موسم بیداری تحلیل سیاسی اجتماعی حج

مشخصات کتاب

سرشناسه:علیزاده موسوی، مهدی، 1349 -

عنوان و نام پديدآور: بیداری اسلامی / سیدمهدی علیزاده موسوی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.

مشخصات نشر:تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهری:264 ص.

شابک:23000 ریال 978-964-540-227-1 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:علیزاده موسوی، سیدمهدی، 1349 -

موضوع:حج -- خاطرات

سفرنامه ها

زیارتگاههای اسلامی -- عربستان سعودی

شناسه افزوده:حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت

رده بندی کنگره:BP188/8/ع865م8 1389

رده بندی دیویی:297/357

شماره کتابشناسی ملی:2 0 2 9 9 0 4

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

(ويراست دوم)

سيدمهدى عليزاده موسوى

تهيه شده در: معاونت امور فرهنگى، مديريت آموزش

ويراستار: حسن عموعبداللهى

طراح جلد: محمد رسولى فرد

نوبت چاپ: دوم/ زمستان 1390

شمارگان: 5000 نسخه

قيمت: 50000 ريال

كليه حقوق محفوظ است

نشانى: تهران: خيابان آزادى، نبش رودكى، سازمان حج و زيارت، طبقه دوم، معاونت امور فرهنگى - مديريت آموزش

قم: خيابان شهيد فاطمى (دورشهر)، كوچه 15، پلاك 6

تلفن: 64512255-021 و 7734919-0251

ص: 4

پيش گفتار

اكنون كه جهان شاهد يك ساله شدن جنبش ها و نضهت هاى مردمى عليه حكومت هاى خودكامه و استبداد و وابسته در جهان اسلام، تحت عنوان «بيدارى اسلامى» مى باشد، ابعاد و زواياى پنهان زيادى از اين حركت عظيم آشكار گشته است؛ اگرچه هنوز نقاط ناپيدا و زواياى ناشناخته زيادى وجود دارند.

از ديگر سو، اگرچه بيدارى اسلامى، ريشه در انقلاب اسلامى ايران دارد و بذرهاى اين نهال سال ها توسط عالمان، انديشه وران و نخبگان پاشيده شده است؛ اما به دليل نوبنياد بودن آن، در قالب جنبش ها و نهضت ها و انقلاب هاى مردمى در خاورميانه آن را به شدت سيال و متغير ساخته است و از سوى ديگر، جغرافياى سياسى و انسانى آن نيز هر روز گسترده تر و دامنه دارتر مى شود. كنش گران اين عرصه با مرور ايام و با درك درست از ابعاد وابستگى دولت هاى خودكامه و نيز نقش بازيگران خارجى در سوءاستفاده از ثمرۀ جهاد مردم مسلمان، قدم هاى نوين برداشته

ص: 5

و تحولاتى جديد خلق مى كنند و مسير جريان خالص و صادق اسلام گراى مستقل در مصاف با عناصر و بازيگران خارجى و مدعى رهبرى و پيشگامى به ثبت جايگاه و اثبات حقانيت و شايستگى خود همواره مى گردد. اين خصيصه ها سبب مى شود كه تحليل گران و نويسندگان، نيازمند آن باشند تا در تطبيق تحليل ها و تفاسير خود با واقعيت ها و رخدادهاى جوامع، دستخوش اين تحول عظيم به تجديدنظر و روزآمدسازى آثار خويش بپردازند وگرنه اين دست آثار، هرچند در اوان و زمان اين رخدادها هم به تقرير درآمده باشند، بوى و نمود كهنگى به خود خواهد گرفت.

اين رويكرد و ضرورت، سبب گرديد تا مديريت آموزش بعثه مقام معظم رهبرى در امور حج و زيارت، با آنكه ويراست اول كتاب بيدارى اسلامى اثر فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر سيدمهدى عليزاده موسوى در مهرماه سال 1390 تأليف و نشر يافت، درخواست بازنگرى و تكميل و روزآمدسازى اين اثر ارزنده كه با اقبال عمومى نيز مواجه گرديد، شود كه با عنايت و الطاف خداوند سبحان، بذل همت و مساعدت بى شائبه مؤلف محترم، در دى و بهمن 1390 با بازنگرى و اصلاح و اضافانى با ويراست دوم، آماده گرديد.

در اين اثر، علاوه بر موضوعات پيشين، بيدارى اسلامى در كشورهاى «يمن» و «بحرين» نيز پرداخته شده است؛ علاوه بر آن، بحث «آينده پژوهى بيدارى اسلامى» نيز در فصلى جداگانه آمده است. اميد كه اين مجموعه مورد استفاده اهل فرهنگ و اصحاب قلم، به ويژه كارگزاران و روحانيون حج و عمره، كه با سؤالات متعددى از سوى زائران فرهيخته در خصوص

ص: 6

تحولات جهان اسلام و بيدارى اسلامى مواجه اند، قرار گيرد و با ارائه نظرات و پيشنهادات خود، ما را در انجام مسؤوليت دينى و انسانى يارى رسانند.

بر خود لازم مى دانيم از تلاش مجدَانه جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر سيدمهدى عليزاده موسوى و سايركارشناسان كه ما را در تهيه و تدوين و چاپ اين اثر مخلصانه يارى رساندند، صميمانه سپاسگزارى نموده و از خداوند سبحان توفيق ايشان را مسئلت نماييم.

معاونت امور فرهنگى

مديريت آموزش

بهمن 1390

ص: 7

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه 13

بخش اول: مبانى نظرى 17

فصل اول: مفهوم شناسى بيدارى اسلامى 19

بيدارى 19

بيدارى اسلامى 21

ابعاد و هدف بيدارى اسلامى 22

پيشينۀ بيدارى اسلامى 24

موج اول: نوگرايى غربى - اسلامى 26

موج دوم: نوگرايى اسلامى 28

موج سوم: سلف گرايى (سنت گرايى) 30

موج چهارم: اصول گرايى اسلامى 32

موج پنجم: بيدارى اسلامى از نظريه پردازى تا عمل گرايى 35

موج ششم: انقلاب نرم افزارى و آيندۀ بيدارى اسلامى 37

فصل دوم: زمينه هاى رشد بيدارى اسلامى در قرن بيستم 41

فروپاشى امپراطورى عثمانى و بحران مشروعيت 42

پايان استعمار كهن و خلأ نظريه 45

جهان اسلام و تجربه هاى ناكام 46

غرب گرايى 47

1. كمونيسم و سوسياليسم 55

2. ناسيوناليسم 56

3. اسلام گرايى 60

فصل سوم: بيدارى اسلامى و عوامل شتاب زا 61

الف) انقلاب اسلامى ايران، نقطه عطف بيدارى اسلامى 62

ص: 9

1. دولت اسلامى به جاى اسلام دولتى در حوزه عمل 63

2. انقلاب اسلامى، سمبل مقاومت پايدار 65

3. مواضع جهانى جمهورى اسلامى 65

4. صدور انقلاب، سياست بين المللى جمهورى اسلامى ايران 67

ب) فلسطين و بيدارى اسلامى 68

ج) جنگ 33 روزه و جايگاه انديشه شيعى در بيدارى اسلامى 72

د) لشكر كشى امريكا به عراق و افغانستان 74

فصل چهارم: شيعه و بيدارى اسلامى 79

الف) نظريۀ سياسى شيعه 83

1. امامت 84

2. شيعه در انقلاب (نهضت حسينى) 86

3. فرهنگ جهاد و شهادت 90

4. انتظار 91

5. ساير موارد 93

ب) شيعه و روحانيت 94

ج) ولايت فقيه 98

فصل پنجم: هزارۀ سوم، بهار انقلاب هاى اسلامى 101

ماهيت انقلاب هاى معاصر جهان اسلام 102

علل و ويژگى هاى انقلاب هاى معاصر جهان اسلام 103

1. نارضايتى عميق از وضع موجود 103

2. ظهور و گسترش ايدئولوژى جديد و جايگزين 108

3. گسترش روحيه انقلابى 109

4. رهبرى و نهادهاى بسيج گر 110

آرمان ها و دستاوردهاى انقلاب هاى اسلامى 112

1. احياى عزّت و كرامت ملى 113

2. بازگشت به اسلام و معارف ارزشمند آن 113

3. ايستادگى در برابر نفوذ و سلطۀ امريكا و اروپا 114

4. مبارزه با رژيم اشغالگر اسرائيل 114

5. فقرزدايى و مبارزه با فساد مالى حاكمان 115

نگاهى به دستاوردهاى انقلاب هاى معاصر 116

فصل ششم: آسيب شناسى انقلاب هاى اسلامى 119

آسيب هاى درونى و بيرونى 119

الف) آسيب هاى درونى 120

ص: 10

1. فراموشى آرمان ها و اهداف 120

2. عدم وجود رهبرى انقلابى 121

3. فرسايشى شدن انقلاب 122

4. اعتماد به دشمن 122

5. نفوذ جريان هاى معاند انقلاب در ميان انقلابيون 123

ب) آسيب هاى بيرونى 123

1. انقلاب هاى اسلامى و نظريۀ سياسى غرب 124

2. انقلاب هاى اسلامى و سياست هاى غرب در جهان اسلام 125

بخش دوم: مصداق پژوهى بيدارى اسلامى 129

فصل اول: تونس 131

الف) اسلام در تونس 132

ب) دوران استقلال: تجربۀ غرب گرايى و اسلام ستيزى 134

ج) بيدارى اسلامى در تونس 137

د) انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در تونس 140

ه -) انقلاب ياسمن 142

فصل دوم: مصر 147

الف) اسلام در مصر 148

ب) بيدارى اسلامى در مصر 150

ج) انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در مصر 154

د) ماهيت انقلاب معاصر مصر 161

فصل سوم: ليبى 167

الف) اسلام در ليبى 168

ب) استعمار در ليبى 168

ج) اسلام ستيزى و ابهام در ايدئولوژى 169

د) اسلام گرايى در ليبى 178

ه -.) انقلاب ليبى 180

انقلاب اسلامى بحرين و يمن، تكامل بيدارى اسلامى 185

فصل چهارم: يمن 187

اسلام در يمن 188

شيعيان يمن 188

شيعيان زيدى يمن 190

تاريخ سياسى يمن 193

كارنامه على عبدالله صالح 196

ص: 11

امريكا و يمن 200

القاعده و جريان هاى تكفيرى 201

بحران هاى اقتصادى 203

محروميت شيعيان 204

ابعاد بيدارى اسلامى در يمن 205

شباب المؤمن 206

سيد حسين حوثى و مبارزه با استعمار امريكا 208

جنگ هاى شش گانه 210

انقلاب يمن 215

فصل پنجم: بحرين 221

اسلام در بحرين 222

شيعه در بحرين 223

بحرين و ايران 225

بحرين و استعمار پرتغال 226

بحرين، آل خليفه و استعمار انگليس 227

بحرين و استعمار امريكا 231

كارنامه آل خليفه 233

جنبش هاى اسلامى در بحرين 241

انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در بحرين 241

انقلاب 14 فوريه 243

فصل ششم: آينده پژوهى بيدارى اسلامى 249

الف) بازيگران 249

ب) آسيب ها 255

1. فقدان برنامه و نقشه راه 255

2. فقدان رهبرى فراگير 256

كتابنامه 257

ص: 12

مقدمه

جهان اسلام همواره با فراز و نشيب هاى بسيارى مواجه بوده است. ظهور دين مبين اسلام در سرزمينى خشك و بى حاصل و با مردمى بدوى و جاهل كه در لبه پرتگاه آتش قرار داشتند،(1) اين حقيقت را هويدا ساخت كه معارف حيات بخش اسلام، قادر است تا از مردمى عقب مانده، بى سواد و ضعيف، قدرتمندانى شريف و متمدن بسازد كه مرزهاى اسلام را به سراسر جهان گسترش دهند. در قرن هاى دوم و سوم كه گاه آن را عصر يا «دوران طلايى»(2) مى خوانند، تمدن اسلامى در عرصه هاى مختلف علمى درخشيد و توانست، جايگاه و عظمت معارف اسلامى را به رخ بكشاند. اما در قرن هاى بعد، مسلمانان رفته رفته جايگاه خود را از دست دادند؛ زيرا عامل تعالى كه همان آموزه هاى اسلامى بود، جايگاه خود را در ميان مسلمانان از دست داده بود و اين امر جهان اسلام را به سوى ضعف و انحطاط سوق داد. هرچند پرداختن به ريشه هاى عقب ماندگى جهان اسلام و علل ضعف و انحطاط مسلمين از حوصلۀ اين نوشتار خارج است، اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه عقب ماندگى مسلمانان در اين دوران، ريشه در معارف و انديشه هاى متعالى اسلام ندارد؛ چه اينكه جهانى شدن اسلام و گسترش آن، نشانگر قوت تعاليم ارزشمند آن است، مشكل اساسى در عملكرد و دورى مسلمانان از آموزه هاى اسلامى است و سنت الهى نيز بر اين اصل استوار گرديده كه سرنوشت انسان ها

ص: 13


1- . «... وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا». (آل عمران، 103)
2- . Golden Age.

را عملكرد آنها رقم مى زند: «إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ ...»(1)

با اين وجود، مسلمانان به جاى آنكه ضعف و عقب ماندگى خود را با تكيه بر مبانى و معارف دينى درمان كنند، دل به انديشه ها و آموزه هاى ديگران دادند:

سال ها دل طلب جام جم از ما مى كرد *** آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مى كرد

امروزه مسلمانان جهان، سرخورده از افكار و انديشه هاى بيگانه، با هدايت مصلحان بزرگ جهان اسلام، بار ديگر، نگاهى به داشته هاى خود افكنده اند. مصلحان بزرگى همچون حضرت امام (ره)، سيدجمال الدين اسدآبادى، اقبال و... مسلمانان را به اين نكته رهنمون كردند كه دل در گرو ديگران داشتن، نه تنها رشد و توسعه و كمال را به همراه ندارد، بلكه زمينه هاى استعباد و بندگى را فراهم مى كند، و جوامع اسلامى با تكيه بر اين انديشه ها از يك سو، و سرخوردگى از انديشه هاى رقيب از سوى ديگر، بازگشتى را به سوى ارزش هاى اسلامى آغاز كردند.

هرچند بيش از دو قرن از آغاز چنين نگرشى مى گذرد، اما اين حركت در اواخر قرن گذشته شتاب بيشترى به خود گرفت و در دهۀ هفتاد ميلادى، با پيروزى انقلاب اسلامى ايران، وارد مرحلۀ تازه اى با عنوان «بيدارى اسلامى» شد.

امروزه انقلاب هاى جهان اسلام، متأثر از انقلاب اسلامى ايران و تداوم فرايند بيدارى اسلامى هستند و جمهورى اسلامى ايران، پرچمدار اين جريان مقدس است، تا روزى كه وعدۀ الهى تحقق يابد:

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ اَلَّذِي اِرْتَضىٰ لَهُمْ

ص: 14


1- . رعد، 11.

وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاٰ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ .(1)

خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داد كه در روى زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد و دينشان را كه خود برايشان پسنديده است استوار سازد و وحشتشان را به ايمنى بدل كند مرا مى پرستند و هيچ چيزى را با من شريك نمى كنند و آنها كه از اين پس ناسپاسى كنند، نافرمانند.

نوشتار پيش رو كوشيده است به روشى ساده و اجمالى، مفهوم، پيشينه و زمينه هاى بيدارى اسلامى را در كنار مصداق پژوهى كشورهاى متأثر از بيدارى اسلامى بررسى نمايد.

البته با توجه به سيال بودن اوضاع جهان اسلام، اين تحقيق بيشتر بر مباحث نظرى تكيه كرده است، تا روش تحليل مناسب در اختيار مخاطبان قرار گيرد. تطبيق اين مباحث با شرايط پيش رو و تحليل تحولات فرارو، بر عهدۀ خوانندگان گرامى خواهد بود.

بى ترديد كنگرۀ حج، فرصت مناسبى براى تبادل انديشه ها و صدور پيام مقدس انقلاب اسلامى ايران كه همان بيدارى اسلامى است، مى باشد. اميد كه در كنار جنبه هاى عبادى حج، اهداف سياسى حج را كه از آرمان هاى بنيانگذار جمهورى اسلامى است، محقق كنيم.

در پايان، از زحمات برادر ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمين دكتر حميد احمدى، مدير محترم آموزش بعثه مقام معظم رهبرى، كه زمينۀ تأليف و نشر اين اثر را فراهم كردند، صميمانه سپاسگزارى مى كنم.

سيدمهدى عليزاده موسوى

زمستان 1390

ص: 15


1- . نور، 55.

ص: 16

بخش اول: مبانى نظرى

اشاره

ص: 17

ص: 18

فصل اول: مفهوم شناسى بيدارى اسلامى

بيدارى

مفهوم بيدارى اسلامى مركب از دو واژه «بيدارى» و «اسلامى» است كه هر يك از نظر لغوى معناى خاصى دارند كه در تركيب با يكديگر معناى مصطلح از آن متبادر مى شود. واژۀ «بيدارى» كه معادل عربى آن «الصحوة» يا «يقظه» است، و در لاتين به آن « Awakening » گفته مى شود، از نظر لغوى در برابر خواب قرار دارد. هنگامى در مورد كسى مفهوم بيدارى به كار مى رود كه مسبوق به خواب و بى هوشى باشد. در زبان عربى نيز واژه «الصحوة» در برابر نوم (خواب) يا سكر (مستى) مطرح مى شود؛ چنانكه گفته مى شود: «صحاً من نومه او سكره»(1) يعنى از خواب يا مستى بيدار شد. معادل انگليسى اين كلمه نيز چنين معنايى را به همراه دارد و به طور خلاصه، واژۀ «بيدارى»، «الصحوة» و « Awakening » هنگامى اطلاق مى شود كه مسبوق به خواب، مستى، رخوت، بى خودى و بى هوشى باشد.

از آنچه گفته شد، روشن مى شود كه معمولاً واژۀ بيدارى در برابر مرگ به كار نمى رود؛ زيرا زنده شدن بعد از مرگ را معمولاً «احياء»، «بعث» و «حشر» مى گويند.

ص: 19


1- . يوسف القرضاوى، الصحوة الاسلامية و هموم الوطن العربى و الاسلامى، ص 9.

البته بعث گاهى به معناى بيدارى به كار رفته است؛ چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:

وَ هُوَ اَلَّذِي يَتَوَفّٰاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مٰا جَرَحْتُمْ بِالنَّهٰارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضىٰ أَجَلٌ مُسَمًّى .(1)

و اوست آن كه شبانگاه شما را مى ميراند (به خواب مى برد)، در حالى كه آنچه را در روز كرده ايد مى داند، سپس شما را در روز برمى انگيزد (بيدار مى كند).

اما بيشتر، بعث و برانگيختن با مفهوم مرگ به كار مى رود: «وَ أَنَّ اَللّٰهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ .»(2)

البته به سبب وجود شباهت هاى بسيار خواب با مرگ، گاه از خواب به برادر مرگ تعبير شده است:

النوم اخ الموت كما تنامون تموتون و كما تستيقضون تبعثون؛(3) خواب برادر مرگ است، همانطور كه مى خوابيد، مى ميريد و همانطور كه بيدار مى شويد، برانگيخته مى شويد.

مفهوم بيدارى معمولاً معطوف به بيدارى عقل، شعور و فهم است. بدين معنا كه انسان خواب، معمولاً قوۀ عاقله و هوشيارى خود را از دست مى دهد و به همين سبب نيز ساير اعضا و جوارح نيز از كار مى افتند، اما هنگامى كه بيدار مى شود، قوۀ عاقله وى به كار مى افتد و مى تواند ساير حواس را نيز به كار گيرد و و آنها را كنترل كند. پس فعاليت هاى فيزيكى انسان بيدار تحت كنترل و هدايت قوه عاقله و انديشه وى است.

ص: 20


1- . انعام، 60.
2- . حج، 7.
3- . ملامحسن فيض كاشانى، كلمات المكنونة من اهل الحكمة والمعرفة، ص 139-140.

بيدارى اسلامى

بيدارى اسلامى صفتى است كه به امت اسلامى به عنوان يك مجموعه واحد اطلاق مى شود. در اين نگاه، عليرغم اختلافات نژادى، ملى و فرقه اى، جهان اسلام به موجودى تشبيه مى شود كه عليرغم دارا بودن ظرفيت هاى بالقوه در حوزه هاى مختلف، به علل گوناگون، به خوابى طولانى فرو رفته است كه موجب ضعف، انحطاط و عقب ماندگى او شده است. و اينك پس از سال ها خيزشى دوباره را آغاز كرده و بيدار مى شود.

با توجه به اين تعريف، ويژگى هاى زير را مى توان براى بيدارى اسلامى برشمرد:

1. بيدارى اسلامى، مفهومى تدريجى است و در قالب پروسه اى زمانمند به وقوع مى پيوندد. لذا به مرور زمان و بر اساس عوامل مختلفى آغاز مى شود. براى بررسى كامل آن نيازمند بررسى پيشينه و زمينه هاى شكل گيرى و شناخت مراحل آن هستيم.

2. مفهوم بيدارى در بحث بيدارى اسلامى نشانگر اين واقعيت است كه اسلام و تعاليم ارزشمند آن و همچنين جامعۀ اسلامى هرگز نمرده اند، كه نياز به زنده شدن دوباره داشته باشند، بلكه به سبب تعلل و غفلت مسلمانان، تعاليم حيات بخش اسلام، فراموش شده و زمينه هاى افول مسلمانان را فراهم كرده است. به همين سبب نيز از واژه هايى همانند «بعث» و يا «احياء» به عنوان يك مفهوم كلان، كمتر استفاده مى شود.

3. ويژگى ديگر بيدارى اسلامى، مسبوق بودن آن به خوابى بسيار طولانى است. به اين معنا كه پس از عصر نبوى و تشكيل جامعۀ اسلامى در مدينه و سپس اوج تمدن اسلامى در قرون دوم و سوم كه به عنوان عصر طلايى از آن ياد مى شود، عصر انحطاط جهان اسلام آغاز شد و چندين قرن به طول انجاميد. در اين دوران، بسيارى از منابع مادى و معنوى مسلمانان از ميان رفت و مسلمانان كه زمانى پيشرو بودند، مورد استثمار اجانب قرار گرفتند.

ص: 21

4. گفتمان بيدارى اسلامى داراى دو بعد اساسى است: يكى بازگشت به ارزش هاى اسلامى و ديگرى دقت و هوشيارى در برابر تهديدهاى بيرونى و درونى. مفهوم بيدارى اسلامى، همواره در كنار توصيه به بازگشت به تعاليم دينى، به تهديدات نيز اشاره دارد. به عبارت ديگر، در كنار بيدارى اسلامى بايد از واژه «هوشيارى اسلامى» نيز نام برد كه در دل آن، توجه به تهديداتى است كه فرايند بيدارى اسلامى را با خطرات روبرو مى كند. تهديد و آسيب براى جهان اسلام، مفهومى ناآشنا نيست و جامعۀ اسلامى همواره با تهديدات بزرگ و بنيادينى روبرو بوده است كه متأسفانه اين تهديدها، به مسلمانان آسيب هايى زده و پيامدهاى ناگوارى در عرصه هاى مختلف به جاى گذاشته است. لازمۀ بيدارى اسلامى هوشيارى و مقابله با تهديدهاى دشمنان قسم خوردۀ اسلام است.

از جمله اقدامات دشمنان عليه اسلام نظريه هاى متفكران غربى است كه در قالب «برخورد تمدن ها» و «پايان تاريخ» به نفع ليبرال دموكراسى غرب، مطرح مى شود.

ابعاد و هدف بيدارى اسلامى

دين مبين اسلام براى تمامى ابعاد زندگى بشر برنامه ريزى كرده است و قرآن به عنوان كتاب الهى، هر چيزى را كه در سعادت دنيوى و اخروى انسان نقش دارد، بيان نموده است؛ چنانچه مى فرمايد:

وَ نَزَّلْنٰا عَلَيْكَ اَلْكِتٰابَ تِبْيٰاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرىٰ لِلْمُسْلِمِينَ.(1)

و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم.

از سوى ديگر، وجود انسان و نيازهاى وى در دو ساحت فردى و اجتماعى تعريف شده است و سعادت و تعالى وى نيز در گرو اين دو ساحت است.

ص: 22


1- . نحل، 89.

از اين رو، اسلام با نگاه جهان شمول و متعالى خود، هيچ جنبه اى از جنبه هاى زندگى بشر را فروگذار نكرده است.

در قرون گذشته، تعاليم فردى اسلام، بر آموزه هاى اجتماعى آن غلبه داشت و از اسلام، صرفاً قرائتى فردگرايانه ارائه مى شد و دين را تنها رابطۀ انسان با خود و خدا تعريف مى كرد. اين نگرش، سبب شد ابعاد اجتماعى اسلام، ناديده گرفته شود و صرفاً به تعاليم فردى آن نيز به صورت ناقص پرداخته شود. لذا اين نگاه محدود، جايگاه مسلمانان را متزلزل كرد و دست آنان را به سوى داشته هاى بيگانگان دراز نمود.

گفتمان بيدارى اسلامى، نه تنها اسلام را در حوزه فردى، بلكه در حوزۀ اجتماعى نيز فعّال مى داند و معتقد است كه اسلام در تمامى عرصه هاى زندگى برنامۀ خاصى ارائه كرده است و هرگز نسبت به زندگى اجتماعى انسان، بى تفاوت نيست.

با اين نگاه، گسترۀ بيدارى اسلامى، به وسعت تمامى ابعاد زندگى بشر است. مناسك دينى، اقتصاد، فرهنگ، سياست، اخلاق و... تحت تأثير مستقيم جريان بيدارى اسلامى قرار دارند.

اما آنچه بيش از هر چيز در بيدارى اسلامى نمود دارد، بُعد سياسى آن است؛ زيرا دين تا در جامعه حاكميت نداشته باشد، نمى تواند در اجتماع، هدايت زندگى بشر را به دست گيرد. و اين حاكميت تنها از طريق قدرت سياسى به دست مى آيد. به همين سبب نيز در عصر حاضر، بيدارى اسلامى، هرچند در تمامى ابعاد زندگى مسلمانان اتفاق افتاده است، اما بيشتر در حوزۀ سياست معنا مى شود.

به تعبير ديگر، نقطۀ عزيمت بيدارى اسلامى، تحول و تغيير در حاكميت است و اين نگرش با نگاهى به انقلاب هاى اخير در جهان

ص: 23

اسلام، قابل اثبات است.(1) به همين علت نيز انقلاب اسلامى ايران، به عنوان نخستين جامعۀ اسلامى كه توانست قدرت سياسى را به دست گيرد و نظامى اسلامى را در جامعه حاكم سازد، نقطۀ عطفى مهم، در تاريخ بيدارى اسلامى شمرده مى شود.

بنابراين هدف اصلى از بيدارى اسلامى، تشكيل جامعۀ اسلامى از طريق كنترل قدرت سياسى براى پياده نمودن تعاليم و آموزه هاى دينى در تمامى ابعاد زندگى آدمى است.

در اين ميان، هرچند تمامى جريان هاى اسلامى، چنين هدفى را دنبال مى كنند، اما روش رسيدن به اين هدف و همچنين قرائت آنان از ماهيت بيدارى اسلامى متفاوت است. به همين سبب، ميان جريان هاى اسلام گرا، با مفاهيم گوناگونى همچون نوگرايى اسلامى، اسلام سياسى، بنيادگرايى، سلفى گرى و... كه طيفى از جريان هاى تساهل گرا تا افراطى را شامل مى شوند، روبرو هستيم. به همين سبب براى پيشگيرى از انحراف بيدارى اسلامى آسيب شناسى و همچنين تعيين ويژگى ها و عوامل مؤثر در آن از اهميت بسزايى برخوردار است.

پيشينۀ بيدارى اسلامى

اشاره

نبايد پديدۀ بيدارى اسلامى را امرى دفعى و يا ناگهانى قلمداد كرد؛ بلكه بيدارى اسلامى، جريانى با بيش از دو قرن سابقه است و در طول اين سال ها انديشمندان و متفكران جهان اسلام، مبانى نظرى آن را تبيين كرده اند. به عبارت ديگر، مبانى بيدارى اسلامى در دل تضارب آرا و

ص: 24


1- . البته گاه قرائت هاى اصلاحى كه تناسبى با تحولات بنيادين سياسى ندارند، توسط انديشمندان ارائه شده است؛ افرادى همانند حسن البناء يا محمد عبده، كه اين انديشه ها، هرچند به بيدارى اسلامى كمك كرده اند؛ اما نمى توان آنها را به عنوان نمادهاى بيدارى اسلامى برشمرد.

صحت و سقم انديشه هاى ارائه شده توسط اسلام گرايان، طى دو قرن، به بلوغ و شكوفايى رسيده است.

از طرف ديگر، انديشه هاى سياسى همواره با بحران مواجه است. به اين معنا كه اين انديشه ها معمولاً در واكنش به بحران هاى موجود در جامعه شكل مى گيرد و انديشمند در پى يافتن پاسخ و راه حلى براى حل بحران است.(1) انديشه سياسى در جهان اسلام نيز بيشتر در واكنش به بحران هاى موجود در جهان اسلام شكل گرفته اند و كوشيده اند راه حل مناسبى براى برون رفت از بحران پيشنهاد كنند.

به نظر مى رسد، مهم ترين بحرانى كه ذهن انديشمندان اسلامى را به خود مشغول كرده، نفوذ و گسترش فرهنگ و تمدن غربى در ميان مسلمانان و پيامد آن، يعنى فراموشى ارزش ها و انديشه هاى اسلامى، بوده است. در دوران استعمار كهن كه همان تصرف سرزمين هاى اسلامى بود، سياست توسعه و ترويج فرهنگ استعمارگر كاملاً مورد توجه بود و در عصر استعمار نو، اين سياست، ابعاد وسيع ترى به خود گرفته و اساساً به جاى تصرف جغرافيايى برگزيده شده است. در اين راهكار، ديگر نيازى به تصرف سرزمين نيست، بلكه استيلاى فرهنگى بر كشورهاى مسلمان و غرب زده كردن آنان، اهداف غربيان را برآورده مى كند. مبانى توسعه طلبى و جهانى كردن فرهنگ و تمدن غربى در انديشه مدرنيزم كاملاً مشاهده مى شود. ايده «فراروايت»(2) در متن تمدن غربى كه به معناى ارائه نسخه واحد براى رشد و توسعۀ كشورهاى جهان است، نمايانگر نگاه تماميت خواه تمدن غربى است.

با توجه به جايگاه غرب در نظريات انديشمندان مسلمان، نوع تعامل يا تقابل با غرب مى تواند معيارى براى طبقه بندى ايده هاى بيدارى اسلامى باشد.

ص: 25


1- . ر. ك: توماس اسپريكز، فهم نظريه هاى سياسى، ترجمۀ فرهنگ رجايى.
2- . Meta narration.

با توجه به اين معيار، از نظر تاريخى، چند مرحله را مى توان براى بيدارى اسلامى برشمرد:

موج اول: نوگرايى غربى - اسلامى

نخستين جرقه هاى بيدارى اسلامى در انديشه اى رقم خورد كه با اعجاب و تعظيم به تمدن فرهنگ غرب، راه برون رفت از ركود و عقب ماندگى جهان اسلام را در اخذ جنبه هاى تمدنى و تكنولوژيكى غرب مى ديد. افرادى مانند «رفاعه طهطاوى» (1801-1873) و «خيرالدين پاشا تونسى» اين موج را نمايندگى مى كنند. در اين مرحله، برترى اروپاييان به صورت قطعى پذيرفته مى شود.(1)

اما آنچه اين انديشه را از غرب زدگى روشنفكرى جدا مى كند، اعتقاد به وجود مبانى رشد و توسعه در انديشه اسلامى است. به عقيدۀ طهطاوى غرب دانش خود را از مسلمانان گرفته است. وى دليل اين مدعا را در سابقۀ درخشان علمى اسلام و استفاده غرب از آثار دانشمندان اسلامى بيان مى كند. بنابراين به عقيدۀ وى هرچند دانش اروپايى به ظاهر براى مسلمانان بيگانه است، اما در اصل اسلامى است و از عربى ترجمه شده است.(2) وى با تأثر از غرب، بر اصل خردورزى و عقل گرايى تأكيد بسيار دارد و حتى به نفع عقل گرايى علوم نقلى را ناديده مى گيرد.(3)

همچنين طهطاوى مى كوشد، انديشه خود را با آيات و روايات مستند كند، تا نظرياتش را مطابق با آموزه هاى اسلامى جلوه دهد.(4)

ص: 26


1- . هشام شرابى، روشنفكران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، ص 52.
2- . همان، ص 53.
3- . حميد عنايت، سيرى در انديشۀ سياسى در اسلام، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 29.
4- . همان.

ويژگى ديگر اين موج، نگاه خرد نگر به بحران هاست. به اين معنا كه بحران ها در مقياس كلان، يعنى جهان اسلام، در نظر گرفته نمى شود و صرفاً به فضاى پيرامون متفكر محدود مى شود. به عنوان نمونه، دغدغۀ طهطاوى تنها مشكلات جامعۀ مصر يا كشورهاى عربى است؛ اما از نگرش كلان به تمامى جهان اسلام غافل است. به ديگر سخن، نوعى مليت گرايى يا ناسيوناليسم عربى بر اين انديشه حكمفرماست.(1) به همين علت نيز در آثار وى امپراطورى عثمانى، و نفوذ آن در جامعۀ مصر مورد نكوهش قرار مى گيرد و افتخار به گذشتۀ باستانى مصر بسيار ديده مى شود.(2)

هرچند طهطاوى كوشيد، نگاه به غرب و تعظيم تمدن آن را در چارچوبى اسلامى ارائه دهد، اما غفلت او از انديشه هاى استعمارى غرب و تلاش غرب براى استيلاى فرهنگى بر جهان اسلام سبب شد متفكران اين نحلۀ فكرى، هرچه پيش آمدند، غرب گرايى آن را بيشتر كردند و از صبغه هاى اسلامى آن كاستند؛ چنانكه «آلبرت حورانى» به درستى اشاره مى كند: «بعد از او، هر چه پيروان مشى فكرى طهطاوى از زمان او فاصله گرفتند، از انديشه اسلامى او نيز فاصله گرفتند.»(3)

چنين نگرشى با نگرش امثال طهطاوى بسيار متفاوت بود. «خيرالدين تونسى» ديگر انديشمند اين گروه نيز چنين نگرشى دارد و حتى از همفكر خود طهطاوى پيشى مى گيرد. در نگاه وى نيز تمدن غربى بسيار اهميت دارد و معتقد است از آنجا كه تمدن اروپا بيشتر بر پايۀ چيزهايى

ص: 27


1- . همان.
2- . فرهنگ رجايى، انديشۀ سياسى معاصر در جهان عرب، ص 26.
3- . حميد عنايت، سيرى در انديشۀ سياسى در اسلام، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 36.

قرار دارد كه اسلام در گذشته به آن داده است، اين وظيفه مسلمانان است كه آن را باز گردانند.(1)

اين موج، هرچند اصالت را به فرهنگ غربى نمى دهد، اما ناخودآگاه پاى فرهنگ و تمدن غرب را به جهان اسلام باز مى كند. همچنين اين انديشه، تحولات در داخل دولت موجود را دنبال مى كند و نگاهى اصلاح گرايانه دارد، به همين سبب نيز به دنبال تغيير نظام حاكم نيست. همچنين تحولات در اين نگرش در سطح دولت ديده مى شود؛ زيرا هم طهطاوى و هم تونسى هر دو از صاحب منصبان بوده اند.

همان گونه كه گفته شد، عدم توفيق اين انديشه و قرائت هاى غرب گرايانه توسط پيروان آنها، سبب شد كه موج دوم بيدارى اسلامى شكل گيرد.

موج دوم: نوگرايى اسلامى

كاستى هاى موج اول بيدارى اسلامى، نگرش ديگرى را در جهان اسلام رقم زد، كه عليرغم شباهت هايى كه با انديشه اول داشت، تفاوت هاى اساسى نيز با آن نگرش داشت. دغدغۀ اصلى اين موج تجدد و قدرت يافتن مسلمانان بود، و راه رشد و ترقّى مسلمانان، آشتى با تجدد و بهره بردارى از مظاهر تمدن غرب قلمداد مى شد. اما تفاوت عمده اين نگاه با نگاه قبلى، توجه به ريشه ها و مبانى رشد و توسعه بود. به عبارت ديگر، انديشمندان اين نگرش به دنبال چرايى عقب ماندگى مسلمانان و رشد و توسعه غرب بودند.(2) اگر سيد جمال الدين اسدآبادى را نماينده اصلى اين جريان بدانيم، نگاه وى به تمدن غرب، از نحله اول، عميق تر و

ص: 28


1- . مجيد خدورى، گرايش هاى سياسى در جهان عرب، ترجمۀ عبدالرحمن عالم، ص 54.
2- . ر. ك: سيدجمال الدين اسدآبادى، العروة الوثقى، به كوشش سيدهادى خسروشاهى.

صحيح تر بود. وى بيش از آنكه به ظواهر و دستاوردهاى تمدنى غرب توجه كند، بيشتر در پى آشنا كردن مسلمانان با مبانى رشد و توسعۀ غرب بود.

جنبش اصلاحى كه به وسيله سيدجمال الدين اسدآبادى آغاز شده بود، جنبشى عقل گرا و خواهان استفاده از شيوه هاى جديد نوسازى، پيشرفت علم و صنعت و خواهان برپايى نظام هاى سياسى مبتنى بر آزادى و دموكراسى، در قالب حكومت هاى پارلمانى و مشروطه و پادشاهى هاى مقيد و محدود بود؛ البته در صورتى كه امكان برپايى نظام جمهورى نبود.(1)

اما آنچه را سيد هرگز فراموش نكرد، ماهيت اسلام ستيز و استعمارى غرب بود. با اينكه وى مى كوشيد مسلمانان را با تجدد و مبانى عقل گرايى آن آشنا كند، همواره از خطر استيلاى غرب بر جهان اسلام نيز هشدار مى داد. هر چند سيد تجدد را عامل تقويت و رشد جهان اسلام مى دانست، اما تقليد از غرب را به شدت نكوهش مى كرد؛ چنانچه «هشام شرابى» مى نويسد:

المغربى كه افغانى [اسدآبادى] را مدت كوتاهى پيش از مرگ او، در قسطنطنيه ديد، از او پرسيد: اگر وضع امروزمان را با وضع سى سال پيش مقايسه كنيم، آيا ترقّى زيادى را نمى بينيم؟ وى پاسخ داد: تو تنها ظاهر چيزها را مى بينى و واقعيت اين است كه ترقّى ما چيزى نيست، جز به قهقرا رفتن و زوال، زيرا بر تقليد از ملل اروپا استوار است.(2)

نكته ديگر در انديشۀ وى، كلان نگرى است. بر خلاف انديشمندان موج اول، وى جهان اسلام را به مثابۀ يك جامعه واحد مى نگريست و در

ص: 29


1- . حسن ضغى، الاصولية الاسلامية، ص 20.
2- . هشام شرابى، روشنفكران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، ص 37.

پى اتحاد جهان اسلام بود. سفرهاى متعدد وى به كشورهاى اسلامى و پنهان داشتن هويت ملى خود در راستاى همين سياست كلان نگر وى بود. اين نگرش نيز راه وى را از موج اول بيدارى اسلامى جدا مى كند؛ در حالى كه طهطاوى و خيرالدين تونسى به فكر چاره جويى براى مشكلات جامعۀ خود بودند، سيد جمال تمامى جهان اسلام را وطن خود مى دانست.

شيخ محمد عبده را نيز مى توان از اين گروه قلمداد كرد. با اين تفاوت كه جنبه هاى تجددى عبده كمتر از سيد است و به گرايش سنتى نزديك تر مى شود. عبده بر خلاف سيد كه به دنبال تحول بنيادين بود، در پى اصلاح در درون جامعۀ اسلامى است. بنابراين مى توان گفت فاصله سيدجمال با شيخ محمد عبده به اندازۀ فاصله يك انقلابى با يك اصلاح گرا (رفورميست) است.(1) عبدالرحمن كواكبى را نيز در اين گروه قرار داده اند، هرچند در انديشه اش تفاوت هاى بسيارى ديده مى شود.

موج سوم: سلف گرايى (سنت گرايى)

هرچند موج دوم بيدارى اسلامى نسبت به موج اول، مزيت هاى بسيارى داشت، اما دغدغۀ اصلى آن تجدد و قدرت گرفتن جهان اسلام بود و چندان دغدغه هويت سازى نداشت.(2) و بيش از آنكه در ميان مردم جايگاه خود را تقويت كند، در پى اصلاح و ايجاد تحول در سلاطين و حاكمان كشورهاى اسلامى بود كه اين سياست با توجه به تمايل حاكمان بر حفظ شرايط موجود چندان موفق نبود.

ص: 30


1- . كريم مجتهدى، سيد جمال الدين اسدآبادى و تفكرجديد، ص 67.
2- . براى آشنايى با ديدگاه هاى سيد، ر. ك: سيد جمال الدين اسد آبادى، العروة الوثقى، به كوشش سيدهادى خسروشاهى، انتشارات كلبه شروق، 1380.

نكتۀ ديگر آنكه در مقام عمل نيز نتوانست وضعيت مسلمانان را بهبود بخشد. هرچند اين انديشه از نظر تئوريك و نظريه پردازى به بيدارى جهان اسلام كمك شايانى كرد، اما نتوانست در حوزۀ عمل، از مشكلات و بحران هاى جهان اسلام بكاهد.

از آنجا كه مفاهيم ارزشمندى همچون عقل گرايى، قانون گرايى، تحزب، علم گرايى و... در فضاى غربى و با الگوى غربى تعريف مى شد، و اين مفاهيم در بستر تمدن غرب شكل گرفته بود و با بسيارى از مفاهيم اسلامى تعارض داشت، نتوانست وضعيت جهان اسلام را بهبود بخشد و برعكس به سبب همان ماهيت استعمارى غرب، ديوار بى اعتمادى ميان مسلمانان و غرب را استوارتر گردانيد.

از ديگر سو، تمامى ابعاد تعامل با غرب، در دو موج اول ارزيابى شده بود و مسلمانان و حتى انديشمندان را سرخورده كرده بود. از اين رو پس از سيدجمال، رفته رفته انديشۀ مبارزه در تمامى ابعاد با غرب و بازگشت به انديشۀ اسلامى در ميان مسلمانان فعّال مى شود.

«رشيد رضا» نمايندۀ اين جريان است؛ هرچند وى شاگرد محمد عبده است، اما راه خود را جدا مى كند و زمينه هاى قرائت سلفى از اسلام را فراهم مى سازد. گرايشى كه تعقل را به حاشيه مى راند و صرفاً بر احاديث، بدون درايت تكيه مى كند. در اين نگاه، مدل حكومت، همان خلافت صدر اسلام با ويژگى هايى كه داشته، مورد نظر است. هرچند رشيدرضا كوشيده است خود را عقل گرا و هماهنگ با شرايط جديد جهان اسلام نشان دهد، اما دچار تعصب گرايى و سلف گرايى شده و از شرايط و اوضاع زمانه غافل مى شود. «حسن حنفى» در تحليل شخصيت و افكار «رشيدرضا» مى گويد:

رشيدرضا پس از آنكه عمرى را در اصلاح گرى و نوانديشى و ترقّى خواهى گذرانده بود، خود را از تأثير طلايه دارانى چون

ص: 31

طهطاوى و سيدجمال و نيز عبده رها ساخت و به دامن محمد بن عبدالوهاب پناه برد كه او را به ابن قيم جوزيه و ابن تيميه و سپس به احمدبن حنبل مى رسانيد. وى به جاى ميل به شيوه هاى مدنيت نو و همگامى با تحولات زمانه، فروبستگى و هجوم به غرب را ترجيح داد.(1)

انديشه هايى مانند انديشۀ رشيدرضا را بايد زمينه ساز گرايشات تند سلفى دانست كه امروزه در جهان اسلام وجود دارد؛ گرايشاتى كه تيغ تكفير را بر گردن مسلمانان گزارده اند و با حملات انتحارى و تروريستى، نه تنها موجب اختلاف و تفرقه در ميان جامعۀ اسلامى مى شوند، بلكه مولد نوعى اسلام هراسى در سراسر جهان هستند.(2)

موج چهارم: اصول گرايى اسلامى

عدم توجه به مقتضيات زمان و فراموشى عنصر عقلانيت، از ويژگى هاى سلف گرايى است كه زمينه هاى ناكارآمدى آن را در جهان اسلام فراهم آورد. اين جريان با قرائت تندى كه از سلف ارائه كرد، جريانى افراطى را در جهان اسلام بنيان گذاشت كه در حقيقت نه تنها غرب، بلكه مسلمانان را نيز در رديف دشمنان اسلام قرار داد و زمينه هاى اختلافات خونين فرقه اى را فراهم آورد.

در چنين شرايطى، جريان ديگرى در جهان اسلام شكل گرفت كه به جاى بازگشت به سلف و گذشتگان، و يا نگاه به غرب براى تجدد و رشد جامعۀ اسلامى، اصول و مبانى اساسى اسلام را مد نظر قرار داد. به اين معنا كه راه برون رفت از انحطاط و عقب ماندگى، بازگشت است؛ اما نه بازگشت به عملكرد گذشتگان و قرائت صحابه يا تابعين از دين، بلكه

ص: 32


1- . حسن حنفى، الاصولية الاسلامية، ص 40.
2- . جريان سلفى گرى در فصل هاى بعدى مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

بازگشت به اصول و مبانى اسلام و استفاده از عنصر عقل و اجتهاد. از اين روست كه «حسن البناء» بنيانگذار حركت اخوان المسلمين مصر، مى گويد:

اسدآبادى فقط يك فرياد هشدار براى مشكلات است و شيخ محمد عبده فقط يك معلم و فيلسوف و رشيدرضا فقط يك تاريخ نويس و وقايع نگار است.(1)

مى توان گفت، حسن البناء مهم ترين تأثير را بر بيدارى اسلامى معاصر اين گروه به عهده داشته است. افرادى همانند «ابوالاعلى مودودى» با نظريۀ جاهليت و تشكيل حكومت اسلامى، زمينه هاى اين قرائت را فراهم كردند. سيد قطب بى آنكه همانند سلفيون، ساير مسلمانان را تكفير كند، با تأثير از سيد ابوالاعلى مودودى در نظريۀ جاهليت، جامعۀ غرب را جامعۀ جاهلى معرفى كرد. سيد قطب معتقد است جامعۀ توسعه يافته، جامعه اى نيست كه در نقطه اوج توليد مادى است، بلكه جامعه اى است كه از نظر اخلاقى در اوج باشد. جامعه اى كه از نظر علم و فناورى در اوج است، اما در اخلاقيات در حضيض ذلت قرار دارد، عقب مانده است؛ در حالى كه جامعه اى كه اخلاقى است، ولى از نظر علم و توليد مادى رشدى ندارد، پيشرفته است.(2)

مودودى، در اين فضا با ترسيم مشكلات بنيادين تمدن غرب و مدرنيزم، به چاره جويى براى جامعۀ اسلامى مى پردازد و نظام اسلامى را ترسيم مى كند كه پاسخگوى تمامى نيازهاى انسان هاست.(3)

ص: 33


1- . بهمن آقايى و خسرو صفوى، اخوان المسلمين، ص 21.
2- . سيد قطب، معالم فى الطريق، ص 61-60 و 116-117.
3- . براى آشنايى با ديدگاه هاى مودودى ر. ك: سيدمهدى عليزاده موسوى، بررسى انديشۀ سياسى - كلامى ابوالاعلى مودودى، پايان نامه سطح چهار حوزه علميه قم. اين تحقيق با استفاده از روش بحران محور، انديشه مودودى را پيرامون نظام سياسى در اسلام و مبانى كلامى وى مورد بررسى قرار داده است.

ويژگى هاى اصول گرايى اسلامى جداى از آنچه ذكر شد، اعتقاد به ظرفيت اسلام براى ارائه برنامه براى تمامى ابعاد زندگى انسان است، كه بخشى از آن نيز زندگى سياسى و اجتماعى است. اعتقاد به قدرت تفوق ناپذير اسلام در حل مسائل سياسى و اجتماعى كانون محورى انديشۀ اصول گرايى اسلامى است(1) و اين نكته اى است كه در سابقۀ بيدارى اسلامى مشاهده نمى شود.

ويژگى ديگر اصول گرايى اسلامى، ورود عنصر اجتهاد و عقلانيت مبتنى بر وحى - نه عقلانيت ابزارى غربى - است. اخذ اصول از منابع اسلامى و سپس اجتهاد در اين اصول بر مبناى معيارهاى اسلامى از اين گرايش نشأت مى گيرد.

همچنين اصول گرايى اسلامى بر خلاف مراحل گذشته، در روش نيز متحول شد. روش مبارزه، محصول اين نگاه فكرى است كه در انديشۀ اخوان المسلمين مصر، به ويژه در دورۀ سيد قطب، به اوج خود مى رسد.

ويژگى ديگر اين انديشه، اعتقاد به تشكيل حكومت اسلامى است؛ زيرا تنها در اين صورت است كه امكان حضور دين در تمامى لايه هاى زندگى فردى و اجتماعى انسان ممكن مى شود. گرايش اصلاح در نگاه اصول گرايى اسلامى از اين نظر چندان ارزش ندارد كه همواره دولت ها به محافظه كارى و حفظ وضعيت موجود تمايل دارند و از طرف ديگر، گاه آنچنان زيرساخت هاى حكومتى با آموزه هاى اسلامى در تعارض است كه بدون تغيير آنها نمى توان نظام ارزشى جديدى را بر جامعه حاكم كرد.

بى ترديد امام خمينى (ره) نقش بى بديلى در شكل گيرى موج چهارم بيدارى اسلامى ايفا كردند. در نگاه امام نيز غرب ستيزى، عنصر اجتهاد،

ص: 34


1- . حميد عنايت، سيرى در انديشۀ سياسى در اسلام، ترجمۀ بهاءالدين خرمشاهى، ص 107.

حضور دين در تمامى عرصه هاى زندگى فردى و اجتماعى، قدرت دين در تشكيل حكومت و نظريۀ «ولايت فقيه» كه همان استمرار حكومت نبوى است، نقشى كليدى در ترسيم حدود و ثغور بيدارى اسلامى ايفا كرد.

نگاه كلان محور امام در مورد امت اسلامى و تلاش براى صدور انقلاب به ساير كشورهاى اسلامى و همچنين توصيه هاى ايشان براى وحدت و يكپارچگى جهان اسلام، از ويژگى هاى اصول گرايى اسلامى ايشان است.

غرب ستيزى، استعمارستيزى، مبارزه با استيلاى تمدن و فرهنگ غربى نيز از ويژگى هاى اين نظريه مى باشد كه تمامى اين محورها در جاى جاى سخنان و فرمايشات ايشان به چشم مى خورد.

نكته ديگرى كه در مورد نقش امام خمينى (ره) در بيدارى اسلامى نبايد فراموش شود، اين واقعيت است كه ايشان تنها مصلحى در جهان اسلام است كه جداى از نظريه، توانست در مقام عمل نيز موفق باشد. هيچ يك از انديشمندان گذشته نتوانستند بر مبناى انديشه خود، حكومتى تشكيل دهند؛ اما امام خمينى (ره)، كه بيش از پنجاه سال در حوزۀ نظريه پردازى و مبارزه تلاش كرده بودند، توانستند آرمان بزرگ نهضت بيدارى اسلامى كه همان تشكيل حكومت اسلامى بود را تحقق بخشند.

موج پنجم: بيدارى اسلامى از نظريه پردازى تا عمل گرايى

موج پنجم: بيدارى اسلامى از نظريه پردازى تا عمل گرايى(1)

دهۀ هفتاد ميلادى نه تنها براى جهان اسلام، بلكه براى جهان غرب، نقطه عطف فرايند بيدارى اسلامى است؛ چنانچه پيش تر گفتيم، هرچند بيدارى اسلامى بيش از دو قرن سابقه دارد، اما تا قبل از دهۀ هفتاد ميلادى،

ص: 35


1- . از آنجا كه رابطۀ بيدارى اسلامى و انقلاب اسلامى ايران در جاى ديگر مورد بررسى قرار خواهد گرفت، در اينجا به صورت اجمال به آن اشاره خواهد شد.

توفيق موفقيت در تشكيل حكومتى اسلامى را نداشته است. به همين سبب نيز به گفتۀ «موريس باربيه» تا قبل از انقلاب ايران، جهان اسلام تجربه اسلام دولتى را داشت، اما دولت اسلامى را تجربه نكرده بود. اسلام دولتى، دولتى است كه بر رأس آن فردى غير دينى قرار دارد و تمامى مناسبات دينى در جامعه تحت كنترل اوست، مانند آنچه در كشور عربستان سعودى و... ديده مى شود. اما دولت اسلامى دولتى است كه در رأس آن رهبرى دينى قرار دارد و اوست كه بر مناسبات كشور نظارت و كنترل دارد.

انقلاب اسلامى ايران اين نظريه را اثبات كرد كه اسلام توانايى تشكيل حكومت را دارد و اين خود آغازى براى حركت هاى انقلابى در جهان اسلام بود. برخى با توجه به تأخير سى ساله اى كه ميان انقلاب اسلامى ايران و انقلاب هاى ديگر جهان اسلام رخ داد، تأثير انقلاب اسلامى ايران را در شكل گيرى انقلاب هاى معاصر كمرنگ تلقى مى كنند، در حالى كه اولاً در تحولات اجتماعى، اين مدت طولانى نيست و ثانياً با توجه به تبليغات سوئى كه توسط رسانه هاى غربى مبنى بر نابودى انقلاب اسلامى انجام شد، اين تصور به وجود آمده بود كه انقلاب اسلامى ايران، حكومتى است كه بر پايۀ اصول گرايى اسلامى تشكيل شده است و بنا بر نظريه هژمونيك غرب، دين قدرت تشكيل حكومت را ندارد و در صورت تشكيل حكومت محكوم به نابودى است. اما اينك پس از سى سال استحكام و قدرت، جمهورى اسلامى ايران براى مسلمانان جهان ثابت كرد كه اسلام، نه تنها قدرت تشكيل حكومت را دارد، بلكه به سبب آموزه هاى توانمند آن، در برابر سخت ترين حملات مقاوم و پايدار است.

ص: 36

انقلاب هاى اخير جهان اسلام را بايد در قالب موج پنجم ارزيابى كرد؛ زيرا اصول گرايى را از مرحلۀ نظريه پردازى به مرحله عمل گرايى سوق داده و انقلاب اسلامى ايران نيز طلايه دار اين موج است.

موج ششم: انقلاب نرم افزارى و آيندۀ بيدارى اسلامى

شايد با توجه به تحولات سيال جهان اسلام، نتوان آيندۀ بيدارى اسلام را دقيقاً پيش بينى كرد، اما اگر در مقياس خرد (نمونه) بخواهيم بيدارى اسلامى را آينده پژوهى كنيم، مى توانيم جمهورى اسلامى ايران كه موج پنجم را پشت سر گذاشته و موفق به تشكيل حكومت اسلامى شده، مورد بررسى قرار دهيم.

انقلاب نرم افزارى، تحول بنيادين در حوزۀ علم و دانش است. به اين معنا كه پس از تشكيل انقلاب و نظام دينى، بر اساس انديشه اصول گرايى اسلامى، دين مى تواند پاسخ گوى تمامى نيازهاى بشر در تمامى حوزه ها باشد. مقدمه چنين شرايطى، توليد علم و دانش و دينى كردن دانش است كه هويت سازى براى جهان اسلام را نيز به دنبال دارد.

بر اساس اين ديدگاه، جهان اسلام نه تنها تاكنون در علوم طبيعى، بلكه در علوم انسانى نيز مصرف كنندۀ علوم غربى بوده است. در حوزه هاى مختلف علوم انسانى از قبيل علوم اجتماعى، علوم سياسى، روانشناسى، اقتصاد و... اين انديشه هاى دانشمندان غربى است كه ذهن و فكر مسلمانان را به خود مشغول كرده است. دانشى كه مفروض اصلى آن سكولاريسم است و جداى از آن، بر مبناى فلسفه و تمدن غربى تعريف شده است.

به همين سبب، دانشگاه هاى كشورهاى اسلامى محل رشد و گسترش انديشۀ غربى است؛ در حالى كه در گذشتۀ درخشان اسلام حتى در علوم غير انسانى، انديشمندان علوم طبيعى نگاه ارزشى به علم خود داشتند، كه در اين ميان مى توان به افرادى مانند جابر بن حيان، زكرياى رازى، ابوريحان بيرونى و... اشاره كرد.

ص: 37

بر اين اساس، براى برون رفت از سيطرۀ علمى غرب از يك سو و پياده كردن اسلام در عرصه هاى مختلف زندگى و تقويت هويت دينى مسلمانان، از سوى ديگر نياز به توليد علم و بومى كردن دانش است، دانشى كه ريشه در آموزه هاى دينى داشته باشد. بر اساس اين موج، «هيچ جامعه اى برپايه انديشه هاى بيگانه پيشرفت نكرده است، چه رسد به جامعۀ اسلامى كه خود صاحب ارزش هاى بنيادينى است كه نه فقط با سيطره تمدن غرب انكار شده، بلكه هدف جنگ صليبى نوين آنان نيز قرار گرفته است.»(1)

نمايندۀ اين جريان فكرى، مقام معظم رهبرى است و مى توان ايشان را بنيانگذار اين انديشه برشمرد. مفروض اصلى اين ديدگاه اهميت و عظمت علم است و علم اختصاص به موضوعى خاص ندارد. همچنين علم وسيله كسب قدرت و اعتبار در جهان معرفى مى شود.(2)

غلبۀ فرهنگى بر همۀ دنيا و به دست گرفتن زمام هدايت مردم عالم و هدايت آنها به سمت نور و معنويت و تكامل الهى. رسيدن به اين هدف بزرگ، جز با كسب علم امكان پذير نيست؛ يعنى با جاهل ماندن و بى سواد ماندن و درجازدن از لحاظ علمى و هميشه محتاج و نيازمند و سائل به كف توليدكنندگان علم بودن، امكان ندارد به آن هدف ها رسيد؛ بنابراين بايد توليد علم كرد.(3)

آنچه در انقلاب نرم افزارى اهميت دارد، توليد علم است نه مصرف كننده بودن آن. توليد علم نيز گام نهادن در راه هايى است كه هنوز كشف نشده است.(4)

ص: 38


1- . ظفر بنگاش، «ماهيت و نقش جنبش نرم افزارى در بيدارى اسلامى معاصر»، ماهنامه سوره، شماره 27.
2- . مقام معظم رهبرى، 1376/12/6 در ديدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر كشور.
3- . بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعى از دانشجويان اتحاديه انجمن هاى اسلامى شرق اروپا، 1381/5/19.
4- . بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اساتيد دانشگاه شهيد بهشتى، 1382/2/22.

نكتۀ ديگر، دينى بودن علم است. در نگاه مقام معظم رهبرى از آنجا كه علم از دل دين بيرون مى آيد، مقدس است و خود زمينه جاودانگى ارزش هاى دينى در جامعه را فراهم مى كند. اين ديدگاه نيز همانند انديشمندان گذشته مواد علم را در فرهنگ و ميراث علمى و فرهنگى مسلمين مى داند. موانعى نيز همچون غرب در اين زمينه وجود دارد؛ چراكه آنها به خوبى مى دانند كه علم ابزار قدرت است. و همچنين در طول ساليان دراز حكومت جابران و تبليغات غرب در نگاه انديشمندان جهان اسلام نيز باورى به وجود آمده است كه علم را به شكل وحى منزل از مراكز و خاستگاه هاى غربى گرفته ايم و به صورت فرمول هاى تغيير نكردنى در ذهنمان جاى داده ايم.

بنابراين ركن ديگر انقلاب نرم افزارى، علم دينى است كه در برابر علم سكولار قرار دارد.

بى شك اگر انقلاب سياسى اسلامى (انقلاب سخت افزارى) كه تحولى بنيادين در جامعه را رقم مى زند با انقلاب علمى (انقلاب نرم افزارى) همراه شود، بيدارى اسلامى محقق خواهد شد.

ص: 39

ص: 40

فصل دوم: زمينه هاى رشد بيدارى اسلامى در قرن بيستم

اشاره

قرن بيستم، براى جهان اسلام قرن پر افت و خيزى بود. تحولات در اين دوره پرشتاب بود؛ به گونه اى كه گاه فرصت برنامه ريزى را از مسلمانان مى گرفت. از يك سو امپراطورى عثمانى كه در جهان تسنن نماد خلافت اسلامى شمرده مى شد، از ميان رفت و از سوى ديگر، كشورهاى اسلامى كه سال ها زير بار يوغ استعمار كهنه(1) كمر خم كرده بودند، رفته رفته رها مى شدند.

هرچند كشورهاى اسلامى با شادمانى و سرور، پايان سال هاى تلخ و رنجور استعمار را جشن گرفتند، اما پايان استعمار كهنه، به معناى آغاز طلوع و رشد براى اين كشورها نبود، بلكه از يك طرف استعمار نو سايۀ سنگين خود را بر اين كشورها گسترد و از سوى ديگر، به سبب دورى از ارزش هاى دينى، هر يك از اين كشورها، به پندار خود روشى را براى رسيدن به توسعه و كمال برگزيدند، كه متأسفانه نه تنها براى آنها سعادتى را در پى نداشت، بلكه هرچه گذشت، وضعيت اسف بارترى را رقم زد.

در اين فصل به اجمال، سرگذشت جهان اسلام را پس از فروپاشى امپراطورى عثمانى و پايان عصر استعمار و جايگاه اسلام گرايى (بيدارى اسلامى) مورد بررسى قرار مى گيرد.

ص: 41


1- . Old Colonialism.

فروپاشى امپراطورى عثمانى و بحران مشروعيت

در نگاه جهان تسنن، بهترين مدل حكومت، خلافت است كه در عهد خلفا شكل گرفت.(1) هرچند خلافت وصفى است كه براى تمام دولت هاى بعد از پيامبر صلى الله عليه و اله اعم از صالح و فاسد اطلاق مى شود.(2) در اينكه تا چه اندازه مدل خلافت، مشروعيت دارد نياز به بحث ديگرى است؛ اما در مجموع، پس از فروپاشى سلسلۀ عباسيان، امپراطورى عثمانى نماد خلافت در انديشۀ اهل سنت بود.(3) امپراطورى عثمانى (1299-1922) در اوج اقتدار خود در قرن شانزدهم، مناطق آسياى صغير، بيشتر خاورميانه، قسمت هايى از شمال آفريقا، قسمت جنوب شرقى اروپا تا قفقاز را شامل مى شد. قلمرو رسمى حكومت عثمانى در اوج قدرت به 6/5 ميليون كيلومتر مربع مى رسيد.(4) هرچند سلسلۀ عثمانى داراى مشكلات بسيارى از قبيل تعصبات شديد مذهبى بود، اما براى جهان تسنن، نمونۀ آرمانى حكومت تلقى مى شد و رنگى از تقدّس داشت. در اوايل قرن بيستم، به ويژه بعد از جنگ جهانى اول (1914-1918) با توطئه ها و ترفندهاى استعمار و همكارى برخى از دولت هاى اسلامى مانند آل سعود، زمينه هاى انحطاط اين امپراطورى چهارصدساله فراهم شد.(5) اضمحلال سلسلۀ عثمانى پيامدهاى مختلفى را براى جهان تسنن به همراه داشت.

ص: 42


1- . ر. ك: داود فيرحى، نظام سياسى و دولت در اسلام، ص 32-39.
2- . همان، ص 32.
3- . براى اطلاعات بيشتر نسبت به چگونگى استقرار منصب خلافت در سلسلۀ عثمانى، ر. ك: حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 99-127.
4- . براى آشنايى با امپراطورى عثمانى و تاريخ آن، ر. ك: احمد اسماعيل ياغى، دولت عثمانى از اقتدار تا انحلال، ترجمۀ رسول جعفريان، پژوهشكدۀ حوزه و دانشگاه، 1389.
5- . ر. ك: سيدمهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى و وهابيت، تبارشناسى وهابيت، ج 1.

از يك طرف در پايتخت سلطنت عثمانى، كه تركيۀ امروز است، نظامى كاملاً مخالف با انديشه سلاطين عثمانى شكل گرفت و از طرف ديگر، استعمار غرب با استفاده از خلأ قدرت و تكه تكه شدن كشورهاى اسلامى، به وسيله قدرت نظامى، كشورهاى اسلامى را تصرف كرد و عصر جديد استعمار را رقم زد. آخرين ميخ ها بر تابوت امپراطورى عثمانى در سال 1922 ميلادى زده شد و طومار اين سلسله پير در هم پيچيده شد.

مهم ترين تأثيرى كه فروپاشى امپراطورى عثمانى بر جهان تسنن داشت، بحران مشروعيت و نظام سياسى بود. در اينجا اين پرسش مطرح مى شد حال كه نهاد خلافت از ميان رفته است، چه بايد كرد؟ و چه مدل و نظام سياسى مى تواند جايگزين آن شود؟ مشكلى كه در برابر انديشمندان اهل سنت رخ نمود، بحران مشروعيت بود. آيا نهاد خلافت بايد احيا مى شد؟(1) و يا نظام جديدى جاى آن را مى گرفت؟ پرسش دوم خود منشأ پرسش هاى ديگر بود. چه نظامى صلاحيت جايگزينى داشت؟ مشروعيت آن از كجا تأمين مى شد؟ و ده ها پرسش ديگر كه از دل اين پرسش بيرون مى آمد.

در اين ميان، واكنش هاى مسلمانان به فروپاشى امپراطورى عثمانى يكسان نبود. تركان كه بار مسؤوليت خلافت بر دوششان سنگينى مى كرد و به گفته كمال مصطفى، تمامى هزينه هاى آن را متحمل مى شدند به تعبير كمال مصطفى ساير مسلمانان فقط در حد تعريف و تكريم از عثمانى ها حمايت مى كردند از اين رويداد استقبال كردند.(2)

ص: 43


1- . در اين زمينه كنفرانسى در سال 1926 در قاهره براى آينده خلافت برگزار گرديد.
2- . حميد عنايت، انديشۀ سياسى در اسلام معاصر، ص 102.

بسيارى از اعراب ناسيوناليست كه خلافت را صرفاً حق اعراب مى دانستند، نيز از فروپاشى آن چندان ناراحت نشدند و به دنبال تشكيل خلافت عربى افتادند.(1) اما مسلمانان شبه قاره به عنوان بزرگ ترين كانون جمعيتى مسلمان، نسبت به سايرين به عثمانى ها وفادارتر بودند.(2) حتى هيأتى عالى رتبه از سوى مسلمانان هند براى مذاكره با كمال مصطفى براى ابقاى خلافت، به تركيه سفر كرد(3) كه نتيجه اى در بر نداشت. هندى ها حتى در دفاع از خلافت «جنبش خلافت» را در سال 1919 ميلادى به راه انداختند كه وظيفه آن، دفاع از خلافت عثمانى بود.(4)

اما در جهان شيعه، نهاد خلافت عثمانى، مشروعيت نداشت كه اين امر ريشه در مبانى اعتقادى نظريۀ سياسى (انتصاب) شيعه داشت. شيعه معتقد است كه تشكيل حكومت صرفاً در اختيار پيامبر صلى الله عليه و اله و پس از او امام است و در عصر غيبت نيز ولى فقيه كه مأذون از سوى امام معصوم است، مى تواند به تشكيل حكومت اقدام كند. طبق اين نظريه، تمامى حكومت هايى كه اين ويژگى را ندارند، مشروعيت ندارند.

بنابراين در عمل، هر دو گروه مسلمانان (شيعه و سنى) با مشكل مشروعيت روبرو بودند. اهل سنت با از ميان رفتن نظام سياسى خلافت و شيعه نيز كه اعتقاد به غصب خلافت توسط حاكمان غاصب را داشت،

ص: 44


1- . عبدالرحمن كواكبى، ام القرى در محمد عماره (گردآورنده)، الاعمال الكامله، ص 356-358.
2- . ر. ك: سيد مهدى عليزاده موسوى، انديشۀ سياسى كلامى سيد ابوالاعلى مودودى، پايان نامه سطح چهار حوزه علميه قم.
3- . پى هاردى، مسلمانان هند بريتانيا، ص 259.
4- . براى آشنايى با جنبش خلافت، ر. ك: مشير الحسن، مذهب و سياست در هندوستان: جنبش خلافت و علما، در جنبش اسلامى و گرايش هاى قومى در مستعمره هند، ترجمه احمد لاهوتى.

در يك موضع قرار داشتند؛ هرچند از نظر مبنا ديدگاهى كاملاً متفاوت داشتند.

پايان استعمار كهن و خلأ نظريه

از سال هاى پايانى نيمه اول قرن بيستم، دوران استعمارستيزى و پايان عصر استعمار كهن آغاز شد. به سبب رشد بينش سياسى كشورهاى تحت استعمار و هزينه هاى بالاى حضور مستقيم براى كشورهاى استعمارگر و آغاز شكل جديد استعمار كه همان استعمار نوست، كشورهاى اسلامى، استقلال سياسى خود را به دست آوردند.

اما استقلال سياسى به معناى گام نهادن در مسير رشد و توسعه نبود. استعمار تا آنجا كه توانسته بود، منابع اين كشورها را به يغما برده و براى بقاى خود، در استضعفاف و عقب نگه داشتن كشورهاى مستعمره، از هيچ تلاشى دريغ نكرده بود. بنابراين هرچند مسلمانان كشورهاى اسلامى غروب استعمار را جشن گرفتند، اما پس از مدتى بار ديگر در دام انديشه هاى غير اسلامى و به دنبال آن، مشكلات گرفتار شدند؛ زيرا هيچ يك از كشورهايى كه به استقلال سياسى رسيدند، برنامه مشخصى براى آيندۀ خود نداشتند و نخبگان آنها نيز با آموزه هاى اسلامى بيگانه و ناآشنا بودند.

چنين شرايطى موجب شد كه مدل هاى مختلفى براى رشد و توسعه از سوى كشورهاى اسلامى به كار گرفته شود كه در نهايت، تمامى اين مدل ها به بن بست و ناكامى رسيد و راه را براى بازگشت مجدد اسلام و پويايى بيدارى اسلامى هموار ساخت.

در مجموع، به دنبال فروپاشى امپراطورى عثمانى و سپس پايان عصر استعمار كهن، مسلمانان در انتخاب مسيرى براى پيشرفت، الگوهاى

ص: 45

متفاوتى را به كار گرفتند. البته اين الگوها ممكن است در زمان هاى خاصى توسط يك كشور به كار گرفته شده باشد؛ چنانكه در تونس «حبيب بورقيبه» در مقطعى گرايش سوسياليستى پيدا مى كند و در مقطعى كاملاً غرب گرا مى شود؛ اما با اين حال، مى توان چند الگوى مشخص را در كشورهاى اسلامى مشاهده كرد.

جهان اسلام و تجربه هاى ناكام

همان گونه كه گفته شد، بحران مشروعيت از يك سو و خلأ نظريه از سوى ديگر سبب شد، نوعى سردرگمى و حيرت بر جهان اسلام سايه افكند. اين واقعيت كه چگونه مى توان كشورى را كه سال ها مستعمرۀ مستقيم و يا غير مستقيم كشورهاى قدرتمند غربى بوده است از ورطۀ فلاكت و بدبختى نجات داد، پرسشى بود كه فكر مسلمانان را به خود مشغول ساخت و در پاسخ به اين پرسش راه حل هايى ارائه شد كه از آنجا كه ريشه در تعاليم اسلامى نداشت، نه تنها موجب رشد و توسعۀ كشورهاى اسلامى نشد، بلكه وابستگى، فقر و انحطاط را بيش از پيش دامن زد.

آنچه در دهه هاى پايانى قرن بيستم و دهه اول قرن بيست و يكم اتفاق افتاد، اثبات ناكامى و ناكارآمدى اين راه حل ها بود. واقعيتى كه سبب شد، گفتمان بيدارى اسلامى در جهان فراگير شود و تمامى ملت هاى اسلامى، با يقين به ناكارآمدى نظريه هاى غير اسلامى، با تمام وجود به اسلام گرايى روى آورند.

در زير به برخى از تجربه هاى ناكام كشورهاى اسلامى اشاره مى شود:

ص: 46

غرب گرايى

در اينجا غرب گرايى به معناى دنباله روى بى قيد و شرط از غرب و رها كردن انديشه اسلامى است. رهبران يا دولت هايى كه روش غرب گرايى را پيش گرفتند، به جاى پرداختن به زيرساخت ها و عوامل اصلى رشد و توسعه غرب، به پيروى از ظواهر و نمادهاى تمدن غرب پرداختند.

سابقه غرب گرايى در كشورهاى اسلامى به فروپاشى امپراطورى عثمانى بازمى گردد. اينكه چگونه پايتخت امپراطورى اسلامى كه تمامى جهان اسلام را هدايت و كنترل مى كرد، تبديل به مركز مخالفت با اسلام گرديد، خود نيازمند تحقيق ديگرى است.

جالب آنكه رهبرانى كه رويكرد غربى افراطى پيش گرفته اند، ابتدا خود را اسلام گرا و متدين معرفى مى كردند و مردم نيز به سبب همين ويژگى به سوى آنها جذب مى شدند و بعد از به قدرت رسيدن، غرب گرايى را پيش مى گرفتند. چنين وضعيتى، در مورد رضا خان نيز قابل مشاهده است.

كمال مصطفى با مهارت فراوان توانست خود را به عنوان مجاهدى كه قصد آزاد كردن سرزمين و خلافت اسلامى را از تسلط صليبيان كافر دارد به علما، انديشمندان، روشنفكران، نظاميان و تودۀ مسلمان آناطولى بشناساند. آوازۀ اين منجى مسلمان به مرزهاى آناطولى محدود نشد، بلكه بسيارى را در سرزمين هاى دور و نزديك اسلامى تحت تأثير قرار داد، تا آنجا كه اقبال لاهورى در سال 1922 ميلادى غزلى در مدح او تحت عنوان «خطاب به مصطفى كمال پاشا» سرود.

اما هنگامى كه وى به قدرت رسيد، وضعيت كاملاً دگرگون شد و ماهيت غرب گراى وى آشكار گرديد. به همين سبب از محبوبيت مصطفى كمال در جهان اسلام به سرعت كاسته شد. سروده هاى اقبال در

ص: 47

جاويدنامه كه در سال 1932 ميلادى منتشر شد و آخرين كتاب او، ارمغان حجاز، دربارۀ مصطفى كمال و تحولات عثمانى، حكايت گر زوال اين محبوبيت است.

مصطفى كمال براى رشد و توسعۀ تركيه روش غرب گرايى را برگزيد. روشى كه هرگز با روحيات مردم مسلمان تركيه همخوانى نداشت. وى در يكى از سخنرانى هايش مى گويد:

اى مرده باد عاطفه، اى دور باد تعصبات كهنۀ دينى و احساسات و غيرت هاى فرسودۀ قديمى! من خود را به نام پهلوان شرق و قهرمان اسلامى معرفى نخواهم كرد. من در مقابل غرب مقاومت نخواهم ورزيد. همانا آنچه را كه بايد از مبارزه با غرب بكشيم، كشيديم. من با مسيحيت مخالفت و معارضه نخواهم كرد. چندين قرن به اين كار شوم پرداختيم، تا تعصب غرب بيدارشد و آنها را براى هميشه به استعباد و اذلال ما وادار كرد. صداقت و مماشات با غرب امرى است كه از آن گريزى نيست. دين ما فقط عبارت است از مماشات؛ و هم قدمى با غرب در تمدن و اختراعات. علوم غربى دين خداست و عن قريب از معالم و مظاهر آن، قسمت هايى را كه باعث تحريك عداوت و تعصب غرب است محو خواهم نمود. اى مرده باد جامعه شيوخ متعصب جاهل... اى دور باد خلافت!... دين در بين من و خداى من است... و اما دنيا در بين من و غرب است و تا زنده ام دين و دنياى خود را از هم جدا مى كنم. اين رساله و دستور من است كه براى دنيا عموماً و براى شرق مخصوصاً منتشر مى نمايم.

آتاتورك تقويم سنتى (هجرى قمرى) را به تقويم ميلادى، و ايام تعطيل رسمى هفته را از جمعه به شنبه و يكشنبه تغيير داد. زنان به كشف حجاب تشويق شدند و حجاب در مجامع و دواير رسمى ممنوع شد و پوشش غربى نيز براى مردان اجبارى گرديد. مصطفى كمال دربارۀ

ص: 48

تغيير اجبارى پوشش مى گويد: «ما تنها لباسى كه بايد بپوشيم لباس دولتى و بين المللى است كه تمام ملل متمدن مى پوشند و به زودى كت و شلوار و يقه و كراوات و كلاه كپ و بالأخره رونكوت و ژاك و فراك بايد لباس عمومى ما شود. اگر در ميان شما كسى باشد كه به اين مايل نباشد، او را كودن خواهم خواند. بديهى است وقتى لباس ما با لباس غرب مخالف باشد، از آنها عقب خواهيم ماند و نمى توانيم با آنها همدوش شويم». به دستور او قوانين اسلامى از حقوق قضايى حذف گرديد، زبان عبادت به تركى برگردانده شد و حتى اذان گفتن به زبان قرآن ممنوع گرديد. «سليمان آتش» يكى از محققان و مترجمان معروف قرآن كريم به زبان تركى، در بيان خاطره اى از آن روزگار گفته است:

در ايام ممنوعيت اذان گفتن به زبان عربى من كودك بودم، مردم ده ما ديده بانانى بر معابر ورودى ده گمارده بودند تا امنيت براى اذان گفتن به زبان عربى مهيا شود و مؤذن برفراز مناره به عربى اذان مى گفت. ديده بانان موظف بودند به محض رؤيت ژاندارم ها به مؤذن علامت بدهند تا به سرعت اذان را به تركى برگرداند. اين وضعيت مختص ده مزبور نبود و در بسيارى از روستاها چه براى اذان و چه براى مجالس وعظ و تدريس قرآن معمول بوده است.(1)

با تغيير نظام آموزشى، دروس معارف اسلامى، زبان عربى و زبان فارسى از نظام آموزشى حذف شد. هر گونه تظاهر اسلامى ممنوع و تكايا، زاويه ها و خانقاه ها بسته شد و طريقت هاى صوفيه ممنوع گرديد. پوشيدن قبا و برسرگذاشتن عمامه جز براى ائمۀ مساجد و آن هم فقط در فضاى مساجد، به استثناى مراسم تشييع جنازه ممنوع گرديد. رسم الخط اسلامى منسوخ و رسم الخط لاتين رايج شد.(2)

ص: 49


1- . Bernard Lewis , The emergence of modern Turkey, 2nd ed., London 1968, P.265-279.
2- . Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge 1991, P.251.

البته اسلام ستيزى و غرب گرايى كمال مصطفى در جامعۀ ترك هرگز بدون مقابله نبوده است. افرادى همانند شيخ سعيد پالوى، محمد عاطف افندى، عطف خوجه و... كسانى هستند كه در برابر غرب گرايى و لائيسم كمال مصطفى ايستادند و جان خود را در اين راه فدا كردند.

نمونه مشابه غرب گرايى در اين دوره را در ايران مشاهده مى كنيم. رضاخان نيز همانند كمال مصطفى، روش تظاهر به اسلام را براى به قدرت رسيدن انتخاب كرد و خود را فردى دوستدار اهل بيت عليه السلام معرفى نمود، اما هنگامى كه به قدرت رسيد، روش همفكر خود كمال مصطفى را به كار گرفت. غرب گرايى رضاخان و پس از او محمد رضا در سه محور خلاصه مى شد: باستان گرايى، اسلام ستيزى و غرب گرايى. هدف از تفاخر به گذشته ايران باستان، نابودى هويت اسلامى ايرانيان و ساختن هويتى جديد بود و اسلام ستيزى نيز در همين راستا دنبال مى شد. كشف حجاب، متحدالشكل كردن لباس ها، ممنوعيت لباس دينى و ده ها فعاليت ديگر در اين عرصه انجام شد و پايان اين راه نيز غرب گرايى بود كه در وابستگى شديد محمد رضا در طول حكومت 37 ساله اش، رخ نمود.

همچنين مسير غرب گرايى را مى توان در شخصيت «حبيب بورقيبه» در تونس نيز مشاهده كرد. بورقيبه كه سابقه اى طولانى در مبارزه با استعمار فرانسه داشت و سال ها در زندان و تبعيد به سر برد، پس از رسيدن به قدرت، تغيير مسير داد و راه غرب را برگزيد و همانند مصطفى كمال عمل كرد. عليرغم اينكه وى استعمار غرب را با پوست و خون خود درك كرده بود، اما اعتقاد داشت اروپا بهترين الگو براى سازندگى و ترقّى ملت هاى در حال توسعه است و دولتمردان جهان

ص: 50

سوم، به ويژه در زمينۀ اقتصادى، بايد از اقتصاد غرب الگوبردارى كنند.(1) ايجاد نظام آموزشى غربى در سال 1958، جلوگيرى از آموزش اسلامى، ترويج بى حجابى، دعوت مردم تونس به روزه نگرفتن در ماه رمضان و اعلام روز يكشنبه به عنوان روز تعطيل رسمى، از جمله اقدامات ضددينى بورقيبه بود.(2) با توجه به روحيۀ اسلام ستيزى و غرب گرايى بورقيبه، اسلام گرايان هميشه وى را سكولار و ضددين دانسته و او را شاگرد كوچك آتاتورك به شمار مى آورند.(3) البته بورقيبه در بسيارى موارد شيفتگى خود را به آتاتورك نشان مى داد و حتى در برخى سخنرانى ها اظهار مى داشت كه آتاتورك الگوى او در دوران جوانى بوده است.

غرب گرايى با شدت و ضعف در ساير كشورهاى اسلامى نيز مشاهده مى شود كه اگر تمامى مظاهر غرب گرايى در آنها وجود ندارد، اما جلوه هايى از آن وجود دارد.

فرجام غرب گرايى

اشاره

غرب به سبب رشد مادى و تكنولوژيكى خود، همواره قبله بسيارى از روشنفكران جهان اسلام بوده است؛ در حالى كه كشورهاى خودى به سبب عقب ماندگى و استعمار، وضعيت اسفناكى داشتند. غرب غرق در نعمت بود و در اوج پيشرفت مادى قرار داشت. روشنفكران و حاكمان كشورهاى اسلامى نيز به جاى انديشه و تفكر در مبانى و زمينه هاى

ص: 51


1- . ماهر تريمش، «تاريخى و الايديولوجى فى خطاب النخبة السياسية بتونس: مثال الحبيب بورقيبة»، در الحبيب بورقيبة و انشاء الدولة الوطنية: قراءات علمية للبورقيبية، اعداد عبدالجليل تميمى، ص 62.
2- . عبدالمجيد تراب زمزمى، تونس... فى مواجهة التضليل، قسم دو، ص 126-127.
3- . ر. ك: لطفى حَجِّى، بورقيبة و الاسلام: الزعامة و الامامة، ص 15-40.

پيشرفت غرب، تقليد كوركورانه و حقارت آميز از فرهنگ غرب را در پيش گرفتند، كه به برخى به اجمال اشاره شد. اما على رغم وابستگى حاكمان و روشنفكران وابسته به غرب، هرگز چراغ اسلام و اسلام گرايى در كشورهاى اسلامى خاموش نشد؛ هرچند در ظاهر آموزه هاى آن در جامعه حاكم نبود، اما در اعماق وجود توده هاى مردم، عشق به اسلام وجود داشت.

پروژۀ غرب گرايى در هيچ يك از كشورهاى اسلامى، موفق نبود؛ زيرا با گذشت زمان، رفته رفته، ضعف ها و مشكلات اساسى تمدن غربى رخ نمود و از سوى ديگر دنياى غرب نشان داد، هرچند كشورهاى اسلامى با تمام وجود بكوشند خود را غربى كنند، اما غرب هرگز حاضر به پذيرفتن آنها نيست و همچنان به آنها به عنوان بازار مصرف و جوامع حقير مى نگرد و همواره به دنبال حفظ سيادت خود است.

الف) غرب و چالش هاى درونى

غرب گرايى در قرن بيستم و سپس بيست و يكم با چالش هاى جدى بسيارى در حوزۀ محتوا روبرو شد.

يكى از مهم ترين مشكلات تمدن غربى، بحران اخلاق بود كه نه تنها مدرنيزم نتوانست راه حلى براى آن بيابد، بلكه با مبناى اومانيستى،(1) مشكلات انسان مدرن را دو چندان كرد. فردگرايى(2) مفرط، انسان را به حيوانى كه تنها در پى سود و استفاده شخصى است و براى رسيدن به اين سود، از هيچ ظلم و ستمى بر همنوع خود دريغ نمى كند، تبديل كرد.

سيد قطب با توصيف جامعۀ غربى و هنجارهاى حاكم بر آن، جهان امروز را جهانى جاهلى معرفى مى كند كه در بسيارى از عرصه ها از جامعۀ جاهلى قبل از اسلام بدتر است.(3) اگر قبل از اسلام، جنگ و

ص: 52


1- . Omanism.
2- . Individualism.
3- . سيد قطب، جاهليت قرن بيستم، ترجمۀ سيد صدر الدين بلاغى، 1360 ش.

خونريزى بر جامعه حاكم بود، در قرن بيستم نيز به سبب جنگ افزارهاى ساخته شده توسط جهان غرب، در جنگ جهانى اول و دوم مجموعاً بيش از 65 ميليون نفر كشته شدند. تجارت تسليحات در كنار تجارت مواد مخدر، پرسودترين تجارت در دنياى مدرن است. اگر در جامعۀ جاهلى قبل از اسلام، فساد به دزديدن دختران قبايل و يا زنده به گور كردن دختران خلاصه مى شد، در قرن بيستم، تجارت سكس در رديف پردرآمدترين تجارت ها، قرار گرفت و كودكان به عنوان برده هاى جنسى از كشورهاى فقير به سوى كشورهاى اروپايى تجارت مى شوند و طبق آمار جهانى، سالانه بيش از يك ميليون كودك وارد تجارت سكس مى شوند.(1) بنابراين اين بهشت موعودى كه روشنفكران غرب گرا از آن سخن مى گفتند، جز سرابى بيش نبود و رفته رفته دامنۀ معضلات تمدن غربى آشكارتر شد.

همچنين تمدن غربى با اوج رشد مادى، هرگز براى انسان، امنيت و آسايش را به همراه نداشته است. رشد عرفان هاى كاذب در كشورهاى غربى نشانگر بى هويتى، ناامنى و تشويش روحى انسان غربى است.

حال اين پرسش مطرح مى شود كه با توجه به اين مشكلات اساسى، چگونه غرب مى توانست براى مسلمانان كه عمرى مشكلات اساسى را تحمل كرده بودند، نويدبخش آرامش و آسايش باشد؟!!

ب) كارنامۀ غرب در كشورهاى اسلامى
اشاره

غرب گرايى، در حوزه عمل هرگز نتوانست باعث رشد و توسعه كشورهاى اسلامى شود. از آنجايى كه غرب گرايى در تركيه پروژه اى ناكام بود، كمال مصطفى كوشيد، با هدف نزديك كردن اين كشور به دنياى غرب نظام لائيسم و حكومت سكولار را حاكم كند، و به همين

ص: 53


1- . Unicef, Child Protection, wysiwyg: -47- http:--www. unicef.org/ programme/cprotection/traf.htm,p. 1.

سبب نيز تمامى ارزش هاى جامعۀ خود را فدا كرد. اما پس از نيم قرن كه از انديشۀ غرب گرايى كمال مصطفى و پيروان او مى گذرد، هرگز اروپا و غرب، تركيه را به عنوان كشورى همتراز خود نپذيرفته است. شاهد بر اين مدعا تلاشى است كه تركيه سال ها براى عضويت در اتحاديه اروپا كرده است و هنوز اروپا در قالب 35 فصل شرايطى را پيش روى تركيه قرار داده كه روح آنها اسلام زدايى از جامعه مسلمان تركيه است. از سوى ديگر، اتباع ترك در دو كشور آلمان و فرانسه بسيار زيادند، اما همواره با تحقير و به عنوان شهروند درجۀ دوم در اين كشورها مواجه مى شوند.

شكست الگوى غرب گرايى در تركيه دو علت داشت: يكى ناكارآمدى انديشۀ مدرن در تأمين سعادت انسان و ديگرى سير قهقرايى تركيه در مسير رشد و توسعه در تلاش براى نزديكى به غرب. غرب در سال هاى جنگ سرد، از تركيه فقط براى مقابله با نفوذ شوروى، استفاده ابزارى كردند و همان گونه كه گفته شد، هرگز ترك ها را به عنوان انسان هايى هم رديف خود نپذيرفتند.

چنين وضعيتى، تركان را بار ديگر به سوى اسلام سوق داده است. پيروزى حزب عدالت و توسعه در اين كشور، نمايانگر رشد اسلام گرايى در اين كشور است.

البته نبايد فراموش كرد كه سرچشمه جريان اسلام گرايى در تركيه از درون مردم اين كشور است؛ هرچند گاه رهبران اين حزب خود آب در آسياب دشمن مى ريزند (مانند امضاى ايجاد سپر موشكى در خاك تركيه) اما بى شك محبوبيت آنان در ميان مردم تركيه به سبب رويكرد اسلام گرايانۀ آنان است.

ص: 54

با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران طومار غرب گرايى پيچيده شد. انقلاب اسلامى ايران پاسخى محكم، در برابر غرب گرايى نظام ستمشاهى بود.

هرچند در تونس در عصر حبيب بورقيبه تلاش هاى بسيارى توسط اسلام گرايان صورت گرفت و تعداد بسيارى از مردم نيز در مبارزات اسلام گرايى كشته شدند، اما زنگ پايان غرب گرايى بورقيبه و پس از وى «بن على» در سال 2011 ميلادى توسط مردم نواخته شد.

برخى از عوامل شتاب زا نيز به انزواى غرب گرايى در جهان اسلام كمك شايانى كرد؛ از جمله حملۀ كشورهاى غربى به رهبرى امريكا به عراق و افغانستان و اذعان بوش به آغاز دوبارۀ جنگ هاى صليبى، تنفر و بيزارى مسلمانان را از غرب و غرب گرايى دو چندان كرد.

همچنين دفاع بى قيد و شرط امريكا از رژيم صهيونيستى و تأييد جنايت هاى اين رژيم، به ويژه در جنگ هاى 33 روزه و حملات به غزه، به موج امريكاستيزى در ميان مسلمانان دامن زده است.

در سال جارى نيز افول اقتصادى غرب - كه مهم ترين ويژگى آن بود - و شكست پى در پى بنگاه هاى اقتصادى و بورس هاى وابسته به غرب، و بحران شديد بدهى ها كه امريكا را بدهكارترين كشور دنيا معرفى كرد، هيبت اقتصادى غرب را در هم شكست و مسلمانان دريافتند كه نه تنها در حوزه اخلاق، بلكه در حوزه اقتصاد نيز جهان غرب بسيار آسيب پذير است.

1. كمونيسم و سوسياليسم

يكى ديگر از گرايش هاى موجود در جهان اسلام، گرايش به كمونيسم و سوسياليسم بود، كه توسط استعمار شرق (شوروى) به كشورهاى اسلامى

ص: 55

تحميل مى شد. انديشۀ كمونيسم كه بر پايۀ قرائتى از انديشه «كارل ماركس» آلمانى است، نويد جامعه اى اشتراكى و بدون طبقه را به كشورهاى پيرامونى خود مى داد كه در آن عدالت و توسعه در كنار يكديگر جامعه را به سعادت برساند.

كشورهايى مانند مصر، افغانستان، ليبى، سوريه و عراق در مقاطعى از تاريخ خود نگاهى به شرق داشتند. وابستگى به امپرياليسم شرق و شيوع آموزه هاى وابسته به گرايش چپ در اين كشورها، پيوندى ميان آنها و بلوك شرق ايجاد كرد، ولى نه تنها براى آنها توسعه اى به بار نياورد كه هستى آنان را نابود كرد.

در مورد فرجام قرائت كمونيستى و سوسياليستى در كشورهاى اسلامى، نيازى به توضيح نيست؛ زيرا همان گونه كه امام (ره) پيش بينى كرده بودند استخوان هاى انديشۀ ماركسيسم، به شدت خورد شد و امروز بقاياى اين انديشه را بايد در موزه ها يافت.

شرق گرايى براى جهان اسلام، جز فلاكت و بدبختى چيزى به بار نياورد و استعمار شرق - شوروى سابق - از كشورهاى اسلامى به عنوان اهرمى در برابر جهان غرب بهره مى برد و فقر و فلاكت را براى آنان به ارمغان آورد.

2. ناسيوناليسم

جوامع اسلامى با فروپاشى امپراطورى عثمانى، رفته رفته در قالب دولت - ملت ها(1) قوام يافتند و ويژگى هاى نژادى و قوميتى آنان، ملاك تقسيم بندى آنان گرديد. نه تنها اصل مليت گرايى و عشق به وطن ناپسند نيست، بلكه در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و اله حب وطن از ايمان شمرده شده

ص: 56


1- . Nation-state.

است. اما از نظر اسلام هنگامى كه مليت گرايى، موجب توهّم برترى بر ساير ملل گردد و عامل تفاخر شود، ناپسند است؛ چه اينكه اسلام به جاى نژاد و ملت از واژۀ «امت» استفاده مى كند. «امت» واژه اى است كه دين را عامل اشتراك معرفى مى كند؛ چنانچه قرآن كريم مى فرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ »(1)

كمال مصطفى آتاتورك در تركيه و رضاخان در ايران، كوشيدند نژاد و مليت را جايگزين هويت اسلامى كنند. پان تركيسم كمال مصطفى و باستان گرايى رضاخان، راهكارهاى رسيدن به اين هدف بودند. آنان با كنارزدن هويت اسلامى، كوشيدند علايق ملى و نژادى را جايگزين كنند. اما جريان ديگرى كه در برابر اين دو جريان شكل گرفت، نوعى ناسيوناليسم يا مليت گرايى عربى بود. الگوى ناسيوناليسم عربى بعد از جنگ جهانى اول، توسط برخى روشنفكران عرب مطرح شد.(2) در اين ميان، برخى كوشيدند بين تعلقات عربيت و اسلام، رابطه اى ايجاد كنند و دين اسلام را ذاتاً دينى - عربى قلمداد كنند.(3) و اين گونه با تحريك احساسات عربيت، زمينه هاى اعتلاى جامعۀ عرب را فراهم سازند. جريان هاى پان عربيسم در جهان اسلام همچنان ادامه يافت تا جايى كه برخى دولت عثمانى را غاصب خلافت مى دانستند و اعراب را وارث حكومت قلمداد مى كردند.

اوج جريان ناسيوناليسم عربى در عصر ناصر - رئيس جمهور مصر - شكل گرفت. جمال عبدالناصر، به همراه گروهى از افسران كه انقلاب ژوئيه 1952 ميلادى را آفريدند، بنيان فكرى خود را بر اساس بينش ناسيوناليسم عربى استوار كردند. دانشگاه الازهر نيز به جاى مخالفت با

ص: 57


1- . حجرات، 13.
2- . حميد عنايت، انديشۀ سياسى در اسلام معاصر، ص 199.
3- . عبدالرحمن البزاز، من وحى العروبة، ص 199.

اين ايده، خود مروّج انديشه ناصر شد و از موجوديت عرب - كيان العروبه - سخن گفت.(1) شايد علماى الازهر مى پنداشتند رهيافت ناسيوناليستى، راهكار مناسبى براى برون رفت از مشكلات جهان اسلام باشد. الازهر در اين عرصه تا آنجا پيش رفت كه ميان اسلام و عروبت از يك سو و بين عروبت و انسانيت از سوى ديگر، رابطۀ تساوى برقرار كرد.(2)

جريان ناسيوناليستى كه توسط جمال عبدالناصر آغاز شده بود، توانست بر بخش عظيمى از جهان عرب سايه افكند. اينك كشورهاى خسته از رنج هاى مداوم، با شعار عروبه، در اين انديشه بودند كه مى توان با اين الگو، ميان كشورهاى اسلامى و حداقل عربى اتحاد ايجاد كرد و دشمنان را به زانو درآورد، اما نكته اى را كه فراموش كرده بودند، اين بود كه به جاى تكيه بر دين بر مليت تكيه كرده بودند.

از نظر عملى، ناسيوناليسم ناصرى در جنگ هاى اعراب و اسرائيل، به اوج خود رسيد. به طور مشخص چهار جنگ (1948، 1956، 1967، 1973) ميان اعراب و اسرائيل به رهبرى مصر و سوريه شكل گرفت كه جز در يك مورد كه موفقيت جزئى داشتند در بقيه موارد اعراب شكست خوردند.

اما آنچه بيش از همه اهميت داشت، جنگ شش روزه در سال 1973 ميلادى بود. در اين جنگ، جمال عبدالناصر با شعار ناسيوناليسم عربى، توانست كشورهاى سوريه، عراق و اردن را براى جنگ با اسرائيل همراه خود كند. تكيه گاه اصلى ايدئولوژيك اعراب، مسأله ناسيوناليسم و مليت گرايى بود. و اين امر در ابتدا روحيۀ اعراب را به شدت بالا برده بود. اما جنگ شش روزه كه به گفته بسيارى در همان روز اول تكليفش مشخص

ص: 58


1- . مجله الازهر، دوره بيست و چهارم، 1952، ص 145-147.
2- . حميد عنايت، انديشۀ سياسى در اسلام معاصر، ص 212.

شده بود، عليرغم شعارهاى پر زرق و برق ناصر، موفقيتى در پى نداشت و بر عكس، بسيارى از سرزمين هاى اعراب را نيز از دستشان خارج كرد.

هرچند شكست خفت بار اعراب در اين جنگ، خسارات مادى بسيارى را به وجود آورد و سرزمين هاى بسيارى را از دست آنان خارج كرد، اما در حوزۀ نظرى نيز، الگوى ناسيوناليسم را با چالشى جدى روبرو ساخت؛ چراكه شعار ناسيوناليسم نتوانسته بود، پيروزى را عليرغم برترى عددى اعراب بر اسرائيل، رقم بزند.

جالب آنكه در ميان توده هاى عرب، نكته ديگرى نيز مطرح شد و آن اينكه علت شكست اعراب عليرغم تعداد بسيار نيرو، اتكا به قوميت و مليت گرايى به جاى اسلام بود و علت پيروزى اسرائيليان در جنگ، اتكا به دين و مذهب بود.

امام محمد غزالى، از انديشمندان اخوان المسلمين مصر مى گويد:

اسرائيلى ها مى توانستند كشورشان را جمهورى يهود يا اتحاد سوسياليستى يهود بنامند؛ همان طور كه همسايگان عربشان كشورهايشان را به نام خاندان هاى حاكم بر آن مملكت «مملكت متوكلى يمن» يا «اردن هاشمى» يا «عربستان سعودى» ناميده اند. ولى آن را اسرائيل ناميدند كه نماد تعلق آنان به دين و مواريثشان و احترامشان به ارزش هاى مقدسشان است. يهوديانى كه اين كار را كرده اند خداوند علم و ثروتند، و رهبران سياست و اقتصاد، و از ميان آنان كسانى بوده اند كه در شكافت هسته اتم و بسيارى اختراعات دست داشته اند. مع الوصف در انتساب خود به دينشان خجالت نكشيده اند و از واجبات آن تن نزده اند.(1)

شكست اعراب در برابر اسرائيل، پايانى بود بر داستان تلخ عروبت و ناسيوناليسم به جاى اسلام. با اين شكست، انديشۀ ناسيوناليسم همانند

ص: 59


1- . محمد الغزالى، من هنا نعلم، ص 38.

ساير انديشه ها به محاق رفت. انديشۀ ناسيوناليسم ايرانى و يا پان تركيسم هم كه ريشه در انديشه غرب گرايى داشت، با انقلاب اسلامى ايران و موج اسلام گرايى در تركيه پايان يافت و زمينه براى رشد اسلام گرايى، فراهم گرديد. عامل شتاب اسلام گرايى كاميابى انقلاب اسلامى ايران در تشكيل حكومت اسلامى بر اساس آموزه هاى اسلامى بود.

3. اسلام گرايى

گفته شد كه انديشه هاى غرب گرايى، ناسيوناليسم، كمونيسم و سوسياليسم، در نظر و عمل در جهان اسلام با شكست مواجه شدند. آنچه در اين تحولات اهميت دارد، اين واقعيت است كه شكست اين الگوها صرفاً در مقام نظر و انديشه نبوده، بلكه ملل مسلمان خود اين راه ها را رفته اند و با تمام وجود بطلان و ناكارآمدى آنها را تجربه كرده اند.

پس از ناكامى انديشه هاى مختلف در جوامع اسلامى، موج اسلام گرايى در جهان اسلام، فراگير شد. كانون محورى انديشه اسلام گرايى اين است كه: «انحطاط و ضعف مسلمين، به سبب پايبندى به معارف اسلامى نيست، بلكه به علت فراموش كردن آموزه هاى اسلام است».

به عبارت ديگر، شايد تا چند دهۀ قبل، علت عقب ماندگى مسلمانان اين گونه مطرح مى شد كه ديانت، مسلمانان را از قافلۀ رشد باز داشته است و اگر مسلمانان دين را حداقل در حوزۀ اجتماعى كنار بگذارند، مسير رشد و توسعه در برابرشان هموار خواهد شد. در حالى كه امروزه چنين ديدگاهى در ميان مسلمانان پذيرفته نيست و اين اعتقاد در ميان مسلمين جان گرفته است كه ريشه تمامى گرفتارى ها و عقب ماندگى مسلمانان در فراموش كردن آموزه هاى دين است و بازگشت به دين، تنها راه نجات از اين وضعيت اسف بار است.

ص: 60

فصل سوم: بيدارى اسلامى و عوامل شتاب زا

اشاره

چنانكه گفته شد، پيش فرض اين نوشتار، بر اين نظريه استوار است كه بيدارى اسلامى، واكنشى در قبال شكست الگوهاى غير اسلامى است كه در جهان اسلام شكل گرفت. مسلمانان با آزمون و خطاهاى متعدد و پرداختن هزينه هاى بسيار، به اين نتيجه رسيدند كه تنها بازگشت به اسلام، عظمت و اقتدار گذشته را برايشان به ارمغان خواهد آورد.

در پديده هاى اجتماعى، برخى عوامل، موجب تسريع در روند تحولات مى شوند. اين عوامل بسان كاتاليزورى عمل مى كنند كه بر سرعت تغييرات مى افزايند و روند حوادث را از حالت طبيعى خارج و به اهداف نزديك تر مى كنند كه در اصطلاح به آنها عوامل «شتاب زا» مى گويند.

«چالمرز جانسون»، از نظريه پردازان مشهور انقلاب، در كتاب تحول انقلابى، عوامل شتاب زا را يكى از مؤلفه هاى مهم رخداد انقلاب مى داند و در تعريف اين عوامل مى نويسد:

عوامل شتاب زا كه شامل آن دسته از عواملى است كه با ظاهر ساختن ناتوانى نخبگان در حفظ انحصار خود بر قوه قهريه، با توجه به ساخت نظام و گروه ارزشى، بروز انقلاب را ممكن و يا قطعى مى نمايد.(1)

از طرفى عوامل شتاب زا از نظر قوت، ضعف و اهميت در يك سطح نيستند و ممكن است عاملى بيش از ساير عوامل در شكل گيرى تحول اجتماعى نقش داشته باشد.

ص: 61


1- . چالمرز جانسون، تحول انقلابى، ترجمۀ حميد الياسى، ص 90.

اگر چه آغاز انقلاب ايران را بايد با ظهور امام در عرصۀ سياسى و معارضۀ ايشان با رژيم پهلوى در جريان لايحۀ انجمن هاى ايالتى و ولايتى در سال 41 و يا قيام 15 خرداد سال 42 دانست؛ اما عامل شتاب زاى انقلاب اسلامى ايران و بسيج مردمى عليه رژيم پهلوى به شكل آشكار و منسجم را بايد قيام مردم قم در 19 دى سال 56 دانست و وقايع بعدى را مى توان حلقه هاى اصلى اين واقعه پنداشت. ماهيت سازمان دهندگان، مكان هاى سازماندهى تظاهرات، شعارها و فاصلۀ زمانى خاص بين اعتراضات، همگى اين موضوعات را تأييد مى كنند.

اگر بيدارى اسلامى را يك فرايند تصور كنيم، بيدارى اسلامى حركتى است كه سابقه اى دويست ساله دارد و هر چه پيش مى آيد زوايا و ابعاد آن براى مسلمانان آشكارتر مى گردد.

با اين وجود به نظر مى رسد در سه دهۀ آخر قرن بيستم و دهۀ اول قرن بيست و يكم، عواملى به وجود آمد كه سرعت بيدارى اسلامى را دستخوش سرعتى مضاعف كرد تا آنجا كه برخى از اين عوامل را مى توان نقطه عطف يا آغازى ديگر براى بيدارى اسلامى برشمرد. در اينجا به طور خلاصه به برخى از اين عوامل اشاره مى شود.

الف) انقلاب اسلامى ايران، نقطه عطف بيدارى اسلامى

اشاره

اگر نگوييم، انقلاب اسلامى ايران، نقطه آغازين بيدارى اسلامى در قرن گذشته است، بى شك نقطه عطف بيدارى اسلامى است. برخى از ويژگى هاى انقلاب اسلامى ايران كه موجب تسريع در بلوغ بيدارى اسلامى در ميان مسلمانان شده عبارتند از:

ص: 62

1. دولت اسلامى به جاى اسلام دولتى در حوزه عمل

نخستين پيام انقلاب اسلامى براى جهان اسلام، امكان تشكيل حكومت اسلامى بود. چيزى كه غرب سال ها آن را محال مى دانست و پايان عصر حضور دين در سياست را فرياد مى زد. انقلاب اسلامى ايران نشان داد كه دين و به ويژه اسلام، مى تواند حكومت تشكيل دهد و جامعه اى را از نو بنياد كند.

«موريس باربيه» در تقسيمى نسبت به نوع حكومت ها در جهان اسلام آنان را به دو قسم تقسيم مى كند: اسلام دولتى و دولت اسلامى.(1) در اسلام دولتى كه به عقيدۀ وى در جهان اسلام مصاديق بسيارى دارد، دولت بر دين مسلط است و آن را كنترل مى كند. در اين نوع حكومت ها دولت به دين سازمان مى دهد و آن را به خدمت مى گيرد، بنابراين اسلام تابع دولت و ابزار سياست شده است.(2)

نكته ديگرى كه باربيه از آن غافل بوده و نقش مهمى در تشخص اسلام دولتى دارد، رهبرى آنهاست. در اين گونه حكومت ها، شخص حاكم يا رئيس حكومت با مبانى دينى آشنايى ندارد و علماى دين پيرو نهادى غير دينى هستند. چنين وضعيتى را مى توان در بيشتر كشورهاى عربى مشاهده كرد. حتى كشورهايى كه داعيه دولت اسلامى دارند، همانند عربستان سعودى و پاكستان در دوره ضياء الحق، داراى رهبرى سكولار بوده اند و رهبران آنها بيش از آنكه دغدغۀ دين داشته باشند، دغدغه حفظ قدرت داشته و از دين در اين زمينه استفاده كامل كرده اند؛ چنانكه در مورد عربستان و تقسيم ديانت ميان دو خاندان «آل شيخ» و «آل سعود» چنين وضعيتى را مشاهده مى كنيم.(3) در مورد پاكستان نيز در

ص: 63


1- . موريس باربيه، مدرنيتۀ سياسى، ترجمه عبدالوهاب احمدى، ص 334.
2- . همان.
3- . سيد مهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى و وهابيت: تبارشناسى، ج 1، ص 285.

دوره ضياء الحق كه سياست اسلاميزه كردن پاكستان به كار گرفته شد، بنا به گفته تمامى صاحب نظران، هرگز خود ضياء الحق چهره اى دينى نداشت و از دين صرفاً جهت اهداف سياسى بهره بردارى كرد.(1)

در مقابل اين جريان، گونۀ دومى وجود دارد كه مصاديق آن نادر است و به جمهورى اسلامى ايران محدود مى شود. «در اين مورد بر خلاف مورد نخست، دولت ابزار دين است و از اين رو مى توان آن را دولت اسلامى شمرد.»(2)

باربيه چنين دولتى را خطرى براى مدرنيته سياسى مى شمارد؛ زيرا اسلام به عنوان محور و اساس انديشه اسلامى تلقى مى شود.

با اين توصيف، انقلاب اسلامى ايران، تبلور حكومت اسلامى بود كه سال ها مصلحين و انديشمندان جهان اسلام آرزويش را داشتند. رهبرى انقلاب را شخصى به عهده داشت كه خود سال ها به تدوين نظريۀ سياسى اسلام پرداخته بود و از علماى بزرگ دين شمرده مى شد. حضور وى در رأس هرم قدرت و اقبال شديد مردم از وى، نشانگر فرا رسيدن عصرى نو در فرايند اسلام گرايى بود. مردمى كه غرب گرايى را تجربه كرده بودند، ناسيوناليسم ايرانى را آزموده بودند و در اواخر دهۀ هفتاد ميلادى صرفاً با انگيزۀ اسلام گرايى، پاى در ميدان مبارزه نهادند و با اقتدا به رهبرى دينى پيروز شدند.

آنچه در ايران رخ داد، نه تحولى كوچك، بلكه در ادبيات سياسى جهان، به عنوان «انقلاب سياسى» يا «انقلاب اجتماعى» از آن ياد مى شود و چنين تعبيرى نشانگر ويرانى كامل ساختارهاى گذشته و بناى ساختارى جديد است.

ص: 64


1- . سيدمهدى عليزاده موسوى، تأثير انقلاب اسلامى بر اسلام گرايى در پاكستان، ص 34.
2- . موريس باربيه، مدرنيتۀ سياسى، ص 335.
2. انقلاب اسلامى، سمبل مقاومت پايدار

هنگامى كه انقلاب اسلامى ايران به پيروزى رسيد، جهان ميان دو ابرقدرت شرق و غرب تقسيم شده بود و هر تحولى در جهان، وابسته به يكى از اين دو قطب بود. ايجاد تحولى در جهان كه خارج از كنترل دو قطب قدرت در جهان باشد، امرى غير ممكن به نظر مى رسيد. اما پيروزى انقلاب اسلامى ايران، اين امر را ممكن كرد و در برابر چشمان ناباور جهانيان، انقلابى رقم خورد كه شعار اصلى آن «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» بود. به همين سبب نيز از همان ابتدا، دو ابرقدرت به مبارزه با انقلاب اسلامى پرداختند و در حوزۀ جنگ سخت، نرم و هوشمند، قدرت خود را در مقابل انقلاب اسلامى ايران آزمودند.

حمايت از جريان هاى ضد انقلاب، حذف فيزيكى نخبگان، محاصره اقتصادى، جنگ هشت ساله، تهاجم فرهنگى، تحريم و جنگ نرم هيچ يك نتوانست در اراده مردم مسلمان ايران خللى وارد كند و هرچه گذشت بر عظمت و اقتدار جمهورى اسلامى در عرصۀ بين الملل و جهان اسلام افزوده شد.

تأثير مستقيم انقلاب اسلامى در اين حوزه تبيين اين ديدگاه بود كه ايدئولوژى اسلام نه تنها قدرت ساختن نظامى قدرتمند بر پايه آموزه هاى اسلام را دارد، بلكه مى تواند در مقابل سخت ترين شرايط ايستادگى كند. بنابراين اگرچه در سال هاى اول پيروزى انقلاب، تأثير آن بر كشورهاى اسلامى مشهود نبود، اما پس از سربلندى جمهورى اسلامى در افت و خيزهاى مختلف، اينك براى مسلمانان جهان الگويى مناسب است.

3. مواضع جهانى جمهورى اسلامى

در ميان كشورهاى اسلامى، تنها جمهورى اسلامى ايران است كه همگام با مقتضيات بيدارى اسلامى، مواضع جهانى اتخاذ مى كند و اين خود شور اسلام گرايى را در ميان مسلمانان جهان زنده كرده است.

ص: 65

رهبرى مبارزه با امريكا و اسرائيل توسط جمهورى اسلامى ايران يكى از مهم ترين عوامل شتاب زاى رشد بيدارى اسلامى است. ملت هاى مسلمان كه سال ها از غرب گرايى حاكمانشان به تنگ آمده بودند، با ظهور كشورى اسلامى كه در برابر امريكا و اسرائيل بايستد و بر سر اصول و مبانى خود معامله نكند، به وجد آمدند. پيش از انقلاب اسلامى نيز برخى از كشورها شعار رهبرى جهان اسلام را سر داده بودند، اما به سبب تعامل با امريكا و اسرائيل، جايگاه خود را از دست دادند. در حالى كه افراطگرايان وهابى، مسلمانان را به كفر و الحاد متهم مى كردند، سران آل سعود روابط نزديكى با دولتمردان امريكا داشتند، تا آنجا كه صنعت نفت عربستان (آرامكو) توسط امريكاييان اداره مى شود. از سوى ديگر، مصر كه داعيۀ رهبرى جهان اسلام را داشت، با پذيرش پيمان ننگين «كمپ ديويد» و ايجاد روابط نزديك با اسرائيل، خود را از بدنۀ جهان اسلام جدا كرد.

در اين ميان، تنها جمهورى اسلامى ايران هرگز نسبت به دشمنى با امريكا و اسرائيل، لحظه اى تأمل نكرده و همواره نسبت به ترفندها، توطئه ها و اهداف غرب در جهان اسلام هشدار داده است. مقابله مستقيم جمهورى اسلامى ايران به عنوان نماينده جهان اسلام در برابر دشمنان قسم خورده اسلام، نوعى هويت و اعتماد به نفس به جهان اسلام بخشيده است. راهبرى جمهورى اسلامى ايران پس از عملكرد امريكا در حمله به عراق و افغانستان و انزجار مسلمانان از آن، ابعاد تازه ترى به خود گرفته است.

از سوى ديگر، جمهورى اسلامى در بسيارى از رويدادهاى مربوط به جهان اسلام، پيشرو است. ماجراى حكم ارتداد سلمان رشدى، موضع گيرى در قبال فجايعى كه در فلسطين و لبنان و اقصى نقاط جهان توسط استعمارگران صورت مى گيرد، جايگاه جمهورى اسلامى را به عنوان پرچمدار بيدارى اسلامى تثبيت كرده است.

ص: 66

4. صدور انقلاب، سياست بين المللى جمهورى اسلامى ايران

صدور انقلاب يكى از آرمان هاى مقدس بنيانگذار جمهورى اسلامى است. امام خمينى (ره) بارها انقلاب ايران را نه انقلابى محدود به كشور ايران، بلكه انقلابى كه متعلق به تمامى مسلمانان جهان است، معرفى كردند:

ما به تمام جهان تجربه هايمان را صادر مى كنيم و نتيجۀ مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون كوچك ترين چشم داشتى به مبارزان راه حق انتقال مى دهيم و مسلماً محصول صدور اين تجربه ها جز شكوفه هاى پيروزى و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براى ملت هاى دربند نيست.(1)

ايشان در جايى ديگر مى فرمايد:

ما انقلابمان را به تمام جهانيان صادر مى كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامى است و تا بانگ «لااله الاالله و محمد رسول الله» بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاى جهان عليه مستكبرين هست ما هستيم.(2)

هرچند انقلاب اسلامى در ايران اتفاق افتاد، اما روش و محتواى آن براى همۀ مسلمانان جذابيت داشت. مقام معظم رهبرى در مورد ويژگى صدور انقلاب معتقدند:

انقلاب دو جهت داشت: يك جهت مبارزه با استبداد داخلى و حكومت فاسد وابسته اى كه مردم و كشور را بدبخت و بيچاره كرده بود؛ انقلاب مى خواست كشور و ملت را نجات دهد. در دامن اسلام مردم اداره شوند و حكومت اسلامى باشد. جهت ديگر، وجهه سخن و پيام نو براى دنيا و بشريت است. اين چيزى است كه دنيا را به خود جذب كرد. و الا فلان متفكر اروپايى يا غربى يا آفريقايى يا آمريكاى لاتين كه امام و انقلاب و نظام اسلامى و حركت مردم را ستايش مى كند او كه داخل

ص: 67


1- . امام خمينى (ره)، صحيفه نور، پيام برائت از مشركان، ج 20، ص 118.
2- . همان، ج 17، ص 240.

كشور ما نيست تا از حكومت چيزى فهميده باشد. پيام جهانى و انسانى اسلام است كه او را به ستايش وادار مى كند. جنبه دوم بسيار مهم است؛ ما بايد بتوانيم اين را بيان كنيم.(1)

بر همين اساس نيز صدور انقلاب حتى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران آمده است:

جمهورى اسلامى ايران سعادت انسان در كل جامعۀ بشرى را آرمان خود مى داند و استقلال و آزادى و حكومت حق و عدل را حق همۀ مردم جهان مى شناسد. بنابراين در عين خوددارى كامل از هرگونه دخالت در امور داخلى ملت هاى ديگر از مبارزه حق طلبانۀ مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مى كند.(2)

هرچند پرداختن به نظريات مختلف در عرصۀ چگونگى صدور انقلاب از حوصلۀ اين نوشتار بيرون است؛ اما آنچه مسلم است اينكه، امروز اسلام گرايى(3) به عنوان پيام جمهورى اسلامى ايران، كران تا كران جهان اسلام را فراگرفته و اميد ملت هاى مسلمان جهان است.(4)

ب) فلسطين و بيدارى اسلامى

بيت المقدس به عنوان نخستين قبلۀ مسلمانان، حائز اهميت است. تا آنجا كه قرآن آغاز معراج پيامبر صلى الله عليه و اله را مسجدالاقصى ذكر مى كند كه خداوند

ص: 68


1- . بيانات مقام معظم رهبرى در تاريخ 1370/11/17 در ديدار با اعضاى شوراى عالى سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى.
2- . قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل 154.
3- . برخى از منابع غربى تعبير به اسلام گرايى را به اسلام سياسى تعبير مى كنند. (اليويه روا، تجربه اسلام سياسى، مركز مطالعات فرهنگى - بين المللى، 1378)
4- . نظرياتى از قبيل راهبرد نظامى، ام القراى اسلامى، الگوسازى، صدور معنوى انقلاب و... در مورد صدور انقلاب ارائه شده است كه در جاى خود مورد بررسى قرار گرفته است.

چگونه شبانه پيامبر صلى الله عليه و اله را از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد.(1) از سوى ديگر هرچند كعبه نماد توحيد و قبله مسلمانان است، اما همواره قدس نيز نمادى از هويت براى مسلمانان بوده و از تقدس و جايگاه ويژه اى نزد مسلمانان برخوردار است.

سال 1948 ميلادى، نه تنها براى فلسطينيان، بلكه براى تمام مسلمانان جهان، سال بسيار تلخى بود؛ زيرا صهيونيست ها با مهاجرت هاى پى در پى و خريد زمين هاى فلسطينيان، در اين سال با حمايت انگلستان، تشكيل كشور اسرائيل را رسماً اعلام كردند. تشكيل كشور اسرائيل و اخراج و قلع و قمع مسلمانان در اين كشور، از وجود غده اى سرطانى در دل جهان اسلام خبر داد كه هر لحظه بيش از پيش رشد مى كرد.

در جنگ هايى كه اعراب با اسرائيل داشتند، كوشيدند فتنه را خاموش كنند، اما از آنجا كه حس ملى گرايى بيش از اسلام بر قلوبشان حاكم شده بود، شكست خوردند. در سال هاى بعد، بسيارى از كشورهاى اسلامى كه در رأس مبارزه با اسرائيل بودند، تن به سازش دادند كه براى ملت هاى مسلمان بسيار تحقيرآميز بود.

در اين ميان، «انور سادات» و «حسنى مبارك»، گوى سرسپردگى به اسرائيل را از سايرين ربودند و نه تنها براى خود كه براى ملت مصر نيز خفت و خوارى را رقم زدند.

اسرائيل با پيروزى انقلاب اسلامى ايران، مهم ترين حامى خود در منطقه را از دست داد و حتى سفارت اسرائيل در تهران به سفارت فلسطين تبديل شد.

پيروزى انقلاب اسلامى و نگاه بنيادين آن در مقابله با رژيم اشغالگر اسرائيل، بار ديگر جهان اسلام را متوجه خطر اسرائيل كرد و نگاه ها به

ص: 69


1- . ر. ك: اسراء، 1.

مقابله با اين رژيم معطوف شد. همچنين انقلاب اسلامى براى مردم خود فلسطين كه شاهد شكست اعراب از رژيم صهيونيستى بودند و يأس و نااميدى بر ايشان حاكم شده بود، اين واقعيت را آشكار ساخت كه قدرت ايمان و تمسك به آموزه هاى اسلامى مى تواند، حتى قدرت هاى بزرگى همانند امريكا را به زانو درآورد. شهيد دكتر «فتحى شقاقى»، رهبر سازمان جهاد اسلامى فلسطين، در اين باره مى گويد:

هيچ چيز به اندازه انقلاب امام خمينى (ره) نتوانست ملت فلسطين را به هيجان آورد و احساسات آنها را برانگيزد و اميد را در دل هايشان زنده كند. با پيروزى انقلاب اسلامى، ما به خود آمديم و دريافتيم كه آمريكا و اسرائيل نيز قابل شكست هستند. ما فهميديم كه با الهام از دين اسلام مى توانيم معجزه كنيم.

انتفاضه اول، معلول چنين بيدارى در فلسطين و جهان اسلام بود. اين حركت كه در سال 1987 ميلادى آغاز شد، و به سبب استفاده فلسطينيان از سنگ در مقابل اسلحه به «انقلاب سنگ»(1) شهرت يافت، نشان داد كه هرچند دولت هاى عرب نتوانستند در برابر اسرائيل مقاومت كنند، اما اگر تودۀ مردم، با سلاح ايمان در برابر اسرائيل بايستند، پيروز مى شوند.

هرچند انتفاضه اول به سبب خيانت رهبران فلسطين همانند رهبران ساف، به جايى نرسيد، اما قدرت اسلام در مبارزه را نه تنها براى مردم فلسطين، بلكه براى مسلمانان دنيا آشكار ساخت. اسرائيل نيز پس از انتفاضه، خطر اسلام گرايى را به شدت احساس كرد و يكى از عللى كه حاضر شد با احزاب مسالمت جوى فلسطينى قرارداد صلح امضا كند، جلوگيرى از رشد جريان هاى اسلام گرا در فلسطين بود.

ص: 70


1- . استفاده از سنگ، نوعى ترس سمبليك نيز در اسرائيليان به وجود آورده است؛ زيرا يادآور مبارزه و پيروزى حضرت داوود عليه السلام پيامبر بزرگ بنى اسرائيل، بر جالوت است. در اين مبارزه، حضرت داوود عليه السلام با استفاده از سنگ، جالوت كه نماد باطل بود را از پاى در آورد. (مينو افشارى راد، على اكبر آقابخشى، فرهنگ علوم سياسى، ص 170.)

انتفاضه اول، زمينه هاى شكل گيرى انتفاضه دوم را در سال 2000 ميلادى رقم زد. در اين سال، «شارون» به همراه دويست سرباز اسرائيلى به مسجدالاقصى وارد شدند كه اين عمل براى مسلمانان جسارت به مسجدالاقصى تلقى شد و به همين سبب، اين انتفاضه «انتفاضة الاقصى» ناميده شد.

انتفاضه دوم قدرت افسانه اى اسرائيليان را در هم شكست، تا آنجا كه اسرائيل به سبب رشد جريان هاى اسلام گرا در منطقۀ غزه، اين منطقه را تخليه كرد. به اعتقاد جرج حبش:

پيشنهاد اسرائيل براى خارج كردن نيروهايش از نوار غزه، صرفاً بدين خاطر بود كه انتفاضه در آنجا ابتكار عمل را در دست گرفته بود و ميزان تلفات اشغالگران همواره بيشتر مى شد و آنها دريافتند كه نمى توانند «آهن داغ» ى چون نوار غزه را براى هميشه در دست خود نگاه دارند. از طرفى خطر اسلام گرايى به گونه اى براى مقام هاى صهيونيستى و به تبع آن براى مقام هاى آمريكايى مخاطره آفرين بود كه به ناگزير حاضر شدند به برخى از مواضعى كه طى سال ها از آنها اجتناب مى كردند، روى آورند. از جملۀ اين مواضع، مذاكره و نزديكى با سازمان آزاديبخش فلسطين بود.

اما در كنار تمامى اين حوادث، آنچه بر قدرت اسلام و موج بيدارى اسلامى بيش از پيش دامن زد، شكست كامل اسرائيل در حمله به غزه در جنگ موسوم به جنگ 22 روزه در سال 2007 ميلادى بود. در اين جنگ، رژيم صهيونيستى تمام توان خود را به كار گرفت و بيش از هزار تن بمب بر سر مردم يك و نيم ميليونى غزه ريخت.

در روزهاى بعد در كنار حملات هوايى، نيروى زمينى رژيم صهيونيستى نيز وارد عمل شد، اما نتوانست كارى از پيش ببرد. در پايان اين حمله، هنگامى كه «ايهود اولمرت»، نخست وزير اسرائيل از رسيدن

ص: 71

اسرائيل به اهداف خود كه نابودى ماشين جنگى حماس بود، سخن مى گفت، موشك هاى گاد حماس بسيارى از اهداف از پيش تعيين شده اسرائيل را مورد هدف قرار داد.

نكتۀ حائز اهميت در اينجا اين واقعيت است كه چگونه ارتش هاى عرب نتوانستند در برابر اسرائيل نوپا در دهه 40، 50 و 60 مقاومت كنند و شكست خوردند، اما مردم شهرى كوچك، با كمترين امكانات توانستند، بر اسرائيلى كه با آمادگى كامل به جنگشان آمده بود، پيروز شوند. جالب آنكه جنگ 22 روزه پس از جنگ 33 روزه اتفاق افتاده بود و اسرائيليان تجربه آن جنگ را نيز داشتند.

هرچند در اين جنگ نابرابر بيش از يك هزار و 203 نفر از مردم فلسطين كه در بين آنها 410 كودك، 108 زن و 118 سالخورده وجود داشت، شهيد شدند و پنج هزار و 320 نفر زخمى شدند و خسارت هاى مادى گسترده اى به فلسطينيان وارد شد، اما پيروزى حماس، روح تازه اى در كالبد مسلمانان جهان دميد و عزم مسلمانان را در مبارزه بيشتر كرد.

ج) جنگ 33 روزه و جايگاه انديشه شيعى در بيدارى اسلامى

ج) جنگ 33 روزه و جايگاه انديشه شيعى در بيدارى اسلامى(1)

كسانى كه شكست ذلت بار اعراب را در دهه هاى پنجاه و شصت ميلادى به خاطر داشتند، هرگز تصور نمى كردند كه گروهى كوچك، اما با اراده اى فولادين، بتوانند قدرت افسانه اى اسرائيل كه در حقيقت نماد قدرت امريكا و غرب بود را در هم شكنند.

نقشۀ نابودى حزب الله توسط رژيم هاى امريكا، انگليس و رژيم صهيونيستى تهيه شد و قرار بر اين بود كه با حمله اى برق آسا حزب الله كه مهم ترين دشمن اسرائيل پس از ايران است، از صحنه روزگار پاك شود. به همين سبب، اسرائيل در سال 2006 ميلادى در جنگى موسوم

ص: 72


1- . براى آشنايى با ابعاد و حوادث جنگ 33 روزه ر. ك: ويژه نامه جنگ 33 روزه واقع در وبگاه: http://www.aviny.com/Occasion/Sayer/Hezbollah/88/VijeName.aspx.

به جنگ 33 روزه (تموز) حمله اى همه جانبه را به جنوب لبنان سامان داد. در اين حمله، اسرائيل از تمامى نيروهاى زمينى، هوايى و دريايى خود استفاده كرد و 33 روز از زمين و آسمان بر سر مردم لبنان، بمب ريخت. اما حزب الله نيز با غرق ناو بزرگ ساعر و نابودى هواپيماهاى پيشرفته اسرائيلى، نيروى هوايى و دريايى اسرائيل را فلج كرد و 30 هزار نيروى زمينى كه براى مقابله با حزب الله به ميدان كارزار آمده بودند، نيز كارى از پيش نبردند. اسرائيل با بمباران هاى كور خود، 1048 نفر را به شهادت رساند كه بيش از يك سوم آنها كودك بودند.

پيروزى حزب الله در اين جنگ، بار ديگر قدرت اسلام را براى مسلمانان به نمايش گذارد و گام مهمى به سوى بيدارى اسلامى برداشته شد؛ به طورى كه نگاه بيش از يك ميليارد مسلمان به حزب الله خيره ماند و جداى از عظمت آموزه هاى اسلامى، ايدئولوژى شيعه در مبارزه، يك بار ديگر پس از تجربه انقلاب اسلامى ايران، در برابر جهانيان به نمايش درآمد. به گفته «جوزف ناى»، مبدع نظريه قدرت و جنگ نرم، حزب الله در نبرد با اسرائيل، در جنگ نرم برنده شد و توانست انديشه شيعه را در ميان تمامى جريان هاى اسلامى بشناساند. در حالى كه حزب الله پيش از اين توسط برخى كشورهاى عرب مانند مصر، اردن و عربستان، مورد انتقاد قرار مى گرفت، اما پس از پيروزى بر اسرائيل، جايگاه خود را در جهان اسلام ارتقا بخشيد و تمامى مخالفت ها را ناكام گذاشت.(1)

بى ترديد پيروزى انقلاب اسلامى در برابر استعمار شرق و غرب در دهۀ هفتاد و پيروزى حزب الله لبنان در طليعه قرن بيست و يكم، جايگاه و عظمت انديشه شيعه در مبارزه و بيدارى اسلامى را براى همۀ مسلمانان آشكار ساخت.

ص: 73


1- .www.jangnarm.com/index.aspx?siteid = 51pageid = 2835newsview = 7377.

د) لشكر كشى امريكا به عراق و افغانستان

جنگ هاى صليبى ميان مسلمانان و مسيحيان، يادآور عصرى است كه مسيحيت در برابر اسلام قد برافراشت و خون بسيارى از مسلمانان به زمين ريخته شد و بسيارى از مناطق اسلامى توسط مسيحيان متعصب ويران گرديد. همچنين مسلمانان نيز در تقابل با حملات مسيحيان، صليبيون را مهم ترين دشمن خود مى دانستند.

اما با اين وجود هرگز تصور نمى شد كه پس از واقعۀ 11 سپتامبر، بوش از آغاز دور جديد جنگ هاى صليبى ميان مسلمانان و مسيحيان سخن بگويد. حادثۀ 11 سپتامبر خود دليلى بر رشد سريع اسلام گرايى و بيدارى اسلامى در جهان اسلام بود؛ زيرا براى مهار آن و حضور امريكا در قلب كشورهاى اسلامى نياز به بهانه اى بزرگ بود كه حضور امريكا و غرب را در كشورهاى اسلامى توجيه كند. با توجه به قراينى كه در حادثۀ 11 سپتامبر به دست آمد، اين حادثه توطئه اى براى همراه ساختن افكار عمومى جهان براى مبارزه با جريان اسلام گرايى بود.(1) حمله به قلب نيويورك و كشته شدن نزديك به سه هزار نفر، بهانۀ خوبى براى مبارزه با بيدارى اسلامى و ايجاد اسلام هراسى در جهان بود.

جهان اسلام، هرگز اين حمله را تأييد نكرد و اين عمل را تلاش براى خدشه دار كردن چهرۀ اسلام و مسلمانان دانست. با اين حال، به زعم امريكا و هم پيمانانش در ناتو، اين حادثه بهانۀ خوبى براى لشكركشى به عراق و افغانستان بود.

ص: 74


1- . پيرامون حادثه 11 سپتامبر 2001 ميلادى كه حملاتى به برج هاى دو قلو و ساختمان پنتاگون شد، نظريات گوناگون و پرسش هاى بى پاسخ بسيارى وجود دارد. قرائن و شواهد نشانگر اين واقعيت است كه بدون اطلاع مقامات بلند پايه امريكايى، امكان حمله به اين ساختمان ها، آن هم با هواپيماهاى مسافربرى وجود نداشته است. همچنين هرگز دلايل مستندى براى متهم ساختن القاعده در اين حمله ارائه نشد. (جهت آشنايى با حادثۀ 11 سپتامبر و ابعاد آن ر. ك: سيدمهدى عليزاده موسوى، افغانستان، ريشه يابى و بازخوانى تحولات معاصر.)

حملۀ امريكا در سال 2001 ميلادى به افغانستان، بيشتر به بهانۀ مبارزه با القاعده و تروريسم رخ داد. اين تجاوز «عمليات بلندمدت آزادى» نام گرفت. و نه سازمان ملل و نه هيچ سازمان جهانى مجوزى براى حمله امريكا به افغانستان صادر نكردند. در طول ده سال گذشته، نه تنها امريكا در مقابله با تروريسم موفق نبوده، بلكه هزاران نفر از مردم اين سرزمين را به خاك و خون كشيده است. هرچه از حضور امريكا در كشور بحران زدۀ افغانستان مى گذرد، آمار تلفات بيشتر مى شود؛ تا آنجا كه حتى آمار تلفات امريكاييان در سال 2010 ميلادى نسبت به سال 2001 ميلادى، 60 درصد افزايش يافته است و سال 2010 ميلادى را مرگبارترين سال حضور امريكا و هم پيمانانش در افغانستان نام نهاده اند. كارنامه امريكا در افغانستان امروز بسيار سياه و تيره است. در اين كشور هر روز شاهد كشتار مردم غير نظامى به بهانۀ مبارزه با تروريسم هستيم. آمار قربانيان غير نظامى در سال 2010 ميلادى نسبت به سال قبل از آن 15 درصد افزايش يافته و به 2777 نفر رسيده است.(1)

همچنين با حضور امريكا نه تنها توليد مواد مخدر در افغانستان كاهش نيافت، بلكه بسيار بيشتر شد و سازمان سيا خود به يكى از دلالان مواد مخدر در اين كشور تبديل شد.

امريكا دو سال پس از حمله به افغانستان، يعنى در سال 2003 ميلادى به عراق نيز حمله كرد. بهانه اين حمله به مراتب ساده لوحانه تر از حمله به افغانستان بود. آنچه در ظاهر امريكا و ساير كشورهاى غربى را به عراق كشاند، ادعاى وجود تسليحات كشتارجمعى و تلاش عراق براى دستيابى به سلاح اتمى بود. اما هرگز به اين واقعيت توجه نشد كه در جنگ اول خليج فارس كه امريكا عراق را مورد حمله قرار داد، بسيارى

ص: 75


1- . ر. ك: قربانيان جنگ در افغانستان، موجود در وبگاه: http://www.khabaronline.ir/news-151299.aspx

از توان نظامى و اقتصاديش نابود شد و پس از آن نيز به سبب تحريم هاى سازمان ملل، در تهيه مواد اوليه زندگى با مشكل مواجه بود. حال چنين كشورى چگونه مى تواند جنگ افزارهاى پيشرفته و سلاح اتمى در اختيار داشته باشد؟

پس از حضور نظامى در اين كشور هرگز مدركى مبنى بر وجود سلاح هاى اتمى و كشتار جمعى در اين كشور پيدا نشد.

اما از عراق پس از اشغال آنچه ماند، ويرانى و كشتار بود. بيش از 42 هزار كشته در حملات انتحارى بين سال هاى 2003 تا 2010 ميلادى، هديه اى بود كه توسط امريكا و غرب به مردم عراق اهدا شد.(1)

عراق نيز مانند افغانستان، امروز با بحران هاى بسيارى روبروست. ناامنى و بى ثبانى، وجود گروه هاى ارهابى، حضور نيروهاى بيگانه و... از اين كشور مسلمان، كشورى آسيب پذير، بحرانى و ويران ساخته است.

البته بايد گفت كه امريكا و هم پيمانانش به هيچ يك از اهداف خود در حمله به عراق و افغانستان نرسيده اند. بسيارى از كشورهايى كه به همراه امريكا به افغانستان و عراق لشكر كشيدند، امروز رفته رفته صحنه را خالى مى كنند و امريكا در عراق با تلفاتى نزديك به 4500 نفر،(2) در باتلاقى عميق به دام افتاده است.

حمله امريكا به عراق و افغانستان در ذهن مسلمانان جهان، حملات مستقيم عصر استعمار كهن را زنده كرد. به ديگر سخن، در حالى كه در نيمۀ دوم قرن بيستم، استعمار كهن، بساط خود را از سرزمين هاى اسلامى جمع كرده بود، در قرن بيست و يكم بار ديگر مسلمانان شاهد تجاوز مستقيم استعمار امريكا و كشورهاى غربى به كشورهاى اسلامى بودند.

ص: 76


1- . خبرگزارى دانشجويان، ايسنا.
2- . http://www.mashreghnews.ir/fa/news/67500.

چنين وضعيتى مواضع مسلمين را در برابر غربيان محكم تر كرد و اهداف و نيات آنان را برملا ساخت. جهان اسلام پس از لشكركشى امريكا به عراق و افغانستان، هوشيارتر شده است و فجايعى كه در اين دو كشور به واسطه حضور بيگانگان به وجود مى آيد، هر لحظه شعله هاى خشم و تنفر مسلمين را از توسعه طلبى هاى غرب بيشتر مى كند.

هرچند حملات امريكا به كشورهاى اسلامى، فجايع و پيامدهاى ناگوار بسيارى را در پى داشت، اما آخرين اميدها به غرب را در انديشه آن دسته از روشنفكرانى كه هنوز دل در گرو تمدن غرب داشتند، ميراند و بازگشت به اسلام و مبانى ارزشمند آن را فرياد زد.

تمامى عواملى كه گفته شد، دست در دست هم، شرايطى را رقم زد كه پيش از آن در جهان اسلام سابقه نداشت و همين امر نيز موج اسلام گرايى و بيدارى اسلامى را بيش از پيش فعال كرد. تحولات چند دهه اخير، قرائت اسلام گرايى را در جهان اسلام، فراگير كرده است و قدرت اسلام در تشكيل حكومت اسلامى، مبارزه با مشكلات، جهاد و پيروزى بر دشمنان را بر همگان ثابت كرد.

به همين سبب نيز مهم ترين مطالبۀ انقلابيون، بازگشت به گفتمان اسلام گرايى با قرائت اصول گرايى اسلامى است.

ص: 77

ص: 78

فصل چهارم: شيعه و بيدارى اسلامى

اشاره

در فصل هاى گذشته، به تفصيل پديدۀ بيدارى اسلامى در جهان اسلام مورد بررسى قرار گرفت و تلاش شد، در حوزۀ نظرى، با توجه به مشتركات جهان اسلام، ريشه ها، علل و عوامل شكل گيرى بيدارى اسلامى تبيين گردد.

اما جداى از نگاه كلان، اگر به صورت ريزتر و عميق تر به آموزه هاى مذاهب اسلامى توجه شود، در ميان آنها مكتب شيعه داراى ظرفيت ها و ويژگى هايى است كه زمينۀ مساعدترى را براى رسيدن به جامعۀ آرمانى اسلام فراهم مى كند؛ زيرا عليرغم وجود انديشه هاى اسلام گرايانه در كشورهاى مختلف اسلامى، تنها انقلاب اسلامى ايران با تكيه بر آموزه هاى شيعى توانست، دولت اسلامى تشكيل دهد. حتى مصر كه مهد نظريه پردازى در حوزۀ اسلام گرايى است، نتوانست الگويى عملى بر مبناى نظريات و ديدگاه هاى انديشمندان اسلام گرا، به وجود آورد.

حال اين پرسش مطرح است كه چه عواملى در انديشۀ شيعه وجود دارد كه موجب تولد انقلاب اسلامى در كشورى مانند ايران، كه به گفتۀ

ص: 79

كارتر «جزيرة ثبات»(1) بود، گرديد؟ ايدئولوژى شيعه چيست كه برخلاف شكست ارتش هاى عرب در جنگ شش روزه در برابر اسرائيل(2)، حزب الله كه اقليتى كوچك در لبنان است، 33 روز در برابر حملات هوايى، دريايى، زمينى و هزاران تن بمب مقاومت كرد و در نهايت به پيروزى رسيد؟

و چگونه در يمن پيش از انقلاب اخير، گروهى از شيعيان اين كشور در استان هاى شمالى در برابر قدرت على عبدالله صالح از يك سو و حملات زمينى و هوايى عربستان سعودى از ديگر سو، مقاومت كردند و پيروز شدند؟

جالب آنكه «جوزف ناى»، مبدع نظريۀ جنگ نرم،(3) به اين نكته اشاره مى كند كه اگر بخواهيم نمونه اى از جنگ نرم را در عصر حاضر مثال بزنيم، بايد به قدرت نرم(4) شيعه بنگريم كه چگونه بعد از جنگ 33 روزه توانست خود را به جهانيان بشناساند، به گونه اى كه: «اسرائيل در اين جنگ، نه تنها نبرد ميدان را باخت، بلكه به مشروعيت بخشى حزب الله كمك شايانى كرد».(5)

آنچه جوزف ناى از قدرت نرم شيعه مى گويد، در حقيقت پرسش هايى است كه برخى از آنها مطرح شد و نه تنها ذهن توده هاى

ص: 80


1- . با آغاز حركت انقلابى مردم ايران، كارتر در 10 دى ماه 1356 به تهران سفر كرد تا حمايت كامل واشنگتن را به محمدرضا پهلوى ابلاغ كند. كارتر در ضيافتى كه از طرف شاه به مناسبت ورودش ترتيب داده شده بود، خطاب به شاه چنين گفت: «به دليل رهبرى بزرگ شاه، ايران جزيرۀ ثبات در يكى از آشوب زده ترين نقاط جهان شده است.»
2- . ارجاع به همين كتاب به فصل مربوط به جنگ هاى اعراب و اسرائيل.
3- . Soft war.
4- . Soft power.
5- . Joseph S. Nye, In Mideast, the Goal is 'Smart Power' Belfer Center Programs or Projects, Harvard University, 2006.

مسلمان را به خود مشغول كرده كه ساير مردم دنيا را نيز به ايدئولوژى شيعه علاقمند ساخته است. اما متأسفانه از آنجايى كه دشمنان اسلام و سلاطين عرب، جايگاه خود را در تقابل با ايدئولوژى انقلابى شيعه، متزلزل مى بينند، براى مبارزه با نفوذ بيدارى اسلامى در ساير كشورهاى اسلامى، توفيق شيعه در مبارزه با استعمار و استكبار را با مباحث فرقه گرايى گره مى زنند و تلاش شيعيان براى تشكيل «هلال شيعى»(1) و خاورميانه شيعى در خاورميانه را مطرح مى كنند.

حساسيت دولت هاى عربى در تعقيب تحولات بحرين و لشكركشى عربستان سعودى و شوراى همكارى خليج فارس، براى مقابله با مردم اين كشور، نشانگر اين واقعيت است كه آنها بيش از آنكه از شيعه به عنوان يك مذهب بترسند، از گسترش ايدئولوژى شيعه به عنوان عاملى قدرتمند براى نابودى حكومت هايشان وحشت دارند. اين وحشت تا بدانجا است كه پس از آغاز انقلاب در بحرين كه سال هاست مردم آن، اعم از شيعه و سنى، زير بار ظلم و ستم آل خليفه اند، «رابرت گيتس» وزير دفاع وقت امريكا، شخصاً براى مهار جريان بيدارى اسلامى در بحرين حضور مى يابد، تا به هر شكل ممكن از گسترش ابعاد انقلاب در منطقه جلوگيرى كند؛ زيرا آنان به خوبى مى دانند اگر شيعه در بحرين قدرت بيابد، ساير خاكريزها نيز يك به يك فتح خواهد شد و قدرت هاى ديكتاتور منطقه يكى پس از ديگرى سقوط خواهند كرد.

چنين وضعيتى در يمن نيز به خوبى ديده مى شود. هنگامى كه شيعيان يمن در مناطق شمالى اين كشور براى استيفاى حقوق اوليه خود قيام

ص: 81


1- . اصطلاحى است كه توسط عبدالله دوم، پادشاه اردن، جهت ايجاد شيعه هراسى در منطقه به كار برده شد و منطقه اى شامل كشورهاى لبنان، سوريه، عراق، ايران و بحرين را كه شبيه به هلالى هستند، «هلال شيعى» ناميد. Source: Cia World Factbook, 2006.

كردند، نه تنها على عبدالله صالح كه امريكا و عربستان سعودى با تمام توان به مقابله با شيعيان پرداختند. آنان به خوبى مى دانستند ماهيت انقلاب شيعى، براى قدرت هاى مستبد و خودكامه ويرانگر است. آنان انقلاب هاى مردمى در كشورهايى مانند بحرين، يمن و عربستان را شورش هاى فرقه گرايانه توصيف مى كنند تا بدين وسيله، سلفيان و وهابيان را عليه امواج مردمى، بسيج كنند. اين در حالى است كه مطالبات مردم در اين كشورها، مانند مطالبات ساير كشورهاى اسلامى مانند مصر، ليبى و تونس است. ناتو كه در ليبى فعّال است، نسبت به كشتارهاى بحرين بى تفاوت و حتى مواضع آل خليفه و عربستان را تأييد مى كند.

البته چنين سياستى بى سابقه نيست؛ پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، در حالى كه تمامى توده هاى مسلمان با چشم اميد به انقلاب اسلامى ايران مى نگريستند و انقلاب اسلامى نيز با تمام توان از نهضت هاى آزادى بخش اسلامى - خواه شيعه و خواه سنى - حمايت مى كرد، حكام دست نشاندۀ عرب، انقلاب اسلامى ايران را انقلابى شيعى معرفى كردند، غافل از آنكه جمهورى اسلامى ايران، بيش از همۀ كشورهاى اسلامى، از حقوق مردم فلسطين كه سنى بودند، دفاع كرد و براى اين حمايت، هزينه هاى بسيارى پرداخت. عليرغم تلاش هاى غرب و حكّام عرب و بر خلاف انتظارشان، توده هاى مسلمان، واقعيت هاى جهان اسلام را به خوبى درك مى كردند و به همين سبب تاريخ نشان داد كه با وجود تبليغات وسيع آنها، پيام انقلاب اسلامى به گوش تمامى مسلمانان جهان رسيد و بيدارى اسلامى را در كشورهاى اسلامى آفريد.

اين گفتار به دنبال بررسى آن دسته از آموزه هاى شيعى است كه نقش اساسى در ايجاد، حفظ و پيشرفت نهضت هاى اسلامى، ايفا كرده اند. روش اين فصل تطبيقى است؛ به اين معنا كه به دور از انديشه هاى

ص: 82

فرقه گرايانه و تفرقه آميز، در تلاش است تا ظرفيت هاى مكتب شيعه را در مقايسه با انديشه سنى در ايجاد انقلاب و تشكيل حكومت اسلامى مورد بررسى قرار دهد.

بى ترديد، انديشمندان جهان اسلام و توده هاى مسلمان، با بهره گيرى از تجربيات انقلاب اسلامى ايران و ظرفيت هاى مكتب شيعه، مى توانند زمينۀ پيروزى و ايجاد دولت اسلامى را در جوامع خود، فراهم كنند. متأسفانه ملت هايى براى پيروزى انقلاب خود بهاى گزافى را پرداختند، هنگامى كه با شور و شعف فراوان، منتظر تشكيل حكومت اسلامى در كشورهايشان بودند، خود را در برابر راهى دشوار و پر افت و خيز ديدند كه تا تشكيل جامعۀ اسلامى و دولت ايده آل فاصلۀ زيادى داشت. در اين شرايط آموزه هاى شيعى و انقلاب اسلامى ايران كه نه تنها بر قدرت پولادين شاه غلبه كرد، بلكه بحران هاى اقتصادى، امنيتى، جنگ و.. را با پيروزى و افتخار پشت سر گذاشت، افق روشنى را در برابر تمامى توده هاى مسلمانِ خسته از تئورى هاى ويرانگر مادى، ترسيم كرده است.

الف) نظريۀ سياسى شيعه

اشاره

موفقيت شيعه در حوزۀ بيدارى اسلامى و تشكيل حكومت اسلامى را نخست بايد در نظريۀ سياسى شيعه جستجو كرد. به عبارت ديگر، در انديشۀ سياسى شيعه، ويژگى ها و عواملى وجود دارد كه توانسته است جنبش هاى شيعى را در حوزۀ نظر و عمل، از ساير جنبش ها، موفق تر كند. البته محورهايى كه به دنبال خواهد آمد، در حوزه هاى ديگرى همانند عقايد و مبانى عام انديشۀ شيعه نيز قابل طرح است؛ اما در اين تحقيق، صرفاً معطوف به نقش اين عوامل در بيدارى اسلامى است.

ص: 83

1. امامت

نخستين تفاوت ميان شيعيان و اهل سنت، مسأله امامت است.(1) در حالى كه اهل سنت، خلافت و رهبرى را امرى دنيوى، و مكانيزم تشكيل زعامت و رهبرى را «انتخاب» مى دانند، شيعيان بنابر آيات و روايات بسيار، به نظريه «انتصاب» اعتقاد دارند و امامت را منصب الهى مى شمارند.(2) به اعتقاد شيعه، همان دلايلى كه لزوم وجود پيامبر صلى الله عليه و اله در جامعه را اثبات مى كند، مثبِت وجود امام در جامعه است. به همين سبب پس از پيامبر صلى الله عليه و اله رهبرى و امامت جامعه به عهدۀ امام است.(3) اين درحالى است كه نظريۀ سياسى اهل سنت، در انعقاد امامت و خلافت، آميزه اى از انتخاب، استخلاف، اهل حل و عقد، شورا و استيلا (غلبه به زور) است.

از طرف ديگر، در حالى كه نظريۀ سياسى شيعه، همواره مقدّم بر عمل بوده، و ريشه در قرآن و سخنان پيامبر صلى الله عليه و اله دارد، اما نظريۀ سياسى اهل سنت، متأخّر از عمل است. بدين معنا كه ابتدا فعل بدون هيچ نظريه پردازى قبلى انجام شده است و در دوره هاى بعد، افرادى مانند خنجى و ماوردى، براى توجيه اعمال گذشته، به نظريه پردازى پرداخته اند.

پيرامون نظريه انتصاب - امامت - مباحث مبسوطى توسط متكلمان شيعه ارائه شده كه در جاى خود بيان شده است. اما آنچه مربوط به «نقش آموزه هاى شيعى در بيدارى اسلامى» است، اين واقعيت است كه شيعه به سبب اعتقاد به امامت معصوم، يا فقيه مأذون از طرف معصوم، همواره حكومت حاكمان را غيرمشروع شمرده است. شيعيان به پيروى از رهبران دينى خود، در هيچ دوره اى با حاكمان ستمگر، همراه نبوده اند و علماى شيعه نيز به همين سبب در عصر غيبت، مشروعيت نظام هاى

ص: 84


1- . محمدحسين كاشف الغطاء، اصل الشيعة و اصولها، ص 68.
2- . محمدرضا مظفر، عقايد الامامية، ص 102.
3- . علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن زاده آملى، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق.

سياسى كه مأذون از سوى معصوم نيستند را به چالش كشيده اند. اين رويكرد، موجب فراهم شدن زمينه براى مقابله با زياده خواهى و افزون طلبى حكّام شده و همواره دولت ها، با نگرانى و وحشت به نهاد دينى شيعه نگريسته اند.

اين در حالى است كه در ميان اهل سنت، امامت و خلافت از طرق مختلفى، مانند اهل حل و عقد،(1) استخلاف،(2) شورا(3) منعقد مى شود، حتى اگر كسى به زور و غلبه به قدرت برسد، خليفه مشروع است.(4) از طرف ديگر، اطاعت و فرمانبرى از حاكم از اصول انديشۀ سياسى اهل سنت است. آنان به بهانه حفظ امنيت و... خروج بر حاكم، هر چند فاسق و ستمگر را جايز نمى دانند، حتى اگر حاكم به زور و ستم به قدرت رسيده باشد.(5) بى شك چنين انديشه اى روح مبارزه با ظلم و ستم را از جامعه

ص: 85


1- . ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانية، ص 7.
2- . فضل الله خنجى، سلوك الملوك، ص 80.
3- . ابوالاعلى مودودى، خلافت و ملوكيت، ترجمۀ خليل احمد حامدى، ص 70.
4- . محمدبن الحسين الفراء، الاحكام السلطانية، ص 20.
5- . ابن فراء از امام احمدبن حنبل چنين نقل مى كند: «هر كس بر مردم با شمشير غلبه كند تا هنگامى كه خليفه گردد و اميرالمؤمنين خوانده شود بر هيچ يك از مؤمنين جايز نيست كه شب را صبح كند و او را امام خويش نداند، خواه نيك كردار باشد يا جنايتكار». (محمدبن الحسين الفراء، الاحكام السلطانيه، ص 20) فضل بن روزبهان خنجى نيز مى گويد: «چون امام فوت كند و شخصى متصدى امامت گردد، بى آنكه با او بيعتى شده باشد يا كسى او را خليفه ساخته باشد و مردمان را قهر كند به شوكت و لشكر، امامت او منعقد مى گردد بى بيعتى، خواه قريشى باشد و خواه نه، خواه عرب باشد و يا عجم و يا ترك و خواه مستجمع شرايط باشد و خواه فاسق و جاهل» (فضل الله خنجى، سلوك الملوك، ص 82) ابن حجر، ابن قدامه، نووى و تفتازانى و بسيارى ديگر از علماى اهل سنت به اين نظريه تصريح نموده اند: (ر. ك: وهبه زحيلى، الفقه الاسلامى و ادلته، ج 6، ص 683؛ عبدالله بن قدامة، المغنى فى شرح مختصر الخرقى، ج 10، ص 53؛ مسعود بن عمر التفتازانى؛ شرح المقاصد، ص 271).

سلب مى كند و زمينۀ استعمار و استثمار جامعه را براى حاكمان جائر فراهم مى كند. سلاطين ستمگر با تكيه بر سخن برخى بزرگان اهل سنت كه «الحكم لمن غلب» و سوء استفاده از واژه «اولى الامر» سال ها، آتش انقلاب ها را خاموش نگه داشتند. در انقلاب هاى معاصر نيز مشاهده شد كه برخى از علماى اهل سنت، به ويژه سلفى ها، به حرمت خروج بر حكّام فاسد و ديكتاتور كشورهاى اسلامى مانند حسنى مبارك و قزافى و بن على فتوا دادند، و انقلاب هاى اسلامى مردم را محكوم كردند.(1)

اما با اين حال، دانشگاه الازهر مصر به تازگى بيانه اى صادر كرد كه در آن مبارزه با سلاطين ستمگر و فاسد را جايز دانست.(2) چنين فتوايى نقطۀ عطفى در انديشۀ سياسى اهل سنت بود و تأثيرات عميقى بر جاى گذاشت كه با اندكى تأمل به خوبى مى توان رد پاى انديشۀ شيعى را در چنين فتاوايى مشاهده كرد.

2. شيعه در انقلاب (نهضت حسينى)

يكى از ويژگى هاى مهم انديشه سياسى شيعه، انقلاب در برابر ظلم و استبداد است. اين انديشه كه ريشه در نهضت امام حسين عليه السلام دارد، يكى از مهم ترين عوامل تحّرك و جنبش شيعه در قرن اخير بوده است. عنصر

ص: 86


1- . محكوميت انقلاب مردم مصر و تونس توسط عبدالعزيز آل شيخ، رئيس هيأت الكبار عربستان؛ در نماز جمعه مسجد تركى بن عبدالله رياض به نقل از خبرگزارى مهر به نقل از روزنامه الوطن چاپ عربستان. در مقابل اين اظهار نظر يوسف قرضاوى به شدت با اين نظريه در نماز جمعه اى در قطر مخالفت كرد و همچنين هلباوى، از رهبران اخوان المسلمين، در واكنش به اين ديدگاه، مفتيان عربستان را مخالف اهل سنت شمرد.
2- . مشرق نيوز، 21 آذر 1390 «زلزله فقهى الازهر در كاخ آل سعود»: www.mashreghnews.ir/fa/news/.

قيام و انقلاب كه در برابر شخصيت طاغيى مانند يزيد در قرن اول اسلام صورت گرفت، جداى از جلوه هاى عاطفى آن، درس مبارزه طلبى و ايستادگى در برابر ظلم و ستم را به شيعيان آموخت.

ويژگى قيام امام حسين عليه السلام، جامع الاطراف بودن آن است؛ بدين معنا كه در دل اين حادثه و سخنان امام حسين عليه السلام و ساير قهرمانان كربلا، درس هاى جاودانه اى نه تنها براى شيعه، بلكه براى تمامى آزادگان جهان ارائه شده است، درس هايى مانند، مبارزه با ستمگر، وجوب امر به معروف و نهى از منكر، تن ندادن به ذلت و ارائه تصويرى روشن و زيبا از مرگ، در صورتى كه در راه خدا باشد. همچنين قيام عاشورا براى همگان، از هر سن، جنس و... مخاطب دارد و همين امر پيام اين نهضت را در لايه هاى مختلف اجتماع گسترانيده است.

با اين حال، در عصر حاضر كسى همانند حضرت امام (ره) نتوانسته است از آموزه هاى قيام كربلا، در راستاى آفريدن انقلابى بى بديل، بهره ببرد. ايشان، به ابعاد سياسى، اجتماعى و ظلم ستيزى قيام امام حسين عليه السلام به خوبى توجه كردند و گريه ها و عزادارى ها را در اين مسير هدايت نمودند. امام خمينى (ره) از يك سو به نقش قيام امام حسين عليه السلام در احياى دين اشاره مى كنند: «سيدالشهدا عليه السلام نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود و با فداكارى و خون خود و عزيزان خود اسلام و عدالت را نجات داد».(1) و از طرف ديگر، گريه را عنصر قوام و راز جاودانگى اين قيام مى شمارد: «گريه كردن بر عزاى امام حسين عليه السلام، زنده نگه داشتن نهضت، و زنده نگه داشتن همين معنا كه يك جمعيت كمى در مقابل يك امپراطورى بزرگ ايستاد، دستور است».(2)

ص: 87


1- . محرم و عاشورا در كلام امام خمينى، سايت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) www.imam-khomeini-isf.com
2- . همان.

از سوى ديگر به آثار و ابعاد اين قيام جاودانه اشاره مى كنند: «محرم ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياى خداست، كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگى و كوبندگى به بشر داد، و راه فناى ظالم و شكستن ستمكار را به فدايى دادن و فدايى شدن دانست. و اين خود سرلوحۀ تعليمات اسلام است براى ملت ها تا آخر دهر».(1)

امام خمينى (ره) قيام امام حسين عليه السلام را اين گونه معنا كرده اند: «عاشورا روز عزاى عمومى ملت مظلوم است، روز حماسه و تولد جديد اسلام و مسلمانان است... اين محرم را زنده نگه داريد؛ ما هر چه داريم از اين محرم است».(2)

در حال حاضر، اين جريان فكرى نيز توسط مقام معظم رهبرى آيت الله خامنه اى، حمايت و هدايت مى شود؛ چنانچه مى فرمايد: «امام حسين عليه السلام، عظيم ترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است».(3)

اگر نگاهى به انقلاب اسلامى ايران بيافكنيم به نقش قيام امام حسين عليه السلام در ادوار مختلف انقلاب اسلامى پى خواهيم برد. انقلاب با تمسّك به آموزه هاى كربلا به پيروزى رسيد، ترورهاى كور منافقين و شهادت بسيارى از چهره هاى بزرگ انقلاب با يادآورى حماسه عاشورا، تفسير شد و هشت سال جنگ را عشق به امام حسين عليه السلام و آرزوى زيارت كربلا، به پيش برد. حماسۀ عاشورا نه تنها در ايران، بلكه در ساير جوامع شيعى نيز نقش عمده اى دارد. شيعيان لبنان، بحرين، عربستان، يمن، پاكستان، افغانستان و... درس هاى آزادگى را از كربلا آموخته اند.

ص: 88


1- . همان.
2- . همان.
3- . بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار قشرهاى مختلف مردم به مناسبت فرارسيدن ماه محرم، 1371/4/10.

هر چند در اين ميان، برخى از سلفيان، قيام امام حسين عليه السلام را بر اساس مبناى خود، خروج بر حاكم قلمداد كرده اند،(1) اما در يك قرن گذشته، آثار بسيارى توسط انديشمندان متفكر اهل سنت در تحليل و تبيين پيام ها و ضرورت استفاده از ظرفيت هاى قيام عاشورا، تدوين شده است. اين افراد كوشيده اند، آموزه هاى قيام امام حسين عليه السلام را به كانون جوامع اسلامى بياورند. برخى از اين افراد عبارتند از: «ابراهيم عبدالقادر المازنى»،(2) «عباس محمود العقاد»، نويسنده شهير مصرى كه كتاب «حسين عليه السلام ابوالشهداء» را نوشت(3) و عبدالرحمن الشرقاوى.(4) همچنين نويسنده سنى مذهب، خالد محمد خالد، از قيام امام حسين عليه السلام تحليلى زيبا ارائه مى دهد كه در اين مختصر نمى گنجد.(5)

در همايشى كه پيرامون قيام امام حسين عليه السلام برگزار شد، و چهره هاى بزرگى همانند محمد غزالى، عبدالرحيم الفوده و محمد ابوزهره و... شركت داشتند، همگان بر اين عقيده بودند كه قيام امام حسين عليه السلام بر مبناى هوا و هوس نبوده و شائبه قدرت طلبى سياسى در آن نيست. آنها يزيد را حاكمى فاسد دانسته اند كه بايد در برابرش امام عليه السلام به مبارزه برمى خواست و نيز روش حضرت كه همان همراه بردن خاندان و در نهايت شهادت به دست لشكريان يزيد را روشى صحيح و هدفمند برشمرده اند.(6)

ص: 89


1- . به عنوان نمونه: ابوبكر ابن عربى، العواصم من القواصم، القاهره، 1387.
2- . الرساله، دوره چهارم، شماره 1936، 146، ص 613-615.
3- . محمود عباس العقاد، حسين ابوالشهداء.
4- . عبدالرحمان الشرقاوى، الحسين ثائرا.
5- . محمد خالد خالد، ابناء الرسول فى كربلاء، ص 35.
6- . نشريه لواء الاسلام، دورۀ نوزدهم، شماره 15، سپتامبر 1965، ص 645-658.

بى شك با توجه به آنچه گفته شد، قيام امام حسين عليه السلام، يكى از مهم ترين عوامل تأثيرگذار در بيدارى اسلامى است و مى تواند براى تمامى ملت هاى مظلوم و ستمديده جهان، الگويى مناسب باشد.

3. فرهنگ جهاد و شهادت

مفهوم جهاد و شهادت، دو مفهوم اسلامى اند كه ميان تمامى مسلمانان، اعم از شيعه و سنى، مشترك است؛ اما وجود عواملى چند، مفاهيم جهاد و شهادت را در ميان شيعيان پررنگ تر و مقدس تر كرده است. از يك سو جهاد و شهادت، همان گونه كه براى مسلمانان در تعاليم دينى و مجاهدت مسلمانان صدر اسلام، تعريف مى شود، براى شيعيان نيز اين گونه است؛ با اين تفاوت كه وجود وقايعى مانند قيام امام حسين عليه السلام و شهادت ائمه شيعه عليهم السلام از يك طرف و تعاريف زيبايى كه نسبت به جهاد و شهادت در ادبيات شيعه وجود دارد، در تعاليم اهل سنت ديده نمى شود. به همين سبب نيز فرهنگ جهاد و شهادت، با ماهيت شيعه گره خورده است.

همچنين با توجه به اينكه از همان ابتدا شيعه نسبت به ساير مسلمانان در اقليت بوده و هميشه مورد اذيت و آزار خلفاى فاسد اموى، عباسى و بسيارى از سلاطين ستمگر و فرقه گرا بوده است، همواره خود را در حال جهاد و مبارزه ديده و براى حفظ ارزش هاى خود با تمام وجود مجاهده كرده است.(1) هنوز نيز چنين وضعيتى در تعامل حكّام فاسد كشورهاى اسلامى با شيعيان عربستان، بحرين، كويت، امارات، يمن و... ادامه دارد. در اين كشورها شيعيان با انواع شكنجه ها، زندان، اعدام و... روبرو هستند. در پاكستان نيز شيعيان قربانيان اصلى توطئه هاى گروه هاى تكفيرى مى باشند.

ص: 90


1- . براى آشنايى با شهداى شيعه، ر. ك: ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1385 ه. ق.

البته همان گونه كه گفته شد، بايد حساب گروه هاى تكفيرى و همچنين دولت هاى مستبد را از حساب عموم اهل سنت جدا كرد؛ زيرا در همين كشورها روابط اهل سنت با شيعيان مطلوب است كه در فصل هاى آينده به آن اشاره خواهد شد.

4. انتظار

هرچند موضوع «مهدويت» نيز همانند جهاد و شهادت، ميان شيعيان و اهل سنت مشترك است، اما در نگاه شيعه، مهدويت و فرهنگ انتظار، ويژگى هايى دارد كه زمينه را براى حضور و كنش شيعه در حوزۀ سياست و اجتماع فراهم مى كند.

نخستين ويژگى حضرت مهدى (عج) در انديشۀ شيعه، زنده بودن ايشان است؛ به اين معنا كه شيعه در انتظار كسى كه هنوز متولد نشده است، نيست، بلكه مهدى (عج)، متولد شده است.

دومين ويژگى حضرت مهدى (عج) نظارت بر اعمال و رفتار شيعيان است. ولى عصر (عج) غمخوار شيعيان است و هنگامى كه عمل خوبى انجام مى دهند، خوشحال و از اعمال ناشايست آنان ناراحت مى شود.(1)

از طرف ديگر، خداوند در قرآن بشارت داده است كه وى خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و وارثان نهايى زمين مستضعفان و صالحان هستند.(2)

ص: 91


1- . «إنا غير مهملين لمراعاتكم، و لا ناسين لذكركم، و لو لا ذلك لنزل بكم اللاواه، و اصطلمكم الاعداء. فاتقوا الله جل جلاله و ظاهرونا؛ ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم، كه اگر جز اين بود گرفتارى ها به شما روى مى آورد و دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.» (توقيع شريف امام زمان خطاب به شيعيان)
2- . همچنين ر. ك: نور، 55؛ انبياء، 105؛ اعراف، 128.

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِينَ اُسْتُضْعِفُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِينَ ؛(1) ما مى خواهيم كسانى را كه در زمين به استضعاف كشيده شده اند نعمتى گرانسنگ عطا كنيم؛ آنان را پيشوايانى قرار دهيم كه از ايشان پيروى شود و مواهبى را كه در اختيار فرعونيان بود از آنِ ايشان كنيم.

چنين ويژگى هايى براى شيعيان فرصتى استثنايى به وجود آورده است؛ زيرا تصور اين واقعيت، كه منجى زنده است و بر اعمال و رفتار شيعيان نظارت دارد و وجود اين اميد كه امام زمان خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، انگيزۀ مبارزه و جهاد را در ميان شيعيان گسترش مى دهد. «مسأله ظهور و نويد حكومت مستضعفان و نيكوكاران، دستمايۀ بالقوۀ جنبش هاى انقلابى در ميان شيعه است.»(2)

همچنين در مكتب شيعه، وظايف شيعيان در برابر امام زمانشان تعريف شده است:

با توجه به اينكه امام، ناظر و حاضر نسبت به اعمال است، اولين وظيفۀ شيعه، ساختن شخصيت فردى خود است؛ زيرا يكى از آرمان هاى هر فرد شيعه اين است كه از ياران امام زمان (عج) باشد و اين امر جز با تربيت نفس و تقواپيشگى امكان ندارد. در مقياس جامعه نيز با توجه به ركن امر به معروف و نهى از منكر، شيعه نه تنها نسبت به خود مسؤوليت دارد، بلكه نسبت به ساختن و آماده كردن ساير انسان ها نيز مسؤول است.

با توجه به اين اصل، مفهوم انتظار در انديشۀ شيعه تعريف مى شود. انتظار به معناى ساختن خود و جامعه براى ظهور امام زمان (عج) است.

ص: 92


1- . قصص، 5.
2- . حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 52.

به همين سبب نيز چنين انتظارى در مكتب شيعه، ارزش بسيار زيادى دارد.(1) شهيد صدر در اين باره مى نويسد:

مهدويت، تبلور يك الهام فطرى است كه مردم، از دريچه آن... روز موعود را مى بينند. مهدى (عج) تنها يك انديشه نيست كه ما، در انتظار ولادت او باشيم و يك پيشگويى نيست كه به اميد مصداق آن نشسته باشيم؛ بلكه مهدى يك واقعيت خارجى و آماده باش است كه ما منتظر عمليات او هستيم. تفكر «نفى هر نوع ظلم و ستم»، اينك در شخص پيشواى منتظر - كه به زودى ظهور خواهد كرد - تجسم يافته است، شخصيتى كه به همۀ قدرت ها، «نه» مى گويد و تعهدى نسبت به هيچ حاكم ستمگرى ندارد.(2)

ناگفته پيداست، شيعه اى كه امامى با اين ويژگى ها و تعريفى اين چنين از انتظار دارد، با تمام وجود در خدمت تحول و دگرگونى است.

5. ساير موارد

در كنار مواردى كه ذكر شد، فريضه «امر به معروف و نهى از منكر»، به گونه اى كه در شيعه تفسير مى شود، منشأ حركت و انقلاب است. ساكت نماندن در برابر ظلم و ستم، تلاش براى هدايت جامعه به سوى خدا و دعوت به سوى معارف و آموزه هاى دينى، از ويژگى هاى نظريۀ سياسى شيعه در حوزۀ امر به معروف و نهى از منكر است. به ويژه آنكه اين دو فريضۀ الهى در قيام امام حسين عليه السلام به خوبى تفسير و معنا شده است.

ص: 93


1- . عبارات بسيارى با اين مضمون از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله نقل شده است؛ مثلاً: افضل الاعمال انتظار الفرج، افضل اعمال امتى، انتظار الفرج؛ انتظار الفرج عباده و....
2- . محمدباقر صدر، «گفت وگو دربارۀ امام مهدى»، ترجمۀ مصطفى شفيعى، به نقل از: نشريه موعود، ش 18، ص 36.

از طرف ديگر، مفهوم «تولّى» و «تبرّى» نيز در انديشۀ سياسى شيعه بسيار پررنگ است. تولّى به معناى دوستى با دوستان خدا و ارتباط و پيوند با اهل حق، و تبرّى دشمنى با دشمنان خدا و گسستگى از اهل باطل، از فروع دين اسلام است. از آنجا كه شيعه معتقد به ولايت اهل بيت عليهم السلام است و محبت و عشق به آنان را بر خود واجب مى داند، تمام هستى خود را فداى اين عشق مى كند و مى كوشد همانند آنان و با توجه به رهنمودهاى آنان زندگى خود را بسازد.

به همان اندازه كه آتش عشق و علاقه و محبت در وجود شيعه زبانه مى كشد، دشمنى با دشمنان خدا نيز در نگاه شيعه اهميت اساسى مى يابد. در جهان معاصر، به خوبى مى توان اين عشق را در توسل به پيامبر صلى الله عليه و اله و اهل بيت مطهرش در قالب هاى گوناگون مشاهده كرد و از طرفى دشمنى را مى توان در دشمنى با امريكا كه ادعاى آغاز دور جديدى از جنگ هاى صليبى را مى كند و صهيونيسم كه به تعبير قرآن «أَشَدَّ اَلنّٰاسِ عَدٰاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا» مى باشند، به خوبى مشاهده كرد. چنين وضعيتى انگيزه و قدرت لازم براى دسترسى به اهدافش را در اختيار او قرار مى دهد.

ب) شيعه و روحانيت

اسلام و ارزش هاى آن كانون و مركز(1) گفتمان بيدارى اسلامى است و نيروهاى مذهبى، به عنوان رهبران و پيشقراولان آن، از جايگاه ويژه اى برخوردارند. به همين سبب، هرچه نقش نهادهاى دينى، در جنبش هاى اسلامى پررنگ تر باشد، موفقيت آن بيشتر خواهد بود.

با توجه به اين مقدمه، يكى ديگر از تفاوت هاى اساسى شيعيان و اهل سنت، جايگاه نهاد روحانيت است؛ چنانچه پيش تر گفته شد، در انديشۀ

ص: 94


1- . Central point.

شيعى، دولت هاى غير مأذون از معصوم، غاصب و نامشروع هستند. اين اعتقاد، سبب شده است كه مهم ترين نهاد دينى شيعه، كه همان نهاد روحانيت است، در اعصار مختلف تاريخ، همواره نسبت به دولت و قدرت رسمى، اعتراض داشته و در برابر آن استقلال خود را حفظ كند. به همين منظور، در طول تاريخ جوامع شيعى، هيچگاه نهاد روحانيت به عنوان يك مجموعه، خود را وامدار حاكمان و قدرتمندان نكرده است. البته گاه براى دفاع از حيثيت و بقاى شيعه، برخى از علما مانند علامه مجلسى به حاكمان نزديك شده اند، اما اين ارتباط، موجب رشد و تعالى شيعه در عرصه هاى مختلف شده است.(1) با اين حال، نظام روحانيت و مراجع بزرگ شيعه، هميشه اعتقاد داشته اند كه براى آنكه روحانيت شيعه بتواند در برابر مظالم و انحرافات حاكمان، ايستادگى كند، بايد از همه نظر مستقل باشد. تنها استثنا نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران است كه به سبب حضور ولى فقيه، و نيابت وى از معصوم، نهاد روحانيت، خودْ متولى هدايت جامعۀ اسلامى است.

اين رويكرد، توان مقابله و انتقاد از دولت هاى ستمگر را به وجود آورده است. اگر به تاريخ جنبش هاى اسلامى در جوامع شيعى بنگريم، به خوبى به اين واقعيت پى خواهيم برد. براى مثال مى توان به نهضت تنباكو كه توسط ميرزاى شيرازى رهبرى شد و نهضت مشروطه كه با همت علماى بزرگى همانند ميرزاى نائينى و مرحوم آخوند خراسانى و... آغاز گرديد، اشاره كرد. مهم ترين نمونۀ آن نيز انقلاب اسلامى ايران است كه توسط حضرت امام، رهبرى شد و در حال حاضر سكان آن را مقام

ص: 95


1- . ارتباط علامه مجلسى با حاكمان صفوى جداى از آنكه اين حاكمان خود طرفدار مكتب شيعه بودند، موجب شد كه مجموعه نفيسى از احاديث شيعه با استفاده از امكانات دولت، به نام بحارالانوار، تأليف شود.

معظم رهبرى به عهده دارد. در لبنان نيز بيدارى اسلامى در دست روحانيون بزرگى همانند سيد حسن نصرالله قرار دارد كه مطيع ولايت فقيه است.(1) در عربستان، افرادى همانند مرحوم شيخ عمرى، شيخ حسن صفار و...، در يمن خاندان روحانى حوثى و در بحرين رهبرانِ مهم ترين حزب شيعه يعنى «الوفاق الوطنى» مانند شيخ سليمان و در ساير مناطق دنيا نيز هر جا كه اقليتى از شيعه وجود دارد، جايگاه روحانيت به عنوان نهادى مستقل، كه هيچگاه منافعش با قدرتمندان ستمگر گره نخورده، مطرح است.

اين در حالى است كه در انديشۀ اهل سنت، نهاد روحانيت، نهادى وابسته به دولت است. معيشت روحانيت توسط دولت تأمين مى شود و اين امر سبب شده است كه نهاد روحانيت در جوامع سنى نتواند در برابر استبداد و انحرافات دولت ها، مواضع صريح و روشنى اتخاذ نمايد و در مقابل نقش مشروعيت بخشى به نظام هاى حاكم را بازى كند. به عنوان نمونه، جامعة الازهر به عنوان يكى از مهم ترين نهادهاى دينى مصر، از نظر مالى و سياسى وابسته به دولت گذشته مصر بود و همين امر سبب شد حضور فعّالى در بيدارى اسلامى مصر نداشته باشد. حتى چهرۀ شناخته شده اى مانند يوسف قرضاوى كه انتظار مى رفت پس از حضورش در مصر، بتواند عنان تحولات را در دست گيرد و جريان اسلام گرايى را در مصر هدايت كند، موفقيتى به دست نياورد. در مقياسى وسيع تر، در عربستان سعودى چهره اى سكولار مانند امير عبدالله، هيأت

ص: 96


1- . سيد حسن نصرالله كه در كنفرانس انتفاضه فلسطين دست مقام معظم رهبرى را بوسيد، علت عمل خود را اين گونه بيان كرد: «من سرباز رهبر انقلاب اسلامى ايران هستم». (على شيرازى، پرتويى از خورشيد، بوستان كتاب، 1390، به نقل از: مسيح مهاجرى.)

كبار العلما و لجنة الافتاء را انتخاب مى كند و اين گروه ها نيز صرفاً به اعمال نظام فاسد سعودى مشروعيت مى بخشند. به عنوان نمونه، در جنگ اول خليج فارس، كه امريكا براى حمله به عراق در پى ايجاد پايگاه نظامى در عربستان بود، مردم عربستان با حضور نظامى امريكا در كشورشان مخالف بودند، اما علماى وابسته، به مشروعيت اين كار فتوا دادند تا دولت آزادانه بتواند عامل امريكا در منطقه باشد.

از طرف ديگر، عدم وابستگى نهاد روحانيت شيعه به دولت ها، چه در حوزۀ سياست و چه در حوزه اقتصاد، سبب شده است كه روحانيت شيعه در ميان اقشار مختلف جامعه نيز جايگاه منحصر به فردى بيابد.

از يك سو اين ارتباط، سبب موقعيت ممتاز روحانيت در ميان مردم شده است و از طرف ديگر موجب شده روحانيت، با دردها، نيازها و مشكلات آنان از نزديك آشنا شود. به عبارت ديگر، بتواند جامعۀ شيعه را آسيب شناسى ميدانى كرده و در صدد رفع آنها برآيد. به همين سبب است كه گاه گفته مى شود روحانيت شيعه شريك مردم در خنده ها و گريه هاست و همين امر، نهاد روحانيت را در ميان مردم عزيز كرده است.(1)

اما در ميان اهل سنت، روحانيت همچون ساير نهادهاى دولتى وابسته به دولت است و همين امر موجب جدايى روحانيت سنى از پيكرۀ جامعه شده است. چنين وضعيتى دو آسيب مهم براى نهاد روحانيت سنى رقم زده است: نخست آنكه جايگاه آن را در ميان جامعه تضعيف

ص: 97


1- . استاد شهيد مرتضى مطهرى در آسيب شناسى نهاد روحانيت شيعه، ارتزاق روحانيت توسط مردم را موجب عوام زدگى روحانيت مى شمارند، اما به نظر مى رسد، اين امر پيش از آنكه زمينۀ عوام زدگى نهاد روحانيت را فراهم كند، موجب نزديكى روحانيت با مردم شده و زمينه هاى تأثيرگذارى در مردم و هدايت آنان را فراهم مى كند و مضافاً بر اين، چنانچه گفته شد، رابطه تنگاتنگ روحانيت و مردم، موجب آشنايى ميدانى روحانيت با دردها و آلام جامعه و نظريه پردازى متناسب با آن مى شود.

كرده است، دوم از آنجا كه نظام روحانيت از نظر مالى وابسته به مردم نيست، حضور آن در ميان اقشار مختلف مردم كمرنگ است. بنابراين دردها و آلام مردم را آن گونه كه هست، نمى شناسد و گاه نيز در تعيين آسيب ها و اولويت ها گرفتار اشتباه مى شود. به عبارت ديگر، نهاد روحانيت اهل سنت بيش از آنكه نظريه پردازى هايش معطوف به واقعيت هاى موجود در جامعه باشد، در خلأ نظريه پردازى مى كند.

شرايط امروز بيدارى اسلامى در كشورهاى سنى، به خوبى نشانگر اين واقعيت است. اكنون كه بيش از يك سال از آغاز انقلاب هاى اسلامى در كشورهاى اسلامى سنى مذهب مى گذرد، نهاد روحانيت نتوانسته است، عنان اين انقلاب ها را به دست گيرد. حتى در دو كشور مصر و تونس كه داراى رهبرانى نسبتاً محبوب، مانند يوسف قرضاوى و راشد الغنوشى، هستند و انتظار مى رفت اين دو بتوانند در كشورهاى خود، رهبرى جنبش اسلامى را به دست گيرند، اما موفق نبودند. همچنين دانشگاه باسابقه اى همانند «الازهر» كه مهم ترين نهاد دينى مصر است، نتوانست در هدايت جريان بيدارى اسلامى در اين كشور موفق عمل كند، اين در حالى است كه چنانچه گفته خواهد شد، در جوامع شيعى، نهاد روحانيت، همواره نقش رهبرى و هدايت جنبش هاى انقلابى را به نحو احسن ايفا كرده است.

ج) ولايت فقيه

مهم ترين تبلور جايگاه روحانيت در جنبش هاى شيعى، «ولايت فقيه» است. عالى ترين نقش در رهبرى بيدارى اسلامى را ولايت فقيه دارد. از آنجا كه شيعه، هرگونه حكومت را در عصر غيبت نامشروع مى شمارد، نظام ولايت فقيه، مشروعيت خود را از طريق نيابت از معصوم به دست مى آورد و به همين سبب بالاترين نهاد رهبرى كننده در جامعه شيعه است.

ص: 98

جايگاه نظام ولايت فقيه در فرهنگ شيعه، موجب همگرايى و وحدت جهان تشيع شده است. اگر نگاهى به بحران هاى داخلى و خارجى انقلاب اسلامى ايران بيافكنيم، مشاهده خواهيم كرد كه هر يك از اين بحران ها قدرت براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران را دارا بود، اما به سبب هدايت هاى ولى فقيه توانست با موفقيت، بحران ها را پشت سر نهد. انقلاب اسلامى ايران نيز همانند بسيارى از انقلاب هاى اسلامى كنونى پس از پيروزى، مدعيان بسيارى پيدا كرد، از جريان هاى چپ ماركسيستى گرفته تا گروه هاى ليبرال وابسته به غرب و منافقين، همه خود را صاحبان انقلاب مى دانستند؛ اما رهبرى هاى امام راحل توانست، سكان انقلاب را در مسير اصلى خود قرار دهد. در سال هاى اخير نيز كه فتنه گران با همراهى غرب، به ويژه امريكا، اسرائيل و انگلستان، در پى ايجاد فتنه در كشور بودند، باز هم رهنمودهاى مقام معظم رهبرى و محبوبيت ايشان در ميان اقشار مختلف مردم، توانست كشتى انقلاب را در دل طوفان ها، به ساحل نجات رهنمون سازد.

از آنجا كه شيعه مرز جغرافياى خاصى ندارد و بر اساس مكتب تعريف مى شود، نفوذ ولايت فقيه از مرزهاى جغرافيايى ايران گذشته لبنان، بحرين، كويت، عربستان، عراق و... را نيز تحت نفوذ خويش قرار داده است، تا آنجا كه بسيارى از شيعيان منطقه خليج فارس، عربستان سعودى و ساير مناطق شيعى از مقلدين مقام معظم رهبرى هستند.(1)

اين در حالى است كه در نظام سياسى اهل سنت، جايگاهى همانند ولايت فقيه نه تعريف شده است و نه امكان ايجاد آن وجود دارد. البته همان گونه كه گفته شد، متأسفانه در انديشه اهل سنت، هرگونه حاكمى ولو فاسد، ولى امر است و بايد از او اطاعت شود، اما از آنجا كه انديشه

ص: 99


1- . مشاهده در كشورهاى حاشيه خليج فارس و لبنان، عراق، عربستان، افغانستان، پاكستان و هند. سفرها در تاريخ هاى مختلفى انجام شده است.

اسلامى و عقلانيت جهان اسلام، چنين امرى را نمى پذيرد، حكّام فاسد نتوانسته اند، محبوبيتى در ميان جوامع خود به دست آورند. سرنگونى حكّامى همانند بن على، قزافى و حسنى مبارك شاهد بر اين مدعاست. اما ولايت فقيه در نظام شيعه از يك طرف ريشه در نظريه انتصاب دارد و از طرف ديگر، در قلوب آحاد جامعه شيعى با توجه به جايگاه نهاد روحانيت، جاى دارد.

با توجه به آنچه گفته شد، به نظر مى رسد نظام سياسى شيعه، استعداد بيشترى در حوزه ايجاد تحولات بنيادين داشته باشد. همين عامل نيز سبب شده است كه شيعه ستيزى توسط غربيان و حكام وابسته به شدت افزايش يابد. آنان براى مقابله با رشد و گسترش انديشه هاى انقلابى در كشورهاى اسلامى، مى كوشند نهضت هاى شيعى را نهضت هايى فرقه گرا و در پى ايجاد تنش هاى مذهبى معرفى كنند؛ در حالى كه همان گونه كه در فصل هاى آينده بيان خواهد شد، در كشورهايى كه درصدى از مردم را شيعيان تشكيل مى دهند، همواره ميان شيعيان و اهل سنت روابط حسنه اى وجود داشته و دارد؛ در كشورى مانند پاكستان نيز حملات و خشونت ها عليه شيعه نه از سوى اهل سنت اين كشور كه از سوى سلفيان تكفيرى است كه دشمن تمامى مسلمانان - اعم از شيعه و سنى - هستند.

از ديگر سو، تحولات اخير، نشان داد كه نظريۀ سياسى اهل سنت در تعريف اولى الامر و ضرورت اطاعت از حاكم، هرچند فاسد باشد، كارآيى لازم را ندارد و نياز به تجديدنظر جدى و نظريه پردازى جديدى دارد.

ص: 100

فصل پنجم: هزارۀ سوم، بهار انقلاب هاى اسلامى

اشاره

آغاز هزارۀ سوم، براى جهان اسلام با بيم و اميدهاى بسيارى همراه بود. از يك سو غرب به جهان اسلام لشكر كشيد و در حوزۀ نظرى و عملى، براى جلوگيرى از گسترش مرزهاى اصول گرايى اسلامى، تمام توان خود را به كار بست و از طرف ديگر، در پى قدرت يافتن جمهورى اسلامى ايران و نقش آن در تحولات جهان، دامنۀ تأثيرات آن كران تا كران جهان اسلام را فرا گرفت و حوادثى مانند انتفاضه در فلسطين، پيروزى در جنگ 33 روزه، اعتماد به نفس مسلمانان در مقابله با قدرت طلبى هاى استعمارگران را رقم زد.

اما آغاز دهۀ دوم هزارۀ سوم ميلادى، نقطه عطفى در جهان اسلام بود. امواج بيدارى اسلامى كه در قرون گذشته، مسلمانان را آماده قيام براى بازگشت به اسلام كرده بود، وارد مرحلۀ عملى گرديد و انقلاب هاى بزرگى را در جهان اسلام رقم زد. اين در حالى است كه نظريه پردازان غربى، سال ها بر عدم تأثير انقلاب اسلامى ايران بر ساير كشورهاى اسلامى تأكيد مى كردند. براى غرب، انقلاب هاى معاصر جهان اسلام به منزلۀ كابوسى بود كه تجربۀ آن را در دهۀ هفتادِ قرنِ گذشته با تمام وجود احساس كرده بودند و همان گونه كه تولد انقلاب اسلامى در كشورى مانند ايران كه تحت قيموميت مستقيم آنها قرار داشت را باور نمى كردند، تكرار چنين پديده اى در كشورهاى اسلامى، آن هم كشورهايى كه سران آنها كاملاً وابسته به غرب بودند، غير قابل انتظار بود.

ص: 101

انقلاب هاى معاصر اسلامى، نشانگر اين حقيقت است كه بيدارى اسلامى در جهان اسلام در حال رسيدن به بلوغ است و وعده خداوند مبنى بر حاكميت مستضعفين در جهان نزديك است.

ماهيت انقلاب هاى معاصر جهان اسلام

در ميان مفاهيمى كه حاكى از تحولات اجتماعى است، مانند اصلاح،(1) نهضت،(2) كودتا،(3) شورش(4) و جنگ داخلى،(5) انقلاب، مفهوم و معناى وسيع ترى دارد. هرچند انقلاب نيز به انواع مختلفى تقسيم شده است؛ مانند انقلاب صنعتى، انقلاب سياسى، انقلاب سبز (انقلاب هاى زيست محيطى)، انقلاب مخملى، و... اما انقلاب اجتماعى به تحول در تمامى حوزه ها و ساختارهاى جامعه تعريف مى شود. انقلاب اجتماعى، نه تنها نظام سياسى يك كشور را متحول مى كند، بلكه ساختارهاى حاكم بر جامعه، ايدئولوژى و بنيان هاى فكرى يك جامعه را نيز از بنيان مى كند و طرحى نو در مى اندازد.(6) هرچند نظريه پردازان غربى، قرن بيستم را پايان

ص: 102


1- . تغييرات تدريجى و جزئى كه از سوى حاكمان به صورت قانونى و مسالمت آميز انجام پذيرد. (انقلاب اسلامى ايران، ويراست چهارم، ص 32)
2- . حركتى معمولاً درازمدت كه ممكن است انقلاب فقط بخشى از آن به شمار آيد. (همان)
3- . اقدام سريع گروهى از نظاميان عليه يك رژيم سياسى است كه به دنبال انتقال و جابجايى قدرت از طريق خشونت نظامى باشد. (همان)
4- . حركتى مقطعى يا واكنشى با ماهيت و دامنه هاى منفاوت است كه گاه مقدمه يك انقلاب است و در بسيارى از مواقع در مدتى كوتاه سركوب مى شود و فرو مى نشيند. (همان، ص 32-33)
5- . مبارزه مسلحانه براى كسب قدرت ميان طرف هاى درگير در يك كشور مانند جنگ داخلى ميان گروه هاى جهادى در افغانستان. (همان، ص 33)
6- . جمعى از نويسندگان، انقلاب اسلامى و چرايى و چگونگى رخداد آن، ويراست سوم، ص 3، به نقل از: تدا اسكاچپل، دولت و انقلاب اجتماعى.

عصر انقلاب ها معرفى كرده بودند، اما انقلاب اسلامى ايران، آن هم در كشورى كه كارتر آن را «جزيره ثبات» خوانده بود، نادرستى اين نظريه را اثبات كرد.

براى انقلاب ها معمولاً عوامل و ويژگى هايى ذكر مى شود كه كمابيش در انقلاب هاى مختلف قابل مشاهده است. نارضايتى عميق از وضع موجود، ظهور و گسترش ايدئولوژى جديد و جايگزين، گسترش روحيۀ انقلابى، وجود رهبرى و نهادهاى بسيج گر، به عنوان عوامل شكل گيرى انقلاب ها ذكر شده اند. همچنين شركت توده هاى مردم، وجود عنصر خشونت و تغيير ساختارهاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى جامعه، ويژگى هاى انقلاب هستند.(1)

با نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى ايران، به خوبى مشاهده مى كنيم كه تمامى اين عوامل و ويژگى ها، در آن وجود داشته است و سبب شد مهم ترين تحول قرن را رقم بزند.

علل و ويژگى هاى انقلاب هاى معاصر جهان اسلام

اشاره

با نگاهى به تحولات اخير جهان اسلام به خوبى مى توان، بسيارى از عوامل و عناصر انقلاب را در انقلاب هاى اخير مشاهده كرد:

1. نارضايتى عميق از وضع موجود
اشاره

در تمامى كشورهايى كه انقلاب صورت گرفت، نارضايتى عميق از وضع موجود وجود داشته است. البته نارضايتى، مفهومى عام است، كه شامل ابعاد اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى مى شود و بى شك انقلاب همان گونه كه گفته شد، زمانى رخ مى دهد كه نارضايتى به اوج برسد و آستانه تحمل مردم پايان يابد.

ص: 103


1- . ر. ك: جمعى از نويسندگان، انقلاب اسلامى ايران، ص 22-31.

به نظر مى رسد در كشورهاى اسلامى كه با پديدۀ انقلاب روبرو بوده اند، پيش از آنكه نارضايتى، بعد اقتصادى داشته باشد، بعد سياسى، اجتماعى و دينى دارد.

الف) سياست

در حوزۀ سياست داخلى، تمامى اين كشورها با حكومت هاى مستبد و خودكامه توتاليتر روبرو بوده اند. در مصر، تونس، ليبى، يمن و بحرين به خوبى مى توان اين عامل را مشاهده كرد.(1)

در تونس، حكومت 40 ساله حبيب بورقيبه و زين العابدين بن على حكومتى مستبد بود كه عملاً به جز حزب حاكم كه همان حزب «تجمع دستورى دموكراتيك» بود، هيچ گروه ديگرى اجازۀ فعاليت نداشت و ساير احزاب از جمله احزاب اسلامى همانند «حركة التجاه الاسلامى» قدرت فعاليت نداشتند. سركوبى مردم در مقاطع مختلف و استبداد داخلى چنين فضايى را بر تونس حاكم كرده بود.

در مصر نيز هرچند حسنى مبارك، مى كوشيد حكومت خود را جمهورى معرفى كند، اما با تغيير در قانون اساسى و تبديل رياست جمهورى به رياست جمهورى مادام العمر كارى كرد كه تنها حزب خودش، براى رياست جمهورى امكان معرفى نامزد داشته باشد، و در فكر تبديل حكومت مصر به حكومتى موروثى بود. به همين سبب در صدد برآمد فرزندش «جمال» را به جاى خود بر تخت بنشاند. در آخرين انتخابات پارلمانى، حتى به همان دموكراسى نمايشى خود وفادار نماند و تمامى نمايندگان، از حزب وابسته به وى بودند و حتى يك مخالف به

ص: 104


1- . با توجه به اينكه در گفتارهاى بعد هر يك از كشورها، به صورت موردى، مورد بررسى قرار مى گيرد، براى جلوگيرى از تكرار، فقط به وضعيت اين كشورها اشاره مى شود.

مجلس راه نيافت. 30 سال حكومت حسنى مبارك (1981-2011) كه علاوه بر استبداد داخلى به سبب همكارى با اسرائيل، نوعى تحقير را براى جامعۀ مصر به همراه داشت، مردم را به ستوه آورده بود. فقر بالا، تجمع ثروت در خاندان سلطنتى مصر و سركوب شديد احزاب مخالف كه در رأس آنان اخوان المسلمين قرار داشت، زمينه هاى نارضايتى را فراهم كرد.

در ليبى، قذافى 40 سال قدرت را در دست داشت (1969-2011) و در طول اين سال ها مردم ليبى را قربانى مطامع و بلندپروازى هاى خود كرد. گرايش هاى سوسياليستى از يك سو و سپس تمايل كامل به غرب، تدوين كتاب سبز كه به عنوان متنى مقدس، مردم را مجبور به پيروى از ديدگاه هاى شخصى و ديكتاتورى او مى كرد، زمينه را براى سرنگونى او فراهم كرد. ثروت اندوزى و فاصله طبقاتى نيز در اين كشور بيداد مى كرد. در ساير كشورها مانند يمن، اردن و بحرين نيز چنين وضعيتى مشاهده مى شود.

در حوزۀ سياست بين الملل نيز وضعيت اسفناك ترى بر اين كشورها حاكم بود. وابستگى شديد سران آنها به غرب يا شرق - در دوره جنگ سرد - ملت ها را بسيار سرخورده كرده بود. بن على، مبارك، صالح، قذافى و آل خليفه، در وابستگى به قدرت هاى بزرگ و در رأس آنان امريكا و اسرائيل شهره بودند، و توده هاى مردم مى دانستند كه اين افراد مجريان اهداف استعمار نو در كشورهاى اسلامى هستند.(1)

با نگاهى به حوادث كشورهاى فوق الذكر، حاكمان و سلاطين مستبد ساير كشورهاى عرب بايد توجه داشته باشند كه اگر در روش و منش خود تغييرى ايجاد نكنند، سرنوشت مشابهى را خواهند داشت.

ص: 105


1- . در فصل بعد به تفصيل، پيرامون اين محور توضيح خواهيم داد.
ب) ديانت

غرب در راستاى اجراى جلوگيرى از پروژۀ صدور انقلاب ها، به شدت مى كوشد، علت تامه انقلاب هاى معاصر در كشورهاى اسلامى را مبارزه با استبداد و حركت كشورهاى اسلامى در مسير دموكراسى خواهى معرفى كند. اين در حالى است كه با نگاهى به محتوا، شعارها و سنخ شناسى توده هاى شركت كننده در انقلاب ها، به خوبى مى توان علت اصلى اين انقلاب ها را تشخيص داد.

نخست: اين انقلاب ها در كشورهايى اتفاق افتاد كه بيش از آنكه مسأله استبداد در آنها مطرح باشد، جريان اسلام ستيزى و تعامل با دشمنان اصلى اسلام، مطرح بود. در تونس حبيب بورقيبه و پس از وى بن على تلاش بسيارى براى از ميان بردن اسلام انجام دادند. احزاب اسلام گرا به شدت نابود شدند، كشف حجاب، ممنوعيت روزه در ماه رمضان، ممنوعيت پوشيدن لباس دينى و... نمايانگر رويكرد دين ستيزى بورقيبه و بن على است. در مصر تعامل شديد حسنى مبارك با اسرائيل كه مهم ترين دشمن جهان اسلام شمرده مى شود، مبارزه با مهم ترين حزب اسلام گراى اين كشور، يعنى اخوان المسلمين و سركوب و حذف شخصيت هاى بزرگ اسلام گرا در اين كشور، ماهيت ضد اسلامى حسنى مبارك و هيأت حاكم را نشان مى داد. در ليبى، گرايش سوسياليستى و تعريف اسلام التقاطى توسط قذافى، در يمن سركوب اقليت ها به ويژه شيعيان زيدى و نزديكى به جريان هاى سلفى تندرو و افراطى براى اهداف سياسى، همه نشانگر نوعى اسلام زاديى و اسلام ستيزى و يا حداقل قرائتى التقاطى از اسلام است.

دوم: اگر نگاهى به شعارهاى مردم در اين انقلاب ها بيافكنيم، به سادگى ماهيت اسلامى آنها مشخص مى شود. همچنين اعتراضات

ص: 106

گسترده مردمى، پس از پيروزى انقلاب ها نسبت به برآورده نشدن خواسته هاى دينى آنان نشانه هويت دينى اين حركت هاست.

به عبارت ديگر، چنانكه در فصل هاى گذشته بيان شد، مسلمانان خسته از مكاتب غرب و شرق، در اين انقلاب ها بازگشتى دوباره را به اصول اسلامى آغاز كردند، هرچند در اين عرصه، هنوز در ابتداى راه هستند.

ج) اقتصاد

در نگاه ليبراليستى و ماركسيستى، اقتصاد نقش تعيين كننده دارد و بسيارى از انديشمندان غربى در تحليل انقلاب ها از جمله انقلاب ايران، كوشيده اند با رويكردى اقتصادى انقلاب اسلامى ايران را تحليل كنند.(1) اما آنچه خط بطلان بر اين انديشه ها كشيد، اين پرسش بود كه چگونه مردمى كه به سبب دغدغه هاى اقتصادى انقلاب كرده بودند، محاصره هاى شديد اقتصادى و هشت سال جنگ ويرانگر را تحمل كردند و جان و مال خود را در راه آرمان هاى مقدس انقلابشان در طبق اخلاص گذاشتند؟!

چنين تحليلى در مورد انقلاب هاى اخير نيز مطرح شده كه بيان مى كند تنها عامل اين انقلاب ها مشكلات مادى و اقتصادى مردم بوده است.

آنچه در اين ميان مهم است مشكلات اقتصادى است كه نقش مؤثرى در تحولات اجتماعى دارد، اما هرگز نمى توان آن را به عنوان يك نسخه واحد به تمامى انقلاب ها تسرى داد. آنچه معمولاً ماهيت يك انقلاب را مشخص مى كند، مطالبات مردم در انقلاب است كه در شعارها و بيانيه هاى آنان منعكس مى شود.

ص: 107


1- . جمعى از نويسندگان، انقلاب اسلامى و چرايى و چگونگى رخداد آن، ويراست سوم، ص 22.

هرچند در شعارهاى مردم، مطالبات اقتصادى نيز ديده مى شود، اما هرگز در اولويت نبوده و مطالبات دينى و سياسى، بيش از مطالبات اقتصادى است.

با اين حال، با نگاهى به كشورهاى انقلابى درمى يابيم كه فقر نيز يكى از مهم ترين مؤلفه هاى بيشتر اين كشورهاست. در حالى كه خاندان مبارك در مصر، ثروت اندوزى مى كردند، بسيارى از مردم در قبرستان هاى اطراف قاهره زندگى مى كردند. عكس هايى كه از محل زندگى حسنى مبارك پس از سرنگونى وى منتشر شد، نشانگر تفاوت بنيادين زندگى وى و مردم مصر است. در ليبى در حالى كه مردم در فقر دست و پا مى زدند، آمارهاى ميلياردى از دارايى هاى قذافى و فرزندان وى منتشر مى شد. در تونس، بحرين، يمن و بسيارى از كشورها كه زمينه هاى انقلاب در آنها فراهم است، چنين وضعيتى ديده مى شود.

2. ظهور و گسترش ايدئولوژى جديد و جايگزين

انقلاب هنگامى در جامعه اى اتفاق مى افتد كه خلأ معنا يا ايدئولوژى بر جامعه احساس شود. در چنين جامعه اى اگر ايدئولوژى جديدى ارائه شود و براى مردم جذابيت داشته باشد و بتواند پاسخگوى نياز اعتقادى مردم باشد، به سرعت جامعه را به سوى انقلاب پيش مى برد.

به عنوان نمونه، در انقلاب اسلامى ايران، كه بيش از 50 سال خاندان پهلوى براى جايگزينى فرهنگى برآورده از باستان گرايى ايرانى و غرب زدگى به جاى اسلام، تلاش كرده بودند، با ارائۀ ايدئولوژى اسلامى توسط امام خمينى (ره)، مردم به يكباره نگرش گذشته را كنار گذاشته و به ايدئولوژى جديد روى آوردند.

در كشورهاى اسلامى نيز چنين وضعيتى كاملاً قابل مشاهده است. چنانچه پيش تر گفته شد، بيدارى اسلامى در دل خود ايدئولوژى

ص: 108

اصول گرايى اسلامى را حمل مى كند. شايد اصول گرايى اسلامى تا قبل از انقلاب اسلامى ايران، براى توده هاى مسلمان، ناشناخته بود؛ اما پس از انقلاب اسلامى ايران، در جهان اسلام فراگير شد و به عنوان راهكارى براى برون رفت از بحران هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى مورد توجه مسلمانان قرار گرفت.

قرائتى از اسلام كه براى تمامى ابعاد زندگى بشر از كوچك ترين حوزه هاى خصوصى، تا گسترده ترين حوزه هاى اجتماعى از جمله سياست، برنامه داشت و اين تئورى با انقلاب اسلامى ايران و تشكيل جمهورى اسلامى ايران، تحقق يافت.

3. گسترش روحيه انقلابى

روحيۀ انقلابى بالاتر از نارضايتى از وضع موجود است و منظور از آن به وجود آمدن اراده و حس پرخاشگرى عليه وضعيت موجود و در رأس آن، نظم سياسى حاكم است. روحيۀ انقلابى قدرت ايستادگى در برابر سركوب و ساير خشونت هاى نظام حاكم را به وجود مى آورد و تا هنگامى كه روحيه انقلابى به وجود نيايد، انقلابى پديد نخواهد آمد.

اين وضعيت در انقلاب هاى اخير به خوبى ديده مى شود؛ در مصر مردم در ميدان التحرير با تمام وجود مطالبات خود را فرياد مى كردند و در مقابل تهديدها و كشت و كشتارها به شدت ايستادگى كردند. در ليبى، انقلابيون به ناچار تن به جنگ داخلى دادند و از هيچ تلاشى براى سرنگونى قذافى مضايقه نكردند و يمن و بحرين نيز هرگز تهديدات و حملات سنگين دولت به انقلابيون نتوانسته از اراده مردم در پيروزى انقلابشان بكاهد. حتى در تونس كه انتقال قدرت نسبت به موارد مشابه با خشونت كمترى همراه بود، وحشت از خشم مردم، بن على را وادار به فرار از كشور كرد و بى شك اگر همچنان در برابر اراده مردم مى ايستاد،

ص: 109

مخالفت ها نيز ادامه مى يافت. مقام معظم رهبرى در ماهيت انقلاب هاى معاصر، نقش مردم و حضور آنها را مهم ترين عامل پيروزى اين انقلاب ها مى دانند:

مهم ترين عنصر در اين انقلاب ها، حضور واقعى و عمومى مردم در ميدان عمل و صحنه مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ايمانشان، بلكه علاوه برآن با جسم و تنشان.(1)

4. رهبرى و نهادهاى بسيج گر

يكى از مهم ترين ضرورت هاى يك انقلاب وجود رهبرى است. در بسيارى از جوامع، ساير عوامل انقلاب در آنها وجود دارد، اما به سبب عدم وجود رهبرى انقلابى، اتفاقى در آنها نمى افتد و يا اگر انقلابى شكل بگيرد، به سبب عدم وجود رهبرى، احتمال ناكامى و يا انحراف آن كاملاً احساس مى شود.

با نگاهى هرچند كوتاه به تاريخ انقلاب اسلامى ايران جايگاه و نقش رهبرى در ايجاد و هدايت آن به خوبى روشن مى شود. وجود امام خمينى (ره) به عنوان رهبر دينى، توانست خطوط اصلى انقلاب را ترسيم و با توجه به جاذبه هاى بسيارى كه داشت، توده ها و طبقات مختلف جامعه را بسيج كند. صبح پيروزى انقلاب نيز، رهبرى بى بديل امام (ره) بود كه در طوفان ها توانست انقلاب را هدايت كند و نجات دهد. پس از انقلاب، قرائت هاى مختلفى از اسلام و انقلاب ارائه شد، همچنين نگرش هاى ماركسيستى، ليبراليستى، مائوئيستى و انواع نحله ها و گرايش هاى انحرافى، تلاش بسيارى براى انحراف مسير انقلاب انجام دادند كه با رهبرى امام خمينى (ره)، ناكام ماند و خط فكرى جمهورى اسلامى تعيين شد.

ص: 110


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بين المللى بيدارى اسلامى، 90/6/26.

در دوران پس از حضرت امام نيز مقام معظم رهبرى رسالت خطير رهبرى انقلاب اسلامى را به عهده دارند. بى شك خطرات و تهديداتى كه در دوره ثبات، جمهورى اسلامى را تهديد مى كند، كمتر از دوران گذار نبوده است. در طول اين سال ها نيز بر سر راه انقلاب اسلامى موانع و مشكلات بسيارى توسط بيگانگان و دشمنان انقلاب به وجود آمده كه با رهبرى عالمانه و سياستمدارانه مقام معظم رهبرى مرتفع گرديده است.

شايد مهم ترين مشكل انقلاب هاى كنونى، فقدان رهبرى قوى و قدرتمند باشد. رهبرى كه مورد قبول تمامى اقشار، طبقات و توده هاى مختلف مردم و نخبگان جامعه باشد. حتى در كشورى مانند مصر كه سابقه اسلام گرايى آن به بيش از 90 سال مى رسد و خود يكى از پرچمداران بيدارى اسلامى بوده است، عنصر رهبرى فراگير، ديده نمى شود. فقدان رهبرى، تهديدى اساسى براى آيندۀ اين انقلاب هاست.

با توجه به آنچه گفته شد، على رغم اينكه ماهيت اين انقلاب ها مذهبى است، اما رهبرى دينى قدرتمندى در آنها ديده نمى شود؛ شايد چنين امرى بستگى به جايگاه نهاد روحانيت در ميان اهل سنت و شيعه داشته باشد.(1) زيرا عدم وابستگى نهاد روحانيت در رژيم ستمشاهى به دولت، و حريت آن و از طرفى، نگاه انتقادى شيعه به دولت در عصر غيبت و ضرورت قيام عليه دولت غاصب، زمينه محبوبيت و مقبوليت نهاد روحانيت در شيعه را فراهم كرده است؛ در حالى كه در ميان اهل سنت به سبب وابستگى نهاد روحانيت - چه از نظر سياسى و چه از نظر اقتصادى - به دولت، جايگاه و نقش روحانيت را در حدّ كسانى كه تنها متولى امور دينى شخصى افراد هستند كاهش داده و نقش اجتماعى و سياسى آنان را كمرنگ كرده است.(2)

ص: 111


1- . ر. ك: سيد مهدى عليزاده موسوى، مقايسه تطبيقى ميان نهاد روحانيت شيعه و سنى، جامعۀ الزهرا (س)، 1389.
2- . همان.

چنانكه مى بينيم، هرچند مسلمانان كشورهاى انقلابى، از رهبرى دينى با مقبوليت عام، بى بهره هستند؛ اما اعتراضات آنها نسبت به دولت هاى انتقالى در كشورهايشان نسبت به فراموشى آرمان هاى انقلاب، نشانگر روح دينى حاكم بر اين انقلاب هاست.

با اين تفصيل به نظر مى رسد، همان گونه كه انقلاب اسلامى ايران، در روش و محتوا، نقش الگو را براى كشورهاى انقلابى ايفا كرد، در حوزۀ رهبرى نيز مى تواند، چنين نقشى را به عهده گيرد و تجارب بيش از سى سال افت و خيز و مبارزه را در اختيار آنان قرار دهد.

البته مقام معظم رهبرى به حسب رسالت خود، و با تكيه بر مبانى اسلامى و اندوخته هاى چند دهه رهبرى، از همان آغاز انقلاب ها رهنمودهاى لازم پيرامون چگونگى پيروزى، ماهيت، آسيب شناسى و راه هاى علاج(1) خطرات پيش رو(2) را بيان كرده اند كه مى تواند به عنوان منشورى در فراروى انقلاب هاى معاصر قرار گيرد.

آرمان ها و دستاوردهاى انقلاب هاى اسلامى

اشاره

يكى از مهم ترين مباحثى كه پس از هر انقلاب ذهن انقلابيون و ديگران را به خود مشغول مى كند، دستاوردهاى آن است؛ زيرا هر انقلابى بر اساس گروهى از آرمان ها شكل مى گيرد و قوۀ محركه انقلاب نيز همين آرمان ها مى باشند. از اين رو پس از انقلاب بايد به اين نكته توجه كرد كه تا چه اندازه انقلاب توانسته است به آرمان هاى خود دست يابد؟ و آيا به اندازۀ بهايى كه پرداخته، به آرمان هاى خود رسيده است؟ چنين نگرشى در حقيقت ارزيابى و بررسى دستاوردهاى انقلاب است.

در انقلاب هاى اخير نيز بايد ابتدا اصول و آرمان ها را استخراج كرد و سپس به ارزيابى دستاوردهاى انقلاب، نسبت به اين اصول و آرمان ها پرداخت.

ص: 112


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بين المللى بيدارى اسلامى، 90/6/26.
2- . مقام معظم رهبرى، 1390/7/8.

مقام معظم رهبرى كه خود رهبرى انقلابى جهانى را به عهده دارند، اصول و آرمان هايى را براى انقلاب هاى اخير برشمرده اند كه به اجمال عبارتند از:

1. احياى عزّت و كرامت ملى

1. احياى عزّت و كرامت ملى(1)

ملت هايى كه در آنها انقلاب اتفاق افتاده است، همواره تحت سلطه حاكمان قرار داشته اند. سلطه و بى توجهى به مردم در طى سال هاى متمادى، تحقير را براى مردمان اين كشورها به همراه آورده است. هريك از اين حكومت ها ده ها سال، به صورت خودكامه سكان قدرت را در دست داشته اند و از طرف ديگر، به سبب نفوذ غرب و امريكا و پيروى از فرهنگ و تمدن تهوع آور آن، عزّت و كرامت ملى جامعه را نابود كرده اند. اين در حالى است كه آرزوى هر جامعه اى حفظ عزّت، اقتدار و كرامت ملى است. به همين سبب نيز يكى از آرمان هاى مهم اين انقلاب ها احياى عزّت و كرامت ملى است.

2. بازگشت به اسلام و معارف ارزشمند آن

تمامى كشورهايى كه در آنها انقلاب اتفاق افتاده است، پروژۀ اسلام زدايى را تجربه كرده اند. و جالب آنكه در جهان اسلام هر دولتى كه سياست اسلام زدايى را پيش گرفته، طعم تلخ شكست را چشيده است. حبيب بورقيبه و بن على در تونس، حسنى مبارك در مصر و قذافى در ليبى، همه به نوعى كوشيده اند يا اسلام را حذف كنند و يا قرائتى التقاطى و غرب گرا از اسلام ارائه نمايند؛ اين در حالى است كه توده هاى مسلمان، غرب گرايى را آزموده اند و از آن طرفى نبسته اند. مسلمانان در بازگشت به اسلام در پى: «برخوردارى از امنيت روانى، عدالت و پيشرفت و

ص: 113


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بين المللى بيدارى اسلامى، 90/6/26.

شكوفايى»(1) هستند. اينك مسلمانان با تكيه بر معارف و آموزه هاى بلند اسلامى، مى كوشند پس از عمرى فراموشى، بار ديگر هويت خود را احيا كنند.

3. ايستادگى در برابر نفوذ و سلطۀ امريكا و اروپا

اين انقلاب ها مسبوق به نظام هايى هستند كه كاملاً تحت نفوذ غرب و در رأس آن امريكا بوده اند. تقريباً تمامى اين كشورها، طعم تلخ استعمار كهن را چشيده اند و هنگامى كه به استقلال سياسى دست يافته اند؛ استعمار نو از يك سو و حكّام دست نشانده از ديگر سو، زمينه ساز استيلاى مجدد غرب، اما به شكلى خطرناك تر بوده اند. اين سلطه «بيشترين خسارت و تحقير را براى مردم منطقه به وجود آورده است».(2) يكى از آرمان هاى اين انقلاب ها، مبارزه با استعمار نو و قطع ايادى غرب و امريكا بوده است.

4. مبارزه با رژيم اشغالگر اسرائيل

استعمار، رژيم غاصب اسرائيل را، همچون خنجرى در پهلوى كشورهاى منطقه و جهان اسلام فرو برده است.(3) از همان زمانى كه رژيم غاصب اسرائيل اعلام موجوديت كرد، همواره تمامى ملت هاى مسلمان، نسبت به اين غدۀ سرطانى اظهار انزجار كرده اند. اما غرب و در رأس آن امريكا به عنوان بزرگ ترين حامى اسرائيل، زمينه ساز جنايت هاى آن بوده است. كشورهايى مانند مصر كه زمانى در صف اول مبارزه با اسرائيل بوده اند، به نزديك ترين هم پيمانان اسرائيل تبديل شدند و چنين وضعيتى براى جهان اسلام قابل تحمل نبود. حمله به سفارت اسرائيل در مصر و

ص: 114


1- . همان.
2- . همان.
3- . همان.

تصرف آن، راهپيمايى مردم اردن در برابر سفارت اسرائيل و موضع گيرى هاى ساير مسلمانان در كشورهاى ديگر نسبت به اسرائيل نشانگر اين واقعيت است.

5. فقرزدايى و مبارزه با فساد مالى حاكمان

در كنار اين اصول، اهدافى همانند فقرزدايى و رفع مشكلات اقتصادى نيز در نگاه انقلابيون اهميت بسيارى دارد. به نظر مى رسد، آنچه كه بيش از فقر و مشكلات اقتصادى، مردم را به ستوه آورده بود، فاصله طبقاتى بسيارى بود كه ميان طبقۀ حاكم در اين كشورها و مردم وجود داشت كه نقش بسزايى در انگيزش مردم داشت.

با اين حال، نمى توان مشكلات اقتصادى را به عنوان مهم ترين عامل انقلاب هاى عصر حاضر در نظر گرفت؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، در فهرست مطالبات مردم كه در شعارها و موضع گيرى ها متبلور است، مطالبات اقتصادى در رديف هاى آخر قرار دارد. در اين ميان، غربيان براى انحراف اذهان از علل واقعى اين انقلاب ها مى كوشند مشكلات اقتصادى و يا استبداد را مهم ترين عوامل شكل گيرى اين انقلاب ها بيان كنند. اما غافل از اينكه توده هاى مسلمان اين كشورها، مشكل اقتصادى و استبداد را معلول وابستگى به غرب و فراموشى آموزه هاى اسلامى مى دانند. البته چنين سناريويى در مقابل انقلاب اسلامى ايران نيز مطرح شد، كه با واقعيت هاى انقلاب ايران هرگز هماهنگى نداشت.(1)

ص: 115


1- . نظريه هاى اقتصادى انقلاب ها در گذشته معمولاً توسط ماركسيست ها ارائه مى شد و آنان همواره با تكيه بر انديشۀ ماركس، علل انقلاب ها را در بحران هاى اقتصادى جستجو مى كردند كه پس از فروپاشى اردوگاه شرق، نظريه پردازان غربى مانند ريچارد كاتم و فرد هاليدى، اين نظريه ها را دنبال مى كنند؛ در حالى كه بيشترين مخالفت ها را در دوران جنگ سرد، با نظريه ماركسيسم ارائه كردند. (جمعى از نويسندگان، انقلاب اسلامى و چرايى و چگونگى رخداد آن، ص 21، ويراست سوم.)

نگاهى به دستاوردهاى انقلاب هاى معاصر

هنوز نمى توان پيرامون آثار و نتايج انقلاب هاى معاصر به دقت سخن گفت؛ اما با نگاهى گذرا به تحولات پس از اين انقلاب ها، دستاوردهايى را مى توان براى آن برشمرد.

اول: انقلاب هاى اخير، در سطح كلان موجب اعتماد به نفس و گسترش روحيۀ انقلابى و مبارزه در ميان مسلمانان جهان شده است. اين ايده كه مى توان در برابر حكّام ستمگر و مستبد ايستاد، پيامى بود كه انقلاب هاى معاصر به توده هاى مسلمان جهان صادر كردند. با نگاهى به گوشه و كنار جهان اسلام به خوبى مى توان دريافت كه هر روز ابعادى از جريان بيدارى اسلامى به ساير كشورهاى اسلامى سرايت مى كند. از طرف ديگر، تمامى حاكمان مستبد كشورهاى اسلامى به نوعى از گسترش موج بيدارى اسلامى به كشورشان هراس دارند. و به همين سبب، با تمام توان به همراه نظريه پردازان غربى براى پيشگيرى از سرايت انقلاب ها به كشورهاى خود چاره جويى مى كنند.

دوم: پس از انقلاب هاى اخير، نوعى تقابل عام با استعمار و استكبار در كشورهاى اسلامى به وجود آمده است، شعارهاى ضد امريكايى افزايش يافته و اميد به ايفاى نقش مجدد اسلام، زمينه را براى غرب ستيزى در جهان اسلام مهيا كرده است.

سوم: تقابل با اسرائيل به عنوان هدفى راهبردى در حال سرايت به تمامى كشورهاى اسلامى است. مصر كه در ميان كشورهاى اسلامى نزديك ترين هم پيمان اسرائيل بود، امروز به دشمن سرسخت اسرائيل تبديل شده و اين مسأله روحيۀ مسلمانان جهان را در مبارزه با اسرائيل تقويت كرده است.

ص: 116

چهارم: انقلاب هاى اخير براى مسلمانان جهان، هويت سازى، خودآگاهى و خودباورى را به همراه داشته است. در نگاه مسلمانان جهان، انقلاب هاى اخير، موجى است كه از دهۀ هفتاد و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، آغاز شده بود كه بعد از مدتى وقفه، بار ديگر اوج گرفته است.

مهم ترين عامل حركت و انگيزش «اميد» است كه امروز در چهرۀ مسلمانان جهان ديده مى شود و اين نويدبخش حكومت مجدد اسلام است.

از آنجا كه انقلاب هاى اخير، هنوز در حال سپرى كردن دوران گذار خود هستند و فضاى اين جوامع سيال است، بررسى دستاوردهاى داخلى انقلاب ها، نياز به زمان دارد و اين در دست رهبران انقلاب است كه تا چه اندازه در دوران ثبات، به آرمان هاى انقلاب وفادار بمانند.

ص: 117

ص: 118

فصل ششم: آسيب شناسى انقلاب هاى اسلامى

اشاره

انقلاب ها از نظر تاريخى دو مرحله اند: دوران تأسيس يا گذار و دوران تثبيت يا ثبات. دوران گذار به دورانى گفته مى شود كه انقلابيون در حال مبارزه هستند و بحران هاى تغيير و تحول بنيادين را پشت سر مى گذارند. اين مرحله هرچند سخت و دشوار است، اما نسبت به مرحله ثبات، حكم تخريب را دارد. در اين مرحله نظام سياسى فاسد و ساختارهاى موجود در آن تخريب مى شود. مرحلۀ دوم، مرحلۀ ساختن است كه در آن، انقلاب با دشوارى ها و موانع بسيارى روبرو مى شود. به عبارت ديگر، انقلاب را مى توان به موجودى نوپا تشبيه كرد كه تا هنگامى كه به مرحله قدرت و قوت برسد، با خطرات بسيارى روبروست.

آسيب شناسى به بررسى و شناخت اين موانع و مشكلات مى پردازد و در سايۀ آن، انحرافات، آفت ها و بيمارى هايى كه ممكن است يك انقلاب را تهديد كند، را شناسايى كرده و راهكار مناسب براى آن ارائه مى دهد.

در اين فصل، با تكيه بر فرمايشات مقام معظم رهبرى پيرامون آسيب ها و راهكارهاى مقابله با آن، به بررسى آسيب ها خواهيم پرداخت.(1)

آسيب هاى درونى و بيرونى

اشاره

آسيب هاى انقلاب را مى توان به دو بخش درونى و بيرونى تقسيم كرد. آسيب هاى درونى، آسيب هايى هستند كه ريشه در داخل جامعه دارند و

ص: 119


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بين المللى بيدارى اسلامى، 90/6/26.

از آنجا كه نظام برآمده از انقلاب، نوپاست توجه به اين خطرات نقش اساسى در پيشبرد انقلاب دارد.

آسيب ها و خطرات بيرونى، ريشه در بيرون جامعه دارد و از طرف دشمنان خارجى برنامه ريزى مى شود. از آنجا كه انقلاب هاى اخير ماهيتى ضد استعمارى دارد، طبيعى است كه دشمنان انقلاب، تمام توان خود را براى نابودى و يا تغيير مسير انقلاب ها به كار گيرند.

بهترين نمونه براى چنين وضعيتى انقلاب اسلامى ايران است كه پس از پيروزى، چه در بعد داخلى و چه خارجى با مشكلات و موانع بسيارى روبرو بود كه اگر حضور مردم، آموزه هاى اسلامى و رهبرى امام خمينى (ره) نبود، راه به جايى نمى برد.

در بعد داخلى، وجود گروه هاى مختلف ماركسيستى، ليبرالى، التقاطى و... مى كوشيدند عنان انقلاب را در دست بگيرند و در اين مسير نيز از هيچ تلاشى كوتاهى نكردند.

در بعد بيرونى نيز، محاصرۀ اقتصادى، جنگ، تهاجم فرهنگى، جنگ نرم و... نمونه هايى از تهديدها و خطرات بيرونى هستند.

الف) آسيب هاى درونى
1. فراموشى آرمان ها و اهداف

نخستين آسيبى كه انقلاب هاى منطقه را تهديد مى كند، فراموشى اهداف و آرمان هاى انقلاب توسط انقلابيون است؛ چرا كه ممكن است به سبب خستگى و دشوارى مرحله گذار، انقلابيون، پس از پيروزى انقلاب، انقلاب را تمام شده فرض كنند و به همين سبب، بار ديگر جامعه در مسير قبلى خودش قرار گيرد. به عبارت ديگر، همان گونه كه گفته شد، انقلاب اجتماعى انقلابى است كه علاوه بر نظام سياسى، بنيان هاى آن جامعه نيز دگرگون شده و بر اساس معيارهاى اسلامى، دوباره بنيانگذارى شود. فراموشى نسبت به آرمان ها و اهداف انقلاب، سبب مى شود كه

ص: 120

انقلاب تنها به تغيير افراد محدود شود و تمام زحماتى كه براى تشكيل انقلاب كشيده شده، ناكام بماند.

براى مثال، در مصر پس از حسنى مبارك، ارتش قدرت را در دست گرفت و بسيارى از افرادى كه همفكر و همراه حسنى مبارك بودند، دوباره در نظام سياسى جديد، مشاركت كردند. در اين ميان، بيدارى مردم مسلمان مصر و برگزارى چندين راهپيمايى سبب شد كه دولت جديد، تا حدودى به آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامى مصر توجه كند.

2. عدم وجود رهبرى انقلابى

همان گونه كه گفته شد، رهبرى نقش بسيار مهمى در ايجاد و هدايت انقلاب ايفا مى كند، همچنين بسيج توده ها نيز به عهده رهبرى است. به جز در حوزۀ نظرى، در جهان خارج نيز مصاديقى را مى توان يافت كه فقدان رهبرى با مقبوليت عمومى، خسارت هاى جبران ناپذيرى بر جامعه وارد كرده است. براى مثال افغانستان، پس از سال ها مبارزه با شوروى سابق، هنگامى كه بر دشمن پيروز شد، از آنجا كه رهبرى واحدى كه داراى مقبوليت عام باشد، در ميان رهبران جهادى نبود، اين كشور صحنه بدترين درگيرى ها ميان گروه هاى جهادى گرديد.

جمهورى اسلامى ايران تنها به سبب وجود رهبرى با مقبوليت عامه توانسته است بر مشكلات فايق آيد. فصل الخطاب بودن سخن رهبرى و معيار بودن وى نسبت به تعيين آرمان هاى انقلاب، به سبب آشنايى با مبانى اسلامى و انقلاب اسلامى، كشتى انقلاب اسلامى را در طول اين سال ها از گزند طوفان ها و سيلاب ها رهانيده است.

مشكلى كه هم اكنون در انقلاب هاى كشورهاى اسلامى احساس مى شود، فقدان رهبرى صالح و آگاه است. البته همان گونه كه قبلاً نيز گفته شد، انقلاب هاى جهان اسلام مى توانند از تجربيات و آگاهى هاى

ص: 121

رهبر انقلاب اسلامى بهره ببرند؛ چنانكه معظم له نيز با حساسيت و درايت، نه تنها تحولات جهان اسلام را رصد مى كنند، بلكه راهكارها و توصيه هاى لازم نيز ارائه مى دهند.

استقبال پر شور ميهمانان همايش بين المللى بيدارى اسلامى از سخنان رهبر معظم انقلاب و اظهار علاقه آنان به ايشان، و همچنين نگرش جامع معظم له به مسائل جهان اسلام، نشانگر شايستگى ايشان در هدايت انقلاب هاى معاصر جهان اسلام است.

3. فرسايشى شدن انقلاب

گاه مدت زمان تحولات، بسيار طولانى مى شود و طولانى شدن تغييرات، روحيۀ انقلابى را در مردم تضعيف مى كند. رفته رفته مردم به سبب گذر زمان، سرد مى شوند و انقلاب دچار ركود و خمودگى مى شود. در چنين شرايطى حضور مستمر، دقيق و هوشيارانۀ نخبگان انقلاب و رصد تحولات و رويدادها، بسيار اهميت دارد؛ در غير اين صورت قدرت انقلاب به تحليل مى رود.

4. اعتماد به دشمن

نكته اى كه نبايد فراموش شود، اين واقعيت است كه دشمن تا قبل از انقلاب به صورت مستقيم به مبارزۀ با انقلاب مى پردازد؛ اما هنگامى كه انقلاب پيروز مى شود و ديگر امكان از ميان بردن مستقيم آن وجود ندارد، روش هاى غير مستقيم و انحراف جريان فكرى انقلاب را مد نظر قرار مى دهد. به عنوان نمونه، در حالى كه غرب به شدت از حسنى مبارك به سبب اسرائيل دفاع مى كرد، پس از پيروزى انقلاب و احساس خطر نسبت به امنيت اسرائيل، تعامل با انقلابيون در اين كشور افزايش يافت و اكنون نيز تلاش بسيارى براى انحراف جامعۀ مصر مى شود.

ص: 122

چنانكه مى بينيم در ليبى نيز، سران كشورهاى غربى با سفر به ليبى و ديدار با شوراى انتقالى ملى، سعى در جلب اعتماد آنان دارند.

در اين شرايط، كشورهاى اسلامى بايد به شدت مراقب تحركات دشمن و اهداف آنان باشند. غرب ماهيت خود را در حمايت از دولت هاى پيشين به خوبى نشان داده است؛ بنابراين اعتماد مجدد به دشمن، ريشه هاى انقلاب را مى خشكاند و شرايط مشابه وضعيت قبل از انقلاب مى شود.

5. نفوذ جريان هاى معاند انقلاب در ميان انقلابيون

يكى از مسائلى كه انقلاب ها را تهديد مى كند، مسأله نفوذ شخصيت ها و يا جريان هاى معاند در ميان انقلابيون است. چنين وضعيتى را در بسيارى از انقلاب هاى جهان مشاهده مى كنيم. انقلاب اسلامى ايران نيز تجربيات تلخى در اين زمينه دارد؛ نفوذ افرادى مانند بنى صدر در بالاترين لايه هاى سياسى نظام، مى توانست پيامدهاى بسيار ناگوارى را براى انقلاب اسلامى رقم بزند كه با تدبير امام (ره) جريان انحرافى شناخته شد و نابود گرديد. در سال هاى اخير نيز گاه در جامعه چنين وضعيتى مشاهده مى شود كه با تدبير مقام معظم رهبرى و حضور مردم در صحنه اين فتنه ها خنثى شده است.

بى شك چنين خطرى، انقلاب هاى معاصر را نيز تهديد مى كند. همان گونه كه گفته شد، در مصر، تونس، ليبى و... چنين تهديدى احساس مى شود كه تنها با هوشيارى و نصب العين قرار دادن اهداف انقلاب مى توان چاره جويى كرد.

ب) آسيب هاى بيرونى
اشاره

همان گونه كه گفته شد، آسيب هاى بيرونى آسيب هايى هستند كه توسط دشمن خارجى، براى از ميان بردن، تضعيف و يا انحراف به انقلاب وارد

ص: 123

مى شوند. امروز مهم ترين خطر بيرونى كه انقلاب هاى اسلامى را تهديد مى كند، از ناحيۀ غرب و به سركردگى امريكاست. از اين رو بايد نگاه غرب به انقلاب هاى اسلامى معاصر بررسى شود.

تفاوت بنيادين ميان انديشۀ غربى و انديشه اسلامى، سكولاريسم است. انديشۀ سياسى غرب، بر اساس جدايى دو حوزۀ دين و سياست تعريف شده كه دين در حوزۀ اجتماعى هيچ گونه حضور و نقشى ندارد و جولانگاه آن فقط حوزۀ فردى است. چنين رويكردى با آموزه هاى اسلامى سازگار نيست؛ زيرا پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله، نه تنها رهبر دينى جامعه بود كه رئيس جامعۀ اسلامى و حاكم آن نيز شمرده مى شد و در نخستين گام، هنگامى كه به مدينه وارد شد، حكومت اسلامى تشكيل داد. به همين سبب، در انديشۀ شيعه و سنى، حكومت هرگز از دين جدا نيست. نظريات اهل سنت پيرامون خلافت و نظريه شيعه نسبت به انتصاب و امامت، بيانگر اين واقعيت است.

تحليل هاى غرب نسبت به انقلاب هاى اسلامى معاصر نيز برگرفته از نگرش سكولاريستى اوست. با اين مقدمه، نگاه غرب به انقلاب هاى اخير از دو منظر قابل بررسى است:

1. انقلاب هاى اسلامى و نظريۀ سياسى غرب

نگاه نظريه پردازان غربى به انقلاب هاى جهان اسلام، معطوف به نگاه سكولاريستى و تحليل انقلاب ها با رهيافت مدرنيسم است. با توجه به اين رهيافت، انقلاب هاى اخير، واكنشى عليه استبداد و خودكامگى حاكمان كشورهاى عرب شمرده مى شود. همان گونه كه «فوكوياما» در ترسيم جامعۀ ايده آل غرب، ليبرال دموكراسى را آخرين نقطۀ كمال انسان معرفى مى كند، در رويكرد غربى نيز انقلاب هاى اخير، انقلاب دموكراسى در اين كشورهاست.

ص: 124

از طرف ديگر، در انديشۀ ليبراليستى و نظام سرمايه دارى، همانند انديشۀ ماركسيسم، اقتصاد نقش ويژه اى دارد. به همين سبب نيز انديشمندان غربى در تحليل هايشان پيرامون چرايى انقلاب ها گاه اقتصاد را مهم ترين عامل شكل گيرى انقلاب ها دانسته اند. نظريه هايى همانند منحنى J ( جيمز ديويس) و نظريۀ «تد رابرت گر» نشانگر اين رويكرد است.(1)

البته اين نگاه، توسط رسانه هاى غربى كه سياست مصادره انقلاب ها را دنبال مى كنند، به شدت تبليغ مى شود. اين رسانه ها، براى اثبات ديدگاه خود، به بيان پيشينه استبدادى و فاصله طبقاتى در اين كشورها پرداخته و نويد تشكيل حكومت دموكرات را به آنها مى دهند.(2)

براى پى بردن به صحت و سقم اين ادعا، نياز به تحقيق زيادى نيست، فقط كافى است مطالبات مردم اين كشورها مورد توجه قرار گيرد. يكى از بهترين روش ها براى فهم مطالبات مردم، ماهيت و محتواى شعارهايى است كه توسط انقلابيون ارائه مى شود. آنچه بيش از هر چيز در شعارها و مطالبات مردم وجود دارد، دغدغۀ دين است. به عبارت ديگر، اگر خواست مردم دموكراسى هم باشد، بر اساس دموكراسى، انقلابيون به دنبال احياى دين در جامعۀ خود هستند.

2. انقلاب هاى اسلامى و سياست هاى غرب در جهان اسلام

در نگاهى ديگر مى توان نگرش غرب به انقلاب هاى اسلامى را با توجه به سياست هاى غرب در كشورهاى اسلامى تحليل كرد. چنانكه در بخش هاى گذشته گفته شد، غرب به شدت در پى محدود كردن مرزهاى

ص: 125


1- . James C. Davies, Toward a Theory of Revolution, in: Kelly Brown, Struggles in the State, New York: Willey, 1970.
2- . به عنوان نمونه مى توان به القائات شبكه هاى خبرى غربى مانند بى. بى. سى، سى. ان. ان و گاه شبكه الجزيره اشاره كرد.

عقيدتى اسلام است؛ به ويژه اصول گرايى اسلامى كه با انديشۀ هژمونيك غرب كاملاً در تعارض است و گاه توسط غربيان از آن به «اسلام سياسى»(1) تعبير مى شود.(2) بنابراين هرگز نبايد فراموش كرد كه سياست هاى حاكم بر موضع گيرى ها عملكرد و برنامه هاى غرب در جهان اسلام، همواره در راستاى نابودى، تحديد و حداقل ترويج گرايش هاى تساهل گرا و غرب گرايانه از دين اسلام است.

از اين رو مواضع غرب نسبت به انقلاب هاى معاصر را بايد با توجه به اين سياست و استراتژى تحليل كرد.

نخستين مسأله در اين انقلاب ها اين واقعيت است كه حاكمان كشورهاى انقلابى، به صورت عام روابط بسيار خوبى با غرب داشته اند. بن على، حسنى مبارك، آل خليفه، صالح، عبدالله شاه اردن و حتى قذافى كه زمانى در برابر غرب ايستادگى مى كرد، پس از حل مسأله لاكربى يكى از نزديك ترين افراد به غرب شد.

نكته اول اين است كه غرب كه در حوزۀ نظرى، دموكراسى را بهترين شيوۀ حكومت مى داند، چگونه بود كه با حاكمان اين كشورها كه امروز آنها را مستبد و توتاليتر مى خواند، روابط حسنه اى داشته است.

نكته ديگر اينكه، چرا هنگام آغاز اين انقلاب ها هيچ گونه موضع گيرى نسبت به اين انقلاب ها صورت نمى گيرد، اما هنگامى كه پيروزى آنها حتمى مى شود، اظهار نظرها شروع مى شود؟!

حتى در مورد ليبى كه مردم وارد جنگ داخلى شدند، پس از تلفات بسيار و نااميد شدن از پيروزى قذافى در جنگ با انقلابيون، ناتو وارد

ص: 126


1- . Plitical islam.
2- . اوليويه روا، تجربه اسلام سياسى، ترجمۀ محسن مدير شانه چى، انتشارات بين المللى هدى، 1378.

عمل شد. و جالب آنكه هنگامى كه در بحرين آتش انقلاب شعله مى گيرد و مى رود تا خاندان آل خليفه را در خود بسوزاند، دولت امريكا وزير دفاع خود را به سرعت به منطقه اعزام مى كند تا از سرايت آتش انقلاب ها به اين منطقه جلوگيرى كند؛ زيرا به خوبى مى دانند اگر بحرين در اين انقلاب پيروز شود، ساير حاكمان كشورهاى خليج كه ارتباط تنگاتنگى با امريكا دارند نيز به اين سرنوشت گرفتار خواهند شد.

ديپلماسى فعّال غرب پس از پيروزى اين انقلاب ها را نيز بايد با سياست كلى غرب تحليل كرد. آنان كه اكنون ابعاد بيدارى اسلامى را با تمام وجود احساس كرده اند و به مسير بى بازگشت انقلاب ها ايمان آورده اند، چاره را در هدايت و كنترل اين انقلاب ها مى بينند.

غرب نيز راهكارهاى مختلفى براى رسيدن به اهداف خود به كار مى گيرد؛ چنانچه مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى در «همايش بين المللى بيدارى اسلامى» به برخى از آنها اشاره كرده اند:

1. تلاش غرب براى هدايت و رهبرى انقلاب: غرب در اين استراتژى، در پى يافتن مهره هاى مناسب براى كنترل و هدايت انقلاب هاست. چنين عملكردى را مى توان در كشورهاى مختلف كه غرب در آنها نفوذ داشته، ديد. آنچه در اين زمينه اهميت دارد، مقابله با فشارها و تهديدها براى به كارگيرى افراد غرب گرا در نظام سياسى حاكم بعد از انقلاب است.

2. ارائه بديل هاى انحرافى در حوزۀ نظام سياسى، قانون اساسى و...: پس از انقلاب، معمولاً گزينه هاى مختلفى براى نظام سياسى و يا قانون اساسى پيشنهاد مى شود. يكى از نقاط آسيب پذير انقلاب ها اين مقطع از تاريخ انقلاب است. غرب با استيلاى رسانه اى و تبليغات فراوان مى كوشد، مدل هاى مورد نظر خود را به جامعه و انقلاب تحميل كند.

ص: 127

3. ايجاد هرج و مرج، تروريسم، ترور نخبگان صالح و جنگ داخلى ميان پيروان اديان، قوميت ها، قبايل و يا حتى دولت هاى همسايه: هنگامى كه احساس شود، انقلاب بر خلاف مسير غرب پيش مى رود، از روش هاى سخت در برخورد با انقلاب استفاده مى شود. ايجاد آشوب، ترور شخصيت هاى كليدى نظام، ايجاد جنگ داخلى و دامن زدن به فرقه گرايى، قوميت گرايى و... از جملۀ اين فعاليت هاست.

اگر نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى ايران بيندازيم، تلاش دشمن در تمامى اين عرصه ها ديده مى شود؛ ترور شخصيت هاى بزرگ انقلاب، دامن زدن به اختلافات داخلى و حمايت از گروه هاى معارض، جنگ افروزى ميان جمهورى اسلامى ايران و عراق، تلاش براى ايجاد اختلاف ميان شيعه و سنى و... ترفندهايى است كه توسط غرب در جمهورى اسلامى ايران به كار گرفته شد، اما به سبب هوشيارى ملت و مسؤولين نظام، همواره ناكام مانده است.

4. حصر اقتصاى، تحريم، بلوكه كردن سرمايه هاى ملى.

5. هجوم همه جانبۀ تبليغاتى و رسانه اى.

6. خريدن برخى از افراد سست عنصر.

7. خسته و نااميد كردن مردم.

8. مردد و پيشمان كردن مبارزان.(1)

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى نسبت به آسيب شناسى انقلاب هاى معاصر، ريشه در تجربيات چند دهه رهبرى يكى از مهم ترين انقلاب هاى جهان دارد و توجه به اين رهنمودها، مى تواند از بسيارى از آسيب ها پيشگيرى كند. آسيب هايى كه اگر محقق شوند، هر يك پيامدهاى ناگوارى به دنبال خواهند داشت.

ص: 128


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بين المللى بيدارى اسلامى، 90/6/26.

بخش دوم: مصداق پژوهى بيدارى اسلامى

اشاره

ص: 129

ص: 130

فصل اول: تونس

اشاره

فصل اول: تونس(1)

پيش تر دربارۀ ماهيت، ريشه ها و عوامل شكل گيرى انقلاب ها به صورت كلى بررسى و به برخى موارد اشاره شد. اما در اين فصل، بر اساس چارچوب هاى نظرى به بررسى موردى انقلاب ها و تطبيق نظريۀ اين تحقيق بر آنها پرداخته مى شود.

چنانكه گفته شد، بيدارى اسلامى در نيم قرن گذشته، معلول سرخوردگى مسلمانان از مكاتب و روش هاى تحميلى شرق و غرب و بازگشت مجدد به اسلام است. غرب گرايى، كمونيسم، سوسياليسم و ناسيوناليسم، راه هايى است كه مسلمانان پيمودند و پس از تحمل صدمات بسيار، از اين روش هاى تحميلى طرفى نبسته و بار ديگر به دامن اسلام بازگشته اند. از طرف ديگر، نقش اسلام در جوامع اسلامى، و در مقابل، اسلام ستيزى حاكمان، تأثير انقلاب اسلامى ايران، از عواملى است كه بر سرعت تحولات بيدارى اسلامى افزوده اند.

ص: 131


1- . تونس شمالى ترين كشور افريقاست. الجزاير با 965 كيلومتر همسايۀ غربى و ليبى با 459 كيلومتر، همسايۀ جنوب شرقى آن است. درياى مديترانه نيز شمال و شرق اين كشور را در بر گرفته است. جمعيت تونس حدود 10/4 ميليون نفر است. نام اين كشور از نام «تونس» پايتخت اين كشور گرفته شده است.

در بررسى موردى انقلاب ها بيشتر پيرامون موارد زير بحث مى شود:

1. جايگاه اسلام در كشور؛

2. پيشينۀ استعمارى و قرائت هاى غير اسلامى در كشور؛

3. اسلام ستيزى حاكمان ستمگر؛

4. موج بيدارى اسلامى در كشور؛

5. تأثير انقلاب اسلامى در شكل گيرى انقلاب؛

6. بررسى ساير عوامل شكل گيرى انقلاب؛

الف) اسلام در تونس

تونس از نخستين مناطقى در افريقاست كه توسط مسلمانان فتح شد. «عقبة بن نافع» در سال 50 ه. ق كه آغاز فتوحات در افريقا بود، اين منطقه را فتح كرد. شهر قيروان كه در 160 كيلومترى پايتخت قرار دارد، نخستين و كهن ترين شهر اسلامى در افريقاست. به عبارت ديگر، اين شهر آغازگر تمدن اسلام در مغرب عربى است. قيروان در سده هاى بعد همچنان از شهرهاى علمى افريقا شمرده مى شد. به ويژه در دوران اغالبى ها (800-900) كه به مركز بزرگ علم و دانش تبديل شد. از جمله مراكز مهم اين شهر، بيت الحكمه بود كه به عنوان نخستين دانشگاه اسلامى كه مركز تجمع انديشمندان و علماى بزرگ جهان اسلام بوده است، شمرده مى شود.(1)

پس از آنكه در قرن چهارم قدرت اسلام در تونس فراگير شد، مردم اين منطقه همواره با اسلام پيوندى ناگسستنى داشته اند و هيچ دوره اى را نمى توان يافت كه خورشيد اسلام در اين كشور افول كرده باشد. همچنين سلسله هاى مختلفى مانند فاطميان (909-972)، زيديان (972-1147)،

ص: 132


1- . Clifford Edmund Bosworth, ''Historic cities of the Islamic world '', Brill, 2007, p. 264.

موحدين (1015-1152)، حسينيان (1705-1957) كه نمايندگان عثمانى در تونس بودند، آخرين حاكمانى بودند كه بر اين كشور حكم راندند.(1)

تونس به سبب موقعيت جغرافيايى، درگير جنگ هاى بسيارى با صليبيون شد؛ زيرا در طول 39 سال جنگ ميان تركان عثمانى و اسپانيايى ها، در سال 1574 ميلادى امپراطورى عثمانى توانست صليبيون را شكست دهد.

در سال 1881 ميلادى سربازان فرانسوى به تونس حمله كردند و حضور استعمار فرانسه از آن زمان تا 1956 ميلادى به طول انجاميد.(2)

در دوران معاصر، با آغاز جنگ جهانى دوم، ارتش آلمان براى تقويت پايگاه متحدين در شمال آفريقا، در تونس نيرو پياده كرد، اما در سال 1943 ميلادى از آنجا عقب نشينى كرد و اين كشور به كنترل متفقين درآمد و استعمار فرانسه در آن همچنان ادامه يافت. در نيمۀ دوم قرن بيستم ميلادى، تونس مانند بسيارى از كشورهاى مسلمان ديگر، همچون همسايه خود ليبى و الجزاير استقلال خود را بازيافت.

دوران استعمار تونس همانند ساير كشورهاى استعمارزده، دورانى تاريك و سياه است؛ براى مثال، در طول 70 سال استعمار فرانسه، تعداد اشخاصى كه توانستند به آموزش عالى راه پيدا كنند، تنها 320 نفر بودند، يعنى در هر سال، فقط چهار دانشجو!(3)

ص: 133


1- . رسول جعفريان، دولت عثمانى از اقتدار تا انحلال، ص 197-198.
2- . Smeaton Munro, Ion. Through Fascism to World Power: A History of the Revolution in Italy, p 221.
3- . الهادى البكوش، إضاءات على الاستعمار و المقاومه فى تونس و فى المغرب الكبير، ص 12.

ب) دوران استقلال: تجربۀ غرب گرايى و اسلام ستيزى

تونس از جمله كشورهايى است كه رد پاى استعمار را پس از استقلال سياسى همچنان بر ساحت خود داشته است. پرورش گروهى محدود از طبقۀ مرفه جامعه با تحصيلات فرانسوى، بخشى از سياست استعمار نو در اين كشور بود. حبيب بورقيبه، يكى از اين چهره ها بود، كه در رشته حقوق در فرانسه تحصيلات خود را به پايان رساند. بورقيبه با هدايت استعمار فرانسه كه به خوبى فضاى مذهبى و دينى تونس را به عنوان مهد اسلام در شمال افريقا مى دانست، پروژۀ غرب گرايى را با احتياط بسيارى آغاز كرد. وى براى جلب نظر مردم مسلمان تونس، در ابتدا به استفاده از نمادهاى مذهبى پرداخت. از حجاب دفاع مى كرد؛ اغلب جلسات حزبى را در مساجد و اماكن مذهبى بر پا مى كرد تا آنجا كه به سبب عوام فريبى ملقب به «مجاهد اكبر» شد(1).

اما هنگامى كه به كمك فرانسه قدرت خود را تثبيت كرد، شرايط كاملاً دگرگون شد و قانون اساسى و نظام قضايى فرانسه بر جامعۀ اسلامى تونس حاكم شد. دادگاه هاى شريعت منحل شدند. وى كوشيد مهم ترين نهاد تأثيرگذار در جامعه كه همان نهاد تعليم و تربيت بود را بر اساس مبانى غرب گرايى مبتنى بر سكولاريسم، در جامعه فراگير كند.(2)

شگفت آنكه پس از چندى ستيز خود با دين را علنى كرد. وى اعلام كرد كه روزه گرفتن در ماه رمضان توليدات اقتصادى را دچار اختلال مى كند و اين امر در كشورى كه آرزوى صنعتى شدن دارد، پذيرفتنى نيست:

من اعتقاد ندارم كه مذهب بايد بتواند چنين فداكارى و تحملى را تحميل كند... اين تفسيرى اهانت آميز از مذهب است... تمامى آداب و مراسم اين دين مطابق با نيات منطقى است. اما وقتى

ص: 134


1- . Clement Henry Moor, Tunisia since Independence: A Dynamics of one Party Government, University of California press, 1964, p.85.
2- . Ibid, p.90.

اين آداب با تلاش هاى ضرورى زندگى ناسارگار باشند، بايد اين دين را اصلاح كرد... ما مجبوريم كه بدترين آداب و رسوم خود را دور بريزيم. تمام تلاش ما بايد صرف پيشرفت شود و هدف خود را گم نكنيم.(1)

بورقيبه به مفتى اعظم تونس دستور داد كه به مردم اجازه دهد تا روزۀ خود را تا تعطيلات يا دوران بازنشستگى به تأخير بياندازند، اما مفتى اعظم از صدور فتوا امتناع كرد و به همين دليل بركنار شد. سپس خود بورقيبه اعلام كرد:

در مقام رهبر يك كشور اسلامى، من نيز مى توانم به نام مذهب صحبت كنم... متأسفانه اساتيد ما به طبقه خاصى از مردم تعلق دارند كه از استدلال و قضاوت بر مبناى تجربۀ گذشته و تعاليم قرآن، امتناع مى ورزند... تا وقتى كه جوانان ثابت كنند كه قادر نيستند كار و تلاش را با روزه دارى جمع كنند، بايد نسبت به آنان شكيبا باشيم. از اين پس آنها مى توانند با وجدانى آرام روزه شان را بخورند. اين فتواى من است.(2)

بورقيبه در طول 31 سال حكومت خود، از هيچ فعاليتى در راه انزواى اسلام كوتاهى نكرد و در ميان كشورهاى اسلامى به عنوان سكولارترين حاكم عرب شناخته مى شد. بسيارى نيز به وى لقب «آتاتورك تونس» داده بودند. عملكرد وى سبب شد كه فساد و بى بند و بارى نيز در اين كشور فراگير شود؛ چنانچه مجلۀ ژون افريك چاپ پاريس مى نويسد:

دولت تونس، فضاى آزادى غربى را در كشورش ايجاد كرده كه در ديگر كشورهاى عربى به ندرت ديده مى شود. سينماها هر چيز را به نمايش مى گذارند، كانال دو تلويزيون فرانسه از طريق

ص: 135


1- . همان، ص 58.
2- . همان.

شبكه سراسرى تونس پخش مى شود، كتاب فروشى ها مملو از روزنامه ها و كتب غربى است. در تونس مى توان مثل غربى ها تا ديروقت در بيرون از خانه بود رقص و پايكوبى نمود، الكل خورد، با خارجى ها ملاقات كرده و يا اينكه بدون ترس و واهمه فيلم هاى ضد اخلاقى تماشا كرد.(1)

زين العابدين بن على (1987-2011 م) كه پس از بورقيبه در كودتايى آرام به قدرت رسيد، راه وى را ادامه داد. وى نيز براى مشروعيت بخشى به حكومت و جذب مردم مسلمان تونس، در ابتداى به قدرت رسيدنش، به زيارت خانه خدا رفت و تلويزيون تونس نيز مشروح سفر وى را پخش كرد. وى فعاليت هاى ديگرى را نيز در اين عرصه انجام داد، اما گرايش سكولار و غرب گرا در او نيز به شدت، قوى بود. جلوگيرى از فعاليت احزاب اسلامى، برخورد با چهره هاى اسلامى و... همه نمونه هايى از فعاليت هاى ضد دينى او بود.

در دوران بن على، ارتباطات با اسرائيل نيز گسترده تر شد. جزيره جربه كه در جنوب شرق تونس واقع شده و يكى از مناطق مهم و استراتژيك اين كشور است، به يكى از پايگاه هاى اطلاعاتى، جاسوسى و استراتژيك رژيم صهيونيستى تبديل شد. شايد يكى از مهم ترين علل حمايت صهيونيست ها از بن على همين امر باشد. از اين جزيره رژيم صهيونيستى نقشۀ ترور «ابوجهاد» در تونس را طراحى كرد و گروه عملياتى اين رژيم از اين جزيره با بالگرد به پرواز درآمد و ابوجهاد را ترور كرد.(2) اين در حالى بود كه در سال هاى پايانى قرن بيستم و آغازين قرن بيست و يكم، انزجار و تنفر از رژيم صهيونيستى در ميان مسلمانان جهان هر لحظه بيشتر مى شد.

ص: 136


1- . غلامرضا گلى زواره، سرزمين اسلام، شناخت كشورهاى اسلامى، ص 356-357.
2- . Khal گ lIbr ع h گ m al-Waz گ r, (2009), In Encyclopedia Britannica, Retrieved January, P.31.

اما سرنوشت غرب گرايى و اسلام ستيزى در تونس، همانند سرنوشت آن در ايران قبل از انقلاب اسلامى است. هرگز تصور نمى شد كه با توجه به قدرت پهلوى و وابستگى محمد رضا به امريكا و از طرفى فعاليت هاى فراگير ضد دينى وى در كشور، انقلابى با ماهيت اسلامى در ايران شكل گيرد. به همين ترتيب نيز به سبب وابستگى بن على به فرانسه و تلاش هاى پيگير بورقيبه و بن على براى اسلام زدايى از اين كشور مسلمان، غربى ها ايجاد انقلابى اسلامى در اين كشور را غير قابل تصور مى دانستند.

ج) بيدارى اسلامى در تونس

سابقۀ بيدارى اسلامى در تونس، به عصر استعمار و مبارزات اسلامى مردم با فرانسويان باز مى گردد. در اين ميان «عبدالعزيز ثعالبى» (1874-1944 م) به عنوان رهبر مبارزات ضد استعمارى در تونس جايگاه ويژه اى دارد. ثعالبى كه مدتى را در مصر به تحصيل گذرانده بود، با تأثيرپذيرى از سيد جمال الدين اسدآبادى و محمد عبده بعد از بازگشت به تونس به همراه گروهى از جوانان تونسى جنبشى اصلاحى را برضد استعمار آغاز كرد.(1) وى در سال 1907 ميلادى روزنامۀ التونسى را با هدف دفاع از منافع تونسى ها و استقلال اين كشور و محكوميت فرانسه منتشر كرد. ثعالبى در 1920 ميلادى مهم ترين حزب تونس كه در سال هاى بعد نيز منشأ تحولاتى در اين كشور بود با نام «حزب الحر الدستورى» به اختصار «حزب دستور» را تأسيس كرد.(2) وى از تأسيس اين حزب نه تنها به دنبال آزادى تونس، بلكه وحدت امت اسلامى بود و

ص: 137


1- . عبدالمجيد تراب زمزمى، تونس...: فى مواجهة التضليل، ص 140.
2- . همان، ص 144.

به همين منظور هيأت هايى را به نواحى گوناگون جهان اسلام اعزام كرد.(1) هرچند ثعالبى به اصلاحات در چارچوب آموزه هاى اسلامى معتقد بود، اما به ناسيوناليسم عربى نيز معتقد بود و همانند جمال عبدالناصر در مصر، بيشتر بر اتحاد جهان عرب تأييد مى كرد. به همين سبب نيز حزب دستور در دوره استقلال تونس، توسط بورقيبه و بن على منحرف شد و ماهيتى ضد اسلامى يافت. اما جايگاه ثعالبى در رشد انديشه هاى اسلام گرايانه در عصر استعمار نقش بسزايى ايفا كرد. نقطۀ عطف اسلام گرايى در تونس، در سال 1970 ميلادى، با تأسيس انجمنى فرهنگى به نام مجمع حفظ قرآن در مسجد زيتونه - مهم ترين مسجد تونس - شكل مى گيرد.(2) رفته رفته اين تشكل انسجام بيشترى يافت و موجب تولد مهم ترين حزب اسلام گراى تونس به نام «حركة الاتجاه الاسلامى» يا جنبش گرايش اسلامى (ام. تى. آى) به رهبرى «راشد الغنوشى» در سال 1978 ميلادى شد. هرچند بن على مى كوشيد خود را چهره اى موجه و آزادى خواه معرفى كند، اما هنگامى كه در سال 1981 ميلادى اين حزب از دولت درخواست كرد كه در كنار تنها حزب وابسته به دولت فعاليت كند، دولت، سران اين حزب را بازداشت كرد. بى ترديد ريشۀ بيدارى اسلامى در اين كشور را بايد در هويت اسلامى مردم اين منطقه و سپس در ناكامى پروژۀ غرب گرايى و اسلام ستيزى جستجو كرد.

«البكى هرمسى» از جامعه شناسانى كه مطالعۀ مهمى دربارۀ بيدارى اسلامى در تونس دارد، مى گويد:

براى شرح ريشه هاى ام. تى. آى، بايد به علتى اشاره كرد كه به

ص: 138


1- . همان.
2- . براى آشنايى با جنبش اسلام گرايى در تونس، ر. ك: Marion Boulbi, The Islamic Challenge: Tunisia since independence, third world quarterly 10,no. 2, Aprill1988.

قدرى بديهى است كه به ندرت در گزارش ها مى آيد يا اهميت واقعى آن ذكر مى شود و آن اين است كه از ميان همه كشورهاى غربى، تونس تنها كشورى است كه نخبگان نوگرا، ساختارهاى اسلام رسمى را با نام اصلاحات نظام مند اجتماعى و فرهنگى مورد حمله قرار داده و آن را خلع سلاح كرده اند.(1)

ام. تى. آى توانست به سرعت در ميان طبقۀ متوسط و فقير جامعۀ تونس و مهم تر از آن در ميان قشر دانشگاهى و دانش آموز، گسترش يابد و همين امر سبب شد، فعاليت اين حزب در كشور ممنوع شود.

در دهۀ هشتاد با گسترش موج اسلام ستيزى، گروهى از رهبران ام. تى. آى به مبارزۀ خشونت آميز روى آوردند و حزبى را به نام «حزب التحرير الاسلامى» كه منشأ آن در اردن بود پايه گذارى كردند. اين حزب نه تنها در ميان مردم كه در بدنۀ ارتش تونس نيز نفوذ كرد و در سال 1983 ميلادى نوزده افسر نظامى كه به حزب التحرير پيوسته بودند، محكوم به توطئه عليه دولت شدند. همچنين در اين دوره از گروهى با نام «جهاد اسلامى» نام مى برند كه در ميانۀ دهۀ 1980 ميلادى ظهور يافت.(2)

دانشگاه اسلامى زيتونيه كه مهم ترين دانشگاه اسلامى تونس است، يكى از مراكز مهم اسلام گرايى در اين كشور شمرده مى شود. اين دانشگاه به همراه الازهر از جمله بزرگ ترين دانشگاه هاى جهان اسلام هستند. برخى از چهره ها و رهبران بزرگ اسلام گراى تونس از دانشجويان و اساتيد اين دانشگاه هستند. «شيخ محمد صالح النيفر» بنيانگذار و پدر

ص: 139


1- . جان ال اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ترجمۀ محسن مدير شانه چى، ص 179.
2- . جان ال اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ص 182.

نهضت جديد اسلامى تونس از اساتيد آن و «راشد الغنوشى» رئيس حزب النهضه فارغ التحصيل اين دانشگاه است.

زين العابدين بن على براى اينكه نشان دهد متفاوت از حبيب بورقيبه است و جايگاهى در ميان مردم پيدا كند، يك سال بعد از به قدرت رسيدن، همۀ اسلام گرايان را از زندان آزاد كرد و به آنها اجازه داد در انتخابات سال 1989 ميلادى شركت كنند. نتايج اين انتخابات همه را شگفت زده كرد و موجب نگرانى بن على و دولت هاى غربى حامى او شد. بزرگ ترين جنبش اسلامى تونس به نام «النهضه» تبديل به دومين حزب در تونس شد. اين نتايج در مقايسه با رأى سه درصدى همه احزاب سكولار شركت كننده در انتخابات بسيار بالا بود. به همين دليل زين العابدين بن على سياست خود را تغيير داد. فعاليت جنبش اسلامى تونس ممنوع اعلام شد و رهبران و حاميان آن تبعيد و زندانى شدند. دولت هاى غربى مدعى دموكراسى و آزادى نيز از سياست سركوب مردم توسط حكومت بن على حمايت كردند.

اين انتخابات جداى از نتايج آن، درس هاى بسيارى براى سران كشورهاى اسلامى دارد و آن اينكه حتى در كشورى مانند تونس كه تمام توان نظام سياسى در خدمت حذف اسلام است، نور اسلام هرگز خاموش نمى شود و مسلمانان آموزه هاى اسلامى را رها نمى كنند.

د) انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در تونس

به اعتقاد «اسپوزيتو»، جنبش اسلامى در كشور تونس با پيروزى انقلاب اسلامى وارد مرحله جديدى شد. حتى دولت بورقيبه كه از رشد جريان بيدارى اسلامى در كشورش به ستوه آمده بود، خطاب به جنبش اسلام گراى تونس از واژۀ «خمينيست» استفاده مى كرد.(1) دولت معتقد بود كه انقلاب اسلامى ايران ام. تى. آى و رهبران آن را نسبت به اهدافشان

ص: 140


1- . همان، ص 181.

اميدوار ساخته و از طرف ديگر در ساختار دولت شبه نظامى، ترس و وحشت وافرى به وجود آورده است.(1) هرچند بورقيبه مى خواست با انتساب اسلام گرايان به امام خمينى (ره)، آنان را تحقير كند، اما خود آنان برداشت ديگرى داشتند؛ چنانكه «تراب زمزمى» انديشمند و نويسنده تونسى در مورد تأثير انقلاب و امام خمينى (ره) مى نويسد:

انقلاب اسلامى ايران فقط به ايرانيان تعلق ندارد، بلكه به همۀ مسلمانان جهان مربوط مى شود. اوضاع لبنان، آفريقاى جنوبى و... اين را ثابت مى كند و براى مسلمانان اين كشورها محور، انقلاب ايران و رهبرى امام خمينى است. در هر قيام و تظاهراتى از شعارهاى انقلاب اسلامى استفاده مى شود.(2)

«درك واندروال»، دربارۀ ديدگاه اسلام گرايان تونس از انقلاب ايران مى نويسد:

غنوشى از همان ابتدا، قوياً از سرنگونى شاه حمايت مى كرد، اما در استفاده از خشونت در ترديد بود. پس از 1980، كه در آثار او برخودآگاهى و اعتقاد، به عنوان نخستين گام به سوى ايجاد حكومت اسلامى تأكيد شد، ابهام از بين رفت.(3)

انقلاب اسلامى ايران، توانست در تونسى كه به شدت اسلام و معارف آن سركوب مى شد، بار ديگر نور اميد را در چشمان مردمان بنشاند. ايران و تونس سابقۀ مشتركى در تقابل دولت هايشان با اسلام داشتند و پيروزى ملت ايران بر رژيم ستمشاهى اميد به پيروزى را در ميان مردم تونس نيز زنده مى كرد. اين در حالى بود كه قدرت بن على هرگز به اندازه قدرت محمد رضا شاه نبود. به گفته زمزمى: «تا قبل از انقلاب اسلامى ايران، مساجد كشورهاى اسلامى از جمله تونس خالى و

ص: 141


1- . همان.
2- . روزنامۀ اطلاعات، 65/7/2.
3- . Dirk Vanderwall, "From the New State to New Era: Toward the Second Republic in Tunisia" in Middle East Journal 42, 1988,p. 612.

يا كم جمعيت بود، اما پس از پيروزى اين انقلاب پر جمعيت شد». همچنين به اعتقاد وى «برگزارى همايش هايى پيرامون حج در ايران پس از انقلاب اسلامى، موجب شد كه حج در كشورهاى اسلامى به مفهوم واقعى اش برگشت».(1)

«شيخ محمد صالح النيفر» بنيانگذار جنبش اسلام گرايى تونس در ديدار با امام خمينى (ره) در سال 1363 ش. گفت: «هر كس با امام و انقلاب اسلامى در ايران مخالفت كند، راه خطايى رفته است».(2)

ص: 142


1- . همايش بيدارى اسلامى ايران، كميسيون نقش آفرينان بيدارى اسلامى، 90/6/26.
2- راشد الغنوشى، حركت امام خمينى و تجديد حيات اسلام، ترجمۀ سيدهادى خسرو شاهى، انتشارات اطلاعات، 1377.

اين انقلاب در نظر گرفت. وى علت نامگذارى را الهام گرفتن از سخن يكى از دوستان روزنامه نگارش كه پيشنهاد داده بود، در برابر گلوله هاى آتشين سربازان بن على گل به آنها هديه كنند، عنوان كرد و اين نام نيز به سرعت فراگير شد.

انديشمندان غربى كوشيده اند با تمسك به اقدام محمد البوعزيزى، ريشۀ انقلاب تونس را اقتصادى جلوه دهند و در همين راستا «ديويد هالاوى» سخنگوى صندوق بين المللى پول، معضل بيكارى را ريشۀ اين انقلاب معرفى مى كند.

اما وى فراموش كرده است كه اولاً بسيارى از مشكلات فراروى كشورهاى اسلامى، كه مدل غربى را براى توسعه انتخاب كرده اند، با توصيه هاى صندوق بين المللى پول و بانك جهانى، به وضعيت بسيار رقت بارى افتاده اند. حتى با نگاهى به گذشتۀ تونس معلوم مى شود كه در دوران بورقيبه كه به توصيۀ بانك جهانى قيمت نان بالا رفت، مردم عليه سياست هاى بانك جهانى در سال 1984 ميلادى شورشى را آغاز كردند كه به «قيام نان» شهرت يافت. اين شورش پس از كشته شدن 50 تن از شهروندان تونسى و با القاى سياست بانك جهانى نسبت به افزايش قيمت نان، فرو خوابيد.

ثانياً مطالعۀ شرايط اقتصادى تونس بيانگر آن است كه اين كشور، نسبت به بسيارى از كشورهاى اسلامى و حتى غير اسلامى از وضعيت مناسب ترى برخوردار بود.

توليد ناخالص ملى در كشور تونس در سال 2010 ميلادى جايگاه اين كشور را در رديف صد و چهاردهم در ميان 230 كشور قرار داده است. همچنين با نگاهى به وضعيت نرخ بيكارى در اين كشور از سال 2003 تا 2010 ميلادى همواره نرخ بيكارى با كاهش روبرو بوده است. همچنين جمعيت زير خط فقر تونس در سال 2010 ميلادى تنها به كمتر

ص: 143

از 4 درصد مردم اين كشور رسيده بود كه عددى مطلوب است. اين در حالى است كه اين رقم براى كشور همسايه تونس، يعنى الجزاير، برابر با 20 درصد است. همچنين كشورهاى در حال توسعه اى مانند برزيل و تركيه به ترتيب 30 و 20 درصد در سال 2009 ميلادى تخمين زده شده است. همچنين نرخ تورم در اين كشور زير 4 درصد بوده و در عصر بن على، سيرى نزولى داشته است.(1) شاخص فساد ادارى در اين كشور نيز چنانكه خبرگزارى هاى جهان اعلام مى كنند، چندان بالا نيست. اين كشور در شاخص جهانى فساد، رتبه 59 را در ميان 178 كشور داراست. و اين رتبه از ايتاليا (67)، برزيل، كوبا، رومانى (69) چين، يونان (78) مصر (98) و... پايين تر است.(2)

با چنين وضعيتى آيا به راستى مى توان تنها عوامل اقتصادى را در انقلاب اخير تونس دخيل دانست؟ اگر به تحليل هاى غربى در ريشه هاى انقلاب هاى معاصر مبنى بر اقتصاد همانند نظريۀ «جيمز ديويس» و يا «تد رابرت گر» نيز تكيه كنيم، باز هم ريشه هاى اقتصادى در شكل گيرى اين انقلاب ها، توجيه ناپذير به نظر مى رسند.

از اين رو، بى شك در اين انقلاب همان بازگشت به اسلام در كنار مبارزه با ديكتاتورى بيست و چند سالۀ بن على مهم ترين علل انقلاب هستند. در اين ميان، حضور ميليونى مردم در نماز جمعه كه در دوران بن على ممنوع بود و موج گرايش به حجاب پس از سقوط بن على نشانه كامل هويت اين انقلاب است. همچنين بازگشت راشد الغنوشى پس از سال ها تبعيد به اين كشور و استقبال كم نظير مردم از وى، نشانگر مطالبات و هويت اين انقلاب است.

البته آنچه انقلاب تونس را در آينده تهديد مى كند، عدم وجود رهبرى قوى و مقتدر در تحولات اخير است؛ زيرا مهم ترين شخصيتى كه

ص: 144


1- . Historic Growth Trend of Tunisias Economy, 2009.
2- . Transparency international world corruption index, 2010.

صلاحيت لازم را براى رهبرى مردم تونس داشت، راشد الغنوشى بود. وى كه در دهۀ 90 با سخنان و خطبه هاى آتشين خود، جوانان را به مساجد جذب و موج اسلام گرايى را نه تنها در مغرب عربى، بلكه در جهان اسلام دامن زده بود، پس از بازگشت 21 ساله خود از لندن، خود را بازنشسته كرده و گفته است مى خواهد جاى خود را به جوان ها بدهد و در هيچ انتخاباتى شركت نمى كند.

اين در حالى است كه به گفتۀ غنوشى در شرايطى كه در ابتدا تحت تأثير آموزه هايى مثل مبارزه حق و باطل، ايمان و كفر و جاهليت و اسلام در انديشه هاى سيد قطب و اخوان المسلمين بوده، با پيروزى انقلاب اسلامى ايران هديه انديشه اى اين انقلاب، يعنى مقولۀ مبارزۀ مستضعفين و مستكبرين و فقر و غنا را از امام خمينى (ره) دريافت مى كند. او در توصيف آن زمان چنين مى گويد:

شور اشتياق ما به انقلاب ايران بالا گرفت و رسانه هاى ما تصاوير امام خمينى را پخش كردند و روح تازه اى در درس هاى ما دميده شد و فقرا را يارى مى كرد. عليه مرفهان به مبارزه بر مى خاست و روابط خارجى ذليلانۀ تونس با امپرياليسم را مورد حمله قرار مى داد... علاوه بر بُعد فرهنگى، مبارزه عليه حكومت و غرب زدگى آن كه مخالف هويت كشور اسلامى و عربى ما بود، از اين هويت اسلام به عنوان يك طرح اجتماعى ممتاز دفاع مى كرديم.

اما اكنون كه بيش از هر زمان ديگرى مسلمانان تونس كه پس از 50 سال اسلام ستيزى، مى كوشند تجربۀ جديدى را در جامعه خود به كار گيرند، چهره هايى همانند غنوشى را در كنار خود احساس نمى كنند.

ص: 145

ص: 146

فصل دوم: مصر

اشاره

فصل دوم: مصر(1)

در ميان كشورهاى اسلامى، مصر از جايگاه ويژه اى برخوردار است؛ زيرا يكى از خاستگاه هاى مهم نظريه پردازى در بيدارى اسلامى و اسلام گرايى شمرده مى شود. دانشگاه الازهر، حركت جهانى اخوان المسلمين و شخصيت هاى بزرگى همچون سيد جمال الدين اسدآبادى، شيخ محمد عبده، حسن البناء و سيد قطب، مصر را به كانونى مهم در اين زمينه تبديل كرده اند.

عليرغم اينكه مصر در حوزۀ نظريه پردازى در جهان اسلام پيشرو بوده است، اما در حوزه عمل، موفق به تشكيل حكومت اسلامى نشده است.

ص: 147


1- . مصر در شمال شرقى قاره آفريقا با مساحت 1/001/449 كيلومتر مربع، بيست و هشتمين كشور بزرگ جهان محسوب مى شود. در شمال مصر. درياى مديترانه و در شرق آن درياى سرخ قرار دارد. از سمت جنوب با سودان و از غرب با كشور ليبى همسايه است. از ناحيه صحراى سينا با فلسطين نيز ارتباط دارد. پايتخت مصر شهر قاهره است و از ديگر شهرهاى مهم آن مى توان به اسكندريه، اسوان، جيزه، فيوم و پرت سعيد اشاره كرد. شهرهايى مانند سلوم، برديا، سيدى برانى، مطروح و العلمين نيز به سبب وقايعى كه طى جنگ جهانى دوم در آنها به وقوع پيوست مشهور شده اند. در شرق و شمال شرقى اين كشور شبه جزيره سينا قرار دارد كه تا قبل از قرن نوزدهم به خاك مصر متصل بود؛ اما در اين قرن كانال سوئز را حفر كردند كه آن را از خاك مصر جدا و درياى سرخ را به درياى مديترانه متصل مى كرد. اين كانال 168 كيلومتر طول دارد و چون مسير ارتباطى ميان سه قاره اروپا، آسيا و آفريقاست، از اهميت بسيار زيادى برخوردار است.

از اين رو علاوه بر بررسى انقلاب مصر، لازم است نسبت به جريان بيدارى اسلامى در اين كشور به عنوان يكى از پيشگامان اين فرايند، بيشتر دقت شود.

الف) اسلام در مصر

پيش از آنكه مسلمانان در سال 20 هجرى مصر را فتح كنند،(1) مسيحيت دين غالب مردم اين سرزمين بود كه مسلمانان به آنها قبطيان مى گفتند. در آن عصر، مصر تحت سلطه دولت بيزانس بود. فشارهاى بيزانس و ظلم و تحقيرى كه توسط روميان نسبت به مصريان روا داشته مى شد(2) سبب شد كه مسلمانان به راحتى و با لشكرى كم، به فرماندهى عمرو بن عاص بتوانند اين سرزمين را فتح كنند،(3) به ويژه آنكه خبر خوش رفتارى مسلمانان نسبت به مردم شام و فلسطين نيز به گوش مردم مصر رسيده بود. پس از آن، مردم تمايل بسيارى به اسلام نشان دادند و آن را با جان و دل پذيرفتند. در عصر خلفا، افراد مختلفى براى حكومت به مصر رفتند. امويان، عباسيان، طولونيان (254-292 ه. ق)، اخشيديان (324-357 ه. ق) سلسله هاى ديگرى بودند كه بر مصر حكومت كردند. در سال 358 ه. ق فاطميان كه شيعه مذهب بودند، مصر را بدون جنگ و خونريزى فتح كردند و در همين سال، ساخت شهر قاهره به عنوان پايتخت مصر آغاز شد. تا آن زمان فسطاط پايتخت مصر بود. سال بعد نيز ساخت و ساز مسجد الازهر - منسوب به فاطمه زهرا عليها السلام - شروع شد و در سال 361 ه. ق براى اقامه نماز گشايش يافت. فاطميان از سال

ص: 148


1- . محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 512-514.
2- . Edward Gibbon, The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, Chapter 51 ،
3- . جمعى از نويسندگان، جهان در عصر بعثت، ص 364.

358 تا 567 ه. ق، حدود دو قرن، بر مصر حكومت كردند. مصر در دورۀ فاطميان در حوزه هاى مختلف پيشرفت هاى بسيارى كرد. پس از آنها ايوبيان (567-648 ه. ق)، و سپس سلسله مماليك، (648-923 ه. ق)، كه به ظاهر مشروعيت خود را از عباسيان مى گرفتند حكومت كردند تا اينكه در سال 923 ه. ق سلطان سليم عثمانى مصر را فتح كرد و المتوكل على الله، خليفه عباسى را با كليۀ آثار نبوى از قاهره به استانبول برد و به اين ترتيب خلافت از خاندان عباسى به عثمانيان منتقل شد.(1)

مصر مدتى زير گام سربازان ناپلئون لرزيد (1798-1801 م)، تا اينكه ناوگان نظامى بريتانيا و عثمانى آنان را عقب راندند. مصر نيز مانند بسيارى از كشورهاى اسلامى، طعم تلخ استعمار بريتانيا را چشيده است. مصريان از سال 1882 ميلادى شاهد حضور استعمار انگلستان در كشورشان بودند. در سال 1919 ميلادى كه مردم از استيلاى انگلستان به ستوه آمده بودند، عليه انگلستان شوريدند كه به شدت سركوب شدند؛ اما عاقبت در سال 1923 ميلادى توانستند به پيروزى دست يابند. «ملك فؤاد» و «ملك فاروق» پادشاهان مصر بودند. اما در سال 1952 ميلادى، سلطنت به جمهورى تغيير يافت.(2)

سرلشكر «نجيب» رئيس جمهور شد و در سال 1950 ميلادى جمال عبدالناصر به قدرت رسيد و تا هنگام مرگش در سال 1970 ميلادى رئيس جمهور مصر بود. جنگ هاى اعراب و اسرائيل، به ويژه شكست در جنگ شش روزه، اعتبار جمال عبدالناصر را به عنوان رهبر عرب و

ص: 149


1- . استانلى لين پل، تاريخ دولت هاى اسلامى و خاندان حكومتگر، ترجمۀ صادق سجادى، ج 1، ص 137.
2- . براى آشنايى با تاريخ مصر ر. ك: حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسى والدينى و الثقافى و الاجتماعى، مكتبة النهضة المصرية، 1965، الازهر، مصر.

كارآيى نظريۀ ناسيوناليسم عربى در هم شكست.(1) پس از ناصر، انورسادات به قدرت رسيد. وى نه تنها خود، بلكه مردم مصر را در برابر مسلمانان جهان سرافكنده كرد؛ زيرا وى نخستين حاكم يك كشور عرب بود كه پيمان صلح را با دولت اسرائيل امضا كرد و اين كشور را به رسميت شناخت. اين قرارداد به «كمپ ديويد» معروف شد. و جالب آنكه به همين سبب نيز در سال 1978 ميلادى جايزۀ صلح نوبل را از آنِ خود كرد.!!! اين در حالى است كه در عصر جمال عبدالناصر، مصر پيشتاز مبارزه با اسرائيل بود. چنين قراردادى، جهان اسلام را شگفت زده كرد و موج مخالفت ها با وى گسترده شد. انور سادات، در كنار صلح با اسرائيل، مبارزه اى فراگير با گروه هاى اسلام گرا مانند اخوان المسليمن را نيز آغاز كرد و نهايتاً در 1981 ميلادى توسط خالد اسلامبولى، كه عضو گروه جهاد اسلامى مصر بود، ترور شد. حسنى مبارك پس از انور سادات، رياست جمهورى مصر را به عهده گرفت. وى نيز راه انور سادات را ادامه داد. پيگيرى روند سازش اعراب و اسرائيل و مبارزه با گروه هاى اسلام گرا و همچنين اخوان المسلمين مصر و ديكتاتورى شديد از ويژگى هاى حكومت 30 سالۀ مبارك بود. مبارك در انقلاب اسلامى مصر در سال 2011 ميلادى، از قدرت خلع شد.

ب) بيدارى اسلامى در مصر

همان گونه كه گفته شد، مصر از كانون هاى نظريه پردازى در عرصۀ بيدارى اسلامى محسوب مى شود. پيش تر به برخى از ابعاد بيدارى اسلامى در مصر اشاره شد. هرچند در بيدارى اسلامى مصر، افرادى همانند رشيد رضا كه زمينه هاى سلفى گرى را در حركت اسلامى مصر

ص: 150


1- . براى آشنايى با زندگى سياسى ناصر ر. ك: آناتولى آركاديويچ آگاريشيف، زندگى سياسى ناصر، ترجمۀ محمد جواهركلام، تهران 1368 ش.

دامن زدند، ديده مى شوند؛ اما واقعيت اين است كه جريان بيدارى اسلامى در مصر، جريانى معتدل و پيشرو بوده است.

نقطۀ عطف بيدارى اسلامى در اين كشور، حركت اخوان المسلمين مصر است كه توسط «حسن البناء» در سال 1928 ميلادى آغاز شد. وى در واكنش به دورى جهان اسلام از آموزه هاى اسلامى و رشد انديشۀ غرب گرايى در ميان مسلمانان، اين حركت را آغاز كرد. برگزارى جلسات و تأسيس مراكز تربيتى براى تربيت جوانان و گسترش آموزه هاى اسلامى از جمله اقدامات حسن البناء بود و توانست شعب اخوان المسلمين را از چهار شعبه در سال 1929 ميلادى به هزار شعبه در سال 1948 ميلادى برساند. مبناى فكرى اخوان المسلمين بر سه اصل استوار بود:

1. اسلام، نظامى جامع و متكامل بالذات است و شامل همۀ ابعاد زندگى مى شود؛

2. اسلام از دل دو منبع برآمده و بر آنها مبتنى است: كتاب (قرآن) و سنت نبوى؛(1)

3. اسلام قابل انطباق به همۀ زمان ها و مكان هاست.(2)

با نگاهى به اصول انديشۀ اخوان آن را مى توان در راستاى مبانى بيدارى اسلامى طبقه بندى كرد. حسن البنا در سال هاى اول دعوتش، از سياست پرهيز مى كرد و به يارانش نيز توصيه مى كرد وارد سياست نشوند، اما پس از درگيرى هاى اعراب و اسرائيل و جنگ جهانى دوم، فعاليت هاى سياسى وى نيز آغاز شد.(3) بعد از جنگ جهانى دوم در

ص: 151


1- . البته اين قرائت سنى است و شيعه ائمه عليهم السلام را نيز از منابع تشريع مى شمارد.
2- . زكريا سليمان بيومى، الاخوان المسلمون، ص 90.
3- . بهمن آقائى و خسرو صفوى، اخوان المسلمين: تاريخ پيدايش، تحولات و فعاليت هاى جنبش اخوان المسلمين در يك قرن اخير، ص 40.

مقاله اى با عنوان «الاسلام، سياسة و حكم» اعلام كرد كه مسلمان نمى تواند از پرداختن به مسائل سياسى و امور و شؤون امت اسلامى غافل باشد. چنين رويكردى با توجه به قدرت روزافزون اخوان المسلمين سبب شد كه اين حركت بزرگ ترين خطر براى پادشاهى مصر تشخيص داده شود(1) و نهايتاً در سال 1949 ميلادى به دست عوامل دولت، ترور شد.

حسن البناء مانند بسيارى از اسلام گرايان، معتقد بود به جاى حركت در مسير فرهنگ و تمدن غرب، بهترين راه سعادت براى مسلمانان، بازگشت به فرهنگ و تمدن اسلام است.(2) اما در دعوت خود، روش اصلاحى را برگزيد؛ زيرا هرچند وى بزرگ ترين و قدرتمندترين گروه اسلام گرا در مصر را به وجود آورد،(3) و همچنين داراى مواضع سياسى بود، اما همواره اصلاحات را در دل حكومت جستجو مى كرد و در مبارزاتش روش انقلابى نداشت.(4)

حركت اخوان المسلمين با سيد قطب (1906-1966 م) وارد مرحلۀ جديدى شد و رويكرد اصلاحى آن تبديل به رويكرد انقلابى گرديد. سيد قطب با بازتعريفى از مفهوم جاهليت كه از سيدابوالاعلى مودودى، انديشمند پاكستانى گرفته بود، نه تنها جوامع غربى، بلكه كشورهاى اسلامى كه داراى حاكم غيراسلامى باشند را در حكم جوامع جاهلى

ص: 152


1- . هراير دكمجيان، جنبش هاى اسلامى در جهان عرب، ترجمۀ حميد احمدى، ص 124-125.
2- . Abd al-Monein Said Aly and Manfred W. Wenner, "Modern Islamic reform movements: the Muslim brotherhood in contemporary Egypt", The Middle East Journal , vol, 36 .no. 3 (Summer 1982) .p339 -340.
3- . هراير دكمجيان، جنبش هاى اسلامى در جهان عرب، ترجمۀ حميد احمدى، ص 123.
4- . حميد عنايت، انديشۀ سياسى در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاءالدين خرمشاهى، ص 159.

شمرد. وى مدتى در امريكا به تحصيل مشغول بود. هنگامى كه از امريكا بازگشت، همواره از فساد، افسونگرى و ويرانى تمدن غرب، سخن مى گفت. سيد قطب، وظيفۀ يك مسلمان در جامعۀ جاهلى را صرفاً جهاد مى دانست و اين اعتقاد زمينه هاى ماهيت انقلابى انديشۀ قطب را فراهم مى كرد.(1) بسيارى كوشيده اند سيد قطب را الهام بخش حركت هاى تكفيرى مانند القاعده، طالبان، سپاه صحابه، لشكر جهنگوى، حزب التحرير و... قرار دهند؛ اما واقعيت اين است كه نه تنها سيد قطب هرگز مفهوم جهاد را در نزاع با مسلمانان به كار نگرفت و سلاح خود را به سوى فرقه هاى ديگر اسلامى نشانه نرفت، بلكه هدف وى استعمارگرانى مانند امريكا و حكّام دست نشاندۀ كشورهاى اسلامى بودند. اين در حالى است كه جريان هاى تكفيرى، هر گروه مسلمانى را كه با ديدگاه هاى آنان مخالف باشد تكفير كرده و خون و مالش را مباح مى دانند. بمب گزارى هايى كه در عراق و پاكستان صورت مى گيرد، ريشه در سلفى گرى تكفيرى دارد.(2) انديشه هاى سيد قطب در تفسيرى كه وى در زندان آن را تأليف كرد با نام فى ظلال القرآن و كتاب معالم فى الطريق آمده است. سيد قطب و تعدادى از همفكرانش در سال 1966 ميلادى توسط جمال عبدالناصر اعدام شدند.

البته همان گونه كه گفته شد، على رغم پويايى بيدارى اسلامى در مصر، هرگز اين حركت نتوانست در اين كشور حكومت اسلامى تشكيل دهد و حتى در برهه اى از زمان در كنار حكومت ناسيوناليست جمال عبدالناصر قرار گرفت. با اين حال، هرگز نبايد تأثير انديشه هاى حسن البناء و سيد قطب را بر جهان اسلام ناديده گرفت.

ص: 153


1- . سيد قطب، نشانه هاى راه، ترجمه محمود محمودى، ص 7.
2- . سيد مهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى: تبارشناسى، ج 1، ص 80-84.

ج) انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در مصر

اشاره

بررسى تأثير انقلاب اسلامى ايران در بيدارى اسلامى در مصر، بدون تأمل در تاريخ پر افتخار تقريب ميان مذاهب اسلامى در اين كشور، امرى ناتمام است؛ زيرا يكى از مهم ترين زمينه هاى تأثيرپذيرى جريان بيدارى اسلامى در مصر و همچنين انقلاب معاصر آن از انقلاب اسلامى را بايد در تلاش هاى مجاهدان عرصۀ تقريب جستجو كرد. آنچه ضرورت اين بررسى را دو چندان مى كند، اين واقعيت است كه در برخى مناطق جهان اسلام، انقلاب اسلامى ايران، انقلابى شيعى معرفى شد، تا از نفوذ انديشۀ انقلاب اسلامى جلوگيرى شود. اما در مصر سابقه تلاش هاى مناديان تقريب، زمينۀ مناسبى را براى نفوذ و گسترش انديشه انقلاب اسلامى ايران فراهم كرد. به همين سبب پيش از بررسى تأثير انقلاب اسلامى ايران بر جريان بيدارى اسلامى در مصر و همچنين انقلاب معاصر مصر، آشنايى با تاريخ فعاليت هاى تقريبى در مصر ضرورت دارد.

1. مصر: اتحاد اسلامى، از نظريه تا عمل

شكى نيست كه يكى از سياست هاى مهم استعمار نو(1) در كشورهاى اسلامى، ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مذاهب اسلامى است و همين عامل، بزرگ ترين ضربه ها را به جهان اسلام وارد كرده است. متأسفانه برخى از گروه هاى فرقه گرا همانند سلفيون افراطى، ابزار اين سياست ننگين دشمنان اسلام شده و شمشير تفرقه را بر پيكر امت اسلام فرود آورده اند.(2)

سياست اساسى نظام جمهورى اسلامى نيز در عرصۀ جهان اسلام، ايجاد وحدت و همدلى، است. حضرت آيت الله خامنه اى كه يكى از داعيان مهم تقريب در عصر حاضرند، با نظريه پردازى در اين حوزه، حج را به عنوان يكى از نمادهاى تقريب، معرفى مى كنند و مى فرمايند:

ص: 154


1- . New Colonialism.
2- . سيد مهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى: تبارشناسى، ص 79-80.

ما معتقديم كه اسلام، وحدت مسلمين و اتحاد نيروهاى مؤمن به خدا و موحد را يكى از فرايض قرار داده است. ما معتقديم كه يكى از بزرگ ترين اهداف حج خانۀ خدا اين است كه مسلمانان را به هم نزديك كند. اينكه خدا فرموده است: «وَ أَذِّنْ فِي اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ » (حج، 27) همه مردم مسلمان عالم را در روزهاى معين و در عرصه هاى محدودى مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع مى كند.(1)

در گذشته نيز علماى بزرگى از شيعه و اهل سنت بوده اند كه منادى اتحاد بوده و براى وحدت مسلمانان، تلاش بسيارى كرده اند.(2) اما اين تلاش بيش از هرجا در تعامل ميان علماى شيعه در ايران و عراق و لبنان و علماى اهل سنت در الازهر مصر تبلور دارد. به عبارت ديگر، شايد بتوان گفت، مهم ترين گام عملى در تقريب ميان اهل سنت و شيعيان با تلاش علماى شيعه و متفكران اهل سنت در دانشگاه الازهر، برداشته شد.

اظهار تمايل مرجع عام شيعيان جهان، «آيت الله العظمى بروجردى» و استقبال چهره هاى بزرگ الازهر، سبب شد كه در سال 1947 ميلادى

ص: 155


1- . فرمايشات مقام معظم رهبرى در ديدار با ميهمانان خارجى مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)، 1369/3/16.
2- . در ميان مناديان تقريب شيعه، مى توان به علامه محمد حسين كاشف الغطاء از مراجع نجف و «علامه سيد عبدالحسين شرف الدين» از مراجع لبنان، علامه سيد هبة الدين شهرستانى، دبير دارالتقريب علامه محمدتقى قمى و در عصر معاصر از بنيانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى (ره) و حضرت آيت الله خامنه اى نام برد. مواضع وحدت گرايانه ايشان در طول سال هاى گذشته، به ويژه مواضع ايشان در جريان بيدارى اسلامى، نشانگر انديشه وحدت گرايانه معظم له مى باشد. در ميان اهل سنت نيز مى توان به شيخ مصطفى مراغى، شيخ مصطفى عبدالرزاق، شيخ عبدالمجيد سليم، شيخ محمود شلتوت (به ترتيب رؤساى وقت دانشگاه الازهر) و حسن البناء - رهبر اخوان المسلمين - اشاره كرد.

مركزى به نام «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» در قاهره تشكيل شود.(1) هدف از تشكيل اين مركز، نهادينه كردن ارتباطات ميان علماى اهل سنت و شيعه بود. پس از آن نامه ها و مراسلات بسيارى ميان علماى شيعه و سنى توسط دبير اين سازمان، علامه محمد تقى قمى مبادله شد.

يكى از دستاوردهاى مهم دارالتقريب شناساندن شيعه به ساير مذاهب اسلامى بود. به پيشنهاد آيت الله العظمى بروجردى، تفسير شريف مجمع البيان به همت دارالتقريب به چاپ رسيد كه «شيخ محمود شلتوت» - رئيس الازهر - مقدمۀ مهمى بر آن افزود. همچنين كتاب هاى بزرگ ديگرى همچون مختصر المنافع و تذكرة الفقهاء علامه حلى، وسائل الشيعه مرحوم شيخ حرّ عاملى و كتاب حديث الثقلين علامه محمد قوام الدين قمى به چاپ رسيد كه تحولى در تعامل ميان علماى شيعه و سنى بود.

اما مهم ترين دستاورد دارالتقريب كه به همت علامه محمد تقى قمى پيگيرى شد، فتوايى بود كه توسط شيخ محمود شلتوت، مبنى بر جواز تقليد از مذهب اماميۀ اثنى عشرى صادر شد. اين فتوا كه در هفدهم ربيع الاول سال 1378 هجرى قمرى همزمان با ميلاد پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله صادر شد، نقطۀ عطفى در تاريخ تعاملات شيعه و اهل سنت گرديد.

شيخ شلتوت در بخشى از اين فتوا مى گويد:

مكتب جعفرى معروف به مذهب امامى اثنى عشرى مكتبى است كه شرعاً پيروى از آن مانند پيروى از مكتب هاى اهل سنت، جايز است.(2)

ص: 156


1- . ر. ك: مسلم تهورى، علامه محمد تقى قمى: مؤسس دارالتقريب مصر، از مجموعه 9 جلدى مناديان تقريب، ويراستار علمى سيد مهدى عليزاده موسوى، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در امور اهل سنت سيستان و بلوچستان، 1382.
2- . عبدالكريم بى آزار شيرازى، همبستگى مذاهب اسلامى، ص 310-311؛ قصة التقريب، دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية، ص 32؛ دعوة التقريب تاريخ و وثائق، المجلس الاعلى الشؤون الاسلامية، ص 225.

چنين زمينه هاى وحدت گرايانه اى موجب شد، ميان رهبرى بيدارى اسلامى كه در اواخر دهه هفتاد با انقلاب اسلامى ايران اتفاق افتاد و بيدارى اسلامى در مصر كه سابقۀ بلندى داشت، ارتباط وثيقى ايجاد شود.

2. تأثير انقلاب اسلامى بر بيدارى اسلامى در مصر

ريشۀ ارتباط بيدارى اسلامى در مصر را نبايد به دوران انقلاب اسلامى ايران محدود كرد؛ زيرا جريان هاى فكرى ضد نظام استبدادى قبل از پيروزى انقلاب نيز در جهت گيرى بيدارى اسلامى مصر، تأثير داشته است. به عنوان نمونه، ايستادگى دولت مصدق به همراه آيت الله كاشانى در برابر مطامع امريكا سبب شد كه نگاه جريان ناصريسم به ايران جلب شود و حتى خيابانى در قاهره به نام «مصدق» نام گذارى شد. هرچند نگاه به نهضت ملى شدن نفت و الهام گيرى از آن، بيشتر بر اساس انديشۀ ناسيوناليستى و ضد غرب گرايى ناصر، تفسير مى شود، اما وجود عامل رهبرى دينى در كنار مصدق در آغاز اين دعوت، نشانگر وجود رگه هايى از انديشه هاى دينى است.

انديشۀ فدائيان اسلام و روش انقلابى آنان نيز براى اخوان المسلمين جذاب بود. به گفتۀ «فتحى يكن» هنگامى كه نوّاب به قاهره رفت، به شدت مورد استقبال آنان قرار گرفت.(1) نواب در اعتقاد خود در مبارزه با ظلم و ستم و استعمار ثابت قدم بود و با حاكمان دست نشانده مبارزه مى كرد، به اتحاد و برادرى مسلمانان اعتقاد داشت و از فرقه گرايى پرهيز مى كرد.(2) حسن البناء نيز خود، از مناديان تقريب بود.(3)

ص: 157


1- . فتحى يكن، الموسوعة الحركيه، ص 162-163.
2- . محمدعلى الضناوى، كبرى الحركات الاسلاميه فى العصر الحديث، ص 150.
3- . شاهرخ اخوى، بازتاب انقلاب ايران بر مصر، در انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ص 154.

مجلة المسلمون كه از سوى اخوان المسلمين در قاهره و سپس در دمشق و ژنو منتشر مى شد، در يكى از شماره هاى خود با عنوان «با نواب صفوى» مى نويسد:

شهيد عزيز - زنده ياد - نواب صفوى، روابط تنگاتنگى با المسلمون داشت و در ژانويه 1954 م. به عنوان مهمان، در دفتر مجله - در قاهره - اقامت گزيد.(1)

اين مجله سپس ديدگاه نواب صفوى را دربارۀ بازداشت و سركوب اخوان چنين نقل مى كند:

وقتى مردان اسلام در همه جا مورد سركوب طاغوتيان واقع مى شوند، مسلمانان از اختلافات مذهبى چشم پوشيده و شريك درد و اندوه برادران ستم ديده شان مى شوند. بى ترديد ما با مبارزۀ اسلامى مان مى توانيم نقشۀ دشمنان را به منظور تفرقه اندازى ميان مسلمانان خنثى كنيم. وجود مذاهب اسلامى ضررى ندارد و ما نمى توانيم آن را ملغى كنيم. آنچه بايد براى توقف و منع آن بكوشيم، سوء استفاده از اين وضع به سود غرض ورزان است.(2)

در پايان مقاله، به نقل از نواب صفوى چنين آمده است:

ما اطمينان داريم عاقبت كشته خواهيم شد، و اين، اگر امروز نباشد فردا خواهد بود؛ ولى خون ها و فداكارى هاى ما اسلام را زنده خواهد كرد و آن را به خيزش واخواهد داشت. اسلام امروز به اين خون ها و فداكارى ها نياز دارد و بدونِ آن، هرگز به پا نخواهد خاست.(3)

ص: 158


1- . ماهنامه المسلمون، سال پنجم، شماره اول، ص 73.
2- . همان، ص 76.
3- . همان.

چنين ديدگاه هايى به خوبى نزديكى انديشۀ بيدارى در ايران و مصر را هويدا مى كند و بى شك چنين افق هاى نزديكى در تأثيرپذيرى بيدارى اسلامى مصر و انقلاب معاصر آن مؤثر بوده است.

با توجه به اين زمينه هاى فكرى و همچنين فعاليت هاى تقريبى در مصر، شاهد تأثير انقلاب اسلامى ايران در جريان بيدارى اسلامى در اين كشور هستيم.

نخستين مسأله اى كه در حركت بيدارى اسلامى مصر مشاهده مى شود اين واقعيت است كه آنان انقلاب اسلامى ايران را تجلّى نيروى اسلام مى دانند، نه يك پديدۀ صرفاً شيعى. چنانچه فتحى عبدالعزيز مى گويد: «انقلاب امام خمينى، انقلاب يك فرقۀ اسلامى عليه فرقه اى ديگر نيست، بلكه مركز ثقل ارزش ها و اعتقادات مشتركى است كه همۀ مسلمانان را به وحدت فرا مى خواند. همان چيزى كه انقلاب ايران براى آن به وقوع پيوست.»

به اعتقاد اسلام گرايان مصر: «انقلاب اسلامى ايران نظريه هاى سياسى و نيز نيروهاى سياسى معاصر را واژگونه كرد و نمونه اى بى همتا، قدرتمند و حيات بخش از انقلاب اسلامى ارائه داد».(1) جالب آنكه در نگاه آنان ايران بخشى از خط دفاعى اسلام در شرق است كه اگر شكست مى خورد «يكى از استحكامات اصلى سرزمين هاى مقدس اسلامى سقوط مى كرد»(2) همين نگرانى موجب شده بود كه نويسندگان اسلام گرا از جنگ عراق و جهان استكبار عليه ايران اظهار نگرانى مى كردند. آنها از اين وحشت داشتند كه صاحبان منافع خارجى مى كوشند كه نور اميدى را كه انقلاب ايران در دل مسلمانان جهان افكنده بود، خاموش كنند.(3) حتى

ص: 159


1- . محمد عبدالرحيم الانبار، نحو الثورة الاسلامية، ص 101-102.
2- . نشريه الاعتصام، قاهره، مصر 1979.
3- . شاهرخ اخوى، بازتاب انقلاب ايران بر مصر، در انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ص 161.

«تلمسانى» - رهبر اخوان المسلمين - عراق را مسؤول آغاز جنگ معرفى كرد.(1) به عقيدۀ وى حاكمان عراق عليه اسلام جنگ به راه انداخته بودند.(2)

نكتۀ ديگر آنكه هرچند برخى از متعصبين با تكيه بر اعتقادات شيعه و تأكيد بر آنها مى كوشيدند، آتش نفاق را ميان مسلمانان شعله ور كنند، اما اسلام گرايان مصر با اين افراد به شدت برخورد مى كردند. به عنوان نمونه، هنگامى كه در مجله الازهر ارگان رسمى دانشگاه الازهر مقاله اى در ردّ مهدويت نوشته شد، نشريه المختارالاسلامى ارگان اخوان المسلمين نويسنده مقالۀ را به دليل نداشتن هيچ گونه دانشى دربارۀ اين موضوع به شدت مورد حمله قرار داد.(3)

در مجموع مى توان گفت انقلاب ايران، براى اسلام گرايان مصر، آرمانى بود كه سال ها در پى تحقق آن بودند و به همين سبب نيز روح تازه اى در كالبد آنان دميد.

با اين حال، برخى عوامل نيز سبب شد، عليرغم تأثيرپذيرى بيدارى اسلامى مصر از انقلاب اسلامى، آثار كامل آن، كه انقلاب معاصر مصر است، براى چند دهه به تأخير افتد.

جنگ ايران و عراق و تبليغات رسانه اى شديد براى بازتعريف اين جنگ به عنوان جنگ عربى - عجمى كه ريشه هاى ناسيوناليستى داشت، دشمنى ها و نسبت هاى نارواى انور سادات و پس از آن، حسنى مبارك، فضاى خفقان و سركوب شديد جريان هاى اسلام گرا همه در تأخير رسيدن بيدارى اسلامى مصر به مرحلۀ انقلاب مؤثر بودند، اما به هر حال،

ص: 160


1- . نشرية الدعوة، اكتبر 1980، ص 4-6.
2- . همان.
3- . شاهرخ اخوى، بازتاب انقلاب ايران بر مصر، در انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ص 162.

همه منتظر آغاز اين حركت بودند. چنانچه حضرت آيت الله خامنه اى با عنايت به سابقه بلند مصر در اين عرصه به درستى مى فرمايند:

حقيقتى را بگويم: پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى در ايران كه زلزلۀ عظيمى را در حكومت هاى دنياطلبان شرق و غرب پديد آورد و ملت هاى مسلمان را در جوش و خروشى بى سابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتيم كه مصر پيش از همه جا به پا خيزد. سابقۀ جهاد و روشنفكرى و تربيت شخصيت هاى بزرگ مجاهد و متفكر در مصر، اين توقع را در دل ما برمى انگيخت؛ اما از مصر صداى واضحى شنيده نمى شد. من در دل، خطاب به ملت مصر اين شعر ابوفراس را زمزمه مى كردم:

اَراكَ عَصِى الدَّمعِ شيمتُك الصبر *** اَما لِلهوى نهىٌ عليك و لا امرٌ

وقتى ملت مصر را در ميدان تحرير و ميادين ديگر شهرهاى مصر ديدم، پاسخ خود را شنيدم. ملت مصر با همان زبان دل به من مى گفت:

بَلى اَنَا مُشتاقٌ و عِندِىَ لَوعةٌ *** ولكنَّ مِثلى لايذاعُ لهُ سِرٌّ

اين سرّ مقدس، يعنى انگيزه و عزم قيام، به تدريج در ذهنيت ملت مصر قوام يافت و شكل گرفت و در لحظۀ مناسب تاريخى، عريان در صحنه اى پرشكوه به ميدان آمد.(1)

د) ماهيت انقلاب معاصر مصر

اگر غربى ها بتوانند در ماهيت انقلاب تونس، تشكيك كنند، اما در ماهيت اسلامى انقلاب مصر با توجه به پيشينۀ بلندى كه در اسلام گرايى دارد، نمى توان تشكيك كرد. با اين حال از همان 25 ژانويه 2011 ميلادى كه انقلاب مصر كليد خورد، تمامى رسانه هاى غربى مانند نيوزويك، سى. ان. ان، بى. بى. سى و فرانس 24 كوشيدند،

ص: 161


1- . مقام معظم رهبرى، همايش بيدارى اسلامى، 90/6/26.

انقلاب مصر را انقلابى عليه نظام طبقاتى، فقر، ستم، ديكتاتورى و رسيدن به دمكراسى بخوانند.

شكى نيست براى غرب به ويژه امريكا مصر نسبت به تونس به علل زير بسيار مهم تر است:

1. همسايگى مصر با اسرائيل و نقش استراتژيك مصر در تأمين امنيت اسرائيل؛

2. جايگاه مصر با توجه به پيشينۀ اسلام گرايى و رهبرى جهان عرب؛

3. موقعيت ويژۀ سياسى، اقتصادى و منطقه اى مصر در شمال افريقا.

اگر نگاهى به دو دولت انور سادات و حسنى مبارك بيافكنيم، به سادگى مشاهده مى كنيم كه شايد هيچ دولتى نمى توانست آن گونه كه اين دو شخصيت در راستاى سياست هاى غرب، به ويژه امريكا در محورهاى فوق حركت كرده اند، حركت كند.

نخست آنكه تا قبل از رياست جمهورى انور سادات، جمال عبدالناصر با اسرائيل سر جنگ داشت. اما هنگامى كه انور سادات به قدرت رسيد، در كمال ناباورى مسلمانان جهان، پيمان صلح را با اسرائيل منعقد كرد و در طول سال هاى حكومتش همواره در خدمت غرب و اهداف غرب بود. به همين سبب، هنگامى كه وى ترور شد، بيشتر شخصيت هايى كه در مراسم تشييع جنازۀ وى شركت كردند، چهره هاى غربى بودند. پس از وى نيز حسنى مبارك راه انور سادات را ادامه داد. به ويژه در بحران اخير غزه، ايجاد ديوار حائل ميان مصر و فلسطين و جلوگيرى از رسيدن آذوقه و دارو به مردم بى پناه غزه، نشان از اوج وابستگى وى به غرب و اسرائيل داشت.

ص: 162

در مورد محور دوم، همان گونه كه گفته شد، مصر پيشتاز حركت هاى اسلام گرايانه در جهان اسلام است، و تبلور آنكه اخوان المسلمين است، شاخه هاى بسيارى در گوشه و كنار دنيا دارد. به همين سبب سركوب و كنترل ريشه هاى اسلام گرايى در مصر، يكى از سياست هاى غرب و امريكا در مبارزه با بيدارى اسلامى است. اين مهم كه در عصر جمال عبدالناصر آغاز شده بود، در دوران انور سادات و پس از آن، حسنى مبارك با شدت بيشترى دنبال شد.

از نظر موقعيت جغرافيايى، سياسى و امنيتى، وجود كانال سوئز با 160 كيلومتر، شاهراه ارتباطى سه قارۀ آسيا، اروپا و افريقاست و اين ويژگى به مصر، نقشى اساسى مى بخشد. همچنين سواحل طولانى اين كشور با دو درياى مديترانه و سرخ نيز به آن اهميت ويژه اى داده است.(1)

در اين عرصه نيز دولت هاى گذشته در طول دهه هاى گذشته حافظ منافع و حاكميت غرب و امريكا بوده اند.

با توجه به آنچه گفته شد، در طول سال هاى گذشته روابط نزديكى ميان مصر و دولت هاى غربى وجود داشته است و هرگز سخن از فقر، ستم، شكاف طبقاتى و ديكتاتورى نبوده است و همواره رهبران آن رهبران بزرگ مسالمت جوى جهان اسلام معرفى شده اند. اكونوميست يك سال قبل از سرنگونى مبارك، از نگرانى غرب نسبت به كهولت سن مبارك سخن مى گويد و اينكه غرب نگران است پس از مبارك چه كسى به قدرت خواهد رسيد؟ دولت حسنى مبارك به سبب خوش خدمتى هاى خود، پس از اسرائيل، دومين كشور دريافت كمك هاى نقدى و

ص: 163


1- . براى آشنايى با جايگاه مصر، ر. ك: مختار حسينى و ديگران (گردآورى)، برآورد استراتژيك مصر، ابرار معاصر، تهران، 1381.

تسليحاتى از امريكا بوده كه سالانه دو ميليارد دلار كمك بلاعوض از امريكا مى گرفته است.(1)

به همين سبب، سرنگونى مبارك براى غرب، كابوسى بزرگ بود.

پرسشى كه در اينجا مطرح است اينكه چرا ديدگاه غرب قبل از سقوط ديكتاتور مصر با بعد از آن، اين چنين دگرگون شده است؟ به عبارت ديگر، در دل تحولات مصر چندين موضع گيرى از امريكا و غرب قابل مشاهده است:

اول: حمايت شديد امريكا و غرب از مبارك، هنگامى كه هنوز آتش خشم مردم بالا نگرفته است.

دوم: پيشنهاد گفتگو با انقلابيون، هنگامى كه شلعه هاى انقلاب بالا گرفته بود و امكان خاموش كردن آن وجود نداشت.

سوم: هدايت انقلاب، به نفع خود هنگامى كه انقلاب به پيروزى رسيده است و ديگر امكان بازگشت مبارك وجود نداشت.

نبايد فراموش كرد كه هدف امريكا از هدايت انقلاب نيل به سياست هايش در همان سه محور اساسى است. حفظ امنيت اسرائيل، سركوب يا كنترل اسلام گرايى و بيدارى اسلامى و تسلط بر مصر با توجه به جايگاه ژئوپلتيك و ژئواستراتژيك اين كشور.

حال كه انقلاب اين كشور به پيروزى رسيده است، و در هر سه محور، امريكا با چالش هاى جدى روبروست، تسلط بر فضاى انقلابى و انحراف آن از اهداف اصيل اسلامى آن در رأس سياست هاى امريكا قرار گرفته است.

از طرف ديگر، شواهد بسيارى در دست است كه ماهيت انقلاب مصر را كاملاً مشخص مى كند.

ص: 164


1- . http://www.khabaronline.ir/detail/168056.

اول: اسرائيل ستيزى كه در اشغال سفارت اسرائيل (لانۀ جاسوسى) تبلور يافت. اگر حمله به سفارت امريكا را نيز ضميمه اين عمليات كنيم، به خوبى ماهيت ضد امريكايى - اسرائيلى اين انقلاب روشن مى شود.

دوم: شعائر مذهبى در ميدان التحرير مصر، نشانگر هويت انقلاب است. نمازهاى جمعه پرشور دوران انقلاب، نمازهاى جماعت ميدان التحرير، شعارهاى اسلامى و مطالبات دينى مردم، همه نشانگر ماهيت اسلامى اين حركت است. همچنين در يك نظرسنجى، 90 درصد مردم مصر معتقدند كه اجراى شريعت اسلامى در كشورشان موجب ارتقاى حقوق زنان، حقوق بشر، عدالت اقتصادى و عدالت قضايى خواهد شد.(1)

آنچه در اين برهه، براى انقلاب مصر خطرساز است، تصدير انقلاب به دست نامحرمان است. حضور فعّال جريان اسلام گرا در تحولات بعد از اين مصر، مى تواند زمينۀ مناسبى براى آرمان اسلام خواهى مردم مصر باشد.

البته به علت سال ها ركود و سركوبى جريان اسلام گرايى در مصر در پنجاه سال گذشته، قواى حركتى مانند اخوان به تحليل رفته است و دوباره بايد تجديد شود. همچنين چهره هايى همانند يوسف قرضاوى كه سال ها به عنوان انديشمندان اسلام گرايى در جهان مطرح بوده اند، امروز در شرايط حساسى قرار دارند. پرهيز از مباحث فرقه گرايانه كه همان خواست دشمنان است، مى تواند آرمان مردم مصر را برآورده سازد.

در ضمن، استفاده از تجربيات بسيار ارزشمند جمهورى اسلامى ايران، كه گاه با هزينه هاى بسيارى همراه بوده، ميانبرى است كه اگر رهبران اسلامى مصر توجه كنند، دوران گذار را با سهولت طى خواهند كرد.

ص: 165


1- . مؤسسه گالوب، خبرگزارى ابنا.

ص: 166

فصل سوم: ليبی

اشاره

فصل سوم: ليبى(1)

با كشف نفت در ليبى در سال 1950 ميلادى، اين كشور با جمعيت اندك، در رديف چهارمين كشور صادركنندۀ نفت در خاور نزديك قرار گرفت. در بندرهاى بنغازى، مصراته، طرابلس، زواره، زاويه و طبرق، به ويژه ساحل خليج سرت، مناطق مختلف گردشگرى وجود دارد كه توريست هاى اروپايى در بهار و زمستان به آنجا رفت و آمد مى كنند. پايتخت كشور ليبى «طرابلس» است.(2)

ص: 167


1- . ليبى، كشورى عربى در آفريقاى شمالى است. ليبى با كشورهاى مصر، سودان، چاد، نيجر، الجزاير و تونس هم مرز است. پايتخت ليبى، شهر طِرابلُس است. كشور ليبى با مساحتى در حدود 1/800/000 كيلومتر مربع چهارمين كشور پهناور قارۀ آفريقا و هفدهمين كشور پهناور جهان است. 1 ميليون و 700 هزار نفر از جمعيت 6 ميليون و 400 هزار نفرى ليبى در پايتخت اين كشور، طرابلس، زندگى مى كنند. پيرامون 90 درصد از سرزمين ليبى را بيابان و صحراهاى بى آب و علف پوشانده است و تنها 2 درصد خاك آن كاربرد كشاورزى دارد. بخش عمدۀ مواد غذايى مورد نياز مردم ليبى از خارج وارد مى شود: U.N.Demographic Yearbook, (2003), « Demographic YearbookPop, Rate of Pop, Increase, Surface Area Density » , United Nations Statistics Division, Retrieved July 15, 2006.
2- . Ibid.

الف) اسلام در ليبى

پيش از آنكه نور اسلام بر سرزمين ليبى بتابد، مردم اين كشور، مسيحى و تحت سلطه بيزانس بودند. زمانى كه عمرو عاص، حاكم مصر شد، پس از چندى منطقه ليبى نيز به تصرف مسلمانان در آمد و امراى مسلمان كه از سوى خلفاى اموى و پس از آنها عباسيان گماشته مى شدند، در طى قرون متمادى بر ليبى حكومت كردند. در عصر سلسلۀ مماليك (قرن هفتم) كه دامنه حكومتشان بخش عمده اى از افريقا را در بر گرفت، صليبى ها به رهبرى «سن لويى» پادشاه فرانسه، وارد ليبى شدند، ولى موفقيتى بدست نياوردند. در قرن 14 ميلادى، امراى مسلمان بنى حفص كه مركز حكومت آنها در تونس بود بر طرابلس كه پايتخت فعلى ليبى است چيره شدند و مدت ها در آن منطقه حكومت كردند.

در قرن 16 ميلادى (نهم هجرى) تركان عثمانى آخرين گروه از حاكمان مماليك را از ليبى به بيرون راندند و حاكمانى تحت عنوان بيك يا والى بر آن گماشتند. تاريخ ليبى گواهى مى دهد كه همواره اسلام به عنوان دين عام مردم ليبى در اين كشور حاكم بوده است و هيچ مقطع زمانى را نمى توان يافت كه اسلام در ميان مردم فراموش شده باشد.

ب) استعمار در ليبى

اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، دوران ضعف و كهولت امپراطورى ديرپاى عثمانى بود، از اين رو رفته رفته متصرفاتش را در دنياى اسلام از دست داد. ضعف امپراطورى عثمانى سبب شد كه دولت هاى اروپايى براى تصرف ممالك اسلامى طمع كنند و در اين ميان، ليبى نيز از اين طمع ورزى بى نصيب نماند. ايتاليا در سال 1912 ميلادى با عثمانى بر سر تصرف ليبى وارد جنگ شد و پس از شكست عثمانى، ليبى به اشغال دولت ايتاليا درآمد. هرچند به سبب جنگ جهانى دوم و

ص: 168

درگيرى ايتاليا در اين جنگ، قدرت ايتاليا در ليبى كاهش يافت، اما پس از آن و از سال 1914 ميلادى رفته رفته تمام خاك ليبى به تصرف ايتاليا درآمد. «موسولينى» در پى آن بود كه از اتيوپى تا ليبى را در تصرف خود درآورد و عظمت رم باستان را در گرفتن مستعمراتى در شمال آفريقا تجديد كند.(1)

عصر استعمار براى مسلمانان ليبى، عصر تاريكى و سركوب بود، بسيارى از حركت هاى آزادى خواهانه در دهه هاى سى و چهل به شدت سركوب شد و موج اشغالگران از كشور ايتاليا براى تاراج سرمايه هاى ليبى به اين كشور روانه شدند. استعمار ايتاليا تا سال 1951 بر سرزمين ليبى ادامه داشت.(2)

ج) اسلام ستيزى و ابهام در ايدئولوژى

يكى از فرقه هاى مهم اسلامى كه ريشه هاى تصوف نيز در آن بسيار پررنگ بود و در افريقا به ويژه ليبى جايگاه بلندى داشت، فرقۀ «سنوسيه»، منصوب به «محمد بن على سنوسى» بود. اين فرقه پس از اشغال ليبى به مقاومت پرداخت و ايتاليا نيز به شدت با آن مبارزه كرد. نهايتاً با مبارزات مردم و پايان عصر استعمار كهن، سازمان ملل متحد، در سال 1951 ميلادى استقلال ليبى را به رسميت شناخت. پس از استقلال، محمد ادريس سنوسى رهبر سنوسيه به قدرت رسيد. مدل حكومت سلطان ادريس، پادشاهى بود. چنين حكومتى نيز اقتضائات خاصى داشت كه از آن جمله استبداد و خودكامگى بود. همچنين گرايش

ص: 169


1- . John L. Wright, libya, a Modern History, Johns Hopkins University, Press, p.42.
2- . ماريان كورنون، تاريخ معاصر آفريقا از جنگ دوم جهانى تا امروز، ترجمۀ ابراهيم صدقيانى، اميركبير، تهران، 1365.

سلطان ادريس به انگلستان و امريكا پس از كشف نفت در اين كشور، از ديگر ويژگى هاى عصر او بود. در دوران او همچنين امريكا پايگاه هوايى در كنار شهر طرابلس ايجاد كرد. با اين حال، به سبب وابستگى محمد ادريس به خاندان سنوسى كه در ميان مردم ليبى از جايگاه والاى مذهبى برخوردار بودند، گرايش اسلام ستيزانه در عصر محمد ادريس مشاهده نمى شود. اما در سال 1969 ميلادى هنگامى كه سلطان براى مداوا به تركيه رفته بود، قزافى با كودتايى آرام، نظام سلطنت را برانداخت و خود به حكومت رسيد.(1)

دوران قزافى از مقاطع حسّاس و سرنوشت ساز تاريخ ليبى است. شخصيت پيچيده و گاه نامتعادل قزافى و چرخش هاى مدام وى از اسلام به شرق و از شرق به غرب، و رفتار عجيب وى در زندگى فردى و اجتماعى، به گونه اى است كه نمى توان مسير مشخصى را براى حركت قزافى در طول حكومت 40 سالۀ وى در نظر گرفت. قزافى نيز مانند بسيارى از سران سكولار كشورهاى اسلامى همانند بورقيبه، محمد رضا و آتاتورك در ابتدا از اسلام به عنوان ابزارى براى رسيدن به قدرت استفاده مى كند. به ويژه آنكه قزافى عليه دولتى كودتا كرده بود كه مشروعيت خود را از دين مى دانست. به همين سبب قزافى نيز براى بقاى حكومت خود به دين نياز داشت.

ص: 170


1- . Vandewalle, Dirk, A history of modern Libya, Cambridge University Press, 2006.

پس از به قدرت رسيدن قزافى، شوراى فرماندهى انقلاب با صدور نخستين احكام، به استفاده از زبان عربى و تقويم اسلامى در كليه مجامع عمومى دستور دارد، مصرف الكل را ممنوع كرد، حدود قرآنى مثل قطع دست سارق را برقرار كرد و براى گسترش پيام اسلام، جمعيت الدعوة الاسلامية را تأسيس نمود.(1)

اما رفته رفته قزافى ماهيت ضد اسلامى خود را نشان داد و يا حداقل قرائت التقاطى اش از اسلام براى همگان آشكار شد.

نخستين مسأله اى كه در مورد قزافى قابل توجه است اين واقعيت است كه وى تفسير شخصى خود را تنها تفسير واقعى از احكام و شريعت مى داند. او احكام اسلامى را با سليقه خود تغيير مى داد و يا متحول مى كرد. وى در مقاله اى آشكارا اعلام مى كند كه نمايندگى مردم از سوى مقامات مذهبى با دموكراسى آن گونه كه او مى فهمد، ناسارگار است و سپس استعفاى مفتى اعظم را كه خودش وى را به اين سمت برگزيده بود خواستار شد. هنگامى كه علما با ديدگاه هاى وى مخالفت كردند كه مثلاً اين ادعا كه «زمين دارايى خصوصى نيست»، با روايات اسلامى در تناقض است، بى درنگ مساجد تصرف شدند، تا «اين مكان ها را از تمايلات مشركانه و گماشتگان مذهبى كه طى صدها سال سقوط و فساد، افسانه هاى بدعت آميز تبليغ مى كردند و موجب تحريف دين اسلام شدند، رهايى بخشند».(2)

ص: 171


1- . ليزا اندرسون، تونس و ليبى: واكنش هايى به تحريكات اسلامى، ترجمۀ محسن مديرشانه چى، ص 181.
2- . همان.

ويژگى ديگر وى حمله به منابع اسلامى است. در دهۀ هفتاد ميلادى، وى رسماً به منابع اسلامى انتقاد مى كند كه نادرستى ها و اشتباهات تاريخى رفته رفته در احاديث رخنه كرده و آنها را غيرقابل اعتماد ساخته است. به عقيده وى:

چون مسلمانان به لحاظ زمانى از اسلام اصيل دور افتاده اند، اسلام نيازمند يك بازنگرى است و انقلاب ليبى، انقلابى است كه به اصلاح اسلام مى پردازد. شكل درست اسلام را ارائه مى دهد، اسلام را از آداب ارتجاعى كه به آن لباسى قهقرايى كه از خودش نيست، پوشانده است، پاك و تطهير مى كند.(1)

در همين سال ها وى مبدأ تاريخ اسلامى را تغيير داد، با اين استدلال كه نبايد مبدأ تقويم اسلامى، هجرت پيامبر صلى الله عليه و اله باشد، بلكه بايد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و اله يعنى ده سال پس از هجرت، محاسبه شود. به گفته وى رحلت پيامبر صلى الله عليه و اله واقعه مهم ترى در اسلام است و مشخص كننده پايان نبوت است كه به لحاظ اهميت همتراز ولادت حضرت عيسى عليه السلام در مسيحت است. از اين رو تقويم مسلمانان ليبى، ده سال عقب تر از تقويم ديگر كشورهاى اسلامى است.

با توجه به ويژگى هاى شخصيتى كه قزافى داشت در پى ترسيم شخصيتى نظريه پرداز در حوزه دين از خود بود؛ در حالى كه هيچ گونه آشنايى و تحصيلاتى در حوزۀ دين نداشت و همين امر نيز سبب شد، به بيراهه رود.

پرسش ديگرى كه وجود دارد، اين است كه قذافى در ستيز با اسلام، چه شيوه و روشى را در پيش گرفت؟ به عبارت ديگر، با نگاهى به

ص: 172


1- . همان.

شخصيت هايى مانند جمال عبدالناصر، بورقيبه، بن على و... مى توان مسير مشخصى را براى آنها ترسيم كرد، اما واقعيت اين است كه قذافى شخصيت ثابتى نداشت و نمى توان خط سير مشخصى را به وى نسبت داد. با اين حال، مى توان وى را متمايل به شرق و انديشۀ سوسياليسم دانست.

اما در مجموع اگر بخواهيم به طور اجمال شخصيت قذافى را از نظر انديشه اى مورد بررسى قرار دهيم، سه گرايش را در وى مى توان مشاهده كرد:

اول: گرايش ناسيوناليسم عربى؛ هدف وى از حركت در مسير مليت گرايى عربى، به دست گرفتن رهبرى كشورهاى عرب بود. گويا وى به دنبال آن بود كه بار ديگر روش شكست خوردۀ جمال عبدالناصر را زنده كند و با عامل مليت، ملت هاى عرب را گرد خود جمع كند. غافل از آنكه در دهه هفتاد، انديشۀ ناسيوناليسم عربى، شكست خورده بود. به همين سبب نيز هيچ يك از سران عرب، به دعوت وى براى اتحاد با محور ناسيوناليسم عربى، پاسخ مثبت ندادند.

قذافى در سال 1971 ميلادى پيشنهاد كرد كه با سودان متحد شود، اما «جعفر نميرى»، رئيس جمهور وقت سودان، اين پيشنهاد را رد كرد.(1) بعد از مرگ ناصر در 28 سپتامبر 1970 ميلادى قذافى تلاش كرد تا رداى رهبرى ايدئولوژيك پان عربيسم را به تن كند. او مجمع جمهورى هاى عربى (ليبى، مصر و سوريه) را در سال 1972 ميلادى تشكيل داد، با اين اميد كه يك ايالت عرب ايجاد كند، ليكن اين سه كشور، يكى شدن را نپذيرفتند. در سال 1974 ميلادى توافق نامه اى با حبيب بورقيبه، رئيس

ص: 173


1- . G ق rard Darfur: The Ambiguous Genocide, Cornell University Press, 2005, P. 37.

جمهور وقت تونس، براى متحد شدن امضا نمود، اما اين اتحاد نيز در عمل با شكست مواجه شد و تفاوت هاى فراوانى كه بين دو كشور وجود داشت مانع از ايجاد اتحادى قدرتمند گرديد. در سال 1984 ميلادى معاهدۀ «وجده» را با حسن دوم، رئيس جمهور مراكش، با هدف اتحاد دو كشور، امضا كرد كه در زمينه هاى فرهنگى، سياسى و اقتصادى مشاركت داشته باشند و مراكش به حمايت خود از جبهه ملى نجات ليبى پايان دهد، در مقابل ليبى نيز از جبهه پوليساريو حمايت نكند.(1) در سال 1986 ميلادى، حسن دوم در شهر افران، با «شيمون پرز»، نخست وزير وقت اسرائيل، ديدار كرد. اين ديدارها از جانب دولت ليبى خيانت و پيمان شكنى تلقى شد و موجبات نقض معاهده را فراهم آورد.(2)

قذافى در سال 1972 ميلادى باز به تقليد از ناصر، نيرويى را موسوم به «ارتش اسلامى» تشكيل داد كه به وسيلۀ آن در جهت يكپارچه سازى و عربى كردن منطقه گام بردارد. اولويت فعاليت ارتش اسلامى، چاد و سودان بود. در استان دارفور كه در غرب سودان واقع شده، قذافى از تشكيل مجمع عربى حمايت كرد. اين مجمع يك سازمان ستيزه جوى پان عرب بود كه بر عربى بودن دارفور تأكيد داشت. ارتش اسلامى اغلب متشكل از مهاجران كشورهاى ساحلى فقير بود، اما هزاران پاكستانى كه با هويت هاى جعلى در شهرهاى ليبى كار مى كردند نيز عضو اين ارتش بودند. به طور كلى، مى توان گفت اعضاى اين ارتش مهاجرانى بودند كه بدون هيچ تفكرى نسبت به جنگ، به ليبى رفته بودند. اينان آموزش هاى نظامى اندكى ديده و تعهد كمى به ارتش داشتند. يك روزنامه نگار

ص: 174


1- . همان.
2- . Morocco canceling, treaty aimed at union with Libya, The New York Times,5th may 2011.

فرانسوى دربارۀ نيروهاى اين ارتش در چاد، مى گويد: آنها همه عرب، خارجى و يا آفريقايى - آمريكايى بودند كه برخلاف تصورشان كه گمان مى كردند با آمدن به ليبى مى توانند يك شغل اجتماعى بيابند، به استخدام نيروهاى نظامى درآمده و مى بايست در بيابان هاى ناشناخته به جنگ مى پرداختند.(1) در آغاز سال 1987 ميلادى با حملۀ ليبى به چاد ارتش اسلامى، نيروهاى خود را در استان دارفور مستقر كرد. حملات پى درپى در طول مرز، باعث ايجاد درگيرى هاى قوميتى در استان دارفور شد و اين كشمكش ها موجب كشته شدن بيش از 9000 نفر در دورۀ زمانى 1985 تا 1989 ميلادى شد.

همچنين با عنايت به همين روحيۀ تفوق طلبى، قذافى در يكى از نشست هاى سران آفريقا در 29 اوت سال 2008 ميلادى، در جشنى كه با حضور 200 حكمران و پادشاه آفريقايى در بنغازى ترتيب داد، به خود لقب «شاه شاهان آفريقا» را داد كه اين در واقع بخشى از تلاش او براى تشويق حكّام آفريقايى و دولت هاى متبوعشان براى پيروى از قذافى در قالب اتحادى بزرگ بود.

دوم: گرايش به شرق و غرب ستيزى؛ گرايش به شرق در اواسط حكومت وى كاملاً بر فضاى ليبى سايه افكند. وى براى كشور ليبى، عنوان «جمهورى سوسياليستى خلق بزرگ ليبى» را به كار برد. مفاهيمى از قبيل تشكيل كميته هاى مردمى، جامعۀ اشتراكى و... انسان را به ناگاه ياد انديشه هاى ماركسيستى مى اندازد. آنچه اين انديشه را تقويت مى كند، ارتباطات نزديك قذافى در عصر جنگ سرد با شوروى سابق است.

ص: 175


1- . Mercenaries, Pirates, and Sovereigns: State-Building and Extraterritorial Violence in Early Modern Europe, Janice E. Thomson, Princeton University press,1996,p.91.

همچنين او به تقليد از افرادى مانند «مائو» كه كتاب سرخ را به عنوان منشور حزب كمونيست نوشت، كتابى را در 32 صفحه با عنوان كتاب سبز در سال 1973 ميلادى نوشته است كه در سه حوزۀ سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعى سخن گفته است. اگر به محتواى اين كتاب به عنوان نقشه راه يك جامعه نگاه شود، سلامت روانى قذافى با پرسشى جدى روبرو مى شود.

سوم: غرب گرايى؛ قذافى هر چند خود را پيشرو در حوزۀ نظرى مسائل جهان اسلام مى دانست، اما همواره از قافله عقب بود؛ زيرا هنگامى كه نظريه ناسيوناليسم مندرس شده بود، وى به آن متوسل شد و هنگامى كه اردوگاه شرق در حال ويرانى بود، آن را برگزيد و هنگامى كه با عملكرد بد غرب، جهان اسلام رفته رفته روى از غرب برمى گرداند، به سوى غرب گرايش يافت.

با نگاهى به مواضع غرب ستيزانۀ قزافى در دهه هاى هشتاد و نود قرن گذشته، به هيچ وجه نمى توان باور كرد كه وى كسى است كه در اوائل دهه اول قرن بيست و يكم، روابط حسنه اى را با غرب آغاز كرده و تمامى خواسته هاى غرب را تمكين كرده است.

پس از حمله امريكا به عراق، قذافى كه زمانى عليه امريكا سخن مى گفت، آشكارا اعلام كرد كه داراى سلاح كشتار جمعى است و از بازرسان سازمان ملل متحد مى خواهد براى انهدام آنها به اين كشور بيايند. همچنين در تمكين و جلب رضايت امريكا از كليه فعاليت هاى هسته اى خود دست كشيد و تمامى اقلام هسته اى خود را در يك كشتى روانه امريكا كرد.

همچنين در حادثۀ انفجار هواپيمايى خطوط هوايى امريكا، كه منجر به كشته شدن 288 نفر شد، انگشت اتهام به سوى ليبى نشانه رفت و

ص: 176

يكى از اتباع ليبى به نام «عبدالباسط مقراحى» متهم شناخته شد. ليبى ابتدا اين اتهام را رد مى كرد، اما در سال 2003 ميلادى اين اتهام را پذيرفت و به خانواده هاى بازماندگان غرامت زيادى پرداخت. هر چند مقراحى هرگز اتهام بمب گذارى در هواپيما را نپذيرفت.

چنين رفتارى نخست نشانگر چرخش كامل سياست قزافى از غرب ستيزى به غرب گرايى است. امريكا نيز به پاس همراهى ها و همكارى هاى قذافى نام او را از فهرست كشورهاى حامى تروريست خارج كرد و «تونى» نيز در سال 2004 ميلادى در ليبى با قزافى ديدار كرد.

اما همان گونه كه گفته شد، قذافى مانند تقويمى كه خود ابداع كرده بود، از تاريخ عقب بود و انقلاب ليبى به وى و امريكا فرصت نداد كه اين پيوند را ادامه دهند.

جداى از رويكردهاى مختلف وى در عرصۀ حكومت و سياست، ويژگى هاى اخلاقى قزافى نيز براى جهانيان اعجاب برانگيز بود. شركت در اجلاس هاى مختلف با لباس هاى عجيب، همراه آوردن شترى ماده براى خوردن شير تازه و حمل آن با هواپيما، داشتن 400 محافظ زن و ثروت اندوزى غير قابل تصور وى و ده فرزندش، همه از وى شخصيت ناموزونى ساخته است كه سال هاست نقل محافل مردم جهان است.

قزافى هميشه دوست داشت او را با درجه اش در رسانه ها نام ببرند: «العقيد معمر القذافى». العقيد به معناى سرهنگ است و علت اينكه به خودش مانند بيشتر نظاميان كودتاچى درجۀ ژنرالى نداد، اين بود كه مى خواست مانند جمال عبدالناصر تا آخر عمر سرهنگ بماند.

ص: 177

د) اسلام گرايى در ليبى

هرچند ليبى با كشور مصر همسايه است، اما در حوزۀ اسلام گرايى نتوانسته است پا به به پاى مصر پيش آيد. به عبارت ديگر، در ميان پيشگامان بيدارى اسلامى، ليبى سهم چندانى ندارد. شايد يكى از علل اصلى چنين وضعيتى، فشار سياسى و سركوب شديد و تبعيد اسلام گرايان توسط قذافى باشد. قذافى دربارۀ تبعيدها در سال 1982 ميلادى گفت: اين مردم ليبى هستند كه مسئول از بين رفتن چنين تفاله اى هستند كه تصوير ليبى را در خارج از كشور تغيير داده است. قذافى شبكه اى از ديپلمات ها را استخدام كرد و نيروهاى تازه اى را براى ترور سياسى صدها منتقد در گوشه و كنار جهان به كار گماشت. اداره عفو بين الملل حداقل 25 ترور سياسى را بين سال هاى 1980 تا 1987 ميلادى گزارش كرد.

در ميان اين چهره هاى اسلام گرا مى توان به «شيخ البشتى» اشاره كرد كه خطبه هاى انتقادى نماز جمعۀ وى جمعيتى عظيم را در اواخر دهه 1970 به خود جلب مى كرد. ناپديد شدن ناگهانى و بدون توجيه او در سال 1980 ميلادى همه را شگفت زده كرد.

قزافى نه تنها براى اتباع خود چنين وضعيتى را به وجود آورد، بلكه در مورد شخصيت هاى ميهمان خود نيز از چنين روشى استفاده مى كرد؛ چنانكه امام موسى صدر و دو تن از همراهانش كه در سال 1978 ميلادى براى ديدار از ليبى به صورت رسمى وارد اين كشور شدند، پس از ورود به اين كشور ناپديد شدند. قزافى همواره ادعا مى كرد امام موسى صدر، كشور ليبى را به قصد ايتاليا ترك كرده است و براى اين سخن خود، به يكى از افسران مرزى به نام «عبدالرحمن الغويله» كه شهادت داده بود خودش مهر خروج امام موسى صدر را زده است، استناد مى كرد.

ص: 178

جالب آنكه پس از سقوط قزافى، غويله اقرار كرد كه به سبب اجبار، چنين شهادتى داده است و اصلاً امام موسى صدر را نديده است.(1)

در مجموع، «جرج جفه» وضعيت اسلام گرايان را چنين توصيف مى كند:

مخالفان نه تنها از ميان گروه هاى سنتى مدرسه الازهر يا ديگر سنت گرايان شهرى برخاستند كه رهبران مذهبى را نيز شامل مى شدند. رهبرانى كه غرق مسائل مربوط به بيدارى اسلامى بودند... اين رهبران كسانى بودند كه....

براى حفظ دولت نوگرا و مشكلاتى كه خود ليبى با آن مواجه بود، به دنبال راه حل اسلامى مى گشتند. آنها با سياست ادغام اسلام با اصول فكرى انقلابى رژيم مخالف بودند و سرانجام در سال 1978 طى سياستى كه به نظر مى رسيد قصد ويران كردن مناسبات اجتماعى و اخلاقى آنها را دارد، طرد شدند. قدرت آنها از اين حقيقت ناشى مى شد كه آنها دائماً از آرزوهاى بسيارى از جوانان در مراكز مهم شهرى داد سخن مى دادند. جوانانى كه احكام انقلاب ليبى را قبول نداشتند و در مساجدى كه اين گونه رهبران نوگراى مذهبى آن را اداره مى كردند، به دنبال جايگزين جاودانه اى مى گشتند.(2)

خفقان موجود در ليبى و مبارزه شديد موجب شد كه حركتى همانند النهضه كه در تونس فعّال بود، در ليبى جايى نداشته باشد. وضعيت گروه هايى اسلام گرا بيشتر از طريق اعتراف ها و اخبارى كه نسبت به فعاليت هاى اين گروه ها اعلام مى شد، قابل دسترسى است، كه البته صحت و سقم اين گزارش ها چندان مشخص نيست. طبق اين گزارش ها

ص: 179


1- . مصاحبه عبدالرحمن الغويله، شبكه الجزيره، 90/7/17.
2- . George Joffe, Islamic Opposition in Libya, Third Word Quarterly, University of California Press, 1987, P.625.

وجود احزابى همانند حزب التحرير الاسلامى، حزب الله و گروهى موسوم به جهاد در اين كشور فعال بوده اند.(1)

البته آنچه نسبت به ضعف انديشۀ اسلام گرايى در ليبى گفته شد به معناى عدم فعاليت مسلمانان اين كشور در اين عرصه نيست؛ زيرا ليبى در تاريخ خود جنبش هاى ضد استعمارى درخشانى دارد كه از آن جمله مى توان به نهضت «عمر مختار» (1858-1931 م.) اشاره كرد. اين قيام كه در سال 1912 ميلاى در بنغازى آغاز شد، 20 سال ادامه يافت و ضربات كوبنده اى بر استعمار ايتاليا وارد كرد. عمر مختار تا هنگامى كه توسط قواى استعمارگر ايتاليا به دار كشيده شد، به مبارزات خود ادامه داد.

ه -.) انقلاب ليبى

هرچند اسلام گرايى در ليبى در حوزۀ نظريه پردازى چندان فعّال نبود؛ اما با توجه به پيشينۀ مبارزاتى مردم در مبارزه با استعمارگران و رهبرى اين جريان ها توسط رهبران دينى، ماهيت آن را بايد انقلابى دينى ناميد.

آنچه انقلاب ليبى را از ساير انقلاب هاى منطقه جدا مى كند، تبديل جريان انقلاب اين كشور به جنگ داخلى است. به عبارت ديگر در حالى كه در ساير كشورهاى امريكايى، سران كشورها پس از آغاز انقلاب توسط مردم و فراگير شدن، صحنه را خالى كردند، اما در ليبى چنين اتفاقى رخ نداد و قزافى با توجه به همان ويژگى هاى شخصيتى كه داشت، انقلاب را تبديل به جنگ داخلى كرد. انقلاب ليبى كه از دى ماه سال 1389 ه. ش. آغاز و به سرعت گسترش يافت و در حالى كه همه تصور مى كردند، پس از حضور ميليونى مردم، قزافى حكومت را واگذار

ص: 180


1- . همان.

كند، رسماً با سلاح هاى جنگى به مبارزه با ملت خود پرداخت. انقلابيون كه حركت نظامى خود را از شرق ليبى آغاز كرده بودند، به سوى غرب حركت خود را آغاز كردند و پس از تسلط بر برخى نقاط ليبى در شهر بنغازى دولت انتقالى تشكيل دادند. به گفتۀ «عبدالجليل»، رئيس شوراى انتقالى ليبى، نتيجۀ اين جنگ داخلى تاكنون بيش از 25 هزار كشته و 50 هزار مجروح بوده است.

جداى از كشتار گسترده، بسيارى از تأسيسات زيربنايى اين كشور در جريان جنگ داخلى و بمباران هوايى ناتو نابود شد كه بازسازى آن سال ها به طول مى انجامد.

اكنون كه ليبى در آستانۀ تولدى ديگر است، مسائل مهمى اين انقلاب را تهديد مى كند:

نخست آنكه ليبى اكنون با بمباران هاى ناتو و جنگ داخلى تبديل به ويرانه اى شده است. بسيارى از تأسيسات زيربنايى مانند پل ها، نيروگاه ها، راه ها و تأسيسات شهرى ويران شده و بازسازى آن ممكن است سال ها طول بكشد. وضعيت كنونى ليبى و نقش امريكا و ناتو ناخودآگاه انسان را به ياد تحولات عراق و افغانستان مى اندازد. چه اينكه بيشتر ويرانى ها به ويژه در عراق در دوران حملۀ ناتو به اين كشور به وجود آمد.

دوم آنكه حضور امريكا در عراق به بهانه بازسازى و پيشرفت جامعۀ عراق و افغانستان بود؛ اما در طول قريب به يك دهه، نه تنها وضعيت عمرانى اين دو كشور بهتر نشده، بلكه به مراتب اسفناك تر شده است.

توجيه ديگرى كه حضور امريكا را در عراق و افغانستان، طولانى كرده، مشكلات امنيتى و گروه هاى تروريستى در اين كشور بود. بسيارى از مشكلات امنيتى نيز توسط گروه هاى تروريستى وابسته به حزب بعث صدام و همچنين گروه هاى راديكال و افراطى وابسته به سلفيون انجام

ص: 181

مى شد. در اين محور نيز امريكا هيچ توفيقى به دست نياورده است و حتى خود امريكا از سال 2003 ميلادى تاكنون بيشترين تلفات را در سال 2010 ميلادى داشته و همچنين آمار تلفات غيرنظامى نيز در اين كشورها به شدت افزايش يافته است.

وضعيت ليبى نيز شباهت بسيارى با عراق و افغانستان دارد. با اين تفاوت كه بيش از 120 قبيلۀ تأثيرگذار در ليبى با منافع گوناگون در اين كشور وجود دارند و چنين وضعيتى حضور بيگانگان را به مراتب خطرناك تر مى كند. اينك كشورهاى غربى، به ويژه امريكا به سبب مشاركت در سرنگونى قزافى، به دنبال سهم خود در انقلاب ليبى هستند و مرتب به ليبى نسخه هاى غربى ارائه مى كنند. اوباما، رئيس جمهور آمريكا، در اولين واكنش بعد از اعلام سقوط قذافى، ضمن تبريك مزورانه اين پيروزى به مردم ليبى، توصيه كرد كه به قواعد دموكراتيك در ادارۀ بعدى كشور خويش وفادار باشند! و با تلويحى نزديك به تصريح از آنان خواست كه به جاى ادامه حضور در عرصه، به مديريت نخبگان و گروه هاى سياسى فعال در جريان فروپاشى رژيم قذافى روى آورند! و در همان حال خانم «كاترين اشتون»، مسئول سياست خارجى اتحاديه اروپا، خطاب به مردم ليبى گفت: «اتحاديه اروپا براى كمك به مردم ليبى به منظور برقرارى يك نظام دموكراتيك در اين كشور آمادگى دارد.» ساركوزى رئيس جمهور فرانسه، فرانكو فرانتينى، وزير خارجۀ ايتاليا و از حاميان سرسخت قذافى تا قبل از سقوط، انگلا مركل، صدر اعظم آلمان، و برخى ديگر از مقامات بلندپايۀ اروپايى و آمريكايى نيز اظهارنظرهاى مشابهى داشته و براى كمك به مردم ليبى! اعلام آمادگى كردند.(1)

ص: 182


1- . روزنامه كيهان، 90/6/2.

مردم مسلمان ليبى به شدت بايد مراقب تحركات امريكا و كشورهاى غربى در اين مرحله حسّاس باشند. سابقه كشورهايى كه اينك در مسائل ليبى اظهار نظر مى كنند، كاملاً مشخص است. ايتاليا سال ها كشور ليبى را استعمار كرده است و اكنون بار ديگر در قالبى نو به دنبال تجديد خاطرۀ استعمار است. سابقۀ امريكا نيز در تحولات عراق و افغانستان كاملاً مشخص است.

آنچه امريكا و غرب را نسبت به تحولات اخير ليبى، علاقمند كرده، وجود نفت در اين است. اروپا به نفت ليبى احتياج مبرم دارد؛ زيرا فاصلۀ بنادر نفتى ليبى تا اروپا بسيار نزديك است و كشتى ها از مناطق پرمخاطره عبور نمى كنند و هزينه حمل و نقل نفت ليبى به بازارهاى اروپا و حتى آمريكا كمتر از هزينه انتقال نفت از خليج فارس و تنگه هرمز است. علاوه بر آن، در مسير كشتى هاى حامل نفت به اروپا ديگر خبرى از دزدان دريايى سوماليايى نيست كه همواره مزاحم كشتى هاى نفتكشى هستند كه مى خواهند از طريق خليج فارس به بازارهاى اروپايى نفت برسانند. نكته مهم اين است كه سه قطب جزيره كرت، جزيره مالت و خليج سرت اهميت استراتژيك ليبى را بيشتر كرده است.

از طرف ديگر از آنجايى كه حضور غرب در ليبى به سبب نفت اين كشور است، امكان دارد اگر غرب نفوذ بسيارى در اين كشور بيابد، در آينده اى نه چندان دور شاهد تقسيم اين كشور به ليبى غربى و شرقى باشيم. اتفاقى كه در سودان افتاد و آن را به دو قسمت شمالى و جنوبى تقسيم كرد؛ زيرا تمام نفت ليبى در شرق است و استعمار نو، براى دست يابى بهتر به منابع نفتى اين كشور، چنين سياستى را دنبال خواهد كرد. در سودان نيز تمامى نفت در بخش جنوبى اين كشور بود. آيا اين شكل ديگرى از استعمار نو در ليبى نيست؟

ص: 183

از طرف ديگر، جريان هاى افراطى و سلفى نيز آيندۀ ليبى را تهديد مى كنند، گروهى موسوم به «المقاتلة الاسلامى» كه با سلفيون روابط نزديكى دارند و مى كوشند قرائت افراطى و تكفيرى را در اين كشور حاكم كنند. وجود چنين جريان هايى نيز مسبوق به سابقه در عراق و افغانستان است. در سايه حضور نظامى بيگانگان نه تنها تكفيرى ها از ميان نرفتند كه هر روز از فضاى متشنج اين كشورها براى گسترش فعاليت هاى خود استفاده كرده اند.

همچنين برخى از چهره هاى سرشناسى كه در گذشته در حكومت قزافى مسؤوليت داشته اند، نيز در انقلاب ليبى حضور دارند، افرادى مانند رئيس شوراى انتقالى «مصطفى عبدالجليل»، كه در دوره قزافى وزير دادگسترى بود. برخى شايعاتى كه به شوراى انتقالى نسبت داده مى شود، نيز توده هاى مردم را نگران كرده است، از جمله اظهارات فردى كه به دروغ خود را عضو شوراى انتقالى ليبى معرفى كرده و از اسرائيل درخواست كمك كرده است.(1)

البته چنين ادعايى به شدت توسط «عبدالحفيظ غوقه»، نايب رئيس شوراى انتقالى به شدت رد شد و مشخص شد كه شوراى انتقالى اصلاً عضوى به اين نام ندارد.

اين در حالى است كه مردم ليبى نيز به شدت نسبت به حضور صهيونيست ها حساس هستند و اخيراً در تظاهراتى عليه صهيونيست هايى

ص: 184


1- . راديو ارتش اسرائيل اخيراً ادعا كرده بود فردى به نام «احمد الشيبانى» كه خود را يكى از اعضاى شوراى انتقالى ليبى معرفى كرده بود، اظهار نظر كرده است كه اسرائيل بازيگرى بين المللى است و شوراى انتقالى ليبى آرزومند است، اسرائيل اين شورا را در تحقق اهدافش يارى كند. شكى نيست رسانه هاى صهيونيستى چنين شايعاتى را براى مصادره كردن انقلاب ليبى دامن مى زنند.

كه در قالب ساختن كنيسه در طرابلس در صدد استفاده از شرايط متشنج اين روزها بوده اند، به شدت انزجار خود را اعلام كرده اند.

در كنار تمامى اين گروه ها توده هاى مردم هستند كه با تمام وجود، گمشدۀ خود را در دل خاك و خون جستجو مى كنند و آن بازگشت به اسلام و حاكميت آموزه هاى اسلامى بر كشور است. ماهيت اسلام گرايى در انقلاب ليبى را نيز بايد در شعارهاى اسلامى آن يافت. انقلابيون در طول انقلاب، مقيد بودند كه حركت خود را از مسجد آغاز كنند و قبل از ماه رمضان، همواره با اين اميد به جنگ قزافى مى رفتند كه نماز عيد فطر را در طرابلس بدون قزافى بخوانند.

غرب با رسانه هاى خود مردم را به واگذاشتن امور به نخبگان دعوت مى كند؛ زيرا به خوبى مى داند، نمى تواند سياست هاى خود را بر مردم تحميل كند و هنگامى كه حضور مردم در تحولات ليبى كمرنگ شود، تأثيرگذارى بر تعداد محدود آسان تر خواهد بود.

بى شك مردم ليبى كه براى رسيدن به اهداف خود، بهاى بسيار سنگينى را پرداخته اند، راه پر افت و خيزى را در پيش دارند كه بايد با تمام وجود آن را ادامه دهند و با توجه به ويژگى هاى قومى، اقليمى و شرايط پس از جنگ داخلى، حضور در صحنه مهم ترين عامل پيروزى است.

انقلاب اسلامى بحرين و يمن، تكامل بيدارى اسلامى

پيش تر انقلاب هاى مصر، تونس و ليبى بررسى، گرديد و تلاش شد تا هرچند مختصر، سابقه، علل، ويژگى ها و آسيب هاى آنها بررسى شود. اما همان گونه كه اين انقلاب ها آغاز راه بيدارى اسلامى نبوده است، پايان اين راه پر افت و خيز نيز نخواهد بود. سرخوردگى و يأس مسلمانان از راه هاى بن بست رسيده، آنان را به آغوش باز اسلام بازگردانده است و موج اسلام گرايى، هر لحظه ابعاد بيشترى به خود مى گيرد.

ص: 185

حال در اينجا تنها با توجه به محدوديت هاى موجود به سه مورد از انقلاب هاى جهان اسلام اشاره شد و بى شك انقلاب يمن و به ويژه بحرين، در ماهيت و محتواى بيدارى اسلامى، تحولى بنيادين است، كه قدرت تغيير بسيارى از مختصات و ادبيات بيدارى اسلامى را دارد. به عبارت ديگر، در انقلاب هايى همچون بحرين و يمن و ساير كشورهايى كه علاوه بر اسلام گرايى، عناصر شيعى نيز در آن حضور دارند، متغييرهاى ديگرى در مقوله بيدارى اسلامى وارد مى شوند، كه تحليل ها و نظريه هاى عام بيدارى اسلامى و اسلام گرايى نمى توانند آن را توجيه كنند.

البته اين بدين معنا نيست كه بيدارى اسلامى شيعى ذاتاً چيزى غير از ماهيت بيدارى اسلامى سنى است؛ بلكه در يك جمله مى توان چنين گفت كه ايدئولوژى شيعه، عناصرى را در اختيار بيدارى اسلامى مى گذارد كه مى تواند، با سرعت بيشترى به اهداف خود برسد. دليل بر اين مدعا نيز پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل حكومت اسلامى در ايران و ناكامى كشور مسلمانى مانند مصر با پيشينه اى درخشان در اين عرصه است.

به همين سبب نيز در اين مجموعه رويكرد بحث بررسى بيدارى اسلامى با عنايت به كشورهايى بوده كه عنصر شيعى در شكل گيرى آنها به صورت مستقيم شركت نداشته است و بررسى انقلاب هايى مانند بحرين و يمن، هرچند در قالب اين نظريه قابل بررسى است، اما به صورت دقيق و حساب شده انجام نمى شود.

به همين سبب نيز بررسى اين انقلاب ها و تحولاتى كه در راستاى موج بيدارى اسلامى در كشورهايى كه داراى جمعيتى شيعه هستند، نيازمند تحقيق ديگرى است.

ص: 186

فصل چهارم: يمن

اشاره

كشور يمن در جنوب غربى آسيا و در جنوبى ترين قسمت شبه جزيره عربستان قرار دارد. اين كشور از شمال با عربستان سعودى، از جنوب با درياى عرب، از مغرب با درياى سرخ و از مشرق با عمان و درياى عرب هم مرز است. پايتخت يمن شهر صنعاست. كشور يمن با جمعيتى حدود 23 ميليون نفر، داراى 21 استان است و جزاير سوكوترا مهم ترين جزاير اين كشور در درياى سرخ و درياى عرب هستند. يمن از ديرباز منطقه اى آباد و سرسبز بوده و در نقاط كوهستانى داراى جنگل و در نقاط ديگر، داراى نخلستان ها و باغ هاى ميوۀ گوناگون مى باشد. داستان سد تاريخى اش كه به «سد مأرب» مشهور است در كتب تاريخ ذكر شده است.(1) يمن در آن دوران، يمن السعيد (يمن خوشبخت) ناميده مى شده است. بسيارى از آيات قرآن نيز مربوط به اين سرزمين است، مانند داستان ملكه سبا، اصحاب الاخدود، ارم ذات العماد و داستان حضرت سليمان عليه السلام، داستان ذوالقرنين و سد مأرب، داستان اصحاب فيل و ابرهه، همه مربوط به اين سرزمين است.

ص: 187


1- . ر. ك: محمد بن يحيى بن عبدالله بن احمد، الصنعانى اليمانى، اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِيسَ وَ سَبأ، منشورات دار اليمنية للنشر والتوزيع، صنعاء، 1984 ميلادى.

اسلام در يمن

در قرن پنجم ميلادى، سرزمين يمن توسط فرماندهى ايرانى به نام «وَهرَز» در دوران «خسرو اول» فتح شد و ضميمه خاك ايران گرديد.(1) هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و اله سران كشورهاى بزرگ جهان را به اسلام دعوت كرد، خسرو پرويز نامۀ پيامبر صلى الله عليه و اله را پاره كرد و به حاكم يمن «باذان» پسر ساسان دستور داد كه اين پيامبر جديد را نزد او بفرستد. باذان نيز دو نفر ايرانى با نام هاى بابويه و خسرو را نزد پيامبر صلى الله عليه و اله فرستاد. حضرت به آن دو فرمود كه خسرو پرويز به دست شيرويه (فرزندش) كشته شده است، و اگر باذان مسلمان شود، خود وى حاكم يمن خواهد ماند. اين نخستين ارتباط ايرانيان با پيامبر صلى الله عليه و اله بود. باذان نيز اسلام آورد و مردم يمن اسلام را پذيرفتند. مسلمانان ايرانى ساكن در يمن به نام گروه «ابنا» و «احرار» معروف شدند.

شيعيان يمن

تاريخ شيعه در يمن به دوران پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله باز مى گردد. در سال دهم هجرى، پيامبر صلى الله عليه و اله خالد بن وليد را براى دعوت مردم يمن به اسلام، به سوى يمن روانه كرد، اما با وجود توقف شش ماهۀ خالد، توفيقى در اين زمينه كسب نكرد.(2) از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و اله، على عليه السلام را به يمن فرستاد. امام على عليه السلام پس از ورود به يمن، نامه رسول اكرم صلى الله عليه و اله را براى مردم قبيله همدان خواند و آنان را به اسلام دعوت فرمود. همدانيان همگى مسلمان شدند.(3) قبيله همدان بعدها خدمات بسيارى به اسلام

ص: 188


1- . آرتور امانوئل، كريستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمۀ رشيد ياسمى، ص 269.
2- . محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمۀ سيدمحمدباقر حجتى، ص 201.
3- . محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 4، ص 1262.

كردند. امير مؤمنان على عليه السلام مدتى را در ميان قبيله مذحج ماند و به واسطه عملكرد او، قبيله نخع به همراهى مالك بن حارث نخعى با او ملاقات كردند و بعد از اين ديدار، نخعيان همگى اسلام را پذيرفتند و به همين واسطه، زمينۀ مودت و دوستى شديد ميان على بن ابى طالب (ع) و مالك اشتر فراهم آمد. دوستى ميان يمنيان و حضرت على عليه السلام به حدى بود كه از تعداد 23 نفرى كه هسته اوليه تشيع بعد از ماجراى سقيفه را تشكيل دادند، ده نفر از انصار يمنى بودند. هنگامى كه زياد بن لبيد انصارى نماينده خليفه در حضرموت بود، حارث بن معاويه تميمى، حارثه بن سراقه كندى، اشعث بن قيس كندى از سران قبايل يمنى به او گفتند: ما از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و اله اطاعت خواهيم كرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتيد؟(1) طايفه همدان از يمن جزو گروه هايى بودند كه در كوفه ساكن شدند و در تحولات سياسى كوفه و عراق نقش مهمى را ايفا كردند و جزو پيروان راستين تشيع به حساب مى آمدند. زمانى كه بحث خلافت على بن ابى طالب عليه السلام مطرح شد، عليرغم مخالفت هاى آن حضرت، قبايل يمنى بيش از ديگران در ترغيب حضرت امير عليه السلام، براى پذيرش مسئله خلافت نقش داشتند و گويا اولين كسى كه با امام على عليه السلام بيعت كرد مالك اشتر بود. پس از خلافت، حضرت على عليه السلام عبدالله بن عباس را به حكمرانى يمن منسوب كرد.(2) در جنگ جمل، يمنى ها در سپاه اميرمؤمنان عليه السلام نقش بسيار مهمى داشتند و از جمله عوامل اصلى پيروزى امام در جنگ بودند. در نبرد صفين نيز برخى از چهره هاى سياسى يمنى تلاشى بسزا از خود نشان دادند كه از جمله آنان، مالك اشتر، عدى طايى، زحر بن قيس و هانى بن عروه بودند.(3)

ص: 189


1- . اصغر منتظر قائم، نقش قبايل يمنى در حمايت از اهل بيت عليه السلام، ص 86-94.
2- . ابن طقطقى، تاريخ فخرى، ترجمۀ محمد وحيد گلپايگانى، ص 304.
3- . نصربن مزاحم، پيكار صفين، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرويز اتابكى، ص 191.

به سبب عشق و علاقه يمنيان به امام على عليه السلام و خاندانش، معاويه كينه آنها را به دل داشت؛ از اين رو بسر بن ارطاة را براى سركوب آنان فرستاد. وى هنگام ورود به يمن، فجايع خونينى را رقم زد.(1) زمانى هم كه امام حسين عليه السلام قصد رفتن به كوفه را داشت، عبدالله بن عباس از باب نصيحت از ايشان خواست تا به جاى كوفه، يمن را براى سكونت انتخاب كند؛ زيرا در اين سرزمين شيعيانى بودند كه دل در گرو محبت اهل بيت عليهم السلام داشتند.(2) همچنين از مجموع شهداى واقعه كربلا 34 نفر اهل يمن بودند.(3) عناصر اصلى قيام توابين نيز يمنى ها بودند.(4)

شيعيان زيدى يمن

پس از شهادت امام سجاد عليه السلام گروهى «زيد» فرزند حضرت را به عنوان امام، پذيرفتند و انشعابى در مكتب شيعه ايجاد كردند. زيد در سال 122 ق. عليه خليفۀ اموى هشام بن عبدالملك قيام كرد و در نهايت به شهادت رسيد. زيد هيچگاه خود را امام نخواند.(5) اين فرقه بعدها به «زيديه» مشهور شد. زيديان توانستند در طبرستان و يمن حكومت هاى قدرتمندى تشكيل دهند.

ورود زيديه به يمن به سال هاى پايانى قرن دوم بازمى گردد. هنگامى كه محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا در سال 199 ه. ق دعوت خود

ص: 190


1- . يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ترجمۀ محمد ابراهيم آيتى، ج 2، ص 105.
2- . ابوحنيفه دينورى، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص 291.
3- . اصغر منتظر قائم، نقش قبايل يمنى در حمايت از اهل بيت عليهم السلام، ص 200.
4- . سيد محمد حسين جعفرى، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيد محمد تقى آيت الهى، ص 272.
5- . براى آشنايى با عقايد زيديه، ر. ك: مهدى فرمانيان و سيد على موسوى نژاد، زيديه تاريخ و عقايد، انتشارات دانشگاه اديان.

را علنى ساخت، برادرش قاسم بن ابراهيم، معروف به «قاسم رسى» را به مصر و ابراهيم بن موسى را به يمن گسيل داشت. ابراهيم بن موسى به دعوت به زيديه در يمن پرداخته و تعدادى از قبايل را جذب كرد، ولى در جنگ با محمد بن عيسى بن ماهان، فرماندۀ سپاه عباسى در سال 201 ه. ق شكست خورد و به بغداد گريخت، ولى روابط خود را با قبايل يمنى حفظ كرد. بعد از ابراهيم بن موسى تا ورود الهادى الى الحق در سال 280 ه. ق به يمن از زيديان خبرى نيست.

از سال 284 كه «الهادى الى الحق» در صعده به حكومت رسيد تا سال 1382 ه. ق كه حكومت زيديان از ميان رفت و در يمن جمهورى اعلام شد، آنان به طور متناوب بر يمن حكومت كرده اند. بنابراين زيديان بيش از هزار سال بر يمن حكم رانده اند.(1)

در حال حاضر بيش از 30 از مردم يمن شيعۀ زيدى هستند. پس از انقلاب اسلامى ايران، انديشۀ شيعۀ اثنى عشرى نيز رشد بسيارى داشته است. گروهى از شيعيان اسماعيلى نيز در اين كشور حضور دارند. روابط ميان شيعيان اثنى عشرى و زيدى در يمن بسيار حسنه است؛ به گونه اى كه مبلغان شيعۀ اثنى عشرى توسط علماى زيدى پذيرفته مى شوند و پس از انقلاب اسلامى مراسم سوگوارى امام حسين عليه السلام در ايام محرم، عيد غدير، ميان شيعيان زيدى و اثنى عشرى به صورت مشترك برگزار مى گردد. نگاه علماى زيدى به شيعيان اثنى عشرى نگاهى آميخته با احترام و تقدس است؛ چنانكه به گفتۀ مفتى زيدى علامه محمد زباره «تشيع واقعى در قم»(2) است.

ص: 191


1- . همان.
2- . همان.

زيديان نيز همانند شيعيان اثنى عشرى نسبت به عيد غدير حساسيت بسيارى دارند:

[پس از انقلاب اسلامى] مسأله بزرگ داشت روز غدير به يكى از نشانه ها و شعارهاى اساسى حوثى ها تبديل شد و به شكلى درآمد كه آنان هيچ انعطاف يا كوتاه آمدنى را در برابر آن از خود نشان ندادند و جالب توجه است كه در ضمن هر گونه توافق نامه اى و يا مذاكره اى با دولت، بندى را به آزادى بزرگداشت روز غدير اختصاص مى دهند.(1)

اهل سنت يمن نيز پيرو مذهب شافعى هستند و رابطۀ ميان مذهب شافعى و شيعيان از ساير مذاهب نزديك تر است. شافعيان يمن به اهل بيت عليهم السلام علاقۀ وافرى دارند و در تحولات اخير يمن نيز همگام با شيعيان، بر خلاف ظلم و ستم على عبدالله صالح در انقلاب شركت فعّال داشته اند.

آنچه در سال هاى اخير، موجب هويت يافتن دوبارۀ شيعيان در يمن شده است، انقلاب اسلامى ايران است؛ به گونه اى كه اگر انقلاب اسلامى ايران، شكل نمى گرفت و روح اميد و اعتماد به نفس را در ميان شيعيان زيدى زنده نمى كرد، امروز نامى از شيعۀ زيدى در يمن باقى نمى ماند. محمد منصور، يكى از رهبران زيدى، در اين باره اظهار مى دارد: «اگر انقلاب اسلامى نبود، زيدى ها از بين رفته بودند، چون به هر حال، دولت شيعه آمده، ما هم شيعه هستيم. با آمدن يك دولت شيعه، ما دوباره زنده شديم و دوباره به تشيع خود اميدوار شديم.»(2)

همچنين از آنجا كه زيديان به امامت امام قائم اعتقاد دارند، از نظر بسيارى از آنها امام خمينى (ره) امام زمانۀ خود بود؛ چرا كه تمامى صفات

ص: 192


1- . محمد احمد دغشى، «تبارشناسى حوثى ها»، پگاه حوزه، شماره 270.
2- . عصام العماد، «شيعيان يمن»، نشريه موعود، ارديبهشت 1387، شماره 87.

و ويژگى هاى امامت در ايشان هويدا بود. به همين دليل، پيروى از امام خمينى (ره) و انقلاب اسلامى براى بسيارى از آنها مسئله اى اعتقادى و مربوط به باور آنها بود.(1)

تاريخ سياسى يمن

اشاره

يمن تا پيش از سال 1990 م. به دو كشور يا دو بخش شمالى و جنوبى تقسيم شده بود و از اين رو عليرغم مشتركات فراوان داراى دو تاريخ متفاوت است.

براى بررسى تاريخ يمن تا پيش از دهه نود، بايد تاريخ سياسى هر يك از اين دو بخش را جداگانه بررسى كرد:

1. يمن شمالى

يمن شمالى در قرن شانزدهم و سپس نوزدهم، تحت حاكميت امپراطورى عثمانى بود. در مناطق قبيله اى نيز امامان زيدى حكومت مى كردند. در سال 1918 م. امپراطورى عثمانى، دوران افول خود را مى گذراند، در اين دوران امام يحيى - رهبر زيديان - در يمن شمالى كه بعدها به جمهورى عربى يمن تبديل شد، قدرت را به دست گرفت. در اواخر سال 1930 م. و دهۀ 40، مخالفت ها با امام يحيى اوج گرفت و نهايتاً در سال 1948 م. ترور شد و فرزندش احمد تا سال 1962 م. كه از دنيا رفت بر مسند قدرت بود. احمد در دوران حكومتش با مشكلات بسيارى روبرو بود. از يك سو استعمار انگلستان كه بر جنوب سايه افكنده بود، در پى گسترش حوزۀ نفوذ خود در منطقه شمال بود و از طرف جريان هاى ناسيوناليستى عربى كه پس از به قدرت رسيدن جمال

ص: 193


1- . مركز تحقيقات استراتژيك (معاونت پژوهش هاى سياست خارجى)، نشست تخصصى نقش منطقه اى عربستان و تحولات يمن، در منطقه، 10 دى ماه 1388.

عبدالناصر در مصر در ساير كشورهاى اسلامى نيز گسترش يافته بود، يمن را تحت تأثير خود قرار داده بود. از سال 1958 تا 1961 م. يمن شمالى به همراه مصر و سوريه كشورهاى متحد عربى را تشكيل دادند. پس از مرگ احمد در سال 1961 م. فرزندش بدر به قدرت رسيد، اما تنها پس از يك هفته، ارتش به رهبرى عبدالله السلال و با حمايت ناصر، دست به كودتا زد و قدرت را در دست گرفت و جمهورى عربى يمن را پايه گذارى كرد. طرفداران سلطنت نيز با حمايت عربستان سعودى و اردن به مقابله با انقلابيون كه توسط سربازان مصرى حمايت مى شدند، پرداختند. اما سلطنت طلبان نتوانستند كارى از پيش ببرند و سكولارها در يمن به قدرت رسيدند. در سال 1967 م. سربازان مصرى از يمن خارج شدند و سال 1968 م. بسيارى از خاندان سلطنتى قلع و قمع شدند. در سال 1970 م. عربستان سعودى نيز به ناچار جمهورى عربى يمن را به رسميت شناخت.(1)

2. يمن جنوبى

در بخش جنوبى يمن، بندر عدن و تنگه باب المندب از مهم ترين نقاط استراتژيك جهان است؛ زيرا بندر عدن نقطۀ اتصال آسيا به افريقا و تنگه باب المندب، محل ترانزيت نفت از درياى سرخ به خليج عدن و از آنجا به اقيانوس هند تنگه باب المندب است. اين تنگه براى عربستان نيز نقشى حياتى دارد. انگلستان در سال 1937 م. بندر عدن را اشغال كرد و تا سال 1983 م. اين منطقه در اشغال استعمارگران انگليسى بود. بندر عدن به عنوان مركز استعمار و مناطق ديگر تحت الحمايه عدن قرار گرفتند. در دهۀ شصت ميلادى، مبارزات استقلال طلبانه در اين منطقه،

ص: 194


1- . Country Profile: Yemen, Library of Congress-Federal research Division, August 2008.p.1.

عليه استعمار انگلستان آغاز شد. دو گروه در يمن جنوبى رهبرى مبارزات ضد استعمارى را به عهده داشتند: نخست، جبهۀ نجات ملى كه وابسته به ماركسيست ها بودند و دوم جبهه آزادى از اشغال يمن جنوبى. در سال 1967 م. جبهه نجات ملى توانسته بود كنترل بيشتر مناطق را به دست بگيرد و در 29 نوامبر 1967 م. آخرين سربازان انگليسى يمن جنوبى را ترك كردند و در همان سال «جمهورى خلق يمن»، تشكيل شد. در سال 1969 م. شاخۀ تندرويى از جبهه نجات ملى قدرت را در دست گرفت كه گرايشات ماركسيسى شديدى داشت. در سال 1970 م. نام كشور نيز به «جمهورى دموكراتيك خلق يمن» تغيير يافت.(1)

3. اتحاد

در سال 1972 م. دو يمن درگير جنگى تمام عيار شدند؛ يمن شمالى تحت حمايت عربستان سعودى بود و يمن جنوبى نيز توسط سربازان شوروى سابق حمايت مى شدند. اما پيمان صلحى ميان دو يمن در كويت به امضا رسيد و سرانجام در سال 1990 م. دو يمن با نام «جمهورى عربى يمن» متحد شدند و على عبدالله صالح به رياست جمهورى يمن انتخاب شد.

اما سال 1994 م. مشكلات اقتصادى و اختلافات طايفه اى و منطقه اى و عدم توانايى دولت در ايجاد توازن ميان دو بخش يمن، آتش جنگ داخلى را در اين كشور شعله ور ساخت و سالم البيض و ساير رهبران يمن جنوبى به عدن رفته و جمهورى دموكراتيك يمن را تشكيل دادند. در همان سال، نظاميان على عبدالله صالح، عدن را تسخير كردند و جنگ داخلى به نفع نيروهاى شمال پايان يافت.

ص: 195


1- . Ibid, p.2.

پايان جنگ داخلى به معناى پايان يافتن مشكلات يمن نبود؛ زيرا پس از اين جنگ، ارزش پول يمن (ريال) به شدت سقوط كرد. قيمت سوخت و مواد غذايى چند برابر شد و از طرفى صالح نيز كه قدرت كنترل اوضاع را نداشت به عربستان سعودى و امريكا متوسل شد و اين آغاز سقوط هرچه بيشتر صالح بود. همچنين سياست هاى بانك جهانى كه براى بهبود شرايط اقتصادى يمن توسط اين نهاد ارائه شده بود، بيش از پيش يمن را در گرداب مشكلات فرو برد.(1)

كارنامه على عبدالله صالح

جداى از گذشتۀ پر فراز و نشيب يمن، از زمانى كه عبدالله صالح در يمن به قدرت رسيده است، كشور يمن با مشكلات و چالش هاى بسيارى در حوزۀ داخلى و بين المللى روبرو بوده است. هنگامى كه در سال 1990 م. يكپارچه شد، انتظار مى رفت كه به كشورى مستقل، آزاد و قدرتمند در منطقه تبديل شود، اما به سبب عملكرد عبدالله صالح نه تنها چنين نشد، بلكه در طول چند دهۀ اخير، يمن با مشكلات بسيارى دست و پنجه نرم كرده است. اين مشكلات موجب شكل گيرى بحران هاى بسيارى در يمن شد كه در نهايت به انقلاب فراگير اخير انجاميد.

وابستگى به قدرت هاى بيگانه

اشاره

عبدالله صالح در طول حكومت خود، همانند بسيارى از سران كشورهاى عربى، تكيه گاه خود را كشورهاى بيگانه قرار داد. از يك سو، يمن جولانگاه عربستان سعودى و انديشه هاى تكفيرى است و از سوى ديگر، عبدالله صالح مجرى سياست هاى امريكا در منطقه است.

ص: 196


1- . Country Profile: Yemen, Library of Congress-Federal research Division, August 2008.p 3.
1. عربستان سعودى و يمن
اشاره

عربستان سعودى همسايه شمالى كشور يمن است و در تاريخ تعامل خود با يمن دو موضع كاملا متفاوت را اتخاذ كرده است كه هر يك پيامدهاى ناگوارى براى يمن داشته است.

الف) دشمنى با دولت يمن (توافقنامه جده 1934 م.)

در سال 1934 م. ميان دو كشور جنگى درگرفت كه در آن عربستان سعودى پيروز شد و در توافقنامه اى، ملك عبدالعزيز علاوه بر تحميل غرامت جنگى به امام يحيى، مناطق مورد اختلاف (نجران، جيزان و عسير) را به سرزمين خود ضميمه كرد.

پس از اين توافقنامه تا سال 2000 م. سياست عربستان در روابط با يمن بر اساس دشمنى و عداوت با دولت بود. دولت عربستان از يك سو بيم آن را داشت كه پس از وقوع كودتاى 1962 م. و تشكيل نظام جمهورى در اين كشور، تب جمهورى خواهى و ناسيوناليسم عربى به رهبرى جمال عبدالناصر عربستان را نيز در بر گيرد و نظام پادشاهى را به چالش بكشد. از اين رو به شدت در برابر اين تحول ايستاد و از پادشاهى آل حميدالدين - دشمنان و رقباى ديرين خود - حمايت كرد.

از طرف ديگر، عربستان سعودى بيم آن را داشت كه اگر دو يمن با يكديگر متحد شوند، نظامى قدرتمند به وجود آيد كه جايگاه عربستان در منطقۀ شبه جزيره به چالش كشيده شود. از اين رو، هنگامى كه در سال 1994 م. جنگ هاى داخلى در يمن شعله ور شد، عربستان سعودى به شدت از جدايى طلبان و رهبر آنها - على سالم البيض - دفاع كرد و براى پشتيبانى از مبارزه آنها با دولت مركزى، حتى خلبانان مزدور اروپاى

ص: 197

شرقى را اجير كرده و تسليحات سنگينى را در اختيار تجزيه طلبان جنوبى قرار مى داد.

همچنين «جمهورى» تداعى برقرارى دموكراسى در يمن را مى كرد و اين امر نيز قابل تسرّى به جامعۀ عربستان بود. از اين رو عربستان سعودى دموكراسى يمن را تهديدى بالقوه براى ثبات ساير نظام هاى شبه جزيرة عرب مى دانست و بر اين اساس، به شدت با تحكيم آن و تبديل شدن يمن به يك دموكراسى تمام عيار مخالفت كرد.

ب) دوستى با دولت يمن (توافق نامه جده: 2000 م.)

عربستان سعودى عليرغم تمامى تلاش ها در ظاهر نتوانست به اهداف خود دست يابد، يمن شمالى و جنوبى متحد شدند، حكومت جمهورى ظاهراً بر اين كشور حاكم گرديد. اما در دهۀ نود، عربستان دريافت كه تحولات يمن به سبب عملكرد بد حاكمان آن، هرگز به اهداف واقعى خود نرسيده است. وحدت يمن، از اين كشور، كشورى قدرتمند نساخته است؛ به گونه اى كه تهديدى جدى براى عربستان سعودى محسوب شود، از طرف ديگر هرچند نام يمن به جمهورى يمن تغيير يافته است؛ اما نظام حاكم، نظامى ديكتاتورى و همانند رژيم هاى موجود در منطقه است، به ويژه از سال 1994 م. رفته رفته عربستان در اين زمينه به يقين رسيد.

از طرف ديگر، منافع عربستان در يمن نيز تا حدودى دستخوش تحول شده بود. پيروزى انقلاب اسلامى ايران در ميان شيعيان يمن كه در مناطق مرزى با عربستان زندگى مى كردند، تحولى بنيادين به وجود آورد. اهل سنت يمن نيز پيرو مذهب شافعى، يعنى نزديك ترين مذهب به شيعه بودند و اين امر موجب شده بود كه شيعيان و اهل سنت، تعامل نزديكى با يكديگر داشته باشند و چنين وضعيتى هم موجب گسترش حوزۀ نفوذ ايران در منطقه مى شد و هم با انديشه هاى تكفيرى وهابى كاملاً در تضاد

ص: 198

بود. بنابراين اولويت هاى عربستان در آغاز هزاره سوم عبارت بود از: مبارزه با نفوذ انديشه انقلابى جمهورى اسلامى ايران در شبه جزيره، كه در عراق، لبنان، فلسطين و بحرين نفوذ بى مانندى يافته بود و دوم مبارزه با شيعيان و مشخصاً حوثى ها كه نمايندۀ شيعيان در منطقه بودند.

بر اين اساس، عربستان با فشارهايى كه بر دولت ضعيف على عبدالله صالح آورد، توانست در سال 2000 م. توافقنامۀ جده را به وى تحميل نمايد و مناطقى را كه در توافقنامه طايف به صورت موقت تصرف كرده بود، براى هميشه به كشور خود ضميمه كند.

از طرف ديگر، عربستان در توافقنامۀ جده، راه مسالمت و نزديكى به دولت يمن را برگزيد، تا دولت يمن، خود مجرى سياست هاى عربستان باشد. عبدالله صالح نشان داد كه به جمهورى اعتقادى ندارد و مديريت او موجب تشكيل يمنى پرقدرت نشد؛ همچنين مبارزه با شيعيان كه به سبب تبعيض و فشار، مخالف وى بودند، توسط خود او انجام مى شد و چنين رويكردى، همان سياست هاى عربستان سعودى در يمن بود.

جالب آنكه حتى تا سال 2003 م. كه مردم يمن هنوز به سرسپردگى عبدالله صالح پى نبرده بودند، از او به عنوان قهرمان مبارزه با توسعه طلبى هاى عربستان در يمن ياد مى كردند. در اين سال، هنگامى كه عبدالله صالح از منطقه صعده بازديد كرد، مورد احترام و تكريم مردم، حتى شيعيان قرار گرفت.(1) اما رفته رفته با آشكار شدن ماهيت عبدالله صالح، وى جايگاه خود را از دست داد و تنفر جاى محبت را گرفت و سرانجام، انقلاب اسلامى اخير يمن را آفريد.

در نگاه مردم يمن، عربستان به عنوان كشورى كه همواره يمن را قربانى خواسته هاى خود كرده و نگاهى حقارت آميز به مردم يمن دارد،

ص: 199


1- . عبدالله صالح در ظاهر زيدى مذهب است، اما بيشترين حملات به شيعيان زيدى در زمان او صورت گرفته است.

شناخته مى شود. تصرف سرزمينى يمن، حمايت از نيروهاى جدايى طلب جنوب، حمايت از نيروهاى تكفيرى، حمله مستقيم به يمن و كشتار مردم غيرنظامى آن، و در نهايت حمايت هاى بى دريغ عربستان از ديكتاتور يمن و تلاش براى نجات حكومت وى، چهره عربستان را در يمن به شدت مخدوش كرده است؛ به گونه اى كه پرچم عربستان در كنار پرچم امريكا در جاى جاى يمن به آتش كشيده مى شود.

امريكا و يمن

روابط امريكا و يمن به سال 1947 م. باز مى گردد. در اين سال، امريكا در تعز (پايتخت وقت يمن) سفارتخانه اى تأسيس كرد و در سال 1959 م. اين سفارتخانه به صنعا منتقل شد. امريكا از نخستين كشورهايى است كه پس از كودتاى 1962 جمهورى عربى يمن را به رسميت شناخت. امريكا به خوبى به جايگاه يمن به عنوان دروازۀ ورود به درياى سرخ و ذخاير نفت و خليج عدن و تنگه باب المندب پى برده بود. به ويژه آنكه در دوران جنگ سرد و وابستگى يمن جنوبى، به بلوك شرق، بيشترين تكيه امريكا در مبارزه با شوروى سابق به عربستان سعودى و يمن بود.

اما از سال 2000 م. روابط امريكا و عبدالله صالح، وارد مرحلۀ جديدى شد. حضور كارشناسان امريكا مانند مولر، رئيس سازمان اف. بى. آى. در اين كشور و عمليات هاى دستگاه هاى جاسوسى امريكا در اين منطقه به بهانۀ مبارزه با تروريسم، عملاً يمن را به محلى براى تاخت و تاز امريكا و قدرت نمايى آن تبديل كرد. على عبدالله صالح در سفرهاى زنجيره اى خود به امريكا در سال هاى 2001، 2004، 2005 و 2007 ميلادى، مراتب وابستگى خود را به امريكا و غرب اعلام كرد و به ويژه در سفر ژوئن 2004 م. پس از بازگشت به يمن، آثار وابستگى و تسليم در برابر خواسته هاى امريكا در عملكرد او بسيار مشهود بود.(1)

ص: 200


1- . در صفحات بعدى به پيامدهاى اين سفر صالح به امريكا اشاره خواهد شد.

از سال 2000 م. به بعد، يمن محل رفت و آمد مقام هاى امريكايى، به ويژه چهره هاى امنيتى مانند سران اف. بى. آى و سازمان سيا بود و اهداف زيادى توسط امريكا در اين كشور دنبال مى شد. اوج خشم مردم يمن از امريكا را مى توان در حمله به سفارت امريكا در سپتامبر 2008 م. مشاهده كرد كه 19 كشته و 16 زخمى بر جاى گذاشت.(1)

القاعده و جريان هاى تكفيرى

شايد پس از عربستان سعودى كه خاستگاه القاعده است، يمن دومين كشورى باشد كه محل تاخت و تاز و فعاليت القاعده است. گروه هاى تكفيرى از جمله القاعده پس از پايان جنگ افغانستان، به دنبال پايگاه جديدى براى خود بودند. در اين ميان، فقر شديد مردم يمن، نظام قبيله اى، ضعف دولت مركزى در اداره كشور و همسايگى با عربستان سعودى، سبب شد اين كشور به عنوان يكى از بهترين گزينه ها براى گروه هاى تكفيرى تلقى شود. به همين سبب نيز از نيمه دهه هشتاد به بعد بسيارى از چهره هاى سرشناس القاعده مانند «انور العولقى»(2) يمن را پايگاه مبارزات خود قرار دادند.

على عبدالله صالح، در طول حكومت 31 ساله اش، حضور گروه هاى تكفيرى در يمن را مشروعيت بخشيد. عناصر وهابى - مانند «شيخ

ص: 201


1- . Death toll in Yemen US embassy attack rises to 19", Associated Press via The International Herald Tribune, 2008/09/21.
2- . وى كه متولد امريكا و تابعيتى دوگانه (امريكايى - يمنى) داشت، در 20 آبان 89 در پيامى ويدئويى به شدت به شيعيان حمله كرد و نسبت به وضعيت عراق گفت: چرا علماى اهل سنت، هنگامى كه رافضيان، همچنان در عراق حضور دارند به مقابله با دولتمردانى كه امكان چنين حضورى را فراهم مى كنند بر نمى خيزند. پس از انتشار اين ويدئو، اتوبوس حامل زائران ايرانى در كربلا هدف بمب گذارى قرا گرفت و در همان ايام بر اثر بمب گذارى ها 64 نفر شهيد و 360 نفر زخمى شدند. (27529 www.peymane.ir/fa/pages/?cid = ) البته گفته شده است كه وى در 2011/10/30 به وسيله هواپيماى بدون سرنشين امريكا، كشته شده است.

الاحمر» يا «عبدالمجيد الزندانى» - در دوره حكومت وى جايگاه والايى داشتند و پس از حمله امريكا به عراق، وى با اعطاى پناهندگى سياسى به عناصر حزب بعث به «صدام صغير» شهرت يافت. وى در دورۀ جنگ تحميلى نيز سربازان گارد رياست جمهورى را براى كمك به صدام اعزام كرد، چرا كه قدرت كمك مالى به صدام را نداشت.

اما جداى از عوامل فوق، آنچه در رشد و گسترش القاعده در يمن نقش بسزايى دارد، حمايت هاى امريكا و عربستان از اين جريان است. عربستان براى مبارزه با شيعيان و همچنين جلوگيرى از اتحاد يمن، به رشد جريان هاى تكفيرى نياز داشت. از طرف ديگر، امريكا در دوران جنگ سرد با حمايت هاى نظامى و مالى از اين جريان ها، موجب قدرت يافتن آنها شد تا بتواند از آنها به عنوان عاملى براى حضور خود در كشور يمن استفاده كند. به عبارت ديگر، اگر كشورهاى يمن، پاكستان و افغانستان، امن شوند، ديگر توجيهى براى حضور امريكا در اين كشورها باقى نمى ماند.

هرچند دولت يمن به شدت با جريان هاى تكفيرى درگير است و نمى تواند آنها را كنترل كند، اما در مبارزه با شيعيان زيدى، در گذشته از همين جريان ها كمك گرفت. اما عربستان و عبدالله صالح از اين واقعيت غافل بودند كه رشد انديشه هاى تكفيرى، بيش از هر چيز براى خود آنها خطرناك است؛ چنانكه در خلال سال هاى 2002 تا 2004 ميلادى بسيارى از ناامنى ها و بمب گذارى هايى كه در عربستان صورت گرفت، از خاك يمن هدايت مى شد.

دولت يمن با دو جبهه در كشور روبرو شده است: از يك سو در جنوب، القاعده به شدت فعّال است و دولت متولى مبارزه با آنهاست و امريكا نيز به بهانۀ مبارزه با آنها، گاه و بى گاه با هواپيماهاى بدون

ص: 202

سرنشين مناطقى در جنوب يمن را بمباران مى كند و از طرف ديگر، خيزش مردمى و انقلاب مردم بنيان دولت يمن را با نابودى و فروپاشى روبرو كرده است. بى شك اگر دولت عبدالله صالح، به جاى تكيه بر قدرت هاى خارجى، بر مردم تكيه مى كرد و مى توانست پايگاه مردمى خود را حفظ كند، نه تنها قدرت هاى خارجى، بلكه جريان هاى تكفيرى نيز كارى از پيش نمى بردند. تجربۀ اين سياست را در انقلاب اسلامى ايران به خوبى مشاهده مى كنيم كه جمهورى اسلامى با تكيه بر مردم، توانست بر بحران ها و تهديدهاى داخلى و خارجى به خوبى فائق آيد.

بحران هاى اقتصادى

بنا بر گزارش سازمان ملل، يمن در ميان 177 كشور رتبۀ 151 را در شاخص رشد(1) دارد. اين شاخص، شامل مسائلى از قبيل اميد به زندگى، تحصيلات و استاندارهاى زندگى مى شود.(2) اين كشور در ميان كشورهاى عرب پايين ترين رتبه اقتصادى را به خود اختصاص داده است. هرچند چندين برنامۀ اقتصادى در اين كشور انجام شده، اما هيچ يك نتوانسته است، وضعيت فقرا را كه بيش از 45 از مردم يمن را تشكيل مى دهند، بهبود بخشد.(3) بنا بر گزارش سال 2009 ميلادى برنامۀ توسعۀ سازمان ملل، نرخ بيكارى در يمن 28 درصد مى باشد. از اين نسبت، حدود 57 درصد را جوانان تشكيل مى دهند. طبق داده هاى اين گزارش از جمعيت 21/1 ميليونى يمن در سال 2005، 12/6 ميليون نفر، يعنى بيش از نيمى از جمعيت بحرين زير خط فقر زندگى مى كنند. كمبود منابع آب، يكى از

ص: 203


1- . human development index (HDI).
2- . Ibid, P.7.
3- . همان

مشكلات اساسى يمن است. بيش از 80 از مردم يمن در مناطق روستايى زندگى مى كنند و بيش از نيمى از آنها درآمدى كمتر از 2 دلار در روز دارند. رواج شيوۀ سنتى كشاورزى و عدم مديريت بر آن، سبب شده است كه يمن تنها قدرت تهيه يك سوم مايحتاج غذايى خود را داشته باشد. جمعيت يمن جوان و دوسوم آن زير 24 سال هستند. و نيمى از اين جمعيت نيز زير 15 سال هستند. بيش از 50 درصد كودكان يمن از سوء تغذيه رنج مى برند.(1)

حال در چنين شرايطى، اسنادى منتشر شده است كه نشانگر سوء استفاده هاى كلان مالى عبدالله صالح از توافقنامه هاى تجارى اين كشور با كشورهاى ديگر و يا پيمانكارانى است كه عبدالله صالح شخصاً كار را به آنها واگذار كرده است؛ مانند شركت «دوبى پورت اينترنشنال» كه به گفتۀ سفير وقت امريكا در يمن، به دستور شخص عبدالله صالح امور بنادر در عدن به آن سپرده شد.(2)

محروميت شيعيان

شيعيان زيدى يمن بيش از 30 درصد از جمعيت يمن را به خود اختصاص مى دهند و بيشتر در منطقه شمال يمن سكونت دارند. اما اينان در زمرۀ محروم ترين افراد جامعۀ يمن هستند و فقر و محروميت توسط دولت نسبت به آنها اعمال مى شود. از يك طرف عربستان سعودى كه با منطقه شيعه نشين يمن همسايه است، به شدت از گسترش انديشه شيعى در كشور خود وحشت دارد و به همين سبب در دل منطقه شيعه نشين مدرسه دارالحديث را كه گرايش هاى سلفى و تكفيرى افراطى دارد احداث كرده است و از طرف ديگر، دولت عبدالله صالح كه از

ص: 204


1- . Rural poverty in Yemen, source: International Fund for Agricultural Development (IFAD).
2- . بررسى اسناد ويكى ليكس/ 19، خبرگزارى مهر، 1389/12/2.

قدرت گرفتن شيعيان در مناطقى از قبيل صعده وحشت دارد، به شدت در پى ايجاد محدوديت براى آنهاست. در 40 سال گذشته، بسيارى از علماى زيدى و چهره هاى تأثيرگذار آن كشته و يا تبعيد شده اند:

از سال 1962 م. يعنى از 42 سال قبل، دست كم پنجاه هزار زن و مرد و علماى شيعى كشته شده اند. به طور تقريبى، هر هفته يا هر دو هفته، يك امام جماعت، يا يك روحانى برجسته يا يك شخصيت برجسته، و يا يكى از معتقدان به دين را كشته اند.(1)

شيعيان در دوران حكومت على عبدالله صالح با محدوديت هاى بسيارى روبرو بودند كه برخى عبارتند از:

1. نداشتن حق تأسيس مدارس دينى.

2. آزار و شكنجه و زندانى شدن شيعيان و علماى شيعى.

3. جلوگيرى از برگزارى مراسم: مانند جشن عيد غدير؛ ولى با تمام محدوديت ها، آنان مراسم مذهبى خود را به طور پنهانى برگزار مى كردند.

4. توهين به ارزش ها: مانند تخريب مساجد و به آتش كشيدن علنى و قانونى كتاب هايى مانند نهج البلاغه و صحيفه سجاديه كه با هماهنگى دولت يمن و وهابى هاى سعودى انجام مى گرفت.

5. بايكوت خبرى: تنها راديو عربى جمهورى اسلامى ايران، رسانۀ در دسترس شيعيان يمن بود.

ابعاد بيدارى اسلامى در يمن

بيدارى اسلامى در يمن از چند بعد قابل بررسى است:

نخست: جنبش اسلامى يمن در واكنش به بحران هايى است كه توسط مثلث شوم على عبدالله صالح، امريكا و عربستان سعودى در اين كشور به وجود آمده است.

ص: 205


1- . عصام العماد، «شيعيان يمن» نشريه موعود، ارديبهشت 1387، شماره 87، به نقل از: آيت الله جلالى.

دوم: از منظر جغرافيايى، خاستگاه بيدارى اسلامى يمن را بايد در مناطق شيعه نشين شمال كه بيش از سايرين طعم تلخ محروميت و تبعيض را چشيده و مردم آن هر روز با توطئه هاى عربستان روبرو هستند، جستجو كرد.

سوم: از نظر تاريخى، نقطۀ عطف بيدارى اسلامى در جنگ هاى شش گانه ميان شيعيان و مثلث شوم از سال 2004 م. رقم خورد.

پيش تر به كارنامه على عبدالله صالح، نقش امريكا و عربستان سعودى در استعمار يمن اشاره شد، اما بى شك، خاستگاه جنبش اسلامى معاصر در يمن، ريشه در مناطق شيعه نشين يمن دارد و از آنجا به ساير مناطق اين كشور گسترش يافته است. از اين رو بررسى تحولات جنبش شيعى در يمن، براى فهم ماهيت بيدارى اسلامى در اين كشور ضرورى است.

شباب المؤمن

پس از وحدت دو يمن در سال 1990، جريانى در ميان شيعيان زيدى شكل گرفت كه بعدها به «شباب المؤمن» - جوانان مؤمن - نامبردار شد.(1) شباب المؤمن كه توسط «سيد حسين طباطبايى حوثى» رهبرى مى شد، گروهى از نوجوانان و جوانان بودند كه به فعاليت هاى فرهنگى و دينى اشتغال داشتند؛ آنان از يك سو در برابر تبليغات گروه هاى تكفيرى كه پس از جنگ افغانستان به يمن بازگشته بودند، مقاومت مى كردند و از سوى ديگر جلوى خطر سكولاريته شدن جامعه زيدى توسط دولت سكولار عبدالله صالح را سد مى كردند. در مجموع، جنبش شباب المؤمن در طول تاريخ خود دو مرحله را پشت سر گذاشته است:

ص: 206


1- . محمداحمد دغشى، «تبارشناسى حوثى ها»، پگاه حوزه، ص 8، شماره 270، 1388/10/12.

مرحله اول دهه نود تا سال 2003 م. را شامل مى شود. در اين دوران، اين جنبش به رهبرى خاندان حوثى و در رأس آن سيد حسين طباطبائى حوثى، جنبشى فكرى، سياسى و عقيدتى است كه بر اساس مذهب زيدى، به فعاليت هاى فرهنگى و دينى مى پرداخت. در اين دوران، اين جنبش رويكردى مسلحانه و خشونت آميز نداشت و توانست در دهۀ نود، نه تنها در منطقه صعده كه در ساير مناطق يمن، مخاطبان بسيارى بيابد. محمد احمد دغشى، استاد دانشگاه صنعا، مى گويد: «گسترش تفكر شباب به گونه اى بود كه شمار هواداران اين جريان تنها در صعده به 15 هزار نفر رسيد.»(1)

ص: 207


1- . همان.

سيد حسين حوثى و مبارزه با استعمار امريكا

بررسى قيام شيعيان يمن بدون توجه به نقش سيد حسين حوثى، تحقيقى ناتمام است. سيد حسين حوثى فرزند علامه بدرالدين حوثى از مشايخ بزرگ مذهب زيديه در يمن بود. در سال 1991 م. دولت براى مبارزه با انديشه هاى افراطى تكفيرى در اين كشور حزب «الحق» را تأسيس كرد كه سيد حسين حوثى از بنيانگذاران آن بود. وى در سال 1993 ميلادى در انتخابات شركت كرد و به عضويت پارلمان يمن درآمد. همان گونه كه گفته شد در دهۀ نود، حوثى جنبش جوانان مؤمن را تشكيل داد. تا اين دوران سيد حسين حوثى تنها به فعاليت هاى تبليغى و تدريس علوم اسلامى از قبيل فقه، تفسير و عقايد مشغول بود.

واقعه يازدۀ سپتامبر سال 2001 ميلادى كه به گواهى اسناد و مدارك معتبر، ساخته و پرداخته خود امريكا بود، بهانه اى به دست امريكا براى مبارزه با اسلام و مسلمانان داد، تا آنجا كه بوش شروع مجدد جنگ هاى صليبى را اعلام كرد.

چنين فضايى سبب شد كه اسلام ستيزى در انديشۀ غربى، ابعاد گسترده ترى يابد و در قالب مبارزه با تروريسم، با جريان هاى اسلام گرا به شدت مبارزه شود. در اين ميان، عبدالله صالح به يكى از مهم ترين هم پيمانان امريكا در خاورميانه تبديل شد. به همين سبب، به بهانۀ مبارزه با تروريسم بسيارى از نيروهاى نظامى و جاسوسى امريكا و اسرائيل، يمن را پايگاه خود قرار دادند و شيوۀ اسلام ستيزى را به عبدالله صالح ديكته كردند. چنين وضعيتى با اعتراضات و مخالفت هاى بسيارى در سطح جامعۀ يمن روبرو شد.

يكى از مهم ترين چهره هايى كه با اين وضعيت به شدت به مبارزه برخواست، سيدحسين حوثى بود. او در سخنانى در مدرسه امام هادى شهر «مران» در روز هفدهم ژانويه سال 2002 ميلادى با عنوان «فريادى

ص: 208

در چهره مستكبران» خواستار تحريم كالاهاى آمريكايى و اسرائيلى شد و شعار «الله اكبر، مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل، نفرين بر يهود و پيروز باد اسلام» را به عنوان شعار رسمى شيعيان اين منطقه اعلام كرد و خواستار تمسّك مسلمانان به آموزه هاى قرآن و اهل بيت عليهم السلام شد.(1) مردم يمن كه به شدت در برابر سرسپردگى عبدالله صالح در برابر امريكا احساس حقارت مى كردند و از حضور آنان در يمن براى سركوب مسلمانان به ستوه آمده بودند، دعوت وى را اجابت كردند. اجابت درخواست «سيد حسين طباطبايى حوثى» از سوى اقشار مختلف به جايى رسيد كه مردم در نماز جمعه مسجد جامع صنعا شعارهاى چهارگانه شيعيان را سر دادند. طبيعى بود كه دولت يمن كه مجرى دستورات امريكا و اسرائيل بود، از چنين وضعيتى نگران شود.

ص: 209


1- . سيد حسين حوثى، به بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران بسيار اظهار علاقه مى كرد و حتى روش مبارزه با امريكا و اسرائيل را از مكتب امام خمينى (ره) آموخته بود. وى در يكى از سخنرانى هايش مى گويد: «... امام خمينى رحمة الله عليه، همانا آمريكا را شيطان بزرگ ناميد چون در وراى هر فتنه اى قرار دارد و حاكمان اصلى آمريكا و كسانى كه بر آمريكا مسلط شده اند يهودى هستند... چون امام خمينى (ره) امامى عادل و متقى است. لذا دعوتش رد كردنى نيست... مشاهده كرديم تمام كسانى كه در زمان امام خمينى، در مقابل انقلاب اسلامى ايران ايستادند، و تمام كشورهايى كه در كنار عراق ضد جمهورى اسلامى جنگيدند، يكى پس از ديگرى به سزاى اعمال خود رسيدند. جمهورى اسلامى تا به امروز هم دشمن اصلى آمريكا و اسرائيل است، امام خمينى رحمة الله عليه نسبت به آزادى اعراب و مسلمين از سلطۀ آمريكا به شدت علاقمند بود و براى نابودى اسرائيل تلاش مى كرد، ولى همۀ كشورها در مقابلش صف آرايى كردند و ديديم كشورهايى كه مقابل امام قرار گرفتند چگونه از سوى آنها كه به كمكشان رفته بودند ضربه خوردند. كويت و همچنين عربستان سعودى از سوى عراق مورد تجاوز قرار گرفتند. كشور يمن هم تعداد زيادى نيروى نظامى براى جنگ با انقلاب اسلامى در ايران، به عراق فرستاده بود، پيش بينى مى شود كه رئيس و ارتش يمن، كيفر اعمال خود را ببينند. (تكبير حاضران)...» (مشرق نيوز، 1389/9/6 كد خبر: 16452 / www.mashreghnews.ir/fa/news)

جنگ هاى شش گانه

در سال 2004 ميلادى، على عبدالله صالح در نشست سران هشت كشور صنعتى جهان در مجتمع آيسلند در ايالت جورجياى آمريكا، با بوش و سران كشورهاى اروپايى ديدار كرد.

صالح به محض بازگشت از آمريكا، در دستورى خطاب به نيروهاى ارتش اين كشور، دستور حمله سراسرى به استان صعده و به ويژه مناطق نشور، آل صيفى، ضحيان و مران را صادر كرد و بلافاصله، بمب افكن هاى ارتش، به پشتيبانى صدها دستگاه تانك و توپ، اين مناطق را زير حملات شديد خود گرفتند و بدين وسيله صبح روز يكشنبه هجدهم ژوئن 2004 ميلادى، اين منطقه سرسبز و خرم كوهستانى، با يورش همه جانبه نيروهاى نظامى و امنيتى، ظرف چند دقيقه به جهنمى از خاك و آتش و خون تبديل شد.(1)

دولت يمن، با اعمال سانسور شديد خبرى و اخراج خبرنگاران شبكه هاى تلويزيونى به مدت سه ماه به بمباران مناطق شيعه نشين شمال اين كشور پرداخت و با تصرف شهر «مران» و كشته شدن «سيد حسين»، در روز دهم سپتامبر همان سال، رسماً پايان جنگ را اعلام كرد.

دولت يمن پس از مرگ حسين بدرالدين الحوثى، تصور كرد كه بر شيعيان زيدى ساكن در استان صعده تسلط خواهد يافت و منطقه را از وجود مخالفان دولت پاك كرده است، اما آغاز سلسله نبردهاى بعدى كه موسوم به جنگ دوم ارتش يمن با الحوثى ها شد، اين واقعيت را به سراب تبديل كرد.

در اين ميان، دولت عبدالله صالح به دستور عربستان سعودى، كوشيد جنبش شيعيان يمن را جنبشى مذهبى و فرقه گرايانه توصيف كند تا در سايۀ آن علاوه بر اينكه عمليات وحشيانه خود را توجيه كند، اهل سنت

ص: 210


1- . خبرگزارى فارس.

يمن را نيز در مقابله با شيعيان تهييج نمايد. براى مثال، ژنرال قاسم السلام، رئيس حزب بعث سوسياليست ملى عربى يمن، ادعا كرد: «الحوثى فرمانده شيعيان ناراضى يمن قصد دارد استان صعده را به مركز تشيع دوازده امامى در منطقه تبديل كند. حوثى ها در تلاشند تا صعده كانونى براى كينه جويى از امت اسلامى و دين مبين اسلام تبديل شود و مذهب دوازده امامى در آنجا پا بگيرد.»(1)

اما غافل از آنكه شعارهاى حوثى آن چنان صريح و واضح و ضد استعمارى بود كه هيچ گونه زمينۀ برداشت فرقه گرايانه از آن وجود نداشت و نيز ميان اهل سنت يمن كه شوافع هستند و زيديان در طول تاريخ تعامل خوبى برقرار بوده است. وجه مشترك ميان شيعيان زيدى و اهل سنت يمن، محبت اهل بيت عليه السلام است.

بر خلاف توهّم دولت، كه فكر كرده بود ديگر جريان انقلابى در يمن را نابود كرده است، مظلوميت ساكنان صعده و شهرت روزافزون سيد حسين حوثى و گسترش انديشه هاى وى در ميان مردم، سبب شد كه نه تنها اين مبارزه خاموش نشود بلكه ابعاد آن گسترش يافت.

جنگ دوم به رهبرى علامه بدرالدين حوثى(2) - پدر سيد حسين - آغاز شد.(3) دولت نيز بار ديگر با تمام توان به جنگ شيعيان آمد و تعداد بسيارى را به شهادت رساند. دكتر عصام العماد، از علماى شيعه دوازده

ص: 211


1- . سايت «شيعه آنلاين» به نقل از: روزنامه هاى يمن.
2- . علامه سيدبدرالدين حوثى عالم بزرگ زيدى در تاريخ 4 آذر 1389 در سن 86 سالگى به علت ناراحتى ريوى درگذشت.
3- . وى كه فقيه و شخص بسيار موجهى از نظر فقهى و علمى در يمن بود، پيشنهاد دولت براى دريافت حقوق ماهيانه و همراه داشتن 200 محافظ براى تردد در كشور را نپذيرفت و به ميدان نبرد با دولت مركزى در شمال يمن شتافت. (ر. ك: عربستان، القاعده و امريكا عليه شيعيان يمن، خبرگزارى فارس.)

امامى يمن، مى گويد: «دولت يمن به دستور شخص ژنرال «على عبدالله صالح» به مساجد شيعيان حمله و تمامى كتاب هاى مقدس از جمله نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را در صعده و صنعا جمع آورى كرد و با كاميون به ميدان مركزى شهر صنعا موسوم به «ساحة الحرية» (ميدان آزادى) آورد و در برابر چشم اهالى پايتخت به آتش كشيد.»(1)

به گفته وى: «نيروهاى نظامى به فرماندهى ژنرال «على محسن الاحمر» در حملات به مناطق شيعه نشين از هيچ جنايتى فروگذار نكردند و با به كارگيرى سلاح هاى شيميايى و بمب هاى خوشه اى مردم را به خاك و خون كشيدند. نظاميان يمنى پس از سوزاندن پيكرهاى رزمندگان شيعه، آنها را با طناب به خودروهاى نظامى بستند و در روز روشن جلوى چشم مردم مصيبت زده كيلومترها روى خاك كشيدند تا به قول خودشان براى مردم درس عبرت شود.»(2)

اين جنگ نيز در 25 مارس 2005 ميلادى به پايان رسيد. دولت عبدالله صالح به خيال خود با جناياتى كه انجام داده بود، جنبش حوثى را به فرجام رسانده بود، اما اين نيز خيالى بيش نبود.

جنگ سوم در مارس 2006 ميلادى به رهبرى عبدالملك الحوثى - برادر كوچك سيد حسين - آغاز شد، اما در اين جنگ نيز عليرغم خشونت بيش از حد دولت در قلع و قمع شيعيان استان صعده، جنگ با پيروزى شيعيان پايان يافت.

در جنگ چهارم در آوريل 2007 ميلادى، جنبش «جوانان مؤمن» تمام استان صعده را به محل عمليات نظامى عليه ارتش يمن تبديل كرد. در اين نبرد به مؤسسات و نهادهاى دولتى، امنيتى و نظامى آسيب جدى

ص: 212


1- . عربستان، القاعده و امريكا عليه شيعيان يمن، روزنامه كيهان، شماره 19527 به تاريخ 88/9/12، ص 12.
2- . همان.

رسيد. اين جنگ نيز در نهايت با عقب راندن ارتش يمن از مواضع و استحكامات كوهستانى پايان يافت و عبدالملك الحوثى، برادر حسين، همچنان به عنوان رهبر محبوب شيعيان زيدى شناخته شد.

جنگ پنجم در فوريه 2008 ميلادى رخ داد. جنبش حوثى از سلاح هاى متوسط و سنگين عليه ارتش صنعا استفاده كرد. دايره عملياتى اين جنگ كه شامل استان صعده، منطقه بنى حشيش (بخشى از صنعا) و منطقه حرف سفيان (بخشى از استان عمران)، مى شد، زنگ خطر را براى مقامات صنعا به صدا در آورد. اين عمليات، نشانگر توسعه گسترۀ عمليات نظامى و تحول كيفى در عملكرد نظامى حوثى با صنعا بود. ژنرال على عبدالله صالح در شرايط دشوارى ميانجى گرى قطر را پذيرفت و دو طرف به توافقاتى دست يافتند.

جنگ ششم كه در آگوست 2009 ميلادى آغاز شد، مهم ترين جنگ ميان دولت و شيعيان يمن است. در اين جنگ، دولت يمن كه ديگر توان مقابله با شيعيان را نداشت، رسماً به عربستان سعودى و امريكا متوسل شد و از انواع سلاح ها استفاده كرد و به قتل عام كودكان و زنان بى گناه شيعى در استان صعده پرداخت. در بمباران هاى كور هواپيماهاى دولتى و سعودى، صدها نفر از مردم بى گناه كشته و در صنعا و ساير مناطق يمن بسيارى از فعالان سياسى و فرهنگى ترور و يا دستگير و روانۀ زندان شدند.(1)

فرماندهى رزمندگان شيعه در اين جنگ به عهدۀ سيد عبدالملك طباطبايى حوثى بود و سيد يحيى برادر ديگر وى نيز كه مجلس نمايندگان يمن مصونيت سياسى وى را سلب و پليس بين الملل را

ص: 213


1- . همان.

موظف به بازداشت وى كرده بود، مسؤوليت رهبرى سياسى و تبليغاتى شيعيان را به عهده داشت.

اما آنچه اين جنگ را از ساير جنگ هاى شيعيان و دولت يمن متمايز مى كند، نقش مستقيم عربستان و امريكا در اين جنگ است. عربستان سعودى علاوه بر كمك 3 ميليارد دلارى به يمن و قبول هزينه هاى جنگ عليه حوثى ها، نيروى هوايى خود را وارد جنگ كرد. جنگنده هاى عربستان از پايگاه الخميس، مناطق مسكونى و پايگاه هاى حوثى ها را بمباران مى كردند. به همين سبب رئيس ستاد ارتش عربستان اندكى قبل از جنگ ششم حوثى ها و ارتش يمن، وارد صنعا شد و حمايت كشورش را از جنگ دولت يمن با حوثى ها اعلام كرد. وى حتى تأكيد كرد در صورت لزوم، عربستان نيروى هوايى خود را در اختيار ارتش يمن قرار مى دهد.(1) از سوى ديگر، نظام هاى حاكم عربى حافظ منافع آمريكا و غرب از عربستان در سركوب شيعيان الحوثى حمايت كردند. در همين راستا دولت حسنى مبارك، اردن و كويت به رياض اطمينان دادند كه در درگيرى با شيعيان الحوثى از وى پشتيبانى خواهند كرد. همچنين شوراى همكارى خليج فارس با صدور بيانيه اى، حمايت قاطعانه كشورهاى عضو را از تجاوز ارتش عربستان به خاك يمن اعلام كرد.

ص: 214


1- . علماى وابسته به حكومت عربستان نيز با فتاواى خود به محكوم كردن انقلاب شيعيان صعده اقدام كردند. 22 مفتى وهابى در عربستان سعودى با صدور بيانيه اى علاوه بر حمله شديد و انتقاد از مقاومت اسلامى حزب الله لبنان، هواداران حوثى را نيز به باد اتهام گرفته و گفته اند: همان گونه كه حزب الله در لبنان و ديگر پيروان آنها در عراق مى خواهند بر سرزمين هاى سنى نشين منطقه سيطره يابند، شيعيان يمن نيز مى خواهند بر كشور يمن مسلط شوند. بنابراين بايد فوراً با آنها مقابله شود. ايران حامى اصلى شيعيان جدايى طلب است. (ر. ك: سايت شيعه آنلاين)

اين در حالى است كه بمباران روستاهاى مرزى و مناطق مسكونى يمن از سوى هواپيماهاى جنگنده اف 15 و تورنادو موجب آواره شدن هزاران نفر در منطقه شد.

امريكا نيز با تمام توان در جنگ با شيعيان از دولت عبدالله صالح حمايت مى كرد. نمايندگى امريكا در تحولات يمن را «جان مك كين» نامزد سابق رياست جمهورى امريكا بر عهده داشت. امريكا همان گونه كه از نيروهاى تكفيرى در جنگ با شوروى سابق استفاده ابزارى كرد، در جنگ صعده نيز چنين سياستى را پياده كرد. كاخ سفيد با آزادسازى صدها عنصر بازداشت شده القاعده در زندان هاى عربستان، يمن و گوانتانامو و اعزام آنان با تابعيت هاى مختلف به يمن و مجبور كردن نظام يمن به پذيرش آنان در استان «معاريب» و اعطاى تسليحات به آنان، در سركوبى شيعيان صعده نقش اساسى ايفا كرد. هرچند جريان هاى تكفيرى هراز چند گاهى مخالفت خود را با امريكا ابراز مى كنند، اما در مجموع، در راستاى سياست هاى امريكا گام برمى دارند و در اقصى نقاط جهان اسلام، مزدوران امريكا براى ايجاد ناامنى، سركوب مخالفان و در نهايت، حضور امريكا در مناطق مختلف هستند.(1)

انقلاب يمن

بحران هاى موجود در جامعه يمن، وابستگى دولت به بيگانگان و كشتار گسترده شهروندان اين كشور، رفته رفته شرايط تولد انقلابى اسلامى را در اين كشور فراهم كرد. به ويژه آنكه روشنگرى هاى خاندان حوثى در مبارزه با امريكا و دستاوردهاى جنگ هاى شش گانه نيز موجب خودآگاهى و خودباورى جامعه يمن شده بود.

ص: 215


1- . همان.

انقلاب يمن در ژانويه 2011 م. پس از انقلاب هاى تونس و مصر آغاز شد. انقلابيون، در ابتدا خواستار اصلاحات در جامعۀ يمن بودند. آنان كه به فرمودۀ مقام معظم رهبرى از تحقير كشورهاى غربى به ستوه آمده بودند، از دولت، خواستار اصلاح در ساختار قدرت شدند. اما رفته رفته با عملكرد نامناسب دولت عبدالله صالح و بار ديگر تكيه بر قدرت هاى خارجى، در روزهاى پايانى ژانويه، مخالفين رسماً خواستار كناره گيرى رئيس جمهور از قدرت شدند. در سوم فوريه، اعتراضات مخالفان به اوج خود رسيد و اين روز، «روز خشم» نام گرفت، كه با برخوردهاى خشونت آميز نظاميان روبرو شد. شديدترين برخورد ميان انقلابيون مسلمان و نظام صالح در 25 مارس - جمعه خونين - بود كه منجر به كشته شدن 50 نفر و زخمى شدن 240 نفر شد. از اين تاريخ، انقلاب يمن وارد مرحلۀ جديد خود شد. بسيارى از نيروهاى دولتى و نظامى به مخالفين پيوستند و تعدادى از سفراى يمن در كشورهاى مختلف بركنارى خود را اعلام كردند و استان صعده نيز به دست مخالفين افتاد. در 22 مارس، زمزمۀ درخواست پناهندگى عبدالله صالح از عربستان به گوش رسيد. مخالفان، جمعه 25 مارس را روز «سرنوشت» اعلام كردند و على عبدالله صالح مخالفين را به سركوب شديد تهديد كرد. جمعيت ده هزار نفرى در ميدان التحرير دست به تظاهرات زدند و خواهان بركنارى فورى عبدالله صالح شدند. در 4 ژوئن 2011 م. على عبدالله صالح پس از مجروح شدن با 5 مقام بلندپايه، روانۀ عربستان شد.(1)

يكى از متغيرهايى كه نقش اساسى در تحولات يمن دارد، ساختار قبيله اى يمن است. به اين معنا كه قبايل بسته به جايگاه و موقعيت

ص: 216


1- . يمن در آستانه دوران رهايى از ديكتاتورى، خبرگزارى جمهورى اسلامى، 1389/12/10، كد خبر: 30273865.

اجتماعيشان در تحولات يمن نقش ايفا مى كنند. شايد يكى از مسائلى كه تاكنون موجب شده است كه انقلاب يمن به نتيجه نرسد، همين ويژگى است. در سال هاى گذشته، بيعت شيوخ يا رهبران قبايل گوناگون اين كشور با رئيس جمهور به يكى از اركان قدرت تبديل شده بود و هرچند در طول اين انقلاب مردم حضور پررنگى داشتند، اما همراه نبودن اين قبايل موجب شده بود كه انقلاب يمن مانند ساير انقلاب ها به نتيجه نرسد. چنين وضعيتى در ليبى نيز وجود داشت. اما روند رو به رشد اعتراضات مردمى سبب شد كه نوعى همگرايى ميان قبايل و طوايف يمن در مخالفت با عبدالله صالح به وجود آيد. در همين راستا شوراى هماهنگى احزاب مخالف (اللقاء المشترك) با اعلان همبستگى و همسويى با تظاهرات مردمى از هواداران خود خواستند تا به جنبش مردمى بپيوندند.

قرار داشتن احزاب مهمى همانند اصلاح، با پشتوانه محكم در ميان قبايل شمال كشور، حزب اشتراكى كه نفوذ نسبتاً خوبى در مناطق جنوبى دارد و حزب الحق كه متعلق به برخى از علماى زيدى است در كنار احزاب وحدوى ناصرى، تجمع و بعث در اللقاء المشترك به نوعى نمايانگر همگرايى نخبگان سياسى عشيره اى يمن بر ضرروت ايجاد تغيير در نظام سياسى بود.

شايد در اين ميان، آنچه نقش بسيار مؤثرى در سنگين شدن وزنۀ مخالفان داشت، پيوستن بخش مهمى از قدرتمندترين عشيره يمن، يعنى قبيلۀ حاشد به جمع معارضان دولت مركزى بوده است. مجموعه طوايف حاشد با رهبرى خانواده الاحمر سال ها يكى از پايه هاى تسلط دولت مركزى محسوب مى شد و حزب اصلاح به عنوان تشكل سياسى اين عشيره در سال هاى اخير در روند سياسى يمن تأثيرگذار بوده است.

ص: 217

مشكلى كه طوايف حاشد گرفتار آن هستند انديشه هاى سلفى است كه موجب شده، عربستان سعودى حمايت بسيارى از اين حزب بكند.

اما پرسش هايى نيز فراسوى بيدارى اسلامى در يمن وجود دارد:

نخست آنكه چرا انقلاب يمن، چنين وضعيت فرسايشى يافته است و عليرغم حضور ميليونى مردم، هنوز پس از يك سال نتوانسته، به پيروزى دست يابد؟ چنين وضعيتى معلول چند عامل است: نخست اينكه دولت ايده آل و مورد قبول عربستان سعودى و امريكا، دولت على عبدالله صالح است. وى پيش از آنكه رئيس جمهور يمن باشد، نيروى سعودى و غرب بود، در طول يكسال گذشته به خوبى مى توان از دل مراودات مثلث عربستان سعودى، صالح و امريكا، چنين واقعيتى را دريافت. عربستان و امريكا با تمامى توان كوشيدند تا آنجا كه مى توانند از سقوط دولت صالح جلوگيرى كنند. عربستان حتى برخى ديگر از كشورهاى عربى را با خود همداستان كرد، اما اراده تمامى مردم يمن بر سقوط دولت عبدالله صالح تعلق گرفته بود. اما هنگامى كه مشاهده كردند كه ديگر جايى براى عبدالله صالح در جامعه يمن وجود ندارد، گزينه حذف صالح و حفظ نظام را در پيش گرفتند. به همين سبب نيز با ارائۀ طرح موسوم به توافقنامه رياض، كوشيدند تا ضمن حذف صالح، دولت موجود را با همان ساختار، حفظ كنند. آنان با ارائۀ طرح مصونيت قضايى على عبدالله صالح در حقيقت در پى مشروعيت بخشى به دولت صالح بودند تا بدين وسيله هرچند صالح از حكومت خلع مى شود، اما نظام وى مشروعيت خود را از دست ندهد. اين توطئه نيز با مخالفت شديد مردم يمن روبرو شده است و عليرغم هزينه بسيار غرب و سعودى براى چنين هدفى همچنان توده هاى مردم با آن مخالفند.

ص: 218

گزينه ديگر عربستان، براى حفظ دولت، نفوذ نيروهاى ضد انقلاب در ميان انقلابيون است. اگر نگاهى به جريان هاى موجود در ميان انقلابيون بيافكنيم به برخى جريان ها و افراد برمى خوريم كه با توجه به سابقۀ آنان به سادگى نمى توان آنان را همرديف انقلابيون شمرد. حزب اصلاح با وابستگى به انديشۀ سلفى و همچنين پيوستن على محسن الاحمر فرمانده لشكر يك زرهى ارتش يمن به انقلابيون براى انقلاب نه تنها پيروزى، بلكه شكست بود؛ زيرا كارنامۀ سياه وى در مبارزه با انقلاب مردم يمن، به ويژه نسبت به كشتار مردم منطقه صعده، خاطرۀ ناگوارى از وى را در ذهن توده مردم به يادگار گذاشته بود.(1) حضور چنين شخصيت هايى در كنار برخى ديگر از فرماندهان ارتش در صفوف انقلابيون، در هويت انقلاب ترديدهايى را به وجود آورد.

علت ديگر عدم توفيق اين انقلاب، تلاش دولت صالح و حاميان خارجى وى براى فرسايشى كردن انقلاب يمن است. اگر نگاهى به تحولات يمن بيافكنيم به خوبى مشاهده مى كنيم، كه نه تنها دولت صالح، بلكه اتحاديه عرب، شوراى همكارى خليج فارس، امريكا و غرب به دنبال وقت كشى در يمن هستند. ارائۀ راهكارهاى مختلف و موكول كردن آن به ماه هاى بعد و... سبب شده است كه انقلاب يمن راه به جايى نبرد؛ با وجود قطعى شدن كنار رفتن صالح از قدرت، ماه ها اين امر به درازا كشيد. اما جالب آنكه عليرغم چنين وضعيتى، مردم يمن همچنان محكم و استوار در صحنه بوده و حتى خواهان محاكمه و اعدام صالح مى باشند.

پرسش ديگرى كه در برابر انقلاب يمن قرار دارد، مربوط به جايگاه انديشه ها و گروه هاى سلفى، مانند وهابيت و القاعده در آينده يمن

ص: 219


1- . خبرگزارى فارس، 90/10/13، شماره 13901028000023 به نقل از: احمد سلام احمد عضو كميته سازماندهى جوانان انقلابى يمن.

است؟ به عبارت ديگر، با عنايت به اينكه يمن مدت هاست به يكى از مراكز انديشۀ سلفى تبديل شده است و عربستان سعودى نيز به شدت براى گسترش وهابيت و انديشه هاى سلفى در اين كشور تلاش مى كند، آيندۀ سلفيون در اين منطقه چگونه خواهد بود؟

بى شك در آيندۀ يمن سلفيان جايگاهى نخواهند داشت؛ زيرا اولاً مردم يمن از سلفيان هرگز خاطره خوشى ندارند و نام و ياد آنها را مترادف با ترور، انفجار و بمب گذارى مى دانند. دوم اينكه: مردم يمن از نظر مذهبى پيرو مكتب شافعى و بيش از 30 درصد آنان نيز پيرو مكتب زيدى هستند و اين دو مذهب، به شدت با انديشه هاى سلفى مخالف اند.

سوم آنكه يكى از علل رشد انديشه هاى سلفى در سال هاى اخير در يمن، استفاده ابزارى دولت، امريكا و عربستان براى مبارزه با شيعيان اين كشور بود و طبيعى است كه با از ميان رفتن دولت عبدالله صالح و كوتاه شدن دست امريكا از اين كشور، زمينه رشد سلفيان نيز از ميان خواهد رفت.

از طرف ديگر، عربستان سعودى كه مهم ترين حامى سلفيان و گروه هاى تكفيرى در اين كشور است، امروز به شدت مورد تنفر مردم يمن است. حمايت شديد سعودى از ديكتاتور يمن، دخالت در امور جارى اين كشور، لشكركشى سعودى ها به مناطق شمالى و كشتار مردم بى گناه يمن، نگاه تحقيرآميز سعودى ها به يمن و... از جمله دلايلى است كه به شدت روحيات ضد سعودى را در كشور يمن دامن زده است. بى ترديد در چنين شرايطى با روى كار آمدن دولتى مردمى، زمينه هاى فعاليت عربستان در يمن بسيار محدود خواهد شد.

ص: 220

فصل پنجم: بحرين

اشاره

بحرين كشور كوچكى در مجمع الجزاير جنوب خليج فارس است كه در مشرق و جنوب با شبه جزيره قطر و از غرب با عربستان سعودى - منطقه شيعه نشين احساء - هم مرز است. در گذشته بحرين به منطقه بسيار وسيعى گفته مى شد كه از طرف شمال به بصره و از طرف غرب به يمامه و از طرف جنوب به ربع الخالى و عمان محدود مى شده و راه هاى كاروانى صعب العبورى آن را به يثرب، حجاز، يمن و عمان مربوط مى كرده است.(1)

مساحت اين كشور 691/2 كيلومتر مربع است كه تنها سه جزيره آن 539 كيلومتر مربع مساحت دارد. جزيره بزرگ آن كه پنجاه كيلومتر طول و بين سيزده تا 25 كيلومتر عرض دارد، 85 مساحت كشور را تشكيل مى دهد.(2) اين جزيره با گذرگاهى به طول 25 كيلومتر از طريق جزيره ام نَعسان (دو كيلومترى شمال جزيره بحرين) به كشور عربستان سعودى متصل است و در تحولات اخير، عربستان نيروهاى نظامى خود را از

ص: 221


1- . سيدمحيط طباطبايى، تاريخچه مجمع الجزاير بحرين، ص 2.
2- . خسرو خسروى، بحرين، ج 11، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل بحرين.

همين طريق، وارد بحرين كرد. بحرين به خط مستقيم در 195 كيلومترى ايران (جنوب غربى جزيره نخيلو) واقع است و پايتخت و بندر مهم آن «منامه» است.

طبق سرشمارى نفوس در سال 2006 جمعيت بحرين حدود 698 هزار نفر بوده است، كه از اين تعداد 235 هزار نفر غير بومى بوده اند. بيش از هفتاد درصد از مسلمانان بحرين شيعه هستند و 20 درصد از مردم اين كشور نيز مليت ايرانى دارند.(1) زبان رسمى مردم بحرين عربى و زبان هاى فارسى، انگليسى و اردو نيز در اين كشور رواج دارد.

اسلام در بحرين

در زمان بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله، منذر بن نعمان از سوى خسرو اول (حكومت 531-579) بر همه بلاد عمان، بحرين و يمامه تا طائف و ديگر قسمت هاى حجاز حكومت مى كرد(2). مردم بحرين پيش از اسلام بر دين مجوس، يهود و نصارى بودند و به گزارش برخى اسناد در ميان آنها «اسب پرستى» نيز رواج داشته است.(3)

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و اله، در سال 6 هجرى، علاء حضرمى (متوفى 21 ق) را به اين منطقه فرستاد. منذر بن نعمان و مردم منطقه بدون جنگ و خونريزى، اسلام را پذيرفتند. بحرين از نخستين مناطقى است كه اسلام در آن گسترش يافت.(4)

ص: 222


1- . همان.
2- . تئودور نولدكه، تاريخ ايرانيان و عرب ها در زمان ساسانيان، ترجمۀ عباس زرياب، ص 363-364.
3- . سيدمحيط طباطبايى، تاريخچه مجمع الجزاير بحرين، ص 10.
4- . احمدبن يحيى البلاذرى، فتوح البلدان، ص 85.

شيعه در بحرين

بحرين يكى از مناطقى است كه مكتب تشيع در آن رونق بسيارى دارد و بيش از 70 مردم بحرين شيعه اثنى عشرى هستند. از نظر جغرافيايى در گذشته، منطقه قطيف، احساء و جزيره بحرين، بخشى از بحرين بزرگ به حساب مى آمدند و مردمان اين مناطق نيز از ديرباز شيعه بوده اند. قطيف و احساء امروزه از بحرين جدا شده و جزء كشور عربستان سعودى هستند؛ اما همچنان با وجود فشارهاى سياسى، اقتصادى و مذهبى آل سعود و وهابيان، تنور تشيع در اين منطقه گرم است. هرچند نمى توان به صورت دقيق، آغاز انديشۀ شيعى در بحرين را مشخص كرد، اما بى شك نقطۀ عطف مكتب تشيع در بحرين را بايد در دوران زمامدارى «ابان بن سعيد» شمرد. در سال نهم هجرت، ابان بن سعيد توسط رسول خدا صلى الله عليه و اله به فرماندارى بحرين منصوب شد. ابان از معدود افرادى بود كه در دوران رسالت پيامبر صلى الله عليه و اله سواد خواندن و نوشتن داشت و به همين سبب نيز از كتّاب وحى بود. وى هرچند از خاندان اموى بود، اما عشق و علاقه بسيارى به اهل بيت عليهم السلام داشت و پس از حضور در بحرين، اين عشق و محبت را در بحرين گسترش داد. پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و اله، ابان بى آنكه از سوى خليفۀ وقت احضار شود، به مدينه بازگشت. ابوبكر از وى خواست كه دوباره به بحرين باز گردد، اما ابان نه تنها به بحرين بازنگشت، از قبول هرگونه مسؤوليتى در دوران خلافت ابوبكر خوددارى كرد.(1) ابان بن سعيد در سال 15 ه. ق در يرموك شام به شهادت رسيد.(2)

يكى ديگر از افرادى كه در رشد و گسترش شيعه در بحرين نقش داشت، عمرو بن ابى سلمه (متوفى 83 ق) - فرزند ام سلمه همسر پيامبر

ص: 223


1- . ابن اثير، اسدالغابه، ج 1، ص 36-37.
2- . همان، ص 37.

گرامى اسلام صلى الله عليه و اله - است. عمرو پس از جنگ جمل، از سوى امام على عليه السلام به حكومت بحرين منصوب شد.(1) مكاتبات على عليه السلام با او و دعوت او براى جنگ با معاويه در صفين، نشانگر اعتماد و علاقه امير مؤمنان عليه السلام به اوست.(2) حضور واليان محب على و اهل بيت عليهم السلام سبب شد كه مذهب شيعه در مناطق مختلف بحرين قديم، گسترش يابد.(3)

همچنين بحرين از ديرباز بخشى از ايران شمرده مى شد و مردم آن مراودات بسيارى با شيعيان ايران داشتند، تا قبل از سياست هاى آل خليفه براى تغيير تركيب جمعيتى بحرين، مردم بحرين خود را عضوى از جامعۀ ايرانى و بخشى از ايران مى شمردند.

از طرف ديگر، بحرين همواره يكى از كانون هاى مخالفت با خاندان بنى اميه و بنى عباس، بوده است و عليرغم كشتارهاى وسيع امويان و عباسيان، مردم بحرين از مبارزه با آنها دست نكشيده اند.(4)

از ويژگى هاى شيعيان بحرين، پايبندى و تعلّق خاطر بسيار زياد، به آموزه هاى شيعى است؛ يكى از مهم ترين دلايل آن فشار حكام متعصب و فرقه گراى آل خليفه است كه مى كوشند با ترفندهاى اقتصادى، سياسى و مذهبى، چراغ تشيع را در اين كشور خاموش كنند. شيعيان در واكنش به اين وضعيت و براى حفظ هويت خود و نسل هاى آينده، به شدت نسبت به ارزش هاى خود، پايبند هستند.

البته در اين مناطق، همواره ميان شيعيان و اهل سنت، روابط حسنه اى برقرار بوده است و تنها هنگامى آتش اختلافات شعله ور شده است كه

ص: 224


1- . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 219.
2- . نهج البلاغه، نامه 42؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 28؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 452.
3- . الكريم المحروس، البحرين الاصالة و مظاهر التغيير السياسى، ص 19.
4- . سيدمحيط طباطبايى، تاريخچه مجمع الجزاير بحرين، ص 12.

دولت براى بقاى خود، به اختلافات دامن زده است؛ زيرا چنانكه گفته خواهد شد، بقاى آل خليفه در بحرين تنها در گرو اختلافات ميان شيعه و سنى است.

بحرين و ايران

بحرين از ديرباز بخشى از ايران بزرگ بوده است. اين منطقه در عصر ساسانيان با شورش ها و ناامنى همراه بود، تا اينكه شاپور دوم پادشاه ساسانى (حكومت 309-337 م) با قواى كامل و كشتى هاى متعدد جنگى به بحرين لشكركشى كرد و شورشى ها را به شدت سركوب كرد، به نحوى كه تا زمان سقوط دولت ساسانى در سال 651 م آرامش كاملى در آنجا حاكم بود. در تشكيلات ادارى ساسانيان، اين ناحيه به چند ولايت يا حكومت نشين تقسيم شده بود كه به نام هاى «هگر» يا «هجر» و بنياد «اردشير» يا «ميشماهيگ» خوانده مى شد و هر يك از آنها به طور مستقيم با تشكيلات مركزى جنوب غربى كشور ارتباط داشت.(1)

در عصر اسلام نيز روابط بحرين با ايران، با افت و خيزهايى همراه بوده است؛ چنانچه حمدالله مستوفى مى گويد:

بحرين از اقليم دوم است و برآن جزيره آب روان، باغستان و ديه هاست و از ميوه هاى آن خرماست. اكنون جزيره بحرين داخل فارس و از ملك ايران است.(2) در اين بحر (خليج فارس) جزاير بسيار است و آنچه مشهور و از حساب ملك ايران بشمارند و مردم نشين هرمز، قيس (كيش)، بحرين و خارك است.(3)

ص: 225


1- . همان، ص 1.
2- . حمدالله مستوفى، نزهة القلوب، ص 137.
3- . همان، ص 234.

اما در سال 912 ه. ق در زمان سلطنت شاه اسماعيل اول، پرتغالى ها پس از تصرف جزيرۀ هرمز در خليج فارس، جزيره بحرين را كه جزو ايالت فارس محسوب مى شد، تصرف كردند و قلعه اى در شمال آن بنا نهادند و ركن الدين مسعود - دست نشانده خود - را حاكم بحرين كردند.(1) اما در سال 1010 ه. ق، در زمان پادشاهى شاه عباس اول، قشون ايران توانست بحرين را به ايران بازگرداند. متعاقب آن، بارها امير هرمز و پرتغالى ها به بحرين (منامه) حمله كردند، ولى از لشكر ايران شكست خوردند.(2)

با اين حال، با ضعف خاندان صفوى از يك سو و حضور استعمارگر پير انگلستان در خليج فارس، سايه شوم انگلستان بر سرزمين بحرين، گسترده شد.(3)

بحرين و استعمار پرتغال

پيش از آنكه استعمار انگلستان، سايۀ شوم خود را بر بحرين بگستراند، پرتغال، خليج فارس را محل تاخت و تاز خود قرار داده بود. جنگ هاى ايران و عثمانى سبب شد كه پرتغال از خلأ به وجود آمده استفاده كرده و دامنه نفوذ خود در خليج فارس را توسعه دهد. در همين راستا در سال 927 ه. ق پرتغالى ها توانستند بر حاكم محلى بحرين كه تحت نفوذ ايران بود، غلبه كنند و جزيرۀ بحرين را اشغال نمايند. اما عثمانى ها در سال 951 ه. ق بصره كه در آن زمان جزء بحرين بزرگ بود، را تصرف كردند و

ص: 226


1- . اسكندر منشى، تاريخ عالم آراى عباسى، ج 2، ص 614-615.
2- . جلال الدين منجم يزدى، تاريخ عباسى يا روزنامه ملا جلال، ص 209-210.
3- . درمورد روابط ايران و بحرين در دوران آل خليفه و استعمار انگلستان، ر. ك: همين فصل بحرين و استعمار انگلستان.

در سال 958 ه. ق نيز منطقه قطيف و احساء را از چنگ پرتغالى ها درآوردند. بدين ترتيب، براى نخستين بار در تاريخ سرزمين بحرين، بخش ساحلى آن - قطيف و احساء - از جزيره داخلى - جزيره بحرين - در دريا جدا گرديد. قطيف و احساء از قديم محل زندگى شيعيان بود و عثمانى ها كه فرقه گرا و متعصب بودند، به آزار و اذيت شيعيان اين منطقه پرداختند. به همين سبب، بسيارى از رجال و علماى شيعه از قطيف و احساء به جزيرۀ بحرين و مناطق ساحلى ايران، مهاجرت كردند.(1)

در سال 1031 ه. ق مردم بحرين براى آزادى از سيطره استعمار پرتغال به پا خواستند و از سوى ديگر، دولت صفوى كه ميان خود و شيعيان دربند بحرين احساس تعلق مى كرد، به اشغالگران پرتغالى حمله كرد. در نتيجه بحرين ضميمه خاك ايران شد.(2)

بحرين، آل خليفه و استعمار انگليس

با افول استعمار پرتغال از بحرين، رفته رفته پاى استعمار پير انگلستان به اين كشور باز شد. انگلستان پيش از سايرين بوى نفت را در منطقه خليج فارس، احساس كرده بود و به همين سبب نيز برنامه هاى درازمدتى را براى حضور استعمارى خود در اين منطقه دنبال مى كرد.

زمينه هاى حضور استعمار انگلستان در بحرين را بايد در دوران به قدرت رسيدن خاندان آل خليفه در اين كشور جستجو كرد. آل خليفه از قبيله بنى عتبه هستند كه بومى بحرين نبوده و اهل منطقه نجد در مركز عربستان هستند. آنان از اين منطقه به كويت مهاجرت كردند. در سال

ص: 227


1- . سيدمحيط طباطبايى، تاريخچه مجمع الجزاير بحرين، ص 23.
2- . همان.

1783 ميلادى شيخ احمد بن خليفه به سرزمين بحرين حمله و پس از شكست سربازان ايرانى، بر آن استيلا يافت. خاندان آل خليفه كه در بحرين نه پايگاه اجتماعى داشتند و نه در ميان مردم اين منطقه از اصالت خانوادگى برخوردار بودند، همانند خاندان آل سعود براى تقويت و استحكام دولت خود در بحرين، به انگلستان متوسل شدند و رفته رفته استعمار انگلستان، در قالب توافق نامه هاى مختلف با دولت آل خليفه، سايۀ شوم خود را بر اين منطقه گستراند. استعمار پير به خوبى مى دانست كه دولت آل خليفه به علت ضعف، ناچار است به دولت انگلستان تكيه كند و انگلستان نيز مى توانست در مقابل، با حضور در منطقه مهم و استراتژيك بحرين، هم بر خليج فارس كه قلب نفت دنيا بود، حاكميت خود را حفظ كند و هم ايران را به عنوان قدرت منطقه اى خليج فارس، محدود كند. در دوران قاجار كه نخستين نشانه هاى نفوذ انگلستان در بحرين مشاهده شد، شيخ سلمان بن حمد در سال 1820 ميلادى قرارداد صلح عمومى يا قرارداد اساسى كه در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگى بود را با انگلستان امضا كرد و رسماً تحت الحمايه انگلستان شد و پرچم انگلستان را بر فراز مقر دارالحكومة خود برافراشت. در واكنش به اين عمل، طبق معاهده اى كه پيش نويس آن ميان وزير ايالت فارس و كاپيتان ويليام بروس، كارمند دولت انگلستان امضا شد، حقوق ايران در بحرين به رسميت شناخته شد.(1) در مادۀ دوم معاهدۀ مذكور چنين قيد شده بود:

جزيره بحرين پيوسته متعلق به ايالت فارس بوده است. مالكان آنجا، عرب هاى بنى عَتّابى (آل عتوب اند) كه از چندى پيش

ص: 228


1- . J.G. Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Buckinghamshire, 1986, vol.2, p849.

بى انضباطى و تمرّد نشان داده و به فرمانرواى افواج بريتانيايى مراجعه و از او تقاضاى پرچمى غير از پرچم ايران كرده (اند)، دستور داده مى شود، چنانچه پرچمى به آنها داده شده، پس گرفته شود و از اين پس ديگر كمكى به بنى عتّابى داده نشود.(1)

اما متأسفانه اين معاهده توسط فتحعلى شاه از يك طرف و سران انگلستان امضا نشد. از اين تاريخ تا مدت 150 سال بحرين تحت اشغال انگلستان درآمد و براى حكومت ايران مشكلات بسيارى را فراهم كرد.

البته نبايد فراموش كرد كه قدرت يافتن آل خليفه در بحرين و همچنين حضور مستقيم انگلستان در اين كشور، ناشى از ضعف سلاطين صفوى هم بود. به اين معنا كه پس از شاه عباس، جانشينان وى نتوانستند نفوذ و قدرت خود را در مناطق مختلف ايران حفظ كنند و رفته رفته بسيارى از مناطق ايران از جمله بحرين با آشفتگى سياسى، اجتماعى روبرو شد و دشمنان از اين فرصت استفاده كردند. در اين مدت، آن چنان سيطره و نفوذ انگلستان بر بحرين و خاندان آل خليفه سايه افكنده بود كه هنگامى كه يكى از سلاطين اين خاندان محمد بن خليفه - نوه سلمان بن احمد - خواست كمى در برابر نفوذ انگليسى ها مقاومت كند،(2) نيروى دريايى انگليس در سال 1867 ميلادى شهر منامه را به شدت گلوله باران كرد و اين سبب شد كه جانشين وى عيسى بن على، در سال 1868 ميلادى سرسپردگى خود را با انعقاد چند پيمان، رسماً اعلام كند. در سال 1923 ميلادى انگلستان با انتصاب «چارلز بلگريو» به عنوان مشاور انگليسى حاكم جديد و چندى بعد با انتقال پايگاه دريايى انگليس به

ص: 229


1- . Gholam-Reza Tadjbakhche, La question des iles Bahrein, Paris, 1960, p. 251.
2- . در حالى كه محمد بن خليفه پيش از آن در امضاى پيمانى با كمپانى هند شرقى انگليسى سرسپردگى خود را ثابت كرده بود.

بحرين(1) و انتقال مقر نمايندۀ سياسى انگليس در خليج فارس به بحرين، نفوذ خود را در اين كشور كامل كرد.

دولت آل خليفه در اين سال ها در پى تغيير تركيب جمعيتى بحرين بود؛ زيرا از آنجا كه بحرين تا قبل از آن جزئى از ايران بود، غلبه با شيعيان و ايرانيانى بود كه در اين كشور زندگى مى كردند.

در دهه شصت به سبب فشارهاى مردمى و عدم توانايى انگلستان براى حضور مستقيم در بحرين، انگلستان، خروج خود از بحرين را اعلام كرد. آل خليفه كه تنها تكيه گاه خود را انگلستان مى دانستند، از اين پديده ابراز نارضايتى كردند. اما غافل از آنكه انگلستان، طرحى نو براى آنها در نظر گرفته است. از اين رو طرح تشكيل فدراسيونى متشكل از 9 شيخ نشين جنوب خليج فارس و از جمله بحرين در قالب يك كشور واحد پس از خروج نيروهاى انگليسى، توسط انگلستان، پيشنهاد شد.

ايران در ابتدا به شدت با چنين طرحى مخالفت كرد و اعلام كرد عليرغم اينكه بحرين 150 سال تحت اشغال انگلستان بوده است، اما همچنان جزئى از پيكرۀ ايران است. اما متأسفانه در پى زد و بندهاى پنهانى انگلستان، شاه، امريكا و عربستان سعودى، در ديدارى كه شاه در سال 1969 ميلادى از دهلى نو داشت در مصاحبه مطبوعاتى خود اعلام كرد: «اگر مردم بحرين خواهان پيوستن به كشورم ايران نباشند، ايران از ادعاهاى سرزمينى اش نسبت به اين جزيره خليج فارس دست خواهد كشيد».(2) چنين سخنى يادآور خيانت پادشاهان قاجار در واگذارى هفده شهر از بهترين شهرهاى ايران به روسيه بود.

ص: 230


1- . حضور ناوگان انگليس در بحرين، ناخودآگاه يادآور حضور ناوگان امريكا در بحرين است.
2- . روزنامه كيهان، شماره 7635، 15 دى ماه 1347.

اين اظهار نظر، همچون پتكى بر سر مردم ايران فرود آمد و در پى آن، با ترفند انگلستان و سازمان ملل و سرسپردگى شاه، طى يك نظرخواهى گزينشى كه از سوى سازمان ملل انجام شد، بحرين در سال 1349 ه. ش. از ايران جدا شد و ايران تنها يك ساعت پس از بيانيه سازمان ملل در مورد استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت و يك روز بعد، بحرين و انگلستان قرارداد دوستى با هدف مشورت در مواقع ضرورى با يكديگر امضا كردند. بحرين آخرين بخش جدا شده از خاك ايران در دوران معاصر بود.

بحرين و استعمار امريكا

امريكا همانند انگلستان به خوبى به جايگاه و موقعيت استراتژيك خليج فارس و خاورميانه پى برده بود و پس از پايان عصر سياه استعمار انگلستان، امريكا كوشيد تا حضور خود را در منطقۀ خليج فارس تثبيت كند؛ زيرا خليج فارس، بيش از 62 از نفت مصرفى جهان را تأمين مى كرد.(1) خليج فارس و خاورميانه به عنوان قلب انرژى جهان، نقش مؤثرى در كنترل اقتصاد و سياست جهان داشت. در اين ميان، آل خليفه، به عنوان ميزبان امريكا در منطقه خليج فارس عمل كرده است. مهم ترين پايگاه نظامى امريكا در منطقۀ خليج فارس، در سرزمين بحرين قرار دارد. بيش از 30 هزار نيرو و 40 ناو، ناوگان پنجم امريكا در خليج فارس را تشكيل مى دهند.

چنين وضعيتى يادآور حضور نظاميان آل سعود در بحرين است. گويا دولت آل خليفه در بحران هاى داخلى و بين المللى هرگز نمى تواند به مردم خود تكيه كند و ميان دولت و مردم فاصله اى بسيار است كه

ص: 231


1- . لواء فيلى رودبارى، كويت (كتاب سبز)، ص 15-16.

ناگزير دولت آل خليفه را وادار به استفاده از ساير قدرت ها براى فائق آمدن بر مشكلات خود مى كند. حتى در سركوب ملت خود از بيگانگان كمك مى گيرد.

آل خليفه به سبب نداشتن پايگاه مردمى در گذشته به انگلستان تكيه كرده بود و در عصر حاضر نيز امريكا بزرگ ترين حامى آل خليفه است. حضور ناوگان بيگانه در بحرين، سابقه اى شصت ساله دارد و به دوران استعمار انگلستان باز مى گردد. پس از پايان استعمار انگلستان، در سال 1971 ميلادى، ناوگان امريكا جاى انگلستان را گرفت و در منطقه اى به مساحت 40 كليومتر مربع، پايگاه خود را تأسيس كرد.(1) پس از جنگ اول خليج فارس، طبق توافقى ميان آل خليفه و امريكا، قرار بود تا سال 2015 ميلادى اين پايگاه تا دو برابر توسعه يابد و مبلغ 580 ميليون دلار نيز به اين كار اختصاص يافت.(2) هرچند انقلاب اخير مردم بحرين، موجب احساس ناامنى امريكا از شرايط موجود در بحرين شد و اين كشور در انديشۀ تغيير پايگاه ناوگان پنجم خود به محل ديگرى مانند قطر يا امارات برآمده است. نه تنها اين پايگاه در منطقۀ الجفير، بلكه تمامى بنادر و فرودگاه هاى بحرين نيز در خدمت امريكاست.

هدف ناوگان پنجم امريكا از حضور در بحرين، كنترل انتقال انرژى از خليج فارس، مديريت جنگ هاى عراق و افغانستان و مبارزه با جريان هاى اسلام گرا در منطقه است؛ زيرا حمله به عراق در جنگ خليج

ص: 232


1- . هشت سال بعد اين پايگاه واحد مديريت دفاع « Administrative support unit (ASU) » نام گرفت، اما با گسترش فعاليت هاى امريكا در منطقه خليج فارس و اطراف آن در سال 1992 اين پايگاه واحد مديريت دفاع جنوب غرب آسيا نام گرفت. و اكنون نيز با عنوان: « Naval Support Activity Bahrain » ( NSA) شناخته مى شود.
2- . www.navytimes.com/news/2010/06/navy_bahrain_060110w.

از همين پايگاه مديريت شد. در جنگ افغانستان نيز از طريق اين پايگاه، تجهيزات لجستيكى و پشتيبانى به افغانستان ارائه مى شود.

در رزمايش ولايت 90 نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى ايران نشان داد، كه از قدرت و قابليت بسيارى براى مهار و مقابله با تهديدات داراست. اين مانور كه در منطقه اى به وسعت خليج فارس و درياى عمان و آب هاى آزاد اقيانوس هند برگزار شد، اوج اقتدار و عظمت جمهورى اسلامى ايران براى مبارزه با توسعه طلبى هاى امريكا و ساير قدرت هاى بيگانه را به نمايش گذاشت.

كارنامه آل خليفه

اشاره

آنچه زمينه هاى شكل گيرى انقلاب 14 فوريه را به وجود آورد، كارنامۀ سياه آل خليفه در تعامل با شهروندان خود و سرسپردگى آن، نسبت به قدرت هاى خارجى است. آل خليفه براى بقاى حكومت خود چندين استراتژى را در پيش گرفته است. پيش تر به يكى از عوامل، كه همان وابستگى به انگلستان و امريكا و پنهان شدن در پشت قدرت هاى استعمارى بود، اشاره شد. بحرين حاضر است به بهاى حضور نيروهاى بيگانه در خليج فارس و ناامنى در منطقه، حاكميت خود را تثبيت نمايد. اما غافل از آنكه تثبيت نظام پيش از آنكه به عهدۀ بيگانگان باشد، معطوف به خواست مردم است. در ادامه برخى سياست هاى غلط آل خليفه بيان مى شود:

1. آل خليفه و آل سعود

آل خليفه به همراه آل سعود، مهم ترين هم پيمانان امريكا در منطقۀ خليج فارس هستند. با نگاهى به تاريخ آل سعود و آل خليفه همانندى هاى بسيارى ميان اين دو خاندان مشاهده مى شود. آل سعود، با حمايت

ص: 233

مستقيم انگلستان و اكنون امريكا توانسته است به حيات خود ادامه دهد.(1) چنين وضعيتى در مورد آل خليفه نيز مشهود است. آل خليفه، همانند آل سعود، روش خود را بر مبناى استبداد و خفقان بنيان نهاده است. آل خليفه، همانند آل سعود، خاندانى طايفه گرا و انحصارى است و به سايرين اجازه ورود به حوزۀ قدرت را نمى دهد. آل خليفه همانند خاندان سعود، خاندانى فرقه گرا و متعصب است، با اين تفاوت كه در عربستان، شيعيان در اقليت قرار دارند و در بحرين شيعيان در اكثريت و يك نظام سياسى براى تضمين بقاى خود، بايد در پى ايجاد رضايت در ميان اكثريت شهروندان خود باشد، اما متأسفانه آل خليفه سياست هاى فرقه گرايانه و تعصب آميز آل سعود را در پيش گرفته است. آل خليفه براى بهره برداى از قدرت نظامى و عقيدتى آل سعود و وهابيت، كوشيد تا از نظر جغرافيايى نيز ميان خود و آل سعود پيوندى ايجاد كند، از اين رو در سال 1982 ميلادى پلى به طول 26 كليومتر و عرض 40 متر با هزينه اى بالغ بر يك ميليارد ريال، بحرين را به عربستان متصل كرد.(2) اين پل اهميت خود را در لشكركشى آل سعود و كشتار مردم بى گناه بحرين به خوبى نشان داد.

نكته ديگرى كه نبايد در بررسى روابط آل سعود و آل خليفه فراموش كرد اين واقعيت است كه آل خليفه قرائت سلفى آل سعود را در كشور خود گسترش مى دهد. از آنجا كه آل خليفه راز بقاى خود را ايجاد اختلاف ميان شيعه و اهل سنت، مى داند و از طرف ديگر ميان اهل سنت بحرين و شيعيان، روابط حسنه اى وجود دارد، در ترويج و گسترش نگاه سلفى و تكفيرى در اين كشور تلاش بسيارى مى كند. چنانكه خواهد

ص: 234


1- . سيدمهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى و وهابيت، ج 1، ص 295-309.
2- . راشد الزيانى، البحرين بين عهدين الحماية و الاستقلال، ص 426.

آمد، آل خليفه بيشتر به كسانى تابعيت مى دهد كه گرايش هاى تند سلفى داشته و از مليت هايى مانند پاكستان و عربستان باشند. چنانكه در سال گذشتۀ ميلادى، آل خليفه به دو هزار سعودى در رده هاى مختلف نظامى و امنيتى با هدف سركوب مردم بحرين تابعيت بحرينى داد.(1)

همچنين حزب «جمعية الاصالة الاسلامية» كه در سال 2002 ميلادى تشكيل شد، و رهبرى آن را «غانم ابوالعينين» بر عهده دارد، پيرو انديشه هاى سلفى وهابيون عربستان است و يكى از كانون هاى ناامنى در بحرين شمرده مى شود. اين حزب، تنها حزبى بود كه با انقلاب اخير مردم بحرين مخالفت كرد.(2)

اما دولت آل خليفه غافل از آن است كه گرايش هاى تكفيرى و سلفى نه تنها عليه شيعه است كه بنيان خود آل خليفه را نيز بر باد خواهد داد. نگاهى به وضعيت اسفبار كشورهايى مانند پاكستان، مى تواند درس عبرتى براى كشورهايى مانند بحرين باشد.

2. شيعه ستيزى

شيعه ستيزى و شيعه هراسى يكى ديگر از كارهايى است كه به شدت توسط آل خليفه در بحرين پى گيرى مى شود. آل خليفه، به جاى آنكه دشمنان خود را در بيرون از مرزهاى خود جستجو كند، لبۀ تيز حملات خود را به سوى بيش از هفتاد درصد از جمعيت خود كه شيعه هستند، نشانه مى رود.

شيعيان در بحرين، از نظر اقتصادى در وضعيت اسفناكى هستند. از دهۀ 1990 تاكنون، بيكارى مهم ترين عامل ناآرامى به ويژه در ميان

ص: 235


1- . خبرگزارى فارس، 90/1/23.
2- . www.alassallah-bh.org سايت رسمى حزب الاصاله :

جوانان شيعه بوده است. آمارهاى رسمى، ميزان بيكارى را 15 اعلام مى كنند؛ در حالى كه آمارهاى واقعى، به خصوص در ميان شيعيان بسيار بالاتر از اين ميزان است. مشكلات ناشى از بيكارى، وضعيت شيعيان را به شدت تحت تأثير قرارداده كه مهم ترين آن استخدام رو به كاهش و دستمزد اندك است. از بين 84 هزار شغل ايجاد شده در بخش خصوصى ميان سال هاى 1990 تا 2002 ميلادى، دستمزد 67 هزار شغل كاهش يافته و بيش از 80 از اين مشاغل نصيب كارگران خارجى شده است. در روستاهاى فقير كه غالباً جمعيت آنها را شيعيان تشكيل مى دهند، مشكلات اقتصادى و اجتماعى، مثل بيكارى و فقر و حتى مشكلات بهداشتى رو به افزايش است. به گونه اى كه روستاهاى فقيرنشين شيعه به خرابه هاى حاشيه اى تبديل شده و ساكنان آن ناچار به ترك آن مى شوند. هزينۀ نگهدارى، خريد و اجاره ساختمان نيز در سال هاى اخير به شدت بالا رفته است. بنا به اظهارات يك نماينده، حكومت به مدت 26 سال از ثروت عمومى سوء استفاده كرده است.(1)

از طرف ديگر شيعيان، سهم چندانى در استخدام در بخش عمومى ندارند و مناصب عالى و مشاغل حساس مانند نيروهاى مسلح و وزارت دفاع، تحت سيطرۀ خانواده حاكم است.

بر اساس گزارش سال 2003 ميلادى مركز حقوق بشر بحرين، از 572 منصب عمومى و عالى، تنها 101 منصب يعنى 18 و از 47 منصب عالى درحد وزير و مدير كل فقط 10 منصب، يعنى 21 به شيعيان تعلق دارد.(2) شيعيان در اين نظام به هيچ وجه نمى توانند عهده دار مناصب عالى حكومتى مثل وزارت دفاع، خارجه، دادگسترى و كشور شوند.(3)

ص: 236


1- . صفت الله قاسمى، «شيعيان بحرين»، فصلنامه جهان اسلام، ش 28، ص 143.
2- . اين در حالى است كه شيعيان هفتاد درصد جامعه بحرين را تشكيل مى دهند.
3- . همان، ص 142.

از مجموع 20 وزارتخانه، فقط سه وزارتخانه غير مهم در دست شيعيان است كه عبارتند از: كار و امور اجتماعى، بهدارى و بازرگانى. اين در حالى است كه خانوادۀ حاكم، (آل خليفه) بيش از صد منصب از مجموع 572 منصب عالى حكومتى را به خود اختصاص داده است؛ از جمله: 24 منصب از 47 منصب در سطح وزارت. 15 منصب از 30 منصب عالى وزارت كشور، 6 منصب از 12 منصب عالى وزارت دادگسترى، 7 منصب از 28 منصب عالى در وزارت دفاع. البته پس از انتخابات سال 2002 ميلادى، بيشتر مردم بحرين (شيعيان) در اعتراض به محدوديت هاى سياسى، انتخابات را تحريم كردند. از پيامدهاى اين اعتراضات اين بود كه در انتخابات پارلمان 2006 ميلادى شيعيان 18 كرسى از 40 كرسى پارلمان بحرين را به خود اختصاص دادند. و براى اولين بار در تاريخ بحرين، يك فرد شيعى معاون نخست وزير و نماينده اى ديگر به عنوان وزير امور خارجه دولت انتخاب شد كه نگرانى رهبران اهل سنت بحرين را تشديد كرد.(1)

در اين باره دكتر «فالح مديرس» استاد علوم سياسى دانشگاه كويت مى نويسد:

با اينكه بيشتر جمعيت بحرين را شيعيان تشكيل مى دهند، از سال 1783 م آنان تحت حكومت سنى آل خليفه بوده اند و در طول اين حكومت بيشترين ظلم در حق آنان روا داشته شده است. لوريمر اوضاع شيعيان بحرين را اين گونه توصيف مى كند: اوضاع شيعه تحت حاكميت آل خليفه كاملاً ذليلانه است و مانند بندگانى هستند كه اگر نتوانند محصولاتشان را به مقدار

ص: 237


1- . على اكبر اسدى، «ديدگاه و عملكرد دولت هاى عربى»، فصلنامه جهان اسلام، ش 28، ص 43-44.

معينى برسانند، از خانه هايشان رانده مى شوند. همچنين در اثناى سفر مقيم سياسى انگلستان تريفور به بحرين، شيعيان بحرين عريضه اى را به او دادند كه در آن از اوضاع ذلت بار خود در بحرين گلايه و اظهار مى كنند كه حتى شهادت آنها در محاكم پذيرفته نمى شود و املاك و دارايى هايشان در معرض تجاوز و غصب است.(1)

3. تفرقه گرايى

اگر نگاهى به تاريخ روابط شيعيان و اهل سنت بحرين بيافكنيم، به خوبى مشاهده مى كنيم كه در طول تاريخ، ميان آنان روابط حسنه اى برقرار بوده و در كنار يكديگر به خوبى زندگى كرده اند. به عنوان نمونه، حزب «الهيئة التنفيذية العليا» نخستين حزب سياسى است كه در سال 1954 م در بحرين تشكيل شد. اهل سنت و شيعيان در كنار هم اين حزب را تشكيل دادند. اعضاى اصلى آن صد نفر و لجنه تنفيذيه اين حزب متشكل از چهار سنى و چهار شيعه بود. اين حزب در جهت احقاق حقوق ملت فشارهاى سياسى بسيارى بر رژيم آل خليفه وارد كرد.(2)

به همين سبب، همواره روابط حسنه ميان شيعه و سنى براى حكومت، خطرى جدى محسوب شده و هرگاه اين اتحاد بيشتر شده است، آل خليفه بيش از پيش احساس خطر كرده است؛ چنانچه كريم محروس مى نويسد:

استوارى پايه هاى حكومت آل خليفه همواره از طريق القاى تناقضات فكرى و اختلافات ميان شيعه و سنى و از جانب اين رژيم، تأمين شده است.(3)

ص: 238


1- . الحركات و الجماعات السياسية فى البحرين، ص 86.
2- . ابراهيم خلف العبيدى، الحركة الوطنية فى البحرين، ص 185.
3- . كريم المحروس، البحرين الاصالة و مظاهر التغيير السياسى، ص 16.

به همين سبب، هرگاه دولت احساس كرده كه روابط ميان شيعه و سنى نزديك شده است، در ايجاد اختلاف و تفرقه تلاش بسيارى كرده است. براى مثال، در دهۀ پنجاه، محبت اهل بيت عليهم السلام به ويژه امام حسين عليه السلام توانسته بود ميان شيعيان و اهل سنت، پيوند محكمى به وجود آورد. چه اينكه اهل سنت نيز در ايام سوگوارى امام حسين عليه السلام در محرم، در كنار شيعيان به سوگوارى مى پرداختند. اما در سال 1953 ميلادى كه آل خليفه از اين وحدت به وحشت افتاده بودند، دعيج بن حمد كه از بزرگان آل خليفه بود به همراه دسته اى از مأمورين امنيتى، احساسات شيعيان را تحريك كرده و سپس از منطقه محرق گروهى از سلفيان تندرو را آورده و آتش اختلافات را شعله ور كردند كه پيامدهاى آن تا دو سال ادامه داشت.(1)

آنچه در مورد آل خليفه بسيار عجيب است، اين واقعيت است كه نظام هاى سياسى معمولاً براى تضعيف حكومت هاى مخالف و رقيب از اهرم تفرقه استفاده مى كنند. براى مثال، يكى از مهم ترين حربه هاى استعمار در كشورهاى جهان سوم، استفاده از اهرم تفرقه و اختلاف است. اما اينكه نظامى براى بقاى خود، تيغ تفرقه و تضاد را بر جامعه خود فرود آورد، امرى عجيب و باور نكردنى است و بى شك در درازمدت جز نابودى و ناامنى براى حاكميت، چيزى به همراه ندارد.

4. تغيير بافت جمعيتى

همان گونه كه گفته شد، بيش از هفتاد درصد جمعيت بحرين را شيعيان تشكيل مى دهند؛ اهل سنت اين كشور نيز به سبب حسن تعامل با شيعه، در كنار شيعيان به مبارزه با آل خليفه مشغولند، چنانكه در حزب التنفيذيه

ص: 239


1- . فلاح المديرس، الحركات و الجماعات السياسية فى البحرين، ص 91.

به خوبى چنين رويكردى قابل مشاهده است. از آنجا كه خاستگاه آل خليفه نجد است و علاقه اى به بحرين و مليت بحرينى در خود احساس نمى كند، براى بقاى خود، و در اقليت قراردادن مخالفان خود، اقدام به تغيير تركيب جمعيتى كرده است. به اين معنا كه در دهه هاى اخير با اعطاى تابعيت به اتباع ساير كشورها، سعى در به هم زدن موازنه جمعيتى در بحرين دارد. اما بيشترين تلاش دولت، جذب چهره هاى تكفيرى و سلفى در بحرين است. دكتر مديرس مى نويسد:

تغيير بافت جمعيت بحرين، يكى از مهم ترين عواملى بود كه باعث شد نمايندگان سلفى و سنى پنجاه درصد كرسى هاى مجلس را در انتخابات سال 2002 تصاحب كنند. در اين پروژۀ سياسى كه به «التنجيس السياسى» مشهور است، حكومت آل خليفه با هدف تغيير تركيب شهروندان بحرينى، شهروندانى را از كشورهاى اطراف خليج فارس، سوريه، اردن، يمن و پاكستان وارد بحرين مى كند كه همۀ آنان سلفى يا سنى مذهبند و رژيم آل خليفه به آنان شناسنامه بحرينى مى دهد.(1)

چنين سياستى موجب گسترش ناامنى شغلى، تخريب نظام و ساختار اجتماعى مى شود، به ويژه آنكه چهره هاى افراطى و تكفيرى نيز به كشور وارد شوند. در واكنش به اين روند، در اسفند 1387 بيش از بيست هزار نفر از مردم بحرين در غرب منامه دست به تظاهرات زدند و با صدور بيانيه اى اقدامات غير قانونى دولت، در اعطاى تابعيت را با هدف تغيير بافت جمعيتى، گسستى اجتماعى، ايجاد تفرقه و اختلاف قبيله اى و تخريب آينده فرزندان ملت دانستند و خواستار توقف اين اقدامات و برخورد با عاملان و متوليان اين امر شدند.(2)

ص: 240


1- . فلاح المديرس، الحركات و الجماعات السياسية فى البحرين، ص 129.
2- . خبرگزارى فارس، 87/11/12.

جنبش هاى اسلامى در بحرين

اعمال و سياست هاى آل خليفه سبب شده است كه در طول نيم قرن گذشته، حركت ها و جنبش هاى بسيارى در بحرين شكل گيرد. اين جنبش ها عمدتاً در واكنش به حضور بيگانگان، فساد طبقۀ حاكم، نقض آزادى هاى مدنى، مشكلات اقتصادى و وجود تبعيض و محروميت نسبت به شيعيان كه اكثريت جامعه بحرين را تشكيل مى دهند، مى باشد. به همين سبب در سال هاى 1921، 1923 و 1956 ميلادى قيام ها و شورش هايى عليه دولت آل خليفه و استعمارگران انگليسى شكل گرفت.(1) يكى از مهم ترين قيام هاى مردمى، جنبش 1922 ميلادى است كه موجب اعتصاب بازاريان و بسته شدن بازار منامه شد، تا جايى كه حكومت انگلستان به ناچار حاكم وقت بحرين، يعنى «عيسى بن على» را عزل و «حمد بن عيسى» را جانشين وى كرد.(2)

انقلاب اسلامى ايران و بيدارى اسلامى در بحرين

با پيروزى انقلاب اسلامى ايران، فضاى سياسى بحرين نيز دستخوش تحولات بنيادينى شد. مردمى كه تا آن زمان، تنها در قالب اعتراضات مقطعى و كوتاه به مخالفت با دولت آل خليفه مى پرداختند، پس از انقلاب اسلامى ايران، وارد مرحله جديدى از مبارزه شدند. تا زمان انقلاب اسلامى، الگويى براى پيروى در منطقه خليج فارس وجود نداشت، اما انقلاب اسلامى ايران، چنين الگويى را نه تنها براى مردم بحرين كه براى ساير مردم منطقه نيز فراهم كرد. مردم بحرين، تحولات ايران را به دقت دنبال مى كردند. نماينده سازمان آزادى بخش بحرين طى

ص: 241


1- . كريم المحروس، البحرين الاصالة و مظاهر التغيير السياسى، ص 38.
2- . فلاح المديرس، الحركات و الجماعات السياسية فى البحرين، ص 87.

مصاحبه اى پيرامون انقلاب اسلامى ايران، اظهار داشت: ملت مسلمان بحرين از اوايل نهضت عمليات و تظاهرات بزرگ ملت مسلمان ايران، عليه رژيم منحوس شاه را پى گيرى مى كردند و هر لحظه در انتظار دريافت اخبار جديد از اوضاع داخلى ايران به سر مى بردند. وى كه از روابط عميق دو ملت مسلمان ايران و بحرين سخن مى گفت اضافه كرد: تنها آرزوى ملت بحرين پيروزى انقلاب در ايران بود و اهميت اخبار ايران به جايى رسيد كه در بحرين هر كسى فكر مى كرد اين اخبار در داخل بحرين جريان دارد و به خود مردم بحرين مربوط است.(1)

پيروزى انقلاب اسلامى ايران، اين اميد را در دل مردم بحرين زنده كرد كه آنان نيز اگر بخواهند مى توانند نظامى اسلامى به وجود آورند و چنين اميدى، زمينه ساز قيام هاى 1979 بحرين شد.

آيت الله هادى مدرسى، در ميان مردم بحرين از مقبوليت بالايى برخوردار بود، و به سبب نمايندگى از طرف حضرت امام (ره) در بحرين، توانست رهبرى بيدارى اسلامى در بحرين را به دست گيرد. دو سخنرانى مدرسى در بحرين به دو تظاهرات علنى منجر شد. يكى از آنها روز 17 اوت مصادف با روز قدس بود. تظاهرات اصلى و سراسرى در 19 اوت 1979 پس از دستگيرى مدرسى انجام شد كه در طى آن 28 نفر نيز دستگير شدند و مدرسى نيز از بحرين اخراج شد.

پس از آن نيز دولت به بهانه هاى واهى و اينكه معارضان بحرين با كمك ايران قصد كودتا در بحرين را دارند، در سال 1981 ميلادى به سركوب و بازداشت صدها انقلابى بحرينى پرداختند و آن را به جبهۀ آزادى بخش بحرين به رهبرى آيت الله مدرسى نسبت دادند.

دولت آل خليفه كه پس از سقوط خاندان پهلوى به شدت به وحشت افتاده بود، به جاى تعامل بيشتر و مبارزه با تبعيض و فساد و بيگانه پرستى،

ص: 242


1- . منوچهر محمدى، بازتاب جهانى انقلاب اسلامى، ص 78.

تمام تلاش خود را براى ايجاد فضاى خفقان، مبارزه با مردم مظلوم خود و تغيير تركيب جمعيتى كشور، متمركز كرد كه نهايتاً در جريان بيدارى اسلامى اخير، غدۀ چركينى كه به شدت متورم شده بود، تركيد و در سايۀ رستاخيز اسلامى اخير، انقلاب 14 فوريه 2011 را آفريد.

انقلاب 14 فوريه

هرچند بيدارى اسلامى معاصر از كشور تونس آغاز شد، اما به سرعت آتش آن دامن بسيارى از سران فاسد منطقه را در بر گرفت كه از آن جمله مى توان به آل خليفه اشاره كرد. مردم بحرين، اعم از شيعه و سنى كه از وضعيت اسفناك كشور خود و حضور بيگانگان در اين كشور به تنگ آمده بودند، روز جمعه 25 بهمن 1389 ه. ش / 14 فوريه 2011 ميلادى را «روز خشم» ناميدند و به خيابان ها هجوم آوردند.(1) با نگاهى به تركيب جمعيتى انقلابيون، به خوبى حضور شيعه و اهل سنت در كنار هم را در ميدان لؤلؤى منامه مشاهده مى شود. تنها حزبى كه اين انقلاب را تحريم كرد، حزب سلفى و تكفيرى «جمعية الاصالة الاسلامية» بود كه هويت و ماهيت آن نيز كاملاً معلوم است.(2)

رفته رفته انقلاب بحرين در سراسر جامعۀ بحرين گسترش يافت و همانند ساير كشورها پايه هاى حكومت خودكامۀ آل خليفه را به لرزه انداخت.

در اين ميان، انقلاب اسلامى بحرين چند ويژگى داشت كه خطر اين انقلاب را براى سلفيان و امريكا دو چندان مى كرد:

1. انقلاب بحرين الگويى بود براى ساير ملت هاى حاشيۀ خليج فارس كه دولت هاى آنان ويژگى هاى مشتركى با آل خليفه در بحرين

ص: 243


1- . روزنامۀ كيهان، «تظاهرات گسترده ضد دولتى در يمن و بحرين»، 89/11/26، شماره 19865.
2- . در صفحات گذشته توضيح مختصرى پيرامون اين حزب ارائه شد.

داشتند و همين امر سبب مى شد كه حاكمان كشورهاى خليج فارس، به ويژه عربستان سعودى، از گسترش ابعاد آن به جامعۀ خود، به شدت وحشت كنند.

2. امريكا بحرين را يكى از مهم ترين هم پيمانان امريكا در منطقه مى شمارد(1) و ناوگان پنجم آن با بيش از 30 هزار نيرو در بحرين مستقرند. امريكا از اين طريق، حضور خود را در قلب اقتصادى جهان، يعنى خليج فارس تثبيت مى كند. پيروزى انقلاب اسلامى در بحرين، به حضور امريكا در اين منطقۀ استراتژيك، پايان مى داد. به همين علت، وزير دفاع وقت امريكا، رابرت گيتس، تنها كمتر از يك ماه پس از انقلاب 25 بهمن (14 فوريه)، به بحرين آمد تا شرايط را بررسى كرده و سياست هاى امريكا را براى برخورد با انقلاب مردم بحرين اعلام نمايد.

3. تفاوت مهمى كه انقلاب بحرين را از ساير انقلاب ها جدا مى كند، وجود آموزه هاى شيعى در آن است. امرى كه آن را به انقلاب اسلامى ايران (دولت اسلامى) شبيه مى كند. امريكا و حكّام دست نشاندۀ خليج فارس، از چنين انقلابى تجربه خوبى نداشتند و با توجه به نظريۀ شيعه در حوزۀ انقلاب، به خوبى مى دانستند كه پيروزى چنين انقلابى در بحرين، سلطۀ همه جانبۀ غرب و سلاطين مستبد منطقه را از خليج فارس برخواهد چيد. در ميان كشورهاى منطقه، بيشترين خطر متوجه عربستان سعودى و در غرب متوجه استعمار امريكا بود.

با توجه به چنين ويژگى هايى است كه عملكرد دوگانه غرب در برابر انقلاب بحرين و ساير انقلاب هاى منطقه و همچنين رفتار شتابزده عربستان و برخى از كشورهاى شوراى همكارى خليج فارس، قابل فهم است.

ص: 244


1- . در سال 2002 جرج بوش، رئيس جمهور پيشين امريكا، بحرين را عنوان يك متحد عمده غير عضو ناتو ( Major Non-Nato Ally) كه با عنوان MNNA شناخته مى شود، معرفى كرد.

با وجود سركوب شديد انقلاب، دولت آل خليفه، همچنان با طوفان انقلاب روبروست. راهكار آل خليفه، براى فرار از بن بست، معرفى انقلاب مردم بحرين به عنوان حركتى فرقه گرايانه و مذهبى است. آل خليفه كه به شدت با امواج طوفنده اعتراضات مردمى روبروست، انقلاب مردم بحرين را انقلابى شيعى و متصل به كشورهاى ديگر مانند ايران، معرفى مى كند. سلفيون تكفيرى كه نه تنها با شيعه دشمنند، بلكه با اهل سنت نيز به شدت مخالفند، و به سلفيه تقليدى يا دربارى در عربستان شهرت دارند، فتاوايى را عليه انقلاب مردم بحرين، صادر كرده و به همين سبب آن را خروج بر حاكم مسلمان خوانده و مسلمانان بحرين را مهدورالدم دانسته اند.(1)

در اين ميان، برخى با تكرار ادعاهاى آل خليفه و آل سعود، انقلاب مردم بحرين را انقلابى طايفه اى و شيعى معرفى مى كنند.(2) اما واقعيت اين است كه اولاً شيعيان بحرين در اقليت نيستند و بيش از 70 مردم بحرين را تشكيل مى دهند و ثانياً شعارها و اعتراضات مردم، هرگز بر ضد اقليت اهل سنت نيست، بلكه صرفاً مانند ساير انقلاب ها، نظام سياسى فاسد را هدف گرفته است. با توجه به سياست هاى فرقه گرايانۀ آل خليفه اگر تنشى ميان شيعيان و اهل سنت بحرين بود، بدون شك مورد بهره بردارى تبليغاتى گسترده قرار مى گرفت.

از طرف ديگر، آل سعود كه خطر را كنار گوش خود احساس كرده است و از طرفى نشانه هاى تسّرى اين انقلاب را مشاهده مى كند، و از طرفى بحرين را حيات خلوت خود مى شمارد، در تاريخ 89/12/23 نيروهاى نظامى خود را وارد بحرين كرد و مردم اين كشور را به خاك و

ص: 245


1- . www.youtube.com/wacth?v = GVo5O81goU.
2- . روزنامه الوطن (قطر)، «القرضاوى: البحرين تعانى فتنة طائفية و لا تقارن بالثورات الاخرى»، 2011/3/19؛ روزنامه الشرق الاوسط (عربستان سعودى)، «القرضاوى: ما يحدث فى البحرين ليس ثورة شعب بل ثورة طائفية»، 2011/3/19 م، ش 11799.

خون كشيد.(1) در عرف سياسى، براى يك دولت، ذلتى بيش از اين متصور نيست كه سربازان اجنبى و بيگانه به كشتار مردم متبوع آن بپردازند و دولت نه تنها در برابر اين كشتار بى تفاوت باشد، بلكه خود زمينه را براى ترك تازى آنها فراهم كند؟

البته وهابيان و آل سعود بارها، تيغ تكفير و كشتار را ميان جامعۀ مسلمانان فرود آورده اند، كارنامه آنان در دو قرن گذشته به خوبى نشانگر اوج دشمنى آنان با مسلمانان است، بيشترين كشتار آنان نيز در طول تاريخ، از اهل سنت بوده است و در حال حاضر، مسلمانان عراق، افغانستان، پاكستان و... را به خاك و خون مى كشند.(2)

از طرف ديگر، امريكا و غرب كه همواره دم از حقوق بشر مى زنند، در برابر اين كشتارها، چشمان خود را بسته اند و به گفته «هيلارى كلينتون»، وزير امور خارجه امريكا، در اوضاع بحرين نيمۀ پر ليوان را مى بينند.(3)

تنها يك روز پس از ورود گيتس، وزير دفاع امريكا، در 22 اسفند به بحرين، دولت بحرين از شوراى همكارى خليج فارس تقاضاى نيرو كرد و در 24 اسفند، سركوب بزرگ و مشهور مردم بحرين صورت گرفت. سركوبى كه در تاريخ منطقه سابقه نداشت.(4) سكوت امريكا در مورد مسائل حقوق بشرى در بحرين، به گونه اى است كه سازمان هاى حقوق

ص: 246


1- . روزنامه كيهان، «گسيل نظاميان سعودى به منامه: انقلاب بحرين وارد مرحله تازه اى شد»، 89/12/24، شماره 19888.
2- . براى آشنايى با كارنامه وهابيت ر. ك: سيد مهدى عليزاده موسوى، سلفى گرى و وهابيت، ج 1، ص 313-351.
3- . نيويورك تايمز، 18 فوريه، 2011.
4- . محمدكاظم سجادپور، كشورى كوچك و معماهاى بزرگ: كالبد شكافى روابط امريكا و بحرين، در سايت www.strategicreview.org

بشرى دنيا، نسبت به اين سكوت موضع گرفتند. اقداماتى كه دولت بحرين در سركوب پزشكان و كاركنان بخش هاى بهداشتى، هنرمندان و ورزشكاران شاخص انجام مى دهد، در تاريخ نقض حقوق بشر در جهان بى سابقه است. «ريچارد سولوم»(1) مسئول گروه مردم نهاد پزشكان حامى حقوق بشر، اشاره مى كند كه اين تعداد از سركوب پزشكان و كارمندان بيمارستان ها براى از بين بردن علائم و آثار نقض حقوق بشرى كه توسط دولت بحرين صورت گرفته و آنها از آن مطلع بودند، كم سابقه و بسيار قابل توجه است.(2)

چنين وضعيتى داستان دنباله دار عملكرد دوگانۀ غرب در برابر انقلاب هاى جهان است. هر انقلابى كه با منافع غرب نسازد، از نگاه غرب، محكوم است، هرچند تمامى مردم، در آن حضور داشته باشند و بر عكس هر جريان و يا نظامى كه در راستاى منافع غربى باشد، تأييد مى شود، هرچند صرفاً مورد تأييد سلاطين و گروه اندكى از طبقۀ مرفه جامعه بوده و تمامى مردم با آن مخالف باشند. چنين سياستى سال هاست كه در سرزمين هاى اشغالى دنبال مى شود.

اما بر خلاف كشتارها و جنايت هاى آل خليفه كه به دست نظاميان آل سعود انجام مى شود و همچنين بى توجهى مجامع بين المللى نسبت به جنايت هاى آل خليفه، انقلاب بحرين دوران هيجانى و احساسى خود را پشت سرگذاشته و به خودباورى و بلوغ رسيده است و ديگر نمى توان، با قدرت و زور، شعله هاى آن را خاموش كرد. هر روز كه مى گذرد و شهيدى به بوستان شهداى بحرين افزوده مى شود و يا اخبار شكنجه در زندان هاى آل خليفه و آل سعود به گوش جهانيان مى رسد، انگيزه و شور مردم براى ادامۀ مبارزه بيشتر مى شود. امروز جريان انقلابى 14 فوريه كه

ص: 247


1- . Richard Sollom.
2- . همان.

بيشتر آنان نيز جوانان هستند به جريانى فعّال تبديل شده است و در كنار حزب الوفاق الوطنى و ساير احزاب، تنور انقلاب را گرم نگاه داشته اند.

آل خليفه نيز همچون گذشته با تكيه بر قدرت هاى بيگانه و كشتار مردم خود، هر لحظه شكاف ميان خود و مردم را بيشتر مى كند، و اگر اندكى به سرنوشت على عبدالله صالح، بن على و حسنى مبارك كه هر كدام زمانى مهره هاى خوبى براى غرب بودند و پس از پايان تاريخ مصرف، به فراموشى سپرده شدند، بنگرد، بى شك در تعامل مردم بحرين، تجديدنظر خواهد كرد.

ص: 248

فصل ششم: آينده پژوهى بيدارى اسلامى

اشاره

جهان اسلام در 2011 ميلادى، روزهاى پر فراز و نشيبى را پشت سر گذاشت. سير تحولات در كشورهاى اسلامى آن چنان سريع و پرشتاب بود كه فرصت نظريه پردازى را از انديشمندان حوزۀ سياست گرفت. به همين سبب نيز پيش بينى آيندۀ بيدارى اسلامى نيز كارى دشوار است و صرفاً با نگاهى به متغيرهاى موجود و ارزيابى عناصر دخيل در تحولات آينده، مى توان نمايى كلى از وضعيت بيدارى اسلامى را ترسيم كرد.

الف) بازيگران

اشاره

در تحولات معاصر جهان اسلام، كانون هاى مختلفى اعمال قدرت كرده يا درصدد اعمال قدرت برآمدند كه بى شك ارزيابى جايگاه اين كانون هاى قدرت، نشانگر نقش آنان در تحولات آيندۀ جهان اسلام است و تا حدودى كانون هاى ماندگار قدرت را نشان مى دهد.

1. مردم

شكى نيست مهم ترين عامل شكل گيرى بيدارى اسلامى در جهان اسلام، توده هاى مسلمان بودند كه با تمام وجود به ميدان آمدند و تحولات شگرف جهان اسلام را رقم زدند؛ هرچند در ابتدا بسيارى از انديشمندان نقش مردم را صرفاً در آغاز انقلاب مى ديدند و سپس هدايت آن را در دست نخبگان سياسى، نظامى و يا قدرت هاى بيگانه تصور مى كردند، اما

ص: 249

روند تحولات نشان داد كه همچنان مردم نقش اصلى در تحولات را بر دوش دارند. انقلاب اسلامى مصر كه ابتدا توسط مردم آغاز شد، و پس از پيروزى، در مرحله اول، ارتش زمام امور را در دست گرفت، بيم اين مى رفت كه انقلاب توده ها به ناكامى رسيده باشد، اما با حضور مجدد مردم، دولت نظامى عقب نشست و اين مردم بودند كه برندۀ ميدان شدند. در تونس، ليبى و حتى انقلاب هايى كه هنوز كاملاً به فرجام نرسيده اند، اهميت قدرت توده ها، امرى انكارناشدنى است.

2. اسلام

هرچند بسيارى از متفكرين غربى و سكولار، كوشيده اند كه انقلاب هاى اخير جهان اسلام را انقلاب هاى صرفا ضد استبدادى قلمداد كنند، اما واقعيت هاى جارى جهان اسلام به خوبى نشان مى دهد كه در گفتمان انقلاب هاى اخير، اسلام، كانون و محور(1) بوده است. با نگاهى به محتواى شعارها، مطالبات و خاستگاه حركت هاى انقلابى مانند مساجد، نمازهاى جمعه و ساير مراكز مذهبى، به خوبى مى توان جايگاه اسلام را در انقلاب هاى اخير تشخيص داد. مهم ترين دليل بر اهميت و جايگاه اسلام در تحولات اخير، پيروزى قطعى جريان هاى اسلام گرا در كشورهايى مانند مصر (اخوان المسلمين) و تونس (النهضه) است. متأسفانه برخى در داخل كشور نيز چشم خود را بر حقيقت بسته اند و همصدا با سياستمداران غربى، انقلاب هاى اخير كشورهاى اسلامى را صرفاً ضد استبدادى و دموكراسى خواهى معرفى مى كنند.

3. امريكا و اسرائيل

امريكا با توجه به وجود ذخائر غنى انرژى در كشورهاى اسلامى و همچنين تلاش براى هدايت و كنترل بيدارى اسلامى در دهه هاى گذشته نقش ويرانگرى در جهان اسلام بازى كرده است؛ اما تكيه گاه اصلى

ص: 250


1- . Central point.

امريكا در كشورهاى اسلامى، دولت هاى دست نشانده و وابسته بوده اند. بسيارى از اين وابستگى ها در فصل هاى گذشته تبيين شد و بى ترديد يكى از مهم ترين علل سرنگونى افرادى مانند بن على، عبدالله صالح حسنى مبارك، قزافى و... ارتباط تنگاتنگ آنان با امريكا و غرب بود. به فرمودۀ مقام معظم رهبرى، يكى از ريشه هاى قيام مردم، احساس حقارتى بود كه سال ها توسط غرب بر آنها تحميل شده بود. از طرف ديگر، با نگاهى به شعارها و مطالبات توده هاى مسلمان به سادگى مى توان دريافت كه امريكا و غرب در ميان مسلمانان هيچ گاه جايگاهى نداشته اند. پيروزى اين انقلاب ها علاوه بر اينكه حكومت هاى ديكتاتور و فاسد را نابود كرد، يك پيام مهم ديگر هم در دل خود داشت و آن پايان حضور امريكا و نقش آن در كشورهاى اسلامى است. حتى اگر انقلاب هاى اخير را انقلاب براى دموكراسى بناميم، مردم منطقه، بر اساس اصول دموكراتيك، انزجار و تنفر خود را از امريكا با تمام وجود فرياد زده اند.

در اين ميان، موقعيت اسرائيل نيز به شدت به چالش كشيده شده است. مواضع صريح انقلابيون مصر نسبت به روابط با اسرائيل، تسخير سفارت اين كشور در قاهره، انفجارهاى متعدد در لوله نفت مصر و اسرائيل، ترس اسرائيل از لغو پيمان ننگين كمپ ديويد و در يك كلام، ترس اسرائيل از به قدرت رسيدن دولت هاى اسلام گرا و اسرائيل ستيز در كشورهاى اسلامى، نفوذ و قدرت اين كشور را در ميان كشورهاى اسلامى به شدت، متزلزل كرده است.

4. عربستان سعودى

در جريان بيدارى اسلامى اخير، عربستان سعودى تلاش بسيارى براى رهبرى و تأثيرگذارى بر تحولات كشورهاى اسلامى از خود نشان داد، به ويژه آنكه برخى از اين انقلاب ها مانند انقلاب بحرين و يمن در همسايگى عربستان رخ داده است و دامنۀ آن بخشى از عربستان مانند

ص: 251

ايالت شرقى را نيز در برگرفته است. اما عملكرد عربستان سعودى در بيدارى اسلامى اخير، بسيار نابخردانه و حتى بر خلاف موج بيدارى اسلامى بود. چه اينكه آل سعود به خوبى مى دانستند كه مخاطب بعدى اين انقلاب ها، آنان هستند و در صورت گسترش آنها، موج هاى سهمگين آن، سرزمين آل سعود را هم در بر خواهد گرفت. به همين سبب، به جاى همدلى با انقلاب ها و حمايت از آنها، راه مبارزه را پيش گرفت و در برابر مردم و در كنار مستبدان قرار گرفت و در نتيجه خاطرۀ بدى در افكار توده هاى مسلمان از خود بر جاى گذاشت. عربستان با حمايت كامل از ديكتاتورهاى منطقه و مخالفت با انقلاب مردم، نشان داد كه نظام پادشاهى عربستان، هيچ تفاوتى با دولت هاى سرنگون شده ندارد و حتى عربستان ميزبان حاكمان فاسد است. حضور بن على، دعوت از حسنى مبارك، حمايت و دعوت از عبدالله صالح و... چهرۀ عربستان را در افكار عمومى بسيار ناخوشايند و منفور كرده است. فتاوايى كه علماى وهابى عليه انقلاب هاى مصر، يمن، تونس و بحرين صادر كردند، انديشه وهابى در جهان اسلام را به محاق برده است. امروز عربستان به عنوان هم پيمان اصلى امريكا در جهان اسلام شمرده مى شود و بى شك چنين وضعيتى در نگاه توده هاى مسلمان كه جز خاطرات و فجايع امريكا در عراق و افغانستان چيزى به ياد ندارند، بسيار شرم آور است.

5. گروه هاى تكفيرى

هرچند جريان تكفيرى در دوران جنگ افغانستان و مدتى پس از آن توانست نگاه ها را در جهان اسلام به سوى خود معطوف كند، اما پس از مدتى كارنامۀ سياه گروه هايى مانند القاعده، طالبان، حزب التحرير وجاهت آن را از بين برد و اينك نوعى سلف هراسى را در ميان مسلمانان ايجاد كرده است. مسلمانان امروز جريان ارهابى و سلفى را مترادف ناامنى، فرقه گرايى و مسلمان كشى مى دانند و به همين سبب در دهۀ اخير

ص: 252

به شدت شاهد افول انديشه سلفى در جهان اسلام هستيم. هنگامى كه اسامه بن لادن به دست امريكايى ها در پاكستان كشته شد، هيچ واكنشى از سوى مسلمانان مشاهده نشد؛ در حالى كه اگر چنين اتفاقى در دهۀ نود افتاده بود، در بخش هايى از جهان اسلام واكنش هايى را مى آفريد. همان گونه كه گفته شد، وهابيت نيز با عملكرد دوگانه كه از يك سو مسلمانان را به بهانه دعوت به توحيد از دم تيغ مى گذراند و از سوى ديگر، دست در دست امريكا و صيهونيزم دارد و در راستاى اهداف آنان گام برمى دارد، اعتبار خود را از دست داده و به انديشه اى سخيف بدل شده است. همچنين تمامى مسلمانان، اين واقعيت ناگفته را دريافته اند كه سلفى گرى و گروه هاى تكفيرى ابزارى در دست غرب براى پيشبرد اهداف خود هستند.

6. سكولاريزم

بسيارى كوشيده اند انقلاب هاى اخير مردمى را با رويكرد سكولار تفسير كنند، به اين معنا كه اين انقلاب ها، صرفاً براى مبارزه با ديكتاتورى و استبداد حاكمان عرب بوده است و اگر ارزش هاى اسلامى نيز در آنها به چشم مى خورد، تنها جنبه ابزارى دارد. آنان حضور ميليونى مردم در تظاهرات را نماد ليبرال - دموكراسى از نوع غربى مى شمارند و به جاى اصطلاح «بيدارى اسلامى» از «بهار عربى» استفاده مى كنند. اين گروه مى كوشند آيندۀ كشورهاى اسلامى را همنوا با قرائت غربى، بر پايۀ جدايى دين از سياست، تعريف كنند.

اما واقعيت هاى موجود در جهان اسلام، چنين برداشتى را تأييد نمى كند؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، اسلام به عنوان دال مركزى گفتمان انقلاب ها، كاملاً خودنمايى مى كند و بر فرض كه بپذيريم انقلاب هاى اخير، انقلاب دموكراسى خواهى است، آراى احزاب در انتخابات، كه نماد دموكراسى است، به خوبى نشان داده است كه توده هاى مسلمان، به

ص: 253

جامعه اى مبتنى بر آموزه هاى اسلامى اعتقاد دارند. پيروزى مطلق احزابى مانند النهضه و اخوان المسلمين، به خوبى نشانگر اين واقعيت است. همچنين مسلمانان با تجارب تلخى كه از تمدن غربى كه يكى از اركان آن سكولاريزم است، دارند، اينك با تمام وجود به اسلام روى آورده اند.

7. انقلاب اسلامى ايران

با وجود تلاش هاى گسترده نظام سلطه و همراهى حكومت هاى عربى براى انزواى ايران و جلوگيرى از تأثيرگذارى انقلاب اسلامى ايران بر جريان بيدارى اسلامى، شاهد تأثير مستقيم انقلاب اسلامى ايران در ميان توده هاى مسلمان هستيم. انقلاب اسلامى ايران، داراى ظرفيت ها و پتانسيل هايى است كه مى تواند نقش مهمى در هدايت و احياى مدل مناسبى از حكومت اسلامى در جهان اسلام ايفا كند. انقلاب اسلامى ويژگى هايى دارد كه براى توده هاى مسلمان جذابيت مضاعفى يافته است. اين در حالى است كه دشمنان اصلى انقلاب اسلامى ايران، سران دست نشانده و حاكمان سرنگون شده و يا در حال سرنگونى هستند. انقلاب اسلامى ايران، از چند جهت براى توده هاى مسلمان، الگو محسوب مى شود: حكومت و رهبرى دينى، ايستادگى در برابر افزون طلبى هاى امريكا و غرب، دشمنى و مبارزه در خط مقدم با اسرائيل، حمايت از انتفاضۀ فلسطين و... جمهورى اسلامى ايران را به رهبرى بالقوه براى جهان اسلام تبديل كرده كه رفته رفته در حال به فعل رسيدن است.

چنين فضايى سبب شده است كه در سايۀ انقلاب اسلامى، مبانى تشيع نيز در جهان اسلام گسترش يابد و موج شيعه گرايى در كشورهاى اسلامى، كاملاً مشاهده شود. درخشش حزب الله در لبنان، حماسه ها و ايستادگى هاى شيعيان بحرين و دستاورد جنگ هاى شش گانه شيعيان زيدى يمن با مثلث شوم امريكا، عربستان و صالح، و گرايش به مكتب اهل بيت عليهم السلام در ميان شيعيان زيدى، نمونه هايى است كه در كنار قدرت

ص: 254

بى بديل جمهورى اسلامى ايران در صحنۀ بين المللى، زمينه هاى گسترش مكتب شيعه را فراهم كرده است.

به دليل همين تأثيرگذارى ژرف است كه امريكا، و تمامى سران عرب دست نشانده اش مانند آل خليفه، آل سعود، آل صباح، عبدالله پادشاه اردن، امراى امارات متحده عربى و... با تمام توان در عرصه هاى مختلف به مبارزه با جمهورى اسلامى ايران پرداخته اند.

ب) آسيب ها

اشاره

شايد مهم ترين آسيب جريان بيدارى اسلامى را بتوان در دو محور خلاصه كرد:

1. فقدان برنامه و نقشه راه

هرچند بيدارى اسلامى در كشورهاى اسلامى، تحولات شگرفى را به وجود آورد و اساس آن بر مبناى اسلام گرايى بود، اما مشكل اصلى آن، عدم وجود نقشۀ راه مشخص و برنامه است. به اين معنا كه توده هاى مردم به شدت در پى ايجاد جامعه اى هستند كه بر مبناى آموزه هاى اسلامى بنا شده باشد، اما مشكلى كه وجود دارد اين است كه ساختار چنين نظامى در جوامع مورد نظر هنوز طراحى نشده است. به همين سبب نيز پس از پيروزى انقلاب هاى اخير توده هاى مسلمان هراز چند گاهى به سبب محقق نشدن مطالبات اسلامى شان، بار ديگر به خيابان ها مى ريزند و اعتراضات خود را اعلام مى كنند؛ اما نخبگان متعهدى كه بتوانند بر اساس آموزه هاى اسلامى، نقشۀ راهى را براى جوامع خود ترسيم كنند، وجود ندارد. اين در حالى است كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، وجود مدل حكومت و ساختار قوى ولايت فقيه، توانست انقلاب اسلامى ايران را هر روز بيش از پيش استوارتر گرداند.

ص: 255

2. فقدان رهبرى فراگير

يكى از عوامل پيروزى هر جنبشى، وجود رهبر مشروع و مقبول است. بر پيشانى تمامى انقلاب هاى بزرگ جهان نيز نام رهبران آنها حك شده است. اما متأسفانه در انقلاب هاى اخير، رهبرى فراگير و مقبول كه رأى او فصل الخطاب باشد، ديده نمى شود و همين امر سبب شده است كه نوعى سردرگمى، ناكامى و اعتراضات كور در جوامع مذكور مشاهده شود. اين در حالى است كه به خوبى عنصر رهبرى در انقلاب اسلامى ايران قابل مشاهده است. جايگاه بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران در سال هاى آغازين انقلاب و همچنين رهبرى خردمندانه مقام معظم رهبرى در شرايط حاضر و هدايت سكان انقلاب در برابر انواع توطئه هاى داخلى و خارجى گواه بر اين مدعاست.

با توجه به آنچه گفته شد، امروز انقلاب اسلامى ايران و نظام جمهورى اسلامى ايران، به عنوان الگويى تمام عيار در برابر كشورهاى اسلامى خودنمايى مى كند و مى تواند در عرصه هاى مختلف، اعم از دينى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى، الگوى خوبى براى مردمى باشد كه از استعمار امريكا و استبداد حاكمان دست نشانده خسته شده اند و به دنبال تشكيل جامعه اى بر اساس تجربۀ انقلاب اسلامى ايران هستند.

آنچه در اين ميان مى تواند تحقق آرمان هاى اسلامى را تسهيل كند، اتخاذ ديپلماسى مناسب توسط متوليان امر، روشنگرى و تبليغ انديشۀ ناب اسلامى در فضاى مجازى و تبليغات چهره به چهره در ميان توده هاى مسلمان است.

بى شك، زمينه هاى تحقق وعدۀ الهى، هر لحظه نزديك تر مى شود: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِينَ اُسْتُضْعِفُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِينَ».(1)

ص: 256


1- . قصص، 5.

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. آركاديويچ آگاريشيف، آناتولى، زندگى سياسى ناصر، ترجمۀ محمد جواهركلام، تهران، 1368 ش.

2. آرتور امانوئل، كريستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمى، تهران، انتشارات ساحل، 1382.

3. آقايى، بهمن، صفوى، خسرو، اخوان المسلمين، تهران، نشر رسام، 1365.

4. ابن اثير، اسدالغابه، ج 1، داراحياء التراث العربى، بيروت.

5. ابن طقطقى، تاريخ فخرى، ترجمه محمد وحيد گلپايگانى، انتشارات علمى فرهنگى، 1367.

6. ابن عربى، ابوبكر، العواصم من القواصم، القاهره، 1387.

7. ابن مزاحم، نصر، پيكار صفيين، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرويز اتابكى، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366.

8. احمد ياغى، اسماعيل، دولت عثمانى از اقتدار تا انحلال، ترجمۀ رسول جعفريان، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ ششم، 1389.

9. اسپريكز، توماس، فهم نظريه هاى سياسى، ترجمۀ فرهنگ رجايى.

10. اسپوزيتو، جان ال، انقلاب ايران و بازتاب جهانى آن، ترجمۀ محسن مديرشانه چى، انتشارات باز، 1382.

11. اسدآبادى، سيدجمال الدين، العروة الوثقى، به كوشش سيدهادى خسروشاهى، انتشارات كلبه شروق، 1380.

12. اسدى، على اكبر، «ديدگاه و عملكرد دولت هاى عربى»، فصلنامه جهان اسلام، ش 28.

ص: 257

13. اسماعيل ياغى، احمد، دولت عثمانى از اقتدار تا انحلال، ترجمۀ رسول جعفريان، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1389.

14. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1385 ه -. ق.

15. افشارى، راد، مينو؛ آقا بخشى، على اكبر، فرهنگ علوم سياسى، چاپار، 1387.

16. انور عبدالملك، انديشه سياسى عرب در دوره معاصر، ترجمۀ سيد احمد موثقى، 1384.

17. بابى، سعيد، هراس بنيادين، ترجمۀ غلامرضا جمشيدى ها، دانشگاه تهران.

18. باربيه، موريس، مدرنيته سياسى، عبدالوهاب احمدى، انتشارات آگاه، 1383.

19. بزاز، عبدالرحمن، من وحى العروبة، قاهره، بى تا.

20. بكوش، الهادى، إضاءات على الاستعمار و المقاومه فى تونس و فى المغرب الكبير، مركز النشر الجامعى، تونس، 2007 م.

21. بلاذرى، احمدبن يحيى، فتوح البلدان، بيروت، 1988.

22. بنگاش، ظفر، «ماهيت و نقش جنبش نرم افزارى در بيدارى اسلامى معاصر»، ماهنامۀ سوره، شماره 27.

23. بى آزار شيرازى، عبدالكريم، همبستگى مذاهب اسلامى، قصة التقريب، دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية.

24. تراب زمزمى، عبدالمجيد، تونس...: فى مواجهة التضليل، بيروت، 1989 م.

25. تريمش، ماهر «تاريخى و الايديولوجى فى خطاب النخبة السياسية بتونس: مثال الحبيب بورقيبة»، در الحبيب بورقيبة و انشاء الدولة الوطنية: قراءات علمية للبورقيبية، اعداد عبدالجليل تميمى، زغوان، تونس: مؤسسة التميمى للبحث العلمى و المعلومات، 2000 م.

26. تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، بى جا، مطبعة الحاج محرم افندى، 1305 ق.

27. تكيه اى، سيدمهدى، مصر، وزارت امور خارجه، 1384.

28. تهورى، مسلم، علامه محمد تقى قمى: مؤسس دارالتقريب مصر، از مجموعه 9 جلدى «مناديان تقريب»، ويراستار علمى: سيد مهدى عليزاده موسوى، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در امور اهل سنت، سيستان و بلوچستان، 1382.

ص: 258

29. جعفرى، سيد محمد حسين، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيد محمد تقى آيت الهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.

30. جمعى از نويسندگان، انقلاب اسلامى ايران، دفتر نشر معارف، 1384.

31. جمعى از نويسندگان، مسلمانان اروپا و امريكا، ترجمه سيد مهدى عليزاده موسوى، انتشارات كيش مهر، 1384.

32. حلى، علامه، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن زاده آملى، قم، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق.

33. حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسى و الدينى و الثقافى و الاجتماعى، مكتبة النهضة المصريه، الازهر، مصر، 1965.

34. حسينى، مختار و ديگران، برآورد استراتژيك مصر، ابرار معاصر، تهران، 1381.

35. حسينى فر، رضا، امام خمينى و بيدارى اسلامى، دفتر نشر معارف، 1388.

36. حلبى، على اصغر، تاريخ نهضت هاى دينى سياسى معاصر، انتشارات زوار، 1388.

37. حنفى، حسن، الاصولية الاسلامية، قاهره، مكتبه مدبولى.

38. خالد، محمد خالد، ابناء الرسول فى كربلاء، القاهره، 1968.

39. خدورى، مجيد، گرايش هاى سياسى در جهان عرب، ترجمۀ عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1372.

40. خسرو شاهى، سيد هادى، يادنامۀ امام موسى صدر، مؤسسه امام موسى صدر، 1387.

41. خسروى، خسرو، بحرين، ج 11، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل بحرين.

42. خنجى، فضل الله، سلوك الملوك، تهران، خوارزمى، 1362.

43. دغشى، محمد احمد، «تبارشناسى حوثى ها»، پگاه حوزه، شماره 270، 1388/10/12.

44. دكمجيان، هراير، جنبش هاى اسلامى در جهان عرب، ترجمۀ حميد احمدى، تهران 1366 ش.

45. دينورى، ابوحنيفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، 1371.

46. رجايى، فرهنگ، انديشه سياسى معاصر در جهان عرب، مركز پژوهش هاى علمى و مطالعات استراتژيك خاورميانه، 1381.

47. روا، اليويه، تجربه اسلام سياسى، ترجمه محسن مديرشانه چى، مركز مطالعات فرهنگى - بين المللى هدى، 1378.

ص: 259

48. زحيلى، وهبه، الفقه الاسلامى و ادلته، ج 6، سوريه، دارالفكر، 1989.

49. زيانى، راشد، البحرين بين عهدين الحماية و الاستقلال، امريكا، 2002 م.

50. سپوزيتو، جان ال، جنبش هاى اسلامى معاصر، ترجمه شجاع احمدوند، نشر نى، 1390.

51. سزارى، ژاكلين، اسلام در اروپا: آمار، در مسلمانان اروپا و امريكا، ترجمۀ سيدمهدى عليزاده موسوى.

52. سليمان بيومى، زكريا، الاخوان المسلمون، قاهره، 1979 م.

53. سيد قطب، جاهليت قرن بيستم، ترجمه سيدصدرالدين بلاغى، انتشارات امير كبير، تهران، 1360 ه. ش.

54. سيد قطب، معالم فى الطريق، دارالمشرق، بيروت - قاهره، 1980 م.

55. سيد قطب، نشانه هاى راه، ترجمه محمود محمودى، نشر احسان، 1378.

56. شرابى، هشام، روشنفكران عرب و غرب، ترجمۀ عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1364.

57. شرقاوى، عبدالرحمان، الحسين ثائرا، الحسين شهيدا، القاهره، 1969.

58. صدر، محمد باقر، «گفت وگو درباره امام مهدى»، ترجمه مصطفى شفيعى، به نقل از: نشريه موعود، ش 18.

59. صنعانى يمانى، محمد بن يحيى بن عبدالله بن احمد، اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِيسَ وَ سَبأ، منشورات دار اليمنية للنشر والتوزيع، صنعاء، 1984 ميلادى.

60. ضناوى، محمد على، كبرى الحركات الاسلامية فى العصر الحديث، چاپ قاهره،

61. طباطبايى، سيد محيط، تاريخچه مجمع الجزاير بحرين، مركز مطالعات خليج فارس.

62. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 4، انتشارات اساطير، 1362.

63. عبدالرحيم الانبار، محمد، نحو الثورة الاسلامية، قاهره، مطبعه آبرين، 1979 م.

64. عبدالله بن قدامة، المغنى فى شرح مختصر الخرقى، ج 10، بيروت، دارالكتب العربى، 1972.

65. عبيدى، ابراهيم خلف، الحركة الوطنية فى البحرين، بغداد، مكتبة الاندلس، 1976 م.

66. عقاد، محمود عباس، حسين ابوالشهداء، در اسلاميات، القاهرة، 1959 م.

ص: 260

67. عليزاده موسوى، سيد مهدى، سلفى گرى و وهابيت، تبار شناسى وهابيت، ج 1، دفتر تبليغات اسلامى، چاپ چهارم، 1390.

68. عليزاده موسوى، سيد مهدى، مقايسۀ تطبيقى ميان نهاد روحانيت شيعه و سنى، جامعة الزهرا عليها السلام، 1389.

69. عليزاده موسوى، سيدمهدى، افغانستان: بازخوانى و ريشه يابى تحولات معاصر، انتشارات كيش مهر، 1382.

70. عليزاده موسوى، سيدمهدى، بررسى انديشه سياسى - كلامى ابوالاعلى مودودى، پايان نامۀ سطح چهار حوزۀ علميۀ قم.

71. عليزاده موسوى، سيدمهدى، تأثير انقلاب اسلامى بر اسلام گرايى پاكستان، پايان نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه باقرالعلوم، 1385.

72. عماد، عصام، «شيعيان يمن»، نشريه موعود، ارديبهشت 1387، شماره 87، به نقل از: آيت الله جلالى.

73. عنايت، حميد، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، خوارزمى، 1372، تهران.

74. غزالى، محمد، من هنا نعلم، المكتبة المصطفى، موجود در وبگاه 4 shared.com .

75. غنوشى، راشد، حركت امام خمينى و تجديد حيات اسلام، ترجمۀ سيدهادى خسروشاهى، انتشارات اطلاعات، 1377.

76. فائز ابراهيم محمد، سيد قطب و بيدارى اسلامى، احسان، 1384.

77. فراء، محمد بن الحسين، الاحكام السلطانية، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1406 ق.

78. فيرحى، داود، نظام سياسى و دولت در اسلام، انتشارات سمت، 1384.

79. فيض كاشانى، ملامحسن، كلمات المكنونة من اهل الحكمة و المعرفة.

80. قاسمى، صفت الله، «شيعيان بحرين»، فصلنامه جهان اسلام، ش 28.

81. قرضاوى، يوسف، الصحوة الاسلامية و هموم الوطن العربى و الاسلامى، مكتبة وهبة، القاهره، 1417 ق.

82. كاشف الغطاء، محمد حسين، اصل الشيعة و اصولها، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1413 ق.

ص: 261

83. كعاك، عثمان، روابط ايران و تونس در گذر زمان، ترجمۀ ستارعودى، وزارت امور خارجه، 1387.

84. كواكبى، عبدالرحمن، الاعمال الكامله، بيروت، 1975 م.

85. كورنون، ماريان، تاريخ معاصر آفريقا از جنگ دوم جهانى تا امروز، ترجمه ابراهيم صدقيانى، اميركبير، تهران، 1365.

86. گلى زواره، غلامرضا، سرزمين اسلام، شناخت كشورهاى اسلامى، دفتر تبليغات اسلامى، 1377.

87. لطفى حَجِّى، بورقيبة و الاسلام: الزعامة و الامامة، تونس، 2004.

88. لين پل، استانلى، تاريخ دولت هاى اسلامى و خاندان حكومتگر، ترجمه صادق سجادى، تاريخ ايران، 1370.

89. ماوردى، ابوالحسن، الاحكام السلطانية، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1406 ق.

90. ماهنامه المسلمون، سال پنجم، شماره اول، چاپ دمشق، 1956.

91. مجتهدى، كريم، سيد جمال الدين اسدآبادى و تفكرجديد، نشر تاريخ ايران، 1385.

92. محروس، الكريم، البحرين الاصالة و مظاهر التغيير السياسى، بيروت، مؤسسة الرافد، 1977 م.

93. محمد ى، منوچهر، بازتاب جهانى انقلاب اسلامى، مركز اسناد انقلاب اسلامى ايران.

94. مديرس، فلاح، الحركات و الجماعات السياسية فى البحرين، لبنان، دارالكنوز، الدبية.

95. مستوفى، حمدالله، نزهة القلوب، چاپ گى لسترنج، تهران، 1362 ش.

96. مشير، حسن، مذهب و سياست در هندوستان: جنبش خلافت و علما، در جنبش اسلامى و گرايش هاى قومى در مستعمره هند، ترجمۀ احمد لاهوتى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1367 ش.

97. مظفر، محمد حسين، تاريخ شيعه، سيد محمد باقر حجتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، زمستان، 1365.

98. مقدس، محمد؛ اراكى، محمد، دوره ها و پيشگامان بيدارى اسلامى، فراكتاب، 1382 ش.

99. منتظر قائم، اصغر، نقش قبايل يمنى در حمايت از اهل بيت عليهم السلام، بوستان كتاب.

100. منجم يزدى، جلال الدين، تاريخ عباسى يا روزنامه ملاجلال، چاپ سيف الله وحيدنيا، تهران 1366 ش.

ص: 262

101. منشى، اسكندر، تاريخ عالم آراى عباسى، ج 2، تهران، 1350 ش.

102. مودودى، ابوالاعلى، خلافت و ملوكيت، ترجمه خليل احمد حامدى، تهران، بيان، 1405.

103. نجفى، موسى، انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامى (موج چهارم بيدارى اسلامى)، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1389.

104. نشريۀ الاعتصام، قاهره، مصر، فوريه 1979.

105. نشريه لواء الاسلام، دوره نوزدهم، شماره 15، سپتامبر 1965.

106. نولدكه، تئودور، تاريخ ايرانيان و عرب ها در زمان ساسانيان، ترجمه عباس زرياب، تهران، 1358.

107. ولاديمروويچ، واسيلى، فرهنگ و تمدن اسلامى، ترجمۀ عباس به نژاد، امير كبير، 1383.

108. ولايتى، على اكبر، پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، 1387.

109. ولايتى، على اكبر، فرهنگ و تمدن اسلامى، دفتر نشر معارف، 1384.

110. هاردى، پى، مسلمانان هند بريتانيا، ترجمۀ احمد لاهوتى، بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى.

111. يعقوبى، ابن واضع، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، 1371 ش.

112. يكن، فتحى، الموسوعة الحركيه، بيروت.

113. Bernard Lewis, The emergence of modern Turkey, 2nd ed., London 1968

114. Clement Henry Moor, Tunisia since Independence: A Dynamics of one Party Government, University of California press, 1964.

115. Clifford Edmund Bosworth, Historic cities of the Islamic world, Brill, 2007.

116. Dirk Vanderwall, "From the New State to New Era: Toward the Second Republic in Tunisia" in Middle East Journal,42, 1988.

117. Edward Gibbon, The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, Chapter 51.

118. George Joffe, Islamic Opposition in Libya, Third Word Quarterly, University of California Press, 1987.

ص: 263

119. Gerard. Darfur,The Ambiguous Genocide,Cornell University Press, 2005. 120. Historic Growth Trend of Tunisias Economy, 2009.

121. Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge 1991.

122. James C. Davies, Toward a Theory of Revolution, in: Kelly Brown, Struggles in the State, New york: Willey, 1970.

123. John L. Wright, Libya, a Modern History, Johns Hopkins University Press.

124. KhalilIbrahim al-Wazir, In Encyclopedia Britannica, Retrieved January, 2009.

125. Marion Boulbi, The Islamic Challenge: Tunisia since independence, third world quarterly 10,no. 2, 1988.

126. Mercenaries, Pirates, and Sovereigns: State-Building and Extraterritorial Violence in Early Modern Europe, Janice E. Thomson, Princeton University press,1996,

127. Morocco canceling, treaty aimed at union with Libya, The New York Times,5th may 2011.

128. Smeaton Munro, Ion, Through Fascism to World Power: A History of the Revolution in Italy.

129. Transparency international world corruption index, 2010

130. Vandewalle, Dirk, A history of modern Libya, Cambridge University Press, 2006.

ص: 264

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109