گفتار شیعه در اصول و فروع ،یا، منطق سعادتبخش در کلیه شئون انسانها

مشخصات کتاب

سرشناسه : نوری نجفی ، شمس الدین

عنوان و نام پدیدآور : گفتار شیعه در اصول و فروع ،یا، منطق سعادتبخش در کلیه شئون انسانها/ از تالیفات شمس الدین نجفی .

مشخصات نشر : [بی جا:بی نا،13xx].

مشخصات ظاهری : 464ص.

شابک : 300ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی توصیفی

یادداشت : ص . ع . به لاتین :.Shamsoddin najafi. The Book of goftar shieh dar Osool va Forue

یادداشت : چاپ دهم.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : منطق سعادتبخش در کلیه شئون انسانها.

شماره کتابشناسی ملی : 51476

یا «منطق سعادت بخش در کلیه شؤن انسان ها»

از تألیفات پر ارزش

دانشمند معظّم

حضرت آیة اللّه

آقای شمس الدّين نجفی دامَت بَرَکاتُهُ

حق طبع محفوظ است برای مؤلف

THE BOOK OF GOFTARE

SHIEH DAR OSSOOL

VA FORUE

«چاپ پانزدهم»

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا روؤفی

ص: 1

اشاره

بِسمِه تَعالى

این کتاب تحت شماره «734» بتاریخ 49/7/12 در دفتر مخصوص کتاب خانه ملّی به ثبت رسیده است

محلّ فروش در تهران و شهرستان ها

کلّیه کتاب فروشی های مُعتبر

بخصوص در تهران - خیابان نوّاب - چهار راه اناری

مسجد حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم

«مُوسّسۀ اسلامی»

تلفن مرکز نشر - 957600

ص: 2

بِسمِه تَعالى

داشتن این کتاب شریف بر هر مسلمانی لازم و ضرور است و تهیّه آن بر عموم افراد روشن فکر و گروندگان بدین و مقدّسات مذهبی ، بخصوص جوانان تحصیل کردۀ ایمانی عصر ، آنان که جز خدا چیزی را مرجع کردار و مقصد گُفتار خود قرار نداده اند توصیه می شود.

بها 400 ریال

ص: 3

بِسمِه تَعالى

این کتاب شریف روی پایۀ اعتدال، با روشی صاف و طرزی دل نشین با طبقات جامعۀ انسانی ، بخصوص افراد پای بند بنوامیس الهی و شؤن اجتماعی، دربارۀ مطالب پر ارزش معنوی و نیازمند بهای فکری و اعتقادی که از نظر روز و مقتضیات زمان مورد اتّفاق کلّیه پیروان دین اسلام است، گفت گو می کند

ص: 4

بِسمِه تَعالى

این کتاب شریف جز رسیدگی بحقایق و موضوعات ارزنده و بیان واقع هدفی نداره، و در هر مبحث بعد از طرح مقدّمات لازم، قضاوت وأخذ نتیجه را در اختیار روشن فکران پاک طینت و تحصیل کرده های با حقیقت عصر که پیرو خداوند عالم و دین اسلام اند ، قرار داده است

ص: 5

بِسمِه تَعالى

آنان که ز گفتار حقیقت دورند *** با بی خردان عصر خود محشورند

خوانند اگر این نامه و گویند همان *** در هر دو جهان مظفّر و منصورند

این نامه که رهنمای هر مرد و زنست *** یک تحفه و هدیه ای بر آنان ز من است

هر کس که ستاند و بداند قدرش *** ایمان و عقیدتش مر آن را ثمن است

«مؤلف»

ص: 6

«مقدمۀ چاپ پانزدهم»

بِسمِه تَعالى

در پیشا پیش این نشریۀ بزرگ اسلامی که با یاری خداوند برای نوبت پانزدهم تجدید چاپ و جهت استفادۀ همگان آماده می شود، بحُکم وظیفۀ اخلاقی لازم است کلّیۀ مردم حق پرست را که در کشور ایران و خارج از این کتاب جامع استقبال کرده و بقصد خدمت بمعارف الهی و گسترش دانش صحیح در توسعه و معّرفی آن نیز کوشیده اند مورد تحسین و تقدیر قرار دهم.

ص: 7

البّته بطوری که در مقّدمۀ چاپ قبلی نیز اشاره شده بود دنیا که در تحوّل فکری بسر می برد از مردم روشن و پاک طینت طبق مقتضیات زمان همین انتظار را باید داشت، زیرا بخوبی دانسته شده است، نشریّه هائی که انسان ها را به بهترین راه و رسم زندگی و عالی ترین برنامه ها در کلّیه شئون با الهام از قرآن کریم و مکتب سازندۀ پیامبر اسلام و جانشینان دوازده گانه اش رهبری می کند در مقدّم همۀ وسائل حیاتی قرار دارد، که درنتیجه اش سلامت جان و روان طبقات مردم (که سعادت بمعنی واقعی در آن خلاصه شده است).

ص: 8

تضمین می شود - علاقه های فراوان گروه های مختلف از برادران و خواهران دینی بخصُوص جوانان محترم تحصیل کرده که حُضوراً و کتباً بعنوان ابراز حسن نیّت در این زمینه دریافت شده جای بسی خُرسندی و مسرّت بوده و نگارنده را بیش از این اُمیدوار کرده است، نامه های پر شور مُسلمانان عزیز از نقاط گوناگون کشور و خارج بطرز هم فکری با مفاد این نشریۀ مذهبی که جدّاً قابل توجّه و دارای اهمیّت فوق العاده می باشد ، این جانب را تحت تأثیر ویژه ای قرار داده است و شاید در فرصت های آینده برای

ص: 9

انبساط خاطر اهل فنّ و ارباب قلم فهرستی از آن ها در دسترس عموم قرار گیرد و باید صریحاً اعلام داشت، در موقعیّتی که از لُطف پروردگار توانا دین اسلام با سُرعتی هر چه تمام تر در جهان کنونی پیش می رود تا جایی که دنیای غیر اسلام را شدیداً نگران کرده است، سزاوار است مسُلمانان محترم بویژه طبقۀ جوان بهر ترتیب ممکن نسبت به آئین گرامی خود عشق بورزند و پیش بُرد هدف ها و آرمان های مقدّسش کوشا باشند، بدیهی است امروز هنگام آن فرا رسیده که همگان بطور قطع بدانند که تسامُح و بی علاقگی و بی تفاوتی نسبت بمعارف الهی

ص: 10

و قوانین عالیه ای که توسّط آخرین پیامب خُدا (رسول گرامی اسلام) و قرآن کریم (آخرین کتاب آسمانی) اعلام گردیده معادل بی دانشی و کوته فکری و بی شخصّیتی می باشد و کاملاً از عقل بدور است که اغیار و بیگانگان از سرمایه های معنوی گران قدر ما که در لابلای آیات با عظمت قرآن و منطق پر برکت پیامبر گرامی و امامان دوازده گانه نهفته است برای رشد همه جانبۀ خود بهره ها بگیرند و بالاخر گروه گروه از شخصّیت های بر جسته ممالک گرفته تا افراد متوسّط و عادی بسوی اسلام بشتابند و همین تحوّل فکری و گرایش بدین اسلام

ص: 11

را تمّدن واقعی بدانند، ولی خودی ها و پیش کسوتان دین در اثر بی مُبالاتی و سستی از مزایای معنوی مسلّم خود محروم باشند در رسیدن بکمال مادّی و معنوی دست نیاز بسوی دیگران دراز کنند، از پروردگار باید خواست که مطلب این چنین نباشد و بلکه بیاری حضرتش همۀ پیروزی ها و موفقیّت ها و بهرۀ کلّیۀ فرصت های مناسب عاید مسلمانان بشود، سعادت و سلامت و عزّت و شکوه روز افزون پیروان اسلام و نواحی مختلف جهان تحت تعالیم حیات بخش دین و مکتب سازندۀ حضرات معصومین (علیهم السلام ) مورد مسئلت است.

و السّلام علیهم و رحمة اللّه و برکاته «مؤلّف»

ص: 12

موقعیت این کتاب از نظر علماء و دانش مندان بزرگ عصر و روشن فکران عالی قدر اسلامی و شخصیّت آن از دیدگاه روزنامه ها و مجلّات و نشریات عمدۀ کشور

ص: 13

عکس

ص: 14

عکس

ص: 15

عکس

ص: 16

عکس

ص: 1

عکس

ص: 2

عکس

ص: 3

عکس

ص: 4

عکس

ص: 5

عکس

ص: 6

عکس

ص: 7

عکس

ص: 8

عکس

ص: 9

عکس

ص: 10

عکس

ص: 11

عکس

ص: 12

عکس

ص: 13

عکس

ص: 14

عکس

ص: 15

عکس

ص: 16

عکس

ص: 17

بسم اللّه الرّحمنِ الرّحیم

﴿ قُلْ يا أَهْلَ اَلْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اِشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ آیه 64

خداوند متعال در سوره آل عمران آیه 64 خطاب بپیغمبر اکرم می فرماید ای پیغمبر به پیروان أدیان دیگر بگو بیائید کلمه ای که مورد اتفاق همه است بگیریم ، جز خدا کسی را عبادت نکنیم و چیزی را شریک خدا ندانیم و بجای خدا یک دیگر را ارباب خود قرار ندهیم پس اگر از این کلمه برگردند بگوئید بر ایشان که گواه باشید، بر این که ما مسلمانیم ﴿ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الإْسْلامُ﴾ آیه 19 آل عمران براستی دین در نزد خدا اسلام است.

ذکر ما توحید و جز او نیست گفتاری سزا *** دین با اسلام و جز او نیست دستور خدا

بهترین برنامه و پاینده قانون جهان *** پیروان را رهبر است و منحرف را راهنما

مذهب پاک تشیّع مظهر بر حقّ دین *** مرجع کردار ما و مقصد گفتار ما (مؤلّف)

قَالَ رَسُول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴿ إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فَلیُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، فَمَن لَم یَفعَل فَعَلَیهِ لَعنَهُ اللّهِ﴾

اگر بدعت ها در میان امّت من ظاهر شود بر عالم واجبست علم خود را اظهار کند والّا مورد لعنت خدا خواهد بود

ص: 18

گفتار شیعه در اُصول و فُروع

بسم اللّه الرحمن الرحمیم

﴿ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْاَ حَدِ الصَّمَدِ ، الّذَى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَ الصَلوةُ وَ السّلامُ عَلَى الّنَبِي أَلأُمِیِ الْعَبْدِ الْمُؤیّدِ وَ الرَسُولِ الا مَجَدِ وَ عَلَى آلِهِ وَ اوَصِيَائِهِ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ مِنَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ إِلَى آخِرِ الْعَدَدِ﴾.

و بعد چنین گوید این بندۀ نا چیز و ذرّۀ محتاج برخدای توانا و عزیز شمس الّدین مجتهدی نجفی فرزند فقیه محقق مجاهد در ترویج شرع مبين حجّة الاسلام و المسلمين آیت .... آقای حاجی آقا نجم الّدین مجتهدی دام ظلّه:

اینك که بخواست پروردگار بزرك بر انجام يك امر دینی و ادای یکی از وظائف وجدانی توفیق یافته ام ، نا گزیر و نا چارم پیش از شروع بسخن در أصل مقصود و نگارش آن چه در این مختصر منظور است چند مطلب را بطرز پیش گفتار بخاطر روشن شدن اذهان خوانندگان گرامی برشتۀ تحریر در آورم.

ص: 19

(«1» سبب تألیف کتاب)

روز هائی که در دوران زندگی می گذشت و اوقاتی که در پایه گذاری معلومات متنوّعه از قدیم و جدید مصروف و سپری می شد، و مدتی که در جوار حضرت فاطمۀ معصومه عليها السّلام در شهر مذهبی قم اقامت گزیده و از مزایای معنوی حوزۀ علمیّۀ مقدّسه بهره مند می گشتم، و موقعي كه بنجف أشرف عزیمت کرده و بآستان قدس علوی مشرف شده، و در پرتو تابش های عالی مکتب و بزرك دانشگاه جهان تشیّع در رشته های علوم دینی و اجتماعی و اخلاقی قرار گرفته و خود را در مراحل تکمیل نفس سیر می دادم، و نیز در ضمن همۀ این ادوار عمر و ساعات هستی با افراد هم کیش و هم آئین خود از طبقات مختلف مردم کشور عزیز ایران و خارج ، بطرز های متنوّع در سفر و حضر اختلاط و مجالست داشته و بوضع آنان از نظر جهات دینی و مذهبی پی می بردم .

برای حقیر واضح و روشن می شد که در اثر أسباب و وسائل گوناگون نا شایسته فاصلۀ زیادی میان مردم و آن چه راجع بآداب و اخلاق معتدل و دستور های ارزندۀ اجتماعی صحیح از لوازم مذهب و أساس مسلك و طریقه ای که خود را بآن نسبت و استناد می دهیم ایجاد گردیده است، و از شدّت ظهور چنان مخفی و مستور شده که حتّی عدّه ای از افراد بجز انتساب بدین کم ترین آشنائی هم بدستور های آن ندارند ، و در سایۀ تقلید و پیروی از رسوم اجانب و آداب بیگانگان ، راه حقیقت بطور کلّی ناپدید گشته ، و بغیر انتظار پرده هائی از باطل بر وی آن گسترده ، و نیز رشتۀ ایمان و معنویات از هم گسیخته است.

و بقول یکی از مقاله نویسان روشن فکر: نوع مردم دین دار با همۀ انتساب بدین مطالب پر قیمت و با ارزش خود را بکلی از دست داده، و باسم و عنوان خرافات در جهان

ص: 20

معرّفی کرده اند، و بجای آن حرف های غیر واقعی و خیالی و انتشارات بی فائده دیگران را حقایق دانسته و بصورت واقعیات از جان و دل قبول می نمایند، و این خود یکی از علل پاشیدگی و بر هم ریختگی بنیاد آئین و برنامۀ آن می باشد، تا جائی که اصول و فروع کیش ثابت و آئین رسمی که از نسل های گذشته در سایۀ هدایت و ارشاد مروّجین دین برای افراد عصر باقی مانده است ، يك صورت مبهم و مجهولی بخود گرفته و نسبت باکثر آن ها اظهار جهل و بی اطلاعی می نمایند، و این ننگ بزرك را بر خویشتن روا دانسته، و متأسّفانه از شدّت غفلت هیچ گونه توجّه و التفات بر وضع موجود نمی کنند.

بگذشت زمانی و جهان بی سر و جان شد *** معنی همه بر چیده و الفاظ بیان شد

دوران صداقت دگر آخر بسر آمد *** ایمان و حقیقت ز میان رفت و نهان شد

احکام شریعت همه در پشت سر افتاد *** هر لغو و خرافات و دغل ورد زبان شد

أرباب كمال و أدب و فضل برفتند *** أسباب هوی و هوس و عیش عیان شد

دادند ز دست آن چه که آثار شرف بود *** تقلید ز بی گانه شعار همگان شده

افسوس بر این جامعۀ غافل و بی جان *** بنشست چنین بی خبر و وضع چنان شد

(مؤلّف)

بخصوص طبقۀ جوانان عصر کنونی که بیش تر از طبقات دیگر گرفتار عوامل فساد و غوطه ور در گرداب خطر می باشند، و در نتیجۀ سر گرمی فراوان با وسائل نا مناسب روز و اسباب هوس های بی مغز ، هیچ گونه راه انس و ربطی با حقیقت دین و

ص: 21

آئین خود ندیده و خواه و نا خواه از تمام موازین معنوی دور افتاده اند ، گر چه پیشرفت های زیادی در فنون مختلفۀ جهانی که فقط قسمت مادی را تأمین می کند بدست آورده ، و شاید هم مراتب نهائی در فنّ مربوط خود نصیب شان گردیده است.

و اتفاقاً برخورد های پی در پی و تصادف های مکرّر نگارنده، با افرادی که دارای قدر کافی از معلومات عصر و واجد انواع مختلف از مدارک تحصیلی و فاقد همه گونه اطلاعات دینی می باشند، این مطلب را تأکید می نمود، و چون از طرف حقیر با نظری صاف و خالی از هر گونه غرض با آنان تلّقی می شد، و خوشبختانه روح ایمان و علاقه بأصل دین و رغبت فوق العاده نسبت بآئین را، در نهاد پاک شان احساس می کردم، مرا بیش تر متأسّف و متأثر می ساخت .

مخصوصاً ملاحظۀ وضع آنان که از کشور مذهبی خود خارج شده و در کشور های دور دست و غیر مذهبی یا با اقلیّت کامل بعنوان تحصیل زیست می کنند ، و متأسّفانه وسیلۀ حضور در مجامع دینی و مذهبی بهیچ وجهی برای شان فراهم نیست و ناچار در پیش مذهب خواهان و نکته گیران و آنان که آشنائی بر آداب دینی را از لوازم اولّیه هر انسان عاقل خدا شناس می دانند، وقتی که صحبتی پیش می آید، و سخنی در این باره رانده می شود، جوانان نام برده از جهت بی اطلاعی بخصوصیات آئین خود دچار بسی شرمندگی هستند.

چنان که عدّه ای از پاک دلان آن ها همین جریان را از محلّ توّقف و کشور تحصیلی خود در خارج با ولیائ شان کتباً گزارش داده و اظهار ناراحتی نموده اند، و بغفلت های فراوان خود در این خصوص اعتراف کرده و می کنند، و البته بر ناراحتی و سر افکندگی آن ها افزوده می شود هنگامی که افرادی را در خارج می بینند که در بررسی بحقیقت کیش و آئین خدائی ما و پی بردن بر دستوراتش بعنوان مستشرق (یا اسلام شناس) کنجکاوی وسیعی می ورزند، و با این که سابقۀ زیادی با آن ندارند، در انجام وظیفه ای که بما

ص: 22

و هم کیشان ما مربوط است ، پیش قدم شده و می شوند، و البته این خود نقص بزرگیست و در نظر مردان عاقل و روشن ضمیر و پاک دل باعث ننگ است.

از خاطراتی که هیچ فراموشم نمی شود، همّت و برازندگی یکی از مستشرقین است که علاوه بر کنجکاوی دامنه داری در مذهب مقدّس تشیّع، و دربارۀ بدست آوردن احکام و دستورات و مطالب پر ارزش آن، خود را بنجف أشرف رسانده، و با يك نظر عالی، در خصوص تاریخ زندگی و شخصیّت یگانه عالم أرجمند، مرحوم شیخ مفید (ابی عبد اللّه محمّد بن نعمان بغدادی) متوّلد سال (336) یا (338) و متوّفی سال (413) که یکی از مردان بزرگ عالم اسلامی و از مفاخر و نوابغ فرقۀ أماميّۀ أثنى عشرّيه در قرن چهارم و پنجم هجری می باشد، بررسی می کرد، تا کتابی در همین عنوان تألیف نماید، و نگارنده که با ایشان در منزل یکی از أعلام و بزرگان دانش مندان نجف أشرف آشنائی یافتم، آن چه را که از مقدّمات و وسائل تهیّه مقصودش در تألیف کتاب نام برده برایم فراهم بود در اختیار گذاشته، و تا قدر امکان مساعدت و راهنمائی نمودم.

خلاصه این که ای خوانندۀ عزیز و محترم، ملاحظۀ همه این جهات و مطالعۀ آن چه که (از صفحات اجتماع و وضع جامعۀ دینی و نقش های گوناگون جهان کنونی) تا باین جا یاد آوری شد، این بنده را نگران کرده ، و پیوسته با خود در پیرامون موضوع گفت گو داشتم، و هر لحظه التفات و توجّهم بر مطلب نام برده بیش تر می گشت، تا چند سال پیش، که بطور موّقت از نجف أشرف بایران مراجعت نموده، و در وطن عزیز خود مدّتی توّقف کردم، جمعی از روشن فکران و پاکان کشور، که در لباس های مختلف و رشته های متنوع وجود دارند، این نکته را که از وضع جامعه در خاطرم مکشوف بود، در ضمن مذاکره تأیید فرمودند.

لكن بیش تر این دور افتادگی ها را از آن دانستند، که تألیفات مذهبی نسبت باحتياج روز ( با ملاحظۀ وسائل فراوان مادّی و کتاب ها و نشریات غیر دینی و غیر مذهبی)

ص: 23

بقدر کافی نیست، و قسمتی از آن نیز که در دسترس می باشد، از جهة ساده نبودن الفاظ و عباراتش ، در خور فهم و استفادۀ عموم قرار ندارد ، مگر بوسائلی که یکی مراجعه بکتاب های دیگر است، و این خود مشکلی بر مشکل اضافه می کند ،و بالأخره يك نوع نقض غرض و خلاف مقصود شمرده می شود.

البته در این نظریّه برای نگارنده، جای قضاوت و محلّ داوری نبود ، زیرا معتقد بودم، که این افراد در اثر اختلاط زیاد با مردم عصر، بیش تر از این جانب بوضع استعداد و حال آنان مستحضرند، و بهتر می توانند میزان فهم نوعی آن ها را بدست بیاورند، و از جانب آن ها (بخصوص مراجعين بكتب و مطبوعات) زبان حال باشند.

در نتیجۀ تمام آن چه گفته شد، با ملاحظۀ وظیفۀ دینی و وجدانی که بر نوع ما متوّجه است ، حقیر با این ضعف بضاعت معنوی و مایۀ روحی، بر آن شدم ، که بقدر امکان و تا اندازۀ مساعدت شرایط، در این خصوص خدمتی انجام گیرد، یعنی (با رعایت جهات لازم)، با طرزی جامع و اسلوبی بدیع، کتابی تألیف گردد.

(مشتمل بر موضوعات اجتماعی و مطالب اخلاقی و آداب و رسوم معتدل معنوی و اصول دينی و أساس اعتقادات مذهبی و دستورات عملی آن) و بطوری آماده گردد ، که شاید همه کس از نیازمندان افراد با ایمان جامعۀ کنونی، در هر نقطه و کشوری که باشند، بتوانند بقدر فهم خود، از آن استفاده کنند.

لکن این فکر و نظر برای حقیر، وقتی پدید آمد، که متأسّفانه مدت اقامت موّقتم در ایران پایان می یافت، از این نظر اقدام بر آن بروز های دیگر از اوقات زندگی موکول گشت، و بعهده گرفتم که بالاخره این جهة را تدارك كنم، تا شاید (با اعتراف و اقرار بر ناتوانی و نهایت عجز فنّی خود) هدف مقدّس اهل ایمان و معنی را تعقیب نموده و از ادای مقدور تقصیر نورزم، و در مقابل رخنه های بزرگی که سّد و جبران آن بقدم های بارز نیازمند است، با کم ترین طرز می سور انجام وظیفه کنم .

ص: 24

و الحمد للّه طولی نکشید، که بر اقدام آن توفیق حاصل گشت، و از لطف بی پایان حضرتش مقصود نگارنده در حال فرصت و فراغت، با بهترین وجهی صورت گرفت، و همۀ آن در سه جزء (1) اجتماعیات و اخلاقیات (2) اصول و اعتقادات أساسی دین و مذهب (3) فروع و دستورات دینی انجام شد.

و این کتاب بمناسبت موضوع بحث و غرض در تألیف (چنان که در پیش یادآوری گردید و در مطلب دوّم نیز شرح داده شده) بنام گفتار شیعه در اصول و فروع موسوم گشت.

اکنون جزء اوّل آن، با توّجه خدای بزرگ، در دسترس علاقه مندان قرار می گیرد امید این که در این عصر کنونی، که چنگال تیز و محکم مادّیت بر پیکر مقدّس آئین و شعائر معنوی فرو رفته است، بقدر خود باعث بیداری گردد، و افراد با ایمان را در نقاط مختلف گیتی (بخصوص آنانی را که از وسائل آشنائی بدین و آئین دورند) راهنمائی و دلالت نموده و تا اندازه ای بر مطالب معنوی آشنا سازد ، و برای آشنایان وسیلۀ تذّکر و یاد آوری شود.

البتّه همین امید تنها چیزیست که هر نگارنده را بر استقامت در انجام وظیفه و و مقصد خود تشویق می کند، و اوست یگانه سببی که در هر زمان گروهی را بهمه گونه پشتیبانی ممکن با قلم و قدم از آئین مقدّس و برنامۀ اساسی پروردگار و امیدارد ، هر چند شرایط بهره برداری از آثار پر ارزش، و کردار پسندیدۀ آن ها در مرحلۀ اوّل و ابتداء نشر و ظهور فراهم نباشد ، و استفادۀ کامل از آن آثار بآیندگان از افراد جامعه مقدّر و نصیب گردد.

مردان هوشمند و افراد پاک دل جهان متوّجهند، که دین آفتاب درخشان معنوی عالم است، و همه بخوبی می دانیم، و مکرّر دیده و شنیده ایم، که ابر های تیرۀ موّقت و معدود، هر چند در مقابل خورشید تابندۀ جهانی خود نمائی کنند، و استقامت ورزند، از

ص: 25

تأثیر واقعی آن در جنبه های مخصوص خود کاسته نخواهد گشت ، و بالأخره آن ابر های تیره، ضعف و ناتوانی خود را بر جهانیان نشان می دهند، و با تمام شرمندگی بجوانب پراکنده می شوند، و باز جلوۀ ظاهری و فروغ باطنی و واقعی خورشید عالم تاب بهم می پیوندد.

اینک در پایان سخن توفیق و سعادت و کام یابی و خوشبختی عموم هم کیشان را در کلّیۀ جنبه های صحیح معنوی و مادّی، و حلّ مشکلات گوناگون اجتماعی را که أولّين آرزوی این بنده است از خدای بزرگ مسئلت می نمایم.

يك درد ساده نیست که درمان دوا کند *** يا عابدی بحكم دعائی شفا کند

بنیاد اگر که در خطر افتاده ناگهان *** کی سقف را دو پایۀ چوبین بپا کند

اکنون نمانده هیچ امیدی بجز خدا *** شاید علاج واقعه لطف خدا کند

البته او تواند اگر خواهد از میان *** دستی برای جامعه مشکل گشا کند

(مؤلّف)

(«2» موضوع سخن)

بطوری که برای خوانندگان (در مطلب اوّل) تا قدری معلوم و روشن گشت، تنها چیزی که موضوع سخن و گفتار ما در این کتاب (در تمام اجزاء سه گانه اش) می باشد و سلسله مطالب اجتماعی و اخلاقی و اصول و فروع دین مقدّس اسلام است ، که در

ص: 26

بهترین نقشی بعنوان مسلك و مذهب حقّ (تشیّع) جلوه گر شده و در آن لباس پاك ظهور دارد، یعنی اساس و دستوراتیست که بتوّسط پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلم) و أوصياء دوازده گانۀ گرامی آن بزرگوار (پیشوایان جهان بشریّت و یگانه هادیان افراد انسان، و سیر دهندگان آنان بسوی مرتبه های نهائی سعادت و خوش بختی) بما رسیده و هیچ هدف و مقصدی جز آن در خاطر نیست.

گر چه بحث در پیرامون چنین موضوعی رسماً، باطر دورد نقطه های مقابل و گفتار های مخالف آن، برخورد می کند. و قلم نویسنده خود بخود، سیر و جریان وسیعی پیدا می نماید.

لکن این جانب، کم ترین پرداختی را هم باین قسمت لازم ندیده ، و جداً از آن صرف نظر نموده ام ، و کوچک ترین تعرّضی بآن ندارم.

ما روی سخن با همه اشخاص نداریم *** وز هر سخنی با همه در پیش نیاریم

ما آن چه که ارباب صفا گفته بگوئیم *** وز هر چه صفائی بود آن را بنگاریم

از عادت نیکان زمان شیوۀ چندی *** با پاك ضمیران بودیعت بگذاریم

از صورت و هر نقش و نگاری بگذشتیم *** با سیرت و ایمان و وفا در سر و کاریم

(مؤلّف)

و البتّه باید این مطلب تا قدری روشن گردد و این نکته نا گفته نماند ، تا سبب صرف نظر کردن نگارنده، از سخن پردازی در آن خصوص معلوم شود.

اينك برادران دینی عزیز را لازم است، باین جمله، توجّه کامل داشته باشند: نظر ها و عقائدی که در قبال گفتار های پیروان ائمّۀ دوازده گانه علیهم الّسلام ، وجود دارد از دو قسمت خارج نیست.

(1) رشته ها و شعبات متفرّقه ایست،که از عنوان و اسم شیعه خارج نبوده، و در موارد مختلفه ای از آن چه بمذهب و دستورات آن مربوط است، با فرقه ای که تنها

ص: 27

مصداق حقیقی شیعه می باشد، طرز اختلاف داشته، و هر يك بسوئی رهسپار است، و این قسم هیچ گونه قابل اهمیّت و ملاحظه نبوده، و جز اقلیّت هائی بیش نیست، که در اثر هوا و هوس و یا بوسیلۀ دست های مرموز أجانب، و یا نظر های مادّی مخصوص پیدا شده است.

البتّه ساختگی و بی اعتباری آن ها، بر افراد روشن فکر و بصیر و با اطّلاع بتاريخ از اوّل غیر مخفی است، و نیز برای آنان که تا مدّتی بچگونگی و منشأ پیدایش این مسلک ها آشنائی نداشتند ، اکنون بوسیلۀ نویسندگان برازنده که دربارۀ هر يك از آن مسلک ها بخصوص کتاب هائی تألیف کرده و انتشار داده اند، مطلب کاملاً روشن و آفتابی شده و در نزد مردان عاقل و بی غرض واضح و هویدا است، و پرداخت بر آن ها جز تضییع وقت اثری ندارد .

(2) طایفۀ سنّت و جماعت است، که عمدۀ تمام طوائف مقابل شيعة بوده ، و معروف جهان دین و مذهب می باشد، و دیگران از طوائف مختلفۀ اسلامی، غیر از شعبات خود فرقۀ شیعه، زیر همین عنوان (سنّت و جماعت) قرار داشته و بآن برگشت می کند.

اختلاف اهل سنّت و جماعت با شیعه، از دیر زمان موجود بوده، و پیش همگان معلوم و در سر تا سر محیط زمین مشهور است، و با این که هر دو داخل در زیر پرچم با عظمت اسلام هستند، جدائی و تفرقه و بغض و عناد عجیبی در میان هم ایجاد کرده، و باعث شگفت جهانیان شده اند، روی همین نظر ضعف و ناتوانی خود را، حتی در امور همگانی اسلامی نیز در اثر تشتّت و اختلاف، بر اغیار و بیگانگان ظاهر نموده، و برای اجانب در تسلّط و حکم رانی بر طرفین، راه بزرگی باز، و مجال واسعی فراهم ساخته اند.

این روّیۀ اسفناك ، سر کشی آن ها را از دستور کتاب مقدّس آسمانی شان ، که با صراحت تمام ، بوسیلۀ این جملات شریفه ﴿ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِيعا وَلاَ

ص: 28

تَفَرَّقُوا﴾ (1) امر بر اتّحاد و اجتماع فرموده است، بر مردم دنیا آشکار و واضح می سازد و این روّیه در حقیقت برگشت بوضعی ست که پیش از اسلام دامن گیر آنان بود.

چنان که خدای توانا و دانا ، در ذیل همان آیۀ شریفه با این کلمات ﴿ وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ (2) آن وضع پیش را یاد آوری می فرماید، و ما را از این تفرقه و نفاق، که باعث بی چارگی و زبونی همگی شده است بر حذر می دارد، تا شاید افراد بشر از روی غفلت باین خطر بزرك گرفتار نگردند.

نفاق و تفرفه بی چاره کرد انسان را *** بروز سخت رسانید اهل ایمان را

کنون که ما همه در مانده ایم و افتاده *** از آن بود که شکستیم عهد و پیمان را

بدست شوم اجانب برفت قدرت ما *** چه سود زندگی این جسم های بی جان را

تمام جامعه اندر فشار و بدبختی *** خسان فزون کند هر روز جور و طغیان را

خدا و دین و رسول و كتاب جز يك نيست *** چه جای تفرقه این ملّت مسلمان را

علاج واقعه گر خواهد هر خردمندی *** یقین رضا ندهد افتراق یاران را

(مؤلّف)

و متأسّفانه اختلاف و فاصله گیری این دو طایفه (اهل تشیّع و اهل سنّت) از هم کوچک ترین فایده ای در بر ندارد و بر پایه و منشأ صحیح و اساس محکمی برگشت نمی کند زیرا عمده چیزی که آن را سبب و باعث تشتّت و دوئیّت قرار داده اند، همانا موضوع خلافت و وصایت بلا فصلی و نایب خاصّ بودن بعداز رسول اکرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ، که فرقۀ شیعه آن را حقّ مخصوص به حضرت علی علیه السلام پسر عم و برادر و داماد حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته، و اهل سنّت و جماعت آن ها را مورد طعن و قدح و دشنام قرار

ص: 29


1- چنگ بزنید بریسان خدا و پراکنده نشوید (102) آل عمران
2- و یاد کنید نعمت خدا را بر شما که بودید دشمنان، پس الفت داد خدا در میان دل های شما، پس گردیدید بنعمتش برادران

داده و از نسبت هر نا ملائمی بر آنان فرو گذاری نکرده ، و تهمت های عجیبی در زبان و قلم بپای برادران دینی خود بسته اند، بطوری که افراد این فرقه را در کتاب های اجتماعی و مقالات و مجلاّت شان ، گاهی اهل بدعت نامیده، و گاهی مخرّب اسلام خوانده ، و گاهی بعنوان غالی و ملحد تعبیر آورده، و مذهب شان را مظهر نصرانیّت و یهودیّت و مجوسیّت معرّفی و پیش عوام فرقه خود چنین معروف ساخته اند، حتّی در نتیجۀ این تبلیغات سوءِ شاید عدّه ای از عوام اهل سنّت (شیعه) را قطع نظر از جهات مذهبی نیز، افرادی خارج از تمام رسوم و شئون اجتماعی بدانند، بلکه مخلوقی شبیه حیوانات دم دار که تمام خوراک و پوشاکش غیر عادی و متفاوت از آن چه مخصوص نوع بشر است تصوّر کنند و چون فرار از وحشیان، از اینان فرار و کناره جوئی نمایند.

«لکن» خوانندگان ارجمند و برادران دینی محترم متوّجه شوند، این جهت اختلاف و پراکندگی، و آن چه تا باین جا گفته شد، تا زمانی قابل ملاحظه بود، که وسیلهٔ ظهور حقیقت و روشن شدن واقع برای مردم فراهم نبوده ، و نا گزیر از نوشته ها و گفته های نام بردۀ علماء و نویسندگان اهل سنّت ، اکثرّیت برادران سنتی ما، تحت تأثیر قرار گرفته، و آتش کینه و عناد شان روی این منشأ شعله ور می شد ، و خلاف آن چه در پیش نظر داشتند تصوّر نمی کردند، و کور کورانه بورطۀ هلاك پرت می گشتند .

ولی اکنون که هر گونه راه نجات فراهم است ، و وسائل كشف حق ، و پیدا کردن آن بحّد کامل میسّر و موجود می باشد، دیگر توّقف و مخالفت را محلّی نیست.

«امروز» روزی است که از توّجه و لطف بی پایان خدای بزرگ، افراد متعصّب و لجوج از علماء سنّت و جماعت، بيك عدّه اشخاص بيدار و روشن فکر و معتدل تبدیل شده است، نمونۀ بزرگ این اعتدال و روش عقلائی است، که جمعی از دانشمندان معروف و علماء عالی قدر شان، مانند علّامه شهیر جناب آقای شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه ديني (الأزهر) در مصر، و غیر ایشان رسمیّت و قابلیّت، مذهب شیعه را در مجامّع علمی و

ص: 30

انجمن های دینی خود اعلام کرده اند.

«امروز» روزیست ، که با کمال اطمینان می توان گفت، که هر فردی را میان خود و پروردگار توانا و بزرگش ، هیچ گونه جای عذری، نسبت بدور افتادگی از حقّ باقی نیست، بخصوص با ملاحظۀ کتاب هائی ، که جمعی از أعلام و بزرگان شیعه، و نویسندگان برازنده و أرجمند این طایفه در نجف أشرف و غیر آن (از مراکز علمی و بلاد دینی) بطرز های نوین و اسلوب جامع تألیف نموده و در دسترس همگان قرار گرفته است ، و در هر يك از آن ها، مورد نظر و اختلاف این دو فرقه ، با بررسی کامل روشن گشته، و باستناد مدارکی از هر دو طرف، حقانیّت گفتار پیروان امامان دوازده گانه علیهم السّلام، یعنی شیعیان جهان اثبات گردیده است، خوش بختانه عدّه ای از علماءِ سنّت ، با اعتراف بر مطلب ، تقريظ ها و تقدير های صمیمانه ای بر کتاب های نام برده نوشته، و از بلاد و ممالك مختلفۀ اسلامی و غیر اسلامی، از قبیل مصر. سوريه. لبنان. عراق عرب. اردن هاشمی. لندن، و غیر آن ها، ابراز خوش وقتی نموده اند، البته این ها از لطف خدای مهربان ، خود در های نجاتی است. که بروی درماندگان باز و در حقیقت اتمام حجّت می باشد، تا طبق مفاد آیۀ شریفه ﴿ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ

عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ (1) هر كس تکلیف خود را معلوم کند، و از غیر خود گلایه نداشته باشد.

اینك ای خوانندگان پاک دل!

بعد از ملاحظۀ این جهات و علل و رموزی که تا باین جا در این مبحث یادآوری شد ، کاملاً مکشوف و روشن گشت، که چرا نگارنده در این کتاب بمقام طرد و رّد نظر های مقابل و مخالف با گفتار های مذهب تشیّع، بر نیامده و بر آن نپرداختم ، و اگر می پرداختم آیا بعد از این همه ظهور حقّ و حقیقت چنان که گفته شد ، جز توضیح

ص: 31


1- تا آن که از روی دلیل و حجّت هلاك گردد کسی که هلاک شد، و نیز از روی دلیل و حجّت زنده شود کسی که زنده گشت «42» سورۀ أنفال

واضحات صورتی داشت ؟ و آیا جز خستگی خود و خوانندگان عزیز، ثمر و نتیجۀ قابل می داد ؟

میان روز چنین آفتاب عالم تاب *** چه احتیاج نشان دادن است بر احباب

دو چشم سالم و بینا هر آن که خود دارد *** چرا جدا نکند رشتۀ خطا ز صواب

اگر که موسم عشق است درمیان دو کس *** چه جای عذر که مشکل بود ایاب و ذهاب

هر آن که نیّت پاکش قرین طینت اوست *** بدیگران نرسد بهر وی حساب و کتاب

(مؤلّف)

اکنون وقت آن رسیده است، که عناد و لجاج از هر دو طرف بر طرف شود، و حق جویان کنجکاوی وسیعی کنند.

اکنون وقت آن رسیده که عقلاء و علاقه مندان بدین و آئین از روی فکر و از راه تأمّل و بی غرضی، در صدد علاج درد درونی مزمن خود و اصلاح وضع مشترك اجتماعی و عالم اسلامی بر آیند، تا شاید با نزديك شدن دل ها و بر طرف گشتن فاصلهٔ تعجّب آور طبقات جامعۀ مسلمان ، گذشته ها تدارك شده ، رخنه ها و شکاف های خطر ناک مسدود گردد، و در اثر اتحّاد و یگانگی که اسلام برای این جامعه، بودیعت گذارده و عزّت و سعادت و قدرت آن را در همین قرار داده است، از ادامۀ حکم فرمائی و تسلّط استعمار گران و اجانب ، كه با هيچ يك از اين دو فرقه (اهل تشیّع و اهل سنّت) جز جلب منافع نظری ندارند قدری جلو گیری بعمل آید و شاید طوری شود که اجانب کوچک ترین تصّرف در افکار ما نيز ننمایند . ﴿ وَ لِلّهِ الْأَمْرُ وَ الَيْهِ الْمَصِيرُ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ﴾.

ص: 32

(«3» ترتيب بحث های کتاب)

سخن نگارنده (در این جزء از کتاب) که در قسمت اجتماعیات و اخلاقیات بطبق موازین صحیح عقلائی و راهنمائی های دینی می باشد، در پیرامون موضوعاتی جریان دارد که در جهان کنونی و وضع روز محل نظر و مورد ابتلاء اکثریّت افراد بوده ، فکر و عقیده و زبان و بطور کلّی هر نیروی قابل اهمیّت بشر عصر حاضر را بخود مشغول می سازد، و آنان را بر نتائج مختلف و ثمرات گوناگون برگشت می دهد.

در موضوعاتیست که بررسی و کنجکاوی دربارۀ آن ها جزء لوازم اولّیه است و چون نیازمندی های اعتقادی و احتیاجات معنوی دینی، در يك مورد و موضوع مخصوص ثابت و منحصر نیست، خواه نا خواه، مناسبات و نظر هائی باعتبار اشخاص مختلف از افراد جامعه، در این خصوص دخالت دارد، از این نظر، بحث هائی که در این کتاب مطرح شده و در معرض گفت گو قرار گرفته است، در تحت فصل یا باب معیّن مندرج نیست، بلکه تحت عناوین و جهات چندی (که خود آن ها از اهل بحث و أرباب نظر جلب توجّه می کند) مرتب شده و در ذیل همان عناوین، گفت گو های لازم و ضرور صورت می گیرد .

البته بطوری که خوانندگان هوشمند متوجّهند (و در این کتاب نیز ملاحظه خواهند فرمود) پاره ای از مطالب نسبت بیک دیگر طوری مربوط است ، که باید بعضی از آن ها پیش از دیگری مورد گفت گو شود، تا برای خوانندگان، فائدۀ کلّی و نتیجۀ کامل بدهد.

بهمین خاطر بحث های کتاب (با رعایت ربط نام برده در میان مطالب) تحت عناوینی

ص: 33

آغاز می شود از هم کیشان محترم و علاقه مندان بدین انتظار می رود، که از ملاحظۀ مطالب و گفتار های موجود در تمام این صفحات کوتاهی نورزند.

تا بقدر امکان با مطالعه و سرگرمی با امثال این، از مطبوعات دینی، قدرت روحی و معنوی کامل پدید آمده و از انس و سرگرمی بمطبوعات خالی از حقیقت و نشریات بی فایده، که یکی از بزرگ ترین عوامل مادّیت و فساد بشمار می رود کاسته گردد .

﴿ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْري وَ يَسِرْلِى أَمْرِي ، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُو أقَولى﴾ (1)

(دین چیست و حقیقت آن کدامست؟)

یکی از الفاظ معروفی که تا امروز افراد جامعه بآن اُنس کامل داشته و از دیر زمان در زبان خود جاری ساخته و از زبان های دیگران نیز شنیده و می شنود ، همانا کلمۀ دین است.

لكن متأسّفانه شاید غیر از گروهی از مردم توجّه بمعنی و حقیقت آن ننموده، و فقط بلفظ تنها قانع شده، و در پیش خود در این باره همین مقدار (یعنی تنها آشنائی بلفظ) را کافی دانسته اند، با این که اگر این غفلت و مسامحۀ نا بهنگام بر طرف شود، خواهیم دید که آن چه باید بدست آوریم، تحصیل و تدارك نشده و بآن نرسیده ایم.

اکنون موضوع نام برده با سخنی چند و طرزی ساده بررسی شده و برای هم کیشان عزیز(بخصوص طبقۀ جوانان از برادران دینی) روشن می گردد: کلمۀ دین را در لغت عرب بچند معنی گرفته اند، در قرآن مجید نیز وارد است، از قبیل(اطاعت و

ص: 34


1- آیۀ (26) تا (28) سورۀ طه: پروردگارا سینۀ مرا گشاده کن، و کار مرا آسان گردان، و گره از زبان من بگشای، تا گفتار مرا بفهمند.

پیروی)، مانند جملۀ شريفۀ ﴿ وَلا یَدِینُونَ دِینَ الحَقِّ﴾ (1) یعنی اطاعت نمی کنند بر دین حق (جزاء و كيفر) مانند ﴿ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ (2) یعنی صاحب روز جزاء و كيفر، و مانند ﴿ يُوفِيهِمُ اللّهُ ديّنَهُمُ﴾ (3) یعنی البته خدا جزای آن ها را می دهد (حکم و فرمان) مانند ﴿ لا تَأْخُذَكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ﴾ (4) یعنی نباید شما را رأفتی بگیرد نسبت بآن دو، در حكم و فرمان خدا.

اما آن چه در مقام محاوره و اصطلاح عمومی، از لفظ دین بطور کلّی (یعنی اعّم از دین اسلام و مسیحیّت و دین کلیمی و سائر ادیان الهی) اراده و قصد می شود، و می توان آن را بطرز انحصار، معنی و حقیقت دین نامید، از دو چیز خارج نیست.

(1) عبارت از قانون و برنامه و دستوراتی ست ، که از طرف پروردگار بزرگ ، بقصد رهنمائی و هدایت مردم، بر پیامبران خود وحی شده، و بوسیلۀ گماشتگان أرجمندش، بعموم افراد یا گروه معیّن و مخصوص ابلاغ می گردد، و حقیقت دین باین معنی، بطور خلاصه بر سه قسمت تقسیم می شود (1) اعتقادیّات یعنی آن چه فقط مربوط بعقیده و اعتراف است (2) اخلاقیّات یعنی آن چه که فقط با خلاق و روش زندگی نسبت بخود شخص و جهات اجتماعی مربوط می باشد (3) تکلیف های عملی یعنی آن چه باید بوسیلۀ اعضاء و اندام های مختلف انسان انجام گیرد، نه فقط با عقیده و بنا گذاری تنها.

و گاهی از دین بهمین معنی ملّت و شریعت نیز تعبیر شده است، چنان که خدای متعال در جملۀ ﴿ مِلةَ اَبيْكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾ (5) یعنی کیش پدرتان ابراهیم ، و جملهٔ ﴿ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهیمَ﴾ (6) یعنی از کیش و آئین ابراهیم، و جملۀ ﴿ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾ (7) یعنی و پیروی کرد از دین ابراهیم (در حالت تسلیم و استقامت و میل) : از دین حضرت

ص: 35


1- آیۀ (29) سورۀ توبه: و مراد از دین حق، خدای متعال یا خدا و اسلام، یا دین اسلام می باشد، باختلاف تفاسیر
2- آیۀ (4) سورۀ حمد
3- آیۀ (25) سورۀ نور
4- آیۀ (2) سورۀ نور
5- آیۀ (78) سورۀ حج
6- آیۀ (130) از سورۀ بقره
7- آیۀ (125) سورۀ نساء

ابراهيم خليل علیه السلام نام بری فرموده، و در جملۀ ﴿ فِي الْمَلَةِ الْآخِرَةِ﴾ از دین و آئین حضرت عیسی علیه السلام، بلفظ ملّت یاد می فرماید، و چنان که در حدیث موجود است ﴿ فَرَضَ اللهُ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ﴾ یعنی خدا اطاعت را واجب گردانید بخاطر حفظ نظام در دین.

(2) عبارت است از علاقه داشتن و پابند و وابسته بودن انسان بخدای توانای خود که باعث هستی و برقراری او می باشد، و این معنی همان خدا شناسی و یکتا پرستی است که مرتبط با پیروی از دستورات و فرمان های پروردگار بوده، و چیزی است مطابق فطرت و طینت بشر، که در نهاد و خمیرۀ آن بودیعت گذارده شده است، چنان که در بحث توحید (از مباحث جزء دوّم این کتاب) بشرح و توضیح آن پرداخته ایم.

همین موضوع (یکتا پرستی) یگانه نظر و عوانی است که قرآن مجید بر آن تعرّض داشته، و تنها همان را حقیقت و واقع دین معرّفی می کند: در آیۀ (19) از سورۀ آل عمران می فرماید: ﴿ إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلَامُ﴾ يعنى بتحقیق، دین در نزد خدا تسلیم شدن بحضرتش (و سر فرود آوردن در مقابل قدرت و عظمتش) می باشد، و هم چنین در آیۀ (85) از همان سوره می فرماید: ﴿ وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسلاِم ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾ یعنی هر کس غیر از تسلیم بخدا ، کیش و آئین دیگری را پیروی و تبعیّت کند، از او قبول و پذیرفته نخواهد گشت، و در روز جزا و دنیای آینده، از خسارت و ضرر دیدگان و زیان کاران خواهد بود، و نیز در آیۀ (30) از سورۀ روم ( با اشاره و پرداخت برجهة فطرت و طينت) مي فرمايد ﴿ فَاقِمْ وَ جْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسُ عَلَيْها لاتَبديلَ لِخَلقِ اللّهِ ذالِكَ الّدينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾ يعنى رو بدین خالص آور ، همان دین و آئینی که خدا بندگان را بر آن آفرید ، آفرینش خدا را تبدیل و تغییری نیست و باز در آیۀ (3) از سورۀ زمر می فرماید: ﴿ أَلا لِلّهِ الدِّينُ

ص: 36

الْخالِصُ﴾ یعنی آگاه و دانسته باشید که مرحذا را است دین خالص (یعنی توحید و یکتا پرستی)

دين بجز یکتا پرستی هیچ نیست *** راه خوبان در جهان پر پیچ نیست

آفتابی کز افق تابان بود *** مَقدَمش را جسم و جان خواهان بود

عاشقان دارند اگر عشقی بسر *** بر دل معشوق از آن آید خبر

آن که با خوبان بود اُنسش مدام *** فضلش افزون گردد و فیضش تمام

نا کسان کز حکم حق دوری کنند *** آتشی بر خانمان خود زنند

از خدای خود، هر آن غافل شود *** مقتضای هستیش باطل شود

زنده آن را دان که روحش زنده است *** فکر طغیان از سرش افکنده است

آن که نسل يك پدر نبود یقین *** کی فروزان گردد از ایمان و دین

(مؤلّف)

(تذکر لازم، و نظر های مختلف در معنای دین)

اکنون که معنای حقیقی دین، روشن و واضح گردید، و منطق مقدّس قرآن کریم در این باره معلوم شد برادران محترم با ایمان را سزاوار است بنکات زیر توجّه کامل فرمایند.

(1) هر چيز ناقص و موهومی را که ساختۀ فکر ناقص افراد بشر و اختراع بی أساس يك يا چندین کس از نوع انسان، و مرهون خیالات پوچ آنان باشد، نمی توان باسم دین نامید، و خود را کور کورانه، بر آن آلوده و پابند کرد، زیرا بستگی بچیزی که

ص: 37

اختراع و تأسیس عامل ناقص و غیر اهل است، جز نقص و بدبختی و مذلّت نتیجه ای ندهد.

(2) گفته های مختلف و گوناگونی، که از نظرّیه های گویندگان و نویسندگان شرق و غرب در خصوص شناسائی حقیقت دین، بگوش ما می خورد و یا بطرز مطالعه از نظر ما می گذرد، باید بدقّت کامل ملاحظه کنیم، تا آن چه را که با منطق صحیح (که خداى بزرك و توانا بیان فرموده و آیات شریفۀ قرآن کریم روشن و واضح ساخته) مطابق است با اطمینان خاطر اختیار کرده و از غیر آن کناره گیری نمائیم.

بعضی از نویسندگان معروف بریتانیائی می گوید: دین کوششی است برای کاستن وحشتی که از قوای نابود کننده در انسان ایجاد می شود.

یکی از روان شناسان اتریشی می گوید: دین عبارت از کوششی می باشد، که انسان می خواهد بواسطۀ آن، عالم حواس را بوسیلهٔ عالم اراده و آرزو مسّخر کند.

يك پرفسور امریکائی نظرّیه می دهد، که دین عبارت است از ادراك و احساس مهم ترین نوامیس و فضائل اجتماعی.

بعضی چنین عقیده دارد که دین، شناختن تکالیف بشری بصورت اوامر الهی می باشد . دیگری می پندارد که دین یک نوع رابطه ایست درمیان شخصیت بشری و عالم بی گران و مبدأ اصلی آن، که انسان برای خود تشخیص می دهد.

(3) قضاوت در اطراف هر موضوع فکری، بخصوص موضوع اعتقادی، بدّقت و رسیدگی کامل نیازمند است، تا انسان را بنتائج و لوازم زیان بخش و خطر ناک گرفتار نسازد، چنان که غفلت در این باره، مردمانی را (بغیر انتظار) از راه راست خارج کرده، و در عالمی تیره قرار داده و بوضعی ناهموار و اسفناك مبتلا نموده است.

اينك قضاوت در میان نظرّیه هائی که راجع بمعنای دین نقل شد ، و چندین نظرّیهٔ دیگر (که ذکر آن ها بطول انجامد) و تعیین صحیح و فاسد آن ها، بعهدۀ خوانندگان

ص: 38

عزیز و أرجمند وا گذار می شود.

امید این که روی حسن ظنّ و علاقۀ بی منشأ که اکثریّت مردم جامعه، نسبت بگویندگان و نویسندگان خارجی پیدا کرده اند، در این مورد داوری نشود ، زیرا همین حسن ظنّ بافراد نام برده، و فریب خوردن بعناوین مادّی جهان کنونیست ، که ما را بیش از اندازه از رسیدگی صحیح و رسیدن بحقیقت مانع شده، بخصوص جوانان را در يك حالت بهت زدگی سر گردان می نماید.

اگر چه این سر گردانی بجوانان محیط های دینی اختصاص ندارد، بلکه در تمام جهان ، روی عوامل گوناگونی که أخلاق و اعتدال آیندگان افراد بشر را بخطر انداخته است، طبقۀ جوانان از جهات اعتقادی در حالت سر گردانی بسر می برند.

چنان که مجلّۀ معروف Kristel (بطوری که یکی از مقاله نویسان محترم دینی نقل کرده) در این باره نوشته است: جوانان در حال انتظار بسر می برند برای چه؟ برای کسی که فکری بآن ها بدهد، و راهی پیش پای آن ها بگذارد، تا بتوانند از شك و ترديد بیرون آیند، و بآن دل گرم شوند، یعنی بآن ها فکر و عقیدۀ تازه ای بدهد ، و احتیاجات معنوی و آرزو های آن ها را بر آورده، از ما توّقع فهم و ادراك بمقتضای زمان دارند، بنابراین باید بکوشیم، بقدر امکان آن ها را، بمنظور شان برسانیم حالا باید دید، بزرگ تران برای آن ها چه کرده اند، و در کجای دنیا جوانان می توانند، نقطۀ اتکاء ثابت و خط مشی صحیح و امنیّت خواطر پیدا کنند و همیشه امیدوار باشند، مسلّماً نخواهند توانست، منظور خود را بین نظامیان جاه طلب، سیاسیّون فاسد، بازرگانان حریص، یا بعضی از روحانیّون که بسبك قديم، تبلیغ دین می کنند، پیدا کنند، در عین حال آن ها می دانند ، که با بی اعتنائی بعقیدۀ دینی پدران و مادران و رؤسای دینی، آن ها نخواهند توانست، راه صحیحی برای حلّ مشکلات خود پیدا کنند، جوانان با حالت یأس و نومیدی ، در جست جوى أفكار و عقائد تازۀ دینی و یافتن راه صحیح هستند، و در حقیقت در تمام

دنیای پر آشوب امروز

ص: 39

بشر بیافتن چنین راهی که از حشو و زوائد پیراسته باشد بخصوص ، بایمان راسخ و امیدواری نیاز فراوان دارد، با این وصف، جوانان امروز که مردان آیندۀ دنیا هستند نمی دانند بکجا روی آورند، تا درد خود را درمان کنند، و بمطلوب خود برسند.»

برادران دینی عزیز!

حسن ظنّ بأجانب و بیگانگان جائی درست است، که وجودشان برای ما، در تدارك و تحصيل منافع و مصالح مادّى و معنوى منشأ اثری باشد، خدمت و کمکی نسبت بما انجام دهند، و اتفاقاً خلاف این هم که بر هیچ کس مخفی نیست، همه می دانیم اروپائیان جز تمدّن فروشی و فضیلت بافی، کاری نشان نمی دهند، و جز تحصیل درجۀ نهائی و مرتبۀ صدارت در هر شئون مادّی جهان حاضر غرضی ندارند، الفاظی پوچ و عبارات بی فائدۀ چندی بما یاد داده اند، که تا بتوانند تنها با سرگرمی ما ملّت بآن الفاظ خالی از نتیجه، همه گونه استفاده های گوناگون، از وجود ما و کشور ما ببرند، چنان که بعضی از دانش مندان اروپا بهمین موضوع اعتراف صریح دارند.

دکتر گوستاولوبون(D.R.Gustavele.bon) دانشمند معروف فرانسوی می گوید: تمدّن ما برای مشرق جز بدبختی و نکبت ببار نیاورده و مصلحت آن ها در قطع ارتباط با ملل اروپا است، و می گوید : کتمان این مطلب اثری نخواهد داشت و من باید سّر واقعی این موضوع را بیان کنم و این حقیقت را اگر چه در ذائقۀ رجال اروپا تلخ است صریحاً اعتراف نمایم که رفتار ما اروپائیان نسبت بمردم مشرق زمین بسیار نا جوان مردانه و بی رحمانه و بلکه وحشیانه است.»

خوانندگان گرامی! بعد از ملاحظۀ این مختصر و چندین نظیر آن از مقالات متفرّقه و مجلّات معروف جهانی که بطرز نمونه قسمتی از وضع حاضر را گذارش می دهد، و با اجتناب از تقلید اعتقادی آیا می توان گفت که قسمتی از نظر های نام برده در معنای دين، كه از يك عدّه اشخاص روان شناس و یا مردان متّفکر ( که دارای تخّصص و مهارت

ص: 40

در فنون و رشته های بخصوصی می باشند) صادر است، با معلومات و اطلاعات مختلف شان ربط کامل دارد؟ یعنی روی همان جهات و فنونی که افکار شان بآن مشغول شده، دین را ملاحظه و بررسی کرده، و با این طرز حقیقت آن را بیان نموده و می نمایند؟

بعقیدۀ نگارنده این احتمال، بی محلّ و دور از حقیقت نباشد چنان که در موضوعات دیگر کاملاً روشن و واضح است، و جای انکار نیست که انس بر فنّ و رشتۀ مخصوص در تمام افکار و روش انسان تأثیر بخصوص دارد، و خواه نا خواه آن شخص را در هر مسئله و موضوع بر همان أصول رشتۀ تخصّصش برگشت داده، افکار و گفتارش را بآن مربوط می سازد، از این جا است که باید توجّه داشت (بقول بعضی از ارباب قلم) هر فرنگی که بیکی از ممالک شرقی مسافرت کرد و سفر نامه ای نوشت مستشرق نیست یعنی نباید در هر موضوع اعتقادی و مطلب دینی قضاوت و نظرّیۀ آن را صحیح دانست و بر آن اعتماد کرد ﴿ وَ اللّهُ الْهَادِى إِلَى سَوَاءِ السَّبِيلِ﴾

(چرا باید با دین باشیم؟)

جهت احتیاج بدین و لزوم تحقیق از دین و علّت ضرور بودن آن (بطور کلّی) برای انسان ، سئوالی ست که تازگی ندارد، و در أولیّن لحظه نظر هر فردی را بخود جلب مي كند، و بصورت يك موضوع مبهم ، و عقدۀ بزرگ و مشکل حلّ نشده ای جلوه گر است و چه بسا گروهی از افراد را، در حال نگرانی و تأمّل مشغول خود نموده، و از جهة نداشتن حسّ کنجکاوی نیز، بر صدر تحصیل جواب و راه حلّ عقده بر نیایند، و در نتیجۀ این قصور، نسبت بآئین مورد اختیار خود بی علاقه شده، و کم کم در انجام وظائف دینی مسامحه و سستی ورزند.

ص: 41

و بلکه شاید گروهی در اثر شهوات و هوس های غیر محدود طبع انسانی و بواسطۀ تأثیرات عوامل فساد و أسباب گم راهی و تبلیغات سؤ ضدّ دین، که اکنون جامعۀ حاضر بخصوص طبقۀ جوانان أسلامی، بر آن گرفتار است، خود را از دین بطور کلی بی نیاز پنداشته، و از هر گونه آشنائی با آئین خود داری کنند، از ترس این که مبادا با اعتراف و اعتقاد بلزوم و ضرورت آن، زیر تکالیف و دستوراتش قرار بگیرند.

البّته مردان خدا شناس و پاك طينت و جوانان روشن فکر عزیز، آگاهند، که این روّیه ها سر انجام خوشی ندارد، و جز بدبختی و ذلّت هر دو جهان چیزی تولید نمی کند، و بالأخره پاداش زیان کاران و فرو مایگان بوقت معیّن و روز خود موکول است.

اینک نگارنده که در مقام سخن با برادران دینی محترم بوده و با توفیق تمام مشکلات مربوطه را با آنان مورد بررسی و گفت گو قرار داده ام، علّت احتیاج بدین را بدو طرز باید ملاحظه کنیم (1) با نظر بجنبۀ انفرادی انسان یعنی قطع نظر از موقعیّت اجتماعی او (2) با نظر بجنبۀ اجتماعی و موقعیّت محیط، و ما اکنون روی هر دو جنبه بحث خواهیم کرد.

(سبب احتیاج بدین از نظر فردی)

با ملاحظۀ این که بشر از اصل بر نهایت عجز و ناتوانی خود پی برده، و می داند که وجودش از يك موجود دیگر است، و هستی آن در اختیار خود نیست، و نتوانسته خود باعث پیدایش خود گردد، و نیز نمی تواند در زندگی یا فناء خود کم ترین تأثیری داشته

ص: 42

باشد، نا گزیر بر آن وجود مؤثّر نظر دوخته و از وی استمداد می کند.

روی همین جهت که جزء فطرت و خمیرۀ اوست، نمی تواند علاقۀ خود را از مبدأ و خالق و مؤثّر خود قطع نموده، و عنوان استقلال و بی اتکّائی بر آن بخود بگیرد، چون انسان بدون استثناء دارای دو غریزه است.

(1) غریزۀ شهوت (که در اثر آن همیشه و در هر مرتبه بر جلب منافع و تحصيل کمال مایل می باشد) (2) غریزۀ غضب (که بوسیلۀ آن از تمام مهالك و مضرّات مثل سائر موجودات جان دار ترسان و بیم ناک است) و این هر دو یعنی علاقه بر منافع و ترس از مضرّات انسان را وا دار می کند ، که بر صدد تحصیل نفع و ضرر بر آید، و در صدد این ها بودن نیز، در مرحلۀ اوّل، محتاج بدانستن موارد نفع و ضرر، و در مرتبۀ دوّم بداشتن اسباب تحصیل نفع و دفع ضرر مربوط خواهد بود، و هيچ يك از این ها برای انسان از جانب خود فراهم نیست، یعنی نه احاطۀ کامل، و اطّلاع کافی بموارد نفع و ضرر دارد، و نه اسباب رسیدن بنفع و جلو گیری از ضرر او را موجود است، و آن مقدار نیز که در خور قدرت و تمّکن اوست، بمیزان احتیاجش نمی رسد، پس ناچار است در این باره نیز بهمان موجود قادر، و مؤثّری که از اصل وجود محتاج و نیازمندش بوده، رجوع کند، تا او از روی احاطه و اطّلاع خود بر مصالح و مفاسد، و منافع و مضرّات مربوط بزندگی این مخلوقش ، برنامه ای تعیین نماید، و بدین وسیله، نیازمندی های انسان تأمین گردد.

آن برنامه و قانون همان دستوراتیست که باسم دین نام برده شده و خدای دانا و توانا، از طرف خود به بندگانش، پیش از درخواست آنان (بوسیلۀ پیامبران ،أرجمندش، از روی کمال مهربانی و عنایت) ابلاغ فرموده است، و چون نوع این برنامه های الهی، دارای جنبه های فکری و اخلاقی و عملی می باشد، طبعاً انسان را در فکر و اخلاق و عمل، بسوی مراتب و درجات عالیه، سیر می دهد، و او در سایۀ تکامل در این جهات سه گانه از همۀ منافع بر خوردار شده، و از شرور و مهالك، گوناگون

ص: 43

محفوظ می ماند.

پس احتیاج انسان بدین از نظر و جنبۀ فردی، تا این اندازه روشن گشت، و معلوم شد، که بشر می تواند بخاطر دین، بآن چه که بدون پیروی از دین نمی رسید نائل گردد و از هزاران وسائل خوش بختی ، که خدا منافع و عوائدی در بر آن ها مقدّر فرموده استفاده کند، و با رعایت دستورات پروردگارش، احتیاجات زندگی خود را از هر جهت اعّم از خوراکی و پوشاکی و مسکنی و توالدی و زیبائی و فکری و علمی و . و . و .، بر طرف نماید، زیرا خدا در همه چیز قدرتش ظاهر، و عجز و درماندگی انسان هویدا است، و بر هیچ بینندۀ عاقل و جویندۀ روشن دل و منصف، پوشیده و مخفی نیست.

از قدرتش هر آن چه بعالَم عیان بود *** میزان عجز و ذلّت ما را بیان بود

او عین قدرت است و نمایندۀ کمال *** عالَم كمال و قدرت او را نشان بود

او را سِزد هر آن چه که خواهد همان کند *** چون بی نیاز از مدد این و آن بود

انسان که هستیش همه فقر است و احتیاج *** دیگرچه انتظار چنین و چنان بود

تنها ز راه پیروی از حکم کردگار *** شاید که آگه از همه سود و زیان بود

(مؤلّف)

خوانندۀ گرامی سزاوار است، این چند آیه را از کلام خدای بزرگت، توجّه فرمائی و بر جهات معنوی آن، با نظر دقیق و تأمّل کامل، رسیدگی کنی، تا شاید، ذهن و فکر را در این باره نسبت بموضوع، بیش تر ربط دهد.

(1) راجع باحاطهٔ خود بتمام موجودات. و عظمت و جلالت ذات مقدّسش ، در آیۀ (35) از سورۀ نور می فرماید: ﴿ اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَاَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللّهُ الاْمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِ شَیْ ءٍ عَلیمٌ﴾

ص: 44

خدا روشنی آسمان ها و زمین است، مثل روشنی پروردگار در موجودات مانند چراغ دانی است، که در آن چراغی باشد، و چراغ در آب گینه ای، که آن آب گینه گوئی يك ستارۀ درخشان است، و آن چراغ افروخته شود از درخت زیتون پر برکتی، که نه مشرق داشته باشد و نه مغرب، و روغن آن درخت چنان باشد ، که بی آن که آتش بآن رسد، بخواهد روشنی دهد، روشنی بر روشنی ، خدا بنور خود هدایت می کند هر کس را که بخواهد، و خدا بهر چیزی دانا است.

(2) نیز دربارۀ ایجاد و آفرینش انسان در آیۀ (189) از سورۀ اعراف می فرماید ﴿ هُوَ الّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشّيها حَمَلَتْ حَمْلاخَفِيفًا فَمَرَتْ بِهِ فَلَمَّا أَثقَلَتْ دَعَوا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ اتيْتَنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَ مِنَ الشَاكِرِينَ﴾.

خدا همان است که شما را آفرید از يك جان، و از همان جان جفتش را آفرید، تا آدمی با جفت خود آرام گیرد، پس چون آدمی جفت خود را در بر گرفت، بارى سبك بر داشت، پس همین که گران بار شد جفتش، هر دو خواندند خدا را که پروردگار شان است، که اگر فرزند شایسته ای بما بدهی ، هر آینه ما خواهیم بود از سپاس گذاران.

(3) در خصوص ماّدۀ تولیدی انسانی در آیۀ (58) و (59) از سورۀ واقعه می فرماید

﴿ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ،ءَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ﴾ آیا می بینید نطفه ای را که می ریزید ؟ آیا شما آن را می آفرینید، یا ما می آفرینیم؟

(4) حالت خوابیدن و بیدار شدن انسان را بعد از خواب (که یکی از عجائب صنعت و آیات پروردگار شمرده می شود) یادآوری کرده، در آیۀ (60) از سورۀ انعام می فرماید : ﴿ وَ هوَ الّذى يَتَوَفّيكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِیَقضِىَ أَجَلُّ مُسَّمى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرجعِكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِما كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ خدا همان است که جان شما را در شب می گیرد، و می داند آن چه کرده اید در روز، پس بر می انگیزاند

ص: 45

شما را در روز، تا مدت معیّن بپایان رسد، پس بازگشت شما بسوی خدا است و سپس خدا خبر خواهد داد شما را، بآن چه که بودید می کردید.

(5) بکمال توانائی خود در انجام آن چه اراده کند، و ناتوانی انسان اشاره نموده در آیۀ (63) تا (74) از سورۀ واقعه می فرماید: ﴿ أَفَرَأيتُم ما تَحرُثُونَ ،ءَ أَنتُم تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَارِعُونَ، لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلَتُم تَفَكَهوُن، إِنَّا لَمُغرَمُونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ، أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذى تَشْرَبُونَ، أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ، لَوْ نَشاءُ جَعَلْنَاهُ أَجَاجًا فَلَوْلا تَشْكُرُونَ ، أَفَرَأَيْتُمُ الْنَارَ الَّتِي تُورُونَ، أَنتُمْ أَنشَاتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ نَحْنُ، جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَ مَتَاعًا لِلْمُقَويِنَ، فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾ .

آیا می بینید آن چه را کشت و زراعت می کنید؟ آیا شما آن را می رویانید یا ما آن را می رویانیم؟ اگر بخواهیم البته می گردانیم آن را هیمۀ خشگی، پس شما تأئسف خورید، و می گوئید ما زیان دیدیم، بلکه بکلّی محروم شدیم، آیا می بینید آبی را که می آشامید؟ آیا شما آن را از ابر فرود آوردید، یا مائیم فرود آورندگان؟ اگر بخواهیم آن را تلخ مزه می گردانیم، پس چرا شکر نمی کنید، آیا می بینید آتش را که بر می افروزید؟ آیا شما درختش را آفریدید، یا مائیم آفرینندگان ؟ ما قرار دادیم آن را باعث تذكّر و مایۀ زندگی و تعیّش گرسنگان و بی زادان، پس بستای بپاکی نام پروردگار بزرگت را.

(6) آیۀ (27) و (28) از سورۀ فاطر می فرماید ﴿ أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِيبُ سُودٌ، وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ﴾ آیا نمی بینی که خدا فرو ریخت از آسمان آبی، پس در آوردیم با آن آب میوه هائی برنگ های گوناگون، و در آوردیم از کوه ها راه ها و رگ های سفید و سرخ و سیاه، و در آوردیم همچنین از مردم و جنبدگان و

ص: 46

چهار پایان رنگ های مختلف، فقط دانش مندان از خدا خشیت دارند، بدرستی که خدا غالب و آمرزنده است.

(7) در مقام فائدۀ دین بر شخص نسبت بوضع د نیویش و نتیجّ آن از برایش در جهان آینده در آیۀ (97) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِينَهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِينَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ هر كس كار نيك كند (خواه مرد یا زن) و با ایمان باشد، باو تعیّش و زندگی پاکیزه می دهیم، و آن را نیکو تر از آن چه کرده اند پاداش می بخشیم.

(سبب احتياج بدین از نظر اجتماعی)

این قسمت که جهة دوّم از بحث است نسبت بجهة اوّل بسیار ساده و جواب در ضمن سئوال موجود می باشد، زیرا علّت احتیاج بدین و آئین خدائی از نظر اجتماع، جز خود اجتماع چیز دیگری نیست، اکنون این مطلب را با يك وجه كوتاه و مسلّم توضيح مي دهيم.

خوانندگان محترم متوجّهند و تصدیق دارند، که انسان موجودیست که از ابتداء زمان توانسته بتنهائی زیست کند، و در تعیّش رفع نیازمندی های خود بنماید و همیشه محتاج بكمك هم نوع خود یا دیگران بوده است ، و بهمین خاطر، رفته رفته، تشکیل خانواده داده، و بالأخره روز بروز مطابق احتیاجاتش اجتماع وسیع تری فراهم ساخته، و با گرد آمدن خانواده ها بدور هم، مشکلات و نیازمندی های خود را چاره کردند، و در اثر پیشرفت های قهری، و افزونی در افراد، بوسیلۀ توالد و تناسل، گروه قابل ملاحظه ای پدیدار شد، و كم كم دهات و قصبات و شهر ها، بوفق وضع زندگی صورت گرفت، و از مزایای تعیّش دسته جمعی، بهره مند گردیدند، تا بامروز که اجتماع بمرتبۀ فوق العاده ای رسیده و در حقیقت عالم جدیدی بوجود پیوسته است ، تا جائی که اکنون افراد بشر، از تمام

ص: 47

جوانب قسمت مسکون زمین، از هر نظر (اعّم از جهة اقتصادی و سیاسی و مصالح دیگر) روابط عمومی دامنه داری، میان هم ایجاد کرده ، و بناچار روز بروز، آن روابط رو باستحکام و قوّت می رود.

لکن چون نوع انسان را غرائز چندی، از قبیل صفت خود خواهی و جاه طلبی و نفع پرستی و. و. و . ، همراه می باشد، از این نظر اجتماع نام برده که بشر از روز اوّل نیازمند بر آن بود، چنان که ثمرات و منافعی عاید کرد، مشکلات و ناراحتی هائی نیز بوجود آورد ، که در زندگی فردی دامن گیر بشر نبود ، سنگ هائی در سرراه عموم افراد قرار داد که با هزاران وسائل نمی توان آن را از جای حرکت داد.

زیرا بشر با آن همه غرائز شوم که نام برده شد، هنگامی که تشکیل اجتماع داد. فکر تحصیل منافع و شخصيت و مقام و منزلت و منصب، با مزاحمت بی دیگر و نزاع و کشمکش در میان هم بر خورد کرده و بالأخره الغت و مهربانی، که یگانه باعث عیش و لذّت زندگی اجتماعیست ، بکلّی از میان رفته ، و ببغض و عداوت و کینه جوئی مبّدل گردید.

در نتیجه اش كمك و معاونت و دست گیری بهم نوع بر چیده شد، و بلکه طبقات جامعه بر صدد آزار بهم دیگر بر آمدند، هر قوی حقوق ضعیف تر از خود را پایمال کرده، و عاقبت ، هر گونه فساد و بدبختی و تلف مال و جان و خلاصه هرج و مرج شدید در عالم پدید آمد، چنان که برادران دینی أرجمند نمونۀ بارز و روشن آن را در این عصر حاضر خود ملاحظه می فرمایند، و البته می توانند، بحال أعصار گذشته نیز پی ببرند (گر چه بعقیدۀ کوته نظران زمان ، بشر بخوش ترین روزی رسیده و در شیرین ترین لحظۀ زندگی قرار گرفته) ولی این عقیده ، پیش آزادگان و هوش مندان ارزش ندارد تنها چیزی که در اعصار گذشته توانست این ناراحتی ها را بر طرف کند و نیز در هر عصر توانائی آن را دارد همانا دین است و بغیر آن جلو گیری از أسباب سلب آسایش ممکن نیست، و جز او نمی تواند، این سنگ های بزرگ را از پیش پای جامعه بر دارد

ص: 48

و وضع با سعادت و شرافت مندانه ای با فراد بشر ببخشد.

«زیرا دین» روح ایمان و صداقت و اعتدال و سلامت و درستی، در بشر ایجاد می کند، و باطمینان خاطر و آرامش و حفظ حدود خود و دیگران وامیدارد، و در اثر اصلاح فرد فرد، تمام جامعه (که صورت اجتماعی افراد است) رو بسعادت مي رود، و يك وضع روشن و آیندۀ درخشانی، فراهم می گردد.

«دین» کاری انجام می دهد، که هیچ عامل زور قدرت انجام دادن آن را ندارد. «دین» قلب آدمی را از تمام نیّت های سوءِ و قصد های فاسد پاک می سازد که دیگر دست و چشم و زبانش مردم را آزار نمی دهد.

«دین» دربارۀ حفظ جان و مال و ناموس (و بالأخره تمام حقوق و شئون اجتماعی) جامعه را از توپ و تفنگ و سر نیزه و مسلسل، و خلاصه از هر گونه وسائل ظاهری و مادّی، بی نیاز می سازد، و در عوض، آن چه را که مصرف این ها می شود، و در واقع بصورت خسارت بزرگی بر شئون مالی بشر، وارد می آید، بر خود افراد بر می گرداند و آن ها را از کلّیۀ آن خسارت ها آسوده خاطر می سازد «دین» آن اسباب مبارزه و وسائل آتشی دفاعی را، برای روز مبادا، و فقط بخاطر جنگ با اغیار و بیگانگان (یعنی آنانی که قصدی جز تسلّط بر پیروان دین ندارند) حفظ کرده و روز بروز توسعه می دهد.

«آری دین» همیشه طرفداران خود را، از این گونه نا ملائمات داخلی ، راحت ساخته، و در عوض، چنان قوّت مادّی و معنوی ، بر آنان می بخشد ، که أجانب جرئت يك تعدّى كوچك نيز نسبت بآن ها نداشته باشند.

«دین» در اجراء قانون مجازات (در پاداش و کیفر جرائم و کج روی هائی که با أركان آن تصادم مستقیم دارد) برای شخصیّت مجرم، هیچ گونه ارزشی قائل نشده و نمی شود، تا نتایج و منافع اجتماعی قوانین جزائی از میان نرود، و نقض غرض تولید نکند «دین» خانمان ظالمان را بآتش افروختۀ دل های مظلومان می سوزاند و آن را از

ص: 49

پایه بر هم می ریزد «دین» ستم کاران را مجال می دهد، که آن چه خواهند بکنند و بگویند تا آن جا که حجّت تمام شود و محّل عذری باقی نماند، سپس بنیاد و أساس عیش و زندگانی آنان را چنان در هم کوبد، که جهانیان عبرت گیرند.

این قرآن کریم است که همین مطالب را یاد آوری می کند در آیۀ (74) تا (77) از سورۀ مریم می فرماید: ﴿ وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءَأَيا﴾ چه بسیار مردمان را پیش از ایشان هلاک کردیم، که از حيث منظر و ثروت، از اینان بهتر و برتر بودند ﴿ قُل من كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَداً﴾ بگو (ای پیغمبر) کسانی که بگم راهی افتاده اند، خدا آن ها را مهلت خواهد داد ﴿ حَتَّى إِذَا رَأَ و امايُو عَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَ اِمّاَ السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرَمَكانَا وَ أَضْعَفُ جُنْداً﴾ تا آن چه بر آن ها وعده داده می شود به بینند، یا عذاب دنیوی یا قیامت را، و بزودی خواهند دانست که جایش بد تر و سپاهش ضعیف تر است ﴿ وَ يَزيدُ اللّهِ الَّذِينَ اهْتَدَ و اهُدىً﴾ و خدا بر هدایت کسانی که براه آمده اند می افزاید ﴿ وَ الباقِياتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرُ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرُ مَرَدّاً﴾ و کار های پسندیده و شایسته ای که از آدمیان باقی بماند، در نزد پروردگار تو ، از جهت پاداش و بازگشت بصاحبش بهتر است.

«دین» از ناله های جان گداز نیمه شب بی چارگان غفلت نمی کند، و از فرو مایگان و اراذل بوقت خود انتقام می کشد. «دین» بر تمام نا سازگاری های افراد جامعه با یک دیگر و ناراحتی های گوناگون زندگی انسان ، با ایجاد الفت و یگانگی و رفع اختلاف، خاتمه می دهد .

آری عمده ثمرۀ دین همین رفع اختلاف و ایجاد الفت است و خدا آئین را روی همین جهة به بندگان ابلاغ کرد، و قضاوت طبق دین و حکومت (طبق کتاب آسمانی) در میان مردم را در هر عصری بپیغمبران آن زمان وا گذار فرمود، در آیۀ (213) از سورۀ بقره مي فرمايد ﴿ كانَ الّناسُ أَمَةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ الّنَبِيينَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ

ص: 50

الْكِتَابَ بِالْحَقِ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾ مردم گروه واحد بودند، پس خدا پیغمبران را فرستاد که مردم را (بنعم پروردگار که جزای کار هاى نيك و خير است) مژده دهند، و از عذاب خدا (که کیفر کار های زشت و نا پسند است) بترسانند و با پیغمبران کتابی نازل کرد ، که بر أساس حقّ استوار بود، تا آن که حکم کند آن کتاب در میان مردم ، در آن چه که مورد اختلاف آن ها باشد».

نیز در آیۀ (62) و (63) از سورۀ أنفعال مي فرمايد ﴿ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ یعنی «خدا همان است که ترا با یاری خود و بوسیلۀ مؤمنین تقویت کرد، و الفت داد در میان دل های ایشان، اگر صرف می کردی تمام آن چه را که در زمین است، نمی توانستی در میان دل های آن ها الفت دهی، ولی خدا الفت داد در میان آن ها، بدرستی که خدا توانا و دانا است».

هم چنین در آیۀ (257) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾یعنی «آنان که ایمان آورده اند خدا ولّی و دوست و متصّرف در وجود آن ها است، خدا آن ها را از تاریکی بسوی روشنی می برده، و آنان که کافرند، ولّی و مؤثّر در وجود آن ها طاغوت ستم کار مادّی است، آن ها را از روشنی بتاریکی ها می کشانند، چنین مردمان، أهل آتش و مصاحب با دوزخ اند، و در آن دائم هستند.»

اينك در این مطلب سخن ما پایان یافت علاقه مندان بدین را باید سفارش کرد (چنان که انتظار می رود) از ملاحظۀ آن چه تا باین جا در رشتۀ تحریر قرار گرفت، خود داری نورزند و در جست جوی حقیقت باشند ﴿ وَ اللّهُ هُوَ المُوّفِقُ لِلّصَوابِ﴾

ص: 51

(چرا قانون های ساختۀ بشر قابل پیروی نیست؟)

اشاره

ضرورت و لزوم قانون و برنامه و نظام روش، برای هر جامعه ای بحکم خرد مسلّم است، و جای انکار نیست، که نبودن نظم در اجتماع، تولید هرج و مرج و پراکندگی جبران نا پذیری می کند ، آسایش و سعادت جامعه در خطر می افتد، و زندگی دسته جمعی که دارای مزایای بی شماری است، مبدّل بيك صحنۀ پر شور و غوغا می شود، تا جائی که هیچ فرد از افراد جامعه، جز مرگ آرزوئی نکند.

این مطلب بطور کلّی تمام و صحیح است، و هیچ گونه محّل چون و چرا نیست چنان که لزوم دین و ضرورت آن برای انسان (که در بحث گذشته مورد گفت گو بود) بر پایۀ همین نکته ثابت گردید.

امّا علّت این که چرا قانون های ساختۀ بشر قابل پیروی نمی باشد بعقیدۀ نگارنده، بسی روشن و آفتابی است، از چیر هائی است، که خود بخود برای هر عاقل و متفّكر روشن دل، واضح و هویدا شده، و چه بسا روز بروز واضح تر می گردد و در ردیف مطلب های حلّ شده قرار می گیرد.

ما اکنون بیاری خدای توانا (از باب انجام وظیفه) ببحث در پیرامون این موضوع می پردازیم.

قضاوت در این باره بیاد آوری چند جهت بستگی دارد.

معنای قانون

قانون عبارت است از أصلی که بر اساس مصالح اجتماع استوار باشد، و نیازمندی های اجتماع را بطرز صحیح تأمین کند، و جامعه را بطرف سعادت حقیقی سوق دهد.

ص: 52

شرایط قانون گذار

قانون گذار باید بحکم خرد، دارای شرایط زیر باشد.

(1) احاطه و اطّلاع کامل بوضع کسانی که آن قانون بر آن ها مربوط است ، تا بتواند مصالح و نیازمندی های آنان را تشخیص دهد، زیرا اجراء حكم و دستور در حق کسی، بر همین جهت وابسته می باشد، اگر رئيس يك خانواده بحال افراد زیر دست خود و وضع اجتماعی خوانوادگی و محیط شان مطلّع نشود، چگونه می تواند دربارۀ آن خانواده نظریّه بدهد و آسایش و آرامش آن ها را تحصیل کند؟ بهمین نسبت هر چه بالا تر رود، و اجتماع وسیع تری فرض شود، لزوم و ضرورت این شرط واضح تر می گردد.

(2) باید قانون گذار نفع و مصلحت و شخصیّت و منصب و بطور کلّی خواسته های خود را در نظر نگیرد، بدیهی است که اگر چنین کند، آن قانون بدرد جامعه نخواهد خورد.

(3) بايد نفع و مصلحت غیر افرادی را که قانون را بر آنان وضع و تعيين می کند، منظور ندارد، اگر نه آن قانون نیز ثمر بخش جامعه نخواهد شد.

البّته این شرط با شرط دوّم یکی نیست، زیرا ممکن است قانون گذار طبق شرط دوّم مصلحت شخصی خود را ملاحظه نکند، ولكن مصلحت جامعه را نیز منظور ننماید بلکه تنها بخاطر منافع عدّه ای، آن قانون را ، بر اجتماعی که آن عدّه از افرادش نیستند تحمیل کند، و عایدش را همان عدّه ببرند، گر چه بيك نظر، این شرط بهمان شرط قبلی برگشت دارد، بملاحظۀ این که موافقت قانون گذار با اغیار (طبعاً یا جبراً) نیز خواسته ایست برای خود او.

(4) قانون گذار باید همۀ افراد را که در جهات اجتماعی و خصوصیات مشترك نوعی یک سانند، بيك نظر نگریسته ، و قانون را برای همۀ آن ها بطور تساوی وضع و

ص: 53

تعیین نماید ، هيچ يك از پیرایه های گوناگون طبقات افراد را ، در این باره دخیل نداند.

تا باین جا که این چند جهة یاد آوری شد اکنون خوانندگان گرامی باید در قضاوت در مورد بحث، و در أخذ نتیجه با نگارنده هم کاری کنند.

عزیزان محترم! علاقه مندان بدین!

بطوری که با دقّت بررسی و ملاحظه کنیم، درستی و صدق گفتار آنان که معتقدند تبعیّت از غیر ادیان الهی، برای انسان صحیح نیست و قانون های ساختۀ بشر قابلیّت پیروی را ندارند، ثابت می شود.

دین و شرایط قانون گذار

نا گفته معلوم است که معنای نام بردۀ قانون، بدین و برنامه های خدائی کاملاً تطبیق می کند و نیز شرایط قانون گذار، بقدر کامل در مقنّن حقیقی (یعنی ذات مقدّس پروردگار توانا) موجود است.

بیان ساده این که، دين أصل ثابت و أستوار بر مصالح اجتماع ، و نجات دهندۀ پیروان خود از مهالك گوناگون می باشد.

احاطۀ خدا (بحكم شرط اوّل) باوضاع و احوال عموم افراد انسان و سائر مخلوقاتش مسلّم است، چنان که در آیۀ (125) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ وَ لِلّهِ ما فی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ كَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَعَى مُحيطاً﴾ یعنی «برای خدا است آن چه در آسمان ها و زمین است، و خدا بهر چیزی فرا رسنده است» نیز در آیۀ (60) از سورۀ أسراءِ می فرماید ﴿ وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ أَنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ یعنی «و هنگامی که گفتیم مر ترا بدرستی که پروردگارت أحاطه کرده بمردمان» و هم چنین در آیۀ (28) از سورۀ فاطر می فرماید ﴿ وَ الّذى أَوحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقِّ مُصَدِّقَاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللّهُ بِعِبَادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ﴾ یعنی «و آن چه که وحی کردیم بسوی تو از کتاب، اوست حقّ، در حالتی که

ص: 54

راست دارنده و تصدیق کننده است آن چه را که پیش از او بوده (از احکام و کتب آسمانی) بدرستی که خدا بر بندگانش آگاه و بینا است.»

خدا (بحكم شرط دوّم و سوّم) دین را بخاطر مصلحت خود، یا بر نفع کسی که خارج از جمعیّت مکلّفین و مأمورین بدستورات آن باشد، وضع و ابلاغ نفرموده است زیرا هر دو از این ها بستگی باحتیاج دارد، یعنی شخص محتاج در صدد تحصیل نفع می باشد، و نیز محتاج ناچار است که ملاحظه ای از غیر کند ، و رعایت نفع او را (که باعث نفع خود خواهد بود) بنماید، و چون خدا توانا و قادر است ، پس جاي هيچ يك از این دو جهة (یعنی فکر تحصیل نفع و ملاحظه از غیر) نسبت بپروردگار نیست.

خدا ( بحکم شرط چهارم) امتیاز و خصوصیّتی برای بعض افراد، از نظر قانون قائل نشده، و همه را در يك رديف منظور داشته است عناوین و مقامات و هر گونه جنبه های اعتباری و شئون خیالی را مورد اعتناء قرار ندارده، و بعموم آن ها بدون استثناء پیروی از قانون را دستور می دهد چنان که در آیۀ (13) از سورۀ مبارکۀ حجرات می فرماید ﴿ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ یعنی «ما شما را از دو جنس (مرد و زن) آفریدیم، و پس از آن، شما را بدسته ها و قبیله های مختلف تقسیم کردیم (لکن این تقسیم بخاطر آن نیست که دسته ای بر دستۀ دیگر امتیازی دارد بلکه تنها) برای این که در میان شما ها با یک دیگر شناسائی حاصل شود».

در اثر همین مساوات از نظر قانون الهی بود، که در ابتداء ظهور اسلام، جامعۀ اسلامی، از افرادی تشکیل گردید، که از هر نظر تفاوت و فاصله های عجیب در میان آن ها مشاهده می شد، هنگامی که در محضر پیشوای عالی قدر جهان حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم حلقه می زدند ، منظرۀ بخصوصی پدید می آمد، که تا آن موقع در جهان بشریّت سابقه نداشت، اجراء احکام و دستورات خدائی، در میان آن ها، بدون کم ترین

ص: 55

تفاوت و امتیازی صورت می گرفت، بطوری که هر بینندۀ مادّی و آشنا برسوم جهالت را باعث شگفت بود، اعیان و اشراف وقت. رؤسای قبائل . صنادید و بزرگان زمان، از نظر قانون با يك عرب پا برهنه و فقیر فرقی نداشت، چنان که صفحات تاریخ آن وضع نورانی و پر ارزش و با برکت را ضبط کرده، و بر علاقه مندان بحقیقت و معنویّات گواهی می دهد.

پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم برای تأکید این روّیۀ ممتاز (یعنی تساوی در قانون) و بخاطر تأدیب گروه مقام پرستان و منصب خواهان، و بنظر تسکین دل های شکسته تهی دستان و بی چارگان، بطور صریح فرمود «برای هیچ فردی از عرب نسبت بفردی از عجم و برای هیچ سفید نژادی نسبت بسیاه نژاد، فضل و برتری و امتیازی نیست، مگر با پرهیز کاری و فضائل اخلاق، آن حضرت با این روش عادلانه و خرد پسند، توانست در تمام جهان، بخصوص نسبت به پیروان خود نفوذ پیدا کند و بر مقصد نهائی خود برسد تا بجائی که امروز ملل متمّدن عالم و افراد هوشمند گیتی، بر مقام و منزلتش اعتراف داشته، و در مقابل فضائل و کمالاتش خضوع می ورزند، حتّی دانشمندان منصف و حقیقت طلب اروپا، هر يك در مورد مناسبی از تألیفات و انتشارات شان ، از آن حضرت و روش پاکیزه اش یاد می کنند.

از آن جمله دکتر لورا واکسیا واگلیری (D.R.Laura Vaciea Vaglieri) استاد برازندۀ دانشگاه ناپل در ایطالیا است، که در خصوص شدّت نفوذ آن حضرت در پیروانش می نویسد «پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چگونه توانست روح پیروانش را با چنان ایده آل های آمیخته با غیرت و تعصّب تقویت کند و حتّی برای ده قرن پس از رحلت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم چنان نیروی زنده و حیات بخشی را که در سایر مذاهب دیده نمی شد حفظ کند و در افراد پیروان کیش اسلام آن چنان نیروی ایمان سوزانی را رسوخ دهد که هر نوع فدا کاری را تسهیل کند و این نیرو برای اعصار و قرون بعد که از لحاظ فرهنگ با

ص: 56

دورۀ مسلمین صدر اسلام بسی تفاوت و اختلاف داشت هم چنان محفوظ بماند».

این چگونگی دین و آئین خدائی از نظر معنای قانون و شرایط قانون گذار است، که تا قدر خود روشن گردید.

قوانین ساخته ای و شرائط قانون گذار

اشاره

پر واضح است که قانون های ساختۀ بشر، نه معنای قانون بر آن ها صدق می کند و نه متأسّفانه شرایط نام بردۀ قانون گذار در صادر کنندگان آن ها وجود دارد.

از این جا است که هر لحظه مورد نقض و اختلاف گردیده ، و همه کس دربارهٔ آن ها در کم و زیادش یا أصل ضرورت و لزومش حرف می زنند ، و گاهی نیز بقدری در يك جمله تصّرف می کنند، که بتعداد اشخاص، و بتفاوت مقتضيات، و تغییر منصب ها و مقامات عنوان پیدا نموده و هزاران جلوه های گوناگون بخود می گیرد، و بالأخره بقالب ها و تفسیر های بی شماری در می آید، و در آخر هم جزء تشریفات حساب می شود.

نبودن شرایط قانون گذار نیز در صادر کنندگان برنامه ها بیش از اندازه روشن است.

قانون ها و شرط اوّل!

چگونه می شود بحکم این شرط موجودی بر موجود دیگر از نوع خود احاطه پیدا کند؟ تا بتواند سر نوشت و تکلیف زندگی برای آن ها تعیین نماید؟ بشری که هنوز بخصوصیّات شخصی خود، بطور کامل آگاه نشده و نمی داند خودش چیست، و تا چه اندازه است، و تا چه میزان قدرت دارد، و آینده اش بکجا می انجامد و. و . و .، چطور می تواند بوضع و جزئیّات تعیّش و مصالح زندگی و نیازمندی های واقعی دیگران مطّلع شود؟ و دربارۀ آن از جانب خود گفت گو کند؟

در صورتی که انبیاء و سفراء عالی مقام و أرجمند پروردگار، که بحکم تاریخ و شواهد بی شمار، کامل ترین فرد بشر در زمان های خود بوده اند، کوچک ترین برنامه و دستوری

ص: 57

از طرف خود (بدون استناد بخدا) برای مردم تعیین نکرده اند هر چه می گفتند، از خدا می گفتند و هر چه می کردند بدستور آن تطبیق می نمودند.

بهمین مطلب گواهی دارد، آن چه قرآن مجید در آیۀ (116) و (117) از سورۀ مائده از قول حضرت مسیح علیه السلام خبر می دهد که خدای دانا وقتی بآن حضرت فرمود: «آیا تو بمردم گفتی، مرا و مادرم را عوض خدا و معبود خود قرار دهید، عیسی علیه السلام عرض کرد، خدایا من ترا بپا کی می ستایم، از من نشاید که آن چه برایم سزاوار نیست بگویم، اگر چنین گفته بودم تو می دانستی ، تو آن چه در نفس من است می دانی و من آن چه در نفس تو است نمی دانم، بدرستی که توئی داننده و آگاه بر غيب ها و نهاني ها من باين ها جزّ آن چه را که بمن امر کردی نگفته ام گفتم خدا را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است، و گواه بودم بر آن ها مادامی که در میان آن ها بودم ، و چون مرا بسوی خود گرفتی، تو خودت مراقب آن ها بودی ، و تو بهر چیزی گواه می باشی».

چیزی که بیش تر از این، مطلب مورد بحث را روشن می سازد این است ، که در قرآن کریم دیده می شود حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در جا های متعدّدی از موضوعات مختلف بلفظ أمِرتُ (مأمور شده ام) شروع ببیان احکام الهی فرموده و یا با آن لفظ خاتمه داده است، بلکه در چند مورد، با لفظ قُل اُمِرتُ (بگو من مأمور شده ام) می رساند که آن حضرت حتی با علام و تصريح بمأموریت خود نیز مأموریت داشته ، برای نمونه ممکن است آیات مبارکه (163 و 104 و 36 و 93 و14 و98 و14) را بترتیب در سوره های انعام و يونس و رعد و نمل و زمر و مؤمن (غافر) و شوری (حمعسق) ملاحظه فرمائید.

بالأخره نتیجۀ قطعی بدست می آید، که سفراء برازنده و گماشتگان گرامی پروردگار، کاری خود سرانه نکردند، و سخنی از جانب خود نگفتند.

چرا و چرا؟ بعلّت این که آن ها می دیدند اطلّاع و احاطۀ کامل بحال مردم ندارند

ص: 58

(تا بتوانند برای آن ها تکلیف و سر نوشت معیّن کنند) و احاطه بر آن ها مخصوص بخدا است و نیز می ترسیدند که گفتار شان بر خلاف گفتار و ارادۀ پروردگار بشود، و در نتیجه اش مورد عتاب حضرتش قرار بگیرند، زیرا می دانستند حکم و نظر بر خلاف نظر و حکم خدا، هوای نفس و فسق و ظلم شمرده شده و بالأخره کفر است، و برای شخص، عاقبت خطرناکی پیش می آورد.

چنان که قرآن مجید باین نکته تصریح کرده، در آیۀ (44) از سورۀ مائده مي فرمايد ﴿ و مَنْ لَمْ يَحْكُم بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾ یعنی «و آن کس که حکم نکرد بآن چه خدا فرستاده است، پس آنان کافرانند» و نیز در آیۀ (45) از همان سوره مي فرمايد : ﴿ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اَللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ اَلظّالِمُونَ﴾ يعنى «و آن کس که حکم نکرد بآن چه خدا فرستاده است پس آنان ظالمانند»، و هم چنین در آیۀ (47) از همان سوره مي فرمايد ﴿ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الفَاسِقُونَ﴾ يعنى «و هر کس حکم نکرد بآن چه خدا فرستاده است، پس آنان فاسقان اند».

نیز در آیۀ (48) از همان سوره می فرماید ﴿ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾ یعنی «فرستادیم بسوی تو این کتاب را براستی، در حالتی که تصدیق کننده و گواه و حافظ است آن چه را که پیش از او بوده (از جنس کتاب آسمانی) پس داوری کن در در میان مردم (اهل کتاب) بآن چه که خدا فرستاده است بر تو، و متابعت و پیروی نکن هوای نفس آن ها را، عوض حکم راست و حقّی که برای تو آمده».

باز در آیۀ (49) از همان سوره می فرماید: ﴿ وَ أَنِ احْكُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْكَ﴾ یعنی و این که حکم کن در میان آن ها بآن چه که خدا فرستاده بسوی تو، و پیروی از هوای نفس آن ها نکن، و بترس از این که گم راه گردانند ترا، از بعض آن چه خدا فرستاده بسوی تو، و در آیۀ

ص: 59

(50) از همان سوره می فرمايد ﴿ اَفَحُكْمَ الجَاهِلِيَةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً﴾ يعنى «آیا پس حکم زمان جاهلیّت را می جویند؟ و حال آن که کیست از خدا بهتر، در حکم کردن؟»

قانون ها و شرط دوّم و سوّم !

افتضاح و خراب کاری قانون های ساختۀ بشر، از نظر این دو شرط، بیش تر از آنست که نسبت بشرط اوّل یادآوری گردید، باید در سراغ شد تا بلكه يك مورد در تمام جهان حاضر پیدا شود، که کسی از سازندگان و صادر کنندگان قانون و برنامه برای جامعه، هیچ گونه نظر بمنافع خود ( بحکم شرط دوّم) و منافع اغيار و أجانب (بحكم شرط سوّم) نکرده ، و قانونش را تنها برای حلّ مشکلات اجتماع و بخاطر علاج درد های بی درمان آن ساخته باشد.

البّته جای بسی تشّکر است، اگر کسی کم ترین خبر در این باره برای ما بیاورد، و يك چنین مورد بر ما نشان دهد، و بدین وسیله منّت بزرگی بگردن ما بنهد و ما را تا ابد دعا گوی خود سازد، آری ما سراغ نداریم و احتمال برخورد بر چنین مورد هم نمی دهیم، و از رسیدن بآن (بعد از مدّت ها جست جو) هم مأيوسيم .

ناچار خوانندگان محترم خواهند گفت چرا و بچه علّت، می گوئیم بعلّت این که دو جهة از وجود آن (در تمام جهان) مانع است، و از امیدواری ما نیز جلو گیری می کند

(1) همراه بودن طبع انسان با يك سلسله اوصاف و عادات پست از قبیل جاه طلبی و نفع پرستی . شهوت رانی . هوس پروری . غضب. حرص. و . و . و .، که ناگزیر آدمی را در هر مقام و مرتبه و رشته ای باشد بطرف فساد سوق می دهد.

(2) قرار گرفتن افراد تحت تأثیر نظر های هم دیگر و كمك بيك ديگر در خواسته ها اعّم از حقّ یا باطل، که در اثر توسعۀ اجتماع و روابط جهانی بوجود آمده است و در اثر همۀ این ها، قانون گذار و برنامه ساز، خواه نا خواه یکی از دو حال را رعایت خواهد

ص: 60

کرد «یا نفع شخصی که مطابق با غریزه و طبع و منافى با شرط دوّم است، و یا نفع و مصلحت اغیار که آن نیز بنفع شخصی برگشت داشته و منافی با شرط سوّم می باشد».

قانون ها و (مساوات) شرط چهارم!

جای بسی تأسّف و تأثّر است که قانون های ساختۀ بشر، این شرط را نیز دارا نمی باشد، نبودن این شرط شاید بطوری واضح و روشن است که گفت گو در پیرامونش غیر لازم بنظر می رسد، آری مطلبی است که بهيچ يك از افراد با شعور جامعه مخفی و پوشیده نیست ، گر چه ندای مساوات در قانون و فریاد رفع اختلاف طبقاتی در اغلب نقاط ( بخصوص در ممالک غربی) بیش تر از هر چیز بگوش انسان می رسد و نقش این کلمات در اوراق عمومی و انتشارات بیش تر از هر چیز بچشم می خورد.

برادران عزیز متوجّهند، امروز آسایش همگانی بطور کلّی سلب شده، و همه کس از زندگی و هستی خود سیر است، چرا و بچه علّت؟ ضعفا و تهی دستان از جهت محرومیّت از حقوق و شئون اختصاصی یا مشترکی خود، و مغلوبیّت در مقابل افراد متجاوز و زور مند دور از حقّ و حقیقت، و قدرت مندان از جهة نگرانی از کرده های شوم خود که هر لحظه با کمال بیمناکی بسر می برند، و از سؤ عاقبت، و دست انتقام که همیشه در کمین آن ها می باشد لرزانند، گر چه نمی توانند از مقتضیات نفس خود دست بردارند.

نبودن تساوی در قانون، بیش از اندازه بهمه کس جرئت و اطمینان می دهد که بطور صریح بگوید «قانون های ساختۀ بشر قابل پیروی نیست و آن ها جز وسیله هائی برای تحصیل خواسته های اشخاص معدود و افراد معین چیزی نمی باشد».

هم گیشان محترم! پاک دلان جهان!

اگر وضع کنونی عصر را درست ملاحظه کنید، خواهید دید که در این باره بزرگ ترین شاهد است، نگارنده را تا باین تاریخ (1338٫2٫8) که در نجف اشرف در حال تحریر

ص: 61

این مختصر می باشد، بوسیله های مختلف روشن گردیده، که در هر محیط و محلّی از جوانب روى زمين، يك عدّه نفع جو، از تمام تشکیلات اجتماعی آن محیط بهره برداری کرده، مشغول عیاّشی و تن پروری هستند، باضافه محیط های مذهبی بدون استثناء، در اثر همین عوامل مشترك مادّى، و هزاران اسباب فساد و بدبختی که در سایۀ تقلید از اغیار و بیگانگان وجود یافته، بيك وضع أسف آوری گرفتارند.

قانون ها و برنامه های موافق با خواسته های یک عدّۀ هوا پرستان داخلی یا دست های مرموز أجانب، چنان أساس اعتدال و آرامش و نظام زندگی را بر هم زده که با هزاران وسائل ظاهری جبران پذیر نیست، و بالأخره کم کم دین و مذهب شان نیز فدای آنان شده و نام ننگین و سابقۀ بدی در تاریخ اهل مذهب و آئین از خود بیادگار می گذارند، غافل از این که زندگی جهان را جز فنا برگشتی نیست، و جز پیروی از دین و عقل وسیلۀ رستگاری در جهان آینده و روز باز پسین وجود ندارد

خدا قانون گذار است این جهان را *** که داند وضع و حال بندگان را

هر آن قانون که از افکار خام است *** عیانست این که آخر نا تمام است

هر آن قانون که از دین و خرد نیست *** مر او را از خردمندان مدد نیست

هر آن قانون که اثار خسان است *** هوا دارش جُهال و ناکسان است

هر آن قانون که حکمی بی حساب است *** أساسش باطل و نقشش بر آب است

بعالَم ما و قانون را بقا نیست *** بقا جز حق کسی را مطلقا نیست

همه در زیر چنگ گرگ راه است *** كه ملك این جهان را هم تباه است

گذر شد دوره ای اشکانیان را *** سر آمد عالَمی ساسانیان را

فتاد آن اردشیر و نیز شاپور *** سپس بهرام گوران در بَرِ گور

بشد نوشیروان عادل و پاك *** همی هر مزد و خسرو طعمۀ خاك

همی يعقوب و عمر و لیث صفّار *** هم اسماعیل شاه و نصر سالار

ص: 62

چنین شد غزنوی ها شاه محمود *** پس از وی جانشینش شاه مسعود

چنین قابوس گردید و پس از وی *** هم آل بُویه و طغرل پیاپی

چنین آلب ارسلان و سنجر و نيز *** حسن صباّح و هم تیمور و چنگیز

هم اسماعیل آن سلطان ماهر *** همی طهماسب و عبّاس و نادر

همی بگذشت زند و آل قاجار *** رسد تا آخر این گردنده پرگار

بجز نیکی نماند یادگاری *** که این هستی نباشد روزگاری

ندانی عدل کسری گشته مشهور *** حیاتش قرن ها در خاک مهجور

همان ایوان و طاق باستانی *** مزیّن بود با او يك زمانی

ز نیکان نام نیکی جاودانست *** سیه روئی و پستی بر بدانست

شود این عيش بس با خاك فانی *** نبینی تا کسی را استخوانی

نشاید جز بنیکی کار کردن *** نه اندر راه نا حق بار بردن

جهان از دست دو نان در عذاب است *** أساس زندگی یک سر خراب است

هر آن کس خواهد از دو نان رهائی *** نباید او کند از حق جدائی

(مؤلّف)

(تطبیق دین با زمان چگونه است؟)

دین که عبارت از قانون أساسی و برنامۀ کامل و منظّم جهان بوده ، و با استواری بر مصالح اجتماعی نوع بشر، از طرف پروردگار دانا بافراد انسان ابلاغ شده است نا گفته باید دانست که بحکم خرد، پیروی و متابعت از آن ، بمقدار دوام و مدّت اعتبارش بستگی دارد، یعنی همان مقداری از زمان که تنظیم کننده حقیقیش در استقامت و اعتبار آن منظور داشته، در برقراری و مورد عمل قرار گرفتنش کاملاً دخیل

ص: 63

است و در خارج از آن مقدار و زمان معیّن، خواه نا خواه از قابلّیت پیروی ساقط می شود، و البته ادیان الهی در این جهة متفاوت و مختلف می باشند.

دین مقدّس اسلام که بتصديق عقلاء و هوش مندان جهان و افراد منصف و حقیقت شناس عالم، کامل ترین ادیان و قوانین خدائی بشمار می رود ، با دوام ترین برنامۀ آسمانی است، و مدّت اعتبار آن، با مدّت استقامت دنیا و مقدار دوام آن برابر است زیرا مقتضای زمان و شرایط مخصوص در آن اعتبار نشده، بلکه با ملاحظۀ مصالح و نیازمندی های فردی و اشتراکی مردم (بطور کلّی) وضع گردیده، و سعادت آن ها را در طول تمام قرون گذشته و آینده عالم تضمین کرده و می کند.

از این نظر باید بهم دینان خود و افراد هوشمند جهان یادآوری کرد: که تطبيق نسبت با دیان موّقت و هم چنین نسبت بدین مقدّس اسلام (که دین دائمی و همیشگی بشر است) معنائی ندارد ، چرا و بچه علّت؟ بعلّت این که ادیان موّقت برای خارج از زمان معیّن و مقدّر خود (چنان که گفته شد) معتبر نیست ، چون بمقتضای شرایط مخصوص و بطبق احتیاجات مردم زمان یا محیط معیّن می باشد مانند قانون های متداول کشور ها است، که تناسب أفكار و روحیّات ملّت و احتیاجات کشور، در آن دخالت داشته و در غیر آن کشور و برای مردم دیگر و زمان دیگر قابل اجراء نیست.

امّا دین اسلام خود بخود مستمر و در هر زمان زنده و تازه است ، احتیاج بتطبيق ندارد، بلکه روز بروز که استعداد و أفكار بشر بالا مي رود و علوم و معارف در جهان کامل تر می گردد، حقیقت و واقعيّت يك بيك قوانين آن واضح تر و روشن تر می شود، و مردمی را که دارای وجدان پاك و طینت صحیح هستند و هنوز دست آلوده بدامن شان نرسیده بخود جلب می کند.

برادران گرامی! افراد حق جوی عالم!

تطبیق در جائی درست است، و موقعی می توان بآن تمسّك كرد، كه دين بطرز

ص: 64

روان و ساده و بدون تكلف، احتیاجات روز را از هر نظر تأمین نکند لکن هنگامی که خلاف این مسلّم شد، و دین جزئی ترین نیازمندی های انسان را تدارک نمود، دیگر این حرف را محلّی باقی نمی ماند، بخصوص امروز که عصر نهایت تمدّن بشر و روز کمال قدرت و ترّقی او می باشد ، مطلب بسی روشن و آفتابی است، امروز اعتراف بر این که، اسلام دین کامل است و قوانین آن کهنه شدنی نیست و هر گونه نیازمندی های واقعی انسان را تأمین می کند و . و . و . ، بسیار سهل و نسبت بعصر های گذشته خالی از تکلّف است، زیرا در أعصار گذشته ، باز اهمیّت و ارزش این دین مقدّس، برای افراد چندان واضح و مسلّم نشده بود، و از جهة ضعف استعداد، قدرت موشکافی دستورات نورانی آن را نداشتند.

لکن امروز چون از توجّه خدای بزرگ، هر گونه وسائل فراهم و موانع بر طرف است، و بشر در زندگی خود بعوالم فوق العاده ای سیر می کند، افراد حق جو و حقیقت بین، توانسته اند از نورانیّت و درخشندگی دین اسلام استفاده کنند و بر نهفته های فراوان و رموز بسیاری در اطراف این برنامۀ اساسی پی ببرند.

از این جا است که گروهی از دانشمندان غربی نیز (بر خلاف آنان که می پندارند قوانین اسلام کهنه و قدیمی شده است) صمیمانه در زبان و قلم خود این دین مقدّس را ستوده و از آورندۀ آن با کمال عظمت و نهایت جلالت و احترام اسم بری می کنند.

مستر ويلز M.R.Wills نویسندۀ بزرگ انگلیسی می گوید « دیانت حقّی که من آن را با مدنیّت هم دوش و همراه یافتم تنها دین اسلام است» و اگر کسی بخواهد چیزی از آن بشناسد باید قرآن و نظریّات علمی و قوانین و نظامات اجتماعی آن را بخواند. قرآن کتابی است دینی . علمی . اجتماعی . تهذیبی . اخلاقی. تاریخی و بیش تر از نظام ها و قوانین آن تا زمان ما بکار رفته تا پایان جهان هم باقی خواهد ماند و اگر کسی حدود اسلام را از من بپرسد من در تحدید آن می گویم : اسلام همان مدنیّت است آیا یکی از افراد انسان می تواند دوری از ادوار زندگی را بمن نشان بدهد

ص: 65

که اسلام مغایر با مدنیّت بوده و پیش آهنگ آن نبوده باشد خلاصه آن که قرآن در هر زمان و دوری تازه و دل کش است».

دکتر لورا واکسیا واگلیری (DR.Laura. vaciea. vaglieri) استاد دانشگاه ناپل می نویسد « چه علّت دارد که با وجود آزادی های زیادی که که در کشور های اسلامی بافراد غیر مسلمان داده شده و با این که در زمان حاضر بمعنی واقعی هیچ گونه سازمان تبلیغاتی در اسلام وجود ندارد معذالک در برابر آثار و علائم محسوس ضعف و انکسار دین در سال های اخیر، کیش اسلام لا ينقطع در آسیا و آفریقا پیشرفت می کند امروز نمی توان گفت که شمشیر فاتحین راه را برای نشر اسلام صاف می کند بلکه بالعکس در منطقه هائی که یک وقتی دولت های اسلامی حکومت می کردند فعلا دولت های تازه از سایر ادیان حکومت دارند و سال ها است که سازمان های تبلیغاتی نیرومند شان در میان مسلمین فعالیّت می کنند با این حال نتوانسته اند اسلام را از زندگی مردم جدا کنند، چه نیروی معجز آسائی در این دین نهفته است ، چه نیروی ذاتی از اقناع و ارضاء با این دین ممزوج شده است، هر کدام از اعماق و زوایای روح بشر است که با چنین جوش و خروش آن را استقبال می کند و باين ندای دعوت لبيّك اجابت می گوید».

هم کیشان محترم! حق پرستان عالم!

نگارنده معتقد است که اگر این مطالب را درست با دقت و رغبت ملاحظه فرمائید موضوع این که تطبیق دین با زمان چگونه است، از میان برداشته می شود و صد در صد مطلبی حلّ شده بدست می آید. (بخصوص طبقهٔ جوانان جامعه، که در حقیقت بدون ارادۀ خود و تصمیم قلبی، بر چنین سخنان بی بند و بار، گرفتار می باشند رهائی می یابند) زیرا نتیجۀ بحث تا باین جا، بر این برگشت ، که دین مقدّس اسلام بطور دائم و ادیان دیگر بطور موّقت، خود بخود منطبق با زمان است، و تنظیم کنندۀ قوانین آن ها مطابقت با زمان را (بطوری که گفته شد) از اوّل منظور داشته است و

ص: 66

دینی که بر خلاف احتیاجات واقعی مردم باشد، از طرف خدا نیامده و بمردم ابلاغ نشده.

آن چه امروز بعضی از کوته نظران جامعه (آنانی که دستورات دینی را بازیچه نموده اند) عقیده می دهند «که باید دین را با وضع زمان تطبیق کرد» هنوز در پیش ما بمطلب و معنائی دلالت نکرده است، چه بهتر بود ما معنی و مراد از این جمله را می فهمیدیم تا کنون که نتوانستیم تفسیر عقل پذیری بر آن پیدا کنیم.

شما ای افراد منصف و بی غرض جهان!

خواهشمندم در این مورد از عوض نگارنده نظریّه بدهید، و بین خود و وجدان پاك خود از راه عدالت رسیدگی و قضاوت کنید.

اگر معنای تطبیق دین با وضع زمان و مقتضيات اجتماع این است، که در اثر قدرت عوامل فساد و اسباب ترویج و توسعۀ فحشاء و شیوع لاابالی گری و بی عفتّی و هزاران گند و کثافت و منافیات غیرت و شرافت، نام و عنوان هایی را که خدا ما را ببعضی از آن ها وا داشته و از بعضی بر حذر کرده است، دست برداريم، و بيك نام و عنوان تازه ای که مطابق با میل کثیف اجتماع جهان کنونی باشد بر همگان معّرفی کنیم و باین وسیله هر زشت و قبیح را با کمال بی عاری مرتکب شویم، و هر واجب را با نهایت بی اعتنائی ترك گوئیم، آیا چنین تطبیق جز در ردیف چهارپایان لجام گسیخته قرار گرفتن صورتی دارد؟ آیا با این ترتیب چیزی از دین باقی می ماند؟:

مثلا شراب را باسم آب انگور، پول قمار را باسم عاید مسابقه، ربا را باسم فرع و عاید پول، چند قسم دیگر را بعنوان حق و حساب و ... نوش جان کنیم، آزادی زنان را بهانۀ علاج درد های غریزه ای جوانان بپذیریم، و استفاده از وسائل حلال و مشروع آن را با تشریفات و قیود بی شمار مادّیت، خود بخود متروك سازيم، خیانت و غارت و چپاول را بعنوان مساوات و دزدی را بعنوان تقّاص معرّفی نموده، و حجّ و زکوة و دیگر از واجبات

ص: 67

نیازمند بصرف مال را منافی اقتصاد بدانیم، و در عوض، از هر گونه مصرف های سنگین و بهت آور در مراکز فحشاء، خود داری نداشته و هم رنگی با جماعت تعبیر کنیم.

آری نماز و روزه و نظیر آن از دستورات خدائی را مزاحم وقت و تضعیف کنندۀ بدن نامیده، و از گذراندن ساعت ها از عمر عزیز را در پای جرگه های قمار و جلسات عیش و هوس و شب نشینی های ننگین و در کنار نغمه های موسیقی، کوتاهی نورزیده، و همه را وسائل تقویت روح و فکر و احساسات و اعصاب بشماریم، و یا افراد شرافت مند و با حسّ و بیدار جامعه را، بجرم و بهانۀ اختشاش و خیانت بر ناموس اجتماع ، در تحت شکنجه و آزار قرار داده، و بالأخره بر زندگی شان خاتمه دهیم، و اراذل پست مایه را عاطفه پرور و نوع دوست و حقیقت پرست خوانده و محترمش بداریم، و از همه بالا تر این که ضعفا و بی چارگان را مانند چهار پایان سوار شده و بسوی خواسته های خود ره سپار گردیم ولی خود بر کسی سواری ندهیم، بلکه روّیۀ جناب شتر مرغ را اختیار کنیم که اگر بگویند بار ببر گوئیم مرغیم و اگر گویند پرواز کن گوئیم شتریم.

ای برادران روشن دل! ای افراد با وجدان در هر نقطۀ جهان که هستید انصاف دهید!

اگر این معنای تطبیق دین با زمان است و دین با این تطبیق حقیقت خود را از دست نمی دهد، پس تغییر دین و بلکه بی دینی کدامست؟

اگر معنای تطبیق چیز دیگر است شما را بخدا بما اطّلاع دهید و ما را بر آن آگاه سازید، و روشن کنید که چگونه می شود دین را با وضع اجتماع ( در هر رنگی باشد) تطبیق کرد بی آن که کوچک ترین صدمه ای بر پیکر مقدّسش وارد آید؟

آیا چنین عقیده ها و حرف های پوچ غیر از غلبۀ مادّیت سببی دارد؟ و غیر از برگشت بعصر جاهلیّت و روزگار وحشیّت عنوانی بخود می گیرد ؟ آیا عوض این که وضع صحیح و سعادت مندانۀ خود را در هر عصری، از گوشه و کنار دستورات دینی و رموز و نهفته های

ص: 68

آن بجوئیم ، عقل اجازه می دهد دین را تغییر دهیم و با روش پست و نا هموار خود برابر نمائیم ؟ خلاصه این که ما از این افسانه سر در نیاوردیم و این عقده (یعنی معنای تطبیق) برای ما حلّ نشد، اگر کسی این عقده را بر طرف کند، احسان بزرگی بما كرده ﴿ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾ (1) «بدرستی که خدا ضایع و هدر نسازد مزد نیکو کاران را».

رفقای گرامی!

در هر مقامی که سرگرمید، بیائید صمیمانه صحبت کنیم ، ميل بجوانب اکثریّت ما را بی چاره کرد، و هستی و حیثیّت ما را از پایه بر انداخت و از میان برد ما باید در این چند روز دنیای گذران از خود و پروردگار بزرگ غافل نباشیم و بسوی حقیقت بر گردیم، بیائید پرده دری را خاتمه دهیم و تا قدری که ممکن است جای عذری باقی بگذاریم و این جملۀ پر برکت و با ارزش « ﴿ إِنَّ رَبِّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ (2) بدرستی که همانا پروردگارت در کمین گاه است و از آن چه می کنید با خبر است» را بخاطر بسپاریم.

نشاط عمر بگذرد همی خجسته حال را *** فلك بگردش آورد چنان که ماه و سال را

گر او برسم غفلتش حساب دیده لا جَرم *** کتاب دست آن بود که بیند اعتدال را

بحكم عقل رهبران عمل کنند در جهان *** نه با رضای نا کسان طریقهٔ جُهال را

ثنا بحسن سیرت و عمل سزا بود یقین *** نه مدح صورت و دغل نه قیل را نه قال را

ص: 69


1- آیۀ (120) سورۀ توبه
2- آیۀ (14) سورۀ فجر

پناه بر حقیقتی که حق بود حقیقتش *** ز دست نفس شوم و بد که بد کند رجال را

گهی بدست چپ کشد گهی براستش برد *** قرار برده از کفش چو باد نو نهال را

(مؤلّف)

باز هم سعادت برادران و خواهران دینی بخصوص خوانندگان محترم را، در این تاریخ (1338٫2٫16) که در نجف اشرف روی سخن با آن ها دارم، از خدای بزرگ می خواهم، و عموم مردان شرف و غیرت را که از لطف پروردگار، در هر شعبه از شعبات گوناگون اجتماع و نقاط مختلف جهان وجود دارند، با علاقۀ تمام می ستایم ﴿ حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمُوْلَى وَ نِعْمَ النَصيرٌ﴾

(پیغمبران بطور کلی برای چه آمدند؟)

اشاره

البتّه حدود این بحث و فرق آن با عنوان بحث های پیش، برای خوانندگان عزیز پوشیده نیست، و متوجّهند که در بحث های گذشته، سخن در پیرامون أصل معنای دین بطور کلّی و حقیقت آن بود، و نیز در سبب احتیاج بدین و در این که چرا قانون های ساختۀ بشر اعتبار ندارد، و هيچ يك از نتائج آن بحث ها از سئوال و بحث حاضر کافی نمی باشد، زیرا بعد از دانستن معنای دین و علّت احتیاج بآن و اعتراف بر نبودن اعتبار در قانون های جعلی و ساخته ای، باز جای این پرسش باقی است، که چرا پیغمبران آمدند؟ مگر راه دیگری برای تحصیل دستورات دین فراهم نبود ؟ و آیا عقل از این جهت کفایت نمی کرد؟ یا بوسیلهٔ روابط معنوی دیگر، کشف آن ممکن نمی شد ؟

اکنون بخواست خدای بزرگ با رفقای محترم در این باره سخن می گوئیم أسباب و

ص: 70

علل آمدن پیغمبران را در سه قسمت می توان خلاصه کرد (1) فهماندن انی که در جهان خدائی هست و عالم پروردگاری دارد که ستایش آن و پیروی از دستوراتش بر همه واجب است (2) بیان این که خدا کیست و مصداق حقیقی آن چیست و در چه صفت است (3) رساندن دستورات و بیان خواسته های خدا ببندگانش.

(قسمت أوّل از علل آمدن پیغمبران)

مأموریّت انبیا در این قسمت که بعنوان اثبات صانع تعبیر می شود از این جهت بود، که خدا شناسی گر چه (بطوری که در بحث های پیش گفته شد) چیزیست جزء فطرت و غریزۀ انسان، و می بایست خود بخود بظهور پیوندد و عدّه ای از آیات قرآن بر آن ناظر است ، لکن چون در اثر اختلاط و عوامل گوناگون دیگر، این حقیقت در نهاد بشر از ظهور سریع و کامل خود باز مانده بود و پیش نمی رفت، پیغمبران خدا مأمور شدند، که آن را با گفتار های بارز و دل نشین خود تقویت کرده و تحريك نمايند، و آن ها در مقام انجام این مأموریّت بطرز های مناسب، با مردم زمان خود وارد گفت گو شدند، و با آنان ببیان خیلی ساده سخن گفتند، فلسفه نبافتند، و استدلال کم تر کردند، بلکه ارتکا زیّات خود مردم را، وسیلۀ نزدیکی بهدف قرار دادند، و از آیات و نشانه های قدرت و عظمت خدا در خلقت عالم و نظام موجودات این جهان محسوس، بر آن ها یاد آوری کردند از همان آیات و آثاری که خدا در قرآن مجید بر قسمتی از آن ها اشاره فرموده.

در آیۀ (7) از سورۀ روم مي فرمايد: ﴿ أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنْ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ﴾یعنی «چرا پیش خود فکر نمی کنند که خداوند آسمان ها و زمین و آن چه را که در میان آسمان ها و زمین است، نیافرید مگر بحقّ و مدتی نام برده شده (و معیّن)، همانا که بسیاری از مردم بملاقات (جزای) خدا کافرانند».

ص: 71

نیز در آیۀ (30) از سورۀ أنبياء مي فرمايد: ﴿ اَوَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ اْلارْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماء کُلَّ شَیءٍ حَیٍّ اَفَلا یُؤمِنُونَ﴾ یعنی «آیا کسانی که کافر و منکر آیات خدا شدند نمی بینند که آسمان و زمین بهم بسته و يك پارچه بودند (از ابر) آن ها را باز کردیم (بآمدن باران) و قرار دادیم از آب هر چیز زنده را ، آیا پس نمی گروند؟».

و هم چنین در آیۀ (50) از سورۀ روم می فرماید: ﴿ فَانْظُرْ اِلی اثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِی الاْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اِنَّ ذلِکَ لَمُحْییِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ﴾ یعنی «پس بنگر بآثار رحمت خدا که چگونه زنده می کند زمین را بعد از این که مرده است، بدرستی که او زنده کنندۀ مرده ها است، و او بر هر کاری توانا می باشد».

باز در آیۀ (6) از سورۀ (ق) می فرماید: ﴿ اَفَلَم يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوقَهُم كَيفَ بَنَيْناها وَ زَيْنّاها وَ مالَها مِنْ فُروُج﴾ یعنی «آیا بآسمانی که بالای سر شان هست نمی نگرند؟ که چگونه آن را بنا کردیم و زینت دادیم و طوری ساختیم که در آن هیچ شکاف و جای خالی نیست».

بالأخره پیغمبران بعد از مدت ها زحمت بمقصود نام برده نائل آمدند، و آن تخم حقیقت را بخوبی آب یاری کرده و بظهور رسانیدند، عوامل خارجی را که مزاحمت می کرد بر هم ریختند، تا این که بشر در سایۀ جنبش های فطری خود و راهنمائی های این گماشتگان خدا، توانستند شاه راه سعادت را پیدا کنند، و بر وجود صانع و آفریدگار گیتی اعتراف بنمایند، و اشتباه و خطائی که در مصداق آن ذات مقدّس داشتند بر طرف سازند.

(قسمت دوّم از علل آمدن پیغمبران)

آمدن پیغمبران بخاطر فهماندن این که خدای موجود عالَم و آفریدگار جهان کیست و در چه صفت است از این نظر بود که فطرت بشر در این باره کفایت

ص: 72

نمی کرد، زیرا درست است که خدا پرستی (چنان که در پیش گفته شد) بر پایۀ فطرت استوار گردیده و مردم همه از این جهت یک سانند و ممکن است در نتیجۀ تنها كمك فطرت یا و باضافۀ رهنمائی انبیاء کرام، بشر بر وجود خدائی توانا و مؤثّر در تمام امور جهان اعتقاد کنند.

لکن در خصوص تشخیص مصداق آن خدا که اجمالاً وجودش را اعتراف نموده و آن را قیّوم کامل خود می دانند ، فطرت نام برده دخالتی ندارد، و اگر چنین بود اختلافی دامنه دار در عالم بوجود نمی آید، و جهانیان با يك ارشاد مختصر انبياء بی درنگ سراغ حقیقت می رفتند، و برای گماشتگان خدا باعث رنج و تعب نمی شدند همان طوری که در انجام دادن قسمت اوّل از مأموریت شان (یعنی فهماندن اصل وجود آفریدگار) چندان آزار و شکنجه ندیدند بلکه در اثر منطق عقل و دلالت فطرت مردم را بمطلب آشنا ساختند.

ولی چنان که آشنایان بتاریخ و زندگانی پیامبران خدا (از خوانندگان محترم) متوجّهند، پیامبران أرجمند صلوات اللّه عليهم اجمعین آن چه از گرفتاری و شدائد و ناراحتی های فراوان دیدند همه در انجام این قسمت از ماموریّت شان بود، و نیز عظمت و جلالت و شهامت و بزرگی همّت و از خود گذشتگی و بالأخره تمام جان بازی آن ها در همین قسمت ظاهر شد بطوری که در ذیل روشن می گردد.

خوانندگان گرامی عزیز!

اکنون باید گفت بنا بر این که فطرت انسان در تعیین و تشخیص مصداق خدا دخالت ندارد پس چه چیز دخالت دارد؟ و سبب اختلاف چیست؟.

می گوئیم تنها چیزی که این موضوع بر آن وابسته است همانا فهم و شعور انسان می باشد، و چون فهم های افراد بشر مثل فطرت شان یکسان نیست و تفاوت و اختلاف فراوانی با هم دارند، پس همین اختلاف در فهم تولید اختلاف در نتیجه نمود، یعنی هر

ص: 73

کس مطابق فهم خود خدا را بطرزی تصور کرد و بهمان صورت معتقد شد، و خواه نا خواه از این جا دو عنوان مقابل هم (یعنی خدای حقیقی پرستی و بت پرستی) در جهان پدید آمد عدّه ای بر خدای توانا و حکیم پی بردند، و عدّۀ دیگر، اقسام گوناگون از موجودات عالم را برای خدائی اختیار نمودند، تمام قوای باطنی و نهانی شان را (یعنی آن قسمتی که باید در انس و ربط با ماوراء الطّبيعة و عالم بالا صرف شود) در راه چیز های بسیار عجیب و زننده مصروف داشتند.

«بعضی» از سنگ و چوب بت هائی تراشیدند (در شکل انسان یا نیمی انسان و نیمی حیوان از قبیل گاو و فیل و سگ و شیر، یا بشكل مرغان لاش خور دارای بال و پنجه که مخصوص ایرانیان قدیم بود) و آن ها را پرستیدند ، و «بعضی» مانند گلدانیان که در علوم ریاضی اطّلاعاتی بدست آورده و سپس بمطالعۀ اوضاع ستارگان مشغول شده و حرکات آن ها را ضبط و رصد نمودند، و آن ها را دارای ارواحی که حرکت و سیر شان می دهد پنداشتند ، و آن ارواح را مؤثر در سر نوشت اهل زمین گمان کردند، و در نتیجه مشغول پرستش آن ستارگان گردیدند، و «گروهی» باعتقاد این که آن ها پیش از آمدن بشکل انسان ، بصورت یکی از حیوانات بوده اند آن حیوان را اصل خود دانسته و آن را پرستش نمودند و «بعضی» برای هر قسمتی از موجودات زمین، به روحی که آن را بوجود می آورد و تربیت می دهد قائل شد، و بالأخره پرستش ارباب انواع پدیدار شد و «بعضی» صورت و شکل تشبیه ی ملکی را ساختند و در مقابلش بخاک افتاده و زمین بندگی و عبارت پرسیدند «عرب جاهلیّت» هم بلات و عزّی عقیده کردند.

خلاصه این که اجتماعات بشريك چنین رنگ هائی بخود گرفته بود، حتّی این زشت کاری، مخصوص نواحی وحشی و دور از تمدّن هم نبود، بلکه گروهی از متمدّنان جهان نیز (مانند رومیان و یونانیان) که خود را یگانه مظهر عقل و تمدّن می دانستند، سالیان دراز در همین حال ننگ آور (ربّ النّوع و بت پرستی) بازی می کردند.

ص: 74

انبياء و سفراء عالی مقام خداوندی، در طول اعصار پی در هم و زمان های مختلف بترتيب مأموریّت شان ، در مقابل همۀ این ها قرار گرفتند، و بطور کامل بر انجام دستور پروردگار همّت گماشتند، و با روّیه های پسندیده و شیوه های صحیح وارد کار شدند، و در راه ارشاد افراد زمان خود، بآخرین وسیله های اثبات حقّ و پیش بردن حقیقت دست زدند، و از صحنه های هولناك و خطرات بزرگ فرار نمودند، و هر يك بطور مخصوص و طرز مناسبی هدف مقدّس خود را تعقیب فرمودند، و بدشنام های اراذل وقت خود گوش ندادند، و بهر گونه مسخره و اهانت و استهزاء اعتناء نکردند، و بالأخره بر آن مقصد عالی خود نائل آمدند.

منطق نهائی پیغمبران أرجمند!

هر يك از انبیاء با کمال موفقیّت مطلب را بر قوم خود روشن ساخت، و بر آن ها یاد آوری نمود: که آن چه شما پیش گرفته اید جز گم راهی و بدبختی چیزی نیست، همه آن ها بر خلاف شعور و عقل سالم است «خدا» همان است که غنّی در ذات است، احتیاج بچیزی ندارد و آن چه شما اختیار کرده اید مخلوقی ست محتاج و نیازمند بر غیر «خدا» همان است که ساختۀ موجود دیگر نیست، و آن چه شما بر آن ستایش می کنید ساختۀ خود شما است و شما آن را بصورت حاضر در آورده اید «خدا» همان است که دائم و پاینده می باشد، زوال و فنائی ندارد، و این ها که شما خدا می نامید همه از بین رفتنی و فنا شدنی است «خدا» همان است که از پیش خود علم و قدرت دارد، هر چه دیگران می کنند او می داند، و هر چه می خواهد می کند، و بر کردۀ خود آگاه است، و خدایان شما همه بی علم و بی قدرت و بی اراده اند، شما آن ها را حرکت می دهید و از جائی بجائی می برید و بالاخره تحت اختیار شمایند ، پس آن ها لایق ستایش نیستند، و لایق ستایش همان است که توصیف شد «خدا» همان است که جهان باین پهناوری را (از آسمان و زمین و آن چه در میان این دو وجود دارد) ایجاد کرد و از کسی مدد نخواست، و تدبیری نطلبید «آری» لایق ستایش

ص: 75

سفرۀ روزیش در تمام عالم گسترده، و از نعمت های فراوان گوناگونش همۀ جهانیان بهره مندند، پس دست از خرافات بردارید، و یاوه گوئی و جهل پروری را برکنار نهید، راه حقّ پیش گیرید تا همه وقت رستگار شوید.

خداوند گیتی و پروردگار *** روان بخش هر ذرّه و کردگار

همان ذات پاکیزه و بی نظیر *** قدیم است و یکتا و پوزش پذیر

عزیز است و بخشنده و بی نیاز *** توانا و داننده و کار ساز

وجودیست پاینده و جاودان *** جهان بر وجودش گواهی عیان

فروزندۀ شمع هستی ما *** جز او هر چه یابیم هستی نما

(مؤلّف)

چه چیز از پیشرفت پیغمبران جلوگیری می کرد؟

یگانه چیزی که از سرعت کار ابنیاء مانع می شد این بود، که گم راهان مسلك فاسد خود را بزودی از دست نمی دادند، بلکه تا می توانستند استقامت می کردند، و هر يك از گماشتگان خدا را بطور لجاج و عناد جواب می گفتند، قرآن مجید پاره ای از آن ها را یاد آور است.

در آیۀ (62) از سورۀ هود از طرف مشرکین، باین مضمون می فرماید : « آیا باز می داری ما را از این که بپرستیم آن چه را می پرستیدند او را پدران ما» و در آیۀ (78) از سورۀ یونس می فرماید: « آیا آمدی تا برگردانی ما را از مسلکی که یافتیم بر آن پدران خود را» و در آیۀ (74) از سورۀ شعراء می فرماید: «بلکه یافتیم پدران مان را که هم چنین می کردند» و در آیۀ (21) از سورۀ لقمان می فرماید: «بلکه پیروی خواهیم کرد از آن چه یافتیم پدران خود را در آن» و در آیۀ (22 و23) از سورۀ زخرف می فرماید: «بدرستی که یافتیم پدران خود را در طریقه و مسلکی و ما بهمان آثار آن ها هدایت شده و اقتداء کرده ایم» و نظیر این ها در مضمون های مختلف از بت پرستان

ص: 76

بپامبران گفته می شد.

يك صحنۀ پر شور! يك منظرۀ هیجان انگیز!

یکی از منظره های جالب دوران رهنمائی گماشتگان پروردگار ، جریان دعوت حضرت ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السلام است ، که بیش تر ملل جهان بر عظمت آن حضرت معترفند، و بطور کلّی عموم مسلمانان و مسیحیان و کلیمیان، او را پیغمبر بزرگ خدا می دانند، و بر جلالتش عقیده مندند و در مقام و مرتبۀ آن حضرت کافی است، که حضرت موسى و عيسى و محمّد صلوات اللّه علیهم، که هر سه پیغمبر بزرگ عالم هستند ، با انتساب بآن حضرت افتخار کرده اند.

خدا در چند مورد از قرآن مجید چگونگی دعوت ابراهیم را یاد فرموده است و ما آن چه در آیۀ (50) تا (71) از سورۀ انبیاء بیان شده، از باب نمونه و تکمیل فائدۀ این مبحث، برای خوانندگان محترم نقل نموده و مضمون آن را بیان می کنیم.

ابراهيم و قومش گفت گو می کنند!

﴿ وَ لَقَدْ اتَیْنا اِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِه عالِمینَ﴾ «بتحقیق ابراهیم را از پیش رشد دادیم و بر آن آگاه بودیم» ﴿ اِذْ قَالَ لِابیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَمَاثِيلُ التِي أَنتُم لَها عاكِفُونَ﴾ «هنگامی که (ابراهیم) بقومش گفت چه چیز است این تمثال ها و مجسمه هائی که شما بر آن ها اعتکاف کرده و برای پرستش در کنار شان اقامت می کنید» ﴿ قالُوا وَجَدْنا آبائَنا لَها عابِدِینَ﴾ «گفتند یافتیم پدران مان را که بر آن ها عبادت می کردند» ﴿ قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ انْتُمْ وَ آبَائُكُمْ فِى ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «ابراهیم گفت بتحقیق (و بطور مسلّم) شما و پدران تان در ضلالت و گم راهی آشکاری بوده اید» ﴿ قَالُوا أَجْتَتَنَا بِالْحَقِ أَم أَنتَ مِنَ اللّاعِبينَ «گفتند بابراهیم آیا آمده ای برای ما براستی و حقیقت (یعنی از روی جدّ و حقیقت بت های ما را نکوهش می کنی) یا از راه بازیچه و شوخی آمده ای؟! » ﴿ قَالُ بَلْ رَبِّكُمْ رَبِّ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ الّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَى ذَالِكُمْ مِنَ المَاهِدِينَ﴾

ص: 77

«ابراهیم گفت (من از روی جدّ سخن می گویم که این بت ها پروردگار شما نیستند و قابل ستایش نمی باشند) بلکه پروردگار شما آفرینندۀ آسمان ها و زمین است، آن کسی که آفرید همان آسمان ها و زمین را، و منم بر آن از شاهدان

ابراهیم بت پرستان را أعلان خطر می کند!

﴿ وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ﴾ «و بخدا قسم که هر آینه چاره خواهم کرد (یعنی در شکستن و بر هم ریختن) بت های شما را، هنگامی که از اطراف آن ها بر گردید و پشت بر آن ها نمائید».

معروف است که قوم ابراهیم را عادت چنان بود که هر سال عید و جشنی بر پا می کردند، و روز های عید را در خارج شهر بسر می بردند و غذا های فراوانی در معبد خود فراهم می ساختند، تا وقتی بشهر برگردند از آن بخورند، و چنین عقیده داشتند که خدایان شان در مدّت غیبت ایشان از شهر، آن غذا ها را برکت می دهند.

در آن سال هنگامی که برای بر پا کردن جشن از شهر بیرون می رفتند، از ابراهیم درخواست نمودند که همراه شان بعید گاه برود، و آن حضرت تا قدری درخواست آن ها را پذیرفت، لکن ببهانۀ مریضی و خستگی (از وسط راه) برگشت، یا از ابتداء در شهر توقف نمود و بسراغ بت ها شد، و بالأخره تار و پودشان را بر هم زد.

ابراهیم خدایان بت پرستان را نابود می سازد!

﴿ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ﴾ «پس ابراهیم همۀ آن بت ها را در هم شکست و پاره پاره کرد مگر بت بزرگ (او را بحال خود وا گذاشت) که شاید بت پرستان بسوی او بر گردند» ﴿ قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾ بت پرستان بشهر برگشتند و آن منظرۀ عجیب بت خانه را دیدند «گفتند کیست آن کس که این جسارت و گستاخی نسبت بخدایان ما کرده و آن ها را در هم شکسته ، بدرستی که او البّته از ستم کاران است) ﴿ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ﴾ «گفتند

ص: 78

شنیدیم جوانی را که خدایان ما را ببدی یاد می کرد و آن جوان را ابراهیم می نامند»

ابراهیم در پای محاکمه !

﴿ قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ «گفتند پس بیاورید ابراهیم را برابر چشم های مردم تا او را ببینند و بر (کردار یا گفتارش) شهادت دهند» ﴿ قَالُواء أَنتَ فَعَلْتَ هذا بالِهَتِنا يا إِبراهيمُ﴾ بت پرستان ابراهیم را آوردند «گفتند ای ابراهیم آیا تو این جسارت را بر خدایان ما کرده ای؟» ﴿ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُم هذا فَسئَلوُ اهُم إن كانُو يَنطِقُونَ﴾ ابراهیم گفت (من نکرده ام) بلکه آن بت که بزرگ تر از همۀ آن ها است کرده، پس شما از خود بت ها جریان را پرسش کنید، اگر می توانند سخن بگویند» ﴿ فَرَجَعُوا الِى اَنفُسِهِم فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «پس قوم ابراهیم (بعد از جواب آن حضرت) رجوع کردند در آن موضوع بخودشان «با دقّت عقل خود مطلب را ملاحظه نمودند» پس گفتند (هر يك بهم دیگر) بدرستی که شمائیدظالمان و ستم کاران (از جهت عبادت کردن بر چیز هایی که سخن نمی گویند و قدرت برساندن نفع و دفع ضرر ندارند» ﴿ ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ﴾ «سپس سر بزیر انداختند (و باندیشه فرو رفتند و بعد از مدّتی تأمّل از حال استقامت قبول حقّ که بحکم عقل

یافته بودند بر حالت مجادله با آن حضرت برگشتند و گفتند) البتّه تو می دانی که آن ها سخن نمی گویند «پس چرا فرمان می دهی که از آن ها پرسش کنیم»

﴿ قالَ اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَيْئاً وَلا يَضُرُكُمْ أَفَلَكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ «ابراهیم گفت آیا پس عبادت می کنید غیر از خدا بر چیزی که هیچ گونه سود و زیان برای شما تولید نمی کند اُفّ بر شما و بر آن چه بجای خدا می پرستید، آیا پس در مطلب اندیشه نمی کنید و تعقّل نمی ورزید؟».

ابراهیم در آتش سوزان!

اشاره

﴿ قَالُوا حَرَقَوهُ وَ انصُرُوا الهَتَكُمْ إِن كُنتُم فاعِلينَ﴾ بزرگان و صنادید قوم

ص: 79

«گفتند ابراهیم را در آتش بسوزانید و كمك كنيد و نصرت دهید خدایان خود را اگر شما كمك كنندگانید» ﴿ قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ﴾ چون ابراهیم را بآتش انداختند «دستور دادیم بآتش که ای آتش سرد و سلامت باش برای ابراهیم» ﴿ وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ «بت پرستان خواستند که بابراهیم فکری کنند پس ما آن ها را زیان کار تران قرار دادیم» ﴿ وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ﴾ «و رهایندیم ما ابراهیم و لوط را بسوی زمینی که برکت دادیم در آن زمین جهانیان را».

(قسمت سوّم از علل آمدن پیغمبران)

رسانیدن دستورات خدا ببندگانش که قسمت سوّم از اسباب و علل آمدن پیغمبران می باشد بسیار قابل اهمیّت است و سبب بودن آن در موضوع نام برده جای انکار نیست ما آن را با یاد آوری چند جهت روشن تر می سازیم.

(1) همان طوری که در بحث های پیش گذشت ، انسان بحكم خرد بيك برنامه و دستور اساسی محتاج است، تا نظام فردی و اجتماعی خود را حفظ کرده و باین وسیله نیازمندی های گوناگون را در هر دو جنبه رفع نماید.

(2) بحکم خود تنظیم و ترتیب نظام نامه از طرف مدبّر حكيم و قيّوم مطلق، بخاطر حفظ نظام و بر طرف ساختن نیازمندی های بندگان لازم و واجب است، زیرا ترك آن که باعث اختلال وضع و نظام خواهد بود، قبیح می باشد، و صادر شدن قبیح از حکیم مدبّر، بحكم جزمی و بدیهی عقل محال است.

(3) بقضاوت عقل باید نظام نامه بر بندگان ابلاغ شود، تا غرض نهائی از آن که حفظ نظام و هدایت مردم است حاصل گردد، و اگر ابلاغ نشود نقض غرض خواهد شد، و نقض غرض (که عبارت است از انجام دادن انسان کاری را که منافی و مخالف با مقصود و مورد اشتیاقش باشد) از کسی که بنتیجۀ کارش آگاه می باشد قبیح شمرده

ص: 80

می شود، و چنان که یاد آوری شد، صدور قبیح از خدای دانا بتمام چیز ها محال است زیرا کار قبیح بر نقص و آلودگی، کننده اش دلالت دارد، و خدا که وجودی واجب و غير ممکن است، از تمام نواقص و آلودگی ها منّزه می باشد، و بطور کلی هر چیزی که بافراد ممکن از موجودات عالم روا و مناسب است، بر ساحت قدس حضرتش راهی ندارد پس باین ترتیب لزوم و ضرورت ابلاغ احکام و دستورات به بندگان ثابت می شود.

«اينك» خوانندگان گرامی بعد از ملاحظۀ این جهان سه گانه، بطور واضح می توانند مطلب را در یابند، و بدانند که چگونه رساندن احکام و دستورات خداوندی به بندگان، علّت بعثت انبیاء می باشد، زیرا خدا بار سنگین تبلیغ احکام را (که نتیجۀ جهت سوّم است) بدوش مبارك پيغمبران استوار فرمود، و آنان را این مأموریّت بسوی مردم رهسپار کرد، و آن ها را بخودش اختصاص داد، و مقام و منزلت بزرگی در قبال این مأموریّت بر آن ها قائل شد و همۀ آن ها را گرامی داشت ، و ارزش کار های آن ها را بر جهانیان اعلام فرمود.

پیغمبران که فیض خداوند عالم اند *** ارباب وحى و صاحب اَسرار محکم اند

رفتند راه حق که حقیقت نشان دهند *** از این نظر به پیش خداش مُکّرم اند

آنان برای اهل صلاح و هم عاصیان *** یاد آورندگان ز بهشت و جهنمّ اند

اندر لباس قوم و بسیمای اهل وقت *** بر درد های جامعه آگاه و أعلم اند

جز با رضای حق ننمودند جنبشی *** چون با رضای او همه خوش و خرّم اند

ص: 81

گفتند آن چه را که خدا گفت شان بگو *** کردند آن چه را که بر آن عهد مُلزم اند

دادند هر زمان بجهان تازه جلوه ای *** زان جلوه ها سراسر عالم مُنّظم اند

بردند از میان سر و سامان ناکسان *** تا یافت عین جان همه آنان که مُحرم اند

این ها بود سبب که توان گفت پیش عقل *** هر بنده ای مُؤّخر و آنان مُقّدم اند

آری بحكم نقل چنین ناشران دین *** لطف خدا و مفخر اولاد آدم اند

(مؤلّف)

خوانندگان عزیز را سزاوار است که از ملاحظۀ آن چه در این سه قسمت راجع بموضوع بحث گفت شد کوتاهی نکنند، و در گفتار های معنوی با نگارنده همکاری نمایند، اکنون بازر این تاریخ (1338/2/27) که در نجف اشرف توفیق نگارش حاصل شده است، یک بختی و خوشحالی و سعادت و عزّت همگان را از خدای توانا استدعا می کنم ﴿ وَ أُفَضُ أَمري إِلى اللّهِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأمُورِ وَ هُوَ الَحّقُ المُبينُ﴾

(چرا پیغمبران از نوع بشر انتخاب شدند؟)

این پرسش ها بیان کوتاهی که جوانب مطلب را هم کاملاً نظارت کند پاسخ داده می شود، و آن این که خدای دانا آگاه بود که بهترین وسیله برای انجام کار تبلیغ پیامبرانی هستند که از سنخ بشر باشند، و از غیر آنان ساخته نیست، و سرّ این جهت کاملاً

ص: 82

روشن است، و می توان آن را بدو عنوان بیان کرد (1) از نظر خود تبلیغ (2) از نظر افرادی که مورد تبلیغ قرار می گیرند، ما اکنون روی هر دو نظر گفت گو می نمائیم.

سنخیّت پیغمبران و تبلیغ!

بدیهی است که سنخیّت مبلغ با افراد، دربارۀ تبلیغ دخالت بزرگی دارد، مبلّغ هم سنخ با افراد مورد تبلیغش ناچار بخصوصیّات روحی و خارجی آن ها آشنا خواهد بود و می تواند بهر طرزی که افراد هم نوعش با آن مأنوسند و باعث نزدیکی بهدف است، وارد انجام وظیفه و ادای مأموریّت خود گردد، و در کم ترین مدّت کامل ترین نتیجه را نائل شود، و افراد را بشاه راه سعادت برساند.

از این نظر است که وقتی مردم می گفتند «خدا چرا برای هدایت ما فرشته نفرستاده» قرآن در آیۀ (9) از سورۀ انعام در جواب آن ها فرمود ﴿ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ﴾ یعنی «بر فرض هم اگر فرشته ای می فرستادیم البتّه آن را بصورت مردی در می آوردیم (و اوصاف بشریّت بوی می دادیم) و می پوشانیدیم بر آن آن چه را مردم می پوشند»

سنخیّت پیغمبران و افراد!

نا گفته هویدا است که اجتماع مردم و گرد آمدن آن ها با هم نوع خود تنها بهمان اشتراک در نوع وابسته است، چنان که این جهت در تمام موجودات جان دار عالم نیز ملاحظه مي شود، و اشتراك در نوع (یعنی یکسان بودن در غرائز و خصوصیّات طبیعی چه در مزاج و چه در اخلاق و چه در آداب و رسوم اوّلیۀ زندگی و تعیّش) باعث است که افراد جمع شده از نقاط مختلف گیتی، می توانند در يك محيط و در يك مكان با هم بسازند، و زندگی را با کمال آرامش ادامه دهند، و اگر بعض عوامل و اسباب تحريك نكند هيچ وقت هم با یک دیگر نزاع نکنند، و پاره ای از مشکلات همگانی را بطور دسته جمعی حلّ نمایند، و حتّی در کار های شخصی هم صورت مشورت پیش بیاورند، و از افکار و تجربیّات هم دیگر

ص: 83

استفاده ببرند ، پر واضح است که همۀ این ها در سایۀ الفت و انس می باشد، و منشأ انس هم غير از همان اشتراک در غریزه ها و خصوصیّات نوعی چیز دیگر نیست، خیلی کم است که موجودی با موجود دیگر از غیر این راه مأنوس باشد.

پس وقتی اثر هم نوعی و سنخیّت در جهات نام برده بطور کلّی تا این جا معلوم شد تأثیر آن دربارۀ تبلیغ از نظر پیشرفت آن، و از نظر حال خود افراد، کاملاً روشن و آفتابی است، زیرا تبلیغ كه يك روش مهّم و قابل ملاحظه است و احتیاج بپاره ای از مقدّمات و ترتیب های اساسی دارد، و نتیجۀ آن رفع نیازمندی های حقیقی مردم و دلالت آنان بسوی حقیقت می باشد، البتّه هم نوعی مبلّغ با افراد بزرگ ترین مقدّمه در این خصوص بشمار مي رود، و أخذ نتیجه از تبلیغ و رسیدن بهدف را کاملاً آسان می کند، و مردم روی همان اشتراك طبیعی و سنخیّت، بیش تر می توانند حوائج و نیازمندی ها خود را بوسیلۀ مبلّغ رفع نمایند و بدون واسطه حرف خود را باو بگویند و حرف او را بفهمند و بطرز ساده درد های درونی خود را در جنبه های فردی، اجتماعی، مادی ، معنوی و اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی و ...، با او در میان گذارند ، گر چه مردم با هر پیغمبری در ابتداء دعوتش عکس العمل نشان می دهند و قیافۀ نفرت و درشتی بخود می گیرند و در اثر پی نبردن بصحّت و درستی گفتار آن ، یا از نظر مغلوبیّت در مقابل خواسته های نفس شوم خود، از او کناره جوئی می کنند و فاصله می گیرند، ولکن با همۀ این ها آن انس طبیعی و هم نوعی از میان نمی رود، و همان کم کم باعث می شود که دور او گرد آیند، و گفته هایش را بشنوند و بکردارش از نزديك تماشا کنند، و بالأخره تحت تأثیر تبلیغش واقع شوند ، و براه راست هدایت گردند.

واجب آمد از قضای کرد گار *** این جهان یا بد ز هم جنسی قرار

آدمی از آدمی گیرد نفس *** چون باو دارد ز اصل اُنس و هَوس

دیگران در اصل اغیارند و دور *** گر چه خود نورند و غلمانند و حور

ص: 84

انبیا هم نوع و هم رنگ آمدند *** زان سبب با ما همآهنگ آمدند

رسم یک رنگی بمشکل چاره کرد *** حلّ چندین عقده را یک باره کرد

این همآهنگی ز لطف حق بود *** غافل از حق کافر مطلق بود

کفر مطلق صورتی از غفلت است *** چون که غافل عنصری بی همّت است

ما همآهنگیم با یاران پاک *** غیر آنان باد اندر زیر خاك

نیست پاکان را بدو نان حاجتی *** نقض پیمان را ندارند عادتی

هر که را با عقل و دین آمیزش است *** با هماهنگان مر او را سازش است

(مؤلّف)

يك نكتۀ قابل توّجه!

از جملۀ نتائج بزرگ هم نوعی پیغمبران با افراد اینست که هم نوعی در گواه گرفتن معجزات پیغمبر بر درستی مدّعايش كمك مي کند ، زیرا هنگامی که مردم دانستند که پیغمبر شان از نظر خصوصیّات خلقتی هیچ گونه فرقی با آن ها ندارد ، در شکل آن ها است، در رویّۀ آن ها است، او هم مثل آن ها فردیست می خورد، می آشامد، راه می رود، می خوابد، استراحت می کند، و با این وصف عمل های خارج از قدرت و عادت دیگران انجام می دهد، نا گزیر پی می برند ، كه او با يك مبدءِ غیبی ربط دارد و بيك قدرت كامل متصّل است، و از يك منشأ بزرگ نیرو می گیرد، و در نتیجۀ این مقدار آشنائی با حقیقت باو می گروند، و بدستوراتش پیروی می کنند.

این فائده در غیر هم نوع و غیر هم سنخ موجود نیست، خواهید گفت چرا ؟ می گوئیم زیرا مبلّغ متفاوت با مردم ناچار از جهة خلقت موجودی پست تر از آن ها نخواهد بود، چون بحکم خرد مبلّغ باید با افراد مورد تبلیغش مساوی باشد، یا بالا تر از آن ها مانند فرشتگان نسبت بافراد انسان، تا بتواند در مردم نفوذ کند، و آن ها را بسوی معنویّات بکشاند، و چون فرض می کنیم که مساوی با افراد نباشد، بناچار بالا تر از آن ها باید

ص: 85

دانست و در چنین صورت اگر هر عمل خارج از قدرت و عادت مردم، از آن مبلّغ صادر شود نتیجۀ قبلی (یعنی بستگی بمبدء غیبی) را نخواهد بخشید، بخاطر این که احتمال می رود بستکی بهمان جهتی داشته باشد، که از نظر خلقت باعث برتری او بر افراد است، و این احتمال قهراً مانع می شود که کار های فوق العاده اش را مربوط بخدا بدانند تا صدق گفتارش را اعتقاد کنند.

(پیغمبران و نژاد)

شاید روی همین نکته هائیست که یاد آوری شد، خدای بزرگ مهربان علاوه بر این که پیامبران خود را از سنخ بشر انتخاب فرموده، موضوع اتحاّد در نژاد را نیز منظور داشته است، یعنی برای هر يك از ملل، پیغمبری هم نژاد و هم زبان با آنان بر انگیخته تا هیچ گونه جای ناراحتی و نگرانی در میان نماند، این ها منّت های بزرگیست که خدا بر بندگانش نهاده و می نهد.

پرورگار دانا در قرآن کریم این جهت را یاد آور است، در آیۀ (164) از سورۀ آل عمران می فرماید: ﴿ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾یعنی «خدا بر مردم با ایمان منّت گزاشت و تفضّل فرمود، که در میان آن ها پیغمبری از خود آن ها بر انگیخت» و نیز در آیۀ (2) از سورۀ جمعه، می فرماید : ﴿ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ﴾ یعنی «اوست همان خدائی که بر انگیخت در میان مردم بی سواد پیغمبری از جنس خود آن ها تا آیات خدا را برای آن ها تلاوت کند و آنان را پاکیزه گرداند و بآن ها کتاب و حکمت یاد دهد هر چند آن ها پیش از آمدن پیغمبر در گم راهی آشکاری بودند».

ص: 86

يك ياد آوری لازم!

خوانندگان محترم این نکته نا گفته نماند ، بعضی از ادیان خدائی که بین نژاد های مختلف مشترك است، و بيك نژاد مخصوص نیست، و روی همین نظر آورندۀ آن نیز، پیغمبر و مبلّغ برای همۀ افراد آن نژاد ها می باشد، هیچ گونه منافاتی با مطلب پیش ندارد، یعنی فائدۀ نام بردۀ هم نژادی مبلّغ و پیغمبر با افراد، از میان نمی رود، و در همان صورت خود موجود است، زیرا ابتداء تبلیغ هر پیغمبری، از قوم و هم نژاد خود شروع شده، یعنی دعوتش را در میان آن ها آغاز کرده، و سپس در اثر پیشرفت در آن حدود، کم کم از آن ها تجاوز نموده، و بر طوایف دیگر و نژاد های متفاوت توسعه یافته، و بالأخره بعد از مدّتی، همۀ آن مردمان دارای نژاد های مختلف، در تحت يك آئین قرار گرفته اند.

قسمت عمده از فائدۀ نام بردۀ هم نژادی، در همان ابتداء تبلیغ ملاحظه می شود، و در و در آن حال بیش تر شایان اهمیّت است، بخاطر این که وسائل پیش بردن دین در آن موقع بسیار كم است، و قسمتی از مشکلات را هم نژادی حلّ می کند، و امّا پس از توسعه، هر گونه وسیله فراهم می آید، و قدرت پیروان دین بالا می رود، تبلیغ شعبات متعدّد و طرز های مختلف پیدا می کند، خود معتقدین بآن دین نیز، هر کس بنوبۀ خود بمقدار نفوذ و باندازۀ قدرتش، در پیش بردن آئین شان کوشش می کنند، و راه های مناسبی برای این منظور طرح می نمایند، افکار و تجربیّات خود را که در اثر آمیزش و معاشرت با مردم مختلف بدست آورده اند، مورد استفاده قرار می دهند، و اگر همۀ آن ها کافی نشد، با مخالفین مبارزه می ورزند، و آن ها را با نیروی خود ضعیف می سازند، هر گونه عوامل مانع از پیشرفت دین را از میان بر می دارند، خلاصه این که تبلیغ از عنوان انحصار خارج می شود و در صورت يك وظيفۀ عمومی نوع دین دار بشمار می آید، گر چه همۀ این رستاخیز و جنبش افراد، بر خود همان پیغمبر وقت برگشت دارد، و نیروی آن ها بهمان مرکز وابسته است.

ص: 87

خوانندگان گرامی و علاقه مندان بحقیقت!

اینک روشن گردید که اختلاف و تعدد نژاد پیروان يك پيغمبر، بر گفتار پیش (دربارۀ فائدۀ هم نژادی پیغمبر با افراد مورد تبلیغش) کوچک ترین صدمه ای نمی زند، و آن فائده از نظر پیشرفت تبلیغ، و از نظر خود مردم (در خصوص استفادۀ دائمی از وجود پیغمبر شان) نسبت بزمان های اول تبلیغ و ابتداء دعوت مسلم است.

بار خدایا نظر لطف و مرحمت خود را از ما بر مدار، و ما را براه راست هدایت کن، و بر گفتار های نیک آشنا فرما، و بکردار های پسندیده موّفق بدار، ﴿ فَاِنّكَ تَهْدِيَ مَنْ تَشَاءُ وَ أَنتَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ﴾.

(رابطه و نسبت عقل با دین چگونه است؟)

اشاره

این بحث کاملاً پر فائده و قابل اهمیّت و دارای نکات و دقائقی است، که هر کس را بسهم خود بمطالب و حقایقی آشنا می سازد، از خوانندگان گرامی باید انتظار داشت که توجّه کامل داشته باشند، نگارنده پیش از این که در اطراف این پرسش بزرگ وارد بررسی شود، ناگزیر است، معنای ربط و نسبت که در عنوان سئوال قرار گرفته است تا قدری روشن سازد، و شاید از همان جانب، بگفت گو در پیرامون موضوع شروع بنماید.

لفظ نسبت گاهی بمعنای اسناد دادن چیزی بچیزی و اضافه کردن بر آن می باشد مانند این که بگویند فلان عالم است یا جاهل است یا صاحب مال یا فقیر است، و گاهی نظیر عنوان بحث، عبارت است از چگونگی دو چیز یا دوعنون با یک دیگر، و میزان دخالت یکی در دیگری، و البتّه این هم در بعض موارد بطور تساوی و توافق کلّی و در بعضی جزئی می باشد.

ص: 88

اکنون که این جهت معلوم گشت، موضوع سخن و عنوان گفت گوی ما در این مقام، به پرسش از چگونگی دین با عقل و عقل با دین بر می گردد، و بر این که آیا دین و عقل (بعد از جزم باین که بتمام معنى و بطور كلّى مخالف و ضد هم نیستند) بطور کلّی و از هر نظر موافق هم می باشند، یا فقط در بعض موارد موافقت دارند؟.

«اينك» بطور اجمال می گوئیم که نسبت میان عقل و دین توافق و تساوی کامل است، و هیچ گونه مخالفت در بین آن ها نیست، و اما تفصیل این اجمال و اثبات مطلب و روشن شدن موضوع بطرز مضبوط ، ببيان يك سلسله جهات پر فایده بستگی دارد.

(معنای عقل و حقیقت و اقسام آن)

در تشخیص و شناسائی حقیقت عقل، فلاسفه و علماء طبیعی را سخن بسیار است و از سابق محطّ نظر آنان بوده و می باشد و بتعبیر های مختلف گوناگونی (از قبیل جوهر مجرّد از مادّه در ذات و فعل، لازمۀ قوۀ حافظۀ انسانی، پدیدۀ وجود خود انسان، و نظیر این ها) از آن تعریف و تحدید کرده اند ، لکن نگارنده از همۀ آن ها صرف نظر نموده، و آن چه که با فهم و فکر همگانی سازگار بوده و درک آن بر همه کس میسور است ذكر می کند، تا با غرض اصلی این کتاب (که عبارت از طرح مطالب دینی بمقدار فهم اکثریّت برادران و خواهران هم آئین می باشد) موافق آید، و در ضمن از ادای حقّ مطلب و روشن ساختن آن نیز کوتاهی نگردد.

عقل عبارت از قوّه و خاصیّت و حالتی است در انسان ، که بوسیلۀ آن، در پیرامون هر چیز از خصوصیّات و موضوعات مربوط بتعيّش و زندگی خود فکر می کند و حساب می بیند، و جنبه های نیک و بد آن ها را (که در زبان علماء علم كلام و اهل معقول بحسن و قبح و از تشخیص دادن آن ها بتحسين و تقبيح عقلی تعبیر می شود) می سنجد، و جهات ضرر و نفع را در نظر می گیرد و قضاوت می کند، و مقدّمات مخصوصه ای را که انسان

ص: 89

بمناسبت وضع شخصی خود، مرّتب ساخته یا در خارج بعنوان کلّی موجود است، ملاحظه می نماید، و بعد از رسیدگی کامل، نتیجه را بدست می آورد، و برموز و نکات دقیق گوناگون که در امورش دخالت دارد پی می برد.

خلاصه این که عقل همان قوّه ایست که کار حساب و سنجش و أخذ نتيجه و تشخیص صحیح از باطل، و غیر این ها از موضوعات فکری و دقیق، بوسیلۀ آن انجام می شود.

البتّه این قوه در افراد بشر یکسان نیست، در هر فرد بمقدار مخصوصی وجود دارد، چنان که افراد انسان، از نظر استفاده از این قوّۀ نام برده، نیز مختلف هستند هر کس که در کردار و اراده اش، بیش تر در تحت تأثیر آن قرار بگیرد، و از افاضه هایش پیروی کند، بهره و نتیجه اش بهمان میزان خواهد بود، و اگر عکس این باشد، نتیجه هم معکوس است، چنان که کلّیۀ این ها از کردار مردم در خارج هویدا می باشد.

شما و ما بخوبی می بینیم، که بعضی از افراد، کوچک ترین بهره ای از عقل نمی گیرد و بعضی (بر خلاف آن) از تمام مزایای عقل ، که در کلمات پیشوایان حقیقی شرح داده شده ، استفادۀ کامل می برد، حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿ دِعَامَهُ اَلْإِنْسَانِ اَلْعَقْلُ، وَ اَلْعَقْلُ مِنْهُ اَلْفِطْنَهُ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلْحِفْظُ وَ اَلْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ، وَ هُوَ دَلِیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ فَإِذَا کَانَ تَأْیِیدُ عَقْلِهِ مِنَ اَلنُّورِ کَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاکِراً فَطِناً فَهِماً﴾ یعنی «ستون هستی انسان عقل است، عقل منشأ و سر چشمۀ هوش و فهم و حفظ و دانش است، و انسان با عقل کامل می شود ، و عقل رهنما و آگاه کننده و کلید کار انسان است، پس وقتی عقل انسان مؤیّد بنور شود، انسان يك فرد دانش مند و حافظ و یاد آور، و با هوش و فهمیده می باشد».

پیدایش عقل از کجا است!

پیدایش عقل بیش تر از دو منشأ ندارد، و از غیر آن ها وجود نیافته است.

ص: 90

(1) همان جهت خلقت است، یعنی خدای بزرگ و توانا در وجود هر کس این قوه را آفریده است، و از ابتداء در نهاد آن قرار داده، و این چراغ پر نور و پر برکت بقدر استعداد هر کس، از اوّل بچّگی در او فروزان می باشد، و رفته رفته روشن تر می گردد، و از انسان بطور مناسبی (چنان که گفته شد) حمایت می کند.

(2) تحصيل علم و ضبط تجربیّات است، یعنی بشر در سایۀ فرا گرفتن علم و اطّلاعات بر مطالب، و حفظ تجربیات در طّی زندگی، چنین قوّه ای را که عقل نامیده شده ، می تواند بدست بیاورد، و ربط علم با عقل جای انکار نیست، چنان که یکی از رهبران افراد انسان، و ممتاز ترین مرد عقل در عصر خود، امام هفتم حضرت موسی بن جعفر عليهما السّلام فرمود: ﴿ أَنَّ اَلْعَقْلَ مَعَ اَلْعِلْمِ فَقَالَ: وَ تِلْکَ اَلْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ اَلْعالِمُونَ﴾ یعنی «بدرستی که عقل همراه دانش باشد و خدا فرموده است : و این مثل ها را برای مردم می زنیم، و آن ها را تعقّل نکنند جز مردان دانش مند».

پس در نتیجه، باید عقل را بدو قسمت تقسیم کرد.

یکی عقل ذاتی که همان مخلوق و موجود در ذات بشر است، دوّم عقل کسبی که از علم و تجربیّات بدست می آید.

چنان که یگانه مرد عقل و حکمت حضرت علی علیه السلام می فرماید ﴿ العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَهِ، و کِلاهُما یُؤَدِّی المَنفَعَهَ.﴾ یعنی «عقل دو قسم است عقل ذاتی، و عقل حاصل از تجربه، و هر دو برای انسان باعث منفعت و وسیلۀ سود و خير می باشد».

و عمده از این دو قسم همان عقل ذاتیست (بطوری که اهمیّت آن را ذکر خواهیم کرد) و عقل کسبی فرع بر وجود او است زیرا اگر عقل ذاتی در نهاد انسان وجود نداشته باشد، تحصیل علم و کمالات و ضبط تجربیّات اثری را که برای عقل گفته شد

ص: 91

نخواهد داشت، و قابل نبودن محلّ از اصل ، آن را از نتیجه عقیم خواهد کرد، آری بی عقل هر چه بخواند و از مطالب بسیار مهّم یاد بگیرد، و نکات و دقایقی بر آن گفته شود بالأخره پایه اش بر آب است، و ثمری نمی بخشد، لکن اگر عقل ذاتی در انسان وجود داشت ، مدد می دهد و او را برای أخذ نتیجه های بسیار مهّم و پر ارزش مهیّا می سازد.

علم نسبت بعقل ذاتی مانند ایمان نسبت بارادۀ انسان می باشد، چنان که ایمان ارادۀ شخص را نیرو می بخشد و بر پایهٔ محکمی استوار می کند عجز و زبونی را بر کنار نموده و شخص را بر انجام کار های بزرگ و امیدار ، علم نیز همین فوائد را در جنبۀ مربوط بعقل، یعنی در موضوع تشخیص و سنجش بانسان اعطاء می کند، یعنی علم پیشوای أرجمند عقل است، عقل از پی علم می رود، و با نور علم می بیند.

پس قدرت و نیروی عقل ذاتی، و رسیدگی کامل آن بأمور دقيق، و بالأخرة رسانیدن شخص را بشاه راه ترّقی و سعادت، همه بستگی بعقل کسبی دارد ، و نیز عقل کسبی از نظر تأثیر و بذل فائده ، نیازمند بعقل ذاتی است، زیرا رهنمائی و ارشاد و دلالت که وظیفۀ عقل کسبی می باشد، فرع بر وجود موضوع و محلّی است، که این وظیفه را در آن انجام دهد، و آن محلّ و موضوع ، جز عقل ذاتی که خدا در ذات بشر مقرّر فرموده چیز دیگری نیست.

(اهمیت عقل از نظر قرآن و بزرگان دین)

عقل از نظر کتب آسمانی و گفتار بزرگان دین و پیشوایان جهان بشریّت و علماء اخلاق و حكماء و فلاسفه و مردان أدب و دانش، موضوعی بسیار مهّم و با فضیلت بشمار می رود و کم تر چیزی بآن میزان ملاحظه شده است، و هر يك از بزرگان، در این باره سخن بسیار داشته، و بر آن پرداخت فراوانی کرده اند، و بر این قوّۀ پر ارزش بنام عقل (که نیروی پرورش، و بسط دهندۀ احساسات و عواطف انسانی ، و نیروی

ص: 92

تشخیص خوب و بد، زشت و زیبا، صلاح و فساد، خیر و شر، سود و زیان، در زمینۀ توسعۀ عواطف و احساسات، که آثار مختلف و مخلوط دارند، و نیروی عاقبت سنجی و دور اندیشی، و نیروی استدلال و نتیجه گیری از مقدّمات طرح شده ، و پی بردن بر معلول از وجود علّت و بر علّت از وجود معلول، و غیر این ها می باشد) توجّه کامل نموده، و پیوسته آن قوّه و دارنده اش را که گروه خردمندان هستند ، ستوده اند.

از همۀ این ها بالا تر، یگانه چیزی که بر اهمیّت و فضیلت این جوهر گران مایه دلالت می کند این است، که خدای بزرگ، همین قوّه را که نوریست در نهاد بشر وسیلۀ تمامیّت حجّت ها و براهین خود بر مردم قرار داده و بخاطر آن، دلائل و نمونه های ذات اقدسش را بیان فرموده، و شناساندن خود را بمردم، بواسطۀ آن فراهم ساخته است.

چنان که در قرآن کریم، غالباً هر آیت و نشان مهّم و بزرگی ، که بر اثبات وجود خود و اوصاف کمالی خود، به بندگان ذکر کرده و ارائه داده بشرط و قيد عقل بیان نموده است، زیرا البتّه معلوم است ، که بدون این شرط و قید وجود آن آیات و نشانه ها اثر خود را نمی بخشد و شخص غیر عاقل از هیچ دلیل محکم و با أساس نتیجه ای نمی گیرد، از این نظر خدا همۀ آن آیات را فقط برای عاقلان و خردمندان شرح فرموده، و بآن ها تأمّل در آیات را دستور می دهد.

عقل و نشانه های وجود خدا از نظر قرآن !

در آیۀ (163) و (164) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ * إنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ والأرضِ واخْتِلافِ اللَّیلِ والنَّهار والفُلکِ الَّتی تَجْری فِی البَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمآءِ مِنْ ماء فَأحْیا بِهِ الأرضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّه وَ تَصریفِ الرِّیاحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الأرضِ لآیات لِقَوم یَعْقِلُونَ﴾ یعنی « و معبود شما معبود یکتا است ، معبودی نیست غیر از او که بخشاینده و مهربان است ، بدرستی که در آفرینش

ص: 93

آسمان ها در زمین و آمد و شد شب و روز ، و کشتی هائی که در دریا بسود مردم گردش می کنند، و آن چه که فرود آورد خدا از آسمان آبی، که زنده کرد بوسیلۀ آن زمین را بعد از این که مرده بود، و پراکنده کرد از هر جان داری ، در آن زمین، و در گردش باد ها و ابر هائی که در میان آسمان و زمین مسخرّند. البّته نشانه ها و علاماتی است برای مردمی که تعقّل کنند و خرد ورزند».

نیز در آیۀ (12) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿ و سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِامْرِهِ انَّ فی ذالِکَ لآیاتِ لِقَوَمٍ یَعْقِلُونَ﴾ يعنى « و خدا مسخّر کرد برای شما شب و روز و خورشید و ماه را، و ستارگان هم بفرمان او مسّخرند بدرستی که در این جهت البتّه نشانه ها و آیاتی هست برای مردمی که تعقّل نمایند».

هم چنین در آیۀ (4) از سورۀ رعد می فرماید : ﴿ وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ یعنی « و در زمین قطعه هائی ست نزديك بهم ، و باغ هائی است از انگور و زراعت است، و درختان خرما است جفت بهم (چند ساقه از يك ریشه) و از هم جدا (هر يك ساقه از يك ريشه) كه از يك آب می نوشند، و (میوۀ) بعضی را بر بعضی در خوردن تفضیل دادیم، بدرستی که در این موضوع برای مردمی که تعقّل کنند، آیات و نشان هائی هست».

باز هم در آیۀ (24) از سورۀ روم می فرماید: ﴿ وَ مِنْ آيَاتِهِ يُريكُم البَرقَ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ يُنّزِلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَالِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ یعنی «و از آیات خدا است، این که برق را بشما می نمایاند از راه بیم (که از عقوبتش بترسید) و از راه طمع (که بباران رحمتش امیدوار باشید) و فرو می فرستد آبی از آسمان، پس زنده می کند زمین را بوسیلۀ آن بعد از این که مرده است آن زمین بدرستی که در این جهت البتّه آیات و علاماتی است برای مردمی که تعقّل کنند».

ص: 94

هم چنین در آیۀ (28) از سورۀ روم می فرماید : ﴿ ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ یعنی «برای شما از خود نفس های تان مثلی زد، آیا از برای شما هست از بندگان و مردمان مملوك خود شریک هائی در آن چه بشما روزی کردیم پس همه تان در آن مساوی هستید و یکسانید می ترسید از آنان بطوری که از نفس های خود می ترسید، هم چنین شرح می دهیم آیات را برای مردمی که تعقّل کنند».

و نیز در آیۀ (67) از سورۀ مؤمن فرموده است : ﴿ هُوَ الذّی خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابِ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُمَّ يخرِجُكُمْ طِفلاثُّمَ لِتَبْلِغُوا أَجَلَا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ یعنی «او است همان خدائی که شما را آفرید از خاك سپس از نطفه، پس از خون بسته ، پس از آن شما را (بصورت) کودکی بیرون می آورد، سپس (شما را مجال می دهد) تا بر کمال قوّت (جوانی) خود برسید، سپس برای آن که پیر شوید و بعضی از شما پیش از این می میرند، و برای آن که برسيد بأجل معیّن خود ، و شاید که شما تعقّل نمائید و بوسیلهٔ خرد در یابید».

و در آیۀ (17) از سورۀ حدید می فرماید: ﴿ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ یعنی « بتحقیق بیان کردیم از برای شما آيات و علامات پی بردن بر حقّ را، شاید شما تعقّل کنید و در یابید».

عقل و خرد یا قلب و حکمت!

قرآن مجید از عقل و خرد ، گاهی بقلب و گاهی بحکمت نیز تعبیر آورده در آیۀ (37) از سورۀ (ق) مي فرمايد : ﴿ اِنَّ في ذالِكَ لَذِكْري لِمَنْ کانَ لَهُ قَلبٌ﴾ يعنى «بدرستی که در قرآن تذّکر و یاد آوری هست برای کسی که دل (یا عقل) دارد». و در آیۀ (12) از سورۀ (لقمان) مي فرمايد : ﴿ وَ لَقَدْ أَتَيْنا لُقمانَ الْحِكْمَةَ﴾ يعنى « و بتحقيق

ص: 95

حکمت (یا عقل) دادیم بلقمان» و بنا بر تفسیر امام هفتم حضرت موسی بن جعفر عليهما السّلام مراد از قلب و حکمت همان عقل می باشد.

يك تعبیر دیگر از خردمندان در منطق قرآن !

خدای بزرگ و حکیم، عاقلان و خردمندان را در قرآن كريم بيك طرز بخصوصی نیز نام بری فرموده است، و آن عبارت از عنوان اولو الألباب (بمعنى صاحب دلان) می باشد، و پروردگار عزیز، آنان را با این تعبیر نام برده، در چند مورد از قرآن مجید، بخوبی و خوشی یاد آوری می کند.

در آیۀ (269) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ يُؤتى الِحكمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَى الْحِكْمَةَ فَقَد أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلّا أوُلُو الأَلبابِ﴾ يعنی «خدا بهر کس خواهد حکمت دهد، و بهر که حکمت داده شود، خیر بسیاری او را داده شده است، و یاد آور نشوند جز صاحب دلان».

نیز در آیۀ (7) از سورۀ آل عمران می فرماید: ﴿ وَ الّراسِحُونَ فِي العِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلَّ مِنْ عِنْدِ رَبَّنَا وَ ما يَذّكُر اِلّا أوُلوُ الأَلبابِ﴾ يعنی «و دانش مندان می گویند ایمان آوردیم بر آن، همه از جانب پروردگار ما است، و یاد آور نشوند غیر از صاحب دلان» .

و در آیۀ (20) از سورۀ رعد فرموده است : ﴿ أفَمَنْ یَعْلَمُ أنَّمَا اُنزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الحَقُّ کَمَنْ هُوَ أعْمَی إنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُوا الألْبَابِ﴾ يعنى « آیا پس کسی که می داند آن چه را که از پروردگارت بتو نازل شده است، مانند کسی است که نا بینا می باشد (و قدرت شناختن ندارد) ؟ همانا فقط صاحب دلان (یاد آورند) متذّکر می شوند» .

هم چنین در آیۀ (12) از سورۀ زمر می فرماید : ﴿ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ إِنَمّا يَتَذَكَرُ أُولُو الاَلبابِ﴾ یعنی «آیا کسی که او عبادت کننده است در

ص: 96

تمام اوقات شب در حالت سجده و ایستاده، از آخرت می ترسد و برحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو آیا یکسانند کسانی که می دانند و آنان که نمی دانند ؟ همانا یاد آور و متّذکر شوند فقط صاحب دلان».

و در آیۀ (29) از سورۀ (ص) می فرماید : ﴿ کِتَابٌ أنزَلْنَاهُ إلَیْکَ مُبَارَک لِیَدَّ بَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ اوْلُوا الأ لْبَابِ﴾ یعنی «کتابی که بسوی تو فرستادیم مبارك است ، تا در آیاتش تدّبر کنند و تا یاد آور و متّذکر شوند صاحب دلان».

باز در آیۀ (53) از سورۀ مؤمن می فرماید : ﴿ وَ لَقَدْ أَتَيْنَا مُوسى الهُدى وَ اَورَثنا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ هُدًى وَ ذِكْرَى لِأُولي الأَلبابِ﴾ يعنى «بتحقيق بموسی وسیلۀ هدایت دادیم و کتاب را ببنی اسرائیل میراث قرار دادیم، برای هدایت و یاد آوری صاحب دلان».

و در آیۀ (190) از سورۀ عمران می فرماید: ﴿ انَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَایاتٍ لِاؤُلی اْلأَلْبابِ﴾ یعنی « بدرستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و گردش شب و روز، آیات و نشان هائی است (از نشان های وجود خدا) برای صاحب دلان».

عقل از نظر گفتار بزرگان دین!

اکنون که اهمیّت عقل و موقعیّت آن از نظر منطق قرآن کریم یاد آوری شد، قسمتی از گفتار بزرگان دین راجع به این موضوع، برای خوانندگان عزیز درج می گردد تا نهايت مطلب در محلّ بحث بدست بیاید، و هم برای بحث های دیگر آینده، اذهان علاقه مندان بحقایق را مهیّا سازد، که در نتیجه راجع بأصل مقصد (که تشریح نسبت و رابطهٔ عقل با دین است) کار آسان شود، و با توجّه خداى بزرك مغز سخن و أساس مقال در خور فهم و درك همگان قرار بگیرد.

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید : (1) یَا عَلِیُّ لاَ فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ اَلْجَهْلِ وَ لاَ

ص: 97

مالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقلِ﴾ یعنی «ای علّی بن ابی طالب فقری سخت تر از نادانی، مالی نفع بخش تر از عقل نیست». (2) ﴿ لِكُلِّ شَئي مَطِيَةٌ وَ مَطِيَةُ الْمَرْءِ الْعَقْلُ﴾ یعنی «هر چیز مرکبی دارد و مرکب مرد عقل است». (3) ﴿ قِوامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ﴾ یعنی «نظام زندگی و و تکیه گاه بشر عقل او است». (4) ﴿ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُل حَسَنُ حال فَانظُرُوا في حُسنِ عَقلِهِ فَإِنَّما يُجازِى بَعِقْلِهِ﴾ یعنی «اگر نیکی حال کسی بگوش شما رسید، نیکی عقل او را ملاحظه نمائید، همانا باندازۀ عقلش پاداش داده می شود».

حضرت علی علیه السلام فرمود : (5) ﴿ مَا عُبِدَ اَللَّهُ بَشِئَ أَفْضَلَ مِنَ اَلْعَقْل﴾ یعنی «پرستش نشود خدا بچیزی که بهتر از عقل باشد». (6) ﴿ اَلْعَقْلُ غِطَاءٌ سَتِیرٌ﴾ يعنى «عقل پرده ایست ستر کننده و پوشانندۀ اسرار انسان». (7) وقتی از آن حضرت درخواست شد که عاقل را معرّفی کند فرمود : ﴿ هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّئى مَوَاضِعَهُ﴾ يعنى «عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود قرار می دهد».

حضرت امام حسن علیه السلام فرمود : (8) ﴿ إِذَا طَلَبْتُمُ الحَوائِجَ فَاطُلبُوها مِن أَهلِها یعنی «اگر حاجتی خواستید از اهلش بخواهید، پرسیدند اهلش کیست فرمود : ﴿ الّذينَ قَصَّ اللّهُ فِي كِتَابِهِ وَ ذَكَرَ هُم فَقَالَ : إِنَّمَا يَتَذَكَرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ «آن هائي كه خدا در کتابش بیان کرده و یاد نموده آن ها را و گفته همانا متذّکر شوند و یاد آوری کنند صاحب دلان» ﴿ هُم ألُو العُقُولِ﴾ «همان ها عبارتند از عقلاء و خردمندان».

حضرت صادق علیه السلام فرمود : (9) ﴿ اَلْعَقْلُ دَلِیلُ اَلْمُؤْمِنِ﴾ یعنی «عقل رهنمای مؤمن است» . (10) لاغِناءَ أَحْصَبُ مِنَ الْعَقْلِ وَلا فَقْرَ أَحَطُّ مِنَ الْحَمْقِ﴾ یعنی «ثروت و توان گری فروان تر از عقل و فقری پست تر از حماقت و نادانی نیست».

حضرت رضا علیه السلام فرمود: (11) ﴿ اَلْعَقْلُ حَباءَ مِنَ اللّهِ﴾ یعنی «عقل موهبت و بخششی است از خدا» . (12) ﴿ صَدِیقُ کُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ﴾ یعنی «دوست هر مردی عقل او، و دشمنش جهل او است».

ص: 98

خوانندگان محترم ! رفقای عزیز !

اشاره

این مبحث بعد از ذکر آیات مبارکۀ قرآنی و أحاديث شريفۀ عالى مضمون در همین جا پایان می یابد، نگارنده با توجّه بر عظمت عقل که بزرگ ترین عطای الهی می باشد، از پروردگار خود سپاس گذار بوده، و همان گفتار معروف خواجه عبد اللّه را از ته دل متذّکرم (خدایا بهر کس عقل دادی چه ندادی؟ و بآن که عقل ندادی چه دادی؟) و از پروردگار بزرك مسئلت دارم، که، روز بروز بر عقل های ما بیافزاید، و این چراغ نهانی را در وجود ما فروزان تر کند و ما را در ردیف جاهلان و اهل ظلمت باطنی قرار ندهد ﴿ رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَ يَتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ﴾ (1)

(عقل موافق با دین کدامست ؟)

بسیار هویدا و روشن است، که عقل موافق با دین، همان عقلی ست که در حقیقت اوّلیۀ خود باقی بوده و در أثر پاره ای از موانع (مانند هوای نفس و شهوت و عشق و جهات دیگر که بعد از این بترتیب گفته خواهد شد) فعالیّت خود را از دست ندهد، و تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار نگیرد، و بجلوه های دیگر (که با عنوان واقعیش منافی است) ظاهر نگردد.

ای افراد پاک طینت و حقّ پرست!

عقل موافق با دین بطور کلّی، همان قوّۀ درك كنندۀ بد و خوب چیز ها از موضوعات و عنوان های واقعی و جعلی و بحساب رسنده در تمام آن ها می باشد.

آری این عقل است که بر صحّت دین (چه بمعنای اوّلش یعنی مبدء شناسی و یکتا پرستی و چه بمعنای دوّمش يعني يك سلسله دستورات یا ارائۀ مصالحی سزاوار

ص: 99


1- پروردگارا بر مگردان و منحرف نساز دل های ما را از طریق حق، پس از آن که هدایت کردی ،ما را، و ببخش بما از جانب خود رحمتی، بدرستی که توئی بخشاینده « آیۀ 8 سورۀ آل عمران»

اخذ و عمل و مفاسدی سزاوار ترك و اجتناب ، بطوری که در پیش گفته شد) اعتراف دارد.

بهمین خاطر است که یگانه رهنمای حقیقی جهان، حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم او را یگانه اصل دین خود دانسته و می فرماید: ﴿ اَلْمَعْرِفَهُ رَأْسُ مَالِی وَ اَلْعَقْلُ أَصْلُ دِینِی﴾ یعنی «سرمایۀ کار من شناسائی است، اصل و ریشۀ دین من عقل و خرد است» و حضرت صادق علیه السلام مي فرمايد : ﴿ مَنْ کَانَ عَاقِلاً کَانَ لَهُ دِینٌ، وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ اَلْجَنَّهَ﴾ يعنى «هر که عاقل است دین دارد و هر کس که دین دارد ببهشت می رود».

و دین نیز چنین عقل را تصدیق می کند، بخاطر این که معلوم است، قوّۀ نام برده اگر در حال و حدود خود باقی باشد، و میزان و واقعیّتش را حفظ نماید، حکمی بر خلاف گفتۀ خدا و نظری بر ضدّ دستور گماشتگان پروردگار بزرك نخواهد داشت ، هم چنان که از تقویت کردن خدا شناسی در فطرت بشر خود داری ندارد.

روی همین پایۀ توافق این دو با هم، مطالبی در علم فقه و علم کلام بوسیلۀ علماء فنّ مطرح می گردد، تا آن جا که بطرز دو قضیّه یا دو اصل در میان آن ها معروف و متداول است می گویند ﴿ كُلَّمَا حَكَمَ بِهِ الْشُرْعُ حَكَمَ بِهِ الْعَقَلُ (و بعكس) كُلَمّا حَكَمَ بِهِ الْعَقَلُ حَكَمَ بِهِ الْشَرْعُ﴾ یعنی «آن چه را شرع حکم کرده عقل (یعنی همان نیروی سنجش سالم و بی آلایش) نیز بر آن حکم کرده، و آن چه را عقل نام برده حکم نموده شرع نیز بر آن حکم کرده است».

عقل صحیح حجت و پیغمبر باطنی است !

عقل سالم تنها چیزی است که شرع داخلی و پیغمبر و حجّت باطنی نامیده شده و کار های پیغمبران ظاهری را رواج و رونق می بخشد، چنان که یگانه مرد عقل و دانش، امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید: ﴿ اَلْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ داخِلٍ والشَّرعُ عَقْلٌ مِنْ خارجٍ﴾ یعنی «نقل شرع است از درون و باطن و شرع نیز عقل است از خارج» و

ص: 100

حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام هفتمین پیشوای جهان عقل و هدایت می فرماید: ﴿ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَتينِ حُجَةُ ظاهِرَةٌ وَ حُجَةٌ بَاطِنَةً فَامَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُسُلُ وَ الأَنْبِيَاءُ وَ أَمَا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ﴾ یعنی «بدرستی که خدا را بر مردم دو حجّت است حجّت ظاهر و عیان و حجّت باطن و نهان، حجّت عیان رسولان و پیغمبران و امامانند و حجّت نهانی عقل های مردم است».

آری هم کیشان محترم، همین عقل است که اگر نبود، ما بر تصدیق خدا و گماشتگان و سفرای ارجمندش راهی نداشتیم ، و از خود آنان نیز بر خودشان که هنوز تصدیق شان نکرده بودیم ، گواه قطعی پیدا نمی کردیم، و خواه نا خواه در گیرو دار دعوت آن ها و استنکار خود مبتلا می شدیم، چنان که وقتی از حضرت موسی بن جعفر عليهما السّلام سئوال شد ﴿ مَا الحُجّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمِ﴾ «امروز حجّت خدا بر مردم چیست؟» فرمود: ﴿ الْعَقَلُ يُعْرَفُ ِبهِ الصادِقُ عَلَى اللّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الكَاذِبُ عَلَى اللّهِ فَيُكَذّبُهُ﴾ یعنی «بوسیلۀ عقل می توان مبلّغ صادق از طرف خدا را شناخت و او را تصدیق کرد، و می توان مبلّغ کاذب را شناخت و او را تکذیب کرد» و حضرت امام صادق علیه السلام مي فرمايد: ﴿ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى العِبَادِ اَلنَبِىُ وَ الْحَجِّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللّهِ الَعقلُ﴾ یعنی «حجّت خدا بر بندگانش پیغمبر است، و حجّت در میان هر يك از بندگان و خدا عقل می باشد.».

نتیجۀ بررسی!

پس عقل با آن قیودی که ذکر شد، با دین موافقت کامل دارد، و امّا اگر این حقیقت را از دست داد، و قیود اعتبار و صحّت آن از میان رفت، و بلکه قیود دیگری پای بند آن شد ، رنگ محیط بخود گرفت، آلودگی های اجتماع پاکی و صافی آن را از بین برد ، در زنجیر هوی و هَوس و در بند اسارت حبّ و بغض گرفتار آمد، با تعصّب های جاهلانه و غلط آشنایی کرد، و بالأخره در امواج متلاطم شهوت و غضب و خود بینی

ص: 101

و خود پرستی غوطه ور گردید، نباید دیگر موافقت با دین را از آن انتظار داشت.

مردم کوته نظر و سبك مغز چه می گویند ؟!

اکنون خوانندگان گرامی باید آن چه را که مردم می گویند ( دین با عقل سازش ندارد) در نظر آورند، و سپس مطالبی را که نگارنده تا باین جا یاد آوری کرد ملاحظه فرمایند، و انصاف دهند که آیا آن چه می گویند صحیح است ؟ یا آن که قضاوتی نادرست و باطل می باشد، افکار ناقص و توأم با هر گونه نا ملائمات هیچ گونه حقّ رسیدگی بر دستورات دینی و سخن سرائی و اظهار نظر در این باره نداشته و جز تجاوز از حدّ صورتی ندارد؟».

«نا گفته پیدا است» که قضاوت و داوری در هر موضوعی بمهارت و اطّلاع کامل در آن وابسته می باشد، و گرنه بنتیجۀ معکوس بر گشت می کند، البتّه بنا بر آن چه یاد آوری شد، بررسی قوّه های باز مانده از حقیقت خود، در موضوعات مهّم دینی غیر از مخالفت دین با آن ها و مخالفت آن ها با دین ثمری نخواهد بخشید، جا دارد آن ها بگویند دین با عقل سازش ندارد، زیرا آن ها قدرت درك واقع مطالب را نداشته و بر مصالح و مفاسد حقیقی پی نخواهند برد و نا گزیر مخالفت دین با عقل (یعنی عقل ناقص خودشان) را أعلان خواهند کرد، و از طرف دیگر نیز پیشوایان حقیقی دین، بخاطر این که عقل های نام برده را با نظر سقوط و نیستی ملاحظه کرده و کم ترین اثری بآن ها قائل نمی شوند، خواه نا خواه تشخیص های آن ها را معتبر ندانسته و مخالف با دین و آئین می شمارند و می گویند : ﴿ دین الله لايصاب بالعقولِ﴾ یعنی « بر دین خدا بوسیلۀ عقل ها نمی توان رسید» و منطور همین عقل های ناقص و غیر مربوط بحقایق است.

روی این اختلاف دین و عقل های نام برده، ورد زبان عامیانه شده که: « دین با عقل و عقل با دین نا سازگارند، آن چه را که عقل می گوید و بشر را بمقتضای وقت و محیط بسوی ترّقی و سعادت پیشرفت می دهد، دین از آن مانع است ، و آن چه را که دین

ص: 102

دستور داده، امروز عقل آن را صحیح و نافع بحال اجتماع نمی بیند و طرد می کند».

البتّه چنین نظریّه از افراد معلوم الحال و گروه کوته نظران، بعد از این که توضیح دادیم جای تعجّب نیست شگفت آور اینست، که عدّه ای از برادران و خواهران دینی که از چگونگی و تفصیل موضوعات غفلت دارند، و بر رویّه های کشف حقّ و تشخيص مطالب مهّم معنوی آشنا نیستند، و درك رموز و اسرار اجتماع و تشکیلات مختلف بشر و حدود افکار شان را قدرت ندارند، امثال این حرف های باطل و یاوه سرائی های مغز های خالی و بی مطلب را با نظر ساده قبول کرده، و برای خود اعتقاد مسلّم و أساسی قرار می دهند، و هیچ نمی پرسند که دین با کدام عقل سازش ندارد .

و چون بدبختانه عقل کسبی (یعنی قوّه تشخیص حقایق که از علم و تجربیّات حاصل می شود) نیز فراهم نیست، این گونه سبک کاری ها پیش می رود.

و علّت این که عقل کسبی فراهم نمی باشد کاملاً روشن است ، زیرا تحصیل کمالات در رشته های مختلف علوم و برنامه های آن هنگامی که بر همین پایه های نا صحیح و افکار و گفتار های حیرت انگیز استوار باشد، دیگر چگونه باعث روشنائی و نورانیّت در قوّۀ عقل ذاتی خواهد گردید، تا دقایق پر ارزش عالم هستی را درك كند و کمی براه نزديك شود.

شما ای عزیزان محترم! خوانندگان گرامی!

شاید بر وضع آلودۀ جهان بهتر از نگارنده متوجّه باشید، و واقع گفتار ما را در خارج بیش تر مشاهده فرمائید، البتّه می توانید (از همین تاریخ «1338٫3٫9» که نگارنده در نجف اشرف، با شما ها در حال سخن است) در هر نقطۀ جهان که هستید معنویّات و جهات دینی را با جهات مادّی آن محیط بسنجید، و سپس این جمله را (دین با عقل و عقل با دین سازش ندارد) خوب بررسی کنید، و دربارۀ آن بطرز اعتدال و روشن دلی قضاوت نمائید، آیا چنین است که این مردم کوته نظر می گویند؟ یا این که

ص: 103

آن ها بطور کلّی عقل نیستند تا با دین سازش کنند، و آن چه می خواهند و می پسندند موافق عقل سالم نیست تا دین با آن سازش نماید، و نه آن مردم بر دین حقیقی آشنایند و نه عقل کامل در بردارند؟!

آری دین شناسی بآن ها نمی رسد و بر قیافهٔ کثیف شان نمی خورد این چگونه است که افراد خارج از حدود و محیط پیروان دین در نقاط مختلف گیتی دین را مطابق با عقل و میزان خرد دانسته و بحال اجتماع نافع و سودمند می پندارند و همین عقیده را با صراحت تمام می گویند و می نویسند، لکن آن هائی که خود را پیروان دین و طرفداران آن معرّفی نموده و می نمایند، چنین و چنان .... می گویند روباه را در صورت میش می خورند و چنین و چنان می گویند، آیا شما باور دارید که آن در حقیقت میش است؟ یا از ترس تلف نفس و نابودی مال و ناموس وحیثیّت و حقوق و هزاران پیش آمد های ناگوار و خلاف عدالت، در سکوت ناچارید، و از رنگ های گوناگون پرده و صحنه های مختلف آن با خبر و آگاهید؟

آری رسم تبه کاران و شهوت پرستان و کوته نظران همین است که خواسته های شوم و بی أساس و نا صواب خود را موافق عقل دانسته، و هر دين غير موافق با آن خواسته های پست را مخالف با عقل می نامند.

«آری» دین با این گونه عقل ها نمی سازد، و اگر بسازد دین نیست، بلكه يك سلسله خرافات و هوس رانی باید نامید، اگر این رویّه های بی بند و بار دین است، پس دینی که از جانب پروردگار آورده اند کدام است ؟ و اگر این ها دین نیست، پس چرا مردم کوته نظر باسم دین بخود می بندند؟ در مقابل دین داران چه می گویند و می خواهند چه بگویند؟

هوش مندان جهان! روشن فکران با دیانت !

بر وضع آن گروه خالی مغز و دور از تحقیق، باید رسیدگی کرد، که آیا

ص: 104

خود را شناخته اند؟! میزان خود را می دانند؟! یا هنوز هم چشم ها خواب آلود است و از حدود خود کاملاً بی خبرند ؟!

«آری» چنین است اکثریّت جامعه خود را نشناخته اند، وگرنه باین وضع اسفناک کنونی گرفتار نبودند، چنان که یگانه رهبر أرجمند عالم بشریّت حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: ﴿ ما هَلَكَ امرُءٌ عَرِفَ قَدْرَهُ﴾ یعنی «هر کس که حدّ و قدر خود را بشناسد، آن شخص هلاك و تباه و نابود نمی شود».

«آری» بیش تر مردم از حدود خود بی خبرند، و از روی همین بی خبری است که هر چه بر دهن می آید می گویند، و هر چه در خور قدرت شهوانی است می کنند، و از هر چه تجاوز حدّ و میزان غفلت دارند.

این قرآن مجید است ملاحظه نمائید ، که چگونه ما را از تجاوز و تعدّی منع کرده و از آن باز می دارد، در آیۀ (190) از سورۀ بقره می فرماید. ﴿ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ يعنى «تجاوز نکنید که خدا تجاوز کنندگان را دوست نمی دارد». و نیز در آیۀ (229) از همان سوره مي فرمايد: ﴿ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ یعنی «هر آن کس که از حدود خدا تجاوز کند، پس آنان همان ستم کارانند».

على علیه السلام که میزان و مظهر بزرگ خرد و عقل است می فرماید : ﴿ رَحِمَ اللّه امْرَءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَهُ﴾ يعنی «لطف خدا شامل حال کسی شود که مقام و ارزش خود را بشناسد و از حدّی که شایستۀ اوست تجاوز نکند و قدم فراتر ننهد».

کمی از مردم است که شاید بهيچ يك از این دو عیب(یعنی نشناختن حدّ خود و تجاوز از آن بعد از شناختنش) مبتلاء نباشد، و در اثر غلبۀ هوای نفس گرفتاری بدوّمی بیش تر است، یعنی اکثریّت افراد جامعه، با آشنائی بحدّ خود، قدم فراتر می نهند و منشأ تمام فساد ها و بد بختی ها همین است.

آری اگر این عیب نبود چگونه دین را که خدای دانا و توانا تنظیم فرموده مخالف

ص: 105

عقل و مردود می نامیدند؟ چگونه باین بهانه افسار ها می گسیختند؟ چگونه از هر نظم و روش اعتدال صرف نظر کرده در لباس کامل ترین تمدّن، از نو بسوی وحشیّت و هرج و مرج می رفتند؟ چگونه تطبیق دین با وضع آلودۀ نا مناسب وقت را انتظار می داشتند؟ با این که می دانستند چنین کلاهی بر سر دین نمی رود، و نمی توان با این طرز بدرد شکم های گنده و قالب های پر از شهوت چاره کرد.

ای برادران و خواهر پاک طینت!

اشاره

شما ها و نگارنده که در این تاریخ (1338٫3٫11) در نجف اشرف قلم در دستش جریان دارد، باید از روی انصاف و وجدان در این باره نظر دهیم و بطور صریح بر جهانیان برسانیم ، و صاف و بی پرده بگوئیم که «آری» دین با عقلی که مکیدن خون ضعفا و بی چارگان را روا می دارد سازش ندارد.

«دین» با مجالس بیهوده و لغو و خانمان بر انداز مانند تآترها و سینماها و و رقّاصی ها و . و . و . ، که مردم نادان جهان دست رنج عزیز خود را کور کورانه در آن ها از دست می دهند، سازش ندارد.

«دین» با شهوت رانی و اختلاط اسفناك زن و مرد و خود نمائی آنان بر خلاف نزاکت و روش انسانیّت ، سازش ندارد.

«دین» با استعمال مشروبات و مسکرات که با جان و مال مردم بدبخت جهان بازی می کنند، و آنان را به پرتگاه عجیبی می رسانند، سازش ندارد.

«دین» با زن های فواحش که امراض گوناگون و خطر ناکی را با وضع زشت و زننده ای در نسل بشر ایجاد کرده و در طبقات افراد سریان می دهند و ناموس و عفّت و صحّت اجتماع را نابود می کنند، سازش ندارد.

«آری» هر عقلی که این فجایع و هزاران نظیر آن از مفاسد عالم بشریّت را برای جامعه صحیح و لازم بداند، دین با او سازش نمی کند.

ص: 106

«دین» با عقلی سازگار است، که ناموس و حیثیّت اجتماع را بهم نزند، و تیشه بر ریشه آرامش خاطر افراد جامعه نگذارد، و جوانان بدبخت و بی تجربۀ عصر را بسوی فساد و گرداب های گوناگون هلاکت نکشاند.

«دین» با عقلی سازش دارد، که بر افراد خیره سر و بی خبر جامعه، بفهماند که دین هیچ گونه مخالفتی با پیشرفت صنعت و فنون عصری نداشته، و بلکه تحریص و تقویت می کند.

لكن دین می گوید: «ای مردم هر چه هستید و هر کجائید و بهر کاری اشتغال دارید، و بهر مقام و منصبی رسیده اید، خدا را فراموش نکنید و از دستورات روزانۀ آن یعنی عبادات واجبی که علامت بندگی و خضوع است غفلت ننمائید ، و سعی کنید که افراد خدا پرست، سالم، بی آزار، قانع، خیر خواه جامعه، پاك، منظّم، با عفّت، درست کار، راست گو، حق پرست، غیور، خون گرم، با عاطفه، وظیفه شناس، با وجدان و .و . و . ، باشید و از أجانب و خائنان دین و ناموس اجتماع و فرو مایگان و دشمنان آرامش و اعتدال دوری جسته، خود را بشاه راه سعادت برسانید و بالأخره بر عزّت و شرافت هر دو جهان نائل گردید .

«آری» دین با چنین عقلی سازگار است و او هم با دین بطور کامل سازش دارد ﴿ إنَمّا يَتَذَكَرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (1) تِلكَ الّدارُ الْآخِرَةِ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُريدُونَ عَلُوا في الأَرْضِ وَلا فَساداً وَ ألعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (2)

عقل و دین هر دو جهان را رهبر است *** چون دو چشم اندو هدایت پیکر است

هر کسی با عقل و دین آید ببار *** عقل و دین هر لحظه او را یاور است

ص: 107


1- فقط خردمندان پند گیرند، و بر نکات و دقایق توجّه می کنند «سورۀ رعد آیۀ 19»
2- سرای جاویدان را بکسانی از مردم اختصاص می دهم، که در زمین قصد برتری طلبی و خود خواهی و فساد نداشته باشند عاقبت نيك و سعادت با پرهيز كاران است «سورۀ قصص آیۀ 83»

هر دو یک سانند و نورند و کمال *** کی توان گفت این یکی زان برتر است

این بباطن خود رسولی از خدا *** و ان بظاهر جلوۀ پیغمبر است

باطن و ظاهر حکایاتی بود *** هر دو را عنوان شرع اَنور است

ليك دين و عقل را باید شناخت *** این کدام و آن کدامین گوهر است

هر دو حقنّد و حقیقت را نشان *** هر دو را با هم توافق در بَر است

هیچ نبود اختلافی در میان *** اختلاف اَندر خران محشر است

هر یکی را مقصدی مقصدی در بَر بود *** هر یکی را نغمه ای اَندر سر است

عقل همان افکار خود دانند و بس *** دین همان کافکار شان را مَظهَر است

گه بعقل و گه بدین تفریح شان *** گه بهر دو گه بچیز دیگر است

این گریزان از لجام و آن زبار *** آن یکی کور است آن دیگر کر است

از قضا هر جا روند، از لطف حق *** روزی از روز دگر شان بدتر است

ساختند اَر، با اَجانب گر چه ليك *** بار بار است و عزیزان خر خر است

هر دو بارند اَر نمایان، پس یقین *** زیر بار خویش بودن بهتر است

گر چه گویند عقل و دین بر این و آن *** ليك هر آبی نه آب کُوثر است

نقش دیوار است و بس جان نا پدید *** نقش بی جان کی بجان ها زیور است

زیور جان ها ز جان آید پدید *** نی بزیبا صورت و خوش منظر است

حق پرستان زین سخن آشفته نیست *** چون که عقل و دین بر آنان مِحوَر است

صنف پاکان را مَدد از غیب و هم *** از رسول اللّه و آل اَطهر است

(مؤلّف)

اکنون این ذرّۀ بی مقدار از پروردگار خود یاری می طلبم، و صمیمانه حسن عاقبت و پیشرفت کامل و سعادت هر دو جهان را برای افراد پاک، برادران و خواهران ایمانی، از خدا می خواهم، ثبات قدم و همّت و توفیق کنجکاوی کامل و دقیق در مطالب

ص: 108

دینی، و عزّت و ترّقی آنان را آرزومندم ﴿ وَ السَلامُ عَلَى مَن اتَّبَعَ الْهُدى﴾.

(چگونه می توان از عقل استفاده کرد؟)

نا گفته معلوم و روشن است که انسان بوسیلهٔ عقل چنان که در پیش شرح داده شد، بر مجهولاتی پی می برد، و بواسطۀ آن نور با عظمت راه هائی می پیماید، که بدون آن در خور یارائی و قدرتش نبود، و همان که بدست می آورد تنها فائدۀ قوّۀ عقل است.

لکن آن چه که در این مبحث با افراد روشن دل و ارزندۀ جامعۀ اسلامی بخصوص خوانندگان گرامی مورد بررسی قرار می دهیم اینست، که آیا چه طرز استفاده و بهره برداری از عقل بدرد انسان می خورد و برایش نافع می شود؟ و چیست آن چه که فائدۀ مهّم عقل می توان شمرد ؟

استفاده از عقل بدو طرز صورت می گیرد!

(1) استفادۀ منفی یعنی پی بردن بر مطالب و فهمیدن جهات و اموری بواسطۀ عقل که جز توسعۀ استعداد و بالا بردن فهم شخص نتیجه ای نداشته باشد، و هیچ گونه فائدۀ عملی (چنان که در ذیل خواهیم گفت) عایدش نشود.

(2) استفادۀ مثبت یعنى أخذ نتیجه های عملی بوسیلهٔ عقل، و آن عبارت است از دستور های عقل در کار های مورد سنجش و ملاحظه اش.

بدیهی است که عمده از این دو طرز، همین استفادۀ عملی می باشد، زیرا این استفاده منفی، باعث روشنی و توسعۀ افکار و استعداد بشر بوده و سبب درخشندگی نور باطنی آن می شود.

استفادۀ عملی، در مرحله های عمل و کردار نیز، چه در قسمت مادّی و چه در قسمت معنوی انسان را یاری می کند، و بر سود های فراوان ممتازی می رساند، و انسان

ص: 109

با بکار بردن نتیجۀ عملی عقل، می تواند در موارد مربوط بآن، نیروی بخصوصی بدست بیاورد، و بر مقاصد مادی و معنوی خود نائل گردد، و کار های صالح و پسندیده ای در خارج مجسّم سازد، و از مهالك و نا ملائمات و رنجش های گوناگون زندگی محفوظ شود، و بالأخرة سعادت آینده اش و بلکه سعادت دیگران نیز بوسیلۀ آن فراهم آید، و با رعایت نظریّه های عقل دربارۀ هر چیزی (از قبیل تربیت و پرورش نفس و بدن، و کسب مال و صرف آن، و رفتار با زیر دستان و صاحبان حقوق و افراد مختلف جامعه، و ملاحظۀ عرض و ناموس و عفّت و حيثيّت و مقام و شخصیّت و . و. و .) خوش بختی خود را تأمین کند.

«اکنون» خوانندگان پاک دل و با ایمان، باید (در اعتراف باین که طرز صحیح استفاده از عقل و آن چه که می توان او را فائدۀ مهّم عقل شمرد منحصر باستفادۀ مثبت یعنی أخذ نتيجۀ عملی است) با نگارنده هم کاری کنند، و معتقد باشند که همانا قابل اهمیّت و سزاوار صرف وقت و بررسی و کنجکاوی فقط نتیجه های عملی عقل است.

بخاطر این که چیزی از آن چه که دربارۀ استفادۀ مثبت گفتۀ شد، در استفادۀ منفی وجود ندارد، و جز بالا بردن فهم و استعداد ثمری بر انسان نمی بخشد.

چنان که فلاسفه و دیگران از اهل علوم و فنون مختلف، يك سلسله مطالب و فرضیّاتی هم در ضمن مباحس شان مورد رسیدگی قرار داده اند، که کوچک ترین ربطی بر سعادت و خوش بختی بشر ندارد، و باصطلاح فنّ، غیر از ثمرۀ علمی کم تر نتیجۀ عملی از آن ها نمی گیرند، و بهیچ وجهی بحال خود و دیگران نافع نمی شود.

با این حال در اطراف آن ها سال هائی گفت گو کرده و می کنند، و شب و روز هائی از عمر عزیز شان در راه چنین موضوعات بهدر می رود، و در قبال همۀ این ناراحتی ها چیز مشت پر کن عاید شان نمی گردد.

این معنای استفادۀ منفی است که صرف وقت و خسته کردن روح و جسم بخاطر آن

ص: 110

كاملاً بی جا و حيف می باشد، و بقلم فرسائی و سخن سرائی محتاج نیست.

(آثار و صفات عقل)

آثار عقل و نشانه های آن ، گر چه تا قدری در خارج پیدا و روشن است، و اگر هوش مندان دقت و توجّه کامل نمایند، آن ها را در وجود خردمندان حقیقی مشاهده می کنند.

لکن بخاطر این که همگان بر آن آثار آشنا گردند و بوسیلۀ آن ها افراد عاقل و خردمند واقعی را از نادانان و فرو مایگان تشخیص دهند، نگارنده اکنون بطور خلاصه طبق نظریّۀ رهبران اصلی و حقیقی افراد بشر یعنی ائمّۀ اطهار علیهم السلام، پاره ای از آن ها را بترتیب یاد آوری می کند.

(1) اخلاص در عمل

(3) استغفار (طلب آمرزش)

(5) امین بودن

(7) ایمان

(9) برکت داشتن

(11) تذّکر (یاد آوری)

(13) تصدیق حق و حقیقت

(15) تقیّه از دشمن در موقع خود

(17) توّکل

(19) جهاد (کوشش در راه حقّ)

(21) حّج

(23) حکمت ( صلاح اندیشی و دانائی)

(2) استسلام (پذیرفت)

(4) الفت (انس)

(6) انصاف

(8) با حقیقت بودن

(10) بّرو احسان بپدر و مادر و رعایت حقوق آن ها

(12) تسلیم

(14) تعطّف (مهر ورزی)

(16) تواضع و فروتنی

(18) توبه (باز گشت)

(20) حبّ و مهربانى

(22) حفظ و ضبط

(24) حلم و برد باری

ص: 111

(25) حیا و آزرم

(27) خیر و نیکی

(29) درست کاری

(31) رجاء (امید واری)

(33) رضا (خوش نودی)

(35) زهد

(37) سخاوت و بخشش

(39) سلامت غیب و حفظ آن

(41) شهامت (کار پردازی)

(43) صدق (راستی)

(45) صلوة (نماز)

(47) صوم (روزه و کم خوری)

(49) عدل

(51) علم (دانش)

(53) قصد (میانه روی)

(55) قوام صمیمیّت و ثبات در کار ها

(75) مدارا

(59) مودّت (دوستی کردن)

(61) وفاداری

(26) خضوع

(28) دعا (درخواست از خدا)

(30) راحت (آسودگی)

(32) رحم (مهربانی)

(34) رفق (خوش خوئی)

(36) ستر(خود پوشی)

(38) سعادت(خوش بختی)

(40) شکر (سپاس گذاری)

(42) صبر و شکیبائی

(44) صفح (چشم پوشی و گذشت)

(46) صمت (کم گوئی)

(48) طاعت (فرمان برداری)

(50) عفّت ( پارسائی)

(52) فرح (خوش دلی و شادی)

(54) قنوع (قناعت)

(56) کتمان ( پرده پوشی و حفظ سرّ)

(58) مواسات (هم راهی و دریغ نکردن)

(60) نظافت و پاکیزگی

(62) وقار و سنگینی

چه بسیار مناسب است، از پروردگار جهان آفرین مسئلت شود که ما را در تحصیل این صفات و آثار نام برده یاری کند، و در رسیدن بر مراتب کمال و زندگی با حقیقت مدد فرماید.

ص: 112

«اينك» نگارنده با ذکر یکی از گفتار های عالی مضمون امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام مبحث را خاتمه می دهد، و آن گفتار پر ارزش مشتمل بر یاد خیر از عقلاء و اشاره به روش پاک آنان می باشد، و خاطر شریف صاحب دلان و برادران و خواهران ایمانی را منوّر می سازد، و طینت پاکیزۀ آن ها را بمعنویّات ربط می دهد.

فرمود: ﴿ اِنَّ العُقَلاءَ عَلِمُوانَّ الُدنيا طالِبَةٌ مَطلُوبَةٌ وَ الاخِرَةَ طالِبَةٌ وَ مَطلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتى يَسْتَوْفِيَ مِنْها رِزْقَهُ ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُنْيا طَلَبَتْهُ الْأَخِرَةُ فَيَأْتِيهِ المَوتُ فَيَفْسُدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ﴾

یعنی «خرد مندان نسبت بدنیا رغبت ندارند، و بآخرت اشتیاق و رغبت دارند، زیرا آن ها دانستند که دنیا خودش جوینده ایست که آن را می جویند و آخرت هم جوینده و خواهان است که جوینده و خواهان دارد، پس هر کس که آخرت را بخواهد دنیا نیز خود بسراغ او می رود، تا آن کس روزی خود را از آن دریافت کند و هر کس که دنیا را بخواهد آخرت او را می جوید پس ناگهان مرگ فرا رسد و تباه کند بر آن دنیا و آخرتش را».

سعادت و خوش بختی برادران و خواهران دینی خود را از خدا می خواهم ﴿ رَبَنّا اتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾

يك ياد آوری لازم بطرز مقدّمه ببحث های آینده

موضوعاتی در میان وجود دارد، که افکار را بخود جلب کرده، و در نظر اکثریّت مردم با قوّۀ عقل که حقیقت و خصوصیّات آن معلوم گردید، مشتبه شده و پیوسته در نتائج و آثار، انسان را بخطا می اندازد.

از این جا است که خود انسان کار هایی انجام می دهد، یا از دیگران می بیند و خیال می کند که آن ها از قوّۀ عقل (یعنی از همان عامل حساب و سنجش و حاکم و قاضی در

ص: 113

وجود بشر) صادر است ، و همه بر طبق تشخیص آن می باشد، در حالی که واقعاً بعقل مربوط نبوده، بلکه از منشأ دیگری که مشابه بعقل است صادر شده، و انسان در اثر کوته نظری یا بی ملاحظه گی همۀ آن ها را بعقل نسبت می دهد.

از این جمله عشق، تیز هوشی و زیرکی، هوای نفس ، عادت ، تقلید را می توان بشمار آورد، تعیین حقیقت و آثار هر يك از آن ها بخصوص لازم و ضرور است که تا قدر ممکن از اختلاط آن ها با عقل و آثار و افعالش خود داری شود.

نگارنده اكنون يك بيك آن ها را با وسائل مناسب بررسی کرده و با طرز ساده ای با خوانندگان گرامی مورد گفت گو قرار می دهد.

(نقش عشق در لباس عقل)

عشق چیست؟!

«عشق» قوّه ایست در مقابل قوّۀ عقل، که در نهاد بشر از جانب خالق قادر بودیعت گذارده شده، و حقیقت آن عبارت است از مرتبۀ شدیدۀ میل طبیعی بر چیز ها از مادیّات یا معنویّات.

البتّه این قوّه یعنی میل طبیعی در وجود اشخاص از جهت مقدار و جهات دیگر مختلف است، در بعضی زیاد، در بعضی کم می باشد، در بعضی نسبت بمال و ثروت است، در بعضی نسبت بزن، در بعضی نسبت بفرزند، در بعضی نسبت بجاه و مقام و منصب، در بعضی نسبت بحسن صورت و جمال، در بعضی نسبت بفضل و علم و دانش و کمال بوده و در همان عنوان ها جلوه می کند.

و روی هم رفته باید گفت که هر فردی از انسان بر لذّات روحی و جسمی عاشق بوده، و مایل است که در دوران زندگی و لحظات هستی عزّت و بزرگی خود را فراهم

ص: 114

سازد ، و ناچار طرز ها و راه های تحصیل آن طبق اختلاف سلیقۀ خود افراد، مختلف می باشد.

پاره ای از اختلافات در این باره، باختلاف ملاك و ميزان عزّت و عظمت در ملل و اقوام جهان دیروز و امروز، بستگی دارد، و در میان نوع افراد بشر چنین متداول است، که پیوسته سعی می کنند خود را با آن چه که در نظر اجتماع میزان بزرگی و باعث تقدّم و تفوّق بر یک دیگر است آراسته نمایند، و خویشتن را برنگ مطلوب محیط در آورند.

مثلاً جامعه ای که بعلم و عالم احترام می گذارد و ارزش قائل است، هر يك از افراد بسهم خود، در راه علم و دانش و تحصیل کمالات می کوشند و عشق آن را در سر می پرورانند، هم چنین در کشوری که مال و ثروت و تجمّلات ميزان احترام است، هر يك از افراد خواه نا خواه با رغبت تمام، بفکر گرد آوردن مال و جمع کردن آن می افتند.

نیز محیطی که، از رقص و آوازه و یاوه سرائی و ستاره سازی در فیلم های زننده و و ستاره پرستی در صحنه های ننگین زندگی تقدیس می کند و همۀ آن ها را هنر های بزرگ می شمارد و آلودگان بآن رویۀ های دور از خرد را هنرمند می نامد، افراد هم نا گزیر فکر خود را تنها بهمان ها مصروف می دارند و عشق بآن ها پیدا می کنند.

(نسبت عشق و عقل)

«عشق» با رقیب خود «عقل» موافقت و اتحّاد ندارد، زیرا گاهی عقل در يك مورد تشخیص صلاح و خیر می دهد، و یا حکم بر فساد و ضرر می کند، در حالی که میل طبیعی انسان بر خلاف آن می باشد، و چه بسا این که همان میل غالب شود و آدمی را از رفتار بطبق حکم و قضاوت عقل باز دارد، و بجانب هدف و خواسته های خود بکشاند و در نتیجه اش انسان بکردار و اعمال خلاف وجدان و منافی خرد مرتکب گردد.

ص: 115

از همین خاطر برادران و خواهران دینی را لازم است ، که در این باره دقّت کامل و تأمّل شایسته بنمایند، تا بلکه مورد این دو قوّه «عشق و عقل» را از هم تمیز دهند، مقتضای میل طبیعی را با نظریّه قوّۀ عقل خلط نکنند، و بدانند که آن چه از سنجش و رسیدگی عقل صادر است، هیچ گونه ملازمه ای با میل انسانی ندارد، یعنی با ملاحظۀ میل طبیعی توأم نیست.

باید توجّه داشت که قضاوت و حکم عقل برخواسته های عشق مربوط نمی باشد عقل بر انجام امر نيك و صالح دستور می دهد، و انسان را از اقدام بکار های زشت و فاسد و ضرر انگیز بر حذر می دارد، خواه با طبع و خواستۀ انسانی موافق آید یا نه.

«عقل» مانند طبیب حاذقی می ماند که دربارۀ مریض داروی مناسب با تشخیص خود را اعلام می دارد هر چند مریض کوچک ترین میل هم بآن نداشته باشد، و مثل قاضی عادل و درست کاریست که روی مدارك و دلائل موجود حکم و قضاوت می نماید، دوستی و دشمنی و هزاران غرض های شخصی را ملاحظه ندارد.

«عشق» ربطی بر صلاح و فساد، زشتی و نیکی نداشته و کشش طبعی انسانی بهر گونه شد، عشق نیز بهمان طور جلوه می کند، چه با حکم عقل مطابقت کند یا بر خلاف آن باشد.

البتّه در این شکّی نیست که گاهی هم در میان عقل و عشق نسبت ببعض موارد توافق حاصل می گردد، یعنی گاهی عقل صلاح یا فساد کاری را تشخیص می دهد، و بر لزوم آن یا وجوب ترکش حکم می نماید که میل طبیعی در مورد نام برده موجود است.

بشر گاهی در نتیجۀ عشق بوطن جامعه دین مذهب مرام مسلك و غير این ها در موضوعات اجتماعی و سیاسی، جنبش هائی از خود نشان می دهد، و فدا کاری و از خود گذشتگی های فراوانی می کند، که عقل نیز صلاح همان را تشخیص داده و بر وفق آن قضاوت و حکم می نماید، و گاهی همۀ این ها فقط ناشی از عشق و بيك سلسله تعصبّ های

ص: 116

خالی از هر گونه صلاح و حقیقت مربوط بوده و مورد تصدیق عقل و حکم خرد قرار نمی گیرد.

پس روشن و هویدا است که برخی از کار های بشر مطابق عقل و مخالف با میل طبیعی (عشق) و پاره ای بعکس و قسمتی موافق هر دو می باشد.

(اثر عشق و طرز استفاده از آن)

شکّی نیست که عشق نیز در سهم خود قسمت بزرگی از پیشرفت های انسان را در کار های مادّی و معنوی باعث است، یعنی همان طوری که عقل بشر را در رسیدن بخير و صلاح مدد می کند عشق هم او را در حر کت بسوی کار ها و استقامت و ثبات قدم در آن ها نیرو می بخشد.

لكن عمده این است که باید طرز استفاده و مورد آن را دانست ، و در هر موضوعی بطور عموم نباید بکار برد، و در همه جا نباید او را مایهٔ سعادت شمرد.

عشقی که بر میزان صحیح و پایۀ صالحی بر قرار باشد بسیار پسندیده و پر ارزش است، چنان که دین و گماشتگان أرجمند خدای دانا و توانا، بشر را باستفاده از قوّۀ عشق مانند نیروی عقل، آگاه ساخته و هیچ گونه مخالفتی اظهار نمی کند ولی طرز استفاده از آن و موردش را معیّن می سازد، تا بشر چنین گوهر گران مایۀ طبیعی را در غیر محلّش مصرف نکند، و آن را بر أخذ نتائج سوء و نا روا و کردار های مخلوط بهوس و شهوت و وحشیّت وسیله قرار ندهد.

«دین» چنان که انسان را با نیروی عقل تربیت می کند، با قوّۀ عشق نیز او را بطرز صالح و برازنده پرورش می دهد.

«دین» و پیامبران و ذات اقدس پروردگار عشق را در موضوعات مهم حقیقی از قبیل آفریدگار و مقدسّات معنوی و امور برجستۀ اساسی و کار های مربوط بنظام اجتماعی

ص: 117

جهان تأکید فرموده و آن را تقویت کامل می کنند، و دربارۀ آن ها علاقۀ انسان را تحريك مي نمايند، و بهمه کس تقویت و بالا بردن چنین علاقه و عشق را در نهاد خود، سفارش داشته و او را از عشق و علاقه بپاره ای از چیز های نا پسندیده بر حذر می دارند.

خدا در آیۀ (24) از سورۀ توبه می فرماید: ﴿ قُلْ إِنْ کانَ آبائُکُمْ وَ أَبْنائُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها احَبُّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ و جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِامْرِهِ وَ اللّهُ لایَهْدِی القَوْمَ الفاسِقِینَ﴾ یعنی «ای پیغمبر بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و خواهران و همسران و خویشاوندان شما و اموالی که آن را بدست آورده اید و تجارتی که از دست رفتن آن می ترسید و عمارتی که بمیل خود ساخته و پسندیده اید در نزد شما محبوب ترند از خدا و پیغمبرش و از جهاد در راه خدا، پس منتظر باشید تا خدا امر خود را بیاورد (آن چه را مقدّر کرده ظاهر سازد) و خدا هدایت نمی کند مردم بد کردار را».

نیز در آیۀ (165) از سورۀ بقره مي فرمايد: ﴿ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ یعنی « پاره ای از مردم معبود هائی غیر از خدا گرفته و آن ها را مانند خدا دوست می دارند، ولی آنان که ایمان آورده اند بیش از آن ها خدا را دوست می دارند».

باز در آیۀ (177) از سورۀ بقره که در خصوص موضوع تغییر قبله (از سمت بیت المقدس بطرف کعبه و بخاطر این که یهودان را که در موقع دستور تغییر قبله که بر خلاف میل شان بود بمخالفت و مبارزۀ تبلیغاتی بر خاسته بودند و مسلمانان را دچار تحیّر و شکّ می نمود متنبّه سازد) نازل گردیده است می فرماید:

﴿لَيْسَ اَلْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ اَلْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اَلْمَلائِكَةِ وَ اَلْكِتابِ وَ اَلنَّبِيِّينَ وَ آتَى اَلْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي اَلْقُرْبى

ص: 118

وَ اَلْيَتامى وَ اَلْمَساكِينَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِيلِ وَ اَلسّائِلِينَ وَ فِي اَلرِّقابِ﴾

یعنی «نیکی (و همۀ خوبی و خیر آن نیست که بگردانید صورت های خودتان را بسوى مشرق و مغرب ولكن (شخص) نيك آن كس است که بخدا و روز جز او ملائکه و کتاب و پیغمبر ان ایمان آورده است، و بدهد مال خود را با آن که دوستش دارد، بر خویشان و صاحبان قرابت و یتیمان و مساکین و براه مانده و سئوال کنندگان و در راه آزادی و خلاصی گردن های بندگان از بند و قید بندگی».

باز در آیۀ (8) از سورهٔ دهر (دربارۀ ابرار و نیکان بشر) مي فرمايد ﴿ وَ يُطْعِمُونَ الطّعامَ عَلَى حُبِّهِ مِسّكينا وَ يَتيماً وَ أسيراً﴾ يعنى «غذای خود را بخاطر دوستی با خدا بر گدا و یتیم و اسیر می دهند».

منطق دیگر قرآن دربارۀ عشق!

«قرآن کریم» بطرز توبیخ بر عشق و علاقۀ بی مورد در آیۀ (213) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی «بسا این که نا خوش دارید چیزی را که آن برای شما بهتر است، و بسا این که دوست دارید چیزی را که آن برای شما شرّ و زیان است، و خدا آگاه است و شما آگاه نیستید».

هم چنین نسبت ببعض موارد بطور صریح در آیۀ (14) از سورۀ آل عمران می فرماید: ﴿ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَهَبِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَيلِ المُسَّوَمَةِ وَ الاَنعامِ وَ الحَرثِ ذالِكَ مَتاعُ الحَيوةِ الدّنْيا وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَئابِ﴾ یعنی «آراسته شد برای مردم، دوستی شهوت ها از قبیل زنان و پسران و مال های فراوان از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چهار پایان و زراعت این ها وسائل زندگی دنیا است و در نزد خدا است سر انجام نیکو و پسندیده».

در خصوص تکذیب آنانی که بدون حقیقت ادّعای علاقه و عشق نسبت بخدا

ص: 119

می کنند در آیۀ (18) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿ وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ﴾ یعنی «گفتند یهودان و ترسایان که مائیم پسران خدا و دوستان او، بگو پس چرا شما را بگناه تان عذاب می کند».

خوانندگان عزیز!

آن چه تا باین جا روشن گشت این است که عشق يك قوّۀ قابل اهمیّت می باشد، لکن بتنهائی راه سعادت و رسیدن بر مقاصد بزرگ نیست (هر چند بوسیلۀ آن فوائدی برای انسان عاید می گردد) گر چه در قبال عقیدهٔ علماء اخلاق (که راه تربیت بشر را بعقل منحصر می دانند) گروهی نیز عشق را در این خصوص کافی دانسته و می گویند : عقل غالب از اوقات مغلوب عشق است، از این نظر باید مردم را بوسیلۀ عشق مسّخر ساخت و آنان را با این طرز بحقیقت دلالت کرد.

البتّه بدیهی است که اکثریّت مردم در این گونه موضوعات در طرف افراط و تفریط قرار دارند، لکن چنان که معلوم گشت، دین (كه يك برنامۀ روش معتدل و جامع می باشد) هر دو جنبه را رعایت کرده، و بشر را باستفاده از هر دو راه (عقل و عشق) و امیدارد و طرز استفاده از آن ها را نشان می دهد.

نغمه ای کز ذات هر کس ظاهر است *** او همان عشق است و نور باهر است

میل هر طبعی بهر سوئی که شد *** عشق آن دارد که او را ناظر است

عشق همان مهر است و عاشق مهربان *** آن که عشق و مهر ورزد ماهر است

ليك هر عشقی نباشد دل پذیر *** این بیان را شاهد از خود حاضر است

عشق را با عقل و دین باید سرود *** عاشق بی دین و نادان فاجر است

عشق اگر با حق نیامیزد، یقین *** بد تر از هر گونه سحر ساحر است

غافلان از عشق حق بی بهره اند *** زین سبب هر غافل از حق کافر است

عشق اگر از نفس خیزد ، دون بود *** نفس چون بر مهر دو نان آمر است

ص: 120

انبیاء عاشق ترند از دیگران *** عقل شان بر نفس شان چون قاهر است

از خدا خواهیم ما عشق و عمل *** هر که بی عشق و عمل شد خاسر است

(مؤلّف)

بار خدایا ما را از عاقلان معتدل و عاشقان پاک دل و علاقه مندان بحقیقت و حق پرستی و دین و آئین و ناموس و عفت و غیرت و مردانگی قرار بده، تا از هوا پرستان و گم راهان نباشیم و ببهانۀ علاقه و عشق یاوه سرائی نکنیم و در مقابل دین و کتاب آسمانی رشته های نا مناسب و نقشه های بی مغز و خالی از حقیقت پیش نگیریم، و از پیش خود مرام و مسلک های بی فائده نتراشیم، و باعث تفرقه و تشتّت اجتماع اساسی دین داران و آئین پرستان نگردیم ﴿ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ إِنَّ حِزبَكَ هُم الغالِبُونَ﴾.

(هوش و زیرکی غیر از عقل و خرد است)

حقیقت هوش و ماهیّت آن امریست دقیق و از لطایف صنعت پروردگار بشمار می رود، لكن باعتبار خصوصیّات و آثار آن چیزیست روشن و پیش همگان معلوم و هویدا است، و هر کس بحدود آن تا اندازه ای آشنائی دارد.

شّکی نیست که آن یکی از جهات برتری افراد بشر نسبت بیک دیگر بوده، و در ردیف مزایای بزرگ طبیعت بشمار می رود، البتّه آدم با هوش، براى درك و ضبط امور و موضوعات مختلف هستی و تعیّش و خصوصیّات مطالب زندگی در کار های شخصی و اجتماعی، قدرتش کامل تر و تمام تر از کسی است که این مزیّت را ندارد ، بدیهی است که در بسیاری از موارد، انسان را مدد می کند، و بقدر قابل ملاحظه و با طرزی مناسب نیرو می بخشد.

«اکنون» باید توجّه داشت، که هوش با همۀ آن چه درباره اش گفته شد

ص: 121

غیر از عقل و نیروی خرد است، گر چه در نظر عامیانه خصوصیّات و آثارش با خصوصیات و آثار عقل خلط گردیده، و روی همین نظر نتایج دگرگون و بی مورد گرفته می شود.

چنان که می بینیم افرادی از مردم کار هایی از روی هوش و زیرکی انجام می دهند که نظر گروهی را بخود جلب می کند، و آن گروه چنین می پندارند که آن ها همه از قوّۀ عقل صادر شده و بآن منشأ قابل اعتناء مربوط است، در حالی که کم ترین ربطی با عقل نداشته و چه بسا بکلّی از میزان اعتدال و روش صحیح نیز دور باشند.

نباید از این جهت غفلت کرد که هوش و زیرکی موضوعیست که در همه کس با اختلاف و تفاوت وجود دارد، لکن هر با هوش را نمی توان عاقل نامید، و کار های او را نمی توان بطور کلّی موافق با عقل دانست، بلکه احتمال موافقت و مخالفت در میان هست.

«هوش» بقدر امکان بر عقل كمك مي كند و در اثر آن ممکن است انسان عقل را بطور کامل و طرز پسندیده، در امور نيك و صالح پرورش دهد، چنان که خلافش هم امکان پذیر می باشد، یعنی شاید انسان هوش را در موضوعات بیهوده و خالی از هر گونه فائدۀ شخصی و اجتماعی بکار برد.

خلاصه این که ای خوانندگان روشن دل!

زیرکی و هوش از آن چیز هائیست که بعضی از افراد بشر را از بعض دیگر مقدّم کرده و باعث پیشرفت در کار هایش می شود، لکن ما موّظف و مکلّفیم که تبعیّت از حکم دین و عقل نموده و راه راست را بوسیلهٔ این دو پیدا کنیم، و از هر عمل و کرداری که با آن ها موافق باشد پیروی نمائیم.

روی این نظر، ما نباید هر چه بوسیلۀ زیرکان و باهوشان صورت می یابد، بی درنگ پسندیده بدانیم و بگمان این که یک عمل عقلائی است و مطابق تشخیص خرد است، محلّ پشتیبانی و تایید قرار دهیم.

کسی که دارای هوش و زیرکی و زکاوت است، اگر عقل و روش اعتدال نیز او

ص: 122

را نصیب شود البتّه در زندگی قدم های بارزی بر می دارد و کار های شایسته و ارزنده ای انجام می دهد و بالأخره نتیجه های بزرگ عقلائی می گیرد، و در غیر این صورت بدیهی است که در ردیف عقلاء و خردمندان بشمار نرفته و باید کار هایش را تنها بر هوش و زیرکیش وابسته دانست.

چنان که وقتی یکی از مردان بزرگ عقل و رهبران حقیقی بشر و رئیس مذهب حقّ، حضرت امام صادق علیه السلام، در مقام تعريف عقل فرمود : ﴿ اَلعَقلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتَسَبَ بِهِ الجِنان﴾ «عقل آنست که باعث پرستش خدا و وسیلّ تحصیل بهشت گردد» در این هنگام از آن حضرت سئوال شد: ﴿ فَالذّي كانَ في مَعُويَّةِ﴾ «پس آن نیروئی که معاویه داشت چیست ؟» (1)

ص: 123


1- یعنی معاویه که پرستش حقیقی بر خدا نکرد و پیروی کامل از دستورات مقدّسش ننمود، و بلکه بر خلاف دین متظاهر بود، و أساس آئين و مسلك را بهم می زد، بدعت های بزرگی در میان مسلمانان رواج می داد، و بر وفق هوای خاطر شوم خود و يك عدّه خائن و خدا نشناس قدم بر می داشت، و با طرز چاپلوسی و تزویر و حیله گری، خود را در پیش جهانیان، دین دار و طرف دار قرآن معروف می ساخت و بر روی امام وقت و حجّت خدا و گماشتۀ أرجمند رسول اکرم صلى اللّه عليه و اله شمشیر می کشید، و بنا حقّ و بجرم حقّ و تعصّب از حقیقت خون مسلمانان پاك و هواداران دین و آئین را می ریخت، و فواحش و هزاران گند و کثافت را در لباس زمام داری جامعۀ اسلامی مرتکب می شد، و گفتار های پیشوایان دین و صریح آیات قرآن مجید (کتاب مقدس آسمانی) را پشت سر می گذاشت، و از هر گونه تهمت های نا شایسته نسبت به مردان عقل و رهبران حقیقی بشر فرو گذاری نمی کرد، و البتّه چنین کردار های زننده، بطور مسلّم از تحصیل بهشت مانع بود و کاملاً با آن منافات داشت، با همۀ این ها همان معاویه، با فكر عميق و سیاسی خود در خصوص ادارۀ مملکت و حفظ شئون ریاست و مقام و منصب شومش کار های مهّم و عجیبی انجام می داد، پس اگر معاویه عاقل بود، و عقل همان است که باعث خدا شناسی و تحصیل بهشت می باشد، چرا و چگونه بر آن قبائح و اعمال زشت نام برده مرتکب می شد؟ و اگر عاقل نبود چگونه این کار های سیاسی و مهم را عملی می ساخت؟!

امام علیه السّلام با يك بیان کوتاه و پر معنی این سئوال را پاسخ داد و اشتباه بزرگ را کاملاً بر طرف كرد، فرمود: ﴿ تِلْکَ اَلنَّکْرَاءُ تِلْکَ اَلشَّیْطَنَهُ، وَ هِیَ شَبِیهَهٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ﴾ «آن چه معاویه داشت نکراء است ، آن شیطنت است، آن شبیه عقل است و عقل نیست».

«اينك» ای خوانندگان گرامی برادران و خواهران عزیز دینی!

شما را بخدا این سئوال و جواب را درست دقّت کنید، و در اطرافش تأمل كامل نمائید تا مطلب را ثابت و استوار دریابید.

شما افراد با وجدان و حقیقت پرست اگر بوضع کنونی جهان از نزديك بنگرید و ترتیبات و اوضاع جهانی بشر امروز را در جنبۀ شخصی و اجتماعی ، مورد مطالعه قرار بدهید.

بخوبی خواهید دانست که عمدۀ آن ها از محیط عقل و حدود و میزان خرد خارج است، و بيك نوع از تر دستی و زیرکی و تیز هوشی هائی در افراد مخصوص بستگی دارد، و در پیش محاسب حقیقی نمونه ای از هوا پرستی و بیهوده گری و نادانی و شهوت پروری و . و . و . ، بشمار می رود، و از پرورش های خالی از حقیقت و غیر مربوط بمقامات معنوی و رسوم مقدّس دینی شناخته شده، و بهیچ طرزی برای بشر مایهٔ سعادت و خوش بختی نیست، و بکم ترین وجهی هم قابل پیروی نمی باشد.

گر چه ارباب هوس و ضلالت، مردم را با مقدّمه ای گرم و زبانی نرم و ملایم بسوی خود دعوت کرده و به پیروی از رویّه های نا هموار و نا شایسته و نا درست شان و امیدارند، و کردار های خود را بچیزی جز عقل و خرد نسبت نمی دهند.

ص: 124

مایلند بهر قیمتی که تمام شود، مقاصدی با زرنگی و هشیاری بر نفع شان انجام بگیرد، و بخاطر تحصیل خواسته های نفسانی خود کلاه هائی بدست نا مبارك آنان بر سر عقل و عقلاء برود، و کسی تا آخر در مقابل آن کج روی ها نفس نکشد و اظهار هستی نکند، تا این که باسم و عنوان آزادی هر چه خواهند بگویند و هر چه توانند بکنند، در حالی که از تفسیر این کلمه یعنی آزادی کاملاً عاجزند، و در خارج نمی توانند نمونۀ حقیقی آن را تعیین کنند.

لکن اینان غافل از آنند که عقل و عقلاء بر تمام کار ها و کردار هاشان متوّجهند و بالأخره روز قدرت را انتظار می برند، که در مقابل همۀ آن ها عکس العمل نشان دهند و تمام جرم و خلاف آن ها را ثابت نمایند ، و خیانت و کج روی و بی خردی آن ها را آفتابی سازند، و با شدید ترین وسیله ای مجازات شان کنند و انتقام شان بکشند.

نیز غافل از آنند که اگر از عاقلان بشر هم در اثر نبودن قدرت کافی جنبشی در مقابل کار های کثیف آن ها فراهم نشود، بالأخره خدای دانا و توانا از مقاصد و نیتّ های نا درست افراد تبه کار و فرو مایه غافل نیست، و بر تمام رموز و جهات ظاهری و باطنی بهتر از ما ها آشناء و آگاه است، و بوقت خود اظهار قدرت کرده و خاطر شکستۀ بی چارگان و منتظران را تسلّی و تسکین بخشیده و شفاء خواهد داد.

منطق قرآن در آگاهی خدا بتمام چیز ها!

قرآن مجید بصراحت تمام آگاهی و آشنائی پروردگار را نسبت بهمه چیز (بخصوص قصد های باطنی بشر) یاد آوری می کند.

(1) ﴿ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ یعنی « ما انسان را آفریدیم در حالتی که می دانستیم که با خود چه وسوسه ها می کند و ما از رگ گردنش بر او نزديك تريم».

(2) ﴿ لِلّهِ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاْرْضِ وَ اِنْ تُبْدُوا ما فی اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ

ص: 125


1- آیۀ 16 سورۀ ق
2- آیۀ 284 سورۀ بقره

یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ یعنی برای خدا است آن چه در آسمان ها و زمین می باشد، و خدا حساب می کشد شما را بآن چه در خاطر های شما است، چه آشکار کنید آن را و خواه پنهان دارید».

(1) ﴿ إنَّ اللّهَ لا يَخْفَى عَلَيْهِ شَتَّى فِي الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ﴾ یعنی «بدرستی که بر خدا پوشیده نیست چیزی در زمین و آسمان».

(2) ﴿ اَوَلا یَعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾ یعنی «آیا نمی دانند که خدا بر آن چه که مخفی می دارند و بر آن چه که آشکارش می سازند آگاه است».

(3) ﴿ إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ وَ ما یَخْفی﴾ یعنی «بدرستی که خدا می داند هر چیز آشکار و و عیان را که پوشیده و نهان است». (4) ﴿ وَ اِنَّ رَبِّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُکِّنُ صُدُورُهُم وَ ما يُعْلِنُونَ﴾ يعنى «و بدرستی که پروردگار تو البتّه آگاه است آن چه را که پوشیده می دارد سینه های آن ها و آن چه را که آشکار می سازند». (5) ﴿ وَ اللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُونَ وَ ما تُعلِنُونَ﴾ یعنی «و خدا می داند آن چه را که مخفی می کنید و آن چه را که آشکار می نمائید» (6) ﴿ رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ وَ مَا يَخْفَى عَلَى اللّهِ مِنْ شَئي فِي الْأَرْضِ وَلا فِى السَّماءِ﴾ یعنی «پروردگارا بدرستی که تو آگاهی بر آن چه ما پوشیده می داریم و بر آن چه آشکارش می سازیم، و پوشیده نمی ماند بر خدا چیزی در زمین و آسمان».

این منطق مقدّس قرآن کریم، افراد بیدار و هوشمندان عاقل را بخود جلب می کند و بی چارگان را اطمینان می دهد که خدای جهان غافل از وضع عالم و نهفته های شوم خاطر های فرو مایگان نیست، و بموقع خود چاره ساز و داد رس بینوایان می باشد.

«نگارندۀ» آرزومند سعادت و عزّت و خوش بختی کلّیۀ افراد جامعۀ اسلامی در

ص: 126


1- آیۀ 5 سوره آل عمران
2- آیۀ 77 سورۀ بقره
3- آیۀ 7 سورۀ اعلی
4- آیۀ 74 سورۀ نمل
5- آیۀ 19 سورۀ نحل
6- آیۀ 38 سورۀ حجر

تمام نقاط و جوانب گیتی، با تفاق خوانندگان گرامی ، بر همان منطق کتاب آسمانی معترف بوده و از ته دل می گوئیم، آری پروردگارا تو بر همه چیز آگاه و دانائی و بر هر کار قادر و توانائی ﴿ تَعْلَمُ مَا فِي نفسنا وَ لَا نَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾

بار خدایا تو رهنمای جهانی *** فيض عیانی اگر چه سرنهانی

کس نتواند عیان کند که تو چونی *** کس نتواند بیان کند که چنانی

اصل و حقیقت توئی واجب و ثابت *** مبدء خير و کمال و فضل عیانی

داد رسی و عزیز و قادر و دانا *** خارج و مطلق ز هر زمان و مکانی

ما همه بیچاره ایم و مستمند و پریشان *** نیست بجز در گهت امید و گمانی

ما همه جسمیم و بس قیافۀ بی جان *** گر چه بما داده ای نمای روانی

ای حق یکتا بداد ما برس آخر *** بلکه بیابیم جان تازه زمانی

گرگ دغل وضع روزگار بهم زد *** نیست بهامون نه گلّه ای نه شبانی

جاهل و ظالم چنان نمود که نا گه *** عادل و عالم ندیده راه بیانی

زین سبب افتاده پرده های ضلالت *** روی حقیقت چنان که آگه از آنی

ما نتوانیم ای خدای توانا *** چارۀ مشکل کنیم با هیجانی

خود نظری کن بلطف سوی ضعیفان *** یا برسان بهر چاره داد رسانی

(نقش هوای نفس در لباس عقل)

اشاره

از چیز هایی که در خواسته ها و آثار، با عقل مشتبه می شود و کار های صادر از آن ها در انظار مردم ساده بهم مخلوط است، هوای نفس می باشد.

بسا از کردار ها و گفتار های نوع افراد انسان که از این منشأ یعنی (هوای نفس)

ص: 127

صادر می گردد و چون احساسات و عواطف نفسانی بر تمام قوای درک کننده و حکم دهندۀ آنان غلبه دارد، همۀ آن اعمال را مطابق سنجش و رسیدگی و تشخیص قوّۀ خرد می پندارند و با اطمینان خاطر آن ها را ادامه می دهند، و ناگهان در معرض هزاران خطر و بلای مادّی و معنوی واقع می شوند.

و شاید هم تا آخر بخطای خود متوّجه نباشند، و در مورد زیان و خسارت های گوناگون، از عقل گلایه کنند، که چرا آنان بوسیلۀ اش بخطر افتادند، غافل از این که در ابتداء کردار های نا موزون و نا صحیح شان، عقلی در کار نبوده، و برهنمائی خرد انجام نشده ، و جز نفس و هوای آن چیز دیگری میدان گردی ننموده است.

«نگارنده» اکنون بخواست پروردگار بزرگ و توانا، جهاتی را از قبیل معنای نفس و هوای آن، و حالات آن، و علّت گرفتاری نفس بمفاسد، و طرز شناختن کار هائی که بآن بستگی دارد و از آن صادر می شود، و راه جلو گیری از هوای نفس و فرار از خواسته هایش، در این مبحث، بترتیب مورد گفت گو قرار می دهد.

تا شاید با مفهوم این عنوان (هوای نفس) و حدود و خصوصيّاتش، ذهن هر كس تا اندازه ای مأنوس شود، و طوری باشد، که اگر سئوال شد هوای نفس چیست و آثار و خواسته هایش کدام است، بتواند بيك شكل پرسش را جواب گوید، و ببیانی که در خور قدرت و استعداد او است، در پیرامون مطلب باندارۀ فهم مخصوصش شرح و توضیح دهد، و اگر تمام موضوع و عین آن را نتوانست روشن کند، شاید بتواند کار هائی را که بآن بستگی دارد و از آن صادر می گردد معرّفی نماید، و بهمین وسیله مطلب را بر ذهن خود و سئوال کننده و دیگران نزديك سازد.

(نفس و هوای آن چیست؟)

«روح انسانی» باعتبار تعلّقش ببدن نفس گفته می شود، و باین معنی در غیر

ص: 128

انسان نیز از موجودات جان دار، نفس وجود دارد.

از حقیقت و تمام وجود و ذات هر چیز هم بنفس تعبیر می کنند، چنان که در اصطلاح عرب تعبیر از عین هر چیز و ذات آن (بنفس الّشئی) متداول است، و می گویند «فلان چیز با نفس خود قائم است» یعنی با خودش و بذات خود بر پاست، مانند نفس انسان نفس حیوان، نفس درخت ، نفس سنك و . و . و .، از موجودات عالم.

هم چنین نفس بر خون گفته شده چنان که در اصطلاح شرع از خون جهندۀ حیوان در حال سر بریدن، بعنوان نفس سائله نام بری می گردد، و نفس غیر از این ها در عبارات مختلف و از نظر اشخاص مختلف معانی مختلف دارد.

«هوای نفس» عبارت از میل نفس و کشش او است که بکار های ناروا و زشت و باطل تعلّق بگیرد.

(حالات نفس و عنوان های آن)

نفس از نظر مربوط بودن و مربوط نبودن با علائق حیوانی بدن و احساسات و عواطف نا پسندیده، حالات و عنوان هائی بخود می گیرد، و بجهات مختلف و نام های گوناگون باعتبار همان حالات منسوب می شود.

«1» این که در اثر ضعف ایمان و عقل و علم و غلبۀ حیوانیّت ، روح انسانی با رذائل اخلاق، از قبیل شهوت و غضب و حرص و کبر و بخل و حسد و هزاران نظیر این ها بطور ثابت آمیخته شده و میل و کشش بهمان طرف پیدا می کند، و در نتیجه اش انسان را، گرفتار و اسیر هوا و میل نا هموار خود می سازد.

در منطق دین، چنین نفس بعنوان نفس امّارۀ بسوء یعنی «فرمان دهنده بر کردار ها و گفتار های نا روا» معرّفی گردیده است، چنان که قرآن مجید در آیۀ (35) از سورۀ یوسف در نقل جریان حضرت یوسف با زن عزیز مصر می فرماید: ﴿ وَ مَا أَبَرِّءُ

ص: 129

نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ يعنى «و تبرئه و تنزیه نمی کنم من نفس خود را بدرستی که نفس فرمان دهنده است بکار بد و زشت» در اصطلاح بعضی ، از نفس امّاره به «نفس شیطانی» تعبیر شده است، چنان که نفس باعتبار تبعیّت آن از قوّۀ شهویّه «نفس بهیمیّه» و آن چه تابع بر قوّۀ غضب باشد «نفس سبعیّه» نامیده می شود.

بهیمیّه بمناسبت تشبیه بر بهائم (حیوان های زبان بسته) و چهار پایان، چون در آن ها قوّۀ شهوت بیش تر ظاهر است، و بر تظاهر در آن قوّۀ زیاد می پردازند، و سبعيّه بمناسبت تشبيه بر حیوان وحشی و درنده که در لغت عربی سَبُع (بفتح سین و ضم باء) می نامند و دارای مرتبۀ شدیدۀ غضب می باشند.

«2» این که نفس با آن نا ملائمات که در حالت اوّل یاد آوری شد، بطور ثابت نباشد، یعنی گاهی بشر و رو کار های رذل میل دهد، و گاهی نیز در اثر تابش های عوامل معنوی علاقه اش نسبت بکار های زشت و اخلاق های فاسد بر طرف شود و بر فضائل اخلاق و کردار پسندیده مایل گردد، و بخاطر توّجه بوخامت و سؤ عاقبت، از خواسته های نا هموار و غیر صحیح خود پشیمانی کشد، و خود را نسبت بآن ها ملامت و سر زنش کند.

این نیروی ملامت و سر زنش کننده همان است که علماء روان شناس و اصطلاح امروز، او را وجدان اخلاقی و قرآن کریم «نفس لوّامة» نامیده اند، در آیۀ (2) از سورۀ قیامت می فرماید: ﴿ وَلا اُقْسِمُ بالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ﴾ يعنی «و هر آینه سوگند می خورم بر نفس سر زنش دهنده و ملامت کننده».

«3» عبارت است از قطع ربط با علائق بدنی و مبارزه با شهوات و ایستادگی نفس در مقابل رذائل و شرور و پیروی خالص و حقیقی از دستورات خدائی و اتصّاف آن بر اخلاق و رویّه های پسندیده از قبیل تذلّل و توّكل و رضا و شکر و نظیر این ها از كلمات و فضائل.

ص: 130

و چون نفس در چنین حالت، از شرك و شكّ كناري جسته و اطمینان کامل و آرامش و اطاعت نسبت بحّق و حقیقت، برایش حاصل می گردد، باین خاطر، او را «مطمئّنة» می نامند، و گاهی نیز بخاطر صفت رضا مندی و خوش نودی آن از آن چه خدا برایش مقرّر فرموده «راضية» می گویند، و بجهة خوش نودی و رضای خدا از آن «مرضيّة» نامیده می شود و قرآن مجید در آیۀ (26) و (27) از سورۀ فجر می فرماید: ﴿ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ،ارْجِعِي إِلى رَبِّكَ رَاضِيَةً مَرْضِيّةً﴾ یعنی «ای نفس آرام و با اطمینان باز گرد بسوی پروردگارت در حالت رضا مندی و خوش نودی از عطایای خدا و خشنودی خدا از تو».

«باید دانست» نفسی که ما از طرف خدای حکیم و توانا و گماشتگان و سفراء ارجمندش، بر جلو گیری از هوای آن و کناره جوئی از خواسته هایش مأموریم، و بحکم خرد نیز باید تا قدر امکان از خطرات و گرفتاری های آن خود را نجات دهیم، همانا نفس امّاره است که با حالت و عنوان و مرتبۀ اوّل از این حالت و عناوين و مراتب سه گانۀ نام برده همراه می باشد و همین است که در اوّل مبحث برای خوانندگان گرامی یاد آوری شد که آثار و خواسته هایش با آثار عقل، در انظار سادۀ مردم خلط گردید. و کار های مربوط بآن را روی اشتباه، کار عقلائی می پندارند.

(گرفتاری نفس بمفاسد از چیست؟)

بطور مضبوط و خلاصه می توان گفت که تنها علّت گرفتاری و ابتلاء نفس به رذائل اخلاق و انواع شرور و نا ملائمات همانا ضعف ایمان و عقل و علم می باشد.

زیرا اعتدال کامل انسان و هر گونه روش صحیح آن در جنبه های مادّی و معنوی بر این سه چیز (ایمان، عقل، علم) بستگی دارد «ایمان» او را با نظم مخصوصی بر جنبش و حرکت پاکیزه وادار می کند، و از انحراف و لغزش و گم راهی باز می دارد «عقل»

ص: 131

نیز بطوری که در مبحث خود گفته شد، قوّه ایست، سود و زیان و نيك و بد را در کار های انسان تشخیص می دهد «علم» بر عقل مدد می کند و راه او را با نور خود روشن می سازد و او را بر دیدن حقیقت هر چیز یاری می نماید.

در اثر و نتیجۀ تشخیص عقل و هم راهی علم و الزام و تحريك قوّة ايمان ، بشر بکار های سالم و کردار هاى نيك و پسندیده وادار می شود، و در چنین صورت محلّ و مجال برای نفس و هوای شوم و فاسد آن باقی نمی ماند.

اگر این سه عامل بزرگ یا یکی از آن ها ضعیف شود، خواه نا خواه راه قدرت نمائی نفس امّاره، بطرز آزادانه ای باز می گردد، و نا گزیر انسان را گرفتار و اسیر هوای خود و مغلوب خواسته هایش می سازد.

این مطلب در صورت ضعف مجموع آن سه عامل بسی روشن و هویدا است زیرا وجود عامل فساد با نبودن عامل مخالف در قبال آن همین اثر را دارد ، و بجز این نباید انتظار داشت.

اما پیشرفت هوای نفس در هنگام ضعف یکی از آن سه عامل ، از این نظر است که آن ها در تحّقق و قدرت و انجام وظیفه بیک دیگر ربط و بستگی دارند، یعنی با نبودن بعضی، از دیگری نیز نمی توان نتیجۀ کامل گرفت.

اگر ایمان در کار نباشد، عقل و علم نمی توانند، انسان را بر انجام آن چه که تشخیص داده و شناخته اند الزام و تحريك نمایند و بسا این که رفته رفته اثر و خاصیّت و قدرت واقعی خود را نیز از دست بدهند و در تشخیص و شناسائی هم مغلوب نفس گردند و آن چه را که خواسته و هوای نفس است، زیبا و نیکو بدانند.

اگر عقل در میان نباشد ، باز هم کار بطور صحیح صورت نخواهد گرفت، چون الزام و تحريك ايمان و نورانیّت و شناساندن دانش و علم، بدون سنجش و تشخیص زیبا از زشت و نيك از بد كه كار قوّۀ عقل است ، فائده ای نمی بخشد، بالأخره نفس، انسان

ص: 132

را سر کوب و دست گیر می کند.

اگر علم ساقط شود، روشنائی راه عقل مبدّل بتاریکی شده، و چه بسا در عاقبت باعث نقصان و نا تمامی تشخیص عقل بگردد، که در این حال سعادت و حسن کردار و خوش بختی انسان فراهم نخواهد آمد.

اگر دو تا از آن عامل های سه گانه ضعیف باشند، فسادش روشن تر و افتضاحش واضح تر است.

(خواسته های نفس را چگونه بشناسیم؟)

اشاره

بمناسبت این مطلب، از چند عنوان باید گفت گو شود.

1(مشخصات خواستۀ نفس از نظر دین)

اگر این موضوع (خواستۀ هوای نفس) مورد ملاحظه قرار بگیرد شاید گروهی از مردم چنان پندارند، که هوای نفس در ضمن کلیّۀ آن چه لذّات و سرگرمی های بشر است مجسّم می باشد، و هر چه همراه با ناراحتی و مشقّات و زحمت است، خالی از هوای نفس بوده و فقط مطابق رشته ها و عناوین معنوی و حقیقت محسوب می شود.

از همین نظر ممکن است با کوته نظری عقیده کنند که دین ما را از جمیع لذّات و راحتی ها باز می دارد، و در عوض آن بکار هائی که سر تا پا مشقّت و زحمت است و روح و جسم را خسته می کند دستور می دهد.

لكن افراد روشن فکر و پاک دل جامعۀ انسانی بر فساد و سستی و نادرستی این عقیده متوجّهند، می دانند که این غلط فاحش و خطای بزرگیست.

هوای نفس اگر با فکری باز و نظری آزاد از هر گونه عوامل مخالف ملاحظه شود ، موضوعی ست بسیار روشن و نمونۀ آن در خارج معلوم بوده ، با يك توجّه سالم

ص: 133

و ساده ای شناخته می شود، اکنون طرز تشخیص و تعیین آن را، برای برادران و خوهران دینی و گرامی بیان می کنیم.

آن چه که از نظر دین در این باره بدست می آید این است ، که هوای نفس، هر عمل و کردار و گفتاری است، که در آن هیچ گونه ملاحظه ای از خدا و حقیقت و دستور پروردگار نشده باشد، و فقط بمنظور شخصی خود انسان انجام بگیرد، خواه انسان لذّتی در جسم یا روح بوسیلۀ آن عمل ببرد، یا در تحصیل آن گرفتار فشار و ناراحتی و مشقّت بگردد.

نیز عمل خالی از هوای نفس در نظر دین همان است، که در حال اراده و شروع و اشتغال بآن عمل و پایانش، رضای خدا و موافقت حقّ در آن منظور شود، خواه تحصیل آن همراه با لذّات باشد یا نه.

از همین نظر است که یگانه پیشوای با حقیقت جهان بشریّت، حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود : ﴿ إِنَمّاَ الاَعمالُ بِالنّياتِ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ أَمَرَءٍ مَانَوى﴾ یعنی « همانا اعمال مردم تابع نیّت های آن ها است، و نصیب هر کس از عملش مطابق نیّتی است که دارد، و همانا برای هر مردی آن چه که قصد کرده عاید می شود، نتیجۀ حدیث شریف، این است که نیّت و قصد اگر در هر کاری نيك باشد، آن کار را نیز باید نيك شمرد، و اگر نیّت فاسد و زشت شد، کار را هم باید زشت و بد دانست، و نباید بزیبائی ظاهر و دل پذیر بودن آن نگاه کرد، بلکه واقع و باطن و حقیقت امر را باید سنجید و ملاحظه نمود که از چه منشأ و منظور صادر می باشد.

2(نقش لذات و رنج ها از نظر دین)

بطوری که در عنوان اوّل تا حدّی روشن گشت ، نیّت و قصد انسان در نقش اعمال و رنك كردارش، دخالت بسزائی دارد، از این جهة هيچ يك از كار های انجام شدۀ همراه با لذّات و رنج ها را، قبل از رسیدگی بر چگونگی قصد و نیّت انجام دهنده

ص: 134

نمی توان بزشتی یا بزیبائی محکوم کرد.

«دین» آن را زیبا می داند، که کننده و انجام دهنداش با توّجه به پروردگار و رضای حضرتش آراسته باشد، هر چند در خارج، از نظر های دیگر، زشت و زننده نمایش دهد، و هر چند عمل بالذّات فراوانی همراه گردد.

«دین» آن را زشت می داند، که انجام دهنده بوصف نام برده یعنی رضا جوئی خدا، آراسته نگردد، هر چند عمل، در نظر مردم پسندیده افتد، و هر چند همراه با رنج ها و زحمت ها باشد، چنان که دین میزان اطاعت و مخالفت (فرمان برداری و نا فرمانی) را نیز همین دانسته، و در پاداش و کیفر اعمال نیز، جز این جهت را ملاحظه نمی کند.

خلاصه این که دین و قانون خداوندی لذّات و رنج ها را در این باره (یعنی در زشتی و زیبائی اعمال و اشخاص) مؤثّر و میزان ندانسته، و ما را بر تأمّل و پیروی از حقایق وا می دارد.

زیرا بسا افرادی که نهایت لذّت و راحتی را می بینند، و با این وصف کاری خالی از رضای خدا نمی کنند ، مال حلال بدست می آورند و دیگران از آن بهره مند می شوند و در راه خدا صرف می نمایند، و بطوری که دین دستور می دهد قدم بر می دارند، و از میزان خرد و تشخیص عقل خارج نمی گردند، و البتّه چنین اشخاص، بکلی از هوای نفس دور بوده، و از خطرات آن محفوظ می باشند.

در قبال این گروه ، چه بسا افراد دیگری باشند که از تمام لذّات صرف نظر کنند و استراحت بر خود حرام بدانند، و در اجتماع شئون و اعتباری برای خود قائل نباشند، و با این حال از بزرگ ترین پیروان هوای نفس و گم راهان محسوب گردند بجرم این که همه را با قصد های فاسدی (از قبیل حسن ظنّ مردم بر آنان و تحصیل موقعیّت خوب در آیندۀ خود و پیروی و متابعت مردم از آن ها و. و. و. و نظائر این) اختیار کرده و حق و حقیقتی در نظر نداشته اند.

ص: 135

پس لذّت بردن از چیزی باعث زشتی آن نمی شود و زحمت در کاری او را نيك و زیبا نمی کند، چنان که کار های زندگی بشر از ابتداء آن تا با کنون، بخصوص عصر حاضر، اگر با دقّت تأمّل گردد، از این جهة (یعنی مطابق حقّ و حقیقت یا بر وفق هوای نفس بودن) رنگ ها و جلوه های مختلف و گوناگون داشته و دارد.

«اينك خوانندگان محترم باید توجّه کنند» که هر زحمتی سر انجام و عاقبت بحقیقت نرسد، و هر راحت و لذّتی بگمراهی و فساد برگشت نکند .

دستورات خدا و گماشتگان او را، اگر از روی نیّت فاسد انجام دهیم ، جز فساد چیزی عاید نخواهد شد.

بطوری که می بینیم پاره ای از مردم، در دین داری و آئین پرستی تظاهر کامل می کنند و مال و حیثیّت و شئون خود را در ر راه آن از دست می دهند، لکن جز پیش بردن مادیّت با این طرز، مقصد و هدفی ندارند، و این روّیه را مانند لباس های دیگر و وسائل رسیدن بخواسته های شوم و نا روا و مخالف، قرار داده، و گروهی را بطرف خود جلب کرده و آب را بهر طور است گل آلود ساخته و ماهی خود را از میان بر می گیرند، و همگان را در خواب و خیال وا می گذارند، غافل از این که دو روئی و نفاق اثر خیر در کار های آن ها باز نخواهد گذاشت، و هزاران مصرف های مهّم همراه با نیّت های فاسد سودی نمی دهد، و خدای بزرگ بر همۀ کردار و رفتار بندگانش آگاه و گواه است.

شما ای افراد خدا پرست و حق جو!

صریح قرآن کریم را ملاحظه کنید، که بطرز واضح این گونه افراد را معرّفی نموده و پرده از روی کار های شان بر می دارد و عمل های آن ها را رّد و طرد می کند.

در آیۀ (53 تا 57) از سورۀ توبه می فرماید: ﴿ قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ ، وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا باللّه وَ بِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كَارِهُونَ،

ص: 136

فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ، وَ يَحْلِفُونَ باللّه إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَ مَا هُمْ مِنكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ، لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ﴾. یعنی ای پیغمبر بر این ها «بگو که شما انفاق کنید چه از روی میل و رضا و چه از روی اجبار و كراهت (بالأخره) خدا از شما (آن انفاق را) قبول نخواهد کرد زیرا شما گروه فاسقان (و منافقان و نا فرمان بران) هستید، و علّت قبول نشدن انفاق آنان جز این نیست، که بخدا و پیغمبر نگرویده اند (و از فرمانش سر پیچند) و نماز را نمی خوانند مگر از روی نا چاری و سختی (نه از روی شوق و ایمان) و انفاق نمی کنند مگر با اکراه (نه برغبت و دل خواه) ، پس (ای پیغمبر) اموال و اولاد آن ها تو را بشگفت نیاورد (و چشمان تو را خیره نکند) همانا خدا می خواهد این گروه را بواسطۀ همان اموال و اولاد شان در زندگی دنیا عذاب نماید (و کیفر دهد) و جان شان از تن شان خارج شود (و هلاک گردند) در حالی که کافر باشند،و اینان بخدا سوگند می خورند که از شمایند (در حالی که از شما نیستند) ولکن این ها می ترسند (و از ترس خود شان را بشما می چسبانند) اگر پناه گاه یا غار هائی و یا مکانی که در آن داخل شوند (برای گریز و پنهانی خود) پیدا کنند (شما را ترک می کنند) و با سرعت بسوی آن جا می شتابند».

باز قرآن مجید همین مطلب (یعنی سست کاری و سوء نیّت و فساد کردار افراد منافق و فرو مایه و چاپلوس و مزّور) را با يك مثل بسیار شیرین و دقیق و لطیف روشن می کند.

در آیۀ (264) از سورۀ بقره می فرماید : ﴿ یا أَيّهَا الَّذِينَ آمَنُو الا تُبْطِلُو صَدَقَا تكُم بالمن وَ الأَذى كَالّذى يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ اليَومِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرابُ فَاَصَابَهُ وَ ابِلُ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْئي مِمَّا كَسَبُوا وَ اللّهُ لا يَهدى القَوم الكافِرين﴾ یعنی «ای گروه ایمان آورندگان

ص: 137

باطل و تباه نکنید صدقه های خود را با منّت گذاری و اذیّت (بفقیران)، مانند باطل کردن کسی که نفقه می کند مال خود را بقصد نمایاندن بمردم (نه برای رضای خدا) و نمی گرود بخدا و روز باز پسین، پس مثل آن ریا کننده در انفاق مثل سنگ هموار و صاف است که اندك خاکی (که بر سبز کردن و پروراندن تخم کفایت نکند) روی آن باشد سپس باران تند بزرگ قطره ای بر آن برسد (و خاك اندك را هم بر طرف كند) و سنگ را خالی از همه چیز باقی گذارد، و آن ریا کاران بر چیزی (از ثواب) آن چه کسب کرده باشند (از صدقات) قادر و توانا نباشند، و خدا کافران را هدایت نمی کند».

صفا و صدق و درستی سزاست در کردار *** بویژه پیش خداوند عالِم اَسرار

هر آن چه خود کنی از راه دل پذیری خویش *** هوای نفس همانست و اوست در سرِ کار

حقیقت آن بود از حق نشانه ای دارد *** نه جای هر گل و سنگی بود در این بازار

هوای نفس نه عقل است و نی صلاح و صواب *** ز جهل باشد و بس نار و او ناهموار

رضای خود طلبیدن بود هوا و هوس *** چه با طریقۀ زهد و چه با شئون و شعار

نه دین بجلوۀ آن وفق می دهد نه خرد *** نه علم و دانش و نی فهم و هوش هنر هشیار

ز عقل و دانش ایمان تراوش اَر باشد *** هوای نفس بدور افتد و هوس بکنار

ص: 138

جهان که جمله گرفتار نفس و نغمۀ اوست *** ز دست رفته حيا و صفا و صدق و وقار

(مؤلّف)

(يك توهم بی جا دربارۀ دین)

در این عصر حاضر (عصری که اکثریّت مردم آن، جز ازو. و .و. و. و . ، دم نمی زنند و خود را با همان الفاظ بی مفهوم و جملات بی معنی دل خوش کرده اند) گروهی از کوته نظران (و بی خبران از مطالب معنوی و آداب و رسوم دینی و دستور های آن در جهات مختلف تعیّش و زندگی) شاید بملاحظۀ بر خرد های ناقص و جزئی تنها یا قسمتی از برنامه های دین راجع بعبادت و آداب ستایش بر خدا و راجع باجتناب و پرهیز از بعضی کار ها و بعضی از خوردنی ها و آشامیدنی ها و پاره ای از شئون و و . و، چنین تصّور و توّهم کرده و می کنند و بدیگران نیز رسانیده و می رسانند، که دین ما را از تمام لذّات و آسایش و راحتی و ترّقی و پیشرفت و. و. و. و، باز داشته و جز بطرف ذلّت و محرومیّت و پرهیز از تمام لذّات و وسائل آسایش و راحتی های جسمی و روحی و . و . و . و . ، دعوت نمی کند.

«لکن» خوانندگان محترم و افراد هوشمند جامعۀ دین داران، بر اصل و فرع چنین توّهم های ساده و بی اساس متوّجهند و می دانند که منشأ آن ، همان بی اطّلاعی از موازین دین و خصوصیّات آئین و بی خبری از دستورات مذهبی است، و یا غرض های مخصوص و نظر های مادّی و هوس رانی می باشد، که می خواهند با این طرز و با نظیر چنین حرف های پوچ، شانه خود و يك عدّه مردم ساده و بی تأمّل را از زیر بار تکلیف دینی خالی کنند.

غافل از این که این بار غیر از بار های دیگر است، این بار باریست که شانه خالی کردن از آن و حواله دادنش بدیگران، باعث بیچارگی و بدبختی و خسران آدمی

ص: 139

بوده، و سر انجام بدی برای او فراهم می سازد.

حقیقت را باید گفت! از موهومات باید دوری کرد!

اکنون هیچ مانعی ندارد که خردمندان با ایمان در هر گوشۀ جهان که هستند (با ملاحظۀ آن چه در عنوان های پیش گفته شد و آن چه که در این جا از نظر شریف شان می گذرد و آن چه در عنوان بعدی بیان شده) بصراحت تمام و صدائی رسا و بیانی پر از حقیقت بر جهانیان اعلام دارند، که دین ما را از لذّات و راحتی ها در جنبه های مادّی و معنوی باز نمی دارد و بترك دنيا بطور کلّی دستور نمی دهد.

«دین» نمی گوید غذای لذیذ و خوب مصرف نكن، و در مسکن خوب ننشین و تشکیلات خوب نداشته باش، و در جامعه شخصیّت و حیثیّت و شئون برای خود تحصیل ننما و . و .و .

«دین» نمی گوید بطور دائم مشغول نماز باش و از عبادت لحظه ای غفلت نکن و سراغ کسب و کار و ترتیب وسائل زندگی خود نرو.

بلکه دین روش اعتدال را برای جامعه نشان می دهد و سعادت و خوشبختی افراد آن را می خواهد.

این صریح قرآن کریم کتاب مقدّس آسمانی است که در آیۀ (6) از سورۀ مائده در موضوع وضو و غسل و تیمّم بدل از هر دو می فرماید: ﴿ مَا يُرِيدُ اللّه لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلكِنْ يُريدُ ليطهرَكُمْ وَ لِيتِمَ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ﴾ یعنی « خدا نمی خواهد زندگی را برای شما تنگ گرداند و شما را در حرج وضيق قرار بدهد، ولكن می خواهد شما را پاکیزه گرداند از اَحداث و نعمتش را تمام کند در حقّ شما».

نیز در آیۀ (185) از سورۀ بقره دربارۀ واجب نبودن روزه برای مریض و مسافر و تدارك آن بعد از بهبودی از مرض و تمام شدن سفر می فرماید: ﴿ یُرِیدُ الله بِکُمُ الْیُسْرَ وَلا يُرِيدُ بكُم الْعُسْرَ﴾ يعنی «خدا برای شما آسانی می خواهد و نمی خواهد برای شما سختی

ص: 140

و دشواری».

هم چنین در آیۀ (78) از سورۀ حجّ می فرماید: ﴿ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ یعنی «خدا در دین دشواری و هیچ گونه سختی قرار نداده است» .

«دین» میان حقّ پرستی و صلاح پروری و کار هاى نيك و پسنديده و میان کار هائی که بمنظور حقّ انجام نمی شود و فقط بمنظور هوای نفس تحصیل می گردد جدائی می اندازد، و پرده از روی اعمال و کردار مردم بر می دارد.

تا هر چیز نا صحیح را، درست و سالم و پسندیده نپندارند و نیز باسم صلاح و حقیقت بتحويل جامعه ندهند، و تا هم خود افراد در کردار های خود، حقّ و حقیقت را بشناسند، و هم باعث بی چارگی دیگران نگردند و هر عملی را بحساب دین و آئین نیاورند.

کلاه های زیبا و دل پسندی که ساختۀ قدرت تزویر و حيله و مکر و فریب می باشند بر سر گروه ساده و پاک نفس از اشخاص جامعه نگذارند.

«چنان که» برادران و خواهران دینی گرامی، کاملاً توجّه می کنند، که دنیای کنونی و جهان امروز، چگونه با این طرز، قدرت مادّی خود را روی هوای نفس، در لباس دین داری و حقّ پرستی پیش برده و باسم دین و شریعت و طرف داری از مقدّسات معنوی، بنیاد آئین و دین را از ریشه ساقط می سازند، و مردم بدبخت جهان، این بازی را جز حقیقت و واقعیّت ندانسته، و بالأخره قلم و قدم، جان و مال و تمام هستی خود را در راه تأیید و تأکید اساس آن ها با رضای خاطر صرف می نمایند ، و خوشحالند که ما با رویّه های خوش بختی جامعه و ترویج دین همآهنگی و موافقت کردیم، و آن چه پیش ما عزیز بود در راه آن دادیم.

غافل از این که آن ها جلوه هایی از هوای نفس است، دین و خرد تصدیق شان نکرده و نمی کند، و این مردم هوای نفس های شوم و فرو مایه را تقویت کرده، و بدست خود افسار های محکمی بر گردن خود گذاشته و سر افسار ها را در دست آن چاپلوسان

ص: 141

قرار داده اند و نمی دانند با این تصدیق باطل چه بلائی بر سر خود می آورند.

«آری» این مردم غافلند و هوای نفس را از حقیقت و حكم خرد تشخیص نمی دهند، و نمی دانند که دین می گوید: ای فرد هشیار غذای لذیذ بخور، در مسکن خوب سکونت نما، و هر تشکیلات و آسایش برای خود فراهم ساز، لکن مواظب باش آن ها همه از حلال و راه صحیح باشد، بهوای نفس بستگی نکند، خون ضعفا و بی چارگان و بخت بر گشتکان نباشد، و باعث بر هم ریختگی و نابودی هر تشکیلات و آسایش هزاران افراد دیگر نگردد، که این ها همه هوای نفس است و از روش اعتدال انسانی خارج می باشد.

تشکیلات آخرین سیسم و وسائل آخرین مدل، هنگامی روا و نيك است، که بیوه زنی و بیچاره ای گرسنه و برهنه نخوابد، و در مقابل گرما و سرمای شدید، و ناملائمات گوناگون زندگی بسختی و با وضعی رقتّ آور جان نکند.

خرج های بی جا و مصرف های غیر لازم که فقط جنبۀ تشریفاتی دارد و نبودن آن ضرری برای انسان نمی رساند موقعی بی اشکال است، که افراد ضعیف و درمانده از برادران دینی، از دیدن آن تشریفات افسرده نشوند، و با یاد شرمندگی خود در پیش اهل و عیالش آه سرد نکشند و بر خود نپیچند و گرنه همۀ آن ها هوای نفس بوده، و بالأخره آن حسرت های درماندگان باعث خطر در این تشریفات ، و سبب زوال و خاتمۀ آن ها می باشد.

«آری» دین با هوای نفس که عاقبت و سر انجام بدی دارد مبارزه می کند و هر لذّتی را که بطرز پسندیده و موافق با رضای خدا باشد، اجازه می دهد.

«می گوید» : لذّت ازدواج و آمیزش با زن ها را از راه حلال ترك نكن، لکن از زن های فواحش بر حذر باش، که هوای نفس است، و از شنیدن مواعظ و ارشاد و نصایح و گفتار های سودمند و مطالعۀ کتاب ها و نوشته های نافع و بی غرض غفلت ننما لکن از گوش دادن

ص: 142

بنغمه های نا شایسته و لغو و بیهوده که نتیجۀ ای جز تضییع وقت ندارد، و باعث تغییر عاطفۀ سالم و تبديل روح اعتدال بروح سبك و بی نظم ولا ابالی می باشد، خود داری کن، که هوای نفس بوده، و بر مرد عاقل و انسان و زین و آبرومند و باهوش زیبنده نیست.

«می گوید» ای مسلمان خدا را در نظر بگیر و سامری صفت نباش، كه با يك بهانۀ مختصری حقیقت را بهوای نفس از دست بدهی، و تا آخر گمراه و منحرف گردی.

چنان که سامری بعد از آن همه آیات و قدرت نمائی که از حضرت موسی علیه السلام مشاهده کرد (از قبیل درخشیدن دستش مانند آفتاب و اژدها شدن عصایش در مقابل ساحران و فرعونیان و شکافتن دریا و گذشتن از آن، و چشمه جاری ساختن از سنگ و رود نيل را تبدیل بخون نمودن و خواستن مِّنْ و سَلوی برای اسرائیلیان از خدا) بالأخره دعوت آن حضرت را باندازۀ صداى يك گوساله ترتیب اثر نداد، و از راه راست بیرون رفت و حضرت موسی علیه السلام بهمین ملاحظه او را با این بیان سرزنش می فرمود، آری در واقع و از روی انصاف جای بسی سرزنش می باشد.

«البتّه» مناسب است،که خوانندگان گرامی نیز بگویند: باید مُوسای هر زمان و هر عصر بر افراد سامری صفت آن عصر سرزنش کند چرا و بچه علّت ؟!

بجرم این که آنان با سرعت تمام بر حقّ و حقیقت پشت پا زده و بهانه های خنده آور دین و آئین را بازیچه نموده، مانند وحشیان، هر يك بسوئی رهسپار می شوند، و نیز کار را از صورت خود خارج کرده و بطرز های دیگر معرّفی نموده و زیر هیچ دستوری نمی روند، و خود بدیگران دستور می دهند و تکلیف می گویند و اگر هم اسمی از هوای نفس در میان آوریم تسبیح بآب می کشند، و آن را بطوری تفسیر می کنند و از پیش خود علت هائی برای آن می تراشند، که موافق با خواسته های خود باشد، و بهیچ جای آن بر نخورد و ناهمواری آنان را نمایان نسازد.

ص: 143

این قرآن کریم است که با طرز صریح، انسان را از تبعیّت بهوای نفس بر حذر می دارد و سوء عاقبت و سر انجام زشت و نا روای آن را از پیش یاد آوری می کند.

در جریان حکم و قضاوت حضرت داود علیه السلام آیۀ (26) از سورۀ (ص) می فرماید: ﴿ يَا دَاوُدَانَا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ وَلا تَتَّبِعْ الهَوى فَيُضِلكَ عن سبيل اللّهِ إِنَّ الَّذِينَ يُضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدُ بِمَا نَسُويَوْمَ الحِسابِ﴾ یعنی «ای داود بدرستی که ما تو را در زمین خلیفه و نمایندۀ خود قرار دادیم پس حکم و قضاوت نما در میان مردم بحّق و درستی، و پیروی نکن از هوای نفس، تا گم راه و منحرف سازد ترا از راه خدا، بدرستی که برای گم راهان و منحرف شدگان از راه خدا عذاب سخت و شدید است، بخاطر این که فراموش کردند روز حساب و سنجش را .

«اينك» خوانندگان محترم اگر بمطلب ملاحظه کنند و در آن چه تا باین جا گفته شد تأمّل فرمایند، خواهند یافت که توّهم نام برده که در اوّل مطلب یاد آوری و عنوان شد بی اساس بوده و دین از تمام آن خیالات و حدود چنین توّهمات خارج است و با این گونه حرف های بی میزان آلوده نمی گردد ، گر چه افراد کوته نظر واقع موضوع را بطور کامل نمی سنجند و حقیقت را آن طوری که باید درک نمی کنند.

پاکیزه ها همیشه بود جایز و حلال *** زشت و قبیح جمله حرام است وهم وَبال

دین بر حلال می کندت دعوت ای عزیز *** گر هم رهت بود خِرد و دانش و کمال

دين منع عيش و لذّت و راحت نمی کند *** پیوسته ليك می بردت سوی اعتدال

می گویدت بیا و حقیقت به پیش گیر *** ای پای بند مغلطه در عالَم خیال

ص: 144

بر خیز و راه راست روان باش و سعی کن *** تا خود رسی بلذّت جاوید در مآل

اَفسوس ما کنون همه در خواب غفلتیم *** از دست می رود بهَدَر فرصت و مجال

اَندر لباس دانش و عقل و کمال و فهم *** خود می کنیم پیروی از شیوۀ جُهال

هر لحظه دین و مذهب و آئین پاک را *** سازیم با هَوا و هَوس محو و پایمال

بر عاقلان منصف و افراد بی غرض *** کی زیبد این جهالت و این گونه قبل و قال

البتّه عارفان و رفیقان پاك دل *** پی می برند مقصد ما را در این مقال

هر کس که با خبر بود از رسم بندگی *** راضی شود بحکم خداوند ذو الجلال

هر کس که گوش و دل ندهد بر مقال حق *** از حق رسد بپایۀ هر لذّتش زوال

(مؤلّف)

«نگارنده» سعادت و اصلاح حال عموم برادران و خواهران دینی بخصوص خوانندگان محترم را از پروردگار می خواهد، و در خاتمه با زبان عجز و ذلّت می گوید : بار خدایا ما را توفیق حق پرستی و ترک هوای نفس عنایت فرما که روز حساب را فراموش نکنیم و بجرم فراموش کنندگان نیز گرفتار نگردیم ، و از عذاب سخت رهائی یابیم، پروردگار اما بر تبعیّت خود از هوای نفس معترفیم و بکردار های

ص: 145

زشت و باطل خود نادم و پشیمانیم، و عفو و رحمتت را آرزو می کنیم ، ﴿ رَبَّنَا اغِفُرلَنا ذُنُوبَنَا وَ كَفِر عَنَاسَيْئَاتَنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ﴾

(نقش پاکیزه ها و پلید ها بطور کلی از نظر دین و قرآن)

موضوع سخن در این مبحث، همان است که در اصطلاح دین «طیبّات و خبائث» گفته شده، و چون نتیجۀ سخن در این جا و عنوان پيش يك چيز است (و او عبارت است از روشن ساختن این که دین نشان دهندۀ يك روش اعتدال بوده ، و مایۀ بدبختی و ذلّت نمی باشد)

از این نظر هر چه اکنون گفته شود مطلب قبلی را نیز روشن تر خواهد کرد، و در سایۀ تأمّل کامل در خصوصیّات مطالب این عنوان ، تو هّم گذشته که دانسته گشته، بکلّی بر طرف شده و برای افراد پاک طینت و حق جو ، حقایقی ظاهر و هویدا می گردد.

«اينك» افراد با ایمان بخصوص هم میهنان عزیز و خوانندگان محترم توجّه کنند بر این که، «دین» بطور کلّی طیبّات (یعنی هر چیز پاك و هر کار پاكيزه و مفید از لحاظ جسم و از لحاظ عمل و از لحاظ اخلاق و . و . و .) را حلال و جایز و گاهی هم واجب دانسته است، لکن در عوض آن، بشر را بطور کلّی از خبائث و فواحش (یعنی کار های زشت و چیز های پلید و زیان آور ، از لحاظ جسم یا عمل یا اخلاق یا اجتماع) نهی کرده و باز می دارد.

چنان که قرآن مجید رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را ، با همین حال (یعنی حلال کردن طیبّات و حرام ساختن خبائث) یاد کرده در آیۀ (157) از سورۀ اعراف می فرماید: ﴿ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْها هُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُحِلُ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ یعنی «پیغمبر فرمان می دهد مردم را بمعروف (و تبعیّت از حقّ) و باز می دارد

ص: 146

آن ها را از منکر و کار ناشایست، و حلال می گرداند بر آن ها پاکیزه ها را حرام می گرداند برای آن ها خبائث و پلید ها را».

نیز قر آن کریم در چند مورد استفاده از طیبّات و پرهیز از خبائث را فرمان اکید می دهد، و در چند مورد از خود آن ها اسم بری می کند.

«ما اکنون» قسمتی از آن را یاد آوری می کنیم ، تا اشتباه بر طرف شود، و مطلب برای افراد حقّ جو کاملاً روشن گردد.

در آیۀ (172) از سورۀ بقره می فرماید : ﴿ یا اَیّهُا الذّينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ ما رَزَقْنَاكُمْ﴾ یعنی « ای گرویدگان بحقّ، بخورید از پاکیزه ها آن چه ما بشما روزی کردیم».

باز در آیۀ (168) از همان سوره می فرماید : ﴿ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طيِبّاً﴾ یعنی «ای مردم از چیز های پاکیزۀ آن چه در زمین هست بخورید» .

هم چنین در آیۀ (88) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿ وَ كُلُوا مِمَا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّبا﴾ (و بهمین مضمون در چند مورد دیگر) یعنی « و بخورید آن چیز را که خدا برای شما روزی کرده روزی مباح و پاکیزه».

نیز در آیۀ (31 و 32 و 33) از سورۀ اعراف می فرماید : ﴿ يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زينَتَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُ الْمُسْرِفِينَ﴾ یعنی « ای فرزندان آدم در هر محلّ و مسجدی که برای سجده و نماز حاضر می شوید در آن حال لباس خود را که زینت بدن شما است بخود آراسته کنید، و از خوردنی ها بخورید و از آشامیدنی ها بیاشامید، و اسراف و زیاده روی نکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد».

﴿ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُوا في الحَيوةِ الدُنيا خالِصَة يَومَ الْقِيَامَةِ كَذالِكَ تُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ یعنی «بگو ای پیغمبر چه کسی حرام کرده است (لباس های متنوّع) آرایش و زینّتی را

ص: 147

که خدا برای بندگانش مقرّر فرموده، لباس و زینت آن چنانی که خدا خارج نموده و مهیّا کرده آن را (از موارد مختلف) برای بندگانش؟ و چه کسی حرام کرده پاکیزه ها را ، آن چه که خدا روزی کرده به بندگان خود (از خوردنی ها و آشامیدنی ها)؟ بگو آن زینت (و لباس های گوناگون) و پاکیزه ها و طیبّات روزی، برای کسانی است که ایمان آورده اند بر خدا در زندگی دنیا، در حالی که این ها همه در روز قیامت و رستا خیز خالص برای مؤمنانست و مخصوص آن ها است، کسی شریک شان نیست از غیر مؤمنین، چنان که تفصیل کردیم این احکام را تفصیل می دهیم نشان های احکام (یا دلائل توحید) را برای کسانی که فهم دارند و می دانند».

﴿ قُلْ إِنَّمَا حَرَمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الائِمَ وَ البَغىَ بِغَيرِ الحَقِ وَ اَنْ تُشْرِكُوا بِاللّه مَا لَمْ يُنزِلَ بِهِ سُلطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَالَا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی «بگو ای پیغمبر جز این نیست که حرام کرد پروردگار من قبائح و فواحش و گناهان بزرگ را آن چه را که ظاهر است از آن ها و آن چه را که پنهان است و نیز حرام کرد گناه را و ستم نا روا و نا حق را، و اين كه شريك خدا سازید در عبادت چیزی را که خدا به پرستش آن حجّت و برهانی نفرستاده، و این که بگوئید بر خدا آن چه را که نمی دانید» .

نیز در آیۀ (51) از سورۀ انعام می فرماید: ﴿ وَلاتَقْرَبُوا الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ ما بَطَنَ﴾ یعنی « پیرامون قبایح و کار های زشت و نا پسند چه آشکارش و چه پنهانش نگردید».

(تفصیل پلید ها و پاکیزه ها از نظر دین و قرآن)

خوانندگان ارجمند! ای افراد بیدار جامعه!

عنوان چهارم که بوسیلۀ آیات مبارکۀ قرآنی مطرح گردید ، نتیجه اش این

ص: 148

بود که پاکیزه ها و پلید ها از نظر دین و منطق کتاب مقدّس آسمانی ، هر يك حساب جدا گانه دارد و هر دو بيك طرز ملاحظه نشده و بشر در مقابل يك برنامۀ بی اساس و در هم و بر هم قرار نگرفته بلکه در تحت مقرّراتی می باشد که با لذّات گوناگون توأم بوده و از مضرّات و مفاسدی که با هلاك و نابودی انسان ربط کامل دارد بر کنار است.

«اکنون» با یاری خدای توانا موضوع نام برده را با یاد آوری منطق قرآن كریم (دربارۀ قسمتی از مصالح و مفاسد پاکیزه ها و پلید ها طيبّات و خبائت) ثابت تر و روشن تر می سازیم ، تا این سوء ظنّ مردم نسبت بدین بر طرف گردد ، و نقش تبلیغ و انتشار کوته نظران بر آب شود.

«مردار ، خون ، گوشت خوک»

در آیۀ (173) از سورۀ بقره و (115) از سورۀ نحل مي فرمايد : ﴿ إِنَما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ وَ الدَمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ یعنی «خدا حرام گردانید برای شما مردار و خون و گوشت خوک را و هر حیوانی را که بنام غیر خدا (از قبیل بتان مانند باسم اللّات و باسم العُزّی که در زمان جاهلیت می گفتند، باسم پیغمبران یا باسم غیر ایشان) سر بریده شود» ﴿ فَمَنِ اضطُّرَ غَیَر باغ وَلا عادٍ فَلا إثم عَلَيْهِ﴾ «پس هر کسی که مضطرّ و درمانده شد و ستم کار و تجاوز کننده نبود، پس هیچ گناهی نیست بر او در خوردن و تناول آن از جهت اضطرار و نا چاری».

«شراب ، قمار، بت پرستی»

در آیۀ (90) و (91) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾

ص: 149

یعنی « ای گروه مؤمنان جز این نیست که خمر ( شراب و كلّيۀ مسکرات) و قمار و بت هائی که برای عبادت نصب کرده اند و تیر های قرعه ، پلید است، از عمل و وسوسۀ شیطان پس اجتناب کنید از آن تا رستگار شوید».

﴿ إنَّما يُريدُ الشَيطانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَداوَةَ وَ الْبَغْضَاء في الخَمرِ وَ المِيِسِر وَ يَصْدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصلوةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ یعنی « جز این نیست که می خواهد شیطان بیافکند در میان شما دشمنی و خصومت در شراب خوردن و قمار باختن و این که باز دارد شما را از ذکر خدا و از نماز گذاردن، پس آیا شما هستید باز ایستادگان از این امور فساد آور؟» یعنی باید باز ایستید و دنبال آن ها نروید».

«بت پرستی، دروغ پردازی ، راست گوئی»

در آیۀ (30) از سورۀ حجّ می فرماید : ﴿ فَاجْتَنِبُوا الرِجسَ مِنَ الأوثانِ وَ اجتَنبِوُا قَولَ الزُّورِ﴾ یعنی «پس دوری و اجتناب کنید از پلید که بتان اند ، و نیز دوری و پرهیز نمائید از گفتار دروغ و حرف باطل».

در آیۀ (119) از سورۀ توبه می فرماید : ﴿ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ یعنی «ای گروه مؤمنان بترسید از خدا و پرهیز کنید ، و در گفتار از راست گویان باشید».

«گواهی و شهادت، خود داری از گواهی باطل»

شهادت که یکی از موضوعات بزرگ دینی شمرده می شود و دارای احکام و دستور های خصوصی می باشد ، خدا در آیۀ (2) از سورۀ طلاق می فرماید : ﴿ وَ اَقيمُوا الشَهادَةَ لِلّهِ ذَالِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر﴾ یعنی « گواهی و شهادت

ص: 150

را ادا کنید در هنگام احتیاج، بخاطر رضای خدا (نه برای تحصیل نفع شخصی یا هوا پرستی) این پند برای کسانی داده می شود که می گرود بر خدا و روز باز پسین».

در آیۀ (135) از سورۀ نساء می فرماید : ﴿ یا اَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوامِينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَو عَلَى أَنفُسِكُم اَو الوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ﴾ یعنی «ای گروه مؤمنان، ایستادگان و پا بر جایان باشید بعدل و باشید گواهان بحق و بخاطر خدا و اگر چه بر نفس خودتان یا بر پدر و مادر یا بر خویشان نزدیک تان باشد».

در آیۀ (72) از سورۀ فرقان می فرماید : ﴿ وَ الذّينَ لا يَشْهَدُونَ الْزُورَوَ إِذَ أَمْرُوا بِالّلَغوِ مَرُّ و اكِراماً﴾ یعنی « بندگان بر گزیدۀ خدا کسانی هستند که گواهی ندهند بچیز باطل و نا روا، و چون بگذرند این بندگان پاک، بچيز نا پسند و غیر عادی، بگذرند در حالی که نسبت بنفس خود از کریمان باشند». یعنی نمی گذارند که نفس خودشان بسوی آن لغومایل شود.

«کتمان گواهی حّق و اغماض داشتن از بیان حقیقت»

قرآن مجید از کتمان شهادت و گواهی بحّق در صورتی که همۀ شرایط آن موجود باشد منع اکید کرده، در آیۀ (283) از سورۀ بقره مي فرمايد : ﴿ وَ لاتَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمها فَإِنَّهُ أَثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ یعنی «و نپوشید و کتمان نکنید گواهی بحّق را ، و هر که کتمان کند شهادت را پس بدرستی که گناه کار است دل او و خدا بر آن چه می کنید شما (از اظهار شهادت و کتمان و مخفی داشتن آن) آگاه و داناست».

«سوگند های باطل و بیهوده»

در آیۀ (94) از سورۀ نحل می فرماید : ﴿ وَلَا تَتَّخِذُوا ايْمَانَكُمْ دَخَلَا بَيْنَكُمْ فَتَزِّل

ص: 151

قَدم بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾

یعنی « و فرا نگیرید و قرار ندهید سوگند های خود را وسیلهٔ مکر و حیله در میان یک دیگر، که باعث شود قدمی که در راه خدا ثابت و راسخ است بلغزد و بچشید رنج و اندوه را بخاطر باز ایستادن و باز داشتن تان از راه خدا، و برای شما است (در آخرت) عذابی بزرگ».

«سخرّيه و استهزاء ، ریش خند»

در موضوع استهزاء و مسخره گوئی که اثرش از بین بردن آبروی مردم می باشد قرآن در آیۀ (11) از سورۀ حجرات می فرماید : ﴿ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ﴾ یعنی «ای آن کسانی که ایمان آورده اید، باید که استهزاء نکنند و استخفاف ننمایند گروهی از شما از گروه دیگر شاید که آن استهزاء شدگان بهتر باشند (از حیث مرتبه و درجه در پیش خدا) از استهزاء و مسخره کنندگان ، و باید که استهزاء و سخرّیه نکنند زنانی از زنان دیگر ، شاید که باشند زنان سخرّيه شده بهتر از زنانی که سخرّیه و استهزاء می کنند، و باید که اهل ملّت خود را بمنزلۀ نفس های شما هستند طعنه نزنید، و باید که بزشتی و بدی نخوانید یک دیگر را بلقب های زشت و نا پسند».

در آیۀ (1) از سورۀ همزه می فرماید : ﴿ وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ﴾ یعنی وای بر هر غیبت کنندۀ در خفا و پشت سر مردم، و بر هر طعنه زننده در آشکار».

«گمان بد، تجسّس ، تفتیش، غیبت»

راجع باین صفت های زیان آور در اجتماع، در آیۀ (12) از سورۀ حجرات می فرماید:

ص: 152

﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرً ا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِ هْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾ یعنی «ای ایمان آورندگان اجتناب و دوری نمائید از گمان (یعنی گمان بدو ناروا) درستی که بعضی از گمان گناه است، و تجسّس تفتیش نکنید چیز هائی را که از عیوب مردم بر شما مخفی و پوشیده است، و باید بعضی از شما غیبت بعض دیگر را نکند، آیا دوست می دارد یکی از شما این که بخورد گوشت برادر خود را در حالتی که آن برادر، مرده باشد ؟!»

«نهّامی و سخن چینی، تجاوز از حدّ، درشت خوئی، حرام زادگی»

راجع باین جهات پست که ناموس و حیثیّت جامعه را بهدر می دهند در آیۀ (9 تا 13) از سورۀ قلم می فرماید: ﴿ وَلا تُطِعْ كُلَّ حَلّافٍ مَهينٍ، هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ، مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ معتَدٍ أَثِيمٍ ، عُتِّلِ بَعْدَ ذَالِكَ زَنیمٍ﴾ یعنی «و فرمان برداری نکن هر کس را که (دروغ یا راست) زیاد سوگند خورنده و کوته نظر و کم تدبیر است، و آن کس را که بسیار طعنه زننده بمردم است، و آن کس را که بسیار بسخن چینی و ستیزه انگیزی می رود، و آن کس را که بسیار از نیکی و خیر باز دارنده است، و آن کس را که متجاوز از حدّ و میزان خود و بد کار است، و آن کس که درشت خو و سخت روی است، و بعد از همۀ این ها، حرام زاده که پدر او معلوم نباشد».

«اموال و طرز استفاده از آن»

در آیۀ (29) از سورۀ نساء می فرماید ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ﴾ یعنی « ای گرویدگان بخدا، مال های خود را در میان خود تان، بباطل و بطرز نا روا و حرام (مانند غصب، ربا، قمار، خیانت، دزدی، یا با عقد های فاسد، یا بسوگند دروغ، یا ادّعای باطل، یا گواهی نا حّق) نخورید،

ص: 153

مگر آن که جهت تصرّف، تجارت و معامله ای باشد که با رضایت هر دو طرف از شما ها، صادر شود».

در آیۀ (188) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ وَلاَ تأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِل وَ تُدلُوا بِها إِلَى الحّكُامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِن أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی «مال خود را در میان خودتان بباطل و حرام نخورید، و آن مال ها را در تحت اختیار و تصرّف حکّام جور قرار ندهید (یا بطرز رشوه بحكّام اسلام ندهید) تا این که بخورید بوسیلۀ آن حكّام نا اهل پاره ای از اموال مردمان را بظلم و ستم و حال آن که شما می دانید».

در آیۀ (5) از سورۀ نساء مي فرمايد: ﴿ وَلا تُؤتُوا السُّفَهَاءُ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ يعنى «و اموال خود را که خدا آن ها را وسیلۀ قوام معیشت شما قرار داده، بسفیهان (که آشنا نیستند باین که قوام زندگی را چگونه حفظ کنند و جای صرف و خرج آن را نمی دانند) ندهید».

«قرض دادن بخاطر خدا و اثر نيك آن»

كمك بهم دینان بعنوان قرض دادن که یکی از وظایف بزرگ توان گران نسبت بمحتاجان و بی نوایان می باشد، در آیۀ (245) از سورۀ بقره مي فرمايد : ﴿ مَنْ ذَا الّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيْضا عِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَ اللّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ وَ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ﴾ یعنی «کیست آن کسی که با خلوص نیّت خدا را (یعنی بندگان درماندۀ او را) قرض دهد، قرض دادنی نیکو (بدون منّت گذاری بر بدهکار) پس خدا مضاعف گرداند و زیاده سازد أجر آن را ضعف های بسیار؟! و خدا تنگ می گیرد روزی را بر بعضی روی حکمت و مصلحت، و وسعت می دهد و گشاده می گرداند آن را بر بعض دیگر طبق اقتضاء حکمت، و بسوی خدا بر گشت خواهید شد».

ص: 154

«ربا یا يك بلاى خطرناک فردی و اجتماعی»

در خصوص ربا که در حقیقت یك بلای دردناک و گرفتاری بزرگیست که اعتدال جامعه را از میان برده و ناراحتی های عجیبی تولید نموده است ، در آیۀ (275 تا 281) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ الّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ الَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَالِكَ بِأَنْهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِبَا وَ أَحَلَ اللّهُ البَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِبّا فَمَنْ جائَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُم فيها خالِدُونَ﴾ یعنی «کسانی که ربا می خورند، بر نخیزند از قبر های خود در وقت نشور مگر این که حرکات شان نظیر کسی خواهد بود که شیطان او را مخبّط و مصروع کرده باشد، بخاطر این که آن ها گفتند: جز این نیست که خرید فروش (بیع) مانند ربا است، و فرقی در میان آن ها نیست، و حال این که حلال گردانیده است خدا بیع را و حرام ساخته ربا را، پس هر کس که موعظۀ پروردگارش باو رسید (مثل نهی و منع از أخذ ربا) پس باز ایستد و دیگر مرتکب این گناه بزرگ نگردد، پس آن چه که در گذشته پیش از تحریم ربا أخذ کرده مال او است، و کار او وا گذاشته شده است بخدا، و هر کس که باز گردد بحلال دانستن ربا بعد از این که خدا حرام گردانیده، پس آن گروه حلال دانندگان ربا ملازمان آتش دوزخند، ایشان در آن جاوید خواهند بود».

﴿ یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ﴾ « خدا کاسته می گرداند مال ربا را و برکت آن را می برد ، و افزون می کند خدا صدقه ها را (یعنی هر چند کم باشد، اجر آن را در آخرت زیاده می دهد) و خدا دوست نمی دارد هر نا سپاس گنه کار را.»

﴿ اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ اَقامُوا الصَّلوهَ وَ اتَوُا الزَّکوهَ لَهُمْ

ص: 155

اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ آنانی که ایمان آورده اند و کار های پسندیده و شایسته انجام داده اند و بپا داشتند، نماز را ، و دارند زکوة را، برای ایشان هست مزد شان در نزد پروردگار شان، و برای آن ها ترس و اندوهی نیست».

﴿ يا أيُّها الذينَ آمَنُوا اتَّقُو اللّهُ وَ ذَرُوا مَا بَقِى مِنَ الرِّبا إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ «ای کسانی که ایمان آورده اید بترسید از عذاب خدا و آن چه باقی مانده از ربا وا گذارید، اگر شما بحرمت آن ایمان و اعتقاد دارید».

﴿ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأَذَنُوا بِحَرْبِ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤس أَمْوالِكُم لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾ «پس اگر مخالفت فرمان خدا کنید و بقیّۀ ربا را ترك ننمائید، پس بیک دیگر اعلام کنید جنگی از طرف خدا و رسول را ، و اگر توبه کنید از گرفتن ربا پس سرمایه های شما برای خود شما خواهد بود، نه شما ظلم کنید بر مدیون و زیاده از رأس المال بطلبید، و نه ستم كرده شوید» یعنی بر شما ستم نکنند و از سرمایۀ شما چیزی نکاهند.

﴿ وَ إِن كَانَ ذوُ عُسْرَةٍ فَنَظِرَةً إِلى مَيْسَرَةِ وَ إِنْ تَصَدَّقُوا خَيْرُ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ «و اگر مدیون در تنگ دستی و سختی باشد ، پس حکم آن مهلت دادن است تا وقت توان گری و آسانی، و اگر شما صدقه بدهید آن قرض را بقرض دار مفلس و باو ببخشید برای شما بهتر است و ثواب آن بیش تر از مهلت دادن باو است اگر شما بدانید».

«کیل و وزن اجناس، کم فروشی»

در آیۀ (152) از سورۀ انعام می فرماید: ﴿ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها﴾ يعنی «و تمام بپیمائید کیل را در مکیلات و ترازو را در موزونات بعدل و مساوات نه کم و نه زیاد، ما تکلیف نمی کنیم نفسی را مگر آن چه گنجایش

ص: 156

آن باشد، یعنی اگر در کیل و وزن بدون قصد و عمد تقصیری واقع شود و شما قصد مراعات بعدل و مساوات داشته باشید آن را عفو می کنیم و شما را نسبت بآن، مورد مؤاخذه قرار نمی دهیم.

در آیۀ (35) از سورۀ بنی اسرائیل می فرماید: ﴿ وَ أَوْفُواْ الْكَيْلَ إِذَا كلِْتُمْ وَ زِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَالِكَ خَيرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا﴾ یعنی «هنگامی که جنس کیل می کنید پیمانه را پر نمائید، و جنس را با ترازوی راست بکشید، این تمام پیمودن در کیل و راست سنجیدن در وزن، برای شما بهتر است از خیانت، و از روی عاقبت و بازگشت نیز نیکو تر است».

در آیۀ (1) تا (6) از سورۀ مطفّفین می فرماید: ﴿ وَيْلٌ لِلْمُطْفِفِينَ ، الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ، وَ إِذَا كَالُوهُم اَو وَ زَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ، اَلا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ، يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَّبِ العالَمینَ﴾ یعنی «وای بر کسانی که در کیل و وزن کم می کنند، آنانی که چون می ستانند بکیل از مردمان برای خود شان تمام می ستانند، چون برای مردم می پیمایند یا وزن می کنند (در مقام فروختن یا تحویل دادن چیزی بر آن ها) زیان می رسانند بر آن ها و کم می کنند، آیا این گروه گمان نمی برند که آنان بر انگیختگانند برای روز بزرك، روزی که بپای بایستند مردمان برای حکم پرورگار عالمیان؟!».

«اموال یتیمان، طرز رفتار با آن ها»

در آیۀ (152) از سورۀ انعام و آیه (34) از سورهٔ بنی اسرائیل می فرماید: ﴿ وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ يعنى « نزديك نشويد بمال یتیم و در آن تصّرف نکید مگر بطرزی که نیکو ترین چیزی باشد که در او مراعات باید کرد، تا برسد یتیم بقوّت های خود» یعنی تا زمان بلوغ که وقت قوّت و توانایی او است.

ص: 157

در آیۀ (6) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَلا تَأكُلُواها إِسْرَافَا وَ بِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كَانَ غَنِيَا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كَانَ فَقير أفَليَا كُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَاشْهدُوا عَلَيْهمْ وَ كَفى بِاللّهِ حَسيباً﴾ یعنی «و بیازمائید یتیمان را تا آن گاه که بحّد نکاح برسند، پس اگر معلوم گردید از آن ها رشد و سلوك راه راست، پس اموال آن ها را بخود شان بدهید، و نخورید مال یتیمان را از روی اسراف و گزاف و نخورید آن اموال را بقصد پیشی گرفتن بر بلوغ ایشان از ترس این که بزرگ شوند و مال را از دست شما بگیرند، و هر کس از اولیاء و اوصیاء که توان گر و غنی باشد، پس باید عفّت ورزد و خود را از خوردن مال یتیمان نگه دارد، و هر کس از اولیاء، فقیر و بی بضاعت باشد، باید از مال یتیمان بنیکوئی بخورد (یعنی بمیزان حاجت و قدر اضطرار، از طعام ها و غیر آن مصرف نماید) پس چون اموال یتیمان را بآن ها تحویل دادید پس گواه بگیرید بر اقرار ایشان بقبض مال، و خدا پسندیده و

کافی است حساب کننده در روز جزا».

در آیۀ (9 و10) از همان سوره می فرماید: ﴿ وَ لیخَشَ الَّذِينَ لَو تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِم ذرِيَةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِم فَليَتّقَوُ اللّهَ وَ لَيَقُولُو اقَولًا سَدیداً﴾ یعنی «کسانی که اگر خود شان پس از مرگ اطفال ناتوانی از خود باقی گذارند، دربارۀ آن ها نگران و بیمناکند، پس باید دربارۀ یتیمان دیگران نیز از خدا بترسند و پرهیز کاری کنند و سخن بحّق و درستی بگویند».

﴿ إنَّ الذّينَ يَأكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِم نَاراً وَ سَيَصْلُونَ سَعیرا﴾ «کسانی که اموال یتیمان را از روی ستم می خورند، جز این نیست که در شکم های خود آتشی می خورند، و بزودی خورندگان اموال یتیمان، انداخته می شوند در آتش افروخته».

ص: 158

«رفع احتیاجات جنسی، ازدواج، زنا شوئی»

در آیۀ (32) از سورۀ نور می فرماید: ﴿ وَ انكِحُوا لأَيَامَى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فَقَرَاء يُغْنِهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ یعنی «ای اولیاء عقد بنکاح در آرید زنان بی شوهر و مردان بی زن را از شما (یعنی مردی را که زن ندارد برایش زن بگیرید و داماد سازید و زنی را که بی شوهر است بعقد کسی در آورید) و نیز بنکاح در آورید نیکان و شایستگان از غلامان و بندگان خود و کنیزان خود، اگر آن گروه عزب ها و مجرّد ها فقیر باشند و قدرت مالی نداشته باشند، خدا ایشان را از فضل و کرم خود توان گر و غنی خواهد کرد، و خدا بسیار فراخ بخشایش و دانا است».

در آیۀ (3) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾ یعنی پس ازدواج کنید با آن که خوش آید شما را و موافق طبع شما باشد از زنان دو تا، سه تا، چهار تا (یعنی از یک تا چهار را می توانید اختیار کنید در تعداد زن گرفتن) پس اگر بترسید که نتوانید بعدالت رفتار کنید در میان این زنان متعدّد، پس يك زن فقط اختیار و ازدواج نمائید».

«زنا يا يك كردار پليد، ننك بزرك جامعه»

در آیۀ (32) از سورۀ بنی اسرائیل می فرماید: ﴿ وَلَا تَقْرَبُوا الزِنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلًا﴾ يعنى «نزديك زنا نشوید و گرد آن نگردید بدرستی که کار قبیح و راه بدی است».

در آیۀ (2) از سورۀ نور می فرماید: ﴿ الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ﴾

ص: 159

یعنی «بزن و مرد زنا کار صد تازيانه بهر يك از آن ها بزنید، و دربارۀ حفظ دین خدا، باید شما را مهربانی و رأفتی نسبت بمرد و زن زنا کار فرا نگیرد، اگر شما بخدا و روز باز پسین ایمان دارید».

«عدل، نيكو کاری، احسان، پیوستگی با خویشان»

در آیۀ (90) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿ إنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغَى يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ يعنى «خدا بعدالت و نیکو کاری و عطا بخویشاوندان و فراهم ساختن بر آنان آن چه را که بر آن نیازمندند فرمان می دهد، و از کار زشت و نا روا و جور و ستم نهی و منع می کند، خدا شما را با امر و نهی خود پند می دهد شاید که شما پند گیرید».

در آیۀ (36) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانا وَ بِذِی القُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا﴾ یعنی «خدا را بتنهائی پرستش نمائید و چیزی را شريك او نسازيد، و بپدر و مادر و خویشاوندان خود و یتیمان و همسایه ای که خویش است و همسایه ای که بی گانه است و هم نشین و مصاحب خود و بدر ماندگان در سفر و راه گذران غریب و غلامان و کنیزان خود که در دست تصّرف شمایند نیکوئی و احسان کنید، بدرستی که خدا دوست ندارد هر که را که متکبّر و بخود نازنده و فخر کننده باشد».

«یاری بكار نيك، و كار زشت، و تکیه بر ظلم و ستم».

در آیۀ (3) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿ وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لاتَعاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ﴾ یعنی «یک دیگر را بر نیکی و پرهیز

ص: 160

کاری كمك كنيد، و يارى مكنيد بر گناه و بدی و بر ستم کاری و تعدّی از حدّ، و بترسید از عذاب خدا و پرهیز نمائید، بدرستی که خدا سخت عقوبت است».

در آیۀ (113) از سورۀ هود می فرماید: ﴿ ولا تَركَنُوا إِلَى الذّينَ ظَلَمُوا فَتَمَسّكُم النَّارُ وَ مَالَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ اَولِيَاءَ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ﴾ یعنی «و میل ندهید بسوی ستم کاران و ظالمان پس برسد بشما آتش دوزخ و نیست شما را کسی غیر از خدا دوستان که عذاب را از شما باز دارند، پس شما یاری داده نشوید و از كسی كمك نخواهید دید».

«امانت داری ، داوری بعدالت»

در آیۀ (58) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ ِإِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعَاً بَصِیرًا﴾ يعنى «بدرستي كه خدا شما را فرمان می دهد این که ادا کنید اما نتها را باهل امانت، و هنگامی که حکم می کنید در میان مردم این که حکم کنید بعدالت و انصاف، بدرستی که خدا شما را بچیز نیکوئی پند می دهد (که آن ادای امانت و عدل در حکومت است) بدرستی که خدا شنوا و بینا است».

«وفا بعهد و پیمان»

در آیۀ (91) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾ یعنی «و وفا کنید به پیمان و عهد خدا چون عهد بستید، و نقض نکنید سوگند ها را پس از این که محکم و استوار ساختید، و حال آن که خدا را بر پیمان های خود کفیل قرار داده اید، بدرستی که خدا می داند آن چه می کنید».

ص: 161

خوانندگان نيك روش! افراد پاک نیّت جامعه!

اشاره

این پاره ای از آیات و عبارات شریفۀ قرآن کریم بود که بخاطر شناختن حدود و میزان نظریّات دین دربارۀ موضوعات مختلف یاد آوری گردید، و چون همین مقدار برای روشن شدن مطلب کافی بود، نگارنده بقسمت های دیگر از وظایف و تکالیف مربوط بما افراد انسان از نظر دین و برنامۀ خدائی، پرداخت نکرد و مراجعه بتمام آن ها را بعهدۀ طبع اجتماع و افراد باهوش و خوش ذوق جامعۀ دین داران وا گذار نمود.

امید این که ما مردم با آشنائی بمنطق قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی، بنظری پاک و معتدل و فکری روشن دربارۀ دین نائل و موّفق گردیم، و تا قدر امکان از خیالات و توهّمات بی أساس و نظریّه های بی میزان، نسبت بدین، خود داری کنیم.

البتّه عموم برادران و خواهران ایمانی، با بکار بردن نیرو های خدا دادی خود از قبیل عقل و هوش و. و.و.، بنتائج واقعی و ثمرات حقیقی خود نائل خواهند گردید.

«نگارنده» اکنون در این تاریخ (1338/4/2) که در نجف اشرف، بتحرير این جملات و بتعقیب هدف نهائی و مقصد دینی خود مشغول و سر گرم می باشم، از پاکان و نیکان جهان صمیمانه انتظار دارم که از پیش بردن حقیقت و تأیید روش عادلانۀ عقلائی کوتاهی نورزند، و آن چه را که در خور قدرت و توانائی آن ها است ، از قلم و قدم، از کردار و گفتار، در راه اثبات حقّ و آفتابی ساختن مطالب صحیح و سالم و پشتیبانی از آئین و مسلك خدائی دریغ ندارند و مضایقه نکنند، تا در پیش دین و عقل و وجدان مسئول نباشند و هم جای عذری برای مردم دور از دین و بهانه جو و لجوج باقى نماند ﴿ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ. اَلّلهُمَ اَصْلِحْ كُلِّ فاسِدٍ مِنْ أُمُورِ المُسلِمينَ بِحَقِ مُحمدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ﴾

ص: 162

(راه جلو گیری از هوای نفس چیست؟!)

ضرورت و لزوم جلو گیری از هوای نفس، بحکم خرد که آن را یگانه مایهٔ بدبختی و باعث زیان مادّی و معنوی افراد انسان می داند واضح و روشن است.

آیات قرآنی نیز در چند مورد جلو گیری از آن را تحسین کرده و فائده اش را یاد آوری می کند، چنان که بر متابعت و پیروی از آن توبیخ و سر زنش فرموده و سر انجام وخيم و سوء عاقبتش را پیش بینی می نماید.

در آیۀ (7 تا 10) از سورۀ شمس می فرماید: ﴿ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فَاَلْهَمَها فُجوُرَها وَ تَقْویها، قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها وَ قَدْخابَ مَنْ دَسّیها﴾ یعنی «و قسم بنفس انسانی و آن خدائی که او را کامل و موزون آفريده، و سپس نيك و بدش را باو الهام کرده (یعنی باو اعلام نمود که فجور و معصیت و انواع شرور قبیح است، و نیز طاعات و تقوی و اصناف كار خير، حسن و نيك است، و باو راه هوس بازی و خویشتن داری را خواطر نشان ساخت) همانا رستگار شد کسی که آن نفس را تذکیه و پاکیزه کرد و خود را از پلید ها و کار های زشت بر کنار نمود و آن را با علم و عمل پرورش داد، و همانا بی بهره و محروم ماند آن کس که تباه کرد آن نفس را و با معصیت ها و کردار های پست آلوده گردانید».

نیز در آیۀ (37 تا 41) از سورۀ نازعات می فرماید: ﴿ فَاَمَّا مَنْ طَغی وَ اثَرَ الْحَیوةَ الدُّنْیا فَاِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی الْنَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی﴾ یعنی «پس هر که طغیان کرد و از حدود خدا تجاوز نمود، و بر گزید زندگانی دنیا را، پس بدرستی که جایگاهش دوزخ است، و اما هر کس

ص: 163

که از مقام و ایستادن در موقف عتاب پروردگارش بیمناک شد، پس بدرستی که بهشت آرام گاه و مأوای او است».

هم چنین در آیۀ (2و3) از سورۀ نجم ، حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله را بخوشی ياد كرده و با ترك هوای نفس توصیف نموده ، می فرماید: ﴿ ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی﴾ یعنی «گم راه نشد مصاحب شما (ای اهل قريش) و از حقّ عدول نکرد و از اهتداء بضلالت بر نگشت، و خطا نکرد در آن چه بشمار سانید، و سخن نگفت از روی هوای نفس و میل طبع خود، نیست نطق او مگر وحیی که فرود آمده می شود باو از طرف خدا».

باز هم بشدّت گم راهی تابعین هوای نفس اشاره کرده، در آیۀ (50) از سورۀ قصص مي فرمايد: ﴿ وَ مَنْ أَضَلُ مَنْ إِبْتَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللّهِ إِنِ اللّه لا يَهدى الَقومَ الظَّالِمِينَ﴾ یعنی «و کیست گم راه تر از کسی که پیروی کند از هوای نفس خود، بدون راهنمائی از طرف خدا ؟ بدرستی که خدا راہ نمائی نمی کند گروه ستم کاران را».

(طرز علاج هوای نفس)

وسیلهٔ علاج هوای نفس همانا فقط تقویت چیزی است که ضعفش باعث پیدایش و پدیداری آن شده است ، و او عبارت از «ایمان و عقل و علم» می باشد، چنان که در پیش گفته شد، ضعف این سه عامل خیر و صلاح، هوای نفس را بوجود می آورد ، پس جلو گیری از او نیز بر تقویت این ها بستگی دارد.

افرادی که این سه قوّه در آن ها کامل و قدرتمند است، بهیچ وجهی گرفتار هوای نفس نشده و نیستند، اگر ما از گرفتاران آن می باشیم، نا گزیر بحکم خرد و قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی، باید در تحصیل وسیلهٔ رهائی از آن بیاندیشیم، و نیروی

ص: 164

الزام و تحريك (يعنى ايمان) را تقویت کنیم، و نیروی سنجش و تشخیص (یعنی خرد) را پرورش دهیم، و نیروی شناسائی (یعنی دانش و علم) را بمرتبۀ کافی برسانیم، تا عقل را روشنی دهد و بر استقامت و استواری ایمان بیافزاید.

این مقدار از مطلب جای شکّ و تردید نیست، و ما راه نجاتی جز آن نداریم، لکن چنان که خوانندگان محترم و افراد هشیار و علاقه مند بمعنویّات در هر نقطۀ جهان متوجّهند، باید دربارۀ چگونگی و راه تقویت هر يك از آن سه عامل خیر و نیروی قابل اهمیّت گفت گو کرد.

(تقویت ایمان یا اولین علاج هوای نفس)

اشاره

این مطلب با یاد آوری چند جهت بررسی می شود.

1(معنای ایمان و حقیقت آن)

ایمان از نظر علمی عبارت از تصدیق و اعتقاد قلبی بر چیزی (اعّم از باطل و حقّ) می باشد، و بعنوان گرویدن تعبیر می آورند، و از نظر تربیتی، عنوانی است برای صفت درستی انسان در عقیده و گفتار و کردار، که ابتداء این عنوان درستی، بواسطۀ اعتقاد بر خدای یکتا شروع می شود، و بگفتار مطابق اعتقاد قلبی جلوۀ لفظی و ظاهری بخود می گیرد، و با کردار مطابق با دستور پروردگار، تکمیل می گردد و وجود نهائی پیدا می کند.

یعنی پیدایش ایمان هنگامی است که انسان بر خدای بزرگ و دانا یقین و اعتقاد نماید، و بر آن اعتقاد قلبی با زبان هم اقرار کند، و بر طبق همان اقرار و اعتقاد نیز عامل باشد.

ص: 165

پس بطور خلاصه بدست می آید که تنها تصدیق باطنی و قلبی یا گفتار و اقرار بزبان، ایمان نبوده و بلکه ایمان بر همۀ آن سه (اعتقاد، اقرار، عمل) بستگی دارد.

ایمان نیروئی است از اقرار و اعتقاد همراه با متابعت از دستورات خدای حکیم حاصل می شود، چنان که وقتی از یگانه پیشوای جهان عقل و معرفت، حضرت على علیه السلام، از حقیقت ایمان پرسیدند، فرمود: ﴿ اَلایمانُ مَعرِفُةُ بِالقَلْبِ ، وَ إِقرارٌ بِاللِّسانِ ، وَ عَمَلٌ باِلاَرکانِ﴾ یعنی «ایمان عبارت است از معرفت و یقین قلبی، و اقرار کردن بزبان، و عمل نمودن بر طبق آن».

انسان اگر چه ذرّۀ خاک است جوهرش *** ایمان و عقل و علم كند پاك و برترش

ایمان باعتقاد و باقرار و بر عمل *** وابسته است و نیست بجز این سه مَظهرش

از اعتقاد خانۀ دل روشن است و پاك *** اقرار جلوه ای بود از حال مُضمرش

اندر عمل حقیقت و باطل عیان شود *** خُرّم کسی که دانش و دین هست رهبرش

کردار بی عقیدت و گفتار بی عمل *** فیضی برای آدمیان نیست در بَرش

دل سوى غير حقّ نتوان بست تا ابد *** چون غیر حق کسی ندهد راه بر دَرش

آری یگانه مایۀ ترفیه آدمی *** ایمان و عقل و علم بود روز مَحشرش

(مؤلّف)

البتّه اساس و پایۀ این نیروی معنوی همان اعتقاد قلبی می باشد، زیرا عمل انسان بر عقیده و بنای دلش پیروی دارد.

از همین نظر است که پروردگار دانا، از یقین باطنی و اعتقاد قلبی، بعنوان ایمان تعبیر آورده و با نبودن این معنی حکم بر نبودن ایمان می کند، و این جهت در آیۀ (14و15) از سورۀ حجرات که بر حال اَعراب (بادیه نشینان) و چگونگی وضع آن ها نسبت بدین اشاره فرموده بسی روشن است.

چنان که می فرماید : ﴿ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا﴾

ص: 166

2(ربط ایمان در تمام خصوصیات انسان)

نیروی ایمان یعنی همان روح درستی انسان در اعتقاد و گفتار و کردار (که بيك نظر گفتار نیز از کردار محسوب می باشد) معنائیست که نسبت بتمام شخصیّت انسان و جميع اجزاء مرکب و پایگاه روحش منظور شده است، بعبارت دیگر در کلیّۀ اعضاء بدن انسان پراکنده می باشد.

باین خاطر هر عضوی در مرتبۀ خود مسئولیت بخصوصی داشته، و در اتصّافش با وصف ایمان بطور استقلال و در اتصّاف انسان با آن وصف بطور جزئی ملاحظه می شود.

مراد از مسئولیّت هر عضو عبارت از مأمور بودن آن بدستور مخصوصی است که از جانب حضرت حقّ برایش معیّن گردیده است.

ایمان مستّقل هر عضو عبارت از متابعت و پیروی از همان دستور و وظيفۀ معیّن خود می باشد.

قرآن کریم بر همین موضوع (یعنی مسئولیّت و وظیفۀ اعضاء و اندام های انسان) تصریح داشته، در آیۀ (36) از سورۀ اسراء می فرماید : ﴿ وَلا تَقْفِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَمعَ وَ البَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُل أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسئُولا﴾ یعنی «از آن چه که نمی دانی پیروی نکن، بدرستی که گوش و چشم و دل هر يك از اين اعضاء از او پرسیده شده».

نیز در آیۀ (19 تا 23) از سورۀ فصّلت (سجده) می فرمايد : ﴿ وَ يَوْمَ يُحشَرُ اَعداءُ اللّهِ إِلى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ یعنی «و یاد کن ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم آن روز را که حشر کرده شوند دشمنان خدا بسوی آتش دوزخ پس ایشان باز داشته شوند» یعنی پیشینیان را نگه دارند تا پسینیان بایشان رسند آن گاه همه را با هم روانه کنند.

ص: 167

﴿ يَدخُلُ الإيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِن تُطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلتِكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ یعنی «بادیه نشینان گفتند ایمان آورده ایم بخدا و گرویده ایم برسول او بگو که ایمان نیاورده اید (زیرا اقرار تان خالی از اعتقاد و تصدیق است) و لکن بگوئید که اسلام آورده ایم (که عبارت است از داخل شدن در سلم و اظهار شهادت به یگانگی خدا و اظهار اطاعت از احکام آن) و هنوز ایمان بر دل های شما داخل نشده است، اگر شما فرمان برداری و اطاعت از خدا و رسولش بکنید، خدا چیزی از اعمال شما کم نمی گرداند بلکه مزد کار را بتمام و کمال بشما می رساند، بدرستی که خدا آمرزندۀ مهربان است».

﴿ اِنَّمَا الْمُؤمِنونَ الَّذِينَ آمَنُو بِا اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأموالِهمِ وَ أَنفُسِهِم في سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾ یعنی «جز این نیست که گرویدگان حقیقی کسانی هستند که ایمان آوردند بخدا و پیغمبرش از روی اخلاص پس شكّ نكردند بدل بعد از اقرار بزبان، و جهاد کردند بمال های خود (یعنی بر اهل مبارزه و جدال در راه دین انفاق کردند) و مجاهده نمودند بنفس های خود در راه خدا، آن گروه مؤمنان ایشانند راست گویان».

گاهی نیز در قرآن کریم، عمل و کرداری که بوسیلۀ اعضاء و جوارح و اندام انسان صورت می گیرد ایمان نامیده شده است.

چنان که در آیۀ (143) از سورۀ بقره (در موضوع تحويل قبله از بیت المقدس بکعبه که یهودان شبهه می انگیختند و می گفتند اگر قبلۀ حق سمت کعبه است پس باید آنان که از اصحاب محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم بسمت بیت المقدس نماز کردند و پیش از تحویل قبله وفات یافتند بر گم راهی مرده باشند) مي فرمايد : ﴿ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ﴾ يعنى «و نيست خدای مهربان که ضایع گرداند ایمان شما را یعنی نمازی را که بر وجه اعتقاد روی بطرف بیت المقدس می گذاردید».

ص: 168

﴿ حَتّى إذا ما جاؤهُا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا كَانُو يَعْمَلُونَ﴾ یعنی «تا هنگامی که بیایند بآتش گواهی دهد برای شان گوش های آن ها و دیده های آن ها و پوست های آن ها بآن چه که بودند عمل می کردند در دنیا».

﴿ وَ قَالُو الِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَينا قَالُوا انطَقَنَا اللّهُ الذّي اَنطَقَ كُلُّ شَئىٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوّلَ مَرَةٍ وَ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ﴾ یعنی « و گویند کافران (بعنوان توبیخ یا از روی تعجّب) با عضا و پوست های خود، از برای چه گواهی دادید بر ما ؟ گویند اعضای ایشان که ما را ملامت نکنید ما باختیار خود سخن نگفتیم، بسخن آورد، ما را همان خدائی که بسخن آورد با قدرت خود هر چیزی را، و او بیافرید شما را از نخستین بار، و بسوی او باز گردیده می شوید.

﴿ وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُم وَلَكِنْ ظَنَنتُم أَنّ اللّهَ لا يَعْلَمُ كَثيرا مِمّا تَعْمَلُونَ﴾ يعنى خدا امر نماید بر ملائکه تا بآن مردم بگویند که «نبودید شما که پوشیده شوید و مخفی نمائید از آن که گواهی دهد بر کردار و اعمال شما گوش های شما و نه دیده های شما و نه اعضا و پوست های شما، ولکن گمان داشتید که خدای تعالی نداند بسیاری از آن چه می کنید».

﴿ وَ ذَالِكُمْ ظَنُّكُمْ الذّى ظَنَنتُمْ بِرَبِّكُم أَرديكُم فَأَصبَحتُم مِنَ الخاسِرينَ﴾ یعنی «ادّعای شما بآگاه نبودن خدا بسیاری از چیز ها را گمان شماست که گمان می بردید به آن در دنیا به پروردگار خود، هلاك كرد شما را بآن گمان، پس گشتید از زیان کاران».

هم چنین در آیۀ (24) از سورۀ نور می فرماید: ﴿ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ یعنی «روزی که گواهی دهد دست های ایشان و پا های ایشان بآن چه بودند عمل کردند از جرایم و معاصی» این شرح ربط ایمان در تمام خصوصیات انسان، که بطور کامل از منطق قرآن معلوم شد.

ص: 169

3(تقویت ایمان چگونه است؟)

تقویت ایمان عبارت از قدرت دادن و پیش بردن آن نیروی شریف معنوی در جنبۀ ایستادگی و استقامت در مقابل نیرو های شر و عوامل فساد می باشد.

چنان که در سائر موضوعات نیز، از عنوان تقویت، همین معنی اراده می شود، یعنی قوت و ضعف هر چیز را باعتبار چگونگی تأثیر آن در قسمت مربوطه و مخصوصش ملاحظه می کنند، چیزی را قوی می دانند که مشتمل بر تمام حدود و موازین خود بوده و در مقابل قدرت و نیروی مخالفش بهتر خود نمائی و استقامت ورزد، چون استقامت هر چیز بدو حالت بستگی دارد.

(1) زیاد بودن و افزونی (2) تمامیّت اجزاء (که کمال در مقابل نقص نامیده می شود) از این نظر تقویت ایمان را نیز، زیاد کردن و کامل نمودن آن باید دانست، چنان که در جهت پنجم و هفتم روشن می گردد.

4(رابطۀ ایمان و عمل)

یگانه راه تقویت و پیش بردن نیروی ایمان همانا عمل می باشد، البته خوانندگان عزیز توجّه دارند، که عنوان سخن ما در این مقام، راجع براء تقویت ایمان و وسیلۀ پیش بردن او است، نه علّت پیدایش ایمان، بدیهی است که در موضوع دوّم، ایمان از نظر علمی (یعنی تصدیق و اعتقاد قلبی) بر عمل پیشی دارد، زیرا عمل صحیح از يك پایۀ ایمانی شروع می شود و این جهت از نظر بحث های روانی روشن و واضح است.

ص: 170

گر چه خود ایمان و اعتقاد را نیز می توان عمل نامید، البتّه نه عمل خارجی که در مرحلۀ اوّل از لفظ عمل بذهن انسان خطور می کند، بلکه عمل درونی، چنان که بعد از این در بحث جدا گانه ای بعنوان انواع عمل های انسان تفصیلاً ملاحظه خواهید فرمود.

مقصد نگارنده از عمل، بکار بردن دستورات دینی در جنبه های سه گانۀ (اعتقاد و اخلاق و کردار) است.

بکار بستن آن دستورات که حقیقت دین (بطوری که در پیش گفته شد) محسوب می شود، ایمان را بطور کامل تقویت می کند.

چنان که عمل، هر چیز را محکم و استوار می دارد و آن را بهتر جلوه می دهد در نهاد آدمی نیز روح درستی و راستی را نسبت بتمام شئون و جهات مادّی و معنوی صحیح قدرت می بخشد، عقیده و اخلاق و کردارش را پاکیزه و روشن و پسندیده می سازد، و او را در مقابل هر نا ملائم و نیروی زشت و پلید ثابت و پا بر جا می نماید، و چنان استقامت و ایستادگی مخصوص در روح آن پدید می آورد که هرگز بسوی غیر حّق و حقیقت راه پیمائی نمی کند و بجز پرهیز کاری و جوان مردی برای خود پیشه نمی گیرد.

ما اگر درست دقّت کنیم، خواهیم دید هيچ يك از اين فوائد بزرك كه باعث يك زندگی آبرومند و پر ارزش است، بوسیلهٔ چیز دیگری غیر از عمل و آراستگی بدستورات دینی و برنامه های اساسی پروردگار برای بشر تحصیل نمی گردد.

این مطلب کاملاً مسلّم بوده و از خارج نیز می توان آن را با ملاحظه و تأمّل در آثار و نتایج موضوعات گوناگون بدست آورد.

نهایت چیزی که در بین لازم است، بکار بردن عقل و هوش و فکر می باشد که تا در اثر آن، واقعیّات و حقایقی که، این کتاب و نظائر آن از کتاب های پر ارزش دینی، آن ها را در بر دارد، بطور صحیح بدست بیاید.

ص: 171

5(شرائط تأثیر عمل)

تأثیر عمل و بکار بستن دستورات خدائی در تقویت ایمان بشرایطی وابسته می باشد، که در صورت نبودن یکی از آن ها، اثر مقصود از عمل ( یعنی تقویت نیروی ایمان) پدید نخواهد گشت.

«شرط اوّل - کامل بودن عمل»

بايد عمل بطور کامل انجام بگیرد یعنی کلّیۀ دستورات و برنامه های الهی نسبت بتمام اعضاء و اندام های بدن بکار بسته شود، زیرا (بطوری که در جهت دوم یاد آوری شد) هر عضوی از نظر دین وظیفهٔ بخصوصی دارد و نیروی ایمان نسبت بتمام شخصیّت آدمی منظور گردیده و در تمام اجزاء و اعضای بدنش پراکنده است.

بکار بردن دستورات خدائی طبق شرط نام برده، تکمیل آن نیروی معنوی و تمامیّتش را فراهم می سازد، این یکی از وسیله های تقویت ایمان بطور کلّی است، که در جهت سوّم اجمالاً بر آن اشاره شد.

بدیهی است که نقصان هر موضوعی در حدّ و حقیقت خود، از پیدایش صحیح و عنوان واقعی آن مانع می شود، بخصوص اگر نقص در قسمت عمدۀ موضوع باشد.

«خلاصه این که» ایمان (یعنی آن روح پاکیزگی معنوی و درستی و راستی از نظر تربیت) بپیروی و متابعت از يك يك وظائف اعضاء بستگی دارد، و از مجموع متابعت های جزئی، یك ایمان تمام و کامل در سراسر وجود انسان بظهور می رسد.

هر قدر از این جهت کاسته گردد و اعضاء در آن باره از خود اختلاف نشان دهد خواه نا خواه، آن نیروی معنوی، ضعیف و ناقص خواهد شد، و از همان عضو نادرست

ص: 172

و بی ایمان راه قدرت نمائی برای هوای نفس و نیروی فساد باز خواهد گشت و بالأخره تمام اعضاء را بهلاکت و گم راهی خواهد کشید.

در حقیقت می توان گفت که ایمان نظیر صحّت مزاج انسان می باشد که بر اعتدال طبع در تمام اعضاء بستگی دارد، و باید این اعتدال تا بآخر محفوظ بماند و هیچ گونه صدمات بر اعضاء از خارج وارد نشود، و الّا باعث ناراحتی و رنجوری انسان می گردد، و دیگر نمی توان او را بطور کامل، صحیح و سالم دانست.

زیرا با زوال و بر کناری اعتدال، موضوع صحّت، خود بخود از میان می رود، و ميكرب مرض مُزمن از يك عضو شروع کرده و رفته و رفته بسایر اعضاء بدن می رسد و عاقبت تمام نیروی مقاومت انسان از کار می افتد و شاید پس از مدّت، کوتاه و مختصر نیز از هستی بطور کلّی ساقط می شود.

پس چنان که تقویت صحّت مزاج با رعایت اعتدال و حفظ آن در تمام اعضاء می باشد، همان طور تقویت ایمان نیز برعایت درستی در تمام اعضاء مربوط بوده و ضعف آن بنا درستی هر يك از اعضاء وابسته است، و بطوری که برای انسان لزوم و ضرورت ایمان از نظر دین و خِرد مسلّم و ثابت می باشد، همان طور از نظر هر دو (یعنی دین و عقل) نیز بستگی و ربط آن بهمواری و درست کارى هر يك از اعضاء نسبت بوظیفۀ خود، جای تردید نیست.

«اکنون خوانندگان گرامی را سزاست» که بر مطلب توّجه داشته باشند، و در موضوع محرومیّت و بی نصیب ماندن ما گروه دین داران در تمام جوانب گیتی، از مزایای بی شمار ایمان و فوائد پر ارزش آن (که از آغاز سخن تا باین جا در ضمن بیاناتی از نگارنده شرح گردیده است) فکر کنند و علت آن را در یابند.

اگر تأمّل و دقّت شود بدست می آید که باید در پاسخ پرسش از علّت محرومیّت، بصراحت اعلام کرد، که علّت این محرومیّت و دور افتادگی و بی نصیب ماندن از

ص: 173

مزايا جز این نیست که ما در عمل کردن بدستورات خدائی، همین شرط ( یعنی تمامیّت و تکمیل عمل را رعایت نکرده و نمی کنیم و از این نیروی مهّم معنوی(ایمان) چندان بهرۀ صحیح و منظّم بقدر کافی بر نداشته و بر نمی داریم.

از تحصیل نمونۀ کامل آن صرف نظر کرده، و از وظایف اعضاء و جوارح از نظر دین که بر ما متوّجه است، قسمتی را ترک گفته ایم، در عوض آن ، خوی و صفت تناقص در کردار و گفتار و رنگ سازی در هر موضوع و مطلب را، در نهاد خود پدید آورده و در خارج بظهور می رسانیم.

گر چه کار های خیر و پسندیده نیز از ما خواه نا خواه سر می زند، لكن بفاصلۀ کمی همۀ آن ها را با کردار های بد و نا شایست ضایع نموده و آلودگی فراوانی برای خود بوجود می اوریم.

البتّه شما هم دینان محترم شاید بهتر از نگارنده، بر وضع کنونی، فردی و اجتماعی خودمان آشنا بوده، و بر خصوصیّات آن آگاهید و از نزديك و دور بخوبی ملاحظه می کنید که چگونه تناقضات در خارج مجسّم و کاملاً واضح و پیدا است.

مثلاً در عین حالی که از طرفی مقدسّات معنوی و دینی مورد پشتیبانی است و تظاهرات دامنه داری دربارۀ شعائر مذهبی بحّد قابل ملاحظه ای انجام می گیرد، از طرف دیگر نیز، رشته های فساد و جلوه های نا شایسته ای بطرز های مختلف ترویج و تقویت می شود، و هر روز بلکه هر آنی بر مقدّمات و وسائل گوناگون آن افزوده می گردد.

هر فردی از افراد جامعه چندین زشت و زیبا را در يك رديف صورت داده روز و شب بهر دو قسمت سر گرم است، پول های حاصل از ... و ... و قمار و ربا و رشوه و نظیر این ها و بالأخره هزاران عواید نا پسند و پلید را با بدست آورده های حلالش در يك راه، يك مقصد، يك مورد مصرف می کند.

ص: 174

صف نماز جماعت و حضور در مسجد را با خود نمائی در صف های شرم آور سینما ها و . و . که مانند... بهم پیوسته و بی عقلی محیط را نشان می دهد، منافی و مخالف نمی داند، در مجالس دینی و سوگواری های مذهبی، با کمال دل گرمی شرکت می کند و در مقابل آن با وسائل گوناگون هوا پرستی و شهوت پروری از قبیل . . . و موسقیی و دستگاه... و ... سر گرم بوده و افراد خوانواده را با آداب و رسوم بی دینان و گم راهان پرورش می دهد.

بخاطر اظهار علاقه و تقدیس از روّیۀ یگانه مجاهد راه حّق و مظهر مردانگی و بانی نهضت مقدّس ضدّ ستم و تعدّی، حضرت حسین بن علی علیهما السّلام، از هر گونه فدا کاری و سر و صورت و سینه زدن و نظیر این ها تا آخرین درجۀ قدرت و همّت مضایقه و دریغ نداشته و کوتاهی نمی ورزد، و در عوض آن، از هر گونه خود نمائی و جلوۀ شرم آور سر و صورت و سینه و. و. و. زن و دختران رشیده اش در نظر گاه های عمومی، کوچک ترین تكان دینی و تعصّب ایمانی از خود ظاهر نمی سازد، بلکه با کمال خون سردی معتقد و خوشحال است که افراد خوانواده اش متمدّن و بقول خودشان اجتماعی می باشند.

از این گونه افراد باید پرسید، اگر نوامیس و مقدّسات اجتماع همین ها و همین رویّه ها است، پس آن تظاهر مذهبی چیست؟ و اگر اینست پس چگونه از آن همه بی بند و باری و بیهودگی چشم پوشی می کنید؟

دم از دین و آئین مذهب زدن و در شمار دین داران بودن را با علاقه بأجانب و افراد مخالف دین و ایمان و آرامش و حقوق و شخصیّت، جمع کرده، و هیچ گونه نقص و عیب برای خود نمی بینید، می خواهید هم از پیروی حقیقت دور نمانید و هم به ندای اغیار و هوا پرستان و سبک سران و بی بند باران لبيّك بگوئید.

غافل از این که بقول معروف دو هندوانه با يك دست نتوان گرفت نفاق و هزار رنگی را، در جای وفاق و یک رنگی بحساب اهل بصیرت و بینندگان حقیقت نتوان گذاشت.

ص: 175

آری جامعۀ ما اکنون باین درد مبتلا است، و بر این بلا گرفتار است، از این نظر بانتظار خوش بختی و سعادت نباید نشست، و امید بهره مندی و استفاده از مزایای ایمان و فوائدش را نباید داشت.

يك نمونه از وضع يا يك خاطرۀ قابل توّجه!

یکی از خاطرات روزگار و نمونه های این وضع کنونی و تناقص در کردار که نگارنده فراموشم نمی شود، برای خوانندگان با هوش و فهم نقل می کنم، که باعث تذّکر و یاد آوری از آن چه خودشان می بینند و می دانند بشود.

شبی در حال مراجعت از نجف اشرف در منزل یکی از دوستانم در یکی از شهر های ایران توّقف داشتم، و از لطف خدا نفسی تازه و خاطره هائی پاکیزه و معنوی از محیط مقدّس نجف اشرف و نظری صاف و ساده نسبت بعموم افراد جامعه و امیدی فراوان در خوش بختی و سر انجام نيك آن ها با خستگی و کوفتگی اعضاء در اثر ناراحتی سفر، با این بنده همراه بود، و پیدا است که در آن ساعت بیش از هر چیز مایل باستراحت بودم، لكن تا چند ساعت بعد از نصف شب، در اثر غوغا و هیاهوئی که از هیئت عزاداران و زنجیر زنان در منزل همسایه بر پا بود بخواب و استراحت موّفق نشدم، البتّه در این جهت تنها نبودم بلکه افراد چندین خانه از همسایه ها همین حالت را داشت، زیرا علاوه بر این که صدای حزین و دل خراش و سوزناك رهبر هیئت در حالت نوحه خانی و مرثیه سرائی مسافتی می پیمود، صوت جعبه ای که چند روضه و مرثیهٔ ممتاز بعضی از آقایان در آن حبس و ضبط شده بود، اطراف کوچه و محلّه را احاطه می کرد، و این بنده گر چه خسته بودم، لکن از شنیدن آن نوا های دل پذیر حظّ معنوی و روحی می بردم، و در پیش خود بحال آن همسایه و رهبر گروه عزادار غبطه داشتم، و درجات ملكوتي و مقامات اُخروى او را حساب می گرفتم، و

در گوشۀ خاطر چنین موفقیّت هائی را از برای خود و دیگران آرزو می کردم، تا بالأخره برنامۀ آن مجلس شریف پایان یافت، هنوز دو سه ساعت

ص: 176

باذان صبح باقی بود که ما بخواب رفتیم لكن طولی نکشید که بقصد ادای فریضۀ صبح از خواب بر خاستم، باز خاطره های چند ساعت پیش در نظرم مجسّم می شد و بشیوۀ پسندیدۀ همسایه و علاقۀ شدیدش نسبت بشعائر مذهبی، تحسین کرده و روش شایسته و هیجان انگیز معنویش را می ستودم، درست کمی بطلوع آفتاب مانده بود که ناگهان نوای موسیقی با آخرین موج (که او نیز مانند صدا های چند ساعت پیش بکوچه و اطراف می رسید و در حقیقت با آن منظرۀ سوگواری قبلی درست مقابله می کرد) فضای گوش نگارنده را احاطه نمود، حالا نمی دانم شما خوانندگان محترم، در این باره چه احتمال خواهید داد، این بانگ نا بهنگام از کجا و از کدام خانه بود؟ آیا می پندارید که این از رادیو همان خانۀ رهبر هیئت که ما بحالش غبطه می خوردیم بر پا باشد ؟ آری چنین بود از دولت منزل همان عالیجناب سر چشمه می گرفت، در آن هنگام کسانی گفتند، که آن شخص در همه چیز ممتاز است، أوّلین خانه ای که دختران رشیده اش لخت و عور در این کوچه خود نمائی می کند همان خانه و دختران او است.

نگارنده با ملاحظۀ این احوال چنان بر خود پیچیدم، و از این تناقض شدید متحیّر گشتم که حال سخن گفتن و صحبت با رفقا و میزبانم باقی نماند، افکارم پریشان شد، بر سادگی و زود باوری خود سر زنش می کردم، بر وضع اجتماع که این جریان بطور نمونه چگونگی آن را نشان می داد تأسّف می خوردم، هر قدر در پیرامون موضوع مطالعه کردم بجائی سر در نیاوردم، نتوانستم بفهمم که آن تظاهر چه بود، که اهالی چندین خانه بخاطر رعایت حقّ همسایگی و تقدیس و احترام از نوا های مذهبی، بی خوابی کشیدند و استراحت بر خود حرام کردند؟ و این روش احمقانه و بیهوده چیست كه در درجۀ اوّل بيك فاصلۀ کوتاهی آن عمل پسندیدۀ قبلى را تكذيب نموده و يك عدّه روحیّه های دیگر را بخود مشغول می سازد؟ باز این بی عفتّی چیست، که از نهایت بی قیدی و بی بند و باری شخص نسبت بدستورات دین، حکایت می کند.

ص: 177

رفقای محترم!

صمیمانه باید گفت که ضرور و لازم است تا می توانیم بيش از يك رنگ، بخود نگيريم و جز يك روش برای خود اختیار نکنیم، تناقض و خلاف پردازی را بر کنار نهیم و آن چه صلاح دین و دنیا است يك مرتبه پیشۀ خود سازیم، هر لحظه بلباسی و هر زمان بصورتی جلوه گر نشویم زیرا این هم يك نوع مخالفت با خدا و رسول و دین و آئین شمرده شده و عاقبت خطرناکی را در بر دارد.

بیا تا فرصت کم را عزیز و مغتّنم داریم *** علاج درد خود جوئیم هر آن قدری که بیماریم

اگر مستیم از مستی و گر سستیم از سستی *** بیا تا فکر خود باشیم اگر يك لحظه بیداریم

نفاق و کفر مطلق را ز خود دور افکنیم اوّل *** که تا دانند چون مُسلم بسلم اَندر همه کاریم

به سيرت سالك اَندر مسلك آزادگان باشیم *** نه با صورت که چون دانند ما از صنف اخیاریم

نه چون باشیم در ظاهر، که ناظر میش پندارد *** بباطن گر چه یا گرگیم و یا روباه مکّاریم

اگر تا حال ننمودیم غیر از سر کشی از حق *** بیا تا چند روزی هم سر تسلیم باز آریم

مُدام اَندر هوای نفس و عیش و نوش گر بودیم *** بیا تا نفس را بکشیم و نقش تازه بنگاریم

چو از خاکیم و هم جز خاك نبود مَرجعى ما را *** بیا تا شهوت و کبر و غرور از بین بر داریم

ص: 178

ریا و عُجب و بهتان و سخن چینی و بد بینی *** دروغ و غیبت و بخل و حسد را جُرم بشماریم

بنان خود رضا باشیم و نان دیگران شادان *** بعیب خود خَموش و دیگران را دیده نگذاریم

شویم اندر حذر از آه مظلوم و هَراس از جور *** اگر ما پیرو دین رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم و آل ابراریم

صَبور و با تحمّل درجواب طعنۀ رندان *** ز دو نان گر رسد چیزی همه نادیده پنداریم

جَهوليم اَر ظلوم و هم عَجول و هم کَفور، آخر *** عليم و عادل و صابر شویم و شکر بگذاریم

ز اهل عفّت و صدق و وفا وهم اَمان باشيم *** بدست اَر خاطری محزون نیاریمش نیا زاریم

مُرّوت با رفیقان و مدارا با خسان ورزیم *** تواضع زیر دستان را بخاطر نيك بسپاريم

اگر سرمایه ضایع گشت و جز خسران نشد حاصل *** بیا شاید شود قانع مُحاسب، عذرا گر داریم

گذشت امروز با غفلت نشد اندیشه فردا را *** عبث باشد تهی دست اَر بفکر سَمت بازاریم

(مؤلّف)

ای برادران و خواهران دینی عزیز!!

ای افراد هوشمند و مایل بخوش بختی ای عنصر های بیدار در هر نقطۀ گیتی که هستید هر شغل و منصبی که دارید، شما را بخدا بیائید مطلب را یک سره کنیم، یا بد باشیم

ص: 179

که دیگران فریب ظواهر ما نخورند و خودشان را بهر وسیله است از شرّ ما ایمن بدارند و بوسیلۀ ما گم راه نگردند و بهلاکت نرسند، یا خوب باشیم که خیر و نفع و اثر انسانیّت و همّت و جوان مردی و درست کاری ما بر خود و بر مردم عاید گردد، و دیگران بواسطۀ ما راه راست را در یابند و بر حقیقت دلالت و هدایت شوند، زیرا دو سره گی بر اهل بصیرت و خردمندان نشاید و از افراد شرافت مند و شرافت خواه نباید.

بار خدایا ما را از هیئت و جمعیت بیداران قرار بده و بر آداب و رسوم هیئت بیداران آشنا بفرما و در هیئت بیداران بمیران، و در روز باز پسین با هیئت بیداران محشور بگردان. ﴿ و السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی﴾.

«شرط دوّم - پایداری و استقامت»

مقصود نگارنده از این دو لفظ (پایداری و استقامت) همانا عبارت است از پیروی همیشگی از قانون مقدّس آسمانی، یعنی بکار بستن وظایف و دستور های پروردگار دانا، بطور پیوسته و دائم.

این موضوع یعنی همیشگی و دوام یا پشت کاری و استقامت معنائیست که دخالت و تأثیر آن در پیشرفت هر کاری واضح و روشن می باشد، عقل هر خردمند ضرورت و لزوم آن را برای رسیدن انسان بر هدف حقیقی و تحصیل مقصد نهائی تشخیص می دهد، و آدمی را بهمین خاطر بر آن وا دار می کند.

چنان که در خارج نیز اگر تأمّل ورزیم، اثر بود و نبود این صفت در کار های روزانۀ انسان کاملاً محسوس و پیدا است، همگی می بینیم که دارندگان این صفت تا چه پایه در کار های خود پیشرفت کرده، و آنانی که سست و بی مبالات می باشند تا چه اندازه عقب مانده و از مقصد و منظور خود دور افتاده اند.

ما هنگامی که در امور مادّی بر تفاوت بود و نبود این حالت و صفت نام برده پی بردیم،

ص: 180

و بودن آن را لازم و ضروری دانستیم، پس در موضوعات دینی و امور معنوی نیز جائی برای تأمّل و ترديد در ضرورت و لزوم آن نمی ماند.

علاوه بر این چون ايمان يك امر دائمی و مساوی با مدّت عمر و حیات هر فرد مکلّف از افراد انسان می باشد، از این نظر باید مؤثّر در آن نیز دوام و پایداری داشته باشد، پس بدون تردید اعتبار این شرط را باید عقیده کرد.

بلکه باید معترف شد که عمل و بکار بستن دستورات دینی گر چه ایمان را تقویت می کند، لکن اگر دوام و همیشگی نداشته باشد، بطور یقین آن پایۀ اصلی در آب قرار می گیرد و باندک زمان در هم ریخته و پاشیده می شود یعنی اگر دوام در کار نبود عمل های پیش و کار های انجام شده نیز فائده و اثر کامل و نهائی خود را از دست می دهد، و بالأخره بودن و نبودن آن کار ها تفاوتی در حال انسان نمی کند.

چنان که همین معنی بطور واضح در بنای ساختمان ملاحظه شده است، خشت های زیرین بنا، وقتی ثمر نهائی می بخشد که بقیّۀ خشت ها بر روی آن بیاید و حدودش از هر جهت بسته شود، و بنا و ساختمان صورت و شکل منظور شدۀ خود را دریابد، زیرا در غیر این حال خشت های بکار برده شده، نه تنها برای انسان ثمری نمی دهد بلکه در مقابل پیش آمد های مخالفش رفته رفته هیکل و صورت مخصوص خود را از دست می دهد و بالأخره ضایع می شود.

تنها استقامت و پشتکاریست که کرده های قبلی و عمل های بعدی انسان را رسانده، تا بآخرین درجهٔ موفقیّت قائل می سازد و از ضایع شدن کردار های پیش مانع می شود.

از این جا است که خدای دانا و توانای جهان هستی برسول اکرم صلّى اللّه عليه و آله بزرك رهنمای عالم بشریّت، بهمین معنی دستور داده در آیۀ (111 و 112) از سورۀ هود می فرماید: ﴿ وَ إِنَّ کُلاًّ لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ، فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ

ص: 181

وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَلا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ يعنى «و بدرستی که همۀ مردم چه مؤمن و چه کافر، هر آینه تمام خواهد داد پروردگار تو جزای اعمال آن ها را، بدرستی که خدا بآن چه می کنید دانا است، پس مستقیم باش هم چنان که فرموده شده ای و نیز باید مستقیم باشند آنان که با تو اند و باز گشته اند از کفر، و طغیان نکنید و از حدود خدا بیرون نروید، بدرستی که خدا بآن چه می کنید بینا است».

نیز در آیۀ (30) از سورۀ فصلت (سجدة) مي فرمايد : ﴿ إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ الأَتَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَ ابْشِرُوا بِالْجَنَّةِ التَّي كُنتُم توعَدُونَ﴾ یعنی «آنان که گفتند پروردگار ما خدای بحّق است، سپس استقامت کردند و از آن منحرف نشدند، فرود آیند بر آنان ملائکه (نزد مرك يا بوقت بیرون شدن از قبر یا در روز قیامت) و گویند آن که نترسید و اندوهگین نباشید، و شاد شوید بآن بهشتی که (بتوّسط پیغمبران) مژده داده می شدید بر آن».

هم چنین در آیۀ (13 و 14) از سورۀ احقاف می فرماید: ﴿ إنّ الّذینَ قَالُوا رَبُّنا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِم ولاهُمْ یَحْزَنُونَ، أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ یعنی «بدرستی که آنان که گفتند پروردگار ما خدای بحق است سپس استقامت ورزیدند، پس هیچ ترسی نیست بر آن ها و اندوهگین نمی شوند، آن گروه استقامت کنندگان یاران و ملازمان بهشت اند، در حالتی که جاویدند در آن بعنوان پاداش بآن چه که بودند عمل می کردند».

باز در آیۀ (16 و 17) از سورۀ جن مي فرمايد ﴿ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً، لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَداً﴾ یعنی «اگر مستقیم و پا بر جا شوند اهل مکّه بر طریقه و دین هر آینه ایشان را آب بسیار ( روزی و مال زیاد و عزّت) تا بیازمائیم ایشان را در آن و هر کس اعراض کند از یاد کردن پروردگار خود و از عبادت خدا در آورد خدا او را در عذابی سخت».

ص: 182

يك پیش بینی لازم! فرق شرط دوّم با اوّل!

ممکن است بعضی از خوانندگان محترم در ابتداء نظر، این شرط را عین شرط اوّل دانسته و بر خصوصیّات مطلب در آن جا و این جا کم تر توّجه داشته باشند.

ما اکنون با بیانی کوتاه بتوضیح فرق میان این دو، می پردازیم و آن چه لازم است یاد آوری می کنیم.

شرط اوّل راجع بر این بود که عمل باید ناقص نباشد تا اثر مخصوص خود را بطور کامل ببخشد، از این نظر گفته شد که دستورات دین که همۀ آن برای انسان يك عمل شمرده می شود و در تقویت ایمان تأثیر بسزائی دارد.

بکار بستن بعضی و ترك كردن بعض دیگر از آن دستورات، عمل را ناقص می کند و باعث نابودی اثر نام برده اش می گردد.

قلب و چشم و گوش و زبان و دست و پا و سائر اعضاء بدن انسان باید بطور دسته جمعی وظیفۀ خود را انجام دهند تا از روی هم رفته اش ایمان تمام و کامل تحصیل گردد و مایۀ خوش بختی و سعادت انسان فراهم آید، این خلاصۀ حقیقت و خصوصیّت شرط اوّل است.

امّا شرط دوّم معنائیست غیر از آن چه گفته شد، منظور از آن عبارت است از پایداری و پیوستگی، عمل تا انسان بآخرین هدف خود برسد و نتیجۀ نهائی از آن را بدست بیاورد عمل موّقت و غیر پایدار این منظور را تأمین نمی کند، بهمین خاطر می گوئیم عمل بدستورات دینی باید همیشه و پیوسته باشد و در مواقع معیّن خود تعطیل نشود، تا در تقویت ایمان تأثیر کند، عمل موّقت در يك موضوع دائمی تأثیر نمی بخشد هر چند آن موّقت از نظر حدود و جزئیّات و اجزائش کامل باشد.

چنان که پایداری و پیوستگی، ربطی بکامل یا ناقص بودن عمل ندارد و ممکن

ص: 183

است که انسان عمل ناقص را پیوسته انجام دهد مثلاً در همین موضوع بحث، فرض کنیم شخصی تا آخر از خطا های چشم پرهیز کند لکن اعضاء و جوارح دیگرش را بکار مربوط بآن و انجام دادن وظیفۀ دینی خود وا دار نسازد، که در چنین صورت عمل را بطور پیوسته و دائم انجام داده هر چند ناقص بوده است.

روی این علّت هر دو شرط را در تأثیر عمل در تقویت ایمان منظور می داریم، و این مطلب درست مانند دستور طبیب و رژیم غذائی و برنامه های دیگر او در مدّت معیّن نسبت بمرض مورد معالجه اش می باشد، که خلاصۀ نظر طبیب، مریض را در دو جهت موّظف می کند، که بهبودی از مرض موجود و جلو گیری از تولید مرض های دیگر در مزاجش، بعمل و رعایت آن دو جهت بستگی دارد، و در صورت تخلّف از هر يك بالأخره مريض بمقصود و نتیجه نخواهد رسید.

(1) بکار بستن تمام آن دستورات که هیچ ناقص نشود، (2) پیوستگی و پایداری در عمل تا موقعی که طبیب معیّن نموده است.

چنان که اگر بیمار از وظیفۀ اوّل سر پیچی کند و بقسمتی از برنامۀ معالجه و دستورات طبیب عمل نماید، و نیز اگر از وظیفۀ دوّم کوتاهی ورزد و بتمام قسمت دستورات در کم تر از مدّت معیّن عامل باشد، برایش خطرناك و نقض غرض و بیهوده و لغو و بی ثمر خواهد بود، در موضوع مورد برسی ما نیز مطلب همین طور است، نهایت امر این که مدّت معیّن دستورات و وظایف دینی با تمام مدّت زندگی و تعیّش هر فردی از افراد بشر مساوی می باشد.

«شرط سوّم - اخلاص در عمل»

اخلاص یعنی قرار دادن عمل تنها برای خدا و صرف نظر کردن از غیر او با تصفیۀ نفس، و خالی کردن قلب از نیّت های فاسد از قبیل کبر و ريا و عُجب و تزویر و چاپلوسی

ص: 184

و غیر این ها که عمل را ضایع و اثر حقیقی آن را نابود می سازد.

این در واقع همان معنائیست که گاهی بعنوان توحید در عبادت تعبیر می شود، یعنی یکتا دانستن خدا در مقام عبادت و ستایش، چنان که شرح آن را در جزء دوّم همین کتاب در مبحث توحید ملاحظه خواهید فرمود.

منظور از این شرط عبارت است از این که عمل بر دستورات دینی (پس از اتصاف بصفت کمال و پایداری که در دو شرط قبلی منظور بود) باید بقصد آن مبدئی که این برنامه را، روی مصالح افراد بشر در جنبه های مختلف، صادر فرموده انجام شود، و بغیر او کم ترین نسبتی نداشته باشد، تا در تقویت ایمان مؤثّر افتد.

البتّه نکتۀ اساسی این مطلب تا حدّی روشن است، و شاید خوانندگان محترم متوّجهند که روح ایمان از نظر تربیت (یعنی درستی آدمی در تمام جهات) هنگامی تصور می رود، که از خارج چیز های دیگر باعث انقلاب و تغیر و نابودی آن نباشد، و بدیهی است که عمل اگر بقصد غیر خدا انجام گیرد و در ابتدائش نیّت فاسد وجود داشته باشد، راه وسیعی برای دخالت غیر حقّ در روحیّۀ انسان باز شده، و وسیلۀ کامل برای نفوذ امور نا شایسته در شئون، پدید خواهد آمد.

در چنین صورت نه تنها ایمان تقویت نمی شود، بلکه بی ایمانی و اخلاق زشت و نا پسند و روحیّه های فاسد در جای آن نیروی معنوی قرار می گیرد گاهی انسان کاری می کند و در پیش خود عملی صورت می دهد و دیگران نیز بر منظرۀ ظاهری او گواه می شوند، لکن در باطن خالی از حقیقت بوده و بالأخره جز زحمت و ناراحتی چیزی برایش حاصل نمی گردد، و هم نقض غرض و خلاف مصلحت لازم می آید.

زیرا غرض از وضع و اعلام این قانون و برنامۀ عملی اساسی برای انسان، همانا حفظ او از کلّیۀ مهالك و ضرر های دنیوی و اخروی بوده و در هر يك از دستورات، مصلحت بخصوصی منظور شده است.

ص: 185

درصورت عمل با حالت اخلاص و قصد خدای یگانه، نفس انسان از جنبش و هیجان نا بسزای خود باز مانده، و معنویّات در نهاد و خاطر او تأثیر کرده بر نتایج واقعی خود می رسد.

لکن در عکس این فرض و منظور داشتن غیر خدا، خواه نا خواه انس و علاقه ای در میان انسان و غیر خدا وجود خواهد یافت، و کم کم نیرومند شده و از نفوذ عامل معنوی (یعنی ایمان) کاسته خواهد کرد، و بالأخره انسان در حال غفلت و بی خبری، ناگهان در مهالك واقع شده، سعادت و خوش بختی خود را از دست خواهد داد، و در عوض آن بصحنه های فساد و رنگ های گوناگون نا صواب پای بند خواهد شد، و سر انجام آن چه که یاد آوری گشت (یعنی نقض غرض و خلاف مصلحت) پیش خواهد آمد.

از این جا است که عقل و دین هر دو باتّفاق هم ، در موضوع اخلاص سفارش اکید نموده و انسان را از شرك و نفاق و ریا و تزوير و كبر و عُجب و تظاهر و تصّنع و نظير این ها، بر حذر می دارند.

«عقل و دین» می گویند: با خدا باش تا خدا با تو باشد ، اعضاء و جوارح خود را در قصد غیر خدا ناراحت و خسته نساز، مال و ثروت و حیثیّت خود را در راه غیر پروردگار با اسم و عنوان دین و خدا بهدر مده، نیّت و قصد را از غير حق، خالص و پاك بدار، تا از اعضاء بدن و مال و ثروت خود، نتائج ثابت و مهّمی اخذ کنی که باعث راحتی خود و دیگران گردد.

این رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است (چنان که در پیش اشاره شد) مکرراً می فرماید: ﴿ اِنَّمَا الأَعْمَالُ بالنِيَاتِ وَ لِكُلِّ أَمَرَءٍ مَا نَوى﴾ یعنی «همانا اعمال مردم تابع نیات و قصد های آن ها است، و نصیب هر مردی آن چه که نیّت کرده می باشد.

شاید روی همین اهمیّت است که خدای بزرگ سورۀ حمد را که مشتمل بر پاره ای از اوصاف بزرگ او است جزء نماز قرار داده و هر شب و روز توحید در عبادت

ص: 186

(اخلاص) را بهمان وسیله بر انسان یاد آوری کرده، و دستور می فرماید که بزبان خود بگوید ﴿ اِياكَ نَعْبُدُ وَ إِياكَ نَستَعينُ﴾ یعنی «خدایا فقط ترا پرستش می کنیم و فقط از تو یاری و مدد می خواهیم» جز تو منظور و هدفی نداریم و بر غیر تو کاری نمی کنیم و بر خلاف رضای تو قدمی بر نمی داریم و سخنی نمی گوئیم، زیرا با نعمت خرد که بما عطا کرده ای دانسته ایم، که توّجه بسوی غیر از حضرتت جز بدبختی نتیجه ای ندهد.

اخلاص در عمل عملی پر اثر بود *** در پیش گاه حضرت حق مُعتبر بود

بنیاد دین و مذهب و آئین و مسلك اوست *** هر کار ضّد او همه لغو و هَدَر بود

آنان که خالص اندوهم اخلاص پرورند *** از غیب سوی شان بعنایت نظر بود

رفتار با خلوص و درستی و راستی *** همراه با سعادت و فتح و ظَفَر بود

طرز ریا و عُجب و منیّت در عاقبت *** برگشت بر خطا و هلاك و خَطَر بود

بی چاره آن کسی که بغیر از خدا و دین *** در خاطرش علاقه و عشقی دگر بود

آن کس که ساخت با اجانب و اغیار هر زمان *** در زیر بار مقصد آنان چو خر بود

در پیش عقل و دانش و فهم و كمال و هوش *** هر مقصدی بغیر خدا بی ثَمَر بود

(مؤلّف)

ص: 187

يك نكتۀ قابل توّجه!

قطع نظر از آن چه دربارۀ اخلاص و اهمیّت آن تا باین جا گفته شد، باید دانست که او از نظر قرآن و منطق مقدّس معنوی یکی از دستورات دینی و بلکه اساس مطلب بشمار می رود، پس اقدام بر موضوعات دینی را بدون آن صفت نام برده نمی توان عمل بوظیفه نامید.

پروردگار دانا بطرز خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در آیۀ (2 و 3) از سورۀ زمر می فرماید : ﴿ إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾ یعنی «بدرستی که ما فرستادیم بسوی تو این کتاب را که قرآن است براستی و درستی نه بباطل و کجی، پس پرستش کن خدا را در حالتی که پاکیزه و خالص کننده باشی برای وی پرستش و عبادت را، بدانید که برای خداوند است دین خالص».

نیز در آیه (11) از همان سوره می فرماید: ﴿ قُل إنّي أُمِرْتُ أَن اَعبُدَ اللّهَ مُخلِصاً لَهُ الّدینَ﴾ یعنی «بگو ای پیغمبر بمردم که بدرست که من مأمور شده ام بآن که پرستش کنم خدا را در حالی که پاکیزه و خالص کننده باشم از برای او دین را» و در آیه های (14) از همان سوره و (29) از سورۀ اعراف و (22) از سورۀ یونس و(14 و 65) از سورۀ مؤمن و (5) از سورۀ بيّنة، نیز ممکن است همین مطلب ملاحظه شود.

«قرآن کریم» در خصوص اطاعت خدا و رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم و نهی از باطل کردن اعمال با نیّت های فاسد و جهات نا پسند، در آیۀ (33) از سورۀ محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾ يعنى «اى گرویدگان و مؤمنان، فرمان برید خدا و رسول را و باطل نسازید عمل های خود را».

نیز دربارۀ انفاق در آیۀ (264) از سورۀ بقره می فرماید: ﴿ یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذی﴾ یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید صدقه های خود را با

ص: 188

منّت گذاری و اذیّت و آزار به بی چارگان و مستمندان ضایع و نابود ننمائید.

«قرآن» بشر را از تبعیّت شیطان باز داشته در آیۀ (205) از سورۀ بقره می فرماید:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ یعنی « ای کسانی که گرویده اید در آئید در اسلام همگی و پیروی نکنید گام های شیطان را بدرستی که شیطان مر شما را دشمنی است هویدا و ظاهر».

هم چنین از تبعیّت بمردم نهی کرده در آیۀ (116) از سورۀ انعام می فرماید: ﴿ وَ إِن تُطِعْ أكثر مَن فِي الْأَرْضِ يُصِلُوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِنْ يَتبعونَ إِلَّا الظَّنَ وَ إِنْ هُم اِلّا يَخْرُصُونَ﴾ يعنى «و اگر فرمان بری بیش تر کسانی را که در روی زمین اند گم راه گردانند ترا از راهی که بخدا می رسد، پیروی و تبعیّت نمی کنند این گروه مگر گمان خود را و نیستند ایشان مگر که دروغ می گویند بر خدا».

در وصف عمل خالص و صالح در آیۀ (11) از سورۀ فاطر می فرماید: ﴿ اِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيّبَ وَ العَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ﴾ «بسوی پروردگار بالا می رود سخن پاك (یعنی قبول می شود و مورد رضای خدا قرار می گیرد) و کردار شایسته بر می دارد آن را و بمیزان قبول می رساند».

يك نكتۀ دیگر قابل ملاحظه!

چنان که لزوم و ضرورت اخلاص و تصفیۀ خاطر از نیّت های سوء و قصد های فاسد در تمام کار های شخصی و اعمال فردی، روشن و واضح شد، همین طور لزوم و ضرورت آن در امور اجتماعی و همگانی، بوسیلۀ ندای عقلی و تراوش خرد تأکید و تأیید می شود یعنی انسان که بحکم عقل و دین (بطوری که در نکتۀ اوّل بیان گشت) برعایت اخلاص در کردار و اعمال خود موّظف است، در کار های عمومی نیز که بر اساس مصالح همگانی استوار می گردد بر همین دستور موّظف است، و باید در آن قسمت نیز مانند قسمت اوّل نیّت های فاسد را مقدّمه و پیش کار خود قرار ندهد، رضا و خشنودی پروردگار را منظور

ص: 189

بدارد تا از آن ها نتایج خوب گرفته شود و ناراحتی های فراوان برای جامعه تولید نگردد.

البّته رعایت این دستور، هم در اصل طرح و وضع رسوم عمومی لازم است، و هم در بکار بستن آن رسوم طرح شده، که تا بطور عادلانه و طرز عقلائی و بدون هر گونه رنك فاسد و مکر و حیله و بدون منظور داشتن مصالح اغیار و رضای خاطر اجانب انجام گیرد تا اجتماع دین داران و جامعۀ مذهبی مغلوب و مقهور خواسته های بیگانگان نشود و هر گونه مداخلۀ آنان در محیط دینی (که جز نفع خود و زیان اهل ایمان غرضی ندارند) غیر رسمی بشمار رفته و بهر وسیله که فراهم باشد از آن ها جلو گیری شود.

گر چه اگر برادران و خواهران هوشمند درست دقّت کنند، واضح است که هر عنوان و صفت پسندیده و ناپسند (از قبیل فساد و صحّت، سعادت و گم راهی، عدالت و ظلم، پیروی از مقدّسات دینی و سر پیچی از آن، خلاصه هر نيك و بد، هر زشت و زیبا) که بر جامعه نسبت داده می شود، بطور کلّی از وجود این حالات در اکثریّت و نوع افراد سر چشمه می گیرند، افراد سالم است که در حالت دسته جمعی جامعۀ سالم گفته می شود.

همین طور در طرف فساد، هنگامی که افراد هوا پرست و شهوت ران و نا درست و رذل و پست هر محیط که کار های نا روا و بیهوده صورت می دهند و از خود یا از طرف اجانب و اغیار آداب و رسومی مخالف انسانیّت و ضدّ ناموس اجتماع و حیثیّت آن بوجود می آورند جامعه فاسد نامیده می شود، چنان که در پیش (در ضمن سخن در پیرامون این که چرا قانون های ساختۀ بشر قابل پیروی نیست) بطور تفصیل یاد آوری نمودیم، ممکن است ملاحظه شود.

بدیهی است كه يك رنگی و سادگی، نسبت بهر حالی از حالات بشر، مطلوب و حقیقی بوده و پیوسته مورد تقدیس می باشد.

قرآن کریم نیز همین نکته «یعنی لزوم اخلاص در امور اجتماعی» را بطور صریح و بطرز موعظه به مردم خاطر نشان می سازد، در آیۀ (46) از سورۀ سبا می فرماید:

ص: 190

﴿ قُل إنّمَا أعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا اللّهِ﴾ یعنی «بگو ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم بکفار مکّه که جز این نیست که پند می دهم شما را بيك خصلت يا يك كلمه و آن این که بر خیزید از مجلس من برای خدا» یعنی مستقیم باشید در امر دین، خالص برای خدا.

این آخرین سخن نگارنده در موضوع تأثیر عمل در تقویت ایمان و در پیرامون شرایط تأثیر می باشد.

«اکنون» در این تاریخ (1338/5/3) سعادت عموم برادران و خواهران دینی را از خدا می خواهم و بخاطر عظمت و جلالت حضرت مولای متّقیان علی علیه السلام که حقیر در نجف اشرف بآستان قدس شان مشرّف هستم خوش بختی عموم را از پروردگار مي طلبم ﴿ اللّهُمَّ ثَبِّت أقدامَنا لدينِكَ وَ وَفِقْنَا لِلْتَوْبَةِ وَ العَمَلِ الصالِح﴾

(نتیجه و خلاصۀ سخن)

خلاصۀ آن چه از ابتداء مطلب تاکنون بوسیلهٔ نگارنده بررسی و شرح گردید باین صورت می پذیرد.

(1) جلو گیری از هوای نفس و خواسته های شوم و نا شایسته آن با چند وسیله فراهم می شود، که یکی تقویت نیروی ایمان می باشد.

(2) ایمان از نظر علمی همان اعتقاد و تصدیق قلبی است و از نظر تربیتی عبارت است از روح درستی و راستی انسان در تمام شئون مادّی و معنوی، شخصی و نوعی، فردی و اجتماعی و در تمام جهات اعتقادی و اخلاقی و عملی.

(3) ایمان از نظر تربیتی که مورد بررسی و موضوع سخن ما در این مبحث می باشد، نسبت بتمام شخصیّات انسان ملاحظه می شود.

(4) ایمان نیروئی است پراکنده در تمام اعضاء انسان و از نظر دین برای هر عضو وظیفه ای معیّن است.

ص: 191

(5) تقویت ایمان جز نیرومند ساختن و پیش بردن او از نظر تکمیل اجزاء و بالا بردن مراتب و درجاتش چیزی نیست.

(6) تقویت ایمان همانا عمل و بکار بستن دستورات دینی و وظایف معیّن اعضاء و جوارح در قسمت های سه گانۀ اعتقادی، اخلاقی، عملی بوده و رعایت صحیح و کامل آن ها است.

(7) اعتقاد همان صورت عملی و فکری است که مورد تصدیق انسان قرار بگیرد، و اخلاق ملکه و خوی حاصل از ادراکات است که در درون آدمی ثابت و مستقرّ بشود، و عمل صورت اجتماعی حرکات و سکنات اعضاء و جوارح انسان است که از روی اراده و شعور روى غرض و مقصد معیّنی از وی صادر می گردد.

(8) دستورات دینی بطور کلّی موضوعات عملی است، یعنی برنامه ها است که انسان بطور مختلف و در موارد گوناگون مخصوص در مرحلۀ عمل قرار بدهد.

(9) عمل که راه تقویت ایمان است باید ناقص نباشد، یعنی کلّیۀ دستورات انجام بگیرد و باید بطور پایداری و پیوستگی صورت یابد، و بطور موّقت کافی نیست زیرا ایمان معنائی است دائمی و همیشگی و البتّه امر موّقت، در دائمی تأثیر کافی نمی بخشد.

(10) عمل باید از روی اخلاص و فقط بقصد خدا انجام شود، که اگر بقصد غير خدا و بدون تصفيۀ صفات زشت و بر ضدّ یگانگی پروردگار اقدام گردد بی اثر خواهد بود و باطل خواهد گشت.

اکنون نگارنده توفیق و کام یابی روحی و معنوی عموم افراد علاقه مندان بر دین بخصوص خوانندگان گرامی را از خدای بزرگ مسئلت کرده و با امید بر لطف و عنایت بی پایان حضرتش بشرح وظیفۀ دینی هر يك از اعضاء عمدۀ انسان (از قبیل دل. زبان. گوش. چشم. دست. پا و غیر این ها) می پردازد، و موضوع را با استناد بآیات

ص: 192

شریفۀ قرآن کریم که در آن باره ها وارد است (چنان که بزرگ پیشوای جهان تشیّع و رئيس مذهب حقّ، حضرت صادق علیه السلام در ضمن بیان چگونگی ایمان و معنای نقص و کمال آن، بپاره ای از آن ها استشهاد فرموده و برخی از آن ها را یاد آوری کرده اند) بررسی نموده و در پیرامون هر يك، گفت گوی بسزائی می کند.

(موقعیت دل و وظیفۀ آن از نظر دین)

بدیهی است که دل نسبت بسائر اندام های بدن انسان، عنوان ریاست دارد و قابل اهمیّت می باشد، روی این نظر، مسئولیّت و وظیفه اش نیز از سائر اندام های انسان بیش تر و مشکل تر خواهد بود.

تنها چیزی که دل از طرف دین بر آن موّظف است، همانا شناختن خدا و اعتقاد کردن بر آن ذات مقدّس و راضی گردیدن و تسلیم شدن در مقابل خواسته های او، و اعتراف بر اعتبار و اهمیّت گماشتگان و رسولان ارجمندش می باشد.

هر دلی که بر این جهات نام برده توفیق یافت البتّه می توان او را مؤمن و مطیع نامید، و کار های ارزنده و پاکیزه ای بوسیله اش، برای انسان امید وار شد.

چنان که خدای بزرگ، دل را با داشتن این صفت، تنها چیز نافع و مفید برای انسان در روز قیامت دانسته، در آیۀ (99 و 88) از سورۀ شعراء می فرماید: ﴿ يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾ یعنی «روزی که سود نکند و فایده نبخشد مال و نه پسران هیچ کس را مگر کسی که بیاید خدا را با قلب سالم و دل خالص از کفر و معصیت».

نیز هر دلی که بعکس اوّلی باشد، یعنی بخدا معتقد نشود و بر آفریدگار یکتا قائل نگردد، یا بعد از اعتقاد بر آن، رضا برضای او ندهد، یا در شناختن انبیاء و در تقدیر و

ص: 193

تقدیس کردن از مقام شامخ پیامبران خدا کوتاهی ورزد، خواه نا خواه غیر خدا را پیروی کرده و تسلیم برضای موجود دیگر شده و بمقام فاصله گیری و بی علاقگی نسبت بسفراء گرامی الهی بر آمده، و بالأخره هوای نفس را تقویت و پرورش کامل خواهد داد.

چنان که وضع کنونی جهان را می توان براستی و درستی این مطلب شاهد گرفت و خوانندگان محترم را بر آن چه خود شان بهتر از نگارنده می بینند و متوّجهند متذّکر ساخت.

(تقسيم بندی از نظر ایمان قلبی)

اشاره

افراد جامعه را در این موضوع (یعنی در چگونگی ایمان قلبی و انجام دادن بوظيفه و تکلیف دینی خود) باید بطور خلاصه بر سه گروه تقسیم کرد.

«گروه اوّل»

کسانیست که ایمان در دل آن ها استقامت و استواری نداشته و با تزویر و بطرز چاپلوسی سنگ خدا شناسی بسینه می زنند.

گر چه حقیقت حال شان پیش افراد هوشمند پوشیده نیست، و می توان ثابت کرد که نسبت بمبدء هیچ گونه شناسائی و معرفت ندارند.

از نظر این که اگر معرفت و شناسائی کامل نسبت بحّق، در دل های آن ها وجود داشته باشد، باید با کم ترین حمله ای از طرف عامل فساد و نیروی شرّ و گم راهی، از میان نروند، و بر پایۀ عقیده و ناموس معنویّات استوار بمانند، و مقدّسات أوّليه و قواعد و قوانین اعتدال اجتماعی را پشت پا نزنند، و بکوچک ترین بهانه ای حّق و حقیقت را انکار نکنند، و بر ندای کفر و بی نظمی و انحراف، بی درنگ لبيّك اجابت

ص: 194

نگویند، و باطل را در لباس های گوناگون و صفحه های مختلف بعنوان حّق بگردن جامعه بار ننمایند، وگر نه تمام این ها چنین معلوم خواهد کرد که از ابتداء در دل های آنان خبری و اثری از ایمان نبوده و فقط روی مصالح و منافع شخصی و برای تحصیل و تأمین خواسته های نفسانی خود خرقه در بر کرده و لنگ لنگان در اجتماع قدم برداشته و بر می دارند.

قرآن کریم کتاب مقدّس آسمانی، بصراحت تمام بر این نکته و مطالب دقيق راهنمائی نموده، در آیۀ (41) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿ يا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ اَلَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي اَلْكُفْرِ مِنَ اَلَّذِينَ قالُوا آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی «ای پیغمبر باید محزون و اندوهناك نسازد ترا کردار کسانی که می شتابند بسوی کفر از آنان که گفتند ایمان آورده ایم و آن گفتن بزبان های ایشان است و ایمان نیاورده است دل های آن ها».

«گروه دوّم»

این گروه که در مقابل گروه اوّل نام بردۀ بی همّت و سست و فرو مایه قرار دارد کسانی است که ایمان در دل های آنان باندازه ای قوی و نیرومند است که هیچ نیروی مخالف آن را از میان نبرده و نمی برد و بهیچ طرز بر قبول باطل و ترك حّق حاضر نشده و نیستند، و بهر قیمتی تمام شود آن چه را که یقین کرده اند تا بآخر مقدّس و محترم داشته و در راه حفظ آن از جان و دل کوشیده و می کوشند، و چنان در عقیدۀ خود ثابت و استوارند که شب و روز پروانه وار در گرد شمع حقیقت (یعنی دین و آئین) در انتظار فنا و نابودی حرکت کرده و می کنند، بخاطر این که نابودی در راه چنین هدف مقدّس را برای خود زندگی حقیقی دانسته و آغوش خاک تیره را بوستانی که با آب حیات و زندگی آب یاری شده پنداشته و می پندارند.

همین ها هستند که در هر عصر و زمان باعث پایداری و سر بلندی پرچم عدل و داد و

ص: 195

سبب استقامت و استواری نهال صداقت و درستی گردیده و صفحۀ تاریخ را با همّت و شهامت خود زینت داده و می دهند، و در حقیقت و از روی انصاف برای دیگران حجّت و مایۀ عبرت شده و باعث افتخار جهانیان بوده و می باشند.

قرآن مجید از این گروه شرافت مند جهان بشریّت، بخوشی و عظمت یاد نموده در آیۀ (30) از سورۀ فصلّت «سجده» می فرماید: ﴿ اِنَّ الّذینَ قَالُوا رَبْنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ اَلا تَخَافُو اَو لاتَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ یعنی «آنان که گفتند پروردگار ما خدای بحّق است سپس استقامت کردند و از آن منحرف نشدند، فرود آید بر آنان ملائکه (نزد مرگ یا بوقت بیرون شدن از قبر یا در روز قیامت) و گویند آن که نترسید و اندوهگین نباشید و شاد شوید بآن بهشتی که بتوّسط پیغمبران) مژده داده می شوید بر آن».

نیز قرآن کریم در مقابل هر جان و مالی که در راه خدا داده شده، پاداش بسیار نیکی همراه با خوشنودی پروردگار وعده می دهد، در آیۀ (111) از سورۀ توبه می فرماید : ﴿ إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾

یعنی «بدرستی که خدا خرید از مؤمنین و گروندگان بحقیقت نفس های ایشان را که مباشر جهاد شوند و مال های ایشان را که در راه او انفاق می کنند بآن که برای ایشان باشد بهشت ، کار زار می کنند این مؤمنان (که نفس ایشان خریده شده است) در راه خدا و طلب رضای او، پس می کشند دشمنان را و کشته می شوند در دست آن ها، وعده داده است خدا ایشان را بر آن بیع و شری وعده ای ثابت در تورات و انجیل و قرآن، و کیست وفا کننده تر بعهد خود از خدا، پس شادمان باشید ببيع خود که مبایعت کردید بآن، و آن بیع رستگاری بزرگ است».

ص: 196

«گروه سوّم»

آن ها کسانی هستند که حدّ وسط (بین گروه اوّل بی همّت و گروه دوّم با همّت و شهامت) را دارا می باشند، یعنی عبارتند از افرادی که در صورت روبرو شدن با نیروی فساد و عامل شرّ، عقیده و ایمان خود را بکلّی از دست نداده، و بمقداری که باعث دفع ضرر و فساد گردد، در خلاف حقیقت تظاهر می نمایند و اهل ظلم و ستم را بطرز ساده ای قانع و ساکت می سازند.

یعنی در باطن مؤمن و معتقد بر حقّ و مقدّسات آئین بوده و در ظاهر ندای باطل را جواب موافقت می دهند، ولکن طوری نمی کنند که دل خود را در پیش محاسب حقیقی «یعنی خدای بزرگ» مسئول سازند، و از جهت تقصیر در انجام وظیفه مُجرم بشمار آیند.

زیرا اطمینان باطنی و رضا و تسلیم برضای پروردگار و پشتیبانی قلبی از مقدّسات معنوی که اساس درستی و فرمان برداری شخصی از خدا می باشد باقی بوده و رنگ دیگری بخود نگرفته است تا باعث جرم و پاداش سخت گردد، و برایش مسئولیت و بدبختی و بی چارگی شدید تولید نماید.

قرآن کریم همین گروه را منتّصف بصفت اطمینان قلب فرموده، و چون در در تظاهر بر خلاف حّق معذور شان می داند، معافیّت آن ها را از کیفر و جزای شدید جرم اعلام نموده، در آیۀ (106) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿ مَنْ كَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاّ مَنْ أَكْرَهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِّنَ بِالإِيمَانِ وَلَكِنْ مَن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْر أَفَعَلَيْهِمْ غَضَبُ مِنَ اللّهَ وَ لَهُم عَذابٌ عَظیم﴾ یعنی «هر کس که کافر شود پس از ایمان خویش و مرتد گردد مگر کسی که اکراه و اجبار کرده شود و دل او آرام باشد بایمان، عقیدۀ او متغیّر نگردد، ولکن هر کس که بگشاید بکفر سینۀ خود را یعنی برضا و ارادۀ نفسی خود کافر شود پس بر ایشان هست از خدا خشم و عذابی بزرگ».

ص: 197

(تقیه و محافظت کاری از نظر دین)

تظاهر بر خلاف حق ( با داشتن اطمینان و اعتقاد قلبی در باطن نسبت بآن) عنوانی است که در منطق دین تقیّه نامیده شده است، و پیشوایان معنوی عالی مقام عالم انسانی بپیروی از آن در مورد خود و محلّ مناسبش، دستور اکید داده و توصیۀ شدید فرموده تا آن جائی که یکی از بزرگ ترین دستورات دینی و مذهبیش معرّفی نموده اند.

چنان که مردم از امام وقت خود شنیدند که می فرمود: ﴿ التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي﴾ یعنی «تقیّه دین من و دین پدران من است «و نیز گاهی بالا تر از این تعبیر کرده و مي فرمود : ﴿ مَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ لاَ دِینَ لَهُ﴾ یعنی «کسی که تقیّه ندارد دین ندارد».

البتّه واقعاً هم چنین است یعنی خود داری نکردن از جنبش و هیجان بی محلّ و غیر مناسب و پر خطر، که چیزی بدین و دین دار عاید نمی کند و سودی نمی دهد، بسیار زشت و زننده می باشد.

روی همین نظر البتّه باید پیشوایان حقیقی ببیان هائی که نقل شد، از آن منع کنند چنان که نیروی عقل نیز همین موضوع را تشخیص می دهد، و حركت بي موقع را روا نمی داند، و چون دین عبارت از يك برنامۀ کامل و دستوريك روش معتدل است، پس نا گزیر باید موارد لغزش و پرت گاه مادّی و معنوی را بمردم اعلام نماید، و البتّه بسیار سزاوار است که شایستگی تمام بگوید «کسی که تقیّه ندارد دین ندارد».

بدیهی است مردم هنگامی سعادتمند و خوش بخت هستند که خود را از تمام جهات تحت کنترل اساسی دین قرار داده و از دستورات آن بهیچ طرزی تجاوز و تخلّف نکنند، در محلّ خود غوغا و شورش برپا سازند و در موقع خود سکوت و آرامش را شعار خود ساخته و از هر گونه هیجان و جنبش که نتیجه های کامل در بر ندارد ، یا

ص: 198

بلکه زیان آور است خود داری نمایند، تا از تصادف با خطرات بزرگ محفوظ باشند .

«لکن» در این جا بر خوانندگان عزیز و هم کیشان محترم، برادران و خواهران دینی در هر نقطۀ گیتی که هستند و در هر مرتبه و شغلی که قرار دارند، لازم است کمی توّجه کنند تا حدود مطلب و موضوع، در این مبحث کاملاً روشن گردد.

این نکته نیز باید ناگفته نماند، که تقیّه گر چه همان طوری که گفته شد، یکی از وظایف دینی شمرده شده و در رديف تكاليف واجب و لازم بحساب می آید، ولی چیزی که هست، باید افراد جامعه مورد و موقع حقیقی آن را درست تشخیص دهند، و بر محلّ ادای این واجب کاملاً آشنا باشند.

باید بدانند که سکون و سکوت و ملاحظۀ دین داران و خود داری آنان از جنبش و هیجان دربارۀ دین، بکلّی و همیشه، پسندیده و لازم و واجب نیست.

بلکه مخصوص بموارد معیّنی می باشد و شرایط بخصوصی (از نظر موضوع و موقع و اشخاص و غير این ها) اعتبار شده، که در اصل آن قید گردیده، و شرحش بعهدۀ پیشوایان دینی هر عصر است، و در غیر این صورت (یعنی در حال نبودن شرایط و یا تشخیص ندادن افراد) تقیّه، بطور یقین ناروا بوده، و نتیجه های سوء فراوانی در بر دارد.

باید نیز بدانند، که جنبش و هیجان بی محلّ چنان که زیان بخش و خطرناك می باشد، همین طور سکوت و خود داری بی موقع، چنین اثر را خواهد بخشید، و شاید جامعه را بهزاران بدبختی و ذلّت و افتادگی مبتلا کند، و اجانب را بر آنان از هر جهت مسلّط سازد.

در این هنگام، خواه نا خواه اساس و بنیاد آئین بر هم ریخته و اثر زحمات و سختی هائی که طبقۀ اوّل از دین داران در راه پیش بردن دین و استحکام پایۀ آن، بر خود روا داشته و متحمّل شده اند، بهدر می رود، و بالأخره سعادت و خوش بختی افراد بشر درجنبه های فردی و اجتماعی مادّی و معنوی، بیک صحنه های رقّت آور و اسف انگیز از

ص: 199

پستی و درماندگی تبدیل شده، و در عاقبت بيك وضع دل خراشی گرفتار می گردند.

از این نظر است که دین، ما را بحّد وسط و شناختن واقع وحقیقت دعوت کرده و از طرف افراط و تفریط در جنبه های زندگی، بر حذر می دارد.

بهمین خاطر (یعنی لزوم و ضرورت شناختن مورد تقیّه و تشخیص آن) یکی از پیشوایان عالی قدر جهان بشریّت، حضرت رضا علیه السلام، در مقام توبیخ و سر زنش بعضی از اصحاب خود می فرمايد: ﴿ إِنَّكُمْ تَتَّقُونَ حَیْثُ لَا یَجِبُ التَّقِیَّةُ وَ تَتْرُكُونَ حَیْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِیَّةِ﴾یعنی «شما تقیّه می کنید در جایی که تقیّه در آن جا واجب نیست، و ترك مي كنيد تقیّه را در جائی که واجب و لازم است».

«اکنون» جای این هست که گفته شود، پس آن چه که می گویند « تقیّه واجب است» و گروهی این جمله را بطور سر بسته شعار خود ساخته، و بخصوص در عصر کنونی جهانی، ور در زبان های عامیانۀ آن ها شده و می باشد، بدو جهت بستکی دارد.

(1) عبارت است از جهل و نادانی و بی اطّلاعی و بی خبری از خصوصیّات و حدود دستور های دینی و برنامه های اساسی الهی.

(2) ضعف عواطف و احساسات مشترك انسانیّت و طریقۀ دین داری می باشد، که پاره ای از مردم، روی همین نظر، روّیۀ سر بسته گوئی و سر بسته جوئی، پیشۀ خود ساخته و از ترس اطّلاع عموم بر مسئولیّت وجدانی و دینی آن ها، خود را بر تجزیه و تحلیل مطالب و رسیدگی بر جهات قابل ملاحظه اش، آشنا نمی کنند، و بلکه دیگران را نیز مانند خود بزبونی و سستی مبتلاء کرده و تا می توانند بسوی کوری و چشم بستگی و بی مبالاتی در خصوص شعائر معنوی و دینی دعوت می نمایند، و از بیم تولید تکلیف و وظیفه، بهیچ حرف و سخنی گوش نمی دهند، و بهیچ کتابی که تکالیف انسان را از نظر های مختلف شرح داده و لغزش او را در موارد گوناگون اعلام کرده است اهمیّت قائل نمی شوند، بلکه نفس خود را بکمال تنّفر از نظائر آن معتاد می سازند

ص: 200

غافل از این که محاسب حقیقی در نهایت بینائی و توانائی می باشد، و بالأخره از هر کردار و گفتار، باز خواست خواهد گردید.

چنان که بطور صریح در آیۀ (38) از سورۀ مدّثر می فرماید: ﴿ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ یعنی «هر جان در گرو کاریست که کرده است».

باید افراد با دین در نظر بگیرند که گاهی تقیّه عنوان وجوب و لزوم دارد، و گاهی بهر يك از عنوان هاى حرام و مكروه و مستحّب و مباح نیز در می آید.

يعنى باعتبار اشخاص و موضوعات و اوقات و جهات دیگر، رنگ های مختلف گوناگون، بصورت عنوان های نام برده، از نظر دین بخود می گیرد و جلوه های فراوان پیدا می کند.

البتّه بطوری که در پیش یاد آوری شد، تعیین و تشخیص همۀ آن ها، برهبران دینی روحی و اجتماعی مربوط است، و دیگران از طبقات مردم نسبت باین گونه امور «یعنی تعيين و تشخيص عنوان های دینی» وظیفه ای نداشته و ندارند.

فقط وظیفۀ آن ها کسب تکلیف از پیشوایان عالی قدر خود در هر عصر، و تطبيق نظر آنان بموضوعات خارجی و ملاحظۀ کردار و گفتار روزانۀ خود می باشد، و مداخلهٔ دیگری لازم نبوده و بلکه بحکم دین و خرد غیر رسمی و بی اعتبار و بیهوده و لغو شمرده شده و می شود، و هیچ وجدان و فهم معتدل اجازه نمی دهد، طبيب مثلاً فقاهت کند و فقیه بکار طبابت بپردازد.

البتّه پر واضح است که مداخله های غیر رسمی و بی محلّ و خارج از وظیفه باعث هرج و مرج، و بر هم ریختگی پایه های نظم و اعتدال اجتماع گردیده و از پیش رفت هر کاری جلو گیری می کند.

باز برای اجانب و بیگانگان و گروه هوا پرستان، فرصت و مجال تسلّط بر دین داران و هر گونه تصدّی نا صحیح در شئون زندگی اهل ایمان فراهم می شود

ص: 201

و شاید وضعی بد تر از این هم که اکنون جامعۀ مسلمانان دارد، پیش می آید، و مقدّسات دینی بیش تر از این، مورد نابودی و پایمالی قرار می گیرد، و رجال از حقّ و حقیقت دور، قدم بالا تر و فرا تر از این می نهند، و رگان در مانده و مظلومان بی پناه، زیاد تر از این از حّق خود محروم می مانند، و شب و روز در حالت پریشانی و فلاکت، سخت تر از این با خود می نالند، و کسی بداد شان نمی رسد و از چنگ ظالمان خلاص شان نمی کند و نجات شان نمی دهد.

آه از آن روز، که بیگانه و اغیار و خسان *** بیش از این، در هم و بر هم کند اوضاع زمان

آه از آن روز، که آئین خداوندی را *** بیش از این، ملعبه سازند و کنندش بی جان

آه از آن روز، که افراد فرو مایه و پست *** بیش از این، پشت نمایند، بحکم قرآن

آه از آن روز، که هر لَغو و خُرافات و دغل *** بیش از این، ورد زبان گردد و هم رسم جهان

آه از آن روز، که هر ظالم و بی دین و شقی *** بیش از این پایه، زند لاف ز عدل و ایمان

آه از آن روز،که اَرباب اَدب، در ره حق *** بیش از این، سر ببرند، عمر خود اَندر زندان

آه از آن روز، که موسی نکند چارۀ کار *** بیش از این مرتبه، فرعون بنماید طغیان

آه از آن روز، که با سامری و گوساله *** بیش از این، اهل زمان را بفریبد شیطان

ص: 202

آه از آن روز، که این ابر، سیه تر گردد *** بیش از این، جلوۀ خورشید بماند پنهان

آه از آن روز، که خوبان بخرامد در خواب *** بیش از این، کار فتد بر کف شوم رندان

(مؤلّف)

باز هم باید گفت که این بنده حقیر در این تاریخ (1338٫5٫22) که توفیق تشرّف بآستان قدس حضرت علی علیه السلام را در نجف اشرف دارم، سعادت و ترّقی و خوش بختی عموم پیروان دین و حامیان قرآن مقدّس را از خدای بزرگ می خواهم و جز این انتظار و آرزوئی ندارم.

(زبان و ملاحظۀ آن از نظر دین)

(موقعیت زبان در بین اعضاء)

اهمیّت و موقعیّت این عضو در میان اعضاء و اندام های انسان واضح و روشن است و چنان که دربارۀ دل گفته شد، اهمیّت عضو و موقعیّت آن در کار های مربوط ببدن انسانی، باعث اهمیّت و زیادتی وظیفه و مسئولیّتش «از نظر دینی در جنبۀ مادّی و معنوی» می باشد.

از این جا است که زبان (گر چه حجم و جرمش خیلی كوچك است) قسمت بزرگی از اجزاء ایمان را بوجود می آورد، و نیز سستی آن در انجام وظیفۀ خود، جرم و مسئولیّت زیادی برای انسان تولید نموده، و صدمۀ بزرگی بر پیکر ایمان وارد می کند.

زبان وسیع ترین عضویست برای انسان که باطن و ظاهر را بهم دیگر ربط می دهد

ص: 203

آن چه را که آدمی، بوسیلهٔ قوا و حوّاس ظاهری خود، از اوضاع و احوال جهان و موجودات مورد ملاحظه اش تحصیل و درک می نماید همانا زبان، آن ها را وجود لفظی داده و بطرز حکایت و انشاء، ظاهر می سازد.

بعبارت دیگر، بشر بواسطۀ قوّۀ باصره (یعنی حسّ بینائی که محلّ آن چشم است) شکل ها و رنگ های گوناگون را می بیند، و با قوّۀ سامعه (یعنی حس شنوائی که در گوش قرار دارد) هر گونه صدا های مختلف را می شنود، و با قوّۀ ذائقه (یعنی حسّ چشیدن که در محیط دهان است) انواع و اقسام مزه ها را می چشد، و با قوّۀ شامّه (یعنی حسّ بوئیدن که در بینی و دماغ می باشد) بو های خوش و زننده را درک می کند، و با قوّۀ لامسه (یعنی حسّ بسیدن که مخصوص پست بدن است) نرمی و درشتی، سنگینی و سبکی، تری و خشکی چیز ها را می یابد و همۀ این ها را با زبان نمایان می سازد.

نيز ادراك كليّات (كه خاصیّت عقل بوده و علماء منطق و اهل میزان نطق را بآن تفسیر کرده و فصل ممیّز و جهت فرق انسان از دیگر حیوانات دانسته اند) بواسطۀ زبان بظهور می رسد، یعنی زبان نتائج و محصولات ادراکات کلّی عقل و قوّۀ خرد را بیان می کند.

از این جا است که ظهور و بروز تمام علوم و صنایع و حکم و آداب را می توان از زبان دانست، چنان که معروف است ﴿ تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا﴾ یعنی «سخن بگوئید تا شناخته شوید» ﴿ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ﴾ یعنی «مرد در زیر زبانش نهفته است».

سبب برگشت ظهور و بروز تمام این ها بر زبان این است، که زبان محلّ و مرکز نیروی بیان می باشد، که یکی از نعمت های بزرگ آفریدگار و از صنعت های لطیف و دقیق آن حضرت شمرده می شود و از کمال لطف و نهایت مهربانی خدا نسبت به بندگانش سر چشمه می گیرد، و باعث مزیّت و برتری نوع انسان بر دیگر جانداران است.

خدا در قرآن کریم همین نعمت پاکیزه و مهّم را یاد آوری کرده، در سورۀ رَحمن

ص: 204

مي فرمايد: ﴿ الرَّحْمَنُ عَلَمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الإِنْسَانَ عَلَمَهُ الْبَيَانَ﴾ «یعنی خدای رحمن و بخشنده قرآن یاد داد (بحبیب خود) انسان را آفرید، و باو بیان آموخت».

(وظیفۀ زبان از نظر دین و آئین)

وظيفه و تكليف زبان را از جهت دین و ایمان، در دو قسمت باید دانست.

(1) اجتناب و کناره گیری از هر سخنی که دین و خرد، او را نا روا و نا پسند دانسته است، و در اصطلاح دین، آن موارد نا پسند آفات زبان گفته می شود ، و می توان همه را باین ترتیب خلاصه کرد، سخن و سوگند دروغ. وعدۀ دروغ. غیبت و بد گوئی. نمّامی و سخن چینی. فحش و نا سزا. دو زبانی و سخن پردازی از روی نفاق. سخرّيه و استهزاء غنأ حرام. افشاء اسرار مردم . مراء و جدال در غیر حّق. مدح و مجامله در غیر محلّ مناسب، ( یعنی توصیف و شمردن خوبی های مردم و خوش بر خوردی با آن ها در موردی که زیان و ضرر آور است) سخن سازی و تصنّع و لفّاظی بی جا. سخن پردازی در موضوع باطل و زشت (مانند حکایت احوال طبقل زنان و مجالس شراب خواران و نقل مقامات و منصب های گروه فاسقان و صنف زیان کاران و شرح سر افرازی و تنعّم توان گران و ثروت مندان و ذکر قدرت و تجبّر ملوك و رسوم و آداب زنندۀ آن ها) کلام زائد از قدر لازم، و نظیر این ها.

(2) بیان کردن معتقدات صحیح و هموار قلب و ظاهر نمودن آن چه را که دل برای خود فراهم ساخته، و پرده بر داشتن از روی آن و کوتاهی نورزیدن از گفتن حّق و بيان صواب و حقیقت، و سخن گفتن با مردم بنیکی و از نیکی.

قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی، ما را بهمۀ این جهات رهنمایی کرده است، در آیۀ (136) از سورۀ بقره می فرماید : ﴿ قُولُوا آمَنَا بِاللّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا﴾ یعنی «بگوئید که ایمان آورده ایم بخدا و بآن چه بسوی ما فرو فرستاده شده».

ص: 205

نیز در آیۀ (83) از همان سوره می فرماید: ﴿ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنا﴾ یعنی «بگوئید مردمان را گفتاری نیکو» یعنی با خلق نیکوئی کنید و با ايشان نيك تكلّم نمائید و ایشان را براه صواب و رشد راه نمایی کنید.

پس این دو آیۀ مبارکه، عمل زبان را بطور صریح و روشن، معین می کند، و اعلام می دارد که او مأمور است عقیدۀ درست و سالم را بیان نماید، و از اظهار با موقع آن خودداری نورزد، و نیز با مردم عصر خود نیکی صحبت نماید، و از بدی و زشت و نارو صحبت بمیان نیاورد.

آری همین دو معنی بسیار مهّم و اساسی می باشد و دستوری است که، واقعا از افراد منصف و معتدل و حّق جو و حّق پرست و روشن دل جلب توجّه می کند.

البّته باید اعتراف نمود و انصاف داد، که همین ها بزرگ ترین وسیلهٔ تقویت ایمان و جلو گیری از هوای نفس بوده و بشر را از جهاتی پیشرفت معنوی و مادّی می دهد و ترك اين دو وظیفه همانا تنها نقطۀ ضعف دین داران در تمام جوانب جهان کنونی محسوب است، و کلّیۀ عقب افتادگی و دور ماندگی و ضعف و ناتوانی های ما، در جنبۀ دینی (که سر منشأ جنبه های مختلف زندگی انسان است) همانا بر این دو موضوع بستگی دارد .

ما آن چه را که از دین و آئین (روی براهین و دلائل و مقدّمات مربوط بآن) برای خود عقیده اختیار کرده ایم، در مقام مناسب و مقتضی، از ابراز و اظهار آن تقصیر نموده، و از اعتراف و اقرار صریح (که باعث فوائد بی شماری در اجتماع دینی می باشد) کوتاهی می ورزیم.

طرف باطل و جانب فساد آن چه از رسوم شوم دارد بدون هیچ ملاحظه و پرهیزی بمیان می آورد و افشاء می کند، و دیگران را بطرف خود دعوت می نماید.

ما تنها بباطن قناعت و اكتفا کرده و با همان عقیده های درونی (سر پوشیده و

ص: 206

محجوب در زیر پرده های محکم غفلت) می سازیم و در نتیجه اش، بآتش پیش رفت هوای نفس خود و قدرت نمائی عامل های باطل و فساد و مسلك های خالی از حقیقت و واقعیّت و جلوه های فریبندۀ آن ها می سوزیم.

ما چه بسا خجالت داریم، که مثلاً در يك مجمع مشتمل بر افراد مختلف مردم، بطور مردانگی و آشکارا، دین و آئین مقدّس خود را معرّفی کنیم، و خود را بآن عنوان مشخّص نمائیم.

لكن باطل با تمام جرئت و شهامت و با کمال افتخار، روّیۀ شوم خود و راه نا هموارش را، بعموم اگهی می کند، و بلکه تنها بزبان هم اکتفا نکرده، با وسائل مختلف موجود، بطبق سلیقۀ اعتقادی خود، در پیش همگان شعار ها می دهد، و سر و صدا ها راه می اندازد.

آری ما نیز با مردم بنیکی سخن نمی گوئیم و از این برنامۀ پر ارزش خدائی (که دین آن را یکی از طرز های تبلیغ صحیح دانسته، و بعنوان امر بمعروف و نهی از منکر نام می برد) استفاده ننموده و مجال و موقع را از دست می دهیم.

ما فرصت فراهم می سازیم، تا باطل در اثر پیروی از این روّیۀ ارزنده (که ما بر آن مقدّم هستیم) پیش می رود، و مقاصد خود را بهر طوری که باشد عملی می نماید، و بالأخره ما دین داران را مغلوب و بی چاره و ذلیل و بدبخت کرده، افسار های گوناگون در رنگ های، مختلف بگردن های ما نهاده بهر طرف که دل خواه اوست می کشاند.

البتّه او تقصیر ندارد، او مطابق قاعده رفتار می کند، او در پی آنان می گردد که سواری دهند، و لجام قبول کنند، و برنگ تازه و شکل نوینی که مورد خوشنودی و رضایش می باشد در آیند، و هر گونه فضائل و افتخارات و وسائل شرف و عزّت و استقلال و استقامت و مردانگی و شخصیّت خود را در راه او از دست داده و هدر سازند.

ما نباید از آن گلایه کنیم که چرا چنان است، ما باید بر خود متوّجه باشیم که

ص: 207

چرا و بچه علّت چنین شده ایم، چگونه باین وضع اسفناک رسیده ایم، که خواه نا خواه بندای باطل لبيّك مي گوئیم، و بجانب آن چشم دوخته و بنغمه های شومش گوش فرا می دهیم.

با این که می دانیم و می بینیم که (عنوان کلّی) تبلیغ یکی از موضوعات قابل ملاحظۀ جهانی بوده، و همه کس بر فائدۀ ثابت آن پی برده و روز بروز وسائل آن را محکم تر و وسیع تر می نمایند، و بطور کلّی در کار های اجتماعی بهره های فراوانی می برند، و بلکه پاره ای از امور را (با این که ممکن است اساساً يك موضوع موهوم و خیالی باشد) در اثر نیروی تبلیغ بصورت واقعیّات در آورده، و نتایج زیادی را برخور دار می شوند، و روشن است که چگونه بوسیلۀ آن روحیّۀ مردم را تسخیر می کنند و آن ها را به روش های جدید و تازه ای و امیدارند.

(تبلیغ و دین از نظر سابقه و قرآن)

اشاره

اهمیّت و موقعیّت بسزای تبلیغ دینی در نظر همگان روشن و واضح است، همین کافی است که تمام پیروان هفت دین طراز اوّل جهان کنونی (یعنی دین اسلام و یهود و مسیحیّت و دین بودائی «هی یانایا» که در جنوب خاوری آسیا شایع است و دین بودائی «ماهایانا» که پیروان آن در تبّت و خاور دور می باشند و دین هندی بعد از دین بودا که دین بزرگ هندوستان است و دین زرتشت) و سایر ادیان مختلف صحیح یا باطل، در ابتداء ظهور شان، بر آن چنگ زده و پیشرفت خود را در او یافته اند.

چنان که خدای عظیم و گماشتگان ارجمندش، دربارۀ آن بطور صریح سفارش و تأکید فرموده اند.

بخصوص بزرگ پیشوای جهان بشریت و یگانه رهبر افراد انسان بسوی شاه راه سعادت، حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم، این نوع از تبلیغ را (یعنی تبلیغ دینی را که در

ص: 208

اصطلاح دین امر بمعروف و نهی از منکر نامیده شده است) در ردیف فروعات ده گانۀ دین قرار داده ، لزوم و وجوب آن را بر هر فردی از افراد دین دار (در هر طبقه و هر شغل و منصب که باشد) اعلام داشته، و خود آن بزرگوار، عملاً از آن پیروی و پشتیبانی فرموده است.

«قرآن مجید» کتاب مقدّس آسمانی را ملاحظه نمائید، که جا های متعدّدی بر این موضوع پرداخته و اهمیّت آن را معلوم می کند.

در آیۀ (199) از سورۀ اعراف بطرز خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید : ﴿ وَ أْمُرْ بِالْمَعرُوفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ يعنى «و امر كن مردمان را بنیکوئی در اقوال و کردار و روی بگردان از نادانان و سفیهان».

در آیۀ (125) از سورۀ نحل می فرماید : ﴿ اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِن رَبِّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ يعنى «بخوانای محمّد خلق را براه پروردگار خود بدلیلی که حق را ثابت کند، و بپند نيكو، و مباحثه نمای با آن ها بطریقه ای که نیکو ترین طرز مباحثه است، بدرستی که پروردگار تو دانا تر است بآن کس که او گم راه شد از راه حّق، او است دانا تر براه یافتگان».

در آیۀ (71و70) از سورۀ احزاب بطور خطاب بمؤمنین و گروندگان می فرماید: ﴿ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ یعنی «ای گروه مؤمنین و گروندگان از خدا بترسید و سخن استوار که مستلزم حقست بگوئید، تا بصلاح آورد خدای برای شما کردار های شما را و بیامرزد برای شما گناهان شما را، و هر کس فرمان برد خدا و پیغمبرش را پس بدرستی که فایز شود و فیروزی یابد فیروزی بزرگی».

ص: 209

باز هم در آیۀ (147) از سورۀ اعراف، رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را با این صفت پاك و پسندیده یاد کرده، می فرماید : ﴿ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ﴾ یعنی «پیغمبر دارای این صفت است که پیروان خود را بنیکی فرمان می دهد و ایشان را از کار نا شایسته باز می دارد».

نیز در آیۀ (104) از سورۀ آل عمران می فرماید : ﴿ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُصلِحُونَ﴾ یعنی «و باید از شما گروهی باشند که مردم را بنیکی بخوانند و بنیکی فرمان دهند و از کار نا شایست نهی کنند و باز دارند، و ایشانند رستگاران».

در آیۀ (17) از سورۀ لقمان بطرز حکایت از قول حضرت لقمان (علیه السلام) مي فرماید ﴿ يا بُنَّيَ أَقِمِ الصَّلوةَ وَ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ انهُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبرَ عَلى ما أَصَابَكَ إِنْ ذَالِكَ مِن عَزمِ الأُمُورِ﴾ یعنی «ای پسرك من نماز را بپای دار و امر کن بنیکوئی و باز دار از منکر و ناشایست و صبر کن بر آن چه بتو رسد از مشقت، بدرستی که آن چه ترا بآن امر کردم از مفروضات امور است، یعنی آن چیزیست که خدا عزم نموده آن ها را، و آن ها لازمۀ ارادۀ قوی است».

«قرآن» این صفت پسندیده یعنی تبلیغ دینی بعنوان امر بمعروف و نهی از منکر را ستوده و عمل کنندگان بر آن دستور و وظیفۀ الهی را بخوشی یاد کرده، در آیۀ (110) از سورۀ آل عمران می فرماید : ﴿ كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بالْمَعْرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ﴾ یعنی «شما بهترین گروهی هستید که برای خدمت مردم بیرون آورده شده اید از غیبت و عدم، فرمان می دهید بنیکی و خیر، باز می دارید از کار زشت و نا روا و بخدا گرویده اید».

نیز در آیۀ (71) از سورۀ توبه می فرماید: ﴿ و المُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُم أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ﴾ یعنی «مردان و زنان گرونده بعضی

ص: 210

دوستان بعض دیگرند، بنیکی امر می کنند و از زشت و قبیح باز می دارند.

هم چنین دربارۀ فائدۀ برخاستن برای انجام دادن این تکلیف، و پاداش و کیفر خود داری کنندگان از آن ، در آیۀ (41و40) از سورۀ حج مي فرمايد : ﴿ وَ لْيَنصُرْنَ اللّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِّىٌ عَزيزٌ، الذَّينَ إِنْ مَكَّنَاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلوةَ وَ أتوا الزَّكَوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلّهِ عَاقِبَةِ الْأُمُورِ﴾ یعنی «و البتّه یاری می کند خدا کسی را که بر دین خدا یاری کند بدرستی که خدا قادر و توانا و غالب است بر همه چیز، آن ها کسانی هستند که اگر توانائی و قدرت دهیم آن ها را در زمین، بر پا می دارند نماز را، و می دهند زکات را، و بنیکی و صلاح امر می کنند، و از زشت و نا روا باز می دارند، و برای خدا هست سر انجام و عاقبت کار ها».

باز هم در آیۀ (165) از سورۀ اعراف می فرماید : ﴿ فَلَمَا نَسَوَامًا ذَكَرُ و ابِهِ اَنجَيناَ الذّين يَنْهَوْنَ عَنِ السَّوْءِ وَ أَخَذْنَا الّذينَ ظَلَمُوا بِعَذَابِ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ یعنی « پس چون آن قوم فراموش کردند آن چه را که یاد آوری و تذّکر داده شدند، در میان آن ها، نجات دادیم کسانی را که از بدی و شرور باز می داشتند، و آن هائی را که ظلم و ستم می کردند، بسبب فسق شان بعذاب بدی گفتار ساختیم».

این است قسمتی از کلمات خدائی و منطق قرآن مقدّس راجع بموضوع سخن، که مطلب را بطور کامل ثابت و روشن می سازد، و ما را بيك وظيفۀ بزرگ كه عمل بر آن فضیلت زیادی در بردارد، و بوسیلهٔ عضو کوچکی از اعضاء بدن انجام می گیرد رهنمائی می کند، البتّه سعادت با کسی است که در این باره غفلت نورزد و سکوت اختیار نکند و از فائدۀ اساسی و مهّم زبان خود استفاده نماید ، و متوّجه باشد که خدای قادر و دانا، این عضو و سائر اعضاء را، وسیلهٔ سعادت بشر قرار داده است، اگر در محلّ خود مصرف نشود، و بطرز خدا پسند بهره برداری نگردد، جز بدبختی و بی چارگی چیزی برای بشر حاصل نمی شود، پروردگارا ما را توفیق عمل عنایت فرما.

ص: 211

(يك توهم نا بهنگام دربارۀ زبان)

شاید از نظر این که سکوت نیز یکی از دستورات مهّم دینی و عقلائی می باشد، و پر سخنی در عوض آن مورد مذّمت و ملامت دین و عقل است، گروهی توّهم کرده و می کنند که سخن پردازی دربارۀ دین و تبلیغ مطالب و برنامۀ آن، بر ما وظیفه نیست، بلکه سكوت و تأمّل بطور كلّى بهتر و پسندیده بوده و غیر آن صحیح نمی باشد، و باین عنوان و روی این خاطر از انجام دادن تکلیف ثابت کوتاهی ورزیده، و بهیچ وجه بر ندای الهى لبيّك اجابت و موافقت نمی گویند.

«نگارنده» اکنون با صمیمیّتی تمام، افراد حقیقت خواه و مطلب دوست را خاطر نشان می سازد، که درست است، یکی از دستورات بزرگ و پر ارزش انبیاء ارجمند و حكماء و عقلاء جهان، همانا خاموشی و کم حرفی و مقیّد داشتن زبان و مواظبت بر آن می باشد.

لکن باید توّجه داشت که این دستور مربوط بهر موضوع نیست، سکوت و خاموشی در موردی روا و صواب است، که انسان نتواند بر خصوصیّات و نتایج سخن خود آگاه شود و احتمال فساد بدهد (که البّته جای توقف و احتیاط خواهد بود) یا موردی که سخن پردازی را باعث ضرر معنوی یا مادّی خود یا دیگران (اگر از نظر دین محترم باشند) بداند ، اما در صورتی که صلاح و نفع شخصی یا نوعی . فردی یا اجتماعی روشن باشد، و هیچ گونه محذور و مانعی دیده نشود و نیروی ارجمند خرد تشخیص موضوع داده و تأیید نماید، و نیز از طرف دین بر صواب و شایستگی آن تصریح و اعلان گردد (چنان که موضوع سخن ما یعنی امر بمعروف و نهی از منکر از آن قبیل بشمار می آید)، هیچ پیغمبر و حکیم، بشر را از سخن پردازی در مانند آن مورد، باز نمی دارد و هیچ عاقل و فهیم ، سکوت را در آن صورت ترجیح نمی دهد.

ص: 212

«قرآن مقدّس» درجه و مقام گویندگان خیر و صلاح و دعوت کنندگان بنیکی و صواب را کاملاً مشخص نموده، در آیۀ (79) از سورۀ نحل مي فرمايد: ﴿ وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدَهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلَى شَيْى وَ هُوَ كُلَّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِهَهُ لَا يَأْتِ بِخَيرٍ هَل يَستَوي هُوَ وَ مَن يَأمُرُ بِالعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُستَقیم﴾ یعنی «بیان کرد خدا مثلی که آن این است، دو مرد که یکی از آن ها کنگ و لال است و بر هیچ کار توانا نیست و او با این حال سر بار ارباب و وّلی خود شده، بهر طرف که اربابش او را متوّجه کند یعنی بهر مهّمی که او را فرستد و آزمایش کند، او کار خیر و نیکوئی انجام ندهد و کفایتی نکند، آیا چنین شخص برابر است با کسی که فرمان می دهد بعدالت و قدم مي زند در راه راست».

بطور یقین کسانی که این مثل و پرسش پروردگار را ملاحظه می کنند ، جز اعتراف به برتری و فضیلت آن کس که بعدل و نیکی امر می نماید و مانند لال ساکت و خاموش نیست، راهی ندارند.

زیرا غیر آن بر خلاف وجدان و تشخیص قوّۀ عقل است، و هیچ خردمندی چنین قضاوت و داوری نمی کند.

آری حکماء و رهبران دینی و پیشوایان حقیقی جهان از این مانعند، که انسان زبان خود را در حرف های بیهوده و لغو و ناروا وزشت و زننده مصرف کند، زیرا هیچ گونه بهرۀ عقلائی ندارد، و بلکه باعث ناراحتی خود و دیگران می باشد.

آن ها می گویند این صنعت دقیق و لطیف خداوندی را در دروغ . بهتان . غیبت نا سزا. مسخرۀ بندگان پروردگار. سخن چینی. یاوه سرائی. فتنه و فساد انگیزی در میان مردم. سوگند های بی اساس. وعده های خالی از حقیقت. شهادت و گواهی بنا حّق و هزاران نظائر آن، نباید بکار برد.

آن ها بشر را با صلاح معایب خود و راهنمائی از دیگران و بیدار ساختن آنان

ص: 213

که بسیار کار پسندیده و نيك است، دعوت می کنند.

نیز از اظهار جدال یا مجادله (که در ردیف برهان و خطابه و شعر و مغالطه از صنعت های پنج گانۀ متداول در سخن قرار دارد، و عبارت است از معارضه کردن با کسی و محکوم نمودنش بوسیلهٔ آن چه که از گفته های خود او أخذ شده و قبول دارد) اگر بعنوان هدایت مردم و ساکت کردن لجوج و معاند و تسلیم ساختن بحقیقت انجام گردد و برای طرح برهان مثبت حّق مقدّمه ای باشد، انسان را باز نمی دارند زیرا عملی صلاح و زیبا و پسندیده است، و همین روّیه است که مورد دستور پروردگار می باشد، چنان که در قرآن کریم می فرماید : ﴿ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ﴾ یعنی «ای پیغمبر با مردم بنیکو ترین طرزی مباحثه و مجادله نمای».

لکن همان پیشوایان سفارش اکید و محکم می کنند، که از مجادلۀ باطل (یعنی معارضه و تاختن بر دیگری و شکست دادن آن و پیش بردن حرف خود، تنها بقصد هوای نفس و یک نوع شهوت خاطر) کاملاً خود داری شود.

زیرا اقدام بر آن، فساد بزرگی (از قبیل ضایع شدن حّق و ظهور اختلافات دینی و پاشیدگی وحدت ملّی و .و. و.) تولید می کند.

البتّه بدیهی ست که این طرز مجادله، بر افراد عاقل و مؤمن شایسته نیست، برای کسانی روا و شایسته است که بهره ای از عقل و ایمان ندارند، و پیوسته در صدد حّق شکنی و کفر و عناد می باشند.

چنان که پروردگار عظیم در آیۀ (56) از سورۀ کهف این مطلب را یاد آوری کرده می فرماید: ﴿ وَ یُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُواْ آیَاتِی وَ مَآ أُنذِرُواْ هُزُوَاً﴾ یعنی «کسانی که کافر شده اند مجادله می کنند بباطل و بیهوده، تا باین وسیله حّق را ضایع کنند و در هم شکنند، و فرا گرفتند آیات مرا و آن چه را که بیم داده شده اند بآن از قیامت و عذاب اخروی، بعنوان سخرّيه و افسون».

ص: 214

پس دانسته گشت که از آن چه معایب گفتار و نقایص سخن بشمار آمد، باید اجتناب نمود، که این ها همه آفات زبان و باعث بدبختی و سر افکندگی و بی وزنی انسان در جامعه می باشد، و آدمی را بطرف پستی و فرو مایگی و بی نظمی می کشاند، و گاهی هم بطور کلّی از هستی ساقطش می کند.

چنان که امروز همین آثار و نتایج شوم و نا هموار را با چشم خود، در جامعۀ بشر می بینیم، و خطرات معنوی و مادّی بسیاری برای افراد انسان در جنبه های مختلف نسبت بجهات شخصی و اجتماعی پیش بینی می کنیم.

زیرا همان طوری که خوانندگان گرامی و دین داران محترم در تمام جوانب گیتی، بهتر از نگارنده بوضع حاضر جهان (بخصوص کشور های مذهبی بطور کلّی که گم راهی و عقب افتادگی در آن ها بر خلاف انتظار و بر خلاف اصل و قاعده است) متوجّهند ، کاملاً تماشا می کنند که چگونه زبان اکثریّت مردم از روش معتدل خود خارج شده، و قطع نظر از این که دعوت بنیکی و خیر نمی کند، پیوسته بدعوت های باطل و شرور و فساد مشغول است، و در عوض تبلیغ مبانی و آداب دین تبلیغات سوء و ضد برنامه های الهی و آئین انجام می دهد و مطالب معنوی و گفتار های عالی و موزون پیشوایان حقیقی عالم بشریت را بيك سلسلهٔ موهومات و حرف های نا پسندیده و خلاف خرد و شعور و فهم و وجدان تفسير و تأویل می کند، و گروه مردم را با جلوه های شهوت پرور و هوس انگیز سر گرم می سازد.

جای تعجّب این که بجرم و تخلّف خود از وظیفهٔ مخصوصش، کم ترین اعتراف و اقرار هم ندارد، و بلکه جز دین پرور و حّق گو عنوانی بر خود روا نمی داند.

البّته شما عزیزان محترم بهتر می دانید که آیا این زبان ها حّق گو و دین پرور است؟ یا یکی از وسائل ترویج و تثبیت باطل بوده، و در حقیقت ریشه و بنیاد دین را متزلزل می سازد؟ بدیهی است، عقل هیچ عاقل آن ادّعا های خالی از حقیقت را باور نمی دارد.

ص: 215

آری ای هم کیشان روشن دل!

زبان امروز است ، که هر حرام و پلید و ناروای دیروز را در وقت حاضر بقالب های مختلف در می آورد و بمردم بدبخت غافل و بی خبر یا گرفتار شهوت و مادّیت، بصورت و عنوان حلال و پاکیزه و پسندیده، معرّفی کرده و در مجامع عمومی با استفاده از وقت اندام نشان می دهد.

در حالی که افراد باهوش و آشنا بدین می دانند ، که دستور خدا تغییر نا پذیر است، و نمی توان طرز در آن تصرّف کرد چه بطور زیاد نمودن و چه بطور کم و ناقص ساختن، زیرا بر حقیقت قوانین الهی جز پروردگار کسی احاطۀ کامل ندارد.

این قرآن کریم است که بطور صریح در آیۀ (64) از سورۀ یونس می فرماید : ﴿لاتَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ﴾ و نیز در آیۀ (43) از سورۀ فاطر و در آیۀ (23) از سورۀ فتح مي فرمايد : ﴿ لَن تَجِدَ لِسُنَةَ اللّهِ تَبدیلاً﴾ یعنی «هرگز بر دستورات خدا تبدیل نیست و تا آخر هم در آن تبدیل و تغییری نخواهی یافت».

شما ای افراد مطلب جو! شما ای عنصر های پاک جامعه!

باید غفلت نکنید، زبانی که باطل را برنك حقّ در می آورد و لباس حقیقت بر آن می پوشاند، و هر پلید و زشت و نا شایسته را بصورت پاکیزه و صواب و صلاح جلوه گر می سازد، از قبیل همان است که خدا در قرآن یاد آوری می کند، و از ردیف حّق گو ها و حقیقت جو ها و درستی خواه ها خارج می نماید.

در آیۀ (78) از سورۀ آل عمران مي فرمايد: ﴿ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾ یعنی «و بدرستی که از جحودان گروهی هستند می پیچانند زبان های خود را بخواندن کتابی که نوشتۀ ایشانست ، تا شما پندارید که آن چه ایشان می خوانند از کتاب (توراة) است و حال آن که او از کتاب نیست، و

ص: 216

می گویند که آن از نزد خدا است و حال آن که از خدا نیست، و بر خدا دروغ و خلاف می گویند و حال آن که آن ها می دانند».

«زبان» امروز است که از گفتن هر نا سزا و نا ملائم و نسبت دادن هر تهمت و افترا بر افراد حّق پرست و حق جو و حق طلب جامعه، خود داری نمی کند و از خدا و رسول و وجدان خود شرم و ملاحظه ندارد.

در حالی که قرآن بعدالت در گفتار دستور می دهد و از سخن خارج از اندازه منع می کند و باز می دارد، در آیۀ (152) از سورۀ انعام مي فرمايد : ﴿ وَ اِذاقُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾ یعنی «هنگامی که سخن می گوئید عدالت را ملاحظه نمائید و از میزان اعتدال خارج نشوید».

«زبان» امروز است که طوطی وار، سخنان بی معنی و خالی از مطلب انجمن های غیر مذهبی را گویا است، و نظریّات بی اساس افراد مادّی عالم را ، به رخ گروه دین داران و اهل مذهب می کشد، و بر پیروی از آن ها تحریص و ترغیب می کند.

بار خدایا، چرا زمانه ، چنان شد *** جامعه یک سر، فنای جُرم زبان شد

پردۀ ظلمت، فتاد روی حقیقت *** باطل و نا حق، ز پشت پرده عیان شد

همّت و مردانگی ، غیرت و عفّت *** عزّت و عصمت، در این زمانه چسان شد

ارزش علم و اَدب کمال و فضیلت *** از چه برفت از میان و از چه نهان شد

فسق و عدالت، بيك لباس در آمد *** ظلم و خیانت، چرا شعار جهان شد

ص: 217

عاجز و مظلوم و مستمند و پریشان *** داد رسش ، مرك و پیشه، آه و فغان شد

نقشۀ اَغيار و دست های اَجانب *** جلوۀ ایمان ربود و، جلوه همان شد

أهل بصیرت نشست و دم نزد، آخر *** مردم بی مایه، رهبران زمان شد

سیرت انسان، بشكل دام و دد آمد *** صورت تنها، بجای ماند و نشان شد

زنده شد از نو رسوم عهد جهالت *** بس که خرافات و لغو و یاوه بیان شد

(مؤلّف)

این بود پاره ای از وظایف و آفت های زبان، و بسی روشن گشت که چگونه آراستکی آن با عمل بوظایف خود، باعث تقویت ایمان و سبب جلو گیری از هوای نفس می باشد و معلوم شد که هم راهی این عضو با آفات، در ایمان انسان تولید ضعف و نقص کرده و عامل فساد و هوای نفس را قدرت می دهد ، ﴿ رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ﴾

(موقعیت گوش و وظیفۀ آن از نظر دین)

این عضو دقیق و حسّاس که محلّ قوّۀ سامعه «شنوائی» می باشد و در بدن انسان (از کار های مربوط بقوای ظاهری) درك خصوصیّات صدا های مختلف و نوا های گوناگون را بعهده دارد، و آن ها را بطرز مخصوص أخذ کرده، و انعکاس شان را قبول

ص: 218

نموده و از آن ها در محیط خود جلوه های رنگارنگ ضبط می کند، و مورد ملاحظۀ انسان قرار می دهد، که او بوسیلهٔ قوای دیگرش بر نتایج و آثاری پی می برد، و آن چه را که مورد پسندش نشود و نظر او را جلب ننماید پرداخت نمی کند.

بطوری که در پیش گفته شد، البتّه این عضو نیز در مرتبۀ خود ممکن است برای انسان باعث سعادت و خوش بختی حقیقی باشد، و ممکن است وسیلۀ گرفتاری و مسئولیت آن بگردد.

چون هر دو احتمال دربارۀ این اندام، مانند سایر اندام های انسان موجود است از این نظر همین عضو شاید ایمان آدمی را تکمیل و تقویت کند، و شاید ناقص و ضعیف نماید، زیرا در اطاعت و مخالفت انسان بطور کلّی نسبت بمقدّسات دین و اساس آئین دخالت کامل دارد.

عامل بودن این عضو بر تکلیف و وظیفهٔ مخصوص خود، مایۀ آبرومندی بوده، و سر پیچی آن از دستورات الهی باعث فرو مایگی و پستی انسان خواهد گشت.

«اکنون» در پیرامون وظیفه و تکلیف آن از نظر دین صحبت می کنیم، تکلیف و وظیفۀ این اندام دقیق همانا در کار های مربوط و مخصوص طبیعی خود «یعنی در شنيدن و أخذ و ضبط کردن صدا ها و خصوصیّات آن ها» مقرّر می باشد.

او موّظف است که خود را برای شنیدن حّق و ندا های پاکیزه و عقل پسند و پند های نافع و ارزنده و سخنان مفید و پر ارزش که آدمی را بسوی صلاح و اعتدال و نظم و آرامش و خوش بختی و سعادت در اجتماع و دوران زندگی راهنمائی می نماید، آماده کند و خود را برای انعکاس چنین نغمه های حقیقت و درستی مهیّا سازد، و اندرز های مشفقانۀ پیشوایان و رهبران معنوی را بشنود، او نیز موّظف است از شنیدن مواعظ و نصایح مذهبی در مجالس دینی و مجامع ارشاد و انجمن های مختلف هدایت و دلالت خود داری نکند، تا آدمی را وسیلهٔ قبول حقایق و مطالب برازنده فراهم شود، زیرا قبول هر چیز

ص: 219

بمقدّماتی بستگی دارد اوّل آن ها دانستن و آگاه شدن است، که با راه هائی حاصل می گردد و یکی از آن راه ها شنیدن می باشد، که خاصیّت مربوط بگوش است.

چنان که آیۀ (193) از سورۀ آل عمران، همین مطلب «یعنی دخالت شنیدن در دانستن حّق و پیروی از آن» را گواه است، و روشن می کند، که گوش می تواند چنین وسیله برای انسان فراهم آورد.

خدای بزرگ از قول آنانی که صدای حّق را بتوسّط منادی حّق شنیدند و از آن متابعت و پیروی کردند می فرماید : ﴿ رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بريكُمْ فَآمَنَا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفَرْعَنَا سَيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ﴾ یعنی «ای آفریدگار ما بدرستی که ما شنیدیم ندا کننده ای را که می خواند که بگروید به پروردگار خود، پس امر منادی را امتثال کردیم و گرویدیم، ای پروردگار ما پس بپوشان گناهان ما را و بمیران ما را با نیکان و نیکو کاران».

پس یکی از وظایف گوش، شنیدن حّق و حقیقت است، و خدای دانا کسانی را که اندام شان در وظیفۀ نام برده قیام کرده، می ستاید و در قرآن مجید نوید خوشی و نیکی می دهد.

در آیل (19) از سورۀ زمر بطرز خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: ﴿ فَبَشِّر عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَبَعُونَ أَحْسَنَهُ وَلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللّهَ وَ أولئِكَ هُم اوُ لوُ الاَلبابِ﴾ یعنی «پس مژده ده بندگان مرا، آنان که می شنوند گفتار حق را پس پیروی می نمایند نیکو تر آن را، آن گروه که تابع سخنان نیکو ترند، آنانند که خدا شان هدایت کرده است آن ها را، و آن گروه ایشانند صاحبان عقول».

خوانندگان محترم !!!

از این جهت هم غفلت نفرمائید، که در میان راه های دانستن مطالب و وسائل پی بردن بر آن ها، شنیدن را اثر مخصوصی است که در غیر آن این اثر وجود ندارد

ص: 220

از این جا است، که حتّی در بارۀ کسب علم دستور می دهند ﴿ خُذُو العِلمَ مِنْ اَفوادِ الرِجالِ﴾ یعنی علم را از دهن و بیان مردان دانش مند أخذ کنید و فرا گیرید.

نیز از این جا است که گوش دادن بر حقایق، برای عالم و آگاه از آن ها هم نافع است، و روی همین نظر، دین مقدّس اسلام، یاد آوری و تذّکر را یکی از عنوان های پسندیده دانسته و مردم را بر آن تحریص و ترغیب می کند.

نیز از این خاطر است که گروه فاسد و فساد کنندگان جهان کنونی (که با تمام شئون و حقوق دین داران بازی می کنند، و آنی از فکر ترتیب وسائل نابودی آنان غفلت ندارند، و لحظه ای آرام و راحت نیستند) بر دو جهت شدیداً همّت می گمارند و شب و روز آرام نمی گیرند و در راه آن دو، مصرف های زیادی می نمایند.

(1) سعی می کنند اطفال مردم را با شنیدنی های زشت و زننده تحت برنامه های ساختۀ خود پرورش دهند، تا بوسیلهٔ این قوّۀ پر ارزش «شنوائی» خو های پلید و پست را در نهاد آن ها از همان عالم بچگی و طفولیّت پی ریزی کنند.

بدیهی است که این روّیه برای پیش بردن مقاصد شوم در آیندۀ اجتماع، فکر بسیار خوب است، زیرا نتیجه و محصول نا درستی و نا همواری و . و . و . و . و . مردان تبه کار هر عصر همان اطفالیست که با صحنه های خرد نا پسند، آمیزش داشته و با آن ها خو گرفته و عادت کرده اند، و در حقیقت طبع نوینی در درون شان پدید آورده، و حقیقت و اعتدال خود را خواه نا خواه از دست داده اند چنان که مردان نيك و نيکو روش جهان نیز محصول پرورش هاى نيك مي باشند.

از این جهت بعموم افرادی که اصولا بخوش بختی حقیقی اولاد خود علاقه مندند و بسعادت واقعی آن ها طالبند و مصونیّت آن ها را از هر نا ملائم می خواهند، باید صمیمانه توصیه کرد، و سفارش اکید نمود،که بدون تأمّل و بررسی کامل در اطراف برنامه های مصنوعی عدّۀ معدودی که بر حیثیّت و شئون حقیقی اجتماع بشر دل سوزی ندارند

ص: 221

اطفال خود را در تشکیلات و مجامع امروزی که محلّ اجراء آن برنامه های زیان آور می باشد قرار ندهند، و تنها بتحصیل کاغذ پاره هائی چند بعنوان مدرك و.... که با از دست رفتن جهات پر ارزش اخلاقی و فضائل قابل اهمیّت و شایان ملاحظه همراه است خوشحال نگردند.

«مدرك» را وقتی باعث خوشحالی باید دانست، که از نظر عقل نیز، ماهیّت و حدود اخلاقی و موازین آداب اجتماعی که حافظ ناموس جامعه بشمار می رود، در جای خود محفوظ و برقرار بماند، تا این طفل بوسیلهٔ آن مدرك و اخلاق پسندیدۀ خود، در آیندۀ اجتماع باعث خیر و صلاح و نفع خود و دیگران بشود، هرجا برود و هر کجا بنشیند و در هر تشکیلات شرکت کند و یا عضو هر سازمانی باشد، بالاخره بهر شغلی مشغول گردد، جز حّق و حقیقت و راستی و درستی هدفی در نظر نگیرد، و قدمی جز بر مصالح اجتماع بر ندارد، و قلمی جز بر نجات خود و همگان و آیندگان جامعه روی کاغذ نیاورد و ... و خلاصه چیزی غیر از خیر و برکت از وجودش بظهور نرسد.

(2) این که سعی دارند که مردان و زنان را از شنیدن هر گونه مطالب مفید که از مبادی دینی و دستورات مذهبی سر چشمه می گیرد و بآن منشأ مربوط است باز دارند یا بطور جبر و اکراه از استفادۀ آن ها منع کنند، و یا با نوا های موسیقی و تصنیف های لغو و بیهوده و منظره های تلویزیون و فیلم های سینما ها و ... آن ها را سر گرم سازند، که تا خود بخود از شنیدین های لازم و نافع محروم شوند.

«چنان که» امروز بر هیچ فردی مخفی و پوشیده نیست، می بینیم و می شویم که در اجتماع چه می گذرد، و چه چیز ها وقت گران مایۀ ملّت را بهدر می دهد و چه چیز با مال و جان و حیثیّت و ناموس مردم بازی می کند، و چگونه افراد جامعه یکی پس از دیگری با اخلاق فاسد آلوده شده و با رنگ های نا مناسب رنگین می گردد، و طوری پیش آمده است، که اکثریّت مرده ، یا بر عیوب

ص: 222

خود توّجه ندارند و توّجه نمی کنند ، و یا بکلّی هر عمل قبیح و شرم آور را عیب نمی دانند و مورد اعتنا قرار نمی دهند و از آثار نا روای آن هم بیمناک و ترسان نیستند.

(موسیقی از نظر دین و عقل)

بررسی بر این موضوع را، در عهدۀ عموم برادران و خواهران علاقه مند بدین باید قرار داد، زیرا خصوصیّات مطلب بقدر کافی در نظر همگان روشن می باشد.

«دین» بطوری که در پیش گفته شد، جز یکتا پرستی و عمل بدستورات خدای دانا و توانا عنوان دیگری ندارد، هر فرد یکتا پرست و عامل بدستورات الهی متدّین نامیده می شود.

چنان که در بحث خود تفصیلاً بیان شد، دین رعایت هر عمل و چیز پاکیزه را دستور داده، و از هر فرد از افراد بشر آراستگی بآن را، تحت شرایط مخصوصی مطالبه می کند، و نیز از هر کار قبیح و چیز پلید و نا شایسته و خبیث، انسان را نهی کرده و بر حذر می دارد، و چون موسیقی یکی از کار های پلید و زشت و زیان آور است، ناگزیر در ردیف نهی شده ها و باز داشته های دینی بشمار می رود.

البّته بدیهی است که داوری در چنین موارد، همانا بوسیلۀ قوّۀ خرد، روی آن چه از آثار موضوع محسوس است می باشد، هر چند آن آثار از نظر غیر عقل « از قبیل هوای نفس و قوّۀ شهوت و ميل و عشق و جهل و . و . و . و .» نتائج دیگری بدهد و نظر افراد کوته نظر و فرو مایه را بخود جلب نماید.

عقل و عقلاء آثاری را که عمل موسیقی، در خارج از خود نشان می دهد، و آن چه که در روحیّه و نهاد افراد انسان تولید می کند، کاملاً ملاحظه نموده، و پس از سنجش و مطالعۀ دقیق، نظر و حکم خود را دربارۀ آن ظاهر می سازند.

ص: 223

دین نیز که از عقل و تشخیص حقیقی عقلاء جدا نیست، در همان زمینه دستور اکیدش لازم و ثابت خواهد بود.

«اکنون» به برادران و خواهران روشن فکر ایمانی، در هر جا و هر کشوری که هستند، باید صمیمانه یاد آوری کرد که عقلاء جهان امروز موسيقى را يك عامل سر سخت زیان و شرور دانسته، و هیچ جهت خیر و نفع در آن نمی بینند، بهمین خاطر جدّاً از آن اجتناب کرده، و دیگران را نیز بر مفاسدش تا قدر امکان آگاه ساخته و با جتناب کامل از آلودگی بآن تأکید می نمایند.

مضرّات موسیقی را در جهاتی باید ملاحظه کرد، که همۀ آن ها خطرناك و شایان پرهیز و خود داری می باشد.

(1) موسیقی را یگانه عامل ضعف اراده و تولید کنندۀ توّجه غیر طبیعی در شنونده می توان نامید، در اثر این که نوا های مختلف، با کشش های بخصوص و ارتعاشی دارد، شنونده را بخود جلب کرده، و بطور بهت زدگی، حالت مخصوصی در وجود آن پدید می آورد، پیدایش این فساد از آن عامل سوء مورد تصدیق روان شناسان نیز می باشد.

(2) موسیقی در راکد ساختن و تاريك كردن فکر، شنونده و ساقط نمودن مغز او از اعمال اندیشه، قدرت و تأثیر عجیبی دارد.

شنونده هر چند يك فرد هوشمند و فکور باشد، نوا های موسیقی چنان تحت تأثیرش قرار می دهد، که در آن حال شايد يك مطلب ساده را هم نتواند بر محیط فکر و اندیشه اش نزديك گرداند و نتیجه بگیرد، چنان که این موضوع، در خارج کاملاً بطور محسوس واضح و روشن است.

(3) موسیقی عواطف نيك انسانیّت را از میان می برد، انسانی که دارای عاطفۀ خوب و پاکی نفس و نرمی و . و . و . بوده است، مداومت بر شنیدن نوا های موسیقی

ص: 224

چنان خون سرد و بی عاطفه و دل سختش می سازد که بر هیچ موضوع رقّت آور و دل خراش متأثر نمی شود، و کم ترین هیجانی در خود احساس نمی کند.

(4) موسیقی یگانه وسیلۀ اشاعۀ فحشاء و کار های نا پسندیده و زننده می باشد، و بواسطۀ آن اکثریّت مردم از حّق و حقیقت دور افتاده و بگم راهی و انحراف مبتلاء شده، هر لحظه بشهوات و غریزه های حیوانی تحریک می شوند، بخصوص طبقۀ جوان «از پسران و دختران عصر» زیاد تر از طبقات دیگر بر این بلا گرفتارند.

(5) موسیقی بطور مسلّم، موّلد و پدید آورندۀ ضعف اعصاب است که یکی از مهم ترین امراض بشمار می رود.

این مطلب از طرف انجمن های پزشکی عالَم با بررسی صحیح در پیرامون موضوع بطور کامل بدست آمده، و مورد تأیید روشن فکران و دانش مندان ممالك بزرگ جهان می باشد.

از این جا است که در بعضی از کشور ها، از دولت وقت تقاضای رسمی شد، که از موسیقی و کنسرت های عمومی که باعث ناراحتی مردم و تولید کنندۀ امراض است جلو گیری شود.

البّته این تقاضا که بصورت لایحۀ مفصلّی بمجلس سنای آن کشور داده شد، در اثر پی بردن بر زیان های فراوان موسیقی بود، که بوسیلهٔ پروفسور معروف آمریکائی «دکتر ولف آدلر» Dr- volfadler كشف و تشریح و اعلام گردید.

این دکتر نام برده پروفسور دانشگاه کلمبیا Colombia ثابت کرد که بهترین و دل کش ترین نوا های موسیقی شوم ترین آثار را روی سلسلۀ اعصاب انسان می بخشد، مخصوصاً اگر هوا گرم باشد، این تأثیر مخرّب خیلی بیش تر می شود، و در مناطق حارّه چون عربستان و برخی نقاط ایران منتهای سوء اثر را دارد.

پروفسور مزبور نوشت، که موسیقی علاوه بر این که سلسلۀ اعصاب ما را در اثر

ص: 225

جلب دقّت خارج از طبیعی آن سخت خسته می کند، عمل ارتعاش صوتی که در موسیقی انجام می شود، تولید تعرّقی خارج از حد طبیعی در جلد می نماید، که بسیار زیان مند است، و ممکن است مبدأ امراض دیگر قرار گیرد.

کشفیّات این طبیب چنان در آن کشور تأثیر کرد که هزاران هزار تن از مردم پیرو او شدند و بدستورش رفتار کرده و موسیقی را بر خود حرام نمودند و تصمیم جدّی گرفتند که از آن بطور کامل اجتناب کنند و پرهیز ورزند.

اعصاب انسان و موسیقی!

باظهار علماء «فیزیولوژی» سلسلۀ اعصاب نباتی انسان در مقابل اعصاب ارتباطی شامل دو سیستم «سمپاتيك و پارا سمپاتيك» می باشد، و چون اعمال این دو سیستم نام برده، در روی اعضاء انسان مخالف یک دیگر است، تا هنگامی که تحریکاتی از خارج بر آن ها وارد نیاید و هر دو بموازات یک دیگر کار کنند تعادل بدن را حفظ کرده، و این تعادل در صحّت و سلامتی روحی و جسمی انسان مدخلیّت تام دارد، ولی هر گاه یکی از این دو، تعادل و توازن خود را از دست داد، آن گاه بنسبت عدم تعادل هر يك، اختلال روانی و کالبدی «روحی و جسمی» برای شخص ایجاد می نماید.

کار حسّاسه «سمپاتيك» ایجاد امور فعّالۀ بدن است، از قبیل بیداری و جدیّت و فعالیّت در کار ها (که در اصطلاح طبّ قدیم صاحب آن را حرارتی مزاج و خون گرم می نامیده اند) ولی کار حسّاسۀ اعصاب «پارا سمپاتيك» درست مخالف سمپاتيك است، یعنی عمل آن ایجاد سستی. بی حالی. خواب. غفلت. سهو. نسیان. اندوه. حزن و بی هوشی. نزع و بالأخره مرگ است.

هنگامی که از خارج تحریکاتی در روی اعصاب شروع می شود، اعصاب سمپاتيك یا پارا سمپاتيك، بميزان تحريكات خارجی، تعادل خود را از دست داده پائین و یا بالا می روند ، بدیهی است بهر اندازه که فاصله بین این دو سیستم اعصاب ایجاد شود، بهمان

ص: 226

اندازه نگرانی های روانی. اغتشاشات فکری، و خلاصه عدم تعادل روحی آغاز می شود، از جملۀ علل تحریکات خارجی که عدم تعادل بین اعصاب سمپاتيك و پاراسماتيك ایجاد می کند ارتعاشات موسیقی است.

موسیقی وقتی با آهنگ های نشاط انگیز، یا نوا های حزن آمیز و مخصوصاً اگر با ارتعاشات عجیب و غریب موسيقى (سمفونيك) همراه گردد ، بطور مسلّم تعادل لازمی را که بایستی بین دو دستۀ عصب وجود داشته باشد بر هم زده و در نتیجۀ این عمل اصول حسّاس زندگی حیوانی را ، اعّم از هضم و جذب و دفع ترشّحات و ضربات قلب و وضع فشار مایعات بدن، از جمله خون و غیره را مختل می سازد و رفته رفته شخص را بگرفتاری ها و امراضی نزديك مي سازد، که طبّ جدید با تمام پیشرفت های حیرت انگیز خود، در اغلب موارد از معالجۀ آن عاجز می ماند.

مثلاً آهنگ های نشاط انگیز موسیقی، می تواند باعث نوعى تحريك اعصاب فوق الذّکر گردیده، بطوری آن ها را تهییج نماید، که صاحب آن بتدریج دچار اغتشاشات روانی شده، بیداری های زیاد. فعالیّت های بی موقع. خوشی های ناگهانی. خندۀ بی جا. پر گوئی. ادای سخنان مسخره و هزیان آمیز و حالت عصبانیّت در او پدید آورد، در اثر ادامۀ این عمل، ممکن است شخص بمرض «ماني» Manie كه يك نوع جنونی است دچار گردد و حتّی در مواقعی که با موسیقی سر و کار ندارد گاهی بی خود بخواند و بی خود دست و پا را حرکت داده با میز و صندلی باصطلاح ضرب بگیرد، و گاهی ادا های مسخره آمیز در آورد، این نوع جنون ممکن است گاهی شدّت پیدا نموده و شخص را به مرض «پارانویا» Paranoia مبتلا کرده و صاحب آن يك سلسله ادّعا های بی مورد نموده و خود را شریف تر و بالا تر از همۀ افراد هم نوع خود بداند.

بخصوص آن کسانی که علاقۀ زیادی بشنیدن آهنگ های فرح انگیز و نوا های نشاط آمیز موسیقی دارند هر گاه در زندگی آن ها حوادثی پیش آید که موجب ناراحتی

ص: 227

و نگرانی روحی آنان گردد، صبر و بردباری را از دست می دهند و تحمّل برای آن ها غير مقدور خواهد بود، و ممکن است در برابر پیش آمد ناگوار کوچکی دست بانتحار بزنند و خود را بی جهت از بین ببرند.

هم چنین آهنگ های حزن آور و غم انگیز موسیقی نیز بنوبت خود می تواند سبب نوع دیگری تحريك شده و در نتیجه اش اغتشاشات دیگری برای انسان ایجاد کند، از قبیل خواب زیاد. سستی و بی حالی. غفلت و فراموشی. بی رغبتی بدنیا. بد بینى بجامعه. غم و غصّه های بی مورد. سیر شدن از زندگی. افکار در هم و بر هم، که بالأخره امکان دارد که در اثر فشار بیش از حدّ بر اعصاب صاحب آن را گرفتار سکته های قلبی بکند.

امّا در هنگامی که نوای موسیقی گاهی فرح انگیز و گاهی غم آور باشد و شنونده از هر دو قسمت استفاده کند مانند «برنامه های رادیو» در این صورت خطر از دو جانب متوّجه انسان می شود، یعنی گاهی بر اعصاب «سمپاتيك» فشار می آورد و گاهی بر اعصاب «پار اسماتيك» ناراحتی می دهد، در همان حالی که شنونده تحت تأثیر آهنك فرح انگیز موسیقی قرار یافته است ناگهان آهنك عوض شده موسیقی حزن انگیز انقلاب عصبی ایجاد می نماید، همین تغییر لحن موسیقی برای شنوندگان بسیار خطر ناك است.

مرض های گوناگون روانی، اغتشاشات فکری، عدم تعادل روحی، انواع و اقسام دیوانگی ها، وفور سکته های مغزی و قلبی و اغلب درد های روانی که در تمام دنیا روز بروز رو به فزونی می رود و فکر پزشکان بزرگ را بخود جلب و متوّجه نموده است می توان گفت، صدی نود و پنج آن ها نتیجۀ آثار همین تمدّن شوم جدید می باشد، که قسمت عمدۀ آن تعمیم موسیقی بوسیلهٔ رادیو ها و ازدیاد مجالس ساز و آواز و کنسرت است.

در اثر ایجاد سر و صدا ها، کنسرت ها، موسیقی های مختلف و فیلم ها و کاباره ها

ص: 228

و دانسینک ها است، که تعداد دیوانگان و بیماران روانی روز بروز در کلّیۀ کشور ها رو بازدیاد رفته و هر لحظه بر شمارۀ تیمارستان های ممالک بزرگ عالم بخصوص اروپا و امریکا افزوده می گردد.

امراض روحی در ایران، بلای موسیقی!

بهمن ماه سال (1335) هنگامی که «پروفسور کروس» کار شناس بین المللی بهداشت روحی وابسته بسازمان ملل برای بازرسی وضع سلامتی فکر در خاور میانه بایران آمده بود، بعد از مطالعات دقیق نسبت بحالات روحی اهالی ایران ، در گزارش خود چنین اشاره کرد و نوشت «اگر تدبیر عاقلانه ای برای جلو گیری از عدم تعادل روحی مردم ایران اتّخاذ نشود وضع خطر ناکی پیش می آید و در آینده عواقب بسیار وخیمی برای ایران خواهد داشت».

خلاصۀ نظریۀ «پروفسور کروس» و سائر متخصصین روانی تهران در روزنامۀ اطلّاعات شمارۀ (9141 و 9142 مورّخ 19 و 20 بهمن ماه سال 1335) چنین انتشار یافت که از هر صد نفر مردم ایران نود و پنج نفر گرفتار امراض روحی و عصبی هستند یعنی از بیست ملیون جمعیّت این مملکت نوزده ملیون آن ها دچار امراض روحی و عصبی و عدم تعادل روانی می باشند.

باید توّجه بیش تری کرد که «19» ملیون از جمعيّت يك مملكت بيست ميليون نفری ، از صبح تا شام بلکه «18» ساعت از «24» ساعت مغز شان با چه چیز سر و کار دارد و گوش های آن ها که آلت انتقال صدا و فشار بمغز است با چه عوامل و تحریکات خارجی هم کاری می نماید که بر روی اعصاب «سمپاتیک و پاراسماتيك» با فشار خود بر شدّت امراض عصبی و روانی و عدم تعادل روحی آن افزوده و مردم کشور را بطرف امراض روحى و بالأخره جنون رهبری می کند.

وقتی این جهت کاملاً روشن گشت که اکثریّت مردم ایران گرفتار مرض های

ص: 229

روحی و روانی هستند ، باید در نظر گرفت که با اظهار و تأیید کلّیۀ پزشکان و متخصصّین بیماری های روانی و عصبی، آهنگ های موسیقی و هر نوع صدا برای مبتلایان بضعف اعصاب مخصوصاً مضرّ و زیان آور است، و بعد از این که طبق گزارش کار شناسان بهداشتی، از بیست ملیون نفر جمعیّت ایران نوزده ملیون آن ها مبتلای امراض روحی و عصبی باشند، پس طبق این آمار و نظریّه جای تردید نیست که موسیقی برای «19» ملیون از افراد این محیط «یعنی ایران عزیز» بطور یقین زیان بخش است.

این پاره ای از زیان های موسیقی است که برای خوانندگان محترم شرح داده شد و باستناد بر جهات قابل اعتناء بیان گردید.

«اينك» اگر برادران و خواهران دینی هشیار و پاک طینت تأمّل کنند، خود بخود در این مورد قضاوت و داوری خواهند کرد، و بالأخره نا گزیر بحكم وجدان و خرد خواهند گفت: که هر فردی از افراد انسان را لازم است بگرد این مایۀ بدبختی و وسیلهٔ زیان جسمی و روحی نگردد، و از این عملی که مضرّات آن در تمام جنبه های مهّم بطور اجمال و تا اندازه ای روشن گردید (مانند اجتناب از يك سمّ کشنده) به پرهیزد.

باید رفقای گرامی متوّجه باشند، که منشأ عدّه ای از گرفتاری های اجتماعی و بی نظمی های ما، همانا موسیقی است که هزاران موضوعات فاسد را نیز با خود هم راه دارد.

انسان نباید بوضع کنونی که نصیب اجتماع ما مردم کشور ایران شده است گول و فریب بخورد، صحیح است که در محیط ما کار های بی اساس از اندازه گذشته و عمل ها وارونه و ارزش ها بر خلاف مناسبات می باشد، لکن در تمام موضوعات نمی توان مغز و فكر يك عدّه هوا پرست و شهوت پرور و لاابالی و بیهوده گران را میزان قرار داد و بدون طرز عقلائی، بر آن استناد کرد.

ص: 230

ما نمی گوئیم در محیط ها آهنگ سازان و رقاصّه ها «هنر پیشگان» و نوازندگان بیش از اهل فضل و أدب و دانش مندان ارزش ندارند، و هوس رانی با نقشه های مختلف و رنگ های گوناگون جامعۀ حاضر ما را مشغول و سر گرم نکرده است، لکن می گوئیم مطلب را با قوّۀ عقل و شيوۀ خرد مندان باید حساب کرد، همه کس را خردمند و هر قوّه ای را عقل و خرد نباید پنداشت، چنان که در پیش تفصیلاً روشن کردیم که گاهی عقل درخواسته و آثار با چیز های دیگر مشتبه می شود، باید دّقت کرد تا باعث بد بختی و گم راهی نشود، و انسان نباید کور کورانه در گرداب های هلاکت واقع گردد که موجب سر افکندگی دنیا و آخرتش بوده و پشیمانی جبران نا پذیر فراهم آورد در حالی که هیچ گونه وسیلۀ نجاتی نباشد و هنگامی که دست انسان بجائی بند نشود.

عزیزان محترم! برادران و خواهران حق جو!

شما را بخدا بیائید حقیقت را از دست ندهیم، فکر و عقل و اراده و عزم و اختيار خود را، در مقابل قدرت و هوا و خواهش هر فرد آلوده و پلید و فاسد مغلوب نسازیم، کودکان و جوانان را بآتش بلا و گرفتاری های نا بهنگام خود نسوزانیم، استقلال و شئون و حیثیّت را در تمام جهات منظور بداریم، عیآشی و کیّافی های زود گذر را در پشت سر قرار داده عاقبت و سر انجام را اندیشه کنیم، بالأخره روز باز پسین در پیش است کردار و گفتار و نظریّه های مادّه پرستان غافل از حّق و حقیقت و خالی از عواطف انسانیّت، برای خود شان روا و سزاوار است، هوش مندان را تبعیّت از آنان نشاید، و رفتار بر خلاف عقل و دین از پاک دلان نباید.

زیرا پاکان باید با وسیلۀ خدا دادی خود «یعنی عقل» و نیروی ایمان جز سراغ حقیقت نروند، و بر اسباب ظاهری و فریب دهندۀ این دنیای زود گذر نباید توّجه زیاده از اندازه داشته باشند، باید نا پایداری هر عیش و کیف، هر لذّت و عزّت جهان کنونی متوّجه گردند و بدون جهت غفلت و مسامحه نورزند.

ص: 231

ای جان من اندر این جهان ره گذری *** این ملک بود چو منزلی در سفری

پس راه گذر نشاید اِلّا گذرش *** تعجیل سِزد که خود بمقصد ببری

آنان که در این جهان مَعّز ز بینی *** در هر طرب و عيش مُجّهز بینی

ترسم که چو بگذرد گذر هایی چند *** بی چارگی و فناش مُحرز بینی

آنان که بخواب خوش بسی، آرامند *** در کاخ بلند پایه و ایوانند

انصاف توان داد، گر از حق دورند *** حيوان مَنِش و کالبد انسانند

آنان که سر شور و شراری دارند *** هر لحظه دل عشق بیاری دارند

سودی ندهد این همه دل باختگی *** جز آن که بهم قول و قراری دارند

آنان که تفاوت نکند لیل و نهارش *** يك لحظه نگیرد بجهان هیچ قرارش

راحت نتوان یافت مرا و را اَبد الّدهر *** جز این که کند سر بلحد کنج مزارش

آنان که نظر کند بخود خود بیند *** یا آن که بجز خود همه بی خود بیند

ص: 232

جایز نبود عیب گرفتن او را *** شب کور نشاید که بجز خود بیند

آنان که بود پیشه ور جور و ستم *** هر روز کند پایۀ ظلمش مُحکم

بگذار، که بگذرد ، امروزش *** افتد بیقین روز دگر، د مهادم

آنان که فدا کار رعیّت دانی *** دور از حسد و حرص و منیّت دانی

حقّا که شریفند و شرافت پَرور *** باید که سزاوار تحیّت دانی

آنان که همیشه پیرو قرآنند *** فرمان بر حکم خالق سُبحانند

البتّه توان گفت که آن ها بیقین *** فاقد بهوا و واجد ایمانند

(مؤلّف)

(رادیو از نظر دین و اجتماع)

اشاره

اجتماع کنونی که وسائل آلودگی آن در صفحات زندگی و لحظات تعیّش افراد بشر از نظر همگان می گذرد، جای انکار نیست که یکی از مهم ترین آن ها همین دستگاه زیان انگیز بنام «رادیو» می باشد.

«دستگاهی» که عقل و اراده و عواطف علاقه مندان خود را بطبق مناسبات و

ص: 233

مقتضیات بخصوص می چرخاند، دستگاهی که اوقات پر ارزش افراد جامعه را خواه نا خواه بدون هیچ فائده و نتیجه ای از دست گرفته و ضایع می سازد، رسوم و آداب شخصی و اجتماعی را بکلّی بهم زده، در عوضش آداب و قریحه های شوم و ننگین را بر آن ها تزریق می کند، و افرادی سر تا پا بی نظمی و بی اعتدالی بوجود می آورد، خلاصه این که با برنامه های نا پسندیدۀ خود، با شئون انسان بازی می نماید.

رادیو و آئین خدائی و عقل!

این دستگاه در اصل حقیقت خود و کارش، هیچ گونه مخالفت و ضدّیت با دین و نظر مقدّس آئین و موازین عقل و وجدان نداشته است.

زیرا کار اصلی آن و غرض اساسی از اختراعش عبارت از نشر اخبار و ایجاد روابط بین اجتماعات و کشور های جهانی و رفع نیازمندی های همگانی می باشد، و این جهت تا اندازۀ خود مورد رّد و طرد دین و عقل نبوده بلکه در موقع خود ببیان مناسبی اظهار و اعلام گردیده است.

لکن همین دستگاه، امروز بزرگ ترین منافی و مخالف دین و عقل شمرده می شود از نظر این که آن عنوان اصلی نام برده بطور کلّی از دست رفته، و بيك صحنه های ننگ آور و شرم انگیز تبدیل شده و یکی از اسباب زحمت و اذیّت مردم گردیده، و گاهی در اماکن عمومی ناراحتی فراوانی برای مردم فراهم می سازد که، از نظر دین و عقل و وجدان و شعور و فهم و. و . و . قابل تحمّل و تأييد و تصديق نیست و هیچ موقع هم مورد تصدیق و تأیید آن ها نخواهد گردید.

رادیو و آزادی!

کلمۀ آزادی دارای مفهوم بسیار مقدّس و پر ارزش و قابل ملاحظه بوده و شایان اهمیّت می باشد، لکن متأسّفانه امروز در عصر حاضر مفهوم حقیقی خود را از دست داده، و جز لفظ خالی و عنوان ساده اش باقی نیست.

ص: 234

با این حال همین لفظ تنها ورد زبان های گروهی بی تأمّل و دور از حّق و حقیقت شده است، از این نظر هر گونه ناراحتی شدید را که بوسیلۀ نوا های آخرین موج رادیو برای مردم بوجود می آورند هیچ گونه اهمیّت نمی دهند، و فکر مسئولیّت وجداني و جرم اخلاقی نیز نمی کنند، و اگر کسی هم اظهار ناراحتی کند با جملۀ «امروز زمان آزادی است مملکت و محیط آزاد است» بی شرمانه سنگ بدهنش می زنند، غافل از این که معنای حقیقی آزادی را نفهمیده و نمونۀ آن را در خارج ندیده اند.

جای تعجّب این که گروهی علاوه بر آن چه گفته شد، با يك سلسله علّت تراشی ها و تفسیر و تحلیل های بی اساس بر روی قبح و زنندگی واضح و روشن این کردار نا پسندیده پرده کشیده و جمعی را مانند خود گم راه ساخته و بسوی تاریکی و بی نظمی سوق می دهند.

«یکی از خاطرات مناسب با موضوع»

اشاره

«اينك» نگارنده، نمونه ای از تفسیر های نا بهنگام و بی مورد را برای خوانندگان محترم در ضمن يك خاطرۀ کوتاهی یاد آوری می کند، تا مطلب روشن تر شود.

هنگامی که بقصد نجف اشرف از ایران بکشور عراق عزیمت می کردم، با گروهی از برادران دینی (مشتمل بر ایرانی و عراقی و حجازی) هم سفر بودم و خواه نا خواه برسم هم نوعی و هم کیشی همه با یک دیگر مأنوس می شدیم و خود را بخاطر گذراندن وقت و تلافی خستگی سفر، بصحبت هم دیگر گرم می نمودیم و از مجالست یک دیگر استفاده و لذّت روحی و معنوی می بردیم و بهره مند می شدیم.

تا آن جائی که طبع نوین و غریزۀ جدیدی که در اکثریّت مردم پدید آمده است بعضی از رفقا را بر آن وا داشت که خود و همراهانش را با آهنگ های موسیقی رادیو اش

ص: 235

(بقول امروز) سر حال بیاورد، و مدّتی چنین کرد، و بالأخره نگارنده بحکم دین و عقل نا گزیر شدم بعنوان يك فردی از افراد جامعۀ دین دار و آئین پرست، از ایشان خواهش کنم که صدای موسیقی را خاموش سازد، و نیز نا چار شدم که شرح دهم که دین و عقل هر عمل لغو و بیهوده ای را که نفع عقلائی ندارد و باعث زیان مادّی و معنوی می باشد برای بشر نا روا دانسته و از آن منع فرموده است، شنیدن هر نوع اخبار روز و کسب اطّلاع از اوضاع عمومی جهانی را، بهر وسیله و دستگاهی که باشد اجازه داده و از شنیدن آهنگ های گم راه کننده و پدید آورندۀ عاطفۀ شهوت و بی نظمى و هوا و هوس بر حذر می دارد.

از این جا است که علماء دین از گوش دادن به اخبار و هر گونه برنامه های مذهبی امتناع نکرده و شاید عدّه ای هم بخاطر همین فائده دستگاه پخش اخبار (یعنی رادیو) نیز تهیّه نموده باشند، لکن از شنیدن آهنگ های موسیقی که بر خلاف دستور دینی و طریقهٔ عقلائی می باشد خود داری کامل دارند.

«حقیر» با یاد آوری و تذّکر این چند جمله بآن برادر دینی هم سفر خود وظیفه ام را از نظر دین و عقل و وجدان عمل نمودم، خوش بختانه آن مرد پاک نیز خواهش بنده را پذیرفت ، لکن آن چه در زبان های فاسد همگانی کوته نظران عصر متداول می باشد او نیز همان را بزبان آورد و بطرز سؤال مطلب را رسانید.

نوا های رادیو و آهنگ های موسیقی چه عیب دارد ؟!

با چه اشکالی بر خورد می کند ؟!

مگر باعث رفع خستگی و نشاط و تغذّی روحی نیست ؟!

آیا روح مانند جسم احتیاج بغذا ندارد ؟!

آیا بد است ما هم روی همین نظر ، مانند اکثریّت مردم بآن علاقه مند باشیم ؟!

آیا بد است ما بوسیلۀ نوا های رادیو روح و اعصاب خود را سر حال بیاوریم ؟!

ص: 236

آیا ما نباید از وسائل روز و آثار تمدّن جهانی استفاده کنیم ؟!

آيا عصر آتم و موشك و. و .و... نیست ؟!

آیا زمان آزادی بشر و هنگام مطلق العنانی او نیست !؟

آیا اگر خود پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان (علیه السلام) حاضر بودند از این وسائل استفاده نمی کردند !؟

«نگارنده» آن چه را که در پاسخ این سئولات بآن رفیق هم سفر بیان کرده است اکنون نقل نمی نماید، و جواب کافی از پرسش های مزبور و علّت تراشی های بی پایه را در عهدۀ شما خوانندگان پاک دل و سائر افراد با ایمان در نقاط مختلف گیتی قرار می دهد نمی دانم چه پاسخ خواهید داد، ناچار بچند بیان جواب خواهید فرمود.

بیان اوّل!

ما با کسانی در این گونه مسائل و مطالب دینی سخن می گوئیم و کسانی را طرف صحبت خود قرار داده ایم که اصل دین و اساس آئین را قبول کرده و در پیروی از آن استوار می باشند، نه با آنان که هنوز قید دین ندارند و درست عقیده بآئین نکرده اند.

ما بعد از ملاحظه و در نظر گرفتن این جهت، لغزش و نا همواری موسیقی و صدمات دستگاه رادیو و هر موضوع نا صحیح و زیان آور را با فراد دین دار و خدا پرست یاد آوری می نمائیم.

بر آن ها می گوئیم: پیشوای دین شما یعنی حضرت رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم چنین مقرّر داشته است، کار های نافع و سود بخش را توسعه داده و از هر زیان آوری که با منافع مادّی و معنوی اجتماع معتدل انسانی بازی می کند منع فرموده است، شما که دین دارید نباید عملا عنوان خود «یعنی دین داری» را نقض کنید و بر هم بزنید، و نباید در مقابل دستورات پیشوای عاقبت بین و خیر اندیش و صلاح جوی خود درنگ نمائید.

پس شما یا رنگ دین داری بخود نگیرید، و یا این نقص و هزاران نظیر آن را بر

ص: 237

خود روا و سزا ندانید که این ها همه نادرستی و هوای نفس است.

بیان دوّم!

فساد و زیان شخصی و خوانوادگی و اجتماعی همگانی موسیقی و آهنگ های زشت که جزء برنامۀ رادیو می باشد و نیز فساد و زیان هزاران مانند آن از وسائل و اسباب هوس رانی و سبک باری و لغو و بیهوده و عمل های زننده و نا روا «از قبیل سینما ها و تآتر ها و جلوه های مرد و زن بطرز ننگ آوری در رقص ها و شب نشینی ها و کاباره ها و در کنار دریا ها و استخر ها و . و . و . و. که در جهان امروز مردمان بی اطلاع از سر انجام سوء و عواقب خطرناك و نيز افراد غافل از حقیقت را دامن گیر شده است، بر همۀ ما روشن و هویدا می باشد.

ما بچشم خود می بینیم که همین گند و کثافت ها و روش های نا موزون تا چه اندازه باعث گرفتاری و ابتلاء نوع انسان متوّجه و هشیار شده و می شود، و می دانیم که چگونه نظم اجتماع سالم جهانی را بر هم زده و مغز انسانیّت و همّت و مردانگی و عفّت و حیا و غيرت و بالأخره همه گونه فضائل اخلاقی را از میان برده و در عوض آن ها مردان و زنانی سر تا پا شهوت و هوس و حیوانیّت و. و. و. و . ببار آورده و هوای نفس را بآخرین درجۀ قدرت رسانیده است، و زندگی جامعۀ دین داران را چنان آلوده کرده که از تمام جهانیان جلب نظر می کند، و مورد شگفت آنان می گردد.

بخصوص وضع طبقۀ جوانان ما را که واقعاً قابل تربیت و راه نمائی صحیح می باشند طوری وارونه ساخته ، که هیچ گونه روشنی و درخشندگی معنوی و مادّی صحیح نسبت بآیندۀ آنان پیش بینی نمی شود، و کم ترین سعادت و خوش بختی بمعنای حقیقی خود بر آن بی چارگان احتمال نمی رود، دختران و پسران جوان از تشکیل خانواده و زندگی آبرومند خود داری کرده، و با آمیزش های شرم آور، روزگاری بسر می برند و هستى و حیثیّت و صحّت و تندرستی خود را نیز بباد فنا می دهند و کور کورانه هوس هائی

ص: 238

می ورزند که مخصوص طبقۀ چهار پایان و زبان بستگان می باشد، و گاهی هم این وضع رقّت آور و اسفناك و غیر موزون، آن ها را بخود کشی و انتحار و امیدارد، و خوانواده هائی در نتیجه اش واژگون می گردد، و بآتش فراق و ناپدید شان می سوزد.

بیان سوّم!

این گونه اسباب عیّاشی و وسائل نا شایستۀ روح افراد و زین و پاک دل جامعه را که بر خود مواظبت کامل دارند و در تحت تأثیر عوامل فساد قرار نمی گیرند تقویت نمی کند و نشاط نمی بخشد و باعث رفع خستگی آنان نمی شود و سر حال نمی آورد.

این ها باعث تقویت و نشاط و موجب رفع خستگی روح افرادیست که حقیقت و عواطف عقل پسند خود را از دست داده، و پیوسته با ترتیبات موهوم و بی مغز که قوّۀ حیوانیّت را پیش می برد، پرورش یافته است.

البتّه چنین روح های پست را (بنا بشهادت علماء روان شناس) باید با همان وسائل پست و ننگ آور تقویت کرد و آرامش داد، زیرا با غیر آن انس ندارند .

مخصوصاً این جهت در طایفهٔ زنان بطور کلّی نسبت بمردان، بیش تر و واضح تر می باشد گر چه ظهور مفاسد در زنان که قوّۀ عقل (یعنی یگانه وسیلۀ مقاومت در مقابل عوامل فساد) در طایفهٔ زنان ناقص و ضعیف است، چنان که این مطلب (یعنی نقص قدرت مقاومت زنان) بنظر و شهادت پیشوایان حقیقی دین و بحکم تجربه و نظریّۀ مردان بصیر و با انصاف و روان شناسان بی غرض عالم هستی در تمام نقاط مختلف گیتی ثابت می باشد.

با این حال افرادی هم از طبقۀ زنان وجود دارند که تاکنون بهيچ يك از مفاسد و اخلاق نا شایسته دامن شان آلوده نشده و نمی شود، و در عصر خود يك نمونۀ بزرگی از انسان با سعادت و شرافت مند می باشند، و سزاوارند که از طرف همگان مورد احترام و تقدیر قرار بگیرند.

ص: 239

لکن در حقیقت جای تعجّب، مردانی هستند با این که مرد گفته می شوند، آثار ضعف عقل از کردار شان هویدا بوده و ننگ وحشیّت و بی نظمی را بر خود روا دانسته و هوای نفس را تقویت کرده و می کنند، و اعتراف بر کم عقلی و گم راهی خود ندارند و اگر کسی بآن ها نسبت کم عقلی بدهد آزرده خاطر می شوند و این نسبت را قبول نمی کنند.

بیان چهارم!

بايد غرض و مقصود اصلی از اختراع هر چیزی که بر اساس فکر و عقل تأسیس شده در طرز بکار بردن آن رعایت شود.

زیرا در غیر این صورت بالأخره نا هموار و نا مناسب خواهد گشت، و از میزانی که در اختراع آن منظور بوده خارج خواهد گردید، و این معنی پیش همگان معلوم و بدیهی است.

از این نظر دستگاه رادیو و نظائر آن از دستگاه هائی که نا چار با فکر های اساسی و برای نتیجه های بزرگ اجتماعی و غرض های قابل اهمیّت اختراع گردیده است، نباید در هر لغو و بیهوده ای که بحال واقعی جامعه و فرد اشخاص زیان بخش است بکار برده شود.

البتّه جای شگفت و مورد بسی سر زنش است، که ما از خود هنری ظاهر نسازیم و اختراع و تأسیسی در جهان نمایان نکنیم و فکر و عقلی بکار نبریم، و با این حال دستگاهی را که بغرض و نفع عقلائی (مثلا از قبیل رساندن اخبار از هر نقطۀ زمین بتمام جوانب گیتی و آشنا ساختن مردم بحال يك ديگر و تحريك آنان بر رفع نیازمندی های همگانی جهانی و نظائر این ها که يك مقصد های بسیار پاکیزه ای بوده و با منطق دین و عقل نیز مخالفتی ندارد) تأسیس شده است، در آهنگ های موسیقی و یا نشر اراجیف و لغویّات و غیر این ها از غرض های جاهلانه و خالی از معنی مصرف نمائیم، آن هنر و فکر و عقل مخترعین، و این زبونی و بیهودگی و کم عقلی ما ملّت بدبخت، ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا.

ص: 240

(موقعیت چشم و وظیفۀ آن از نظر دین)

اشاره

قوّۀ بینائی که در يك عضو لطیف «بنام چشم» قرار دارد، یکی از بزرگ ترین آثار حسن صنعت و کمال قدرت خدای توانا و دانا می باشد، و چون قوّۀ نام برده در اندازۀ خود قسمت مهّمی از خصوصیّات تعیّش و زندگی انسان را در جهات معنوی و مادّی تأمین کرده و بسهم خود نتایج محسوس قابل ملاحظه ای بجای می گذارد.

از این نظر چشم در میان اندام های انسان موقعیّت بسزائی در بر دارد، و چنان که در پیش یاد آوری شد وظیفه و تکلیف و مسئولیّت هر عضو از اعضاء انسان (از نظر دین و عقل و وجدان و . و . و .) بمیزان موقعیّت و اهمیّت او است.

روی این خاطر است که هر فردی از افراد عاقل و هوشمند بشر، باید در بدست آوردن فوائد این عضو پر ارزش و تحصیل آن مقدار از ایمان که بعضو نام برده بستگی دارد سعی فراوان داشته و در مصونیّت و نجات از مهالك و زیان های معنوی و مادّی که از بکار بردن آن در غیر محلّش تولید می شود، حداکثر مراعات و مواظبت را بعمل آورد.

عمده وظیفه ای که برای چشم از منطق دین و قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی که با موازین عقل نیز مطابقت دارد معلوم می گردد در دو قسمت می توان خلاصه کرد.

1(نظر و عبرت)

بر هر فردی لازم و واجب است که بر کلّیۀ آن چه در موضوعات عالم هستی و چگونگی ترتیب آن که باعث عبرت و تنبّه و بیداری آدمی می باشد بنگرد، تا بر وضع

ص: 241

حاضر و آیندۀ خود خاطره هاى نيك و روش های زیبائی أخذ کرده، با بکار بردن آن ها سعادت و خوش بختی خود را در تمام جنبه های هستی و شئون زندگی در یابد.

قرآن مجید در آیۀ (101) از سورۀ یونس می فرماید: ﴿ قُلِ انْظُرُوا ماذا فِى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ وَ ما تُغْنِى الاْياتُ وَ النُّذُرُعَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ﴾ یعنی «بگو ای پیغمبر بنگرید و ببینید که در آسمان ها و زمین چه حکمت ها و عبرت ها موجود است، امّا کفایت نمی کند (و سود نمی دهد) آیات الهی و بیم دهندگان و ترسانندگان (یعنی پیغمبران) بحال کسی که ایمان ندارند».

باز در آیۀ (19و20) از سورۀ عنکبوت می فرماید: ﴿ أَوَلَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ اِنَ ذَالِكَ عَلَى اللّهِ يَسير ،قَلْ سِیرُوا فی الأَرْضِ فَأنْظُروا کَیْفَ بَدَءَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِیءُ الْنَّشْأَهَ الأَخِرهَ انَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی ءٍ قَدیْرٌ﴾ یعنی «آیا ندیدند که چگونه می آفریند خدا خلق را پس آن خلق را بعد از موت باز می گرداند بدرستی که این موضوع (یعنی خلق کردن و باز گردانیدن بعد از مرگ) برای خدا سهل و آسان است، بگو بمردم سیر کنید در زمین پس بنگرید از راه تفّکر که چگونه آفریده است خدای متعال خلق را (بر اختلاف اجناس و اشکال و افعال و احوال) پس خدا ظاهر سازد و پدید آورد آفریدن دیگر را بعد از آفریدن اوّل، بدرستی که خدا بر همه چیز از ابداء خلق و اعادهٔ آن و سایر امور توانا است».

هم چنین در آیۀ (42و41) از سورۀ روم می فرماید : ﴿ ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ اَیْدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ، قُلِ سيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الّذينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ﴾ یعنی «آشکار شد تباهی و فساد در بیابان( بخشک سالی) و در دریا (بطوفان و غرق) بسبب آن چه کرده دست های آدمیان (از معاصی و قبایح) تا بچشاند ایشان را پاره ای از جز او کیفر آن چه کرده اند ، تا شاید آن ها با چشیدن این بعض از جزا و کیفر اعمال

ص: 242

قبیح خود باز گردند بطرف حّق و توحید، بگو (ای پیغمبر) بمشرکان و منحرفان که سیر کنید در زمین و ببینید که چگونه بود سر انجام آنان که پیش از ایشان بوده اند بیش تر آن امم سابقه که هلاک شدند شرك آورندگان بودند».

نیز در آیۀ 36 از سورۀ نحل می فرماید : ﴿ وَ لَقَد بَعَثْنَا فِي كُّلِ أُمَّةٍ رَسُولًا أَن اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَنْ هَدَى اللّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانَظُر وَ اكَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُكَذِّبينَ﴾ یعنی «هر آینه ما بتحقيق فرستادیم در میان هر گروه پیغمبری را (بر آن ها بگوید) این که بپرستید خدای را و اجتناب نمائید و پرهیز کنید از طاغوت (یعنی شیطان) پس بعضی از آن گروه های گذشته کسی بود که بوسیلۀ الطاف و راهنمائی خدا هدایت شده بود و بعضی از ایشان کسی بود که بجهت کثرت عناد و انکار آیات پروردگار واجب شده بر او خذلان، پس سیر کنید ای مشرکان در زمین پس بنگرید عاقبت کار تکذیب کنندگان را».

در آیۀ (137) از سورۀ آل عمران می فرماید : ﴿ قَد خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِبِينَ﴾ یعنی «بدرستی که گذشته پیش از شما واقعه ها از غم و شادی و راحت و محنت و دولت و نکست و غنیمت ، پس سیر کنید در زمین پس بنگرید بنظر عبرت که چگونه است عاقبت تکذیب کنندگان پیغمبران».

در آیۀ (69) از سورۀ نمل می فرماید: ﴿ قُلْ سیرُوا فِی الاَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمینَ﴾ يعنی «بگو که سیر کنید در زمین و بنگرید که چگونه بوده است عاقبت کار گناه کاران».

این وظیفه یعنی نگریستن بر خصوصیّات موجودات جهان و دستگاه آفرینش و موضوعات گوناگون عالم و صفحات عبرت انگیز زندگی گذشتگان و حاضرین که از مضامین روی هم رفتۀ آیات شریفه استفاده می گردد، وسیلهٔ بزرگیست که تحصیل

ص: 243

حقیقت و بدست آوردن هر گونه روّیۀ خیر و صلاح را سهل و آسان می کند.

ماهی صفت عبرت گیری و روّیه سنجی یکی از مهم ترین حالات پسندیدۀ انسان بوده و در ردیف وسائل خوش بختی و سر انجام نيك بشمار می رود.

البتّه پاره ای از گم راهی و زیان کاری و بد سرشتی آدمی از این است ، که بواسطهٔ چشم این وظیفۀ نام برده را انجام نمی دهد، و از نظر کردن و ملاحظۀ اسباب عبرت که بطرز های گوناگون موجود و فراهم است کوتاهی می ورزد، و در اثر دور افتادگی از انجام آن وظیفه ، غفلت و تاریکی معنوی رو آور شده و انسان را بپرت گاه هلاکت و روز گار سختی می کشاند، و خواه نا خواه به تبه کاری و فساد مبتلا می سازد.

چنان که قرآن مجید جریان حال طایفۀ بنی نظیر را که در مدینه ساکن بودند و سپس بطرف شام متواری شدند یاد آوری کرده و سوء عاقبت آن ها را بیان می نماید و بر دیگران نیز اعلان خطر می کند که غافل نباشند در آیۀ (2) از سورۀ حشر می فرماید: ﴿ هُوَ الَّذِی أخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أهْلِ الکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لأوَّلِ الحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأتَاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأیْدِیهِمْ وَ أیْدِی المُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا اُولِی الأبْصَارِ﴾.

یعنی «خدا همان است که بیرون کرد کسانی را که نگرویدند از اهل کتاب (یعنی اهل توراة که عبارت از طایفهٔ بنی النّظیر بودند) از منزل های آن ها (که در مدینه داشتند) در اوّل راندن ایشان از جزیرۀ عرب بطرف شام، گمان نداشتید ای اهل ایمان که آن طایفه بیرون روند از مدینه (بخاطر بسیاری عدد شان و زیادی شجاعت و شوکت شان، و آن طایفه گمان بردند که حصار های آن ها از رسیدن عذاب خدا بر آنان مانع می شود، پس عذاب خدا بیامد بر آن ها از آن جایی که گمان نمی بردند، و خدا در دل های آن ها ترس و بیم انداخت (و بجهت آن دل بر جلا و بیرون رفتن از وطن خود

ص: 244

نهادند) خراب می کردند منزل های خود را بدست خودشان (باطن منزل ها را) و بدست مؤمنین (ظاهر منزل ها را) پس ای صاحبان چشم (با دیدن احوال این قوم) شما هم عبرت بگیرید و تفّکر نمائید».

خوانندگان محترم! حق پرستان عزیز!

اشاره

اکنون بایداز روی انصاف اعتراف و اقرار کرد که ما گروه دین داران عصر حاضر از این وظیفۀ نام برده بطور کلّی کوتاهی کرده و از ادای آن تقصیر ورزیده ایم ، ما کم ترین نظر تنبّه بر اوضاع و حوادث جهان ننموده و هیچ گونه عبرت از آن نمی گیریم، ما از گذشتگان و جریان روز در گوشه و کنار عالم و جوانب گیتی که خطر های مهّم بزرگی را نشان می دهد غفلت کرده و از کردار های ننگ آور خود نادم و پشیمان نشده و بر آینده و اوضاعی که در پیش است اندیشه نداریم.

از این جا است که پیوسته کار هائی با هوای نفس انجام داده و از روی طغیان نقشه هایی مرّتب می سازیم که از نظر دین و عقل نا شایسته و مردود می باشد، و باعث هر گونه ننگ و رسوائی بوده و صفحات تاریخ جامعۀ دین داران را آلوده و رنگین می کند.

ما نمی پنداریم و تصوّر این را نمی کنیم که ممکن است خداوند بزرك و حكيم و مدبّر ما را مانند ملّت های گذشته مهلت دهد، تا ما بگمان این که بی افسار و مطلق العنانیم هر چه بتوانیم بکنیم و هر چه بخواهیم بگوئیم و سپس آن چه را که مستحّق و مستوجبش هستیم پیش بیاورد و بعذاب های دردناک گرفتار فرماید.

آری ما احتمال نمی دهیم که خدا همانست که بر طغیان کنندگان، تمام لذّت و عزّت و راحتی را منقلب کرد و بحال سخت و بدی گرفتار ساخت و ما نیز اگر طغیان کنیم همان حال را خواهیم دید.

ما دست یاری اجانب را مورد اتّکاء و اعتماد و اطمینان خود قرار داده و بهوای

ص: 245

شوم آن ها پرواز های ننگین بطرف فساد می کنیم، و غافل از آنیم که این پست فطرتان هر نوع کمال و فضیلت و عزّت و شرافت و حیثیّت و شخصیّت ما را سلب نموده اند، و بجای همۀ آن ها مانند بوزینگان و چون حیوانات زبان بسته و چهارپایان افسار گسیخته ما را در بیابان وحشیّت و جهالت بازی می دهند و خود بر بی عقلی و سفاهت و سبك مغزى ما تماشا می کنند و لبخند می زنند ﴿ اَلّلهُمَ نَبِّهنا عَن نَومَةِ الغافِلينَ بِحَّقِ خَيرِ خَلقِكَ مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ﴾.

2(پاک دامنی و چشم پوشی)

دستور عملی دوّم نسبت بچشم عبارت است از ترك نظر بآن چه خدا حرام کرده و بواسطۀ کتاب آسمانی و گماشتگان ارجمندش زیان و خطرات آن را بر جهانیان اعلام داشته است.

چشم پوشی و ترك نظر انسان در مواردی که خدا صلاح و نافع ندانسته است باعث خوش بختی و سلامتی او و مایۀ حسن عاقبت و سعادتش می باشد.

اوّلین فائده ای که با این عمل همراه است پاک دامنی و عفّت آدمی است که کاملاً مورد اهمیّت و شایان مراعات و قابل ملاحظه بوده و در سهم خود حیات حقیقی و زندگی آبرومند انسان را تأمین می کند.

نظر بسوی حرام و پلید هزاران مفاسد و اخلاق زشت را پایه گذاری می نماید، چنان که اکثریّت آن را در خارج بطور محسوس و آشکار می بینیم.

قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی يك مورد را بیش تر اهمیّت داده و دربارۀ آن بصراحت تأکید دارد و امر بر اجتناب و پرهیز می کند، و آن عبارت از نظر هر يك از مرد و زن نا محرم نسبت بیک دیگر است.

ص: 246

این وظیفه که بنوع افراد مکلّفین از بشر متوّجه است، رعایت آن با پاک دامنی و عفّت نفس ربط کامل دارد.

در آیۀ (30 و 31) از سورۀ نور می فرماید: ﴿ قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یحَفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَالِکَ أَزْکیَ لهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصْنَعُون، وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلْأَمَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ یعنی «بگو ای پیغمبر بمردان مؤمن و گرونده که بپوشند دیده های خود را از هر نا محرم (که نظر سبب فتنه و باعث خطا های بزرگ است) و بگو بر آن ها که نگاه دارند فرج های خود را از حرام و نا مشروع، پوشیدن چشم و محافظت فرج پاکیزه تر و سود مند تر است برای ایشان، بدرستی که خدا دانا است بآن چه که می کنند (از نظر بحلال و حرام و حفظ خود از نا مشروع و بی مبالاتی در آن) و بگو بزنان گرویده که بپوشند دیده های خود را و ننگرند بمردان نا محرم، و نگاه دارند فرج های خود را از زنا و نا مشروع، و ظاهر نسازند آرایش خود را مگر آن چه (از قبیل انگشتر و اطراف لباس و سرمه در چشم و رنگ حنا در دست که مخفی داشتن آن موجب حرج است) ظاهر شده از آن زینت».

این آیات شریفه برنامۀ مهّمی راجع بطرز رفتار مردان و زنان نسبت بهم دیگر که مورد بزرگی از موضوع سخن می باشد بیان کرده و تکلیف آن ها را از این نظر روشن می سازد، هر مرد و زن گرویده بحقیقت را از چشم اندازی و نظر افکنی بسوی اجنبی و نا محرم باز می دارد، و بر چشم پوشی از غیر کسانی که خدا حلال فرموده دستور می دهد، و نیز امر می کند که هر مرد و زن عورت و دامن خود را از فساد و آلودگی حفظ نماید و در تحت تأثیر هر عامل نا پسند و نا روا قرار نگیرد.

البتّه این دستور بزرگ یگانه راهی است برای نجات از مهالك و آن چه که باعث فنای شئون و حیثیّت بشر می باشد.

ص: 247

اهمیّت چشم پوشی از نا محرم از نظر علوم!

عظمت و اهمیّت این دستور با علم هر عصر ثابت شده و روز بروز روشن تر می گردد، روی اصل این که در میان کلّیۀ موجودات عالم اعّم از انسان و حیوان و غیر این ها بطور کلّی رابطه های مغناطیسی و الکتریکی (یا قوّۀ جاذبه) ای وجود دارد که بواسطۀ آن بيك ديگر نزديك مي شوند.

البتّه این رابطه و جاذبه هم از جهت شدّت و ضعف مختلف است، هر قدر بیش تر و شدید تر باشد بهمان اندازه اثرش ( یعنی اتصّال در جذب کننده و جذب شونده و قطع فاصله در میان آن ها یا کوتاهی آن) ظاهر و سریع خواهد بود.

یکی از روابط مسلّم و یقینی رابطۀ جنسی میان نر و ماده از موجودات جان دار (یعنی حیوانات و انسان) می باشد که آن ها را بسوی یک دیگر جلب و جذب می کند.

قوّۀ جاذبه یا مغناطیسی در انسان بوسیلۀ آثارش پیدا و معلوم است و در هر دو جانب بوسیلۀ همان آثار بوجود آن قوه حکم می شود.

الكتريسته و جاذبۀ مثبت که در مرد و جنس نر بطور کلّی موجود می باشد، جنس مقابل خود را که دارای الکتریستۀ منفی است بطرف خود می خواند و جذب می نماید و این کشش نام برده موضوعیست که چیزی نمی تواند از آن جلو گیری کند، زیرا یکی از بزرگ ترین نوامیس طبیعی بشمار می رود، و یگانه وسیله ای است برای دوام و بقای نسل و نژاد.

تا این جا که این چند جمله بنظر خوانندگان محترم رسید .

«اکنون» باید توّجه فرمایند بر این که، الکتریسته و قوّۀ مغناطیسی یا جاذبه، که در پیرامونش بطور کلّی سخن رانده شد ، تأثیر و فعالیّتش با وسائل و شرایطی صورت می پذیرد، و هر چه آن وسائل کامل تر باشد نتیجه اش واضح تر می شود.

یکی از چیز هایی که جاذبه را بکار وا می دارد، نظر و چشم افکنی می باشد،

ص: 248

هنگامی که چشم مرد و زن بهم دیگر افتاد ممکن است هر يك ديگرى را جذب کند و او را شیفتۀ خود سازد یا خود شیفتۀ او گردد، و چون جذب با نظر و بوسیلهٔ چشم افکنی ، در میان بشر با کمال سرعت جریان دارد، و بالأخره گروهی باین خاطر دل از دست داده و گرفتار معاشقه و هوس بازی می شوند خدای بزرگ و دانا انسان را تحت نظم و برنامه قرار داده و دربارۀ نظر دستور اساسی اعلام داشته است خلاصه این که بشر را از نظر و چشم افکندن بنا محرم و اجنبی نهی فرموده تا او را از زیان های فراوان و مهالك گوناگون که از آزادی نظر سر چشمه می گیرد نجات دهد، و از خطر ها و نگرانی های گوناگون مادّی و معنوی، جانی و مالی در تمام جنبه های شخصی و اجتماعی فردی و نوعی آسوده سازد.

گر چه شاید افراد کوته نظر و دور از حقیقت جامعه آسودگی را در وحشیّت و بی نظمی و بی قیدی و بی بند و باری تصوّر کنند یا بخاطر جلب توّجه و تحصیل رضای پست فطرتان چنین تفسیر نمایند، و مردم را در عالم تاریکی و بد بختی باقی گذارند، تا راه استفاده و بهره برداری افراد نام برده از وسائل مادّی از بین نرود.

بی بند و باری و بی قیدی در این مورد تنها نمونۀ جهل و نادانی بوده و انسان را با هزاران پیش آمد های ننگین و شرم آور روبرو می کند و او را بسر انجام و عاقبت زشت و نا مناسب بر می گرداند.

اگر افراد پاک طینت و نيك منش جامعه، مطلب را از روی اعتدال و انصاف ملاحظه نمایند، اهمیّت و عظمت راهنمایی پروردگار عزیز را در این خصوص روشن و واضح خواهند یافت. و نیز خواهند دانست که چگونه بی عفتی و آلودگی دامن با آزادی نظر مربوط است، چگونه باید دستور خدائی و وظیفه ای که در قسمت چشم و نظر معیّن گردیده رعایت شود و بچه طرز باید صورت گیرد، تا پاک دامنی انسان تأمین گردد.

ص: 249

(دین و حجاب زنان)

شکی نیست در این که حجاب یکی از دستورات ثابت و اساسی دین بوده و در ردیف موجبات تحصیل خوش بختی اجتماع انسانی و انجمن دین داران قرار دارد.

در ضمن سخن پیش روشن گشت که نظر و چشم افکنی بر جنس مقابل خود یکی از وسائل تحريك قوّۀ مغناطيسى و الکتریکی یا قوّۀ جاذبۀ جنسی و باعث هیجان و جنبش اوست، و جاذبه چیزیست که نمی توان بطور ساده از آن جلو گیری کرد و خدا دستور و نظمی دربارۀ نظر قائل شده و بدان امر فرموده است و آزادی نظر باعث تولید هزاران مفاسد و مهالك مادی و معنوی می باشد.

«اکنون» با اطمینان خاطر و باعتبار آن چه از وضع کنونی خارج مورد ملاحظه و مطالعۀ همگان قرار گرفته و می گیرد، می توان گفت که دستور دین راجع بحجاب زنان یگانه راه جلو گیری از آفات و خطرات نظر و جاذبهٔ چشم بوده، و بهترین وسیلهٔ پرورش عفّت و ناموس و حيا و بالأخره تنها حافظ شئون فردی و اجتماعی باید دانست.

باید متوّجه شد که آن دستور نه فقط مایۀ سعادت و تأمین کنندۀ فضیلت صنف زن محسوب است، بلکه دستوریست که نتایج بی شمارش بر عموم جامعه اعّم از مرد و زن عاید و حاصل می گردد.

زیرا مضرّات آزادی و بی حجابی و بی بند و باری تنها مخصوص طایفۀ زنان نیست، چنان که آن مضرّات و مفاسد پای بند عموم افراد یعنی بدون فرق میان زن و مرد باعث گرفتاری همگان می باشد، منافع مادّی و معنوی حجاب نیز جنبۀ عمومی و همگانی دارد گر چه مکلّف و موّظف بر آن فقط طایفه زنانند.

بطوری که در سخن های پیش یاد آوری شده است و بطرز نمونه برای خوانندگان

ص: 250

محترم شرح گردید، که هر اجتماعی همانا باعتبار افراد آن اعّم از مرد و زن، صالح و فاسد نامیده می شود، زنان و مردان نیکو کار و صالح تشکیل دهندۀ جامعۀ صالح و سالم هستند و هم چنین مردان و زنان زشت و زیان کار، جامعۀ فاسد و ناهموار را صورت می دهند.

برنامه ای که خدای بزرگ از روی مصالح گوناگون (که برخی از آن برای ما مکشوف و قسمتی از آن بر ما مخفی و مجهول است) در موضوع حجاب یعنی محافظت کاری زنان و پوشاندن آن ها بدن خود را از مردان اجنبی، کلّیۀ مفاسد را که از آزادی نظر پدید می آید جلو گیری کرده و نوع انسان را از مهالك مخصوص این قسمت نجات می دهد.

لزوم و ضرورت حجاب بحكم رسول باطنی یعنی عقل هر خردمند ثابت و در پیش هیچ هوشمند با دیانت و علاقه مند بآئین جای انکار نیست.

زیرا چنان که هر فاسد و فساد انگیز در اجتماع، بحکم عقل مردود و لازم با جتناب می باشد، همین طور هر موضوع صالح و صلاح انگیز که جلو گیر مفاسد و مضرّات فراوانی باشد، از نظر عقل برای جامعه لازم و ضروری است، و این مطلب بطور کلّی در ضمن سخن های پیس نگارنده ، در موارد متعدّدی بطور اجمال و تفصیل روشن گشت.

حجاب و منطق مقدّس قرآن کریم!

آیۀ (31) از سورۀ مبارکۀ نور که دربارۀ حکم نظر بنا محرم یاد آوری شد، دارای جملاتی است که چند موضوع مربوط بهم را می رساند لکن از همۀ آن ها بالا تر و معروف تر همین موضوع محل گفت گو (یعنی حجاب) می باشد، از این خاطر است که آیۀ شریفه بآیۀ حجاب معروف شده و بطور جزم شاهد بر مطلب بوده و در ردیف مضامین واضحه و تکالیف صریحه قرار دارد.

اصل مورد ملاحظه از آیۀ مبارکه راجع بعنوان سخن این است که می فرماید:

ص: 251

﴿ وَ لا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكتْ أَيمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِينَ غَيرِ أُولِي الإِْرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ ما يخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِيعاً أَيهَا الْمُومِنُونَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ﴾.

یعنی ای پیغمبر بگو بزن ها که «ظاهر نسازند آرایش خود را مگر آن چه ظاهر شده از آن زینت بوقت قیام نمودن بحوایج (مانند انگشتر و اطراف لباس و سرمه در چشم و رنگ در کف دست و نظیر این ها از موارد استثناء که با صریح ادّلۀ مخصوصه اش از حکم مزبور خارجند) و باید بزنند زنان مؤمنه مقنعه های خود را بر گریبان های خود (یعنی گردن خود را بمقنعه بپوشند تا موی و گردن و سینۀ ایشان پوشیده بماند) و باید که ظاهر نسازند آرایش خود شان را مگر برای شوهران خویش، یا پدران خود یا پدر شوهران خود یا پسران خود یا پسران شوهران خود (زیرا گر چه آن ها از زن دیگرند ولی در حکم پسران این زنانند) یا پسران برادران خود، یا پسران خواهران خود، یا زنان اهل دین خود، یا کسانی که مملوك و زر خرید آن ها باشند، یا اتباع خوانواده از مردانی که بزنان احتیاج و رغبت ندارند، یا اطفالی که هنوز آگاه نیستند بر عورت های زنان (یعنی بحّد تمیز نرسیده اند) و باید که زنان در حال راه رفتن پا های خود را بر زمین نزنند، تا دانسته شود آن چه از زینت های خود پنهان می دارند (یعنی مبادا صدای پای آن ها و صدای بعض از زینت ها از قبیل خلخال که بپای می کنند مردان را متوّجه آن ها بسازد و

مورد میل مردان قرار بگیرند) و باز گردید بسوی خدا ای گرویدگان شاید که شما رستگار شوید».

این آیۀ مبارکه چند وظیفه را برای صنف زن تعیین می فرماید و آن ها را برعایت این وظایف دعوت می کند و در ضمن بر فوائد و منافع رعایت آن ها نیز اشاره می نماید.

ص: 252

(1) زنان باید چشم خود را از نا محرمان بپوشانند، یعنی بسوی آن ها نظر نیا فکنند و دامن خود را از فساد و آلودگی حفظ نمایند.

(2) باید زینت خود را ظاهر نسازند مگر برای عدّۀ ای که در خود آیۀ استثناء شده و محارم نامیده می شوند.

(3) باید گلو و سینه و گردن خود را با مقنعه (یعنی چارقد) بپوشانند که از نظر نا محرمان محفوظ باشند.

(4) باید در هنگام راه رفتن در خارج ، بطور ملایم و آهسته قدم بردارند و آرام راه بروند، تا صدای زینت پنهان آن ها (مانند خلخال که از زمان پیش در عرب مرسوم است و بعنوان زینت بپای خود می کنند) معلوم نگردد و مرد ها نشنوند.

«اکنون» نگارنده را سزاوار است که بتمام کسانی که روی سخن ما با آن ها است (یعنی گروه هوش مندان و روشن فکران جامعه بخصوص عدّۀ علاقه مند بدین و آئین از دانش مندان و تحصیل کرده های زنان اجتماع کنونی که مایۀ افتخار نوع انسان بطور عموم و باعث سر بلندی جمعیّت دین داران می باشند) صمیمانه یاد آوری کنیم، که پس از روشن شدن این تکالیف چهار گانۀ فوق و بعد از این که معلوم گشت که این چهار وظیفه اساس وظایف زنان و پایۀ روش پاک آنان در اجتماع از نظر دین و آئین است دیگر جای کم ترین تردید و تزلزل در اصل موضوع حجاب و لزوم وضرورت آن باقی نمی ماند.

چرا و چرا ؟ بخاطر این که حجاب غیر از خلاصۀ آن تکالیف نام برده عنوان دیگری ندارد، و حقیقت و واقعیّت ان غیر از این مقدار تصوّر نمی شود گر چه از نظر عنوان و نام بعنوان آن ها و نام شان گفته نشده است.

دین مقدّس اسلام همین وظایف را که آیۀ مبارکه اعلام می دارد از طایفه زنان مطالبه می کند، و نیز پیشوایان دینی از ابتداء دعوت بحق جز همین مقدار را در موضوع

ص: 253

حجاب دنبال نکرده اند.

بنابراین اگر آیات و اخباری را که راجع بحجاب بر ما وارد شده است مورد ملاحظه قرار نداده، و بر مضامینش رسیدگی نکنیم، تنها خود همین آیه برای تعیین وظیفه و بیان تکلیف کافی است.

یعنی این آیۀ مبارکه افراد با ایمان و حقیقت پرست را می تواند بحّق و واقع راهنمائی کند و برای آن ها حجّت محکم و پا بر جائی بشود، هر چند بر غیر این افراد تأثیری نکند و چیزی برای آن ها نیافزاید و هیچ گونه سودی بر آن ها ندهد.

زیرا بدیهی است اوّلین شرط بررسی بموضوعات ديني و مطالب مذهبي و أخذ نتیجه های مثبت از بحث های معنوی همانا اعتراف بر اصل مبدء و دین و اقرار بر حقیقت کیش و آئین بوده و از آن سر چشمه می گیرد.

از این جا است که نگارنده یاد آوری کرد که روی سخن ما با افراد علاقه مند بدین می باشد، از افرادی که در اساس عقائد و اصول مبانی دین مردّد و متحّیرند یا بطور لجاج و عناد پرده بر روی حقیقت می گسترند و خود را بهیچ وجه بوظیفۀ لازم آشنا نمی کنند، کوچک ترین انتظار هم راهی با دین و حرکت بر طبق مطالب صحیح را نباید داشت.

نیز در آیۀ (59) از سورۀ احزاب می فرماید : ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِي قَل لِاَزواجِكَ وَ بنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَ مِنْ جَلَا بِيبِّهِنَ ذَالِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذِينَ وَ كانَ اللّهُ غَفُور اَرَحِيمًا﴾ یعنی «ای پیغمبر بگو بزنان و دختران خود و زنان مؤمنان که (هنگام بیرون رفتن از خانه) اطراف چادر های خود را روی هم بیاورند ( یعنی بدن های خود را با آن بپوشانند) آن پوشیدن سر و روی نزدیک تر است بآن که مردم ایشان را بصلاح و عفّت بشناسند و متعرّض آن ها نشوند و آزار شان نرسانند، و خدا آمرزندۀ گناهان گذشته و مهربان است».

ص: 254

این آیۀ مبارکه بطرز واضح وظیفۀ طایفۀ زنان را بطور کلّی (اعّم از عیالات پیغمبر و زنان دیگر از گروندگان بحّق) بیان می کند، و علاوه بر این، علّت و فائدۀ دستور نام برده را نیز تعرّض دارد.

آیۀ شریفه می رساند که لزوم رعایت حجاب بخاطر محفوظ بودن از چشمان مردان نا پاك و مصونیّت از شبهه و تهمت است، و همین مطلب یکی از فوائد بزرگ حجاب بشمار می رود.

زن با حجاب هدف هرزه گردان و هوس رانان نمی شود، بجهت این که نظر بسوی او نگاه کننده را هیجان نمی دهد و باعث جنبش او نمی گردد، تا او را بدنبال خود کشاند و مورد آزارش قرار بگیرد.

بی حجابی یگانه وسیلۀ یاری از افراد حیوان صفت و وحشی سیرت و تنها راه كمك از مردان گم راه و هرزه می باشد.

از این جا است که اکثریّت مفاسد اجتماع مربوط باین موضوع، غالباً بخرابی و نا درستی هر دو طرف یعنی مردان و زنان بستگی دارد، بسیار کم است که فساد از ناحیه یکی از آن دو پیشرفت کند.

چنان که کلّیۀ این ها در خارج پیدا است و چگونگی وضع برای همگان پوشیده نیست، بخصوص در عصر کنونی آلودگی اجتماع و جلوه های نا موزون و زنندۀ آن را که از راه بی حجابی پدید آمده است نمی توان انکار کرد.

طرفداران کشف حجاب و عاملین این روّیۀ زشت، آیندۀ خطرناك و عاقبت خالی از هر فضیلت و سعادت، برای جامعه تولید ساخته اند، یعنی بطور خلاصه از پیروی صریح آیات قرانی و دستور آسمانی سر کشی کرده و طبق هوا و هوس و نظر های شوم خود، رشتۀ حیا و عفّت و نظم و آرامش را قطع نموده و با يك سلسله حرف های غلط، خود و دیگران را سر گرم داشته اند.

ص: 255

ای برادران و خواهران ایمانی!

اکنون باید شما را بمدد طلبید و از سبك سران و زیان کاران، دربارۀ این جنایات دامنه دار که تا موقع نا معلومی باعث از هم گسیختگی رشتۀ عصمت و پاک دامنی و مایۀ بر هم ریختگی اساس آداب و شئون انسانیّت می باشد باید توضیح خواست.

باید رسیدگی کرد و صاف و بی پرده حدود موضوع را بدست آورد که این ها چه مقصود دارند و فعلا در چه نظرند و چه می گویند ؟!

هدف حقيقي آنان چیست ؟!

آیا نواقصی بوسیلۀ حجاب بر جامعه متوّجه است که می خواهند آن نواقص را بر طرف سازند؟!

آیا از حقوق و فضائل گوناگون دور افتاده اند که می خواهند با کشف حجاب بآن ها برسند؟!

آیا باعث این افسار گسیختگی جهاتی از قبیله ... است ،یا تنها آزادی بمعنى وحشیّت و بی بند باری که حجاب مانع و جلو گیر او است منشاء این اقدام های نا بهنگام شده و بیهانه هایی افسار های خود گسیخته و بسوی خواسته های بیهوده و لغو خود رهسپار شده اند؟!

«آری نگارنده» این جهت شوم را احتمال داده و با شواهدی تقویت می نماید، تخلّف از صریح آیات قرآنی و سر کشی از دستور الهی را جز فرار کردن از تکلیف و قيد محدودیّت (بمعنى انسانیّت و کمال) بچیزی وابسته نمی داند، و جز پیروی از هوای نفس و برگشت بر عهد جهالت صورتی نمی بیند و هیچ گونه سعادت و خوش بختی را برای جامعۀ کنونی پیش بینی نمی کند و امیدوار آن نمی باشد زیرا آثار و علامت آن را در وضع حاضر و جریان روز نمی یابد.

ص: 256

پاک دلان عزیز!! نواقص ما چیست که دین از آن غفلت کرده و کشف حجاب آنرا تدارك می کند؟!

کشف حجاب کدام از نواقص ما را تا بحال تکمیل کرده و تا چه اندازه تدارك نموده است ؟!

علاوه بر کشف حجاب که ببهانۀ تکمیل نواقص و یا بدست آوردن از دست رفته ها و یا باز یافتن گمشده ها از آن طرف داری می شود، این تجاوز و افراطی که هر روز بلا های خانمان سوزی در محیط دین و دین داران تولید می سازد و مردم بدبخت را بفلاکت و بیچارگی می کشاند چیست ؟!

این همه خود نمائی و خود آرائی و بی بند و باری چیست که اکنون در تمام طبقات پدید آمده، و روز بروز بطوری بهت آور پیش می رود ؟!

آرایش سر و صورت و . و . و . و . که امروز بطرز ننگین وجود دارد و باعث شگفت جهانیان شده و افراد با عقل و باهوش و مردان با حقیقت و با ایمان را نگران می سازد، آیا مایۀ سر افکندگی و ننگ ما نخواهد بود یا ما خود، از روی التفات اعتنا و توّجه بر این ننگ نداریم؟!

آیا از کوته نظری و بیهودگی نیست که زنان جامعه در عنوان و اسم دین داری قیافه هایی بد تر از باطل پرستان و گم راهان، بخود گرفته و با کمال بی عاری و بی قیدی بعنوان آزادی در هر گذر و انجمن و اجتماع، خود نمائی و تظاهر می کنند، در حالی که مردمان کشور های غیر دینی و غیر مذهبی هم تاکنون باین قیافه ها در نیامده و در صدد آن نیستند؟!

اگر کشف حجاب وسیله و مقدمۀ برای گم راهی های فراوان نبوده است پس این اختلاط های نا صحیح و آمیزش های نا مرّتب و نا بهنگام و هزاران فساد هایی که امروز وجود یافته و می یابد و روز بروز دامنه دار می شود چیست ؟!

ص: 257

مد پرستی و پیروی از وحشیان نقاط مختلف جهان بچه علّت است و بکدام جانب عقل پسند استناد دارد و از کدام مورد و منشأ صحیح تأیید می گردد ؟!

چگونه و چرا امروز دوشیزگان و بانوان جامعه باسم بی حجابی و بعنوان آزادی تمام اعتدال و نظم و روش صحیح خود را از دست داده اند ؟!

چرا مردان هرزه و جوانان عزب و سر تا پا شهوت و هوس را بدنبال خود کشانده و اساس زندگی و تعیّش آبرومند خود و آنان را بر باد می دهند ؟!

چه رابطه ای میان تکمیل نواقص و تحصیل از دست رفته ها، و میان بی بند باری ها و هرزه گری ها و آلودگی ها و هوس راني ها وجود دارد ؟!

چرا گذشتگان این رابطه را نفهمیده یا چرا ترتیب اثر نداده اند؟!

اولیاء و مفاسد اخلاق در جوانان !

باید یاد آوری کرد که تولید و پیدایش قسمتی از مفاسد روز در وجود و افکار طبقۀ جوانان و نو سالان ما ، فقط در نتیجۀ سوء رفتار و نا درستی اولیاء در طرز تربیت و پرورش طبقۀ نام برده می باشد.

بسا مردمانی که در محافظت خود سعی دارند و از تربیت و دلالت صحیح زیر دستان غفلت می ورزند، چنان که می بینیم پدران و مادرانی که دربارۀ حجاب و عفّت کاملاً مقيّد و مواظبند لکن در عین حال، دختران بزرگ سال و رشیدۀ آن ها در نهایت تجدّد و بی عفّتی و بی حجابی شب و روز در تحت نظر و حمایت شان بسر می برند.

گاهی پیره زنانی در گذر های عمومی و بازار و خیابان ها دیده می شوند که سر تا پا پوشیده و در کمال وقار و متانت و با نهایت عفت و محافظت هستند، و با این حال، دختران لخت یا نیمه لخت که از هر طرف اجانب را بخود جلب می کنند، همراه آن ها راه می روند و در دنبال شان قدم می زنند.

کسی نیست از این افراد متناقض و چند رنك، سئوال کند که اگر شما بر این

ص: 258

دستور و برنامۀ الهی (یعنی حجاب) قائل هستید، چرا دربارۀ دختران و تابعین خود از زنان و دوشیزگان، این برنامه را اجراء و عمل نمی کنید ؟!

البتّه بر این سئوال جوابی نخواهند داشت جز این که بگویند: برای آن ها دستور حجاب نیامده و آن دستور خدائی مخصوص مردمان مدّتی پیش است و طبقات نو ظهور مكلّف و موظّف بحجاب نیستند، یا این که بگویند: از عهده و اختيار و قدرت ما خارج است، ما نمی توانیم این ها را تحت حجاب در آوریم و مقیّد سازیم، حرف ما را گوش نمی دهند نصیحت ما را نمی پذیرند.

امّا قسمت اوّل از این گفتار ها و جواب ها سستی و فسادش روشن و واضح است، زیر احجاب که طبق آیات شریفه و نظائر آن بدست می آید، دستوریست ثابت و مستمّر اختصاص بزمانی ندارد و بر نامه ایست که مفیّد بموقع معیّن یا مردمان معیّن نبوده، و تا آخرین روز جهان ادامه خواهد یافت.

امّا قسمت دوّم گر چه صحیح است، و امکان دارد که پدر و مادر بتربیت و اصلاح اخلاق و آداب اتباع خود و زیر دستان قدرت شان نرسد ، و از هر نوع جلو گیری از روّیه های نا موزون و غلط آن ها بطور کلّی عاجز باشند.

لکن باید گفت: ای برادران و خواهران ایمانی عزیز چرا در موقع خود که این دختران جوان و خود مختار، در حال طفولیّت بسر می بردند و در تحت اراده و اختیار و نفوذ شما ها بودند مقدّمات سعادت و خوش بختی صحیح آن ها را از نظر دین و عقل فراهم نساختید؟!

چرا برای آن ها هیچ حدّ و قیدی قائل نشده و افسار شان را رها کرده و بکردار و گفتار و آمیزش و اختلاط شان نظارت درست و رسیدگی کامل و خوب ننمودید؟!

آیا اعتراف نمی کنید که آن ها موقع طفولیّت و اوائل رشد شان جز خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نظیر این ها از امور ساده و عادی زندگی چیزی را آشنا نبودند، و هيچ يك از مد های وقت و رسوم خود آرائی را یاد نداشته و تمیز نمی دادند ؟!

ص: 259

آیا نه چنین است که شما پدران و مادران و بطور کلّی شما اولیاء این نسل جوان از روی مسامحه یا از جهت بی علاقگی بدین پروردگار و دستوراتش ، آن اطفال بی گناه را بصورت های مطابق میل و موافق هوای نفس خود در آورده، و آن ها را بهزاران مد و نقشه آراسته کرده، یکی از وسائل تظاهر و خود نمائی خودتان قرار دادید و ندانستید که با اختیار و اراده و میل خودتان بر اولادتان جفا می کنید ؟!

آیا نه چنین است که شما بر تن آن ها لباس هائی آراسته کردید که نیم بدن شان یا بیشترش لخت و عریان باقی ماند و این نقشه را بعنوان مد وقت و رسم عصر تلقی نمودید و آن بیچاره ها بهمان ترتیب رشد کردند و اهمیّت لباس پوشی و حیا و عفّت بطور کلّی از نظر شان ساقط شد !؟

شما آقایان و خانم ها، پدران و مادران این صنف اطفال و جوانان، آن ها را از ابتداء حال بخود آرائی و خود نمائی و بی بند و باری و جلوه های نا مناسب در اماکن عمومی و انجمن های فساد عادت دادید، تا جائی که همۀ آن مفاسد را جزء آداب روز دانستند و در فکر آن ها بر قبح و زنندگی این اعمال پست کم تر توّجهی باقی نماند تا آیندۀ درخشان و نورانی نصیب شان گردد.

اینک ای برادران و خواهران هم دین و هم آئین که پدران و مادران جامعه و پرورش دهندگان افراد آیندۀ جامعه هستید آیا باز هم انتظار تان در سعادت و خوش بختی و روش خرد پسند اولاد و فرزندان خود می باشد ؟!

باز هم روزی را آرزومندید که اختیار و اراده و قدرت و نفوذ شما در آن ها اثری بخشد و سخنان شما پذیرفته گردد، و کم ترین نتیجه ای بحال آن ها بدهد ؟!

آیا نه اینست که حاصل، از تخم و بذر تخلّف نمی کند، و آن چه بر زمین نشانده شد بنیاد و ریشۀ گیاه روئیده و حاصل بدست آمده است، تلخی و شیرینی حاصل و طراوت و پژمردگی شاخ و برگ بهمان ریشه و اصل بستگی دارد؟

ص: 260

آیا نه اینست که سعادت و خوش بختی انسان چیزی مانند اجناس و اموال خرید و فروشی یا ساخته ای نیست ، که بدست آوردن آن بپول و صرف مال فراهم شود، یا با بکار بستن فنّی از فنون مادّی تحصیل گردد؟!

سعادت فردی که پدید آورندۀ سعادت اجتماعی می باشد، همانا بمقدّماتی بستگی دارد که خود انسان باید از پیش در صدد آن بر آید، و با اندیشه کردن در عاقبت و آیندۀ امور در موقع خود از روش اعتدال غفلت نورزد، تا گرفتار ندامت و پشیمانی جبران نا پذیر نشود.

«يك نمونۀ بارز ، يك خاطرۀ مناسب با موضوع»

سوء رفتار و پرورش غیر صحیح اولیاء نسبت باولاد و اتباع خود بطوری که تفصیلاً یاد آوری شد، روشن گردید که همین مسامحه چه خطراتی در اوضاع فردی و اجتماعی طبقات مردم جامعه پدید می آورد، اینک منظره ای که مطلب را نمایان می سازد و تقصیر اولیاء را در این باره می رساند بخوانندگان محترم یاد آوری می شود.

بقصد زیارت عتبۀ حضرت ثامن الحجج علّی بن موسی الّرضا علیه السلام بمشهد مقدّس عزیمت کردم، درست ساعت اوّل از ورودم بمسافرخانه بود که نا گاه از داخل یکی از اطاق های آن سر و صدا و هیاهو بلند شد، و معلوم بود که نزاع و كتك كارى مفصّلی هم صورت گرفته است، نگارنده مانند سایر مسافرين بمحلّ غوغا نزديك شدم و از جهت نزاع و چگونگی آن پرسش کردم ، معلوم گردید که نزاع بین افراد خوانواده ایست که تازه از تهران برای زیارت آستان قدس امام علیه السلام وارد مشهد شده اند ، و جهت نزاع این بود که دختر رسیده و بزرگ سالی از افراد آن خوانواده، بطرز لخت و عریان در میان آن همه مردم مسافرین قطار و دیگران، بهم راهی پدر بزرگوار خود و مادر مهربانش تا شهر مشهد خود را رسانده، و حالا که مهیّای تشرّف بحرم مقدّس شده اند، پدر دستور می دهد که

ص: 261

دخترش چادر سر کند و بدن خود را بپوشاند و با آن وضع ننگین وارد حرم نشود، لکن دختر قبول نمی کند و می خواهد بدون تغییر وضع خود، همراه پدر و مادر بحرم مطّهر برود و استقامت پدر در مقابل کج روی دخترش تا جائی رسیده که کار بشكنجه و كتك كارى منجّر شده و نتیجه ای هم نمی دهد.

«اینک» باید از خوانندگان گرامی درخواست شود که در این خصوص از روی تأمّل و انصاف نظریّه بدهند، آیا کدام يك از این پدر و دختر مستحّق تنبیه و گوش مالی هستند ؟! كتك را كدام يك از آن ها باید بخورند ؟! دختر را باید متخّلف و مجرم دانست و مجازاتش باید نمود، یا سزاوار مجازات و تنبیه تنها پدر است؟!

آری آری نگارنده را عقیده چنین بود و در همان حال چنین اظهار داشتم و بطور صریح گفتم: ای آقای عزیز، در حقیقت و از روی انصاف كتك را شما و مادر این دختر باید بخورید، چرا و چرا؟!! بخاطر این که شما وقتی می دانستید که بکلّی در زندگی خود بی دین نخواهید گشت و تا درجۀ آخر خراب کاری نخواهید نمود، می دانستید که گاهی هم بعنوان اظهار علاقه بمقدّسات آئین و پیشوایان مذهب، بزیارت حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) خواهید رفت، و می دانستید که مایل خواهید شد که فرزندان تان نیز مانند خودتان این کار های پسندیده و اعمال معنوی بهره مند شوند، پس چرا تربیت و پرورش صحیح خود را در نظر نگرفتید؟! پس چرا حقیقت را از نظر آنان نابود کرده و محو سراحتید و دین خدائی را افسانه وار و خالی از واقع در نظر آن ها جلوه دارید ؟!

چرا عادات زشت و اخلاق زننده را بر آنان روا داشتید و بالأخره این دختر را بروزی رسانیدید که باید بوسيلۀ كتك و شكنجه زیر دستور دین خود در آید و وظیفهٔ خود را انجام دهد؟!

مگر این دستور (یعنی حجاب) فقط برای تشرّف بحرم حضرت امام هشتم علیه السلام و دیگر اماکن مقدّسه تنظیم شده ؟!

ص: 262

مگر در مواقع دیگر ضرورت ندارد؟! یا مگر در سائر مواقع حقیقت هر فرد انقلاب و تغییر می پذیرد، یعنی دوشیزه و زن پسر و مرد می شود و روی این نظر از تکلیف مخصوص خود معاف می گردد تا جائی که یکی در محلّ دیگری جلوه کند و بنقش و نگار آن در آید و با کمال بی اعتنائی در میان اجتماع دینی قدم بزند؟!

آیا مقصود و هدف اصلی پیشوایان و امامان دین، دستورات قرآن و برنامه های الهی نیست، و پیروی از دین باعث خوشنودی آن ها نمی باشد و رضایت آن ها که با رضای خداوند بزرگ موبوط است تحصیل نمی گردد؟!

آیا زیارت تنها و بوسیدن ضریح و شوط و طواف دور آن با نداشتن مداومت و علاقه بر قانون آسمانی و نظام نامۀ الهی، در اظهار تبعیّت و اخلاص نسبت به پیشوایان مذهبی، در متدّین بودن انسان کافی است، و چنین روّیه از حالات منافقان شمرده نشده؟!

آیا اگر خود آن امام که با این طرز زیارتش می کنیم از چگونگی و علّت این تناقض و بی نظمی ما مردم در کردار و گفتار، سئوال فرماید جواب صحیح و پاسخ درستی در نظر است و می توان آن حضرت را قانع و راضی کرد، و می توان اظهار داشت، که ما بنوبۀ خود در هر يك از وظایف دینی سستی می ورزیم و درست بر آن ها پا بند نیستیم ولکن خود را از شیعیان و تابعین شما قرار داده و از دیگران صرف نظر نموده و تنها بحضرت شما علاقه مند و مخلصيم ؟!

«امید» است که برادران و خواهران دینی همۀ این سؤالات را مورد ملاحظه و دقّت قرار دهند و بر آیندۀ خود اندیشه ای داشته باشند و بر حال اطفال و جوانان و بالأخره حال کسانی که زیر دست شان بوده و پرورش آن ها را بعهده گرفته اند ترّحم کنند، صحنه های زود گذر این جهان گذران و تمام شدنی است، و عاقبت نيك مخصوص نیکو کاران و صلاح جویان می باشد.

ص: 263

(حقوق زنان و حجاب)

گروهی از طرف داران کشف حجاب و مخالفین این دستور بزرگ الهی چنین گمان کرده اند که حجاب و پوشیده بودن زن، باعث محرومیّت او از تمام حقوق و کلّیۀ فضائل فردی و اجتماعی می باشد، و همین گمان ساده را با زرق و برق عجیبی در زبان خود قرار داده و از روی جهل و نادانی یا تجاهل، این گونه حرف ها را وسیلۀ بی نظمی و هرزگی ساخته اند، و علاوه بر خود عدّه ای را نیز از مردان و زنان کوته نظر جامعه گم راه کرده و از حقیقت پرستی بسوی باطل و فساد دعوت می نمایند.

غافل از این که حجاب، بحقوق واقعی زن کم ترین مزاحمتی نمی کند، و باعث دور افتادگی او از فضائل حقیقی نیست.

نیز غافل از این که دستور حجاب (و نظیر آن از برنامه های اساسی دینی) که تأمین کنندۀ حیثیّت جامعه و حافظ ناموس او می باشد، از طرف همان خدائیست که برای صنف زنان و مردان حقوق مشترك بين هم و مخصوص بهر يك قائل شده است.

چنان که خدا کلّیۀ حقوق را از روی مصالح و منافعی که بر نوع انسان یا بر هر يك از اشخاص عاید می شود مقرّر داشته، دستور حجاب را نیز از روی مصلحت صادر فرموده، و بوسیلۀ آن، اجتماع را آبرومند و پاکیزه نموده است.

حجاب در صورتی از حقوق و تحصیل فضیلت مانع می شد که زن با داشتن آن و پوشیدن خود از نظر های اجنبی، اثر حقیقی طبعی مخصوص خود را از دست بدهد، ولی بعد از توّجه باین که پروردگار دانا اموری در عهدۀ زن قرار داده و او را بر کار هائی موّظف کرده که هم با طبعش موافق و سازگار است و هم حجاب مانع از انجام دادن آن ها نیست، محلّ و موقعی بر این حرف (که حجاب مانع از حقوق است) نمی ماند.

ص: 264

چنان که از تاریخ و زمان اعلام این دستور تا هنگامی که افراد نا شایسته در امور دین داران و اوضاع محیط آئین پرستان تصرّف کرده اند، صنف زنان خدا شناس و با معرفت با کمال میل و رغبت و افتخار طبق همان دستور عمل کرده از عهدۀ کار های روزانه و مسئولیت های مخصوص شان نیز بر آمدند.

نهایت چیزی که نظر هر عاقل و هوشمند معتدل و پاک طینت را جلب می کند، اینست که وظیفۀ زن و آن چه روی میزان صحیح وضع شده و طبع خدا دادیش صلاحیّت آن را دارد، مجهول مانده و مورد اخلال و خدشۀ افکار نا موزون يك عدّه تبه کاران و هوا پرستان قرار گرفته، و رفته رفته راه مستقیم بر راه های کج و نا هموار مبّدل گردیده است.

«آری» مردم غیر آشنا بوظیفه و دور از حقیقت، بخاطر صورت دادن مقاصد شوم و کام یابی از غریزۀ جنسی، اموری را باسم حقوق و شئون در اختیار صنف زن گذارده و آن ها را بر تشکیلات گوناگون و انجمن های مختلف وارد ساخته، و بطرز های رنگارنگ با کمال بی بند و باری و آزادی، شهوت رانی و هوس بازی می نمایند.

در حالی که خود شان صد در صد می دانند که طبع مرد اقتضائی دارد و طبع زن او را فاقد است، و هم چنین زن بر کار هائی صلاحیّت دارد که مرد اهل آن ها نیست، از این نظر می گویند: که حجاب مانع از حقوق زن بوده و او را از تحصیل فضائل محروم می سازد.

«آری حجاب» با این کار هائی که از مغز های خالی از فکر های صحیح سر چشمه گرفته و بخاطر مقاصد لغو و بیهوده و فاسد، برای زنان عصر انتخاب شده و نظم محیط دین و دین داران را بهم زده مخالفت دارد و از کلّیۀ آن ها مانع است.

البتّه زن با حجاب و عفيف بهیچ طرزی حاضر نمی شود بازیچۀ پست فطرتان و

ص: 265

فرو مایگان گردد و خود را بهر رنگی که موجب رضا و هوای آن ها می باشد در آورد و و از هیچ کس شرم و حیا نداشته باشد.

زن با حجاب و با حیثیّت حاضر نیست که بعنوان رسانیدش بحقوق خود، تمام شئون مخصوصش را از قبیل عفّت و پاک دامنی و حیا و عصمت و وقار و متانت و آبرو و . و . و . بربایند و با منظره های زود گذر و صحنه های بی دوام فریبش دهند، و او را در تحت اختیار اجانب و مد سازان خارجی و هوا پرستان بی شرم بگذارند .

البتّه زن با حجاب شرافت خود را بالا تر از آن می داند که حقوق خدا دادی خود را از دست بدهد و در عنوان خدمت باجتماع و همآهنگی با هم میهنان بدنبال هزاران فساد و کار های نا شایسته بیافتد.

شّکی نباید داشت که زن با حجاب راضی نیست که سر و صورت و . و . و . و . خود را بر خلاف وجدان و عقل و فهم بنقشه های شرم آور آرایش دهد و در مؤسسه ها و اماکن عمومی که مشتمل بر گروهی از مردم می باشد و يك عدّۀ آن ها جوان های عزب و مردان پر از شهوت هستند خود نمائی کند، و بالأخره جمعی را بناراحتی های علاج نا پذیر روحی و جسمی مبتلا سازد و باز هم خود را خدمت گذار جامعه معرّفی نماید.

طبع زن که مظهر قسمتی از حقایق صنع پروردگار عالم است و یکی از وسائل بر قراری اجتماع بشر محسوب می شود، با هر کاری که امروز خود او از روی سادگی و کوته نظری یا بخاطر جهاتی چند از قبیل ...، عهده داری و انجام دادن آن را مدّعی شده و بگردن خود می گیرد، یا صنف مرد از روی غلط کاری های بخصوص برایش انتخاب می نماید، بطور کامل و صحیح موافق نیست.

مشاغلی که زن بی حجاب مانند مردان صورت می دهد باز بهزاران نغمه های طبيعي و هوا و هوس های غریزه ای مخلوط بوده و از ظریف کاری و خود نمائی و . و . و . و . که جزء طبیعت زنان است خالی نمی باشد !!.

ص: 266

شما ای افراد علاقه مند بدین و آئین !

ای برادران و خواهران عزیز ایمانی!

ای آنانی که هنوز از حقیقت بطور کلی رو گردان نشده اید!

ای کسانی که در آیندۀ خود اندیشه می کنید! چرا و چرا از اینان که سنگ طرف داری از کشف حجاب بسینۀ خود می زنند و (بقول خودشان) از حقوق زن هم دفاع می کنند، در پیرامون مطلب توضیح نمی خواهید و از آن ها نمی پرسید که منشأ پیدایش حقوق از کجاست ؟!

از کجا باید دانست و بدست آورد؟! میزان صحیحی که می شود بودن و نبودن حقّ را بوسیلهٔ آن تعیین کرد چیست ؟!

از چه کسانی باید خصوصيّات و حدود مشترك حقوق یا جهات اختصاصی آن سؤال شود !؟

چه کسانی حّق رسیدگی و مداخله بر این گونه موضوعات دارند و می توانند در این باره نظریّه بدهند ؟!

آیا نه اینست که کلّیۀ حقوق از مبدأ اصلی یعنی خدای بزرگ و نیز از طرف رسول باطنیش یعنی قوّۀ خرد و نیروی عقل، سر چشمه می گیرد، و از قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی و بیانات رهنما های جهان بشریّت، حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و جانشینان گرامی و ارجمندش امامان دوازده گانه (علیهم السلام) باید بدست آورد و معلوم کرد ؟!

نه اینست که میزان صحیح همۀ حقوق فردی و اجتماعی، منطق قرآن و گفتار پیشوایان و عقل سالم می باشد ؟!

نه اینست که خصوصیّات و حدود حقوق را، باید از کسانی سئوال کرد که بمطالب قرآن و نظریّات و بیانات حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمّۀ دین (علیهم السلام) آشنائی

ص: 267

کامل دارند و رهبری جمعیّت را از نظر دین و مذهب بعهده گرفته اند، و نیز کسانی که دارای عقل سالم و فکر مستقیم و نظر عالی و روش معتدل می باشند و کسانی که می توانند سر نوشت قوم را از روی حقیقت تشخیص دهند، و عین امور لازم و ضرور جامعه را درک نمائید ؟!

نه اینست که تنها چنین افراد نام برده فوق حّق دارند بر موضوعات مهّم دینی مداخله و رسیدگی کنند، و دیگران از اغیار و اجانب اگر مداخله کردند باید غیر رسمی و خارج از محلّ و بی موقع دانست ؟!

«نگارنده» اینک با بیانی ساده و خالی از هر گونه غرض، بخوانندگان محترم و عموم دین داران و کلّیۀ کسانی که در این تاریخ (1338/5/8) در حال تحریر این جملات طرف سخن می باشند، یادآوری می کند که این وضع کنونی و جریان موجود محیط های دینی جز عنوان برگشت بزمان جاهلیّت و غیر از پیروی از رسوم و آداب آن چیزی نیست.

آری تنها فرقی که امروز با سابق دارد اینست، که در سابق هر نوع انحراف و گم راهی و اقدام بهزاران کار های شرم آور و ننگین، در لباس خود بوجود می آمد و در لباس خود معرّفی می شد و در لباس خود شناخته می گشت و هر گونه آثار شوم و نا روای آن ها بر همان لباس منسوب بود، لکن امروز کلّیۀ آن ها بلباس تمدّن و تكامل و ترّقى و تجدّد و. و . و . و ، در آمده و بآن دل خوشیم که محیط ما امروز از محیط های تمدّن یافتۀ دینا شمرده می شود.

قرآن مجید در آیۀ (50) از سورۀ مائده می فرماید : ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمَا لِقَومٍ يُوقِنُونَ﴾ یعنی «آیا پس حکم زمان جاهلیّت را می خواهند (و آن را طلب می کنند و بآن میل دارند) در حالی که کیست از خدا نیکو و بهتر در حکم کردن و داوری برای گروهی که بحّق و حقیقت یقین دارند».

ص: 268

برادران و خواهران آئین دوست و مذهب پرست!

دین همگان را باعتدال در کردار و گفتار دعوت می کند و از افراط و تفریط بر حذر می دارد، اوّلین ندائی که حقوق زن را بگوش جهانیان می رساند همانا ندای دین است، اوّلین قانونی که از زن جانب داری کرده دین است.

«دین» نمی گوید زن انسان نیست، و او را از هر گونه حّق و شخصیّت و مقام و منصب فاقد و محروم و بر کنار نمی داند.

«دین» نمی گوید: زن باید تمام عمر در داخل چهار دیوار خانه بنشیند و محبوس باشد، و نباید هیچ کس با او مأنوس شود.

«نمی گوید» زن حق احساس سختی و ناراحتی ندارد و باید مانند حیوانات در منزل کار کند و اظهار هیچ گونه ایستادگی ننماید.

«نمی گوید» باید چشم و گوش زن بطور کلّی بسته شود و بهیچ مطلب و موضوعی آشنا نگردد و در هیچ موردی نظر ندهد.

«نمی گوید» زن نباید معنی و مفهوم حّق و عدالت را بفهمد و نباید کوچک ترین حرفی در این خصوص ها بزند.

«نمی گوید» هر عملی را که مرد انجام می دهد زن باید او را بطور کلّی حّق و عدالت بداند و بر خلاف آن رفتار نکند.

«نمی گوید» شوهر خداى كوچك زن است و مانند خدا باید بر او ستایش کند و در مقابلش رسم بندگی بجا آرد.

«نمی گوید» زن مجاز نیست که بطرز صحیح و آبرومند تحصیل دانش و فضیلت کند و خود را بمعارف و کمالات آراسته نماید و از جهل و نادانی رهایی یابد.

«نمی گوید» زن باید بقدری تحت فشار باشد و بقدری نا کامی ببیند که بالأخره روحش کسل و افکارش راکد و اعصابش بی حسّ گردد.

ص: 269

«آری» دین و آئین خدائی هرگز با این انتشارات احمقانه موافق نیست و نمی گوید «زن و اژدها هر دو در خاک به - جهان پاک از این هر دو نا پاك به».

ای افراد هوشمند و پاك دل!

باید غفلت نکنید و بطور یقین بدانید و آگاه باشید که این ها همه افسانه های بی اساس گروهی از مفسدان و زیان کاران است، و تبلیغات سوء آنانیست که با حیثیّت و شئون و عقیده های سالم دینی مردم بازی می کنند، یاوه سرائی آنانیست که بخاطر گم راه ساختن یک عدّه اشخاص ساده و بی تجربه طرح کرده و آن ها را فریب می دهند و از راه حقیقت منحرف می سازند.

افسانه های آنانیست که اسیر شهوات و هوس های خود بوده و از طرف داری از کشف حجاب و جانب داری از صنف زنان و آزادی آن ها جز تسهیل فحشاء و توسعۀ وسائل تفريح و هوس بازی و شهوت رانی غرضی ندارند چنان که آثار این موضوع را همگی در خارج ملاحظه می کنیم و بطور عیان می بینیم.

از این جا است که آزادی را بخود سر و خود مختار بودن و بی بند و باری دختران و زنان تفسیر می کنند و می گویند: آزادی یعنی مطلق العنان بودن دوشیزگان و بانوان در رفت و آمد و حرکات و رفتار و . و . و . و .، تا آن جائی که با هر فردی از افراد مردم در هر محلّ هر گونه تماسّی که دل خواه شان هست داشته باشند، و کسی حق نداشته باشد کوچک ترین سئوال و پرسش از آنان بکند و بلکه از جهت دستور خدائی چنان خود را بی قید و خارج از تکلیف بدانند که با حال بی حجابی و آزادی بتوانند در هر مجلس رقص و قمار و شراب و شب نشینی و انجمن های فساد شرکت کنند، و بعد از خاتمه و پایان مجلس نیز بتوانند شوهر و محرم خود را ترك گفته با هر کسی که بخواهند همراه شوند و هر جا که بخواهند بروند و کسی مجاز نباشد که جلوگیری کند یا کم ترین اعتراضی بنماید و بلکه اگر کسی در صدر جلو گیری بیاید بسخت ترین مجازات و ناراحتی

ص: 270

گرفتار شود و مورد شکنجه قرار بگیرد و از هستی و خانمان بر کنار گردد.

این منشأ افسانه های نام برده و هزاران نظائرش می باشد که دین و آئین دور از همۀ آن ها است و کوچک ترین ربطی با این منطق های فاسد ندارد و هيچ يك از آن قبايح را نمی گوید و جز بحفظ حدود و اندازه و رعایت اعتدال دستوری ندارد و بر خلاف نزاكت و متانت و نظام اجتماع حکمی نمی دهد.

همی گفت اگر بنده ای پند ده *** زن و اژدها هر دو در خاک به

من اينك نگويم سخن این چنین *** که بس دل خراش است و نی دل نشین

اساس مَقالم جز این نیست بیش *** که هر چیز نیکوست در جای خویش

زن و اژدها هر دو پاك است و راد *** که دارند از حق نشانی بیاد

هر آن ذرّه ای کز خدا یافت جان *** وجودش فروغی بود بر جهان

فروغ جهان از زن و اژدهاست *** اگر زن ، زن و اژدها ، اژدهاست

هر آن کس ز اندازه بیرون رود *** وجودش جهان را بلائی بود

بلای جهان نا کسان است و بس *** به هر مرد و هر زن، نه هر خار و خَسر

(مؤلف)

ص: 271

خوانندگان محترم!! برادران و خواهران دین پرست!

پروردگار دانا و توانا در عوض کلّیۀ آن چه از نظر های باطل یاوه سرایان گفته شد، نوع بشر را زیر برنامه های ثابت و منظّم قرار داده، و در هر موضوع دستور بخصوصی دارد.

لکن باید توّجه کرد بر این که، آن حقوقی که پروردگار با داشتن حجاب برای زن در نظر گرفته است، امکان ندارد از زبان و بیان مردان دور از حقیقت معلوم شود و نمی توان آن ها را در چنین موارد میزان قرار داد.

هم چنان که بدست آوردن هر فنّی از غیر اهلش غلط است، همین طور بدست آوردن مطالب دینی نیز از غیر اهلش غلط و نا صحیح می باشد.

البتّه بدیهی است هنگامی که بر نا اهلان و بیگانگان نوبت مداخله در وظایف دینی و رسیدگی در موضوعات مذهبی برسد، همین جمله های نام بردۀ فوق پیش می آید و خواه نا خواه «حجاب» تنها مانع حقوق زنان و یگانه منافی فضیلت و . و . و . و . ، معرّفی می شود، و مزاحم تحصیل دانش و کمالات نامیده می گردد.

در حالی که حجاب هیچ گونه منافات با تحصیل علم و دانش که از نظر دین و عقل دارای اهمیّت ذاتی می باشد ندارد.

دوشیزگان می توانند تمام رشته های علوم را در کمال پاک دامنی و عفّت و حجاب بدست آورند، و از کلّیۀ مزایای اجتماعی تا آن جائی که پیشوایان حقیقی دین اجازه می دهند بهره برداری کنند.

«آری» این را باید گفت که حجاب از هزاران گند و کثافت که در خلال تحصیل علم و دوران کسب فضائل و کمالات صورت پیدا کرده و آیندۀ خطر ناکی برای خانم ها بوجود می آورد مانع است، زیرا مسلّم و یقین است که با داشتن حجاب قسمت عمدۀ آن بی شرمی ها را نمی توان انجام داد.

ص: 272

ما اکنون اگر متوّجه باشیم برای نمونه در عصر حاضر، از صنف زنان، تحصیل کرده های لایق و دانش مندان پر افتخار و با ارزش داریم که همه دارای عالی ترین مراتب فضل و کمال می باشند، در حالی که هنوز کسی نتوانسته نظری بر اندام آن ها بیافکند و قصد سوئی دربارۀ آن ها از خود نشان دهد، بخاطر این که دستور اساسی حجاب را عمل کرده، و برنامه ای را که تأمین کنندۀ تمام شئون اختصاصی آن ها است رعایت نموده اند و بمقام مخالفت بر خدا و دین بر نیامده اند.

رفقای عزیز و گرامی!

چه رابطه ای بین بی حجابی و بین تحصیل دانش و کمالات و تدارك فضائل و مزایای اجتماعی و مراتب معرفت و . و . و .، وجود دارد ؟!

دانش مندان و تحصیل کرده های با حجاب و با عفّت و با حیا بچه نقصی مبتلاء شده اند و بکدام عیبی تا کنون گرفتار گردیده اند؟! کدام مطلب اساسی و نافع و کدام نکتۀ پر ارزش دقیق و صحیح را بی حجاب ها بدست آورده اند که دانش مندان با حجاب نتوانسته اند بدست بیاورند ؟!

«آری» يك فرق می توان در این موضوع میان تحصیل کننده های بی حجاب و با حجاب فرض نمود، و آن اینست که انصافاً بی حجاب ها در راه تحصیل علم و کمالات زحمت زیادی کشیده و بخاطر فرا گرفتن و بدست آوردن چند کلمه و چند جمله (که قسمت عمدۀ آن جز نتیجۀ تشریفاتی چیزی ندارد) و بمنظور نائل گرديدن بيك كاغذ پاره (بعنوان مدرک) سرمایه های پر ارزشی (از قبیل حیا، عفّت، عصمت ، پاکی و پاک دامنی و . و . و. مصرف کرده و می کنند، و در واقع آن مدرک پاره ها که می گیرند، مدرك از دست رفتن همان سرمایه های پر قیمت شناخته می شود، لکن با حجاب های تحصیل کرده و دانش مند بدون مصرف کردن چیزی از سرمایه های خدا دادی شان، بمراتبی از علم و فضیلت رسیده و می رسند.

ص: 273

ای مسلمانان عصر حاضر! دین داران جامعه بشری !

بیائید بهانه جوئی را بر کنار نهیم و از روی صداقت و سادگی در صدد اصلاح خود باشیم و بر این جهت توّجه کنیم، که مانع بودن حجاب از تحصیل علم و دانش در دو صورت تصوّر می شود.

(1) در زمانی صحیح است و در محیطی می توان فرض کرد که بی حجابی در آن زمان و محيط يك موضوع اجباری و لازم العمل باشد بطوری که کسی نتواند از آن تخبلف کند و اجتناب نماید.

(2) در هنگامی صحیح است که با داشتن حجاب وسیله ای برای تحصیل فراهم نشود و افراد جامعه از روی کوته نظری دانش جوئی و تحصیل علم را بر حفظ ناموس و عفّت و حیا ، ترجیح دهند و آن را بخاطر پاره ای از جهات مادّی و امور ظاهری مقدّم بدارند.

لکن در مثل این زمان و محیط که موضوع نام برده از صورت اجبار خارج شده، و از لطف پروردگار بزرگ، مدارس دخترانۀ دینی که بحجاب و عفاف مقیّدند در همه جا و بخصوص شهر های مهّم که بیش تر مورد احتیاج است موجود می باشد، دیگر جای این حرف یا این بهانه باقی نیست، و نمی توان گفت که حجاب مانع از تحصیل دانش و فضیلت است و اگر کسی چنین بهانه ای ببافد افراد هوش مند و دانا را نمی تواند فریب دهد.

«امروز» بطور واضح و روشن وظیفۀ هر کس معیّن است، نهایت این که تمام کار ها با سلیقه و نيّت هاى نيك و بد افراد ارتباط کامل دارد، و راه صلاح و فساد، خیر و شرّ، گم راهی و حّق پرستی بهیچ طرز پوشیده و مخفی نیست و در حقیقت بر عموم افراد جامعه حجّت تمام شده و جای عذر باقی نمی باشد ﴿ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ السَلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى﴾

ص: 274

(دست و وظیفۀ آن از نظر دین)

اشاره

بدیهی است که دست نیز مانند سایر اندام های انسان سهم بخصوصی از ایمان را صورت داده و در خوش بختی و سعادت او اثر بخش است.

بشر نسبت باین عضو نیز از نظر دین تحت دستور و برنامۀ معیّنی می باشد، و عمل بر همان وظیفه قسمتی از ایمان را وجود می دهد، و البتّه کار هائی که از زشت و زیبا از دست صادر می شود واضح و محسوس است، و مخفی نیست که سعادت انسان هنگامی امکان دارد که از انجام دادن کار های نيك بوسیلۀ این عضو، غفلت نورزد و او را بکار های زننده و فاسد وا دار نماید.

وظیفه ای که از نظر دین و منطق قرآن مقدّس و گفتار پیشوایان مذهبی بشر راجع «بدست» معلوم می شود از دو قسمت بیش تر نیست.

(1) باید از آن چه که خدا نهی فرموده و بشر را از اقدام بآن بر حذر داشته (از قبیل تعدّی بمال مردم و دست درازی بسوی دامن های پاك و ستم رانی بر هم نوع خود و رشوه گیری در مقابل وظیفۀ لازم خود و قلم زدن بنا حّق و باطل و اختراع آلات و دستگاه هائی بقصد سوء و غرض های فاسد و نظیر این ها از اعمال و افعالی که منشأ زیان و فساد فردی و اجتماعی مادّی و معنوی می باشند) خود داری کند.

(2) باید تا قدر امکان بر اموری که خدا دستور و فرمان اکید داده و بر انجام دادن آن تحریص و ترغیب فرموده (مانند احداث و ايجاد آثار نيك و بناهائی که باعث آسایش عموم گردد و مانند بخشش و انفاق در راه خدا و صلۀ ارحام و اقارب و تنظيف و تطهير بدن و جهاد و مبارزه در راه دین و آئین و برقرار ساختن رسوم و آداب اوّلیۀ آن و نظیر این ها از کار هائی که باعث خیر و صلاح حقیقی مادّی و معنوی

ص: 275

خود و اجتماع و روی میزان عقلائی صحیح و نافع و سودمند است) مبادرت کند و صورت دهد.

البتّه خوانندگان محترم متوّجهند، که اگر فردی از انسان بر این وظیفۀ مربوط بدست که در قسمت نام برده بیان شد اقدام کند، از عکس العمل ها و گرفتاری های فراوانی که در جنبه های مختلف زندگی برای انسان رو آور است محفوظ خواهد ماند، و اگر بطور دسته جمعی اقدام شود نتیجه اش بوجود آمدن يك اجتماع سعادت مند و سالم و آبرومند می باشد.

نواقص و خراب کاری هائی که اکنون در جامعه دیده می شود، از تخلّف و تقصیر اجتماع نسبت بوظایف نام برده بی ربط نیست.

تخلّف از روی هم رفتهٔ آن وظایف است که باعث بر انداختن نژاد ها و ملّت ها برده و خطر های بزرگی که تمام شئون و آسایش جامعه را از میان بر می دارد تولید می کند.

کم تر کسی از افراد مردم است که بتواند از عهدۀ وظیفۀ ایمانی دست بر آید، و جنایات و گناهانی که از دست سر می زند مرتکب نشود.

عناوین جرم و خطای دست را نمی توان محدود ساخت و شماره کرد، در هر موضوع بطرز خود او تصوّر می شود.

بقول یکی از روزنامه های کثیر الأنتشار که بمناسبتی درج کرده بود (وقتی با کسی دست می دهید دست شما مرتکب گناه می شود وقتی کتابی را ورق می زنید دست شما مرتکب گناه می شود ، وقتی کفش بپا می کنید دست شما مرتکب گناه می شود ، وقتی سوار اتومبیل می شوید دست شما مرتکب گناه می شود، وقتی پول می دهید یا می گیرید دست شما مرتکب گناه می شود، وقتی دستگیرۀ در را بدست می گیرید دست شما مرتکب گناه می شود) خلاصه این که جنایات دست را بشمارۀ آن چه با قصد سوء و

ص: 276

نظر فاسد، از آن صادر می شود تعداد و شمارش می توان کرد.

اکنون نگارنده بیاری خدای دانا و توانا در پیرامون چند چیز مهّم از آن چه مربوط بموضوع سخن است گفت گو می کند.

1(موقعیت قلم و آثار آن)

همان طوری که اشاره شد یکی از کار های مربوط بدست قلم فرسائی و نوشتن است که از درستی و غلط کاری خالی نیست، یعنی ممکن است بطرز صحیح جریان پیدا کند و ممکن است بطور غلط و باطل جاری شود، چنان که ذیلاً روشن می گردد.

«قلم» از جملۀ چیز هائی است که اهمیّت آن از نظر دین و در خارج ، بطور محسوس واضح و روشن است، نیازمندی هائی که بوسیلهٔ قلم در عالم هستی و جنبه های زندگی تأمین می شود موقعیّت و اهمیّت او را معلوم می کند.

منافعی که در قسمت های مادّی و معنوی از قلم و نوشتن برای انسان حاصل و عاید است از غیر آن حاصل نیست ، و بوسیلهٔ دیگری تدارک نمی گردد.

روی همین نظر، قلم در ردیف چیزهائیست که پروردگار عزیز مهّم دانسته و بآن ها قسم یاد فرموده است.

﴿ وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ﴾ یعنی «قسم بقلم و آن چه می نویسند» اگر چه نظریّات تفاسیر در معنای آیۀ شریفه و در بعض خصوصیّاتش خالی از اختلاف نیست، لکن در هر صورت بدلالت آن بر اهمیّت موضوع صدمه ای نمی رساند.

نیز از اهمیّت او است که پروردگار جهان بطرز یاد آوری برسول ارجمندش در مقام توصیف ذات مقدّس خود، در سورۀ عَلَق می فرماید : ﴿ اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ یعنی «پروردگاری که یاد داد نوشتن را بقلم»

ص: 277

هم چنین از اهمیّت او است که یگانه پیشوای بزرگ و رئیس مذهب ، حضرت امام صادق علیه السلام مي فرمايد ﴿ اُکتُبوا فَإِنَّکُم لا تَحفَظونَ حَتّی تَکتُبوا﴾ یعنی « بنویسید تا ننویسید نمی توانید مطالب را حفظ کنید» و می فرماید: ﴿ القَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَى الكِتابَةِ﴾ يعنى «دل بنوشته اتکال و اعتماد دارد».

در خصوص مراعات و مواظبت و محافظت و اهمیّت کتاب و نوشته می فرماید : ﴿ إحتَفِظُو ابكُتُبِكُمْ فَإنكُمْ سَوفَ تَحْتَاجُونَ إِلَيْها﴾ یعنی «کتاب های خود را محافظت نمائید که در آینده بآن محتاجید» و مي فرمايد: ﴿ اُكتُبْ وَ بَثّ عِلْمُكَ فِي إِخْوانِكَ فَإِنْ مِّتَ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنِيكَ فَانَهُ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ هَرْجِ لَا يَا نَسُونَ فِيهِ إِلَّا بِكُتُبِهِمْ﴾ یعنی «بنویس و علم خود را در میان مردم و هم کیشان خود پخش کن و اگر مردی کتاب هایت را بپسرانت ارث بده ، زیرا زمان بی نظمی برای مردم بیاید که بچیزی مأنوس و آسوده خاطر نشوند جز کتاب هاشان».

تا باین جا که اهمیّت قلم و نوشتن معلوم گشت و موقعیّت آن از نظر قرآن و روایات یاد آوری گردید، باید خوانندگان محترم توّجه فرمایند، که آثار و نتایج فراوانش که قسمت بزرگی از امور را صورت داده و مشکلاتی را در دوران تعیّش انسان بر طرف می سازد، مفاسد و مضزّاتی نیز در قلم وجود دارد که باعث گرفتاری های جبران نا پذیر و غیر قابل اصلاح می باشد.

مثلاً چنان که قلم مطالب مهّم و پر فائده را از درون های پاك و مغز هاى معتدل و فکر های سالم روی صفحات کاغذ و غیر آن نقش کرده و در معرض ملاحظه و استفادۀ مردم قرار می دهد و در نتیجه روح افرادی را که تحت تأثیر واقع شده و از آن مطالب بهره های معنوی و مادّی برده اند پرورش نموده، و برای رسیدن بنهایت سعادت و خوش بختی آماده می سازد، و افکار را از جمود و تاریکی و رکود خارج کرده و بنورانیّت تمام می رساند ، و انحرافات و گم راهی های درونی افراد را که منشأ کج رفتاری و

ص: 278

نا درستی او می شود بر طرف نموده و بجای آن نمونه هائی از معانی صحیح که منشأ روش معتدل و کار های پسندیده است از خود باقی می گذارد.

همین طور مورد تردید نمی باشد که قلم با وجود آوردن و صورت دادن بر مطالب فاسد و حرف های بی فائده و یاوه و لغو و بیهوده و شهوت انگیز و . و . و . و افراد انسان را بکار های فاسد و معکوس وا داشته و کلّیۀ شئون و حیثیّت واقعی او را می رباید، مغز ها و افکاری پرورش می دهد که با چیزی جز هوا و هوس و بی نظمی رابطه ای پیدا نمی کنند، و با هیچ چیز جز ستایش بخرافات مأنوس نمی شوند.

از این جا است که آزادی قلم و بی قیدی آن را در هر محیط و اجتماع و زمان، یکی از مفاسد و مهلكات باید شمرد.

هر گروهی که قلم بدون هیچ قید و شرطی در میان آن ها جاری باشد و بهر مقصدی بدون رسیدگی بر چگونگی آن، روی صفحات و اوراقی را پر کند، البّته جای بسی نگرانی و مایۀ ناراحتی هوش مندان و افراد چیز فهم عصر خواهد بود.

از نظر این که نویسندگان و قلم فرسایان استقلال نظر و فکر و اراده و بطور کلّی اختیار خود را در تمام جنبه ها از دست داده اند و بخاطر این که جز انجام برنامه های شوم و فاسد بی خردان عاقل منش و زیان کاران ظاهر ساز وظیفه ای برای خویش نمی دانند آزادی قلم خواه نا خواه جلوه های نا بهنگام و اثرات نا شایستۀ خود را در اجتماع نمایان می کند.

چنان که عصر حاضر و محیط دین و دین داران امروز بهمین گرفتاری ها مبتلا شده، و نسبت بحقایق در نهایت دور افتادگی می باشند.

تاریخ نشان می دهد، زمانی که قلم تحت قید و شرط بوده و از روی نظم و ترتيب صحیح و طرز عقلائی جریان داشته جز سعادت و خوش بختی جامعه اثری نبخشیده و افراد جامعه را جز بآیندۀ درخشان سوق نداده است.

ص: 279

آزادی قلم است که اکنون اکثریّت طبقات مردم را بهر لغو و بیهوده آشنا ساخته و بخصوص جوانان را بطور کلّی منحرف نموده و با هزاران فکر های نا مناسب پرورش می دهد.

کاغذ پاره هائی که امروز باسم روز نامه و مجلّۀ هفتگی و ماهانه در سر تا سر محیط دین منتشر است و کتاب هائی که امروز در موضوعات مختلف باطل در دسترس همگان قرار می گیرد، سیل هائی از تبه کاری و فساد بوجود آورده که سّد آن احتیاج بقدم های بارز دارد، و شاید با وسائل عادی فراهم نشود.

اگر خوانندگان محترم آزادی قلم را در این عصر کنونی و محیط های فعلی بوضعی که گفته شد از جنایات بزرگ بدانند، شاید خلاف نرفته اند.

ما انکار نداریم که از قلم آثار نيك و فوائدی هم برای جامعه حاصل گردیده، و مطالب پر ارزش نیز در میان جمعیّت بطور فراوان منتشر و معلوم گشته است، و باعث شده که مردم بمعنویات آشنا گردند و بتوانند در دور ترین نقطۀ جهان بکامل ترین بهرهٔ مناسب دینی و مذهبی نائل گردند.

لکن برادران و خواهران گرامی! تنها این مقدار نباید خاطر هوش مندان و دور اندیشان را تسکین دهد و افکار پاک را آرامش بخشد.

ناراحتی هائی که از آن ناحیه دامن گیر جامعه شده و پاشیدگی هائی که در اساس و بنیاد نظم و آرامش انجمن های دینی و تشکیلات دین داران تولید گردیده، با نتایج نام برده قابل مقایسه نیست، و آن نتائج این مضرّات و مفاسد را تلافی و جبران نمی کند.

نویسندگان امروز شجاعت ادبی را از دست داده و زندگی پر آشوب ممالك غیر دینی و... چشم آن ها را بسته است، که از نوشتن و گفتن نوشتنی ها و گفتنی های لازم می هراسند.

امروز قلم فرسایان مادّی عصر مقیّدند که روّیۀ اوروپا را در محیط های مورد

ص: 280

نظر خود رواج داده و از آن جزئی ترین تخلّف را نورزند، شاید آن چه بعضی از بزرگان و رهبران عالی مقام و ارجمند جامعه دربارۀ نشریّات امروز تعبیر آورده است (که بعضی از آن ها را باید کانون پخش فساد اخلاق و فحشاء گفت، برای نشر بی عفّتی ها و افسار گسیختگی ها هیچ چیز امروز بیش تر از این اوراق ننگين كمك كار نمي شوند) كاملاً مناسب و با جا باشد.

آری در اثر همین آزادی نوشتن و نویسندگان و پیروی آنان از رسوم اجانب است که هر روز نقشه و صحنه ای پیش می آورد و منظره ای نمایان کرده و رسوم و آدابی معرّفی می کند که پسران و دختران عصر در نتیجۀ همۀ آن ها بچیزی غیر از خود آرائی نمی پردازند.

اکنون بوسیلۀ آن ها در عوض هنر های قابل اهمیّت که مردانگی و همّت و روشن فکری انسان را نشان می دهد، هوس و عشق کار هائی که امروز با زرق و برق تمام بنام هنر های زیبا و.... یاد آوری می شود در سر خود می پرورانند.

این همه پول ها و مصارفی که امروز در راه تهيّۀ يك سلسله اوراق از قبیل آن چه گفته شد بهدر می رود و بالأخره چیز قابل اهمیّت بدست نمی آید، جز این که اشتغال مردم بخصوص طبقۀ جوانان از پسران و دختران بمد پرستی و آرایش و ظاهر سازی بیش تر شده، و با سرگرمی بدامن های چین خورده و باد کردۀ لباس ها و پاشنه های بلند کفش ها و کمر بند های مخصوص و مو های بالای سر جمع شده و رنگ و روغن های ... و .و . و .، روزگار خود را بسر می برند، و اگر بعد از مدّتی ترتیب موجود کهنه شد و از مد افتاد، باز فوراً ترتیب دیگری بوسیلۀ قلم ها و نویسنده ها انتخاب می نمایند.

ای خوانندگان عزیز و دین داران محترم! در هر نقطۀ جهان که هستید، بیائید بدور افتادگی های خود متوّجه شویم، و آن ها را با عنوان های دیگر خلط نکنیم، نواقص را در جای خود گذاشته بسوی ظاهر سازی و هوا پرستی نرویم.

ص: 281

ای برادران و خواهران هشیار و حقیقت پرست! ،بیائید از اینگونه نعمت هائی که خدای بزرگ بما عنایت فرموده نتایج خوب بگیریم، دست را با قلم در روی صفحات باطل و بیهوده حرکت ندهیم، ارزش خود و کار های خود را متوّجه باشیم ، بالأخره اجانب و هوا پرستان راهی دارند که از راه ما کاملاً جدا است، مقصد و هدف آنان غیر از مقصد و هدف گروه دین داران می باشد، آن ها تنها مادّیت و شهوت پروری را پیشۀ خود ساخته اند، و ما با توّجه پروردگار از این جهت دور و بر کناریم و جز پیروی از دین خدا مقصدی نداریم.

دانش و قدرت قلم فرسائی و نویسندگی نعمت بزرگیست که باید بطرز های صحیح و عقل پسند از آن بهره برداری کرد.

تقویت ذوق و روح تجّدد پرستان و یک عدّه رقّاصان (هنر پیشگان) و آهن گسازان و روح آنانی که جز این چند روز زندگی زود گذر معنائی در جهان قائل نیستند، و آنانی که بطور کلّی از حقیقت دور افتاده و ببازیچه های چندی سرگرمند ، و . و . و . ، جایز نبوده و بحکم عقل جزء کار های لغو و قبیح و زننده و از نظر دین جنایت و گناه بزرگی شمرده می شود.

این همه تحریص و ترغیبی که پیشوایان عالی رتبه و رهبران ارجمند دین دربارۀ نوشتن و قلم فرسائی فرموده اند، نظر بر استفاده های صالح و درست آن بوده است.

مقالات و کتاب هائی که از عصر های سابق تا بامروز در موضوعات معنوی و مطالب دینی از نویسندگان محترم در دسترس عموم قرار گرفته فراموش نمی شود، و اثری که از خودشان نشان داده اند مخفی نیست، و پاداش نيك و جزای خیر آنان مسلّم است، و مراتب برازندگی و مقام ارجمند شان مورد احترام و تقدیس افراد حّق شناس و گروه خردمندان پاک طینت می باشد ﴿ اِجعَل الّلهُمَّ عَواقِبَ أُمُورِ نا خَيراً﴾.

ص: 282

2(مطبوعات عصر و آثار مختلف آن)

نگارنده در ضمن چند قسمت از سخن، اهمیّت و موقعیّت تبلیغ بخصوص تبليغ دینی را بنظر شریف خوانندگان محترم رسانید، و شاید ملاحظه فرمودند که تبلیغ یکی از مهم ترین موضوعات جهان بوده و دارای نتایج و فوائد بی شمار بسزائی می باشد، و هر فرد علاقه مند بآئین را لازم است بهر وسیله که انجام آن فراهم باشد کوتاهی نورزد، و تردید نیست در این که یکی از وسائل بزرگ و راه های مهّم تبلیغ همانا «مطبوعات» است، چنان که در نزد همگان معروف و دارای آثار نام برده بالا بوده و رکن چهارم از ارکان مشروطیّت اساسی ایران بشمار می رود.

علاوه بر این ها که گفته شد، همان طوری که همگان می پندارند مطبوعات باعث رشد فکری اجتماعات و موجب بیداری احساسات خفته و مایۀ بسی ترّقی و تمدّن و ترجمان شخصیّت وحیثیّت ملّت بوده و در ردیف ارکان پیشرفت و موفقیّت در کلّیۀ جنبه های مادّی و معنوی می باشد.

«لکن» چیزی که این میان از افراد هوشمند و بیدار جامعه بیش از اندازه جلب نظر می کند این است که آن چه از فوائد و اثار پر ارزش مطبوعات و قلم فرسائی اجمالاً یاد آوری گردید، متأسفانه جامعه امروز ما، در عصر کنونی بطور کلّی از آن ها محروم و بی نصیب مانده است.

خواهید گفت چرا !؟ آیا ما مطبوعات نداریم، می گویند: این را که نمی توان قبول کرد، زیرا ما امروز اگر از هر چیز فقیر باشیم در این خصوص فقیر نیستیم، هر نوع و هر قسم مطبوعات از هر طرف گوشه و کنار میهن و خارج از میهن جلوه گر می باشد.

تنها عیب کار این است، که امروز بدبختانه از مطبوعات غیر از حروف و کلماتی

ص: 283

چند که بوسیلۀ دستگاه چاپ روی صفحات کاغذ وجود و استقرار پیدا کند عنوان دیگری باقی نمانده است، مطبوع در مقابل مخطوط، یا چاپی در مقابل خطی اعتباریست که بر عنوان های مختلف از خود نمائی های مندرجات مختلف قائل شده اند، خواه اکثریّت آن مطالب اساسی و حرف های پر فائده باشد که از گروه دور آفتاده از اخلاق و فضیلت و آداب و علم و رسوم و .و.و.، راهنمائی و راه بری کند (چنان که مقدار کمی از آن همین طور است) و خواه اکثریّت و بلکه قریب بهمۀ آن کلماتی باشد که احساسات و غریزه های پست و نا هموار جامعه را تحريك كرده و بطرف شهوت و گم راهی و بی نظمی بکشاند، چنان که امروز همین معنی اوّلین هدف و عالی ترین نظر و مقصد از مطبوعات وقت حاضر می باشد.

از این جا است که دستگاه های چاپ (که مخترعین آن ها چنین وسیلۀ مهّم را با قدرت فكر بمنظور يك سلسله غرض های مهّم عقلائی صورت داده اند) در يك قسمت کار های لغو و بیهوده نیز بکار برده می شود، محصولاتی باسم روز نامه و مجلّات و سرگرمی های دیگر بدست مردم می رسد، و هر روز با زرق و برق تمام و بعنوان تازه ای خود نمائی می کند، و بعلاوه کتاب ها و سال نامه های گوناگون زننده انتشار می یابد.

«آری» مطبوعات عصر حاضر، در عوض بالا بردن سطح افکار همگانی (از نظر کسب معارف و صنعت و هنر های بر جسته و نیازمندی های واقعی و حقیقی اجتماع در قسمت های مختلف) افکار همگانی را از تحصیل وسائل عشق و هوس رانی بالا برده و روحیّۀ آنان را در رشته های فساد و آلودگی ها تقویت می کند.

مطبوعات عصر ، قطع نظر از این که در رفع نیازمندی های نام بردۀ فوق اثری ندارد و هیچ گونه تبلیغ دین و آئین بوسیله اش انجام نمی گردد ، شعار بی دینی و رسوم بی قانونی و رویّه های موافق با آداب زمان جاهلیّت بواسطه آن ترویج شده و بطرز های مخصوصی بنظر همگان می رسد، و اخلاق زننده و زشت و غیر انسانی را در

ص: 284

درون آن ها پرورش می دهد.

«آری» مطبوعات امروز است که یکی از ستون های او را فهرست سینما ها (بعنوان امشب بکدام سینما می روید) تشکیل داده و قسمت دیگرش را معرّفی تاتر ها و راهنمائی هزاران گند و کثافت و صور قبیحه و یاد داشت های هیجان انگیز و .و. و.، پر کرده است، در حالی که هیچ گونه نتیجه ای غیر از نابودی حیثیّت و ناموس و شخصیّت اجتماع نداشته، و خواه نا خواه اکثریّت افراد را بسوی بد بختی و سر انجام خطرناك واسف آور رهسپار می سازد.

«مطبوعات» کنونی بمردم دستور های خانواده ای و طرز زندگی یاد می دهد، در صورتی که با بکار بردن آن دستورات، زندگی مردم و اساس نظم خانوادگي شان بيك صحنۀ نا موزون و نقشۀ آلوده ای مبدّل شده و بالاخره لذّات زندگی و تعیّش دسته جمعی بکلّی از میان رفته و انواع مختلف قریحه ها و اخلاق های وحشیانه پدیدار می گردد.

دستور هائی که مطبوعات فاسد عصر دربارۀ روش مردم می دهد ،گر چه خوش حالی های موّقت و زود گذر نیز در بر دارد، لکن افراد باهوش و عاقبت بین جامعه می یابند که همۀ آن ها با سر انجام سوء و مفاسد ممتدّ و دامنه داری همراه است.

مردم روشن فکر می دانند که دستورات خوانوادگی و تربیتی که بوسیلۀ این مطبوعات روزانه و غیر آن منتشر است قطع نظر از تولید بی نظمی در کار های پدران و مادران خوانواده ها در تمام کار های خود شان، اطفال و جوانانی را که در تحت تربیت و پرورش پدران و مادران می باشند، پس از مدّت کمی، پدران و مادرانی بی نظم و لاابالی برای آیندۀ جامعه ببار می آورد.

از این نظر چگونگی وضع آیندگان جای بسی نگرانی است، زیرا اسباب سعادت و خوش بختی حقیقی کم کم از میان رفته و رسوم آشنائی بر واقعیّات و حقایق بر طرف شده است، و روز بروز وخامت وضع و خطر های مادّی و معنوی واضح تر و پیشرفت انواع

ص: 285

فساد (که بصورت لذّات و راحتی و آزادی و همآهنگی و. و.و.، جلوه می کند) روشن تر می گردد.

اکثریّت افراد ملّت بی خردانه و بدون ملاحظه مبالغی با شوق و برغبت تمام در راه مطالعه و مشاهدۀ مناظر ننگین مطبوعات و مندرجات نشریّات موهوم مصرف می کنند، و در عوض آن، از وسائل گوناگون شخصی و اجتماعی عقب افتاده و دست احتیاج بسوی اجانب و اغیار باز کرده و با کم ترین طرزی حیثیّت و شئون خود را از دست می دهند.

روشن فکران عزیز!! ای پاکان جامعه!

«نگارنده» از این جهت هم غفلت ندارد که مطبوعات وسیلۀ نان و آب هزاران نفر از مردم می باشد و از آن راه زندگی شان را سر و سامانی می دهند، و اگر نباشد این عدّه بی چاره می شوند، ما این مطلب را انکار نمی کنیم و علاوه بر آن نیز می دانیم که مطبوعات یکی از اسباب پیشرفت هدف های مخصوص گروه معیّنی هم هست، و می دانیم که افراد خاصی از .... در موقع مناسب و مقتضی از همۀ این تشکیلات و دستگاه ها بهره های مهّمی که بفکر همه کس نیاید می برند، و از این نظر روز بروز از طرف همان افراد کلیّۀ وسائلی که در تحصیل هدف آنان دخیل است تقویت می گردد.

ما فقط از چند جهت متحیّر و نگرانیم.

(1) چگونه يك وسيلۀ آب و نان گروهی را رکن چهارم مشروطیّت خوانده و می خوانند؟!

(2) چرا بوسائل دیگری که آب و نان مردمی را تأمین می کند رکن نمی گویند و نگفته اند ؟!

(3) معنای رکن چیست که بر اندام نا موزون این مطبوعات روز مبارک آمده و چه خصوصیّتی این ها دارند که دیگران از وسائل آب و نان آن خصوصیّت را ندارند ؟!

ص: 286

(4) چگونه این مطبوعات کنونی را رهنمای افکار و نمودار رشد فکری اجتماعات می توان دانست و چگونه تقدیس و تقدیر می توان کرد؟!

این ها که (باستثناء عدّۀ کمی) جز تولید فساد اخلاق و بی شرم نمودن نسل جوانان از دختران و پسران جامعه و شکستن سّد عفّت عمومی و . و .و.، نتیجه ای ندارند.

این روزنامه ها و هفته نامه ها و ماه نامه ها و سال نامه ها چگونه راهنمای افکارند، در حالی که بهترین صفحات آن ها را نمونه هائی از لغو و بیهودگی (از قبیل صور فواحش و رقّاصه ها و معرّفی چشم و ابرو و ساق پا و.و.و... زنان پست و کثیف و ستاره های سينما ها و مقالات ضدّ حيا و عفّت و سر گذشت های شهوت آور و راهنمائی های غریزه ای بدختران و پسران و شناساندن ملکه های زیبائی و بهترین فیلم های سینما ها و...، و خلاصه هزاران گند و کثافت) که همگان می دانند و متوّجهند پر کرده ، و مختصر مطالب خوبی هم که داشته باشند در مقابل این ها بی اثر و خالی از فائده است.

(5) کار داران و مسئولین امور چگونه از این مفاسد که بر هیچ فردی مخفی و پوشیده نیست جلو گیری نمی کنند ؟!

آیا این ها را جرم و قبیح نمی دانند؟! ایا این مجرمین بعلّتی که ما ها نمی دانیم از مجازات معافند ؟! يا تنها محكومیّت بتأدیۀ هزار تا ده هزار ریال یا توقیف کار و شغل آن ها (که از جملۀ قوانین مطبوعات است آن هم اگر عملی شود) کلّیۀ مفاسد نام برده را تلافی می کند ؟!

قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی، دربارۀ کلیۀ اشخاصی که بر واج و شیوع کار های زشت و زیان آور و فاسد علاقه مند می باشند، در آیۀ (19) از سورۀ نور بصراحت تمام مي فرمايد: ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی «کسانی که شیوع و رواج

ص: 287

کار زشت و زننده را در میان مؤمنان دوست می دارند برای آن ها است عذاب سخت در دنیا و آخرت و خدا دانا است و شما نادانید».

خوانندگان گرامی!! نیکان جهان !

این هم نا گفته نماند که نگارنده يك يا چند عدد، از مطبوعات را در این خصوص هدف و طرف سخن قرار نداده است، بلکه نوع این وسیله که با آثار ننگین نام برده همراه است منظور بوده و مفاسد روی هم رفتۀ آن ها را بخوانندگان محترم یاد آوری می کند.

زیرا این روّیۀ خرد نا پسند بیکی یا چند عدد از آن ها منحصر نیست و ببعض آن ها اختصاص ندارد تا تنها همان هدف و طرف سخن باشد.

بطوری که هوش مندان و پاکان متوّجهند، هر يك از روزنامه ها و مجلّات هفتگی و ماهانه و سالیانۀ ما که امروز در میان محیط های مذهبی منتشر و در دسترس همگان می باشد، حدّاقل یکی از رنگ های فاسد و فساد انگیز را بخود گرفته است، نهایت این که رنگ ها گوناگون بوده و نقشه ها مختلف و صورت ها با هم تفاوت دارد.

البتّه شکی نیست در این که بعضی از آن ها که کثیر الانتشارند ، بکلّی اعتدال را از دست داده و از نظر عقل ارزشی بر خود قائل نشده، و بالاخره در کلّیۀ انواع بی عفّتی و بی شرمی و تجاوز از حّد و رفتار بر خلاف عقل و.و.و....(بقول امروز) رکورد را شکسته و کوی سبقت بر دیگران را در این موضوع از میان ربوده است.

راه علاج این مفاسد چیست و چگونه است ؟!

اشاره

«نگارنده» در خصوص جلو گیری از این آلودگی ها و راه علاج مفاسد نام برده حرفی نمی زند و سخنی نمی گوید، بخاطر این که خود طبیب مریض و علیل است، و در چنین صورت انتظار علاج و اصلاح نباید داشت.

لكن ما از خدای توانا می خواهیم که افراد دین پرست بخصوص خوانندگان محترم و هم وطنان گرامی را توفیق آشنائی بحقایق مرحمت کند و آنان را یار و مدد باشد

ص: 288

تا خود را از مهالك عصر کنونی و مفاسد آن محفوظ بدارند، و شوق و علاقه ای بمعنویّات پیدا کنند، تا با مطالب پر ارزش و مقالات پر فائده ای که سعادت و خوش بختی انسان را تأمین کرده و بسوی شاه راه سعادت سوق می دهد انس بگیرند و بدون جهت فرصت و مجال را از دست ندهند.

امروز وسیلۀ نجات و رسیدن بر واقعیّات و حقایق تا اندازه ای فراهم است، اکنون در مقابل مطبوعاتی که از مفاسد آن گفت گو شد، آثار بسزائی نیز از قلم های بر جستۀ افراد قابل و لایق جامعه وجود دارد، که اگر مورد پیروی قرار بگیرد و اهمیّت شایانی بر موضوع داده شود، در اصلاح مفاسد و تکمیل نواقص شخصی و اجتماعی نافع و نتیجه بخش می باشد.

چنان که روشن فکران عصر و مردان پاک نیّت، بر این جهت پرداخته و آن چه از آلودگی های لازم بذکر و خراب کاری های غیر قابل جبران که مربوط بمورد سخن است خاطر نشان ساخته اند.

بخصوص یکی از دوستان ارجمند و نویسندگان دانش مند عالی مقام جناب آقای ... در مقالۀ پر ارزش خود تحت عنوان «این هم مطبوعات ما» نمونه هائی از آلودگی ها و مفاسد يك روز نامۀ کثیر الانتشار یاد آور شده، و اذهان جمعیّت دین داران را بسی روشن نموده و بر رموز مطلب آشنا کردند، که از روی انصاف و حقیقت شایان تقدیس و تقدیر می باشد.

«چیزی» در ذیل این مقالۀ پر ارزش نام برده بنظر نگارنده رسید و جلب توّجه نمود، تذّکری بود (از طرف مکتبی که آن مقاله را نشر داده) بر این که مردم مکرّر معرّفی آن روز نامۀ کثیر الانتشار را خواسته اند لکن برای رعایت جهاتی ، از درج نام و شمارۀ آن خود داری شده، هر کس مایل باشد مکاتبه کند، ما بلافاصله نام و مشخصّات آن را در اختیار او بگذاریم.

ص: 289

«این بندۀ حقیر» کمی در اطراف مطلب تأمّل کردم و بفکر رفتم در این که، بچه علّت و بچه مقصود و غرضی، معرّفی آن روز نامۀ کثیر الانتشار را تقاضا کرده اند ؟! مقصد آن ها از این درخواست چه بوده؟! دانستن نام و مشخصّات آن چه اثری در مطلب داشته ؟!

مگر همگان در لحظات روز و شب هزاران مفاسد و آلودگی های قلم را که مندرجات مقالۀ نام برده شرح و یاد آوری قسمتی از آن ها می باشد در نوع مطبوعات عصر مشاهده نمی کنیم ؟!

مگر هزاران گند و کثافت های بی سابقه را بوسیلهٔ مطبوعات کنونی نمی شناسیم و بر وسائل و اسباب آن مفاسد از همین راه پی نمی بریم و . و . و . . . ؟!

آیا از آن چه خود می دانیم و می بینیم و می شنویم غافلیم؟! یا ببهانۀ بی اطّلاعی از عمل، قصد فرار از تکلیف کرده ایم و فقط بهمین درخواست های ساده می خواهیم مطلب را بگذرانیم ؟!!

آری هزاران مبالغ از حاصل رنج و زحمت دست خود را بر این نوشته های ننگین مصرف کنیم، و آن ها را در عوض مطالب دینی و کتاب های اخلاقی و مقالات نافع مورد مطالعه و سر گرمی خود قرار دهیم، و با چشم خود مندرجات زشت تمام صفحات آن ها را ببینیم و اثر ناروا شان را کاملاً در خارج بیابیم، با همۀ این جهات، هنگامي كه يك دانشمند روشن فکر ، پاره ای از آن چه که محلّ اطلاع همگانی است یاد آوری کرد، با شتاب زدگی تمام، بر صدر در خواست نام و خصوصیّات و مشخّصات مورد سخن بر آئیم، گو این که از وضع اجتماع هیچ گونه اطّلاع نداشته و چیزی نمی بینیم و نمی شنویم.

ای کاش در عوض همۀ این مراحل صوری و مراتب تشريفاتي ، يك قدم بسوى عمل و حقیقت پروری پیش می رفتیم، و ساعتی در اوضاع کنونی و آیندۀ خود و نسل

ص: 290

بعد از ما اندیشه می کردیم، زیرا در سعادت و خوش بختی، چیزی را جز عمل نمی توان مؤّثر دانست ﴿ اَللّهُمَ اَهدِنَا إِلَى مَرْضاتِكَ بِحَقِّ مُحَمّدٍ وَ آلِهِ اوْلِيَائِكَ وَ احِبَائِكَ﴾.

3(رشوه و خطر آن بر دین و جامعه)

یکی از آفات بزرك و خطر انگیز و زیان آوری که در طیّ زندگی انسان و جریان تشکیلات زندگی آن وجود دارد موضوع رشوه می باشد.

رابطۀ این عمل با فساد و ناراحت ساختن طبقات مختلف بشری روشن و واضح است.

«رشوه» لفظش عربی است و در اصطلاح دین عبارت از مالی ست که قاضی و حاکم برای داوری و نظارت در موضوع مخاصمه و نزاع، از طرفین (یعنی نزاع کنندگان) بگیرد، و نیز مالیست که در تضییع حّق و از میان بردن آن یا در تقویت نا حّق و اثبات باطل و پیش بردنش صرف گردد.

«رشوه» از موضوعاتی است که حرمت و پلیدی آن مورد اتفّاق نظر علماء دین بوده و از کتاب آسمانی قرآن مجید و زبان صریح روایات و گفتار پیشوایان دین بطور کامل استفاده می شود.

«رشوه» جنایتی ست که باعث بی نظمی مراتب و موازین حقوق افراد انسان بوده و آنان را بسوی تجاوز و تعدّی بر مقدّسات اجتماع و گم راهی و هوس بازی و.و.و.، سوق می دهد.

«رشوه» جنایتی ست که اطمینان را در میان مردم نسبت باکثر کار ها بهم می زند و اعتماد و صداقت و خوش بختی را از میان بر داشته و اصناف و طبقات مختلف مردم را بستیزه و آشفتگی با یک دیگر وادار می کند.

ص: 291

«رشوه» جنایتی ست که عدل و انصاف و مرّوت و راستی و درستی را از یاد برده و هر روّیۀ خلاف آن اخلاق پسندیده را بوجود می آورد و بالاخره با این جهات و آثار شوم خود که اساس همۀ بدبختی ها و دور افتادگی های شخصی و اجتماعی می باشد، جامعه را بخاک مذلّت و هلاکت می کشاند.

دین مقدّس، با این عمل ناروا كه بهر يك از راشی (رشوه دهنده) و مرتَشى (رشوه گیرنده) و رایِش (واسطۀ بین راشی و مُرتَشی در تعیین قدر رشوه و بستن قرار داد) نسبت دارد و غالب اوقات از سه عامل صورت می پذیرد، هیچ گونه رابطۀ خوشی نداشته و شدیداً انسان را باجتناب از آن دستور می دهد.

زیرا کاریست پلید و نا صحیح و یکی از روّیه های باطل، و ارتزاق بوسیلۀ آن ارتزاق از راه ممنوع و نا شایسته نامیده می شود، و کم ترین سازش با ایمان و دین داری و مذهب پرستی ندارد.

خدای دانا و توانا در آیۀ (188) از سورۀ بقره (چنان که در مبحث تفصیل پلید ها و پاکیزه ها از نظر دین و قرآن، یاد آوری گردید) می فرمايد : ﴿ وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِ یقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی «مال خود را در میان خودتان بباطل و حرام نخورید، و آن مال ها را در تحت اختیار و تصرّف حُکّام و قُضات جور ( بطرز رشوه و غیر آن) قرار ندهید، تا آن که بخورید بوسیلۀ آن حّکام نا اهل پاره ای از اموال مردمان را بظلم و ستم و حال آن که شما می دانید».

در آیۀ (29) از سورۀ نساء می فرماید : ﴿ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ﴾ یعنی « ای کسانی که ایمان آورده اید مال یک دیگر را بنا حّق و باطل نخورید، مگر بوسیله ای که موافق رضای طرفین است صورت گیرد».

ص: 292

در حدیث صریح از حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز لعن بر راشی و مُرتَشی و و رایِش که سه عامل این جنایت و صورت دهندگان این گناه بزرگ می باشند وارد شده است.

هم چنین جانشین ارجمند آن بزرگوار حضرت علی علیه السلام می فرماید: اگر والی چیزی برسم هدیه بگیرد چنانست که از غنیمت دزدی کرده، و اگر رشوه بگیرد چنانست که بخدا شرك آورده باشد، و امام پنجم حضرت باقر علیه السلام فرموده است که رشوه در منزلهٔ کفر بخدا است، و غیر از این ها سخنان بسیاری در این باره از پیشوایان عالی مقام دینی وارد شده است.

عنوان رشوه بعامل های سه گانه اش!

البّته باید نا گفته نماند این که جرمی که از نظر دین و آئین خدائی در این خصوص برای رشوه گیرنده ثابت است، قطع نظر از زیان های اجتماعی و مفاسدی که یاد آوری شد، همانا موضوع ارتزاق بباطل و نا حّق می باشد که آیات قرآنی بطور کلّی از آن نهی می فرماید.

اما نسبت برشوه دهنده و واسطه اگر این موضوع هم در میان نباشد یعنی وسیلهٔ ارتزاق خود قرار ندهند، باز از جهت كمك و معاونت بر امر قبیح و کار زشت و نا روا، باعث جرم آن ها خواهد بود، و مسئولیّت شدید برای آن ها تولید خواهد کرد.

رشوه دهنده و واسطه که بر معصیت و خطا و بر رواج عمل پلید معاونت می کنند مخالفت با منطق صریح قرآن کریم می باشد، زیرا قرآن كمك بر معصیت و هم راهی بر طغیان و گم راهی را بطور کلّی نهی فرموده و در عوض آن بر معاونت بخیر و صلاح و کار های شایسته و صحیح دستور اکید می دهد.

در آیۀ (3) از سورۀ مائده می فرماید: ﴿ تَعَاوَنُوْا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُوْا عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ﴾ یعنی «یاری کنید هم دیگر را بر كار نيك و پرهیز کاری و یاری نکنید در

ص: 293

گناه و ستم و عداوت» تنها صورتی که می توان گفت رشوه دهنده و واسطه از گرفتاری و پاداش سخت خدائی محفوظ اند، هنگامیست که تحصیل حّق را بر ادای رشوه و صرف مبلغی وابسته بدانند.

اينك بخوانندگان محترم صمیمانه باید گفت: که قسمت بزرگی از خرابی ها و پاشیدگی هائی که در ممالک مذهبی و محیط های دینی مشاهده می شود، بر همین جنایت مربوط است.

در محیط های دینی و مذهبی افرادی عهده دار موضوع قضاوت شده اند، یا در سر کار هائی قرار گرفته اند که کم ترین اهلیّت واقعی را واجد و دارا نمی باشند.

روی این خاطر، رشوه خوری روز بروز محکم تر و عادي تر شده و بصورت يك رسم ثابت ملّی در آمده است.

اگر خوانندگان عزیز و هم کیشان محترم در نقاط مختلف جهان باین مطلب آشنا باشند، که قاضی از نظر دین عبارت است از يك مرد فقيه و مجتهد و بالغ و عاقل و مؤمن و عادل و پاك نسل، و هر شخص ناقص از نظر فقه و اطّلاعات ديني و غير بالغ عقل و بی ایمان و فاسق و کثیف زاده، اهلیّت و قابلیّت این منصب بزرگ را ندارد، پس خواه نا خواه با رعایت انصاف و حّق پرستی خواهند گفت: که این موضوع واقعیّت و حقیقت خود را از دست داده و کاملاً بصورت و لباس دیگری در آمده است.

زیرا می بینند که متصّدیان بر این امر مهم، با اوصاف نام بردۀ فوق متصّف نیستند بخصوص فقاهت و اطّلاع کامل از احکام دین مقدّس، و نیز ایمان و عدالت را بطور مسلّم فاقدند.

اگر شرط اوّل هم بر فرض موجود باشد، یعنی اگر کسی در حال تصّدی بقضاوت احکام و دستورات دینی را بطور تفصیل و بطرز کامل بداند، باز در مرحلۀ عمل نتیجه گرفته نمی شود، بخاطر این که از برنامه های ساخته ای مخصوص و فرمول های گوناگون

ص: 294

جعلی که امروز باجراء آن ها مأموریّت دارد نمی تواند تخلّف و تجاوز کند، و از سر حّد اسم و صورت خالی پا بواقع و حقیقت بگذارد، و نمی تواند معلومات و معتقدات صحيح خود را خراب و نقض ننماید.

البتّه علّت این که افراد آشنا بموازین و مبانی آن، قدرت و توانائی عملی خود را در مرحلۀ عمل باطل کرده و تحت تأثیر دستور های ساخته قرار می گیرند، جز این نیست که دو شرط دیگر از شرایط دینی (یعنی ایمان و عدالت) را نیز فاقد می باشند.

ایمان و عدالت است که در هر مورد آثار نيك و روش های زیبا و پسندیده بوجود می آورد و بشر را بشاه راه سعادت و خوش بختی می رساند و از هر گونه بدبختی و مذلّت نجاتش داده و محفوظش می نماید.

قاضی با ایمان و عادل، هرگز از حدود و میزان صحیح و حقیقی خود از نظر دین، تجاوز نمی کند.

رشوه گیری و خیانت و تضییع حقوق مردم و نابود ساختن جان و مال و ناموس و. و . و . و ... آن ها بر نبودن این دو وصف «ایمان و عدالت» بستگی دارد.

قاضی که پناه گاه افراد مظلوم و ستم دیده و ضعیف می باشد، بناچار باید با ایمان و عدالت که خلاصۀ مصونیّت اخلاقی و عملی انسان است آراسته گردد، و با رشوه گیری و طمع کارى و هوس بازی مانع از جلو گیری از ظلم و تجاوز تبه کاران و زور مندان نشود، تا بتواند ستم گر را در هر درجه و مقام و منصب که باشد محکوم سازد، و این مطلب جای هیچ گونه تردید نیست که آن چه گفته شد جز از افراد صالح نمی توان انتظار داشت.

فرد آلوده و پست که هر مرتبه از علم و دانش و اطّلاعات و هر مدرك و كاغذ پاره ای همراه داشته باشد، بدون داشتن ایمان و پاک دامنی و عدالت کم ترین وظیفۀ واقعی نمی تواند انجام دهد.

ص: 295

فرد آلوده نمی تواند کوچک ترین مردانگی در مقابل ستم گران از خود نمایان سازد، و خواه نا خواه موضوع حّق و کار های صحیح، بوسیلۀ آن جنایت بزرگ یعنی رشوه گیری (یا بقول معروف خودمانی) حّق و حساب، باطل و فاسد شناخته شده، و بالاخره افراد مظلوم و ستم کشیده در اثر حکم نا صواب آن قاضی نا اهل، از حقوق خود محروم گردیده و بنهایت پریشانی می رسند.

رشوه خورى كه يك نمونه از رذالت و کوته نظری و فرو مایگی و بی ایمانی آدمی می باشد، با مقام شامخ و منصب مقدّس قضاوت، که دین نهایت اهمیّت و ارزش را بر آن قائل است سازگار نیست.

داوری بعدل و انصاف، تنها چیزیست که عاقبت و سر انجام خوب و نتائج مهّم مادّی و معنوی را در بر دارد، چنان که قضاوت بر خلاف حّق و عدالت، یگانه مایۀ بدبختی و باعث مردودی انسان می باشد.

از این جا است که بزرگ مرد عقل و حقیقت، حضرت علی علیه السلام بشریح قاضی فرمود:

تو در مجلسی نشستی که در آن مجلس نمی نشیند مگر پیغمبر یا کسی که شقی باشد.

نیز در مقام تقسیم قضات از جهت پاداش و سر انجام حال آن ها در روز باز پسین می فرماید : ﴿ اَلقُضاةُ أَربَعَةُ ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ فِي النَّارِ وَ وَاحِدُ فِي الْجَنَّةِ، قَاضٍ يَقْضِي بِالْحَقِ وَ هُوَ يَعْلَمُ اَنهُ باطِلَ فَهُوَ فِى النَّارِ ، قاضٍ يَقْضى بِالْبَاطِلِ وَلا يَعْلَمُ أَنَّهُ بَاطِل فَهُوَ في النَّارِ ، قاضٍ يَقضى بِالْحَقِّ وَلا يَعْلَمُ أنهُ حَقَّ فَهُوَ فِي النَّارِ، قَاضٍ يَقضى بِالْحَقِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقَّ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ﴾.

یعنی «قضات (از نظر کیفر و پاداش) چهار صنف ند، سه صنف از آن ها در آتش ند و يك صنف در بهشت است، کسی که قضاوت کند بنا حّق و بداند که نا حّق است، و کسی که قضاوت کند بنا حّق و نداند که نا حّق است، و کسی که قضاوت کند بحّق و نداند که حق

ص: 296

است، و کسی که قضاوت کند بحّق و بداند که حّق است در بهشت (و مورد عنایت و تفضّل خدای بزرگ) قرار می گیرد.

نیز حضرت صادق علیه السلام می فرماید: از قضاوت پرهیز کنید که آن مخصوص پیشوای عالم باحكام قضاوت و عادل در میان مسلمانان است.

يك تذّكر لازم !! يك نكتۀ قابل توّجه !

اشاره

رشوه گیری با آن مفاسد نام برده اش گر چه امروز از حّد گذشته و جامعۀ دین داران را آلوده و ننگین ساخته است، لکن آن چه که گفته شد و از روی انصاف نیز باید گفت اینست. که این جنایت از طرف رشوه دهندگان تقویت شده و پایۀ آن محکم تر می گردد.

روی این که هر مردم عصر انصاف و صداقت و حّق شناسی را بکلّی از دست داده اند، و موضوع تجاوز بحقوق یک دیگر و تعدّی بر حدود هم در اکثریّت مردم روز بروز شدید تر می شود، حیثیت و شئون هم دیگر را احترام نمی کنند، و رسوم هوس رانی و شهوت پروری و و انواع مفاسد، صورت عادی و نقش موضوعات ثابت بخود گرفته است، و چون رسیدن بر مقاصد شوم و نا صحیح، بطور دل خواه و با جریان عادی صورت نمی پذیرد، بناچار هدف مادّی خود را از رشوه تعقیب می کنند، و بد بختانه کار کنان و متصّدیان امور هم که از ایمان و عدالت و وظیفه شناسی و مسئولیّت وجدانی بهره ای ندارند، از این نظر بالاخره از موافقت و هم راهی رشوه دهندگان کوتاهی نمی ورزند.

از این جا است که افراد با ایمان، برادران و خواهران دینی ملاحظه می کنند، امروز در کشور های دینی که باید با فضائل اخلاق آراسته باشند، امنیّت حقیقی و آرامش واقعی تا مدّت نا معلومی رخت بر بسته، و بجای آن ها هر گونه ستم و تجاوز و فساد و خیانت در نوع طبقات پدیدار می باشد.

ص: 297

«آری» امروز هزاران خراب کاری بوسیلهٔ رشوه در سر تا سر محیط و کشور دینی ایجاد می شود، و خوانواد هائی بی سر و سامان می گردد و.و.و.و.... هر لحظه پیش می رود.

با این وصف، گروه تبه کار و اهل تزویر و فریب با ظاهر سازی خود، مردم را با با حرف های بی اساس خوشحال می سازند، می گویند : زمان عدالت است، زمان داد رسی و زمان كمك بضعفا است، زمان پشتیبانی از ستم دیدگان است، زمانیست که در اثر مبالغی از دست رنج مردم زحمت کش، تشکیلاتی طبق برنامۀ اجانب و بی گانگان ترتیب شده، که بدرد های درونی بیچارگان رسیدگی شود، و دیگر بیش از این مستمندان بدبخت برای کار های جزئی و گرفتاری ها مختصر خود سال ها در کنار در و دیوار آن تشکیلات رفت و آمد نکنند و سر گردان نشوند و دیگر زور مندان و پول داران، با تماسّ های گوناگون خود با کار کنان و رشوه خواران، بر ضعفا و مظلومان پیشی نگیرند.

«آری» ما هم بر خوش حالی هم کیشان خوشحالیم، لکن از خدا می خواهیم که تا اندازه ای پرده از روی کار ها بر داشته شود و واقعیّات تا حّدی معلوم گردد، و گریبان جامعه از رشوه و هر جنایت خانمان سوز رهائی یابد و يك زندگی پاکیزه و آبرومندی خالی از آلودگی و ننگ بر عموم دین داران نصیب شود ﴿ رَبَّنا عاملنا بِفَضْلِكَ وَ لَا تعاملنا بَعْدَ لَكَ يَا كَرِيمُ﴾.

4(دفاع از اجانب و حفظ استقلال کشور)

یکی از دستورات بزرگ دین بر عموم دین داران، دفاع و حفظ استقلال محیط و کشور دینی معنای دفاع (که در مقابل جهاد عنوان بخصوصی محسوب است)

ص: 298

عبارت است از جنگیدن دین داران با اجانب و بیگانگانی که بر صدر تعدّی و تجاوز بسر حّدات اهل دین بر آمده باشند و بیم آن رود که استقلال کشور را بخطر اندازند، و بر اساس دین صدمه وارد کنند، و بر بلاد و اماکن اهل ایمان تسّلط یابند، و مال آن ها را با جبار و قهر ببرند.

جنگیدن با اجانب و بیگانگان که در اصطلاح دین دفاع نامیده شده، بحضور امام علیه السلام يا نائبش مشروط و مقیّد نیست.

یعنی این تکلیف، در هر حال باید عملی شود، و درنگ و انتظار در بین نباشد زیرا باعث از میان رفتن اصل موضوع می گردد.

دفاع نیز ، تکلیفی است که مخصوص بکسی نمی باشد، و باید بوسیلۀ عموم (در صورت احتیاج) انجام گیرد بخاطر این که اهمیّت آن از نظر حفظ شئون دینی و اجتماعی عموم دین داران است.

استقلال محیط و کشور دینی که با استقلال افراد جامعه یکسان و توأم است، از مهم ترین هدف های دین و پیشوایان عالی قدر او بشمار مي رود.

«دین» عموم پیروان خود را بحرکت و جنبش و دلیری و همّت و مردانگی و قدرت نمائی تأکید می کند، و از سستی و بی مبالاتی و مسامحه و خون سردی و زبونی بر حذر می دارد.

«دین» مردم را بحفظ حریم و حدود آب و خاك و مختصّات خود دستور می دهد و دست روی دست گذاشتن و طعمۀ اجانب و بیگانگان شدن و آنان را بر شئون و حیثیّت خود چیره ساختن وزیر بار آنان رفتن و تحت برنامه های شوم و فاسد و زیان انگیز آن ها قرار گرفتن و . و . و ... کاملاً مخالف است.

«دین» قدم بقدم و لحظه بلحظه آدمی را در تمام جنبه های زندگی هدایت نموده و نسبت بآینده متوّجه می سازد و بمقدار کافی بیدار و هشیارش می نماید.

ص: 299

دفاع اختصاص بزمانی ندارد!

خوانندگان محترم باید غفلت نکنند! امروز ما گروه پیروان دین بر این وظیفه که قسمتی از پیکر مقدّس ایمان را صورت می دهد، بحکم دین و عقل مکلّفیم.

چنان که دین داران سابق بهمین وظیفه و برجهاد که بحضور امام علیه السلام المشروط می باشد مکلّف بودند.

جنگیدن با مشرکان و کافران بعنوان دعوت بر دین و بطرز کشور گیری و فتح ممالك كه به امر امام علیه السلام انجام می شد، حدود قدرت و نیروی دین داران را روز بروز افزون می ساخت و شئون و حیثیّات آن ها را رونق می داد، و بر تشکیلات حکومتی آن ها عظمت و شوکت بخصوصی می بخشید.

تا آن جائی که در تمام جهان نتوانست قدرتی در مقابل قدرت دین و اهل دین ظاهر گردد.

کشور گیری دینی غیر از جاه طلبی است!

چنان که آشنایان بتاریخ و اوضاع پیروان دین در لحظات گذشته و روز های پیش، این مطلب را کاملاً روشن می یابند.

لكن باید توّجه داشت باین که، کشور گیری و تسخیر ممالك و تسلّط بر محیط های غير دینی که از دستورات بزرك دین بوده و در سابق عملی می شد غیر از کشور گیری فرمان روایان مادّی جهان می باشد، و از چند جهت با هم فرق دارد.

(1) کشور گشائی دینی «یا جهاد» مبارزۀ مقدّس و نبرد پاکیزه ای بود که بوسیلبۀ دولت وقت (که با وجود امام علیه السلام یا بامر آن حضرت تشکیل می شد) و بوسیلۀ عموم مردان بالغ و غير افتاده و غير عاجز تحت شرایط بخصوصی صورت می گرفت و با بر نامه های اساسی و منظمی خالی از هر گونه لغزش آغاز می گردید و پایان می پذیرفت

ص: 300

و از توّجه مخصوص پروردگار بزرك هدف پر ارزش مبارزین (که جز نشر قانون الهی و بر قرار ساختن برنامۀ اساسی دین در سر تا سر ممالك جهان چیزی نبود) تحصیل می گشت.

ولی کشور گیری مادّه پرستان و فرمان فرمایان مادّی عالم غیر از منافع شخصی و رسیدن بر مقاصد معیّن خود هدفی ندارد.

(2) اینان تسلّط بر جهان را برای آن می خواهند که تا بآخرین درجه از آمال و آرزو های خود برسند.

دین تسلّط بر جهان را جز برای نفع جهانیان نمی خواهد و غیر از این که مردم را بکمال راحتی و نهایت عزّت و سعادت حقیقی برسانند هدفی ندارد.

(3) مادّه پرستان جهان گیری می کنند تا با نشر بی عدالتی ها و بی نظمی ها و بی عفّتی ها کام دل بگیرند و خواسته های شوم خود را بدست آورند ، هر چند در راه این مقصد های پلید و هدف های فاسد و روّیه های پست و نا هموار، خسارت های قابل ملاحظه و خطرات بزرگی برای جامعه پدید آید، و یا نا راحتی هائی برای آیندگان تولید شود، و یا بطور کلّی کشور ها پای مال شده و خوانواده ها بی سامان گردند.

جهاد و مبارزۀ دینی برای نشر عدالت و پاک دامنی و نظم و درستی و راستی بوده و بخاطر آماده کردن جهانیان برای تعیّش و زندگی پر افتخار و سراسر نیک بختی و سعادت می باشد.

(4) فرمان روایان مادّی بطور کلّی جان و مال و شئون و حيثيّات مردم را، فدای راحتی و نفوذ و هوای خاطر خود می سازند.

در جهاد، سران و سرداران عالی قدر با ایمان موّظفند که از راحتی خود صرف نظر کرده و حفظ جان و مال هم کیشان و بر انداختن اساس و بنیاد بیداد گری و زور گوئی را منظور خود سازند، این ها است پاره ای از امتیازات جهاد با کشور گیری های دیگر:

ص: 301

دفاع بکشور گیری ربطی ندارد !

امّا دفاع و حفظ استقلال کشور که بر عموم پیروان دین واجب و لازم است و ما نیز تحت آن تکلیف بوده و هر زمان بر آن موّظفیم، عملیست که بکشور گیری و تسخیر ممالک مربوط نمی باشد بلکه این دستوریست برای آمادگی دین داران در مقابل هر گونه تعدّى و تجاوز خطر ناك اجانب و بیگانگان.

«دفاع» دستوریست که در حقیقت هستی گروه علاقه مند بدین را ادامه می دهد، زیرا با کوتاهی و مسامحه در آن، آثار شوم و نتایج سوئی تولید می شود که بودن و نبودن، زندگی و مرك آنان بيك صورت در می آید، یعنی بطور کلّی آثار هستی از آن ها سلب می شود، و مانند جماد یا حیوانی که تحت اختیار و نفوذ غیر خود باشد ، روز گارش می گذرد و در حال پیچیدگی و بی چارگی شب و روزش سپری می گردد.

در صورت مسامحه در این دستور مهّم دینی (دفاع از اجانب و حفظ استقلال کشور) طوری افراد جامعه بی پایه و ساقط می شود که در نتیجه اش ، قیافه هائی بصورت انسان و هیکل آدمی دیده می شود که با موجودات بی جان تنها از جهت صورت فرق داشته باشند ، بخاطر این که استقلال ملّت در حقوق و شئون و حیثیّات و اراده و نظر بر گشت می کند.

اجانب و بیگانگان اگر بکشور دینی و محیط مذهبی دست یابند و بر اوضاع آن مسلّط شوند ، اوّلین هدف و مقصد آنان همانا بر داشتن دین و بر انداختن آثار هستی اهل دین و پیروان مذهب می باشد.

بر وضع جامعه توجّه کنید !

«اکنون» از برادران و خواهران ایمانی باید خواهش کرد که درست در اوضاع ممالك دينى عصر حاضر مطالعه کنند، و بی چارگی و بد بختی و مغلوبیّت ملّت و سكنۀ آن ممالك را از نزديك و دور دریابند، جراید و مجلّات و خواندنی های آن ها

ص: 302

را که از اوضاع عمومی آنان حکایت می کند و معرّف اخلاق و روحیّات آن ها می باشد ملاحظه نمایند، و سپس علّت و منشاء آن جریان در هم بر هم و هزاران خرابي ها و بی نظمی ها را مورد رسیدگی قرار بدهند و ببینند که آیا علّت همۀ آن ها نه اینست که دستور مقدّس دین (یعنی دفاع) در میان مردم مورد عمل قرار نگرفته است، و مردم بطور دسته جمعی در مقابل تعدّی و تجاوز بیگانگان خائن، وجود و قدرتی از خود نشان نداده اند، و بطور کلّی میدان را برای آن ها خالی گذاشته، و مسامحه و سستی را بر خود روا دانسته و روز بروز از هر وظیفه شانه تهی ساخته اند، گو این که از سنخ بشر و از افراد جامعۀ انسانی نیستند ؟!.

بخصوص بعضی از آن ممالک که در تمام جهان از قرن ها تا بامروز بکشور مذهبی و مملکت دینی معروف است، کار را بافتضاح کشانیده و مورد شگفت جهانیان می باشد.

زیرا علاوه بر سستی و بی همّتی در قبال تعدّیات اجانب و تجاوزات آن ها ، بهر ندای شوم و فاسد شان جواب موافق داده و خواسته های نا پسندیدۀ آن ها را بوجود می آورند، و استعمارگران هر نقشه و رنگی دارند در آن محیط جلوه می دهند و هر بازی که می خواهند می بازند، و در آن کشور از نظر این که موضوع دفاع و ایستادگی در مقابل بیگانگان متروک شده، در نتیجه اش همه بيك رنك در آمده تا جائی که کار کنان داخلی و متصدّیان امور از اغیار و اجانب شناخته نمی شوند و بلکه گروهی از مردم آن کشور عنوان های دینی را ننگ دانسته و از معروف شدن بآن ها ناراحتند، و راحتی خود را در آن می دانند که با عنوان های تازۀ اروپائی و اسم های جدید اهالی مملکت های غیر دینی معنون و معروف گردند.

از این جا است که چنین کشور های مذهبی را می توان غیر مذهبی نامید و می توان از رديف ممالك دينى خارج كرد.

ص: 303

گرفتاری های کنونی مربوط بدین نیست!

جای تعجّب این که گروه غافل از دستورات دینی و غیر آشنا بر حدود و موازین مذهبی، همۀ این گرفتاری های موجود را بپای دین بسته اند کوته نظران می گویند: دین ما را بچنین روزگار مبتلا کرد، می گویند: دین ما را مغلوب و اسير اجانب ساخت، می گویند: دین باعث شد که بیگانگان و اغیار بر ما پیشی گیرند و بر تمام حيثيّات و شئون ما مسلّط و مالك شوند و بر مال و جان و ناموس ما دست یابند.

هوش مندان و افراد با بصیرت و صاحبان غیرت و انصاف را سزاوار است که در قبال این معتقدات پوچ و نظیر آن از گفتار های بی اساس و خارج از حقیقت و دور از میزان صحیح ، بطور صریح بگویند: که دین نه چنین است که شما تصوّر کرده اید.

«دین» در مملکت داری و حفظ استقلال و حفظ حقوق و طرز مصونیّت از استعمار اجانب و راه تحصیل همه گونه فضائل و روّیه های عقل پسند ، دستور های محکم و پا بر جائی داده است.

«دین» بر اصل و منشأ ظهور و بروز مفاسد اجتماعی (که عبارت از بی ایمانی متصدّیان و زمام داران امور و سستی و بی همّتی افراد اجتماع می باشد) توّجه کامل داشته و فرمان می دهد که در انتخاب و تعیین اشخاص برای کار های همگانی (که عموم افراد جامعه در منافع و زیان هایش شرکت دارند) رعایت و دقّت کامل شود تا مردم بدست خود عدّه ای از اراذل و زیان کاران را بر تمام مقدّسات و نوامیس خود مسلّط نسازند كه يك عمر در خاک مذلّت و بی چارگی بنشینند، و با مشکلاتی روبرو شوند که با وسائل عادی قابل حلّ و علاج نباشد.

ص: 304

«دین» فرمان می دهد که قدرت اجراء در دست کسانی باشد که حسّ ایمان و امانت و صداقت و پاک دامنی و وطن پرستی و کشور دوستی بمعنای حقیقی، در پیش همگان از او ظاهر و ثابت گردد.

«دین» بر عموم افراد جامعه دستور می دهد که بکلّیۀ تجهیزات مناسب روز مجهز باشند، و آن تجهیزات را جز در مصالح عمومی مصرف نکنند.

پیشوایان عالی قدر دین و مذهب یعنی آئمّۀ اطهار (علیهم السلام) و جانشینان آن حضرات ، در عهد خود همۀ این ها را بمرحلۀ عمل آورده و نیز با گفتار خود تأیید و تأکید کرده و بر عموم پیروان حّق و حقیقت سفارش داده اند.

پیشوایان بنیرو مندی آرتش دینی مایلند!

قدرت و نیرو مندی لشگر و قشون کشور دینی و پیروزی آن ها اوّلین آرزوی پیشوایان دین و مذهب و بزرگ ترین مقصد آن بزرگواران بوده است، و بر استقرار و پا بر جائی آن ها و حدود و سر حدّات کشور دینی دعا فرموده و حسن عاقبت و سر انجام نيك آنان را از خدای بزرگ مسئلت کرده اند.

در ضمن کتاب معروف بصحيفۀ سجّاديّة (مجموعۀ دعا های امام چهارم حضرت علّى بن الحسين زين العابدين علیه السلام) دعا (27) دعائیست مخصوص درحق اهل ثغور و سر حدات کشور های دینی، و در آن برای لشگریان دولت دینی دستور های پر ارزش بسیاریست که قابل اهمیّت می باشد، و هر يك از آن دستورات نواقصی را در مورد خود تأمین می کند.

در ابتداء دعای نام برده می گوید: ﴿ اللّهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَصّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزّتِکَ، وَ أَیّدْ حُمَاتَهَا بِقُوّتِکَ، وَ أَسْبِغْ عَطَایَاهُمْ مِنْ جِدَتِکَ وَ کَثّرْ عِدّتَهُمْ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ، وَ أَلّفْ جَمْعَهُمْ، وَ دَبّرْ أَمْرَهُمْ، وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ، وَ تَوَحّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنّصْرِ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِی الْمَکْرِ.﴾

ص: 305

یعنی «خداوندا بروان مقدّس محمّد و آل محمّد رحمت فرست، و مرز های مسلمانان را از تصرّف و حملهٔ دشمنان و بیگانگان در پناه خود مصون و محفوظ بدار، و مرز بانان آن مرز ها را در انجام وظیفه ای که در عهده دارند حمایت کن، و عطايا و مواهب خود را دربارۀ آنان تکمیل فرما، و بر شمار آن ها که از مرز های ما پاس می دارند بیفزای، و حربه و اسلحۀ آن ها را بر ضّد دشمن کارگر کن، و سنگر شان را از آسیب خطر و شکست در امان گیر، و جمعیّت آن ها را بهنگام دفاع، از پریشانی ایمن ساز، و بتدبیر خویش صفوف آن ها را بهم پیوند، و رشتۀ وحدت و وصلت آن ها را از هم مگسل، و هدف شان را همواره یکتا گردان، و در سایۀ صبر و صولت پیروز شان فرمای، و حیله های نظامی شان را همیشه با پیروزی مقرون بدار» البتّه این قسمت از سخنانی بود که در مورد بحث بطرز نمونه یاد آوری گردید، و نظیر همین نیز از امامان دیگر (علیه السلام) صادر است.

دستور دین بحفظ و حمایت ز کشور است *** هر کشوری که حامی آئین أنور است

تأکید نظم و پایه و بنیاد مملکت *** از جملۀ مقاصد پاک پیامبر است

این عالَمی کزان، همه آدم گذر کند *** با نظم خود نشان خداوند أكبر است

بی نظم و پایه هیچ بنائی بنا نشد *** دین بر نظام عالی و پاکیزه رهبر است

آن کشوری که سایۀ دین بر سرش فتد *** خود سایه بان بجملۀ سر های دیگر است

آن کشوری که تکیه کند بر اَساس جور *** در عاقبت فتاده و پاشیده پیکر است

ص: 306

آن کشوری که بر ره بیگانگان رود *** با دست هم رهان بدش، خاك بر سر است

آن کشوری که دین خدا را بهم زند *** حفظ و حمايتش ، عملی زشت و مُنکر است

آن کشوری که مرکز بیهودگان شود *** نابودیش زبودن بیهوده بهتر است

پاینده باد مملکتی کز نظام دین *** نظمی بخود گرفته و هم نظم پرور است

پاینده باد کشور عدلی که رهبرش *** پیوسته ظلم افکن و هم داد گستر است

پاینده باد ملّت و قومی که وضع شان *** با حكم عقل و طینت و آئین برابر است

(مؤلّف)

برادران و خواهر ان ایمانی جهان!

اينك تا قدری روشن گردید که دین و پیشوایان ارجمندش تا چه مقدار بر مصالح عمومی اهمیّت می دهند و تا چه اندازه در طرح وسائل ضدّ فساد و زیان اجمتاعی دقّت دارند، و نیز معلوم شد این که عیب کار در گردانندگان اجتماع و خود افراد است که مشاغل خود را وسیلهٔ شهوت رانی ها و غارت گری ها کرده و جان و مال و ناموس کشور و محیط دینی را بباد فنا می دهند.

گردانندگان اجتماع عصر و متصدّیان امور، در صدد سوق دادن خود و دیگران بسوی سعادت واقعی نیستند، و جز زندگانی سر تا پا مادیّت هدفی ندارند .

زندگانی موهومی هدف آن ها است که مقاصد شوم و لغو و بیهوده و لخت کردن

ص: 307

زن های زیبا سینه ها و بازو ها و ران های خود را در میان خیابان ها و گذر های عمومی و اختلاط با جوان های شهوت ران اصول آن می باشد، و پیوسته مور دستایش نویسندگان مجلّات و روزنامه ها و. و.و.، بوده و روز بروز شهامت و مردانگی و همّت افراد را بيك سلسله شهوت بازی ها مبدّل می سازد.

علماء مسئول تو سری خوردن مردم نیستند !

جای بسی شگفت است این که گروهی از مردم روی عقیدۀ سادۀ خود می گویند: بر همۀ این بی بند و باری ها و تجاوز های اجانب و بیگانگان بر کشور های دینی و تسلّط آن ها بتمام شئون ملّت های آئین پرست و خلاصه بهر نوع تو سری ها که افراد جامعه می خورند تنها و فقط علماء و روحانیّون مسئول می باشند چرا؟!! بعلّت این که در صدد جلو گیری نیستند و حکم نمی کنند که این دستور بزرگ خدائی (یعنی دفاع) عملی شود، و مردم را بحال خود وا گذاشته اند.

البتّه عدّه ای از این گروه نام برده همانا از روی تزویر و ظاهر سازی سخن می گویند و می دانند مطلب چیست، ولی با این قبیل حرف های مفت باز هم استفادۀ مخصوص در نظر دارند، و عدّه ای از روی حقیقت و ایمان و اعتقاد صحیح و تعصّب ديني صحبت می کنند، لکن از واقع مطلب اطّلاع نداشته و بر خصوصیّات وضع کنونی جهان و اساس جریان روز آشنائی کافی ندارند.

«نگارنده» باین عدۀ دوم صمیمانه یاد آوری می کند، که درست است که این مردم و جلوگیری از مفاسد و قطع دست های اجانب و دفع تسلّط بیگانگان از آب و خاک کشور دینی و محیط ایمانی، بطور کلّی رعبدۀ علماء و سلسلۀ جليلۀ روحانيون بوده و بغیر آن ها مربوط نیست.

لكن عمده اینست که روحانی باید همۀ این نگرانی ها را «اوّل» از راه نظارت

ص: 308

در قانون گذاری و اجراء آن تدارك نمايد، زیرا کلّیۀ مفاسد و مصالح از آن جا شروع می شود.

«روحانی» بدستور قرآن کریم و رسول ارجمند پروردگار و امامان عالی قدر دین، باید برنامه های الهی را در تمام جنبه ها منظور داشته و در اجراء صحیح آن و استقرارش مداخله کند.

«روحانی» نا گزیر است که تا قدر امکان دو وظیفه را در نظر گرفته و آن ها را بدون مسامحه بمرحلۀ عمل در آورد.

(1) بايد منشأ منافع و زیان های اجتماعی را از نظر قانون حقیقی الهی در یابد و دربارۀ آن ها بطور کلّی نظریه بدهد.

(2) پس از این که وظیفۀ اوّل عملی شد و نیز منشأ منافع و زیان های اجتماعی را بدست آورد، باید بتربیت و پرورش صحیح و منظّم افراد جامعه و اصلاح اخلاق آن ها و راهنمائی آنان بسوی شاه راه سعادت واقعی بپردازد، و آن ها را بقانون و نظام نامۀ اجتماعی که از اوّل بطور صحیح تر تیب شده آشنا ساخته و بآن علاقه مند نماید و آنان را بر عمل و اقدام بوظایف لازم خود در تمام قسمت های زندگی وا دار کند.

تا بالاخره قانون و برنامه مورد احترام و عمل همگان قرار بگیرد و باین وسیله از مفاسد و نا ملائمات جلو گیری شود، و دست اغیار از حدود کشور دینی و از جان و ناموس و خلاصه از تمام شئون و حیثیّات پیروان دین کوتاه گردد، این خلاصۀ آن چه روحانی حقیقی بر آن موّظف است.

برای علماء راه اصلاح باز نیست !

پس از این که وظیفهٔ روحانی بطور اجمال در دو قسمت بیان شد ، خوانندگان محترم خواهید گفت: بسیار خوب پس چرا روحانیّون و علماء دینی از این دو راه وارد کار نمی شوند؟! و چرا هدف مقدّس و مقصد عالی خود را تعقیب نمی کنند ؟!

ص: 309

«نگارنده» از طرف خود و کلّیۀ عقلاء و هوش مندان منصف و از طرف افراد با ایمان و خدا شناس جامعه، در پاسخ این سئوال ها می گوید : صحیح است که دو راه نام برده را برای تصویر وظیفۀ روحانی و طرز عمل بآن، می توان یاد آوری کرد، لکن هر دو تای آن ها اکنون بر روی علماء عصر بسته است، و از هيچ يك از آن دو راه امکان أخذ نتیجه آن طوری که باید و شاید باقی نیست.

«امّا راه اول» یعنی نظارت در قانون گذاری و اجراء آن در کشور دینی و محیط ایمانی، از مدّتی پیش تا بامروز بدبختانه منقلب شده و آب از مجرای خود بیرون رفته و بر خلاف میزان صحیح جریان دارد.

«روحانی» و سلسلۀ جلیلۀ علماء دینی که یگانه افراد صالح و لایق برسیدگی بر کلّیۀ اوضاع واقعی کشور می باشند، امروز خواه نا خواه از اقدام های اساسی و مناسب محرومند، و در گوشه و کنار با نتظار فرصت نشسته و برای بر طرف شدن موانع و آرامش باد های مخالف، وقت شماری می کنند.

«امّا راه دوم» یعنی تربیت و پرورش افراد جامعه، گر چه تا قدری عملی شده و روحانیّون در این باره انجام وظیفه کرده و می کنند.

لکن چون عوامل فساد و نیرو های ضدّ دین (و برنامه هائی که از اصل بوسیلهٔ يك سلسله افکار ساده و نظر های نا شایسته تهیّه شده) اکثریّت مردم را از حقیقت دور ساخته است، پرورش صحیح و تربیت حقیقی مردم یکی از مشکلات و موضوعات قابل اهمیّت محسوب می گردد.

وسائل نا موزون که تنها بطرز تقلید از بیگانگان و اجانب در دست عموم است ، روح و طینت افراد را در تحت تأثیر خود قرار داده و بسوی گم راهی و سوء عافیت می برد.

از این جا است که علماء و دانش مندان در مرحلۀ اجراء دستورات دینی توقّف داشته و از خود جنبشی نشان نمی دهند.

ص: 310

چرا و چرا؟! بخاطر این که قدرت اجراء آن ها همانا خود افراد با ایمان می باشند و البتّه علاقه مندان بدین اگر سستی و زبونی و گم راهی و هوس بازی اختیار کنند، بطور مسلّم دستورات علماء و نظریّات آنان در پشت پرده و در مرحلۀ ابتدائی خود باقی خواهد ماند.

چنان که امروز بطور کامل می بینیم که جز تعارفات و تشریفات خالی از مراتب حقیقت چیزی باقی نیست.

امروز اظهار هم دستی و یک دلی و یک نظری با راه بران عالی مقام دینی و خلاصه اظهار از اطاعت و پیروی از آن بزرگ واران از هر يك از افراد جامعه بگوش می رسد ولی اثر صحیح و وجود خارجی آن معلوم نمی گردد.

علماء و دانش مندان وقت «با زبان و قلم و عمل» آن چه را كه وظيفۀ يك انسان علاقه مند بدین است نشان داده و شب و روز در آن خصوص تأکید می کنند و می خواهند بهر وسیله که ممکن است کار های همگانی را بمجرای خود بر گردانند.

لكن افراد جامعه با غفلت از منویّات مقدّس و نظریّات پر ارزش آن ها ، از حّق و حقیقت آن طوری که باید طرف گیری نکرده و بلکه با تفسیر های بی اصل و تجزیه های بی اساس، هر مطلب را صاف و ساده نموده ، و بالأخره هر پلید را باسم پاکیزه و سالم (که ساختهٔ خود شان و تراشیدۀ افکار نافص شان می باشد) نوش جان کرده و با کمال بی عاری دست و دامن و. و. و ... خود را با آن آلوده می سازند.

همین افراد با این حالات نام برده و تقصیر شان در انجام وظیفه های لازم باز می گویند: چرا علماء حکم بر دفاع نمی دهند، در حالی که می دانند چنان که در پیش یاد آوری شد دفاع از نظر دین محتاج بحکم علماء نیست و دستور آن ها را نمی خواهد، علماء و روحانيّون بطوري كه مكلّف و موّظفند از آب و خاک کشور دینی دفاع کنند، دیگران نیز چنینند و همین تکلیف و وظیفه را دارند، و در این باره فرقی میان افراد جامعه نیست.

ص: 311

يك نكتۀ بسیار مهّم و قابل توّجه !

اشاره

برادران و خواهران دینی عزیز! خوانندگان روشن فکر !! هوش مندان جهان کنونی!! باید نا گفته نماند، که جمعیّت علماء دین که از حکم دادن و اعلام نظر در امثال این موضوعات خود داری می کنند روی این نیست که آن سلسلۀ جلیله بدرد های اجتماعی آگاه نبوده و بطرز اقدام آن ها آشنائی ندارند.

بلکه توّقف و تأمل آن ها از این جهت است که نمی خواهند سستی و بی همتی و مخالفت مردم یا .... بیش تر ظاهر شود.

یعنی این گروه زعماء و پیشوایان دینی ملت نمی خواهند دستور صریح صادر کنند و حكم أکید بدهند، مبادا افراد جامعه در اثر عمل نکردن بآن حکم و مسامحه در انجام وظیفه، از عنوان دین دار و آئین پرست خارج گردند، و در نتیجۀ این کوتاهی آثاری که از طرف دین ظاهراً برای آن ها ثابت است از بین برود.

زیرا با توّجه بر این که علماء دین بدستور خدا و رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان (علیهم السلام) واجب الاحترام و اطاعت شان روی این نظر لازم است و مخالفت بر آن ها در زمینۀ خارج شدن از دین و در حکم طغیان بر خدا و گماشتگان او می باشد، روشن و بدیهی حکم بدفاع و مانند آن (از وظایف همگانی دینی) اگر از طرف علماء صادر شود و بلافاصله مورد عمل قرار نگیرد، پس خواه نا خواه مخالفت کننده از ردیف اهل دین خارج شده و از شئون و حیثیّاتی که خدا برای مؤمنین و متدیّنین اعتبار فرموده محروم می گردد، چنان که مطلب در مبحث تقویت علم و دانش بطور واضح و روشن یاد آوری می شود، خوانندگان محترم در همین کتاب می توانند بآن مبحث مطالعه کنند و در این موضوع روشن تر گردند.

«اکنون» در این تاریخ (1338٫8٫15) که سخن نگارنده در پیرامون مبحث دفاع و حفظ استقلال کشور پایان می یابد، توفیق وظیفه شناسی را برای خود و هم کیشان

ص: 312

محترم برادران و خواهران گرامی دینی در تمام جوانب گیتی) از خدای مهربان و دانا خواستار می باشم .

5(کشور داری و نظام از نظر دین و منطق قرآن)

«دین» بر خلاف عقیده و تبلیغات سوء آنان که می گویند : دین با وضع کنونی سازگار نیست و از آمادگی افراد بمطابق وقت و زمان مانع است ، مجهّز بودن و مهّیا گشتن بر تجهیزات روز و بهر نوع وسائل مناسب وقت که جنگیدن با اجانب و حفظ استقلال کشوری و رعایت شئون ملی بآن ها بستگی دارد فرمان می دهد، و در این خصوص هیچ گونه مخالفتی اظهار نمی کند.

قرآن مجید کتاب مقدّس آسمانی، در خصوص ترتیب نظام اختیاری در کشور دینی در آیۀ (60) از سورۀ انفال مي فرمايد: ﴿ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾

یعنی «آماده کنید آلات و لوازم جنگ را بر ضّد دشمنان بهر قدر که می توانید چه از نیرو های بدنی (تعلیمات نظامی) و چه از اسبان بسته شده (و ساز و برگ جنگی و سازمان های مناسب آن و چه نیرو های سر حدّی برای نگهداری سر حدّات) بطوری باید در همۀ این ها مهیّا شوید که دشمن های خدا و دشمن های شما و غیر از آن ها دیگران که شما نمی دانید آن ها را و خدا می داند، از نیرو های با شکوه و پر عظمت شما بترسند، و آن چه در راه خدا (که حفظ کشور دینی و مهیّا کردن وسائل جنگ و تهیّۀ نیازمندی ها و قدرت دادن بتشكيلات نظامی است) خرج و صرف نمائید خدا جزای آن را بطور کامل و تمام بشما ادا خواهد کرد، و شما ستم دیده نخواهید شد با نقض ثواب و تضييع عمل».

ص: 313

از جملۀ موادّی که آیۀ مبارکه در بر دارد و رعایت آن در حدّاکثر اهمیّت می باشد و مخالفتش زیان عمومی تولید می کند چند چیز است.

(1) دولت دینی و کابینۀ مذهبی بهر مقدار که می تواند و بهر اندازه که بودجۀ کشور اقتضا می کند باید برای حفظ مملکت سعی نماید.

(2) دولت دینی باید وسائل جنگ و آلات مبارزه را بطوری که موقع و زمان اقتضا دارد فراهم سازد تا بتواند از بکار بردن آن نتیجه های کافی بگیرد.

(3) دولت دینی باید از تحصیل این اسباب و نیرومند ساختن تشکیلات نظامی، تنها جلو گیری از مفاسد را در نظر بگیرد، و باید قشون دینی را بخاطر مرعوب نمودن بیگانگان و ترساندن آن ها مجّهز نماید.

اکنون باید توّجه داشت! روی این مادّۀ سوم که از آیۀ شریفه استفاده می شود دولت وقت و اداره کنندۀ امور کشور دینی (اگر دارای دیانت شد و طبق مادّۀ اوّل و دوّم) بر صدد حفظ کشور دینی بر آمد و بر وفق زمان آلات و اسباب مبارزه و نبرد را فراهم ساخت باید بودجۀ مملکت را (که دست رنج افراد آن مملکت است و حاصل زحمات كلّيۀ طبقات مختلف از مردم کشور می باشد) در تشکیلات نظامی که برای حفظ يك يا چند فرد بخصوص (از افراد وقت) تقویت می شود، مصرف ننماید، و اگر چنین روّیه را بکار ببرد جنایت و خطای بزرگی کرده است.

«آیه» می فرماید : وسائل جنگ را بر دفع بیگانگان و حفظ استقلال فراهم سازید، و برای آن هر مقدار مصرف شود در محلّ خود بوده و خدا عوض آن را خواهد داد لكن فراهم ساختن وسائل تنها بخاطر محافظت جان و مال و عيش و شئون و قدرت و . و . و .، يك يا چند فرد مخصوص، از این موضوع خارج است.

«آیه» می فرماید: برای دفع اجانب و ترساندن دشمنان دین و مخالفین با دستورات خدائی، باید تشکیلات را نیرومند ساخت.

ص: 314

«لکن» اگر اداره کنندگان امور، بخاطر مصالح شخصی خود و بمنظور حفظ مقام و منصب خود، مملکت را در اختیار بیگانگان قرار بدهند و از تمام مزایا و موجودی های مملکت همان ها بهره برداری کنند و تنها يك صورت استقلالی برای کشور باقی بماند ، در چنین صورت از مفاد آیه و هدف آن خارج شده و هر گونه تصرّفات و مداخله غیر صحیح بوده و غیر مستقیم شمرده می شود، و البتّه برای طبقات مردم آن کشور بد بخت خطرات بزرگی پیش می آورد و خواه نا خواه بجائی می رساند که مانند حیوانات زبان بسته شب و روز در زیر بار و فرمان دیگران قرار بگیرند و از خود اراده و اختیار و نظری نداشته باشند.

«آیه» می فرماید: هر گونه انفاق و صرف مال در راه تقویت نیروی مملکت دینی، از طرف پروردگار تدارك خواهد شد، زیرا در راه حضرتش صرف شده و بخاطر تحصیل رضا و امتثال امر آن ذات مقدّس بذل گردیده است.

لکن اموالی که برای غیر این مقصد صرف شود البتّه قابل تدارک نیست و بناچار وقتى تدارك نشد مردم بدبخت را دچار خواهد نمود، که بوسیلۀ متصّدیان امور و بواسطۀ آنانی که گردانندۀ اوضاع مملکت هستند، دست احتیاج و نیازمندی (گدائی) بسوی بی دینان و اجانب دراز کنند و مبالغی وام بگیرند، و بالاخره خود را تا زمانی نا معلوم ره بن منّت آن ها سازند.

وام های کشوری از بیگانگان و خطرات آن !

پس از این که روشن گردید که این دستور خدائی (که در ضمن آیۀ مبارکه بصورت چند مادّه بدست آمد) یگانه برنامه ایست دربارۀ حفظ کشور از تجاوزات و رهبرد های اغیار و بی دینان، و نیز معلوم شد که صرف بودجه در غیر آن چه خدا صلاح داشته و دستور فرموده غیر قابل تدارك بوده و در عاقبت يك سلسله ناراحتی های عمومی و اجتماعی (که کوچک ترین آن ها وام گرفتن از آن اغیار است) تولید می کند.

ص: 315

«اينك» خوانندگان محترم باید توّجه داشته باشند که کم ترین خطر و زیانی که وام های خارجی و مساعدت های بی دینان و بیگانگان، برای کشور دینی بوجود می آورند اینست که مردم چنین کشور را بطور کلّی مغلوب ساخته و آنان را در مقابل خواسته های شوم و برنامه های پست خود بی اختیار و بی اراده می نمایند و ببهانۀ این که قسمتی از زندگی این مردم از کمک های آن ها تأمین شده و سر و سامانی گرفته است، با تحّكم تمام و اجبار كامل وضع را با دست های مرموز چنان پیش می آورند که بالاخره طبقات مردم کشور محتاج و نیازمند را بطرز حیوانات لجام بسر ، هر طرف که می خواهند می کشند و هر طوری که صلاح خود می دانند راه می برند.

از این جا است که هر کشور دینی که بر چنین غفلت مبتلا شده و خود را باین بد بختی گرفتار ساخته است، بدون تردید بازیچۀ دست اراذل و اوباش های خارجی و هوا پرستان و فرومایگان داخلی بوده و از مزایای هستی بهیچ طرزی بهره ندارد.

خواهش طلب کاران بی دین و خواسته های باطل آن ها است که شاید می توان گفت: در این عصر حاضر جامعۀ مذهبی و ملّت دین پرست را زیر پنجه های محکم و شکنجه های غیر قابل تحملّ قرار داده و روز بروز بطرف نهایت بی چارگی و فلاکت می کشاند و کم ترین رمقی در آن ها باقی نمی گذارد.

گر چه شاید عدّة زیادی از افراد باین نکته پی نبرده و باین منشأ توّجه نداشته باشند و ندانند که چرا چنین شده اند و چرا چنین می شوند.

لکن گروه هشیار و عقلاء زمان از گوشه و کنار بر تمام اوضاع و جریانات روزانه کمال بیداری التفات کرده و بر همۀ جزئیّات آن آگاهند.

در این تاریخ (21/ 1338/8) که نگارنده در يك محيطى مقدّس مانند نجف اشرف، این کلمات را بر روی صفحات ترتیب می دهد، اعتقاد دارد که حّق با کسانی ست که می گویند: کار های دین داران بدست گم راهان و پست فطرتان افتاده و از رشتۀ خود

ص: 316

خارج شده و تمام حيثيّات و شئون و حقوق و. و. و... ما مردم مورد دست برد شیّادان خارجی و دزدان و خائنان داخلی می باشد.

«آری» حرف حق و گفتار با اساس را نمی توان انکار کرد و موضوع آفتابی و روشن را نمی توان نادیده گرفت. ملّت دین پرست و کشور های دینی تا هوا پرستی و شهوت پروری و . و . و . و . را ترك نگویند و متصدّیان امور از خیانت و تبه کاری دست بر ندارند، نمی توانند برنامۀ اساسی خود را بطور کامل اجراء کنند و بر آرامش و راحتی حقیقی برسند و استقلال واقعی خود را در یابند، و بطور کامل بر حقوق اختصاصی و شئون خود مالك شوند.

دست های مرموز و نقشه های خانمان سوز اجانب، مهلت نمی دهند که ما پس از این که زیر بار آن ها رفته ایم از خود وجودی نشان دهیم و در مقابل آن ها قدرتی ظاهر سازیم.

از اغیار و بی دینان باید دوری کرد !

قرآن کریم بر خلاف آنان که الفت و یگانگی با اجانب را خلاف دین ندیده و روّیۀ یک رنگی و برادری و یک نواختی و دوستی با آنان را پیش گرفته و از آداب و رسوم انسانیّت شمرده و از جملۀ آثار تمدّن و ترّقی می دانند، در آیۀ (138و139) از سورۀ نساء می فرماید : ﴿ بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأنَّ لَهُمْ عَذاباً ألِیماً، الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإنَّ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾

یعنی ای پیغمبر « بشارت ده منافقان را باین که برای آن ها عذابی است دردناک و سخت و منافقان آن کسانی هستند که کافران را بجای مؤمنان ، دوستان خود قرار می دهند آیا بوسیلۀ دوستی با کافران عزّت و قدرت برای خود می طلبند، پس بدرستی که عزّت و ارجمندی بطور کلّی برای خداوند است» یعنی باید عزّت و ارجمندی را از خدا و از مسائلی که خدا معیّن فرموده طلب نمود.

ص: 317

نیز در آیۀ (51) از سورۀ مائده می فرماید : ﴿ يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا اَلْيَهُودَ وَ اَلنَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اَللّهَ لا يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلظّالِمِينَ﴾ یعنی «ای گروندگان، یهود و نصاری را دوست دار خود قرار ندهید ، بعضی از آن ها دوستان بعضی دیگرند، و هر کس از شما ها آنان را دوست بدارد پس خودش هم از آن ها بشمار می رود، خدا ستم کاران را هدایت نمی کند».

هم چنین در آیۀ (36) از سورۀ توبه می فرماید: ﴿ قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَةً كَما يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ﴾ يعنی «همگی و بطور اجتماع با مشرکین کار زار و مبارزه کنید هم چنان که آن ها بطور اجتماع و همگی با شما کار زار و مبارزه می کنند، و بدانید که خدا با پرهیز کاران ست».

باز در آیۀ (190 و 191) از سورۀ بقره مي فرمايد : ﴿ وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ وَ لٰا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهِ لٰا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ﴾ يعنى «و کار زار نمائید در راه خدا با کسانی که با شما کار زار و مبارزه می کنند و از حدود خود تجاوز نورزید که خدا تجاوز کنندگان را دوست نمی دارد ، و بکشید آن ها را هر جا بیابید ، و بیرون کنید آن ها را از آن جائی که شما را بیرون کرده اند».

خوانندگان محترم دو جهت را توّجه کنید!

(1) آیات مبارکه گر چه هر يك بمناسبتی نازل و بقول مصطلح شأن نزولی دارد ولكن از روی هم رفتۀ آن ها وضع روش فرد مؤمن با بی دینان بطور روشن از نظر دین و قرآن بدست می آید ، و تکلیف مخصوص راجع بموضوع سخن و مورد گفت گو معلوم می گردد و برای اهل ایمان و صاحبان اعتقاد کفایت می کند هر چند برای غیر معتقدین و سست عنصران اثری نبخشد، و در اثر گرفتاری بمادیّات وسائل غیر دینی کم ترین نتیجه ای از این آیات و نظائر آن نگیرند.

ص: 318

(2) دستور دین دربارۀ کار زار و مقاتله با بیگانگان برای اینست که مردم دین پرست، زبون و عاجز و سست و بی مبالات و خون سرد پرورش نیابند و در زیر استعمار و استیلای دشمنان دین قرار نگیرند.

برای این نیست که مردم بدون قید و حدّ معیّن و بدون نظم و آرامش و بدون برنامۀ صحیح و بدون کسب تکلیف از راهبران و پیشوایان دینی عصر خود جنبش و حرکات خود سرانه ابراز کنند و در اثر آن مفاسدی تولید نمایند و سپس بدست ماجرا جویان و بهانه تراشان وسیله افتد و بگویند: دین دستور وحشیّت و و خراب کاری داده و مردم را بر اختشاش و انقلاب و . و . و ، وادار کرده است ، و سپس با این افتراء و تهمت مردم ساده و کوتاه نظر عصر را نسبت بدین و آئین شان بد بین کرده و بی علاقه نمایند.

«دین» هم چنان که بمبارزه و استقامت در مقابل تعدیّات و دستبرد های اجانب دستور می دهد، همان طور بر کمال احتیاط و نهایت نظم و ترتيب و حفظ نظام اجتماع نیز امر می فرماید، از نظر این که جز وا دار کردن مردم بحقیقت و رساندن بشاه راه سعادت غرض و مقصدی ندارد.

«دین» مانند قانون های ساختۀ بشر نیست که از مغز های خالی و طینت های كثيف و . و . و... صادر شده و طبقات مردم را بجان هم دیگر بیاندازد ، و آرزو های شوم يك عدّه افرادیست و فرو مایه و مادی و گماشتگان دست های شیّادان ضدّ انسانیّت را تأمین کند.

این پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم یگانه پیشوای حقیقی جهان بشریّت است که در قبال دستور های محکم دینی راجع باظهار خشونت و درشتی و سختی نسبت بکافران و دشمنان دین در یکی از خطبه های عالی مضمون حضرتش (که برای آرتش دینی در حال آمادگی بجهت یکی از جنگ ها خوانده اند) می فرماید : ﴿ سَتَجِدُونَ فِيهَا رِجَالاُ مُعْتَزِلينَ

ص: 319

اَلنَّاسَ فَلاَ تَعَرَّضُوا لَهُمْ ، لاَ تَقْتُلُنَّ اِمْرَأَهً وَ لاَ صَغِیراً ضَرِعاً وَ لاَ کَبِیراً فَانِیاً وَ لاَ تَقْطَعُنَّ نَخْلاً وَ لاَ شَجَراً وَ لاَ تَهْدِمُنَّ بِنَاءً﴾.

یعنی « ای جنگ جویان و سربازان دین، در این جنگی که عازم آن می باشید بگروهی از رهبانان که از مردم کناره گرفته و در صومعه ها و عبادت گاه های خود مشغول عبادتند بر خورد خواهید کرد پس آنان را بقتل نرسانید، و هم چنین زنان و بچه های كوچك و شیر خوار و پیر مرد های سال خورده را نکشید، و بباغ ها و نخلستان ها صدمه نزنید و درخت های آن ها را قطع نکنید، و هیچ بناء و ساختمان را خراب و منهدم ننمائید»

«این دستور مقدّس» که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در چنین مورد می دهند ، چشم های هوش مندان و افراد عاقل و منصف را خیره می کند و در حقیقت سنگی بزرگ بر دهن آنانیست که دین را از هر طرف مورد تهمت های بی اساس خود قرار داده و حملاتی نسبت بدین و آئین خدائی از خود ظاهر می سازند، و این که چیزی در دنیا فهمیده اند و مطلبی را تا بحال پی برده اند، در حالی که قسم بجان عزیز شان ، و قسم بآن چه در پیش آنان اعتبار دارد کم ترین مطلبی از مطالب حقیقی بگیر شان نیامده و بهرۀ معنوی از این زندگی نبرده اند.

«این دستور مقدّس» که قرن ها از زمان صدور آن می گذرد، مردم زمان حاصر را متوّجه می کند که گویندۀ آن تا چه پایه اهلیّت بر رسیدگی بموضوعات مهّم اجتماعی و غیر آن داشته، و تا چه اندازه بر آینده متوّجه بوده است.

«آری این دستور مقدّس» وضع رئیس مملکت دینی و وضع کار کنان تشکیلات دینی و سربازان و افسران آن زمان را معلوم می کند.

«این دستور مقدّس» می رساند که در حقیقت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم اوّلین فردی بوده اند که بر طرز کشور داری و نظام اختیاری آن آشنا بوده و بتمام رموز پیشرفت کار اطّلاع

ص: 320

کامل داشته، و هر چیز را در مورد خود بمرحلۀ اجراء گذاشته اند ، که مصالح بطور کلّی برای بشر تحصیل گردد .

«این دستور مقدّس» معلوم می کند، که سزاوار است چنین رهبر عالی مقام و چنین پیشوای ارجمند عاقبت بین خاتم پیغمبران بوده و تا قیامت آئین آن اعتبار داشته باشد.

﴿ اللَّهُمَّ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أُمَّتِهِ وَ أُحْشَرُ نافى زُمْرَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾.

(موقعیت پا و وظیفۀ ایمانی آن)

این عضو آخرین اندامیست از اندام های انسان که اکنون مطالب و سخنانی در پیرامون وظیفه اش از نظر ایمان بخوانندگان محترم یاد آوری می شود.

البتّه بطوری که در پیش مکرّر گفته شد، ایمان کلّی مانند خون و حسّ حیات در تمام اعضاء و اندام های انسان ملاحظه می شود، یعنی کمال و تمام آن وقتیست که کلّیۀ اعضاء آدمی روش اعتدال و نظم صحیح داشته و از نظر دین و مذهب، از خود صداقت و دوستی نشان دهند، و آن هنگام می توان انسان را مورد تحسین و احترام قرار داده و در ردیف پیروان حّق و حقیقت بشمار آورد.

«اینك» وظیفه ای که از نظر دین نسبت بعضو نام برده، می توان معلوم کرد اینست که باید در خلاف رضای پروردگار بزرگ و بر غیر راه گماشتگان ارجمندش نرود.

قدم در راهی و بسوی مقصدی باید حرکت کند که خدای متعال فساد آن و پلیدی آن مقصد را اعلان نفرموده باشد، و نیز رهبران عالی رتبۀ دینی زیان و خطری در آن تشخیص ندهند.

حرکت این عضو (که بهر نوع و بهر قصدی ممکن است صورت بگیرد) خیر و شرّ،

ص: 321

نفع و ضرر درباره اش گمان می رود، یعنی ممکن است از حرکت آن نتیجه های خوب و پاکیزه گرفته شود، و ممکن است ثمرات زشت و نا روائی از آن تولید گردد.

«دین» مقدّس (که همان قانون اساسی الهی و برنامۀ تأمین کنندۀ مصالح نوع انسان در تمام جنبه های زندگی اعّم از فردی و اجتماعی، مادّی و معنوی می باشد و بحقایق و موضوعات اثر دار متوّجه است) آزادی انسان را در قدم و پای خود راجع بطرز حرکات آن تجویز و تصویب نمی کند، و موافقت ندارد که انسان بوسیلۀ این عضو در هر محفل و محلّ غير مناسب و هلاك بخش و مضرّ حاضر شود، چنان که عقل نیز بر همین جهت حکم می نماید.

البتّه زیان های بی شماری که بوسیلۀ کج روی انسان با این عضو برایش تولید می گردد، باکثریّت افراد اجتماع پوشیده و مخفی نیست.

بخصوص امروز (که بازار حقیقت بر کود و کسادی گرفتار است ، و انواع بیهوده ها بصورت های مختلف در کشور های دینی رایج شده، و بحكم تقلید از ممالك دور از دین، هر شئون صحیح عقلائی از دست رفته و بشر بيك عدّه بافندگی ها و ساختگی ها سر گرم گردیده) موضوع سخن واضح و روشن می باشد.

مراكز فحشاء و اجتماعات شرم آور نوع بشر بوسیلۀ افرادی از انسان تشکیل می شود که خود را بکمک این عضو مورد سخن (یعنی پا) در آن ها حاضر می سازند و با حضور و وجود خود تشریفات شوم آن ها را صورت می دهند ، یا تشکیلات فاسد صورت یافته را محکم تر نموده و بر تشریفاتش می افزایند.

خود بینی ، و منیّت ، تکبّر !

یکی از اخلاق فاسد و آفات بزرگی که بوسیلۀ پاره ای از اعضاء انسان ظاهر می شود، صفت خود بینی و تکبّر است و یکی از همان اعضاء که محلّ این صفت قبیح و زشت می باشد، همین عضو مورد بحث (یعنی پا) بشمار می رود.

ص: 322

انسان متکبّر و خود خواه در هنگام راه رفتن حالت بخصوصی که آن صفت را می رساند، بوسیلۀ پا و قدمش از خود نمایان می کند، که از پستی و تاریکی باطن او و از فساد نیّتش حاکی است.

از این نظر است که قرآن کریم کتاب مقدّس آسمانی در آیۀ (37) از سورۀ اسرائیل می فرماید: ﴿ وَلا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولاً﴾ يعنى «در روی زمین بناز مخرام و از روی افتخار راه مرو زیرا تو نخواهی توانست که زمین را با پای در او کشیدن و پا بزمین زدن بشکافی، و نخواهی توانست در بلندی بکوه ها برسی» در آیۀ (19و18) از سورۀ لقمان بطرز حکایت از نصایح لقمان (علیه السلام) بفرزندش می فرماید: ﴿ وَلا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحا إِنَ اللّهُ لا يُحِبُ كُلِّ مُختَالٍ فَخُورٍ ، وَ اقصِد في مَشِيكَ﴾ يعنی « و در روی زمین در حالت ناز و خرامندگی و فخر راه مرو، زیرا خرامنده ای که مانند متکبّران راه رود و بسیار فخر کننده باشد خدا دوستش ندارد، و میانه رو باش در راه رفتنت و حدّ وسط را رعایت کن» خدای متعال گر چه این جریان را بطور حکایت یاد آوری کرده لکن در ضمن، عموم افراد را باین روّیه ارشاد می فرماید.

این پایان سخن نگارنده است در پیرامون بحث هائی که در تحت «عنوان تقویت ایمان یا اوّلین علاج هوای نفس» ترتیب یافت.

عزّت و سعادت و توفیق خوانندگان محترم و افراد منصف و هوش مندان با ایمان از برادران و خواهران دینی در هر نقطۀ جهان که هستند، در این تاریخ (1338/9/5) مورد مسئلت و در خواست حقیر از پروردگار متعال می باشد.

امید این که مطالب گذشته و آن چه بطور کلی تا باین جا یاد آوری شد مورد ملاحظه و دقت قرار گرفته و خوانندگان گرامی با فکری روشن و خاطری سالم حدود مطلب را بطرز کامل دریابند و از مراتب معنویّات و مزایای انسانیّت بمعنای حقیقی و صحیح بهره مند گردند ﴿ وَ لِلّهِ اَلْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ﴾.

ص: 323

(پرورش عقل و مبارزه با جهل) یا: (دومین علاج هوای نفس)

پیش از آغاز بسخن در پیرامون این موضوع پر ارزش، باید خوانندگان محترم را بمطالب قبل از آن و سخنان گذشته بطور فهرست وار و بطرز اجمال متوّجه ساخت تا چگونگی ربط این مطلب با گفتار های سابق معلوم گردد و نتایج سخن در محلّ خود قرار بگیرد.

عنوانی که در پیش یاد آوری شد این بود که پاره ای از موضوعات در عوارض و آثار در نظر مردم ساده و کم اطّلاع، با آثار و عوارض قوّۀ خرد و نیروی عقل مشتبه شده، و ندانسته هر يك از آن ها را بعنوان عقل تصّور کرده، بر دیگران نیز چنین معرّفی می نمایند، و از قبح و زنندگی آن ها (با این اشتباه و خطای نام برده) چشم پوشی نموده و باکثریّت آن ها مرتکب می شوند، و در نتیجه اش بزیان های گوناگون مبتلا می گردند، و نیز گفته شد که یکی از آن موضوعات هوای نفس است که با حکم عقل مشتبه بوده و بیش از اندازه باعث زحمت انسان شده و مایۀ سر افکندگی او می باشد، و هم چنین یاد آوری شد که جلو گیری از هوای نفس لازم و واجب است، و راه جلو گیری از آن بتقویت سه عامل خیر، که عبارت از ایمان و عقل و علم هستند بستگی دارد.

البتّه آن طوری که از نظر شریف خوانندگان محترم می گذرد، چگونگی تقویت عامل نخست (یعنی ایمان) تفصیلاً معلوم گردید.

«اکنون» نوبت سخن بطرز تقویت عامل دوّم (یعنی قوّۀ خرد) رسیده ، و بخواست پروردگار بزرگ در این باره گفت گو می نمائیم.

در پیش گفته شد که عقل عبارت است از همان قوّه و خاصیّت و حالت سنجش خیر

ص: 324

و شرّ، نفع و ضرر که خدای دانا و توانا در نهاد بشر بودیعت گذارده و بوسیلۀ آن نیازمندی های گوناگون مادّی و معنوی در تمام جنبه های تعیّش و زندگی آدمی تأمین شده و مراتب سعادت و خوش حالی آن فراهم می گردد.

«اينك» سزاوار است که برادران و خواهران هم آئین توجه کنند که پرورش و تقویت عقل و بر طرف ساختن جهل، همانا تشخيص وحسّ سنجش را در انسان رو بکمال برده و بدرجۀ تمامیّت می رساند و چون اگر حالت تشخیص و سنجش بطور صحیح انجام گردد تاریکی و نکبت باطنی را خواه نا خواه بر طرف ساخته و آدمی را بطرف سعادت و نیک بختی سوق می دهد، از این خاطر برای نفس و هوای او یعنی خواسته های شوم آن مجالی باقی نمی ماند.

نفس هنگامی در گرفتاری و بدبختی انسان اثر بخش است که عامل سعادت بطور کلّی از کار ساقط شود، یعنی قدرت و نیروی سنجش و تشخيص ( يا قوّۀ عقل و خرد) بجهل و نادانی مبدّل گردد.

«جهل و نادانی» آفتی بسیار بزرگ و بلائی خطرناك است و منشأ هر گونه نقص و پستی بشر بوده و هر فضیلت و کمال را معدوم می سازد.

پرورش عقل چگونه است ؟!

چنان که در پیش یاد آوری شد پرورش عقل نیز با بکار بردن پاره ای از روّیه های شایسته که باعث بر قرار ساختن روح اعتدال آدمی و مایۀ استقامت باطنی و کمال روحی می باشد تحصیل می گردد.

هر عمل نيك همان طوری که در میزان خود کاملاً مورد اهمیّت است ، از نظر مهیّا کردن انسان برای کار های پسندیدۀ دیگر هم، مورد اهمیّت و توّجه همگانی است.

بدیهی است ملکات فاضله همانا از تکرار اعمال خیر بوجود می آید، چنان که عادات شوم و زننده، از استقامت در روش پست و روّیه های موهوم صورت می گیرد.

ص: 325

مصونیّت و بر کناری از صدمات جهل که نقطۀ مقابل عقل بوده و يك نوع فقر یعنی فقر «روحی» شمرده می شود تنها بوسیلۀ پرورش عقل و تحصیل مراتب دانش فراهم است.

فقری که بعنوان جهل در انسان پدید می آید قابل مقایسه با فقر از نظر مالی نمی باشد، فقر مالی زیان های چندی را که جهل یا فقر روحی در تمام جنبه های مربوط به انسان (از نظر مادّی و معنوی، شخصی و نوعی، فردی و اجتماعی) در بر دارد مشتمل نیست.

البّته همین جهت (یعنی این که جهل مایۀ قدرت نفس امّاره و بروز هوا و خواسته های نا صحیح آن می باشد و بزرگ ترین نمونه از آثار فاسدش محسوب است) در نکبت و پستی آن کافی است، و جای این هست که آدمی را بیش از حدّ از عواقب خطرناك و نتایج سوئش بيم ناك سازد.

از جملۀ آفات بزرگی که بواسطۀ جهل و نادانی دامن گیر جامعه می گردد تشّتت و اختلاف می باشد، که بلائی بسیار مهّم و مرضى دردناك است، اختلاف و تفرقه که جامعه را از مزایای فراوان هم آهنگی و فوائد اتحّاد و یگانگی محروم کرده و بحال اسف آور و وضع نا موزون در می آورد، غالباً از جهل بوجود آمده و بآن منشأ خطر انگیز بستگی دارد.

«جهل» علاوه بر این که گفته شد خطرات معنوی گوناگونی هم ایجاد می کند دين و آخرت و بالأخره کلّیه حیثیّت و شئون آدمی را بر هم زده و آرامش روحی و جسمی صحیح را تباه می نماید.

«جهل» شاید آدمی را بر طغیان شدید و خارج شدن از میزان و حدود خود وا دار می سازد، و در نتیجه اش هوای نفس بمرتبه ای می رسد که با وسائل ساده جلو گیری از آن ممکن نمی گردد.

ص: 326

چنان که وضع کنونی ما و عموم اجتماعات در محیط های مختلف جهان بخصوص کشور های دینی مورد ملاحظۀ خواهران و برادران دینی می باشد، و اکثریّت افراد متوّجهند که چگونه در اثر این عامل پست (یعنی جهل) نظم تعیّش و زندگی معتدل بهم خورده و تمام نوامیس انسانیّت و لوازم آدمیّت از بین رفته است.

امروز مشاهده می گردد که چگونه در عوض کلّیۀ فضائل و کمالات ، الفاظ و جملاتی از قبیل تمدّن و آزادی و روشن فکری و . و . و ... بیاد گار باقی مانده، و اغلب طبقات مردم با همین عنوان های بی مفهوم و خالی از حقیقت دل خوش و سرگرمند.

از این جا است که برنامه های خلل ناپذیر الهی یعنی دین و آئین یا قانون اساسی حقیقی مانند بازیچه ای در دست مردمان بچّه صفت بطور سادگی ملاحظه می شود، و چه بسا علاوه بر این که خود شان اعتنائی بر آن نمی کنند، بدیگران نیز بصورت معکوس معرّفی می نمایند، و آن ها را مانند رمیدن گوسفند از گرك ، از دین بطوری رم می دهند که هیچ گونه امیدی نسبت بسعادت و خوشبختی واقعی آنان در آیندۀ جهان، باقی نمانده و بوسیلۀ آن ها کم ترین درخشندگی برای جامعه انتظار نمی رود.

زیرا وسیله ای که آنان را بسوی حّق سوق دهد فراهم نبوده ، و یا خود آنان مقدمّات استفاده از وسائل موجود را فاقدند ، و چون باطل کاملاً در لباس حقیقی خود جلوه نمی کند و حّق بطور صحیح آشکار نمی گردد، عمر عزیز و اوقات پر ارزش و قابل اهمیّت اکثر افراد بهدر رفته و جز بی اعتقادی یا ترديد و شك و تحيّر چيزى نسبت بحّق در ذهن آنان باقی نمی ماند.

از این جا است که هر حكم مخالف کتاب مقدّس آسمانی یعنی قرآن مجید را استنکار می کنند و مورد طرد و ردّ شدید قرار می دهند.

از نظر این که موضوع از اصل در نزد آن ها مشتبه شده و باطل با حقیقت مخلوط است، و این خطر و زیان بزرگیست که از مردان جاهل نسبت بجامعه متوّجه می شود

ص: 327

خوانندگان محترم !

سخنی را که از یگانه مرد عقل و مبارز جهل و نادانی ، یعنی حضرت علی علیه السلام راجع بموضوع گفتار در این مقام وارد است، اگر ملاحظه نمائید مطلب تا اندازه ای روشن و آفتابی می گردد.

حضرت امام باقر علیه السلام نقل فرموده اند که حضرت علی علیه السلام برای مردم سخن رانی کرد و فرمود : ﴿ أَيهَا النَّاسُ إِنَّما بَدَءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اَهواءٌ تُتّبَعَ وَ اَحكامٌ تُبْتَدَعُ يُخالِفُ فيها كِتابَ اللّهِ ، يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً، فَلَواَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخفِ عَلى ذى حِجى وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَ خَلَصَ لَمْ يَكُنْ اِخْتِلافُ ، وَلَكِنْ يُؤْخَذَ مِن هَذَا ضِغثٌ وَ مِن هذا ضِغثٌ فَيَمزِ جانِ فَيَجيئانِ مَعا، فَهُنَالِكَ اسْتَحَوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى اَوْلِيَائِهِ وَ نَجىَ الذَّينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى﴾.

یعنی «ای مردم همانا ابتداء آشوب ها پیروی از هوس ها و ترتیب دادن مقرّراتی است مخالف قرآن کریم، که مردانی بدنبال مردان دیگر آن هوس ها و آن مقرّرات ضدّ قرآن را در دست گیرند، پس اگر باطل واضح و خالص می شد و قیافۀ اصلی خود را نمایان می ساخت، بر خردمندان مخفی و پوشیده نمی گشت، و اگر حّق واضح می شد اختلافی در میان مردم نبود، ولکن مردم مقداری از این (یعنی باطل) و مقداری از آن (یعنی حّق) بر گیرند و بهم آمیزند و با هم بمیان آیند، پس این هنگام است که شیطان بدوستان خود چیره شود، و کسانی که از خدا بسابقۀ نيك نائل گشتند نجات یابند».

هم کیشان عزیز !

باید اعتراف کرد که وضع کنونی آن چه که پدید آورده است، مانند آن می ماند که بشر از هیچ رسم و آدایی از رسوم آدمیّت و آداب انسانیّت خبری ندارد، بطوری که اگر بگوئیم جهان انسانی بر وضع زمان بر بریّت و حال دوران جاهلیّت برگشته است شاید گزاف نگفته ایم و بر خلاف حقیقت قضاوت ننموده ایم.

ص: 328

آری آشنایان بتاریخ و طرز زندگی و کیفیّت روش مادّی و معنوی مردمان چهارده قرن پیش (که محکوم بجهل و وحشيّت و خلاف تمدّن بوده اند) از روی انصاف قضاوت می کنند، که وضع کنونی جهان بویژه محیط های دینی، برخلاف انتظار بد تر از روزگار گذشتۀ نام برده است و یا مطابق آن می باشد هر چند از نظر تشریفات و تشکیلات مادّی و مادّه پرستی، با سابق طرف قیاس نیست.

زندگی مخصوصی که بر اساس حماقت و نادانی استوار بوده و پیوسته در پرده های گوناگون و صحنه های مختلف از خود جلوه ها نشان می دهد، در نظر روشن دلان و پاك ضمیران دور اندیش و عاقبت بین، جز همان دورانی که از زندگی درندگان و وحشیان زبان بسته فرقی نداشت، صورتی ندارد.

گر چه افراد مادّه پرست و ظاهر بین بر خود می بالند و اظهار خوشحالی می نماید، و ادّعای این دارند که در کشف حقیقت و رسیدن برموز و اسرار بسیار عالم خلقت و جهان آفرینش و نظام آن بنهایت ترّقی رسیده اند، غافل از این که جهل و نادانی، درستی و صحّت این ادّعا را بهم زده و اساس آن را بر آب قرار داده است.

برادران و خواهران دینی ! اگر این نظریّه و تشخیص و قضاوت نام بردۀ هوش مندان دربارۀ وضع کنونی اجتماع ما درست نیست و آن چه در این خصوص گمان برده اند صحیح نمی باشد، و بلکه همۀ آن ها نظریّه های بی اساس و خالی از ارزش است پس این همه تغییر برنامه های الهی و تفسیر های بی جا و حمل بر خلاف حقیقت یعنی چه ؟!

آیا در مقابل حّق، پیروی از باطل و نا حّق صحیح است ؟!

آیا با تفسیر های نا صحیح می توان حّق را تغییر داد ؟!

آیا آفتاب عالم تاب را در میان روز می توان انکار کرد ؟!

آیا چنین رویّه را جز نادانی و جهل فاحش و بی خردی می توان نامید ؟!

ص: 329

اوّل بلای جامعه، جهل است در جهان *** پیوسته اوست علّت ضعف و فنای آن

جهل است عمده مایۀ خسران آدمی *** جهل است اصل و پایۀ خذلان گمرهان

جهل است ظلمتی که کنون در خلال او *** پوشیده گشته راه چنین واضح و عیان

از جهل واژگون شده اوضاع اهل دین *** در دست ناکسان و بدستور دیگران

از جهل آفتاب عیان، در میان روز *** ناید بدیده های بد اَنگیز نا حقان

آری ز جهل خفته نگهبان و پاسبان *** در حال جنبش آمده دزدان و خائنان

یک سر شرور و این همه ظلم و زیان و زور *** از جهل یا بداین همه رونق در این زمان

هر لحظه جلوه گر شده فرعون تازه ای *** فرصت بکار جسته بتأیید ساحران

گوساله های ساخته در دست سامری *** هر يك بموقعی کند اضلال بخردان

پروردگار علم ، دهد مهلت این چنین *** تا بلکه رود نیل ، کند چاره آن چنان

صبر خدا حساب ندارد ، اگر چه ، ليك *** قهر خدا بهم زند اوضاع ظالمان

ص: 330

آری اگر نه، چارۀ مشکل کجا شود *** با این جفا و این همه فریاد اَلأمان

(مؤلّف)

منطق قرآن و رّد بعض روش های جاهلانه !

قرآن کریم «کتاب مقدّس آسمانی» نمونه هائی از افکار و روش های جاهلانۀ مردمان گذشته، در موارد چندی یاد آوری می فرماید تا شاید مایۀ بصیرت و هدایت دیگران و راهنمائی آیندگان گردد، و در حقیقت برای گم راهان و هوا پرستان اتمام حجّتی شده و وسیلۀ باز خواست باشد.

در آیۀ (138) از سورۀ اعراف داستان قوم موسی علیه السلام را چنین نقل می کند: ﴿ وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ، إِنَّ هُؤلاءِ مُتَبَرِّ مَا هُمْ فِيهِ وَ باطِل مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾

یعنی «ما گذراندیم و عبور دادیم بنی اسرائیل را از دریا، پس از آن گذر شان بر قومی افتاد که بت هائی را می پرستیدند، بنی اسرائیل بموسی گفتند ای موسی برای ما نیز خدائی بساز هم چنان که آن ها را خدایانی هست، موسی گفت شما در حقیقت گروه نادانی هستید ، این بت پرستان هلاک شده اند بآن چه ایشان در آنند (یعنی حق تعالی بزودی دین و آئین ایشان را در هم خواهد شکست) و آن چه که ایشان می کنند ضایع و باطل است ».

نیز در آیۀ (21و22و23) از سورۀ احقاف داستان حضرت هود علیه السلام را با قومش یاد آوری می کند، که هود طایفۀ عاد را ترساند و بآن ها گفت :﴿ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ «جز خدا را نپرستید که من بر شما از عذاب روزی بزرگ (یعنی روز قیامت) بیم دارم».

ص: 331

﴿ قالُوا اَجِئتَنَا لِتَأْفِكُنَا عَن آلِهَتِنَا فَاتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ «قوم عاد بوی گفتند آیا آمده ای که ما را از خدایان مان رو گردان کنی، تو اگر راست می گوئی، پس بیاور آن چه را که ما را از آن بیمناک می سازی».

﴿ قالَ إنَّما العِلمُ عِندَ اللّهِ وَ أبَلِّغُكُمْ مَا أرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرِيكُمْ قَوْما تَجْهَلُونَ﴾ «هود گفت جز این نیست که علم نزول عذاب در نزد خداوند است و من می رسانم بر شما آن چه را که برای آن فرستاده شده ام ولكن من شما را گروه نادان و جاهل می بینم».

در آیۀ (26) از همان سوره بجهت زیادتی تهدید مشرکان می فرماید : ﴿ وَ لَقَدْ مَكَنَّاهُم فيما إِن مَكَنّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصَارَ أَوَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمعُهُم وَلا أبصَارُهُمْ وَلا افْئِدَتُهُم مِنْ شَئىٍ إذِ كانُوا يَجحَدُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَ حَاقَ بِهِم ما كانُوا بِهِ يَسْتَهزِوُنَ﴾.

یعنی «و بدرستی که تمکین و قدرت دادیم قوم عاد را در آن چیزی که متمّکن نساختیم شما را (ای مشرکان و کفّار قریش) در آن چیز (از قدرت و شوکت و کثرت اموال و غیر این ها) و قرار دادیم برای آن ها گوش را (تا بشنوند) و چشم ها را (تا ببینند) و دل ها را (تا بآن در یابند) پس دفع نکرد و باز نداشت از ایشان گوش ایشان و نه دیده های ایشان و نه دل های ایشان چیزی را از عذاب خدا، زیرا آن ها (بجهت عناد) انکار می کردند آیت های خدا را ، و آن چه که مسخره می کردند او را (از عذاب و عقاب) باعث هلاک شان گردید».

سپس می فرماید : ﴿ فَلُولا نَصَرَهُمُ الّذينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ قُربانا آلِهَةً بَلْ ضَلّوَا عَنهُم وَ ذالِكَ اِفكُهُم وَ ما كانُوا يَفتروُنَ﴾ یعنی «پس چرا آن خدایانی که برای خودشان گرفته بودند و آن ها را باعث تقرّب و نزدیکی خود بخدا می دانستند آنان را یاری نکردند بلکه در موقع سختی همه از آن ها گم شدند و غایب گشتند و آن فرا گرفتن بت ها برای تقرّب ، دروغ و افتراء آن ها است.

ص: 332

(آثار و صفات جهل)

آثار و علامات جهل در صورت دقّت و تأمّل معلوم و هويدا مي باشد، و با ملاحظۀ موارد خود کاملاً بدست می آید، اکنون پاره ای از آن، بترتیب یاد آوری می شود، که برای رعایت حالات شخصی و شناختن افراد دیگر میزان کامل باشد.

البتّه بطوری که در آثار صفات عقل نیز یاد آوری شد، کلّیۀ این امور بگفتار مقدّس حضرات معصومین (علیه السلام) استناد داشته و بآن ها برگشت دارد و طبق بیان آن بزرگواران ضبط می گردد.

1- استنکاف (رو گردانی از حّق)

2- استکبار (سر کشی)

3- اصرار بر گناه

4 - افشاء (فاش کردن اسرار)

5 - افطار روزه

6- انتقام و باز خواست

7- بخل و دریغ

8 - بغض و كيد

9 - بغی (ستم گری)

10- بی نمازی و دوری از خدا

11- تبرّج (خود نمائی و جلوه فروشی)

12- تجاوز و ترك اقتصاد

13- تسرّع (شتاب زدگی)

ص: 333

14- تكبّر و خود خواهی

15- تهاون (سستی و سهل انگاری)

16- جحود (انکار حّق)

17- جرئت (بی باکی)

18- جزع ( بی تابی)

19- جلع (بی شرمی و دریدگی)

20- جور و ستم

21- حمیّت (طرف گیری بر خلاف حّق)

22- خیانت و نا درستی

23- خفّت (جلفی و سبکی)

24- دریغ و هم راهی نکردن

25- رغبت (دنیا پرستی)

26- زیان کاری

27- سهو و بی التفاتی

28- شرّ و بد سرشتی

29- ظاهر سازی

30- عقوق و حّق نشناسی نسبت بوالدین

31- غدر (مکر و پیمان شکنی)

32- غرور بر اعمال

33- غضب

34- فرقت (کناره شدن و جدائی)

35- قذر (ترك پاكيزگی و نظافت)

ص: 334

36- قساوت (سخت دلی)

37- قطیعه (بی علاقگی)

38- قنوط (نا امیدی)

39- کذب (دروغ گوئی)

40- كفر

41- کفران نعمت

42- معصیت (نا فرمانی)

43- نسیان (فراموشی)

44- نکول و گریز از جهاد

45- نمیمه (سخن چینی)

46- هتك و هرزگی

47- هذر (پر گوئی)

هم کیشان محترم و گرامی !

باید توّجه فرمایید آیا پرورش عقل جز با صلاح این صفات و اخلاق نا روا ممکن می شود ؟! آیا بدون اصلاح خود و پاکیزه ساختن باطن از این ها، جلو گیری از هوای نفس صورت پذیر است ؟!

آیا ادعا های محض و خالی از مراتب صحّت و حقیقت و دور از معنی که شاید گروهی را با خود سر گرم کرده است تأثیری در سعادت انسان دارد ؟!

آیا انسان با داشتن این حالات، از پیروان حّق و حقیقت بشمار می آید و از ردیف منافقان و زیان کاران خارج می گردد!؟ این ها همه پرسش هائیست که جواب قاطع آن در نزد هر فرد روشن فکر و پاک طینت و با انصاف معلوم و واضح می باشد. ﴿ وَ اللّهُ وَلّىُ التَوفيقِ﴾

ص: 335

(دانش و تقویت آن) یا: (سومین علاج هوای نفس)

اشاره

سوّمین وسیله و راه علاج هوای نفس و طریق جلوگیری از آن، علم و دانش است، در گفتار های پیش خاطر نشان گردید که با سه راه می توان از هوای نفس و خواسته های شومش جلو گیری بعمل آورد، نخست با تقویت ایمان ، دوّم با پرورش و تقویت عقل که این هر دو با تفصیل تمام برای خوانندگان محترم شرح داده شد.

اکنون در پیرامون آخرین وسیله و سوّمین راه نجات از آفات و زیان های نفس امّاره در ضمن چند جهت گفت گو می نمائیم.

1(موقعیت علم و ارزش آن)

موقعیّتی که برای علم از نظر خرد و دین موجود است برای کمی از موضوعات می توان مانند آن را تصوّر کرد، دانش و علم که در حقیقت باید بعنوان نور و ظهور و کشف و روشنی نام بری شود، موضوعیست که عقل و دین و کلّیۀ آئین های الهی و تمام کتاب های آسمانی با اهمیّت کامل تلقی کرده و مورد تقدیر و ستایش همۀ آن ها می باشد.

بدیهی است تصوّر ظلمت و تاریکی و ناراحتی هائی که از آن بافراد بشر متوّجه می گردد ، موقعیّت و اهمیّت نور و روشنی را واضح می کند، زیرا نیازمندی و احتیاج انسان بچیزی ، خود یگانه باعث توّجه بر قدر و میزان او است.

ملاحظۀ جهل و نادانی که مضرّات و مفاسد آن تا اندازه ای در گفتار پیش یاد آوری شد ، در شناختن مرتبۀ دانش و علم و دانائی کافی خواهد بود.

ص: 336

محبوبیّت و مطلوبیّت علم، در دو جنبۀ پیش همگان مورد تقدیس و شایان تقدیر می باشد.

(1) در ذات و حقیقت خود با قطع نظر از جهات و خصوصیّات دیگری که جزء آثار و لوازم و نتایج آن محسوب می گردد.

(2) از نظر آثار پاکیزۀ آن، که عمده اش رساندن بشر بر امور لازم و ضروری است.

یعنی علم و دانش، هم مطلوبیّت ذاتی دارد (زیرا در حقیقت خود چیز پسندیده و زیبا و نيك است) و هم مطلوبيّت غیری که عبارت است از محبوبیّت چیزی بخاطر مقدّمه بودنش برای تحصیل چیز های دیگر از موارد نیازمندی های انسان.

البتّه محبوبیتی که از هر دو جنبۀ نام برده تصوّر شود (که در قبال محبوبیّت ذاتی تنها و محبوبيّت غیری فقط قرار گرفته) بسیار ارزنده و قابل ملاحظه است.

جنبۀ غیریّت و مقدمیّت علم همان طوری که اشاره شد، نسبت برسیدن انسان بکار های لازم و ضروری است که بدون آن تحصیل نمی گردد، و چون رسیدن بر نیازمندی ها و امور ضروری، بمعنای حقیقی، همانا بعمل کردن ببرنامه های منظّم خدائی بستگی دارد، و عمل بر آن ها بدون اطّلاع و علم بر کیفیّت و خصوصیّات شان ممکن نیست، پس علم و دانش یکی از مقدّمات عمل محسوب می شود، چنان که در بحث های بعد از این بطور تفصیل یاد آوری خواهد شد.

علم و منطق دین و قرآن !

بی خردان و کوته نظران یا مغرضان و اخلال گران ، فاصلۀ زیادی بین دین و علم تصوّر کرده، یا عمداً چنین مطلب را ورد زبان ساخته اند، كه يك عدّه افراد مستقیم را گم راه کنند.

لکن باید دانست، دین بر خلاف عقیدۀ این صنف از مردم، دانش را بیش تر از

ص: 337

هر چیز اهمیّت داده، و دربارۀ استفاده از آن چراغ فروزان بکلّیۀ افراد بشر بدون استثناء توصیه و تأکید می کند.

قرآن کریم و پیشوایان عالی قدر دینی (حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و جانشینان گرامی آن بزرگوار) بطور صریح با بیان های مختلف و در مواقع متعدّد و مکرّر، فضیلت علم را رسانده و موقعیّت آن را واضح و روشن می سازند ، از باب نمونه چند مورد را می توان یاد آوری کرد.

(1) در آیۀ (31 و 32و 33) از سورۀ بقره (که وجه برتری و فضل آدم علیه السلام را بر ملائکه دانش و علم را قرار داده، و می رساند که او برای خلافت در روی زمین اهلیّتش بخاطر علم و دانش بیش تر است نسبت بملائکه) می فرماید : ﴿ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، قَالُو سُبْحَانَكَ لاعِلمَ لَنَا الأَما عَلَمْتَنَا اِنَّكَ اَنْتَ الْعَلِيمُ الحَكِيمُ ، قَالَ يَا آدَمُ اَنْبِتُهُمْ بأَسمائهم فَلَمَّا أَنْبَتَهُمْ بأَسمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ﴾.

یعنی «و بیاموخت پروردگار بآدم علیه السلام نام های جمیع مخلوقات را (از علوّیات و سفلیّات) پس عرض و نمایان فرمود خود آن ها را بر فرشتگان پس گفت ای فرشتگان خبر دهید مرا بنام های این ها که ملاحظه می کنید اگر هستید راست گویان (در این که می گوئید ما مقدم و اولی هستیم بخلافت از غیر) فرشتگان گفتند تنزیه می کنیم و دور می داریم تو را از این که غیر تو عالم بامور غیبی باشد، هیچ دانشی نیست ما را مگر آن چه که خودت بما یاد داده ای (و اسماء این ها که ملاحظه می شود از آن جمله نیست) بدرستی که توئی بسیار دانا بجميع معلومات و توئی دارندۀ حکمت و آگاه بر مصالح ، خدا فرمود ای آدم خبر ده بر فرشتگان بنام های آن چه که بر آن ها عرض شد پس آن هنگام که آدم (علیه السلام) خبر داد بر ملائکه از نام های ایشان خدا فرمود (بر ملائکه)

ص: 338

از روی تنبیه نه بطور استعلام آیا نگفتم بر شما این که من می دانم آن چه را که پوشیده و مخفی است از احوال آسمان ها و آن چه در زمین می باشد و نیز می دانم آن چه را که شما ظاهر می کنید و آن چه را که پوشیده اش می دارید».

(2) دربارۀ تفضیل حضرت داود و حضرت سلیمان (علیه السلام) بوسیلهٔ اعطای دانش و علم بر آن ها، در آیۀ (15 و 16) از سورۀ نمل می فرماید : ﴿ وَ لَقَدْ آتَينَا دَاوُدَ وَ سُلَيمَانَ عِلْماً وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ داودَ وَ قَالَ يا اَيُّهاَ النَّاسُ عَلِمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ أوُتينا مِنْ كُلِّ شَيْئي اِنَّ هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبينُ﴾.

یعنی «و بدرستی که دادیم داود و پسر او سلیمان را دانشی و گفتند (پس از اعطای علم بايشان) ستایش و ثناء مخصوص آن خدائیست که افزونی و فضیلت داد ما را بر بسیاری از بندگان گرویدۀ خود، و میراث گرفت سلیمان از داود (علیه السلام) و گفت (از باب شکر نعمت) ای مردمان، ما آموخته شده ایم گفتار مرغان را و عطا شده است بما از هر چیز، و این عطا تفضیل آشکاریست ».

(3) عالم بودن انسان را بعنوان عالی ترین رتبه و کامل ترین حالت او در مقابل علقه بودنش که پست ترین وضع آن از دوران سیر مادّی می باشد یاد آوری کرده ، در سورۀ عَلَق مي فرمايد: ﴿ اِقرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ الذّي خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ، إقرأ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ، الذّى عَلَمَ بِالقَلَمِ ، عَلَّمَ الاِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ ﴾.

یعنی « بخوان بنام پروردگارت آن پروردگاری که بیافرید همه چیز را (بر مقتضای حکمت خود) بیافرید آدمی را از خون های بسته (بعد از نطفه) بخوان و پروردگارت بزرگ تر است از همۀ بزرگان و کرم او بیش تر است از همۀ کریمان، آن پروردگاری که بیاموزانید نوشتن را بقلم ، بیاموخت بنوع آدمی آن چه را که از امور (دين و دنیا) نمی دانست».

ص: 339

(4) بطرز یاد آوری نعمت و منّت گذاری برسول ارجمند صلی اللّه علیه و آله و سلم با اعطای افضل اوصاف و خصال پسندیده بر آن حضرت، علم را ذکر کرده در آیۀ (113) از سورۀ نساء می فرماید : ﴿ وَ عَلَمَكَ مَالَمْ تَكُنْ تَعْلَمَ وَ كَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظيماً﴾ يعنى «و خدا بیاموزانید بتو آن چه را که نبودی بخودی خود بدانی آن را ، و فضل عنایت خدا بر تو بزرك است».

(5) خدای متعال برسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) دستور فرموده که زیادتی و فزونی علم را در خواست کند، در آیۀ (12) از سورۀ زمر یاد آروی کرده می فرماید: ﴿ قُلْ هَلْ يَسْتَوى الذّينَ يَعْلَمُونَ وَ الّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذكر أولُوُ الأَلبابِ﴾ یعنی ای پیغمبر «بگو (بکفّار از روی توبیخ و انکار) آیا برابر و یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند ؟! جز این نیست که پند می پذیرند (با مثال این بیانات و دلائل) فقط صاحبان عقول و خردمندان ».

(7) در آیۀ (11) از سورۀ مجادله می فرماید : ﴿ يَرفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَ الَّذينَ اُوتُو العِلمَ دَرَجاتٍ﴾ یعنی « خدا گرویدگان بحّق و دانش مندان را درجه هائی بر دیگران برتری می دهد».

(8) در آیۀ (28) از سورۀ فاطر پس از آن که آیات الهی را ( از موجودات مختلف زمین و کوه های گوناگون و اقسام کوه ها و درختان و انواع جنبندگان و چهار پایان و آدمیان) شرح می دهد، استفاده از همۀ این آیات و پی بردن بحکمت و عظمت پروردگار را بدانش مندان منحصر کرده می فرماید : ﴿ اِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمآءُ﴾ يعنی «در میان بندگان خدا تنها دانشمندان عظمت خدا را در می یابند و خوف و ترس از خدا که شایستۀ توّجه بر عظمت او می باشد در دل آن ها پدید می آيد» جهت انحصار خوف از خدا بسلسلۀ جلیلهٔ دانش مندان، همانا التفات و توّجه بر جهات معنوی می باشد که در دیگران موجود نیست.

ص: 340

(9) در آیۀ (43) از سورۀ عنکبوت پس از آن که امثال و حکمی برای متنبّه ساختن مردم بیان می کند ، استفاده از آن ها را بدانش مندان منحصر نموده می فرماید : ﴿ وَ تِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِ بُها لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُها إلّا العَالِمُونَ﴾.

یعنی «این مثل مذکور و نظائر آن را بیان می کنیم برای مردم ، و در نمی یابند خصوصیّات و فوائد آن ها را مگر دانش مندان».

(10) در آیۀ (17) از سورۀ آل عمران دانش مندان و علماء را گواهی دهندگان بر توحيد (که اوّلین موضوعی از موضوعات پر اهمیّت است) قرار داده می فرماید : ﴿ شَهِدَ اَللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ أُولُو اَلْعِلْمِ﴾ يعنى «خدا و فرشتگان و صاحبان علم و دانش گواهی دادند بر (توحید) این که معبودی که سزاوار پرستش باشد نیست غیر از او».

علم و منطق پیشوایان !

اشاره

(11) بر اهمیّت دانش همین کافی است، که یگانه رهبر حقیقی و پیشوای عالی قدر جهان بشریّت حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در محلّی مانند جزيرة العرب بطور صریح و مؤکّد می فرمود: ﴿ اُطلُبُوا العِلمَ ولَو بِالصّینِ﴾ یعنی « طلب نمائید و بجوئید دانش را اگر چه در دروازۀ کشور چین باشد این تعبیر شریف و بیان مقدّس (از نظر این که در آن موقع حرکت و سیر تا دروازۀ چین کاری بسیار دشوار و سخت بود و بلکه نسبت ببعضی ها که فاقد همه گونه وسائل بودند، مانند محال تصوّر می رفت) ارزش تحصیل دانش و اهمیّت گوهر گران بهای علم را کاملاً روشن می سازد.

(12) بالا تر از آن چه گفته شد، ندای پر نور آن حضرت است که حّق مطلب را بطور کامل ادا کرده، با لحن صریح فرمود: ﴿ طَلَبُ العِلْمِ فَرِيضَةً عَلَى كُلِ مُسلِمِ إِلا إِنَ اللّهُ يُحِبُ بغَاةُ الْعِلْمِ﴾ يعنى «طلب علم و جستجوی دانش بر هر مسلمانی فرض و لازم است آگاه باشید که خدا دانش طلبان را دوست می دارد»

ص: 341

(13) نیز می فرمايد : ﴿ مَنْ سَلَكَ طَريقاً يَطلُبُ فِيهِ عِلْما سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْمَلائِكَةُ نَتَضَعُ أَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضا، وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطَالِب العِلْمِ مَنْ فِى السَمواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ العالِمِ عَلَى العَابِدِ كَفَضْلِ القَمَرِ عَلى سَائِرِ نُجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، وَ انَّ الْعَلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ اِنَّ الاَنبيِاءَ لا يَرِثوا دينار أولادِ رْهَمَا وَلَكِنْ وَرِثُوا العِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ﴾.

یعنی «هر کس راهی برود و در آن راه علمی بدست آورد خدا راهی بسوی بهشت بر روی او می گشاید، و بدرستی که ملائکه می گسترانند پر های خود را برای طالب علم (تا قدم بر روی بال های آن ها بنهند) و تمام موجودات آسمانی و زمینی برای طالب علم درخواست آمرزش می کنند، حتی ماهی در دریا ، و عالم بر عابد چندان برتری دارد که ماه شب چهارده بر باقی ستارگان و دانش مندان وارثان پیغمبرانند، زیرا پیغمبران درهم و دیناری بمیراث نگذاشتند ولكن علم و دانش را میراث خود قرار دادند ، هر کس که از علم آن ها نصیبی ببرد بهره و حظّ بزرگی برده است.

(14) هم چنین فرمود : ﴿ مَنْ خَرَجَ مِن بَيْتِهِ يَطلُبُ عِلماً شيعَهُ سَبْعُونَ اَلفَ مَلَكٌ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ﴾ یعنی «هر کس خارج شود از خانۀ خود بقصد طلب علم هفتاد هزار فرشته او را مشایعت می نمایند و برایش طلب آمرزش می کنند».

(15) امام اوّل و جانشین ارجمند پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حضرت على علیه السلام مي فرمايد : ﴿ اِعْلَمُوا اِنَّ كَمالَ الدّينِ طَلَبُ العِلْمِ وَ العَمَلِ بِهِ اِلا إِنَّ طَلَبُ العِلمِ اَوجَبُ عَلَيْكُم مِنْ طَلَبِ المَالِ إِنَّ المَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونُ لَكُمْ قَد قَسَمَهُ عَادِلُ بَيْنَكُمْ وَ ضَمَنْهُ وَ سَيَفى لَكُم وَ الْعِلْمُ مَخْرُونَ عِنْدَ اَهْلِهِ قَدْ أمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ﴾.

یعنی «ای مردم بدانید که کمال دیانت طلب علم و دانش و عمل بر آنست ، و آگاه باشید که طلب علم بر شما از طلب مال واجب تر است، زیرا مال قسمت معیّن و

ص: 342

تضمین شده ای می باشد که عادلی در میان شما قسمت کرده و تضمین نموده و بزودی بشما پرداخت خواهد کرد، ولی علم نزد اهلش سپرده و محزون است و شما مأمورید که آن را از اهلش بخواهید، پس بخواهید آن را».

(16) رئيس مذهب، حضرت امام ششم علیه السلام می فرماید :﴿ لَو عَلِم النّاسُ ما في العِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفَكِ الْمَهْجِ وَ خَوضِ الّلُجَجِ﴾ یعنی «اگر مردم بدانند که در دانش چه هست، البتّه او را طلب می کنند و در تحصیل آن می کوشند ولو با ریختن خون ها و پیمودن دریا ها باشد».

(17) نیز آن حضرت فرمود : ﴿عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ﴾ یعنی «دانش مندی که علم خود را مورد استفاده قرار دهد از هفتاد هزار عابد افضل است»

البتّه بسیار بدیهی است آن چه كه يك دانشمند در خور قدرت و توانائیش دارد ، دیگران از انجام دادن آن عاجز و قاصر می باشند.

از این نظر همین فرمایش حضرت (که عالم نافع از هفتاد هزار عا بدافضل است) جای شگفت نیست.

چنان که نظیر همین حدیث شریف، حدیث معروفیست از آن حضرت که می فرمود: «خون شهداء با مداد علماء سنجیده می شود و مداد علماء بر خون شهداء برتری پیدا می کند».

واضح و روشن است که این دو حدیث عالی مضمون مقدّس ترین مطلب (که اساس هزاران مطالب بزرگ می باشد) را یاد آوری کرده ، و مردم را بسوی یکی از حقایق بزرگ و دقیق رهنمائی می نمایند.

شکّی در این نیست كه يك نفر عالم و دانشمند می تواند هزاران نفر از افراد انسان را از هر گونه بی چارگی و امراض کشندۀ اجتماعی و فردی (از قبیل ذلّت و اسارت و فساد اخلاق و وحشیّت و ظلم و درندگی دربارهٔ یک دیگر و. و. و. و. و) نجات دهد، در حالی که

ص: 343

صد ها پرهیز کار کناره جو و عابد غیر دانش مند، نمی توانند با پرهیز کاری و عبادت تنها چنین اثری از خود نمایان سازند.

هم چنین قلم عالم صورتی بر اجتماع و اوضاع او می دهد و آرامش و نظم و اعتدالی بر او می بخشد، که صد ها مردان جنگ جو و مبارز و سربازان از خود گذشته، نمی توانند با خون خود همان نتیجه را بدهند.

این مطلب بشهادت تاریخ اقوام و ملل ثابت و مسلّم است، و برای افراد آشنا بجهات معنوی و رشته های اجتماعی پوشیده و مخفی نمی باشد.

2(علم چیست و موازین آن چگونه است؟!)

لفظ علم بمعنای مختلف و مفاهیم چندی استعمال می شود از قبیل دانستن بطور مطلق، مجموعه ای از معلومات مرتبط بیک دیگر كه يك يا چند فنّ را صورت می دهد، ادراك و حاصل شدن صورت اشیاء در ذهن ، و غیر این ها از عناوین گوناگون .

لكن باید توّجه داشت بر این که قسمتی از موضوعات جهان مانند.... گر چه مورد اهمیّت و علاقه باشد، از عنوان علم خارج است و جز فنّی بیش نیست، و آن چه از آیات و روايات راجع بموقعيّت علم و مقام و مرتبۀ دانش مندان گفته شد شامل آن ها نمی شود.

علم را که بنور و ظهور و کشف و غیر این ها از عناوین بزرگ و قابل ملاحظه تعبیر می نمایند، بهر فنّی از فنون تطبیق نمی گردد، هر چند در این زمان های اخیر بخصوص زمان حاضر کلّیۀ فنون بنام علم معرّفی شده و دانندگان آن ها را عالم نامیده اند.

روی این نظر مفاسد فوق العاده و زیان های بی شماری پای گیر جامعه گردیده و باعث ننگ و پستی اکثریّت افراد آن می شود.

یعنی این جامعۀ سر گردان و بی تأمل ، يك لفظ را بناچار در هر سلیقه و صنعت و

ص: 344

در هر حرفه و فّن اعّم از فاسد و صالح استعمال می کند، و نا گزیر بر لوازم مختلف و آثار گوناگون آن ملتزم است.

جای تعجّب این که دارندگان بعضی از فنون فاسد علاوه بر این که دانشمند حساب شده اند، یکی از افراد معجز دار و نابغه بشمار رفته، و عقل و هوش مردم ساده و سبك مغز را دنبال خود می کشانند.

«البتّه» در حالی که کم ترین نورانیّت و جلوۀ عقلائی در اصل و فرع آن ها و در خصوصیّات و آثار شان دیده نمی شود.

جای انکار نیست که پاره ای از فنون قسمت مهمّی از نیازمندی های اجتماعی را بر طرف کرده و همگان را بوضع درخشان و پاکیزه رسانده و می رساند لکن این جهت در همۀ آن ها مورد قبول نیست بلکه زیان و صدمات برخی از آن ها پیش عموم افراد متوّجه و بیدار واضح و روشن است.

ترقیّات کنونی بشر از نظر فکر، و پیشرفت های آن در موضوعات مختلف مادّی و جنبه های گوناگون اجتماعی، شایان ملاحظه می باشد.

«لکن» تأسّف در این که بهمین جهات پر ارزش يك سلسله تبه کاری و اکتشافات پر خطری (که با نابودی مادّی و روحی و معنوی نوع انسان برابر است) نیز مخلوط شده و آیندۀ جامعۀ نوعی را، بالأخره در معرض سقوط قرار داده است.

بنام علم فرمول های هوس و نقشه های شهوت و وحشیّت با ادوات و ابزار مخصوص از قبیل ...... گروهی از مردم را سر گرم کرده و از حقیقت و نورانیّت که عنوان واقعی علم و دانش است فرسخ هائی دور می سازد.

بر این گفتار، ذات مقدس حضرت حّق تعالی که اوّلین طرف دار علم و دانش است گواه می باشد، و او بر تمام اوضاع گذشته و اوضاع کنونی ما کاملاً آگاه بوده و از روی حقیقت و بطرز عدالت واقعی نظارت می فرماید.

ص: 345

خداست آگه و دانا و با خبر از ما *** که اوست خالق هر ذرّه و حق یکتا

از اوست پایۀ ملك و حقیقت و هستی *** از اوست گردش پرگار و جنبش جان ها

از اوست صورت و هر نفش عالَم امکان *** از اوست رونق بازار و جلوۀ دل ها

از اوست قدرت و نیروی عاجزان يك سر *** از اوست چاره بی چارگان در این دنیا

از اوست دانش و دانش پژوه و دانش ور *** از اوست اُلفت دل های ما و صدق و صفا

سرشت آدمیان را سرود با دانش *** که مرد و زن شودش دل، بدانشش برنا

حقیقت است اگر این جمله بشنوی از من *** که عمر جاهل و نادان برفت، بر يغما

زبون تر، آن که ز كف می دهد نتيجۀ علم *** به رنگ سازی و پستی و پیروی ز هوا

اگر چه زینت مرد و زن است دانش و علم *** ولی چنان که نگردد، اساس ننگ و بلا

برادران و هم این خواهران ایمانی *** بنام علم نزیید کنند ترك حيا

نه شرط علم بود ، کس همیشه گرد آرد *** صحیح و باطل و زیبا و زشت در یک جا

ص: 346

نه شرط علم بود ، کس همیشه در ره آن *** بنقشه های اجانب دهد جواب رضا

هر آن که عالم و دانش ور است و روشن دل *** برای خویش نخواهد ، بجز رضای خدا

(مؤلّف)

3(مصداق علم و بیان مقدس پیشوای دین)

دربارۀ این که مصداق حقیقی و حدود معیّن علم کدامست و در چه میزانی منحصر است، و نسبت آن با بعضی از آن چه که امروز بنام علم معروف شده تا چه اندازه است می توان از بیان مقدّس یگانه پیشوای جهان عقل و رهبر عالی مقام دانش نظریّه ای اتخاذ کرد و سپس مطالب فوق را مورد ملاحظه و دقّت و تأمّل قرار داد.

آن حضرت در مورد سخن می فرماید: ﴿ اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ وَ عِلْمُ اَلْأَدْیَانِ﴾ یعنی «دانش در دو قسمت منحصر است دانش بدن ها و دانش دین ها».

ای خوانندگان باهوش و افراد نیکو منش!

ما می توانیم با فکر و ذوق سالم خود مضمون عالی این گفتار پر قیمت را تحویل گرفته و خصوصیّاتی بدست بیاوریم.

بیان صریح آن حضرت می رساند که علم حقیقی عبارت است از دو رشتۀ مهّم بخصوصی كه هر يك در جای خود قابل اهمیّت است.

(1) اطّلاعات و دانشی است، که تنها باوضاع بدن انسانی و جهات مزاجی آن مربوط می باشد.

(2) اطّلاعات و دانشی که راجع بادیان و موضوعات معنوی خدائی است.

ص: 347

«علم ابدان» عنوان بسیار وسیع و جامع است، که قسمت زیادی از علوم متفرّقه و مخصوصی که امروز نسبت بر آن موضوع بطرز مقدّمه می باشد شمول دارد.

بنابراین بر خلاف نظر و عقیدۀ کثیری از مردم (که گمان دارند بیان آن حضرت در این جمله فقط بدانش مربوط ببدن یعنی علم طبّ ناظر است) دانش های چندی را نیز از روی حقیقت می توان مورد اهمیّت قرار داد.

زیرا بدیهی ست هو موضوعی از موضوعات و هر مطلبی از مطالب که مورد تأیید و تأکید بشود، خواه نا خواه مقدّمات آن (که تحقیق و وجود این موضوع و این مطلب بر او بستگی دارد) نیز تأکید و تأیید گردیده و اهمیّت آن مقدّمات در ضمن اعلان اهمیّت خود ذى المقدّمه بدست می آید.

علم طبّ و رويّۀ بدن شناسی در عصر خود آن حضرت چنان که مقدّماتی داشته و بخاطر باز یافتن آن علم بهمان مقدّمات توجّه می شد و بیان آن بزرگوار در عصر صدورش بهمۀ آن ها شامل بود، در عصر های بعدی و ادوار متعاقب که بترتیب پیش آمده و مقدمّات آن علم از جهت کیفیّت و سلیقه و احتیاجات وقت تغییر یافته، مطلب فوق شمول و جریان مستمر خود را از دست نداده است.

روی همین استفاده از حدیث شریف ظاهر می شود که قسمتی از علوم متداول در عصر حاضر (که بنیاد و اساس علم طبّ را صورت می دهند و بمقتضای زمان و بطبق نیازمندی های بهداشتی باعث موفقیّت های بسزائی می باشند) از طرف پیشوایان ارجمند دینی، رد و طرد نشده و نخواهند شد.

بدن انسانی دستگاهیست عجیب بطوری که بزرگ ترین کار خانه های عالم را نمی توان بر آن مقایسه کرد.

این دستگاه با عظمت دارای بسیاری از عجایب است که هنوز هم بشر نتوانسته بکنه آن پی ببرد و تمام خصوصیّاتش آشنا گردد.

ص: 348

این دستگاه پر ارزش و دقیق محلّ قسمت زیادی از جهات مهّم و قابل ملاحظه است که همه ازدات مقدّس حضرت باری تعالی و یگانگی و عظمت و کمال قدرتش حکایت می نمایند.

قرآن کریم «کتاب مقدّس آسمانی» در آیۀ (20 و 21) از سورۀ الذاریات می فرماید: ﴿ وَ في الأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ ، وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ یعنی «در روی زمین برای یقین کنندگان نشانه هائیست، و در بدن های خودتان هم نشانه ها است پس چرا نمی بینید؟!».

از این جا است که حضرت علی علیه السّلام، با بیان محکم و متین خود رمز بزرگی را بمناسبت رابطۀ شدید آن دستگاه نام برده با مبدءِ أعلی یاد آوری کرده و می فرماید : ﴿ مَنْ عَرِفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرِفَ رَبَّهُ﴾ یعنی «هر کس که خود را شناخت ، خدای خود را هم شناخت».

«علم طبّ» که تعلّق کامل و تمام آن ، تنها همین دستگاه (یعنی بدن آدمی) مخصوص می باشد، گر چه بطوری که تاریخ می گوید در ابتداء پیدایش و پدیداریش هیچ گونه سابقۀ مقدّماتی و سازمان عریض و طویل و اختراعات و اكتشافات خيره کننده ای نداشته، و خواه و نا خواه طبقات مردم روی تجربیّات و تأمّلات مخصوص و مناسبی، ذرّات تکوینی خود را تدریجاً مجتمع و متمرکز نموده و روی بترّقی رفته و سالیان درازی هم با وضع بسیار ساده، افرادی عادی و بی سواد، با آزمایش های عملی خود عهده دار امور طبی مردم بوده اند.

لکن امروز که این علم شریف بعالی ترین وضعی رسیده و بصورتی درخشان جلوه گر است، علقه و ربط آن بر رشته های مختلف از علوم متداول وقت بیش از حد می باشد، و اکنون همۀ آن ها جزء هدف دانش مندان طبی بوده و در ردیف ضروریات اجتماعی و لوازم حتمی بشمار می رود.

ص: 349

باین خاطر از مضمون کلام امام علیه السلام در حدیث فوق الذّکر، موقعیّت کلّیۀ عموم مختلفه ای که علم طبّ بر آن ها علقه و ربط دارد و بر آن ها وابسته است، استفاده می شود.

علم ادیان!! آشنائی به برنامه ها !

اشاره

دانش ادیان عبارت از اطّلاعات و آشنائی بر دستور های مختلف دینی و برنامه های گوناگون آئین است، که از وسائل مخصوصی بدست آمده و تحت يك طرز علاحده ای تحصیل می گردد.

اهمیّت این علم مقدّس از نظر اهمیّت موضوعش کاملاً روشن و پر واضح است، تردید در آن یا از روی تجاهل و یا از روی بی اطّلاعی از موضوع یا بی اطّلاعی از اهمیّت موضوع و موقعیّتش می باشد.

افرادی از مردم، با علم بر تمام خصوصیّات و جهات لازم، خود را نسبت باین علم بنادانی و غیر آشنائی زده و از اعتراف بعظمت و ضرورت آن خود داری می کنند، و گروهی حقیقتاً از موضوع بی خبرند و بخاطر همین بی خبری، در این مورد بصورت قاصر یا مقصّر کوتاهی می ورزند، و گروه دیگر با توّجه بر اصل موضوع و حدود و خصوصیّت آن از موقعیّت و اهمیّتش غافلند.

«خوانندگان هوشمند» توجّه خواهند داشت، که موضوع علم دین جز خود دین و آثار و لوازم آن چیزی نیست، و دین بطوری که در مبحث مخصوص خود گذشت و مشروحاً یاد آوری شد از دو قسمت خارج نمی باشد، یکی مبدء شناسی و حقیقت پرستی، دوّم دستورات و برنامه های الهی، و چون هر دو قسمت از نظر تضمین مصالح بشر و رفع نیازمندی های مختلف آن مورد اهمیّت است، علمی که بر آن ها تعلّق دارد نیز اهمیّت خواهد داشت.

البتّه چون آثار دین در بعض موارد برای همه کس واضح و روشن نمی شود و درك آن بفهم کامل و توّجه بخصوصی بستگی دارد شاید از این نظر عدّه ای بر اهمیّت علم

ص: 350

دین پی نمی برند، و مانند علم طبّ و مقدّمات (آن که آثارش محسوس تر و ساده تر است) بعلم دین نمی گروند.

روی این خاطر شاید گاهی هم در مقام طرد و ردّ این رشته بوده و علاوه بر تصّور این که تحصیل آن غیر لازم و غیر ضرور است، صرف وقت و تلف عمر را در این باره کاری لغو و بیهوده پنداشته و تا می توانند خود و دیگران را از اقدام بآن، بکنار بکشند.

«لكن» روشن فکران حقیقی و آنانی که از فهم و دین بهره ای دارند، روی علاقۀ بدین و آئین و بجهت پی بردن بر ثمرات و نتائج آن، بلزوم تحصیل علم دین و بدست آوردن اطّلاعات کافی در موضوعات معنوی معتقد و معترفند.

دین که ارزنده ترین ناموسی از نوامیس بشر و یگانه تأمین کنندۀ نیازمندی های او در جنبه های مختلف می باشد، سزاوار تقدیس و شایان تحصیل اساسی و تدارك است.

«علم دین» نیز مانند علم طبّ بطوری که یاد آوری شد، خواه نا خواه بپاره ای از علوم (از قبیل فلسفۀ الهی. عرفان . كلام. فقه. اصول حديث. اخلاق. و غير اين ها) شمول دارد و همۀ آن ها در تحصیل غرض اصلی و مقصد نهائی دخالت داشته و هر يك بسهم خود اثر بخصوصی می بخشد.

4(زنان و تحصیل دانش)

این مطلب یعنی چگونگی تحصیل و علم آموزی طبقۀ زنان، از جمله مطالبیست که در هر عصر و هر موقع هیجان و سر و صدائی داشته و افکار گروه کثیری را بخود مشغول ساخته است.

طبقات مردم از نظر سلیقه دربارۀ قضاوت و داوری در چنین مطلب، بی نهایت مختلف و مشتت بوده، و چه بسا غالباً هم طرز اعتدال رعایت نمی شود، و هر يك از افراد یکی از

ص: 351

طرفین افراط یا تفریط را اختیار کرده و از حقیقت امر بطور کلّی پرت شده و از راه اصلی خارج می گردند، و در نتیجۀ خطا در اساس مطلب و ریشۀ امر و نسبت بلوازم و آثار نیز بخطای شدیدی گرفتارند، شاید هم خود شان توّجه بر این جهت نداشته، هر لحظه در اعتقاد نام برده تأکید می ورزند.

عدّه ای ببهانۀ صحت تحصیل دانش برای زنان، هر گونه بی بند و باری و تبه کاری و. و.و...، از نظر عقل و...، برای آن ها تجویز کرده، روا می دانند که آن چه آن ها خواستند بکنند و هر چه خواستند بگویند.

گروهی بعنوان فساد تحصیل علم برای این صنف، هیچ گونه حّق و شئون و شخصیّت و. و . و . و ....را برای آن ها قائل نشده، و بلکه از تمام مزایای مشترک انسانیّت محروم شان می نمایند.

شگفت انگیز و تعجب آور است !

جای بسی تعجّب این که هر يك از دو گروه نام بردۀ فوق (دارندگان طرف افراط و طرف تفریط) ادّعا ها و گفتار های خود را بعقل و دین نسبت داده و نظریّات خود را با استناد باین دو اصل محکم و درخشان ، در جوانب دنیا معرفی می کنند و هیچ گونه احتمال خطا و غلط در افکار خود نمی دهند.

البتّه این استناد نا بهنگام گر چه نسبت بخود آن ها وضعش روشن و واضح است لکن نسبت بدیگران بخصوص نسبت بکسانی که آشنائی کامل از مطالب معنوی و مبانی دینی ندارند، نمایش خاصّی می دهد.

پاره ای از مردم جهان که مطالب را تنها از دور نما های موازین مختلف آن ها استفاده کرده و بهمان مقدار قناعت می نمایند، بدیهی است که افکار مشوّش و نظر های غير معتدل اهل افراط و تفریط، همان ها را بطور کلّی از راه بی راه می سازد و چون حسُ کنجکاوی و رسیدگی شان ناقص است، از حقایق و دانستنی های اساسی محروم می شوند

ص: 352

اینک بررسی کامل در مورد سخن!

آن چه که در معنای علم و حقیقت آن گفته شد، تا اندازه ای ما را بواقع امر و حدود صحیح و میزان کاملش راهنمائی می کند.

نورانیّت و ظهور و کشف که عبارت دیگری از علم و دانش است، عنوانیست که ذاتاً و قطع نظر از جهات عارضی، محبوبیّت و مطلوبیّت داشته و هیچ گونه جهت قبح و زشتی و مکروهیّت ندارد.

«نور» که طبعاً روشن است، بهر چیزی برسد و مانعی در میان نباشد، بلا درنگ همان چیز را درخشان و روشن خواهد کرد، گر چه باعتبار اختلاف در خود اجسام، جلوۀ نور مختلف و در شدّت و ضعف، گوناگون می باشند.

از این نظر باید بطور صریح و ساده در مورد بحث نظریّه داد که نسبت علم و دانش بمردان و زنان افراد بشر یکسان بوده و کوچک ترین فرقی در میان نیست.

زیرا هر دو اهلیّت دارند که از نور علم روشنی بگیرند و از مزایای چنین وسیلهٔ درخشان و پر عظمت (که موقعیّت آن با آیات و روایات یاد آوری شد) بهره مند شوند و در جنبه های احتیاجی خود نتیجه های خوبی از آن بگیرند.

بطوری که حقیقت نور را از ذات آن مانند حقایق و ذوات دیگر عالم نمی توان سلب کرد، همین طور اثر علم و دانش را ابداً نمی توان انکار نمود.

اختلاف در روزنه ها و منافذ سریان نور باعث تغییر و تبدیل حقیقت آن نیست هم چنان که پیش همگان معلوم و بدیهی است.

جهات عدیده ای که از آیات قرآنی و روایات و احادیث شریفه و بیانات پیشوایان ارجمند دین راجع با همیّت علم و دربارۀ تحریص و ترغيب بتدارك و تحصيل آن، بطور تفصیل برای خوانندگان محترم خاطر نشان گردید، کم ترین اختصاص و امتیازی در این باره بمردان نمی دهد و کوچک ترین اشاره ای باین نظر ندارد.

ص: 353

يك نكتۀ قابل توجّه و شایان ملاحظه !

باید معلوم گردد که مطلب محلّ بررسی بدو صورت ملاحظه می شود (1) از نظر جواز و صحّت تحصیل زنان (2) از نظر لزوم و ضرورت تحصیل، و چون اصل رسیدگی راجع بنظر اوّل است، باین خاطر اعتراف بحسن ذاتی علم و اعتراف بمضامین تحریص و ترغیب کنندۀ همان آیات و روایات، که قیدی از خصوصیّات افراد انسان را متضمّن نیست برای اثبات تساوی مردان و زنان دربارۀ تحصیل دانش وجواز تعلّم، کفایت می کند و دیگر احتیاج بچیزی ندارد.

اکنون کم ترین احتیاجی بر این نیست که در عبارات بعض احادیث و روايات شريفه تصرّف گردد، چنان که در نوشته های بعضی از مقاله نویسان ارجمند دیده می شود که کلمۀ مسلم را، در بیان مقدّس رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴿ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ﴾ یعنی «تحصیل دانش بر هر مسلمانی لازم و واجب است» بعنوان اسم جنس بكلّيۀ مردان و زنان مسلمان از افراد نوع انسان تعمیم داده، و در اخذ نتیجه و نظر در مورد بحث بآن تمسّك كرده اند.

در حالی که بدیهیست جهت لزوم و ضرورت چیزی، عنوانیست بالا تر از مرتبۀ جواز و صحّت آن، پر واضح است که اگر از حدیث شريف لزوم و وجوب تحصيل دانش استفاده شود، چندان محلّ و موقعیّتی برای این بحث که مورد سخن است باقی نمی ماند.

زیرا هیچ مانعی ندارد که مراد از کلمۀ مسلم در حدیث تنها مردان مسلمان باشد و زنان مسلمان روی علل و جهات خاصّی، از تحت این وظیفه (یعنی ضرورت و وجوب تحصیل دانش) خارج شوند.

بودن وظيفه و تكليف جای تأمّل و موقع سئوال از علّت است، نبودن آن جای سئوال و نگرانی نیست.

ص: 354

پرسش های بموقع و تذّکر لازم !

جای این هست که خوانندگان گرامی، برادران و خواهران ایمانی جامعه چنان که غالباً در زبان شان جاریست بطرز رسیدگی بر حقیقت بگویند : اگر تحصیل دانش برای طایفۀ زن از نظر دین و موازین مذهبی مانعی ندارد، پس چرا عدّه ای از عقلاء و دانش مندان هر عصر با این موضوع موافقت نکرده و رضایت نمی دهند ؟!

آیا دین جلوه های مختلف دارد؟! آیا مبانی مذهبی باعتبار اشخاص و موارد، قابل تغییر و تصرّف است؟! آیا غیر از قرآن و گفتار مقدّس حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و جانشینان ارجمند آن حضرت در مطالب دینی مستند و مرجعی هست ؟!

بعقیدۀ نگارنده پاسخ این سؤال ها و چندین نظائر آن ها کاملاً معلوم، و برای هوش مندان و افراد متفّکر و بیدار از طبقات مختلف مردم عصر بسیار واضح و روشن است.

همه کس می دانند که در هر موضوع شرایط مخصوصی اعتبار شده، و با نبودن آن ها خود نمائی حقیقی آن موضوع و ظهور واقعیش صورت پذیر نیست، و اگر هم صورتی بیابد غیر از عنوان تشریفاتی چیز دیگری نخواهد بود.

تحصیل دانش گر چه يك عمل مقدّس و يك روش پاكيزه و يك حركت موافق دین و عقل می باشد و اختصاص بگروهی از افراد انسان ندارد، لکن این پاکیزگی تا آن جا متصّور است که در قالب های فاسد و طرز های زننده و زشت قرار نگیرد وگر نه اثر درخشان خود را از دست خواهد داد.

تحصیل دانش تا آن جا صحيح است که بر خلاف نظر و دستور طرف داران دانش (یعنی پروردگار و گماشتگان عالی مقام حضرتش) جلوه نکند.

تا آن جا صحیح است که عوض نورانیّت و روشنی محصّل ، مایۀ ظلمت و تاریکی ابدی او نشود، و او را بتدریج از راه خارج نسازد، و در ته چاه های بسیار عمیق که امید خلاصی از آن ها نباشد نیافکند.

ص: 355

تا آن جا صحیح است که با از میان رفتن کوچک ترین میزانی از موازین دینی و عقلی و وجدانی و. و. و ... توأم نباشد.

تا آن جا صحیح است که باعث سلب آرامش و حیثیّت و شئون حقیقی اجتماع (كه بهترین بهانۀ فرار از رسوم آدمیّت و آداب مشترک انسانیّت و کامل ترین وسیلهٔ تجاوز بر مراتب و حدود یک عّده بیچارگان است) نگردد، و گروه با اهلیّت و با شخصیّتی را از مقام و منصب حقیقی خود دور نسازد، و بدین وسیله بنیاد جنایات و حّق شکنی ها را قدرت و نیرو ندهد.

تا آن جا صحیح است که رسم بی بند و باری و شهوت پروری و هوس بازی و خود سری و هزاران نقش های نا موزون و رویّه های نا بهنگام را تأکید و تقویت نکند.

«آری» کسانی که در این باره (یعنی راجع بتحصیل دوشیزگان و بانوان بلکه پسران) رضایت نمی دهند بر همین جهت یعنی بر فقدان شرایط متوّجهند.

آن ها می بینند که تحصیل دانش در حقیقت عنوان واقعی خود را از دست داده و خواه نا خواه برنگ های دیگری که واقعاً وحشت آور و زیان بخش است در آمده، و بجای این که آیندۀ جامعه را روشن و درخشان کند، هر لحظه بخطر و ناراحتي و ملال نزديك می سازد.

آن ها می بینند که تشکیلات آموزش و تعلیم، برنامه هائی طرح کرده که نه تنها اثر ثابت و قابل ملاحظه ای ندارد و عمر گران مایۀ جمعی را در موقع حسّاس خود ضایع می کند، بلکه همان ها را پس از مدّتی، وحشیان چندی ببار می آورد، که واقعاً ننگ جامعه و بلای نوع بشر شمرده می شوند.

آن ها می بینند که دختران جامعه، در راه این که چند کلمه از گفتنی ها و شنیدنی ها بدست بیاورند، کلّیۀ فضائل و کرامات اخلاقی را بباد فنا می دهند، و در عوض آن، اخلاق و آدابی تحویل می گیرند که با نابودی حقیقی خود و خوانواده و...، برابر است.

ص: 356

آن ها می بینند، این دختران با دستور های نا مناسب تشکیلات آموزش یا با خواسته های مرموز آن تأسیسات، باسم حضور در محوّطه های تعلیم و آموزش، هیکل خود را مانند عروسک هائی درست می کنند، و در وجود خود طرز هائی ایجاد می نمایند، كه هر يك گروهی از مفاسد را در خارج از منزل پیش می آورند، و جوانانی را بحکم غریزۀ جنسی بدنبال خود می کشانند، و آن ها را در لحظات سخت تر از مرگ قرار می دهند و عدّه ای را باین ترتیب و ترتیب های گوناگون دیگر در طوفان ... گرفتار می سازند، که بالأخره در باطن امر از اکثریّت افراد جامعه که بهم اتصّال شئونی و غیر آن دارند، راحتی و آسایش بتمام معنی سلب می شود.

آن ها می بینند، که این دختران با آن نقشه های نام برده ، هرزگی و بیهودگی را بر خود روا داشته و یکی از وسائل استقبال و پذیرایی تشریفاتی از مهمانان نا خواندۀ خارجی و شخصیّت های داخلی و. و. و. و. ، می گردند در حالی که شاید خود آن مهمان های نا خواندۀ خوش انصاف هم بر این گونه تشریفات بچه گانه ، و پذیرائی های لغو و خارج از میزان عقلائی راضی نشده، و در پیش خود این میزبان های سبك مغز را مورد مسخره و تحقیر قرار بدهند.

آن ها می بینند که این دختران بدبخت، یکی از اسباب رتبه گیری و درجه یابی عدّه ای از مادّه پرستان و بی وجدانان بوده، و آن عدّه بصلاح کار خود، این بیچارگان لملف را هر لحظه بصورتی و هر موقع بترتیبی در می آورند، برای پیشرفت کار و بالا رفتن مقام و منصب خود، گاهی در محلّ مأموریّت شان دستور می دهند که بعنوان احترام و استقبال از يك شخصیّتی که بآن محلّ می آید، در خیابان ها و میدان ها و گذر های عمومی با تمام آراستگی و آمادگی صف آرائی کنند، و با بدن های نیمه لخت و یا قیافه های شرم آور و. و. و.، با تقدیم دسته گل هائی بآن شخصیّت خیر مقدم بگویند، و از طرف يك جمعیّت فلک زدۀ دینی و فاقد همه گونه دل خوشی و راحتی، از ورود آن عالی جناب اظهار خوش وقتی

ص: 357

و ابراز مسرّت نمایند، تا چندی نگذرد که آن آقای مأمور محلّ برتبه ها و درجه هائی نائل گردد، و بدین وسیله رنگ و روغن تعیّش و زندگیش کامل تر شود.

آن ها می بینند که تشکیلات آموزش و تعلیم یکی از بزرگ ترین دستگاه های تبلیغات مطالب فاسد و منویّات خلاف دین و آئین شده، بخصوص نو آموزان طوری پرورش می گردند که هیچ گونه امید خیر و صلاح در انکار آیندۀ ایشان باقی نیست، و کم ترین صحّت و حقیقتی دربارۀ آن ها پیش بینی نمی شود، و کسانی که خلاف این را تشخیص می دهند افرادی هستند که روحیّۀ آن ها با مادّیت آمیزش کامل دارد.

آری آن ها بر اوضاع جهان دیروز و امروز با کمال دقّت می نگرند، و بر تمام جریان وقت پی می برند، و بیش از آن چه گفته شد مفاسد و نا ملائمات زمان را می بینند، روی این خاطر از تشکیلات آموزش و تعلیم بر کنار شده، و با تحصیل دانش با کیفیّت نام برده، خصوصاً برای دختران موافقت ندارند، و می توان گفت: جا دارد که البتّه موافقت هم نکنند، و گرنه بر خلاف عقل و دین نظریّه داده اند.

شما ای دانش مندان عصر!

ای دانش جویان حقیقت طلب!

ای افراد پاک و با ایمان جامعه!

اى عقلاء و متفكّرين منصف!

شکّی نیست در این که هر يك با مشاهدۀ این اوضاع نا هموارخون دل می خورید باز هم شما را بخدا و بآن چه سزاوار تقدیس و احترامش می دانید، در این باره صمیمانه نظارت فرمائید، و این پرسش ها را با کمال متانت پاسخ دهید و با کمال بی طرفی در چنین مورد قضاوت و داوری نمائید.

چه رابطه ای بین تحصیل دانش و این بی نظمی ها و بی پروائی ها و این هیجان های نا صحيح و. و. و. و ...، وجود دارد ؟!.

ص: 358

روی چه اصل، این کار های ننگین و نقش های شرم آور بعنوان تحصیل، جامعه را آلوده ساخت ؟! .

اگر این نمونه های وحشیّت و آثار بی عقلی بوجود نمی آمد چه ضرر و صدمه ای بر تحصیل کننده ها متوّجه می شد و چه نقص و ایرادی بر اساس تحصیل و موضوع آن وارد می گشت ؟! .

چگونه يك عدّه از دوشیزگان نجیب و بانوان آبرو مند، دارای مراتبی از دانش و علم شده اند، بی آن که خود را بکوچک ترین وجهی آلوده سازند ؟! .

این ها که از صنف زنان جامعه در جهان امروز، با فضل و کمال معروف گردیده و در کتب تراجم (که در شرح زندگانی اشخاص نامی تنظیم شده) نام و نشان بسزائی دارند و باعث، افتخار جهان و بخصوص مایۀ سر بلندی صنف خود می باشند، با این که از تشکیلات شوم و تأسیسات آموزشی امروزه دور بوده و با روّیه های فساد انگیز و نقشه های بیهوده و خالی از اغراض عقلائی و طرح های خلاف دین و ضدّ آئین ، کم ترین ربط و آشنائی و آمیزش نداشته اند ، چگونه بتحصیل دانش موّفق شده اند ؟! بدون این که کوچک ترین داد و جنجال و خلاف نزاکت پیش بیاورند.

در حقیقت بسیار سزاوار است که این قبیل زنان را حجّت بر صنف خودشان دانسته، و یکی از وسائل تنبّه و عبرت دیگران حساب کنیم.

چنان که مرحوم آیت اللّه آقا میرزا آقا اصطهباناتی شیرازی نجفی رضوان اللّه علیه در اجازۀ اجتهادی که برای مجتهدۀ اصفهانیّه بانوی دانش مند عالی رتبه مرقوم داشته، با این جملات «فريدة الدّهر و حجّت نساء العصر» از آن تعبیر فرموده اند.

«نگارنده» از جهت قدر دانی از مقام چنین افراد پر ارزش صنف زنان جامعۀ دینی، در بعض تألیفاتش بمناسبتی، از همان با نوی دانش مند، اسم بری کرده و مدارك اجتهادش را، که یکی همین اجازۀ آیت اللّه اصطهباناتی می باشد درج نموده است.

ص: 359

اکنون روی مناسباتی که یاد آوری شد ، در این مورد نیز صورت آن چه را که مرحوم آیت اللّه آقای آقا شیخ کاظم شیرازی نجفی رضوان اللّه تعالى عليه ، بعنوان تصدیق اجتهاد بانوی عالی مقام نام برده مرقوم فرموده، با عین عبارات و جملاتش نقل می گردد.

اينك متن اجازه نامه !

بسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ الصلوة وَ السَّلامُ عَلى مَنِ لَا نَبَى بَعْدَهُ. وَ عَلَى آلِهِ وَ صَحِبهِ. وَ بَعْدُ فَإِنَ شَرَفَ العِلمِ لا يَخفى . وَ إِذَا اسْتَاقَتْ إِلى تَحصيلِهِ نُفُوسٌ . وَ مِمَنْ صَرَفَتْ مُدَّةً مَديدَةً مِنْ عُمْرِهَا. وَ بُرْهَةً كَثِيرَةً فِي طَلَبِهِ. الْسَيدَةُ الْجَلِيلَةُ النَبِيلَةُ الْحَسِيبَةُ العالِمَةُ الفَاضِلَةُ. غَرَةُ نَاصِيَةِ عَصْرِها. وَ أَعْجُوبَةُ دَهرِها. اَلْحَاجِيَة خَانُم دَامَتْ تَأييداتُها. بِنتَ الْمَرْحَومِ الْمَغْفُورِ الحاجّ سَيّد محَمّدٌ عَلَى أَمِينِ الْتَجَارِ الْإِصْفَهَانِي طَابَ ثَرَاهُ. وَ لَقَدْ اسْتَجازَتْ مِنِى وَ اَرَتْنا بَعْضَ مَا صَنَفَتَها فِي الْمَسَائِلِ الْإِمْتَحَانِيَةِ مِنَ الْفِقْهَيَةِ وَ الْأُصُولِيَةِ وَ مِنَ الشَرْحِ عَلَى بَعْضِ الأخبارِ. وَ بَعْدَ مَا ثَبَتَ بِشَهَادَةِ بَعْضٍ الأَعْلامِ الثِقَاةِ أَنهُ مِنْهَا كَشَفَ عَنْ مَرَاتِبِ فَضْلِها، وَ طُولِ يَدِهَا فِي الْمَعْقُولِ وَ الْمَنْقُولِ وَ بُلُوغِها مَرْتَبَة مِنْ مَرَاتِبِ الْإِجْتِهَادِ . فَلَهَا الْعَمَلُ بِمَا اسْتَنْبَطَتْهَا مِنَ الْأَحْكامِ، عَلَى الطَّرِيقَةِ

الْمَأْلُوفَةِ بَيْنَ الْأَعْلامِ ، وَ لَتَحْمِدُ اللّهُ عَلَى هَذِهِ النِعْمَةِ الْجَلِيَةِ ، وَ المَرْتَبَةِ الْعَلِيَّةِ، وَ عَلَيْهَا بِالْاجْتِهادِ، وَ سُلُوكِ طَريقِ الْاِحْتِيَاطِ . وَ قَد أَجْزْتُ لَها ان تَرْوِيَ عَنِى مَا صَحَتْ لِى رِوايَتَهُ ، بِطَرِقِى المُتَصِلَةِ إِلَى الأَئِمَّةِ المَعْصُومِينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ . وَ السَلامُ عَلَيْها وَ عَلَى كَافَةِ إِخْوَانِي وَ أَخَوَاتِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ . وَ قَدْ حَرَّرْتُ هَذِهِ الْوَجِيزَة ، فِي الْعَتَبَةَ الْمُتَبَرِكَةِ الْعَلَوِيَّةِ عَلَى مُشْرِفِهَا الصلوةُ وَ السّلامُ وَ التَحِيَّةُ ، فى السابِعِ مِن صَفَرْ سَنَةِ الفُ وَ ثَلثمَاةِ وَ خَمْسِينَ «1350» مِنَ الهِجرَةِ النَبَوِّيَةِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

اَلَاَحقَرُ مُحَمَد کاظم شیرازی

ص: 360

ای برادران و خواهران ایمانی!

«نگارنده» بطبق نظر روشن فکران و پاک دلان جامعه عقیده دارد، که در میان تحصیل دانش و این بی بند و باری های کنونی کوچک ترین رابطه ای نیست، و آن ها اثری در مصالح بشر نمی بخشند و اجتناب از آن ها باعث زیان و ضرری نمی گردد و از هیچ گونه پیشرفت جهانی مانع نمی شود.

افکار و نظر هیچ فردی از اهل فهم و شعور با این وضع ضدّ دانش و مخالف معرفت توافق ندارد، کردار و گفتار يك عدّه دور از دانش و خالی از عقل و شعور میزان مطلب نیست.

«نگارند» عقیده دارد، که حتّی فکر های فاسد و عقیده های موهوم و نظریّات بی اساسی که در گروهی از مردان و زنان جامعه پدید آمده است، در اثر تبلیغات علمی و پاره ای از گفتار های نا صحیح و انتشارات نادرست می باشد.

وسائل سوء، روش مردم را تغییر داده و اراده و اختیار در فکر و کردار برای آن ها باقی نگذاشته، و بالأخره بعنوان دانش و باسم علم بمرحله های پست و زننده ای که با جهل و نادانی برابر است می رساند.

تبه کاران بخاطر این که مقاصد شوم خود شان، تحصیل گردد و منوّیات بیهودۀ آن ها صورت یابد، خود را در مقام رسیدگی بر حقوق زن چنان وانمود می کنند که دل سوز حقیقی آن صنف هستند، و در نتیجۀ این وا نمود، زنان جامعه همۀ آن ها را طرف دار شئون و حقوق خود دانسته و اوّلین مدافع خود پنداشته، و در تحت تأثیر گفته ها و نوشته های معلوم الحال آن ها قرار می گیرند، و خلاصه با این که خود را زنان و دوشیزگان تحصیل کرده می دانند، با حیله های افراد نام برده فریب می خورند، میزان اعتدال و اثر دانش و کمال را از دست می دهند، و هر روز هیجان و جنبشی بر خلاف دین و عقل و وجدان از خود ظاهر می سازند.

ص: 361

اينك نمونه هائی از دل سوزی های نا بهنگام !

از همان تشخیص های ناقص و طرف گیری های بی موقع و نظریّات فریبنده است، که گاهی در بعضی از نشریّات، بطرز تأسّف بی أساس گفته می شود :

«هنوز در اغلب شهر های ایران زنان در زندان خانه محبوسند و جرأت ندارند بی حجاب در خیابان ظاهر شوند، هنوز قوانین استخدامی و اجتماعی زن کماکان باقی مانده است و راه اشغال پست های متهّم بر او مسدود است، تغییر اساسی و نهضت واقعی در زندگی زن وقتی رخ می دهد که خود آن ها برای گرفتن حقوق خود تلاش کنند که گفته اند: حق گرفتنی است نه دادنی».

آری انکار نمی توان کرد که حّق گرفتنی است نه دادنی لکن شما خوانندگان عزیز باید از این نویسنده و هم فکر های آن پرسش کنید :

حّق چیست !؟

حّق را بچه وسیله باید تشخیص داد؟!

حقوق مخصوص زنان کدامست؟!

چه کسی باید این حق گرفتنی را بگیرد ؟!

پایۀ حقوق از نظر مکان و زمان تا چه اندازه است ؟!

چگونه روا و صحیح است، که بخاطر خوشنودی گروهی مادّه پرست و دور از معنویّات و افراد شهوت ران، با کمال جسارت نسبت بدین و آئین، بگوئیم: حجاب و با پرده نشینی سبب گردیده که زن موجودی ترسو و بی دست و پا و تو سری خور بار آید ؟!

«چگونه صحیح است» بگوئیم: حجاب بتناسب جهل و خود خواهی مردان هر کشور با شکل های گوناگون بروز کرده است، برخی تمام وجود زن را در کفن سیاه پوشاندند، بعضی برای او کفن سفید تهیّه کردند و چشمان زیبایش را در تور زندانی نموده

ص: 362

عدّه ای دیگر گفتند مانعی ندارد زن صورتش را نشان بدهد ولی زلف و گوش و دست و پایش باید کاملاً مستور بماند، عدّه ای دیگر خروج وی را از خانه ولو در چادر جایز ندانسته، او را حیوانی انگاشتند که باید در خانه از او نگاه داری کرد و کار گرفت ؟ !

«چگونه صحیح است» بگوئیم: این سخن که «حجاب موجب عفّت و بی حجابی باعث بی عفّتی است» برهانی ندارد، و می توان از روی قراین حدس زد که بی عفّتی در کشور هائی که زنان با حجابند بیش تر است، حجاب علاوه بر این که آن چه مورد نظر مرد است بر نمی آورد معایبی هم دارد:

از قبیل این که حجاب شخصیّت زن را نابود و در او عقدۀ حقارت ایجاد می کند در نتیجه زن ترسو و ضعیف بار می آید و نمی تواند با مخاطرات زندگی بستیزد ، حجاب زن را بصورت يك نفر زندانی در می آورد که از دنیای خارج بکلّی بی اطّلاع است، حجاب و پرده نشینی سلامت زن را بخطر انداخته و او را بفقر الدّم و ضعف بنیه مبتلا می کند ، حجاب توهینی بزن است چه با تحمیل حجاب بر او می کوشیم باو بفهمانیم که نا توان است و شایستۀ پاک دامنی و آزادی نیست و باید همیشه تحت نظر باشد ، حجاب نه تنها حافظ پاک دامنی نیست بلکه زن را تشویق می کند برای فرار از زندان مرد، پنهانی نظر مردان دیگر را بخود جلب کند و زیر پرده با آنان بکامرانی پردازد ؟!

«چگونه روا و صحیح است» که صنف زنان را با حیله و مکر قلم و بیان، از آرامش او و متانت دور ساخته و براى تحريك قوای درونیش بگوئیم : عجب است اگر این نهال بهشتی هیمۀ دوزخی گردد و در هر کجا پای نهد فتنه و آشوب بپا کند، عجب است اگر جمالی که آفتاب جهان افروز تواند شد، بشب ظلمانی مبدّل گردد ؟!

«چگونه صحیح است» بگوئیم: هنوز بد اندیشان ویژه در ونانی که آئین شان نا مردمی است و دین شان نا مردانگی ، سعی می کنند زن هم چنان با بال شکسته و چشم

ص: 363

بسته در قفس تاريك جهل بماند، اینان می خواهند زن هم چنان زیر خاکستر ایّام مدفون و در ظلمت جهل پنهان باشد، بعقیدۀ این کور دلان، تعلیم و تربیت نه تنها برای دختران لازم نیست بلکه خطرناک است ، آنان می گویند: زن نباید اختیارش دست خودش باشد زیرا او لیاقت استقلال را ندارد و از این رو باید کاملاً مطیع شوهرش باشد، آنان بقابل تربیت بودن زن عقیده ندارند و زن را يك ديو اصلاح نا پذیر می انگارند، اینان بدختران خود می گویند: که دختر بدرد هیچ کار نمی خورد مگر شوهر کردن و بچه دار شدن، بنا بر این دختر نباید علم و هنر بیاموزد و باید تمام جوانی خود را در انتظار شوهر بگذراند تا شاید مردی بیاید و او را برباید و رونقی بر زندگی بی فروغش بدهد ؟!

«چگونه صحیح است» از گوشه و کنار جملاتی پیدا کنیم و بدون تأمّل در معنی و مضمون آن، خاطرات تیرۀ خود را بوسیله اش رنك و روغن دهیم، و اذهان ساده لوحان ، و کوته نظران را مشوب سازیم، مانند این که بگوئیم : افلاطون چه نیکو گفته است: مرد و زن مانند دست راست و دست چپ هستند، گر چه هر دو دست برای انجام کار خلق شده اند تاکنون دست راست خود را بیش تر بکار برده ایم از این جهت قوی تر از دست چپ شده است ؟!

آری تشبیه خوبی است که مرد و زن مانند دست راست و دست چپ هستند و تفاوت در میان آن دو از این است که دست راست را بیش تر بکار برده ایم ، لکن باید فکر کرد، باعث این که دست راست را بیش تر بکار برده ایم چیست؟! چه خصوصیّتی بوده است که دست چپ از ابتداء بکار برده نشده؟!

خوانندگان محترم!! علاقلان و خردمندان جهان!

اشاره

باید کاملاً در نظر بگیرید و بخاطر مقدّس خود بسپارید و بر دوستان و رفقا و بر آنان که روح حّق طلبی و حقیقت پرستی و انصاف پروری در نهاد شان احساس می کنید یاد آوری بفرمائید و صمیمانه بر آن ها بگوئید.

ص: 364

دین و پیشوایان دینی و مقدّسات مذهبی و موازین عقلی، از کلّیۀ آن چه نا بخردان پنداشته و از روی نادرستی، افراد بی تجربه و کوته نظر انجمن انسانی راهیجان می دهند، بر کنار و منزهند، بلکه چون همۀ آن ها را ترّشحات جنبۀ های افراطی و تفریطی افکار گروه پست می دانند تکذیب کرده، و بشر هر عصر را باعتدال حقیقی سوق می دهند.

«بر عقل و دین» استناد ندارد، که «بیل» سوسیالیست معروف آلمان می گوید: «زن نخستین موجودی است که در جهان مبتلای اسیری شد و زن اسیر شد پیش از این که بردگی پیدا شود».

«بر عقل و دین» استناد ندارد که آشوریان در عصر خود ملتّی جنگ جو بودند بزن حّق نمی دادند در امور اجتماعی دخالت کند، در نظر آن ها زن يك ماشين بچّه سازی بیش نبود، و فکر می کردند زن بجز تولید بچّه و ارضای امیال شهوانی مرد بدرد کار دیگر نمی خورد، اگر از زن جنایت می دیدند بدست خود او را می کشتند و قتل چنین زنی را مباح می دانستند».

«بر عقل و دین» استناد ندارد که گل دانیان (چنان که هرودوت می نویسد) دختران زیبا را در می دانی جمع می نمودند و می فروختند تا از پول ایشان جهیزیّه برای دختران زشت صورت تهیّه نمایند.

«بر عقل و دین» استناد ندارد که چینیان فکر می کردند خدا خالق پسران است و شیطان خالق دختران، لذا در نظر آن ها پسران با برکت و دختران طوق لعنت بودند، و بهمین جهت سعی می کردند هر چه زود تر دختر را شوهر دهند تا از شرّ آسوده گردند.

زن در چین جسماً و روحاً در اختیار شوهر خود بود و نه تنها هیچ گونه احترامی نداشت بلکه پیوسته مورد تحقیر و آزار قرار می گرفت.

ص: 365

در چین بمجرّد این که افراد خانواده ای می شنیدند که دختر بدنیا آمده صدای گریه و شیون از خانه بلند می شد کسانی که خیلی خود را زیرک می انگاشتند فوراً بنوکر دستور می دادند نوزاد را در سطلی که پر از آب بود فرو برد و آن قدر در آب نگه بدارد تا بچّه خفه شود.

در چین فروشندگانی بودند که دختران خیلی خرد سال را در سبد گذاشته آن ها را در خیابان ها در معرض فروش می گذاشتند، پول داران دختر را می خریدند تا کلفت خود را براى يك عمر تأمین کرده باشند.

دخترانی هم که بفروش نمی رسیدند در رود خانه غرق می گشتند، زیرا نگه داری دختر برای پدر موجب اتلاف وقت و پول بود.

در چین پدر با صبر و حوصلۀ زیاد بتربیت اولاد ذکور خود همّت می گماشت ولی دختران را نه تنها تربیت نمی کرد بلکه آن ها را حتّی از نوازش محروم می داشت، زیرا خلاف رسم و ادب بود که پدر دخترش را نوازش کند و یا او را ببوسد و یا باو زیاد توجّه نماید منت های بی تربیتی بود که پدر در موقع که پدر در موقع صحبت از اولاد خود، ذکری از دخترانش بکند .

چینیان عقیده داشتند که پا های دختران، مردان را فریب می دهند ، بهمین جهت پاهای شان در قالب آهنی گذاشته آن را كوچك مي کردند تا زنان خانه نشین شوند و کم تر از خانه بیرون روند.

قربانی دوشیزگان و بردگان برای خدایان در چین هم مثل هند و ژاپن مرسوم بود.

چینیان توّلد دختر را بقدری بد می دانستند که وقتی که دختری بدنیا می آمد او را در کهنه ای می پیچیدند و بعلامت عزا يك دانه دوك بر در خانۀ خود می آویختتند.

ص: 366

در چین زندگی زن را بسه قسمت تقسیم کرده بودند و این سه دوره را «اطاعت های سه گانه» می نامیدند، اوّل دورۀ جوانی بود که باید مطیع پدر و برادر باشد، دوّم دورۀ زناشوئی بود که باید مطیع شوهر باشد، سوّم دورۀ بیوگی بود که باید مطیع پسر باشد.

زن شوهر دار در آغاز «شو» که معنی «اطاعت مطلق» می دهد نامیده می شد ولی بعداً كلمۀ «تشی» یعنی برابری جایگزین این کلمه می گردید.

«بر عقل و دین» استناد ندارد آن چه که دربارۀ زن درضمن قوانین «مانو» قانون گزار بزرگ هند دیده می شود «مانو» می گوید: زن وجودیست نجس و نباید بکتب مقدّس دست بزند و یا بمعابد برود و یا قربانی تقدیم کند «می گوید» زن وجودی مستقل نیست بلکه جزوی از پدر و یا شوهر خود می باشد، زن بی شوهر در نظر مانو حکم جسد بی جان را دارد «می گوید» زن مثل افراد كر و كور و سفيه يك وجود ناقص است، بهمین جهت وی بمردان توصیه می کند با زن هم چنان رفتار کنند که با افراد سفیه و کم عقل رفتار می نمایند.

«می گوید» زن ها شب و روز باید در برابر محافظین شان طریق اطاعت پویند و بندگی را دربارۀ آن ها رعایت کنند دوشیزگان باید مطیع فرمان پدر خویش باشند و چون بزرگ شدند و بخانۀ شوی رفتند باید اطاعت از شوهر نمایند و اگر شوی شان مرد، مطیع فرزندان خود باشند و هر گاه فرزند نرینه ای نداشتند باید از منسوبین پدر اطاعت کنند.

زیرا زن را لیاقت آن نیست که آزادانه زندگی کند، زن ها پیرایه ها و حیله و بستر خود را دوست می دارند و خواهشهای نا بهنگام می نمایند، ایشان خوی های بد دارند آنان سست اراده و ضعیف النّفس و مذبذب اند ، آن ها هرگز راست نگردند، باید همیشه تحت اطاعت و بازرسی قرار گیرند، زن از طوفان و مرگ و دوزخ و زندان و مار خطرناک تر

ص: 367

و وحشتناک تر است.

«بر عقل و دین» استناد ندارد که در هند شوهر خدای روی زمین انگاشت می شدۀ بهترین زینت زن شوهر بود، زنی که شوهر نداشت ولو سر تا پا آراسته با زیور و هنر می بود فاقد هر گونه زینت انگاشته می شد، زن سایه صفت بدنبال شوهر می رفت و از او تقلید می کرد، اگر شوهر می خندید، زن هم مجبور بود بخندد، اگر شوهر گریه می کرد، زن هم مجبور بود گریه کند ، اگر شوهر می مرد، زن هم مجبور بود با او بمیرد.

اگر چنین نمی کرد او بی وفا و طاغی انگاشته می شد، زن بقدری نجس انگاشته می شد که نه تنها حّق نداشت کتب مقدّس هند را بخواند بلکه حّق نداشت در موقعی که يك مرد روحانی هندو، کتاب مقدّس را بلند بلند می خواند از جلوش ردّ شود و یا باو گوش بدهد، در هند خواندن کتاب های عمیق مذهبی و فلسفی و هم چنین رفتن بدنبال علم و هنر برای زن اکیداً ممنوع بود .

«بر عقل و دین» استناد ندارد که در هندوستان هم مثل چین و عربستان دختر کشی رواج داشت منتهی در این جا دختران را یا با دست خفه می کردند و یا در جنگل و رود خانه می انداختند و یا با ترياك مسمومش می ساختند.

در عربستان چون آب کافی نبود و جنگل هم وجود نداشت، اعراب این شغل شریف را با زنده زنده دفن کردن اطفال انجام می دادند.

در عربستان مرد می توانست روی زنش قمار کند و اگر مرد زنش را در قمار می باخت، زن مجبور بود بخانۀ ارباب جدید برود.

در رم زن فقط وسیله ای برای افزودن جمعیّت جمهوری انگاشته می شد تا سرداران رومی بتوانند باندازۀ کافی سرباز در اختیار خود داشته باشند.

شوهر رومی اختیار کامل بر اعضای خوانوادۀ خود داشت و مانند يك ديكتاتور در خانۀ خود حکومت می کرد، او می توانست هم زن و هم برده های خود را بکشد و یا

ص: 368

آن ها را بفروشد.

زن در نزد رومی ها موجودی پست و سزاوار رفتار بردگان انگاشته می شد پدر و شوهر حقّ داشتند او را بعنوان برده بفروشند. زن در رم حّق نداشت ضامن کسی شود و یا معلّمی کند و اگر در خانۀ شوهر بباده گساری می پرداخت شوهر حّق داشت او را بکشد.

قوانین رومی ها دربارۀ زن (بطوری که پرفسور گستاولوبون Gustaveie bon دانش مند معروف فرانسوی می نویسد) مبتنی بر استبداد بود، بجز شوهرش کسی دیگر حّق نداشت دربارۀ سلوك و رفتار او داوری کند.

«بر عقل و دین» استناد ندارد که در یونان قدیم زن مانند کالای تجارتی خرید و فروش می شد، زن مظهر نیروی اهریمنی انگاشته می شد، تعلیم و تربیت دختران در بین نبود، زیرا یونانیان فکر می کردند که زن غیر قابل تربیت است.

از قراری که پروفسور «وستر مارك» در يك حمله طرز رفتار یونانی ها نسبت بزنان را خلاصه کرده است «مرد یونانی زن را فقط برای تسکین شهوت خود و مادر شدن برای فرزندانش اختیار می کرد» فلاسفه و ادبای یونانی هم چندان ارزشی برای زن قائل نبودند «ارسطو» مقام زن را ما بین بردگان و آزاد مردان می دانست بعبارت دیگر زنان باید فقط يك درجه از بردگان آزاد تر باشند.

«بر عقل و دین» مربوط نیست که فرانسویان عقیده داشتند زن رفیق مار و فرستادۀ شیطان است که برای بقای نسل بشكل انسان بدنیا آمده.

در اسکاندیناوی برای زن هیچ گونه ارزش حقوقی و اجتماعی قائل نبودند در سال 1595 میلادی کشیشان آلمان دور هم جمع شدند تا ثابت کنند زن انسان نیست و فاقد روح است.

کشیشان اروپا، زن را بنام های «سقوط مرد. گناه. طغیان. شیطان» می خواندند

ص: 369

«بر عقل و دين» مربوط نیست که هانری هشتم پادشاه انگلیس حکمی صادر کرد که بر طبق آن زنان و دزدان و ارواح خبیثه حقّ نداشتند کتاب مقدّس را لمس کنند، بطور کلّی زن در انگلستان قدیم هیچ گونه احترامی نداشت و مانند بردگان خریده و فروخته می شد.

هم اکنون در بین اسکیمو ها، زن چون کالای تجارتی رسماً مورد خرید و فروش قرار می گیرد، زن اسکیموحّق مداخله در امور شوهر ندارد و باید فقط و فقط بکار های خانه برسد.

«بر عقل و دین» مربوط نیست که در داهومی(افریقا) يك شب قبل از عروسی خانوادۀ داماد بعزاداری می پرداختند و از خدا كمك می طلبیدند زیرا عقیده داشتند قدم زن شوم است.

در بعض نواحی افریقا، مرد هنوز مالك زن انگاشته می شود، و زن را با دادن حدّ اکثر چهار گاو و حدّاقل دو مرغ می خرند.

در افریقا با زنان مانند چهار پایان رفتار می شود، هر وقت زنی مریض می شود، چندان برای درمانش نمی کوشند، در مواقع قحط و غلا زنان اوّلین قربانی ها هستند، آدم خواران گوشت زن را بر گوشت مرد ترجیح می دهند.

در بعض قبائل وحشی افریقا حتی این رسم جاری است که موقعی که مرد زن می گیرد در طیّ مراسم ازدواج، خانوادۀ دختر بداماد چنین می گویند: «این زن مال تست تو مولای او هستی تو می توانی او را بفروشی می توانی او را بخوری».

درمیان اقوام وحشی افریقا زنان را مانند اثاث خانه بیک دیگر قرض می دهند، تا مرد ها پس از کامرانی آن ها را بصاحبان اصلی پس بدهند.

در استرالیا زن را در ردیف حیوانات اهلی می دانند و در سال های قحط و غلاء آن ها را کشته و می خورند.

ص: 370

5(زن و منطق معتدل دین و قرآن)

دين و قانون نامۀ مقدّسش «قرآن کریم» در خصوص مورد سخن و محلّ بحث ( بر خلاف انتشارات و تبلیغات سوء اخلال گران و ماجرا جویان که بطرف داری از زنان لاف می زنند و قوانین الهی را مورد تهمت قرار داده و نسبت بحقوق زنان غیر عادلانه تصّور نموده و عدالت را در این باره عبارت از تساوی آن صنف با صنف مردان می دانند ، و بر خلاف آنان که در مقابل افراط گوئی ، طایفهٔ زنان را از افراد نوع انسان ندانسته یا با اعتقاد باین که انسان است، از کلّیۀ حقوق بی بهره اش پنداشته اند) نظریّۀ درخشان و رأى قابل ملاحظه ای داده است.

دین و قانون نامۀ مقدّسش طبقات مردم را بر مطالب و رویّه هائی راهنمائی و هدایت می کند.

«زن» از قبیل حیوانات وحشی نیست.

«زن» مانند بردگان نمی باشد.

«زن» مانند اجناس کالا های قابل معامله و مبادله نبوده و حکم آن ها را ندارد .

«زن» از افراد نوع انسان است، زن تنها برای خدمت مرد خلق نشده ، بلکه هر دو در طرز رفتار با هم دیگر تحت دستور خدائی می باشند.

«زن» برای خود حقوقی دارد، و می تواند از آن حقوق بر طبق موازین الهی دفاع کند.

«زن» در اراده و عملی که بر خلاف دین نمی باشد آزاد و مستقّل است.

«زن» در انتخاب کار و مسكن و هر يك از شئون زندگی که از طرف خدا ممنوع نشده است اختیار دارد .

ص: 371

«زن» می تواند بطور مطلق مالک چیزی بشود و می تواند هر گونه تصّرفاتی که بر ضّد آئین و برنامۀ مذهبی نیست در اموال خود انجام دهد.

«زن» می تواند ثروت خود را ازدیاد کند و میزان آن را بالا ببرد.

«زن» می تواند مانند مرد از ثروت خویشان خود که بعد از مرگ شان باقی می ماند بطبق قانون نامۀ دینی بهره ببرد و سهم داشته باشد.

«زن» هیچ گونه پستی نسبت بمرد در اصل نوعیّت انسان ندارد، یعنی بطوری که مرد را انسان گفته می شود زن هم چنین است.

«زن» از نظر عمل مانند مرد مورد توجّه خدا بوده و بر هر جزای حقیقی آن نائل می شود.

«زن» در موضوع ازدواج کمال اختیار را داشته و برای کسی حّق تحمیل و اجبار بر او نمی باشد و غیر از بعضی که تا حّدی حّق نظارت در این موضوع دارند ، کسی نمی تواند کوچک ترین نظری در این باره اعمال نماید.

«زن» می تواند از راه صحیح تحصیل دانش کند و اطّلاعات و کمالاتی فراهم آورد .

پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم اوّلین رهبر جهان بشریّت یگانه کسیست که در تثبیت جهات فوق و چندین برابر آن کامل فرمرد ، و با تمام قدرت خود کوشید تا طایفهٔ زنان را بحّق حقیقی خودشان نائل گرداند، و همّت عالی خود را مصروف داشت تا این طایفه ، از گرفتاری های شدید و ناراحتی ها و محرومیّت های بی شمار نجات یابند، و حیات نوین و زندگی جدید پیدا کنند.

پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم باستناد آیات قرآنی و الهامات غیبی، روش صحیح و عقلائی را بعموم مردم اعلام فرمود، و صممیّت بین طایفۀ مرد و طایفۀ زن که دو صنف نوع انسان می باشند مورد تأکید و اهمیّت قرار داد.

ص: 372

اينك پاره ای از آیات قرآنی!

اشاره

در آیۀ (13) از سورۀ حجرات می فرماید: ﴿ يا أيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنّثى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ یعنی «ای گروه مردم بدرستی که ما آفریدیم شما را از مردی و زنی و شما را شعبه ها و قبیله هائی قرار دادیم تا بشناسید یک دیگر را، بدرستی که گرامی ترین شما در نزد خدا پرهیز کار تر شما است» .

نیز بهمین مضمون در آیۀ (2) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ يا أَيُّهَا اَلنّاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً﴾ یعنی «ای مردم بپرهیزید از پروردگار خود، آن خدائی که بیافرید همۀ شما را از يك اصل و از يك نفس ، و از او همسرش را بیافرید، و از آن دو مردان زنان زیادی را پراکنده نمود».

بعنوان یاد آوری وضع مردمان سابق (و رفتار نا صحیح آن ها با دختر های نوزاد خود) و تکذیب آن ها در آیۀ (58و59) از سورۀ نحل می فرماید: ﴿ وَ إِذَا بَشِرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثى ظَّلَ وَجْهُهُ مُسْوَدًّ ا وَ هُوَ كَظيمٌ، یَتَوٰاریٰ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مٰا بُشِّرَ بِهِ أَيْمَسْكُهُ عَلَى هُونِ امْ يَدَّسُهُ فِى التُرَابِ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾.

یعنی « هنگامی که یکی از آن را مژده می دادند بنوزاد دختر صورت او سیاه می شد و در خشم و غضب فرو می رفت، واز قوم و عشیرۀ خود بواسطۀ این خبر ناگوار پنهان و متواری می گشت و با خود می اندیشید که آیا آن دختر را با تحمل ننك و خواری نگه داری کند یا در خاك پنهانش نماید، آگاه باشید که بد حکمی می کنند».

هم چنین در آیۀ (21) از سورۀ روم می فرماید: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ یعنی «از نشانه های خدا است این که بیافرید برای شما از خود شما زوج هائی را تا آرامش خاطر شما باشد و

ص: 373

قرار داد در میان شما و آن ها عطوفت و مهربانی را».

باز در آیۀ (187) از سورۀ بقره مردان و زنان را با بهترین تشبیه و خوش ترین تعبیری نسبت بهم دیگر معرّفی کرده می فرماید: ﴿ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾ یعنی «زنان بمنزلۀ لباسند برای شما و شما بمنزلۀ لباسید برای آن ها».

در آیۀ (41) از سورۀ مؤمن راجع بتساوى مردان و زنان در نتائج عبادات و جزای اعمال می فرماید: ﴿ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ یعنی «هر کس اعّم از مرد يا زن عمل نيك و صالحي انجام دهد در حالی که توأم با ایمان بخدا باشد، آن ها کسانی هستند که بطور جاودان داخل در بهشت شده و از نعمت های خدا بدون حساب برخور دار می گردند» و بهمین مضمون آیات دیگری نیز موجود است، از قبیل (92) از سورۀ نحل و آیۀ (124) از سورۀ نساء.

در خصوص حقوق زن در عهدۀ مرد ، در آیۀ (228) از سورۀ بقره می فرماید : ﴿ وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی «برای زنان است در عهدۀ مردان حقوقی ، مانند آن چه که مردان را بر عهدۀ زنان است بنیکی».

نیز دربارۀ صحّت عمل زن و تصویب اختیار آن در مواردی با شرایط مخصوص در آیۀ (234) از سورۀ بقره می فرماید : ﴿ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی «برای شما و زر و وبالی نیست در آن چه زنان می کنند در خصوص خودشان (از قبیل شوهر کردن بعد از تمام شدن عدّۀ وفات شوهر اوّلی شان) بطرزی که شرع و عقل موافقت دارد».

در موضوع مالکیّت زن و استقلالش در تصّرفات مالی در آیۀ (8) از سورۀ نساء می فرماید: ﴿ لِلرّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالاْ قْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالاْ قْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً﴾ یعنی «برای مرد ها و زن ها

ص: 374

نصیب و بهره ای هست از آن چه که باقی بگذارند (از اموال خود کم یا زیاد) پدران و مادران و اقارب شان، بهره و نصیب ثابتی».

اکنون که این مبحث مقدّس خاتمه می یابد، نگارنده با صمیم قلب، روشنی و سعادت عموم علاقه مندان بحقیقت را خواستار بوده و برای برادران و خواهران پاک طینت در تمام نقاط جهان، آیندۀ درخشانی از پروردگار دانا و توانا مسئلت دارد.

6(رفتار دین با زنان از نظر) :(دکتر گوستا ولوبون فرانسوی و دانش مندان دیگر)

دکتر گرستا ولوبون «DR. Custaveiebon» ، یکی از دانش مندان بزرگ قرن حاضر فرانسه می باشد ، که در سال «1841» در شهر نوژان لورتر و «Nojentterotron» حاکم نشین ایالت اورا لوارد «Eureetloire» در فرانسه تولّد یافته و در پاریس در روز «9» دسامبر «1931» مطابق «17» آذر ماه «1310» از دنیا رفته است.

دانش مند نام برده در اثر دقّت و کامل خود، سه جنبۀ بزرگ علمی را در رشتۀ طب . اجتماعی طبیعی بدست آورده و در رشته های تخصصّی خود تألیفات نفیس و گران بهائی دارد که از آن جمله کتاب «تمّدن عرب و اسلام» می باشد ، که ترجمۀ آن از زبان فرانسه بزبان اردو در تاریخ اوّل شوّال «1315» هجری، و بزبان فارسی در تاریخ «1313» شمسی انتشار یافت.

این دانش مند در کتاب مزبور خود فصل بخصوصی راجع بتأثیر دین در وضع زنان قرار داده و مطالبی بطور متانت، در مورد سخن یاد آوری کرده است، نگارنده برای

ص: 375

تکمیل موضوع ، قسمتی از کلام او را برای خوانندگان گرامی ، در محلّ بحث درج می نماید.

گوستا ولوبون می نویسد:

اسلام بجای این که از مقام زن کاسته و وی را پست و فرو مایه معرّفی کنند، چنان که در این عصر بدون هیچ تعقّلی، و رد زبان خاصّ و عام است، مقام زن را در جامعۀ نسبی بالا برده، نسبت بترّقی و سعادت وی خدمات نمایانی انجام داد.

مثلاً احکام وراثت قرآن که سابقاً ذکر شد ، در مقابل قانون اروپا برای زن بغایت مفید، و از مطالعۀ آن معلوم می شود که تا چه اندازه رعایت حقوق زن بعمل آمده است .

آری مسئلۀ طلاق را، اسلام جایز قرار داد و اختیار آن را هم بمرد وا گذار نموده ولی در عین حال در احکام متعلّقه بطلاق، اکیداً این مطلب قید شده است، که با زنان مطّلقه روّیۀ عدالت و مرّوت و انصاف را کاملاً باید مرعی داشت .

برای معلوم داشتن درجۀ تأثیری که اسلام در وضع و حالت زنان بخشیده بهترین طریقه این است، که مراجعه بقبل از اسلام نموده، معلوم داریم که در آن زمان وضع آنان چه بوده و چه مقامی را در جامعه دارا بودند و بعد از اسلام بچه مقامی نائل شدند، و برای حلّ این قضیّه، طریقه ای بهتر از احکام نواهی خود قرآن نیست ، که می فرماید: «ای مؤمنین حرام شده است بر شما مادران شما، دختران شما، خواهران شما، عمّه های شما، خاله های شما، برادر زاده، خواهر زاده ، مادران رضاعی شما، خواهران رضاعی شما، و مادر زنان شما، دختران زنان مدخولۀ شما ، که در دامن شما پرورش یافته اند، زنان پسران شما، نیز دو خواهر» (1)

از احکام فوق چنان که ملاحظه می شود، بخوبی می توان پی برد، اشخاصی که

ص: 376


1- آیۀ 28 از سورۀ نساء

این احکام دربارۀ آن ها نازل شده ، معاملۀ آنان قبلاً با این زنان بی چاره که از حالا بر آن ها حرام می شود چه بوده است .

لیکن وقتی که این امر را در نظر می گیریم، که در ادوار قدیمه، اخلاق و اطوار تمام اقوام سامی همین طور بوده است، آن وقت با عراب دورۀ جاهلیّت بنظر حقارت نخواهیم نگاه نمود .

مثلاً احكام نواهی باب هیجدهم کتاب اخبار (1) تورات از آیۀ «6» تا آیۀ «18» را که ملاحظه می کنیم، می بینیم که آن ها مماثل با همین احکام بلکه شدید تر می باشند.

عصر جاهلیّت، زن را مخلوقی می دانستند برزخ بین حیوان و انسان ، که فائدۀ خلقت وی فقط تکثیر نسل و خدمت بمرد بود، پیدا شدن دختر برای زن موجب شئآمت و بدبختی بوده است.

سال ها زنده دفن کردن آن ها رایج و شایع بوده و جزء حقوق مشروعۀ اولیای دختر شمرده می شد.

مسیو کرسن دوپر سوال (2) مکالمۀ پیغمبر و «قیس» یکی از مشایخ بنی تمیم را نقل می کند، که از مطالعۀ آن معلوم می شود نسبت بجنس دختر احساسات عرب چه بوده است .

او می نویسد که روزی پیغمبر دختری را روی زانوی خود نشانده غذا می داد «قیس» سئوال نمود، این بچۀ میش کیست که دارید نوازش می کنید.

پیغمبر فرمود : که این بچّۀ من است «قیس » گفت بخدا قسم برای من از این قبیل دختر زیاد بوجود آمده ، و من علاوه بر این که هیچ وقت آن ها را این طور روی زانو ننشانده ام، همۀ آن ها را زنده بگور کرده ام.

پیغمبر فرمود: وای بر تو معلوم می شود که تو يك آدم بد بختی هستی که خداوند

ص: 377


1- سفرلاویان تورات باب «18»
2- Cussin de Perceva

در قلب تو محبّت بشری ودیعه نگذارده است، و از این نعمت عظمی که بانسان عطا شده محروم می باشی.

اگر می خواهیم بدانیم که اسلام در زنان مشرق چه تأثیری بخشیده، لازم است بدورۀ تمّدن اسلام توّجه خود را معطوف داشته، حالت زنان آن دورۀ مشرق را تحت دقّت نظر قرار دهیم .

از اقوال مؤرّخینی که ذیلاً می نگاریم معلوم می شود، که در دورۀ تمّدن اسلام بزنان ، عیناً همان درجه و مقام داده شد که زنان اروپا بعد از مدّت طولانی آن را دارا شدند، یعنی بعد از این که رفتار بها درانۀ اعراب اندلس «اسپانیا» در اروپا بنای اشاعت را گذاشت.

ما این مطلب را در سابق بیان نمودیم، که در اهالی اروپا اخلاق بها درانه كه يك جزء عمدۀ آن رفتار با زنان است، از مسلمین آمده و از آن ها تقلید شده است، و مذهبی که توانست زن را از آن درجّ پست و ذلّت نجات بخشیده، باوج عزّت و رفعت نائل سازد مذهب اسلام بوده است، نه مذهب مسیح، چنان که عامّه خیال می کنند.

زیرا می بینیم که در قرون وسطی رؤساء و سردار های ما با این که مسیحی بودند، معهذا پاس احترام زن را نگاه نمی داشتند، و از بررسی «مطالعه» تواریخ قدیمه، در این مطلب شبهه ای باقی نمی ماند که قبل از این که مسلمین رعایت و احترام زن را باسلاف ما بیاموزند، امراء و سرداران ما نسبت بزن با کمال وحشی گری سلوک می نمودند.

چنان که از تاریخ گارگن لولیرن (1) معلوم می شود ، که دورۀ « شارلمان » معاملۀ با زنان چه بوده ، حتّی خود «شارلمان» با زن چه قسم سلوك می نمود.

مثلاً او يك روز با خواهرش نزاع نموده در اثنای آن بزن بیچاره حمله برده گیسوانش را گرفت، و با چوب او را سخت شروع بزدن نمود، و باین هم اکتفاء ننموده

ص: 378


1- Carin 1 eloherain

با دست بند آهنی سه دندان او را شکست، و در این حالت خواهرش نیز او را یعنی «شارلمان» را شروع کرد بنواختن، شما به بینید که در این عصر از يك نفر گاری چی چنین حرکتی بروز نمی کند.

در عروج مدنیّت عرب «اسلام» اعزاز و اکرام زن از این جا معلوم می شود، که در میان مسلمین زنان تحصیل کرده و بانوانی که در دانش و ادب استاد بودند بکثرت وجود داشتند.

عصر خلیفۀ عباسی در مشرق و بنی امیّه در اندلس، بانوان زیادی بودند ، که در اقسام دانش و ادب شهرۀ آفاق بودند .

مثلاً «ولادة» (1) دختر خلیفه ای بود که در سال «860» میلادی خلافت داشت این دختر در قرطبه، در فنّ شاعری همان مقام شهرتی را دارا بود، که «سافو» (2) در میان یونانیان «کندی» (3) از مؤرّخین اسلام معاصر «عبد الرحمن» سوّم است نقل می کند که: «خلیفه در مدینة الزهراء در مجالس بزم خود از اشعار کنیزش «مزنه» (4) و هم چنین «عایشه» شاه زادۀ قرطبه، همان خانمی که «ابن حیان» دربارۀ او می نویسد که او از حیث علم و فضل و شعر و شاعری نادرۀ زمان خود بود، و هم چنین از کلمات «صفیّه» که او هم مثل «عایشه» عالم و فاضله بود، استفاده می نمود.

مؤرّخين معاصر «الحاکم» دوّم می نویسند ، آن زمان علم وادب در «اندلس» آن قدر رواج داشته است که زنان هم در چهار دیوار خانه تحصیل علم و هنر نموده مقام شهرت را حائز می شدند.

در قصر لبنای خلیفه، دختری بود که نهایت درجه قشنگ و زیبا و در صرف و نحو و شعر و شاعری و حساب و هندسه و علوم دیگر، مقام شهرت را حائز و نهایت درجه خوش

ص: 379


1- Waladat
2- Sapbo
3- Conds
4- Mozna

خطّ هم بوده است.

چنان که تمام اسرار و مطالب محرمانۀ خلیفه را این دختر برشتۀ تحریر در می آورد، و در شعر و شاعری ، کسی در آن دوره، هم پایۀ او نبود، و این دختر که نامش «فاطمه» است، در انشاء و تحریر هم بدرجۀ کمال بوده، تمام ارباب فضل و هنر داد سخن وی را می دادند، او کتاب خانه ای هم مشتمل بر کتب گران بهای علمی و فنّی برای خود تأسیس نموده بود.

دختر دیگری «مریم» نام که در اشبیلیه مسکن داشت، در ادبیّات مقام شهرت را حائز و یکی از استادان زبر دست زمان خود بوده، دختران اشبیلیه را در منرل تعلیم و تربیت می نمود، و در فنّ آموزش یدی بسزا داشت، و دختران فاضلۀ زیادی بودند که از مجلس درس او استفاده کرده و تعلیم و تربیت یافته بودند.

دختر دیگر «رضیّه» نام ملقّب به «نجم السعید» که خلیفه «عبد الرّحمن» وی را آزاد کرده به پسرش «الحاکم» تزویج کرده بود.

این زن در شعر و سخن و قصص و حکایات مشهورۀ آفاق بوده است، بعد از وفات خلیفه، او سفری بمشرق نمود و تمام مشرق را گردش کرد در هر جا که وارد می شد، علماء و فضلای آن جا از وی استقبال و پذیرائی کرده زیاده از حدّ توقیر و احترام می نمودند».

آری بعد از انقراض امپراطوری اسلام خصوصاً در دورۀ حکم رانی ترك لطمۀ زیادی باین تمدّن قدیم اسلامی وارد شده، از مقام زن بسی کاست.

لكن من ثابت می کنم که حالیّه میان خود تركان هم وضع زنان بهتر از وضع زنان اروپا است.

از بیان فوق ما معلوم گردید؛ انحطاطی که برای زن اخیراً پیدا شده، هیچ مربوط باسلام نیست، بلکه بدین جهت است که دیانت اسلام رو به تنّزل و انحطاط گذارده.

ص: 380

پس ثابت شد که این عقیدۀ ما صحیح است که گفتیم: اسلام بجای این که از درجه و مقام زن چیزی بکاهد، وی را بمقام بلند و ارجمند رسانیده است.

این هم عقیده ای نیست که ما اوّل آن را اظهار کرده باشیم، بلکه مسیو «گوسن دپر سوال» پیش از ما عین این عقیده را اظهار داشته، و حالیّه هم مسیو «بارتلمی سن هیلر» با ما شريك می باشد.

اسلام اوّلین مذهبی است که در اصلاح حال زنان و ترّقی و تعالی آنان قدم های خیلی وسیعی برداشته است.

زیرا این مطلب مسلّم است که در میان تمام مذاهب و اقوامی که قبل از اسلام آمده اند، وضع و حالت زن زیاده از حدّ ضایع و خراب بوده است».

دکتر گوستا ولوبون بعد از این جملات و سخنانی که نقل شد، بشرح حالات و اوضاع زن در پیش اقوام قبل از اسلام پرداخته، و پاره ای از طرز رفتار ملل پیش با صنف زن را از باب نمونه ذکر کرده، سپس می گوید:

شرحی تا این جا از نظر خوانندگان گذشت، این را هم نهفته نمی گذارم که محققّین عصر حاضر قطع نظر از مذهب و قانون، از خصایص جسمانی و روحانی زن ثابت می کنند که رتبۀ وی، پست تر از رتبۀ مرد می باشد.

علماء دورۀ حاضر تا این درجه کوشش کرده اند، ثابت نمایند ، که زن در ترّقیات تمدّنی از حیث هوش و ادراك، نسبت بمرد رو بانحطاط می رود، یعنی هر قدر تمّدن جلو تر می رود، زن بقهقری بر می گردد.

از این که ملّت اسلام بر عکس تمام ملل و اقوام قدیمه، درجه و رتبۀ زن را بالا تر برده، خوانندگان کتاب تصّور نکنند که آن ها زن را در عقل و ادراك پست تر از مرد نمی شمرند.

خیر بلکه نزد ایشان هم زن قابل اعتماد نبوده و وفا داری وی محلّ تردید بوده

ص: 381

است، آن ها دربارۀ زنان چنین تصوّر می نمودند که ایشان مخلوق بس زیبا و دل ربائی هستند که انسان بوسیلۀ آنان می تواند قلب خود را تسکین و آرامش داده، از هر گونه اختلال و پریشانی خیال بیرون آید، لیکن بوفاداری آن ها مطلقا نمی توان اعتماد نمود.

چنان که مقّنن بزرگ هندوستان «منو» در دو هزار سال پیش از پیغمبر اسلام در سست بنیادی و بی اعتباری زن، این طور اظهار می دارد ، که برای صدق لفظ «زانیه» در یک زن همین قدر کافی است ، كه با يك مرد اجنبی در خلوت بقدر پختن يك تخم مرغ مکث نماید.

برای ثبوت زناى يك زن در این بیان «منو» مدّتی که معیّن شده، تا حدّی اغراق بنظر می آید، ولی آن هم چو نیست که جزء عقیدهٔ شرقی ها باشد البتّه این قدر هست که بآن ها از نظر عدم اعتماد هیچ گونه آزادی داده نشده، و در چهار دیوار حرم آن ها را مقیّد نگاه داشته اند.

عقیدۀ اهل مشرق این است، که بوسیلهٔ دیوار های بلند، و خواجه سرایان ، هر دو عصمت و عفتّ زن محفوظ و سالم مانده، و مقصودی که در نظر است ، از این راه کاملاً بدست می آید.

حتّی از مطالعۀ قصص و حکایاتی که در این باب در مشرق برشتۀ تحریر در آمده، این نظریّۀ اهل مشرق را خوب می توان بدست آورد».

خوانندگان گرامی !!! عزیزان محترم!

اشاره

این نظریّۀ دکتر گوستا ولوبون و عدّه ای از دانش مندان که در این میان یاد آوری شد، اذهان گروه اهل تردید را تسکین داده و نسبت بر موضوع بحث روشن تر می کند و نیز افراد بهانه جو و تهمت گو و هوا پرست را که با مبانی دینی بوسیلۀ اصطلاحات بی مفهوم مقابله کرده و دیگران را مانند خود گم راه می سازند وسیلۀ تنبیه شده، چه بسا موجب خود داری از تجاوز و تعدّی آن ها بر مطالب مهّم پر معنی می گردد.

ص: 382

زیرا بطوری که مکرّراً در بحث های پیش یاد آوری شده ، کسانی را که اهلیّت داوری و قضاوت در نظیر این موضوعات نیست، اجازه عقلی و وجدانی و دینی و...، نخواهند داشت که بدون جهت بمقام اظهار نظر و بیان رای بیایند، و از جانب ذهن ناقص خود برای دیگران تکلیف و برنامه معیّن سازند.

7(روحانیون با متخصصین در علوم دینی)

بعد از این که در بحث های پیش و گفتار های گذشته خصوصیّاتی دربارۀ دانش و موضوع کلّی علم بدست آمد و برای خوانندگان محترم یاد آوری شد که طبق بیان مقدّس یگانه پیشوای حقیقی جهان انسانیّت ، مصداق عمدۀ علم عبارت از علم طبّ (بدن شناسی) و علم دین می باشد اکنون این بحث شریف را که نگارنده آغاز می کند محلّ بسزائی پدید می آید.

یعنی پس از توّجه بر اصل موضوع جای این می رسد که بگوئیم چنان که در هر يك از علوم و فنون جهان گروهی از افراد بشر زحمت کشیده و آن علم و فنّ را بهر وسیله است فرا گرفته و در آن متخصّص می شوند، و با آن علم و فنّ انس کامل پیدا کرده، و در عنوان خارجی نیز با او معروف و مشخّص می گردند، هم چنین دربارۀ علم دین و آئین (که بالا ترین علمی از علوم و شایسته ترین فنّی از فنون بشمار رفته و در پیش پروردگار جهان آفرین مورد اهمیّت است) افراد معیّنی از نوع انسان تخصص ورزیده و با انس مخصوص خود نسبت بآن علم شریف، مشخّص و معروف می باشند، همین طوری که در همۀ فنون رسم عنوانی و شئونی چنین متداول است.

این گروه که متخصّصین در علم دین هستند بنام روحانیّون گفته می شوند و از زمان های پیش بهمان عنوان مشخصّ و معروفند.

ص: 383

روحانیّت چیست ؟!

در ابتداء نظر و ملاحظۀ اوّل ، گر چه «روحانيّت» يك عنوان مخصوصيست در مقابل عناوین دیگر از قبیل فرهنگ و اجتماع و غیر این ها، لکن «روحانیّت» از نظر دین و و آئین مفهوم وسیع تری دارد.

زیرا بدیهی است موضوع علم دین که عبارت از دین می باشد طبعاً دارای وسعت است، و بجنبۀ مخصوصی از زندگی بشر اختصاص ندارد، و نسبت بجنبۀ روحی (بمعنی اخصّ در مقابل جنبه های مادّی زندگی) توّجه زیاد تری نمی کند، بلکه بر تمام شئون مختلف و حالات گوناگون انسان شامل است، حتّی دین و آئین مقدّس ، ظهور اصلاح موضوعات روحی و حیات معنوی را نیز بر پایۀ اصلاح حیات مادّی و تعادل آن قرار می دهند.

گر چه اذهان يك عدّه افراد ساده، مفهوم روحانیّت را تنها در جنبۀ روحی محدود کرده، و چنین تصّور نموده اند که با جنبه های مادّی از شئون زندگی انسان ربطی ندارد و کلّیۀ جهات غیر از تنظیم جنبۀ روحى و وعدۀ آخرت فقط خالی، از وظیفۀ روحانیّت است.

از این نظر همین افراد که مفهوم نام برده را برای روحانیّت تصّور کرده اند بمناسبت همان تصّور، لوازم نا بسزائی نیز بروحانیّت می پندارند ، از قبیل این که روحانیّت جامعه را بسستی و تنبلی وا می دارد، بسکوت و کناره گیری و گوشه نشینی دعوت می کند، از فعالیّت و کار که باعث آرامش بخصوصی در اجتماع بوده و حافظ شئون جامعه است باز می دارد، با پیشرفت طبقات مردم بمناسبت روز در جنبه های مختلف موافقت نمی کند، نسبت به صنایع و فنون متداول زمان روی خوشی نشان نداده و و بلکه بر خلاف آن ها نظریّه و رأی صادر می سازد، و چندین نظیر آن ها از خیالات موهوم و بی اساس.

ص: 384

لکن هنگامی که خوانندگان محترم و افراد خوش فهم جامعه بر معنای دین که در فوق و در بحث های گذشته یاد آوری شد توّجه فرمایند، و بنظر بیاورند که آن برنامۀ کلّی و جامعیست که روی مصالح حقیقی بشر در تمام جنبه های زندگیش از طرف پروردگار دانا و توانا طرح شده، و نیز بنظر بیاورند که روحانیّت عنوان تخصصّی در دین است و غیر از آن چیزی نیست، پس خواه نا خواه این جهت برای آن ها روشن می شود که روحانیّت دستگاهی است، که بخاطر تربیت و تنظیم تعیّش و زندگی مادّی و معنوی و بمنظور تأمین آسایش و رفاه فردی و اجتماعی بر پایهٔ اعتدال و تدبیر پدید آمده، و می تواند کلّیۀ مشکلات زندگی را اعّم از مادّی و معنوی در پرتو دستورات و تعالیم عالیۀ دین مقدّس برای بشر حلّ کند، و قادر است در تمام ادوار حیات با سخت ترین شرایط زمان و مكان و در مقابل تازه ترین قوانین ساختۀ بشر اندام نشان دهد و استقامت ورزد.

معنای ساده ای که برای «روحانیّت» در نظر مردم بی فکر و اذهان آن ها جایگزین شده است، شاید در اثر سوء نیّت عدّه ای بوجود آمده که میل داشته اند این دستگاه پاك و پر عظمت را بمردم عوام عنوانی مانند «رهبانیّت» معرّفی کنند، و در نتیجه همۀ آن ها را از سلسلۀ جلیله روحانيون (يا متخصّصين در علم دین) فرار شان داده و بر کنار بدارند.

البتّه شّکی نیست که هیچ فردی از بشر عقلاً و وجداناً مایل نمی شود باز هم رهبانیّت را تصویب کند و با رغبت تمام خود را بر آن دستگاه نزديك نمايد، خصوصاً در عصر هائی که انصافاً وضع های درخشانی نصیب جهان شده و صورت های قابل ملاحظه ای بخود گرفته که جز روحانیّت با هیچ دستگاهی تناسب عقلی و وجدانی ندارد.

در حالی که پیشوای عالی مقام حقیقی جهان «حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم» با بیان صریح و اعلان رسمی خود بطور مکرّر عنوان رهبانیّت را از حدود شریعت و دین خود خارج فرمود، و با گوشه نشینی و عزلت و کناره گیری محض شدیداً مخالفت کرد،

ص: 385

چنان که صفحات تاریخ کلّیۀ این جهات را محفوظ داشته و برای مراجعین بآن، موضوع روشن تر می گردد.

يك نكتۀ قابل توّجه!

باز می توان مطلب را ساده تر از این بیان کرد و معنائی را که در ذهن عوام برای «روحانیّت» موجود است می توان باساس و پایه ای برگشت داد، و آن این که: مورد تصدّى و کار دستگاه روحانیّت بطور كلّى (يا غالباً) باعتقاد و علاقه و ایمان در افراد بستگی دارد، یعنی روحانیّت هر عملی برای جامعه در جنبۀ فردی یا اجتماعی، مادی یا معنوی، انجام می دهد طبق دستورات و برنامه های دین است که منوط و مربوط بر بنا گذاری از طرف افراد مردم می باشد و اثر آن عمل بطور کامل بوسیلۀ همان افراد ظاهر می شود، و اگر افراد عقیده و بنا گذاری نداشته باشند عملیّات روحانیّت بنتیجه نمی رسد، و این عقیده و بنا گذاری بر صافی و صحّت روحی و باطنی وابسته است، پس تمام نیروی دستگاه روحانیّت در حقیقت بر اصلاح روح و روشن ساختن باطن اشخاص بر می گردد، و این اصلاح مقدّمه می شود که دستورات دینی را در جنبه های مختلف موارد گوناگون بکار برند و هر يك را در محلّ خود صورت دهند، از این نظر تعبیر از «روحانیّت» بدستگاه تنظیم کنندۀ جنبۀ روحی مانعی ندارد .

زیرا بهمان مناسبت که یاد آوری شد بالأخره خود عمل اگر چه در جنبۀ مادّی هم باشد چون با موافقت روح و اطاعت آن از دستور خدائی صادر شده، روحی گفته می شود.

حدود تخصّص روحانیّت !

اشاره

تخصّص دستگاه روحانیّت همانا در آن چیزی است که بنام «دین» موضوع اطّلاعات و دانش آن ها می باشد، نهایت این که علم دین چون از باب جریان عادی بعلوم و فنون دیگر و جهات متفرّقۀ چندی مربوط است، روحانی نا گزیر همۀ آن ها را باید مورد نظر و مطالعه قرار بدهد و بقدر لازم برای رفع نیاز فنّی خود بهره هایی داشته باشد.

ص: 386

اطّلاع روحانی از رموز و دقایق مربوط بفّن و رشتۀ مخصوص خود، از روی هم رفتۀ وسائلی حاصل می شود که با نتایج افکارش در هر جنبه ای که بخواهد ارتباط دارد.

مرتبۀ نهائی از تخصّص روحانی که عبارت از درجهٔ اجتهاد است توأم با نیروئی است که بوسیله اش احکام دینی را در موارد مختلف آن درك و تحصیل کرده و بر حقایقی می رسد.

از این جا باید در نظر گرفت که انس روحانی با آن چه که بر موضوع رشتهٔ تخصّصش ربطی ندارد لازم نبوده و اگر هم با آن مأنوس شود فضل علاحده ای شمرده می شود.

با این بیان ایراد های موهوم و بی اساس و انتظار های بی موقع و لغو و بیهوده ای که از طرف گروهی از مردم در هر عصر بجامعۀ روحانیّت اظهار می شود، خارج از میزان صحیح و معیار درست است.

جای این نیست که ما مثلاً از يك طبيب و يك مرد بدن شناس انتظار اطّلاع از هر فنّی را داشته باشیم و توقّع کنیم که او علاوه بر رشتۀ مخصوص خود، در تمام موضوعات خود نمائی کند و اظهار عقیده بنماید.

ایرادات گروه کوته نظر از طبقات مردم بجامعۀ روحانیّت و انتظار چنین خود نمائی در رشته های خارج از حدود معیّن خود، یا از جهت بی اطّلاعی مردم و غیر آشنایی آن ها است نسبت بنکتۀ فوق الذّکر، یا از جهت پیروی و متابعت از افکار نا کسان و پست فطرتان و فرو مایگان است ، که در هر موقع وسوسه هائی گوش زد افراد سادۀ جامعه می کنند و باین وسیله از رغبت آن ها نسبت بجامعۀ مقدّسۀ روحانیّت کاسته و بقول معروف آب را گل آلود نموده، ماهی خود را از میان می گیرند، گر چه همه کس بر این مطلب شاید توّجه نکرده و فکر نمی دهند.

ص: 387

فرو مایگان با گوش زد کردن بعوام این که روحانیّون اطّلاعات مختلفه آشنائی های متنوع ندارند نه تنها خود جامعۀ روحانیّت را هدف قرار داده بلکه باین مقدّمه می خواهند پا فراتر نهند و کم کم مردم غافل و خواب رفته را نسبت بدین و آئین و مقدسّات مذهبی در تردید و تزلزل قرار بدهند، تا برای میدان گردی آن ها در محیط های دینی و مذهبی راه باز شود و بهر وسیله است بمقاصد شوم مادی خود بالأخره نائل گردند.

8(اهمیت و موقعیت جامعۀ روحانیت)

موقعیّت روحانیّت و اهمیّت آن لازم است در دو عنوان بررسی شود تا حّق مطلب باندازۀ خود ادا گردد.

1-اهمیّت مشترك روحانیّت !

شکّی نیست در این که انسان طبعاً اجتماعیست و موجودیست که بطرز انفرادی محض قدرت زندگی و تعیّش ندارد، بلکه باید باستمداد از دیگران زندگی خود را ادامه دهد، و بدیهی است که همین جهت اقتضاء کرده و می کند که هر يك از افراد قسمتی از کار های همگانی را در عهده گرفته و بسهم خود گوشه ای از وضع اجتماعی را صورت بخشد، و هر کدام از این افراد که کار های لازم عمومی را بعهده می گیرند و مقداری از نیاز مندی های همگانی را بر طرف می سازند البتّه در حیات اجتماعی نوع انسان دخالت كامل داشته و هر يك در نوبت خود مؤّثرند.

روی این جریان همۀ آن افراد مؤثر نسبت باجتماع بمنزلۀ اعضاء و جوارح است نسبت ببدن انسان، و بطوری که هر يك از اعضاء بدن از نظر رفع احتیاجات انسان در زندگی، مورد اهمیّت بوده و کلّیۀ اعضاء بعنوان مشترك موقعیت بسزائی دارند. و هر يك از آن ها دارای مزیّتی هستند که در دیگران بطور کامل موجود نیست.

ص: 388

افراد مؤّثر جامعه (از قبیل کشاورزان، نانوایان، بنّائان. خیّاطان . نجّاران. بقّالان. آهن گران . کفاشان. اطبّاء ، و . و . و ...، خلاصه عموم اهل شغل های اجتماعی و ارباب حرفه و صنعت و غیر آن) نیز هر يك دارای اهمیّت و موقعیّت مشترکی می باشند.

جامعۀ روحانیّت در نظر اوّل ، مشمول همین عنوان بوده و اهمیّت مشترك نام برده برایش ثابت است، زیرا مانند سائر وسائل رفع نیازمندی های اجتماعی، او نیز قسمتی را تدارک کرده و احتیاجاتی را بر طرف می نماید، بطوری که نبودنش باعث ركود وضع مشترك اجتماعی نوع انسان می باشد.

پر واضح است چنان که اجتماع بشر بهر يك از اهل حرفه و صنعت و غیر آن ها بحکم ضرورت نیازمند است هم چنین طبق اعتقادات درونی و اقتضا های طبیعی و خارجی بوجود دستگاهی که جهات دینی و امور معنوی آن را تدارک کند نیز نیازمند است، بلکه باید گفت که احتیاجش باین قسمت بیش تر از قسمت های دیگر می باشد.

2-اهمیّت امتیازی روحانیّت!

تردیدی نیست این که اعضای بدن انسانی (گر چه نسبت ببدن بطور مشترك تعلّق دارند) هر يك در حدود خود چنان که در پیش هم یاد آوری شد ، دارای خصوصیّتی است که بوسیلۀ آن نسبت بهم دیگر از نظر اهمیّت و مراتب موقعیّت سنجیده می شوند، و بآن طرز در میان خود آن ها تفاوت و فرقی قابل ملاحظه می توان منظور داشت.

البّته بدیهی است که چند عضو مانند قلب. معده. چشم. گوش. دست. پا و غیر این ها از نظر مقدار دخالت در بقای وجود آدمی متفاوت و مختلفند، با این که در اصل دخالت فرقی ندارند.

تشکیل دهندگان اجتماع نیز (که نظیر اعضاء بدن صورت حقیقی اجتماع را حفظ می کنند) قطع نظر از جهت اشتراك كلّیۀ آن ها در این جهت باز هم باعتبار اختلاف

ص: 389

و تفاوت آن ها در اثر، از نظر اهمیّت و موقعیّت تفاوت پیدا می کنند، و ممکن است بعضی بر بعض دیگر مزیّت زیادی داشته باشد.

اما اهمیّت در این خصوص و مزیّت و برتری یکی از اصناف اجتماع نسبت بدیگری بخصوصيّات تشریفاتی و خیالی ربطی ندارد، بلکه باعتبار شغل و خدمت باید مطلب را بدست آورد، یعنی هر کدام از اصناف اجتماع که شغلش شریف تر و پر ارزش تر از دیگری شد آن صنف بخصوص افضل و اشرف از صنف های دیگر خواهد بود .

روی این حساب می توان بطور صریح و اطمینان کامل خوانندگان محترم و افراد روشن فکر را یاد آوری کرد که روحانیّت اشرف و افضل کلّیۀ اصناف بوده و بر همۀ آن ها برتری و مزیّت دارد .

چر او بچه علّت ؟! بعلّت این که شرافت و اهمیّت شغل این طبقه بیش تر و ارزش خدمت آن ها بجامعۀ انسانی زیاد تر از طبقات دیگر است.

روحانیّت تنها چیزی که در عهده دارد و یگانه هدف و منظوری که مورد علاقۀ او است همانا فکر و روح و روان مردم می باشد که با فضیلت ترین موجود عالم امکان محسوب می گردد.

اصناف دیگر، در خدمات اجتماعی خود جز قسمت مادّۀ افراد نوع بشر و رفع نیازمندی های مادّی اجتماعی هدف و شغلی ندارند، و بطور کلّی ببدن انسان و خصوصیّات آن برگشت می کند.

البّته بدیهی است که قسمت مادّی و بدنی در مقابل قسمت روحی و معنوی و فکری چندان اهمیّت و ارزش قابل ملاحظه ای ندارد.

آسایش از نظر مادّه نیز (اگر دقّت کنیم) باطمینان و صلاح فکری و روحی وابسته است و اگر آرامش روحی در میان نشد مادّه و بدن بطور محسوس در رنج و تعب بسر می برد، و برای انسان لذّت و دل خوشی باقی نمی ماند.

ص: 390

«آری» جامعۀ روحانیّت بهمین خاطر بر همۀ طبقات اجتماع برتری دارد و برای هيچ يك از طبقات نسبت باین جامعه مزیّتی نیست .

مزیّت و برتری این صنف باعتبار شرافت و فضیلت شغل و ارزش خدمت شان باجتماع، مطلبی است که در پیش هر عاقل هوشمندی ثابت و روشن می باشد ، گر چه روی علل و اسبابی از اعتراف و اقرار بآن خود داری شود.

ارزش و اهمیّت دانش مندان روحی و علماء روان شناسی و معرفة النّفس (پسیکو لوژی Psychologie) چه بسا در کشور های اروپائی و محیط های آشنا بمعارف، فوق از اندازه مورد نظر و شایان ملاحظه می باشد .

برادران و خواهران تحصیل کرده !

ای پاک طینت های طبقات مردم !

افراد پرهیز کار و با ایمان جامعه !

دور از انصاف است که بدون بکار بردن موازین عقلی و جهات وجدانی، دربارۀ روحانیّت اعمال نظر کرده و بطور غیر صحیح فکر و عقیده ای داشته باشیم.

چشم پوشی از نقش قابل ملاحظۀ روحانیّت در اجتماع، همانا بچیزی غیر از نادانی و خود باختگی در مقابل عوامل مادّی بستگی ندارد، و جز علاقه بآزادی بمعنای وحشیّت و هیجان بمعناى سبك مغزی و هوا پرستی جهتی ندارد، وگر نه همه همه کس شاید در مقام توّجه، این را تشخیص می دهند که قدرت روحی و معنوی از هر قدرت مادّی و نیروی ظاهری قوی تر و آثار خیر آن برای جامعۀ بشریّت زیاد تر است.

می توان گفت گروه سست عنصر اگر در این باره تردید کنند روی همین است که در اصل رشتۀ تخصّصی این جامعه که عبارت از خود آئین مقدّس و دین پاک الهی می باشد تردید و سستی دارند.

چنان که این موضوع بسیار عادی و خیلی ساده است، و بطور محسوس بدست می آید

ص: 391

که تردید در هر رشته و اهمیّت اصل آن خواه نا خواه دربارۀ موقعیّت متخصّصین آن رشته نیز تولید تردید می کند، و اختصاصی باین رشته ندارد.

«نگارنده» با خاطری صاف در این تاریخ (1338/10/6) که اکنون افتخار تشرّف بآستان قدس علوی علیه السلام را دارد، سعادت عموم برادران و خواهران ایمانی را از خدای متعال درخواست کرده و از حضرتش تقاضا مندم که توفیق کامل بهمۀ ما ها عنایت فرماید که نسبت باصل دین ثبات قدم داشته و علاقه مند گردیم و در نتیجۀ آن ثبات و علاقه حامیان دین و مروّجین آئین مقدّس را بیش از حدّ مورد تقدیر و تقدیس قرار بدهیم، و چنان باشیم که آینده و روز باز پسین را فراموش نکرده و چشم بسته و کور کورانه باین طرف و آن طرف، و در پی این و آن نگردیم، و از گذشتگان عبرت گیریم و وسیلهٔ هدایت و ارشاد آیندگان باشیم، و بدانیم که هر کس با خدا باشد خدا نیز با او خواهد بود.

عالم هزار مرتبه بهتر ز اَهل مال *** چون علم را بقا بود و مال را زوال

او قتل نفس شوم کند با سَلاح دین *** كسب حيات ، تا شود از حّی لا یزال

جز اَهل علم را نبود فَخر، زان که از *** هادي بحّق و رادع خَلق است از ضَلال

جاهل عدّو صاحب علم است و باك نيست *** چون حامیش بود حق یکتای ذو الجلال

حاکم همیشه حاضر و شاهد بکار هاست *** کی می توان که داد، با غفالش احتمال

مغرور عیش و لذّت امروز خود مباش *** فردا نگر که آن، همه خواب است و یا خیال

ص: 392

با قوم باش و دیدۀ خود را مده ز دست *** تا چاه را جدا کنی از راه در مَئآل

گر زیر پای خویش نبینی بآفتاب *** با نور شمع کی برسی قُلّۀ جبال

ننگر بر آن که سیرت فرعون بود در او *** خود جهد کن شوی ، که تو موساش لا مَحال

فرعون غریق کردۀ خود شد نه رود نیل *** شد سيّد الْحَبَش، اثر طاعتش ، بلال

هر کس که با خداست، خدا را نظر بر اوست *** بیچاره آن کسی، که بخود کرده اتّکال

فرض است شكر مُنعم و جُرم است ترك آن *** شاکر کسیست کرده با حکامش امتثال

هر ساعتی بحکم خرد مُغتنم بود *** کی عاقلان کنند ، بجز طاعت اشتغال

این کاروان براه و رسد موقع نزول *** خواهی بروز حساب کنی ، یا بماه و سال

دنیا زَوال و وَجه بقا بر خدا بود *** دنیا مثال و ما همه يك نقطه از مثال

ما جمله در رهیم و جهان منزل طریق *** مقصد بعید و بار گران مانع از وصال

با چشم معرفت نظرى كن بسوى خاك *** خوابیده بی شمار در آن، بهترین رجال

ص: 393

آن ها که بوده اند ، کنون پایمال ماست *** آن را که بعد آمده، مائیم پایمال

این مختصر بطبق مَقال رجال دين *** هر کس نداده گوش بر آن خورده گوش مال

جانا اگر صحیفه سیاه است از گناه *** نادم بجرم باش و بدرگاه حق بنال

منّت بر آن خدا که کند توبه را قبول *** حسرت بر آن کسی که فنا گرددش مجال

(مؤلّف)

9(نقش روحانیت از نظر خدمت باجتماع)

اوّلین خدمتی که جامعۀ روحانیّت و سلسلۀ جلیلۀ روحانیّون و متخصّصین در علوم دینی نسبت باجتماع انجام می دهند همانا پرورش افکار مردم و هدایت آنان بسوی شاه راه سعادت و بطرف فضائل آداب و اخلاق می باشد، که در اثر همین پرورش صحیح روح جدیدی برای استقامت در مقابل انحرافات در نهاد آن ها پدید آورده و حالتی در در طبع آن ها بر قرار می کنند که با تحّقق شرایط می توانند با تمام آلودگی ها و کلّیۀ پلیدی ها و زیان کاری ها مبارزه نمایند.

همین خدمت که بطور اجمال و بصورت جمله یاد آوری شد، چکیده و خلاصۀ اثرات و نتائج فراوانی در جنبه های مختلف می باشد که هر يك در جای خود مورد اهمیّت و قابل ملاحظه است.

یعنی اگر در این اجمال دقّت شود و با تأمّل کامل کنه آن بدست بیاید، تمام

ص: 394

خدمات و حرکات فراوانی را که اصناف دیگر برای صلاح اجتماع انجام می دهند نمایان می سازد.

زیرا هوش مندان و روشن فکران می دانند همۀ کار های انسان با افکارش ربط کامل دارد، هر کاری که او صورت می دهد اعّم از عمل صحیح یا فاسد سود بخش یا زیان آور، فردی یا اجتماعی ، مادّی یا معنوی بفکر و اراده و تصمیمش وابسته است.

این هم روشن است که عمده هدف خدمت گذارن حقیقی اجتماع رساندن نفع بر اجتماع و دفع کردن مفاسد و زیان گوناگون از او می باشد ، و تمام تشکیلات دامنه دار و مؤسسّات فراوان و جنبش ها و حرکت های بی اندازه برای همین منظور است، و برای همین خاطر بودجه های ممالک و محیط های اجتماعی مصرف می گردد، و برای همین منظور نقشه ها و طرح های روز بروز جدید تر و وسیع تر و محکم تر ترتیب می شود، البّته همۀ این ها نا گزیر بطور همگانی و دسته جمعی صورت می یابد و در اثر اقدام همگانی ، آن دو جهت فوق الذّکر یعنی دفع زیان و ضرر از اجتماع و رساندن مصالح و منافع بر آن بدست می آید .

لکن در حقیقت بدست آمدن آن ها بر فکر و اراده و تصمیم افراد مستند است یعنی تا افراد از روی فکر پایۀ آن دو جهت را نگذارند و اساس را محکم نکنند، تحّقق پیدا نخواهند کرد و هیچ عاملی نمی تواند بطور صحیح و بطرز كامل ، آن ها را تدارك كند ، و طبع مردم را بر آن دارد که بر اجتماع صدمه نزنند و ناراحتی همگانی فراهم نیاورند و زحمت عمومی تولید ننمایند، و کار هائی انجام دهند که بر نفع و صلاح اجتماع باشد.

پس عمده چیزی که بیش از هر موضوعی قابل اهمیّت است و از نظر نیازمندی های اجتماعی باید همیشه در جلو چشم قرار بگیرد، غیر از ایجاد فکر سالم در مردم و تأکید ارادۀ صالح و تصمیم صحیح در آن ها نمی باشد، و هر چه جز آن تصوّر شود فرع است که با تحّقق اصل و اساس، او خود بخود ظهور و بروز می نماید.

ص: 395

خوانندگان پاک طینت !

اشاره

اينك نكتۀ آن چه گفته شد دربارۀ خدمت روحانیّت باجتماع (که تمام خدمات و حرکات نافعی را که اصناف دیگر برای صلاح اجتماع انجام داده نمایان می سازد) روشن می گردد، و معلوم می شود که چگونه خدمت روحانیّت باجتماع همه خدمات دیگران را نشان می دهد .

«آری» بخاطر این که روحانیّت متصّدی اصلاح افکار است ، و با این کار برای هر گونه خدمت باجتماع راه باز می شود، زیرا افرادی که افکار شان بوسیلۀ دستگاه شریف روحانیّت نظم و روشنی پیدا کند البتّه خود را برای خدمت بجامعه آماده خواهند کرد، و از هر زیان و صدمه ای نسبت بر اجتماع خود داری خواهد نمود.

پس خدمت روحانیّت منشأ هر خدمت است، و اثر آن در اجتماع اساس هر اثر خیر دیگر برای او است در این جا باید اعتراف کرد که حّق با کسانیست که می گویند روحانیّت از تمام طبقات اجتماع برتر و اثر و نفع و خدمت آن برای جامعه از تمام طبقات بیش تر است.

حّق با کسانیست که عقیده دارند «خدماتی را که مؤسّسات رسمی و تشکیلات عادی از قبیل شهربانی، دادگستری، ژاندار مری و غیر این ها از دستگاه های دیگر، بخاطر برقرار ساختن امنیّت و صلح وصفا و درست کاری و بمنظور جلو گیری از هر نوع خیانت و جنایت و . و . و . و . و ... ، می خواهند صورت دهند ، جامعۀ مقدّسۀ روحانیّت بتنهائی و بدون اتکّاء بمبدئی از مبادی مادّی می تواند با کمال پاکیزگی انجام دهد» .

شکّی نمی توان کرد که جلوگیری از مفاسد بوسیلۀ سر نیزه و وسائل عادی هر چند اثر موّقت و نتیجۀ کوتاهی هم داشته باشد، بالأخره در ریشه کن ساختن فساد و در جلو گیری کامل و ممانعت صحیح از نا ملائمات بطور دائم کافی نیست، زیرا هر جانی و خائن در خیانت و جنایتش بفكر و اراده و تصمیم خود اتّکاء دارد، و بوسیلۀ آن ها اقدام

ص: 396

بهر عمل نا شایسته ای می کند، سر نیزه و وسائل عادی و قدرت نظامی فکر و ارادۀ او را ممکن است تا مدّتی محدود سازد و در اثرش او از تظاهر در عمل نا صحیح، از طرف خود توقّف و خود داری نشان دهد، ولی جلوگیری حقیقی هنگامیست که در فکر و عقیده او نیز تصّرف شود، تا بوسیلهٔ از دست دادن فکر فاسد و عقیدۀ ناهموار خود، از کردار زشت و عمل نا مناسبش دست بردارد.

حّق با کسانیست که عقیده دارند «روحانیّت می تواند جامعه را در هر زمان از فقر مادّی نجات داده و او را از نیازمندی با جانب و بیگانگان و ... ، رهائی بخشد» از نظر این که علّت فقر مادّی جامعه همانا از اینست که عایدات مالی با دامنۀ عجیبی که اکنون برای جامعه فراهم است، و وسعت قابل ملاحظه ای که فعلاً بر آن پدید آمده، غالباً با نظر افرادی بی تجربه یا غیر معتدل و غیر مستقیم، در مواردی مصرف می گردد که جزئی ترین نتیجه ای برای جامعه ندارد، و دردی از درد های آن را چاره نمی کند.

عواید بخاطر جلو گیری از مفاسدی از دست می رود که منشأ همۀ آن ها سوء تدبیر کار گردانان و خطای متصّدیان امور بوده و بر آن مستند است.

روی این جهت، افراد جامعه خواه نا خواه بفلاکت و فقر و بدبختی دچار شده و نا گزیر بوام های خارجی پناه برده، حیثیت و شرافت و عزّت نوعی و شئون اجتماع را با حال تذّلل در پیش اجانب و بیگانگان فنا می کنند، و پس از أخذ وام، با خواسته های شوم و برنامه های فاسد و خانمان سوز آن ارباب طلب روبرو می شوند، و بالأخرة بطبق جريان عادی بروزگار ننگین و وضع شرم آوری گرفتار می گردند.

روحانیّت با پیروی از دستورات پر ارزش دین دربارهٔ جلو گیری اکید از مفاسد و طرز زندگی آبرو مندانه و کیفیّت سلوك با رفقا و هم دینان، بعموم افراد آرامش کامل داده، و موضوع خیلی از مصارف بیهوده را از اوّل بر طرف می نماید و طبقات مردم را بحفظ

ص: 397

حدود و رعایت میزان خود وادار می کند، که تا در سایۀ این ملاحظات، هر گونه احتیاجات همگانی را بر طرف کرده و بدون احتياج بأخذ وام و يا كمك هاي ديگر اعتبار جامعه را با بودجۀ خود بروز درخشان و زندگی روشنی می رساند.

حّق با کسانیست که عقیده دارند «روحانیّت قادر است کشور دینی را از شرّ استعمار گران محفوظ داشته و دست آن ها را بطور کلّی از حدود محیط دینی کوتاه سازد» .

البّته چنان که در مبحث دفاع و حفظ استقلال کشور یاد آوری گردید، دستوراتی از طرف دین در این باره اعلام شده است که بتوّسط جامعۀ روحانیّت اگر بمرحلۀ عمل بیاید صد در صد حفظ محیط دینی و قطع نظر بیگانگان و دست اجانب از آن محیط را تضمین می کند.

این طرز از خدمت باجتماع، اگر کاملاً تجزیه و تحلیل شود معلوم می گردد که چه اثری برای اجتماع نشان داده و می دهد.

مگر این همه هیجان ها در شب و روز و جنبش های دائمی و حرکت های مستمّر و تحمّل بر فشار ها و ناراحتی های فراوان و رنج ها و مشقّات دامنه دار و.... و خسارات مالی و جانی و غیر این ها برای همین خاطر نیست که آب و خاك يك قطعه از قطعات روی زمین که ما بطور مقدّر در آن زندگی می کنیم از حوادث و خطرات محفوظ شود و مورد دست برد نا کسان قرار نگیرد؟! مگر برای این نیست که امنیّت و نظم و آرامش در داخلۀ محیط برقرار شده و زندگی توأم با دل خوشی و راحتی و سعادت و خوشنودی فراهم آید؟! مگر برای این نیست که برای آیندگان از افراد جامعه وضع مناسب و درخشانی که متضمّن موفقیّت بمعنای حقیقی باشد تولید گردد.

جامعۀ روحانیّت بطوری که گروه روشن فکر و پاک سرشت و معتدل عقیده دارند کلّیۀ این جهات نام برده را در سایۀ وسائل کامل و کافی که دارد بر عهده گرفته و در

ص: 398

درجۀ اوّل تأمین می کند، بدون استعمال کم ترین وسیله ای از وسائل مادّی روز و بدون ایجاد ناراحتی های دیگر، برقراری جان. مال. عرض. ناموس. شئون. و حقوق. شخصیّت. حيثيّت. اطمينان . آرامش . عموم افراد را برای همیشه فراهم می سازد بنحوی که هیچ عامل دیگر مانند آن را نتواند صورت دهد.

چنان که بطور روشن می بینیم که با وجود این همه تشکیلات دفاع از خیانت و مبارزه با جنایت و خطا و تجاوز، کم ترین اثری در خارج دیده نمی شود و اجتماع آرامش و اطمینان خاطر دیرینه خود را دیگر باره نمی یابد و در انتظار نشسته است که روزی برسد خود را بتمام معنی در امنیّت و رفاه ببیند و عرض و ناموس و حیثیّت خود را در حفظ و امان بیابد.

با این که اگر درست ملاحظه شود یکی از بزرگ ترین موارد مصرف بودجه اجتماعی محیط، همانا زندان ها و حبس خانه ها بوده و همۀ آن ها از دزدان و جنایت کاران و خائنان و مملکت فروشان و متجاوزین بنوامیس و آدم کشان و نظیر این ها از اراذل و اوباش عصر مشغول است و روز بروز بر عدّۀ آن ها اضافه می شود و دستگاه های جدیدی برای پذیرائی آن ها تهیّه گردیده یا مخصوصاً از بودجه اجتماعی مبالغی صرف شده و بنا هائی از پایه و اساس صورت می یابد.

می توانیم اثر روحانیّت را در همین صورت بدست بیاوریم از این که اگر کلّیۀ زندان های موجود بررسی شود يك نفر هم از کسانی که با جامعۀ روحانیّت سر و کار دارند و تحت تعالیم آن دستگاه مقدّس قرار گرفته اند، در میان این مه جمعیّت زندانی های جانی و خائن پیدا نمی شود، مگر کسانی که بجرم دیانت و طرف داری از حّق و پشتیبانی از مذهب و مقدّسات الهی و .... ، گرفتار شده باشند.

آری نکتۀ مطلب اینست که روحانیّت زندان تأسیس نمی کند و پلیس و پاسبان قرار نمی دهد بلکه در خود افراد ایمان و روح درست کاری بوجود می آورد.

ص: 399

10(رابطۀ روحانیت و نظام کشور)

از جملۀ موضوعاتی که در اذهان گروه عوام و خالی از دقّت و دور از مطالعه ثابت و مسجّل است می توان همین را شمرد که روحانیّت هیچ گونه ربطی با امور مملکتی و جریانات روانۀ کشوری ندارد، بلکه مانند فاصلۀ زمین و آسمان آن دو با هم فاصله داشته و کاملاً از هم دورند.

لكن افراد روشن فکر با این افسانه ها و بیهوده سرائی ها آشنا نبوده و درصددند که در هر موضوغ و مطلبی، خود را بجائی برسانند و با کنجکاوی مناسب و لازم روزنه ای از حقیقت را بیابند و نورانیتی برای خود تحصیل نمایند.

خوانندگان عزیز توجّه کنند!

در مورد بحث باید مطلب (بودن رابطه بین روحانیّت و نظام کشور و نبودنش) بطور کلّی فرض نشود، زیرا جهت تأییدی برای آن از عقل و دین نمی توان پیدا کرد. یعنی از نظر عقل و دین راهی ندارد که بگوئیم روحانیّت با نظام کشور بطور کلّی مربوط است یا بگوئیم بطور کلّی مربوط نیست.

بلکه سزاوار است طبق مطالعۀ دقيق و تأمّل كامل بر وفق عقیده و نظر هوش مندان و افراد حقیقت پرست جامعه صورت مطلب از کلّیت خارج شود .

یعنی بگوئیم که روحانیّت با نظام کشوری که روی پایۀ نظام الهی و ترتیب حقیقی دینی بر قرار است شدیداً مربوط بوده و هیچ گونه فاصله ای در میان آن دو نیست.

ربط روحانیّت با نظام غیر حقیقی کشوری که پایۀ صحیح و میزان معتدلی نداشته باشد بر خلاف وضع روحانیّت بوده و صورت خود او را بهم می زند.

ص: 400

نکتۀ این بیان کاملاً روشن و واضح است، شکّی نیست چنان که گفته شد روحانیّت دستگاهی ست که آن دستگاه با مقرّرات دینی و برنامه های، مذهبی آمیزش داشته و بر همان پایه استوار می باشد.

روی این نظر نظام کشور و ترتیب آن که جامعۀ روحانیّت مأموریّت بخصوص دارد، همان نظام دینی و ترتيب صحیح مذهبیست.

کشوری که طبق قانون و برنامۀ کشوری دین تشکیل شده و روی آن اصل صورت یافته است، عین همان موردیست که پیشوایان عالی مقام دینی جزء هدف خود دانسته و هر موقع بمناسبت وقت و زمانش تقویت و تأیید کرده اند.

آورندۀ دین (حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم اوّلین شخصیّت و مقام جهان بشریّت) با همین پایه و اساس، کشور دینی را ترتیب فرموده و محیط های مختلف را روی نظم بهم مربوط و متصّل ساخت.

همین روش آن حضرت یگانه شاهدیست که روحانیّت (یعنی دستگاه پرورش دهندۀ منویّات پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و سلم و ائمّه علیهم السّلام) با نظام کشور کاملاً مربوط است ، بعلّت این که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و اله و سلم چنین روّیه را داشته اند.

روزی که کشور های تحت نظر رسول اکرم صلی اللّه علیه و اله و سلم نظم و ترتیب بخود می گرفت، جهت نظمی جز برنامۀ دینی که هدف روحانیّت است نداشته و غیر آن چیزی بمرحلۀ تصویب و اجراء نمی آمد.

بطوری که تاریخ و روایات ائمّۀ اطهار (علیهم السلام) حکایت دارند کلّیۀ امور کشوری با برنامۀ دینی اداره می شد، و در عین حال در مقابل کشور های متمّدن عصر خود قدرت عجیبی از خود نشان می داد، تا آن جائي كه هيچ يك از ممالك نيرومند و قوی پنجۀ آن زمان را فکر این نبود که بتواند نسبت بکشور دینی نظر سوئی ابراز و اظهار کند یا تحت استعمار و تسّلط خود در آورد و آن را بکلّی از هستی حقیقی بر اندازد.

ص: 401

دین مقدّس ، که بر تمام تکلیف های بشر در جنبه های مختلفش و برکلّیۀ برنامۀ زندگی آن متضمّن است، نظام کشور را نیز در ردیف همان ها منظور داشته و حتّی عهده دار جزئیات مصالح آن می باشد.

سیاست کشور داری غیر از دین نیست !

نهایت چیزی که باعث اعوجاج و کج فکری مردم شده و رابطه ای بین روحانیّت و امور مملکتی قائل نمی شوند اینست که خیال کرده اند سیاست کشور داری غیر از دین است، خیال کرده اند باید زمام دار کسی غیر از افراد متصّدی بر اوضاع دینی باشد، خیال کرده اند که اگر روش دین برنامۀ مملکتی و نظام نامۀ کشوری باشد مردم بآسایش نائل نمی شوند و کشور از ترّقیات لازم خود عقب می ماند، خیال کرده اند که دین تنها روش عبادت را نشان می دهد و فقط طرز تحصیل مراتب بندگی از نظر جهات معنوی و اخروی را متضمّن است.

در اثر همین خیالات نظریّهٔ فوق را دربارۀ روحانیّت و امور کشوری می دهند، و روز بروز این نظریّۀ بی اساس را با شواهدی که خود با فکر معلوم الحال شان می تراشند تقویت می کنند.

غافل از این که مراجعه بسوابق و نظر بوضع گذشته ها خلاف چنین خیالات را ظاهر و ثابت می سازد، و معلوم می کند که کشور داری صحيح يك قسمت از روّیه های دین بوده و زمام داران عصر های نزديك به عصر خود تشکیل دهندۀ کشور دینی، از افرادی هم بوده اند که صلاحیّت رسیدگی بر امور شرعی مردم را داشته، و روش دین عین برنامۀ مملکتی و نظام نامۀ کشوری بحساب می رفته و از هر نوع ترّقیات لازم مانع نگردیده و فقط بعبادت و رعایت جهات معنوی وا دار ننموده بلکه مردم را بر آن وا داشته که کلّیۀ نیازمندی های مختلف خود را بوسیله اش بر طرف سازند و درد های گوناگون خود را در تمام موارد و در هر يك از جنبه های زندگی بوسیله اش علاج کنند.

ص: 402

آری شاید بخاطر همین غفلت است که بطور متداول گفته می شود: روحانیّت حّق مداخله بسیاست ندارد، البّته بدیهی است گروهی که بدستورات کامل دین آشنائی ندارند، جز این را نخواهند گفت، خصوصاً در این عصر کنونی که اکثریّت مردم با معنویّات و خصوصیّات آئین چندان مربوط و مأنوس نیستند ، روحانيتّ را يك دستگاه تشریفاتی و از جملۀ آداب و رسوم بی پایه می دانند و روی این جهت کم ترین علاقه و ميل طبعی و اشتیاق باطنی بر آن ندارند.

ولی برای ما بس است که کشور دینی در یکی از اعصار گذشته در دست کسی اداره می شد، که خود او عین حقیقت و اصل صحیح و میزان درست دین بوده و رهبری جهان تشیّع را بعهده داشته، باسم مقدّس علّى بن ابي طالب امير المؤمنين علیه السلام معروف دنیای گذشته و امروز می باشد.

علی عليه السلّام هر يك از امور معنوی و طرز کشور داری را با همان برنامه ای رعایت می فرمود که بنام دین موسوم است و با همان برنامه راحتی و امنیّت واقعی اهل دین را فراهم می ساخت .

خوانندگان گرامی !

اکنون وجه این که یاد آوری شد که باید قید کلّیت را در مورد بحث ساقط کرد (یعنی نباید گفت روحانیّت با امور کشوری بطور کلّی مربوط است یا بطور کلّی مربوط نیست) واضح و روشن گردید و معلوم گشت که دین راجع بامور کشور نیز دستوراتی دارد و جامعۀ روحانیّت برعایت آن دستورات مأمور و موّظف است.

آنان که سیاست را روشی بر خلاف دین داری و آئین پرستی می پندارند روی این نظر است که جنبۀ مادیّت (که پدید آمدۀ وسائل ظاهری و مقدّمات خالی از حقیقت می باشد) چشم و دل آن ها را بر خود جلب کرده، از جنبه های معنوی بطور کلّی صرف نظر نموده اند .

ص: 403

اوسوالدا شپنگلر چنین می نویسد !

اوّلین مسئله ای که مستلزم سیاست مداری است، احراز شخصیّت است، مسئلۀ دوّمی که هر چند جلوه ندارد ولی مشکل تر بوده و تأثیر نهائی آن بیش تر می باشد. ایجاد سنّت و يك سلسله رسوم قابل دوام است، وی بایستی در دیگران بطوری نفوذ یابد که کار ها و اقدامات او با همان شدّت و همان روحیّه که مخصوص خود او است تعقیب شود وی بایستی چنان جنبش و فعالیّتی ایجاد کند که برای ادامه و ابقای آن بوجود شخص او احتیاج نباشد، در این مرحله سیاست مدار بمقامی می رسد که در عصر كلاسيك، آن را بموهبت الهی و ایزدی تعبیر می نمودند، در این مرحله وی خلّاق زندگانی نوین و بنای روحانی نژاد جدید می گردد، شخص او که بشری بیش نیست پس از چند سالی از میان مي رود، ولى يك عدّۀ معدودی که دست پروردۀ اویند، راه و روش او را اتّخاذ نموده و تا زمان غیر محدودی ادامه خواهند یافت، ایجاد این اثر جهانی (سُنَن باقِیهَ) با این نیروی باطنی طبقه حاكمه، فقط كار يك شخص شخیص است که رسوم عالیه ای بوجود آورده و برای جامعۀ خود بارث گذارد، در سراسر تاریخ چیز دیگری جز این اثرات پر دوام نداشته است، سیاست مدار بزرگ وجود نادری است» .

این نظریّۀ روشن و چندین نظریّۀ دیگر مانند آن که عیناً با روحانیّت و وضع حقيقيش تطبیق می کند، وسیله ایست برای نزديك شدن ذهن و مربوط گردیدن فکر انسان بر چگونگی مطلب در مورد سخن .

يك فكر بی اساس يك توهم بي جا !

شاید گروهی از مردم آن چه را که عقلاء و روشن فکران در این باره می گویند : «که روحانیّت با امور کشوری ربط کامل دارد» درست تأمّل نکرده و چنان می پندارند که این ها می خواهند بگویند: روحانیّت مدّعی مقامات مادّی و منصب های ظاهری می باشد و درصدد است که ادارۀ امور از نظر مباشرت و تصدّی نیز بر آن ها وا گذار شود، و میل

ص: 404

دارد که مانند حکم فرمایان متداول در محیطی بعنوان زمام داری اظهار وجود نماید، و بالاخره با این وسیله مقاصدی روی پایۀ مادیّت و مقام پرستی بدست بیاورد.

لکن در پیش افراد معتدل و پاك، اساس این توهّم بر آب است، بدیهی است که علماء اگر چنین مقصدی داشته باشند مخالف با غرض اصلی و هدف نهائی خود آن ها می باشد.

جامعۀ روحانیّت در صدد این نیست که مقام و منصبی از مقامات و منصب های بزرگ رسمی برای خود تحصیل کند، بلکه در این صدد است که پرتو آن مقام و منصبی که خدای بزرگ و رسول اکرم صلی اللّه علیه و اله و سلم و جانشینان ارجمند آن حضرت برایش اعلام فرموده مقامات و منصب هائی در تحت نظر مقدّس خود برای رفاه مردم و بخاطر تدارك مصالح آن ها پرورش دهد، و سپس بطور صمیمیّت و یگانگی دست بدست هم داده و نیازمندی های جامعۀ دین داران و اجتماع اهل ایمان را بر طرف سازند، و بدست یاری و پشتیبانی هم دیگر عموم طبقات را بشاه راه ترّقی و سعادت حقیقی برسانند.

بقول یکی از نویسندگان پر افتخار و پیشوایان ارجمند مذهبی عصر «هیچ فقیهی تا کنون نگفته و در کتابی هم ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت حّق ما است، البّته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود بهترین تشکیلات است، لکن اکنون که آن را از روحانیّون نمی پذیرند، این ها هم با این نیمه تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند بهم بزنند ، و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردند مخالفت با همان شخص بوده ، از باب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادند، وگر نه با اصل اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده، بلکه بسیاری از علماء بزرگ عالی مقام در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهی ها کردند مانند خواجه نصیر الدّین و علّامه حلّى و محّقق ثانی و شیخ بهائی و محّقق داماد و مجلسی و امثال آن ها و هر قدر هم دولت یا

ص: 405

سلاطین بزرگ با آن ها بد سلوکی کردند و بآن ها فشار آوردند باز با اصل اساس تشکیلات و حکومت مخالفتی از آن ها بروز نکرده، تواریخ همه در دست است و پشتیبانی هائی که مجتهدین از دولت کردند در تواریخ مذکور است.

توافق و اتّحاد نظر زمام داران امور کشوری با جامعۀ روحانیّت در صفحات گذشتۀ تاریخ اثرات و نمونه های نیکی بجای گذاشته که در قسمت های دیگر آن، چنین درخشانی ها یاد داشت نشده.

البّته این درخشانی ها در اثر توّجه کامل و التقات صحیح متصدّیان امور بوده که احراز کرده اند روحانیّت مقصدی و نظری جز بسوی خوشبختی مردم ندارد، جز برای مصالح جمعیّت حرکت و جنبش نمی کند، جز بخاطر حفظ و حراست کشور و در آوردن آن از چنگال بیگانگان و اجانب ضدّ دین و آئین و مخالف آسایش و حیثیّت، قدمی بر نمی دارد و قلمی روی و صفحه نمی گذارد.

تا موقعی که این التفات و توجّه زمام داران بر جهات نام برده بر قرار بود، عموم افراد لذّت بخصوصی از زندگی و تعیّش خود برده و نتایج بسزائی از حیات خود می بردند و کسانی در میان نبود که آن ها را بروحانیّت بد بین کنند و سوء نیّت و فتنه انگیزی و تفرّق کلمه و نفاق و از بین بردن وحدت که اساس حفظ کشور بر آن است تولید نمایند.

کسانی در میان نبود که بملاحظۀ تحصیل مقاصد فاسد و شوم خود، موضوعاتی بر نفع اغیار و بی دینان پیش بیاورند و عایدات کشور را در اختیار آن ها قرار بدهند و در راه صورت گرفتن مصالح اغیار، دین و آئین و حقوق صرف نظر کنند.

بهمین علّت صلاح حقیقی کشور در این دیده می شد که جامعۀ روحانیّت بعنوان رهبری و پیشوائی قبول گردیده و از هیچ مقامی نسبت باو مخالفت و سر کشی بشود، و اساس و بنیادش بتوّسط پیروی عموم طبقات از آن، مورد تقویت و تأکید

ص: 406

قرار بگیرد، تا آن جائی که زمام داران با دست نشاندگی و مجاز بودن در کار های خود از طرف رئیس آن جامعه، اظهار خوش وقتی می نمودند و خود را در میان مردم جهان با این منصب معرّفی می کردند، و عمّال و زیر دستان خود را نیز بهمین طرز پرورش داده و آن ها را بر این روّیه عادت می دادند، از باب شاهد مطّلب در صفحات تاریخ حیات و زندگی رجال برجستۀ دیروز را نمونه های بارزی برای امروز می توان ملاحظه کرد.

فرمان عجیب شاه طهماسب !

شاه طهماسب که دوّمین پادشاه صفویّه از اولاد عارف مشهور شیخ صفی الدّین می باشد از کسانیست که بشهادت تاریخ دورۀ زندگانی خود را با کشور داری طبق موازین معتدل صحیح و رعایت معارف و جهات معنوی بسر برده، و با آمیزش کامل و اختلاط شدید با روحانیّت زمان خود توانسته است رضایت طبقات مختلف از مردم عصر سلطنت خود را در محیط خود تحصیل کند.

این مرد ارجمند و حقیقت پرست با یکی از شخصیّت های بزرگ و مراجع عالی مقام (صاحب کتاب پر ارزش «جامع المقاصد» معروف بمحّقق کرکی و محّقق دوّم موسوم بعلّی بن عبد العالی رضوان اللّه علیه) معاصر بود.

مرحوم شاه طهماسب، روی پاکی فطرت و دل، از هر نظر نسبت بآن مرجع دینی اظهار علاقه و اخلاص می کرد، و پیوسته فکر و نظر خود را برأی و نظر آن بزرگوار ربط می داد، و کاملاً سعی می نمود که خود را در ردیف زمام داران و سلاطین تطبیق کند.

این مرد خوش سیرت راجع برعایت مقام و مرتبۀ مرحوم محّقق و در خصوص اطاعت بر دستور آن، بعمال و گماشتگان خود فرمان عجیبی صادر کرده و آن چه عقیدۀ درونیش بود، در ضمن عبارات و کلماتش ظاهر ساخت.

«نگارنده» صورت این فرمان شریف را در بعضی از تألیفاتش بطور مفّصل درج کرده است، و اکنون قسمتی از آن را بمناسبت مورد سخن ذکر می کند.

ص: 407

شاه مبرور بعد از پاره ای از مطالب مقرّری می نویسد: «سیما در این زمان كثيرة الفیضان که عالی شأنی كه برتبۀ ائمّۀ هُدى (علیهم السلام) اختصاص دارد، مُتَعالى رُتبَت خاتَمُ الْمُجتَهِدينَ وارِثُ عُلُومِ سِيّدِ المُرسَلينَ صلی اللّه علیه و اله و سلم حارِسُ دينِ أَميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام قِبلَةُ الأتقِياء المُخلَصينَ قُدوَةُ العُلَماءِ الراسِخينَ، حُجَّتُ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِينَ هَادِى الْخَلايِقِ إِلَى الطَّريقِ المُبينِ ، نَاصِبِ اعلامِ الشَّرعِ الْمُبِينِ ، مُتبوُعُ أَعاظِمِ الولاةٍ فِي الْأَوانِ ، مُقتَدا كَافَةٍ اَهْلِ الزَمانِ، مُبينُ الْحَلالِ وَ الْحَرَامِ ، نائِبِ الإِمام ، لا زالَ كَاسْمِهِ العَالِى عَلِيّاً ، كه بقوّۀ قدسّيه ايضاح مشکلات قواعد ملّه و شرایع حّقه نموده، علماء رفيع المكان اقطار و امصار روی عجز بر آستانۀ علومش نهاده باستفادۀ علوم از مقبسات انوار مشکات فیض آثارش سر افرازند، و اکابر و اشراف روزگار سر اطاعت و انقیاد از اوامر آن هدایت پناه نپیچیده پیروی احکامش را موجب نجات می دانند، همگی همّت بلند و نیّت ارجمند مصروف اعتلاء شأن و ارتقاء مكان و ازدیاد مراتب آن عالی شأن نیست ، مقرّر

فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخّام و امراء و وزراء و سائر ارکان دولت قدسی صفات، مومی الیه را مقتدا و پیشوای خود دانسته، در جمیع امور اطاعت و انقیاد بتقدیم رسانیده، و آن چه امر نماید بدان مأمور و آن چه نهی نماید بدان منتّهی بوده هر کس را از متصّدیان امور شرعّیهٔ ممالک محروسه و عساگر منصوره عزل نماید معزول و هر که را نصب نماید منصوب دانسته، در عزل و نصب مزبورین بسندی دیگر محتاج ندانند، و هر که را عزل کرده، مادام که از جانب آن متعالی منصوب نشود نصب نکنند».

این فرمان عالی مضمون که در موقع خود از ربط و اتّحاد روحانیّت با زمام داران وقت حکایت نمود، چنان تأثیری در نفوس بیگانگان بخشید که هیچ تظاهر برسوم ظاهری و قدرت نمائی های معمولی مانند آن اثر را نداشت و هیچ عاملی نمی توانست چنین جلوۀ درخشانی برای آیندۀ جامعه فراهم آورد.

ص: 408

چنان افراد داخلۀ مملکت را بر نظم و اعتدال و حق شناسي و قيام بوظيفه و درست کاری وا دار نمود که از هیچ عامل زور و نیروی قهر ساخته نبود.

چنان برای آیندۀ کشور و آیندگان جامعه، فرمول و میزان دقیق شد که هیچ منشأ و مبدئى مثل آن فرمول و میزان را بدست نمی داد.

باز باید گفت که نکتۀ این حقیقت پرستی و یگانگی با روحانیّت در اثر توّجه و التفات زمام داران امور باصل هدف و اساس مقصد جامعۀ روحانیّت می باشد و جز این جهت سبب و علّتی برای آن نمی توان فرض کرد .

روی این حال (یعنی التفات و توجّه زمام دار بر موضوع نام برده) جای تعجّب نیست که در صفحات دیروز تاریخ زندگی زمام داری مانند «ناصر الدّین شاه» ملاحظه شود، که در ضمن سفر خود بانگلستان، آرتش آن کشور را در حال رژه مشاهده نموده و نیروی نظامی آن مملکت را از نزديك تماشا کند و سپس ملکه الیزابت چگونگی وضع آرتش انگلستان را که بدستور او در حضور شاه رژه رفتند از ایشان سئوال نماید و شاه جواب دهد خیلی مرّتب و با قدرت است، و ملکه الیزابت، دوّم مرتبه از وضع آرتش کشور ایران بپرسد، شاه در پاسخ بگوید : ما در کشور خود (ایران)مقدار محدود و معینی آرتش و نظامی داریم، که تنها بخاطر رعایت و حفظ آرامش و انتظامات داخلۀ مملکت می باشد، لکن اگر موقعی کشور ما در معرض حمله و دستبرد يك دولت اجنبی قرار بگیرد، در آن هنگام مرجع مذهبی و پیشوای روحانی فرمان دفاع از کشور را صادر می کند، و اگر همین فرمان از طرف ایشان صادر شود ، کلّیۀ افراد مملکت اعّم از مرد و زن، عالی و دانی، بزرك و كوچك، نظامی و آرتش هستند و برای دفاع از مملکت و قطع دست بیگانه قیام می کنند ، حتّی در آن هنگام، من که سلطان کشورم مثل یکی از افراد سربازان، باید بتكليف و وظیفهٔ مذهبی در میدان جنگ بمبارزه و دفاع مشغول شوم.

ص: 409

«جای تعجّب نیست» که روی همان التفات بمقصد جامعۀ روحانیّت، شاه مزبور در عهد سلطنت خود با حکم و فتوای مرجع و پیشوای بزرگ وقت و رئیس عالی قدر روحانیّت، مرحوم آیت اللّه حاج میرزا حسن شیرازی رضوان اللّه علیه، مخالفت ننمود و بر ضدّ آن نظریّه نداد، بلکه با پشتیبانیش از آن فتوا توانست که هدف شوم يك دولت اجنبی را (که قصد داشت با يك مقدّمۀ کوتاه ، كم كم استقلال کشور ما را از هر نظر اعّم از ارضی و سیاسی و اجتماعی و .... ، ضایع کند و کلیّۀ شئون و حقوق ملّت ایران را از بین ببرد) باطل سازد، و طبقات مردم ایران را از شرّ آن دولت زیان خواه نجات دهد.

آن مقدّمۀ کوتاه چه بود ؟!

اشاره

مقدّمه این بود كه يك كمپانی بزرگ انگلیسی (گ.ف. تالبوت(C.F.taidot دربارۀ کشت دخانیات و بعمل آوردن تنباکو ، از مرحوم ناصر الدّین شاه، در تاریخ (8 مارچ 1890) امتیازی اخذ کرده و آن امتیاز در همان سال (9 مه) در سفارت انگلستان به ثبت رسید.

مرحوم آیت اللّه شیرازی اعلی اللّه مقامه (که در آن موقع ریاست دینی و پیشوائی مذهبی را در عهده داشت و در سامّراء از شهر های کشور عراق اقامت می فرمود) هنگامی که از نیّت فاسد و قصد نا صحیح زمام داران بریتانیا «انگلستان» مطّلع شد بطور صريح و با كمال تأكيد بر حرمت و ممنوعیّت استعمال تنباکو حکم و فتوا داد.

این فتوای محکم و دستور صریح، تمام عملیّات افراد بیگانه را بکلّی راکد نمود و هدف اصلی آن ها را بهم زد، زیرا بمحض صدور آن حکم متین سکنۀ کشور های دینی بخصوص ایران از استعمال تنباکو کاملاً خود داری کردند ، تا جائی رسید که مقدار کمی هم در آن کشور ها تنباکو بدست نمی آمد.

ناصر الدّین شاه مرحوم آن امتیاز را که در این خصوص به (گ. ف. تالبوت) کمپانی معروف انگلیسی اعطاء کرده بود لغو نمود ، و بمنظور تسکین خاطر کمپانی

ص: 410

نام برده، نیم ملیون پوند برایش مقرّر داشت .

این ها کم ترین شواهدی بود که (از باب نمونه از حّق پرستی زمام داران گذشته و اتّحاد آن ها با جامعۀ روحانیّت و رفاه مردم در سایۀ این اتّحاد) یاد آوری شد، البّته برادران و خواهران پاک طینت دینی در هر نقطه و مکانی می توانند با مراجعه بتاریخ نسبت بمورد بحث و محلّ گفت گو روشن تر گردند. ﴿ اَلّلهُمَ اهْدِنَا إِلَى سَبِيلِ الرَشَادِ﴾.

11(منطق پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام دربارۀ دانشمندان دینی)

حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و جانشینان عالی مقام آن شخصیّت بزرگ ، هم چنان که دربارۀ علم تاکید و تحریص کامل فرموده اند، راجع باهمیّت علماء دینی و دانش مندان مذهبی نیز بیان های جامعی داشته، و روی ملاحظۀ مصالح اجتماعی و مقتضیات اوضاع عمومی همگان بر رعایت از مقام شامخ این سلسلۀ جلیله و پیروی از نظریّات عالی و افکار نورانی آن ها دستور می فرمایند.

در روایت تحف العقول بعد از چند جمله موجود است : ﴿ وَ ذالِكَ بِاَنَّ مُجارِى الْأُمُورِ وَ الاَحكامِ عَلى أَيْدِي العَلَمَاءِ ِباللّهِ اَلأمَناءُ عَلَى حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ﴾ یعنی «اجراء همهٔ امور بدست علماء شریعت است که امین بر حلال و حرام خدا می باشند».

در کتاب معانی الأخبار شیخ صدوق و در کتاب فقیه که یکی از نفیس ترین کتاب های اهل تشیّع است از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود : ﴿ قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی اللّه علیه و آله و سلم) اَلّلهُمَ ارحَم خُلَفَائِي قِيلَ يا رَسُولَ اللّهِ (صلی اللّه علیه و آله و سلم) وَ مَنْ خُلَفَاتُكَ قَالَ الّذينَ يَأْتُونَ بَعْدِى وَ يَرْوُوُنَ حَدیثی﴾ یعنی «رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود خدایا جانشینان مرا رحمت کن، پرسیدند جانشین های شما کیانند گفت آن هائی که پس از من می آیند و حدیث و سنّت مرا روایت می کنند».

ص: 411

شیخ صدوق باسناد متصّلۀ خود در کتاب اکمال الّدین و شیخ طوسی در کتاب غیبت و طبرسی در کتاب احتجاج صورت توقیعی از حضرت امام غایب (عج اللّه تعالی شریف) نقل می کنند که در آن دارد : ﴿وَ اَمّاَ الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلى رُوَاةِ أَحَادِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيكُم وَ أَنَا حَجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ﴾ یعنی «هر حادثه ای که برای شما اتفّاق افتاد باید در آن رجوع کنید به راویان احادیث ما ، زیرا که آن ها حجّت منند بر شما و من حجّت خدا هستم بر آن ها».

فائدة حدیث و دلالت آن !

اشاره

اگر خوانندگان عزیز در مضمون این حدیث شریف تأمّل و دّقت ورزند، دو جهت مهّم و دو مطلب بزرگ بطور کامل از آن استفاده می شود.

(1) این که در حوادث و اموری که پیش می آید و کار هائی که سابقه ندارد و برای جامعه رخ می دهد و موضوعاتی که حکم آن معلوم نیست و می خواهد در اجتماع دینی صورت پیدا کند، باید بطرز خود سرانه و باتّكاء ميل و نظر شخصی انجام نگیرد .

زیرا اقدام خود سرانه شاید مستلزم خطرات و صدماتی گردد که جبران و تدارك آن بآسانی فراهم نباشد.

از این جا است که همین موضوع (یعنی اقدام خود سرانه و بدون دستور) از جملۀ چیزهائیست که پیشوایان دینی (حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و جانشینان ارجمندش) بیش از اندازه خطر ناك و مضرّ دانسته و بر توّقف و خود داری و کناره جوئی از آن امر فرموده اند.

ثمرات این دستور بزرگ (یعنی توّقف از اقدام خود سرانه) برای روشن فکران پوشیده و مخفی نیست، و مفاسد سر کشی از آن نیز کاملاً در خارج هویدا و محسوس است طبقات مردم از كوچك و بزرگ صدمات مخالفت بر آن دستور را در زندگی خود دیده اند.

ص: 412

امروز اکثریّت گرفتاری ها و بدبختی ها بر همین جهت بستگی دارد، و آن چه برای اجتماع باعث ناراحتی و ننگ و فضاحت می شود، نوعاً کارهائیست که با منشأ خود سری وسیلۀ تبه کاران و جاهلان عاقل نما صورت می گیرد، و غالباً اموریست که بدون استناد بر اصلی طبق هوای نفس و شهوت باطنی بوجود می آید.

(2) این که پس از خود داری از اتّکاء بنفس و خود سری در کار های غیر واضح و حوادث پدید آمده، باید مراجعه بموردی باشد که از طرف مبدء اصلی یعنی خدای متعال اجازۀ رجوع بر آن ها ثابت است و باید بکسانی رجوع شود که اهلّیت کامل داشته و برای حلّ مطلب و رفع نیازمندی مهیّا می باشند، و چنین کسان اهل و صالح، علماء و دانشمندان ارجمند دینی هستند و غیر آن ها برای این موضوع کافی نیست و بلکه مضرّ و زیان آور است.

حدیث می فرماید در امور حادث و پیش آمد های مهّم اجتماعی و موضوعات خطير باید بعلماء دین مراجعه شود که حافظان احکام خدا و آشنایان برموز دینی بوده و ربط مخصوصی به پروردگار شان دارند.

می فرماید علماء دینی و دانش مندان مذهبی از این نظر قابل مراجعه هستند، که از طرف امام واجب الأطاعه برای عموم پیروان آن بزرگوار و گرویدگان بحّق حجّتند، و حجّیت آنان از طرف چنین امامی از این خاطر اعتبار دارد که خود آن امام از طرف خدای متعال حجّت ثابت و محکمی برای آن ها می باشد.

چنان که وجود مقدّس امام (علیه السلام) از طرف خدا بر علماء حجّت است وجود علماء نیز از طرف امام حجّت است بر سائر مردم، تا با رعایت این موضوع مصالح اجتماعی با نظم و ترتیب کامل فراهم آید، و آن چه مایۀ ناراحتی و خسارت است بر طرف گردد.

بنا بر مفاد این حدیث شریف و حدیثی که بعد از این یاد آوری می شود پر واضح و روشن می باشد که مراجعه بنا کسان و نا اهلان در امور اجتماعی بر خلاف دستور الهی

ص: 413

و بر ضدّ نظر رهبران جهان انسانیّت است .

روشن تر از همۀ این ها که موقعیّت و منزلت علماء و دانشمندان دینی را معلوم می سازد ، کلام حضرت صادق (علیه السلام) در جواب سئوال از حکم رجوع بقضات جور و حكّام غير اهل (که از طرف منشأ فاسد و مركز ظلم بر آن منصب تعیین شده اند) می باشد، و آن کلام بطرز روایت از عمر بن حنظله از آن حضرت معروف است که می گوید:

﴿ سَئَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ (علیه السلام) عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازِعَةُ فِي دَيْنِ أَو ميراث فَتَحاكَمَا إِلَى السُلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاتِ أَيَحِلُ ذَالِكَ قَالَ (علیه السلام) مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِى حَق اَوْ بَاطِل فَإِنَّمَا تَحاكَمُ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ ما يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْنَا وَ إِنْ كَانَ حَقاتَا بِتالَهُ ، لِأنهُ أَخَذَهُ بِحُكَمِ الطَّاغُوتِ وَ قَد امَرَ اللّهُ أَن يُكْفَرَ بِهِ، قَالَ اللّهُ تَعَالَى يُريدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمرُ و أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ، قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ، قَالَ (علیه السلام) يَنظُر انِ إلى مَن كانَ مِنْكُمْ مِمَنْ قَدْرَوى حديثنا وَ نَظَرَ فِي حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عِرِفَ أَحكامَنا فَلْيَرْضُوا بِهِ حَكَما فَانِي قَدْ جَعَلْتَهُ عَلَيْكُمْ حَاكِما فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يُقبَل مِنْهُ فَإِنمَا اسْتَخفَ بِحُكْمِ اللّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَ وَ الرَّادُ عَلَيْنَا الرَّادُ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِ الشِركِ بِاللّهِ﴾

یعنی «پرسیدم از حضرت صادق (علیه السلام) از حکم دو مرد از اهل مذهب ما که دربارهٔ دین یا ارث منازعه و اختلاف کنند و پیش سلطان وقت و قاضيان معروف بمحاكمه روند ، آیا این کار (یعنی مراجعه بر چنین موارد) از نظر دین و مذهب حلال و جايز است؟!

حضرت فرمود: هر کس بحّق یا نا حّق برای رفع نزاع و بعنوان محاکمه نزد قضات جور برود، جز این نیست که نزد طاغوت (یعنی شخص بسیار سر کش و رو گردان از حّق) بمحاکمه رفته است.

در حالی که خدا مردم را فرمان داده است که نسبت بطاغوت کفر و اعراض ورزند

ص: 414

چنان که (در سورۀ نساء آیۀ 63) می فرماید : «مردم می خواهند پیش طاغوت برای محاکمه روند و بوسیلۀ آن رفع نزاع کنند با این که مأمورند آن ها را مورد انکار و اعراض خود قرار بدهند».

عمر بن حنظله می گوید: بآن حضرت عرض کردم پس نزاع کننده ها چه کنند و چگونه رفع خصومت نمایند، حضرت فرمودند: باید آن ها رجوع کنند بکسی از اهل مذهب شما از کسانی که حدیث ما را نقل نماید و آن چه پیش ما حلال و حرام است مورد نظر و التفات خود قرار بدهد، و بر احکام ما آشنا باشد.

باید نزاع کننده ها بقضاوت و داوری چنین شخصی که توصیف شد راضی باشند، زیرا بدرستی که من او را بر شما ها حاکم قرار دادم .

پس اگر همین شخص واجد شرایط، بر طبق حكم ما حكم كند، و مورد قبول واقع نگردد، پس جز این نیست که استخفاف و اهانت بر حکم خدا و ردّ بر ما شده است، و کسی که بر ما ردّ کند، رّد بر خدا کرده، و رّد بر خدا در منزلۀ شرك بخدا است».

در این بیان عالی مضمون بطور صریح، مجتّهد و دانشمند دینی را حاکم قرار داده، رّد او را رّد امام و رّد امام را رّد خدا و رّد خدا را در حّد شرك بخدا دانسته و تكليف طبقات مردم را راجع برفتار آن ها با علماء دینی خود واضح و روشن می سازد و مشخّص می کند که چگونه باید در این باره اقدام کنند.

این بیان عالی مضمون برای حّق جویان حجّت را تمام می کند و مجالی نمی دهد که بدون جهت از جامعۀ روحانیّت کناره گیری نمایند .

این بیان مقدّس افراد سست و بی مبالات را وا دار می سازد که در پی حقیقت روند و از باطل و روش های زننده خود داری کنند.

بار خدایا توفیق حقیقت پروری و حّق پرستی و وظیفه شناسی را بر ما عطا کن ﴿ بحقِكَ وَ بِحَقِ اَولِيَائِكَ الْمُقَرَبِينَ وَ أَحِبَائِكَ الْمُكَرَمِينَ﴾.

ص: 415

12(کناره گیری از علماء): (و مخالفت با آن ها برای چیست؟!)

این پرسش گر چه ممکن است روی نهایت بی اطّلاعی گروهی از مردم و توّجه نداشتن آن ها بر نکات و دقایق اجتماعی و جریان روزانۀ جهانی و در اثر مأنوس نشدن با افراد حقیقت جو و . و. و .، پیش آمده و در ذهن این عدّه صورتی بخود بگیرد.

ولی اگر در پیرامون مطلب رسیدگی شود باید انصاف داد که جواب این سئوال برای همه کس روشن و با شواهدی از جهات خارجی موضوع، هر فردی می تواند پاسخ را بطور ثابت و واضح دریابد.

خوانندگان گرامی عزیز!

شما بعد از ملاحظۀ مبحث های پیش که راجع بروحانیّت تحت عنوان هائی سخن گفته شد، می توانید آن چه را که ارباب شعور و فهم و افراد با عقل و با احساسات جامعه می گویند صمیمانه تصدیق نمائید.

آن ها می گویند: تنها چیزی که باعث کناره گیری مردم از علماء و مخالفت آنان با دانشمندان دینی می باشد ، همانا فقط شدّت مادّیت و مادّه پرستی و شهوت رانی و و جهالت است.

البّته در هر عصر و هر زمان دنیای آن وقت از وسائل مادّی خالی نبوده و نخواهد بود، لکن عصر کنونی که بیش تر از هر عصری با مادّیت آمیخته شده ، آثار شوم و فاسدش بیش تر ظاهر و آشکار می گردد.

امروز با دیروز فرقی که دارد اینست: دیروز وسائل مادّی صورت مقدّمات رفاه و

ص: 416

استراحت و آسایش و موفقیّت بشر را بخود می گرفت و روی احتیاج و نیازمندی تمام مورد علاقه و میل طبقات مردم می شد، و حقیقتاً هم بهره های بسیار عالی ، از همۀ آن ها تحصیل می گردید، لکن امروز همان وسائل پر ارزش باضافۀ چندین برابر گذشته ها که در دسترس قرار گرفته است، غالباً رنگ دیگری بخود گرفته و صورت اصلی خود را از دست داده، نتیجه هائی از آن ها أخذ می شود که جز زیان و صدمات غیر قابل جبران چیزی نمی توان شمرد.

ما قبول داریم که امروز زندگی اجتماعی انسان در زمینه های مختلف، ترقیات محسوس و قابل ملاحظه ای نموده، و زندگانی اجتماعی بعد از انقلاب صنعتی اخیر، بطور کلّی بمقدار شایان توجّهی تغییر صورت داده است .

ما قبول داریم كه يك روز همۀ سر و کار انسان با نیروی معیّن و محدودی از قبیل حیوان و آب و باد و سایر عوامل طبیعی بوده و چندی نگذشت که وضع بشر بطرز دیگری خود نمائی کرد و سر و کارش با نیرو های عجیبی از قبیل بخار و برق و آتم شد .

جای انکار نیست که روزی بشر بخاطر پیمودن مسافتی چندین ماه ناراحتی و زحمت می دید، اکنون همان مسافت را در مدّت چند دقیقه با کمال راحتی و آسایش طی می کند.

جای انکار نیست که روزی انسان ناچار می شد با قدرت ضعیف و محدودش در مقابل طبیعت ایستادگی کند، ولی امروز نیرو های آماده و عظیمی که از هر نظر او را از صدمات و ناراحتی های طبیعت حفظ کند برایش فراهم است.

آری بشر امروز، امواج را تسخیر می کند، از قوّۀ جاذبه دور می شود و خود را در خلاء و سبك احساس می نماید، بشر امروز از قعر دریا ها نفت استخراج کرده و در زیر اقیانوس های بزرگ تشکیلات قابل زندگی ترتیب می دهد، هيچ يك از این ها جای انکار و طرد نیست و انکار آن ها جز انکار موضوع بدیهی صورتی ندارد.

ص: 417

اما آن چه که ما طبق تشخیص افراد روشن ضمیر و پاک دل می گوئیم اینست همین تحوّل بزرگ مادّی و این انقلاب عجیب صنعتی، چنان فکر و مغز انسان را بر خود مشغول ساخته، و تمام احساسات و عواطف عادی و ظاهری او را چنان بخود متوّجه کرده است، که حقاین و اثر معنوی آن باز داشته شد، این مظاهر مادّی و حیرت انگیز چنان بشر را فریب داد که گوئی بطور کلّی عقل و فکر و روح خود را در میان باخت .

حتّی بشر در اثر پایبندی بر این مادّیات، از تأمّل در مظاهر معنوی و حقایق عالم ما فوق مادّه باز ماند.

افراد بشر چنان در پیچ و خم پیشرفت های روز افزون مادّی انسانی فرو رفت، که بدون التفات کامل و بدون فهم صحیح و سنجش دقیق ، پنداشت که جامعۀ روحانیّت با ترّقیات مادّی بطور کلّی مخالف است.

بشر کنونی با این پندار نام برده، از حقیقت منحرف شده، و نه تنها خود از اثرات روحانیّت و نیز از ترّقیات مادّی عقب ماند، بلکه باعث ضلالت و گم راهی عّدۀ زیادی گردید .

در صورتی که بطور مکرر دانش مندان و نویسندگان دینی یاد آوری کرده اند که روحانیّت با وسائل مادّی بطور کلّی مخالف نیست ، بلکه تنها مخالفت جامعۀ روحانیّت (از روی علاقه بمقدّسات و نوامیس اجتماعی) با استعمال آن ها در اغراض فاسد و موارد خلاف شئون حقیقی بشری می باشد.

بالا تر از همۀ آن چه گفته شد دست های مرموز و کثیف اجانب است که از موقع غلبۀ مادیّت بر افراد جامعۀ دینی، مرتباً شب و روز بر علیه عزّت و شئون و حیثیّت آن ها مشغول کارند، و سعی دارند که مردمان آئین پرست را طوری کنترل کنند که بهر رنگ خواستند در آیند، و بهر نقشه مایل شدند تظاهر نمایند، تا نفع آن اجانب تأمین گردد، و آن چه دل خواه شان هست بدست بیاید.

ص: 418

لذا می گردند تا چند نفر از خود افراد کشور مذهبی هم رنگ پیدا کنند، و بدست یاری آن ها سلب نفوذ روحانیّت نمایند، و این عمل یعنی سلب نفوذ روحانیّت گر چه بر نفع اجانب است، ولکن یکی از خطر های بزرگ و خطا های فاحش، برای جامعۀ دینی و کشور مذهبی بشمار می رود.

چگونه و چرا؟!

بعلّت این که (بقول يك پیشوای بزرگ و نویسندۀ عالی مقام دینی) دل طبقات مردم از زمام داران بواسطۀ بی عدالتی ها و فشار ها رنجیده است ، و آن ها نمی توانند با دل جریحه دار مردم از مملکت دفاع کنند، ولی اگر نفوذ روحانیّت باقی بود، مردم مانند صدر اوّل بعثت حضرت خاتم الأنبياء (صلی اللّه علیه و آله و سلم) وارد عمل می شدند، و کشور با دست واحد و قوّۀ روحانی و دل گرم از خود دفاع می کرد، یا دیگران را برنگ خود در می آورد، و چون زمام داران امور کشوری بر این مطلب التفات و توّجه نکردند بلکه با تمام قوا کوشیدند که از نفوذ روحانیّت کاسته گشته و در میان قوّۀ روحی و مادّی بطور كامل تفكيك شود، پس در اثر آن تفكيك بالاخره زیان های کمر شکن بکشور دینی وارد گردید، و با از دست رفتن این دو قوّۀ معنوی و مادّی کار مملکت عقب افتاد، و در هر موضوعی از موضوعات اجتماعی جهانی پست و زبون شد.

آری در اثر همین تفكيك بين دو قوّۀ نام برده ، قوّۀ تمیز از مردم گرفته شد و بجای آن چند عدد جعبۀ رادیو و نظیر آن برای سرگرمی بجای ماند، تمام بهره های مهّم کشور را اجانب بردند، و دل جمعیّت را بزن های عریان میان خیابان ها و استخر ها خوش کردند، و بالاخره کشور ها و محیط های زنده و منظّم و دزد بر انداز و معارف پرور، و زندگی پر افتخار سراسر عدالت و معارف و خرد و دانش را، بيك كشور بی سر و سامان و دزد پرور و در هم و بر هم و بيك زندگی آلوده بهزار گونه شرف سوزی و شهوت رانی و خیانت و جنایت کاری و. و. و. و...، تبدیل نمودند.

ص: 419

برادران و خواهران دینی !

اشاره

نگارنده باتّفاق شما افراد پاك و نيك سيرت، در این تاریخ (1338/10/26) که در شهر مذهبی مقدّس «نجف اشرف» با قلم و مطلب سر و کار دارد ، بطور صراحت می تواند بگوید: اجانب و بیگانگان که با دست یاری گروهی از افراد کشور های دینی، تا این اندازه ها در ضایع کردن و از میان بردن جامعه و روحانیّت آن کشور ها کوشیده و می کوشند، برای اینست که می دانند :

تنها کسی که می تواند مشت آن ها را در جامعه باز کند و دروغ پردازی و فریب بازی آنان را روی دایره بریزد همانا روحانیّون هستند ، و طبقات دیگر مردم یا در این میدان تخصّص ندارند، یا اگر هم آشنائی کم و بیش داشته باشند، جلو گیری از افسار گسیختگی ها را وظیفۀ خود نمی دانند.

آن مبادی شوم و فاسد دانسته اند که اگر (بقول يك پيشواى بزرگ مذهبی) گلوی علماء و روحانیّون را با سختی فشار ندهند و زبان این ها را در هر گوشه با زور سر نیزه نبندند، تنها کسانی که با مقاصد مسموم تبه کاران طرفیّت خواهندکرد، و با رویّه هائی که بر خلاف نفع مملکت و صلاح دین قصد اتخاذ دارند مخالفت خواهند نمود همانا علماء و رهبران عالی مقام دینی می باشند.

چنان که تاریخ نیز گواهی می دهد که علماء ارجمند و پیشوایان مذهبی، در هر عصر بوظیفۀ خود قیام نموده ، و موردی را که بر خلاف مصالح کشور تشخیص داده اند، تا آن جائی که توانسته اند بطور عمومی و اگر نشده بطور مخفیانه و خصوصی، فساد های خانمان سوز آن مورد را بمردم گوش زد کرده اند.

گر چه تبلیغات سوء و انتشارات بی اساس عدّۀ فرو مایه بتوّسط وسائل موجود شان که ننگ کشور دینی باید شمرد، در هر زمان مقابل عملیّات رجال خیر خواه و صلاح بين جامعه قرار گرفته، و فرو مایگان با آن وسائل خواسته اند ، که یک سره با دین

ص: 420

و دین داری طرف شوند، و محکمات کتاب مقدّس آسمانی «قرآن» را پایمال اغراض مسمومه کنند ، تا با دلی گرم و خاطری آسوده بتوانند کشور دینی را، میدان اجراء نيّات فاسدۀ خود قرار بدهند، غافل از این که خدا در کمین گاه است، شاهد بر کار ها خود قاضی و حاکم است ، ﴿ اللَّهُمَّ احْفَظْنَا مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ لَا تَكِلْنَا إِلَيْهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً﴾

13(رابطۀ دانش و عمل)

علم و عمل از جملۀ موضوعاتیست که دارای ربط کامل و تناسب شدید بهم دیگر می باشند، و کم تر موضوعی مانند آن ها صاحب چنین تناسب هستند.

دانش و علم که عین ظهور و نور و کشف نامیده می شوند، عمل بهترین وسیله ایست که بر وجود او دلالت داشته و از حقیقت آن حکایت می کند.

این رابطه و تناسب بين علم و عمل امریست کاملاً واضح و بدیهی که طبع هر کس می تواند بر آن شهادت داده و بطور یقین در این خصوص اعتراف نماید، و طبق عمل و وجدان خود نظریّه بدهد.

بکار بردن هر چیز در آن چه که موقعیّت و چگونگی و حدود آن را معلوم می سازد طرزیست متداول و عادی که طبع بشری با آن موافق است.

دانستن حقیقی، یعنی دانستنی که واقعاً بقدر لازم تا قدر اقتضاء مقدّمات آن توأم با کشف حقیقت و ظهور امر باشد، خواه نا خواه با عمل و صورت یافتن در خارج مربوط و همراه خواهد بود.

زیرا تطبيق حرکات و سکنات با اعتقاد درونی و بنای قلبی که از ترّشحات همان علم و دانش است، از جملۀ آثار عقیدۀ جازم و بنای ثابت باطنی بوده، و تخلّف از آن بصورت غیر علم و دانش جلوه می کند.

ص: 421

چنان که انسان وقتی علم دارد بر وجود آتش و حرارت سوزان آن، پس بلا درنگ دست را از تماس با آن و نزديك شدن بر او تا فاصله ای که اثرش بدست می رسد باز می دارد.

از این نظر باید گفت که حق با کسانیست که کوچک ترین فاصله ای بین علم و عمل قائل نشده، و هر دو را باعث نیرومندی و رشد و ثبات و رونق هم دیگر دانسته اند.

روی همین ملاحظه (یعنی شدّت ربط علم با عمل) منطق دین و تشخیص خرد عالم غیر عامل را مورد قدح و مذّمت قرار داده و مستحّق عقوبت مخصوصی دانسته و بر خود داری از چنین حالت تأکید نظریّه می دهند.

البّته این تأکید از طرف آن دو عامل مقدّس و آن دو مبدأ پاك و منشأ نورانی، اختصاص بيك يا چند علم ندارد، بلکه کلیّۀ علوم جایز و غير ممنوع در این جهت بيك ردیف می باشند.

یعنی هيچ يك از علماء و دانش مندان رشته های مختلف را که در اصل مخالفتی با دین ندارند، بحکم عقل و احساسات و وجدان و دین و آئین صحیح و جایز نیست که بر خلاف علم خود و بر ضدّ دانش و اطّلاعاتش عمل نماید یا از قیام بر تظاهر و حرکت بر طبق آن علم خود داری کند.

رفتار بر خلاف علم يا ترك عمل بر طبق علم ولو عمل بر خلاف و ضدّ آن هم انجام نگیرد، بالأخره ترك علم و ترك آن نور و ظهور است که خود شخص مدّعی وجود او می باشد، و این خود امریست قبیح و زننده و زشت، حتیّ اگر منطق دین و دلایل نقلی نیز بر زنندگی آن نبود، باز در این جهت شکّ و تردیدی نمی رفت.

نهایت چیزی که در میان هست، اهمیّت دو علم در بین تمام علوم چون بیش تر است، تخلّف از آن ها بیش تر از دیگرش مایۀ افتضاح و خطا است، و آن دو علم عبارت است از علم طبّ و علم دین، چنان که در بحث علا حده بر اهمیّت و موقعیّت هر دو اشاره گردید.

ص: 422

همان طوری که این دو علم باعتبار آثار و نتایج وجودی خیلی اهمیّت دارند، هم چنین تخلّف از آن ها نیز خطرات و عکس العمل های بزرگی تولید می نماید، که شاید جبران و تدارك آن ها با وسائل عادی فراهم نشود.

طبیب که با بدن انسانی سر و کار دارد، از طرف دین و عقل آزاد نیست در این که بر خلاف معلومات خود، در بدن يك فرد از نوع انسان نظریّه بدهد، و مرضی را بر ضدّ اطّلاعاتش در آن خصوص و طبابت نماید و باعث تلف و از میان رفتن آن نفس شود و بآن سبب در جامعه تولید ناراحتی و آزردگی کند.

عالم دینی که با روان و دل مردم طرف است، محدودیّت آن (بمناسبت موضوع شغلش) از طبیب هم زیاد تر بوده و خطرات تخلّف آن از وظیفۀ معیّن خود و قصور آن از رفتار بر طبق معلومات مخصوصش بیش تر از همۀ طبقات می باشد.

اينك نگارنده بمناسبت مورد بحث و محلّ گفت گو،روی چند عنوان صحبت کرده و در هر يك با بیانی ساده، جملاتی را ببرادران و خواهران دینی یاد آوری می نماید.

1- عمل چیست ؟ !

عمل عبارت از صورت اجتماعی حرکات و سکنات آدمی است که در خارج ، بوسیلۀ اعضاء و جوارح پدیدار می شود.

البتّه نظم حركات اعضاء بجنبش های درونی بستگی دارد ، یعنی ترّشحات قوای باطنی انسان که (در مقابل عمل خارجی) عمل نهانی و درونی گفته می شود، باعث است که اعضاء و جوارح انسان بترتیب علا حده و نظم مخصوصی حرکت کنند، تا عمل بطور منظّم صورت پذیرد و مقصود آدمی انجام شود.

هنگامی که عمل درونی و جنبش باطنی موقوف شد، بی درنگ عمل خارجی اعضاء و جوارح راکد و ساقط خواهد گردید، و اگر چنان چه اعضاء حرکتی

ص: 423

هم داشته باشد، از جهت متصّل نبودن بفعالیّت درونی (که نظم دهندۀ حرکات است) پراکنده و غیر مفید خواهد بود.

عمل درونی (یا صورت اجتماعی حرکات و جنبش های نهانی) که تراوش قوای باطنی انسان است، هیچ گونه تظاهر و جلوۀ خارجی مستقیم ندارد، یعنی طوری نیست که با وصف درونی و باطنی خود قابل مشاهده و اشاره و نمایاندن در خارج باشد، بلکه فقط آثار آن (یعنی همان حرکات و سکنات اعضاء که در حقیقت اثر این جنبش های درونی است چنان که گفته شد) در خارج نمایان می گردد، و بعبارت دیگر، همین عمل های خارجی که از روی شعور و اراده از انسان، در خارج سر می زند، و از وجود فعالیّت ها و عمل های درونی حکایت می کند.

عمل خارجی بر خلاف عمل درونی، قابل مشاهده و ملاحظه است، یعنی انسان را در حال اشتغال بکار مورد اراده و اختیارش می توان اشاره کرد، و می توان عمل را که رنگ شبه تجسّمی بخود گرفته است نشان داد.

این نوع از عمل ، گر چه از حرکات و سکنات مختلف بی شماری تشکیل می شود، لکن چون با اراده و شعور صادر گردیده است، در اثر وحدت غرض و یکی بودن مقصود و بخاطر وجود نظم و ترتیب ، که همۀ فعالیت قوای باطنی و جنبش درونی می باشد، صورت اجتماعی را يك عمل می نامند.

چنان که تمام آن چه در این جا یاد آوری شد، در کار های مکرّر خود (از قبیل خوردن. آشامیدن . خوابیدن . راه رفتن. سخن گفتن . صنعت و هنر نمایان ساختن، و نظائر این ها) با کمال روشنی ملاحظه می کنیم.

این نوع از عمل (یعنی عمل خارجی) همیشه در يك حال و يك ترتيب مخصوص نمی ماند، زیرا باعتبار زندگی آدمی و طرز تعیّش آن تغییر می پذیرد، و بنقشه های گوناگون و رنگ های مختلف در می آید.

ص: 424

بشر در هر زمان بطبق وضع خود و بقدر احتیاج و بتناسب حالش حرکاتی ظاهر می کند، چنان که بطور متداول ملاحظه می شود، که انسان مقاصد و کار های خود را، امروز بنقشه ای انجام می دهد و برنگی در می آورد، که زمانی پیش بآن نقشه انجام نمی داد و بآن در نمی آورد.

این موضوع پیوسته در همین ترتیب است، یعنی اصل عناوین کار ها (که بفعالیّت داخلی مربوط است) در جای خود ثابت بوده و مقدّمات و وسائل پیدایش خارجی آن ها خواه نا خواه، بطور دائم در حال تغییر و تجدید می باشد.

2-دستورات دینی عملیست یعنی چه ؟!

معنای این که دستورات دینی بطور کلّی برنامه های عملی می باشد اینست ، که همۀ آن ها بخاطر انسان تنظیم شده و انجام آن بعهدۀ او می باشد، و او مکلّف است که کلّیۀ آن ها را صورت دهد، و بلباس وجود در آورد، و بعبارت دیگر، انسان مأمور است كه هر يك از آن ها را در محلّ معّین خود عمل کند و بکار ببندد ، و البّته یگانه وسیلۀ او هم در انجام دادن کلّیۀ کار ها، همانا اعضاء بدن و قوای ظاهری و باطنیش می باشد.

تقسیم بندی دستورات دینی بسه عنوان (اعتقادی، اخلاقی، عملی) همانا روی خصوصیّات موضوع های آن ها است، یعنی قسمتی از آن ها بموضوع اعتقاد و قسمتی باخلاق و قسمتی بعمل راجع است.

3-عقیده چیست ؟!

عقیده عبارت است از صورت حاصل از فکر و روش علمی که مورد تصدیق و اختیار و ایمان انسان قرار بگیرد، چه از فکر خود او تراوش کند و چه پدیدۀ فکر دیگری باشد، چه مقبول اکثریّت افراد گردد و چه از طرف اقلیّت تصدیق شود، چنان که عقاید جهان از این ملاحظات پیوسته مختلف و متفاوت می باشند.

پس عقیده از نظر اصل وجود و خود نمائی و پیدایش کامل ، بحصول و وجود و

ص: 425

فکر و صورت های علمی (که عملیست درونی و کاریست مخصوص مغز) مربوط بوده و بعد از تصدیق و ایمان، در فضای دل جای گزین می شود.

4-اعتقادیات دینی کدامست؟!

اعتقادیّات برنامه هائیست، که از طرف پروردگار بخاطر اصلاح و تصفیۀ معتقدات افراد انسان اعلام شده است، و نتیجه اش بلندی فکر او و توّجه کاملش بر خدای بزرگ توانا ، و بر موضوع عدالت در جهان آفرینش، و بروز باز پسین ، و بر اطمینان كامل بسعادت و خوش بختی و راحتی و عزّت بخاطر عمل هاى نيك و بجزاى كردار های پسندیده، و نظیر این ها از پندار های صحیح و با اساس می باشد.

در اثر این گونه اعتقادیّات، بشر از گرداب های هلاکت و فساد و جلوه های فریبندۀ امور مادّی و وسائل گوناگون ظاهری که باعث بدبختی و گم راهی او است محفوظ می ماند.

عمل و بکار بستن آن ها نه تنها باعث تقویت ایمان و ثبات و استقرار عقاید نام برده می شود، بلکه فکر انسان را برای تحصیل امور دقیق و مطالب عمیق فراوان معنوی و ردّ هزاران نظریّات باطل و نا شایسته باز می نماید.

زیرا همان طوری که در میان امور مادّی و موضوعات نا پسندیده، روابط و رشته هائی است، و هر قدم از فساد مقدّمه برای قدم های دیگر می شود ، معنویّات (یعنی اعتقادات دینی و مبادی اخلاقی) نیز کاملاً بهم مربوط هستند.

بکار بستن قسمتی از همان اعتقادات دینی، برای رسیدن بقسمت های دیگر مقدّمه بوده ،هر کس که بیش تر بر آن ها پای بند شود، چشم و دلش باز تر شده و قوای ادراکیش حساس تر خواهد گردید.

همین جهت یکی از اسباب و علل پیدایش مراتب مختلفه برای ایمان و باعث صورت گرفتن درجات متفاوت برای بصیرت معنوی می باشد.

ص: 426

5-اخلاق چیست ؟ !

این لفظ بلغت عربی جمع خلق بمعنی (خوی) می باشد، و خوی عبارت از طبیعت بخصوص و صورت ادراکیست در درون آدمی.

بعبارت دیگر اخلاق عبارت از ملکاتی است نيك يا زشت (حاصل از ادراكات مخصوص) که در روح انسان بطور ثابت و بصورت استقرار جایگزین بوده، و باعث ظهور و بروز حالاتی می شود، و کار هائی که مناسب او است انسان را بر آن ها وا دار می کند، و انجام گرفتن آن ها را سهل و آسان می نماید.

اخلاق و ملكات نيك مانند شجاعت (دلیری) و کرم و سخاوت و عدالت و ...، که آثار خوب و پسندیده دارند، و اخلاق زشت مانند جبن (زبونی و ترسوئی) و حسد و بخالت و....، که دارای آثار نا شایسته و نا پسندیده هستند.

6-پیدایش اخلاق از کجا است !؟

اخلاق و صفات نيك و بد انسان را بطور کلّی می توان از چند سبب دانست ، که هر يك در جای خود بطرز علاحده دارای اثر است.

وراثت!

پاره ای از اخلاق، از پدران و مادران دور یا نزديك باولاد و فرزندان منتقل می شود، و در مردم بحكم وراثت جلوه می کند، و این جهت اگر مورد التفات قرار بگیرد محسوس و پیدا است.

محیط!

تردید نیست در این که محیط یعنی محلّ زندگی و تعیّش انسان و آب و هوای آن و غذا و افرادی که با آن انس و معاشرت دارد، او را خواه نا خواه تحت تأثیر قرار می دهد، و چیز هائی از اخلاق و خو هاى نيك و بد در وی بوجود می آورد، چنان که شاید اکثر افراد باین موضوع بطور واضح پی می برند.

ص: 427

اعتقاد !

آدمی وقتی که از مبادی بخصوصی رأی و نظر دربارۀ چیزی اخذ کند و همین رأی و نظر باعث تحريك او شده و بعمل خارجی نیز وا دارش سازد، بالأخره بتدریج در وجود او طبق همان اعتقاد حالاتی پدید می آید، که خلق وی را بهمان صورت نمایان می کند ، و گاهی نیز تصمیم و عقیدۀ انسان از منشأ تلقین حاصل شده و سپس رفته رفته حالاتی در او ظهور می یابد که در صورت استقرار ، قسمتی از اخلاقش می گردد، هر چند خودش بر چگونگی پیدایش آن متّوجه نباشد.

تکرار عمل !

تأثیر تکرار عمل در تولید و وجود یافتن اخلاق انسان، شاید بیش تر و زیاد تر از عامل های دیگر باشد، زیرا بطور واضح معلوم است که عمل در اثر تکرار ربطی با نفس انسانی پیدا کرده و جلوۀ بخصوصی بخود می گیرد، در ذهن انسان رفته رفته ثبوت و استقرار می یابد تا حدّی که جهات نقص و نا رسائی (چه در جنبۀ خوبی و چه در جنبۀ بدی) از نظر انسان خارج شده، و با گرمیّت تمام بحال استمرار، عمل را تعقيب و تجديد می نماید، و بالأخره حالت بخصوصی از این تکرار و تجدید برایش ثابت شده، یکی از اخلاق های آن می گردد.

7-برنامه های اخلاقی دینی کدامست ؟!

اشاره

اخلاقیّات دینی عبارت است از آن چه خدای توانا و دانا، برای تقویت و پرورش روح انسان و طرز تحصیل اخلاق و کردار پسندیده و روّیه های شایسته مقرّر فرموده است.

عمل بر آن ها بطور دائم و مکرر، ملکات پاکیزه و خو هاى نيك در انسان بوجود می آورد ، و آن چه از پیش وجود داشته ثابت و مستقرّ می دارد، و در عوض آن، اخلاق پست و هر خوی رذل و زشت را بر طرف کرده و یا ضعیف می سازد و کم کم از میان می برد و انسان بيك حالت صحیح و ارزنده ای در می آید.

ص: 428

همین نتیجۀ اخلاقیّات دینی که یاد آوری شد، بزرگ ترین مصالح بعثت و عالی ترین هدف های یگانه پیشوای جهان بشریّت، حضرت رسول اکرم (صلی الۀّه علیه و آله و سلم) می باشد که پیوسته در بدست آمدن آن هدف می کوشید و همّت زیادی بر آن مصروف داشته و روز بروز اساس آن را تقویت می فرمود.

چنان که می فرمود : ﴿ بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ﴾ یعنی «مبعوث شده ام بخاطر تتميم اخلاق کریمه و تكميل طبايع و ملكات فاضله» و کافی است در اهمیّت موضوع این که پروردگار عالم ، خلق آن حضرت را فقط بعظمت یاد کرده، در قرآن مجید در آیۀ (4) از سورۀ قلم مي فرمايد: ﴿ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ یعنی «بدرستی که تو دارای خلق عظیمی هستی» .

نیز عمل بدستورات دینی اخلاقی و بکار بستن آن ها، از هر گونه عمل های لغو و بیهوده مانع شده، حرکات و سكنات اعضاء و جوارح انسان را در مورد استفاده برای بدست آوردن غرض های عقلائی و مقاصد شایستۀ عالی قرار می دهد ، و تحصیل هر نوع مقاصد خیر و عقلائی را آسان می سازد.

در نتیجۀ همه این ها، آدمی بصورت يك موجود سالم و کامل و پر ارزش در آمده و باعث سعادت خود و دیگران (در تمام جنبه های شخصی و نوعی و فردی و اجتماعی، مادّی و معنوی و خلاصه در کلّیۀ شئون هستی) می گردد، که در حقیقت ممکن است عدّه ای را رهین تربیت و هدایت خود بنماید.

«نگارنده» اینک از طرف خود و عموم افراد با ایمان جهان بخصوص خوانندگان گرامی،(بخصوص طبقهٔ جوانان، برادران و خواهران ایمانی عصر که آیندۀ نا معلومی دارند و هنوز وضع رضایت بخشی با این جریان کنونی محیط برای شان پیش بینی نمی گردد) از ته دل در خاتمه می گوید. ﴿ اَللّهُمَ اَجعَلَ عَواقِبَ أُمُورَ نَا خَيْر أَوَ وَفَقَنا لِما تُحِبُ وَ تَرْضَى﴾.

ص: 429

14(جمل و علم از نظر منطق قرآن و گفتار پیشوایان)

قرآن مجید «کتاب مقدّس آسمانی» و پیشوایان عالی مقام «حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) و جانشینان آن بزرگوار» هر يك دربارۀ ربط عمل و شدت تناسب آن با علم و تناسب علم با عمل، بطور مکرّر و با طرز صریح و مؤکدّ بیان های بسزائی دارند ، که نهایت اهمیّت موضوع را می رساند.

لکن می توان گفت که این ربط و تناسب نام برده میان علم و عمل موضوعیست که عقل و وجدان پیش از بیان آن مبادی مقدّسه احراز کرده و امریست که اثر آن کاملاً محسوس و برای همگان روشن است.

و این جهت اختصاص بعلم دین یا غیر آن هم ندارد، بلكه هر يك از علوم و فنون با بکار بردن و عمل بر آن، شدیداً مرتبط است.

روی همین نظر آیات مبارکۀ قرآنی و گفتار مقدّس پیشوایان دینی جز ارشاد بر مطلب و تأکید آن چه معلوم و بدیهی است صورتی ندارد.

یعنی پیش از آن ها همه کس می داند که علم از عمل و نیز عمل از علم از نظر اعتبار و اثر قابل تفكيك و تفرقه نیست، می داند دانستن هر چیز با عمل بر آن ثابت تر شده و روشنی و ظهورش بیش تر می گردد، می داند که عمل بدون علم و دانش هم مغز و بنیادی نداشته و قابل استقرار و استقامت نمی باشد.

قرآن کریم در قسمتی از آیات ، راجع باصل اهمیّت عمل پرداخت فرموده و مردم را بر آن تحریص و ترغیب کرده و نتایج آن را (نسبت بحال خود انسان در روز باز پسین و موقع رسیدگی بر حساب) یاد آوری می نماید، و در قسمتی از آیات از علم بدون عمل تقبیح و عالم بی عمل را توبیخ و مذمّت می کند.

ص: 430

در آیۀ (106) از سورۀ توبه می فرماید: ﴿ وَ قُلِ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ سَتَرَدَونَ إلى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَهادَةِ فَيُنبئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی ای پیغمبر «بمردم بگو که عمل کنید، پس خداوند و پیغمبرش و مردان با ایمان بزودی عمل شما را خواهید دید و بزودی باز خواهید گشت بسوی خدائی که دانای پنهان و آشکار است، پس خبر خواهد داد شما را بآن چه که می کرده اید».

نیز در آیۀ (13) از سورۀ بنی اسرائیل می فرماید : ﴿ وَ كُل اِنسانِ اَلزَمناهُ طَائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَه يَومَ اَلقِيامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُوراً ، إقْرَاء كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ اليَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾ يعنى «عمل هر کسی را (مانند قلاده ای) ملازم گردنش قرار داده ایم و بیرون می آوریم برای او نامه ای که ببیند آن را بازو گشاده، بخوان نامهٔ خود را بس است امروز نفس خود برای رسیدگی بر حساب خودت» .

هم چنین در آیۀ (124) از سورۀ نساء می فرماید : ﴿ وَ مَنْ يَعْمَلُ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَاوَلئِكَ يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً﴾ يعنى «و هر که از مرد یا زن کاری شایسته کند با ایمان داشتن بخدا ، آن کس ببهشت در آید و بقدر نقیری (پردۀ هستۀ خرمائی) با وی ستم و ظلم نکنند» و بهمین مضمون در آیات دیگر (از قبیل آیۀ 173 همین سوره و 9 سورۀ مائده و 70 سورۀ انعام و 20 سورۀ طه و غير اين ها) نيز بمطلب اشاره فرموده است.

«قرآن مقدّس» قباحت و زشتی علم بدون عمل و پستی مرتبۀ عالم بی عمل را در چند مورد متذّکر شده بخصوص در آیۀ (5) از سورۀ جمعه بيك طرز لطیف، بطور تشبیه بچار پائی که حامل چندین کتاب علمی باشد بیان کرده می فرماید: ﴿ مَثَلُ الَّذِينَ حَمِلُوا التَوراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسفاراً﴾ يعنى «مثل کسانی که بار کرده شدند بتورات (یعنی مأمور گشتند که تورات را بیاموزند و بخوانند و بآن عمل نمایند)

ص: 431

سپس حمل نکردند آن را بطوری که حّق حمل بود (یعنی اکتفا بحفظ و آموختن نموده و بر مطالب و دستورات آن عامل نشدند) مانند مثل اولاغ و دراز گوش است که حمل می کند و بر می دارد کتاب های بزرگ علمی را».

جای تردید نیست که عالم بی عمل کاری جز کار همان چار پا و دراز گوش که با رنج و تعب کتاب های سنگین و دفاتر بزرگ علمی را از جائی بجائی بکشاند صورت نمی دهد و جز ناراحتی بار و مشقّت حمل چیزی تحصیل نمی کند و هیچ گونه حظّ و نفع قابل ملاحظه ای از آن دانش و علم برایش عاید نمی گردد .

بلکه بدون شّك می توان گفت که وجودی برای جامعه زیان بخش تر و هلاك انگیز تر از يك فرد عالم و دانش مندی نیست که در عین دانستن و اطّلاعش بر خلاف حقّ و حقیقت رفتار کند و بر ضدّ دانش و علم خود جلوه نماید.

روی این خاطر است که حضرت رسول اکرم صلی اللّه عليه و آله و سلم مي فرمايد : ﴿ اَلعُلَماءُ رَجُلانِ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهذا نَاجِ وَ عَالِمُ تَارِكَ لِعِلْمِهِ فَهذا هالِكٌ﴾ يعنى «علماء دو صنف و دو قسم هستند، یکی عامل بر علم و دانش خود است که او از مهالك و شدائد نجات می یابد و بگرفتاری های اخروی مبتلاء نمی گردد و یکی بی اعتناء بر علم و تارك وظايف و تكاليفى است که روی دانش خود تشخیص داده پس او گرفتار و هلاك خواهد گردید».

از این بالا تر و وحشتناک تر بیان دیگر آن حضرت است که می فرماید:

﴿ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِمٌ لا يَنْفَعَهُ اللّهُ بِعِلْمِهِ﴾ یعنی «شدید ترین مردم از جهت عذاب در روز قیامت عالمیست که خدا نفع و نتیجۀ خیری از خاطر دانشش باو ندهد».

یعنی عامل بعلم خود نباشد تا جزای خیر و نتایج خوبی که خدا برای عمل کنندگان مقرّر کرده باو عنایت فرماید، البّته برای چنین فرد بالا ترین عذاب همین است که در روز قیامت در ردیف جهال و نادانان قرار بگیرد و هیچ گونه بهره برداری از علم

ص: 432

خود ننماید بلکه بعکس العمل و عقوبت های دردناک خداوندی گرفتار آید.

البّته همین گرفتاری و خسران بزرگ که در روز باز پسین نصیب عالم بی عمل می باشد همانا روی اطمینان خواطریست که از جهت غفلت های گوناگون نسبت بخود داشته و تنها علم را کافی دانسته و همان را فقط عنوان خوش بختی و خوش حالی دنیا و آخرت خود می پندارد، خرسند است که مردم بگمان خوب و احتمال نیکی که دربارۀ آن بمناسبت علمش دارند، مورد احترامش قرار می دهند و چون از عمل های نا شایستۀ او بی اطّلاع و بی خبرند از هر مدح و ثناء و تقدیر و تقدیس در خصوصش کوتاهی نمی کنند.

غافل از این که این حسن ظّن مردم و مدح و ثنای آن ها چیزی برایش عاید نکرده و از مهالك اخروی نجاتش نمی دهد و آن خیالات بی جا و خرسندی های بی اساس همه برای لحظات دنیا مناسب است.

چنان که صریح قرآن مقدّس در آیۀ (185) از سورۀ ال عمران می فرماید: ﴿ لا تَحسَبَّنَ الذّينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْ اوَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُ و ابمِالَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِيمُ﴾ یعنی «ای پیغمبر مپندار آن هائی که بکردار زشت خود شاد مانند و دوست دارند که مردم باوصاف پسندیده ای که هیچ در آن ها وجود ندارد آن ها را ستایش کنند، البّته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند، برای آن ها است عذابی دردناک».

گر صاحبا که طالب علمی نه جاه و مال *** قصد عمل سزاست بر آن دانش و کمال

علم و عمل مناسب هم دیگرند و بس *** خُرّم کسی که جمع کند بین این دو حال

بی علم اگر عمل، شب و روز آدمی کند *** افزوده جسم را تعب و روح را مَلال

ص: 433

علم بلا عمل چو درختیست ، بی ثمر *** مأثور از جناب رسول است و هم زآل

نور و ظهور معنی علم اند اگر چه ، ليك *** از لقمۀ حلال شود زادۀ حلال

آن جا که ظلمت است نتابیده نور علم *** آن جا که نور علم بود ، ظلمتش محال

آن را که چشم سالم و بینا نصیب نیست *** حاشا ، بر آن نصیب شود رؤیت هلال

عالم که اوست وارث ميراث أبنيا *** ننماید از حقیقت ایمانش اعتزال

از او صلاح جامعه و هم فساد آن *** هم اجتماع امّت از آن و هم انحلال

علمی که عاقبت ندهد نفع اُخروى *** وَهم و خیال باشد و یا جمله قیل و قال

يالَا الأسف بصاحب علمی که علم خویش *** طرز معيشت أخذ كند ، قصد جاه و مال

در پیش اهل معرفت او جاهل است و بس *** یا بلکه پیش اهل یقین بد تر از جُهال

البّته منقضی شود این عمر لا جَرَم *** او راست ، دعوت الحق و ما راست انتقال

تحصیل غیر حاصل و تحقیق مشکلات *** نيك است اگر نجات دهد موقع سئوال

ص: 434

اَفسوس بر کسی که ببیند بروز حشر *** هر خير و طاعتش ، همه وزراست و یا وبال

(مؤلّف)

«اکنون» ما از خدای مهربان و دانا می خواهیم که عموم افراد جامعه را با نعمت دانش متنّعم فرموده و کلّیۀ آنان را از مزایای علم و معرفت بهره مند سازد، و سپس در سایۀ دانش توفیق عمل را نیز رفیق ما گرداند، تا بمدد این دو عامل قوی بشاه راه سعادت و بنهايت لذّت و راحتی حقیقی برسیم و آن چه خیر و صلاح است برای خود تحصیل کنیم و با قرار گرفتن در ردیف نا دانان و گم راهان از هر فائده ای محروم نمانیم. ﴿ اَلّلهُمَ وَ فِقنا لِلْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ احْشُرْنَا فِي زُمرَةِ العالِمِينَ الْعَامِلِينَ بِحَقِ مَن تُحِبُهُ مِنَ الأوّلينَ وَ الآخِرينَ﴾.

15(جلو گیری دانش صحیح از تقلید)

یکی از بزرگ ترین بلا ها و گرفتاری های جامعۀ انسانیّت همانا تقلید و از دست دادن استقلال اراده و فکر است .

خطر این موضوع برای انسان بقدریست که با نابودی و فنای آن برابری داشته و بکلّی از هستی و آثار آن ساقطش می سازد.

«تقليد» يعنى أخذ کردن رویّه و نظریّۀ دیگران (و قرار دادن آن در مقام التزام و عمل مانند قلاده ای در گردن) مفاسدی را در بر دارد که شاید بوسائل عادی خسارات آن تدارك و جبران نگردد أخذ نظر دیگران در موضوعاتی بی اشکال و خالی از ضرر است که انحراف و کج روی و گم راهی و فاصله از حّق و حقیقت را تولید نکند و بسوى خطرات روحی و مادّی نکشاند.

ص: 435

از این جا است که باید همین موضوع یعنی تقلید را بدو عنوان مستقل و دو طرز علا حده ای تقسیم کرد.

1-« تقلید صحیح و پیروی شایسته»

قسم صحیح از تقلید همانست که بدستور مقنّن حقیقی یعنی خدای متعال و با موافقت نیروی مقدّس خرد (قوّۀ تشخیص و سنجش سالم) صورت پذیرد.

این تقلید عبارت است از پیروی از افکار دیگران در موضوعاتی که مورد نیاز معنوی و مادّی انسان بوده و از رشتۀ اطّلاع و تخصّص خود خارج باشد و طوری فرض شود که در صورت ترک پیروی از آن نظریّۀ غیر، صدمه و زیان برای مقلّد وارد آید.

چنین تقلید تحت عنوان لزوم رجوع جاهل بعالم بطور کلّی مورد دستور دینی و تأكيد عقلی و وجدانی بوده و هیچ گونه زنندگی و قبح درباره اش تصوّر نمی شود.

عقل و دین انسان را وا دار می کنند که در صورت جهل و بی اطّلاعی، یا توّقف کند و یا بر عالم و اهل فنّ رجوع نموده و حوایج خود را بآن طریق بر طرف سازد، و خود را در زحمت و شکنجه و ناراحتی قرار ندهد.

روی همین نظر است که یکی از موضوعات معروف و بزرگ عالم معرفت و جهان دین همان تقلید در احکام پروردگار است، که بر هر شخص غیر عالم، رجوع بعالم و دانشمند دینی و مطّلع از احکام خدائی ضرور و لازم می باشد، و تخلّف از آن بهیچ طرزی جایز نیست.

چنان که بطور مکرّر در ضمن بحث های فقهی عنوان می شود که انسان معتقد و با دین باید در احکام دینی یکی از سه راه را برای خود داشته باشد، یا باید درجهٔ اجتهاد و مهارت در رشتۀ احکام الهی را بدست آورد، یا جانب احتیاط را (با تشخیص موارد مخصوص و معیّن آن) رعایت کند، یا بطرز تقلید از نظریّۀ علماء دینی وظیفۀ

ص: 436

خود را معیّن نماید، بدیهی است که عمل باحکام خدائی و بکار بستن آن لازم بوده و عمل نیز بر اطّلاع تفصیلی مانند اجتهاد یا اطّلاع اجمالی مانند تقلید و احتياط موقوف می باشد، و بدون این سه راه عمل بر آن ها ممکن نیست، و چون ترك عمل ، بدلالت عقلی و ارشاد دلیل نقلی و بیان پیشوایان حقیقی دین خطر ناك و زیان آور است و انسان مجاز نیست که خود را در معرض خطر و محلّ زیان قرار بدهد لذا بناچار در صورت نداشتن علم بر احکام الهی و وظایف دینی باهل اطّلاع و ماهرین در آن رشته رجوع خواهد نمود.

چنان که رجوع بر طبیب، در مقام احتیاج و ضرورت برای دفع ضرر و زیان مزاجي ، بحكم عقل و دین لازم و ضروری می باشد.

با این بیان کوتاه و مقدّمۀ بسیار ساده و روشن ، موضوع این که اصلاً تقلید علماء دینی چیست؟ او برای چه خاطر است؟! و جهت لزوم و ضرورت آن کدامست؟! کاملاً برای خوانندگان محترم واضح شد و بطور صحیح بدست آمد.

این مطلب یعنی ضرورت تقلید از علماء دینی دربارۀ احکام خدائی که بدلالت عقل ثابت و مسلّم است ، در نظر افراد پاك و خدا پرست و عدالت جو، محلّ تردید و انکار نیست.

کسانی که امروز در بین طبقات جمعیّت دیده می شوند که انکار مطلب نام برده را کرده و اصولاً این موضوع رايك عنوان زايد و روش افسانه ای و لغو دانسته و از اقدام بر لوازم آن خود داری می ورزند، جز این نیست که اصل دین را بطور کامل و صحیح اعتقاد و علاقه نداشته و خود را بر آن نیازمند ندیده و روی این خطا بحکم عقل نیز توجه نمی کنند.

شکّی نیست در این که اگر انسان باصل علم طبّ و بدن شناسی مثلاً اعتقاد نکند یا بعد از اعتقاد خود را نیازمند آن نداند چگونه در مقام ضرورت حقیقی و احتیاج

ص: 437

واقعى التفات و توّجه بر حکم عقل پیدا خواهد کرد؟! او چگونه خواهد گفت رجوع جاهل بعالم وظیفه ای لازم و تکلیفی ثابت است ؟!

در اثر همین توّهم نا بهنگام افراد پست و کوته نظر است، که دستور طبیب روحی و معالج معنوی (یعنی علماء و دانش مندان دینی) کوچک ترین جنبشی در بی عقیده ها و بی نظم ها تولید نکرده و در مقابل او امر اساسی و تشخیص های آن ها اظهار مخالفت و سر کشی می نمایند.

موضوع سخن (یعنی تقلید صحیح) چنان که از طرف عقل و احساسات باطنی تأیید شده است ، آیات قرآن مقدّس و بیانات و گفتار های اساسی پیشوایان عالی مقام دین (حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) و جانشینان ارجمند شان) نیز بر طبق آن ارشاد فرموده و آن را مورد تأکید قرار داده اند.

اينك يك نظر بمرجعيّت!

اکنون از کلّیۀ آن چه در این مورد یاد آوری گردید ، نظر افراد روشن فکر و حقیقت جو بسوی موضوع مرجعیّت جلب شده و بر این صدد بر می آیند که بر عظمت و موقعیّت آن پی ببرند.

زیرا بدیهی است که التفات بر ضرورت و لزوم هر چیز، التفات بر آن چه را که منشأ استقامت او می باشد در بردارد .

مرجعیّت همان عنوانیست که رفع نیازمندی مردم را در خصوص احکام خدائی متضمّن است یعنی طبقات مردم با رجوع بر آن مقام شامخ و با توّجه بطرف کسی که دارای آن مقام است، می توانند بطرز تقلید جایز و صحیح، احتیاجات معنوی خود را بر طرف کرده و خود را از خطرات و ناراحتی های مخصوص نجات دهند .

از این جا است که باید در نظر گرفت، هر عامل عادی و وسیلۀ متعارف نمی تواند قائم مقام مرجعیّت شده و کار آن را بعهده بگیرد، چنان که هر نا اهلی نمی تواند صورت

ص: 438

دادن آن چه را که از حدود اطّلاعاتش خارج است مباشرت نماید.

باید کسانی را که بمرجعیّت با نظری ساده نگریسته و یا بطوری تعمیم داده اند که شاید هر گم نام و پست و.... را شامل بوده، یاد آوری شود که این مقام خصوصیّات و جهاتی دارد که با نبودن آن تنها ادّعاء کافی نیست.

این خیال نا صحیح است که امروز مخصوصاً در زبان فریبندۀ گروهی از زمام داران ظاهری و عوامل مادّی پیدا است که می گویند: «مرجع وقت همان زمام دار اوّل محیط می تواند باشد و احتیاجی نیست که مرجع از روحانی و علماء دینی شود».

البّته این گروه منظور شان از گفتار نام برده این است که طبقات مردم را از توجّه بمراتب و مقامات روحانی منصرف کرده و بطور کلّی تحت نظر و تسلّط خود بیاورند و طوری کنند که هیچ عنوان استقلال و آزادی بمعنای حقیقی در آن ها نماند.

این ها می خواهند با این گفتار برسانند که مرجعيّت يك عنوان تشریفاتی است و این تشریفات را هر شخص مادّه پرست و مادّی و هر فرد آلوده بهزاران گند و کثافت نیز می تواند انجام دهد.

لکن برادران و خواهران هشیار بخصوص تحصیل کرده های عصر حاضر متوّجهند که مطلب چنین نیست مرجعیّت عنوان تشریفاتی نمی باشد مرجعيّت يك عنوان حقیقی و با اساس و يك موضوع مربوط بمبدأ اعلى و منشأ اصلی یعنی ذات مقدّس خدای متعال بوده و عيناً زمینهٔ انتصابی ابتدائی را مانند رسالت و امامت متضمّن است.

مرجعیّت عنوانیست حکایت از مجموعۀ روابط معنوی خدائی کرده و بهیچ وجه با هر فرد آلوده بمادّیات و هزاران گند و کثافات سازگار نیست .

زمام دار مادّی و فرد رنگین برنگ های گوناگون جهالت و فرو مایگی نمی تواند بجای مرجع روحانی قرار بگیرد و باین وسیله آن چه بگوید و آن چه بکند مورد قبول همگان گردد.

ص: 439

این ها همه تعارفات بی جا است که جز گم راهی خود و گم راه ساختن مردم بی چاره صورتی ندارد، و جز این عنوانی که با آن کاملاً مطابقت کند نمی توان برایش فرض کرد.

و با این تعارفات ممکن نیست یک عنوان حقیقی ثابت از بین برود و جای واقعی خود را خالی بگذارد.

اختلاف طبقات مردم از نظر تصّدی بر امور اجتماعی و نیازمندی های همگانی از جملۀ مصالح بزرگ و از اسرار عالم خلقت است که مزایا و نتایج مهّمی را برای همگان در بر دارد، لکن این نتایج وقتی تحصیل می گرد و این مزایا وقتی برای اجتماع فراهم می شود که هر چیز در جای خود قرار بگیرد و هر کس جز قدر اهلیّت خود و رشته تحصيلاتش قدم فراتر ننهد و بهر موضوعی عهده دار نشود و در هر مطلب و مسئله ای نظریّه ندهد، و گرنه نظام حقیقی بهم خورده و راحتی های فراوان اجتماعی خود بخود و خواهی نخواهی از میان رفته و بجای آن هر گونه ناراحتی و موجبات بدبختی و ذلّت پدید می آید.

چنان که امروز کاملاً محسوس است ما گروه دین داران چه ضربه های سخت و تو سری های محکم با دست مرموز اجانب می خوریم و چه گرفتاری هائی را مبتلا هستیم آیا نه از اینست که پا بکفش هم دیگر می بریم؟!

نه از اینست که بشغل مناسب و مخصوص یک دیگر مزاحمت می کنیم و همین مزاحمت را یگانه طرز صحیح می دانیم ؟!

نه از اینست که مادّیت و مادّه پرستی بر ما غلبه کرده و از حّق و حقیقت غافل شده ایم ؟!

نه از اینست که خدا را از یاد برده و برای این چند روز دنیا و برای جلب منافع ، بهر مقام مقدّس جسارت می کنیم ؟!

ص: 440

برادران و خواهران دانش دوست !

شما را بخدا چنین گفتار های فاسد محلّی دارد ؟! آیا صحیح است که کم کم ما ادعّای امامت و سپس نبوّت و سپس ادّعای بالا تر از آن نیز بکنیم ؟! خنده آور نیست که افراد معلوم الحال و شخصیّت های آلوده و مغز های خالی از معارف و معنویّات، با چنین رویّه ها مردم بیچاره را از توّجه بمرجع روحانی باز داشته ، و باختیار خود شان آن بدبخت ها را هر لحظه بطرزی بازی دهند!؟

آری تاریخ بالا تر از این را هم حفظ کرده و از وضع کسانی خبر می دهد که نه تنها این موضوعات و مقام های خدائی را خواستند از میان بر دارند، بلکه در صدد بر آمدند. که خود را خدای روی زمین معرّفی نمایند و در چند روز دنیا بآخرین بازی مادّی دست بزنند.

پروردگار بزرگ روی تدبیر کامل و حقیقی خود نظم جهان را با اختلاف طبقاتی از نظر شغل و جهات دیگر طرح فرموده، و آرامش واقعی در آن قرار داده است چنان که بطور محسوس در خارج پیدا است که اگر همه در رنگ هم و در مقام و منصب و در درجه و رتبۀ هم و در وضع و حال هم باشند، و مراتب حفظ نشود کلّیۀ کار های لازم و بالاخره دل خوشی عمومی (که از روی هم رفتۀ نظم همگانی بدست می آید و هر کس را بقدر خود بهره مند می سازد) تحصیل نمی گردد و بلکه زندگی صورت ثابت و پا بر جائی بخود نمی گیرد.

روی این یاد آوری نگارنده، ضمناً (قطع از نظر روشنی موضوع سخن) شبهۀ معروفی که در دل افراد بشر می آید که چرا طبقات ما نوع انسان مختلف بوده و همه كس در يك مقام و يك رنگ و يك حال نیست بر طرف می شود، و بدست می آید که حقیقت امر و چگونگی ترتیب عالم خلقت را نمی توان پی برد لکن اجمالا می توان فهمید که این ترتیب جز حفظ نظام حقیقی انسانی هدف و مقصدی در بر ندارد.

ص: 441

442

بگشتم چو اَندر زمانه ، زمانی *** ندیدم من، اَندر جهان ، جاودانی

ندیدم وفاقی ، در این چرخ گردون *** که با هر کسی ، خوش کند زندگانی

یکی تخت زرّین بود زیر پایش *** یکی بار سنگین بدوشش گرانی

یکی در خور سایۀ ناز و راحت *** یکی کنج راحت نبیند ، به آنی

یکی را هزاران خدم زیر دستش *** یکی را هزاران اَلَم در نهانی

یکی را دو صد خانه و خواب گاهی *** یکی گردد، اَندر پی آشیانی

یکی را فراهم دو صد گونه نعمت *** یکی جان کند، بهر يك خشك ناني

یکی سر ببالین خوش خطّ و خالی *** یکی جان فشاند، بيك وَصل جانى

یکی غم گسار از فراق عزیزش *** بهارش مبّدل بفصل خزانی

یکی تازه گسترده چون بزم عیشش *** کند بر نوید نوین شادمانی

یکی خسته از محنت و رنج پیری *** یکی خُرّم از نغمه های جوانی

ص: 442

یکی زير خاك سیه کرده منزل *** یکی قد چو سرو است در بوستانی

ولی هوش غیبم ، چنان کرد حاصل *** نگنجد بفهم چو من ، این معانی

نظام جهان ، جمله اَسرار عالم *** ندانی اگر دفتر حق نخوانی

(مؤلّف)

2-«تقليد باطل پیروی نا شایسته»

از دست دادن استقلال فکر و اراده و تصمیم که منشأ فاسد و اصل نادرستی داشته باشد و بطرز تبعیّت از آن منشأ و اصل نام برده چنین حالتی در انسان پدید آید، عبارت از تقلید باطل است.

همین تقلید باطل یگانه موضوعیست که عقل و دین بر خلاف آن حکم کرده و انسان را بطور کلّی از آن بر حذر داشته اند.

آیات قرآن کریم در موارد چندی از روّیۀ گذشتگان و مردمان عهد جهالت و بر بریّت یاد آوری کرده و از همین گرفتاری و نادانی آن ها بعنوان تقلید و تبعیّت نا صحیح بر آباء و اجداد خود ، تقبیح فرموده و این سلیقۀ زشت را از جملۀ مفاسد مهّم آن عهد می شمارد.

البّته جای انکار نیست که بحکم همان قرآن مقدّس و بشهادت تاریخ، یگانه چیزی که موجب پستی و مذلّت و بیچارگی مردم آن عصر بوده و آن ها را در نهایت ظلمت و تاریکی و بدبختی بر قرار ساخت همانا تقليد باطل و تبعيّت از افراد نا هموار است و اگر اسباب دیگری هم داشته باشد بالاخره بر همان بر گشت می کند.

ص: 443

تنها چیزی که ننگ بزرگی بر آن ها شمرده شده از دست دادن استقلال فکر و حسّ و اراده و تصمیم و قدرت می باشد.

علّت این که تقلید باطل روا و سزاوار نیست همین است که از انسان استقلال را ضایع کرده و در ردیف جنبندگان بی عقل و بی شعور قرار می دهد.

از دست دادن اراده و تصمیم و پیروی از عقل و ارادۀ دیگران که روی میزان صحیح نباشد با نیستی و نبودن انسان برابری دارد، یعنی گر چه انسان زنده هم باشد اثار حیات و زندگی آن مسلوب می شود.

زیرا اوّلین جهت امتیاز انسان از دیگر افراد مختلف جان داران و تنها عنوان هستی و حيات حقيقى او بعقل و استقامت اراده و تصمیم و احساساتش بستگی دارد ، و این هم موقعی پا بر جا است که استقلال انسان در آن جنبه های نام برده از دست نرود خود او بصورت ساده و موجود بی جان و بی اثر در نیاید، و گرنه مزیّت و برتری او از بین رفته و فرقی از جان داران بی عقل (یعنی موجودات غیر انسان از قبیل چار پایان و نظیرش) نخواهد داشت.

در چنین صورت که انسان در ردیف چار پایان قرار بگیرد، او را زنده فرض کردن و دارای روح و حیات دانستن یا ندانستن تفاوتی نمی کند، و این خود یگانه ننگ و بی چارگی انسان است که در عین حالی که قیافۀ انسان را داشته باشد و بآن لباس ملبّس شود و در انجمن انسانی بسر برد، ولی چار پائی پست بشمار آمده یا در حال حیات جسمی بی جان و بی حیات فرض گردد .

آری خطر تقلید باطل همین است و این خطر موجب هر خطری بوده و جهت صحّت و نیکی در آن نیست که تلافی و تدارك فساد آن را بنماید.

فرد بی اراده و بی عقل از هیچ راه از مزایای انسانیّت بهره مند نشده و بهیچ طرزی از زندگی خود استفاده نمی برد، بلکه چنان که چار پایان در تحت نظر افراد انسان

ص: 444

قرار گرفته و با او امر و دستور شان شب و روز بسر برده و از هر شئون و حیثیّت محرومند بشر غير مستقّل در اراده و عقل نیز همین حال را پیدا می کند.

می توان گفت بد بختی و ذلّت و بیچارگی و پستی انسان مقلّد و خالی از استقلال فکری و اراده ئی بیش تر از يك حيوان زبان بسته است، زیرا حیوان زبان بسته روی خصوصیّات طبیعی خود با چنین وضع مخصوصش تناسب داشته و چندان فاصله با آن ندارد، زیر بار بودن و تحت نظر قرار گرفتنش چندان موضوع قابل ملاحظه ای بنظر نمی رسد، لکن انسان مقلّد بی اراده باز هم نسبت بخصوصیّات اصلی طبیعی خود، ترّشحات و زمینه هایی دارد که با حیوان زبان بسته مباین است یعنی بطور کامل در ردیف زبان بستگان نیست، از این خاطر بنا باقتضاء خاصیّت انسانیّت از طرفی، بنا باثر از دست رفتن استقلال عقل و اراده در اثر تقلید باطل از طرف دیگر، باعث می شود که چنین شخص در کمال بد بختی و سر گردانی عمر خود را بسر برد، نه حیوان زبان بسته است که بطور کلّی دیگران عهده دار حفظ جهات لازمش گردند و نه انسان مستقّل است که خود بدرد های خود چاره بسازد.

خوانندگان گرامی !

نا گفته پیدا است که ناراحتی و خطر تقلید باطل باعتبار توسعۀ دایرۀ آن بیش تر می گردد یعنی اگر يك فرد مبتلای این بدبختی شود قابل مقایسه و طرف نسبت نیست با مبتلاء گردیدن گروه و جمعیّتی از افراد جامعه.

خطرات تقلید دسته جمعی بهیچ طوری قابل جبران نمی باشد، بلکه رفته رفته موجب می شود که کلّیۀ حقوق و شئون و حیثیّت همگانی و آرامش و مزایای اجتماعی و... بطور کلّی ساقط شود و جمعیّت بحالت جسم های بی جان در آید، و هريك از آن جهات مهّم مورد استفادۀ اغیار و بیگانگان شود، بخاطر این که جمعیّت از روی نادانی و جهالت

ص: 445

استقلال در اراده و عقل را که اصل همۀ راحتي ها و منشأ كلّيۀ حقوق آن ها است بطرز تقلید از دست داده اند.

شاهد مطلب چیست !

البّته مسلّم و صحیح است که هر مطلب و مدّعا شاهدی می خواهد که آن را واضح و روشن کند ، و موضوع را برای انسان ثابت و مستقر گرداند و گرنه در نظر انسان استقرار و موقعیّتی نخواهد داشت.

«اينك» بهترین شاهدی که برای مطلب خود در امور سخن می توان یاد آوری کرد، وضع حاضر و جریان کنونی روزانۀ ما گروه دین داران و آئین پرستان است ، که بنا بنظر روشن فکران و هوش مندان و پاکان طبقات جامعه از برادران و خواهران ایمانی در سایۀ تقلید از اجانب و بیگانگان بحال اسف آوری رسیده و باعث سقوط و ذلّت و زبونی عمومی شده است.

آری امروز در اثر خود باختگی و از دست دادن استقلال فکر و ارادۀ خود، چیزی از مزایای حقیقی زندگی برای ما نمانده و هر لحظه بیش از پیش دیگران بر ما مردم مسلّط می شوند و ما را تحت استعمار خود قرار داده و از حاصل عمر و حیات ما بطرز های گوناگون بهره برداری می نمایند ، گر چه، بطور کلّی از این جریان بی اطّلاع و از اصل علّت بد بختی خود بی خبریم.

ما جمعیّت دین داران در اثر همین بی استقلالی در فکر و اراده ریزه خور و طفیل اوروپائیان شده هر فضیلت و مزّیت را بآسانی از دست داده و آن ها را برهبری و پیشوائی برای خود اتّخاذ می کنیم.

از این جا است که هر بلا و بدبختی را برای ما پیش می آورند و هر رنگی و نقشه ای که با منافع و صلاح آن ها توأم است دربارۀ ما صورت می دهند، و ما را که مسلوب الأراده شده ایم بهر طور که بخواهند می چرخانند.

ص: 446

جمعیّت ما بقدری از اجانب و اغیار تقلید و تبعیّت کرده است که از صورت دین داری بکلّی خارج شده و رنگ بی دینی و بی ایمانی بخود گرفته و در تمام دنیا باعث ننگ افراد پاک انسان می شوند، و چنان می کنند که بر جمعیّت بی دینان و گم راهان بیش تر شباهت پیدا کرده و بآن ها بیش تر تناسب دارند.

اروپائیان از نظر این که ما را مردمی سبك مغز و بی فکر یافتند در صدد بر آمدند که هر موضوع نا صحیح و هر مطلب نا موزونی را که در پیش خود شان از خرافات شمرده می شود، با زرق و برق تمام بر ما تحمیل کرده و ما را با آن روش ها پرورش دهند، و در نتیجه حّق راهنمایی نسبت بما پیدا نموده و بر ما آقائی کنند و تا می توانند بسر ما بکوبند و تو سری بزنند.

در حالی که تاریخ بطور مکّرر نشان می دهد همۀ فضائل و آداب و فنون و صنایع و علوم و هنر های مختلف جهانی را از خود ما أخذ کرده و از خود ما گرفته و امروز در قالب های تازه و لباس های جدید و در ظرف های دیگر پیش آورده و برخ ما می کشند و بر خود می بالند.

چگونه باید از تقلید باطل جلو گیری شود؟!

یگانه چیزی که می توان بوسیله اش از این موضوع خطر انگیز یعنی تقلید باطل نجات یافت همانا دانش را باید شمرد.

البّته مراد از دانش هم تحصیل معارف و پرورش های صحیح و علم نافع می باشد، که در حقیقت خود باقی بوده و بطرز های عقلائی بدست بیاید.

شکّی نیست که آشنائی بر مراتبی از کمالات و دانستنی های لازم و مفید، خواه نا خواه انسان را وا دار می کند که بر اهمیّت استقلال خود در فکر و اراده و تصمیم متوّجه شود ، و بر آن و امیدارد که در صدد کنترل خود بر آمده ، و هر لحظه در زیر نظر فریبندگان شوم و گم راه قرار نگیرد.

ص: 447

لكن برادران و خواهران دینی، نا گفته معلوم است که از این وسیله کسانی استفاده می برند که شرایط آن فراهم بوده و هر گونه طرز استفاده از دانش برای آن ها ممکن است، اما نه مثل ما ملّتی که اصلاً دانش و معارف بطور حقیقی و بطرز صحیح دست مان نمی رسد و تعلیمات مستقیم و نافع بر ما نصيب نمی شود ، و یا این که اگر هم از جهت این مطلب جای نگرانی نباشد. همین قدر مسلّم است طرز استفاده و راه آن نا فراهم و غیر ممکن بوده و مهلت نیست که انسان بتواند با دانش خود نفس خود را کنترل کند .

از این جا است که افراد محیط ما و جامعۀ کنونی ما همیشه بر بلای سخت گرفتارند و دائماً آلوده هستند.

زیرا یا دانش ندارند، و یا این که نمی توانند از دانش خود استفاده کنند و نتیجه های کامل بگیرند، بخاطر این که نوع افراد پست و فرو مایه اساس کار های ما را در تحت نظر گرفته و بنقشه های بخصوصی جریان و صورت می دهند، و نمی گذارند که ما از وسائل خدا دادی خود بهره برداری کنیم.

گر چه این حرف که روشن فکران می گویند : « این ها را خودمان بر کار های خود مسلّط کرده ایم و با اختیار خود زیر بار آنان رفته و افسار های محکم بر گردن خود نهاده و سر آن افسار ها را در دست اینان قرار داده ایم که بهر طرف ما را بدل خواه خود شان می کشانند» صحیح است، ولی باز هم خواب و غفلت بیش از این روا نیست.

فرار از تقلید بیگانگان بوسیلۀ دانش و معرفت فراهم است نهایت این که باید اوّل از نفس خود شروع کرده و در افراد تحت نظر خود نیز روح ضدّ تقلید باطل را کم کم بوجود آورده و سپس در صدد اصلاح دیگران نیز بز آئیم ، تا شاید جامعه که صورت اجتماعی افراد است از این سلیقۀ ننگ آور بر کنار شود و از مزایای استقلال فکر و اراده بهره مند گردد .

ص: 448

دست های مرموز بیگانگان اوضاع ما مقلّدین را چنان بر هم زده که هیچ وضع مقرون با سعادت و همراه بخوش بختی نسبت بآیندۀ جامعۀ کنونی پیش بینی نمی شود، مگر این که پروردگار بزرگ نظر لطفی بسوی ما داشته باشد و همۀ ما را در تحت عنایت و حمایت خود قرار بدهد .

«اکنون» نگارنده با توّجه بر عظمت خدای متعال و با توّجه بر این وضع در هم و بر هم و باین گرفتاری های بی شمار اجتماعی و این ناراحتی های عموم طبقات جامعه از حضرتش تقاضامند است که آن چه خیر و صلاح این گروه کشتی شکستگان است پیس بیاورد و دستی از غیب برساند که بزودی نواقص و عقب ماندگی های جامعه را تدارك کرده و او را از چنگ گرگان و چنگال تبه کاران و فرو مایگان نجات دهد، و چنان نیرو و قدرتی بر گروه نام برده ببخشد که بتواند در مقابل ندا های شوم اغیار و خائنان استقامت نموده و از اجابت و پیروی از آنان خود داری ورزد، و گروه نام بردۀ دین داران را چنان بیدار فرماید که آینده را مورد مطالعۀ خود قرار داده و نسل امروز خود را که رجال و مربیّان فردای جهان خواهند گشت طوری پرورش دهند که جز صلاح خود و عموم هدفی اختیار نکنند و قدم و قلم خود را از آن چه که بر خلاف آئین و مقدّسات مذهب و احکام خدائی است و بر ضّد نوامیس اجتماعی و آرامش همگانی می باشد باز دارند. ﴿ اَلّلهُمَ يا مَنْ يَمْلِكُ التَدْبِيرَ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَى قَدِيرٌ ، يَا مَنْ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْاعِينِ وَ مَا تُخْفِي الْصُدُورِ وَ تَجنُ الضَمِيرُ وَ هُو اللّطَيفُ

الخَبِيرُ : اَلّلهُمُ اجْعَلْنَا مِمَنْ نَوَى فَعَمِلَ وَلا تَجْعَلْنَا مِمَنْ شَعَى فَكَسَل وَلا مِمَنْ هُوَ عَلَى غَيْرِ عَمَل ابَتِكّل﴾.

پایان

ص: 449

فهرست مطالب و مندرجات کتاب

صفحه...عنوان

5...تقریظ آیت اللّه حکیم «از نجف اشرف»

6...«آیت اللّه خوئی»

7...«آیت اللّه شریعت مداری «از قم»

8...«آیت اللّه مرعشی نجفی»

10...«آیت اللّه آملی « از تهران »

10...«آیت اللّه خوانساری»

11...«آیت اللّه رفیع قزوینی»

12...«آیت اللّه شیرازی «از نجف اشرف»

13...«آیت اللّه طباطبائی تبریزی»

14...«آیت اللّه خلخالی»

15...«آیت اللّه سبزواری»

16...«آیت اللّه علامۀ فانی»

19...«سر آغاز و پیش گفتار»

29...(1) سبب تأليف كتاب

21...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

24...جهاتی که کتاب بر آن مشتمل است

25...تقسیم موضوعات بحث بطور کلّی «نام و عنوان کتاب»

26...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

" (2) موضوع سخن در کتاب بطور کلّی

27...بیان نظمی نگارنده در مورد بحث

" «شعبه های متفرّقۀ ملل در مقابل شیعه

صفحه...عنوان

29...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

30...اعتراف رئیس دانشگاه دینی (الأزهر در مصر) و دانش مندان دیگر از اهل سنّت برسمیّت و اعتبار مذهب تشیّع

31...جهت پرداخت نکردن نگارنده به رد فرقه های مخالف شیعه

32...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

33...(3) ترتيب بحث های این جزء از کتاب

34...دین چیست و حقیقت آن کدامست

" «معنای دین در لغت عرب»

35...معنای دین در اصطلاح عمومی

" «تقسیم آن چه که دین بر آن مشتمل است»

" «یک تعبیر دیگر از دین در منطق قرآن»

36...معنای دوّم دین در اصطلاح عمومی «معنای دین در منطق قرآن»

37...بیان نظامی نگارنده در مورد سخن

"«تذكّر لازم و نظر های مختلف در معنای دین»

" «ساختۀ فكر ناقص بشر دین گفته نمی شود»

38...«نظرّیه های گویندگان و نویسندگان را باید رسیدگی کرد»

" قضاوت در اطراف هر موضوع محتاج بدّقت است»

ص: 450

39...نوشتۀ يك مجلّۀ معروف خارجی دربارۀ گرفتاری روحی جوانان

40...حسن ظنّ باجانب و بیگانگان درست نیست

" «نظریّۀ «دکتر گوستاو لوبون فرانسوی»(D. R.custaveie bon) دربارۀ تمّدن

" چرا باید بادین باشیم؟!

42...سبب احتیاج بدین از نظر فردی

43...دین وسیلۀ نیازمندی های انسان است

44...بین نظمی نگارنده در مورد سخن

" منطق قرآن دربارۀ احاطۀ پروردگار و کمال قدرتش

47...سبب احتیاج بدین از نظر اجتماعی

48...تنها چیزی که در هر مصر ناراحتی ها را بر طرف می کند دین است

49...یادآوری آثار دین برای اجتماع

50...اثر دین در رفع اختلاف و ایجاد وحدت

51...چرا قانون های ساختۀ بشر قابل پیروی نیست ؟!

" معنای قانون

53...شرایط قانون گذار

54...دین و شرایط قانون گذار

56...پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و اله و سلم و تساوی در قانون

" «نظریّۀ دکتر لورا واکسیا واگلیری D.Rlaura, Vacies.vaglteri دربارۀ نفوذ پیغمبر در پیروانش

57...قوانین ساختۀ بشر و شرایط قانون گذار

" قانون ها و شرط اوّل

58...علّت این که پیغمبران بر خلاف حکم خدا حکم نکردن

59...نقش مخالفین حکم خدا در منطق قرآن

60...قانون ها و شرط دوّم و سوّم

" دو جهت از صحیح وضع گردیدن قانون ها مانع است

61...قانون ها و (مساوات) شرط چهارم

63...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

55...تطبیق دین با زمان چگونه است ؟!

64...هر دین با وضع زمان خود سازش دارد، محتاج بتطبیق نیست

65...نظریّۀ مستر ویلز «MR. Wills»

66...نظريّۀ دكتر لورا واكسبا واگلیری (D.R laura. vae i e a vaglieri ) دربارۀ اسلام

67...دینی بر خلاف احتیاجات واقعی مردم نیامده

" صورت تطبیق با زمان بوسیلۀ کوته نظران عصر کنونی

68...چند پرسش در مورد سخن

69...بیان منظمی نگارنده در مورد سخن

70...پیغمبران بطور کلّی برای چه

ص: 451

آمدند؟!

71...قسمت اوّل از علل آمدن پیغمبران (اثبات وجود آفریدگار)

72...قسمت دوم از علل آمدن پیغمبران ( تعیین مصداق پروردگار)

73...فطرت انسانی به پی بردن بر وجود خدا راهنمایی دارد، نه راجع بتعیین مصداق خدا

74...اختلاف خارجی ملل جهان در مصداق آفریدگار

75...منطق نهائی پیغمبران ارجمند

76...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

" «یگانه چیزی که از پیشرفت پیغمبران جلو گیری می کرد

77...صحنۀ پر شور و منظرۀ هیجان انگیز ابراهيم عليه السّلام

" ابراهیم بت پرستان را اعلان خطر می کند

78...ابراهیم خدایان بت پرستان را نابود می سازد

79...ابراهیم در پای محاکمه

" ابراهیم در آتش سوزان

80...قسمت سوّم از علل آمدن پیغمبران

81...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

82...چرا پیغمبران از نوع بشر انتخاب شدند؟!

83...سنخیّت پیغمبران و افراد

84...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

85...يك نكتۀ قابل توّجه

86...پیغمبران و نژاد

87...يك ياد آوری لازم بموضوع سخن

88...رابطه و نسبت عقل با دین چگونه است ؟!

" معنای نسبت در مورد سخن

89...معنای عقل و حقیقت و اقسام آن

90...پیدایش عقل از کجا است ؟!

91...منطق على عليه السّلام در تقسيم عقل

92...اهمیّت عقل از نظر قرآن

93...عقل و نشانه های وجود خدا از نظر قرآن

96...يك تعبیر از خردمندان در منطق قرآن

99...عقل موافق با دین کدامست؟!

100...عقل صريح حجّت و پیغمبر باطنی است

101...نتیجۀ بررسی

102...رسیدگی بر آن چه کوته نظران می گویند

104...دین شناسی به کوته نظران نمی رسد

" دین با عقل های افراد پست و آلوده سازش ندارد

105...گرفتاری بتعّدى و تجاوز از حدّ و میزان

106...یاد آوری چند چیز از منطق دین

ص: 452

107...عقلی که فجایع عقلی که فجایع را تصدیق کند دین با او سارش ندارد

107...منطق نظمی نگارنده در مورد سخن

109...چگونه می توان از عقل استفاده کرد ؟!

" استفاده از عقل به دو طرز صورت می گیرد

111...آثار و صفات عقل در منطق أئمّه عليهم السلام

113...يك گفتار عالی مضمون امام هفتم (علیه السلام)

" يك ياد آوری لازم بطرز مقدّمه ببحث های آینده

114...نقش عشق در لباس عقل

" عشق چیست ؟ !

115...پاره ای از اختلافات در موضوع عشق باختلاف از جهات دیگر بستگی دارد

"نسبت و رابطۀ عشق و عقل

117...اثر عشق و طرز استفاده از آن

"عشقی که بر پایۀ صالح برقرار باشد بسیار پسندیده است

"دین چنان که انسان را با نیروی خرد تربیت می کند با عشق صالح نیز پرورش می دهد

118...منطق قرآن دربارۀ عشق و میل خرد است

122...هوش تا قدر امکان بر عقل كمك است

123...انسان با هوش بدون دلالت عقل معتدل خردمند نامیده نمی شود.

" منطق شريف امام صادق (علیه السلام) در میزان عقل

" بررسی بحال معاویه که از عقلاء بود یا نه

" توضیح در پاورقی راجع بمضمون سئوال در حدیث شریف

125...عقل و عقلاء بر تمام کار های تبه کاران متوّجهند

" منطق قرآن در آگاهی پروردگار از تمام چیز ها

127...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

128...نقش هوای نفس در لباس عقل

" جهاتی که در این مبحث بررسی می شود

" نفس و هوای آن چیست ؟!

129...حالات نفس و عنوان های آن

130 نفس امّارۀ بسوء، نفس شیطانی ، نفس بهیمّیه، نفس بسبعيّه

" نفس لوّامه

131...نفس مطمئنّه ، نفس راضيه، نفس مرضیّه

" گرفتاری نفس بمفاسد از چیست ؟!

" روش معتدل انسان بر عقل و ایمان و علم بستگی دارد

133...خواسته ها و مقتضیات نفس را

ص: 453

چگونه بشناسیم ؟ !

133 عقیده ای از روی کوته نظری

134...میزان تشخیص هوای نفس از نظر دین،

" نقش رنج ها و لذّات از نظر دین

135...چند جمله از منطق صحیح دین در مورد سخن

136...لذّت بردن از هر چیزی یا رنج دیدن از آن باعث نیکی و زشتی آن ها نمی شود

" منطق قرآن منافقين و اهل تزوير و تظاهر خالی از حقیقت را معرّفی می کند

138...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

139...يك توهم بی جا دربارۀ دین

" افراد هوشمند بر اصل و فرع توهّم های بی محلّ متوّجهند

140...حقیقت را باید گفت ، از موهومات باید دوری کرد

"دفع خیالات نا صحیح دربارۀ دین

141...وضع أسف آور دنیای کنونی و عصر حاضر

142...مردم غافل، هوای نفس را از حکم خرد تشخیص نمی دهند،

" دین با هوای نفس مبارزه می کند

143...دین می گوید سامری صفت نباش

144...منطق قرآن از تبعیّت بهوای نفس انسان را بر حذر می دارد

" بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

146...نقش پاکیزه ها و پلید ها بطور کلّی از نظر دین

148...تفصیل پلید ها و پاکیزه ها در منطق قرآن

149...مردار . خون . گوشت خوك .

" شراب، قمار. بت پرستی

150...دروغ پردازی. راست گوئی

" گواهی و شهادت. خود داری از گواهی بباطل

" کتمان گواهی حّق و اغماض داشتن از بیان حقیقت

" سوگند های باطل و بیهوده

125...سخريّه و استهزاء ریش خند.

" گمان . تجسس . تفتيش . غیبت

153...تمامی و سخن چینی .تجاوز از حّد، درشت خوئی. حرام زادگی

" اموال و طرز استفاده از آن

154...قرض دادن بخاطر پروردگار و اثر نيك آن

155...ربا يا يك بلای فردی و اجتماعی

156...کيل و وزن اجناس . کم فروشی

157...اموال يتيمان. طرز رفتار با آن ها

159...رفع احتياجات جنسی . ازدواج. زنا شوئی

" زنا يا يك كردار پلید. ننگ بزرگ جامعه

160...عدل . نیکو کاری. احسان ، پیوستگی با خویشان

ص: 454

" يارى بكار نيك و كار زشت . و تكيه بر ظلم و ستم

161...امانت داری. داوری بعدالت

" وفا بعهد و پیمان

163...راه جلوگیری از هوای نفس چیست؟

" دستور قر آن بجلو گیری از نفس

164...تقویت ایمان و عقل و علم راه علاج هوای نفس است

165...معنای ایمان و حقیقت آن

166...منطق شریف علی علیه السلام در معنای ایمان

" بیان نظمی نگارنده در مورد سخن ،يقين باطنی در منطق قرآن

168...ربط ایمان در تمام خصوصیّات انسان

" هر يك از اعضاء تكلیف دارد و مورد سؤال قرار می گیرد

170...رابطۀ ایمان و عمل

171...مقصود نگارنده از عمل

" اثر عمل در نهاد آدمی و روح آن

172...شرایط تأثیر عمل

" شرط اوّل (کامل بودن عمل)

173...ایمان مانند صحت مزاج در بدن انسانی است که بهمۀ اعضاء مربوط می باشد

174...تقصیر ما مردم در موضوع تقویت ایمان

" تناقضات افراد جمعه در کردار های خود

176...يك نمونه از وضع يا يك خاطرۀ قابل توّجه

177...نظری بخاطرۀ نام برده

178...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

180...شرط دوّم (پایداری و استقامت)

181... دستور قرآن مجید باستقامت

183...يك پیش بینی لازم (فرق شرط اوّل با شرط دوّم)

184...شرط سوّم (اخلاص در عمل)

186...منطق عقل و دین در مورد بحث

187...بیان نظمی در این مورد

188...يك نكتۀ قابل توّجه (نظر قرآن دربارۀ اخلاص در عمل)

191...منطق رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) در محلّ گفت گو

" نتیجه و خلاصۀ سخن

193...موقعیّت دل و وظیفۀ آن از نظر دین

194... تقسیم بندی طبقات مردماز نظر ایمان قلبی

" گروه اوّل (لا أبالي ها و سست عنصر ها )

197...گروه دوّم (ثابت ها و با استقامت ها)

197...گروه سوّم (اهل مراعات و تقّيه و عمل کننده ها بوظيفه)

198...تقیّه و محافظت کاری با دین

199...باید مورد تقیّه را بدست آورد

" نظر های عامیانه در موضوع تقيّه بدو جهت بستگی دارد

200...تقیّه بهر یک از عنوان های واجب و

ص: 455

حرام و مستحب و مکروه در می آید

200...وظیفۀ مردم در موضوع تقیه کسب تکلیف از پیشوایان دینی است

202...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

203...زبان و ملاحظۀ آن از نظر دین

205...وظیفۀ زبان از نظر دین و آئین

206...تقصیر ما در عمل بوظیفۀ زبانی

208...تبلیغ و دین از نظر سابقه و قرآن

209...منطق قرآن دربارۀ امر بمعروف و نهی از منکر

212...يک توّهم نا بهنگام دربارۀ زبان

213...دین بموقع خود دستور بسخن و در موقع خود دستور بسکوت می دهد

214...دین در مورد خود بمجادله و در مورد خود بتوّقف امر می کند

215...نقش نا صحیح زبان امروز و تقصیر آن

217...منطق نظمی نگارنده در مورد سخن

218...موقعیّت گوش و وظیفۀ آن از نظر دین

220...منطق قرآن در بیان وظیفۀ گوش

221...اهل فساد بدو جهت زیاد همّت می گمارند

222...مدرک تحصیلی تنها باعث خوشحالی نیست

223...موسیقی از نظر دین و عقل

224...موسیقی یگانه عامل تضعیف اراده ،

"موسیقی راکد کنندۀ فکر

" موسیقی از بین برندۀ عواطف انسانیّت

225...موسیقی تنها وسیلۀ اشاعۀ فحشاء

" موسیقی پدید آورندۀ ضعف اعصاب

" نظریّهۀ دکتر ولف آدلر D.R voiif Adier دربارۀ زیان های موسیقی

" در بعضی از کشور ها تعطیل موسیقی از دولت تقاضای رسمی شد

226...اعصاب انسان و موسیقی

" اظهارات علماء«فیزیولوژی» دربارۀ موضوع سخن

227...گرفتاری بمرض «مانی Mante» در اثر موسیقی

" گرفتاری بمرض پارانویا Paranoia در اثر موسیقی

228...مرض های روانی و اغتشاشات فکری در اثر موسیقی

229...گزارش «پروفسور کروس» دربارۀ امراض روحی در ایران

" توّجه بر نظریّۀ پروفسوز نام برده

330...بوضع کنونی نباید فریب خورد

231...دعوت از برادران و خواهران ایمانی بر خیر و صلاح

232...منطق نظمی در مورد سخن

233...رادیو از نظر دین و اجتماع

234...رادیو و آئین خدائی و عقل

" رادیو و آزادی

235...یکی از خاطرات مناسب با موضوع سخن

ص: 456

236...چند سؤال معروف در مورد سخن

237...بیان اوّل در پاسخ

238...بیان دوّم

239...بیان سوّم

240...بیان چهارم

241...موقعیّت چشم و وظیفۀ آن از نظر دین

" نظر و عبرت گیری

242...منطق قرآن در عبرت گرفتن از اوضاع

245...تقصیر ما در موضوع نظر و عبرت

246...پاک دامنی و چشم پوشی

247...منطق قرآن درباره چشم پوشی مرد و زن از هم دیگر

248...اهمیّت چشم پوشی از نا محرم از نظر علوم

270 بعضی از چیزهائی که مردم می گویند

250...دین و حجاب زنان

251...حجاب و منطق مقدّس قرآن کریم

253...استفادۀ چند وظیفه از آیۀ حجاب

255...هدف حقيقي سبك مغزان چيست ؟!

257...سئوال های با موقع و دقیق در مورد بحث

258...اولياء و مفاسد اخلاق در جوانان

259...چند سئوال از اولیاء جوانان

260...با این غفلت اولیاء جوانان انتظار سعادت جامعه نباید داشت

261...يك نمونۀ بارز، يك خاطرۀ مناسب با موضوع

262...چند یاد آوری بخوانندگان بطرز سؤال در مورد سخن

264...حقوق زنان و حجاب

" حجاب ، از حقوق واقعی زن مانع نیست

265...نظریّه های مردم دور از حقیقت حقوق نیست

" حجاب با مفاسد و نا ملائمات مخالفت دارد

266...زن با حجاب حاضر نیست بخاطر حقوق موهوم، از حقوق خدادادی صرف نظر کند

267...چند سئوال از کسانی که سنگ طرف داری از کشف حجاب را بسینه می زنند

269...قسمتی از منطق دین و ردّ توّهم های بی جا

270...بعضی از چیز هایی که مردم می گویند،دین نمی گوید

271...منطق نظمی نگارنده در مورد سخن

272...بدست آوردن مطالب دینی از غیر اهلش غلط است

273...يك فرق میان تحصیل کرده های با حجاب و بی حجاب

274...مانع بودن حجاب از تحصیل دانش در صورت تصور می شود

275...دست و وظیفۀ آن از نظر دین

277...موقعیّت قلم و آثار آن

278...قلم مفاسدی نیز برای جامعه بوجود آورده است

ص: 457

279...آزادی قلم یکی از مهلکات است

" شهادت تاریخ بسعادت و خوشبختی مردم در زمان محدودیّت قلم

280...کاغذ پاره ها تحت عنوان روزنامه ، مجله و غیر این ها سیل هائی از فساد بوجود آورده

" نویسندگان امروز شجاعت را از دست داده اند

281...آثار شوم آزادی قلم

282...تحریص و تشویق پیشوایان دینی راجع بقلم فرسائی و کتابت مربوط بآثار نیک قلم است نه بطور کلی

283...مطبوعات عصر و آثار مختلف آن

" جامعۀ کنونی از فوائد و آثار پر ارزش مطبوعات محروم است

" علّت محرومیّت مردم از آثار پر فائدۀ قلم

284...دستگاه های چاپ گاهی بر خلاف هدف مخترعین آن ها مصرف می شود

" مطبوعات عصر سطح افکار را بالا نمی برد بلکه فاسد می سازد

286...مطبوعات فاسد عصر وسیلۀ آب و نان گروهی است نه وسیلۀ نشر معارف جهات تحیّر و نگرانی

288...هدف سخن نگارنده تنها بعضی از مطبوعات نیست

" راه علاج این مفاسد چیست؟!

289...امروز وسیلۀ نجات از مفاسد فراهم است

" یک نظر بذیل مقالۀ پر ارزش یکی ازدوستان ارجمند

291...رشوه و خطر آن بر دین و جامعه معنای رشوه و محلّ آن

292...منطق قرآن مقدّس دربارۀ رشوه گیری

293...منطق حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله وسلم و علی علیه السّلام دربارۀ رشوه

294...صدمۀ بزرگ رشوه بر ممالك دينى

295...رشوه گیری به نبودن ایمان و عدالت بستگی دارد

296...منطق على علیه السّلام دربارۀ قضات نا اهل

297...پایۀ رشوه گیری از طرف رشوه دهندگان تقویت می شود

298...دفاع از اجانب و حفظ استقلال کشور

299...معنای دفاع در منطق دین

" نظر دین درباره موضوع دفاع

300...دفاع اختصاص بزمانی ندارد

" کشور گیری دینی غیر از جاه طلبی است

" جهات فرق میان دفاع و کشور گیری فرمان فرمایان مادّی

302...دفاع بکشور گیری ربطی ندارد

" بر وضع جامعه توّجه کنید

303...بعضی از کشور های دینی عوض اعراض

ص: 458

از اجانب، جواب موافق بآن ها می دهد

304...گرفتاری های کنونی مربوط بدین نیست

" دین بمملکت داری دستور اکید می دهد

305...دین بر مجهّز بودن بتجهيزات روز فرمان می دهد

" پیشوایان به نیرو مندی آرتش دینی مایلند

" منطق امام چهارم علیه السلام در مورد سخن

306...بیان نظامی از نگارنده در مورد سخن

307...گردانندگان اجتماع کنونی درصدد سوق دادن مردم بسوی سعادت نیستند

308...علماء دینی مسئول تو سری خوردن مردم نیستند

" توّهم های عوامی مردم دربارۀ وظیفۀ علماء در موضوع دفاع

309...روحانی باید در اجراء دستور های خدائی و استقرارش مداخله کند

" دو وظیفۀ بزرگ روحانی

" برای علماء راه اصلاح باز نیست

310...پاسخ نگارنده از طرف هوشمندان بر سئوال های چند در مورد سخن

" سلسلۀ جليلۀ علماء دینی یگانه افراد لایق اند، برای رسیدگی باوضاع کشور

" وسائل نا موزون وقت روح افراد را در تحت تأثیر قرار داده

311...علماء وظیفۀ انسان علاقه مند بدین را بطور کامل نشان می دهند.

312...علماء در بعضی از موارد دستور نمی دهند، می ترسند بی همّتی مردم ظاهر شود.

313...کشور داری و نظام از نظر دین و منطق قرآن

314...مواردی که از آیۀ مبارکه استفاده می شود.

315...وام های کشوری از بیگانگان و خطرات آن

316...وام های خارجی، از مردم سلب قدرت و اراده می کند.

317...حرف حق را نمی توان انکار کرد

" از اغیار و بی دینان باید دوری شود

" منطق قرآن مجید دربارۀ رفتار با اجانب

318...دو جهت مهّم قابل توجّه در مورد سخن

319...دستور پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) به سربازان دینی

320...اهمیّت دستور نامبردۀ پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم)

321...موقعیّت پا و وظیفۀ ایمانی آن

322...خود بینی، منیّت ، تکبّر

324...پرورش عقل و مبارزه با جهل (دوّمين علاج هوای نفس)

325...پرورش عقل چگونه است ؟!

326...فقر معنوی با فقر مالی قابل مقایسه نیست اختلاف و تشتّت یکی از آفات بزرگ جهل

" آرامش و حیثیّت آدمی را بر هم زده

ص: 459

" جهل باعث طغیان شدید است.

327...اثرات جهل در وضع امروز

328...منطق علی(علیه السلام) در مورد سخن

329...چند سئوال لازم از برادران و خواهران دینی

330...منطق نظمی نگارنده در مورد سخن

331...منطق قرآن مقدّس دربارۀ بعض روش های جاهلانه

333...آثار و صفات جهل در منطق أئمّه ديني

335...پرورش عقل جز با رفع آثار جهل ممكن نیست

336...دانش و تقویت آن (یا سوّمین علاج هوای نفس)

" موقعیّت علم و ارزش آن

337...محبوبیّت علم در ذات و از نظر آثار

" علم و منطق پیشوایان دینی

341...علم و منطق پیشوایان دینی

344...علم چیست و موازین آن چگونه است

" هر فنّی را علم نمی توان نامید

345...فرمول های هوس و نقشه های شهوت در نام علم

346...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

347...مصداق علم و بیان مقدّس پیشوای دین

"آن چه که از بیان پیشوای دینی استفاده می شود.

350...علم ادیان، یا آشنائی کامل ببرنامه های الهی

350...اهمیّت علم ادیان از جهت اهمیّت موضوعش معلوم است

351...زنان و تحصیل دانش

" اختلاف مردم در این موضوع از روی اختلاف سلیقه

352...افراط و تفریط مردم نسبت باین موضوع

353...بررسی کامل در مورد سخن

" مرد و زن هر دو اهلیّت دارند که دانش صحیح تحصیل کنند

354...يك نكتۀ قابل توّجه

" نظری بمضمون حديث شريف (طلب العلم فريضة)

355...پرسش های با موقع و تذّکر لازم

" تحصیل دانش تا آن جا صحیح است که بر خلاف دین نباشد

356...کسانی که به تحصیل دوشیزگان اجازه نمی دهند بر فقدان شرایط تحصیل متوّجهند

" قسمتی از مفاسد تشکیلات تعلیماتی کشور که مورد ملاحظه و تّوجه است

358...ملاحظۀ اوضاع جهان دیروز و امروز

" چند سوال از دانش مندان، از دانش جویان از افراد پاك، از عقلاء منصف عصر

359...نظرّیۀ مرحوم آیت اللّه اصطهباناتی در حّق يك بانوی دانش مند

360...صورت اجازۀ اجتهادی که مرحوم آیت اللّه آقا شیخ کاظم شیرازی برای آن بانوی دانشمند نوشته اند

ص: 460

361...عقیدۀ نگارنده بطبق نظر روشن فکران عصر در مورد سخن

362...نمونه هائی از دل سوزی های بی موقع

" حّق گرفتنی کدام است ؟!

" سئوال های دقیق و پر فائده در مورد سخن

364...نظری بگفتار افلاطون در مورد سخن

365...کلیۀ آن چه را که نا بخردان در این مورد پنداشته اند، پیشوایان دینی و موازین عقلی تکذیب می کنند

"قسمتی از جریانات ملل گذشته و مردم جهان امروز دربارۀ طرز رفتار با زن، که بعقل و دین استناد ندارد

" زن در نظر یکی از سوسیالیست های آلمان

" زن و آشوریان

" زن و گلدان یان

366...زن و چین یان

367...زن در قانون «مانو» قانون گزار بزرگ هند

368..زن در هندوستان

" زن در عربستان

369...زن و رومی ها

" نظریّه پروفسور گستاولوبون «custsveie. bon» در قوانین رومی ها درباره زن

" زن و یونانیان

" نظریّۀ پروفسور «وستر مارك» دربارهٔ رفتار یونانیان با زن

" نظریّۀ «ارسطو» نسبت بمقام زن

" زن و فرانسویان

" زن در اسکاندیناوی

" زن در نظر کشیشان سابق اوروپا

370...فرمان هانری هشتم پادشاه انگلیس در حّق زن

" زن در بین اسکیموها

" زن در «داهومی - افریقا»

" زن در استراليا

371...زن و منطق معتدل دین و قرآن

" قانون نامۀ اساسی دین دربارۀ رفتار با زن و حقوق آن، برخلاف رویۀ کوته نظران

372...روش پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) دربارۀ موضوع سخن

373...پاره ای از آیات قرآنی در مورد بحث

375...رفتار دین با زنان از نظر دکتر گوستاولوبون فرانسوی و دانشمندان دیگر

"گوستاو لوبون می نویسد :

377...مسیو کر سن دوپر سوال «Cussindeperc eval» می نویسد

378...زن در دورۀ شارلمان بنا بتاریخ گارن لوليرن «Carinicioherain»

379...ولادة «Walabe» دختر شاعر سال 860 میلادی

ص: 461

" مزنه «Mosna » کنیز شاعر در دستگاه خلیفه

" دختر ماهر در علم صرف، نحو، شعر، حساب، هندسه ، علوم دیگر

380...«مریم» استاد ادبیّات اشبيليّه

" «رضیّه» مشهورۀ آفاق در شعر و سخن

382...نظریۀ «منو» مقنّن بزرگ هندوستان در مضمون لفظ زانیه

383...روحانیّون یا متخصصّین در علوم دینی

384...روحانیّت چیست ؟!

385...روحانیّت ، عنوانی مانند رهبانیّت نیست

" رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم از رهبانيّت اكيداً منع فرموده

386...يك نكتۀ قابل توجّه در مورد سخن

" حدود تخّصص روحانیّت

387...انس روحانی با غیر رشتۀ مخصوص خود واجب نیست

388...اهمیّت و موقعیّت جامعۀ روحانیّت

" اهمیت مشترك روحانيّت

389...چرا روحانیّت افضل و اشرف كليّۀ طبقات و اصناف است ؟!

390...علماء روحی و پسیکولوژی «rsyhoiogie» ارزش دارند

" انکار کنندگان مقام روحانیّت منکر

392...بیان نظمی نگارنده در اصل دین هستند مورد سخن

394...نقش روحانیّت از نظر خدمت باجتماع

395...ایجاد فکر سالم از هر چیزی بیش تر اهمیّت دارد

396...اعتراف و رعایت انصاف

"جلوگیری از مفاسد با وسائل عادی و بزور سر نیزه اثر دائمی ندارد

397...فلاکت و بدبختی مردم از خطای متصدّیان امور است

399...نمونۀ مطلب در مورد سخن

400...رابطۀ روحانیّت و نظام کشور

"بودن و نبودن رابطه را بطور کلّی و سر بسته نمی توان گفت

401...روحانیّت بر نظام کشور ماموریّت دارد

" قانونی که در سابق کشور دینی را اداره می کرد غیر از دین نبود

402...سیاست کشور داری غیر از دین نیست

404...مسئلۀ سیاست مداری از نظر «اوسوالد اشپنگلر»

" يك فكر بی اساس ، يك توّهم بي جا در ،مضمون این که روحانیّت با امور کشوری ربط کامل دارد.

405...جامعۀ روحانیّت درصدد تحصیل مقام و منصب مادّی نیست

"منطق يك نویسندۀ پر افتخار ، يك پیشوای

ص: 462

بزرگ و ارجمند عصر

" همراهی علماء بزرگ با سلاطین

406...اتحّاد زمام داران ظاهری با جامعۀ روحانیّت اثرات درخشانی برای طبقات مردم داشته است

407...فرمان عجیب شاه طهماسب بعمّال خود دربارۀ رعایت امر مرجع دینی زمان خود

408...شاه مبرور می نویسد :

409...مرحوم ناصر الدّین شاه در انگلستان

" پیشوای روحانی فرمانده کلّ در نظر ناصر الدّین شاه

410...امتیاز تنباکو برای «گ. ف. تالبوت C.F. taidot کمپانی بزرگ انگلیسی

" فتوای پر قدرت مرحوم آیت اللّه شیرازی

411...منطق پیغمبر و ائمّه دربارۀ دانشمندان دینی

412...فائدۀ حدیث و دلالت آن

" اقدام خود سرانه و بدون دستور خطر ناك است

" ثمرات دستور مراجعه بعالم

413...اعتبار علماء از طرف امام است که خودش اعتبار دارد

414...منطق پر ارزش حضرت صادق علیه السلام در مورد سخن

416...کناره گیری از علماء و مخالفت با آن ها برای چیست ؟!

418...نظریّۀ نگارنده بطبق تشخیص افراد روشن ضمیر و پاك دل جامعه در مورد سخن

" دست های مرموز اجانب از هر چیزی خطر ناک تر است

" منطق يك پیشوای بزرگ دینی

419...در اثر تفكيك قوّةۀ معنوى و مادّى قوّۀ تميز از مردم بر طرف است

420...تنها کسی که می تواند مشت اجانب را باز کند علماء دینی است

421...رابطۀ دانش و عمل

422...ربط علم و عمل اختصاصی نیست یعنی در هر علمی عمل لازم است

423...عمل چیست ؟!

425...دستورات دینی عملیست یعنی چه ؟!

" عقیده چیست

" اعتقادیّات دینی کدام است ؟ !

427...اخلاق چیست ؟!

"پیدایش اخلاق از کجا است ؟!

"وراثت !!

" محیط !!

428...اعتقاد !!

" تكرار عمل !!

" برنامه های اخلاقی دینی کدام است؟!

429...منطق پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در مورد سخن

ص: 463

430...عمل و علم از نظر منطق قرآن و گفتار پیشوایان

" تناسب عمل و علم موضوعيست عقلى

" آیات قرآنی و گفتار مقدّس پیشوایان دینی جز ارشاد چیزی نیست

433...حسن ظنّ مردم نسبت بعالم بی عمل چیزی برایش عاید نمی کند

"منطق نظمی نگارنده در مورد سخن

435...جلو گیری دانش صحیح از تقلید

436...تقليد صحیح، پیروی شایسته

437...ضرور بودن تقلید از علماء دینی در احکام شرعى بدلالت عقل ثابت است

438...يك نظر بمرجعيّت

" معنای مرجعیّت

439...زمام دار مادّی جمعیّت نمی تواند بجای مرجع روحانی قرار بگیرد

439...مرجعیّت عنوان تشریفاتی نیست

440...جهاتی که باعث است، از دست اجانب تو سری می خوریم

441...دفع یکی از شبهه های معروف

442...بیان نظمی نگارنده در مورد سخن

443...تقليد باطل و پیروی نا شایسته

"تقلید باطل بر خلاف عقل و دین است

444...تقلید باطل انسان را در ردیف چار پایان قرار می دهید.

445...خطرات تقليد باطل بجامعه بميزان افراد تقلید کننده توسعه و شدّت پیدا می کند

436...شاهد مطلب چیست

447...چگونه باید از تقلید باطل جلو گیری شود

448...فرار از تقلید باید از خود انسان شروع شود

پایان

ص: 464

عکس

ص: 465

«یک نوید بزرگ»

این کتاب شریف در اسرع وقت بزبان های عمدۀ دیگر نیز در نقاط مختلف جهان بدست طبقات جامعۀ انسانی بخصوص افراد پاک طینت تحصیل کرده های با حقیقت و روشن فکران پایبند بدین اسلام و نوامیس الهی و شئون اجتماعی خواهد رسید

ص: 466

«تذکر لازم»

از خواندگان گرامی انتظار می رود که بتمام صفحات این کتاب مراجعه فرموده و مطالب آن را با نظری صاف و روشن تحت مُلاحظه قرار بدهند

ص: 467

THE BOOK OF GOFTARE SHIEH DAR OSSOOL VA FORUE

SHIITE SPEECH IN PRINCIPLES AND) (MINOR-POINTS

ONE OF THE VALUED COMPILATIONS OF THE LEARNED SCHOLAR AND REVERENCE MR. SHEIKH SHAMSODDIN NAJAFI

.THIS BOOK CONTAINING WORTHWHILE RELIGIOUS SCIENTIFIC, LITERARY AND SOCIAL MATTERS AS WELL AS IMPORTANT AND USEFUL RELIGIOUS POINTS, ETC. WHICH HAVING IT IS NECESSARY .FOR EACH MOSLEM

ص: 468

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109