- دانشنامه ج4 ص 157- الاختصاص ص 160

خوردنی اى پیدا می شود؟

گفتند: از امیر مؤمنان علیه السلام غافلى!(1)

4-زمیندارى از منطقه سواد (عراق)، بُردى (جام هاى كتانى) برای حسن و حسین هدیه آورد و آن را به آنها بخشید. سپس امام على علیه السلام برخاست تا در روز جمعه در شهر مدائن خطبه بخواند كه بُردها را بر تن حسن و حسین دید.

فرستاده ای نزد حسن و حسین فرستاد و پرسید: «این بُردها چیست؟».

فرستاده گفت: زمیندارى از زمینداران منطقه سواد، براى حسن و حسین فرستاده است.

می گوید: امام علیه السلام آنها را گرفت و در بیت المال گذاشت.(2)

5-امام محمد باقر علیه السلام فرمود: علی علیه السلام در کوفه، لباس هایی را میان مردم تقسیم کرد و در میان آنها پالتویی کلاهدار از جنس ابریشم بود. حسن آن را درخواست کرد، ولی امام علی علیه السلام امتناع ورزید که به وی بخشد و آن را میان مسلمانان به قرعه گذارد و به جوانی هَمدانی افتاد.

جوان همدانی[لباس را پوشید] و بازگشت. برخی مسلمانان به جوان گفتند: حسن [پسر امیرمؤمنان] آن را از پدرش درخواست کرد، ولی به وی نداد. آن جوان پالتو را برای حسن علیه السلام فرستاد و او پذیرفت.(3)

6-خزانه دار و نویسندۀ امیرمؤمنان علیه السلام در زمان خلافت امام شخصی است بنام «علی بن ابی رافع» او میگوید: من خزانه دار و نویسندۀ علی علیه السلام بودم و در بیت المال گردنبندی مروارید بود [از غنائم] که در جنگ بصره به دست آمده

ص: 213


1- 366.دانشنامه ج4 ص 157 بنقل از مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص 108
2- 367.دانشنامه ج4 ص 159- تاریخ دمشق ج42 ص 478
3- دانشنامه ج4ص161- امام علی و حسن و حسین همه معصوم اند و خطا و اشتباه هیچگاه از آنان سر نمیزند همچنان که کارهای مخالف یکدیگر انجام نمی دهند و یکدیگر را تخطئه نمی کنند. از این رو اگر با روایتی مواجه شدیم که باعصمت آنان ناسازگار بود و توجیه عقلانی برنمیداشت، کنار گذارده می شود. به نظر میرسد این روایت جای درنگ دارد، بویژه که در سند «بشر ابوالبختری» آمده است که از لحاظ روایت فردی است ضعیف و روایت هایی که به تنهایی نقل کرده، مردود است. البته میتوان توجیهی عمومی برای اینگونه روایات ارائه کرد که درخواست سهم اضافی هدف اصلی نبوده بلکه میخواسته اند نمونه اعلای حکومت اسلامیرا عرضه بدارند و اینکه در این حکومت، در مصرف بیت المال، هیچ کس را بر دیگری امتیاز نیست حتی برای امام حسن علیه السلام

بود. دختر علی بن ابیطالب نزد من فرستاد و پیغام داد.(1) که شنیده ام در بیت المال امیرمؤمنان علیه السلام گردنبندی از مروارید است که در اختیار توست. دوست دارم آن را به من بدهی تا در ایام عید قربان خود را بدان بیارایم. پیغام دادم ای دختر امیر مومنان! به عنوان عاریه ای ضمانت شده که باید برگردد؟

گفت: بلی؛ عاریه ای ضمانت شده که (پس از سه روز) بر میگردد.

پس آن را به وی دادم. امیرمومنان علیه السلام آن را نزد او یافت و شناخت و پرسید«این گردنبند از کجا در اختیار تو قرار گرفته است؟»

گفت: از علی بن رافع، خزانه دار بیت المال امیرمومنان،عاریه گرفتم تا در ایام عید، به عنوان زینت از آن استفاده کنم و سپس آن را بازگردانم.

امیرمومنان علیه السلام ، به دنبال من فرستاد و نزداو رفتم. به من فرمود:

« ای فرزند ابو رافع! به مسلمانان خیانت میکنی؟!»

گفتم: به خداوند پناه می برم از اینکه به مسلمانان خیانت ورزم.

فرمود:«چگونه به دختر امیر مومنان گردنبندی را که در بیت المال مسلمانان بوده است بدون اجازه من و بدون رضایت آنان (مردم) عاریه دادی؟»

گفتم: ای امیر مومنان! او دختر شماست و از من خواست که آن را به وی عاریه دهم تا بدان، خود را زینت کند. من هم آن را به وی دادم، به عنوان عاریه ضمانت شده که باید برگردد من، آن را با اموال خود ضمانت کرده ام و بر عهده من است که آن را سالم به جایش برگردانم.

امام علیه السلام فرمود:

«امروز آن را برگردان و مبادا چنین کاری از تو تکرار شود و گرفتار کیفر من شوی»

سپس فرمود:

«سوگند میخورم که اگر دخترم آن گردنبند را به طریقی جز عاریه ضمانت شده که باید بازگردد، گرفته بود، نخستین زن هاشمی بود که دستش را به سبب سرقت قطع میکردم.»

خزانه دارمیگوید:

این سخن به دخترش رسید و به پدرش امیرالمومنین علی علیه السلام گفت: ای امیر مؤمنان! من دختر تو و پاره تن تو هستم. چه کسی از من سزاوارتر است به استفاده کردن از آن.

ص: 214


1- دانشنامه ج4ص161-163

امیرمومنان علیه السلام به وی فرمود:

«ای دختر علی بن ابی طالب! از حق کناره مگیر. آیا همه ی زنان مهاجر در این عید با چنین گردنبندی خود را می آرایند؟»

پس ابو رافع گوید: گردنبند را از دختر علی گرفتم و در بیت المال به جایش برگرداندم.(1)

7-امام علیه السلام با آنکه خوارج نهروان بسیار خون به دلش کردند را از غنائم محروم نکرد و با همۀ خباثت و زشت کاری آنها چند مرتبه فرمود:

«شما [خوارج] نزد ما از سه بهره برخوردارید: اجازه می دهیم (برای عبادت)به مساجد خدا بیایید و در آنها نماز بخوانید و تا وقتی همدست مایید از غنائم بی بهرهتان نمی گذاریم؛ و تا با ما به جنگ نپرداخته اید با شما نمیجنگیم.(2)»

ص: 215


1- 370.تهذیب الاحکام ج10 صفحه 151- مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 صفحه 108- تنبیه الخواطر ج 2 صفحه3
2- دانشنامه ج6ص423-دعائم الاسلام ج1ص393-تاریخ ابن خلدون ج2ص637

رعایت مساوات در تقسیم غنائم

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ.(1)

«بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل کردیم، ایمان آورد ه اید؛ و خداوند بر هر چیزى تواناست!»

امام علیه السلام ، غنائم جنگی را بین سربازان وسرداران و فرماندهان بطور یکسان و مساوی تقسیم می کرد وکسی را بردیگری ترجیح نمی داد.

1-امام علیه السلام پس از پیروزی درجنگ «جمل» آنچه از اسلحه، چارپا، اثاثیه و ابزار و دیگر چیزها در لشكرگاه جملیان یافت، برداشت و آنها را فروخت و میان یاران خود تقسیم كرد و براى خود، پانصد درهم برداشت، چنان كه براى همه همراهانش، چه یاران و چه بستگان و فرزندان، چنین كرد.

مردى از یارانش نزد وى آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! من چیزى دریافت نكرده ام و فلان عذر، مرا از حضور [در هنگام گرفتن غنایم] باز داشت. [على علیه السلام ] پانصد درهم خود را به وى بخشید(2).

2-در شعبان سال ششم پس از هجرتِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، على بن ابى طالب علیه السلام در فَدَك به« بنى سعد بن بكر»، حمله كرد.

[راویان] مىگویند: به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر رسید كه گروهى از آنان (بنى سعد)، قصد كمك به یهودیان خیبر را دارند.

ص: 216


1- آیه 41 سوره انفال
2- مروج الذهب ج2 ص 380

پس على بن ابى طالب علیه السلام را با یكصد مرد به سوى آنان فرستاد.

على علیه السلام ، شبها راه مىرفت و روزها پنهان مىشد تا به آبى میان «خیبر» و «فدك» به نام «هَمَج» رسید ، و میان فدك و مدینه، شش شب راه بود. آنان، مردى را در هَمَج یافتند و درباره بنى سعد از او پرسیدند.

گفت: به شما خبر مىدهم، به شرط آن كه امانم دهید. امانش دادند و او هم راهنمایىشان كرد.

پس بر آنان تاختند و پانصد شتر و دو هزار گوسفند را به غنیمت گرفتند و «بنى سعد»، با زنانشان و به رهبرى« وَبَر بن عُلَیم» گریختند.

پس على علیه السلام ، شتر بسیار شیردهى به نام «حَفِدَه» را به عنوان سهم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كنار گذاشت و سپس، خمس غنیمت را جدا و بقیّه غنیمتها را میان سپاهیانش به[طور مساوی] قسمت كرد و به مدینه باز آمد ، بى آن كه با كسى درگیر شود(1).

3- در اعزام امام علی علیه السلام به «یمن» توسط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز مشابه این عمل از امام علیه السلام سرزده است بدین ترتیب که خمس غنائم را جداکرده و بقیه را بین یارانش (بطور مساوی) تقسیم نمود(2).

4-امام در جنگ «نهروان» جنگ افزار و چارپایان و متاعی را که برای جنگِ با وی همراه داشتند، میان مسلمانان (رزمندگان) تقسیم کرد. ولی کالا و بندگان و کنیزان را، به صاحبانشان بازگرداند(3).

5-امام علیه السلام همچون پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته غنائم جنگی را عادلانه بین رزمندگان تقسیم می کرد و کوچکترین تبعیضی قائل نمی شد.

ولی این اقدام به ذائقه برخی خوش نمی آمد کما اینکه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز برخی بر تقسیم عادلانه غنائم توسط ایشان ایراد می گرفتند که موجب خشم و ناراحتی پیامبر می شد. از جمله تقسیم غنائم «حنین»(4).

6-در جنگ جمل نیز امام علیه السلام آنچه اسلحه وچارپا و برده و اثاثیه و کالا در لشکرگاه جمل یافت همه را برداشت و میان یارانش (عادلانه) تقسیم کرد(5).

ص: 217


1- تاریخ طبری ج2 ص 642- تاریخ یعقوبی ج2 ص 73
2- طبقات الکبری ج2 ص 169
3- تاریخ طبری ج5 ص 88
4- صحیح مسلم ج3 ص 740
5- همان ص257 وشرح نهج البلاغه ج1 ص250

7- امام علیه السلام در تقسیم بیت المال (در غیر مواقع جنگ) نیز عادلانه رفتار می کرد و سهم فقیر و غنی را از آن بطور یکسان تقسیم می فرمود. این روش امام علیه السلام در بسیاری از کتب تاریخی و روایی نقل شده است.

امام على علیه السلام در یک سخنرانى فرمود:

«در این ثروتها كسى را بر كسى امتیازى نیست. خداوند عزّوجّل آن را قسمت كرده است. اینها مالِ خداوند است و شما بندگان مسلمانِ خداوندید؛ و این، كتاب خداست. بدان اقرار داریم و بر او گواهى دادیم و در برابرش تسلیم هستیم و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در برابر ماست. پس تن در دهید. خداوند، شما را رحمت كند! هركه بدین امر خشنود نیست، هر كجا مىخواهد، برود(1)

8- امام على علیه السلام به «عمّار بن یاسر»، «عبید اللّه بن ابى رافع» و« ابوهیثم بن تیّهان» فرمان داد كه غنیمتى را میان مسلمانان تقسیم كنند و به آنان فرمود:

«در تقسیم آن، عدالت ورزید و كسى را بر كسى برترى ندهید.»

آنان محاسبه كردند و دریافتند كه به هریك از مسلمانان، سه دینار مىرسد. پس آن را به مردم دادند. آن گاه «طلحه و زبیر» با پسرانشان آمدند. به هریك از آنان نیز سه دینار بخشیدند.

طلحه و زبیر گفتند: «عمر»، این چنین به ما نمى داد. آیا این كار را خودسرانه مىكنید یا دستور [پیشوایتان] علی علیه السلام است؟

گفتند: امیر مؤمنان علیه السلام به ما این چنین دستور داد. طلحه و زبیر، نزد على علیه السلام رفتند و او را بر سرِ یكى از زمینهایش زیر آفتاب یافتند كه بر كارگرى كه در حضورش كار مىكرد، نظارت داشت.

گفتند: مایلى به سایه برویم؟

فرمود: «آرى».

آن گاه به وى گفتند: ما سراغ كارگزارانت در تقسیم این غنیمت رفتیم و آنان، به اندازه دیگر مردم به ما بخشیدند؟

امام علیه السلام فرمود : «و شما چه مى خواهید؟».

گفتند: عُمر، این چنین به ما نمىبخشید.

فرمود: «پیامبر خدا، چگونه به شما مى بخشید؟».

ساكت شدند. آن گاه فرمود:

«آیا پیامبر خدا به طور برابر و بدون زیادى بین مسلمانان تقسیم نمى كرد؟».

ص: 218


1- تحف العقول ص 184

گفتند: چرا.

فرمود: «به نظرتان روش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم براى پیروى شایسته تر است یا روش عمر!؟»

گفتند: روش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ؛ ولى - اى امیرمؤمنان! - ما داراى سابقه، دارایى و خویشاوندى هستیم. اگر مىتوانى ما را با مردمْ برابر نكنى، چنین كن.

فرمود: «سابقۀ شما بیشتر است یا من؟»

گفتند: سابقۀ تو.

فرمود: «خویشاوندى شما نزدیكتر است یا خویشاوندى من؟»

گفتند: خویشاوندى تو.

فرمود: «بى نیازى شما بیشتر است یا من؟»

گفتند: تو- اى امیر مؤمنان!- بى نیازترى.

فرمود:

«فَوَاللّه، ما أنَا وأجیری هذا فی هذَا المالِ إلّا بِمَنزِلَۀٍ واحِدَۀٍ ! !»

«به خدا سوگند، من و این كارگر، در این غنیمت یكسانیم.»

9-امام علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر می نویسد:

«سپس، خدا را خدا را درطبقه پایین اجتماع از نیازمندان و محرومان (و از کارافتادگان و پیران ناتوان و کهن سال که قادر بر انجام هیچ کارى نیستند). چرا که در این طبقه قناعت پیشگانی عفیف و آبرومند هستند. خدا را نسبت به حقّی که در این باره از تو خواسته، منظور دار و از غلّات و درآمد زمین هایی که غنیمت اسلام است، در هر شهر سهمی برای آنان قرار بده. همانا دورتر همان سهمی را دارد که نزدیکتر دارد و رعایت حقّ همه بر عهده ی توست(1). »

10- امام على علیه السلام فرمود: هفت چیز به من داده شده كه به كسى داده نشده است:

1- نامها؛

2- قضاوت بین مردم؛

3- تفسیر كتاب؛

4- تقسیم درست غنیمتها در بین مردم، به من آموزش داده شده است؛

5- چیزى از دانش نمانده، جز آن كه آن را ( فرشته) «مبارك» به من آموزش داده است؛

6- حرفى به من داده شده كه هزار حرف را مى گشاید؛

7- به همسرم[فاطمه] «مصحف» ویژه ای از سوى خدا و پیامبرش داده شده كه در آن، دانشى است كه به كسى جز او داده نشده است(2).

ص: 219


1- نهج البلاغه نامه 53
2- بصائر الدرجات ص 200

11- گروهی از شیعیان، نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند:

ای امیرمؤمنان! کاش این اموال را میان اشراف وبزرگان تقسیم کنی و آنان را بر ما برتری دهی، تا هنگامی که کارها سامان یابد، آن گاه به بهترین خصلت هایی که خداوند تو را بدان عادت داد، بازگردی (یعنی تقسیم برابر و عدالت در میان شهروندان).

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

« وای بر شما ! مرا وا می دارید که پیروزی را با ستم و جور بر مسلمانان که بر آنها حکومت یافتم، طلب کنم؟! نه؛ به خدا سوگند، چنین نخواهد شد تا روزگار باقی است وتا زمانی که در آسمان، ستاره می بینم، به خدا سوگند، اگر اینها ثروت های شخصی ام بود، به برابری میان آنها رفتار می کردم، چه رسد که اینها اموال خودشان است.(1)»

12-بزرگان کوفه با علی علیه السلام یک رنگ نبودند و می ل آنان، به معاویه بود، چرا که علی علیه السلام به کسی بیش از حقّش از غنائم نمی بخشید؛ (امّا) معاویه بن ابی سفیان، برای هر یک از اشراف، 2000 درهم قرار داده بود.

13-امام علی علیه السلام در بیانی فرمود:

«گروهی از مردمان مدینه که به معاویه پیوستند، عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و آن را دریافتند و دانستند که مردم، نزد ما در حق، برابرند، امّا گریختند به سوی برتری جویی و امتیاز طلبی، پس دور باشند از رحمت خدا!(2)»

14-امام علی علیه السلام ، املاکی را که عثمان به گروهی از مسلمانان بخشیده بود، پس گرفت و آنچه در بیت المال بود، میان مردم تقسیم کرد و کسی را بر کسی ترجیح نداد.(3)

ص: 220


1- تحف العقول ص185
2- نهج البلاغه نامه 70- بحارالانوار ج 33 ص521
3- مروج الذهب ج2ص362

عدم بخشش بیجا از غنائم

سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً

«بزودی بر جای ماندگان ، هنگامی که به سوی غنیمت ها روانه شوند تا آنها را بگیرند خواهند گفت: بگذارید ما (هم) دنبال شما بیاییم (این گونه)می خواهند کلام خدا را تغییر دهند. بگو : هرگز از پی ما نخواهید آمد .خداوند از پیش چنین فرموده است ، پس به زودی خواهند گفت :(نه)بلکه به ما حسد می ورزید (چنین نیست) بلکه نمی فهمند جز اندکی .»

1-شخصی بنام «عبدالله بن زمعه» كه از پیروان امام بود، در دوران خلافت امام علیه السلام برحضرت وارد شد و درخواست مالی کرد.

امام علیه السلام به وی فرمود:

این مال، نه از آنِ من است و نه از آنِ تو؛ بلكه غنیمتِ مسلمانان است كه در سایه شمشیرها به دست آمده است. اگر در جنگ با آنان شریك بودى، تو نیز به اندازۀ آنها سهم دارى؛ وگرنه، دستاورد آنان، براى غیر دهان هایشان نیست!(1)

2-امام على علیه السلام نشسته بود و مالى را میان مسلمانان قسمت مىكرد. پیرمردى كهن سال، كنارش ایستاد و گفت: اى امیرمؤمنان! من پیرمردى كهن سالم، چنان كه مىبینى، و برده اى مُكاتَب هستم. از این مال به من كمك كن.

امام علیه السلام فرمود:

«به خدا سوگند، این ثروت، دست رنج من نیست. ارث پدرم هم نیست؛ لیك، امانتى است كه براى نگهدارى به من سپرده شده و من به صاحبانش بر مىگردانم؛ امّا بنشین.»

ص: 221


1- دانشنامه ج4 ص 155- نهج البلاغه خطبه 232- غررالحکم ح3702

پیرمرد نشست و مردم، گرداگرد امیر مؤمنان علیه السلام بودند. به آنان نظر افكند و فرمود:

«خداى بیامرزد كسى كه پیرمرد كهن سال سنگین بار [بدهكار بابت مكاتب بودن] را یارى رساند!»

مردم، شروع نمودند به وی کمک کنند(1).

3-پس از بیعتِ مردم با امام علی علیه السلام چیزی نگذشته بود که طلحه و زبیر نزد امام علیه السلام آمدند و گفتند: ای امیرمومنان! زمین ما زمی نی سخت و ناهموار است و نانخور های ما بسیار و درآمد ما اندک استامام علیه السلام فرمود:

« مگر به شما نگفتم من به هیچ کس چیزی (اضافه از دیگران) نمی بخشم!؟»

گفتند: چرا؟ (اعتراض گونه صحبت کردند)

امام علیه السلام فرمود:

«پس هم کیشان خود (یعنی مسلمانان) را بیاورید اگر بدین کار رضایت دادند به شما می بخشم. وگرنه به شمایِ تنها نخواهم داد و اگر سرمایه ای نزد من باشد، از سهم خودم به شما خواهم داد. اگر صبر کنید تا سهم من بدست آید. از سهم خود به شما می بخشم.»

گفتند: ما از سهم تو چیزی نمی خواهیم و از نزد او بیرون رفتند چند روز بعد نزد امام علیه السلام آمدند و گفتند: آیا اجازه عمره به ما می دهی؟

امام علیه السلام فرمود:

«شما قصد عمره ندارید بلکه قصد نیرنگ دارید.(2)»

4- امام علیه السلام در بیانی محکم و استوار فرمود:

جوُدُ الوُلاۀِ بِفَیٍء المُسلِمی نَ جَورٌ و خَدٌّ(3)

«سخاوتمندی زمامداران در اموال عمومی مسلمانان به[خواص] ستم و عهد شکنی است.»

ص: 222


1- دعائم الاسلام ج2 ص 310 – مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص 110
2- مناقب خوارزمی ص112
3- غررالحکم ح4725

بخشیدن سهم خود به دیگران

وَ مَغانِمَ کَثِیرَۀً یَأْخُذُونَها وَ کانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً(1)

«و (همچنین) غنائم بسیارى که آن را به دست مى آورند; و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.»

در نگاه امام علیه السلام درهم و دینار پستتر از آنند که بتوانند امامِ زاهدان و پیشوایِ متقیان را فریب دهند در این بخش به چند مورد توجه کنید.

1-پس از خاتمه یافتن جنگ جمل امام علیه السلام یک سخنرانی برای اهل بصره ایراد فرمود، آنگاه از منبر پایین آمد و عده ای از یارانش را دعوت کرد که با آنان به بیت المال بصره بروند.

امام علیه السلام قاریان قرآن را دعوت کرد که همراه او باشند سپس به نگهبانان دستور داد در های بیت المال را بازگشایند.

امام علیه السلام وارد بیت المال بصره شد و چون فراوانىِ اموال را دید، این شعر را خواند:

«هذا جَنایَ وخِیارُهُ فیهِ»

«این، دستچین من و بهترین آن است.»

آن گاه، اموال را میان یارانش قسمت كرد و به هریك، شش هزار درهم رسید. یاران او دوازده هزار نفر بودند. خود نیز مانند یكى از آنان سهم برداشت. در همین حال كه به تقسیم اموال سرگرم بودند، كسى آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! نام من از دیوان تو افتاده است و گرفتاری هایى كه تو دیدى، من نیز دیده ام. [على علیه السلام ] سهم خود را به وى داد(2).

ص: 223


1- آیه 19 سوره فتح
2- شرح نهج البلاغه ج 1 ص250

2-شخصی به نام «ابوحرب» می گوید: در بصره، امر شگفتى دیدم. چون «طلحه و زبیر» به بصره رسیدند، نزد گروهى از بصریان فرستادند كه من هم داخل آنان بودم. با طلحه و زبیر ، وارد بیت المال شدیم.

چون اموال را دیدند، گفتند: این است آنچه خدا و پیامبرش به ما وعده داده اند. آنگاه، این آیه را تلاوت كردند:

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَۀً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَكَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آیَۀً لِلْمُؤْمِنِینَ وَیَهْدِیَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا

سوره فتح /آیه 20

«خدا به شما (لشکر اسلام) وعده گرفتن غنیمت های بسیار داده که این (یک غنیمت خیبر) را برای شما تعجیل در انجام آن فرمود و دست مردم (کافر) را از سر شما کوتاه کرد (تا همپیمانان یهود عبرت گیرند) و تا (این فتح و غنیمت) آیت و دلیل اهل ایمان (بر صدق وعده خدا) باشد و خدا شما را به راه راست هدایت فرماید.»

طلحه و زبیر این آیه را خواندند و گفتند: ما به این اموال، از هركس سزاوارتریم.

وقتى سرنوشت آن قوم چنین شد، (کشتته شدند و شکست خوردند) على بن ابى طالب علیه السلام ما را فرا خواند و با او وارد بیت المال شدیم. وقتى اموال را دید، یك دست را بر دست دیگر زد و فرمود:

«اى[طلاهاى] زرد! اى [نقره هاى] سفید! دیگرى را بفریبید»

و همۀ آنها را به طور مساوى میان یارانش تقسیم نمود، جز پانصد درهم كه براى خود، كنار گذاشت. مردى نزد او آمد و گفت: نامِ من از دیوان تو افتاده است. فرمود:

«پانصد درهم [من] را به وى دهید.»

سپس فرمود:

«سپاس خداوندى را كه چیزى از این ثروت را به من نداد و آن را بر مسلمانان فراوان نمود(1)»

3-در نقل دیگری روایت شده که امام علی علیه السلام آنچه اسلحه و چارپا، بَرده و اثاثیه و كالا در لشكرگاه جمل یافت، همه را برداشت و میان یارانش تقسیم كرد. آنان به وى گفتند:

بصریان [شكست خورده در جنگ] را میان ما تقسیم كن و آنان را بَرده قرار ده.

فرمود: «نه».

ص: 224


1- شرح نهج البلاغه ج1 ص 249 و ج9 ص 322

گفتند: چگونه خون آنان براى ما حلال است و اسیر گرفتن آنان بر ما حرام!؟

فرمود:

«چگونه انسان هاى ناتوان در سرزمین هجرت و اسلام براى شما حلال باشند؟! آنچه جملیان در لشكرگاه خویش بر ضدّ شما به كار گرفتند، غنیمت است و براى شماست؛ و امّا هرچه را در خانه ها پنهان ساخته اند و درها بر رویش بسته شده، از آنِ صاحبانش است و براى شما در آن، بهره ای نیست.»

و چون بر او بسیار اصرار ورزیدند، فرمود:

«عایشه را قرعه زنید، تا به نام هركس در آمد، به وى دهم!»

گفتند: اى امیرمؤمنان! از خداوند، طلب آمرزش مىكنیم. پس دست برداشتند(1).

ص: 225


1- 392..دانشنامه ج5 ص 257 ش 228 تا ص 259

عدم تحمی ل هزینه جنگ بر مردم

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ(1)

«به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»

آشکار است که هر جنگی هزینه ای دارد و از جمله جنگ های حق طلبانه،که هدف آن مبارزه با متجاوزان، ظالمان و مستکبران میباشد و نوعی دفاع از شهروندان محسوب میگردد، لاجرم باید مردم هزینه آن را بپردازند. ولی عملکرد امام علیه السلام نشان میدهد که به اجبار و اکراه هزینه جنگ را برکسی تحمیل نمیکرده است.

1-در زمان های گذشته باتوجه به طول مسافرت ها، لشکریانی که به میدان نبرد اعزام می شدند گاه هفته ها در راه بودند و نمی توانستند تمام نیازها ومایحتاج خود را همراه ببرند ومعمول بود نیازهای غذائی و غیر آن را از اهل هرمحل تأمین کنند.

امّا در بسیاری از موارد لشکریان دست به ظلم و تعدی میزدند و اموال روستاها و شهرهای در مسیرحرکت را غارت میکردند، وکسی هم جلودار آنها نبود. این غارت وتجاوز که امروز هم بصورت مدرن و سازمان یافته وجود دارد. موجب افزایش بداخلاقی لشکریان و بدبینی ونارضایتی مردم میشود.

امام علیه السلام با عنایت به تمامی ابعادِ این مسئله تذکر و هشدار میدهد که اکیداً باید از تجاوز به حقوق مردم در مسیر لشکر جلوگیری شود و هزینه لشکریان به مردم تحمیل نگردد.

امام علیه السلام در نامه شماره 60 نهج البلاغه خطاب به فرماندهان شهرهائی که لشکر از آنها عبور می کند می فرماید:

«فرمانى است از سوى بنده خدا على امیرمؤمنان به مأموران جمع خراج و حاکمان

ص: 226


1- آیه 128 سوره توبه

بلاد که سپاه از منطقه آنها مىگذرد:

اما بعد از حمد و ثناى الهى؛

من سپاهیانى را (براى مبارزه با دشمنان) بسیج کردم، که به خواست خدا از سرزمین شما مىگذرند و به آنها سفارش هاى لازم را کرده ام که از آزار مردم و ایجاد ناراحتى براى آنها بپرهیزند و من بدین وسیله در برابر شما و کسانى (از یهود و نصارى) که در پناه شما هستند از مشکلاتى که سپاهیان به وجود مى آورند از خود رفع مسئولیت مىکنم و بیزارى مى جویم (و تأکید مىکنم که آنها حق ندارند زیانى به کسى برسانند) جز اینکه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سیر کردن خود نیابند (که در این صورت مى توانند به مقدار نیازشان از اموال شما بهره برگیرند)

بنابراین هرگاه کسى از آنان (لشکریان) چیزى را به ظلم از مردم بگیرد او را از این کار باز دارید و همچنین از زیان رساندنِ بى خردان به سپاهیان و تعرّض به ایشان در مواردى که براى آنها استثنا کرده ایم جلوگیری کنید. (در مواردى که نیاز شدید دارند و مردم موظفند نیاز آنها را برطرف سازند) و من خود پشت سر سپاه (یا در میان سپاه) در حرکتم; شکایات خود را پیش من آورید و آنجا که ستمى از سوى سپاه به شما مى رسد و در آنچه شما جز به کمک خدا و من قادر، بر دفع آن نیستید به من مراجعه کنید که من به یارى خداوند آن را تغییر مى دهم. إن شاءالله.(1) »

این نامه کوتاه و پرمعنی گواه برنهایت تدبیر امام علیه السلام براى حفظ نظم و آرامش و احقاق حقوق مردم و جلوگیرى از ظلم و ستم و هرگونه هرج و مرج در كشور اسلامى است كه اگر به محتوایش عمل شود مزاحمت ها و ضایعات در این گونه موارد به حد اقل خواهد رسید.(2)

ولی چنانکه خوانده و شنیده و دیده ایم و امروز هم شاهد آن هستیم لشکریان حاکمان جور و ظلم، سپاهیان خود را آزاد میگذارند که هر تجاوزی را انجام دهند و نه تنها به غارت اموال و اشیاء گرانبهای مردم دست زنند. بلکه نوامیس مردم را هم آزادانه مورد تجاوز و هتک حرمت قرار دهند. معاویه بارها به این اعمال شنیع دست زد و فرمان داد. امروز سربازان مزدور امریکائی- اروپائی در کشورهائی که مورد تجاوز قرار میگیرند در این مورد ضد اخلاقی آزادی تام دارند.(3)

ص: 227


1- نهج البلاغه نامه 60- پیام امام ج11 ص 213
2- 395.پیام امام ج11 ص219
3- 396.سربازان آمریکائی در سالهای گذشته در « ویتنام» و اخیراً در کشورهای سوریه، عراق و ... اعمال شنیع و ضد اخلاقی انجام دادند که انسان از گفتن و شنیدن آنها شرم دارد . امّا ننگین تر از رفتار سربازان ،سکوت و یا حتّی تشویق سران و سیاستمداران غربی است که از انسانیّت بوئی نبرده اند !

2- امام علیه السلام در مسیر کوفه به منطقه «صِفّین» برای دفع تجاوز معاویه از شهر« انبار »عبور کرد.

دهقانان محلی بنام « خُشنوشَك» از امام علیه السلام استقبال كردند؛ پس از استقبال، پیاده شدند و در ركاب او دویدن آغازیدند . امام علیه السلام به آنان فرمود:

«این چارپایان كه با خود دارید ، چیستند و از این كار كه كردید، چه قصدى دارید؟.»

مردم شهر انبارگفتند: امّا این كار كه كردیم، عادتِ ما در بزرگداشتِ امیران است. و امّا این استران را براى تو هدیه آورده ایم. (نیز) براى تو و مسلمانان غذا فراهم آورده ایم و براى چارپایانتان علوفه بسیار آماده كرده ایم.

امام علیه السلام به آنها فرمود:

«امّا این عادت كه پندارید مایه بزرگداشتِ امیران است؛ به خدا سوگند كه ایشان را سودى ندارد و با این كار، تنها خود و بدن هاتان را به رنج می افكنید. پس دیگر این كار را نكنید.

و امّا این چارپایانتان؛ اگر دوست می دارید كه آنها را از شما بستانیم، آن را به منزله خراج از شما می گیریم [نه هدیه]. و امّا غذایى كه براى ما فراهم كرده اید؛ خوش نمی داریم از دارایى شما، جز با پرداخت بهاى آن بخوریم.»

انباریان گفتند: اى امیر مؤمنان! آن را قیمت می نهیم و سپس بهایش را دریافت میكنیم.

امام علیه السلام فرمود:

«در این صورت، قیمت [واقعىِ] آن را نمی نهید. [لذا] ما به آنچه داریم، بسنده می كنیم.»

گفتند: اى امیر مؤمنان! ما هم پیمانان و آشنایانى از عرب داریم. آیا مَنعِمان می كنى كه به ایشان هدیه بدهیم و ایشان را منع می كنى كه از ما بپذیرند؟

امام علیه السلام فرمود :

«همۀ عرب، هم پیمانان شمایند. هیچ یك از مسلمانان را نمی سزد كه هدیه شما را بپذیرد. و هر كه به زور، (مالى را) از شما ستانْد، ما را آگاه كنید.»

گفتند: اى امیر مؤمنان! ما خوش می داریم كه هدیه و نیكو داشتِ ما را بپذیرى. امام علیه السلام به آنان فرمود:

ص: 228

«واى بر شما! ما از شما بى نیازتریم.(1)»

آن گاه، تَركشان گفت و روانه شد.

البته پذیرفتن هدیۀ مسلمانان نه تنها عیب نیست بلکه سنتی است و حتّی در روایات گفته شده که از پذیرش هدیه برادران مسلمان خودداری نکنید، ولی هدف امام علیه السلام این بوده که سنّت نادرست تحمیلِ هزینۀ جنگ بر مردم را عوض کند. و به مردم تفهیم کند که حکومت اسلامی و علوی همچون حکومت سلاطین جبّار و لشکر کشیهای آنها نیست.

به این نکته نیز باید توجه کرد که امام علی علیه السلام با این مواضع انسانی اسلامی، سپاه خود را از ذلت سؤال و خواری درخواست دور نگه میدارد، و سعی می فرماید به سپاهیانش عزت و اقتدار ببخشد تا در برابر دشمن مقتدرانه و با عزت نفس نبرد کنند. چنانکه خود فرمود:

مَن خَذَلَ جُندَهُ نَصرَ أضْدادَهُ

«کسی که لشکرش را خوار کند دشمنانش را یاری کرده است.(2)»

ص: 229


1- دانشنامه ج5 ص 527 به نقل از بحارالانوار ج32 ص 424 و وقعه صفین ص143
2- غررالحکم ج1 صفحه 190

ص: 230

فصل هشتم «نیروی واکنش سریع»

اشاره

عکس

ص: 231

نیروهای ویژه «شرطۀ الخمیس»

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّۀ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ.(1)

«هر نیروئى در قدرت دارید براى مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و اسب هاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمىشناسید و خدا آنها را مىشناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید به طور کامل به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.»

امام علی علیه السلام علاوه بر دعوت عمومی از مردم برای شرکت در جنگ و دفاع از اسلام ومسلمین وآموزش داوطلبها برای نبرد، سپاه مخصوص و برجسته تشکیل داد تا در مواقع ضروری با اقدام سریع، بتوانند دشمن را به عقب رانده، امنیّت را برقرار کنند.

امام علیه السلام این سپاهِ اقدام سریع را شرطۀ الخمیس (نیروهای ویژه) نامید.

1- امام صادق علیه السلام فرمود:

«سپاه ویژه على، شش هزار نفر از یاران امام بودند.(2)»

2-یاران امیرمؤمنان، كسانى بودند كه به آنان فرمود:

«(شما با من)پیمان بندید! من با شما بر بهشتْ پیمان می بندم، نه بر طلا و نقره.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما در گذشته به یارانش فرمود:

پیمان بندید كه من با شما جز بر بهشتْ پیمان نبندم.(3)

ص: 232


1- آیه 60 سوره انفال
2- دانشنامه ج4 ص 300 بنقل از الاختصاص ص2
3- دانشنامه ج4 ص303

3-شخصی به اصبغ بن نباته گفت : جایگاه این مرد (على علیه السلام ) در میان شما چیست؟

«اصبغ» در جوابش گفت: نمی دانم چه می گویى؛ اما شمشیرهاى ما بر دوشمان بود و هركس را كه وى اشاره می كرد، با شمشیر می زدیم.

على علیه السلام به ما مىگفت : «پیمان ببندید! به خدا سوگند كه پیمان شما براى طلا و نقره نیست، و پیمان شما جز براى مرگ نیست.(1)»

4-امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ جمل، به شخصی بنام «عبد اللّه بن یحیى» فرمود:

«بشارت باد بر تو اى پسر یحیى! چرا كه تو و پدرت حقیقتاً از نیروهاى ویژه هستید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داد كه نام تو و پدرت جزو نیروهاى ویژه است. خداوند، شما را بر زبان پیامبرش نیروى ویژه (شُرطۀ الخمیس) نامید» و فرمود: «نیروهاى ویژه، شش یا پنج هزار تناند.(2)»

5-امام علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه خطاب به «شرطۀ الخمیس» می فرماید:

أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ وَ الْإِخْوَانُ فِی الدِّینِ وَ الْجُنَنُ یَوْمَ الْبَأْسِ وَ الْبِطَانَۀُ دُونَ النَّاسِ، بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ وَ أَرْجُو طَاعَۀَ الْمُقْبِلِ. فَأَعِینُونِی بِمُنَاصَحَۀٍ خَلِیَّۀٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِیمَۀٍ مِنَ الرَّیْبِ، فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ.

«شما یاوران حق، برادران دینى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم هستید، با کمک شما کسانى را که به حق پشت می کنند می زنم، و با یارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، امیدوارم، حال که چنین است، مرا با خیرخواهىِ خالى از هرگونه خیانت و سالم از هرگونه شک و تردید، یارى کنید. به خدا سوگند! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم ! (چرا که آگاهتر و دلسوزترم).»

شرطۀ الخمیس، به تعبیر امروز، «اصولگرایان» و «حزب اللهی ها»ى خردمند و كاردانِ كنار امام علیه السلام بودند كه هم به موقع، انتقاد می كردند و دیدگاه هاىِ خود را درباره سیاست هاى او بیان می كردند، و هم در سختترین شرایط حكومتى امام علیه السلام ، به او وفادار بودند. گویا اینان را به لحاظ نشانه هاى ویژه ای كه داشتند و یا چون با پیمان ویژه ای در محضر امام علیه السلام بودند، «شُرطۀ الخمیس» می نامیدند.

از اصبغ بن نباته پرسیدند: چگونه شرطۀ الخمیس نامیده شدید، اى اصبغ؟ گفت: ما جانفشانى را براى او تضمین كردیم، و او پیروزى را براى ما.(3)(4)

ص: 233


1- دانشنامه ج4 ص303 بنقل از بحارالانوار ج42 ص 150
2- دانشنامه ج4 ص303 بنقل از بحارالانوار ج42 ص 151
3- دانشنامه ج3 ص 438- مجمع البحرین ج2 ص942
4- بهترین مصداق امروزی این نیروها، سردارانِ سپاه پاسداران و شخصیت هائی چون سردار شهید قاسم سلیمانی است.

«آموزش» نظامی

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَۀُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَاتِلُوكُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِینَ(1)

«و هر کجا مشرکان را یافتید به قتل رسانید و آنان را از همان وطن که شما را آواره کردند برانید، و فتنه گری (آنان) سختتر و فسادش بیشتر از جنگ و کشتار است، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مکنید مگر آنکه پیشدستی کنند، در این صورت رواست که در حرم آنها را به قتل برسانید، چنین است کیفر کافران.»

طبیعی است جنگاوری چون امام علیه السلام که تمام عمر شریفش در راه جهاد برای خدا در جبهه های گوناگون گذشته واز آغازین سن جوانی تا روز های پایان عمر دست از مبارزه برای احیای حق و محو باطل در تلاش بوده است دانشی پربها از تجربیات جنگی دارد، که باید در اختیار یاران خود، در هر مبارزه و نبردی قرار دهد.

در کتاب شریف نهج البلاغه عمدتاً در سه خطبه (11و66و124) ودر نامه 11 امام آموزش های نظامی را در زمینه های مختلف و مراحل جنگ به سپاهیان خود ارائه می کند و البته در برخی دیگر خطب و نامه ها و حکمت ها نیز اشاراتی فرموده است.

1-در خطبه 11 به فرزندش «محمدبن حنفیه» هنگامی که پرچم را در جنگ جمل به او سپرد و او را آمادهء نبرد نمود فرمود:

«تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.»

ص: 234


1- آیه 191 سوره بقره

«اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان مخور! دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده! قدمهایت را بر زمین میخکوب کن! و نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد! چشمت را فرو گیر (و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن نشو)! و بدان! نصرت و پیروزى از سوى خداوند سبحان است!(1)»

2-امام علیه السلام در خطبه 66 که در روز نخستین جنگ صفین ویا در« لیلۀ الهریر» خطاب به یاران خود ایراد کرد فرمود:

«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَۀَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِینَۀَ وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ أَكْمِلُوا اللَّأْمَۀَ وَ قَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ وَ نَافِحُوا بِالظُّبَى وَ صِلُوا السُّیُوفَ بِالْخُطَا.»

«اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید; دندانهارا بر هم بفشارید که مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مىکند.

زره را (با کلاه خود و ساعد بند) کامل کنید و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید (تا به آسانى از نیام درآید.) با خشم و بى اعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه بزنید تا غافلگیر نشوید; از فاصله نزدیک با لبه تیز شمشیر، حمله نمایید و با پیش نهادنِ گام، شمشیر را به دشمن برسانید!»

امام علیه السلام در ادامه می فرماید:

«و بدانید شما در پیشگاه خداوند قرار دارید (اعمال شما را مىبیند و در مسیر حق از شما حمایت مىکند) و همراه و همگام با پسر عموى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید. (بنابراین)پى در پى (بر دشمن) حمله کنید! و از فرار شرم نمایید! چه این که فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آینده شما نیز مىماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا مىگیرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید.

به این گروهِ انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خیمه گاه عظیم (و پر زرق و برق معاویه) به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید! چرا که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده; دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد. «و شما برترید، خدا با شما است و از اَعمال نیکتان چیزى نمى کاهد (بلکه به عالىترین وجه آن را پاداش مىدهد).(2)»

ص: 235


1- نهج البلاغه خطبه 11 پیام امام ج1 ص 486
2- پیام امام ج3 ص99

3-امام علیه السلام در خطبه 124 برای تشویق یاران خود به مسئلهء جهاد و آموزش برخی از تاکتیک های نظامی می فرماید:

«(در میدان نبرد) کسانى را که زره بر تن دارند پیشاپیش صفوف قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند، دندانها را روى هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سرکمتر مىکند. و در برابر نیزه هاى دشمن در پیچ و خم باشید که براى منحرف کردن نیزه ها مؤثرتر است.

نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر دشمن نگاه نکنید) چرا که براى قوّت و قدرت قلب، بهتر و مایه آرامش بیشتر دلهاست. صداها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستى را دور مىسازد.

از پرچم خود به خوبى پاسدارى کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالى نکنید و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود، نسپارید، زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات ایستادگى مىکنند همان ها هستند که از پرچمشان به خوبى پاسدارى مى نمایند، گرداگرد آن را مى گیرند و از چپ و راست و از پیش و پس مراقب آن هستند، نه از آن عقب مىمانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشى مىگیرند که رهایش سازند. هرکس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خودرا به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد حریف خودش و حریف برادرش.(1)»

4-امام علیه السلام در نامه شماره 11 نهج البلاغه که سید رضی (ره) بخشی از آنرا ذکر نموده، خطاب به زیاد بن نصر هنگامی که او را پیشاپیش سپاه به صفیّن گسیل داشت می نویسد:

«بدان كه پیشروان سپاه، دیده بانان آن اند و دیده بانها، پیشروان جاسوساناند. پس هنگامى كه از شهرهایت بیرون شدى و به دشمن نزدیك گشتى، بى احساس خستگى، دیده بان را به هر سو، بویژه شیار كوه ها، لابه لاى درختان، كمینگاه ها و هر جاى دیگر بفرست. تا دشمن بر شما شبیخون نزند و براى شما كمین نگذاشته باشد.

دسته ها و واحدها را از صبح تا به شب، راه مَبَر، مگر براى آمادگى كه اگر حادثه ای رُخ داد یا امر ناگوارى به شما رسید، پیشاپیش، خود را مهیّا كرده باشید. چون به دشمن رسیدید یا دشمن بر شما فرود آمد، لشكرگاهتان را برفراز بلندی ها یا دامنه كوه ها یا بین رودخانه ها قرار دهید تا براى شما پناه و براى دشمن، مانعى باشد؛ و نبرد را از یك سو و دو سو قرار دهید، و دیده بان ها را بر ستیغ كوه ها و فراز

ص: 236


1- نهج البلاغه خطبه 124 بخش اوّل پیام امام ج5 ص 257

پشته ها و كناره نهرها بگمارید تا براى شما دیده بانى كنند كه مبادا دشمن، بر شما از جایى كه مى ترسید و یا جایى كه از آن بیم ندارید، فرود آید.

هنگامى كه فرود آمدید، با هم فرود آیید، و وقتى كوچ كردید، با هم بكوچید. هنگامى كه شب شما را فرا گرفت و فرود آمدید، لشكرگاه را با نیزه ها و سپرها بپوشانید و تیراندازها را پشتِ سپرها بگمارید كه مبادا فریب بخورید یا غفلت بر شما مستولى گردد. خود، لشكرت را نگاهبانى كن و بپرهیز از آن كه به خواب روى یا شب را به روزآورى، مگر با خوابِ اندك یا در حدّ چشیدن، و همین شیوه و روش را داشته باش تا به دشمن رسى. بر تو باد درنگ در جنگ؛ و بپرهیز از عجله، مگر آن كه فرصتى مناسب فراهم آید؛ و بپرهیز از این كه نبرد كنى، مگر آن كه آنان آغاز كنند یا دستور من به تو رسد. درود و رحمت خدا بر تو باد!»(1)

5-امام علیه السلام در نامه 16 می فرماید:

«لَا تَشْتَدَّنَّ عَلَیْكُمْ فَرَّۀٌ بَعْدَهَا كَرَّۀٌ وَ لَا جَوْلَۀٌ بَعْدَهَا حَمْلَۀٌ، وَ أَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا وَ [وَطِّنُوا] وَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا، وَ اذْمُرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِیِّ وَ الضَّرْبِ الطِّلَحْفِیِّ، وَ أَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ.»

«از فرار و عقب نشینى هایى که پس از آن، حمله تازه ای به دشمن است نگران نباشید و همچنین از جولانى که بعد از آن، حمله صورت مىگیرد ناراحت نشوید. حق شمشیرها را ادا کنید و جاى در غلطیدن دشمن را مهیّا سازید. خود را براى زدن سختترین نیزه و شدیدترین ضربه شمشیر بر پیکر دشمن به هیجان در آورید، صداها را خاموش کنید که در بیرون راندن سستى، بسیار مؤثّر است.(2)»

امام علیه السلام در بیانی بسیار شیوا می فرماید:

مَن کَلَّفَکَ ما لا تُطیقُ فَقَد أَفتاکَ فی عِصیانِهِ

کسی که از تو کاری بخواهد که توان انجام آن را نداری، دستور نافرمانی از خودش را به تو داده است. (بنابراین باید هم توان سنجی کرد و هم آموزش داد.)

(قطعا آموزش های نظامی امام علیه السلام بسیار بیشتر و جامع تر از آن است که ما ذکر کردیم و ما به همین مقدار اکتفا نمودیم.)

ص: 237


1- نهج البلاغه نامه 11- تحف العقول ص 191- دانشنامه ج4 ص 289و291 شماره 1741
2- نهج البلاغه نامه 16

ص: 238

فصل نهم «نحوه برخورد امام علیه السلام با خویشاوندانشان در جنگ»

اشاره

عکس

ص: 239

امام علیه السلام و فرزندانش، پیشاهنگ جنگ

أُولَٰئِكَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ(1)

«چنین بندگانی تعجیل در خیرات می کنند و اینان هستند که به کار های نیکو سبقت می جویند.»

امام علیه السلام چه در دوران جوانی، و چه در جنگ های همراه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چه در دوران خلافت خود در جنگ های تحمیل شده به ایشان (جمل- صفیّن- نهروان) پیوسته در میدان و پیشاهنگ رزمندگان بوده است.

همی شه خط شکن بوده و جلودارِ لشکر، و بر دِل سپاه دشمن می زده است.

1-شخصی از همراهان امام علیه السلام بنام «زید بن وَهْب» می گوید:

«[ گویى اكنون] على علیه السلام را مىبینم كه به سوى [ مردان ربیعه] مىرفت و پسرانش، حسن و حسین و محمّد[ حنفیه]، همراهش بودند، در حالى كه تیر از میانِ گوشها و پشتش مىگذشت و پسرانش با جان خویش از او محافظت مىكردند.(2)»

امام علیه السلام نه تنها خود، که فرزندان عزیزش را هم در معرکه وارد می کرده و باکی از شهادت نداشته اند.

2-درتاریخ طبرى از قول شخصی بنام « ابو عبد الرحمان سُلَمى» می نویسد؛

« همراه على علیه السلام در صِفّین بودیم و دو «پیاده نظام» را بر كناره اسبش گماشته بودیم تا مراقب او باشند و از حمله كردن بازش دارند. امّا او هر گاه آن دو غفلت مى كردند، حمله مى بُرد و تا زمانى كه شمشیرش در خون نمىنشست، باز نمى گشت!

روزى امام علیه السلام یورش بُرد و تا شمشیرش خَم برنداشت، بازنگشت. آن گاه آن را به سوى ایشان پرتاب كرد و گفت:

«اگر این [ شمشیر] خم برنمىداشت، باز نمىگشتم.(3)»

ص: 240


1- آیه 61 سوره مومنون
2- تاریخ طبری ج 5 ص 18- 21 –وقعه صفین ص248- 6/33
3- همان ص 40

3-در بحبوبۀ جنگ صفیّن «احمر» غلام ابوسفیان از لشکریان معاویه علی علیه السلام را دید و گفت:

«اى على! به پروردگار كعبه سوگند، خدا مرا بكشد اگر یا تو را نكشم و یا خود كشته نشوم. سپس به سوى على علیه السلام یورش بُرد.

كیسان، غلامِ على، با او برابر شد و دو ضربه ردّ و بدل كردند. غلامِ بنى امیّه، كیسان را به شهادت رساند.

در این هنگام امام علیه السلام خود، به سوىِ آن غلامِ بنى امیّه شتافت و دست مبارکش را در گریبانِ زرهش برد و او را به سوى خود كشید. سپس بر شانه خود، وى را بالا برد. بنحوی که دو پاى غلام، برشانه های امام علی علیه السلام بالا و پایین مىشد.

آن گاه، امام علیه السلام او را بر زمین كوفت و شانه و بازوانش را شكست.

سپس دو فرزند امام علیه السلام ، حسین و محمّد علیه السلام ، بر آن غلام تاختند و او را با شمشیرهاى خود به هلاکت رساندند.(1)

موضوع پیشگامی امام علیه السلام در میدان نبرد آنقدر آشکار و نمایان است که نیاز به توضیح ندارد، در جنگ های بدر، احد، خیبر، بنی نضیر و... در هر نبردی امام علیه السلام پیشاهنگ و پیشگام بوده است.

4-«ابن عباس» صحابی بزرگ و دانشمند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همراه همیشگی امیرالمؤمنین علیه السلام در موضوع «همیشه در صحنه بودنِ امام علیه السلام در جنگ» و پیشگام بودن ایشان می گوید:

«زنان عقیم شدند از این كه مانند امیر مؤمنان، على بن ابى طالب علیه السلام بزایند. به خدا سوگند، ندیدم و نشنیدم كه رئیسى با وى مقایسه شود. او را به هنگام نبرد صفّین دیدم كه بر سرش عمامه اى بود كه دو طرفش را رها كرده بود. دو چشمانش گویا به سان دو چراغ درشت بود. او بر گروهى اندك ایستادهِ بود و آنان را به نبرد وا مىداشت تا به من رسید، در حالى كه من در لابه لاى مردم بودم.»

پس فرمود:

«اى گروه مسلمانان! خشیت [ از خدا ] را احساس كنید، صداها را پایین آورید، آرامش را بر تَن كنید.(2)»

چنانکه از متن صحبت ابن عباس برمی آید، امام علیه السلام در جنگ در وسط میدان بین جنگجویان بلکه در پیشاپیش لشکر بوده است.

ص: 241


1- تاریخ طبری ج5 ص 18-شرح نهج البلاغه ج5 ص 198
2- خطبه 66- نهج البلاغه تاریخ دمشق ج42 ص 460

5-امام در نامۀ نهم نهج البلاغه که به معاویه مرقوم داشت در بخش دوم از آنچه سید رضی(ره) ضبط نموده است می نویسد:

«وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ، فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّۀِ؛ فَقُتِلَ عُبَیْدَۀُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَۀُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَۀَ، وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَۀِ وَ لَكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِیَّتَهُ [أُخِّرَتْ] أُجِّلَتْ.»

«هرگاه آتش جنگ شعله ور مىشد و دشمنان حمله مىکردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار مىداد و بدین وسیله اصحابش را از آتش شمشیرها و نیزه ها مصون مىداشت، «عبیدۀ بن حارث» روز بدر شهید شد، و «حمزه» در روز احد، و« جعفر» در موته. کسى را هم سراغ دارم که اگر بخواهم مىتوانم نامش را ببرم که دوست داشت همانند آنان شهادت نصیبش شود; ولى اجل آن گروه (عبیدۀ بن حارث و حمزه و جعفر) به سر رسیده بود و مرگ او به تأخیر افتاد.(به احتمال قوی شخص مورد نظر خود امام است)»

از آنچه امام علیه السلام در این بخش از نامه نوشته است، بخوبی روشن می شود که چگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همه جا خاندان بنی هاشم را در پیشاپیش صفوف رزمندگان قرار می داد و دیگران در صفوف بعد قرار داشتند.

6- امام باقر علیه السلام فرمود: علی علیه السلام خود شخصاً در جنگ شرکت می کرد.

7- امام علی علیه السلام ، هنگامی که «عبدالله ابن عباس» را در بصره، جانشین خود ساخت، به طرف کوفه حرکت کرد و در آنجا برای «صفّین»، آماده گشت و با مردم در این خصوص، مشورت کرد، گروهی از مردم به وی گفتند که سپاه را گسیل کند و خود در کوفه بماند و گروه دیگر توصیه به رفتن کردند و امام علیه السلام جز شرکت مستقیم در جنگ را بر نگزید.(1)

8 -در نقل دیگری آمده است، مردی از ابن عبّاس پرسید؛ آیا علی علیه السلام در جنگ صفین خود در نبرد شرکت می کرد؟

ابن عباس گفت: به خدا سوگند، هیچ کس را مانند علی علیه السلام ندیدم که خود را به دل کارزار بیفکند. او را دیدم که سر برهنه، در حالی که شمشیری به دست گرفته، به جنگ مردی زره پوش می رفت و او را می کشت.(2)

ص: 242


1- تاریخ طبری ج4ص563- 10/447
2- ذخائر القبی ص176- 10/449

9- در امالی طوسی به «نقل از نوفل»،که ماجرای جنگ حُنین را بازگو می کرد آمده است: همه مردم فرار کردند و اطراف پیامبر را خالی نمودند، و جز هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب- که عبارت بودند از عباس و پسرش فضل، علی و برادرش عقیل، و ابوسفیان و ربیعه و نوفل، سه پسر حارث بن عبدالمطلب کسی با پیامبر نماند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، در حالی که با شمشیر آخته اش دشمن را می پراکند و بر قاطرش دُلدُل نشسته بود می فرمود: من قطعاً پیامبرم و این دروغ نیست. من پسر عبدالمطلب می باشم. حارث بن نوفل گفت: فضل بن عباس برایم روایت کرد: آن روز در حالی که همه مردم پراکنده شده بودند عباس چشم گرداند و علی علیه السلام را در میان یاران ثابت قدم اطراف پیامبر ندید و گفت زشت است! بال و پرش ریخته! آیا درست است که در چنین وضعی، پسر ابوطالب خود را از پیامبر جدا کند، در حالی که چنین جایی جای اوست !؟ یعنی بزنگاه ها جای حضور اوست گفتم پدرجان درباره پسر برادرت، سخن کوتاه کن، گفت: فضل! مگر چه شده؟ گفتم: مگر نمی بینی که علی علیه السلام در میان سوارکاران خط اول جنگ است مگر نمی بینی که او در میان گرد و غبار جنگ است؟ گفت: پسرم او را به من نشان بده. گفتم: همان که چنین و چنان است و صاحب رداست. پرسید؛ آن درخشش و برق چیست؟ گفتم شمشیر علی بن ابیطالب صلی الله علیه و آله و سلم است که با آن صفوف را می درد و از میان می برد. پس گفت: نیکِ پسر نیک! عمو و داییاش فدایش باد. گفت: علی علیه السلام آن روز چهل مرد جنگجو را زد و همه را به درازا برید، حتّی بینی و نرینگی شان را، و ضربه های علی علیه السلام یکباره می کشت.(1)

ص: 243


1- امالی طوسی ص 574- بحارالانوار ج 21 ص 178 - 10/451

عدم ملاحظه خویشاوندی در برخورد با دشمن

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَۀٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ(1)

بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالى که به دست آورد ه اید، و تجارتى که از کساد شدنش مى ترسید، و خانه هائى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند! و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمىکند!»

عبدمخلص خدا که جز به رضایت حق تعالی و اداءِ تکلیف الهی نمی اندیشد، آنجا که تیغ بهر حق می زند ملاحظۀ هیچ کس را نمی کند، و اگرچه خویشان و بستگان باشند.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(2)»

«هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کند

ص: 244


1- آیه 24 سوره توبه
2- سوره مجادله آیه 22

که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه»اند؛ بدانید «حزب اللّه» پیروزان و رستگارانند.»

سلمان فارسی به امیرمؤمنان علی علیه السلام عرض می کند:

هر زمان خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم، دست بر شانه من زد، و اشاره به تو كرد و فرمود:

«اى سلمان! این مرد و حزبش پیروزند»!

«یا سَلْمانُ! هذا وَ حِزْبُهُ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(1)»

با توجه به این آیه شریفه و حدیث نبوی اکنون به چند مورد از گفتار امام علیه السلام توجه کنید.

1-امام در خطبه 56 می فرماید:

وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا یَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّۀً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّۀً لِعَدُوِّنَا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ؛ وَ لَعَمْرِی لَوْ كُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما423.

«ما در رکاب رسول خدا (مخلصانه مىجنگیدیم و در راه پیشبرد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهاى خود را از پاى درمى آوردیم(و این کار نه تنها از ایمان و استقامت ما نمى کاست بلکه) بر ایمان و تسلیم ما مى افزود و ما را در شاهراه حقّ و صبر و استقامت در برابر درد و رنجها و در طریق جهاد پیگیر در مقابل دشمن، ثابت قدم مى ساخت، گاهى یکى از ما با فرد دیگرى از دشمن به صورت دو قهرمان با هم نبرد مى کردند; بگونه ای که هر یک مىخواست کار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به او بنوشاند (آرى) گاه ما بر دشمن پیروز مى شدیم و گاه دشمن بر ما (ولى نه پیروزى مقطعى ما را مغرور مى کرد و نه آن شکست نومیدمان مى ساخت) و هنگامى که خداوند، صدق و اخلاص ما را دید ذلّت و خوارى را بر دشمنان ما نازل

ص: 245


1- تفسیر نمونه ج23 ص 483 بنقل از تفسیر برهان از قول اهل سنّت

کرد و پیروزى و نصرت را به ما عنایت فرمود، تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار یافت و در کشور پهناور خود جاى گرفت.

به جانم سوگند! اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بودیم هرگز ستونى از دین بر پا نمىشد و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمى گشت (و به ثمر نمى نشست) به خدا سوگند شما (با این پراکندگى و نفاق و عدم اطاعت از رهبرى) سرانجام از شتر خلافت به جاى شیر خون مىدوشید، و به زودى پشیمان مىشوید.» (اّما در زمانى که پشیمانى سودى نخواهد داشت.)»

امام علی علیه السلام در این خطبه برای آماده ساختن مسلمانان جهت اجرای دستوراتش، تاریخ گذشته صدر اسلام و فداکاری مسلمانان نخستین را بازگو می کند و تاکید می فرماید؛ که دلیل اصلی پیروزی های آنان انضباط کامل، تسلیم در برابر فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وعدم ملاحظه خویشی و دوستی و قبیله ای کردن مسلمانان بوده، و اگر ملاحظاتی غیر از رضای خداوند و فرامین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند به این موفقیت های شگرف نمی رسیدند.

امام علیه السلام معتقد است که در راه خدا و رضای او گاه لازم می شود عزیزترین افراد (اگرچه پدر، پسر، برادر و عمو و...) که سدّ راه هستند، برداشته شود و در این راه فدا گردد و در واقع اشاره به آیه شریفه شماره 24 سوره توبه است که می فرماید؛

امام علی علیه السلام با بهره گیری از این آیه می فرماید: زندگی ما تجسّمی از این آیه است که در برابر فرمان الهی از همه چیز حتی اقوام و عشیره صرف نظر می کردیم و به همین دلیل نصرت و یاری خداوند را کسب می نمودیم.

این بیان امام علیه السلام یک واقعیت تاریخی است، که در بسیاری از جنگ های اسلامی به خصوص جنگ بدر گروهی از اقوام و عشیره مسلمی ن در برابر آنها قرار گرفته بودند، و مسلمی ن برای جلب رضای خدا بی اعتنا به این پیوند های قبیله ای که در نظر عرب سخت محترم بود بر مخالفان خود تاختند و آنها را از پای درآوردند. این نکته قابل توجه است که اموری که مایه سستی دیگران می شد مایه ی استقامت و جدیت بیشتر یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می گشت.

به یقین اگر مسلمانان نخستین مانند لشکر کوفه بودند اسلام حتی برمکه یا مدینه نیز حاکم نمی شد. اگر روح تمرد و سرکشی و اظهارنظر های بیجا و تصمیم های انفرادی خام و ناپخته و ازهمه مهمتر دلبستگی های فامیلی و عشیره ای بر آنها حاکم بود شاخ های بر درخت ایمان سبز نمی شد و عمودی در خیمۀ اسلام برپا نمی کشت.

ص: 246

2-امام علی علیه السلام فرمود:

قَدیَتَفاصِل المتفاصلان ویشت جمع الالفین.

«گاهی دوگروه به هم پیوسته ازهم جدا می شوند. و دو دسته مردمان هم خوی و همدم پراکنده می شوند(1)

3-من اعظم الحمق مئواخاه الفجار

«از بزرگترین حماقتها، برادری با گنهکاران است(2)

4- هیچ گروهی از مردم نیستند که بر پایه چیزی جز خدای سبحان برادری کنند جز آنکه برادری آنها در روز قیامت که در پیشگاه خدای سبحان قرار می گیرند برای آنها موجب نقصان باشد.(3)

ص: 247


1- غررالحکم ج 1ص70
2- غررالحکم ج1ص71
3- غررالحکم ترجمه محمد رحمتی شماره 362

ص: 248

فصل دهم «روانشناسی جنگ از نگاه امام علیه السلام»

اشاره

عکس

ص: 249

عدم سستی امام از تعداد اندک یاران و انبوهی سپاه دشمن

قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَتْ فِئَۀً كَثِیرَۀً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.(1)

«آنان که به لقاء رحمت خدا و ثواب آخرت معتقد بودند (ثابت قدم مانده) گفتند: چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است.»

امام علیه السلام در مواضع مختلف بر این نکته تأکید نموده که کمی یاران و زیادی دشمنان هرگز او را از مبارزه در راه حق و مقاصد خدا پسندانه سست و خسته نکرده و نمی کند. این گفتار امام پیوسته در عمل ثابت شده چه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چه در دوران خلافت خود!

1-امام علیه السلام در بخشی از نامهای که در جواب «عقیل بن ابیطالب» برادر خود می نویسد و در نهج البلاغه تحت شماره 36 آمده است می فرماید:

وَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْیِی فِی الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْیِی قِتَالُ الْمُحِلِّینَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ؛ لَایَزِیدُنِی كَثْرَۀُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّۀً، وَلَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَۀً، وَلَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِیكَ- وَلَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ- مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَلَا مُقِرّاً لِلضَّیْمِ وَاهِناً، وَلَا سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَلَا وَطِیءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ، وَلَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِی سَلِیمٍ:

فَإِنْ تَسْأَلِینِی كَیْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِی *** صَبُورٌ عَلَى رَیْبِ الزَّمَانِ صَلِیبُ

یَعِزُّ عَلَیَّ أَنْ تُرَى بِی كَآبَۀٌ *** فَیَشْمَتَ عَادٍ أَوْ یُسَاءَ حَبِیبُ(2)

«و اما آنچه درباره جنگ از من پرسیده ای و رأیم را خواسته ای، عقیده من این است، با كسانى كه پیمان شكنى (و نقض بیعت) و پیكار با ما را حلال مىشمرند مبارزه كنم تا آنگاه كه خدا را ملاقات نمایم (و چشم از جهان

ص: 250


1- آیه 249 سوره بقره
2- نامه 36 نهج البلاغه – پیام امام ج10 ص 67و68

بپوشم) (در این راه) نه كثرت جمعیّت مردم در اطرافم بر عزّت و قدرت من مى افزاید و نه پراكندگى آنها از اطراف من موجب وحشتم مى شود.

(برادر!) هرگز گمان مبر كه فرزند پدرت- هرچند مردم او را رها كنند- از در تضرّع و خشوع (در برابر دشمن) درآید، یا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد، یا زمام خویش را به دست هر كس بسپارد، و یا به این و آن سوارى دهد؛ ولى وضع من همانگونه است كه شاعر بنى سلیم گفته است:

هرگاه از من بپرسى چگونه ای؟ مىگوی--م: *** در برابرمشكلات زمان صبور و با استقامتم !

بر من سخت است كه غم و اندوه در چهره ام دیده شود *** كه موجب شماتت دشمن یا ناراحتى دوست گردد»

2-امام علیه السلام ، آنگاه که برای سرکوب فتنه گران عازم بصره شد «سهل بن حنیف انصارى» را به فرمانداری «مدینه» منصوب کرد بعد از خروج امام علیه السلام عد ه ای از سرشناسان مدینه براى مال ومنال دنیوی از مدینه خارج شده و به معاویه در شام پیوستند. سهل از این واقعه نگران شد و نگرانی خود را به اطلاع امام علیه السلام رساند.

امام علیه السلام در جواب او نامه ای نوشت و به وی دلداری داد. متن نامه چنین است:

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به من خبر رسیده که افرادى از قلمرو تو مخفیانه به معاویه مى پیوندند; هرگز از این تعداد که از دست داده ای و از کمک آنان بى بهره شده اى تأسف مخور. این گمراهى براى آنان بس و براى آرامش خاطر تو کافى است که آنها از هدایت و حق به سوى کوردلى و جهل شتافته اند، از این رو (غم مخور زیرا) آنها فقط اهل دنیا هستند و به آن روى آورده اند و با سرعت به سوى آن مىشتابند، در حالى که عدالت را به خوبى شناخته و دیده بودند و گزارش آن را شنیده و به خاطر سپرده بودند و مىدانستند که همه مردم نزد ما حقوق برابر دارند، پس آنها از این «برابرى» به سوى «تبعیض هاى ناروا» گریختند.

خداوند آنها را از رحمت خود دور سازد و هلاک کند; به خدا سوگند آنها از ستم نگریختند و به عدل نپیوستند و ما امیدواریم که در این راه، خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد و سختىها را بر ما هموار کند، إن شاءالله، والسلام(1).

ص: 251


1- .نهج البلاغه نامه 70- پیام امام ج11 ص 365

3- امام علیه السلام فرمود: فراوانی مردم پیرامونم بر عزّتم نمی افزاید و پراکنده شدن آنان، بر تنهایی ام نمی افزاید و اگر همۀ مردم مَرا وانهند[تنها بگذارند] زاری نمی کنم(1).

4- امام علیه السلام در خطبه 24 نهج البلاغه می فرماید:

وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ، فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ، وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَكُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ، فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا.

«به جان خودم سوگند! در مبارزه با دشمنان حق، با آنان که در گمراهى غوطه ورند، هیچ گونه مُجامله و مدارا نمىکنم و سستى به خرج نمىدهم. پس اى بندگان خدا، تقوا پیشه کنید! و از خدا، به سوى خدا فرار کنید! و از همان راهى که خداوند براى شما معیّن کرده است، بروید! و به وظایفى که براى شما مقرّر داشته، قیام کنید! که اگر چنین کنید، على، ضامن پیروزى شما است. و اگر امروز به آن نرسید، به آن خواهید رسید.(2)»

این بیان امام علیه السلام در حقیقت جواب کسانی است که از امام می خواستند که برای از دست ندادن یاران و کم نشدن طرفداران به عده ای امتیاز دهد و با بذل و بخشش های بی حساب آنها را گِردِ خود جمع کند.

امام علیه السلام با این سخن قاطع گوشزد می فرماید: من از کمی طرفدار خوفی ندارم و با این گونه رفتار های غیرعادلانه مخالفم و در مبارزه با زیاده خواهان ترسی به دل نخواهم داشت و رستگاری طرفداران خود را هم در صورت عمل به وظائف و تکالیف ضمانت می نمایم.

5-الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لایَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ وَ کَفى بِاللّهِ حَسِیباً.(3)

«(پیامبران پیشین) کسانى بودند که تبلیغ رسالت هاى الهى می کردند و (تنها) از او مىترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند، و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است!»

ص: 252


1- از حدیث غدیر از زیارت امام هادی علیه السلام - دانشنامه ج2ص383
2- نهج البلاغه خطبه 24
3- - آیه 39 سوره احزاب

وصف شجاعت امام علیه السلام و عدم ترس و هراس ایشان از عدّه و عُدهء لشکر دشمن قولی است که جملگی برآنند، حتّی آنهائی که دیگر فضائل علی علیه السلام را از روی حسادت یا حماقت کتمان نموده اند، وقتی به بحث شجاعت و دلاوری امام علیه السلام رسیده اند، نتوانسته اند در طول تاریخ کسی را نام ببرند که همطراز امام علیه السلام باشد و یا حتّی نزدیک به آن بزرگوار نامشان قابل ذکر باشد.

6-امام علیه السلام در نامه ای که برای اهل مصر نوشت در بخشی از آن فرمود:

«به خدا سوگند من اگر تنها با آنها (دشمنان) روبهرو شوم در حالى كه تمام روى زمین را پر كرده باشند، باكى ندارم و وحشت به خود راه نمىدهم و من از آن گمراهى كه آنها در آن هستند و هدایتى كه من بر آنم كاملًا آگاهم و به پروردگارم یقین دارم. (و به همین دلیل در مبارزه با آن گمراهان كمترین تردید به خود راه نمىدهم). من مشتاق (شهادت و) لقاى پروردگارم و به پاداش نیكش منتظر و امیدوارم.(1)»

7-هنگامی که خبر بیعت شکنی (ناکثین) بیعت شکنان، به امام علیه السلام رسید، فرمود:

«جای شگفتی است که به من پیغام دادند دربرابر نیزه ها، گام به میدان نهم و در برابر شمشیرها، شکیبایی ورزم!

مادر به عزایتان بنشیند! از زمانی که بوده ام، کسی مرا به جنگ تهدید نکرده است و از ضرب شمشیرها نهراسیده ام.(2)»

8-در بخش 37 در قسمتی از نامه ای که امام علیه السلام در جواب نامه برادر خود عقیل مینویسد، اشاره می فرماید؛

«نه کثرت جمعیتِ مردم در اطرافم بر عزّت و قدرت من می افزاید و نه پراکندگی آنها از اطراف من موجب وحشتم میگردد.» (مراجعه شود)

ص: 253


1- نهج البلاغه نامه 62- پیام امام ج11 ص 238
2- نهج البلاغه نامه22- کافی ج 5 ص 53

قدرتمند در تمام دوران زندگی

قَالَ كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَیْئًا(1)

«(فرشته ای از زبان خدا) گفت: چنین خواهد شد؛ پروردگارت گوید: این کار برای من بسیار آسان است و منم که تو را پس از هیچ و معدوم صرف بودن، نعمت وجود بخشیدم.»

تاریخ مبارزات حضرت امام علیه السلام نشان می دهد که حضرتش از آغازین روز های جنگ در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نظیر «بدر» و «احد» و«خندق» و... تا آخرین روز های حیات در نبرد های خود «جمل»،« صفیّن» و«نهروان» از قدرتی فوق العاده و کاستی ناپذیر برخوردار بوده است.

1-امام علیه السلام در بخشی از نامه ای که به معاویه فرستاده می فرماید:

وَعِنْدِی السَّیْفُ الَّذِی أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَخَالِكَ وَأَخِیكَ فِی مَقَامٍ وَاحِدٍ.(2)

«و (بدان) همان شمشیرى كه با آن بر پیكر جَدّ و دایى و برادرت در یك میدان نبرد (در میان جنگ بدر) زدم هنوز نزد من است.»

2-امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ جمل به فرزندش «محمد حنفیه» فرمود:

«پرچم را بگیر و حركت كن»

پس [على علیه السلام ] او را صدا كرد و فرمود:

«فرزندم! آنچه مىبینى، تو را به وحشت نیندازد. من در حالى كه كوچك تر از تو بودم، پرچم را بر دوش مىكشیدم، ولى دشمن، مرا به وحشت نینداخت؛ چرا كه با كسى رو به رو نشدم، جز آن كه به خود تلقین مىكردم كه او را مىكشم. پس به كمك خداوند، به خود، تلقین كن كه بر آنان پیروز مىشوى، و كم اعتمادى به خود، تو را ناتوان نسازد كه این، بدترین درماندگى است.(3) »

ص: 254


1- آیه 9 سوره مریم
2- نهج البلاغه نامه 64- پیام امام ج11 ص 265
3- دانشنامه ج4 ص 317

3-شخصی به نام «سعد» می گوید:

علی علیه السلام را دیدم که با شمشیر، سر گرد نکشان مشرکان را از دم تیغ می گذراند و می فرمود:

«سَنَحنَحُ الَّیلِ کَاَنّی جِنِّیٌ»

«شب را نمی خوابم من همواره بیدارم.(1)»

4-امام علیه السلام فرمود:

«من درکم سالی، مهتران عرب را کشتم و شاخه ای سربرآورده ربیعه و مضر را شکستم.(2)»

5- کافران لقب اَلمَوت الاَحمَر«مرگ سرخ» را به امام علی علیه السلام دادند چون معتقد بودند وقتی پای در میدان نبرد بگذارد خون آنها را خواهد ریخت و آنها به مرگ سرخ خواهند مُرد.

6- در نقل دیگری آمده است که مشرکان آنگاه که علی علیه السلام را در میدان نبرد می دیدند، به همدیگر وصیت می کردند، زیرا می داستند کشته خواهند شد.

ص: 255


1- تاریخ دمشق ج42ص161
2- نهج البلاغه خطبه 192(قاصعه)

فرار نکردن از صحنه جنگ

قُلْ لَنْ یَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا(1)

«(ای رسول ما، منافقان را) بگو: اگر از مرگ یا قتل فرار می کنید آن فرار هرگز به نفع شما نیست چه آنکه اندک زمانی بیش (از زندگی) کامیاب نخواهید شد.»

در این که امام علیه السلام شخصیت والائی است که با آن شجاعت و ایمان و یقین هرگز از صحنه جنگ فرار نخواهد کرد، از خورشید روشنتر و از بیان بی نیاز است، ما چند نکته از سفارش های امام علیه السلام به لشکریان خود را ذکر میکنیم.

1-در بخشی از خطبه شماره 66 که امام علیه السلام در یکی از روزهای جنگ صفیّن ایراد شده می فرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَیْنِ اللَّهِ وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ، فَعَاوِدُوا الْكَرَّ وَ اسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الْأَعْقَابِ وَ نَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ، وَ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْیاً سُجُحاً، وَ عَلَیْكُمْ بِهَذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ كَامِنٌ فِی كِسْرِهِ وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَۀِ یَداً وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلًا، فَصَمْداً صَمْداً حَتَّى یَنْجَلِیَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ، «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ یَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ.

«و بدانید شما در پیشگاه خداوند قرار دارید (اعمال شما را می بیند و در مسیر حق از شما حمایت می کند) و همراه و همگام با پسر عموى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید. پى در پى (بر دشمن) حمله کنید! و از فرار شرم نمایید!

چه این که فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آینده شما نیز می ماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا می گیرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید.

به این گروهِ انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خیمه گاه عظیم (و پر زرق و برق معاویه) به

ص: 256


1- آیه 16 سوره احزاب

شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید!

چرا که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده؛ دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد «و شما برترید، خدا با شما است و از اَعمال نیکتان چیزى نمی کاهد.(1)» (بلکه به عالىترین وجه آن را پاداش می دهد).

تاکید امام علیه السلام بر عدم فرار از جنگ در حقیقت یک دستور الهی است که در قرآن کراراً به آن اشاره شده است.

در آیات شماره 15 و 16سوره انفال خداوند متعال خطاب به مومنان می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ وَمَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَۀٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ ؛ وَبِئْسَ الْمَصِیر.

«ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبرو شوید، به آنها پشت نکنید و (فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آن که هدفاش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد، (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است و چه بد جایگاهی است.»

2-امام علیه السلام در مورد فرار از مرگ نیز مطالب ارزنده ای دارد که بجاست در اینجا یکی از آنها ذکر شود، امام علیه السلام در ابتدای خطبه 149 می فرماید:

أَیُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ، الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ.

«اى مردم! هرکس از آنچه فرار می کند، در همان حالِ فرار به آن می رسد! «اجل» سرآمد زندگى و پایان حیات است، و فرار از آن، رسیدن به آن است!

چه روزهایى که من به بحث و کنجکاوى از اسرار و باطن این امر (پایان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است. هیهات! این علمى است پنهان، (و مربوط به ذات پاک خداوند)(2)»

ص: 257


1- نهج البلاغه خطبه 66- پیام امام ج3 ص 99
2- نهج البلاغه خطبه 149- پیام امام ج5 ص 703

3- از نشانه های روشن خداوند متعال در امام علی علیه السلام با وجود طولانی بودن مشارکت امام علیه السلام در جنگ ها و حضور در میدان های نبرد و شمار زیاد دشمنان شجاع و قهرمانان آنها که قصد کشتن وی کردند و علیه او گرد آمدند و (با وجود) حیله هایشان در ترور وی و تلاشی که در این باره انجام دادند، این است که هیچگاه به هیچ یک از آنها پشت نکرد و از برابر هیچ کدام، فرار نکرد و از جایش تکان نخورد و از هیچ کدام از دشمنانش نهراسید.(1)

4- امام علی علیه السلام فرمود: من هرگز از، میدان جنگ فرار نکرده ام و هیچ کس به میدان من نیامده، مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساخته ام.(2)

5- به امیرمومنان علی علیه السلام گفته شد؛ چرا اسبی ارزشمند و چابک تهیه نمیکنی؟

امام علیه السلام فرمود:

«نیازی به آن ندارم. زیرا من از برابر کسی که بر من یورش آورد فرار نمیکنم و کسی را که از مقابل من فرار میکند، دنبال نمیکنم.(3)» (دقت فرمائید)

6-امام علی علیه السلام ، پیوسته زرۀ بدون پشت بر تن میکرد، بطوری که معروف شد زره بی پشت تنها از علی علیه السلام است، دلیل آن را هم خود امام علیه السلام در چند نقل فرموده است. امام علیه السلام هرگز پشت به دشمن نمیکرد و فرار از مقابل دشمن برای «اسد الله الغالب» معنی نداشت.

7-زره علی علیه السلام سینه داشت، ولی پشت نداشت. در این خصوص، از وی پرسیدند (دلیلش چیست؟) امام علیه السلام فرمود:

«اگر دشمن از پشت سر به من دست یافت، مرا زنده نگذارد.» (محال است اجازه دهم کسی از پشت به من حمله کند.(4))

8-به امام علیه السلام گفته شد: زرۀ شما سینه دارد ولی پشت ندارد و ما می ترسیم که دشمن از پشت به شما حمله کند.

امام علیه السلام فرمود:

«اگر به دشمن پشت کردم، نجات نمیخواهم.(5)»

ص: 258


1- ارشادج 1ص308
2- خصال ص 580
3- امالی صدوق ص 234
4- عیون الاخبار ابن قتیبه ج1ص131
5- بحارلانوار ج42ص58

9-محمد حنفیه فرزند امام علیه السلام میگوید:

در جنگ جمل پدرم علی علیه السلام ، زره ی را که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جزآن روز نپوشیده بود، خواست در حالی که در بین دوکتف زره پارگی وجود داشت، و امیرمومنان علی علیه السلام در حالی که بند کفشی در دست داشت آمد! « ابن عباس» گفت: ای امیر مومنان با این (بندکفش) چه کار میکنی؟

امام علیه السلام فرمود: «میخواهم با این بند شکاف پشت زره را به هم بدوزم.»

ابن عباس گفت: در چنین روزی این (زره ی بدون پشت) را پوشیده ایی!؟

امام علیه السلام فرمود: چطور مگر؟

ابن عباس گفت: بر جان تو می ترسم! امام علیه السلام فرمود:

«مترس که از پشت سرِ من، آسیبی (به من) برسد! ای ابن عباس! به خدا سوگند هیچ گاه در هیچ جنگی به دشمن پشت نکرده ام.(1)»

در نقل دیگری آمده است؛ علی بن ابیطالب علیه السلام در جنگ ها بسیار هوشیار بود و نسبت به همگنانش «حاضر یراق» بود.

هیچ کس نمیتوانست بر وی غالب شود. زره اش سینه داشت و پشت نداشت.

به وی گفته شد؛ آیا نمی ترسی که از پشت به تو حمله کنند؟

امام علیه السلام فرمود:

«هرگاه به دشمنم امکان دادم که از پشت سر بر من دست یابد، مرا بکشد! و اگر مرا نکشد، خدا او را از زمین بردارد.»

10- امام علی علیه السلام در کلام دیگری فرمود: در برابر دشمن خود، مراقبت از امکانات و غنیمت شمردنِ فرصت را به کار گیر تا پیروز شوی.(2)

ص: 259


1- کتاب جمل ص355
2- غررالحکم ترجمه محمد رحمتی شماره 6245

آرامش در جنگ

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَۀَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً(1)

«او کسى است که آرامش را در دل هاى مؤمنان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند لشکریان آسمانها و زمین از آنِ خداست، و خداوند دانا و حکیم است.»

از ویژگی های آشکار امام علی علیه السلام آرامش ایشان در جنگ هاست، علی علیه السلام که در بی باکی، دلیری و شجاعت کسی همتای او نبوده و نخواهد بود در عین حال آرامشی شگفت در نبرد با دشمن داشته است.

1-«محمّد بن حنفیه» فرزند امام علیه السلام در وقایع جنگ جمل می گوید:

چون وارد بصره شدیم و در آن جا لشكرگاه زدیم و صفوف خود را آماده ساختیم، پدرم على علیه السلام پرچم جنگ را به من داد و فرمود:

«پیش از اقدام دشمن كارى علیه آنان انجام نده»

سپس خوابید. تیرهاى دشمن بر ما باریدن گرفت. او را از خواب، بیدار كردم. بیدار شد، در حالى كه چشم هایش را مى مالید و جملیان فریاد مىزدند: اى خونخواهان عثمان!

[على علیه السلام ] در حالى كه جز یك پیراهن بر تن نداشت، بیرون رفت و فرمود:

«با پرچم به پیش رو !»

پیش رفتم و گفتم: اى پدر! در چنین روزى، تنها با یك پیراهن ؟!

فرمود:

أحرَزَ أمرا أجَلُهُ، وَاللّه ِ قَاتَلتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم وأنَا حاسِرٌ أكثَرَ مِمّا قاتَلتُ وأنَا دارِعٌ .

«هركس را مرگش ( به وقت خود ) خواهد گرفت. به خدا سوگند، در كنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون زره، بیشتر جنگیدم تا با زره(2)».

ص: 260


1- آیه 4 سوره فتح
2- الجمل ص355

و باز در نبرد «جمل» دشمن بر سمت راست و چپ سپاه على علیه السلام حمله مىكردند و آن را از هم می گسستند. در این هنگام، یكى از فرزندان عقیل به نزد على علیه السلام آمد و او بر كوهه ی زین اسب خود، به خوابى سبك فرو رفته بود. به على علیه السلام گفت: عمو جان ! راست و چپ سپاهت به چنان وضعیتى رسیده است كه مىبینى و تو در حال چُرت زدنى؟

فرمود:

«پسرِ برادر! خاموش باش. عمویت را روزى است كه از آن، درنمىگذرد. به خدا سوگند، عمویت باكى ندارد كه به پیشواز مرگ برود یا مرگ، [خود] او را دریابد(1)»

2-وباز شگفتی از آرامش وحضور ذهن امام علیه السلام در بحبوحهء جنگ نقل شده، على علیه السلام در نبرد«جمل» در لشكر دشمن نفوذ مىكرد، نیزه مىزد و مىكُشت. سپس بازگشت و گفت: «آب [ بدهید]، آب!».

مردى با ظرف عسل، نزد او آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! در این حال، [خوردن]آب براى شما صلاح نیست ؛ ولى از این]شربت[ عسل به شما مىنوشانم.

فرمود: «بده» و قدرى از آن چشید.

سپس فرمود:

«به راستى كه عسل تو از طائف است.»

مرد گفت: به خدا - اى امیرمؤمنان! - در شگفتم از این كه تو، در چنین روزى كه جانها به حنجره ها رسیده است، عسل طائف را از دیگر عسلها باز مىشناسى!

امام على علیه السلام به وى فرمود:

«به خدا سوگند، اى برادرزاده! هرگز چیزى سینه عمویت را پُر نساخته و هرگز چیزى او را به هراس نینداخته است.(2)»

3- امام علی علیه السلام در روزى از جنگ صفّین، با نیزه ای كوتاه در دست، بیرون آمد و بر« سعید بن قیس هَمْدانى» گذشت. سعید به وى گفت: اى امیر مؤمنان! آیا بیم ندارى در حالى كه نزدیك دشمن حركت مىكنى، كسى قصد جانِ تو كند؟

امام على علیه السلام به وى گفت:

ص: 261


1- دانشنامه ج5 ص 188
2- الامامی ه والسیاسه ج1 ص96

«خداوند براى هر كس نگاهبانانى گماشته كه او را نگاه مىدارند از این كه در چاهى افتد یا دیوارى بر وى فرو ریزد یا گزندى به او رسد؛ و آن گاه كه قَدَر در رسد ، او را به تقدیر وا نهند.(1)»

4-امام على علیه السلام در حالى كه در جنگ صِفّین، میان دو صف مىگشت و لباسی ساده برتن داشت، امام حسن علیه السلام فرزند ایشان به امام گفت: این لباس جنگ نیست؟!

امام علیه السلام در جواب فرمود:

«یا بُنَیَّ إنَّ أباكَ لا یُبالی وَقَعَ عَلَى المَوتِ، أو وَقَعَ المَوتُ عَلَیهِ».

«پسركم! براى پدرت تفاوتى ندارد كه خود به مرگ روى آورَد یا مرگ به وى روى كند.(2)»

این آرامش امام علیه السلام در تمامی جنگ های زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به چشم می خورد. از جمله در جنگ احزاب (خندق) آنجا که از روی سینهء «عمرو بن عبدود» (پس از اهانت او به امام علیه السلام ) بر می خیزد و چند قدمی می زند و دوباره بر روی سینهء او می نشیند حاکی از آرامش امام علیه السلام وتسلط بر اعصاب و روان خود می باشد.

6-ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است:

درجنگ صِفّین، هر روز، على بن ابى طالب علیه السلام بیرون مى آمد تا میان دو صف می ایستاد و این شعر را می خواند:

أیَّ یَومَیِّ مِنَ المَوتِ أفِر *** یَومَ لا یُقدَرُ أو یَومَ قُدِر

یَومَ لا یُقدَرُ لا أرهَبُه *** ومِنَ المَقدورِ لا یُنجِی الحَذَر

كدام یك از دو روزم را از مرگ بگریزم؛ *** روزى كه قَدَرم فرا نرسیده یا روزى كه فرا رسیده است؟

از روزى كه قَدَرم فرا نرسیده، هراسى ندارم *** و از روز مقدّر، احتیاط و پرهیز كردن، نجات بخش نیست.(3)

ص: 262


1- دانشنامه ج6 ص 93
2- مجمع البیان ج1 ص 320- مناقب ابن شهرآشوب ج2 ص119
3- شرح نهج البلاغه ج5 ص 132- وقعه صفین ص 395

6-پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

« ای علی تو پس از من، چنین و چنان خواهی دید»

علی علیه السلام عرض کرد:

ای پیامبر خدا! شمشیر (من) دو لبه دارد و من نه (از کشته شدن) باک دارم و نه ذلّت پذیرم!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای علی صبر کن»

علی علیه السلام عرض کرد:

ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! صبر خواهم کرد(1).

ص: 263


1- مناقب ابن شهرآشوب ج3ص216

ص: 264

فصل یازدهم «حقوق انسانی در جنگ»

اشاره

عکس

ص: 265

عدم محرومی ت دشمن از حقوق طبیعی

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ(1)

نعمت خدا را دانسته و شناخته باز انکار می کنند و اکثر اینان کافرند.

امام علیه السلام در هیچ نبردی دشمن خود را از حق طبیعی محروم نمی کرد و نه تنها افراد لشکر دشمن را محروم نمی نمود که حیوانات آنها را نیز از مواهب طبیعی برخوردار می کرد و این از عجایب نظرات و اقدامات امام علیه السلام است.

1-در جنگ صفیّن سپاه معاویه ابتدا به کنار فرات رسیدند و مسیر دسترسی به آب را در اختیار گرفتند و معاویه گفت؛ چنان از شریعه نگهبانی کنید که قطره ای آب به علی علیه السلام ولشکریان او نرسد!

در مقابل این پستی و فرومایگیِ معاویه! امام علیه السلام «صعصعه بن صوحان» را فراخواند و فرمود:

«نزد معاویه برو و بگو ما این مسیر را برای رسیدن به تو پیمود ه ایم، و پیش از اتمام حجّت مایل نیستیم با شما جنگ را آغاز كنیم، اما تو لشكر خود را فرستاده ای و جنگ را (در كنار شریعه فرات) آغاز كرده ای، و میان مردم و آب حائل شده ای.

شریعه را رها كن و آب را آزاد بگذار تا در آنچه میان ما و شما است بنگریم، و اگر دوست دارى هدف اصلى را رها كرده و مردم بر سر آب با یكدیگر بجنگند تا هر كس پیروز شد آب را در اختیار بگیرد، چنان كنیم!»

«صعصعه» این پیام را براى معاویه برد، معاویه با یارانش به مشورت پرداخت، بعضى به او توصیه كردند كه شریعه را همچنان در اختیار بگیر و آنها را از آب باز دار، ولى «عمرو بن عاص» به او گفت؛ آب را آزاد بگذار، چرا كه من مىدانم لشكر على هرگز اجازه نخواهند داد تو سیراب باشى و آنها تشنه بمانند!

مع الوصف معاویه گفت؛ «به علی بگو اجازه رسیدن و استفاده از آب را به تو و لشکریانت نمی دهیم.»

ص: 266


1- آیه 83 سوره نحل

امام علی علیه السلام با شنیدن پاسخ این پست فطرت، خطبۀ کوتاهی ایراد فرمود، و لشکر امام آب را آزاد کردند ولشکر معاویه را عقب راندند و آب تنها در اختیار سپاه امام علیه السلام قرار گرفت!

خطبۀ امام علیه السلام به این شرح است:

«قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّۀٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّۀٍ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِكُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاۀُ فِی مَوْتِكُمْ قَاهِرِینَ. أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَۀَ قَادَ لُمَۀً مِنَ الْغُوَاۀِ وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّۀ.»(1)

«آنها (سپاه معاویه با بستن آب به روى شما) از شما جنگ طلبیده اند، بنابراین (در برابر این عمل ناجوانمردانه دو راه در پیش دارید); یا باید تن به ذلّت و انحطاط منزلت خویش بدهید، یا شمشیرهایتان را از خون (این بیرحمان) سیراب کنید، تا بتوانید از آب سیراب شوید.

(بدانید) مرگ، در زندگىِ توأم با شکست شماست، و حیات، در مرگ پیروزمندانه شما، آگاه باشید معاویه گروهى از بیخبران گمراه را همراه خود آورده و حق را با نیرنگ و تزویر بر آنها پنهان نموده، تا آنجا که گلوهاى خویش را آماج تیرها و شمشیرهاى مرگ آور ساخته اند!»

پس از دست یابی به آب ،یاران امام علیه السلام به حضرت گفتند؛ حالا که ما بر آب مسلّط هستیم قطره ای آب در اختیار دشمن قرار نمی دهیم تا از تشنگی هلاک شوند یا عقب نشینی کنند!

امّا امام علیه السلام نظر دیگری داشت؟!

امام علیه السلام دستور داد « لشکر به گونه ای آراسته شود که هر دو سپاه بتوانند از آب استفاده کنند.»

یعنی در مقابل آن خباثت ونامردی معاویه، امامِ هدایت با بزرگواری اجازه داد لشکرِ دشمن از آب استفاده کند.

ص: 267


1- نهج البلاغه خطبه 51

جملۀ امام علیه السلام این بود:

«خُذوا مِنَ الماءِ حاجتَكُم، وخَلّوا عَنهُم، فَإِنَّ اللّه َ نَصَرَكُم بِبَغیِهِم وظُلمِهِم»(1)

«به قدر حاجت از آب برگیرید و اجازه دهید كه ایشان [هم] برگیرند، كه همانا خداوند، پیروزىِ شما را از رهگذرِ سركشى و ستمِ آنان مقرّر فرمود [پس شما، خود، ستم مكنید] »

مرحوم شهریار در این رابطه غزلی سروده است.

شنیدم آب به جنگ اندرون ،معاویه بست *** به روی شاه ولایت چرا که بود خسی

علی به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل *** چرا که اوکس هر بی کسی و دادرسی

سه بار دست به دست آمد و در هر بار *** علی چنین هنری کرد و او چنان هوسی

فضول: گفت که ارفاق تا به این حد بس *** که بیحیایی دشمن ز حد گذشت بسی!

جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم *** که نان و آب نبندد کسی به روی کسی

غلام همّت آن قهرمان کن و مکان *** که بی رضای اله--ی نم--یزند نفسی(2)

ص: 268


1- تاریخ طبری ج4 ص 572 وقعه صفین ص 162
2- کلیات دیوان شهریار جلد 1 صفحه 690

رعایت حقوق حیوانات

امام علیه السلام در نامۀ خود به مسئول جمع آوری مالیات می فرماید:

وَ لَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِیقاً وَ أَمِیناً حَفِیظاً غَیْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَیْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَیِّرْهُ حَیْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ؛ فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِینُكَ فَأَوْعِزْ إِلَیْهِ أَلَّا یَحُولَ بَیْنَ نَاقَۀٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِهَا وَ لَا یَمْصُرَ لَبَنَهَا فَیَضُرَّ ذَلِكَ بِوَلَدِهَا وَ لَا یَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِی ذَلِكَ وَ بَیْنَهَا، وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ وَ لْیَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ وَ لْیُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَ لَا یَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ وَ لْیُرَوِّحْهَا فِی السَّاعَاتِ وَ لْیُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَ الْأَعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِیَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِیَاتٍ غَیْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّۀِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَإِنَّ ذَلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

«آنها (حیوانات زکات) را به غیر از کسى که به دینش اطمینان دارى و نسبت به اموال مسلمین دلسوزتر است مسپار تا آن را (سالم) به ولى مسلمین برساند و او در میان مسلمانان تقسیم کند. تنها کسانى را مأمور این کار کن که خیرخواه و مهربان و امین و حافظ باشند، سخت گیر و اجحاف گر نباشند، حیوانات را خسته نکنند و به زحمت نیندازند، سپس آنچه را نزد تو جمع شده فوراً به سوى ما روانه کن تا آن را در مصارفى که خداوند امر فرموده صرف کنیم و هنگامى که امین تو آنها را در اختیار گرفت به او سفارش کن که میان شتر ماده و نوزادش جدایى نیفکند و شیر آن را چنان ندوشد که به بچه اش زیان وارد شود و در سوار شدن بر شتران، آنها را به زحمت نیفکند و عدالت را در این امر در میان آنها رعایت کند

(گاه بر این سوار شود و گاه بر دیگرى) و نیز حال شترِ خسته و یا زخمى را که سوارى دادن برایش مشکل است رعایت کند و با حیوانى که سم او ساییده یا لنگ شده مدارا نماید.

امین تو باید هنگامى که در اثناى راه به غدیرهاى آب مىرسد، آنها را سیراب

ص: 269

کند و از کناره هاى جاده علفدار به درون جاده هاى خشک و بى گیاه منحرف نسازد و ساعاتى به آن حیوانات استراحت دهد و چون به آب و علفزار مىرسد به آنها مهلت دهد (تا به اندازه کافى آب بنوشند و از علفها تغذیه کنند) تا هنگامى که نزد ما مى آیند به اذن خدا فربه و سرحال باشند نه خسته و کوفته و هدف نهایى این است که آنها را مطابق دستور خداوند و سنّت پیغمبرش صلی الله علیه و آله و سلم (در میان نیازمندان) تقسیم کنیم (بى آنکه منافع شخصى در آن وجود داشته باشد) (و بدان) عمل به این برنامه پاداش تو را بیشتر و هدایت تو را افزونتر خواهد کرد إن شاءالله.»

امام علی علیه السلام نه تنها در اندیشه رفاه لشکریان خود می باشد که از نبرد و رویارویی با دشمن خسته و ملول نشوند و طی طریق طولانی آنها تا رسیدن به میدان جنگ بر آنها سخت و دشوار نباشد، که سفارش مرکبها (شتران و اسبها) را نیز می کرد که از استراحت کافی برخوردار باشند.

ص: 270

فصل دوازدهم «امام علیه السلام و وقایع جنگ»

اشاره

عکس

ص: 271

«غارت های» دشمنان

وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَىٰ عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ(1)

«و اهل اعراف مردانی را که به سیمایشان می شناسند آواز دهند و گویند: (دیدید که) جمع مال و جاه و آن فخر و تکبّرتان به حال شما اصلا سودمند نبود!»

1- حضرت خود در مورد یکی از این غارتها خطاب به مردم کوفه می فرماید:

«ای کوفیان خبر وحشتناکی به من رسیده است، اینکه سفیان بن عوف غامدی، شبانه با 4 هزار نفر به شهر انبار هجوم آورده و غارت کرده است، آن گونه که به رومیان و خزریان حمله می برند. فرماندار من «ابن حسان» و جمعی از مردان شایسته و اهل عبادت و بزرگوار را کشته است، که خدا در بهشت جایشان دهد و شهر را بر سپاه خود، مباح اعلام کرده است.

به من خبر رسیده که گروهی از شامیان به خانه زنی مسلمان و زنی ذمّی وارد شده اند، هتک حرمت کرده اند، روسری از سرش، گوشواره از گوشش، دستبند و زیور های نقره ای را از دستها و پا و بازویش، و خلخال و لباس زیر از پا هایش در می آورده اند و او چاره ای جز گفتن «انا لله و انا الیه راجعون» نداشته و مسلمانان را به فریاد رسی می خوانده است. نه کسی به فریادش می رسیده و نه یاوری یاریش می کرده است. اگر مومنی از اندوه در این باره بمی رد نزد من شایسته ملامت نیست؛ بلکه پیش من نیکوکار و نیک کردار خواهد بود.(2)»

2- غارتی دیگر به دستور معاویه توسط عوامل جنایتکار او« سفیان بن عوف غامدی» می گوید:

معاویه مرا خواست و گفت: تو را با لشکری انبوه و ساز و برگ جنگی می فرستم. مسیر فرات را پیش بگیر، تا آنکه به «هیت» برسی و از آن بگذری. اگر آنجا لشکریانی دیدی بر آنان بتاز و غارت کن، وگرنه پیش برو تا شهر انبار را غارت کنی، اگر در آنجا لشکریان نیافتی، برو تا به

ص: 272


1- آیه 48 سوره اعراف
2- کافی ج5 ص39 -وقعه صفین ص204 -نهج البلاغه نامه 14 - دانشنامه ج 4 ص337

مدائن شبیخون بزنی. سپس به نزد من بازگرد.

مبادا به کوفه نزدیک شوی! و بدان که اگر بر مردم انبار و مدائن شبیخون بزنی، گویا کوفه را غارت کرده ای!

ای سفیان! این شبیخونها بر مردم عراق، دل هایشان را به هراس می افکند و هواداران ما را نیز که در فکر جدا شدن از آنان اندجرأت می بخشد، و کسانی را که از پیشامدها می ترسند، به سوی ما می کشاند. به هر آبادی که رسیدی خراب کن و هر کس را که با خودت هم فکر ندیدی بکش و اموال را غارت کن که این کار هم مثل کشتن است و دلها را بیشتر به درد می آورد.(1) (به کلمات به کاربردۀ این جنایت کار خونریز دقت کنید)

3- یکی از غارتگران سنگدل و بی رحم که به دستور معاویه به شهر های مختلف حمله کرد و تعداد زیادی را کشت و شهرها را به آتش کشید وبه زنان هتک حرمت کرد و آن هارا به اسارت گرفت «بسر بن ارطات» است.

معاویه،«بسر بن ارطات» را به سوی مدینه، مکه، و یمن گسیل داشت تا به مردم تعرّض کند و پیروان علی بن ابیطالب علیه السلام را به قتل برساند.

بسر یک ماه در مدینه ماند و هر کسی را که گفتند ؛در قتل عثمان کمک کرده است کشت. او در میان مکه و مدینه جمعی از قوم «بنی کعب» را به خاطر اموال شان کُشت. اموالشان را غارت کرد و کشتگان را در چاه انداخت. وی به یمن رفت، (عبید الله بن عباس بن عبدالمطلب، زمامدارآنجا از سوی علی بن ابیطالب علیه السلام بود). دو پسر عبید الله بن عباس (عبدالرحمان و قثم) را کشت. درمنطقه جوف، بیش از دویست نفر از هَمدانیانی را که در جنگ صفیّن همراه علی علیه السلام بودند، به قتل رساند و فرزندان بسیاری را سر به نیست کرد.

درباره غارتگری های بسربن ارطات می گویند؛ او حرکت کرد و از چاه می مون گذشت. مردم از ترس جانشان از پیش روی اوگریختند. بُسر دو پسر نوجوان که از نظر هیکل و زیبایی، از جمله بهترین پسران بودند و داشتند می گریختند، نگاه کرد و گفت: آن دو را نزد من بیاورید. آن دو را نزد او آوردند تا پیش روی وی قرار گرفتند، بُسر به آن دو گفت: شما دو نفر کیستید؟ یکی از آنان گفت: من قثم هستم و این برادرم است. ما دو پسر عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب هستیم.

ص: 273


1- الغارات ج2ص464 - شرح نهج البلاغه ج2ص85 -دانشنامه ج7ص135

بُسرگفت: الله اکبر! شما دو نفر از کسانی هستید که من با ریختن خون شما به خدای متعال تقرب می جویم. آنگاه دستور داد که آن دو را سر ببرند و به طرز فجیعی سرشان را بریدند غارتها، آتش زدنها، کشتارها و جنایات بسر بن ارطا ت فراوان است و بخشی از آن در کتاب الغارات آمده است و ما به همین مقدار اکتفا کردیم.(1)

«بسربن ارطات» در جنگ صفیّن به چنگال امام علی علیه السلام افتاد و کشف عورت کرد و امام علیه السلام از کشتنش صرف نظر فرمود. (بنابراین او آزاد شدۀ علی علیه السلام می باشد.)

4- این جنایات که روی تاریخ را سیاه کرده به دست و فرمان جنایتکاری چون معاویه انجام می گرفته که با کمال بی شرمی خود را خلیفه و جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رحمۀُ لَلعالمَین می داند.

(لعنت خداوند و ملائکه و انبیا الهی و جن وانس وملک بر خودش و پدرش و پسرش باد)

این همه ظلم و ستم در دوران خلافت کوتاه( چهار سال و نه ماه ه) امیر مومنان علی علیه السلام به وقوع پیوست که از نظر عطو فت و مهربانی حق گرایی و عدالت انسان دوستی و رافت در خطبه 224 نهج البلاغه این چنین می فرماید؛

«سوگند به خدا اگر تمام شب را بر روی خار های سعدان به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود و در خاک زمانی طولانی اقامت می کند.

به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم، که پوست جوی را از دهان مورچه ای به ناروا بگیرم چنین نخواهم کرد و همانا این دنیای آلوده شما نزد من، از برگ جویده شده در دهان ملخ پستتر است.

علی را با نعمت های فناپذیر و لذت های ناپایدار چه کار به خدا پناه می برم از خفتن عقل و زشتی لغزشها و از او یاری می جویم.»

ص: 274


1- تاریخ دمشق ج 10ص152-انساب الاشراف ج3ص211

«پیشگوئی های» راستین

ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمی زَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیمٌ(1)

«چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد. و (نیز) چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب آگاه سازد (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید) ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمىگزیند پس به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست.»

از آنچه مورّخین و راویان حدیث گفته ونوشته اند، استفاده می شود که تمام پیشگوئی های امام علیه السلام تحقّق می یافت و به همان صورتی که فرموده بود واقع می شد. چه پیشگوئیهائی که در مقاطع مختلف به زبان مبارکش آورد و یا آنچه را که در نامه ها نوشت ویا جواب سئوالاتی که از وجود نازنینش نمودند.

1-همانگونه که می دانیم، بین امام علیه السلام و «معاویه» (لعنۀ الله علیه) در زمان نبرد صفین و حتّی قبل از آن نامه های متعدّدی ردوبدل شده است. از جملهء آنها نامه ای که به شماره 10 در نهج البلاغه ضبط شده است.

امام علیه السلام در بخش چهارم این نامه مرقوم فرمود:

«فَكَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ، وَ كَأَنِّی بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَمَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَاب ِاللَّهِ، وَ هِیَ كَافِرَۀٌ جَاحِدَۀٌ أَوْ مُبَایِعَۀٌ حَائِدَۀٌ.(2)»

ص: 275


1- آیه 179 سوره آل عمران
2- نامه شماره 10 نهج البلاغه- پیام امام ج9 ص 152

«گویا تو را مىبینم که از رویارویى در جنگ ضجه و ناله مىکنى همچون شتران سنگین بار، و گویا تو را مشاهده مىکنم که با جمعیّت خود بر اثر ضربات پى در پى و فرمان حتمى شکست، و کشتگانى که پشت سر هم روى زمین مى افتند، ناله و فریاد بر آورده ای و مرا به کتاب خدا دعوت مىکنى و این در حالى است که جمعیّت تو به آن کافر و منکرند یا بیعت خود را شکسته اند.»

پیشگوئی امام علیه السلام در این نامه دقیقاً صورت گرفت، زیرا بر اساس آنچه نقل شده، صبح روز سه شنبه دهم ماه صفر سال 37 هجری پس از نماز صبح دو لشکرِ شام و عر اق به سختى با یكدگر نبرد كردند. لشكر شام سخت وامانده شد و لشكر امام علیه السلام كه با سخنان گرم و آتشین مالك اشتر پیش مىرفت، چیزى نمانده بود كه لشكر شام را به كلى متلاشى كند و معاویه را به قتل برسانند یا اسیر كنند.

جریان پیشروی لشکر امام علیه السلام را به معاویه گزارش دادند (معاویه تصمیم گرفت فرار کند ) امّا «عمرو عاص» مانع شد وگفت:

مردان تو توان مردان على علیه السلام را ندارند به علاوه تو مثل على علیه السلام نیستى هدف او شهادت در راه خداست و هدف تو دنیا، از همه گذشته عراقیان ازپیروزى تو وحشت دارند، زیرا مىدانند تو به آنها ستم مىكنى ولى شامیان از پیروزى على علیه السلام ترسى ندارند، زیرا مىدانند او مردى با محبّت است و به كسى ظلم و ستم نخواهد كرد. (بنابراین تو شکست خواهی خورد)

تنها راهى كه به نظر من مىرسد این است كه لشكر تو به هنگام صبح قرآنها را بر نیزه كنند و بگویند ما به حكومت قرآن راضى هستیم، این كار میان لشكر على علیه السلام اختلاف خواهد افكند و جنگ سرنوشت دیگرى پیدا مىكند.

و این همان اتفاقی بود که دقیقاً امام پیش بینی کرده و به معاویه گوشزد فرموده بود.(1)

2- امام علیه السلام هنگامی که از مدینه به سوی بصره آمد تا آتش فتنهء «طلحه وزبیر» و «عایشه» را خاموش کند. نامه ای برای اهل کوفه فرستاد و از اهالی کوفه برای سرکوب «ناکثین» کمک خواست این نامه (شماره 1 نهج البلاغه) تأثیر زیادی بر اهل کوفه گذارد و لشکری به سوی امام علیه السلام روانه شد.

علی علیه السلام پس از ارسال نامه به اطرافیان فرمود:

از کوفه 12000 نفر به اضافهء یک نفر به ما می پیوندند. شخصی به نام «ابوالطفیل» مىگوید:

ص: 276


1- این جنگی که تا صبح فردا بطول انجامی د بنام «لیله الهریر» نامی ده شد.

قبل از پیوستن لشكر كوفه به ما على علیه السلام فرمود: دوازده هزار نفر به اضافه یك نفر از كوفه به یارى شما مىشتابند.

او مىگوید؛

من از این خبر دقیق در تعجّب فرو رفتم و با خود گفتم باید آنها را به دقّت بشمارم. بر سر راه لشكر به مكان مرتفعى نشستم و آنها را به دقت شماره كردم و همانگونه كه على علیه السلام گفته بود آنها دوازده هزار و یك نفر بودند نه كمتر و نه بیشتر(1).

3-امام در خطبه ای (شماره 93) از فتنه هائی که توسط بنی امی ّه بر اسلام و مسلمین تحمیل می شود صحبت فرموده جزئیات آن را پیش بینی می کند.

امام علیه السلام می فرماید:

«بعد از حمد و ثناى الهى اى مردم! من چشم فتنه را كور كردم- و كسى جز من بر این كار جرأت نداشت! بعد از آنكه ظلمت فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرین درجه ی شدّت رسید!.

از من سؤال كنید (و آنچه را مىخواهید درباره سرنوشت خود و آینده از من بپرسید) پیش از آنكه مرا از دست دهید. سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست! از هیچ حادثه ای كه از امروز تا دامنه قیامت واقع مى شود از من سؤال نمى كنید (مگر اینكه پاسخ آن را آماده دارم) و همچنین درباره ی هیچ گروهى كه حتّى یك صد نفر را هدایت یا گمراه مىكند، پرسشى نمىكنید، مگر اینكه از دعوت كننده، رهبر و كسى كه آنها را به پیش مىراند، و از جایگاه خیمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها، و كسانى كه از آنها كشته مىشوند، یا به مرگ طبیعى مىمیرند (از همه اینها شما را آگاه مىسازم) و اگر مرا از دست دهید سپس ناراحتى هاى زندگى و مشكلات بر شما فرو بارد (و براى یافتن راه حل به این و آن متوسّل می شوید)

بسیارى از پرسش كنندگان سربه زیرمى افكنند ودر حیرت فرو مىروند (چرا كه پاسخگویى براى این سؤالات نمىیابند) و بسیارى از مسئولان (و آنها كه مورد پرسش واقع مىشوند) از پاسخ فرو مىمانند.

این حوادث و بلاها هنگامى روى مىدهد كه جنگ بر شما طولانى شود و (براى در هم كوبیدن شما) دامن به كمر زند و دنیا آنچنان بر شما تنگ گردد كه ایّام بلا را بسیار طولانى بشمرید و سخت بىتابى كنید (و این وضع همچنان ادامه

ص: 277


1- 469.پیام امام ج9 ص 33- تاریخ طبری ج3 ص 513

مىیابد) تا زمانى كه خداوند، پرچم فتح و پیروزى را براى باقى مانده نیكان شما به اهتزاز درآورد(1)

این پیشگوئی امام علیه السلام نیز چون صدها مورد دیگر کاملاً محقق شد.

نهج البلاغه پر است از پیشگوئی هایی که امام علیه السلام دربارهء حوادث آینده (چه جنگ وچه غیرآن) دارد و گاه جزئیات آن را شرح می دهد که گویی با چشم، همهء آنها را در برابر خود می بیند!

ذکر این نکته هم حائز اهمیت است که؛ در طول تاریخ هرکس جز امام علی (وگاهی فرزندان معصوم ایشان) ادعای پیشگوئی نموده اند و یا جملهء معروف امام علیه السلام را که فرمود:

سَلُونی قَبلَ أَن تَفقِدُونی

«بر زبان آورده رسوا شده است که مواردی از آنها در کتب معتبرآمده است و ما به سه نمونه اشاره می کنیم.»

الف: «ابن جوزى» (دانشمند معروف قرن ششم) روزى بر منبر همین جمله «سلونی قبل أن تفقدونی» را در برابر مردم گفت، ناگهان زنى از میان جمعیّت برخاست رو به سوى او كرده گفت: «در روایات آمده كه على علیه السلام در یك شب براى مراسم كفن و دفن «سلمان فارسى» به «مدائن» آمد و بلافاصله بازگشت»

ابن جوزى گفت: «آرى چنین روایتى نقل شده است».

زن گفت: «این را هم مىدانیم كه جنازه «عثمان» كه در نزدیكى خانۀ امام بود سه روز در مزابل افتاده بود(2) و على علیه السلام كارى نكرد؛»

ابن جوزى گفت: «آرى! چنین بوده است»

زن گفت:

«باید یكى از این دو كار اشتباه باشد»(در واقع زن مىخواست اعتقاد ابن جوزى را در مورد عثمان تخطئه كند) ابن جوزى از پاسخ فرو ماند و تنها به این قناعت كرد كه به آن زن گفت:

«اگر بدون اجازه همسرت از خانه بیرون آمدى لعنت خدا بر تو باد و اگر با اجازه شوهرت آمدی لعنت خدا بر او باد!»

زن با خونسردى گفت:

ص: 278


1- خطبه 93- پیام امام ج4 ص 217-218
2- کامل این اثیر ج3ص180

«بگو ببینمخارج شدن عایشه براى جنگ با على علیه السلام (در واقعه جمل) به اذن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، یا بدون آن!» (اشاره به اینكه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از قبل پیش بینى كرده بود و او را نهى فرمود.) ابن جوزى خاموش ماند و قدرت بر پاسخ نداشت.(1)

4- امام علیه السلام در خطبه ای که سید رضی ره به صورت بسیار مختصر آورده (شماره 47) دربارۀ کوفه می فرماید:

كَأَنِّی بِكِ یَا كُوفَۀُ تُمَدِّینَ مَدَّ الْأَدِیمِ الْعُكَاظِیِّ، تُعْرَكِینَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِینَ بِالزَّلَازِلِ، وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءاً إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ [أَوْ] وَ رَمَاهُ بِقَاتِلٍ.

«اى كوفه!گویا تو را مىنگرم كه همانند چرم هاى بازار عكاظ كشیده مىشوى! زیر پاى حوادث لگد كوب و پایمال خواهى شد! و پیشامدهاى تكان دهنده ای تو را فرا مىگیرد و من به خوبى مىدانم هر ستمگرى قصد سوء در باره تو كند خداوند او را گرفتار مىسازد و به خودش مشغول مىكند و به دست قاتلى مىسپاردش.»

آنچه امام علیه السلام در این خطبه درباره کوفه پیشبینی فرمود، دقیقاً تحقق یافت و کوفه بعد از امام بسیار گسترش یافت و همی شه مرکز آشوبها و فتنه ها و حوادث تکان دهنده بود، بسیاری از جباران برای تسخیر کوفه و درهم کوبیدن آن قد علم کردند، ولی خداوند هر یک از آنها را به بلایی گرفتار کرد، و شر آنها را دفع نمود و شاید این امر به خاطر آن بود که کوفه همی شه مرکزی بود برای گروهی از مومنان مخلص و شیعیان فداکار و با وفای علی بن ابیطالب علیه السلام هرچند منافقان هم در آن چند نبودند.

خونریز هایی چون «زیاد بن ابیه»«حجاج بن یوسف» ثقفی و «ابن زیاد» از جمله کسانی هستند که در کوفه خونریزیها و جنایت هایی مرتکب شدند که زبان از گفتن و قلم از نوشتن شرم دارد.

5- پیشگوئی های امام علیه السلام بخشی از تاریخ زندگانی امام علیه السلام را در تاریخ به خود اختصاص داده و خود به تنهائی مستلزم کتابی مستقل است ما به چند مورد دیگر اشاره می کنیم.

همانگونه که می دانیم پس از فشار عده ای از اطرافیان به امام برای قبول حکمی ت و بی اثر بودن نصایح امام علیه السلام به ایشان ، و فریب نخوردن از خدعۀ معاویه وعمروعاص، پس از شکست حکمی ت این گروه از کرده خود پشیمان

ص: 279


1- پیام امام ج4 ص 221 و222

شدند. امّا بجای آنکه عذرخواهی کنندو از این به بعد گوش بفرمان امام علیه السلام خود باشند، گفتند قبول حکمی ت یک عمل کفرآمی ز بوده ما همه کافر شدیم وتوبه کردیم، علی هم (نعوذبالله) کافر شده و باید توبه کند.

امام علیه السلام هرچه توان داشت به کار گرفت بلکه این گروه خشک مغز را به راه آورد نشد نفهم های متعصّبی که به «خوارج نهروان» و یا «مارقین» معروف شدند.(بنا به فرمودۀ پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم )

از جمله صحبت های امام علیه السلام باایشان خطبه 58 نهج البلاغه است به این شرح:

أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ وَ لَا بَقِیَ مِنْكُمْ آبِرٌآثِرٌ. أَ بَعْدَ إِیمَانِی بِاللَّهِ وَ جِهَادِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِی بِالْكُفْرِ؟» لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»؛ فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلَى أَثَرِ الْأَعْقَابِ. أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلًّا شَامِلًا وَ سَیْفاً قَاطِعاً وَ أَثَرَۀً یَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِیكُمْ سُنَّۀً.

«طوفانى (از بلاها) بر شما مسلّط شود و همۀ شما نابود شوید، این چه پیشنهادى است که به من مى کنید؟ آیا بعد از ایمانم به خدا و جهادم با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به کفر خویش اعتراف کنم؟! اگر چنین کنم گمراه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود.

(امیدوارم) به بدترین جایگاه رهسپار شوید و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهلیت) باز گردید. بدانید که به زودى بعد از من خوارى و ذلّت تمام وجود شما را فرا خواهد گرفت، و گرفتار شمشیر برّنده اى خواهید شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد و این امر به صورت سنتّى از سوى ستمگران در میان شما باقى خواهد ماند.(1)»

شایان توجه اینکه تاریخ خوارج به خوبی گواهی می دهد که نفرین امام درباره آنها اثر کرد و پیشگویی آن حضرت جامعه عمل به خود پوشید و در جنگ های متعددی که خوارج با دشمنان خود داشتند تار و مار شدند و سران آنها یکی بعد از دیگری با ذلّت و خواری به دیار عدم فرستاده شدند.

ابن ابی الحدید که اطلاعات وسیع و گسترده ای در تاریخ اسلام دارد و شرح نهج البلاغه او شاهد گویای این معنی است درشرح این کلام امام، هنگامی که به تفسیر جمله اخیر می رسد تاریخچه مفصلی تحت عنوان اخبار خوارج و شرح حال سردمداران آنها و جنگ هایشان سخنانی بیان می دارد. (علاقه مندان می توانند به شرح 20 جلدی ابن ابی الحدید مراجعه فرمایند)

ص: 280


1- نهج البلاغه خطبه 58- پیام امام ج2 ص657

6-آیت اله «محمد ری شهری» (رحمه الله علیه) در مجموعه 14 جلدی دانشنامه نزدیک به دویست 200 مورد از پیشگوئی های امام علیه السلام را ذکر می کند.

7-ابن ابى الحدید، در شرح كلام على علیه السلام (در خطبه 93 )، بخشی را با عنوان «فصلى در یادكرد امور غیبى، كه امام علیه السلام بدانها خبر داده و تحقّق پیدا كرده است» آورده و چنین می گوید:

«بدان كه در این فصل، على علیه السلام به خدایى كه جانش در دست اوست، سوگند یاد كرده كه آنان از چیزى كه بین آنان تا روز قیامتْ اتّفاق خواهد افتاد، نمىپرسند، مگر آن كه وى، آنان را از آن چیز آگاه خواهد ساخت و [نیز] اگر از گروهى بپرسند كه توسّط آنها، صد تن هدایت و صد تن گم راه مىشوند، با معرّفى اداره كننده، رهبر و پیش برنده آن و نیز محلّ فرود مركبها و اسب هاى آن گروه، از آنان و كشتگان توسّط آنها و مُردگان آن گروه، خبر خواهد داد.»

این ادّعاى او(امام علیه السلام )، نه ادّعاى پروردگارى است و نه ادّعاى پیامبرى؛ زیرا كه وى مىگفت؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، وى را از آن، خبر داده است. ما پیشگویى هاى على علیه السلام را آزموده ایم و آن را موافق واقع یافته ایم و با این توافق، بر درستى ادّعاهاى یادشده استدلال مىكنیم(1).

آنگاه تعداد زیادی از پیشگوئی های امام را که همه تحقق یافته و مردم دیده اند و در تاریخ ثبت شده را به عنوان شاهد ذکر می کند.

از جمله آنها ؛

1-همه وقایع در زمان امام علیه السلام تا قیامت که توسط 100 نفر هدایت پذیرند و 100 نفر توسط آنان گمراه شوند.

2-نحوه به شهادت رسیدن امام علیه السلام توسط ضربه ابن ملجم مرادی.

3- شهادت امام حسین علیه السلام و گفتار امام علی علیه السلام هنگام عبور از سرزمین کربلا

4- خلافت معاویه بعد از شهادت امام علی علیه السلام

5-اخبار مربوط به حجاج بن یوسف ثقفی

6-اخبار آینده خوارج (مارقین)

7-خبرشهادت یاران خود که کدام آنها به شهادت خواهند رسید و آنهایی که به دارآویخته شوند.

ص: 281


1- دانشنامه ج12 ص 132

8- نبرد با ناکثین قاسطین و مارقین

9- تعداد لشکریانی که از کوفه می آیند.

10- اخبار عبدالله بن زبیر و حکومت او.

11- هلاکت اهل بصره به غرق شدن در آب وهلاکتشان توسط«زنج»

12-ظهور رایات (پرچم های) سیاه از سوی خراسان.

13- در مورد مصعب و خاندان او.

14- دولت عباسیان

15-حکومت فرزندان حضرت در طبرستان

16- در مورد طالقان که در آن گنجی است که خداوندهرگاه خواست آن را آشکار خواهد کرد.

17- کشته شدن نفس زکیّه در مدینه.

18- در مورد برادر مقتولش ابراهیم در کنار باب حمزه

19- درباره کشتگان (وجّ).

20- درباره مملکت علوی در غرب.

و موارد متعدد دیگر

ص: 282

فهرست منابع

1-قرآن کریم.

2-شریف الرضی، محمدابن حسین. استادولی، حسین. (1331)، نهج البلاغه. تهران، اسوه.

3-مکارم شیرازی، ناصر. (1383). پیام امام امیرالمومنین(شرح تازه و جامع بر نهج البلاغه). تهران، دارالکتب الاسلامی ه.

4-دشتی، محمد. (1379). نهج البلاغه. تهران، مشرقین.

5-لایقی، غلامرضا. (1388). ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی. تهران، کتاب نیستان.

6-محمدی ری شهری، محمد. (1391). گزیده دانشنامه امیرالمومنین(ع). قم، دارالحدیث.

7-مجلسی، محمدباقر. (1346). بحارالانوار. تهران، دارالکتب الاسلامی ه.

8-جریر طبری، محمد. (قرن 3 ه.ق). تاریخ الرسل و الامم و الملوک(تاریخ طبری).

9-منقری، نصیرابن مزاحم. (1366). وقعۀالصفین. تهران، آموزش انقلاب اسلامی .

10-ابنبابویه، محمدابن علی. ذهنی تهرانی، محمدجواد. (1384). علل الشرایع. تهران، مومنین.

11-حرعاملی، محمدبن حسن. (1368). وسائل الشیعۀ. قم، آلالبیت لاحیاءالتراث.

12-تمیمی آمدی، عبدالواحد. راشدی ،لطیف. (1389). غررالحکم و دررالکلم. قم، علمدار.

13-ابوالمدید محمدالکبری مکی حنفی(خوارزم). حقیقی، ابوالحسن. (1374). مناقب. تهران، برهان.

14-ابن بابویه، محمدابن علی. (1394). امالی شیخ صدوق. تهران، اسلامی ه.

15-علیابن محمد، ابن اثیر. (1345). الکامل فی التاریخ. بیروت، الصادر.

16-حسینی شیرازی، سید جعفر. (1398). شرح و اصول کافی. بیروت، دارالعلم.

17-سبکی، علیبن عبدالکافی. (1351). طبقات الشافعیۀ الکبری. داراحیاء کتب العربی.

18-حسینی میلانی، سیدعلی. (1390). صحیح بخاری. قم، مرکز حقایق اسلامی .

19-مسلم ابن حجاج. (1374ه.ق). صحیح مسلم. داراحیاء تراث العربی.

20-یعقوبی، احمدابن اسحاق. (1347). تاریخ یعقوبی. تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

21-مفید، محمدابن محمد. ساعدی، محمدباقر. (1364) الارشاد. تهران، انتشارات اسلامی ه.

ص: 283

22-ابراهیم ابن محمد ثقفی. (1370). الغارات. دارالکتاب الاسلامی .

23-ابن حنبل، احمد ابن محمد. (1314ه.ق). مسند ابن حنبل. استانبول، دارالوعده.

24-فخر رازی، محمدابن عمر. (1371). تفسیر کبیر. تهران، اساطیر.

25-شیخ مفید. میر شریف، سید علی. (1373). الجمل. قم، دفتر تبلیغات اسلامی .

26-اشعار شعرای فارسی زبان

و...

ص: 284

فهرست الفبائی

الف

• آرامش در جنگ ... 245

• آرزوی «شهادت» ... 147

• آزاد کردن اسرایِ جنگی ... 125

• آغازگر جنگ با دشمن نبود ... 39

• «آموزش نظامی » ... 221

• «اتمام حجت» با دشمن و نصیحت فریب خوردگان... 25

• اَدا ء حق شمشیر ...183

• اصرار بر ترک مخاصمه ... 47

• امام و فرزندانش، پیشاهنگ جنگ ... 225

• اهمیت به واجبات دینی در جنگ ... 158

ب

• بخشش شمشیر در جنگ ... 190

• بخشیدن سهم خود به دیگران... 210

• بستن راه بهانه جوئی بر دشمن در صلح ... 65

• بیان معایب و پرهیز از دشنام ... 80

پ

• پذیرفتن صلح ... 68

• پرستاری زخمی های دشمن ... 119

• پیروز میدان نبرد ... 169

• «پیشگوئی های» راستین... 259

ت

• تخلیه نکردن خشم در جنگ... 87

• ترساندن دشمن ... 53

ص: 285

• ترک نکردن مستحبّات در جنگ ... 160

• ترک نکردن نماز شب ... 162

ج

• جلوگیری از مُثله «قطع عضو» کردن دشمن ...96

• جنگ «فی سبیل الله»... 11

• جنگ تن به تن ... 50

خ

• «خُدعه» ... 132

د

• در امان بودن شهرها و روستاها ... 128

• دعا در حق یاران و دشمنان ... 151

• دوری از خصومت شخصی با دشمن ... 76

ر

• رعایت حقوق حیوانات هنگام نبرد ... 253

• رعایت مساوات در تقسیم غنائم ... 203

ز

• زجرکش نکردن دشمن ... 98

• زهرآگین نکردن شمشیر رزم ... 101

س

• سرپرستی یتیمان دشمن ... 115

ص

• صبر و استقامت برای ریخته شدن خون کمتر ... 166

• صرفه جویی در ابزار جنگ ... 179

ص: 286

ض

• ضرورت «جهاد» ...16

ع

• عدم اجازه شبیخون و غارت ... 136

• عدم استفاده ابزاری از زنان ... 142

• عدم بخشش بیجا از غنائم ... 208

• عدم پیمان شکنی در صلح ... 61

• عدم تحمی ل هزینه جنگ بر مردم ... 213

• عدم ترک اخلاق انسانی به بهانه پیروزی... 84

• عدم تصرّف اموال دشمنان ... 108

• عدم تعارض به بانوان و کودکان ... 104

• عدم تعرّض به پیامرسان «قاصد» دشمن ... 113

• عدم تعقیب دشمن در صورت فرار ... 89

• عدم سستی امام از تعداد اندک یاران ... 235

• عدم غفلت از خدعۀ دشمن ... 139

• عدم کشتن زخمی ها ... 92

• عدم محرومی ت دشمن از حقوق طبیعی ...250

• عدم ملاحظه خویشاوندی در برخورد با دشمن... 2

• عفو عمومی ... 121

غ

• «غارت های» دشمنان...256

ف

• فرار نکردن از صحنه جنگ ... 241

ق

• قدرتنمد در تمام دوران زندگی ... 239

ص: 287

ک

• کشته نشدن بیگناهان ... 73

• کمک دشمن به امام در جنگ ... 176

م

• مدارا با دشمن ... 35

• مطیع امر خدا و پیامبر ...13

• ممانعت نکردن از کمک خویشانِ رزمندگان ... 111

ن

• نپذیرفتن صلح زیان آور... 57

• نجنگیدن برای غنیمت... 195

• نداشتن حساس شادی از کشتن دشمن... 94

• نیرو های ویژه «شرطۀ الخمیس» ...216

ه

• هدایت مقدم بر مخاصمه با دشمن ...20

ی

• یکسان دانستن همه در تقسیم غنائم... 199

جلوگیری از شعله ورشدن آتش جنگ.

ص: 288

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109