جنگ و صلح در قانون اسلام به ضمیمه رسول اکرم در میدان جنگ

مشخصات کتاب

سرشناسه : خدوری ، مجید، 1908 - م. Khadduri, Majid

عنوان و نام پدیدآور : جنگ و صلح در قانون اسلام به ضمیمه رسول اکرم در میدان جنگ/ [مجید خدوری]؛ ترجمه سیدغلامرضا سعیدی؛ به کوشش و مقدمه سیدهادی خسروشاهی.

مشخصات نشر : قم: کلبه شروق، 1391.

مشخصات ظاهری : 528 ص.

شابک : 9789647255264 :110000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : عنوان اصلی:War and peace in the law of Islam.

موضوع : حقوق بین الملل اسلامی

موضوع : جنگ (فقه)

موضوع : جهاد

شناسه افزوده : سعیدی ، سیدغلامرضا، 1274 - 1367.، مترجم

شناسه افزوده : خسروشاهی ، سیدهادی ، 1317 - ، مقدمه نویس

رده بندی کنگره : BP230/1/خ4ج9 1391

رده بندی دیویی : 297/4834

شماره کتابشناسی ملی : 2743052

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

صفحه سفید

ص: 2

مجموعه آثار 5-4

جنگ و صلح در قانون اسلام

به ضمیمه

رسول اکرم در میدان جنگ

ترجمه سید غلامرضا سعیدی

به کوشش و مقدمه

سید هادی خسروشاهی

ص: 3

شناسنامه

ص: 4

فهرست مندرجات

درباره جنگ های صدر اسلام و جنگ های دیگران

مقدمه...15

جنگ های صدر اسلام و جنگ های دیگران...17

اشاره...17

تورات چه می گوید؟...17

عهد جدید چه می گوید؟...19

جهاد در اسلام...20

جنگ های صدر اسلام...21

جنگ و صلح در قانون اسلام

مقدمه مترجم...27

مقدمه مؤلف...31

کتاب اول: مقاصد اساسی قانون اسلام

فصل اول: تئوری دولت (حکومت)...35

اجتماع و دولت...35

اصول و مبانی حقوقی (در تشکیل) دولت...40

نوموکراسی الهی جهانی...46

فصل دوم: خاصیت و منابع قانون...51

قانون عادی و قانون اسلامی...51

ماهیت قانون اسلام...54

منابع قانون...53

مکتب های حقوقی...65

عقیده شیعه...70

ص: 5

فصل سوم: قانون ملل در اسلام...77

کتاب دوم قانون جنگ

فصل :چهارم جهاد...87

مقدمه...87

فصل پنجم: فلسفه جهاد...91

معنی جهاد...91

جهاد حق معقول و مشروعی است...93

جهاد به عنوان جنگ دایم...98

عقاید شیعه و خوارج دربارهٔ جهاد...101

جهاد و جنگ دنیوی .(غیردینی)...104

فصل ششم: اقسام جهاد...109

جهاد عليه مشرکین...110

جهاد علیه اهل رده (مرتدین)...111

جهاد عليه بغی...112

جهاد علیه فراریان جنگی و راهزنان...114

جهاد علیه اهل کتاب...115

رباط...116

فصل هفتم: روش های نظامی...119

مجاهدین...119

فرمان مجاهدین...122

تشکیل ارتش...124

اداره امور جنگی...127

فصل هشتم: ابتکار جنگ...131

دعوت برای جنگ...131

لزوم دعوت...132

اعزام نماینده و مذاکرات...134

ص: 6

فصل نهم: جنگ زمینی...139

اعمال ممنوعه...140

معامله با دشمنان...142

جاسوسی...144

رفتار با مردگان...145

فصل دهم: جنگ دریایی...147

اسلام و جنگ دریایی...147

قانون اسلام و دریا...149

قواعد و عملیات جنگ دریایی...151

سازمان دریایی...153

فصل یازدهم: غنایم جنگ...157

معنی و ماهیت غنایم...157

تقسیم غنیمت...157

اموال غیر منقول...163

اسیران جنگی...165

بردگان...169

فصل دوازدهم: پایان جنگ...175

کتاب سوم: قانون صلح

فصل سیزدهم...183

مقدمه...183

فصل :چهاردهم حدود یا قلمرو اختیار...189

مؤمنين...189

کفار و مرتدین...191

رییس دولت: امام...194

سرزمین اسلام یا دارالاسلام...197

طبقه بندی سرزمین اسلام...199

ص: 7

فصل پانزدهم: بیگانگان در سرزمین اسلام...205

حربی ها و مستأمنين...205

حربی ها...205

امان...206

حقوق و وظایف مستأمنين...208

پایان امان...210

اهمیت امان...211

فصل شانزدهم: مسلمین در سرزمین غیر اسلامی...213

سرزمین غیر مسلمین یا دارالحرب...213

رفتار مسلمان در سرزمین ،غیر اسلامی تحت شرایط امان...214

طرز رفتار مسلمان در سرزمین غیر اسلامی بدون امان...215

اسرای مسلمان...216

فصل هفدهم: وضع و مقام ذمی...219

اسلام و اتباع غیر مسلمان...219

معنای ذمی...220

عهدنامه ذمی ها با محمد صلی الله علیه و آله...221

قانون گذاری عمر...226

جزیه و خراج...232

عهدنامه عمر...236

حقوق و تعهدات ذمی ها...238

نتیجه...242

فصل هجدهم: عهدنامه ها...245

اختیار عقد قرارداد (عهدنامه ها)...245

ماهیت قانونی عهدنامه ها...246

اولین عهدنامه پیغمبر صلی الله علیه و آله...248

عهدنامه حديبيّه...254

عهدنامه های ذمی ها به عنوان امتیازات اساسی...257

پیمان نامه های مسلمین در دوران خلفا...259

مشخصات کلی عهدنامه ها...262

ص: 8

پایان عهدنامه ها...264

فصل نوزدهم: روابط بازرگانی...267

اسلام و بازرگانی...267

بازرگانی غیر مسلمان با دارالاسلام...268

تجارت مسلمان با دارالحرب...270

معنی بازرگانی بیگانه...272

فصل بیستم: حکمیت...275

حکمیت قبل از اسلام...275

اسلام و حکمیت...277

حکمیت میان علی علیه السلام و معاویه...278

معنی حکمیّت...281

فصل بیست و یکم: دیپلماسی...283

مفهوم دیپلماسی مسلمان...283

سفرا...284

پذیرایی سفرا...286

وظایف هیأت های دیپلماتیک...288

دیپلماسی مسلمان و سیاست های جهانی...289

اهمیت دیپلماسی...293

فصل بیست و دوم: بی طرفی...295

اسلام و بی طرفی...295

نوبه...303

قبرس...307

نتیجه...311

فصل بیست و سوم: نتیجهٔ بحث...313

اصطکاک اروپا با مفاهیم قانون ملل در اسلام...313

تغییرات حاصله در ماهیت دارالاسلام...314

شناسایی مسیحیت در دوران حکومت عثمانی ها...316

ص: 9

وضع مسیحیت نسبت به امپراطوری عثمانی...319

امپراطوری عثمانی و قانون جدید ملل...323

انضمام اسلام به خانواده ملل...330

تفکیک دین از سیاست...333

نتیجه...338

مآخذ اوليه...342

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در میدان جنگ

مقدمه: سید هادی خسروشاهی...345

مقدمه مترجم...349

مقدمه مؤلف...353

فصل اول: توضیحات مقدماتی...355

اهمیت جنگ های رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای فرد ماهر در فنون جنگی...356

مشکلات نوشتن جنگ های پیغمبر صلی الله علیه و آله...357

مطالعه و رسیدگی کلی...358

پیمان عقبه...362

آغاز توسعه اسلام و پی ریزی بنای سیاست اسلام...364

حل مسأله مهاجرین...368

معنی کلمه «حرم»...369

تأسیس شهر مدینه...371

فصل دوم: بدر یکی از «اگر» های تاریخ...373

موقعیت...373

شهر تازه بدر...374

موقعیت جغرافیایی و نقشه برداری...376

علل و زمینه جنگ...377

داستان جنگ...385

تعلیمات محمد صلی الله علیه و آله به لشکرش...386

عریش و موستان...389

فصل سوم: احد...393

قریش مکه پس از شکست در بدر آمادهٔ حمله به مدینه می شوند...393

ص: 10

کوه احد...394

موقعیت مدینه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله...394

اراضی اطراف مدینه...396

تشریح وضع و موقعیت کوه احد...398

آمادگی هفت صد مسلمان در برابر سه هزار دشمن نیرومند...398

پیغمبر جبهه بندی می کند...400

حدسی دربارهٔ تپه عینین...402

عملیات و تاکتیک ها و شکست دشمن در وهله اول...403

پایان جنگ...407

فصل چهارم: جنگ خندق...409

بزرگ ترین توطئه علیه اسلام...409

نقشهٔ یهود برای تخریب مدینه و تجهیزات پیغمبر صلی الله علیه و آله برای دفاع...410

مهندسی حفر خندق...413

ورود دشمن...417

معركه خندق...418

وضع ذخایر و علوفه قریش مختل شد...419

جنگ سرد...421

پایان...423

تذييل...423

فصل پنجم: فتح مکه... 425

نقشه پیغمبر صلی الله علیه و آله...425

قرارداد حدیبیه...427

تجهیزات اردوی ده هزار نفری پیغمبر صلی الله علیه و آله به طرف مکّه...428

تسلّط پیغمبر صلی الله علیه و اله بر لشکر اسلام...430

ورود پیغمبر صلی الله علیه و آله به مکّه...433

فصل ششم: جنگ های حنین و طایف...437

موقعیّت حنين...437

خط سیر پیغمبر صلی الله علیه و اله...440

طايف...442

ص: 11

ابزار جنگی مورد استفاده پیغمبر صلی الله علیه و آله...443

موقعیّت جرش...445

رفتار پیغمبر با هوازن مغلوب...447

فصل هفتم: جنگ با یهودیان...449

اخراج قبایل یهود از مدینه...449

بنی قریظه...451

خیبر...452

سایر یهودی ها...455

نتیجه...455

فصل هشتم: اکتشافات نظامی در زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله...457

امور اکتشافی در زمان هجرت...458

عملیات اکتشافی جنگ بدر...459

عملیات اکتشافی در جنگ احد و دیگر جنگ ها...462

عملیات اکتشافی در جنگ خندق...464

عملیات اکتشافی در جنگ حدیبیه و در غزوات کوچک تر...466

عملیات اکتشافی در جنگ خیبر...468

عملیات اکتشافی در فتح مکه و میدان های حنین و طایف...468

كليات...469

چند کلمه دربارهٔ جنبه اکتشافات نظامی...470

جنگ دریایی در زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله...471

تبصره و توضیح...472

فهرست ها...473

فهرست آیات...475

فهرست اشعار...483

فهرست نام ها...485

فهرست جای ها...493

فهرست کتاب ها...499

تصاویر...501

ص: 12

درباره جنگ های صدر اسلام و جنگ های دیگران

سید هادی خسرو شاهی

ص: 13

ص: 14

مقدمه

«اسلام دین جنگ و جهان گشایی بوده و به زور شمشیر پیشرفته است»! اتهامی که قرن هاست دشمنان اسلام و در رأس آن ها پاپ ها و ارباب ،کلیسا آن را تکرار کرده اند. و آخرین آن ها پاپ بندیکت شانزدهم پیشوای کاتولیک های جهان و شاه دربار واتیکان است که این اتهام را چندی پیش در سخنرانی خود پس از انتصاب به مقام پاپی در دانشگاه رگنزبرگ آلمان تکرار نمود و مطرح ساخت.

بندیکت آلمانی که در دوره جوانی سابقه همکاری با فاشیسم هیتلری آلمان را دارد و اینک در کنار امپریالیسم و صهیونیسم جهانی قرار گرفته است در سخنرانی بی محتوای خود که درباره ارتباط بین خرد ورزی، ایمان و مسأله جنگ مقدس ایراد شد از قول امانوئل دوم امپراتور مسیحی بیزانس نقل کرد که گویا در گفتگویی با یک دانشمند ایرانی مسلمان مطرح نموده است:

«به من نشان بده که محمد صلی الله علیه و آله چه چیز تازه ای آورده است؛ آیا جز چیزهای بد و غیرانسانی، چیز دیگری به ارمغان آورده است، مثلاً او دستور می داد به زور شمشیر، عقیده ای که می گوید، باید گسترش یابد!»!

این جملاتی کوتاه از یک پاپ مدعی رهبری روحانی یک میلیارد کاتولیک جهان است که گویا هدف او از این حرف ها هم برای گفتگو میان ادیان است ولی نمی خواهد بگوید که رگه های فاشیستی از دوران جوانی همچنان در ضمیر ناخودآگاه او باقی مانده و اکنون که به مقامی رسیده، به قول انجیل متی، شمشیر را آورده است نه صلح و آرامش را..

در دنیایی که رهبر مذهبی آن چنین بی شرمانه بر پیامبر اسلام می تازد، به طور طبیعی نمی توان از جرج بوش رییس جمهوری آمریکا توقع داشته باشیم که از «جنگ صلیبی جدید» سخن نگوید و به عراق و افغانستان برای قتل عام مسلمانان لشکرکشی نکند؟

در عصر ما در راستای مبارزۀ آشکار با اسلام و قرآن بویژه فرهنگ ارزشی جهاد در راه برقراری قسط و عدل و بر ضدّ ظلم و ستم واتیکان این بار شمشیری را که مسیح! آن را آورده

ص: 15

است، از رو بسته و علاوه بر شخص پاپ، اعوان و انصار او نیز به میدان نبرد آمده اند که نمونهٔ آخر آن «جین لوپیز توران» مشاور عالی پاپ بندیکت و رییس شورای پاپی به اصطلاح «گفتگوی ادیان» در ادعایی توهین آمیز خواستار لغو و حذف حکم جهاد از قرآن گردید:

«...قرآن، کلام خدا نیست و مسلمانان باید قانون جهاد را از دین خود حذف کنند. در جایی که اغلب علمای دینی مسلمان به اتهام کارهای تروریستی محکوم می شوند، باید موضع صریح و روشن خود را دربارۀ جهاد که قرآن به آن تأکید دارد اتخاذ کرده و آن را حذف کنند»!

و لابد این دستور جناب مشاور عالی و رییس شورای پاپی شرط اول موفقیت در افسانه گفتگوی ادیان است

... البته این نوع اتهامات از سوی احبار و رهبان همیشه و از زمان ظهور اسلام شایع و پخش شده و در زمان ما هم طبق پروژۀ اسلام ستیزی «سیا» و دیگر نهادهای وابسته به امپریالیسم جهانی، به اوج خود رسیده است..

استاد سید غلامرضا سعیدی نیم قرن پیش - سال 1335 و 1336 - برای روشن شدن حقیقت این اتهامات و ادعاها به ترجمه دو کتاب تاریخی گران سنگ، از دو دانشمند فرهیخته پرداخت که مورد استقبال علاقمندان قرار گرفت:

کتاب اول «جنگ و صلح در اسلام» از مجید خدوری و کتاب دوم «رسول اکرم در میدان های جنگ» از پرفسور محمد صلی الله علیه و آله حمید الله - مقیم پاریس - است که هم اکنون هر دو کتاب، به تناسب تقارب موضوع، در یک جا، پس از ویرایشی کوتاه و مقدمه ای در اشاره به چگونگی جنگ در اسلام و جنگ های دیگران تقدیم علاقمندان می گردد.

ص: 16

جنگ های صدر اسلام و جنگ های دیگران !

اشاره

مسألۀ جنگ و صلح چنان که در ضرب المثلی آمده است: «مانند دنیای ما کهنه است» ولی فرقی که با دیگر مسایل کهنه جهان ما دارد آن است که بسیاری از مسایل کهنه دیگر «کهنه» شده اند ولی مسأله جنگ همیشه مسأله روز بوده و شاید هم در آینده، این صفت خود را حفظ کند البته انگیزه های جنگ ها در هر عصر و تاریخی امر ویژه ای بوده است که با مطالعه تاریخ می توان آن انگیزه ها و علل و عوامل را به دست آورد و این موضوعی است که ما در این بحث کوتاه نمی خواهیم آن را مطرح سازیم، بلکه در این جا می خواهیم پس از اشارهٔ کوتاهی به نمونه هایی از جنگ ها و تعلیماتی که در این ،زمینه در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان آمده است «جنگ های صدر اسلام» را با «جنگ های دیگران» فهرست وار و به طور اشاره، مورد مقایسه قرار دهیم و قضاوت نهایی را به عهده خواننده با انصاف بگذاریم...

تورات چه می گوید؟

در عهد عتیق از «کتاب مقدس» - تورات تحریف شده موجود - آیات یا مطالبی دربارهٔ جنگ های مذهبی اقوام بنی اسراییل آمده است که شاید فقط نقل چند آیه از آن، ماهیت خونخواران این قوم- که خود را «قوم ویژۀ خداوند»! می دانند - به خوبی نشان دهد:

«... قاصدان نزد سیحون ملک حشبون فرستاده گفتم اجازت بده که از زمین تو بگذرم... اما سيحون نخواست که ما را از سر حد خود راه بدهد زیرا یهوه خدای تو روح او را به قساوت و دل او را به سختی واگذاشت تا او را چنان که امروز شده است به دست تو تسلیم نماید و یهوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم لیکن بهایم را با غنیمت شهرها که گرفته بودیم، برای خود به غارت

ص: 17

بردیم...» (1)

در باب دیگر از تورات می خوانیم:

«یهوه خدای ما عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نمود، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند. در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم یعنی شصت شهر و تمامی مرز و بوم ارجوب و آن ها را بالکل هلاک کردیم چنان که با سیحون ملک حشبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمام بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم...» (2)

دستوری که در باب دیگر تورات فعلی می خوانیم نمونۀ دیگری از شمشیرکشی و خون ریزی این قوم ویژه را نشان می دهد: «اگر درباره یکی از شهرهایی که یهوه خدایت به تو به جهت سکونت می دهد خبر یابی که بعضی پسران بلیعال از میان تو بیرون رفته... البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش به تمامی بسوزان...» (3)

و در جای دیگر از تورات، باز چنین می خوانیم:

«چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا بکن. اگر تو را جواب صلح بدهد، تمامی قومی که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند و اگر صلح نکردند و یهوه خدایت آن را به دست تو سپرد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و کودکان و بهایم و هر چه در شهر باشد به تاراج ببر... اما از شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت تو را به ملکیت می دهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را چنان که یهوه خدایت تو را امر فرموده است بالکل هلاک ساز...» (4)

این ها نمونه هایی از دستورات و تعلیمات مذهبی و روش های جنگی قوم بنی اسراییل است و چنان چه خود آیات نقل شده تصریح می کند، بنی اسراییل به نام یهوه، از کشتن زنان و

ص: 18


1- عهد عتیق تورات ترجمه فارسی سفر تثنیه، باب 2 چاپ ،لندن سال 1959م، صفحه 275، آیات 27 - 36
2- تورات سفر تثنیه، باب 3 آیات 4-7
3- تورات سفر تثنیه، باب 13 ، آیات 17-13
4- تورات سفر تثنیه، باب 20 ، آیات 18 - 10

کودکان بی گناه هم خودداری نمی کردند و پس از آن که چهارپایان و دارایی مردم را هم به غارت و غنیمت می بردند شهر را بالکل برای یهوه آتش می زدند!...

عهد جدید چه می گوید؟

علاوه بر عهد عتیق در کتاب مقدس یا اناجیل چهارگانه و موجود مسیحیان هم به آیاتی بر می خوریم که صحبت از «شمشیر» و «آتش افروزی» می کند و نشان می دهد که برخلاف ادعای مسیحیان در عهد جدید هم مطالبی در این زمینه وجود دارد:

در انجیل متی از قول عیسی علیه السلام نقل می کند: «گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم نیامده ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را» (1)

در انجیل لوقا، این مطلب چنین تکمیل می شود «من آمدم تا آتشی در زمین افروزم... آیا گمان می برید که من آمده ام تا سلامتی بر زمین بخشم نی! بلکه به شما می گویم تفریق را». (2)

یهود و نصارا، در طول قرون متمادی در عمل از همین دستورات به اصطلاح مذهبی کتاب مقدس، پیروی کرده و به نام «مذهب»! صدها نوع جنگ و حشیانه و خونین راه انداخته و در خلال ،آن ها میلیون ها انسان بی گناه را قتل عام کرده اند صرف نظر از جنگ های صلیبی که آتش آن توسط پدران روحانی و به فرمان پاپ ها شعله ور گردید و صدها هزار انسان بی گناه و مسلمان به خاک و خون کشیده شد فقط در آندلس ،مسلمان، در یک «تصفیهٔ مذهبی ضد اسلام در حدود سه میلیون نفر مسلمان از دم تیغ تعصب و جاهلیت گذشتند...» (3)

یهودیان و مسیحیان با این تعلیمات و با این جنایات و آدم کشی هایی که در طول تاریخ مرتکب آن شده اند توسط ایادی خود و گروهی مغرض و قلم به مزد به نام «مستشرق»! به غلط «اسلام» را دین جنگ و خون ریزی معرفی کرده اند در صورتی که واقعیت های ،تاریخی خلاف این مطلب را ثابت می کند

علاوه بر آدم کشی ها و خون ریزی هایی که در قرون گذشته به وسیلهٔ یهودیان و مسیحیان انجام یافته است در نیم قرن گذشته نیز دو جنگ بزرگ جهانی توسط اردوگاه مسیحیان برپا شده که آمار کشتگان و خسارت های مالی و انسانی آن وحشت انگیز است

ص: 19


1- انجيل متى، عهد جدید، باب 10، آیه 34
2- انجيل لوقا باب 12، آیات 49 و 51
3- تاریخ تحولات اجتماعی، تألیف مرتضی راوندی، جلد 2، چاپ تهران سال 1324

مثلاً طبق آمار رسمی منتشر شده (1) در جنگ جهانی اول 9 میلیون نفر در میدان جنگ کشته شدند و 22 میلیون نفر از کار افتاده و معلول شدند و بیش از 5 میلیون نفر مفقود الاثر گشتند و هزینه آن طبق محاسبه «مؤسسه کارنگی برای صلح بین المللی» متجاوز از 400 میلیارد دلار گردید و البته تلفات انسانی و خسارت و ویرانی شهرها در این آمار منظور نشده است

در جنگ دوم جهانی مجموع تلفات انسانی به 35 میلیون نفر بالغ گردید و 20 میلیون نفر ناقص الاعضا شدند و 12 میلیون نفر هم از طریق ضایعات سقط جنین و غیره از خانواده بشری کسر گردید.

جهاد در اسلام

بحث دربارۀ جهاد و دستورات اسلام دربارۀ آن و نیز میزان انسان دوستی اسلام که از این دستورات به دست می آید خود نیازمند بحث مستقلی است ولی در این جا باید به طور کلی اشاره کنیم که جنگ های صدر اسلام هیچ کدام «جنگ» اصطلاحی و «حرب» نبوده، بلکه همۀ آن ها جهاد بوده آن هم جهاد فی سبیل الله - جهاد در راه خدا -.

برخلاف آن چه که دربارۀ «جهاد در اسلام» از طرف دشمنان اسلام شایع شده، مفهوم جهاد از نظر اسلام آدم کشی و قتل و غارت نیست... بسیار به جا است که ما تعریف جهاد را از زبان یک محقق مسیحی بشنویم که می گوید:

.... معنی فقاهتی و قضایی جهاد عبارت است از بذل جهد و صرف کوشش فرد در راه خدا یعنی تبلیغ ایمان و نشر فکر خدا پرستی و اعلای کلمۀ حق در جهان و چون جهاد، راه مستقیم خدایی است پس پاداش ،فرد نجات است و رستگاری و این تعریف بر اساس حکم قرآن است... جهاد در اسلام به منزلهٔ ابزاری در نظر گرفته شده برای تبدیل «دار الحرب» به «دار الاسلام»... پس از نظر تئوری قانون گذاری ،اسلام جنگ بذاته هدف نبوده، بلکه برای تأسیس و تأمین صلح آخرین وسیله شناخته شده است...» (2)

با توجه به این نکته اکنون ضروری است که نگاهی کوتاه به جنگ های معروف صدر

ص: 20


1- رجوع شود به جهان در قرن بیستم تألیف لویس . ل . اسنایدر، ترجمۀ مرحوم دکتر محمد صلی الله علیه و آله ابراهیم آیتی، چاپ تهران
2- جنگ و صلح در ،اسلام تألیف دکترم خدوری، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، چاپ اول تهران، صفحهٔ 85 و 214

اسلام و علل و عوامل و نتایج و آثار آن بنماییم و البته تاریخ در این باره گواه صادق ما خواهد بود.

جنگ های صدر اسلام

1- جنگ بدر: برای دفاع از حقوق حیاتی مسلمانان و برای جلوگیری از تجاوز و حملهٔ قریش آغاز شد؛ زیرا ابوجهل طی نامه ای به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم اخطار کرده بود که در انتظار حملهٔ قریش باشد!... البته قبلاً هم اموال مسلمانان - پیش از هجرت و بعد از آن - توسط اوباش قریش به غارت رفته بود و علاوه بر آن قریش نقشه یک محاصره اقتصادی را بر ضد مسلمانان طرح کرده بودند که با آغاز این جنگ، منتفی شد در این جنگ از مسلمانان 14 نفر و از کفار و دشمنان 70 نفر کشته شدند.

2- جنگ احد: عامل آن کشته شدن گروهی از قریش در جنگ بدر بود و همین کینه باعث گردید که کفار به سوی مدینه آمده و جنگ با مسلمانان را آغاز کردند و در این حملهٔ 70 نفر از مسلمانان و 28 نفر از دشمنان اسلام به قتل رسیدند.

3- بئر معونه: در یک سفر ،تبلیغی مسلمانان مورد حمله دشمن قرار گرفتند که 70 نفر از آن ها کشته شدند و در سفر تبلیغی بطن الرجیع هم باز 10 نفر از مسلمانان شهید شدند.

4- غزوة بني النضير: بني النضير با مسلمانان پیمان بسته بودند که بر ضد اسلام فعالیت نکنند ولی آنان پیمان شکنی کرده و همراه قریش در راه نابودی مسلمانان به پا خاستند. برای جلوگیری از تجاوز ،آنان پیامبر اکرم دستور جهاد داد و مسلمانان به جبهه رفتند و در این «غزوه» فقط یک نفر کشته شد و دشمنان تعهد دادند که به طرف «شام» بروند.

5- غزوه احزاب و خندق: گروهی از بنی النضیر به «مکه» رفته و قریش را بر ضد اسلام تحریک کردند و در نتیجه ده هزار نفر برای جنگ با مسلمانان تجهیز و آماده شدند... در این جنگ 3 نفر از کفار کشته شدند و 5 نفر از مسلمانان شهید شدند.

6- غزوۂ بنی قریظه: بنی قریظه یهودیان اطراف مدینه بودند که با پیامبر اکرم پیمان صلح بسته بودند، ولی در غزوه خندق، پیمان شکنی نموده و هم دست قریش شدند... پس از پایان غزوه احزاب پیامبر اکرم با گروهی از مسلمانان به سوی آنان روانه شد و در این غزوه در حدود 450 نفر از مردان جنگجوی یهود کشته شدند و یک نفر از مسلمانان شهید شد.

7- غزوة بني المصطلق: گروه دیگری از یهودیان اطراف مدینه بودند که طبق

ص: 21

معمول پیمان شکنی کرده و بر ضد مسلمانان برخاستند و در نتیجه 10 نفر از آنان به قتل رسیدند.

8- غزوه :خیبر در سال ششم هجری و به قول واقدی هفتم هجری - مسلمانان، قلعه خیبر را که پناهگاه تجاوزات یهود بود محاصره کردند و پس از کشته شدن 93 نفر از یهودیان و شهادت 15 نفر از مسلمانان، 14 هزار نفر یهودی ساکن قلعه تسلیم شدند.

9- غزوه :موته در سال 8 هجری پیامبر اکرم حارث بن عمر را با مکتوبی به سوی ملک مصر فرستاد. ولی هنگامی که نامه رسان به «موته» رسید به وضع فجیعی او را کشتند و مسلمانان که برای رسیدگی به حادثه همراه لشکری عازم موته بودند در راه با لشکر هر قل پادشاه روم که مرکب از ده ها هزار نفر رومی و غیر رومی بود، برخورد کردند و جنگی بین دو لشکر درگرفت. در این جنگ عده ای از مسلمانان از جمله زيد بن حارثه (فرمانده) و جعفر بن ابیطالب و عبدالله بن رواحه کشته شدند و از کفار نیز چند نفر به قتل رسید.

10- ذات السلاسل: گروهی از کفار «وادی الرمل» توطئه ای بر ضد اسلام و مسلمانان چیدند و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از نقشهٔ دشمنان آگاه شد گروهی را به پیکار فرستاد که شکست خوردند و سپس گروهی به فرماندهی حضرت علی علیه السلام اعزام داشت که پیروزی مسلمانان را همراه داشت تعداد مقتولین دشمن به قول مرحوم شیخ مفید 7 نفر بود ولی تعداد شهدای مسلمانان معلوم نیست.

11- فتح مکه: قریش پیمان حدیبیه را شکستند و به دشمنان اسلام ( قبیلۂ بنی بکر) کمک کردند و با قبیلهٔ دیگری به جنگ پرداختند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای جلوگیری از تجاوزات بعدی، به طرف آنان رهسپار شد و سرانجام مکه را فتح کرد و به زیارت خانه خدا رفت و خطابه تاریخی خود را القا نمود و در آن اعلام داشت با این که شما به جنگ ما آمدید ولی همۀ شما آزادید... این عفو عمومی باعث رغبت مردم مکه به اسلام شد. در این جنگ، مسلمانان 3 شهید و کفار 30 نفر کشته داشتند.

12- غميصاء: «خالد بن ولید» به سوی «بنی المصطلق» رهسپار شد و آنان امان نامه ای از پیامبر اکرم گرفتند، اما «خالد» به جنگ با آنان پرداخت و عده ای کشته شدند و رسول اکرم از این موضوع سخت ناراحت شد و علی بن ابی طالب علیه السلام را برای اصلاح امر و پرداخت «دیه» افراد مقتول اعزام داشت و خون بهای مقتولین را پرداخت.

13- حنين (هوازن): برای جلوگیری از تجاوز و حمله دشمنان پیامبر اکرم لشکر

ص: 22

مسلمانان را دستور حرکت داد و چون تعداد مسلمانان 12 هزار نفر بود مغرور شدند و شکست خوردند ولی خداوند پیامبر خود را نجات داد تا به نشر اسلام کمک کند در این جنگ 40 نفر از کفار و چند نفر از مسلمانان کشته شدند.

14- اوطاس: در فتح اوطاس علی بن ابی طالب علیه السلام پرچم نبرد را به دوش گرفت و پس از کشته شدن دو نفر از کفار آن جا را فتح کرد.

این ها تمامی «جنگ های صدر اسلام» بود. علاوه بر این ها چند برخورد مسلحانه کوچک دیگر که آن ها را «سریه» می نامند در صدر اسلام رخ داده که مجموع مقتولین آن ها را در حدود صد نفر نوشته اند(1)

استاد ابوالاعلی مودودی می نویسد: «.... در تمام این جنگ ها عده مقتولین از طرفین هزار و اندی بیش نبوده است». استاد سید ابوالحسن ندوی در کتاب پر ارج «اذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» به نقل از تحقیقات پژوهشگری دانشمند که از روی متون تواریخ معتبر کشته شدگان جنگ های دوره پیامبر اسلام را تهیه کرده، می نویسد: «مجموع تلفات انسانی در جنگ های عصر رسول اکرم صلی الله علیه و اله، از طرفین هزار و هیجده نفر بوده است...». (2)

پرفسور محمد حمیدالله در کتاب تاریخی خود در این باره می نویسد «محمد (صلی الله علیه و آله) بر بیش تر از یک میلیون متر مربع حکومت می کرد. این مساحت خاک، معادل تمام خاک اروپا - منهای روسیه - بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه، مسكن ميليون ها انسان بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یک صدو پنجاه نفر از افراد مخالف در میدان های جنگ از بین رفته بودند و تلفات ،مسلمین روی هم رفته برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود این اندازه احترام به خون انسان در داستان های بشری امری است بی نظیر...» (3)

ص: 23


1- دربارۀ آمار مقتولین رجوع شود به: الطبقات واقدی، جلد 2؛ تاریخ طبری؛ بحارالانوار، جلد 20 (چاپ جديد).
2- برنامۀ انقلاب اسلامی تألیف مودودی ترجمه سید غلامرضا سعیدی، چاپ دوم صفحهٔ 43.
3- رسول اکرم در میدان جنگ ترجمه سید غلامرضا سعیدی، صفحهٔ 9

اکنون شما خواننده محترم با مقایسه آمار مقتولین این جنگ ها با مقتولین جنگ های یهود و نصارا و همچنین با توجه به انگیزه های «جنگ های صدر اسلام» با «جنگ های دیگران» قضاوت نمایید که شمشیرکش های تاریخ چه کسانی بوده اند و هستند؟!

بی تردید! پس از بررسی کامل وقایع تاریخی پیشین خواهید دید که تنها دین صلح و هم زیستی جهانی دین اسلام است و بس!.

سید هادی خسروشاهی

قم: 1348 ش (1)

ص: 24


1- این بحث کوتاه در سال 1348 تحریر و در سالنامه وزین سیمای ،اسلام چاپ قم، درج گردید و اکنون به تناسب موضوع این کتاب به عنوان مقدمه، نقل می شود.

جنگ و صلح: در قانون اسلام

تأليف

دکتر مجید خدّورى

ترجمه سید غلامرضا سعیدی

مجموعه آثار

به کوشش

سید هادی خسروشاهی

ص: 25

ص: 26

مقدمه مترجم

مورّخین و محققین علوم اجتماعی معتقدند که در میان حوادث و وقایع مهم تاریخ هیچ حادثه ای به اهمیت «ظهور اسلام» یافت نمی شود؛ زیرا این حادثه از لحاظ طرز فکر و عقیده و نیز از جهت تأثیر عملی و اخلاقی بر جامعه بشر، موجب پیدایش پدیده های خاصی گردیده است مهم ترین پدیده اجتماعی ،اسلام وضع قوانین و ایجاد روابط میان ملل مختلف جهان می باشد. دستگاه تعلیماتی اسلام برای برقراری نظم نهایی جهان مقرراتی طرح کرده است تا بدان وسیله امنیت و رفاه جامعه بشری تأمین گردد.

خاصیت تنازع و تخاصم از ویژگی های فطری بشر است و رسالت اسلام بر این اصل مقرر است که عامل تنازع بایستی به تدریج از بین رفته و عامل تعاون جایگزین آن گردد لذا برای جنگ که مولود تنازع است و برای صلح که محصول تعاون است، قواعد و تعلیماتی در نظر گرفته است. پیداست که بین جنگی که اسلام آن را تجویز کرده و فقط در موقع اضطرار و به منظور دفاع از حق و اعلای کلمه توحید برپا می شود و جنگی که دیگران آن را ضروری شمرده اند تفاوت بیاندازه ای وجود دارد؛ زیرا منظور اسلام از جنگ در موردی که لابد و ناچار باشد، صرفاً دفاع از حق و اعلای کلمۀ حق است ولی مقصود دیگران فقط جلب و تحصیل قدرت است.

این نکته مسلم است که قوانین اصلی و اساسی اسلام به حکم دعوت و تبلیغ مستمر دوران اول بعثت از اصل «تکامل» نیرو گرفته و بر اساس مسالمت و مدارا استوار گردیده، ولی در مراحل بعدی، به واسطهٔ برخورد با موانع و مشکلاتی که در راه پیشرفت آن از طرف مخالفین به صورت های گوناگون و روزافزون ایجاد می شد به حکم ضرورت به منظور حفظ نظامات عالیه اجتماعی و برای وصول به هدف اعلای انسانیت و بالاخره برای تعمیم اصول آزادی و برابری و تأسیس حکومت فضیلت و تقوا و به منظور حمایت از اصول عدالت و حفظ حقوق مظلومین از دستبرد معارضین و مهاجمین از اصل «قدرت» استفاده

ص: 27

کرد و برای این منظور قوانین و مقرراتی وضع نمود که در جنگ های مذهبی مورد استفاده قرار گرفت.

نکته بسیار مهمی که توجه به آن ضرورت دارد این است که در طول مدت سیزده سال جنگ هایی که در دوران رسالت صورت گرفت به طوری که محققین دقیقاً تخمین کرده اند تعداد کشته شدگان از طرفین فقط هزار و کسری نفرات بوده است که برای انقلابی با این عظمت و اهمیت از بین رفتن این عده بسی ناچیز است و این خود دلیل دیگری است که حتی انقلاب اسلامی انقلاب سلمی بوده است نه انقلاب خونین و در هر حال، طبق کریمه ﴿الصُّلْحُ خیرٌ﴾ برنامۀ اصلی اسلام عبارت است از استقرار بساط صلح و سلم و لاغير

کتاب حاضر که اصل آن به زبان انگلیسی به قلم دکتر مجید خدوری- از مسیحیان عراقی مقیم آمریکا - استاد علوم شرقی در دانشگاه ها پکنس نگاشته شده است، حاوی تحقیق دقیق و مبسوطی است که با استناد به مدارک موثق و روشن در زمینهٔ جنگ و صلح، طبق قوانین و مقررات اسلام تألیف شده و اینک ترجمه فارسی آن از نظر خوانندگان می گذرد.

محتویات این تألیف با توجه به تمام مآخذ و مدارکی که مؤلف مورد استناد قرار داده- ، ترسیم منحنی دقیق و روشنی از جنگ و صلح است که در طی چهارده قرن رخ داده است، ولی این که چه مقدار از آن واقعاً با روح تعلیمات اصلی و حقیقی اسلام مطابق است محتاج به بحث و تدقیق دانشمندان متخصّص فن است و در هر حال جای شک در اصالت و اعتبار پاره ای از جزییات آن باقی است زیرا:

اولاً، واضح و آشکار است که علی العموم زمامداران امور اجتماعی مسلمین که مبادرت به جهاد کرده اند جز افراد معدودی مردمان شایسته و صالحی نبوده اند.

ثانياً، اکثر و اغلب مجاهدین عرب اعم از فرمانده و فرمانبردار که تحت تأثیر عامل برتری -به نام اعلای کلمۀ حق و نشر دعوت اسلام - اقدام به جهاد کرده اند به واسطه نقص تعلیمات اسلامی واجد صلاحیت نبوده و چه بسا جهادی که به نام اسلام بر عهده گرفته ،بودند خالی از تمنیّات سیطره و غلبه نژادی نبوده است.

به همین دلیل، کیش جهانی اسلام که هدف اعلای آن، وحدت جهان بشریت - یا به تعبیر دیگر، منظور آن انترناسیونالیزم مطلق بود - پس از رحلت رسول اکرم صلى الله عليه و سلم رنگ ملی و صبغه عربی به خود گرفت. طولی نکشید که عکس العمل این روش از سوی ملت های دیگر آشکار ،شد زیرا ملت هایی از قبیل ایرانی ها و ترک ها اعراب را طرد کرده و با قبول کیش اسلام حکومت های ملی برای خود تأسیس کردند.

ص: 28

علاوه بر این نکات زننده دیگری در جنگ های دوران خلیفه دوم به چشم خورد که موجب آشفتگی خاطر او بوده است. همین امر دلیل بر عدم لیاقت و صلاحیت جنگجویان آن دوران است که نتوانستند مطابق تعلیمات اسلامی قیام و اقدام کنند. صرف نظر از خودسری های بعضی شخصیت های درجهٔ اول که عملیات آن ها صورت قانونی به خود گرفته و به حساب اسلام گذاشته شده تاریخ نیز گواهی می دهد که در موارد زیادی فقها و قضات، تحت تأثیر قدرت مطلقه و نفوذ خلفا و امرای جابری بوده اند که طبعاً فتواها و نظراتشان با تعلیمات اسلام مغایر و مباین گردیده است.

به هر حال زحمات تحقیق و تدقیق مؤلف در تنظیم و ترتیب تمام موضوعات علمی و تاریخی کتاب، مخصوصاً بحث و فحص در فصول اولیه درباره مبانی و موازین اجتماعی اسلام از نظر تحقیق علمی قابل توجه است و می تواند مورد استفاده اهل تحقیق و صاحب نظران واقع شود و برای دانشجویان رشته های مختلف حقوقی و سیاسی راهنمای ارزشمندی خواهد بود

سیّد غلامرضا سعیدی

تهران 1335/9/7

ص: 29

ص: 30

مقدمة مؤلف

الحاق ده کشور اسلامی به سازمان ملل متحد و مؤسسات تابعه آن با توجه به اختلافات اساسی که بین مبنای و اساس حقوق تاریخی بین الملل اسلامی با اصول منشور سازمان ملل متحد وجود دارد حادثه ای پراهمیت و قابل توجه است.

اسلام در قرن هفتم ،میلادی به عنوان دینی فاتح عرض وجود کرد و هدف نهایی آن تسخیر جهان بود و به جز رویه قضایی و قانون گذاری خود سایر قوانین را به رسمیت نشناخت اسلام در انتظار به پایان رساندن رسالت جهانی خود به طور موقت با سایر کشورها قراردادهایی منعقد کرد این دورۀ موقت چند قرن به طول انجامید و اسلام بیش تر از آن چه در ابتدای امر تصور می شد ثبات و استقرار خود را ثابت کرد. سپس با تغییرات گوناگونی که در شالوده قضایی اسلام به وجود آمد اسلام خود را با اوضاع و احوال جدید حیات تطبیق داد و با توجه به همین سابقه است که در عصر حاضر ملل مختلفی که پیرو اسلام هستند در راه پیشرفت و استقرار نظم ثابت و پایدار جهان و تعاون بین المللی همکاری می کنند.

مقصد و هدف بحث ،حاضر تنظیم و احیای نظریهٔ اصولی قضایی اسلام و همچنین بحث و فحص درباره قوانینی است که بر روابط بین ملل اسلامی با ملل غیر مسلمان حکومت دارد و با توجه به این که هر گونه بحثی که در زمینۀ نظریهٔ اصولی حقوق اسلامی و جنبه های عملی آن به میان آید فقط مبين اختلافات موجود بین قوانین بین الملل اسلامی با قوانین جدید بین المللی است لذا فصل متممی بر این کتاب افزوده شد تا درباره تغییرات اساسی حاصله در حقوق بین الملل اسلامی بحث شود و روشن گردد که حقوق بین الملل اسلامی با چه کیفیت و از چه طریقی- با مسالمت و مدارا- خود را با سیستم های قانون گذاری مغایر و مباین تطبیق داده است

چاپ اول این کتاب که در سال 1941 در لندن صورت یافت منحصر در بحث راجع به

ص: 31

اصول و مبادی و شیوهٔ عمل در صدر اسلام بود ولی چاپ حاضر فقط برای این منظور نیست که از منابع مختلف اصلی نظریهٔ قانونی معتبر و مستندی به دست آوریم که چگونگی روابط مسلمین را با سایر ملل در طول قرون گذشته نشان دهد بلکه درباره کوشش هایی که در دوران اخیر به منظور تطبیق دادن اسلام با اصول و مقاصد سازمان جدید ملل انجام گرفته است نیز بحث خواهد شد.

در فصل اول و دوم که بدواً در مجلۀ اسلامیک کلچر و مجله ذي مسلم و رلد و مجله جورج واشنگتن لا منتشر شده بود تجدید نظر به عمل آمده و بود، تجدید نظر به عمل آمده و سپس ضمیمه این تألیف گردید.

نویسنده خود را موظف می داند از نظریات و پیشنهادهایی که پس از چاپ اول کتاب، دریافت کرده است تقدیر و تشکر کند یک عده از ارباب ،بصیرت پس از تجدید نظر، این تألیف را به منظور ،انتقاد مطالعه کرده اند پروفسور ژوزف شاخت در دانشگاه لیدن، سه فصل اول و سرهمیلتون گیب در دانشگاه اکسفورد فصل پنجم و پروفسور فیلیپک. هتی در دانشگاه پرینستون اولین و هفتمین فصل و دین فیلیپ دبلیوتیر- که در قسمت تحقیقات بین المللی در دانشگاه ها پکنس کار می کند - سومین و آخرین فصل و پروفسور لیواستروس در دانشگاه شیکاگو اولین و پنجمین فصل و امیل لینگ هفدهمین و آخرین فصل را از نظر گذرانده اند.

مؤلف از مساعدت های ارزشمند آقای کوینسی رایت و آقای اودن. ای. کالورلی و ارثور جفری که کلیه مندرجات این کتاب را مطالعه کرده اند و از آقای ویلیام. م. کارسن و جمال سعد که فهرست اسماء الرّجال آن را تهیه کرده اند تشکر می.کند

مسؤولیت نظریاتی که در این تألیف بیان شده و اشتباهاتی که ممکن است تصحیح نشده ،باشد انحصاراً بر عهدهٔ شخص مؤلف می باشد.

مجید خدّوری

ص: 32

کتاب اول: مقاصد اساسی قانون اسلام

اشاره

«در حقیقت قانون صحیح یکی است و آن عبارت است از عقل سلیم که مطابق با فطرت است و شامل تمام افراد و در جمیع اعصار جاوید و تغییر ناپذیر است.... (در آن صورت) برای رم یک قانون و برای آتن قانونی دیگر وضع نخواهد شد و همچنین برای امروز قانونی و برای فردا قانون دیگری وجود نخواهد داشت بلکه یک قانون ثابت ولایت غیر خواهد بود که همه مردم برای همیشه مقیّد و ملزم به اجرای آن باشند»

سيسرون

ص: 33

ص: 34

﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ ...﴾ (1)

فصل اول: تئوری دولت (حکومت)

اشارة

*فصل اول: تئوری دولت (حکومت) (2)

اجتماع و دولت

متفکرین اسلامی به تبعیت از دانشمندان یونانی این اصل را پذیرفته اند که:

«انسان حیوانی است اجتماعی» (3) و فقط در صورتی که عضو جامعه باشد، می تواند زندگی کند و هیچ فردی غیر از خدا ﴿اللهُ أَحَدٌ﴾ نمی تواند به تنهایی زیست کند. مردم به گونه ای خلق شده اند که با یکدیگر زندگی کنند. (4)

در نظر متفکرین اسلامی از زمان پیغمبر ( محمد صلی الله علیه و آله ) ( سال 623 م) تا ابن خلدون (سال 1406م) حقوق و وظایف و تعهدات فرد تحت عنوان مصالح قوم و اجتماع- و تابع منافع عمومی - تعیین و تحدید گردیده است. در احادیث نقل شده است که محمد صلی الله علیه و آله ملت و جامعه اسلامی را مانند یک دست دانسته است (5) و در جای دیگر آن را به منزله دیوار محکمی معرفی نموده است که تمام آجرهای ،آن یکدیگر را نگهداری می کنند (6) و در قرآن غالباً جامعهٔ

ص: 35


1- سوره بقره آیه 107 «آیا ندانسته ای که حکومت و سلطنت آسمان ها و زمین مخصوص خداست؟». (مترجم)
2- كلمه تئوری در فارسی به عنوان «نظر» و «نظریه» ترجمه می شود و چون از فرط استعمال صورت بین المللی به خود گرفته است به همان شکل نقل شده و در مباحث آینده نیز به همین صورت استعمال خواهد شد. (مترجم)
3- این عبارت در مباحث اجتماعی به این صورت ذکر شده است «الانسان مدنى بالطبع». (مترجم)
4- هیچ کس بهتر از ارسطو این معنی را بیان نکرده است که می گوید «مردی که منزوی و خارج از اجتماع است جزیی از اجزای شهر نیست. در این صورت چنان شخصی یا باید حیوان باشد یا ربّ النّوع». (نقل از ،سیاست، کتاب اول)
5- ﴿ اَلْمُسْلِمُونَ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ﴾. (مترجم)
6- ﴿اَلْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً﴾. (مترجم)

اسلامی به عنوان «امت مشخص و ممتاز» (1) ذکر شده است یا به عنوان «مجتمع برادری» که در سایه تعهدات مشترک به یک مقام ملکوتی مربوط و مقید شده اند. (2)

مفهوم «امت» یا «اخوت» پایه و شالوده اجتماع اسلامی قرار گرفته است که سعادت مؤمنین در این جهان و رستگاریشان در جهان ،آینده فقط بر اساس آن استوار است.

محمد صلی الله علیه و آله در قراردادی که (در سال 623م) با مردم مدینه منعقد نمود، مجتمع اسلامی خود را «امتی مشخص و ممتاز از سایر مردم» معرفی کرد (3) و ضمن این قرارداد، کلیه روابط قبیله ای و غیره را تحت الشعاع «اخوّت اسلامی» قرار داد.

در یکی از مواد دیگر همان عهدنامه حمایت و عنایت خدا را به طور یکنواخت شامل همه افراد حتی نازل ترین اشخاص اعلام کرد؛ چرا که قرآن تصریح می کند: هر چند خدا همهٔ شما را از یک نر و از یک ماده آفرید و شما را به صورت تیره ها و قبایلی قرار داد، لکن هیچ نوع امتیازی برای شما جز آن که بر اساس تقوا و ترس از خدا باشد قایل نشد. (4)

فکر حکومت یا دولت نیز در مفهوم «امت» مستتر است تاریخ جوامع اولیه بشری گواهی می دهد که در گذشته عنایت و اهتمام بیش تری نسبت به جامعه و اجتماع و روابط اجتماعی اعم از این که بر اساس خویشاوندی یا بر مبنای عادات و رسوم و یا بر پایه مذهب قرار گرفته باشد - معطوف بوده است. چرا که در نهاد هر فرد ضعف یا عجزی وجود دارد که نمی تواند به تنهایی وسایل زندگیش را فراهم ساخته یا خودش را در برابر بیگانگان حفظ کند. لذا فرد بنفسه و به تنهایی کمتر به حساب آمده است و فرد فقط به وسیله خانواده، قبیله یا همشهری هایی که داشته توانسته است به حکم عادات و رسوم اجتماعی از حق حمایت، استفاده کند

فارابی (سال 950 - 870م) هنگام بحث در تشکیل دولتی که مورد نظر اوست وجود اجتماعی را ضروری می داند که فرد در آن اجتماع چه از لحاظ طبیعی و چه از لحاظ اخلاقی بتواند با آرامش و رضایت خاطر زیست کند.

ص: 36


1- سوره بقره، آیه 143 : ﴿وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ....﴾ (مترجم)
2- سوره آل عمران آیه 107 ﴿وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ﴾ ؛ «و اما آن هایی که رویشان سفید شده است تحت حمایت و لطف و رحمت خدا قرار گرفته و در این رحمت جاوید خواهند بود». (مترجم)
3- متن این قرارداد در فصول آینده ذکر خواهد شد.
4- سوره حجرات آیه 13: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾.

باز فارابی می گوید:

«انسان بنفسه نمی تواند تمام ضروریات و نیازمندی های خودش را بدون کمک دیگران فراهم سازد... و هرگاه کسی بخواهد در طریق تکمیل شخصیت خود اقدام کند، باید عضو جامعه ( قوم) باشد و با افراد جنس خودش همکاری کند. (1)

برای بقای ،انسان نه فقط وجود اجتماع ضروری و حتمی تشخیص داده شده است بلکه مفهوم «قدرت» و وجود مقامی مقتدر در اجتماع، امری است طبیعی و ذاتی و این معنی در کلمۀ اجتماع مستتر است به این بیان که هیچ اجتماعی نمی تواند بدون قدرت پایدار بماند.

حقیقت امر این است که مفهوم «امت اسلامی» وجود یک دسته احکام و مقررات الهی را که از ناحیه قانون گذار بلند مرتبه ای (خدا) که واضع قوانین اصلی و اساسی است صادر شده ،باشد، لازمه آن می داند و بدواً آن را در نظر گرفته است و چون موجودیت هیچ اجتماعی بدون وجود دستگاه مقتدر امکان پذیر نیست لذا وجود قدرت به طور مطلق ضروری تشخیص داده شده است؛ زیرا با این که انسان ذاتاً حیوانی است اجتماعی، مع ذلک حیوان خوش رفتاری نیست

آیا خدا خودش نگفته است؟ «مردم دشمن یکدیگرند». (2)

آیا خدا تصریح نکرده است که «اگر خدا پاره ای از مردم را وسیله دفاع از دیگران قرار نمی داد زمین نابود می شد؟» (3)

آن عامل و نیرویی که در روابط اجتماعی افراد با یکدیگر بایستی مانع از تجاوز بشود، به وسیله دستگاه ،قدرت طبق قانون اعمال می شد این قوانین- همان طور که کلمۀ «شریعت» افاده این معنی را می نماید - می بایستی راه صاف و روشنی را به مردم نشان می داد و دستگاه ،قدرت مقامی بود که اجرای قوانین و نظامات را اجازه می داد و به عبارت دیگر ناظر بر حسن اجرای مقررات و احکام بود.

ص: 37


1- نقل از رساله في ارأ اهل المدينه الفاضله چاپ لیدن، سال 1895، صفحهٔ 53. در رساله دیگری فارابی می گوید: نه فقط انسان بلکه پاره ای از انواع حیوانات و نباتات بدون اجتماع نمی توانند زندگی کنند (مراجعه شود به: السيّاسة المدنيّه، تأليف فارابی چاپ حیدرآباد سال 1346 ه، صفحهٔ 38-39).
2- سوره طه، آیه 123: ﴿ قَالَ أَهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ .
3- سوره بقره آیه 251: ﴿ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾.

مورّخ فيلسوف ابن خلدون (سال 1406 - 1332 م) که مواد مربوط به مفهوم و معنی اجتماع و دولت را- بدون این که خودش کم ترین سهمی داشته باشد - تلخیص کرده است می:گوید

«اجتماع بشر (امری) ضروری است... دلیل آن این است که انسان به گونه ای آفریده شده است که نمی تواند بدون خوراک زندگی را ادامه دهد. استعداد هر فردی برای تهیه خوراک کم تر از مقدار مورد احتیاج او است...

بنابراین برای هر فردی لازم است که فعالیت و مساعی خودش را با افراد جنس (یا نوع) خودش مشترک قرار دهد تا این که همه آن مقدار خوراک را تولید کنند که چندین برابر حاجت افرادشان باشد. (به علاوه) هر فردی برای دفاع از مصالح و منافع خود محتاج افراد هم نوع خود می باشد؛ زیرا خداوند به هر حیوانی عضوی داده است که وسیله دفاعش ..باشد به انسان فکر و دست داده است تا این دست را به اختیار فکر بگذارد و آن را در راه صنعت به کار برد و ابزارهایی بسازد که برای دفاع جایگزین اعضای دفاعیه باشد... بنابراین مادامی که با دیگران همکاری نکند نمی تواند خوراکی را که برای زندگی لازم است به دست آورد یا اسلحه ای را که برای دفاعش لازم دارد تهیه کند و بدون داشتن اسلحه، شکار درندگان خواهد شد و نوع بشر منقرض خواهد گردید. به هر حال حس همکاری برای زندگی خوراک و برای دفاع اسلحه تهیه می کند و از این طریق (انسان) خواست خدا را برای حفظ نوع انجام می دهد. در نتیجه وجود اجتماع برای نوع بشر ضروری است و بدون آن نمی تواند زنده بماند

پس از آن که اجتماع بشر سروسامانی گرفت... چون انسان تحت تأثیر تمایلات و رغبت ها و شهوات حیوانی قرار گرفته است احتیاج به جلوگیری از تعدی و تجاوز افراد به یکدیگر محسوس می گردد. بدیهی است ابزاری را که انسان وسیلهٔ دفاع از حیوانات درنده قرار داده است نمی تواند در راه جلوگیری از تعدیات بشر به کار برد؛ زیرا هر فردی می تواند آن ابزار را در همان راه مصرف کند. در چنین مرحله ای نیاز به نیرویی برای جلوگیری از تجاوز و تعدی افراد به یکدیگر به وجود می آید... و اجرای این منظور را از یک فرد معینی خواستار می شوند و قدرت و مقامی را به او تفویض می کنند تا از این طریق هیچ فردی مورد حمله و هجوم فرد دیگری واقع نشود. چنین چیزی را اصطلاحاً ملک (به ضم میم) می نامند که عبارت از سلطنت یا دولت است و این معنایی است که در نهاد بشر وجود دارد و برای

ص: 38

موجودیت و بقای وی ضروری است. (1)

با این که ظاهراً در اسلام درباره مفهوم و مبنای اجتماع هیچ نوع ابتکاری وجود ندارد، با این حال متفکرین اسلامی نهایت علاقه و توجه به بحث در معنای اجتماع و در نتیجه عنایت و اهتمامشان را دربارۀ مفهوم دولت و حکومت که وجود آن را شرط لازم برای بقای اجتماع می دانند ابراز داشته اند اما نه از این جهت که دولت یا حکومت مقدم بر اجتماع باشد بلکه از لحاظ این که وجود اجتماع منوط به وجود دولت است.

لزوم تأسیس دولت، نتیجه تعدیات و تمایلات زشت آدمیزاد است که اگر از این عناصر تخریب و عوامل فساد جلوگیری نشود اجتماع نابود و منهدم خواهد شد.

در حقیقت این همان فکری است که چندین قرن بعد به هوبس ( HOBBES) نسبت داده ،شد زیرا این شخص نظریهٔ «قرارداد اجتماعی» خود را بر اساس فطرت زشت بشری قرار داد و گفت:

چون در نهاد ،بشر شرور و مفاسدی وجود دارد مجبور است قسمتی از آزادی فردی خود را در اختیار مقام عالی تری بگذارد. بنابراین اشتراک و هماهنگی نظریه سیاسی اسلام با نظریه منسوب به هوبس فقط به منظور تقویت و ترویج این فکر نیست بلکه مقصود تذکر این نکته است که هوبس هنگامی که نیروهای درونی انسان را از نظر روانشناسی تجزیه و تحلیل می کند نتوانسته است عوامل ذهنی انسان را از لحاظ روان شناسی در ارتباط بین انسان و اجتماع نشان دهد اما ابن خلدون سه قرن قبل از او، این معنی را درک کرده است. (2)

به هر حال مقصود این نیست که گفته شود اسلام از همان آغاز امر، بین اجتماع و دولت، امتیاز خاصی قایل شده است.

مفهوم اجتماع و دولت در صدر اسلام یکی بوده است و حقیقت امر این است که در ،قرآن اصطلاح یا عنوان «دولت» دیده نمی شود و حتی در زمان حیات محمد صلی الله علیه و آله چنین چیزی رایج نبود. قرآن فقط به دستگاه قدرتی اشاره می کند که متعلق به خدا است که آن را منبع قدرت قاهره می داند - و قسمتی از دولت یا حکومت را تشکیل می دهد و در عین حال

ص: 39


1- نقل از مقدمهٔ ابن خلدون چاپ پاریس سال ،1858 ، جلد 1 صفحه 72 - 67
2- می شود گفت: نظر ارسطو در پی بردن به این افکار بر ابن خلدون و هوبس هر دو مقدم بوده است (مراجعه شود به سیاست کتاب اول فصل 2) ولی ابن خلدون (از لحاظ علم الاجتماع) و هوبس (از نظر روان شناسی) در بحث از عوامل اجتماعی تحقیقات دقیق تری کرده و تئوری های عمیق تری به وجود آورده اند.

اجتماع را اعم از این که شامل دولت باشد یا این که شالوده و بنیانی خاص، نوعی از آن را تأسیس کرده ،باشد زاییده نیازمندی های بشری می داند که در پناه آن قسمتی از وظایف اجتماعی باید انجام داده شود. (1)

اصول و مبانی حقوقی (در تشکیل) دولت

از نظر اسلام هدف از آفرینش جهان این نیست که مسکن و مأوای یک فرد باشد، بلکه منظور این است که انواع و اقسام مردم در آن سکونت گزینند و هر نوعی از انواع بشر، احکام ملکوتی (خدایی) مخصوص به خود را اجرا کنند بدین منظور خداوند برای هر گروهی از مردم پیغمبری را فرستاد که قانون الهی را ابلاغ کند.

جهان قبل از ظهور محمد صلی الله علیه و آله یکنواخت و متحدالشکل نبود، بلکه عالمی بود مرکب از ملل و فرق و به تعبیر دیگر جهان کثرت بود. هر گروهی از مردم وضع خودشان را با پیمان و قرارداد مخصوص به خود، تطبیق می دادند و مطیع پیغمبر خودشان بودند، ولی این مردم، دسته ای پس از دستۀ دیگر نقض عهد کرده و به عبارت دیگر پیمان شکنی کردند و تعلیمات پیغمبرانشان را سوء تعبیر و تحریف کردند

با این که نتایج سوء رفتارشان به آن ها اخطار می شد ولی فایده ای نداشت. بنابراین اهتمام و کوشش نهایی ضرورت پیدا کرد و خدا برای فرستادن محمد صلی الله علیه و آله به عنوان آخرین پیغمبر -که در قرآن به نام خاتم (یعنی مهر) پیغمبران نامیده شده است - (2) تصمیم گرفت و او (محمد صلی الله علیه و آله ) مأمور شد که جهان را اصلاح کند و در تمام جهان، نظم واحدی استقرار دهد. محمد در آغاز امر دعوتش را به قوم خودش ابلاغ کرد و سپس دیگران را دعوت نمود که رسالتش را بپذیرند. بنابراین تعلیمات محمد صلی الله علیه و آله -که به نام اسلام معرفی شد - به این منظور بود که برای همۀ مردم دین نهایی و قطعی پایه گذاری شود.

ص: 40


1- وقتی که اصطلاح دولت یا حکومت رواج گرفت اوایل حکومت عباسی بود و بدواً این کلمه بر رژیم جديد التّأسیس انقلابی که مخالف حکومت اموی بود اطلاق می شد (مراجعه شود به تاریخ طبری چاپ لیدن قسمت ، جلد 1 صفحهٔ 115 - 85) ، ولی مفاهیم قدرت و حکومت بالضّروره از آن استنباط می شد همین که رژیم عباسی مستقر شد تدریجاً مفهوم حکومت انقلابی مبدّل به معنای سازمان و دستگاه قدرت گردید.
2- مراجعه شود به قرآن کریم سوره احزاب آیه 40 ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ ، «محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نیست بلکه فرستاده خدا و مهر (با ضم میم) پیغمبران است». (مترجم)

با توجه به آن چه توضیح داده شد، بعثت محمد صلی الله علیه و آله نشان دهنده اراده خدا در تجدید پیمان (یا پیمان ها) با بشر بود کسانی که دعوت محمد صلی الله علیه و آله را پذیرفتند مؤمنین حقیقی (به خدا) شناخته شدند و اصطلاح «اسلام» که به معنی تسلیم و رضا در برابر اراده خداست. (1) ماهیت روابط بین خدا و مخلوق را انعکاس می دهد. به این معنی که خدا را به عنوان حاکم و مخلوقش را که عبارت از مؤمنین هستند، تابع و مطیع معرفی می کند. (2)

در نتیجه شالودۀ هیأت جامعه اسلامی (یا مجتمع اسلامی) بر اساس پیمان ملخص و فشرده ای ریخته شد البته این پیمان با پیمانی که بین دو فرد متساوی الحقوق منعقد می شود

به هیچ وجه شباهتی ندارد زیرا این پیمان عبارت از عهد و میثاقی است ناشی از تسلیم و رضا که حکایت از ماهیت پیمان خدا با انسان می کند

این معنی نه فقط در اصطلاح تئولوژی (علوم الهی) صادق است، بلکه در اصطلاح حقوق اسلامی نیز مصداق دارد؛ زیرا مبنای پیمان و قرارداد در حقوق اسلامی عبارت از طرح پیشنهاد رسمی از یک طرف و پذیرش آن از طرف دیگر است این معنی به خوبی نشان می دهد که محمد صلی الله علیه و آله از چه طریق با ملت خودش تماس گرفت به این بیان که محمد صلی الله علیه و آله اسلام را به هر یک از افراد عرضه می داشت و آن فرد برای تأمین سعادت در این جهان و نجات در عالم ،بعد تسلیم اراده خدا می شد چرا که عنوان تسلیم و رضا برای هر فردی که عضویت جامعه اسلامی را می پذیرفت بر اساس «پیمان ضمنی» مبنای اطاعت و انقیاد شناخته می شد؛ اعم از این که در محیط اسلامی متولد شده یا از محیط دیگری به اسلام گرویده باشد.

این جا این پرسش به میان می آید که:

آیا وجود حکومت اسلامی بر اساس نظریه پیمان یک جانبه بود یا پیمان دو جانبه؟

بر اساس پیمان یک جانبه مردم جمع می شوند تا جامعه ای تشکیل دهند. مطابق تئوری فارابی و هوبس افراد به صورت جداگانه و مجزا از یکدیگر با یک نوع قرارداد عمومی و جهانی - بر اساس تمکین و تسلیم در برابر فرمانروایی که بدون قید و شرط دارای اختیارات انحصاری است - موافقت کرده اند.

تئوری قرارداد دو جانبه حاکی از آن است که همین که جامعه ای به وسیله قراردادی

ص: 41


1- مراجعه شود به قرآن مجید سوره بقره آیه 128 و 131 و سوره آل عمران آیه 78-77
2- اصطلاح «عباد الله» مرادف با کلمه محکومین یا اتباع استعمال می شود.

تشکیل شد به وسیلهٔ قرارداد دیگری شخصی به عنوان پادشاه بر تخت نشسته تا مطابق با شرایط قرارداد از آن قدرت و اختیار استفاده کند. (1) حال باید پرسید که دولت اسلامی جزء کدام یک از این دو دسته است؟

بر اساس نظریه سیاسی مندرج در تورات پیمان عبری بیش تر شبیه قرارداد یک جانبه ای بود که سطنت مطلقه الهی را پایه گذاری می کرد (2) اما در مورد دولت اسلامی، باید گفت بین حکومت نبوی محمد صلی الله علیه و آله و خلافت جانشین وی فرقی به نظر نمی رسد و در هر دو حکومت با توجه به عظمت و رفعت مقام خدا به طور غیر مستقیم حاکم و فرمانروا او است.

در دوران حیات محمد نه فقط جنبه های اجرایی بلکه حقوق قانون گذاری خدا یکنواخت بود. محمد که نماینده خدا بود کلیه اختیارات و قدرت سلطنتی را به خود انحصار داده بود.

به عبارت روشن تر می توانیم بگوییم که صاحب قدرت و سلطنت، خدا بود ولی اجرا و تنفیذ آن به محمد صلی الله علیه و آله که نماینده خدا بود تفویض شده بود تا بر اساس عدالت حکومت کند. (3) بنابر آن چه گفته شد ریاست عالیه حکومت با خدا بود که منبع قدرت و حکومت، ذات او است و محمد صلی الله علیه و آله رییس دستگاه دولت یا رییس قوه اجراییه بود.

عدّه ای معتقدند که حکومت نبوی پس از وفات محمد صلی الله علیه و آله دچار تغییر و تبدیل شد و خاتم پیغمبران بدون این که برای خلافت ،بلافصلش قاعده و دستوری تهیه کرده باشد در گذشت در این صورت آیا پیمان با خدا پس از درگذشت نماینده او نقض شد؟

جامعه اسلامی در مواجهه با این موضوع به دو دسته تقسیم شد. یک دسته گفتند که ما تبعیت خدا را برعهده گرفته و با او پیمان بسته ایم نه با شخص محمد صلی الله علیه و آله بنابراین پایداری و استقرار نظم و ترتیب، منوط به انتخاب خلیفه ای است که وظیفۀ اجرا و تنفیذ احکام الهی- که برای همه مسلمین الزام آور است - به او تفویض شود. گروه دوم که عبارت از قبایل بودند،

ص: 42


1- اوتوون گیرک (Ottovon Gierke) قرارداد یک جانبه را «پیمان شرکت در اجتماع» می نامد و همین پیمان، کشوری تأسیس می کند به عنوان مجتمع سیاسی و قرارداد دو جانبه را «پیمان حکومت» می نامد که موجب به وجود آمدن دولت می شود. (مراجعه شود به کتاب قانون طبیعی و تئوری اجتماع، تألیف گیرک و ترجمۀ ارنست بارکر چاپ ،کمبریج سال 1934 جلد ،1 صفحات 48، 107،105).
2- پل رلزی در مجله جونل اوف رلی ،جن شمارهٔ 29 سال 1949 صفحهٔ 165 تحت عنوان «عناصر تئوری سیاسی در تورات» می گوید: فصل ممیز و مشخص در قرارداد و معاهده عبری این بود که این قرارداد، صورت دموکراسی نداشت بلکه تحت حکومت فائقه الهی بود.
3- سورۀ ص، آیه 26: ﴿ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾

طبق آداب و سنن قبیله ای عادت داشتند از شخص رییس تبعیت کنند. آن ها معتقد بودند که با مرگ محمد صلی الله علیه و آلهتبعیت آن ها نسبت به او به پایان رسیده است بدین جهت از تبعیت حکومت جدید مدینه سرباز زده و به عبارت دیگر مرتد شدند. (1)

نتیجه این کشمکش که قوای نظامی در خاتمه دادن آن سهم مهمی داشت، توافقی بود که بین دو نظریهٔ مختلف به وجود آمد و قاعده جدیدی تأسیس شد. مقام محمد صلی الله علیه و آله به عنوان رئیس قوه اجراییه را یک نفر خلیفه به عنوان جانشین محمد صلی الله علیه و آله شغال کرد ولی وظیفه پیغمبری و ابلاغ رسالت و تبلیغ قانون الهی بر عهده او .نبود خلیفه موظف بود که تنها قانون الهی را اجرا کند در نتیجه قوه قضاییه و قوه اجراییه از یکدیگر تفکیک شدند و از لحاظ ،نظری قانون گذاری الهی به پایان رسید

وظیفهٔ قضایی ،خلیفه محدود به این حد شد که فقط قانون را تفسیر کند و قانون جدیدی وضع نکند این جا پرسش دیگری به میان می آید و آن این است که:

این قاعده جدید تا چه حدی در مبنای قراردادی دولت اسلامی، تغییراتی به وجود آورد؟

در تئوری قرارداد یک جانبه مردم به عنوان جمعیتی مطیع و منقاد شناخته می شوند. انتخاب جانشین محمد صلی الله علیه و آله به وسیلهٔ گروهی که سمت رهبری داشتند و اهل حل و عقد شناخته می شدند، موجب شد که عامل انتخابات عمومی در انتخاب رییس قوه اجراییه دولت به وجود آید (2) در نتیجه این عمل پیمان تازه ای بر پیمان اوّل افزوده شد و آن عبارت از عهد و

ص: 43


1- اصطلاح انتخابات عمومی در انتخاب یا نصب ،خلیفه بدین معنی است که عملاً همیشه خلیفه برای عده معدودی از مردم قدرت را در دست می گرفت علمای حقوق و قضات میان تبعیت «اهل الحل والعقد» و تبعیت عمومی فرق گذاشته اند. این طور به نظر می رسد که هر یک از این دو نوع تبعیت متمم دیگری شناخته می شود به این بیان که انتخاب نوع اول عبارت از نامزدی فردی بود به عنوان خلافت که در هر حال نظراً اقدام نهایی شناخته می شد (از این جهت که عامه در هر صورت از نظر و تصمیم اهل حل و عقد پیروی می کردند و کار تمام بود مترجم) و نوع دوم یعنی انتخاب عمومی فقط عنوان تشریفاتی داشت که عمل اهل حل و عقد را که نمایندگان مردم شناخته می شدند تجویز و تأیید می کرد (مراجعه شود به تتمه الروض النضير شرح مجموع الفقه الكبير، صفحهٔ 9 و 17 ، تأليف عباس بن احمد الحسنی چاپ قاهره سال 1249).
2- در توضیح این رشته از اختلافات این نکته باید اضافه شود که میان دسته اول اختلاف بود که آیا خلیفه را مردم باید انتخاب کنند یا انتخاب ،خلیفه امری است الهی که خدا به وسیلۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله تکلیف آن را معین کرده است و منشأ اختلاف اهل سنت و جماعت که طرفدار انتخاب عمومی خلیفه هستند با شیعه امامیه که قایل به انتصاب الهی هستند و عقیده دارند که آن فرد باید اعلم و اتقی و حتی «معصوم» باشد از این جاست. (مترجم)

پیمانی بود که میان جامعه مسلمین و خلیفه که به منظور اجرای قوانین الهی بر مسند قدرت تکیه زده بود، منعقد می گردید بنابراین قرارداد ،دوم متمم قرارداد اول بود، زیرا این قرارداد اطاعت مردم را نسبت به خدا تجدید می کرد و همچنین خلیفه را به اجرای کلیه تعهداتی که او و مردم ضمن پیمان اول خود با خدا بر ذمه گرفته بودند، ملزم می ساخت.

در این مرحله باز این پرسش به میان می آید که خلیفه مسؤول که بود؟ مسؤول خدا یا مسؤول مردم؟

در قرارداد دو جانبه فرمانروای وقت بر اساس پاره ای شرایط و با اختیارات محدودی منصوب می.شد اختیارات خلیفه ناشی از قانون الهی و محدود به همان حد بود بنابراین در نتیجه این ،امر خلیفه- به استثنای جنبۀ رسالت و حق قانون گذاری - دارای همان اختیارات محمد صلی الله علیه و آله بود و تا حدی که مربوط به ایمان بود، برای اجرای قانون الهی فقط در برابر مردم مسؤول بود ولی اگر خلیفه برخلاف تعهداتی که داشت اقدامی می کرد آیا بایستی معزول می شد؟

فقهای اسلامی در رابطه با این موضوع به دو دسته تقسیم شده اند.

الماوردی (1058 - 974 مسیحی) که دربارهٔ صفات و وظایف خلیفه تحقیقات مفصلی کرده است معتقد بود که اگر خلیفه وظایف محوله را انجام نمی داد یا از اجرای وظایف عاجز می بود، حق نداشت در مقام خلافت باقی بماند (1) ولی الماوردی نتوانسته است توضیح دهد که راه عزل خلیفه از مجاری قانونی چه بوده است فقط خوارج به طوری که ظواهر امر حکایت می کند برای عزل خلیفه - آشکارا طرفدار اصل انقلاب و شورش بودند.

در نظر خوارج مقام خلافت بر اساس نظریه پیمان دو جانبه صرفاً جنبه دموکراسی داشت. به این معنی که انتخاب کننده می تواند خلیفه ای را که از انجام وظایفش منحرف می شود معزول یا مقتول نماید. (2)

ص: 44


1- مراجعه شود به الاحكام السلطانیه، تألیف ،الماوردی چاپ بن سال 1853 صفحات 32- 25. برای تجزیه و تحلیل نظریۀ الماوردی دربارۀ خلافت مراجعه شود به تحقیقات ه-ا.ر. گیب مندرج در مجله اسلامیک ،کلچر شماره 6 مورخ ژوئیهٔ 1937 ، صفحات 302=291
2- برای نظریهٔ خوارج دربارۀ خلافت مراجعه شود به کتاب خلافت چاپ اکسفورد، سال 1924، صفحات 189 - 188 و همچنین به نوشته ویلیام تامسون تحت عنوان «خارجیت و خوارج» مندرج در تحقیقات گلد نالد چاپ پرینستون سال 1933 صفحات 389 - 373 و همچنین به نظریه تأسیسات خوارج (تز سال 1953 کتابخانه مکتب مطالعات بین المللی مترقی در دانشگاه جان هاپکس)

در مقابل این مکتب فکری الاشعری (متوفی به سال 935م) منکر و مخالف حق انقلاب و شورش عمومی است و در تأیید و تنفیذ حس اطاعت کامل نسبت به خلیفه حتی در موردی که از انجام وظایفش منحرف شود، تأکید می کند و اصرار می ورزد.

الاشعری گفته است: «ما برای سلامت ائمه (خلفای) مسلمین دعا می کنیم و به امامت آن ها اعتراف داریم و آن هایی را که هنگام مشاهده ترک امر حقی از ناحیه امام، قیام علیه او را جایز می دانند، خطاکار می شناسیم و مخالف قیام مسلحانه علیه ائمه (خلفا) هستیم و عقیده داریم که از جنگ داخلی باید اجتناب کرد» (1)

بعدها در میان نویسندگان و متخصصین قوانین اسلامی برای احتراز از بی نظمی و هرج و مرج توجه و تمایلی به تکریم مقام خلافت و تصویب و تأیید قدرت وی به وجود آمد. پاره ای از نویسندگان و حقوق دانان با استناد به قرآن کریم که مردم را از فتنه احتراز می دهد تا جایی رفته اند که معتقدند برای حفظ نظم حتی اگر فرمانروا، عادل یا متقی نباشد، باید قدرت و مقام او را تجویز و تأیید کرد. (2)

فقها در بحث از طغیان و شورش معتقدند که ظلم و فسق بهتر از هرج و مرج است. (3) درباره دعوت به تبعیت و اطاعت از حکم فرمانروای وقت شاید عبارتی بهتر از گفته بدرالدّین جماعه (متوفی به سال 1333م) برای کسب قدرت وجود نداشته باشد که گفت:

«هرگاه کسی در غیبت امام خلیفه یا فرمانروایی- با زور قدرتی به دست آورد، حتی اگر شایسته هم نباشد و بدون تبعیت، احراز قدرت کرد، امامت او الزام آور است و برای حفظ اتحاد مسلمین اطاعت او ضروری است اگر (چنین کسی) عادل نباشد و یا این که نقصی داشته باشد و یا علم و معرفت کافی نداشته باشد مؤثر نیست و اگر این امامتی را که با زور و قدرت به دست آورده است فرد دیگری از او سلب کرد و جانشین او شد این ،شخص امام رسمی شناخته خواهد شد چرا که این عمل مطابق اظهار ابن عمر که گفت: «ما طرفدار

ص: 45


1- مراجعه شود به کتاب الابانه، تألیف اشعری، چاپ حیدرآباد، طبع دوم سال 1948م، صفحه 9، (نسفی متوفی به سال 537 ه-)؛ یکی دیگر از طرفداران این عقیده گفته است: امام به جرم رفتار خطا نباید معزول .شود مراجعه شود به فتوای نسفی و تفسیر تفتازانی چاپ نیویورک سال 1950 ترجمه و نشر ای.ای.الدرر، صفحه 150).
2- سوره بقره آیه 187 و 214
3- مراجعه شود به تفسیر تفتازانی بر فتوای نسفی، صفحهٔ 150

غالبیم»، به نفع مسلمین و حفظ وحدت اسلام خواهد بود. (1)

نومو كراسى الهى جهانى

*نومو كراسى الهى جهانى (2)

حکومت و دولتی که در آن نیروی عرفی و روحانی به صورت واحدی درآمده بود- و این دو نیرو ناشی از مبدأ ربوبیت بود- اشتباهاً به نام «تئوکراسی» خوانده شده است.

بعضی از نویسندگان در این باره می گویند: تمام دولت های ،دینی، حتی اگر قدرت بین دو عنوان دینی و دنیوی قسمت شده باشد- چون قدرت عرفی ناشی از قدرت دینی بوده است- تئوکراسی بوده اند.

در هر صورت میان قدرتی که مستقیماً از خدا گرفته می شود و به کار برده می شود با قدرتی که از منابع حقوق الهی (روحانی) تحصیل می شود و خدا آن را اعطا کرده، ولی اجرای آن بر عهده نماینده او- یا فرمانروای عرفی - است و برای اجراکننده و مردم عموماً الزام آور است، باید فرق گذاشت.

این وجه تمایز بین «حدود قدرت و اختیار» و «عملی کردن و اجرای همان قدرت و اختیار» نشان می دهد که اصطلاح تئوکراسی با توجه به توضیحات قبلی، با ماهیت حکومت اسلامی سازگار نیست (3)

حال این پرسش مطرح می شود که دولت اسلامی جزو کدام طبقه شمرده می شود؟ تعریفی که ارسطو از انواع حکومت و دولت کرده است این است که:

اگر حکومت به اختیار یا اجبار به فرد واحدی تفویض شود سلطنتی و اگر در اختیار افراد معین و محدودی (دسته ای) قرار گیرد اولیگارشی و اگر اختیارات به طور مستقیم و با رضایت مردم داده شود دموکراسی است.

ص: 46


1- مراجعه شود به کتاب تحرير الاحكام في تدبير اهل الاسلام تأليف ابن جماعه، مندرج در دایرة المعارف اسلامی، چاپ لایپزیک سال 1934 قسمت 6، صفحه 357
2- کلمۀ نوموکراسی در صفحات گذشته به معنی «حکومت قانونی» ترجمه شد. (مترجم)
3- مراجعه شود به تأليف جی سی بلونت شلی به نام اداره امور کشوری چاپ اشتوتگارت، سال 1875م، صفحات 390، 397، 399 و همچنین به تألیف فریتس کرن تحت عنوان سلطنت و قانون در قرون وسطی، چاپ اکسفورد، سال 1939 صفحات 37 - 34 برای مفهوم تئوکراسی اسلامی مراجعه شود به تألیف ويلهوزن تحت عنوان سلطنت عرب و سقوط ،آن چاپ ،کلکته سال ،1927 صفحات 8 - 5 و همچنین به تأليف تسا. وارنولد تحت عنوان تعلیمات اسلام چاپ ،لندن طبع ،3 سال 1935، صفحه 32 و نیز به تألیف محمد صلی الله علیه و آله حمید الله تحت عنوان روش دولت اسلام چاپ لندن طبع ،2 سال 1945م، صفحات 74 و 180.

حکومت تئوکراسی مطابق تعریف «ریدر اسمیت» عبارت از حکومتی است که صاحب آن ادعا می کند که دستگاه حکومت به وسیلۀ «ارباب و انواع یا رب النوع» اداره می شود (1)

لغت نامۀ اکسفورد این کلمه را این طور تعریف می کند:

«یک نوع حکومتی است که خدا (یا مقام ربوبیت) پادشاه یا فرمانروای مطلق و آمر مستقیم شناخته می شود».

اصطلاح تئوکراسی به وسیلۀ فلاریوس يوسيفوس ( 100 - 37 م) وضع و جعل شد تا خصوصیات حکومت اسراییلی را که در قرن اول مسیحی وجود داشت، توضیح دهد.

سیفوس :گفت

«در عادات و قوانین خاصی که میان همۀ افراد وجود دارد اختلافات بی شماری دیده می شود و انسان می تواند به طور خلاصه و اختصار آن را تحت عناوین زیر قرار دهد بدین قرار:

بعضی از قانون گذاران حکومتشان را تحت اختیار سلاطین قرار داده اند. برخی آن را در اختیار افراد معدود یا دسته ای قرار داده اند که به نام اولیگارشی نامیده می شود و دسته ای دیگر آن را به شکل جمهوری در آورده اند.

ولی قانون گذار ما به هیچ یک از انواع این حکومت ها اعتنایی نداشته بلکه دستور داده است که حکومت ما از نوع حکومت تئوکراسی باشد زیرا در این نوع حکومت، قدرت و اختیار به خدا نسبت داده می شود و همۀ مردم توافق کرده اند که علاقه و توجه شان معطوف به او باشد که موجد همۀ اشیا او .است (2) ویلهوزن Wellhausen که تعبیر و اصطلاح یوسیفوس را می پسندد و آن را شامل دولت عرب می داند معتقد است که تئوکراسی یهودی فقط از لحاظ تئوری وجود داشته به این معنی که تصویری بوده است از ایده آل دولت اسراییلی در موقع سقوط عالم يهود. (3)

ص: 47


1- مراجعه شود به انسیکلوپیدی مذهب و عادات و رسوم، جلد 7، صفحات 289 - 287، تألیف اسمیت و همچنین به تألیف جورج جلینک به نام قانون و دستور طرز اداره امور کشوری، چاپ برلن، طبع 3، سال 1919، صفحه 289
2- مراجعه شود به تحقیقات ،یوسیفوس ترجمه ویلیام ،ویستون چاپ ،لندن سال ،1875، جلد 2 صفحات 574-578
3- بحث مقدماتی در تاریخ ،اسراییل ترجمه ر.ف. بلک و ا. منزی چاپ ،ادینبورگ سال 1885 صفحه 411

مسیحیت که اصلاً با سیاست مربوط نبود (1) به تدریج این ترادیسیون (سنت) را ترویج داد که هر مقامی که در حکومت و کشور اختیار و قدرتی به دست آورد، باید به عنوان اختیار و قدرت روحانی (ملکوتی) شناخته شود (2). وقتی که دولت رسماً کیش مسیحی را پذیرفت اجازه کلیسا برای مقدمات سیاسی ضروری شناخته شد و هدف دولت این بود که قانون خدایی را عملی کند در آن ،مرحله مسیحیت و دولت به قدری با یکدیگر نزدیک و مرتبط شدند که کیش مسیحیت به صورت جمهوری مسیحی درآمد. (3)

باید متذکر بود که در یهودیت و مسیحیت و اسلام هیچ وقت خدا به عنوان فرمانروای مستقیم و حاکم بلاواسطه شناخته نشده است و فقط نمایندگان (یا خلفای) او در زمین اجراکنندگان واقعی اوامر بوده اند بنابراین قانون الهی - یا مجموعه قوانین مقدس - که به عنوان منبع و منشأ اختیارات حکومت شناخته شد قسمت مشخصی بود که این ،نظامات تحت نظارت آن قرار گرفته بود.

بدون تردید وجود قانون مقدم بر وجود دولت است؛ زیرا قانون است که پایه و شالوده حکومت را طرح و تهیه می.کند بنابراین آن چه در حقیقت حاکم و نافذ است قانون خداست نه شخص خدا و در این صورت چنان دولتی «نو موکراسی» نامیده خواهد شد نه تئوکراسی.

لغت نامۀ اکسفورد نوموکراسی را چنین تعبیر می کند و می گوید: «نوموکراسی آن نوع حکومتی است که مبتنی بر قانون بوده و قانون در آن اجتماع حکومت کند».

بنابراین دولت های اسراییلی مسیحی و اسلامی مبتنی بر قانون الهی بوده و در نتیجه روش حکومت آن ها باید نوموکراسی نامیده شود.

ص: 48


1- این موضوع مبتنی بر اساس بیان مسیح علیه السلام است که فرمود: «سلطنت و حکومت من از نوع حکومت و سلطنت این عالم نیست» (یوحنا فصل ،18، آیه 36)؛ تلنباک گفت: «سلطنت او دارای قدرت ماوراء الطبیعه است که در جهان نفوذ دارد و برای همهٔ افراد دیگر به صورت امید و انتظار باقی می ماند رغبت دست کشیدن مسیحیان در اوایل دوران مسیحیت از کارهای دنیوی و متمرکز شدن در حکومت ملکوتی نتیجه نظری بود که مسیح علیه السلام نسبت به امور جهان ابراز کرد»، (نقل از ،تلنباک کتاب کلیسا و دولت و جامعۀ مسیحی در دوران بحث و جدال)
2- انجيل متى، فصل 27، آیه 21 می گوید: «آن چه مال قیصر است به قیصر بدهید و آن چه مال خداست به خدا بدهید».
3- آیات اصلی انجیل برای این نوع فکر به اصطلاح تئوکراتیک (الهی) در مسیحیت عبارت است از آیه 35 مندرج در انجیل مرقس آیه 42 مندرج در فصل دهم و آیه 26 از فصل بیستم مندرج در انجیل متی و آیه 26 از فصل 2 انجیل لوقا

آیا دولت اسلامی ملی بود یا نو موکراسی جهانی؟

در اساس این بحث این مسأله طرح می شود که آیا این حکومت فقط برای اعراب بود یا برای تمام جهان (1) چون محققین هنوز در این مورد اختلاف دارند. ظاهر امر این است که چون ،دولت وسیلۀ اجرای پیمان الهی است و این ،پیمان جانشین سایر پیمان ها و قراردادهاست، بنابراین هم اسلام و هم دولت اسلامی برای تمام جهانیان در نظر گرفته شده است نه فقط برای اعراب.

از آن جایی که مواجه شدن محمد صلی الله علیه و آله با مسایل ،فوری غالباً وادارش می کرد که با ترادیسیون های (سنن) اعراب موافقت کند ممکن است پاره ای از احکام قرآن، بعضی از خصوصیات و مشخصات عرب را تصویب و تنفیذ کرده باشد (2) اما اصول مقدماتی از قبیل برابری همه نژادها در مقابل خدا و تبعیت مشترک و اطاعت یکنواخت همه مؤمنین از رییس ،دولت از ابتدا در قرآن به رسمیت شناخته شده بود.

اسلام مانند مسیحیت در اجتماعی ظهور کرد که تحت تأثیر خصوصیات محلی و سنن منطقه ای یا ناحیه ای قرار گرفته بود و چون هر دو کیش برای معارضه با این شرایط و اوضاع قیام کردند، ارزش و مقاصد کلی و عمومی جهانی را که در تفکر یونانی رواج گرفته بود، .پذیرفتند زیرا پس از این که اسکندر کبیر افکار و مقاصدش را به عنوان طرفداری از «وحدت بشر» اعلام کرد به تدریج رغبت و تمایلی به وجود آمد که مقاصد و مبانی از شکل محلی و منطقه ای یا ناحیه ای به صورت جهانی درآید.

رواقیون از افکار اسکندر هم جلوتر رفته و فلسفۀ خود را به عنوان ارزش های جهانی و ملی تبلیغ می کردند. در ضمن تماس و اصطکاک بین این افکار مسیحیت و اسلام پیدا شد و پیشرفت کرد. بدین طریق اسلام مقید بود که دین جهانی باشد و پس از فتوحات اعراب، کاملاً به صورت فکر یونانی درآمد.

دولت یهودی که قبل از بروز این ارزش ها به وجود آمده بود طبعاً جنبهٔ محلی داشت و یهودی ها ملت برگزیده خدا شناخته شده بودند لذا دولتشان ملی بود نه دولت جهانی

نوموکراسی جهانی اسلام مانند جمهوری مس مسیحی ( Espublica Christiana ) در اروپا عقیده

ص: 49


1- برای خلاصه این بحث مراجعه شود به کتاب تعلیمات اسلام تألیف تسا دبلیوارنولد طبع 3، چاپ لندن، سال 1935، صفحه 7-4
2- سوره انبیا آیه 23

داشت که جهان انسانیت تحت قانونی واحد سازمانی به وجود آورده است مافوق جنبه های حزبی و فرقه های ملی که تحت حکومت فرمانروا و حاکمی واحد قرار دارد زیرا در یکی از آیات قرآن تصریح شده است اگر غیر از خدا ارباب و انواعی وجود می داشت، جهان نابود می شد (1)

ماهیت چنین دولتی کاملاً انحصاری و مخصوص به خود است و مطلقاً قایل به همزیستی با دولت جهانی ثانوی نیست. با این که اسلام، یهودیت و مسیحیت را به عنوان دین شناخته بود، مع ذلک اسلامیت و مسیحیت به عنوان دو دولت جهانی نمی توانستند بر اساس مسالمت آمیز با یکدیگر کنار بیایند

در هر صورت، نوموکراسی اسلامی برخلاف جمهوریت مسیحی، لااقل از لحاظ تئوری قضایی و ،قانونی نوعی وحدت را بین دین و دولت نشان می داد.

بدین طریق دستگاه دولت و حکومت اسلامی خودش را از تصادم و اصطکاک بین پاپ و امپراطور که جزو مشخصات قرون وسطی بود برکنار نگاه داشت.

خلیفه در مقام ریاست اسلام از پاره ای جهات هم سمت پاپ را داشت و هم عنوان امپراطوری و وظایف و تکالیف عمده اش ترویج و تعلیم اسلام و اجرای قانون الهی بود. (2)

ص: 50


1- سوره انبیا آیه 24
2- هر چند ،پاپ اختیار نشر و تبلیغ دکترین های جدیدی را داشت که خلیفه نداشت. برای مقایسه بین مقام پاپ و مقام خلافت مراجعه شود به تألیف سرتوماس وارنولد به نام خلافت فصل 1 و به تألیف د.ب مکدونالد تحت عنوان خلافت فصل ، جهان اسلام، چاپ 1917، صفحات 349 - 357

﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾. (1)

فصل دوم: خاصیت و منابع قانون

قانون عادی و قانون اسلامی

فقهای اسلام عقیده داشتند که فقه اسلامی یک نوع قانون منظم الهی است لذا به ندرت به قوانین قبل از اسلام توجه می کردند. پاره ای از فقها تا جایی رفته اند که گفته اند:

چون قرآن شرح و تفصیل هر چیزی را در بردارد (2) لذا اسلام تمام روش های قانون گذاری سابق را باطل کرده است سایر فقها مخصوصاً فقهای مالکی و حنفی فقط آن قسمت از قواعد و اعمال را معتبر می دانستند که قانون الهی به صراحت و وضوح آن را نقض نکرده باشد.

در عین حال مکتب دوم (حنفی) از پذیرفتن پاره ای از اصول قضایی قبل از اسلام باک نداشت (3) ولی مکتب مالکی جز در موردی که می خواست تباین و تناقض دو مکتب - یعنی فقه اسلامی با قوانین قبل از اسلام- را نشان دهد کلیه قوانین سابق را باطل و ملغى الاثر می انگاشت.

در این رابطه ابن خلدون معتقد است، قوانین اسلامی جایگزین قوانین گذشته شده بدون

ص: 51


1- سوره نساء، آیه 105: «ما کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به وسیله آن چه خدا به تو نشان داده است میان مردم حکم کنی».
2- سوره نحل، آیه 89: ﴿وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ ؛ «قرآن را که توضیح و تفصیل هر چیزی را در بر دارد بر تو نازل کردیم»
3- مراجعه شود به تألیف سرخسی به نام ،المبسوط چاپ ،قاهره سال 1913، جلد 15، صفحات 172 - 171 و همچنین به تألیف پزداوی به نام کشف الاسرار، چاپ استانبول سال 1307 ه-.ق، جلد 3، صفحات 217 - 212 و به تألیف غزالی به نام المستصفی چاپ قاهره سال 1937، جلد 1، صفحات 135 - 132

این که هیچ نوع ارزش قضایی به قوانین گذشته داده شده باشد. (1)

به هر حال هیچ یک از مکتب های فقاهتی دربارۀ اصل و مبدأ قانون اسلام و بسط و توسعهٔ آن توضیح کافی نمی دهند چه رسد به این که در مورد رابطهٔ قانون با جامعه غربی بحثی کرده .باشند در هر صورت شواهد و مدارک فراوانی موجود است که نشان می دهد قانون اسلام از قانون معمولی و عرفی عرب به وجود آمده و تکامل یافته است (2) و پس از بسط حکومت اسلامی، اسلام عادات و عملیات محلی سرزمین ممالک مفتوحه را از بین برد، همان طور که سایر ادیان این عمل را انجام داده اند.

قانون قبل از اسلام در عربستان عبارت از یک رشته قوانین عرفی متضمن بر اصول قضایی و اخلاقی بود موسوم به «سنت» سنت ناشی از عرف و عادت آبا و اجداد بود و اجرا و تنفیذ سنت به وسیلهٔ اعمالی که صورت می گرفت اعتبار قانونی به آن می داد و چون بنای جامعه عربی قبل از اسلام حتی در شهرهای بالنّسبه بزرگ مکه و مدینه کاملاً صورت حضارت و مدنیّت به خود نگرفته ،بود لذا مشخصات قانون جمعیت شهرنشین با عادات رسوم قبایل فرقی نداشت. صرف نظر از کوچ نشین های کوچک مسیحی و یهودی که قوانین مذهبی خودشان را به کار می بستند اکثریت اعراب بت پرست بودند. لذا ،سنت صورت بت پرستی به خود گرفته و مبتنی بر آن ویژگی بود که محل حاجت و مورد احترام مجتمع قبیله ای یا شبه قبیله ای .باشد

مشخص ترین و بارزترین ویژگی این اجتماع همانا نقصی بود که در وحدت سیاسی آن نمایان بود و این نقیصه از خصوصیات تمام سازمان ها قبیله ای است.

سیّد یا رئیس ،قبیله معمولاً بر اساس ارشدیت و نجابت و حسن شهرت از حیث دانش انتخاب می شد اقتدار و اختیارات آن بیش تر از آن که بر پایۀ دستگاه ضعیف حکومت و نیروی آن استوار باشد متکی بر اعتماد و احترام افراد قبیله اش بود. مهم ترین وظیفهٔ رییس قبیله تصمیماتی بود که بر اساس شرف و عادت می گرفت و این تصمیمات در نتیجه موافقت افکار عمومی قبیله اجرا می شد ولی رییس ،قبیله هیچ نوع اختیاری نداشت که احکام را بدون

ص: 52


1- ابن خلدون می گوید ،شرع اعتنا و توجه به کتب آسمانی غیر از قرآن را منع کرده است و باز همو می گوید پیغمبر :گفت نه اهل کتاب را قبول کنید و نه تکذیب کنید به آن ها بگویید که ما به آن چه برای ما و شده است ایمان داریم و خدای ما و شما یکی است (مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون، چاپ شما وحى پاریس سال ،1858 جلد 2 صفحه 387)
2- تصور می شود مؤلف در بیان این نظر، تحت تأثیر افکار محققین غربی قرار گرفته باشد. (مترجم)

توجه به سابقۀ عرف و عادت صادر کند زیرا او اجرا کننده بود نه قانون گذار رییس قبیله در روابط با سایر قبایل نماینده قبیله اش بود و در اقدامات و عملیات سیاسی با تمام قوا از طرف افراد قبیله پشتیبانی می شد

نکته قابل توجه این که سنت یعنی قانون مشترک نظم اجتماعی بدوی که در یک سازمان ضعیف سیاسی به وجود آمده و در اغلب اوقات بر اختیارات رأفت آمیز رییس قبیله افزاید در مواردی از قبیل دخاله - یعنی پناه دادن افرادی به قبیله- و همچنین در مورد تعدیل زندگی و تقلیل مشقّات زندگی صحرایی که برای تحصیل رزق، منابع درآمد کم ارج و ناقصی ،دارد در جهت خلاف اختیارات و اقتدار رییس قبیله عمل می.کند

بدین طریق عملیاتی از قبیل مهمان نوازی و پناه داری و نجدت (جوان مردی) به وجود می آید تا برای مسافرین بینوای صحرا، خوراک و پناهگاه و کمک هایی فراهم گردد. البته سنت در پاره ای موارد نیز حتی هنگام فقدان اختیار مثلاً در عملیات سنگینی از قبیل خونخواهی (ثار) و بریدن دست دزد بر اختیارات رییس قبیله می.افزود خونخواهی و انتقام به این منظور صورت عمل به خود می گرفت که به وسیلهٔ قصاص از جنایت ها جلوگیری شود و بریدن دست از این جهت انجام می گرفت که اگر این مجازات در جامعه ای که اصل مالکیت خیلی محترم نبود، شديداً مراعات نمی شد، موجب تجری و تشویق دزدها می گردید. با وجود رسوم شدیدی که برای تنظیم روابط جنسی وجود داشت، مردها اغلب برای مسأله ازدواج در شهوترانی و هرزگی آزاد بودند و تعدد زوجات به طور نامحدود و از متعه (ازدواج موقت) و طلاق متمتع می شدند مرد اجازه داشت که با نزدیکان خودش، از قبیل نامادری و خواهران زنش ازدواج کند. (1)

از این گذشته بت پرستی تا جایی رواج گرفته بود که جزء متمم قانون عربی وظایف اجتماعی و اقتصادی از قبیل حج و سایر تشریفات دینی به شکل تکالیف مذهبی درآمده و حتی کاهن مانند سخنگوی معابد یونانی با سخنان مبهم خودش وظایفی اجتماعی شده بود. وظایف اجتماعی و اقتصادی را بر عهده داشت که دستور آن را از مذهب رایج وقت دریافت می کرد.

هر چند هدف از ظهور اسلام این نبود که سنت را از بین ببرد و یا آن که خودش جانشین

ص: 53


1- برای بحث درباره روابط جنسی در عربستان قبل از اسلام و در صدر اسلام مراجعه شود به تألیف روبرتسن اسمیت تحت عنوان خویشاوندی و ازدواج در عربستان ،قدیم چاپ لندن سال 1907 و همچنین به تألیف جرترود اشرن تحت عنوان ازدواج در صدر اسلام چاپ لندن، سال 1939

آن شود مع ذلک تأثیرات عمیقی در آن داشت. هدف و مقصد محمد صلی الله علیه و آله در آغاز امر این بود که سنت رایج را تغییر ندهد یا متعرض آن نگردد و این مسأله از این که خودش مطابق آن رفتار کرده پیداست- و شاید بر اثر همین رفتار بود که لقب امین را به او داده اند - همچنین اصرار و پایداری وی مخصوصاً در زمان اقامت در مکه در این که رسالت او فقط برای منع مردم از بت پرستی و دعوت به یگانگی بود، دلیل دیگری بر پایبندی به سنت است. اظهارات مخالفين محمد صلی الله علیه و آله در عین حال بدون دلیل معقول نبود که می گفتند به سنت تعرض کرده است؛ زیرا با وجود تکرار و تأکید به این که فقط می خواست خدا را به جای بت ها بپرستند، همین تکذیب و طرد بت پرستی دال بر تعرض به سنت بود زیرا بت پرستی قسمتی از رسم و عادت قانونی آن سرزمین محسوب می شد.

قانون و مذهب در جوامع بدوی به گونه ای با یکدیگر ممزوج شده بود که حمله به مذهب صل تعرض به قانون شمرده می شد بنابراین دعوت محمد صلی الله علیه و آله برای ترک بت پرستی و توجه به خدا پرستی بدین معنی بود که قانون الهی بر قانون بت پرستی فایق آید، هر چند قانون معمولی به تمامه منسوخ نمی شد.

به هر حال با این که در ظاهر سنت مخدوش و مغلوب می گردید، ولی در باطن، پایه و مبنایی بود برای منبع قانون گذاری (1)

ماهيت قانون اسلام

در اسلام شاید بیش تر از هر دینی به تکالیف و حقوق اخلاقی توجه شده و همین معنی است که حیات و افکار مؤمنین را مطابق دستوراتی که از طریق وحی به محمد صلی الله علیه و اله خاتم پیغمبران ابلاغ گردیده است، نظم و ترتیب می دهد.

بدین طریق ،اسلام حقانیتش را با توجه به نظم و ترتیب مخصوص خودش دربارهٔ «خوب و بد» پایه گذاری کرد و آن را صحیح و معتبر معرفی نمود. اسلام مانند سایر ادیان برای تجویز عقلی و استدلال بر اصالت این نظم اخلاقی و حقوقی اعلام می کرد که این سیستم و روش ایده آل از مصدر ربوبیت صادر گردیده و ناشی از مشیت و عدل الهی است. شدت نیاز به تجویز عقلی و تصدیق استدلالی این ادعا به حدی است که برای اقناع و ارضای

ص: 54


1- مراجعه شود به تألیف احمد فهيم ابوسناء به نام العرف والعادة فى رأى الفقهاء، چاپ قاهره، سال 1949، صفحات 32 - 29

وجدان، غالباً باید انسان آن را از طریق ایمان و ایقان بپذیرد. (1)

در تئوری قانون گذاری اسلام فقط خدا دارای قدرت و اختیار مطلق است و قانون کامل، علم و آگاهی دارد. این قانون که در دین مسیحی و یهودی به عنوان مشیت یا اراده خدا و یا خلقت مستقیم خدا شناخته می شود، مخصوصاً پس از آن که اشعری ها بر معتزلی ها که طرفدار منطق عقل بودند غلبه کردند به وسیلهٔ فقهای اسلام در مرحله بالاتری قرار گرفته است؛ به این معنی که قانون را مانند وجود باری تعالی قدیم می دانستند. آن ها معتقد بودند که قانون الهی که به صورت قرآن مجسم شده کتابی بوده است که در آسمان با خدا وجود داشته و آن کتاب از نظر این دسته از معتقدین ،مسلمان ممکن است قانون طبیعت نامیده شود. (2)

همان طور که در اروپا قانون طبیعی به عنوان «نظم قانونگذاری ایده آل» مشتمل بر اصول کلی حق و عدالت شناخته می شود شرع اسلام در نظر مسلمین نیز به عنوان «سیستم و روش قانونی ایده آل» تلقی می گردید و چون این قانون الهی ،بود قانونی کامل و ابدی و صحيح شناخته می شد که برای تمام اعصار و عموم افراد ،بشر جنبه کلی و جهانی داشت.

زندگی ایده آل عبارت از آن حیاتی بود که از هر حیث، مطابق این قانون صورت گرفته باشد.

در تئوری قانون گذاری ،اسلام قانون الهی هم بر جامعه و هم بر دولت مقدم بود (به دلیل این که خلقت آن سابق بر خلقت جامعه و دولت بوده است) به این معنی که جامعه و دولت دو به این منظور به وجود آمده بودند که قانون را اجرا کنند و اگر دولت نمی توانست آن قانون را اجرا کند در چنین حالتی بدیهی بود که غایت وجودی (Raison detre) خودش را از دست بدهد

حتّی اگر یک نفر هم برای اجرای این قانون وجود نمی داشت شخص مؤمن موظف بود که برای اجرای آن قانون اقدام کند

ص: 55


1- مراجعه شود به تألیف هنس کلن به نام تئوری کلی قانون و دولت، چاپ کمبریج، سال 1946، صفحهٔ 8.
2- اصل عبارت قرآن را آن کتابی می دانند که در آسمان محفوظ بوده است طبق آیهٔ 22 - 21، از سوره البروج: ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾ . (مراجعه شود به تألیف ریشارد بل به نام قرآن شناسی، چاپ ادینبورگ سال ،1952 صفحهٔ 37 و نیز مراجعه شود به کتاب اصول الدّین تألیف عبد القاهر بغدادی چاپ استانبول سال 1928 جلد 1 صفحات 108 - 106 و به کتاب الابانه عن أصول الديانه تأليف ،اشعری طبع ،2، چاپ حیدرآباد سال 1367 ه-.ق، صفحات 35 - 19).

این جا تذکر یک نکته ضرورت دارد و آن این است که اجرا و تنفيذ قانون، ربطی به اصالت و اعتبار آن ندارد و این دو معنی از یکدیگر مجزا و مشخص هستند. در این صورت اصالت و اعتبار قانون بذاته نیازمند قوه اجراییه نیست و چون مقصود از قانون این است که برای ،مؤمن، طریق (شریعت) یا حیاتی که نمونه و میزان اعلای زندگی باشد تهیه کند، لذا توجهی به وجود دستگاه اجرایی مخصوصی که عهده دار تنفیذ قانون باشد در کار نیست

فقهای امت اسلامی به جز خوارج، عقیده داشتند که ملت اسلام در هر عصری باید رییس ملت را که امام (پیشوا) یا خلیفه نامیده می شود و عهده دار اجرا و تنفیذ قانون است به رسمیت بشناسد و اگر ملت از انتصاب چنان شخصی غفلت کند به خطا خواهد رفت.

حدیثی وارد شده است که محمد صلی الله علیه و آله گفت: «هر کس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد، مانند آن است که مثل یک نفر بت پرست مرده است» (1) ولی اگر امام نتواند قانون را اجرا کند، مسلمین بدون توجه به این نکته که این گونه امامی بایستی در رأس دستگاه امامت و پیشوایی بماند یا منفصل ،شود همه موظفند قانون را اجرا کنند.

قانون شامل وظایف عبادی نسبت به خداست و همچنین مشتمل بر قوانینی است که روابط بین مؤمنین را نظم و ترتیب می دهد

اگر مؤمن مطیع قانون باشد و اوامر خداوند را اجرا کند در زندگی به مقصد غایی و هدف نهایی خود که عبارت از نجات و فلاح ،است نایل می شود. هر چند زندگی مؤمن علی الظاهر سخت و صعب بگذرد، اجرای قانون و اطاعت امر، به او نوعی رضایت و خرسندی درونی حاکی از این که زندگی بعدی او در بهشت تأمین است خواهد داد

قانون بدون توجه به موجودیت انسان وجود مستقلی دارد همان طور که نمونه های (Norms) قانون طبیعی در طبیعت موجود است و باید به وسیلهٔ عقل کشف شود، نمونه های قانون اسلامی نیز به وسیلهٔ پیغمبر خدا کشف شد (یا به تعبیر اسلامی به او وحی شد) جوهر و مادة المواد اين قانون که در ام الکتاب (یعنی طبیعت) به کامل ترین صورتی وجود داشت، به تدریج به شکل آیه هایی در زمان مخصوص، به پیغمبر ابلاغ شد و در حدود بیست سال پس

ص: 56


1- نص حدیث این است که ﴿مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً﴾، مناقب، جلد 1، صفحه .246 ولی مسألۀ اصلی این است که امام (پیشوا) چه کسی است و باید دارای چه خصوصیات و امتیازاتی باشد. (مترجم)

از رحلت محمد صلی الله علیه و آله به صورت کتابی به نام قرآن جمع آوری شد.

بنابراین قرآن در این جهان سندی است که از ام الکتاب به وجود آمده است و صورتی است مجسم از قانون کلی و جهانی یا به عبارت دیگر قانون طبیعت (1)

قانون الهی نشان می دهد که در زمان محمد صلی الله علیه و آله با علاقه ای که نسبت به استقرار نظم و ترتیب داشت چه بحران و اضطرابی وجود داشت و کوشش هایی به عمل آمد تا وضع جهان صورت عقلی و استدلالی به خود بگیرد. قانون نه فقط وسیلهٔ هدایتی بود که جامعه منظم و مرتبی تأسیس کند، بلکه وسیلهٔ تشخیص حسن و قبح بود که طبق آن باید عمل می شد. به این معنی که از قبح (زشتی و پلیدی) باید احتراز می شد به عبارت دیگر قانون، می زانی بود برای تشخیص و تمیز زشت از زیبا یا بد از خوب.

قانون الهی یک رشته وظایفی است که به نام فرایض خوانده می شود و فرایض راه راست و مستقیم را- که عبارت از شریعت است- نشان می دهد و این راهی است که مؤمن در ضمن اقامت در این جهان باید طی کند تا کسب نجات و فلاح کرده باشد. این راه، هر چند تنگ و باریک به نظر آید، مع ذلک به مؤمن در فاصله میان فرض (واجب) و حرام فرصت هایی می دهد.

زیرا در بین این دو نقطه متضاد مؤمن آزادی عمل دارد که به پاره ای از دستورات که انجام آن توصیه شده است و آن را «مندوب یا مستحب» نامیده اند عمل کند و از انجام پاره ای امور که «مکروه» دانسته شده است احتراز جوید ولی نه انجام امر مستحب الزام آور است و نه احتراز از عمل مکروه به علاوه بین امور توصیه شده و امور نهی شده، یک عنوان دیگری وجود دارد به نام «جایز» به این معنی که انجام یا عدم آن را قانون، علی السویه می داند و مؤمن از هر جهت در عمل به آن آزادی کامل دارد

مثلاً نمازهای روزانه یا روزۀ ماه رمضان فرض است؛ خوردن گوشت خوک و شراب و زنا حرام است؛ هر نوع نماز اضافی یا آزاد کردن بنده و برده مستحب است؛ ولی گوشت کفتار یا طلاق دادن زن در حالت حیض مکروه است کلیه امور و عملیات دیگر که تحت این دو عنوان قرار نگرفته باشد، جایز شمرده می شود. مثلاً خرید و فروش یا

ص: 57


1- این طور ادعا می شود که همان طور که عهد قدیم و جدید اسناد و اوراقی عبرانی و سریانی از احکام خدا هستند، قرآن نیز صورت عربی همان احکام خدایی است (مراجعه شود به ،قرآن سوره نساء، آیه 162؛ سوره ،اعراف آیهٔ 1 سوره طه، آیه 112)

سایر قراردادهای مقاطعه کاری که منع صریح نشده باشد جایز است و به طوری که در احکام قرآن تصریح شده است «خدا خرید و فروش را جایز دانسته و رباخواری را حرام کرده است» (سوره بقره آیه 276) (1)

فقهای اسلام می گویند که اصل اساسی در ،قانون آزادی (اباحه) است، البته این اصل مقید و مشروط به این معنی است که طبیعت بشر که اصولاً و بذاته ضعیف است اگر به وسیلهٔ علم و دانش ،الهی رهبری و هدایت نشود به سهولت گمراه می شود و از این جاست که قانون الهی به صورت یک رشته احکام جامع و شامل مستند موثق، متبع و مطاع به پیغمبر محمد صلی الله علیه و آله وحی شده است زیرا این احکام شامل اوامر قطعی و مسلم دینی و حاوی اصول سیاسی و اجتماعی است و به صورتی ترکیب و تلفیق شده است که جمعاً یک وحدت غیر قابل تقسیمی را تشکیل می دهند بدین طریق در عین حال که این قانون تکلیف و وظیفه دینی به شمار می رود مسایل سیاسی را نیز در بر می گیرد.

این قانون دارای سه ویژگی است که از قدیم الایام مورد اتفاق تمام فقهای اسلامی بوده است:

اول، در هر عصر و هر مکانی دارای اعتبار و اصالت ابدی و جاوید است. مؤمنین، حتی افرادی که در کشورهای غیر اسلامی زندگی می کردند مقید و ملزم به انجام قانون بودند زیرا قانون به این منظور به وسیلۀ وحی نازل شده است که هر شخصی به تنهایی آن را انجام دهد نه این که مخصوص افراد سرزمین خاصی باشد.

دوم، قانون قبل از هر چیزی منافع مشترک جمعیت و امت و جهات ادبی و اخلاقی آن ها را در نظر می گیرد و منافع شخصی فرد فقط زمانی حفظ می شود که موافق با حفظ منافع و مصالح مشترک اسلامی باشد (2) و چه بسا مواردی بود که منافع ،فرد فدای حمایت از مصالح ملت و امت می شد زیرا قانون بیش تر از آن که در زمینهٔ تثبیت و تنظیم منافع افراد نظر داشته باشد، دربارۀ میانجیگری میان آحاد و افراد تأکید می کرد.

سوم قانون با کمال صداقت و امانت و با منتهای ایمان و عقیده، رعایت شود.

اسلام مانند روم قدیم قانون رعایت «حسن نیت» را مبنای اساسی اخلاق و رفتار

ص: 58


1- مراجعه شود به تألیف عمیدی به نام الاحکام فی اصول الاحکام چاپ قاهره، سال 1247 ه-.ق، جلد 1، صفحات 65 - 50 ؛ پزداوی جلد ،1 صفحهٔ 100 و غزالی جلد 1 صفحات 53 - 42
2- مراجعه شود به تألیف سرهانری سین به نام قانون قدیم، صفحهٔ 101.

خصوصی و عمومی می داند. بی دینی و دورویی و تزویر و توریه در موارد عادی و معمولی با قانون ناسازگار و مخالف مقصود قانونگذار است و از این جهت مردود است.

قانون در موارد استثنایی یعنی فقط در مواقعی که به حیات مؤمن صدمه ای برسد یا جانش در خطر مرگ ،باشد اجازه می دهد که در مقررات و نظامات مربوط به این گونه جریانات انعطاف و تخفیفی قایل شوند این تخفیف و انعطاف ،قانون به منظور رعایت اصل کلی اعتدال، اجازه داده شده است تا مؤمن در پناه آن میان اجرای تکالیف قانونی و شرایطی که اجازه انجام آن را بدهد توازن و تعادل برقرار سازد. مثلاً روزۀ ماه رمضان بر همه مؤمنين فرض و واجب است ولی این حکم با توجه به رعایت اصل اعتدال در موقع مسافرت- اگر زاید بر سه روز باشد - (1) نافذ نیست و مسافر می تواند روزه را بخورد و در زمان دیگری قضای آن را به جای آورد و همچنین شخص مریض مادامی که توانایی ندارد از روزه داشتن معاف می شود. ولی عدم انجام یک تکلیف و حتی قصور در اجرای قانون که دال بر ترجیح مصلحت فرد بر رعایت قانون باشد بالضروره مشروع و مجاز نیست.

زیرا قانون که به عنوان یک سیستم و روش ایده آل الهی تلقی شده است، موازین و حدودی را تعیین می کند که شخص مؤمن باید کلیه اعمال و افعال خود را موافق آن انجام دهد، در این صورت شخص مؤمن نباید قانون را تغییر دهد یا آن را به صورتی درآورد که مقتضی منافع و متناسب با مصالح خودش باشد. (2)

منابع قانون

امت اسلام پس از رحلت محمد صلی الله علیه و آله وارث حقوقی مرکب از حقوق طبیعی و حقوق عادی عربی گردید. اما از آن جا که وظایف نبوت از طرف محمد صلی الله علیه و آله به جانشینان وی منتقل نشده بود، در عصری که دولت اسلامی در شرف بسط و توسعه به خارج از عربستان بود وضع قانون الهی به پایان رسید بدین طریق ملت اسلام ملزم شد به قانون عادی که قبلاً برای قسمتی از مبانی قانون گذاری الهی موادی مطابق شیوه زندگی عرب تهیه کرده بود، تکیه کند

ص: 59


1- این فتوا در مورد سه روز ،مسافرت مربوط به فقه اهل سنت و جماعت است. (مترجم)
2- مراجعه شود به المرافقات فی اصول الفقه چاپ قاهره جلد 2 صفحه 8 تألیف ابو اسحاق شاطبی و به كتاب الاشباه والنظائر چاپ ،قاهره سال 1938 صفحهٔ .7 - 5

اگر زندگی امت اسلام منحصر در محیط داخلی عربستان می بود شاید پیشرفت و توسعه قانون اسلام کم تر دست خوش پیچیدگی و غموض می گردید و شاید اختلاف و کشمکش میان فقها کم تر بروز می کرد در کشورهای سوریه و عراق و ایران و مصر که به تازگی فتح شده بودند، مسایل حقوقی وجود داشت که حل آن طبق نمونه های قانونی که در عربستان به وجود آمده بود به سهولت مقدور نبود در آن دوره خلفا و مشاورین قضایی آنان ناگزیر بودند بر اساس رأی شخصی که متمم قانون گذاری الهی و قانون عادی بود، عمل کنند. احادیث و سنتی را که به محمد صلی الله علیه و آله نسبت می دادند حاکی از این بود که عمل به رأی را به عنوان منبع قانون تجویز کرده است (1) ولی مدرک و شاهد معتبر تری برای استفاده از عقل در دوران صدر اسلام ضمن تعلیماتی که عمر، خلیفه دوم به ابوموسی اشعری (قاضی بصره) داده به دست آمده است که خلیفه ضمن آن تعلیمات جهت اخذ تصمیمات قضایی، سه منبع و مأخذ را بیان کرده است که عبارت از قرآن سنت راجح (السنة المتبعه) و عقل (2) می باشد.

منظور از سنت در آن روزها قانون عرفی عرب بوده و هنوز مفهوم فنی سنت مربوط به محمد صلی الله علیه و آله ( السّنة المتّبعة ) را به خود نگرفته بود.

ص: 60


1- داستان منسوب به معاذ بن جبل بدین قرار است که: محمد صلی الله علیه و آله معاذ را مأمور یمن کرد تا امور قضایی آن جا را اداره کند و پیش از حرکت از وی پرسید تصمیمات قضایی او بر چه اساسی خواهد بود؟ معاذ :گفت بر اساس قرآن - و اگر در قرآن دستوری برای موضوع مورد احتیاج خود نیافتی؟ - بر اساس سنت شما - و اگر سنتی در دسترس نبود. - در این صورت به رأی عمل خواهم کرد. محمد صلی الله علیه و آله نظر وی را تصویب کرد مراجعه شود به کتاب الطبقات الكبرى تأليف ابن سعد چاپ لندن سال 1917، تصحیح ساخائو، جلد 2 صفحهٔ 108 - 107 و 120.
2- . عده ای از محققان بر اثر تغییراتی که در متن نامه عمر دربارۀ ابو موسی رخ داده است، در صحت آن دچار تردید شده اند. برای مطالعه انتقادی از متن و ترجمه این سند مراجعه شود به مجله انجمن شاهی آسیایی مورّخ آوریل 1910 ، صفحات 326 - 307 و همچنین مراجعه شود به تاریخ سازمان قضایی در کشورهای ،اسلامی چاپ پاریس سال 1938، جلد 1 ابو يوسف یکی از قدیمی ترین محققان به طور اختصار به مضمون آن نامه اشاره کرده و احتمال می دهد چنین دستوری از ناحیه عمر صادر شده باشد. (رجوع شود به الخراج تألیف ابویوسف، صفحه 117 و مقاله ای به قلم مارگولیوت تحت عنوان «تعلیمات عمر به قاضی»).

در ممالک مفتوحۀ سوریه و عراق اصطلاح سنت به صورت مغشوش و مبهمی استعمال می شد و معنی آن فقط سنت پیغمبر نبود بلکه شامل آثار و ترادیسیون های صحابه و تابعین و همچنین شامل عادات محلی بود. اگر قاعده و دستوری را نمی توانستند از قرآن یا سنت اخذ کنند به رأی مراجعه می شد ولی چون ثابت شد که استفاده از این منبع باعث بروز تناقض و تضاد می شود طولی نکشید که مهجور و متروک شد. (1)

بر این نوع سنت از این جهت اعتراض می شد که تجویز این عمل در حکم آن است که به انسان اجازه وضع و جعل قانون داده می شد (2) بنابراین فقها ناگزیر شدند وسیله دیگری به دست آورند تا در پناه آن از عقل به عنوان متمم قرآن و سنت استفاده شود.

در عراق، ابو حنیفه (768 - 699 م) خود را رییس مکتب «قیاس» معرفی کرد و آن را منبع قانونی دانست؛ زیرا معتقد بود که هرگاه از قرآن و سنت مدرکی در دست نباشد، باید از قیاس استفاده کرد. استفاده او از احادیث مخصوصاً احادیثی را که با علم و اطلاع از صحابه و تابعین انتخاب و نقل می کرد در مقابل معاصرینش به قدری کم و مختصر بود که مورد انتقاد دیگران قرار گرفته بود. (3)

جواب ابوحنیفه به انتقاد کنندگان این بود که او همیشه در طریقهٔ قیاس به آثار و احادیث اعتماد می کند و عقیده و نظر شخصی را به کار نمی بندد. (4)

ولی در حقیقت استدلال او بر اساس قیاس و ترجیح یک دسته اخبار و احادیث، حاکی از عقیده و رأی شخصی او بود. در موردی که دو حدیث در یک موضوع به نظر ابوحنیفه می رسید و او یکی از آن دو حدیث را برمی گزید، این عمل را «استصلاح» می نامید و این

ص: 61


1- مطابق نوشته ابن مقفع در دوران خلافت منصور (158 - 136 ه-) در امور مربوط به ارتش و اداره امور مدنی و به طور عموم در کلیه مواردی که آثار و ترادیسیونی وجود نداشت هیچ کس غیر از خلیفه حق اظهار رأی و نظر نداشت. (مراجعه شود به تألیف کرد علی چاپ ، طبع ،قاهره سال 1946، به نام رسائل البلغا حاوى رسالة فى الصحابه به قلم ابن مقفع، صفحات 122 - 121).
2- مراجعه شود به مقالهٔ ادوین کارورلی تحت عنوان مبنای اساسی اسلام مندرج در مجله مسلم و رلد جلد 29 سال 1939 صفحات 374 - 373
3- مراجعه شود به تألیف موفق المکی به نام مناقب ابوحنیفه، چاپ حیدرآباد، سال 1321 ه-، جلد 1، صحفات 78 - 77 و همچنین به تاریخ بغداد تأليف الخطيب البغدادی، جلد 13، صفحهٔ 390
4- مراجعه شود به تاریخ ،البغداد، تأليف الخطيب البغدادی چاپ ،قاهره سال ،1931، جلد 613، صفحه 415 و 421 - 420

طرحی بود که آن را کم زیان تر می انگاشت. (1)

شدیدترین انتقادی که بر طریقهٔ ابو حنیفه می شد این بود که او از حیله های شرعی (الحیل الشرعيه) استفاده می کرد (2) با این که استفاده او از حیل به این منظور بود که شدت نتایج حاصله از بعضی احکام و عملیات را تعدیل یا ترمیم کند ولی بسیاری از فقها مخصوصاً فقهای حنفی مسلک متأخر، او را از جهت انحراف از قانون تخطئه و توبیخ می کردند. طریقهٔ استدلال قیاسی ،ابو حنیفه نیاز به وجود محیط اجتماعی تازه ای را برای توسعه سیستم حقوقی که در نتیجه بسط حکومت اسلامی بود ایجاد می کرد هر چند ابوحنیفه و شاگردانش در استفاده از رأی و نظر مستقل صریح و بی باک بودند (در مقابل) انتقاد کنندگانش در عراق و سوریه از قبیل ابن ابولیلی و الاوزاعی نیز همان قدر تحت تأثیر محیط اجتماعی خودشان قرار گرفته بودند که ابو حنیفه قرار گرفته بود.

ذوفار، شاید از مرز قیاسی که استادش وضع کرده بود پا را فراتر گذاشت، ولی ابویوسف (متوفی به سال 799 م) و مخصوصاً محمد بن الحسن الشيباني (متوفی به سال 805م) در استفاده از قیاس بیش تر جنبه محافظه کاری به خود گرفته بودند.

در مدینه، مالک بن انس (6- 718 م) به این عنوان مشهور شده بود که از احادیث نبوی و صحابه وی بیش تر از معاصرین عراقیش استفاده می کرد ولی در حقیقت در آن جا نیز اختلاط احادیث با آثار و سنن محلی کم تر از جاهای دیگر نبود.

مالک و فقهای مدینه مدعی بودند که شهر آن ها منشأ و منبع احادیث صحیح نبوی است و بدین جهت مکتب آن ها به نام مکتب حدیث نامیده شد روایت شده است که مالک، کتاب فقهش موسوم به «الموطاء» را از چندین هزار حدیث که بر هفتاد نفر فقیه دیگر عرضه داشته بود، تألیف کرده است.(3)

در این مجموعه حقوقی تمام احادیث نبوی موجود نیست بلکه شامل احادیثی است که از سنت و اعمال فقهای مدینه نقل شده و به عنوان اساس صحیح سیره نبوی تلقی گردیده است.

ص: 62


1- مراجعه شود به کتاب الرد على الخطيب ،البغدادی چاپ ،قاهره سال ،1932 ، صفحات 102 - 79
2- مراجعه شود به تاریخ البغداد، تأليف خطيب البغدادی، جلد 13 صفحات 404 - 403 و 409 - 408 و برای شرح و تفضیل درباره روش حیله های حنفی مراجعه شود به کتاب المخارج فى الحیل، چاپ لایپزیک سال 1930 به وسیله ژوزف شاخت
3- مراجعه شود به کتاب تزیین ،الممالک تألیف سیوطی، چاپ ،قاهره سال 324 ه-.ق، صفحات 43-42.

طرح مالک در انتخاب مجموعه احادیث مورد قبول فقهای مدینه، باعث پیدایش طرح و شیوه تازه ای به نام «اجماع» گردید که شاید اختراع و ابداع خودش بود.

این ،عمل مخالف روش فقهای عراق بود که اغلب با یکدیگر اختلاف داشتند به نظر مالک اتفاق رأی فقهای مدینه بر یک حدیث- که شاید احادیثی بود ناشی از سنن محلی و احتمالاً از لحاظ صحت نیز ،ضعیف ولی مورد وثوق قرار گرفته بود - مبنای قانون شناخته شد.

اجماع حربه ای بود که به وسیلهٔ آن حجازی ها بر فقهای عراقی (مخصوصاً حنفی ها) به دلیل آن که از سنت پیغمبر منحرف شده بودند حمله می کردند. به علاوه مالک اصل «استصلاح» را که عقیده داشت می توان آن را در راه مصالح و بهبود امت به کار برد، مشروع می دانست. این طرح ناشی از فکر جلب رضایت عامه یا به عبارت دیگر «افکار عمومی» بود و می شود آن را یک نوع توافق و تراضی عمومی محسوب نمود.

موضوع «اجماع» بدون مخالفت پذیرفته نشد زیرا بیم آن می رفت که این عمل باعث وضع و جعل قانون بشری گردد.

هر چند فقها درباره اجماع قایل به تعدیل نظریه مالک بودند و نظرشان بر این بود که چون این ،اصل شامل فکر همۀ ارباب تحقیق یعنی مجتهدین می شود از لحاظ اتفاق نظر ارزش تصویب و تأیید را دارد

این نظریه به وسیلۀ حدیث منسوب به پیغمبر حاکی از این که «لا تجتمع أمتي على الخطإ»؛ (1) امت من بر امر خطا و ناروایی اجتماع و اتفاق نخواهند کرد و نیز به وسیله آیه مجملی از قرآن که یک قسمت آن ناظر بر سبیل المؤمنین یعنی راه گروندگان (2) بود، تقویت و تأیید می شد.

به علاوه پیغمبر گفته بود: ﴿ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ﴾؛ (3) یعنی علما و دانشمندان (دینی) وارث پیغمبرانند. در این صورت این دسته، کسانی هستند که می توانند قرآن را تفسیر کنند.

فقهای عراق به بهانه این که فقهای سایر کشورهای اسلامی نیز مانند فقهای مدینه خواهند توانست از اصل «اجماع» استفاده کنند با نظر محدود مالک درباره اجماع مخالف بودند. گو این که عملاً این دسته از فقها نسبت به فقهای مدینه خالی از اغراض محلی نبودند.

ص: 63


1- شرح نهج البلاغه، جلد 20 صفحه 34
2- آیه مورد اشاره بدین قرار است: ﴿ وَ مَنْ يُشَاقِقْ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِهِ مَا تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً﴾ (سوره نساء، آیه 115). (مترجم)
3- کافی جلد 1 صفحه 32

شافعی (820 - 768 م) که اولین و شاید بزرگ ترین فقیه صاحب نظر اسلامی و دارای مکتب و روش قانونی منظمی بود و نیز کسی بود که مفهوم اجماع را توسعه داده بود اساسی ترین انتقاد بر اجماع محلی را اظهار می کرد هر چند که این مرد نظریه اجماع علما و محققین را مردود نمی دانست و در آخرین مرحله تحقیقات خود از رضایت و توافق عامه و به عبارت دیگر از مفهوم افکار عمومی طرفداری می کرد شافعی اصل عقیده «اجماع» را سالم ترین اصل و مبدأ قانون گذاری می دانست.

شافعی به منظور تأمین یک نظریه معتبر ،شرعی منبع قانون گذاری قرآن را که مبدأ مسلّم و غیر قابل بحثی است قبول کرد ولی سنت را به عنوان منشأ ،قانونی جز در موارد سنت معتبر و مستند به پیغمبر، طرد می کرد و در این مورد سعی می کرد که استفاده از سنت را محدود به روایات و احادیث صادره از پیغمبر بنماید. (1)

شافعی دربارۀ حکومت ،قانون به «اجماع» بیش تر اهمیت می داد تا سنت منتسب به یک منبع قابل بحث- که اغلب تحت تأثیر پاره ای منافع و مصالح اختراع و ابداع می شد - یا سنتی که مبتنی بر اعمال محلی بود. نیز سعی می کرد استفاده از قیاس را، آن هم در موقعی که نص صریحی در قرآن یا سنت یا اجماع یافت نشود، محدود به مسایل فرعی نماید و معتقد بود که قیاس را نمی توان بر سه منبع دیگر قانون گذاری مقدم دانست بلکه باید آن را مؤخّر قرار داد و می گفت: قیاس باید با روح قانون موافقت داشته باشد و نباید مبتنی بر مورد مخصوص یا استثنایی باشد.

شافعی در اتخاذ این طریق و روش میان آن هایی که به صورت افراط از قیاس استفاده می کردند و آن هایی که آن را منبع قانونی نمی شناختند، توازن و تعادلی برقرار کرد.

عقیده شافعی راجع به «اجماع» یعنی توافق و رضایت ،امت کم دوام بود؛ زیرا نه فقط مورد مخالفت سایر مکتب ها قرار گرفت بلکه حتی پیروان خودش آن را مقید و مشروط .دانستند

غزالی که از تأکید و ابرام شافعی در روش اجماع طرفداری می کرد، اصل اجماع را منحصر و محدود در اصول و مبانی دانست و اجماع در فروع را به تراضی و توافق محققین و

ص: 64


1- مراجعه شود به مبادی و اصول رویه قضایی ،اسلام چاپ آکسفورد سال (1950)، تألیف شاخت. سیستم قانون گذاری شافعی در مجموعه تحریراتی به نام کتاب الام، چاپ قاهره، سال 1321ه-، در 7 جلد، تدوین گردیده است.

مجتهدین موکول می نمود. (1)

ابن الهمام (متوفی به سال 861ه-) برای توفیق بین عقاید حنفی و شافعی طرحی را پیشنهاد می کرد که مسألۀ اجماع را عبارت از توافق و تراضی محققین و مجتهدین یک عصر بدانند و عقیده داشت که اجماع محققین و مجتهدین هم زمان در یک دوره، در حال حیات حجت است، ولی دیگران می گفتند، اجماع به این صورت پس از انقضای دوران یک نسل، برای نسل بعد حجت خواهد بود. (2)

ضعف اساسی عقیدهٔ «اجماع» شافعی مربوط به طرح او بود زیرا راه روشن و نیز وسایل کافی و وافی در مسألۀ اجماع به دست نمی داد. در حقیقت این نقص، عقیده اجماع را چه مبتنی بر تراضی امت و چه بر تراضی مجتهدین ،باشد مخدوش می نمود انتقاد کنندگان و معترضین مخصوصاً «النظام» معتزلی بر این عقیده به جهت اشکال در تحصیل و تأمین توافق و تراضی یا اجماع محققین و مجتهدینی که در کشورهای دور دست و پردامنۀ اسلامی متفرق ،بودند اعتراض می کردند

پاره ای از قضات نظر اصلاحی دیگری بر این مبنا پیشنهاد می کردند که اگر چند نفر از علما و محققین در مسأله ای توافق کنند و مخالفتی با فکر و نظرشان از طرف دیگران ابراز نشود (که آن را اجماع السکوت نامیده اند) یا این که اگر اکثریت اجماع کنند و فقط معدودی مخالف باشند، آن اجماع برای امت الزام آور است. (3)

در عین حال که این نظر مجال کم تری برای بروز اختلاف باقی می گذاشت، لکن برای طرح ،اجماع تعریف جامع و مانعی به وجود نیامد. بدین بیان که نه تعریف قاطع و نه عنوان و نظر هیچ ،محققی در این باره مورد توافق علما و فقها قرار نگرفت

مکتب های حقوقی

اختلاف دربارۀ منابع حقوقی و مبادی قانون، از آن جا ناشی شد که دوران وحی،- یعنی دوران بیان حقیقتی که تبلیغ آن مهم ترین وظیفه نبوت و رسالت محمد صلی الله علیه و آله بود - هنگامی به

ص: 65


1- مراجعه شود به المستصفى فى اصول الفقه، تأليف غزالی، چاپ قاهره سال 1937، جلد 1، صفحات 115 - 121
2- مراجعه شود به التحرير تألیف ابن الهمام چاپ ،قاهره سال 1351 ه- ، صفحات 401 - 399 .
3- مراجعه شود به تألیف سابق الذكر ،غزالی، جلد 1 صفحه 121 و به الاجماع فى الشريعة الاسلامية، تأليف على عبدالرزاق طبع قاهره صفحات 90-73

پایان رسید که قاعده ای برای قانون گذاری بعد آماده نبود

موضوع مهم تر مسألۀ خلافت و جانشینی بود چرا که مرگ ناگهانی محمد صلی الله علیه و آله مطلب را ناتمام گذاشت. (1) این دو شکاف در اصول قضایی که از محمد صلی الله علیه و آله به جا ماند، در توسعه و پیشرفت جنبه های سیاسی و حقوقی حکومت اسلامی مؤثر گشت؛ زیرا یکی از این دو عامل موجب بروز عظیم ترین شقاق و اختلاف در محیط اسلام گردید و دیگری باعث ظهور تشویش و اختلاف در سیستم قانون گذاری و قضایی شد.

همه علما و فقها در این که قرآن وحی مجسّم، مصور، منزه و پاک است، اختلافی نداشتند، لذا بدون هیچ تردیدی منبع و منشأ حقوق و قانون شناخته می شد، ولی این وحدت نظر و اتفاق فکر در همین جا به پایان می رسید زیرا قرآن برای قانون گذاری بعدی رهبری و هدایت صریح و روشنی در بر نداشت. (2) در نتیجه فقط یک اختلاف روی داد، به این معنی که موضوع اختلاف با منابع قانون بیش تر از ماده قانون گذاری ارتباط داشت.

البته اختلاف در این باره صرفاً نظری بود و ناشی از تفسیر و توجیه مواد قانون نبود همچنین تحقیق در این مسأله که کدام وسیله و مبنی از لحاظ مدرک و سند می تواند متمم وحی و الهام قرآن قرار گیرد، مسأله ای است فکری و نیز حکم قانونی و شرعی محسوب نمی شود.

چون آیات قرآنی اختلاف در امور دینی را نهی می کرد (3) فقهای صدر اسلام در مراحل اولیه بسط و توسعه قانون اسلام با تشویش و تغییر مخالف بودند. ابن مقفع شاید اولین

ص: 66


1- طبق معتقدات شیعه، پیغمبر صلی الله علیه و آله این مسأله را نیز ناتمام نگذاشته است زیرا اولاً بر حسب حدیث نبوی ﴿إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ﴾، بحارالانوار، جلد 28 صفحهٔ 307، برای امت خود مرجعی خاص معین ساخت که در چنین مسایلی به آن رجوع کنند و ثانیاً به موجب حدیث غدیر و روایات دیگر آن حضرت در حیات خود علی بن ابیطالب را به خلافت و جانشینی خویش معین کرد. (مترجم)
2- کسانی که رهبری و هدایت پیشوایان بصیر دینی یعنی ائمه معصومین علیهم السلام را که پرورده مکتب وحی و الهام بودند و به زبان پیغمبر و رموز قرآن آشنایی کامل داشتند پذیرفتند به اشکال مؤلف کتاب و همفکران وی دچار نشده اند و در هر حال مشکلاتشان را حل شده می بینند (مترجم)
3- سوره آل عمران آیه 103 ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا...﴾ و سورة البينه، آیه 4: ﴿وَ مَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمْ الْبَيِّنَةُ﴾ برای شرح و تفصیل اعتراض فقها بر اختلاف مراجعه شود به تألیف ،شاخت صفحهٔ 95 و به تحقیقات گولد ،زویهر چاپ لایپزیک سال 1884 صفحه 98

نویسنده مسلمانی بود که زیان اختلاف را در بسط و پیشرفت قانون احساس می کرد زیرا هنگامی که در خدمت منصور خلیفۀ عباسی بود (775 - 754م) به خلیفه پیشنهادی تقدیم کرد و درخواست نمود که خلیفه به هرج و مرجی که در قوانین رخ داده است خاتمه دهد و قانون را به شکل یک مجموعه رسمی مشتمل بر روش و نظم معینی مدون سازد. (1)

فقهای بعدی با توجه به گرایش به خصوصیات محلی و با توجه به عمل سابقین، اختلاف را بر یکنواخت شدن قانون ترجیح می دادند و به منظور طرفداری از اختلاف احادیثی از محمد صلی الله علیه و آله نقل می کردند.

مهم ترین حدیث این بود که

﴿اِخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ ﴾؛ (2) اختلاف امت من رحمتی است خدایی. (3) این آزادی در تشخیص که به هر صاحب نظری حق تفکر و تحقیق می داد، منشأ جنبشی شد که اقسام مکتب ها را به وجود آورد و هر مکتبی تحت رهبری مجتهدی که عده ای شاگرد دور او جمع بودند و در مسایل حقوقی و قانونی بحث می کردند اداره می شد.

هرچند این فقهای مهم مانند ابوحنیفه و معترضین ،وی اغلب بر یکدیگر حمله و اعتراض می کردند مع ذلک جامعه اسلامی با نظر مساعد و ملایمی به رهبران دینی می نگریست و معتقد بود که همۀ رهبران دینی هر یک بر اساس تشخیص و سلیقه خود و با وجود اختلافات در ،فروع، طالب حقیقت هستند.

الشعرانى مذاهب اربعه اصلی فقه اسلامی را به چهار راهی تشبیه کرده بود که هر چهار طریق به حقیقت منتهی می شوند. (4) اما از آن جا که برای اجتهاد و اختلاف، دستوری وجود نداشت، این موضوع موجب تعدد مکتب های فقاهتی گردید و رقابت میان پیروان مذاهب مختلف را تشدید کرد جهان اسلام در طول قرن دوم و سوم هجری مملو از تعداد زیادی مکتب های فقهی کوچک و بزرگ شده بود لكن وجه تمایز مشخص و روشنی میان آن ها

ص: 67


1- مراجعه شود به رسالۀ ابن المقفع، صفحات 134 - 117.
2- وسائل الشيعه، جلد 27 صفحه 140.
3- روات بسیار داستانی درباره مالک بن انس نقل کرده اند که منصور (و به زعم بعضی مهدی) خلیفۀ عباسی از وی درخواست نمود اجازه دهد کتاب الموطا قانون رسمی دولت شناخته شود ولی مالک مؤدبانه این تقاضا را رد کرد و عقیده داشت که اجرای مجموعهٔ مختلف قانونی بر اجرای قانون واحدی که متن آن نمونه ،باشد ترجیح دارد (مراجعه شود به کتاب الانتقام، تألیف ابن عبدالبر چاپ ،قاهره سال 1350ه- صفحات 41 - 40)
4- كتاب ،المیزان تألیف ،شعرانی چاپ ،قاهره سال 1932 جلد 1، صفحات 2، 6، 7.

محسوس و مشهود نبود

این مذاهب از مذهب فقهای بالنسبه آزادمنش حنفی و معتزلی- که تا حد زیادی با استقلال فکر و طریق استدلال که عبارت از اجتهاد باشد، موافق بودند - گرفته تا مذهب فقهای ظاهربین محافظه کار و فقهای حنبلی که نه فقط جلوی اجتهاد را سد می کردند، بلکه در طریق استنباط از معانی ظاهر و لفظی قرآن و حدیث اصرار می ورزیدند به طور مختلفی وجود داشت.

در آغاز امر هر یک از این مکتب ها متشکل از شاگردانی بود که از استادان پیروی می کردند و پاسخ سؤالات خود را اعم از عملی یا نظری از استاد دریافت می کردند. این جریان تا قرن سوم هجری وجود داشت و نتیجه مساعی شافعی که طرز و اسلوب منظمی در تحقیق و مطالعه قانون به وجود آورد این شد که اصطلاح فنی «مذهب» بر صدها پيروان مکاتب رسمی قانونی اطلاق شود قبل از این چنین معمول بود که پیروان هر فقیهی را «اصحاب» می نامیدند. شاید شافعی و حنفی هنگامی که فوت کردند تصور هم نمی کردند که صاحبان مذهبی شناخته خواهند شد که به نام آن ها معروف و مشتهر گردد.

پیروانشان معمولاً به نام «اهل الحديث» و «اهل الرأی» نامیده می شدند. مکتب اهل الرأی فقط بر حنفی ها و فقهای عراق اطلاق نمی شد و پیروان ابن ابی لیلی ( رقیب بزرگ ابوحنیفه) و سفیان ثوری و ابن شبرمه نیز مشمول همین عنوان بودند.

در قرن چهارم هجری تنها چهار مذهب اصلی یعنی حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی به رسمیت شناخته شد. کتاب فقه هر یک از این چهار مذهب، ملاک عمل قرار گرفت و هر نوع تخطی و تجاوز از حدود فقه این چهار مذهب، بدعت شمرده می شد. در نتیجه به تدریج اجتهاد از بین رفت و تقلید یا تبعیت از قانون مذاهب چهارگانه، جانشین آن گردید و باب اجتهاد مسدود شد.

در آغاز ،امر مسأله تقلید برای تخفیف و تقلیل اختلافات میان فقها و برای محدود کردن مذاهب وسیلهٔ مطلوبی تلقی می شد ولی تعصب روزافزون مسلمين عليه تحقيق و استدلال، تقلید را مانع توسعه و پیشرفت قانون قرار داد غلبه پیروان ابن حنبل با این تعصب روزافزون مقرون گردید و این دو عامل در راه معارضه با اجتهاد و انواع قیاس به کار برده می شد.

صاحبان این مذهب کوشش می کردند که جواب تمام پرسش های آن ها را از حدیث به دست آورند. حتی مسألۀ اجماع که به صورت یک اصل مسلّم درآمده بود در نظر این دسته، به

ص: 68

اندازه یک حدیث ضعیف ارزش نداشت (1) جمود مذهب حنبلی و آن نحوه زندگانی خشن که در خور آن بود مورد مخالفت عده زیادی از صاحبان قدرت که طرفدار مذهب حنفی و شافعی ،بودند گردید حنبلی ها نه در دستگاه حکومت شغلی قبول می کردند و نه از طرفداران آن دو ،مذهب هدیه و عطیه ای می پذیرفتند. (2)

این دو عامل مهم که در دسترس مخالفین حنبلی بود کاملاً مورد استفاده شان قرار گرفته بود و موجب تضعیف پیروان مذهب حنبلی بود بدین طریق با این که مکتب حنبلی، گاهی به وسیلهٔ عده ای از فقهای ذی نفوذ عرض وجود می کرد، مع ذلک تعلیمات حنبلی ها به نفع سایر مذاهب، مهجور و متروک ماند سرانجام در قرن هیجدهم مسیحی تعلیمات ابن تیمیه فقیه بزرگ حنبلی به این مذهب رونق داد (3) و موجب بروز نهضت وهابی در سرزمین عربستان گردید و شعار رسمی تلقی شد.

در خارج از عربستان، در سرزمین عراق و سوریه و مصر و ترکیه، قوانین حنفی و شافعی رواج گرفت و مذهب مالکی که در داخل حجاز رو به افول می رفت در سراسر شمال آفریقا و کشور اسپانیا- قبل از این که به تسخیر ملل مسیحی درآید - نفوذ کرد.

هیچ مسلمانی نه در آن زمان و نه در حال حاضر از تغییر مذهب ممنوع نبوده و نیست. به این معنی که هر فرد مسلمانی می تواند از عمل به مذهبی که خود را وابسته به آن دانسته عدول و وارد مذهب دیگری شود.

عده ای از فقهای متشخص و همچنین افراد صاحب قدرتی بودند که با سهولت و بدون این که مورد تعرض و کینه دیگران واقع شوند از یک مذهب روی برتافته و تابع مذهب دیگری قرار گرفته اند. ممکن بود در یک خانواده چهار فرزند هر یک عالماً عامداً به مذهب معینی گرویده باشند. (4)

ص: 69


1- برای تحقیق و مطالعهٔ مبسوط در قانون حنبلی، مراجعه شود به المغنی، تألیف ابن قدامه شرح سيد محمد صلی الله علیه و آله رشید ،رضا چاپ ،قاهره سال 1367 ه- جلد 9 و همچنین مراجعه شود به شرح حقوق ابن قدامه، تأليف هانری لا اوست چاپ بیروت، سال 1950
2- مراجعه شود به تاریخ حنبلی ها، تأليف ابن رجب البغدادی متن عربی، چاپ دمشق، سال 1951، جلد 1، صفحات 1، 10، 189
3- برای مطالعه ترجمه تحقیقات ابن تیمیه دربارۀ حقوق عمومی مراجعه شود به متن فرانسه به قلم هانری ،لا اوست چاپ ،بیروت سال 1948
4- مراجعه شود به تحقیقات شعرانی جلد 1 صفحات 36 و 40 و همچنین به عقاید و قوانین اسلام تأليف گولد زویهر ترجمه فیلکس ،ارین چاپ پاریس سال 1920 صفحات 43 - 42

عقیده شیعه

فرقۀ سنی در اسلام شامل چهار مذهب فقهی است که شرح آن گذشت. شیعه عبارت از گروهی است که عقیده آن ها مخالف عقیدهٔ «عامه» است که دربارهٔ اهمیت تاریخی آن باید به طور جداگانه بحث شود اختلاف اساسی بین نظریهٔ فقاهتی شیعه و سنی در امامت است که در اصطلاح شیعه به خلافت اطلاق می.شود. شیعه نه تنها معتقد است که خلیفه باید از قبیلهٔ قریش باشد بلکه خلافت را مخصوص «اهل بیت» یعنی اولاد علی و فاطمه علیهما السلام می داند. (1)

شیعه حق مشروع علی را در امامت رکنی از ایمان می داند زیرا عقیده دارد که علی و پس از او اولاد وی یکی پس از دیگری به وسیله محمد صلی الله علیه و آله به امامت منصوب شده اند. این انتصاب در زمان مخصوص صورت گرفته و قدرت ملکوتی به او تفویض گردیده است و به وسیلهٔ همان قدرت رموز و اسرار دانش را که عبارت از «تأویل» باشد به او آموخته است و به او نیرویی بخشیده که در سایهٔ آن می تواند قرآن را تأویل و تفسیر کند. بعضی معتقدند که علی حق نسخ و ابطال قانون را نیز دارد این علم باطنی را علی نسل به نسل به اولاد خویش سپرد. (2)

این عقیده مربوط به علی و اولاد علی به عنوان مخزن اسرار حقیقت اسلام، از طرف پیروان علی به قدری تکامل یافت که صفات فوق بشری به او اسناد دادند و مقام او و اولادش را از سطح عالی بشر جایز الخطا بالاتر بردند.

به عقیده بسیاری از شیعیان محمد صلی الله علیه و آله نیز قدری تحت الشعاع علی قرار گرفته است. طبق عقیده پاره ای از افراطیون شیعه جبرییل در ابلاغ وحی راهش را گم کرد و به جای این که بر علی که مقصد و هدف وحی بود نازل شود بر محمد صلی الله علیه و آله نازل شد. (3)

ص: 70


1- علی پسر عمو و داماد پیغمبر بود و فاطمه دختر پیغمبر و عیال علی
2- مراجعه شود به الباب الحادی عشر، تألیف ،حلی ترجمه ،میلر چاپ ،لندن سال 1928 صفحات 81-62.
3- مراجعه شود به کتاب مختصر الفرق بين الفرق، تألیف عبدالقاهر البغدادی، چاپ قاهره، سال 1924، صفحه 157 اگر این گزافه گویی مورد عقیدهٔ غلات «علی اللهی» باشد مربوط به «بسیاری از شیعیان» نیست. به علاوه عبدالقادر بغدادی نیز این عقیدهٔ سخیف را به فرقۀ غرابیه نسبت می دهد و می گوید: «غرابیه گروهی هستند که گفتند خدای بزرگ و ارجمند جبرییل را با مژدۀ پیغمبری به سوی علی فرستاد و او در راه خود غلط افتاد و اشتباهاً نزد محمد صلی الله علیه و آله رفت مراجعه شود به ترجمه الفرق بين الفرق به خامه آقای محمد صلی الله علیه و آله جواد مشکور استاد دانشگاه تبریز صفحهٔ 259 شاید فقط رافضی بودن گروه غرابیه که فعلاً نام و نشانی از آن ها نیست باعث شده است که آن ها را شیعه بدانند و گرنه دامن عقیده شیعه از لوث این گزافه گویی ها مبرّاست. (مترجم)

در هر حال به نظر اکثریت شیعه علی کسی بود که با نیروی ملکوتی حکومت می کرد و قدرت علمی که محمد صلی الله علیه و آله به او سپرده بود او را در مقامی قرار داده بود که مصون از تعرّض و اعتراض بشری بود علی و اولادش در مقابل خلفای ،سنی پیشوایانی معرفی می شدند معصوم و منزّه از عیب و خطا

اختلاف عقاید در ماهیت امامت- که علت انشعاب و انقسام در اسلام بود- موجب تقسیمات و انشعابات دیگری در خود فرقه شیعه گردید.

صرف نظر از زیدی ها که معتقدند امام باید از اولاد علی انتخاب شود، شیعه به دو دسته تقسیم می شود و آن عبارت است از دوازده امامی و هفت .امامی

این اختلاف در میان شیعه پس از رحلت امام ششم امام جعفر صادق علیه السلام (765م) به وجود آمد. به این معنی که دوازده امامی ها پسر کوچک ترش موسی کاظم علیه السلام را امام دانستند و هفت امامی ها طرفدار برادر بزرگ تر یعنی اسماعیل (1) بودند. به هر حال اقلیت خود را تابع اسماعیل دانستند.

بازماندگان اسماعیل دستگاه خلافت فاطمی ها را (1171 - 969 م) در مصر تأسيس کردند. این دسته فقط در هندوستان و آسیای مرکزی و سوریه و خلیج فارس و آفریقای شرقی زندگی می کنند و اغلب اسماعیلی نامیده می شوند. (2)

اکثریت شیعه از سابق تا عصر حاضر، طرفدار امامت موسی کاظم علیه السلام و اولاد او تا غیبت دوازدهمین امام محمد بن الحسن العسکری علیه السلام (260 ه-) هستند (3) و دوازده امامی نامیده می شوند. پس از غیبت ،محمد صلی الله علیه و آله امام دیگری برگزیده نشده است زیرا غیبت او دلیل بر این نیست که شخص او از بین رفته باشد بلکه عقیده دارند که جسم و جان وی تاکنون محفوظ مانده است. مبنای عقیدهٔ دوازده امامی در فلسفۀ غیبت و آخرین بازگشت او به عنوان مهدی (مسیح) بر این است که او جهان پر از جور را مملو از عدل و انصاف می کند. در غیبت امام، حق تفسیر و تعبیر قانون به مجتهدین داده شده و به عنوان نمایندۀ امام انجام وظیفه می کنند.

ص: 71


1- اسماعیل قبل از رحلت امام جعفر صادق علیه السلام فوت کرده بود. (مترجم)
2- برای درک خصوصیات عقیده اسماعیلی مراجعه شود به دعائم الاسلام، تألیف آصف بن على اصغر ،فیضی، چاپ قاهره سال 1951
3- گفته شده است که محمد صلی الله علیه و آله پس از وفات پدرش در شهر سامرا که آن وقت پایتخت خلیفه بود وارد چاهی شد و به صورت اسرار آمیزی غایب شد و شیعه معتقد است که او هنوز زنده است و به نام امام مهدی ظهور خواهد کرد.

از لحاظ شکنجه و عذاب مستمری که در طول حکومت خلفا و سلاطین سنی- به دلیل مخالفت شیعه با خلافت سنی - بر شیعه وارد آمد آن ها شیوۀ کتمان یا تقیه را در پیش گرفتند این فکر به وابستگان این فرقه اجازه می داد که عقیده خود را مستور بدارند تا این که قدرتی پیدا شود که در پناه آن مأمون و مصون باشند. این اصل مبتنی بر آیه مجملی است از قرآن (1) لكن مجتهدین این فکر را بخشی از قانون تفکیک عقیدهٔ خود می دانند.

باید توجه داشت که نظریه شیعه درباره قانون بیش تر از سنی به سند و مدرک متکی است و از حقیقت اجتماعی بیش تر فاصله گرفته است چرا که آخرین مدرک و سند تفسیر و تعبیر قانون به امام منتهی شده و نزد او قرار گرفته است. همچنین به جهت عصمت او و از جهت این که امام در دانستن معنی قانون، دارای علم خفی ( لدپّنی) است. این صفت و این امتیاز خاص امام حتی در غیبتش تغییر شکل نداد؛ زیرا مجتهدین فقط در سمت نایب و نماینده او باید عمل کنند نه این که از رأی و عقیده شخصی خویش پیروی نمایند. بدین طریق معنای اجتهاد در قانون ،شیعه لااقل قبل از انسداد باب اجتهاد غیر از مفهوم رایج نزد سنی است (2)

در مکتب شیعه و سنی نظریهٔ عمومی قانون گذاری ،قرآن قاطعانه منبع قانون گذاری شناخته شده است؛ (3) ولی مکتب شیعه حدیثی را که از امام مفترض الطاعه او نقل شده باشد نیز صحیح می داند.

شیعه، مسألۀ اجماع را رد می کند مگر اجماعی را که امام در آن شرکت کرده باشد. زیرا امت و علما محققین و مجتهدین دارای اختیارات نهایی نیستند که بتوانند قانون را تفسیر و تأویل کنند.

اختلافات بین قانون شیعه و سنی در مطالب فرعی (فروع) بیش تر از مذاهب اربعه دیگر .نیست طریقهٔ شیعه صرف نظر از عقیدهٔ «امامت» و تأکید و اصرار در اختصاص قانون با این که مورد مخالفت قرار گرفته - مثل این است که مذهب پنجم یا یک مکتب حقوقی تلقّی شده باشد. به هر حال جنبۀ انقلابی ،شیعه حسّ شقاق و جدایی بین شیعه و سنّی را تشدید کرده است و به رسمیت شناختن عقیده شیعه را به عنوان مذهب ،اصیل بی اندازه مشکل

ص: 72


1- سوره آل عمران، آیه 28.
2- مراجعه شود به خلاصه قانون اسلام تألیف ،فیضی، چاپ اکسفورد، سال 1949، صفحهٔ 35.
3- عده ای از افراطیون ،شیعه عثمان را متهم می کردند که پاره ای از آیات قرآن را که به نفع تشیع بوده حذف کرده است ولی اکثریت همان قرآن سنی ها را قبول کردند گو این که اظهار می کردند این قرآن نماینده نسخهٔ اصلی نیست

ساخته است. (1)

ص: 73


1- نقل از کتاب ،اسلام عقاید و سازمانها ترجمه سردنیس راس چاپ ،لندن سال 1929، صفحات 152 - 151 ، تأليف ه-. لامنس و همچنین کتاب مسیر جدید در اسلام تألیف گیب چاپ شیکاگو، سال 1947، صفحه 12 موضوع شقاق و اختلاف میان فریقین که در حال حاضر و از مدت ها ،قبل ابزار دستگاه استعماری غرب بوده است به همت زعمای بصیر ،اسلامی هر روز تقلیل یافته و اطمینان حاصل است که به زودی ملل اسلامی رابطهٔ برادری شان را تحکیم خواهند بخشید و این که مؤلف اصیل شناختن عقیده شیعه را مشکل دانسته بسیار بی پایه است؛ زیرا تألیفات و تحقیقات دانشمندان جامعه عربی که متوالیاً به دست ما می رسد دلیل قاطعی است بر اشتباه مؤلف چه خوب بود مؤلف قبل از پایان دادن به این بحث از تحقیقات محققین سنی معاصر مخصوصاً از کتاب وعاظ السلاطين تأليف دکتر على الوردی، استاد دانشگاه بغداد بهره مند می شد. این که مؤلف عقیده شیعه را از واقعیت های اجتماعی دور دانسته اشتباه دیگری است مگر این که بگوییم ایشان هم با همۀ وسعت ،نظر عقیدهٔ ابوالحسن اشعری را مبنی بر تقویت شدن دین به وسیلهٔ خلیفه یا زمامدار «ظالم» تأیید می کنند! چه واقعیت اجتماعی بالاتر از این که شیعه می گوید خلیفه یا امام مسلمین باید عادل و عالم و متقی باشد و اگر از عدالت منحرف شد باید او را سر جای خودش بنشانند و در هر حال مبارزه با ستم اصل و اساس عقیده شیعه است. مگر خدای بزرگ بر ستمگران لعنت نکرده است؟ مگر رسالت پیغمبر اسلام از لحاظ توجه به واقعیت های اجتماعی جز به منظور تعمیم عدالت و سرکوبی ستمگران بوده است؟ مگر تأمین سعادت بشر و وصول به هدف اعلای انسانیت غیر از این راهی دارد؟ و آیا در میان واقعیت های اجتماعی اصیل درسی مهم تر و مفیدتر از مبارزه با ستمگری وجود دارد؟ آن چه در مکتب مخالف تشیع دیده می شود و ممکن است آن را به واقعیت اجتماعی تعبیر کنند، جریاناتی است که چهرۀ تابناک تعلیمات اسلام را تیره و تار ساخته است؛ زیرا صرف نظر از این که دین جهانی اسلام را به صورت دستگاه قدرت قبیله ای عربی در آورده است همان دستگاه قدرت فرعونی را، قرن ها به نام خلافت اسلامی اداره کرده است برای نمونه به این داستان توجه کنید: «روزی معتصم در مجلس شراب نشسته بود و قاضی یحیى بن اكثم حاضر بود(!) معتصم از مجلس برخاست و در حجره دیگر شد زمانی بود و شرابی بخورد و سه بار در گرمابه شد و غسل بکرد و بیرون آمد سپس مصلّی خواست و دو رکعت نماز بکرد و به مجلس شراب باز آمد قاضی یحیی را گفت: دانی که این نماز چه بود و چه کردم؟ نماز شکر نعمتی از نعمت هایی که خدای عزوجل مرا ارزانی داشت. یحیی گفت: آن چه نعمت است؟ اگر رأی بلند بفرمایید تا ما نیز شاد باشیم. گفت: در این ساعت سه دختر را، دختری بستدم که هر سه دختر دشمن من بودند. یکی دختر ملک الروم دوم دختر بابک سوم دختر مازیار گبر (سیاست نامه خواجه نظام الملک صفحات 242- 241 چاپ ،تهران سال 1334 شمسی) خلیفه ای با حضور قاضی ،بزرگ چنین اقرار می کند و او را در شادی خودش شرکت می دهد!!! وا خجلتاه! مطابق قاعده و شاید به نظر ابو الحسن اشعری و امثال ،او این یک واقعیت اجتماعی است! و او را دعا هم می کنند! ولی وقتی که شیعه به حکم قرآن و سنت بر این خلفا اعتراض می کند و با چنین زمامدارانی مبارزه می کند او را رافضی می نامند و یاغی و طاغی و این که ابوالحسن اشعری می گوید: اگر امام نقض عهد کرد یا احیاناً عادل هم نبود، برای بیم از حدوث فتنه نباید علیه او قیام کنند باید گفت چه فتنه ای بالاتر از زمامداری امام یا خلیفۀ غیر عادل؟ خدای متعال فرموده است ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ يعنی ستمگران لیاقت و شایستگی زمامداری و نمایندگی خدا را ندارند و با توجه به همین ،اصل حضرت سید الشهدا امام حسين علیه السلام قيام فرمود. جملات زیر به نقل از مجله گنج ،شایگان شماره 4 صفحهٔ 45 مورخ شهریور 1332 شاهد مدعی است که می نویسد «تاریخ طبری از سیدالشهدا علیه السلام نقل می کند که در راه کربلا در برابر حربن یزید ریاحی گفت: «از رسول خدا شنیدم که فرمود ﴿مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَلا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَه وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ و اِنِّی اَحَقُّ بِهذَا الاَْمرِ﴾، بحارالانوار، جلد 44، صفحهٔ 381. «رسول خدا فرمود: اگر کسی فرمانروای ستمکاری را ببیند که «پیمان ایزد» و پیغمبر را می شکند و با بندگان خدا بد رفتاری می کند و او نیز در این صورت به کردار نکوهیده وی رضایت داده و از پا نشیند خاموشی ،گزیند پروردگار را لازم آید که آن شخص را به کیفر خودش برساند و بدانید که اینان به اطاعت شیطان گراییده و فرمانبرداری خدا را ترک گفته اند فساد را آشکار و حدود الهی را معطل گذاشته اند حلال را حرام و حرام را حلال پنداشته اند و من برای این که با گفتار و کردار یزید ستمکار مخالفت و رزم، سزاوارترم». برای روشن شدن مطلب و با توجه به رعایت اختصار در این مقام به نقل چند جمله از کتاب و عاظ السلاطین که از قلم حق جو و حق گوی دکتر علی الوردی استاد دانشگاه بغداد (یکی از محققین سنی مذهب معاصر) تراوش کرده است به شرح زیر اکتفا می کنم. ﴿.... فمحمد قدجاء بدين المساواة والعدل و الرحمة بالناس جميعاً... و من المؤسف ان نرى هذا الدين الاشتراكي يتحول على يد قريش الى دين السيطرة و التعالى و الاستعباد فدين المساواة، الذي جاء به محمد بن عبدالله دفن مع علی بن ابی طالب في قبره﴾. «محمد برای همه مردم دین مساوات و عدالت و رحمت آورد ولی چیزی که مایه تأسف است این است که می بینیم این دین سوسیالیستی در دست قریش مبدل به دین سیطره و بلند پروازی و بنده ساختن مردم شد». «پس هر آینه دین مساواتی که محمد صلی الله علیه و آله آن را آورد با علی بن ابی طالب در قبرش دفن شد! با این حال آیا در اصالت ادعای شیعه می توان شک کرد؟». و با توجه به همین سابقه که عین مدعای شیعه است این نکته را باید افزود که متأسفانه به همان ،جهت تاریخ اسلام نیز عبارت است از تاریخ عرب یا تاریخ قریش و فقه قریش که فقها یا قضاتی امثال ابوالحسن اشعری و شریح و یحیی بن اکثم يا ابو یوسف مؤید و مروّج و پشتیبان آن بوده اند. این نکته باید افزوده شود که: تحقيقات لامنس کشیش مسیحی که بیش تر از چهل سال برای تخریب اسلام در شرق کار کرد و معاویه را از لحاظ همکاری مستمر با مسیحیان رومی ستوده است و کتابی به نفع حکومت و شخصیت معاویه تألیف کرده است و مؤلف به نظر او استناد می کند بی نهایت شگفت آور است و جای تأسف است که مؤلف در این باره از مقدمات ائتلاف و همکاری علمای منور مصر با علمای مذهب امامیه به دلیل مندرجات دوره شش ساله مجله «رسالة الاسلام» چاپ قاهره که ارگان رسمی «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه است» بی خبر مانده و در پایان مقال از انفصال و شقاق سخن به میان آورده است. (مترجم)

ص: 74

ص: 75

ص: 76

همه ملل یک قانون عرفی دارند و حتی ایروکواها که گوشت محبوسینشان را می خورند قانونی دارند. منتسكيو

فصل سوم: قانون ملل در اسلام

در تاریخ مضبوط و مدون ،بشری ملاحظه می شود که هر جمعیتی که دارای تمدنی بوده، مادام که از تهدیدات خارجی مصون و مأمون می زیسته درصدد آن برآمده است که در داخل خود یک امت و ملتی را با داشتن واحدهای سیاسی یعنی «خانواده ای از ملل» به وجود آورد تا روابط میان همۀ آن ها را- غیر از روابط موجود میان افراد ملت واحدی که تحت قدرت مخصوص یا قانون خاصی امورشان را اداره می کردند - تحت نظم و قاعده ای درآوردند. تشخیص این نکته ناشی از این حقیقت است که در میان هر یک از خانواده های روم و چین و محیط اسلامی و محیط مسیحیت ،غرب تمدن مشخص و معینی به وجود آمده بود و به منظور استقرار طرز رفتار هر واحد با واحدهای دیگر چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، رشته قواعد و مقرراتی پدید آمده بود.

به طوری که بارون کورف می گوید: صرفاً رابطه همزیستی که لازمه همجواری است نوعی تکالیف اخلاقی و وظایف قانونی را ایجاد می کند که به مرور زمان به شکل تلطیف شدهٔ «مجموعه قوانین و حقوق بین المللی» جلوه گر می شود. (1) مشاهده شده است که این قبیل قواعد قبل از آن که به صورت سیستم جامعی که نزد ملل متمدن رواج دارد، درآمده باشد حتى نزد مردمان بدوی به عنوان قسمتی از اخلاقیات وجود داشته است. به طوری که

ص: 77


1- مقدمه تاریخ حقوق بين المللي تأليف س. ا. كورف مندرج در مجله آمریکایی حقوق بین المللی، مجلد 18، سال 1924، صفحهٔ 428 و نیز مراجعه شود به کتاب تحقیقی دربارۀ جنگ چاپ شیکاگو، سال 1942، صفحهٔ 26، تألیف کونسی رایت

منتسکیو گفته است: «همۀ ملل، حتّى ايروكواها که محبوسینشان را می خورند قانون یا حقوق بین المللی دارند».

زیرا اگر هرج و مرج در میان آن ها رخ می دهد بایستی بر اساس منافع و مصالح مشترکشان و با تکیه بر قراردادها و قوانینی- از قبیل مبادله اسرا و خودداری از ارتکاب عملیات جنگی از بیم قصاص و انتقام جویی - با یکدیگر موافقت کنند. وقتی که برای دسته جاتی که در یک منطقه و یک سرزمین سکونت گزیده و با یکدیگر هم منزل شده اند، حداقل موارد قانونی ضرورت داشته باشد پس بدون شک در جامعه ای متشکل از ملت ها تکامل و توسعه و پیشرفت الزام آورتر است. چرا که از قدیم گفته اند:

Ubi jus ibi remedium establish

یعنی هر جا عدالت ،باشد در آن جا جامعه ای هست.

سیستم های حقوق ملل سابق برخلاف حقوق ملل فعلى جنبه عمومی و جهانی

،نداشتند، زیرا هر نوع سیستم و روشی قبل از همه مربوط به تنظیم روابط ملت های یک منطقه کوچک بود که دارای تمدنی واحد - و گاهی بیش تر از یک تمدن - بودند. به علاوه هر نوع سیستم و ،روشی از سیستم های حقوق ملل سابق بر خلاف حقوق ملل فعلى كاملاً جنبه انحصاری داشت؛ زیرا اصل مساوات حقوقی در میان تمام ملل که در حال حاضر مبنا و پایهٔ قوانین ملل فعلی است به رسمیت شناخته نشده بود به همین علت است که برای آن سیستم ها امکان پیشرفت نبود گو این که هر سیستمی در کمال آزادی یک رشته قوانین و نظامات را از سیستم دیگری اخذ می کرد، بدون این که اصل آن سیستم را پذیرفته باشد، زیرا طرفداران هر سیستمی برای روش و سیستم خودشان بر سیستم های دیگر، رجحان و برتری انحصاری قایل بودند.

در نتیجه هر سیستمی با انقراض یک تمدن یا تمدن هایی که تحت تأثیر آن به وجود آمده بود از بین می رفت. هر چند اصطلاح حقوق بین المللی یا قانون بین المللی که به وسیلهٔ بنتهام ابداع شده بود ( International Law) از قانون ملل یا حقوق ملل (of Law Nations) بیش تر رایج شده بود، مع ذلک اصطلاح اخیر برای این که شامل نمونه های مختلف تاریخی ،باشد ظاهراً برای افادۀ مرام وافی است (1) و لذا برای استعمال در این بحث مناسب تر می نماید

ص: 78


1- مراجعه شود به تاریخ مختصر حقوق ملل تألیف آرئور بسنوم چاپ ،نیویورک سال 1947، صفحات 2 - 1.

طلوع اسلام با توجه به رسالتی که در قبال تمام مردم به عهده داشت قهراً برای دولت اسلامی این مسأله را پیش آورد که حکومت اسلامی روابطش را با کشورهای غیر اسلامی و همچنین با فرقه های مذهبی دیگر که دارای ادیان مجازی (به ضم میم) بودند و در سرزمین اسلام می زیستند با چه کیفیتی برقرار سازد.

مسلّم است که هدف نهایی ،اسلام تسخیر جهان بود ولی چون مسلمان کردن همه مردم امکان پذیر نبود، فرقه های غیر مسلمانی را که در خارج از مرز اسلام می زیستند و در طول تاریخ بایستی با آن ها ارتباط می داشت به حال خودشان واگذاشت. بدین طریق «حقوق یا قانون ملل در اسلام» بر خلاف تمام سیستم های قانونی و حقوقی عنوان موقتی داشت تا این که تمام مردم- و احتمالاً به استثنای صاحبان ادیان مجاز - مسلمان شوند.

بنابراین به این نتیجه می رسیم که اگر ایده آل اسلام روزی عملی می شد، غایت وجودی «قانون ملل در اسلام» منتفی می گردید به هر حال چون موج بسط و توسعه اسلام نتوانست به طور نامحدودی ادامه پیدا کند بنابراین مادامی که مسلمین جهان با غیر مسلمین زندگی کنند، نیاز به قانونی جهت نظارت بر چگونگی روابط مسلمین با ملل غیر اسلامی باقی خواهد ماند.

قانون ملل ،جدید قبل از هر چیز متضمن وجود خانواده ای از ملل است که از دولت ها و حکومت های فرقه ای و احزاب مخصوص متشکل گردیده است و هر یک از این دولت ها و حکومت ها، با حفظ آزادی در وضع اجتماعی خود، دارای حقوق مساوی هستند. از آن جایی که هدف اسلام این بود که تمام جهان را تابع یک نظم قانونی و دینی قرار دهد و این نظم بایستی به وسیلهٔ قدرت فائقة امام اجرا شود، لذا «قانون ملل در اسلام» غیر از ملت اسلام هیچ ملتی را به رسمیت نمی شناسد. (1) قانون ملل در اسلام نظیر قانون قدیم رم و قانون قرون وسطای مسیحیت مبتنی بر تئوری حکومت جهانی بود مسیحیت و اسلامیت که هر دو جنبه نوموکراسی الهی (حکومت قانونی) داشتند مروّج این معنی بودند که بشریت یک امت است

ص: 79


1- ذکر این نکته شایان توجه است که حکومت جماهیر شوروی سیزده قرن پس از طلوع حکومت اسلام برای تشکیل دولت جهانی نظیر همان فکر و ایده آل را بسط و پیشرفت داده است- حتی اگر از لحاظ ماهیت بالبداهه با یکدیگر فرق داشته باشند- به این معنی که حکومت جماهیر شوروی حقوق بین الملل فعلی را به طور موقت به رسمیت شناخته است تا این که ایده آل حکومت جهانی کمونیزم انجام پذیرد (مراجعه شود به اتحاد جماهیر شوروی و حقوق بین المللی تألیف .ت. ا تاراگوز، صفحهٔ 10؛ همچنین تصفيه قانون بین المللی جماهیر شوروی از تئوری های ضدّ مارکسیست مندرج در مجله آمریکایی حقوق بین الملل شمارهٔ 37 سال 1938 ، صفحات 252 - 244؛ همچنین خلاصه مذاکرات انجمن قوانين بین الملل آمریکایی، سال 1153 صفحات 80 - 79 به قلم کونسی رایت.

و باید مقید و ملزم در اجرای یک قانون بوده و تحت حکومت فرمانروای واحدی اداره شود. هدف هر دو این بود که همۀ افراد بشر را تحت دین واحدی درآورند. بنابراین قواعد و مقرراتی را که برای بیگانگان در نظر می گرفتند، قوانین و مقرارت یک دولت امپراطوری بود که برای هیچ طرفی یا طرف هایی چه در حال جنگ و چه در حال صلح، وضع اجتماعی خاصی را با شرایط مساوی به رسمیت نمی شناخت. (1)

بنابر آن چه گذشت نیروی الزام و اجرای آن قسم «قانون بین المللی» مبنی بر تراضی طرفین یا توافق متقابل ،نبود بلکه با توجه به منافع و مصالح دینی - مبتنی بر تغییر و تفسیر سیاسی و اخلاقی خودشان بود؛ زیرا این دو دستگاه اصول اخلاقی و دینی خودشان را برتر از دیگران می دانستند.

به علاوه قانون ملل در اسلام افراد را بیش تر از جوامع مقید به اجرای قوانین می دانست؛ زیرا قانون اسلام مانند همۀ قوانین ،قدیم بیش تر از این که جنبهٔ منطقه ای و ناحیه ای داشته ،باشد، جنبۀ شخصی داشت و اجرای آن بدون توجه به سرزمینی که در آن زندگی کنند، بر عهده همه مسلمین ،بود چه فرد باشد و چه جماعت. (2)

امّا در اعصار ،اخیر بر اثر فشار تمدن و فرهنگ مادی ،جدید شرایطی پیش آمد که رابطه مردم با یکدیگر در رعایت از قانون، بیش تر از آن که صورت دسته جمعی داشته باشد، جنبهٔ محلی و منطقه ای به خود گرفت. (3) از نظر فلسفی می توانیم بگوییم که اسلام چون یک دین جهانی است به فرد توصیه و تأکید می کند که در تبعیت از این دین که برای حکومت و نفوذش حد و مرزی قایل ،نیست پایدار و وفادار بماند؛ زیرا از آن رو که می خواهد بر سراسر زمین حکومت کند باید این ،فکر در ارتباط با مردم و عامل قاطع و مستمری باشد. در ایدئولوژی (طرز فکر) اسلامی تقوا و اطاعت از خدا وسیلهٔ سنجش و مقیاس نیکی شخص محسوب می شود و ارزش آن از امتیازات نژادی و طبقاتی یا وابستگی به خانواده معین یا کشور معینی بیش تر است و با این که این ایده آل و آرزوی بلند عملی نشد، مع ذلک فقهای

ص: 80


1- برای مقایسه با قانون جنگی (اتمام حجت) روم ،قدیم به صفحات بعدی مراجعه شود.
2- مراجعه شود به کتاب ،الجهاد، تألیف ،طبری چاپ لیدن سال 1937 به وسیلهٔ شاخت، صفحات 64-60، فقط مذهب حنفی (طبق همان مدرک) در خارج از سرزمین اسلام اجازه مسامحه در پاره ای از امور نهی شده را می دهد
3- مراجعه شود به دستورها و احکام صادره از جامعه ملل نوشتۀ کونسی ،رایت چاپ شیکاگو، سال 1930، صفحه 267

اسلامی از توجه به اصالت و شخصیت قانون منصرف نشده و عموم افراد را ملزم به رعایت قانون می دانند نه فقط دسته جاتی که مقیم سرزمین معینی باشند.

قانون ملل در اسلام مجموعه ای مجزا از قوانین اسلامی نیست بلکه فقط بسط و توسعه ای است برای قانون که بر روابط مسلمین با غیر مسلمین- چه در داخل و چه در خارج از جهان اسلام - باید حکومت کند. (1)

حقیقت امر این است که در اسلام قانون مللی به این معنی که بین قوانین ملی (محلی) و قوانین بین المللی تفاوت قایل شده و مبتنی بر منابع مختلف باشد و به وسیله مدارک و احکامی حفظ شود، وجود ندارد شاید قوانین ملل در اسلام شباهت بیش تری به سیستم و روش حقوقی قدیم یهود که بر اساس قانون موسی به وجود آمده و بر یهودی ها و جنتیل ها (غیر کلیمی ها) هنگامی که با یکدیگر تماس و اصطکاک داشتند نافذ ،بود داشته باشد (2)

فقهای صدر اسلام هنگام بررسی چگونگی روابط مسلمین با دیگران به مجموعهٔ قوانین عمومی تحت عناوین «جهاد» و «غنایم جنگی» و «امان» (3) و هنگام مطالعه و تحقیق به مباحثی از قبیل «الخراج» مراجعه می کردند. (4) بعدها موضوع پردامنه روابط خارجی، معنای خاصی به خود گرفت و تحت عنوان اصطلاح فنی «السیر» (5) درآمد و این رشته از قانون در روابط خارجی به طرز معامله با بیگانگان تخصیص داده شد اما بسیاری از محققین و

ص: 81


1- نظر هوگوکراپ راجع به قانون جدید ملل شبیه به همان «قانون ملل در اسلام» است و آن عبارت از بسط و توسعۀ قانون اسلامی است. این شخص معتقد است که فرق قانون جدید ملل با قانون محلی فقط در بسط و توسعۀ آن است که مشمولیت احکام آن از فرقه و جمعیت به خارج تجاوز می کند. (مراجعه شود به کتاب فکر جدید دربارهٔ حکومت ترجمه ژ.ه-. سابین .وجی ،شپرد چاپ ،نیویورک، سال 1922 کلن می گوید: نمونه های قانون ملی و قانون بین المللی یکی است چیزی که هست این است که نمونه های قانون ملی بدوی و ناقص است. (مراجعه شود به کتاب تئوری کلی قانون و حکومت، تألیف اندرس ،و دبرک چاپ ،کمبریج سال ،1946 صفحات 363-343).
2- مراجعه شود به تاریخ قانون ملل چاپ ،کمبریج سال 1899، جلد 1 صفحات 32 - 31 و نیز به مبادی تاریخ قانون ،عبری چاپ شیکاگو، سال 1931
3- مراجعه شود به کتاب الموطاً، تألیف مالک بن انس با شرح و تفسیر سیوطی، چاپ قاهره، سال 1939، جلد 1 صفحات 313 - 294
4- مراجعه شود به کتاب الخراج، چاپ قاهره، سال 1352 ه-، تألیف ابو یوسف و نیز به کتاب الخراج، چاپ ،قاهره سال 1931، تأليف يحيى بن آدم
5- مراجعه شود به کتاب السیر الکبیر، تألیف شیبانی با شرح و تفسیر سرخسی، چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، در 4 جلد؛ شیبانی را می توان پدر قانون ملل در اسلام دانست

نویسندگان همان اصطلاح جهاد را استعمال می کردند. (1)

قانون ملل در اسلام- السیر- از لحاظ نظریهٔ عمومی جزیی از شریعت محسوب می شد و حفظ و حراست آن مبتنی بر همان موازین و قوانین شریعت بود.

اگر اصطلاح «قانون ملل» به این معنی تلقی شود که مجموع آن عبارت از یک رشته قواعد و اعمال اسلامی است که در ارتباط با سایر مردم به کار برده می شود، محقق بایستی برای تهیهٔ مدارک و شواهد در این قانون بیش تر از آن چه به ریشه های قراردادی اصول، تکیه کند، به منابع شریعت مراجعه نماید. بعضی از این مقررات در عهدنامه ها و قراردادهایی که مسلمین با غیر مسلمین منعقد ساخته اند، دیده می شود. (2) قواعد دیگری در اظهاراتی که در مجامع عمومی ذکر شده و همچنین در دستورهای رسمی خلفا به فرماندهان جنگی (3) وجود دارد و این مضامین را فقها بعداً در کتب فقهی خودشان وارد کرده اند علاوه بر این، افکار و عقاید و تفسیرهای فقهای ،اسلام در مطالب مربوط به روابط خارجی مورد استناد واقع می شود. (4) مناط تجزیه و تحلیل به اصطلاح رایج در قانون ملل جدید و شرایط و اوصافی را که به وسیلهٔ قضات فعلی، تعیین و تحدید می شود و ملاکی را که مصوبات و احکام صادره از محکمه عدالت بین المللی پایه و مبنای تحقیق می داند عبارت است از:

توافق، تراضی، عادت و دلیل و مدرک که در بحث راجع به قانون ملل در اسلام نیز پایه و اساس تحقیق و ملاک عمل شناخته شده است به این بیان که مدرک عبارت است از قرآن و حديث صحيح محمد صلی الله علیه و آله.

قواعد و مقرراتی که در قراردادها و عهدنامه های مسلمین با غیر مسلمین تقریر و تصریح شده است در حکم تراضی و توافق فتاوی و تفسیرهای قضایی که از متون رسائل محققین و مورّخین به دست می آید و همچنین اظهارات و عقاید خلفا در تفسیر و تعبیر و به کاربردن قانون بر اساس قیاس و استقرای منطقی مخصوصاً از منابع معتبر و موثق در حکم دلیل و سنت یعنی قانون عرفی عربستان در حکم عادت مناط و ملاک تحقیق و عمل شناخته می شود.

این قبیل اظهارات، عقاید و تصمیمات، از تفسیرهای علما در متون کتب قدیم فقه و در

ص: 82


1- مراجعه شود به کتاب ،الجهاد، تألیف ،طبری چاپ لیدن سال 1933
2- مراجعه شود به فصل 18 مندرج در همین كتاب.
3- مراجعه شود به دستور ابوبکر به لشکر اسلام هنگام عزیمت به سوریه، مندرج در کتاب حاضر.
4- مراجعه شود به رسالهٔ رفتار دولت اسلامی تألیف حمیدالله چاپ لاهور، سال 1945، فصل 15

فتواهای صادره به دست می آید این کتب فقه و مجموعه های حقوقی در توسعه و پیشرفت قانون، عموماً و در قانون ،ملل خصوصاً، تأثیر فراوانی داشته اند. مخصوصاً شروع تحقیق و تدقیق فقهای بعدی که از روی بصیرت و درایت انجام گرفته جلوه و صفای بیش تری به آن داده .است (1)

ص: 83


1- مراجعه شود به اصول رویه قضایی اسلامی چاپ ،مدراس سال 1911 تألیف عبدالرحیم، صفحه 68 و نیز مراجعه شود به تحقیقات ادموند ربات تحت عنوان «برای یک تئوری حقوقی بین الملل اسلامی» مندرج در مجلهٔ مصری حقوق بین المللی شماره 6 سال 1950 صفحات 33 - 31

ص: 84

کتاب دوم: قانون جنگ

الجهاد سنام الدين

*الجهاد سنام الدين (1)

وغى وغى وغى وغي *** حر الحرار والتظى

و ملئت منه الربا *** يا حبذا المحلقون بالضحى (2)

(از اشعار قبل از اسلام)

ص: 85


1- حدیث: جهاد عالی ترین مراحل دین است
2- جنگ، جنگ، جنگ، جنگ؛ زبانه کشید و نایره آن بر افروخت؛ و تپه ها و کوه ها را فرا گرفته است؛ آفرین بر کسانی که در صبح سرها را می تراشند تراشیدن سر در هنگام ،صبح نشانی آمادگی برای جنگ بوده است همان طور که در عصر حاضر هم باید موی سر سربازان کوتاه باشد یا سرشان تراشیده باشد. (مترجم)

ص: 86

﴿وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةٌ وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُختلفِينَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ﴾ (1)

فصل چهارم: جهاد

مقدمه

دولتی که ابزار و وسیله تعمیم یک دین در سراسر جهان شناخته می شود قهراً بایستی همیشه در حال توسعه و بسط باشد. دولت اسلامی که وظیفهٔ آن عملی ساختن قانون خدایی ،بود در نظر داشت که اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی (فکر) قاهر و نافذ در تمام جهان بسط دهد. این دولت به همزیستی با فرقه های غیر اسلامی عقیده نداشت مگر این که به صورت واحدهای تابعه باشند زیرا یک دولت جهانی به وجود هیچ نوع دولتی غیر از خودش راضی نیست هرچند این سیاست به صورت فرمول مشخص و معلومی طرح و تهیه نشده بود با این حال پس از آن که اسلام در عربستان برتری یافت جانشینان محمد صلی الله علیه و آله تصمیم گرفتند به نام ،اسلام مستمراً دست به کار جنگ فاتحانه شوند. لذا جهاد به عنوان ابزاری در جهت گسترش دین اسلام در سراسر جهان و همچنین تأسیس یک امپراطوری جهانی، شناخته شد. (2)

اسلام در قرن اول هجری با سرعت و پیروزی پیشرفت کرد. با این که نفوذ تدریجی و موفقیت آمیز اسلام ادامه داشت و دولت اسلامی بر قسمت اعظم جهان قدیم غلبه کرد و دولتی شد به عظمت امپراطوری قدیم ،روم ولی بسط و توسعۀ دولت اسلام، مانند سایر دولت های ،جهانی نتوانست به صورت نامحدودی ادامه داشته باشد و در همین مر مرحله نهایی فتح و پیروزی بود که جنگجویان فاتح مسلمان (به سال 732م) در اروپا در شهر تورس (3)

ص: 87


1- سورۀ هود آیه 119 118: «اگر خدای تو می خواست همۀ مردم را یک امت قرار می داد ولی جز کسانی که مورد رحمت خدای تو قرار گرفته اند (سایر مردم) در حال اختلاف زیست می کنند».
2- به فصل پنجم همین کتاب مراجعه نمایید.
3- مسلمین قبل از مغلوبیت در شهر تورس (در سال های 718 - 717م) در قسطنطنیه نیز شکست خوردند.

مغلوب شدند و در مشرق زمین نتوانستند از مرزهای هندوستان جلوتر بروند.

بدین طریق موج اسلام با همۀ قدرت و قوتی که داشت نتوانست به همه نقاطی که آفتاب تابش می کند برسد و همین که به حدود جبال پیرنه (در فرانسه) و کوه هندوکش رسید متوقف شد. (1) در نتیجه دولت (جهانی) اسلام همۀ جهان آن روز را فرا نگرفت. در خارج از جهان اسلام بسیاری از فرقه ها و ملل در وضعیت سابق خود باقی ماندند که مقامات اسلامی در تمام طول تاریخ اسلام ناگزیر از ارتباط با آن ها بودند گو این که این فقط جنبه موقت .داشت

در نتیجه از دیدگاه اسلام جهان آن روز به دو قسمت دار الاسلام و دار الحرب تقسيم شد. این دو اصطلاح در بیانی که کلمات شاعرانه کم تر در آن به کار رفته باشد، باید به عنوان «عالم اسلام» و «عالم جنگ» تعبیر شود عالم اسلام عبارت از سرزمینی بود که تحت نظام اسلامی اداره می شد و اهالی این سرزمین یا اصالتاً مسلمان بودند یا کسانی بودند که بعداً به اسلام گرویده بودند و نیز شامل فرقه هایی بود که ذمی شناخته می شدند آن ها صاحبان مذاهب مجاز بودند که ترجیح می دادند با حفظ رسوم و سنن خودشان، در پناه حکومت اسلامی زندگی کنند و مالیاتی به نام جزیه بپردازند مسلمین دارای حقوق کامل بودند، ولی اتباعی که دارای مذهب مجاز بودند فقط از حقوق تابعیت برخوردار بودند و مطابق احکام و فرامین مخصوصی، روابطشان را با مسلمین تنظیم می کردند. (2) دار الحرب، مرکب از دولت ها و فرقه هایی بود که خارج از اسلام بودند و سکنه کشورهای غیر اسلامی اغلب به نام کافر یا به عبارت دیگر «غیر مؤمن» نامیده می شدند.

بر اساس این عقیده که هدف نهایی ،اسلام جنبۀ جهانی دارد دارالاسلام از لحاظ تئوری همیشه با دارالحرب در حال جنگ بود. (3) مسلمین می بایست اسلام را به وسیله موعظه و ارشاد تبلیغ کنند؛ ولی خلیفه و امرای اسلام که در میدان جنگ بودند، اسلام را با یکی از دو وسیله که عبارت از جنگ یا گرفتن جزیه بود انتشار می دادند دولت اسلامی قانوناً موظف و

ص: 88


1- ادوارد گیبون معتقد است که اگر مسلمین در تورس فاتح می شدند در اکسفورد و کمبریج به جای انجیل . قرآن تدریس می شد (مراجعه شود به تاریخ سقوط و انقراض امپراطوری روم چاپ لندن، سال 1798 جلد 6 صفحه 15)، ولی در حقیقت امپراطوری اسلام به واسطهٔ نیروهای داخلی به حدود نهایی خودش رسید.
2- به فصل 17 مراجعه شود.
3- برای توضیح بیش تر درباره دار السلام و دار الحرب به صفحات آینده مراجعه شود.

متعهد بود که مجری قوانین اسلام باشد و هیچ مقامی غیر از مقام خودش را که قدرت فائقه به شمار می رفت- حتی در مواردی که فرقه های غیر اسلامی به میل و رغبت و بدون جنگ به اسلام گرویده بودند - به رسمیت نشناسد و اگر افراد غیر مسلمان از پذیرفتن اسلام یا پرداخت جزیه امتناع می کردند بر دولت مسلمان واجب بود که علیه افراد یا فرقه های ممتنع اعلان جهاد دهد ( و جهاد معمولاً به جنگ مقدس تعبیر می شود) بنابراین جهاد عبارت از روابط جنگی موجود بین مسلمین و غیر مسلمین بود و این موضوع، ابزار و وسیله ای بود برای تبدیل دار الحرب به دارالاسلام

این عمل محصول فعالیت مردمان سلحشوری بود که در راه گسترش اسلام کمر همت بسته بودند.

اسلام نتوانست خوی جنگ جویی اعراب را که تحت تأثیر آن دایماً با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند، از بین ببرد؛ (1) بلکه مبنای روابط جنگی میان دسته جات را بر اساس این که «جنگ جزیی از نظم قانونی مسلمین است» دوباره تأیید و آن را مورد استفاده قرار داد در نتیجه جنگ مبدل به «جنگ مقدس» گردید و دایم علیه کسانی که از مسلمان شدن احتراز داشتند اعلان می شد.

فواصل کوتاهی که ضمن آن جنگی نباشد -و بر حسب تئوری نبایستی از ده سال تجاوز کند - دوره های صلح است (2) و به دلیل وجود طرق مسالمت و صلح جویی- از قبیل مبادله نمایندگان و حکمیت و عقد قراردادها - در تنظیم روابط مسلمین با غیر مسلمین در مواقعی که جنگ قطع بود می توان گفت که تنها عامل ارتباط قانونی با دیگران، جهاد نبود.

بنابر آن چه گفته شد «قانون ملل در اسلام» نتیجه امتزاج و اختلاطی بود که دولت و ملت

ص: 89


1- کونسی رایت در کتاب تحقیقی درباره جنگ چاپ شیکاگو، سال 1924 می گوید: اولین قبیله ای که در صحرا و جلگه های وسیع به وجود می آید و در آن زیست می کند ناگریز است محیط پر مشقتی را تسخیر کند... سرزمین وی که فاقد وسایل دفاع طبیعی است و آماده حمله و یورش دیگران است وادارش می کند که همیشه چه برای تعرض و چه برای دفاع، در حال جنگ باشد.
2- این عقیده که روابط بین دسته جات معمولاً صورت صلح جویی نداشته است، مرجع آن منتهی به دوره های خیلی قدیم می شود- به طوری که افلاطون در کتاب اول و دوم قانون می گوید- و همین معنی از نوشته های نویسندگان قرون وسطی و متفکرین فعلی به دست می آید. (مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون چاپ پاریس، سال 1858، جلد 2 صفحات 79 - 65 همچنین به عناصر تشکیل دهنده ،قانون تأليف هوبس فصل 14 و به مدرک سابق الذكر تأليف كونسى ،رایت جلد 1 صفحات 7-6).

مسلمان با همسایگان داشت و این جریان طبعاً موجب توسعه و تکامل یک رشته قوانینی بود که مسلمین در جنگ و صلح از آن پیروی می کردند عملیاتی را که اعراب در ضمن جنگ های داخلی خود انجام می دادند، صورت ضدّ خدایی و شکل فوق العاده وحشیانه ای داشت؛ زیرا هدف آن ها حفظ منافع قبیله ای بود اما اسلام انواع و اقسام جنگ ها را غیر از جهاد باطل کرد و فقهای اسلام با نظر دقیق و از روی علم و بصیرت قانونی برای این عمل وضع کردند که بر اساس آن تمام ملاحظات شخصی تابع «رعایت صلاح و صرفه دولت اسلامی» قرار می گرفت و کلیۀ این معانی مبتنی بر موازین دینی بود.

ص: 90

﴿لكل امة رهبانية و رهبانية هذه الامة الجهاد﴾ حدیث

فصل پنجم: فلسفهٔ جهاد

معنى جهاد

اصطلاح «جهاد» مشتق از فعل جَهَدَ است - و مصدر آن جهد است - یعنی کوشش کرد. (1)

معنی فقاهتی و قضایی جهاد عبارت است از بذل جهد و صرف کوشش فرد در راه خدا یعنی تبلیغ ایمان و نشر فکر خداپرستی و اعلای کلمۀ حق در جهان و چون جهاد راه مستقیم خدایی است به طرف بهشت در این صورت پاداش فرد نجات است و فلاح. این تعریف بر اساس حکم قرآن است که می گوید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ (2)

لازمة جهاد به مفهوم وسیع ،کوشش، تنها جنگ و منازعه نیست، زیرا سعی و کوشش در راه خدا همان طور که با جنگ و ستیز انجام می گیرد ممکن است به وسایل مسالمت آمیز نیز صورت گیرد.

ص: 91


1- برای معنی لغوی و ادبی جهاد مراجعه کنید به قاموس المحیط فیروز آبادی چاپ قاهره سال 1933 جلد 1 صفحه 286 و برای استعمال به معنی جهد و کوشش در قرآن مراجعه شود به سوره انعام، آیه 108 و به سوره حج آیه 77
2- سوره صف آیه 12-10: «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به معامله سودمندی که از عذاب دردناکی نجاتتان دهد هدایت کنم؟ به خدا و به پیغمبرش ایمان داشته باشید و در راه خدا به وسیله دارایی و نفوس خودتان جهاد کنید اگر آگاهی داشته باشید و بدانید این کار برای شما بهتر است. او گناهان شما را خواهد آمرزید و شما را داخل باغ هایی خواهد کرد که از زیر آن جوی ها روان است و در منازل و خانه های خوب در باغ های عدن این است موفقیت بزرگ» و نیز به کتاب التعریفات جرجانی چاپ لیدن، سال 1845، طبع گوستاوس فلوگل، صفحه 84 مراجعه شود.

جهاد به معنی یک نوع تبلیغ دینی نیز استعمال می شود و آن طریق ارشاد و هدایت است که مانند شمشیر در راه نشر دین به کار میرود آیاتی که در آغاز امر از طریق وحی در مکه نازل می شد صورت تبلیغ و موعظه داشت و به نظر می رسد محمد صلی الله علیه و آله برای ابلاغ رسالتش به همین مقدار راضی بود که مردم را از بت پرستی بترساند و آن ها را به خدا پرستی دعوت کند. این معنی از آیه ذیل استفاده می شود:

﴿وَ مَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ﴾ (1)

«هر کس جهاد کند (سعی و کوشش کند) برای نفس ( یا روح) خودش جهاد کرده است». در این آیه جهاد به معنی تحصیل فلاح و نجات بیش تر به کار رفته است تا به معنی سعی و کوشش در مسلمان کردن دیگران (2)

در آیات ،مدنی جهاد به معنی زد و خورد و جنگ و ستیز به کار برده شده است و شکی نیست که در بعضی آیات مفهوم جهاد مترادف با کلمات جنگ و مبارزه است. (3)

در هر حال فقها برای جهاد چهار طریق مختلف تشخیص داده اند و آن عبارت است از:

1- جهاد با قلب 2- جهاد با زبان

3- جهاد با دست 4- جهاد با شمشیر (4)

مرحله اول مربوط به مبارزه با زشتی و پلیدی است و برای این است که انسان در مبارزه و مجاهده با فساد و پلیدی ها بر مشبهات نفسانی غلبه کند و به نجات و فلاح نایل گردد. این نوع جهاد در نظر پیغمبر صلی الله علیه و اله جهاد اکبر بود. (5)

ص: 92


1- سوره عنکبوت، آیه 6.
2- مراجعه شود به کتاب الام تألیف شافعی، چاپ قاهره سال 1321 ه-، جلد 4، صفحات 85 - 84 و همچنین به کتاب اصول الدین تألیف عبد القاهر ،البغدادی چاپ ،استانبول سال 1928، جلد 1 صفحهٔ 1، 193 و به کتاب السیر الکبیر، تألیف شیبانی به شرح سرخسی چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 1، صفحه 126
3- مراجعه شود به قرآن سوره بقره آیه 215 و همچنین به سوره توبه آیه 41 و سوره حجرات، آیه 15 و سوره فصلت، آیه 2 و سوره تحریم، آیه 9.
4- مراجعه شود به کتاب الفصل في الملل و الاهواء و النحل، تألیف ابن حزم چاپ قاهره، سال 1321 ه-، جلد 4، صفحهٔ 135 و به المقدمات الممهدات تألیف ابن ،رشد چاپ قاهره سال 1325، جلد 1، صفحهٔ 259 و نیز به كشاف القناع عن متن ،الاقناع، تألیف ،بهوتی چاپ قاهره، سال 1336 ه-، جلد 3، صفحه 28
5- مراجعه شود به شرح فتح القادر تألیف ابن همام چاپ قاهره، سال 1316 ه-.

مرحله دوم و سوم برای طرفداری از حق و تصحیح خطیات است. مرحله چهارم همان معنایی است که قطعاً به معنی جنگ استعمال می شود و آن عبارت است از جنگ با مشرکین و دشمنان دین (1) مؤمنین متعهد هستند که جان و مالشان را در راه جهاد قربانی نمایند. (سوره شوری آیه 2) (2)

جهاد حقّى معقول و مشروع است

جنگ اعم از این که مطابق تشریفات لازمه تحت مقررات یک سیستم قانونی آغاز شود یا این که طبق عقاید و اصول دینی یا برحسب موازین و مقررات اخلاقی یک جامعه به دلایلی معقول صورت گیرد عمل حقی تلقی می شود.

با توجه به نکاتی که قبلاً ذکر شد جنگ هم در اسلام و هم در روم قدیم با در نظر داشتن دلیل معقول و با رعایت تشریفات لازمه حق مشروع و معقول شناخته شده است. همچنین در اسلام و روم قدیم جنگ نه فقط «حق» تلقی گردیده است، بلکه چون از نظر اسلام، عمل دینی و از نظر روم قدیم مشمول اجرای احکام ارباب و انواع است، (3) لذا علاوه بر ممدوح بودن آن، در حکم عبادت و تقوا نیز می باشد. این عقیده که هرگاه جنگ جزیی از اخلاق و رسوم جامعه ای شد حق شناخته می شود، سابقه طولانی دارد و یکی از موارد و مصادیق آن، عمل انتقام است که گروهی به منظور ،قصاص علیه گروه دیگر اقدام به جنگ می کنند.

ارسطو در «کتاب سیاست» بعضی از جنگ ها را طبیعی می داند (4) رومی ها هیأتی را مرکب از بیست عضو تحت ریاست قاضی بزرگ انتخاب کرده بودند تا قوانینی را وضع کنند که

ص: 93


1- ابن همام بین جهاد با زبان و جهاد با رأی و تدبیر - یعنی عقل و استدلال - فرق قایل شده است و معتقد است که پیغمبر صلی الله علیه و آله جهاد به وسیلهٔ عقل و استدلال را بر جهاد با شمشیر ترجیح داده است. ( مراجعه شود به ابن حزم، جلد 4 صفحهٔ 135)
2- مراجعه شود به الجامع الصحيح ،بخاری چاپ لیدن سال 1826، جلد 2 صفحهٔ 199 و نیز به سنن ابو داود چاپ ،قاهره سال 1935، جلد 3، صفحه 5 و همچنین به سنن داریمی، چاپ دمشق، سال 1349 ه- ، جلد 2 صفحه 213
3- مراجعه شود به مقالهٔ مندرج در مجله آمریکایی حقوق بین المللی شماره 33 به قلم و.ن. الب تحت عنوان «تكامل مفهوم جنگ حق»، سال 1939 صفحات 688 - 665 همچنین به قانون بین المللی و عادات یونانی و روم ،قدیم چاپ ،لندن سال ،1911 ، جلد 2 صفحهٔ 180
4- کتاب ،سیاست، جلد 1، فصل 8

هنگام اعلان جنگ از آن قوانین استفاده شود و مطابق حق اقدام به جنگ کنند. (1) در قرون وسطای مسیحیت سن اوگوستین و ایزو دور دوسویل در نظریهٔ عمومی جنگ حق، تحت نفوذ سيسرون قرار گرفته بودند.

سن توماس اکینا که به تحقیقات و آثار مسلمین آشنایی ،داشت، تئوری خودش را دربارۀ جنگ حق، شبیه به عقیدۀ جهاد در اسلام منظّم کرد. (2) توماس و سایر محققین قرون وسطایی به نوبۀ خودشان در تئوری های قانون طبیعی قرن شانزده و هفده و هیجده نفوذ .داشتند

گروتیوس پدر قانون ملل ،جدید، سیستم قانونی خود را تحت تأثیر قانون طبیعی «جنگ حق» توسعه داد و افکار او تا پایان قرن هیجدهم نافذ بود. (3) با این که دکترین جنگ در طول قرن نوزدهم نسبت به قرون سابق کم تر تحت تأثیر قانون طبیعی بود، مفهوم جنگ حق پس از جنگ اول جهانی جز در مورد «متجاوز،» صورت قانون شکنی به خود گرفت.

اگر بخواهیم سیر تکاملی جنگ در اسلام را از دوران قدیم بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که این جریان در نظام قضایی وضع خاصی دارد زیرا قانون و دین رابطه ای متقابل با یکدیگر دارند به این بیان که ،قانون طریق اجرای مقاصد دینی (یا الهی) را طرح ،دین اوامر و دستورهایی را برای قانون تهیه می.کند

بر اساس نظریه عمومی قانون گذاری ،مسلمین اسلام و شرک در این جهان نمی توانند با یکدیگر همزیستی کنند وظیفۀ امام و همچنین وظیفه هر مؤمنی حکم می کند که در اعلای کلمۀ حق بکوشند بلکه باید کار به جایی برسد که هیچ کافری نتواند وجود خدا را

ص: 94


1- سيسرون که نمایندۀ فلسفۀ حقوق روم قدیم شناخته می شود در کتاب تأسیسات یا ادارات درباره قواعد و تشریفات «حق مشروع» بحث کرده است مراجعه شود به تأسیسات و تحقیقات و نامه های سیسرون، کتاب اول صفحات 12 - 11.
2- مراجعه شود به گزیده تحقیقات سیاسی تألیف دانترویس، چاپ اکسفورد، سال 1948، صفحه 61- 59 و همچنین به آثار قانون ملل ،کاتولیکی چاپ لندن، سال 1935، تألیف جان اپستین و همچنین به حالت مشروعیت جنگ و تغییرات حاصله در عمل و در نظر چاپ لاهه سال 1937 صفحات 60 - 32.
3- مراجعه شود به دو ژور بللی اک پایسکنس که ابتدا در سال 1625 نشر یافت، چاپ آکسفورد سال 1925

انکار کند یا نسبت به نعمت های او ناسپاس باشد. (1) این جهان باید بالاخره برای مؤمنین ذخیره شود. (2) اما غير مؤمنين ﴿وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ﴾؛ یعنی سرانجام جایگاهشان جهنم است و چه مقصد زشتی». (3)

جهاد، امری است علیه شرک و کلیه افراد غیر مسلمان که از پذیرفتن اسلام سرباز زنند و همچنین ذمی هایی که از پرداخت جزیه امتناع کنند باید مشقات و صدمات حاصله از جهاد را تحمل کنند.

بنابراین باید :گفت جهاد عبارت از منازعه و مشاجره ای است بین اسلام و شرک و نیز تنبیه و مجازاتی برای دشمنان اسلام و کسانی است که نسبت به دین خیانت یا تمرد می ورزند. (4) بدین ترتیب جهاد در اسلام همان گونه که در مسیحیت غرب معمول است، حق مشروع و معقولی شناخته می شود.

البته با این که در اسلام مسألۀ جهاد برای تنبیه و مجازات مشرکین در نظر گرفته شده است، مع ذلک اهمیت مصلحت دولت و علت وجودی آن کمتر از منظور اول نیست؛ زیرا اعلای کلمۀ حق در جهان که مستلزم برتری قدرت و حاکمیت الهی است، بر عهده دولت است و اجرای امر ،جهاد عبارت است از تأسیس حکومت مسلمین و جهاد لازمه موجودیت آن است.

نکته ای که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد این است که جهاد با همه اهمیتی که دارد - جز از لحاظ نظریۀ عمومی خوارج- از ارکان پنجگانه اسلام شناخته نشده است، بلکه مسأله ای فرعی است. بدان دلیل که اجرای پنج اصل ،دینی ضرورتاً بر عهده دولت نیست، بلکه افراد بدون توجه به وجود دولت یا دستگاه اجرایی موظف هستند که آن را انجام دهند.

ص: 95


1- روایتی از محمد صلی الله علیه و آله نقل شده است که گفت: «به من امر شده است که با مشرکین جنگ کنم تا این که بگویند: لا اله الا الله». اعتبار و صحت قاعده جنگ با مشرکین نیز بر اساس حکم قرآن است که ضمن آن خدا به پیغمبرش گفت: ﴿فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾؛ هر جا مشرکین را به دست آوردید بکشید» (سوره توبه، آیه 5) و نیز مراجعه شود به کتاب معيد النعم و مؤبد ،النقم، تأليف تاج الدین سبکی، چاپ ،لندن سال 1908 ، صفحهٔ .27
2- این تفکر که اسلام سرانجام جانشین سایر ادیان خواهد شد - و شاید به استثنای مذاهب مجاز - در قرآن ذکر نشده است ولی مدلول آن از موضوع جهاد و توضیحاتی که در حدیث داده شده است، استفاده می شود به ذیل شمارهٔ 2 صفحه قبل مراجعه شود.
3- سوره توبه آیه 74
4- برای مطالعه اقسام جهاد به فصل 6 همین کتاب مراجعه شود.

از آن جایی که جهاد علت وجودی دولت یا حکومت شناخته شده است، بایستی اجرای آن نیز بر عهده دولت باشد. (1)

در لسان ،فنی پنج رکن که موارد اصلی و اساسی دین است از قبیل نماز و روزه برای افراد، فرض عینی است که هر فردی به نفسه باید آن را انجام دهد و در صورتی که در اجرای این وظایف و واجبات عینی قصور ،ورزد باید مجازات شود همهٔ فقها به اتفاق آرا و بدون استثنا، جهاد را وظیفه عمومی جامعه اسلامی می دانند و در مواقعی که جامعه اسلامی مورد حمله ناگهانی قرار گیرد همه مسلمین حتی زن ها و فرزندان نیز موظف و مکلف به جنگ هستند (2)

جهاد واجب کفایی است و زمانی که مسلمین صورت دسته جمعی باشند، بر ذمه مسلمین فرض قرار می گیرد نه این که به حالت انفرادی زیست کنند هرگاه این وظیفه به وسیلهٔ جمعیت معینی انجام پذیر باشد وجوب آن از دیگران ساقط می شود و اگر این وظیفه به کلی از بین برود و انجام نشود همۀ جامعه در خطا خواهند افتاد (3)

تکلیف جهاد بر جامعه بیش تر از آن که وظیفۀ فردی ،باشد دارای بسی اهمیت است و حداقل شامل دو نکته مهم است:

نکته اول این است که ضرورت ندارد این وظیفه به وسیلهٔ همهٔ مسلمین انجام شود زیرا مجهز ساختن همه مسلمین به عنوان مردان جنگی نه ممکن بود و نه معقول (4) عده ای از

ص: 96


1- با توجه به همین نکته است که در مذهب تشیع نیز امر جهاد باید با حضور امام مفترض الطاعه که واجد . شرایط باشد انجام گیرد در غیر آن ،مورد هر اقدامی که برای حفظ مصالح عمومی اسلام به عنوان جنگ صورت گیرد، «دفاع» نامیده می شود. (مترجم)
2- سعيد بن المسيب معتقد است که وظیفهٔ جهاد فرض عینی است. الاوزاعی و ثوری طرفدار جنبه دفاعی جهاد هستند. (مراجعه شود به کتاب شیبانی جلد 1 صفحهٔ 125) و یک دسته از صلح جویان افراطی معروف به «مازیاریه» جهاد علیه مشرکین و روزه را از مواد ،دین خارج کردند (مراجعه شود به مختصر کتاب الفرق بين الفرق تلخيص ،رزعانی چاپ ،قاهره سال 1924 به وسیله هتی صفحه 163)
3- برای تعریف این اصطلاح مراجعه شود به الاشباه والنظائر تألیف سیوطی، چاپ قاهره سال 1938 صفحات 503 - 496 و همچنین به ،المغنی تألیف ابن ،قدامه چاپ ،قاهره سال 1367 ه-، به وسیله رشید ،رضا جلد 8 صفحات 346 - 345 و نیز به ابن الهمام مدرک ،سابق الذكر ، صفحۀ 278
4- سوره توبه آیه 123: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنْ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید با کافرانی که از نزدیکان شما هستند کشتار کنید و آن ها باید از شما خشونت و شدت عمل ببینند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است».

مسلمین می بایست خوراک و اسلحه تهیه کنند در صورتی که افراد چلاق و کور و مریض واجد صلاحیت جنگی نبودند (1) زن ها و بچه ها از جنگ معاف بودند که با این حال عده زیادی از زن ها به طور غیر مستقیم در مساعی جنگی شرکت می کردند.

نکته دوم این است که چون وظیفۀ جهاد عنوان دسته جمعی دارد در نتیجه این وظیفه بر عهده جامعه اسلامی قرار گرفته تا اسباب و ابزار کار دولت قرار گیرد و نظارت در اجرای آن نیز وظیفه دولت باشد، نه این که جزو مسؤولیت فردی شناخته شود.

بنابراین رییس دولت میتواند آن را به صورت مؤثرتری در راه تثبیت و تحکیم مصالح اجتماع به کار برد تا این که اجرای آن در اختیار فرد مسلمان گذاشته شود.

اجر و پاداش انجام چنان وظیفۀ مهم عمومی در قرآن و احادیث که دو منبع موثق و معتبر شمرده می شوند (2) همچنین در بیانات رسمی رجال ،دینی توصیه و تأکید شده است. (3) در این منابع وعده های صریح و زیادی راجع به اجر شهادت از قبیل زندگانی جاوید در بهشت بلافاصله پس از مرگ و بدون این که روز قیامت در معرض پرسش و محاکمه قرار گیرند دیده می شود برای شهدا قبری به رسم معمول حفر نمی شود و در مساجد غسل داده نمی شوند بلکه در همان محل شهادت دفن می شوند.

صحیح است که وعده بهشت به هر مؤمنی که پنج وظیفۀ اصلی و اساسی را انجام دهد داده شده است ولی این وعده به صورت اطمینان بخشی که در مورد شهادت بیان شده در هیچ یک از موارد دیگر داده نشده است. (4)

ص: 97


1- سوره نور آیه 61 ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ﴾
2- سوره آل عمران آیه 169 ﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾؛ «گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند». زنی در جنگ بدر از حادثه کشته شدن پسرش نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله شکایت کرد و سپس پرسید که آیا پسرش به جهنم رفته است یا به بهشت؟ محمد صلی الله علیه و آله جواب داد که او در عالی ترین مقامات بهشت است. (مراجعه شود به جلد 2 ،بخاری، صفحه 202) حدیث دیگری بدین شرح وارد شده است که صد درجه در بهشت وجود دارد که به امر خدا برای کسانی که در راه او جنگ می کنند آماده گردیده است. بخاری، جلد 2، صفحه 200؛ مراجعه شود به تحفة الانفس و شعار سكان الاندلس تأليف ابن هذیل چاپ پاریس سال 1936، به وسیلهٔ لویی ،مرسیه، فصول 10 و 20.
3- مراجعه شود به خطابه خلیفۀ دوم ابوبکر هنگام تجهیز لشکر به طرف سوریه، مندرج در تاریخ طبری، چاپ ،لیدن سال 1890، قسمت اول جلد 4، صفحه 1850.
4- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر، تألیف ،شیبانی جلد 1 صفحهٔ 20 و همچنین به تحقیقات تئور دو روس اونیک دربارۀ ،قرآن چاپ ،لندن سال 1901 صفحات 111 - 110.

جهاد به عنوان جنگ دایم

چیزی که مسلم است این است که جنگ در عربستان به وسیلهٔ اسلام ترویج نشد و قبل از اسلام نیز میان اعراب وجود داشت، لکن به صورت قبیله ای بود ماهیت جنگ، مخصوص نظم اجتماعی آن روز بود و قواعد و خصوصیات آن جزو لاینفک سنت قرار گرفته بود. چون قبیله - و در بعضی موارد خانواده و قوم و تبار - واحد سیاسی اساسی شناخته می شد، لذا جنگها صورت یورش و غارتگری داشت و اغلب به منظور راهزنی یا انتقام (ثار) صورت می گرفت. به طوری که ابن خلدون متذکر شده است که این وضع در میان اعراب، روح اعتماد به نفس و غیرت و همکاری اعضای یک قبیله را تکان می داد. (1) ولی همین آثار و علایم روحیه جنگ جویی و رقابت را میان قبایل تشدید می کرد و نوعی اضطراب و ناراحتی را ایجاد می نمود

اهمیت جهاد در اسلام در این بود که کانون توجه قبایل را از جنگ و جدال داخلی به جهان خارج تبدیل کرد اسلام انواع جنگ ها را به استثنای جهاد - یعنی جنگ در راه خدا- غیر قانونی دانست. حقیقت امر این است که اگر عقیدهٔ جهاد در بین نبود برای دولت اسلامی بسیار مشکل بود که غارتگری ها و حمله ها و یورش های قبیله ای را از بین ببرد و نیروی عظیم قبایل را از تصادمات داخلی منصرف نموده وحدتی میان آن ها ایجاد کند تا آن نیرو به نام دین جدید در جهان خارج صرف مبارزه شود.

مسأله جهاد حادثه ای آنی نبود که وسیله ای برای تجاوز و تعدی باشد، بلکه محصول عوامل مبهمی بود که در راه نشر عقیدۀ اسلامی و تثبیت اصول قضایی آن به کار می رفت. بعضی از نویسندگان معتقدند که اوضاع اقتصادی عربستان که موجب عدم رضایت و ناراحتی اعراب بود قهراً آن ها را وادار می کرد که در خارج از عربستان، زمین های حاصل خیزی به دست آورند. (2) هر چند این تئوری در توجیه مطلب قابل قبول است و انزجار اعراب را از داخل شبه جزیره توضیح می دهد مع ذلک برای تفسیر و تشریح خاصیت جنگی که حتی پس از استقرار قدرت مسلمین در خارج از عربستان به طور دایم علیه غیر مسلمین

ص: 98


1- مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون چاپ ،پاریس سال ،1858 جلد 2 صفحات 221 - 220
2- عوامل اقتصادی را کارل ه-. بکر در کتاب تاریخ قرون وسطای کمبریج چاپ کمبریج، سال 1913، جلد 2 صفحه 329 و هانری لامنس در رساله ای به نام دفتر اسلام چاپ سوم سال 1914، جلد 1، صفحهٔ 114 مورد بحث قرار داده اند مسأله تئوری مهاجرت سامی ها در تحقیقات پرنس کیتانی، چاپ میلان، سال 1907، جلد 2، صفحات 861 - 831 بحث شده است.

اعلان می شد کافی نیست عوامل دیگری وجود داشت که در افکار مسلمین نوعی رسالت یا مأموریت دینی و سیاسی ایجاد کرده و وضع عمومیشان را به صورت ملت فاتحی در آورده بود.

در انجام رسالت جهانی اسلام یک عنصر کلی و عمومی وجود دارد که بر اساس آن هر مسلمانی با داشتن سلامت جسم مکلف می شود که در تبلیغ و دعوت اسلامی سهیم باشد. در این موضوع، دین اسلام عناصری از یهودیت و مسیحیت را با یکدیگر ترکیب کرده و چیزی را به وجود آورده بود که در هیچ یک از آن دو کیش وجود نداشت و آن عبارت از یک حکومت قانونی الهی (نوموکراتیک) بر اساس امپراطوری یا به تعبیر دیگر بر اساس امپریالیستی بود.

کیش یهودی، دین تبلیغاتی ،نبود زیرا یهودی ها قوم برگزیده خدا بودند و جنگ مقدس بنابر عقیده آن ها به منظور دفاع از دینشان بود نه بسط و نشر آن. از طرف دیگر مسیحیت جنبه نجات بخشی داشت و در اوایل کار دین غیر سیاسی و غیر دولتی بود. حتی وقتی که با سیاست ممزوج شد کلیسا و دولت از یکدیگر مجزا شدند. اسلام با هر دو کیش، اختلافات اساسی داشت. با این توضیح که در اسلام جنبه عمومی و جهانی دین با جنبه کلی و جهانی حکومت، تلفیق شده بود و برای رسیدن به مقصود ،نهایی از هر دو شیوۀ صلح و شدت استفاده می کرد.

جنبه کلی و عمومی اسلام عنصر وحدت و یگانگی را برای همه مؤمنین در داخل جهان اسلام آماده کرده بود و خاصیت دفاع و تعرض آن یک نوع حالت جنگ دایمی را علیه جهان خارج به خود گرفته بود.

موضوع جهاد در اسلام به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقصود نهایی تلقی می شد تا بدان وسیله همه افراد بشر مؤمن شوند و حتی اگر همۀ مردم- به طوری که در مورد ذمّی ها محسوس است- به نبوت محمد صلی الله علیه و آله ایمان نیاورند حداقل به خدا ایمان داشته باشند.

روایتی نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:

عده ای از افراد امت من محض خدمت در راه حق و حقیقت فاتحانه جنگ را ادامه خواهند داد تا جایی که آخرین فرد آن ها در راه دفاع از مسیح علیه السلام خواهد جنگید (1) و تا رسیدن آن ،دقیقه جهاد به هر شکلی باشد به صورت یک وظیفه و تکلیف ثابت بر عهده امت، باقی

ص: 99


1- مراجعه شود به کتاب سنن ابو داود چاپ ،قاهره سال 1935، جلد 3 صفحه 4

خواهد ماند.

نتایج دیگری که از این بحث حاصل می شود این است که موجودیت دارالحرب طبق موازين نظم قضایی اسلام مخالف قانون است. دیگر این که دارالاسلام باید وظیفهٔ جهاد را بر عهده داشته باشد و آماده کار باشد تا این که دارالحرب به کلی محو و نابود گردد. دیگر آن که هر امت و قومی که می خواهد به صورت فرقه های دینی مجاز، به حالت غیر اسلامی بماند و پاره ای شرایط مخصوص به ذمی ها را بپذیرد بایستی مطیع نظم حکومت اسلامی باشد و در دارالاسلام یا به تعبیر دیگر در محیط حکومت اسلامی اقامت کند یا این که متعهد و ملزم شود که مانند مشتری و طرف حساب امت اسلامی محسوب گردد.

کسانی که از هر جهت به عقیدۀ اسلامی گرویده باشند، از لحاظ وظایف عمومی اسلامی موظف و متعهدند که همیشه در حال آمادگی برای مبارزه باشند به گونه ای که اگر فی المثل جنگی نباشد که در آن شرکت کنند بایستی از لحاظ فکری و سیاسی، مستعد کار و آماده پیکار باشند.

هر چند موضوع جهاد به عنوان پایه و اساس روابط اسلام با همسایگان تلقی می شد مع ذلک معنی آن جنگ دایم و مستمر نبود امکان داشت که وظیفه جهاد بدون استفاده از وسایل عنف و شدت تجاوز انجام گیرد و منظور از روابط با دشمن این نبود که همیشه با دشمن در حال تصادم شدید و منازعه بی پایان باشند بنابراین ممکن است جهاد را به عنوان عقیده ثابت در حالت جنگی توجیه کرد نه جنگ و جدال مدام و مستمر از این جاست که بعضی از فقها معتقدند که آمادگی برای جهاد نوعی انجام تکلیف است. (1) بنابراین دولت باید همیشه آمادگی نظامی خود را حفظ کند تا در موقع حمله و هجوم ناگهانی بر اسلام، قادر بر دفاع باشد و هر وقت خلیفه لازم دانست قوای نظامی برای مقاصد حمله و تعرض به کار برده شود.

به هر حال برای آن که جهاد با اوضاع و احوال حیات تطبیق کند، عملاً در معنای آن تغییراتی به هم رسید به این معنی که اغلب اوقات اسلام با دشمن صلح می کرد بدون این که همیشه انجام این صلح بر اساس شرایط خودش صورت گرفته باشد.

در نتیجه فقها برای این که مجوزی برای تعلیق جهاد به دست آورند، مجدداً شروع به تفسیر و توجیه قانون کردند حتی اگر این عمل صورت موقت داشته باشد. ظاهر امر این

ص: 100


1- مراجعه شود به کتاب ابن هزیل، صفحه 15

است که درباره لزوم صلح و امتداد دوران صلح توافق کرده اند. (1)

به طوری که ظواهر امر گواهی می دهد وقتی که قدرت مسلمین رو به تنزل ،گذاشت نویسندگان و محققین اسلامی به طور ضمنی قبول کردند که اصولاً جهاد به عنوان یک جنگ دایم و ثابت متروک واقع شود و دیگر با مصالح مسلمین سازگار نیست. در نتیجه مفهوم جهاد به عنوان یک حالت جنگی دچار تغییراتی گردید. این تغییر و تبدیل دلالت بر احتراز و اجتناب از وظیفهٔ جهاد نمی کرد بلکه معنای آن این بود که وظیفهٔ جهاد وارد دوره تعلیق شده است و دورۀ آرامش فرا رسیده است. اما هر وقت امام مقتضی دانست و ضرورت ایجاب کرد عمل جهاد را احیا و تجدید خواهد کرد. در هر صورت در نتیجه این تبدلات افکار مسلمین بیش تر از آن که در جهت جهاد عملی مصرف شود در طریق تأمين حيات عادی و زندگی معمولی به کار افتاد

تغییر و تبدیل در مفهوم جهاد از صورت عمل به حالت خواب و سکون، انعکاس دهنده عکس العمل مسلمین در برابر بسط و توسعه و پیشرفت بود.

این جریان در اواخر قرن چهارم هجری مقارن تجدید حیات فکری و فلسفی مسلمین .بود در این دوره بر اثر اختلاف و تضادی که بین اشعری ها و معتزلی ها در گرفته بود بازار بحث و منازعه به قدری گرم بود که نمی توانستند مثلاً با بیزانطین به جنگ و ستیز برخیزند.

به نظر بعضی از متفکرین مانند ابن خلدون (2) (متوفی به سال 1406م) انعطاف در امر جهاد- یعنی تسامح مردم در اجرای این امر نشانه تبدیل اخلاق ملی از حالت جنگی به مرحله تمدن است

بدین طریق تغییر در مفهوم جهاد دلیل بر ضعف و عجز مردم نیست و نباید این طور تعبیر شود که نتوانسته اند با این عقیده زندگی کنند بلکه حاکی از سیر به طرف کمال است؛ چرا که حفظ مصالح و شرایط اجتماعی مسلمین حکم کرده است.

عقاید شیعه و خوارج درباره جهاد

به طور کلی باید بگوییم قانون جهاد در مکتب شیعه با سنی فرقی ندارد. ولی از آن جایی که وظیفهٔ جهاد به عقیدۀ ولایت - یعنی پیروی از امام علیه السلام- متصل است، لذا مفهوم جهاد

ص: 101


1- مراجعه شود به فصل 13 کتاب حاضر.
2- مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون جلد 1 صفحهٔ 39

در عقیده تشیع معنی خاصی دارد. (1) در تئوری قانون گذاری شیعه، نه تنها خودداری غیر مسلمین از ایمان به خدا مستلزم اقدام به جهاد است بلکه خودداری هر مسلمانی از اطاعت امر امام، موجب اعلان جهاد می شود و این عمل باید برای مجازات او انجام گیرد (2)

به عقیده شیعه جهاد بدون تبعیت از امام ارزشی ندارد و عقیدهٔ به امامت، جزو ایمان - و لازمه نجات و رستگاری- است در صورتی که از نظر ،سنّی جهاد راهی است اطمینان بخش برای تحصیل بهشت. مسأله جهاد یکی از وظایف و شؤون اصلی امامت است و انجام آن در خور شخصیت امام است که باید حائز مقام افضلیت باشد. برحسب عقیده زیدیه (3) اگر امام از اجرای وظیفۀ جهاد عاجز ،بماند دلیل آن است که فاقد صلاحیت است و چون ،امام حاکمی است معصوم و مصون از خطا، لذا تنها کسی است که می تواند به درستی قضاوت کند که در چه زمانی باید اعلان جهاد داد و در چه شرایطی جنگ با دشمن صلاح نیست و اگر امام مقتضی دانست که باید با دشمن صلح ،کرد می تواند به این عمل اقدام کند.

حتی وقتی که در مقابل دشمن بیم مغلوبیت در کار است امام می تواند از غیر مسلمین -من جمله مشركين - استمداد نماید. (4) اما به هیچ وجه، استمداد نماید. اما به هیچ وجه امام نباید برای جهاد اقدام به عمل خطرناکی کند و آن در موردی است که امام ملاحظه می کند که دشمن خیلی نیرومند است و مسلمین نخواهند توانست بر او غالب ،آیند مثلاً زمانی که نیروی دشمن دو برابر مسلمین باشد. (5) غیبت امام وظیفۀ اعلان جهاد را به حال وقفه و سکوت گذاشته است. (6)

ص: 102


1- برای مطالعه این بحث مراجعه شود به المسائل الخلافيه طوسی چاپ ،تهران سال 1370 ه- ، جلد 2، صفحات 199 - 196 و همچنین به دعائم الاسلام قاضی نعمانی چاپ قاهره سال 1951 به وسیلهٔ آصف بن علی ،فیضی جلد 1 صفحات 466 - 399 و برای ترجمه قانون شیعه در مسأله جهاد مراجعه شود به کتاب خلاصۀ قانون اسلام از نظر شیعه به زبان فرانسه چاپ ،پاریس سال 1881م، جلد 1، صفحات 353 - 321، تألیف کری.
2- مراجعه شود به کتاب شرح ،الازهار چاپ ،قاهره سال 1358 ه- ، جلد 5، صفحه 525
3- مراجعه شود به کتاب تحقیقاتی در عقیده ،زیدیه تألیف استروتمن چاپ استراسبورگ، سال 1912 صفحه 61
4- به مدرک سابق الذکر دربارهٔ زیدیه مراجعه شود.
5- مراجعه شود به قاضی نعمان، جلد 1، صفحه 434 و همچنین به تبصرة المتعلمين في احكام الدين، تأليف ،حلی چاپ ،دمشق سال 1342 ه- ، صفحهٔ 103 و به تحقیقات استروتمن، صفحه 91
6- این وضع در میان زیدی ها به وجود نیامده است زیرا آن ها امامشان را انتخاب می کنند.

درباره صلاحیت مجتهدین که آیا می توانند به نام امام وظیفه جهاد را اجرا کنند، اختلاف عقیده وجود دارد ولی از آن جایی که تکلیف دعوت مؤمنین به جنگ، موضوعی است که یک نفر معصوم می تواند آن را تشخیص دهد و از لحاظ این که مصلحت عامه مردم رهین این اقدام ،است فقط امام صلاحیت انجام چنین وظیفه ای را دارد به علاوه چون مبارزه با فساد در غیبت ،امام غیر ممکن تشخیص داده شده است بنابراین جهاد بی نتیجه است.

بدین طریق در تئوری قانون گذاری شیعه، مسأله جهاد به حال خمود و وقفه دچار گردیده و به عبارت دیگر در حال تعلیق است.

برخلاف عقیده اهل سنت که هر وقت مسلمین تجدید قوا ،کردند باید از حال سکون خارج شوند به عقیده شیعه اقدام به جهاد موکول به ظهور امام است که از پرده غیبت بیرون آید و به عنوان مهدی قیام کند این مهدی موعود به مبارزه با فساد اقدام خواهد کرد و از میدان مبارزه با فتح و پیروزی بیرون خواهد آمد و بساط عدالت و درست کاری را در جهان استقرار خواهد بخشید (1)

خوارج بر خلاف شیعه عقیده دارند که جهاد یکی از ارکان ایمان است و در هیچ صورتی نباید متروک بماند یا در مورد آن تسامح شود. به عقیده آن ها جهاد ششمین رکن ایمان است که خدا بر هر فردی بنفسه و بر امت به تمامه واجب کرده است. (2)

خوارج ایمان را بر کلیه افرادی که از اجرای مقررات اسلام امتناع دارند اعم از این که مسلمان باشند یا غیر مسلمان به وسیلهٔ جهاد تحمیل می کنند زیرا می گویند:

چون پیغمبر صلی الله علیه و اله تقریباً تمام دوران حیاتش را در راه جنگ صرف کرد، پس کلیه پیروان مخلص و واقعی او نیز باید همین کار را بکنند. شدت ایمان خوارج به دین و تعصبی را که در تعقیب از اصل جهاد بروز می دادند راه صلح و سازش را مسدود کرده بود.

در نتیجه مفهوم دولت در نظر آن ها حکومتی بود که وظیفهٔ آن حمله و هجوم باشد. آن ها عقیده داشتند که ملت باید همیشه آماده و مجهز برای کارزار باشد و تحت رهبری امامی اداره شود که علیه دشمنان دین صف آرایی کند و به جنگ بپردازد. همچنین معتقد بودند که اگر

ص: 103


1- برای مطالعۀ مبسوط راجع به بحث مهدویت مراجعه شود به کتاب مذهب شیعه، تأليف دویت دنالسن، چاپ لندن سال 1933، فصل 21
2- خوارج در واقع رکن ششمی را بر پنج رکنی که به رسمیت شناخته شده است نمی افزایند زیرا جهاد را جانشین و جایگزین امام می دانند و در نظر خوارج جهاد مرادف با اسلام است - بدین طریق عدد ارکان، زیاد نشده است.

امام رهبری جنگ را برعهده نگیرد، وظیفهٔ جهاد بر هر یک از افراد واجب است و باید به نفسه اقدام کند و اگر از این عمل خودداری کند به خطا رفته است. معنی جهاد در نظر خوارج برخلاف عقیده اهل تسنن بیش تر از آن که متمایل به تبلیغ باشد، متوجه حمله و شدت عمل بود در نظر آن ها ایمان ،واقعی عبارت از ایمانی است که بر افرادی که از قبول دین طفره می،روند تکلیف ،شود نه این که صورت بحث و مناظره داشته باشد زیرا اگر قرار است که فساد و پلیدی ریشه کن گردد و عدالت مستقر شود، بدعت ها و مفاسد باید از بین برود و اگر از طریق تحمیل عقیده ممکن نشود باید شخص ممتنع با نیروی شمشیر نابود گردد. این عقیده و نظریه مبتنی بر حدیثی است که از پیغمبر صَلَّى اللهُ علیه و اله نقل شده است که فرمود: «مقدرات من زیر سایه نیزه است». (1)

خوارج مردمانی بودند شدید العمل و متعصب و همان طور که شیوه زندگی آن ها آمیخته با خشونت صحرایی بود، در جنگ نیز بسیار لجوج و سرسخت بودند. جنبه اخلاقی و بشر دوستی ،دین در اخلاق قبیله ای آن ها تأثیر کمی بخشیده بود

در جنگ، زن ها و بچه ها را می کشتند و اسرای جنگی را محکوم به اعدام می کردند. هر چند این قوانین همیشه تبعیت نمی شد مع ذلک خوارج افراطی از قبیل نافع بن الارزق (متوفی به سال 686 ه) تأکید می کرد که این مقررات باید همیشه با قدرت و شدت اجرا گردد. (2)

جهاد و جنگ دنیوی (غیردینی)

اسلام غیر از جهاد انواع جنگ ها را منسوخ کرد و تنها جنگی را مشروع و صحیح دانست که برای انجام یک مقصود دینی به کار رود؛ یعنی لازمۀ اجرای قانون خدایی باشد یا این که به منظور دفع تعدی و رفع تجاوز و تخطی از آن استفاده شود و غیر از این، هیچ نوع جنگی چه در محیط اخوت اسلامی و چه در خارج از آن مجاز و مباح نیست.

در تمام طول تاریخ اسلام میان فرمانروایان اسلامی و فرقه هایی که مدعی اسلامیت بوده اند، جنگ به طور مداوم و مستمر به گونه ای وجود داشته که گویی جنگ بین اسلام و

ص: 104


1- بخاری جلد 2 صفحه 227
2- مراجعه شود به کتاب الملل و النحل، تألیف ،شهرستانی، چاپ لندن سال 1840، صفحات 93 - 90 و همچنین به کتاب مختصر ،رزعانی صفحات 73، 80 97

دشمنان خارجی در جریان بوده است.

جهاد در بعضی از موارد به منظور تنبیه و مجازات کسانی که برای تولید تفرقه و شقاق در میان مسلمین قیام کرده یا به منظور سرکوبی کسانی که بدعت هایی ایجاد کرده بودند، پیش آمده است

وقتی که حیثیت و قدرت خلیفه متزلزل می گردید بی اعتنایی یا مخالفت با قدرت مرکزی در میان فرمانروایان محلی معمول می شد. چنین وضعیتی انگیزه مبارزه به منظور تحصیل قدرت را تشدید کرده در جهان اسلام آشفتگی و هرج و مرج ایجاد می نمود. فقها این حقایق را نادیده انگاشته و به مناظره خودشان ادامه می دادند و در تعقیب مثالی که الماوردی بیان کرده بود، می گفتند: قدرت بلامعارض حق خلیفه است و هیچ کس حق معارضه با آن را ندارد. حتی اگر خلیفه عادل نباشد و ظالم باشد زیرا ظلمی را که آن وقت مورد بهانه و ادعا بود، بر هرج و مرج ترجیح می دادند (1) ناگفته پیداست که این نگرش درباره شرایط موجود چه قدر تأسف آور بود.

بعضی از نویسندگان و مورّخین که در زمینه وضعیت آن دوران بحث کرده اند، گفته اند که چه بسا جنگ هایی به شکلی غیر از جهاد در جامعه اسلامی به قوع پیوسته است. این نویسندگان علاوه بر این که جهاد را به عنوان یک وظیفۀ دینی می ستودند جنگ را خطری می دیدند که همه فرمانروایان مسلمان باید از آن احتراز کنند الطرطوشی (متوفی به سال 520 ه) بحران های جنگی را خلاف عادت و مصلحت اجتماع می داند (2) و حسن بن عبدالله آن ها را از مقولۀ امراض اجتماعی می شمارد. (3)

ص: 105


1- مراجعه شود به کتاب تحریر الاحكام في تدبير اهل الاسلام، تأليف بدرالدین جماعه.
2- مراجعه شود به کتاب سراج الملوک تألیف طرطوشی، صفحات 153 - 150.
3- ابن عبدالله که کتابش را در سال 708 هجری نوشته است برای وقوع جنگ در اجتماع هفت علت ذکر می کند: اول برای تأسیس دولت جدید با تشکیل یک طبقه و سلسله دوم برای تحکیم و تقویت یک دولت یا یک طبقه سابق التأسیس سوم جنگ های یک دولت عادله علیه سرکشان و طاغیان و کسانی که موجب تفرقه و شقاق می شوند چهارم جنگ های میان دو ملت یا دو قبیله به شکل قتل و غارت پنجم، الحاق یک دولت به وسیلۀ دولت دیگر اعم از این که دولت دوم دولت حق باشد یا دولت باطل. ششم، جنگ هایی که صرفاً به منظور سرقت و غارت صورت می گیرد بدون این که جنبه سیاسی داشته باشد. هفتم جنگ های رایج و متداول میان قبایل و طوایف به صورت جنگ های قبل از اسلام در عربستان نقل از آثار الاول فی تاریخ الدول چاپ ،قاهره سال 1295ه-، تأليف الحسن بن عبدالله.

این دو نویسنده که به حد افراط و اطناب در طرق جنگی و به کار بردن وسایل آن بحث کرده اند هر دو به فرمانروایانشان توصیه کرده اند که اگر نمی توانند از جنگ صرف نظر کنند بهترین طرق تحصیل فتح و پیروزی این است که به قدر کفایت در تأمین تجهیزات نظامی بکوشند و خود را آماده و مهیا نگاه دارند.

بنابراین نویسندگان اسلامی مانند نویسندگان روم قدیم- به طوری که ظواهر امر گواهی می دهد - معتقد بوده اند که «SI VIS PACEM PARA BELLUM»؛ آماده جنگ باش اگر خواهی صلح.

شاید ابن خلدون ( 1406 - 1332م) اولین کسی بود که برخلاف تفکر مسلمین سلف اعلام نمود که جنگ ها از نوع مصایب عارضه بر اجتماع نیستند.

وی معتقد بود که از آغاز خلقت جنگ در جامعه وجود داشته است و علت واقعی آن- که اعتبار آن را در اجتماع تأکید می کند - حس انتقام جویی بشر بوده است. به عبارت دیگر بشر ذاتاً موجودی جنگجو است.

انسان معمولاً به جهت حفظ منافع و یا تحت تأثیر عوامل درونی از قبیل بخل و حسادت و خشم یا از جهت تحریک عواطف دینی برای مبارزه با فساد و از بین بردن پلیدی ها، به جنگ وادار می.شود بنابراین گروهی برای تحقق دادن به مقاصد و آمال خویش علیه سایرین متحد شده و جنگ راه می اندازند

مطابق تشخیص ابن خلدون جنگ چهار نوع دارد:

1- جنگ قبیله ای مانند جنگ هایی که میان قبایل عربستان قبل از اسلام وجود داشته است.

2- جنگ غارتگری و زد و خوردهایی که از خصوصیات مردمان بدوی است

3- جنگی را که شرع تجویز کرده است مانند جهاد.

4- جنگ علیه سرکشان و یاغیان و کسانی که تفرقه و شقاق ایجاد می کنند.

ابن خلدون مدعی آن است که دو جنگ اول که ناشی از عصیان و طغیان است، ظالمانه نامشروع است و دو جنگ اخیر (نوع سوم و چهارم) جنگ هایی است عادلانه و مشروع.

ابن خلدون با عقیده طرطوشی که مدعی است جنگ را فقط با تجهیزات نظامی می توان فتح کرد، موافق نیست بلکه معتقد است که برای فتح و پیروزی علل عمیق تری در کار است که از سرباز و ابزار جنگ بسی مهم تر است و ابن خلدون آن را «الاسباب الخفیه» یعنی اسباب و وسایل نهانی می نامد مقصود او از اسباب و ابزار نهانی عوامل اخلاقی ارتش نیست- با این که آن را به طور مطلق ضروری می داند- بلکه عبارت است از به کار بردن پاره ای از رموز

ص: 106

و فنون جنگی که موجب فتح و پیروزی ارتش است از قبیل استفاده کردن از مواضع کوهستانی برای آغاز تعرض و به کار بردن حیله های جنگی مانند تاکتیک های اغفال و فریب دادن دشمن (1)

این نکته باید یادآوری شود که متفکرین مسلمان از اول ظهور اسلام تا دوران ابن خلدون جنگ های دنیایی را در حکم مفسده و واجب الاجتناب می دانستند؛ زیرا با قوانین الهی که انواع جنگ ها غیر از جهاد را- که به منظور مقاصد دینی تجویز شده بود - تحریم کرده بود سازگار نبود.

ولی همین که متفکرین اسلام از نزدیک جامعه و اجتماع را آزمودند، این نکته را درک کردند که چون افراد بشر مصون از خطا نیستند لذا نمی توان به سهولت از جنگ احتراز کرد. صلح در داخل محیط اسلامی محتاج به روح الهام بخش پیغمبر صلی الله علیه و آله یا حیثیت و قدرت فردی است مانند عمر

اما زمانی که خلفا از سنت پیغمبر صلی الله علیه و اله منحرف شدند دیگر جنگ های مقدس منحصر به محارباتی نبود که آن ها بر عهده می گرفتند و نکته دیگر این که همیشه فکر آن ها خالی از مقاصد جنگ های دنیوی نبود

در برابر جنگ مقدس که جهاد نامیده می شد جنگی به نام «حرب» وجود داشت که به عنوان یک حادثه و عارضه غیر طبیعی- که در نتیجه لاابالی گری و خطاکاری بر جامعه عارض شده بود - مورد نظر قرار گرفته بود.

باید متذکر بود که ابن عبدالله جنگ ها را از نوع امراض می دانست ولی نظر ابن خلدون این بود که بروز جنگ در اجتماع ناشی از فطرت و ماهیت بشر است و ظهور آن در جامعه، مانند حیات اجتماعی امری است جاوید و لایزال.

نتایج تحقیقات ابن خلدون از مشاهدات وضع آشفته ملل شمال آفریقا که مولود جنگ های مستمر میان دولت های کوچک اسلامی بود - ناشی نشده بود؛ بلکه محصول مطالعاتی بود که در تاریخ ملل مختلف به عمل آورده بود.

مطالعات و تحقیقات ابن خلدون با بصیرت تام و تمامی که در تحقیق و مطالعه جامعه بشری ،داشت با تحقیقات و مطالعات جدید تطبیق می.کند او به این نتیجه رسید که جوامع اولیه بشری به جنگ بیش تر از صلح متمایل بوده اند و در هیچ حالتی مسأله صلح،

ص: 107


1- مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون جلد 2 صفحات 79 - 65 (مدرک سابق الذکر)

وضع عادی و معمولی نداشته است. (1)

سرهانری مین گفته است:

«آن چه طبیعی، بدوی و قدیمی است صلح نیست بلکه جنگ است. ظاهر امر این است که عمر جنگ با عمر بشریت، یکسان است ولی صلح، اختراعی است تازه». (2)

اسلام مانند مسیحیت می کوشید تا حکومت ملکوت را در زمین استقرار دهد ولی مانند مسیحیت از تأسیس جهان اخوت و جامعه ای بر اساس تقوا و ترس از خدا که صلح و سلم در آن پایدار و دایم باشد عاجز گردید.

مسألۀ جنگ همان گونه که در نظر اجداد ما همیشه به عنوان یک مشکل و معضل مطرح بوده برای ما نیز تا زمان حاضر به همان صورت باقی است سابقین با شور و عشق فراوانی سعی می کردند که جنگ را در سایه ایمان و عقیده ای که به آن احترام می گذاشتند، نسخ و ابطال کنند و ما در عصر حاضر می کوشیم تا آن را به وسیله ایمان به علم و دانشی که در اختیار داریم از بین بیریم

ص: 108


1- ابن خلدون اولین متفکری نیست که گفت: «جنگ در اجتماع امر عادی و معمولی است»، بلکه اولین متفکر مسلمانی است که این عقیده را ابراز کرد قبل از او افلاطون در کتاب قوانین، فصل اول و دوم و همچنین سایرین در قرون وسطی و دوره های اخیر نظیر این افکار را بیان کرده اند هوبس ضمن بیاناتی که اغلب از او نقل کرده اند گفته است: «بدین جهت روشن و آشکار است که در ضمن مدتی که مردم با یکدیگر زندگی می کنند و نیروی مشترکی نیست که آن ها را با احترام و ابهت تمام به یکدیگر پیوند دهد، وضعی به وجود می آید که آن را جنگ می نامند در چنین وضعی هر فردی با فرد دیگر در حال نزاع خواهد بود زیرا جنگ فقط عبارت از مقاتله در میدان نبرد یا محاربه نیست بلکه حالتی است که در دوران معینی از زمان رغبت به جنگ و بهانه های جنگ جویی محسوس می شود بنابراین وضع زمان در ماهیت جنگ ملاحظه می گردد همان طور که در ماهیت هوا محسوس است. به این معنی که ماهیت هوای طوفانی در ریزش یکی دو باران نیست بلکه تیرگی و تراکم اوضاع جوی در ظرف چندین روز متوالی، نماینده آن است. در این صورت ماهیت جنگ عبارت از حالت عملی جنگ نیست بلکه نهفته در بی سروسامانی اوضاع است که در طول آن مدت اطمینانی برای خلاف آن وضع ندارد و اگر دوره ای باشد که هیچ یک از این جریانات در آن نباشد، دوران صلح خواهد بود (مراجعه شود به کتاب لویاتن فصل 13 تألیف هوبس و نیز به فلسفۀ سیاسی ،هوبس، تألیف لیواستروس چاپ آکسفورد، سال 1936، صفحات 163 - 160).
2- مراجعه شود به کتاب سرهانری مین به نام حقوق بین المللی چاپ ،لندن سال 1888، صفحه 8 و نیز به تحقیقی دربارۀ جنگ، چاپ شیکاگو، سال 1942، جلد 1 صفحات 7- 6 تألیف کونسی رایت.

خدا چهار شمشیر به پیغمبر صلی الله علیه و اله داد (تا به آن وسیله با کفار بجنگد). شمشیر اول برای جنگ با مشرکین که محمد صلی الله علیه و آله خودش با آن ها به مقابله پرداخت. شمشیر دوم برای جنگ با مرتدین که ابوبکر خلیفه اول به آن وسیله با آن ها به جنگ پرداخت شمشیر سوم برای جنگ با اهل کتاب که عمر خلیفهٔ دوم به وسیلهٔ آن جنگید. شمشیر چهارم برای جنگ با اهل نفاق و شقاق که علی خلیفهٔ چهارم بدان وسیله جنگید. (1)

فصل ششم: اقسام جهاد

اشاره

از نظر فقهای اسلام بین جهاد علیه غیر مسلمین و جهاد علیه مسلمین اعم از این که از طریق ایمان منحرف باشند یا در راه تفرقه و شقاق وارد شده و از اطاعت امام یا نواب او سرباز زده باشند تفاوت وجود دارد فقها اتفاق رأی دارند که جنگ با این نوع مردم جنگ حق و مشروعی است، مع ذلک در نحوه عمل و چگونگی پایان دادن به آن با یکدیگراختلاف دارند

الماوردى جهاد علیه مسلمین را به سه نوع تقسیم می کند:

اول جهاد علیه اهل ،رده یعنی آن دسته از مسلمین که مرتد می شوند.

دوم جهاد علیه ،بغی یعنی طغیان و عصیان

سوم، جهاد عليه ،محاربين یعنی کسانی که در طریق تفرقه و شقاق سیر می کنند و علیه دولت قیام می کنند (2)

سایر فقها جهاد دیگری را به نام «الرباط» که عبارت از حفظ سرحدات است بر اقسام جهاد افزوده اند. همچنین جهاد دیگری نیز ممکن است بر انواع جهاد افزوده شود و آن جهاد علیه اهل کتاب است

ص: 109


1- السير ،الكبير ،شیبانی، صفحات 1، 5، 14
2- مراجعه شود به الاحكام السلطانیه چاپ ،بن طبع ،انگر، سال 1853، صفحهٔ 89

جهاد عليه مشركين

اسلام اجازه هیچ نوع صلح و سازشی را با کسانی که از ایمان به خدا سرباز می زنند، نداده است. به این بیان که این نوع مردم یا باید مسلمان شوند یا این که باید با آن ها جنگید. به موجب چندین آیه ،قرآن مسلمین مکلّف به جهاد شده اند از جمله: «هر جا مشرکین را به چنگ آوردید با آن ها بجنگید». (1) همچنین «کفاری که از نزدیکان شما هستند باید خشونت و شدت عمل از شما ببینند» (2) و نیز «هر وقت با کسانی که بی ایمانند ملاقات می کنید گردنشان را بزنید تا آن ها را نیست و نابود کنید». (3)

در حدیث وارد شده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام کرده است که: «مأمورم با مشرکین بجنگم تا این که بگویند: لااله الا الله» (4)

تقريباً همۀ فقها بدون استثنا عقيده دارند که شرک و اسلام نمی توانند با یکدیگر زیست کنند. بنابراین مشرکین که خدایان - یعنی ارباب و انواع- را با خدای واحد شریک می دانند، باید بین اسلام و جنگ یکی را انتخاب کنند.

فقها برای کلمهٔ مشرک تعریف معین و قاطعی را ذکر نکرده اند آن ها حتی اهل کتاب- که به خدا ایمان دارند ولی به پیغمبر مؤمن نیستند - و همچنین مجوس ها (زردشتی ها) را که ایمانشان نسبت به خدا مبهم و تاریک است ولی یک نوع کتابی داشته اند، مستثنی نکرده اند. ظاهر امر این است که معنی محدود و فشردهٔ کلمۀ شرک عبارت است از بت پرستی بدون این که کوچک ترین مفهومی از مقام عالی ربوبیت در آن گنجانده شده باشد.

در حجاز این اصل جزء به جزء اجرا می شود ولی در بعضی قسمت های عربستان مانند ،یمن، یهودی ها اجازه اقامت داشتند در داخل عربستان هیچ کس اجازه اقامت نداشت، مگر کسانی که مسلمان شده بودند یا به صورت اهل کتاب باقی مانده بودند.

مسیحیان نجران که در پناه اسلام مأمون و مصون بودند به امر عمر خلیفه دوم به سرزمین «هلال خصیب» کوچانده شدند تا در آن جا رحل اقامت بیفکنند. (5)

ص: 110


1- سوره توبه، آیه 5.
2- سوره توبه، آیه 124.
3- سوره محمد، آیه 4
4- مراجعه شود به الجامع الصحیح بخاری چاپ ،لیدن سال 1864 جلد 2 صفحهٔ 236 و به سنن ابوداود، چاپ ،قاهره سال 1935، جلد 3، صفحه 44
5- مراجعه شود به فصل 17 مندرج در کتاب حاضر.

بعدها در اجرای حکم تخفیفی قایل شدند به این معنی که در حال حاضر اهل کتاب تنها از اقامت در شهر مکه ممنوعند. (1) در خارج از شبه جزیره عربستان، به استثنای زردشتی ها در ایران و عناصر بت پرست در شهرستان های دوردست در مرزهای اسلام، واقع در آسیا و آفریقا مشرکین به ندرت یافت می شدند.

جهاد عليه اهل رده (مرتدین)

ارتداد به دو شکل صورت می گیرد طریق اول این است که شخص مؤمن از تبیعت اسلام روی برگرداند بدون این که بخواهد به دار الحرب ملحق شود. (2)

طریق دوم این است که یک دسته از مؤمنین از اسلام روی برتافته و به دارالحرب ملحق شده یا این که به سرزمین دیگری رفته و در آن جا سکونت گزیده باشند.

نوع دوم در توجه به مسألۀ جهاد مورد بحث ما قرار می گیرد و طریق اول که مربوط به قانون صلح است ضمن بحث در حدود اختیارات یا قلمرو اختیارات، مورد تحقيق قرار خواهد گرفت. (3)

در صورتی که عده مرتدین زیاد باشد و برای معارضه با دولت نیز نیروی کافی داشته باشند، امام مکلف است که با آن ها جهاد کند. هرچند فقها توصیه می کنند که قبل از جنگ مذاکراتی به عنوان اتمام حجت آغاز شود زیرا ممکن است بدین وسیله آن ها را برای بازگشت به اسلام اقناع نمود. اما از آن جایی که قانون اجازه نمی دهد مسلمان راه شقاق و تفرقه را بپوید، لذا نمی شود با اهل رده صلح کرد یا جزیه و مالیات سرشماری از آن ها اخذ نمود.

مرتدین یا باید به اسلام برگردند یا در برابر جهاد آماده جنگ شوند. اما در مورد غيرمؤمنين ضمن مذاکره و اتمام حجت - باید به آن ها اخطار شود که اگر شرایط اسلام را نپذیرند جنگ حتمی است و همین اخطار مجوزی است برای اعلان جنگ.

در صورتی که مرتدین از بازگشت به اسلام امتناع کرده و جنگ شروع شود، همان

ص: 111


1- ابن قدامه فقیه حنبلی عبور اهل کتاب را از عربستان من جمله مکه جایز می داند مشروط به این که قصد اقامت نداشته باشند. مراجعه شود به المغنی تألیف ابن قدامه چاپ قاهره سال 1367، طبع رشيد رضا، جلد 8 صفحه 530
2- ارتداد به معنی روی برتافتن و پشت کردن و به تعبیر امروز به معنی ارتجاع است. (مترجم)
3- به فصل 14 مراجعه شود.

قوانینی که در جنگ با مردم دار الحرب مقرر و نافذ ،است دربارهٔ این جمعیت باید اجرا شود (1) در آن صورت نفوس و اموال آن ها مشمول قاعدۀ عمومی تسلیم و انقیادی که دربارهٔ کفار معمول است نخواهد شد؛ یعنی نه خودشان و نه عیالاتشان محکوم به اسارات نخواهند بود و همچنین دارایی آن ها به حساب غنایم جنگی ضبط نخواهد شد. ولی اموال کسانی که در این کشمکش کشته شوند به تصرف دولت درخواهد آمد و تحت عنوان «فيء» یعنی خالصه اداره خواهد شد.

بعضی از فقها از قبیل حنفی ها عقیده دارند که عیالات ،مرتدین، محکوم به اسارتند و در حکم غنایم جنگی محسوب می شوند همچنین اولادی که از مرتدین به وجود می آیند اسیر زاده شناخته می شوند ولی اغلب فقها این امر را ضروری نمی دانند. از مسایل مهم بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله مسأله ارتداد قبایل عرب بود. ابوبکر خلیفهٔ اول به آن ها اخطار کرد که به اسلام بازگشت کنند والا به شدت با آن ها خواهد جنگید. این اقدام به وسیله خالد بن انجام گرفت به این شرح که خالد بن وليد برای تنبیه و مجازات آن ها اقدام به سوزاندن دارایی آن ها کرد و با وجود مقاومتی که مرتدین در حافظت دارایی خود بروز می دادند، خالد مقدار زیادی از اموال آن ها را سوزاند رؤسای قبایل مرتد به شدت مجازات شدند و اغلب آن ها در این گیرودار کشته شدند. مورخ معروف البلاذری می نویسد که در این معرکه هیچ کس از مرگ نجات نیافت مگر همان افرادی که به اسلام بازگشتند. (2)

جهاد عليه بغى

بغی یا طغیان اقدام به عملی است که به منظور مخالفت و تفرقه در میان جمعیت صورت گیرد. اگر اهل بغی و طغیان با مقام و اقتدار امام مخالفت نمی کردند، کسی با آن ها جنگ نمی کرد و می توانستند در حال صلح و سلم در دارالاسلام به سر برند. امام نیز می بایست در اقناع آن ها بکوشد تا از طغیان و عصیان و از ایجاد تفرقه و شقاق منصرف شده، عقاید و افکارشان را با عقیده اصلی و عمومی تطبیق دهند هرگاه از این عمل امتناع ورزند و از تبعیت قانون سرباز زنند، بایستی با آن ها جنگید و هرگاه عصیان و طغیان آن ها ناشی از گله و

ص: 112


1- به فصل نهم مراجعه شود.
2- مراجعه شود به فتوح البلدان تألیف ،بلاذری، چاپ لیدن سال 1866 صفحات 106 - 105 و به ترجمه هتی صفحات 611 - 159

شکایاتی بود که با عقیده و ایمان تماسی نداشت از قبیل شکایاتی که فی المثل از فرماندارشان داشتند، می بایست کوششی به عمل می آمد که آن ها را به صلح و آشتی وادار کنند و اگر عصیان کنندگان عده قلیلی بودند که بدون زحمت می شد بر آن ها فایق آمد و آن ها را اداره کرد احتیاجی به جهاد نبود.

در زمان علی علیه السلام هنگامی که خوارج با علی علیه السلام مخالفت کردند سه پیشنهاد به آن ها عرضه شد به آن ها اجازه داده شد که نمازشان را در مسجد به جای آورند و از طرف خلیفهٔ وقت به آن ها حمله و تعرضی نشود. همچنین اجازه اقامت در دارالاسلام نیز به آن ها داده شد. (1) ولی همین که برای مخالفت با خلیفه قیام کردند، علی علیه السلام آن ها مجهز شد و قوای آن ها را در معرکهٔ نهروان (به سال 658 م) درهم شکست.

در دوران صدر اسلام وقتی که امامی در ظاهر از اجرای قانون روی برمی تافت و افکار عمومی مایل به همکاری با وی ،نبود فقهای عصر از امام حمایت می کردند و با عناصری که به مخالفت وی قیام کرده بودند، مخالف بودند.

فقها نظرشان این بود که اگر امام مرتکب خطایی هم بشود باید از او اطاعت کرد!!

اشعری ها و تقریباً تمام فقهای سنی بعد، عقیده داشتند که طغیان و عصیان از ظلم و ستمکاری بدتر است. (2) این گروه از فقها معتقدند همین که برای یک مرتبه با امام جدید بیعت شد راه مشروع و طریق قانونی برای پس گرفتن وجود ندارد؛ زیرا قرآن می فرماید:

﴿أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ﴾؛ (3) «از خدا و از پیغمبر و از کسانی که بر شما حکومت دارند اطاعت کنید». (4)

و باز قرآن تصریح کرده است که:

ص: 113


1- مراجعه شود به المدونة الكبری، تألیف ،صهنون چاپ قاهره سال 1323 ه-، جلد 3، صفحات 50 - 47 و به الماوردی، صفحه 97
2- مراجعه شود به الابانه، تألیف ،اشعری چاپ حیدرآباد، طبع دوم سال 1338 ه-، صفحه 9 و همچنین مراجعه شود به تحریر الاحكام في تدبير اهل الاسلام، تألیف ابن جماعه به نقل کو فلر در اسلامیکا (دایرة المعارف اسلامی)، جلد 6، سال 1934
3- سوره نساء، آیه 59
4- تمام مشکلات و اختلافاتی که در اولین مرحله میان مکتب تشیع و مذهب اهل سنت و جماعت به وجود آمد راجع به «اولی الامر» و شرایط امامت و فرمانروایی است و خلاصه گفتار این است که مکتب تشیع مدعیان زمامداری و فرمانروایی محیط های اسلامی را به ندرت واجد صلاحیت و حایز صفات «اولی الامر» شناخته است (مترجم)

﴿وَ إِذَا تَنَزَعْتُمْ فِى شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول إن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَالْيَوْم الْأَخِرِ﴾. (1)

«اگر در مسأله ای به اختلاف و منازعه برخوردید برای حل آن به خدا و به پیغمبر مراجعه کنید اگر به خدا و به روز بازپسین ایمان دارید».

بعد از رحلت رسول خدا، امام جانشین او می شود. (2)

بدین طریق امام در عمل دارای اقتدارات کامل شناخته شده و می تواند اعلان جهاد صادر کند تا احکامش مجری شود.

بنابراین «بغی» به معنی شقاق و افتراق عبارت است از مخالفت با مقام امامت و معارضه با اقتدار ،امام لذا هم امام و هم اتباعش جلوی مخالفین و تفرقه اندازان را باید بگیرند تا این که وحدت امامت مجدداً مستقر گردد

احکامی که تکلیف رفتار با عصیان کنندگان و سرکشان را معین می کند نسبت به تکالیفی که در برابر کفار وضع شده فرق دارد اختلافات عمده بین دو گروه این است که اسرا و محبوسین عصیان کنندگان محکوم به اعدام نیستند و اموال و املاکشان به عنوان غنایم جنگی توقیف نمی شود. همچنین پس از آن که مطیع و منقاد امر امام شدند، اسلحه و تجهیزاتشان به آن ها مسترد می.شود

عملیات تخریبی از قبیل سوزاندن اغنام و مواشی یا حمله و تعرض به وسیله منجنیق و آتش جز در مواردی که به طور اطلاق ضروری شناخته شود نباید در مورد این دسته به کار برده شود. (3)

جهاد عليه فراریان جنگی و راهزنان

عملیاتی را که فراریان جنگی مسلمان و راهزنان مسلمان مرتکب می شوند سرقت عظیم نامیده می شود.

ص: 114


1- سوره نساء، آیه 59
2- مسأله امامت به طوری که در پاورقی قبل به آن اشاره شد مرادف «اولی الامری» است و شیعه امام مفترض الطاعه را کسی می داند که اعلم و اتقی ،باشد آن وقت لایق تبعیت شناخته خواهد شد. (مترجم)
3- مراجعه شود به کتاب ،الام تألیف ،شافعی چاپ ،قاهره سال 1321 ه-، جلد 4، صفحهٔ 133 و به الماوردی، صفحات 101 - 96 و به کتاب فتح القریب، تألیف ابن قاسم ،الغزی چاپ لیدن، سال 1894 ه-، جلد 7، صفحات 122 - 104 و به کتاب ،الهدایه تألیف ،مرغینانی چاپ ،قاهره، سال 1936، جلد 2، صفحه 126

قانون چگونگی رفتار با این دو دسته در قرآن به این شرح وضع شده است:

«مجازات کسانی که با خدا و پیغمبرش می جنگند یا به این طرف و آن طرف می روند تا روی زمین فساد و بی نظمی ایجاد کنند این است که باید مقتول شوند یا به دار آویخته شوند یا این که دست و پای آن ها قطع شود و یا این که تبعید شوند این است سزای عمل آن ها در این جهان و در جهان ،آینده عذاب دردناکی خواهند داشت». (1)

فقها بر اساس این ،آیه اتفاق نظر دارند که مفسدین و راهزنان باید به وسیله امام مجازات شوند، ولی در درجهٔ مجازات با یکدیگر اختلاف دارند

بعضی از فقها حکم قتل و دار زدن را صادر کرده اند عده ای نیز حکم بریدن دست و پا را داده اند و بعضی به صدور حکم تبعید و اخراج، قناعت کرده اند.

مجازات منوط به نوع جرم و جنایت و همچنین منوط به میزان شدت و اهمیت آن بوده است. (2) در موضوع تبعید و اخراج نیز اختلاف عقیده وجود داشته است. چنان که مالک عقیده داشت شخص محکوم باید به دارالحرب تبعید شود، یعنی از سرزمین مسلمین اخراج گردد. سایر فقها بر این عقیده بودند که در دارالاسلام ،بماند ولی از محل اقامت خودش اخراج گردد- به طوری که خلیفه عمر بن عبدالعزیز این کار را کرد - یا این که تسلیم زندان شود (مطابق فتوای ابوحنيفه).

امام در جنگ با این گروه اختیار دارد که همان نحوه رفتاری را که با بغات- جمع باغی به معنی طغیان کنندگان و گردن کشان - معمول است با آن ها منظور دارد یا این که از آن هم پا را فراتر بگذارد چگونگی رفتار با این گروه ها به درجه شدت و اهمیت عملیاتی دارد که مرتکب شده اند. (3)

جهاد عليه اهل كتاب

اهل کتاب عبارتند از یهودی ها و مسیحی ها و صابئین که به خدا ایمان داشتند ولی مطابق عقیده مسلمین کتبشان را تحریف کردند در نتیجه لطف خدا شامل حال آن ها نشد.

ص: 115


1- سوره مائده، آيۀ 33: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنْ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾
2- مراجعه شود به الماوردی، صفحات 3 - 1
3- مراجعه شود به الماوردی، صفحات 106 - 105 و به رسالهٔ دکتر محمد حمید الله به نام طرز رفتار دولت ،اسلامی چاپ لاهور سال 1945، صفحات 179 - 177.

هنگامی که خدا آخرین پیغمبرش را فرستاد تا آن ها را به حق و حقیقت دعوت کند، آن ها ایمان به خدا را پذیرفتند اما در برابر نبوت محمد صلی الله علیه و آله و قرآن تسلیم نشدند. در نتیجه اهل کتاب نیز مانند مشرکین مستوجب تنبیه و مجازات شناخته می شدند، ولی از آن جایی که به خدا ایمان ،داشتند تنبیه و مجازات آن ها جزیی بوده است بنابراین بایستی علیه آن ها جهاد صورت می گرفت اما میزان خشونت در این جهاد کم تر از خشونتی بود که علیه مشرکین انجام می شد.

موضع گیری اسلام در برابر مشرکین محدود به این بود که یا اسلام بیاورند یا علیه آن ها جهاد شود. ولی اهل کتاب یکی از سه شرط را باید انتخاب کنند اسلام پرداخت جزیه (مالیات سرشماری) یا جهاد اگر اسلام را بپذیرند مانند سایر ،مؤمنین دارای حقوق کامل و متساوی می شوند و اگر ترجیح می دهند که به صورت اهل کتاب باقی بمانند و جزیه بپردازند، شخصیت حقوقی آن ها نسبت به مسلمین در درجه دوم قرار می گیرد و در صورتی که حاضر به جنگ شدند با آن ها همان رفتاری می شود که با مشرکین می شود.

رباط

رباط عبارت است از حفاظت و حراست سرحدات و مرزهای دارالاسلام به وسیلهٔ قوایی که در نقاط مرزی و در شهرهای سرحدی به منظور دفاع مستقر می شوند.

این نوع جهاد اگرچه بر اساس امر قرآن بود، لکن زمانی به ظهور پیوست که دولت اسلامی در حال دفاع بود احکام و اوامر قرآن بین مقاصد دفاعی یا مقاصد تعرضی تفاوتی قایل نمی شود:

﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوٌّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ...﴾ (1)

ولی فقها مخصوصاً فقهای مالکی در اسپانیا و شمال آفریقا- که سرحداتشان به طور دایم هدف حمله و هجوم نیروهای اروپایی بود - در زمینه مقاصد دفاعی به وسیلهٔ «رباط» بیش تر توصیه و تأکید می کردند.

ص: 116


1- سوره انفال آیه 60 «در مقابل آن ها هر چه می توانید نیرو تجهیز کنید و اسب هایی را (به اصطبل) بسته در سرحدات آماده داشته باشید تا بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان و سایرین را غیر از آن دشمنان مرعوب کنید».

در احادیث بر جنبه تدافعی رباط تأکید بسیاری شده است و شاید این احادیث بیش تر در زمانی ترویج شده که رباط به منظور مقاصد تدافعی به کار می رفته است. یکی از احادیث به این شرح بیان شده است که:

«عبدالله بن عمر گفت: جهاد برای مبارزه با کفار است و رباط برای حفاظت و حراست مؤمنين»

در اسپانیا مسألۀ رباط در نظر مسلمین مهم تر از جهاد بود زیرا سرحداتشان لا ينقطع مورد حمله و هجوم قوای مسیحی بود. به همین دلیل ابن هذيل در قرن دوازدهم مسیحی- هنگامی که حکومت مسلمین در اسپانیا محدود به قسمت جنوبی آن بود - رساله ای راجع به جهاد نوشت و فصل دوم آن را به رباط تخصیص داد. در این رساله دفاع از اسپانیا را در مقابل کفار از طریق دریا و از راه خشکی توصیه و تأکید کرد و آن را از مهم ترین وظیفه مؤمنین شمرد. (1) احادیث مربوط به پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به سرحدات غربی اندلس به شرحی که نقل شده، حاکی از تأکید بر اهمیت رباط برای حمایت اسپانیا از حمله و هجوم اروپایی هاست (2) و نیز حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه و آله به این مضمون وارد شده است که:

«رباط بر جهاد ترجیح دارد و یک شب را در رباط گذراندن بهتر از هزار شب نماز و دعاست».

ص: 117


1- مراجعه شود به تحفة الانفس و شعار سكان الاندلس، تألیف ابن هذیل، چاپ پاریس، سال 1936، طبع لوئی ،مرسیه، صفحات 10 - 8
2- مراجعه شود به الجامع الصحیح بخاری چاپ لیدن سال 1864م، جلد 2 صفحه 222 و نیز مراجعه شود به السير الكبير، تألیف شیبانی با شرح سرخسی چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 1، صفحات 6، 7، 9، 31

ص: 118

هراکلیوس امپراطور روم از یک نفر بیزانطینی که مدتی در میان مسلمین زندگی کرده بود راجع به وضع عمومی مسلمان ها پرسشی کرد. آن شخص در جواب گفت: «آن ها کسانی هستند که در روز سوارکارانی سلحشورند و در شب عابد و زاهد» (1)

فصل هفتم: روش های نظامی

مجاهدين

در سال های اولیه حیات محمد صلی الله علیه و آله همه پیروانش حتی زن ها همه در راه پیشرفت اسلام می جنگیدند. (2) اما از آن جایی که امت اسلام و جامعه اسلامی کوچک و نورس بود، نمی توانست در تمام جنگ ها شرکت کند و به عبارت دیگر مقدور نبود که همۀ افراد وارد معرکهٔ جنگ شوند؛ زیرا عوامل اقتصادی و طبیعی اجازهٔ این کار را نمی داد (3) به گفتهٔ شافعی افراد از نقطه نظر جنگی به دو دسته تقسیم شده بودند:

1- آن هایی که مکلف بودند جهاد کنند.

2- آن هایی که وظیفۀ جهاد بر آن ها واجب نبود (4) و به اصطلاح ساده تری باید گفت «مجاهد» و «غیر «مجاهد». مجاهدین بایستی واجد صفاتی باشند تا بتوانند در راه خدا جهاد کنند به این شرح:

ص: 119


1- تاریخ طبری جلد 1 صفحه 2395
2- به گفتهٔ ابن هشام در بیعت دوم عقبه (سال 621 م) همۀ پیروان محمد صلی الله علیه و آله اتفاق رأی داشتند که برای پیشرفت اسلام همه بایستی در جنگ سرخ و در جنگ سیاه خدمت کنند. این جریان علامت آن بود که تبلیغ اسلام از دوران عقیده و اقناع در طریق جهاد قدم گذاشته است مراجعه شود به سیره ابن هشام چاپ گوتنبرگ سال 1858 صفحات 300-293
3- واقدی در ،المغازی چاپ ،کلکته سال 1856 صفحات 13 - 12 می گوید: مسلم است که محمد صلی الله علیه و آله وقتی به جنگ می رفت عده ای از پیروانش را پست سر می گذاشت. این عمل به وسیلهٔ یکی از آیات قرآن در این ،باره تجویز شده است. آن جا که می گوید مؤمنین نباید همه با یکدیگر به میدان جنگ بروند (؟) سوره توبه، آیه 23
4- کتاب ،الام تألیف ،شافعی چاپ ،قاهره سال 1321 ه- ، جلد 4، صفحه 85

در مرحله اول مجاهد باید مؤمن .باشد مالک و شافعی وجود این صفت را در مجاهد شرط می دانند و می گویند: پیغمبر صلی الله علیه و آله اجازه نداد که افراد غیر مؤمن وارد ارتش مسلمين شوند. (1) سایر فقها مخصوصاً حنفیها می گفتند دلیلی ندارد که غیر مؤمنین نتوانند وارد خدمت نظام شوند. آن ها معتقد بودند که پیغمبر صلى الله عليه و سلم خودش از کفار استفاده کرده است. (2) این دسته در این باره حدیثی نقل می کردند:

«اسلام حتی ممکن است به وسیلهٔ گناه کاران ترویج شود». (3) با این که طرد کفار به طور کلی مورد قبول بود مع ذلک همیشه اجرا نمی شد.

این نکته مسلم است که در جنگ قادسیه مسلمین مورد حمایت و تقویت مشرکین واقع می شدند و این دسته از مشرکین فقط پس از فتح مسلمان شدند (4)

در مرحله دوم مجاهد باید مردی باشد بالغ و رشید کودکان و افراد بیمار معاف بودند تا موقعی که دسته اول به سن رشد و بلوغ برسند و دسته دوم معالجه شوند. (5)

در مرحله سوم مجاهد باید از جنس ذکور باشد. زن ها على الاصول مجاهد شمرده نمی شوند. (6) دلیل آن این است که آیات جهاد در قرآن به مؤمنين - یعنی گروندگان از جنس ذکور- اشاره می کند و کلمۀ مؤمنات- که جمع مؤنث است - به آن اضافه نشده است.

فقط در موقع حمله ناگهانی به اسلام زن ها می توانستند در جنگ شرکت کنند. فقها به زن ها اجازه می دهند که به طور غیر مستقیم در جنگ کمک کنند، مخصوصاً در مورد مراقبت

ص: 120


1- منبع سابق الذكر ، صفحه 89 و كتاب المدونة الكبرى چاپ ،قاهره سال 1323 ه- ، جلد 3، صفحات صَلَّى اللهُ 41۔40؛ درباره قضیهٔ حبیب ابن ایصاف (ایساف) که پیغمبر صلی الله علیه و آله قبل از آن که اسلام بیاورد به او اجازهٔ شرکت در جنگ را نداد (مراجعه شود به کتاب ،واقدی، صفحات 41 - 40)
2- السير الكبير، تألیف ،شیبانی چاپ حیدرآباد سال 1335 ه- ، جلد 3، صفحات 188 - 186.
3- الجامع الصحيح، تأليف ،بخاری، چاپ لیدن سال 1864، جلد 2 صفحات 264 - 263. به هر حال در عمل پیغمبر صلی الله علیه و اله - میان رد و قبول کفار - اختلافی به نظر می رسد (مراجعه شود به واقدی، صفحات 222۔ 215)
4- تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1893، دورۀ ،اول، جلد 5، صفحهٔ 2261.
5- از ابن عمر روایتی نقل شده است که در جنگ ،احد چهارده ساله بود و به این جهت محمد صلی الله علیه و آله به او اجازه نداد که وارد صف مجاهدین شود ولی یک سال بعد در جنگ خندق اجازهٔ جهاد به او داده شد، ،شافعی، جلد 4، صفحه 85
6- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جهاد زن عبارت از حج است ،بخاری، جلد 2 صفحهٔ 218

از مجروحین مسلمان یا تشویق و تشجیع مجاهدین به جنگ (1)

در مرحله سوم مجاهد باید دارای سلامت جسم باشد قرآن در مورد عدم مشمولیت ناتوان و چلاق و مریض صراحت دارد. آن جا که می گوید: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ يعنى مادام که نسبت به خدا و رسول خدا خلوص دارند بر آن ها حرجی نیست. (2)

همچنین در آیه دیگر آمده است:

﴿و لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾

«خداوند بر هیچ کس جز به مقدار توانایی وی تکلیف و وظیفه ای بار نمی کند» (3) مسلمان هایی که نیکوکارند ولی نمی توانند به جنگ بروند ممکن است وظیفه جهاد را به وسیله کمک نقدی و تهیه و تقدیم اسلحه و ابزار جنگ انجام دهند. (4)

در مرحله چهارم مجاهد باید استقلال اقتصادی و تمکن مالی داشته باشد نباید مقروض باشد مگر در صورتی که طلبکار او را معاف قرار دهد. همچنین باید دارایی کافی داشته باشد که مخارج خود و خانواده اش را تأمین کند. (5) برده و بنده که تحت تکفل مولای خویش است مکلف به جهاد نیست (6) و اگر بنده ای آزاد می شد مجاز بود که وارد جنگ شود. بندگان مانند زنها در موقع حمله و هجوم دشمن مکلف هستند که در دفاع شرکت کنند.

در مرحله پنجم مجاهد باید قبل از عزیمت به میدان جنگ از والدینش اجازه کسب کند ولی در مورد حمله ،ناگهانی مؤمنین باید بدون تحصیل اجازهٔ قبلی از والدین یا از امام برای

ص: 121


1- شافعی جلد ،4 صفحه 88 واقدی، صفحهٔ 206 ،شیبانی جلد 1 و صفحه ،125، جلد 3 صفحه 206 با این حال در دوران حیات محمد صلی الله علیه و آله و بعد از آن بعضی از زن ها در جنگ های عراق و سوریه شرکت کردند. (مراجعه شود به تاریخ طبری دورۀ اول جلد 4 صفحهٔ 2100). قبل از اسلام نیز در عربستان زن ها گاهی وارد جنگ می شدند
2- سوره توبه آیه 91 ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ و سوره حجرات آیه 15: ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَ جَهَدُوا بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَبِكَ هُمُ الصَّدِقُونَ﴾ مربوط به همین بحث است که مورد استناد واقع شده است.
3- سوره بقره، آیه 286
4- شیبانی جلد ،1، صفحات 96 - 95
5- شافعی جلد 4 صفحهٔ 86 و ،شیبانی، جلد 3 صفحات 205 - 201
6- شافعی، جلد 4 صفحه 85 المقدمات الممهدات ابن رشد چاپ قاهره سال 1325ه-، جلد 1، صفحه 267

دفاع قیام کنند. (1)

در مرحله ششم اقدام مجاهد باید مقرون با حسن نیت باشد؛ چنان چه پیغمبر نیز در این باره فرمودند: ﴿إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ﴾؛ (2) یعنی کارها بر حسب نیت اشخاص، قضاوت و تدبیر می شود. از نظر اسلام مقصود اصلی مجاهد توسعه و پیشرفت دین است نه به دست آوردن غنایم و چون فتح و پیروزی را خدا تأمین کرده است منظور دوم نیز حاصل می شود. (3)

در مرحله نهایی مجاهد باید مادامی که در صحنه جنگ مشغول خدمت است وظایفی را انجام دهد و یکی از آن وظایف مطابق حکم قرآن که می گوید: ﴿أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأَوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ﴾ (4) اطاعت و صمیمیت نسبت به فرمانده ارتش است.

همچنین باید تصمیمات فرمانده را در امور نظامی و تقسیم غنایم جنگی اجرا کند. (5) به علاوه شخص مجاهد نباید هیچ گاه فکر گریز از میدان جنگ باشد مگر در موردی که دشمن خیلی نیرومند باشد یعنی تعداد دشمن حداقل دو برابر تعداد مسلمین باشد. حق عقب نشینی نیز ندارد مگر زمانی که در اثر شدت فشار دشمن در معرض مغلوبیت و نابودی قرار گیرد. (6)

همچنین مجاهد باید پاکدامن و ثابت قدم بوده و از عملیات خیانت آمیز مبری شود مثلاً اگر مجاهد به کسی قول امان داد، باید پایبند آن باشد (7) و اگر کسی را کشت نباید او را مثله کند یعنی اعضای او را مانند گوش، بینی و غیره قطع کند.

فرمان مجاهدين

هنگامی که خلیفه به منظور اجرای قانون قدرت را به دست می گیرد، ریاست امور

ص: 122


1- شافعی، جلد 4 صفحهٔ 86 و شیبانی جلد 1 صفحات 133 - 128 می گوید یک نفر از مؤمنین بدون تصویب و تجویز والدینش در موقع جنگ به محمد صلی الله علیه و آله ملحق شد و پیغمبر صلی الله علیه و آله او را برگرداند تا از والدينش تحصیل اجازه نماید
2- وسائل الشيعه، جلد 1 صفحهٔ 48
3- در قسمت سوم از فصل دوم این کتاب ضمن بحث در ماهیت قانون ،اسلام شرح کافی در این باره داده شده است.
4- سوره نساء، آیه 59
5- الاحكام السلطانيه، تأليف الماوردی، چاپ بن، سال 1853، صفحات 80 - 79؛ تحفة الانفس و شعار سكان الاندلس، چاپ پاریس سال 1936 طبع لوئی مرسیه، صفحات 16 - 15.
6- به فصل 12 همین کتاب مراجعه شود.
7- به فصل 15 همین کتاب مراجعه شود.

لشکری و کشوری به او محول می شود بنابراین حق انتصاب فرماندهان لشکری و کشوری با اوست و فرماندهان فقط به عنوان نمایندگان خلیفه- عمل می کنند؛ زیرا خلیفه از لحاظ تئوری - در اجرای وظایف عمومی که قانون تعیین کرده است در مقابل خدا مسؤولیت دارد. (1) پیغمبر صلی الله علیه و آله و بسیاری از جانشینان وی اغلب فرماندهی لشکر را در میدان جنگ بر عهده می،گرفتند ولی گاهی فرماندهانی را منصوب می کردند که به نیابت از آن ها به جهاد بروند (2)

فقها در دست گرفتن فرماندهی لشکر را برای خلیفه وسیله و ابزار انجام وظایف عمومی وی می دانند. همچنین هنگامی که قدرت خلیفه رو به نقصان گذاشت و فرماندهان تابع او در حقیقت از خود او مقتدرتر و نیرومندتر شدند فقها اغلب تجویز می کنند که خلیفه حق دارد با قهر و فشار احراز قدرت کند

بسیاری از فقها معتقدند که احراز قدرت نظامی از مشخصات اساسی و از لوازم زمامداری است و این نظر حاکی از تفکری است که دستگاه ها و مؤسسات تابعه را تحت اقتدار سران لشکر قرار می دهد

فرماندهی نظامی دو نوع بود: اختصاصی و عمومی

نوع اختصاصی فقط مربوط به سیاست نظامی ارتش است و نوع عمومی هم مربوط به مسایل دیپلماسی است و هم به قضایای نظامی.

وظایف فرماندهی اختصاصی مشمول حمله عمومی است و به شرح ذیل تلخیص می شود:

ص: 123


1- به طوری که تاریخ گواهی می دهد یکی از اشتباهاتی که عثمان خلیفه سوم داشت و منتهی به آن فتنهٔ عظیم شد، همین تئوری بود که خود را خلیفۀ خدا و مسؤول مستقیم او می دانست و به اعتراضات مردم اعتنا نمی کرد، زیرا خود را مسؤول آن ها نمی دانست و حال این که خلیفه انتخابی مردم بود و مسؤول آن ها. (مترجم)
2- به طوری که ابن هشام در کتاب سیره جلد 3 و طبری در دورۀ اول جلد 4 صفحهٔ 1756 بیان کرده اند از پنجاه و پنج یا پنجاه و هفت سفر جنگی که در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله انجام گرفت بیست و شش یا بیست و هفت مرتبه فرماندهی را خودش عهده دار بود سفرهای جنگی که تحت فرماندهی محمد صلی الله علیه و آله انجام گرفت غزوه نامیده می شد و سفرهای جنگی که بر عهدۀ اصحابش بود به نام سریه خوانده می شد. ابوبکر علاقمند بود که فرماندهی جبهه سوریه را خودش عهده دار شود، ولی عمر او را اقناع کرد که در مدينه توقف نماید تا بتواند به کارهای عمومی جنگ بهتر رسیدگی کند در معرکهٔ صفین سرداری و فرماندهی لشکر را علی شخصاً برعهده گرفت. در بسیاری از موارد خلفای اموی و عباسی فرماندهی لشکر را خودشان عهده دار بودند هارون الرشید یک سال فرماندهی لشکر را بر عهده می گرفت و سال دیگر به سفر حج می رفت.

1- ریاست و رهبری ارتش، شامل مراقبت افراد مسلح بازرسی اسب ها و ساز و برگ.

2- اداره امور جنگی و تشویق و تشجیع افراد در جنگ.

3- به کار بردن فنون و رموز نظامی مطابق گفته پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «الحرب حیله» یعنی جنگ عبارت است از به کار بردن تدبیر. با استفاده از این تدابیر جنگی، فرمانده باید ارتش را از حملات ناگهانی حفظ کرده و جنگ را با پیروزی خاتمه دهد. (1) همچنین بهترین نقشه جنگی را برای موضع گرفتن در هنگام حمله و هجوم دشمن طرح کند.

4- مراقبت و توجه فرمانده در رعایت از صبر و استقامت در جنگ با دشمن (2) و دقت در هیچ مجاهدی از میدان جنگ فرار نکند. (3) از طرف دیگر این که مجاهدین موظفند که اوامر فرمانده را اطاعت کنند و در موارد تماس و اصطکاک ،شخصی، تصمیمات او را به موقع اجرا کنند

فرماندهی عمومی علاوه بر وظایف سابق الذكر، شامل اختيارات نمایندگی و امضای قراردادهای صلح و دستور تقسیم غنایم جنگی نیز می شود. (4)

تشكيل ارتش

پیروان محمد صلی الله علیه و آله کاملاً به صورت یک مجتمع نظامی درآمده بودند و در هنگام جنگ به دو گروه تقسیم می شدند کسانی که قادر بر انجام وظیفهٔ جهاد بودند، برای خدمت نظام تجهیز می شدند هیأت مقاتله افراد- جنگی - را تشکیل می دادند و آن هایی که در خانه می ماندند به نام قعده- خانه نشین - نامیده می شدند.

کلمۀ «مهاجره» نیز بر هیأت مقاتله اطلاق می شد زیرا مجاهدینی که به منظور فتح سرزمین های تازه تسخیر شده در خدمات جنگی شرکت می کردند عیالات و فرزندانشان را نیز همراه می بردند و در ممالک تسخیر شده ساکن می شدند آن ها در عین حال که تشکیل

ص: 124


1- بخاری جلد 2 صفحه 254
2- سوره آل عمران آیه 200: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید پایدار و صبور باشید و استقامت بورزید و ثابت قدم باشید و نسبت به امر خدا وظیفه شناسی کنید، در آن صورت ممکن است موفق و رستگار باشید».
3- شافعی می گوید: مجاهد صدیق اجازه دارد در صورت لزوم برای استراحت مرخصی بگیرد، جلد 4، صفحه 92
4- الماوردی، صفحهٔ 57 و ابن هذيل صفحهٔ 17

قوای لشکری می دادند جزء طبقۀ حاکمه ای که آن ممالک را فتح کرده و تحت حکومت اسلام قرار داده بودند در می آمدند.

در نتیجه اشغال قسمت جنوبی عراق و سوریه که قبلاً نیز مسکن قبایل عرب بود و بعضی از این قبایل مسیحی بودند تعداد مجاهدین - هیأت مقاتله- به شدت رو به فزونی می رفت و چه بسا از قبایل ساکن این سرزمین ها به قوای اسلام ملحق می شدند و علیه فرمانروايان ایرانی و رومی خود می جنگیدند (1)

از زمان ظهور اسلام تا دوران خلافت مروان دوم ( 50 - 744م) سازمانی تشکیل شد که بر اساس آن هر لشکری به پنج واحد تقسیم می شد که آن را «الخميس» می نامیدند به این شرح: قلب (مرکز)، جناحین (میمنه و میسره) مقدمه (پیش قراول) و ساقه (قسمت مؤخر لشكر). (2)

در هر یک از تقسیمات لشکری واحد قبیله مقام و عنوان خودش را حفظ می کرد. قسمت سواره نظام در جنگ نقش مهمی داشت و چون در عمل سریع تر و قاطع تر بود معمولاً در جناحین موضع می گرفت. اسلحه سواره نظام نیزه بود و پیاده نظام، تیر و کمان به کار می برد. بعدها سپر و شمشیر نیز مورد استفاده واقع می شد عده لشکر در روزهای اول توسعه و بسط، قابل ملاحظه نبود و عده نفرات از چهار هزار تا دوازده هزار می رسید. طبری روایت می کند که قوای مسلمین در جنگ قادسیه (به سال 637 م) در حدود دوازده هزار نفر بود و در برابر آن ها نیروی ارتش ایران مرکب از صد و بیست هزار نفر بود. (3) مجاهدین به اجناد تقسیم می شدند مفرد- این کلمه جند ،است مرادف رژیمان یا لشکر- و هر یک در اردوگاهی از قبیل ،جابیه طبریه و حمص در سوریه و همچنین در بصره و کوفه واقع در عراق و نیز در فسطاط و اسکندریه واقع در مصر، مستقر شده بودند.

تنها وظیفه این مردان جنگی جنگیدن بود. آن ها افراد ممتاز کشور بودند که در این جهان از غنایم جنگی بهره مند می شدند و در عالم بعد به بهشت می رفتند. به خلیفه توصیه شد که آن ها را از مداخله در کارهای کشاورزی منع نماید.

ص: 125


1- فتوح البلدان ،بلاذری چاپ لیدن سال ،1866، صفحهٔ 182 و 136؛ ترجمه هتی، صفحه 284
2- این سازمان لشکری در عربستان قبل از اسلام وجود داشت گو این که این اصطلاحات از عبری ها گرفته شده بود و عبارت از لشکری بود مرکب از پنج قسمت (مراجعه شود به مقالهٔ هارولد گلیدون، مندرج در جورنل انجمن شرقی آمریکایی جلد ،56 سال 1936، صفحات 91 - 88).
3- تاریخ طبری، دورۀ اول جلد 5 صفحات 2261 و 2251 - 2250

این سیاست را عمر خلیفهٔ دوم به کار برد. این اقدام ناشی از این فکر بود که اگر لشکریان با داشتن علاقه به کشاورزی در سرزمینی مستقر شوند تجهیز این افراد برای میدان جنگ مشکلاتی ایجاد خواهد کرد اما چون اقامت و استقرار آن ها در نقاط خاصی ضروری بود، اهلی شدند. اردوگاه ها هر روز وسیع تر و بزرگ تر می شد و به تدریج همان اردوگاه ها در امپراطوری اسلام به صورت شهرهای مهمی درآمدند.

با مرور زمان لشکری ها بیش تر از آن که روحیه نظامی داشته باشند، اخلاق حرفه ای به خود گرفتند، مخصوصاً در دوران حکومت بنی امیه که دایماً نیازمند لشکریان باکفایتی بودند که قیام های داخلی و انقلابات محلی را از بین ببرند. (1)

تقسیم ارتش مطابق اصطلاح «خمیس» و طبق آن سیستم از بین رفت و ارتش به صورت واحد فشرده ای درآمد که آن را «کردوس» نامیدند.

این تجدید سازمان در زمان حکومت مروان دوم به عمل آمد. در آن زمان به واسطهٔ نفوذ بیزانطین (رم شرقی) تشخیص مجاهد از یونانی به حسب صورت مشکل بود، زیرا صورت ظاهر مجاهدین و اسلحه ای که در دست داشتند عیناً مانند یونانی ها بود. بنابراین به منظور حل این مشکل در هنگام سربازگیری سیستم صورت نویسی به وجود آمد.(2)

با این که ابن خلدون از سقوط اخلاقی این دسته اظهار تأسف می کند، اما در زمان حکومت اموی ارتش از لحاظ کفایت و تجربه پیشرفت کرده بود. (3)

خلفای عباسی بین لشکر منظمی که همیشه افراد آن در خدمت نظام بودند - و به نام مرتزقه خوانده می شدند، چون حقوق منظم دریافت می کردند - با افراد داوطلب (متطوعه)

ص: 126


1- در سراسر دوران حکومت بنی امیه این کشمکش میان طبقات مظلوم و هیأت حاکمه ستمگر وجود داشته است زیرا حکومت جائر و جابر اموی تمام قوای خودش را برای سرکوبی حق طلبان و حق جویان مصرف می کرد و عنصر مبارزه در این جریان بیش تر از همه علوی ها بودند که پس از حدوث واقعهٔ خونین کربلا همیشه در صف مخالف قرار داشتند گو این که شالوده این مخالفت از دوران حکومت عثمان که اموی ها به قدرت رسیدند ریخته شد حکومت اموی به وسیلهٔ سردارانی از قبیل حجاج بن يوسف ثقفی از کشته پشته می ساختند و بالاخره به وسیلهٔ سردار نامی ایرانی «ابومسلم خراسانی» به مظالم اموی ها خاتمه داده شد. اگر بگوییم قوام حکومت اموی ها ناشی از فتوای آقای ابوالحسن اشعری و قضاتی امثال او بود که عدالت و تقوا را شرط خلافت نمی دانستند و برای زمامداران ظالم هم دعا می کردند و جوامع اسلامی تا امروز غرامت همان فتواها را می دهد اشتباه نکرده ایم. (مترجم)
2- تاریخ طبری دورۀ ،اول جلد 2 صفحه 1944
3- مقدمة ابن خلدون چاپ پاریس سال ،1858 جلد 2 صفحات 71- 70

که برای خدمت موقت نظام استخدام می شدند و فقط در موقع انجام وظیفه جوایز و پاداش هایی دریافت می کردند فرق می گذاشتند عده ای که برای قراولی دستگاه خلافت انتخاب می شدند، لشکری بودند ممتاز و برگزیده مرکب از افرادی منظم که اغلب تنها نمونه عالی ارتش بودند.

خلفا برای تثبیت و تحکیم مقام خود عناصر بیگانه را به عنوان «گارد مخصوص» انتخاب می کردند و حقوق سنگینی به آن ها می پرداختند.

قدرت این لشکر جیره خوار هنگامی که خلافت در شرف سقوط بود، بیش تر از قدرت خلفا بود لشکر ترکی که قراولی خاص خلیفه را بر عهده داشت همان نقش گارد «پریتورین» - قراولان مخصوص سلاطین قدیم روم- را بازی می کردند به این معنی که هر روز به میل خودشان خلیفه ای را معزول و دیگری از نامزدهای خودشان را به جای او منصوب می کردند.

اداره امور جنگی

جنگ به امر فرمانده لشکر آغاز می شد. معمولاً فرمان جنگ پس از تکبیر (الله اکبر) یا دعا صادر می شد و این امر را به فال نیک می گرفتند که بایستی قبل از شروع به جنگ انجام شود (1) طبری روایت می کند که سعد وقاص فرمانده کل در قادسیه امر کرد که لشکریان وی قبل از نماز ظهر جنگ را آغاز نکنند و بلافاصله پس از ادای نماز ظهر دستور تکبیر داد و چهار مرتبه الله اکبر گفتند. (2) همچنین به بعضی از خلفا و رؤسای لشکری آن گونه که در تشریفات «شورای جنگی» معمول بود توصیه می شد که روزهای معین یا مواقع میمونی را برای این کار انتخاب کنند (3) و نیز معمول بود که قبل از شروع به جنگ روحیه لشکر را به وسیلهٔ قرائت آیاتی چند از قرآن دربارهٔ جهاد و همچنین با خواندن اشعار حماسی به وسیله کسانی که در جنگ شرکت می کردند یا به وسیلهٔ تذکار و تذکر مضامینی از آثار قدیم عرب از قبیل ،شجاعت، شرف و افتخار و غیرت دینی تقویت کنند و آن ها را تحریک و تهییج

ص: 127


1- بخاری جلد 2 صفحهٔ 245 و ،شیبانی، جلد 1 صفحه 56
2- تاریخ ،طبری دورۀ اول جلد 5 صفحات 2295 - 2294 .
3- على علیه السلام خلیفه چهارم توصیه می کرد که در موقع خسوف از جنگ خودداری کنند و محمد صلی الله علیه و آله می کرد روز پنجشنبه را برای مسافرت یا برای آغاز جنگ به روزهای دیگر ترجیح می داد (مراجعه شود به کتاب عيون الاخبار 7 تأليف ابن ،قتبه چاپ ،قاهره سال 1925، جلد 1 صفحهٔ 122)

نمایند (1) حتی در حین جنگ و زد و خورد آیاتی از قرآن و اشعار حماسی خوانده می شد.

چه بسا جنگ جویانی بودند که در همان حین اشتعال نائره ،جنگ اشعاری می سرودند. این اشعار از نوع اشعار معمول یا نازل نبود و در حقیقت بعضی از عالی ترین و بلندترین اشعار در همین مواقع سروده می شد و می توان آن را محصول جنگ ها و معرکه های عظیم دانست. این مضامین زمانی سروده می شد که گویندگان آن تحت تأثیر هیجان و اضطرابات شدید روحی واقع می شدند

جنگ های رسمی در ادوار بعد به صورت سازمان یافته در آمده بود. این جنگ ها در آغاز امر چنین نظمی نداشتند ماهیت جنگ هایی که در اوایل صورت می گرفت با جنگ های قبیله ای قبل از اسلام تفاوتی نداشت و جنگ به وسیلۀ افراد شجاعی که به طرف جبهه دشمن شتافتند و مبارزه می طلبیدند، شروع می شد.

گاهی اوقات جنگ های تن به تن میان افرادی از طرفین برای چندین ساعت و گاهی چندین روز به طول می انجامید- و چه بسا همین مبارزۀ دو نفری جنگ را خاتمه می داد - آن گاه باقیمانده جنگ جویان کم و بیش به صورت دسته جمعی وارد معرکه می شدند.

یکی از فنون جنگی که قبل از اسلام در عربستان معمول بود و مسلمین نیز آن را به کار می بردند، عبارت از عملی بود که به اصطلاح قانون «کروفر» نامیده می شد. به این معنی که یک لشکر با تمام قوا به طرف دشمن حمله کرده سپس به طور ناگهانی و با سرعت عقب نشینی می کرد.

این عمل که در طول جنگ مکرر صورت می گرفت به دشمن خسارت ها و آسیب هایی وارد می آورد ولی قوای مسلمین سالم و دست نخورده باقی می ماند. (2)

در این عملیات معمولاً سواره نظام نقش مهم تری بازی می کرد، زیرا افراد آن سریع تر و

ص: 128


1- در معرکهٔ فاصلۀ «یرموک»، (سال 636 م) فرمانده لشکر برای تشجیع لشکریان گفت: «الله! الله! مؤمنینی امثال شما مدافع عرب و نگهبان اسلامند اما آن ها- یعنی رومیان شرقی - مدافعین روم ( بيزانطين) و نگهبان شرکند»
2- فیلیپ هتی در صفحهٔ 174 از کتاب تاریخ عرب چاپ ،لندن سال 1952 می گوید: نیروی لشکر مسلمان عربستان نه در برتری اسلحه اش بود و نه در امتیازات سازمانش بلکه ناشی از برتری اخلاق و روحیه اش بود که در این باره ،مذهب سهم وافری داشت و نیز مربوط به نیروی مقاومت و پایداریش بود که تربیت صحرایی در آن دخیل بود. بالاخره مربوط به سرعت حرکت و حمل و نقلش بود که اغلب به وسیلهٔ شتر انجام می گرفت.

مؤثرتر بودند. (1)

پس از آن که لشکر اسلام تجربه و مهارت بیش تری به دست آورد برای حمله و هجوم روش های منظم تری را دنبال می کردند و سازمان جنگی و ساز و برگ آن را به صورت مؤثرتری در آوردند. همچنین فنون جنگی سایر ملل را به زودی فراگرفته و در برابر دشمن آن را به کار می بردند.

با این که فنون نظامی به وسیلۀ شرع طرح و تهیه نشده بود اما عملیاتی بود که قانون صحت آن را تجویز می کرد زیرا اجرای این فنون با دستورهای کلی از قبیل «الحرب الحیله» و احادیث و آثار دیگری که چالاکی و صبر و استقامت در جنگ را توصیه و تأکید می کرد موافق و مطابق بود.

ص: 129


1- مراجعه شود به داستان شاعر سوارکار «ابومهجن الثقفی» و شاهکارهای او در حمله و هجوم و مندرج در تاریخ طبری دورۀ اول جلد 5 صفحات 2316 - 2312

ص: 130

﴿وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ (1)

فصل هشتم: ابتکار جنگ

دعوت برای جنگ

جهاد وظیفه ای است دسته جمعی و فردی جهاد فردی بدون دعوت و یا امر امام صورت می گیرد اگر اسلام در نتیجه حمله ناگهانی مورد تهدید واقع شود، وظیفه هر مسلمان من جمله زن ها و بچه ها این است که برای دفاع از اسلام مسلحانه قیام کنند.

اما جهاد به صورت «دسته جمعی» وسیله و ابزاری در دست دولت است و چون امام رییس دولت و یا کفیل حکومت شناخته می شود موظف است که آن را اعلان کند.

وظیفه دعوت مؤمنين به جنگ همگام با اعلان جهاد است و اعلان جهاد وضع خصومت آمیز مشروعی را ایجاد می کند (2) دعوت مؤمنین عبارت است از اجرای جهاد و امام بایستی وجدان نهانی مؤمنین را بیدار کند و جهاد را که یک وظیفه دینی است به آن ها تذکر دهد تا در راه خدا بجنگند مؤمنین نیز مکلفند که به دعوت امام احترام بگذارند؛ همان گونه که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «وقتی که دعوت شدید دعوت را اجابت کنید و قیام کنید».

دعوت به جهاد از طرق مختلفی از جمله به وسیلهٔ ایراد خطابه و سخنرانی در یک مجمع عمومی پس از نماز یا به وسیلهٔ ابلاغ پیام از طرف امام به ولایات به عمل می آمد (3)

ص: 131


1- سوره اسراء آیه 15
2- این در صورتی است که بگوییم مسألۀ جهاد در اسلام امری است عادی و مشروع و به عبارت دیگر فلسفهٔ جهاد متضمن معنی جنگ دایم و مستمر .است در این صورت حداقل وظیفهٔ خلیفه این است که جهاد خوابیده را احیا و تجدید کند زیرا معنی جهاد عملاً این نبود که مسلمین مستمراً و لاینقطع در جنگ و جدال باشند.
3- ابوبکر خلیفۀ اول ضمن خطابه ای که در آغاز تصدی خلافت ایراد نمود از مردم تقاضا کرد که همان گونه که از خدا و پیغمبر اطاعت می کنند از او اطاعت کنند آن گاه وظیفهٔ جهاد را تذکر داد و گفت: هر کس جهاد را متروک بدارد و از انجام آن سرباز ،زند مورد لعن و نفرین خدا قرار خواهد گرفت. (مراجعه شود به تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1890 صفحهٔ 107 و به ترجمه هتی، صفحه 165).

در جنگ های اولیه که به منظور توسعه و پیشرفت اسلام صورت می گرفت، خلفای صدر اسلام به قبایلی که در اطراف پایتخت اقامت داشتند نامه می نوشتند و به گفتۀ بلاذری این نامه ها به عنوان همۀ اعراب نجد و حجاز صادر می شد و از این طریق آن ها را به جهاد دعوت می کردند. (1)

خلفا و سلاطین بعدها نیز در طول تاریخ اسلام این قاعده را اجرا می کردند. حکام و فرمانروایان ولایات و ایالات مخصوصاً فرمانروایانی که در نواحی مرزی دشمن اقامت داشتند، به نمایندگی ،خلیفه مردم را به جهاد دعوت می کردند خلیفه فرامینی صادر می کرد و ،فرمانروایان احکام جهاد را به نام امیرالمؤمنین امضا کرده و مؤمنینی را که به نوبۀ خودشان بیعت کرده بودند به جهاد دعوت می نمودند. (2)

فرماندهان قوای مرزی (رباط) مجاز بودند که هر وقت مورد حمله قرار گرفتند، مردم را به جهاد دعوت کنند همچنین زمانی که دشمن از سرحدات تجاوز کند فوری جهاد صورت وظیفۀ فردی به خود گرفته و تمام مؤمنین باید مسلحانه قیام کنند بدون این که برای سرکوب دشمن به انتظار کمک دیگران باشند

لزوم دعوت

مانند حق مشروعی که در شورای جنگی رومی ها معمول بود و لزوماً تشریفات منظم مربوط به آن بایستی به وسیلهٔ اعلان جنگ رعایت می شد، (3) در مورد جهاد نیز رعایت این امر ضروری بود زیرا قبل از اقدام به جهاد بایستی دعوت به اسلام به عمل آید و فقط در موردی که طرف از قبول دعوت و یا پرداخت جزیه (اهل کتاب) امتناع کند، جنگ باید آغاز گردد. (4)

خدا در قرآن گفته است:

ص: 132


1- بلاذری، فتوح البلدان چاپ ،لیدن سال 1866 صفحهٔ 107 و ترجمۀ هتی صفحهٔ 165
2- الماوردى، الاحكام السلطانیه چاپ بن سال 1853 صفحات 79 - 58
3- رجوع شود به کتاب قوانین بین المللی و رسوم و عادات یونان و روم قدیم چاپ لندن، سال 1911 جلد 1 صفحات 97 - 96
4- آیه 10 و آیهٔ 12 از فصل 20 کتاب عهد عتیق که می گوید: «وقتی که به نزدیک شهری می رسی که می خواهی با اهل آن جنگ کنی پیشنهاد صلح کن و اگر به صلح تمکین کردند صلح و سازش کن. آن گاه که مردم به صلح تسلیم شدند خراج گذار تو خواهند شد و به خدمت تو خواهند شتافت و اگر با تو صلح نکردند و به حال جنگ در آمدند آن وقت آن ها را محاصره خواهی کرد».

«هیچ گاه کسی را مجازات نکردیم مگر بعد از آن که پیغمبری فرستاده باشیم» (1) و در حدیث روایت شده است که محمد صلی الله علیه و آله گفت: «مأمورم که با مشرکین جنگ کنم تا آن که :بگویند لا اله الا الله و وقتی که این جمله را به زبان راندند جان و مالشان مصون و محفوظ خواهد ماند». (2)

بنابراین در آغاز امر بایستی کفار برای قبول اسلام دعوت شوند تا معلوم شود که دعوت را می پذیرند یا این که جنگ می کنند (3)

محمد صلی الله علیه و آله بر اساس قاعده ای که خود آن را وضع کرده بود عمل می کرد و جانشینان او نیز با کمال صمیمیت دستورالعمل او را به کار می بردند (4) در جنگ هایی که با بیزانطین (روم شرقی) و با ایرانی ها داشتند فرماندهان عرب رسماً دشمنانشان را به اسلام دعوت می کردند. به این بیان که قبل از آغاز جنگ به آن ها تکلیف می کردند که یا اسلام را بپذیرند و یا این که جزیه بدهند. دعوت رسمی به کامل ترین صورت انجام می گرفت به این معنی که چند نفر از شخصیت های متشخص و مبرز جنگی دعوت را به طور شفاهی یا کتبی به فرمانده جبهه مخالف ابلاغ می کردند هدف از این دعوت این بود که دین جدید را بپذیرند.

شرح زیر ترجمه یک نامه رسمی است که خالد بن ولید قبل از تسخیر مداین (سال 634 م) صادر کرده است:

از طرف خالد بن ولید به مقامات ایرانی

السلام على من اتبع الهدی ( یعنی درود بر کسانی که از راه راست تبعیت می کنند). سپاس خدایی را که شما را خاضع و ذلیل کرد و امر انقراض سلطنت شما را صادر کرد... کسانی که مانند ما نماز بخوانند و غذای ما را بخورند با ما در حقوق مساوی خواهند بود پس از آن که

ص: 133


1- سوره اسرا آیه 15
2- بخارى، الجامع الصحیح چاپ ،لندن سال 1864، جلد 2 صفحه 236
3- بعضی از مستشرقین عقیده دارند که این قاعده ( دعوت) بر اساس داستان حضرت سلیمان و دعوت از ملکه سباست به طوری که قرآن رابطهٔ بین این شخص را متذکر است بنابر این ،مقدمه سلیمان از ملكة سبا دعوت کرد که از پرستش خورشید اجتناب کند و خدا را عبادت نماید. این داستان می گوید که ملکه سبا پس از شور و بحث و مناظره پرستش خدا را پذیرفت و تسلیم دعوت سلیمان گردید سوره نمل آیات 24-23 (مراجعه شود به المقدمات الممهدات چاپ ،قاهره، سال 1325 ه-، جلد 1، صفحه 267).
4- برای دستورالعمل محمد صلی الله علیه و آله در این زمینه مراجعه کنید به تاریخ طبری دورهٔ اول، جلد 4، صفحات 1724-1725

نامه مرا دریافت کردید وثایق و تضمیناتی برای من بفرستید. آن گاه با شما صلح خواهم کرد والا به نام خدا مردانی را به جانب شما گسیل خواهم داشت که مرگ را آن طور دوست می دارند که شما زندگی را دوست می دارید (1)

با این که فقها اتفاق رأی دارند که قبل از آغاز جنگ باید دعوت به دشمن ابلاغ شود ولی در مطالب فرعی و تفصیلات آن اختلاف نظر دارند.

فقهای حنفی و مالکی به تبعیت از سیره خلفای راشدین عقیده داشتند که قبل از شروع به ،جنگ، باید دعوت ابلاغ شود. (2)

القدوری (1037 - 973 م) که یکی از فقهای حنفی است می گوید:

حتی اگر دعوت اولی به دشمن رسیده باشد ارجح این است که تجدید شود. (3)

فقهای شافعی عقیده داشتند که اگر از گروهی قبلاً دعوت به عمل آمده بود، امام حق دارد به اقتضای مصلحت رفتار کرده و بدون اخطار شروع به جنگ نماید. اما در صورتی که احتمال دهد بدون جنگ پذیرش دعوت اسلام امکان دارد آن وقت تجدید دعوت به عمل آورد. فقهای حنبلی در این عقیده اصرار دارند که کسانی که قبلاً دعوتی دریافت کرده اند (از قبیل اهل کتاب) نباید دعوت مجددی از آن ها به عمل آید یا به آن ها اخطاری شود. فقط ملت های بت پرست که هنوز دعوت به آن ها نرسیده یا نامی از اسلام نشنیده اند باید اخطار شود (4) فقهای متأخر که جهاد را امری دفاعی می دانستند با این عقیده که اسلام به تمام جهان اعلان شده است قاعده دعوت را باطل و منسوخ می انگاشتند. عده ای نیز در رابطه با این موضوع ساکت بودند. (5)

اعزام نماینده و مذاکرات

در فتوحات صدر اسلام فرمانده قوا پس از فرستادن دعوت نامه و قبل از شروع به

ص: 134


1- تاریخ طبری دورۀ اول جلد 4 صفحهٔ 202 و برای شواهدی نظیر این موضوع مراجعه کنید به کتاب ،بلاذری، صفحهٔ 97 و به کتاب ،خلافت ظهور و سقوط و انقراض تأليف سر ویلیام موئیر چاپ ادینبورگ سال 1924 صفحات 103 - 101
2- ابویوسف کتاب الخراج چاپ ، قاهره سال 1352ه- ، صفحات 191 - 23
3- قدوری ،المختصر چاپ استانبول سال 1309 ه- ، صفحه 132.
4- ابن ،قدامه ،المغنی چاپ ،قاهره سال 1367ه- ، جلد ،8، صفحات 362- 361
5- منبع سابق الذکر، صفحه 266

جنگ سه روز برای وصول جواب منتظر می شد (1) در طول این مدت مسلمین نیز خود را آماده مذاکره می کردند تا اگر دشمن نماینده ای بخواهد بفرستند این جریان غالباً منتهی به صلح و سازش می شد چنان چه عده زیادی از شهرهای عراق و سوریه در نتیجه مذاکره تسلیم شدند ولی اغلب اوقات در این مذاکرات اختلاف نظرهایی به وجود می آمد که باعث قطع مذاکره می گردید و پس از آن بلافاصله جنگ شروع می شد.

یکی از مواردی که چگونگی مذاکرات بین مسلمین و مخالفینشان را نشان می دهد و قبل از جنگ قادسیه به سال 637م انجام گرفته است مذاکراتی است که بین سعد بن وقاص فرمانده عرب و رستم فرخزاد فرمانده قوای ایران صورت گرفته است.

سعد برای این منظور هیأتی را مرکب از چند نفر رجال جنگی مهم تحت ریاست مغيرة بن شعبه نزد رستم فرستاد و این هیأت مستقیماً با رستم وارد مذاکره شدند. صورت مذاکرات این مجلس جزء به جزء در تاریخ طبری و بلاذری ضبط شده است. هرچند این دو مورّخ معروف در نقل و درج مذاکرات اتفاق نظر دارند ولی در بعضی جزییات اختلاف .دارند

بلاذری روایت می کند که هیأت نمایندگی عرب به طرف اردوی ایران شتافتند. مغیره وارد سراپرده رستم شد و خواست نزدیک جایگاه مجلل و باشکوه رستم بنشیند. اما آجودان های رستم به سرعت جلو رفته و مانع شدند مغیره بر این عمل اعتراض کرد و به رستم گفت:

«این نوع رفتار باعث سقوط ایران می شود». (2) پس از آن سایر اعضای هیأت نیز وارد سراپرده رستم شدند و در مذاکرات شرکت کردند. آن گاه رستم شروع به مذاکره نموده، این سؤال را طرح کرد:

علت آمدن شما به این جا چیست؟

- ربیع یکی از اعضای هیأت پاسخ داد:

خداوند ما را فرستاده که از شما خواهش کنیم از آدم پرستی دست برداشته و خدا را

ص: 135


1- در تعلیماتی که محمد صلی الله علیه و آله به فرماندهان قوا می داد قاعده و دستوری را تعیین نموده بود که مسلمین پس از ابلاغ دعوت به دشمن قبل از شروع به جنگ سه روز باید منتظر شوند تا جواب برسد. (مراجعه شود به دستور پیغمبر صلی الله علیه و اله به خالد بن ولید در جنگ علیه قبیله بنو حریث، تاریخ طبری، دورۀ اول، جلد 4، صفحه 1724)
2- بلاذری، صفحهٔ 256 ترجمه هتی صفحه 410

بپرستید... و همچنین در هنگام ضرورت... آن گاه رستم :گفت بهتر است جنگ برای مدت غیر معینی به تأخیر بیافتد. (1)

- ربیع در پاسخ گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله به مسلمین امر کرده است که پس از ابلاغ دعوت، جنگ را بیش تر از سه روز به تأخیر نیندازند در نتیجه تجدید مذاکرات به روز بعد موکول شد.

روز بعد رستم، هیأت نمایندگی را احضار کرد و ضمن این ملاقات گفت: احساس می کنم که موجب آمدن شما فقر کشور شماست و با توجه به این اوضاع امر خواهم کرد یک دست لباس و یک قاطر و هزار دینار (2) به فرمانده شما بدهند و به هر یک از افراد لشکر شما نیز یک «وقر» (3) خرما با لباس نیز داده خواهد شد؛ زیرا میل ندارم شما را بکشم یا زندانی کنم. (4)

مغیره در پاسخ گفت.... آن چه در موضوع فقر و بینوایی گفتید امری است واضح و روشن و منکر آن نیستیم... ولی نتیجه ای را که دربارۀ آمدن ما بیان کردید و آن چه را عامل عزیمت ما به این سرزمین دانستید صحیح نیست. زیرا خدا پیغمبری را از میان ما برانگیخت و در نتیجه تعلیمات او متحد و سرافراز شدیم (5)

در این جلسه گفتگوهای دیگری نیز به میان آمد و هیأت نمایندگی مسلمین تأکید کرد که رستم بایستی یکی از سه شرط را قبول کند به این بیان که:

یا مسلمان شود یا جزیه بپردازد و یا برای جنگ حاضر شود به طوری که ظواهر امر گواهی می دهد رستم به شدت برآشفت و با یأس و نومیدی گفت: وقوع صلح میان او و مسلمین امکان ندارد

بلاذری روایت می کند که یکی از اعضای هیأت جواب داد: «پیغمبر ما فتح کشور شما را به ما وعده داده است». (6)

طبری مذاکرات دیگری را از این مقوله که میان نمایندگان عرب با ایرانی ها صورت گرفته

ص: 136


1- تاریخ طبری دورۀ ،اول جلد 5 صفحه 2271
2- دینار کلمه ای یونانی (Denarius) است که واحد مسکوک رایج بوده است.
3- اندازه کیل و وزنی برای خرما بوده است.
4- تاریخ طبری دورۀ اول جلد 5 صفحه 2276
5- مدرک سابق الذکر، صفحات 2267 - 2266
6- بلاذری صفحهٔ 257 و ترجمه ،هتی صفحات 412 - 411 به طور کلی عقیده عمومی مسلمین با توجه به سابقه وحی و الهام بر محمد صلی الله علیه و آله بر این اساس بود که ایران و روم شرقی را فتح خواهند کرد مراجعه شود به کتاب المغازی، تألیف ،واقدی، چاپ ،کلکته سال 1856 به وسیلهٔ فن کرومر، صفحه 363 و تاریخ طبری، دورۀ ،1 جلد 3 صفحه 1469)

است نقل می کند که اصولاً با مذاکرات سابق الذکر تفاوتی ندارد (1) نظیر این مذاکرات میان

ص: 137


1- مترجم گوید: مذاکرات نمایندگان عرب با رستم فرخ زاد که به تفضیل شرح آن در تاریخ طبری، چاپ لیدن از صفحهٔ 2271 تا صفحهٔ 2276 مندرج است از لحاظ اهمیت تاریخی و از نظر تقابل دو فکر خدا پرستی و خود پرستی قابل مطالعه و دقت است، مخصوصاً آن جا که رستم می گوید: علت آمدن شما به این جا چیست؟ نمایندۀ عرب می گوید: «خدا ما را برانگیخت و ما را فرستاد تا مردم را از بنده پرستی به خدا پرستی و از تنگنای جهان به فراخنای آن و از جور ادیان به عدل ،اسلام دعوت کنیم. هر کس دعوت ما را پذیرفت او را با آغوش باز استقبال می کنیم و سرزمین او را به خودش واگذار می کنیم و می رویم و هر کس امتناع کرد با او می جنگیم تا به وصال موعود خدا برسیم». - موعود خدا چیست؟ - موعود خدا برای کسانی که در این راه بمیرند بهشت است و برای کسانی که زنده بمانند فتح و پیروزی - اجرای این امر را چند روز به تأخیر اندازید تا در این باره فکر کنیم و با رؤسای قوم مشورت کنیم. - سنت پیغمبر و عمل پیشوایان ما بیش تر از سه روز مهلت اجازه نمی دهد و پس از سه روز یا باید اسلام بیاورید یا جزیه بدهید یا جنگ کنید و در ضمن این مدت اگر از طرف قوای شما تعرضی به ما نشود، ما متعرض شما نخواهیم شد و من این قول را می دهم و تضمین می کنم - آیا تو رییس همه مسلمین هستی؟ - خير. من رئیس نیستم ولی مسلمین همه اعضای یک جسمند که نازل ترین فردشان در حکم عالی ترین افرادشان است. آجودان ها و افسران رستم بر لباس ژنده نمایندۀ عرب استهزا می کردند ولی رستم که تا حدی به حقیقت امور آگاه شده بود به آن ها :گفت به لباس او نگاه نکنید بلکه به طرز فکر و بیان و رفتار او توجه کنید. در همین ،جریان نماینده عرب :گفت «ایرانی!ها شما به ،لباس، خوراک و پوشاک اهمیت می دهید ولی ما به هیچ یک از این امور اعتنا نداریم بلکه کفایت و شایستگی و عمل و اقدام مورد احترام ماست». روز بعد که نمایندۀ دیگری برای تجدید مذاکرات وارد سراپرده رستم شد نزدیک تخت او ایستاد و شروع به مذاکره .نمودند رستم گفت چرا رفیق دیروزی نیامد؟ او جواب داد که: - امیر ما دوست می دارد که در راحت و در شدت عدالت بورزد به این جهت امروز نوبت من شد و من .آمدم رستم پرسید علت آمدن شما چیست؟ - خدای بزرگ به واسطۀ دینی که برای ما فرستاد بر ما منت گذاشت و آیاتش را به ما نشان داد تا او را بشناسیم در صورتی که در گذشته منکر وجود او بودیم. سپس امر کرد که مردم را به یکی از سه امر دعوت کنیم... در این مرحله که باز افسران رستم بر این نماینده عرب ریشخند می کردند، رستم گفت: به آن چه من می بینم شما توجه ندارید مردی که دیروز آمد بر زمین ما غالب شد و آن چه در نظر ما محترم است آن را تحقیر کرد و اسبش را به چوب سراپردۀ من بست و این عمل را به فال نیک گرفت. این یکی امروز وارد شد و در مقابل ما ایستاد و روی زمین ننشست و این عمل را به فال نیک گرفت. روز سوم مغيرة بن شعبه به نمایندگی آمد... مطالعه مشروح این داستان بسی قابل توجه و مهم است که بایستی به تاریخ طبری مراجعه شود.

مسلمین و مصری ها در ضمن فتح مصر به میان آمده است.

ابن عبدالحکم حکایت می کند که کشیش بزرگ مصر هیأتی را نزد «امیر عمرو بن العاص» فرمانده لشکر اسلام فرستاد و آن ها را برای عقد قرارداد دعوت کرد و عمرو موافقت نمود. این مذاکرات در آغاز امر به نتایج مطلوبی منتهی نشد اما در نهایت قبطی ها صلح کردند. (1) متأسفانه در اسناد و مدارک موجود از نقل صورت مذاکرات که مقدم بر تحصیل نتیجه بوده ،است غفلت شده و تنها به متن قراردادها و معاهدات اشاره شده است.

مذاکراتی که منتهی به امضای عهدنامه ها یا مبادله اسرا می باشد پس از تأسیس حکومت اسلامی در خارج از عربستان مخصوصاً در روابط با مردم شرقی بیش تر معمول و رایج بود. (2)

در طول جنگ های صلیبی قبل از شروع به جنگ و در ضمن جنگ کوشش هایی به عمل می آمد تا مذاکراتی صورت گیرد که اغلب مقرون با موفقیت بود مذاکرات در این قبیل موارد محدود به مقاصد معینی بود از قبیل استخلاص اسرا و تنظیم قرارداد متارکه جنگ و چه بسا اوقاتی بود که در مقابل حملات فرانک ها (اروپایی ها) میان حکام و فرمانروایان ولایات ،اسلام عقد اتحادی بسته می شد یا این که قراردادهایی میان مسلمین و فرمانروایان فرانک ها منعقد می گردید. (3) گاهی مذاکرات منتهی به تسلیم شهری می شد که مدت ها در محاصره بود و گاهی عهدنامه های صلحی را امضا می کردند که به جنگ صورت دیگری می داد (4)

ص: 138


1- ابن عبدالحکم فتوح ،مصر، چاپ ،نیوهاون سال 1922 صفحات 65 - 63 ابن طغری در النجوم الزاهره چاپ قاهره سال ،1929 جلد ،1 صفحات 1017 - 1010 وح بتلر در کتاب فتح مصر به دست عرب چاپ اکسفورد، سال 1902
2- به فصل 18 مراجعه شود.
3- مراجعه شود به ابن القلانسی کتاب تاریخ جنگ های صلیبی در دمشق ترجمه گیب، چاپ لندن، سال 1932 ، صفحات 48، 68، 90
4- مدرک سابق الذکر، صفحات 272 - 269 و استیونس کتاب جنگ های صلیبی در شرق، چاپ کمبریج، سال 1927، صفحات ،24 72 ، 84، 220، 277

ابوبکر خلیفۀ اول ضمن خطابه مشهوری که هنگام تجهیز اولین لشکر به طرف سوریه ایراد کرد گفت:

مردم! توقف کنید تا ده قاعده به شما تعلیم دهم و آن را حفظ کنید خیانت نورزید از راه راست منحرف نشوید هیچ مقتولی را مثله نکنید- یعنی بینی و گوش یا عضو دیگرش را نبرید - کودکان افراد سالخورده و زنان را نکشید درخت خرما را نابود نکنید و آن را نسوزانید و هیچ درخت میوه داری را قطع نکنید گله های گوسفند و شترها را نکشید مگر آن مقداری که برای سد جوع شما لازم است.

احتمال دارد از کنار مردمانی عبور کنید که عمرشان را وقف زندگی صومعه نشینی و عبادت کرده اند آن ها را به حال خودشان واگذارید. همچنین ممکن است به مردمانی برخورد کنید که انواع و اقسام غذا را به شما تعارف کنند می توانید آن غذاها را بخورید و از گفتن بسم الله غفلت نکنید. (1)

فصل نهم: جنگ زمینی

اشاره

در تئوری قانون گذاری منظور از جنگ نه فتح و غلبه است و نه غارت کردن دارایی دشمن، بلکه مقصود از این عمل انجام وظیفه ای است که عبارت است از جهاد در راه خدا و تعمیم دین اسلام در سراسر جهان بنابراین مجاهدین برای رسیدن به هدف خود از خون ریزی یا تضییع و تخریب اموال مردم در مواقع غیر لازم ممنوع بودند.

این حکم کلی بر اساس خطابه ای است که ابوبکر هنگام اعزام قوا به مرزهای سوریه ایراد کرد و خلفای بعدی نیز نظیر این دستور را در ضمن بیاناتشان داده اند.

ص: 139


1- تاریخ طبری جلد 1 صفحه 1850 هرچند دستور ابوبکر ناشی از تعلیمات رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و نمی تواند غیر از این باشد مع ذلک باید متذکر بود که برای اولین بار رسول اکرم هنگام عزیمت مجاهدین برای جنگ «موته» این دستور را صادر فرمود. (مترجم)

اعمال ممنوعه

هر چند فقها دربارهٔ اصل جلوگیری از تخریب غیر ضروری بر اساس تعلیمات ابوبکر متفق الرأی بودند، مع ذلک در مورد بعضی از مطالب فرعی با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. بر اساس اسناد و مدارک موجود تنها الاوزاعی ( 774م) و الثوری ( 778 م) عقیدهٔ جلوگیری از تخریب و تضییع غیر لازم را بدون قید و شرط پذیرفته بودند. سایر فقها من جمله مؤسسين چهار مذهب، به موجب احکام قرآن و سنت، از این عقیده به شدت دفاع کرده اند. (1)

الاوزاعی می گوید:

به هر حال قرآن و سنت باید در سایهٔ عمل ابوبکر و اصحابی که تفسیر قرآن را بهتر از ابوحنیفه می دانستند تفسیر و ترجمه شود و به این قاعده تفسیر آن ها باید مورد قبول واقع شود (2)

مالک در بحث راجع به قانون جنگ در کتاب «الموطا» فقط کشتن گله و رمه و تخریب کندوهای عسل را تحریم می کند. (3) ابو حنیفه این قاعده را وضع کرد که آن چه را مجاهدین نتوانند تحت تصرف خودشان بیاورند باید نابود کنند؛ من جمله خانه ها کلیساها درخت،ها گله ها و رمه ها

شافعی مدعی بود که آن چه بی روح است باید نابود شود من جمله درخت ها. ولی حیوانات را تنها هنگامی باید کشت که مجاهدین تصور کنند وجود آن ها باعث تقویت دشمن می شود. (4)

ص: 140


1- ابن رشد کتاب المقدمات ،الممهدات چاپ ،قاهره سال 1325 ه-، جلد 1 صفحه 266
2- طبری کتاب ،الجهاد چاپ ،لیدن سال 1933، صفحهٔ 104 - 103؛ ابو يوسف الرد على الاوزاعی چاپ قاهره سال 1357ه-، صفحات 7 و 83 و نیز مراجعه شود به اصول رویه قضایی ،اسلام تألیف شاخت چاپ اکسفورد سال 1950، صفحه 34
3- ابن حزم کشتن حیوانات را غیر از خوک تحریم می کند. مراجعه شود به المحلی، تألیف ابن حزم، چاپ قاهره سال ،1349 جلد 7، صفحهٔ 294
4- تاریخ طبری، صفحات 107 - 106 احکام راجع به مواشی و اشجار مربوط به اعمال قدیم یهودی هاست. (مراجعه شود به تورات فصل ،بیستم آیات 20 - 19 آن جا که می گوید: «وقتی که شهری را برای مدتی طولانی محاصره کردی در موقع جنگ علیه سکنه آن نبایستی درخت های آن را نابود کنی. زیرا ممکن است میوۀ آن ها را بخوری و نباید آن ها را قطع کنی و برای محاصره مورد استفاده قرار دهی - زیرا زندگی ایشان بسته به درخت های صحراست- فقط درخت هایی را که می دانی از جهت خوراک مورد استفاده نیست می توانی نابود کنی و قطع نمایی و می توانی به مصرف ساختن سدی برسانی تا در مقابل جمعیتی که با شما می جنگند به کار رفته تا دشمن مسخر شود).

فقها اتفاق رأی داشتند که افرادی که در جنگ شرکت نمی کنند از قبیل زن ها و بچه ها و راهبین و صومعه نشینان و سالخوردگان و کوران و افراد ،علیل بایستی مصون از تعرض باشند. (1) اما چنان چه پیرمردان و صومعه نشینان به طور غیر مستقیم به ملت خودشان کمک کنند، محکوم به اذیت و آزار می شوند. (2)

ابن هشام روایت می کند که در غزوۀ «حنین» مسلمین در حضور پیغمبر «درید بن سیما» را که پیرمردی بود صد و چند ساله به جرم توصیه و راهنمایی هایی که هنگام جنگ به قبیله اش کرده بود، کشتند. (3) بعضی از فقهای حنفی و شافعی کشاورزان و بازرگانانی را که در جنگ شرکت نمی کنند مصون از تعرض می دانند (4)

فقها تأکید می کنند که سرهای دشمنان مقتول را مانند دوران جاهلیت روی نیزه ها حمل .نکنید همچنین دستور می دهند که اگر مجاهدی در میدان جنگ با پدر مشرکش مواجه شد از کشتن وی خودداری کند.

خليل فقيه مالکی، تأکید می کند که از استفاده تیر زهرآلود در جنگ خودداری شود و «حلی» تا جایی می رود که استعمال زهر را به هر شکلی که باشد در مورد دشمن حرام می داند. (5)

مسلمین به تبعیت از قاعده معمول قبل از اسلام اجازه نداشتند که در ماه های مقدس (اشهر الحرام) به جنگ بروند و چون این ماه ها مورد رحمت و برکت خدا بودند، بایستی همهٔ

ص: 141


1- راجع به زن ها و بچه ها مراجعه شود به الجامع الصحیح بخاری، چاپ لیدن، سال 1864، جلد2، صفحه 251. کشتن زن ها و بچه ها را از تابعین فقط «نافع الارزق» خارجی جایز می دانست و می گفت: زن ها و بچه ها گناهشان کم تر از مشترکین بالغ نیست و بدین جهت نباید آن ها را زنده نگه داشت مراجعه شود به مختصر الفرق بین ،الفرق چاپ ،قاهره سال 1924، صفحات 97 - 73 حكم راجع به صومعه نشینان و زهاد و عباد مبنی بر حدیثی است که مردمان صومعه نشین را نکشید» راجع به کوران و افراد علیل مراجعه شود به کتاب المبسوط چاپ قاهره سال 1324 ه-)، جلد 5 صفحهٔ 69
2- مراجعه شود به السیر الکبیر با شرح سرخسی، چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 1، صفحه 33.
3- مراجعه شود به کتاب السیره تألیف ابن هاشم چاپ گوتنبرگ سال 1860 جلد 2، صفحات 852 - 841
4- شیبانی، جلد 4، صفحهٔ 79؛ يحيى بن آدم، كتاب الخراج، چاپ قاهره، سال 1347ه-، صفحهٔ 34؛ ابن رشد (الحفيد)، بدايه المجتهد چاپ استانبول، سال 1333 ه- ، جلد 1، صفحه 311.
5- مراجعه شود به کتاب الاکلیل شرح مختصر خلیل، تألیف محمد صلی الله علیه و آله الامیر، چاپ قاهره سال 1324 ه- و به كتاب تبصرة المتعلمين تأليف ،حلی چاپ ،دمشق سال 1324 ه- ، صفحهٔ 103

مردم از جنگ احتراز کنند. (1)

این قاعده بر اساس حکم قرآن است که می گوید:

﴿ فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ (الخ)...﴾ (2) «وقتی که ماه های مقدس تمام شد هر جا مشرکین را به چنگ آوردید بکشید»

هر چند این حکم قرآن بعداً منسوخ شد و حکم دیگری به جای آن آمد (در حقیقت قاعده رحمت و برکت خدا در شرف انقضا ،بود زیرا در جنگ «نجار» رعایت ماه مقدس نشد) و آیه ناسخ به شرح زیر است:

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنْ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالُ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدُّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللهِ... ﴾ (3)

در موضوع جنگ در ماه مقدس از تو می پرسند، بگو جنگ در این موقع بد است و انحراف از راه خدا و ایمان نداشتن به او و به مسجدالحرام و بیرون کردن مردم آن در نظر خدا بدتر است».

همه فقها غیر از «عطا» اتفاق نظر دارند که اصل رحمت و برکت خدا دیگر در قانون اسلام اعتباری ،ندارد البته ممکن است گفته شود که اجتناب و احتراز از جنگ توصیه شده است. (4)

معامله با دشمنان

پس از این که دعوت اسلام در دار الحرب به کفار ابلاغ شد و آن ها از قبول یکی از دو شرط- اسلام یا جزیه - امتناع کردند مجاهدین اجازه داشتند که رزمندگان و غیر رزمندگانشان را بکشند مشروط بر این که کشتار آن ها مقرون با غدر و خیانت نباشد و کشتگان را مثله نکنند (5)

به عبارت دیگر کفار حربی بایستی تسلیم به جنگ می شدند و جنگ آزمایشی بود بین

ص: 142


1- ماه های مقدس عبارتند از شوال ذی القعده، ذو الحجه، محرم.
2- سوره توبه، آیه 5.
3- سوره بقره آیه 217
4- مراجعه شود به ،شیبانی جلد 1 صفحهٔ 68 و به کتاب ،المبسوط، تألیف ،سرخسی، جلد 10، صفحهٔ 26
5- پیغمبر صلی الله علیه و آله با قتل خیانت آمیز مخالف بود ولی وقتی که مردم مکه این عمل را محترم نشمردند به پیروان خودش دستور داد که معامله به مثل .بکنند مراجعه شود به ،المغازی تألیف واقدی، چاپ کلکته سال 1856 ، صفحهٔ 284 و تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1882 ، دورۀ اول جلد 3 صفحهٔ 160 و نیز به شیبانی، جلد 3 صفحه 249)

قبول اسلام یا بقای بر دین خودشان .

مجاهدین اجازه محاصره شهرهای دشمن را دارند و می توانند از ابزار و ادوات مکانیکی (1) برای تخریب دیوارهای شهر خانه ها، آتش سوزی و جاری کردن سیل به سرزمین دشمن استفاده کنند. همچنین اجازه دارند که مجاری آب را قطع کرده و مخزن های آب را خراب کنند تا حربی ها نتوانند از آن ها بهره برداری کنند آن ها می توانند زهر یا خون یا هر ماده ای که آب مشروب را ضایع کند در مجاری و مخازن آب دشمن بریزند تا او را وادار به تسلیم کنند. (2) به کار بردن تیرهای مسموم و همچنین تیرهای حامل بسته های آتش مطابق رسم زمان مجاز بود. (3) اگر کفار حربی عده ای مسلمانان- از جمله زنان و کودکان - را اسیر می کردند و این عده با سایر کفار در محاصره مجاهدین گرفتار می شدند فقها اتفاق رأی دارند که مجاهدین می توانند وسایل محدودی را برای شدت عمل در جنگ با دشمن به کار برند، (4) ولی دربارۀ حدود شدت عمل و به کار بردن وسایل آن با یکدیگر اختلاف دارند.

فتوای الاوزاعی در این مورد این است که مجاهدین باید از حمله مستقیم به دشمن خودداری کنند مگر این که کفار به طور مشخص خودشان را نشان دهند. در آن صورت مجاهدین باید آن ها را هدف قرار دهند و این معنی را از آیه قرآن -که هنگام فتح مکه نازل شده بود - استنباط می کنند به شرح زیر:

﴿وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِسَاءٌ مُّؤْمِنَتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَنُّوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ...﴾ (5)

یعنی اگر محض خاطر مردان مؤمن و زنهای مؤمنه ای که آن ها نمی شناختند و ندانسته آن ها را پایمال می کردید نبود (در نتیجه از جهت تعرض به آن ها) بدون توجه و ندانسته مرتکب گناهی می شدید یا از این جهت صدمه زدن به آن ها برای شما سرشکستگی و خسارتی فراهم می شد...

سفيان الثورى و ابوحنیفه حتی در موردی که ممکن بود به وسیلهٔ تیراندازی یا به کاربردن آلات و ابزار مکانیکی از ناحیه مجاهدین افراد مؤمنی کشته شوند حمله را مجاز و مباح

ص: 143


1- ابزار مکانیکی آن عصر از قبیل منجنیق بود و محمد صلی الله علیه و آله در تسخیر طایف آن را به کار برد.
2- شیبانی جلد ،3 صفحات 213 - 212
3- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر
4- طبری، كتاب الجهاد، صفحات 4 - 3
5- سوره فتح، آیه 25.

می دانستند مشروط بر این که نیت مجاهدین هدف ساختن کفار می بود و در این مورد کشتن مؤمنین- از جمله زن ها و کودکان- در حکم قتل خطایی تلقی می شد (1) و هرگاه صفوف دشمن، نزدیک به مسلمین قرار می گرفت نباید از تیراندازی به منظور جلوگیری از کشته شدن مؤمن، خودداری کنند (2) غزالی که یکی از فقهای شافعی مذهب است تیراندازی به طرف مؤمنین را در ضمن حمله به کفار حربی به دلیل (استصلاح) یا نفع عمومی تجویز می کند و می گوید: در چنین هنگامه ای کشتن چند نفر از مؤمنین جایز است زیرا با تحمل ضرری قلیل نفع کثیری عاید ملت اسلام می شود. (3)

جاسوسى

با این که فرماندهان اسلام به ارزش جاسوسی توجه داشتند و این عمل را که در موقع خودش محترم بود مورد استفاده قرار می دادند مع ذلک مانند تمام ملل دیگر جاسوسان بیگانه را به شدت مجازات می کردند در صورتی که یک نفر حربی از مسلمین امان گرفته و وارد دارالاسلام می شد اما بعد معلوم می شد که جاسوس بوده است او را می کشتند و امام به منظور عبرت ،دیگران می توانست دستور به دار آویختن خود جاسوس را صادر نماید (4) و هرگاه کافر ،حربی زن یا کودک بود زن بایستی کشته می شد ولی او را دار نمی زدند و کودک جزء (فيء) محسوب می شد و کشته نمی شد. (5) در مورد جاسوس مسلمانی که احیاناً اطلاعاتی به دشمن می داد قانون الزام می کند که او را بکشند در این مورد شافعی و مالک، مجازات را موکول به رأی و حکم امام می دانند (6)

الاوزاعی معتقد است که چنین جاسوسی را باید حبس کرد یا مجازات شدیدی برای او در نظر گرفت. ولی فتوای ابو حنیفه این است که او را حبس کنند تا این که پشیمان شود همین حکم درباره اهل کتاب نیز قابل اجراست (7)

ص: 144


1- تاریخ طبری، صفحات 7 - 6 و ابو یوسف در کتاب الرد على سير على الاوزاعی، صفحات 66 - 65.
2- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر
3- مراجعه شود به المستصفى فی اصول الفقه چاپ ،قاهره سال 1937 جلد 1 صفحه 141
4- شیبانی جلد ،4 صفحات 227 - 226
5- مدرک سابق الذكر
6- طبری کتاب ،الجهاد صفحات 173 - 172.
7- طبری، كتاب الجهاد.

رفتار با مردگان

هنگامی یک فرد حربی کشته شد نباید بدن او مثله شود و یا این که سرش را ببرند و روی نیزه حمل کنند فتوای ابویعلی این است که بدن مقتول دفن شود اما لازم نیست که در کفن پیچیده شود فتوای وی مبتنی بر عمل محمد صلی الله علیه و آله پس از جنگ بدر است. (1)

ص: 145


1- مراجعه شود به الاحکام ،السلطانیه چاپ ،قاهره سال 1938 ، صفحه 34 و به رساله محمد حمیدالله به نام رویه دولت اسلامی چاپ لاهور سال 1945 صفحه 246

ص: 146

﴿وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لحَما طَريًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ ى وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ (1)

فصل دهم: جنگ دریایی

اسلام و جنگ دریایی

از جمله مباحث معدودی که در علوم اسلامی کم تر در آن تحقیق و تدقیق شده، موضوع جنگ در آب شور است. این بی توجهی ناشی از عدم اعتنای مسلمین صدر اسلام است. همچنین در آن زمان اصولاً قدرت نظامی ،اسلام در نیروی زمینی متمرکز بود نه در نیروی دریایی (2)

حکومت و قدرت اسلامی در محیط بری به وجود آمده و تا بیزانطین (روم شرقی) و امپراطوری ایران توسعه و بسط پیدا کرد. پیشرفت آن سریع و کامل بود، چرا که ایران دارای قوای نظامی برّی بود و اسلام آن را کوبید، ولی همین که مسلمین از یک سو در اسکندریه و از سوی دیگر در سوریه به دریا رسیدند و با قوای دریایی روم که دست نخورده بود مواجه ،شدند رومی ها مقاومت و پایداری شدیدی از خود بروز دادند برای مدت مدیدی مسلمین لا ینقطع از مراکز جدید التأسیس جابیه و کوفه و فسطاط مشغول رتق و فتق امور داخلی کشورهای تسخیر شده بودند.

ص: 147


1- سوره نحل، آیه 14: «او کسی است که دریا را مسخر کرد تا این که از آن گوشت تازه به دست آورده و بخورید و زینت هایی از آن استخراج کرده و آن ها را بپوشید و می بینی که کشتی ها در آن سیر می کنند و برای این که نعمت ها و برکت های او را به دست آورید و شاید او را سپاس گزاری کنید».
2- نه در شبه جزیره عربستان و نه در هلال خصیب ممکن نبود که یک سیستم کشتیرانی در رودخانه ها پیشرفت کند، زیرا در ناحیه هلال خصیب رودهای کوچکی وجود داشت و در شبه جزیره عربستان اصلاً رودخانه ای .نبود (برای بحث کافی در سیستم ناقص دریانوردی در جهان اسلام مراجعه شود به کتاب رنسانس اسلام چاپ هیدلبرگ سال 1929 تألیف آدام ميتز).

مادامی که مسلمین برای حمایت و دفاع از امپراطوری اسلام در برابر حملات بیگانگان نیروی دریایی تشکیل ندادند دریا برای اسلام عامل تهدیدی به شمار می رفت.

در حقیقت اهمیت عامل جغرافیایی کم تر از جنبه سیاستمداری معاویه نبود و همین دو عامل چشم مسلمین را برای تشخیص اهمیت نیروی دریایی باز کرد. زیرا مادام که دریای مدیترانه در تصرف رومی ها بود مقام و موقعیت اسلام در مصر و سوریه متزلزل بود.

تسخیر جزیره قبرس به دست معاویه (در سال 648 م) مقدمه تأسیس نیروی دریایی مسلمین بود و همین امر حکومت او را در سوریه بیش تر از پیش تقویت کرد

حملات مسلمین به جزیره رودس و سیسیل بر تجربیاتشان افزود. در سایه این آزمایش ها موفق شدند که در اولین جنگ دریایی به سال 655 مسیحی بردشمن غالب آیند. جنگ «ذات السواری»- که در پناه تاکتیک های تازه دریایی به نفع مسلمین خاتمه یافت - (1) دلیلی بود که مسلمین بالاخره دل به دریا زده و خود را به دریا سپردند هر چند نیروی دریایی گاهی به دست مسلمین و گاهی در اختیار مسیحی ها بود زیرا هر چندی یک مرتبه که یکی از دو دسته تاکتیک های تازه ای به کار می برد یا اسلحه تازه ای اختیار می کرد - مانند حربه آتشینی که یونانی ها ابداع کردند و به وسیلهٔ آن محاصره قسطنطنیه را بین سال های 697- 673 در هم شکستند - (2) دسته دیگر با سرعت همان اسلحه را به کار می برد یا این که با تاکتیک های دیگری به حمله متقابل می پرداخت.

این جریان تا حدودی نشان می دهد که به چه علت امپراطوری روم شرقی در دوره اموی و در دورۀ عباسی توانست در برابر تعرضات مستمر مسلمین- از جمله حملهٔ دیگری که در سال 717 مسیحی به قسطنطنیه نمودند - مقاومت کند.

در قسمت غربی دریای مدیترانه نیروی دریایی مسلمین به طور ثابت و پایداری قوت گرفت.

در اوایل قرن دهم ،مسیحی در سایۀ تسلط کاملی که مسلمین بر سواحل آفریقای شمالی و اسپانیا داشتند همچنین در نتیجه تسخیر جزیره سیسیل و ساردنی و ایتالیای جنوبی، سیادت

ص: 148


1- تاریخ طبری، (چاپ لیدن به سال 1893) دورۀ اول جلد پنجم، صفحات 2870 - 2865 و «فتوح البلدان» بلاذری، (به سال 1866 ) صفحات 118 - 117 و «دریانوردی عرب»، تألیف جرج هورانی (چاپ پرنستون به سال 1951) صفحات 59 - 57
2- نیروی دریایی و بازرگانی در مدیترانه چاپ پرینستون سال 1951 تألیف ارچیبالد لویس، صفحات 61- 60

کامل اسلام بر دریای مدیترانه محرز شد.

اهمیت سیادت اسلام بر دریای مدیترانه واجد آثار زیادی بود. این سیادت دریایی نه فقط موجب احیای تجارت بین المللی میان شرق و غرب مدیترانه بود، بلکه باعث رواج تجارت دریایی و تسهیلات اقتصادی (1) و تاکتیک های دریایی شد. علاوه بر این موجب پیدایش نظامات و عملیاتی شد که بر امور دریانوردی حکومت داشت.

وقتی که نیروی دریایی مسلمین رو به زوال می رفت در قسمت غربی مدیترانه، ابتکار عمل در اصطکاک با ممالک اسلامی به دست دولت های مسیحی افتاد. بر اساس تحقیقات ابن خلدون احراز سیادت دریایی به دست مسیحی ها عامل مهم شکست مسلمین گردید و در نتیجه ،آن کشورهای اسلامی در مغرب مدیترانه و در اسپانیا از تصرف مسلمین خارج شد. (2)

در آغاز قرن پانزدهم مسیحی هنگامی که ترک ها بر قسمت وسیعی از سواحل شرقی مدیترانه و کرانه های آفریقا تسلط یافتند مجدداً نیروی اسلام احیا شد و برای مدتی بالغ بر سه قرن دوام یافت.

قانون اسلام و دریا

اغلب فقهای اسلام در رابطه با موضوع دریا سکوت اختیار کرده اند و آن هایی که در این باره بحث کرده اند به منظور تأسیس پایهٔ تئوری قانون گذاری مربوط به امور دریایی به ندرت قوانینی تهیه کرده اند تا به آن وسیله بتوان دربارۀ حقوق ملل در اسلام و راجع به امور جنگ و صلح دریایی قضاوت کرد.

قرآن در موارد عدیده راجع به دریا اشاراتی دارد بدون این که به همه این اشارات صورت مطلوبی داده شده باشد در یکی از آیات قرآن آمده است:

«شیطان به دریا راه پیدا می کند» (3)

در آیه دیگری به ما اخطار می شود که خدا پیروان فرعون را به وسیلهٔ غرق کردن آن ها در

ص: 149


1- از قبیل رواج دینار و طلا و فنون صرافی به شرحی که بعداً توضیح داده خواهد شد.
2- مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون چاپ پاریس (سال 1858) جلد 2 صفحات 40 - 38
3- سوره کهف، آیه 63 ﴿ قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِي إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً ﴾

دریا مجازات کرد. (1) باز در آیه دیگری بین دو نوع دریا فرق گذاشته است، به این معنی که یکی را مفرّح و خنک و تازه و دیگری را تلخ و شور خوانده است خداوند می فرماید: مؤمن از هر دو نوع دریا می تواند خوراک تهیه کند و زینت و زیور برگیرد و در جستجوی غنایم برآید. (2) در مساعدترین آیات قرآنی دربارهٔ بحر پیمایی آمده است که خداوند دریاها را مسخر قرار داده است تا کشتی ها در آن به حرکت درآیند. (3) همچنین در آیه دیگری آمده: ستارگان را برای شما به گونه ای تحت نظم در آورده است که به وسیله آن ها در تاریکی های خشکی و تاریکی های دریا راهنمایی شوید (4)

آن چه از احادیث در رابطه با موضوع دریا به دست می آید قدری از آن چه در قرآن گفته شده است بیش تر است. نه محمد صلی الله علیه و آله و نه هیچ یک از خلفا به واسطهٔ نقص تجربیات دربارهٔ آب شور، تعلیماتی راجع به دریا نداده اند.

از اطلاعاتی که به دست ما رسیده است این است که عمر خلیفه دوم به مؤمنین توصیه کرده است که از سفر دریایی اجتناب کنند همچنین به فرماندهان خود دستور داده است که در محاسبات نظامی تکیه و اعتمادشان بر صحرا باشد باید متذکر بود که عمر پیشنهاد معاویه را برای تسخیر جزیره قبرس رد کرد ولی خواهی نخواهی عثمان با پیشنهاد مزبور موافقت کرد. در هر صورت فقها برای تهیه و تنظیم قواعد و مقرراتی دربارهٔ بحرپیمایی و کشتیرانی در زمان صلح و همچنین هنگام جنگ های دریایی، منابع تحقیق کافی به دست نیاورده اند.

بنابراین یا بر اساس قیاس قواعد و نظامات مربوط به جنگ های بری و یا طبق عملیات و رسوم و مقررات سایر ملل که از منابع موثق اخذ کرده اند فتوا و نظر داده اند و باز به واسطهٔ عدم اعتنای پیغمبر صلی الله علیه و آله به ، دریا احتمال نمی رود که احادیث مربوط به جنگ دریایی دارای اصالتی باشد، بلکه تصور می شود این احادیث زمانی رواج گرفت که اسلام با دریا ارتباط کرده بود و مسلمین با اخذ و اقتباس رسوم و مقررات سایر ملل مأنوس شده و در چنین مواردی آن مقررات را وارد مجموعه حقوق اسلامی نمودند.

ص: 150


1- سوره بقره آیه 50: ﴿ وَ إِذْ فَرَقْنَا بِكُمْ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنظُرُونَ﴾.
2- سوره فاطر، آیه 12: ﴿ وَ مَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِعٌ شَرَابُهُ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِنْ كُلّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيّاً وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴾
3- سوره جاثیه، آیه 12: ﴿اللهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمْ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴾
4- سوره انعام، آیه 98: ﴿ وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعْ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ﴾

قواعد و عمليات جنگ دریایی

از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: آن هایی که در جنگ دریایی کشته شوند اجرشان دو برابر کسانی خواهد بود که در جنگ برّی شهید می شوند. (1) این تأکید درباره اجر شهادت که دو برابر تعیین گردیده است ناشی از حس و حشت و رعبی است که از دریا داشته اند. لذا لازم بود جهت تشویق و تشجیع مجاهدین در رزم دریایی این مژده داده شود. (2) شیبانی اضافه می کند که هر مسلمانی که در سفر جنگی دریایی شرکت کند اجر دو برابر خواهد داشت و هرگاه مجاهد پایش را روی کشتی بگذارد، تمام گناهانش آمرزیده می شود و مانند کسی است که تازه متولد شده باشد. (3)

فقها به عنوان یک قاعده کلی عقیده داشتند که براساس قیاس مقررات و احکام، با کشتی جنگی همان معامله ای می شود که راجع به قلعۀ جنگی واقع در خشکی می شود و همان گونه که مجاهدین اجازه داشتند با ابزار و آلات میکانیکی از قبیل منجنیق حمله کرده و قلعه را محاصره نمایند و هر نوع قوه امدادی خارج از قلعه را بکوبند و نابود کنند، بر طبق همان قاعده مجاهدین مجازند که کشتی های دشمن را به وسیلهٔ آتش یا غرق کردن نابود کنند تا ملاحان و کشتیبانان به زانو درآمده و تسلیم شوند.

در پناه همان احکام مجاهدین دریایی غالباً دست به کار اقداماتی می شدند که بدان وسیله روحیه دشمن را مرعوب کنند همچنین برای آن ها مشکلات و مصایبی ایجاد نمایند تا بتوانند مستقیماً بر کشتی های دشمن حمله ور شوند.

مسلمین اغلب سنگ یا بسته های آتش را به طرف کشتی های دشمن پرتاب می کردند حتى گاهی مار و عقرب و گردهای نابود کننده نیز به طرف آن ها می انداختند تا دشمن را

ص: 151


1- بخاری، الجامع الصحیح چاپ ،لیدن سال 1864 جلد 2 صفحات 199 ، 200، 202، 218، 222؛ سنن ابو داود ، چاپ ،قاهره سال 1935 جلد 1 صفحات 7 -6؛ ابن قدامة ،المغنی چاپ قاهره سال 1367ه-، جلد 8 صفحات 350 - 349؛ حجاوی ،الاقناع چاپ قاهره، جلد 2، صفحه 5.
2- ابن قدامه، جلد 8، صفحات 350 - 349 ترس از مسافرت دریایی حتی پس از آن که بین امپراطوری اسلام و کشورهای مجاور روابط بازرگانی ایجاد شده بود، وجود داشت. داستان های شجاعت ها و شاه کارهای سندباد در اقیانوس اطلس حاکی از فرط ترس و وحشتی است که از مسافرت دریایی داشته اند معمول این بود که مسافرین دریایی پس از پایان دادن به مسافرت های خود به یکدیگر تبریک بگویند.
3- شیبانی السیر الکبیر با شرح سرخسی، چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 1، صفحات 26 - 25 و حجاوی، صفحه 5.

مرعوب کرده طرد نمایند و در میان کلیه سرنشینان ،کشتی ،اضطراب، هیجان مشقت و زحمت ایجاد کنند (1)

در صورتی که دشمن کشتی های تحت اختیار خود را سپر دفاع قرار دهد همان قاعده و حکمی که در مورد قلعهٔ محاصره شده در جنگ های خشکی نافذ است در این مرحله نیز باید به کار برده شود به این معنی که کشتی دشمن حتی هنگامی که زنان یا کودکان مسلمان را سپر دفاع قرار دهند نباید مصون از تعرض مسلمین بماند.(2)

باید متذکر شد که الاوزاعی با حمله به قلعهٔ دشمن در صورتی که عده ای از مؤمنین سپر دفاع قرار گیرند، برخلاف سایر فقها موافق نیست. او معتقد است هنگامی که معدودی از مسلمین سپر دفاع شوند نباید کشتی های دشمن را غرق کرد یا به وسیلهٔ آتش و امثال آن آن ها را نابود کرد. (3)

اگر در ضمن یک جنگ ،دریایی کشتی های مسلمین آسیب ببیند، مجاهد مخیر است که در کشتی بماند و با همان کشتی غرق شود یا این که خود را به دریا انداخته و بدین طریق با مرگ مواجه شود. (4) در صورت دوم احتمال این که به وسیلهٔ دشمن دستگیر شود: قوی نیست و حتی در چنان موردی ممکن است دشمن او را بکشد. (5)

محتمل بود که مسلمین پس از یک جنگ دریایی غنایم جنگی و اسرایی از دشمن به دست آورند.

فقها در این باره اتفاق نظر دارند که قانون مربوط به تقسیم غنایم در جنگ های خشکی در مورد غنایم جنگ های دریایی نیز نافذ است. (6) در صورتی که مجاهدین دریایی احساس می کردند که غنایمشان خیلی سنگین است و احتمال غرق شدن کشتی بر اثر سنگینی غنایم وجود دارد اجازه داشتند که غنایم را در دریا بیندازند علاوه بر این مجاز بودند که اسرای

ص: 152


1- حسن بن عبدالله، آثار الاول في ترتيب الدول، چاپ ،قاهره سال 1295ه- ، صفحات 198 - 195.
2- شیبانی جلد 3 صفحهٔ 265
3- طبرى كتاب الجهاد چاپ ،لیدن سال 1933 صفحات 5 - 4
4- شیبانی جلد 3 صفحات 328 - 327
5- مالک معتقد است در صورتی که مجاهد دریایی احتمال دهد که دشمن او را دستگیر خواهد کرد نباید خود را به دریا .اندازد ولی در صورتی که کشتی در حال اشتعال باشد، مالک مجاهد را مجاز می داند که آن را ترک .گوید (مراجعه شود به المدونة الكبرى، تأليف صهنون، جلد 3 صفحات 26 - 25)
6- طبری کتاب ،الجهاد، صفحه 86 و نیز مراجعه شود به فصل دوم

جنگی- از جمله زنان و کودکان - را نیز غرق کنند (1) ولی در صورتی که زن ها و کودکان مسلمین در کشتی بودند و خطر شدیدی آن ها را تهدید می کرد اجازه غرق کردن کشتی را نداشتند، زیرا در دریا انداختن آن ها در حکم به قتل رساندن آن ها بود و این عمل از نظر قانون تجویز نشده است. (2)

به دلیل احتمال وقوع چنین حادثه ای فقهایی مانند سیوطی حرکت دادن زن و بچه را به وسیله کشتی جنگی مجاز نمی دانستند. (3) حتی در صورتی که افرادی از اهل ذمه و حتی غیر مسلمین که تحت امان نبودند در کشتی حضور می داشتند همان حکم نافذ بود زیرا مسلمین موظف بودند که مطابق تعهد و طبق پیمانشان عمل کنند. (4)

هرگاه کشتی های دشمن قابل بحرپیمایی نبودند و دریانوردان آن در کرانه دریای دار الاسلام می بودند بدون این که تحت امان آمده باشند کسی حق تعرض به آن ها را نداشت. (5) الاوزاعی معتقد است که افرادی از طرف دشمن که درخواست امان نمی کردند محکوم به اذیت و آزار بودند (6) چنان چه کشتی های دشمن در ساحل دچار طوفان می شد و بازرگانان سرنشین ،آن بدون امان ،بودند می بایستی دستگیر شوند و جزو «فیء» محسوب شوند. چنان چه بازرگانان مدعی می شدند که جزء مأمورین سیاسی هستند، به آن ها مصونیت داده می شد و اجازه داشتند که نزد امام بروند و اگر امام تشخیص می داد که دارای اعتبارنامه نیستند محکوم به اسارت می شدند و در حکم بنده و برده محسوب شده و دارایی آن ها ضبط می شد (7)

سازمان دریایی

مسلمین در فنون دریانوردی تجربیاتی آموختند و سازمان دریاییشان پیشرفت زیادی

ص: 153


1- شیبانی جلد 2 صفحهٔ 289؛ الانوار لاعمال الابرار تألیف ،اردبیلی چاپ قاهره، صفحهٔ 289
2- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر صفحات 270 - 269. حتی اگر کشتی مسلمین به تصرف دشمن می ،آمد مجاهدین حق نداشتند زن ها و کودکان سرنشین کشتی را در آب بیندازند به دلیل این که این عمل در حکم کشتن اسرا محسوب می شد.
3- الاشباه والنظائر، تألیف ،الفقی، چاپ ،قاهره سال 1938، صفحهٔ 509
4- برای امان مراجعه شود به فصل پانزدهم
5- طبری کتاب الجهاد، صفحه 31
6- مدرک سابق الذكر
7- ابو يوسف، كتاب الخراج چاپ ،قاهره سال 1352 ه-، صفحهٔ 189.

کرد. اوایل قرن دهم ،مسیحی کشتی های جنگی و بازرگانی مسلمین به صورت بهترین نوعی که آن روزها امکان داشت، درآمد دربارهٔ سازمان دریایی مسلمین در قسمت غربی مدیترانه اطلاعات زیادی در دست است که می توان سایر محیط های اسلامی آن عصر را نیز مشمول همان اطلاعات .دانست

کشتی های مدیترانه از لحاظ جنس بر کشتی های دریای احمر و اقیانوس هند، برتری .داشت مسلمین بهترین انواع چوب را برای ساختمان کشتی های خود وارد کرده و با ابزارها و اسباب خیلی دقیق، کشتی های سریع السیر می ساختند هنگامی که در دریاهای دور دست در سیر و حرکت بودند اگر نقص و انکسار و شکافی در کشتی پیدا می شد یا دچار ضربه شدیدی می گردید به سهولت آن را تعمیر و ترمیم می کردند یک عده از دریانوردان و کشتی بانان که در شناوری مهارت داشتند، می توانستند از خارج، منافذ کشتی را با موم یا مواد دیگری که در دسترس داشتند، پر کنند. (1)

امیر البحر که سمت فرماندهی کشتی را داشت مانند فرماندار یا استاندار دارای اختیارات کاملی بود و در بسیاری از موارد در اختیارات با خلیفه سهیم بود، یعنی امیرالبحر فرمانروای دریا بود و خلیفه فرمانروای خشکی هر کشتی دارای یک کاپیتان به نام «قائد» بود که رییس قوای مجاهدین و رییس ساز و برگ و تجهیزات بود. همچنین یک مدیر رانندگی به نام «رییس» در کشتی بود که دستور پاروزنی میداد و در صورت نبودن امیر البحر یک نفر امیر تابع امور جنگ را اداره می کرد.

مسلمین پس از آن که از آتش کشتی های یونانی صدماتی ،دیدند، طریقه به کار بردن آتش را در کشتی به خوبی آموختند و در جنگ های دریایی که با یونانی ها داشتند از آن استفاده می کردند. این کشتی ها به نام «حراقه» نامیده می شد. این ها کشتی های آتشینی بودند که مواد قابل احتراق را به طرف کشتی های دشمن پرتاب می کردند (2)

مسلمین قطب نما را می شناختند و از آن استفاده می کردند اما چون نویسندگان صدر اسلام از آن ذکری نکرده اند چنین معلوم می شود که بعدها آن را اقتباس کرده اند. در صفحهٔ قطب نما سی و دو نقطه وجود دارد و این سبک را مسلمین از اروپایی ها اخذ کرده اند، ولی

ص: 154


1- مراجعه شود به کتاب ،میتز فصل 29 که قبلاً به آن اشاره شد.
2- ابن خلدون، جلد 2 صفحهٔ 38 و نیز رسالهٔ بیزانس و اعراب ترجمه گرگوار و کانارد چاپ بروکسل سال 1935، جلد 1 صفحهٔ 132 و لویس صفحات 156 - 155

شباهت به همین جا ختم می شود مسلمین جز در تقسیم صفحهٔ قطب نما به چهار نقطه اصلی برای قسمت های فرعی تقسیماتی قایل نشده اند؛ بلکه هر قسمتی را به نام یکی از صور فلکی یا به نام مجموعه ای از ستارگان نامیده اند نقاط اصلی به نام «الجهات الاربعه» یعنی چهار سمت خوانده می شوند و به هر یک از چهار سمت نامی داده شده است به این :شرح

«یع» که یکی از نام های ستاره قطب است به شمال.

«مطلع» به مشرق.

«مغرب» به باختر

دو اصطلاح اخیر از طلوع و غروب آفتاب مأخوذ است.

«قطب» به جنوب اطلاق می شود و نام ستاره ای است که به همین نام خوانده می شود. عین این اسامی با افزایش کلمۀ «مطلع» بر نقاط طرف مقابل صفحهٔ قسمت شرقی اطلاق می شود. (1)

ص: 155


1- نگارنده از مساعدت کلنل لیونل دیموک در توضیحات مربوط به قطب نما استفاده کرده است. بدین وسیله از ایشان سپاس گزاری می شود.

ص: 156

﴿ وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ ...﴾ (1)

فصل یازدهم: غنایم جنگ

معنی و ماهیت غنایم

مطابق اصول کلی قانون ،اسلام مالکیت اشیا از دو طریق امکان پذیر است «احراز» و «نقل».

احراز عبارت است از تملک اشیا به حالت طبیعی ( یعنی اراضی یا اشیای دیگری را شخص به همان شکلی که در طبیعت وجود دارد، تصرف کند) و این تصرف، تملک اصیل نامیده می شود.

نقل عبارت است از این که شیای معین از شخصی به شخص دیگری از طریق یک قرارداد رسمی یا امثال آن و یا از طریق وراثت منتقل شود. (2) شیء یا اشیایی از غیر مسلمین که در جنگ - چه با اجبار و چه بدون اجبار- گرفته شود به هیأت دسته جمعی مجاهدین اسلام تفویض می شود تا تقسیم و توزیع شود و این حق تحصیل اصلی است. هرچند این گونه اموال متعلق به غیر مسلمین است ولی سلب مالکیت به منظور مجازات صورت می گیرد؛ زیرا پایداری آن ها در کفر و امتناع از قبول اسلام- یا امتناع از تسلیم شدن در برابر حکومت اسلام- و جنگیدن با مسلمین مستلزم این مجازات می باشد.

اصطلاح غنیمت در مورد شیء یا اشیایی به کار برده می شود که با اعمال قدرت از غیر مسلمین اخذ شود غنیمت فقط شامل شیء یا اشیای منقول یا غیر منقول نیست بلکه شامل اشخاص نیز می گردد، چه به عنوان اسیر جنگی و چه به عنوان سبی ( یعنی اسارت زن و

ص: 157


1- سوره فتح، آیه 20: «خدا به شما وعده داد که غنیمت های زیادی به دست خواهید آورد، سپس برای درباره این یک تسریع کرد». م
2- راجعه شود به کتاب اصول رویه قضایی ،اسلام تألیف ،عبدالرحیم چاپ مدراس، سال 1911، صفحه 280

کودک). (1) عنصر اجبار و فشار (عنوه) و اجازه امام از لوازم حتمی و اصولی است، زیرا اشیایی که بدون اجبار و فشار تحصیل شده باشد «فی» نامیده می.شود اگر شیء یا اشیایی بدون اجازه امام تحصیل شده باشند- اعم از این که به وسیله یک نفر مجاهد یا جمعی از مجاهدین به دست آمده باشد - به عنوان سرقت تلقی خواهد شد نه غنیمت. (2)

اجازه امام به جنگ صورت رسمی می دهد و آن را به شکل انجام وظیفهٔ جهاد در می آورد. در آن صورت رویه جنگی و تحصیل غنیمت و توزیع آن میان افراد ذی حق، طبق موازين قانونی صورت می گیرد

غنیمت متعلق به مؤمنینی است که در جنگ شرکت دارند کسانی که پس از خاتمه جنگ به میدان می آیند حقی ندارند مگر این که قبل از تحصیل غنیمت وارد شده باشند. این حکم بر اساس روایتی است که عمر از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که:

«غنیمت متعلق به کسانی است که شاهد معرکه بوده اند». (3)

فقها در این حکم کلی متفق الرأیند. اما بعضی از آن ها معتقدند، اگر قوای امدادی قبل از حصول فتح برای تقویت جبهه جنگ راه افتاده باشند و اگر مجاهدین در نتیجه مرض و نقاهت یا بر اثر فورس ماژور (4) - فشار و اجبار - از شرکت عملی در جنگ بازمانده باشد باید ز غنایم بهره مند شوند. هرگاه یکی از مجاهدین که در جنگ شرکت دارد قبل از پایان جنگ

ص: 158


1- يحيى بن آدم، كتاب الخراج چاپ قاهره سال 1347 ه-، صفحات 19 - 17؛ الماوردی، کتاب الاحكام السلطانیه چاپ بن سال 1853 صفحهٔ 226؛ اگنیدس کتاب تئوری های مالی در اسلام، چاپ نیویورک، سال 1916 ، صفحهٔ .409
2- هر چند فقها اتفاق رأی دارند که مجاهدین بایستی بدواً یعنی قبل از رفتن به میدان جنگ اجازه امام را تحصیل کنند، مع ذلک درباره غنیمت اختلاف دارند اعم از این که سرقت باشد یا از طریق مشروع به دست آمده باشد ولی مقرون به اجازۀ امام نباشد شافعی غنیمتی را که بدون اجازه امام به دست آمده باشد مکروه می داند و الاوزاعی اختیار امر را بسته به ارادهٔ امام می داند که اگر بخواهد مجاهدین را تأدیب کند یا این که غنایم را میان آن ها تقسیم می کند ابو حنیفه مجاهدین را مجاز می داند که بدون این که سهمی را به دولت بدهند غنیمت را به دست آورند مراجعه شود به تاریخ طبری کتاب الجهاد، چاپ لیدن، سال 1933 ، صفحات 80-78
3- المبسوط، تأليف سرخسی با شرح شیبانی، چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 2، صفحه 250؛ الهدايه، تألیف مرغینانی چاپ ،قاهره سال 1936، جلد 2 صفحهٔ 106
4- برای اختلافاتی که در میان مکتب های مختلف وجود دارد مراجعه شود به تاریخ طبری، صفحات 71-69

بمیرد، سهم او باید به ورثه او داده شود. (1)

تقسیم غنیمت

غنیمت باید بعد از تحصیل فتح و غلبه بر دشمن- نه قبل از آن - تقسیم شود چرا که تحصیل غنیمت و سلب مالکیت از دشمن، زمانی انجام پذیر است که فتح و پیروزی به طور کامل صورت گرفته باشد و دیگر مجالی برای دشمن باقی نباشد که بتواند از اموال خودش استفاده کند. حتی اگر فتح و پیروزی تحصیل شده باشد اما جنگ ادامه داشته باشد، باید از تقسیم غنیمت خودداری کنند تا فتح نهایی انجام شود.

نکته دیگری که توجه به آن ضرورت دارد این است که اگر فتح تحصیل نشود تقسیم غنیمت و حتی بحث و مذاکره در اطراف آن ممکن است توجه مجاهدین را از جنگ و مبارزه، به غنایم معطوف دارد (2)

تقسیم غنایم ممکن است در دار الحرب انجام شود یا این که به دارالاسلام منتقل شده، آن جا تقسیم گردد. مکتب حنفی با تقسیم غنیمت در دارالحرب مخالف است مگر این که امام در شرایط خاص و اضطراری آن را لازم بداند (3) فتوای الاوزاعی، طبق عمل پیغمبر صلی الله علیه و آله در جنگ های بنو مصطلق و هوازن و حنین و خیبر این است که غنایم در دارالحرب تقسیم شود.

ابو يوسف مدعی است که عمل پیغمبر صلی الله علیه و آله از آن جهت بود که سرزمین های فتح شده در آن ساعات جزء جزء دار الاسلام محسوب شده و فتح قاطعی صورت گرفته بود. در صورتی که غنایم «بدر» را تقسیم ننمود مگر بعد از این که مسلمین وارد مدینه شدند (4) مالک با الاوزاعی هم عقیده است ولی مکتب شافعی اختیار امر را بر عهدۀ امام می داند که طبق مصالح مسلمین

ص: 159


1- فتوای شافعی و ثوری این است که اگر مجاهدی بعد از تحصیل فتح و پیروزی و قبل از تقسیم غنایم بمیرد سهمیه او به وراث او تعلق می گیرد فتوای مالک و الاوزاعی این است که سهمیه متوفی را بدون در نظر گرفتن زمان مرگ او به وارثش بدهند (مراجعه شود به تاریخ طبری صفحات 77 - 76 و به المدونة الكبرى، تألیف ،صهنون چاپ ،قاهره سال 1323 ه-، صفحات 35 - 34).
2- الماوردی، صفحهٔ 240 چنین گفته اند که یکی از جهاتی که در جنگ تورس (سال 732م)، موجب شکست مسلمین شد همانا بحث و گفتگویی بود که قبل از تحصیل فتح و پیروزی به میان آمد.
3- ابو يوسف، الرد على سير الأوزاعي و ابو الوفا الافغانی چاپ قاهره سال 1357 ه-، صفحات 4-1 و ،شیبانی ،2 صفحۀ 254 و ،مرغینانی جلد 2 صفحه 106
4- ابو يوسف، صفحات 10-8

تصمیم بگیرد. اگر مقتضی دانست غنایم در دارالحرب تقسیم شود و هرگاه لازم دید که تقسیم غنایم به فرصت دیگری موکول شود باید آن را به دارالاسلام منتقل کند (1)

قبل از جنگ بدر پیغمبر صلی الله علیه و آله در تقسیم غنایم طبق رسوم اعراب عمل می کرد، ولی این عمل موجب بروز منازعه و مشاجره میان پیروان وی گردید و در نتیجه فیصله امر به وسیلهٔ نزول وحی به شرح زیر انجام گرفت:

﴿وَ اَعْلَمُوا أَنَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَمَى وَالْمَسَكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ (2)

خمس را می توان به عنوان سهم دولت انگاشت ولی مصرف آن منتهی به بروز اختلافات شدید عقیدتی گردید. فقهای بزرگ عقایدشان را بدین شرح بیان کرده اند:

ابن عباس عقیده داشت که یک خمس باید به شش قسمت تقسیم شود یک قسمت برای خدا ( که در کعبه مصرف شود) قسمت دوم برای پیغمبر صلی الله علیه و آله قسمت سوم برای اقوام و نزدیکان پیغمبر الله الله قسمت چهارم برای ایتام قسمت پنجم برای فقرا و قسمت ششم برای ابن سبیل ( رهروان درمانده)

عطاء بن ابی ریاح و الحسن بن محمد، مدعی بودند که خدا و پیغمبر یک سهم از خمس (پنج یک) می برند، در صورتی که جمله مربوط به خدا فقط مقدمه و پیش درآمدی است برای سایر قسمت ها و نباید به حساب بیاید. (3) این نظر فقط مورد قبول فقهای حنبلی است. (4)

فقهای حنفی عقیده داشتند که خمس بایستی فقط به سه قسمت تقسیم شود یک قسمت برای پیغمبر ( که پس از وفات وی تسلیم خلیفه می شود) قسمت دوم به خویشاوندان نزدیک پیغمبر و قسمت سوم باید میان ایتام و فقرا و عابرین سبیل توزیع شود. (5)

فقهای مالکی می گفتند که تقسیم خمس بایستی شبیه فیء باشد. (6) یعنی به صورت عادلانه میان فقیر و غنی از امت اسلام تقسیم شود. ولی مالک نیز معتقد بود در صورتی که امام تمایل

ص: 160


1- صهنون مدرک سابق الذكر، جلد 3 صفحات 13 - 12 و الماوردی، صفحه 240
2- سوره انفال آیه 41
3- مراجعه شود به کتاب الاموال، تأليف ابن سلام.
4- ابویعلى الاحكام السلطانیه چاپ ،قاهره سال 1938، صفحه 121
5- ابو يوسف، كتاب الخراج چاپ ،قاهره سال 1352 ه-، صفحه 21.
6- مراجعه شود به فصل هفدهم در قسمت مربوط به جزیه و خراج

داشته باشد می تواند قسمتی از غنیمت را به خویشاوندان پیغمبر بدهد. (1)

فقهای شافعی معتقد بودند که مطابق آیه قرآن که خمس برای خدا و پیغمبر یک سهم قایل شده است، بایستی به پنج قسمت تقسیم شود. (2)

دربارهٔ معامله و رفتار خدا و پیغمبر، پس از وفات پیغمبر اختلاف عقیده وجود داشت. عده ای معتقد بودند که این سهم میان بقیه مستحقین توزیع شود و سایرین می گفتند که بایستی به امام داده شود. (3) گروهی نیز معتقد بودند که بایستی به مصرف تجهیزات جنگی برسد.

مورد دیگری که دربارۀ آن اختلاف نظر وجود داشت این بود که «ذوی القربی» یعنی خویشاوندان نزدیک (پیغمبر) بر چه کسانی اطلاق می شود عده ای بنی هاشم را ذوی القربی می دانستند و عده دیگری بنی هاشم و بنی عبدالمطلب را مشمول این عنوان قرار می دادند (4)

چهار سهم دیگر معمولاً میان مجاهدین بالغی که در میدان جنگ بودند، تقسیم می شد. الاوزاعی عقیده داشت که به زن ها و کودکان نیز بایستی جزیی از غنیمت داده شود، (5) ولی سایر فقها با این نظر مخالف بودند (6) ابن حنبل مختصر سهمی برای آن ها قایل بود، ولی این سهم می بایستی کم تر از سهم مردها .باشد (7)

چهار سهم دیگر به اختلاف طبق مذاهب مختلف تقسیم می شد. مالک و شافعی سه قسمت را به مجاهد سواره می دهند -دو قسمت برای اسب و یک قسمت برای سوار و یک قسمت را به سرباز پیاده (8) ابن حنبل با شافعی و مالک هم عقیده است. (9) ابو حنیفه فقط دو قسمت را به سواره می دهد یعنی یک سهم برای سوار و یک سهم را برای آب و دلیلش این

ص: 161


1- صهنون جلد ،3 صفحات 29 - 26 و ابن ،رشد (الحفيد) بداية المجتهد چاپ استانبول، سال 1333 ه-، جلد 1 صفحه 315
2- شافعی کتاب ،الام چاپ ،قاهره سال 1325 ه-، جلد 4، صفحه 64.
3- این نظر مبتنی بر حدیثی است حاکی از این که «هر وقت خدا مزدی به پیغمبرش اعطا کرده است آن مزد بایستی پس از وفات وی به خلفای او تسلیم شود».
4- ابو يوسف، کتاب الخراج صفحه 11
5- ابو يوسف الرد على الاوزاعی، صفحه 42؛ ابن رشد (الحفيد) جلد 1 صفحه 231
6- صهنون، جلد 3 صفحات 34 - 33 ،شافعی، جلد 4، صفحهٔ 79
7- ابن قدامه ،المغنی چاپ ،قاهره سال 1367، جلد 8 صفحه 410
8- شافعی جلد ،4 صفحه 69؛ صهنون، جلد 3، صفحه 32
9- ابویعلی، صفحهٔ 135 و ابن قدامه جلد 8 صفحات 405 - 404

است که نمی خواهد برای حیوان بیش تر از انسان سهم قایل شود و یک قسمت را به سرباز پیاده می دهد (1)

ابو یوسف با این که اولین شاگرد ابوحنیفه است در این نکته با استادش موافق نیست و برای سربازان سواره سه سهم قایل شده است (2) و هرگاه سربازی بیش تر از یک اسب به میدان می آورد، مطابق فتوای ابو حنیفه و شیبانی نمی توانست بیش تر از سهم یک اسب دریافت نماید. (3) ابویوسف و ابن حنبل سهم برای دو اسب قایل می شدند (4) اغلب فقها اتفاق نظر داشتند که اگر سربازی حیواناتی را غیر از اسب به میدان می آورد نمی توانست سهمی زاید بر سهم یک نفر سرباز پیاده دریافت کند (5)

امام اختیار دارد که قبل از فتح و حتی قبل از آغاز جنگ، سهام اضافی بر غنیمت به بعضی از مجاهدین و عده دهد. (6) به اصطلاح فنی امام اختیار «تنفیل» داشت. تنفیل عملی است که به موجب آن امام می تواند در موقع احتیاج قضاوت خودش را در تزیید سهام مجاهدین به کار .برد (7) مقدار زاید بر سهم مجاهدین که امام آن را تعیین می کند «نفل» (به فتح نون و فتح ف) خوانده می شود. همۀ فقها در مسألۀ اختیار تنفیل اتفاق رأی دارند (8) ولی در محل و مقدار نفل که باید داده شود اختلاف دارند فقهای مالکی و حنفی معتقد بودند که نفل بایستی از سهم دولت یعنی خمس داده شود (9) شافعی در این باره می گوید:

مقدار نفل نباید از یک پنجم سهم خمس تجاوز کند یعنی سهم امام از بابت یک خمس (10) سایر فقها عقیده داشتند که امام اختیار دارد نفل را از عین غنیمت تا میزان حداکثر از

ص: 162


1- شیبانی جلد ،2 صفحهٔ 177 و ،مرغینانی، جلد 2 صفحه 108
2- ابو يوسف، كتاب الخراج صفحه 18.
3- شیبانی جلد 2 صفحهٔ 177
4- ابو يوسف صفحه 19 و ابن ،قدامه جلد 8 صفحات 408 - 407
5- بعضی از فقها برای قاطر و انواع دیگر چهارپایان پاداش اضافی قایل می شدند (مراجعه شود به شیبانی، جلد 2 صفحات 183 - 178 و ابن ،قدامه جلد ،8 صفحات 406 - 405)
6- صهنون، جلد 3 صفحات 31 - 29، (الحفيد)، جلد 1 صفحه 233
7- شافعی فصل چهارم صفحهٔ 68؛ ابن سلام صفحهٔ 303 ،شیبانی جلد 2 صفحات 2-3
8- این عمل مبتنی بر آیه قرآن است که می فرماید ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ قُلْ الْأَنْفَالُ لِلهِ وَالرَّسُول فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ...﴾ (سوره انفال آیه 1).
9- شیبانی جلد ،2 صفحات 12 - 11 ،مرغینانی جلد 2 صفحات 1 - 11؛ صهنون، جلد 3 صفحه 29؛ ابن رشد (الحفيد)، جلد 1 صفحهٔ .233
10- شافعی، جلد 4، صفحه 68

یک ربع تا یک ثلث بدهد.

امام ممکن است به مجاهد اجازه دهد تا اموال کفاری را که به قتل رسانیده است، متصرف .شود ولی در طریق اجرای این اختیار اختلاف عقیده شدیدی وجود داشت. فتوای مالک این بود که قاتل نبایستی در اموال مقتول تصرف کند مگر این که امام از جهت اختیار تنفیل به او اجازه تصرف داده باشد. (1) شافعی اجازه می داد که قاتل اموال مقتول را تصرف کند، مشروط به این که مقتول از کفار فراری .نباشد با این حال سایرین معتقد بودند که اموال غارت شده بایستی مطابق حکم کلی که درباره تقسیم غنیمت معمول است توزیع شود. (2)

در مواردی که کفار اموالی را از مؤمنین اخذ و تصرف کرده سپس به وسیلهٔ مجاهدین از آن ها استرداد می شود طبق مقررات و احکام ذیل عمل می کردند:

اولاً - مطابق نظری که به علی علیه السلام خلیفۀ چهارم نسبت داده می شد، این اموال در حکم غنیمت شمرده شده و همان معامله غنایم در این باره نافذ بود.

ثانياً - شافعی عقیده داشت که این اموال بایستی به صاحبان اصلی مسترد شود.

ثالثاً - اگر اموال استرداد شده پس از آن که به عنوان غنیمت تقسیم شده بود ،بود مالک اصلی آن ادعای مالکیت می کرد ادعای وی مسموع نبود.

رابعاً - اگر کفار اموال استرداد شده را با جبر و عنف می ربودند، مالک اصلی می توانست قبل از تقسیم غنیمت مجدداً آن را تملک کند و چنان چه کفار اموال مسترد شده را بدون عنف و جبر تصرف می کردند صاحب اصلی اموال چه قبل از تقسیم غنیمت و چه بعد از آن می توانست دوباره آن را تملک کند (3)

اموال غير منقول

اموال غیر منقولی که با عنف و اجبار تحصیل شده باشد مانند اموال منقول جزیی از غنایم محسوب می شود. برخلاف اموال منقول مصرف یا تملک اموال غیر منقول توسط دولت معضلی شده بود که به اختلاف زمان و مکان در محیط های مختلف به وسیلهٔ احکام خاصی از قانون استخراج و حل می شد.

ص: 163


1- صهنون، جلد 3، صفحه 31
2- ابن رشد (الحفيد)، جلد 1 صفحه 234
3- ابن رشد (الحفيد)، جلد 1 صفحه 235

هر یک از مذاهب چهارگانه برای این عمل فتوای خاصی صادر می کرد در طول حیات محمد صلی الله علیه و آله شیوه عمل در حال تغییر بود و تا قبل از دوران خلافت عمر درباره اراضی- از تقسیم میان مجاهدین گرفته تا مالکیت دولت - نظم و مقررات معینی وجود نداشت.

عمر پس از مشاوره با سران مسلمین به دلیل حفظ جنبه های نظامی، تصمیم گرفت که لشکریان را از تملک اراضی و دخالت در کارهای سکنه آن خلع ید کند. سپس خراجی به نام «مالیات ارضی» تعیین نمود که از مسلمین اخذ شود و از سکنه غیر مسلمان مالیاتی به نام «جزیه» دریافت گردد (1)

وجه خالص این مالیات ها برای نگهداری مؤمنینی که استعداد کار نداشتند و یا کسانی که مجاز نبودند در کارهای کشاورزی استخدام شوند، منبع درآمد ثابتی شده بود. این حکم که در اصل درباره «سواد» - قسمت جنوبی بین النهرین یا عراق - صادر شده بود برای تنظیم امور مربوط به اراضی که جزء غنیمت محسوب می شد به صورت یک امر اسلامی درآمد با این که انتقال زمین از مستأجری به مستأجر ،دیگر چه در موردی که مالک زمین به اسلام گرویده باشد و چه در موردی که ملک به مسلمانی فروخته شده ،باشد، مجاز نبود، لکن گاهی اوقات به وسیلۀ امام و خلیفه اجازه داده می شد. (2)

با تغییر کیش توده جمعیت و اعتبار صحت انتقال به وسیلۀ ،امام فقها ناچار شدند تا در شرایط موجود تجدید نظر کرده مطالعه بیش تری بنمایند بدین جهت مکتب های مختلف احكام مختلفی صادر می کردند

فقهای حنفی عقیده داشتند که امام اختیار تام دارد تا اراضی را میان مجاهدین تقسیم کرده یا به صورت خالصهٔ دولتی درآورد و یا این که در تصرف مالکین اصلی بگذارد مشروط به

ص: 164


1- مرحوم امیر علی هندی که از بزرگ ترین محققین اخیر اسلامی است در کتاب تاریخ مختصر اعراب که به زبان انگلیسی تألیف نموده می نویسد کمیسیونی مرکب از سران مسلمین در مدینه تشکیل شد و عمر درباره مسألۀ اراضی عراق نظر خواست حضرت علی علیه السلام فرمود بایستی اراضی مفتوحه، میان کشاورزان تقسیم شود و لشکریان در آن مداخله نداشته باشند و این نظر ابلاغ و اجرا گردید. سپس از بصره گزارش رسید که کشاورزان سرمایه و تمکن کافی برای امور کشاورزی ندارند. آن گاه مجلس مشاوره ای مجدداً تشکیل شد و در این جلسه نیز حضرت علی علیه السلام نظر داد که لشکریان در کشیدن انهار و امثال آن با کشاورزان همکاری کنند و از بیت المال نیز برای تهیه بذر و خرید ابزار کشاورزی کمک های نقدی بنمایند و این دستور اجرا شد. (مترجم)
2- بدیهی است وقتی که عدالت و تقوا را شرط امامت ندانند امام منصوب گاهی از این اجازه ها نیز می دهد! (مترجم)

این که خراج بپردازند ابو حنیفه از روی سایقه خیبر فتوا می داد که پیغمبر صلی الله علیه و آله قسمتی از اراضی خیبر را تقسیم کرد و باقیمانده آن را خالصۀ دولت متعلق به بیت المال - قرار داد. مالک، حکم داده بود که تمام اموال غیر منقول باید در تصرف دولت باشد و محصول آن جزء درآمد مالیاتی محسوب شود و بنا به فتوای فقهای مالکی هیچ زمینی نبایستی تقسیم می شد.

فقهای شافعی با توجه به نفس ،عمل زمین را مانند سایر اموال طبقه بندی می کردند و آن را مانند سایر غنایم بین مجاهدین قابل تقسیم می دانستند و اگر احیاناً مجاهدین رغبتی در تصرف اراضی نشان نمی دادند آن گاه جزء اموال بیت المال محسوب می شد (1)

اسیران جنگی

گرفتن اسیران جنگی به عنوان غنیمت از دوران قدیم معمول بوده و بازگشت آن به اعصار بسیار کهن منتهی می شود. ایرانی ها نسبت به اسیرانی که می گرفتند خیلی ظالمانه رفتار می کردند آن ها را کور می کردند شکنجه می دادند و بالاخره آن ها را می کشتند یا دار می زدند. (2) شدت عملی را که قانون عبری قایل بود کم تر از عمل ایرانی ها نبود. (3) شدت عمل مسلمین نیز در رفتار با اسیران کم تر از سابقینشان نبود

قانونی که بر اسیران جنگی حکومت می کند، مبتنی بر آیات قرآنی است به شرح زیر:

﴿مَا كَانَ لِنَبِيَّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثخِنَ فِي الْأَرْضِ ....﴾ (4)

در آیه دیگری آمده است: ﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثخَنَتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ...﴾ (5)

ص: 165


1- در فصل هفدهم راجع به این موضوع بحث خواهد شد و نیز مراجعه شود به کتاب وضع مالیات اسلامی در اعصار ،قديم، تأليف فريد لوكهاردت چاپ کوپنهاک سال 1950، فصل سوم و ششم.
2- توماس واکر تاریخ قانون عمل چاپ ،کمبریج سال 1899، جلد 1، صفحه 61.
3- فصل بیستم آیه 1017 از تورات چنین میگوید وقتی که برای جنگ به نزدیک شهری می رسی.... هر یک از افراد ذکور ساکن آن را با شمشیر بکش ولی زن ها و کودکان و مواشی و آن چه در شهر است، حتی آن چه غنیمت در آن جاست مانند یک شکاری برای خودت بگیر
4- سوره انفال آیه 67 «برای هیچ پیغمبری مقدور - یا شایسته -نبوده است که اسیرانی دستگیر کند، مگر این که در روی زمین جنگ و کشتار زیادی کرده باشد و فتح کرده باشد».
5- سورۀ محمد آیه 4: «هنگامی که- در میدان جنگ با کفار مواجه شدید باید گردن ها زده شود تا این که آن ها را بکشید، آن گاه ریسمان را محکم بکشید - کنایه از گرفتن اسیر است که کتفشان با ریسمان بسته می شود - آن گاه یا اسیران را آزاد کنید یا فدیه بگیرید تا این که بارهای سنگین جنگ فرو گذاشته شود».

رفتاری که طبق قانون با اسیران جنگی می شد با توجه به مکاتب و مذاهب مختلف فرق می کرد به عقیده ،فقها امام باید یکی از چهار طریق را انتخاب کند

اولاً، ممكن است دستور قتل همه اسرا یا عده ای از آن ها را صادر نماید. ابویوسف و شافعی تأكيد می کنند که این عمل نباید صورت گیرد مگر این که متکی به دلایلی از قبیل احتیاج به تضعیف دشمن باشد یا این که مصالح عالیه مسلمین حکم کرده باشد. (1) اما الاوزاعی چنین فتوا می دهد که قبل از کشتن باید به اسیر فرصت بدهند که به جای اعدام شدن،

ص: 166


1- مترجم :گوید این که مؤلف می گوید: «شدت عمل مسلمین کم تر از سابقین نبود» صحیح نیست و با توضیحاتی که فاضل مقداد مؤلف كنز العرفان- که از بزرگترین علمای امامیه و محققین فقه است - با توجه به همه مذاهب فقهی داده است اشتباه مؤلف در این تحقیق مبرهن است. فاضل مقداد می گوید: ظاهر آیه به مذهب شافعیان نزدیک است و تحقیق مطلب این است که آیه بعد از اثخان - یعنی کشتار غلبه و اسیر گرفتن قتل را منع می کند زیرا که «منّ یا فدا» به بعد از اسیر گرفتن مقید شد -به دلیل این که :فرمود اسیر ،بگیرید آن گاه فرمود: آزاد کنید یا فدیه بگیرید و قتل را ذکر نفرموده است چه اگر کشتن اسیر جایز می بود بایستی فرموده باشد: ﴿فَإِمَّا قتلاً بَعْدُ و اما مناً وَ إِمَّا فِدَاءً ﴾ به هر حال بردگی و بندگی طبق احادیث و اخبار معلوم شده است... حسن بصری :گوید امام مخیر است یا اسیر را آزاد کند یا فدیه بگیرد یا او را برده قرار دهد و پس از اسیر گرفتن امام حق ندارد که اسیر را بکشد... از ائمه ما علیهم السلام روایت شده است که اسیر اگر در حین جنگ گرفته شد باید او را کشت یا دست و پای او را قطع کرد و او را به حال خودش گذاشت تا بمیرد ولی اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شد امام مختار است که او را آزاد کند و یا این که فدیه بگیرد یا این که او را برده قرار دهد اما کشتن اسیر بعد از جنگ جایز نیست و در هر صورت چه در حال جنگ اسیر شود و چه بعد از جنگ در صورتی که مسلمان ،شود نمی توان او را کشت بنابراین گفته حسن بصری با مذهب ما (شیعه) موافق است نقل و تلخیص از کنز العرفان، صفحات 188 - 187 و تفسیر صافی، ذیل همین آیه که مورد بحث است و برای مزید توضیح، شرح ذیل نیز مؤید مقصود است به این بیان که ابن اسحاق :گفت بنلید بن وهب برادر بنی عبدالدار برای من حکایت کرد که پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله پس از ورود ،اسیران آن ها را میان اصحابش تقسیم کرد و گفت: «استوصوا بالأساری خيراً» یعنی توصیه کنید که با اسیران خوش رفتاری کنند همان روایت کننده :گفت ابو عزیز بن ابو عمیر بن هاشم برادر مصعب در میان اسیران بود و همو :گفت برادرم مصعب بن عمیر و مردی از الصفار را که اسیر کرده بودند بر من گذشتند و گفت دستت را با آن .ببند مادرش زن چیزداری است ممکن است فدیه او را بیاورد و به تو تقدیم کند گفت من همراه یک دسته از الصفار بودم وقتی که مرا از بدر آوردند، همین که غذای نهار یا شام آماده می شد نان را به من اختصاص می دادند و خودشان خرما می خوردند و این بر اثر توصیه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بود که درباره ما به آن ها امر کرده بود حتی یک تکه نان به دست هیچ یک از رجال آن ها نمی افتاد مگر این که آن را به من می بخشید و همو گفت: من حیا می کردم آن را رد کنم یا به یکی از آن ها بدهم زیرا به محض این که دستش به آن می رسید آن را رد می کرد. نقل از سیره ابن هشام، جلد 2 صفحه 288، چاپ قاهره

مسلمان شود. (1)

،ثانیاً امام ممکن است براساس دستور قرآن با گرفتن فدیه و غرامت و یا بدون فدیه و غرامت اسیر را آزاد کند. (2) ابوبکر خلیفۀ اول مخالف گرفتن فدیه و غرامت بود. (3)

ثالثاً، امام می تواند اسیران دستگیر شده را با اسیران مسلمان، مبادله کند. عمر خلیفۀ دوم، تأکید می کرد که باید حداکثر کوشش در استخلاص اسرای مسلمان از طریق پرداخت غرامت نقدی- که از غنایم به دست آمده یا از موجودی بیت المال - صورت گیرد. مالک کشتن یا مبادله کردن اسیرانی را که محکوم به بندگی و بردگی نشده باشند، را با اسرای مسلمان جایز نمی داند. (4) در دوران حکومت عباسی این عمل بسیار رایج بود و به وسیلهٔ قراردادها انجام می شد. (5)

رابعاً، امام می تواند آن ها را محکوم به بندگی نماید. چگونگی معامله و رفتار با بندگان در قسمت های بعدی بحث خواهد شد.

داستان معروف راجع به یکی از اسرای مهم جنگی به نام هرمزان، فرمانده لشکر ایران مشهور است که در جنگ های اولیه در عراق با مسلمین جنگید هرمزان در سال 640م اسیر شد و او را به مدینه فرستادند

عمر خلیفه دوم، تصمیم بر قتل او گرفت و توجهش را به نتیجهٔ جنگ با مسلمین جلب کرد. در پاسخ پرسش خلیفه- که به وسیلهٔ مغيرة بن شعبه ترجمه می شد - هرمزان گفت:

در دوران قبل از اسلام خدا بی طرف بود و ما را به حال خود واگذاشته بود که با یکدیگر .بجنگیم به این جهت ما بر شما غالب بودیم.

عمر :گفت خیر علت این بود که شما متحد بوده و ما متحد نبودیم... حالا بگو ببینم چرا به تعهد خودتان درباره صلح، پایبند نبودید؟

هرمزان :گفت می ترسم قبل از آن که پاسخ این پرسش را بدهم مرا بکشید. آن گاه هرمزان نفس زنان مانند کسی که از فرط تشنگی بی حال می شود آب طلبید.

ص: 167


1- ابو يوسف كتاب الخراج صفحات 196 - 195؛ شافعی، جلد 4 صفحه 316
2- طبرى كتاب الجهاد، صفحه 142 - 141.
3- مدرک سابق الذکر و نیز مراجعه شود به رسالهٔ طرز رفتار حکومت اسلامی چاپ لاهور، سال 1945 صفحات 213 - 211
4- تاریخ طبری، صفحات 145 - 144.
5- مراجعه شود به فصل هجدهم (قراردادها).

عمر :گفت به او آب بدهید و مادامی که آب را ننوشیده است در امان خواهد بود.

اسیر در حالی که می لرزید گفت: می ترسم قبل از نوشیدن آب کسی مرا بی خبر به قتل برساند.

عمر :گفت تا آب را ننوشیده اید در امانید.

همین که هرمزان به موفقیت خود مطمئن شد آب را روی زمین ریخت.

خلیفه دستور داد، ظرف آب دیگری برای وی بیاورند ولی هرمزان گفت: محتاج به نوشیدن آب نیستم و قبلاً هم آب لازم نداشتم بلکه مقصود من تحصیل امان بود (1) و امان .گرفتم

عمر برآشفت و گفت ای دروغگو! تو را می کشم اشخاصی که اطراف خلیفه جمع بودند، واسطه شدند و گفتند این شخص امان گرفته است. عمر سعی می کرد مجوز مشروعی برای قتل هرمزان پیدا کند اما در نهایت ناچار به تسلیم شد و گفت:

این مرد مرا فریب داد. با این حال نمی توانم کسی را که با مکر و خیانت های مکرر آن همه مسلمان را کشته است زنده بگذارم من سوگند می خورم که از فریب بهره نخواهی برد، مگر این که اسلام بیاوری. هرمزان فوراً شهادتین را بر زبان راند و از آن پس آزادانه در مدینه زندگی می کرد و از بیت المال حقوق می گرفت. (2)

فقها اتفاق نظر دارند که «سبّی» یعنی اسیران زن و کودک را نمی توان ،کشت بلکه باید استرقاق شوند، یعنی به صورت کنیز و غلام به عنوان غنیمت تقسیم شوند. اما در مواردی دیده شده است که چند نفر زن و کودک را کشته اند و پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز به شدت مسلمین را از این کار منع کرده است.

از پیغمبر صلی الله علیه و آله سابقۀ عملی در دست است که استخلاص اسرای مسلمان را به وسیلهٔ مبادله به جای سبّی تأمین کرده است. (3)

مسلمانانی که به دست دشمن اسیر می شدند متعهد و ملزم به تسلیم یا اطاعت از احکام

ص: 168


1- به فصل پانزدهم مراجعه کنید.
2- برای شرح مبسوط این داستان مراجعه کنید به تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1893 ، طبع دخویه دوره اول، جلد 5 صفحات 2559 - 2557 و نیز مراجعه کنید به کتاب ،خلافت ظهور و تنزل و سقوط آن تأليف سر ویلیام موئیر چاپ ادینبورگ سال 1922 صفحات 172 - 171 و برای نظیر همین داستان مراجعه کنید به کتاب فتوح البلدان تأليف بلاذری طبع دخویه چاپ لیدن سال 1866، صفحات 42 - 41.
3- تاریخ طبری، كتاب الجهاد، صفحات 146 - 145.

دشمن نبودند و اگر می توانستند فرار کنند یا به دارایی دشمن ضرر و زیانی وارد سازند بایستی این کار را می کردند هرگاه اسیر مسلمان تعهد می کرد که فرار نکند بایستی به قول خود عمل کرده و به عهد خویش وفادار می ماند (1)

اسرای مسلمان موظف بودند که از دادن اطلاع به دشمن احتراز کنند. همچنین موظف بودند از شرکت در جنگ علیه اسلام اجتناب نمایند و مادامی که تحت فشار و اجبار نبودند از دینشان دست برندارند. (2)

هرگاه زن مسلمانی در دست دشمن اسیر شود موظف است که از تقاضای دشمن سرباز ،زند در غیر این صورت حتی اگر به شدت مورد ضرب واقع گردد، مجاز به این عمل نمی باشد مگر هنگامی که احساس کند حیاتش در خطر است. امام نیز به نوبۀ خود، مکلف است برای استخلاص اسرای مسلمان از طریق مبادله با افراد یا به وسیله مال منتهای کوشش را به عمل آورد.

بردگان

مسأله رقیت یعنی برده ساختن افراد به وسیله جنگ، رسمی است که از قدیم در مشرق زمین معمول بود (3) و در عربستان قبل از اسلام نیز رایج بوده است. اکثریت بردگان از تیره ها و نژادهای بیگانه بوده اند.

البته از نژاد عرب هم بردگانی بودند که مطابق قانون معمول آن زمان، می توانستند فدیه و غرامت بدهند و آزاد شوند

قانون اسلام که ریشه های اصلی آن از قانون معمولی عرب گرفته شده است، مسأله بردگی را به رسمیت شناخت با این حال اسلام اهتمام داشت که سطح اخلاق بردگان را چه از نظر قانون گذاری و چه از لحاظ عقیده و دکترین بالا ببرد. همچنین برای آزادی و نجات آن ها از حالت بردگی امکانات و تسهیلاتی فراهم ساخته بود.

هر فرد مسلمان با تقوایی علاقمند است که یک بنده را آزاد کرده و در ازای این عمل به بهشت برود. به هر حال، مسأله بردگی در تمام کشورهای اسلامی جزء لاینفک جامعه

ص: 169


1- شیبانی جلد 4 صفحات 225 - 223
2- طبرى، كتاب الخراج، صفحات 198 - 194.
3- این رسم در روم قدیم هم رایج و معمول بوده است. (مترجم)

اسلامی بود تا این که در قرن نوزدهم به کلی ملغی گردید. (1)

بردگان معمولاً یا از طریق خرید و یا به عنوان غنایم جنگی به دست می آمده اند بردگی به صورت دوم همان روشی است که قانون جنگ در اسلام برای آن مقرراتی وضع کرده است و شکل اول آن که خارج از بحث ماست مشمول قانون خرید و فروش می باشد. (2)

در صورتی که افراد دشمن که تسلیم شده و تحت تبعیت حکومت اسلام در آمده اند از قبول اسلام خودداری کنند اگر امام بخواهد از آن ها خراج بگیرد می تواند همه جمعیت یا قسمتی از آن را برده ساخته و به عنوان غنیمت جنگی میان مجاهدین تقسیم کند

کسی که برده ای به او تسلیم می شود قانوناً حق دارد که او را جزء اموال شخصی خود بداند؛ اما اخلاقاً مکلف است که با کمال مهربانی با او رفتار کند و در هر حال از ابراز محبت و علاقه واقعی نسبت به او قصور نورزد. اگر برده ای زن ،بود مولا و صاحب حق داشت با او به عنوان تمتع رابطه جنسی داشته باشد در مواقعی که زن و شوهری به اسارت در می آمدند و سپس به عنوان غنیمت تقسیم می شدند زن از شوهر جدا نمی شد و اولاد نیز از والدین جدا نمی شد.

معمولاً اعراب به بردگی گرفته نمی شدند اما در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و همچنین در خلافت ابوبکر چند نفر از اعراب به صورت بنده و برده درآمدند. پیغمبر صلی الله علیه و آله اعراب بنی مصطلق را به رقیت در آورد ولی وقتی که با «جویریه» که زن زیبایی از این قبیله بود

ص: 170


1- آری بردگی شخصی و فردی در قرن نوزدهم ملغی شد در حالی که بردگی دسته جمعی به صورت استعمار سیاه - و بعداً به صورت استعمار سرخ - غل های اسارت و بندگی را به دست و پای ملل ضعیف زد و ناگفته پیداست که مسألۀ بردگی که قبل از اسلام نزد همه ملل رایج بود در اسلام به صورتی درآمد که علاوه بر تربیت ،بردگان طرق متعددی برای آزادی آن ها در نظر گرفته شده است و چه بسا بردگانی که در اسلام به مقام فرماندهی و امارت رسیده اند و دولت ها و سلطنت هایی را تشکیل داده اند. نکته دیگری که از ذکر آن ناگزیریم این است که معلوم نیست عمل رایج جوامع مختلف اسلامی در اعصار اخیر دربارۀ بردگی از نظر اسلام صورت قانونی داشته باشد و نمی توان عمل مسلمین را در این مورد ملاک عمل دانست. (مترجم)
2- در هر یک از کتبی که برای حقوق و قوانین اسلامی نوشته شده است موضوع بردگی تحت عنوان قسمت مربوط به مقررات بردگی مشروحاً بحث شده است. برای مطالعه در شرح مبسوط و جامع راجع به موضوع بردگی در قانون اسلام و تاریخ بردگی در جهان مراجعه شود به مبحث «عبد» مندرج در انسیکلوپیدی ،اسلام طبع جدید، جلد 1 تألیف برون شویک، صفحات 40 - 24.

ازدواج کرد، امر فرمود یک صد نفر از بردگان طایفه وی آزاد شوند (1) و نیز پیغمبر صلی الله علیه و آله چندین هزار نفر از افراد قبیلهٔ هوازن را برده قرار داد اما به دلیل خویشاوندی و از جهت لطفی که در برابر تقاضای آن ها ابراز داشت شش هزار بنده را آزاد فرمود. (2)

ص: 171


1- از عایشه یکی از زن های پیغمبر صلی الله علیه و اله روایتی نقل شده است که گفت: «زنی را نمی شناسم که بیش تر از جویریه به طایفه خودش مهربان باشد» مراجعه شود به کتاب كشف الغمة تأليف ،شعرانی چاپ ،قاهره سال 1303ه-، جلد 2 صفحهٔ 167 مترجم گوید: تأثیر زن جویریه در آزادی صد نفر از بردگان آن ،قبیله صحیح به نظر نمی رسد. زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله عامل خویشاوندی را در این مسایل مداخله نمی داد به دلیل این که: اولاً در جنگ بدر از جمله اسیران قریش که به دست مسلمین افتادند عباس و عقیل و نوفل بن حارث بن عبدالمطلب .بودند عباس به عذر این که او را به اکراه آورده اند از دادن فدیه عذر خواست. پیغمبر صلی الله علیه و آله این عذر را نپذیرفت عباس گفت چیزی ندارم که فدیه کنم رسول اکرم نشانی سپردن پول به ام الفضل زوجه عباس را ،داد آن گاه عباس ناچار شد صد اوقیه طلا بدهد و بیست اوقیه طلایی را که همراه داشت به حساب غنیمت محسوب شد و جزء فدیه محسوب نداشتند و عباس برای دو برادرزاده و یکی از هم پیمان هایش هم به ناچار چهل او قیه طلا فدیه داد ثانياً ابي العاص خواهر زاده خدیجه و شوهر زینب بود که او نیز در جنگ بدر اسیر شد و مسلمین از کشتن اسرا خودداری کرده فدیه گرفتن را ترجیح دادند در ضمن فدیه هایی که قریش تحویل می دادند گردن بندی از زینب برای آزادی ابی العاص بود که قبلاً به عنوان جهیزیه دختر داده شده بود. پیغمبر صلی الله علیه و آله از دیدن آن سخت متأثر شد و به مسلمین گفت: «این گردنبند دختر من است که برای فدیه شوهرش فرستاده است اگر خواستید از حق خود درگذرید و فدیه را برگردانید و اسیر خود را آزاد کنید» همچنین هنگامی که مال التجاره قریش را- که همراه ابی العاص از شام حمل شده بود - مسلمین به مدینه آوردند و ابی العاص شبانه خود را در مدینه در پناه زینب قرار داد پیغمبر صلی الله علیه و آله مسلمین را احضار کرد و : «این شخص را می شناسید؟ این اموال، فیء شما است می توانید تصرف کنید یا به او برگردانید». مسلمین جزء و کل اموال را به او برگردانیدند مسألۀ آزاد ساختن شش هزار بنده از اسرای هوازن نیز مسلماً مربوط به خویشاوندی نبوده است زیرا این جمعیت بعد از فتح مکه طغیان کردنده با مسلمین جنگیدند و در نتیجه اموالشان به تصرف مسلمین درآمد و اسیر شدند لکن چون مغلوبین به شدت پشیمان شدند، به رسول اکرم توسل جستند. حضرت به تمام مسلمین فاتح اعلام کرد که آن چه از اموال هوازن گرفته اید مال شماست و اسرا بندگان شما هستند ولی اگر اموال را به آن ها ببخشید و اسرا را آزاد کنید خداوند به شما عوض خواهد داد. مسلمین از حق خود صرف نظر کرده و همه مغلوبین را اسیر محبت و لطف خود قرار دادند. این عمل به نفع مسلمین تمام شد. مقصود این است که با این شواهد روشن نمی توان عواطف خویشاوندی و امثال آن را در عمل رسول اکرم دخیل دانست.
2- مراجعه شود به کتاب سیره ابن ،هشام چاپ ،گوتنبرگ سال ،1859، جلد 2 صفحه 877

ابوبکر خلیفۀ دوم نیز اعراب بنو ناجبه را بنده قرار داد ولی عمر خلیفه دوم با بندگی اعراب مخالف بود

به طوری که روایت شده است عمر :گفت «مملوکیت عرب مجاز نیست». (1)

عمر از روح عربیت الهام می گرفت و معتقد بود که «اعراب، روح و جوهر اسلامند». (2) به طوری که ظاهر امر حکم می کند عمر حتی به رقیت قرار دادن اعراب هم روی مساعد نشان نمی داد و بیش تر علاقه داشت که مردم ممالک مفتوحه از قبیل سوریه و عراق، کار کنند و خراج بپردازند. او این عمل را بر رقیت ترجیح می داد از دوران عمر به بعد چنین مرسوم شد که با رقیت اعراب مخالفت شود با این که بعضی از فقها با بردگی اعراب موافق بودند. (3)

سیستم رقیت اسلام برای آزادی و نجات بردگان راه هایی را باز کرده بود. به این معنی که هر بندهای می توانست به طرق ،ممکن لطف و عنایت مولایش را جلب کند تا آزاد شود یا این که فدیه بدهد تا او را آزاد کنند.

هم در قرآن و هم در حدیث مسلمین تشویق شده اند که به بندگان آزادی ببخشند و به

ص: 172


1- شعرانی جلد 2 صفحه 167
2- تاریخ طبری دورۀ اول جلد 5 صفحه 2742 و كتاب الخراج، تأليف ابو يوسف، صفحهٔ 8. ( مترجم :گوید عبارتی که عمر بر زبان رانده است به نقل از کتاب وعاظ السلاطین، این است که: «العرب مادة الاسلام» یعنی ماده اصلی اسلام عرب است).
3- شعرانی بر عمل عمر خورده گرفته و تأکید می کند که سوابق دوران نبوت و زمان خلافت ابوبکر برای تجویز رقیت اعراب کافی بود با توجه به این که شعرانی عمل خلیفۀ دوم را مردود شمرده امیدواریم برادران سنی مذهب ما نرنجند از این که بگویم نظر خلیفه دوم که معتقد بود «اعراب روح و جوهر اسلامند» با حقیقت تطبیق نمی کند زیرا اعراب برای اسلام ابزار کار بودند و لاغیر و اما روح و جوهر اسلام در حقیقت افرادی هستند که فکر نورانی اسلام و تعلیمات آسمانی را با مسالمت و ملایمت و با اسلحه دلیل و برهان به جهانیان تبلیغ کردند و در پخش اشعهٔ تابناک تعلیمات اسلامی به سراسر جهان، خدمات فناناپذیری نمودند و همه می دانند که این امتیاز را ایرانی ها بیش تر از همه ملل اسلامی احراز کرده اند. از این گذشته تعجب آور است که خلیفه آية مباركة ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَكُمْ﴾ و آن قسمت از خطبه رسول اکرم را که در حجة الوداع بيان فرمود و تصریح کرد که ﴿لَیْسَ لِعَرَبِیٍّ عَلَی عَجَمِیٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَی﴾، (بحارالانوار، جلد 73، صفحهٔ 348) از نظر دور داشت و بالاخره بسیار جای تأسف است که این بیان و عمل خلیفه یعنی برتر شمردن نژاد عرب بر سایر ملل از طرفی آن ها را جسور کرد و آن همه مظالم مرتکب شدند و از طرف دیگر اصل مساوات اسلامی را مخدوش نمود به گونه ای که غرامت آن اشتباه را تا امروز همه ملل اسلامی می دهند و حتی مسألۀ عرب و عجم تا زمان ،حاضر، جزء مسایل مبتلی به و از معضلات اجتماعی اسلامی است و امیدوارم به همت منورین و آزاد مردان جهان اسلام این اشکال مرتفع شود. (مترجم)

چنین کسانی در این جهان و جهان ،آینده وعدهٔ پاداش داده شده است. (1)

بنابراین در جامعه اسلامی هیچ بنده ای محکوم به رقیت دایم نبود و می توانست از طریق وسایل ممکن آزاد شود این امتیاز برای بندگان در دوره ای وجود داشت که در جهان خارج از ،اسلام قوانین و مقررات شدیدتری در این باره حکومت می کرد.

ص: 173


1- سوره 24 آیه 33

ص: 174

﴿يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمْ الْأَدْبَارَ * وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيّرًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ (1)

فصل دوازدهم: پایان جنگ

ترک خصومت از ناحیه مردمی که قبلاً وعدۀ فتح و پیروزی از جانب خدا به آن ها ابلاغ شده است فقط به این معنی تفسیر می شود که بالاخره دشمن مسلط خواهد شد و برتری خواهد یافت. اما قدرت لایزال خدا در کلمۀ اسلام مستتر است بالملازمه عجز خصم حتمی و قطعی است؛ زیرا ،موفقیت منفک از اسلام نیست و هرگاه امام یا جانشینان وی تحصیل فتح را مشکل ،دیدند بایستی مطابق دستور در ادامه جنگ صبر و پایداری و استقامت نشان دهند تا به پیروزی برسند هر چند هدف دور باشد و جنگ به طول انجامد.

خدا به پیغمبرش فرمود:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (2) «ای کسانی که ایمان آورده اید! پایدار باشید و در صبر و پایداری با یکدیگر رقابت کنید و ثابت قدم باشید و در انجام وظیفه تان نسبت به خدا دقیق باشید تا این که موفقیت و رستگاری را کسب کنید».

در ،قرآن اخطارها و تهدیداتی برای فرار از میدان جنگ بیان شده است.(3) اما حدیث تنها

ص: 175


1- سوره انفال آیات 15 و 16: «ای کسانی که ایمان آورده اید وقتی که در میدان جنگ با کفار مواجه می شوید به آن ها پشت نکنید و هر کس بدون نیت برای ادامه جنگ - یا طبق نقشه جنگی - یا بدون نیت جهت الحاق به دستۀ دیگری (از مجاهدین) عقب نشینی کند به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم خواهد بود».
2- سوره آل عمران آیه 200 و نیز در سوره بقره آیه 153 به این معنی اشاره شده است.
3- سوره انفال، آیات 16 - 15 و 39.

به این مقدار اکتفا نمی کند بلکه فرار از جنگ را گناهی بزرگ می داند. (1)

الماوردی در کتاب «الاحکام السلطانیه» توصیه می کند که امام هیچ گاه نباید از جنگ با دشمن دست بردارد تا این که فتح و پیروزی انجام گیرد. او برای ادامه جهاد قایل به استقامت و ثبات در پایداری است و می گوید:

جهاد را باید ادامه داد تا این که امام یکی از چهار نتیجه را تحصیل کند:

اول این که ،دشمن اسلام ،بیاورد آن گاه دارای همان حقوق و وظایفی خواهد شد که ما داریم.

دوم این که امام به لطف و عنایت خدا بر دشمن غلبه کند و چنان چه دشمن مشرک باقی ،بماند جان و مالش مورد تعرض قرار خواهد گرفت...

سوم این که دشمن در پناه قرارداد صلح محکوم به پرداخت جزیه شود.

،چهارم این که با دشمن صلح برقرار شود و به او امان داده شود. (2)

الماوردی در مورد جنگی که مقرون با موفقیت نباشد، ساکت است. در نظر او و همچنین بسیاری از فقها امکان شکست و مغلوبیت مفهومی ندارد گویی برای مغلوبیت به کلی معنایی قایل نیستند

در هر صورت بعضی از فقها - با قید استغفر الله و خدای نکرده - گفته اند: اگر برای مسلمین مصیبتی رخ دهد و مغلوب شوند امام می تواند برای مدتی که فرجهٔ آن زاید بر مدت قرارداد «حدیبیه» نباشد، با دشمن صلح کند و آن در هنگام فشار و اجبار است، مشروط به این که پس از انقضای مدت قرارداد هر زمان امام قدرتی به دست آورد و تصمیم بر جهاد گرفت، باز مسلمین برای جهاد مجهز گردند. همچنین هرگاه امام احساس کرد که مسلمین به قدر ،کفایت، توانایی جنگ ندارند مجدداً می تواند قرارداد متارکه را برای نظیر همان مدت - نه بیش تر - تجدید کند؛ زیرا اگر برای مدت زیادتری تجدید کند، خالی از اعتبار خواهد بود. (3)

در یکی از آیات قرآن آمده است:

«بیست نفر مؤمن می توانند با دویست نفر بجنگند. سپس این آیه به وسیله آیه دیگری که می:گوید

ص: 176


1- سنن ابو داود چاپ ،قاهره سال 1935 جلد 3 صفحات 4246 شیبانی در کتاب السير الكبير با شرح ،سرخسی، چاپ حیدرآباد، سال 1335ه-، جلد 1، صفحات 68-67.
2- كتاب الآداب السلطانيه، تألیف ،الماوردی چاپ ،بن، سال 1853، صفحهٔ 81
3- كتاب الام، تأليف شافعی چاپ ،قاهره سال 1322 ه-، جلد 4، صفحهٔ 110.

«هزار نفر می توانند با دو هزار نفر ،بجنگند زیرا خدا می داند که در میان شما ضعف و فتوری وجود دارد» (1) منسوخ شد.

بر اساس آیات مذکور بعضی از فقها چنین نتیجه گرفته اند که اگر تعداد مسلمین کمتر از نصف تعداد دشمن باشد مسلمین نجات خواهند یافت (2) سایر فقها عقیده داشتند که کلمه «قوت» یا نیرو را نبایستی بر تعداد حمل ،نمود بلکه نیروی مقاومت و میزان تجهیزات دشمن را نیز باید در نظر گرفت.

بنابراین اگر مسلمانی با یک سرباز دشمن که مجهزتر و نیرومندتر از او بود مواجه می شد مجاز به عقب نشینی بود. (3) اما ابوحنیفه عمل عقب نشینی را تنها پس از این که آزمایش به عمل آمده باشد و مسلمانان به عدم موفقیتش معتقد باشند مجاز می داند (4) فقهای مالکی زمانی عقب نشینی را مجاز می دانند که خطر مرگ برای مسلمان حتمی و قطعی باشد و هرگاه احساس کنند عقب نشینی موجب نجات از مرگ نیست باید تا آخرین دقیقه بجنگند. (5)

ابن حنبل زمانی عقب نشینی را مجاز می داند که نیروی دشمن بیش تر از دو برابر نیروی مسلمین باشد (6) و باز در صورتی که مسلمین در مضیقه شدیدی از قبیل تشنگی مفرط یا گرسنگی گرفتار شوند تا حدی که قادر بر جنگ نباشند عقب نشینی را مجاز دانسته است. (7)

الاوزاعی در زمینه این حکم پا را فراتر گذاشته و می گوید: «اگر امام در قوای ابواب جمعی خود احساس ضعف و فتوری نماید و اگر مسلمین سرگرم جنگ های داخلی باشند، امام

ص: 177


1- ترجمه آیات 65 و 66 از سوره انفال «ای پیغمبر! مؤمنین را بر جنگ تحریض ،کن اگر بیست نفر از شما صابر و پایدار باشند بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر صد نفر از شما باشند بر هزار نفر از کسانی که کفر ورزیده اند غالب خواهند آمد زیرا آن ها مردمی هستند که قوه تمیز و تشخیص ندارند. در حال حاضر خدا بار شما را سبک کرده است و دانسته است که در شما ضعفی وجود دارد ولی اگر صد نفر از افراد شما صابر و ثابت قدم باشند بر دویست نفر غالب خواهند آمد و اگر هزار نفر از شما باشند بر دو هزار نفر چیره خواهند شد به اذن خدا؛ زیرا خدا همراه و پشتیان مردمان ثابت قدم است...»
2- شیبانی جلد 1 صفحهٔ 87 شیرازی در کتاب ،المهذب چاپ ،قاهره سال 1343ه- ، جلد 2، صفحات 248 - 249
3- ابن رشد (الحفيد) بداية المجتهد چاپ استانبول سال 1333 ه- ، جلد 1، صفحه 313
4- شیبانی جلد ،1 صفحات ،88 - 68 جلد 3 صفحه 238
5- نواوی (؟)، منهاج الطالبین چاپ باتاویا، سال 1884 ، جلد 3، صفحات 259 - 258
6- ابن قدامه ،المغنی چاپ ،قاهره سال 1367ه- ، جلد 8 صفحات 486 - 483
7- ابن هذيل تحفه الانفس و شعار سكان ،الاندلس چاپ ،پاریس سال 1936 صفحات 47 - 42

می تواند حتی با تعهد پرداخت غرامت سالیانه با دشمن صلح کند». (1)

الاوزاعی که تحت سیطره حکومت اموی می،زیست با ابراز این عقیده تلاش می کرد عملی را که چند نفر از خلفای اموی در ضمن انعقاد قرارداد با رومی های شرقی جبراً مرتکب شده بودند معتبر بشناسد (2)

نتیجه بحث این که در تئوری قانون گذاری ،اسلام شکست و مغلوبیت، حالت غیر مترقبه و فوق العاده ای است که در موقع فشار و اجبار غیر قابل مقاومت قابل تحمل است و بس. بنابراین امام بایستی در موردی که برای تحصیل فتح و پیروزی نیروی کافی در اختیار ندارد از رفتن به جنگ خودداری کند و یا این که اگر تحمل شکست و مغلوبیت در کار باشد، عقب نشینی کرده و جان باقیماندهٔ مسلمانان را حفظ کند.

مسلمان های مغلوب همیشه عقیده داشتند که هر وقت که ممکن باشد و هرچند که دورهٔ فترت طولانی شود جنگشان با دشمن تجدید خواهد شد. (3)

علل و موجبات حقه ای که برای اعلان جهاد در نظر گرفته می شد و فتح و پیروزی یا شکست و مغلوبیت منوط به آن بود در جنگ های محلی و غیردینی که بعدها در اسلام معمول شد کم تر وجود داشت و روحیه لشکر و مانورهایی که فرماندهان به کار می بردند بیش تر مورد توجه بود.

طرطوشی دربارۀ اخلاقیات و غیرت لشکریان توصیه و تأکید می کرد در صورتی که الحسن بن عبدالله دربارۀ تأثیر اسلحه، اصرار می ورزید. (4)

باید متذکر بود که ابن خلدون معتقد بود که توجه به پاره ای از نکات مهم از قبیل توجه به موقعیت میدان جنگی که لشکریان باید در آن بجنگند و بعضی از فنون و رموز نظامی که باید

ص: 178


1- مراجعه شود به ،طبری کتاب ،الجهاد چاپ ،لندن سال 1933، صفحات 18 - 17.
2- معاویه اول و عبدالملک در ضمن جنگ های داخلی که داشتند قراردادهایی با رومی ها امضا کردند که به موجب آن پرداخت غرامت سالیانه ای را بر عهده گرفتند ( یعنی جزیه بده شدند و چشم مسلمین را روشن کردند!) (مترجم)
3- این عمل مبتنی بر حدیثی است که چند نفر از مسلمین مغلوبیت خودشان را در جنگی به اطلاع پیغمبر صلی الله علیه و آله رسانیدند. پیغمبر جواب داد که این ،مغلوبین فراری شناخته نمی شوند بلکه آن ها از جمله «عکارون» شناخته می شوند به این معنی که مجدداً به جنگ قیام خواهند کرد و فاتح خواهند شد. مراجعه شود به ،شیبانی جلد 1، صفحه 87
4- طرطوشی سراج ،الملوک چاپ قاهره سال 1319ه- ، صفحات 157 - 150؛ الحسن ابن عبدالله آثار الاول في ترتیب ،الدول چاپ قاهره سال 1295ه- ، صفحات 188 - 184

به کار برده شود، بیش تر از نیروی عددی، در تحصیل فتح و پیروزی مؤثر است. (1) این نویسندگان برخلاف سابقین قبول نداشتند که در فتح و پیروزی نیروی ملکوتی مداخله داشته باشد (2)

وقتی که یک فرمانروای مسلمان به یک جنگ محلی اقدام می کرد و نیت دینی در آن منظور نبود، اگر از فرمانروای دیگری چه مسلمان و چه غیر مسلمان شکست می خورد گناهی مرتکب نشده بود.

ص: 179


1- ابن ،خلدون ،مقدمه چاپ ،پاریس سال 1858 جلد ،2 صفحات 79 - 65 فکر ابن خلدون فکر دینی نیست و قضایا را از لحاظ عرفی و اجتماعی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار می دهد همان گونه که اعمال حاکم معاصر او و دستگاه خلافت در واقع رنگ دینی نداشته است. (مترجم)
2- طرطوشی توصیه می کند که از جمله وظایفی که فرمانده لشکر بر عهده دارد یکی این است که باید حاضر و آماده باشد و قبل از آن که جنگ شروع شود راه عقب نشینی را در نظر بگیرد مراجعه شود به طرطوشی، مدرک سابق الذكر، صفحه 151.

ص: 180

كتاب سوم: قانون صلح

اشاره

﴿وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْم فَاجْنَحْ لَهَا...﴾.

«اگر آن ها بر صلح و سازش تکیه کنند تو نیز بر آن تکیه کن» (1)

ص: 181


1- سوره انفال آیه 61

ص: 182

فصل سیزدهم

مقدمه

در تئوری قانون گذاری ،اسلام جنگ بذاته هدف نهایی نبوده است، بلکه به منزله ابزاری در نظر گرفته شده است که بدان وسیله «دار الحرب» را به «دار الاسلام» مبدل سازند و اگر روزی این منظور حاصل می شد دار الحرب و غایت وجودی جهاد جز در مورد مبارزه و سرکوبی دشمنان داخلی ،اسلام منتفی می گردید و جنگ های داخلی نیز بالاخره از بین می رفت. پس جهاد برای تأسیس و تأمین صلح وسیلهٔ نهایی شناخته شده است.

بنابراین می توان گفت که برخلاف نظر خوارج که جهاد را رکن ششم دین می دانستند، جهاد صرفاً به مثابه ابزاری در نظر گرفته شده که بدان وسیله صلح پایه گذاری شود و در هر حال جهاد بیش تر از آن چه عنصر ثابت و پایداری برای دین شناخته شود در طریق پیشرفت ،کار جنبۀ ابزار و اسباب داشته است.

ابن نکته قابل توجه است که اسلام براساس دکترین (عقیده) قضایی خود و به منظور تحقق دادن به یک دولت صلح جوی جهانی به تأسیس مدینه فاضله دیگری نیز توجه داشته است و آن این که این کیش مانند مسیحیت در جستجوی تأمین نجات بشریت بوده است، ولی برخلاف طریقه مسیحیت که تحصیل و انجام آن را برای آخر کار می گذارد، اسلام از همان آغاز امر در انجام و تحقق آن قدم برداشته تا این منظور در سراسر کره زمین عملی گردد.

فقها و فلاسفه اسلام حتی در موقعی که قدرت اسلام رو به تنزل گذاشته بود، مانند طرفداران تمام مدینه های فاضله برای عملی ساختن منظور خودشان نقشه و برنامه ای طرح کرده اند و روی آن بحث و تحقیق می کردند تا بدان وسیله اوضاع و احوال زمان خود را اصلاح و بهبود بخشند. آن ها برای تحقق آمال و آرزوهای خودشان شالوده تأسیس حکومتی را طرح می کردند که امور اجتماع تحت ارادۀ کشوری ها و ارباب قلم و فکر اداره شود و مردم

ص: 183

در پناه حمایت چنان دولت متمدنی از زندگانی کاملاً یکنواخت و مرفّهی برخوردار شوند. همچنین مسلمین مردمانی باشند پرهیزکار و خداترس عبدالقاهر البغدادي و الماوردى برای سازمان حکومت جهانی اسلامی بر اساس قانون طرح چنان بنا و دستگاهی را می ریختند که محیط بر همۀ مؤمنین باشد و تحت زعامت و حکومت امامی اداره شود که اختیارات او با این که اغلب دست خوش تصرفات غاصبانه حکام و فرمانروایان محلی قرار می گرفت - غیر قابل تقسیم .باشد فارابی و ابن سینا چنان کسی را خلیفه یا رییس دولت متمدن می دانستند که پیشوا و امامی باشد فیلسوف.

از نظر فارابی منظور از دولت و حکومت کامل یک دولت جهانی واقعی و حقیقی بود

به دلایل متعدد و از جهات مختلف حکومت اسلامی مانند سایر حکومت های جهانی تنها به قسمتی از ایده آل یعنی آرزوها و آمال خود جامه عمل پوشاند.

اسلام قسمت وسیعی از آسیای غربی و شمال آفریقا و اسپانیا را تسخیر کرد؛ اما تمام کوشش اسلام مانند سایر مساعی که در راه وحدت جهان به کار می برد بیش تر از آن که با موانع خارجی مواجه شود، به وسیلهٔ مقاومت های داخلی راکد و عقیم ماند. (1)

در داخل اجتماع ،اسلامی جریاناتی به وجود آمد که موجب بروز شقاق و نفاق و باعث ظهور مکاتب و مذاهب متعدد فقاهتی گردید که هر یک طرفدار نظامات خاصی بودند. در نتیجه سازمان اصلی اسلام به دسته جات و فرقه های مختلفی تقسیم شد.

این جریان برای تمام امپراطوری های جهان طبیعی و ذاتی بوده است زیرا از اهداف هر امپراطوری جهانی این بوده که مقاصد سیاسی و مؤسسات خودش را تا حد امکان در سراسر جهان بسط و توسعه دهد و تمدن خودش را در همه جا ترویج کند همچنین توسعه ثروت و ازدیاد جمعیت لازمه انجام مقاصد هر امپراطوری جهانی بوده است.

بسط و نشر هر تمدنی به تدریج صورت یکنواختی به خود می گیرد و بعداً تقسیم و تجزیه قدرت به طرف تعدیل و تعادل سیر می کند آن گاه امپراطوری یا مبدل به یک نوع حکومت فدراتیو می شود که مرکب از دسته جات تابعه باشد یا این که به صورت واحدهای

ص: 184


1- همۀ این حوادث و رکود ،جریان ،امور از مقاومت ها و سرسختی های معاویه سرچشمه گرفت و چه بسا که اگر عصیان و طغیان و سلطنت طلبی او ،نبود اختلافات گذشته ترمیم می شد و اسلام به هدف اعلای خود می رسید به همین جهت است که دکتر علی الوردی در کتاب وعاظ السلاطین حکومت معاویه را نظیر حکومت فاشیستی می داند که تمام قدرت در دست قریش قرار گرفته بود و شخص معاویه مانند ،موسولینی دیکتاتور سابق ایتالیا حکومت می کرد (مترجم)

سیاسی مستقلی در می آید. (1)

با همه کوشش و تلاشی که در رویهٔ اهل سنت به عمل می آمد تا بتوانند به تکامل تاریخی آن صورت تجویز و تأیید دهند مع ذلک پایان ،امر به جایی منتهی گردید که چندین خلافت پیدا شد.

بعضی از این خلافت ها در یک زمان به صورت رقابت و بعضی دیگر به صورت واحدهای فرعی، عرض وجود کرد.

چه بسا مواقعی بود که تهدید حیاتی یا تهدید فرضی عوامل خارجی، مانع از تفرقه و تجزیه می شد و عناصر داخلی حکومت را به یکدیگر نزدیک می کرد و همه را در مقابل خطر خارجی متحد می ساخت و جلوی آشفتگی و اصطکاک های داخلی را سد می کرد.

در اوج قدرت مسلمین مقارن قرن نهم مسیحی تهدید رومی های شرقی به اسلام فقط محدود به امپراطوری شرقی بود بنابراین شمال آفریقا و اسپانیا نمی توانستند متعرض خلفای عباسی گردند تحت تأثیر فشار رومی های شرقی به عباسی ها در مشرق خلفای اموی اسپانیا از حمله و هجوم عباسی ها نجات یافتند آن ها فرصتی یافتند تا تعرضات مسیحیت غربی را که از ناحیۀ مغرب متوجه آن ها بود، دفع کنند.

انقسام مسیحیت به دو سلطنت شرقی و غربی و به صورت دو رقیب رومی و ارتودوکسی نیز شبیه همان وضع حکومت اسلامی بوده و این عمل در روابط بین المللی به منزله اساس توازن قوا درآمد والاً مسیحیت و اسلامیت به صورت دو رقیب و دو نیروی عظیم در برابر یکدیگر صف آرایی می کردند و برای تسخیر جهان به معارضه و مبارزه می پرداختند.

در نتیجه ،تمرکز تقسیم و انشعاب هم در امپراطوری شرقی اسلامی و هم در امپراطوری غربی اسلامی در قرن دهم مسیحی پدید آمد جلو آمدن جنگجویان صلیبی در امپراطوری شرقی اسلامی مانع از این وضع شد زیرا هجوم صلیبی ها برای دو قرن، ضربت تازه ای بود که بر پیکر کشورهای کوچک اسلامی وارد آمد و آن ها را با یکدیگر متحد نمود به طوری که متفقاً عليه دشمن خارجی قیام کردند. اما اختلاف و تفرقه داخلی به شدت توسعه گرفت و پس از آن مغول ها از طرف مشرق بر عباسی ها حمله ور شدند.

ص: 185


1- شاهد روشن این جریان وضع امپراطوری انگلیس است که ابتدا آمریکا به صورت دولت مستقلی درآمد و سپس کانادا و استرالیا و زلاند نو و بالاخره هند و پاکستان به شکل دولت های مشترک المنافع با سازمان های مستقلی به وجود آمدند. (مترجم)

سقوط خلافت عباسی موجب ظهور دو طبقه از سلاطین اسلامی گردید یکی ممالیک در مصر و دیگری عثمان ها در آسیای صغیر نظیر همین وضع در مغرب جهان اسلام به وجود آمد.

عدم موفقیت در تأسیس یک دولت جهانی اسلامی یا تعمیم اسلام در سراسر جهان دنیا را به دو عالم تقسیم کرد عالم اسلام و عالم جنگ.

باید متذکر بود که از نظر قانون گذاری ،اسلام این تقسیم فقط صورت موقت داشت و در تمام طول تاریخ اسلام این جریان عملاً وجود داشته است.

روابط بین این دو عالم بر حسب تئوری مسالمت آمیز نبود و هر یک از این دو عالم با دیگری در حال جنگ بود. البته این جنگ نباید به معنی منازعات و مخاصمات واقعی تفسیر شود بلکه مرادف همان معنایی است که در اصطلاح حقوق اروپایی «Non - recognition» یعنی به رسمیت نشناختن تفسیر می شود. به عبارت دیگر جهان جنگ مادامی که فاقد لوازم عقیدتی اصلی دین واقعی است برای احراز وضع مشروع تحت قانون اسلام، صلاحیت لازم را ندارد.

موضوع به رسمیت نشناختن همان گونه که مدلول آن در قانون جديد ملل وجود دارد، دلالت بر عدم امکان ابتکار در طرح مذاکرات مبادلۀ نمایندگان و انعقاد قراردادها ندارد؛ زیرا این گونه عملیات نه دلیل بر تساوی بین طرفین قرارداد است و نه دلیل بر لزوم احراز صفت مشخصۀ «دایم»- اعتبار دایم- و شاید نزدیک ترین و شبیه ترین نظیر این وضع در قانون ملل جدید به رسمیت شناختن وضع آشفته و عصیان و طغیان یک کشور باشد. این گونه به رسمیت شناختن ها مانع از این است که بعداً با قید «دو فاکتو» (de facto) شناخته شود یا با قید «دو ژور» (de jure) همچنین دلیل بر تصویب وضع رژیمی که هنوز در حال آشوب و انقلاب است و تکلیف آن معلوم نیست نمی باشد. معنی این عمل فقط این است که وجود قدرت و مقامی برای اجرای قانون در سرزمینی ،معین طی شرایطی ضرورت داشته است. (1)

در چنین وضعی اگر دولت اسلامی بخواهد با یک دولت غیر اسلامی وارد مذاکرات سیاسی بشود معنی آن -به معنای اصطلاحی جدید- این نیست که طرف را به رسمیت شناخته است بلکه برای بسط دادن محیط اعتبار قانون اسلام به کشورهای غیر اسلامی است

ص: 186


1- ه-. لوتر پاخت در کتاب به رسمیت شناختن در قانون بین الملل چاپ ،کمبریج، سال 1947، فصل 16.

زیرا دولت اسلامی وجود مقامی را تصدیق دارد که آن مقام در خارج از محیط حکومت و نفوذ اسلام است.

به هر حال بعضی از فقها مخصوصاً شافعی ها در تقسیم عالم سومی را به عنوان «دار الصلح» یا «دار العهد»- یعنی جهان عهد و قرارداد - قایل شده اند و آن را با قید و شرط به عنوان دولت غیر اسلامی به رسمیت می شناسند. اگر آن دولت بخواهد به منظور عقد قرارداد با دولت اسلامی وارد مذاکره شود چه قبل از آغاز مخاصمه و چه بعد از ابراز مقاومت شدید، باید یا جزیه و غرامت سالیانه بدهد یا این که قسمتی از سرزمین متصرفی خود را به دولت اسلامی واگذار کند (1)

سایر فقها مخصوصاً حنفی ها هیچ گاه وجود عالم سوم را به رسمیت نشناخته و گفته اند:

اگر مردم یک سرزمینی عهد نامۀ صلحی تنظیم کنند و غرامت یا جزیه ای بپردازند، آن سرزمین جزیی از دارالاسلام شمرده می شود و اهالی آن سرزمین محکوم به حمایت از امامند، در غیر این صورت جزیی از دارالحرب شناخته خواهند شد.

خلاصه کلام آن که قانون صلح مانند جهاد در واقع نوعی تدبیر و نقشه بود برای تنظیم روابط مسلمین با جهان خارج در طول مدت ترک مخاصمه - یعنی وقتی که جهاد در حال تعلیق بود- تا این که دار الاسلام همۀ جهان را در برگیرد.

این نکته نیز باید اضافه گردد که روابط صلح جویی و مسالمت آمیز بین دارالاسلام و دار الحرب که اغلب بر اساس احترام و مصلحت متقابل صورت می گرفت، دلالت بر فکر مساوات بین آن دو را نداشت؛ زیرا ممکن نبود دار الحرب وضع عادی ثابتی به خود بگیرد مگر در موقعی که اهالی آن اسلام می آوردند یا مشمول عنوان اهل کتاب می شدند.

ص: 187


1- شافعی، کتاب الام جلد 4 صفحات 104 - 103؛ الماوردی وضع مشروع را بدین قرار شرح می دهد و می گوید: زمین هایی که به تصرف مسلمین در می آید به سه دسته تقسیم می شود 1-زمین هایی که با اجبار گرفته می شود یعنی «عنوه». 2- زمین هایی که بدون جنگ و زد و خورد پس از فرار مالکین قبلی گرفته می شود. 3- زمین هایی که به وسیله قرارداد (صلح) گرفته می شود. در نوع اخیر می توان اهالی را به وضع ذمی ها درآورد و زمین ها را به خودشان واگذار کرد تا زراعت کنند گو این که ملک اسلام باشد یا این که آن اراضی مانند دار الصلح مشمول روابط مخصوص خراج گذاری گردد به این معنی که ملک در تصرف مالکین باقی بماند و سالیانه خراجی بپردازند. این تقسیم ،اخیر عبارت از عالم سومی است که نه دار الحرب است و نه دار السلام مراجعه شود به کتاب الاحکام السلطانیه، تألیف ،الماوردی چاپ بن، سال 1853، صفحات 237 - 238

به هر حال در عمل هر چه مسلمین به جای جهاد حال آرامش و سکون بیش تری به خود گرفتند، به حس صلح جویی بیش تر مایل می شدند و صلح را قانون ثابتی می انگاشتند.

این تمایل به صلح جویی به نحو شایسته ای هماهنگ با نواحی مختلف جهان جلوه گر شد و منتهی به ورود در خانواده ملل گردید (1)

ص: 188


1- به فصل بیست و سوم همین کتاب مراجعه نمایید.

«اسلام وظیفه ای است که مسلمان هر جا باشد مکلف است آن را اجرا کند زیرا اگر مسلمانی در سرزمین کفار زندگی کند وظیفۀ عبادت از او ساقط نمی شود». شافعی

فصل چهاردهم: قلمرو اختیار اشخاص

مؤمنین

قانون اسلام برای اجرای مقررات و تکالیف افراد را مکلف می داند نه دسته جات معینی که در یک ناحیه یا منطقه با یکدیگر زیست می کنند. بنابراین شخص مؤمن هرچند اتفاقاً در نواحی غیر اسلامی ،باشد بایستی قانون را اجرا کند. در مقابل فرد غیر مسلمانی که در سرزمین اسلامی اقامت دارد مکلف نیست که قانون را همان طور که یک فرد مسلمان رعایت می کند اجرا نماید جز در مورد پاره ای از وظایف و تکالیف که تحت شرایطی معین به منظور کسب اجازه اقامت در کشور اسلامی برعهده گرفته است و باید آن را انجام دهد.

بنابراین حدود اختیار دولت منوط به کیشی است که فرد را در عضویت جامعه اسلامی یا در تبعیت از حکومت اسلامی مکلف ساخته است.

این نکته واضح و آشکار است که هر کس معتقد به خدا و پیغمبر خداست مسلمان شناخته می شود ولی از نظر عقیدتی و قانونی ممکن است مسأله به این سادگی نباشد. در این صورت این پرسش به میان می آید که چه چیزهایی شخصیت مسلمان را تشکیل می دهد.

بعضی از فقهای اسلام عقیده داشته اند که هر کس به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و به حقیقت و واقعیت تعلیمات او ایمان داشته باشد مسلمان است و پس از اعلان این عقیده هرچه بر زبان براند، اهمیتی ندارد. (1) دیگران معتقد بودند که هر کس به پنج رکن دین عمل کند یا کسی که فقط لزوم توجه به سمت کعبه را در مقام عبادت رعایت ،کند مسلمان است. با این حال

ص: 189


1- كتاب الملل و النحل تأليف ،شهرستانی چاپ لندن سال 1846 صفحات 26 - 25 و اشعری در کتاب الابانه، چاپ حیدرآباد، سال 1948، صفحهٔ 5.

عبد القاهر البغدادی این تعریف ها را خیلی بعید و غیرکافی می داند و عقیده دارد مسلمین کسانی هستند که:

اقرار داشته باشند به این که جهان آفریده شده است. همچنین به یگانگی آفریننده آن و به قدیم بودن او و به تمام صفات و به عدالت و حکمت او معترف باشند و نیز معتقد باشند که صفات خدا غیر از صفات بشری است (1) و نیز به صفات و فضایل نبوت محمد صلی الله علیه و آله و به رسالت جهانی او و به جاوید بودن قانون او و آن چه که به او رسیده است و به این که قرآن منع تمام احکام و نظامات قانونی است و این که کعبه همان جهت و سمتی است که همۀ مؤمنین در موقع ادای نماز باید متوجه آن بشوند، ایمان داشته باشند.

هر کس به همۀ این معانی اعتراف داشته باشد و از هیچ نوع ضلالتی که ممکن است او را به کفر بکشاند پیروی نکند سنی واقعی شمرده خواهد شد. (2) بغدادی مدعی است که اگر مسلمانی به یکی از ضلالت های فرقه های گمراه متمایل باشد در آن صورت حقوق و تکالیف چنان کسی به عنوان مسلمان مقید و مشروط تلقی خواهد شد و در این مورد بغدادی می گوید:

چنان شخصی در قبرستان مسلمین مدفون خواهد شد و هرگاه در جنگ علیه بت پرستان شرکت کند از غنایم جنگی که به وسیلهٔ مؤمنین واقعی تحصیل می شود و نیز از جزیه و خراجی که وارد بیت المال می شود سهم خواهد داشت و از خواندن نماز در مساجد ممنوع نخواهد بود ولی از جهت سایر شؤون دینی جزء امت شناخته نخواهد شد. به این معنی که نماز میت بر جنازه او خوانده نخواهد شد و در نماز جماعت کسی به او اقتدا نخواهد کرد. به علاوه خوردن گوشت گوسفندی که به دست او ذبح می شود حلال نیست. او اجازه ندارد با زن مسلمان پاک دین حقیقی ازدواج کند و همچنین هیچ مرد مسلمان پاک دین حقیقی مجاز نیست با زنی که دارای چنان عقیده ای باشد ازدواج کند.

باید متذکر بود که تبعیت ظاهری شخص از موارد سابق الذکر، از لوازم اسلام است و کسی که دارای چنین او صافی ،باشد شایستهٔ عضویت در صف نماز جماعت خواهد بود.

بنابراین اسلام برای کلیه آحاد و افرادی که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند هم

ص: 190


1- مؤلف می خواهد بگوید: مؤمن باید صفات ثبوتیه و صفات سلبیه خدا را بداند و معتقد باشد. (مترجم)
2- بغدادي الفرق بين الفرق ترجمه کیت ،سیلی چاپ ،نیویورک، سال 1920، صفحات 30 - 29

نماینده دین است و هم مظهر ملیت. (1)

بعضی از فقها بین اسلام یعنی تسلیم و تبعیت خارجی و صوری با «ایمان» که عبارت از تسلیم و تبعیت قلبی و درونی است تفاوت قایل شده اند، (2) گو این که سایرین از قبیل نسفی هر دو کلمه را مرادف یکدیگر دانسته اند. (3)

شیعه در فرق گذاشتن بین اسلام و ایمان اصرار می ورزد زیرا معتقد است که ولایت یعنی تبعیت از امام معصوم، جزء ایمان است. بنابراین به نظر شیعه اسلام دین همۀ گروندگان است ولی ایمان عبارت است از عقیدهٔ معدودی از برگزیدگان یعنی گروندگان به دین حقيقي (4)

كفار و مرتدين

نقطه مقابل ایمان کفر است بنابراین کسی که منکر خداست یا گناه بزرگی را مرتکب می شود، کافر است. (5) مسلمانی را که به شرک بازگشت کند یا به کیش دیگری درآید، مرتد می نامند با این که فقها درباره مجازات و تنبیه ،کافر اختلاف عقیده دارند و او را ملعون و در عذاب جهنم مخلد می دانند و در این جهان نیز برای او تنبیه و مجازات جزیی قایلند، در این نظر متفق الرأیند که چون ارتداد تعرض به قانون است لذا شخص ،مرتد در این دنیا و در جهان ،آینده مستحق مجازات است. آن ها معتقدند که شخص مرتد نه فقط در جهان آینده از نجات بی بهره است بلکه در همین جهان نیز محکوم به مجازات است و حکومت باید او را

ص: 191


1- مقصود از کلمه ملیت مفهوم ناسیونالیزم نیست بلکه منظور از این کلمه ملیت و تابعیت است که به «ناسیونالیته» تعبیر می شود. (مترجم)
2- مراجعه شود به کتاب اصول الدین چاپ استانبول سال 1928 تأليف عبد القاهر البغدادي، جلد 1، صفحات 251 - 247؛ ملل و نحل ،شهرستانی صفحهٔ 27؛ کتاب عقیده مسلمان تألیف ون سنک، چاپ ،کمبریج سال ،1932 صفحات 9، 23، 38 مراجعه شود.
3- مراجعه شود به شرح تفتازانی بر تألیف نسفی به نام عقیده مسلمان، ترجمه ای.ای. الدر، چاپ نیویورک، سال 1950، صفحه 116
4- باب الحادى عشر، تأليف حلی، ترجمه ،میلر چاپ لندن، سال 1928 صفحات 8-7 و دعائم الاسلام تألیف آصف علی ،فیضی، چاپ قاهره سال 1950، جلد 1 صفحات 3 و 17 تألیف قاضی نعمان و ملل و نحل شهرستانی صفحهٔ 108
5- .5 کتاب اصول الدین تألیف ،بغدادی چاپ ،استانبول سال 1928، جلد 1 صفحات 251 - 274 و عقیده ،مسلمان تألیف ون سنک، مدرک سابق ،الذکر، صفحات 106 - 103

مجازات کند. این عقیده مبتنی بر آیاتی است که در قرآن به شرح زیر تصریح شده است:

﴿... وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَاهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ (1)

«هر کدام از شما که از دین مرتد شود و بمیرد در حالی که کافر باشد، این ها کسانی هستند که اعمال آن ها در این جهان و همچنین در جهان آینده بیهوده و ضایع است، اینها اهل جهنمند و برای همیشه در آن جا خواهند ماند».

﴿فَمَا لَكُمْ فِي المُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً﴾ (2)

«چرا در مورد منافقین به دو دسته تقسیم می شوید در صورتی که خدا آن ها را برای کردارشان به ارتداد و ارتجاع برگردانده و عقب زده است آیا شما می خواهید کسانی را که خدا به گمراهی سوق داده است هدایت کنید؟ و حال این که کسی را که خدا گمراه کرده است تو به هیچ وجه نخواهی توانست هدایت کنی».

﴿دُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءٌ فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْقُوهُمْ وَ لَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَ لَا نَصِيراً﴾ (3)

«آن ها دوست می دارند که همان طور که آن ها کافر شده اند شما هم کافر شوید و مثل آن ها شوید در این صورت از آن ها دوست و رفیقی نگیرید تا این که آن ها در راه خدا از خانه هایشان بیرون ،روند و اگر روی برگردانند هر جا آن ها را دیدید بگیرید و بکشید و از آن ها دوست یا یاوری نگیرید».

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ (4)

«ای کسانی که ایمان آورده اید هر یک از شما که از دینش برگردد خداوند مردمانی را (به میدان) خواهد آورد که او را دوست بدارند و او آن ها را دوست بدارد و آن ها در مقابل مؤمنین خاضع و متواضع خواهند بود و در مقابل کفار نیرومند و توانا و آن ها در راه خدا جهاد

ص: 192


1- سوره بقره، آیه 217
2- سوره نساء، آیه 88
3- سوره نساء، آیه 89
4- سوره مائده آیه 54

خواهند کرد و از سرزنش هیچ توبیخ کننده ای بیم نخواهند داشت، این رحمت و لطف خداست که به هر کس بخواهد آن را می بخشد و خدا کسی است که بخشایش او فراوان است و داناست».

﴿ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنَّ بِالْإِيمَانِ وَ لَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنْ اللهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم﴾. (1)

«کسی که بعد از ایمان به خدا کافر ،شود نه کسی که مجبور باشد و قلب او به واسطه ایمان راحت و مطمئن ،است بلکه کسی که دریچه سینه اش را برای ورود کفر بگشاید، بر چنین کسانی خشم خدا فرود آید و چنین کسانی عذاب دردناکی خواهند داشت».

هر چند آیه دوم مخصوصاً صراحت دارد به این که مجازات مرگ برای کسانی است که مرتد می شوند یا از دینشان بر می گردند با این حال همه فقها اتفاق رأی دارند که هر گرونده ای که از دینش برگردد چه آشکارا و چه نهانی هرگاه در کفرش پایداری کند، باید کشته شود.

احادیث اعدام دربارۀ کسی که از اسلام روی بر می تابد، صراحت بیش تری دارد. از پیغمبر صلی الله علیه و اله روایتی نقل کرده اند که فرمود:

«کسی که دینش را عوض کند باید کشته شود». (2) اشخاصی که مرتد شده اند و از مجازات اعدام نجات یافته اند افراد معدودی هستند. ولی پس از رحلت محمد صلی الله علیه و آله در نتیجه غلبه مسلمین در طول جنگ های رده (3) اجرای این حکم قطعاً به صورت شدیدتری اجرا شد.

قانون ارتداد همراه با عمل خلفای راشدین در نظر مجتهدین عنوان اجماع به خود گرفت و دربارۀ اصالت و اعتبار آن هیچ اختلافی وجود ندارد. (4)

شخص مرتد، بلافاصله اعدام نمی شود بلکه ابتدا به او اخطار می شود و سه روز مهلت می دهند تا در ضمن این مدت فرصت داشته باشد که بین اسلام و مرگ، یکی را انتخاب کند. (5) به استثنای قضات حنفی و حنبلی سایر مقامات قضایی برای زنی که مرتد شده باشد همان

ص: 193


1- سوره نحل، آیه 106
2- سنن ابو داود چاپ قاهره سال 1935 جلد ،4 صفحهٔ .126 در همان مدرک از ارتدادهایی بحث شده است و مرتدینی بوده اند که دست و پایشان بریده شده و بالاخره محکوم به مرگ گردیده اند.
3- مراجعه شود به کتاب فتوح البلدان تأليف بلاذری، چاپ لیدن سال 1866 صفحات 107 - 94
4- مراجعه شود به قانون ارتداد در اسلام تألیف ،زویمر چاپ لندن، سال 1924 فصل 2
5- مالک در «الموطا»، جلد دوم، صفحهٔ 117.

مجازات مرد مرتد را قایلند ابو حنیفه معتقد بود که زن ها را بایستی به وسیلهٔ تنبیه و مجازات هایی از قبیل ضرب یا حبس مجبور کرد که به اسلام بازگشت کنند. (1) اطفال و اشخاص علیل به قتل محکوم نمی شوند مگر این که دسته اول به رشد و بلوغ برسند و دستهٔ دوم معالجه شوند.

کشتن مرتد باید به وسیلهٔ شمشیر باشد نه به وسیله سوزاندن زیرا مجازات سوزاندن فقط با خداست. حکم اعدام را باید امام صادر کند. بعضی از فقها من جمله شافعی، به مولی اجازه می دهند که اگر غلامش مرتد شد، او را بکشد.

هرگاه گروهی ،مرتد مقدمات تهدیدی را به مقام قدرت اسلامی فراهم کنند، امام میتواند اعلان جهاد دهد و این قدرت را به کار برد. قانون مربوط به این وضع ضمن قانون جنگ بحث شده است.

قانون ارتداد در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و اله مانع از آن نبود که چند نفر از مؤمنین، به شرک بازگشت کنند

در قراردادی که محمد صلی الله علیه و آله (به سال 630 م) با مکی ها منعقد نمود قبل از انعقاد صلح به مکی هایی که قبلاً به او پیوسته بودند اجازه بازگشت داد و چون اسلام پس از جنگ ردّه در شبه جزیره عربستان مستقر شده بود ارتداد کم تر شد. از آن زمان به بعد قاعده اعدام مرتد بر اساس اخبار و احادیث نبوی صورت قانون به خود گرفت و اجرای آن بر عهدهٔ امام بود.

امام (رييس دولت)

شاید در اسلام هیچ مسأله ای مانند مسألۀ خلافت مورد اختلاف واقع نشد مسایل نظری دیگری که از اصول راه انحراف به خود گرفته باشد خیلی کم بود. زیرا این مطلب یکی از مسایلی بود که موجب بروز کشمکش و اختلاف بی پایانی گردید.

فقها می خواستند بیش تر از جنبه تکامل تاریخی ،مطلب ماهیت و وظایف امامت یا خلافت را از لحاظ تئوری مورد بحث و تحقیق قرار دهند هر یک از آن ها مطلب را از نقطه نظر خود رسیدگی می کرد و در اثبات آن اهتمام می ورزید یا از آن دفاع می کرد.

ص: 194


1- ابو يوسف در مدرک سابق ،الذکر صفحات 180 - 179 و شیبانی در السیر الکبیر، جلد 4 صفحه 162

در تئوری قانون گذاری اسلامی، خدا، رییس دولت و حکومت است نه امام. (1) اما در عمل امام در سِمَت رییس دولت اجرای همۀ مقاصد و منویات را مباشرت می کند. امام بر اثر انتخاب یا به وسیلهٔ انتصاب برای اجرای قانون در قلمرو حکومت داخلی و به عنوان نماینده مختار مردم در روابط خارجی قدرت حکومت و اداره امور را بر عهده می گیرد و چون اصولاً مطالعه در ماهیت و وظایف امامت مربوط به تئوری سازمان دولتی است، لذا در این جا فقط تا جایی که مربوط به چگونگی رفتار در روابط خارجی است، بحث می شود.

امام متعهد است که پیشرفت رسالت نهایی اسلام یعنی اعلای کلمه حق در جهان به وسیلهٔ جهاد انجام شود امام برای رسیدن به این هدف قانونی را که در روابط بین مؤمنین و غیر مؤمنین برای جنگ و صلح لازم است تنظیم می.کند

امام برای شیوه جنگ احکامی صادر کرده و قانون را در ممالک تسخیر شده اجرا می کند. مسلمین و غیر مسلمینی را که در قلمرو حکومت امام زندگی می کنند، در صورتی که از قانون تخطی کنند یا قانون شکنی کنند مجازات می کنند

همچنین تصمیم در ادامۀ جهاد یا ختم جهاد نیز با امام می باشد و هنگامی که بر حسب ضرورت مسلمین باید صلح را بپذیرند و با دشمن حتی بر اساس شرایط وی قراردادی منعقد کنند امام اعلام می کند.

این اختیارات وسیع، بی حد و مرز نیست و بایستی در حدود قانون و در راه انجام مقاصد قانونی به کار برده شود اگر امام اختیاراتش را مطابق مقاصد اسلام اجرا کند واجب الاطاعه است. در مورد عزل امام هنگامی که از انجام وظایفش قصور ورزد، عقاید مختلفی وجود دارد چون ممکن است امام در طریق روابط خارجی اختیاراتش را به فرماندهان جنگی یا به حكام ولایات و ایالات انتقال دهد غالباً اختیارات تامی به این اشخاص داده می شد که به موجب آن حق داشتند اعلان جهاد بدهند و غنایم حاصله را تقسیم کنند. (2) ولی اگر فی المثل یکی از حکام یا ،فرماندهان قراردادی با بیگانگان منعقد می نمود که مضر به منافع مسلمین تشخیص داده می شد امام به موجب حقوق و اختیاراتی که در تنظیم و تحقیق امور داشت، می توانست آن را اصلاح کند و حتی در صورتی که نواب امام به عملی اقدام می کردند که مخالف منافع اسلام تشخیص داده می شد امام می توانست آن ها را تنبیه کند.

ص: 195


1- ضمن فصل اول در این باره بحث شد.
2- طبرى كتاب الجهاد، صفحات 67 - 66

حکم امام از لحاظ این که در روی زمین نماینده و عهده دار اجرای قانون امام می باشد، جز از نظر خوارج بذاته واجب الاجرا تلقی می شد هرگاه امام فوت می کرد و یا از او سلب صلاحیت می شد و یا استعفا می داد امت اسلام موظف بود امام تازه ای را منصوب کند و در صورتی که امام در دست دشمن اسیر می شد امت اسلام مکلف بود که او را از طریق جهاد و یا از مجاری دیپلماسی مستخلص نماید (1)

بحرانی ترین مسأله، همانا مسألۀ نصب بیش تر از یک امام در نواحی مختلف دارالاسلام بود

مهم ترین مسأله قانونی که لاینحل مانده بود این نبود که شناسایی رسمی اسلام به وسیلهٔ یکی از فرمانروایان غیر اسلامی تثبیت و تأمین گردد زیرا قانون اسلام احتراز دارد از این که اصالت و اعتبار آن به وسیلهٔ دولت های غیر اسلامی تأیید و تصویب گردد، بلکه مسألۀ مورد ابتلا تحکیم وضع مشروع یک امام در برابر امام دیگر بود تئوری کلاسیکت (نظریه قدیمی) حاکی از این قاعده بود که چون خدا یکی است و قانون یکی است بنابراین حاکم و فرمانروا هم باید یکی باشد. (2) بعضی از قضات مانند باقلانی و ابن رشد و ابن خلدون معتقدند که اگر مناطق دار الاسلام خیلی وسیع باشد و پاره ای از این مناطق به واسطهٔ دریا از یکدیگر جدا شوند، امکان انتصاب دو امام یا بیش تر ممکن است هر یک از آن ها باید در محیط حکومت خود به روشی مقاصد نهایی اسلام را انجام دهد. (3) اما هیچ کدام از قضات مذکور نتوانستند طریق ایفای تعهدات مشروع یک امام را با امام دیگر تعیین کنند لذا قانون درباره عقیده تعدد امامت ساکت بود و در نهایت نه تنها این عقیده به رسمیت شناخته نشد، بلکه وضع موجود، غیرقانونی تلقی شده و عدم رسمیت آن حاکی از این بود که فقهای اسلام از شناختن واقعیات موجود احتراز دارند.

این نکته باید تصریح شود که شاید فقهای عرب (اسپانیا) بیش تر از فقهای شرق به شناختن خلافت جداگانه یا خلافت های متعدد در مقابل خلافت عباسی مایل بودند تا موجودیت

ص: 196


1- الماوردى، الاحكام السلطانیه چاپ بن سال 1853 صفحه 31
2- مراجعه شود به سورۀ ،انبیا آیهٔ 22 مندرج در فصل اول
3- مراجعه شود به کتاب اصول الدین تألیف ،بغدادی چاپ استانبول سال 1928، جلد 1، صفحات 275 - 274 و نیز به کتاب الفرق بین ،الفرق چاپ ،قاهره سال 1948 صفحه .21 ابن خلدون تا جایی می رود که وجود فرمانروای عرفی را تجویز می کند (المقدمه) چاپ ،پاریس سال 1858، جلد 1، صفحات 355 -342 و 376 - 364

قانونی آن را تجویز کنند. (1) راجع به حدود اختیارات دربارهٔ مسلمین اعم از این که اتباع امام باشند یا بیگانه در دو فصل آینده بحث خواهد شد.

سرزمین اسلام (دار الاسلام)

با این که راجع به دارالاسلام و دارالحرب قبلاً اشاراتی شده، ولی تعریف قاطع و معینی درباره این دو موضوع به عمل نیامده است. قبلاً توضیح داده شد که قانون اسلام افرادی را که وابسته به امت و جامعه اسلامی هستند مکلف به اجرای اوامر اسلامی می داند نه سرزمینی را که در آن زیست می کنند (2)

از آن جایی که مسلمین ناگزیرند در یک سرزمین معین زندگی کنند، بنابراین قانون الزام می کند که رابطه سرزمین و محیط را با ،افراد تحت مراقبت قرار دهند و باز همان قانون است که چگونگی رابطهٔ محیط را با امت اسلامی تعیین می کند نه رابطهٔ مسلمان را با محیط. نتیجه این که وضع قانونی یک ناحیه و سرزمین معین به میزان علاقه مردم آن سرزمین به اسلام بستگی خواهد داشت و تنها این مقدار کافی نیست که مثلاً اعلام شود فقط یک ناحیه و منطقهٔ مشخص متعلق به اسلام است.

بنابر آن چه گفته شد نتیجه نهایی این است که هر منطقه و ناحیه ای که سکنه آن، قانون اسلام را رعایت ،کنند سرزمین اسلام یا دار الاسلام نامیده خواهد شد. به هر حال این ،تعریف، شامل مفهوم وسیع و دامنه داری می باشد.

حال باید پرسید که آیا محیط اسلامی یا سرزمین اسلام جایی است که اغلب و اکثر سکنه ،آن قانون اسلام را رعایت کنند یا این که شرایط دیگری باید در آن جا وجود داشته باشد؟

عبد القادر بغدادی می گفت:

هر سرزمینی که اهالی آن بدون ممانعت و زحمت اسلام را پذیرفته باشند و قوانین اسلام بر ذمی ها حکومت کند دار الاسلام است. (3) سایرین معتقد بودند، برای این که سرزمین ،اسلام، دار الاسلام شناخته شود مؤمن باید بتواند آزادانه تکالیف دینی خودش را انجام دهد. از دیگر ویژگی های سرزمین اسلامی این بود که در آن نماز جمعه و نماز عیدین اقامه شود.

ص: 197


1- این نکته دلیل دیگری است که فقها ابزار سیاست بوده اند. (مترجم)
2- و به تعبیر دیگر حکم بر افراد و آحاد مسلمین جاری است هرجا باشند و محیط یا محل اقامت در انجام وظایف اسلامی مؤثر نیست. (مترجم)
3- كتاب اصول الدين تأليف بغدادی صفحه 270

فقها عقیده داشتند که این نمازها را فقط هنگامی می توان به پا داشت که در آن سرزمین یک نفر والی - به نمایندگی خلیفه - وجود داشته باشد و خطبه به نام خلیفه خوانده شود و یک نفر قاضی باشد که قانون را اداره کند.

سرزمینی که دارای عنوان دار الاسلام باشد یا باید با قهر و غلبه (عنوه) تسخیر شده باشد یا به وسیلۀ صلح (1) برای نشان دادن سابقه سرزمین بر روی منبری که خطیب روز جمعه روی آن خطبه می خواند علامتی نصب می شد به این معنی که اگر آن علامت به شکل شمشیر می بود حاکی از این بود که آن ناحیه با قهر و غلبه تسخیر شده است و اگر به شکل عصا بود دلالت بر این داشت که آن ناحیه با صلح تسلیم شده است، مانند شهر قاهره. دربارهٔ دمشق عقاید مختلف بود بعضی می گویند که نصف شهر با قهر و غلبه مسخر شده و نصف دیگر آن به وسیلهٔ صلح، لذا علامت مخصوص به شکل شمشیر چوبی تصویر شده بود و این تصویر نماینده هر دو معنی بود.

در شهر مدینه که مردم داوطلبانه اسلام را در آغوش گرفته بودند، هیچ گونه علامتی روی منبر دیده نمی شد (2)

در هر حال اگر اقامه نماز میسر نبود آن سرزمین ،اسلامی جزیی از دارالاسلام به حساب مد فقهای حنفی برای سرزمین اسلامی که مبدل به دارالحرب شود سه شرط قایل بودند:

(1) این که قانون کفار در آن جا اجرا شود.

(2) جایی که به وسیلهٔ نیروی غیر اسلامی از دارالاسلام جدا شود.

(3) محلی که هیچ یک از افراد مؤمنین یا ذمیها نتوانند به راحتی در آن جا زیست کنند.

بعضی از فقهای حنفی بر این عقیده اصرار می ورزیدند که اگر برای یک مرتبه قانون کفار به جای قانون اسلام در محلی اجرا شود، آن سرزمین دیگر دارالاسلام نیست. در نتیجه اگر مؤمنین برای اقامت در آن سرزمین دچار اشکالی می شدند بایستی به دارالاسلام مهاجرت کنند و هرگاه مؤمنی احساس می کرد که می تواند به راحتی در آن جا اقامت کند و نمازش را بخواند، حتی اگر قانون کفار در آن جا اجرا شود آن سرزمین را لااقل از لحاظ تئوری می توان

ص: 198


1- مراجعه شود به فصل ششم
2- مراجعه شود به اتحاف السعاده شرح احیاء علوم دین چاپ قاهره سال 1311 ه- جلد 3، صفحه 229، تأليف سيد مرتضى الزاهدی و نیز کتاب عبادت در اسلام تألیف ادوین کارو رلی، چاپ مدراس، سال 1925 ، صفحه 148

سرزمین اسلام تلقی کرد به این دلیل که احتمال دارد روزی مسلمین به آن سرزمین بازگشت کنند و یا مسلمینی که در آن جا اقامت دارند ممکن است برای اقناع کفار مجالی به دست آورند تا به اسلام ملحق شوند. (1)

این طور استنباط می شود که در تئوری قانون گذاری ،اسلام اطلاق عنوان دار الاسلام یا دارالحرب بر سرزمینی معین منوط به بسط و توسعه یا محدودیت اعتبار قانون اسلام است. به این معنی که اگر قانون حتی به وسیلهٔ معدودی از مؤمنین در سرزمینی رعایت شود آن سرزمین از لحاظ تئوری محیط اسلامی شناخته می شود.

در اواخر قرن نوزدهم ،مسیحی این تعریف دربارۀ هندوستان مورد تصویب محققین اسلامی قرار گرفت. هر چند هندوستان تحت حکومت بریتانیای کبیر بود مع ذلك فقها عقیده داشتند که اگر تمام یا قسمتی از شریعت در آن اجرا شود، سرزمین اسلام به شمار می آید و لازم نیست که فرمانروا مسلمان باشد همچنین اگر قاضی مسلمان به وسیلهٔ غیر مسلمان منصوب شود و مورد موافقت و رضایت مسلمین باشد و نیز بتواند بر اقامه نماز و اجرای امور شرعی نظارت کند آن ،سرزمین سرزمین اسلامی خواهد بود. (2)

طبقه بندی سرزمین اسلامی

هر یک از مورّخین و نویسندگان ،اسلامی سرزمین اسلام را با توجه به مقاصد و اهداف خود به انواع تقسیمات عمده و تقسیمات فرعی طبقه بندی کرده اند.

بعضی از نویسندگان به تقسیم قبیله ای قایل شده و عده ای نیز بر اساس طبقات سلاطین آن را درجه بندی و نام گذاری کرده اند مانند اغلبی ها در شمال آفریقا و فاطمیها در مصر و آل بویه در ایران و غیره بعضی از نویسندگان مخصوصاً علمای جغرافیا تقسیماتشان را بر اساس منطقه و ناحیه پایه گذاری کرده اند.

مثلاً المقدسی، دار الاسلام را به منطقه های عرب و عجم (ایرانی) تقسیم می کند. قسمت اخیر به هشت ناحیه فرعی و قسمت اول به شش ناحیهٔ فرعی تقسیم شده بود. (3) مؤلف کتاب «حدود العالم» که علاوه بر سرزمین ،اسلامی سرزمین غیر اسلامی را نیز شرح می دهد عالم

ص: 199


1- نيل ،الاوتار تألیف ،شوکانی چاپ ،قاهره سال 1952 جلد 8 صفحات 29 - 28
2- اصول رویه قضایی ،اسلام تألیف عبدالرحیم چاپ مدراس سال 1911 صفحات 397 - 396 و مسلمین ،هند تألیف ،هنتر چاپ ،لندن سال ،1871 صفحات 125 - 120.
3- كتاب احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم طبع دخویه چاپ ،لیدن سال 1876، جلد 1، صفحات 10-9

را به سه قسمت آسیا و اروپا و لیبی تقسیم می کند و این سه تقسیم اصلی را به پنجاه و یک ناحیه فرعی طبقه بندی می کند و سرزمین اسلام نیز طبق همان تقسیم به صورت منطقه ای طبقه بندی می شود. (1)

چون هیچ یک از این تقسیمات صورت قانونی ندارد لذا قانون اسلام هیچ یک از این تقسیمات و طبقه بندی ها را اعم از این که بر اساس تجزیه و تفکیک باشد و یا بر مبنای زمینهٔ فرهنگی و نژادی، به رسمیت نمی شناسد. تنها امتی را که اسلام به رسمیت می شناسد، امت محمد صلی الله علیه و آله است و هر فردی که اقرار به دیانت اسلام دارد متعلق به این امت و این جامعه است. برای یک مسلمان تفاوتی نمی کند که فرمانروای سرزمینی که در آن زندگی می کند- مشروط به این که آن سرزمین در محیط دار الاسلام باشد - چه شخصی و از چه طبقه ای یا وابسته به چه سلسله ای می باشد

گاهی اوقات مسلمانان از یک منطقه که تحت حکومت فرمانروای معینی اداره می شده است به منطقهٔ حکومت فرمانروای دیگری مهاجرت کرده و با آزادی کامل در آن جا زیست نموده اند، بدون این که ملزم به حفظ وفاداری نسبت به فرمانروای معینی باشند زیرا همه فرمانروایان مسلمان از لحاظ تئوری مکلف بوده اند که هر یک در محیط فرمانروایی خود قانون را اجرا کنند و مقررات یک دین را اجرا نمایند

این حقیقت که مسلمانان مبرزی از قبیل ابن خلدون مورخ (سال 1406م) و صوفی فیلسوف ابن عربی (به سال 1240م) و جهان گردانی از قبیل ابن جبیر (به سال 1217م) و ابن بطوطه (به سال 1377م) مسافرت های طولانی کرده و با آزادی عمل کامل، محل اقامتشان را تغییر داده اند نشان می دهد که به جای تقسیمات سیاسی و انفصال های جغرافیایی در سرزمین ،اسلام محیط فرهنگی تنها عامل اتحاد و یگانگی بوده است.

هر چند فقها هیچ گونه تقسیمی در داخل دار الاسلام را به رسمیت نمی شناسند لکن بر اساس قداست و از لحاظ دینی بعضی از سرزمین ها را از سایر مناطق منفک دانسته اند.

الماوردی دارالاسلام را به سه قسمت تقسیم می کند:

1) حرم 2) حجاز 3) بقیه سرزمین اسلام (2)

شریعت برای هر یک از این سه قسمت قواعدی را راجع به مالیات هایی که از طرف

ص: 200


1- حدود ،العالم طبع ،مینورسکی چاپ ،لندن سال 1937، صفحهٔ .33
2- كتاب الاحكام السلطانيه، تأليف ،الماوردی، طبع ،انگر چاپ بن، سال 1853، صفحه 272

دولت وضع می شود مقرر داشته که درباره هر یک نافذ است.

از نظر بعضی فقها حرم که به معنی محل امن و امنیت است - شامل مکه و اطراف آن می شود و مکه و مدینه نیز از نظر سایر فقها مشمول همین عنوان است. (1)

از آن جایی که نظر دوم رواج گرفت فقهای متأخر برای هر دو نقطه، اصطلاح «الحرمین الشرفین» را استعمال کرده اند که عبارت از مکه و مدینه باشد و حفظ و حراست این دو حرم جزء امتیازات و عناوین خاص خلیفه محسوب می شد (2)

مطابق آثار و اخباری که نقل شده این دو شهر در بهترین نقاط روی زمین تأسیس شده است و در نظر بعضی که می گویند زمین به شکل مرغ ،است مکه و مدینه به جای دو چشم مرغ قرار گرفته است. (3)

حرم، سرزمینی است که فقط مسلمان می تواند آن را زیارت کند یا در آن جا اقامت گزیند. غیر مسلمان چه اهل کتاب و چه مشرکین از حق اقامت یا حق عبور محرومند.

به استثنای ابوحنیفه که عبور اهل کتاب را از این سرزمین مجاز می داند اما اجازه اقامت نمی دهد سایر فقها هیچ استثنایی قایل نیستند (4)

ساکنین حرم معمولاً از جنگ مصونند زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله خون ریزی در این منطقه را منع کرده است و حتی بعضی از فقها معتقدند که اگر ساکنین مکه علیه امام قیام کنند، نبایستی مجازات شوند، گو این که اکثر فقها اجازه می دهند که هرگاه سکنه مکه به عنوان بغی و طغیان قیام کنند امام می تواند با آن ها بجنگد. (5)

بریدن یا خراب کردن اشجار طبیعی و کشتن حیوانات وحشی محیط حرم، مجاز نیست، ولی قطع کردن اشجاری که با دست نشانده شده باشد یا کشتن حیواناتی که اهلی شده باشند مانعی ندارد. هر چند این قواعد در عمل رعایت نشده ولی حاکی از میزان احترامی است که کانون اصلی اسلام به خود گرفته است.

ص: 201


1- الماوردى صفحات 272 و 290 - 286؛ ابویعلی، کتاب الاحکام السلطانیه چاپ قاهره، سال 1938، صفحه 181
2- علاوه بر این که سلاطین عثمانی با قهر و غلبه عنوان خلافت را به خود اختصاص داده بودند یکی از ادعاهایی که داشتند این بود که نگهدار و نگهبان حرمین هستند.
3- مراجعه شود به کتاب فتوح مصر طبع ،توری چاپ نیویورک، سال 1922، تأليف عبدالحكم، صفحه 1.
4- الماوردی، صفحهٔ 290 و ابويعلى، صفحه 170
5- الماوردی، صفحهٔ 289 و ابویعلی، صفحهٔ 77

در سرزمین ،اسلام منطقه حجاز از- لحاظ طبقه بندی - در درجه دوم قرار گرفته است و در نظر مسلمین از لحاظ اهمیت تالی مرتبۀ مقام حرم را احراز کرده است.

غیر مسلمان از اقامت در این سرزمین منع شده اما برای مسافرت و عبور مجاز است.

این قاعده مبتنی بر حدیثی است که از محمد صلی الله علیه و آله نقل شده است:

«غیر مسلمین را از شبه جزیره عربستان اخراج کنید». (1)

بعضی از فقها این مفهوم را به صورت محدودی تعبیر کرده و آن را تنها شامل مکه و مدینه می دانند. گروهی حجاز و سایر فقها همه شبه جزیره را مشمول می دانند. (2) هرگاه یک نفر غیر مسلمان در حین مسافرت در حجاز بمیرد جنازه وی بایستی از این منطقه بیرون برده شود و در خارج از این سرزمین دفن ،گردد زیرا دفن شدن در حکم اقامت دایمی است و این عمل مطابق قانون مجاز نیست

بنابراین حجاز از این لحاظ محترم است که محمد صلی الله علیه و آله در آن سرزمین مأمور تبلیغ اسلام شد و دعوتش را در آن جا انجام داد و تمام دوران زندگی اجتماعی خودش را در آن جا به پایان رسانید. اموال منقول و غیر منقولش در آن جا باقی ماند و تنها پاره ای از یادگاری ها و آثار نفیس و مقدس او از قبیل «زره و خرقه» از حجاز خارج شد (3)

این یادگاری ها و آثار نفیس توسط جانشینان محمد صلی الله علیه و آله حفظ و در دستگاه خلفا به عنوان نمونه هایی از نفیس و مقدّس نگهداری شد.

سومین قسمت دار الاسلام در خارج از شبه جزیره عربستان است که به وسیلهٔ مسلمین فتح شده است. قانون اسلام هیچ گونه اعتباری برای این تقسیم بندی قایل نشده است. اهل کتاب مجاز بودند به عنوان «ذمی» زندگی کنند و حربیها می توانستند به وسیلهٔ «امان» مسافرت کنند و مشرکین مشروط به این که مالیات سرشماری را پرداخت کنند از حق اقامت محروم نبودند.

اراضی این سرزمین به چهار نوع تقسیم می شد:

الف) زمین هایی که مالکین اصلی آن مسلمان شده بودند به نام زمین «عشر» نامیده می شد.

ص: 202


1- سنن دارمی چاپ ،دمشق سال 1349ه-، جلد 2 صفحه 233
2- الماوردی، صفحهٔ 291 ابویعلی، صفحات 81 - 179 با ابن قدامه ،المغنی طبع ،رشید رضا، چاپ قاهره سال 1367ه- جلد 8 صفحه 529
3- این آثار نفیس بعداً به خزانه یا موزه استانبول مرکز خلافت آل عثمان انتقال داده شد. (مترجم)

ب) اراضی تسخیر شده که میان مسلمین تقسیم می شد و آن ها نیز جزء «عشر» محسوب می شد.

ج) اراضی متفرقه که در تصرف مالکین اصلی آن باقی می ماند ولی این مالکین موظف به پرداخت خراج بودند.

د) اراضی موات که مسلمین آن ها را احیا می کردند و جزء اراضی «عشر» در می آمد.

قواعد مشروح راجع به طبقه بندی زمین که مربوط به مزارع و امور مالیاتی است خارج از بحث ماست. (1)

ص: 203


1- قواعدی که دربارۀ اراضی سرزمین فتح شده وضع شده است، در فصل هفدهم بحث خواهد شد. برای مطالعۀ احکام مربوط به اراضی طبق قوانین اسلام مراجعه کنید به «طبقه بندی اراضی در اسلام» و اصطلاحات فنی آن مندرج در مجلهٔ آمریکایی السنه و ادبیات ،سامی شمارهٔ 48 سال 1940، صفحات 62- 50 و به کتاب وضع مالیات در اعصار قدیم قوانین ،اسلام چاپ ،کوپنهاک سال 1950، فصل 3-1، تألیف لوكهارت.

ص: 204

﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ، حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَمَ الله ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْلَمُونَ﴾ (1)

فصل پانزدهم: بیگانگان در سرزمین اسلام

حربی ها و مستأمنين

هر چند قانون اسلام مسلمین را تنها اشخاصی می داند که دارای اهلیت کامل قانونی هستند اما در صورتی که به افراد غیر مسلمان اجازه ورود به سرزمین اسلامی داده شود تا تحت حمایت حکومت اسلام زندگی کنند، آن ها نیز می توانند نوعی حق مشروع داشته باشند.

مسلمانی که تحت قوانین و مقررات اسلام زندگی می کند از حقوق کامل تابعیت برخوردار است ولی افراد غیر مسلمان به تناسب نوع رابطۀ آن ها با مسلمین به درجات مختلف از حقوق تابعیت استفاده می کنند

سه گروه معین و مشخص از حقوق کامل اهلیت برخوردار نیستند:

1) حربی ها 2) مستأمنين 3) ذمی ها از آن جایی که دسته سوم، موضوع بحث در فصل هفدهم خواهد بود در این جا راجع به آن ها صحبتی به میان نمی آید.

حربي ها

حربی- چه اهل کتاب باشد و چه مشرک - بدون توجه به کشور اصلی او متعلق به دار الحرب است و چون شرعاً دار الحرب با دار الاسلام در حال جنگ است، طبعاً حربی بیگانه ای است که مسلمان با او نیز در جنگ است.

ص: 205


1- سوره توبه آیه 6 «اگر یکی از مشرکین نزد تو پناهنده شود به او پناه بده تا این که کلام خدا را بشنود، سپس او را به محل امن خودش برسان این امر برای این است که آن ها مردمی هستند که نمی دانند».

اگر حربی مشرک باشد، مطابق آیه قرآن که می فرماید: ﴿فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتموهُمْ﴾ (1) محکوم به قتل .است ولی حربی اهل کتاب را نباید کشت، بلکه باید او را اسیر کرد و به عنوان برده نگاه داشت. (2) همچنین هرگاه یک نفر حربی پس از تحصیل اجازه مخصوص که آن را «امان» می نامند وارد دارالاسلام ،شد مصون از تعرض خواهد ماند و می تواند برای مدت محدودی در دارالاسلام اقامت کند یا از آن جا عبور نماید. اجازه امان، شامل مصونیت خانواده و دارایی وی نیز خواهد بود

امان

امان قرارداد مأمونیت و مصونیتی است که بر اساس آن شخص حربی مادام که در دار الاسلام تحت اراده حکومت اسلامی زندگی می کند مورد حمایت خواهد بود و در مدت توقفش در حال جنگ شناخته نخواهد شد بلکه مستأمن خواهد بود. مدت امان بایستی کم تر از یک سال باشد و چنان چه حربی تقاضای اقامت بیش تر از یک سال کرد، باید مالیات سرشماری (جزیه) پرداخت کند که در آن صورت ذمی شناخته خواهد شد. (3)

امان ممکن است به وسیلۀ امام - یا نماینده امام - داده شود و دارای یکی از دو عنوان «مهادنه یا موادعه» خواهد بود که معنی هر دو کلمه، متارکه جنگ است. همچنین ممکن است که افراد معمولی از مؤمنین نیز جواز امان صادر کنند که نوع اول از امان رسمی و نوع دوم غیر رسمی نامیده می شود (4)

امان رسمی معمولاً از طرف امام یا یکی از نمایندگانش صادر می شود و ممکن است شامل تمام جمعیت یک سرزمین یا یک شهر یا افراد معدودی از حربی ها گردد. (5) این نوع امان یا به صورت قرارداد صلح تنظیم می شود که بر حسب آن حربی ها مصونیت کامل به دست می آورند یا این که به وسیلۀ امام یا فرمانده لشکر به منظور مذاکره در موضوع معینی به یک یا

ص: 206


1- سوره توبه، آیه 5.
2- به بحث اسرای جنگی که قبلاً تشریح شد مراجعه کنید.
3- الماوردى احکام ،السلطانیه چاپ بن سال 1853 صفحه 252 فقط مذهب حنفی اجازه صدور جواز اقامت برای مدت ده سال می دهد و این مدت کامل دوران متارکه جنگ با کفار .است مراجعه شود به کتاب «كشاف القناع»، تأليف بهوتی، چاپ قاهره، سال 1936، جلد 3، صفحهٔ 82
4- تئوری های مالی ،اسلامی تألیف ،اگنیدس چاپ ،لندن سال 1916، صفحه 355
5- مذهب حنبلی با امان دادن به جمعیت یک کشور یا یک شهر بزرگ مخالف است و فقط با امان دادن به شهرهای کوچک و به قصبات موافقت ،دارد ،بهوتی، جلد 3، صفحات 83 -82

چند نفر حربی داده می شود

حربی ها مادام که از منافع امان برخوردار می شدند مورد حمایت دولت اسلامی بودند. وقتی که مقصود از امان انجام می شد مستأمنین هدایت و رهبری می شدند تا این که با کمال سلامت به محل اصلی خودشان بازگشت کنند. (1)

امان نامۀ غیر رسمی ممکن است به درخواست یک نفر حربی یا به وسیله یک نفر مسلمان بالغ و رشید - چه آزاد باشد و چه بنده و چه زن و چه مرد - داده شود. در هر صورت میان فقها درباره اهلیت و صلاحیت مسلمانی که می تواند امان ،دهد اختلاف وجود دارد.

فقهای مالکی و شافعی و حنبلی به بردگان و کنیزان حق اعطای امان می دهند، ولی فقهای حنفی چنین حقی را قایل نیستند مگر این که این نوع امان دهنده مجاهد باشد یا از مولای خویش اجازه صدور امان گرفته باشد. (2) الاوزاعی حتی به خوارج نیز اجازه می دهد که امان بدهند. (3) معمولاً کودکان و افراد علیل از اعطای حق امان محرومند. (4)

ابوحنیفه و شافعی معتقدند که کودک به محض رسیدن به سن بلوغ، می تواند امان بدهد. الاوزاعی این حق را برای کودک ده ساله تجویز می کند ذمی ها مطابق دستور همه مذاهب از حق اعطای امان محرومند.

شرح امان نامه خیلی ساده است و دربارۀ آن میان فقها اختلافی نیست. همین که نیت و مقصود حربی از درخواست امان -به هر زبانی که باشد - دانسته شد هر کلمه یا هر اشاره ای که حاکی از تصویب باشد، کافی است. حتی یک اشاره یا سلام ساده برای اعطای حمایت به حربی کافی است مشروط به این که نیت امان دادن در اشاره یا در سلام منظور شده باشد (5)

ص: 207


1- مالک نسبت به عمل یکی از فرماندهان جنگی که به یک نفر از حربی ها امان داد و سپس او را کشت متعرض است و می گوید وقتی که خبر این عمل به عمر خلیفۀ دوم ،رسید نامه ای به فرمانده لشکر نوشت و توجه او را به لزوم ایفای تعهد در مورد کسی که به او امان داده شده است جلب نمود مراجعه شود به کتاب الموطا تأليف مالک بن انس با شرح جلال الدین سیوطی چاپ قاهره، سال 1939، جلد 1، صفحهٔ 298
2- طبرى كتاب الجهاد چاپ ،لیدن سال 1933، صفحه 29
3- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر
4- مالک صدور جواز امان را برای کودکان در صورتی که بدانند چه می ،کنند تصویب می کند مراجعه شود به المدونة الكبرى چاپ ،قاهره سال 1323ه- جلد 3، صفحه 41.
5- بخاری در کتاب «الجامع الصحیح» (چاپ لیدن به سال 1824) جلد 2 صفحهٔ 296 و بهوتی، جلد 3، صفحه 83

هرگاه قصد ،مسلمان امان دادن نباشد ولی حربی اشاره او را به منزلهٔ امان تلقی کرده باشد این نوع امان نیز معتبر شناخته شده است باید متذکر بود که موضوع هرمزان نمونه امانی است که اگر تحصیل آن را بر اساس مکر و حیله ،ندانیم باید بگوییم بدون این که نیت اعطای آن در بین باشد از طریق دلالت تضمین داده شد. (1)

اگر یک نفر حربی بدون گرفتن امان وارد دارالاسلام می شد یا این که نمی توانست تحصیل امان نامه بنماید محکوم به قتل بود مگر این که مسلمان شود. (2)

شافعی توصیه می کند که باید چهار ماه به چنین شخصی مهلت داده شود. در آن صورت یا بایستی به او اجازه دهند که برود- او را به سلامت از مرز خارج کنند - یا این که جزیه بپردازد و به صورت ذمی درآید یا مسلمان شود. (3)

سایر فقها توصیه می کنند که باید اخراج شود مشروط به این که به او مصونیت دهند تا خود را به دار الحرب برساند. (4) اگر حربی مدعی می شد که مأموریت داشته است تا پیغامی را به امام برساند، از نظر مصونیت دیپلماسی، مجاز بود نزد امام برود و در صورتی که امام ملاحظه می کرد که حربی واجد اعتبار نامه نیست یا پیغامی برای ابلاغ نداشته است محکوم به قتل می شد

ممکن است حربی به اشتباه یا بر اثر شکستن ،کشتی خود را به ساحل رسانیده وارد دار الاسلام شود و در آن جا خود را در میان مسلمین ،ببیند اما امان نامه ای نداشته باشد. در این موارد اکثریت فقها توصیه می کنند که اقتضا دارد ،امام حربی را آزاد یا فوراً اعدام نماید و یا پس از پرداخت غرامت، آزاد شود. (5)

حقوق و وظایف مستأمنين

همین که یک نفر حربی به صورت مستأمن درآمد یعنی امان گرفت مجاز است که خانواده و اولاد خودش را به هر یک از شهرهای دار الاسلام که بخواهد آورده، در آن جا اقامت ،نماید به استثنای شهرهای مقدس حجاز مشروط به این که شرایط مربوط به ذمی را

ص: 208


1- مراجعه شود به فصل یازدهم
2- ابو يوسف، كتاب الخراج چاپ ،قاهره سال 1352 ه- صفحهٔ 188.
3- شافعی كتاب الام، جلد 4 صفحه 201
4- بهوتی، جلد 3، صفحه 84
5- تاریخ طبری، صفحه 32.

بپذیرد و جزیه بپردازد. همچنین می تواند با زن ذمی ازدواج کند و او را به دار الحرب ببرد اما اگر حربی، زن بود و با یک مرد ذمی ازدواج می کرد حق نداشت شوهرش را به دارالحرب ببرد، زیرا ممکن بود این عمل نیروی موثری برای قیام علیه دارالاسلام واقع شود. (1)

مستأمن در صورتی که از حقوق حسن مراوده برخوردار باشد، می تواند با توجه به محدودیت هایی که قانون مقرر داشته است وارد معامله و داد و ستد گردد. (2)

از طرف دیگر مستأمن مکلف است عقاید و اعمال مذهبی مسلمین را محترم شمرده و از گفتار یا کرداری که حمل بر قلت احترام به اسلام باشد خودداری کند. فعالیت او به هیچ وج نباید منتهی به صدمه زدن یا به خطر انداختن مصالح اسلام گردد و اگر یک نفر حربی به شکل مستأمن وارد دارالاسلام شود، محکوم به قتل است. (3) همچنین اجازه خرید اسلحه یا برده یا سایر ابزارهایی که در جنگ مورد استفاده است را ندارد زیرا همه این عملیات در حکم قاچاق جنگی و اقدام بر مخالفت است و ممکن است موجب ضرر دارالاسلام و نفع دار الحرب .گردد.

معامله کالای قاچاق خالی از اعتبار تلقی می گردید و اگر مستأمنی اسلحه ای می خرید این معامله فاسد بود و بایستی پولش را پس می گرفت و اسلحه را مسترد می نمود. (4) بنابراین تحت هیچ شرایطی حتی اگر معامله فسخ نمی شد حربی اجازه نداشت کالای قاچاق را به دار الحرب ببرد معاملات ربوی نیز ممنوع بود.

در هر صورت اگر مستأمن بعضی از شرایط و مقررات حسن رفتار را نقض می کرد یا حتى اگر گناهی مرتکب می شد امانی که به او داده شده بود معتبر بود لکن محکوم به مجازات بود شافعی بین تعرض به شؤون عبادت و تعرض به اصول و قواعد مدنی یا عملیاتی که جنبهٔ جنایی داشت فرق می گذاشت. او معتقد بود که در مورد شق اول بایستی به مستأمن اخطار شود و در مورد شق دوم مانند سایر مردم اعم از ذمی ها یا مؤمنین، باید مجازات شود. (5)

ص: 209


1- مرغینانی در کتاب الهدایه چاپ ،قاهره سال 1936 جلد 3 صفحات 132 - 131.
2- در مورد روابط بازرگانی بین حربی و مستأمن در فصل 24 بحث خواهد شد.
3- . ابویوسف، صفحه 189
4- ابویوسف، صفحه 188
5- شافعی در کتاب ،الابانه چاپ ،قاهره سال 1321 ه- ، جلد 7 صفحهٔ 326 الاوزاعی در مجازات مستأمن با شافعی هم عقیده است. مراجعه شود به تاریخ طبری، صفحهٔ 54.

ابوحنیفه و ابویوسف مدعی بودند که مستأمن، محكوم به مجازات نیست و هرگاه مرتکب زنا می شد او را مجازات نمی کردند ولی اگر مسلمانی را می کشت یا دستی را قطع می کرد، محکوم به قتل بود و بایستی دستش بریده می شد. (1) همچنین هرگاه دو نفر مستأمن یا بیش تر از دو نفر برای محاکمه نزد قاضی می رفتند که قاضی طبق موازین شرعی به دعاویشان رسیدگی کند مجاز بودند و قاضی محاکمه می کرد ولی هرگاه مسلمانی به مستأمنی حمله می کرد، شخص مسلمان به وسیلۀ امام یا نمایندگان او مجازات می شد. (2) مسلمان نیز حق نداشت در معاملاتی که شرع آن را منع کرده است وارد شود یا خریدهایی بکند که معتبر شناخته نمی شود

پایان امان

معمولاً دورۀ امان یا در پایان مدت که بالغ بر یک سال نبود - منقضی می گردید یا وقتی که مستأمن از دار الاسلام خارج می شد و در صورت مراجعت مجدد به دارالاسلام، بایستی امان نامۀ تازه و یا به عبارت دیگر جواز مجددی تحصیل نماید.

هرگاه ثابت می شد که مستأمن نسبت به مصالح مسلمین نیت سویی داشته یا هنگامی که امام، اقامت او را مخالف مصالح مسلمین تشخیص می داد، مستأمن به امر امام اخراج می شد و امام می توانست مسلمانی را که به مستأمن امان داده و آن امان مضر به مصالح اسلام تشخیص داده می شد مجازات کند (3)

اگر مستأمنی پس از مراجعت به دار الحرب، اموالی را از خود باقی می گذاشت و یا به طور ناگهانی فوت می کرد به وراث او اجازه خارج کردن اموال را از دار الاسلام نمی دادند و اموال او از طرف دولت توقیف می گردید. ولی اگر مستأمن در دارالاسلام فوت می کرد و امانی که داده شده بود هنوز در مورد دارایی او اعتبار داشت وراث او در صورت تمایل می توانستند اموال او را از دارالاسلام خارج کنند (4)

ص: 210


1- تاریخ طبری، صفحهٔ 56
2- شیبانی، السیر الکبیر با شرح سرخسی چاپ حیدرآباد سال 1335 ه-، جلد 4، صفحات 109 - 108 عقاید فقها در رابطه با این موضوع که اگر مسلمانی یک نفر حربی را بکشد باید کشته شود یا فقط دیه بپردازد. مختلف است مراجعه شود به تاریخ طبری، صفحات 57 - 56
3- بهوتی، جلد 3، صفحات 85 - 83
4- شافعی جلد ،4 صفحه 191 ،بهوتی، جلد 3، صفحه 86

اهمیت امان

اشاره

از آن جایی که روابط رسمی بین مسلمین و غیر مسلمین در محیط اسلامی خصمانه بود موضوع ،امان برای مسلمین و غیر مسلمین در ایجاد روابط صلح موقت، بسیار مفيد واقع می شد و در غیر آن صورت انجام صلح مقدور نبود.

امان برای مسلمان و غیر مسلمان اصل مقید و مشروطی بود که به وسیله آن می توانستند به کشورهای یکدیگر مسافرت کنند در نتیجه امان نامه به منزلهٔ گذرنامه ای بود که یک بیگانه برای اقامت در سرزمین اسلام آن را تحصیل می نمود زیرا بدون داشتن چنین گذرنامه یا جوازی اگر مسلمین یا غیر مسلمین می خواستند از دارالاسلام خارج شوند یا وارد شوند هیچ گونه مبادلهٔ کالایی مقدور نبود موضوع ،امان مسألۀ عبور و مرور مرزی را تحت نظم و ترتیب قرار داده بود و بدون آن ممکن بود میان دو «دار»، تصادم و اصطکاک ایجاد شود، زیرا در این صورت طبق مقررات صلح و سلمی با یکدیگر نداشتند. گذشته از این امر، زمانی که جنگ در حال تعلیق بود اعطای ،امان ایجاد روابط بازرگانی رسمی را میان بازرگانان مسلمان و آن هایی که در خارج از مرزهای اسلام می زیستند، تسهیل می کرد.

ص: 211

ص: 212

﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُوا الْأَيْمَنَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا، وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً ﴾ (1)

فصل شانزدهم: مسلمین در سرزمین غیر اسلامی

سرزمين غير مسلمین یا دار الحرب

در فصل قبل دار الاسلام سرزمینی معرفی شد که قانون اسلام به وسیله حکومت اسلامی در آن جا اجرا شود و حتی اگر در سرزمینی که تحت قوانین غیر اسلامی اداره می شود مسلمان بتواند قانون اسلام را آزادانه اجرا کند، آن جا نیز دارالاسلام شناخته می شود. در مقابل سرزمینی که دولت غیر اسلامی به آن حکومت کند و مسلمان نتواند قانون خود را در آن ،اجرا ،کند سرزمین غیر اسلامی محسوب می شود.

بنابراین دار الحرب در مقابل دار الاسلام به سرزمینی اطلاق می شود که خارج از مرز قانون اسلام باشد و چنین سرزمینی صلاحیت آن را ندارد که بر اساس تساوی و برابری با دار الاسلام روابطی ایجاد کند نتیجه این که چون دار الاسلام برای طرف مقابل رسمیتی قایل نیست، لذا هر قراردادی که بین دو «دار» بسته شود کم دوام است و در وضع جنگ تغییری حاصل نمی شود

هر چند دار الحرب خارج از مرز قانون اسلام است با این حال منطقه بی طرف یا به عبارت دیگر زمین «بلامالک» شناخته نمی شود.

این حقیقت که حالت جنگ بین دو «دار» وجود دارد دلیل است بر این که دارالحرب بر حسب قانون اسلام مکلف است که طبق قاعده جهاد با اسلام رابطهٔ خصمانه داشته باشد و در عین حال مسلمان موظف است مادام که این حالت جنگی وجود دارد ( و به تعبیر دیگر تا روزی که کار یکسره نشده است مترجم) حقوق غیر مسلمین چه لشکری و چه کشوری را

ص: 213


1- سوره نحل آیه 91: «وقتی که با خدا عهد بستید وفای به عهد کنید و پس از سوگندهایی خوردید آن را نقض نکنید و حال این که خدا را ضامن خودتان قرار داده اید».

محترم بشمارد.

از آن جایی که برای اداره امور هر جامعه ای، وجود قدرت لازم و ضروری است، لذا اسلام در مدت کوتاه صلح - یعنی وقتی که جهاد در حال تعلیق است - موجودیت دولت حاکم بر سرزمین غیر اسلامی را تصدیق می کند ولی تصدیق موجودیت چنان قدرتی موجب به رسمیت شناختن آن نمی باشد زیرا به رسمیت شناختن چنان دولتی، دلیل بر این است که اسلام عملکرد مقامات و دستگاه های غیر اسلامی را تصویب کرده است.

نتیجه این بحث این است که اگر مسلمانی بر حسب اتفاق به سرزمین غیر اسلامی مسافرت کند یا در آن جا اقامت گزیند، اصولاً از او انتظار نمی رود که با حکومت و مقامات آن سرزمین مخالفت کند و قدرت حکومت را نادیده انگارد مگر این که چنان وظیفه ای از طرف امام بر عهده وی قرار گرفته باشد که در این صورت نیز مکلف است قوانین آن سرزمین و قوانین خودش را توأماً اجرا کند و هرگاه احساس کرد که بین قانون این کشور و قانون خودش تعارضی وجود دارد ناگفته پیداست که کدام یک را باید انتخاب کند

رفتار مسلمان در سرزمین غیر اسلامی تحت شرایط امان

به همان طریقی که فرد غیر مسلمان تحت شرایط ،امان وارد سرزمین اسلام می شود و شرایط ،آن در آزادی و چگونگی رفتار وی محدودیت هایی را ایجاب می کند فرد مسلمان نیز هنگامی که به سرزمین غیر اسلامی وارد می شود، همان محدودیت ها را حتی اگر به طور صریحی تشریح نشده باشد بایستی در خاطر بسپارد (1) و در طول مدت ،امان متعهد است که از هر نوع اقدامی که صدمه یا زیانی به غیر مسلمان برساند، خودداری کند.

به علاوه مکلف است که در چنین شرایطی قوانین خود را از قبیل احتراز از ربا و فروش شراب و گوشت خوک رعایت کند حتّی اگر این گونه اعمال طبق قانون سرزمین غیر اسلامی مجاز باشد. (2) زیرا قانون اسلام تابع محل و منطقه نیست و اجرای آن بر عهده افراد است هر جا باشند. همچنین مسلمان متعهد است که به وعده خود وفا کند و هر نوع قراردادی را که منعقد

ص: 214


1- کشاف القناع چاپ قاهره سال 1947 صفحهٔ 85 جلد 3، تأليف بهوتی
2- همچنین مسلمان از همراه بردن قرآن به دارالحرب ممنوع است زیرا پیغمبر صلی الله علیه و اله و فقها مایل نبودند ببینند کفار به کتاب مؤمنین بی احترامی می کنند مراجعه کنید به بخاری کتاب الجامع الصحيح، چاپ ليدن سال ،1864 جلد 2 صفحهٔ 245

نموده، حتی پس از بازگشت به دار الاسلام انجام دهد. (1)

مثلاً اگر مالی را به عاریت گرفته یا سرقت کرده حتی پس از خروج از دار الحرب بایستی مسترد دارد. اما در طول اقامت در دار الحرب به هیچ وجه نباید تعهدی بر ذمه بگیرد که موجب تقویت کشوری که مخالف دار الاسلام است بشود بنابراین نباید هیچ گونه اطلاعاتی به آن ها بدهد و نباید در ساختن اسلحه و سایر مواد جنگی که ممکن است علیه اسلام مصرف شود، کمک کند. (2)

شخص مسلمان حتی مجاز نیست با یک زن حربی- گو این که اهل کتاب باشد - ازدواج کند، زیرا چنین ازدواجی ممکن است باعث به وجود آمدن اولادی گردد که بعدها در خدمت دار الحرب از آن ها استفاده شود. (3)

اگر مسلمانی - هنگام اقامت در سرزمین دشمن - به حقوق مسلمان دیگری تخطی کرده باشد یا به زیان مسلمانی مرتکب جرم و جنایت شده باشد، مشروط به این که دلیل کافی به وسیلهٔ شهود موجود باشد، محکوم به مجازات است.

طرز رفتار مسلمان در سرزمین غیر اسلامی بدون امان

اگر مسلمانی بدون گرفتن امان، وارد دارالحرب شود، تعهدی ندارد که قوانین آن را مانند آن هایی که تحت ،امانند رعایت کند در تئوری قانون گذاری اسلام، مسلمانی که در سرزمین غیر اسلامی زیست می کند و امان نگرفته مانند کسی است که با آن کشور در حال جنگ باشد.

بنابراین هیچ تعهدی ندارد که تسلیم قوانین سرزمین غیر اسلامی باشد اما در ضمن مدت اقامت نباید به عملیات خصمانه ای اقدام کند

در هر صورت اگر مسلمانی با اجازه امام وارد دارالحرب شود، همان گونه که مجاهدین در ضمن جنگ اموال و اسیر به غنیمت می گیرند او نیز مجاز است که غنیمت و اسیر بگیرد و نیز لازم است از منهیات قانون اسلام احتراز کند.

بنابراین در صورتی که مسلمان مرتکب زنا ،شود گوشت خوک بخورد، شراب بنوشد یا

ص: 215


1- بهوتى، جلد 3 صفحهٔ 85 و ،مرغینایی ،دارالهدایه چاپ قاهره سال ،1936 جلد ،3، صفحات 131-130 و شیبانی در السیر الکبیر با شرح سرخسی چاپ حیدرآباد سال 1335 ه-، جلد یک، صفحه 165.
2- شیبانی جلد ،3 صفحات 219 - 217
3- همان مدرک اخیر

این که به حقوق مسلمین دیگر تجاوز کند پس از این که به دارالاسلام بازگشت نماید محکوم به مجازات است. فقط فقهای حنفی تخفیفی در قانون قایلند جز در مورد ربا و وام (1) ابو حنيفه طرفدار این عقیده است که قانون اسلام برای مسلمان در سرزمین غیر اسلامی الزام آور نیست. (2)

اسراى مسلمان

مسلمانان جنگ جویی که در دست دشمن اسیر شده و به دار الحرب برده می شوند موظفند که به تعهدات خود پس از استخلاص عمل کنند اگر به اسیر مسلمانی اجازه داده شود که به کشور خود مراجعت کرده و وجوهی به عنوان غرامت بیاورد، باید به وعده خودش وفا کند و به کشور دشمن بازگردد و غرامت را تحویل دهد. (3)

بعضی از فقها من جمله ،شافعی عقیده دارند که اسرای مسلمان موظف نیستند در این گونه موارد به وعده وفا کنند و به کشور دشمن برگردند (4) و خلاصه این که ایفای این قسم تعهدات الزام آور نیست بالعکس اگر اسرا و عده ای نداده باشند نه تنها در فرار کردن آزاد هستند، بلکه می توانند اموال دشمن را ضایع کنند و کفاری را که در بازگشت به دارالاسلام می بینند، بکشند.

اسرای مسلمان در حین اقامت در دارالحرب مکلفند که علاوه بر قانون اسلام- جز در مواردی که مانعی در کار باشد - مقررات کشوری که در آن اقامت دارند را نیز رعایت کنند مشروط به این که آن مقررات با قانون خودشان تعارض نداشته باشد. آن ها در هیچ صورتی وظیفه ندارند که با جنگ جویان دشمن همکاری کنند، گو این که سهمی از غنایم جنگی به آن ها وعده داده شود (5) و نیز مکلفند که هیچ نوع اطلاعات مفیدی را به ضرر اسلام به دشمن ندهند هرگاه اسیر ،مسلمان تحت فشار باشد و مجبور به ارتکاب اعمالی شود که در اسلام

ص: 216


1- شیبانی جلد سوم صفحه 223
2- ،طبری کتاب ،الجهاد چاپ لندن سال 1933 ، صفحهٔ 62 و ،شیبانی جلد 4 صفحات 109-108
3- تاريخ طبری صفحهٔ .183
4- همان مدرک صفحات 189 - 188
5- همان مدرک صفحات 196 - 194، فقط الاوزاعی و ثوری می گفتند هیچ دلیلی ندارد که اسرای مسلمان در صورتی که جنگ مستقیماً علیه اسلام نباشد با جنگ جویان دشمن همکاری کنند. همان مدرک اخیر، صفحهٔ 195 و شیبانی، جلد 3 صفحات 237 - 234

نهی شده و حتی از مسلمانی استعفا دهد مجازاتی نخواهد داشت. (1) چنان چه شخص اسیر زنی باشد که تحت شکنجه جسمانی قرار گرفته در آغاز امر باید عذاب را تحمل کند، اما اگر ترس از مرگ در کار باشد مجاز است که از روی اکراه، تسلیم تقاضای دشمن گردد. (2)

ص: 217


1- طبری صفحات 198 - 197
2- همان مدرک صفحات 197 - 196.

ص: 218

﴿من آذى ذمياً و حمله فوق طاقته، فانا غريمه يوم القيامه﴾! (1)

فصل هفدهم: وضع و مقام ذمّی

اسلام و اتباع غیر مسلمان

در رابطه با موضوع تکالیف گروه های اقلیت از نظر روش های مختلفی که در قانون تهیه ،شده همچنین با توجه به مذاهب و مکاتب مختلف از مرحلهٔ غلامی و بردگی تا مرحلهٔ غرامت و خراج گرفتن ،موقت مادام که این گروه ها علاقه خود را از دین و فرهنگ غیر اسلامی قطع نکرده اند به صورت های گوناگون بحث شده است.

اسلام در مورد چگونگی رفتار با نژادها و تیره های تابعه ای که با مقامات اسلامی تماس گرفته اند، طریق آزمایش قابل توجهی در نظر گرفت و بعدها همان طریق آزمایش جزء قانون اسلام شد به موجب این قانون هر یک از افراد فرقه های خراج گذار به محض این که بخواهند جزء افراد امت و جامعۀ حاکمه قرار گیرند فقط با ادای شهادت که در اسلام فرمول و شعار ایمان به خداست به مقصود نایل می شوند.

ذمی ها مادام که از علاقه به کیش خود دست نکشیده بودند در اجرای مقررات دینی خود آزاد بودند- مگر هنگامی که آن مقررات مخالف مصالح مسلمین تشخیص داده می شد- و در صورت لزوم می توانستند به محاکم قضایی مسلمین مراجعه کرده و از مراجع قضایی استفاده نمایند.

مقررات قانونی و سازمان قضایی مربوط به فرقه های مختلف ذمی،ها بحث جداگانه ای دارد که از موضوع بحث حاضر خارج است.

ص: 219


1- حدیث نبوی: «هر کس غیر مسلمانی را که هم پیمان با مسلمین و تحت حمایت اسلام است آزار دهد و بیش تر از میزان توانایی او بر او تحمیل کند من در روز قیامت مدعی او خواهم بود و مطالبه غرامت خواهم کرد».

معنای ذمی

فرقه های مجاز در داخل محیط اسلام فقط منحصر به اهل کتاب ،نبود بلکه شامل بت پرست ها (عبد الاصنام) و آتش پرستانی که می خواستند در سرزمین اسلام- به استثنای شبه جزیره عربستان - اقامت کنند می شد. (1) عنوان اهل کتاب شامل مسیحی ها و یهودی ها و مجوس ها (زردشتی ها) و سامری ها و صابئین بود.

مشركين - مخصوصاً در عربستان - جزء ذمی ها محسوب نمی شدند، زیرا یا بایستی مسلمان شوند یا تسلیم شمشیر

مطابق اخبار و روایات مجوس ها نه به خدا عقیده داشتند و نه کتابی در دست داشتند و در واقع اهل کتاب ،نبودند لکن چون به یک نوع عقاید روحانی پایبند بودند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و خلفای راشدین آن ها را در طبقهٔ اهل کتاب به حساب می آوردند و آن ها را تحت حمایت امت اسلام قرار می دادند. (2)

به کلیه افراد غیر مسلمانی که کتاب دینی در دست داشتند اعم از این که داخل دار الاسلام باشند یا خارج از دار الاسلام اهل کتاب اطلاق می شد.

اهل کتابی که در دار الاسلام زندگی می کردند و به حکومت اسلامی تمکین نموده بودند ذمی نامیده می شدند معنی لغوی کلمۀ ذمه عهد و قراردادی است که مسلمین احترام به آن را بر عهده می گیرند و تخلف از آن مسلمان را مستوجب مذمت و ملامت قرار می دهد (3)

از لحاظ شرعی این اصطلاح حاکی از شرایطی است که تحصیل آن برای شخص، ایجاد حقوقی می کند که به موجب آن از حمایت دولت برخوردار می شود.

این حقوق علاوه بر تأمین مال و جان، شامل امان نامحدودی می باشد، ولی مستلزم اعطای حق تابعیت و اهلیت کامل نیست چرا که اهل کتاب هر چند به خدا ایمان دارند ولی چون به پیغمبر صلی الله علیه و آله او ایمان ندارند مؤمن حقیقی شناخته نمی شوند، لذا در جامعه اخوت اسلامی مشمول حق عضویت کامل نیستند.

ص: 220


1- ابو یوسف در کتاب ،الخراج چاپ ،قاهره سال 1352 ه- صفحات 29 - 28 می گوید: احتمال می رود شمول مشرکین بعد از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بر اساس اقتضای مصلحت صورت گرفته باشد.
2- ابو یوسف در مدرک سابق الذکر صفحهٔ 130 می گوید: بنابر روایتی که به علی علیه السلام نسبت داده اند مجوس ها در یک زمانی کتابی داشته اند که از بین رفته است
3- كتاب التعريفات الجرجانی صفحهٔ 112 طبع فلوگل و کتاب الطلبات الطلبه تأليف نجم الدين النسفى ، چاپ ،استانبول سال 1311 ه-، صفحه 80

مجازات برای عدم ایمان به قرآن و به پیغمبر خدا به جهت همین فقدان صلاحیت اعمال می شود و در عین حال شخص ذمی از لحاظ این که خراجی به نام جریمه می پردازد، از حق حمایت کامل استفاده می کند و از هر نوع تعرض و آزاری مصون و مأمون است.

در مورد ذمی ها و دریافت خراجی به نام جزیه از آن ها مسأله ای طرح شده است حاکی از این که، چون نشر اسلام به منظور اعلای کلمۀ حق مقصدِ غایی و هدف نهایی است و این دین تعمیم باید پیدا کند و گرفتن خراج از کسانی برای پایداری و بقای در کفر، با مقصد اصلی سازگار نیست در این صورت چگونه می توان به گرفتن جزیه قانع بود؟ سرخسی عقیده داشت که مقصود از این عمل نفع مادی و اخذ وجوه نقدی نیست، بلکه بهترین طریق مسالمت و مدارا می باشند که از طریق آن کفار به دین اسلام دعوت می شوند. علاوه بر این هنگامی که ذمی ها با مسلمین زندگی می کنند، مجذوب محسنات و زیبایی های دین اسلام شده و با رغبت به اسلام می گروند. (1)

عهدنامه ذمی ها با محمد صلی الله علیه و آله

متون کتب قديم فقه حاوی مجموعه ای از قوانین است که در روابط ذمی ها با مسلمین نافذ است. با توجه به جنبه محدودیت قوانین این پرسش تردید آمیز مطرح می شود که آیا پاره ای از این ،قوانین محصول دوران شدت عمل و تجاوز نیست؟

بحث و مطالعه دقیق در تئوری و عمل مسلمین صدر اسلام راجع به رفتار با فرقه های غیر مسلمان ممکن است تغییراتی را که در ادوار بعد رخ داده است روشن کند.

روابط محمد صلی الله علیه و آله با اهل کتاب که میل داشتند با او در حال صلح و سلم باشند، چه از لحاظ مدارا و مسالمت در جهات مذهبی و چه از نظر حزم و احتیاط در امور سیاسی و اجتماعی، حاکی از تسامح و اغماض بود. این معنی در عهدنامه مدینه که ( به سال 623م) با قبایل اوس و خزرج منعقد شد و ضمن آن به یهودی ها نیز اجازه داده شد که به آن ملحق شوند منعکس است.

آن عهدنامه راجع به روابط یهودی ها با مسلمین چنین مقرر می دارد که: (2)

ص: 221


1- كتاب المبسوط چاپ قاهره سال 1324ه- ، جلد 10، صفحه 77
2- این مقدار از عهدنامه به منظور روشن شدن مطلب توضیح داده شد و برای مطالعه متن کامل آن به فصل هیجدهم مراجعه نمایید.

«یهودی های بنی عوف با مسلمین تشکیل یک ملت می دهند. یهودی ها بر کیش خودشان باقی خواهند ماند و مسلمین بردین خودشان...»

«هیچ یهودی مجاز نیست که بدون اجازه و تصویب محمد صلی الله علیه و آله (در میدان جنگ) به مسلمین ملحق شود...»

«یهودی ها مادامی که در جبهه جنگ با مسلمین همکاری می کنند، در مخارج جنگی نیز با آن ها شرکت خواهند نمود».

این عهدنامه برای یهودیها هیچ نوع محدودیت و ممنوعیتی را جز این که به عنوان یک دسته مجزای ،مذهبی در میان جامعه و امت وسیع تر محمد صلی الله علیه و آله باشند، قایل نشده است.

یهودی ها جز در هنگام دعوت از آن ها، مقید و ملزم به شرکت در جنگ نبودند و در صورتی که به جنگ دعوت می شدند بایستی سهم خودشان را برای هزینه جنگی در عملیات مشترک می پرداختند. هیچ گونه عوارض و خراج و یا عدم صلاحیتی بر آن ها تحمیل نمی شد. در حقیقت حقوق یهودی ها با مسلمین روی هم رفته در یک سطح مساوی قرار داده شده .بود شاید نیاز به داشتن متفقین برای اسلام عامل اجباری بود که با فرقه های اهل کتاب صلح و سازش داشته باشند، (1) ولی این نکته نیز حقیقت دارد که پس از استقرار اسلام و مخصوصاً صلى بعد از فتح مکه (به سال 630 م ) ، محمد صلی الله علیه و آله غیر از خراج و جزیه- که از اعمال قبل از اسلام بود چیز دیگری از آن ها نمی خواست و این دستور طبق آیه قرآن- که احتمالاً در حدود سال 631 م نازل شد - به شرح زیر اعلام شد:

﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنْ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الجُزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾.

«با آن هایی که کتاب به آن ها داده شده است و نه به خدا ایمان دارند و نه به روز واپسین و آن چه را خدا و رسول او حرام قرار داده اند حرام نمی دانند و به حقیقت و واقعیت دین اعتراف ندارند جنگ کن تا این که با دست خودشان در کمال حقارت و خضوع، جزیه بپردازند» (2)

قرآن جز در ضمن پاره ای از اخطارها که علیه تحریکاتی که از ناحیه اهل کتاب صورت

ص: 222


1- مؤلف با احاطه و تتبع تام و تمامی که دارد فراموش کرده است که آن همه ارفاق و اغماض را یهودی ها فراموش کردند و در عوض هنگام فتح مکه از عهد شکنی و غدر و مکر و حیله و تحریک علیه اسلام خودداری نکردند تا این که مستوجب این مقررات گردیدند. (مترجم)
2- سوره توبه، آیه 29

می گرفت، محدودیت های دیگری را دستور نداده است و حقیقت امر این است که قرآن و حدیث به مسلمین تأکید می کنند که تعهداتشان را در مورد حمایت از اهل کتاب محترم بشمارند و در هر حال از مدارا و مسالمت با آن ها خودداری نکنند. هرگاه آن ها در عهد و پیمانشان پایدار بمانند و روابط صلح جویانه خود را با اسلام حفظ کنند، مسلمین موظفند در برابر هجوم یا اذیت و آزار احتمالی علیه آن ها، دفاع کنند. (1)

ابو یوسف و بلاذری، صدور چنین منشوری را از طرف محمد صلی الله علیه و آله به عنوان اهل کتاب از قبیل طباله، جراش، روح منع خیبر، نجران و ایلا نقل می کنند که ضمن این منشورها، دفاع از جان و مال و عقاید آن ها وعده داده شده است که در عوض جزیه بپردازند.

متن عهدنامه با نجران به عنوان نمونه به شرح زیر درج می شود:

«بسم الله الرحمن الرحیم این عهدنامه ای است از رسول خدا به مردم نجران. به موجب این ،عهدنامه میوه ها و پول ها و غلامانشان در پناه حمایت ،وی محفوظ و مصون خواهند ماند. همه این اشیا به خودشان واگذار می شود، جز این که هر سال دو هزار دست لباس -حلل الاواقی - تحویل دهند که از این بابت یک هزار در ماه رمضان و یک هزار در ماه صفر با یک مثقال نقره تسلیم کنند اگر محصول زیادتر یا کم تر (از خراج) شود، دومی نسبت به اولی تسعیر و تقویم خواهد شد از مردم نجران انتظار می رود که سپر و اسب و مواشی و سایر اشیا را به طور عاریه (به مسلمین) بدهند و نیز تهیه و تدارک خواربار مأمورین سالخورده برای مدت حداکثر بیست ،روز بر عهده آن هاست ولی این تدارکات نبایستی بیش تر از یک ماه نزد آن ها بماند. هرگاه در یمن و معره جنگی رخ داد، بایستی برای سی نفر لباس، اسب و شتر تهیه کنند

اگر قسمتی از آن چه به مأمورین مسن داده شود معیوب یا نابود شود مردم نجران مسؤول جبران آن هستند. آن ها از حمایت خدا برخوردار خواهند بود و محمد پیغمبر خدا وعده می دهد که جان و مال و اراضی و عقایدشان مصون و مأمون خواهد بود، چه آن هایی که حاضرند و چه غایب همچنین خانواده ها و معابدشان و آن چه تحت تملک آن هاست.

هیچ کشیش یا زاهدی از کلیسا یا حومه اش اخراج نخواهد شد و هیچ کشیشی اجباراً از شغل روحانيتش منفصل نخواهد شد. هیچ گونه تحمیل و یا تحقیری بر آن ها نخواهد شد.

ص: 223


1- سوره بقره آیه 62 و سورۀ ،زمر آیات 46 و 82 مراجعه شود به بخاری کتاب الجامع الصحيح، چاپ ،لیدن سال ،1864 صفحات 301 - 291

همچنین اراضی آن ها به وسیلهٔ لشکریان (ما) اشغال نخواهد شد. آن هایی که درخواست عدالت کنند به آن ها اعطا خواهد شد نه ظالمی وجود خواهد داشت و نه مظلومی کسانی که به شغل رباخواری مشغول باشند هیچ نوع حمایتی از من نخواهند دید و هیچ فردی مسؤول خطای دیگری نخواهد بود.

برای ارایه این عهدنامه ضمانت خدا و اطمینان محمد پیغمبر خدا وثیقه است. آن چه در این نامه نگاشته شده تضمین می شود تا این که خدا قدرت و نیروی خودش را آشکار کند و مادامی که مردم نجران بر این پیمان وفادار و پایدار بمانند و تعهداتشان را مطابق آن انجام دهند، هیچ نیرویی متعرض آن ها نخواهد شد.

این پیمان با حضور شهود ذیل تحریر شد:

ابوسفیان بن حرب و قیلان بن عمر و مالک بن عوف از (قبیلهٔ) بنو نصر و الاقرع بن حابس الحنظلى و مغيرة بن شعبه و عبدالله بن ابی بکر نگارنده است». (1)

نظیر همین عهدنامه از طرف محمد صلی الله علیه و آله به مسیحیان ایلا (عقبه) صادر شد.

محمد صلی الله علیه و آله می کوشید تا همه فرقه های اهل کتاب را در این صف وارد کند و بدین طریق، برتری اسلام را در عربستان اعلام دارد

نامۀ دیگری برای یوحنا رییس مسیحیان ایلا نوشت و او را دعوت نمود که با اسلام صلح کند

متن نامه به شرح زیر است:

«به يوحنا بن رعبه و رؤسای اهل ایلا

السلام علیکم؛ حمد خدایی را که جز او خدایی نیست قبل از آن که به شما نامه بنویسم با شما داخل جنگ نخواهم شد یا اسلام بیاورید و یا جزیه بپردازید و خدا و رسول خدا و پیغمبران او را اطاعت کنید

فرستادگان مرا محترم شمارید و البسه خوب به آن ها بدهید، ولی لباس ها از نوع لباس های فاتحین جنگ نباشد. (2) به زید لباس های خوب بپوشانید، زیرا مادام که فرستادگان

ص: 224


1- ابو یوسف در کتاب الخراج صفحات 73 - 72 و بلاذری در کتاب فتوح البلدان چاپ لیدن، سال 1866، صفحهٔ 65 فیلیپ هتی در کتاب اصول کشور و دولت اسلامی به انگلیسی و محمّد حمید الله در رسالهٔ اسناد دیپلماسی مسلمان به ،فرانسه این سند را نقل کرده اند.
2- لباس هایی که به فاتحین داده می شد لباس هایی بود که با قهر و غلبه گرفته می شد و مسلم است که مردمان مغلوب حاضر نبودند با میل و رغبت آن لباس ها را بدهند.

من خشنود باشند من نیز خشنود خواهم بود...

اگر می خواهید از طرف خشکی و از طرف دریا امنیت داشته باشید خدا و پیغمبرش را اطاعت کنید آن گاه از هرگونه حمله و هجومی چه از طرف عرب و چه از طرف عجم (بیگانه) مصون خواهید بود و اگر امتناع کنید هیچ چیز از شما نخواهم پذیرفت تا این که با شما بجنگم و مردان شما را به قتل رسانم و زنان و کودکان شما را اسیر کنم.

من پیغمبر خدایم و به حقیقت اعتراف ،دارم به خدا و به کتاب هایش و به پیغمبرانش و به عیسی بن مریم که کلمة الله است و نیز او را پیغمبر خدا می دانم .

قبل از این که سختی به شما روی آورد به طرف من بیایید من به فرستادگانم دستور داده ام به هر مله، سه وثق (اندازه ای است) جو بدهید زیرا هر مله به نفع شما اقدام کرده است و اما آن چه راجع به من است، اگر محض خاطر خدا - و برای آن مداخله و شفاعت - نبود با شما داخل مذاکره نمی شدم، مگر این که با لشکریان من روبرو می شدید. اگر اطاعت فرستادگان مرا نمودید خدا همراه شما خواهد بود و همچنین محمد و پیروان او فرستادگان من شرحبیل و حریشا بن زيه الطائی هستند. هر چه که این فرستادگان با شما به توافق رسیدند، آن را خواهم پذیرفت. حمایت و عنایت خدا و پیغمبرانش بر شما باد.

اگر اسلام بیاورید سلام بر شما باد. اهالی مقنع را به سرزمین خودشان بفرستید». (1)

یوحنا سریعاً به طرف اردوی محمد صلی الله علیه و آله شتافت و مانند یک میهمان مورد لطف و نوازش قرار گرفت و یک عبا به او داده شد. نتیجه مذاکرات منتهی به انعقاد پیمان ذیل گردید: (2)

«بسم الله الرحمن الرحیم این تضمینی است از طرف خدا و محمد پیغمبر خدا به یوحنا بن رعبه و به مردم ایلا به موجب این پیمان نامه کشتی ها و مسافرین در امان خدا و محمد پیغمبر خدا هستند و تمام کسانی که همراهشان هستند چه از شام (سوریه) و چه از یمن و چه از ساحل دریا مصون و مأمونند.

آن هایی که موجب بروز حادثه ای بشوند اموالشان آن ها را نجات نخواهد داد و هر کسی آن ها را اسیر کند مالک آن ها خواهد بود.

ممنوع داشتن آن ها (مردم ایلا) از رفتن به چشمه های آب یا سد طریق کردنشان چه از راه

ص: 225


1- ابن سعد، كتاب الطبقات الکبیر چاپ لیدن سال ،1917، جلد 1 صفحات 29 - 28
2- كتاب السيره، تأليف ابن هشام، چاپ گوتنبرگ، سال 1859، جلد 2، صفحهٔ 902 و ابن سعد در مدرک سابق الذكر، جلد 1 قسمت 2 صفحه 37

خشکی و چه از طریق بحری، حرام است.

این پیمان نامه به قلم جهیم بن صلت و شرحبیل بن حسنه به اجازه پیغمبر خدا نوشته شد

موادی که در شرح سابق الذکر به کار رفته است علاوه بر این که ویژگی های روابط بین مسلمین و اهل کتاب را نشان می دهد نماینده وضع ساده و اختلاف مختصری است که آن روزها در امور اجتماعی میان مسلمین و غیر مسلمین وجود داشته است.

ممکن است گفته شود که شاید حزم و احتیاط ایجاب می کرد که سیاست صلح جویانه ای اتخاذ شود، لکن این حقیقت آشکار است که روح تسامح و اغماض و مدارا نسبت به اهل ،کتاب جزء لاینفک تعلیمات محمد صلی الله علیه و آله است زیرا مقصود عمده از رسالت وی در مرحلهٔ اول ایمان به خدا و اقرار به نبوت او است و اقرار به نبوت او اعتراف ضمنی است به مقام و قدرت وی و عنوان دوم تابع عنوان اول است

با این که اهل کتاب معتقد به خدا بودند ولی به نبوت او اقرار نداشتند مع ذلک همین که حاضر می شدند با او عهد و پیمان ببندند ثابت می کرد که برتری و سیادت- یعنی قدرت مقام روحانیت- او را به رسمیت می شناختند بدون این که به او پیغمبر خدا خطاب کنند.

محمد صلی الله علیه و آله از روی واقع بینی و به امید این که مدارا و مسالمت در اقناع این نیمۀ مؤمنین برای قبول دین حقیقی اثر بهتری داشته باشد این سازش را می پذیرفت. (1)

بنابراین در تعقیب همین رویه و سیاست بود که هیچ نوع تبعیض اجتماعی یا اقدامات دیگری غیر از جزیه که به عنوان خراج پرداخت می شد - تحمیل نمی شد. این خراج شبیه به همان زکاتی بود که مسلمین می دادند و اگر محمد صلی الله علیه و آله گاهی برای سرکوبی مخالفین خود، قیام و اقدام می کرد، به این دلیل بود که مخالفین از اطاعت قدرت و مقام اسلام قصور می کردند نه از جهت این که در مدارا و مسالمت دینی تقلیلی قایل شده باشند.

قانون گذاری عمر

علاوه بر آیات قرآنی و عمل محمد صلی الله علیه و آله فقها اغلب به پیمان نامه ای که از طرف عمر، خلیفه اول صادر شده بود و ضمن آن پس از بسط و توسعه امپراطوری اسلام - وضع اهل كتاب مجدداً تعیین و تحدید شد اشاره می کنند در رابطه با موضوع عهدنامه در قسمت های

ص: 226


1- سوره بقره آیه 255؛ سوره آل عمران آیات 64 61؛ سوره عنکبوت، آیه 45.

بعدی بحث خواهد شد، لذا از مطرح کردن آن در این قسمت صرف نظر می شود. ولی در آغاز امر تذکر این معنی مهم ضرورت دارد که آیا به طوری که مورد قبول واقع شده است - مواد مندرج در این عهدنامه به وسیله عمر طرح شده است یا خیر؟ و آیا عمر، سیاست مصلحت آمیزی را تعقیب کرده است یا این که با مسایل اسلامی به اقتضای وقت رفتار می کرد، این مسأله موضوعی است مهم که نسبت به وضع ذمی ها در صدر اسلام شایان توجه .است مطالعۀ ترتیب و تنظیم سیاست ،عمر در تعیین بهبود و تکمیل وضع ذمی ها پس از رحلت محمد صلی الله علیه و آله و مراحل مختلفی را که قبلاً از تدوین متون فقهی، طی کرده است، کمک خواهد کرد.

ابویوسف و بلاذری روایت می کنند که ابتکار در صلح با مسیحیان عراق و سوریه به وسیله امضا کردن قراردادها و عهدنامه های صلح با خالد بن ولید و ابوعبیده بود.

عمر، این عهدنامه ها را تصویب کرد و چون شرح بلاذری اصولاً با آن چه ابو یوسف نگاشته، تطبیق می کند و چون شروح ابو یوسف برای تنظیم امور قضایی از قدیمی ترین منابع مضبوط اخذ شده است نص و متن همان شروح در این جا نقل می شود

ابو یوسف می گوید که قوای خالد بن ولید- که فرمانده کل قوای عراق بود - چندین شهر را با قهر و غلبه (عنوه) تسخیر کردند ولی خالد در حیره با مقاومت شدیدی روبرو شد در نتیجه مذاکراتی صورت گرفت که منتهی به انعقاد قراردادی بین او و مردم این شهر گردید. این اولین عهدنامه ای است که روابط بین مسیحیان حیره و مقامات اسلامی را تعیین می کند و به ما رسیده .است

متن عهدنامه به شرح زیر است: (1)

«بسم الله الرحمن الرحیم این عهدنامه ای است بین خالد بن ولید و مردم حيره خليفه ابوبکر به من امر کرده است که از یمامه به طرف مردم عراق و اعراب و ایرانی ها بیایم و ابتدا آن ها را به ایمان به خدا و پیغمبرش دعوت کنم و در صورتی که قبول اسلام کنند، وعده بهشت به آن ها بدهم و در صورتی که از پذیرفتن اسلام امتناع کنند آن ها را از آتش جهنم .بترسانم اگر اسلام پذیرفته شود از همان حقوق و وظایف مسلمین برخوردار خواهند بود.

بالاخره من وارد حیره شده و اياس بن قالبة الطائی و چند نفر از مشاهیر شهر را ملاقات کرده ام. من آن ها را دعوت کرده ام که به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورند، ولی آن ها قبول

ص: 227


1- ابو يوسف در کتاب سابق ،الذكر ، صفحات 144 - 143

نکردند، لذا به آن ها پیشنهاد کردم که یا جزیه بپردازند یا برای جنگ حاضر شوند. آن ها جواب دادند که مایل به جنگ نیستیم بلکه حاضریم همان شرایطی را که سایر جمعیت های اهل کتاب پذیرفته اند قبول کنیم و صلح نماییم یعنی جزیه بدهیم. من قبول کردم و آن ها را در همین عداد محسوب محسوب داشتم.

آن ها هفتاد هزار نفر بودند هزار نفرشان که سال خورده بودند معاف شدند. تعداد کسانی که موظف به پرداخت جزیه بودند، شش هزار نفر بود. بنابراین، قرارداد ما مبتنی بر پرداخت شصت هزار دینار منعقد شد.

به علاوه مقرر گردید که مردم حیره عهدشان را نقض نکنند و نیز از کافری که علیه یک نفر مسلمان عرب یا ایرانی قیام ،کند حمایت نکنند. همچنین اخباری را به مخالفین نرسانند. اگر مردی از آن ها ناتوان یا پیر شد یا مبتلا به مرضی گردید یا اگر ثروتمند بود و بعد فقیر شد جزیه ای از او مطالبه نخواهد شد و او و خانواده اش مادام که در دار الاسلام اقامت دارند، از بیت المال جیره خواهند گرفت. چنان چه آن ها از دارالاسلام خارج شوند، خانواده شان از حمایت مسلمین محروم خواهند بود.

اگر غلامی از غلامان آن ها مسلمان شد با بهترین قیمت خریداری خواهد شد و وجا فروش آن به مولای (مسیحی) او پرداخت خواهد شد. آن ها (اهل کتاب) حق پوشیدن هر نوع لباسی را غیر از لباس نظامی خواهند داشت، مشروط به این که لباس های آن ها شبیه لباس مسلمین نباشد.

اگر احیاناً فردی از افراد آن ها لباس رسمی نظامی بپوشد، باید توقیف شود و دلایل اقدام به آن عمل را بگوید اگر جوابش رضایت بخش نباشد بایستی جریمه ای معادل قیمت همان لباس رسمی که پوشیده است بپردازد. مقرر گردید که جزیهٔ آن ها به بیت المال پرداخت شود و اگر محتاج به کمکی ،شدند از همان بیت المال به آن ها مساعدت خواهد شد.

در این موافقت نامه که اولین قراردادی است که بین مسلمین و مسیحیان سرزمین اشغال شده به امضا رسیده است کیفیت تعهدات و وظایف طرفین منعکس شده است. طبق این قرارداد مسیحیان موافقت کرده اند که یک زندگی اجتماعی و مدنی داشته باشند، لباس نظامی نپوشند و از کمک و مساعدت به دشمنان اسلام یا رساندن اخبار به آن ها خودداری کنند. مقامات اسلامی بایستی جزیه را که پرداخت آن بر عهده یک عده از افراد مشمول قرار گرفته ،بود، در عوض امنیت و حمایتی که از آن ها می شد، دریافت کنند.

ابو یوسف می گوید این اولین جزیه ای بود که از مشرق گرفته می شد و به طور وضوح

ص: 228

تعیین می کند که این قرارداد حاوی اولین قیود و شروطی بوده که مسیحیان «هلال خصيب» (1) از طرف مقامات اسلامی پذیرفته بودند

در این ،قرارداد هیچ نکته ای که دلیل بر تحقیر و توهین باشد چه در پرداخت جزیه و چه درباره معافیت از خدمات نظامی دیده نمی شود زیرا محدودیت هر جمعیتی در برابر نیروی فاتح، شامل محرومیت و معافیت از قدرت های نظامی است به دلیل این که مسؤولیت دفاع بر عهده نیروی غالب قرار می گیرد و جزیه یا خراج عبارت از پرداخت وجهى است که پرداخت کننده در مقابل آن از حق حمایت و مصونیت که تأمین آن بر عهدهٔ مسلمین است برخوردار می شود.

باید متذکر بود که هیچ نوع جزیه ای به معنی مالیات سرشماری که بر عهده هر فردی باشد یا هیچ گونه مالیاتی (خراج) تحمیل نمی شد بلکه تنها جزیه به عنوان خراج یا مالیات وضع شده بود که تأدیه آن نشانی حقارت یا علامت توهین شمرده نمی شد. عهدنامه، هیچ نوع اشاره ای راجع به امکان افزایش جزیه در بر ندارد بلکه تنها بر این نکته تأکید می کند که اگر جزیه دهندگان ثروتمند باشند اما بعدها به دلایلی از عهده تأدیه آن بر نیایند، معاف از پرداخت باشند و مخارج زندگی آن ها از بیت المال تأمین شود.

در این زمینه، این نکته حایز اهمیت است که اهل کتاب نیز در سطح فقیر مسلمان قرار می گرفت و دولت اسلامی ولی نعمت و مسؤول معیشت او بود.

ابویوسف و همچنین بلاذری روایت می کنند که عده ای از شهرهای دیگر از قبیل بنیقیه و عين التمر نظیر همین شرایط را بر عهده گرفتند

در مورد سوریه بر حسب پیشنهاد ابو عبیده که عمر نیز آن را تصویب کرد قیود و شروط اضافی قایل شدند. در نهایت این قانون شامل همۀ اهل کتابی که در قلمرو حکومت اسلام می زیستند، گردید.

بلاذری و طبری و یعقوبی نیز در این مورد با ابویوسف هم عقیده اند، البته مختصر تغییراتی در متون عهد نامه ها مشاهده می.شود متن نوشته ابو یوسف با استناد به گفتهٔ «مخول»- که شاهد عملیات نظامی در سوریه بوده است- بدین طریق خلاصه می شود:

«مسلمین و اهالی دمشق توافق کردند که در ازای پرداخت جزیه توسط اهالی دمشق مسلمین حمایت از مال و جان و کلیساهایشان را بر عهده بگیرند و نیز قید شده بود که

ص: 229


1- ابو يوسف صفحهٔ 145 هلال خصیب شامل سرزمین سوریه و فلسطین و عراق می شود (مترجم)

کلیساهای تازه ای ساخته نشود اما تعمیر یا تجدید ساختمان مجاز .بود. اهالی دمشق متعهد بودند که پل هایی بسازند و مسلمانانی را که از آن جا عبور می کنند برای مدت سه روز پذیرایی کنند و در صورت لزوم آن ها را راهنمایی کنند و برای آن هایی که در راه خدا می جنگند، برج دیده بانی یا چراغ دریایی یا علایمی از این قبیل تهیه کنند.

آن ها اجازه نداشتند که مسلمانی را مورد ضرب و شتم قرار دهند یا نسبت به او بی احترامی کنند یا زنگ های کلیسا را در موقع ،اذان به صدا درآورند. همچنین مأذون نبودند که صلیب ها یا خوک هایشان را در اجتماع مسلمین به نمایش گذارند و نیز مجاز نبودند که لباس نظامی بپوشند یا حامل اسلحه باشند یا این که پرچم ها و علم های خودشان را در مواقع جشن به استنثای روزهای تعطیل بیرون ببرند (1)

همین که اهالی دمشق این شرایط را با طیب خاطر قبول کردند موجب شد که دیگران نیز در برابر این شرایط تمکین کنند هنگامی که این شرایط برای تصویب به عمر ابلاغ شد پاسخ داد: (2)

«شرایط صلح با اهالی شهرها و قصبات (سوریه) دریافت شد و مورد رسیدگی قرار گرفت. سپس با صحابه رسول خدا مشورت کردم و هر یک از اصحاب نظر خود را ابراز کردند عقیده من با توجه به نظر صحابه و براساس کتاب خدا با بیان آیات 6 و 8 از سوره زمر این است که خدا آن چه (از زمین ها) را به شما داده در اختیار اهالی بگذارید زیرا صلاحیت آن ها برای کشت و زرع از هر کسی بیش تر است و فراخور هر یک جزیه ای بر آن ها تحمیل کنید... همان طور که در کتاب خدا شرح داده شده است (سوره توبه، آیه 29) اگر جزیه به وسیلهٔ آن ها (ذمی ها) پرداخت شد نیازی نیست که بیش تر از آن چیزی از آن ها مطالبه کنید. زیرا اگر اراضی را- میان خودمان - تقسیم کنیم چیزی برای اختلاف ما نخواهد ماند... و اگر اراضی نزد صاحبانش بماند مسلمین می توانند با استفاده از محصول آن زندگی کنند. بنابراین باید بر آن ها (ذمی ها) جزیه تحمیل کنید و هیچ وقت از آن ها اسیر نگیرید و هیچ گاه بی عدالتی ننمایید و صدمه ای بر آن ها روا ندارید و چیزی از اموال آن ها را نگیرید مگر این که ادعایی به حق داشته باشید. شما باید به تعهداتی که ضمن قرارداد با آن ها برعهده گرفته اید، عمل کنید.

ص: 230


1- ابو يوسف، صفحات 139 - 138.
2- همان ،مدرک صفحات 151 - 149

اما در خصوص بیرون بردن صلیب ها در اثنای ایام تعطیل یک مرتبه در سال نباید آن ها را در بردن صلیب هایشان به خارج از شهر مانع شوید مشروط به این که موافقت نمایند که علم ها و پرچم های خود را همراه نداشته باشند».

هر چند ابو یوسف فقط نامۀ عمر را نقل می کند که عمر به آن وسیله سیاست ابوعبیده را تصویب کرده است مع ذلک چنین استنباط می شود که عمر سیاست خالد را نیز مورد تصویب قرار داده است و کلیه عهدنامه هایی که با اهل کتاب امضا شده است تا روز قیامت بایستی به قوت خود باقی بماند. (1)

در نامه عمر به ابو عبیده نه تنها محدودیت تازه ای را که راجع به صلیب ها و کلیساها و بعداً بر همه ذمی ها تحمیل شد، مشاهده می کنیم -گو این که عهدنامه خالد با مسیحی ها واجد چنین محدودیتی نیست- بلکه شرحی نیز از سیاستی که درباره معاملهٔ ارضی در سرزمین تسخیر شده دشمن اعمال می شود به نظر می رسد.

عمر اصرار داشت که اراضی رعایا و دهاقین- نه آن قسمتی که در شهرها و قصبات واقع است - نباید به عنوان غنیمت میان جنگ جویان (مجاهدین) تقسیم شود، بلکه باید در تصرف دهاقین ذمی (علوج) باقی بماند و متصدی امور کشت و زرع باشند و جزیه ای که فراخور استعدادشان باشد بپردازند تا در راه نفع و مصلحت همۀ مسلمین و رفع اختلافشان مصرف شود و این استفاده مخصوص کسانی که زمین ها را با قهر و غلبه گرفته اند، نباشد.

باید متوجه بود که هم در عهدنامۀ خالد و هم در عهدنامه ابو عبیده اصطلاح جزیه بدون توجه به مبلغ درآمد به عنوان خراجی که ذمی ها باید بپردازند استعمال شده است اما نامه عمر تنها ناظر به زمینی است که ذمی ها اجازه نگهداری آن را داشتند و بایستی جزیه بپردازند. ممکن است این پرسش به میان آید که چون اغلب ،ذمی ها دهقان هایی بودند که از درآمد اراضی زندگی می کردند آیا منظور عمر این بوده است که درآمد اضافی، به صورت مالیات اراضی تحصیل بشود یا این که چنان مالیاتی مورد حاجت نبوده است هرچند ابو یوسف و بلاذری معتقدند که گرفتن جزیه و خراج مطابق حکم عمر ضروری بوده است، لکن تنها با مطالعه و تحقیق در متون عهدنامه هایی که نقل کرده اند جواب رضایت بخشی به این پرسش داده نمی شود.

ص: 231


1- آرثور كريستن سن....

جزیه و خراج

عدم قطعیت در موضوع جزیه و خراج محققین را وادار کرد تا درباره قواعد و مقرراتی که در گذشته راجع به سیستم مالیاتی در کشورهای تسخیر شده رواج داشته، تئوری هایی را مطرح کنند.

ژولیوس ویلهوزن مدعی بود که جزیه ای که در زمان تسخیر ممالک ممالک وضع شد، به صورت خراج کلی مرکب از مبلغی وجوه ثابت و مقداری محصول کشاورزی بود. این خراج شامل مبلغی مالیات ارضی و مبلغی مالیات سرشماری به نام جزیه بود که مقامات حکومت اسلامی در نحوه جمع آوری این مالیات دخالتی نداشتند. اگر گاهی یکی از این دو اصطلاح به تنهایی استعمال می شد به این جهت بود که هر دو کلمه مترادف بودند و معنی آن فقط خراج بود.

«دنیت» مدعی است که چون مفهوم مالیات از ایام قدیم وجود داشته پس جزیه و خراج هر دو به معنی مالیات استعمال می شده است.

تحقیق و نظر دنیت به اصلاح نظریهٔ ویلهوزن کمک شایانی می کند، ولی نقیصه های دیگری دارد یک قسمت از ادعای وی- با توجه به نظر ویلهوزن و بکر و غیرهما - مبنی بر این که جزیه و خراج به جای اصطلاح «مالیات»، هر یک در عرض دیگری استعمال می شده، نه به جای عوارض- آن طوری که ویلهوزن گفته است - صحیح است.

با توجه به توضیحات قبلی در مورد عهدنامه خالد، ماهیت جزی های که بر اهالی حیره شش هزار نفر از هفت هزار سکنه شهر به مبلغ شش هزار دینار - تحمیل شد، بیش تر از آن که جنبه مالیات سرشماری داشته باشد یعنی توسط افراد معینی از اهل کتاب به مقامات اسلامی تأدیه شود، جنبۀ عوارض (باج) و مالیات عمومی داشت بنابراین گفته ویلهوزن در استعمال اصطلاح «عوارض یا باج» دور از حقیقت نیست لکن باید در نظر داشت که این میزان مبتنی بر تعداد جمعیت هر شهری بود.

البته نظر دنیت نیز در اظهار به این که جزیه و خراج هر دو به معنی مالیات استعمال می شده، صحیح نیست بلکه فقط خراج - نه جزیه ها - به معنی کلی مالیات استعمال می شد. زیرا اصطلاح جزیه مدت ها قبل از فتوحات مسلمین در داخل و خارج از عربستان معنی مخصوص مالیات سرشماری- نه مالیات مطلق - را به خود گرفته بود.

ص: 232

دنیت با استناد به رأی کریستن سن (1) ولت (به ضم لام) می گوید: اصطلاح جزیه از کلمه ارامی (Gzitha) «گزیتا» گرفته شده که به معنی «فرق میان مؤمنین و کفار» بوده است و چون قرآن (سوره توبه آیه 29) بر این معنی تأکید می کند ضرورتی نخواهد داشت که گفته شود، جزیه به معنی مالیات تلقی شده است و با این فرضیه که جزیه و خراج به جای یکدیگر استعمال می شده اند تطبیق کند

اصطلاح خراج که از کلمه یونانی کورى جيا (Choregia) مأخوذ است به معنی کلی مالیات استعمال می شده است. هنگامی که قرآن به خراج اشاره می کند آن را درآمدی می داند که خدا اعطا کرده است. (2) ابو یوسف و بلاذری و یعقوبی و ابن سلام در موضوع خراج زمین و خراج بر سر یا گردن ( رقبه)- که بالبداهه فقط به معنی مالیات است - بحث کرده اند، ولی درباره مالیات سرشماری معمولاً اصطلاح «جزیه بر هر سری یا بر هر گردنی»، را استعمال کنند. علی التحقیق این فقها بدون استثنا هیچ گاه اصطلاح «جزیه بر زمین» را به معنی کلی مالیات به کار نبرده اند؛ فقط ابن الحکم این معنی را استعمال کرده که آن نیز ممکن است اشاره به اصطلاح مصری باشد (3)

فقهای قدیم، از قبیل ابو یوسف و يحيى بن آدم و قدامة بن جعفر، در مباحث علمی خود، درباره سیستم های مالیاتی تحت عنوان کتاب الخراج بحث و تحقیقاتی کرده اند، لکن هیچ یک کتاب خود را الجزیه ننامیدند (4) و چون اصطلاح کلی برای «مالیات» نداشتند، ابن سلام (متوفی سال 224ه) به جای آن کلمه «ضریبه» را به کار می برد. در کتاب لغت تاج العروس و تاج العرب معنی کلی مالیات به کلمۀ «اقاوه» و مالیات ارضی تعبیر می شود (5)

هر چند ابتکار عمل مسلمین در وضع خراج و جزیه در نواحی مختلف ممالک مفتوحه با یکدیگر متفاوت بود اما پس از مدت کوتاهی مخصوصاً در خلافت عمر بن عبدالعزيز (متوفی به سال 720م) قاعده یکنواختی تکمیل شد این شکل یکنواخت به عنوان مبنایی

ص: 233


1- آرثور کریستن سن، مؤلف کتاب ایران در دورهٔ ساسانیان چاپ ،پاریس سال 1936، صفحات 362-118؛ فردینان لت در کتاب درآمد مالیاتی و مالیات سرشماری چاپ پاریس سال 1928، صفحات 40-26 و دنیت در مدرک سابق الذكر، صفحات 14 و 16 و 50 و 51
2- سوره مؤمنون آیه 74
3- ابن عبدالحکم کتاب فتوح مصر ، چاپ ،ینوهاون سال 1922، صفحه 154.
4- طبری، كتاب الجهاد و الجزیه و نیز جزییاتی از کتاب اختلاف الفقهاء.
5- لسان العرب، جلد 3، صفحات 77 - 76 و تاج العروس، جلد 3، صفحه 28.

برای فقهای قدیم در تنظیم و ترتیب قانون جزیه و خراج قرار گرفت.

البته لازم به تذکر است که شهرهایی از قبیل حیره و اولیاس و عین التمر و بنیقیه در سواد و دمشق و همچنین شهرهای بعلبک و حمص و بیت المقدس در سوریه که به وسیلهٔ قراردادهای صلح تسلیم می شدند، بایستی جزیه را به شکل عوارض (باج) بر اساس جمعیت و به نسبت نفرات مشمول هر شهری بپردازند ( مثلاً حیره شش هزار دینار و حمص یک صد و هفتاد هزار دینار)

این عوارض که در ابتدا به منظور تأمین قاعده جزیه در نظر گرفته شده بود، در عمل به صورت جزیه ای درآمد که به وسیلهٔ هر فرد ذمی پرداخت می شد. علت آن این بود که آن هایی که در شهرها مسلمان می شدند از دادن جزیه معاف بودند در صورتی که مجموع مبلغ جزیه به عنوان عوارض (باج) بایستی به وسیلهٔ سایر ذمی ها پرداخت می شد این عمل طبعاً مایه اعتراض شد ولی مقامات محلی این رویه را تغییر نمی دادند تا این که عمر بن عبدالعزیز ذمّی قاعده يكنواختی را به اجرا گذاشت که مطابق با حکم قرآن هر فرد به سهم خود جزیه را بپردازد. یکی از نمونه های مورد نظر موضوع مسیحیان نجران در مسکن جدیدشان به نام «نجرانيه» واقع در عراق است

بلاذری نقل می کند که در اثر مرگ یا تغییر عقیده و به عبارت دیگر مسلمان شدن افرادی از ذمی ها جمعیت رو به نقصان می گذاشت ولی نه معاویه و نه سایرین، حاضر نبودند که در میزان کلی جزیه تخفیف دهند.

عمر بن عبدالعزیز عهدنامه این جمعیت را با محمد صلی الله علیه و آله توجیه و تفسیر کرد و عوارض آن ها را به مالیات سرشماری تبدیل کرد. همچنین مقرر داشت که جزیه به نسبت تعداد نفرات اخذ شود. (1)

عمر، خلیفۀ اول با ممالکی که به وسیلهٔ قهر و غلبه (عنوه) یا به صورت محدودیت با صلح و سلم و بدون قرارداد و پیمانه نامه تسلیم می شدند، نظیر همین شدند نظیر همین معامله را منظور می داشت اگر زمینی به این صورت تسخیر می شد «فیء» و در صورتی که با قهر و غلبه تسخیر می شد غنیمت نامیده می شد. معمولاً اراضی «فیء» بایستی ملک دولت شناخته شود، اما زمینی که عنوان غنیمت داشت برای ،عمر، مشکل ایجاد می کرد.

عمل پیغمبر در موضوع اراضی تسخیر شده از بنی قریظه به صورت حبس و تقسیم و

ص: 234


1- بلاذری در مدرک سابق الذكر، صفحه 67

همچنین خالصه قراردادن که با وصف اخیر به مردم آن سرزمین اجازه می داد زمینی را زراعت کرده و قسمتی از محصول آن را به دولت ،بدهند همان گونه که در مورد خیبر عمل شد - اشکال مختلفی به خود گرفته بود. (1) عمر تصمیم گرفت که این زمین ها را به پول نقد تبدیل کرده و هر دو نوع را به صورت مشابهی درآورد، یعنی قرار شد که مردم یا خراج بدهند یا مالیات ارضی (2)

این عمل قاعده ای شد که به وسیلهٔ خلفای بعد به اجرا گذاشته شد. (3) اگر دهقان ،ذمی مسلمان می شد تنها از پرداخت جزیه - مالیات سرشماری - معاف بود نه از خراج ارضی و به طور مداوم به ذمی خاطر نشان می شد که مسلمان شدن او را از پرداخت جزیه که در حقیقت به منزله غرامت کفر ،بود آزاد می کند ولی مالیات ارضی را که در حکم مال الاجاره زمین دولتی است که به منظور کشت و زرع در اختیار او گذاشته شده باید تأدیه کند، مگر این که خودش زمین را واگذار کند همچنین اگر زمین به ذمی دیگری فروخته می شد یا از طریق ارث منتقل می،گردید خریدار یا وارث هر یک به نوبه خود بایستی خراج را به دولت می.پرداختند ولی اگر زمین به مسلمان فروخته می شد در اوایل شیوه عمل فرق می کرد به این معنی که بعضی از پرداخت معاف بودند و سایرین بایستی خراج را می پرداختند، گو این که مسلمین برای این که در داخل شهرها سکونت نکنند - از داشتن زمین برکنار می شدند. خلیفه اقدامات احتیاطی و حزم آمیزی به عمل می آورد و گاهی بر حسب قاعده ای که در عربستان رایج بود از خراج صرف نظر کرده و عشر می گرفت و در پاره ای موارد همان قاعده خراج را اجرا می کرد (4)

ص: 235


1- ابن هشام، كتاب السيره جلد 2 صفحات 686 - 684؛ بلاذری در مدرک سابق ،الذکر، صفحات 22-21 و 9 يحيى بن آدم در كتاب الخراج چاپ ،قاهره سال 1347 ه-، صفحه 20؛ ابو يوسف در مدرک سابق الذکر، صفحه 51
2- عمر، عثمان بن حنیف را به سواد و حديقة بن الیمن را به محیط شرقی دجله فرستاد که اراضی را مساحی کنند. بر حسب پیشنهاد این دو نفر ممیز عمر خراجی وضع کرد. در این موضوع اختلافات بی شماری به وجود آمد. مطابق یک دستور عمر فرمان داد که از هر جریب زمین یک درهم نقد و یک قفیز جنس وصول شود دستور دیگر این است که عمر مالیات را به نسبت درآمد محصول وضع کرده است. به این معنی که از هر جریب زمین موستان ده درهم و از هر جریب زمین مزروعی گندم، چهار درهم و از جو دو درهم اخذ شود مراجعه شود به ابو یوسف، مدرک سابق ،الذكر، صفحات 29 -28
3- یحیی بن آدم، مدرک سابق الذکر، صفحه 19.
4- ابو یوسف، مدرک سابق الذکر ، صفحات 60 - 59؛ یحیی بن آدم صفحه 18.

روش اول به استثنای دوران ،عمر در زمان خلافت عثمان و خلفای بعدی قاعده ای شد معمول و مرسوم.

با این که از عهدنامۀ خالد یا ابو عبیده نکته واضح و روشنی که نشان دهد مالیات اراضی و مالیات سرشماری بر اساس آن وضع شده به دست نمی آید اما از نوشته های ابو یوسف و بلاذری و یحیی بن آدم و سایرین معلوم است که از کلیه ذمی ها به استثنای زن ها، کودکان فقرا، کوران، افراد علیل و بیمار بیکاران و زهاد- در صورتی که فقیر می بودند - (1) علاوه بر خراج جزیه نیز وصول می شد.

ابو يوسف نقل می کند که هر فرد ذمی مطابق ثروت و درآمدش که در عراق به سه طبقه قسمت شده بود سالیانه 48 و 24 و 12 درهم می پرداخت. (2) این نرخ در سوریه تفاوت بود و آن عبارت بود از پرداخت یک دینار به اضافهٔ مقدار معینی غله در هر جریب که در ضمن عهدنامه ها قید شده بود (3).

عهدنامه عمر

از بحث گذشته به این نتیجه می رسیم که عمر خلیفۀ اول یک دسته از احکام معین را به صورت یکنواخت برای تثبیت وضع ذمی ها صادر نکرد بلکه قسمتی از این احکام از عملیات محمد صلی الله علیه و آله استخراج شده بود و قسمتی ناشی از دستورات عمر بود که در موارد مختلف صادر شده بود

مقداری نیز مأخوذ از نحوه عمل خلفای بعدی بود به هر حال فقها و قضات قدیم شرحی از یک دسته از احکام که حدود آن به عمر نسبت داده می شود و در روابط مسلمین با ذمی ها به کار می،رفته در دسترس گذاشته اند (4)

شرح ذیل عبارت از عهدنامۀ عمر است که به صورت نامه ای از طرف مسیحیان سوریه به عنوان ابوعبيده صادر و به او تسلیم شده و عمر نیز آن را تصویب کرده است. ترجمه متن نامه

ص: 236


1- ابویوسف، صفحهٔ 122؛ بلاذری مدرک سابق ،الذكر، صفحات 130-129؛ الماوردی، صفحات 248-249
2- ابو يوسف، صفحات 124- 162 و یحیی بن آدم، صفحه 23.
3- بلاذری صفحات 147، 144، 124.
4- ترجمه از کتاب خلفا و اتباع غیر مسلمانشان، تألیف ا.س. ،ترتیون چاپ ،لندن سال 1930، صفحات 8- 6

به این قرار است: (1)

«وقتی که تو به سرزمین ما آمدی ما از تو تأمین جان و مال خود و همکیشان خودمان را درخواست نمودیم و این شرایط را بر عهده گرفتیم از ساخت کلیسا، صومعه، معبد کوچک یا دیر رهبان در دمشق و اطراف آن خودداری کنیم آن چه از کلیساهای ما ضایع و نابود می شود یا آن چه در محلات مسلمان نشین واقع شده تعمیر نکنیم و نیز مسلمانان را از توقف روزانه یا شبانه در کلیساهای خودمان منع نکنیم درهای کلیساها را به روی مسافرین و عابرین بازنگاه داشته و در درون کلیسا یا داخل منزل خود جاسوسی را پناه ندهیم ناقوس را خیلی آرام در کلیساهای خودمان بزنیم و بر فراز آن صلیب نصب نکنیم. صدای خود را برای دعا یا خواندن سرود در کلیساها بلند نکنیم در مواقع جشن صلیب یا کتابمان را همراه نبریم و جشن یکشنبه عید فصح یا عید پیروزی (مخل) را منعقد ننماییم. همچنین در بازار مسلمین مشعل همراه نبریم و جنازه مردگان خود را نزدیک آن ها نیاوریم. از فروختن شراب در مجامع مسلمین، خودداری نماییم و بت ها را نمایش .ندهیم هیچ مسلمانی را به کیش خودمان دعوت ننماییم و نیز غلامانی را که متعلق به مسلمین بوده اند نگاه نداریم مانع از مسلمان شدن هیچ یک از اقوام خود نشویم و هر جا که باشیم مراسم دینی خود را حفظ کرده و در پوشیدن کلاه (قلنسوه) و عمامه و کفش و در گذاشتن موی سر و در طرز سوار شدن از مسلمانان تقلید نکنیم نه زبان آن ها را به کار بریم و نه به نام های آن ها نامیده شویم موی سرمان را بتراشیم و کاکل ( زلف) خود را به دو قسمت تقسیم کنیم زنار دور کمر خود ببندیم. حروف عربی را روی مهرهای خودمان نقش نکنیم روی زین اسب ننشینیم از حمل اسلحه و نگهداری آن در منزل خودداری کنیم شمشیر بر کمر .نبندیم به جماعت مسلمین احترام گذاشته و در راه ها آن ها را راهنمایی کنیم در اجتماعات عمومی در صورت تمایل ایستاده باشیم منازل خود را مرتفع تر از منازل آن ها نسازیم به بچه های خودمان قرآن تعلیم ندهیم. جز در مورد تجارت و معامله با مسلمان شریک نباشیم. هر مسافر مسلمانی را طبق آداب خود پذیرایی کرده و برای مدت سه روز غذای او را آماده سازیم به هیچ مسلمانی ناسزا نگوییم و هر کس مسلمانی را مورد ضرب و شتم قرار دهد از حقوق خود محروم خواهد بود».

شرح فوق تنها ترجمه موجود نیست بلکه نوشته جات دیگری هست که به درجات

ص: 237


1- ابن عساکر، تاریخ، جلد 1 صفحه 40

طولانی تر و مبسوط تر از این شرح نقل شده ولی به طور کلی همه آن ها از لحاظ شرایط یکسان می باشند (1)

اثبات این که متن عهدنامه عمر محصول دوران او نبوده بلکه از آثار نسل های بعدی است چندان ضرورتی ندارد؛ زیرا به طوری که ملاحظه می شود بسیاری از مواد مند مندرج در این عهدنامه که صورت منع و نهی ،دارد با تعلیماتی که به فرماندهان لشکرش ،داده تطبيق نمی کند و بسیاری از جملات این نوشته مولود تعصب و تعدی است و جنبه تسامح و اغماض .ندارد به هر حال این ،عهدنامه دارای اعتبار و اهمیت قضایی است؛ زیرا برای ما مبنای قانونی دارد و فقهای قدیم آن را به عنوان قانون مدونی ضبط کرده و به صورت اجماع مورد تأیید قرار داده اند همچنین آن را قانون مسلم و قاطعی تلقی کرده اند که روابط ذمی ها با ،اسلام بر اساس آن استوار گردیده است. (2)

اعتبار قضایی این قانون برای اصالت تاریخی ،آن جای شکی باقی نمی گذارد

حقوق و تعهدات ذمی ها

در این قسمت به حقوق و تعهدات مختلف ذمی ها که بعد از ظهور اسلام تکامل یافته و صورت قانونی به خود گرفته و مبنای روابط غیر مسلمین با اتباع دولت اسلامی شده است اشاره می نماییم. البته لازم به تذکر است که بعضی از این احکام از منبع قانون گذاری قرآن اخذ شده و بعضی نیز ناشی از فرامینی است که از طرف عمر و خلفای بعد صادر گردیده است.

برخی از علایم و نشانی های عدم صلاحیت از قبیل قیار و زنا و قلنسوه (کلاه) رنگین در عصر دوم ( عمر بن عبدالعزیز) جعل شده که دوران خلافت متوکل نیز مورد سوء استفاده قرار گرفت و شاید او نیز بر حسب تقاضای عمومی لازم دانست که نسبت به آن ها شدت

ص: 238


1- برای اطلاع از ترجمه های دیگر مراجعه شود به ترتيون، مدرک سابق الذکر، صفحات 6 - 5 تصور می شود که شافعی شرح مدبرانه تری داده باشد او ضمن این بیان می گوید این عهدنامه بایستی بین فرمانروایان مسلمان و اهل کتاب نمونه باشد و ضمن تشریح مطلب به این عهدنامه استناد جسته و کلمه به کلمۀ آن را تصویر و تجسم می دهد مراجعه شود به کتاب ،الام جلد 4 صفحهٔ 118 و برای ترجمه متن گفته های ،شافعی مراجعه شود به ،تریتن، صفحات 16-12.
2- در برابر این تضییقات که متأسفانه به حساب اسلام گذاشته شده وضع رأفت و عطوفت سلاطین صفوی نسبت به ارامنه و سایر مسیحیان قابل توجه است و عمل این دودمان که قطعاً مورد تصویب علمای امامیه ،بوده جبران سختگیری های بی مورد دیگران را در مورد اهل کتاب می کند (مترجم)

عمل ابراز دارد چنین وضعی شاید با تضییقات زیادتری به وسیلهٔ سایر ،خلفا به ویژه در دوران الحاکم به امر الله خلیفه فاطمی تکرار شد (1)

بر اساس قانون مقامات اسلامی موظف به حفظ جان و مال و کلیساها و صلیب ها و سایر شعائر دینی و اعمال مذهبی ذمی می باشند مشروط به این که آن ها نیز کلیساهای تازه ای نسازند (ولی می توانند کلیساهای سابقشان را تعمیر و ترمیم کنند)، اما آن ها نباید صلیب های خود را نمایش دهند و یا با صدای بلند دعا بخوانند همچنین نواختن زنگ های کلیسا با صدای بلند ممنوع می باشد.

هیچ فرد ذمی را نباید به اجبار وادار به تغییر کیش نمود و یا مانع از سیر و حرکت او در داخل دار الاسلام شد، مگر در محیط حرم (2)

فقها، دوازده حکم برای عدم صلاحیت قایل شده اند و این احکام را به دو دسته تقسیم کرده اند. ضرورت اجرای شش حکم آن قطعی است و نقض آن مستلزم معارضه است اما شش حکم دیگر، جنبه مطلوبیت دارد و تخطی از آن مستلزم مجازات و کیفر می باشد.

اجرای شش حکم اول به طور اطلاق واجب و شش حکم دیگر پسندیده و مطلوب می باشد بدین قرار:

1) هر مرد ذمی بالغ آزاد و سالم مکلف به پرداخت جزیه می باشد که مبلغ آن از طرف مقامات اسلامی تعیین می شود مکتب مالکی عقیده دارد که مبلغ بایستی به وسیله والی (فرماندار) معین شود مکتب حنفی این مالیات را به سه طبقه تقسیم می کند:

الف - متمکنین به ازای هر نفری موظف به پرداخت 48 در هم می باشند.

ب - فقرا 12 درهم.

ج - متوسطين 24 درهم.

فقهای شافعی معتقدند که حداقل جزیهٔ هر فردی بایستی یک دینار باشد (3) و هرگاه شخص ذمی از کیش خود دست بکشد و مسلمان شود از پرداخت جزیه معاف می شود؛ زیرا پرداخت جزیه مجازاتی است برای کفر و اگر شخص ،ذمی مالک زمینی باشد نیز مکلف

ص: 239


1- مراجعه شود به کتاب اقباط و مسلمین تألیف ،تاجر چاپ قاهره سال 1951 صفحات 78، 97، 118، 142.
2- در مورد محرومیت ذمی ها از اقامت در عربستان قبلاً بحث شده است
3- ابو يوسف، صفحه 122، الماوردی 249 و ابن رشيد (الحفيد) بداية المجتهد، چاپ استانبول، سال 1333 جلد ،1 صفحات 239 - 238

است که خراج بپردازد و بر خلاف وضع جزیه در هر حال اگر ذمی مسلمان شد بایستی مالیاتش را به عنوان مال الاجاره زمین تأدیه کند مگر در صورتی که امام او را معاف قرار دهد.

مطابق مکتب ،حنفی پرداخت جزیه نقض عهد نیست از نظر این گروه تنها پرداخت جزیه مهم نیست بلکه آن چه مهم است قبول کردن عنوان ذمی است و همان عنوان، مستلزم پرداخت جزیه است. از این جاست که فقها به امام توصیه می کردند که هنگام جمع آوری جزیه بایستی با ذمی ها با خوش رفتاری و ملایمت رفتار شود ابو یوسف می گوید:

«اگر ذمی ها در پرداخت جزیه قصور کردند نباید کتک بخورند و نباید آن ها را در آفتاب ایستاده نگاه داشت بلکه بایستی آن ها را توقیف کرد تا جزیه را تسلیم کنند» (1) و چون لازم نبود که ذمی ها در جهاد شرکت کنند جزیه وجهی بود که در برابر معافیت از خدمت نظام و استفاده از حمایت مسلمین می پرداختند (2)

2) ذمی نباید به دین اسلام حمله کند یا نسبت به کارهای مسلمین بی احترامی روا دارد.

3) ذمی ها حق هیچ گونه اهانت و جسارتی به محمد صلی الله علیه و آله و قرآن را ندارند.

4) ذمی ها نباید به جان و مال مسلمان تعرض کنند و یا به عقیده او اعتراضی وارد کنند یا او را مرتد کنند زیرا این عمل در حکم تزیید کفر است.

5) ذمی مجاز به ازدواج با زن مسلمان نیست و حق ندارد نسبت به او مرتکب فحشایی بشود. (مسلمان می تواند با زن اهل کتاب ازدواج کند ولی برای ازدواج با مجوس و مشرک مجاز نیست).

6) ذمی ها مجاز نیستند به دشمن کمک کنند یا به یک نفر حربی (بیگانه) پناه دهند یا از جاسوس ها پناه داری کنند همچنین حق افشای اسرار مسلمین نزد دشمن و اطلاع رسانی به آن ها را ندارند و نباید به نفع آن ها جاسوسی کنند.

7) با این که ذمی ها اجازه معامله با مسلمین را دارند مع ذلک مجاز به فروش شراب یا

ص: 240


1- ابو يوسف، صفحه 123.
2- مراجعه شود به کتاب تعلیمات ،اسلام تألیف ،آرنولد چاپ ،لندن طبع ،3 سال 1935 صفحات 6061 بلاذری نقل می کند که «جراجمه» که از مالیات سرشماری معاف بودند بایستی در جهاد شرکت می کردند جراجمه سکنه شهر جوجوسه واقع در کوم آن امانوس بودند مراجعه شود به فتوح البلدان ،بلاذری، صفحات 162 - 160؛ باید متذکر بود که جزیه علاوه بر این غرامت بقای در کفر بود و ذمی ها با پرداخت آن از سربازی معاف بودند و از حمایت حکومت اسلامی برخوردار می شدند از دادن زکات که همۀ افراد متمکن مسلمان موظف در پرداخت آن بودند نیز معاف بود (مترجم)

بگذارند.

رباخواری نیستند. همچنین اجازه ندارند آشکارا شراب بنوشند یا گوشت خوک بخورند.

8) ذمی ها بایستی لباس مشخصی از قبیل قیار بپوشند، صلهٔ زردی روی لباس های آن ها دوخته شود زنار بزنند و کلاه بلند و رنگینی بر سر بگذارند.

9) ذمی ها اجازه اسب سواری یا حمل اسلحه را ندارند ولی مجازند که بر استر و الاغ سوار شوند و برای این که در چنین حالتی با مسلمین فرق داشته باشند بایستی یک گوی چوبی از پالان مرکبشان آویزان باشد.

10) خانه های ذمی ها نباید مرتفع تر از خانه های مسلمین باشد، بلکه ارجح آن است که کوتاه تر باشد.

11) در هنگام خواندن دعا نباید صدایشان را بلند کنند و همچنین نبایستی ناقوسشان بلند نواخته شود.

12) بر جنازه مرده نبایستی بلند بگریند و نیز موظفند مرده های خود را در محل جداگانه ای دفن کنند که دور از مقابر مسلمین باشد.

با این که محدودیت های سابق الذکر مقام محترمی برای ذمی ها نگذاشته بود، ولی به هر فرقه ای که دارای کیش معینی بود اجازه داده بود که مقررات دینی خودش را تحت زعامت رییس دینی خودش که او نیز به نوبۀ خویش مسؤول مقامات اسلامی بود، انجام دهند.

بدین طریق ذمی مقید به دو نوع نظام اجتماعی بود: یکی نظام اجتماعی خود و دیگری نظام اجتماعی عالی تری که فرقه های ذمی در داخل آن می زیستند. حقوق ذمی در وابستگی به هر فرقه ای کاملاً محفوظ بود، ولی از حیث این که تابع دولت اسلامی بود، مشمول عدم صلاحیت هایی شده بود که مقام او را از لحاظ تابعیت در درجهٔ دوم قرار داده بود؛ مثلاً از جهت ادای شهادت و قانون جنایی و ازدواج، شرعاً فاقد صلاحیت بود.

شخص ذمی نمی توانست از مسلمان ارث ببرد و در صورتی که زنش مسلمان می شد او نیز بایستی یا کیش تازه زنش را بپذیرد و یا این که او را طلاق دهد ذمی سهمی از غنایم نمی برد و اگر او را به خدمت می گماشتند، حقوق جیره ای دریافت می کرد. (1)

اعراب مسیحی بنو تغلب در میان اهل کتاب از مقام بالاتری برخوردار بودند و حتى حاضر نبودند کسی آن ها را ذمی بنامد یا این که در عین ،مسیحیت جزیه بپردازند. عمر خلیفهٔ اول در آغاز امر از آن ها مطالبۀ جزیه نمود ولی آن ها از پرداخت جزیه خودداری کرده و

ص: 241


1- شافعی در مدرک سابق الذکر، جلد 4، صفحهٔ 177 و الماوردی در صفحات 251 -250

می گفتند چون عربند نمی توانند از هموطنانشان رفتار متفاوتی را تحمل کنند و بعد از اصرار عمر مبنی بر پرداخت جزیه آن ها تهدید کردند که در این صورت از دارالاسلام خارج خواهند شد عمر با توجه به این شرایط بنا بر پیشنهاد عبادة بن النعمان- از قبیله تغلب - موافقت کرد که جزیه از آن ها مطالبه نشود، مشروط بر این که صدقه را دو برابر بپردازند و از غسل تعمید فرزندانشان نیز خودداری کنند. (1)

عمر به مسیحیان تنوخ نیز نظیر همین امتیاز را داد

موضوع جبل بن الايهم پادشاه مسیحیان غسان نیز به صورت دیگری برگزار شد جبل پس از فتح مسلمین به خانه خود مراجعت کرد ولی پس از مدت کمی دوباره از او جزیه مطالبه کردند جبل از پرداخت جزیه سرباز زد و گفت چون عرب است جزیه نمی دهد و به سرزمین بیزانطین (روم شرقی) رفت. قسمت دیگر این داستان برای هجرت جبل، علت دیگری نقل می کند مطابق گفتهٔ بلاذری یک مسلمان به جبل تعرض کرد همین که به عمر شکایت کرد مورد رسیدگی قرار گرفت و عمر حکمی درباره آن صادر کرد، ولی چون جبل تسلیم نشد از دار الاسلام اخراج شد تعبیرات مختلفی که در زمینهٔ این داستان نقل شده، همه حکایت از این دارد که عمر حاضر نشد امتیاز بنو تغلب را به جبل نیز بدهد.

نتیجه

اشاره

عمل رایج با نظر و فتوای فقها بسیار فرق داشت و چون قانون بين عمل واجب و ضروری با عمل مطلوب یا مستحب فرق گذاشته بود لذا درجۀ مدارا و مسالمت و تسامح و اغماض، به مقدار زیادی به طرز فکر و تشخیص حکام و نوابشان بستگی داشت. بر اساس شواهدی که موجود است طرفین گاهی از اجرای دستورهای صادره سرباز زده و حتی در مورد استخدام ذمی ها به کارهای دولتی و پرداخت جزیه و ساختمان کلیساها و کنیسه ها برخلاف قانون عمل می کردند منصور خلیفۀ عباسی همۀ ذمی ها را از ادارات بیرون کرد و متوکل که در عملیات خصمانه نسبت به این جمعیت شهرتی دارد دستور داد که همه کلیساها و کنیسه هایی را که بعد از فتح اسلام ساخته بودند ویران کردند. (2) ذمی ها برای این که

ص: 242


1- ابو يوسف، صفحات 121 - 120؛ بلاذری، صفحات 183- 181
2- طبری در مدرک سابق الذکر، دوره 3 جلد 3 صفحات 1392 و 1390 و ریشارد گوتهیل در کتاب ذمی ها و مسلمین در مصر چاپ شیکاگو، سال 1908

امتیازات بیش تری تحصیل کنند دعاوی بی اساسی داشتند. یکی از آن ،دعاوی مسألۀ کوه سینا بود. آن ها بر اساس سند مجعولی که مدعی بودند که در سال دوم هجرى بين محمد صلی الله علیه و آله و صومعه نشینان (یا راهبین) تنظیم شده است خود را مالک یک کلیسا می دانستند. (1) بعضی از حکام مسلمان از طرف دیگر تا جایی می رفتند که می گفتند عهدنامه های اولیه که با ذمی ها منعقد شده، منسوخ است و بایستی آن را باطل انگاشت. بعضی از فقها، من جمله غزالی، ذمی ها را به علت پایداری در کفر، مستوجب تحقیر و توهین می دانستند. (2)

هر چند تحمل این اقدامات و عملیات عنیف برای افراد زیادی سنگین و ناگوار بود، ولی نباید چهره اصلی قانونی را که حاکی از کمال مدارا و مسالمت و مملو از روح عفو و اغماض و تسامح بود و برای تأمین رفاه و آسایش اتباع غیر مسلمانی که ترجیح می دادند کیش خودشان را حفظ کنند و به شعائر خودشان عمل نمایند وضع شده بود، تیره سازد.

علت بروز تعصب در بعضی از ادوار وجود حکومت ظالمان های بوده است که جامعه اسلامی به طور عموم از آن رنج می برده و صدمات وارده بر مسلمین کم تر از آنی نبوده است که غیر مسلمین به آن مبتلا بوده اند ممکن است در اوقات معینی علیه غیر مسلمین به طور عموم تعرضاتی صورت گرفته باشد و تعرضاتی که جنبه کلی دارد و متوجه جمعیت هایی می شود نماینده عدم رضایت عمومی و عدم عدالت حکومتی است که زمام امور را در دست دارد و در چنان حکومتی مسلمین و ذمی ها هیچ کدام روی آسایش و امنیت را نمی بینند.

اگر چه بعضی از خلفا و حکام شدید العمل و وحشی بوده اند اما سایرین میل داشتند که روح بزرگواری و سخاوت نشان دهند و (3) در شرایطی که ذمی ها از حکومت ظالمانه رنج می بردند وضع خود مسلمین نیز بهتر از آن ها نبوده است.

رفتار عنیف نسبت به ذمی ها در هر دوره ای دلیل بر وجود ظلمی است که علی الاطلاق

ص: 243


1- گوتهیل در مدرک سابق ،الذکر، صفحهٔ 356 و در مورد نظیر آن مراجعه شود به التشريع الاسلامي لغير المسلمین، تألیف عبدالله مصطفی ،المراغی چاپ ،قاهره سال 1317 ه-، جلد 2 صفحه 209 و همچنین به تألیف تاجر در مدرک سابق الذکر، صفحه 164
2- كتاب الوجيز، تألیف ،غزالی چاپ ،قاهره سال 1317 ه- جلد 2 صفحهٔ 200 و تألیف تاجر، مدرک سابق الذکر، صفحه 164
3- برخلاف فرامین ،متوکل مراجعه شود به منشور المكتفى 2 (1160 - 1116 م) که به عنوان کشیش بزرگ نسطوری ها صادر شده است و روح بلند مدارا و تسامح و اغماض و بردباری و مسالمت منعکس است. مراجعه کنید به منشور حمایتی که در سال 1138م از طرف مکتفی ،2 درباره کلیسای نسطوری ها صادر گردیده است چاپ ،منچستر سال 1925 صفحات 7-3

مردم آن رژیم از آن رنج می برده اند

به طور کلی مقیاس سنجش چگونگی رفتار عمومی نسبت به ذمی ها در حکومت اسلامی نباید شکنجه هایی باشد که از طرف خلفای لاقید و مسلمان های بی مبالات متوجه ذمی ها بوده است بلکه مقیاس سنجش همانا روح کلی مدارا و مسالمتی است که در قانون منعکس است و همچنین در روحی که در هر عصر و هر دوره ای و در هر ،نسلی ساری و جاری بوده است و این جریان نیز بایستی در شرایط نسبی رفاه و امنیتی که اکثریت از آن برخوردار بوده اند، مورد قضاوت قرار گیرد. (1)

ص: 244


1- برای تشریح تاریخ زندگی ذمی ها تحت اداره حکومت مسلمین مراجعه کنید به کتاب یهودی ها در زندگی اقتصادی و سیاسی قرون وسطای ،اسلام تألیف تریتون چاپ ،لندن سال 1937 و همچنین به کتاب اقباط و مسلمین تألیف ،تاجر چاپ قاهره، سال 1951.

﴿ وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَ قَدْ جَعَلْمُ اللهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إنَّ اللهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَ لَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثاً...﴾ (1)

فصل هیجدهم: عهدنامه ها

اختيار عقد قرارداد (عهدنامه ها)

با این که رابطهٔ رسمی بین اسلام و فرقه های غیر مسلمان مبتنی بر جنگ و خصومت است لکن انعقاد قرارداد صلح با دشمن مغایر مقصد نهایی اسلام نیست اعم از این که این قرارداد به دلیل مصلحت منعقد شده باشد و یا این که نیروی اسلام مجبور به عقب نشینی گردیده باشد (2) اجازه انعقاد عهدنامه با غیر مسلمین به وسیله دستگاه قانون گذاری الهی به شرح زیر داده شده است:

﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ﴾ (3)

«چگونه ممکن است برای مشرکین نزد خدا و نزد پیغمبرش عهد و پیمانی وجود داشته باشد؟ جز با آن هایی که در مسجد الحرام پیمان بسته اید - در این صورت - مادامی که آن ها با شما در این زمینه راست بگویند و در حفظ عهد و پیمان پایدار باشند شما نیز همان طور

ص: 245


1- سورۂ نحل، آیات 92-91: «وقتی که عهد و پیمانی بستید، به عهد خدا وفا کنید، و بعد از آن که پیمان هایی را محکم بستید آن ها را نقض نکنید و شما در حقیقت خدا را ضامن قرار داده اید مطمئناً آن چه بکنید خدا می داند و مانند آن زنی که با قوت و استحکام ،تمام نخ هایش را ریشت و سپس آن را از یکدیگر جدا کرد، نباشید».
2- ابو يوسف كتاب الخراج صفحهٔ 207 و شافعی در کتاب الام، جلد 4 صفحهٔ 110 و طبری، کتاب الجهاد، صفحات 15 - 14 و هنس کروز به نقل از شیبانی در موضوع «اسباب و وسایل بین المللی» مندرج در مجله انجمن تاریخی ،پاکستان شمارهٔ اول سال 1953 ، صفحات 100 - 90
3- سوره توبه، آیه 7.

پایدار بمانید؛ هر آینه خدا ،متقین- درست کاران و وظیفه شناسان یا کسانی که از او می ترسند - را دوست می دارد»

این آیه قرآن بنا به سابقه ای تأیید و تقویت شده است، به این بیان که:

پیغمبر صلی الله علیه و اله نمونه اعلایی از این عمل را به وسیلهٔ عقد قراردادی با مکی ها به نام عهد نامهٔ «حدیبیه» قبلاً انجام داده بود که فقهای اسلام شرایط و مدت همان عهدنامه را برای قراردادهای بعدی سرمشق عمل قرار داده اند و نیز حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:

«بیز انطینی ها (مردم روم شرقی) با شما قرارداد صلحی خواهند بست». (1)

بنابراین فقها بر اساس قرآن و حدیث اتفاق رأی دارند که عهدنامه و قرارداد صلح با دشمن اگر برای مصالح مسلمین مفید باشد، سندی است صحیح و قانونی و اجرای مواد آن برای مسلمین الزام آور است.

توافق علما و فقهای اسلامی که در این مرحله صورت اجماع به خود گرفته، به علاوه عمل خلفای راشدین موضوع عقد قرارداد را جزء لاینفک شرع قرار داده است.

انعقاد قرارداد و بستن پیمان از اختیارات پیغمبر صلی الله علیه و آله بود که پس از او در دست جانشینان او قرار گرفت ولی این اختیار در اغلب موارد به فرماندهان لشکر تفویض می شد و در صورتی که دشمن حاضر به صلح با اسلام می شد به آن ها اجازه داده می شد که از این اختیار استفاده کرده معاهداتی را منعقد سازند

پیغمبر صل الله علیه و آله و جانشینان وی همیشه حق رد کردن عهدنامه یا قراردادی را که مضر به اسلام تشخیص می دادند را برای خود محفوظ می داشتند بدین جهت برای این که اجرا و تنفیذ آن برای عامه مردم الزام آور باشد، تصویب یا تعدیل و اصلاح آن از لوازم امر بود.

ماهیت قانونی عهدنامه ها

عهدنامه- مهادنه یا موادعه - عبارت از عقدی است به معنی توافق بر عملی که به منظور ایجاد نتایج مشروع منعقد می شود (2) مفهوم عقد در قانون اسلام وسیع تر از معنی قرارداد و

ص: 246


1- طبری در مدرک سابق الذکر، صفحه 15
2- شیبانی در کتاب السير الكبير با شرح سرخسی جلد 4 صفحهٔ 60

قانون اروپایی است زیرا در قانون اسلام بدون توجه به صورت یا وضع قرارداد، اصولاً توافق و تراضی طرفین عنصر اصلی و شرط اساسی صحت عقد است.

اگر یک طرف با رضایت خاطر پیشنهادی را عرضه دارد -که آن را ایجاب می گویند - و طرف دیگر نیز با طیب خاطر آن را بپذیرد -که آن را قبول می نامند -در آن صورت «توافق نظر» حاصل می شود و اعم از این که این توافق از هر جهت به نفع طرفین معامله باشد يا نباشد این قرارداد قانوناً الزام آور است. (1)

«المجله» قرارداد را این طور تعریف می کند:

«قرارداد آن چیزی است که طرفین خودشان را در اجرای آن موظف بدانند و تعهد کنند که امر مخصوصی را انجام دهند که مرکب از دو جزء ایجاب و قبول می باشد» (2)

بنابر شرح سابق الذکر، عهدنامه به عنوان عقد منشأ آن توافق طرفین است و ضرورت ندارد که به صورت شرح معینی تنظیم و تدوین شده باشد.

همین که شرایط عهدنامه یا قرارداد مورد توافق قرار گرفت اجرای آن برای طرفین الزام آور می شود. تحریر امضا و تاریخ گذاشتن- و در پاره ای از موارد تصدیق شهود - برای قرارداد از لوازم حتمی و قانونی شناخته نمی شود بلکه همۀ این ها فقط برای اثبات این منظور است که توافق حاصل شده و شرایط عملی و مدت قرارداد به مرحله تنظیم و تدوین رسیده .است (3)

پس از انعقاد قرارداد مقامات اسلامی جداً مکلفند که شرایط آن را محترم شمرده و طبق آن عمل کنند قرآن به مسلمین امر می کند که:

﴿وَلَا تَنقُضُوا الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا﴾ ، «بعد از این که عهدنامه و قراردادی را بستید آن را نقض نکنید (4) و اگر غیر مسلمین آن را نقض نکنند...».

﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ ...﴾؛ «شما مسلمان ها تا پایان مدت قرارداد عهد و پیمان با

ص: 247


1- مراجعه شود به اصول رویه قضایی ،اسلام تألیف عبدالرحیم چاپ ،مدراس سال 1911، صفحهٔ 282 و به النظريه العامه للموجبات و العقود، تأليف صبحى المحمسانی چاپ ،بیروت سال 1948، جلد 2 صفحهٔ 68
2- المجله ماده 103 ترجمه چارلس ا. هوپر. در قانون مدنی فلسطین و ماورا ،اردن چاپ بیت المقدس سال 1933 ، جلد 1 صفحه 31
3- شیبانی مدرک سابق الذکر، جلد 4، صفحات 61-60
4- سوره نحل، آیه 91

آن ها را حفظ کنید» (1)

،بنابراین اصل PactasuntServanda (2) در مفهوم «عقد» مستتر است و همۀ فقهای اسلام آن را به رسمیت می شناسند.

توصیه شده است که امام تعهداتی را که از طرف مسلمین بر عهده گرفته، محترم شمارد، مگر در مواقعی که مسلمین در شرف حمله دشمن باشند- که در چنین موردی امام ناگزیر است برای خاتمه ،قرارداد یادداشتی نزد دشمن بفرستد- و یا این که دشمن قرارداد را نقض یا انکار کرده باشد. (3)

قبل از تجزیه و تحلیل انواع عهدنامه ها و قراردادهای اسلامی اولی آن است که عهدنامه های موجود مخصوصاً عهدنامه های پیغمبر صلی الله علیه و آله، مورد بحث و بررسی قرار گیرد. البته مقصود این نیست که در این زمینه تاریخ جامع عهدنامه ای ذکر شده باشد، بلکه منظور توجه اجمالی و کلی است به موضوع عهدنامه هایی که در متون تاریخ مضبوط است و همچنین نقل متون آن ها.

اولين عهدنامه پیغمبر صلى الله عليه و سلم

پس از این که قرآن اصل «اعتبار عهود» را تأسیس کرد عمل پیغمبر صلی الله علیه و اله در این مورد ملاکی شد که بر اساس آن بین غیر مسلمین و مقامات اسلامی عهدنامه ها و قراردادهایی منعقد شد پیغمبر صلی الله علیه و اله به اقتضای شرایط زمان و مکان و با توجه به مقاصد اجتماعی و سیاسی، انواع عهدنامه ها را منعقد ساخت. این عهدنامه ها برای جانشینان او سرمشق قرار گرفت به گونه ای که کلمه به کلمۀ آن را در نظر می گرفتند عهدنامه های پیغمبر صلی الله علیه و اله از قرارداد صلح بين قبایل اوس و خزرج که یهودی های مدینه به آن ملحق شدند - همین قرارداد برای شهر مدینه به صورت قانون اساسی درآمد - تا عهدنامه حدیبیه که به موجب آن بین مسلمین مدینه و مشرکین مکه صلح موقتی به وجود آمد صورت های مختلفی داشت. محمد صلی الله علیه و آله علاوه بر این منشورهای اساسی را برای یهودی ها و مسیحیانی که تحت تبعیت دولت

ص: 248


1- سوره توبه، آیه 4.
2- این عبارت لاتین مأخوذ از حقوق روم است که می گوید: «عهدنامه ها و قراردادها نافذند» و بهترین نمونهٔ این جمله در حقوق اسلامی این حدیث است: ﴿الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ﴾، تهذيب الاحكام، جلد 7، صفحه 371؛ مسلمان ها مکلفند شرایطی را که بر عهده می گیرند اجرا کنند». (مترجم)
3- مراجعه کنید به پایان همین فصل تحت عنوان «پایان قراردادها».

اسلامی درآمده بودند، صادر کرد.

اولین عهدنامه محمد صلی الله علیه و آله همانی بود که پس از هجرت، به منظور آشتی دادن قبایل مدینه تنظیم نمود. متن این قرارداد در کتاب سیره ابن هشام (1) و قسمتی نیز در کتاب مغازی، تألیف واقدی، محفوظ و مضبوط است (2) اولین قسمت این عهدنامه در مورد روابط قبایل مدینه بحث می کند و قسمت بعدی آن درباره اتحاد با یهودی ها ابن هشام تاریخ عهدنامه را ذکر نمی کند، ولی جای شک نیست که بین سال اول و دوم هجری (4 - 623 م) به امضا رسیده است؛ زیرا اوس و خزرج با یهودی های متحدشان در سال دوم هجری در جنگ بدر، در صف مقابل مکی ها قرار گرفتند (3)

متن عهدنامه بدین قرار است:

بسم الله الرحمن الرحيم

«این سندی است از طرف محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا به مؤمنین و مسلمین قریش، یثرب و به تمام کسانی که از آن ها تبعیت و به همراه آن ها جهاد می کنند این ها یک امت (ملت) مشخصی را تشکیل می دهند مجزا از سایر مردم.

مهاجرین قریش با یکدیگر متحد می شوند و با طیب خاطر برای نجات اسیران وابسته به

ص: 249


1- كتاب سيرة رسول الله تألیف ابن هشام چاپ گوتنبرگ سال 1858 جلد 1، صفحات 344-341
2- كتاب المغازی، تألیف واقدی، چاپ ،کلکته سال 1856 طبع فن كريمر، صفحهٔ 177.
3- محمد حمید الله مدعی است که اولین قسمت این ،عهدنامه چند ماه پس از ورود محمد صلی الله علیه و آله به مدینه نگاشته شده است یعنی در سال اول هجری و بعد از این که یهودی ها دعوت شدند که به آن ها بپیوندند عهدنامه دیگری در مورد بر روابط اوس و خزرج با یهودی ها تهیه شد آن گاه به شرحی که ابن هشام روایت می کند متن هر دو عهدنامه در یک نسخه تلفیق شد نقل از کتاب اسناد سیاسی درباره دیپلماسی در عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله و دوران خلفای راشدین به زبان فرانسه تألیف محمد حمیدالله چاپ پاریس، صفحهٔ 20 همچنین احتمال می رود که صلح بین اوس و خزرج قبل از اتحاد با یهودی ها صورت گرفته باشد، ابن هشام روایت می کند که در این موضوع، پیغمبر صلی الله علیه و آله دو خطابه ایراد فرمود. مراجعه شود به مدرک سابق الذکر، جلد 1 صفحات 341 - 340 ولی شاهد و مدرکی وجود ندارد که واقعاً در آن زمان معاهده ای برقرار شده باشد. شاید آشتی زبانی بین اوس و خزرج صورت گرفته باشد و آن چه ضبط شده است فقط پس از الحاق یهودی هاست (مترجم :گوید با توجه به این که نص ماده 3 عهدنامه مندرج در سیره ابن هشام می گوید: ﴿المُهاجِرُونَ من قریشٍ عَلَی رِبْعَتهم یَتَعاقَلُونْ بَیْنَهُمْ﴾؛ «مهاجرین قریش بنابر امری که قبلاً درباره آن موافقت داشته اند برای پرداخت و دریافت دیه توافق می کنند. تحقیق با استنباط دکتر محمد حمیدالله، صحیح به نظر می رسد).

خودشان غرامت می دهند

بنو عوف، كما فی السابق با یکدیگر متحد می شوند و هر واحدی از دسته جاتشان برای استخلاص اسرای خودش غرامت می پردازد «این جمله به صورت یکنواخت با همان کلمات درباره بنو ساعده بنو ،حارث بنو جشم بنو نجار، بنو عمرو بن عوف بنو نبیت و بنو اوس تکرار می شود).

مؤمنین در پرداخت غرامت برای استخلاص اسرای خودشان در هیچ موردی مضایقه نخواهند کرد و هیچ فرصتی را از دست نخواهند داد.

هیچ مؤمنی نباید با مولای (بندهٔ) مؤمن دیگری متحد بشود.

مؤمنین پرهیزکار در مقابل هر کس که جرمی مرتکب شود یا برخلاف عدالت متعرض دیگری شود و ستمی روا دارد حتی اگر مجرم پسر یکی از مؤمنین باشد، با یکدیگر صف متحدى تشکیل خواهند داد.

هیچ مؤمنی نباید مؤمن دیگری را به قتل برساند یا از غیر مؤمنی که علیه مؤمنی قیام کرده است حمایت و پشتیبانی کند.

حمایت خدا دربارهٔ همه یکسان است و شامل نازل ترین مؤمنین نیز می گردد.

مؤمنین بایستی به وسیلهٔ یکدیگر حمایت شوند.

یهودی هایی که به ما ملحق شوند متساویاً از حمایت و پشتیبانی ما برخوردار خواهند شد، بدون این که بر آن ها ستمی وارد آید و ما قصد هیچ گونه توطئه ای را علیه آن ها نداریم.

مؤمنین با یکدیگر صلح می کنند و در حال آشتی هستند و هیچ مؤمنی پس از جنگ در راه خدا جز با موافقت و همکاری سایر مؤمنین بر اساس مساوات و انصاف میان خودشان نبایستی صلح کند مجاهدینی که در جبهه ما می جنگند تابع یکدیگر خواهند بود.

مؤمنین برای ریختن خون خویش در راه خدا با یکدیگر همکاری خواهند کرد

مؤمنین پرهیزکار بهترین و عادلانه ترین طریق را پیروی خواهند کرد.

هیچ مشرکی کالا یا افرادی را نباید به قریش ببخشد و همچنین نباید مؤمنی را از حمله به قریش مانع گردد.

هر کس مؤمنی را به قتل برساند مجبور است رضایت ولی او را تحصیل کند مؤمنین باید عليه قاتل قیام کنند و او را وادار کنند که ولی دم را راضی کند.

مؤمنی که مندرجات این سند را تصدیق می کند و به خدا و پیغمبر خدا و روز قیامت ایمان دارد، به هیچ مجرمی کمک نخواهد کرد و او را پناه نخواهد داد. لعنت و غضب خدا تا روز

ص: 250

قیامت بر کسانی باد که مجرمی را پناهداری یا به او کمک نمایند از مجرم غرامت پذیرفته نخواهد شد.

در هر چه اختلاف و نزاع پیدا کردید باید به خدا و به محمد صلی الله علیه و آله رجوع کنید.

یهودی ها مادامی که به همراهی مسلمین می جنگند، باید مخارج جنگ را بپردازند.

یهودی های بنو عرف با مؤمنین ملتی را تشکیل می دهند یهودی ها بر کیش خودشان و مسلمین بر کیش خودشان باقی خواهند ماند هر یک با موالی (غلامان) و نفرات خودشان جنایت کاران و گناه کارانی که به خود و به خانواده هایشان زیان می رسانند مستثنی هستند.

یهودی های بنو نجار، بنو حارث بنو ساعده، بنو جشم بنو عوف و بنو ثعلبه دارای همان حقوق و تکالیفی هستند که بنو عرف دارند به استثنای جنایت کاران و گناه کارانی که به خود و خانواده هایشان زیان می رسانند.

جفنه- که یکی از خانواده های ثعلبه هستند - دارای همان حقوق و تکالیفی هستند که ثعلبه .دارند

یهودی های بنو الشطیبه دارای همان حقوق و تکالیفی هستند که بنو عوف دارند.

موالى ( غلامان) ثعلبه در عداد بنو ثعلبه محسوب می شوند

بطانه- القار و هواخواهان - جهودها در عداد جهودها به شمار می آیند.

هیچ یهودی حق ندارد بدون اجازۀ محمد صلی الله علیه و آله برای همکاری و همگامی مسلمین وارد جنگ شود.

انتقام خون ( قصاص) ممنوع نیست.

هر کس دیگری را بکشد خود و خانواده اش مسؤول ظلم و بی عدالتی خواهند بود.

خدا کفیل و ضامن این پیمان خواهد شد.

یهودی ها خودشان متحمل مخارجشان خواهند بود و مسلمین نیز خودشان متحمل مخارج خواهند بود.

این ها (متحداً) با همکاری یکدیگر برای جنگ با مخالفین این عهدنامه، قیام و اقدام خواهند کرد.

این ها با یکدیگر مشاوره و تبادل خیرخواهی و نیکوکاری خواهند کرد ولی این همکاری نبایستی در ارتکاب گناه باشد. هیچ دسته ای نباید نسبت به دیگری تعصب ورزد و غرض ورزی ،کند زیرا پیروزی از آن مظلوم و ستمدیده است.

یهودی ها مادامی که در یک جبهه با مسلمین می جنگند، در مخارج جنگ به سهم

ص: 251

خودشان شرکت خواهند کرد.

برای دارندگان این سند جوف (داخل) يثرب، مقدس شمرده خواهد شد.

همسایه در حکم خود ماست و هیچ نوع صدمه و آزاری نباید بر او وارد آید.

هیچ تعهد و قول حمایت و پشتیبانی به نام خانواده ای نبایستی داده شود مگر به اجازه آن خانواده

هر نوع اختلاف و تنازعی که بین طرفین این قرارداد بروز کند و احتمالاً به نتایج نامطلوب صلى الله منتهی شود، به خدا و به محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا رجوع خواهد شد. خدا حفظ و حراست این سند را تضمین خواهد کرد

به قریش و اعوان و انصارش نبایستی کمک شود.

آن ها - مسلمین و یهودی ها - بر کسانی که به یثرب (مدینه) حمله ور می شوند، پیروز خواهند شد.

اگر از یهودی ها برای عقد قرارداد صلح دعوت شد بایستی صلح را به اتفاق مسلمین انجام دهند.

اگر- به وسیلهٔ مسلمین - از یهودیها برای همان منظور دعوت شد، یهودی ها دارای تکالیف متساوی خواهند بود مگر کسانی که برای دین می جنگند

یهودی های الاوس و غلامانشان و خودشان دارای همان حقوق و تکالیفی خواهند بود که در این قرارداد شرح داده شده است....

هیچ کس جز ستمکار و گناه کار برخلاف این قرارداد اقدام نخواهد کرد.

کسانی که به منظور جنگ خارج شوند، مورد حمایت خواهند بود و همچنین کسانی که در داخل يثرب (مدینه) زیست کنند مصون خواهند بود جز ستمکار و گناه کار.

خدا و محمد یار و یاور کسانی خواهند بود که این قرارداد را محترم بشمارند و آن را تضمین کنند (1)

به طوری که مشهود است این عهدنامه قراردادی است سه جانبه بین مهاجرین مکه انصار مدینه و یهودی ها در هر حال مطالعه عمیق و تحقیق دقیق در متن عهدنامه این نکته را

ص: 252


1- ابن هشام در مدرک سابق الذکر جلد 1 صفحات 344 -341 ترجمه فرانسه؛ این سند در تألیف حمیدالله، صفحات 14- 9 مندرج است و ترجمه آلمانی این سند نیز در کتاب اسکیزن...، تأليف ويلهوزن، چاپ ،برلن سال ،1889، جلد 4 صفحات 73 67 منعکس است.

به خوبی نشان می دهد که اهمیت این قرارداد بیش تر از آن است که صورت قرارداد اتفاق و اتحاد را داشته باشد

در قسمت اول مشاهده می شود که بیش از آن چه در اصلاح بین قبایل اهتمام شده باشد بذل عنایت شده است زیرا این صحیفه به منزلهٔ عهدنامه ای بود که به وسیله آن، تمام قبایل عرب که با یکدیگر رقابت داشتند در مرکز شهر مدینه مستحیل شده و «ملتی را مشخص و مجزا از سایر مردم» تشکیل دادند و به عبارت دیگر بیش تر از آن که این قرارداد مبنای اتحاد سست و ضعیفی میان قبایل ،اعراب شناخته شود برای حکومت نورس و جديد التأسيس اسلامی که مراحل اولیه اش را طی می کرد به منزلهٔ قانون سیاسی تلقی شد.

در نتیجه اقدام و اهتمام پیغمبر صلی الله علیه و اله در عقد این قرارداد و به وسیله دیانت و حکومت جدید همکاری طوایف و قبایل را از صورت منطقه تنگ و محدود به سازمان عالی تر و وسیع تری مبدل نماید.

دومین قسمت قرارداد حاکی از ائتلاف و اتفاقی است میان قبایل عرب که مجتمعاً یک جمعیت را تشکیل می دهند و قبایل یهود جمعیت دیگری را. هر قبیلهٔ یهود با همکاری ،مؤمنین تشکیل ملت می دهند اما به تنهایی ملتی شناخته نمی شوند در عین حال هر یک در حفظ مذهب و موالی و اتباع خودشان آزادند.

بنابراین ماهیت و خاصیت دومین قسمت قرارداد، حکایت از «کنفدراسیونی» (1) مرکب از اعراب و قبایل یهود است که رهبری و مقام ثابت در این کنفدراسیون به مدینه تفویض شده است.

این ائتلاف موجب تقویت و حفظ روابط صمیمانه بين مجموع واحدهایی بود که کنفدراسیون مزبور را تشکیل داده بودند و در مواقعی که یک قبیلهٔ یهودی به جنگ مسلمین قیام می کرد از این ائتلاف استفاده می شد (2)

ص: 253


1- كنفدراسیون حکومتی است مرکب از ایالات مختلف که سکنه آن در امور داخلی خودشان استقلال و آزادی عمل دارند ولی در قضایای عمومی و کلی به صورت حکومت مشترکی با یکدیگر ارتباط دارند و می توان آن را به «حکومت ائتلافی» تعبیر کرد. (مترجم)
2- این جریان عیناً همان داستان مسلمین است که پس از جنگ با بنی نضیر با سایر یهودی ها روابط مساعدت آمیزی برقرار کردند. برای توضیحات و ملاحظات بیش تر دربارۀ این عهدنامه، مراجعه شود به تأليف سابق الذكر، تنظيم ويلهوزن جلد 4 صفحات 83 - 67 و به رسالهٔ محمد حمیدالله، صفحات 22- 19

عهدنامه حديبيه

در فاصله زمانی بین جنگ بدر تا امضای عهدنامه مکه ( 30 - 624 م) مقام محمد صلی الله علیه و آله در مدینه تثبیت شد و اهتمام می نمود که قبایل اطراف آن شهر را تحت نفوذ اسلام قرار دهد. به گفته ابن هشام محمد صلی الله علیه و آله از آغاز موفقیت در جنگ بدر در واقع «پادشاه حجاز» بود (1) و حتی شکست در جنگ احد (625 م) نیز چندان تأثیری در موقعیت او نکرد، زیرا بعدها (به سال 627م) در جنگ خندق کامیاب شد.

در این اثنا ائتلاف با یهودی ها فسخ شد و به طوری که مورّخین عرب نوشته اند علت فسخ و ابطال این ائتلاف کوشش یهودی ها در سوء قصد به حیات پیغمبر صلى الله عليه و سلم بود. (2)

در نتیجه در عین حال که پیغمبر صلی الله علیه و آله روابط دوستانه اش را با سایر یهودی های هم پیمانش حفظ می کرد علیه یهودی های بنی نضیر تجهیزاتی فراهم کرد و آن ها را مغلوب نمود. البته منازعه با یهودی ها به همین حادثه ختم نشد زیرا باقی یهودی ها، مخصوصاً بنو قریظه که با همکیشان خود روابط قلبی داشتند با او دشمن شدند و این خصومت به ائتلاف با مدینه خاتمه داد.

بزرگ ترین موفقیت محمد صلی الله علیه و آله پس از این حوادث بستن قرارداد صلح با قریش بود و پس از آن فتح مکه مرکز قریش وقایع نگاران عرب حکایت می کنند که قصد پیغمبر از انعقاد قرارداد صلح با قریش زیارت مکه بود. (3) علاوه بر این اوضاع و احوال طرفین حکایت از آن داشت که لااقل به طور موقت تعادل و توازن قوایی حاصل گردد.

توانایی قریش در این روزها مخصوصاً پس از فتح و ابطال ائتلاف با یهودی ها بیش تر از مقدار لازم برای سرکوبی مدینه بود از طرف دیگر مکی ها دو بار در بدر و خندق شکست خورده بودند و این در حالی بود که محمد صلی الله علیه و آله رابطه بازرگانی آن ها را با سوریه قطع کرده بود و کاروان های آن ها را مسخر ساخته بود لذا طرفین حداقل برای مدت کوتاهی مایل به صلح

ص: 254


1- ابن هشام، مدرک سابق الذکر، جلد 2، صفحه 763. نیکولسن می گوید: فتح بدر همه انظار را متوجه محمد صلی الله علیه و آله نمود. هر چند عرب ها به دین او خیلی اهمیت نمی دادند ولی نمی توانستند از احترام به مردی که بزرگان مکه را کوچک و حقیر ساخته بود، خودداری کنند. او در این سرزمین منشأ قدرتی شده بود: مراجعه شود به تاریخ ادبیات عرب چاپ ،کمبریج سال 1930 صفحات 175 - 174. در آیات 120-119 از سوره آل عمران راجع به جنگ بدر بحث شده است.
2- مراجعه شود به واقدی، مدرک سابق الذكر، صفحه 358
3- ابن ،هشام جلد ،2 صفحهٔ 740؛ واقدی، صفحه 383

بودند. در این قسمت حوادثی که منتهی به امضای قرارداد صلح شد به شرح زیر تلخیص می شود

پیغمبر صلی الله علیه و آله با جمعی از پیروانش به قصد زیارت مکه عزیمت نمود قریش که طبعاً دربارهٔ قصد و نیت محمد صلی الله علیه و آله بدبین بودند، مصمم شدند با حرکت وی مخالفت کنند. بالاخره محمد صلی الله علیه و آله عثمان بن عفان دامادش را به مکه فرستاد تا پیام صلح او را به قریش اعلام کند. مکی ها پیشنهاد وی را پذیرفته و مقدر شد که سهیل بن عمرو به نمایندگی از طرف آن ها قرارداد صلح را منعقد .کند در نتیجه قراردادی به نام «عهدنامۀ حدیبیه» منعقد شد و علی بن ابی طالب، پسر عمو و چهارمین خلیفهٔ پیغمبر صلی الله علیه و آله کاتب آن بود.

شرح عهدنامه بدین قرار است:

«بسمک اللهم (1) آن چه در این قرارداد نوشته می شود مورد توافق محمد بن عبدالله و سهیل بن عمرو می باشد. (2) آن ها (طرفین) با مسالمت و نیت صلح جویانه توافق می کنند که جنگ برای مدت ده سال به تعویق افتد مردم از حمله و هجوم طرفین به یکدیگر، مصون و مأمون خواهند ماند.

اگر فردی از قریش بدون اجازه ولیش بخواهد به محمد ملحق شود باید پس داده شود و اگر فردی از پیروان محمد به قریش ملحق شود، ممنوع نخواهد بود.

عمليات ناروا و نامطلوب از طرفین ممنوع است و هیچ نوع عهد شکنی یا خیانت و مکری از طرفین صادر نخواهد شد.

مردمی که بخواهند در ائتلاف با محمد و پیمان او وارد شوند مانعی نخواهند داشت و همچنین کسانی که بخواهند با قریش متحد شوند و به پیمان قریش ملحق شوند نیز مانعی نخواهند داشت» (3)

محمد صلی الله علیه و آله برای این که بتواند اطمینان مکی ها را نسبت به حسن نیت خود جلب کند شهودی را حاضر کرد که برای اجرای مواد عهدنامه سوگند یاد کردند. ابوبکر و عمر بن

ص: 255


1- محمد صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد بنویسند: «بسم الله الرحمن الرحيم» اما سهیل بر این پیشنهاد اعتراض کرد که او با چنین عنوانی موافق نیست و این معنی را تصدیق ندارد مراجعه شود به ابن هشام جلد 2 صفحهٔ 747
2- محمد صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد مقدمه را به این بیان شروع کنند که «این است آن چه محمد پیغمبر خدا...» و سهیل رد کرد به دلیل این که او معترف به رسالت محمد نیست والا نبایستی با او جنگ می کرد ابن هشام جلد 2 صفحهٔ 747 و واقدی، صفحهٔ 487
3- ابن هشام، جلد 2 صفحه 803

الخطاب و عبدالرحمن بن عوف جزء شهود بودند.

این عهدنامه نشانه دیگری از موفقیت های اسلام بود؛ زیرا در نتیجه آن، اشرافیت قریش قدرت و مقام محمد صلی الله علیه و آله را در مدینه به رسمیت شناخت و ضمناً دین اسلام دین رسمی این دستگاه معرفی شد.

همین حقیقت شأن و حیثیت محمد صلی الله علیه و آله را در مکه بالا برد در صورتی که قبل از این پیشامد و پیش از هجرت به ،مدینه مورد طعن و زجر بود.

عهدنامه حدیبیه مبنایی شد بر این که امکان صلح مسلمین با مشرکین وجود دارد مشروط به این که صلح صورت موقت داشته باشد با این که فقها در مدت این عهدنامه با یکدیگر اختلاف دارند- و حداکثر آن را ده سال می دانند که در متن قید شده است نه سه سال و دو سال که عملاً به قوت خودش باقی بوده- لكن همه متفق الرأیند که یک صلح موقت با ،دشمن خلاف مصلحت اسلام نیست

در حقیقت این عهدنامه پس از دو سال نقض شد و علت آن بنا به گفتۀ مورّخین حملهٔ صلى الله قریش به هواخواهان محمد صلی الله علیه و آله بوده است. این عمل به منزلهٔ تعرض به جمله ای از قرارداد تلقی می شد که «کسانی که می خواهند با محمد وارد ائتلاف شوند و به پیمان او ملحق شوند ممنوع نخواهند بود.....» (1) البته مجدداً مذاکراتی به منظور برقراری صلح صورت گرفت، ولی مفید فایده نبود

محمد صلی الله علیه و آله که مقام و قدرت او اوج گرفته بود، از تبعیض و حمله به هواخواهانش رنجیده خاطر بود. (2) بنابراین مسلمین تصمیم به عزیمت به مکه گرفتند. سرانجام آن شهر را در سال هشتم هجری ( 630م) تسخیر کردند. قریش که در این هنگام وحدتشان از بین رفته و ضعیف شده بودند، مقاومت نکرده و محمد صلی الله علیه و آله بدون مواجه شدن با مشکل وارد مکه شد. (3)

تسخیر مکه به رقابت بین دو شهر پایتخت خاتمه داد و برتری اسلام را در سراسر حجاز

ص: 256


1- ابن هشام، جلد 2 صفحه 803
2- برای تشخیص میزان ارزش حقیقت و قدرت محمد صلی الله علیه و آله گفته ابوسفیان را باید در نظر گرفت که :گفت «محمد صلی الله علیه و آله از قیصر و کسری محترم تر شده است» مراجعه کنید به واقدی، صفحهٔ 405. (بیچاره ابوسفیان نمی توانست بفهمد که این قدرت آمده است تا قدرت های شیطانی قیصر و کسری را نابود کند و این قدرت ها در نظر صاحب قدرت جدید ناچیز و منفور است، مترجم).
3- ميان فقها، فتح مکه مبنای اختلاف است فقهای شافعی فتح مکه را به صورت صلح تلقی می کنند ولی فقهای مالکی و حنفی آن را با قهر و غلبه می دانند مراجعه شود به الماوردی، کتاب الاحكام السلطانيه (طبع ،انگر چاپ بن سال 1853م، صفحه 284).

تثبیت و تحکیم کرد از این پس رسالت محمد صلی الله علیه و آله به افق وسیع تری نظر دوخت.

عهدنامه های ذمی ها به عنوان امتیازات اساسی

عهدنامه هایی که محمد صلی الله علیه و آله منعقد ،نمود دارای ماهیت و خواص مختلفی بود و بایستی آن ها را از نوع عهدنامه های سابق الذکر مشخص و متمایز دانست.

این عهدنامه ها مرکب از قراردادهایی است که با اعراب اهل کتاب منعقد نموده و ضمن این قراردادها مصونیت مال و جان و آزادی در اعمال ،دینی مادامی که بر تعهدشان پایدار ،بمانند به آن ها داده شده بود درباره ماهیت قانونی این قراردادها و عهدنامه ها، در قسمت دیگری بحث شده است. (1)

در این فصل شرح و بسط کافی در شکل و روش این قراردادها داده خواهد شد و از روابط آن ها با سایر عهدنامه ها بحث خواهد شد. برای این منظور نمونه ای بهتر از عهدنامه ای که بین کشیش بزرگ بیت المقدس و خلیفه عمر بن الخطاب بسته شده است نمی توان یافت

برخلاف عهدنامه های حیره و دمشق کشیش بزرگ بیت المقدس تقاضا کرد که عهدنامه بيت المقدس به وسیلهٔ خلیفه امضا شود نه به وسیلۀ نمایندۀ وی عمر با این درخواست موافقت کرد و در سال هفدهم هجری (638م) برای امضای عهدنامه به بیت المقدس رفت.

متن عهدنامه بدین قرار است

بسم الله الرحمن الرحيم

این عهدنامه چیزی است که بنده خدا عمر امیرالمؤمنین برای مردم ایلیا (بیت المقدس) تضمین کرده است.

او جان و مال و کلیساها و صلیب های آن ها را تضمین کرده است.

بیگانگان حق سکونت در کلیساهای خود را ندارند و همچنین کلیساهای آن ها نباید در هیچ قسمتی تخریب یا نابود گردد. همچنین صلیب های آن ها نیز نباید ضایع شود.

آن ها نباید به جرم ،دین مورد رنج و آزار قرار گیرند.

ص: 257


1- به فصل هفدهم مراجعه کنید.

یهودی ها حق ندارند با آن ها (مسیحیان) در بیت المقدس اقامت کنند.(1)

اهالى ايليا (بيت المقدس) باید مانند ساکنین مداین جزیه بپردازند.

آن ها باید از رومی های شرقی (بیزانطینی ها) و سارقین بخواهند که از شهر خارج شوند.

اگر این دسته از شهر خارج شدند تا زمانی که به کشور خود برسند، جان و مالشان تأمین خواهد بود.

بیز انطینی ها ( رومی های شرقی) که اقامت در بیت المقدس را ترجیح دهند، به آن ها تأمین داده خواهد شد و بایستی همان وظایف و تکالیفی را که ساکنین ایلیا در موضوع جزیه برعهده دارند قبول کنند

آن عده از ساکنین ایلیا که رومی هستند و مایل به رفتن هستند، جان و مالشان مأمون خواهد بود مشروط به این که کلیساها و صلیب های خودشان را به همان صورتی که هست باقی بگذارند.

کشاورزانی که جزء سکنه این شهر بوده اند قبل از فوت فلان و فلان در صورت تمایل به اقامت در شهر مجاز می باشند و درباره پرداخت جزیه همان تکالیف و وظایفی را خواهند داشت که اهالی ایلیا دارند

آن هایی که ترجیح می دهند که با رومی ها حرکت کنند و بروند، می توانند بروند. آن هایی که ترجیح می دهند که نزد اقوام و جمعیت خودشان بروند می توانند قبل از جمع آوری محصول به سرزمین خودشان بازگردند.

این سند به اطمینان خدا و پیغمبر خدا و مؤمنین تضمین می شود، در صورتی که ساکنین شهر جزیهٔ خود را پرداخته باشند

شهود عبارتند از خالد بن ولید و عمرو بن العاص و عبدالرحمن بن عوف و معاوية بن ابی سفیان این عهدنامه در سال پانزدهم هجری به امضا رسیده است. (2)

ص: 258


1- برای حق ناشناسی جهان مسیحیت از آن همه ارفاق و اغماض مسلمین چه دلیلی روشن تر از این که پس از چهارده ،قرن جهودی های پراکنده جهان در پناه قدرت آمریکا و انگلستان سرزمین اسلامی فلسطین را تسخیر کردند و نهصد هزار نفر جمعیت بیگناه مسلمان را از خانه و لانه شان طرد کردند که گرسنه و سرگردان در بیابان ها به سر می برند و بدون هیچ گونه احساس خجالت و شرمندگی مشاهده می کنند که جهودها شهر بیت المقدس را برخلاف همین عهدنامه و تعهدات بعدی، پایتخت اسراییل قرار داده اند. (مترجم)
2- 2 متن این عهدنامه در کتاب تاریخ ،طبری چاپ ،لیدن سال 1893، دورۀ اول جلد 5 صفحات 256-254 و در بلاذری مدرک سابق ،الذکر ، صفحه 138 ملاحظه می شود.

صرف نظر از پرداخت معمولی جزیه که سابقه داشت و به عنوان مالیات سرشماری بر اهل کتاب تحمیل شده بود سایر قیود و شرایط مبنای «طرح حقوقی» و امتیازاتی بود که برای ذمی ها یعنی اتباع جدید حکومت اسلامی در نظر گرفته شده بود.

این عهدنامه هر چند مانند سایر قراردادها تنظیم شده و به امضا رسیده بود، لکن از دو جهت مهم متفاوت از سایر قراردادها می باشد

اول این که به عنوان یک پیمان دایمی طرح شده است؛ زیرا حتی اگر معدودی از افراد، شرایط آن را نقض کنند مع ذلک اجرای آن برای طرف دیگر الزام آور است.

دوم این که از لحظه شروع اجرای پیمان اهل کتاب جزء اتباع خلیفه قرار گرفتند و متصرفاتشان نیز جزء دار الاسلام محسوب شد.

نتیجه عمل این که ماهیت این عهدنامه ها که در اصل بین دو فرقهٔ جداگانه منعقد شده بود پس از این که اهل کتاب با حفظ مختصر حکومت شخصی در داخل ملت اسلام مستهلک ،شدند قهراً تغییر کرد البته باید متذکر بود که فقها قانون مربوط به روابط ذمی ها با اسلام را جزیی از شریعت می دانند و به همین قاعده عهد نام های با اهل کتاب- که بعدها به نام عهدنامه عمر معروف شد - منعقد کردند که این عهدنامه در حکم یک منشور اساسی و مبنای قانونی شناخته شد

پیمان نامه های مسلمین در دوران خلفا

عهدنامه های محمد صلی الله علیه و آله که کلمه به کلمه مورد تبعیت جانشینان وی بود به عنوان نمونه و سرمشق تلقی گردید به همین دلیل عهدنامه های خلفا از لحاظ ماهیت قانونی و صورت ظاهر با عهدنامه های صدر اسلام فرقی ندارند. البته همان گونه که انتظار می رفت مقاصد و شرايط طبعاً متفاوت بود که در نتیجه آن قرارداد تازه ای به وجود می آمد که برخلاف عهدنامه های صدر اسلام که در همۀ آن ها اهداف دینی تعقیب می شد تحت تأثیر مقاصد سیاسی و اداری نیز قرار می گرفت.

در دوران حکومت ،اموی چه در زمان معاویه و چه در زمان عبدالملک پیمان هایی با بیزانطینی ها- مردم روم شرقی - منعقد شد و چون مسلمین مشغول جنگ های داخلی بودند، برای مصونیت از حمله و هجوم رومی ها پرداخت وجوهی را بر عهده گرفتند.

معاویه قبل از خلافت و هنگامی که با علی خلیفهٔ چهارم مشغول کشمکش بود، با کنستانس 2 (Constans II) امپراطور روم شرقی صلح کرد و به اختیار خود (به سال 658م)

ص: 259

عهد نامه ای امضا کرد ضمن این عهدنامه تعهد کرده بود که وجوهی به امپراطور پرداخت .شود (1) عبدالملک (6586 ه-) نیز هنگام جنگ با شورشیان عراق مجبور به انعقاد عهدنامه ای با رومی ها شد.

فقها در اعتبار و صحت عمل امام برای پرداخت وجوه- مالیات یا غرامت - به مقامات غیر اسلامی با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند.

الاوزاعی (متوفی به سال 157 ه-) و سفیان الثوری (متوفی به سال 161 ه-) که تحت حکومت اموی می زیسته اند در هنگام ضرورت این عمل را جایز دانستند. (2) ولی شافعی که در زمان اوج قدرت اسلامی می زیسته با این عمل مخالف است. (3) فقهای حنفی با عمل پرداخت وجوه مخالف بوده اند مگر در موقع ضرورت و لزوم فوق العاده. (4) به طور کلی اکثریت فقها با پرداخت وجوه ،سالیانه مخالف بوده اند و تنها در شرایط استثنایی و برای مدتی کوتاه قایل به جواز بوده اند فقط ابولؤلؤ که شخصی افراطی ،بوده تا جایی رفته است که می گوید:

امام حتی اگر در نیروی اسلام احساس ضعف و فتور کند باید به جنگ برود و این عمل بر پرداخت وجوه به دشمن ترجیح ،دارد زیرا موافقت با پرداخت وجه به دشمن مسلمان را در همان مقام و مرتبه کسانی قرار می دهد که جزیه می پردازند و این مقام و مرتبه در نظر دشمن مقامی است منحط و مرتبه ای است نازل. (5)

در دوران حکومت بنی ،عباس خلفا به دلایل ،متعدد عهدنامه هایی را با رومی های شرقی منعقد می ساختند. یکی از دلایل، جلوگیری از تجاوزات معمولی به مرزها بود، زیرا مرزهای مشترک حکومت عباسی با رومی های شرقی به واسطه نداشتن موانع طبیعی، اغلب مورد تاخت و تاز واقع می شد و هر روز از یک گوشه ای متعرض می شدند.

این عهدنامه- که در دوران اول حکومت عباسی منعقد شد - امپراطوران روم شرقی را

ص: 260


1- این هم یک نمونه دیگر از انحراف معاویه و سازش با مسیحیان (برای توضیح کافی در این باره به آخر همین فصل مراجعه شود). (مترجم)
2- تاریخ طبری مدرک سابق الذكر ، صفحهٔ 1768
3- شافعی مدرک سابق الذکر، جلد 4 صفحهٔ 110 شافعی تنها با پرداخت وجوه به دشمن در مورد جنگ موافق است و آن زمانی است که مسلمان احساس کند که از سرکوب کردن دشمن ناتوان است، نه این که به صورت پرداخت سالیانه باشد مراجعه شود به تاریخ طبری، صفحه 19.
4- ابو يوسف كتاب الخراج صفحهٔ 207 و ،طبری مدرک سابق الذکر، صفحه 19.
5- تاریخ طبری، صفحات 20-19

مجبور به تأديه وجوه غرامتی به بغداد می نمود به همین جهت ملکه ایرین ( Irene) (متوفی به سال 802م) وجوهی به هارون الرشید پرداخت و قرار شد به طور موقت به مرزهای شرقی امپراطوری وی حمله ای نشود

این صلح تا موقع تاج گذاری امپراطور نيس فوروس ( Nicephoros) دوام داشت. ولی همین امپراطور نامه تعرض آمیزی به بغداد نوشت و مطالبه استرداد وجوهی را که قبلاً پرداخت شده بود ،نمود هارون که از دریافت نامۀ امپراطور عصبانی شده بود وارد معرکه شد و او را مجبور به پرداخت وجوهات بیش تری نمود (1) ولی پس از این که قدرت و حیثیت خلفا رو به تنزل ،گذاشت امپراطورهای قسطنطنیه از پرداخت وجوه خودداری کرده و حتی به مرزهای امپراطوری اسلام نیز تجاوز می کردند.

این نوع عهدنامه ها به منظور تسهیل مسافرت برای مقاصد کشوری یا برای زیارت میان مقامات اسلامی و امرای مسیحی و همچنین هنگام جنگ های صلیبی به منظور خاتمه دادن به جنگ های محلی منعقد شده .است آخرین عهدنامه برای منظور خاصی بود که بین صلاح الدین و ریشارد شیردل در سال 1192م منعقد شد. (2)

عهدنامه دیگری که در زمان خلافت عباسی ها منعقد می،شد عهدنامه «فداء» بود و دلیل انعقاد این عهدنامه آزاد سازی اسرای جنگی به وسیلهٔ مبادله و یا از طریق پرداخت مبلغ قابل ملاحظه ای وجه نقد بود که مورد موافقت قرار گرفته بود.

این نحوه عمل برای طرف فاتح وسیله ای بود که از طریق آن می توانست برای خزانه دولت درآمدی کسب کند از طرف دیگر وسیله ای بود که می توانستند حیات هزاران نفر اسیر را تأمین نمایند در غیر این صورت این اسرا یا دچار شکنجه و عذاب می شدند و یا این که به کلی نابود می گردیدند (3)

تاریخ نویسان از عهدنامه های «فداء» در دوران حکومت اموی ذکری نکرده اند، گو این که اغلب اسرای طرفین به وسیله مبادله آزاد می شدند.

به طوری که وقایع نگاران حکایت می کنند سیستم عهدنامه هایی که به عنوان «فداء» معمول شده بود متعلق به دوران حکومت هارون الرشید است (به سال 181 ه-) و عدد

ص: 261


1- طبری مدرک سابق الذكر، دوره 3 جلد 2 صفحه 696
2- برای عقد قرارداد و شرایط معاهده مراجعه شود به کتاب صلیبی ها در شرق، تألیف و.ب استونسن، چاپ کمبریج، سال 1907، صفحه 286
3- برای شرح قانون فداء مراجعه شود به شیبانی مدرک سابق الذکر، جلد 3 صفحات 39، 307، 119.

مسلمان هایی که در این دوره آزاد شدند بالغ بر نه هزار و هفت صد نفر می شد. مسعودی از دوران هارون الرشید تا زمان خودش از دوازده عهدنامه نام می برد. (1) استخلاص اسرا با تشریفات خاصی صورت می گرفت که در ضمن آن طرف دریافت کننده اسیر جشن هایی را برپا می کرد برای تأمین وسایل استخلاص اسرا نیز بر اساس شرایط عهدنامه ها، رهینه ها یا گروگان هایی از طرفین مبادله می شد

سیستم رهینه و گروگان از دوران گذشته میان ملل قدیم معمول بوده است و در چین و روم قدیم نیز به آن عمل می کرده اند. (2)

به این صورت که اگر تعهدات مندرج در عهدنامه انجام می شد، گروگان ها بدون رنج و آسیب به کشور خودشان برمی گشتند ولی اگر احیاناً عهدنامه نقض می شد، گروگان ها به عنوان اسیران جنگی توقیف می شدند و حتی گاهی محکوم به شدند و حتی گاهی محکوم به عملیات شاقّی می گردیدند.

مسلمان ها هیچ تعرضی را به گروگان ها روا نمی داشتند و با رأفت و مهربانی با آن ها رفتار می کردند و در صورت نقض عهدنامه و اعلان ،جنگ مسلمین گروگان ها را به کشور خودشان بازگشت می دادند، اما اگر پس از نقض عهدنامه جنگ اعلان نمی شد، گروگان ها یا به همان حال باقی می ماندند و یا این که به خانه و مسکن خود عودت داده می شدند. (3)

مشخصات كلى عهدنامه ها

در این جا به ذکر پاره ای نکات و ملاحظات راجع به عهدنامه های مسلمین می پردازیم:

1- عهدنامه های مسلمین به طور عموم مختصر و کلی بود و اهتمامی در جهت تشریح مواد و چگونگی اجرا و عمل آن منظور نمی شد. جمله بندی ساده ای داشت و حتی در مواردی به واسطۀ اختصار در متن مبهم می نمود.

2- مقدمه هر عهدنامه ای به اصطلاح با بسمله (به نام خدا) شروع می شد و سپس اسامی

ص: 262


1- تاریخ طبری دورۀ 1 جلد 2 صفحات 707 - 706 و مراجعه شود به کتاب التنبيه و الاشراف تأليف مسعودی چاپ قاهره سال 1938 صفحات 166 - 160 برای استخلاص «ریموند 3» به وسیله غرامت یا فديه مراجعه شود به نوشته استونسن مدرک سابق الذكر، صفحه 213
2- مراجعه شود به کتاب قانون بین الملل و رسم و عادت یونان و روم قدیم تألیف کولمن فیلیپس، چاپ ،لندن سال ،1911 جلد 1 صفحه 398
3- الماوردى، كتاب الاحكام السلطانیه، (طبع ،انگر چاپ بن سال 1835 صفحات 85 - 84؛ در مورد گروگان گیری در طول جنگ صلیبی مراجعه شود به تألیف و.ب استونسن، صفحهٔ 210.

نمایندگان طرفین یا اطراف مربوط به القابشان ذکر می شد

بر اساس همین قاعده در عهدنامه هایی که به وسیله محمد صلی الله علیه و آله منعقد می گردید- به استثنای عهدنامه حدیبیه - لقب «پیغمبر خدا» در آن ذکر می شد و لقب خلیفه یا امیرالمؤمنین برای جانشینان محمد صلی الله علیه و آله.

عهدنامه غالباً با اسامی شهودی که هنگام تنظیم متن یا به اصطلاح «پیش نویس»، در جلسه حاضر بودند خاتمه می یافت.

3- محتویات و مندرجات عهدنامه ها با توجه به مقاصد و مواردی که در بین بود متفاوت .بود. مثلاً عهدنامه هایی که دربارۀ مطالب مذهبی بحث می کرد - مخصوصاً عهدنامه های صدر اسلام - با قراردادهایی که در دوره خلفای بعدی با اهداف سیاسی یا اقتصادی تنظیم می شد فرق می کرد.

به طور کلی فقهای اسلامی بین عهدنامه های دایم و موقت فرق گذاشته اند. در این باره مقامات اسلامی به طرف قرارداد بیش تر از محتویات و مندرجات قرارداد توجه داشته اند.

قرارداد با ذمی ها دایمی تلقی می شود ولی قراردادهایی را که با دارالحرب منعقد شده و جهاد با آن ها در حال تعلیق مانده است موقت می دانند.

4- تعیین و تصریح مدت قراردادهایی که با مقامات غیر اسلامی منعقد می شد، با فقهای مسلمان بود. مذهب حنفی و مذهب شافعی حکم می کرد که قرارداد صلح با دشمن نباید از مدت ده سال تجاوز کند.

نظر این دو مکتب بر اساس قرارداد حدیبیه بود که مدت قرارداد، ده سال تعیین شده بود. (1)

اما بعضی از فقها عقیده داشتند که عهدنامه حدیبیه ده سال طول نکشید به این دلیل مدت قرارداد را بیش تر از دو تا سه سال تصویب نمی کردند (2)

ص: 263


1- ابو يوسف كتاب الخراج صفحات 208 - 207 و شیبانی، مدرک سابق الذکر، جلد چهارم، صفحات 61 - 60 ،شافعی، مدرک سابق الذکر جلد 4 صفحات 111 - 109؛ الماوردی، مدرک سابق الذکر صفحه 48
2- مراجعه شود به ابن رشد (الحفيد)، بداية المجتهد چاپ ،استانبول، سال 1333 ه-، جلد 1 صفحات 314 -313 سایر فقها از جمله فقیه حنبلی به نام «الحجاوی» معتقد بودند در صورتی که مسلمین نیروی کافی نداشته باشند و نتوانند با دشمن بجنگند امام می تواند قرارداد صلح را برای مدت بیش تر از ده سال با دشمن منعقد سازد. مراجعه شود به کتاب الاقناع، تأليف شرف الدين الحجاوی، چاپ قاهره (بدون تاریخ) جلد 1 صفحه 40 و همچنین به ابن قدامه در ،المغنی، جلد 8 صفحهٔ 460

مدت تعدادی از قراردادها که در طول جنگ های صلیبی منعقد شده، ده سال، ده ماه یا یازده ماه تعیین شده است بدون این که یازده سال تمام قید شود. (1)

عهدنامه های منعقد شده با ذمی ها صورت دیگری داشت به این معنی که نه فقط آن ها را دایم و جاوید تلقی می کردند بلکه آن ها را در حکم ابزار یا وسیله ارتباطی بین دو طرف غیرمتساوی می انگاشتند؛ زیرا تقریباً در تمام عهدنامه ها شرایط به گونه ای بود که وثیقه یا گروگان از طرف مسلمین به ذمی ها داده می شد، نه این که بین دو طرف متساوى الحقوق مبادله شده باشد.

در این صورت باید متذکر بود که معاهدات با ذمی ها از لحظه انعقاد که ذمی ها از صورت واحدهای جداگانه ای خارج می شدند شکل وثایق و تضمینات اساسی داشت

بنابراین مقامات اسلامی اجرای مناسبات و تفاهم متقابلی را که برقرار می کردند، در حکم وظیفه دینی می دانستند و انجام آن را واجب و فرض عینی تلقی می کردند.

با این که فقهای اسلام تا جایی که ممکن بود مایل نبودند به مسلمین فتوای عقد قرارداد صلح با غیر مسلمین را بدهند مع ذلک تأکید می کردند همین که عهدنامه ای بسته ،شد اجرای مندرجات آن تا آخر مدت واجب می باشد

پایان عهدنامه ها

بر اساس نظریه قانون گذاری ،اسلام روابط بین مسلمین و غیر مسلمین صلح جويانه ،نیست بلکه حالت خصمانه دارد به همین دلیل مدت عهدنامه ها موقت است و چون از نظر ،تئوری جهاد نمی تواند بیش تر از ده سال معوق بماند در نتیجه اعتبار عهدنامه ها نیز در پایان این مدت به اتمام می رسد حتی اگر جزء شروط ذکر نشده باشد، ولی فقها به امام تأکید می کنند که مدت اعتبار بایستی قید شود تا جنبۀ موقت عهدنامه ها به طور وضوح معلوم و معین باشد. (2)

همچنین به امام توصیه می شود که هیچ نوع عهدنامه ای برخلاف مصالح اسلام، منعقد ننماید، زیرا مثلاً اگر امام ضمن انعقاد عهدنامه ای تعهد کند که اسلحه و تجهیزاتی به دشمن تسلیم ،کند آن عهدنامه فاسد و باطل است لذا یا بایستی به صورت دیگری درآید که قانونی

ص: 264


1- مراجعه شود به وب ،استونسن مدرک سابق ،الذکر صفحات 331، 345، 348
2- ابن قدامه در المغنی با شرح رشید رضا چاپ ،قاهره سال 1368ه- ، جلد 3، صفحات 460- 459

باشد یا آن که باطل شده و پایان یافته اعلام شود. (1)

بنابراین اگر امام عهدنامه ای را منعقد می کرد و در آن شرایطی قید می شد که قادر بر اجرای آن ،نبود چنان عهدنامه ای باطل انگاشته می شد. (2)

حتی اگر بعد از تنظیم عهدنامه امام احساس می کرد که شرایط آن برای اسلام مضر است، مجاز بود که عهدنامه را پایان یافته اعلام کند مشروط به این که اخطار قبلی به طرز شایسته ای (به عنوان نبذ) به طرف مقابل داده شده و نظر مسلمین را برای پایان دادن به عهدنامه به اطلاع وی می رسانید. (3)

قبل از انقضای مدت مقرر و در حوالی پایان عهدنامه بایستی عهدنامه با توافق و تراضی طرفین خاتمه یافته اعلام می شد حتی در موردی که امام طرف ذی حق شناخته می شد، اعلان پایان یافتن عهدنامه نباید منحصر به امام می شد بلکه اعلام خاتمه قرارداد بر عهده طرفین بود.

خلاصه کلام این که همان گونه که انعقاد قرارداد و امضای آن موکول به توافق و تراضی طرفین است پایان دادن به آن نیز بر عهده طرفین است و یک طرفی نیست. (4)

در هر حال معاهدات با ذمی ها دارای جنبه ابدی است و نمی توان آن را پایان یافته انگاشت و حتی اگر چند نفر ذمی تعهداتشان را نقض کنند مع ذلك عهدنامه نسبت به دیگران نافذ است.

این از آن جهت نیست که عهدنامه های منعقد شده با ذمی ها به عنوان وثایقی بوده که از طرف مقامات و رهبران اسلامی به فرقه هایی از اهل کتاب که می خواسته اند تحت حکومت اسلامی زیست کنند داده شده باشد بلکه بیش تر از این لحاظ است که آن عهدنامه ها پس از این که ذمی ها در محیط اسلامی مستهلک می شدند صورت قانونی و اجرایی به خود می گرفت.

بنابراین اگر یک نفر ذمی از ایفای تعهدات و اجرای تکالیفش قصور می ورزید، معمولاً تنبیه می شد با این که از لحاظ نظریهٔ کلی (تئوری) حق داشت تعهدات خود را باطل کرده و به

ص: 265


1- همان مدرک اخیر
2- شیبانی، السير الكبير با شرح سرخسی، جلد 4، صفحهٔ 66
3- شیبانی جلد ،3 صفحه ،261؛ ابن قدامه جلد 8 صفحه 643
4- ابن ،قدامه جلد ،8 صفحات 462 - 461

طرف دار الحرب برود. (1)

ص: 266


1- توضیح لازم: با توجه به مندرجات بخشی که مؤلف تصریح می کند اکثریت فقها با عمل معاویه مخالف بوده اند توضیح نکات زیر ضرورت دارد: 1- عمل معاویه انحراف و تخطی از احکام و اوامر اسلام است 2- این اقدام دلیل روشنی بر سازش با دشمنان اسلام و خدمت به مسیحیت است. به همین دلیل و دلایل دیگر مسیحیان گفته اند: «اگر مجسمهٔ معاویه در تمام کلیساها گذاشته شود هنوز از خدمات او به عالم مسیحیت قدردانی نشده، زیرا سرگرمی او به جنگ داخلی ( با علی علیه السلام) باعث شد که مسیحیت از خطر حمله و هجوم مسلمین مصون و محفوظ بماند...» 3- متن قرارداد معاویه با کنستانس 2 به نقل از کتاب حجة السعادة في حجة الشهادة تأليف اعتماد السلطنه به شرح مندرج در رسالۀ فلسفۀ شهادت یا رمز ،محبت چاپ ،گلستان شیراز سال 1374 ه-، نگارش آقای محمد صلی الله علیه و آله هادی فخر المحققین به شرح زیر نقل می شود: 1- این مصالحه که به منزلهٔ متارکه سی ساله است بین امپراطور کنستانس پادشاه تمام بلاد و ممالک شرقی و غربی فرنگ و پادشاه روم و یونان و مغرب و غیره و معاوية بن ابو سفیان پادشاه تمام بلاد عرب و ایران و توران و میان ولات عهد و سرداران ،طرفین برقرار خواهد بود. 2- معاویه و اخلاف او همه ساله بدون استثنا سی هزار عدد مسکوک طلا و هشت صد نفر از اسرای عیسوی و هشت صد رأس اسب عربی به قسطنطنیه ارسال خواهند داشت. 3- امپراطور و اخلاف او متعهد می شوند که در این مدت سی ساله به متصرفات عرب دست درازی نکنند 4- معاویه مقرری فوق را به اسم خراج به دربار امپراطور خواهد فرستاد. قبح عمل معاویه نه تنها مایه تعجب مسلمین ،بود بلکه مورّخین یونانی و ابو الفرج شامی مسیحی اظهار شگفتی می نمایند که اعراب در اوج قدرت چگونه برخود هموار کردند که باج گذار نصرانی ها شوند؟ مؤلف كتاب حجة السعاده في حجة الشهاده می گوید به عقیده نگارنده جای تعجب نیست؛ زیرا معاویه می دانست که بعد از مرگ او اغتشاش داخلی به ظهور رسیده و سلطنت یزید را آن استعداد نخواهد بود که هم رفع اغتشاش داخلی نموده و هم با رومیان جنگ کند به همین دلیل به تدبیر جنگ صفین متوسل شد، یعنی با امپراطور مصالحه کرد تا با فراغ خاطر با امیرالمؤمنین علیه السلام جنگ کند. خلاصه یزید این خراج را با چیزی بیش تر می پرداخت و این باج تا زمان ولید ادامه داشت. اما این خلیفه از ادای آن امتناع نمود و بر رومیان غلبه کرد بالاخره معاویه این خیانت بزرگ را نسبت به اسلام کرد و این ننگ سترگ را مرتکب شد. این عمل از بی شرف نامرد و بی دردی مثل او بعید نیست و عجیب تر این که به دولت اجنبی به به ذلّت جزیه می دهد اما حاضر نیست از شخصیت والایی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام که مورد اتفاق همگان بود، تمکین ،نماید بلکه تصمیم می گیرد که این آبروی حقیقی اسلام را هم به پندار خود بریزد و این مرد شرافتمند و فرزندان آبرومند را به گمان فاسد خود لکه دار کند لذا به همه ولایات دستور داد که حضرت را لعن کنند و اشخاصی را با رشوه وادار کرد که اخباری در مذمت او بسازند ولی غافل از آن که: دهل زیر گلیم از خلق پنهان *** نشاید کرد و آتش زیر سرپوش الخ (مترجم)

﴿فَإِذَا قُضِيَتْ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ الله وَاذْكُرُوا اللهَ كَثِيراً...﴾ (1)

فصل نوزدهم: روابط بازرگانی

اسلام و بازرگانی

اسلام دینی است که به تمام ارزش های دنیوی و اخروی اهمیت می دهد. به مؤمن تأکید می کند که به گونه ای برای زندگی بکوشد که گویی همیشه زنده خواهد ماند و از طرفی برای نجات خویش به اندازه ای دقت و اهتمام داشته باشد مثل این که فردا خواهد مرد با این که قانون، مؤمنینی را که تمام عنایت و اهتمام خود را به امور روحانی و اخروی معطوف می دارند منع نمی کند مع ذلک مؤمن اجازه ندارد که این گونه زندگی کند، یعنی مخارج زندگی خود را از آسمان ،بخواهد بدون این که سعی و عملی از خود بروز دهد.

بازرگانی یا به تعبیر علمی و فنی «تجارت» یکی از حرفه هایی است که اگر در حدود قانون انجام شود مؤمن می تواند نیاز دنیوی خویش را بدون این که وظایف دینی خود را به مخاطره انداخته باشد تأمین کند (2)

محیطی که اسلام در آن ظهور کرد یکی از مراکز بازرگانی بود و سابقه تجربیات محمد صلی الله علیه و آله در امور بازرگانی در قانون گذاری او منعکس است. برای کسانی که در جستجوی

ص: 267


1- سوره جمعه آیه 10: «همین که نماز برگزار شد به روی زمین پخش شوید و از فضل خدا ( روزی) بطلبید و خدا را زیاد به یاد آورید»
2- سوره نور آیه :37 «مردانی هستند که سرگرمی به امور بازرگانی و خرید و فروش آن ها را از یاد خدا منصرف نمی کند و در به پا داشتن نماز و دادن زکات استوار و پایدارند؛ این ها کسانی هستند که از خدا می ترسند برای آن روزی که دل ها و چشم ها وارونه می شوند...» و نیز مراجعه کنید به کتاب احیاء علوم ،الدین ،غزالی چاپ ،قاهره سال 1334 ه- جلد 2 صفحات 58 - 56 و ابن خلدون در مقدمه چاپ ،پاریس سال ،1858 جلد 2 صفحات 305 - 304

نعمت های خدا هستند نه فقط تجارت و سرگرمی به کارهای بازرگانی توصیه شده، بلکه شرایط و مفاهیم بازرگانی برای توضیح و تقریر افکار دینی منعکس می شود. (1)

در تمام طول تاریخ اسلام تجارت و بازرگانی مقام بسیار محترمی داشته و بازرگانان در ثروت و کامیابی جامعه اسلامی هنگامی که اسلام در اوج ترقی و اقتدار بود، سهیم و شریک بوده اند. هر چند تعداد معدودی از بازرگانان می توانستند در سیاست عمومی نفوذ داشته ،باشند با این حال مردانی از قبیل ابو حنیفه که نفوذش در مقامات عالی بیش تر از اکثر رجال بود، تجارت می کردند.

مبادلات کالا در میان ملل قبل از اسلام مخصوصاً عرب ها محترم بود و در طول تمام قرون در جامعه اسلامی یکی از مهم ترین حرفه ها بوده است.

هر چند فقها در مورد نیازمندی به تجارت و امور بازرگانی در میان مردم مختلف کشورهای دار الاسلام اتفاق رأی داشته اند لکن بازرگانی بین المللی - یعنی مبادله کالا میان دار الاسلام و دارالحرب - مورد تصویب همه فقها نمی باشد.

بر اساس این ،قاعده فقهای مالکی مسلمین را از تجارت با دارالحرب چه از راه خشکی و چه از راه دریا منع می کنند (2) مالک به غیر مسلمین اجازه می دهد که به دارالاسلام آمده و با مسلمین تجارت کنند ولی با رفتن مسلمان به دار الحرب برای این منظور موافق نیست. علت این است که مالک با اقامت مسلمان در کشوری که مردم به آبا و اجدادشان احترام نمی گذارند و خدایانی را شریک «رحمن» می دانند و بت ها را می پرستند موافقت ندارد. (3) سایر مذاهب فقهی، تجارت با غیر مسلمین را در داخل و در خارج دار الاسلام اجازه می دهند، اما در رابطه با حرکت اشخاص و نقل و انتقال کالا محدودیت هایی را قایل می باشند.

بازرگانی غیر مسلمان با دارالاسلام

مقامات اسلامی با باز گذاشتن درهای دار الاسلام به روی غیر مسلمین برای مقاصد

ص: 268


1- مراجعه شود به قرآن کریم سورۀ ،انعام آیه 153 و سوره اسرا آیه 37؛ همچنین به کتاب اصطلاحات فقه بازرگانی در ،قرآن تألیف چارلی - سی - توری چاپ لندن سال 1892
2- صهنون در المدونة ،الكبرى چاپ قاهره سال 1325 ه-، جلد 2 صفحه 285
3- ابن رشد در مدرک سابق الذکر فقیه ،ظاهری ابن حزم نظر مالک را درباره عدم مسافرت مسلمانان به دار الحرب تأیید می کند و در این زمینه حدیثی را به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت می دهد. مراجعه شود به ابن حزم المحلی، چاپ ،قاهره سال 1348ه- ، جلد 7، صفحهٔ 349

بازرگانی بردباری و به عبارت دیگر سعه صدر زیادی از خود نشان داده اند. مطابق قاعده ای به بازرگانان غیر مسلمان امان نامه ای برای مدت چهار ماه به منظور اقامت داده می شد و اگر مقاصد بازرگانی آن ها در ضمن این مدت انجام نمی گرفت امان نامه تجدید می شد. (1) همچنین اگر بازرگان می خواست برای حداقل یک سال بماند و حاضر به پرداخت جزیه می شد تا به عنوان یک ذمی محسوب شود معمولاً خواسته اش پذیرفته می شد و به عنوان «مستأمن» (2) می توانست با آزادی کامل در داخل دار الاسلام حرکت کند، ولی اجازه رفتن به حرم یعنی مقامات مقدسه حجاز را نداشت (3)

فقها برای مبادلهٔ آزاد کالا و اشیای مختلف مقررات و محدودیت هایی وضع کرده اند و به امام توصیه می کنند که آن ها را در مورد بازرگانان بیگانه اجرا کند.

اصول کلی مربوط به این بحث است که چون دار الاسلام با دار الحرب در حال جنگ ،است لذا نباید اجازه دهد که مواد جنگی که ممکن است موجب تقويت دار الحرب عليه دار الاسلام گردد به دارالحرب صادر شود همه فقها اتفاق رأی دارند که اسلحه و ابزار جنگی، قاچاق بوده و فروش آن مطلقاً حرام است ولی عده زیادی از فقها عقیده دارند که اسب و قاطر و بردگان برای جنگ به اندازه ای مفید و مؤثر هستند که فروش آن ها نیز باید ممنوع باشد. (4) مالک این نظر را به حدی بسط می دهد که حتی با صدور پاره ای از خوراکی ها و فروش قرآن مخالف است. (5) اگر بازرگان بیگانه بعضی از اشیای ممنوعه را بخرد، معامله و فروش باطل نیست، اما قبل از خروج از دارالاسلام بایستی آن را بفروشد.

ابو یوسف به امام توصیه می کند که مراکز مراقبت (مصالح) و به تعبیر دیگر پادگان های مرزی در سرحدات دار الاسلام تأسیس شود تا بازرگانان بیگانه تحت بازرسی قرار گیرند و از صدور قاچاق نیز ممانعت شود. (6) بدیهی است بازرگانان بیگانه مجاز نیستند اشیای حرام و

ص: 269


1- طبری، کتاب الجهاد، (طبع ،شاخت چاپ لندن به سال 1933)، صفحهٔ 36
2- مراجعه شود به قسمت اول فصل پانزدهم
3- الماوردى ،الاحکام ،السلطانیه چاپ ،انگر طبع بن سال 1853 صفحهٔ 292 - 291 ابن قدامه، در المغنی طبع رشید ،رضا چاپ ،قاهره سال 1367 ه- ، جلد 8 صفحه 531
4- شیبانی، کتاب الاثار، چاپ لكنهو (بدون تاریخ)، صفحهٔ 135.
5- صنهون مدرک سابق الذكر، جلد 10 صفحه 102 و 107؛ ابن ،رشد مدرک سابق ،الذكر، جلد 2 صفحات 287 - 288
6- ابویوسف کتاب ،الخراج چاپ قاهره سال 1352 ه- ، صفحات 190 - 188 و ابن رشد، جلد 2 صفحه 287

ممنوع از قبیل گوشت خوک و شراب را بفروشند.

البته هیچ یک از این احکام و قواعد آن گونه که شرع می پسندد با دقت و جدیت اجرا نشده است و آزادی صدور کالا از دارالاسلام به دارالحرب به طور کامل رواج داشت، همان طور که سیل کالا از دارالحرب به دارالاسلام سرازیر بود.

بازرگانان بیگانه ملزم بودند، از میزان دویست درهم به بالا- به تناسب قیمت کالاهایی که در دارالاسلام می فروختند - ده درصد ( یک عشر) به عنوان مثال حقوق و عوارض بپردازند. (1) این مأخذ ممکن بود از طرف امام تغییر یابد. هنگامی که هدف تشویق بازرگانی خارجی بود، این عوارض کاهش می یافت و زمانی که افزایش درآمد مد نظر ،بود، میزان و مأخذ حقوق و عوارض افزایش می یافت. ولی این قسم حقوق نبایستی بیش تر از یک مرتبه در سال جمع آوری می شد. (2) اگر کشور متعلق به بازرگانان بیگانه حقوق و عوارضی برای بازرگان مسلمان وضع نکند به امام توصیه می شود که او معامله به مثل کند و تجارت را آزاد بگذارد. (3) ذمی ها با این که تبعه امام هستند، مع ذلک در صورتی که در حجاز داد و ستد کنند، نظیر همین مالیات را باید بپردازند، ولی در نقاط دیگر معاف از پرداخت حقوق و عوارض می باشند.

تجارت مسلمان با دارالحرب

فقهای اسلام در مورد بازرگانانی که برای تجارت به دار الحرب می روند نسبت به بازرگانان غیر مسلمان که در دار الاسلام به کارهای بازرگانی مشغول می شوند، وسعت نظر و سعه صدر کم تری نشان می دهند فقهای مالکی و ظاهری به این دلیل که ممکن است مسلمینی که به دارالحرب می روند با مناظر بت پرستی برخورد کنند و تحت تأثیر قوانین و مقررات بیگانه قرار گیرند با روابط تجاری با دار الحرب مخالفند. (4) لذا مالک به امام توصیه می کند که مسافرین را در مرزهای دارالاسلام بازرسی کنند و بازرگانان مسلمان را از رفتن به دار الحرب ممنوع نمایند. (5) ابن حزم عقیده داشت که امام ورود به دارالحرب را تنها به کسانی

ص: 270


1- ابو يوسف، صفحات 133 - 132.
2- ابو یوسف صفحهٔ 135؛ غزالی کتاب ،الوجیز چاپ ،قاهره سال 1317 ه-، جلد 2، صفحه 201.
3- شیبانی السیر الکبیر با شرح سرخسی، (چاپ حیدرآباد به سال 1335 ه-)، جلد 4، صفحه 67؛ ابن قدامه، مدرک سابق الذکر جلد 8 صفحه 521
4- صهنون، مدرک سابق الذكر، جلد دهم صفحه 102؛ ابن حزم المحلی، جلد 7، صفحه 349
5- ابن رشد مدرک سابق الذکر، جلد 2 صفحه 287

اجازه دهد که به منظور جهاد یا برای ابلاغ پیام رؤسای دولت می روند. (1)

به هر حال اکثر فقها در روابط با بازرگانی خارجی وسعت نظر و سعه صدر بیش تری نشان داده اند. حتی بعضی از آن ها مخصوصاً فقهای حنفی به اندازه ای نظرشان را توسعه می دادند که پاره ای از موانع را به وسیلهٔ حیله های شرعی- الحیل الشرعیه - مرتفع می ساختند. (2)

نویسندگان ،اسلامی دربارهٔ کالاهای صادراتی و همچنین در مورد ثروت و سایر منافعی که از طریق مبادلات با کشورهای بیگانه عاید اسلام می شود پیمان نامه های مبسوطی را نوشته اند. (3)

در موضوع دادوستد در داخل دار الاسلام مسلمان مجاز به معامله اشیای حرام یا به عبارت دیگر چیزهای ممنوع از قبیل گوشت خوک و شراب نمی باشد، همچنین حق ندارد داخل در معاملات ربوی گردد به بازرگانان مسلمان توصیه می شود که از خرید و فروش حیوانات و نباتات کثیف و موذی خودداری کنند و نیز پاره ای از فقها مخالف دادوستد کالاهای تفریحی از قبیل عاج و تصاویر و آلات موسیقی هستند. (4) بازرگانان مسلمان نباید با اشخاص نابالغ ، علیل (یا ناقص الخلقه) کور یا بردگان معامله کنند.

دلیل این حکم این است که افراد نابالغ و علیل واجد قوه تشخیص کافی و دارای رشد قانونی نیستند و بردگان مایملک صاحب خود هستند شخص کور از تشخیص صحیح از سقیم و خوب از بد که از لوازم صلاحیت و استعداد خرید ،است عاجز است مگر این که شخص دیگری از طرف او این کار را برعهده گیرد.

بازرگان مسلمان اجازه ندارد کالای قاچاق را همراه خود به دارالحرب ببرد به همان دلیلی که بازرگان غیر مسلمان مجاز نیست که آن نوع اشیا را به وطن خود ببرد. همچنین بازرگان مسلمان اجازه ندارد که اسرای جنگی از جنس زن و کودک و یا آهن یا هر نوع موادی که برای مقاصد جنگی مصرف می شود همراه خود ببرد. (5) هرگاه بازرگان مسلمان اسلحه یا

ص: 271


1- ابن حزم مدرک سابق الذکر، جلد 7، صفحهٔ .349
2- شیبانی کتاب المخارج فی الحیل طبع شاخت چاپ لایپزیک سال 1930 ؛ كشاف كتاب الحيل قاهره سال 1314 ه-
3- حافظ، كتاب التبصر بالتجاره ، طبع عبدالوهاب الصماديهي، مجلة المجمع العلمي العربي، جلد 7، (1932)، صفحات 351 - 326؛ دمشقى الاشارة الى محاسن التجاره، چاپ قاهره، سال 1318 و ترجمه این کتاب به زبان آلمانی چاپ ،برلن سال 1920 به وسیله ريتور
4- غزالی، کتاب احیاء علوم ،الدین چاپ قاهره سال 1334 ه-، جلد 2 صفحات 60- 59
5- شیبانی مدرک سابق ،الذکر، جلد 3، صفحات 178 - 177 و 274 - 273

برده ای را برای استفاده و صیانت خود همراه می برد مشروط به این که هنگام بازگشت همه این ها را با خود بیاورد، به او اجازه داده می شد که از مرز اسلام خارج شود. (1)

بازرگان مسلمان هنگام ورود به دارالحرب اعم از این که با امان نامه وارد شده است یا بدون امان نامه مکلف بود قانون خود را علاوه بر قانون مملکتی که به آن وارد می شد، رعایت کند و می بایستی همان مقرراتی را که یک نفر مسلمان مستأمن برای اقامت در سرزمین های غیر اسلامی بر عهده دارد اجرا کند (2)

در صورتی که این شخص مسلمان نسبت به مسلمین دیگر مرتکب جنایاتی بشود، مستوجب مجازات است و پس از بازگشت به دارالاسلام محاکمه و مجازات می شود و در مدت اقامت در دارالحرب باید پاره ای حقوق و عوارض به دولت بیگانه بپردازد، ولی بعد از مراجعت آن نوع عوارض و حقوق از او مطالبه نمی شود، جز همان عوارضی که از سایر مسلمین به نسبت درآمد هر یک گرفته می شود من جمله از عواید حاصله در دارالحرب.

معنی بازرگانی بیگانه

برخلاف ادعای فقهایی که می ترسیدند مسافرت مؤمنین به دارالحرب به ایمان و عقیده آن ها صدمه ای وارد سازد، تجارت و داد و ستد مسلمین در کشورهای غیر اسلامی برای بسط نفوذ اسلام در آسیای مرکزی و هندوستان و جنوب شرقی آسیا و همچنین در قسمت شرقی منطقه استوایی آفریقا تأثیر عظیمی داشته است.

تماس های بازرگانی و فرهنگی در ماوراء مرزهای اسلامی به درجات بیش تر از فتوحات نظامی در بسط و توسعۀ جهان اسلام مؤثر بوده است

بعد از ظهور اسلام به واسطهٔ امتناع جهان مسیحیت از داد و ستد با جهان اسلام روابط بازرگانی بین لوان (نواحی سوریه و لبنان) و اروپا قطع شد که بر اساس عقیده هانری پیرسن این جریان بیش تر از سیاست مدبرانه اسلامی در قطع روابط با اروپا مؤثر بوده است. (3) بازرگانان مسلمان درصدد تحصیل ترقی در سایر نواحی برآمدند و همین موفقیت بر ثروت

ص: 272


1- همان مدرک صفحات 276 - 275
2- مراجعه شود به قسمت اول فصل شانزدهم
3- هانری ،پیرسن در کتاب محمد صلی الله علیه و آله و شارلمان، (چاپ نیویورک به سال 1929)؛ برای استفاده از تحقیقات پیرسن مراجعه شود به نوشته دانیل س. دنیت تحت عنوان «پیرسن و محمد صلی الله علیه و آله» مندرج در اسپکولم، جلد 23 (در 1948)، صفحات 190 - 165.

و پیشرفت اسلام افزود (1) و تا قبل از شروع جنگ صلیبی رفت و آمد بین «لوان» و اروپا مقطوع بود. در آغاز قرن پانزدهم مسیحی در نتیجه کشف راه های تازه ای به هند و خاور دور از طریق دماغه امید ،نیک مجدداً راه معاملات مسدود شد روابط مستقیم بازرگانی بین اروپا و لوان تا اوایل قرن نوزدهم مفتوح نشد و از آن پس این افتتاح مجدد به روابط بین اسلام و مسیحیت شکل تازه ای داد (2)

بازرگانی مسلمین با کشورهای بیگانه چه از طریق خشکی و چه از راه دریا در سراسر جهان باعث پیشرفت و نشر پاره ای از فنون و رموز عملیات بازرگانی گردید مسلمین نه تنها کالاهای تازه ای از مشرق آسیا آوردند و همان کالاها بعدها در اروپا معرفی شد، بلکه مسأله نشر پول های کاغذی را از چینی ها اقتباس کرده و به ملت های دیگر رسانیدند. علاوه بر این مسلمین در پیشرفت و توسعۀ فنون صرافی و بانکداری بین المللی نیز شرکت داشته اند.

مسلمین در معاملات خود از چک زیاد استفاده می کردند و نیز استفاده از اوراق اعتباری حواله جات و بروات به وسیلهٔ صراف ها و بانکداران مسلمان ترویج یافت. بازرگانان مسلمان در ،بصره شمال آفریقا و همچنین در مشرق آسیا دیده می شدند و همین عمل توسعه ای را نشان می دهد که در آن یک شهر مهم بازرگانی با آزادی تمام می توانست مبادله کالا از نقطهٔ خیلی بعیدی از دنیای آن روز به طرف دیگر دنیا را بر عهده گیرد. (3)

ص: 273


1- س.ا. حزین در عربستان و خاور دور چاپ ،قاهره سال 1942 و به تألیف بدرالدين الصيني العلاقات بين العرب و الصین چاپ قاهره سال 1950 و به صالح احمد العالى التنظيمات الاجتماعيه و الاقتصاديه فى البصره في القرن الأول الهجری چاپ ،بغداد سال 1953 فصل 2 و به دوری تاريخ العراق الاقتصادي فى القرن الرابع الهجری چاپ ،بغداد، سال 1948، فصل 4
2- مراجعه شود به فصل 23 .
3- برای مطالعه در روابط بازرگانی مخصوصاً بعد از جنگ های صلیبی مراجعه شود به و هید. تاریخ بازرگانی ،لوان سوریه و لبنان چاپ لایپزیک سال 1886 - 1885 در دو جلد و نیز مراجعه شود به آرکیبالد - لوئیس نیروی دریایی و بازرگانی در ،مدیترانه از سال 500 تا 1100 مسیحی چاپ پرینستون سال 1951 فصل 5 و آدام ،میتز مدرک سابق الذکر، فصل 26

ص: 274

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تأْوِيلاً﴾ (1)

فصل بیستم: حکمیت

حکمیت قبل از اسلام

حکمیت به معنی رفع خصومت بین دو طرف - یا بین طرف های متعدد - طبق مقررات و رسوم معمولی از گذشته معمول و متداول بوده است. هدف از حکمیت فیصله منازعه و قطع خصومت به روش های مسالمت آمیز بوده است ولی به طور کلی ماهیت حکمیت بیش تر جنبه آشتی دادن و اصلاح داشته است به این معنی که سعی می شده طرفین متخاصم را وادار کنند که از طریق آشتی و اصلاح راهی برای فیصلهٔ نزاع بجویند نه این که به و به وسیلهٔ حکمیت حق مشخص و معین یکی از دو طرف، محرز و مسلم گردد و بر اساس آن، حکم حقانیت شخص ذی حق صادر شود.

این شیوه به قدری قدمت دارد که ضمن عهدنامه ای که در هزارهٔ چهارم قبل از مسیح (در حدود سال 3100 قبل از میلاد) بین «اناتوم» فرمانروای شهر پایتخت «لاگاش» در بین النهرین و مردم «عما» شهر پایتخت دیگری از بین النهرین منقعد شد برای فیصله امور مورد اختلاف مرزی که سال ها به طول انجامیده بود جمله ای برای حکمیت در آن قید شده بود. (2)

ص: 275


1- سورۀ نساء، آیه 59: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیغمبر و زمامداران خودتان را اطاعت کنید و اگر در مطلبی دچار منازعه و مشاجره ،شدید به خدا و پیغمبر مراجعه کنید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان ،دارید این بهترین طریق و شایسته ترین راه فیصله است»
2- م. رستو فسف در روابط بین المللی در جهان قدیم و همچنین ژی والس در تاریخ و ماهیت روابط بین المللی چاپ ،لندن سال ،1922، صفحات 40 - 31

مورد دیگری از حکمیت در خاور نزدیک ،قدیم نقل شده است. ولی این عمل در یونان خیلی بیش تر پیشرفت کرده بود حکمیت در منازعات میان شهرهای مرکزی از قبیل مسایل مربوط به سرحدات و رودخانه ها و همچنین در اصطکاک های میان افراد نیز به کار می رفت. سخنگوی (غیب گوی) معبد دلفی غالباً به عنوان حکم انتخاب می شد و تصمیمات او همیشه بدون چون و چرا پذیرفته می شد یک دولت ثالث نیز بر اساس تحقیق کمیته برگزیده ای حکمیت می نمود و رأی حکمیت خود را صادر می کرد (1)

در عربستان قبل از اسلام رییس قبیله و کاهن (غیب گو) به عنوان حکم در منازعات بین قبایل عمل می کرد رؤسای قبیلهٔ تمیم از جهت موفقیت هایی که در حکمیت بدست می آوردند، در میان قبایل و طوایفی که با یکدیگر رقابت می ورزیدند، شهرت و اعتبار زیادی داشتند. اشخاص والا مقام و نیک نام غالب اوقات مخصوصاً در ضمن اجتماعات سالیانه از قبیل «سوق عكاظ» یا در اشهر حرام- ماه های چهارگانه- که جنگ ممنوع بود، حکمیت می کردند (2) این قبیل اشخاص برای پایان دادن به جنگ هایی که سال ها میان قبایل طول کشیده ،بود، در سمت میانجی نیز اقدام می کردند یکی از این موارد جنگی است که میان قبایل «عبس» و «ذوبیان» در جریان بود و مطابق نوشته های مورخین ،عرب، به وسیلهٔ میانجی گری حارث بن عوف و خارجه (3) فیصله پیدا کرد.

ص: 276


1- كولمن ،فیلیپس قانون بین الملل و رسم یونان و روم قدیم چاپ ،لندن سال 1911، جلد 2 صفحهٔ .133
2- مراجعه شود به مقالهٔ محمد حمید الله تحت عنوان اداره امور قضایی در صدر اسلام، مندرج در مجلهٔ اسلامیک ،کلچر مجلد 4 سال 1937 صفحات 171 - 163.
3- مطابق روايات الحارث قصد داشت با دختر اوس بن حریثه ازدواج کند عیال اوس از قبیلهٔ عبس بود. بنابراین وقتی که الحارث برای ازدواج دختر اوس پیشنهاد داد دختر اوس جواب داد: «چه قلب رؤف و چه دل روشنی دارید؛ شما می خواهید زن بگیرید در حالی که اعراب خون یکدیگر را می ریزند!» الحارث پرسید چه بکنم؟ دختر جواب داد: «نزد اقوامت برو و میان آن ها را اصلاح کن و سپس نزد عیالت برگرد! آن گاه آن چه را که می خواهی به آن خواهی رسید». الحارث گفت: «به خدا سوگند! چه زن نجیب فهمیده ای است!» بدین طریق الحارث با رفیقش خارجه عمل میانجی گری و حکمیت را انجام دادند. هر چند این داستان صورت شاعرانه ای دارد با این حال حاکی از عمل حکمیت است. داستان دیگری از زهیر شاعر نقل شده است که ضمن یک منظومه طولانی ،الحارث را برای خاتمه دادن به جنگ میان «عبس» و «ذوبیان» ستوده است مراجعه کنید به ابو الفرج ،الاصفهانی در کتاب اغانی، چاپ قاهره، سال 1285 ه- ، مجلد 4 صفحات 150 - 149 برای بحث در نقشی که زن ها در اصلاح و فیصله منازعات میان قبایل عرب برعهده داشتند، (مراجعه کنید به زن ها در ایام ،العرب تألیف ایلس لينجتن اشتادتر، چاپ لندن سال 1935)

محمد صلی الله علیه و آله نیز قبل از رسالتش عمل حکمیت را انجام می داد منازعه میان اعراب در خصوص نصب حجر الاسود موضوعی بود که می بایستی به وسیلهٔ حکمیت فیصله می یافت. (1) قضیهٔ مهم تری نیز میان قبایل اوس و خزرج در مدینه مورد منازعه بود و در این موضوع مطابق سنت ،عرب محمد صلی الله علیه و آله به حکمیت انتخاب شد و خصومت تاریخی آن ها را خاتمه داد. (2)

اسلام و حکمیت

اسلام روش حکمیت عرب را به رسمیت شناخت و چون هدف اسلام که تأمین صلح و هماهنگی میان پیروانش بود با حکمیت سازگاری داشت به مسأله حکمیت اعتبار می داد و تفاوتی نمی کرد که از آن در راه آشتی دادن دو مسلمان متنازع یا برای رفع خصومت میان آن ها استفاده شود.

حکمیت در موضوعاتی که با عقیدهٔ اسلامی سازگار نبود نیز مباح و مجاز بود و در فیصلهٔ منازعات میان مسلمان و فرقه های غیر مسلمان به کار برده می شد قرآن و سنت محمد صلی الله علیه و آله نیز آن را تأیید می کنند. (3) حکمیت میان محمد صلی الله علیه و آله و بنو قریظه که یک قبیله یهودی بود، یکی ز شواهد مورد نظر است به این بیان که طرفین موافقت کردند که رفع خصومت را بر عهدهٔ شخصی بگذارند که برگزیده طرفین باشد. (4) بر اساس این واقعه الشیبانی به امام توصیه می کند که مسلمین در مطالب مربوط به خاتمه جنگ یا در موضوع جنگ به خصوصی می توانند به وسیلهٔ حکمیت یک شخص ثالث کار را خاتمه دهند. (5) اما در موضوع قاضی حكم، بایستی شخص مؤمن، سالم و عادلی باشد که شهرت و معروفیت او مورد اعتراض نباشد. اجرت وی را باید طرفین بر عهده گیرند و آن در صورتی است که با کمال آزادی به

ص: 277


1- در موقع تجدید ساختمان معبد کعبه رؤسای عرب نتوانستند درباره شخص معینی برای نصب حجر الاسود توافق کنند محمد صلی الله علیه و آله که به حسن اخلاق شهرت داشت به عنوان حکم اقدام کرد. محمد صلی الله علیه و آله تصمیم رضایت بخشی گرفت مطابق رأی او سنگ را در میان عبایی گذاشتند و همه رؤسا اطراف آن عبا را گرفتند و سنگ را برداشتند. آن گاه او شخصاً آن را در قسمتی از دیوار که بایستی نصب می شد گذاشت
2- به فصل هجدهم مراجعه شود.
3- سوره نساء، آیه 62
4- ابن هشام در کتاب ،السیره چاپ ،گوتنبرگ سال ،1859 جلد ،2 صفحات 689 - 688
5- شیبانی در السیر الکبیر با شرح سرخسی چاپ حیدرآباد، سال 1335 ه-، جلد 1، صفحات 364-363

وسیلهٔ طرفین دعوی انتخاب شده باشد و اگر حکمی بدون موافقت اصحاب دعوی، اقدامی بکند و یا دربارۀ نزاعی که والدین عیال یا اولاد او دخیل باشند رأیی صادر کند برای حکمیت اجرت و پاداشی داده نخواهد شد. (1)

حکمیت میان على علیه السلام و معاويه

شاید یکی از برجسته ترین موارد حکمیت در تاریخ اسلام، مسأله حکمیت بین علی علیه السلام خلیفۀ چهارم و معاویه فرمانروای شام باشد که به جنگ های داخلی خاتمه داد. هر چند این مسأله بیش تر از آن که جنبه شرعی و قانونی داشته باشد صورت سیاسی داشت و طریقی که رسماً این موضوع را خاتمه داد آن روزها شکل حکمیت به خود گرفت.

عمرو عاص- که ضعف و فتور قوای معاویه را احساس کرد - به معاویه توصیه کرد که تقاضای حکمیت کند و برای رسیدن به این منظور دستور داد که لشکریان وی قرآن ها را

روی نیزه ها بلند کنند معنی این عمل این بود که معاویه قرآن را بین خود و علی حکم قرار داده است. هر چند علی علیه السلام از حیله آن ها آگاه بود ولی نمی توانست از حکمیت قرآن سرباز زند؛ زیرا این حکم مورد حمایت و عنایت اتباع او بود. سرانجام طرفین برای تعیین حکم تام الاختیار تراضی کردند مشروط به این که رأی حکم بر اساس قرآن و سنت صادر شود. معاویه عمرو عاص را معین کرد و علی علیه السلام به اصرار پیروانش ابوموسی اشعری را انتخاب کرد. امنیت جانی و مالی حکم و همچنین امنیت جانی و مالی خانواده های آن ها تضمین شد و مقرر گردید که در طول یک سال رأی و نظر خودشان را اعلام کنند. (2)

دو حکم در از روح (به سال 38 هجری) با یکدیگر ملاقات کردند و مذاکرات خود را براساس عهدنامه ای که قبلاً مورد توافق طرفین قرار گرفته بود، شروع کردند. عهدنامه حدیبیه برای صدور متن قرار حکمیت سرمشق عمرو مورد نظر قرار گرفته بود. در نتیجه این مذاكرات على علیه السلام از عنوان و لقب رسمی «خلیفه» محروم شد و او را در طراز معاویه که فرماندار شام بود، قرار دادند.

ص: 278


1- مرغینانی در الهدایه چاپ قاهره سال 1936، جلد 3 صفحات 80 - 79؛ حمیدالله در روش دولت ،اسلامی چاپ لاهور سال 1945 صفحات 144 - 141
2- على علیه السلام به خوبی می دانست که عمر و در برابر ابوموسی زرنگ تر است به همین دلیل سعی داشت تا حکم دیگری را تعیین کند مراجعه شود به تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1879، دورۀ اول جلد 6، صفحه 3334)

متن قرارداد به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم

این آن چیزی است که بین علی بن ابی طالب و معاوية بن ابي سفيان مورد موافقت قرار گرفته است. علی نماینده مردم کوفه و اتباعشان از مؤمنین و مسلمین است و معاویه نماینده مردم سوریه (شام) و اتباعشان از مؤمنین و مسلمین. به حکمیت خدا و کتاب او تمکین داریم و اعتراف می کنیم که غیر از این مبنا و اساسی وجود ندارد... و این که دو حکم، ابوموسى الاشعرى و عمرو بن العاص بر اساس کتاب خدا عمل خواهند کرد... و اگر از کتاب خدا چیزی دریافت نشود در آن صورت سنت ،متبعه اساس و مبنا شناخته خواهد شد (1)

بدیهی است متن قرارداد مختصر و مبهم است و در موضوع حکمیت در مسایل مخصوصی که باید مورد بحث قرار گیرد ساکت .است تنها نکته ای که ذکر شده است این است که قرآن و سنت مبنای حکمیت شناخته شده اند.

این اختصار و ابهام فرصت مناسبی به عمر و داد که از موضوع اصلی تجاهل کند و نیز به او مجال داد که به جای مباحثه و مذاکره، این مسأله را طرح کند که:

- ابوموسی! آیا با من موافقت نداری در این که عثمان خلیفهٔ مرحوم، برخلاف عدالت مقتول شد؟

- ابوموسی جواب داد: «بلی»

- آن گاه عمرو افزود: آیا قبول نداری که معاویه و اقوام او وارث عثمانند؟

- ابوموسی جواب داد: «بلی»

- سپس عمرو گفت: خدا فرموده است:

﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيْهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾ (2)

«هر کس مظلوم کشته شود ما به وارث وی اختیار داده ایم؛ بنابراین نبایستی در کشتن (قاتل) از حدود عدالت تجاوز کند. مطمئناً او منصور است».

در این صورت آیا معاویه وارث عثمان نیست؟

ص: 279


1- تاريخ ،طبری صفحهٔ .3336
2- سوره اسرا آیه 33

باز عمر و افزود: اگر شما می ترسید که مردم شکایت خواهند کرد از این که معاویه بدون این که واجد صفات لازمه ،باشد حکومت خواهد کرد می توانید بگویید که معاویه وارث عثمان است که به ناحق کشته شده است... و معاویه در سیاست و اداره امور مدبر است و لایق و برادرامّ حبیبه زن پیغمبر و صحابی پیغمبر است.

- ابوموسی جواب داد: ای عمرو! از خدا بترس... علی بن ابی طالب در قریش متشخص تر است... (1)

این مذاکرات با شیوه های خاتمه دادن جنگ مرتبط نبود و به این محدود شد که رأی ،بدهند کدام یک برای خلافت مناسب تر است.

ابوموسی میل داشت که عبدالله بن عمر - پسر خلیفه دوم- را نامزد کند، در صورتی که عمرو طرفدار معاویه بود بالاخره عمرو به ابوموسی خطاب کرد و گفت: «عقیدهٔ شما چیست؟»

ابوموسی :گفت عقیده من این است که این دو نفر را برکنار کنیم و موضوع را به شورا واگذار کنیم تا مسلمین هر کس را می خواهند به وسیله انتخاب عمومی برای خودشان انتخاب کنند.

عمرو :گفت عقیده من نیز همین است. (2)

همین که دو حکم، در ظاهر با یکدیگر توافق کردند قرار شد رأیشان را رسماً به اطلاع عموم برسانند. (3) عمرو عاص بر اساس ارشدیت مؤدبانه از ابوموسی تقاضا کرد که اول او نظرش را اعلام کند و سپس عمر و نظر و رأی ابوموسی را تأیید نماید. ابوموسی پس از حمد و ستایش خدا گفت:

«ای مردم! امر این ملت را مورد آزمایش قرار دادیم و راه حلی بهتر از این به دست نیاوردیم که علی و معاویه را از کار بر کنار کنیم تا این که این ملت امر را در دست گیرد و زمامداری را به هر کس بخواهد تفویض کند من تصمیم گرفته ام که علی و معاویه را عزل

ص: 280


1- تاريخ طبری، صفحه 3355
2- همان ،مدرک، صفحهٔ 3358
3- مسعودی نظری غیر از نظر سایر مورّخین ابراز می کند و می گوید هیچ گونه اظهاری در مجمع عمومی نشده است که ابوموسی و عمرو بر عزل علی علیه السلام و معاویه توافق کرده باشند یا این که عزل در یک سندی نوشته شده .باشد (مراجعه شود به مروج الذهب، چاپ قاهره سال 1346 ه-، جلد 2، صفحهٔ 27).

کنم... و شما هر کس را شایسته می دانید انتخاب کنید» (1)

عمر و پس از ابوموسی شروع به سخن نمود و پس از حمد و ستایش خدا گفت:

«من نيز تصمیم گرفتم که مانند وی رفیقش را معزول کنم ولی رفیقم معاویه را تأیید می کنم زیرا او وارث عثمان است... و شایسته ترین شخص برای این مقام است...» (2)

این اختلاف در اظهار رأی به علی علیه السلام کاملاً حق می داد که مطلب را مردود بداند. او هر دو حکم را به این دلیل محکوم کرد که:

آن ها حکومت قرآن را پشت سر انداخته اند... و هر کدام به رأی خودشان عمل کرده اند بدون این که مدرک و مأخذی را در نظر بگیرند بنابراین رأی آن ها متکی به هیچ مدرکی نیست علاوه بر این در اظهار نظر و ابراز رأی نیز با یکدیگر اختلاف دارند (3)

مورّخین عرب بر عمرو اعتراض کردهاند که ابوموسی را فریب داده است ولی این واقعه ناشی از نفوذ عمرو بوده است که توانست موضوعی را طرح کند که مورد بحث نبوده است و الا مطلب زياد جنبهٔ حیله و فریب .ندارد (بهترین طریقه برای مکر و فریب، همین عمل آقای عمرو عاص بوده است و این تحقیق مؤلف هم به نظر نگارنده تازگی دارد. مترجم)

بنابر آن چه گذشت، اشتباه ابوموسی ناشی از عجز او بوده که نتوانست بین مسأله معینی که برای اظهار رأی دربارۀ آن دعوت شده بودند، یعنی خاتمه دادن به جنگ بين على علیه السلام و معاویه و موضوع دیگری که خارج از صلاحیتشان بوده است، قضاوت کند.

معنی حکمیّت

چه در ادوار قدیم و چه در دوران اسلام نویسندگان تمایل داشتند که درباره موضوع حکمیت که وسیله رفع خصومت و قلع ریشۀ نزاع ،است راه اغراق و مبالغه بپیمایند. (4) در مسألۀ حکمیت منحصر در قبایل ،نبوده بلکه پس از ظهور اسلام نیز به ندرت مورد عربستان عمل قرار گرفته است. (5)

ص: 281


1- تاریخ ،طبری صفحات 3359 - 3358
2- همان ،مدرک، صفحهٔ 3359
3- همان مدرک، صفحه 3368
4- ه-. لامنس از روح در انسیکلوپیدی ،اسلامی جلد 1 صفحات 136 - 135
5- نجيب الارمنازی در الشرع الدولى فى الاسلام چاپ دمشق سال 1930 صفحات 91 و 95 نوس بوم در تاریخ مختصر قانون ،ملل چاپ نیویورک سال 1947، صفحات 15- 14.

خلفا و همچنین فرمانروایان ایالات از جهت اشکال در تفکیک مسایل سیاسی از مسایل شرعی و قانونی مانند موضوع حکمیت «از روح» به جای این که در مرافعات و مشاجرات به حکمیت متوسل شوند از طریق دیپلماسی- اعزام نماینده و مکاتبه - و از راه جنگ، به حل مشکل می پرداختند و اصل حکمیت برای مقاصدِ محدود و خاصی از قبیل پرداخت خون بها و تحت تأثیر فشار افکار عمومی و برحسب حکم اجباری فرمانروایان مورد استفاده قرار می گرفته است.

ص: 282

«ابن مسعود گفت سفرای مسیلمه - پیغمبر کذاب - نزد محمد صلی الله علیه و آله آمدند و از آن ها :پرسید آیا ایمان دارید که من پیغمبر خدایم؟ فرستادگان :گفتند ما ایمان داریم که مسیلمه پیغمبر خداست! آن گاه محمد صلی الله علیه و آله اظهار کرد: اگر من به کشتن سفرا خو گرفته بودم امر می کردم شما را بکشند

ابن مسعود ادامه داد که از آن به بعد سنت بر این قرار گرفت که سفرا نباید کشته شوند» حدیث

فصل بیست و یکم: مفهوم دیپلماسی مسلمان

دیپلماسی

هر چند عمل دیپلماسی برای حفظ ارتباط مسالمت آمیز در میان ملل از دوران گذشته معروف بوده است مع ذلک تصدیق این عمل از طرف اسلام مادام که بین اسلام و سایر ملل، رابطهٔ خصمانه و جنگی وجود داشته است اصولاً برای مقاصد صلح جویانه نبوده است.

دیپلماسی در صدر اسلام وسیله ای برای مقاصد جنگی و در واقع قائم مقام جنگ محسوب می شده است. به این معنی که دیپلماسی در حکم منادی و پیش آهنگی بود که رسالت اسلام را قبل از آغاز جنگ ابلاغ می کرد و بعد از خاتمه جنگ نیز برای مبادله اسرای جنگی به کار می رفت. پاره ای مقاصد صلح جویانه از قبیل تبادل تحف و هدایا یا مذاكره درباره عهدنامه های مربوط به فدیه و غرامت تا قبل از دوران عباسی ها معمول و متداول نبود. حتی در آن دوره سفرا دربارهٔ یک حادثه معین یا رفع بحرانی که پیش آمده بود اعزام می شدند که اغلب مورد سوءظن بودند و آن ها را جاسوس می دانستند.

بنابراین مفهوم وسیع دیپلماسی عبارت از شغل سیاسی بوده است نه این که وسیلۀ تسهیل ارتباط میان ملل باشد و به اصطلاح رایج این عصر عمل دیپلماسی خاصیت سیاست مکیاولی .داشت

ص: 283

حق سفارت، عبارت از نقشه و تدبیری بود برای تثبیت و تحکیم مقام نمایندگی موقت رییس دولت در دربارهای سلاطین بیگانه و وسیله ای بود برای انجام مقاصد معین و مخصوص سفرا بعد از ابلاغ ،پیام نزد رؤسای خود مراجعت کرده و گزارش مأموریتشان را حاکی از موفقیت یا شکست مأموریت به عرض می رساندند.

اگرچه اغلب با احترام مورد پذیرایی واقع می شدند اما جز در موارد استثنایی همیشه به نظر جاسوسان رسمی به آنان می نگریستند و به شدت تحت مراقبت قرار می گرفتند و از تحصیل اطلاعات و تماس آن ها با عامه جلوگیری می شد.

سفرا

مسلمین نماینده سیاسی را رسول (جمع رسل) و یا سفیر (جمع سفرا) می نامیدند

اصطلاح رسول مشتق از کلمهٔ «رسال» است که به معنی فرستادن است و شامل اعزام نماینده ای که حامل پیام خاصی ،باشد می گردد (1) بنابراین کلمهٔ «رسول» یا به معنی پیغمبر است و یا به معنای سفیر

اصطلاح «سفیر» مشتق از کلمهٔ «سفر» است که علاوه بر معنی وظایف رسول، حاوی مفهوم صلح و آشتی و فیصله صلح جویانه نیز هست. (2) با این حال، هر دو اصطلاح اغلب به جای یکدیگر استعمال می شد گو این که دبیران و نویسندگان ،بعدی استعمال کلمۀ سفیر را برای نمایندگان دیپلماسی قدغن کردند و معنای مذهبی رسول را حفظ کردند (3)

سفرای مسلمان که نمایندگی خلفا یا سلاطین را داشتند معمولاً از میان معتمدینی انتخاب می شدند که دارای حیثیت و شهرت علمی و واجد صفات ،کفایت چابکی و دارای ارزش و اطمینان بودند ،قیافه ساختمان ،بدنی تناسب اندام زیبایی های صوری غیرتمندی و حضور ذهن نیز جزء شرایط صلاحیت به حساب می آمد به سفرا دستور می دادند که اگر معتاد به نوشیدن مشروب هم بودند در مأموریت خودداری کنند. از زن ها دوری کنند زیرا ارتباط با زن ها که موجبات تحریک و تهییج را فراهم می سازد برای حفظ اسرار خطرناک

ص: 284


1- جرجانی کتاب ،التعریفات طبع ،فلوگل چاپ لایپزیک سال 1845 صفحهٔ 115 و ابن الفراء، کتاب رسل الملوک، طبع صلاح الدین ،المنجد چاپ قاهره سال 1947، صفحات 108 - 107.
2- قلقشندی کتاب صبح الاعشبی چاپ قاهره سال 1915، جلد 6، صفحهٔ 15.
3- ابن الفرأ، صفحات 6-2

است (1) و چون ،اغلب شخص واحدی که دارای صفات لازمه باشد در دسترس خلفا یا سلاطین قرار نمی گرفت لذا هیأتی مرکب از دو یا سه سفیر می فرستادند که یکی مرد شمشیر بود و دیگری مرد دانش و معرفت و نفر سوم دبیری بود که سمت منشی گری هیأت را داشت و مستشار بود. (2)

سفرا دارای اعتبارنامه های رسمی بودند و مکلف بودند آن ها را به رؤسای دولت کشور مورد نظر تسلیم کنند. این نامه ها گاهی به منزله اعتبار نامه مصرف می شد و ضمن آن مأموریت سفرا در ابلاغ پیام تصریح می گردید و گاهی مشتمل بر اظهارات کلی و عمومی مربوط به مقصود هیأت اعزامی بود و حاکی از این بود که اطلاعات محرمانه به وسیلۀ هیأت اعزامی شفاهاً داده خواهد شد.

از دوران پیغمبر صلی الله علیه و آله سفرا برای مقاصد دینی یا سیاسی به اطراف فرستاده می شدند. مطابق اظهار مورّخین اسلام پیغمبر صلی الله علیه و آله سفرایی به روم ،شرقی ،مصر، ایران و حبشه فرستاد و آن ها را برای قبول اسلام دعوت کرد.

جمله بندی نامه هایی که صادر شده با اختلاف ،مختصری همه یکسان است متن یکی از نامه ها که نزد امپراطور روم شرقی فرستاده شده است به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم

از (طرف) محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا به هراکلیوس رییس بزرگ روم (بیزانطین).

سلام بر کسانی باد که پیرو حقیقتند. (بر حسب وظیفۀ خود) شما را به نام خدا به اسلام دعوت می کنم.

اسلام بیاورید، سالم خواهید ماند! زیرا خدا به شما دو اجر خواهد داد و شما اهل کتاب به همان کلماتی (از خدا) خواهید رسید که میان ما معمول و نافذ است. جز «الله» خدایی نپرستیم و خدایان دیگری را شریک او قرار ندهیم.

اگر ایمان آوردید بگویید: ما «مسلمانیم» والا شما مسؤول گناهان ملتتان خواهید بود...» (3)

مطابق ،روایات امپراطور حبشه و مقوقس ،مصری قبول دعوت کردند امپراطور روم

ص: 285


1- ابن الفراء، صفحه 22 - 20 و 25 و 29.
2- الحسن بن عبدالله در کتاب آثار الاول فی ترتیب ،الدول چاپ ،قاهره سال 1295 ه-، صفحهٔ 93 .
3- یعقوبی در تاریخ چاپ لندن سال 1883، جلد 2 صفحات 84 - 83؛ صبح الاعشبی، جلد 6، صفحات 376 -377

شرقی جواب داد که ملتش حاضر نیستند از اسلام تبعیت کنند شاه ایران، نامه را پاره کرد و صلى الله سفرا را اخراج کرد. وقتی که محمد صلی الله علیه و آله از عمل پادشاه ایران مطلع شد، گفت:

«سلطنتش پاره پاره خواهد شد!» (1)

این ارتباط سیاسی اصولاً جنبۀ دینی داشت.

روابط سیاسی در دوران خلفای راشدین و خلافت اموی ها با رومی های شرقی به طور کلی برای امضای قراردادها و یا برای پرداخت غرامت و عوارض بود.

خلفای اموی مخصوصاً در زمان سلطنت معاویه اول و عبدالملک، به انعقاد عهدنامه های صلح و پرداخت خراج از حمله رومی ها جلوگیری می کردند و این در هنگامی بود که سرگرم جنگ های داخلی بودند مورّخین عرب کم تر به نقل این حوادث می پردازند و تاریخ مضبوطی راجع به این روابط و متون عهدنامه ها در دست نیست. (2)

خلفای عباسی وارد روابط دیپلماسی مهم تری از آن چه در دوران اموی ها وجود داشت، گردیدند. بر اثر اعزام تجهیزات سالیانه به مرزهای روم شرقی محتاج بودند که برای مبادلهٔ اسرای جنگی یا پرداخت فدیه و غرامت قراردادهایی منعقد کنند. (3) آن ها به منظور تأمین مقاصد مختلف سیاسی بازرگانی و یا اجتماعی سفرایی را نزد فرمانروایان موقت مسلمان یا غیر مسلمان می فرستادند فاطمی ها و سلاطین ممالیک این عمل را ادامه داده و سفرای خود را به اروپا و همچنین به آسیای مرکزی می فرستادند (4)

پذیرایی سفرا

سفرای خارجی بدون امان می توانند وارد دار اسلام ،شوند زیرا به محض این که خودشان را به عنوان سفیر معرفی کردند اجازه دارند به طرف پایتخت عزیمت کنند و غالباً یک نفر مأمور رسمی برای راهنمایی همراه آن ها حرکت می کند.

حق ورود به دارالاسلام بدون امان در مصونیت سیاسی مستتر و مضمر است و از این حق در مدت رسالت و مأموریت موقت خود برخوردارند، مشروط به این که وظایف خود را

ص: 286


1- همان مدرک صفحهٔ 83؛ بخاری، کتاب الجامع الصحیح چاپ ،لیدن سال 1824، جلد 2، صفحه 232
2- در کتاب ابن الفراء، مدرک سابق الذكر فصل ،21 اشاراتی به روابط دیپلماسی این عصر شده است.
3- برای عهدنامه های مربوط به فدیه مراجعه کنید به فصل هجدهم
4- برای متن نامه هایی که از طرف فرمانروایان مسلمان صادر گردیده است مراجعه کنید به قلقشندی مدرک سابق الذکر جلد ،6 صفحات 63، 382، 421، 443، 457

رعایت کنند و از امور ممنوعه از قبیل جاسوسی یا خرید اسلحه به منظور حمل به دارالحرب خودداری کنند. (1)

هر چند این ،مصونیت اغلب در زمان آشفتگی روابط بین سلاطین و فرمانروایان به درستی رعایت نمی شد مع ذلک فرمانروایان مسلمان و غیر مسلمان هر دو، رعایت از قانون مصونیت دیپلماسی را به صلاح و صرفه طرفین می دانستند. (2)

معمولاً سفرا با تشریفات خاصی پذیرایی می شدند، حتی بیش تر از آن چه نسبت به بسیاری از بزرگ ترین مأمورین عالی مقام مسلمان منظور می شد؛ نمایش این عظمت و شکوه در دوران انحطاط قدرت اسلام و اواخر عصر عباسی بیش تر منعکس بود. نمایندگان خلیفه ( یا سلطان) به استقبال سفرا می رفتند و در پایتخت های ممالک اسلامی - بغداد، قاهره قرطبه و غیرها - با شکوه و جلال از آن ها پذیرایی می شد.

در موقع ورود آن ها به پایتخت جشن می گرفتند و در بازار میان صفوف سربازان عبور می کردند. دیوارها تزیین می شد و در منازلی اقامت می کردند که برای چنین مواقعی آماده بود و با احترام و تجلیل و مدح و ثنای فراوان مورد پذیرایی قرار می گرفتند. (3) مورّخین اسلام شرح مبسوطی راجع به ورود چندین دسته از سفرایی که به بغداد آمده اند، نوشته اند.

مبسوط ترین شرح در سال 305 هجری در سلطنت المقتدر نگاشته شده است. در این مسافرت کلیه جاهای دیدنی و شگفتی ها و ثروت و تشریفات و شکوه و جلالی را که خلیفه و وزیر با تدبيرش ابن الفرات می خواستند نزد سفیر روم شرقی که نماینده دولت رقیب بود نمایش ،بدهند، شرح داده شده است (4)

نظیر این قضیه پذیرایی سفیر فاطمی است (به سال 890م) از طرف خلیفهٔ «الطائع» که عضدالدوله دیلمی پادشاه بویهی فرمانروای واقعی که تحت تأثیر شکوه و جلال واقع شده

ص: 287


1- ابو يوسف كتاب الخراج صفحات 189 - 188؛ شیبانی در السیر الکبیر با شرح سرخسی، جلد 4، صفحات 67 - 66
2- برای مطالعۀ متن قراردادهای مربوط به مصونیت دیپلماسی مراجعه شود به صلاح الدين المجند «الرسل و السفراء عند العرب» در کتاب رسل ،الملوک صفحات 140 - 139.
3- الحسن بن عبد الله مدرک سابق الذکر، صفحات 96 - 94
4- اريب بن سعد ،صلات تاریخ طبری چاپ ،لیدن سال 1897 صفحات 65 - 64؛ ابن مسکویه، تجارب ،الامم طبع مارکلیوث چاپ اکسفورد سال ،1921، جلد 1 صفحات 54 - 53؛ الخطيب البغدادي، تاريخ ،بغداد چاپ ،قاهره سال 1931 جلد 1 صفحات 105 - 102.

بود و عضدالدوله آن را به رخ خلیفه کشید. (1) خلفای اموی در اسپانیا و ممالیک مصر همین نمونه احترامات را دربارۀ سفرای بیگانه منظور می داشتند.

سفرا در طول مدت اقامتشان با جلال و شکوه و با تشریفات مملو از اسراف و تبذیر پذیرایی می شدند همچنین کاخ های باشکوه و جاهای دیدنی به آن ها نشان داده می شد و هدایا و خلعت های فاخری به آن ها اعطا می گردید و این عمل حاکی از حس مهمان نوازی دولت میزبان و مکرمت او بود.

وقتی که سفرا مأموریتشان را انجام می دادند، تقاضای مرخصی می کردند و اغلب در این مورد نیز تشریفاتی نظیر تشریفات و رود برای آن ها منظور می شد اما هرگاه هیأت اعزامی در مأموریتی که بر عهده داشت شکست می خورد با سردی مرخص می شد و در بعضی مواقع اگر هیأت اعزامی در سرزمین اسلام بود و خصومتی آغاز می شد، یا مورد اهانت قرار می گرفت یا محبوس می شد و یا این که افراد هیأت کشته می شدند.

وظايف هیأت های دیپلماتیک

هیأت های دیپلماتیک معمولاً بر اساس قاعده ثابتی مبادله نمی شدند، به همین دلیل وقتی که عازم مأموریت می شدند وظایف خاصی بر عهده آن ها قرار می گرفت.

این وظایف بر حسب حوایج و اوضاع و احوال فرمانروای اسلام فرق می کرد در صدر اسلام این وظایف در مرحله اول عبارت از دعوت دشمن به قبول اسلام بود. هنگامی که دشمن از پذیرفتن اسلام امتناع می کرد چنان دعوتی صرف اعلام خصومت یا اعلان جنگ می شد. در مرحله دوم هیأت اعزامی برای عقد صلح وارد مذاکره می شدند و آن در صورتی بود که دشمن مایل به صلح با اسلام بود

پس از این که امپراطوری اسلام استقرار یافت- مخصوصاً در زمان حکومت عباسی - وظایف دیگری نیز بر این وظایف افزوده شد.

هیأت هایی که بین اسلام و مسیحیت مبادله می شدند تنها به منظور متارکه جنگ و عقد قرارداد صلح ،نبود بلکه برای تبادل هدایا و نیز برای مبادله اسرا و رفع اختلافات یا تسهیل امور بازرگانی، این هیأت ها مأموریت داشتند در کارهای داخلی دولت میزبان، مطالعات و

ص: 288


1- قطب الدين النبروالي، كتاب الاعلام لاعلام بيت الله الحرام، چاپ لایپزیک، سال 1857، صفحات .168 - 169

تحقیقاتی به عمل آورند.

به عبارت دیگر جاسوسی یکی از وظایف نمایندگان سیاسی بود که دولت فرستنده و دولت میزان هر دو تلاش می کردند که به نفع خود از آن بهره برداری کنند. طرفین مراقبت می کردند که در برابر دیگری مورد سوء استفاده واقع نشوند.

میان فرمانروایان مسلمان و فرمانداران مستقل نیمه رسمی هیأت هایی رفت و آمد می کردند که علاوه بر ابلاغ پیام های رسمی حامل پیغام های تبریک و تهنیت و یا تسلیت و تعزیت نیز بودند و گاهی قاصد درخواست ازدواج میان خانواده های فرمانروایان بودند.

غالباً ميان فرمانروایان مسلمان و فرمانروایان غیر مسلمان به منظور احتراز از تصادم و اصطکاک یا برای ایجاد تسهیلات مسافرت و تبادل ،کالا پیمان های حسن نیت مبادله می شد.

در عصر عباسی ها وقتی که مشاجرات با رومی های شرقی مرتفع شد، هر سال سفرایی برای مبادله اسرای جنگی و یا پرداخت فدیه و غرامت برای استخلاص محبوسین فرستاده می شدند (1) از این گذشته به وسیلهٔ همین ،سفرا مذاکراتی به منظور جلب دوستی و الحاق دولتی به دولت ،دیگر علیه دشمن مشترک صورت می گرفت.

یکی از معروف ترین قضایایی که در روایات و آثار اروپایی ها دیده می شود، موضوع مبادلهٔ سفرا میان شارلمانی و هارون الرشید است که شارلمانی علاوه بر ارسال هدایای گران بها در صدد برآمد که با عباسی ها علیه روم شرقی متحد شود. اهمیت این سفارت در روابط بین المللی قرن نوزدهم مسیحی مستلزم شرح و توضیح بیش تری است

دیپلماسی مسلمان و سیاست های جهانی

در دورانی که امپراطوری اسلام تحت حکومت عباسی ها مستقر شد، چهار دستگاه قدرت وجود داشت. در مشرق حکومت عباسی و روم شرقی در مرزها با یکدیگر اصطکاک و برخورد داشتند و اغلب اوقات عهدنامه ها و قراردادها نقض می شد در اروپا امپراطوری فرانک ها و اموی های اسپانیا در حال نزاع و خصومت بودند این مشاجره و خصومت از غلبه شارل مارتل بر عبدالرحمن (سال 732 مسیحی) در جنگ تورس شروع شد.

رقابت بین دو قدرت شرقی از یک سو و دو قدرت غربی از طرف دیگر مدت ها طول کشید و سرانجام منجر به افتتاح روابط سیاسی بسیار مهمی گردید. پیپین سوم (معروف به

ص: 289


1- مراجعه شود به اواخر فصل 18 در بحث عهدنامه ها.

کوتاه) ( Pippin III (The Short تلاش می کرد تا با روم شرقی صلح کند. به همین منظور در سال 757 مسیحی هیأتی را به قسطنطنیه اعزام داشت امپراطور نیز در برابر اعزام این ،جمعیت هیأتی را فرستاد ولی سیاست پاپ در این دوره این بود که از اتحاد فرانک ها و بیزانطینی ها جلوگیری کند (1) عباسی ها سعی بیهوده ای می کردند که اسپانیا را تحت حکومت خودشان قرار دهند. بدین طریق رقابت بین دو دولت مسلمان از طرفی و دو دولت مسیحی از طرف دیگر استمرار داشت.

داستان روابط دیپلماسی بین فرانک ها و عباسی ها را بایستی از منابع لاتین به دست آورد، در صورتی که مورّخین مسلمان آن ،عصر کاملاً در برابر این موضوع ساکتند. (2)

سكوت منابع اسلامی عده ای از محققین را وادار به تکذیب ارتباط دیپلماسی بین آکن (Aachen) و بغداد نموده است آن ها معتقدند چنین روابطی وجود نداشته است و در صورت وجود نیز به شکلی که وقایع نویسان اروپایی نوشته اند، نبوده است. (3)

مطابق منابع اروپایی ابتکار آغاز ارتباط دیپلماسی بین فرانک ها و عباسی ها در سال 765 مسیحی به دست پیپین (Pippin) انجام گرفت این شخص اولین هیأت دیپلماسی را نزد منصور دومین خلیفۀ عباسی اعزام داشت و این هنگامی بود که منصور با امپراطور روم شرقی می جنگید.

پس از سه سال هیأت بازگشت نمود. منصور نیز سفیرانی را با هدایایی همراه هیأت اعزام نمود پیپین سفرای مسلمان را با کمال احترام پذیرایی کرد و در نتیجه به آن ها اجازه داد که به طرف مارسی بازگشت کنند.

شارلمانی پسر ،پیپین چندین هیأت به مشرق فرستاد دو هیأت در سال های 797 و 799

ص: 290


1- پاپ از جهت مسأله پرستش ،تصویر مخالف دولت روم شرقی بود.
2- اولین منبعی که دربارۀ مبادله نمایندگان دیپلماسی بین فرانک ها و عباسی ها بحث کرده است رساله ای است به نام داستان هایی از سلطنت فرانکورم ( Francorum) که در ضمن آن «اینهارد» دبیر شارلمانی با اضافاتی در تألیفی به نام Vita karoli magni چاپ ششم طبع ،هانور سال 1911، نگاشته است. با این که اینهارد در توضیحاتی که داده است موثق شناخته نمی شود ولی وضع و مقام او طوری بود که وقایع و حقایق را می دانسته است. برای بحث و مطالعۀ انتقادی دربارۀ این مسأله مراجعه کنید به ل هالفن در رساله «مطالعات انتقادی در تاریخ شارلمانی» چاپ ،پاریس سال 1921، به زبان فرانسه
3- برای بحث در این تضاد و تعارض مراجعه شود به روابط دیپلماسی بین هارون الرشید و شارلمانی چاپ ،بغداد سال 1939 تألیف .م. خدوری به زبان عربی.

مسیحی نزد قسیس بیت المقدس فرستاده شد در سال 797 دو نفر از فرانک ها و یک نفر مترجم یهودی فرستاده شدند. دو نفر از فرانک ها در مشرق ،مردند ولی مترجم یهودی پس از چهار سال با یک فیل مراجعت کرد. (1) در سال 802 شارلمانی هیأت دومی به بغداد فرستاد. دربارهٔ این هیأت گفته اند:

آن چه این هیأت تقاضا کرده بود پذیرفته و عملی شد و به شارلمانی مقام مقدس و ارجمندی که در خور قدرت او بود داده شد.

بوكلهر عقیده دارد که این ارتباط دیپلماسی نتیجه دیگری در برداشت و آن این است که «این معامله دارای این جنبه بود که یک نوع تسلط بر بیت المقدس به شارلمانی انتقال داده شد». (2) سپس بوکلهر ، مقام شارلمانی را به عنوان «والی» بیت المقدس از طرف خلیفۀ عباسی تشریح می کند و همو می گوید:

مطابق تحقیق الماوردی در زمینه فرامین خلافت نظیر آن مقام را می توان به غیر مسلمان داد (3)

(مترجم :گوید اگر همین عمل خلیفهٔ نالایق عباسی را پایه و منشأ دعاوی حکومت مسیحیان بر بیت المقدس بدانیم و آن را نطفۀ اصلی جنگ های صلیبی فرض کنیم، اشتباه نکرده ایم و این عمل و هزاران عمل نظیر آن که در نظر فقهای عامه صورت و مبنای فقاهتی به خود گرفته است زاییده همان حس غرور عربی است که خلیفۀ دوم :گفت «عرب روح و جوهر اسلام است».

آری غرور نژادی وقتی که با غرور و نخوت دینی ممزوج شد، چنان حکومت هایی و چنان قضاوت ها و فقاهت هایی را ایجاد می کند که مسلمانان بیگناه همیشه باید غرامت آن ر بدهند و در آرزوی مواجهه با قیافهٔ درخشان حکومت حقه اسلامی و دولت عادلۀ الهی، جان بسپارند)

قسيس بيت المقدس در سال 799 میلادی هیأتی را نزد شارلمانی فرستاد و سپس

ص: 291


1- برای داستان فیل مراجعه کنید به .ف و. بوکلهر در کتاب هارون الرشید و چارلز بزرگ چاپ کمبریج سال 1931، ضمیمه 3
2- بوكلهر صفحه 29
3- بوكلهر ، صفحات 35 - 34 بره هیر معتقد است که شارلمانی حکومت تحت الحمایگی در فلسطین را تحصیل کرد مراجعه شود به لویس بره هیر در کتاب شارلمانی و ،فلسطین مجلهٔ تاریخی، جلد 157 سال 1928 به زبان فرانسه صفحات 291 - 277

،شارلمانی میسیونی را در مقابل هیأت اعزامی ،قسیس با صدقات و هدایا و تقدیمی هایی نزد او گسیل داشت. در سال 800 میلادی هیأت دیگری از طرف قسیس بزرگ به عنوان تبرک و تیمن به حضور شارلمانی بازیافتند و کلید «قبر مقدس» و همچنین کلید «صلیب گاه» حضرت مسیح را با یک پرچم به او تقدیم کردند.

اگر روایات و داستان های لاتین پذیرفتنی باشند می توان تصور کرد که مقصود از روابط دیپلماسی صرفاً تمایلی بود که بین دو سلطان بزرگ رابطه ای دوستانه برقرار باشد. شارلمانی و هارون که بزرگ ترین فرمانروایان جهان مسیحیت و عالم اسلام بودند درصدد برآمده بودند که به منظور تثبیت حیثیت و تحکیم مقام خودشان روابط دوستی نزدیکی داشته باشند و اهمیت این معنی کمتر از آنی نبود که علیه قسطنطنیه و قرطبه دسته بندی کرده باشند.

فلسطین برای شارلمانی عطیه بیاندازه گران بهایی بود چنان چه حوادث و پیشامدها صحت این مدعا را دو قرن بعد ثابت کرد این همان وقتی بود که مسیحی ها می کوشیدند که فلسطین را تسخیر کنند و آن در دورانی بود که قوای اسلام رو به تنزل گذاشته بود و مسیحی ها با کمال سرسختی و لجاجت مقاومت می کردند.

اما موضوع مکاتبه قسیس بزرگ با شارلمانی چنین به نظر می رسید که این موضوع بیش تر از آن که جنبه سیاسی داشته باشد جداً جنبهٔ مذهبی داشته است؛ زیرا قسیس در سمت رییس فرقه مسیحی فلسطین بدون اطلاع یا اجازه خلیفه نمی توانست وارد معامله سیاسی بشود. معلوم می شود بر اثر روابط سیاسی که بین شارلمانی و هارون الرشید به وجود آمده بود، شاید سعی و کوشش قسیس بزرگ با استفاده از موقعیت این بوده است که به وسیله ایجاد روابط با یک پادشاه اروپایی، حیثیت و شأن مقام کلیسا را در شرق از لحاظ اخلاقی و مادی ترقی دهد. کلید و پرچم هایی که از طرف قسیس بزرگ نزد شارلمانی ارسال شد بیش از آن که جنبه تسلیم و انقیاد سیاسی داشته باشد رمزی بود از تقدیم هدایا و الا ایجاد رابطهٔ سیاسی خارج از حدود و اختیار قسیس بزرگ بوده است. (1)

ص: 292


1- مراجعه شود به مقالهٔ «تحت الحمایگی فلسطین با دعای فرانک ها، مندرج در مجله تاریخ آمریکایی شمارهٔ 32 سال ،1927 صفحهٔ 245 به قلم اینار جورانسن و همچنین به مقالهٔ «شارلمانی و فلسطین»، مندرج در مجلهٔ تاریخی ،انگلیسی شمارهٔ 1 سال 1935، صفحهٔ 610

اهمیت دیپلماسی

دیپلماسی وسیله ای بود که در پناه آن تماس رسمی بین مقامات اسلامی و غیر اسلامی امکان پذیر می شد همان طور که امان وسیله ای بود که حرکت اشخاص را از ناحیه ای به ناحیهٔ دیگر که رسماً در حال جنگ بود، تأمین می کرد.

جهاد به عنوان جنگ صحیح و حق، مستلزم تشریفاتی از قبیل لزوم دعوت به اسلام قبل از آغاز جنگ بود و این تشریفات فقط از مجرای دیپلماسی می توانست انجام شود. به علاوه، شریعت به مقامات اسلامی اجازه داده بود که با دشمن- برای مدتی که بالغ بر ده سال نباشد - صلح کنند و این عمل فقط پس از این که سفرای مسلمان و غیر مسلمان یکدیگر را ملاقات می کردند و مذاکراتی به عمل می آوردند، انجام می گرفت.

بدین طریق دیپلماسی که متمم مقاصد جنگی اسلام بود جزء لاینفک قانون جهاد محسوب می شد.

ص: 293

ص: 294

روزی عمربن سعد نزد عمر بن الخطاب آمد و گفت: «میان ما و رومی های شرقی شهری است به نام «عربسوس» که مردمان آن ،شهر اسرار ما را به دشمن می رسانند ولی اسرار دشمن را به ما نمی دهند! عمر گفت: وقتی که به آن شهر می روید برای هر میشی که دارند دو میش و برای هر گاو ماده ای دو گاو ماده و برای هر چه دارند دو برابر به آن ها بدهید. اگر موافقت کردند این ها را به آن ها بدهید و آن گاه آن ها را اخراج کنید و شهرشان را خراب کنید ولی اگر امتناع کردند به آن ها اخطار کنید که قرارداد با ما را نسخ کنند و یک سال مهلت بدهید بعد از انقضای مدت می توانید آن شهر را خراب کنید». (1)

فصل بیست و دوم: بی طرفی

اسلام و بی طرفی

دولتی که روابط عادی خودش را با همه به طور دایم خصمانه نشان می دهد و برای صلح، فواصل کوتاهی قایل می شود بدیهی است برای کشوری که می خواهد بر اساس شرایط صحیح با دشمنانش صلح برقرار کند، اعتباری قایل نیست.

اگر بی طرفی را به معنای کناره گیری دولتی از جنگ آن هم به صورت داوطلبانه تلقی کنیم چنان وضع و مقامی از لحاظ نظریهٔ کلی اسلام به رسمیت شناخته نمی شود زیرا اسلام علی القاعده با هر دولتی که تسلیم احکام اسلام نشود یا عهدنامۀ صلح موقت منعقد نکند در حال جنگ است. به طوری که قبلاً تذکر داده شده است جهان آن ،روز، طبق قانون اسلام به دو دسته تقسیم شده بود:

1- دار الاسلام سرزمین های مسلمان نشین که تحت حکومت مسلمین اداره می شد.

ص: 295


1- بلاذری در فتوح البلدان، صفحات 157 - 156.

2- دار الحرب: باقی مانده نواحی جهان. البته بعضی فقها برای جهان تقسیم سومی نیز قایل بودند به نام دار العهد یا دار الصلح یعنی کشورهایی که با مسلمین طبق عهدنامه ارتباط داشتند. مع ذلک اکثر آن ها این قسمت را یا جزیی از دار الاسلام محسوب می داشتند یا دار الحرب (1) و در هر صورت هیچ یک از فقها کشوری را که بدون رضایت اسلام بین دار السلام و دارالحرب حالت بی طرفی را انتخاب کرده است به رسمیت نمی شناختند.

هرچند «بی طرفی» در نظم قضایی اسلام عنوان و مقامی نداشت مع ذلک در موارد استثنایی چه از لحاظ عقیده و فکر و چه از نظر مصلحت بی طرفی رعایت شده است.

مسلمین در مورد بعضی از نواحی به واسطهٔ محبتی که اهالی آن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و اصحاب او ابراز کرده بودند و همچنین از جهت این که به سهولت به آن نواحی دسترسی نداشتند داوطلب حمله نبودند و آن نواحی از تعرض مصون بود.

این نوع سرزمین ها قسمت جداگانه ای از جهان محسوب می شد و از جهت تقسیم جهان به «دارها» این قسم از سرزمین ها به نام «دار الحیاد» یا جهان بی طرفی نامیده می شد.

بنابر آن چه گذشت جهان بی طرفی قسمت خودمختاری از جهان نیست زیرا طبق سیستم قانونی که همۀ جهان را ذاتاً دشمن خود می داند تنها کشورهایی که با موافقت اسلام تأمين مصونیت کرده اند و نیز دولت هایی را که اسلام موافقت کرده است که معاف از جهاد ،باشند می توان بی طرف انگاشت.

حقیقت امر این است که این گونه دولت ها از نظر قانون جدید ملل که به هر دولتی که بخواهد بی طرفی خود را نسبت به دو نیروی متحارب یا بیش تر از دو نیرو اعلام کند، حق می دهند، بی طرف محسوب نمی شدند این دولت ها دولت هایی بی خاصیت و بی اثر انگاشته می شدند به این بیان که بی طرفی آن ها از طرف دولت ها تضمین می شد، من جمله دولت متحارب یا دولت های متحارب.

بنابراین خاصیت بی طرف قرار دادن- نه بی طرفی- از جهت نظریه کلی قانون گذاری اسلام مباح بود و شاید عمل انجام شده در عقاید محققین سوابقی نیز به جای گذاشته باشد.

کشور حبشه در نظر مسلمین از وضعیت بی نظیری برخوردار بود و می توان آن را در میان کشورهایی که اسلام به طیب خاطر مصون از تعرض جهاد اعلام کرده است، نمونه اعلای کشورهای غیر اسلامی دانست

ص: 296


1- مراجعه شود به مقدمه فصل سیزدهم

نویسندگان ،مسلمان هنگام تنظیم آرا و افکار خودشان در ابتدا تحت هدایت روایاتی بودند که حاکی از روابط اولیه اسلام با حبشه بود و همچنین تأثیر و نفوذ این حقیقت بود که کشور حبشه قرن ها در برابر نیروی اسلام دست نخورده ماند بحث در ماهیت اوضاع و احوال حبشه در قانون اسلام مستلزم آن است که در این باره از نظر تاریخی مطالعات مختصری به عمل آید.

قبل از ظهور اسلام دولت حبشه به یمن حمله کرد و مسیحیت را در آن جا قوام داد. طبق ،روایات، در آن سال که سال تولد محمد صلی الله علیه و آله بود به مکه نیز حمله کرده بود ( 570 م). (1) این حملات و تهاجمات نظامی تنها نمونه تماس بین عربستان و حبشه نبود زیرا روابط بازرگانی و نفوذ فرهنگی نیز وجود داشت استقرار کوچ نشین های حبشی در مکه حاکی از همان اصطکاک و تماس بود و در نتیجه همان برخوردها و تماس ها کلمات حبشی به تدریج در زبان عربی راه یافته بود (2)

وقتی که اسلام در یک محیط خصومت آمیز ظهور کرد، توجه محمد صلی الله علیه و آله به طرف حبشه به منظور به دست آوردن یک حامی و پشتیبان نیرومند غیر طبیعی ،نبود زیرا حبشی ها قبلاً علیه بت پرستی در عربستان قیام کرده بودند.

بعضی از اتباع محمد صلی الله علیه و آله از نژاد حبشی بودند و معروف ترین فرد آن ها «بلال» مؤذن محبوب محمد صلی الله علیه و آله بود. هر چند تاریخ ارتباط محمد صلی الله علیه و آله با حبشه ممزوج با افسانه است، با این حال افق این کشور در مقابل اسلام بسیار روشن و درخشان جلوه گر شده است. با این که روایات نویسندگان مسلمان در این باره از لحاظ شرح و بسط جزییات مشوش می نماید، ولی این نکته مسلم است که عده ای از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله در صدر اسلام برای نجات از عذاب و شکنجه و استخلاص از اذیت و آزار به حبشه پناهنده شده اند.

اغلب این مسافرت به عنوان اولین هجرت به حبشه ذکر می شود که در سال 615 مسیحی صورت گرفته است. (3)

ص: 297


1- مراجعه شود به تاریخ حبشه چاپ ،لندن سال 1928 جلد 1 صفحات 269 - 260 تألیف سر ارنست واليس بوج.
2- مراجعه شود به کتاب ریشۀ اسلام در محیط مسیحیت چاپ ،لندن سال 1926، تألیف ریچارد بل
3- برای روایات مربوط به این وقایع مراجعه شود به سیره ابن ،هشام چاپ ،گوتنبرگ سال 1858، جلد 1 صفحات 221 - 208 و به کتاب محمد صلی الله علیه و آله در مکه تألیف گومری وات چاپ اکسفورد، سال 1953، صفحات 112 - 117

مطابق روايات رؤسای قریش که فرمانروایان مکه ،بودند هیأتی را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستاده (1) و تقاضای بازگشت مهاجرین را کردند نجاشی مهاجرین را احضار کرد تا در موضوع نزاع آن ها با قریش تحقیقاتی به عمل آورد. جعفر بن ابی طالب، رییس مهاجرین در برابر پرسش نجاشی پاسخی داد که سایر نمایندگان ،مسلمین در موارد دیگر همان کلمات را تکرار می کردند. (2)

اظهارات جعفر به این شرح است که گفت:

ای پادشاه!

در دوران جاهلیت ما مردمی بودیم که بت می پرستیدیم و لاشه مرده می خوردیم و اعمال شرم آوری مرتکب می شدیم.

خویشاوندان را می کشتیم و با همسایگان بدرفتاری می کردیم. اشخاص قوی و نیرومند ما افراد ناتوان و ضعیف را می خوردند. این وضع ادامه داشت تا این که خدا از میان ما پیغمبری را برانگیخت که آبا و اجداد و عفت و امانت و پاکدامنی او بر همه ما معلوم است.

او ما را به ایمان به خدای یگانه دعوت کرد و از پرستش بتهایی که ما و پدران ما آن ها را به جای خدا می پرستیدیم منع کرد او ما را به راستگویی و وفاداری امر کرد. همچنین توصیه کرد که به تعهدات و وظایف خود نسبت به خویشاوندان و همسایگان عمل کنیم و از کارهای حرام و خون ریزی و ارتکاب اعمال شرم آور و دروغگویی و از خوردن مال یتیم و هتک عصمت زنان پرهیزکار اجتناب کنیم

او امر کرد که خدا را بپرستیم و دیگری را شریک او ندانیم نماز بخوانیم و صدقه بدهیم و روزه بگیریم....

به این جهت ما به او ایمان آوردیم و آن چه را خدا بر او نازل کرده بود، پیروی کردیم. بنابراین خدای یگانه را عبادت کردیم و هیچ کس را شریک او ندانستیم از آن چه بر ما حرام بود احتراز کرده و به آن چه برای ما مباح و مجاز بود عمل کردیم. این جریان منتهی به دشمنی مردم با ما شد. در نتیجه به اذیت و آزار ما پرداختند و کوشش داشتند که ما را از دین و مذهب

ص: 298


1- نام پادشاه حبشه به گفتۀ «بوج»، ارماج بود مراجعه شود به مدرک سابق الذكر، تأليف بوج، صفحه 270.
2- مراجعه کنید به پایان فصل هشتم

خود برکنار بدارند و به بت پرستی بازگشت دهند (1)

اظهارات جعفر نزد نجاشی مقرون با بیان آیاتی از قرآن بود (سوره مریم، آیات 16 و 34). در نتیجه نجاشی تصمیم گرفت که حتی بدون استماع تقاضاهای هیأت نمایندگی قریش مهاجرین را در پناه حمایت خود نگهداری کند روایت شده است که متعاقب این مهاجرت قبل از این که اسلام استقراری پیدا کند، یکی دو هجرت دیگر نیز به حبشه صورت گرفته .است

حادثه دیگری که مسلمین را کاملاً به حبشه علاقمند کرد جواب مطلوب و محبت آمیزی بود که نجاشی به نامۀ محمد صلی الله علیه و آله داد. ضمن آن ،نامه محمد صلی الله علیه و آله او را به اسلام دعوت کرده بود. در سال هشتم هجری محمد صلی الله علیه و آله همان طور که به سایر فرمانروایان آن روز دعوتنامه فرستاده بود به عنوان نجاشی نیز نامه ای صادر نمود به این شرح:

بسم الله الرحمن الرحيم

«از محمد پیغمبر خدا به نجاشی پادشاه حبشه السلام عليكم

عظمت و قدرت مخصوص خدای یگانه است خدایی که مقدس و منزه است و نگهبان واقعی و پشتیبان حقیقی است. من اعتراف می کنم که عیسی (مسیح علیه السلام ) روح الله و كلمة الله است و خدا همان روح و کلمه را بر مریم پاک و باکره فرو فرستاد و او آن را مشاهده کرد. خدا بسی را از روح خودش آفرید و از روح خودش به او حیات بخشید، همان طور که آدم را آفرید.

ص: 299


1- مترجم گوید: «ابن هشام جمله مربوط به «اعمال شرم آور» را از قول جعفر بن ابی طالب در این مورد این طور نقل می کند: «و نأتى الفواحش» هر چند ترجمۀ این جمله به صورتی که نقل شده، خالی از بلاغت نیست ولی اگر بخواهیم حق مطلب را در بیان این منظور ادا کنیم اولی آن است که بگوییم: «مرتکب هرزگی هایی می شدیم که آمیختن با زن های بدکار یکی از مظاهر آن است» و با توجه به اوضاع آن روز این رذیله که بنیان اجتماع را تباه می دارد، جزء آلودگی های اجتماع منحط آن روز بوده است که جعفر به آن اشاره کرده است. با توجه به این که هجرت مسلمین به حبشه در سال پنجم بعثت و سال سوم دعوت عمومی صورت گرفته است بیانات جعفر در محضر نجاشی نمایندۀ تربیت سه ساله اسلام و بهترین شاهدی است بر این که عمق تأثیرات مکتب تعلیم و تربیت اسلام تا چه حدی بوده و افراد لایق را از چه مرحلۀ نازلی به چه مقام ارجمند و رفیعی ترقی داده است! نقل از ابن هشام در کتاب السیر چاپ ،گوتنبرگ سال 1858 ، جلد 1 صفحات 20 - 219 ترجمه این قسمت (انگلیسی) از کتاب اسلام در حبشه چاپ ،لندن سال 1952 صفحهٔ 45 تألیف ترس مینگام، اقتباس شده است.

من اینک تو را به عبادت خدایی که شریک ندارد و حاکم زمین و آسمان هاست دعوت می کنم رسالت مرا بپذیر و از من تبعیت کن و یکی از اصحاب (شاگردان) من باش زیرا من پیغمبر خدایم...

غرور سلطنت را از خود دور کن من از تو و میزبانان تو دعوت می کنم که خدای علی اعلی را عبادت کنید. رسالت من تمام است. من تبلیغ کرده ام و امید می رود خدا این لطف را ابراز کند که دعوت من به کسانی که گوش فرا می دهند مفید و مؤثر باشد والسلام على من اتبع الهدى». (1)

به گفتۀ مورّخین ،مسلمان نجاشی نامه را به عنوان احترام روی سرش گذاشت و رسالت محمد صلی الله علیه و آله را قبول کرد هدایایی نزد محمد صلی الله علیه و آله فرستاد و نامه ای به این شرح :نوشت

بسم الله الرحمن الرحيم

به محمد پیغمبر خدا، السلام عليكم

خدا تو را در پناه حمایت خودش حفظ کند و برکات فراوانش را به تو مبذول دارد

خدایی نیست جز همان خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد.

نامه تو را خواندم آن چه دربارۀ مسیح به زبان راندهای ایمان و عقیده صحیحی است، زیرا خدا غیر از آن چیزی نگفته است من تصدیق و اعتراف خودم را به پادشاه زمین و آسمان اعلام می کنم دربارۀ نصیحت و پیشنهاد تو عمیقانه فکر کردم... من تصدیق می کنم که تو پیغمبر خدایی و من در حضور جعفر سوگند یاد کرده ام و در محضر او اسلام آورده ام.

من خود را به پرستش خدای جهان علاقمند می بینم ای پیغمبر پسرم را به عنوان سفیر نزد تو می فرستم ولی اگر امر کنی خودم خواهم آمد و در برابر رسالت مقدس تو تکریم خواهم نمود من اعتراف می کنم که کلمات تو حق است. (2)

«بوج» می گوید:

وقتی که اخلاق خشن و تعصب مسیحیت حبشه را در نظر آوریم، تعجب آور خواهد بود که «ارماح» و کشیش های او قبول اسلام کرده باشند. (3) البته به دلیل این که محمد صلی الله علیه و آله در نامه

ص: 300


1- تاریخ ،طبری چاپ ،لیدن سال ،1885، دورۀ اول جلد 3 صفحه 1569 ترجمۀ این نامه به انگلیسی از «بوج» مدرک سابق الذکر اقتباس شده است صفحهٔ 272 - 271 جلد .1
2- طبری در مدرک سابق الذکر، صفحهٔ 157 و بوج در صفحهٔ .273
3- بوج در صفحهٔ .273

خودش به عنوان نجاشی نظریاتش را دربارۀ مسیح ابراز می دارد و هیچ نوع ادعایی برای تسلط سیاسی ندارد دلیل نداشت که نجاشی این نظر را رد کند (1)

سر ارنست بوج اضافه می کند که برای تسلیم و خضوع نجاشی دلیل معقول دیگری نیز وجود داشت که جنبه سیاسی .داشت نجاشی بایستی از غنایمی که محمد صلی الله علیه و آله در عربستان به دست می آورد، مطلع شده باشد و مایل بود ملت خودش را از حمله مسلمین برکنار نگاه دارد. خضوع ظاهری او در برابر اسلام نبایستی منتهی به نفوذ مسلمین در کشور او می شد، زیرا موقعیت جغرافیایی حبشه و وضع طبیعی آن برای مسلمین خیلی جالب نبود.

در حواشی بر تفسیر سیوطی راجع به حدیثی که محمد صلی الله علیه و آله ضمن آن اخطار کرده بود که مبادا به حبشه حمله کنند ابوالحسن محمد بن عبدالهادی گفت که دلیل اخطار محمد صلی الله علیه و آله علیه حمله به حبشه این بود که حبشه کشوری است خشک و کوهستانی و دارای دره هایی است ناهموار و دریاهایی در میان این کشور و مسلمین حایل است. (2)

این که حبشه در نظر محمد صلی الله علیه و آله و پیروان او موقعیت خاصی به خود گرفت و مورد حمله و تعرض مسلمین واقع نشد- صرف نظر از خضوع و انقیاد نجاشی - شاید به دلیل موقعیت جغرافیایی آن بوده است. بدین طریق کشور حبشه در صدر اسلام و برای چندین قرن بعد نیز از تعرض مسلمین محفوظ ماند سپس اسلام به صورت ملایم و معتدلی در حبشه نفوذ کرد، مخصوصاً در قرن هجدهم و نوزدهم که نظارت بازرگانی و کنترل روابط تجاری با کشورهای مربوط به بحر احمر در اختیار مسلمین بود و این جریان ناشی از اجبار و اعمال

ص: 301


1- آقای حاج میرزا خلیل کمره ای از علمای معاصر نامه ای را که به قلم حضرت علی علیه السلام به امر رسول اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان نجاشی درباره حمایت در پذیرایی مهاجرین مرقوم شده است، به نگارنده اهدا کرده اند که درج آن در این جا ضروری است و با توجه به تمام خصوصیات اطراف و جوانب مطلب و با حفظ مقام برتری اسلام و قدردانی از پادشاه آن کشور این نامه علی التحقيق معجزه ای است از بلاغت بدین شرح: ﴿بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَکَأَنَّکَ مِنَ اَلرِّقَّهِ عَلَیْنَا مِنَّا وَ کَأَنَّا مِنَ اَلثِّقَهِ بِکَ مِنْکَ لِأَنَّا لاَ نَرْجُو شَیْئاً مِنْکَ إِلاَّ نِلْنَاهُ وَ لاَ نَخَافُ مِنْکَ أَمْراً إِلاَّ أَمِنَّاهُ وَ بِاللَّهِ اَلتَّوْفِیقُ﴾ یعنی گویی از نظر وثوق و اطمینانی که به تو داریم از آن توییم و تو نیز گویی از لحاظ رقت عواطفی که نسبت به ما ابراز می داری از آن مایی هیچ گونه امیدی از تو نداشتیم مگر این که به آن رسیدیم و از هیچ گونه شری نترسیدیم مگر این که از گزند آن محفوظ ماندیم و توفیق از خدا است.
2- سنن نسفی با شرح سیوطی و حواشی ،ابوالحسن، چاپ ،قاهره سال 1312 ه-، جلد 2، صفحه 65

قدرت نبود (1)

فقها هنگام اظهار نظر درباره وضع حبشه بیش تر از آن که به سایر نکات و ملاحظات توجه داشته باشند تحت تأثیر روایات بوده اند گو این که حدیث و روایت مشکوک و مجعول باشد. آن ها به محبت و ودادی که از طرف حبشه در صدر اسلام نسبت به مهاجرین ابراز شده ،بود عنایت بیش تری داشته اند.

از پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به ،عفت ،غیرت راستی و درستکاری حبشی ها اخبار و روایات متعددی نقل شده است. بدیهی است مهم ترین حدیثی که در این زمینه نقل شده و محمد صلی الله علیه و آله به مسلمین اخطار کرده است این حدیث است:

«مادامی که حبشی ها متعرض شما نشده اند آن ها را به حال خودشان واگذارید» (2)

و چون مالک از صحت این حدیث مطمئن ،نبود نکته ای بر این منظور می افزود و می:گفت مسلمین عادتاً از حمله به حبشه خودداری کرده اند. (3)

عطاء بن ابی ریاح برای تأیید این نظر می گفت آیات قرآن درباره مسیحی ها (سوره انعام آیات 86 - 85) ناظر به همین معنی است و این که آن دسته از مسیحیان را در نظر مسلمین جلوه داده است حاکی از همین مقصود است و اشاره به حبشی ها است که پیروان نخستین محمد صلی الله علیه و آله با آن ها مأنوس و محشور بوده اند. (4)

عمل و سیره مسلمین مؤید روایات بوده است با توجه به این که از آغاز بسط و توسعهٔ ،اسلام در دورانی که مسلمین به همۀ همسایگان به استثنای حبشه متعرض شده بودند، این

ص: 302


1- امپراطوری عثمانی شاید اولین دولت اسلامی بود که در صدد حمله به حبشه برآمد و در قرن شانزدهم قسمت هایی از این کشور را اشغال کرد. برای مطالعه شرح این جنگ مراجعه کنید به کتاب فتوح الحبشه، تألیف اعراب ،فقیه چاپ پاریس، سال 1898.
2- سنن ابو داود چاپ قاهره سال 1935 جلد 4 صفحات 114 - 112 و نسایی مدرک سابق الذکر، جلد 2، صفحات 55 - 54 و نیز روایت شده است که بعد از مرگ نجاشی، محمد صلی الله علیه و آله به پیروان خودش امر کرد که برای او دعا کنند (یا نماز بخوانند). (مترجم :گوید همین جریان و سابقۀ حکومت مسیحی حبشه نشان می دهد که اگر سایر کشورهای مسیحی و غیر مسیحی با دعوت اسلام معارضه نمی کردند، روح صلح جویی اسلام به جهاد متوسل نمی شد)
3- ابن رشد (الحفيد)، بداية المجتهد چاپ استانبول سال 1333 ه- ، جلد 1، صفحه 308
4- محمد الحنفى القناعی در کتاب جواهر الحسان... فى الحبشان چاپ ،قاهره سال 1320 ه-، صفحه 44؛ محمد بن عبد الباقى البخارى در كتاب الطراز المنقوش فى محاسن الحبوش (نسخه خطی دارالکتب المصريه)، مندرج در «بین حبشة و العرب» چاپ قاهره (بدون تاریخ)، صفحات 87 -86

سابقه حجت شده بود که حبشه مصون از تعرض بوده است و مورد جهاد واقع نشده است. (1) مالک نیز به همین دلیل تمسک می جست و نظر فقاهتی خودش را درباره حبشه اظهار می کرد و می گفت: مقامات اسلامی عادتاً از حمله به حبشه خودداری کرده اند.

از لحاظ تئوری قانون گذاری ،اسلام کشوری که مشمول جهاد نباشد یا باید متعلق به دار العهد باشد یا متعلق به دارالاسلام (و دار العهد نیز یا باید جزء دار الاسلام باشد و یا متحد دار الاسلام) (2)

این نکته نیز باید گفته شود که چون نجاشی دعوت پیغمبر را پذیرفته بود به واسطه همین پذیرش دعوت کشور او جزء دار الاسلام محسوب می شد ولی از لحاظ این که قانون اسلام در حبشه به مرحله اجرا در نیامده بود و این موضوع میزان و مقیاسی برای سنجش و تشخیص دار السلام از دارالحرب ،بود لذا سرزمین حبشه طبق این قاعده جزء دارالاسلام محسوب نمی شد، گو این که فرمانروای آن کشور دعوت اسلام را پذیرفته باشد یا بالاتر از این بگوییم که محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان پیغمبر خدا شناخته باشد.

اگر حبشه نه دار الحرب باشد و نه دار الاسلام در این صورت این سرزمین متعلق به حد وسطی است که می توان آن را «دار الحیاد» یا جهان بیطرف نامید و چون سرزمینی است که اسلام آن را به طیب خاطر خارج از حدود توسعه و سلطه خویش قرار داده است، بنابراین محیطی بود بی طرف که اسلام قانوناً متعهد بود که از حمله و هجوم به آن خودداری کند. این خودداری تا زمانی بود که از طرف حبشه حمله و تعرضی صورت نگرفته باشد.

نوبه

بعد از کوشش بی نتیجه ای که برای الحاق این ناحیه به عمل آوردند، نوبه برخلاف حبشه، مسلمین را مجبور کرد که به استقلال آن احترام بگذارند و روابط بازرگانی متقابلی با این منطقه ایجاد کنند بعد از اشغال مصر به وسیلهٔ عمرو عاص معارضات و کشمکش هایی که بین مسلمین و مردم نوبه صورت گرفت، به طرفین فهماند که می توانند با یکدیگر صلح کنند

ص: 303


1- گیتانی شرحی درباره تجهیزات دریایی عمر می دهد و می گوید خلیفه نیروی بحری به حبشه اعزام داشت که شکست خورد، (صفحات 219 و 366 و 367 از تاریخ اسلام، تألیف گیتانی). این داستان صحت ندارد و ترس منگام مدعی آن است که تجهیزات دریایی شاید به طرف لانه های دزدهای دریایی که در سواحل بحر احمر می زیسته اند گسیل شده است.
2- به مقدمه فصل 13 مراجعه شود.

و از حمله به سرزمین یکدیگر خودداری کنند. لذا حاکم جدید مصر عبدالله بن ابی صرح (در سال 652 مسیحی) عهدنامه ای منعقد نمود که به موجب آن اهالی نوبه ملزم به پرداخت خراج و عوارض سالیان های به عنوان «بقت» شدند این خراج عبارت از تحویل دادن سی صد و شصت غلام (برده) در سال بود که در برابر آن گندم و جو و اسب و لباس بگیرند.

متن عهدنامه به شرح زیر است:

«این عهدنامه ای است که از طرف ،فرمانده عبدالله بن سعد بن ابی صرح به رئیس نوبه و به تمام مردم سرزمین وی اعطا می شود و اجرای آن بر عهدۀ همۀ مردم نوبه است از بزرگ و کوچک، از مرز اسوان تا سرحد علوا عبدالله بن سعد امنیت و صلح میان آن ها و مسلمانان مصر و سایر مسلمین و ذمی ها را تضمین می کند».

شما مردمی که از نژاد نوبی ها هستید تحت حمایت خدا و پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله مأمون و محفوظ خواهید ماند ما نه به شما حمله خواهیم کرد و نه اعلان جنگ به شما خواهیم داد. مادامی که شرایط بین ما و خودتان را رعایت کنید هیچ گونه تعرضی علیه شما صورت نخواهد گرفت.

شما می توانید به کشور ما سفر کنید نه این که در آن جا اقامت کنید. ما نیز به عنوان مسافر می توانیم وارد مملکت شما بشویم نه به عنوان مقيم و متوقف. وظیفه شما این است که مسلمین یا متحدینشان را که به سرزمین شما وارد می شوند یا مسافرینی که می آیند حمایت و صیانت کنید تا این که از آن جا خارج شوند.

هر بنده ای که از مسلمین فرار کرده و نزد شما آمده باشد باید آن را مراجعت دهید شما نباید خود را مالک او بدانید و همچنین با مسلمانی که برای دستگیری او نزد شما می آید نباید معارضه کنید یا جلوگیری نمایید بلکه باید کمک کنید تا این که برای دستگیری غلام به مقصد برسد.

شما باید از مسجدی که مسلمین در میدان شهر شما ساخته اند مراقبت کنید و از کسانی که در آن جا نماز می خوانند نباید جلوگیر شوید.

شما باید آن را جارو کنید و روشن نگاه دارید و به آن احترام کنید.

شما موظفید در هر سال سی صد و شصت غلام به رییس مسلمین تحویل دهید. غلام ها باید از نوع متوسط غلام های کشور شما باشند و نقص بدنی نداشته باشند، چه زن و چه مرد و نیز نبایستی خیلی سالخورده باشند و یا پیرزنانی باشند یا بچه های نابالغ باشند. این عده را شما به حاکم اسوان تحویل خواهید داد.

ص: 304

هیچ مسلمانی از مرز علوا گرفته تا سرحد اسوان مجبور نخواهد بود از دشمنی که به شما حمله ،کند جلوگیر شود یا در برابر دشمن از شما دفاع کند

اگر غلامی را که به شما پناهنده می شود پناه دهید یا این که مسلمان و یا متحد او را بکشید یا بخواهید مسجدی را که مسلمین در شهر شما ساخته اند خراب کنید یا کمتر از سی صد و شصت غلام در سال تحویل دهید آن وقت این صلح و تأمین باطل خواهد شد و شما دشمن شناخته خواهید شد تا این که خدا بین ما قضاوت کند زیرا او بهترین قضاوت کنندگان است.

ما به شرایط این قرارداد به موجب عهد و پیمانی که با خدا و پیغمبر او بسته ایم .پایبندیم شما نیز به موجب آن چه مطابق کیش ما مقدس شناخته شده است و نیز بر حسب ایمانی که به مسیح و انبیا دارید و به بیعت از آن هایی که در کیش شما قابل احترام هستند، متعهد خواهید بود.

خدا میان ما و شما شاهد خواهد بود

«این عهدنامه به خط عمر بن سرجیل در سال 21 هجری (مطابق آوریل رومی سال 652 مسیحی) نوشته شده است» (1)

عوارض یا خراجی که به نام «بقت» معروف شده است (2) به صورت جزیه نبود، زیرا نه نوبی ها ذمی بودند و نه پرداخت سالیانه دلیل انقیاد بود بلکه قرارداد بازرگانی متقابلی بود. بر حسب این قرارداد نوبی ها چهل غلام اضافی و هدایای دیگری (مخصوصاً حیوانات نادر الوجود از قبیل فیل و زرافه و پلنگ - تسلیم می کردند و مسلمین گندم و جو و شراب (!) و اسب و موارد دیگری از این قبیل تحویل می دادند.

جنبه تقابل عهدنامه نه تنها در جملات اقتصادی آن مشهود و محسوس است بلکه از اصطلاحات و شرایط قانونی و سیاسی آن نیز آشکار است مسلمین و نوبی ها مکلف بودند به ،مسافرین اجازه مسافرت در کشورهای خودشان را بدهند همچنین شیوه عبادت و احترام به مقدسات یکدیگر را در ممالک خود مراعات کنند (مقصود مسجد مسلمین در نوبه است) و طرفین متعهد بودند که از حمله به یکدیگر خودداری کنند چون در عهدنامه مدت قيد

ص: 305


1- نقل از مقریزی «خطط»، جلد 1، صفحات 324 - 323 و ترجمه (انگلیسی) از کتاب اسلام در سودان، چاپ لندن، سال 1949 ، صفحات 62 - 61 اقتباس شده است.
2- بكر (Becker) معتقد است که اصطلاح «بقت» از کلمه «Pactum» که در لاتین به معنی عهدنامه است، گرفته شده است مراجعه شود به انسیکلوپیدی ،اسلام جلد 1 صفحات 609 - 608 و تحقیقات ت ،منگام مدرک سابق الذکر، صفحه 62

نشده، بدیهی است دورۀ آن نمی توانست بیش تر از ده سال باشد ولی چون پرداخت «بقت» سالیانه بود، طرفین چه به حکم ضمنی و چه به حکم آشکار و علنی، بایستی بعد از پایان مدت ،مقرر عهدنامه را تجدید می کردند

در عمل این عهدنامه شش صد سال دوام پیدا کرد و این مقارن تشکیل دولت فاطمی در مصر بود.

قبل از الحاق نوبه وضع این کشور در روابط عهدنامه با اسلام، حاکی از مسأله دیگری بود که تحت قانون اسلام صورت می گرفت این جریان با موضوع مربوط به حبشه در دو نکته مهم تفاوت دارد.

اول اسلام نوبه را مانند حبشه مصون از تعرض مجاهدین قرار نداد بلکه تنها برای مدت مقرر در عهدنامه، مورد حمله واقع نمی شد عدم شمول نوبه به دار الحرب، منوط به رضا و میل طرفین بود که تا چه موقع رعایت تعهدات خود را طبق عهدنامه بنمایند و به محض این که عهدنامه نقض می شد و یا یکی از طرفین تصمیم می گرفت که به وسیله فرستادن اخطاری (نبذ) به عهدنامه خاتمه دهد بلافاصله نوبه مشمول عنوان دار الحرب می شد.

دوم، اسلام به طیب خاطر نوبه را از دار الحرب خارج نکرد بلکه از روی اجبار بود و این اجبار لااقل در مراحل ابتدایی وجود داشت که مقرراتی برای صلح ایجاد کنند تا در عمل به نفع طرفین تمام شود بنابراین نتیجه عمل این است که از لحاظ تئوری، اسلام به طور موقت نوبه را خارج از حدود جهاد دانسته است گو این که مدت این انفصال شش صد سال به طول انجامیده باشد.

به هر حال در ضمن مدت انفصال نوبه نه مشمول عنوان دار الاسلام بود - زیرا مقررات اسلام در این سرزمین اجرا نمی شد- و نه مشمول عنوان دار الحرب. اما به دلیل روابطی که نوبه با اسلام داشت می توان آن را جزء دار العهد محسوب داشت ولی از آن جایی که ماهیت عهدنامه به گونه ای است که برای بقای صلح با اسلام عوارض و خراجی- به طوری که در سایر روابط خراج گذاری معمول بود- نمی پرداخت و رابطهٔ آن ها بر اساس تقابل و تهاتر با یکدیگر بود نتیجه این می شود که تنها از پاره ای جهات وضع نوبه شبیه حبشه بود و روابط طبق شرایطی به وجود آمد که در قانون اسلام صورت خاصی به خود گرفته بود. این شرایط که برای مدت تعیین شده در عهدنامه مورد توافق طرفین قرار گرفته بود، وضع مقیدی حاکی از حالت الزام در بی طرفی است.

ص: 306

قبرس

قبرس نماینده موقعیت دیگری است که روابط آن طبق عهدنامه با اسلام از لحاظ طرز قانون گذاری آن را در وضع خاصی قرار داده است.

جزیره قبرس (در سال 648 مسیحی) خراج گذار روم شرقی بود و در همین سال مورد حمله معاویه واقع گردید و چون الحاق قبرس به حکومت اسلامی مستلزم بروز جنگ دیگری با روم شرقی بود و مسلمین با این دولت از لحاظ تسلط بر مدیترانه رقابت می ورزیدند، لذا عهدنامه ای بین طرفین منعقد شد که به موجب آن قبرس به منزله «حایل و سدی» شناخته شد

این عهدنامه مقرر می داشت که هر سال مبلغ 7200 دینار به عنوان خراج از قبرس به مسلمین تأدیه شود.

نظیر همین قرارداد قبلاً با روم شرقی بسته شده بود و اجرای آن اجباراً بر عهده قبرسی ها قرار گرفته بود. قبرس متعهد شد که در جنگ بین مسلمین و دشمنان آن ها به نفع هیچ یک از طرفین اقدام نکند ولی راجع به حرکت رومی ها که دشمن مسلمین بودند به مسلمین اطلاع دهد.

بلاذری می گوید:

«لذا وقتی که مسلمین سرگرم تهیه و تدارک تجهیزات دریایی بودند قبرسی ها مزاحم آن ها نشدند همچنین قبرسی ها تعهد داشتند که نه متعرض مسلمین شوند و نه متعرض دشمنان ایشان. (1)

در سال (654م) معاویه برای بار دوم به قبرس حمله برد زیرا کشتی های قبرسی به عنوان کمک در تجهیزات دریایی به مقامات رومی تقدیم شده بود. با این که قبرسی ها عهدنامه خود را نقض کرده بودند مع ذلک معاویه شرایط صلح سابق را تأیید کرد و تعداد دوازده هزار جنگنده به جزیره اعزام نمود و مسجدی در آن جا تأسیس کرد به علاوه معاویه در این جزیره، شهری ساخت و از شهر بعلبک چندین نفر را به آن جا انتقال داد و در آن جا پادگانی تأسیس کرد که تا دوران یزید پسر معاویه در آن جا ماندند که سرانجام یزید آن ها را مراجعت

ص: 307


1- فتوح البلدان ،بلاذری چاپ ،لیدن سال 1866 صفحات 153 - 152 و ترجمه هتی به نام ریشه های دولت ،اسلامی چاپ نیویورک سال ،1916 صفحات 236 - 235.

داد و دستور تخریب شهر را صادر کرد (1) وضع قبرس مانند سابق، مطابق عهدنامه سال 648 مسیحی باقی ماند.

در زمان خلافت عبدالملک (705 - 685 م) بعد از امضای عهدنامه (به سال 689 م) در نتیجه یک جنگ دریایی، نفوذ مسلمین تقلیل یافت و متعاقب آن در سال (689م) عهدنامه ای منعقد شد که طبق آن خلیفه موافقت کرد که سالیانه مبلغی خراج به قسطنطنیه بپردازد و نیز مقرر گردید که درآمد مالیاتی قبرس تقسیم شود و قبرس در میان دو امپراطوری متعارض، شکل بی طرفی به خود بگیرد (2)

وضع قبرس بینهایت مبهم ،بود زیرا با این که تحت حکومت روم شرقی و مسلمین قرار گرفته بود، از طرفی بی اختیار و غیر مستقل و از طرف دیگر دارای استقلال کامل بود و با این که دو نیروی رقیب موافقت کرده بودند که استقلال آن را محترم بشمارند هر یک از طرفین راضی شدند که نصف عوارض سالیانه را دریافت کنند

در دوران حکومت عباسی ها از نظر این که نیروی دریایی مسلمین در قسمت شرقی مدیترانه تقلیل یافته ،بود وضع قبرس برای رومی ها مطلوب تر و مفیدتر می نمود. البته رقابت حکومت اموی ها در اسپانیا و همچنین حکومت فاطمی ها و اغلبی ها در آفریقا در این جریان دخالت داشت خلیفه ابو جعفر المنصور (به سال 775 - 754م) به منظور جلب توجه قبرسی ها به طرف مسلمین عوارض سالیانه را که در زمان اموی ها چندین برابر افزوده شده ،بود تخفیف داد و آن را به همان مبلغی که ضمن عهدنامه سال 648 تعیین شده بود، رسانید.

این اقدام چندان بهبودی به وضعیت نداد، زیرا قبرسی ها علاقمند به برقراری رابطه با رومی ها بود. (3)

در زمان حکومت عبدالملک بن صالح بن عباس (متوفی به سال 812م) به احتمال قوی تحت تأثیر تحریکات رومی ها دسته ای قیام کردند و کار به طغیان و عصیان کشید. آن ها می خواستند قبرس را از پرداخت عوارض آزاد کنند حاکم که می خواست طغیان را از بین

ص: 308


1- مدرک سابق الذكر.
2- سر جورج هل در تاریخ ،قبرس چاپ ،کمبریج سال 1940، جلد 1 صفحات 287 - 286 ؛ وارکیبالد لویس در کتاب نیروی دریایی و بازرگانی در مدیترانه در سال های 110 - 500 ،م چاپ پرینستون، سال 1951، صفحات 63 - 62
3- بلاذری، صفحات 156 - 155 و هارتمن دربارهٔ قبرس انسیکلوپیدی اسلام»، جلد 1، صفحات 882 - 884

ببرد و جزیره را ضمیمه حکومت اسلام قرار دهد برای ابطال عهدنامه با قبرسی ها درصدد تحصیل مجوز شرعی برآمد

برای کسب نظر فقهی به فقهای معاصر خود مراجعه کرد ولی پاسخ فقها به هیچ وجه با مقصود او تطبیق نمی کرد در بعضی از فتواها که راجع به وضعیت قانونی و شرعی قبرس بحث شده مطالبی دیده می شود که برای بحث ما مفید است لذا چند فتوا در این جا نقل می شود.

مالک بن انس (متوفی به سال 795م) مؤسس مذهب مالکی به شرح زیر جواب داده است:

«صلح ما با قبرسی ها سابقه ای قدیمی دارد و حکام با کمال دقت آن را مراعات کرده اند زیرا شرایط را برای قبرسی ها از نظر عوارضی که می پردازند تحقیر آمیز و موهن دانسته و آن را منشأ قدرت و تسلّط مسلمین علیه آن ها شناخته اند و در فرصت مقتضی ممکن است به دشمنانشان حمله کنند تاکنون حاکمی را سراغ نداریم که شرایط صلح با آن ها را نقض کرده یا آن ها را از شهرشان اخراج کرده باشد»

لذا بهتر این است که از نقض قرارداد با آن ها و از اخطار پایان عهدنامه خودداری کنید تا موقعی که دلیلی (برای بی وفایی آن ها) علیه آن ها اقامه شود زیرا خداوند می فرماید:

«پس عهد خودتان را با آن ها حفظ کنید تا آخر مدتی که مقرر داشته اید». (1)

اگر پس از آن خوش رفتاری نکنند و از مکر و فریب احتراز نکنند و به انحراف آن ها مطمئن شدی می توانی بر آن ها حمله کنی. در آن صورت حمله جایز است و موفق خواهی شد و آن ها ذلیل و نابود خواهند شد، به اذن خدا». (2)

موسی بن عیون نظر خود را به شرح زیر اعلام کرد:

«در گذشته نیز چنین قضایایی رخ داده است ولی در هر زمان حکام مدتی را به عنوان ضرب الاجل تعیین می کردند و تا جایی که من اطلاع دارم هیچ یک از رجال سابق عهدنامه ای را با اهالی قبرس یا دیگری نقض نکردند ممکن است که افراد عادی و توده مردم در حوادث قبرس مداخله نداشته باشند و مسؤولیت تنها متوجه سران قوم باشد. بنابراین اولی می دانم که به عهد و پیمان عمل کنیم و شرایط آن را با وجود اقداماتی که کرده اند، اجرا کنیم

ص: 309


1- سوره توبه، آیه 4.
2- بلاذری، صفحات 156 - 155 ؛ هتی، صفحات 240 - 239.

شنیده ام الاوزاعی درباره نظیر یکی از این قضایا، راجع به شخصی که پس از عقد عهد و پیمان با مسلمین اسرار مسلمین را نزد کفار آشکار کرده بود گفت:

اگر آن ها ذمی هستند پس نقض عهد کرده اند و باعث سلب امنیت شده اند. این عمل به حاکم حق می دهد که اگر بخواهد او را به قتل رساند یا دار بزند ولی اگر تحت فشار قرار گرفته باشند و از حمایت مسلمین خارج شده باشند در آن صورت حاكم، عهدنامه آن ها را کان لم یکن خواهد انگاشت، زیرا خدا فریب و دغل کاری مردمان فریب کار را دوست نمی دارد» (1)

اسماعیل بن عیاش به شرح زیر نظرش را اعلام می:دارد

«مردم قبرس ذلیل و مظلومند. این مردم و عیالات آن ها مسخر و مغلوب رومی ها شده اند. در این صورت حمایت و دفاع از آن ها بر ما واجب است. در عهدنامه مردم تفلیس، حبیب بن مسلمه نوشت: در صورتی که حادثه ای رخ دهد و توجه مسلمین را از شما منصرف کند و دشمن شما را مغلوب سازد آن عمل نقض تعهد شما شناخته نمی شود، مشروط به این که بر تعهدتان پایدار و نسبت به مسلمین و فادار بمانید در این صورت اولی می دانم که بر پیمان خود باقی بمانند و امنیتی که به این ها داده شده است محفوظ بماند مخصوصاً از این جهت، هنگامی که ولید بن یزید آن ها را به سوریه تبعید کرد، مسلمین این عمل را تخطی و تجاوز دانستند و فقها آن را مشروع ندانستند این جریان به جایی منتهی شد که وقتی که یزید بن الولید بن عبدالملک به قدرت رسید آن ها را به قبرس مراجعت داد و این عمل در نظر مسلمین پسندیده آمد و آن را صحیح و عادلانه دانستند». (2)

سایر فقها از قبیل لیث بن سعد و سفیان بن عیینه و يحيى بن الحمزه و ابو اسحاق الفزاری و مخلد بن الحسين جواب هایی در این باره دادند که چون اهالی قبرس از انجام تعهدات خود عدول کرده اند مسلمین می توانند عهدنامه را باطل انگاشته و آن ها را مجازات کنند (3)

در جواب هایی که سایر فقها دادند و با ابطال عهدنامه قبرس مخالفت کردند، چند نکته، ارزش بحث دارد که از نظر قانونی در وضع قبرس تأثیر داشته است. (4)

اول قبرس فقط خراج گذار اسلام ،نبود بلکه خراج گذار روم نیز بود، زیرا طرز رفتار

ص: 310


1- بلاذری، صفحهٔ 156؛ هتی، صفحه 240
2- بلاذری، صفحهٔ 166؛ هتی، صفحه 241
3- بلاذری، صفحات 158 - 155
4- همان

قبرس درباره عدم ایفای تعهداتش نسبت به اسلام تحت تأثیر دسایس و توطئه های دستگاه رومی بود

اگر قبرس نتوانسته بود مطابق شرایط عهدنامه عمل ،کند طبق عقیده ابن عیاش مسلمین نمی توانستند آن را نقض شده بدانند براساس این نظر در موردی که قبرس نمی تواند به تعهدش نسبت به اسلام عمل کند به واسطه تعهدی که در برابر رومی ها دارد از طرف اسلام مصون از تعرض محسوب می.دارد مطابق سیاست بین الملل قبرس دولتی بود «حایل» و وضع آن از لحاظ رقابت با همسایگان مورد احترام بود.

دوم، هرچند قبرس خراج و عوارضی به اسلام می پرداخت، مع ذلک سکنه آن ذمی شناخته نمی شدند همان طور که موسی بن عیون تشریح کرد. بنابراین عمل آن ها در اطلاع رسانی به دشمنان اسلام در حقیقت نقض بی طرفی آن ها بود و موجب می شد که دستگاه اسلام آن را باطل بداند.

در مورد ذمی ها از لحاظ این که تبعه امام ،هستند هرگاه رازی را برای دشمن آشکار کنند بیش تر از آن که محکوم به ابطال عهدنامه ها باشند، محکوم به مجازاتند.

هر چند در روابط با اسلام براساس عهدنامه قبرس جزیی از دارالاسلام محسوب نمی شد زیرا نه سکنه آن ذمی بودند و نه قوانین اسلام در آن جا اجرا می شد و جزء دار الحرب نیز محسوب نمی شد زیرا مسلمین و بیزانطینی ها موافقت کرده بودند که در آن سرزمین از جنگ و زد و خورد با یکدیگر خودداری کنند.

از این گذشته وضع حبشه را نیز نداشت که بنا بر سابقۀ محبت نسبت به مسلمین مصون از تعرض باشد و نیز موقعیت نوبه را از لحاظ مقاومت در برابر مسلمین نداشت که مورد جهاد واقع نشود قبرس در نقطه ای از دریا واقع است که مجاهدت و مبارزه دریایی بین مسلمین و رومی ها در این نقطه خنثی می شد وقتی که یک سرزمین بین دو نیروی متعارض و رقیب واقع می شد، لازم بود که بی طرفی آن محترم شمرده شود.

بنابراین ،قبرس، مطابق قرارداد بین دو نیروی دریایی دولت بی طرفی اعلام شده بود که وضعیت آن از لحاظ قانون اسلام بیطرف شناخته می شد

نتیجه

در حدیثی آمده است که آخرین ملتی که مورد حمله مسلمین واقع خواهد شد، ترک ها

ص: 311

هستند. از آن جهت که خشونت نژادی و موقعیت طبیعی کشورشان چنین حکم می کند. (1) چه این حدیث مشکوک باشد و چه نباشد وضع مسلمین را نسبت به کشورهای غیراسلامی تشریح می.کند. به این معنی که دیر یا زود جهاد علیه همه ملل- بدون توجه به ویژگی های نژادی یا جنبه های طبیعی کشورهای آن ها انجام خواهد گرفت. شاید به استثنای حبشه هیچ زمینی یا هیچ ملتی از طرف مقامات قضایی و فقاهتی ،اسلام مصون از جهاد معرفی نشده است. نوبه و قبرس و شاید ترک ها در حقیقت هیچ گاه به طور دایم خارج از منطقه جهاد شناخته نشده اند، بلکه نواحی بی طرفی تعیین شده اند و این مشروط به آن بوده است که شرایط عهدنامه را در حال بی طرفی رعایت کنند ولی از جهت این که طبق ماهیت قانون دوره هر عهدنامه ای روزی منقضی می شود گو این که اغلب هر ده سال یک مرتبه تجدید می شد مع ذلک از لحاظ تئوری بایستی روزی برسد که مبارزه آغاز شود و به عبارت دیگر جهاد اعلان گردد.

قانون بی طرفی مانند قانون صلح برای مقاصد موقت در نظر گرفته شده بود و هدف این بود که در این ضمن تمام جهان مسخر اسلام شود. به هر حال بعدها جهاد وارد دوره انفعالی .شد قانون صلح و قانون بی طرفی مادامی که در جهان مسلمان و غیر مسلمانی باشد، پایدار خواهد بود.

در مورد بی طرفی هر چند قانون راجع به حبشه نافذ و معتبر است، لکن شامل قبرس و نوبه و ترکها نمی شود زیرا دو دسته اخیر (ترک ها و نوبی ها) به اسلام گرویده اند، ولی قبرس پس از منضم شدن به عثمانی (در سال 1570) برای بیش تر از سه ،قرن مجدداً در سال 1878 به تصرف مسیحی ها درآمد. ولی اگر شرایط مربوط به بی طرفی روزی اقتضا کند، دلیلی ندارد که قانون بی طرفی مجدداً احیا نشود.

ص: 312


1- بخاری کتاب الجامع الصحیح چاپ لیدن سال 1864، جلد 3 صفحهٔ 230؛ سنن نسایی، جلد 1، صفحهٔ 56؛ ابو داود این حدیث را جزء احادیث راجع به حبشه ذکر می کند یعنی مسلمین نبایستی به علت خشونت ترک ها به آن ها حمله ور شوند سنن ابو داود جلد 4 صفحهٔ 112 برای خشونت و سرسختی ترک ها مراجعه کنید به جاحظ در رسالة الفتح ابن خاقان فی مناقب الترك ثلاث رسائل، چاپ لیدن، سال 1903 ، صفحات 1 و 56

«این یک حقیقت مسلم است که شرایط قانون با تغییر زمان تغییر می کند». (1)

فصل بیست و سوم: نتیجه بحث

اصطکاک اروپا با مفاهیم قانون ملل در اسلام

شاید بی مورد نباشد که مطالعات خودمان را دربارۀ سیستم کلاسیک یا رویه قدیمی حقوق ملل با تغییراتی همراه نماییم که پس از سقوط و انقراض خلافت در قرون وسطی، روی داده است. این تغییرات که موجب تماس نزدیک اسلام با مسیحیت گردید و اسلام را عضو لاینفک فرقه و امت بزرگ تری قرار داد مهم ترین و بارزترین علامت، توسعه و تکاملی است که از بدو تشکیل آن صورت گرفته است. (2)

هر چند در گذشته قانون اسلام تحت نفوذ بیگانگان قرار گرفته، با این حال ماهیت اساسی خود را حفظ کرده است. بزرگ ترین مبارزه با قانون اسلام در اعصار اخیر از طرف اروپا آغاز گردیده است و در طی اصطکاک با آن ناگزیر از تغییر و تبدل شده است. سعی و مجاهده ای که برای تغییر و تبدیل قانون اسلام به کار رفته است با این که متهم به جمود است در خور مطالعه دقیق (3) است و بحث کافی در این زمینه مستلزم تألیف جداگانه ای است.

در این فصل فقط به بحث و مطالعه در تغییرات اساسی «قانون ملل» در اسلام و عواملی که در آن به کار رفته و آن را از حالت قرون وسطایی به صورت سیستمی تازه و به شکل نظم جدیدی درآورده است، می پردازیم:

ص: 313


1- ماده 39 از «المجله».
2- اولی این است که بگوییم بارزترین دلیل فتوری است که در سازمان های اجتماعی اسلامی به وقوع پیوسته است و در نتیجه دولت های اسلامی مرعوب و مقهور دولت های اروپایی گردیده اند (مترجم)
3- اصل معروف الضرورات تبيح المحظورات دامن دستگاه قانون گذاری اسلام را از جمود، تطهیر کرده است. (مترجم)

تغییرات حاصله در ماهیت دار الاسلام

هنگامی که خلفای اسپانیا و مصر در تحصیل قدرت با دستگاه خلافت بغداد رقابت می ورزیدند و فرمانروایان نیمه مستقل نیز با خلیفهٔ بغداد مبارزه می کردند، وحدت مشروع و قانونی دارالاسلام از لحاظ نظری محفوظ بود زیرا فرمانروایان مستقل ایالات برتری و سیادت خلیفۀ عباسی را به رسمیت می شناختند و نیز قدرت و نفوذ خلفای اسپانیا و مصر محدود به سرزمین های خودشان بود.

موقعیت و مقام فرمانروایان نیمه مستقل در جهان اسلام بی شباهت به وضع پادشاهان مسیحی در قرون وسطی ،نبود زیرا این ها در محیط قدرت خودشان مستقل بودند ولی از لحاظ تئوری قدرت خود را از امپراطور (یا پاپ) می گرفتند.

قدرت و مقام رقابت آمیز روم شرقی شبیه قدرت و مقام خلافت فاطمی مصر یا خلافت اموی اسپانیا بود زیرا با این که روم شرقی برتری و سیادت امپراطوری روم غربی را از بین برده بود، مع ذلک از لحاظ تئوری با وحدت مسیحیت مبارزه نمی کرد.

سقوط بغداد در سال 1258م به ماهیت دارالاسلام تغییر بارزی داد از آن زمان نه فقط آن رمز وحدت قانونی به کلی معدوم شد- گو این که یک نفر خلیفۀ عباسی مانند عروسکی در قاهره اقامت داشت که هیچ کس غیر از آقایان و ارباب های «مملوک» خودش او را به رسمیت نمی شناخت - بلکه عالی ترین دستگاه و مقام مسؤول اجرای شرع نیز به کلی از بین رفت. مهاجمین مغول با همۀ دقت و مواظبتی که در عدم مداخله در امور مذهبی داشتند، مع ذلک بر سرزمین های مسلمین مطابق اصول و مقررات و قوانین عمومی خودشان حکومت می کردند حتی بعد از مسلمان شدن سلطان محمد غازان (1304 - 1295م) خود او و ،جانشینانش احکام و قوانینی را مطابق قانون مغول به اضافهٔ قانون اسلام صادر می کردند.

این پادشاه رویه ای ایجاد کرد که سلاطین سلجوقی و عثمانی نیز بعدها آن را ادامه دادند و بر حسب همان سابقه در سراسر آن قسمت از دارالاسلام که تحت کنترل و حکومت آن ها اداره می شد دستگاه قانون گذاری تازه ای در برابر شریعت تشکیل شد.

متعاقب انقراض خلافت بنی عباس تعداد زیادی از دولت های کوچک و فرمانروایان عرفی قیام کردند که بعد از رقابت شدید برای تحصیل اقتدار در طول بیش تر از دو قرن، یکی پس از دیگری از بین رفتند و موجب گسیختگی و در هم شکستن دارالاسلام شدند، در نتیجه دار الاسلام به تقسیمات سیاسی عمده ای منقسم گردید.

در آغاز قرن شانزدهم پس از آن که سلاطین عثمانی حکومت خود را در اروپا مستقر

ص: 314

کردند به منظور بسط قدرت و غلبه بر فرمانروایان رقیب ،مسلمان توجه خود را به جانب شرق معطوف داشتند توسعه و بسط قدرت عثمانی ها در مشرق با ظهور دولت جدیدی به نام صفوی که به وسیلهٔ شاه اسماعیل صفوی (25 - 1500) تأسیس شد، متوقف گردید. این پادشاه طریقه شیعه را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد.

ترویج مذهب شیعه در ایران که قبلاً به صورت عقیده درآمده بود، بر اختلافات داخلی و محلی اسلام افزود و مانند گذشته موجب انقسام دار الاسلام به سه قسمت عمده گردید:

1- دولت عثمانی (مرکب از مستملکات اروپایی و آسیای غربی این دولت)

2- دولت ایران تحت رژیم صفوی

3- آسیای وسطی و هندوستان تحت حکومت مغول (1)

ایجاد چنین شکافی در دارالاسلام آغاز تغییر مفهوم دولت و حکومت - که بعدها این معنی در پناه مفهوم ملیت از نظر اروپایی تشدید شد از شکل جهانی (Universal) به صورت ملی (National) بود (2)

انفکاک و انقسام دار الاسلام به واحدهای سیاسی جداگانه نتایج و خیمی داشت که موجب ضعف و فتور محیط اسلام و نفوذ اروپا در ممالک اسلامی گردید.

هر چند توسعه و بسط قدرت دولت عثمانی از مرز اسلام به داخل سرزمین های مسیحی سرایت کرده بود مع ذلک در این موقع اسلام مجبور شد از قسمت هایی از اراضی و کشورهایی که قبلاً مسخر کرده بود، عقب نشینی کند.

اسپانیا در آخر قرن پانزدهم مجدداً تحت حکومت مسیحی قرار گرفت و فعالیت های پرتغالی ها در اقیانوس هند بعد از کشف راه آفریقایی کاپ (Cape) به تجارت مسلمین از طریق دریای ،احمر ضربت مهلکی وارد آورد

پرتغالی ها به وسیلهٔ تسخیر و تصرف پاره ای از مراکز بازرگانی در آفریقای شرقی و خلیج فارس که سرزمین اسلام را تحت نظارت خودشان قرار داده بودند فتوحاتشان را تعقیب کردند فرانسه و انگلستان به تبعیت از پرتغال وارد معرکه شدند و فعالیت آن ها در اقیانوس هند در طول قرون هفدهم و هجدهم سرزمین های اسلامی دیگری را تحت نفوذ آن ها قرار

ص: 315


1- برای بحث در مسأله تشیع در جهان اسلام در قرن شانزدهم مراجعه شود به کتاب تحقیقی در تاریخ، تألیف توین ،بی چاپ لندن سال 1934 جلد 1 صفحات 402- 346
2- ادوارد برون تا جایی می رود که می گوید تأسیس دولت صفوی نشانه ای بود از آغاز مرحلهٔ ملی در ایران مراجعه شود به کتاب تاریخ ادبیات ،ایران چاپ ،کمبریج سال 1930، جلد 4، صفحات 13 - 12.

داد. بریتانیای کبیر که بعداً جانشین فرانسه شد بر تمام کشورهای اسلامی واقع در طرف مشرق ایران تسلط یافت در صورتی که قسمت های مرکزی آسیا را برای آتیه روسیه به همان حال گذاشته بود و نفوذ خودش را -مستقیم یا غیر مستقیم - در خلیج فارس و سواحل جنوبی عربستان و مشرق آفریقا بسط داد.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بر اثر ضعف مستمر و بالاخره در نتیجه شکست نهایی امپراطوری عثمانی بریتانیای کبیر بر سرزمین های اسلامی دیگری نیز تسلط یافت دولت فرانسه که در قرن هجدهم به ناچار از اقیانوس هند عقب نشینی کرده بود، در خلال قرن نوزدهم قدرتش را در شمال آفریقا بسط و توسعه داد.

شناسایی مسیحیت در دوران حکومت عثمانی ها

تأسیس امپراطوری عثمانی عامل و انگیزه تازه ای در راه بسط و تکامل قانون ملل در اسلام شد. دولت عثمانی علاوه بر این که طریقه لیبرال (آزادی طلب) حنفی را مذهب رسمی قرار داد از روش صدور فرامین به نحو قدیم نیز تبعیت نمود این فرامین بر اساس عرف و ،عادت ملاک شناخته می شدند و غالباً در کتب قانون ضبط و تدوین می شد و به عنوان «قانون نامه» تلقی می گردید و مواد ارزشمندی بر شریعت اضافه می نمود(!) هرچند قانون از لحاظ تئوری مقدم بر شرع ،نبود، لکن وسیلهٔ تعدیلی بود که با اوضاع و احوال جدید امپراطوری تطبیق می نمود

این تغییر مهم و مؤثر در قانون گذاری به سلطان امکاناتی می داد که اصول و قوانین تازه ای را در برقراری روابط با خارجی ها توسعه و تکامل بدهد.

هنگامی که اکتشاف راه تجارتی جدید به هندوستان از طریق کاپ آفریقا بازرگانی قسمت خاوری مدیترانه را تهدید می نمود، سلاطین عثمانی به منظور احیای روابط بازرگانی با اروپا سیاست آزادی طلبانه ای را تعقیب کردند. (1)

ممالیک مصر و محمد فاتح نیز چنین شرایط لیبرال و آزادی خواهانه ای را برای بازرگانان اروپایی طبق قرارداد 1535 قایل شده بودند و ضمن آن اصول کلی بازرگانی خارجی و رفتار با بیگانگان مقیم در امپراطوری عثمانی (مسلمان) را تعین کرده بودند و همان شیوه ای را که از

ص: 316


1- چنین انگاشته اند که ترک ها باعث رکود تجارت با اروپا گردیده اند مراجعه شود به مقالهٔ مندرج در مجلهٔ تاریخی ،انگلیسی شمارهٔ 30 سال ،1915، صفحات 588 - 577

سابق وجود داشت، اجرا می کردند. (1)

این قرارداد در روابط اسلام با مسیحیت بدعت هایی را ایجاد کرده بود به این بیان که در مقدمه پادشاه فرانسه و نمایندگانش با سلطان سلیمان و نمایندگانش مساوی شناخته شده بودند. مادۀ اول قرارداد حاکی از ایجاد صلح معتبر و قابل اطمینانی (Bonne et Sure Paix) بین سلطان و پادشاه بود که برای طرفین مادام الحیات نافذ شناخته می شد و برای اتباع هر یک از دو پادشاه در کشور دیگر، حقوق متساوی و متقابلی قایل بود.

فرانسوی ها از پرداخت عوارض سرشماری معاف بودند و حق داشتند وظایف دینی خود را انجام دهند و نیز حق داشتند که در کنسولگری خودشان مطابق قانون خودشان محاکمه شوند به پادشاه فرانسه حق داده شده بود که:

به قسطنطنیه یا پیره و یا به سایر نقاط امپراطوری یک نفر نماینده یا ناظر بفرستد، همان طور که در شهر اسکندریه در این وقت یک نفر کنسول وجود دارد. ناظر یا نماینده مزبور مورد پذیرایی واقع خواهد شد و اختیارات کافی خواهد داشت که در مقر خودش بدون این که قاضی یا رییس محکمه یا سوباشی یا دیگری مزاحم او باشند، مطابق آیین و قانون خودش عمل کند طبق همان موازین قضاوت کرده و کلیه قضایا را فیصله نماید به مرافعات رسیدگی کند و اختلافات را اعم از حقوقی و جزایی که بین بازرگانان فرانسوی و سایر اتباع پادشاه فرانسه رخ می دهد مرتفع سازد...

قاضی یا سایر مأمورین مولای معظم (سلطان عثمانی) نباید در رسیدگی به اختلافات حاصله بین تجار و اتباع پادشاه مداخله کنند گو این که تجار چنین تقاضایی بنمایند. اگر احیاناً یک نفر قاضی به این قبیل مرافعات رسیدگی کند و رأی بدهد، رأی و قضاوت او باطل و خالی از اعتبار خواهد بود. ماده (2)

باید متذکر بود که قانون ملل در اسلام تأکید کرده که مدت و دورۀ انعقاد صلح با دشمن نباید متجاوز از ده سال باشد.

عمل دولت عثمانی این قاعده را تعدیل کرد و مدت را تا پایان حیات سلطان که این قرارداد را تنظیم نموده بود تمدید .نمود به علاوه قرارداد ،1535، طرفین متعاهدین را متقابلاً

ص: 317


1- برای متن قرارداد مراجعه شود به «خلاصه قراردادهای مربوط به بندر عثمانی» شماره 1 صفحات 21 - 15 و همچنین به خلاصۀ عملیات بین المللی امپراطوری عثمانی چاپ ،پاریس سال 1897، جلد 1 صفحات 87- 83 برای ترجمه انگلیسی همان نسخه مراجعه شود به رژیم کاپیتولاسیونی در ترکیه، چاپ بالتيمور، سال 1933 تألیف نسیم سوزا.

در عرض واحد و بر اساس تساوی حقوق معرفی می کرد البته بسیاری از نویسندگان معتقد بوده اند که انعقاد این قرارداد امتیاز مخصوصی برای پادشاه فرانسه بوده و قبل از این به هیچ یک از سلاطین مسیحی چنین امتیازی داده نشده بود هر چند مادهٔ 15 توضیح می داد که چنین امتیازی به سایر سلاطین نیز باید داده شود...

شرح این ماده به این قرار است:

«پادشاه فرانسه پیشنهاد کرده است که عالی حضرت پاپ و پادشاه انگلستان برادر و متحد دایمی وی و پادشاه اسکاتلند در صورت تمایل می توانند به این قرارداد ملحق شوند مشروط به این که هر وقت مایل به انجام این منظور باشند از این تاریخ در ظرف مدت هشت ،ماه نظرات اصلاحی خود را به مولای معظم تقدیم داشته و موافقت او را جلب کنند».

اگرچه پادشاه سابق الذکر نتوانست به این قرارداد ملحق شود -و انگلستان اولی دانست که در سال 1580 با سلطان قرارداد جداگانه ای منعقد نماید - اما سلطان درصدد آن بود که اصل و قاعده ای را تأسیس کند که شامل سایر سلاطین مسیحی نیز باشد.

اصل دیگری از قانون اسلام را که قرارداد سال 1535 تعدیل کرد عبارت از این بود که افراد غیر مسلمانی که در داخل دار الاسلام بیش تر از یک سال اقامت کنند از پرداخت مالیات سرشماری (جزیه) معاف می شدند (اتباع غیر مسلمان این عوارض را تا سال 1839 می پرداختند ولی از آن تاریخ به بعد این عمل موقوف و منسوخ شد).

در خصوص حقی که به فرانسوی ها داده شده بود حاکی از این که به وسیلهٔ کنسول های خودشان محاکمه شوند در آغاز امر این قرارداد حاکی از اصل قدیمی اعتبار قانون بود، ولی تعدیل و تغییر این اصل در قراردادها و عهدنامه های بعدی (مخصوصاً در معاهده 1740) که به موجب آن کلیه دعاوی بین بیگانگان و مسلمین بایستی به وسیله کنسولگری خارجی رسیدگی شود، اصل اساسی و قدیمی قانون اسلام را که شامل این نوع قضایا بود، به شدت تغییر داد.

قرارداد 1535 زمانی منعقد شد که قانون جدید ملل مراحل اولیه خودش را طی می کرد و برای ایجاد هماهنگی بین قانون مسیحیت و اسلام در چگونگی روابط با بیگانگان فرصت مساعدی بود. ولی به طوری که بعداً تشریح و توضیح خواهد شد، تکامل تاریخی پس از قرن شانزدهم در مسیحیت و اسلامیت تمایلات دیگری را به وجود آورد که سیستم های قوانین نافذ و جاری دو جهان (مسیحیت و اسلام) را تجزیه و تفکیک کرد.

ص: 318

وضع مسیحیت نسبت به امپراطوری عثمانی

قرارداد 1535 در ظاهر وسیلهٔ مناسبی بود که از طریق ،آن برای جلوگیری از اصطکاک منافع مسیحیت و اسلامیت طریق مسالمت و راه صلح جویانه ای ابتکار شود.

مواد مربوط به امور بازرگانی مندرج در قرارداد برای بازرگانان اروپایی خیلی جالب بود، ولی عوامل و منویات سیاسی که عهدنامه را به وجود آورده بودند، با روابط صلح جویانه بازرگانی ارتباطی نداشت فرانسیس خودش را در برابر شارل پنجم که رقیب او بود به شدت نیازمند تقویت و محتاج حمایت و پشتیبانی می دید و سلطان سلیمان پس از حمله به وین (در سال 1529) که منتهی به عقب نشینی وی گردید درصدد برآمد که توطئه ای را که علیه فرانسیس از ناحیه سلاطین مسیحی شده بود به وسیله ایجاد اختلاف و شقاق در میان آن ها خنثی سازد

منظور از انعقاد عهدنامه که ایجاد سازش و تهیه زمینه صلح و سلم بین مسیحیت و اسلامیت بود و راه الحاق به آن به روی سایر فرمانروایان مسیحی گشوده شده بود به خوبی انجام نشد و نیز آن قسمت از اصول و مبادی دینی که در ایجاد عهدنامه رعایت شده بود، نتوانست انفکاک مسیحیت غرب و اسلامیت را جبران کند مجوز قانونی و مشروع برای اعطای شرایط مساعد و مطلوب به یک پادشاه مسیحی بر اساس مساوات و همانندی نبود، بلکه بر پایۀ قانونی استوار بود که به اتباع غیر مسلمان دولت اجازه می داد مادامی که در سرزمین اسلامی اقامت دارند از پاره ای امتیازات برخوردار باشند.

وضع اروپا نیز در دوران اصلاح ( Reformation) اقتضا نمی کرد که بتواند شرکت دولت غیر مسیحی را در مسایلی که بر حیات وی تأثیر دارد تحمل کند

دولت عثمانی در هیأت سیاسی ،مسیحی عنصر بیگانه ای شناخته می شد. عده ای از سلاطین مسیحی بر عهدنامه سال 1535 با نظر اعتراض می نگریستند و انعقاد آن را یک نوع تخطی و انحراف از قانون مسیحیت می دانستند گو این که مفهوم دولت مسیحی جهانی قرون وسطایی تحت ریاست ،امپراطور طبق قانون مسیحی از بین رفته بود (1)

قضات و محققین اروپایی که از یک قانون بین المللی بر اساس اصول حکومت منطقه ای و بر پایه تساوی حقوق ملل طرفداری می کردند درباره سلاطین عثمانی تغییر نظری قایل

ص: 319


1- مراجعه شود به کتاب تاریخ دیپلماسی در تکامل و بسط بين المللی اروپا، تأليف د.ج. هل، چاپ نیویورک، سال 1906 مجلد 2 صفحات 435 و 440-439

نشدند. از نظر تاریخی مسیحیت معتقد بود که امپراطوری عثمانی مشمول حقوق ملل تازه که در حال توسعه و پیشرفت است، نمی شود و خارج از این محیط است.

آلبریکوس جنتلیس (1608 - 1552) که طرفدار جنگ های مذهبی نبود و از اسپانیولی ها به خاطر جنگ هایی که علیه هندی ها راه انداخته بودند انتقاد می کرد ترک ها را مستثنی قرار می داد (1) و به فرانسیس اول که با ترک ها قرارداد اتحادی بسته بود اعتراض داشت و می گفت:

«اتحاد بین مسیحی و سلاطین کافر (!) قابل تحمل نیست».

حتی گروتیوس (Grotius) که قانون طبیعت را پایه و اساس قانون جدید ملل قرار داده ،بود، نظریات مخالفی علیه دول غیر مسیحی داشت و معتقد بود که معامله علیه آن ها باید صورت مشخصی داشته باشد. (2) این شخص حاضر بود امضای قرارداد با دشمنان دین مسیحی را تحمل کند و می گفت:

این عمل مطابق قانون طبیعت مجاز است ولی طرفدار این عقیده بود که همه سلاطین مسیحی بایستی برای جلوگیری از پیشرفت دشمنان ،دین جبهه مشترکی تشکیل دهند(!) (3)

بنابراین قانون جدید ملل در آغاز پیدایش اصولی را به وجود آورد که فقط حاکم بر روابط بین ملل مسیحی - یعنی کسانی که از منافع تمدن مسیحی برخوردار بودند - باشد.

نتیجه این که حقوقی را که آن قانون حمایت می کرد فقط حقوق دولت های متمدن (!) بود. (4)

نویسندگانی که طرفدار مدینه فاضله بودند و در صدد تأسیس صلح و سلم در محیط مسیحیت بودند، علاقه و طرز فکرشان دربارهٔ مسألۀ ترکیه در اروپا، کم تر از دسته اول نبود. در طول قرون هفدهم و هجدهم نقشه هایی طرح شد که به وسیلهٔ آن از تصادم منافع سلاطین مسیحی جلوگیری نموده و آن ها را با یکدیگر آشتی دهند تا این که صلح مستقر شود.

ص: 320


1- مراجعه شود به جنتلیس دو ژور بلی (1588) و نیز مراجعه شود به کتاب تاریخ قانون ملل چاپ کمبریج 1899 جلد ،1 صفحات 2 - 271 و 254
2- گروتیوس که پدر حقوق بین الملل اروپا شناخته می شود و طبیعت و فطرت را مبنای حقوق ملل قرار می دهد ملل غیر مسیحی را مشمول قانون طبیعت نمی داند در این صورت تکلیف دستگاه سیاست و پاپ نسبت به غیر مسیحیان- که عبارت از مسلمان ها هستند -به طریق اولی معلوم است (مترجم)
3- مراجعه شود به تألیف گروتیوس به نام دو ژور بللی آک پاسیس (1625) و نیز مراجعه شود به تألیف واکر، شماره 1 صفحات 300 و 307 - 306
4- مراجعه شود به قانون بین الملل تحت حکومت و سلطنت ملکه الیزابت مندرج در مجله تاریخی ،انگلیسی شمارهٔ 20 سال ،1905 صفحهٔ 660 به قلم ادواردچی

اغلب این نقشه ها مانند طرح «دوبوا» در قرون وسطی یک قدر مشترک داشت و آن عبارت از این بود که همۀ سلاطین مسیحی اختلافات را مرتفع نموده و علیه ترک ها متحد شوند. (1) بدین طریق «و. پن» مغلوب ساختن ترک ها را برای تأمین صلح اروپا از لوازم اولیه دانست. (2)

لیبنیتز به لوئی چهاردهم توصیه می کرد که به جای حمله بر هلند مصر را تسخیر کند.

امریک کروسه و آبه دوسن پیر که نقشه اتحادیه عمومی دولت ها را طرح کرده بودند، عقیده داشتند که ترک ها را بایستی مشمول قرار داد

سن پیر مدعی آن بود که تشکیل چنان اتحادیه ای ضرورتاً منتهی به صلح و سازش بین ادیان مختلف نخواهد شد ولی برای تأسیس و تأمین صلح در میان ادیان مختلف وسيلهٔ مساعدی خواهد بود. (3) مهم ترین نقشه هایی که ماهرانه برای تأسیس صلح در مسیحیت طرح شده بود و به زیان ترک ها تمام می شد همانا طرح کاردینال آلبرونی نخست وزیر اسپانیا بود و به وسیلهٔ نشر کتابی در لوزان (سال 1753) تحت عنوان «انجیل سیاسی کاردینال ژول آلبرونی» اعلام شد.

ضمن این کتاب مؤلف در صدد تأسیس انجمن و شورای بزرگی بود که نمایندگان همهٔ شاهزادگان اروپایی برای بحث در تمام موضوعات مشترک مربوط به مسیحیت در آن شرکت کنند. ولی قبل از آن که چنان نقشه ای برای استقرار صلح تحقق پذیرد، کاردینال آلبرونی به این فکر افتاد که به وسیلهٔ تشکیل جبهه مشترکی مرکب از قوای مسیحیت، بایستی ترک ها را از اروپا طرد کرد به همین منظور رساله ای به زبان آلمانی و انگلیسی تحت عنوان «نقشه کاردینال آلبرونی» برای منقاد ساختن امپراطوری ترک به اطاعت سلاطین مسیحی (لندن سال 1736) منتشر کرد.

آلبرونی در نقشهٔ عمومی صلحش این طور نوشته است: (4)

مطلقاً به نفع تمام اروپای مسیحی خواهد بود که تمام توجه امپراطوران آلمان به دفاع از

ص: 321


1- یعنی جنگ صلیبی را تجدید کنند. (مترجم)
2- مراجعه شود به کتاب تحقیق دربارۀ صلح فعلی و صلح آینده اروپا تألیف و.پن، چاپ لندن، سال 1693.
3- مراجعه شود به کتاب طرح دایمی ساختن صلح در اروپا (اوترشت 1713) برای مطالعه دقیق این نقشه ها مراجعه نمایید به کتاب طرح هایی برای صلح در طول شش قرن چاپ شیکاگو، سال 1943 تأليف س.جي. هملبن
4- مراجعه شود به ژورنال آمریکایی حقوق بین المللی شماره 7 سال 1913، صفحات 107 - 83.

ممالک خود در برابر قدرت امپراطوری عثمانی معطوف شود و بایستی تمام قدرتشان را فقط در این طریق بسط دهند... آن ها وسایلی را خواهند داشت که سلاطین امپراطوری را به منظور تسخیر کشور ترکیه مجتمع نموده و قوای آن ها را تمرکز دهند و پاداش عمل آن ها این باشد که پاره ای از نواحی متعلق به خانواده سلطنتی اتریش در آلمان به آن ها داده شود و این در موقعی خواهد بود که به طرف مشرق سرازیر شوند.

بدیهی است که به وسیلۀ اجرای این سیستم کلیه منازعات و مشاجرات بین خانواده های سلطنتی اتریش و بوربون از بین خواهد رفت. آن گاه برای همکاری و هماهنگی در اقدام و ،عمل هیچ گونه مانعی وجود نخواهد داشت. در نتیجه خواهند توانست کفار را (!) از محیط مسیحیت طرد کنند و کلیه اختلافاتی که میان همسایگان موجود است رفع خواهد شد. اجرای این سیستم موجب آن خواهد گردید که هر ذی حقی بر اساس عدالت به حق خود برسد و بازرگانی بر اساس تساوی استوار شود در نتیجه راه تشویق صنعت و صحت عمل در میان تمام ملل باز خواهد شد. در این صورت، مسیحیان پس از بهره مندی از حقوق مشروع دولت های مربوطه خود به نحوه مسالمت آمیزی به استخلاص اتباعشان که در نتیجه جنگ ها دستگیر شده اند - توجه خواهند نمود و دربارۀ جنگ هایی که در نتیجه عدم اطمینان و تعصبات روی می دهد و اوضاع را مشوش می دارد تصمیماتی خواهند گرفت.

آن گاه زمینه مساعدی به وجود خواهد آمد که نیروهای خویش را علیه کفار به کار اندازند و در جلوگیری از ریختن خون مسیحیان- که طی قرون اخیر مسؤولیت آن را برعهده دارند- با وجدانی آرام موفق خواهند شد. (1)

نتیجه جالبی که از این جریان گرفته می شود این است که نه اسلام و نه مسیحیت هیچ کدام حاضر نبودند که در زمینهٔ مشترکی توافق کنند و اصول و مبادی مذهبی خود را به منظور ایجاد قانون بین المللی، بر اساس تساوی و منافع متقابل قرار داده و همکاری نمایند. عدم اعتماد و شاید موجود نبودن احترام متقابل مانع از تفاهم بین اسلام و مسیحیت بود روابط خارجی طرفین متمایل به طریق مکیاولی (مکر و فریب) و متجاوزانه بود. نمایندگان اروپایی در دربار عثمانی غالباً دست به کار رشوه و ارتشاء می زدند و مشغول تحریک بودند تا به هدف خودشان برسند در حالی که وزیران عثمانی نیز سفرای اروپایی را تهدید و اغفال

ص: 322


1- برای مطالعۀ شرح کامل این سیستم به همان مدرک سابق الذکر، صفحات 66 - 62 مراجعه شود.

می کردند تا بتوانند به دستورهایی که به آن ها می رسد دسترسی پیدا کنند. (1) در این جریانات، می رسد در نتیجه ایجاد رابطه بین سلطان سلیمان و فرانسیس ،اول هیچ نوع بهبودی در روابط بین مسیحیت و اسلامیت به ظهور .نپیوست

عواملی که بر روابط آن ها حکومت می کرد بیش تر از آن که بر اساس قانون استوار باشد بر مبنای قدرت یا ضعف یکی از دو طرف بود

امپراطوری عثمانی و قانون جدید ملل

در اواخر قرن هفدهم پیشرفت قانون جدید ملل که صورت عرفی به خود گرفت، بر اساس اصل ( Cuius region, eius, Religio) «النّاسُ عَلى دِينِ مُلُوكِهِم» (2) تحت تأثیر عامل نهانی و انگیزه اضافی قرار گرفت

اصلاح و تجدد (Reformation) فکر و مفهوم حکومت جهانی را از بین برد و سیستم حکومتی که عرض وجود کرده بود، عبارت از تشکیل و تأسیس آن نوع دولتی بود که حافظ توازن قوا و نگهبان و نظم دهنده قانون ملل باشد.

امپراطوری عثمانی به دلایلی که قبلاً ذکر شد خارج از خاندان ملل قرار گرفت و همین معنی موجب آن گردید که در طول قسمت اعظم دو قرن بعد، آن شکل را به تکامل روابط بین المللی داد اگر امپراطوری عثمانی در این سیستم قانون اروپایی شرکت می داشت، ممکن بود قانون ملل، زودتر از این به صورت عمومی و جهانی درآید.

افزایش نیروی اروپا و تبدیل سیستم های حقوقی و سیاسی اروپا مقارن با دوران زوال قدرت دولت عثمانی بود سلاطین عثمانی به سرعت فنون نظامی و طریق استفاده از آلات و ادوات جنگی را از اروپا اخذ می کردند ولی حاضر به پذیرش مفاهیم تازه سیاسی و قانونی که اسلامیت را به صورت دولت مدرن و تازه ای در می آورد، نبودند.

تعرضات و برخوردهای دولت های اروپایی با اسلام در اواخر قرن هجدهم برای اسلام ایجاد زحمت و مصیبت کرد مدافعات اسلام برای دولت های اروپایی که پیروزی های نظامی و سیاسی خود را تقریباً به سهولت به دست آورده بودند شگفت آور بود. این نکته در

ص: 323


1- به کتاب زندگی اوجیر چیزلن دوبوسبک چاپ ،لندن سال 1881 جلد 1 صفحات 177 - 167 و نیز مراجعه شود به آزمایش های سرجان ،فنچ سفیر کبیر ملکه الیزابت در ترکیه در مطالعات زندگی وی تحت عنوان «تحت حکومت ترک ها در کونستانتینوپل» به قلم .ج. ف ابوت چاپ لندن، سال 1920.
2- بحار الانوار، جلد 102، صفحهٔ 7

تجدید نظری که به صورت نامطلوبی در سال 1740 دربارۀ عهدنامه یا قرارداد 1535 صورت می گرفت به خوبی جلوه گر بود.

در قرارداد اول دولت فرانسه حق حمایت از ملیت های مسیحی تابع سلطان را احراز کرده بود نظیر همین حقوق در عهدنامه کوچوک کینارجا به سال 1774 به روسیه داده شده بود

علت این است که انفکاک و بُعد مسافتِ جامعه اسلامی به جایی رسیده بود که ممکن نبود با دولت های اروپایی در یک سطح قرار گیرد اروپا به سهم خودشان وقتی که با جهان اسلام تماس گرفتند با مشاهده این که تمدن اسلامی آن قدر نازل است و با تمدن اروپایی این اندازه فرق دارد متعجب شدند گو این که هنوز اختلافات مربوط به ارزش های فرهنگی و ضعف نسبی مسلمین را به خوبی درک نکرده بودند.

اروپایی ها تحصیل منافع آنی را بر این که بر اساس مساوات و مصالح متقابل با مسلمین رفتار کنند ترجیح دادند (1) دولت های اروپایی بهتر دانستند که قواعد و مقررات و عملیات مربوط به قانون جدید ملل را نادیده گرفته و هر وقت از طریق دیپلماسی عاجز شدند به زور متوسل گردند.

در نتیجه نه دولت های اروپایی حاضر بودند کشورهای اسلامی را مشمول قانون جدید ملل قرار دهند و نه مسلمین که تحت حکومت اروپایی ها در آمده بودند حاضر به تمکین در برابر قانون مسیحی بودند دولت های اروپایی در نحوه رفتارشان با محیط عقب افتاده ای مانند جهان اسلام همان معامله ای را قایل شدند که با جوامع و ملل وحشی منظور می داشتند. قانون جنگ را با شرایط آن ها تطبیق نمی دادند و فتح سرزمین اسلام را مانند تبلیغ مسیحیت و مسیحی ساختن افراد امری در خور تقدیر می دانستند (2)

در آغاز قرن نوزدهم هنگامی که رقابت میان دولت های اروپایی درباره مستملکات دولت عثمانی، صلح اروپا را تهدید می کرد ضروری دانستند که از سلطان عثمانی دعوت شود که به جامعه ملل اروپایی ملحق گردد و در نتیجه به منظور این که امپراطوری وی از ملل

ص: 324


1- منشأ استعمار و استثمار از همین طرز فکر و همین نحوه رفتار ناشی شده است (مترجم)
2- مراجعه شود به نوشته کونسی رایت، تحت عنوان بمباردمان دمشق، مندرج در مجله آمریکایی حقوق بین الملل مجلد بیستم (به سال 1926) صفحهٔ 266 و نیز به کتاب کشورهای تحت مراقبت جامعه ملل چاپ شیکاگو، سال 1930 صفحات 8- 7 و به مسایل حقوقی در تصادم خاور دور، چاپ نیویورک، سال 1941، صفحات 29 - 18

اروپایی منفک ،نباشد از منابع قانون ملل برخوردار گردد.

وقتی که در کنگره وین (1815 - 1814) قرار چنان دعوتی طرح شد روسیه به دلیل این که ترکیه را دولتی وحشی می دانست با این دعوت مخالفت کرد کاسترلیگ به الکساندر، تزار روس گفت:

«چون ترکیه و حشی است عضویت او در سیستم اروپایی زشت و ناپسند است».

ولی چون روسیه می خواست در مستملکات ،سلطان آزادی عمل داشته باشد و دستش باز باشد در ابراز عقیده اصرار می ورزید که ترکیه از جامعه ملل اروپایی خارج باشد.

با این که ترکیه از مدت ها قبل با اروپا روابط دیپلماتیک ایجاد کرده بود، قضات و علمای حقوق نیز با عضویت ترکیه و شمول و برخورداری وی از قانون ملل موافق نبودند علمای حقوق درباره صلاحیت و شایستگی ترکیه برای ایفای تعهداتش طبق موازین اروپایی به دو دسته تقسیم شدند.

سر ویلیام اسکات در هورتیگ هین اعلام نمود که قانون ملل به تمام معنی، نبایستی شامل غیراروپایی ،گردد زیرا به طوری که او می گفت:

... اگر اشخاصی که در محیط سلطنت مراکش اقامت دارند به تمام مقررات قانون ملل به طوری که در میان دولت های اروپایی معمول است - مقید شوند، تحمل آن دشوار خواهد .بود بدون شک از جهات متعددی نباید آن ها در ردیف بازرگانان اروپایی قرار داد ممکن است با تخفیف زیادی در قسمت هایی از اصول قانون ملل که از مدت ها قبل در میان دولت های اروپایی بر حسب عرف و عادت متداول شده است و در روابط مستمر با یکدیگر به آن عمل کرده اند بتوان آن ها را مشمول دانست. (1)

در «مدونادل بورسو» سر ویلیام اسکات همان نظر را با شرایط کلی تری تأکید می کند، به این شرح:

«سکنه آن کشورها (امپراطوری عثمانی) به قانون مللی که نزد ما موجود است آشنا نیستند. با توجه به خصوصیات و اخلاق آن ها، محکمه کراراً اظهار نظر کرده است که نباید آن ها را مقید به اجرای حداکثر مقررات قانون عمومی که سال ها مورد عمل دولت های

ص: 325


1- مراجعه شود به هورتیگ ،هین محکمهٔ علیای امیر البحری (1801) و نیز مراجعه شود به مواردی دربارهٔ قانون بین الملل تألیف سن. پول ،منیزوتا سال 1937، صفحات 64 - 62.

اروپایی بوده است، دانست». (1)

حتی پس از آن که امپراطوری عثمانی در سال 1856 در مجمع دول اروپا راه یافت بعضی از قضات از قبیل «لوریمر» هنوز به این عقیده پایبند بودند که بایستی آن دولت را خارج از منطقه عمل «قانون ملل» قرار داد.

لوریمر ضمن نوشته ای که در سال 1883 نشر داد بشریت را به سه ناحیه یا منطقه متمرکز تقسیم کرد.

1- ناحیه یا منطقه بشریت متمدن

2- بشریت نیمه وحشی

3- بشريت وحشى.

و به ترتیب برای هر کدام حقوق کامل سیاسی حقوق سیاسی جزیی و حقوق ساده بشری قایل شد.

کشورهای غیراروپایی که وابسته به دول اروپا ،نبودند، مشمول عنوان دوم قرار می گرفتند.

شرحی را که لوریمر نگاشته، بدین قرار است:

«منطقه يا ناحية واجد حقوق سیاسی ،جزیی عبارت است از ترکیه اروپا، آسیا و دولت های تاریخی آسیایی که وابستگی به دول اروپا ندارند (یعنی مستعمره اروپایی ها نشده اند. مترجم) از قبیل ایران و سایر دولت های جداگانه آسیای وسطی تا چین و سیام و ژاپن

لوریمر قاضی و حقوقدان ادامه داده و می گوید:

«قانون ملل را نباید شامل این سرزمین ها دانست بلکه باید نقاط و مناطق شناسایی حقوق سیاسی جزیی را بر نیمه وحشی ها و وحشی ها به تناسب محل منطبق نمود». (2)

ص: 326


1- مراجعه شود به مادونادل بورسه محکمه علیای امیرالبحری (1802) و غیرها سرویلیام اسکات :گفت «حتی اگر این مورد را فقط به صورتی که بین فاتحین انگلیسی و مدعیان الجزایری وجود دارد مورد نظر قرار دهیم با این حال با این معنی موافقت ندارم که قانون ملل به همان شدتی که در همان دولت های متمدن اروپایی نافذ و رایج است دربارهٔ این ها اجرا شود بلکه بایستی آن ها را طبق مقررات و موازین مرسوم و معمول خودشان محاکمه کرد»
2- مراجعه شود به مؤسسات حقوق ،ملل چاپ ،ادینبورگ سال 1883 تألیف جيمس لوريمر، جلد 1، صفحه 101

لوریمر هنگام تجزیه و تحلیل مبانی رد شناسایی رسمی، مشخصاتی از قبیل عدم رشد و ،بلوغ محجوریت جنایت و همچنین اختلافات دینی میان ملل را جزء موجبات و علل می شمارد و باز می گوید: «ترک ها از حیث ،نژاد شاید صلاحیت سیاسی نداشته باشند که بتوانند براساس مشروطیت یا قانون اساسی حکومتی تأسیس کنند». (1) وی درباره اختلافات دینی اهمیت بیش تری قایل است و می گوید:

«مادامی که اسلام باقی است، صلح و سازش پیروان اسلام حتی با کلیمی ها و مسیحی ها و از این بالاتر با سایر افراد بشر مسأله لاینحلی خواهد بود...

به هر حال ما باید برای مدت نامحدودی با اکراه شناسایی کامل سیاسی خودمان را منحصر و محدود به پیروان ادیانی نماییم که دانسته یا ندانسته از منشأ حقایق طبیعی استفاده کرده و آن ادیان اصل «زندگی کنید و بگذارید زندگی کنند» را تبلیغ و ترویج می کنند» (2)

(توضیح: این محقق عالی مقام و این مفتی سیاسی اصل «زندگی کنید و بگذارید زندگی کنند» را که مسیح علیه السلام فرموده است شعار سیاسی اروپا قرار داده و مسلمین را مخالف این اصل می داند و با مهارت و تزویر با استناد به همین ،اصل دولت های اسلامی را لایق شمول قانون جدید ملل ندانسته و دستور داده است که دولت های اروپایی دول اسلامی را نیمه وحشی بدانند همان دولت هایی که برای اسارت ملل شرقی با یکدیگر در خیانت و جنایت مسابقه گذاشته و با راه انداختن دو جنگ عالم ،سوز ثابت کردند که چگونه به اصل حیاتی منسوب به حضرت مسیح احترام می گذارند جنایاتی که دولت فرانسه در سال های اخیر نسبت به مسلمین شمال آفریقا مرتکب شده و می شود مؤید همین معنی است و قطعاً بر اساس همین سابقه است که سال گذشته ژرژ ،بیدو وزیر خارجه فرانسه در برابر اعتراض یکی از نمایندگان فرانسه در مجلس ملی آن دولت :گفت

ما نخواهیم گذاشت در شمال آفریقا هلال بر صلیب غلبه کند! اروپاییان همیشه چنین رویه ای را درباره ملل شرقی داشته اند و امروز به اشکال فریبنده دیگری آن را ادامه می دهند. این است رعایت مدعیان مسیحیت از شعار زندگی کنید و بگذارید زندگی کنند!!! مترجم).

ص: 327


1- همان مدرک سابق الذكر، صفحه 123
2- مدرک سابق الذکر، صفحهٔ 12 لوریمر در تألیف دیگری مبنای آداب اسلام را به عنوان یک سیستم ،سیاسی رد می کند مراجعه شود به تحقیقات ملی و بین المللی چاپ ادینبورگ، سال 1890 ، صفح 331 ات 142 - 132

سایر علمای حقوق از قبیل تی.ای. هولند و وی ای هال نظرشان بیش تر متوجه اختلافات در مراحل تمدن بود و در این باره اصرار می ورزیدند و به اختلافات دینی توجهی نداشتند و آن را مانع شناسایی کامل سیاسی نمی دانستند، بلکه به عقیده آن ها این وضع مرحلهٔ موقت و زودگذری بود تا این که دولت های غیراروپایی عضو خانواده ملل قرار گیرند. (1)

یک مکتب فکری دیگر طرفدار این نظر بود که چون امپراطوری عثمانی با دولت های اروپایی چند قرن روابط دیپلماتیک داشته و عهدنامه هایی با آن ها منعقد ساخته است لذا کلیه اصول قانون ،ملل شامل آن نیز دولت می شود. (2)

به هر حال شاهد و قرینه روشن و واضحی در دست نیست که بتوان گفت در طول نیمه اول قرن نوزدهم ترکیه و سایر کشورهای مسلمان از منافع قانون ملل به طور کامل برخوردار شده باشند.

شاید در این زمینه بتوان گفت که در سال 1845 هویتن در گفتار خود این وضع را چنین منعکس کرده است:

«راجع به ارتباط متقابل بین دولت های مسیحی و دول مسلمان باید گفت دولت های مسیحی گاهی راضی و قانع بودند که قانون مسلمین را بپذیرند و در موارد دیگری موافقت داشتند که برای حفظ ارتباط با مسلمین در قانون بین الملل مسیحی تعدیل و تغییری قایل شوند. شواهدی از قسمت اول را در موضوع فدیه اسرا و حقوق سفرا می توان مشاهده نمود و همچنین در موقعی که مقررات و مراسم ملایم تر و معتدل تری که میان ملل مسیحی معمول بود از طرف دولت های اسلامی به رسمیت شناخته نشده بود، نمونه هایی دیده می شد که دولت های مسلمان به آن عمل می کردند در سایر موارد از جهت شمول اصول مخصوصی که بر حسب عرف و عادت ،سابق میان دولت های اروپایی رایج و متداول بود و در تماس مستمر با یکدیگر طبق آن عمل می کردند برای مسلمین تخفیف کلی قایل می شدند». (3)

تقریباً در پایان نیمه اول قرن نوزدهم دولت های اروپایی به این نتیجه رسیدند که

ص: 328


1- مراجعه شود به خطابه های مربوط به قانون بین المللی به وسیله ،هولند طبع واکر اندواکر، چاپ لندن سال 1933 و قانون بین المللی چاپ هشتم سال 1924 در اکسفورد، صفحات 49 - 48
2- مراجعه شود به کتاب بریتانیای کبیر و قانون ،ملل چاپ ،لندن سال ،1932، جلد 1 صفحات 17- 16 .
3- مراجعه شود به تاریخ قانون جدید ملل چاپ نیویورک، سال ،1845 صفحه 555، تأليف هويتن.

محرومیت ترکیه از استفاده کامل قانون ملل با توجه به این که افکار متمایل به بسط تشکیلات خانواده ملل شده بود متناسب با اوضاع و احوال زمان نیست، لذا ترکیه به عنوان عضو جامعه ملل با استفاده از حقوق کامل قانونی که بدواً در میان ملل اروپایی بسط و توسعه یافته بود پذیرفته شد.

طرد ترکیه از مجمع دول اروپایی در سال 1815 موجب شده بود که شرکت وی در اجرای قانون ملل به تأخیر افتد، ولی الحاق و انضمام این دولت به مجمع دول اروپایی در سال 1815 او را از استفاده کامل این قانون برخوردار کرد (گو این که حقوق قضاوت کنسولگری های خارجی در داخل ترکیه تا سال 1924 برقرار بود) دولت های اروپایی تدریجاً به این نتیجه رسیده بودند و این معنی به خوبی از بیان و توضیح هویتن که به فاصله کمی قبل از الحاق ترکیه به مجمع دول اروپایی ،نوشته آشکار است آن جایی که می گوید:

«ارتباط و مراودۀ اخیر میان ملل مسیحی اروپا و مسلمین و ملل بت پرست آسیا و آفریقا نشان می دهد که این جمعیت ها از آداب و رسوم بین المللی مخصوص خودشان منصرف شده اند و آداب و رسوم و خصوصیات بین المللی مسیحی را می پذیرند. حقوق تشریع و قانونگذاری به رسمیت شناخته شده است و متقابلاً نسبت به ترکیه و ایران و مصر و دولت های نیمه وحشی رعایت می شود»

استقلال ترکیه و انضمام آن به مجمع دول اروپایی که از مدت ها پیش جزء عناصر اصلی توازن قوای اروپایی شناخته شده است اخیراً تابع حقوق و شرایط بین دولت های مسیحی اروپا و امپراطوری عثمانی قرار گرفته است و همین معنی ممکن است وسیله ای باشد که آن دولت را در محیط قانونی دول اروپایی وارد سازد(1)

علمای حقوق در معنی مادهٔ 7 عهدنامه پاریس (به سال 1856) که طبق آن ترکیه به قانون عمومی و به مجمع دولت های اروپایی ملحق می شد، دچار تشویش و تردید بودند.

اغلب علمای حقوق راجع به استفاده ترکیه از قانون ملل در مورد این جمله قایل به تعبیر و تفسیر بودند و معدودی از آن ها می گفتند که فقط این ماده اجازه ورود ترکیه را به مجمع دول اروپایی می دهد بدون این که در اجرای قانون ،ملل، سهیم و شریک باشد.

امپراطوری عثمانی به تدریج تابع قانون ملل شناخته شد ولی اقدامی که از ناحیه

ص: 329


1- مراجعه شود به کتاب عناصر قانون ملل چاپ ،نیویورک سال 1846 فصل اول قسمت 13.

دولت های اروپایی (1) در پاریس به عمل آمد هرگونه شک و تردیدی را در امکان بقای ترکیه در خارج از حدود این قانون مرتفع ساخت.

انضمام اسلام به خانواده ملل

با این که موانع ورود برای راه یافتن امپراطوری عثمانی به جامعه ملل مرتفع شده بود مع ذلك انطباق اسلام با مفاهیم قانون گذاری اروپا حل نشده بود. هواخواهان اروپایی و همچنین آزادی طلبان مسلمان در طول سالیان دراز به سلطان عثمانی توصیه می کردند که به مجلس شورا سر و سامانی بدهد تا در نتیجه آن بتواند به قدرت خود تمرکزی داده و در میان دولت ها موقعیت خود را حفظ کند و بالاخره به عنوان رییس یک دولت متجدد، وظایفش را اجرا کند. اما سلطان با این که مایل بود ابزار و ادوات جنگی جدید و فنون نظامی را از اروپا اخذ و اقتباس ،کند حاضر نبود موادی از قانون اروپا را در قانون اسلام وارد کند که مغایر مواد اصلی آن باشد یا ماده ای را از خارج با آن ترکیب و تلفیق کند. سلطان که از داخل با قیام های داخلی و تقاضاهای استقلال محلی و پافشاری آزادی طلبان برای اصلاحات مواجه شده بود. خواسته های هواخواهان اروپایی را نیز برای تقویت امپراطوری در برابر تهدید روسیه رد می کرد با این حال نمی توانست محافظه کاران را نیز راضی و خرسند نگاه دارد، یعنی در عین مخالفت با نظر مشاورین و هواخواهان خارجی محافظه کاران داخلی نیز از او راضی نبودند.

طرح تازه ای که برای تقویت امپراطوری عثمانی بر اساس تجدد ریخته می شد این بود که حکومت، طبق موازین مشروطیت اروپایی تأسیس شود. در نتیجه مجموع مقررات و نظامات جدید، «تنظیمات» یا نهضت اصلاح طلبی نامیده شد زیرا برای سلطان و رجال عثمانی که عنوان رهبری داشتند آشکار بود که یا باید وضع امپراطوری تغییر یابد یا این که سقوط نمایند

سلطان برای تطبیق پاره ای از مقررات و قوانین اصلی اسلام با روش غرب قبلاً اقدام کرده بود.

با این که مبادلهٔ هیأت های دیپلماسی ثابت و دایم از مدت ها قبل در اروپا شایع و رایج

ص: 330


1- مراجعه شود به مقالهٔ «عهدنامه پاریس و موقعیت ترکیه در قانون بین المللی» به قلم هوگ م وود مندرج در مجله آمریکایی قانون بین المللی مجلد 37 سال 1943، صفحات 274 - 262.

بود در پایتخت سلطان فقط دول متحابه در قرن شانزدهم اجازه داشتند نماینده سیاسی داشته .باشند سلطان در قرن هجدهم این عمل دیپلماسی را به صورت متقابل پذیرفت. پس از سال 1792 سلطان به شخصه سفارتخانه هایی را در پاریس لندن، وین و برلن تأسیس کرد.

سلطان به تبعیت از رویه اروپا آزادی کشتیرانی و عبور از تنگه ها را بدواً در مورد روسیه (طبق عهدنامه سال 1774 به نام کوچوک کینارجا) و سپس برای سایر دول اجازه داد. (1)

این اجازه در آغاز امر محدود به بعضی از کشتی های تجارتی بود، ولی بعدها صورت آزادتری به خود گرفت تا این که به شکل قانون درآمد. از سال 1799 که این اجازه به دولت اتریش داده شد سپس در سال 1799 به انگلستان و در سال 1802 به فرانسه و در سال 1806 به پروس داده شد همۀ دولت ها از این امتیاز برخوردار شدند. (2)

قانون قدیم باب عالی که به موجب آن دولت عثمانی تنگه ها رابر روی کلیه کشتی های جنگی دولت های بیگانه می بست نافذ و برقرار بود تا این که سلطان در نتیجه فشار دیپلماسی مجبور شد در قرن نوزدهم آن را تعدیل کند. (3)

تغییر مهم تر و ریشه دارتری که بر اثر فشار دولت های اروپایی صورت گرفت، مربوط به اصلاح و بهبود اتباع مسیحی این دولت بود- که «رعیت» نامیده می شدند و این اصطلاح جانشین کلمۀ ذمی شده بود و جریان بدین قرار بود که در سال 1740 به دولت فرانسه و در سال 1774 به دولت روسیه و بعدها به سایر دولت ها حق حمایت از «رعیت» داده شد تا بتوانند در باب عالی نماینده داشته باشند.

انجام و تکمیل این اقدامات در فرامین مندرج در «تنظیمات»، مجسم و مصور بود و با انتشار «خط شریف گلخانه» مورخ سوم نوامبر سال 1839 شروع می شد تا این که بالاخره به صورت یک سند قانونی بر اساس مشروطیت در 23 دسامبر سال 1876 با امضای سلطان عبد الحمید منتشر شد.

این گونه لوازم و ابزارهای کار قسمتی از اصلاحات قانونی را در برداشت، ولی نه اجرای «تنظیمات» و نه قانون اساسی کم دوام مدحت پاشا مورخ 1876 به واسطهٔ تعارض شدید با

ص: 331


1- مادهٔ 2.
2- مراجعه شود به تنگه های بین المللی چاپ لندن و کوپنهاک سال 1947 جلد 2 صفحات 276 - 272
3- برای مطالعه جامع درباره وضع تنگه ها مراجعه شود به کتاب ترکیه در تنگه ها، تألیف جی. تی. شاتول و فرانسیس ،دیک چاپ نیویورک، سال 1940

مقررات و سنن قدیمی اسلامی با مفاهیم قانون و عدالت اروپایی تطبیق نمی کرد. (1)

چون امپراطوری عثمانی نمی توانست اصلاحات اروپایی را بپذیرد پیمانه صبر عده ای از متفکرین اسلامی در برابر قدرت مطلقه سلطان که به نام اسلام اجرا می شد، لبریز گردید و در صدد چاره جویی برآمدند که ماهیت این دولت مسلمان را تغییر دهند.

نسل جدید در اواخر دوران سلطنت عبد الحميد ( 1909 - 1876) تحت تأثیر حکومت مشروطه اروپایی و تحت نفوذ ملیت قرار گرفته بود و امیدوار بود که اخذ و اقتباس این دو فکر اروپایی بتواند موجد یک دولت قوی عثمانی گردد.

آزادی طلبان می گفتند: برای پایه و شالوده حکومت جدید تنها دین کافی نیست (2) و عقیده داشتند که حکومت باید بر مبنای ملیت (ناسیونالیزم) تأسیس شود.

این نهضت که در آغاز امر به صورت انجمن مخفی شروع شد، بالاخره موفق شد که عبد الحمید را وادار به اجرای همان مقررات مشروطیت کم دوام سال 1876 نماید.

خلع سلطان عبد الحمید در سال 1909 به دوران پان اسلامیزم خاتمه داد. رژیم جدید «جوانان ترک» که طرفدار فکر ناسیونالیزم بودند و آن را پایه و مبنای حکومت قرار داده بودند، قدرت را در اختیار کابینه مسؤولی قرار داد و شرط این بود که قوانین بایستی به وسیلهٔ پارلمان وضع شود این رژیم معتقد بود که امتیازات و فوارق دینی باید از بین برود و همه اتباع دولت در برابر قانون متساوی الحقوق باشند.

تغییر و تبدل در ماهیت دولت از اسلام به ناسیونالیزم در راه پیشرفت قانون اسلام حادثه بسیار مهمی بود زیرا ناسیونالیزم که محصول فکر اروپایی است نظریه حکومت عرفی را همراه خودش آورد و این فکر را ایجاد کرد که «ملت، منبع و منشأ قدرت است». در نتیجه عقیده به این که «شرع» تنها منشأ و منبع قدرت و طرز عمل دولت است از بین رفت. ولی در این مرحله برای تفکیک دین از قوای ،عرفی سعی و اهتمامی به کار نرفت و در

ص: 332


1- برای مطالعه و بحث مبسوط در تنظیمات مراجعه کنید به ترکیه و تنظیمات (پاریس سال 4 - 1882) در دو مجلد و همچنین به سیاست انگلستان و نهضت اصلاح طلبی ،ترک چاپ ،کمبریج، سال 1942 و تحقیقی در تاریخ چاپ ،لندن سال 1954 شماره 8 صفحات 257 - 239 و اوضاع ترکیه در زمینه تساوی حقوق مسلمان و مسیحی در قرن نوزدهم مندرج در مجلهٔ تاریخی ،آمریکایی مجلد ،49، سال 1954 صفحات 844 - 846
2- آن دینی که یادگار دوران خلفای جور و فقهای خدمت گذار خلفای اموی و عباسی بود و مظهر آن آقای سلطان عبد الحميد و فلان شیخ الاسلام دست نشانده وی بود نمی توانست شالوده حکومت جدید قرار گیرد (مترجم)

حقیقت هیچگاه فکری برای هماهنگی بین اسلام و مفاهیم جدید قانون و قدرت ابراز نشد.

تغییر و تبدل در ماهیت دولت از صورت دینی به شکل ،ملی در امپراطوری عثمانی مصایب و مشکلاتی به وجود آورد؛ زیرا مسأله ناسیونالیزم در جامعه ای مرکب از ملل مختلف به عنوان دار الاسلام - تحت حکومت عثمانی - دلیل بر وجود عامل وحدت و اتحاد ،نبود بلکه عامل تجزیه و انفکاک بود.

بنابر آن چه توضیح داده شد، مسأله ناسیونالیزم، انقراض دار الاسلام را که قبلاً صورت مجزا و منفکی داشت، تسریع کرد. دولت های بعدی که باز تحت تأثیر روح ناسیونالیزم ،بودند، گام های بزرگ تری برداشته و از توجه به این که اسلام پایه و مبنای دستگاه قانون گذاری باشد، فاصله بیش تری گرفته و اقدامات وسیع تری به عمل آوردند.

آزاد شدن از قیود شرعی در امپراطوری عثمانی صورت های گوناگونی به خود گرفت. به این معنی که ترکیه کاملاً از این قید آزاد شد اما شبه جزیره عربستان حداکثر علاقه و تقیدش را به شرع مانند گذشته حفظ کرد

هلال خصیب و مصر با این که شفاهاً اسلام را دین رسمی دولت های خودشان معرفی می کردند راه میانه و متوسطی را دنبال کرده، سعی می کردند رژیم های ناسیونالیستی را تأسیس کنند و مقررات و نظامات اروپایی را در روابط خارجی اعمال نمایند. این دولت ها اکنون استهلاک خودشان را در خانواده ملل پذیرفته و تابع قانون جدید ملل شده اند.

تفکیک دین از سیاست

با این که قبل از جنگ جهانی ،اول مفاهیم قانون و قدرت از تفکر اروپایی اخذ و اقتباس شده بود مع ذلک در الغای قانون اسلام یا حذف و اسقاط مؤسسات اسلامی، سعی و اهتمامی به کار نرفت. امپراطوری عثمانی در نتیجه جنگ اول منقرض و مضمحل شد و این جریانات نیز به پایان رسید. ناسیونالیزم بر ترکیه غلبه کرد و اغلب دولت های بعدی و جهان اسلام در مقابل مسألة خلافت قرار گرفته بودند. شاید مسأله اساسی مربوط به این بحث بود که آیا مسلمان ها موضوع تفکیک دین را از سیاست خواهند پذیرفت یا این که آن را مردود خواهند شناخت.

در آغاز ،امر اصلاح طلبان وابسته به مصطفی کمال سعی می کردند قدرت روحانی را از قدرت سیاسی تفکیک کنند به این معنی که قدرت سیاسی به مجلس کبیر ملی تفویض شود و نیروی روحانی در اختیار خلیفه بماند ضمن اعلامیه ای که به وسیلهٔ رساله کوچکی در سال

ص: 333

1923 از طرف مجلس كبير ،ملی تحت عنوان «خلافت و اختیارات ملت» نشر یافت (1) تصریح شده بود که خلافت حقیقی بعد از درگذشت خلفای راشدین از بین رفته است و بنی امیه آن را به صورت حکومت سیاسی و عرفی در آورده اند بنابراین عمل مجلس كبير ملی، بدعت تازه ای نیست؛ زیرا مقام خلافت قرن ها فاقد اهمیت خلافت بوده است. علاوه بر این تفکیک قوای روحانی از سیاست طبق مندرجات همین دفاعیه مجلس کبیر ملی با حدیثی که نسفی از محمد صلی الله علیه و آله نقل کرده است حاکی از این که «خلافت پس از رحلت من سی سال دوام خواهد داشت و از آن به بعد به صورت سلطنت در خواهد آمد»، تطبیق می کرد. (2)

بنابراین ترکیه جدید الزام شرعی نداشت که دستگاه خلافت را که بر اساس ترادیسیون ها و رسوم و عادات باقی مانده بود حفظ کند.

عناصر محافظه کار که با این تعبیر موافق نبودند در صدد حملهٔ قاطعی علیه اصلاح طلبان وابسته به مصطفی کمال برآمدند، گو این که خلیفه شخصاً اعلامیه ای صادر کرد حاکی از این که میل ندارد در امور سیاسی مداخله کند.

این جریان مجلس کبیر ملی را وادار کرد که اقدام شدیدی اتخاذ نماید و آن عبارت از اعلان انحلال خلافت بود که در سال 1924 صورت گرفت و با این عمل، شریعت از بین رفت

بدین طریق ترکیه دولتی شد غیر دینی (3)

بحث و مناظره درباره اعتبار چند جانبه الغای خلافت مورد توجه سایر ملل مسلمان قرار گرفت که آیا عمل ترکیه را تأیید کنند یا خلیفهٔ دیگری را منصوب نمایند. در ماه مه سال

ص: 334


1- مراجعه شود به فتاوای نسفی و تفسیر تفتازانی ترجمه ،الدر (چاپ نیویورک به سال 1950)، صفحهٔ 141.
2- این اقدام در عملیات قرن نوزدهم عثمانی ها سابقه داشت زیرا در آن زمان نیز سلاطین، مقتضی می دانستند که در ارتباط با دولت های مسیحی یک مقدار دعاوی را حاکی از این که قدرت روحانی آن ها به عنوان خلیفه بر مسلمان هایی که در خارج از حیطهٔ حکومت عثمانی اقامت دارند باید نافذ باشد، طرح می کردند اولین سابقه ای که در مورد این گونه دعاوی عرض وجود کرد در عهدنامه کوچوک کینارجا در سال 1774 بود تا این که سلاطین عثمانی بدان وسیله بتوانند اختیارات و قدرت های خودشان را در سرزمین های از دست رفته کریمه و کوبان ادامه دهند مراجعه شود به کتاب خلافت، چاپ اکسفورد، سال 1924 ، صفحات ،165- 164 ، تألیف سر توماس آرنولد
3- برای اقداماتی که منتهی به انحلال خلافت ،شد مراجعه کنید به مطالعه در امور بین المللی سال 1925 تألیف ا- جی توین ،بی چاپ ،لندن سال 1927، شماره 1 صفحات 67- 25

1926 در شهر قاهره کنفرانسی راجع به خلافت تشکیل شد در این کنفرانس قطع نامه ای صادر شد حاکی از این که خلافت در اسلام امری است ،ضروری ولی کنفرانس نتوانست به این حقیقت ترتیب اثری بدهد. (1) دو کنفرانس اسلامی دیگر در مکه سال 1926 و در بیت المقدس به سال 1931 تشکیل شد ولی هیچ یک از این دو کنفرانس نتوانستند در مورد مسأله خلافت بحث کنند شاید عجز از بحث و گفتگو ناشی از آن بود که خلافت منحل شده بود، گو این که در هر حال مسأله ای مغفول عنه تلقی نمی گردید.

انحلال خلافت این مسأله را به میان آورد که آیا حکومت اسلامی نباید حکومت عرفی باشد؟ شاید مهم ترین تحقیقی که درباره این موضوع انجام شد و نشر یافت، کتابی بود به نام «الاسلام و اصول الحكم»، تألیف شیخ علی عبد الرازق یکی از علمای دانشگاه ازهر و قاضی محکمهٔ شرعی (2) رازق در طرفداری از حکومت عرفی و انحلال خلافت، می گفت: با این که پیغمبر صلی الله علیه و آله شخصاً وظایف سیاسی و نظامی را- که نسبت به وظایف اولیه دینی، صورت مشخص و ممتازی داشت - انجام داد، اسلام را به عنوان یک دستگاه سیاسی معرفی نکرد، بلکه مانند مسیحیت اسلام را یک سیستم دینی برای نظم زندگی مسلمین تعیین نمود.

رازق نظر آن هایی را که می گفتند مبانی خلافت در قرآن حدیث و اجماع وجود دارد، رد می کرد و می گفت:

تاریخ این دستگاه نشان می دهد که بحث مربوط به آن مورد اختلاف بوده است و در منابع مستند و موثق اسلامی این قضیه اثبات شده نبوده است.

بنابراین دلیلی نداشت که خلافت وابسته به دین بوده و قابل انحلال ،نباشد زیرا در حقیقت خلافت در نتیجه اقدامات عرفی و دنیوی به وجود آمده است.

معنای نظریه قانونی رازقی این است که اختیار چگونگی برقراری روابط خارجی، طبق مقررات قانون جدید ملل و بدون تقید به محدودیت های ،شرعی بایستی به رییس دولت تفویض شود. این تعبیر نه فقط به عمل رژیم مصطفی کمال در ترکیه اعتبار داد، بلکه طرز رفتار در روابط خارجی دولتی را تجویز می نمود که مجری دستورهای هیأت و شورایی بود که مقررات را وضع می کرد و در عین حال اصل نظریهٔ او (رازق) را نیز رد می کرد (3)

ص: 335


1- مراجعه شود به مدرک سابق الذکر صفحات 90 - 81
2- مراجعه شود به الاسلام و اصول الحكم، تأليف على عبد الرازق، چاپ قاهره، سال 1925.
3- توضیح: نظر مؤلف این است که دولت ترکیه اجرا کننده مقررات و نظامات موضوعه مجلس کبیر ملی بود و این مجلس به اصل تئوری و نظریه عبد الرازق بی اعتنا بود و آن را مردود می دانست (مترجم).

تئوری رازق رسماً مورد انکار و اعتراض «علما» قرار گرفت و نام وی از عداد علما محو شد، گواین که هیچ نوع انتقاد اساسی از طرف علما اظهار نشد.

در هنگام جر و بحث و تضاد و اختلاف بین رازق و دیگران یک جوان مصری در پاریس مشغول تحصیل علم حقوق بود این شخص برای دانشنامهٔ (تز) خود موضوعی را انتخاب کرد به این عنوان: «خلافت توسعه و تکامل آن به صورت انجمن ملل شرق». (1)

دکتر صنهوری تئوری رازق را مبنی بر این که قدرت سیاسی جزء لاینفک اسلام نیست مردود می دانست. از نظر او نیازی به توسعه و تکمیل قانون عمومی اسلام به منظور هماهنگی و تناسب با شرایط زندگی وجود نداشت

او معتقد بود که خلافت با توجه به تغییراتی که در گذشته به خود گرفته است، می تواند تبدلات بیش تری را پذیرفته و می توان دستگاه خلافت را به صورت انجمنی از ملل شرق درآورد.

هر چند صنهوری در مسألۀ تفکیک سیاست از اسلام با عبد الرازق مخالف بود، لکن در روابط خارجی ،اسلام قایل به تجزیه و تفکیک بود به این معنی که طبق نظریۀ او، دولت های اسلامی باید مطابق قانون جدید ملل در روابط بین المللی با کلیۀ دولت ها همکاری کامل داشته باشند. (2)

به طور کلی ملاک عمل کلیه دولت های اسلامی - چه آن هایی که سیاست را کاملاً از دین تفکیک کرده اند مانند دولت ترکیه و چه آن هایی که هنوز مبانی اسلامی را در امور داخلی خود به رسمیت می شناسند مانند شبه جزیره عربستان- در روابط خارجی همان مقررات و نظامات عرفی (سیاسی) .است

شرکت عملی و مؤثر این دولت ها در کنفرانس های بین المللی جامعه ملل و در سازمان ملل متحد و مؤسسات تابعه آن حاکی از آنست که دارالاسلام کم و بیش خود را برای هم زیستی مسالمت آمیز با دارالحرب حاضر کرده است. هنگامی که دو قاضی مسلمان موفق شدند در محکمه بین المللی دو کرسی به دست آوردند رضایت کامل در سراسر جهان اسلام منعکس شد و همچنین اشتیاق شدید مسلمین برای خدمت گذاری در چنین کمیسیون بین المللی شاهد این حقیقت است که اسلام نه تنها در روابط خارجيش موازین عرفی را،

ص: 336


1- چاپ پاریس سال 1926، تألیف صنهوری.
2- همان مدرک سابق الذکر، صفحه 577

بلکه الحاق به جامعه بین المللی بزرگ تری را نیز قبول کرده است. (1) حتی فقهای اسلامی که با تفکیک سیاست از دین در امور داخلی مخالف بوده اند به طور وضوح از قانون اسلام که بر اساس سنن استوار بوده و در روابط خارجی نافذ بوده است، عدول کرده اند.

روی هم رفته همۀ کسانی که در تماس اسلام با اروپایی ها حکم جهاد صادر می کرده اند، مدعی این معنی شده اند که جهاد خاصیت تدافعی داشته است نه جنبۀ تعرضی (2)

بعضی از این فقها تا جایی رفته اند که می گویند:

«قانون حاکم بر روابط خارجی اسلام با سایر ملل- به طوری که پیغمبر صلی الله علیه و آله آن را اجرا نمود - مبتنی بر اصول صلح و مسالمت بود و صورت خصومت نداشت. همچنین برای روابط میان ملل و قواعد و عملیات انسانی در پاره ای از موارد پیش بینی هایی شده است که بر قواعد و عملیات قانون ملل جدید برتری دارد». (3)

ص: 337


1- این که مؤلف در مقدمه کتاب و در خاتمه بحث به الحاق دولت های اسلامی به سازمان ملل متحد اشاره می کند باید :گفت دولت های اسلامی که به این اقدام مبادرت کرده اند معلوم نیست از لحاظ اصول تا چه حد صلاحیت داشته اند، ولی قدر مسلم این است که از فقهای اسلام چنین اجازه ای نگرفته اند. ولی از جهت این که سازمان ملل متحد، در حفظ نظم و استقرار صلح و امنیت جهان و حمایت از حقوق ملل ضعیف است و این معانی در صدر برنامه رسالت اسلام مندرج است می توان گفت: البته این اندازه همکاری در حکم تأیید آمال و افکار اسلامی است ولی آن چه با موازین اصلی تعلیمات اسلام، سازگار ،نباشد بدون شک مردود است (مترجم)
2- برای نظر شیخ رشید رضا (متوفی به سال 1935) دربارۀ جهاد، مراجعه کنید به تألیف وی به نام الخلافة، چاپ ،قاهره، سال 1341 ه-.... برای نظریات سابق رشید رضا دربارهٔ جهاد مراجعه شود به جهاد در مجله جهان اسلام شمارهٔ 2 سال 1912 به قلم ،و.ر.و. گاردنر، صفحات 357 - 347 مترجم :گوید هر چند برای اثبات این منظور دلایل زیادی بیان کرده اند ولی غیر از دلایل متعددی که برای اثبات این معنی در دست است و مجال بحث نیست مصونیت حبشه از تعرض مسلمین دلیل بارز و روشنی است که هر جا که با نشر اسلام و آزادی تبلیغ این فکر آسمانی معارضه نشده، مورد حمله واقع نگردیده است ولی در مواردی که ،مخالفین مزاحم و متعرض بوده یا سلب آزادی می ردند یا در صدد حمله و تعرض بوده اند مسلمین به عنوان دفاع قیام کرده اند و آیه مبارکه قرآن که تصریح می کند: به کسانی که مظلوم واقع شده اند اجازه داده شده است ... و آن جایی که به وضوح می گوید: صلح بهتر ،است مؤید این معانی است.
3- راجعه کنید به السیاست ،الشرعیه چاپ ،قاهره سال 1945 صفحات 95-92 و همچنین به ترجمه انگلیسی عدالت اجتماعی در اسلام چاپ ،واشنگتن سال 1953 تألیف سید قطب صفحات 94-91 و نیز مراجعه شود به تألیف محمد حمیدالله به نام طرز رفتار دولت اسلامی چاپ سوم، طبع لاهور، سال .1954

نتیجه

هر چند تفکیک دین از سیاست با وجود مخالفت محافظه کاران با سرعت و شدت روزافزونی ادامه داشت مع ذلک عده ای از متفکرین معتدل در مورد تغییرات و تبدلات عظیمی که در طول حیاتشان در این باره رخ داده است و در این زمینه ذخایری اندوخته بودند به تأمل و مطالعه پرداختند.

اگر شخص به گذشته خود و کارهایی که انجام داده است نظر افکند امری است به موقع و بجا، چه این عمل برای برطرف کردن شبهات ذهنی باشد و چه به منظور جمع آوری نیروهای تازه برای برداشتن گام های بلند در آینده

بعضی از متجددین نسبت به اقتباس مفاهیم و روش های غربی، بدون توجه به آداب و سنن گذشته و شرایط موجود، دچار تردید و نگرانی گردیدند و نظرات آن ها مورد حمایت و پشتیبانی پاره ای مقامات و محافل واقع گردید زیرا نتایج حاصله از تماس با اروپا مطابق انتظار نبود عده ای از منتقدین به تعیین ارزش تماس با اروپا پرداخته و اخذ و اقتباس مدنیت غرب را تقویم کردند و نظرشان این بود که هنگامی که افکار غربی به محیط اجتماعی تازه ای انتقال یافت، آن نتایجی را که در اروپا به بار آورد در مشرق زمین بار نیاورد. (1) در زمینهٔ سیاست بین المللی این عده از منتقدین به نفوذ اروپایی در کشورهای اسلامی اشاره می کردند و تنزل شأن و مقام اسلام را در جهان مولود آن می دانستند. این ها از این که دار الاسلام رنگ ملیت گرفت و به صورت ملل بالکان درآمد و نتوانست در مجامع سیاسی اعتبار کافی و وافی از خود نشان دهد و قدرتی تحصیل ،کند، اظهار تأسف می کردند.

در خلال این احوال اخیراً چه از لحاظ مبانی ملی و چه از لحاظ مبانی بین المللی، فکری به وجود نخود آمده است حاکی از امکان همکاری شرکت اسلام با جهان نو، عموماً و با جهان

ص: 338


1- در نتیجه رنسانس یعنی شانه خالی کردن مردم از تحمیلات و تضییقات کلیسا و قبول افکار جدید، بدون شبهه اروپا وارد راه ترقی و پیشرفت شد و به همین جهت یک نفر از اروپاییان معاصر مرحوم شیخ محمد صلی الله علیه و آله عبده به او گفت: «ما در نتیجه استخلاص از قیود کلیسا پیشرفت کردیم ولی شما به واسطه تقید به دین عقب ماندید. بنابراین باید همان راه ما را طی کنید». مرحوم شیخ گفت: «ترکتم دينكم فتقدمتم و تركنا ديننا فتاخرنا»؛ «شما همین که دست از دین خودتان برداشتید جلو رفتید ولی ما به واسطه این که دین خودمان را پشت سر انداختیم، دچار تأخیر شدیم». به هر حال مجال بحث تنگ است و جای شک نیست که اولاً بین دو کیش مسیحیت و اسلام با تطبیق بر موازین علمی فرق زیادی است و ثانیاً زیان های شرق در اقتباس بسیاری از افکار غربی مسلم شده است. ( مترجم).

اسلام خصوصاً این تمایل به عنوان «نئوپان اسلامیزم» یعنی وحدت و اتحاد جدید اسلام نامیده شده است که پس از تشکیل پاکستان در سال 1947 صورت نهضت قابل توجهی به خود گرفته است.

این فکر در سوریه بدین صورت منعکس شد که طبق قانون اساسی سال 1950-که پس از تجدید نظر، در سال 1953 تکرار و تأیید شده است - در امور داخلی، منابع و مآخذ اولیه شرع به عنوان منشأ قانون گذاری شناخته شود و این منظور در قانون مدنی جدید سوریه و مصر و عراق که در تهیه آن دکتر صنهوری سهم وافی داشته رعایت گردیده است. در تاریخ 2 نوامبر سال 1953 مجلس شورای پاکستان اعلام کرد که کشور پاکستان بایستی جمهوری اسلامی باشد. حتی ترکیه اقداماتی را که قبلاً علیه فعالیت های دینی می کرد کاهش داده و از این راه به احیای جنبه های اسلامی کمک هایی می شود.

در محیط بین المللی (اسلامی) برای تشکیل کنفرانس های اسلامی- از قبیل کنفرانس های منعقده در پاکستان و عربستان - فعالیت هایی می.شود دید و بازدیدهای رجال سیاسی مسلمان و انعقاد پیمان های منطقه ای و ایجاد اتحادیه ها آثار و علایمی است حاکی از میل و رغبت در همکاری به عنوان «بلوک اسلامی» در داخل جامعه وسیع بین المللی.

در هر صورت دولت های اسلامی به خوبی می دانند که در حال حاضر برای تمامی امور خارجی، احیای سنن دینی امکان پذیر نیست و حتی این عمل به نفع آن ها هم نیست زیرا اوضاع و احوالی که قبلاً ایجاب می کرد تا در روابط میان ملل از موازین دینی تبعیت شود، اصولاً تغییر کرده است. هر چند جهاد که در موارد زیادی- شاید برای سرگرمی مردم - به صورت حرب و جنگ های معمولی صورت می گرفته است، فعلاً اسلحه منسوخ و غير مستعملی شناخته می شود و بیش تر از این لحاظ که در گذشته اسلام قدرتش را از دست داده ،است اینک ابتکار در دست قدرت های دیگری قرار گرفته است

لذا مطابق شرع اسلام که با تغییر اوضاع و احوال ،حیات از مصالح و منافع خود مراقبت می کند متروک ماندن جهاد نه فقط مجاز شناخته شده بلکه لازم و ضروری نیز تشخیص داده شده است. اگر بعضی از دسته های مذهبی برای اجرای مقررات شرعی در امور داخلی اسلام، نقش مؤثری قایلند مصالح و منافع آن ها در مبانی بین المللی قبل از هر نظری متوجه اثبات این امر بوده است که شرع اسلام برای تأمین نفع و صلاح متقابل ملل اسلامی و مسیحی به منظور همکاری در پیشرفت و توسعهٔ قانون جدید ،ملل می تواند همکاری کند.

تمایل و رغبت برای دخالت دادن عنصر دینی در سیاست چه در جریانات داخلی و چه

ص: 339

بین المللی به حقیقت خیلی خطرناک است زیرا دین و مذهب و شاید هر نوع ایدئولوژی و مسلکی عمل و اجرای هر نوع قانونی را که به طور کلی بیش از آن که جنبه عقیده و فکر معنوی داشته باشد جنبه عرف و عادت و قرارداد دارد به شدت آن را مشوش می سازد. اگر قانون ملل جدید علی رغم قوانین قرون وسطایی مسیحی و اسلامی، جهانگیر شده است از این جهت بوده است که دولت های اروپایی بعد از صلح وستفالی(Peace of westphalia) از دخالت دین در امور خارجی جلوگیری کرده و منابع عرفی را برای انطباق با حوایج خانواده ملل مأخذ عمل قرار داده اند.

بنابراین اسلام پس از یک دوره طولانی فشار و کسر و انکسار با مسیحیت منضم شدن به یک نظم جهانی را با این که منشأ پیدایش آن اروپای غربی است و در حال حاضر می رود که همۀ جهان را فراگیرد بالاخره پذیرفته است. (1)

مترجم :گوید

در این که مؤلف در سطور اخیر با استناد به دو منبع سابق الذکر درباره مقدرات موازین اسلامی و استهلاک جهان اسلام در سازمان ملل متحد به طور قاطعی اظهار نظر کرده و مداخله عنصر دین و مذهب را در ،قوانین خطرناک ،انگاشت گفتنی بسیار است که این جا مجال بحث تنگ ،است ولی اشاره به چند نکته ضرورت دارد:

1) هنوز عمر جهان به پایان نرسیده و سازمان ملل متحد با همۀ دبدبه و کبکبه نتوانسته است در جهان پر اضطراب فعلی کار مهمی که درخور احتیاجات جامعه بشر و موجب بسط عدالت و امنیت جهانی باشد انجام دهد به علاوه همان حق وتو (Veto) که برای هر یک از اعضای دولت های قوی قایل شده است دلیل کافی برای نقص کلی آن سازمان و شاهد روشنی است بر نقض غرض وانگهی تشکیل دولت غاصب و غارتگر اسراییل و بی اعتنایی به مقدرات میلیون ها جمعیت بشری در شمال آفریقا و سرگردانی نهصد هزار جمعیت بی پناه و آوارۀ فلسطینی در بیابان های سوزان و امثال این حوادث برهان قاطعی است بر عجز یا نقص این دستگاه

ص: 340


1- مؤلف مطالب اخیر را به صورت تلخیص از نوشته ر.ه ،انش چاپ ،نیویورک سال 1955 اخذ و اقتباس کرده است و نیز مراجعه شود به قانون بین الملل و ایدئولوژی ها مندرج در مجله آمریکایی قانون بین المللی شمارهٔ 48 سال ،1954 ، صفحات 626 - 616 به قلم کونسی رایت.

2) طرز تفکر مؤلف در این مورد با همۀ تتبع و تحقیقی که در موارد مختلف قضایی اسلام ،دارد عیناً طرز فکر همان رجل متفکر سیاسی است که چند سال قبل از تأسیس پاکستان به مرحوم محمد علی جناح قائد اعظم گفت:

«عجیب است که مردی مانند شما با همۀ اطلاعات حقوقی جهانی در قرن بیستم می خواهد بر اساس دین و مذهب حکومتی تشکیل دهد».

مرحوم قائد اعظم رحمه الله جواب داد:

«این که شما اسلام را در عداد مذاهب دانسته اید اشتباه ،است زیرا مذهب آن چیزی است که در دسترس فرقه های دیگر قرار گرفته و چه بسا که با پیشرفت و ترقی سازگار نیست به این قاعده اسلام را در مقایسه با مذاهب دیگر نباید مذهب نامید، بلکه:

اسلام منطق حیات و دارای مجموعه نظامات اجتماعی است...»

3) مؤلف از توجه به جمله معروف سیسرون که در مقدمه کتاب ذکر کرده است، در خاتمه گفتار غفلت کرده است.

4) به شرحی که در محل خود ثابت شده آن چه قرآن وعده داده است در همه موارد مصداق پیدا کرده و از این به بعد هم اطمینان داریم که رسالت جهانی اسلام، عملی خواهد شد و ثابت خواهد شد که ادعاهای مصلحین اجتماعی بشریت فعلی با داشتن سازمان ملل متحد و شورای امنیت و ادارات تابعه آن در برابر پرتو افشانی تعلیمات قرآن مجید که مبتنی بر تعمیم عدالت و تأمین حقوق بشریت است جز آرزویی بر اساس همکاری ارباب مطامع دنیوی چیزی نبوده است.

آری این بیان رهبر بزرگ انسانیت و نجات دهنده بشریت یعنی پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله است که فرمود:

﴿الْخَلْقُ اَمامَ الْحَقِّ سَواءٌ﴾؛ «همۀ مردم در پیشگاه قانون و در برابر حق یکسانند».

***

ما اطمینان داریم هر وقت بشر گمراه فعلی به آن مرحله از صلاح و سداد برسد، خواهد توانست این آرزوی بزرگ را جامه عمل بپوشاند و از هدایت و ارشاد قرآن که اصالت قوانین و نظامات آن مانند قوانین طبیعی و قوانین ریاضی مسلم است برخوردار گردد.

﴿أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ (1)

ص: 341


1- سوره هود، آیه 81

مآخذ اولیه

سنن ابوداود سلیمان بن الاشعث السجستاني

كتاب الاحكام السطانيه، تأليف ابویعلی محمد صلی الله علیه و آله الحسن الفراء

- الخراج تأليف ابویوسف یعقوب بن ابراهيم الانصاری

الرد على السير الأوزاعي

- اصول الدين تأليف عبدالقاهر بن طاهر

الفرق بين الفرق طبع .م زاهد بن الحسن الكوثرى

مختصر الفرق بين الفرق، تأليف عبدالرزاق بن رزق الله الرسعانى فتوح البلدان البلاذری انساب الاشرف

كتاب الجامع الصحيح تألیف ابوعبدالله محمد بن اسماعیل سنن داریمی

كتاب المنهاج المسلوك فى سياسة الملوک تألیف عبدالله عبدالرحمن آثار الاول في ترتيب الدول تأليف عبدالله الحسن.

كتاب فتوح مصر تألیف عبدالحکم ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله

سلوک الممالک فی تدبیر الممالک تألیف ابن ابی الربیع

شهاب الدین احمد بن محمد

كتاب الخراج تأليف ابن آدم، يحيى.

- الموطاً، تألیف مالک بن انس با شرح سیوطی

الكامل في التاريخ، تأليف ابن اثير

- رسل الملوك تأليف ابن الفراء

- الفصل فى الملل والاهواء و النحل، تأليف ابن حزم

- سيرة سيدنا محمد تألیف ابن هشام

تحفة الانفس و شعار سكان الاندلس، تأليف ابن هزيل

تحرير الاحكام فى تدبير الاسلام، تألیف ابن جماعه

المقدمه، تأليف عبدالرحمن بن خلدون

كتاب المغني، تأليف ابن قدامه

ص: 342

رسول اکرم در میدان جنگ

تأليف پرفسور دکتر حمیدالله حیدرآبادی

ترجمه سیدغلامرضا سعیدی

به کوشش

سید هادی خسروشاهی

ص: 343

ص: 344

مقدمه

به نام خدا

درباره مؤلف کتاب

آشنایی من با نام دکتر محمد حمیدالله حیدرآبادی به سال 1337 ش بر می گردد که در تبریز، به دیدار علامه مجهول القدر، حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج میرزا عباسقلی واعظ چرندابی، رفتم. علامه چرندابی از شاگردان مرحوم پدرم آیت الله سید مرتضی خسروشاهی بود و اهل قلم و بیان و تألیف و تدريس.. و کتابخانه شخصی او در تبریز شاید از معدود کتابخانه های خصوصی جامع و کامل بود و من بسیار مشتاق استفاده از این کتابخانه بودم در تابستان 1337 که از قم به تبریز برگشته بودم، در کتابخانه علامه چرندابی که به طور مطلق و بدون هیچ گونه محدودیتی در اختیار من بود که از کتاب های آن استفاده کنم روزی علامه چرندابی خبر داد که بالاخره مقالۀ سید جمال الدین حسینی اسدآبادی را در پاسخ به سخنرانی فیلسوف فرانسوی ارنست رنان توسط دوست دانشمندش دکتر حمیدالله حیدرآبادی مقیم پاریس به دست آورده است.

خلاصه این داستان چنین بود که علامه ،چرندابی به دلیل علاقه به تحقیق و بررسی درباره آثار و افکار سید جمال الدین دنبال این مقاله بوده و سرانجام در نامه ای به دکتر حمیدالله از او خواسته است که این مقاله را که در یک روزنامه پاریسی منتشر شده پیدا کند و برای او بفرستد دکتر حمید الله، پس از تفحص در «ژورنال دودبا» شمارۀ جمعه 18 ماه مه 1883 ،م، آن را پیدا کرده و پس از ترجمه به عربی و اضافه نمودن مقدمه ای درباره موضوع این پاسخ آن را برای علامه چرندابی فرستاده است و ایشان با تعلیقاتی ، آن را به مجلة «العرفان» ، (چاپ صیدا لبنان) فرستاده و در آن مجله به چاپ رسیده است.

با خوشحالی آن شماره را از ایشان گرفتم و چون در آن زمان وسایل کپی موجود نبود، به استنساخ آن پرداخته و سپس در قم با تعلیقاتی دیگر به فارسی ترجمه کردم و در سال 1339 در مجله «آستان قدس» رضوی که توسط مرحوم فخرالدین حجازی منتشر می شد درج گردید و بعد هم به شکل رساله ای مستقل در تبریز توسط کتابفروشی سعدی انتشار یافت. این سابقه آشنایی من با نام دکتر حمیدالله حیدرآبادی بود تا این که در سال 1347 ش با اتوبوس «میهن تور» از طریق ،ترکیه بلغارستان اتریش و آلمان به «فرانسه» رسیدم در این سفر که به دعوت انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا انجام گرفت، علاوه بر سخنرانی برای دانشجویان مسلمان با شخصیت های اندیشمند و برجسته اسلامی مقیم هم دیدار و گفتگو داشتم.

در پاریس همراه یکی از برادران دانشجو به دیدار پرفسور دکتر حمید الله حیدرآبادی رفتم. او در آپارتمانی کوچک و مالامال از کتاب به تنهایی زندگی می کرد از لوازم زندگی به کمترین آن ها اکتفا کرده .بود. از رادیو و تلویزیون و سالن پذیرایی و مبلمان خبری نبود. او مدت ها بود که از گوشت خواری هم

ص: 345

پرهیز داشت و به گیاهخواری و فرآورده های لبنی و غذایی غیر حیوانی بسنده می کرد.

در معتقدات مذهبی تا آن حد سنتی بود که مانند اغلب علمای شبه قاره هند در آن زمان «عکس» گرفتن را غیر مجاز می دانست و وقتی ما خواستیم از او عکسی به عنوان یادگاری بگیریم، گفت که آن را مجاز نمی داند و نمونه ای از عکسی را که به قول خود برای پاسپورت و از روی اضطرار آن را گرفته بود، به ما داد که در آخر همین مقدمه آن را می بینید...

متأسفانه از مجموعه آثار بیشمار وی فقط چند کتاب تاکنون به زبان فارسی ترجمه شده است که یکی از آن ها «رسول اکرم در میدان جنگ»- همین کتاب - است که توسط مرحوم استاد سید غلامرضا سعیدی در سال 1336 ش ترجمه و در تهران به چاپ رسید و چندی پیش نیز کتاب «سلوک بین المللی دولت اسلامی» توسط استاد گران ،قدر دکتر سید مصطفی محقق داماد ترجمه و منتشر گردید. همچنین کتاب تاریخی ارزشمند «الوثايق السياسية للعهد النبوى والخلافة الراشدة» توسط آقای دکتر سید محمد حسینی ترجمه شد و تحت عنوان نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اسناد صدر ،اسلام ترجمه و توسط انتشارات سروش در سال 1374 انتشار یافت.

دکتر حمیدالله در آن دیدار ضمن ذکر اسامی کتاب های چاپ شده خود گفت که مشغول تألیف کتاب «قرآن به صد و بیست زبان» است که در آن ترجمه های متعدد قرآن به صد و بیست زبان را معرفی خواهد .نمود این کتاب که بعدها در استانبول به چاپ رسید غیر از کتابی است که تحت عنوان «البيبلو غرافيا العالميه لترجمه معانى القرآن الكريم» توسط بخش فرهنگی سازمان کنفرانس اسلامی در ترکیه به چاپ رسید و نسخه ای از آن را دکتر اکمل الدین احسان اوغلو که مدتی مسؤول این بخش از سازمان کنفرانس اسلامی در استانبول بود به این جانب اهدا نمود. هم اکنون دکتر اکمل الدین احسان اوغلو رییس سازمان کنفرانس اسلامی است.

***

محمد حمید الله در محرم 1326 ه . ق در شهر حیدرآباد هند به دنیا آمد و پس از آموزش مقدمات، به دانشکدۀ «دارالعلوم» حیدرآباد وارد شد و مراحل مختلف درسی را در این دانشکده سپری نمود و سپس راهی غرب گردید و در آن جا موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته حقوق گردید و مراحل بعدی را تا دکتری در حقوق و فلسفه در دانشگاه بن آلمان و سپس دانشگاه سوربن پاریس به پایان رساند در حالی که فقط 28 سال داشت. پس از آن شصت سال تمام به تدریس در دانشگاه های مختلف غرب و کشورهای اسلامی مانند ،ترکیه ،مصر ، مالزی و تألیف ده ها کتاب به چندین زبان که بر آن ها تسلط کامل داشت پرداخت

دکتر حمیدالله با تسلط بر چندین زبان با اغلب مستشرقین و دانشمندان غربی - اروپایی، ملاقات گفتگو می کرد و در پاسخ به اتهامات مستشرقین و ارباب کلیسا ید طولانی داشت و مقالات متعددی نیز در این زمینه از او به یادگار مانده است. ایشان علاوه بر زبان های ،اردو ،فارسی، عربی، انگلیسی ،فرانسه، ایتالیایی آلمانی ترکی و روسی که بر آن ها مسلط بود در اواخر عمر خود به آموختن زبان تایلندی پرداخته بود.

تخصص اصلی دکتر حمیدالله در فقه و قانون بین المللی اسلامی بود و از آثار ارزشمند ایشان در این زمینه همان طور که اشاره شد، «سلوک بین المللی دولت اسلامی» است که خوشبختانه به زبان فارسی ترجمه و بارها چاپ شده است دکتر سید مصطفی محقق داماد که خود متخصص رشته فقه و حقوق بین الملل

ص: 346

است درباره اهمیت و ارزش این کتاب وی The Muslim Conduct of State که ترجمه آن را منتشر ساخته است چنین می نویسد:

«... نوشته حاضر برگردان یکی از بزرگترین آثار او در زمینه حقوق بین الملل عمومی از دیدگاه اسلام است. این کتاب اولین بار در سال 1935م در بن به زبان آلمانی منتشر شد و پس از آن توسط مؤلف به زبان انگلیسی، فرانسه و هندی ترجمه گردید و تاکنون بیش از 7 بار تجدید نظر و چاپ شده است. (1) تتبع انجام شده نشان می دهد که پس از انتشار این کتاب آن چه تاکنون به عناوین مختلف به زبان پارسی درباره حقوق بین الملل عمومی نوشته شده یا اعراب تحت عنوان «الفقه السیاسی» نگاشته اند و نیز آن چه در آکادمی لاهه تحت عنوان Islamic Doctrine of International Law تدریس شده اقتباس با واسطه یا بی واسطه یا لااقل متأثر از این اثر بزرگ است. ما به منظور حفظ امانت و نیز ارائهٔ روش جدید در تحقیق فقهی و حفظ غنای منابع که می تواند بهترین راهگشای پژوهشگران باشد متن اصلی را به پارسی برگردانده ایم. تخصص اصلی محمد حمیدالله فقه است، اما به سبک رایج در حوزه های معاصر تفقه نمی کند، بلکه با اشراف کامل بر کلیه آثار مطبوع و خطی در کتابخانه های مختلف دنیا و آگاهی بر تمدن ،تاریخ، جغرافیا و فرهنگ اسلامی در جهان از یک سو و از سوی دیگر آشنایی کامل به حقوق مدرن به ویژه فقهی نگاه افکنده و نظریه پردازی کرده است...» (2)

بعضی دیگر از آثار معروف دکتر حمیدالله عبارتند از:

1. ترجمه قرآن کریم به زبان فرانسه (که بیش از سی بار و هر بار در ده ها هزار نسخه در فرانسه و بلاد دیگر چاپ شده است).

2. زندگی و کارنامه پیامبر اسلام به زبان فرانسه در دو جلد (آخرین بار در سال 1989 چاپ شده است).

3. شناخت اسلام به فرانسه که به بیش از سی زبان دیگر نیز ترجمه و منتشر شده است.

4. نامه های سیاسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که برای نخستین بار در سال 1986 م در پاریس منتشر گردید.

5. فهرست ترجمه های «معانی القرآن» معرفی 120 ترجمه از قرآن مجید (چاپ استانبول)

6. تصحیح ترجمۀ صحیح بخاری به فرانسه (پاریس)

7. مجموعه نامه ها و اسناد دوران پیامبر و خلفا (به زبان عربی، چاپ بیروت)

8. تصحیح و تحقیق انساب الاشراف بلاذری (چاپ مصر).

9. كتاب الانوار ابن قتیبه (چاپ هند)

10. سیره ابن اسحاق (چاپ مغرب)

علاوه بر این آثار و ده ها اثر ،دیگر پروفسور حمیدالله در تهیه مقالاتی برای چند دائرۃ المعارف اسلامی که به زبان های ،اردو فرانسه و انگلیسی منتشر شده، شرکت داشته است. در سیره نبوی نیز دکتر حمید الله آثاری دارد که به تدریج و با عناوین ویژه ای آن ها را منتشر نمود و سپس مجموعه تکمیل شده آن ها را به دست چاپ سپرد که از آن جمله بود:

1. الرسول و حياته السياسيه 2. نظام الحكم فى العهد النبوى 3. تراتيب الدراسه والتعليم في العهد النبوى .

ص: 347


1- اولین بار در 1941 به زبان انگلیسی و بار هفتم با ویرایش تازه در 1987.
2- سلوک بین المللی دولت ،اسلامی ترجمه و تحقیق دکتر سید مصطفی محقق داماد، چاپ چهارم، تهران، سال 1386، صفحهٔ 1

4. ساحة القتال فى العهد النبوى 5. الرسول و وثائقه السياسيه 6. رساله السيره النبويه الى العصر الراهن

در این سیره نویسی دکتر حمیدالله به دنبال عبارت پردازی نیست و در تدوین حوادث زندگی پیامبر فقط به کتاب ها و منابع موجود اکتفا نمی کند بلکه در مواردی وارد تحقیق عملی و می دانی می شود که از آن جمله در موقع تألیف کتاب «رسول اکرم در میدان جنگ» برای بررسی مناطق و سرزمین هایی که پیامبر اکرم در جنگ های آن شرکت داشت چندین بار به «جزیرة العرب» سفر کرد و از میادین جنگ و مناطق مطرح شده در کتاب ها بازدید به عمل آورد و عکس ها و نقشه هایی تهیه نمود که در کتاب خود آن را نقل کرده است.

و در همین راستا در بررسی مسایل مربوط به دوران ورود پیامبر اکرم به مدینه به مسایلی از قبیل امور اداری اقتصاد و چگونگی زندگی و معیشت مردم و نیز چگونگی اخوت و برادری مهاجرین و انصار می پردازد که در اغلب سیرهای مکتوب و موجود در این زمینه ها کم تر بحث و بررسی به عمل آمده است.

دکتر حمید الله در مورد پاسخ به اتهامات مستشرقین و پدران روحانی هم از همین روش استفاده می کرد و هر تهمت و دروغی را که آن ها درباره پیامبر اکرم و اسلام و قرآن منتشر می نمودند، با دلیل و منطق و موازین علمی مورد بررسی قرار داده و پاسخ می داد.

در دیداری که من با او داشتم به خوبی روشن شد که دکتر حمیدالله تحت تأثیر تعصبات مذهبی، نژادی و ملی قرار ندارد و خود را فقط «مسلمان» و هویت خود را «اسلام» می داند او با این که در خانواده و محیط شافعی به دنیا آمده و پرورش یافته بود، اما بیش تر به تحقیق در منابع فقهی حنفی پرداخت و آثار فقهای حنفی را تصحیح، تکمیل و منتشر نمود حتی کتاب او دربارۀ سلوک بین المللی در دولت اسلامی هم مبتنی بر آرا و افکار علمای مذهب حنفی است و دربارهٔ مسایل جهان اسلام هم دیدگاه کاملاً اسلامی دارد و به فرقه مذهب و سرزمین خاصی تعصب نمی ورزد و با احترام نقل می کند که امام صادق علیه السلام استاد ابوحنیفه بوده است. دکتر حمیدالله از لحاظ زندگی مادی هرگز به فکر رفاه و آسایش مورد پسند اهل زمان نبود. با زندگی به اصطلاح «درویشی» به سر برد و هزینه زندگی خود را از راه تدریس و تألیف تأمین می کرد و از قبول هرگونه هدیه و جایزه ای خودداری می نمود

در دوران ریاست جمهوری ضیاء الحق در پاکستان بالاترین نشان «جمهوری اسلامی پاکستان» همراه یک میلیون روپیه جایزه نقدی به او پرداخته شد که بلافاصله مبلغ مزبور را به «مرکز تحقیقات اسلامی» در اسلام آباد اهدا نمود و در مصاحبه ای گفت: «من اگر این جایزه را برای خود بپذیرم، پس برای آخرت خود چه توشه ای فراهم کنم؟»

در سال 1414ه- 1994م هم جایزه بین المللی «ملک فیصل» در مورد «خدمت به اسلام» به دکتر حمیدالله تعلق گرفت ولی او از پذیرفتن آن هم خودداری نمود و ضمن تشکر از اهدا کنندگان گفت: «من آن چه را که نوشته ام برای خدا،بود اجازه بدهید که نیت من فاسد و مغشوش نشود».

دکتر حمیدالله بیش از 160 جلد تألیف و تحقیق و تصحیح و بیش تر از 935 مقاله، به زبانهای مختلف از خود به یادگار گذاشت. ابوذروار زندگی کرد و پس از 94 سال تلاش و کوشش صادقانه و مخلصانه، سرانجام در 13 شوال 1423ه- ، 17 دسامبر 2002م در یک سفر علمی در آمریکا درگذشت و به حق پیوست.

سید هادی خسروشاهی

قم: 88/8/28

ص: 348

به نام خداوند دانا و توانا

مقدمه مترجم

دستگاه گران مایه تعلیم و تربیت اسلام در سایه ،وحی عهده دار نظم و ترتیب زندگانی افراد و اجتماعات بشری و ضامن صلاح و سداد نوع انسان است. این دستگاه برای رفع نیازمندی ها و حل مشکلات قوانینی مقرر داشته است تا همگان در کلیه زمان ها با رعایت آن قوانین از نعمت آسایش و آرامش برخوردار بوده و در نتیجه صلح و سلامت سراسر جهان را فراگیرد.

ولی به طوری که نزد همۀ متفکرین جهان آشکار است، در نهاد آدمی از هر رنگ و تیره، غریزه ها و عواطفی وجود دارد که به جز با قدرت ،حکومت نمی توان جلوی طغیان آن را گرفت. نیز در هر جامعه ای افرادی دیده می شوند که عنصر فساد در نهاد آن ها بر عنصر صلاح و سداد غلبه دارد و برای درمان این ،درد دارویی جز قدرت یافت نمی شود و این معنی به لسان وحی و ترجمان نبوی با این عبارت به ما رسیده است که فرمود:

«من الناس من لا يصلحه الاالسيف» يعنی یک دسته از مردم جز به وسیلهٔ شمشیر اصلاح نمی شوند.

لذا وجود حکومت برای هر جامعه ای به منزلهٔ سنگ اول بنای اصلاح شناخته شده است. حکومت بایستی از طرفی قوانین و مقررات را به نیابت از عموم مردم به موقع اجرا بگذارد و از طرف دیگر بایستی با همان قدرتی که مردم به او داده اند جلوی متجاوز و متعدّی را که از شکستن سدّ نظم و انضباط لذّت می برد، بگیرد.

فرهنگ پردامنۀ اسلام حکومت و وضع قانون را به طور کلی مخصوص به آفرینندهٔ کاینات می داند و در مواردی که نصّ صریحی در قانون نباشد طرقی را برای استفاده تعیین کرده است تا دست مردم در جریان امور حیاتی بسته نباشد. از جمله این راه ها، قاعدۀ شور و مشورت است که در امور عرفی توافق بر آن را تصویب کرده است.

ص: 349

به هر حال همه مسلمانان همیشه و همه جا ناگزیر از تبعیت قوانین حکومت اسلامی هستند

اسلام کسانی را که در اجرای اوامر خدایی شایستگی تمام از خود بروز دهند و بتوانند این قوانین را به بهترین نحو به انجام رسانده و از مشکلات نهراسند، «مجاهد» خوانده و عمل آنان را «جهاد» می نامد. البته اصطلاحاً کلمه مجاهد بر کسی اطلاق می شود که به وسیلهٔ دفاع و جنگ از حقوق اسلام و مسلمین ولو با نثار خون خود حمایت کند.

برای این وظیفه مهم در فقه اسلامی فصلی به نام «جهاد» اختصاص داده شده که تمام قوانین جزیی و کلی مربوط به این عمل در آن جا با شرح و بسط بیان شده است. این نکته نیز شایان توجه است که این وظیفه مقدس با همه مشکلات و مخاطراتی که در بردارد، در برابر مبارزه و جهاد با نفس یعنی سرکوبی مشتهيات نفسانی و تمایلات و رغبت های شیطانی «جهاد اصغر» خوانده شده است و جهادی که وظایف آن را علم النفس ( روان شناسی) و علم اخلاق تعیین می کند «جهاد اکبر» نامیده شده است.

البته محتاج به ذکر نیست که این نحوه جهاد یعنی مقهور ساختن حس پلید خودخواهی خودبینی و خود پرستی مخصوص برگزیدگان و بزرگانی است که در صف اول ستارگان فروزان آسمان دانش و بینش قرار گرفته اند و همچنین ناگفته نماند که جهاد اصغر نیز که عبارت از داوطلب شدن در اجرای مقررات و نظامات اسلامی و جلوگیری از عصیان آشوب طلبان داخلی و متجاوزین خارجی است و با فداکاری و جانبازی ملازم است: «کار هر بافنده و حلاج نیست!»

باری در مکتب تعلیم و تربیت حیاتی اسلام این وظیفهٔ مقدس به عنوان رکنی قویم از ارکان دین حنیف، بلکه عالی ترین درجات کسب فضیلت شمرده شده است. از این روست که رهبر بزرگ انسانیت و آخرین معلم بشریت صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿الجهاد سنام الدین﴾؛ جهاد و مبارزهٔ در راه اعلای کلمه حق و جلوگیری از شرارت داخلی و تجاوزات خارجی آخرین و بالاترین مرحلۀ ایمان و وظیفه شناسی است.

از این بیان شریف نبوی بر می آید که دین به منزله کوهی است که هر متدیّنی باید در سایهٔ تربیت بدنی و تقویت روح و علو همت جسم و جانش را تقویت کند تا بتواند کوهنورد شود و از ضعف فتور سستی و دون همتی نیز بایستی احتراز جوید تا وقتی که به پای کوه می رسد از طی طریق و صعود بر کوه فرو نماند؛ بلکه چون شاهین بلند پروازی خود را به قله کوه برساند برای تأیید همین منظور است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

ص: 350

﴿الْمُؤْمِنُ الْقَوِیّ خَیْرٌ مِنْ مُؤْمِن الضَّعِیف﴾؛ مرد با ایمان قوی و نیرومند بر مؤمن ضعیف برتری دارد.

آری! بر اثر نشر چنین عقیده و ایمان و چنین تعلیم و تربیتی بود که معدودی مردان مجاهد در سایه رهبری و ارشاد عملی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اجتماع بی سر و سامان بشر آن روز، آن گونه سامان دادند و سپس در برابر متجاوزین به حقوق انسانیت و دشمنان عدل و انصاف و مخالفین برادری و برابری و بالاخره به کوری چشم خود پرستانی که از شیره جان ناتوانان تغذیه کرده و کوس برتری و فزونی طلبی می کوبیدند شالوده چنان حکومت و جامعه ای را ریختند که چشم جهانیان را خیره کرد.

این موفقیت درخشان مولود فداکاری و جهاد مجاهدینی بود که برای دفاع از حق و برتافتن دست ستمگران و بالا بردن مقام انسانیت قیام کردند و با نثار خون پاکشان قانون جنگل را مبدل به قانون انسانیت نمودند. صد البته چنین معجزه اجتماعی جز در سایه هدایت و ارشاد و جز در پناه سعی و عمل صاحب اعجاز صلی الله علیه و اله نمی توانست انجام بگیرد.

امتیاز این معجزه یعنی غلبۀ گروهی مظلوم بر مشتی ظالم و ستمکار در مدتی کوتاه از این لحاظ مورد اعجاب است که فرمانده کل قوای اسلام صلی الله علیه و آله فقط در معرکه بدر دست تضرّع و دعا به آسمان بلند کرد و با راز و نیاز از قدرت لایزال استمداد نمود.

ولی در سایر موارد با فکر و اندیشه درایت و بصیرت و با شور و مشورت و زحمت و مشقت و نیز طرح نقشه جنگی دقیق آن موفقیت ها را احراز کرد و راه اصلاح را به روی همه گشود تا پیروان حضرتش با توجه به این سابقه بتوانند این طریق را دیده و دانسته طی کنند و نگویند: «او پیغمبر بود و توانست و ما نمی توانیم، زیرا پیغمبر نیستیم». آری:

به قاب قوسین آن را برد خدای که او

سبک شمارد در چشم خویش وحشت غار!

با توجه به همین معنی استاد جلیل و محقق عالی مقام پروفسور دکتر محمد حمیدالله استاد سابق حقوق دانشگاه عثمانیه در حیدر آباد دکن و استاد فعلی در دانشگاه کلژ دو فرانس (پاریس) این اثر ابتکاری را در طی سه سفر به حجاز تهیه و به زبان انگلیسی نشر داده است و نگارنده سعادتمند است که ترجمه فارسی آن را در معرض مطالعهٔ فارسی زبانان می گذارم.

البته مطالعۀ این مجموعه نفیس برای همه علاقمندان مخصوصاً ارباب تحقیق سودمند خواهد بود، ولی بدون شک برای محصلین دانشکدۀ نظام و افسران مسلمان بیش تر از همه

ص: 351

می تواند مورد استفاده واقع گردد. امیدوارم آن طبقهٔ خاص با عنایت و توجّه بیش تری از این همه تحقیق دقیق برخوردار گردیده و بر افتخارات اسلامیشان بیفزایند و اینک که سال به پایان می رسد آن را به عنوان ارمغان و هدیه سال جدید بپذیرند.

تهران به تاریخ بیستم اسفند ماه 1336

مطابق بیستم شعبان المعظم 1376

سید غلامرضا سعیدی

ص: 352

مقدمة مؤلف

اشاره

مندرجات این رساله قبلاً به صورت مقالاتی در مجلهٔ «اسلامیک ریویو» به سال 1952 و 1953 منتشر شد. در چاپ حاضر بعضی از اشتباهات تصحیح و نکاتی چند بر آن افزوده شد، بدون این که در اصل مطلب تصرفاتی شده باشد.

اینک که مقالات مزبور به صورت مستقل و جداگانه چاپ می شود، از فرصت استفاده کرده و در پاسخ یک عده از خوانندگان می گویم:

این دوستان با تقوا و خوش نیت که همه از رفقای اسلامی من ،هستند تعجب کرده اند که در ضمن تشریح غزوات رسول اکرم صلی الله علیه و آله به هیچ وجه به معجزات آن حضرت اشاره نکرده ام. خاضعانه به عرض ایشان می رسانم که من دربارۀ زندگانی کلیات پیغمبر صلی الله علیه و آله بحث نکرده ام تا درباره این موضوع نیز بحث شود. قرآن اولین و مهم ترین معجزهٔ آن حضرت است و اگر آن حضرت تمام موفقیت هایش را فقط به وسیلۀ معجزات انجام می داد، ممکن نبود که زندگی وی «اسوه حسنه» یعنی سرمشق کامل باشد تا مردم بتوانند کارهای او را مطابق آن چه در قرآن بیان شده است تبعیت کرده و صورت عملی به آن بدهند و هرگاه جنبه بشری زندگی ایشان که تابع علت و معلول است در معرض مطالعۀ مردم گذاشته نشود- با توجه به این که پاره ای از افراد به معجزات معتقد نبوده و برخی به آن اعتماد نمی کنند - مردم در کشمکش زندگی نمی توانند از آن استفاده کنند و به عبارت دیگر رفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله برای مردم ارزش آن را نخواهد داشت که سرمشق قرار گیرد.

برای کسانی که بخواهند از معجزات پیغمبر صلی الله علیه و آله و از امکان علمی بودن و مبنای فلسفی آن مطلع شوند می توانند به کتاب هایی که در سیره نبوی نوشته شده است- مانند تألیفات شبلی نعمانی و سید سلیمان ندوی - مراجعه کنند. کوشش و اهتمام شخصی من در تهیه و تنظیم مطالب این رساله ناشی از خوشه چینی هایی است که در اطراف حوادث داشته ام تا بتوانم جنبه عالی بشری و سیره عملی زندگانی حضرتش صلوات الله علیه را روشن کرده باشم.

ص: 353

در سپتامبر 1939 در دانشگاه سوربن به طور اختصار دربارهٔ «میدان های جنگ در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله» کنفرانس دادم و در ضمن آن نقشه های میدان های جنگ پیغمبر صلی الله علیه و آله به وسیله چراغ «لانترن» روی پرده نمایش داده شد. سپس همان مطالب به زبان اردو ترجمه و در نشریه علمی «دانشگاه عثمانیه» در حیدرآباد دکن و پس از آن بعد از تنقیح، در سال 1945 با نقشه ها و عکس های متعدد به زبان اردو چاپ شد.

بعد از آن تاریخ موفق شدم که مواضع مورد بحث را بازدید کنم. این توفیق مقرون با مطالعات بیش تر موجب گردید که در موارد ،بسیاری مخصوصاً در غزوۂ خندق، تصحیحات و اضافاتی صورت گیرد فرصتی را که برای طبع اولین رساله در زبان انگلیسی به دست آورده بودم مرا به آخرین تحقیق درباره حوادث و وقایع رهبری کرد و هنوز امیدوارم که روزی بتوانم شخصاً سرزمین خیبر و موضع غزوۂ معروف خیبر را مورد رسیدگی قرار دهم و این نقیصه مهم را جبران کنم در این جا مراتب سپاسگزاری خودم را از مهندس و سیاح معروف آمریکایی مستر ک.س. تویچل که نقشهٔ سرزمین خیبر را که به سال 1942 به آن سرزمین مسافرت کرده بود با کمک حافظه تهیه و در دسترس من گذاشت و همچنین به صورت های دیگری به من مساعدت کرد ابراز می دارم

محمد حمید الله

ص: 354

فصل اول: توضیحات مقدماتی

اشاره

در سال های اخیر اصول ،جنگی بر اثر توسعه علوم طبیعی چنان تغییر کرده است که جنگ های قدیم با این که هر یک در زمان خود مبدأ تاریخ شناخته می شده، فعلاً در حکم بازیچه شناخته می شوند دولت های بزرگ با یک حرکت قلم در هر یک از دو جبهه میلیون ها سرباز تجهیز می.کنند ابزارهای جنگی به قدری تغییر شکل داده که ماشین های جنگی مهلک دوران جوانی ما به جای آن که در میدان های جنگ مورد استفاده باشد، بهتر و مفیدتر آن است که در موزه گذاشته شود.

وسایل ارتباط و اطلاع و حمل و نقل از لحاظ سازمان ،قدرت سرعت و عدد، به قدری تغییر کرده اند که کاری که سابقاً ماه ها به طول می انجامید، اکنون در ساعت و دقیقه ای انجام می گیرد

با توجه به این سوابق، ممکن است این طور تصور شود که امروزه شرح و توضیح جنگ های قدیم - هرچند از نظر تاریخ نویس مهم یا جالب باشد - ارزش عملی نظامی نخواهد داشت ولی مطلب این طور نیست زیرا در مدارس نظامی انگستان هنوز به محصلین دوره اول تعلیم می دهند که:

«همۀ افسران باید بدانند که مهم ترین قسمت تعلیمات آن ها کاری است که شخصاً باید انجام دهند... بدون تردید یادگیری تاریخ نظام برای فراگرفتن معنی واقعی اصول جنگ و به کار بردن اصول و مبادی آن و برای بحث و فحص در نقش مهمی که ذات و ماهیت بشری در كلية عمليات ایفا می کند حایز مهم ترین مقامات است.... تاریخ نظام، به طوری که قبلاً گفته ،شد برای تعلیم ،افسران دارای اهمیت زیادی است».

بدین جهت است که هر سال یک میدان مانور مخصوصاً دوره معینی برای یک مانور مخصوص انتخاب می شود تا در ضمن فصول معین ،تحصیل این دوره آزمایش فردی نیز

ص: 355

برگزار شود.

در مطالعه تاریخ نظام باید مقصود این باشد که اسناد جنگ های گذشته برای عصر حاضر دروس عملی باشد و خواندن تاریخ نظام فقط به منظور کسب اطلاع از حوادث چندان ارزشی نخواهد داشت.

اندازه و میزان لشکرهای جدید و اسلحه و ابزار موجود و وسایل ارتباط بسیاری از دروس گذشته را برای زمان حاضر غیر عملی می نماید ولی ماهیت و طبیعت بشری و اصول اساسی ،جنگ تغییر پذیر نیست و بدین جهت است که حتی از قدیمی ترین میدان های جنگی نیز می توان درس های ذی قیمتی آموخت» (1)

اهمیت جنگ های رسول اکرم صلى الله عليه و سلم برای فرد ماهر در فنون جنگی

بدیهی است که مطالعه کامل میدان های جنگ قدیم فقط در صورتی ممکن است که با کمال دقت مورد پژوهش قرار گرفته و بتوانیم تحقیق کنیم که فرماندهان قدیم چگونه آن اصول را به کار بسته و چه نتایجی از آن به دست آورده اند.

اشخاص و افراد در جنگ های رسول اکرم صلی الله علیه و اله برجستگی خاصی دارند و یک سر و گردن مافوق بسیاری از جنگ های گذشته و حاضر شناخته می شوند.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله اغلب با دشمنانی می جنگید که افراد آن ها سه تا ده برابر نفرات مسلمین بودند و عملاً همیشه پیروزمند بود.

امپراطوری محمد صلی الله علیه و آله که از چند خیابان شهر پایتخت آغاز شد روزانه 274 میل مربع توسعه یافت آن حضرت پس از ده سال فعالیت سیاسی در دم واپسین و موقع رحلت بر بیش تر از یک میلیون میل مربع حکومت می کرد این مساحت معادل تمام خاک اروپا به جز روسیه بود. به طور قطع این محوطه در آن روزها مسکن میلیون ها نفر جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع فقط یک صد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدان های جنگ از بین رفتند. (2) تلفات ،مسلمین روی هم رفته در مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود.

به علاوه این اندازه احترام به خون ،بشر متانت در تسخیر و تصرف تغییر روحیه

ص: 356


1- نقل از نظامات اداره امور جنگی صفحه 23، چاپ لندن، سال 1934
2- این عده شامل مقتولین یهودیهای بنی قریظه که طبق قانون تورات و بر حسب انتخاب حکم خودشان (با قهر و غلبه) پس از تسلیم شدن صورت گرفت، نیست.

مغلوبین استهلاک و انحلال کامل آن ها در داستان های بشری امری بی نظیر است. همچنین است به وجود آوردن چنان افسران آزموده و محبوبی که در مدت پانزده سال پس از رحلت رهبر و پیشوایشان سرزمین هایی را به وسعت میلیون ها متر مربع از حالت از حالت هرج و مرج مستمر و دایم نجات دادند و آن را مبدل به محیط صلح و صفای اسلامی کردند. تمام این سرزمین ها که در سه قاره واقع شده بود تحت حکومت شهر مدینه اداره می شد. (1)

این آثار و علایم و امثال آن ها حس کنجکاوی شدیدی در ما ایجاد می کند تا دربارهٔ جنگ های زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله به مطالعه و تحقیق بپردازیم.

مبارزات پیغمبر صلی الله علیه و آله با جنگ هایی که برای مقاصد دنیوی انجام می گیرد، هیچ گونه قدر مشترکی ندارد جز این که فقط نام آن جنگ است و در ضمن مطالعهٔ جنگ های او حقیقت گفته او را ملاحظه می کنیم که می فرماید:

«من پیغمبر جنگم و پیغمبر رحمت».

مشكلات نوشتن جنگ های پیغمبر صلی الله علیه و آله

انجام این وظیفه آسان نیست چرا که صرف نظر از منابع ،عربی، زبان هر یک از السنه ملل متمدن جهان کم و بیش به تفصیل درباره حیات مردی که قرآن او را ادلۀ «رحمة للعالمين» یعنی وسیلۀ رحمت برای همه ملل خوانده است بحث طولانی- چه دوستانه و چه خصمانه - به عمل آورده و در جنگ های وی هیچ ابهامی از نظر تاریخی وجود ندارد.

مع ذلک تاکنون از نظر نظامی درباره جنگ های او چیزی نخوانده و نشنیده ام. نوشتن درباره جنگ های هزار و سی صد و چند سال قبل با آن همه ،غرابت مستلزم دانستن حقایق تاریخی و اطلاعات نظامی است

من محصّل تاریخ نیستم و نیز توفیق آن را نداشته ام که در نظام خدمت کنم؛ چرا که وقتی خودم را برای تحصیل علوم نظامی آماده می کردم به واسطه عدم تناسب جهات جسمانی در ارتش پذیرفته نشدم و چون نمی توان در انتظار کسی نشست که واجد هر دو جنبه باشد و این

ص: 357


1- یعنی اروپا، آسیا و آفریقا طبق نقل تاریخ طبری در سال 27 هجری و هنگام خلافت عثمان بود که لشکریان اسلام وارد اندلس (اسپانیا) شدند و حتی پس از آن که ارتباطشان با عربستان قطع شد و قوای امدادی هم به آن ها ،نرسید همان جا ماندند. طارق 65 سال بعد وارد جبل طارق شد. حوادث و وقایع، جلد ،1 صفحه 2817؛ گیبون نیز همین نظر را به طور ابهام ارائه می کند کتاب انقراض و سقوط امپراطوری روم، جلد 1، صفحهٔ 555

وظیفه را برعهده گیرد لذا به این اقدام مبادرت ورزیدم.

حقایقی را که در نتیجه مطالعه و نیز بازدید سه باره میدان های جنگ مربوطه به دست آوردم به طور وضوح در این رساله شرح داده شده است. قصد من این نیست که به دیگران از این جهت بهره ای داده باشم بلکه امیدوارم که علاقه کسانی را که واجد صلاحیتند برانگیخته باشم تا این حقایق را بررسی کرده و نتایج بهتری به دست آورند.

مطالعه و رسیدگی کلی

معارضۀ مردم مکه و طایف در برابر کوشش پیغمبر صلی الله علیه و آله در نشر توحید

همه کس می داند که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله سیزده سال قبل از هجرت (سال 610 مسیحی) دعوت و تبلیغ برای یگانگی خدا را در شهر مکه (1) آغاز کرد و گفت که بر حسب مأموریتی که خدا در غار حرا به او وحی کرده مبعوث شده است.

این دعوت از طرفی علیه عقیدهٔ رایج بت پرستی وراثتی موجود بوده و از طرف دیگر بدین معنی بود که مُبلّغ توحید را به عنوان رهبر و پیشوا بپذیرند.

از آن جا که مفهوم قسمت اخیر انتقال ریاست به خانوادۀ کوچک تری بود، نه فقط سایر ،افراد بلکه اقوام سالخورده پیغمبر صلی الله علیه و آله از طایفه بنی هاشم نیز آشکارا با وی مخالفت کردند. وقتی که بزرگان شهر به معارضه و مخالفت قیام کنند به طور معمول، عامه مردم نیز مانند خس و خاشاک که در برابر تند باد قرار می گیرد به مخاصمه بر می خیزند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله تمام وقت کوشش و مقاومت خودش را متمرکز در توسعه و پیشرفت نهضت اصلاحی خویش قرار داد

مع ذلک پس از گذشت هشت تا ده سال نه تنها شهر کوچک مکه تغییر وضع نداد، بلکه حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز دچار خطر شده و مخالفت به حد اعلای شدت رسید.

خدیجه عیال محبوب پیغمبر صلی الله علیه و اله و ابوطالب عمو و حامی وی تقریباً مقارن یکدیگر فوت کردند. این دو مصیبت حرمان و مشکلات بزرگ و غیر منتظره ای برای او ایجاد کرد. رییس جدید ،قبیله ابولهب عموی پیغمبر صلی الله علیه و اله بود. او که از آغاز امر نیز مخالف سر سخت وی بود، شروع به اذیت و آزار نموده و بالاخره نهضت او را غیر قانونی اعلام کرد و همه با وی

ص: 358


1- برای مطالعۀ زندگی سیاسی و اجتماعی شهر مکه در این دوره مراجعه شود به مقالهٔ مندرج در مجلهٔ «فرهنگ اسلام»، چاپ حیدرآباد دکن، سال 1938.

قطع رابطه کردند.

محمد صلی الله علیه و آله ناگزیر شد از شهر خارج شود و حمایت کنندگان تازه ای را به دست آورد.

خانواده دایی های وی بنو عبد يعليل (ابو نعمان المنقی) در طایف زندگی می کردند به طوری که ابن هشام (1) می گوید عموی جوان تر و دوست وی عباس در طایف از لحاظ تجارت و معاملات صرافی نفوذ زیادی داشت به علاوه طایف با مکه فاصله زیادی ندارد، زیرا فاصله بین این دو شهر در حدود پنجاه میل است.

من شخصاً در سال 1939 ساعت 5 بعد از ظهر از مکه بر الاغی سوار شده و به طرف طایف رهسپار شدم نیمه شب به پای کوه «کراع» رسیدم و صبح روز بعد این سفر کوهستانی را به پایان رسانده و قبل از ظهر به طایف وارد شدم شترهایی که از طریق جعرانه به طایف روند این فاصله را در دو روز طی می.کنند راه اتومبیل قدری طولانی تر و حدود هفتاد میل است. در مراجعت به رغم همۀ توقف های اتومبیل به فاصلهٔ 4 ساعت به مکه رسیدم.

عکس

نقشه عربستان

ص: 359


1- شرح این موضوع در صفحهٔ 273 از ترجمه انگلیسی تاریخ ابن هشام اقتباس شده است.

شهر طایف آن روزها نیز مانند حال حاضر به خاطر جنبه ییلاقی آن برای مردم مکه جالب و جاذب بود، ولی محمد صلی الله علیه و آله در آن زمان از جهت دیگری جلب طایف شد محمد صلی الله علیه و آله به همراهی غلام آزاد کرده خود به نام زید بن حارثه که خدمت گذار او بود، به طایف مسافرت کرد و با این که چندان امیدوار نبود به منظور آزمایش به این شهر وارد شد. اقوام وی در این شهر از او روی برتافته و بدتر از بیگانگان با او رفتار کردند.

روح مادّه پرستی در طایف بیش تر از مکه حکومت می کرد چرا که مکه بازار محصولات طایف بود و در فصل گرما هر ساله ثروتمندان مکه به این جا منتقل می شدند و طایف از وجود آن ها منتفع می شد شاید به این علت بود که مردم طایف حاضر نبودند مردم مکه را از خود برنجانند. به علاوه دعوت کننده این کیش در طایف دچار همان مشکلات و موانع مکه بود؛ چرا که متنفذین محلی در این شهر نیز احساس می کردند که نشر این دعوت به قدرت و حیثیت آن ها صدمه می زند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله به دایی هایش متوسل شد که حداقل از افشای دعوت وی خودداری کنند، ولی مفید فایده نبود.

امروزه در طایف می توان باغات و اماکنی را که پیغمبر صلی الله علیه و اله در آن تاریخ به آن ها پناه برده بود، دید و نیز باغی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و مستخدمش هر دو با پاهای خون آلود - بر اثر جراحاتی که در نتیجه سنگ اندازی های ظالمانه کودکان شرور کوچه و بازار وارد آمده بود - بدانجا پناه برده بودند دیده می شود.

گفته شده است که مالک این باغ که مرد رحیم و رئوفی بود از پیغمبر صلی الله علیه و آله با چند خوشه انگور توسط غلام مسیحیش به نام «عداس» پذیرایی کرد. این باغ ها و مزارع فعلاً در خارج از شهر طایف هستند در سال 139 ه- در این مواضع مسجدهای کوچکی به یاد آن دوران ساخته شد که اکنون محتاج به تعمیر است.

مردمی که در جشن های سالیانه نزدیک مکه جمع می شدند به دعوت پیغمبر صلى الله عليه و سلم با نظر بی اعتنایی می نگریستند.

هر چند دعوت وی در مکه غیرقانونی اعلام شده بود لکن از این لحاظ که در طایف نیز کسی به دعوت وی روی مساعد نشان نداد پیغمبر صلی الله علیه و آله مراجعت به مکه را اولی دانست هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله به اطراف مکه ،رسید کوشش فراوانی به کار برد تا از حمایت یکی از شخصیت های محلی غیر مسلمان برخوردار شود.

معمولا هیچ عربی ولو به قیمت جانش از قبول چنین درخواستی خودداری نمی کند؛

ص: 360

لکن با توجه به اوضاع و احوال و شرایط آن دوره، رضایت به این امر مستلزم ابراز کرامت و شرافت فوق العاده ای بود. بالاخره پیغمبر صلی الله علیه و اله پس از سه بار تلاش توفیق حاصل کرد و مطعم بن عدی و پسرانش به همراهی وی تا کعبه آمدند و او را به سلامت رساندند. پیغمبر صلی الله علیه و اله در آن جا نماز گذارد و سپس به خانه اش رفت. (1) احتمالاً بایستی وعده داده باشد که دیگر به طور علنی در مکه دعوتش را نشر ندهد. در این هنگام بالغ بر ده سال از بعثت وی گذشته بود.

در خارج از مکه هیچ گونه مانعی برای فعالیت وی وجود نداشت. مجالس جشن های سالیانه از قبیل ،عکاظ مجنه ذوالمجاز و غیره قبل از اسلام برگزار می شد و هیچ یک از این اماکن، فاصله زیادی با مکه نداشت. مجمع زوار در منی نیز با فاصله تقریباً دو یا سه ميل خارج مکه محوطه وسیعی بود. البته مشکلات دعوت در این میادین نیز کم تر از مکه نبود. بنابراین رسول اکرم صلی الله علیه و اله چند ماه پس از مراجعت از طایف در ماه ذی حجه - 3 سال قبل از هجرت - با پانزده دسته مختلف از زواری که از چهار گوشهٔ عربستان می آمدند، تماس گرفت.

حضرت از طرفی اصول و ارکان رسالتش را برای آن ها بیان می کرد و از طرف دیگر از آن ها تقاضا می نمود که از او حمایت کرده و او را به سرزمین خودشان ببرند تا فعالیتش را در آن جا ادامه دهد و بالاخره به آن ها وعده می داد که به زودی خزاین قیصر و کسری در اختیار کسانی قرار خواهد گرفت که از او پیروی کنند (2)

آن روزها این وعده ها به نظر مردم مضحک می نمود و آن را مسخره می انگاشتند. البته اگر فردی وعده او را طعن می زد و مسخره می کرد افراد دیگر او را به شدت توبیخ می کردند و باز افراد دیگری بودند که خود را معذور داشته، مؤدبانه می گفتند:

«مردم وابسته به او جرأت ندارند تا با قرشی های مکه خصومت بورزند».

چه استقامتی داشت! به هر یک از دسته جات پانزده گانه، یکی پس از دیگری مراجعه می کرد و آن ها را می آزمود. در هر یک از این مراجعات نیز یک نفر قرشی متعصب پشت سر او بود و او را «ساحری مجنون» معرفی کرده دعوتش را بیهوده می خواند و در عین حال مکی ها را به معارضه با وی می انگیخت. (3)

ص: 361


1- سیره ابن ،هشام ترجمه انگلیسی، صفحه 273
2- ابن هشام صفحه 278
3- ابن هشام، صفحه 282

پیمان عقبه

نزدیک صحرای منی و در دو طرف راه مکه رشته کوه هایی مانند دیوار سر برافراشته است. وقتی که از مکه به راه افتادید به فاصلهٔ تقریباً دویست متر قبل از آن که وارد صحرای منی شوید، سمت چپ این رشته کوه پیچی است به شکل کمان یا نیم دایره، به وسعت مسجد جامع دهلی یا کلیسای سن پول در انگلستان این موضع «عقبه» خوانده می شود و به عبارت صحیح تر باید گفته شود، «نزدیک عقبه». چرا که کلمۀ عقبه به معنی معبر کوهستانی و به تعبیر دیگر راه کوهستانی است که بین دو رشته کوه موازی واقع شده باشد. مورّخین قدیم این نقطه را «عند العقبه» خوانده اند.

عکس

موضع عقبه: پیچ طرف دست چپ محل انعقاد پیمان عقبه را نشان می دهد. مسجدی که در داخل پیچ بنا شده است موسوم به مسجد العشره است.

ص: 362

در داخل پیچ عقبه برجستگی بزرگی مانند یک دیوار وجود دارد و در پای این دیوار مشاهده می شود این جا محلی که پیمان عقبه به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه و اله در اراضی مزروعی آن جا منعقد گردیده است. در ایام گذشته مسجدی با اندازه متوسط، به یاد این پیمان ساخته شده است. قدمت این مسجد از این جا پیداست که کتیبه هایی به خط کوفی در آن جا دیده می شود. در سال 1947 که من به این نقطه مسافرت کردم مسجد سقف نداشت و فقط چهار ستون آن بر جای مانده بود مردمان محلی فعلاً آن را مسجد العشره می نامند، لکن شکی نیست که این مسجد محل پیمان عقبه بوده است چرا که متخصص در تاریخ مکه، تقی الدین الفاسی، در جلد سوم تاریخش که درباره این شهر مقدس نوشته و آن را «تحصیل المرام فی اخبار البلد الحرام» نامیده است، می نویسد:

«و مسجد عقبه... این مسجد نزدیک معبر کوهستان منی «عقبه» واقع است. فاصله بین مسجد و عقبه به اندازه سنگ انداز فلاخن یا چیزی بیش تر است. این مسجد در سمت چپ راه مکه به منی واقع گردیده و در سال 144 به وسیلهٔ المنصور بنا شده است و مجدداً در سال 629 به وسيلة المستنصر خلیفۀ عباسی تعمیر گردیده است».

خلاصه کلام این که پیچ عقبه به اندازه ای وسعت دارد که بیست تا پنجاه نفر بتوانند در آن جا اجتماع کنند بدون این که عابرین بتوانند آن ها را ببیند. در این نقطه بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله پنج شش نفر از اهالی مدینه ملاقات کرد معلوم نیست وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه و اله دعوتش را به آن ها ابلاغ کرد قبلاً در این نقطه رحل اقامت افکنده بودند یا این که فقط برای ملاقات وی به این جا آمدند. این دسته با علاقمندی به دعوت اسلام و یگانگی خداگوش فرا دادند و برخلاف سایرین آن را در خور پذیرش و همکاری با پیغمبر صلی الله علیه و اله تلقی کردند. (1) اکنون این سؤال مطرح است که علت تمایل و علاقه این ها و نیز تفاوت تشخیص این اشخاص با دیگران چه بود؟

به طوری که ابن هشام در صفحهٔ 107 می گوید این ها مدنی و از قبیلهٔ خزرج بودند. مادر پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز از این قبیله بود و در هنگام کودکی وی برای ملاقات با اینها به مدینه آمده بود و باز به طوری که سیره شامیه می گوید مدتی در میان قبیله اقامت کرده بود تا بتواند شناوری را در چاه وسیع بزرگی که متعلق به بنوالنجار بود به وی تعلیم دهد. همچنین عباس، عموی پیغمبر صلی الله علیه و اله هرگاه برای تجارت به سوریه می رفت یا برمی گشت، چند روز را در

ص: 363


1- ابن هشام، صفحه 286

مدینه با این قبیله می گذرانید. بدین طریق رابطهٔ حضرت با این قبیله برقرار بود به علاوه مدنی ها با عده ای از قبایل یهودی مقیم مدینه روابط اتحادی داشتند، بنابراین بایستی مستمراً شنیده باشند که یهودی ها در انتظار ظهور پیغمبری بوده و می گفتند که هر وقت آن پیغمبر ظهور کرد از او تبعیت کرده و تحت رهبری او دشمنانشان را مقهور خواهند نمود. (1)

در این صورت چرا این مدنی ها از آن پیغمبر موعود تبعیت نکنند و حق تقدّم در کسب افتخارات و پیروزی ها را به دست نیاورند؟

همچنین هنگامی که عبدالمطلب جد پیغمبر صلی الله علیه و اله و «نوفل» عموی عبدالمطلب در مکه مشغول مشاجره و مخاصمه بودند خزرجیهای مدینه به نفع عبد المطلب افرادی را تجهیز کرده و اعزام نموده بودند. (2)

ممکن است خزرجیها نیز در مقابل از خانواده پیغمبر صلی الله علیه و اله در برابر پسر عموها و دشمنانشان یعنی قبیلهٔ اوس ،مدینه، انتظار کمک داشتند.

سوای علل دیگر لطف خدا آن ها را هدایت کرد و عقل و اندیشه سلیم و استعداد فکری ایشان را در پیروی از اسلام تقویت و تأیید کرد.

رؤسای قبایل عرب در مدینه- اوس و خزرج- برای چند نسل با یکدیگر مشغول مبارزه و کشتار بودند. در این موقع نیروی طرفین مبدل به عجز شده و عقلای هر دو قبیله حاضر بودند که به خصومت ها خاتمه داده و به هر قیمتی روابطشان را تجدید و برقرار سازند. (3)

نظر به کینه ورزی ها و رقابت های متقابل در گذشته و در برابر بیداری مهر و وداد مابین این دو قبیله رهبری و ریاست یک نفر غیرمدنی و بی طرف برای ایجاد ارتباط بین این دو قبیله از هر جهت شایسته می نمود

آغاز توسعه اسلام و پی ریزی بنای سیاست اسلام

شش نفر تازه مسلمان خزرجی به مدینه برگشتند و دین جدیدشان را تبلیغ کردند. افراد دیگری نیز به زودی متقاعد شده و این کیش را پذیرفتند. سال بعد در زمان حج دوازده نفر به عنوان نمایندگان «اوس و خزرج» به همراه پنج نفر از افراد سال گذشته، در شب های مهتابی

ص: 364


1- ابن هشام صفحه 286
2- تاریخ طبری صفحه 1086 - 1084
3- ابن هشام، صفحه 278

موسم حج در همان موضع - عقبه - با پیغمبر صلی الله علیه و اله ملاقات کردند و علاقمندی خود و خانواده های خودشان را به وی عرضه داشتند. پیغمبر صلی الله علیه و آله ایمان به یگانگی خداوند و صداقت اخلاقی و پیروی از خودش را در هر کار خوبی به آن ها تعلیم داد. (1)

بدین طریق رسول اکرم صلی الله علیه و اله به وسیله یک نوع قرارداد اجتماعی، رییس و فرمانده دست كم دوازده خانوادۀ مدنی شناخه شد. سپس به تقاضای ایشان یک نفر مبلّغ و معلّم را به همراه این جمعیت برای نظارت در نشر فعالیت های تبلیغاتی و تربیت گروندگان جدید و تعلیم آداب کیش جدید، به مدینه اعزام داشت. (2)

مبلّغ اعزامی نه فقط به میزان زیادی در امر تبلیغ توفیق حاصل کرد، بلکه شایستگی، درایت و فداکاری وی در مسیر ،دعوت راه تعاون و همکاری قلبی را در میان گروندگان جدید هموار کرد تا جایی که دسته جات متخاصم اوس و خزرج زیر پرچم اسلام گرد .آمدند

یک سال گذشت سال قبل از هجرت دسته پانصد نفری از زوّار که هفتاد وسه نفر مسلمان زن و مرد همراه آن ها بودند از مدینه به مکه رهسپار شدند. این ها به همراهی معلم شان آمده بودند تا شخصاً ایمان و احترامشان را به پیغمبر محبوب و احترامشان را به پیغمبر محبوب خود ابراز و از او تقاضا کنند تا به سوی آنان هجرت کند.

اسلام هنوز در میان مدنی ها دین اقلیت بود و اکثریت دسته زوار مدنی بدین منظور به مکه آمده بودند تا با افراد مهم قریش در مکه عقد اتحاد نظامی ببندند. در همان شب های مهتابی آخر بود که مسلمین مدینه یکی پس از دیگری محرمانه در همان محل مقدس عقبه اجتماع می کردند. پیغمبر صلی الله علیه و اله نیز در ساعت معین به همراه عموی دانشمند و جهان شناس او عباس نزد ایشان می آمد. پیغمبر صلی الله علیه و اله اساس دعوتش را برای آن ها توضیح می داد و آن ها به نوبت خود به حقیقت دعوت او اعتراف می کردند و ایمان می آوردند.

این جمعیت از پیغمبر صلی الله علیه و اله و صحابه مکّی او دعوت کردند (3) که به مدینه هجرت کند و به او اطمینان داده و ابراز داشتند که ما همان طور که از خانواده های خود حمایت می کنیم از تو حمایت خواهیم کرد حتّی هنگامی که به آن ها گفته شد که شاید این دعوت منتهی به جنگ با

ص: 365


1- این مراجعات مربوط به چاپ اول است ابن هشام صفحۀ 28 و 305؛ ابن حنبل، جلد 3، صفحه 441
2- ابن هشام صفحه 289
3- به شرح تفسیر طبری جلد 4 صفحهٔ 163

همه دنیا شود، ایشان عزم راسخ خود را اعلام داشته و اظهار کردند که هیچ گاه از عهد و پیمان خود بر نخواهند گشت. پیغمبر صلی الله علیه و اله نیز با هر یک از آن ها دست داده و می گفت: «از این به بعد من نیز متعلق به شما هستم خون شما خون من است و عفو شما عفو من» (1) آن گاه از آن ها تقاضا کرد که رؤسای طوایف خودشان را انتخاب کنند و دوازده نامی را که برای دوازده طایفه پیشنهاد کردند تثبیت فرمود

این پیمان معروف به عقبه بود که به طور قطع اولین سنگ بنای سیاست اسلامی را با افراد و سرزمین و سازمان معینی به کار برد. بدیهی است هنگامی که قریش از این پیمان آگاه شدند نفرتشان را به شدت ابراز کرده و این قرارداد را در حکم مبارزهٔ مستقیم علیه خودشان دانستند

زوار غیر مسلمان مدینه که از جریان بی اطلاع بودند برای تحصیل اطمینان خاطر مکی ها اهتمام می ورزیدند و وجود چنان قراردادی را تکذیب می کردند.

پیشرفت قدرت اسلام، قریش مکه را خشمناک می سازد.

مسلمانان مکه، محرمانه یا آشکارا از زادگاه خویش شروع به هجرت کردند. هر روز عده ای به طرف مدینه رفته و از عذاب و شکنجه قریش نجات می یافتند. این مسأله بر خشم قریش می افزود

دوران «اشهر حرم» که در ضمن آن جنگ ممنوع بود برای مکی ها فرصتی بود که بدون رنج و زحمت خانه و کاشانه شان را ترک کنند قریش هجرت مسلمین را از مکه و تمرکز آن ها را در مدینه که شاهرگ تجارت قریش بود با نگرانی شدید می نگریستند. البته عده زیادی از اعضای خانواده پیغمبر صلی الله علیه و اله که مردمی محترم و قابل اعتماد بودند و در شورای مکه دارای موقعیت مهمی ،بودند در این شهر اقامت داشته و مایل به هجرت نبودند از قبیل عباس که رییس چاه مقدس زمزم بود و ابولهب که از سرسخت ترین دشمنان اسلام به شمار می رفت. بنابراین قریش توطئه خطرناکی علیه زندگی محمد صلی الله علیه و آله مطرح کردند. علی الظاهر این ،اقدام پایان صلح و سازش و یک عمل جنگی علیه اسلامیّت بود (2)

آن ها منزل پیغمبر صلی الله علیه و اله را محاصره و تصمیم به قتل وی گرفتند پیغمبر صلی الله علیه و اله نیز ناگزیر شد،

ص: 366


1- ابن هشام صفحهٔ 297
2- ابن هشام صفحه 323

خانه اش را ترک (1) و از اقامت در مکه صرف نظر کند لذا از مکه خارج شد و سه شب را در غار ثور گذراند تا این که خشم مخالفین تخفیف حاصل نمود.

آن گاه روز اول ماه ربیع الاول از راه غیر معمول حرکت کرد و پس از تقریباً دوازده شب به مقصد رسید. خبر مخفی شدن وی به مدینه رسیده بود و طبعاً مردم مقصد او را حدس می زدند.

پس از چند روز انتظار مقرون با نگرانی و ناامیدی مردم «قبا» که دهکده ای در جنوب مدینه است، از دور مشاهده کردند که دو نفر شترسوار در هوای گرم به طرف شهرشان می آیند. این مرتبه اشتباه نکردند و ملاحظه کردند که پیغمبر صلی الله علیه و اله به همراهی غلامش و به اتفاق ابوبکر و یک نفر راهنما که اجیر شده بود وارد شدند

بیان شوق و شعفی که مردم از ورود پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله و رهبر دینی و سیاسیشان داشتند قابل وصف نیست و در کلمات نمی.گنجد مرد و زن پیر و جوان همه و همه جامه های نو پوشیده و اسلحه شان را در دست گرفته و روی تپه مرتفعی واقع در جنوب شهر آمدند تا او را ببینند و از دیدار او محظوظ شوند این استقبال و شور و شعف مملوّ از صفا و صمیمیت در تاریخ بشریت سابقه ندارد

دختران با کودکان آوازه خوانی می کردند طنبور می زدند و سرود زیر را به عنوان مقدم می خواندند:

طلع البدر علينا *** من ثنيات الوداع

اوجب الشكر علينا *** ما دعى الله داع

ايها المبعوث فينا *** جئت بالامر المطاع

به طوری که در سیره شامیه مندرج است و بعضی از مؤلفین گفته اند، بريدة الأسلمي در طی طریق پیغمبر صلی الله علیه و اله به مدینه با عده ای از همراهانش خدمت حضرت رسید و با پرچم های برافراشته حراست وی را بر عهده گرفتند چون هنگام ورود رسول اکرم به «قبا» و همچنین در حول و حوش ،مدینه ذکری از این ها به میان نیامده است علی القاعده پس از چند ساعتی که حضرت را در طول راه بدرقه کرده اند بایستی به آن ها اجازه مراجعت داده باشد.

قریش مکه از استخلاص و نجات موفقیت آمیز پیغمبر صلی الله علیه و اله بسیار رنجیده خاطر و

ص: 367


1- ابن هشام صفحه 323

مشوش شده و بلافاصله عکس العمل نشان دادند. اموال و املاک محمد صلی الله علیه و آله و سایر مهاجرین را توقیف کرده (بخاری 64 و 84 در شمارهٔ 3 ابن هشام صفحات 339 و 322 - 321؛ مبسوط سرخسی جلد 5 صفحهٔ 52) و عذاب و شکنجه معدودی از فقرای مسلمان را که در مکه بودند تشدید کردند.

حل مسأله مهاجرين

توضیحاتی راجع به اولین قانون اساسی دولتی در جهان

دوران سخت و پرمشقت عمل واقعی اینک شروع می شود.

اللهُ در ابتدا پیغمبر صلی الله علیه و اله در میان مهاجرین مکی و انصار نیکوکار مدینه که از قبیله اوس و خزرج بودند رابطهٔ برادری برقرار کرد. (1)

این عمل مسألۀ اسکان مردمی را که بی خانه و کاشانه بودند، حل کرد. اصل برادری عبارت از این بود که دو برادر (طرفین قرارداد) از دارایی و موجودی مشترکاً بهره مند شوند و درآمد و نفع حاصل از کاری که طرفین به دست می آوردند به سرمایهٔ مشترک افزوده شود، تا جایی که طرفین وارث یکدیگر می شدند، بدون این که سایر وارث حسب المعمول قبیله ای در ارث سهیم باشند. (2)

دولت نیز بر این امر نظارت داشت و مراقبت می کرد تا در موقع اعزام داوطلبان به جبههٔ جنگ، یکی از دو برادر عزیمت کرده و دیگری در خانه بماند و سرپرستی امور هر دو خانواده را بر عهده داشته باشد.

بنابر آن چه گذشت حقوق و وظایف فرمانده و فرمانبر در یک سند تعیین شده بود که در «جوف» یعنی در دشت مدینه نافذ بود و به موجب همان سند شهر مدینه پایتخت حکومت فدرال ( متحده) شناخته می شد و به امور بیمه اجتماعی دادگستری، روابط خارجی و دفاعی و موضوعات متعدد اداره مرکزی از جمله شرح اختیارات و قدرت نهایی رسول اکرم صلی الله علیه و اله که در مورد بروز مخاصمه فیما بین افراد بر عهده وی قرار گرفته بود، رسیدگی می شد. (3)

این جریان مسبوق به عهدنامه و قراردادی بود که قبایل یهودی مقیم مدینه نیز بدان ملحق

ص: 368


1- ابن هشام صفحه 344
2- تفسیر طبری ضمن شرح مربوط به آیه 8 از سوره قيامة.
3- ابن هشام صفحات 44 - 341 ابو عبید کتاب الأموال، صفحهٔ 517

شده بودند.

قراردادی که با یهودی ها منعقد شده بود، مخصوصاً ناظر به مسایل نظامی و سیاسی بود و یهودی ها نیز متقاعد شده بودند که محمد صلی الله علیه و آله را رییس شاخص و فرد اعلی بشناسند و به این معنی در سند مورد اشاره نیز تصریح شده بود.

یهودی ها مانند اعراب مدینه به دسته جات متخاصم و متحارب تقسیم شده بودند و شخصیت بی طرفی از گروه سوم که بتواند بی طرفانه اعمال عدالت کرده و نظم و صلح و امنیت را در شهر استقرار دهد مورد پذیرش همه دسته جات قرار می گرفت.

مسلمین به طور کلی همه به موجب یک «صحیفه» تابع حکومت مدینه بودند و به تعبیر «ویلهوزن» در شهری پر از هرج و مرج سازمانی قانونی و سیاسی به وجود آوردند.

خوشبختانه این سند که اولین قانون مدون دولتی در تمام جهان شناخته می شود، کلمه به کلمه و جمله به جمله به وسیلهٔ مورّخین ثبت و ضبط شده و دست نخورده به ما رسیده است. این قانون اساسی اجزای متشتت و مواد متفرّق مدینه را به یکدیگر متصل کرد و این شهر را «سرزمین حرم» معرفی کرد و همه آحاد و افراد را به صورت یک واحد سیاسی در یک سرزمین با یک نوع قانون و مقررات خاصی اداره کرد این قانون به قدری خاصیت انبساط و توسعه داشت که بعداً و پس از آن که در زمان حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله مدینه، پایتخت حکومت وسیع تمام عربستان قرار گرفت علاوه بر رفع حوایج سکنه این شهر همه افراد دیگر را شامل گردید.

معنى كلمة «حرم»

اصطلاح «حرم» شاید محتاج به توضیح زیر باشد:

این کلمه معنایی دارد که نیمی جنبۀ مذهبی و نیمی جنبۀ سیاسی دارد ما نه فقط در دوران قبل از اسلام در قسمت های مختلف عربستان به این کلمه برخورد می کنیم، بلکه این معنی در فلسطین، یونان و جاهای دیگر نیز وجود دارد. از نظر مذهبی مفهوم آن این است که هر چیزی که داخل حدود آن قرار گرفته، باید مقدس شمرده شود.

پرندگان و حیوانات نباید شکار شوند درخت ها نباید بریده شوند خونریزی مجاز نیست، مردمی که به آن جا می آیند از روزی که در این جا متحصن می شوند به هیچ عنوان نباید مورد اذیت و آزار قرار گیرند، حتی اگر مرتکب خیانت شده باشند از تعقیب و تعرض

ص: 369

مصون هستند. از لحاظ سیاسی حرم» به معنی تشخیص و تعیین حدود شهر پایتخت است. (1)

گفته شده ستون هایی که به منظور تعیین حدود «حرم» مکه نصب شده است، از دوران حضرت ابراهیم به کار برده شده و قبل از اسلام وجود داشته است. رسول اکرم صلى الله عليه و سلم در سال 8 هجری پس از فتح مکه این ساختمان ها را تعمیر فرمود (2) و از آن پس نیز هرگاه ضرورت حکم کرده، ترمیم به عمل آمده است.

در قانون اساسی شهر پایتخت که مورد بحث ماست، شهر مدینه نیز به عنوان «حرم» معرفی شده است. باید این نکته ذکر شود که شهر طایف هم که در سال 9 هجری فتح شد «حرم» شناخته شد، چرا که این معنی در قرار فی مابین پیغمبر صلی الله علیه و اله و مردم طايف تصریح گردید (3) و اعلامیه مخصوصی از طرف رسول اکرم صلی الله علیه و اله مشعر بر حرمت تعرض و اهانت به این شهر نیز صادر شده .است (4)

آیا در اطراف مدینه نیز ستون هایی نصب شده بود؟

بخاری فقط به همین بیان اکتفا می کند که رسول اکرم صلی الله علیه و اله یکی از اصحابش را فرستاد تا چنین ستون هایی در اطراف مدینه نصب کند تواریخ عمومی و حدیث نیز به این مطلب اشاره می کنند که حرم مدینه بین دو «لابه» یا «حره» واقع شده است و در جای دیگر حاکی از این است که بین «ثور» و «عیاد» واقع گردیده است.

باید دانست که «لابه» کلمه ای عربی و قدیمی به معنی آتشفشان است و نیز بردشتی اطلاق می شود که مواد آتشفشانی در آن پخش شده باشد.

«حره» نیز به معنی زمین یا سنگ هایی است که بر اثر حرارت مواد آتشفشانی پخش شده باشند. از این نوع زمین دو دشت دیده می شود که از شمال به طرف جنوب امتداد یافته و شهر مدینه در وسط این دو دشت واقع گردیده است که آن را لابه شرقی و غربی می نامند. ثور، کوه کوچکی در شمال و در مغرب کوه احد است و عیاد بزرگ ترین کوهی است که در جنوب

ص: 370


1- در مجله اسلامیک کلچرچاپ حیدرآباد دکن به سال 1938 مقاله جداگانه ای راجع به این قسمت از خصوصیات شهر پایتخت مکه مربوط به سیستم سیاسی در دوران جاهلیت نوشته ام و ضمن آن این جهات را تشریح کرده ام.
2- مراجعه شود به مرآت الحرمين جلد اول
3- مراجعه شود به کتاب ،الاموال، تألیف ابوعبید، صفحه 506
4- برای متن هر دو مراجعه شود به تألیف نگارنده در زبان فرانسه به نام اسناد مربوط به دیپلماسی مسلمان شماره های 160 و 161 و نیز کتاب کنزل العمال جلد 2، شماره 2132

شهر واقع است.

المطرى (متوفی در اواسط قرن هشتم هجری) تاریخ مهمی به نام «التعريف بها الفهت الحجرة من معالم دار الهجره» برای شهر مدینه نوشته است که مؤلفین بعدی همیشه بدان استناد کرده اند وی در این باره چنین شرح داده است:

از کعب بن مالک روایت شده است که :گفت

پیغمبر مرا فرستاد تا ستون هایی را روی برجستگی های سرزمین مقدس «حرم» مدينه نصب کنم. من نیز روی برجستگی های ذات الجیش در مشیرب و برجستگی های مخید در حفيه و ذوالعشيره و يتم ستون هایی نصب کردم

ذات الجيش راه کوهستانی الحفیه است در راه مکه به مدینه مشیرب کوهی در طرف چپ ذات الجيش است که الدابوعه مابین آن نقطه و خلایق واقع گردیده است. برجستگی کوه های مخید، در راه سوریه واقع شده اند و الحفیه در غابه، شمال مدينه واقع است. ذوالعشیره راه کوهستانی در الحفیه است و یتم کوهی در مشرق مدینه است. مسافت همهٔ این مواضع از حیث طول و عرض به قدر یک روز مسافرت است.

ذات الجيش در وسط البيدأ واقع است و البیدأ محلی مواجه با مسیر زوار است که پس از پوشیدن لباس احرام از ذوالحلیفه به طرف مغرب بالا می روند.

سیاح دانشمند مدینه و کتابدار کتابخانه شیخ الاسلام ،مدینه ابراهیم حمدی خارپوتلی در سال 1939 به من گفت که خرابه های این ستون ها هنوز در مشرق مدینه دیده می شوند و تقریباً پنجاه سانتی متر از سطح زمین برآمده اند.

پس از دوران رسالت هیچ گاه ذکری از تعمیر این ستون ها نشده است و از این نکته معلوم می شود که این خرابه ها آثار بنای مقدس دوران رسول اکرم صلی الله علیه و اله است.

تأسيس شهر مدينه

پس از فراغت از این بحث به مبحث عمده و اصلی یعنی تأسیس شهر مدینه می پردازیم. اولین عمل پیغمبر پس از هجرت، اقدام به تأسیس شهر مدینه به عنوان پایتخت بود و پس از آن به محض این که دستش باز شد توجهش را به سرزمین مجاور معطوف نمود.

با یک نظر به نقشه عربستان دیده می شود که اگر مکی ها می خواستند به طرف سوریه یا مصر بروند بایستی از طرف ساحل و از نزدیکی مدینه عبور کنند.

اگر قبایل مقیم سرزمین مابین مدینه و بندر ینبوع متحد می شدند، شاهرگ ارتباطی

ص: 371

کاروان مکی ها اگر به کلی قطع نمی شد به سهولت در معرض خطر قرار می گرفت. خواه این قبایل، متحدین اعراب قبل از اسلام مدینه (انصار)باشند و خواه متحد مدینه نباشند.

در هر صورت پیغمبر صلی الله علیه و اله یا پیمان های تازه ای با آن ها منعقد می کرد و یا در پیمان های قدیم تجدید نظر می کرد و ضمناً مواد تازه ای جهت کمک های جنگی بر آن ها می افزود.

چندین ماه صرف سازمان و تدارکات شد. از آن به بعد دسته جات کوچکی از مدینه برای تسخیر کاروان های قریش اعزام می شد (1) و سرزمین هایی تحت نفوذ اسلام قرار می گرفت و از این رو برای آن ها لازم بود که جلب نظر رأفت و محبت فرمانروای مدینه را که شخص رسول اکرم صلی الله علیه و اله بود بنمایند.

اولین عکس العملی که از طرف قریش نشان داده شد این بود که با قهر و غلبه این راه را آزادانه تحت اختیار خود قرار دهند این سعی و کوشش قریش به شکل چندین جنگ خونین در آمد.

میدان های جنگی که محل وقوع چندین معرکه شده و در صفحات آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت، منظره ای از این جنگ ها است.

ص: 372


1- ابن سعد 1 و 2 صفحات 7 - 2.

فصل دوم: بدر یکی از «اگر» های تاریخ

موقعیت

نظر به این که حجاز و منطقه غربی عربستان مملکتی کوهستانی است، لذا طرق ارتباط و جاده ها دره های وسیعی هستند که کاروان ها از آن جا عبور می.کنند معبرهای کوهستانی برای عبور و مرور اشکال بیش تری دارند ولی هنگام احتیاج به جای دره ها، مورد استفاده قرار می گیرند.

به عبارت دیگر همیشه بین دو نقطهٔ مبدأ و مقصد مسافرت از جاده های اصلی و فرعی هر دو استفاده می شود. بدر نیز از این حالت مستثنی نیست. راهی که در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و اله میان مکه و بدر و مدینه مورد استفاده بود از آن تاریخ به بعد بر حسب شرایط زمان تغییرات زیادی کرده است.

وقتی که دعوت اسلام توسعه یافت، در موسم حج عده زوار به مقامات مقدسه بالغ بر صدها هزار نفر بود.

قبل از جنگ جهانی اول کاروانهای ده تا پانزده هزار شتر یک امر معمولی بود. طبعاً توقف گاه ها و پیدایش آب مشروب و موضوعات امثال آن در انتخاب توقفگاه های جدید مؤثر بوده اند و به همین دلیل «طریق سلطانیه» در زمان حکومت ترک ها به وجود آمد. هر چند در زمان حاضر شتر به ندرت مورد استفاده زوار قرار می گیرد با این حال هنوز شترانی از این طریق عبور می کنند

سازمان جدید سعودی عملاً وسایل نقلیه موتوری داخل حجاز را برای زوار عملاً در انحصار خودش قرار داده است و احتیاجات و ضروریات آن ها کاملاً صورت جداگانه ای دارند. جاده ای را که رسول اکرم صلی الله علیه و اله پس از قرارداد حدیبیه برای آن همه زوار کعبه مورد استفاده قرار داد غیر از جاده ای بود که برای فتح مکه در نظر گرفت زیرا هدف در فتح مکه بر

ص: 373

این بود که بدون اطلاع مکی ها حرکت کند و همچنین این جاده غیر از جاده حجة الوداع است که در آن اجتماع برای یک صد و بیست هزار نفر از اصحابش خطبه خواند. ابن هشام و سایرین اسامی منازل و ایستگاه های سفرهای جنگی حضرت را یادداشت کرده اند.

برخلاف دوره ترک ها، فعلاً به واسطۀ نظریات و افکار خاص حکّام سعودی، برای عبور زوار از مسیر ،بدر وسایل نقلیهٔ خاصّی وجود ندارد.

در مواضع متعدد تپه های شنی وجود دارد که اتومبیل ها را معطل می کند. مسافری که از مدینه می آید و از طریق سلطانیه عبور می کند در ایستگاه مسیجد باید بپیچد و به طرف بدر برود. چند سال قبل، مسلمین حیدرآباد دکن، اعانه ای کافی جمع آوری و در این توقف گاه ،مهم آسایشگاه هایی برای زوار ساختند. در سال 1946 یکی از این آسایشگاه ها را پلیس اشغال کرد و یکی را به مدرسه ابتدایی دادند و عده زیادی از زوار در کلبه های مسقّف به سر بردند بعد از مسیجد مسافر به دهکده خیف وارد می شود که مسجد بزرگ و سایر ساختمان های مخروبه از روزهای عظمت آن حکایت می .کنند سپس مسافر در دهکده کوچک الحمراء توقف می.کند مسافر یک روز بعد از عبور از حلیفه وارد بدر می شود

مسافری که از مکه می آید به فاصله کمی بعد از بئر الشیخ طریق سلطانیه را پشت سر می گذارد و اگر با شتر مسافرت ،کند پس از ده ساعت به بدر می رسد جاده بین بدر و مدینه بسیار مفرح و با صفاست چراکه زمین حاصلخیز تر است در آن جا واحه هایی است که چند میل طول آن است و مخصوصاً بین بدر و الحمراء جنگل انبوهی به نام «العيس» است که ممکن است همان نقطه ای باشد که غالباً در غزوات رسول اکرم صلی الله علیه و اله از آن نام برده شده است. در این مکان آب شیرین وافر و مراتع فراوانی برای گله های بزرگ شتر، گوسفند و بز وجود .دارد

شهر تازه بدر

احتیاجی نیست تا دربارۀ شهر قدیم بدر بحث کنیم. اکنون بدر دهکدهٔ بزرگی است. در این دهکده چند صد خانه سنگی بنا شده است که در اصطلاح محلی آن ها را قصر می خوانند. در روستای بدر دو مسجد وجود دارد یکی برای نمازهای روزانه که دارای مأذنه کوچکی است و محتاج به تعمیر می باشد و دیگری موسوم به الغمه يا العريش که مسجد جامع است.

این مسجد جنبهٔ تاریخی دارد زیرا در همان نقطه ای ساخته شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و اله

ص: 374

در موقع جنگ بدر آن جا را که به صورت کلبه ای بوده است برای دیده بانی انتخاب کرده بود.

این مسجد روی تپه ای واقع شده است که مشرف بر دشت است. معرکهٔ معروف بدر در همین دشت رخ داده است. در حال حاضر نخلستان ها و باغات دیگر جلوی منظره دشت را گرفته است چاه های قناتی که از این قسمت ها سرچشمه می گیرد از زیر هر دو مسجد می گذرد و باغات را مشروب می کند و برای غسل و شست و شو از آن استفاده می شود. این واحه چندین میل طول دارد و سبزی هایی در آن می روید در این جا جمعه بازار با رونقی وجود دارد که اعراب بدوی هر هفته از نواحی دور دست برای داد و ستد محصولات مختلف کشور از قبیل روغن پوست و روغن بیلسان و خرید و فروش شتر و گوسفند و بز و بعضی اوقات گاو در آن جا جمع می شوند.

عکس

ص: 375

قبل از اسلام در این جا جشن بزرگ سالیانه ای برگزار می شد، (1) این جشن از اول تا هشتم ذى القعده برقرار بود (2) احتمالاً آن روزها در این جا بتکدۀ مهمی وجود داشته که اکنون اثری از آن باقی نیست. البته وقتی که از سمت بئر الشیخ به این جا می آیید، درست یک میل قبل از رسیدن به بدر، یک لاخ عجیب و غریبی دیده می شود که شبیه شتر نشسته ای است.

در عصر جاهلیت هر چیزی از این ،قبیل به منزله بت شناخته می شد و ممکن است این لاخ نیز مورد پرستش بوده است.

موقعیت جغرافیایی و نقشه برداری

بدر دشتی بیضی شکل است که طول آن در حدود پنج میل و نیم و عرض آن تقریباً چهار میل می باشد و در میان کوه ها محصور است بدر مرکز تقاطع راه های مکه، مدینه و سوریه است. در دوره حکومت ترک ها، شریف عبدالمطلب که حاکم این ناحیه بوده است در وسط این محل قلعه مستحکمی بنا کرده است. این بنا در سال 1939 وضع نامطلوبی داشت. زمین منطقه مملو از سنگ و سنگریزه است لکن قسمت جنوبی آن صاف تر و نرم است. در بعضی از قسمت ها سنگ هایی روی هم متراکم شده که در دوران رسول اکرم صلی الله علیه و اله به همین صورت بوده است.

به طوری که مورّخین نوشته اند در روز جنگ بدر، باران آمده بود. در نتیجه این باران اردوگاه قریش مبدل به باتلاقی شده بود البته گرد و خاکی که از مسیر اردوگاه مسلمین برخاسته بود به نفع مسلمین بود. (3) آن زمین نرم و صاف اکنون به صورت واحه آباد و حاصلخیزی درآمده است.

کوه های اطراف بدر نام های گوناگونی دارند. از آن جمله دو کوه سفید و خشک از ریگ های متراکم به وجود آمده است که در دو طرف دره واقع گردیده و در دوره نزول قرآن نیز به همین صورت بوده است کوه نزدیک تر «العدوة الدنيا» و كوه دورتر «العدوة القصوى» خوانده شده است (4)

بین این دو کوه، کوه مرتفعی است که اکنون آن را «جبل الانفل» می نامند چرا که این کوه در

ص: 376


1- مراجعه شود به تاریخ طبری صفحات 1460 - 1307.
2- ابن سعد جلد 2 صفحه 42
3- ابن هشام صفحهٔ 439
4- سوره فصلت، آیه 8

طرف پایین و عقب واقع شده است و کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان در آن جا توقف کرده بود. (1) قافله باید از کنار بدر عبور می کرد و لذا بایستی تمام قسمت ساحلی دریا را پیموده باشد. بدین طریق محلی که پیغمبر صلی الله علیه و اله آن را کمینگاه مقرر داشته بود، از تعرض مصون ماند. در قسمت های بعدی در این باره بحث خواهیم کرد. الواقدی در مغازی (2) می گوید:

«بدر از ساحل دریا به فاصله یک ،منزل- که مدت سیر شتر کم تر از یک روز است - دورتر است». از قله کوه اسفل انسان به خوبی دریای احمر را می بیند و بایستی در حدود ده الی دوازده میل فاصله داشته باشد که البته مطمئناً شتر نمی تواند در کم تر از یک روز این مسافت را طی کند

به هر حال یا دریا عقب رفته و یا تشخیص واقدی مقرون با حدس و تخمین بوده است

علل و زمینهٔ جنگ

از یک سو قریش همشهریان مکیشان را که به کیش جدید (اسلام) گرویده بودند به طرز ظالمان های شکنجه داده و ایشان را مجبور به مهاجرت می کردند و از سوی دیگر دارایی آن ها را توقیف و مصادره می نمودند -به طوری که قبلاً ذکر شد - و نیز به فرمانروایان نواحی که مهاجرین به آن جا پناهنده شده بودند فشار وارد می آوردند. ابتدا این فشار متوجه حبشه شد. سپس متوجه مدینه شدند (3) تا این که آن ها را برگردانند یا طرد کنند.

از طرف دیگر پس از هجرت مسلمانان مدینه در صدد انتقام برآمده و می کوشیدند تا به وسیلهٔ تضییقات اقتصادی و مسدود کردن راه عبور کاروان های قریش از سرزمینی که تحت سلطه یا زیر نفوذ آن ها بود کار را بر قریش تنگ سازند

این موجبات کافی بود تا قریش را برای تعرض و حمله تحریک کرده و به جنگ برانگیزد.

حمله به کاروان قریش نباید غارتی ساده تلقی شود نه قریش بی گناه بودند و نه مهاجمین باند و دسته خصوصی و شخصی شمرده می شدند بلکه حالتی جنگی بین دو پایتخت وجود داشت و حق تعرّض ابراز خصومت و از جمله تعرض به حیات، اموال و سایر منافع و مصالح دشمن محفوظ بود.

ص: 377


1- سوره انفال آیه 42 ﴿وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ﴾
2- نسخه موجود در موزه بریتانیا، صفحهٔ 30
3- تاریخ طبری صفحهٔ 1603؛ ابن هشام صفحهٔ 217؛ مسند ابن حنبل، جلد 4 صفحه 198؛ مجهر بن حبيب صفحات 273-271

بدین جهت است که من با یک عده افراد کم جرأت و کسانی که عذر تراشی می کنند و می کوشند به طور کلی وجود تجهیزات و اعزام قوای جنگی را به منظور تسخیر و تصرف کاروان قریش تکذیب کنند موافق نیستم.

مرحوم پروفسور ،شبلی، دانشمند معروف هندی که تاریخ سیره رسول اکرم صلی الله علیه و اله را نوشته است در ذکر حوادث غزوۂ بدر با مراجعه و استناد به شهادت قرآن کریم که می فرماید: ﴿کَاَنَّما یُساقُونَ اِلَی الْمَوْتِ... ﴾ (1)

موقعیت و مقام خودش را تحکیم کرده و معتقد است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به منظور حمله به کاروان تجاری عزیمت نکرده بود، بلکه برای مقابله با قراولان مسلح قریش با آن دسته حرکت کرده بود.

آیه بعدی که می فرماید: ﴿وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ...﴾ (2) این نکته را به وضوح نشان می دهد که مسلمین به هیچ وجه اطمینان نداشتند که با کدام یک از دو دسته کاروان یا دسته مسلح مواجه خواهند شد.

به هر حال پیشامدها مساوی بود کاروان مرکب از یک هزار شتر و حامل کالاهایی به قیمت یک میلیون در هم بود (3) و همین کاروان می دانست که قبلاً هنگام سفر آشکار و علنی ،وی مسلمین در تعقیبش .بودند (4)

مسلمین نیز مطمئن بودند که مکّی ها برای حمایت از کاروانشان از همه وسایل استفاده کرده و صفوفی از کلیه قوای داوطلب و همچنین متحدینشان آماده دارند. پس طبعاً دور شدن از مدینه و حرکت به سمت مکه در نظر بسیاری از آن ها مانند این بود که «به کام مرگ رانده شده اند». این ها از مرگ نمی ترسیدند. عشق و شور آن ها به اندازه ای بود که وقتی رسول اکرم، عمیر را که داوطلبی خردسال و آماده جنگ ،بود نپذیرفت این کودک به صورتی نعره کشید که پیغمبر صلی الله علیه و آله مجبور شد به او اجازه شرکت در جنگ را بدهد شادمانی و شعف این کودک حدی نداشت و برادر بزرگش سعد بن ابی وقاص به او کمک کرد تا بتواند ساز و برگ پدر را بردارد. (5)

ص: 378


1- سوره انفال، آیه 6.
2- سوره انفال آیه 7
3- مراجعه شود به مغازی تألیف واقدی، صفحه 8
4- مدرک سابق الذكر، صفحه 8
5- مراجعه شود به کنز العمال جلد ،5، صفحات 57 - 53

عکس

ص: 379

کاروانی که از طرف سوریه می آمد ممکن بود به وسیلهٔ مسلمین در سمت مغرب و حتی شمال مدینه توقیف شود. البته جاسوسانی از طرف پیغمبر صلی الله علیه و اله به سوریه فرستاده شده و پشت سر کاروان راه افتاده بودند تا مدینه را از حرکات کاروان مطلع سازند. (1)

آن روزها تلگراف یا سایر وسایل ارتباط سریع وجود نداشت و اطلاع از حرکت کاروان فقط به وسیلهٔ شتر سواران ممکن بود شتر سوار در حداکثر سرعت می توانست فقط دو روز پیش از وقت برسد و تجهیزات و حرکت و تجسس و اکتشاف نیز چند روز به طول می انجاميد. البته دسته اعزامی می توانست مستقیماً به طرف ساحل غربی رهسپار شود.

مسلم است که کاروان بزرگ تجاری از یک دسته نظامی کندتر حرکت می کرد، با این وجود راهنمایان کاروان راه های بین دو منزل را مرتباً تغییر می دادند. برای تسخیر کاروانی که از طرف سوریه- که در شمال واقع است - می آمد لازم بود که به طرف جنوب یعنی مکه حرکت کنند. ممکن است علل دیگری نیز مورد نظر بوده است به این معنی که مثلاً سکنه ناحیه جنوب قبلاً روابط دوستانه ای داشته و متحد بودند ولی در طرف شمال وضع این طور .نبود از لحاظی قسمت اول به جای این که مانع از حرکت کاروان باشد می توانست به کاروان کمک و مساعدت نماید، چرا که توقف کاروان در هر محلی برای سکنه آن عمل، منبع درآمد شایانی است. همچنین ممکن است سرزمین بدر برای اختفا و ترصّد کمینگاهی در نظر گرفته شده باشد

ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم. پیغمبر صلی الله علیه و اله پس از یک یا دو روز حرکت دستور داد که در طول مسافرت روزه را افطار کنند هنگام حرکت از مدینه یک نفر مأمور برای تصدی امور مالی گماشته شد و داوطلبان مسلمان که از قبایل مختلف بودند، زیر یک پرچم گرد آمدند.

قیس المازنی که از انصار ،بود فرمانده عقبه ارتش شد. (2)

در این جریان یک نکته مهم نظامی قابل توجه است: روایت شده است که در راه بدر - و همچنین در سفر فتح مکه که بعداً رخ داد - پیغمبر صلی الله علیه و اله دستور داد که زنگ های گردن شتران و سایر چهار پایان برداشته شود این اقدام احتیاطی در طور سیر شبانه که ارتش در حرکت بود به منظور استتار نظامی صورت گرفت. (3)

ص: 380


1- ابن سعد، جلد 2 صفحه 6
2- تاريخ طبری صفحهٔ 1299
3- امتاع، تألیف ،مقریزی، جلد یک صفحهٔ 38

بدر نزدیک ساحل دریا و توقف گاهی بزرگ بود. کاروان ها عموماً در این جا اقامت کرده و راه های سوریه مکه و مدینه نیز در این جا به یکدیگر متصل می شد. با همه این احوال پیغمبر صلی الله علیه و اله فقط چند ساعت قبل از موقع انتظار ورود کاروان به این محل رسید.

علی القاعده پیغمبر بایستی از راه غیر معمول آمده باشد و وقتی که مشغول طی طریق بود مستمراً پیشاهنگانی می فرستاد (1) و گاهی نیز خودش این وظیفه را انجام می داد، یعنی لشکریانش را ترک و داخل دره ها به اتفاق یک یا دو نفر از اصحابش به جستجو می پرداخت. بعضی اوقات با موفقیت و گاهی بدون موفقیت طی یکی از این جستجوها خبر مهمی دربارهٔ دشمن از دمره بدوی کسب کرد (2)

پیشاهنگانی از نزدیکی های بدر (3) داخل قصبه بدر شده و چنین می نمودند که برای آشامیدن آب چاه آمده اند در این بیان از صحبت دو نفر دختر که راجع به ورود کاروان عظیمی صحبت می کردند آگاه شدند یکی از این دو دختر به دیگری وعده می داد که به زودی وامش را در ازای خدماتی که به کاروان انجام دهد به دختر دیگر خواهد پرداخت.

شنیدن این خبر کافی بود که دو نفر پیشاهنگ به محل اردو که موضعی برای کمینگاه کاروان در موقع عبور از بستر تنگ کوهستانی طرف شمال ورود به بدر بود، بازگردند.

به طوری که گذشت کاروانیان مطلع شده بودند که مسلمین بدون این که بهره و صرفه ای عایدشان شده باشد، کاروان را تعقیب کرده اند همان گونه که قبلاً شش یا هفت کاروان دیگر را تعقیب کرده بودند و در هر صورت ،خطر در منطقه تحت نفوذ مسلمین محسوس بود. یادآوری این نکته مهم است که قبل از ظهور اسلام قبایل غفار متهم بودند که حتی شترانی را که حامل زوار بودند غارت می کردند و این قبایل در سرزمین بدر می زیستند. (4) ابوذر غفاری نیز که قبلاً در مکه نزد پیغمبر به اسلام گرویده بود مأمور شده بود که در این ناحیه به تبلیغ اسلام بپردازد. (5)

می توانیم استنباط کنیم که نیروی روحی پاره ای از مؤمنین جدید در سایرین مؤثر بوده و

ص: 381


1- تاریخ ،طبری صفحات 1299 و 1303
2- ابن كثير، جلد 3؛ ابن هشام صفحۀ 435 تاریخ طبری، صفحه 1302.
3- تاريخ طبری 1305 و ابن سعد، جلد 2، صفحه 61.
4- مراجعه شود به کتاب ابوذر غفاری تألیف منظر احسن گیلانی طبع دوم چاپ 359کراچی، صفحه 18 به نقل از ابن حجر.
5- مراجعه شود به منبع سابق الذکر صفحات 84 - 75 به نقل از صحاح مسلم و غیره

عواملی از این قبیل برای مقهور ساختن کاروان قریش که دشمنان اسلام بودند وجود داشت. طبعاً ابوسفیان رهبر کاروان از این معانی مطلع بود لذا دستور داد که کاروان در پیچ بدرِ حنین توقف كند (1) و شخصاً حرکت کرد تا ببیند اگر بدر برای توقف کاروان امن نباشد از اقامت در آن جا صرف نظر کرده و راهشان را در پیش گیرند

هوا گرم بود و شتران فقط در شب حرکت کرده و در طول روز متوقف بودند. علی القاعده ابوسفیان صبح زود وارد بدر شد. ابوسفیان مرد مهمی بود و محتمل است که مجیدی بن عمرو، رئیس قبیلهٔ جهینی برای تبریک و رود و پذیرایی ابوسفیان از خیمه بیرون آمده باشد. (2) مجیدی در نزدیکی های ینبوغ اقامت داشت و حضور او در بدر نشان می دهد که تا چه اندازه به کاروان بزرگی که در حال عبور است، علاقه دارد.

مردم بدر تا آن لحظه از ارتش مسلمان خبری نداشتند مجیدی به ابوسفیان گفت که غیر از دو نفر شترسواری که به منظور آشامیدن آب در سر چاه دیده شده اند خبری که موجب سوء ظن و باعث نگرانی باشد وجود ندارد ابوسفیان به نقطه ای که دو نفر شتر سوار مسلمان در آن جا دیده شده بودند شتافت و بر اثر ردپای شتران به جایی رسید که پشکل تازه شتر در آن جا دیده می شد.

یک دانه از پشکل ها را برداشت و شکست و چون هسته خرما داخل آن مشاهده کرد گفت: «به خدا سوگند این شترها از مدینه آمده اند زیرا خوراک شترانی که در این حول و حوش چرا می کنند، هسته خرما نیست. پس قطعاً این ها شتران محمدند».

لذا با کمال سرعت به توقفگاه کاروان برگشت و قاصدی را بر شتری تندرو سوار کرده به مکه فرستاد و از مردم مکه کمک خواست. سپس راه کاروان را تغییر داده به جای بدر به سیر در طریق ساحل ادامه داده کاروان را دو منزل یکی به جلو می راند. بدین طریق از برخورد با مسلمین نجات یافته و به سلامت وارد مکه شد. (3)

در طی طریق قاصد دیگری را به مکه فرستاد و اطلاع داد که دیگر احتیاجی به کمک ندارد. همین که قاصد اول به مکه رسید، به رسم معمول آن ایام، لخت و عریان بر فراز قله مرتفعی برآمد و این خبر ناگوار را به همه اعلان کرد طبعاً این خبر افکار مکی ها را آشفته و مضطرب

ص: 382


1- مراجعه شود به سیره الشامی
2- ابن كثير، جلد 3، صفحه 265
3- ابن هشام صفحهٔ 437

ساخت. زیرا هیچ خانواده ای در مکه نبود که به نحوی از انحا به کاروان و کالای آن بی علاقه .باشد مکّی ها نمی توانستند تدارکات مفصلی آماده کرده و نیز نمی توانستند منتظر احابش که با ایشان هم پیمان بوده و در مجاورتشان می زیستند بشوند گو این که این دسته بعداً اظهار تأسف کردند.

به هر حال هزار نفراز داوطلبان ،مکه از جمله یک صد نفر اسب سوار فوراً به سمت بدر حرکت کردند. با این که قاصد دوم ابوسفیان رسیده و از سلامت عبور کاروان خبر داده بود لکن این جمعیت برنامه شان را باطل نکردند این جریان نشان می دهد که راه کاروان غیر از راهی بود که دستۀ مسلح از آن عبور کردند حمله این عده به بدر شاید به این منظور بود که یک بار و برای آخرین ،مرتبه تهدید را از بین برده باشند.

این دسته مسلح لااقل بایستی یک هفته طی طریق کرده باشند تا به بدر برسند و لذا این پرسش پیش می آید که چرا پیغمبر صلی الله علیه و اله پس از فرار کاروان ،قریش به مدینه مراجعت نفرموده و اقامتش را در این نقطه طول داد؟

شاید طول اقامت وی به این منظور بوده که از فرصت استفاده کرده و ضمن تماس با قبایل مقیم این ناحیه پیمان دوستی با آن ها ببندد و بدین طریق منطقه نفوذش را در مسیر کاروان هایی که از مکه به طرف سوریه می روند، گسترش دهد.

با یک شعبه از قبیلهٔ جهینی قبلاً یعنی در سال اول هجرت پیمان بسته بود و تاریخ قرارداد هم پیمانی سایر متحدین را از قبیل بنو ،دمراح بنی مدلج و بنو زراع و بنو الربعه را در سال دوم هجرت ثبت کرده است. ممکن است پاره ای از این قراردادها در همین زمان منعقد شده باشد. همه این قبایل بین ساحل دریای سرخ و بدر اقامت داشتند و این همان سرزمینی است که راه مکه به سوریه از آن جا می گذشت

به هر حال رسول اکرم صلی الله علیه و اله در نقطه ای واقع در معبر شمالی منتظر برخورد با کاروان بود و احتمال دارد که پس از عبور کاروان نیز در همان جا توقف داشته است. هنگامی که حضرت مطلع شد، لشکر مکه با عده و افراد زیادی می آیند تصمیم به مقاومت گرفت و بر حسب توصیه بعضی از افسران وی که به وضع محل آشنایی بیش تری داشتند به طرف جنوب حرکت کرده و سعی داشت که بر منبع آب مسلط شود تا دشمن بدان دسترسی نداشته باشد. (1)

قریش از مکه با ساز و برگ و اسباب و ابزار موسیقی آمده و خود را فاتح می دانستند.

ص: 383


1- ابن هشام صفحهٔ 439

مسلمین فاقد وسایل مورد نیاز بودند و حتی وسیله نقلیه کافی نداشتند؛ زیرا هر دو یا سه نفر دارای یک شتر بودند ولی قدرت اخلاقی و روحیه قوی آن ها را از این جا می شود تعیین کرد که یک نفر یمنی به نام «حذيفة بن اليمان» می گوید:

«علت شرکت نکردن من در جنگ بدر با پیغمبر صلی الله علیه و اله این بود که پس از آن که من و پدرم به اسلام گرویدیم از مکه عبور کردیم مکی ها ما را توقیف کردند و نسبت به ما بدگمان شدند که اسلام آورده و در جنگی که در پیش است شرکت خواهیم کرد ما به آن ها اطمینان دادیم که برای کارهای خصوصی خود به مدینه رفته و قصد ملحق شدن به قوای محمد صلی الله علیه و آله را نداریم پس از آن که سوگند خوردیم خلاص شدیم. سپس به بدر آمدیم و این داستان را برای محمد صلی الله علیه و آله نقل کردیم پیغمبر صلی الله علیه و اله به ما دستور داد که به مدینه رفته و تعهد خود را نقض نکنیم و گفت:

«خدا ما را در برابر قریش کمک خواهد کرد» (1)

پیغمبر صلی الله علیه و اله پس از ورود به داخل بدر با چند نفر از افسرانش در میان دشت گردش کرده و محرمانه نقطه ای را که رؤسای دشمن در آن جا کشته خواهند شد به آن ها نشان داد. (2)

صرف نظر از مسأله اعجاز در پیش بینی پیغمبر صلی الله علیه و اله بایستی موقعیت و وضعیت رؤسای مختلف دشمن را بر حسب استعداد و صلاحیت هر یک برای جناح ها و مواضع مختلف در نظر گرفته و مطابق آن موقعیت دفاعی خودش را تعیین کرده باشد.

تاریخ می گوید که پیغمبر صلی الله علیه و اله برای تشخیص اسامی رؤسای برجسته ای که به همراه دشمن آمده ،بودند زحمت بسیار کشید. (3)

از آن جا که به طور کلی، جنگ ها صبح زود شروع می شد پیغمبر برای تجمّع لشکر موضعی را انتخاب کرد که با آغاز جنگ شعاع آفتاب به چشمان مسلمین نتابد.(4)

شرح و تفصیل سرزمین بدر را از زبان مورّخین قدیم از هر جهت روشن و واضح نیست. ممکن است فى المثل در ظرف هزار و سی صد و چند سال در مورد مجرای آب تغییرات طبیعی حاصل شده باشد.

به هر حال فعلاً قناتی از طرف شهر به طرف کوه عریش جاری و از آن جا به طرف واحه

ص: 384


1- كنز العمال، جلد 5 شمارهٔ 5348
2- تاريخ طبری 1288 و ابن هشام، صفحه 435 و غیره.
3- تاريخ طبری، صفحه 1304
4- مغازى تأليف واقدی، صفحهٔ 15.

سرازیر شده و به تدریج در زمین مسطحی به فاصلهٔ تقریباً ده متر از مسجد عریش نمایان می شود و چون مسجد عریش روی کوه ساخته شده است طبعاً محتاج به اینست که مقداری از زمین حفر شود تا حوضی برای شستشو از این آب تعبیه گردد.

محتمل است که پیغمبر صلی الله علیه و آله از طرف کناره نزدیک تر دره ای که دشمن به آن وارد شد حرکت کرده باشد و سپس در یکی از مواضع مجاور کوه عریش اردو زده باشد.

برای این که آب بر دشمن که در نقطهٔ دورتری متمایل به جنوب (کناره دورتر) دره اردو زده بودند، قطع شود چندین چاله بزرگ حفر شده بود. آبی که داخل این چاله ها می شد فقط به این منظور نبود که از جریان آن به طرف اردوی دشمن جلوگیری کرده باشند، بلکه مقصود دیگر ذخیره کردن آب بیش تر برای استفاده مسلمین بود روایت شده است که پیغمبر در بدر، زیر خیمه قرمز رنگی به سر می برد. (1)

داستان جنگ

داوطلبان مسلمان بالغ بر سی صد نفر بودند و دو یا سه اسب داشتند. (2)

مأمورین شناسایی با دستگیری شخصی از اردوی دشمن که برای آن ها آب می برد، مطلع شدند که عده دشمن بین نهصد و هزار نفر تخمین زده می شود. (3)

طبق همان مدرک نیروی دشمن دارای یک صد نفر اسب سوار نیز بود این کشمکش و مخاصمه بی نظیر بدون درایت و بصیرت فوق العاده ،فرماندهی ممکن نبود به طول انجامد مطابق تحقیقات «الترمذی» صف آرایی و طرح نقشۀ جنگی مسلمین شب قبل از وقوع جنگ انجام شده بود. صبح زود پیغمبر صلی الله علیه و اله خطوط جنگی و صفوف لشکر کوچکش را تعیین کرده و با دقت آن ها را مورد بازرسی قرار داد و صف لشکر را مانند خدنگ راست و مستقیم قرار داد پیغمبر صلی الله علیه و آله چوبی در دست داشت و هر جا ملاحظه می کرد که داوطلبان کاملاً در صف قرار نگرفته اند با همان چوب آن ها را به عقب یا جلو می خواند (4)

پس از آن برای هر یک از دو جناح، فرماندهی تعیین کرد. به گفتهٔ واقدی، (5) ابوبکر فرمانده

ص: 385


1- كنز العمال جلد 5 شماره 5256
2- ابن سعد، جلد 2 صفحات ،6، 7، 12، 15؛ تاریخ طبری، صفحات 1298 و 1304.
3- ابن سعد، جلد 2 صفحه 9
4- طبری صفحهٔ 1319 و ابن هشام صفحهٔ 444
5- مغازی، صفحه 15.

جناح راست بود. البته این بیان مشکوک است چرا که سایر مورّخین روایت کرده اند که ابوبکر در تمام مدت جنگ در کلبه دیده بانی و نظارت همراه پیغمبر بود.

از علی علیه السلام نیز روایتی نقل کرده اند که در روز بدر مردم به پیغمبر صلی الله علیه و اله پناه می بردند، زیرا او شجاع ترین و نیرومندترین سرباز میدان بود. (1)

مسلمین به سه دسته عمده تقسیم شدند مهاجرین مکه اوسی ها و خزرجی ها و هر کدام از این سه دسته پرچم جداگانه ای داشتند (2) و به همین مناسبت برای آن روز، سه شعار، در تواریخ ضبط شده است. (3) البته چون عدهٔ آن ها مساوی نبود، احتمال دارد که به چند صف تقسیم شده و وضع آن ها با وضع قبیله ای فرق کرده باشد.

تعليمات محمد صلی الله علیه و آله به لشکرش

پیغمبر پس از صف آرایی و سان ،لشکر به افراد تحت فرماندهی خود یعنی تنها مردانی که در جهان شرک و بت پرستی آن روز خدای یگانه را می پرستیدند، تعلیمات مهمی داد و همان روز دست به دعا بلند کرد و گفت:

«ای خدای توانا! این جمعیت را حفظ کن؛ زیرا اگر این ها نابود شوند، از این پس کسی وجود نخواهد داشت که تو را پرستش کند» (4) شور و وجد مسلمین مشتاق پس از شنیدن این راز و نیاز حد و مرزی نداشت

دستورهای عملی پیغمبر بدین قرار بود:

«صفوفتان را نشکنید بلکه ثابت و پایدار باشید. شروع به جنگ نکنید تا دستور من صادر شود مادامی که دشمن در تیررس شما نیست تیرهای خودتان را بیهوده مصرف نکنید. همین که دشمن در هدف شما واقع شد تیرها را پرتاب کنید وقتی که دشمن نزدیک تر شد شروع به سنگ اندازی کنید و همین که نزدیک تر شد با نیزه و سرنیزه حمله کنید؛ شمشیرها موقعی باید کشیده شوند که جنگ تن به تن آغاز شود (5) هر مسلمانی بایستی مقداری سنگ اطراف خودش جمع کرده باشد».

ص: 386


1- سنن نسایی
2- تاريخ طبری صفحه 1297
3- ابن كثير، جلد 3، صفحه 274
4- ابن هشام، صفحه 444
5- ابن هشام صفحهٔ 443 بخاری و ابوداود و غیره به نقل از مشکات

برداشتن سنگ فقط برای مسلمین که حالت تدافعی داشتند عملی بود، لکن دشمن که حالت تعرضی داشت اگر هم می خواست نمی توانست بیش تر از یکی دو سنگ همراه داشته ،باشد زیرا از پایگاه خودش حرکت می کرد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور معروفی صادر فرمود:

«خدا امر کرده است که در هر موردی خوش رفتاری را پیشه سازید در این صورت اگر کسی را می کشید او را به بهترین طرزی بکشید» (1) این دستور ارزش اخلاقی و علمی کمی ندارد

این دستور به احتمال قوی در همین معرکه بدر که رسول اکرم صلی الله علیه و آله اولین بار شخصاً در جبهه جنگ شرکت فرمود، صادر شده است.

کشتارهای مقرون با شکنجه و آزار غیر لازم کشتن زنان و کودکان و همچنین قتل افرادی از دشمن از قبیل آشپز و مستخدمین شخصی و امثال آن به وضوح نهی شده است.

قرآن کریم برای مبارزه و مقاتله در معرکهٔ بدر، دستور جالبی می دهد:

﴿... وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانِ﴾؛ (2) «به انگشت ها یا مفصل انگشت های آن ها بزنید.» (3)

مقصود این است که تا جایی که امکان دارد باید دشمن را تضعیف کرد و لازم نیست که کشته شود در جنگ تن به تن نیز باید کوشید که حتی الامکان کمتر خونریزی شود، بدون این که از قصد و نیت غلبه در جنگ غفلت شود.

از آن جا که در میان مسلمین لباس متحدالشکلی وجود نداشت و افراد غیر مسلمان نیز کم تر به این موضوع اهمیت می دادند بدین جهت شعارهایی از طرفین اعلام می شد تا دوست از دشمن تشخیص داده شود.

به گفتهٔ واقدی (4)، شعار عمومی این بود «یا منصور امت»؛ ای نصرت یافته، بکش!

به گفته ابن کثیر (5) احد احد! یعنی به نام خدای یگانه شعار عمومی بود و در عین حال

ص: 387


1- صحیح مسلم جلد 6، صفحه 72
2- سوره انفال آیه 12.
3- زدن به انگشت ها یا مفصل های انگشتان مشرکین یا قطع کردن انگشتان آن ها در جنگ برای از کار انداختن دست است که اگر دست از کار افتاد نیروی مقاتله از او سلب می شود و در این صورت دشمن جنگنده به اسارت نزدیک تر است تا به کشته شدن و این معنی کاشف از حد اعلای ارفاق نسبت به دشمن است. (مترجم)
4- مغازی، صفحهٔ 6
5- جلد 3 صفحه 274

شعارهای دیگری وجود داشت از قبیل:

«یا خیل الله! یعنی ای سوارکاران خدا! برای سواران یا بنو عبدالرحمن برای مهاجرین مکه یا بنو عبیدالله برای اوسی ها و یا بنو عبدالله برای خزرجی ها

به هر حال مقصود این بود که در کشمکش و ضمن غوغای جنگ، دوست از دشمن تشخیص داده شود آیات قرآن در مورد معرکهٔ بدر ناظر به «ارسال فرشتگان نازل شد»:

﴿ بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ مُسَوّمِينَ﴾. (1)

طبری در تفسیر خود در توضیح این آیات می گوید:

پیغمبر صلی الله علیه و اله در آن موقع امری صادر کرد و گفت:

فرشتگانی را که خدا به یاری شما فرستاده است نشانه های مشخصی دارند بنابراین شما نیز نشانه های مشخصی داشته باشید... کسانی که می توانند روی کلاه خودها و کلاه های خود کاکل های پشمی نصب کنند (2)

از تشکیلات دشمن اطلاع زیادی در دست نداریم مطابق گفتهٔ واقدی (3) آن ها فقط دو جناح راست و چپ داشتند البته به گفته همو، سه پرچم داشتند و به طوری که معمول آن زمان بود در یک مسافت معینی توقف و مبارزه طلبی می کردند. آن گاه دو نفر مبارز از طرفین به زد و خورد می پرداختند(4)

پیغمبر صلی الله علیه و اله تمام شب پیش از جنگ را به دعا و مناجات با خدا مشغول بود. پس از تشکیل و تنظیم لشکر کوچک خود به همراه چند نفر از افسران «استاد»، بالای تپه مشرف بر میدان جنگ قرار گرفت و آن جا را برای دیده بانی انتخاب کرد به اجازهٔ پیغمبر صلی الله علیه و اله کلبه ای در آن جا احداث شد که به نام «العریش» معروف است. استفاده از این کلبه به منظور مصونیت از آفتاب و نیز تیرهای دشمن بود.

یک عده شتر تندرو نیز در همان نقطه آماده بودند. (5) بدیهی است فرمانده کل برای ابلاغ دستور به فرماندهان از این شتران استفاده می کرد همچنین در صورتی که جنگ به صورت

ص: 388


1- سوره آل عمران، آیه 125.
2- در تفسیر طبری آیه 125 از سوره آل عمران و کنز العمال جلد ،5 شمارهٔ 5349 و غیره.
3- مغازی ورق 15 ب.
4- ابن هشام، صفحه 443
5- ابن هشام، صفحه 440-439

غیر منتظره ای پایان می یافت برای نجات فرماندهی مرکزی از آن ها استفاده می شد. راه مدینه از این مرکز پست دیده بانی باز بود به گفتۀ طبری (صفحهٔ 1322) یک دسته قراول برگزیده از این کلبه پاسداری می کردند تپه «عریش» به نام همان کلبه معروف شده است.

عريش و موستان

در ادوار بعد، این کلبه مبدل به مسجدی شد و در آن جا ساختمانی به وجود آمد. در سال 1939 مسیحی که من به آن ناحیه مسافرت کردم ملاحظه نمودم که در محل آن کلبه، مسجد جامع کوچکی ساخته اند. در این مسجد سه کتیبه با خط عربی دیده می شد، یکی روی دیواری پشت ،منبر دیگری بالای محراب و سومی روی سنگ نزدیک به محراب آخرین کتیبه نشانگر این بود که مسجد احتمالاً در همین اواخر تعمیر شده است. روی دیوارها گل اندود بود و نتوانستم تشخیص بدهم که آیا در داخل دیوارها آجر به کار رفته است یا خشت پایه های دیوار روی سنگ قرار گرفته بود در کتبیه روی منبر کلمۀ «خوش قدم» که نام یکی از افسران ترک مصری از دوره سلاطین ممالیک بوده است نگاشته شده بود یکی دو اشتباه املایی در هر یک از کتیبه ها حاکی از آن است که نویسنده عرب نبوده است.

ترجمه خطوط کتبیه ها بدین قرار است:

اول: بسم الله الرحمن الرحيم

دوم: بنای این ساختمان مقدس انجام گرفت

سوم: به وسیلۀ خوشقدم معمار دولتی ابنیه مصر

چهارم: خاتمه این بنای مبارک در تاریخ 21 ربیع الاول سال 906 هجری انجام یافت. واضح است که در مسجد اوایل قرن دهم هجری بنا شده است. کتیبه بالای محراب به خط طغرا نوشته شده است و نتوانستم آن را بخوانم و چون روشنایی کافی وجود نداشت، عکس برداری نیز مقدور نشد. به هر حال این مقدار را می توان توضیح داد که کتیبه از سنگ مرمر و اندازه آن در حدود هشت اینچ مربع است.

کتیبه سوم روی یک قطعه سنگ معمولی حک شده است هر چند خط آن خوب نیست ولی صحیح نوشته شده است و عبارت «کان الفراغ» حکایت از پایان ساختمان می کند.

قبور شهدا در یک قبرستان محصور است. در دوره حکومت عثمانی ساختمانی با ستون های سنگ مرمر و کتیبه های نفیس و زیبا تهیه شد ولی در حال حاضر به جز مقداری سنگ های مرمر ،شکسته چیز دیگری مشاهده نمی شود و هر چه بوده فعلاً به صورت

ص: 389

مخروبه درآمده است.

راهنمایان می گویند که میدان جنگ در موضعی بوده است که قبرستان شهدا آن جاست. این گفته بنا بر دستور پیغمبر صلى الله عليه و سلم که فرمود: «شهدا را در همان جایی دفن کنید که مقتول می شوند» درست به نظر می رسد.

نتیجه جنگ به خوبی معلوم است و طول مدت جنگ چند ساعتی بیش تر نبوده است.

چهارده نفر از مسلمین مقتول شدند لكن هفتاد نفر از مخالفین را کشته و هفتاد نفر دیگر را اسیر کردند. (1)

با وجود این که مسلمین دارای امکاناتی نبودند که بتوانند دربارهٔ اسیران حکومتی از خود نشان دهند مع ذلک به طرز بی نظیر و بی سابقه ای با رأفت و محبت با آن ها رفتار کردند.

پیغمبر صلی الله علیه و اله اسیران را میان لشکریان تقسیم کرد تا آن ها را نگاه دارند و تأکید کرد که با آن ها خوش رفتاری شود. (2)

مستحفظين مطابق دستور رفتار کردند به آن عده از اسیران که لباس نداشتند، لباس داده شد و از همان غذایی به آن ها داده می شد که خود مسلمین می خوردند. بعضی از مسلمانانی که نان و خرما ،داشتند اسیران را بر خود ترجیح می دادند به این معنی که نان را به اسیران داده و خودشان به خرما اکتفا می کردند تا مطابق دستور رفتار کرده باشند. (3)

مطابق امر قرآن کریم آیه 9- 8 سورۀ انسان - تغذیه اسیران بایستی مجانی باشد.

در عربستان قبل از اسلام رفتار با اسیران صورت یکنواختی نداشت. گاهی اسیران را کشتند و بعضی اوقات زن ها و کودکان را به خصوص به صورت برده و بنده نگاه می داشتند و گاهی آن ها را پس از اخذ غرامت یا بدون غرامت یا در برابر اسرای طرف مقابل، مبادله می کردند

مسأله غرامت در اسلام حتی قبل از روزهای بدر مبهم و مجمل است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله یک یا دو روز پس از حرکت به طرف مدینه و ورود به منطقه ،اسلامی شورایی تشکیل داد و در آن شورا با وجود دلایل مهیجی که برای کشتن اسرا وجود داشت، مقرر گردید که در برابر پرداخت غرامت آزاد شوند برای آزادی هر اسیری چهار هزار درهم

ص: 390


1- ابن هشام، صفحات 513 - 506
2- بخاری، صفحهٔ 56 - 42
3- تاریخ طبری صفحهٔ 1337؛ ابن هشام صفحات 4560 - 459؛ ابن سعد، جلد 2 صفحه 111.

غرامت معین شد (1) حتی خویشاوندان پیغمبر صلی الله علیه و آله معاف نبودند. بدیهی است که عباس عم پیغمبر مستحق ارفاق بود زیرا همیشه در مکه نماینده محرمانه مسلمین بود و مستمراً پیغمبر صلی الله علیه و آله را از اخبار محل مطلع می نمود.

عم دیگر پیغمبر صلی الله علیه و آله نوفل بن حارث بن عبدالمطلب که تاجر اسلحه بود، محکوم شد که هزار سرنیزه به جای غرامت خود تسلیم کند. (2) روایت دیگر حاکی از آن است که اسیران عرب محکوم بودند که غرامتی معادل هزار و شش صد درهم نقره بپردازند و اسیران غیر عرب (سیاه پوستان) محکوم به پرداخت نصف این غرامت بودند. (3)

با وجود همه این ها دانستن این نکته چقدر مسرت آور است که پیغمبر صلی الله علیه و آله از اسرای با سواد تقاضا کرد که هر اسیری که به ده نفر کودک مسلمان خواندن و نوشتن بیاموزد از اسارت نجات خواهد یافت و این عمل به جای غرامت محسوب خواهد شد. (4) عده دیگری از اسیران که قادر بر پرداخت غرامت ،نبودند آزاد شدند و تعهد کردند که دوباره به جنگ مسلمین نیایند (5)

چون غنایم کافی به دست مسلمین افتاده بود. (6) لذا اسیران مجبور نبودند سفر چهار روزه تا مدینه را پیاده بروند تمام کشتگان چه مسلمان و چه غیر مسلمان، به خاک سپرده شدند. مثله کردن یعنی بریدن گوش یا بینی کشتگان دشمن شدیداً منع شد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله دو قاصد را به وسیلهٔ شتران تندرو به مدینه فرستاد یکی به طرف «علیه» یعنی شهر بالا و دیگری به «سفیله» یعنی شهر پایین تا خبر پیروزی را ارسال کنند (7)

هر چند مسرت پیروزی ممزوج با آه و افغان بود مع ذلک این پیروزی بسیار مهم و بزرگ بود و انعکاس بین المللی آن نیز کم نبود.

روایت کرده اند که نجاشی پادشاه حبشه از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد روابط نجاشی با پیغمبر صلی الله علیه و اله به واسطه حسن رفتاری که وی نسبت به مهاجرین اسلام ابراز کرده بود،

ص: 391


1- ابن هشام، صفحه 462
2- الاصابة، تأليف ابن مجر، شماره 8336
3- كنز العمال جلد 5 شماره 4367
4- ابن سعد جلد 2 صفحات 14 و 17؛ ابن حنبل، جلد 1 صفحه 246
5- تاریخ طبری، صفحات 1354 - 1342؛ ابن هشام صفحه 471
6- ابن سعد جلد 2 صفحه 13
7- ابن هشام صفحهٔ 457

آن قدر دوستانه بود که در حقیقت مهاجرین مسلمان در حبشه به سفرای اسلام و مبلغین کیش اسلام تبدیل شده بودند (1)

«الشامی» در سیره بدر آورده است که مکیها پس از شکست در بدر، سفرایی به حبشه فرستادند و از نجاشی تقاضا کردند که مهاجرین مسلمان را از آن جا اخراج کند.

پس از آن که پیغمبر صلی الله علیه و اله- احتمالاً به وسیلهٔ نماینده سری خود در مکه- از این عمل مطلع شد، او نیز مأمور مخصوصی به نام عمرو بن امیه را از قبیلهٔ «دمراح» که هنوز به اسلام نگرویده بود به حبشه فرستاد تا اقدامات تخریبی قریش را خنثی کند و به طوری که مشهور است نجاشی از پذیرفتن تقاضای قریش دربارهٔ طرد مسلمین خودداری کرد. (2)

ص: 392


1- ابن كثير، جلد 3، صفحه 307
2- ابن هشام، صفحهٔ 716.

فصل سوم: احد

قریش مکه پس از شکست در بدر آماده حمله به مدینه می شوند

اهمیت راه بیابانی مکه به سوریه و مصر برای قریش مکه که در بدر مغلوب شده و ناگزیر بودند از آن صرف نظر کنند بسیار زیاد بود. بنابراین جمع آوری دویست و پنجاه هزار درهم برای هزینه تجهیزات و لشکرکشی و به منظور انتقام شکست بدر، امر بیهوده ای نمی نمود. (1)

به علاوه قریش تقریباً معادل همین مبلغ را برای غرامت هفتاد نفر اسیری که مسلمین در بدر از آن ها گرفته بودند تأدیه کردند (2)

مورّخین نوشته اند که مهاجمین قریش فقط به تجهیز داوطلبان محلی خودشان اکتفا نکردند، بلکه برای اسلحه و نفرات جنگی از تمام قبایل هم پیمان خود نیز استمداد کردند. شخصیت های مهمی از قبیل «عمرو بن العاص»، «عبد الله بن الزباره»، «جبير ابن الوهب»، «محصفی بن عبد مناف» و «ابو عزه عمرو بن عبدالله الجماحی» را نزد قبایل عربستان فرستاده و آن ها را از زیانی که اسلام به ایشان وارد ساخته بود مطلع و تقاضا کردند که به قریش ملحق شوند تا مجتمعاً بر مدینه حمله ور .گردند این هیأت موفقیت حاصل کرد تا جایی که دسته جات زیادی از اعراب بدوی اجتماع کرده و برای جنگ آماده شدند.

عباس، عمو و خبرگزار سری محمد صلی الله علیه و آله در مکه با وجود این که پس از اسارت در جنگ در بدر مانند سایر اسرا محکوم به پرداخت غرامت گردیده بود، مع ذلک از مطلع ساختن پیغمبر صلی الله علیه و آله خودداری نکرد و به موقع او را به وسیلهٔ یک نفر از اعراب قبیله بنی غفار، از

ص: 393


1- سيره ،شامی فصل احد
2- ابن هشام صفحهٔ 555 و الشامی در فصل احد

تصمیم قریش آگاه کرد. (1)

بدین طریق مدینه در ماه شوال سال 3 هجری آماده دفاع شد. قریش و متحدینشان نزدیک کوه احد در شمال شهر مدینه اردو زدند.

كوه احد

کوه احد به فاصله سه میل در شمال مدینه واقع گردیده است؛ لکن قریش از مکه می آمدند و راه مکه را که هر کسی می تواند از دور ببیند در جنوب مدینه واقع است. من مدت ها در فکر بودم که مهاجمین مکه که از جنوب مدینه می آمدند، چرا از همان سو به شهر حمله نکرده و از مدینه عبور و به طرف شمال آن آمدند

چرا که با این عمل راه بازگشت و تجدید قوای خودشان را محدود کردند. از علمای متعدد محلی و بیگانه این پرسش را کردم و چون هیچ کس نتوانست مرا قانع کند خواه ناخواه نتیجه گرفتم که احد فعلی نبایستی احد اصلی باشد که جنگ معروف در آن جا روی داده است و احد اصلی بایستی در مجاورت قبا واقع شده باشد و فعلاً مورد نسیان قرار گرفته است.

رأی تمامی مورّخین قدیم و جدید، جغرافی نویسان و حتی قبر حمزه -شهید عالی مقام و معروف احد - نیز نتوانست مرا از این فکر منصرف سازد تا این که فرصت معاینه این موضع را تحصیل کرده و این سرزمین را از نزدیک دیدم پس از آن بود که فهمیدم زیر و رو کردن صفحات آن همه کتب در ظرف چند سال گذشته و صحبت یا مکاتبه با علمای متتبّع و بی نظیر به چه علت نتوانسته است جو علت نتوانسته است جواب صحیحی به پرسش من بدهد.

موقعیت مدینه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله

حقیقت امر این است که مدینه در دشتی از مواد آتشفشانی واقع شده است که ده میل طول و ده میل عرض دارد. این دشت ابتدا «جوف» مدینه و بعداً به نام «حرم» نامیده شده است.

این دشت از هر طرف در رشته هایی از کوه محصور گردیده و راه ارتباط با آن از طریق دره های تنگ صورت می گیرد و به تعبیر نویسندگان قدیم مابین «عیر» و «ثور» واقع گردیده است.

ص: 394


1- ابن سعد فصل ،2 صفحه 25 و الشامى

احد

دشت وسعت چندانی ندارد و در وسط آن کوه بزرگی به نام «سلع» و چندین کوه کوچک تر که دارای ارزش سوق الجیشی هستند وجود دارد

شهر مدینه نیز در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله مانند وضع حاضر صورت شهری نداشته است. در آن اوقات نه خیابانی بوده و نه موقعیت شهری از دیگر سو، آن روزها در مدینه چندین قبیله از اعراب و یهودی ها زندگی می کردند و محله و دهکدهٔ هر قبیله ای از قبایل دیگر مجزا بوده است، به طوری که اگر کسی از کوه «عیر» به آن نظر می انداخت رشته دهکده هایی را می دید که بین دو کوه «عیر» و «ثور» واقع شده اند.

هر کدام از این دهکده های قبیله ای دارای یکی دو چاه آب بود و منازل افراد که از سنگ ساخته شده بود، عموماً دارای دو طبقه بودند. هر دهکده ای دارای چند برج مستحکم بود که به اختلاف «عتم» یا «عجمه» نامیده می شد و تعداد آن ها را زمانی تا صد برج هم نوشته اند و بنو زید به تنهایی مالک چهارده برج بودند. در موقع جنگ ،زنان کودکان، مواشی و سایر اموال منقول برای مصونیت به داخل آن ها انتقال داده می شدند. (1) بعضی از این برج ها بسیار بزرگ بودند.

به طوری که در کتاب «اغانی»، جلد 8 صفحه 124 ملاحظه می شود «عتم الديحان» متعلق به «اهيله بن الجولاح» بنایی سه طبقه بود که طبقۀ اول آن از سنگ های سیاه آتشفشانی و دو طبقه فوقانی آن از سنگ هایی ساخته شده بود که مانند نقره سفید بودند. برج به قدری مرتفع بود که یک نفر مسافر شترسوار از فاصله یک منزلی مدینه می توانست آن را ببیند.

در سال 1947 در مجاورت «قبا» هنوز خرابه این بنا مشاهده می شد. طبقه اول آن تاکنون محفوظ مانده است و حتی در مخروبه آن نیز می توانیم یک ساختمان نظامی را با اسلوب معماری قبل از اسلام در شهر مدینه ملاحظه کنیم. اغلب در داخل این برج ها چاه های آب حفر شده است تا در موقع محاصره طولانی، اشخاص محصور، به بی آبی دچار نشوند.

گذشته از دهکده های متفرق و جداگانه در شهر مدینه باغستان ها و مزارعی متعلق به افراد هر قبیله وجود داشته است. دیوار محوطه ها عموماً با سنگ ساخته شده است. از این قبیل باغستان ها در تمام اطراف مدینه بوده است.

در میان این منازل و مساکن قبیله ای محلی به نام «یثرب» وجود داشت که مرتفع ترین قسمت آن هنوز دیده می شود و نشانگر آن است که در جنوب غربی کوه احد واقع بوده است.

ص: 395


1- دیوان قیس بن ،الخاتم چاپ کوالسکی، صفحهٔ 18

در این جا آب فراوانی وجود دارد.

ممکن است این محل آبادترین و مهمترین و حتی قدیمترین مرکز تجمع دوران قبل از اسلام بوده است.

نام این محل به همۀ شهر اطلاق می شد که این نوع اطلاق جزء بر کل در سایر کشورها نیز سابقه دارد. شهر مدينة النبى كه بعدها فقط «مدینه» نامیده شد در وسط همین محوطه واقع .است

قریش مکه نسبت به همۀ جمعیت مدینه کینه و خصومت خاصی نداشتند، بلکه نسبت به یک نفر از همشهری هایشان که شخص محمد صلی الله علیه و آله بود و به این جا پناهنده شده بود، خشمناک بودند.

برای رسیدن به «مدینة النبی» لازم بود از میان توده های درختان و باغستان های متعدد عبور کنند و فضایی خالی که بتواند میدان جنگ چند هزار نفر از طرفین واقع شود، وجود نداشت. الصمحودی به نقل از ابن اسحاق مورخ قرن دوم هجری، در کتاب «وفاء الوفاء» می گوید:

یک طرف مدینه باز و سایر اطراف مدینه به وسیلهٔ ساختمان ها و نخلستان ها محصور و مستحکم و دشمن به آن دسترسی نداشت.

اراضی اطراف مدینه

به طوری که از نقشه برداری فعلی مدینه به دست می آید قبا و عوالی که در قسمت جنوب شرقی واقع شده اند در سابق مسکن جمعیتهای زیادی بوده اند تپه های پر از سنگ های آتشفشانی واقع در جنوب غربی و جنوب برای پیاده نظام و سواره نظام به منظور عملیات جنگی قابل استفاده نبود. در طرف مشرق دهکده های یهودی نشین از قبا تا احد به یکدیگر متصل بودند. در طرف مغرب نیز باغستان های زیادی بود که زمین آن زیاد حاصلخیز نبود و اشجار زیادی در آن وجود نداشت. محل اجتماع قبیلهٔ بنو سعیده روی دیوار شمالی شهر جدید که در مشرق دروازه شامی ،است نشان داده می.شود این قبیله بایستی در همان جا اقامت گزیده .باشند در شمال شرقی دروازهٔ مجیدی تعدادی از باغ های قدیمی دیده می شود که از بقایای باغات دوره رسول اکرم صلی الله علیه و اله هستند.

در وسط قسمت شمالی که اخیراً برای ساختمان بیمارستان عمومی حفر می شد، ده ها چاه آب کشف شد. قدری به طرف مغرب و روی کوه «سلع»، قبیلهٔ «بنو حرم» که گویا در آن

ص: 396

قسمت زندگی می کرده اند تاکستان هایی از خود باقی گذاشته اند در طول قسمت مغرب یعنی در امتداد بستر رود «وادی العقیق» و مخصوصاً در شمال غربی به طرف پایین چاه تاریخی «بئر الرماح» و حتی در قسمت دورتر به سمت جنوب مسجد «القبلتين»، باغات متعددی وجود دارد. بئر الرماح و زمین هایی که به وسیلهٔ آب این چاه مشروب می شد، اصلاً متعلق به یک نفر یهودی بوده است که عثمان- که بعدها خلیفۀ سوم شد - به اشاره پیغمبر صلی الله علیه و آله آن را خریداری و وقف عمومی قرار داد.

بدین طریق شمال دارای فضای وسیعی است زمین شوره زار سفید نزدیک آن حتی امروز به همان حال سابق باقی مانده و قابل کشت نیست

محلی که رسول اکرم صلى الله عليه و سلم در آن جا اقامت داشت از این سو بیش تر از هر طرفی آسیب دیده است.

به طوری که قبلاً ذکر شد، جنوب مدینه کوهستانی و مملو از سنگ های آتش فشانی است و راه ارتباطی از آن جا، دره ها و گلوگاه های عمیق است راهی که از این سمت به شهر منتهی و از «قبا» می گذرد به قدری صعب العبور است که بنابر روایات گذشته مورد استفاده کاروان ها نبوده و حتی افراد عادی نیز به جز در مواقع فوق العاده به ندرت از آن جا عبور می کنند. به طوری که معلوم می شود، رسول اکرم صلی الله علیه و اله به هنگام هجرت از این مسیر آمده اند، چرا که این راه محفوظ بوده و نیز ایشان اول به «قبا» آمد و سپس به طرف مرکز شهر رفت ولی اسب ها و مواشی که برای مقاصد نظامی به کار برده می شوند هیچ وقت از این راه استفاده نمی کنند. به علاوه در جنگ احد هواگرم بود و آفتاب سنگ های آتشفشانی را به طوری گرم کرده بود که برای پای شتر قابل تحمل نبود

[اصولاً راه مستور از سنگ برای حرکت شتر مساعد نیست] دشت های مستور از مواد آتشفشانی از طرف جنوب و شرق و غرب شهر مدینه را احاطه کرده و فقط سمت شمال از این مواد مصون مانده است منازل به طور قطع در دشت آتش فشانی بنا شده بود که شاید به منظور مصونیت بوده است و در هر حال غرس اشجار در آن جا عملی .نیست

هر اردویی نیازمند مرتع و چراگاه است و در این دشت چراگاهی وجود ندارد. اردویی که برای جنگ آماده شده باشد چنین محلی را انتخاب نمی.کند باید متذکر شد که دروازهٔ «انباریه» و راهی که از طریق جنوب به آن جا منتهی می شود نسبتاً جدید الاحداث است و بیش تر از سیصد سال از احداث آن نمی گذرد در دوران قدیم کاروان هایی که از طرف جنوب می آمدند در «ذوالحلیفه» توقف و سپس وارد «وادی العقیق» می شدند و مدینه را از طرف

ص: 397

راست رد کرده و به سمت شمال غربی یعنی ملتقای «زغابه» می رفتند و سپس به سوی مدینه بر می می گشتند. بدیهی است که ریگ های نرم بستر رودخانه برای شترها مناسب و مساعد بود.

موانع طبیعی ارضی از این قبیل مکی ها را پس از یک سیر و حرکت پر مشقت دوازده روزه از مکه خسته و فرسوده کرده و مجبور ساخت که از مدینه فاصله گرفته و در جای دیگری دورتر از دشمن رحل اقامت افکنند تا مردان و مواشی استراحت کنند.

در محل زغابه آب و چراگاه به قدر کافی وجود دارد و مکی ها نیز که به پیروزی خودشان مطمئن بودند برای راه بازگشت نگرانی نداشتند.

تشریح وضع و موقعیت کوه احد

چنان چه گذشت کوه احد در شمال مدینه واقع و به خط مستقیم به سمت مشرق و مغرب به طول 4 تا 5 کیلومتر امتداد دارد در وسط این خط و روبروی ،شهر یک پیچ طبیعی به شکل نیم ،دایره شبیه به نعل اسب وجود دارد که گنجایش چند هزار نفر جمعیت را دارد. در داخل این نیم دایره فضای باز دیگری است که این دو محوطه به وسیلهٔ معبر تنگی به یکدیگر متصل می شوند وادی القنات در جنوب احد امتداد دارد نیز در جنوب احد، تپه ای است به نام «عینین» که «جبل الرماح» یا کوه تیراندازان نیز نامیده می شود. نام اخير بدان جهت بر آن اطلاق شده است که در روز جنگ احد پیغمبر صلی الله علیه و آله تیراندازان را مأمور کرد تا در آن نقطه مستقر باشند. در محوطهٔ وسیع و فضای باز واقع در شمال وادی القنات دو چشمه وجود دارد و احتمالاً نام تپه یا کوه جنب آن را به مناسبت همان دو چشمه «عینین» گذاشته اند.

آمادگی هفت صد مسلمان در برابر سه هزار دشمن نیرومند

هنگامی که لشکر قریش وارد ذوالحلیفه شد، جاسوسان مسلمان با توده انبوه قریش که به طرف مدینه رهسپار بودند، مخلوط شدند و هنگامی که دشمن به «زغابه» واقع در مغرب کوه احد رسید و در آن جا توقف کرد به مدینه بازگشته و به پیغمبر صلی الله علیه و آله خبر دادند. (1)

پیغمبر صلی الله علیه و آله شخصاً مایل بود از داخل شهر به دفاع پرداخته و در کوچه های داخل شهر با دشمن مبارزه کند ولی به خاطر اعتراض افسران جوان تصمیم گرفت که از شهر خارج و

ص: 398


1- استیعاب و انس بن فداله و مغازی واقدی، صفحه 49

صحنه جنگ در بیرون شهر آراسته شود. (1)

پیغمبر صلی الله علیه و آله به داوطلبان دستور داد در جلوی دو برج شیخین- که اکنون در آن نقطه مسجدی به نام شیخین که دارای یک سقف و دو گنبد ساخته اند - واقع در سمت جنوب شرقی پیچ احد، جمع شوند در همین موضع بود که لشکر را سان دید و طبق معمول دو نفر جوان کم سن و سال را که شایستگی خدمت ،نداشتند طرد کرد (2) عده زیادی از زنهای داوطلب مانند عایشه زن جوان پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز برای پرستاری مجروحین و آب دادن به تشنگان و خدمات متفرقه آمده بودند. شرح این داستان را بخاری به تفصیل نگاشته است. (3) الزهری روایت می کند که مسلمین مدینه از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسیدند آیا اجازه ندارند که از یهودی های هم پیمانشان استمداد کنند تا در این دفاع شرکت نمایند؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله جواب داد:

«ما به آن ها احتیاجی نداریم» (4)

سایر روایات نیز حاکی است که در حدود شش صد نفر یهودی از قبیلهٔ بنو قینقاع تحت رهبری منافق معروف «ابن اُبّی» برای کمک به پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند، ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«ما احتیاجی به آن ها نداریم و از مشرکین برای جنگ با مشرکین کمک نمی گیریم» (5)

این داستان خالی از تعجب نیست؛ زیرا بنی قینقاع قبلاً اخراج شده بودند که بعداً در این باره بحث خواهیم کرد.

تعداد مجموع داوطلبان مسلمان هزار نفر بود در آخرین دقیقه دسته سی صد نفری از منافقین که تحت نفوذ ابن اُبّی ،بودند به بهانه ناچیزی فرار کردند و پیغمبر صلی الله علیه و آله تنها با هفت صد نفر مرد نیرومند برای مقابله با دشمن که چهار برابر این عده ،بود حرکت کرد. از این هفت صد نفر، فقط یک صد نفر زره پوش بودند (6) مطابق یکی از روایات این جمعیت فقط دو اسب داشتند که یکی متعلق به پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و دیگری متعلق به ابو برده (7) درست معلوم نیست که زبیر العوام که با عده سواره نظام خالد مواجه شد بر اسب پیغمبر صلی الله علیه و آله سوار شده بود یا اسبی

ص: 399


1- ابن هشام صفحه 558
2- سیره شامی
3- صحیح بخاری، صفحات 67-56
4- تاريخ ابن كثیر، جلد 4، صفحهٔ 14.
5- ابن سعد جلد 2 صفحات 27 و 34؛ ابن کثیر، جلد 4، صفحه 22.
6- سیره شامی
7- ابن سعد، جلد 2 صفحه 27

از خودش داشت و یا این که سایر داوطلبان مسلمان پس از این که ملاحظه نمودند دسته سواره نظام دشمن بسیار نیرومند ،است تعدادی از اسبهای منازل خودشان را که در آن نزدیکی ها واقع بود به میدان آورده و تحت فرماندهی زبیر جنگیدند. (1)

دویست و پنجاه هزار درهمی که جبههٔ مخالف به وسیله قریش خرج کرده بود، بیهوده مصرف نشد در میان مهاجمین جنگجویان اجیر شده ای از قبیلهٔ «احابش» بودند که عده آن ها بالغ بر دو هزار نفر بود. (2) به علاوه عده زیادی از بدوی های سایر قبایل قریش روی هم رفته سه هزار نفر جنگجو تجهیز کرده بودند که از آن جمله هفت صد نفر زره بر تن داشتند و دویست نفر بر اسب سوار بودند (3) سواره نظام تحت فرماندهی دو نفر، در دو جناح جبهه موضع گرفته بود (4)

پیغمبر صلی الله علیه و اله جبهه بندی می کند

در اولین شب پس از ورود دشمن، هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و اله هنوز در شهر اقامت داشت، شهر و منزل پیغمبر صلی الله علیه و اله به وسیلهٔ عده ای قراول و گشتی در تمام طول شب محافظت می شد. (5)

پس از آن که مسلمین نزدیک دو برج «شیخین» اجتماع کردند، پیغمبر صلی الله علیه و اله شب را در میان اردو گذراند و پنجاه نفر از افراد ،نیرومند تحت فرمانداری محمد بن مسلمه در تمام طول شب، مأمور پاسبانی اطراف اردو شدند. (6) صبح روز بعد پیغمبر صلی الله علیه و اله به طرف پیچ که احد رهسپار شد و موضع گرفت به این بیان که فضای داخلی را اردوگاه قرار داد و تصمیم گرفت که در قسمت خارج پیچ بجنگد و بدین طریق مواضع جنگی خود را تعیین کرد. پنجاه نفر از تیراندازان را نیز مأمور کرد که روی تپه «عینین» مستقر شوند این عده با همکاری عده کمی از سواره نظام تحت فرماندهی زبیر مأمور شدند که معبر بین احد و عینین را محافظت کنند و نگذارند که دشمن از پشت لشکر مسلمین به داخل نفوذ کند. (7)

ص: 400


1- تاریخ طبری، صفحهٔ 139
2- سيره تألیف كرامت علی، صفحه 245
3- ابن هشام صفحه 561
4- مدرک سابق الذكر.
5- ابن سعد جلد 2 صفحه 26
6- ابن كثير جلد 4 صفحه 27
7- ابن هشام، صفحهٔ 560

عکس

لشکر مسلمین رو به طرف مغرب که مواجه با مسیر دشمن بود قرار گرفت. بدین طریق تیراندازان نه فقط از پشت سر قسمت عمده لشکر اسلام را محافظت می کردند بلکه بر مسیر قریش و معبر شهر نیز مسلّط بودند. بنابر همین جهات بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله با تأکید شدید به با تیراندازان دستور داد که در هیچ صورتی پست خودشان را تخلیه نکنند مگر این که به آن ها دستور برسد؛ حتّی این که ،کرکس روی نعش های مسلمین لانه !بگذارد

سپس رسول اکرم صلى الله عليه و سلم پس از آن که سواره، گردش و بازرسی اردو را انجام داد، از اسب پیاده شد و صف لشکر کوچکش را منظم کرد و جناح راست و چپ را آراست.(1)

روایت شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله زره دولایی بر تن داشت. (2) روایت دیگری می گوید که پیغمبر زره خودش را با زره کعب بن مالک عوض کرد (3) و چنین به نظر می رسد که این مبادلهٔ

ص: 401


1- ابن سعد، جلد 2، صفحه 27
2- ابن هشام صفحه 576؛ مشکات به نقل از ابو داود و ابن ماجه و البزاز.
3- استيعاب، شماره 902

زره بدین منظور بود که در روز جنگ شناخته نشود و از این جهت مصونیت داشته باشد.

قریش نیز از حمله شبانه وحشت داشتند. لذا یک دسته قراول تحت فرماندهی عکرمه در طول شب به پاسبانی مشغول شدند (1)

صبح روز جنگ با قسمت عمده پیاده نظام و همچنین نیمی از سواره نظام شان مرکب از یک صد نفر به فرماندهی ،عکرمه به طرف پیغمبر صلی الله عله و آله حمله ور شدند. ابوسفیان فرمانده کل بود. زن ها نیز با تنبورهایی که در دست داشتند مردان را به جنگ تحریک می کردند و سرودهای انتقام می خواندند باقی سواره نظام به فرماندهی خالد بن ولید، مأمور بود که با یک حرکت دورانی از عقب به مسلمین حمله کند.

حدسی درباره وضع نسبی تپه عينين

فاصله بین تپه عینین و کوه احد به قدری زیاد است که یک دسته سواره نظام دشمن به سهولت می توانست بدون این که در تیررس تیراندازان مسلمان که روی تپه عینین مستقر ،بودند قرار گیرد و به داخل این محوطه نفوذ کند سواره نظام مسلمین نیز عده کمی بودند و نمی توانستند جلوی دسته دشمن را بگیرند.

این اشکال را فعلاً می توان به وسیلهٔ حدس مرتفع کرد.

به این بیان که شاید کوه احد در هزار و سی صد سال قبل مثل حالا سراشیبی عمیقی نداشته اما طغیان های سیل وادی القنات- که یکی از آن ها قبر حمزه را شسته و به ناچار جسد وی را از مدفن اصلی به محل فعلی نقل داده اند - موجب این سراشیبی تند گردیده است.

معلوم می شود وادی القنات که دنباله وادی «وج» طایف است تغییرات طبیعی زیادی به خود دیده است.

در سال 1939 در قسمت شرقی تپه عینین پلی ،ندیدم لکن در سال 1947 یک پل بسیار قدیمی بر اثر طغیان های شدید سیل که در طول سال های قبل روی داده بود، آشکار شد. اما در موضوع ساختمان ها باید گفت:

مسجد عظیم و قبر حمزه که پس از تخلیه ترک ها با خاک یکسان شده بود و در حدود دوازده بنای دولتی و خانه های شخصی که برای پلیس و سایرین در حول و حوش میدان جنگ بنا شده بود، مقدار زیادی سنگ و خاک لازم دارد که تأمین این مقدار سنگ و خاک

ص: 402


1- ابن كثير، جلد 4 صفحه 27

می تواند عاملی در جهت گسترش معبر بوده باشد و الا در زمان های قدیم قسمتی از سراشیبی بین عینین و احد مطابق قاعده آن قدر بلند و مرتفع بوده است که مانع از عبور سوار نظام بوده، زیرا سواره نظام مجبور بوده است که از فاصله نزدیک عینین بگذرد که در آن صورت مورد هدف تیراندازان واقع می شد

احتمال دیگر این که به واسطه وجود دو چشمهٔ آب تازه در آن روزها گویا یکی دو نخلستان و باغاتی با دیوارها و حصارهای معمولی در آن قسمت وجود داشته که یک قسمت از معبر فعلی را اشغال داشته است این احتمال به واسطهٔ پاره ای روایات تأیید می شود حادثه ابودجانه معروف است به این شرح که:

پیغمبر صلی الله علیه و اله شمشیرش را به شجاع ترین جنگندگان عرضه داشت؛ چند نفر از جمله عمر و زبیر از این افتخار محروم ماندند ولی ابودجانه با تعهد به این که تا دم مرگ با آن خواهد جنگید شمشیر را گرفت. مورّخین ما (1) اشعاری را که ابودجانه پس از گرفتن شمشیر بالبداهه سروده و هنگام حرکت به میدان جنگ با شور و شعف از تحصیل این افتخار می خوانده است، ضبط کرده اند که ترجمه یک بیت آن چنین است:

«من کسی هستم که با حبیب خدا پیمان بسته ام، در آن ساعتی که نزدیک نخلستان در پای کوه بودیم»

عملیات و تاکتیک ها و شکست دشمن در وهله اول جنگ

قسمت اعظم نفرات قریش بایستی از اردوگاه «زغابه» مستقیماً به طرف احد آمده باشند و نزدیک مدفن فعلی ،شهدا با مسلمین مواجه شده باشند.

ولی چه طور شد که سواره نظام به فرماندهی خالد از سمت مشرق عینین و از پشت سر به مسلمین حمله ور شدند؟

آیا با قسمت عمده لشکر آمده و قبل از رسیدن به میدان جنگ از لشکر جدا شدند؟ در این صورت بایستی دور زده باشند و از آن طرف تپه ،عینین آمده باشند. در این صورت تعجبی ندارد از این که مسلمین توانسته باشند نیروی خودشان را برای مقابله با دشمن تقسیم کرده .باشند. بسیاری تصور می کنند که در عقب ،کوه معبر دیگری وجود دارد که مستقیماً منتهی به اردوگاه رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می شود و به واسطهٔ تنگه باریکی از میدان جنگ مجزا می شود.

ص: 403


1- ابن هشام صفحهٔ 56؛ تاریخ طبری صفحه 1426

در سال 1932 و سال 1939 ساعت ها در این قسمت گردش کردم و روی صخره ها رفته و اطمینان یافتم که به هیچ وجه ممکن نیست که سواره نظام از آن طریق وارد میدان شده باشد.

در سال 1947 تمام کوه را دور زدم و اطمینان حاصل کردم که شمال کوه راهی مرتفع و محکم است و به هیچ وجه عبور از آن جا برای انسان امکان ندارد، چه رسد به اسب.

تنها امکانی که وجود دارد این است که سواره نظام خالد از اردوی قریش حرکت کرده و کوه را به فاصلهٔ ده کیلومتر که البته طی این مسافت برای اسب زیاد نیست، دور زده و به موقع به طرف دیگر عینین آمده باشند و از این جا یعنی پشت سر به مسلمین حمله کرده باشند.

اگر خالد ، با قسمت اعظم مکی ها از شمال احد آمده باشد، بیش تر از چهارکیلومتر پیمودن راه اضافی لازم نداشت و این مقدار مسافت قطعاً برای یک دسته سوار نظام که چنان وظیفهٔ مهمی را بر عهده دارد زیاد نیست و الا ممکن نیست بتوان وجه تسمیه تپه عینین را به عنوان «جبل الرماح» تفسیر کرد.

اولین مرحله جنگ به شکست قسمت عمده لشکر قریش یا لااقل شکست جلوداران منتهی گردید حملات مکرّر سواره نظام خالد به وسیلهٔ تیراندازان و با همکاری سواران مسلمان با کمال موفقیت در هم شکسته شد. آن گاه همه به جمع آوری غنایم سرگرم شدند. (1) هنوز جنگ به پایان نرسیده بود که تیراندازان با وجود اخطار شدید فرمانده برای شرکت نکردن در جمع آوری غنایم پست خود را تخلیه کردند و تصور نمودند که جنگ خاتمه یافته است. فرمانده تیراندازان با هفت یا هشت نفر تیرانداز باقی ماندند در این موقع خالد کهن سال دوباره حمله کرد و این مرتبه از پشت سر مسلمین با کمال سهولت به میدان جنگ نفوذ کرد. (2)

مسلمین برای این حمله آماده نبودند، لذا برای مقاومت در برابر فشار سواره نظام انبوه دشمن به عقب چرخیدند قریش نیز چون احساس کردند که دیگر تعقیبی در کار نیست، آن ها نیز توقف کرده و وضع خودشان را اصلاح کردند مسلمین از دو طرف محصور شدند، یکی از تیراندازان دشمن با صدای بلند :گفت

«من پیغمبر را کشتم»

با شنیدن این کلام مسلمین پراکنده شدند و به هر سمتی که امکان داشت، فرار کردند.

ص: 404


1- ابن هشام صفحه 569
2- ابن هاشم، صفحه 570

شاید گوینده از زره ای که رسول اکرم عوض کرده بود، دچار اشتباه شده باشد. (1)

هفتاد نفر مسلمان جان سپردند و بیست و سه نفر از مخالفین مقتول شدند که علی الظاهر اغلب این مقتولین در همان مرحله اول کشته شدند (2)

رسول اکرم صلى الله عليه و سلم مجروح می شود و اصحابش از او دفاع می کنند

به چندین حادثه کوچک دیگر نیز باید توجه کرد. بدین شرح:

در مدت دو روزی که پیغمبر صلی الله علیه و آله هنوز در مدینه یا در مجلس مشاوره و یا در میدان سان و رژه بود، میدان جنگ مورد انتظار و محل ترقب معرکه را پیشاهنگان و خندق کنان و عمله جات لشکر مخالف كراراً رسیدگی کرده بودند.

یک نفر راهب ،مسیحی به نام ابو عامر راهب به مکه هجرت کرده و مردم مکه را علیه مسلمین تحریک کرده بود همو با پنجاه نفر از اصحابش در احد با لشکر قریش همراه بود.

روایت شده است که این راهب در میدان معرکه مورد نظر پنجاه گودال حفر کرده و روی آن را پوشانده بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله در آخرین مرحلهٔ جنگ در یکی از همین گودال ها افتاد (3)

زمین احد سنگ زار است در آخرین مرحله ای که مسلمین رو به فرار گذاشته بودند، دشمن شروع به سنگ اندازی کرد مقداری از این سنگ ها به مسلمین می خورد و بدنشان را مجروح می کرد. یکی از همین سنگ ها به صورت پیغمبر صلی الله علیه و آله اصابت و دندان های جلوی حضرت را شکست نیز حلقه های آهنین زره به شدت در صورت ایشان فرو رفت به نحوی که وقتی یکی از اصحاب کوشش کرد تا به کمک دندانش آن حلقه ها را بیرون بیاورد، دندان هایش شکست ولی حلقه ها به طور کامل از میان استخوان بدن پیغمبر صلی الله علیه و آله بیرون نیامد. (4)

بعدها تا چند روز که پیغمبر صلی الله علیه و آله می خواست برای نمازهای روزانه وضو بگیرد محل جراحت زیر پارچه مستور بود (5)

دسته کوچکی از مؤمنین با کمال شجاعت از پیغمبر صلی الله علیه و آله تا آخرین مرحله دفاع کردند و

ص: 405


1- ابن هشام، صفحه 570
2- ابن سعد و ابن كثير و غيرهما.
3- ابن هشام صفحه 572
4- ابن هشام صفحه 571
5- شرح السير الكبير، تأليف سرخسی، جلد 1، صفحهٔ 89

عده زیادی از آن ها جانشان را برای این وظیفه مقدس نثار کردند.

یکی از زنان داوطلب نیز جزء این قراولان بود و فداکاری او مرحمت و مدح رسول اکرم را به خود جلب کرد (1)

پیغمبر صلی الله علیه و آله با کمک عده ای از مؤمنین موفق شد از گودالی که به وسیلهٔ ابو عامر راهب حفر شده بود و حضرت در آن افتاده بود، خارج شود و به غاری در دامنه کوه احد پناهنده شود.

این غار در شرق نیم دایرهٔ خارجی دهانۀ کوه احد واقع و وسعت آن به قدری است که یک نفر به راحتی بتواند در آن جا دراز کشیده و از تیراندازی و سنگ اندازی دشمن نیز مصون باشد.

پس از آن که مقاومت مسلمین درهم شکسته شد صدای هلهله شادی و شعف مخالفین بلند شد هند زن فرمانده کل قوای مخالفین (ابوسفیان) جسد حمزه (عموی پیغمبر) را پاره کرد و جگرش را در آورد و از روی کینه توزی و انتقام جویی خون پدرش- که در جنگ بدر به دست همین حمزه و در جنگ تن به تن کشته شده بود- خون جگر حمزه را مکید. (2)

یک زن مکی در میدان جنگ پرچم ساقط شده مکی ها را برداشت و تا آخرین مرحله آن را برافراشته نگاه داشت.

حوادث جالب تری نیز رخ داد به این بیان که وقتی که در طول اولین مرحلۀ جنگ چند نفر از پرچم داران دشمن یکی پس از دیگری به دست مسلمین سقوط کردند، پرچم دشمن برای مدتی روی زمین افتاده و هیچ کس جرأت نمی کرد که آن را برافرازد. در این هنگام زنی به نام «عمرة بنت علقمة الحارثی» آن را برداشت و با کمال موفقیت تا آخرین مرحله برافراشته نگاه .داشت این امر بعدها برای حسان بن ثابت زمینۀ انشاد اشعار هجایی فراهم نمود و در هجو احابش که به کمک قریش آمده بودند و در اولین مرحلهٔ جنگ فرار کرده بودند، شعرهایی سرود که مضمون یک بیت آن این است:

«اگر آن زن حارثی نمی بود مردها مانند برده در بازار فروخته می شدند». (3)

یکی از منافقین وقت را مغتنم شمرده و از شکست مسلمین سوء استفاده کرده و یکی از مسلمین را به منظور انتقام شخصی .کشت این مرد منافق بعدها محاکمه و پس از آن که خطای

ص: 406


1- ابن كثير، جلد 4 صفحه 34 و ابن هشام، صفحه 873
2- ابن هشام صفحه 581
3- ابن هشام، صفحه 571

وی مسلم شد به امر پیغمبر صلی الله علیه و اله محکوم به مرگ شد. (1)

یک نفر مسلمان نیز اشتباهاً به وسیلهٔ مسلمین مقتول شد. ممکن بود برای این قتل خون بها گرفته شود ولی پسر مرد ،مقتول حذيفة بن اليمان صرفاً و «محض رضای خدا» از حقش صرف نظر کرد و با توجه به اوضاع و احوال مخصوص قاتل را بخشید (2)

شاید علت کشته شدن آن مرد مقتول این بود که پیرمرد بیچاره در میانه کشمکش به شعاری که داده می شد توجه نداشت و رفقای وی او را نشناختند زیرا بی موقع و دیرتر از همه وارد میدان جنگ شده بود.

پایان جنگ

کم کم خبر سلامت پیغمبر صلی الله علیه و آله منتشر شد و مسلمین دوباره در اطراف وی حلقه زدند. یک دسته از مخالفین قصد داشتند به طرف غار بروند ولی مسلمین از بالا با سنگ آن ها را طرد کردند و علی القاعده عده آن ها زیاد بود دشمن نیز تصور نمی کرد که پیغمبر صلی الله علیه و آله در آن نقطه است بدین جهت بدون دردسر و زحمت زیاد برگشتند. (3)

ابوسفیان رئیس ،مخالفین پس از آن که دستور بازگشت لشکرش را به اردوگاه صادر نمود برای آخرین مرتبه در اطراف میدان جنگ به تجسّس پرداخت و درباره پیغمبر صلی الله علیه و آله تحقیقاتی .کرد ابوسفیان از روی غرور و نخوت فریاد می کشید ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله به اصحابش دستور داد که جواب او را ندهند با این همه وقتی ابوسفیان نسبت به پیغمبر صلی الله علیه و آله ناسزا گفت، بین او و عمر -که با پیغمبر بود - آن مشاجره معروف در گرفت (4) به این شرح که ابوسفیان :گفت اعل ،هبل اعل هبل !

پیغمبر فرمود: الله اعلی و اجل

ابوسفیان :گفت ان لنا العزى ولاعزى لكم

پیغمبر فرمود: اَللّهُ مَولانا وَ لامَولی لَکُم

قریش قبل از وقت به طرف اردوی خودشان بازگشت کردند و رییس آن ها یا نتوانست و یا نخواست که نفراتش را متذکر سازد تا آخرین مقاومت مسلمین را در هم شکنند. ابوسفیان

ص: 407


1- ابن حبيب المحبر، صفحه 467 و ابن هشام صفحه 579
2- ابن هشام، صفحات 607 - 577
3- ابن هشام، صفحه 576
4- ابن هشام صفحات 583 - 582 و ابن سعد، جلد 2 صفحه 33

مرافعه را تعقیب کرد

پیغمبر صلی الله علیه و اله عقب نشینی آن ها را با نظر شک و تردید تلقی کرد و این طور نتیجه گرفت که قریش برگشتند و قصدشان تعرض به سکنه بلا دفاع شهر مدینه است، لذا با وجود جراحت هایی که داشت با همان معدود افرادی که دور او را گرفته بودند آماده حرکت شد. در همان حال مأمورين اکتشاف وی خبر دادند که دشمن بر شتر سوار شده و اسب ها را همان طور لخت همراه می برد پیغمبر صلی الله علیه و اله: گفت: «در این صورت سفر طولانی در نظر گرفته اند و به خانه هایشان بر می گردند و دیگر در صدد فعالیت برای جنگ تازه ای نیستند». (1)

با این حال پیغمبر صلی الله علیه و آله خرسند نبود و تصور می کرد به زودی دشمن پشیمان خواهد شد و برای این که به فتح و پیروزیش پایان دهد به مدینه بر خواهد گشت و حق هم داشت.

به هر حال پیغمبر صلی الله علیه و آله مسافت زیادی را پشت سر دشمن طی کرد و چند نفر پیشاهنگ هم جلوتر از خودش فرستاد که دو نفر از آن ها به وسیله دشمن دستگیر و کشته شدند. (2) چند نفر از آن ها به دشمن اطمینان دادند که پیغمبر صلی الله علیه و آله بهبود یافته و تجهیزاتی فراهم می کند تا با قدرت بیش تر و نیرویی مجهزتر از آن که در احد سان دیده است با دشمن معارضه کند و معارضه دشمن در احد در حال مسلمین تأثیری نداشته است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله با مسلمین در محل «حمر الاسد» که تا مدینه ده میل فاصله داشت اردو زد. این محل در ناحیه «وادی العقیق» در طرف ذوالحلیفه واقع شده بود و دستور داد که شبانه در پانصد نقطه آتش بر افروزند و پس از چند روز که دیگر احتمال بازگشت دشمن داده نمی شد، به طرف مدینه مراجعت کرد. (3)

ابن سعد در جلد 2 صفحه 34 به ما اطمینان می دهد که پیغمبر صلی الله علیه و آله در مراجعت از احد، قبل از آن که به دنبال دشمن راه بیفتد برای محافظت شهر عده ای را به پاسبانی گماشته بود. ابن کثیر، جلد 4 صفحهٔ 20 به تفصیل نقل می کند که پیغمبر صلی الله علیه و آله با چه کیفیتی و چگونه زیر علی الله پرچم انصار موضع گرفته بود و چگونه برای مقابله با دشمن به فرماندهان مختلف دستور حرکت می داد تا هر یک به طرفی حرکت کنند

ص: 408


1- ابن هشام صفحه 583
2- ابن سعد جلد 2 صفحه 35
3- ابن هشام صفحه 588

فصل چهارم: جنگ خندق سال 5 هجری - 627 مسیحی

بزرگ ترین توطئه علیه اسلام

یهودیان خیبر کاروان های مسلمین را که به طرف مدینه می روند اذیت می کنند

جنگ پیغمبر صلی الله علیه و آله- که به اسامی مختلف مانند خندق و احزاب و حصار (مدینه) خوانده شده و در سال پنجم هجری مصادف با 627 مسیحی رخ داده است - در آن زمان جنگ مهمی بوده و به فاصله دو سال پس از جنگ احد روی داده است. سنگینی این جنگ در قرآن کریم با بیان رقّت آمیزی تصریح شده است، آن جا که می گوید:

«هنگامی که از بالا و پایین به سمت شما آمدند و زمانی که چشم ها هراسان و دل ها به حنجره ها رسیده بود و شما درباره خدا تصورات بیهوده ای می کردید! مؤمنینی بودند که به سختی آزموده شدند و به شدت تکان خوردند». (1)

قریش در جنگ احد، نوعی پیروزی به دست آورده بودند، مع ذلک نه در مدینه پایگاهی باقی گذاشتند تا این شهر را ضمیمه حکومت شهر مرکزی (مکه) قرار داده باشند و از مصونیت ارتباط تجاریشان مطمئن باشند و نه اهتمامی داشتند که پیروزیشان را به پایان رسانیده و جیب مسلمین را که رو به فرار گذاشته بودند به کلی خالی کنند. نتیجه این که به محض حرکت قریش از میدان جنگ مسلمین مقام قبلی خودشان را تثبیت کردند و در ماه های بعد وضع خودشان را بهبود نیز بخشیدند. لشکر کشی های مسلمین به «بئر المؤنه» و «ذات الرقاع»- که هر دو در نجد واقعند- در مشرق و «دومة الجندل» در شمال (2) به طور

ص: 409


1- سوره احزاب، آیات 11- 10
2- ابن هشام صفحات 648 و 661 و 668

وضوح گسترش منطقه تحت نفوذ مسلمین را نشان می دهد. بدین طریق نه فقط راه شمالی به طرف سوریه و ،مصر، بلکه راه شمالی به طرف عراق به کلی به روی کاروان های مکی بسته شد. (1)

در ضمن این جریان اخراج یهودیان بنونضیر از مدینه که موقعیت مسلمین را در داخل شهر تحکیم نموده بود در خارج مشکلاتی ایجاد نمود زیرا یهودیان به طرف شمال هجرت کرده و در واحهٔ خیبر و وادی القراء و سایر ایستگاه های واقع در طریق تجاری سوریه مستقر شدند و از آن جا شروع به تحریک سکنه این نواحی علیه دولت اسلامی نمودند.

از این روست که ملاحظه می کنیم فرمانروای «دومة الجندل» شروع به اذیت و آزار کاروان های عبوری مسلمانان نمود. (2) حتی قرار گذاشتند که محصول یک ساله خرمای خیبر را به قبیلهٔ غطفان بدهند تا در حمله به مدینه همکاری کند. (3)

نیز همین یهودیان بنو نضیر خیبر بودند که مکی ها را تحریک کردند تا به مدینه حمله کنند و در همان موقع قبیلهٔ غطفان و فزاره نیز از سوی دیگر حمله ور گردیدند (4)

این نکته قابل توجه است که در محاصره ،مدینه خیبری ها مخصوصاً یهودیان بنی نضیر خود را کنار داشته و برای شرکت در ،معرکه همکاری نظامی ننمودند و عدّه و عددی تجهیز نکردند.

نقشه يهود برای تخریب مدینه و تجهیزات پیغمبر صلى الله عليه و سلم برای دفاع

هنگامی که فرمانروای دومة الجندل دست به کار اذیت و آزار کاروان های مسلمین که از مدینه می آمدند، شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله موضوع را مهم تلقی کرده و شخصاً در رأس لشکری برای از بین بردن عوامل تهدید حرکت کرد. ابن هشام (صفحهٔ 688) میگوید که پیغمبر صلی الله علیه و آله از وسط راهی که به طرف دومة الجندل می رفت، برگشت.

پیغمبر صلی الله علیه و آله از میان سرزمین غطفان و فزاره عبور کرد احتمال دارد که در هنگام عبور از قصد حمله آن ها به مدینه مطلع شده باشد. همچنین شاید نقشهٔ حمله را به گونه ای طرح کرده

ص: 410


1- ابن هشام صفحهٔ 547 و تاریخ طبری صفحه 1374
2- مسعودی در كتاب التنبيه و الاشراف، صفحه 248
3- ابن هشام، صفحه 248
4- ابن كثير، جلد 4 صفحه 6

بودند که در موقع غیبت پیغمبر صلی الله علیه و آله از مدینه به شهر حمله کنند، به تصور این که سفر او به طرف دومة الجندل طولانی خواهد بود پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفین تجهیزات و آمادگی خودشان را از دست ندادند همان طور که قبلاً نیز از تجهیزاتشان علیه مسلمین صرف نظر نکردند؛ چرا که نجات و استخلاص کاروانشان در بدر از طرف مسلمین مورد تهدید قرار گرفته بود نیز ممکن است که خبرگزاری سرّی پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره این توطئه پیامی فرستاده باشد. شاید هم این گزارش از مدینه به محلی که پیغمبر اردو زده بود، ابلاغ شده باشد «الشامی» روایت می کند که خبر تجهیزات قریش به وسیلهٔ خزاعی ها به مدینه رسیده بود و این ها به سرعت از مکه خود را به مدینه رسانده بودند که سفر دوازده روزه را چهار روزه طی کرده بودند (1)

به عقیده من این کار توطئه ای عمیق و ریشه دار بود که به وسیلهٔ یهودیان خیبر پایه گذاری شده بود و مقصودشان این بود که به اتفاق قوای مکه و غطفان از یک سو بر مدینه حمله ور شده و از دیگر سو رسول اکرم صلی الله علیه و آله را با یک دسته از اصحابش در دومة الجندل که پانزده روز تا مدینه فاصله دارد سرگرم کنند و با دو نوع اقدام جداگانه شهر پایتخت را خراب کرده و پیغمبر را به قتل .رسانند به هر حال حادثه دومة الجندل امری ساده و تصادفی و حادثه ای مستقل نبود، بلکه قسمتی از نقشی بود که یهودی ها بازی می کردند. در هر صورت پیغمبر صلی الله علیه و آله با کمال عجله به مدینه مراجعت کرد و مشغول اقدامات تدافعی شد.

پس از درس احد این مرتبه به اتفاق آرا تصمیم گرفتند که از داخل به دفاع از شهر بپردازند و قبل از آن که به جنگ مشغول شوند از زمان استفاده کرده و برای اطمینان بیش تر تصمیم گرفتند خندق عمیقی در قسمت آسیب پذیر شهر حفر کنند. مورّخین اسلام عموماً طرح این نقشه را به سلمان فارسی نسبت می دهند. (2)

مع ذلک پیغمبر صلی الله علیه و آله در نامه ای در جواب نامۀ طعن آمیز ابوسفیان (3)- که در ضمن نامه با ابراز تعجب از پیامبر می پرسد که این فن نظامی را از چه شخصی آموخته است - پاسخ می دهد:

«در این امر خدا به من الهام داده است».

ص: 411


1- سيرة الشامى خندق
2- تاريخ طبری، صفحه 1465.
3- واقدی و مقریزی آن نامه را ضبط کرده اند.

عکس

ص: 412

مطلب هر چه باشد در هر صورت پیغمبر صلی الله علیه و آله در مسایل نظامی پیشرفت داشت و همیشه بر مخالفینش فایق بود و برای تخفیف و جلوگیری از خون ریزی طرفین می.کوشید

مهندسی حفر خندق

وقتی که تصمیم گرفته شد تا در اطراف شهر پایتخت اسلام خندقی حفر شود پیغمبر صلی الله علیه و اله بر اسب سوار شده و به اتفاق عده ای از اصحابش مرکب از مهاجر و انصار به گردش و بازرسی اقدام کردند. مقصود این بود که در وضع آن سرزمین اندیشه نموده و درباره اهمیت مكان سوق الجیشی مطالعه و محل مناسبی برای اردوگاه مسلمین انتخاب کند. (1)

تصمیم گرفته شد که به رسم معمول، زنان، کودکان، مواشی، آذوقه و اموال قیمتی را به قلاع و برج هایی که صدها نمونه از آن در شهر وجود داشت انتقال داده و مسلمین در پای کوه «سلع» اردو بزنند و خندقی طولانی و عمیق حفر کنند در اطراف شهر باغستان بود و مخصوصاً باغ های قسمت جنوب بسیار انبوه و پر درخت و معبر بین باغات، پیچ در پیچ و به قدری تنگ بود که هیچ نوع تشکیلات نظامی جز به صورت ستون های طولانی امکان عبور نداشت. طبیعتاً حتی برای پست های خارجی کوچک ممکن بود که این ستون های طولانی را متوقف یا خلع سلاح نمایند طرف مشرق مسکن بنوقریظه و سایر یهودیها بود و حفظ رابطه با آن ها در این موقع صحیح می نمود. قسمت شمال و غرب نیز تا حدّی همین وضع را داشت؛ به طوری که در فصل گذشته تشریح شد.

با توجه به این مقدمات تصمیم گرفته شد که بدواً خندقی به شکل «N» حفر کنند تا دو دشت مستور از مواد آتشفشانی را به یکدیگر اتصال دهد؛ یعنی مبدأ آن دو برج شیخین در قسمت شمال شرقی باشد به طوری که با ثنية «الداع» واقع در «مازاد» تماس پیدا کند و مرکز آن در مغرب تپه «بنو عبید» باشد و باز از آن جا پیچ بخورد به طرف کوه «سلع» تا «مسجد الفتح». (2) بعدها قبایلی که در طرف مغرب بودند، به ابتکار خودشان این فاصله را تا مصلای «الغمام» توسعه و بسط دادند (3) همین عمل اخیر باعث شد که «وادی بتان» مسیر خودش را تغییر دهد و به طرف مجرای خندق سرازیر شود. (4) فکر خندق آن قدر عمومیت

ص: 413


1- واقدى در المغازي، صفحه 102
2- الشامی در فصل مربوط به خندق
3- واقدی در مغازی، صفحه 103
4- به نص از المطرى

گرفته بود که حتی در آخرین قسمت جنوبی یعنی در قبا که هیچ نوع خطری وجود نداشت عدّه ای از مردم خیلی محتاط در اطراف برجهای خودشان خندق حفر کردند. (1)

مطابق تحقيق مورّخين ما فاصله بین مراجعت پیغمبر صلی الله علیه و آله از دومة الجندل و ورود دشمن سه هفته بود و داوطلبان مسلمان جمعاً سه هزار نفر بودند پیغمبر صلی الله علیه و آله نقشه خندق را طرح و تقسیم بندی های آن را تعیین نمود و هر دستۀ ده نفری حفر چهل ذراع به طول و شعاع معینی از عرض و عمق را بر عهده گرفتند (2)

شخصاً بعد از رسیدگی به وضع خندق چنین استنباط می کنم که طول اصلی آن در حدود پنج کیلومتر و نیم بوده است. عمق و عرض آن به طور وضوح ذکر نشده است گو این که اشاره ای اجمالی دایر بر این است که سلمان فارسی که مرد قوی هیکلی بوده و به تنهایی می توانست کار چندین نفر را انجام دهد مسافتی را به طول پنج ذراع و عمق پنج ذراع حفر کرده است. (3) این روایت راجع به عمق خندق قاطع نیست زیرا دیگران می توانستند آن چه را سلمان ناتمام گذاشته به پایان رسانند. دلیل دیگری در دست است و آن این که گفته اند حتی بهترین اسب های دشمن نمی توانست از خندق جست ،بزند مگر در یک گوشه تنگ شاید این گوشۀ تنگ همان جایی بوده است که خندق به تپه هایی وصل می شده است که برج مراقبت در آن جا بوده و تیراندازان برای جلوگیری از ورود دشمن آن جا را سنگر قرار داده بودند.

به طوری که واقدی می نویسد تا زمان او خندق چندین دروازه داشته که فعلاً محل آن ها را نمی دانیم (4) و شاید اشاره به همین تپه هایی باشد که متصل به خندق است، به هر حال روایت شده است که یک نفر سوار به نام «نوفل المخزومی» هنگامی که کوشش کرده تا با اسب از روی خندق جست ،بزند با اسب به داخل خندق افتاده است شاید عرض خندق در حدود ده متر و عمق آن پنج متر بوده است.

به گفته ابن هشام (صفحهٔ 672) داوطلبان روز در خندق کار می کردند و شب به خانه های خود می رفتند ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله روی یکی از تپه ها چادر زده بود و شب و روز را در همان نقطه می گذرانید این همان محلی است که مسجد «ذوباب» به یاد همان سابقه در آن جا

ص: 414


1- واقدی در مغازی، صفحه 103
2- تاريخ طبری، صفحه 1467
3- واقدی در مغازی، صفحهٔ .103
4- مغازی، صفحهٔ .103

ساخته شده است به علاوه برای تشویق کارگران جهت حفر خندق و اجرای طرح دفاعی شخصاً با هر یک از دسته های کارگران همکاری می کرد (1)

پیغمبر صلی الله علیه و آله نظارت کرده و در حفر خندق شرکت می کند

طبعاً مناقشات مختصری راجع به ترکیب دسته جات میان افراد وجود داشت، ولی حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله سریعاً و دوستانه رفع می شد قبلاً به لیاقت و کفایت فوق العاده سلمان فارسی از لحاظ کار اشاره شد. بدیهی است که هر دسته ای می خواست که سلمان با آن دسته همکاری کند پیغمبر صلی الله علیه و آله برای احتراز از مناقشه در این مورد :فرمود

﴿اَلَسّلمان مِنّا اهْلَ الْبْیتِ﴾

یعنی سلمان متعلق به ما و عضوی از اعضای خانواده ماست.

هر کس از این بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله می توانست استنباط کند که دستهٔ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلمان مرکب از اعضای خانواده پیغمبر از قبیل علی علیه السلام و غیره .هستند ولی طبق تفسیر طبری (صفحهٔ 1467) این دسته نیز مانند سایر دسته جات بودند از قبیل انصار و سایرین روایاتی (2) حاکی است که ابوبکر و عمر هیچ وقت از یکدیگر جدا نمی شدند و یک روز که پیغمبر صلی الله علیه و آله به واسطه سنگینی کار و کم خوابی به خواب رفته بود ابوبکر و عمر نزدیک سر پیغمبر صلی الله علیه و آله ایستاده و کارگران را عقب می زدند تا این که او را بیدار نکنند.

همان روایت این نکته جالب را اضافه می کند که ابوبکر و عمر با کمال عجله خاک ها را در میان لباس های خود ریخته و بالا می بردند زیرا مسلمین زنبیل و سبدی نداشتند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله شخصاً بر کار نظارت و حتی به جزییات رسیدگی می کرد یک بار صخره بزرگی مانع از حفر خندق شد و مردم می خواستند از کندن آن طفره ،روند پیغمبر صلی الله علیه و آله شخصاً پایین رفت و ضربت هایی بر آن فرود آورد و آن را خورد کرد. (3) با این که ماه رمضان بود، کار با حدت و شدّت پیشرفت داشت کارگران سرود می خواندند و با یکدیگر در سرعت عمل رقابت می کردند حتی کودکان با شور و شعف حداکثر کوشش و کمک را می کردند زید بن ثابت که در آن زمان پسری در حدود ده دوازده ساله بود، یک روز در نتیجه کار زیاد و گرمی

ص: 415


1- تاریخ طبری، صفحات 1467 - 1465.
2- واقدى، صفحه 103 و الشامى.
3- ابن هشام صفحۀ 673 و تاریخ طبری، صفحهٔ 1467

هوا، افتاد و به خواب رفت. عمارة بن حزم که مرد شوخ طبعی بود، متوجه این پسر شد و در حین خواب لباس ها و ابزار کار او را برداشت و به عنوان شوخی در گوشه ای مخفی کرد. وقتی که زید بیدار شد طبعاً دهشت کرد همین که خبر به پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید، زید را به صورت مزاح آمیزی نکوهش کرد و او را «ابو رقاد» یعنی خواب آلوده خواند و نیز عماره را با ملایمت توبیخ کرد و گفت:

این گونه شوخی با چنین کودکی خیلی زیاد است. (1)

گاهی در ضمن کار سور و سروری هم بود یکی گوسفند می کشت دیگری یک زنبیل خرما می آورد و از این قبیل.

به موجب ماده 44 از پیمان سال اول هجری (622 مسیحی) یهودیان مدینه موظف بودند در دفاع ،مشترک موقع هجوم دشمن با مسلمین همکاری کنند بنابر گفته ،واقدی، پیغمبر صلی الله علیه و آله از یهودیان بنی قریظه ابزار و ادوات خندق کنی به قرض گرفته بود.

به گفتۀ ابن سعد (2) قسمت شرقی خندق یعنی از دو برج شیخین نزدیک راتج در دشت شرقی کوه ذباب به مهاجرین و بقیه از کوه ذباب تا ،بنو عبید نزدیک مسجد قبلتین و از مازاد گذشته در عقب مسجد کوه سلع، به عده دیگری از انصار سپرده شده بود، زیرا این طرف طولانی تر بود.

راتج بایستی نام دهکده یا برجی معروف به همین نام بوده باشد که اکنون اثری از آن نیست دو برج «شیخین» مبدل به مسجدی به نام «مسجد شیخین» شده است که در حال حاضر نزدیک به احد است گفته اند: زن و شوهر پیری آن روزها در این برج زندگی می کرده اند. نیز این دو برج به قدری نزدیک یکدیگر بوده اند که این دو شخص پیر از بالای دو برج می توانستند با یکدیگر صحبت کنند و بدین مناسبت نام شیخین که به معنی دو نفر پیر است، بر این دو برج اطلاق شده است.

ذباب هنوز در همان محل هست. نام بنو عبید فعلاً عوض شده است. مسجد قبلتین، واقع در دشت غربی روی همان تپه است مازاد گویا نام دهکده و مزرعه ای بوده است و من آن را بر سبیل تخمین روی نقشه آورده ام. مسجد قبلتین واقع در کوه سلع معروف و تاکنون مورد احترام و تعظیم است. این نام را بدین جهت به این مسجد داده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله چندین روز

ص: 416


1- واقدی، صفحه 103
2- جلد 2 صفحه 48

متوالی برای تحصیل فتح و پیروزی در این جا نماز خواند و خدا او را مأیوس نکرد این مسجد در محلی ساخته شده است که در طول مدت ،محاصره چادر پیغمبر صلی الله علیه و آله در آن جا نصب بوده است و در قسمت شمال غربی قله کوه سلع در نقطه ای واقع شده است که مشرف بر همه اطراف و جوانب است.

ورود دشمن

عمل حفر خندق به سرعت پیشرفت می کرد دسته جات انبوه دشمن در اوایل ماه شوال از جنوب و شمال، وارد شدند که در این زمان خندق تکمیل شده بود دشمن مانند جنگ احد، در قسمت شمال اردو زد مهاجمین قریش در ملتقای زغابه که در قسمت غربی رماح بين جورف و جنگل الغابه واقع است توقف کردند متحدین اجیر شده قریش یعنی افراد احابش و سایر قبایل کنانه و مردم تهامه همراه قریش بودند گفته اند که عدد این ها ده هزار نفر بوده است و ممکن است که هفت هزار نفر هم پیمان های شمالی جزء همین عده بوده اند. مهاجمین قریش و همراهان آن ها یعنی هم پیمان های جنوبی به تعبیر قرآن «از طرف پایین به مسلمین حمله ور شدند» افراد قبیلهٔ غطفان و فزاره یعنی هم پیمان های شمالی که محصول یک سالهٔ خرمای خیبر را گرفته و اجیر یهودیان شده بودند به همراهی بنو اسد از نجد که به تعبیر قرآن «از طرف بالای موقعیت مسلمین» آمده بودند، در نقطه ذنب نقمه واقع در وادی نعمان به طرف ،احد اردو زدند عده این ها جمعاً هفت هزار نفر بود. به محض ورود دشمن پیغمبر خانواده اش را به برجهای مختلف انتقال داد (1) عایشه زن پیغمبر صلی الله علیه و آله در برج بنو حارث (2) و صفیه عمۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله در برج «فریع» متعلق به حسان بن ثابت، شاعر انصار بود و در همین جا بود که اقدامی شجاعت آمیز را بروز داد. (3)

یهودی ها چون ملاحظه کردند که مسلمین در خارج از شهر هستند، دست به کار جنگی ساختگی شدند. یک دسته از نفرات آن ها نقشه ای طرح کردند که خانه های مسلمین را غارت کنند و به زنان و کودکان آزار برسانند. به محض این که یک نفر یهودی از دیوار برج بالا رفت، صفیه به تنهایی با شمشیری که در دست داشت او را کشت و سرش را پایین انداخت این

ص: 417


1- تاريخ طبری، صفحه 1470
2- تاريخ طبری صفحه 1476
3- ابن هشام، صفحهٔ 680

دستۀ مهاجم یهودی از دیدن سر مقتول وحشت زده فرار کردند.

در پایان ،جنگ از غنایم به صفیه سهمی مساوی سهم سربازان دادند زیرا شایستگی و استحقاق خودش را ثابت کرده بود. (1)

روایت کرده اند که خرمن محصول یک ماه قبل از جنگ جمع آوری شده بود. (2) الشامی می گوید که اسب های دشمن جز همان مقدار آذوقه ای را که قبلاً صاحبانشان آورده بودند چیزی نیافتند که بخورند

وقتی که دشمن در اردوگاه مستقر شد داوطلبان مسلمان نیز در نزدیک کوه سلع اردو زدند و پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز چادرش را از کوه ذباب به محل فعلی مسجد «الفتح» انتقال داد.

در نزدیکی این محل چهار مسجد دیگر وجود دارد به نام سلمان و ابوبکر و عثمان و ابوذر و شاید چادر این چهار شخصیت در همین نقاط بوده است این چهار مسجد مورد احترام زوار مدینه می باشد

سه هزار نفر مسلمان جنگی سی و پنج نفر اسب سوار داشتند که دایماً در طول خندق مشغول گشت بودند. (3)

معركة خندق

مسلمین که بر فراز کوه سلع و در پای آن اردو زدند به دسته جاتی تقسیم شده و به نوبت به پاسبانی دایم و مراقبت از خندق مشغول گردیدند.

سواره و پیاده هر دو در این وظیفه شرکت داشتند قبل از این در بلندی ها و ارتفاعات جنگی پیش نیامده بود، بلکه فقط پرتاب کردن گاه به گاه تیر از طرفین انجام می شد، مخصوصاً وقتی که دشمن در صدد تسخیر پل یا معبر خندق بر می آمد خندق بر می آمد و می خواست عبور .کند به طوری که قبلاً ملاحظه کردیم نوفل بن عبدالله المخزومی از روی اسب در خندق افتاد و مسلمین به طرف او شروع به سنگ اندازی کردند. گفته شده است که علی علیه السلام جلوی رفقای او را گرفت و وارد خندق شد و سرش را از بدن جدا کرد دشمن حاضر شده بود که با کمال رغبت دوازده هزار درهم غرامت بدهد و جسد او را تحویل بگیرد ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله

ص: 418


1- یعقوبی، جلد 2 صفحه 49
2- الشامی جلد 2 صفحهٔ 27 و واقدی، صفحه 102
3- واقدی، صفحه 105

اجازه داد که بدون پرداخت غرامت جسدش را ببرند. (1)

در موقع دیگری عده ای از اسبان دشمن توانستند در خطوط مسلمین نفوذ کنند ولی جرأت نکردند در میان مسلمانانی که مرگ را بیش تر از زندگی دوست داشتند، به نبرد طولانی بپردازند، لذا سریعاً برگشته و چند نفر کشته را پشت سر خودشان گذاشتند. (2) شبی، گشتی های مسلمان که برای پاسداری در حرکت بودند و از مقابل یکدیگر می آمدند، به یکدیگر برخوردند و قبل از آن که به وسیلهٔ شعاری که داشتند اشتباه شان رفع شود، خونی ریخته شد. وقتی که گزارش حادثه به پیغمبر صلی الله علیه و آله داده شد فرمود:

«آن هایی که در این حادثه مرده اند شهید از دنیا رفته اند و آن هایی که مجروح شده اند نیز در راه خدا مجروح گردیده اند».

بنابراین مجازات و تنبیهی به مرتکب داده نشد. (3) بدیهی است نظر پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره این موضوع این بوده است که افراد وابسته به او در آینده بیش تر مراقبت کنند.

وضع ذخایر و علوفه قريش مختل شد

مهاجمين قريش على الظاهر مقداری کمک جنسی از خیبر دریافت کردند این راه باز و فاصله آن تا مکه نیز کم تر بود مع ذلک روایت شده است که یک بار، حيّ بن اخطب يهودى مقیم خیبر بیست بار شتر خرما جو و خشک بار برای قریش فرستاد. این محمولات به دست گشتی های رشید مسلمان افتاد و شترها را با محمولات قیمتی آن به عنوان غنیمت جنگی گرفته و به اردوی مسلمین تحویل دادند. (4)

مهاجمین قریش همین که احساس کردند محاصره آن ها مؤثر نشده و امور مربوط به ذخایر و آذوقه آن ها دچار اختلاف گردیده است بر آشفتند و یهودی ای از بنی نضیر به نام حی بن اخطب را استخدام و او را وادار کردند تا یهودیان مدینه را تحریک کند تا آن ها در داخل شهر از پشت به مسلمین خنجر بزنند یهودیان بنی قریظه که نیرومندترین دسته جات یهودی بودند در آغاز خودداری کردند؛ لکن بالاخره تحت تأثیر همکیشان مکار خودشان قرار

ص: 419


1- ابن حنبل جلد ،1 صفحهٔ 271 ،الشامی جلد ،4، صفحه 214 و غیره.
2- تاریخ طبری جلد 1 صفحهٔ 476 - 475
3- الذخيرة البرهانيه تأليف برهان الدین ،مرغینانی فصل 23 در بیان مربوط به کشتار مسلمان به وسیلهٔ همکارانش در جنگ نسخۀ خطی مضبوط درینی جامع استانبول.
4- الشامي

گرفتند. بنی قریظه شروع به تهیه و تدارک کردند و پاره ای از افراد آن ها وضع خودشان را نسبت به مسلمین تغییر دادند و بلافاصله سوء ظن مسلمین داخل مدینه را به خود جلب کردند. زیرا مسلمین به گوش خودشان شنیدند که صریحاً نسبت به پیغمبر صلی الله علیه و آله دشنام و ناسزا می.گویند پیغمبر صلی الله علیه و آله یکی از مأمورین را فرستاد تا حقیقت امر را تحقیق کند و دستور اگر این خبر صحت نداشته باشد آن را افشا نکند. وقتی که این افسر مراجعت کرد، گزارش داد که این امر حقیقت داشته و بسی مهم تر از آن است که به عنوان سوء ظن تلقّی شود.(1)

از اقداماتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای خنثی کردن عملیات یهودی ها اتخاذ کرد، می توان نقشه آن ها را دانست که چه بوده است. به گفتهٔ «الشامی» (2) بنی قریظه می خواستند که شبانه به قسمت مسلمان نشین شهر مدینه حمله کنند، لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله سليمة بن اسلم الحريش را به فرماندهی دویست نفر و زید بن حارثه را به فرماندهی سی صد نفر برای حمایت مسلمین شهر فرستاد که قسمت های مختلف شهر را حراست کنند این جمعیت لا ينقطع در طول شب شعار جنگ مسلمین را که عبارت از «الله اکبر» بود به آواز بلند اعلام می کردند. بنی قریظه از این جریان ترسیده و حرکت نکردند

در روایت دیگری (3) گفته شده است که ابوبکر این طور گفت:

«در آن دقایق بحرانى من لا ينقطع روی کوه سلع می رفتم و به منازل مدینه چشم می دوختم و همین که مطمئن می شدم آرامش برقرار است خدا را شکر می کردم».

شرحی که روی صخره های کوه سلع نقر شده و تاریخ این جنگ را نشان می دهد، حاکی از کمال نگرانی مسلمین است. یکی از خطوط که به دست عمر نوشته شده است، بسیار بلیغ و محتاج به تفسیر است و متن آن بدین قرار است:

«شب و روز ابوبکر و عمر با کمال خضوع راجع به حوادث نامطلوبی که در نظر بود، به دعا مشغول بودند».

به طوری که معلوم می شود محاصره کنندگان فعالیتشان را از آن طرف خندق تشدید می کردند روایتی که می گوید:

«یک بار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سایر مدافعین نتوانستند نماز بخوانند. وضع طوری بود که نماز

ص: 420


1- ابن هشام صفحه 683 و طبری و غیره
2- جلد ،2 صفحه 313
3- واقدی، صفحه 105

ظهر، عصر، مغرب و عشا یک مرتبه در شب خوانده شد». (1) این جریان بایستی مربوط به یکی از این روزهای بحرانی ایام محاصره باشد و به طوری که قبلاً اشاره شد، قرآن کریم شاهد سنگینی حوادث بوده است.

جنگ سرد

اوضاع این ایام مستلزم اقدام صحیحی بود، از این جاست که می بینیم پیغمبر صلی الله علیه و آله برای عقد صلح جداگانه ای با متحدّین حریص و طماع ،دشمن از قبیل دسته جات غطفان و فزاره به رهبری حارث بن عوف و عيينة بن حصن نمایندگان سرّی گسیل داشت. پس از مقداری چانه زدن امکان حصول توافق و عقد قرارداد محسوس شد و صورت قرارداد روی پارچه ای نوشته شد. متعاهدین جدید تقاضا می کردند که نصف محصول سالیانه خرمای مدینه به آن ها داده شود ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله یک ثلث را عادلانه می دانست باید متذکر بود که الحاق این عده اجیر به قوای قریش بر اساس شرایطی از این دست بود و گرنه هیچ یک از این دسته جات با مسلمین نزاع شخصی نداشتند

به هر حال مالکین باغات مدینه ملاحظه کردند که تسلیم شدن به این شرط دشمن در ازای پرداخت چنین غرامت سنگینی آن قدرها ارزش ندارد، لذا موضوع منتفی شد (2) پیغمبر صلى الله عليه و سلم از این تاریخ به بعد شروع به تبلیغ کرد نعیم بن مسعود را که از قبیلهٔ «اشجع» از شمال عربستان بود و گرویدن او به اسلام هنوز آشکار نشده بود مأمور این تبلیغ کرد. این شخص ابتدا نزد بنی قریظه رفت و :گفت

«موفقیت قریش را در این مرحله به طور قطع نمی توان پیش بینی کرد. این مهاجمین بیگانه دیر یا زود باید مراجعت کنند و همین که مراجعت کردند شما نخواهید توانست به تنهایی در برابر محمد صلی الله علیه و آله از خودتان دفاع کنید. در این صورت شما در این معرکه شرکت نکنید تا این که جنگ مکی ها با همشهریان سابقشان به پایان رسد و یا به عنوان گرو، وثایقی از آن ها بخواهید».

بنی قریظه این مشورت را معقول دانستند. آن گاه همین نماینده به اردوی قریش رفت و :گفت مطابق اطلّاعی که دارم یهودیان بنی قریظه با محمد وارد توطئه شده و به عنوان وثیقه

ص: 421


1- کنز العمال و ابن سعد در فصل ،احزاب ابن سعد، جلد 2 صفحه 49
2- ابن هشام صفحهٔ 676 و طبری صفحه 1474

دوستی به او وعده داده اند که یک عده از شخصیت های برجستهٔ قریش را دستگیر و به او تسلیم ،نمایند از این یهودی ها بپرهیزید و اولی این است که به عنوان وثیقه دوستی و همکاری با شما از آن ها تقاضا کنید که روز شنبه در جنگ مشترکی که با مسلمین دارید به اتفاق شما وارد معرکه شوند زیرا در آن روز قراول مسلمین به خاطر احترام یهودی ها به شنبه بیرون نخواهد آمد.

نعیم بن مسعود پس از آن که نظیر همین مشورت را به قبیلهٔ غطفان و سایر دسته جات دشمن داد به اردوی مسلمین مراجعت کرد و این شایعه را پخش کرد که یهودی ها از محاصره کنندگان و مهاجمین تقاضا کرده اند که به آن ها گروگان بدهند و پس از گرفتن گروگان ها آن ها را به پیغمبر صلی الله علیه و آله تحویل خواهند داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله از این شایعه که در اردوی مسلمین پخش شده بود به خوبی اطلاع داشت و پس از شنیدن آن گفت:

«شاید خودمان به آن ها (یهودی ها) دستور داده باشیم که این کار را بکنند».

روایت کننده ای به نام مسعود النعمان که گویا پدر نعیم بن مسعود الاشجعی قاصد و عامل پیغمبر صلی الله علیه و آله و پیرمرد گیجی بود با کمال عجله به اردوی قریش رفت و فقط برای این که خودش را مرد مطّلعی معرفی کند به ابوسفیان فرمانده قوای قریش گفت: «پیغمبر صلی الله علیه و اله خودش اظهار کرد که به یهودی ها دستور داده است که از قریش گروگان بگیرند».

در این ضمن هیأت نمایندگی یهود به آن جا آمد و ابراز تمایل کرد که قبل از این که آشکارا عليه محمد صلی الله علیه و آله وارد جنگ شوند گروگانی به آن ها داده شود.

این عمل به نحو مؤثری در میان قریش و یهود ایجاد بدگمانی کرده و باعث شده بود که به جای همکاری از یکدیگر اجتناب کنند (1)

ماه شوال آخرین ماه از چهار ماه حرام به پایان می رسید و ماه ذی القعده که اولین ماه از سه ماه متوالی متارکه جنگ بود نزدیک می شد. مکّی ها نیز علاقمند بودند به مکه برگردند و به پذیرایی زوار بپردازند لذا ناگزیر بودند دست از جنگ بکشند به علاوه احساس کردند که ذخایر و آذوقه شان رو به نقصان گذاشته و فصل نیز مساعد نیست چرا که هوا سرد شده و بادهای تند چادرهای اردو را از جا می کند

ابوسفیان تصمیم گرفت که به مکّه برگردد و سایرین نیز به دنبال او بروند. گفته اند که ابوسفیان در این موقع به قدری مضطرب و آشفته بود که روی شتری که خوابیده بود نشسته

ص: 422


1- ابن هشام، صفحه 681 و سرخسی در السیر الکبیر، جلد 1 صفحات 85 - 84

و به شتر شلاق می زد که حرکت کند در صورتی که دست های شتر را که علی الرسم بسته است باز نکرده بود با این حال در عین شتاب و عجله ای که داشت به خالد بن ولید و عمرو بن العاص که فرمانده دویست نفر سواره نظام بودند دستور داد که در عقب کاروان راه افتاده و مراقب باشند که مبادا مسلمین از پشت سر حمله ور شوند (1)

پایان

در این شب مهیب و سرد و طوفانی پیغمبر صلی الله علیه و آله به یکی از افسران قابل اعتماد خود مأموریت داد که برود و از اردوی دشمن خبر بیاورد ولی به گونه ای عمل کند که دشمن به هیچ وجه مرعوب نشود حذیفة الیمان که افسر نامداری بود می گوید:

«پیغمبر صلی الله علیه و آله چند مرتبه یک نفر داوطلب خواست که برای این مقصود برود ولی به واسطهٔ هوای سرد و سخت هیچ کس حاضر نشد. آن گاه پیغمبر صلی الله علیه و آله مرا به نام صدا کرد و طبعاً نتوانستم از امتثال امر خودداری کنم من رفتم و بدون این که از این هوای سخت کوچک ترین آسیبی به من برسد، مثل این که در حمام گرمی هستم، چندین میل مسافت را در حول و حوش اردوی دشمن طی کردم به چشم خود دیدم که ابوسفیان با شترش که دست هایش بسته بود چه رفتاری کرد و به قدری نزدیک او بودم که در تیررس کمان من واقع شده بود در آن دقیقه می توانستم فرمانده قوای دشمن را نابود کنم ولی به یاد دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله افتادم که فرمود دشمن را مرعوب نکنم از این جهت از کشتن او خودداری کردم و هنگامی که برگشتم هر چه دیده بودم به پیغمبر گزارش دادم». (2)

بدین طریق کوشش و اهتمام مربوط به توطئۀ مکی ها و یهودی ها به نتیجه نرسید.

تذييل

پس از نوشتن این رشته مطالب چنین به نظر می رسد که تجهیزات لشكرى بني المصطلق امری مختفی و مجزا نبوده است بلکه جزیی از نقشه مکه و خیبر علیه شهر مدینه بوده است. همۀ تاریخ نویسان عقیده دارند که حادثه مصطلقی ها در شوال سال 5 هجری ( 5 دسامبر 625 م) یعنی مدت دو ماه قبل از محاصره خندق رخ داده است و برای این عمل از دو سال قبل

ص: 423


1- ابن سعد، جلد 2 صفحه 50
2- بیهقی، سنن کبری به نقل از صحیح مسلم و ابن هشام، صفحه 683

نقشه می کشیده اند روابط پیغمبر صلی الله علیه و آله با قبیلهٔ خزاعه که مصطلقی ها یکی از شعبات آن ،هستند همیشه بسیار صمیمانه بوده است ممکن است که بعضی از خانوده های غیر مسلمان این شعبه را یهودیان خیبری برای شرکت در این لشکرکشی عظیم علیه مدینه تطمیع کرده باشند همان طور که قبایل متعددی از ناحیهٔ شمالی و مرکزی عربستان را به وسیلهٔ رشوت و تطمیع همراه کردند و نیز ممکن است این خبر به وسیلۀ افراد مسلمان این قبیله در مدینه شایع شده باشد، بدین جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله بريدة الاسلمی را که یک نفر از مسلمین همان قبیله بود برای کشف حقیقت این امر فرستاد و این مأمور هنگام مراجعت صحت این شایعه را تأیید کرد. از این جاست که پیغمبر صلی الله علیه و آله در صدد اقدام تدافعی برآمد. (1)

نقشه مکه و خیبر خیلی وسیع تر و پرمایه تر از آن بود که این حادثه سوء بتواند در آن تغییری بدهد یا بدین وسیله بتوانند از وقوع آن جلوگیری کنند. در حقیقت دسته بنی مصطلق آخرین حلقه این زنجیر بود.

اگر حدس من صحیح باشد تصویر ذیل با نقشۀ جنگی دشمن تطبیق می کند (به دلیل این که قسمت اعظم آن به وقوع پیوست). (2)

عکس

ص: 424


1- ابن هشام و طبری و غیرهما
2- جاى تأسف است که مؤلف محترم در معرکهٔ خندق از فتح نمایان حضرت علی علیه السلامدر کشتن عمرو بن عبدود که کمر قریش را شکست و مرعوب قدرت اسلام شدند و پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره آن فرمود: «ضربت علی در روز خندق از عبادت ثقلین برتر و والاتر است» نام نبرده است. (مترجم)

فصل پنجم: فتح مکّه

نقشه پیغمبر صلی الله علیه و آله

به طوری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ خندق - به سال پنجم هجری - پیش بینی فرمود در حمله و تعرض قریش به اوج رسید. لکن کوشش آن ها به جایی منتهی نشد و از این تاریخ به بعد فقط به همین مقدار قانع بودند که در برابر مسلمین و نیروی روز افزون آن ها بتوانند از خود دفاع کنند، به این دلیل که مغلوبیت آن ها در جنگ بدر و محاصرۂ خندق موجب تغییر وضع نشده بود.

حقیقت امر این است که پیغمبر صلی الله علیه و اله همیشه مغلوب کردن دشمن را بر نابود ساختن وی ترجیح می داد و برای اجرای این منظور دو وسیله داشت:

اول: محاصره اقتصادی قریش

دوم: افزایش مستمر نیروی نظامی با سیاست و روش منظم و همین که احساس می کرد دشمن جرأت مقاومت ندارد و بدون خون ریزی می تواند بر حریف غالب آید به حمله مبادرت می کرد و در چنین مواردی بود که از تجهیزات و نیروی خصم در راه ساختمان بنای اسلام حداکثر استفاده را می کرد.

اگر نگوییم تنها وسیلهٔ زندگی سکنه مکه (وادی غیر ذی زرع) داد و ستد کاروان هایی بود که از آن جا عبور می کردند، باید بگوییم لااقل مهم ترین منبع درآمد و کسب معیشت آن ها همان بود که به موجب آیۀ اول و چهارم از سوره قریش قرآن کریم (1) در فصل زمستان و تابستان بهره مند می شدند

پیغمبر صلى الله عليه و سلم پس از هجرت به مدینه در فاصله کمتر از چهارماه توانست راه شمالی

ص: 425


1- سورة قريش.

تجارت قریش را که از سوریه به مدینه امتداد داشت عملاً مسدود کند. این همان راهی بود که کاروان قریش در فصل تابستان از این طریق به سوریه و مصر رهسپار می شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله معاهداتی با قبایل ساکن قسمت غربی مدینه که در حول و حوش ینبوع می زیستند و معمولاً راه کاروان به طرف مکه از این ناحیه بود منعقد ساخت و تاریخ برای نسل حاضر متن چند قرارداد را تاکنون حفظ کرده است. (1) پس از بسط دعوت اسلام و تشکیل دولت اسلامی نفوذ پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز توسعه یافت و بر اثر آن توانست راه عراق را که از نجد می گذشت به روی قریش ببندد این نقاط شمالی در معبر کاروان هایی واقع شده بود که در تابستان مسافرت می کردند.

کاروان هایی که در زمستان مسافرت می کردند عموماً به طرف جنوب از طریق طایف به یمن و عمان می رفتند بنابراین مسدود کردن این طریق در اوایل ،امر، کار آسانی نبود، ولی تجارت بین المللی بین هندوستان و اروپا که از طریق مکه صورت می گرفت، متوقف شد.

این جریان موجب محرومیت قریش گردید و چون انحصار تحصیل این منافع از دستشان خارج شد دیگر نمی توانستند علیه مسلمین تجهیزاتی فراهم کنند منافع تجاری طریق شمالی هم از قریش سلب شد و به طوری که معروف بود سود بازرگانی طریق شمالی همیشه برای قریش صد در صد بود.

البته دسته جات کوچکی برای معارضه با دشمن که به طرف جنوب در حرکت بود بسیج می شد و به طوری که در تاریخ ابن هشام ( صفحه 424 - 423) می خوانیم، یکی از اولین تجهیزاتی که صورت گرفت بسیجی بود که به وسیلهٔ عبدالله بن جحش در نزدیک طایف به سمت نخله انجام گرفت.

بسیج دیگری که در سال سوم هجری علیه قریش صورت گرفت عبارت از اعزام یک دسته از قوای مهاجم بود که به طرف «قراده» حرکت کرد و به طوری که ابن هشام می نویسد: همین دسته توانست یک بار نقره به قیمت صد هزار درهم از محمولات مکی ها را توقیف کند

به هر حال بعد از جنگ خندق (به سال پنجم هجری) نفوذ اسلام در نجد و قسمت شرقی تا حدود یمامه که انبار غله قریش و منبع وارداتشان بود، بسط یافت.

ص: 426


1- مراجعه شود به رسالهٔ اسناد مربوط به سیاست مسلمین در دوران ،رسالت تألیف محمد صلی الله علیه و آله حمیدالله به زبان فرانسه.

به طوری که مورّخینی از قبیل ابن هشام (صفحه 977) و مؤلف استیعاب (شماره 278) می نویسند: هنگامی که ثمامة ابن اثأل رییس یمامه به اشاره پیغمبر صلی الله علیه و آله جلوی صدور غلات را ،گرفت شهر مکه دچار قحطی شد از این گذشته سرزمین حجاز در این سال کسر محصول .داشت

داستان فرستادن پانصد دینار طلا از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله به مکه برای توزیع و تقسیم میان بینوایان مکه- که در آن روزها مرکز دشمنان اسلام بود و ابوسفیان به این عمل نیشخند تمسخر می زد - سرخسی این موضوع را در کتاب خود (صفحه 92 - 91) بیان کرده است و می گفت: «پیغمبر برای جلب نفوس جوانان مکه این اقدام را کرده است» - شاید در همین روزها صورت گرفته باشد. شاید همین کار قوی ترین عامل مؤثری بود که متفقین قریش تدریجاً از همکاری با آن ها دست کشیده و به اسلام گرویدند و یا دست دوستی به طرف پیغمبر دراز کردند.

حقیقت امر این است که در این دوره قبایل مسلمان از مکه به سمت مشرق، شمال و حتی جنوب هجرت می کردند طولی نکشید که قرارداد حدیبیه در سال ششم هجری منعقد شد و پس از آن در محرم سال هفتم هجری قلعه خیبر تسخیر شد. هنوز یک سال تمام از انعقاد قرارداد نگذشته بود که مکی ها آن را نقض کردند و بلافاصله نیز پشیمان شده و نمایندگانی به مدينه فرستادند و درخواست کردند که قرارداد حدیبیه تجدید شود.

پیغمبر صلی الله علیه و آله با تقاضای آن ها موافقت نفرمود و طبیعی است که مکی ها هر روز نگران بودند که مبادا مسلمین در صدد مطالبه غرامت برآیند چرا که آن روزها مکی ها تنها مانده بودند و از هیچ دسته و قبیله ای امید کمک نداشتند.

قرارداد حدیبیه

باید در نظر داشت که سال بعد از جنگ خندق پیغمبر صلی الله علیه و آله توانست قریش را در حدیبیه وادار کند تا قراردادی برای ده سال با مسلمین برقرار کنند.

در حقیقت آن چه قریش می خواستند به آن ها داده شده بود و مایل بودند در عوض عقد قرار داد مادامی که مسلمین با دستۀ دیگری جنگ و جدال داشته باشند این ها بی طرف بمانند.

بدین طریق مکی ها دانسته یا ندانسته با یهودی های خیبر قطع رابطه کرده و در نتیجه از کمک جهودها برای مخالفت با مسلمین نمی توانستند استفاده کنند البته دو دسته مربوط به قرارداد حدیبیه همین ها نبودند بلکه پای دستجات دیگری که به یکی از دو طرف بستگی

ص: 427

داشت در بین .بود بالاخره همین دسته جات موافق بودند که دسته های عمده را به جنگ وادار می کردند.

به هر حال بکری ها که سابق بر این نسبت به پیغمبر بدگویی می کردند علیه قبیله خزاعی که هم پیمان با مسلمین بودند قیام کرده و جنگ و آشوب راه انداختند. گویا خزاعی ها یک نفر از قبیلهٔ بکریها را کشته بودند و بکری ها برای گرفتن انتقام تجهیزاتی فراهم نموده و شبانه به خزاعی ها حمله ور شدند در این جنگ مکی ها نیز شرکت کردند به طوری که یک نفر از افراد قبیله خزاعی بعداً برای پیغمبر در مدینه نقل کرد: حملهٔ شبانه در موقعی صورت گرفت که خزاعی ها مشغول نماز جماعت بودند به طوری که در صفحهٔ 805 تاریخ ابن هشام می خوانیم حمله به چنین جمعیت در حال نماز که هیچ گونه اسلحه و ابزار دفاعی نداشتند، صدمات شدیدی را وارد آورده است.

در چنین هنگامه ای بیم آن می رفت که دو جبهه سرگرم پیکار شوند.

خيبر قبلاً تسخیر شده بود و سکنه آن خلع سلاح شده بودند

دست پیغمبر صلی الله علیه و آله در این موقع برای یکسره کردن کار مکه باز بود ولی اجتناب و احتراز از خونریزی نظرش را جلب کرده بود و نمی خواست نفوس بشری تلف شوند به همین دلیل اهتمام داشت که دشمن را بدون اطلاع مقهور سازد. البته کسی نیست که از تقدیر و اعجاب در موفقیت پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به این امر مشکل خودداری کند.

تجهیز اردوی ده هزار نفری پیغمبر صلی الله علیه و آهل به طرف مکه

باید دید پیغمبر صلی الله علیه و آله چگونه اردوی ده هزار نفری را برای فتح مکه بسیج کرد در حالی بسیج این اردو در چنان روزگاری بدون این که پیشاهنگان یا هواخواهان مکی ها قبل از وقت مطلع شوند امری بی سابقه و فوق العاده بود.

بحث از جنگ شبانه و شبیخون ،نبود زیرا صحبت از دوازده روز حرکت و مسافرت در میان بود.

پیغمبر صلى الله عليه و سلم چه کرد؟

در آغاز امر یعنی بلافاصله پس از حرکت از مدینه تمام راه های فرار را بر روی دشمن و هواخواهان مکی ها مسدود نمود.

فقط در این جریان یک نامه از طرف حاطب بن ابی بلتعبه به عنوان دوستان مکی نوشته

ص: 428

شده بود که به موقع کشف و از فساد جلوگیری به عمل آمد. سپس به طوری که یعقوبی مورخ می گوید، پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور داد که دسته جات مختلف داوطلبان در مدینه اجتماع نکنند، بلکه از شهر خارج و هر یک در محل سکونت و قبیلهٔ خودشان که در طریق مکه واقع است، بمانند تا هنگامی که از مساکن آن ها عبور می کند به او ملحق شوند.

این نقشهٔ جنگی به گونه ای با موفقیت طرح و اجرا شد که قریش نتوانستند هیچ گونه اطلاعی از حرکت اردوی اسلام کسب کنند، مگر موقعی که لشکر اسلام به کوه های مجاور مکه رسید!

برای این که اردو کی مسلمین اثر عمیق تری داشته باشد رسول اکرم صلی الله عله و آله دستور داد که شبانه هر یک از مجاهدین به تنهایی در نقطه معینی آتش برافروزند.

بدیهی است آتش افروزی شبانه در ده هزار نقطهٔ مختلف این اثر را داشت که بینندگان تصور کنند جمعیتی بیش تر از ده هزار نفر مشغول طبخ غذا هستند در این موقع خدای متعال نیز به مسلمین کمک کرد و ابوسفیان رییس منحصر و مطلق مکی ها در همان شب به دست پیشاهنگان مسلمان اسیر شد و طبعاً در مکه کس دیگری به غیر از او نبود که بداند باید چه اقدامی علیه مسلمین انجام داد.

صبح روز بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمان بسیج داد. اردو به طرف مکه عزیمت کرد و ابوسفیان آزاد شد و به او گفتند می تواند به مردم مکه اطمینان دهد که هر کس از منزلش خارج نشود و در منزلش را ببندد یا هر کس اسلحه را بر زمین گذارد یا در محیط کعبه یا در منزل ابوسفیان متحصن شود از تعرض مصون خواهد ماند.

چه افتخاری بالاتر از این که منزل کسی مورد تحصن شناخته شود، شاید ابوسفیان شایسته این احترام بود.

زیرا ثابت البنانی که یکی از تابعین است به ما اطمینان می دهد که در دوران اولیه اسلام یعنی روزهایی که بچه های کوچه و بازار و سایر اوباش مکه به پیغمبر صلی الله علیه و آله اهانت می کردند و او را آزار می دادند حضرت در منزل ابوسفیان متحصن می شد و ابو سفیان این قدر غیرت و همیت را از خود نشان می داد که از مهمانانش حمایت کند این داستان را ابن جوزی در کتاب «المجتبی» در صفحهٔ 83 که در کتابخانه قاهره موجود است به همین کیفیت نگاشته است.

به هر حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله این سابقه را فراموش نکرده بود و این پاداش را به ابوسفیان داد!

حقیقت امر این است که این روزها در مکه غیر از ابوسفیان مرد آزموده و با نفوذی وجود

ص: 429

نداشت چرا که ابوجهل مرده بود و خالد بن ولید و عمرو بن العاص اسلام آورده بودند.

ابوسفیان به شرحی که اشاره شد به طور ناگهانی اسیر و ناپدید شد و دیگر فرصتی نبود که از هواخواهان احتمالی مکه استمداد شود بعضی از رؤسای کوچک تر از قبیل عکرمه (پسر ابوجهل) تا جایی که مقدور بود با کمک افراد خاندانش فی الجمله مقاومتی ابراز کرد و مختصر معارضه ای بین آن ها و دسته ای که تحت فرماندهی خالد بن ولید بودند، رخ داد. به طور کلی، مکی ها از اطمینانی که ابوسفیان برای آن ها آورده بود و از توصیه ای که کرده بود، یقین داشتند که شهر بدون خون ریزی و با مسالمت اشغال خواهد شد.

حتى اگر ابوسفیان می خواست سازمانی بدهد و مقاومتی ابراز کند، فایده نداشت زیرا وقت گذشته بود. به علاوه پیغمبر صلی الله علیه و آله به او اجازه نداد که قبل از عزیمت اردوی اسلام و پیش از آن که تمام مواضع نزدیک به شهر تسخیر شود به طرف مکه حرکت کند. (1) به هر حال مسأله تجهيز داوطلبان ،مخالف مقدور و میسور ،نبود چه رسد به این که به حازب و هم پیمان ها پیامی ابلاغ شود و به موقع از آن ها استمداد به عمل آید. ابوسفیان رهبر مورد اعتماد مکی ها بود و به خوبی می دانست که مقاومت غیر ممکن و بیهوده است و مذاکرات او با زنش که در ستون تواریخ ضبط شده است این معنی را به خوبی آشکار می کند.

نیروی غیر قابل مقاومت ،دشمن مقرون با رحم و مروت باور نکردنی پیغمبر صلی الله علیه و آله نسبت به مکی ها و نفرتی که از اسلام داشتند به حد اعلی و به نقطهٔ غلیان رسیده بود و علی الرسم بایستی در این دقیقه بحرانی در قالب تازه ای ریخته شده باشد.

تسلّط پیغمبر صلى الله عليه و سلم بر لشکر اسلام

شهر مکه در دره ای محصور در کوه های مرتفع واقع شده است. فقط یک راه کوهستانی وجود دارد که شهر را از شمال به جنوب قطع می کند دو جاده فرعی به این شاهراه وصل می شود یکی راه حنین و دیگری طریق قعده است.

دسته عمده ای که با پیغمبر صلی الله علیه و آله می آمدند و پیغمبر صلی الله علیه و آله در میان آن ها قرار گرفته بود، از طرف شمال پیشروی می کردند که شهر مرتفع «معلط» در آن جا واقع گردیده است.

دسته دیگری نیز به سرکردگی زبیر بن العوام از طریق قعده حرکت می کرد تا راه فرار را به طرف دریا از طریق «وادی فاطمه» مسدود کند یک دستۀ نیرومند و مجهز از شاهراه جنوبی و

ص: 430


1- ابن هشام، صفحه 814

از طریق «لیت» وارد شهر شده و «مسفله» یا شهر پایین را تسخیر کردند. گویا این دسته سواره نظام بودند و ورودشان به شهر مقارن همان وقتی بود که دسته جات وارد شدند و راه جده و همچنین راه فرار به یمن را مسدود کردند. (1)

همان گونه که در هر یک از غزوات یعنی سفرهای جنگی سربازان اسلام شعارهایی داشتند در این موقع نیز شعاری داشتند. (2)

نظم و ترتیب و طبقه بندی لشکر با نهایت دقت و مواظبت انجام گرفته بود و یک نفر مارشال مخصوص ( وازع) مراقب این مسایل بود. (3) و پیغمبر صلی الله علیه و آله تعلیمات و دستورهای خودش را به وسیله او ابلاغ می کرد.

ابن هشام شرحی از کیفیت و رود لشکر اسلام به صورتی که از تپه های مرتفع مکه دیده می شده اند می دهد در این موقع هنوز ابی قحافه پدر ابوبکر در مکه می زیسته و کور بوده ،است همین که صدای حمله و هجوم بیگانه را شنید دست نوه دختری خودش را گرفت و بر محل مرتفعی برآمد و به دختر گفت که آن چه را می بیند برای او نقل کند. دخترک حتی ملاحظه کرد که وازع (مارشال) چگونه صفوف را مرتب می کند و همچنین ناظر سایر جزییات بود. بالاخره وقتی که به پیرمرد گفت به چه کیفیتی مردم پیشروی می کنند، پیرمرد :گفت

«فوری به منزل برویم زیرا اگر گرفتار لشکری که در حرکت است بشویم خطر دارد».

نظم و ترتیب بسیار دقیق و مجللی در کار بود که فرماندهی عالی هر ، فرماندهی عالی هر لحظه از جریانات مربوط به دسته جات مختلف مطلع می شد و اگر مداخله یا صدور دستوری را لازم می شمرد فوری اقدام می کرد شاهد مثال آن که در آخرین مراحل تسخیر مکه، یکی از افسران به نفرات تابع خودش :گفت رییس پر نخوت ،مکهٔ ساقط و شهر غارت خواهد شد. به محض این که پیغمبر از این اظهار مطلع شد، افسر مورد بحث از شغل خود منفصل (4) و آن پست به افسر دیگری داده شد و همان وقت گفته شد:

«ابداً این طور نیست. احترام مکه امروز افزایش خواهد یافت و به هیچ وجه به منزلت آن لطمه ای وارد نخواهد شد زیرا قبله اسلام در این شهر واقع است».

ص: 431


1- ابن هشام صفحات 817 - 815 و تاریخ طبری، صفحه 1635
2- ابن هشام صفحه 818
3- ابن هشام، صفحه 815
4- تاریخ طبری صفحه 1636

عکس

سپس یک اعلامیۀ کلی صادر شد که صلح و آرامش باید در شهر حکم فرما باشد.

دسته جات مختلف بر اساس تقسیم طبیعی تشکیل شده بودند یعنى قبایل مختلف، دسته جات مختلف را تشکیل می دادند. اگر چه مهاجرین مکه و انصار مدینه و اسلمی ها و غفاری ها و سایرین هیأت های مجزایی داشتند با این حال به قدری هماهنگ بودند که همه مانند قسمت های مختلف یک ماشین کار می کردند

این نظم و ترتیب نتیجه اخلاقی و روحی مؤثری در برداشت به این معنی که مردم کوچه و بازار با نظری به این عده از دسته جات و هیأت های می نگریستند که غیر از نظری بود که به قبایل مختلف سراسر عربستان داشتند و همه دسته جات را در حکم یک واحد می نگریستند.

ورود پیغمبر صلی الله علیه و آله به مکه

آن انسان مکی که جلای وطن اختیار کرده بود - پیغمبر صلی الله علیه و آله- اینک پس از هشت سال تحمل رنج و مشقت جسمی و روحی مستمر و متوالی که همشهریانش برای او فراهم کرده بودند با فتح و پیروزی به زادگاه خودش بر می گردد این مردی که فرماندهی یک لشکر غالب و فاتح را دارد به چه شکلی وارد می شود؟ آیا به صورت همۀ فاتحین ظالم که از باده فتح و غلبه سرمستند و خدای متعال را که علت العلل اصلی ،است، فراموش کرده اند؟

به هیچ وجه به گفتۀ ابن هشام (صفحهٔ 815) با کمال خضوع و خشوع و در حالی که بر شتر سوار است مستمراً در برابر خدای متعال سجده نموده و برای این موفقیت از او سپاس گزاری می کند و به جای این که بخواهد در فکر انتقام از صدمه و آزارهایی که قبلاً از این مردم دیده است ،باشد به همه مصونیت داده و عفو عمومی صادر می کند و در حقیقت همان عملی را انجام می دهد که خدای متعال از مردان خدا پرست می خواهد، آن جا که می گوید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمحْسِنِينَ﴾ (1) و همچنین آن جا که می گوید:

﴿.... كُلُوا مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ (2)

ص: 433


1- سوره بقره آیه 58: «و چون گفتیم به این دهکده در آیید و از هر جای آن خواهید به فراوانی بخورید و از این در سجده کنان وارد شوید و بگویید گناهان ما را فرو !ریز تا گناهان شما را بیامرزیم و نیکوکاران را فزونی دهیم».
2- سوره اعراف، آیه 160 «... از چیزهای پاکیزه ای که روزی شما قرار داده ایم بخورید! آن ها به ما ستم نکردند بلکه برخودشان ستم می کردند»

به طوری که طبری (در صفحهٔ 532 و 533) این موضوع را تشریح می کند، یهودی ها- که در بادی امر طرف این خطاب الهی بودند و در موقع جنگ با عمالقه (در زمان موسی علیه السلام ) مأموریت داشتند که بدین نحوه رفتار کنند - در اجرای این امر قصور ورزیدند، ولی مقدر شده بود که [ پیغمبر جنگ حتی در مورد جنگ و زد و خورد] پیغمبر رحمت باشد همان طور که حدیث می گوید: ﴿انا نبی المَلحَمَةِ انا نبي الرحمه﴾ یعنی من پیغمبر جنگم، من پیغمبر رحمتم. قرآن کریم (1) حادثه ای را یاد آور می شود که پس از فتح مکه عده ای از مکی ها در گوشه ای کمین کرده و فشاری بر مسلمین وارد آوردند و قرآن به مسلمین تذکر می دهد که چگونه خداوند آن ها را از شر دشمن نجات داد. در این موقع نیز پیغمبر رحمت صلی الله علیه و آله آن مجرمین را عفو کرد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله اعلان عفو عمومی می دهد

بلافاصله پس از تسخیر شهر مکه رب النوع هایی که به دست بشر ساخته شده بودند به روزی افتادند که استحقاق آن را داشتند حادثه خانه ابوسفیان رقّت آور بود. عیال ابوسفیان هنده که زن جسور و سنگ دلی بود شروع به شکستن بت ها کرد و مکرر می گفت:

«ما چه قدر به شما افتخار می کردیم!

با این حال چه طور فریب شما را خورده بودیم!»

همین زن (هنده) در حالی که حجاب داشت با چهار زن دیگر از زنان مکه نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و به اسلام گرویدند.

مذاکرات این مجلس بسی جالب و به این شرح است:

پیغمبر صلی الله علیه و آله: آیا متعهد می شوید که اولادتان را نکشید؟

-ما اولادمان را بزرگ کردیم. این شما بودید که در جنگ بدر آن ها را کشتید.

پیغمبر صلی الله علیه و آله: آیا متعهد می شوید که مرتکب زنا نگردید؟

-آیا زن آزاده ممکن است چنین کاری را بکند!

پیغمبر صلی الله علیه و آله: آیا متعهد می شوید که دزدی نکنید؟

در این هنگام هنده منقلب شد و فهمید که اسلام یک نوع لزوم و ضرورت سیاسی نیست بلکه دستور زندگی و قانون حیات برای نوع بشر است.

ص: 434


1- سوره فتح، آیه 24.

آن گاه پرسید:

«ای پیغمبر خدا! دزدی به حقیقت بد است ولی به حرف من گوش بده! شوهر من مرد بسیار خسیسی است و من گاهی برای مخارج ضروری منزل از شوهرم پول هایی دزدیده ام».

پیغمبر صلی الله علیه و آله از خنده خودداری نکرد و فرمود: «بسیار خوب آن مقدار ممنوع نیست».

اکنون با بیان آخرین جلوۀ شخصیت پیغمبر صلی الله علیه و آله در شهر تسخیر شده مکه به این فصل پایان می دهیم. (1)

روز بعد از تسخیر مکه که نظم و امنیّت کامل برقرار شده بود پیغمبر صلی الله علیه و آله نماز جماعت را به پا داشت و بت پرست های مکه با وضع شگفت آوری در آن شرکت کردند. پس از خاتمه ،نماز، محمد صلی الله علیه و آله همه همشهریانش را که در محیط کعبه گردآمده بودند مخاطب قرارداد و بعد از یادآوری آن چه آن ها نسبت به او و اصحابش روا داشته و آن همه ظلم هایی که انجام داده بودند از آن ها پرسید از من چه انتظاری دارید؟

بعد از تأمل مختصری :گفت امروز مسؤولیتی ندارید، «بروید! همه شما آزادید!». (2)

از این لحظه به بعد بلافاصله وضع مکه عوض شد و هنوز شب فرا نرسیده بود که تمام شهر، مطیع و منقاد اسلام شدند. دیگر جمعیت مکه، مردمان یک شهر مغلوب و شکست خورده نبودند بلکه در تمام حقوق و تکالیف با فاتحین شهر مساوی بودند. (3) آری وقتی که فاتح شهری فرستاده خدا باشد جز این همه بزرگواری نمی توان از او انتظار دیگری داشت.

ص: 435


1- تاریخ طبری صفحات 1644 - 1643 و سهیلی در جلد 2 صفحهٔ 277
2- تاريخ طبری، صفحهٔ 1642
3- نقل یک حادثه کوچک در این جریان وضع سیاسی آن روز را روشن می سازد، به این شرح که: چند دقیقه قبل از آن که پیغمبر صلی الله علیه و آله با مردم صحبت کند، بلال مؤذن برفراز بام کعبه برآمد و با صدای بلند :گفت: «الله اكبر الله اكبر...» عتبة بن اسید که یکی از بت پرستان مکه بود سر به گوش یکی از رفقای مجلس که نزدیک او بود گذاشت و گفت: «شکر خدای را که پدرم زنده نیست تا صدای این سیاه را که مانند صدای الاغی از فراز کعبه به گوش می رسد بشنود و اگر او زنده بود نمی توانست طاقت بیاورد!» چند دقیقه بعد که همین مرد فرمان عفو عمومی را شنید منقلب شد و بی درنگ جلو رفت و خودش را به پیغمبر صلی الله علیه و آله رسانید و گفت: من پسر اسیدم و گواهی می دهم که خدایی جز «خدا» نیست و تو پیامبر او هستی پیغمبر فرمود: «من تو را به فرمانداری مکه می گمارم». به طوری که می دانیم پیغمبر به زودی به طرف مدینه برگشت و بدون این که یک نفر سرباز از طرف خودش در شهر مکه بگذارد حکومت مکه را به مردمی سپرد که همان روز اسلام آورده بودند و بعدها نیز از این عمل پشیمان نشد آری این است راه تسخیر قلوب!

ص: 436

فصل ششم: جنگ های حنین و طایف

موقعيّت حنين

بسیار شگفت آور است که جنگ معروف حنین که قرآن به آن نام جنبه خلود داده است، از همان روزهای صدر اسلام از نظرها دور مانده و مورد غفلت و نسیان قرار گرفته است. جغرافی نویسان و مورخین قدیم نمی توانند محل صحیح آن را تعیین کنند. بعضی از آن ها مانند مقریزی در کتاب امتاع) محل آن را در یک منزلی مکه می داند - یعنی فاصله آن تا شهر مکه در حدود 15 میل یا چهار فرسخ است - در صورتی که دیگران فاصله آن را از شهر مقدس اسلام چهار منزل تعیین می کنند و آن را در نقطه ای می دانند که پیغمبر صلی الله علیه و آله زمانی برای تحکیم پیروزی و پیشرفت سیاست و اقتصاد کشور اسلامی در آن جا توقف داشته است دیگران نیز فاصلهٔ آن را از مکه بین این دو مقدار تعیین می کنند، علت این همه اختلاف شاید این باشد که: حنین یک نقطهٔ مسکونی نبوده است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله برای مقابله با هوازن به طرف مقصدی رهسپار بود که صبحگاه به طور ناگهانی و در موقع عبور از یک دره تنگ دچار تعرّض دشمن شد. گذشته از این حادثه زودگذر، نه قبلاً و نه ،بعداً ،حنین به هیچ وجه اهمیت و اعتباری کسب نکرده است و علی القاعده چون نقطهٔ بی آب و علفی بوده حتى جلب توجه قبایل صحرا نشین و خانه به دوش را نیز ننموده است.

در این چند سال اخیر چند نفر از محققین از قبیل مرحوم شکیب ارسلان و با سلامه و سایرین در صدد کشف این محل بر آمده اند و از این که هر کدام به نتایج مختلفی رسیده اند و نتوانسته اند نظریاتشان را با یکدیگر نزدیک کنند نباید تعجب کرد. این محققین عموماً در شاهراه مکه به طایف گردش ها و مطالعاتی کرده اند و حساب نکرده اند که مسأله مربوط به یک سفر جنگی بوده و پیغمبر صلی الله علیه و آله بنا بر یک سیاست کلی هیچ وقت از طریقی عبور نمی کرده

ص: 437

است که در آن جا اثری از خود بگذارد و دشمن را از حملۀ خود قبل از وقت مطلع نماید. باسلامه شایسته ترین کسی بوده است که درصدد این تحقیق بر آمده است و چون خودش فرزند همین خاک بوده (1) و مؤلف دورۀ چهار جلدی سیره نبوی و از کسانی بوده که به سیر و سیاحت علاقه داشته اند این ناحیه را به خوبی می شناخته است.

همو می نویسد که برای تجسّس و اکتشاف این محل تاریخی وقت زیادی را صرف کرده است. این شخص محل حنین را در نقطه ای که تقریباً 15 میل تا مکه فاصله دارد و در کنار راه اتومبیل رو نجد واقع است، می داند. من همان راه را طی کرده و باید اعتراف کنم که نتوانستم محلی را پیدا کنم که قادر باشد یک ارتش دوازده هزار نفری نیرومندی را به صورتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله تجهیز کرده بود در خود جای دهد و نیز مصون از تعرض تیراندازان باشد. سپس به طرف چاه تاریخی «ذوالمجاز» که قبل از ظهور اسلام هر سال در آن جا نمایشگاه معروفی برپا می شد رفتم.

قبایل صحرانشین قریش در مجاورت این چاه زندگی می کنند و دخترانشان برخلاف دختران سایر طوایف این ناحیه با لباس های قشنگ و تماشایی و با بشاشت خاطر برای ماشین ما آب آوردند این چاه در جادۀ غیر متعارفی واقع شده و راهی است که از شمال عرفات به راه ماشین رو که به طرف نجد می رود متصل می شود.

در سفرهای اولیه ای که به سال 1932 و 1939 به حجاز رفتم سعی کردم که محل حنین را پیدا کنم. یک بار از طریق کوه «کراع» به وسیلۀ الاغ به طرف طایف مسافرت کردم و تقریباً مسافت هفتاد میل راه را طی کردم در طی طریق راجع به حنین و اوطاس و سایر نقاط مربوط به جنگ حنین که در تاریخ ذکر شده است تحقیق کردم ولی به نتیجه ای منتهی نشد، این است که تحقیق و تشخیص آن را به عهده محققین آینده می گذارم و امیدوارم که آن ها توفیق حاصل کنند.

شاید هم حنین در 30 تا 40 میلی شمال شرقی شهر طایف باشد نقشه خط آهن حجاز که در زمان «سلطان عبدالحمید دوم» تهیه شده است. محل «اوطاس» را- که نام محل مورد بحث است - در شمال شرقی شهر طایف نشان می دهد که مسافت آن تا طایف در حدود سی تا چهل میل است البته این نقشه خیلی قابل اعتماد نیست من شخصاً نتوانستم به این محل بروم ولی به نظر من بیش تر از هر جایی باید حنین را در همین حول و حوش جستجو کرد، چرا که

ص: 438


1- و تا سال 1946 که فوت کرده است عضو شورای سعودی در مکه بوده است

همان گونه که قبلاً اشاره شد و به طور وضوح در منابع قدیم (1) ضبط شده است، پیغمبر صلى الله عليه و سلم همیشه به استثنای جنگ تبوک برای لشکر کشی راه اشتباه آوری را در پیش می گرفت.

به این معنی که پس از طی مسافت قابل ملاحظه ای خلاف جهت اصلی دور می زد و وارد طریقی می شد که به مقصدش نزدیک بود و حتی پس از آن نیز احتیاط می کرد که از جاده های معمولی سیر نکند بلکه از راه هایی عبور کند که کمتر مورد سوءظن دشمن باشد پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه مطلع شد که قبایل هوازن تجهیزاتی فراهم می کنند که بر سرزمین اسلام حمله کنند.

(گویا طوایف هوازن هنوز در نزدیکی طایف زندگی می کنند و اگر کسی که این اطلاع را به من داده است در گفتارش صادق باشد مسکن آن ها در قسمت شمال شرقی شهر طایف واقع است) پیغمبر به سرعت یک افسر اکتشاف را فرستاد و این مرد پس از این که چند روز را به طور ناشناس در میان هوازن ،گذراند خبر تصمیم آن ها را برای حمله تأیید کرد و به پیغمبر صلی الله علیه و آله گزارش داد. (2) پیغمبر صلی الله علیه و آله بر اثر این گزارش از مکه حرکت کرد تا در سرزمین دشمن با آن ها مواجه شود.

حنینی که مسافت آن تا مکه یک روز است تا حدی مشکوک است. چرا که تا این اندازه نزدیک شدن دشمن به مکه و غفلت مأمورین اکتشافی، مطلبی است که با توجه به اوضاع آن روز قانع کننده نیست و حتی نظریۀ مسافت چهار روزه نیز اقناع نمی کند. زیرا برخورد در حنین در واقع مقابله بین دو دسته متخاصم در وسط راه تلقی می شود و حتی طایف در نقطه ای واقع است که به وسیلهٔ شتر سه تا چهار روز باید طی مسافت کرد تا به مکه رسید. اگر فاصله بین سرزمین هوازن تا مکه چهار روز باشد باید گفت افراد هوازن به جلو می آمده اند و تلاقی در حنین در سی میلی یا چهل میلی مکه واقع شده است.

گفته شده است که جنگ حنین در نزدیکی های کوه اوطاس (3) واقع شده و نسل معاصر این اسم را فراموش کرده است. موضوع دیگری که قابل توجه است این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله غنایم حنین را در «جعرانه» که هنوز به همین نام معروف است و تا مکه تقریباً ده میل فاصله دارد و در شمال شرقی این شهر مقدس واقع است گذاشت تا از دستبرد محفوظ بماند و

ص: 439


1- سيرة ابن هشام، صفحه 894
2- ابن هشام در صفحهٔ 841 کتانی در کتاب التراتيب الاداريه جلد 1 صفحۀ 363 اشاره می ککند که پیغمبر صل الله علیه و آله یک نفر خبرگزاری سری را در «اوطاس» که سرزمین قبایل هوازن بود همیشه نگاه می داشت.
3- ابن هشام، صفحه 480

سپس به تعقیب دشمن پرداخت که دشمن به طرف دیوار شهر طایف پناه برده بود.

نام «جعرانه» در این باره حاکی از آن است که حنین باید در همین گوشه و کنار باشد نه در مجاورت عرفات یا جای دیگر، به هر حال منابع تحقیق ما حکایت می کنند که پیغمبر صلی الله علیه و آله دشمن را در موقعی که به طرف طایف روبه فرار گذاشته بود مورد تعقیب قرار داد و گفته شده است که پیغمبر صلی الله علیه و اله در ضمن این تعقیب از نخله یمانیه عبور کرده و به «لیاح» رسید. (1) جعرانه و نخله و قرن یک نیم دایره تشکیل می دهند. لیاح در جنوب شرقی طایف واقع گریده و از لحاظ قدمت معروف و اکنون جزء حومه طایف و درست در طرف مقابل مکه است.

نکته دیگری را که باید به خاطر سپرد این است که قبیلهٔ صحرا نشین ،هوازن هنوز در محلی زیست می کنند که تا طایف سه روز فاصله دارد

خط سیر پیغمبر صلى الله علیه و آله

تصور می کنم اکنون می توان به طور وضوح خط سیر پیغمبر صلى الله علیه و آله را تعقیب کرد. پیغمبر صلى الله علیه و آله می خواست جلوی هوازن را بگیرد که با اهالی طایف ارتباط پیدا نکنند و به آن ها ملحق نشوند لذا از مکه به سمت شمال حرکت می کند سپس به سمت شمال شرقی می رود و ضمن حرکت در یک نیم دایره با دشمن در حنین مواجه می شود.

عکس

خط سیر پیغمبر (صلی الله علیه و آله)

ص: 440


1- ابن هشام، صفحه 872

اختفای دشمن در این جا ابتدا برای آن ها موفقیت آمیز ،بود زیرا مسلمین انتظار آن ها را نداشتند و مرعوب شدند مع ذلک اقدامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله شخصاً از خود نشان داد (1) باعث ایا تشویق و دلگرمی مسلمین گردید و پس از آن که رعب و هراسشان زایل گردید بر دشمن چیره شدند. از هوازن دیگر کاری ساخته نبود جز این که خود را به پیچ و خم های دره رسانده و آن گوشه ها را سنگر کنند.

دشمن نه فقط زن ها و بچه ها را همراه خودش حرکت داده بود بلکه هر چه شتر و گوسفند هم ،داشت به راه انداخته بود به طوری که مورّخین نوشته اند تمام تعلقاتشان را همراه آورده بودند که آن ها را به یکدیگر ببندند و تا دم مرگ برای دفاع از آن ها بجنگند. این اقدام هوازن بر لشكر منظّم و مرتب مسلمین تأثیری نداشت و بالاخره تمان زن و بچه و مواشی متعلق به هوازن به دست لشکریان اسلام افتاد

پیغمبر صلی الله علیه و آله غنایم را به طرف مکه فرستاد تا در جعرانه تحت حفاظت یک نفر از افسران مسلمان محفوظ بماند (2) و به موقع تقسیم شود پیغمبر در همان محل که به شکل نیم دایره بود، جلو می رفت تا این که به لیاح که در جنوب شرقی طایف واقع است رسید و قلعه ای را که در آن جا بود در هم کوبید. (3)

این دهکده پر نعمت که دارای باغات زیادی بود از نظر اقتصادی پرارزش بود و از دست دادن آن برای مردم طایف خسارت بزرگی محسوب می شد. سپس پیغمبر الله سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله طایف را که دارای دیوارهای بلندی بود محاصره کرد مبدأ محاصره در زمین وسیع و پردامنه ای بود که برای اردوگاه و مانور جنگی بسیار مناسب می.نمود قبرستان شهدای مسلمین در این جنگ و نزدیک مسجد فعلی ابن عباس نشان می دهد که چادرهای لشکر اسلام در چه نقاطی برافراشته بوده است.

ص: 441


1- پس از فرار لشکریان ،اسلام رسول اکرم صلی الله علیه و آله با صدای بلند فرمود: «مردم کجا می روید؟ من پیغمبر خدایم» لشکریان با شنیدن این صدا برگشتند و به مقاومت پرداختند. محققین تاریخ معتقدند که استقامت پیغمبر صلی الله علیه و آله با عده کمتر از ده نفر از اصحابش در یک نقطه حساس را نیز باید یکی از «اگرهای» تاریخ دانست. به این معنی که اگر همین استقامت نبود تاریخ به صورت دیگری در می آمد. (مترجم)
2- ابن حجر در کتاب ،اصابه شماره 2066
3- ابن هشام، صفحه 872

طايف

شهر طایف در کنار وادی «وج» واقع است و از این وادی یک رود موسمی می گذرد که تقریباً بر نیمی از شهر دیوار شده طایف احاطه دارد. طایف شهر ییلاقی است و در حدود هزار متر از سطح دریا ارتفاع دارد از مکه به طرف این شهر سه جاده وجود دارد. نزدیک ترین راه همانی است که از عرفات می گذرد و به قله کوه «کراع» می رود. الاغ تنها وسیله نقلیه این خط است و پنجاه یا شصت میل مسافت این قسمت را بدین وسیله می توان در مدت بیست ساعت طی می کرد

مسافر می تواند عصر از مکه حرکت کند و نصف شب به پای کوه «کراع» برسد. سپس صبح روز بعد از آن جا حرکت و پس از گذشتن از کوه در حدود ظهر وارد طایف شود راه دیگر از طریق جعرانه می رود که شخصاً آن را ندیده ام و راه سوم از طریق وادی نعمان و مسیل می گذرد که فعلاً وسایل نقلیه موتوری در آن راه، کار می کند و مسافت هفتاد یا هفتاد و پنج میل راه را در سه ساعت طی می کند. دره ها پهن و وسیع .کند دره ها پهن و وسیع هستند و کمتر نقطه صعب العبوری در آن دیده می شود.

طایف قدیم مانند سایر شهرهای قدیم عربستان مرکب از چندین دهکده است که فاصلهٔ هر یک با دیگری حداکثر یک یا دو میل است و هر یک از این دهکده ها مسکن یک قبیله یا طایفه .است در گذشته هر یک از این دهکده ها دارای باغستان ها اراضی مزروع قلعه ها و برج های مراقبت بوده است ،نویسنده خرابه های بسیاری از این قبیل دهکده ها را در سال 1939 مشاهده کرده است این باغستان ها و مزارع به وسیلۀ وادی «وج» که از وسط این دهکده ها عبور می کند و در قسمت سفلای شهر دیوار شده طایف واقع گردیده است، آبیاری می شود. وادی ،وج به زودی آب باران را در خود جمع می کند به طور کلی بستر رودخانه در تمام طول سال خشک است، ولی در زیر زمین آب های ذخیره فراوانی وجود دارد و چاه های قنوات سابق در حال حاضر نیز مورد استفاده است. آب از همین قنوات سرچشمه گرفته و سپس از مجرای جوی ها به مقدار کافی برای آبیاری باغستان ها و مزارع سرازیر می شود.

در دوران قدیم یکی از رؤسای عرب توانسته بود نظر لطف شاه ایران را به خود جلب .کند امپراطور نیز یک نفر مهندس از ایران فرستاده بود تا در ساختمان دیوار قلعه و باروی شهر به او کمک کند.

کلمه طایف- که کلمه ای وصفی به معنای محصور در دیوار است- به زودی اسم خاص

ص: 442

این شهر شد. (1) بقیه این محل به تمامه «وج» نامیده شد که گاهی شامل شهر دیواردار طایف نیز می.شود حاصلخیزی این ناحیه بایستی مردم را از جاهای مختلف جلب کرده باشد. سکنه اصلی این محل به طوری که معلوم می شود دارای روح گرم و ملایمی بوده اند که توانسته اند دیگران را به همکاری و اتحاد با خودشان وادار کرده باشند از این رو در طلوع اسلام در طایف با دو دسته از مردم برخورد می کنیم یکی به نام بنو مالک و دیگری به نام «احلاف» یعنی متحدين

طبق روایات و اخبار بتکده های لات و عزی داخل همین شهر محصور بوده است. در سال 1939 که به این شهر ،رفتم در محل یکی از بتکده ها یک مهمانخانه دولتی و به جای بتکده دیگر یک خانه شخصی بزرگی ساخته شده بود. تاریخ ساختمان فعلی دیوار شهر طایف مقارن با دوران حکومت ترک ها است. البته یک قسمت از دیوار روی اساس همان دیوار قدیم ساخته شده است قبور شهدای دوران رسالت که در موقع محاصره طایف جان سپردند، هنوز نزدیک مسجد بزرگ ابن عباس، در قسمت سفلای شهر دیده می شود - زید بن ثابت نیز بعداً در همین قبرستان دفن شد-. ابن هشام تصریح می کند که چادر پیغمبر صلی الله علیه و آله در محلی که اکنون مسجد ابن عباس ساخته شده است برافراشته بوده است.

ابزار جنگی مورد استفاده پیغمبر صلی الله علیه و آله

در عربستان اماکن مجهز و محصور بسیار کم بود، لذا مسأله محاصره برای لشکریان صدر اسلام امری غیر عادی بود بعد از قلاع ،خیبر طایف دومین موقعیتی بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله با شهری محصور مواجه شد که مقاومت می.کرد مسلمین در خیبر از تیرهایی که به وسیلهٔ منجنیق پرتاب می شد آسیب دیدند. طبق روایات ابن هشام (2) و طبری (3)، پیغمبر صلی الله علیه و آله جربه پیشین اندوخته بود و لذا در این محاصره برای پرتاب سنگ از منجنیق و از عرابه های سرپوشیده - دبابه، دابور و عراده- و نیز تانک های دستی در مقابل قلعهٔ طایف استفاده می کرد.

به علاوه بلاذری در کتاب الانساب و الاشراف (4) به ما اطمینان می دهد که منجنیقی که در جنگ طایف به کار برده می شد به وسیلهٔ سلمان فارسی ساخته شده بود و دبابه را خالد بن

ص: 443


1- اغانی جلد ،12 صفحات 49 - 48
2- صفحه 872
3- صفحه 1672
4- نسخه خطی قاهره صفحه 1577

سعید آورده بود به هر حال به گفتۀ ابن سعد (1) دوسيت الطفيل ابن عمرو، کسی بود که منجنیق و عرابه را به میدان آورده بود در اسامی اشخاص اختلاف است ولی در اصل موضوع اختلافی نیست. ابن هشام (2) نقل می کند که دو نفر ثقفی از طایف به نام غيلان بن سلامه و عورة می کند بن مسعود به «جرش» رفته بودند تا ساختن عرابه های روپوشیده و منجنیق را یاد بگیرند ولی وقتی که مراجعت کردند محاصره شهر به پایان رسیده بود

ابن سعد م یگوید که آن ها هنوز به اسلام نگرویده بودند و مدتی طول کشید تا مسلمان شدند. آیا اهالی طایف برای این که با پیغمبر معارضه به مثل کرده باشند، به این ماشین های جنگی مجهز شدند؟ اهالی طایف قطعاً می توانستند منجنیق را علیه لشکر اسلام که آن ها را محاصره کرده بود به کار برند، ولی عرابه های سرپوشیده چه مصرفی داشت؟ زیرا در جنگ های تن به تن یا در معرکه های تهاجمی به زحمت مورد استفاده واقع می شد. شاید ساختن عرابه های سرپوشیده را برای اتفاقات و حوادث آینده می آموختند یا صرفاً به منظور آشنا شدن به این نوع ابزار بود که در مورد محاربات با غیر عرب به کار برده شود.

اما رسول اکرم صلی الله علیه و آله گویا یکی دو منجنیق داشته است که سال قبل در جنگ خیبر از غنایم جنگی به دست آورده بود که سلمان یا آن را ترمیم کرده و یا نمونه آن را ساخته است. در هر صورت بدیهی است که یک یا دو منجنیق کوچک نمی توانست در مورد شهر بزرگی که در محاصره واقع شده است مؤثر باشد و مردم طایف را که از حیث وسایل دفاع و آذوقه در مضیقه نبودند وادار به تسلیم کند از طرف دیگر تیرها و می خهای گداخته ای که دشمن به طرف لشکر اسلام می انداخت تلفاتی به لشکر مسلمین وارد آورد. (3) این میخ های گداخته پوست های روی تانک های مسلمین را سوراخ می کرد در برابر اقدامات تدافعی که از داخل شهر به عمل می آمد خراب کردن دیوار شهر ممکن نبود.

دشمن که حاضر نبود برای جنگ تن به تن از شهر خارج شود با تیرهایی که از برج و بارو پرتاب می کرد گاهی محاصره کنندگان را هدف می ساخت مخصوصاً قراولانی که در طول شب به پاسداری مشغول بودند بیش تر در معرض این خطر قرار می. گرفتند

بلاذری در کتاب انساب (صفحهٔ 1588) می گوید «پیغمبر چوب هایی داشت که در

ص: 444


1- جلد 2 صفحه 114
2- در صفحه 869
3- ابن هشام، صفحه 873

محاصره طایف آن ها را در اطراف خیمه اش نصب می کرد»

هنگامی که محاصره به طول انجامید و نتیجه مطلوبی از آن به دست نیامد، پیغمبر صلی الله علیه و آله می خواست دست به کار تضییقات اقتصادی شود و تهدید کرد که موستان خارج شهر طایف که متعلق به چند نفر از رؤسای شهر بود را خراب خواهد کرد ولی سپس حکمش را نسخ کرد، زیرا تخریب موستان ارزش عملی فوری نداشت.

پیغمبر صلی الله علیه و آله تضییق دیگری اعلام نمود عبارت از این که هر چند نفر از بردگان دشمن که مسلمان شوند و در اردوی مسلمین تحصن بجویند آزاد خواهند بود. (1) در این موقع چند قضیه از این نوع اتفاق افتاد و در رویه قضایی اسلام سابقه ای شد که برای همیشه مناط عمل قرار گرفت.

در خصوص تاکتیک های آن ،ایام تذکّر این نکته قابل توجه است که پیغمبر صلی الله علیه و آله دور دیوارهای شهر محصور طایف و هر چه مخرج و مدخل شهر بود را مملو از درختان خاردار قرار داد و مسدود کرد تا این که محصورین به خارج دسترسی نداشته باشند و نتوانند از آذوقه یا نفرات استفاده کنند و نیز نتوانند به حمله شبانه دست بزنند. (2)

پس از یک دوره محاصره چهل روزه (3) پیغمبر تصمیم به عقب نشینی گرفت و به جای استفاده از آهن و آتش و حمله و هجوم در صدد استفاده از اسلحه سیاسی برآمد! و به طوری که بعداً خواهیم دید این اعتماد و اتکا به سایر طرق و وسایل، کاملاً به موقع و به جا بود.

موقعیت «جرش»

به محلی موسوم به جرش (به ضم ج یا بفتح آن) اشاره کردیم که طبق گفته ابن هشام (4) شهری در جنوب طایف بوده است و به واسطهٔ این که دیوار محکمی داشته است آن را «مدینة المغلقه» یعنی شهر قفل شده یا شهر در بسته نامیده اند این شهر مسکن یکی از طوایف یمنی الاصل بوده است. جغرافی نویسان عرب آن را به خوبی می شناخته و آن را جزیی از یمن می دانسته اند، آن چه درباره این شهر مورد تأمل می باشد این است که این شهر کوچک و بدوی از شهر مکه و مدینه و حتی طایف که به ساختن اسباب و ادوات و ماشین های جنگی

ص: 445


1- ابن سعد، جلد 2 صفحات 115 - 114 و ابن هشام، صفحه 784
2- ابن سعد، جلد 2 صفحهٔ 114 واقدی در کتاب «مغازی»، صفحهٔ 228، نسخه موزه بریتانیا.
3- ابن سعد جلد 2 صفحه 115
4- صفحه 954

مشهور بوده است و نه فقط مردم در این شهر (طایف) می توانستند منجنیق و تانک های دستی و عرابه های سرپوشیده بخرند بلکه می توانستند ساختن آن را یاد بگیرند - جلوتر بوده است.

تصور این که پیغمبر صلی الله علیه و آله مأمورینی به جرشی که در ماورای اردن واقع بوده و آن روزها جزء سرزمین روم شرقی شناخته میشده ،است فرستاده باشد خیلی معقول نیست این مقدار با اطمینان می توان گفت که جرش محل صنعتی بوده است و خرابه های این شهر در حال حاضر شکوه و آبادی گذشته آن را نشان می دهد لکن فقط چند ماه قبل جنگ موته بین مسلمین و لشکریان روم شرقی رخ داده بود و در این جنگ مسلمین تلفات زیادی داده بودند و قابل تصور نبود که بتوانند از آن جا اسلحه بخرند. اشکال دیگری که در بین بود حمل اسلحه از آن جا به طایف بود به این معنی که از هر سمتی که می خواستند مسافرت کنند یک ماه وقت لازم داشت و اگر تصور کنیم که طایفی ها برای چنین منظوری مأمور به آن جا فرستاده بودند می توان گفت به محل های مناسب تری از جرش واقع در ماورای اردن دسترسی داشتند و نیز مال و منالی که در اختیار آن ها بود قابل مقایسه با دارایی و تمکن مسلمین .نبود از این گذشته باید متذکر شد که مأمورین پیغمبر صلى الله عليه و سلم که گفته که گفته می شد این ماشین ها را آورده اند از قبیلهٔ «ازد» یمن بودند و نفوذ آن ها در شهر جرش ،یمنی بیش تر امکان داشت تا در یک سرزمین روم شرقی، زیرا در این ناحیه با نظر خشم و بدبینی به آن ها می نگریستند یمنی ها از لحاظ فرهنگ مقدم بر مردم حجاز بودند و باور کردن این که یک دیوار گلی دور شهرشان سازند و حتی بعضی از سکنه این نقطه- که گویا یهودی یا مسیحی بودند که به شغل نجاری مشغول بودند - می توانستند منجنیق های سبک و عرابه های روپوشیده بسازند، مشکل نیست.

اگر فرض کنیم سلمان فارسی به شخصه بتواند منجنیقی بسازد در حالی که می دانیم نجار نبوده است، چه دلیل دارد که اعتبار و حیثیت این صنعت را از اهالی جرش سلب کنیم؟

مرحوم شبلی نعمانی دانشمند مسلمان ،هندی در یک بیان گمراه کننده ای مربوط به «جرش» ابراز می کند که این محل در ماورای اردن است ولی من اطمینان دارم که او این جهات مختلف را از نظر دور داشته و حقیقت امر این است که وی در تألیف مهمّش به نام «سيرة النبى» ابداً در مورد این شهر بحث نکرده بلکه فقط به اشاره به این نکته که «جرش در سوریه (ماوراء اردن) واقع است» اکتفا می کند

ص: 446

رفتار پیغمبر صلی الله علیه و اله با هوازن مغلوب

پیغمبر صلی الله علیه و آله تصمیم به مراجعت به مکه گرفت و در طی طریق در جعرانه توقف نمود و غنايم حنین و اوطاس را میان سربازانش تقسیم کرد.

مادر رضاعی پیغمبر در هنگام ولادت از هوازن ،بود لذا آن ها می دانستند که اگر از مخالفت با اسلام دست بردارند هیچ وحشتی نخواهند داشت لذا به جعرانه آمده و به اسلام گرویدند. پیغمبر صلی الله علیه و اله گفت: من در چند هفته اخیر به امید این که شما پشیمان خواهید شد و من خواهم توانست مواشی و اسرای شما را به شما برگردانم از تقسیم غنایم خودداری کردم، ولی فعلا که غنایم تقسیم شده، دیگر نمی توان آن ها را به شما مسترد کرد، در این صورت یا به استرداد اسرا و یا به استرداد مواشی خودتان قانع شوید تا ببینم چه می توان کرد. هوازن استرداد زنان و کودکانشان را ترجیح دادند. پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمود: آن عده از افراد خانواده های شما که سهم من و خانواده من قرار گرفته است به شما مسترد می دارم ولی راجع به افرادی که سهم دیگران شده است در موقعی که برای نماز جماعت حاضر می شوم از من تقاضا کنید هوازن همین کار را کردند پیغمبر صلی الله علیه و اله تکرار کرد که آن چه را او و خانواده اش از افراد هوازن سهم برده اند آزاد می کند ابوبکر و عمر و سایر رهبران برجسته نیز یکی پس از دیگری از پیغمبر صلی الله علیه و اله تبعیت کردند و به استثنای یکی دو دسته، سایر سربازان مسلمان، اسرای هوازن را آزاد کردند حتی پیغمبر صلی الله علیه و اله دستور داد که به افراد حریص و سرسخت در برابر آزاد کردن ،اسرا از بیت المال پاداش نقدی بدهند. (1)

در نتیجه این عمل طایف آخرین متحدینش را که همین هوازن بودند از دست داد و نفوذ اسلام در اطراف طایف که قبلاً نیز زیاد بود، به شدّت توسعه یافت.

بازار مکه که تنها بازار محصول طایف ،بود تحت سلطه مسلمین قرار گرفته و شاید کاروان های طایف از این پس دیگر نمی توانستند به خارج از حدود مرز شهرشان مسافرت کنند. همچنین احتمال می رود که سوق عكاظ نیز به روی مردم طایف بسته شده بود. نتیجه این که در کم تر از یک سال پس از محاصره، اهالی طایف نمایندگانی به مدینه فرستادند و به پیغمبر صلی الله علیه و اله تسلیم شده و او را رهبر سیاسی و روحانی خودشان دانستند و در نتیجه از عبادت خدایان خود ساخته یعنی لات و عزی نجات و استخلاص و به یگانگی خدا و بندگی او اعتراف کردند. هنگامی که اهالی طایف به اسلام گرویدند، محمد صلی الله علیه و آله از لیاقت و استعداد

ص: 447


1- ابن هشام، صفحهٔ 877

آن ها استفاده کرد و از میان آن ها فرمانداران و مأمورینی انتخاب کرد و به نواحی مختلف کشور اعزام داشت و بر اثر سیاست حکیمانه ای که پیغمبر صلی الله علیه و آله دایماً تعقیب می کرد، مبنی بر احترام خون بشر و رحم و انصاف و مکرمت نسبت به مغلوبین، این افراد نیز عناصر مفیدی واقع شدند.

ص: 448

فصل هفتم: جنگ با یهودیان

اخراج قبایل یهود از مدینه

با این که مشترکات زیادی بین مسلمین و یهودی ها وجود دارد لکن یهودی ها نتوانستند با پیغمبر صلی الله علیه و آله کنار بیایند و لذا برای بشریت مصیبتی ایجاد کردند. بدون ورود به شرح جزییات ریشه دشمنی و خصومت یهود با دولت ،اسلامی باید متذکر شد که اولین برخورد نظامی با مسلمین از سوی قبیله بنی قینقاع در مدینه رخ داد این دسته یهودی در قلب شهر مدینه به شغل زرگری مشغول بودند و به واسطه در دست داشتن بازار (سوق) معروفشان، چنین معلوم می شود که تجارت خارجی شهر تحت کنترل آن ها بود این ها زمین زراعتی ،نداشتند ولی با این حال دارای چندین قلعه بودند که برای دو هفته که در حال محاصره بودند مقاومت کردند علت جنگ و همچنین روابط آن ها با سایر یهودی های شهر طوری بود که هیچ کس به کمک آن ها نیامد. بالاخره بلاشرط تسلیم شدند و پیغمبر صلی الله علیه و آله راضی شد که دستور مهاجرت آن ها را از شهر صادر کند که تا هر جا می خواهند بروند (1) حتی در آن اوایل یعنی در سال 3 هجری، پیغمبر صلی الله علیه و آله یک افسری را بر آن ها گماشت که ناظر مهاجرتشان باشد. (2) با این که خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله با محل محاصره چند کیلومتر بیش تر فاصله نداشت، مع ذلک پیغمبر صلی الله علیه و آله برای ایام محاصره یک نفر نماینده در شهر گذاشت. (3)

سال بعد دست های دیگر از یهودیان مدینه به نام بنونظیر که در کوچه های جنوب شرقی مدینه مسکن داشته و عدۀ آن ها گویا بین دو تا سه هزار نفر بود مرتکب جنایت شدند

ص: 449


1- ابن هشام صفحه 546
2- تاريخ طبری، صفحه 1361.
3- مدرک سابق الذكر

محمد صلی الله علیه و آله در جایی اردو زد که بنی قریظه «ساکن قسمت جنوبی عوالی» به بنی نظیر دسترسی نداشته باشند مسجد «الفدیخ» که به نام مسجد خورشید نیز نامیده می شود، به یاد روزهایی بنا شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله در این محل چادر زده بود و دشمن را محاصره داشت. یهودی های محصور در یک واحه زندگی می کردند و در پناه نخلستان هایی که داشتند می توانستند با سرعت به مسلمین صدمه بزنند بدین جهت روایت شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای مصونیت از تیرهای دشمن برای خودش کلبه چوبی ساخته بود. (1) قرآن نیز تصریح می کند که مسلمین مقداری از نخل های دشمن را قطع کردند تا بتوانند به آن ها حمله ور شوند و چون راه تحصیل آذوقه به روی دشمن قطع شده بود، به زانو درآمده و تسلیم شدند. پیغمبر صلی الله علیه و آله باز در این مرحله راضی شد که به آن ها اجازه مهاجرت بدهد تا کلیه اشیای منقول خود را به استثنای اسلحه همراه ببرند (2) و نیز به آن ها اجازه داد که مطالباتشان را از مسلمین دریافت کنند و در مورد مطالبات طويل المدت توانستند با کسر کردن مبلغی به تناسب مدت وجه شان را نقد دریافت دارند (3) اکثر این جمعیت به خیبر کوچیدند و به رسم معمول خودشان علیه دولت اسلامی شروع به تحریک و توطئه کردند که نتایج این عملیات تشریح می شود و نیز برای مستور کردن شرمندگی و رنجی که از ترک شهر مدینه داشتند، با موزیک و سرود از شهر خارج شدند (4)

دهکده ای که مسکن قبیله بنی قینقاع بود فعلاً به صورت دشت همواری در آمده است و حتی اثری از خرابه های آن نیز دیده نمی شود ولی در دهکدهٔ بنی نظیر خرابه های قصور مجهّز کعب بن اشرف تا امروز باقی مانده و می توان سبک معماری قبل از اسلام را در آن جا جستجو کرد.

در سرزمین منسوب به بنی ،نظیر نزدیک وادی مذانب واقع در جنوب شرقی دشت، آتش فشانی یک تپه ای دیده می شود. روی این تپه دیوارهای قصر کعب بن اشرف به ارتفاع یک متر و نیم که از سنگ پایه گذای شده است به همان حالت اولیه باقی مانده است. در داخل قصر چاهی است که علی الظاهر هنگام محاصره و سایر مخاطرات مورد استفاده بوده است. در جلوی قصر یعنی زیر تپه حوض بزرگی است که از آهک ساخته شده و به چندین

ص: 450


1- سیره شامی
2- ابن هشام، صفحه 653
3- شرح سير الكبير، تألیف ،سرخسی، جلد 3 صفحهٔ 299 و ابن سعد جلد 2 صفحهٔ 417
4- تاریخ طبری صفحهٔ 1452 و ابن هشام، صفحه 653

قسمت منقسم شده است و هر یک از این قسمت ها به وسیلهٔ تنبوشه هایی (1) به قسمت دیگر متصل گردیده است و تصور می شود این حوض آب برای شرب گله و رمه ساخته شده باشد.

بني قريظه

از نقطه نظر نظامی و تاکتیک های جنگی اطلاعات ما درباره آخرین جنگ های یهودی های مدینه یعنی بنی قریظه ناقص است. این ها در ضمن جنگ خندق، عليه اسلام دست به خیانت زدند و مسلمین لازم داشتند که حسابشان را با آن ها برای همیشه خاتمه دهند. لذا روز بعد از بازگشت قریش از خندق پیغمبر صلی الله علیه و اله بنی قریظه را محاصره کرده. بنی قریظه پس از چند روز محاصره دست از مقاومت کشیدند و به این شرط تسلیم شدند که یک نفر حکم به انتخاب خودشان درباره آن ها تصمیم بگیرد.

پیغمبر صلی الله علیه و اله موافقت کرد حکمی که از بنی قریظه انتخاب شد رأی داد که همان فرمانی که یهود در مورد دشمن مغلوب اجرا می کند در مورد این ها نیز اجرا شود. (2) بنابراین حکمیت پنج یک دارایی آن ها تسلیم ادارۀ بیت المال شد و به طوری که شامی در کتاب سیره نقل می کند در سوریه و نجد به مصرف خرید اسلحه و اسب رسید.

این نکته درباره بنی قینقاع که به سال 624م از مدینه اخراج شدند، قابل توجه است که چندین بار بعد راجع به آن ها در مدینه اشاره شده است.

در سال سوم هجری بنی قینقاع داوطلب شدند که در جنگ احد به همراه مسلمین علیه قریش بجنگند. (3) بعد از آن حاضر شدند که به کمک مسلمین علیه یهودیان بنی قریظه جنگ کنند (4) این کمک ها راجع به یهودیان بنی قینقاع که مسلمان شده بودند نیست و به طور وضوح معلوم است که یهودیها حاضر شدند به همراهی مسلمین علیه یهودیان خیبر وارد جنگ شوند و چون مسلمان نبودند، از غنایم چیزی به عنوان جایزه به آن ها داده شد نه این که دارای سهم معینی باشند. ظاهراً پیغمبر صلی الله علیه و اله متعرّض یهودیانی که در حمایت از برادران جنایت کارشان شرکت نکرده و هنگامی که آن ها در محاصره مسلمین بودند به طرفداری آن ها قیام نکردند، نشد و آن ها را آزاد گذاشت تا در مدینه به کار خود مشغول باشند.

ص: 451


1- تنبوشه لوله های سفالین؛ لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند رک: لغتنامه دهخدا
2- دستور 13 و 14 از فصل 20 تورات.
3- ابن سعد جلد 1 صفحه 34
4- سرخسی در کتاب مبسوط، جلد دهم صفحه 23

خيبر

من شخصاً نتوانستم خیبر را ببینم فقط از گزارش اداره کشاورزی سعودی که توسط مستر ک. س. تویچل و نیز از نامه ای که شخصاً به من نوشته است، چنین برداشت می کنم که خیبر از چند جهت به مدینه شباهت دارد هر دو محصور در دشت های آتش فشانی و هر دو دارای نخلستان و نیز هر دو مجموعه ای از مزارع و دهات هستند و شاید خیبر بیش تر از مدینه کوهستانی باشد. به هر حال قصر مرحب، روی تپه مرتفعی ساخته شده است که در حال حاضر فرماندار دولت سعودی خیبر در آن جا اقامت دارد.

خیبر قدیم محل سکونتی با مساحتی بالغ بر بیست میل مربع بوده است، چرا که در این محوطه وسیع هفت قلعۀ بزرگ وجود داشته است که نمایندۀ هفت قبیله بوده است. این که به چه کیفیتی ساخته شده است یعنی آیا مدور بود یا اشکال دیگر داشته است، باید از نزدیک دیده شود. فقط می دانیم که هر قلعه با قلاع دیگر فاصله زیادی داشته است. مورخین عرب به گونه ای دربارۀ این قلاع بحث می کنند که گویی مردم خیبر در قلعه هایی زندگی می کرده اند که هر یک از این قلاع در حکم سنگری بوده است که ضمناً ابزار و ادوات کشاورزی و مواشی و احشامشان را نیز در آن جا نگهداری می کرده اند و هر روز صبح از قلعه بیرون آمده و به کشتزارها، باغات و نخلستان ها سرکشی می کرده اند. این وضع ما را به یاد شهرهای مرکزی یونان قدیم می اندازد که زندگی مردم آن شهرها نیز نظیر همین خیبری ها بوده است.

یهودی های بنی نظیر که به خیبر هجرت کرده بودند به شرحی که قبلاً اظهار شد، شروع به آماده سازی تجهیزاتی کردند که مدینه را به صورت وسیع تری در محاصره قرار دهند و قرار بود که مکی،ها غطفانی ها و سایرین نیز در این محاصره شرکت کنند قرارداد حدیبیه میان پیغمبر صلی الله علیه و اله و مکی ها، دستش را در معارضه با خطر یهودیان خیبر باز گذاشت. مکی ها موافقت کرده بودند که در مورد حمله مسلمین به خیبر بی طرف ،بمانند لکن غطفانی ها و فزاری ها در کمک کردن به خیبری ها که متحدشان بودند پافشاری می کردند و در حقیقت وقتی که مطلع شدند که پیغمبر صلی الله علیه و اله به طرف خیبر لشکرکشی می کند به طرف خیبر سرازیر شدند. پیغمبر صلی الله علیه و اله تاکتیک را عوض کرد و مقصدش را طوری قرارداد که به نظر برسد هدف او خیبر نیست بلکه مقصد وی غطفان و فزاری ها هستند و می خواهد از آن ها انتقام بگیرد که در جنگ خندق به کمک قریش شتافته اند. این ها فوراً برای حمایت از خانواده ها و احشام و اغنام خود به مساکنشان مراجعت کردند و همین که پیغمبر صلی الله علیه و اله مطمئن شد که دیگر از محل خودشان حرکت نخواهند کرد به طرف خیبر رهسپار شد.

ص: 452

قبلاً به این ها پیشنهاد شده بود که اگر در جنگ خیبر بی طرف بمانند قسمتی از محصول خرمای مدینه به آن ها داده خواهد شد ولی آن ها رد کرده بودند الشامی در کتاب «سیره» اش می نویسد که این مردم حریص و طماع پس از جنگ خیبر نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و تقاضا کردند که خرمایی را که به آن ها وعده داده است بدهد ولی طبیعی بود که از این حق محروم شدند

واحه خیبر در شمال مدینه واقع است و تا این شهر در حدود بیست و پنج فرسنگ فاصله دارد على الظاهر خیبری ها قبلاً از حرکت پیغمبر صلی الله علیه و آله مطلع شده بودند و بدین جهت خود را برای مقاومت و پایداری حاضر کرده بودند.

راجع به جنگ هایی که رخ داد مطالب گفتنی زیادی نداریم منابع تحقیقی که در دست ماست حاکی از آن است که پیغمبر یکی از هفت قلعه این محل را محاصره کرد و پس از آن که همان قلعۀ مورد محاصره فتح شد سایر قلعه ها یکی پس از دیگری در محاصره قرار گرفتند. بعضی از این قلعه ها زودتر فتح شدند و بعضی مقاومت بیش تری ابراز کردند. ولی رابطه هر قلعه ای با سایر قلعه ها قطع ،بود لذا به تنهایی نتوانستند مدت زیادی پایداری کنند. این در صورتی است که عده سربازان لشکر اسلام فقط هزار و پانصد نفر بود و خیبری ها به طوری که یعقوبی عددشان را تخمین می زند بیست هزار نفر مرد جنگنده داشتند.

یکی از قلاع به نام حصن الزبیر دارای یک معبر زیرزمینی سری بود که داخل قلعه را با محیط خارج اتصال داده بود.

پیغمبر صلی الله علیه و آله از وجود این راز به وسیلهٔ یک نفر یهودی مطلع شده بود و پس از این قلعه به سهولت فتح شد، به آن مرد یهودی جایزه ای داده شد. (1) بعضی از قلعه ها منجنیق داشتند و به وسیله همین منجنیق ها از داخل قلعه به خارج سنگ پرتاب می کردند، ولی این قدرها اهمیتی به این منجنیق ها داده نمی شد.

در یکی از سخت ترین جنگ ها یعنی در جنگ قلعه ،مرحب، فرماندهی برعهده على علیه السلام بود که او قلعه را فتح کرد و با پیروزی وارد قلعه شد.

از نقشه ای که در صفحهٔ 456 ترسیم شده است و از این لحاظ مدیون لطف مستر تویچل ،هستم معلوم می شود قلعۀ مرحب آخرین قلعه ای بوده است که در محاصره قرار گرفته است، زیرا در عقب سایر قلعه هایی قرار گرفته است که در کنار جاده مدینه واقع گردیده اند.

ص: 453


1- الشامی در کتاب «سیره»، فصل خيبر

در مدینه، یهودی ها مخصوصاً یهودی های بنی نظیر یک خزانهٔ ملی یا صندوق شهرداری داشتند که افراد قبیله در آن شرکت داشتند و برای احتیاجات غیر منتظره یهودی ها از قبیل هزینه های جنگی یا مصرف خون بها و غیره از آن استفاده می شد یهودی ها پس از اخراج از مدینه این صندوق را به خیبر انتقال دادند

هنگام فتح خیبر، پیغمبر صلى الله عليه و سلم صندوق تعاون را از آن ها مطالبه کرد، ولی تحویلدار یا مباشر صندوق به پیغمبر صلی الله علیه و اله اطمینان داد که تمام پول ها در راه جنگ مصرف شده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر خلاف اظهار تو ثابت شد از تو سلب مصونیت خواهد شد و کشته خواهی شد. مورّخین روایت می کنند که این صندوق به موجب گزارش یک نفر یهودی محلى بعداً کشف شد. نتایج کشف این صندوق بدیهی است به کجا انجامید و محتاج به ذکر نیست.

روزی در ضمن همین جنگ، یک برده چوپان خیبری نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله آمد و اسلام آورد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«رمه را به مالک یهودی آن ،برگردان زیرا اسلام اجازه خیانت در امانت را نمی دهد».

چوپان گله گوسفند را به درون قلعه برد و تسلیم مالک اصلی آن که یهودی بود نمود و در نزدیکی دروازه قلعه گوسفندها را رم داد گوسفندها بر حسب عادت به خانه صاحب خودشان برگشتند و برده به عنوان یک نفر مرد آزاد وارد اردوی مسلمین شد.

اصولاً شرایط تسلیم برای خیبری ها این بود که پیغمبر صلی الله علیه و اله فقط به آن ها مصونیت حیاتی بدهد و آن ها از کشور خارج شوند و هیچ چیز جز لباس های خودشان را حق نداشته باشند همراه ببرند ولی بعداً پیغمبر صلی الله علیه و اله ببه آن ها اجازه داد که در همان محل و مسکن خودشان به عنوان مستأجرین املاک دولتی بمانند و امور کشاورزی املاک را برعهده بگیرند و نیمی از محصول را تا دستور ثانوی به بیت المال تحویل دهند. در سال های بعد که یهودی های خیبر به شیوه اداره امور مسلمین آشنا شدند و تجربیاتی به دست آوردند، گفتند:

«براساس چنین عدالتی است که آسمان سرجای خود استقرار دارد (و فرو نمی ریزد)»

رسم مأمورین مسلمان که متصدی جمع آوری محصول بودند این بود که محصول خرمن را به دو قسمت تقسیم می کردند و خیبری ها مختار بودند که هر یک را که مایلند انتخاب کنند.

ص: 454

ساير يهودي ها

در تیماء! وادی القراء و فدک جنگ مختصری رخ داد و یهودی ها طبق همان شرایط خیبریها تسلیم شدند. تیماء دارای قلعهٔ معروفی بود متعلق به «سموئل بن عدی» که ما اطلاعات زیادی درباره تجهیزاتی که منتهی به تسخیر آن گردید نداریم. دو سال بعد ضمن لشکرکشی تبوک (به سال 9 هجری) بعضی از شهرهای یهودی نشین دیگر نیز از قبیل مقنع، در کنار خلیج عقبه تسلیم شدند، ولی از نقطه نظر نظامی موضوع خاصی که درباره این دهکده های یهودی نشین قابل ذکر باشد در دست نیست.

نتیجه

در پایان این بحث خود را موظّف می دانم که از معلم پیشاهنگی خودم در دوران تحصیل، آقای موسی الرضا، مقیم حیدرآباد دکن هندوستان سپاسگزاری کنم، زیرا به توصیهٔ ایشان بود که برای اولین بار که به سال 1932 عازم حجاز بودم نقشه های منضم به این رساله را تهیه کردم در آن موقع موفقیت محدودی کسب کردم و فقط توانستم نقشه احد را تهیه نمایم. در سال 1939 دوباره به این مواضع سرکشی کردم و سعادتمند بودم که توانستم بدر و طایف را نیز ببینم در آن موقع نقشه بدر را آماده کردم و نقشۀ احد و خندق را مورد تجدید نظر قرار دادم هنگامی که در ژوئن همان سال در دانشگاه «سوربن» دعوت شدم تا در این زمینه خطابه ای ایراد کنم این نقشه ها را در معرض انظار عمومی قرار دادم از آقای «گلیزر» که برای نشان دادن این نقشه ها به وسیلهٔ چراغ «لنترن» در پاریس اقدام و اهتمام کرد .متشکرم در سال 1946 فرصتی به دستم آمد که برای مدت طولانی تری به زیارت مقامات مقدس اسلامی موفق .گردم نقشه خندق بایستی از نو تهیه می شد زیرا در مدت توقفم چندین دیگر را کشف کردم و نیز کوه بزرگ احد را به همراهی نواب کو رادای «هندوستان» به وسیلهٔ جیپ ایشان تا بركة الزبير و دریاچهٔ «عقول» و غیره دور زدم و خوش وقتم از این که محل دو برج شیخین را نیز کشف کردم با این حال از لحاظ این که شغل من نقشه برداری نیست و از نظر این که جز یک قطب نما و یک دوربین عکاسی اسباب دیگری همراه نداشتم و با این که منت های کوشش را در تهیه نقشه ها به کار برده ام مع ذلک از عرضه داشتن آن ها شرم دارم. اگر آن چه را من انجام داده ام برای شخص دیگری که شایستگی بیش تری داشته باشد منشأ الهام قرار گیرد هدف و مقصد این کتاب تأمین خواهد شد. اگر حکومت سعودی به من یا به کس دیگری اجازه دهد ارزش آن را خواهد داشت که مواضع دیگر مخصوصاً خیبر مورد بازرسی

ص: 455

و مطالعه قرار گیرد و در آن جا از میدان های جنگ پیغمبر صلی الله علیه و اله نقشه برداری شود.

انجام این آرزو را به لطف خدای متعال وا می گذارم.

عکس

ص: 456

فصل هشتم: اکتشافات نظامی در زمان پیغمبر

اشاره

اگر برای سرعت فتوحات در جنگ های زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله- با توجه به این که مقدار خون ریزی مختصری که رخ داد در حکم هیچ انگاشته می شود - بخواهیم نظیری در تاریخ پیدا کنیم خواهیم گفت نظیر آن شدت تأثیر فتوحات در تغییر روحیه ملل مغلوب بود که به سرعت انجام گرفت.

سابقۀ سیاسی پیغمبر صلی الله علیه و اله در قسمتی از شهر پایتخت (مدینه) که محصور در هرج و مرج ،بود در موقعی آغاز شد که منازعات متوالی و مستمر سراسر شبه جزیره عربستان را احاطه کرده بود. ده سال نگذشت که شهر مدینه مرکز امپراطوری عظیمی به بزرگی اروپا، منهای روسیه قرار گرفت و صلح و سلم بر این میلیون ها میل مربع حکومت می کرد.

اکتشافات نظامی و کسب اخبار برای این معجزه عامل مهم و مؤثری بود پیغمبر صلی الله علیه و اله به وسیله برتری فنون نظامی بر دشمن چیره می شد چرا که کلیه اطلاعات لازم را قبل از وقت تحصیل می کرد و نیز دشمن را از تصمیمات خودش بی خبر می گذاشت و چون کسی قبل از ،این در این باره بحث نکرده است، لذا نمی توان منشأ و مبدأ این شبکه جاسوسی و ضد جاسوسی را در دستگاه نظامی پیغمبر صلی الله علیه و اله به دست آورد. با این حال سعی می کنم، به عنوان خوشه چینی از حول و حوش خرمن حوادث و وقایع طرز انجام این عمل را نشان دهم.

جشن تأسیس دولت اسلامی که به وسیلهٔ پیغمبر صلی الله علیه و اله اداره شد، به طور قطع و مسلم یک ماه قبل از هجرت، یعنی موقع انعقاد پیمان سوم عقبه بين محمد صلی الله علیه و اله و هفتاد و دو تن از مسلمین مدینه که دو نفرشان زن بودند در موسم زیارت مکه در منا برگزار شد و این عده سوگند وفاداری یاد کردند و متعهد شدند که «في المكره و المنشط» یعنی در ناکامی و کامیابی از او اطاعت کنند و در برابر سیاه و سرخ یعنی در مقابل تمام بشر از او دفاع کنند و نیز متعهد شدند که هر وقت او یا اصحاب مکی او به مدینه هجرت کردند مانند تبار خویش از آن ها

ص: 457

حمایت کنند. این قرارداد اجتماعی که موجب تأسیس یک جامعه سیاسی می گردید بلافاصله اجرا شد و توده های مسلمان مکه به پناهگاه جدیدشان هجرت کردند. هنوز سه ماه از پیمان عقبه نگذشته بود که مخالفین اسلام در مکه دست به کار توطئه شده و تصمیم گرفتند همشهری خود پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند. این عمل به منزله اعلام جنگ از طرف مکی ها بود و داستان ما از این جا شروع می .شود

امور اکتشافی در زمان هجرت

در جامعه قبیله ای شهر مکه هرگاه کسی مرتکب جنایتی می شد همه افراد قبیله اش را در برابر حس انتقام جویی قبیلهٔ مجنی علیه به خطر می انداخت.

اتحادیه های نظامی بر امنیت قبایل منفرد در مکه افزوده ،بود بنابراین افراد غیر مسلمان قریش تصمیم گرفتند که عمل جنایت بر عهده گروهی قرار گیرد که هر یک از افراد آن متعلق به قبیلهٔ معینی باشند فکری که کرده بودند این بود که افراد خاندان محمد صلی الله علیه و آله با همه متحدین آن ها در برابر دشمنان بیشماری قرار خواهند گرفت و هرگاه بخواهند در صدد انتقام جویی و خونخواهی برآیند و حتی اگر قدرت انتقام پیدا کنند ناگزیر خواهند بود که با گرفتن خون بها قانع و راضی باشند. این توطئه خیلی مؤثر بود ولی قبل از آن که پخته شود کشف شد. ظاهر امر این است که اهمیت این راز طوری بود که قبل از وقت آشکار شد و پیغمبر صلی الله علیه و آله به موقع از آن اطلاع یافت و توانست نجات یابد دیگر در شهر مکه امنیتی وجود نداشت و پیغمبر صلی الله علیه و آله تنها انتظاری که داشت این بود که قبل از هجرت خود همشهریان مسلمانش را به طرف مدینه حرکت دهد این ،تصمیم نشانه شرافت و مکرمت ،است، به این معنی که اگر خودش بعد از انعقاد پیمان به طرف مدینه رهسپار میشد مسلمین مکه نابود می شدند چرا که آن روزها رفتار مردم مکه از زمامداران دولت های فوق العاده بی دین عصر جدید بدتر بود عزیمت مستمر مسلمین مکه به مدینه بر خطر سلامت پیغمبر صلی الله علیه و آله هر روز می افزود مع ذلک حضرت تحمل این خطر را بر فرار ناجوانمردانه ترجیح می داد. عملاً همه مسلمین قوى بنيه قبلاً رفته بودند و نقشه جنایتی که علیه محمد صلی الله علیه و آله طرح شده بود او را مصمّم ساخت که کاری را که دیر یا زود باید انجام شود اجرا کند. سال 661 میلادی پیغمبر صلی الله علیه و آله خطر دیگری را استقبال کرد به این بیان که از علی علیه السلام که به منزله فرزند او بود تقاضا کرد که شبانه در بستر او بخوابد تا سوءظن جنایتکار که در خارج از منزل به حال انتظار به سر می بردند، تحریک نشود. در همین موقع عمل شرافتمندانه دیگری نیز انجام داد و آن این که کلیه ودایع و

ص: 458

امانت هایی را که از مردم مکه در جاهای محفوظ و مضبوط نگاهداری می کرد- در برابر آن همه خصومت و عنادی که می ورزیدند - به علی علیه السلام سپرد تا پس از حرکت پیغمبر صلی الله علیه و اله به اهلش تسلیم کند.

معلوم می شود خبر توطئه را که نیمه شب انجام خواهد شد کسب کرده بود زیرا فوراً نزد رفیق و صحابی قدیمش ابوبکر رفت و قرار حرکت از شهر پنهان شدن در غار ثور در خارج شهر مکه اجیر کردن یک نفر راهنما و منتظر شدن سه روز را با یکدیگر گذاشتند تا این که از تخفیف اضطرابات و آشفتگی ها از راه غیر معمول به طرف مدینه حرکت کنند. آن گاه پس به خانه برگشت و تا پاسی از شب در خانه ماند و چون شب معهود که یکی از شب های آخر ماه قمری بود بسیار تاریک بود خانه اش را ترک گفت و از محاصره خارج شد و سپس به طوری که قبلاً مقدمات امر فراهم شده بود به غار ثور رسید.

این طور روایت شده است که خبر محاصره به وسیلۀ خانمی به نام رقیه دختر صفیه دختر عبد المطلب به پیغمبر صلی الله علیه و اله ابلاغ شد و معلوم است که این زن یکی از خویشاوندان ارشد پیغمبر صلی الله علیه و اله بود (1)

از آن جا که در این گفتار نمی خواهیم از تاریخ که همه می دانند بحث کنیم، به بحث دربارهٔ حقایق مربوط به عملیات اکتشافی در زمینۀ مورد بحث و حوادث بعدی اکتفا خواهیم کرد.

شب ،بعد پسر کوچک ابوبکر به غار آمد و آن ها را از وقایع شهر مطلع کرد و این عمل را هر سه روز تکرار کرد به این شرح که شب را در غار گذرانیده و صبح زود از آن جا حرکت و به مکه می آمد و تا اوایل شب در آن جا توقف می کرد یکی از دخترهای ابوبکر، آذوقه و ضروریاتشان را می آورد.

عمليات اکتشافی جنگ بدر

عباس عم پیغمبر صلی الله علیه و اله هجرت نکرد بلکه در مکه ماند و چون صراف و سرمایه دار بزرگی بود با اماکن و مقامات ،مختلف من جمله شهر طایف و ،مدینه روابط زیادی داشت این شخص همیشه جریانات مکه را به پیغمبر صلی الله علیه و اله گزارش می داد این موضوع مبين شرحی است که ابن سعد می گوید:

«وقتی که کاروان قریش به طرف سوریه عزیمت ،کرد پیغمبر صلی الله علیه و اله از مدینه حرکت کرد تا

ص: 459


1- ابن سعد، فصل 8 صفحه 35

جلوی آن را بگیرد، زیرا راجع به حرکت کاروان از مکه مطلع شده بود» (1) و باز همو (2) می گوید:

«پیغمبر صلی الله علیه و اله از مدینه حرکت کرد و تا ذوالعشیره واقع در کنار راه بندر ينبوع رفت، ولی زمان گذشته بود و کاروان قبلاً عبور کرده بود... »

پیغمبر دو جاسوس به نام طلحة بن عبيد الله و سعید بن زید پشت سر کاروان که به سوریه حرکت کرده بود، فرستاد تا آن جا بمانند و موقعی که از آن جا مراجعت می کنند او را مطلع سازند. آن ها چنین کردند ولی وقتی که به مدینه برگشتند احساس کردند که پیغمبر از مجرای دیگری خبر ورود کاروان را به دست آورده و حرکت کرده است.

پیغمبر صلی الله علیه و اله به ناحیه شمال یعنی به طرف سوریه که کاروان از آن جا می آمد رهسپار نشد بلکه به سمت مکه و جنوب و بدر که مقصد کاروان بود عزیمت کرد. بدیهی است برای تسخیر کاروان در موقع خودش این راه مطمئن تر بود. به علاوه معبر کوهستانی بدر برای غلبه بر دشمن بر دشت های وسیع رجحان داشت.

وقتی که پیغمبر صلی الله علیه و اله به طرف بدر حرکت کرد، قبلاً دو نفر جاسوس به نام عباس و عدی را فرستاد تا از مسیر و موقف دشمن تحقیق کنند. (3)

پیغمبر صلى الله عليه و سلم در طی طریق برای تحصیل خبر راجع به دشمن آن چه مقدور بود انجام داد. (4) معلوم می شود گاهی خودش شخصاً از دسته ای که همراه داشت فاصله می گرفت و در معبرها به گردش و جستجو می پرداخت یک بار به مرد پیری برخورد و راجع به کاروان از او پرسشی کرد، آن مرد گفت:

«مادامی که تو را نشناسم و ندانم از کجا می آیی جواب نمی دهم. پیغمبر صلی الله علیه و اله به او و عده ای داد آن گاه آن مرد بدوی گفت: مطابق اطلاعی که دارم کاروان در فلان تاریخ در فلان محل دیده شده است و اگر کسی که به من اطلاع داده است دروغ نگفته باشد، کاروان بایستی فعلاً در فلان نقطه باشد». همان شخص اضافه کرد که شنیده است، اردوی محمد صلی الله علیه و آله نیز در فلان تاریخ از فلان محل حرکت کرده است و اگر کسی که به او اطلاع داده است راستگو باشد محمد صلی الله علیه و آله باید این روزها در فلان محل باشد و اطلاع این مرد صحیح بود

ص: 460


1- ابن سعد، ترجمه ،اردو، فصل 2 صفحه 6
2- در فصل ،11 صفحه 6
3- مدرک سابق الذكر
4- طبری صفحه 1302

محمد صلی الله علیه و آله به نوبه خودش فرمود:

«نحن من ماء من ماء العراق» یعنی ما از منبع آب می آییم؛ آب عراق»

پیغمبر صلی الله علیه و اله به محض ورود به حول و حوش ،بدر شترسوارانی فرستاد تا آخرین اخبار را به دست آورند. (1) دو نفر به داخل شهر بدر رفتند و چنین وانمود می کردند که رفته اند آب بنوشند. در آن جا دو دختر را دیدند که در سرچشمه با یکدیگر صحبت می کنند و یکی به دیگری می گوید:

به زودی کاروان می رسد من برای کاروانیان خدماتی انجام خواهم داد و از پاداشی که بگیرم قرضم را خواهم پرداخت»

همین اندازه کافی بود، لذا جاسوس ها مراجعت کردند و به پیغمبر صلی الله علیه و اله اطلاع دادند که کاروان هنوز از بدر عبور نکرده است. طبق همین گزارش، نقشه جنگی طرح شد.

کاروانیان مطلع شده بودند که پیغمبر صلی الله علیه و اله در نظر داشته است که در سفر مکه به سوریه آن ها را متوقف سازد.

بدین جهت خود را برای معارضه مهیا کرده بودند کاروان سالار قبل از ورود به دره های کوهستانی بدر، جلوی پیچی موسوم به حنین (به نص سیره شامی) توقف کرد و بعد به تنهایی به طرف بدر حرکت نمود. کاروان سالار ابوسفیان بود که مردم و محل بدر را به خوبی می شناخت وارد بدر شد و پرسید که آیا خبری هست؟ یکی از بدوی های پرحرف گفت: «اتفاق تازه ای رخ نداده است فقط دو نفر شتر سوار چند ساعت قبل آمدند و آب نوشیدند».

ابوسفیان مسیر آن دو نفر شترسوار را تعقیب کرد ضمن تعقیب چند دانه پشکل شتر دید یک دانه از این پشکل ها را برداشت و شکافت و همین که هسته خرمایی را در درون آن یافت با صدای بلند گفت:

«به خدا شتران ،محلی هسته خرما نمی خورند قطعاً این شترها از واحه های مدینه آمده اند و این شترسواران جاسوسان محمدند».

ابوسفیان با شتاب تمام به عقب برگشت و خود را به کاروان رساند و از عبور از میان شهربدر منصرف شد. آن گاه از کنار دریا رهسپار شد و دو منزل یکی به جلو راند و بدین طریق خود را از خطر احتمالی نجات داد از این گذشته یک نفر قاصد به مکه فرستاد و

ص: 461


1- تاريخ طبری، صفحات ،1299، 1302، 1303، 1305.

درخواست فوری کمک نظامی کرد. (1)

پیغمبر صلی الله علیه و اله پس از فرار کاروان به شهر بدر مراجعت کرد تا این که برای آینده با قبایل محلی پیمان اتحادی منعقد سازد

چندی نگذشت که اطلاع حاصل کرد که لشکر قریش به طرف بدر می آیند. لذا تصمیم به مقاومت گرفت یک دسته از لشکریانش دو نفر از لشکریان مکی ها را اسیر کردند. این دو نفر آمده بودند که آب بنوشند. وقتی که این دو نفر را نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله آوردند مشغول نماز خواندن بود. افسرانی که حاضر بودند پرسیدند که این دو نفر کیستند؟ آن ها جواب دادند که سقای لشکر قریشند افسران گفتند:

«خیر! دروغ می گویید شما وابسته به کاروان ابوسفیانید». آن گاه از روش های درجهٔ سوم استفاده کردند. هر وقت آن ها را کتک می زدند می گفتند از کاروان ابوسفیانند، ولی هر وقت بدون کتک از آن ها پرسش می شد می گفتند از لشکر قریشند همین که پیغمبر صلی الله علیه و اله نمازش را علی تمام کرد، شخصاً در مقام تجسس برآمد و به اصحابش گفت: اوضاع و احوال گواهی می دهد که کاروان با تمام کالایی که همراه دارد بعد از گذشتن چند روز نبایستی در این حول و حوش باشد تا این که محتاج فرستادن سقا به بدر باشد که آب بردارد. آن گاه از دو نفر اسیر دربارهٔ عدد دشمن پرسید :گفتند نمی دانیم

پیغمبر صلی الله علیه و اله: گفت: برای مصرف غذا روزی چند شتر ذبح می کنند؟

جواب دادند یک روز نه شتر و یک روز ده شتر

پیغمبر صلی الله علیه و اله عدد آن ها را بین نه صد و هزار نفر حدس زد در حقیقت عدد آن ها نه صد و پنجاه نفر بود. (2)

عمليات اکتشافی در جنگ احد و دیگر جنگ ها

در سفر جنگی قرقرة ،الکدر پیغمبر صلی الله علیه و اله عده ای از چوپان های دشمن را دستگیر کرد و راجع به اوضاع و احوال و موقعیت قبیله پرسش هایی نمود. (3)

در سفر جنگی که علیه قبیله غطفان تجهیز شده بود دسته جات مسلمان در ذوالقصاح

ص: 462


1- ابن هشام صفحه 437
2- ابن سعد، جلد 2 صفحه 14
3- مدرک سابق الذکر، جلد 2 صفحه 42

شخصی را از قبیلهٔ ثعلبه دیدند و او را نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله آوردند. نام این مرد جبار بود و اطلاعاتی درباره دشمن به پیغمبر صلی الله علیه و اله داد و اسلام آورد (1)

فتح مسلمین در بدر در نظر سرمایه داران یهودی ،مدینه غیر منتظره و بی نظیر بود. کعب بن اشرف یکی از رؤسای یهود بنی نضیر دیده و دانسته به مکه رفت و مکیها را تحریک کرد که برای انتقام آماده شوند و ضمناً پشتیبانی کامل خودش را به آن ها اعلام کرد. همین که

این خبر به محمد صلی الله علیه و آله رسید یک دسته کوچک از مسلمین را مأمور کرد تا رفتند و این آقای رییس را در داخل قلعهٔ خودش کشتند و بدین طریق جرثومه فتنه را در نطفه خفه کردند (2)

هنگامی که مکی ها خودشان را برای انتقام شکست بدر آماده کردند و نفرات و موادی تدارک نمودند و از هم پیمان هایشان استمداد کردند عباس عم پیغمبر صلی الله علیه و اله كتباً همه این جریانات را به مدینه خبر داد. بدین طریق پیغمبر صلی الله علیه و اله مطلع گردید. (3)

وقتی که تصور می شد دشمن بایستی به اطراف مدینه رسیده باشد پیغمبر صلی الله علیه و اله دو جاسوس فرستاد تا از وضع دشمن اطلاعاتی کسب کرده و به او خبر دهند. آن ها خبر آوردند که دشمن از مدینه عبور کرده و به سمت شمال شهر در نقطهٔ «العريض» واقع در شمال غربی کوه احد اردو زده است و شترهای دشمن در آن جا دیده می شوند که مشغول چرا هستند. پیغمبر صلی الله علیه و اله جاسوس دیگری به نام «الجاب بن المنذر» را فرستاد که داخل اردوی دشمن رفت و خبر صحیح عدّه و عدد آن ها را آورد. (4)

به پیغمبر صلی الله علیه و اله اطلاع رسید که سفیان بن خالد الهذیلی که قبیله اش در داخل و اطراف عرانه زندگی می کردند داوطلبانی تجهیز می کند که جلوی پیشرفت حکومت اسلامی را بگیرند، لذا اقدامات لازم به عمل آمد. (5)

«بازرگانی با کالا وارد مدینه شد و گفت: افراد قبیلهٔ عنمر و ثعلبه عليه مسلمین متحد می شوند». پیغمبر صلی الله علیه و اله بر اساس همین اطلاع سفر جنگی ذات الرقاع را بر عهده گرفت. (6)

رییس قبیله نیرومند بنو مصطلق حارث بن ضرار افراد قبیلهٔ خود و اشخاص تحت نفوذ

ص: 463


1- ابن سعد، جلد 2 صفحه 42
2- ابن کثیر در تاریخ خودش، جلد 4، صفحه 6.
3- مدرک سابق الذکر، جلد 6، صفحه 45
4- مدرک سابق الذکر، صفحه 46
5- مدرک سابق الذکر، صفحه 64
6- مدرک سابق الذكر، صفحه 77

خود را جمع کرد تا به مدینه حمله ور شوند. وقتی که این شایعه به پیغمبر صلی الله علیه و آله اعلام شد، بريدة بن حسيب الاسلمی را که مسلمان شده و از همان قبیله بود مأمور کرد تا حقیقت امر را کشف کند. این شخص در مراجعت خبرهای لازم را آورد و در نتیجه آن، اقدامات لازم به عمل آمد و منتهی به پیروزی شد (1)

عمليات اكتشافی در جنگ خندق

به پیغمبر صلی الله علیه و آله خبر رسید که در دومة الجندل که محل تقاطع راه های کاروان رو از مکه و مدینه به طرف سوریه و بین النهرین ،است افراد نیرومندی وجود دارند که متعرض صلى کاروان های مدینه گردیده و قصد حمله به مدینه را نیز دارند (2) پیغمبر صلی الله علیه و آله با قوای زیادی به آن سمت حرکت کرد ولی از نیمه راه به مدینه برگشت. (3) معلوم می شود خبرگزار مسلمین در مکه پیغام داده بوده است که مکی ها نقشه محاصره مدینه را طرح کرده و هزاران نفر از متحدین خود را جمع کرده اند. این گزارش بایستی از طریق شهر مدینه به اردوی پیغمبر صلی الله علیه و آله رسیده باشد. دلیل دیگر این مراجعت سریع این است که چون بعضی از متحدین قریش از قبایل غطفان و فزاره، در ناحیه ای زندگی می کردند که محمد صلی الله علیه و آله از آن جا عبور می کرد، شاید حضرت در آن جا از خبر حمله مطلع و به مدینه بازگشته باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط همان قدر مجال داشت که قبل از آن که این دسته متحد حمله کنند و محاصره نمایند خندق معروف در اطراف شهر پایتخت اسلام حفر کند.

پاسداران مسلمان شب و روز به نوبت و به ترتیب اطراف خندق را محافظت می کردند یک بار، دو دسته از پاسداران مسلمان که از جهت مقابل یکدیگر می آمدند، در طول شب به یکدیگر برخورد کردند و با این که برای شناسایی متقابل، شعاری داشتند، مع ذلک این برخورد طوری صورت گرفت که خونی ریخته شد و این موضوع به پیغمبر صلی الله علیه و آله گزارش داده شد تاحکم مقتضی را صادر فرماید (4)

طولانی شدن دوران محاصره به صورت غیر منتظره ای منتهی به کمبود آذوقه مهاجمین و علوفه اسب و شتر آن ها گردید. این مهاجمین و متحدین شان کوشش می کردند که از جهودها

ص: 464


1- ابن کثیر، صفحه 81
2- مدرک سابق الذكر، صفحه 80 و ابن هشام صفحه 668
3- ابن هشام، صفحه 668
4- ابن سعد جلد 2 صفحه 41

آذوقه و خواربار بگیرند حی بن اخطب به تقاضای آن ها ترتیب اثر داد و بیست بار شتر جو، خرما و خشکبار برای برای آن ها تهیه کرد که تمام این محمولات به دست گشتی های مسلمان افتاد (به نص سیره شامی)

وقتی که احزاب از تسخیر مدینه با قهر و غلبه مأیوس شدند، شروع به تحریک یهودی ها کردند و آن ها را وادار کردند که از داخل شهر به مسلمین حمله کنند، یهودی ها با تأنی و اطمینان خاطر به این اقدام راضی شدند. وقتی که نگرانی مسلمین اوج گرفت، پیغمبر صلی الله علیه و اله افسران مخصوصی را فرستاد و به آن ها دستور داد که اگر حقیقت این شایعه کشف شد آن را علنی نسازند و به مسلمین داخل مدینه اطمینان خاطر بدهند که مقدمات دفاع آماده خواهد بود. مأمورین مخفی وقتی که تحقیق کردند معلوم شد واقع امر خیلی بدتر از آن است که به پیغمبر صلی الله علیه و آله گزارش رسیده است. (1) در این موقع پیغمبر صلی الله علیه و آله دست به کار القای سوءظن و شقاق میان احزاب شد یک نفر تازه مسلمان برای این شغل حساس گماشته شد. این مرد بدواً نزد یهودیان بنی قریظه مقیم مدینه رفت و به آن ها گفت:

«مسلم نیست که بالاخره مکی ها به طور کامل پیروز شوند و اگر آن ها به خانه خودشان برگردند، شما به تنهایی نمی توانید در برابر محمد صلی الله علیه و آله از خودتان دفاع کنید در این صورت طرف مکی ها را نگیرید مگر این که به تحصیل یک نفع و بهره معین و مسلمی مطمئن شده باشید. در هر حال خوب است در موقعی دست به کار قلع و قمع مسلمین بشوید که از هر جهت آسوده خاطر و مطمئن شده باشید و به عقیده من قبل از آن که علیه مسلمین مجهز ،شوید شرط عقل این است که از احزاب گروگانی به دست آورید».

جهودها این فکر را پسندیدند. آن گاه همین خبرنگار به اردوی احزاب یعنی قریش و غطفان رفت و به آن ها گفت:

«مطابق اطلاعی که دارم یهودی ها با محمد صلی الله علیه و آله وارد توطئه ای شده اند و در نظر دارند یک عده از رهبران برجسته احزاب را بگیرند و به عنوان حفظ مصالح مشترک او را تسلیم محمد نمایند. در این صورت عقیده من این است که شما به یهودیها بگویید آن ها روز «شنبه» قیام کنند. زیرا در آن روز مسلمین از طرف یهودی ها غافلگیر خواهند شد». سپس این شخص به اردوی مسلمین برگشت و شایعات دیگری را پخش کرد مخصوصاً که یهودی ها از احزاب تقاضا کرده بودند که به آن ها وثیقه و گروگانی تسلیم کنند تا این که جنگ به پایان برسد.

ص: 465


1- ابن هشام صفحه 683 و به نص طبری

وقتی که شخصی آمد و این شایعه را به پیغمبر صلی الله علیه و اله عرض کرد فرمود:

﴿لعلنا امرناهم بذلک﴾ یعنی شاید خود ما این دستور را به آن ها داده باشیم. مردی به نام مسعود النعمان این بیان پیغمبر صلی الله علیه و اله را شنید و به سرعت خودش را به اردوی قریش رساند و آن چه را پیغمبر صلى الله عليه و سلم فرموده بود به ابوسفیان گزارش داد. (1)

در این ضمن فرستادگان یهودی وارد اردوی احزاب شدند و از آن ها تقاضا کردند که وثایقی به عنوان گروگان بدهند و تعهد کنند که به هیچ قیمتی یهودی ها را تنها نخواهند .گذاشت

تبلیغات اثر خوبی بخشید احزاب از تسلیم کردن گروگان امتناع کردند و حتی در مقابل از یهودی ها درخواست کردند که روز «شنبه» به جنگ قیام .کنند بدین طریق مقصود مسلمین کاملاً انجام شد. (2) مهاجمین قریش سعی داشتند خطوط مسلمین را با یکی دو تعرض درهم شکنند ولی موفق نشدند و جرأت حمله از طرف جلو هم .نداشتند آن ها هر شب پاسدارانی را جهت رسیدگی به اوضاع می فرستادند که ببینند آیا ممکن است به صورتی مسلمین غافلگیر ،شوند زیرا متجاوز از ده ،روز مسلمین شب و روز در محاصره بودند (3)

در آخرین ساعت های محاصره شب طوفانی و بسیار سردی فرا رسید.

پیغمبر صلی الله علیه و اله یک نفر پیشاهنگ مخصوص را به تنهایی به اردوگاه دشمن که چندین میل فاصله داشت فرستاد تا گزارش دهد. این شخص ملاحظه کرد که مهاجمین قریش با مشقت تمام به طرف مکه بر می گردند و چون از تعقیب مسلمین وحشت دارند، خالد بن ولید و عمروبن عاص را با دویست سوار برای عملیات پشت جبهه مأموریت داده اند. این مرد پیشاهنگ به نام «حذيفة بن اليمان » جریانات را دید و هنگام مراجعت به پیغمبر گزارش داد (4)

عملیات اکتشافی در جنگ حدیبیه و در غزوات کوچک تر

عكاشة ابن ،محصان مأمور تنبیه یکی از قبایل شد دشمن مطلع گردید و با همه نفرات مواشی فرار کرد فرمانده قوا، شجاع بن وهب را به عنوان پیشاهنگ فرستاد. او نیز بر اثر رد

ص: 466


1- ابن حجر در ،اصابه شماره ،3074، مسعود النعمان
2- به نص سیره ابن هشام و طبری و ابن سعد و غیره
3- ابن سعد جلد 2 صفحهٔ 90
4- مدرک سابق ،الذکر، صفحات 90 - 91

پای شتران دشمن را تعقیب کرد. طولی نکشید که به یک عده از افراد دشمن برخورد و آن ها را دستگیر کرد دستگیر شدگان که مصونیت ،گرفتند محل مواشی را نشان دادند. این دسته اعزامی مسلمان دویست شتر به دست آورده و محبوسین دشمن را با سپاس گزاری آزاد کردند (1)

در سفری که زید بن حارثه، مأمور تنبیه بنی سلیم شد، زنی به اسارت مسلمین در آمد و محل توقف قبیلهٔ خودش را به آن ها نشان داد مسلمین صرف نظر از دستگیری عده ای اسیر، غنایمی از قبیل شتر و گوسفند به دست آوردند. (2)

على علیه السلام برای تنبیه عده ای مأمور فدک شد. یکی از افراد دشمن در محل «الهمج» دستگیر پس از آن که امان گرفت و از سلامت خود مطمئن شد، محل توقف قبیله خودش را بروز داد بدین طریق پانصد شتر و دو هزار گوسفند به تصرف مسلمین درآمد (3)

یک دسته از قوای اعزامی مسلمین از مأموریت برگشتند و هر یک از نفرات مدعی کشتن سرکرده دشمن بودند پیغمبر صلی الله علیه و اله، تیغه ،شمشیر هر یک را ملاحظه کرد روی نوک شمشیر یکی از نفرات آثاری از غذای هضم شده مشاهده نمود، آن گاه اعلام کرد که صاحب آن شمشیر، کشنده سرکرده دشمن بوده است. (4)

در سال 6 هجری که پیغمبر صلی الله علیه و اله برای زیارت مکه و غزوه حدیبیه می رفت، یک نفر پیشاهنگ را قبلاً فرستاد در همان حینی که به طرف مکه می رفت خبر آمادگی دشمن به وی رسید. معلوم می شود که افراد قریش خبر این سفر جنگی را به دست آورده بودند و بدین جهت برای مقابله آماده شده و سرویس های قبایل احابش را که متحدین شان بودند به کار انداخته بود

پیغمبر صلی الله علیه و آله جلسه مشورتی تشکیل داد و در این موضوع بحث کرد که آیا مقتضی خواهد بود که به مساکن متحدين جاهل قريش حمله ور شوند، چرا که به دست آوردن غنیمت امر سهل و ساده ای نیست ولی برای کسانی که قصد خدمت گذاری به دشمنان اسلام را داشته باشند درس خوبی خواهد بود. بالاخره پیغمبر صلی الله علیه و اله عقیده ابوبکر را تصویب کرد و سفر

ص: 467


1- مدرک سابق الذكر، صفحه 111
2- مدرک سابق الذكر، صفحه 113
3- مدرک سابق الذكر، صفحه 117
4- مدرک سابق الذكر، صفحه 120

مذهبی را به صورت مسالمت آمیز ادامه داد (1) و از آن به بعد برای این که حرکاتش را از قریش مکتوم بدارد از راه غیر معمول حرکت کرد. (2)

عمليات اكتشافی در جنگ خیبر

پیغمبر صلی الله علیه و اله وقتی که به طرف خیبر می رفت مطلع شد که غطفانی ها برای کمک به متحدین ،شان حرکت کردهاند پیغمبر راهش را تغییر داد و چنین وانمود کرد که مقصد وی غطفان است نه خیبر و خبرهایی هم به این منظور نشر .داد غطفانی ها به طرف مساکن خودشان برگشتند تا از خانواده و اموالشان دفاع کنند و از آن به بعد تا پایان جنگ خیبر حرکتی از آن ها صادر نشد. (3)

پیغمبر صلی الله علیه و اله به وسیلۀ شخص معینی مطلع شد که یکی از قلاع خیبر راه زیر زمینی به خارج دارد و تحصیل همین خبر باعث تسهیل در پیروزی شد. (4)

در فتح خیبر پیغمبر صلی الله علیه و اله بقیه موجودی صندوق تعاون یهودی ها را از مباشر صندوق مطالبه کرد

متصدی صندوق گفت:

پول دیگری در اختیار او نیست پیغمبر صلی الله علیه و اله او را مرخص کرد ولی به او فرمود که اگر معلوم شد دروغ گفته است و پولی به دست آمد، اعدام خواهد شد. سپس یهودی دیگری به پیغمبر صلی الله علیه و اله خبر داد که مباشر صندوق گاه گاهی به یکی از خرابه ها به طرز مرموزی می زند. پس از تفتیش ،محل خزانه کشف شد و مباشر صندوق اعدام گردید. ولی کسی که خبر آن محل را داده بود، جایزه گرفت. (5)

عملیات اکتشافی در فتح مکه و میدان های حنین و طایف

مکی ها نقض عهد کردند. پیغمبر صلی الله علیه و اله تجهیزات مهمی آماده نمود. یک نفر از مسلمین مدینه به یکی از دوستانش در مکه نامه ای نوشت و به وی اطلاع داد که محمد صلی الله علیه و آله تجهیزات

ص: 468


1- تاريخ ابن كثير، جلد 4، صفحه 173
2- مدرک سابق الذکر، صفحه 165
3- ابن هشام صفحات 757 758؛ طبری، صفحات 1575 - 1576
4- سیره شامی تحت عنوان حصن الزبير.
5- ابن هشام صفحه 764

زیادی برای یک سفر جنگی تهیه می کند و شاید قصد تسخیر مکه را دارد. پیغمبر صلی الله علیه و اله مطلع علی شد و علی علیه السلام را فرستاد تا زنی را که به طرز مرموزی از مدینه حرکت کرده بود و سوار شتر ،بود، دستگیر کند. علی علیه السلام به فوریت این زن را تعقیب و دستگیر کرد و نامه را از او مطالبه نمود زن منکر شد بالاخره به او اخطار شد که اگر نامه را ندهد لباس های او را از تنش درخواهند آورد. آن گاه مجبور شد که نامه را از میان موهای سرش درآورده و تسلیم کند. علی علیه السلام نامه را نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله آورد. (1)

پیغمبر صلی الله علیه و اله در مکه بود که به وی خبر رسید هوازن قصد حمله به سرزمین اسلام را دارند. پیغمبر صلی الله علیه و اله یک نفر افسر مخصوص اکتشاف را فرستاد و این افسر پس از چند روز که در میان دشمن گذراند اطلاعات لازم را آورد

در ضمن جنگ ،هوازن یک نفر جاسوس دشمن وارد اردوی مسلمین شد، همین که چیزهایی دید و اطلاعاتی به گوش او رسید در صدد فرار برآمد

وضع رفتار مشکوک و مرموز او نظر پیغمبر صلی الله علیه و اله را جلب کرد، لذا دستور داد او را تعقیب و دستگیر کنند پس از دستگیری و کشف مطلب گردنش را زدند. (2)

كليات

پیغمبر صلی الله علیه و اله خبرگزارانی در مکه و نجد و خیبر و اوطاس «ناحیه هوازن» داشت که محرمانه با وی مکاتبه .داشتند این وضع مربوط به زمانی است که مسخر لشکریان اسلام نشده بودند. (3)

در غزوهٔ قصبه یکی از افراد دشمن دستگیر شد و بعد از آن که از او اطلاعاتی خواستند چنین وانمود کرد که گنگ است و جواب نداد او را تحت مراقبت قرار دادند ولی طولی نکشید صدایی بلند کرد که بدان وسیله به افراد قبیله خودش اعلام و اخطاری می نمود که بلافاصله گردنش را زدند. (4)

پیغمبر صلی الله علیه و اله برای این که سیر و حرکتش را مکتوم و محرمانه نگاه دارد، خط سیرش را على الظاهر به صورت اشتباه آوری تغییر می داد به این بیان که در آغاز حرکت، چند روز به

ص: 469


1- ابن هشام و غیره
2- بخاری، صفحات 173 - 56، مسلم و مشکات
3- الكتانی در کتاب التراتيب الاداريه جلد 1 صفحات 363 -362
4- ابن سعد جلد 2 صفحه 206

سمت مخالف مقصدی که داشت حرکت می کرد پس از آن به طرف مقصد رهسپار می شد. در غزوۂ تبوک بیم آن می رفت که با امپراطور روم شرقی مواجه شود و این عمل کار آسانی نبود، لذا فقط در همین غزوه قبلاً مردم را از مقصدی که داشت مطلع ساخت. (1)

تجهیزات جنگ تبوک بدین جهت آماده شد که کاروان های نبطی که به مدینه می آمدند، اطلاع دادند که هراکلیوس قصد تسخیر سرزمین اسلامی را دارد. (2)

چند کلمه درباره جنبه اكتشافات نظامی

تا این جا بحث ما در زمینهٔ جاسوسی در زمان جنگ بود ولی این موضوع ممکن است در زمان صلح نیز مصداق داشته باشد.

کشتن دشمن در مخاصمه و محاربه حق است لذا کشتن جاسوس دشمن اشکالی ندارد فرمانده قوا می تواند تصمیم بگیرد که جاسوس دشمن به حداکثر مجازات یا حداقل آن محکوم شود و حتی اگر جاسوس دشمن قول دهد که بعداً رفتار بهتری خواهد داشت فرمانده قوا می تواند او را آزاد کند. چه بسا جاسوسانی که دستگیر شده و در مواردی دچار شکنجه گردیده اند و تاکنون معلوم نیست کسی از این حق صرف نظر کرده باشد و باز هیچ کس حاضر نیست که شغل اکتشاف یا جاسوسی را به میل و رغبت برعهده گیرد و خودش را به نفع دیگری در خطر اندازد فقهای اسلام راجع به مجازات جاسوسی در زمان صلح، می گویند:

در این موضوع فرقی بین زن و مرد نیست و حکم مجازات برای هر دو یکسان است، ولی در هر حال جاسوسی که سفیر باشد در هیچ صورتی نباید به حد اکثر مجازات یعنی اعدام محکوم شود عده ای از فقهای قدیمی نظرشان این است که چون جرم جاسوسی خفیف تر از کفر است، جاسوس نباید محکوم به اعدام شود زیرا اسلام اجازه می دهد که غیر مسلمان با این که بیگانه شناخته می شود در سرزمین اسلام حق اقامت داشته باشد و تحت حمایت اسلام با حقوق متساوی نسبت به مسلمین در برابر قانون زندگی کند و اگر یک قرارداد بین المللی منعقد شود که جاسوس از مجازات اعدام معاف ،باشد، برای دولت اسلامی اشکالی نخواهد داشت که به آن قرارداد ملحق شود.

ص: 470


1- ابن سعد، جلد 2 صفحه 322
2- شبلی در «سیرة النبی» جلد 1 صفحه 563

در هر صورت این قسمت مسلم و متفق علیه است که اگر شخصی مظنون و متهم به جاسوسی باشد باید در محکمه رسیدگی شود و مجال همه نوع دفاع به او داده شود. ضرورت های جنگی ممکن است رسیدگی سریع تر و کوتاه تری را ایجاب کند، ولی روح عدالت اسلام هیچ گاه اجازه نمی دهد که کسی را بدون محاکمه و رسیدگی دقیق مجازات کنند

جنگ دریایی در زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله

در زمینه جنگ دریایی مسلمین در زمان پیغمبر صلی الله علیه و اله مطلب قابل بحثی وجود ندارد، ولی با این حال کم و بیش جنگ های دریایی و تجهیزات بحری وجود داشته است. در هر حال از بحث درباره سفرهای داخلی و کشوری از قبیل و رود اشعری ها از یمن به جعر در راه مدینه که به وسیله زورق آمدند یا از حوادث «تمین الداری» طرف نظر می کنیم

اولین مرجع از سال 8 هجری سرچشمه می گیرد به این بیان که ابن عساکر در تاریخ دمشق (1) این واقعه را درباره جنگ موته نقل می کند که «یکی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و اله که اصلا از قبیلهٔ اشعر است می گوید:

«پیغمبر مرا به مأموریتی فرستاد، در ضمن آن مأموریت بر زورقی سوار شدم و به محل «ایله» (عقبه جدید) رسیدم در آن جا از ورود زید بن حارثه و لشکرش به «بلقا» و برخورد آن ها با قوای روم شرقی و متحدینشان که از قبایل عرب بودند مطلع شدم. من با عجله تمام خودم را به میدان جنگ رساندم و با همراهانی که داشتم در میدان جنگ برای همکاری با مسلمین شرکت کرده و جنگ سختی کردم... (نقل بقیه داستان برای این بحث فایده ای ندارد). به هر حال این داستان نشان می دهد که پیغمبر صلی الله علیه و اله برای کمک به لشکری که از راه خشکی به موته اعزام داشته از طریق دریا قوای امدادی فرستاده است.

ابن سعد (2) و سایرین داستانی نقل میکنند که به گفته مقریزی (3) مربوط به سال 9 هجری است. در آن داستان می بینیم که پیغمبر صلی الله علیه و اله یک دسته سی صد نفری تحت فرماندهی علقمة بن علیه مجزر، در ماه ربیع الاخر به ساحل دریا نزدیک مکه فرستاد. اهالی بندر شعیبه یک عده

ص: 471


1- چاپ سال 1951 جلد 1 صفحه 349
2- جلد 1 صفحه 118
3- امتاع جلد 1 صفحهٔ .443

سیاهانی را دیدند که در زورق نشسته اند علقمه و همراهانش به جزیره رسیدند و سیاهان فرار کرده و لشکر اسلام برگشت.

در خاتمه این بحث باید متذکر بود که قرآن کریم (1) به جنگ دریایی و مصایبی که برای انسان ایجاد کرده است اشاره می کند و این داستان در سورۀ سیام به نام «روم» که مقصود روم شرقی است بیان شده است.

شرح دزدی های دریایی (سوره کهف آیه 80) مربوط به ادوار قبل از اسلام است و سایر اشارات قرآنی مربوط به دریا زیاد است که از ذکر آن صرف نظر می شود. در احادیث نیز اشارات زیادی به جنگ های مسلمین مخصوصاً پیشگوییهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله راجع به زمان های آینده دیده می شود که با بحث حاضر رابطه مستقیم ندارد.

تبصره و توضیح

برای این که چند کلمه به مسألۀ مربوط به بنی مصطلق بیفزایم از فرصت استفاده می کنم این مسأله همیشه به ذهنم نیش می زد که به چه جهت خزاعی ها که از احزاب قدیم و همکار دایم پیغمبر صلی الله علیه و اله بودند در مریسی - نزدیک- قدیه کنار بحر احمر- با وی جنگیدند؟

اخيراً ضمن مطالعاتی که داشتم این نکته برای من کشف شد به این بیان که مصطلقی ها شعبه ای از قبیلهٔ خزاعه و وابسته به دسته ای از خاندانی بودند که پیمان معروف احابش را با مکی ها منعقد کرده بودند احابش همیشه در جنگ های مکی ها علیه اسلام در احد، خندق و حتی در حدیبیه شرکت داشتند در این صورت تعجبی ندارد از این که مصطلقی ها مانند احابش، قبل از جنگ خندق خود را برای حمله به مدینه آماده می کردند. بدیهی است این ها نمی توانستند، این اخبار را از اعضای قبیله خودشان که به اسلام گرویده بودند، مستور نگاه دارند بدین جهت بلا مقدمه این اخبار به مسلمین می رسید (2)

ص: 472


1- سوره روم، آیه 41.
2- مراجعه شود به سیره ابن هشام و کتاب محبر، تأليف ابن حبیب، فصل مربوط به احابش در شرح این عملیات برای روابط آن ها با مصطلقی ها

فهرست ها

فهرست آیات

فهرست اشعار

فهرست نام ها

فهرست جای ها

فهرست کتاب ها

ص: 473

ص: 474

فهرست آیات

سوره بقره آیه 50؛ 150

﴿وَ إِذْ فَرَقْنَا بِكُمْ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنظُرُونَ﴾

سوره بقره آیه 58 ؛433

﴿وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ تَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ﴾

سوره بقره آیه 107؛ 35

﴿أَلَمْ تَعْلَمُ أَنَّ الله لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيّ وَلَا نَصِيرٍ﴾

سوره بقره آیه 143؛ 36

﴿وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كَانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾

سوره بقره، آیه 153؛ 175

﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِي يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ الله مَعَ الصَّابِرِينَ﴾

سوره بقره، آیه 187؛ 45، 214

﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَتُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمْ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنْ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنْ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ

ص: 475

وَ أَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴾

سوره بقره، آیه 217؛ 142، 192

﴿ يَسْأَلُونَكَ عَنْ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالِ فِيهِ قُلْ قِتَالُ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدُّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَ كُفْرَ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنْ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنَّ اسْتَطَاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾

سوره بقره آیه 251؛ 37

﴿ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتْ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴾

سوره آل عمران، آیه 103؛ 66

﴿ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءٌ فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴾

سوره آل عمران، آیه 107؛ 36

﴿ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴾

سورۂ آل عمران آیه 125؛ 388

﴿ بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ مُسَوَّمِينَ﴾

سوره آل ،عمران، آیه 200؛ 124، 175

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِين﴾

سوره نساء آیه 59 113، 114، 122، 275

﴿ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ﴾

ص: 476

سوره نساء، آیه 88؛ 192

﴿فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْ كَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ﴾

سوره نساء آیه 89؛ 192

﴿وَ دُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءٌ فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً ﴾

سوره نساء، آیه 105؛ 51

﴿إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً ﴾

سوره نساء، آیه 115؛ 63

﴿وَ مَنْ يُشَاقِقُ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِهِ مَا تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً ﴾

سوره مائده آیه 33 ؛ 115

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴾

سوره اعراف، آیه 160؛ 433

﴿وَ قَطَّعْنَاهُمْ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذْ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنْ أَضْرِب بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَأَنبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمْ الْغَمَامَ وَ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾

سوره انفال آیه 1؛ 162

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنْ الْأَنْفَالِ قُلْ الْأَنْفَالُ لِلهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾

سوره انفال آیه 6؛ 378

﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنظُرُونَ﴾

ص: 477

سوره انفال آیه 7؛ 378

﴿وَ إِذْ يَعِدُكُمْ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَ يَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ﴾

سوره انفال آیه 15؛ 175

﴿مَنْ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾

سوره انفال آیه 41؛ 160

﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾

سوره انفال آیه 42 377

﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَا خْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَا مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴾

سوره انفال، آیه 60؛ 116

﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمْ اللهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾

سوره انفال آیه 61 181

﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْم فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ يَسْأَلُونَكَ عَنْ الأَنفَالِ قُلْ الأَنْفَالُ اللهِ وَالرَّسُول فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾

سوره انفال آیه 67؛ 165

﴿مَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُنْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴾

سوره توبه آیه 4؛ 248

﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ

ص: 478

عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾

سوره توبه آیه 5؛ 95، 142، 206

﴿ فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴾

سوره توبه، آیه 6؛ 205

﴿ وَ إِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأمَنَهُ ذَلِكَ بأَنَّهُمْ قَوْم لا يَعْلَمُونَ ﴾

سوره توبه آیه 7؛ 245

﴿ كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ﴾

سوره توبه آیه 29؛ 222

﴿ قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ الْحَقِّ مِنْ الَّذِينَ ﴾

سوره توبه آیه 91؛ 121

﴿ لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴾

سوره توبه، آیه 123؛ 96

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنْ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةٌ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ﴾

سوره هود آیه 81 342

﴿ قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُّوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْع مِنْ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾

سوره ،هود، آیه 119 - 118؛ 87

﴿ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ﴾

ص: 479

سوره نحل، آیه 14؛ 147

﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾

سوره نحل آیه 89؛ 51

﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءٌ فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً ﴾

سورۀ ،نحل، آیه 91؛ 213، 247

﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ تَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَوْلَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً مبيناً ﴾

سوره نحل، آیات 92-91؛ 245

﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ تَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَوْلَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً مُبِيناً ، وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأَ وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُةٍ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كَانَ مِنْ قَوْم بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنْ اللَّهِ وَ كَانَ اللهُ عَلِيماً حَكِيمًا ﴾

سوره نحل، آیه 106؛ 193

﴿وَاسْتَغْفِرُ اللهَ إِنَّ اللهَ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً ﴾

سوره اسراء آیه 15؛ 131

﴿مَنْ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ﴾

﴿ سوره اسراء آیه 33؛ 279

﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِتِهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً ﴾

ص: 480

سوره کهف، آیه 63؛ 149

﴿ قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِي إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً ﴾

سوره طه، آیه 123؛ 37

﴿ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى فَمَنْ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى﴾

سوره نور آیه 61، 97

﴿ لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكُتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ أ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴾

سوره عنکبوت، آیه 6، 92

﴿ وَ مَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ ﴾

سوره احزاب، آیه 40 ؛40

﴿ مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً ﴾

سوره جاثیه، آیه 12؛ 150

﴿ اللهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمْ الْبَحْرَ لِتَجْرِى الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴾

سوره محمد آیه 4 165

﴿ فَإِذا لَقِيتُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَنْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَا نَتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴾

سوره فتح، آیه 20؛ 157

﴿ وَعَدَكُمْ اللهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَلِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً ﴾

ص: 481

سوره فتح، آیه 25؛ 143

﴿ هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتُ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَلُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ﴾

سوره حجرات آیه 13؛ 36

﴿ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴾

سوره حجرات آیه 15؛ 121

﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْلَئِكَ هُمْ الصَّادِقُونَ ﴾

سوره صف آیه 12-10؛ 91

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيم . تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ و أَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ . يَغْفِرُ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴾

سوره جمعه، آیه 10؛ 267

﴿ فَإِذَا قُضِيَتْ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴾

سوره ،بینه آیه 4؛ 66

﴿ وَ مَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمْ الْبَيِّنَةُ ﴾

ص: 482

فهرست اشعار

اوجب الشكر علينا... 367

ايها المبعوث فينا... 367

به قاب قوسین آن را برد خدای که او...351

دهل زیر گلیم از خلق پنهان...266

طلع البدر علينا... 367

وغى وغی وغی وغی...85

و ملئت منه الربا... 85

ص: 483

ص: 484

فهرست نام ها

آبه دوسن ،پیر...321

آدام میتز...147، 154، 273

آرثور بسنوم... 78

آرثور کریستن سن...231، 233

آصف بن علی اصغر ،فیضی...71، 72، 102، 191

آلبریکوس جنتليس...320

ابراهیم حمدی خارپوتلی...371

ابن آدم، یحیی...343

ابن ابى الربيع...343

ابن اثیر...343

ابن الفراء... 284، 285، 286، 343

ابن الهمام...65، 96

ابن جماعه...46، 113، 343

ابن حبیب...472

ابن حزم...343 ،271 ،270 ،268 ،140 ،93 ،92

ابن حنبل...162

ابن رشد...92، 121، 140، 141، 161، 162، 163، 302 ،270 ،269 ،268 ،263 ،196 ،177

ابن رشيد الحفيد...141 ، 161 ، 162، 163، 177، 302 ،263 ،239

ابن سعد...،60، 225، 372، 376، 380، 381، 385 390 -3 ،388 ،383-6 ،414 ،410 ،409 ،408 ،407 451، 450، 445، 444، 423، 421، 416، 408، 471، 470، 469، 466، 464، 462، 459

ابن سلام...233

ابن سینا...184

ابن شبرمه...68

ابن طغری...138

ابن عبدالبر...67

ابن عبدالحکم... 138، 201، 233

ابن عساکر...237، 471

ابن قاسم الغزى...114

ابن قدامه...69، 96، 111، 134، 151، 161، 162، 343 ،270 ،269 ،265 ،264 ،263 ،202 ،177

ابن كثير...381، 382، 386، 387، 392، 399، 400، 468 ،463 ،408 ،406 ،405 ،402

ابن ماجه...401

ابن مسکویه...287

ابن مقفع...61، 66، 67

ابن ،هزیل...100، 117، 124، 177، 343

ابن هشام...119 ، 123 141، 171، 225، 235، 249، ،359 ،343 ،299 ،297 ،256 ،255 ،254 ،252 382 ،381 ،377، 376 ،374 ،363-8، 361 ،403 ،401 ،400 ،399 ، ، 390-3-، 388، 383-6، 414، 410، 409، 408، 407، 406، 405، 404 ،439 ،433 ،431 ،430 ،420-27 ،417، 415 ،450 ،449 ،447 ،445 ،444 ،443 ،441 440 472 ،469 ،468 ،466 ،465 ،464 ،462

ابو اسحاق الفزاری...310

ابو اسحاق شاطبی...59

ابوالحسن اشعری...73، 126، 301

ابوالحسن محمد بن عبدالهادی...301

ص: 485

ابوالفرج الاصفهانی... 276

ابوبکر...82، 97، 109، 112، 123، 131، 139، 140، ،386 ،385 ،367 ،255 ،227 ، 172 ، 170 ،167 467 ،459 ،447 ،431 ،420 ،418 ،415

ابو جعفر المنصور...290، 308

ابو حنیفه...61 ، ،62 ،67، 68، 115، 140، 143، 144، ،207 ،201 ،194 ،177 ،165 ،162 ،161 ،158 268 ،216 ،210

ابوداود...99 ، 110، 151، 176، 193، 302، 312، 386 ،343

ابودجانه...403

ابوذر...381، 418

ابوسفیان...256، 266، 279 ، 377، 382، 383، 402، ،430 ،429 ،427 ،423 ،422 ،411 ،407 ،406، 466 ،461 ،434

ابوسفیان بن حرب...224

ابو عامر...405

ابو عبد الله محمد بن اسماعیل سنی داریمی...343

ابوعبیده...227، 229، 231، 236

ابوموسی الاشعری...45، 60، 278، 279، 280، 281

ابو مهجن الثقفي...129

ابویعلی محمد الحسن الفراء...145، 160، 201، 343 ،202

ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم الانصاری...62 60 ،187 ،184 ،176 ،160 ،159 ،158 ،132 ،124 ،241 ،239 ،236 ،206 ،202 ،201 ،200 ،196 291 ،269 ،263 ،262 ،256 ،160 ،159 ،153 ،144 ،140 ،134 81،209 ،208 ،194 ،172 ،167 ،166 ،162 ،161 ،230 ،229 ،228 227 ،224 ،223 220 ،210، ،245 ،242 ،240 ،239 ،236 ،235 ،233 231 343 ،287 ،270 ،269 ،263 ،260،

ا۔ جی. توین بی...334

احمد فهیم ابوسناء...54

ادوارد برون...315

ادوارد چی...320

ادوین کارو رلی...61، 198

ارثور جفری...32

ارچیبالد لویس...148، 154، 308

ارسطو...35، 39، 46، 93

ارنست بارکر...42، 297، 301

اريب بن سعد...287

استروتمن...102

استیونس...138

افلاطون... 108

اگنیدس...158، 206

الاقرع بن حابس الحنظلی... 224

الاوزاعی...96، ،140، 143، 144، 152، 153، 158، ،216 ،209 ،207 ،178 ،177 ،166 ،161 ،159 ،260،

البزاز...401

الحجاوی...263

الحسن بن محمد...160

الخطيب البغدادی...61، 62، 287

الطرطوشی...105، 106، 178، 179

العباس بن احمد الحسنی...43

القدوری...134

الکساندر...325

الليث بن سعد...310

الماوردى...44، 105، 109، 113، 114، 115، 122،

اليس بوج...297

امریک کروسه...321

ا. منزی...47

امیر علی هندی...164

اندرس و دبرک...81

انس بن مالک...140

انگر...109 ، 200، 256، 262، 269

اوتوون گیرک...42

اودن. ای. کالورلی...32

ص: 486

اوس بن حریثه...276

.ای.ای. الدر...191، 334

ایلس لینجتن اشتادتر...276

بابک...73

بخاری...93، 104، 110، 117، 120، 124 ، 127، ،386 ،370 ،312 ،223 ،214 ،151 ،141 ،133 469 ،399 ،390

بدرالدین ،جماعه...45، 105

برون شویک...170

برهان الدین ،مرغینانی...114، 158، 159، 162، 419 ،278 ،209

بريدة الأسلمي...367

بكر...305

بلاذری...112، 125، 132، 134، 135، 136، 148، ،233 ،231 ،229 ،227 ،224 ،223 ،193 ،168 307 ،295 ،258 ،242 ،240 ،236 ،235، 234 444 ،443 ،310 ،309 ،308

بنو عبد الله...388

بنو عبد يعليل (ابو نعمان المنقی)...359

بنو نصر...224

بهوتی...92، 206، 207، 208، 210، 214، 215

پرنس ،کیتانی...98

پیپین...289، 290

تاج الدین سبکی... 95

تاجر...239، 243، 244

تاریخ طبری...209، 210 ، 279، 281، 384، 385، 417 ،415 ،414 ،411 ،410 ،403 ،390

ترس ،مینگام...299

تسا دبليو ارنولد...46، 49، 50

تفتازانی...45، 191، 334

تقی الدین الفاسی...363

توماس آرنولد...50، 334

توین بی...315

تی.ای.هولند...328

ثابت البنانی...429

ثمامة بن اثأل...427

ثوری...216

جان ،ایستین...94

جان فنچ...323

جرترود ،اشرن...53

جرجانی...91، 220، 284

جرج هورانی...148

جعفر بن ابی طالب...298 ، 299، 300

ج. ف. ابوت...323

جلال الدین سیوطی... 62 ، 81 96، 153، 207، 343 ،301

جمال سعد...32

جورج جلینک...47

جورج هل... 308

جهیم بن صلت...226

جي. تی. شات ،ول...331

جی. سی. بلونت شلی...46

جيمس لوريمر...326، 327

حارث بن ضرار...463

حاطب بن ابی بلتعبه...428

ح. بتلر...138

حبیب بن ایصاف...120

حذيفة بن اليمان...235، 466

حر بن یزید ریاحی...73

حسان بن ثابت...417

حسن بن عبد الله...105 ، 107 ، 152، 178، 285، 287

حصن الزبير...453

حمزه...406

حی بن اخطب...465

خالد بن سعید...444

خالد بن ولید...112 ، 133 ، 135، 227، 2-231، 466 ،430 ،423 ،402-4 ،399 ،258 ،236

خلیل فقیه مالکی...141

ص: 487

خواجه نظام الملک...73

دانترویس...94

دانیل .س ،دنیت...232، 233، 272

د.ج. هل...319

دنیس راس...73

دوسيت الطفيل بن عمرو...444

دویت دنالسن...103

دین فیلیپ دبلیوتیر...32

رزعانی...96، 104

رشید ،رضا...202، 269، 337

ر.ف. بلک...47

ره ،انش...340

ریشارد ،بل...55

ریشارد شیردل...261

ریشارد گوتهیل...242 ، 243

زاهد بن الحسن الكوثرى...343

زبیر...403

زویهر...66، 193

ژوزف شاخت...32، 62

ژی. والس...275

سرخسی ،51، 92، 117، 141، 142، 151، 176، 287 ،277 ،270 ،265 ،246 ،221 ،215 ،210 451 ،450 ،427 ،422 ،405 ،368

سعيد بن المسيب...96

سعید بن زید...460

سفيان الثوری...96، 140، 143، 260

سفیان بن خالد الهذیلی...463

سفیان بن عیینه...310

سفیان ثوری...68

سلطان محمد غازان...314

سلمان...418

سليمان بن الاشعث السجستانی...343

سن پول ،منیزوتا...325

سن توماس اکینا...94

سهيل بن عمرو...255

سید غلامرضا سعیدی...29، 352

سید قطب...337

سید مرتضى الزاهدی...198

شارلمانی...289، 290، 291، 292

شافعی...64، 65 68 69، 92، 114، 119، 2- 120، 263 ،209 ،207 ،166 ،140 ، 134 ،124

شاه اسماعیل صفوی...315

شبلی... 378، 446، 470

شجاع بن وهب...466

شرجبیل بن حسنه...226

شعرانی...67، 69، 171، 172

شهاب الدین احمد بن محمد ...343

شهرستانی...104، 189، 191

صبحي المحمسانی...247

صلاح الدین...261

صنهوری...336، 339

صهنون...113 ، 152، 159 160 161، 162، 163، 270 ،268

طلحة بن عبیدالله...460

عایشه...417

عبادة بن النعمان...242

عباس...171

عبد الحكم ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله...343

عبدالرحمن بن خلدون...35 38 39، 51، 52، 89 ،154 ،149 ،126 ،108 107 ،106 ،101 ،98، 343 ،267 ،200 ،196 ،179 ،178

عبد الرحمن بن عوف...258

عبدالرحیم...247 ،199 ،83

عبدالرزاق بن رزق الله الرسعانی...343

عبد القاهر البغدادی...55 ،70، 92، 184، 190، 191

عبدالقاهر بن طاهر...343

عبدالله الحسن...343

عبدالله بن ابی بکر...224

ص: 488

عبدالله بن جحش...426

عبدالله بن عمر...117، 280

عبدالله مصطفى المراغى...243

عبد المطلب... 364

عبدالملک بن صالح بن عباس...308

عثمان بن حنیف...235

عثمان بن عفان...255، 418

عضدالدوله دیلمی...287، 288

عطاء بن ابی ریاح...160، 302

عقیل...171

عكاشة بن محصان...466

على الوردي...73

علی بن ابی طالب...73

علی عبدالرزاق...65

عمر...231، 403

عمر بن عبدالعزیز...115، 233، 234، 238

عمرو بن العاص، 138، 171، 258، 279، 393، 466 ،430 ،423

عمرو بن امیه...392

عمرو بن عبد الله...393

عمرو بن عبدود...424

عمیدی...58

غزالی...51، 58، 5-64، 144، 243، 267، 270، 271

فارابی...36، 37، 41، 184

فاطمی...287

فرانسیس دیک...331

فردینان لت...233

فریتس کرن...46

فریدلو کهاردت...165

فلاريوس بوسیفوس...47

ف. و. بوکلهر...291

فیروزآبادی...91

فیلکس ،ارین...69

فیلیپ ک هستی...32 96 125، 128، 131، 132، 310 ،309،307 ،224 ،136 ،135

قاضی نعمان...102، 191

قاضى يحيى بن اكثم...73

قدامة بن جعفر...233

قدوری...134

قطب الدین النبروالی...288

قلقشندی...284، 286

قيس بن الخاتم...395

قیصر...256

قیلان بن عمر...224

کاردینال آلبرونی...321

كارل ه- .بكر...98

کاسترلیگ...325

کانارد...154

کرامت علی...400

کری...102

ک.س.تویچل...354

کسری...256

کعب بن مالک...401

كلنل لیونل دیموک...155

کوفلر...113

كولمن فیلیپس...262، 276

کونسی ،رایت...32 ،79 8980، 108، 340

گرگوار...154

گروتیوس...94، 320

گلد نالد، 44

گوستاوس فلوگل...91، 220، 284

گست...73

لویس بره هیر بره هیر...291

لویی مرسیه...117، 122

ليبنيتز...321

لیواستروس...32، 108

مارشال...431

مارگولیوت...60

ص: 489

مازیار گبر...73

مالک بن انس...62 67 ،81، 207، 268، 309، 343

مالک بن عوف...224

مجید ،خدوری... 28، 32، 290

مجید بن عمرو...382، 396

محمد الامير...141

محمد الحنفى القناعي...302

محمد بن الحسن الشیبانی ،62، 92، 96، 97، 109، ،143 ،142 ،141 ،127 ، 122 ،121 ،120 ،117، ،162 ،159 158 153 ،152 ،151 ،144، ،261 ،245 - 7 ،216 ،215 ،210 ، 194 ، 176 - 8 287 ،277 ،271 ،270 ،269 ،265 ،263

محمد بن عبدالباقی ،بخاری...302

محمد بن عبد الله...73، 255

محمد حمید الله...46، 82، 115، 145، 224، 249، 426 ،354 ،351 ،337 ،276 25

محمد علی جناح...341

مخلد بن الحسين...310

م. رستوفسف...275

مسعود النعمان...422، 466

مسعودی...410

مشکات...386

معاوية بن ابي سفيان...258

مغيرة بن شعبه...224

مقریزی...411

میلر...70، 191

مینورسکی...200

نت گومری...وات 297

نجم الدین ،النسفی...45 191، 220، 301، 334

نسیم سوزا...317

نعیم بن مسعود...422

نوفل المخزومی...414، 418

نوفل بن حارث بن عبدالمطلب...171، 391

نیس فوروس...261

واقدی...119، 120، 121، 136، 142، 249، 388 ،387 ،385 384 378 ،377، 254-6 445 ،420 ،418 ،413-6 ،411 ،398

وب ،استونسن...261، 262، 264

وپن...321

و. ر. و. گاردنر...337

ولید بن عبدالملک...266، 286، 308، 310

ونسینک...191

وی.ای. هال...328

ويلهوزن...46 ، 47، 232، 252، 253، 369

ویلیام اسکات...325، 326

ویلیام تامسون...44

ويليام. م. کارسن...32

ویلیام موئیر...134، 168

ویلیام ویستون...47

هارولد گلیدون، 125

هارون الرشید...123 ، 261، 262، 92-289

هانری ،پیرسن...272

هانری ،سین...58

هانری لا اوست، 69

هانری لامنس...73، 98، 281

هانری مین...108

ه- لوتر پاخت...186

همیلتون گیب...32

هنس کروز...245

هنس کلن...55، 81

هوبس...39، 41، 89، 108

هوگ. م. وود...330

هویتن...328، 329

يحيى بن آدم...81 141، 233، 235، 236

يحيى بن الحمزه...310

یعقوبی...229 233، 285، 418، 429، 453

يوحنا بن رعبه....48، 224، 225

يوسيفوس....47

ص: 490

فهرست جای ها

آسیا...111، 200، 272 273، 316، 326، 329

آسیای وسطی...315، 326

آسیای صغیر...186

آسیای غربی...184، 315

آسیای مرکزی...71، 272، 286

آفریقا...69، 107، 111، 116، 184، 185، 199، 341 ،329 ،327 ،316 ،273 272،

آفریقای شرقی...71، 315

آلمان...321، 322

آمریکا...28

اتریش...322، 331

اروپا...9 ، 49، 55، 200 ، 87، 273، 286، 289، 313، 325 ،324 ،323 ،321 ،320 ،319 ،315 ،314 ،426 ،356 ،338 331330 ،329 ،327 326 457

اسپانیا...69 116، 117، 148، 149، 184، 185، 321 ،315 ،314 ،308 ،290 ،289 ،288 ،196

اسکاتلند...318

اسکندریه...125، 147، 317

اقیانوس هند...154

البيدأ...371

الحفيه...371

العريض...463

الهمج...467

انگلستان...315، 318، 331، 355، 362

اوطاس...438، 439، 447، 469

اولیاس...234

ایتالیای جنوبی...148

ایران...60 ،111، 125، 135، 147، 167، 199، 285، 442 ،329 ،316 ،315 ،286

ایلا...223، 224، 225

ایله...471

بئر الرماح...397

بئر المؤنه...409

بحر احمر...472

بدر 10 ، 373، 374 ،375، 376، 377، 378، 380 ،411 ،393 ،387، 386 ،384 ،383 ،382 ،381، 463 ،462 ،461 ،460 ،459 ،455

استانبول...419

اسراییل...341

برج بنو حارث...417

برج دیده بانی...230

برج شیخین...400، 416، 455

برج فریع...417

بركة الزبير...455

برلن...331

بریتانیای کبیر...199، 316

بصره...60، 125، 273

ص: 491

بعلبک...234

بغداد...287، 314

بلقا...471

بندر شعیبه...471

بندر ينبوع...460

بنو عبید...416

بنوقریظه...413

بنو مصطلق...159

بنیقیه...234

بهشت...56، 91، 97، 102، 125، 169، 227

بیت المقدس...234 257، 258، 291، 335

بیزانطين (روم شرقی)...126، 133، 147، 148، ،289 ،287 ،286 ،285، 260، 259 ،246 ،242 ،470 ،446 ،314 ،311 ،308 ،307 ،295 ،290 472 ،471

بين النهرین...275، 464

پادگان های مرزی...269

پاریس...329، 331، 336، 455

پاکستان...339 341

پرتغال...315

پیره ...317

تپه عینین...398 ،400، 402، 403، 404

تپه بنو عبید...413

تپه عریش...389

ترکیه...69 320، 325، 328، 329، 330، 333، 334، 339 ،336 ،335

تورس...87

تهران...29، 352

تیماء...455

جابیه...125، 147

جبال ،پیرنه...88

جبل الرماح...398، 404

جده...431

جراش، 223

جرش...444، 445، 446

جزیره ساردنی...148

جزیره رودس و سیسیل...148

جزیره سیسیل...148

جعر...471

جعرانه...439 ،440 441، 442، 447، 463

جنگل العيس...374

جنگل الغابه...417

جورف...417

جوف...368

جهنم...95، 191

چاه ذوالمجاز...438

چراغ دریایی...230

چین...77، 326

حبشه...285 ، 296، 297، 298، 300،299، 301 392 ،391 ،377 ،312 ،311 ،306 ،303 ،302

حجاز...69 110، 132، 200، 202، 208، 254، 446 ،438 ،427 ،373 ،351 ،270 ،269 ،256

حدیبیه...472

حرم...200، 201، 202، 269، 369، 370، 371، 394

حمر الاسد... 408

حمص...125، 234

حنين...159، 382 ،437، 438، 439، 440، 447، 468

حیدر آباد دکن...351، 354، 370، 374، 455

حيره...227، 228، 232، 234، 257

خاور...273

خصیب...229

خلیج عقبه... 455

خلیج فارس...71، 315، 316

ص: 492

خیبر...419 ،417 ،411 ،410 ،223 ،165 ،159 ،452 ،451 ،444 ،443 ،428 ،427 ،424 ،423 469 ،468 ،454 ،453

دانشکده نظام...351

دانشگاه از هر...335

دانشگاه اکسفورد...32

دانشگاه پرینستون...32

دانشگاه سوربن...455 ،354

دانشگاه شیکاگو...32

دانشگاه عثمانیه...351، 354

دانشگاه کلژ دو فرانس (پاریس)...351

دانشگاه لیدن...32

دانشگاه هاپکنس...28، 32

دروازه انباریه...397

دروازه شام...396

دریاچه سواد...164، 234، 235

دریاچه عقول...455

دریای احمر...154 ، 315، 377

دریای سرخ...383

دریای مدیترانه...148 ،149، 154، 307، 308، 316

دماغه امید نیک...273

دمشق...198، 229، 230، 234، 237، 257

دومة الجندل...409 ، 410، 411، 414، 464

دهكده الحمراء...374

دهکده مازاد...416

ذات الجيش...371

ذات الرقاع...409

ذباب...416

ذنب نقمه...417

ذو الحلیفه...371، 397، 398، 408

ذوالعشیره...371، 460

رماح...417

روسیه...316، 324، 325، 330، 331، 356، 457

روم...77، 93، 106، 119، 147، 262

زغابه...398، 403، 417

زمین عشر...202، 203

زوار...371

ژاپن...326

سازمان الخميس...125

سازمان حکومت جهانی اسلامی...184

سازمان ملل متحد...31 32

سرزمین ،خیبر...354

سفارتخانه...331

سواحل آفریقای شمالی...148

سواحل شرقی مدیترانه...149

سوریه...60-63، 69، 71، 125، 135، 139، 8-147، ،254 ،236 ،234 ،229-30 227، 225، 172 ،393 ،380-3 ،376 ،371 ،363 ،339 ،279، 464 ،460 - 1 ،459 ،451 ،446 ،426 ،410

سوق الجیشی...413

سیام...326

شام...225، 278، 279

شبه جزیره...98

صحرای منی...362

صومعه...237

طایف...359 ،360، 361، 370، 402، 426، 438، ،446 ،445 ،444 ،443 ،442 ،441 ،440 ،439 468 ،459 ،455 ،447

طباله...223

طبریه...125

عراق...60 61 62 63 68 69، 125، 135، 167، ،426 ،410 ،339 ،260 ،236 ،234 ،227 ،172 461

عربستان...52 59 60، 69، 82 87 98، 106، 110،

ص: 493

،224 ،220 ،202 ،194 ،169 ،138 ،128 ،111 336 ،333 ،316 ،301 ،297 ،276 ،235، 232 ،421 ،393 ،390، 373 ،371 ،369 ،361 339 457 ،443 ،442 ،433 ،424

عربسوس...295

عریش...389

عقبه...362، 363، 365، 366

عما...275

عمان...426

عند العقبه...362

عين التمر...234

غابه...371

غار ثور...367، 459

غار حرا ...358

فدک...455

فرانسه...315،88، 316 ،317، 318، 324، 327 426 ،370 ،331

فسطاط...125، 147

فلسطین...292، 341، 369

قادسیه...127، 135

قاهره...198، 287، 314، 335

قبا...367 ، ،395، 396، 397، 414

قبر حمزه...402

قبرس...148، 307، 308، 309، 310، 311، 312

قبرستان مسلمین...190

قبور شهدا...389، 390، 403، 441

قدیه...472

قرطبه...287، 292

قصبه حدیبیه (شمسی جدید)...427

قصر کعب بن اشرف...450

قصر مرحب...452

قلعه مرحب...453

قیصر...361

کرانه های آفریقا...149

کسری...361

کعبه...160، 189، 190، 361، 435

كلبة العريش... 388، 389

کلیسای سن پول...362

کنسولگری...317، 318

کنیسه...242

كوفه... 125، 147، 279

کوه احد...11، 370، 394، 395، 398، 399، 400، 463 ،455 ،417 ،411 ،406 ،403 ،402

کوه اسفل...377

كوه العدوة الدنيا...376

كوه العدوة القصوى...376

کوه ثور...370، 395

کوه جبل الانفل... 376

کوه ذباب...416، 418

کوه سلع...395، 396، 413، 416، 417، 418، 420

کوه سینا...243

کوه عریش...384، 385

کوه عياد...370

کوه عیر...395

کوه کراع...359، 438، 442

کوه ،معبر...403

کوه مخید...371

کوه هندوکش...88

كوه يتم...371

لاگاش...275

قسطنطنیه...148، 261، 290، 292، 308، 317

لندن...31، 321، 331، 356

لوان...273

لیاح...440، 441

ص: 494

ليبي...200

لیت...431

ماوراء اردن...446

محراب...389

مدارس نظامی...355

مداین...133، 258

مدينة المغلقه...445

مراکش...325

مریسی...472

مسجد ابن عباس...441، 443

مسجد الحرام...142، 245

مسجد العشره...363

مسجد الغمه يا العريش...374، 375

مسجد الفتح...413، 418

مسجد الفديخ...450

مسجد القبلتين...397، 416

مسجد جامع...362، 389

مسجد خورشید...450

مسجد ذوباب...414

مسجد شیخین...399، 416

مسجد عریش...385

مسجد عظیم...402

مسجد عقبه...363

مسیل...442

مصر... 60 69، 125، 138، 148، 186، 199، 285، 329 ،321 ،316 ،314 ،306 ،304 ،303 ،288 426 ،410 ،393 389، 371 339 333،

مصلاى الغمام...413

معره...223

معلط...430

مقنع...225، 455

مکه...11 - 10، 52، 111، 143، 2012، 222، 248، 364 ،360-3358-9، 335 ،297-8 ،254-6 ،376 ،374 ،373 371، 370، 367 ،366 365 391 ،388 ،386 ،383 ،382 ،381 ،380 ،378 ،419 ،411 ،405 ،398 ،396 ،394 ،393 ،392 ،429 ،428 ،427 ،426 ،425 ،424 ،423 ،422 ،439 ،438 ،437 ،435 ،434 ،433 ،431 ،430، ،459 ،458 ،457 ،447 ،445 ،442 ،441 ،440، 471 ،469 ،468 ،467، 464 ،463 ،461

منا...457

منبر...389

موزه بریتانیا...377، 445

موستان...389، 445

نجد...132، 409، 417، 426، 438، 451، 469

نجران...110، 223، 224، 234

نجرانیه...234

نخله...440

وادى العقيق...397، 408

وادی القراء...410، 455

وادى القنات...398، 402

وادی ،بتان...413

وادی ،فاطمه...430

وادى ،نعمان...417، 442

وادى ،وج...402، 442، 443

وین...325، 331

هلند...321

هندوستان...71، 88 199، 272 273، 315، 316 455 ،426

هوازن، 159

يثرب...395

يمامه..227، 426، 427

يمن...110 ، 223، 225، 297، 426، 431، 446، 471

یونان، 275، 369، 452

ص: 495

ص: 496

فهرست کتاب ها

آثار الاول في ترتيب الدول...343

اصابه...441

اغانی...395، 443

الاحكام السطانیه...343، 178

الاسلام و اصول الحكم...35

الانساب و الاشراف...443

التراتيب الاداريه...439، 469

التنبيه و الاشراف...410

الجامع الصحيح...343

الجزيه...233

الخراج...233، 343

السير الكبير...109

الفصل فى الملل والاهواء و النحل...343

الكامل في التاريخ...343

المجتبى...429

المغنى...343

المقدمه...343

الممالک...343

المنهاج المسلوك فى سياسة الملوک...343

الموطا...140، 343

امتاع...437

انساب...444

تاج العرب...233

تاج العروس...233

تاریخ دمشق...471

تحرير الاحكام في تدبير الاسلام...343

تحفة الانفس و شعار سكان الاندلس...343

رسل الملوک...343

سلوک الممالک فی تدبیر...343

سیاست...93

سیره ابن هشام...249، 468، 472

سیره نبوی...353

سيرة النبى...446، 470

سيرة سيدنا محمد... 343

شرح السیر الکبیر...405، 450

عتم الديحان...395

فتوح مصر...343

قرآن...35 ،36 ،39 ،49 50 51، 55، 57، 58، 60، ،110 ،97 ،93 ،91،82 ،72،68 ،66، 63-4 ،61، ،132 ،127-8 ، 122 ،121 ،120 ،115 - 6 ،113 ،176 ،175 ،172 ،167 ، 150 ،143 ،142 ،140، ،240 ،237 ،233 - 4 ،221-3 ،206 ،192 ،190، 337 ،335 ،302 ،299 ،277-81 ،2468 390 ،387 - 8 378، 376، 357 353 342 472 ،450 ،437 ،434 ،425 ،421 ،417 ،409

کنزل العمال...370

لغت نامه اکسفورد...47، 48

مبسوط...451

مجلۀ اسلامیک کلچر چاپ...32، 370

مجله جورج واشنگتن لا...32

مجله دی مسلم ورلد...32

محبر...472

نشریه علمی دانشگاه عثمانیه...354

وفاء الوفاء...396

ص: 497

ص: 498

تصاویر

ص: 499

نقشه ها و تصاویر موجود در چاپ اول کتاب گرچه در بعضی موارد منحصر به فرد بود، لکن به علت این که نسخه اصل آن ها در اختیار نبود و چاپ این کتاب در سال های بسیار دور صورت گرفته بود از لحاظ کیفیت در حد بسیار نازلی قرار داشت و قابل چاپ نبود.

به همین دلیل نقشه ها و تصاویر جدیدی از اماکن مورد اشاره در کتاب تهیه و به همراه بعضی از تصاویر نخستین چاپ کتاب که تا حدی قابل استفاده می نمود به صورت جداگانه در انتهای کتاب آورده می شود.

ذکر این نکته شایسته است که برای تهیه این تصاویر از کتاب های: مدینه شناسی، تألیف استاد سید محمد باقر نجفی، المجموعة المصورة لأشهر معالم المدينة المنورة، تأليف عبدالعزیز کعکی (سه جلد) و أطلس السيرة النبوية، تأليف دکتر شوقی ابوخلیل استفاده شده است

سید هادی خسروشاهی

تهران: 1388/8/25

ص: 500

عکس

پرفسور حمید الله

نویسنده کتاب رسول اکرم در میدان جنگ

ص: 501

عکس

ص: 502

عکس

ص: 503

عکس

ص: 504

عکس

ص: 505

عکس

ص: 506

عکس

ص: 507

عکس

ص: 508

عکس

ص: 509

عکس

ص: 510

عکس

ص: 511

عکس

ص: 512

عکس

ص: 513

عکس

ص: 514

عکس

ص: 515

عکس

ص: 516

عکس

ص: 517

عکس

ص: 518

عکس

ص: 519

عکس

ص: 520

عکس

ص: 521

عکس

ص: 522

عکس

ص: 523

عکس

ص: 524

عکس

ص: 525

عکس

ص: 526

عکس

ص: 527

عکس

ص: 528

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109