سرشناسه:خامنه ای، سیدعلی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 -
Khamenei, Seyyed Ali
عنوان و نام پديدآور:مرگ تاجرانه: شهید و شهادت در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله العالی)/ گردآورنده محمدرضا طاهری.
مشخصات نشر:تهران: موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای" مد ظله العالی" انتشارات انقلاب اسلامی،1398.
مشخصات ظاهری:ع ، 269ص.؛5/14×5/21س م.
شابک:190000 ریال 978-600-8218-37-1:
يادداشت:چاپ دوم.
يادداشت:چاپ سوم: 1399.
يادداشت:چاپ پنجم: 1401.
يادداشت:بالای عنوان: حیات طیبه.
یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.
یادداشت:نمایه.
عنوان دیگر:حیات طیبه.
موضوع:خامنه ای، سید علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - -- دیدگاه درباره شهادت
موضوع:Khamene'i, Seyyed Ali -- Views on marthyrdom
موضوع:خامنه ای، سید علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318- -- دید گاه درباره شهیدان
موضوع:Khamene'i، Ali، Leader of IRI ، 1939 - -- Views on martyrs
موضوع:خامنه ای، سید علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - -- پیام ها و سخنرانی ها
موضوع:Khamenei, Sayyed Ali -- Messages and speech
موضوع:شهادت
Martyrdom -- Islam
شهیدان
Martyrs
شناسه افزوده:طاهری، محمدرضا، 1354 آبان- ، گردآورنده
شناسه افزوده:موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای"مد ظله العالی". انتشارات انقلاب اسلامی
شناسه افزوده:Islamic Revolution Publication
رده بندی کنگره:DSR1692
رده بندی دیویی:955/0844
شماره کتابشناسی ملی:6135683
اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل
ص: 1
ص: 2
شهيد و شهادت
در كلام رهبر معظّم انقلاب اسلامى (مدّظلّه العالى)
گردآورنده: محمّدرضا طاهرى
ناشر: انتشارات انقلاب اسلامى
(وابسته به مؤسّسه ى پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى)
شابك: 1-37-8218-600-978
شمارگان: 3000
چاپ اوّل: بهار 1397
190000 ريال
نشانى: تهران، خيابان جمهورى اسلامى، خيابان فلسطين جنوبى، خيابان هلالى، شماره ى 26
تلفن: 66977268، 66410649 - تلفن مركز پخش: 09195593732-66483695
پست الكترونيكى: Info@Book-khamenei.ir - سامانه پيامكى: 1000 20 120 - hp : // Book-Khamenei.ir
سرشناسه: خامنه اى، على، رهبر جمهورى اسلامى ايران، 1318 -.
عنوان و نام پديدآور: شهيد و شهادت: شهيد و شهادت در كلام حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (مدّظلّه العالى). طاهرى، محمّدرضا، گردآورنده.
مشخّصات نشر: تهران: انتشارات انقلاب اسلامى (وابسته به مؤسّسه ى پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى)، 1396
قيمت: 190000 ريال - شابك: 1-37-8218-600-978
وضعيت فهرست نويسى: فيپا
يادداشت: بالاى عنوان: حيات طيّبه.
موضوع: خامنه اى، على، رهبر جمهورى اسلامى ايران، 1318 -- نظريه درباره شهادت
موضوع: خامنه اى، على، رهبر جمهورى اسلامى ايران، 1318 -- پيامها و سخنرانيها
موضوع: شهادت
شناسه افزوده: طاهرى، محمّدرضا
شناسه افزوده: موسسه پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (مدّظلّه العالى). انتشارات انقلاب اسلامى
رده بندى كنگره: 9 1396 ش 85 ش/ 1692 DSR
رده بندى ديويى: 955/0844
شماره كتابشناسى ملّى: 5100921
ص: 3
همان طور كه رسيدن به قلّه هاى سربه فلك كشيده بدون تحمّل سختى هاى راه، ميسّر نيست، آرمانهاى والا نيز به راحتى و بدون پشت سر گذاشتن دشوارى ها و سختى ها امكان ندارد. آرمان بلند اسلام و نظام اسلامى رسيدن به حيات طيّبه است و دست يابى به اين هدف نيز از اين قاعده مستثنى نيست. حيات طيّبه با تربيت درونى تك تك افراد جامعه حاصل ميگردد و اين خودْ سختى و تلاش خاصّى را ميطلبد. از سوى ديگر دسترسى به اين آرمان زمانى حاصل ميشود كه حيات معنوى در كنار رفاه و پيشرفت مادّى باشد و روشن است كه رساندن جامعه به پيشرفت مادّى در عرصه هاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى نيز بر سختى هاى اين مسير مى افزايد.
انسان مؤمن انقلابى كه پيشران جامعه در رسيدن به اين اهداف است، خود را براى همه ى سختى ها و مشقّت هاى راه آماده كرده است و با كسب و تقويت روحيّه ى جهادى، موانع را يكى پس از ديگرى پشت سر قرار ميدهد.
علاوه بر صعوبت هاى طبيعى رسيدن به آرمان حيات طيّبه، برخى موانع ديگر نيز در مسير دستيبابى به اين آرمان رخ مينمايد. دشمنان اسلام
ص: 4
و انقلاب اسلامى كه پيشرفت جامعه ى اسلامى را خطرى در برابر اهداف شيطانى خود ميدانند از هر طريق ممكن، براى به شكست كشاندن برنامه ها و طرح هاى نيروهاى مؤمن و انقلابى، دست به توطئه ميزنند.
دشمن گاهى با تحريمهاى اقتصادى، زمانى با تحريمهاى سياسى و گاهى با جنگ نرم و تهاجم فرهنگى به تقابل با انقلاب اسلامى ميپردازد و غالباً تا اين روشها جواب دهد دست به ماجراجويى و اقدام به جنگ سخت و نظامى نميزند. در جنگ نظامى هم تا ميتواند تلاش ميكند كه ابتدا با استفاده از مزدوران خود، جنگ نيابتى برپا كند و در نهايت گزينه ى جنگ مستقيم را اجرايى ميكند.
البتّه هيچ يك از اين روشها جديد نبوده و از گذشته ى تاريخ هميشه حزب «شيطان» در برابر حزب «الله» از اين راهكارها استفاده كرده است. قرآن كريم ميفرمايد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَكٰانُوا»(1).
امّا در برابر دشمن جز استقامت هيچ راه ديگرى وجود ندارد و تجربه ى تاريخى نشان داده كه نرمى و نشان دادن ضعف، جز بر روحيّه ى زياده خواهى او نيفزوده است. اينجا است كه نقش روحيّه ى شهادت طلبى در پيشرفت جامعه ى ايمانى معلوم ميگردد. نيروهاى مؤمن انقلابى در همه ى شرايط بايد آماده ى مبارزه و جانفشانى در برابر دشمن باشند و اصل وجود اين روحيّه، از عوامل بازدارنده ى دشمن در همه ى جبهه هاى نبرد است.
نيروى ايثارگر انقلابى در كارزار حق و باطل بر اساس نصّ قرآن كريم ميداند كه يكى از دو عاقبت نيك در برابر او است: يا دشمن را از سر راه پيشرفت جامعه برميدارد، يا خودْ شربت شهادت مينوشد و به مقام «عِنْدَ
ص: 5
رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » راه مى يابد.
شهيد در فرهنگ اسلامى از ارج و جايگاه ويژه اى برخوردار است و ثوابها و درجات عظيمى براى او ذكر شده است. حضرت امام خمينى (قدّس سرّه) كه قافله سالار كاروان شهداى انقلاب اسلامى است در اين زمينه ميفرمايند: «درباره ى شهيد آنقدر از اسلام و اولياء اسلام روايات وارد شده است بر فضل شهيد كه انسان متحيّر ميشود. در روايتى از رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله) نقل شده است كه... شهيد نظر ميكند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براى هر نبى و هر شهيد. اين آخر چيزى است براى انسان، آخرين كمالى است كه براى انسان است.»(1)
رهبر معظّم انقلاب اسلامى كه از سال 42 در مسير جهاد و مبارزه براى تحقّق حاكميّت اسلام گام نهاده و خود نيز تا مرز شهادت پيش رفته است، در بيانات متعدّدى به موضوع شهيد و شهادت پرداخته اند. ايشان بارها در تشييع پيكر مطهّر شهدا شركت كرده و به زيارت قبور مقدّس شهدا رفته و برپاكنندگان يادواره هاى شهدا را تكريم كرده اند. همچنين ايشان با اهمّيّت ويژه اى كه براى خانواده ى معظّم شهدا قائل هستند از ابتداى انقلاب تا كنون ديدارهاى متعدّدى را با اين اسوه هاى صبر و استقامت داشته اند. گاهى ميزبان اين عزيزان بوده اند و در بسيارى از موارد خود به منازل ايشان رفته اند. يكى از ديدارهاى هميشگى ايشان در سفرهاى استانى، ديدار با جمع زيادى از خانواده هاى محترم شهدا و حضور در منزل چند شهيد از شهداى آن ديار است.
باب شهادت با وجود جهاد در دفاع از حرم اهل بيت (عليهم السّلام) هنوز مفتوح است و معظّم له با توجّه به اهمّيّت دفاع از حرم و انقلاب اسلامى در بيرون از مرزها، ديدارهاى متعدّدى را نيز با خانواده هاى معظّم شهداى
ص: 6
مدافع حرم داشته اند.
تكريم شهدا و خانواده هاى مكرّم ايشان به شهداى ايرانى محدود نمى شود و ايشان مجاهدان لبنانى، افغانستانى، پاكستانى، عراقى و يمنى را نيز مورد تفقّد و توجّه قرار داده اند.
كتاب حاضر مشتمل بر بيانات ايشان در موضوع شهيد و شهادت و همچنين رهنمودهاى ايشان به مسئولان، خانواده هاى معظّم شهدا و اقشار مختلف در اين زمينه است.
اميد است با حفظ و رشد روحيّه ى شهادت طلبى، هيچ دشمنى حتّى فكر هيچ ماجراجويى را نسبت به كيان اسلامى به ذهن خود راه ندهد. سخن آخر دعايى است از لسان رهبر معظّم انقلاب اسلامى در در حرم مطهّر رضوى:
«پروردگارا! همه ى ما را، زندگى ما و عمر ما را، ختم به خير بفرما؛ براى اين حقير و هركسى كه علاقه مند است، شهادت را به عنوان آخرين پلّه ى زندگى ما قرار بده.» آمين
ومن الله التوفيق
ص: 7
ص: 8
فصل اوّل: چيستى شهادت 1
1. تعريف شهادت 3
2. ارزش و جايگاه شهادت 4
2-1. زيباترين و باارزش ترين مرگها 5
2-2. هديه ى الهى در قبال «قيام لله» و «مجاهدت» شهيد 7
2-3. شهادت؛ مفهوم اختصاصى اديان 9
2-4. مرگ زيرك ترين انسانها 10
2-5. كهنه نشدن شهادت با گذشت زمان 14
2-6. همراه بودن با تسلّا و آرامش براى بازماندگان 15
3. تفاوت درجات شهادتها 16
3-1. عناصر مؤثّر در اختلاف درجات شهادتها 16
3-2. مراتب و مقامات شهيدان 21
4. علمداران كاروان شهادت 22
4-1. پيامبران الهى 22
4-2. امام حسين (عليه السّلام) 25
4-3. امام خمينى (قدّس سرّه) 28
5. ملحقان به شهدا 28
5-1. جانبازان؛ شهداى زنده 28
فصل دوّم: ويژگى هاى شهيدان 31
1. ويژگى هاى فردى 33
ص: 9
1-1. ايثار و دل بريدن از عواطف و خواسته هاى شخصى 33
1-2. اخلاص و حركت فى سبيل الله 39
1-3. برخوردارى از ايمان، تقوا و قدرت معنوى 42
1-4. آرمان گرايى و جهان بينى الهى 45
1-5. پيشتازى در دين فهمى و دين دارى 47
1-6. الگوگيرى از معصومين (عليهم السّلام) 48
1-7. عقلانيّت و منطق گرايى 49
1-8. تكليف گرايى در كنار برنامه ريزى براى رسيدن به نتيجه 49
1-9. خودآگاهى و روشن بينى 50
2. ويژگى هاى شهيدان در تعامل با جامعه 52
2-1. ترجيح دادن مصالح امّت اسلامى بر خواست خود 52
2-2. بصيرت، شناخت نياز لحظه و شجاعت اقدام در فرصتها 53
2-3. نترسيدن از غربت و استقبال از مرگ 56
2-4. گمنامى و بى ادّعايى 57
3. ويژگى هاى شهيدان در برخورد با دشمنان 57
3-1. ايستادگى و مقاومت در برابر دشمنان و به عجز درآوردن آنان 57
3-2. نترسيدن از تجهيزات مرگبار دشمن 58
فصل سوّم: آثار شهادت 61
1. آثار فردى شهادت 63
1-1. نزول ملائكه ى الهى و بهره مندى از عطر فرشتگان 63
1-2. رسيدن به برترين دستاورد بشرى و اوج قلّه ى كمال و افتخار 63
1-3. برخوردارى از نور قيامتى و ديدن چهره ى محبوب 64
1-4. كسب رضوان الهى و رسيدن به قرب الهى 66
1-5. مشاهده ى وعده ى الهى و جدا شدن از خوف و حزن 67
1-6. اشراف بر عالم دنيا و اعمال انسانها 68
2. آثار اجتماعى شهادت 69
2-1. الگوسازى براى جوانان و حق طلبان 70
2-2. نشان دادن راه و هدف به همگان 73
ص: 10
2-3. آزادى، خودباورى و استقلال از وابستگى 75
2-4. شكست ناپذير كردن انقلاب و ميهن و دور كردن خطر دشمن 79
2-5. گسترش صفا، معنويّت و نشاط انقلابى در جامعه 82
2-6. حركت آفرينى و استحكام بخشى به بازماندگان 83
2-7. كنار رفتن فتنه، نفاق، كفر و فساد در جامعه 87
2-8. ماندگار شدن اهداف الهى و مستحكم شدن ارزشها در جامعه 89
2-9. حفظ عزّت و شرافت ملّت در برابر حاكمان ظالم و متجاوزان 92
3. آثار جهانى و تاريخى شهادت 99
3-1. حفظ اسلام و سربلند شدن آن در عالم 99
3-2. ايجاد اقتدار براى كشور و نظام در ميان ملّتها 105
3-3. سرافراز شدن نظام و اثبات حقّانيّت آن براى جهانيان 110
3-4. محكوميّت جنايتكاران در چشم منصفان عالم 111
3-5. الگوگيرى و بيدارى ملّتها و گرايش آنها به معنويّت 115
فصل چهارم: وظايف ما نسبت به شهيدان 121
1. تكريم شهيدان و قدردانى از خانواده هاى شهدا و ايثارگران 123
2. به ياد داشتن دشمنى هاى دشمنان و فداكارى شهيدان 128
3. به ياد داشتن درس شهيدان و عمل به پيام آنها 129
3-1. حفظ روحيّه ى عزّت نفس و ايمان 130
3-2. حفظ و گسترش روحيّه ى ايثارگرى، گذشت و فداكارى 130
3-3. آمادگى هميشگى براى دفاع از ارزشها و حاكميّت اسلامى 131
3-4. تشخيص وظيفه و پاسخگويى به نياز لحظه 131
3-5. هوشيارى و سر خم نكردن در برابر مستكبران 132
4. الگو گرفتن و الگوسازى از شهيدان براى نسل جوان 134
5. زنده نگه داشتن ياد شهدا در جامعه 135
5-1. اهمّيّت زنده نگه داشتن ياد شهدا 135
5-2. روشهاى زنده نگه داشتن ياد شهدا 143
5-2-1. برگزارى مجالس بزرگداشت شهدا 143
5-2-2. حضور در مناطق جنگى و برگزارى اردوهاى راهيان نور 145
ص: 11
5-2-3. تحقيق در مورد شهدا و عرضه ى سيره ى آنان 147
5-2-4. نام گذارى ايّام و اماكن به نام شهدا 147
5-2-5. حضور در تشييع پيكرهاى مطهّر شهدا 149
6. مقابله با معارضان فرهنگ ايثار و شهادت 149
7. حفاظت از خون شهيد با حفظ جهت گيرى ها و اهداف شهيدان 156
8. جمع آورى، نشر و مطالعه ى شرح حال شهيدان 159
8-1. آماده سازى و انتشار خاطرات شهدا با بيان و قالب هنرى 159
8-2. ترويج مطالعه ى شرح حال و وصيّت نامه هاى شهيدان 161
8-2-1. آثار مطالعه و تدبّر در وصيّت نامه هاى شهدا 163
8-2-1-1. درس گرفتن از انقلاب معنوى و روح عرفانى 163
8-2-1-2. بهره گيرى از هدايت الهى 166
8-2-1-3. بهره گيرى از تجارب عملى شهدا در ميدان جنگ 167
فصل پنجم: خانواده هاى معظّم شهدا 169
1. ويژگى هاى خانواده هاى معظّم شهدا 171
1-1. ويژگى هاى عمومى 171
1-1-1. همدلى و هم ايمانى با شهيدان 171
1-1-2. آرزومندى هم رزمى با شهيدان در ميدان مبارزه 172
1-1-3. صبر و ايستادگى بى نظير خانواده هاى شهدا 172
1-1-3-1. علّت صبر خانواده هاى شهدا در از دست دادن شهيد 174
1-1-3-1-1. برخوردارى از ايمان به خدا و اعتقاد به اسلام 174
1-1-3-1-2. ريشه داشتن صبر خانواده ى شهدا 176
1-1-3-1-3. تبعيّت از سيره ى تربيتى اهل بيت 177
1-1-3-2. آثار و بركات صبر خانواده هاى شهيدان 179
1-1-3-2-1. تبديل شدن به الگوى ايستادگى براى ديگران 179
1-1-3-2-2. نازل شدن رحمت خداوند بر آنان 182
1-1-3-2-3. عزّت آفرينى و شكل دهى به هويّت 183
1-1-3-2-4. آسودگى از هرگونه خوف و حزن 185
1-1-4. برخوردارى از تربيت صحيح اسلامى و فضايل اخلاقى 186
ص: 12
1-1-5. احساس عزّت و افتخار به خاطر شهادت فرزندان خود 188
1-2. ويژگى هاى مادران و همسران شهدا 189
2. آثار شهادت براى خانواده هاى شهدا 194
2-1. دستيابى به اجر برتر و رتبه ى معنوىِ بلافاصله بعد از شهدا 194
2-2. عنايت و رحمت ويژه ى الهى و توجّه خاصّ شهيد 197
2-3. توفيق مجاهدتى طولانى براى دفاع از وجهه ى شهادت 202
2-4. شريك بودن در افتخار تمام موفّقيّتهاى كشور تا ابد 202
3. توصيه هايى به خانواده هاى شهدا 203
3-1. اهتمام به خودسازى هرچه بيشتر براى ادامه دادن راه شهيد 203
3-2. حفظ عزّت نفس و آگاهى روزافزون نسبت به اسلام 206
3-3. پاسدارى از خون شهيد و ارزشهاى الهى شهيدان 207
3-4. حراست از مرزهاى فكرى و روحىِ اعتقادى و ايمانى خود و مردم 207
3-5. استقامت، حضور در صحنه ى دفاع از انقلاب 208
3-6. افتخار كردن به شهيد دادن در راه خدا 210
3-7. تحصيل علم و طى مدارج عالى علمى توسط فرزندان شهدا 212
3-8. آمادگى براى تأمين نيازهاى آينده ى كشور 212
فصل ششم: شهداى خاص و برجسته 215
1. علمداران و پيشتازان انقلاب اسلامى 217
1-1. شهيد بهشتى 217
1-2. شهيد مطهّرى 218
1-3. شهيد رجايى و شهيد باهنر 220
2. شهداى اصناف و اقشار خاص 221
2-1. شهداى اصناف و بازار 221
2-2. شهداى نظامى 222
2-2-1. شهداى ارتش جمهورى اسلامى ايران 222
2-3. نخبگان علمى - هنرى شهيد 223
3. شهداى برجسته از اقوام كشورمان 227
3-1. پيشمرگان مسلمان كُرد 227
ص: 13
3-2. سلحشوران بختيارى 228
3-2-1. شهيد شيرعليمردان خان بختيارى 229
4. شهداى مدافع حرم 229
4-1. امتيازهاى شهداى مدافع حرم 234
اهمّيّت و مظلوميّت شهداى مرزدار 237
نقش شهداى امنيّتى و اطّلاعاتى در آرامش كشور 238
حقّ بزرگ شهداى مدافع حرم و مرزدارى و خانواده ى ايشان 239
5. شهداى حزب الله لبنان 239
5-1. فرماندهان شهيد حزب الله 239
5-1-1. سيّدعبّاس موسوى 239
5-1-2. حاج عماد مغنيه 241
5-2. ديگر شهداى شاخص حزب الله لبنان 242
5-2-1. شهيد هادى نصرالله 242
دعاى پايانى 242
نمايه ها 245
آيات 247
روايات 249
اشعار 251
موضوعات 253
اشخاص، اقوام، مكانها و... 265
ص: 14
ص: 1
ص: 2
شهيد، يعنى انسانى كه در راه آرمانهاى معنوى كشته ميشود و جان خود را - كه سرمايه ى اصلى هر انسانى است - براى هدف و مقصدى الهى صرف ميكند و خداى متعال هم در پاسخ به اين ايثار و گذشت بزرگ، حضور و ياد و فكر او را در ملّتش تداوم ميبخشد و آرمان او زنده ميماند. اين، خاصيّت كشته شدن در راه خدا است. كسانى كه در راه خدا كشته ميشوند، زنده اند؛ جسم آنها زنده نيست، امّا وجود حقيقى آنها زنده است.(1)
شهادت بدين معنا است كه يك انسان، برترين و محبوب ترين سرمايه ى دنيوى خويش را نثار آرمانى سازد كه معتقد است زنده ماندن و بارور شدن آن، به سود بشريّت است و اين يكى از زيباترين ارزشهاى انسانى است.(2)
شهادتى را كه ما در شرع مقدّس ميشناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مى بينيم، معنايش اين است كه انسان به دنبال هدف مقدّسى
ص: 3
كه واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامى است.(1)
شهادت در پيشگاه پروردگار، تعبير ويژه اى دارد. در قرآن، كشته شدن در راه خدا يك مرگ نيست؛ «أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ »(2)؛ كشته شدن در راه خدا را با مرگهاى معمولى، يكسان به حساب نمى آورد. در معيار الهى و با ديدگاه دينى و قرآنى، يك مفهوم ديگر و يك معناى فاخرى است. از اين رو كسى كه اين عطيّه ى الهى شامل حال او ميگردد و در راه خدا شهيد ميشود، اين خود سپاسگزارى خدا است.(3)
عزيزان! هر كشته شدنى شهادت نيست. آن كشته شدنى كه در راه خدا با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خدا است. شهيد آن كسى است كه مجاهدت يعنى تلاش ميكند و رشادت به خرج ميدهد و براى خدا حركت ميكند؛ چون اگر رشادت به خرج ندهد، اصلاً در معرض شهادت قرار نميگيرد.(4)
وقتى مرد مؤمن و شجاع، با هدف جهاد فى سبيل الله وارد ميدان شد، جان دادن در اين ميدان را افتخار ميداند. ارزش والاى شهادت در اسلام بر اين پايه است. آن وقت است كه شهيد، ستاره اى هميشه درخشان در آسمان زندگى و تاريخ آن ملّت ميشود. آن كسى كه در خدمت زورمندان و زرمندان ميجنگد، مرگ برايش گودال وحشت انگيز و تاريكى است كه از آن بايد بگريزد؛ براى او مردن و افتادن در آن حفره ى هولناك نه شوقى دارد و نه افتخارى. به همين دليل است كه اگر در هر نقطه اى از دنيا ميان نيروهاى
ص: 4
رزمنده ى هدف دار و آرمان گرا با نيروهايى كه براى كمپانى ها و زرمندان و زورمندان و براى پول ميجنگند، مبارزه اى رخ دهد، پيروزى با مجاهدانى است كه شهادت و جان دادن در راه خدا را براى خود افتخار ميدانند.(1)
شهادت، گل خوشبو و معطّرى است كه جز دستِ برگزيدگان خداوند در ميان انسانها، به آن نميرسد و جز مشامِ آنها آن را بو نميكند.(2)
شهادت... يكى از زيباترين ارزشهاى انسانى است. و آنگاه كه آرمانِ مطلوبِ او، الهى و آرزوى همه ى پيامبران خدا است، اين ارزش، در صدر همه ى نيكى هاى بشرى قرار ميگيرد و در هيچ ترازوى مادّى نميگنجد. پذيرش اين تفكّر همان عامل خيره كننده اى است كه به مجاهدان راه حقيقت، نيرويى براى باطل ساختن همه ى محاسبات جبهه ى خصم ميبخشد و چنان كه به تجربه دانسته شده است، دشمنِ حقيقت را دچار بن بست و عجز و حيرت ميسازد.(3)
بهترين مردنها، شهادت است. بالاترين اجرها براى انسانى كه در راه خدا مبارزه ميكند، نوشيدن شربت گواراى شهادت است. خوشا به حال آن عزيزان، و گوارا باد بر آنها اين نعمت بزرگ الهى! آنها با شهادت، اجرشان را گرفتند.(4)
آن حالتى را كه عرفاى ما پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال رياضت ميكشيدند، عبادت ميكردند، به تنشان سختى ميدادند، از شهوات و اهوائشان صرف نظر ميكردند، براى اينكه به آن حالت برسند،
ص: 5
اين جوانِ يك شبه ى ما، اين ره پنجاه ساله و صدساله را در طول مدّت چند صباحِ جبهه و قبل از جبهه ميپيمود و به آن حالت ميرسيد! اين يك نعمت معنوى است؛ اين شوخى نيست؛ اين را به هركسى نميدهند. شما خيال نكنيد كه آن گريه ها و آن توسّلها و آن حالها آسان به كسى داده ميشود؛ نخير، كسانى زحمتها ميكشند، شايد به آن حالها برسند!(1)
اين پديده [شهادت] چقدر عظيم است! هرچه انسان نزديك تر ميشود، عظمت آن بيشتر ميگردد. مثل كوه هاى بلند؛ انسان از دور هم ميبيند كوه است، امّا وقتى نزديك ميشود، ميبيند عظمت اين پديده، قابل احاطه ى فكرى نيست.(2)
شهادت، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى، و ميهمان شدن بر سر سفره ى ضيافت الهى؛ اين كم چيزى نيست؛ اين خيلى باعظمت است.(3)
شهادت در راه خدا و جان بركف گذاشتن و تقديم راه خدا كردن، قلّه ى شرافتهاى انسانى است.(4)
خداى متعال، بزرگ ترين لطف را در حقّ شهيد كرده است. ملاحظه كنيد! هيچ كس در دنيا باقى ماندنى نيست؛ همه رفتنى اند. انسانها به انواع و اقسام مرگها ميميرند؛ جوان و پير هم ندارد - انسانها در جوانى هم ميميرند، در پيرى هم ميميرند، در كودكى هم ميميرند؛ مردن براى همه است - خداى متعال، اين مرگى را كه سرنوشت حتمى همه است و انسان، ناچار بايد از اين دروازه عبور كند، در مورد شهيد به گونه اى قرار داده كه اين قدر ارزش پيدا كرده است! درحالى كه مرگهاى معمولى، اين ارزش را ندارد. لطفى از اين بالاتر!؟ فضلى بر شهيد از اين بيشتر!؟ همه ى ما
ص: 6
ميميريم؛ چقدر ارزش دارد كه خداى متعال اين مرگ را، اين رفتن را، اين سرنوشت حتمى را در مسيرى قرار دهد كه اين قدر داراى فضيلت باشد! لذا شهيد در عالم ملكوت و برزخ، شكرگزار پروردگار است؛ متشكّر است از اينكه چنين لطفى به او شده است. لحظه ى شهادت، جزو شيرين ترين لحظات هر شهيدى است. ببينيد چقدر باارزش و والا است!(1)
به پديده ى شهادت، از چند طرف ميتوان نگاه كرد. از هر طرف هم كه نگاه كنيم، اين پديده، بسيار باشكوه و پر از تلألؤ است. يك بار از طرف ارزش شهادت در پيشگاه پروردگار، به اين پديده مينگريم؛ زبان ما قاصر است كه بتوانيم در اين باب، ارزش والاى شهادت را بيان كنيم. در روايتى است(2) كه وقتى هر خير و هر ارزشى ملاحظه ميشود، ارزش والاترى از آن هست، تا به ارزش شهادت ميرسد؛ بالاتر از ارزش شهادت چيزى نيست. اگر قرار باشد با مبانى دينى و فلسفه ى دين، راجع به اين قضيّه صحبت كنيم، خواهيم ديد دقيقاً همين طور است؛ هيچ چيزى بالاتر از اين نيست كه انسانى به دست خود، با اراده و اختيار خود، جان و هستى خود را فداى يك آرمان بزرگ و والاى الهى كند. معناى شهادت، اين است.(3)
بنده قبل از انقلاب در مسجدى در مشهد نماز ميخواندم و براى مردم صحبت ميكردم؛ جوانها هم جمع ميشدند. آن وقت شهادت مثل دوران بعد از انقلاب، اين طور ارزان نبود؛ امّا شهدايى داشتيم. به آنها ميگفتم: جوانها! برادرها! شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدمهاى زرنگ است. اين
ص: 7
هديه را خدا به چه كسى ميدهد؟ خدا اين هديه را ارزان نميدهد؛ به كسانى ميدهد كه در راه او مجاهدت كنند. جوانهاى شما، شهيدان شما، همسران شهدا! همسران شما، پدر و مادرها! فرزندان شماها، بچّه هاى شهدا! پدران عزيز شما، اين هديه ى الهى را آسان و رايگان به دست نياوردند؛ به قيمت مجاهدت به دست آوردند؛ در راه خدا جهاد كردند، از خودشان گذشتند و خدا اين هديه را به آنها داد.(1)
اين شهادتها آسان به دست نيامد. شهادت، نعمت و هديه ى خدا است؛ اين هديه را آسان به كسى نميدهند. چرا هديه ى خدا است؟ چون مرگِ ناگزيرِ همگانىِ همه ى انسانها را به يك پديده ى افتخارآميزِ در دنيا و آخرت تبديل ميكند؛ اين هديه نيست؟ آيا ممكن است كسى از مرگ بگريزد؟ وقتى انسان به لحظه ى مرگ رسيد، آيا فرق ميكند كه پشت سرِ خودش نود سال را گذرانده باشد يا بيست سال؟ آيا بزرگ ترين دغدغه ى هر انسانى از مرگ به خاطر اين نيست كه از بعد از آغاز سفر مرگ بى خبر است و نميداند چه بر سر او خواهد آمد؟ اينها را در كنار هم بگذاريد و ببينيد انسانى همين مرگ و همين حادثه ى قطعى و ناگزير و همين آينده ى مبهم و نگرانى آور را تبديل كند به يك حادثه ى پُرافتخار، به يك واقعه ى نامدارِ در دنيا و آخرت، به يك وسيله ى عزّتِ پيش خدا و پيش كروبيانِ ملأ اعلى، به يك اطمينان و يك سكينه ى قلبى و يك آرامش؛ «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ »(2)؛ هيچ خوف و اندوهى براى آنها نيست. آيا اين هديه ى الهى نيست؟ اينكه آدم روغنِ ريخته ى جانِ خودش را نذر امامزاده كند و قبول شود، نعمت خدا نيست؟ اين روغن كه ريخته شده است، اين عمر كه از دست رفته است، اين مرگ
ص: 8
كه ناگزير است؛ آنگاه انسان بايد همين مرگ ناگزير را به خدا بفروشد، به قيمت بهشت و سعادت ابدى؛ «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ »(1)؛ اين، وعده ى الهى است. اين جانِ رفتنى را - كه انسان به ناچار بايد از دست بدهد - خدا از شما ميخرد و در مقابلش به شما بهشت ميدهد. اين فقط مخصوص ما مسلمانها نيست؛ در اديان قبل از اسلام هم بوده؛ «وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ »(2)؛ اين وعده را خدا در تورات و انجيل و قرآن هم داده است. پس شهادت يك هديه ى الهى است.(3)
عزيزان من؛ اميدوار به تفضّل بى انقطاع حضرت حق، و با استمداد از ارواح شهيدانتان، تلاش و همّت را دوچندان كنيد تا همه بيش ازپيش بدانند كه شهادت براى ما توفيق الهى و مايه ى بركت و عروج برتر است.(4)
شهادت، يكى از مفاهيمى است كه فقط در اديان معنا ميدهد. هرچند در همه ى ملّتها و كشورها، اگر كسى در راه هدفهاى ملّى كشته شود، به او شهيد ميگويند و همه ى كشورهايى كه امروز نام و آوازه اى دارند و تاريخى پشت سر آنها است، كسانى را به عنوان شهيد در ميان خودشان ميشناسند و به آنها افتخار ميكنند و ياد آنها را گرامى ميدارند و اينها كسانى هستند كه در برهه اى از تاريخ آن كشور و ملّت، در راه هدفهاى ملّى يا حفظ استقلال
ص: 9
ملّى، جنگ كردند و كشته شدند؛ امّا در حقيقت نام و معناى شهيد، در جايى صادق ميباشد كه دين موجود است.(1)
شهيد، جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضاى الهى را گرفته است كه بالاترين دستاوردها است. به شهادت در راه خدا، از اين منظر نگاه كنيم. شهادت، مرگ انسانهاى زيرك و هوشيار است كه نميگذارند اين جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چيزى عايدشان نشود. اين جان، سرمايه ى اصلى ما است. مردن و شهادت، پيرى و جوانى نميفهمد. بسيارى هستند كه در راه خدا هم كشته نميشوند، امّا در جوانى ميميرند. چقدر جوانان هستند كه ميميرند و در حقيقت جانشان از دست رفته است. اگر در راه خدا حركت نكنند، اگر مسير آنها الهى نباشد و مرگشان در راه خدا و هجرت و جهاد فى سبيل الله نباشد، متاع عمر - كه بسيار عزيز است - از دستشان خواهد رفت و در مقابلش، چيزى عايدشان نميشود. البتّه، اگر بازماندگان آنها صبر كنند، خداى متعال به آنها اجر خواهد داد؛ امّا خود آن مرده، در مقابل جانش كه از او گرفته شده است، چيزى به دست نخواهد آورد.(2)
«إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ »(3)؛ اين جان را خداى متعال با بهشت معامله ميكند. «فلا تبيعوها بغيرها» (4)، مبادا اين جان با ارزشِ
ص: 10
انسانى را به غير بهشت بفروشيد. ارزش جان شما بهشت است. جان شما ارزشى به قدر بهشت دارد. آنچه كه براى يك انسان اهمّيّت دارد، اين است؛ موفّقيّت در اين دنيا، چشم انداز خوب و در نهايت چشم انداز رضوان الهى و بهشت الهى است. اين با مجاهدت به دست مى آيد، با صبر به دست مى آيد، با پرهيزكارى و پاك دامنى به دست مى آيد و با تلاش خستگى ناپذير به دست مى آيد. در مقابل چالشهايى كه دشمن آفريده، انسان سختى هايى را تحمّل ميكند؛ امّا قرآن به ما ميگويد از اين سختى ها نترسيد: «إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمٰا تَأْلَمُونَ »؛ اگر شما از ناحيه ى آسيب دشمن رنجى را تحمّل ميكنيد، دشمن هم از ناحيه ى مقاومت، صبر و رشادت شما رنجهايى را تحمّل ميكند؛ امّا با اين فرق: «وَ تَرْجُونَ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ يَرْجُونَ »(1)؛ چشم انداز براى شما چشم اندازِ روشن است، امّا براى دشمن نه. مسئله ى شهادت و مسئله ى جهاد در اسلام اين است: تلاشِ از همه سو سود، بدون زيان؛ تلاشِ صادقانه اى كه به زندگى انسان معنا ميدهد؛ جهت حركت انسان را معيّن ميكند؛ چشم انداز آينده ى زندگى را به عنوان يك ملّت، چشم انداز روشن و تابناكى ميكند و چشم انداز سرنوشت نهايى انسان را به عنوان يك فرد، رضوان الهى قرار ميدهد؛ اين جهاد و شهادت اسلام است؛ هيچ چيز جاى اين را نميگيرد.(2)
مرگ براى همه هست. ما اگر در راه خدا بميريم، به حسب موازين مادّى و ظاهرى هم، چيزى از دست نداده ايم. مردن، سرنوشت اجتناب ناپذير هريك از ما است. اين متاعى است كه بالاخره از دست ما خواهد رفت؛ ولى اين متاع جان به دوگونه از دست ميرود: يكى اينكه آن را گم كنيم
ص: 11
و ديگر اينكه آن را بفروشيم. كدام بهتر است؟ آنها كه در راه خدا كشته نميشوند، جانشان را گم كرده اند و در مقابل، چيزى در دست ندارند و آنها كه اين متاع را در راه خدا ميدهند و جانشان را در راه او مصرف ميكنند، كسانى هستند كه آن را فروخته اند و در عوض چيزى گرفته اند: «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ »(1).(2)
شهادت يك مفهوم عجيبى است، يك مقوله ى عجيبى است، يك مقوله ى عميقى است. شهادت يعنى معامله ى با خدا، يك معامله ى دوجانبه ى بى دغدغه ى با خداى متعال؛ جنس هم معلوم، بهاى جنس هم معلوم. جنس عبارت است از جان. جان يعنى سرمايه ى اصلى هر انسانى در اين دنياى مادّى؛ اين جنس است؛ اين را شما تقديم ميكنيد؛ در مقابل، چه ميگيريد؟ در مقابل، سعادت ابدى و حيات جاودان در برترين نعمتهاى الهى را ميگيريد. خب، اين جنسى كه شما در شهادت ميدهيد، يك جنس ماندگار نيست. اين جنس مثل همان يخى است كه فروشنده ى يخ، روز تابستان آمده بود يخ را عرضه ميكرد، ميگفت مردم! اين جنس را از من بخريد كه اگر نخريد، اصل مايه از دست خواهد رفت؛ اين جورى است ديگر. حالاها كه داخل خانه ها يخ هست، قديمها كه يخ را از بازار ميخريديم، فروشنده ى يخ اين يخ را لاى كيسه گونى و مانند اينها نگه ميداشت كه بماند تا بيايند بخرند. اگر نميخريدند چه ميشد؟ اگر مشترى پيدا نميشد و يخ را نميخريد چه ميشد؟ يخ آب ميشد، از بين ميرفت. اين مشترى اى كه مى آيد اين جنس نابودشدنى را از شما ميخرد، خيلى مشترى باارزشى است. اين جانى كه من و شما داريم، همان يخ است، اين دارد ذرّه ذرّه [از بين] ميرود ديگر؛ مگر اين جور نيست؟ ذرّه ذرّه دارد تمام
ص: 12
ميشود. هر يك روزى كه ميگذرد، ما به آن سرآمد داريم نزديك تر ميشويم؛ يعنى به قبر داريم نزديك تر ميشويم؛ اين دارد روزبه روز [از بين] ميرود. حالا چقدر طول بكشد؟ بعضى ها اين سرآمدشان چهل سالگى است، بعضى پنجاه سالگى است، بعضى هشتادسالگى است؛ بالاخره تمام ميشود؛ دير و زود دارد، سوخت و سوز ندارد؛ دارد تمام ميشود. حالا [براى] اين جنسى كه چه شما بفروشى و چه نفروشى بالاخره تمام خواهد شد، يك مشترى پيدا شده و ميگويد من اين را از تو ميخرم، آن هم به بالاترين قيمت ميخرم. آن بالاترين قيمت چيست؟ بهشت... «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ »(1)؛ اين جنس را از شما ميخرند كه به شما بهشت بدهند. «يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ »(2)؛ يعنى وقتى شما در راه خدا مجاهدت ميكنيد، چنين نيست كه بروى جانت را دودستى بدهى دست دشمن و بگويى بكش؛ نه آقا! شما هم ضربه ميزنى به او. اين مرزبان ما كه در مرزها به شهادت ميرسد، قبلش مبالغ زيادى ضربه به دشمن زده، مانع نفوذ دشمن شده، جلوى توطئه ى دشمن را گرفته، جلوى فساد دشمن را گرفته؛ اين جوان ما كه در دفاع از حرم، در فلان كشور خارجى در مقابل داعش ايستاده و شهيد شده، قبل از اينكه شهيد بشود، صد ضربه به او زده، جلوى او را گرفته، اهداف او را ناكام كرده، پدر او را درآورده، حالا هم شهيد ميشود. «فيقتلون و يقتلون»؛ هم ميكشند، بعد هم خودشان كشته ميشوند. «وَعْداً عَلَيْهِ »؛ اين يك وعده ى الهى است؛ خدا دارد به شما وعده ميدهد. اينكه ميگويد از تو ميخريم اين جنس را به قيمت بهشت؛ بهشت يعنى سعادت ابدى، سعادتى كه در آنجا ديگر مثل اين يخ نيست كه لحظه به لحظه آب برود؛ نه، بقاى دائمى است، هميشگى است، لذّت هميشگى است،
ص: 13
نعمت هميشگى است؛ در مقابل اين دارند اين جان ازبين رفتنى را از شما ميخرند و ميگيرند؛ اين وعده، وعده ى خدا است. اين وعده ى حقّى است كه خداى متعال به شما داده است، مخصوص دين شما هم نيست؛ اين وعده را خدا در كتابهاى آسمانى قبلى هم داده است: «وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ »(1)؛ شهادت اين است. بعد هم ميفرمايد: «وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ »(2)؛ چه كسى به عهد خود وفاكننده تر است از خدا؟ اين وعده وفا ميشود. بنابراين شهادت يك مفهوم اين جورى است. ظاهرش را كه نگاه ميكنيد، ظاهر دردناكى دارد، تلخى دارد؛ پدر انسان، مادر انسان، همسر انسان، بچّه ى انسان، برادر و خواهر انسان، داغدار ميشوند، غصّه ميخورند؛ ظاهرش اين است؛ امّا باطنش چه؟ باطنش فروش يك جنس ضايع شدنى و خراب شدنى و غيرقابل ماندن به يك قيمت فوق العاده بالا است. بنده از قديم با دوستان در صحبت و سخنرانى و مانند اينها كه صحبت ميكرديم ميگفتم شهادت، مرگ تاجرانه است؛ يعنى در آن زرنگى هست؛ آنهايى كه شهيد ميشوند، خداى متعال بيشترين لطف را به آنها ميكند، بالاترين لطف را به آنها ميكند؛ اين شهادت است.(3)
هر چيزى با گذشت زمان كم رنگ و بى اثر ميشود و اينان، همچون همه ى شهيدان راه خدا، روزبه روز در چشم اهل دل و در متن تاريخ ما، برجسته تر و درخشان تر ميگردند.(4)
سنّت لايتغيّر الهى نگذاشت، كه زهراى مرضيّه، در پشت حجاب
ص: 14
غليظ اوهام پنهان بماند؛ و آن ستاره ى درخشان خونين، در گذشت زمان به خورشيدى تابان بدل شد؛ و امروز نام او و ياد مظلوميّت او، از همه ى حصارهاى كتمان، عبور كرده است و به اعتماد دلها و جانها رسيده است. و اين درخشندگى و فزايندگى، ادامه خواهد داشت: «إِنّٰا أَعْطَيْنٰاكَ اَلْكَوْثَرَ... »(1) نام و ياد شهيدان عزيز ما نيز، همانند سيّده ى عالميان، با گذشت زمان نورانى تر و نافذتر خواهد شد.(2)
اگر ده ها سال ديگر هم بگذرد، آنچه بايد به عنوان بالاترين ارزشها محسوب بشود، همين ارزش شهادت و فداكارى شهيدان عزيز ما است. زمان، همه چيز را كهنه ميكند، مگر خون شهيد را. ببينيد از زمان شهادت سيّدالشّهداء (عليه الصّلاة و السّلام) قرنها گذشته است؛ امّا ياد شهيدان و خون شهيدان، روزبه روز اثرش برجسته تر شده است.(3)
من با خانواده هاى شهدا زياد نشست و برخاست كرده ام و ميكنم و از شرايط روحى آنان آگاهم. گاهى فقدان يك عزيز مصيبتى است كه اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلّا نبود؛ امّا خداى متعال در شهادت سرّى قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و يك حالت تسلّا و روشنايى به بازماندگان ميدهد. من خانواده ى شهيدى را ديدم كه فقط همان يك پسر را داشتند و خداى متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البتّه ازاين قبيل زياد ديده ام؛ اين يك نمونه اش. وقتى انسان عكس آن جوان را هنگامى كه با پدرش خداحافظى ميكرد كه به جبهه برود ميديد، با خودش فكر ميكرد كه «اگر اين جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست.»
ص: 15
يعنى منظره اين را نشان ميداد. بستگى آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره كاملاً مشخّص بود. من آن عكس را دارم. آن را بعداً براى من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشته ام. اين عكس حال مخصوصى دارد. امّا خداى متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلّايى بخشيده بود كه خود پدرش به من گفت: «من فكر ميكردم اگر اين بچّه كشته شود، من خواهم مرد!» يعنى همان احساسى را كه من از مشاهده ى آن عكس داشتم ايشان با اظهاراتش تأييد ميكرد، ميگفت: «ولى خداى متعال دل ما را آرام كرد!».(1)
در زمان ما، ارزش شهادت و فداكارى در راه خدا، از بسيارى زمانهاى تاريخ اسلام بيشتر است. شهادت، هميشه باارزش است و فداكارى در راه خدا، هميشه كارى عظيم و ارجمند است، امّا همين كار خوب و بزرگ، در برخى از شرايط و در بعضى از زمانها، بزرگ تر و مهم تر و باارزش تر است. مثلاً در صدر اسلام، فداكارى واقعاً ارزش مضاعف داشت؛ علّت هم اين بود كه در آن دوران، اسلام مثل نهالى بود و اگر فداكارى ها نميبود، شايد دشمنان اسلام اين نهال را ميكندند. در زمان سيّدالشّهداء (عليه الصّلاة والسّلام) آن فداكارى و شهادت بزرگ، ارزش مضاعف داشت؛ چون حقيقتاً در آن روزها محصول زحمات پيامبر (صلّى الله عليه وآله) در حال از بين رفتن بود و فداكارى حسين بن على (عليه السّلام) و ياران آن بزرگوار، مانع از چنين كارى شد.
بعضى از زمانها اين گونه است كه مجاهدت در راه خدا و شهادت در راه او، ارزش مضاعف دارد و دو برابر و چند برابر است. مثلاً يك ظرف آب گوارا كه در حالت طبيعى هم باارزش است، امّا در يك تابستان گرم، آن هم براى
ص: 16
انسانى كه مدّتى تشنگى كشيده، بخصوص اگر آن انسان بيمار هم بوده و در جايى باشد كه آب در آنجا كم است، اين يك ظرف آب گوارا چند برابر ارزش پيدا ميكند. بنابراين، همه جا قيمتها يكسان نيست، بلكه شرايط متفاوت است. به دليلى، در زمان ما مجاهدت و فداكارى ارزش مضاعف دارد. اين زمان از همان زمانهايى است كه اگر كسى در راه خدا جهاد كند و شهيد بدهد، با بسيارى از زمانهاى ديگر تفاوت دارد. اگر بخواهيم آن علّت و دليل را به طور خلاصه مطرح كنيم، بايد بگوييم علّت اين است كه امروز دشمنان اسلام، از هميشه ى تاريخ مجهّزترند.
تجهيزاتى كه امروز در اختيار دشمنان اسلام است، هيچ وقت در طول تاريخ در اختيار دشمنان اسلام قرار نداشته است. مثلاً در دوره اى از صدر اسلام، خلفاى ظالم و غاصب ميخواستند نسبت به اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة والسّلام) سم پاشى كرده و در متن جامعه ى اسلامى، عليه اميرالمؤمنين و عليه اسلام ناب و عليه تفسير صحيح قرآن تبليغات كنند تا مردم را به راهى كه خودشان مايلند، بكشانند. اين كار را چگونه انجام ميدادند؟ در چه مدّتى و با چه وسايلى بايد كسانى را به سرتاسر عالم ميفرستادند؟ اينكه در عالم اسلام هركسى برود جمعيّتى را پيدا كند، خطبه اى بخواند، حرفى بزند و مطلبى را كه حكّام جور ميخواهند، در اختيار مردم و اذهان آنان قرار بدهد، كارى مشكل بود. البتّه، كارِ مشكل را ميكردند؛ امّا طبيعتاً توفيقات آنها زياد نبود.(1)
همه ى شهيدان عزيزند. در همه ى زمانها، شهيد ذى قيمت است؛ امّا بعضى از شهيدان عزيزترند. شهيدان عزيزتر چه كسانى هستند؟ آن كسانى كه در مقاطع حسّاس به داد اسلام رسيدند و خودشان را فدا كردند. اگر اين حساب درست باشد، به نظر من شهيدان انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى، از جمله ى عزيزترين شهداى طول تاريخند. چرا؟ چون
ص: 17
در اين زمان، اسلام از هميشه غريب تر شد. دشمنان اسلام، ابرقدرت ها و مستكبران، دنياطلبان و وحشى صفتان، در طول سالهاى متمادى به جان اسلام و مسلمين افتادند؛ همه ى ابزارها را براى كوبيدن اسلام به كار بردند؛ چه پولها خرج كردند، چه نقشه ها كشيدند، و در طول سالهاى استعمار، چه لطماتى بر ملّتهاى مسلمان وارد كردند. در چنين روزگار غربتى بود كه انقلاب بزرگ ما و رهبر عظيم الشّأن و ملّت بزرگوارمان به پاخاستند. اين جوانان و فرزندان و عزيزان شما كه در جبهه ها و پشت جبهه ها به شهادت رسيدند، در مقابل همه ى قدرتهاى ظالم عالم قد علم كرده بودند؛ اين شوخى نيست.(1)
امروز تجهيزات و قدرت و امكانات دشمنان اسلام براى فشار آوردن روى مسلمانها و طرف داران اسلام، با گذشته خيلى تفاوت كرده است. حالا در اين شرايط، اگر ملّتى براى دفاع از اسلام و براى عظمت دادن به آن قيام كند و در راه اعتلاى اسلام مجاهدت نمايد و از كسى و چيزى نترسد و در راه اين مجاهدت به شهادت برسد، اين قيام و مجاهدت و شهادت، از هميشه ى تاريخ باارزش تر است و ملّت ايران، بخصوص خانواده هاى شهدا و عناصر شهيد ما، امروز اين امتياز را داشته و دارند كه براى اسلامى قيام كردند و خون و شهيد دادند كه دشمنان اين اسلام در سطح عالم، به انواع سلاحها مجهّزند. ايستادگى در مقابل دشمنان مقتدرِ مسلّطِ زورگوى ظالمِ پرروى گستاخ، كار بسيار بزرگ و باعظمتى است. اين، همان كارى است كه مردم ما كردند و عظمت ملّت ما به خاطر همين شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.(2)
در حادثه ى كربلا، اصل قضايا و لبّلباب اسلام كه همه آن را قبول داشتند، يعنى خود حسين بن على، درون حادثه است و بنا است شهيد
ص: 18
شود و اين را خود او هم ميداند، اصحاب نزديك او هم ميدانند؛ هيچ اميدى به هيچ جا در سطح اين دنياى بزرگ و اين كشور اسلامى عريض و طويل ندارند؛ غريب محضند... هرچه بود در همين ميدان كربلا بود و بس! همه ى اميدها خلاصه شده بود در همين جمع و اين جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از كشته شدن هم برحسب موازين ظاهرى، كسى براى آنها يك فاتحه نميگرفت. يزيد بر همه جا مسلّط بود. حتّى زنان آنها را به اسارت ميبردند و به بچّه هايشان هم رحم نميكردند. فداكارى در اين ميدان، بسيار سخت است. «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله» (1). اگر آن ايمان و آن اخلاص و آن نور خدايى در وجود حسين بن على نميدرخشيد كه آن عدّه ى معدود مؤمنين را گرم كند، اصلاً چنين حادثه اى امكان تحقّق نداشت. ببينيد اين حادثه چقدر باعظمت است!(2)
سلام خدا بر مجاهدين فى سبيل الله؛ آنان كه شرف جهاد را با فضيلت علم به هم آميخته و مصداق عالمِ عامل شدند. تاريخ شكوهمند روحانيّت شيعه، هرچند كه در همه ى دورانهاى پُرحماسه ى عُمر تشيّع سرفراز، با فداكارى ها و مجاهدات خونين همراه است، امّا آنان كه در اين عصر - كه عصر پيكار سرنوشت ساز ارزشهاى الهى با تهاجم شيطانهاى زر و زور جهانى است - توانستند رداى سرخ جهاد و شهادت را بر قامت رساى حوزه ى روحانيّت شيعى بيفكنند و اسوه ى قتال فى سبيل الله شوند، از ارزش مضاعف برخوردارند. حضور در صحنه هاى جهاد و شهادت، جامعه ى روحانيّت را بها و رونقى الهى ميبخشد و سلاح بلاغ و تعليم آنان را بُرّا ميسازد. روحانيّون مجاهد فى سبيل الله، حقّ حيات بر گردن حوزه هاى علمى تشيّع دارند.(3)
ص: 19
تصادفاً ممكن است در خيابان كه راه ميرويم، حادثه اى پيش بيايد، يا ماشينى به ما بزند، يا بمبى جلوى پاى ما منفجر بشود؛ اسمش هم در عرف معمولى، شهيد خواهد بود؛ اگر اين كار، به وسيله ى دشمن انجام بگيرد. امّا اين، غير از آن فداكارى است. اين شهيد، با آن شهيدى كه از جوانى و لذّات و زن و زندگى و فرزند و پدر و مادر و آب سرد تابستان و كرسى گرم زمستانش ميگذشت و در برفها روى كوه هاى گرده رش، يا در گرماهاى جنوب خوزستان، زمستان و تابستان را ميگذرانيد و به استقبال مرگ - كه در هر قدمى، زير پا و سر راه او كمين كرده بود - ميرفت و بالاخره هم به شهادت ميرسيد، خيلى تفاوت دارد. آن فداكارى، چيزى است كه به تمرين و نگه داشتن احتياج دارد. اين هم نكته ى ديگرى است كه جوانان بايد بدانند.(1)
ارزش شهداى كربلا به اين است كه از حريم حق در سخت ترين شرايطى كه ممكن است انسان تصوّرش را بكند، دفاع كردند. انسان حاضر است در يك جنگ بزرگ و مغلوبه برود و احياناً در حرارت جنگ كُشته هم بشود - كه البتّه مقام خيلى والايى است، همه هم حاضر نيستند، شهدا و مجاهدان فى سبيل الله معدودند؛ در زمان ما هم بحمدالله شهداى برجسته اى داشته ايم - امّا شهيد شدنِ اين طورى در آن ميدان جنگ، با شهيد شدن در صحنه ى كربلا، با آن غربت، با آن فشار، با آن تشنگى، با آن تهديد به اذيّت و آزار كسان انسان، خيلى تفاوت دارد. انسان خيلى اوقات ميگويد من حاضرم در اين ميدان جانم را بدهم، امّا چه كار كنم، بچّه ام دارد از گرسنگى يا از بى دارويى ميميرد؛ اين ميشود يك بهانه براى انسان. انسان گاهى ملاحظه ى ناموس خودش را بيشتر از جانش ميكند؛ ملاحظه ى بچّه ى شيرخوارش را بيشتر از جانش ميكند. انسان در اين
ص: 20
ميدان برود، بچّه ى شيرخوارش هم باشد، زنش هم باشد، مادرش هم باشد، ناموسش هم باشد، همه ى اينها هم در معرض خطر قرار بگيرند و پايش نلرزد!(1)
ما در تاريخ، زندگى شهداى گران قدر زمان پيامبر را كه مطالعه ميكرديم - حنظله ى غسيل الملائكة را، حمزه را، آن دو برادر شجاع جنگ احد را، و ديگران و ديگران را - تعجّب ميكرديم؛ امّا اين جوانان ما، هزاران حمزه ى سيّدالشّهداء و هزاران حنظله ى غسيل الملائكة را به ما نشان دادند؛ به چشم خودمان آنها را ديديم و عظمت آنها را درك كرديم. جانبازان و آزادگان و مفقودان غريب عزيزمان هم مثل آنها هستند.(2)
من مكرّر عرض كرده ام شهداى زمان ما، با شهداى بدر، با شهداى حنين، با شهداى احد، با شهداى صفّين، با شهداى جمل قابل مقايسه هستند و از بسيارى از آنها بالاترند؛ امّا با شهداى كربلا، نه! هيچ كس با شهداى كربلا، قابل مقايسه نيست. نه امروز، نه ديروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زمانى كه خداى متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند؛ و نظيرى ديگر براى على اكبر و حبيب بن مظاهر نميشود پيدا كرد.(3)
يكى از بزرگ ترين نعمتهاى الهى بر جامعه ى اسلامى ما، وجود مردان شجاع و جوانان فداكارى است كه از پيش از پيروزى انقلاب اسلامى تا امروز، در مقابل دشمنان انقلاب سينه سپر كرده اند و با جان و خون خود، اسلام و انقلاب و راه خدا را نصرت بخشيده اند. بعضى از اين عزيزان، در
ص: 21
راه خدا به شهادت رسيدند و به درجات و نعم غيرمتناهى الهى بر شهيدان فائز شدند و به عنوان سند افتخارى براى ايران و اسلام و انقلاب اسلامى و مايه ى آبرويى براى امام و رهبر راحل عظيم الشّأن ما، اسم آنها در تاريخ ثبت شد.
اگر ما بخواهيم شهداى جليل القدر را در ميزان ارزشهاى اسلاميبسنجيم، بدون شك در عداد شهداى صدر اسلام قرار دارند، و شايد در مواردى از آنها برترند؛ چون شهداى صدر اسلام، در كنار نبىّ مكرّم اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) حضور داشتند؛ نفَس وحى را از پيامبر بزرگوار ميشنيدند و لمس ميكردند، امّا شهداى زمان ما، بدون اينكه امام معصوم و نبىّ مكرّم را مشاهده بكنند، با دعوت امام بزرگوار و راحل ما (رضوان الله تعالى عليه) و به اشاره ى آن نايب برحقّ معصومين (عليهم السّلام)، در جبهه هاى خطر حضور پيدا كردند و نقش يك مجاهد فى سبيل الله را به بهترين وجهى ايفا نمودند.(1)
شهداى ما و ايثارگران ما در دوران دفاع مقدّس و قبل از آن و بعد از آن تا امروز و همچنين خانواده هايشان، در طول تاريخ اسلام، بعد از شهداى كربلا، نظير ندارند؛ اينها حقيقتاً برجستگى هاى خودشان را نشان دادند و همه ى چيزهايى را كه براى ما مثل افسانه به حساب مى آمد - باور ميكرديم، امّا شبيه افسانه بود - اينها تحقّق بخشيدند و به آن واقعيّت دادند.(2)
انبيا كارشان مسئله گويى فقط نبود. اگر انبيا فقط به اين اكتفا ميكردند كه حلال و حرامى را براى مردم بيان كنند، اينكه مشكلى وجود نداشت؛
ص: 22
كسى با اينها درنمى افتاد. در اين آيات شريفه اى كه اين قارى محترم با صوت خوش و با تجويد خوب در اينجا تلاوت كردند: «اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اَللّٰهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اَللّٰهَ »(1)؛ اين چه تبليغى است كه خشيت از مردم در او مندرج است كه انسان بايد از مردم نترسد در حال اين تبليغ. اگر فقط بيان چند حكم شرعى بود كه ترس موردى نداشت كه خداى متعال تمجيد كند كه از مردم نميترسند؛ از غير خدا نميترسند. اين تجربه هاى دشوارى كه انبياى الهى در طول عمر مبارك خودشان متحمّل شدند، براى كى بود؟ چه كار ميكردند؟ «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَكٰانُوا »(2)؛ چى بود اين رسالتى كه بايد برايش جنگيد؟ بايد جنود الله را براى او بسيج كرد، پيش برد؛ فقط گفتن چند جمله ى حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟! انبيا براى اقامه ى حق، براى اقامه ى عدل، براى مبارزه ى با ظلم، براى مبارزه ى با فساد قيام كردند، براى شكستن طاغوتها قيام كردند. طاغوت آن بتى نيست كه به فلان ديوار يا در آن زمان به كعبه آويزان ميكردند؛ او كه چيزى نيست كه طغيان بخواهد بكند. طاغوت آن انسان طغيانگرى است كه به پشتوانه ى آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحميل ميكند. طاغوت، فرعون است؛ «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِي اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ »(3)؛ اين، طاغوت است. با اينها جنگيدند، با اينها مبارزه كردند، جان خودشان را كف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساكت ننشستند، در مقابل زورگويى ساكت ننشستند، در
ص: 23
مقابل اضلال مردم سكوت نكردند. انبيا، اينند.(1)
وقتى كه در مرحله ى اوّل بعثت، بعد از آنى كه با گذشت سه سال يا بيشتر - كه دعوت پنهانى بود، مخفى بود - پيغمبر توانسته بود سى، چهل نفر را مسلمان بكند، بعد امر الهى آمد كه: «فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِكِينَ. إِنّٰا كَفَيْنٰاكَ اَلْمُسْتَهْزِئِينَ »(2)؛ علنى كن، برو توى ميدان، پرچم را به دست بگير و كار را علنى كن. پيغمبر آمد وسط ميدان و قضايايى كه شنيده ايد. بزرگان و صناديد(3) قريش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسيدند و لرزيدند. اوّلين كارى كه كردند، تطميع آن بزرگوار بود. آمدند پيش جناب ابى طالب گفتند كه اين برادرزاده ى تو اگر رياست ميخواهد، ما رياست مطلق خودمان را به او ميدهيم؛ اگر ثروت ميخواهد، آن قدر به او ثروت ميدهيم كه از همه ى ما ثروتمندتر بشود؛ اگر مايل است پادشاهى كند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب ميكنيم. بگوييد از اين حرفهايى كه ميزند، دست بردارد.
جناب ابى طالب كه بر جان پيغمبر ميترسيد و از توطئه ى آنها بيمناك بود، پيش پيغمبر آمد و گفت بزرگان مكّه اين پيغام را دادند؛ شايد نصيحت كرد، توصيه كرد كه حالا شما هم يك خرده اى كوتاه بياييد؛ اين ايستادگى به اين اندازه ديگر چرا؟ لازم نيست. پيغمبر فرمود: «يا عم! و الله لو وضعوا الشمس في يميني و القمر في شمالي لأعرض عن هذا الامر لا ا فعله حتي اظهره الله او يذهب بما فيه» (4)؛ عمو جان! اگر خورشيد را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، براى اينكه من از اين هدف دست بكشم، سوگند به خدا اين كار را نميكنم؛ تا وقتى يا خدا ما را پيروز كند يا همه ى ما از بين برويم.
ص: 24
بعد در روايت دارد كه «ثم اغرورقت عيناه من الدمع» ؛ چشم مبارك پيغمبر لبريز اشك شد و از جا بلند شد. ابوطالب، اين ايمان، اين استقامت را وقتى كه ديد، منقلب شد و گفت: «يا ابن اخي اذهب و قل ما احببت» ؛ برو هر كارى كه ميخواهى بكن؛ هدفت را دنبال كن. «و الله لا أسلمنك بشيء» ؛ سوگند به خدا من تو را با هيچ چيز عوض نميكنم. اين ايستادگى، ايستادگى مى آفريند. اين استقامت از پيغمبر، ريشه ى استقامت را در ابوطالب مستحكم ميكند. اين پايبندى به هدف، نترسيدن از دشمن، طمع نورزيدن در آنچه كه در دست دشمن است، دل نبستن به امتيازى كه دشمن ميخواهد بدهد در مقابل متوقّف كردن اين راه، ايستادگى مى آفريند، آرامش به وجود مى آورد، اعتماد به راه و به هدف و به خدايى كه اين هدف متعلّق به او است، به وجود مى آورد.
لذا سى، چهل نفر بيشتر نبودند. همين سى، چهل نفر در مقابل آن همه مشكلات، آن همه دشوارى ها ايستادند و روزبه روز زياد شدند. روزبه روز در مكّه ميديدند كه با عمّار چه ميكنند، با بلال چه معامله اى ميشود، سميّه و ياسر چه جور زير شكنجه قرار ميگيرند و شهيد ميشوند؛ اينها را ميديدند، درعين حال ايمان مى آوردند. پيشرفت حق اين جورى است. صرفاً در حالت آسايش، در حالت امن و امان، پرچم حق را بلند كردن و پاى آن سينه زدن، حق پيش نميرود. حق آن وقتى پيش ميرود كه صاحب حق، پيرو حق، در راه پيشرفت حق از خود استقامت و استحكام نشان بدهد.(1)
(عليه السّلام)
اساس دين با عاشورا پيوند خورده و به بركت عاشورا هم باقى مانده است. اگر فداكارىِ بزرگِ حسين بن على (عليه السّلام) نميبودكه اين
ص: 25
فداكارى، وجدان تاريخ را بكلّى متوجّه و بيدار كرد - در همان قرن اوّل يا نيمه ى قرن دوّم هجرى، بساط اسلام بكلّى برچيده ميشد. قطعاً اين گونه است. اگر كسى اهلِ مراجعه به تاريخ باشد و حقايق تاريخى را ملاحظه كند، اين را تصديق خواهد كرد. چيزى كه وجدان جامعه ى اسلامى را در آن زمان برآشفت و اسوه و الگويى براى بعدى ها شد، همين حادثه ى عجيبى بود كه تا آن روز در اسلام سابقه نداشت. البتّه، بعد از آن، نظاير بسيارى پيدا كرد؛ امّا هيچ كدام از آن نسخه ها، مطابق اصل نبود. امّت اسلام، شهيدان زيادى داد؛ شهداى دسته جمعى داد. امّا هيچ كدام به پاى حادثه ى عاشورا نرسيد. حادثه ى عاشورا، در اوج قلّه ى فداكارى و شهادت باقى ماند و همچنان تا قيامت باقى خواهد ماند. «لا يوم كيومك يا ابا عبد الله» . ما شيعيان، از اين حادثه، خيلى بهره برده ايم.(1)
روز ميلاد حضرت اباعبدالله الحسين (عليه الصّلاة و السّلام) روز باعظمتى است... در اين روز كسى متولّد شد كه سرنوشت اسلام، به او، به حركت او، به قيام او، به فداكارى او، به اخلاص او بسته بود. اين بزرگوار در تاريخ بشريّت، يك حركتى را - كه نظير و شبيهى ندارد - ارائه ى به تاريخ كرد و در مقابل چشم بشريّت گذاشت كه هرگز فراموش نخواهد شد؛ الگو است. فداكارىِ براى هدف الهى، در آن حجم، در آن مقياس عظيم؛ فداكارىِ به معناى دادن جان خود، جان عزيزان، اسارت حرم اهل بيت، با آن وضع، با آن فجاعت؛ تحمّل اين حادثه ى سخت، براى اينكه اسلام بماند، براى اينكه ظلم ستيزى به عنوان يك اصل در تاريخ اسلام و در تاريخ بشريّت به يادگار بماند؛ اين چيزى است كه ديگر نظيرى براى آن نميشود پيدا كرد. خيلى ها در راه خدا شهيد شدند، در ركاب پيغمبر، در ركاب اميرالمؤمنين، در ركاب انبياى الهى، هيچ كدام با حادثه ى كربلا قابل مقايسه نيست. فرق است بين آن كسى كه در ميان هلهله و تحسين ياران و همراهان و به اميد
ص: 26
فتح و پيروزى وارد ميدان ميشود، ميجنگد و بعد شهيد ميشود و به خاك هلاك مى افتد - كه البتّه اجر بسيار بالايى دارد - و بين آن جماعتى كه در يك دنياى تاريك و ظلمانى، در هنگامى كه همه ى سرجنبانان بزرگ دنياى اسلام از همراهى با آنها سر باز ميزنند، بلكه آنها را بر اين اقدام ملامت هم ميكنند، اميد يارى از هيچ كس نيست، كسى مثل عبدالله بن عباس آنها را منع ميكند، كسى مثل عبدالله بن جعفر آنها را منع ميكند، ياران و مخلصان و علاقه مندان در كوفه از همراهى با او سر باز ميزنند، تنهاى تنها، فقط با تعداد معدودى از ياران مخلص، و با خانواده - با همسر، با خواهر، با خواهرزاده ها، با برادرزاده ها، با جوانان، با فرزند شش ماهه - وارد ميدان ميشود. اين يك حادثه ى عجيبى است؛ يك منظره ى پرشكوهى است در تاريخ كه در مقابل چشم بشريّت گذاشته شده است. امام حسين (عليه السّلام) خود را براى يك چنين روزى آماده ميكرد.(1)
سرنوشت آن بزرگوار [امام حسين (عليه السّلام)] شهادت بود؛ امّا درس او فقط درس راه شهادت نيست. اين حركت، حركت بابركتى است، گاهى ممكن است مثل ماجراى حسين بن على (عليه السّلام) منتهى به شهادت بشود، امّا اين حالت، اين روحيّه، براى اقامه ى دين خدا و همه ى بركاتى كه بر اقامه ى دين خدا مترتّب است مفيد است. ملّت ايران با اين روحيّه وارد ميدان شد، يك بناى ظلمِ ملّى و بين المللى را در ايران ويران كرد، به جاى آن بناى اسلامى پايه گذارى كرد. اين جور نيست كه حالا هركس راه حسين بن على را رفت، حتماً آخر كار بايستى به صورت ظاهر، به شكل دنيايى، ناكامى باشد؛ نخير، اين راه را، اين درس را در مقابل چشم بشريّت گذاشته اند، ميگويند اگر دنيا هم ميخواهى، اگر عزّت هم ميخواهى، در اين راه است؛ بايد حركت كنى. ملّت ايران اين راتجربه كرده است؛ اين را بايد قدر دانست. ملّت ايران، حسينى و عاشورايى وارد ميدان شد، در
ص: 27
يك انقلاب عظيم و شايد بشود گفت بى نظير در اين سده هاى طولانى كه جلوى چشم ما است - لااقل كم نظير - پيروز شد.(1)
... [امام خمينى (ره)] سلسله جنبان كاروان شهادت و محبوب دل همه ى شهيدان بود؛ آنكه ياد او به جوانان پاك و نورانى ما نشاط مجاهدت و درس طهارت و نزاهت ميداد و فرشتگان را به مصاف اهريمن صفتان ميكشاند؛ آنكه براى خدا ميگفت و براى خدا عمل ميكرد و براى خدا ميزيست و انسانها را با گفتار و عمل، با خدا آشنا ميكرد.(2)
در گذشته، متأسّفانه در كشور ما و بسيارى از كشورهاى اسلامى ديگر، رسم سرمايه گذارى براى دين و تحمّل مشكلات براى خدا، منسوخ و يا بسيار كم شده بود؛ چه رسد به كشته شدن در راه خدا. يكى از بزرگ ترين خدمات انقلاب و امام به ملّت و اسلام، احياء انگيزه ى فداكارى در راه خدا - چه در ايران و چه در ساير كشورهاى اسلامى - بود. امروز، نفوس طيّبه ى بسيارى، حاضر به تلاش و تحمّل زحمت و قبول دردسر و بذل جان براى خدا هستند و مظهر بزرگ آن، همين شهداى عزيز ما هستند كه شما بازماندگان و يادگارهاى عزيز آنها هستيد.(3)
شهدا كسانى هستند كه از ديگران شجاعت و دليرىِ بيشترى نشان دادند؛ سينه را سپر كردند، از خطر نهراسيدند و به شهادت رسيدند؛ بعضى
ص: 28
به بهشت الهى پَر كشيدند، بعضى هم جانباز شدند؛ در واقع - همان طور كه گفته ميشود و تعبير درستى است - اينها شهيد زنده اند.(1)
«إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ »(2). وعده ى الهى وعده ى درستى است. صف اوّل، شهيدان ما قرار دارند؛ صف اوّل، ايثارگران ما قرار دارند - همين جانبازها - اينها پيشوايان ما شدند؛ اينها طلايه داران اين جبهه ى حق شدند؛ رفتند باور به شهادت را، باور به معامله ى با خدا را در ميدان عمل نشان دادند.(3)
شماها(4) با خدا معامله كرديد، و واقعاً بايد خطاب به شماها گفت: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ اَلَّذِي بٰايَعْتُمْ بِهِ »(5)؛ بشارت باد به شما، با اين معامله اى كه با خدا كرديد... البتّه من اگر بخواهم قضاوت خودم را عرض بكنم، بايد بگويم مسئله ى جانباز هفتاد درصد و جانباز قطع نخاعىِ گردنى - همين وضعى كه شما داريد - مهمتر از مسئله ى شهيد شدن است؛ چون شهادت يك بار است و تمام ميشود، بعد هم انسان ميرود عروج ميكند. اين وضعى كه شما داريد، با قضاوتى كه من امروز دارم، اين جور به نظرم ميرسد كه وزنه ى اين ايثار از آن ايثارى كه اسمش شهادت است، سنگين تر است.(6)
اگر ما در زمينه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، آبادى كشور، عزّت ملّت، هر پيشرفتى در طول اين 27 سال كرديم، مرهون فداكارى آن كسانى
ص: 29
است كه در بحرانى ترين روزها و سخت ترين آزمونها سينه هايشان را سپر كردند و رفتند در مقابل خطر ايستادند؛ هوشيارانه و صبورانه مقاومت كردند و جنگيدند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ »(1). برترين هايشان آن كسانى بودند كه به شهادت رسيدند. شهداى زنده ى ما، اين جانبازان عزيز هم در حقيقت شهيدند، اينها برترين هايند.(2)
ص: 30
ص: 31
ص: 32
شهيدان، دو موضع گيرى و دو حركت زيبا و باشكوه از خودشان نشان دادند كه هركدام پيامى دارد. اين دو موضع گيرى، يكى در قبال ذات مقدّس ربوبى، در قبال اراده ى الهى، در قبال دين خدا، در قبال بندگان خدا و مصالح آنها است؛ يك موضع گيرى هم در مقابل دشمنان خدا است. يعنى اگر شما رفتار و روحيّه و موضع شهيد را تحليل كنيد، به اين دو موضع گيرى ميرسيد. موضع گيرى در قبال خدا و بندگان خدا و امر خدا و آنچه كه مربوط به ذات مقدّس پروردگار است، عبارت از گذشت است. شهيد در قبال خدا، گذشت و ايثار كرده است. ايثار، يعنى نديدن و به حساب نياوردن خود. اين، اوّلين موضع گيرىِ شهيد است. اگر او خود را به حساب مى آورد و در معرض نابودى و خطر قرار نميداد، به اين مقام نميرسيد.
اين جوانانى كه در جبهه هاى جنگ، در گرماى خوزستان، در زير آفتاب 65 درجه حرارت و يا در سرماى كردستان، برروى كوه هاى پر از برف رفتند و جان را فدا كردند، همه شان خانه داشتند، زندگى داشتند، پدر و مادر مهربان داشتند، بعضى همسر عزيز و نازنين داشتند، بعضى فرزندان و جگرگوشگان داشتند، آسايش داشتند، آرزو داشتند؛ امّا همه را گذاشتند
ص: 33
و رفتند. ما كه ميخواهيم پيام آنها را بگيريم، پيامشان چيست؟ پيام اين است كه اگر ميخواهيد خدا را از خودتان راضى كنيد و وجودتان در راه خدا مفيد واقع شود و مقاصد و اهداف عالى ربوبى و الهى درباره ى عالم آفرينش تحقّق پيدا كند، بايد خودتان را در مقابل اهداف الهى نديده بگيريد. تكليف مالايطاق هم نيست؛ تا آن جايى كه ميشود. هرجايى كه گروهى از انسانهاى مؤمن اين كار را كردند، كلمه ى خدا پيروز شد. هرجايى هم كه بندگان مؤمن خدا پايشان لرزيد، بدون بُروبَرگرد، كلمه ى باطل پيروز شد.
در انقلاب، بندگان مؤمن خدا كه اين ايثار و گذشت را كردند، انقلاب پيروز شد. كارى شد كه هيچ تحليلگرى پيش بينى نميكرد كه بشود؛ يعنى اقامه ى حكومت اسلام، حكومت دين؛ آن هم در اين نقطه ى عالم. چه كسى فكر ميكرد؟ چه كسى باور ميكرد؟ امّا به بركت اين حركت شهيدان و مؤمنان و ايثارگران، اين كارِ نشدنى انجام شد؛ چون جمع برگزيده و گروه قابل توجّهى از مؤمنان - نميگوييم همه - خود را ناديده گرفتند. همه بايد سعى كنند كه جزو اين گروه باشند، تا اين افتخار متعلّق به آنها باشد. هرجايى كه اين گذشت نبود - مثل آن جاهايى كه نيست، مثل در طول تاريخ كه نيست، مثل دوران امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) كه اكثريّت قاطع زبدگان و خواص و مؤمنان شانه خالى كردند و ترسيدند و عقب رفتند - كلمه ى باطل پيروز شد، حكومت يزيد سرِ كار آمد، حكومت بنى اميّه نود سال سرِ كار آمد، حكومت بنى عبّاس پنج، شش قرن سرِ كار آمد و ماند. به خاطر آنكه اين گذشت انجام نشد، مردم چه كشيدند! جوامع اسلامى چه كشيدند! مؤمنين چه كشيدند! صحنه، صحنه ى روشنى است. عزيزان من! همه ى دوران زندگى ما، جنگ احد است. اگر خوب حركت كرديم، دشمن شكست خواهد خورد؛ ولى به مجرّد اينكه چشممان به غنائم افتاد و ديديم چهار نفر غنيمت جمع ميكنند، ما هم حسوديمان شد، سنگر را رها كرديم و به سمت غنيمت رفتيم، ورق برميگردد. ديديد كه در جنگ احد
ص: 34
ورق برگشت! در طول تاريخ اسلام، جنگ احد تكرار شده است.
فرمانده ى الهىِ آشناى با صفحه ى حقيقت، با آن دل نورانى، اين عدّه را اينجا گذاشته و گفته است كه شما از اينجا تكان نخوريد و پاسداران جبهه باشيد؛ امّا تا چشمشان افتاد و ديدند كه چهار نفر آن پايين غنيمت جمع ميكنند، پاى اينها هم لرزيد. البتّه اگر با تك تك آنها صحبت ميكرديد، ميگفتند ما هم بالاخره آدميم، ما هم دل داريم، ما هم خانه و زندگى ميخواهيم. بله؛ امّا ديديد كه با اين تسليم شدن در مقابل خواسته هاى حقير بشرى، چه اتّفاقى افتاد! دندان پيامبر شكست؛ بدن مبارك آن حضرت مجروح شد؛ جبهه ى حق مغلوب شد؛ دشمن پيروز گرديد و چقدر از بزرگان اسلام شهيد شدند. پيام شهيدان اين است كه تسليم وسوسه ى غنيمت نشويد. پيام آنها به من و شما و همه ى كسانى كه به اين خونهاى بناحق ريخته ى مطهّر احترام ميگذارند، همين است. شما نگاه نكن كه يك نفر تخلّف ميكند و سراغ جمع كردن غنيمت رفته است. «لاٰ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَيْتُمْ »(1). شما چه كار دارى كه ديگرى گمراه شد؟ شما خودت را نگه دار و حفظ كن. دستور اسلام و پيام خون شهيد، اين است. آن روزى كه همين شهداى عزيز ما در جبهه به شهادت رسيدند، همه كه به جبهه نرفتند؛ عدّه اى هم بودند كه مشغول كاسبى شدند، عدّه اى هم مشغول پول درآوردن شدند، عدّه اى هم مشغول سوءاستفاده شدند، عدّه اى هم مشغول خيانت شدند. اين شهدا، بدون آنكه به آنها اعتنا كنند، رفتند و نتيجه اين شد كه توانستند نظام اسلامى را حفظ كنند و امروز هركدام يك ستاره و يك خورشيدند. بنابراين، پيام اوّل اين است كه در قبال خداى متعال، در قبال بندگان، در قبال اراده ى الهى، بايد انسان خود را نشناسد. اين پيام را بايد بگيريم. عزيزان من! با اين حقايق نميشود شوخى كرد.
ص: 35
اينها از انسان تحرّك و تصميم ميطلبد.(1)
اين مصيبتها را شما تحمّل ميكنيد به خاطر وظيفه ى بزرگى كه اينها متحمّل شدند و قبول كردند. همه حاضر نيستند فداكارى بكنند، آن كسانى كه فداكارى ميكنند برجستگان امّتند. از اوّل هم همين جور بوده است؛ بعضى ها به اسلام، به خدا، به پيغمبر عقيده دارند امّا حاضر نيستند دردسر قبول كنند، مشكل قبول كنند؛ اينها با كسانى كه در راه خدا مجاهدتهاى بزرگ و سنگين را تحمّل ميكنند يك جور و يكسان نيستند.(2)
علّت اينكه شهيدان عزيز ما هرگز از ياد ملّت نميروند، اين است كه اين سرمايه [يعنى جان خود] را فدا كردند. اهل دنيا نه فقط از جان، از خواسته هاى حقير هم نميگذرند. مردان حق، سلحشوران، مدافعان ارزشهاى معنوى، حاضرند جان خود را كف دست بگيرند و در اين ميدان قدم بگذارند.(3)
آنچه را كه ما در تاريخ خوانده بوديم، در زمان خود ديديم. در جنگ، مجروح تشنه اى آب را از لبان خود بگيرد و به لبان تشنه ى مجروح ديگر برساند و او هم به سوّمى بدهد و هيچ كدام فرصت پيدا نكنند كام تشنه ى خود را در هنگامه ى شهادت سيراب كنند و به خاطر ايثار، [همگى] تشنه شهيد شوند. هركس اينها را ميخواند، داستانهاى تمام شده ى تاريخ به حساب مى آمد و فكر نميكرد قابل تكرار باشد؛ امّا صدها و هزارها بار اين جلوه هاى فضيلت، به وسيله ى جوانان پاك و خالص بسيجى در جبهه هاى جنگ تكرار شد.(4)
ص: 36
قيام عظيم ملّت ايران كه مراحل عملى آن پانزده سال طول كشيد، هم ريشه هايش بيشتر از پانزده سال بود و هم فداكارى ها و شهيد دادن ها و گذشتهايش. در اين انقلاب، چقدر گذشت شد! مگر شوخى است؟! مگر گذشت كار آسانى است؟! شما اگر در صف اتوبوس ايستاده باشيد و جايتان را به كس ديگرى بدهيد، ميگوييد: «من گذشت كردم.» هم خودتان خوشحاليد و هم ديگران به خاطر اين گذشت به شما «آفرين» ميگويند. گذشت اين قدر مهم است. حتّى در حدّ بخشيدن جاى خود در صف اتوبوس به ديگرى كه ظاهراً كار مهمّى هم نيست. بالاخره، يك ربع بعد از آن، اتوبوس ديگرى از راه ميرسد و شما ميرويد. آن وقت ببينيد گذشت از جان، گذشت از عزيزان و گذشت از همه ى زيورهاى حيات مادّى، چقدر اهمّيّت دارد! اينها مگر شوخى است؟!(1)
آن چيزى كه در كشور ايران واقع شد و بلاشك در همه ى ادوار تاريخ اين كشور - تا آنجا كه ما خوانده ايم و ديده ايم - سابقه اى ندارد، ايستادگى و فداكارى عمومى و يكپارچه ى مردم در راه خدا بود كه در مقابل تجاوز و نامردمى دشمنان صورت گرفت. نقطه ى اوج اين حادثه ى استثنائى و بى نظير، همان حركت درخشانى بود كه از ستارگان آسمان انسانيّت زمان ما - يعنى همين شهيدان عزيز ما - سر زد. اين جوانانى كه اين طور با شور و شوق، بدون اينكه به آرزوها و شهوات جوانى كمترين اعتنائى بكنند، به جبهه ها رفتند و حقيقتاً با عشق و محبّت الهى جان دادند، به نظر بنده اين برجستگان زمان ما، از صدر اسلام به بعد، در هيچ يك از دوره ها، از لحاظ كمّيّت و كيفيّت نظير ندارند.(2)
شهداى عزيز ما و ايثارگران ما كسانى هستند كه از همه ى خواسته هاى شخصى خود دل بريدند. اين به زبان آسان است. فقط دل بريدن از پول
ص: 37
و مال و سرمايه نيست؛ دل بريدن از عواطف است. شهيد از مهر مادر، از سايه ى پدر، از لبخند كودك، از عشق همسر، دل ميبُرد و به سوى انجام وظيفه حركت ميكند.(1)
راز بزرگ پيروزى در همه ى ميدانها، ازخودگذشتگى است و انسانهاى ازخودگذشته و فداكارند كه ملّتهاى خود را به اوج شكوه و عظمت ميرسانند. رها شدن از تعلّقات حقير مادّى است كه چنين انسانهايى را به آن چنان توانايى شگفت انگيز ميرساند و قدرت فرامادّى به آنان ميبخشد.(2)
از خود گذشتن، كلمه ى سهل و ممتنعى است. بعضى ميگويند: «ما كه حاضريم در گرماگرم جبهه ى جنگ برويم بجنگيم و كشته بشويم.» ميگويند اين، از خود گذشتن است؛ ليكن اين طور نيست. از خود گذشتن، اوّلاً خيلى مشكل تر از اين حرفها است؛ ثانياً از همين الان و از همين لحظه شروع ميشود. ازخودگذشتگى، از همين احساسى كه در ذهن من و شما است، شروع ميشود، تا به آن جايى ميرسد كه انسان در ميدان جنگ بتواند از جان خود هم بگذرد.
قدم اوّل، گذشتن از يك چيز كمتر از جان، از يك چيز كوچك، از يك نام، از يك نشان، از يك احترام، از يك ارزش مادّى، از يك خانه ى خوب، از يك ماشين، از يك پول است. اگر توانستيم از اينها بگذريم، از جان هم راحت ميتوانيم بگذريم. اين طور نيست كه كسى در بند غرايز خود - چه غريزه ى شهوانى و چه غرايز ديگر زندگى - كه انسان را مثل پر كاهى به اين طرف و آن طرف ميكشاند، اسير باشد، بعد با خودش فكر كند و بگويد، ما كه حاضريم جانمان را در راه خدا بدهيم! اين طورى نيست؛ خيال ميكنيم.(3)
ص: 38
دفاع هشت ساله ى ملّت ايران مجموعه ى درهم تنيده اى از عظمتها و جلوه هاى جلال و جمالى است كه يك ملّت ميتواند در نمايشگاه زندگى تاريخى خود به نمايش بگذارد. ولى شهيدو شهادت، آن نگين درخشان و خيره كننده اى است كه در اين مجموعه ى شگفت آور، برجسته تر و گران بهاتر از هر پديده ى ديگر به چشم مى آيد. اين برجستگى، محصول فداكارى مخلصانه ى انسانى است كه خود و همه ى شئون حيات مادّى را در برابر رضاى الهى ناديده انگاشته و همه چيز را نثار اين راه پرافتخار كرده است. خانواده هاى شهيدان، پدران، مادران، همسران، فرزندان و ديگر دل بستگان شهيدنيز هريك سهمى از اين افتخار و عزّت معنوى را به دست آورده اند. سلام خدا و فرشتگان و بندگان صالح بر اين برجستگان جوامع بشرى باد.(1)
سلامى بر آمده از اعماق جان و درودى به لطافت روح فرشتگان بر ارواح مطهّر شهيدانى كه رضاى خدا و اجابت دعوت بنده ى برگزيده اش و دفاع از ميهن اسلامى و كيان حكومت قرآنى را بر زندگى و لذّت دو روزه ى دنيا ترجيح دادند و جان بركف، به ميدان مجاهدت روانه شدند و سرازپانشناخته، در راه جهاد مقدّس به بهشت شهادت پاى نهادند و سعادت ابدى را به چنگ آوردند. امروز استقلال و عزّت ايران رهين آن مجاهدتها است.(2)
اگر كسى در ميدان جهاد فى سبيل الله دنبال يك خواسته ى شخصى برود، دنبال غنيمت برود و كشته شود، شهيد فى سبيل الله نيست. شرط شهادت و شرط مجاهد فى سبيل الله بودن اين است كه حركت او
ص: 39
فى سبيل الله باشد، لله باشد؛ يعنى اخلاص داشته باشد.(1)
انقلاب ما كه پيروز شد، به بركت صفا و خلوص و اخلاص و كار براى خدا و بلند شدن از سر منافع مادّى و شخصى بود. مقاومت در جنگ تحميلى هم همين طور بود. اين شهداى عزيز ما، يا اين جانبازان، در اوج صفا و اخلاص، به استقبال شهادت رفتند و شهيد شدند و همين شهادتها و مقاومتها و به استقبال خطر رفتن ها بود كه انقلاب را حفظ كرد، اسلام را عزيز كرد، مسلمين را قوى كرد و دشمنان اسلام و آمريكا را خوار نمود.(2)
اثر آن خون بناحق ريخته [خون حسين بن على (عليه الصّلاة والسّلام)]، يك اثر ماندگار در تاريخ است؛ چون شهيد - كسى كه جان خود را در طَبق اخلاص ميگذارد و تقديم اهداف عاليه ى دين ميكند - از صفا و صدق برخوردار است. انسانِ مزوّر و خدعه گر، هرچه هم كه در زبان و بيان بتواند خود را طرف دار حق نشان دهد، وقتى پاى منافع شخصى، بخصوص پاى جان خود و عزيزانش به ميان آمد، پا عقب ميكشد و حاضر نيست آنها را فدا كند. آن كسى كه قدم در ميدان فداكارى ميگذارد و خالصانه و مخلصانه هستى خود را در راه خدا ميدهد: «حقّ على الله»؛ خودِ خداى متعال برعهده گرفته است كه زنده اش نگه بدارد. «وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتٌ»(3) ، «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً »(4)؛ كشته شدگان راه خدا زنده ميمانند. يك بُعد زنده ماندن آنها همين است كه نشانه ى آنها، جاى پاى آنها و پرچم آنها هرگز نميخوابد. ممكن است چند صباحى با زور و عنف
ص: 40
و با دخالت قدرتهاى زورگو، نشانه هاى آنها كم رنگ شود، امّا خداى متعال طبيعت را اين طور قرار داده است، سنّت الهى بر اين است كه راه پاكان و صالحان و مخلصان بماند. اخلاص چيزِ عجيبى است؛ لذاست كه به بركت حسين بن على (عليه الصّلاة والسّلام) و خون بناحق ريخته ى آن بزرگوار و اصحابش، دين در عالم باقى ماند؛ بعد از آن هم اين رشته ادامه پيدا كرد.(1)
وجود مقدّس سيّدالشّهداء (عليه السّلام)، اگرچه بيشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده، ليكن آن بزرگوار در حقيقت مظهر انسان كامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براى خدا است. اساساً جهاد واقعى و شهادت در راه خدا، جز با مقدّمه اى از همين اخلاصها و توجّه ها و جز با حركت به سمت «انقطاع الى الله» حاصل نميشود. در اين مناجات شعبانيّه ى عالية المضامين ميفرمايد: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك» (2)؛ اين كمال انقطاع به سوى خدا و از همه چيز گسستن و همه ى قيود و دنباله ها را در جهت حركت به سمت محبوبِ واقعى بريدن و به آن سمت پرواز كردن، چگونه براى انسان حاصل ميشود؟ شهادت كه قلّه ى فداكارى يك انسان است، بدون حركت به سمت انقطاع و بدون تلاش و مجاهدت براى ايجاد «انقطاع الى الله»، براى انسان به وجود نمى آيد. هرگاه انسان تلاشى انجام داد و قدمِ اوّل را با همّت و عزم و اراده برداشت، آن وقت خداى متعال راه را باز ميكند و قدمها يكى پس از ديگرى، به سمت نورانى شدن دل و پُرنور شدن وجود انسان برداشته ميشود.(3)
يك روز پس از اعلام پذيرش قطعنامه، واقعاً يك غمى بر دل من مستولى شد؛ احساس ميكردم يك در بزرگى به روى همه باز بود كه افراد با ميل خودشان ميرفتند و از آن در وارد ميشدند، حال اين در بسته شد و بقيّه
ص: 41
پشت اين در ماندند. تصوّر نميشد كه باب شهادت مفتوح بماند. بندگان خالص خدا در اين مدّت، عدّه اى شان به آرزويشان رسيدند و به شهادت رسيدند.(1)
پرورش نسلى از انسانهاى صالح و پاك دامن و بلندنظر و بزرگ انديش كه نور ايمان و تقوا از ناصيه ى مطهّرشان ساطع و دل صاف و ناآلوده شان به شعاع معرفت، روشن بود و جهاد آگاهانه شان در راه خدا و زمزمه ى عارفانه شان در نيمه شب ها، ياران امام حسين (عليه السّلام) را به ياد مى آورد، بى شك بزرگ ترين رمز انقلاب و پيشواى عظيم الشّأنش حضرت امام خمينى (قدّس الله روحه) بوده است. و همينها بودند كه به فرمان امام محبوبشان صفوف پولادين و استوار خود را در برابر سهمگين ترين خطراتى كه انقلاب را تهديد ميكرد، آراستند و انقلاب و نظام اسلامى را باذن الله حراست كردند. جمعى از آنان شربت گواراى شهادت فى سبيل الله را نوشيدند و جمعى كثير، هستند و خواهند بود و از وديعه ى الهى همچنان دفاع خواهند كرد.(2)
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در خطبه ى نهج البلاغه ميفرمايد: «إن الجهاد باب من أبواب الجنة» (3)؛ جهاد، مجاهدت در راه خدا يك درى از درهاى بهشت است. چه كسى است كه دلش نخواهد برود بهشت؟ چه كسى است كه آرزو نداشته باشد به رضوان الهى و نعمت الهى دست پيدا كند؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: «يكى از درهاى بهشت جهاد در راه خدا است»؛ آن وقت از آن درهاى معمولى هم نيست؛ «لها ثمانية أبواب» ؛ بهشت هشت در دارد، خصوصيّت اين «در» اين است كه ميفرمايد: «فتحه الله لخاصة //
ص: 42
// اوليائه» ؛ اين درِ جهاد در راه خدا را خداى متعال براى اولياى ويژه ى خود باز كرده. حالا فرزندان شما، همسران شما، پدران شما، كه رفتند شهيد شدند، اينها مشمول اين عبارت اميرالمؤمنين هستند: «خاصّة اوليائه». حدس ميزديد كه پسر شما يا شوهر شما، يا فرزند شما، [يا] پدر شما وقتى زنده بود از اولياى خدا باشد؟ اين را هيچ احتمال ميداديد؟ آن هم از خواصّ اولياى خدا، «خاصّة اوليائه»؛ امّا از خاصّه ى اولياى خدا بود كه رفت در اين راه و به شهادت رسيد.(1)
نميشود گفت معجزه ى فاو و شلمچه با نيروى آتش و ابزارهاى جنگى به دست آمد؛ با شهادت طلبى، با عزم راسخ، با قدرت اراده ى انسانى، با اتّكاء به خدا، با ايمان و تلفيق اينها با امكاناتى كه رزمندگان در اختيار داشتند، به وجود آمد. امروز ملّت ايران و نيروهاى مسلّح - ارتش و سپاه پاسداران و بسيج - آماده اند نيروها و امكانات مادّى خود را با پشتوانه ى اين نيروى معنوى، اين ايمان و اين اراده، در هرجايى كه لازم باشد و در مقابل هر دشمنى كه در مقابل نظام جمهورى اسلامى قصد تعرّض و تجاوز داشته باشد، به كار گيرند. پيروزى، متعلّق به چنين قدرت معنوى و اقتدار معنوى است.(2)
اگر شما به جبهه هاى نبرد خودمان رفته باشيد، در شبهاى نزديك به عمليّات يك منظره ى عجيبى است. در آنجا - حالا يك مقدار شنيديم، مقدارى هم ديديم - بسيار بسيار منظره ى شوق انگيزى است. اين جوانهاى ما، اين برادران مخلص، مؤمن، دلهاى پاك، صاف و نورانى، وقتى احساس ميكنند كه به ميعاد خودشان با خدا نزديك شده اند و امكان شهادت و رفتن به جوار الهى برايشان هست، حال عجيبى از دعا، نماز، نماز شب، ذكر، توجّه و حالِ بسيار گران بها و فاخرى دارند؛ بعضى از وصيّت نامه ها
ص: 43
را هم كه انسان ميخواند، همين موضوع را مشاهده ميكند. من چند روز قبل يكى از اين وصيّت نامه ها را ميخواندم، ديدم از نماز شب برادران و دوستانش نقل كرده كه اين شبها چه حالى است، چه زمزمه و چه ولوله اى در اين سنگرها و پشت خاكريزها است! اين براى خاطر اين است كه توجّه به خدا در آن حالات كه ساعات و روزهاى آخر است و انسان احساس ميكند كه فرصت رو به اتمام است، حالت اقبال دارد؛ به علاوه كه شوق لقاء پروردگار براى كسانى كه به سوى او حركت ميكنند، وجود دارد و همين حالت، شايد با ابعاد خيلى بالاتر و به شكل مضاعفى، در شب عاشورا در خيام اصحاب اباعبدالله (عليه السّلام) وجود داشت.(1)
عزيزان من! لحظه ى جان دادن، ما وارد عالم ديگرى ميشويم. براى آن روز، خودمان را بايد آماده كنيم. همه ى اين دنيا، همه ى اين ثروتها، همه ى اين انرژى هايى كه خداى متعال در وجود شما در اين عالم به وديعه گذاشته است، همه ى آنچه كه خدا براى بشر خواسته است - حكومت عادلانه، زندگى مرفّه، چه و چه و چه - براى اين است كه انسان فرصت پيدا كند تا خود را براى نشئه ى آن عالم آماده نمايد. خود را آماده كنيد، با خدا انس بگيريد، با خداوند مناجات كنيد، ذكر بگوييد و استغفار كنيد. آن وقت انسانهايى كه اين طور رو به خدا مى آورند و دل خود را تطهير ميكنند و از گناه رو برميگردانند و تصميم بر عمل خير ميگيرند، موجودات عظيمى هستند كه در رويارويى با مشكلات اين عالم، ميتوانند مقابله كنند. يك نمونه اش، امام بزرگوار ما است؛ نمونه هاى ديگرش، مؤمنين جامعه ى خود ما هستند؛ اين جوانان مؤمن و نستوه، اين زنان و مردان، آنهايى كه شهيد شدند، آنهايى كه جانباز شدند، آنهايى كه زندانهاى سختِ دوران اسارت را تحمّل كردند، آنهايى كه فراق عزيزان را تحمّل كردند، آنهايى كه سختى هاى ميدان جنگ را تحمّل كردند و امروز شما هزار نفر از اينها را
ص: 44
تشييع ميكنيد. هريك از اينها، يك نمونه ى ممتاز و عالى هستند كه جا دارد هر ملّتى يك نفر از اين شهدا را داشته باشد، او را تجليل كند، او را بزرگ بدارد و الگو قرار دهد.(1)
عزيزان من! در وجود شما، زرِ ارزشمندى نهفته است كه متأسّفانه، در موارد بسيارى، اين زر، با خاك، با مس و با اشياء كم قيمت، در هم آميخته و مخلوط شده است. گنجى است در درون شما كه درهم آميخته با خار و خاشاك است. همه ى زحمت انبياى الهى براى اين بود كه من و شما بتوانيم آن زر، آن عنصر قيمتى را در وجود خودمان ناب و خالص كنيم و از بوته درآوريم. امتحانها و شدّتها در دنيا براى اين است. تكليفهاى سخت كه خداى متعال به اشخاصى متوجّه ميكند، براى اين است. مجاهدت در راه خدا، براى اين است. شهيد، كه اين قدر در راه خدا ارزش دارد، همه ى ارزشش براى اين است كه با آن مجاهدتِ بزرگ و نهادنِ جان در معرض فدا كردن، توانسته است خود را ناب و خالص كند؛ مثل خالص شدنِ طلا و بيرون آمدن از بوته.(2)
عشق به آرمانهاى الهى و اسلامى، همان چيزى [است] كه كشته شدن در راه خدا را براى كسى كه چنين عشقى را دارد، شيرين ميكند؛ نه اينكه آسان ميكند، شيرين ميكند. پيامبر اكرم به اميرالمؤمنين فرمود: «يا على! آن روزى كه به تو ضربتى ميزنند و اين ضربت، به شهادتت منتهى خواهد شد، صبر تو چگونه خواهد بود؟» اميرالمؤمنين عرض كرد: «يا رسول الله! اين موضعِ صبر نيست؛ اين موضعِ شُكر است.» كسى كه در راه خدا به شهادت ميرسد، بزرگ ترين شاكر خدا براى اين حادثه، خود او است؛
ص: 45
زيرا كه چنين نعمت بزرگى را خداى متعال به او داده است. چه چيزى يك رزمنده، يك جوان و يك انسان را در ميدانهاى گوناگون، اين گونه به روشن بينى ميرساند؟ ايمان آگاهانه.(1)
آن افسر جوانى كه صاحب زن و دو بچّه است و پدر و مادر آرزومندى دارد كه دوست ميداشتند بچّه ى آنها لباس افسرى بپوشد و به او نگاه كنند و لذّت ببرند، همچنين وسيله ى آسايش و رفاه او در حدّ معقولى فراهم بوده است، به جبهه ى جنگ ميرود و فرمانده ى گردان ميشود؛ گذشتِ شب و روز و هفته و ماه را نميشناسد و به گردوغبار و گرسنگى و تشنگى و جيره ى جنگى فكر نميكند و همه ى اينها را با آغوش باز ميپذيرد. صد بار گلوله ى توپ جلوى پايش، پشت سرش، پشت چادرش و پشت سنگرش منفجر ميشود، ولى از حضور در جبهه پشيمان نميشود و حتّى به زندگى راحت در تهران يا شهرستان هم متمايل نميگردد. بعد هم در يك عمليّات كه احساس ميكند نيروهاى او احتياج به تقويت روحى دارند، بلند ميشود و تفنگش را برميدارد و راه مى افتد و در كنار نيروهايش، عليه دشمن ميجنگد و همان جا هم به شهادت ميرسد. اگر اين شخص، آن جهان بينى و آرمان را نداشته باشد، اين كار را نميكند. پدر و مادر او، به جاى اينكه گريه كنند و اشك بريزند و پيش من و يا ديگران بروند و گله و شكوه كنند و نوازش بطلبند، مقاوم مى ايستند و سينه ى خود را سپر ميكنند و در شهادت پسر رشيد و جوان و اميد زندگى شان، شيرينى پخش ميكنند؛ بعد هم ميگويند اگر پسرهاى ديگرى هم داشته باشند، به جبهه ميفرستند!
فقط با آرمانهاى امام (رضوان الله تعالى عليه) است كه چنين افرادى با اين گونه جهان بينى و عمل پيدا ميشوند و بدون آن اصلاً امكان ندارد. امروز آرمانها و آرزوهاى امام، از هرچيز ديگر زنده تر است... ما همان راهى را كه آن بزرگوار
ص: 46
رفت، ادامه خواهيم داد؛ زيرا برتر و والاتر و شيرين تر و مقدّس تر و شايسته تر از آرمانهاى او سراغ نداريم.(1)
وقتى انسان ميداند كه مرگ عبارت از عروج به ملكوت الهى و پيوستن به ارواح اوليا است، چه اهمّيّت ميدهد كه كِى اين مرگ فرا برسد؟ مرگ براى او، عبور از يك مرحله است؛ «وقت مردن آمد و جَستن ز جو»(2)؛ انسان حركتى از جوى ميكند؛ هرچه هست، در يك لحظه است؛ بعد نعيم بى بديل و بى مثال الهى است؛... اگر كسى اين طور فكر نكند، آن گونه خود را عاشقانه در معرض كشته شدن قرار نميدهد.(3)
آن وقتى كه خيل بسيجيان، با ايمان و شور و شوق خود، به سمت هدفى در ميدان جنگ سرازير ميشدند، هيچ نيرويى نميتوانست جلوى آنها را بگيرد... در داخل شهرها هم از روز اوّل انقلاب، اين پايگاه هاى مقاومت، سنگر دفاع از انقلاب و اسلام شد و تا امروز هم همين طور است... همين نيروهاى جوان و پُرشور؛ همين جوانانى كه در طول تاريخ ما از اوّل اسلام تا امروز، نظيرشان را به اين زيادى در هيچ دوره اى نداشته ايم؛ همين جوانانى كه در عين جوانى و شور جوانى، به جاى اينكه مثل جوانان بى درد و جوانان معمول همه ى مناطق عالم، دنبال عيش و عشرت و عيّاشى باشند، دنبال احساس تكليف و خدمت به خلق و تلاش و كار براى آرمانها و هدفها و دفاع از اسلامند؛ همين جوانانى كه با قرآن مأنوسند؛ همين جوانانى كه نماز و عبادتشان، پدران و مادران پير را به شگفتى و تعجّب وادار ميكند.
ص: 47
خانه ى هر شهيد كه پا گذاشتيم، اغلب پدران و مادران آنها گفتند كه ما دين را از اين جوانمان ياد ميگرفتيم!
بله، هنر انقلاب اين است، و هنر امام اين بود. آن بزرگوار، در جامعه اى كه دشمن، پنجاه، شصت سال به طور مستقيم و غير مستقيم روى آن كار كرده بود، تا آن را به لجنزار فساد بكشاند، كار كرد و جوانانش را مثل گُل، پاك و پاكيزه تربيت كرد. خود آن بزرگوار فرمود: «اين، فتح الفتوح است.» بله، فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بى اعتناى به شهوات و دلهايشان متوجّه به سمت خدا بود. در طول تاريخ، در اين مملكت و يا در ساير ممالك اسلامى، ما چه موقع اين قدر جوان خوب و صالح، مثل دوران انقلاب داشتيم؟(1)
اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة والسّلام)، از اوّل زندگى تا آخر عمر، به خداى متعال فكر كرد و راه خدا را ولو مورد مخالفت همه ى انسانها هم بود بر راه غير خدا و ضدّ خدا انتخاب كرد. اميرالمؤمنين از قبيل اين صفت، ده ها خصلت برجسته دارد؛ اين يكى از آنها است....
ما انسانهاى چسبيده ى به غذا و خوراك و راحتى و عشرت و زندگى و خانه و جاه و جلال و مقام و قدرت و ساير دل بستگى ها و سرگرمى هاى بشر در دنيا، نميتوانيم از ميان اين حصارها خودمان را خارج كنيم و آن گونه در آن راه حركت كنيم؛ و نتيجه در دنيا اين ميشود كه مشاهده ميكنيد. اگر از اين روحيّه، درخششى در يك انسان به وجود بيايد، همان خواهد شد كه شما در جبهه هاى جنگ ديديد؛ در شهدا ديديد؛... در خانواده ها و پدران و مادران ديديد؛ در طول انقلاب و دوران جنگ تا امروز، در اين ملّت ديديد و مشاهده كرديد كه چه هنگامه اى در دنيا به وجود آورد. اين، يك
ص: 48
چيز ناقص و كوچك بود؛ قطره اى بود از آنچه كه درياى آن در روح بزرگ اميرالمؤمنين وجود داشت.(1)
نكته ى مهمّى كه در باب شهيدان ما وجود دارد، اين است كه شهداى ما اگرچه با بال وپَر احساسات پرواز كردند، امّا راهنماى آنها عقل و منطق و استدلال بود. براى همين است كه حركت عظيم ايثار، شهادت، جهاد و فداكارى در كشور ما توانست در همه ى اقشار جامعه، در ميان برترين فكرها و ذهنها و استعدادها، جاى خود را باز كند. اعتقاد من اين است كه فرزندان شهدا بايد به پدران خود افتخار كنند؛ هم از اين جهت كه اينها نشانه هاى ايثار و فداكارى و سربلندى و افتخار يك ملّتند، هم از اين جهت كه چشمه هاى گشوده و جارى شده ى معرفت و شناختِ حقيقتند. نبايد خيال كرد كه جوان و دلاور ميدان نبرد و رزم ما از شهر و روستا خود را به ميدان جنگ ميرسانيد و زحمات را تحمّل ميكرد، فقط به خاطر غلبه ى احساسات. اين طور نيست. البتّه احساسات الهى و اسلامى و انقلابى و معنوى، بسيار مبارك و مغتنم است؛ امّا فقط احساسات نبود؛ هدايت عقلانى بود؛ ميفهميدند چه كار ميكنند.(2)
اين شهداى بزرگ ما، همين شهداى عزيز، همين شهداى نام آور، برادران زين الدّين كه مادر گرامى شان صحبت كردند و بقيّه ى سرداران شهيد، روزى كه قدم در اين ميدان گذاشتند، به اين نيّت نبودند كه يك روز نامشان پشت بلندگوهاى عظيم اين كشور و اين دنيا برده شود؛ نه. مثل
ص: 49
يك انسان معمولى به جبهه رفتند، براى اينكه وظيفه ى خودشان را انجام دهند. هرجا هم احساس كردند كه آنجا وظيفه است، به آنجا رفتند.(1)
در دفاع مقدّس و در همه ى جنگهايى كه در صدر اسلام، زمان پيغمبر يا بعضى از ائمّه (عليهم السّلام) بوده است، كسانى كه وارد ميدان جهاد ميشدند، براى تكليف هم حركت ميكردند. جهاد فى سبيل الله يك تكليف بود. در دفاع مقدّس هم همين جور بود؛ ورود در اين ميدان، با احساس تكليف بود؛ آن كسانى كه وارد ميشدند، اغلب احساس تكليف ميكردند. امّا آيا اين احساس تكليف، معنايش اين بود كه به نتيجه نينديشند؟ راه رسيدن به نتيجه را محاسبه نكنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه ريزى و تاكتيك و اتاق فرمان و لشكر و تشكيلات نظامى نداشته باشند؟ اين جور نيست. بنابراين تكليف گرايى هيچ منافاتى ندارد با دنبال نتيجه بودن، و انسان نگاه كند ببيند اين نتيجه چگونه به دست مى آيد، چگونه قابل تحقّق است؛ براى رسيدن به آن نتيجه، بر طبق راه هاى مشروع و ميسّر، برنامه ريزى كند.(2)
در بوستان پُر بار و بركت ايثار و شهادت كه فضاى ايران اسلامى را آكنده از عطر صفا و معنويّت كرد، لاله زار شهداى دانش آموز داراى جلوه اى ويژه و حال و هوايى بشدّت تأثيرگذار است. نوجوانان و جوانانى كه در سپيده دم عمر كوتاه خويش نداى «اِرْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً مَرْضِيَّةً »(3) را به گوش دلِ نورانىِ خويش شنيدند و همچون كبوترانى سبك بال به بهشت رضوان
ص: 50
الهى پرواز كردند. هرگاه در ميان ملّتى تفكّر سالم و نجات بخش در سطح وسيع جوانان نورسته گسترش و عمق يابد، فلاح و رستگارى آن جامعه و آن ملّت، محتوم و تخلّف ناپذير ميگردد.(1)
در سال 57 جوانهاى ما، نوجوانهاى ما، دانش آموزان دبيرستانى ما به عنوان پاك ترين و بى آلايش ترين قشرها توى ميدان آمدند و كشته شدند. سيزده آبان روز كشتار دانش آموزان است توى همين خيابانهاى تهران. وقتى اين نوجوانها و جوانها توى ميدان آمدند و فرياد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلّادان مزدور آمريكا از اينها انتقام گرفتند؛ روى اينها آتش گشودند، خون اينها روى آسفالت خيابانهاى تهران ريخت و آن را رنگين كرد. اين هم مطلب مهمّى است؛ نه فقط به خاطر اينكه تعدادى جوان و نوجوان به شهادت رسيدند - البتّه اين مهم است - بلكه به خاطر اين نكته ى مهم تر كه حركت عظيمى كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آن قدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه يك عدّه جوان پاكيزه ى دانش آموز را توى ميدان مى آورد، احساس مسئوليّت ميكنند، احساس تعهّد ميكنند و در مقابل سرنيزه ى دستگاه جبّار و طاغوت مى ايستند. در دنيا اين جور چيزى كم نظير است.
... در دوران دفاع مقدّس هم باز دانش آموزان جزو پيشروان و خطّمقدّم ها محسوب ميشدند. شما اگر با خانواده هاى شهدا تماس بگيريد - من با خيلى از اينها تماس دارم و ميبينم - و از آنها بپرسيد جوانتان چندساله بود، ميگويند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. اين يعنى چه؟ يعنى احساس تعهّد، روحيّه ى انقلابى، احساس مسئوليّت ناشى از روشن بينى و بصيرت به اينجا رسيده كه جوان دانش آموزِ اين ملّت وسط ميدان مى آيد، سينه ى خودش را سپر ميكند، از همه ى آرزوهاى جوانى اش ميگذرد،
ص: 51
براى اينكه آرمانهاى بزرگ و هدفهاى الهى و اسلامى را در جامعه تحقّق ببخشد.(1)
هنگامى كه به نام دانشجوى شهيد ميرسيم، اين يقين در ما پديد مى آيد كه پذيرش شهادت و اقدام به جهادى كه بدان منتهى شده، از سر خودآگاهى و با اراده ى روشن بينانه بوده است، و اين ارزش عمل را مضاعف ميكند و بدين دليل است كه دانشجويانِ شهيد كه در شمارِ سرآمدان ايمان و ايثارِ آگاهانه بوده اند ستارگان هميشه درخشانى هستند كه هر جوياى حقيقت ميتواند راه خويش را با آنان بيابد.(2)
صلوات و سلام حضرت حقّ متعال و برترين درود فرشتگان و بندگان صالحش نثار روح مطهّر شهيدان باد، كه جان خود را نثار راه خدا كردند و از تعلّقات زندگى به خاطر رضاى دوست گذشتند و مصالح امّت اسلامى را بر مشتهيّات نفسانى ترجيح دادند. امروز پرچم اسلام در جهان به بركت فداكارى شهيدان عزيز است كه به اهتزاز درآمده، و نام مبارك خداوند و عظمت اسلام به خاطر ايثار و تلاش آنان و ديگر مجاهدان راه حق است كه فضاى جهان را پُر كرده است.(3)
سلام خداوند و بندگان شايسته اش به آنان كه جان خود را مشتاقانه به ميدان دفاع از دين خدا و عزّت و استقلال ميهن اسلامى بردند. عاشقانه هستى خود را نثار كردند تا هستى امّت اسلامى، استقرار و قوام بگيرد، و از لذّتها و هوسهاى زندگى چشم پوشيدند تا چشمشان به جمال محبوب ازلى روشن شود، و در راه شهادت گام نهادند تا راه خدا و راه سعادت خلق،
ص: 52
همواره باز و به روى مردم گشوده بماند. حقّ شهيدان انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى نه فقط بر مردم كشور ما، بلكه بر همه ى دوستداران اسلام و بر همه ى طرف داران از آزادى و ارزشهاى الهى، بسى عظيم است.(1)
ما در قضيّه ى شهادت شهيدان و مجاهدت ايثارگران و جانبازان معمولاً جوانب محدودى را مى بينيم و مشاهده ميكنيم؛ درحالى كه خود عمل و حركت ايثار در جامعه كه منجر به شهادت يا جانبازى ميشود، معانى متعدّدى دارد؛ جهات مختلفى دارد كه هركدام از اينها درخور بررسى است. يكى از اين جهات، فرصت شناسى و پاسخگويى به نياز لحظه ها است. ممكن است احساس مسئوليّت در كسانى باشد، امّا در لحظه ى نياز، اين مسئوليّت را نه تشخيص بدهند و نه عمل كنند؛ اين خيلى تفاوت دارد با آن حركت و اقدامى كه درست در لحظه ى نياز اتّفاق مى افتد و انجام ميگيرد. جوانان شجاع و باغيرت و مؤمن و فداكارى كه نياز كشور را احساس كردند و به سراغ خطر رفتند و به استقبال خطر شتافتند، اينها اين امتياز برجسته را دارند كه نياز را در زمان خود فهميدند و به آن پاسخ گفتند. اين يك بعد بسيار مهمّى است، اين براى ما درس است. زود فهميدن، به وقت فهميدن، بهنگام عمل كردن و پاسخ به نياز دادن، آن نقطه ى برجسته اى است كه نبايد مغفول بماند... غالباً كشورها و جوامع از ندانستن موقعيّت و نشناختن فرصت، ضربه ميخورند. وقتى دشمنى كمين ميگيرد و ما نميدانيم كه او كمين گرفته است، نميشناسيم؛ يا اگرچنانچه اطّلاع پيدا كرديم، علاج را زود و بهنگام ارائه نميدهيم؛ آن وقت ضربه ميخوريم.... خانواده ها(2) ميگفتند اگر اين رزمنده را ما از خانه بيرون
ص: 53
نفرستيم، فردا دشمن دم در خانه مى آيد، بايد بجنگيم. اين خيلى نكته ى مهمّى است؛ اين همان نكته اى است كه اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: «هر جماعتى كه در داخل خانه ى خودشان مورد تهاجم دشمن قرار بگيرند، غفلت كنند از اينكه دشمن دارد مى آيد، اينها شكست خواهند خورد، مغلوب خواهند شد.» دشمن را از دور بايد ديد، از دور بايد شناخت.(1)
شهيدان عزيز جزو كسانى بودند كه نور حقيقت را در لابه لاى ظلمتهاى متراكم زمانه ديدند و به سوى آن شتافتند. مهم اين است. خيلى ها حقيقت را نمى بينند و نميفهمند؛ خيلى ها حقيقت را مى بينند، ولى شهامت و جرئت اقدام براى حقيقت را ندارند؛ امّا كسى كه هم توانايى آن را دارد كه حقيقت را بيابد و ببيند و هم جرئت و دليرى اين را دارد كه به سوى حقيقت بشتابد و وظيفه ى خود را در اين راه انجام دهد، او در هر برهه اى از زمان كه باشد، يك انسان برجسته است؛ پير باشد، جوان باشد، نوجوان باشد، زن باشد، مرد باشد؛ در هر قشرى از قشرهاى اجتماعى باشد.(2)
چرا شهادت اين قدر با عظمت و اهمّيّت است؟ علّت اين است كه انسانى كه جان خود را در راه خدا ميدهد، در حقيقت در يك لحظه ى نياز و در آن وقتى كه دين و راه خدا به كسانى كه آن را رونق دهند، احتياج دارد، آن تلاش لازم را انجام داده است. كسى كه در راه خدا تلاش ميكند و از راحتى و زن و بچّه و آسايش معمولى و امتيازات مادّى صرف نظر ميكند، پاداش الهى را - كه همان شهادت است - به دنبال دارد. اين نشان دهنده ى عظمت مجاهدت او است. لذا مكرّر گفته ام كه شهادت بالاترين پاداش و مزدِ جهاد فى سبيل الله است.(3)
ص: 54
مهم ترين نقطه ى قوّت ما در قيام جمهورى اسلامى، نقطه ى قوّت انسانى بود. ما كه نه سلاح داشتيم، نه پول داشتيم، نه سازماندهى داشتيم، نه حزب داشتيم و نه پشتيبانى جهانى؛ ما ملّت ايران در همه ى كشورهاى دنيا يك نقطه را نداشتيم كه از قيام، انقلاب و حركت ما حمايت و دفاع كنند. آنچه اين ملّت را پيروز كرد، قدرت نيروى انسانى بود؛ يعنى آگاهى و ايستادگى؛ همان كه اميرالمؤمنين در جنگ صفّين فرمود: «الا لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر» (1)؛ بصر يعنى بصيرت و آگاهى؛ صبر يعنى پايدارى؛ فقط اينها هستند كه ميتوانند اين عَلم را در دست بگيرند و پيش بروند. قلّه ى اين صبر و بصر شهداى مايند.(2)
هفته ى دفاع مقدّس نمودار مجموعه اى از برجسته ترين افتخارات ملّت ايران در دفاع از مرزهاى ميهن اسلامى و جان فشانى دلاورانه در پاى پرچم برافراشته ى اسلام و قرآن است؛ و در اين مجموعه ى تابناك، درخشنده ترين و نفيس ترين نگين گران بها ياد و خاطره ى شهيدان است. آنان جوانان و جوانمردان رشيد و پاك سرشتى بودند كه با آگاهى و درك والاى خود موقعيّت حسّاس كشور را تشخيص دادند و وظيفه ى بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذيرا شدند، هيچ ملّتى و كشورى بدون چنين مجاهدتها به عزّت و تعالى دست نخواهد يافت. كشور ما مديون فداكارى اين جانهاى عزيز و خانواده هاى صبور آنها است.(3)
نظام اسلامى ما در دنيايى، در محيطى، در برهه اى از زمان، خود را مطرح و در ميان بشريّت حضور پيدا كرد كه سلطه گرىِ ظالمانه، تمام ابعاد وجود بشر را فراگرفته بود. مسئله اين نبود كه حكومت ظالمى در اينجا وجود داشت و فقط ميخواستند آن را بركنار كنند. حكومت ظالمى
ص: 55
كه در كشور ما با سلطه و زور و خشونت و جهالت خود بر مردم حكومت ميكرد، از سوى نظام بين المللى و سردمداران قدرت جهانى مورد تأييد و حمايت بود و مبارزه با او، مبارزه با تمام مراكز قدرت بين المللى در آن زمان بود. هنگامى كه انقلاب پيروز شد و اين مانع از سر راه ملّت ايران برداشته شد، همان مراكز قدرت جهانى، كارشكنى عليه ملّت ايران را آغاز كردند. نشان دادند كه اين شبكه ى اختاپوسىِ قدرتِ ظالمانه كه از رژيم خون خوار پهلوى حمايت ميكرد، همچنان مدّعى حقيقت است؛ مدّعى ملّت ايران است؛ مدّعى و مخاصم هر حرف حقّى است كه از دهان و حنجره ى كسى خارج شود. لذا در جنگ تحميلى هشت ساله، همان مراكز قدرت عليه ملّت ايران همدست شدند. چه كسى ميتواند اين حقايق را كه در زمان خود او اتّفاق مى افتد، على رغم تبليغات وسيع جهانى، از بن دندان بفهمد، به طور عميق درك كند، در او ايمان به وجود بيايد و اين ايمان او را به حركت وادار كند؟ آن انسانى كه دل او منوّر به نور معرفت و فكر او روشن و زنده است. جوانان شما - عزيزانى كه به جبهه رفتند و شهيد شدند - ازاين قبيل بودند.(1)
سلام خدا بر اين عزيزان و بر همه ى شهيدان اين مرزوبوم، كه حصار تحميلى مادّه پرستى و خودخواهى را شكافتند و راهى به ملكوت انسانيّت والا به روى بشريّت گشودند. سلام خدا بر اين فداكاران كه در روز غربت فضيلتها و ارزشهاى اسلامى، به يارى دين خدا و دفاع از انقلاب اسلامى قد عَلم كردند و غريبانه جان دادند. سلام خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر اين اجساد پاك و نورانى كه از خود گذشتند تا كشور و ملّت خود را از آسيب متجاوزان محفوظ دارند. سلام ما بر اين پاره هاى دل ملّت
ص: 56
كه دل از زندگى و راحت كندند تا آرامش دل امّت و امام تضمين شود. مرگ را استقبال كردند تا اسلام زنده بماند. داوطلبانه به خاك افتادند تا ايران سربلند گردد. درود خدا و اوليائش و درود همه ى ملّت ايران بر آنان باد.(1)
كسانى [بودند] كه شهيد شدند يا شهيد دادند، ادّعايى هم نداشتند و ندارند، اسمشان هم جايى نيست؛ امّا در آسمانها مشهورند، در ملأ اعلى شناخته شده اند. در محاسبه ى الهى، كوچك ترين كارها گم نميشود.(2)
شهيدان، دو موضع گيرى و دو حركت زيبا و باشكوه از خودشان نشان دادند كه هركدام پيامى دارد. اين دو موضع گيرى، يكى در قبال ذات مقدّس ربوبى، در قبال اراده ى الهى، در قبال دين خدا، در قبال بندگان خدا و مصالح آنها است؛ يك موضع گيرى هم در مقابل دشمنان خدا است... پيام دوّم، در مقابل دشمنان خدا است؛ يعنى استقامت، ايستادگى مطلق، از دشمن نترسيدن، از دشمن حساب نبردن، در مقابل دشمن به انفعال دچار نشدن. اين خيلى مهم است كه انسان در مقابل دشمن، دچار انفعال نشود. تمام سعى امروز دنياى مادّىِ مستكبر - يعنى همين دولتهاى استكبارى كه زمام مسائل اقتصاد و تسليحات عالم و حتّى در موارد بسيارى، فرهنگ خيلى از كشورها را هم در دست دارند - اين است كه هرجا مقاومتى هست، آن را از طريق منفعل كردن خُرد كنند.
ص: 57
انفعال در مقابل دشمن، غلطترين كار و بزرگ ترين اشتباه است. دشمن را از لحاظ دشمنى، بايد به حساب آورد؛ يعنى در مقابل او، او را حقير نشمرد و در برابرش آماده بود و دفاع كرد؛ امّا از دشمن نبايد حساب برد، نبايد تحت تأثير قرار گرفت و نبايد در مقابلش منفعل شد. دشمن ميخواهد جوامع را منفعل كند.(1)
در هفته ى دفاع مقدّس و در ميان خاطره هاى عزيز و باشكوه ملّت ايران از دوران هشت ساله ى دفاع، از همه درخشان تر، ياد و خاطره ى شهيدان گران مايه و عالى قدر است؛ ستارگان فروزانى كه اين قطعه ى از تاريخ را نورباران كردند؛ مردان بزرگى كه در كسوت شريف گمنامى، گران بهاترين هديه ها را نثار اسلام و قرآن نمودند؛ دلاورانى كه حصار جهالت و گمراهى را دريدند و شعاع خورشيد هدايت را به دورترين نقاط عالم رساندند؛ مظلومانى كه شجاعانه از حق دفاع كردند و ستمگران زمان را به عجز آوردند. ايران اسلامى و ملّت بزرگ و شرافتمند اين كشور ياد اين عزيزان را همواره گرامى خواهد داشت و سنّت لايتغيّر الهى، ذكر آنان را جاودانه خواهد ساخت. اين جانب سلام و درود خالصانه ى خود را از اعماق جان بر تربت مطهّر اين عزيزان نثار ميكنم و سرنوشت سعادت بار آنان را، همچون آرزوى شيرينى براى خود و همه ى مشتاقان، از خداوند متعال مسئلت مينمايم.(2)
ابزار دشمن، عبارت از تجهيزات است. تجهيزات، در مقابل نيروى ايمان و شور و عشق و اراده ى مردم، كارايى ندارد. تجهيزات، كسانى را ميترساند كه بخواهند فقط با اتّكاء به تجهيزات خودشان بجنگند و
ص: 58
مبارزه كنند. اين گونه آدمها، اگر در مقابل خودشان تجهيزاتى را ببينند كه از تجهيزات خودشان مدرن تر و بالاتر است، ممكن است احساس رعب كنند؛ امّا در مقابل مردم باايمان و بااخلاص، از تجهيزات مدرن دشمن كارى ساخته نيست. مدرن ترين تجهيزات، در مقابل يك نيروى مقاومِ ايستاده ى شهادت طلب، از كار بازميماند. مگر هيچ دشمنى ميتواند ميليون ها انسان از آحاد يك ملّت را عقب بنشاند؟ همين توده ى مردم حزب الله بودند كه در خيابانهاى سرتاسر اين كشور، در مقابل تجهيزات مدرنِ از دشمن گرفته ى رژيم پادشاهى ايستادند. چرا آن تجهيزات نتوانست بر آنان فائق بيايد؟ درحالى كه آن تجهيزات ميتوانست طرف خودش را بكشد. اگر كسى از مرگ ترسيد، از آن تجهيزات ميترسد؛ امّا اگر كسى مرگ را شهادت دانست، از تجهيزاتى كه مرگ بار باشد، نخواهد ترسيد.(1)
ص: 59
ص: 60
ص: 61
ص: 62
شما شب حمله مى بينيد كه بچّه ها حالشان بهتر از شب قبل است! من بعضى از اين خاطرات يا وصيّت نامه ها را كه ميخواندم، ميديدم واقعاً منظر عظيم و عجيبى است. هرچه دورتر ميشويم، كأنّه جلوه ى اين حوادث و حقايق بيشتر ميشود. چه حالى! چه معنويّتى! اين نيست، مگر آن عطرى كه ملائك و روح الامين الهى بر سر بندگان خالص ميپاشند و آنها را از خود بى خود ميكنند؛ والّا مگر ميشود انسان مادّى و بشر معمولى اين گونه مجذوب بشود؟(1)
من بارها با همه ى وجود و از ته دل به بازماندگان شهدا عرض كرده ام، دعا كنيم خدا ما را با عزيزان و شهداى شما محشور كند؛ اينها هستند كه پيش خدا مقام دارند. عزيزان شما به بهترين دستاوردى كه يك انسان ممكن است دست پيدا كند، دست پيدا كردند.(2)
ص: 63
سلامى از اعماق جان، بر ارواح نورانى و ياد مبارك شهيدان، به خون خفتگانى كه در راه خدا به جهادى بزرگ توفيق يافتند، و خداوند كريم و رحيم، شهادت را كه بالاترين دستاورد اين نشئه است، پاداش آنان ساخت و اين ستاره ى گران بها را بر ناصيه ى آنان به درخشش آورد.(1)
سپاس خداوندى را كه باب جهاد و شهادت را كه برترين سكّوى پرش انسان به سمت اوج قلّه ى كمال او است، به روى اين ملّت بااخلاص و فداكار گشود و از جوانان و نوجوانان و مردان و زنان ما ستارگان درخشانى در فضاى غبارآلود زندگى بشر امروز پديد آورد و جهاد مخلصانه را سيره، و شهادت مظلومانه را گوهر تابناكى بر تارك آنان ساخت.(2)
اگر اين پايان ناگزيرِ زندگى به شهادت در راه خدا باشد، اوج قلّه ى افتخار است... سعادتها و شرفها و افتخارهاى بزرگ، نه فقط در دوران كوتاه زندگى، بلكه در همه ى تاريخ بشر و فراتر از آن، در ظرف علم الهى كه بى نهايت است با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست.(3)
سلام خدا بر شهيدان، بر انسانهاى آزاده و بزرگى كه جان بر سر پيمان نهادند و در راه خدا از خود گذشتند و با اين فداكارى، به برترين قلّه هاى انسانيّت رسيدند و شيرين ترين پاداش الهى را چشيدند: «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ »(4).(5)
مسئله ى شهيد يك ويژگى استثنائى دارد. هرآنچه كه مربوط به وجود
ص: 64
نورانى شهيد است، شگفتى است. انگيزه ى او براى حركت به سمت جهاد - كه در دنياى مادّى و در ميان اين همه انگيزه ى رنگارنگ جذّاب، يك جوانى برخيزد، قيامِ لله كند و به سمت ميدان مجاهدت حركت بكند - اين خود يك شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در ميدانهاى نبرد، كارهاى برجسته ى او در ميدانها، شجاعتها و شهامتهايى كه هر سطرى از آن ميتواند يك سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم يك شگفتى است؛ و پس از آن رسيدن به شوق وافر و كنار رفتن پرده ها و حجابهاى مادّى و ديدن چهره ى معشوق و محبوب - كه در حركات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزديك به شهادت، هميشه جلوه گر بود و نقلهاى فراوانى در اين زمينه هست - اين هم يكى از شگفتى ها است.(1)
شهيد شدن، از نظر ما كه اهل دنيا هستيم و داريم زندگى ميكنيم و بخصوص شما كه پدريد، مادريد، همسريد و خب، محبّتتان نسبت به او يك محبّت فوق العاده است، تلخ است؛ چون از دست دادن است، فقدان است. در عرصه ى ظاهر زندگى، اين فقدان است؛ لذا تلخ است. پوسته ى شهادت اين است؛ فقدان و از دست دادن و نديدن او و ديدن جاى خالى او. ليكن لُبّ شهادت، خيلى برتر از اينها است. لُبّ شهادت اين است كه يك انسانى، يك بشرى، ناگهان از درجات عاليه ى الهى سر درآورد؛ مقامش از فرشتگان بالاتر برود؛ در آن زندگى اصلى كه همه ى ما بعد از چهل سال، پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال، خواه ناخواه وارد آن ميشويم و زندگىِ ابدى است، جايگاهش عالى شود، رتبه ى عالى داشته باشد، مورد توجّه باشد، فيض او در روز قيامت به ديگران برسد؛ «يَسْعىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ »(2). از جمله ى خصوصيّات روز قيامت، ظلمانى
ص: 65
بودن فضا است؛ چون خورشيدى وجود ندارد، وسيله ى نورى وجود ندارد؛ همه ى آحاد بشر در يك حالت ظلماتند. وقتى كه اين بندگان خوب - كه از جمله ى بهترين هايشان، همين جوان شما است - حركت ميكنند، نور اينها در جلويشان و در كنارشان تلألؤ پيدا ميكند. ديگرانى هستند كه در روز قيامت با حسرت به اينها نگاه ميكنند و ميگويند كه از نورتان به ما بدهيد - كسانى كه شايسته ى آن نور نيستند - اينها در جواب ميگويند: «اِرْجِعُوا وَرٰاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً »(1)؛ برويد پشت سرتان را نگاه كنيد - يعنى آن زندگى دنيايى تان را - اگر بنا است نورى داشته باشيد، از آنجا آن نور را كسب كنيد؛ اينجا به كسى نور نميدهند. اين نورى است كه آنجا دادند، اينجا بروز و ظهور پيدا كرده.(2)
معيار اسلامى، شهيد را از زمره ى مردم معمولى بيرون ميبَرد و در كنار اوليا و صدّيقين قرار ميدهد؛ آن يك نگاه والايى است كه به عقل ما هم درست نميگنجد.(3)
... [شهيد] در پيشگاه خداى متعال در درجات عالى دارد پرواز ميكند، يعنى آن چيزى كه همه ى عرفا و اهل سلوك و آن سرگشته هاى وادى هاى عشق و شور معنوى و عرفانى يك عمر به دنبالش گشته اند و دويده اند، او با اين فداكارى و اين شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهى را درك كرده است.(4)
ص: 66
يك خطّ فاصلى است بين اين نشئه و آن نشئه؛ بعضى ها را با زنجير از اين خطّ فاصل عبور ميدهند - آنهايى كه چسبيده اند به زندگى دنيا - بعضى ها جست ميزنند، خودشان را پرتاب ميكنند؛ چرا؟ چون مى بينند آنجا چه خبر است. وعده ى الهى را مشاهده ميكنند. لذا شهداى عزيزى كه نام اينها را شنيده ايد، بسيارى از اينها را ميشناسيد، بعضى از شماها با آنها همراه بوده اند، زندگى كرده ايد، اين شهدا از مرگ نميترسيدند، اينها عاشق زندگى بوده اند. وصيّت نامه ها را كه انسان نگاه ميكند، اين را ميفهمد. راه يك ملّت اين است. ملّت ما اين راه را شروع كرد.(1)
در مورد شهيد خداى متعال ميفرمايد كه اينها زنده اند: «وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتٌ »(2)؛ «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ »(3). اينها آيات قرآن است؛ اينها صريحِ در يك معارفى است كه از اين معارف هيچ مسلمانى نميتواند چشم بپوشد. هركسى به اسلام و به قرآن اعتقاد دارد، اين معارف بايستى جلوى چشمش باشد. اين آيه ى شريفه ى قرآن ميگويد اينها زنده اند؛ حيات اينها يك حيات واقعى است، يك حيات معنوى است و نزد خداى متعال مرزوقند؛ يعنى دائم تفضّلات الهى دارد به اينها ميرسد؛ «فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ ». آن طرف مرز زندگى و مرگ چه خبر است؟ انسانها از آن عالم و نشئه ى مجهول چه ميدانند؟ در مورد شهدا ميدانيم كه اينها خرسندند، خوشحالند، مسرورند؛ «فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ ». بعد از
ص: 67
اين بالاتر: «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ »(1)؛ يعنى با ما دارند حرف ميزنند، خطاب ميكنند به ما: «أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ »(2). خيلى مهم است؛ اين گوشى كه بتواند نداى ملكوتى شهدا را بشنود، اين گوش را بايد در خودمان به وجود بياوريم. آنها دارند به ما بشارت ميدهند، مژده ميدهند، خوف و حزن را نفى ميكنند: «أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ ». ما براثر ضعفهاى خودمان دچار خوف ميشويم، دچار حزن ميشويم؛ اينها به ما ميگويند كه شما خوف نداريد، حزن نداريد يا در مورد خودشان ميگويند يا در مورد ما - بنابر اختلافى كه حالا در تفسير اين آيه ى شريفه ممكن است مطرح بشود - خوف و حزن را برميدارند؛ چه در اين نشئه، چه در آن نشئه. براى يك ملّت چقدر مهم است كه در حركت خود، در پيشرفت خود حقيقتاً داراى خوف نباشد، داراى حزن نباشد، با اميد حركت كند؛ اين پيام شهدا است به ما؛ كه بايد اين پيام را شنيد. شماها با اين جلسات، با اين اجتماعاتى كه تشكيل ميدهيد، موظّفيد اين پيام را به گوشها برسانيد.(3)
خداى متعال خبر داده است: «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »(4)؛ پيش خداى متعالند، زنده هستند، مشرف بر اين عالَمند، حوادث را مى بينند، سرنوشتها را مى بينند، اعمال من و شما را مى بينند. آن وقتى كه پاى ما به سنگى بخورد، آن وقتى كه نتوانيم خودمان
ص: 68
را درست هدايت كنيم، اداره كنيم، زمين بخوريم، آنها نگران ميشوند. آن وقتى كه ميفهميم، مى بينيم، محكم قدم برميداريم، راه را مستقيم حركت ميكنيم، به هدف نزديك ميشويم، آنها خوشحال ميشوند. آن وقتى كه ملّت ايران در يك عرصه اى پيروز ميشود، آن ارواح طيّبه به احتظاظ درمى آيند. آن وقتى كه خداى نكرده براثر غفلت ما، كوتاهى ما، ملّت عقب بماند، مشكل اساسى و عمومى پيدا كند، آنها نگران ميشوند.(1)
ويژگى عجيبى كه در معارف اسلامى وجود دارد - و شايد همه ى اديان همين طورند - تلفيق بين سعادت فردى و سعادت جمعى است... يعنى اگر انسانها حتّى سعادت فردى خود را طلب كنند و براى خدا كار كنند تا به بهشت بروند و رضاى خدا را طلب نمايند، ولو قصدشان هم هيچ چيز غير از اين نباشد و فرضاً بگويند ما كارى به كشور نداريم و ميخواهيم ببينيم كه چه چيزى ما را پيش خدا روسفيد ميكند و آن وقت با چشم باز و معلومات كافى بنشينند ببينند كه چه چيزى آنها را پيش خدا روسفيد ميكند و آن را انجام دهند، اگر اين هم بشود، كشور - مثل افراد - به روسفيدى خواهد رسيد.(2)
اين عزّتى كه امروز شما مى بينيد نظام جمهورى اسلامى و ملّت ايران دارند، به بركت همين خونها است. اينكه در همه ى كشورهاى اسلامى، قشر عمومى مردم، ملّت ايران را تحسين ميكنند، نظام جمهورى اسلامى را به چشم عظمت نگاه ميكنند، به بركت اين خونها است. اين امنيّتى كه امروز در كشور ما هست، اين حركت عظيمى كه امروز به سمت سازندگى اين كشور هست، اين كارهاى بزرگى كه انجام گرفته است، اين پيشرفت
ص: 69
علمى و فنّاورى، اين افزايش تعداد عالم و دانشمند و دانشجو و محقّق و پژوهشگر، اينها همه به بركت خون شهدا است. اين بيدارى عمومى كه امروز كشور و ملّت ما دارد، به بركت خون شهدا است. خون شهداى شما مثل كيميا، مثل اكسير توانست اين ملّت را، اين كشور را متحوّل كند، رشد بدهد و افتخارش مال شهداى شما و مال خود شما است.
ملّت ايران تا ابد مديون شهدا و خانواده هاى شهدا است. اين را همه ى ملّت ما بايد بدانند. هرچه ما عزّت به دست بياوريم، هرچه پيشرفت به دست بياوريم، مرهون خون شهداى عزيز شما، اين جگرگوشه هاى شما است. اينها بودند كه به ما، به كشورشان، به ملّتشان، به اسلام عزّت دادند. اين را همه بايد قدر بدانند؛ مسئولين هم بايد قدر بدانند، خود شما خانواده ها هم بايد قدر بدانيد؛ و ميدانيد.(1)
الگوسازى، يكى از اساسى ترين كارها است. ما الگوهاى خوب خيلى داريم. اين قدر جوانهاى خوب، اين قدر چهره هاى نورانى - در تاريخ كه بماند - در زمان خودمان داريم كه همين قدر كافى است با تعريف هركدام از اينها - تعريف به معناى معرّفى كردن - يك چهره ى برجسته و يك الگو جلوى جوانانمان بگذاريم. اينها جوانهايى بودند كه از پيشروان خودشان جلو افتادند؛ جوانهابى كه پاى درس بنده و امثال بنده نشستند، امّا صد پلّه از ما جلو رفتند؛ ما وعده كرديم، آنها عمل كردند؛ ما ياد داديم، آنها عمل كردند؛ ولى خودمان عمل نكرديم. چقدر از اين جوانها، چقدر از اين شهدا كسانى بودند كه از امثال ماها چيزى ياد گرفتند، امّا آنها بهتر از ما شدند، جلوتر از ما شدند، بيشتر به كشور آبرو بخشيدند، پيش خدا بيشتر آبرو پيدا كردند؛ «چرا كه وعده تو كردى و او بجا آورد»(2)؛ وعده را ما كرديم،
ص: 70
او عمل كرد. ما اين همه جوان خوب داريم؛ اينها را يكى يكى دربياورند، بگذارند جلوى جوان نسل حاضر؛ غيرت او را، همّت او را، صداقت او را، سلامت او را، فداكارى هاى او را، بينش والاى او را، رفتار نيك او را با مردم، با همنوعان، با پدر و مادر، با خانواده، با دوستان، بگذارند جلوى چشم جوان نسل امروز؛ خود اين آموزنده است.(1)
الگو را نبايد براى ما معرّفى كنند و بگويند كه اين الگوى شما است. اين الگوى قراردادى و تحميلى، الگوى جالبى نميشود. الگو را بايد خودمان پيدا كنيم؛ يعنى در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهره اى كه در جلوى چشممان مى آيد، كدام را بيشتر مى پسنديم؛ طبعاً اين الگوى ما ميشود... در زمان خودمان هم الگو داريم. امام الگو است. اين جوانان بسيجى ما الگو هستند؛ هم كسانى كه شهيد شدند، و هم كسانى كه امروز زنده اند. البتّه طبيعت انسان اين گونه است كه درباره ى كسانى كه رفته اند و شهيد شده اند، راحت تر ميشود حرف زد. ببينيد چه الگوهايى ميشود پيدا كرد! ما در جنگ كسانى را ديديم كه از شهر يا از روستاى خودشان بيرون آمده بودند؛ درحالى كه يك آدم كاملاً معمولى به نظر ميرسيدند. اشاره كردم كه آن رژيم نميتوانست استعدادها را رشد دهد، يا به بروز بياورد. اينها در آن رژيم يك آدم معمولى بودند؛ امّا در اين نظام، به ميدان جنگ كه ميدان كار بود آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز كرد و يك سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسيدند. ازاين قبيل زياد داريم.
چند سال پيش، شرح حال اينها را در جزوه هايى به نام «فرمانده ى من» مينوشتند؛ خاطرات جوانان از فرماندهانشان در جبهه بود. نميدانم اينها ادامه پيدا كرد يا نه؟ يك داستان كوتاه، يا يك خاطره ى كوچك را نقل كرده اند، آن خاطره عظمت اين شخصيّت را به انسان نشان ميدهد.
ص: 71
اينها ميتوانند الگو باشند. البتّه در شخصيّتهاى علمى خودمان، در شخصيّتهاى ورزشى خودمان، در شخصيّتهاى ادبى خودمان، در شخصيّتهاى هنرى خودمان، ميشود الگوهايى پيدا كرد؛ شخصيّتهايى كه انصافاً برجستگى هايى دارند.(1)
مجاهدت اين ملّت بزرگ كه دفاعى غيورانه از اسلام و جمهورى اسلامى بود و اسلام و امّت اسلامى را سرافراز كرد، از ايمان به ارزش شهادت و منزلت شهيد، مايه گرفت و شوق فداكارى با اين معرفت روشن، در دلهاى رزمندگان و خانواده هايشان، پديد آمد. برخى به اين مقام والا رسيدند، و برخى در انتظار آنان، جسم و جان خود را به ميدان آوردند، «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ... »(2)؛ و چنين شد كه مجاهدت بى نظير ملّت ايران الگويى شد براى همه ى امّت اسلامى كه رمز عزّت و استقلال و سعادت را كه همان جهاد فداكارانه است، در عمل به همه نشان داد.
شهيدان نقاط مشعشع در اين صفحه ى درخشانند كه مانند ستاره ى راهنما، راه را به همه نشان ميدهند. رحمت و صلوات خدا بر آنان باد.(3)
اى بسا حوادثى كه امروز وقتى گفته شود، از بس عجيب است همه تصوّر كنند كه اسطوره و افسانه است؛ امّا حقيقت است. نمونه هاى آن را ما در زمان خودمان بارها و بارها ديده ايم و شنيده ايم و از جمله ى زيباترين آنها، شهادت اين نوجوان بسيجى(4) است. او سيزده ساله بود؛ امّا بارشد، باشعور، بااراده و مصمّم، كه كشور خود را ميشناخت، امام خود را ميشناخت، دشمن خود را ميشناخت، اهمّيّت وجود و فعّاليّت خود را هم ميشناخت و رفت اين سرمايه را تقديم عزّت كشور و آينده ى انقلاب و
ص: 72
منافع و مصالح مردم كرد. جسم او رفت، امّا روحش زنده ماند، يادش ابدى شد و خاطره اش به صورت اسطوره درآمد. اين الگو است.(1)
خطا است اگر كسى خيال كند كه امام حسين (عليه السّلام)، شكست خورد. كشته شدن، شكست خوردن نيست. در جبهه ى جنگ آن كس كه كشته ميشود شكست نخورده است. آن كس كه به هدف خود نميرسد، شكست خورده است. هدف دشمنان امام حسين (عليه السّلام)، اين بود كه اسلام و يادگارهاى نبوّت را از زمين براندازند. اينها شكست خوردند. چون اين طور نشد. هدف امام حسين (عليه السّلام) اين بود كه در برنامه ى يكپارچه ى دشمنان اسلام، كه همه جا را به رنگ دلخواه خودشان درآورده بودند يا قصد داشتند درآورند، رخنه ايجاد شود؛ اسلام و نداى مظلوميّت و حقّانيّت آن در همه جا سر داده شود و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. و اين، شد. هم در كوتاه مدّت امام حسين (عليه السّلام) پيروز شد و هم در بلندمدّت. در كوتاه مدّت به اين ترتيب كه خودِ اين قيام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حكومت بنى اميّه را متزلزل كرد. بعد از همين حادثه بود كه در دنياى اسلام در مدينه و در مكّه پى درپى حوادثى پيش آمد و بالاخره منجر به نابودى سلسله ى آل ابى سفيان شد. به فاصله ى سه، چهار سال، سلسله ى آل ابى سفيان بكلّى برافتاد و از بين رفت. چه كسى خيال ميكرد اين دشمنى كه امام حسين (عليه السّلام) را مظلومانه در كربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعكاس فرياد آن امام شود؛ آن هم در سه يا چهار سال؟! در درازمدّت هم امام حسين (عليه السّلام) پيروز شد. شما به تاريخ اسلام نگاه كنيد و ببينيد چقدر دين در دنيا رشد كرد! چقدر اسلام ريشه دار شد! چگونه ملّتهاى اسلامى پديدار شدند و رشد كردند! علوم اسلامى
ص: 73
پيشرفت كرد، فقه اسلامى پيشرفت كرد و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بامهاى دنيا، در اهتزاز است.
... لذاست كه از رهبران بزرگ دنياى معاصر حتّى آنهايى كه مسلمان هم نيستند نقل ميكنند كه گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسين بن على (عليه السّلام) ياد گرفتيم.» انقلاب خودِ ما هم يكى از همين مثالها است. مردم ما هم از حسين بن على (عليه السّلام) ياد گرفتند. فهميدند كه كشته شدن، دليل مغلوب شدن نيست. فهميدند كه در مقابل دشمنِ على الظّاهر مسلّط، عقب نشينى كردن، موجب بدبختى و روسياهى است. دشمن هرچه باعظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ى مؤمنه، با توكّل به خدا در مقابل او مجاهدت كند، بالاخره شكست با دشمن و پيروزى با فئه ى مؤمنه است. اين را ملّت ما هم فهميدند.(1)
روز شهيدان فرصت مغتنمى است براى ابراز شكرگزارى از جانهاى پاكى كه بدن و همه ى تعلّقات جسمانى را رها كردند تا براى انسانها آزادى و رستگارى فراهم آيد و انسانهاى والايى كه غرقه در خون بر خاك افتادند تا روى زمين از ظلم و تجاوز و قساوت پاك شود. سلام ما بر آنان، بر همه ى شهيدان راه خدا كه روشنگر راه زندگى بشرند و مشعل هدايت الهى كه هديه ى پيامبران خدا براى ساكنان زمين است، فروغ و شعاع خود را از آنان گرفته است.(2)
... آن جريان اوّل - كه جريان انقلاب و جريان دين و جريان اسلام بود - صاحب منطق و صاحب حرف بود و در مقابل غوغاگرىِ جريان مقابل محكم ايستاد. هركس كه در اين صف آرايى توان ايستادگى اش بيشتر بود، بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت. شما نگاه كنيد ببينيد در طول آن دو سال و
ص: 74
اندى كه آن جريانهاى مخالف در اين كشور خيلى فعّال بودند، عليه چه كسانى توطئه كردند؛ عليه چه كسانى بدگويى كردند؛ با چه كسانى در عالم ذهنيّت و مباحثات و مجادلات بيشتر درافتادند؟ با كسانى بيشتر دشمنى ميكردند كه ميديدند در عالم روشنگرىِ افكار مردم، اينها توان بيشترى دارند. بعضى ها را با تهمت از ميدان خارج ميكردند؛ بعضى ها را با تضعيف و اهانت از رو ميبردند؛ ليكن بعضى مثل شهيد بهشتى را نميشد با اين چيزها از ميدان خارج كرد؛ آن وقت به اين شيوه ى ترور متوسّل شدند و شهيد بهشتى و ديگران را در آن حادثه به شهادت رساندند. بعد هم مرحوم شهيد باهنر و شهيد رجايى و امثال اينها را شهيد كردند. اينها شهداى هويّت اصلىِ اسلامىِ نظامند؛ چون در مقابل دشمنان ايستادند. خون مطهّر آنها خيلى هم اثر كرد؛ انصافاً سالهاى متمادى مردم را بيدار و آگاه كرد؛ امروز هم الهام خودش را دارد.(1)
من لازم ميدانم احترام كنم و سلام عرض كنم به خانواده هاى معزّز شهيدان و صلوات بفرستم بر روح مطهّر آنها؛ شهيدى كه همه ى هستىِ خود را، وجود خود را، يعنى سرمايه ى اصلى اش را آورده در راه خدا، در معرض هزينه شدن در راه خدا قرار داده، خداى متعال هم از او قبول كرده. خيلى ها البتّه رفتند كه هزينه بشوند، قبول نشد، ديگر حالا به دلايل مختلف؛ بعضى را خداى متعال لايق ندانست، بعضى را هم خداى متعال نگه داشت براى مسئوليّتها و كارهاى لازم ديگر. حالا آنهايى كه لايق بودند و رفتند، اينها خيلى ارزششان بالا است، خيلى. شهدا حقيقتاً انوار تابناكى هستند كه جامعه را، آينده را، تاريخ را روشن ميكنند.(2)
فهم معنا و مفهوم شهادت، هم به زندگى مادّى و هم به زندگى معنوى
ص: 75
انسان كمك ميكند. يك ملّت، اگر معناى شهادت را فهميد و دانست كه براى آرمانها چگونه ميشود رفت و جان فدا كرد، آن وقت ميتواند بى دغدغه و با استقلال زندگى كند؛ زيرا مرگ ديگر مانعى برايش نيست. اگر جز اين باشد، دشمن او را از مرگ خواهد ترساند و مثل بعضى از كشورها، بعضى از دولتها و بعضى از ملّتهايى خواهد شد كه در مقابل دشمنان، ضعف نفس نشان ميدهند.(1)
ما به آزادى بيان و آزادى فعّاليّتهاى اجتماعى معتقديم. اصلاً اين مفاهيم و اين حقايق را انقلاب و پيشروان انقلاب به اين كشور آوردند. قبلاً اين چيزها در اين كشور نبود. از آزادى بيان و آزادى فعّاليّتهاى اجتماعى، نه خبرى بود و نه حتّى اسمى بود. اينها را انقلاب براى اين كشور آورد. امام اينها را به اين كشور هديه كرد و خون شهدا اين ارزشها را به اين كشور بخشيد. كسانى كه پاسدارِ خون شهدا هستند و كسانى كه پيرو امامند، علَم داران اين مفاهيمند. در اينكه شكّى نيست! امّا اين آزادى، محدود است و آزادى مطلق نيست. حدّش كجا است؟ حدّش عبارت است از حدودى كه اسلام تعيين كرده است.(2)
عزيزان من! يك نكته ى اساسى وجود دارد كه همه بايد آن را به خاطر داشته باشند. يك كشور اگر بخواهد آزاد و مستقل و بدون وابستگى و تبعيّت از قدرتهاى ظالمِ عالم زندگى كند، به ايستادگى احتياج دارد. در مواقع حسّاس براى يك ملّت، ايستادگى را چه كسانى انجام ميدهند؟ بهترين و فداكارترين و پاك ترين و بااخلاص ترين فرزندان يك ملّت. اينها كسانى هستند كه در مواقع سختى، فداكارى ميكنند و ايستادگى نشان ميدهند و از آبروى كشور و از استقلال و هويّت ملّى خودشان دفاع ميكنند. اينها در كشور و در نظام جمهورى اسلامى چه كسانى هستند؟ همان
ص: 76
جوانان فداكارى هستند كه در دوران جنگ تحميلى و قبل از آن، توانستند در ميدانهاى جنگ در مقابل دشمن بايستند؛ يعنى شهداى گران قدر ما.(1)
شهدا علاوه بر مقامات رفيع معنوى كه زبانها و قلمها از توصيف آن، و چشم و دلها از مشاهده ى آن ناتوانند، مشعل دار پيروزى و آزادى و استقلال ملّتند و حقّ بزرگ آنان بر گردن ملّت بسى عظيم است.(2)
ملّت ما استقلال و عزّت خود را مرهون خون پاك رادمردانى است كه سرمايه ى حيات و نشاط خود را به آرمانهاى والا و ارزشهاى متعالى نظام اسلامى تقديم كردند و پرچم اسلام ناب محمّدى (صلّى الله عليه وآله) را كه به دست امام و امّت به اهتزاز درآمد، برافراشته نگاه داشتند.(3)
استكبار، جنگ هشت ساله را بر ملّت ما تحميل كرد براى اينكه بتواند اسارت را به ايران اسلامى تحميل كند، و شهيدان عزيز و ديگر فداكاران جبهه هاى نبرد، ترفند دشمن را باطل ساختند.(4)
شهيدان، جوانان مؤمن و فداكارى بودند كه براى دفاع از كشور و ملّت، در برابر متجاوزان به اين آب و خاك جان خود را در كف دست گرفته و با نام و ياد خدا به ميدان نبرد قدم نهادند. ملّت ما و به ويژه جوانان امروز مديون شهيدانند. ازخودگذشتگى آن پاك بازان بود كه اسلام و استقلال و آزادى را به ملّت ايران هديه كرد و اداى حقّ بزرگ آنان و تكريم ياد و نام آنان نشانه ى وفادارى به ارزشهاى والا است.(5)
بدانيد كه امروز دستاوردهاى ما براثر جهادها، شهادتها، ايمانها و
ص: 77
ازخودگذشتگى هاى جوانهايى مثل شما و در سنين شما بوده است. خيلى از شهداى ما جزو بچّه هاى دانشگاهى و دبيرستانىِ برجسته بودند، امّا رفتند جان خودشان را فدا كردند. امروز ملّت از دانش و استعداد علمى آنها محروم است، امّا دستاوردى كه آنها به اين ملّت دادند، صد برابر آن استعداد علمى اى است كه اگر زنده ميماندند و به كار ميگرفتند، براى اين كشور ارزش داشت. آنها اين فضا و اين اميد و اين توانايى ها را ايجاد كردند.(1)
درود بر روان بنيان گذار جمهورى اسلامى و شهيدان راه آزادگى و سرافرازى ايران كه اسلام را معنا كردند و بندهاى اسارت را گسستند و راه استقلال و سربلندى ملّت را گشودند، دژ كهن استبداد را ويران ساختند و بناى مردم سالارى دينى را با همّت والاى ملّت عظيم الشّأن استوار كردند.(2)
انسانهاى والا و سعادتمندى كه توفيق مجاهدت يافتند و پاداش شهادت گرفتند. فرشته سيرتانى كه متاع دنياى گذران را، در بازار سوداى معنوى و الهى نثار كردند و رضوان خدا را، كه برترين سود هر سوداى معنوى است، به دست آوردند. فرزانگانى كه توانستند، عمر فانى را در خدمت سعادت ابدى و عمر جاودان بگذرانند. امروز كشور و ملّت و انقلاب به اين عزيزان و بازماندگان آنان، دِينى بزرگ دارد. عزّت امروز ايران و همه ى پيشرفتهاى كشور، و امنيّت و استقلال، و هر دستاورد بزرگ ديگر هديه ى گران بهايى است كه شهيدان و پدران و مادران و همسرانِ صبور آنان، به ملّت ايران ارزانى داشتند.(3)
همه ى اين دستاوردها متعلّق به خون اين عزيزان شماها است: اين عزّت ملّى، اين پيشرفت علمى، اين استقلال سياسى، اين زنده ماندن
ص: 78
آرمانهاى انقلابى و سخنان امام، كه همه ى اينها چيزهايى است كه براى يك ملّت آسان به دست نمى آيد، اين ايستادگى در اين راه، اين روزبه روز مدارج ترقّى را در بخشهاى گوناگون طى كردن و پيش رفتن، از يك ملّت ضعيف و عقب مانده و فراموش شده به يك ملّت مطرح در سطح بين المللى تبديل شدن.(1)
عزّت و استقلال امروز كشور و حركت آن به سوى شكوفايى و كمال، يكسره بايد مرهون خون شهيدان شمرده شود. فداكارى اين جوانمردان نامدار زمانه، گوهر فروزانى بود كه توانست قدر شخصيّت امام و عظمت امّت را بر جهانيان آشكار كند و به مجاهدت ملّت ايران معنا بخشد. اين ملّت بزرگ همه ى قلّه هايى را كه تا امروز فتح كرده و از اين پس فتح خواهد كرد مرهون عزم راسخ و همّت بلند شهيدان است كه به قيمت جان خود صخره هايى عظيم را از سر راه وى برداشتند و معجزه ى ايمان و فداكارى را به همه نشان دادند. خفّاشان تيره دل بدانند كه شهيدان ما همچنان در دل و انديشه ى ما زنده اند و غبار نفاق و ناسپاسى آنان نخواهد توانست اين ستارگان فروزان را از چشم و دل ما پوشيده بدارد.(2)
در سالگرد هفته ى دفاع مقدّس، هيچ چيز شايسته تر از آن نيست كه ياد و نام گرامى شهيدان و فداكاران راه خدا را بزرگ بداريم، آنان كه به عهد و پيمان خود با خدا و با امام عزيز وفا كردند و هستى خود را به ميدان آورده، صادقانه از حريم اسلام و نظام اسلامى دفاع نمودند و به بهاى نثار جان خود خطر دشمن را از انقلاب و ميهن عزيز، دور ساختند. اينها جاودانگان تاريخ ما و ستارگان اسلامند.(3)
ص: 79
روزى در ماه رمضان، همين تهران، موشك باران ميشد. روز و شب در خانه ى خودتان، از دست دشمن متجاوز امنيّت نداشتيد. امروز آن دشمن، به بركت فداكارى جوانان اين ملّت، رزمندگان، شهيدان، جانبازان و آزادگان به كوته دستى محكوم شده و سر جاى خود نشسته است. امنيّت به شما رسيد.(1)
فداكارى آنان [شهيدان] در عرصه ى انقلاب و دفاع نظامى بود كه استقلال ملّى و حريم مرزهاى جغرافيايى را صيانت كرد و امنيّت را به كشور ارزانى داشت.(2)
عزيزان من! تا وقتى در قاموس ما، در فرهنگ ما، در منطق ما، شهادت بر همين سطح از اعتبار وجود داشته باشد، بدانيد هيچ قدرتى - چه قدرتهاى مستكبر كنونى، و چه به مراتب قوى تر از اينها - نخواهد توانست بر جمهورى اسلامى و ملّت ايران فائق بيايد.(3)
ما بايد روحيّه ى ايمان و عنصر ايثار و فداكارى را در درجه ى اوّل در خودمان و سپس در مردم تقويت كنيم. اين هم بايد در برنامه ها گنجانده و ديده شود. بخش مهمّى كه قدرت ملّى ما را تشكيل داد، همين روحيّه ى ايثار بود كه در جنگ به صورت شهادت طلبى ظاهر شد. در ميدانى هم كه امروز در مقابل خود داريم - كه يقيناً از ميدان جنگ پيچيده تر و دشوارتر است - نيروى ايثار و فداكارى كه همه ى معادلات را به هم ميريزد، بايد مطرح شود. اگر ما بتوانيم اين را در خودمان تقويت كنيم، همه ى معادلات قدرت در دنيا به سود ما به هم خواهد ريخت.(4)
جنگ نظامى با چنين ملّتى براى آمريكا و غير آمريكا صرفه اى ندارد. ما
ص: 80
را در ميدان جنگ آزمايش كرده اند و ميدانند كه چطور مبارزه ميكنيم. روح فداكارى، شهادت طلبى و نترسيدن از مرگ را در ما شاهد بوده اند... ويژگى نترسيدن از مرگ، در محاسبات آمريكايى مثل انداختن يك قلوه سنگ در يك دستگاه است؛ يك قلوه سنگ بزرگ را در ماشينى بيندازيد و ببينيد چطور از كار مى افتد! صخره اى در مقابل يك مشت است. با ملّتى كه مردم آن از مرگ نميترسند و در مقابل آن شجاعت دارند، نميتوان درافتاد.(1)
دشمنها ميخواهند اين مفاهيم را از ما بگيرند. بعضى از همين قلم به دست هاى مزدور - كه دلشان ميخواهد دل بيگانه ها را به دست بياورند به جاى اينكه دل اولياى خدا را به دست بياورند - يك چيزهايى مينويسند، يك حرفهايى مينويسند در بعضى از اين مطبوعات، روزنامه ها يا فضاى مجازى؛ اينها نميفهمند چه كار ميكنند. مفهوم شهادت، مفهوم مجاهدت فى سبيل الله، مفهوم صبر بر اينها، مفاهيم عظيمى است؛ اينها در زندگى روزمرّه ى جامعه ى اسلامى اثر دارد. برادر، خواهر! همينها انقلاب را حفظ كرده.
جمهورى اسلامى با اقتدار كامل [ايستاده]؛ بعد از اين هم همين جور خواهد بود. اين را همه بدانند - هم دشمن بداند، هم دوستان بااخلاص بدانند، هم آن دوستانى كه گاهى دلشان ميلرزد بدانند - كه جمهورى اسلامى مستحكم ايستاده است و بدانيد آنها نميتوانند به ما سيلى بزنند، ما به آنها سيلى خواهيم زد.
و اين به خاطر تجهيزات مادّى نيست. تجهيزات مادّى نقش اساسى و تعيين كننده ندارند، چيزهاى ديگرى وجود دارد؛ آن، تجهيزات معنوى است؛ آن عزم و اراده ى ثابت است، آن راه هاى استحكام درونى دلهاى يكايك آحاد مردم است، آن قدرت تربيت جوانهايى است كه در اين طوفان عجيب فساد - كه در دنيا به وسيله ى صهيونيست ها و امثال
ص: 81
آنها دارد ترويج پيدا ميكند - قرص و محكم در صراط مستقيم در ايران ايستاده اند. جمهورى اسلامى، قدرت اسلامى، نظام اسلامى، ميتواند اين جور جوانهايى را تربيت كند و امروز تربيت كرده و هستند. اين، قدرت جمهورى اسلامى است؛ با اين قدرت، هيچ قدرت مادّى اى توانايى مقابله ندارد. و روح [اين قدرت] هم، روح همين شهادت است.(1)
قدر شهدا را بايد بدانيم، قدر خانواده هاى شهدا را بايد بدانيم. برادران عزيز، خواهران عزيز! هركسى كه سعى كند كه ياد شهدا به فراموشى سپرده بشود، به اين كشور خيانت كرده؛ هركسى كه سعى كند كه به خانواده هاى شهدا اهانت بشود يا بى اعتنائى بشود يا مورد تعرّض زبانى قرار بگيرند، به اين كشور خيانت كرده؛ [چون] اينجا بحث نظام نيست، بحث كشور است؛ به كشور خيانت كرده. به شهدا بايد احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ به خانواده ى شهدا بايد احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ خود را زير بار منّت شهيدان بدانند. خب «زير بار منّت شهيدان» يعنى چه؟ يعنى زير بار آن همسرى كه راضى ميشود شوهرش برود در ميدان جنگ به شهادت برسد؛ پس زير بار [منّت] آن خانم هم هستند؛ زير بار منّت آن پدر يا آن مادرى كه رضايت ميدهد فرزندش برود [هم هستند]؛ زير بار منّت اينها قرار بگيرند و همه بدانند، اينها است كه ارزشها را در كشورمان زنده ميدارد.(2)
پيكر مطهّر و معطّر شهيدان هرجا آرام گيرد، ياد مبارك و آرام بخش و بهجت انگيز خود را در فضا ميپراكند و صفا و معنويّت مى آفريند.(3)
ص: 82
ما به شما عزيزانى كه اينجا تشريف داريد تسليت ميگوييم؛ تسلّا به خاطر اينكه بالاخره شما داغداريد، اين جوان عزيز را از دست داده ايد، اگرچه اينها نميروند، اينها هستند، با شما هستند، با جامعه هستند، در واقع حيات و نشاط انقلابى جامعه ى ما به بركت اينها است، به بركت همين جوانهاى شما است. اگر ياد شهدا را ما فراموش كرده بوديم، امروز اين نشاط انقلابى و دينى را نداشتيم. بعضى ها هم خيلى تلاش كردند كه ياد شهدا را از ذهن اين ملّت و خاطره ى تاريخى اين ملّت خارج كنند، الحمدلله نتوانستند؛ هم شهداى دوره ى جنگ تحميلى، هم شهداى قبل از آن، هم شهداى بعد از آن، و همين شهداى اخير، زنده اند؛ در مقابل چشم جامعه اند؛ همه ى ما از اينها درس ميگيريم، از اينها روحيّه ميگيريم، از اينها انگيزه ميگيريم.
به هرحال اميدواريم خداوند درجات اين شهدا را عالى كند و آنها را با اوليائشان محشور كند، با پيغمبر محشور كند، با شهداى صدر اسلام محشور كند، و ان شاءالله همين جور هم خواهد كرد.(1)
مسئله ى شهيد و ايثارگرى، كهنه شدنى نيست؛ اين، موتور حركت جامعه است.(2)
خاصيّت طبيعى شهادت، ايجاد بركت و تداوم و گشايش در حركت به سمت تعالى و كمال است. اينكه خداوند متعال در قرآن، شهيد را زنده معرّفى ميكند و در عرف اسلامى و اصطلاح متشرّعه به كشته ى راه خدا، شهيد - يعنى شاهد، ناظر و حاضر - اطلاق شده است، اين به اين معنا است كه خون شهيد ضايع نخواهد شد؛ شخصيّت شهيد كه تبلور همان
ص: 83
آرمانهاى او و آرزوهاى او است، از ميان مردم رخت برنخواهد بست؛ اين خاصيّت شهادت است. آن كسانى كه اين حقيقت را از بن دندان درك كرده اند و تصديق كرده اند، براى آنها كشته شدن در راه خدا به هيچ وجه ضايعه به حساب نمى آيد؛ بلكه يك افتخار است، يك اقبال بزرگ است؛ آن را ميخواهند، آن را از خدا ميطلبند؛ آن را مثل يك حاجت بزرگ، در ذكر و مناجاتِ خودشان با خدا مطرح ميكنند.(1)
حادثه ى هفتم تير همچنين نشانه ى اقتدار و استحكام هم است؛ چون اگر كسى شهيد بهشتى را ميشناخت و قوّت فكر و اراده و ابتكار در تصميم و اقدام را در اين شخصيّت ممتاز ميدانست، خوب ميفهميد كه حذف يك چنين شخصيّتى از مجموعه ى مديريّتى كشور چه معنايى ميدهد. شهيد بهشتى حقيقتاً مثل سنگ آسياى گرانى بود كه با گردش خود، ده ها كار انجام ميداد؛ توليد انرژى ميكرد، كار راه مى انداخت، پيش ميرفت و فكر توليد ميكرد. وقتى كسى مثل اين شخصيّت را كه در مديريّت، در اجرا، در اقدام، در فكر، در مبانى فقهى و فلسفى، در تجربه و جهان ديدگى و روشن فكرى و وسعت نظر در آن پايه و رتبه بود، از دل مديريّت نظامى نوپا بيرون بكشند و آن را از بين ببرند، بايد نظام فلج ميشد؛ امّا نظام نه تنها با رفتن بهشتى و با رفتن شخصيّتهاى برجسته ى ديگرى كه چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسيدند، فلج و زمين گير نشد، بلكه هركدام از اين شهادتها مثل خون تازه اى در رگ كالبد زنده و پُرطراوت اين نظام جوان دوانده شد و او را سرحال تر، بانشاطتر و پُرانگيزه تر كرد؛ اين، همان استحكام نظام است، كه تا الان هم همين طور است. مردم ما براى شهادت شهدا مثل بقيّه ى متوفّى ها، به همديگر تسليت نميگويند؛ تبريك ميگويند. وقتى بهشتى شهيد شد، مردم ميگفتند: «تبريك و تسليت»؛ غم
ص: 84
در كنار فتح؛ اين، هويّت اين نظام و انقلاب را روشن ميكند.(1)
يك روزى بعضى ها فكر ميكردند و بعضى ها هم به زبان مى آوردند كه آقا شما اين بچّه هاى دانشجو را داريد ميبريد جبهه - درحالى كه ما نميبرديم، خودشان داشتند با شوق ميرفتند؛ آنهايى هم كه جلويشان گرفته ميشد، با انواع تلاشها و ترفندها افراد پيرامون خود را وادار ميكردند كه اجازه بدهند بروند - دانشگاه ها خالى ميشود، علم متوقّف ميشود؛ حركت آنها و تلاش آنها و مجاهدت آنها موجب شد كه ما درحركت علمى خودمان، از ساير حركاتى كه در جامعه به وجود مى آيد، پيشتر و بيشتر جلو برويم. بحمدالله امروز ما در حركت علمى مان در سطح كشور، يك وضعيّت قابل قبولى داريم؛ يك وضعيّت افتخارآميزى داريم؛ آن روز تصوّر نميشد؛ آن روز شايد گفته ميشد كه اگرچنانچه اين نخبه، اين هنرمند، اين دانشجو، اين استاد، اين معلّم برود به جبهه و كشته بشود، خلأ به وجود مى آيد. معلوم شد كه بركات شهادت و جهاد در راه خدا خيلى بيش از اين حرفها است. آنها رفتند، [امّا] امروز بحمدالله برجستگانى به وجود آمدند كه در عالم علم، در زمينه هاى هنر، در بخشهاى گوناگون، برجسته اند؛ يعنى قابل نشان دادن در سطح بين المللى و جهانى هستند. اينها بركات حركت و مجاهدت يك ملّت است و اين ادامه خواهد داشت؛ پيش خواهد رفت و ادامه خواهد داشت.(2)
شهداى ما، هر قطره ى خونشان توانست اكسيرى بشود براى تبديل عنصرهاى پَست و نخاله ى وجود ما به عنصرهاى والا و باشرف. شهدا خودشان متحوّل شدند و در ارواح جوانان ما و مردم ما تحوّل آفريدند. جوانهاى امروز نه امام را كه مظهر قداست و شرف و نمونه ى برترين اوليا
ص: 85
بعد از معصومين بود، ديده اند، نه دوران جنگ را تجربه كرده اند، نه سختى هاى دورانهاى قبل از انقلاب را ديده اند؛ امّا همين جوانهاى امروز با روحيّه ى آماده و قوى، با ذهن روشن و عزم راسخ ايستاده اند. اين براثر چيست؟ اين همان تزريق خون است كه شهيدان ما به اين انقلاب انجام دادند؛ شهيدان، ما را زنده كردند. اين، يك ذخيره است. اين ذخيره را ملّت ايران بايد حفظ كند.(1)
حوادثى از اين دست [ترور عناصر برجسته ى نظام] كه به بروز مقاومت و ايمان عميق و كم نظير ملّت مسلمان و بااخلاص ما انجاميد، دل مردم را نلرزانيد بلكه به عكس آنها را نسبت به صحّت اهدافشان و راهى كه دنبال ميكنند مطمئن تر كرد و اين خود يكى از نشانه هاى مؤمنين واقعى است.(2)
امروز با هشت سال و ده سال و دوازده سال پيش يك فرق عمده دارد و آن، اين است كه در آن روزها دشمنان اسلام و مسلمين اميدوار و عازم بودند كه بتوانند اين نهال را از بيخ و بن قلع وقمع كنند. امروز اين نهال ريشه دوانده، درخت تناورى شده، خون شهدا آن را آبيارى كرده و مراقبت مادران و پدران و زجرديدگان و مجاهدان فى سبيل الله و نيز صبر و استقامت فرزندان اسلام و دلاوران راه اسلام، آن را مستحكم كرده است. امروز دشمنان بازهم دشمنند؛ امّا ديگر اميد ندارند كه بتوانند اين درخت تناور و تنومند را قلع وقمع كنند.(3)
فداكارى شايستگان و جهاد مجاهدان توانست اين نهال برومند(4) را در ميهن گرامى ما بنشاند و آن را از گزند طوفانهاى حوادث محافظت كند، و به ثبات و استوارى و برگ و بار برساند. امروز انقلاب كبير اسلامى
ص: 86
و نظام والايى كه بر بنيانهاى مستحكم آن بنا شد، بيست ساله، يعنى در عنفوان جوانى و بالندگى است. دشمنان اسلام و ايران با همه ى توطئه ها و يورشهاى نظامى و اقتصادى و فرهنگى نتوانستند اين كلمه ى طيّبه را از رشد و تكامل بازدارند، و ملّت ايران با پيشتازى شهيدان و ايثارگران و رزمندگان خود با تمسّك به اسلام و ايمان صادقانه و هوشمندانه توانست دستاورد گران بهاى خود را پاسدارى كند و به نقطه ى ثبات و استحكام برساند.(1)
يك دوره، دوره ى جنگ و دوره ى دفاع مقدّس بود و انگيزه ها براى حضور جوانان در ميدان قدس و تقوا و فداكارى و ايثار، به طور واضح و بارز در اختيار همه قرار داشت. به قدرى شعله ى مقدّس شهادت و ايثار و جهاد، اين فضا را روشن و منوّر كرد كه همه ى ابرهاى تيره ى فتنه، نفاقها، كفرها و فسادها تحت الشّعاع قرار گرفتند. نه اينكه اين زايده هاى وجود شريف انسانى، در دوران دفاع مقدّس در كشور ما وجود نداشت؛ وجود داشت ولى تحت الشّعاع بود؛ تحت الشّعاع آن نور درخشانى كه از جانهاى پاك انسانهاى مؤمن، در ميدانهاى ايثار و شهادت برميخاست، ميتابيد، شما را نورانى ميكرد و همه از آن بهره ميبردند.(2)
حادثه ى هفتم تير حادثه اى است كه به سرنوشت انقلاب و نظام جمهورى اسلامى ارتباط دارد، و اين حادثه براى جمهورى اسلامى سرنوشت ساز بود. اگرچه شهداى اين حادثه جزو بهترين و برجسته ترين عناصر نظام جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى بودند و ياد آنها هرگز فراموش نخواهد شدبخصوص شخصيّت برجسته و نورانىِ مرحوم
ص: 87
آيت الله بهشتى (رضوان الله تعالى عليه) و ديگر شهدا - ليكن با اين همه، در اين حادثه، چهره ى نفاق در كشور آشكار شد؛ پشت سر عناصر نفاق هم عناصر استكبار خودشان را نشان دادند. براى يك نظام نوپا، روشن شدن چهره ى دشمنان، چيز كوچكى نيست. منافقينى كه خودشان را پيرو خدا و پيغمبر و اسلام و نهج البلاغه معرّفى ميكردند، با اين حادثه، خود را مفتضح كردند؛ نشان دادند كه چقدر با اركان نظام اسلامى، با چهره هاى موجّه، شخصيّتهاى برجسته، علماى بزرگ، خدمتگزاران صادق و كارآمد، اينها دشمنند، مخالفند؛ چهره ى اينها روشن شد. اگر حوادث معدودى از قبيل هفتم تير اتّفاق نمى افتاد و اين سرمايه ها از دست ملّت ايران نميرفت، يقيناً ملّت عزيز ايران نميتوانست چهره ى منافقين را اين جور آشكار تشخيص دهد؛ باز آنها ميتوانستند نفوذ كنند - «وَ لَأَوْضَعُوا خِلاٰلَكُمْ »(1) - ميتوانستند خودشان را موجّه جلوه دهند. اين حادثه، افشاگر واقعيّت پليد منافقين شد. دشمنان اساسى و اصلى اسلام، يعنى استكبار و صهيونيست ها از اينها حمايت كردند؛ پس چهره ى آنها هم آشكار شد. درست است كه اين حادثه سرمايه هايى را از ما گرفت، امّا اين شهادتها، اين خونهاى بناحق ريخته، براى ملّت ايران دستاوردهاى بزرگى هم با خود آورد، مثل همه ى شهادتها؛ شهادت اين جور است. كشته شدن در راه خدا، ريختن خون مظلومان در راه خدا، اين اثر قهرى و طبيعى را دارد كه با خود دستاوردهايى را به امّت اسلامى، به ملّتهاى مسلمان، به تاريخ اسلام تقديم ميكند. ما ياد اين شهيدان را هرگز فراموش نخواهيم كرد، ياد اين حادثه را فراموش نخواهيم كرد. ارزش فداكارانى كه در آن مجمع براى خدا اجتماع كرده بودند و مورد اين تهاجم ظالمانه و وحشيانه قرار گرفتند، پيش خداى متعال و پيش ملّت ايران محفوظ است.(2)
ص: 88
حقيقتِ هر انسانى، خواسته و فكر و هدف و راه او است. كسى كه براى هدفهاى شخصى و دنيايى كشته ميشود، آن هدف هم با او دفن ميشود و از بين ميرود. هر هدفى كه قائم به نفس و شخص انسان است، متعلّق به او است و با رفتن و مردن انسان، آن هدف هم ميميرد و از بين ميرود؛ امّا هدفى كه الهى و قائم به غيب و خواست خدا است و انسان در راه آن فداكارى ميكند، با مردن انسان، آن هدف نميميرد. البتّه، همين هدفهاى خدايى هم ممكن است از بين بروند؛ امّا از بين رفتن آن هدفها و پايمال شدنشان در صورتى است كه در راه آنها مجاهدتى صورت نگيرد.
اگر كسى در راه هدفهاى والا و الهى، مجاهدت كرد و زحمت كشيد و بعد كشته شد، آن هدف زنده ميشود و وجود اين شخص هم همان هدف است و شخصيّت و هويّت واقعى او قائم به آن هدف ميباشد. عكس قضيّه اين است كه هدف، قائم به او نيست، بلكه او قائم به هدف است؛ لذا زنده ميماند و از بين نميرود. به همين جهت، انبيا و مناديان حق امروز زنده اند؛ زيرا فضايل و تكامل و هدفهايى كه در بشر دنبال ميكردند، با رفتن آنها نمرد و بتدريج هدفهايشان در واقعيّت عالم و جريان تاريخ تحقّق يافت. اگرچه همه ى آن اهداف هنوز برآورده نشده است، امّا امروز مى بينيد كه در دنيا، نداى عدالت و آزادى هست و روشن فكران عالم هدفهايى را به عنوان هدفهاى عالى اسم مى آورند كه اين همان هدفهاى انبيا است؛ گرچه خود ندانند كه از كيست.(1)
در روز عاشورا كسى نفهميد چه اتّفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشه ى پيغمبر و ياران و نزديكانش و همچنين عظمت فاجعه ى كشته شدن فرزندان و نورديدگان پيغمبر بر كسى روشن نبود. اكثر
ص: 89
كسانى كه آنجا بودند هم نفهميدند. آنهايى كه در جبهه ى دشمن بودند، آن قدر مست و آن قدر غافل و آن قدر ازخودبيگانه بودند كه نفهميدند چه اتّفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حيوانيّت، نميفهمند در عالم انسانيّت چه دارد اتّفاق مى افتد؛ بله، زينب (سلام الله عليها) خوب فهميد، سكينه خوب فهميد، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهميدند چه اتّفاقى افتاد؛ اين مال روز عاشورا است. امّا هر روزى كه از روز عاشورا جلوتر رفتيم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدينه و اندكى بعد در همه ى دنياى اسلام - اين حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمّيّت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از اين حادثه نگذشته بود كه آن طغيانگرِ فرعونى كه عامل اين حادثه بود، از روى زمين برافتاد و نابود شد و چند سالى بيش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانواده ى ديگرى از بنى اميّه سر كار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنياى اسلام روزبه روز به مكتب اهل بيت نزديك تر، دل بسته تر و مشتاق تر شد و اين حادثه توانست پايه هاى عقيده ى اسلامى و مكتب اسلام را در طول تاريخ استوار كند. اگر حادثه ى كربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نميداشتيم و شايد فقط نامى از اسلام به گوش ما ميخورد. اين خون مقدّس و اين حادثه ى بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كم رنگ نشد، ضعيف نشد، بلكه روزبه روز قوى تر و برجسته تر و اثرگذارتر شد؛ اين يك نمونه ى برجسته است. انقلاب شما و شهادت شهيدان شما هم از همين قبيل است. در اوّل، حادثه اى زلزله گون بود؛ خيلى ها تحليل كردند: «يك زلزله است، ميگذرد و فراموش ميشود!» امّا اين جور نشد؛ عكس شد. امروز در اعماق دل ملّتهاى مسلمان، مفاهيم انقلاب اسلامى روزبه روز رسوخ بيشترى پيدا ميكند؛ اين نه حرف من، بلكه محصول تحليلهاى كسانى است كه دشمن ترينِ دشمنانشان، ملّت ايران و انقلاب اسلامى است!
ص: 90
آنها ميگويند؛ آنها شهادت ميدهند. اينى كه مى بينيد تهديد ميكنند و عليه ملّت ايران عربده ميكشند، به خاطر همين تحليل است؛ ميترسند! مى بينند اين حادثه خاموش نشد؛ مى بينند اين موج كم رنگ نشد و مرتّب برجسته تر و گسترده تر و عمق آن بيشتر ميشود؛ لذا ميترسند.(1)
برادران! عزيزان! باور عميق قلبى اين بنده ى حقير اين است كه ما امروز همه مان بر سر سفره ى شهدا نشسته ايم. بقاى اين انقلاب به خاطر خون شهيدان است... شهادت است كه پاى ماندگارى و پايدارى و بقاى ارزشها را امضا ميكند. بزرگ ترين اجرى كه در اين دنيا به شهيد داده ميشود، بقا و استحكام آن حقيقتى است كه شهيد جان خود را براى آن حقيقت فدا كرده است. خداى متعال آن حقيقت را به بركت خون شهيد حفظ ميكند.(2)
هميشه چنين است: نيكى ها براثر فداكارى نيكان، گسترش مى يابد و جاودانه ميشود و خونهاى مقدّس فداكاران است كه نهال فضيلتها را در جهان، ريشه دار و آسيب ناپذير ميسازد. امروز در نظام مقدّس جمهورى اسلامى كه پايگاه اسلام و سرچشمه ى عظمت و بالندگى نوين آن است، همه چيز مديون خون شهيدان عزيز است و همه روز، روز شهدا و ايثارگران است.(3)
من به عنوان رئيس جمهور و خدمتگزار كشورم و به نام كسى كه خود نيز هدف يكى از اين جنايتهاى خشن قرار گرفته و خدا آن را ناكام گذارده، افتخار ميكنم كه ملّتم در برابر اين قساوتها نلرزيد؛ و حوادث بى نظيرى كه فقط در يكى از آنها 72 نفر از رهبران و كارگزاران بلندپايه ى انقلاب - شامل چند وزير، چندين نماينده ى مجلس، تعدادى مسئولان بزرگ و شخصيّت
ص: 91
كم نظير انقلاب، شهيد بهشتى و در يكى ديگر رئيس جمهور و نخست وزير - باهم به شهادت رسيدند، تنها ايمان و توكّل او به خدا و خشم انقلابى اش را افزايش داده است.(1)
معلّم، دانش مى آموزد، تفكّر مى آموزد، اخلاق و رفتار هم مى آموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبيل آموختن دانش نيست كه فقط انسان از روى كتاب بخواند؛ درس اخلاق را با كتاب نميشود منتقل كرد، بيش از كتاب و بيش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ يعنى شما در داخل اتاق درس و ميان دانش آموزان، با رفتار خودتان به آنها درس ميدهيد. البتّه با زبان هم بايد گفت، بايد نصيحت كرد، امّا رفتار تأثير عميق ترى دارد، تأثير همه گيرترى دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن ميكند... گاهى من بعضى از اين كتابهايى كه درباره ى معلّمين است ميخوانم؛ تأثير معلّمى كه در جبهه هاى دفاع مقدّس حضور پيدا كرده است وشهيدشده است برروى فكر دانش آموزانش، تأثير شگرفى است كه انسان اين را مشاهده ميكند.(2)
خوب است همه به ياد داشته باشيم كه اين كشور، اين انقلاب و اين تاريخ، نجات يافته ى اين مجاهدتها و اين خونها است.(3)
«إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ »(4). انتخاب با خود ملّت است. اگر در ميان يك ملّتى كه اين جور زير ستم است، انسانهاى بزرگى پيدا شدند، آزادگانى پيدا شدند، علماى برجسته ى با شجاعت وارد ميدان شدند، آحاد مردم حاضر شدند از لذّتهاى زودگذر و راحتهاى حقير روزمرّه ى
ص: 92
زندگى صرف نظر كنند و مجاهدت كنند و دل به شهادت بدهند، ميتوانند خودشان را از اين ذلّتِ زير سلطه بودن خارج كنند. اين انتخابى بود كه ملّت ايران با انقلاب اسلامى كرد.(1)
ملّت ايران به كمك خداوند متعال و عنايات حضرت بقيّة الله (ارواحنافداه) و با سلاح ايمان و جهاد و عشق به شهادت، بر رژيم تا دندان مسلّح پهلوى پيروز شد، و نظام پوسيده ى سلطنت را پس از قرنها سلطه ى ظالمانه و تحقيرآميز، به دور افكند و بنيان شامخ نظام اسلامى را كه بر ايمان و معرفت و منطق و اراده ى مردم استوار است بنا كرد.(2)
اگر از عوامل معنوى و آنچه خداى متعال وعده ى آن را به مؤمنان و مجاهدان راه حق داده است هم صرفِنظر كنيم، برحسب قوانين عادى زندگى جوامع بشرى، هر جامعه اى عزّتش، قدرتش، آبرو و حيثيّتش، هويّتش بستگى دارد به مجاهدت و به تلاش. با تنبلى و تن آسايى، هيچ ملّتى نميتواند مقام شايسته اى را در ميان ملّتهاى عالم يا در تاريخ پيدا كند. آنچه كه ملّتها را، هم در تاريخ و هم در دوران خودشان، در ميان ملّتهاى عالم سربلند ميكند، مجاهدت است، تلاش است. اين تلاش، البتّه شكلهاى گوناگونى دارد؛ هم تلاش علمى، هم تلاش اقتصادى، هم تلاش به معناى تعاون اجتماعى ميان افراد، همه لازم است؛ امّا در رأس همه ى اين تلاشها، آمادگى براى جان فشانى است كه يك ملّت را در ميان ملّتها سرافراز ميكند. اگر در ميان هر ملّتى كسانى وجود نداشته باشند كه آماده باشند از جان خود، از راحت خود، در راه رسيدن به آرمانها صرفِنظر كنند، آن ملّت به جايى نخواهد رسيد. كارى كه انقلاب براى ما مردم ايران انجام داد، اين بود كه اين راه را در مقابل ما روشن كرد؛ آحاد ملّت ما فهميدند و احساس كردند كه بايد در راه آرمانهاى بلند، مجاهدت كنند و
ص: 93
در مقابل دشمنان اين آرمانها بايستند؛ و ايستادند.(1)
هر ملّتى كه متّكى به شهادت شد - يعنى شهادت را بلد بود و هنر شهادت را ياد گرفت - براى هميشه سربلند است و هيچ قدرتى بر اين ملّت پيروز نخواهد شد... ملّتى كه اهل شهادت است، مسئله ى شهادت در راه خدا برايش حل شده است. نه اينكه همه اش بخواهند مردم بروند و كشته شوند؛ نه، بلكه به اين معنا كه اگر يك وقت لازم شد و كشور و تاريخ آن كشور و عزّت و منافع آن ملّت، احتياج داشت كه عدّه اى بروند و جان فشانى كنند، عدّه اى در اين ملّت حاضر باشند جان فشانى كنند. اين معناى حل شدنِ معناى شهادت است؛ شهادت برايشان حل شده است. ملّتى كه اين گونه باشد، ملّتى كه شهيدپرور باشد، ملّتى كه توانسته باشد براى جوانان خود، براى مردان و زنان خود، قضيّه ى كشته شدن در راه خدا را حل كند، آيا تحت تأثير تهديد قرار ميگيرد!؟ آيا رشوه ميگيرد!؟ آيا تسليم قدرتمندان ميشود!؟ آيا به استكبار بار ميدهد!؟ ابداً. لذا امروز نگاه كنيد؛ عزّت و عظمت كشورِ شما به بركت خون همين عزيزان شما است. دولتش، ملّتش، مسئولينش و آحاد طبقات مختلفش، هيچ كدام حاضر نيستند خدشه اى به عزّت اسلامى اين ملّت وارد شود و مثل كوه ايستاده اند. حالا استكبار جهانى فشار مى آورد، بياورد. او خسته خواهد شد؛ كمااينكه بيست سال است - از اوّل انقلاب تابه حال - فشارهاى استكبار ادامه دارد: همسايه اى را تحريك كنند، جنگى را راه بيندازند، محاصره ى اقتصادى كنند، تبليغات مخرّب كنند و تهمت بزنند، حرفهاى گوناگون بگويند و سعى كنند بين ملّت اختلاف ايجاد نمايند و باورهاى ملّت را بگيرند! استكبار در همه ى اين هجمه ها و يورشهاى وحشيانه، شكست خورده است و بازهم شكست خواهد خورد. به خاطر اينكه اين ملّت به بركت خون همين شهداى شما، ملّتى است داراى شهامت؛ ملّتى است شهيدپرور.
ص: 94
ببينيد تأثير شهادت براى سيادت و سعادت يك ملّت، چقدر والا است!؟ اينها است كه ارزش دارد. وجود چنين مردان و زنان و چنين جوانانى است كه دنيا و آخرت يك ملّت را تأمين ميكند؛ هم دنيايشان را آباد ميكند، هم آخرتشان را.(1)
آنها كسانى بودند كه نه در راه تهاجم به يك كشور بيگانه و به يك همسايه، [بلكه] در راه مقابله ى با تهاجم يك دشمن، در راه حفظ ميهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملّى ايستادگى كردند. آن كسانى كه در زمان حكومت شرير بعثى، به ايران حمله كردند و ميخواستند ايران يا لااقل قسمتى از ايران را مثل وضع فعلى عراق بكنند - كه اشغالگر بيايد داخل خانه و محلّه ى زندگى مردم و امكان تنفّس را از پير و جوان و مرد و زن بگيرد، به آنها اهانت كند، آنها را تحقير كند، پا روى گردن آنها بگذارد - اين كار را ميخواستند با ملّت ما بكنند. ببينيد امروز اشغالگران در عراق چه كار ميكنند! جلوى جوانِ غيور عرب، مرد بيگانه، همسر و خواهر او را بازرسى بدنى ميكند! به يك مرد غيور از ديدن چنين منظره اى چه ميگذرد؟ يك جوان غيرتمند عرب را در مقابل همسرش، در مقابل فرزندانش روى زمين ميخوابانند، لگد روى پشت و روى سرش ميگذارند. به يك خانواده ى عزّتمند و باشرف چه ميگذرد در يك چنين وضعى؟ اينها ميخواستند اين كار را با ملّت ايران بكنند. صدّام و حزب بعث و پشتيبانان آمريكايى و شوروى و اروپايىِ او قصد داشتند با ملّت ايران چنين معامله اى بكنند. و اين جوان رزمنده ى ما نگذاشت. كدام افتخار از اين بالاتر؟(2)
فرزندان شهدا! به پدران خود افتخار كنيد. اينها كسانى بودند كه مسير تاريخ را عوض كردند؛ اينها كسانى بودند كه قوى پنجه ترين و وحشى ترين مستكبران دنيا را به زانو درآوردند؛ ملّت خود را سرافراز كردند و دين خدا را
ص: 95
به پا داشتند.(1)
شهداى ما كسانى نيستند كه در يك جنگِ توسعه طلبانه كشته شده باشند. آنها با كسانى كه كشته شدگانِ جنگهاى معمولى در بسيارى از مناطق دنيا هستند و براى تعرّض به خاك و حريم ديگران جنگيده اند، فرق ميكنند. اين كجا، شهداى ما كجا!؟ به كشور و استقلال و آبروى اين ملّت حمله ور شدند؛ عليه ما عربده كشى كردند؛ همه ى قدرتهاى بزرگ عليه ما دست به دست هم دادند؛ همين كسانى كه هميشه دم از صلح ميزنند و امروز بيش از هميشه حرف صلح و امنيّت را بر زبان جارى ميكنند، يكى از جبّارترين حكومتها را عليه ما تجهيز كردند؛ به خانه و شهر و روستا و جادّه ها و تأسيسات ما حمله كردند و مرز ما را شكستند. اگر نيروهاى مسلّح، خودشان را در مقابل دشمن، تجهيز و سينه سپر نميكردند، اگر آحاد ملّت ايران در كنار نيروهاى مسلّح و در قالب بسيج به ميدان نميرفتند و خودشان را آماده ى فداكارى نميكردند، ميدانيد بر سر كشور چه مى آمد؟ ميدانيد آبرو و ناموس و شخصيّت و غرور اين ملّتِ بزرگ چگونه لگدمال دشمنان ميشد؟ رزمندگان و بخصوص شهداى عزيز ما به گردن اين ملّت و به گردن همه ى ما حقّ حيات دارند.(2)
در ميان روزهاى اين دهه ى نور و فجر، امروز به شهيدان اختصاص يافته است. در حقيقت همه ى روزهاى اين دهه و همه ى روزهاى سال را بايد متعلّق به شهيدان دانست؛ زيرا اگر مجاهدت فداكارانه ى جوانان اين مرزوبوم كه به اين شهادتها منتهى شده است، نميبود، همه ى روزهاى اين ملّت در زير چتر سياه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ايران، به شبهاى تار بدل ميگشت.(3)
ص: 96
همه ى دستاوردهاى انقلاب اسلامى مرهون مجاهدت و صبر شهيدان و خانواده هاى مكرّم آنها است. امروز عزّت و استقلال ملّت ايران و پيشرفتهاى مادّى و معنوى كشور كه مردم و مسئولان ما آنها را بحق، مايه ى افتخار خود ميدانند و بدان ميبالند، به بركت جان فشانى هاى بهترين فرزندان اين مرزوبوم در راه استقرار نظام اسلامى و دفاع از ارزشهاى آن به دست آمده است. مسئولان كشور بايد خود را امانت دار اين وديعه ى الهى بدانند و با همه ى توان خود در پاسدارى از آن بكوشند.(1)
امروز، به فضل همين شهادتها و به بركت خون شهدا، ملّت ما، ملّت سربلند و آبرومندى است و ملّتها آبرو و عزّت را اين گونه بايد پيدا كنند. قدرتهاى استكبارى، براى ملّتهاى كشورهاى امثال ماكشورهاى اسلامى و ديگر كشورهاى مستضعف - حقّ حيات و حقّ رأى و نظر قائل نيستند؛ حتّى حقّ استفاده از منابع ثروت خودشان را هم قائل نيستند. با قدرتهاى شيطانى، از سر ضعف و ذلّت نميشود وارد شد؛ چون به ضعيف رحم نميكنند. بايد هر ملّتى خود را قوى كند و قدرت حقيقى خودش را پيدا نمايد و اين، جز به بركت اعتقاد و عمل در راه آن اعتقاد تا سرحدّ مجاهدت و شهادت، امكان پذير نيست. اين، كارى است كه ملّت و شهداى ما انجام دادند و دنياى استكبار و دولتهاى متكبّر را - نه انسانها و ملّتها، چون آنها با ما همراهند - وادار به پذيرش و تحمّل اسلام و جمهورى اسلامى كردند. البتّه، از توطئه و اعمال دشمنى و مكر غافل نيستند. شما هم غافل نباشيد.(2)
اگر امروز اين ملّت، عزّت و اقتدار و امنيّتى دارد و اگر دانشگاه و كارخانه و دولت و دستگاه هاى گوناگون كشور اين فرصت را دارند كه به كارهاى
ص: 97
روزمرّه ى معمولىِ خودشان برسند، اين به بركت همين جنازه هاى از راه رسيده اى است كه در تفحّصها پيدا شده اند. اينها رفتند دشمن را بيرون كردند؛ اينها رفتند عزّت ملّى را تأمين كردند؛ اينها رفتند ننگ تسلّط چكمه پوشان دشمن بر مرزها را از چهره ى اين ملّت عزيز ستردند و پاك كردند. بنابراين قدرشناسى از اينها لازم است. هركس كه در اين كشور زندگى ميكند، بايد خودش را مديون شهداى عزيز بداند.(1)
در مسئله ى ايثار، عظمتى نهفته است كه هيچ جامعه اى بدون دارا بودن يك چنين نقطه ى مهم و تعيين كننده اى نخواهد توانست به عزّت و عظمت دست پيدا كند.(2)
ملّت ايران با فداكارى شهيدانش و با صبر و پايدارى آزادگان و جانبازانش، و با گذشت و بزرگوارى خاندانهاى آنان، توانست خود را به قلّه هاى عزّت برساند و راه روشن خود به سوى آينده را بگشايد.(3)
روزى كه آن جنگ خونين، در حول وحوش جزيره ى آبادان واقع شد و جوانان رزمنده ى ما، از ارتشى و سپاهى و بسيجى، همين طور مثل ستاره هاى فروزانى كه ساقط بشوند، در بهمنشير مى افتادند و شهيد ميشدند، امّا برنميگشتند و ميرفتند، تا دشمن را نابود كردند و سرش را به سنگ كوبيدند و جزيره ى آبادان را فتح كردند و محاصره را شكستند و دشمن را عقب راندند، چيزى كه براى اين جوانان و اين رزمندگان و اين بسيجى ها و اين افسران و درجه داران و سپاهى ها مطرح نبود، جانشان بود. اين طورى ميشود به هدفهاى بزرگ رسيد. اين طورى ميشود شرّ استكبار را كم كرد. اين طورى يك ملّت، زندگى راحت و شرافتمندانه را براى خود فراهم ميكند. ممكن است زندگى راحت و خوبى باشد، امّا با زندگى راحت ملّتهاى اسير، قابل مقايسه نيست. آيا راحتى در زندان و سلّول و
ص: 98
يك فضا، كه در را روى شما ببندند، ظهر هم غذايتان را بياورند، شب هم شامتان را تهيّه كنند و مثل خيلى از زندانها بيگارى بدهند، با آن راحتى اى كه شما در خانه ى خودتان، يك مقدار زحمت بيشتر هم داشته باشيد، يكى است؟(1)
اين مردان خدا(2) با دلهايى كه به ايمان و اخلاص و شجاعت، مزيّن بود، كشور و ملّت خود را در يكى از بزرگ ترين حوادث تاريخى، از مهلكه نجات دادند و تهديدى را كه ميتوانست به ذلّت و اسارت ايران و شكست اسلام بينجامد، دفع كردند. آنان با فداكارى دلاورانه ى خود بيدارى اسلامى را در جهان تداوم بخشيدند و پرچم پيروزى اسلامى را كه با انقلاب بزرگ ملّت ايران به اهتزاز درآمده بود برافراشته نگاه داشتند. دشمن بعثى كه به سود هدفهاى استعمارى غرب، به كشور ما هجوم آورده بود، از دليران مؤمن و غيور ما شكست خورد و پس از هشت سال، سرافكنده در پشت مرزهاى خود متوقّف گشت. ملّت ايران در اين آزمون مرگ و زندگى، بهاى سنگينى پرداخت ولى استقلال و عزّت ملّى و هويّت اسلامى خود را كه براى ملّتها از همه چيز گران بهاتر است حفظ كرد و پرچم بيدارى اسلامى را كه دنياى اسلام به آن چشم دوخته است، سربلند نگاه داشت.(3)
اين پايه ى استوار و محكم(4) است كه هزار و سيصد و اندى است اسلام را، با آن همه دشمنى، در دنيا نگه داشته است. خيال ميكنيد اگر آن شهادت، آن خون پاك و آن حادثه ى به آن بزرگى نبود، اسلام باقى
ص: 99
ميماند؟! قطعاً بدانيد اسلام باقى نميماند. قطعاً بدانيد در توفان حوادث، نابود ميشد. ممكن بود به عنوان يك دين تاريخى، با يك عدّه طرف داران كم مايه، در گوشه اى يا گوشه هايى از دنيا ميماند، امّا اسلام زنده نميماند. فقط نام و ياد اسلام ممكن بود بماند. امّا امروز شما مى بينيد كه اسلام، بعد از 1400 سال، در دنيا، زنده است. اسلام، سازنده است. امروز، اسلام در دنيا، زاينده است. امروز اسلام در دنيا، ملّتها را به عنوان روشن ترين و پرفروغ ترين اميد، به سمت خود متوجّه كرده است. اينها همه از بركت همان حادثه ى كربلا و جان فشانى حسين بن على (عليه السّلام) است.(1)
من به شما خانواده هاى عزيز شهدا عرض ميكنم، خدا را شكر كه خون شهداى شما هدر نرفت. خدا را شكر كه اگر شهداى عزيز شما، جسمشان به خاك و خون غلتيد، امّا روحشان شاد است. آنها براى اين جنگيدند و كشته شدند كه اسلام عزيز بشود و اسلام عزيز شد؛ همچنان كه خون حسين بن على (عليه السّلام) به هدر نرفت. آن بزرگوار را با آن وضع فجيع به شهادت رساندند و على الظّاهر دشمن توانست آن عزيزان را به شهادت برساند - ظاهر مطلب اين بود كه يزيد پيروز شد - امّا در باطن، حسين بن على پيروز شد. حسين بن على (عليه السّلام) براى باقى ماندن اسلام، خون خود را نثار كرد و در اين راه توفيق پيدا نمود و توانست اسلام را بيمه كند. عزيزانِ شما هم، اسلام و جمهورى اسلامى را بيمه كردند.(2)
در زمان ما، مسئله، مسئله ى صد نفر و هزار نفر و يك ميليون نفر مسلمان نبود؛ مسئله ى همه ى دنياى اسلام بود. آنها ميخواستند اسلام را محو كنند و نام اسلام را از بين ببرند و اثرى از آثار اسلام در عالم باقى نماند؛ چون اسلام با قلدرى هاى آنها روبرو بود. آمريكا از اسلام ميترسيد و ميترسد. قلدرها و سرگردنه بگيرهاى معتبر عالم - يعنى همين قدرتهاى
ص: 100
جهانى - از اسلام ميترسيدند و ميترسند؛ لذا كمر به نابودى اسلام بسته بودند. جوانان شما قيام كردند، به ابرقدرت ها سيلى زدند و نقشه هاى آنها را نقش بر آب كردند. همين جوانان شما، همين جوانان 18 ساله و 20 ساله و 25 ساله، همين جوانان بسيجى و ارتشى و سپاهى و رزمنده ى ميدان جنگ يا پشت جبهه، توانستند همه ى قدرتهاى مسلّط جهانى را در روزگار ما شكست بدهند؛ كارى كردند كه پرچم اسلام در دنيا سرافراز شد.(1)
آيا ميدانيد كه اين شهداى بزرگوار ما همين جوانان فداكار ما، همين بسيجىِ مؤمنِ پُرشورِ عاشق وش ما، يا ارتشى و سپاهى ما، چه عظمتى در دنيا و در تاريخ آفريده اند؟ اسلام را در كنج انزوا قرار داده بودند؛ جهان خواران و غارتگران عالم، داشتند كارى ميكردند كه از اسلام نامى بر صفحه ى روزگار و در دلهاى مردم باقى نماند؛ قصد داشتند اسلام را بكلّى از بيخ و بن بركَنند. اين كار را آسان هم نكرده بودند؛ ميلياردها خرج كردند. نقشه كش ها و متفكّران مزدورشان، شبها و روزها و سالهاى متمادى فكر كردند، آدمها كشتند، شهرها ويران كردند، حكومتها بردند و حكومتها به جاى آنها آوردند، در همه جاى كشورهاى اسلامى علما را كشتند، مدارس را ويران كردند، نام دين را از صفحه ى در و ديوار شهرها شستند، تا شايد بتوانند اسلام را از بين ببرند. اين كارها كى انجام گرفت؟ اين كارها مربوط به هزار سال و پانصد سال و دويست سال قبل نيست؛ مربوط به همين عمر من و شما است. در دوران رژيم منحوس پهلوى، در همين كشور اين كارها انجام شد. در همين شهرها، حتّى در همين روستاها، و در همه جاى دنياى اسلام، خصمانه و با دل پُر از كين، داشتند با اسلام ميجنگيدند، تا اسلام را بكلّى از صفحه ى روزگار زايل كنند و از بين ببرند. چرا؟ چون اسلام با قدرت طلبى هايشان، با سلطه گرى هايشان، با غارتگرى هايشان، با آدم خوارى هايشان، با فسادهايشان، با فحشاهايشان،
ص: 101
با آدم كشى هايشان، با توطئه هايشان بر ضدّ انسانيّت مخالف بود. ميخواستند آزاد و بى مهار باشند و هر كارى كه ميخواهند، بكنند؛ امّا اسلام مانع بود. لازم ميدانستند كه اسلام را از بين ببرند، و داشتند ميبردند، كه اين انقلاب الهى مثل فجر نورى درخشيد. قبل از اين انقلاب، آنجاهايى كه در دنيا مسلمانان زندگى ميكردند، از مسلمانى خودشان احساس افتخار نميكردند. خيلى از مسلمانان به خاطر احساس حقارتى كه در مقابل غير مسلمين داشتند، دم از مسلمانى نميزدند. ملّتهاى مسلمان هرجا بودند، خود را كوچك، زيردست و حقير احساس ميكردند. انقلاب مانند كوره ى آتشفشانى دنيا را تكان داد و همه چيز را دگرگون كرد؛ باورها را عوض كرد، احساسها را عوض كرد، مسلمانان را عوض كرد؛ نه فقط در ايران، بلكه در همه ى دنياى اسلام. امروز سران كشورهاى مسلمان، حتّى آنهايى كه از اسلام بهره ى چندانى هم ندارند، خود را مجبور مى بينند كه به اسلام تظاهر كنند! چرا؟ چون ملّتها اسلام را ميخواهند. امروز دستگاه هاى كفر و استكبار جهانى، در مقابل مسلمين احساس رعب ميكنند. چرا؟ چون مسلمانان ديگر احساس حقارت ندارند. مسلمانان، امروز در هيچ نقطه ى دنيا از مسلمانى خودشان خجالت نميكشند؛ بلكه به آن افتخار ميكنند؛ اينها را انقلاب كرد.
در اين حركت عظيم، نقش همين بچّه هاى شما، همين شهيدان شما، همين به خون غلتيدگان جبهه هاى نبرد و ساير جبهه ها، نقش اوّل است. ما امروز هنوز قادر نيستيم عظمت اين كار را درك بكنيم؛ تاريخ درباره ى اينها قضاوت خواهد كرد.(1)
ما همان ملّت شهريور بيستيم. باد جنگ به اين كشور خورد و همه چيز را از ما گرفت. دو ساعت نتوانستيم مقاومت كنيم! شمال و شرق و جنوب
ص: 102
كشور، به وسيله ى دشمن تصرّف شد. ما كدام شهيد را از آن روز به يادگار داريم؟ آن روز، كدام مجموعه اى از ملّت ميتوانند بگويند ما بوديم كه دفاع كرديم؟ امروز يعنى در دوران اسلام چگونه است؟ در اين كشور، چه جايى است كه افتخار دفاع جانانه و ستايش برانگيز را نداشته باشد؟ در هريك از دهات همين مازندران شما كه آدم وارد بشود، عكس چند شهيد در آنجا است. همه جاى كشور، اين طور است. پس، با اين حركت ما اسلام عزيز شد.(1)
اين شهيدان با ايثار خود پرچم اسلام را كه دست تواناى رهبر عظيم الشّأن ما حضرت امام خمينى (اعلى الله مقامه) در اين سرزمين برافراشته بود، سربلند نگه داشتند و اسلام و معنويّت را در همه ى اقطار عالم عزيز كردند.(2)
عزيزان من، پدران شهدا، مادران شهدا، كه دسته هاى گلِ پروريده ى در دامان خودتان را در راه خدا داديد و پرپر شدن آنها را تحمّل كرديد! جوانان عزيز جانباز، كه در اوّل جوانى، سلامت خودتان را براى خدا و در راه خدا تقديم كرديد! همسران شهدا، فرزندان شهدا، كه مصائب مشكل را تحمّل كرديد! من اين حقيقت را به شما عرض كنم كه اگر اين معجزه اتّفاق نيفتاده بود، اگر جوانان و نورچشمان شما اين طور مجذوب حق به سمت مقتلِ خودشان نميرفتند و فداكارى نميكردند، امروز از اسلام در دنيا خبرى نبود؛ كه هدف استكبار هم اين بود.(3)
اگر نبود خونهاى مطهّر و معطّرى كه در راه خدا بر زمين ريخته شد، يقيناً امروز از نظام اسلامى اثرى نبود و پرچم قرآن چنين سربلند نميشد.(4)
ص: 103
اگر امروز اسلام در جهان داراى عزّت است، به بركت شهدا است. اگر امروز جمهورى اسلامى، به صورت يك قدرت مردمى در دنيا مطرح است، به بركت خون شهدا است. اگر ملّتهاى مسلمان ديگر در نقاط مختلف عالم، ملّت ايران را الگوى مقاومت و مبارزه ى خودشان قرار داده اند، به بركت فداكارى شهدا است.(1)
اگر مى بينيد كه امروز در دنيا پرچم اسلام بلند است، اگر مى بينيد كه ملّتهاى مسلمان احساس شخصيّت و هويّت ميكنند، اگر مى بينيد كه نعره ى الله اكبر بچّه مسلمان ها در سرتاسر كشورهاى اسلامى، تختهاى قدرت استكبارى را به لرزه درآورده و اسلام عزيز است و در دنيا مطرح است، بدانيد كه اين افتخار به وسيله ى فرزندان شما، به وسيله ى همين خونهاى پاك، به وسيله ى همين گذشتها و ايثارها به دست آمد؛ بدون اينها نميشد.(2)
اگر شهداى عزيز ما نميبودند و فداكارى آنها نميبود، امروز اين عزّت و اين عظمت براى اسلام نميبود. امروز شما وقتى به صحنه ى عالم نگاه ميكنيد، مى بينيد كه پرچم اسلام در اهتزاز است؛ اسلام عزيز است؛ ملّتهاى مسلمان براى حكومت اسلامى مجاهدت و تلاش ميكنند؛ دلهاى مسلمين پُر از اميد است؛ آينده براى مسلمانان روشن است و ملّتها در مقابل قدرتهاى جهنّمى عالم، دچار ترس و رعب نميشوند. آن احساس ذلّت و زبونى اى كه ملّتهاى ضعيف در طول ده ها سال گذشته، بلكه قرنهاى گذشته دچار آن بودند، امروز از آن احساس ضعف و ذلّت خبرى نيست؛ ملّتها شجاع و قوى و اهل اقدام و عمل شده اند.
اگر كسى باانصاف باشد و بخواهد اين پديده ى عظيم عالم را تحليل بكند، به اين نتيجه ميرسد كه همه ى اين بركات، از بركت خون همين جوانان و
ص: 104
فرزندان شما است؛ از بركت همين رزمندگانى است كه در مدّت سالهاى بعد از پيروزى انقلاب، در جبهه هاى مختلف حضور پيدا كردند؛ جان خود را مورد توجّه قرار ندادند؛ هدفهاى الهى را مورد توجّه قرار دادند؛ بعضى به شهادت رسيدند، بعضى مجروح و جانباز شدند و در عين جوانى، از عافيت جسمانى محروم شدند؛ بعضى هم به اسارت دشمن درآمدند و سالها سختى هاى زندان و شكنجه ى تسلّط دشمن عنود را تحمّل كردند؛ اينها بودند كه آن عزّت و آن عظمت را براى اسلام به ارمغان آوردند.(1)
من ميخواهم به شما جوانان عزيز و مردم اين روستا و خانواده ى محترم شهدا عرض كنم كه اين مجاهدتهاى شماها موجب شد كه اسلام و قرآن و نام خدا در دنيا سربلند شود.(2)
عزيزان من! مسئله ى شهادت بسيار مسئله ى عميقى است؛ مسئله ى مهمّى است. مردم ما با ايمانشان، با احساسات دينى شان، با شجاعتشان، اين مسئله را در عمل بين خودشان حل كردند؛ شهيد دادند؛ و پدر و مادرهايى بودند كه بر شهيدانشان حتّى گريه هم نكردند؛ خانواده هايى بودند كه در مراسم ختم شهيدانشان لباس شادى پوشيدند؛ بنابراين از لحاظ عملى در ذهن مردم حل شد؛ ليكن ما خيلى ميدان داريم براى اينكه درباره ى شهادت فكر كنيم.
اگر در يك جمله بخواهيم مسئله ى شهادت و اهمّيّت آن را بيان كنيم، بايد بگوييم اعتقاد به شهادت، باور به عظمت شهيدان براى يك ملّت، عمق معنوى شخصيّت و هويّت آن ملّت است. چطور ميشود كه
ص: 105
يك ملّت در چشم مردم دنيا با عظمت شناخته شود؟ چطور ميشود كه يك ملّت به جاى اينكه از عوامل گوناگون سياسى دنيا تأثير بپذيرد، برروى همه ى حوادث دنيا اثر ميگذارد؟ چطور يك ملّتى به چنين مقامى دست پيدا ميكند؟ چطور ميشود كه يك ملّت بدون اينكه ابزارهاى پيچيده ى نظامى داشته باشد و بدون اينكه امكانات تبليغاتى وسيعى داشته باشد، آن چنان در دنيا و در ميان ملّتها اثر ميگذارد كه ملّتها مجذوب او ميشوند؟ شما نگاه كنيد به همين استقبالى كه مردم لبنان از رئيس جمهور ملّت ايران انجام دادند. اينها چيز كوچكى نيست؛ اينها درخور مطالعه است، درخور تحليل است. چطور ميشود كه رئيس جمهور يك ملّتى در يك كشور ديگر، در ميان يك ملّت ديگر كه با او هيچ نسبت خويشاوندى ندارند، اين جور مورد توجّه قرار ميگيرد؟ عظمت اين ملّت از كجا به دست آمد؟ پاسخ به همه ى اين سؤالات، توجّه به اهمّيّت مسئله ى شهادت است.
وقتى يك ملّتى آحادش، جوانهايش، پدر و مادرهايش، ايثار در راه خدا، فدا كردن خود در راه هدف الهى را به عنوان يك ايمان پذيرفتند، اين ملّت يك عمق عظيم قدرت پيدا ميكند؛ به طور طبيعى اين ملّت ميشود مقتدر، ميشود قوى، ميشود يك ملّت سرآمد؛ بدون اينكه سلاح داشته باشد، بدون اينكه ثروت فوق العاده ى نقدى در اختيارش باشد.
ببينيد، صد نفر انسان در مقابل صد نفر انسان ديگر از لحاظ عدد يكسانند. صد نفر در مقابل صد نفر، هزار نفر در مقابل هزار نفر، ده ميليون در مقابل ده ميليون؛ خوب، اينها برابرند. ممكن است يكى از اينها از لحاظ قوّت بدنى و توانايى هاى جسمى و مادّى قوى تر هم باشد، امّا وقتى آن گروه ديگر كه حتّى از لحاظ جسمانى و مادّى آن چنان قوّتى هم ندارد، به ايمان به خدا مجهّز شد، باور كرد كه اگر در راه خدا فداكارى كند، چيزى از دست نميدهد، بلكه چيزى به دست مى آورد، اين صد نفر آن چنان قوّتى پيدا ميكنند كه صد نفر نقطه ى مقابل آنها با هيچ امكان مادّى نميتوانند
ص: 106
اين قدرت را پيدا كنند. در جنگ بدر، دشمنان پيغمبر عدّه شان چند برابر مسلمانها، سلاح و تجهيزاتشان چندين برابر مسلمانها، پول و امكاناتشان چندين برابر مسلمانها بود، امّا مسلمانها پيروز شدند؛ چرا؟ مگر پيروزى به زور بازو نيست؟ به شمشير نيست؟ به پول نيست؟ به اقتدار ظاهرى نيست؟ نه، پيروزى به اينها نيست. پيروزى وابسته ى به يك اقتدارى است كه آن اقتدار از پول و از امكان مادّى و از سلاح اتمى حاصل نميشود؛ از اعتقاد به شهادت، ايمان به ايثار، باور به اينكه انسان وقتى ايثار ميكند، دارد با خدا معامله ميكند، ناشى ميشود... امروز ملّت ايران از تهديدها، از عربده هاى رؤساى جمهور مادّى و غرق در شهواتى كه بر دنيا حاكمند، نميترسد؛ بر سر آرمانهاى خود محكم ايستاده است؛ همان طور كه پدران و مادران محترم و عزيزى كه آمدند اينجا صحبت كردند، بيان كردند؛ اين حرفها راست است. خانواده هاى شهدا ايستاده اند، ملّت ايران ايستاده اند، به خاطر اين اقتدار معنوى و اين قوّتى كه از ناحيه ى ايمان به خدا در آنها وجود دارد. اين ايمان را بايد تقويت كرد.(1)
ديديد نوجوانى را كه در آغوش پدرش به قتل رسيد؟!(2) اين تنها مورد نبود؛ موارد ديگرى هم وجود داشته است. عظمت اين حركت آن قدر زياد است كه اين گونه فداكارى ها به چشم خود آنها بزرگ نمى آيد؛ همچنان كه در دوران جنگ تحميلى، شما آن قدر فداكارى كرديد كه به چشم خودتان
ص: 107
نمى آمد؛ امّا فداكارى هاى شما دنيا را خيره كرد. امروز هم ملّت فلسطين همين طورند؛ به چشم خودشان نمى آيد، امّا دنيا را خيره ميكند. يك شهادت مثل شهادت آن نوجوان در آغوش پدرش توفانى در دلهاى ملّتهاى دنيا برمى انگيزد. اينها بسيار ارزشمند است.(1)
مبارزه اى كه امروز ملّت فلسطين شروع كرده است، مبارزه ى يك ارتش با يك ارتش ديگر نيست تا ما بگوييم او چند دستگاه تانك دارد، اين چند دستگاه تانك دارد؛ او بيشتر دارد يا اين بيشتر دارد. مبارزه ى تن ها و جسمها و جانهاى افرادى است كه از مرگ نميترسند. هر جوانِ فداكارى كه در مقابل رژيم اشغالگر قرار ميگيرد، به قدر يك لشكر، آنها را تهديد ميكند. جواب اين انسان را ديگر تانك و موشك و هواپيما و هليكوپترِ آپاچى نميدهد. وقتى يك انسان - ولو يك نفر - از مرگ نترسيد و خود را براى فداكارى در راه خدا و در راه وظيفه آماده كرد، براى دنيادارانِ بى انصاف بزرگ ترين خطر ميشود. لذا شما ديديد در مقابل اين جوانانِ شهادت طلب، آمريكايى ها در بالاترين سطح، صريحاً موضع گيرى كردند.(2)
ملّت فلسطين تصميم گرفته است؛ سازمانهاى مبارز فلسطينى اعمّ از سازمان فتح، سازمان حماس، جبهه ى خلق، جهاد، حزب الله و ديگران، دستشان را روى هم گذاشته و تصميم گرفته اند. همه به يك نتيجه رسيده و راه فداكارى را پيدا كرده اند؛ فهميده اند كه راه نجات فلسطين آماده شدن براى فداكارى است. شهادت را تجربه كرده و فهميده اند كه دشمن در مقابل شهادت و شهادت طلبى و نترسيدن از مرگ ناتوان است... آن كسى كه در راه خدا شهيد ميشود ميماند؛ فكر او و شخصيّت او ميماند؛ امّا آن كسى كه با اختيار خود به سمت فداكارى براى آرمانش نميرود، ممكن
ص: 108
است كه جسمش چند صباحى زنده بماند امّا شخصيّت و هويّت او از بين ميرود. شهادت؛ اين را مردم فلسطين پيدا كرده اند، اميدواريم كه مسئولان حكومتِ خودگردان هم همان طور كه گفتند پاى اين حرف بايستند و با مردم خودشان در اين راه همراهى كنند و تسليم نشوند؛ دشمن روزبه روز رو به ضعيف تر شدن است.(1)
اگر ملّتى مثل ملّت مبارز و رشيد ايران باشد و ميدانهاى مبارزه را تجربه كرده و اين همه شهيد داده باشد و از درياهاى خون عبور كرده باشد و زن و مردش در ميدانهاى خطر، مثل شير غرّيده باشند، آمريكا اگر پا جلو بگذارد، اين ملّت آن چنان با مشت به دهانش خواهد كوبيد كه از او چيزى باقى نمانَد.(2)
شما برادران و خواهران ميدانيد كه ابّهت و اقتدار معنوى امروز نظام اسلامى و ملّت مسلمان در دنيا و در چشم قدرتهاى شيطانى، ناشى از همين شهادتها و كارى است كه عزيزان شما كردند. فرزندان شهدا بدانند كه پدران آنها موجب شدند كه اسلام، در چشم شيطانها و طاغوتهاى عالم، ابّهت پيدا كند. روزى بود كه به اسلام و جامعه ى مسلمين، اصلاً اعتنائى نميكردند و كمترين محلّى نميگذاشتند و آنان را صاحب فكر نميدانستند؛ امّا امروز دريافته اند كه اسلام، كاخهاى اقتدار شيطانى آنان را در سراسر دنيا لرزانده است. امام بزرگوارى كه نام و ياد او، دل قدرتهاى طاغوتى را آب ميكرد و كاخهاى آنان را تكان ميداد، عظمت خود را از اسلام گرفت. عظمت او، به خاطر اين بود كه خود را خادم اسلام و مسلمين ميدانست و مجاهدت او و ملّتش، به اسلام عظمت بخشيد.(3)
ص: 109
وقتى يك جامعه اى از جان خود، از هستى خود، از راحتى خود، براى يك ارزشى، يك حقيقتى ميگذرد، حقّانيّت خود را در دنيا به اثبات ميرساند؛ و حقّانيّت است كه ميماند، حق است كه باقى ميماند؛ اين سنّت الهى است... شهداى عزيز ما و ايثارگران ما كسانى هستند كه از همه ى خواسته هاى شخصى خود دل بريدند.(1)
شما برادران و خواهران عزيز و همه ى ملّت بزرگ ايران بايد بدانيد كه كربلا الگوى هميشگى ما است. كربلا مثالى است براى اينكه در مقابل عظمت دشمن، انسان نبايد دچار ترديد شود. اين، يك الگوى امتحان شده است. درست است كه در روزگار صدر اسلام، حسين بن على (عليه السّلام)، با 72 نفر به شهادت رسيد، امّا معنايش اين نيست كه هركس راه حسين (عليه السّلام) را ميرود و همه ى كسانى كه در راه مبارزه اند، بايد به شهادت برسند؛ نه. ملّت ايران، بحمدالله امروز راه حسين (عليه السّلام) را آزمايش كرده است و با سربلندى و عظمت، در ميان ملّتهاى اسلام و ملّتهاى جهان، حضور دارد. آنچه كه شما پيش از پيروزى انقلاب انجام داديد و رفتيد، راه حسين (عليه السّلام)، يعنى نترسيدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلّط بود. در دوران جنگ نيز همين طور بود. ملّت ما ميفهميد كه در مقابل او، دنياى شرق و غرب و همه ى استكبار ايستاده است؛ امّا نترسيد. البتّه ما شهداى گران قدرى داريم. عزيزانى را از دست داديم. عزيزانى از ما، سلامتى شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزيزانى، چند سال را در زندانها گذراندند... امّا ملّت با اين فداكارى ها به اوج عزّت و عظمت رسيده است؛ اسلام عزيز شده است؛ پرچم اسلام برافراشته شده است. اين، به بركت آن ايستادگى است.(2)
ص: 110
امروز سران استكبار جهانى اعتراف ميكنند كه در دوران دفاع مقدّس، قشون مهاجم را با همه ى توان تجهيز ميكرده و كينه ى خود با نظام اسلامى و ملّت مؤمن و شجاع انقلابى ايران را با كمك همه جانبه به مهاجمان بعثى بُروز ميداده اند. بازوى تواناى ملّت ايران يعنى جوانان و مردان فداكار و مؤمن و پشت سر آنان، خانواده ها و كسانشان، دشمن را ناكام ساخت و سازوبرگ امپراتورى هاى استكبار را به سُخره گرفت و نظام اسلامى و اين ملّت مقاوم، در جهان و تاريخ، سرافراز شدند. خون شهيدان عزيز ما بهاى بزرگى است كه ملّت ايران براى حفظ شرف و استقلال و دين و عزّت خود پرداخته است. امروز تعظيم در برابر اين مجاهدان راه خدا وظيفه ى وجدانى و اخلاقى هر مسلمان و هر ايرانى است.(1)
كسانى كه در حادثه ى هفتم تير و ديگر حوادث انقلاب به شهادت رسيدند و خونشان ريخته شد، نفوس زكيّه اى از افراد بشر و انسانهاى ممتاز جامعه بودند. در بين اينها، علما و دانشمندان و مبارزان قديمى و توده هاى مردم و انسانهاى فداكار و كسانى كه براى ملّت و كشور و آرمان و انقلابشان فداكارى ميكردند، وجود داشتند. كشتن آنها طبق كدام ميزان از موازين مجاز است، و چه كسى ميتواند كُشندگان آنها را تروريست نداند و جنايتكار نخواند و محكوم نكند؟ اين، يك حقيقت روشن است... اجتماعاتى مثل پارلمان اروپا و ديگر جاها كه تغذيه ى پولى و سياسى اينها را در سطح جهان برعهده دارند، خود را در تاريخ و در چشم انسانهاى منصف و آگاه اين روزگار محكوم كردند و لكّه ى ننگى براى خويش باقى گذاشتند. اين از بركات خون پاك شهداى عزيزى است كه در فاجعه ى هفتم تير به شهادت رسيدند. حقيقتاً شهادت آنها مظلومانه بود و خون
ص: 111
پاكشان دامان جانى ها و قاتلها و گروهكهاى وابسته را گرفت.(1)
قدرتمندان دنيا و امپراتورهاى زر و زور خيال نكنند كه خواهند توانست با سخت گيرى هايى از قبيل آنچه كه در اروپا و كشورهاى اسلامى و جاهاى ديگر عليه مسلمانها انجام ميگيرد، اسلام را از صحنه خارج كنند. روز طلوع اسلام فرارسيده و اسلام در صحنه ماندنى است. آن وقتى كه ميتوانستند اسلام را منزوى كنند، گذشت. سالهاى متمادى اسلام را منزوى كردند و اين انزوا به قدرى بود كه ديگر از آن نميترسيدند؛ چون خطرى برايشان نداشت. اسلام فرارى، اسلام مخفى شده، اسلامى كه مسلمانهايش ننگشان مى آيد بگويند ما مسلمانيم و ننگشان مى آمد در اوّل سخنرانى هايشان «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » بگويند، هيچ خطرى براى استكبار ندارد... اسلام اين گونه در غربت بود! بنابراين، از چنين اسلامى نميترسيدند؛ همچنان كه از اسلام زراندوزانى مثل سعودى و امثال او نميترسند. آمريكا، از اسلامِ نوكرمآب هايى مثل بعضى از دولتهاى ديگر نميترسد - آن اسلام ترس ندارد - از آن اسلامى ميترسد كه اسلام ناب است، اسلام قرآنى است، اسلام جهاد و مبارزه و اسلام توكّل به خدا است؛ يعنى همان اسلامى كه در دست مردم انقلابى ما و در دست شما است و دست جوانهايتان بود كه رفتند و جنگيدند و شهيد شدند. از اين اسلام ميترسند.(2)
آرى، استكبار و دارودسته ى خبرى و تبليغاتى و قلمها و بوقهاى مزدورش، از اينكه كشورى در اعماق كهنه پرستى، و ملّتى در حال و هواى سنّتهاى جاهلى خود سَركُند، ولى درهاى خزائن مادّى خود را به روى آنان بگشايد و تسليم فزون خواهى و سلطه طلبى آنان شود و فرهنگ فساد و فحشا و مصرف زدگى و مى خوارگى و شهوترانى را از آنان بپذيرد، نه تنها
ص: 112
نگران نيستند، بلكه بسى خشنودند! آنان از بازگشت ملّتها به گذشته اى كه به آنان عزّت و عظمت را يادآورى كند، راه جهاد و شهادت را به روى آنان باز كند، كرامت انسانى را به آنان برگرداند، دست سلطه گران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع كند، آيه ى «وَ لَنْ يَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْكٰافِرِينَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً »(1) را به آنان بياموزد، كريمه ى «وَ لِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ »(2) را بر آنان فروخواند، خطاب «وَ مٰا لَكُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ »(3) را به گوش و دل آنان برساند، فرمان «إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ »(4) را در زندگى آنان اجرا كند و خلاصه، خدا و دين و قرآن را محور زندگى آنان سازد و دست طواغيت مستكبر و مستبد و سلطه طلب را از زندگى آنان قطع كند، از بازگشت به چنين گذشته اى و پيوند با چنين تاريخى، ناخشنود و سراسيمه و بيمناكند و لذا با هر بهايى ميخواهند از آن مانع شوند.(5)
از اين مقطع(6) مسير حوادث دگرگون ميشود و روند زوال دولت غاصب و زوال سيطره ى مطلق آمريكا در منطقه - كه در طول سالهاى دراز، شريك جرم دولت غاصب بوده - آغاز ميگردد؛ گروه هاى جهادى مؤمن به اسلام در فلسطين و لبنان سر برمى آورند و نسل مبارزان صادق و سرسخت را متشكّل ميكنند؛ جهاد و شهادت زنده ميشود و قدرت حقيقى - يعنى قدرت ملّتى كه عزم ايستادگى و فداكارى در او راسخ است - جايگاه خود را در معادلات فلسطين و منطقه بازمى يابد. خون مطهّر جوانان شهادت طلب و حضور
ص: 113
ميدانى مبارزانِ ازجان گذشته، همه ى محاسبات دنياداران مادّه پرست و لذّت جو را در هم ميريزد و ميدان تازه اى را ميگشايد كه در آن خون بر شمشير پيروز است.(1)
صبر بيست روزه ى شما(2) و مجاهدان دلير و ازجان گذشته و آحاد مردم غزّه در برابر يكى از فجيع ترين جنايات جنگى جهان و تاريخ، پرچم عزّت را بر سر امّت اسلام به اهتزاز درآورده است. شما ثابت كرديد كه دل سرشار از ايمان به خدا و قيامت و روح منيع و عزيز مسلمانى كه ذلّت و تسليم درباره ى ظلم و زور را برنميتابد، آن چنان قدرتى مى آفريند كه حكومتهاى جبّار و مستكبر و ارتشهاى مجهّز در برابر آن ناتوان و ذليلند.
ارتشى كه قدرت فداكارى و شهادت طلبى شما، آن را بيست روز است پاى درگل در پشت دروازه هاى غزّه به خفّت افكنده، همان است كه ظرف شش روز بخشهاى عظيمى از سه كشور عربى را زير سيطره ى خود درآورد. به ايمان و توكّل خود، به حسن ظنّ خود به وعده ى الهى، به صبر و شجاعت و فداكارى خود، بباليد كه امروز همه ى مسلمانان به آن ميبالند. جهاد شما تا امروز آمريكا و رژيم صهيونيست و حاميان آنان و سازمان ملل و منافقان امّت اسلامى را رسوا كرده است.
امروز نه فقط ملّتهاى مسلمان، كه بسيارى از ملّتهاى اروپا و آمريكا حقّانيّت شما را از بن دندان پذيرفته اند. شما همين امروز هم پيروزيد و با ادامه ى اين ايستادگى شرافتمندانه، دشمن زبون و ضدّ بشر را بازهم بيشتر به ذلّت و شكست خواهيد كشاند. ان شاءالله.(3)
سلام و رحمت خدا بر ارواح طيّبه ى شهدا، از صدر تاريخ تا امروز، خصوصاً شهيدان جنگ تحميلى كه با نثار خون خود، شجره ى مباركه ى
ص: 114
اسلام را آبيارى كرده و به برگ و بار نشاندند. عزّت را براى مؤمنان به ارمغان آورده و خذلان و ذلّت را نصيب معاندان كردند.(1)
حقيقتى كه ما بايد بدان افتخار كنيم، اين است كه رسم شهادت و سنّت الهىِ قتل فى سبيل الله، با نظام اسلامى زنده شد. در گذشته، سيلى خوران در راه خدا كم بودند و برخى در طى عمر هفتادساله ى خود، تحمّل كمترين سختى در راه خدا را هم نداشتند و حاضر نبودند در راه خدا يك اخم را تحمّل كنند؛ چه برسد به اينكه جان و سرمايه ى وجود خود را در راه خدا بدهند. براى ملّتى كه به نام اسلام زندگى ميكند، خيلى بد است كه در راه تحقّق اين هدف عظيم، هيچ مشكلى را بر خود هموار نكند. پيدا است كه در اين جامعه، اسلام روزبه روز ذوب و كم رنگ و بى اثر خواهد شد.(2)
آرى امام عزيز و بزرگ ما اكنون در ميان ما نيست، همان طور كه شهدا در ميان ما نيستند، امّا هم او و هم آنان در ذهن و دل ما، در راه زندگى ما و در صراط مستقيم انقلاب ما حاضر و زنده و فعّالند. اثر وجود آن بزرگ مرد و ياران شهيدش، تنها به دوران زندگى شان متعلّق نبود، همچنان كه فقط به ايران اختصاص نداشت. امروز به بركت وجود و عمر مبارك او و آنان، اسلام روزبه روز درخشان تر ميشود و ابر غليظ تحريفها و جهالتها و فتنه ها، ناپايدارتر و ضعيف تر ميگردد. انقلابى كه امام پديد آورد و شهيدان با خون خود، آن را رنگ و بوى گل سرخ بخشيدند، اكنون در سراسر جهان، در بيدارى ملّتهاى مظلوم و در تجديد حيات جوامع مسلمان و در استحكام
ص: 115
روزافزون مبانى معنويّت و در فروپاشى مادّى گرى صريح و نفاق آلود و خلاصه در سرافرازى حق و سرافكندگى باطل خود را مينماياند. پرچم عروج انسان به بام معنويّت كه امروز در گوشه وكنار دنيا برافراشته ميشود در حقيقت پرچم امام ما و شهيدان او است. آنها زنده اند و روزبه روز زنده تر خواهند شد.(1)
هرگاه و هرجا كه از پيروزى 22 بهمن يادى و نامى آورده ميشود، چهره ى شهيد و نقش خونين شهادت، در برابر چشمها پديدار ميگردد؛ زيرا آن پيروزى بزرگ كه مسير تاريخ را نه تنها در ميهن ما، بلكه در همه ى جهان عوض كرد، جز با زنده شدن روح جهاد و شهادت در ملّت قهرمان ما به دست نمى آمد.(2)
هيچ ملّتى بدون فداكارى قادر نخواهد بود از هويّت و عزّت و ناموس ملّى خود و از ارزشها و باورها و حقوق خود دفاع كند. گريز از عرصه هايى كه زورگويان و مستكبران جهان بر ملّتهاى آزاده تحميل ميكنند، سرانجامى جز تحقير شدن و آنگاه گرفتار شدن در چنبره ى ستم و تجاوز انسان نخواهد داشت. اين درس را ملّت رشيد و بيدار ما به همه آموخت و در تاريخ ماندگار ساخت. امروز جهاد پرشكوه فلسطينيان مظلوم كه با دست خالى، صهيونيست هاى خشن و سنگ دل و تا دندان مسلّح را عاجز و بيمناك كرده اند، ادامه ى همان درس جاودانه است و پادرگل ماندن نيروهاى اشغالگر در عراق، حاصل اين سرمشق كارآموز است در آن مرزوبوم.(3)
قدر شهداى جبهه تان را بدانيد، قدر آن مقاومتهاى مظلومانه را بدانيد، قدر آن ايستادگى و صلابتِ از پولاد محكم ترِ امام راحل را بدانيد؛ اينها است
ص: 116
كه ملّت فلسطين را يك طور، ملّت لبنان را يك طور، ملّتهاى آمريكاى لاتين را يك طور، ملّت آفريقاى جنوبى را يك طور، ملّتهاى خاورميانه را يك طور، ملّتهاى بسيارى از كشورهاى عرب را - كه دولتهايشان وابسته ى به آمريكا هستند - يك طور، تحت تأثير قرار داده.(1)
دشمنان اسلام براى اينكه پرچم برافراشته ى حكومت اسلامى را در هم بپيچند و اين نشانه ى اميدآفرين را از برابر چشم ملّتهاى مسلمان دور كنند، به تهاجم نظامى متوسّل شدند و رژيم بعثى فاسد و گمراه را با تجهيزى همه جانبه به جنگ ملّت مؤمن و شجاع ايران فرستادند. مجاهدت اين ملّت بزرگ كه دفاعى غيورانه از اسلام و جمهورى اسلامى بود و اسلام و امّت اسلامى را سرافراز كرد، از ايمان به ارزش شهادت و منزلت شهيد، مايه گرفت و شوق فداكارى با اين معرفت روشن، در دلهاى رزمندگان و خانواده هايشان، پديد آمد. برخى به اين مقام والا رسيدند، و برخى در انتظار آنان، جسم و جان خود را به ميدان آوردند، «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ... »(2) و چنين شد كه مجاهدت بى نظير ملّت ايران الگويى شد براى همه ى امّت اسلامى كه رمز عزّت و استقلال و سعادت را كه همان جهاد فداكارانه است، در عمل به همه نشان داد.(3)
شهيد، براى ملّت، كشور، خانواده و براى فرزندان و همسر و پدر و مادر خود، يك نوع يادگار و نشانه ى عظمت و افتخار است. همه ى اين شهدا، شهداى ملّت ايران اند و بلكه اگر درست دقّت كنيد، شهداى امّت اسلامى هستند. كسانى كه يا در جبهه ى جنگ تحميلى عليه ما، به شهادت رسيدند - مثل پدران شما - يا منافقين آنان را در كوچه و خيابان به شهادت رساندند، در آزادى دنيا از دست كمونيست ها تأثير داشتند. در حقيقت،
ص: 117
همه ى اين كشورهايى كه از زير بار سلطه ى تحميلى كمونيست ها و نظام الحادى آنها خارج شدند، مرهون منّت شهداى ما هستند. اين، چيزى است كه با استدلال - استدلال تاريخى و علمى - ميتوان آن را ثابت كرد. فقط شعار نيست.
امروز كه شما مى بينيد در شمال آفريقا نسيم بيدارى اسلامى وزيده و پايه هاى حكومتهاى وابسته در آن منطقه، در حال لرزيدن است، اين متأثّر از خون پاك همين شهداى ما است. پس، اينها شهداى امّت اسلامى اند. يا فرض بفرماييد همين مسئله ى فلسطين كه به غربت افتاده بود.... همه فكر كردند كه قضيّه ى فلسطين تمام شده و ديگر كسى از حقّ آن مردم دفاع نخواهد كرد. امّا ناگهان جوانانى مؤمن و مسلمان و فداكار و انقلابى، در قلب فلسطين اشغالى و بيت المقدّس اشغالى - نه بيرون و در كشورهاى اروپايى و آسيايى و در كنفرانس ها - پيدا شدند؛ شعار دادند و با دست خالى، مبارزه ى سختى را شروع كردند كه هنوز هم ادامه دارد و ان شاءالله تا پيروزى ادامه خواهد داشت. اين مبارزه ى زنده ى ايمانى، از كجا پيدا شد؟ از خون شهداى ما. پس شهداى عزيز ما، نه تنها شهداى ملّت ايران، بلكه شهداى همه ى امّت اسلامى هستند. فقط مربوط به خانواده هاى خود نيستند.(1)
امروز با پيشرفت و درخشش كشور و تأثير عميق آن در بيدارى عالم اسلام، بار ديگر ارزش مجاهدت فداكارانه ى شهيدان عزيز ما آشكار گشت. خداى حكيم و قدير را سپاسگزاريم كه خون شهيدان ما ضايع نگشت و اين فداكارى ها جان تازه اى به امّت اسلام بخشيد. همه بايد خداوند متعال را بر الطاف آشكار و پنهانش شكر گوييم و دوام و افزايش آن را از درگاهش مسئلت كنيم و توفيق انجام وظيفه را از او بخواهيم.(2)
ص: 118
شهيدان با ايثار خود، پرچم اسلام را كه دست تواناى رهبر عظيم الشّأن ما، حضرت امام خمينى (اعلى الله مقامه) در اين سرزمين برافراشته بود، سربلند نگه داشتند و اسلام و معنويّت را در همه ى اقطار عالم عزيز كردند. اگر امروز بانگ مسلمانى از چهارگوشه ى عالم به گوش ميرسد، و اگر ملّتهاى مسلمان به هويّت اسلامى خود بازگشته و سنگينى بار سلطه ى مستكبران را احساس ميكنند، و اگر جهاد اسلامى پس از سالها فراموشى، دوباره به جايگاه ارزشىِ رفيع خود بازگشته، همه و همه به بركت استقرار جمهورى اسلامى و استمرار انقلاب اسلامى است كه خود، مرهون شهادت و گذشت اين عزيزان و خانواده هايشان و نيز جانبازان عزيز و ارجمند است. ملّت ما بايد قدر اين عزيزان را بداند و نتايج مجاهدات آنان را پاسدارى كند و همه ى موفّقيّتها و پيروزى ها را با ارزش جان گران بها و صبر بزرگ آنان محاسبه كند و قدر آن را بشناسد.(1)
ص: 119
ص: 120
ص: 121
ص: 122
بزرگداشت شهيدان و تكريم نام آن بزرگ مردان، بيش از خود آنان، ملّتى را كه اين گوهرهاى ناب را در درون خود پرورانده است، سرافراز ميسازد. ما با اين تكريم، منّتى بر آنان نداريم؛ آنانند كه با درخشش خود، ما را سرافراز و درخشان كردند و بر ما منّت نهادند.(1)
تكريم شهيدان، تكريم ايثار و اخلاص است؛ تكريم دلهاى نورانى و جانهاى لبريز از صفا و نورانيّت است.(2)
شهيدان، گوهر تابناك بر پيشانى دفاع مقدّسند و از اين رو است كه هر دل آگاه و وجدان پاكى، تكريم و سپاس آنان را بر خود فرض ميشمرد و هر آرزومند سربلندى پرچم اسلام و هر مؤمن به بشارتهاى قرآن، بر آنان درود ميفرستد.(3)
كار تشييع جنازه ى شهدا - كه در آغاز اين اجلاس انجام گرفت - كار بسيار مفيد و سازنده اى بود.(4) اينكه مردم ببينند شخصيّتهاى محترم
ص: 123
و بزرگ، رياست محترم مجلس و ديگران، به پيكر شهدا و تابوت شهدا احترام ميگذارند - شهدايى كه آنها را نميشناسند؛ به صِرف اينكه اينها شهيدان راه انقلاب و راه حق هستند - زير تابوت آنها ميروند و تشييع ميكنند، اين درسى است براى جامعه ى ما؛ و من عرض بكنم كشور ما و جامعه ى ما تا مدّتهاى مديد نياز به اين دارد كه ياد شهيدان زنده بماند و راه شهيدان نمايان بماند.(1)
امروز فرصتى است كه همه، با شهيدان تجديد خاطره كنند؛ از آنان از صميم جان قدردانى كنند؛ در برابر صبر و گذشت خانواده هايشان سر تكريم فرود آورند و فضا را از احترام به شهادت و شهيد و خانواده هاى شاهد، آكنده سازند. تا ملّت ما از چنين روحيّه ى تكريم و احترامى نسبت به فداكاران صفوف مقدّم برخوردار است، عَلم سرافرازى اين ملّت در اهتزاز خواهد بود.(2)
اينكه مى بينيد بعضى با سخن، قلم و حركات خود، نگاهى به ايثار و شهادت مى اندازند كه آن نگاه منفى و ناسپاسانه است، براثر غفلت آنها است؛ نمى فهمند پاسدارى از حرمت شهيدان و ايثارگران چقدر براى يك جامعه و ملّت و كشور داراى اهمّيّت است. شما ببينيد خون مطهّر حسين بن على (عليه السّلام) در كربلا در غربت بر زمين ريخته شد، امّا بزرگ ترين مسئوليّتى كه برعهده ى امام سجّاد (عليه الصّلاة و السّلام) و زينب كبرى (سلام الله عليها) قرار گرفت، از همان لحظه ى اوّل اين بود كه اين پيام را روى دست بگيرند و به سرتاسر دنياى اسلام آن را، به شكلهاى گوناگون،
ص: 124
منتقل كنند. اين حركت براى احياء دين حقيقى و دين حسين بن على و آن هدفى كه امام حسين براى آن شهيد شد، يك امر ضرورى و لازم بود. البتّه اجر الهى براى امام حسين محفوظ بود؛ ميتوانستند او را در بوته ى سكوت بگذارند؛ امّا چرا امام سجّاد (عليه السّلام) تا آخر عمر - سى سال بعد از او، امام سجّاد زندگى كردند - در هر مناسبتى نام حسين، خون حسين و شهادت اباعبدالله را مطرح كردند؛ آن را به ياد مردم آوردند؟ اين تلاش براى چه بود؟ بعضى خيال ميكنند اين كار براى انتقام گرفتن از بنى اميّه بود؛ درحالى كه بنى اميّه بعدها از بين رفتند. امام رضا (عليه السّلام) كه بعد از آمدن بنى عبّاس است، چرا به ريّان بن شبيب دستور ميدهد مصيبت نامه ى اباعبدالله را در ميان خودتان بخوانيد؟ آن وقت كه بنى اميّه نبودند؛ تارومار شده بودند. اين كار براى اين است كه راه حسين بن على و خون او عَلم و پرچم حركت عظيم امّت اسلام به سوى هدفهاى اسلامى است؛ اين پرچم بايد سر پا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدايت كرده است.
مهم ترين نقطه ى قوّت ما در قيام جمهورى اسلامى، نقطه ى قوّت انسانى بود. ما كه نه سلاح داشتيم، نه پول داشتيم، نه سازماندهى داشتيم، نه حزب داشتيم و نه پشتيبانى جهانى؛ ما ملّت ايران در همه ى كشورهاى دنيا يك نقطه را نداشتيم كه از قيام، انقلاب و حركت ما حمايت و دفاع كنند. آنچه اين ملّت را پيروز كرد، قدرت نيروى انسانى بود؛ يعنى آگاهى و ايستادگى؛ همان كه اميرالمؤمنين در جنگ صفّين فرمود: «الا لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر» (1)؛ بصر يعنى بصيرت و آگاهى؛ صبر يعنى پايدارى؛ فقط اينها هستند كه ميتوانند اين عَلم را در دست بگيرند و پيش بروند. قلّه ى اين صبر و بصر شهداى مايند؛ همين آزادگانى هستند كه اينجا حضور دارند و همين جانبازان عزيزى هستند كه اينجا نشسته اند. اينها بودند كه جان خودشان را در معرض نابودى گذاشتند؛ از حيات خودشان
ص: 125
براى دوام اين حركت و اين قيام بزرگ و انسانى مايه گذاشتند؛ اينها اوج ايثار و مظهر بصر و صبرند؛ مظهر آگاهى و ايستادگى و پايدارى. آيا كشور ما به آگاهى احتياج ندارد؟ آيا رسيدن به آرمانهاى اين ملّت و اين انقلاب احتياج به پايدارى ندارد؟ آيا در مقابل شيطنتها و دشمنى ها و بغضهاى غارتگران جهانى اين ملّت احتياج ندارد كه آن سلاح كارآمد خود را همواره در دست داشته باشد؛ يعنى سلاح اراده، پايدارى، ايمان و آگاهى؟ اگر احتياج دارد - كه دارد - پس بايستى اين روحيّه ى ايمان و آگاهى و پايدارى در قالب احترام به نمادهاى آن در مردم حفظ شود و نمادها، همين شهدايند؛ همين جانبازانند؛ همين آزادگانند.
اگر من از شهدا احترام ميكنم، اگر اظهار اخلاص به خانواده هاى شهدا ميكنم، اين صِرف يك احساسات خشك و خالى نيست؛ به معناى اين است كه اين يك راهبرد حقيقى براى ملّت ما است؛ ياد شهدا بايد گرامى داشته شود. اين جوانان عزيز، اين خانواده هاى پُرطاقت، اين پدران و مادران، اين همسران و فرزندان، اينهايى كه با صبر و پايدارى خودشان توانستند اين راه طولانى را از اين گردنه هاى دشوار عبور بدهند، بايستى مورد تجليل قرار بگيرند، تا براى نسل جوان ما و براى آينده ى كشور ما اين پرچم بر سر پا بماند. دشمن ميفهمد چه كار ميكند؛ آن كسانى كه سعى ميكنند نام ايثارگرى، نام جهاد، نام شهادت، نام صبر و پايدارى را در كشور ما از ذهنها ببرند، اينها به دشمن ملّت ايران خدمت ميكنند. آن كسانى كه ياد شهيدان را گرامى ميدارند، اينها هستند كه به ملّت ايران خدمت ميكنند. همين روحيّه ى صبر شهيدان عزيز شما است كه توانسته است اين ملّت را پيش ببرد... من به همه ى گويندگان، نويسندگان و كسانى كه تريبونى در اختيار دارند، توصيه ميكنم: اگر صلاح اين كشور و اين ملّت را ميخواهند، ياد شهيدان، نام شهيدان، خاطره ى شهيدان و بازماندگان آنها
ص: 126
و جانبازان را گرامى بدارند.(1)
شهداى گران قدر ما، جانبازان عزيز ما، آزادگان سرافراز ما، خانواده هاى اينها... قدرتِ حقيقى كشور مربوط به اينها است. توانايىِ كشور ناشى از اينها است. هر كشور و ملّتى كه چنين جوانانى داشته باشد، هيچ قدرت جهانى نميتواند به او زور بگويد، او را تحت سيطره درآورد؛ اوضاع او را به دست گيرد. در واقع چنين كشور و ملّتى سرافراز خواهد بود. همه ى ملّت ايران وظيفه دارند كه از عناصر فداكار و ايثارگر، قلباً و لساناً متشكّر باشند. ما همه زير بار منّت اين ايثارگران هستيم.(2)
اگر ما به حوزه ى آن شهادت و شهيد و خانواده ى شهيد نزديك ميشويم براى خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتياج ميكنم. براى ما افتخار است كه هرچه ميتوانيم به اين حوزه ى شهادت و اين شهيد، خودمان را نزديك بكنيم.(3)
هيچ چيز شايسته تر و لازم تر از اين نيست كه ما از فداكاران دوران جنگ و سربازان جان بركف اسلام، و كسانى كه جان خود را در وسط معركه ى حق و باطل به گروگان گذاشتند، تا آبروى اسلام و آبروى اين ملّت و حيثيّت جهاد در راه خدا را حفظ كنند، تجليل كنيم و آنها را بزرگ بداريم؛ مخصوصاً پاك بازانى كه هرچه داشتند، در اين ميدان نثار كردند؛ يعنى شهداى عزيز ما و خانواده هاى صبورِ پُرگذشت آنان.(4)
خانواده هاى شهداى عزيزمان... قدر خودشان را بدانند و مطمئن باشند كه عمل آنها امروز خيلى ارزش داشته و دارد و تأثير زيادى براى عظمت اسلام داشته و خواهد داشت. البتّه، همه ى مردم بايد قدر اين
ص: 127
عزيزان را بدانند و دستگاه هاى دولتى و مردم معمولى بايد آگاه باشند كه شهيد و خانواده اش و جانباز و خانواده اش و اسير و خانواده اش، جزو برجسته ترين انسانها و شريف ترين و عزيزترين آنها هستند و بايد همان گونه هم با آنها معامله شود. البتّه، معامله ى خدا و آنچه خدا با شما خواهد كرد، از همه بالاتر و باارزش تر و ماندگارتر است.(1)
وظيفه ى قدردانى از ايثارگران به ويژه شهيدان، فريضه اى عينى و تعيينى و هميشگى است.(2)
حق آن است كه [اين] ملّت بزرگ همه ى روزها و سراسر تاريخ خود را مديون و مرهون جوانمردانى است كه با حضور فداكارانه ى خود در صف دفاع از ميهن عزيز، انقلاب بزرگ خود را پيروز و ملّت كهن خود را سربلند و روسفيد كردند. مردم ما بايد آن روزهاى پرمحنتى را كه كشور اسلامى مورد تهاجم دشمنان قرار داشت و در بيرون و درون مرزها، در لباسها و زير نامهاى گوناگون، به ملّت و كشور ما جفا و دشمنى و خيانت ميشد، هرگز از ياد نبرند، فداكارى شهيدان و گذشت خانواده ها و حضور رزمندگان ما بود كه ابرهاى تيره ى آن روزگار دشوار را از افق زندگى اين ملّت زدود و به نام خداى بزرگ و يارى ولى الله الاعظم (ارواحنافداه) و با رهبرى امام راحل بزرگوار، كشور را نجات داد.(3)
خوب است همه به ياد داشته باشيم كه اين كشور، اين انقلاب و اين تاريخ، نجات يافته ى اين مجاهدتها و اين خونها است. بدانيم كه اين انقلاب و اين ملّت و اين كشور، بخصوص فعّالان اين نهضت بزرگ،
ص: 128
چه دشمنان خون خوار و بى رحمى در كمين داشتند و هنوز هم دارند. همانهايى كه شهيد بهشتى را از دست اين ملّت گرفتند، هنوز در دنيا هستند. همانهايى كه آنها را كمك ميكردند، هنوز هم ميكنند. مبادا بعضى ساده دلى ها يا احياناً كج فكرى ها موجب شود كه ما تصوّر كنيم دشمنى ها و دشمنها تمام شدند؛ كه اين خطر بزرگى را توليد خواهد كرد. براى كسى كه در مواجهه با دشمن است، هيچ خطرى بالاتر از فراموش كردن دشمن نيست.(1)
همان دشمنانى كه رزمندگان و مردان و زنان رشيد و فداكار ما، جان عزيز و گرامى ترين عزيزان خود را در مقابله با آنان به ميدان آوردند، امروز هم در كمين نشسته اند. اندكى غفلت ما به تسلّط دشمن خواهد انجاميد و سرمايه ى بزرگ ملّت ايران را به هدر خواهد داد. همه بايد در راه آبادى و سربلندى ايران و حاكميّت اسلام، تلاش كنيم و روح شهيدان و قلب مبارك حضرت ولى الله الاعظم (ارواحنافداه) را خشنود سازيم؛ ان شاءالله.(2)
خانواده هاى شهدا يادآور و مظهر افتخار ملّتند؛ امّا يك چيز ديگر هم در كنار اين وجود دارد: خانواده هاى شهدا، ما را هميشه به ياد دشمنى هايى كه با اين ملّت شده، نگه ميدارند. دشمن را نبايد فراموش كرد.(3)
عزيزان من! زنان و مردان مسلمان و فداكار اين خطّه ى شهيدپرور! بدانيد كه خون جوانان شما بحمدالله هدر نرفت. جوانان شما مثل مولا و آقايشان حسين بن على (عليه السّلام) توانستند با جان خودشان اسلام را روسفيد و مسلمين را سربلند كنند. امروز مسلمانان در دنيا قوى شده اند و
ص: 129
جوانان در نقاط مختلف دنياى اسلام، به شوق اسلام به پاخاسته اند. چه كسى اين كار را كرد؟ اين عزّت و شكوه و عظمت را چه كسى به اسلام داد؟ امروز چه كسى اين حيثيّت را براى امّت عظيم اسلامى به وجود آورده است؟ همين جوان شما، همين عزيز شما، با جان و با خون خود. اين درسى است كه شهدا به ما دادند. ما نبايد اين درس را هرگز فراموش كنيم، و نميكنيم.(1)
امروز نه فقط كشور ايران و نظام جمهورى اسلامى و عفّت و شرف و ناموس ملّت ايران مرهون فداكارى آن عزيزان است، بلكه امروز دنياى اسلام مرهون اين فداكارى ها است. اگر امروز اسلام در دنيا آن حيثيّتى را دارد كه ميتواند توده هاى مردم و جوانان روشن فكر را در كشورهاى اسلامى به خود جذب كند، به بركت همين فداكارى ها است. اگر امروز مشاهده ميشود كه بحمدالله ايران و جمهورى اسلامى در دنيا سرافراز و محترم است، و كارهاى سازندگى كشور بر روال است، و ملّت ايران به سمت عزّت و سعادت روزافزون حركت ميكند، اين هم به بركت همين فداكارى ها است. پس، ملّت ايران نبايد هرگز اين خاطره ى بزرگ را فراموش كند؛ و خانواده هاى شهدا هم كه صاحبان انقلابند، بايد خون شهداى عزيز را پاس بدارند و همان عزّت نفس، همان فداكارى و همان ايمان در آنها تجلّى پيدا كند.(2)
آن چيزى كه در درجه ى اوّل مورد اهتمام اين حقير است بعد از تجليل و احترام و تقديم مراتب تشكّر و قدردانى به خانواده هاى عزيز، اين است كه
ص: 130
مجموعه ى ملّت عزيز ما توجّه كنند كه روحيّه ى ايثارگرى نجات بخش يك كشور است، نجات بخش يك ملّت است. روحيّه ى گذشت، روحيّه ى فداكارى، وقت انجام وظيفه را شناختن، كار را بوقت و بموقع انجام دادن، نجات بخش است.(1)
دفاع از اسلام، امروز نيز مانند صدر اسلام، جز با گذشت و فداكارى ممكن نيست؛ و جان و مال و تلاش و دانش و آبرو و همه ى داشته و اندوخته ى مسلمانان صادق بايد هرگاه لازم شود، در راه دفاع از آن حقيقتِ روشن و مقدّس صرف شود. همه ى آحاد ملّت، بخصوص كارگزاران حكومت اسلامى، بايد اين درس را از شهيدان همواره به ياد داشته باشند و از خداى متعال توفيق در اين راه را بخواهند.(2)
درس بزرگ شهيدان عزيز كه لحظه اى نبايد از آن غفلت شود آن است كه جان را و همه ى آنچه را كه براى ما عزيز است، بايد هرگاه كه لازم شود، سپر بلاى ارزشهاى اسلامى كنيم و با همه ى وجود از حاكميّت اسلام كه مايه ى عزّت و شرف و آزادگى است دفاع نماييم.(3)
گذشتگانى كه با ايمان، آگاهى و شجاعت و فداكارى خود، ما را در پيمودن اين راه بسيار پُرافتخار، راه عظمت اسلام و ايران، يارى كردند، براى ما درسهاى فراموش نشدنى از خود به يادگار گذاشته اند. وظيفه ى ما اين است كه از اين درسها بهره بگيريم. ما بايد با توجّه به موقعيّت خودمان،
ص: 131
با توجّه به نيازهاى كشور، با توجّه به تهديدهايى كه عليه ما و منافع كشور در هر دوره اى وجود دارد، وظيفه ى خودمان را تشخيص بدهيم و با تقويت روحى و جسمى، خودمان را آماده ى ادامه ى آن راه پرافتخارى بكنيم كه شهيدان عزيز ما به قيمت جان خودشان به روى ما گشودند.(1)
ياد شهيدان، يادبود ارزشهاى انسانى است و گراميداشت آنان، تجليل از برترين خصال بشرى است. ياد شهيدان بايد با تدبّر و عبرت گيرى همراه باشد. آنان همان فرزانگانى هستند كه جان عاريت را كه كالايى تمام شدنى و رو به زوال است، با نعيم پايدار الهى سودا كردند و خود را از خسرانى كه هر انسانى خواه ناخواه دچار آن است - يعنى اضمحلال تدريجى سرمايه ى زندگى - به نيكوترين وجه رها ساختند. عمل صالح آنان كه از ايمانى پايدار ريشه ميگرفته است، برترين عملهاى صالح است. اين درس بزرگ را شهيد، با حضور خود، با كرامت خود، با اجر عظيمى كه بدو وعده داده شده است، به طور پيوسته به ما كه هنوز در پشت حصارهاى مادّيّت و خودپرستى زندانى ميباشيم، ميدهد و ما را به جهاد، به هجرت الى الله، به تلاش مخلصانه در راه خدا كه همان انجام تكليف هر زمان و پاسخ به نياز هر لحظه است، فراميخواند.(2)
كسى خيال نكند كه ابرقدرت ها با اسلام آشتى كرده اند. كسى گمان نبرد كه امروز امّت اسلامى محتاج ايستادگى و مقاومت در مقابل قلدرهاى جهانى نيست. هر كارى كه آنها با ما نكرده اند، نميتوانسته اند بكنند. هر كارى از آنها عليه امّت اسلامى بربيايد، دريغ نميكنند. ما بايد بيدار باشيم. ما بايد سر پا باشيم. ما بايد فراموش نكنيم كه قرآن از ما چه ميخواهد. ما
ص: 132
بايد پيام اين خونهاى پاك را از ياد نبريم. ما بايد وصيّت امام بزرگوارمان را همواره آويزه ى گوش داشته باشيم. او دشمنان اسلام را خوب شناخته بود. دشمنان، همانها هستند كه امام ما گفت. دشمن در مقابل ملّت به پاخاسته اى مثل ملّت ما، ضعيف است. دشمن در مقياس مادّى قوى است، ولى در مقياس معنوى دچار ضعف شديد است. ملّت ما بايد با همين معنويّت، با همين ايمان، با همين وحدت و با همين هوشيارى و زيركى اى كه از اوّل انقلاب نشان داده است، در صحنه بماند.(1)
تكريم شهيدان به آن است كه اين ملّت هرگز در برابر سلطه گران مستكبر سر خم نكند و به وسوسه ى دشمنان عظمت اسلام، تسليم نگردد. پيمودن اين راه است كه عزّت و كاميابى دنيا و فلاح و سربلندى آخرت را نصيب ملّت ما و همه ى مسلمين خواهد ساخت و دست شيطانهاى گوناگون [را] خواهد بريد.(2)
راه عزّت، راه كرامت، راه سربلندى در دنيا و كسب رضاى الهى در آخرت، راه انقلاب و راه ايستادگى در مقابل دشمنان خدا است. دشمن ميخواهد ملّت ايران را خسته كند؛ غافل از اينكه اين ملّت با اين عظمت و با اين همه خون ريخته شده در راه خدا، هرگز از ادامه ى راه خدا خسته نخواهد شد. دشمن ميخواهد اين سرمشق را از ملّتهاى مسلمان بگيرد؛ ميخواهد وانمود كند كه اين ملّت خسته شده و در راه خود متزلزل گرديده است. شما هميشه نشان داده ايد كه دشمن دروغ گفته است؛ بازهم بايد نشان بدهيد؛ بازهم بايد ادّعاى دروغ دشمن را تخطئه كنيد؛ و اين با حضور در صحنه هاى انقلاب است.(3)
ص: 133
آنان جوانان و جوانمردان رشيد و پاك سرشتى بودند كه با آگاهى و درك والاى خود موقعيّت حسّاس كشور را تشخيص دادند و وظيفه ى بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذيرا شدند، هيچ ملّتى و كشورى بدون چنين مجاهدتها به عزّت و تعالى دست نخواهد يافت. كشور ما مديون فداكارى اين جانهاى عزيز و خانواده هاى صبور آنها است. هر ملّتى كه چنين دلاوران آگاه و شجاعى را در دامان خود پرورده باشد حق دارد به آنان ببالد و آنان را الگوى تربيت جوانان خود در همه ى دورانها بداند.(1)
جانشين فرمانده ى لشكر گيلان وقتى در ميدان جنگ در معرض بمباران شيميايى بود و بسيجىِ بغل دستش ماسك نداشت، او ماسك خودش را برداشت و به صورت بسيجىِ همراهش بست! قهرمان يعنى اين. البتّه هر دو شهيد شدند؛ امّا اين قهرمانى ماند؛ اينها كه از بين نميرود؛ «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ »(2)؛ اينها زنده اند؛ هم پيش خدا زنده اند، هم در دل ما و در فضاى زندگى و ذهنيّت ما زنده اند. پدر شهيدى از همين شهرهاى گيلانِ شما، وقتى جوانش را با گلوى بريده از جبهه برگرداندند، گلوى بريده ى بچّه اش را بوسيد؛ امّا آه نكشيد! اينها الگو است.(3)
آنجايى كه ياد شهادت، ياد شهيدان، ذكر شهيدان، تمجيد از عظمت شهيدان وجود دارد، هر انسانى، هر دلى، احساس عظمت ميكند؛ احساس استغناى از غير خدا ميكند... همين شهدايى كه شما ميشناسيد، همين عزيزان خود شما، جوانان خود شما، همه الگو هستند. هر جوانى كه با انگيزه اى، با يك ايمان مقدّس و پاكى حركت كرد، از خانه ى خود، از
ص: 134
راحتى خود، از آغوش پدر و مادر خود، از هواى خنك در گرماى تابستان، از محيط گرم و نرم در سرماى زمستان دل كند و رفت در دل آن حوادث خونين، پراضطراب و پروحشت، تن خود و جان خود را كف دست گرفت تا در برابر تكليف و وظيفه فدا كند، او يك الگو است. اين يك عظمتِ مجسّم است در مقابل چشم ما.(1)
چهره ى نورانى و جذّاب شهيدان والامقام، الگوى همه ى جوانانى است كه هويّت اسلامى و ايرانى خود را ارج مينهند و سلطه ى سياسى و فرهنگى و اقتصادى بيگانگان را ذلّتى بزرگ و تحمّل ناپذير براى خود ميدانند.(2)
شهيد، چيز عظيم و حقيقت شگفت آورى است. ما چون به مشاهده ى شهدا عادت كرده ايم و گذشتها و ايثارها و عظمتها و وصايا و راهى كه آنها را به شهادت رساند، زياد ديده ايم، عظمت اين حقيقت نورانى و بهشتى برايمان مخفى ميماند؛ مثل عظمت خورشيد و آفتاب كه از شدّت ظهور، براى كسانى كه دائم در آفتاب اند، مخفى ميماند. در دوران گذشته، وقتى كه يك نمونه از اين نمونه هاى شهداى امروز ما، از تاريخ صدر اسلام انتخاب و معرّفى ميشد و شرح حال او بيان ميگرديد، تغيير واضح و شگفت آورى در دلها و جانها و حتّى در عملها و نيّتها به وجود مى آورد. هريك از اين ستارگان درخشان، ميتواند عالمى را روشن كند. بنابراين، حقيقت شهادت حقيقت عظيمى است.(3)
من عقيده ى راسخ دارم بر اينكه يكى از نيازهاى اساسى كشور، زنده نگه
ص: 135
داشتن نام شهدا است؛ اين يك نيازى است كه ما چه آدمهاى مقدّس مآب و متديّنى باشيم، چه آدمهايى باشيم كه خيلى هم مقدّس مآب نيستيم، امّا به سرنوشت اين كشور و به سرنوشت اين مردم علاقه منديم، هرجور كه فكر بكنيد، بزرگداشت شهدا براى آينده ى اين كشور، حياتى و ضرورى است. فرهنگ شهادت يعنى فرهنگ تلاش كردن با سرمايه گذارى از خود براى اهداف بلندمدّت مشترك بين همه ى مردم؛ كه البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ايران هم نيست، براى دنياى اسلام بلكه براى جهان بشريّت است. اين فرهنگ در جامعه اى اگر جا افتاد، درست نقطه ى مقابل فرهنگ فردگرايى غربى امروز [است] كه همه چيز را براى خود و با محاسبه ى شخصى ميسنجند؛ براى همه چيز يك قيمت اسكناسى و پولى قائلند و آن، به دست آوردن آن پول است؛ اين درست نقطه ى مقابل آن فرهنگ است؛ يعنى «وَ يُؤْثِرُونَ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ »(1)؛ اينها كسانى هستند كه ايثار ميكنند؛ فرهنگ ايثار، فرهنگ گذشت، فرهنگ مايه گذاشتن از خود براى سرنوشت جامعه و براى سرنوشت مردم. اين فرهنگ اگر عمومى شد، اين كشور و هر جامعه اى كه اين فرهنگ را داشته باشد، هرگز متوقّف نخواهد شد؛ به عقب برنخواهد گشت و پيش خواهد رفت. اين كار شما اين فرهنگ را زنده ميكند. بنابراين من از همه ى برادران و خواهرانى كه در اين كار نيك مشغول همكارى و شركت در اين كار هستند تشكّر ميكنم و اميدوارم كه همه موفّق باشيد.(2)
گاهى رنج و زحمتِ زنده نگه داشتن خون شهيد، از خود شهادت كمتر نيست. رنج سى ساله ى امام سجّاد (عليه الصّلاة و السّلام) و رنج چندين ساله ى زينب كبرى (عليهاالسّلام) ازاين قبيل است. رنج بردند تا توانستند اين خون را
ص: 136
نگه بدارند. بعد از آن هم همه ى ائمّه (عليهم السّلام) تا دوران غيبت، اين رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنين وظيفه اى داريم.(1)
امروز، به مناسبت نزديك شدن به شب اربعين حضرت سيّدالشّهداء (عليه الصّلاة والسّلام) كه ارتباط تام و تمامى با همين تلاش باارزشى كه در روزگار ما براى احياء ياد و نام شهيدان انجام ميگيرد، دارد، مطالبى را مطرح ميكنم. اساساً اهمّيّت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهىِ خاندان پيامبر (صلّى الله عليه وآله)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايه گذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسين بن على (عليه السّلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده ى زيادى نخواهند برد. درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه ميدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است، امّا ابزار طبيعى اى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همه ى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و اراده ى ما است. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، ميتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفه ى شهادت را احياء كنيم و زنده نگه داريم.
اگر زينب كبرى (سلام الله عليها) و امام سجّاد (صلوات الله عليه) در طول آن روزهاى اسارت چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفه ى عاشورا و هدف حسين بن على و ظلم دشمن را بيان نميكردند، واقعه ى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نميماند.
چرا امام صادق (عليه الصّلاة والسّلام) - طبق روايت - فرمودند كه هركس يك بيت
ص: 137
شعر درباره ى حادثه ى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاه هاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگه داشتن مسئله ى عاشورا و كلّاً مسئله ى اهل بيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيّه چه بود. تبليغ، اين گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حدّاكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنت آميز ميكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيّه ى عاشورا، كه با اين عظمت در بيابانى در گوشه اى از دنياى اسلام اتّفاق افتاده، با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقيناً بدون آن تلاشها، از بين ميرفت.
آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسين بن على (عليه السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن على (عليه السّلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب (عليهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد (عليه السّلام) و بقيّه ى بزرگواران، دشوار بود. البتّه صحنه ى آنها، صحنه ى نظامى نبود، بلكه تبليغى و فرهنگى بود. ما به اين نكته ها بايد توجّه كنيم.
درسى كه اربعين به ما ميدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطره ى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگه داشت. شما ببينيد از اوّل انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملّت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و طوفانى كه عليه جنگ به راه نيفتاد؛ جنگى كه دفاع و حراست از اسلام و ميهن و حيثيّت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداى عزيزى كه جانشان - يعنى بزرگ ترين سرمايه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقيم و غير مستقيم، با راديوها و روزنامه ها و مجلّه ها و كتابهايى كه منتشر ميكردند، در ذهن آدمهاى ساده لوح در همه جاى دنيا، چه تلقينى
ص: 138
توانستند بكنند.
حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده دل و جاهل و نيز انسانهاى موجّه و غير موجّهى در كشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهايى ميزدند كه ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقايق بود. همين چيزها بود كه امام عزيز را برمى آشفت و وادار ميكرد كه با آن فرياد ملكوتى، حقايق را با صراحت بيان كند. اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملّت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتى كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد.
ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكى است. البتّه، اكثريّت قاطع ملّت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبليغات دشمن بيمه هستند و مصونيّت پيدا كرده اند. از بس دشمن دروغ گفت و چيزهايى را كه در مقابل چشم مردم بود، بعكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمينان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و ياوه گويى هاى تبليغات جهانى، بكلّى سلب شده است. دستگاه ظالم جبّار يزيدى با تبليغات خود، حسين بن على (عليه السّلام) را محكوم ميساخت و وانمود ميكرد كه حسين بن على كسى بود كه بر ضدّ دستگاه عدل و حكومت اسلامى و براى دنيا قيام كرده است! بعضى هم، اين تبليغات دروغ را باور ميكردند. بعد هم كه حسين بن على (عليه السّلام)، با آن وضع عجيب و با آن شكل فجيع، به وسيله ى دژخيمان در صحراى كربلا به شهادت رسيد، آن را يك غلبه و فتح وانمود ميكردند! امّا تبليغات صحيح دستگاه امامت، تمام اين بافته ها را عوض كرد. حق، اين گونه است.(1)
راه اين عزيزان را نه فقط خانواده هاى شهدا بلكه همه ى ملّت ايران بايد ادامه دهند و به رغم عنف دشمن، اين راه ادامه پيدا خواهد كرد. اين راه،
ص: 139
راه ارزشها است؛ راه تعالى ملّت و كشور ايران است؛ راه برافراشتگى پرچم اسلام است.(1)
حقيقت شهادت حقيقت عظيمى است. اگر اين حقيقت، به وسيله ى كسانى كه امروز در قبال شهيدان مسئوليّت دارند، زنده بماند، حفظ و تقديس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، هميشه تاريخ آينده ى ما، از اين ايثار بزرگى كه آنان كردند، بهره خواهد برد. همچنان كه تاريخ بشريّت، هنوز از خون بناحق ريخته ى سرور شهيدان تاريخ، حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه الصّلاة و السّلام) بهره ميبرد؛ چون كسانى كه وارث آن خون بودند، مدبّرانه ترين و شيواترين روشها را براى زنده نگه داشتن اين خون به كار بردند.(2)
آن كسانى را كه رفته اند و جان باخته اند و در واقع در اين معامله ى عظيم، بُرد بزرگ را كرده اند، زنده بداريد.(3)
ياد شهيدان نبايد در جامعه ى ما از ذهنيّتها خارج شود. شهيدان را بايد زنده نگه داشت. ياد شهيدان را بايد گرامى بداريد و زنده نگه داريد؛ در همه ى استانهاى كشور اين معنا وجود دارد. 23 هزار شهيد استان خراسان بزرگ - شامل سه استان كنونى - يكى از برجسته ترين و بزرگ ترين رقمهاى افتخارآفرين است. نگذاريد غبارهاى فراموشى - كه عمداً گاهى اين غبارها را ميخواهند برروى اين خاطره هاى گرامى بپاشند و قرار بدهند - روى اين خاطره هاى گرامى را بگيرد؛ زنده نگه داريد. مسئولان هم بايستى اين كار را بكنند؛ مسئولان بنياد شهيد هم موظّفند؛ مسئولان دستگاه هاى ديگر دولتى و عمومى هم وظيفه دارند. خود خانواده ها هم در محيطهايى
ص: 140
كه شعاع نفوذ و سلطه ى آنها است، اين كار را انجام بدهند.(1)
شهيدان عزيز و والامقامند كه با نثار جان و هستى خود، اين بناى رفيع را استحكام بخشيدند و گوهر درخشان ملّت مؤمن را آشكار ساختند. ياد آنان همچون خونى كه به پيكر شخصيّت ايرانى تزريق شود، زندگى بخش است. اين ياد را همواره بايد زنده و جارى نگه داشت.(2)
اين وظيفه ى ما و شما است. نام شهيدان سرافراز را زنده كنيد؛ آن كسانى كه عزيزترين و گران قيمت ترين سرمايه ى خود را ايثار كردند. همه ى موجودات جاندار، چه انسان و چه غير انسان، عزيزترين سرمايه شان، جانشان است. در مورد انسان، مطلب اوضح از اين است كه احتياج به بيان داشته باشد. با اين همه، انسان اين سرمايه ى عزيز را بردارد ببرد و در مركزى قرار گيرد كه اين سرمايه به مخاطره بيفتد. اگر شما يك نگين قيمتى داشته باشيد، در يك مسافرت دشوار آن را همراه نميبريد. انسانها براى دفاع از حق، از حقيقت، از استقلال، براى دفاع از حيثيّت كشور، براى دفاع از ناموس ملّت، براى جلوگيرى از پيشرفت خواسته هاى دشمنى كه عليه اين ملّت، يك لحظه از كمين خارج نشده است، عزيزترين سرمايه ها را كه جان امّت است، برميدارند به ميدان جنگ ميبرند. البتّه، «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ »(3)؛ همه اين سرمايه را از دست نميدهند؛ امّا همه اين سرمايه را در مخاطره ميگذارند؛ بعضى ميروند و بعضى ميمانند. خيلى عزيز و خيلى مهم است.(4)
انقلاب اسلامى و نظام مقدّس جمهورى اسلامى، حيات و شكوه
ص: 141
و پايدارى و بالندگى خود را از اين فداكارى ها و گذشتها دارد و اين در ميزان عدل الهى، چيزى عظيم و حقيقتى نمايان است و ثواب الهى كه از همه ى دنيا و مافيها برتر است، بر آن مترتّب است. البتّه افراد جامعه و به ويژه مديران و مسئولان آن نيز وظايفى در قبال اين عناصر گرامى دارند كه اهمّ آن زنده نگاه داشتن نام و ياد و راه آنها است، و راه خدا هيچ گاه از فداكارى هاى بزرگ كه از انسانهاى ارزشمند سر ميزند، بى نياز نيست. خداوند همه ى ما را در زمره ى اين انسانها قرار دهد.(1)
مسئله ى جنگ تحميلى و عوارض آن - كه از جمله، همين فداكارى ها و ايثارها و شهادتها است - يك مسئله ى عادى نيست؛ يك مسئله ى متعارف و معمولى نيست؛ يك مسئله ى فوق العاده است. اگر درست نگاه كنيم، مجموعه ى حوادثى كه در اين سالها اتّفاق افتاد و اين فداكارى هايى كه جوانهاى ما كردند، ميتواند يك ذخيره ى ماندگارى باشد براى هميشه ى انقلاب. نبايد بگذاريم كه اين ذخيره بلااستفاده بماند؛ راهش هم همين است كه ياد شهيدان زنده باقى بماند.
... امروز كار تجليل از شهدا و حفظ ياد گرامى اين عزيزان يك فريضه است. بعضى ها ميخواهند اين را به فراموشى بسپرند؛ همان كسانى كه بامعارف انقلاب و آرزوهاى انقلاب و اهداف انقلاب ميانه ى خوبى ندارند، با حفظ يادشهيدان هم سرِ سازگارى ندارند و دوست نميدارند. لكن مردم ما، شهدا را دوست ميدارند؛ به خاطر اينكه شهداى ما ايثار كردند؛ از حيات خودشان، از آسايش خودشان گذشتند؛ رفتند در ميدانهاى نبرد و جان خودشان را تقديم كردند. اين چيز كوچكى نيست؛ اين خيلى بزرگ است. در مقام توصيف، انسان ميتواند حرفهاى زيادى بزند امّا در مقام عمل، عملْ كار همه نيست؛ ايمانهاى بالا، عزمهاى استوار و پولادين لازم است
ص: 142
كه انسان بتواند در اين ميدان وارد بشود و شهدا اين كار را كردند.(1)
مبادا كسانى تصوّر كنند كه دوره ى سخن گفتن از شهدا و سربازان فداكار و زحمت كشان ميدان نبرد، سپرى شده است! اين دوره، هيچ وقت سپرى نميشود.(2)
سپاه، ارتش، بسيج، جهاد و دستگاه هاى دولتى، بايد ياد شهيدان را زنده بدارند و مفهوم شهادت، اين مفهوم باعظمت و پرارزش و بسيار مؤثّر را در كشور ايران اسلامى و در ميان ملّت مبارز ايران احياء و حفظ كنند؛ اگرچه خون مطهّر شهداى ما در سطح جهان، بار ديگر اين مفهوم [شهادت] را احياء كرد.(3)
جلسات بزرگداشت، ادامه ى حركت جهادى و ادامه ى شهادت است. اگر نام شهيدان ما تكرار نميشد، تجليل نميشدند و احترام به آنها و خانواده هاى آنها در جامعه ى ما به صورت يك فرهنگ درنمى آمد - كه خوشبختانه به صورت فرهنگ درآمده - امروز بسيارى از اين يادهاى ارزشمند و گران بها فراموش شده بود؛ اين ارزش گذارى عظيمى كه با حركت شهادت در يك جامعه به وجود مى آيد، به فراموشى سپرده شده بود. نبايد بگذاريد اين اتّفاق بعد از اين هم بيفتد؛ روزبه روز بايد ياد شهدا و تكرار نام شهدا و نكته يابى و نكته سنجى زندگى شهدا در جامعه ى ما رواج پيدا كند. و اگر اين شد، آن وقت مسئله ى شهادت كه به معناى مجاهدت تمام عيار در راه خدا است، در جامعه ماندگار خواهد شد. و اگر اين شد، براى اين جامعه ديگر شكست وجود نخواهد داشت و شكست معنا نخواهد
ص: 143
داشت؛ پيش خواهد رفت. عيناً مثل ماجراى حسين بن على (عليه السّلام)؛ امروز 1300 سال يا بيشتر از شهادت حضرت اباعبدالله (عليه السّلام) ميگذرد و روزبه روز اين داستان برجسته تر و زنده تر شده. اين داستان در بطن خود داراى يك مضامينى است كه اين مضامين براى حيات اسلامى جامعه ضرورى است. اگر اين مضامين گسترش پيدا نميكرد، از اسلام و از قرآن و از حقايق معارف اسلامى هم امروز خبرى نبود. اينجا هم همين جور است؛ نگذاريد نام شهدا و ياد شهدا فراموش بشود يا در جامعه ى ما كهنه بشود؛ و البتّه با ابتكارات؛ اين جلسات بزرگداشتى كه آقايان به وجود مى آوريد - كه خيلى باارزش است - صرفاً يك جلسه ى ترحيم باشكوه نيست؛ اين جلسات، داراى مضامين ويژه ى خودش است؛ بايستى شهادت را معنا كند، شهيدرا معرّفى كند، فرهنگ شهادت را در جامعه ماندگار كند.(1)
از برادران عزيز صميمانه و از ته دل متشكّرم به خاطر اينكه همّت گماشتيد براى بزرگداشت كسانى كه حقّاً و انصافاً سرآمدان مردم روزگار ما به حساب مى آيند؛ يعنى شهدا و مجاهدان. خود اين كار بسيار باارزش است؛ بزرگداشت شهيدان، احياء نام آنان، تحقيق در مورد كارهاى آنها، توليد آثار مكتوب و تصويرى و صوتى و امثال اينها از زندگى آنها و از اقدامات و جهاد آنها، كارهاى بسيار باارزشى است. اين فهرستى هم كه سردار محترم بيان كردند(2) در مورد كارهايى كه در اين گردهمايى بنا است
ص: 144
انجام بگيرد، فهرست خوبى است؛ همين كارها بسيار خوب است؛ منتها توجّه كنيد كه عميق انجام بگيرد اين كارها؛ يعنى صرف تأمين يك عنوان نباشد، يعنى كاملاً با عمق، با فرصت، با دقّت، با وقت گذارى، با بهره گيرى از هنر از يك سو، و روح تحقيق از سوى ديگر، انجام بگيرد تا ماندگار و اثرگذار باشد. بنابراين كار، كار بسيار خوبى است؛ كار باارزشى است. البتّه من اطّلاع دارم كه مازندرانى ها تا حالا هم گردهمايى هاى بسيار زياد و متعدّدى در مورد شهدا در بخشهاى مختلف استان به صورت خودجوش و مردمى انجام داده اند، كه خيلى باارزش است؛ اين كار شما هم يك كار جمعى و بزرگ و با اهمّيّت است. ان شاءالله كه موفّق باشيد.(1)
من به شما عرض ميكنم، نگذاريد ياد دوران دفاع مقدّس از يادها برود. آمدن به اين مناطق جنگى - چه در تعطيلات نوروزى و چه در دوره ى سال، كه بحمدالله حالا در دوره ى سال هم كسانى از سرتاسر كشور به اين مناطق مسافرت ميكنند و اين سرزمينها را زيارت ميكنند - بسيار كار پسنديده اى است، كار درستى است، كار عاقلانه اى است كه ملّت ايران ميكند؛ خاطره ى اين سرزمينها را زنده نگه داريد. اين سرزمينها، اين بيابانها، اين رود كارون، اين جادّه ى اهواز - آبادان يا اهواز - خرّمشهر، اين مناطق گوناگون كه با اسمهاى مختلفى امروز خودشان را به شما معرّفى ميكنند، اينها شاهد برترين فداكارى ها و مجاهدتها و ازخودگذشتگى ها بوده اند. بنده فراموش نميكنم در آن ماه هاى اوّل جنگ، در آن ماه هاى محنت، نبودن نيرو، نبودن امكانات، نبودن آموزش، نبودن انسجام و سازماندهى، در آن سختى همه جانبه ى مادّى، جوانهاى ما با روحيّه هاى خوب، از
ص: 145
همين اهواز مى آمدند به مناطق مختلف؛ از جمله همين جا، منطقه ى دارخوين. يك مشت از جوانهاى مؤمن و حزب اللّهى كه من اشخاصشان را هم بعضاً ميشناسم، آمدند در همين روستاى محمّديّه كه نزديك است، سنگرهاى انفرادى ميكندند؛ در تاريكى شب از اين سنگرهاى انفرادى مى آمدند بيرون و صد متر، دويست متر جلوتر ميرفتند، باز آنجا سنگر ميكندند؛ تمام روز را زير اين آفتاب داغ خوزستان در سنگرها ميماندند، سختى ها را تحمّل ميكردند، خود را به دشمن نزديك ميكردند؛ تا وقتى كه نوبت عمليّات رسيد كه در مهرماه سال بعد از حمله - در آخر شهريور 59 حمله ى دشمن شروع شد، در مهر 60 - در اين منطقه ى دارخوين و همه ى اين مناطق اطراف، با نيروهاى رزمنده ى ارتش و سپاه و بسيج و غيره، توانستند پاداش آن مجاهدتها را بگيرند و به ملّت ايران هديه كنند؛ اينها يادهاى ارزشمندى است، نبايد بگذاريد اين يادها فراموش بشود. در هركدام از اين مناطق، قضايايى اتّفاق افتاده است كه يكى از اين قضايا در ميان هر كشورى و هر ملّتى اتّفاق بيفتد، كافى است براى اينكه در تاريخ، آن ملّت را سربلند كند. همين مسائلى كه در عمليّات بيت المقدّس اتّفاق افتاد، يا آنچه در عمليّات فتح المبين اتّفاق افتاد، يا آنچه بعد از اينها در عمليّات خيبر اتّفاق افتاد، ذرّه ذرّه ى اين عمليّات و شخصيّتهايى كه اين فداكارى ها از آنها سر زد و حوادث را ساختند، ميتواند مجموعه اى از افتخارات بزرگ و ماندگار و فراموش نشدنى را براى ملّت ايران رقم بزند.(1)
بنده بازهم به ملّت ايران عرض ميكنم اين حركت راهيان نور را مغتنم بشمريد؛ از شما برادران و خواهران عزيزى كه از راه هاى دور به اين نقطه آمديد و بخشى از مجموعه ى عظيم حركت راهيان نور را تشكيل داديد هم تقدير و تشكّر ميكنم و اميدوارم ان شاءالله همه ى شما مأجور باشيد و
ص: 146
همه ى شما ان شاءالله با دست پُر و همراه با تجربه آموزى و بصيرت و همراه با انوار معنوى الهى ان شاءالله از اين منطقه جدا بشويد.(1)
نبايد پنداشت كه با گذشت دوازده سال از پيروزى و دو سال از پايان جنگ تحميلى، خاطره ى شهداى عزيز انقلاب و جنگ، كم رنگ شده، از يادها زدوده خواهد شد. به عكس، تصوير آن چهره هاى مقدّس، در هاله اى از نور و طهارت، روزبه روز بايد در ذهن ملّت ما باعظمت تر و چون چهره هاى اسطوره اى قهرمانان بزرگ، محبوب تر و رفيع تر گردد و نام آنها و ياد آنها به همه، مخصوصاً جوانان و نوجوانان، درس عظمت و شجاعت و تقوا و صفا و طهارت بدهد و خواهد داد. بخش مهمّى از اين كار، وظيفه ى نويسندگان و هنرمندان است.(2)
بزرگداشت شهيدان، احياء نام آنان، تحقيق در مورد كارهاى آنها، توليد آثار مكتوب و تصويرى و صوتى و امثال اينها از زندگى آنها و از اقدامات و جهاد آنها، كارهاى بسيار باارزشى است.(3)
كارى كه تا حالا كرديد و گزارشش را داديد، خيلى خوب است؛ همين كارها كارهاى خوبى است؛ يعنى هم ضبط خاطرات اينها و تجليل از ياد اينها و نام اينها.(4)
شهيد و شهادت در فرهنگ اسلامى، مظهر حيات و بقا و حضور و درخشندگى است؛ و اين ماييم كه بايد با ارتباط و اتّصال به اين مفهوم بلند
ص: 147
و ماندگار، براى خود و جامعه و كشور خود، بلندى و ماندگارى به دست آوريم. نام گذارى يك روز از هفته ى دفاع مقدّس به اين نامِ مبارك، اداى وظيفه اى در اين راه است.(1)
روز شهيدان در هفته ى دفاع مقدّس روزى است كه شهيدان والامقام ما با چهره ى قدسى خود در همه جاى ايران اسلامى بار ديگر در برابر چشم ما دورماندگان و خاكيان ظهور ميكنند؛ گويى همه ى ملّت ما يك بار ديگر هزاران انسان دلاور و باگذشت و جوانمرد را در كسوت نورانى فرشتگان به صورت دسته جمعى در برابر خود مى بينند و سر تعظيم و تكريم در مقابل آنان فرود مى آورند.(2)
بسيارى از اين نام آوران عرصه ى دفاع مقدّس ما - كه نامهايشان زينت بخش خيابانهاى ما و مراكز ما و عكسهايشان زينت بخش محيطهاى زندگى ما است - يا اغلبشان، دانشجويانى بودند؛ بعضى از اينها حقيقتاً نوابغ بودند؛ هنرمندانى بودند، معلّمانى بودند، اساتيدى بودند؛ رفتند و جان خودشان و عمر خودشان را - ارزشمندترين چيزى كه انسان از امور مادّى در اختيار دارد يعنى زندگى خودشان را - در راه خدا، در راه اهداف، هديه كردند، تقديم كردند؛ اين بسيار مهم است.(3)
همين كارها كارهاى خوبى است؛ يعنى هم ضبط خاطرات اينها و تجليل از ياد اينها و نام اينها، ترويج تصاوير اينها يا كلماتى كه از اينها نقل ميشود، كارهاى بسيار خوبى است. اين فهرستى كه شمرديد در مورد اقداماتى كه انجام گرفته، خيلى خوب است منتها هدفتان اين باشد كه معارف مربوط به شهادت و همان معناى ايثار و ايمان در مخاطبين امروز شما به معناى عميق كلمه نافذ باشد.(4)
ص: 148
صلوات و سلام خدا بر شهيدان عزيز كه مشعل توحيد را با ايثار خود بر فراز ميهن اسلامى برافروختند، و صلوات و تحيّات خدا بر شهيدان مظلوم غوّاص كه با ظهور و حضور خود، اين فروغ خاموش نشدنى را مدد رساندند و پرچم يادهاى عزيز و گران بها و ذخيره هاى معنوى ملّت را با شكوهى هرچه تمام تر در كشور برافراشتند. سلام بر دستهاى بسته و پيكرهاى ستم ديده ى شما. و سلام بر ارواح طيّبه و به رضوان الهى، بال گشوده ى شما. سلام بر شما(1) كه بار ديگر فضاى زندگى را معطّر و جان زندگان را سيراب كرديد. و سپاس بى پايان پروردگار حكيم و مهربان را كه در لحظه هاى نيازِ اين ملّتِ خداجوى و خداباور، بشارتهاى ترديدناپذير را بر دلهاى بيدار نازل ميفرمايد و غبارها را ميزدايد. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه، مسئوليّت پذير كه خطاب لطيف الهى را بدرستى ميشناسيد و مينيوشيد و پاسخ ميگوييد. حضور پُرمضمون امروز شما در تشييع اين دُردانه هاى به ميهن بازگشته، يكى از به يادماندنى ترين حوادث انقلاب است؛ رحمت خدا بر شما، و سپاس بى حد از خداى مالك دلها، و سلام بى پايان بر حضرت بقيّة الله (روحى فداه) كه صاحب اين ثروت عظيم است.(2)
شهيدان ما اين حقّ بزرگ را بر فرهنگ اسلامى و همه ى وابستگان و دل بستگان به آن در سراسر جهان دارا ميباشند كه يكى از سرفصل هاى مهم ولى فراموش شده ى اين فرهنگ را در دنياى مادّى امروز زنده كرده اند و آن فداكارى و ازخودگذشتگى براى آرمانهاى بلند اسلامى و انسانى است. سرگرمى هاى مادّى و خودخواهى و سودطلبى افراد انسان در همه ى
ص: 149
دورانهاى تاريخ به كج روى ها و بدرفتارى هاى بزرگ جوامع بشرى انجاميده است و دنياى مادّى امروز بيش از هميشه قربانى اين سودطلبى ها و خودخواهى ها است. شهيدان ما در ظلمات مادّى گرى اين دوران بار ديگر فرهنگ شهادت را كه بالاترين سطح فداكارى براى آرمانهاى بشرى است، زنده كردند و نور رستگارى را به انسانهاى پاك طينت و حق طلب نشان دادند. اگر اين درس بزرگ، بدرستى فراگرفته شود، همه ى سلاحهاى زر و زور از كار خواهد افتاد و ابزار سلطه گر جهانى براى سيطره بر اجتماعات بشرى ناكارآمد خواهد گشت.(1)
دشمن در تهاجم فرهنگى خود سعى ميكند مقاومت را در ميان مردم ما از حيثيّت و اعتبار بيندازد؛ در واقع مقاومت شكنى كند و سنگرها را از بين ببرد. مهم ترين سنگر يك انسان، ايمان و انگيزه و عشق او است. نبايد اجازه دهيد اين سنگر را در دلها فرو بريزند و از بين ببرند.(2)
الان ميدانيد در كشورهايى از منطقه ى ما، سعى آمريكايى ها بر اين است كه آيات جهاد را از كتابهاى درسى بيرون بياورند؛ اصرار كردند كه بايد اين كار را بكنيد؛ بعضى از دولتهاى ضعيف و زبون هم اين را قبول كردند. ميخواهند جهاد را از آيات قرآن و تعاليم دينى خارج كنند؛ چون ضامن عزّت ملّتهاى اسلامى و امّت اسلامى و بزرگ ترين سنگر و حصن حصين مقاومت، جهاد فى سبيل الله است. شهادت را به عنوان يك عمل ساده لوحانه معرّفى كردند، كه خود برترين ارزشهايى است كه جهاد به دنبال دارد. جهاد وقتى ميتواند اثر خودش را به طور كامل نشان دهد كه با دل نهادن به شهادت همراه باشد.(3)
عزيزان من! فضاى انقلابى در كشور، دشمنان عنودى دارد، دشمنان
ص: 150
كينه ورزى دارد. با حاكميّت فضاى انقلابى در كشور مخالفند؛ ميخواهند اين فضا را بشكنند. شما ديديد در يك دوره اى شهادت را زير سؤال بردند، جهاد را زير سؤال بردند، شهيد را زير سؤال بردند، نظرات امام را زير سؤال بردند، پيغمبران را زير سؤال بردند! مسئله اين نيست كه فلان زيدى با اين مفاهيم مخالف است؛ مسئله اين است كه اين مخالفت از نظر دشمن بايد در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشكند. در حوزه ى علميّه همه بايد به اين مسئله توجّه كنند. در متن جامعه اين جور است، طبعاً در حوزه هاى علميّه هم اين جور است. ميدانند كه شُماى روحانى فقط يك فرد نيستيد؛ مستمع داريد، علاقه مند داريد، بنابراين در محيط پيرامون خودتان اثر ميگذاريد. ميخواهند فضاى انقلابى را بشكنند، روحانى انقلابى را منزوى كنند. تحقير بسيج، تحقير شهيد، تحقير شهادت، زير سؤال بردن جهاد طولانى اين مردم اگر خداى نكرده در گوشه وكنار حوزه به وجود بيايد، فاجعه است. بزرگان حوزه بايستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.(1)
ياد حماسه ى دفاع مقدّس بايد هميشه در كشور ما باقى بماند و جاودانه باشد. بعضى ها خواستند، سعى هم كردند كه ياد دوران دفاع مقدّس و آن شجاعتهاى بزرگ و آن عظمتها را بتدريج كم رنگ كنند و از يادها ببرند. اينها اگر نادانسته اين كار را ميكنند، غفلت بزرگى دارند؛ اگر هم خداى نكرده دانسته است، كه خيانت است.(2)
اگر ما در روزنامه ها و در اظهارات و تريبونهاى خود اين گونه با مردم حرف بزنيم كه «يعنى چه فداكارى! من بميرم براى اينكه ديگران زنده بمانند!؟» شهادت طلبى و شهيد را مسخره و روحيّه ى فداكارى را تحقير كنيم و خانواده ى شهيد را مورد اهانت قرار دهيم، همان كارى است كه آمريكا
ص: 151
ميخواهد؛ يعنى نيروى پايدارى و اقتدارى را كه ميتواند جلوى حمله ى آمريكا را بگيرد، در داخل تضعيف كردن.(1)
بعضى ها نادانسته - كه مايليم اميدوار باشيم نادانسته است - ريشه ى اصل مجاهدت و شهادتِ فى سبيل الله را ميزنند. اينها نميفهمند چه ميكنند؛ كارشان مثل همان نشستن بر سر شاخ و بُن بريدن است. اينها نميفهمند كه يك ملّت وقتى به جهاز عظيمِ جهاد و شهادتِ فى سبيل الله مجهّز باشد، چه معجزاتى ميكند و چه موفّقيّتهاى بزرگى را به دست مى آورد. اين را ميخواهند از اين ملّت بگيرند. اينها ميخواهند انقلاب و نظام اسلامى را مثل يك موجود بى دفاع، در دسترس قدرتها بگذارند تا آنها با همه ى امكانات سياسى و نظامى و اقتصادى خود آن را بدرند و تكّه پاره كنند. البتّه وقتى دشمنان اين حرفها را ميزنند، كاملاً جهت دار، فهميده و دانسته ميزنند؛ امّا بعضى هم على الظّاهر بدون اينكه بدانند چه ميكنند، حرفهاى دشمنان را تكرار ميكنند.(2)
بزرگ ترين خيانت به يك ملّت اين است كه كسانى بخواهند با ابرهاى تبليغات، جلوى خورشيدهاى فروزانى كه زندگى و تاريخ ملّت را روشن ميكنند، بگيرند. امروز هركس كه نام شهدا را كوچك بدارد و حركت عظيم شهادت در كشور ما را - كه به وسيله ى جوانان عزيز ما در آن دوران اتّفاق افتاد - ناديده بگيرد و تحقير كند، به تاريخ اين ملّت خيانت كرده است.(3)
ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جمله ى چيزهايى بود كه به وسيله ى عناصرى، كسانى، دستهايى، زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يكى از شاخصها است؛ بايد
ص: 152
برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستى جزو بخشهاى برجسته ى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگيرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته ميشود.(1)
حوزه بايد حقّ عظيم انقلاب و امام و شهدا و نفوس طيّبه ى ايثارگران را همواره به ياد داشته و ارزشهاى انقلاب را به مثابه ى راز تجديد حيات، در خود حفظ كند و به كسانى كه جاهلانه يا مغرضانه ميخواهند آن را به سمت هدفهاى استكبار بكشانند، ميدان ندهد.(2)
دشمنها ميخواهند ما يادمان برود؛ ميخواهند قضيّه ى دفاع مقدّس از يادمان برود، فداكارى ها از يادمان برود، شخصيّتهايى را كه در اين فداكارى ها نقش آفريدند يا نشناسيم يا از ياد ببريم؛ اين جور ميخواهند. بعضى ميخواهند آن دوران را تخطئه كنند، آن آدمها را تخطئه كنند، آن جهت گيرى را و آن مسير را كه امام بزرگوار و حكيم و بنده ى بصير الهى، آن مسير را معيّن كرده بود، تخطئه كنند؛ براى اينكه ميدانند كه هر ذرّه اى و هر نقطه اى از اين حوادث، براى ملّت ايران فراموش نشدنى است و تأثيرات بزرگِ سازنده اى دارد.(3)
امروز، دستهاى مجرم، كه از آغاز انقلاب و بخصوص در دوران دفاع مقدّس همه ى سعيشان اين بود، كه حقّانيّت درخشان و مظلومانه ى ياوران خمينى عزيز را، كتمان كنند، در كار آنند كه خاطره هاى دوران جنگ را، به دست تندبادهاى تبليغات مغرضانه بسپرند، و آنها را در وادى فراموشى رها كنند، ولى بى شك موفّق نخواهند شد. همّت و غيرت و ايمان صادقانه ى خيل عظيم مؤمنان انقلاب و اسلام بخصوص جوانان غيور و صالح كه بدنه ى عظيم ملّت ايران را تشكيل ميدهند، يك بار ديگر
ص: 153
در تاريخ، تجربه ى احياء نام و ياد آن حقّ مظلوم را، تكرار خواهند كرد. و به توفيق الهى خورشيد فروزان شهادت، همه ى حجابهاى تحريف و فريب را، خواهد شكافت.(1)
ما [بايد] آن احساس افتخارى را كه نام شهيد و ياد شهيد به ما ميدهد، حفظ كنيم. همچنانى كه به دلاورى مردان بزرگ صدر اسلام افتخار ميكنيم، به دلاورى اين مردانِ بزرگ دوران خودمان افتخار كنيم. دشمن اين را نميخواهد. دشمن ميخواهد ياد شهيدان فراموش شود. دشمن ميخواهد خاطره ى اين مجاهدتها و بزرگ مردى ها در حافظه ى اين ملّت نماند. درست نقطه ى مقابل اين، همه بايد حركت كنند. ياد شهيدان را برجسته كنيد، زنده كنيد، خاطره ى آنها را حفظ كنيد.(2)
از نام شهيد و از افتخار به شهيد هرگز غفلت نكنيد. تبليغات عنادآميز دشمنان سعى كرده اند كه ارزشهاى شهيد را بتدريج كم كنند و در مواردى به ضدّ ارزش تبديل كنند! اين در كشور ما اتّفاق افتاد؛ اين سعى انجام گرفت؛ البتّه خنثى شد. امّا عدّه اى اين قدر وقاحت ورزيدند كه نام شهدا و اصل شهادت را زير سؤال ببرند. شما ببينيد توطئه هاى دشمن تا كجا از لحاظ فرهنگى و سياسى نفوذ ميكند و چقدر من و شما بايد هشيار باشيم كه جلوى اين توطئه ها را بگيريم. معيار اسلامى، شهيد را از زمره ى مردم معمولى بيرون ميبَرد و در كنار اوليا و صدّيقين قرار ميدهد؛ آن يك نگاه والايى است كه به عقل ما هم درست نميگنجد. حتّى با نگاه هاى مادّى معمولى، شهيد آن كسى است كه جان خود را براى نجات شرف و استقلال ملّتش فدا كرده. هيچ وجدان و شرفى، هيچ دل بيدار و غير بيمارى ميتواند اين را انكار كند؟ در كشور ما، در ايران اسلامىِ ما، در يك برهه اى از زمان سعى كردند اين را انكار كنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار
ص: 154
كنند... جوان رزمنده ى ما رفت مثل كوه در مقابل تجاوز دشمن ايستاد. چه افتخارى با اين افتخار برابرى ميكند؟ شما دختر همين جوانى، پسر همين جوانى، همسر همين جوان بودى، پدر و مادر همين جوان هستى؛ افتخار كن. اين يك مطلب، كه ياد شهدا، افتخارات شهدا، عزّت شهدا را همه بايد نصب العين خودشان قرار بدهند؛ نگذاريد فراموش بشود. شما غفلت كنيد، نيروهاى انقلاب غفلت كنند، نيروهاى مؤمن غفلت كنند، نفوذى هاى دشمن از آن طرف وارد ميشوند و چيزى هم طلبكار ميشوند. «فَإِذٰا ذَهَبَ اَلْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدٰادٍ أَشِحَّةً عَلَى اَلْخَيْرِ أُولٰئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اَللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ »(1)؛ وقتى كه روز خطر است، در لانه ها خزيدند و نفسشان درنيامد. وقتى خطر برطرف شد، مردان خطرپذير در مقابل خطر سينه سپر كردند و خطر را برطرف كردند، اينها از لانه هايشان بيرون مى آيند؛ زبانهاى دراز، زبانهاى تيز، طلبكار هم ميشوند! مگذاريد دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خطّ جهاد، دشمنان خطّ ايمان بالله، طلبكار بشوند.(2)
امروز دشمنان كمين گرفته ى نظام اسلامى ما با شيوه هاى گوناگون برآنند كه رونق جهاد و شهادت را در چشم مردم ما بخصوص جوانان و به ويژه دانشجويان بشكنند، و اين براى كسانى كه عادت كرده اند با راحت طلبى و تغذيه از ذخيره ى شرف و شجاعت و غيرت مجاهدان سرافراز، زندگى را بگذرانند، بسى مطبوع و دلنشين است؛ پس آنان نيز دانسته يا نادانسته به اين خطّ مشى خصمانه كمك ميكنند. توصيه ى اين جانب به شما دانشجويان عزيز و همه ى جوانان عزيز اين كشور آن است كه اين عامل قدرت ملّى و شاخص ايمان خالصانه را از دست ندهيد و آن را بزرگ بشماريد.(3)
ص: 155
آنچه براى ما اهمّيّت دارد، اين است كه در دانشگاه و محيطهاى تحصيلى و همچنين در همه ى فضاى كشور، جهت گيرى، همان جهت گيرى اى باشد كه شهداى فداكار و شجاع و ايثارگر ما در آن مسير رفتند و با شور و شوق جان دادند. هركس در هر قسمتى، در هر سطحى و هرجا از اين كشور هست، بايد بشدّت پرهيز كند از اينكه كارى بشود برخلاف جهت گيرى انقلابى و اسلامى اى كه شهداى ما در آن جهت حركت كردند. دانشگاه هم بايستى در اين جهت باشد، مراكز اداره ى كشور در سطوح مختلف هم بايستى در اين جهت باشند.(1)
همه بايد پاسدار خون شهيد باشند و از آن حفاظت كنند. حفاظت از خون شهيد يعنى چه؟ يعنى ببيند اين جوان، اين خانواده، اين پدر و مادر، اين همّتها و روحيّه هاى عظيم و شكست ناپذير، دنبال چه هدفى رفتند؟ آن هدف را از جان خودتان بيشتر محافظت كنيد. شهداى ما براى خدا مجاهدت كردند؛ در راه خدا به شهادت رسيدند؛ براى حاكميّت دين خدا در كشور - كه مايه ى سعادت دنيا و آخرت است - سختى ها را تحمّل كردند. پدران و مادران هم همين طور. اينكه خانواده ى شهدا در مقابل شهادت عزيزانشان بهترين و زيباترين صبر را نشان دادند به خاطر خدا بود. اين راه شهدا است.(2)
عزيزان! اگر شهيدان عزيزند - كه عزيزترينند - اگر براى ما گرامى اند - كه گرامى ترينند - گراميداشت آنها به معناى اين است كه ما راهشان را ادامه بدهيم و اهدافشان را دنبال كنيم. دنبال كردن راه آنها يعنى بايستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - اين پايه هاى مستحكم
ص: 156
و اين شاخصهاى نمايان كه ميتواند اين ملّت را به اوج افتخار دنيوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشيم و دنبال كنيم. زن و مرد در اين جهت يكسانند؛ پسران و دختران شهيد، برادران و خواهران شهيد و آنهايى كه نسبتى با شهيد دارند، در اين جهت يكسانند. هرچه به شهيد نزديك تريد، افتخارتان بيشتر و مسئوليّتتان سنگين تر است. كشور مال شما است؛ كشور مال جوانها است؛ آينده مال شما است. آنهايى كه رفتند، رفتند و راه ها را گشودند؛ من و شما كه مانديم بايد از اين راه هاى گشوده حركت كنيم و پيش برويم. والّا اگر آنها راه را باز كنند و ما بنشينيم و دست روى دست بگذاريم و تماشا كنيم، اين قدرنشناسى و نمك نشناسى است. نمك شناسىِ در قبال شهدا اين است كه وقتى آنها راه را باز كردند، ما از اين راه حركت كنيم و پيش برويم. اين امروز وظيفه ى ما است.(1)
براى يك ملّت هوشمند و مستقل كه به سوى قلّه هاى آرمانى خود در حركت است، از همه چيز ارزشمندتر، حضور جوانهايى است كه نيروى جوانى و نشاط خود را در خدمت عزّت و ايمان و شرف و استقلال ملّى خود به كار ميگيرند... امروز نيز ملّت ما و جوانان ما در همه ى ميدانها آماده اند تا از افتخارات خود دفاع كنند و كشور خود را به سمت آرمانهاى بلند اسلامى پيش ببرند. قدرتهاى سيطره جو و متكبّر بايد بدانند كه اين ملّت و جوانانش در ميدان مقابله با طمع ورزى هاى استكبارى، همچنان مصمّم و نيرومند ايستاده است و از دستاوردهاى خون شهيدان خود با همان عزم و روحيّه ى استوار دفاع خواهد كرد.(2)
اگر ميگوييم راه شهدا را بايد ادامه بدهيم، يعنى اين احساس كه اسلام و انقلاب اسلامى، به تلاش و مجاهدت و صبر ما نيازمند است. اين احساس، همان احساسى است كه شهداى عزيز ما را از خانه و كاشانه و
ص: 157
آسايش و درس و كار و تلاشهاى روزمرّه ى زندگى جدا كرد و به جبهه هاى نبرد كشانيد.(1)
پاسدارى از خون شهيدان و احترام به زحمات ده ساله ى ملّت بزرگ ما در آن است كه روزبه روز حركت ما در راه اسلام، سريع تر و صحيح تر گردد و جامعه ى ما و مردم ما و همه ى دستگاه هاى ما در اعمال و رفتار به اسلام، نزديك تر شوند.(2)
هنگامى كه ملّت عزيز در مناسبتهاى گوناگون بخصوص در دهه ى فجر مبارك، ياد شهيدان را گرامى ميدارد و به نام آنان شعار ميدهد، بيش از همه بايد محصول ارزشمند جهاد و شهادت آن عزيزان در مدّ نظرها باشد و همه خود را به پاسدارى از آن موظّف بدانند و يكديگر را به آن توصيه كنند. خدا را شكر كه خون شهيدان و جگرگوشگان اين ملّت به بار نشست و ثمرات شيرين آن در صحنه هاى گوناگون، كام ملّت ما را شيرين كرد. اكنون همه بايد خود را مسئول حراست از دستاوردهاى انقلاب كه در حقيقت دستاورد خون شهيدان ما است بدانيم و در اين راه از هيچ كوششى دريغ نكنيم.(3)
آنچه كه مهم است، حفظ راه شهدا است؛ يعنى پاسدارى از خون شهدا. اين، وظيفه ى اوّلِ ما است. در قبال شهدا، همه هم موظّفيم. نه اينكه بعضى وظيفه دارند و بعضى ندارند. البتّه كسانى كه مسئوليّتى دارند و شانه هاى آنها زير بار مسئوليّتهاى بزرگ يا كوچك قرار گرفته است، وظيفه ى بيشترى دارند.(4)
همه بدانند كه حيات جامعه و عزّت و اقتدار ايران اسلامى، بلكه
ص: 158
بيدارى و سربلندى مسلمين در سراسر جهان مرهون فداكارى اين فرزندان شايسته ى ميهن و كسان و نزديكان آنها است و همه ى آحاد جامعه [بايد] خود را موظّف به اداى حقّ معنوى آنان بشمارند.(1)
به نظر من بنيان گذار بناى حفظ حوادث با ادبيات و هنر، زينب كبرى (سلام الله عليها) است. اگر حركت و اقدام حضرت زينب نميبود و بعد از آن بزرگوار هم بقيّه ى اهل بيت (عليهم السّلام)، حضرت سجّاد و ديگران، نميبودند، حادثه ى عاشورا در تاريخ نميماند. بله، سنّت الهى اين است كه اين گونه حوادث در تاريخ ماندگار شود؛ امّا همه ى سنّتهاى الهى عملكردش از طريق سازوكارهاى معيّنى است. سازوكار بقاى اين حقايق در تاريخ اين است كه اصحاب سِر، اصحاب درد، رازدانان و كسانى كه از اين دقايق مطّلع شدند، اين را در اختيار ديگران بگذارند. بنابراين خاطره گويى و تدوين و پخش خاطرات را بايد در جايگاه حقيقى خودش نشاند، كه جايگاه بسيار بالا و والايى است و بسيار مهم است. بيان هنرى هم شرط اصلى است؛ كمااينكه خطبه ى حضرت زينب در شهر كوفه و شهر شام، از لحاظ زيبايى و جذّابيّت بيان، آيت بيان هنرى است؛ طورى است كه اصلاً هيچ كس نميتواند اين را ناديده بگيرد. يك مخالف يا يك دشمن وقتى اين بيان را ميشنود، مثل تير بُرنده و تيغ تيزى، خواهى نخواهى اين بيان، كار خودش را ميكند. تأثير هنر به خواست كسى كه مخاطب هنر است، وابستگى ندارد. او بخواهد يا نخواهد، اين اثر را خواهد گذاشت. حضرت زينب (سلام الله عليها) و امام سجّاد در خطبه ى شام و در بيان رسا و
ص: 159
بليغ و شگفت آور مسجد شام اين كارها را كردند.(1)
به اين آقايان محترم حوزه ى هنرى و بقيّه ى دستگاه هاى نشر هم توصيه ميكنم: اين نوشتجات را قدر بدانيد. اين پديده ها و اين فراورده هاى تاريخ انقلاب را، تاريخ دفاع مقدّس را قدر بدانيد؛ اينها را بايد خيلى قدر دانست. بين مردم هم منتشر بشود. اين جوانهاى ما، نه جنگ را ديده اند، نه روايت درست وحسابى از جنگ شنيده اند؛ روايت درست، اينها است؛ اين كتابها است؛ هرچه ميتوانيد كارى كنيد كه در دسترس جوانها قرار بگيرد [تا] جنگ را بشناسند، بفهمند چه بود، چه اتّفاقى افتاد، و جمهورى اسلامى چيست؛ ملّت ايران چه كسانى هستند. اين طاقت عظيمى كه در ملّت ايران وجود دارد براى مواجهه ى با اين امتحانهاى بزرگ را دست كم نگيرند. يكى از چيزهايى كه ملّتها را هميشه زبون ميكند و تحت سلطه ى ديگران قرار ميدهد، اين است كه نقاط قوّت ملّتها از چشم خودشان پوشيده بماند؛ نفهمند چه ارزشهايى، چه توانايى هايى، چه نقاط قوّتى در آنها وجود دارد؛ اين را نفهمند. بايد ببينند جوانها، بفهمند حادثه ى جنگ چه بود و چگونه جوانهاى ما بدون سازوبرگ حسابى، بدون توانايى ها و پيش آمادگى هايى كه معمولاً براى اين جور كارها لازم است، رفتند و چه كردند. ترجمه هم بايد بشود. البتّه در ترجمه ى اينها، به گمان من بايد مترجم كسى باشد كه زبانى كه به آن ترجمه ميكند، زبان مادرى اش باشد؛ بدون اين نميشود؛ هم نويسنده باشد، هم زبان مادرى اش باشد. حالا [در] بعضى از زبانها، پيدا كردن اين جور آدمى ممكن است آسان نباشد، امّا [در] بعضى از زبانها نه، آسان است؛ ميتوانيد كسانى را پيدا كنيد كه مثلاً زبان مادرى شان يا زبانى كه در دوره ى كودكى با آن پرورش پيدا كردند ولو زبان مادرى شان هم نيست؛ مثلاً انگليسى، من باب مثال. اگر اهل ذوق باشند، اهل
ص: 160
نويسندگى باشند، قلم به دست بگيرند، اين كتاب را ترجمه كنند، هرچه صرف كنيد، مى ارزد. البتّه به شرطى كه بتوانيد منتشر كنيد. دستگاه هاى استكبار، يكى از كارهايشان اين است - برخلاف ماها كه گاهى خيلى روشن فكر ميشويم و ميگوييم كه همه چيز دست همه كس برسد، آنها نه، آنها بسيار متعصّب و در اين زمينه سخت گيرند - به آسانى هم نميگذارند آن چيزى كه شما ترجمه كرديد، به دست مخاطبانش برسد؛ ولى خب بايد راه پيدا كنيد، بتوانيد بكنيد. بنابراين ترجمه خيلى كار مهمّى است.(1)
از شرح حال سرداران غفلت نكنيد؛ آگاهى از شرح حال اين شهداى راه حق. در درجه ى اوّل سردارانند، امّا مخصوص سرداران نيست. من يك كتابى را ميخواندم كه شرح حال يك دسته، يك جزئى از يك گروهان بسيجى سپاه در يكى از حملات دفاع مقدّس بود. حضور افراد يك دسته در صحنه ى نبرد، فعّاليّتهاى بسيار مؤثّرشان، شوقشان، ايمانشان، ضربه اى كه به دشمن وارد كردند و بالاخره آن نورانيّتى كه در عرصه هاى نبرد كسب كردند، در بياناتشان، و آنهايى كه شهيد شدند، در وصيّت نامه شان اين نورانيّت منعكس است. من بهره مند ميشوم. من هروقت يك چنين چيزهايى را ميخوانم، بهره مند ميشوم، استفاده ميكنم. باب اين استفاده را به روى خودتان باز كنيد.(2)
ياد دفاع مقدّس، ياد شهيدان، بايد هميشه در بين ملّت ما و جامعه ى ما زنده بماند. هنوز خيلى حرفها گفته نشده است. خيلى از خاطرات جوانان شما، فرزندان شما هنوز ثبت نشده. و همان مقدارى كه بيان شده، نشان دهنده ى يك عظمتِ غيرقابل اندازه گيرى با اذهان معمولى انسان
ص: 161
است؛ با فكر و مغز مادّى غيرقابل اندازه گيرى است. همين چيزهايى كه راجع به فتح بيت المقدّس، فتح فتح المبين و بقيّه ى عمليّاتها نوشته شده است، چقدر در آن عظمت هست. اينها را همين جوانان شما(1) انجام دادند.(2)
خوشبختانه ما به عهد شهدا نزديكيم، وصيّت نامه هاى اينها را داريم، پدر و مادرهاى اينها خيلى شان هستند و هم رزمان اينها حضور دارند؛ آدم ميبيند. كتابى از همين كتابهاى شهدا را من نگاه ميكردم كه با هم رزم هاى او مصاحبه شده بود و جزئيّات را ذكر ميكردند؛ بعضى از آن هم رزم ها خودشان شهيد شده بودند و بعضى ها زنده بودند؛ انسان در هنگام خواندن كتاب به گريه مى افتاد! هيچ لازم نبود كه كسى براى انسان نوحه سرايى كند. مسئله ى شهدا اين جورى است. مسئله ى شهدا خيلى مسئله ى بزرگى است.(3)
اين خاطراتى كه از اين عزيزان منتشر ميشود، اين حوادث بسيار پُرشكوهى كه امروز به قلم رزمندگان و بعضاً شهداى ما بر صفحه ى كاغذ نقش بسته و در اختيار همه است، براى ما درس است.(4)
آنچه من توصيه ميكنم به همه - هم به خود شماها كه اين صحنه ها را با جسم و روح خودتان آزموديد و لحظه لحظه ى اين ساعات دشوار را درك كرديد و حس كرديد، و هم به ديگران - [اين است كه] نگذاريد [اينها] به دست فراموشى سپرده بشود. از اوّلى كه اين دفاع مقدّس شروع شد و آن حماسه ى عظيم با نفَس گرم امام بزرگوار خلق شد و اين جوانها سرازپانشناخته رفتند، همه ى دستهاى شيطانى در صدد بودند كه نگذارند
ص: 162
زيبايى ها و شكوه اين حادثه منعكس بشود؛ همه؛ سعيشان اين بود كه نگذارند آن عظمتى كه در اين كار بود، منعكس بشود. به علاوه بر اينكه خيلى از عظمتها را انسانها تا نزديك نباشند، تا لمس نكنند، يا لااقل با يك شيوه ى هنرى از آن مطّلع نشوند، نميتوانند هم آن قضايا را بفهمند. بعدها هم همين جور؛ در طول اين سالهاى بعد از جنگ - اين 25 سالى كه از خاتمه ى جنگ تا امروز گذشته - خيلى ها تلاش كردند كه نگذارند اين حماسه ها زنده بشود. شماها عكس اين عمل كنيد؛ نقطه ى مقابل اين عمل كنيد.(1)
دوران جنگ و شرايط خاصّ آن روزها، براى عدّه اى از جوانان اين مملكت، يك انقلاب معنوى و حقيقى به وجود آورد. اين وصيّت نامه هاى شهدا كه امام (ره) توصيه به مطالعه ى آن ميكردند، به خاطر اين است كه هركدامش نمايشگر انقلابِ يك نفر آدم است. هركدام از اين وصيّت نامه ها و خاطرات اين جوانان را كه انسان ميخواند، تصويرى از انقلابِ يك نفر آدم را در آن ميبيند و خودش منقلب كننده و درس دهنده است. ما بايد اين حالت را تعميم بدهيم و اين، ممكن است.(2)
خيلى ها مؤمنند و ميروند مجاهدت ميكنند، به شهادت هم ميرسند، شهادت است، هيچ چيزى كم ندارد، امّا يك شهادت هم هست كه بيش از روح ايمان، از يك دل سوزان، از يك روح مشتعل و بى تاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه ى در ذات و صفات الهى، سرچشمه ميگيرد. اين گونه مجاهدتى، طعم ديگرى پيدا ميكند. اين، حال ديگرى ميبخشد. اين، اثر ديگرى در تكوين ميگذارد.
ص: 163
رشحاتى از اين را ما در جنگ مشاهده كرديم. اينكه شما ديديد امام فرمودند وصيّت نامه ى اين جوانان را بخوانيد، من حدسم اين است - البتّه در اين مورد چيزى از امام نشنيدم - كه اين يك توصيه ى خشك و خالى نبود. خود امام، آن وصيّت نامه ها را خوانده بودند و آن گلوله ى آتشين در قلب مباركشان اثر گذاشته بود و ميخواستند كه ديگران هم از آن بى بهره نمانند. كمااينكه خود من هم در طول سالهاى جنگ و بعد از آن تا امروز، بحمدالله با اين وصيّت نامه ها تا حدودى انس داشتم و دارم و ديده ام كه بعضى از اين وصيّت نامه ها، چطور حاكى از همان روح عرفان است.
راهى را كه يك عارف و يك سالك در طول سى سال، چهل سال طى ميكند - رياضت ميكشد، عبادت ميكند، حضور پيدا ميكند، از اساتيد فراميگيرد، چقدر گريه ها، چقدر تضرّعها، چقدر كارهاى بزرگ - اين راه طولانى را يك جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بيست روز در جبهه پيدا كرده و طى كرده است. يعنى از آن لحظه اى كه اين جوان با هر انگيزه اى - طبعاً با انگيزه ى دينى - همراه با آن حماسه هاى جوانى به جبهه رفته و اين حالت بتدريج در جبهه به يك حالت عزم بر فداكارى و گذشت مطلق از همه ى هستى خود تبديل شده و او خاطرات و يا وصيّت نامه ى خود را نوشته است، تا لحظه ى شهادت، اين حالت همين طور لحظه به لحظه پُرشورتر، و اين قرب نزديك تر، و اين سير سريع تر شده است؛ تا آن روزهاى آخر و لحظه هاى آخر و ساعات آخر، اگر چيزى از او مانده است، مثل يك گلوله ى آتشين در دل انسان اثر ميگذارد. اين جوانانى كه خاطرات نوشتند و شهيد شدند، انسان در نوشته هايشان، چنين خصوصيّتى را خيلى بوضوح مشاهده ميكند. اين، رشحه اى از همان روح حسينى است.(1)
در يك وصيّت نامه اى خواندم كه شهيد ميگويد: «من بى قرارم،
ص: 164
بى قرارم! آتشى در دل من است كه مرا بى تاب كرده است؛ به هيچ چيز ديگر آرامش پيدا نميكنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزيز!» اين سخن يك جوان است! اين همان چيزى است كه يك سالك و يك عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها رياضت ممكن است به آنجا برسد؛ امّا يك جوان نوخاسته، در ميدان نبرد و در ميدان جهاد آن چنان مشمول تفضّل الهى قرار ميگيرد كه اين ره صدساله را يك شبه ميپيمايد و اين احساس بى قرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مى يابد. خود اين شوق هم لطف خدا و جاذبه ى حضرت حقّ متعال است. اين شگفتى بزرگى است.(1)
من در دوران جنگ گاهى وصيّت نامه هاى اين جوانها را كه عاشقانه جهاد ميكردند و به شهادت ميرسيدند، نگاه ميكردم؛ خيلى براى من مفيد بود. اين وصيّت نامه ها به دلهاى تاريك و سياه ما و به داخل جان انسان نورافكن مى انداخت. وقتى اين وصيّت نامه ها را نگاه ميكردم، ميديدم اين جوان هجده ساله يا بيست ساله، در روزها يا هفته هاى آخر زندگى اش - كه خبر هم نداشته كه شهيد خواهد شد - فقط چون احتمال ميداده كه شهيد بشود، نشسته و وصيّت نامه اش را نوشته كه گاهى اين وصيّت نامه ها آن چنان رقيق، عرفانى، زلال و نورانى بود، كه انسان ميديد يك عارف كامل اينجا نشسته است.
پيرمردهاى ما، اساتيد سلوك و عرفان، سى، چهل يا پنجاه سال زحمت كشيدند، رياضت كشيدند، عبادت كردند، تا در آخر عمرشان آن حالت فنا در آنها به وجود آمد و وجه الله را رؤيت كردند؛ توانستند لقاءالله را كسب كنند. يكى از عرفاى معروف سالك كه از علماى بزرگى بود كه من زيارتش كرده بودم، در اين چند سال آخر زندگى اش تنها در نجف زندگى ميكرد؛ آقازاده اش كه در تهران بود، به من گفت كه ايشان از نجف به من نوشته كه
ص: 165
آن چيزى كه سالهاى متمادى در انتظارش بودم، همين روزها خدا نصيبم كرد و آن را به دست آوردم. او بعد از چهل، پنجاه سال رياضت، گناه نكردن، عبادت كردن، مستحبّات را انجام دادن، روزه گرفتن، سختى ها را تحمّل كردن، گرسنگى و فقر نجف را به جان خريدن، از عناوين و القاب و رياستها كناره گرفتن و به اينها چشم ندوختن، زندگى را زاهدانه گذراندن و با توجّه دائم به خدا، اين حالت برايش پيدا شده؛ امّا من ميديدم كه يك جوان هجده، نوزده يا بيست ساله كه نه رياضت آن چنانى كشيده و نه پنجاه سال عمرش را صرف اين كار كرده و نه استاد ديده، و فقط يك كار كرده، از جانش گذشته، خداى متعال اين موهبت معنوى را در ظرف و در كيسه ى او گذاشته و اين جوان نورانى طورى حرف ميزند كه آخوند ملّا حسين قلى همدانى حرف ميزده؛ مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى حرف ميزده؛ مرحوم آقا ميرزا جواد ملكى حرف ميزده. حرف اين جوان، بوى حرفهاى آنها را ميدهد؛ درحالى كه شايد اين جوان اسم آنها را هم نشنيده است. اين كم فرصتى است؟(1)
وصيّت نامه ى شهدا دريچه اى براى فهم حالات معنوى رزمندگانى است كه قادر به انجام كارهاى بزرگ و پيروزى در صحنه هايى شدند كه با معادلات مادّى و نظامى معمول دنيا قابل محاسبه نيست.(2)
شهيدان سرافراز خود را تجليل و تقديس كنيد؛ آخرين وصاياى آنان را كه غالباً رشحاتى از فيض و هدايت الهى است با چشم تدبّر بخوانيد.(3)
اين وصيّت نامه ها را بخوانيد و ببينيد شهدا كه در ميدان جنگ جان خود را فدا كردند، براى چه فدا كردند و دنبال چه بودند. مگر ميشود از
ص: 166
مجموعه ى فداكارى ها و آرمانهاى يك ملّت، كسى به اين آسانى دست بشويد؟! اينها راه ما است؛ اينها مايه هاى سعادت ما است كه بايد دنبال كنيم.(1)
من توصيه ام به جوانهاى عزيز اين است كه شرح حال سرداران شهيد را بخوانيد. در لابه لاى حرفهاى اينها، حالا يك بخشهايى عاطفى و معنوى و اينها است - كه آنها هم به نوبه ى خود منافعى دارد - امّا بخشهايى هم بخشهاى تجربىِ كارهاى اينها است كه در ميدان جنگ چگونه عمل ميكردند.(2)
ص: 167
ص: 168
ص: 169
ص: 170
روز سوّم خرداد، همان ساعت اوّلى كه رزمندگان ما خرّمشهر را گرفته بودند، مرحوم شهيد صيّاد شيرازى به من تلفن كرد - بنده آن وقت رئيس جمهور بودم - و گزارش اوضاع جبهه را ميداد. ميگفت الان هزاران سرباز و افسر عراقى صف بسته اند، براى اينكه بيايند ما دستهايشان را ببنديم و اسير شوند! قدرت معنوى يك ملّت اين است. فقط خرّمشهر نيست؛ خرّمشهر يك نماد است؛ كربلاى 5 ما هم همين طور بود؛ والفجر 8 ما هم همين طور بود؛ فتوحات فراوان ديگر ما هم همين طور بود؛ عمليّات خيبر و بدر و مجموعه ى هشت سال دفاع مقدّس ما هم همين طور بود. البتّه ناكامى و شكست هم داشتيم و شهيد هم داديم؛ ميدان مبارزه است. به بركت ايمان شهيدان ما و ايمان شما پدران و مادران و همسران - كه شماها هم پشت سر شهدا قرار داريد؛ چون اگر پدر شهيد، مادر شهيد و همسر شهيد با او همدل و هم ايمان نباشند، او نميتواند برود بجنگد - توانستيد در اين مبارزه پيروز شويد. اين همان درسى است كه بايد همواره جلوى چشم ما باشد و به آن نگاه كنيم.(1)
ص: 171
در رفتنِ به ميدان جنگ، پدران با فرزندانشان، و فرزندان با يكديگر مسابقه گذاشتند! همسران غصّه خوردند و گريه كردند كه چرا آنها نميتوانند به ميدان جنگ بروند؛ و صبر كردند و در خانه ها نشستند و پشت جبهه را نگه داشتند؛ بعد هم كه آن رزمنده شهيد شد، پدران و مادران و همسران و فرزندان شكر كردند و به شهادت شهيدشان افتخار نمودند!(1)
سلام بر خانواده هايى كه گاهواره ى تربيت اين عزيزان(2) بودند و مادران و پدرانى كه در دامانهاى پاك و مطهّر خود چنين گوهرهاى تابناكى را پرورش دادند، و سپس در هنگام جوانى و بالندگى، آنها را به خيل شهادت سپردند و بر دشوارى اين اهداى شگفت آور، صبر و تحمّل ورزيدند.(3)
اگر تحمّل خانواده هاى شهدا نبود، جريان شهادت با اين شكفتگى و نشاط در جامعه ى ما مواجه نميشد و تلقّى نميشد. اين خانواده هاى شهدا هستند كه اين منّت بزرگ را بر سر جامعه ى ما دارند كه شهادت اين قدر شيرين است در چشمها.(4)
خانواده ى شهيد، مادر شهيد، پدر شهيد، همسر و فرزندان شهيد، برادران و خواهران و نزديكان و دوستان شهيد - كه اگر اين جوان با مرگ معمولى از دنيا رفته بود، اينها گريبان پاره ميكردند و صبر نميكردند - در مقابل خون اين شهيد، آن چنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى
ص: 172
نشان ميدادند كه انسان متحيّر ميماند. مادر دو شهيد به من گفت: «من بچّه هايم را خودم دفن كردم، در خاك گذاشتم و دستم نلرزيد!» پدر چند شهيد گفت: «اگر چند برابر اينها من بچّه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم!» اين چه عنصرى است؟ اين چه جوهرى است؟ اين چه برق درخشنده اى است كه خدا در دل حادثه ى شهادت قرار داده است كه اين جور دنياى تاريك را روشن ميكند؟(1)
ما در تاريخ، چيزهايى مربوط به صدر اسلام ميخوانديم كه اعماق آن را درك نميكرديم؛ مثل داستان به نظر مى آمد؛ امّا امروز در ملّت خود، در كنار خود، افرادى(2) را مى بينيم كه از لحاظ فداكارى، از آن زنان و آن مردان كه ياد آنان در تاريخ اسلام 1400 سال باقى مانده، بالاترند. اينها صبرشان از آنها بيشتر است. آنها نفس گرم رسول خدا را ميديدند، پيغمبر را به چشم ميديدند، در ركاب او ميجنگيدند، اينها با 1400 سال فاصله، «و آمنا به و لم نره صدقا و عدلا» - كه در دعاى سمات است - با اين ايمان مستحكم اين جور ايستادند؛ اين چيز كمى است؟ ملّت ايران اين جور پيروز شد عزيزان من!(3)
هر مجموعه اى از انسانها كه در راه يك هدف بزرگ و مقدّس و عالى - نه هدف بيهوده - مصيبتهايى را بزرگوارانه تحمّل كند، بخشى از آن ارزشها را به خود اختصاص خواهد داد. براى اين است كه ما براى خانواده هاى شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان و خودِ جانبازان و خودِ اسراى در دست دشمن، ارزش قائليم. بى خود نيست كه يك ملّت و يك تاريخ، براى يك عدّه انسان ارزش قائل ميشود. اگر بى صبرى بود، اين ارزشها آفريده نميشد.(4)
خانواده ى شهيدان و ايثارگران از نظر تأثير و ارزش رفتار و حركت، فقط
ص: 173
با خود شهدا قابل مقايسه هستند؛ با هيچ قشر ديگرى در انقلاب، اين مجموعه قابل مقايسه نيستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان كه حرمت خون شهيدشان را حفظ كردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر ديگرى شدند از فداكارى در پيشبرد اهداف انقلاب، اين است كه يكى از مؤثّرترين و نقش آفرين ترين عناصر كشورند. نميخواهيم تعارف كنيم يا خوشامد بگوييم؛ ميخواهيم حقيقت مطلب آن چنان كه هست، روشن شود.(1)
اين ايمانهاى محكم، اين اراده هاى پولادين، اين ايثار و فداكارى بزرگ پدرها و مادرها و خانواده ى شهدا، آن چنان پايه هاى اين بناى مستحكم را قوى و ماندگار كرد، كه هيچ طوفانى نتوانسته است و بعد از اين هم به اذن الهى نخواهد توانست اين بنيان رفيع را تكان بدهد، از جا بكند. پايه ى اين بناى مستحكم جمهورى اسلامى، همين صبر شما، همين ايمان شما، همين استقامت شما است.(2)
حقيقتاً براى يك ملّت مايه ى افتخار است كه پدران و مادرانى، جگرگوشگان خودشان را با اين كيفيّت در راه خدا به دست خودشان بفرستند و اين عزيزان به شهادت برسند و اين داغ بزرگ و سنگين به خاطر رضاى الهى به كام آنان شيرين بيايد؛ آن هم پدران و مادرانى كه بعضاً دو فرزند پسر داشتند، هر دو شهيد شدند؛ سه فرزند آنها به شهادت رسيدند؛ چهار فرزند آنها به شهادت رسيدند؛ اينها چيز كوچكى نيست، مخصوص يك بخش از كشور ما و ملّت ما هم نيست.(3)
ص: 174
بعضى ها دو فرزند، بعضى ها سه فرزند، بعضى ها چهار فرزندشان به شهادت رسيدند. مادرانى را كه عزيزانشان به شهادت رسيده بودند، ما ديديم آن چنان از خودشان استقامت نشان ميدادند كه انسان را به حيرت فرو ميبرد. من با خانواده هاى مكرّم شهدا، بحمدالله ديدوبازديد و نشستهاى متعدّدى را هميشه داشته ام و دارم. به نظرم رسيده است كه مادران شهدا، از لحاظ قوّت و قدرت، حقيقتاً بى نظيرند. اين، چه نيرويى است كه به زنى كه عاطفه و احساسات در او قوى است و فرزند خودش را عاشقانه دوست ميدارد، آن چنان قوّتى ميبخشد كه در مقابل شهادت يك فرزند يا دو فرزند يا بيشتر، چنين قدرت و قوّتى را از خود نشان ميدهد؟ اين، از ايمان است. ايمان بود كه مردم ما را در انقلاب پيروز كرد. ايمان بود كه ملّت ما را در جنگ، به پيروزى هاى درخشان رساند. ايمان مردم بود كه اسلام و قرآن را در دنيا سربلند كرد و جمهورى اسلامى را به اين عزّت و عظمت رسانيد. اين ايمان است كه به خانواده هاى شهدا، صبر و قوّت و استقامت ميدهد. اين ايمان را قدر بدانيد و حفظ كنيد. اين، آن چيزى است كه هيچ سلاحى در مقابل آن، كارگر نيست.(1)
امروز خانواده هاى شهدا آن چنان عزّت و بزرگوارى از خود نشان داده اند كه چهره ى منوّر اسلام به وسيله ى آنان به بسيارى از مردم دنيا شناسانده شد. كشورهاى ديگر هم جنگ داشته اند، آنها هم كشته داده اند، آنها هم پدران و مادران و خانواده هاى كشته شدگان داشته اند؛ ولى آيا آنها مثل شما صبر كرده اند؟ مثل شما پاى خدا حساب كرده اند؟ مثل شما هوشيارى به خرج داده اند؟ ابداً. من تاريخچه ى ملّتهايى را كه جنگ داشتند و جوانانشان كشته شدند، خوانده ام. شايد بشود گفت كه مثل خانواده هاى شهداى عزيز ما، در هيچ ملّتى نظير ندارد؛ اين هم به بركت اسلام است. آن مادرى كه دو پسر، سه پسر، يا چهار پسر را در راه خدا قربانى كرده، بايستد و
ص: 175
بگويد فرزندان ديگرى هم كه دارم - يا اگر داشته باشم - فداى اسلام، ما اين روحيّه را جاى ديگرى سراغ نداريم؛ اين مخصوص شما است.(1)
وقتى يك گروه نظامى، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذايش از عقب مى آيد، نيروى تازه نفس از عقب مى آيد، ملزومات از عقب مى آيد، نامه ى دوستانه از پدر و مادر و ياران از عقب مى آيد. عقبه تا سالم است، اين نيروى در خطّ مقدم، ميتواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبه ها را بمباران كرد، غذا از بين رفت، ملزومات از بين رفت، نيروى تازه نفس از بين رفت، نامه ى «دست شما درد نكند» از بين رفت، پدر و مادر «زهى» و «مرحبا» گو از بين رفت، كسى كه در جلو مبارزه ميكند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش ميكند؛ ولى از بين خواهد رفت. عقبه ى ما، در مبارزه ى ملّت ايران با قلدرى استكبار جهانى، عبارت بود از فرهنگ ما.
منطقه ى عقبه ى ما عبارت بود از اخلاق اسلامى، توكّل به خدا، ايمان و علاقه ى به اسلام. يعنى علاقه ى آن مادرى كه چهار پسرش شهيد شده اند و ميگويد «من اينها را در راه اسلام دادم» و به اين راضى است. بنده خانواده هايى را از نزديك ديده ام، يعنى به خانه ى آنها رفته ام و با پدران و مادران صحبت كرده ام. روايت نيست؛ خودم از نزديك ديده ام. خانواده اى كه دو پسر داشتند، هر دو شهيد شدند. خانواده اى كه سه پسر داشتند و هر سه شهيد شدند. اين مگر شوخى است؟! اين مصيبت، مگر قابل تحمّل است؟! اين پدر و مادر بايد از غصّه ديوانه شوند. آن وقت، مادر، كه عواطف جوشان ترى هم دارد، با كمال قدرت ميگويد: «ما اينها را در راه اسلام داديم، و حرفى نداريم» عجب!(2)
ص: 176
هرجا كه مشاهده كرديد فداكاران راه اسلام از شهدا و جانبازان زيادند، بدانيد كه دلهاى زنان و مردان و پدران و مادران، با عشق الهى و عشق اسلام و عشق امام و عشق به انقلاب آغشته است. اين مادران شهدا، اين پدرانِ عزيز ازدست داده، اين خانواده هاى جوان پرورده و به ميدان جنگ فرستاده، مجاهدت بزرگى كردند.(1)
(عليهم السّلام)
بدانيد امروز در هيچ جاى دنيا زنانى كه مثل اين مادران شهداى ما، مادر دو شهيد، مادر سه شهيد، مادر چهار شهيد باشند، نيستند. در جامعه ى ما، مادرانى با اين خصوصيّات كه از پدرها بهتر و قوى تر و آگاهانه تر ايستادند، در اين ميدان بسيارند. اين همان تربيت اسلامى است؛ اين همان دامان پاك و مطهّر و نورانى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) است. شما دخترانِ فاطمه هستيد؛ فرزندان فاطمه ى زهرا هستيد؛ دنباله روان فاطمه ى زهرا هستيد.(2)
انقلاب ما انقلاب زينبى است. از اوّل انقلاب، زنان يكى از برجسته ترين نقشها را در اين انقلاب ايفا كردند. هم در خود حادثه ى بزرگ انقلاب، هم در حادثه ى بسيار بزرگ هشت سال دفاع مقدّس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگين تر و دردناك تر و تحمّل طلب تر نبود، يقيناً كمتر نبود. مادرى كه جوان خودش را، عزيز خودش را، دسته ى گل خودش را هجده سال، بيست سال - كمتر، بيشتر - پرورش داده، با آن محبّت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف ميدان جنگ ميفرستد، كه معلوم نيست حتّى جسد او هم برخواهد گشت يا نه. اين كجا، رفتن خود اين جوان كجا؟ كه خوب، اين جوان، با شور و هيجان جوانى، همراه
ص: 177
با ايمان و روحيّه ى انقلابى گرى، حركت ميكند و ميرود. كار اين مادر، از كار آن جوان اگر بزرگ تر نباشد، كوچك تر نيست. بعد هم كه جسد او را برميگردانند، افتخار ميكند كه بچّه ى من شهيد شده. اينها چيز كمى است؟ اين، حركت زنانه، حركت زينب گون در انقلاب ما بود.
عزيزان من، خواهران، برادران! انقلاب ما اين جورى پيش رفت. قدرت و عظمت اين انقلاب به اين چيزها است؛ به دل دادن به معنويّت، مجذوب شدن در مقابل لطف الهى. وقتى كه دشمن ميخواهد زينب كبرى را به آنچه كه برايش پيش آمده، شماتت كند، ميفرمايد: «ما رأيت الا جميلا» (1)؛ جز زيبايى، چيزى نديدم. برادرانش، فرزندانش، عزيزانش، نزديك ترين يارانش، اينها در مقابل چشمش قطعه قطعه شدند، به خاك و خون تپيدند، خونشان ريخته است، سرهايشان بالاى نيزه رفته است؛ ميگويد جميل، زيبا! اين چه جور زيبايى اى است؟ اين زيبايى را همراه كنيد با آنچه كه نقل شده است كه زينب كبرى حتّى در شب يازدهم نماز شبش ترك نشد. در طول دوران اسارت، انقطاع الى الله اش، دل بستگى اش به خداى متعال، رابطه اش با خداى متعال سست نشد، كم نشد، بلكه بيشتر شد. اين زن، الگو است.
همان رشحات و خرده ريزه هايى كه از اين حقيقت در جامعه ى ما، در انقلاب ما وجود دارد، اين انقلاب را عظمت بخشيده است؛ همينها است كه به كورى چشم دشمن، ملّت ايران را با اين همه دشمنى، امروز مثل يك چهره ى الهام بخش در مقابل ملّتها قرار داده است. ملّت ايران امروز به عنوان يك ملّت الهام بخش در بين ملّتهاى مسلمان است. البتّه دشمنها اين را نمى پسندند، سعى هم ميكنند كتمانش كنند؛ امّا واقع قضيّه اين است.(2)
ص: 178
اين مادران شهداى زمان ما، حقيقتاً نسخه ى زينب را عمل و پياده ميكنند! بنده نديدم، يا كمتر مادرى را ديدم - مادر يك شهيد، مادر دو شهيد، مادر سه شهيد - كه وقتى انسان او را ميبيند، در او ضعف و عجز احساس كند! مادران واقعاً شيرزنانى هستند كه انسان ميبيند زينب كبرى نسخه ى اصلى رفتار مادران شهداى ما است. دو پسر جوانش - عون و محمّد - شهيد شدند، حضرت زينب (سلام الله عليها) عكس العملى نشان نداد؛ امّا دو جاى ديگر - غير از مورد پسران خودش - دارد كه خودش را روى جسد شهيد انداخت. يكى همين جا است كه بالاى سر على اكبر آمد و بى اختيار خودش را روى بدن على اكبر انداخت، يكى هم عصر عاشورا....(1)
اگر خانواده هاى شهدا، مقاومت و صبر نميكردند و از خودشان استقامت و متانت نشان نميدادند، وضع طور ديگرى ميشد. ما در داستانهاى تاريخى خوانده ايم كه شهيدداده هاى صدر اسلام، اگر پدرشان يا شوهرشان شهيد شده بود، اگر فرزندان يا برادرانشان به شهادت رسيده بودند، صبر و مقاومت ميكردند. در جنگ احد كه عدّه اى از مسلمين به شهادت رسيدند، يك زن درحالى كه جسد سه شهيد را با خود حمل ميكرد، وقتى به مسلمانان در نزديكى شهر مدينه رسيد، اوّلين سؤالى كه كرد، از سلامتى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بود. يعنى سلامتى رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، براى او اهمّيّت بيشترى از جان عزيزانش داشت. اينها را ما در تاريخ خوانده بوديم؛ امّا آنچه كه در كشور ما اتّفاق افتاد، اگر نگوييم اهمّيّتش از صدر اسلام بيشتر است، يقيناً كمتر نيست.(2)
ص: 179
شهادت يك پديده ى فوق العاده است؛ چون همه ى خيرات و كارهاى نيكى كه انسان ميكند - هر انسانى - كار خود او است؛ ولى شهادت محصولى از تلاش دسته جمعى يك مجموعه انسان است كه يك نفر شهيد ميشود. اين جوانى كه جبهه رفت و شهيد شد، فقط خودش نبود كه مجاهدت كرد؛ شما هم كه پدر او هستيد، مجاهدت كرديد كه او رفت؛ شما هم كه مادر او هستيد، مجاهدت كرديد كه او رفت. رفتن يك جوان به سمت محلّ خطر، جايى كه جان او در خطر است، اين فقط مجاهدت او نيست؛ پدر او هم با رفتن او مجاهدت ميكند، مادر او هم با رفتن او مجاهدت ميكند، همسر او هم مجاهدت ميكند، فرزندان او هم مجاهدت ميكنند، هركسى هم كه به او علاقه دارد، مجاهدت ميكند. و شگفتا كه اين مجاهدتها تمام هم نميشود! خود او به جبهه ميرود، مدّتى ايستادگى ميكند، صبر ميكند، جهاد ميكند و به شهادت ميرسد. مجاهدت او تمام شد؛ امّا مجاهدت اين مادر، ادامه دارد. مجاهدت اين پدر، ادامه دارد. صبر اينها مجاهدت اينها است. مجاهدت اين فرزندان، ادامه دارد؛ مجاهدت آن همسر جوان، ادامه دارد. اينها كه صبر ميكنند، اينها كه شكايت نميكنند، اينها كه اين را پاى خدا محاسبه ميكنند، اينها كه اين خون را مايه ى افتخار خودشان ميدانند، اينها كه با اين صبر و شكر خودشان گردونه ى مجاهدت را در بين بقيّه ى مردم ادامه ميدهند، اينها كه مايه ى تشويق ديگران به جهاد ميشوند، اينها كه با بيانات حكايت كننده از استوارى آنها مايه ى آبروى يك ملّت ميشوند، اينها كه موجب ميشوند ملّت و كشور در عرصه ى افكار عالم، به صورت يك الگو درآيد - كه ملّت ايران درآمده است - اينها مجاهدت ميكنند.(1)
عوامل دشمنان انقلاب و دشمنان كشور در اين استان(2) وضعيّت و
ص: 180
فضايى را بخصوص در سالهاى اوّل براى خانواده هاى شهيدان به وجود مى آوردند كه زندگى در آن فضا براى پدران، مادران، برادران، خواهران، گاهى از اصل شهادت مشكل تر بود. آن ضدّ انقلاب و آن سرانگشتان پليدى كه قصد داشتند كردستان را به مركز جنگ داخلى و برادركشى در كشور تبديل كنند، به اين اكتفا نكردند كه بهترين جوانان اين استان و اين مردم را به خاك و خون بكشند، بلكه خانواده هاى آنها را هم در دورانى نسبتاً طولانى زير فشار قرار ميدادند. اين خانواده ها در ساير استانهاى كشور مصيبتشان فقط همين بود كه عزيزشان از دستشان رفته بود. در يك فضاى گرم و پر از شور و نشاط، مردم نام عزيزان شهيد اينها را بر سر دست ميگرفتند و به آنها افتخار ميكردند؛ امّا در كردستان موارد زيادى اتّفاق افتاد، ما هم مطّلع شديم و مطّلع بوديم كه دشمنان اين استان، دشمنان اين كشور، به خانواده هاى شهيد هم فشار وارد ميكردند؛ فشار روانى، فشار جسمى و فشار امنيّتى. البتّه اين فشارها نتيجه نداشت و آنها را در چشم اين مردم روسفيد نكرد، روسياه تر كرد.
... من در سفر قبلى به سنندج، پدر خانواده اى را زيارت كردم كه شش فرزندش شهيد شده بودند. من اين را در كمتر جاى كشور ديدم. شش فرزند! سه تا از اين فرزندان در ميدانهاى نبرد و سه تا در حال راهپيمايى با بمباران دشمن بعثى. شش پاره ى تن به شهادت برسند، اين پدر به قدرى استوار و محكم بود كه من در مقابل عظمت آن روح احساس كوچكى كردم. اين را من در كردستان ديدم... خانواده هاى سه شهيد، خانواده هاى دو شهيد. خانمهايى كه هم شوهرشان را از دست دادند، هم فرزندشان را از دست دادند و در مقابل فشار روانى و سياسى دشمن، بعدِ از دست دادن جگرگوشه شان هم تسليم نشدند، زير فشار دشمن شانه خم نكردند. اين خيلى عظمت دارد.(1)
ص: 181
اين صبر عظيمى كه خانواده هاى شهيدان نشان دادند، خيلى ارزش دارد. اگر خانواده ها بى صبرى نشان ميدادند، بى معرفتى نشان ميدادند، بى بصيرتى نشان ميدادند، فضاى مجاهدت سرد ميشد؛ دلها مشتاق فداكارى و ايثارگرى باقى نميماند. خانواده ها صبر نشان دادند. سالهاى متمادى از آن دوران دفاع مقدّس گذشته است، امّا باب شهادت بسته نشده؛ بازهم مشاهده ميكنيم خانواده هايى داغدار عزيزانى ميشوند كه به مناسبتهاى گوناگون وادى شهادت برروى آنها در باز ميكند، آنها پر ميگشايند و ميروند. اگر اين بصيرت و اين صبر در ملّتى باشد، بدون ترديد اين ملّت قلّه ها را درخواهد نورديد.(1)
سلام و درود خداى توانا و مهربان بر دلهاى صبور و پرظرفيّت مادرانى كه پس از هجرت جگرگوشگان دلبندشان به نشانه اى از پيكر پاك آنان دل بستند و به آن نيز دست نيافتند؛ و با اين همه، با شكيبايى و صبورى خود نقشى بى نظير و استثنائى از خود بر جاى نهادند. پاداش اين صبر بزرگ، روشنى چشم آنان به مژده ى رحمت الهى خواهد بود ان شاءالله.(2)
امروز مستكبران عالم از اسلام ميترسند؛ چون جوانانِ شما را ديده اند؛ چون جبهه هاى شما را ديده اند؛ چون بسيج را ديده اند؛ ديده اند كه اين مردم چطور مثل اقيانوسى خروشان به طوفان مى آيند و از هيچ چيزى در راه خدا نميهراسند؛ چون پدران و مادران را ديده اند؛ ديده اند كه مادر با آن عاطفه ى رقيق و جوشان - كه هيچ مادرى نميتواند تحمّل كند كه خارى به پاى فرزندش برود - از جوان خودش در راه خدا آن چنان آسان ميگذشت كه همه را به حيرت درمى آورد. يك شهيد، دو شهيد، سه شهيد، چهار شهيد؛
ص: 182
اين پدران و مادران و همسران و كسان اين عزيزان و جوانان ما آن چنان تحمّل كردند كه انسان از حيرت و تعجّب، هرچه نگاه ميكند، نظيرى براى آن پيدا نميكند. اين صبرها بود كه لطف خدا را متوجّه اين ملّت كرد.(1)
شهدا يك لحظه ى سختى را درك كردند و پرواز كردند؛ آنها كه رنجى ندارند؛ «لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ »(2)؛ مسئله، مسئله ى خانواده ها است؛ پدرها، مادرها، همسرها، فرزندها، برادران و خواهران، داغ ديده ها، اينها صبر كردند، اينها افتخار كردند. خانواده هايى در اصفهان هستند كه سه شهيد دادند؛ خانواده هايى كه يك پسر داشتند، همان پسر را دادند؛ ابراهيم هاى زمان؛ اينها است كه هويّت يك ملّت را ميسازد، اينها است كه يك ملّت را به عزّت ميرساند.(3)
يقيناً فضيلت خانواده هاى مكرّم شهدا از لحاظ عظمت، بلافاصله پشت سرِ فضيلت شهدا است. شما خانواده ها، سنگرداران شهادت و مرزداران فضيلت در طول دوران دفاع مقدّس بوده ايد و روحيّه ى شما و فرزندان شهدا - كه همين حالا گوشه هاى زيبايى از آن را در سخنان مادر بزرگوار سه شهيد و فرزند عزيز سردار شهيد شنيديم - توانسته است در طول دوران دفاع مقدّس و بعد از آن، عظمت نظام اسلامى و روحيّه ى والاى ملّت بزرگ ايران را حفظ كند و روحيّه ى دشمنان را تضعيف نمايد.(4)
بارها من اين را گفته ام؛ در زيارت خانواده هاى شهدا، اغلب اوقات، مادران شهيد را شجاع تر و مقاوم تر از پدران شهيد يافتم. مگر محبّت مادر
ص: 183
را ميشود با محبّت پدر مقايسه كرد؟ روح لطيف زنانه، آن هم نسبت به جگرگوشه؛ اين را پرورش بدهد، بزرگ كند مثل دسته ى گل، بعد راضى بشود كه او برود ميدان جنگ و به شهادت برسد؛ بعد براى اينكه جمهورى اسلامى دشمن شاد نشود، بر جنازه ى او گريه هم نكند! كه بنده مكرّر به اين خانواده هاى شهدا گفتم گريه كنيد؛ چرا گريه نميكنيد؟ گريه ايرادى ندارد. گريه نميكردند، ميگفتند ميترسيم جمهورى اسلامى دشمن شاد شود. «زن مگو، مردآفرين روزگار»(1)؛ زنهاى ما اينهايند؛ امتحان خوبى دادند.(2)
انسان مبهوت ميماند. من الان مادر شهيدان «مؤمنى» را زيارت كردم. سه جوان در راه خدا داده و يك پسرِ جانباز دارد و خودش سال خورده است؛ امّا با وجود همه ى اينها از لحاظ روحى مثل كوه ايستاده است. دست اينها را بايد بوسيد؛ عظمت واقعى يعنى اين. يك ملّت وقتى يك چنين عظمتهاى انسانى را در درون خود دارد، بايد مطمئن باشد كه به هر كار بزرگى همّت بگمارد، از عهده ى آن برخواهد آمد.(3)
برادران عزيز! هيچ كار بزرگى جز با فداكارى و صبر به دست نمى آيد؛ هيچ هدفى جز با تلاش و مجاهدت به دست نمى آيد. آن روزى كه مسلمانان نشستند تا دنيا و آخرتشان تأمين بشود، امّا هيچ حركتى از خود نشان ندادند، دنيا را كه در نقد از دست دادند، آخرت را هم كه خدا ميداند! امّا مردم در انقلاب ما كه مسلمانان را نيز به حركت درآورد به فضل پروردگار، عزّت و شرف و پيشرفت دنيا را به دست آوردند؛ «وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَيْرٌ وَ أَبْقىٰ »(4)؛ روشنى چشم آنها، پيش خدا و در آخرت است.
من بخصوص به شما جوانان عرض ميكنم كه صحنه هاى مبارزه و انقلاب،
ص: 184
شايد به شكلهاى ديگر همچنان ادامه دارد. استكبار جهانى، دشمنان خونى اسلام، آنهايى كه از اسلام ميهراسند و ميدانند كه اسلام مانع غارتگرى آنها است، بيكار ننشسته اند. دشمنان بزرگ و پُر مكر و فنّ ما، از اين اسلام عزيز و ناب، از اين نظام جمهورى اسلامى - كه براى اوّلين بار بعد از صدر اسلام، در دنيا نظامى بر پايه ى مقرّرات اسلام تشكيل ميشود - و از اين حركت عظيمى كه موجب شد دست دشمن از اين كشور كوتاه بشود، حاضر نيستند بگذرند. ما بايد بيدار و هشيار باشيم؛ بايد همواره خود را در جبهه ى كارزار حس كنيم. هرجا هستيد، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در حوزه ى علميّه، در مسئوليّتهاى دولتى، در شهر، در روستا، بايد احساس يك سرباز و يك بسيجى را داشته باشيد. امروز به فضل پروردگار اين احساس با اميد بيشترى همراه است؛ زيرا ملّت ايران تجربه كرد و ديد كه تلاش و كيد دشمن نميتواند مؤمنان را ناكام كند و اثرى بگذارد. بحمدالله امروز جمهورى اسلامى از سالهاى قبل بسيار قوى تر، بسيار آبرومندتر و بسيار آماده تر براى حركتهاى بزرگى است كه خداى متعال براى او مقدّر كرده است؛ و همه ى اينها على رغم ميل دشمنان است؛ همه ى اينها براثر صبر و تلاش دوستان مخلص و ملّت مقاوم و عظيم الشّأن ايران و همين جوانان و همين پدران و مادران است؛ و اين نيست مگر فضل الهى و تفضّلات پروردگار.(1)
«إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا »(2)؛ كسانى كه پايدارى و استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنها نازل ميشوند؛
ص: 185
يعنى در همين حالِ حيات دنيوى شان، با ملكوت اعلى ارتباط پيدا ميكنند؛ يعنى از لحاظ روحى و فكرى و روانى، يك ذخيره ى تمام نشدنى پيدا ميكنند و هيچ خوف و بيم و اندوهى بر آنها سايه نخواهد افكند. بيم در مقابل خطرهايى است كه ممكن است در اين راه انسان را تهديد كند. وقتى انسان ترس نداشت، جرى تر و با قدرتِ بيشتر و روحيّه ى بهتر در اين راه پيش ميرود و به هدف نزديك تر ميشود. انسان وقتى حزن و اندوه ندارد، به خاطر اين است كه چيزى را از دست نميدهد. اوّلاً موفّقيّتهاى اين راه زياد است؛ ثانياً اگر انسان چيزى را هم از دست بدهد، چون در راه وظيفه و انجام تكليف الهى است، وجدانش آسوده است؛ مثل خانواده هاى شهدا كه بچّه هاى آنها شهيد شده اند و داغ ديده اند، امّا درعين حال دلهايشان شاد است. اينها فرق دارند با كسانى كه اين حادثه براى آنها براثر غير شهادت پيش آمده است.(1)
اگر جامعه ى اسلامى بتواند زنان را با الگوى اسلامى تربيت كند - يعنى الگوى زهرايى، الگوى زينبى، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانى كه ميتوانند دنيا و تاريخى را تحت تأثير خود قرار دهند - آن وقت زن به مقام شامخِ حقيقى خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و كمالات معنوى و اخلاقى اى كه خداى متعال و آيين الهى براى همه ى انسانها - چه مرد و چه زن - به طور يكسان در نظر گرفته است، برسد، تربيت فرزندان بهتر خواهد شد، محيط خانواده گرم تر و باصفاتر خواهد شد، جامعه پيشرفت بيشترى خواهد كرد و گره هاى زندگى آسان تر باز خواهد شد؛ يعنى زن و مرد، خوشبخت خواهند شد. براى اين بايد تلاش كرد؛ هدف اين است. هدف، صف آرايى زن در مقابل مرد نيست. هدف،
ص: 186
رقابت خصمانه ى زن و مرد نيست. هدف اين است كه زنان و دختران بتوانند همان سير و همان حركتى را انجام دهند كه وقتى مردان آن حركت را انجام دهند، به صورت يك انسان بزرگ درخواهندآمد؛ زنان انسان بزرگ شوند. اين ممكن است و در اسلام تجربه شده است.
خواهران من! دختران من! بانوان كشور اسلامى! بدانيد، در هر زمانى، در هر محيط كوچكى و در هر خانواده اى كه زنى با اين تربيت توانست رشد كند، همان عظمت را پيدا كرد. مخصوصِ صدر اسلام نبود؛ حتّى در دوران اختناق، حتّى در دوران حاكميّت كفر هم اين ممكن است. اگر خانواده اى توانستند دختر خودشان را درست تربيت كنند، اين دختر يك انسان بزرگ شد.... اين زنانى كه توانستند شهيدانى را پرورش دهند، اين زنانى كه توانستند شوهران يا فرزندان خود را به صورت انسانهاى فداكارى درآورند كه بروند و از كشور و انقلاب دفاع كنند، از هستى ملّت و از آبروى ملّت دفاع كنند، اينها زنان بزرگى هستند. اين زنان بودند كه توانستند اين كار بزرگ را بكنند، و من موارد متعدّدى را شاهد بوده ام.(1)
امروز تا ظهر چند هزار نفر آدم روبروى من آمدند و با من سلام وعليك و مصافحه كردند و رفتند. در ميان اين چند هزار نفر كه يقيناً صدها خانواده ى شهيد و آزاده و جانباز هم بودند كسانى كه به بنده گفتند ما پدر شهيديم، يا پسر شهيديم، يا جانبازيم، يا آزاده ايم، يا پسرمان آزاده است، يا شوهرمان آزاده است، ده نفر نشدند! اين، همان مناعت و حجب است. براى گروه هاى مردمى، اينها صفات خيلى عجيب و باارزشى است. انسان دلش ميخواهد كه اصلاً براى اين مردم كار كند؛ از بس اينها خوب و شايسته اند.(2)
اين همه همسران شهدا، همسران جانبازان، مادران شهيدان، بازماندگان
ص: 187
برجسته ى كسانى كه رفتند جانشان را در راه خدا دادند و اينها با اراده ى محكم، عزم راسخ و با صبر، هر انسانى را در مقابل خودشان خاشع و خاضع ميكنند. بنده كه حقيقتاً هروقت با اين زنان برجسته مواجه ميشوم، در مقابل آنها احساس خضوع ميكنم. بنده زياد برخورد ميكنم با مادران شهيدان، با همسران شهيدان، با همسران جانبازان؛ اين بانوى فداكارى كه يك عمر زندگى خودش را ميگذارد براى مديريّت كردن و بهبود بخشيدن به زندگى يك معلول و جانباز، براى خاطر خدا، اين چيز كوچكى نيست، اينها به زبان آسان است. آن مادرى كه دو فرزند، سه فرزند، چهار فرزند را در راه خدا داده و همچنان محكم ايستاده، به ما سفارش ميكند كه بايستيد، محكم باشيد! انسان واقعاً در مقابل اين همه عظمت احساس خشوع ميكند. اينها واقعيّتهاى زنانه ى جامعه ى ما است كه بسيار افتخارآميز و مهم است.(1)
پدران و مادران و همسران و فرزندان شهدا، از لحاظ فداكارى و گذشت در راه خدا، تالى تلو خود آن شهيدانند.(2)
من مادران شهدايى را زيارت كردم كه بِجد و با صدق واقعى ميگفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتيم، حاضر بوديم در راه خدا بدهيم؛ دروغ نميگفتند. من مادران و پدرانى را ملاقات كردم كه احساس عزّت و افتخار ميكردند، به خاطر اينكه فرزندانشان در راه خدا شهيد شدند. البتّه حق هم با آنها است، عزّت و افتخار است؛ همان طورى كه عمّه ى ما زينب كبرى (سلام الله عليها) فرمود: «ما رأيت الا جميلا» (3)؛ جز زيبايى نديدم. حادثه ى
ص: 188
كربلا چيز كوچكى است؟ اين چشم خدابين، از اين حادثه، از اين خونهاى ريخته شده، از اين مصيبت سنگين، يك حقيقت زيبا مشاهده ميكند؛ «ما رأيت الا جميلا» . من خانواده هاى بسيارى را ديدم كه همين احساس زينب كبرى در آنها هم بود؛ آنها هم ميگفتند: «ما رأينا الّا جميلاً». اينها است كه به يك ملّت اقتدار ميدهد؛ اينها است كه اعتمادبه نفس را در يك ملّت به وجود مى آورد؛ اينها است كه تهديدهاى قدرتهاى مادّى دنيا، عربده هاى مستانه ى دولتهاى متجاوز و مستكبر دنيا دل آنها را نميلرزاند.(1)
كمتر خانواده ى شهيدى را من ديده ام كه به شهادت فرزند خود افتخار نكند، احساس سربلندى نكند؛ هيچ، شايد هرگز خانواده ى شهيدى را نديده باشيم. به شهداى خودشان افتخار ميكنند؛ حق هم همين است؛ جاى افتخار هم دارد. نه شما، همه ى ما، همه ى ملّت ايران، همه ى مسئولين بايد به اين مردان دلاور، به اين جوانان شجاع افتخار كنند. و ياد حماسه ى دفاع مقدّس بايد هميشه در كشور ما باقى بماند و جاودانه باشد.(2)
اگر زنان در حركت اجتماعى يك ملّتى حضور نداشته باشند، آن حركت به جايى نخواهد رسيد، موفّق نخواهد شد. اگر زنان در يك حركت حضور پيدا بكنند - يك حضور جدّى و آگاهانه و از روى بصيرت - آن حركت به طور مضاعف پيشرفت خواهد كرد. در اين حركت عظيمِ بيدارى اسلامى، نقش زنان، يك نقش بى بديل است و بايد ادامه پيدا كند. زنان هستند كه همسران خود را و فرزندان خود را براى حضور در خطرناك ترين ميدانها و جبهه ها آماده ميكنند و تشجيع ميكنند. ما در دوران مبارزه با
ص: 189
طاغوت در ايران و همچنين بعد از پيروزى انقلاب تا امروز، برجستگى نقش زنان را به طور واضح و ملموس مشاهده كرديم و ديديم. اگر در جنگى كه هشت سال بر ما تحميل شد، زنان ما، بانوان كشور ما در ميدان جنگ، در عرصه ى عظيم ملّى حضور نميداشتند، ما در اين آزمايش دشوار و پرمحنت پيروز نميشديم. زنها، ما را پيروز كردند، مادران شهدا، همسران شهدا، همسران جانبازان، همسران اسرا و آزادگان ما؛ مادران اينها با صبر خود يك فضايى را در يك منطقه ى محدودى به وجود آوردند، كه آن فضا جوانها را، مردان را، به حضور مصمّمانه تشويق ميكرد؛ و اين در سراسر كشور گسترده شد و گسترده بود. نتيجه اين شد كه فضاى كشور ما يكسره فضاى مجاهدت شد، فضاى فداكارى و گذشت شد؛ گذشت از جان؛ و پيروز شديم. امروز در دنياى اسلام هم همين است؛ در تونس، در مصر، در ليبى، در بحرين، در يمن، در هر نقطه ى ديگر. اگر زنها در صفوف مقدّم، حضور خودشان را تقويت كنند و ادامه بدهند، پيروزى ها يكى پس از ديگرى نصيب آنها خواهد شد. در اين هيچ ترديدى نيست.(1)
در جنگ تحميلى اگر امثال همين مادر گرامى سه شهيد و مادران شهيدان و همسران شهيدان - كه من افتخار داشته ام با هزارها نفرِ اينها از نزديك نشست و برخاست و گفتگو كنم و خصوصيّات آنها را مشاهده كنم - ايمان خود، صبر خود، ايستادگى خود، معرفت خود و روشن بينى خود در قبال ضايعات جنگ و فداكارى هاى جوانان و مردان را نشان نميدادند، جنگ پيروز نميشد. اگر مادران و همسران شهدا بى صبرى نشان ميدادند، شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها ميخشكيد؛ اين گونه نميجوشيد؛ اين گونه به جامعه طراوت نميداد.(2)
به آن مادرى كه جوانش را تجهيز كرد و به جبهه فرستاد، نگاه كنيد! به
ص: 190
آن خانواده اى كه فقط دو پسر جوان داشت و آنها را تقديم اسلام كرده بود و ميگفت: «وقتى دو بچّه ى ما رفتند و شهيد شدند، باز ما مثل اوّل تنها شديم» بنگريد! مگر اين صحنه ها شوخى است؟(1)
دوران سختى بود. در اين دوران سخت، نقش زنان، يك نقش فوق العاده بود؛ نقش مادران شهدا، نقش همسران شهدا، نقش زنان مباشر در ميدان جنگ، در كارهاى پشتيبانى و بعضاً به ندرت در كارهاى عمليّاتى و نظامى - كه من بخش كارهاى پشتيبانى اش را خودم از نزديك در اهواز ديدم - يك نقش فوق العاده بود. زنها حتّى در بخشهاى نظامى هم فعّال بودند؛ همين نوشته ى خانم حسينى - دا - اين را نشان ميدهد. اينها يك مجموعه ى كارى است كه واقعاً با هيچ معيارى، با هيچ ترازويى قابل اندازه گيرى نيست. مادر، مادرشهيد، مادر دوشهيد، مادر سه شهيد، مادر چهارشهيد؛ شوخى نيست؛ اينها به زبان آسان مى آيد. بچّه ى انسان سرما ميخورد، دو تا سرفه ميكند، چقدر نگران ميشويم؟ يك بچّه ى انسان برود كشته بشود، دوّمى برود كشته بشود، سوّمى برود كشته بشود؛ شوخى است؟ و اين مادر با همان احساسات مادرانه ى سالم و جوشان و پرفوران، آن چنان نقشى ايفا كند كه صد تا مادر ديگر تشويق بشوند بچّه هايشان را بفرستند ميدان جنگ. اگر اين مادرها آن وقتى كه جنازه ى بچّه هايشان مى آمد يا حتّى نمى آمد، آه و ناله ميكردند، گله ميكردند، يقه چاك ميزدند، اعتراض به امام و اعتراض به جنگ ميكردند، مطمئنّاً جنگ در همان سالهاى اوّل و در همان مراحل اوّل زمين گير ميشد. نقش مادران شهدا اين است. همسران صبور شهدا، زنهاى جوان، شوهران جوانِ خودشان را در آغاز زندگى شيرين خانوادگىِ مورد آرزو از دست بدهند. اوّلاً راضى بشوند اين شوهر جوان بلند شود برود جايى كه ممكن است برنگردد؛ بعد هم شهادت او را تحمّل كنند؛ بعد هم افتخار كنند، سرشان را بالا بگيرند.
ص: 191
اينها آن نقشهاى بى بديل است.(1)
همسران شهدا، كه جوانان عزيز را تربيت كردند، خيلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شيراز، ديدم كه تعدادى از فرزندان شهداى شيراز و استان فارس، رتبه هاى علمىِ بالا و رتبه هاى تحقيقىِ بالا به دست آورده اند. اين چه جور به دست مى آيد!؟ با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهيد، آن شيرزن و آن مجاهده ى فى الله؛ جهاد او اين است: «حسن التّبعّل»؛ حسن التّبعّل يعنى اين؛ يعنى آبروى شوهر را حفظ كردن؛ شخصيّت شوهر را حفظ كردن؛ اين حسن التّبعّل است؛ يك نمونه اش همين است كه شوهر رفت در راه خدا، بچّه هايش و جوجه هايش را در آغوش رعايت خودشان و با تربيت خودشان آن چنان بزرگ كنند كه اينها احساس افتخار كنند و راه شهيد را ادامه بدهند.(2)
من با خانواده هاى معظّم شهدا ديدار و نشست و برخاست زيادى داشته ام. در كمتر خانواده ى شهيدى است كه روحيّه ى مادر از روحيّه ى پدر بالاتر نباشد. در اغلب خانواده ها، روحيّه ى مادر شهيد از روحيّه ى پدر شهيد بالاتر است. اين، يك چيز فوق العاده است. اين، نقش زنان مؤمن را در اين انقلاب نشان ميدهد؛ زنانى كه براى پيروزى انقلاب و براى پيشرفت مقاصد انقلاب ايستادند و همه چيز را براى اهداف و آرمانهاى الهى و اسلامى خود فدا كردند.(3)
مادر(4) با اين هويّت، با اين تشخّص، با اين احساس غيرقابل توصيف - كه واقعاً احساس مادر نسبت به فرزند اصلاً قابل توصيف نيست و ماها كه نميتوانيم مادر باشيم، اصلاً درك نميكنيم عظمت اين احساس را - با
ص: 192
يك چنين احساسى، اين مادر، هم تحمّل ميكند هجرت فرزند خودش را به سوى جبهه هاى جنگ، هم تحمّل ميكند شهادت او را، هم افتخار ميكند. ما در طول اين هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن، از مادران، گِله نشنفتيم بلكه به عكس، مادرها را حماسى تر از بسيارى از پدرها يافتيم. من اين توفيق را داشته ام كه با بعضى از خانواده هاى شهدا روى فرششان، زير سقفشان، بنشينم و صميمانه با آنها حرف بزنم؛ تا الان نديده ام - هيچ يادم نمى آيد، حتّى يك مورد هم در بين شايد هزاران مورد - كه مادرى از شهادت فرزندش گِله كرده باشد؛ نه، به عكس، مادرها افتخار ميكنند، اظهار سربلندى ميكنند، اظهار سرافرازى ميكنند؛ اين خيلى مهم است. اين مادر با اين احساسات مادرانه كه براى فرزندش يك چنين فداكارى اى دارد و حاضر نميشود كه آن بچّه مثلاً در محلّ كارش گرسنه بماند يا مانند اينها، درعين حال شهادت او را تحمّل ميكند، هجرت او را تحمّل ميكند، فراق او را تحمّل ميكند و هيچ گِله اى نميكند، هيچ شكايتى نميكند؛ اينها خيلى به نظر من نكات مهمّى است.(1)
من با خانواده ى شهدا نشست و برخاست نسبتاً زيادى دارم. مكرّر اين نكته را گفته ام كه در ميان خانواده هاى شهدا، غالباً مادر شهيد، براى تحمّل اين حادثه ى مهم، روحيّه ى بهتر و برداشت بهتر و ظرفيّت بيشترى نسبت به پدر شهيد دارد. البتّه موارد عكس هم هست؛ امّا اين گونه موارد تقريباً بيشتر است و من آن را بيشتر ديده ام. براثر اين حادثه ى عظيم انقلاب، خانمها خيلى خيلى پيش آمدند و رشد كردند. نقش زنان در انقلاب، يك نقش تعيين كننده بود؛ در جنگ، يك نقش تعيين كننده بود؛ در دوران آينده هم نقششان ان شاءالله تعيين كننده خواهد بود؛ به شرطى كه ما اين جهات ارزشى را در زن رعايت كنيم.(2)
ص: 193
عزيزان شما كه به دست دشمنان خدا و در راه خدا شهيد شده اند، به مقام و مرتبه ى والايى نزد خدا دست يافته اند كه دستاورد عظيمى را براى آن شهيدان به همراه دارد و رنج و سختى فقدان عزيزان در بلاد غربت و به دست دشمنان دين، نيز براى شما آن چنان اجرى نزد خداى متعال دارد كه با كمتر عبادتى ميتوان آن را به دست آورد.(1)
من به شهداى گرامى و به جانبازان و مفقودين و اسرا و مجروحين انقلاب و جنگ تحميلى سلام و تحيّت مخلصانه ام را عرض ميكنم و علوّ درجات و مقامات معنوى آنان را مسئلت مينمايم. من اكنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و ديگر كسان شهداى عزيز و جانبازان و اسرا و مفقودين درود ميفرستم و اعلام ميكنم كه آنان در رتبه و شأن معنوى بلافاصله پشت سر عزيزان فداكار خويشند.(2)
اجر شما هم بلافاصله پشت سر اجر شهيد قرار دارد. بارها من گفته ام، خاكريز شهدا در مقابل دشمنان دين و حقيقت، خاكريز اوّل است؛ خاكريز دوّم، خانواده هاى شهدايند. پشت سرِ آنها شما هستيد. اين رنجهاى شما و اين فراقها و غصّه ها و محروميّت از ديدن و احساس كردن حضور عزيزانتان، پيش خداى متعال اجر دارد. خداى متعال به خانواده هاى شهيدان اجر بسيار بزرگى ميدهد؛ به خصوص كه آنها ناسپاسى هم نكردند. در تمام طول جنگ، خانواده هاى شهدا با سرافرازى، آن چنان از شهادت عزيزشان سخن گفتند كه ديگران را هم تشويق كردند تا جوانانشان را به ميدان شهادت بفرستند.(3)
ص: 194
من هميشه به خانواده هاى شهدا گفته ام كه شهداى ما خطّ مقدّمند؛ پشت سر شهدا، خانواده هايشان هستند؛ همين پدران و مادران و همسران كه به رزمندگى جوان و مرد خانه و محبوبشان افتخار كردند؛ از كشته شدن او نترسيدند؛ او را از رفتن منع نكردند؛ حتّى مادران بچّه هايشان را تشويق كردند! چه ميشنويم و چه مى بينيم؟! اين چه حوادث عظيمى است در زمان ما و در مقابل چشم ما؟! اگر اين حوادث در تاريخ بود، انسان با ترديد آنها را ميگفت. خيلى ها هم در بيرون از اين مرزها، اين مسائل را با تعجّبِ زياد ميشنوند؛ امّا شما خودتان آنها را لمس كرده ايد. در رفتنِ به ميدان جنگ، پدران با فرزندانشان، و فرزندان با يكديگر مسابقه گذاشتند! همسران غصّه خوردند و گريه كردند كه چرا آنها نميتوانند به ميدان جنگ بروند؛ و صبر كردند و در خانه ها نشستند و پشت جبهه را نگه داشتند؛ بعد هم كه آن رزمنده شهيد شد، پدران و مادران و همسران و فرزندان شكر كردند و به شهادت شهيدشان افتخار نمودند! اين است كه شعله ى يك نهضت، همچنان زنده ميماند. اين است كه امام بزرگوار، قلّه ى عزّت و عظمت را براى اسلام فتح ميكند. اين است كه ملّتها صريحاً ميگويند: «اى ملّت ايران! ما از شما ياد گرفتيم؛ شما معلّم ما هستيد.».(1)
خانواده هاى اين همه، كه انواع رنجها را در راه خدا به جان خريده اند، همگى در صفوف مقدّم اين جايگاه ارزشى، و پشت سر شهيدان والامقام ما قرار دارند. اين فداكارى هاى بزرگ در كنار حضور مستمرّ رزمندگان ملّت ما در جبهه هاى گوناگون كارزار انقلابى، توانسته است اسلام را سربلند، و دست بيگانگان را از ميهن كوتاه و ايران را بلندآوازه و آبرومند سازد. اين مجاهدتها توانسته است راه ملّت ايران را به سوى هدفهاى متعالى اسلام، بگشايد و در دنياى تاريك و اسير مادّيت و شهوت، دريچه اى به معنويّت به روى او باز كند و به او عزّت و شخصيّت ببخشد.(2)
ص: 195
«إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ »(1). وعده ى الهى وعده ى درستى است. صف اوّل، شهيدان ما قرار دارند... صف دوّم متعلّق به خانواده ها است؛ به شما پدرها، مادرها، فرزندان شهيدان، همسران شهيدان؛ شما كه صبر كرديد، شما كه اين حادثه ى به ظاهر تلخ را تحمّل كرديد. از دست دادن عزيزان تلخ است، سنگين است. پدر و مادر زحمت ميكشند، اين دسته ى گل را، اين نهال عزيز بابركت را با خون دل آبيارى ميكنند، بزرگ ميكنند، بعد جسد او را از جبهه مى آورند؛ چيز سنگينى است، چيز آسانى نيست. پدرها، مادرها، همسرها، فرزندها اين حادثه ى به ظاهر تلخ را با آغوش باز قبول كردند؛ نشان دادند كه معامله ى با خدا را باور دارند.(2)
خداى متعال جزئيّات كارها را حساب ميكند. اين جوان، همسر جوانى داشته، فرزند كوچكى داشته، پدر و مادرى داشته كه به او چشم دوخته بودند كه كمك حالشان باشد؛ اينها را گذاشته و رفته در راه خدا جانش را كف دست گرفته، اينها كوچك است؟ اينها كم است؟ فهم ما و درك ما كفاف نميدهد كه اهمّيّت و عظمت اين كار را بفهميم. بنده خودم كه اين جور هستم؛ همانى كه ميگوييم خيلى كوچك تر و كمتر از آن چيزى است كه در واقع هست. خداى متعال ميتواند محاسبه كند، دقيق حساب كند. دستگاه خداى متعال هم دستگاه عجيبى است....
دستگاه محاسبات دقيق است، آنجا «مو را از ماست ميكشند»؛
ص: 196
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ »(1)؛ به قدر سنگينى يك ذرّه كار خوب فراموش نميشود، پيش خداى متعال محفوظ است. آن وقت شما پدرها، مادرها، همسرها صبر كرديد؛ اين بچّه هاى كوچك دلهايشان تنگ ميشود، ناراحت ميشوند، فشارش روى شماها است و شماها تحمّل كرديد؛ اينها همه پيش خداى متعال اجر دارد، اينها همه اش پيش خداى متعال محسوب است، حساب ميشود. اينكه در بعضى از زيارتها و دعاها ميخوانيم «صبراً و احتساباً»(2)، معنايش همين است، يعنى خود انسان صبر كند و به حساب خدا بگذارد، پاى خدا حساب كند؛ اين «صبراً و احتساباً» است.(3)
بدانيد عزيزان من! هريك از اين مصائب الهى كه براى انسان پيش مى آيد، در كنار خود، اجر بزرگ و عايدى هم دارد. قضيّه يك طرفه نيست. انسان در مقابل دشوارى و محنت، از خداى متعال عوض ميگيرد و هيچ كس در دستگاه الهى مغبون نميشود. آن كسى كه فرزندش شهيد شده است، با آن كسى كه فرزندش در خانه كنار او با راحتى زندگى ميكند، پيش خدا يكسان نيستند. آن كسى كه در راه خدا، سلامت خود يا سلامت عزيزش را از دست داده است، پيش آن كه اين رنج را ندارد، يكسان نيستند. آن كسى كه عزيزش از او دور است و خبرى از او ندارد، با ديگران يكسان نيست. برروى همه ى تلاشها و فعّاليّتهايى كه يك انسان يا يك جامعه انجام ميدهد، اجر الهى هست؛ «وَ هُمْ فِيهٰا لاٰ يُبْخَسُونَ »(4)؛ در دستگاه
ص: 197
خدا، هيچ كس دچار غَبن و بَخس نميشود؛ اين را بدانيد.(1)
خوشامد عرض ميكنيم به شما خانواده هاى محترم شهيدان، پدران، مادران، همسران و فرزندان. خداى متعال مژده ى الهى را در قرآن بيان فرموده و به شما مصيبت ديده ها ميفرمايد: «أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ »(2)؛ كسانى مثل شما كه سختى اى را تحمّل ميكنند، مصيبتى را تحمّل ميكنند، عزيزى را از دست ميدهند - بخصوص كه شما عزيزانتان را در راه خدا از دست داديد - خداى متعال بر اينها درود و رحمت ميفرستد، هم مقام عزّت و عظمت الهى و مقام جلال و رفعت ربوبى خداى متعال، هم ملائكه ى الهى بر شما پدرها، بر شما مادرها، بر شما همسرها، بر شما فرزندان شهدا صلوات ميفرستد، رحمت ميفرستد؛ خيلى مقام بالايى است. ضمن اينكه از مصيبتهايى كه بر شما وارد شده و جوانهاى عزيزتان را از دست داديد و قلباً، عميقاً بسيار متأثّر هستيد، ما اين مژده ى الهى را به شما عرض ميكنيم، بدانيد كه خداى متعال يك چنين مژده ى بزرگى به شما داده، اين را قدر بدانيد.
مصائب دنيا هست؛ خيلى ها در طريق عادى جوانهايشان، برادرانشان، خواهرانشان، فرزندانشان، پدر و مادرهايشان از دست ميروند، لكن عزيزان شما در طريق الهى از دستتان رفتند... اين نعمت بزرگى است، اين سعادت بزرگى است. البتّه سخت است؛ من آن سوز درونى يك پدر را، يك مادر را، يك همسر را، فرزندان را كه عزيزانشان را از دست ميدهند كاملاً درك ميكنم؛ انسان ميفهمد. لكن اجر الهى هم به همان اندازه بالا است و زياد است.
اميدواريم كه ان شاءالله اين، ذخيره ى آخرت شما باشد، ان شاءالله بتوانيد اين دستاورد مهمّى كه به دست آورده ايد را حفظ كنيد. كسى
ص: 198
نگويد آنها جهاد كردند، ما چرا دستاورد داشته باشيم، اين حرف درست نيست. دستاورد شما به خاطر صبر شما است، به خاطر مصيبت ديدگى شما است. خداى متعال عادل است؛ اين ترازوى الهى اجازه نميدهد كه كسى از كسى نعمت بيشترى بگيرد. هركسى مصيبتى ديد، كفّه ى آن طرفى اش سنگين ميشود؛ خداى متعال اين جور است. هرچه شما اينجا مشكل پيدا كنيد، هرچه در اين كفّه از دست بدهيد، در آن كفّه به جايش برايتان ميگذارند. اميدواريم ان شاءالله خداى متعال به همه تان اجر بدهد، همه تان را حفظ كند، همه تان را خير بدهد، شهدايتان را با پيغمبر محشور كند.(1)
شهيد شما در خانه تان نيست، پهلوى شما نيست، ديگر هم تا آخر عمرتان و در عالم واقع او را نمى بينيد؛ امّا هست، مال شما است، آنجا است و چه موقع به دردتان ميخورد؟ آن روزى كه انسان از هميشه فقيرتر است؛ آن روزى كه انسان از هميشه احتياجش بيشتر است.(2)
«وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ اَلَّذِينَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ »(3)؛ در قرآن يكى از كم نظيرترين تعبيرات، اين تعبير است. صلوات و رحمت خدا بر آن صابران كه مصيبت و حادثه ى گزنده را تحمّل ميكنند و با روى باز با آن مواجه ميشوند. مادرى كه دسته گلِ عزيز خود را در طول ساليان دراز بزرگ كرده و به برگ و بار رسانده، پدرى كه آرزوىِ جوانى فرزند را در طول ساليان دشوارِ تربيت همواره در دل پرورانده، ناگهان خبر ميشود كه اين جوان در جبهه ى جنگ به شهادت رسيد؛ صبر ميكند. خبر شهادت به همسر محبوب او ميرسد؛ يارِ دورانهاى تلخ و
ص: 199
شيرين زندگى و دلِ پيوندخورده ى با دلِ اين زن؛ خيلى اينها سخت است؛ خيلى سخت است؛ امّا مردم ما با بازترين چهره و شيرين ترين برخورد، اين سختى ها را تحمّل كردند. اين گزافه نيست اگر بگوييم در هيچ ملّتى و در هيچ جنگى، آزمايشى كه ملّت ما دادند، پيش نيامده است. خود جنگ يك داستان است، دنباله هاى جنگ، يعنى خانه هاى رزمندگان، خانه هاى شهيدان، خانه هاى جانبازان، خودِ آن جانبازان، يك داستان ديگرى است؛ اين داستان دوّم گاهى از آن داستان اوّل گزنده تر است. صبرِ پدر و مادر و همسر و فرزند در فقدان عزيزشان در جبهه، گاهى دشوارتر از صبر خود آن رزمنده است در زير گلوله هاى آتش بار دشمن. اين صبر را مردم نشان دادند. من با پدران شهدا، مادران شهدا و همسران شهدا زياد نشست و برخاست كرده ام و ميكنم؛ داستانها و ماجراها در اين ديدارها از زبان آنها شنيده ام كه حيرت آور است... آن پدرى كه با دو فرزندش در جبهه است و هر دو فرزند در يك روز شهيد ميشوند، از مسئولان سپاه آمار و اسم شهدا را ميپرسد؛ وقتى آنها اسم شهدا را به آن پدر ميدهند، ميگويد اين دو، پسران من هستند؛ خم به ابرو نمى آورد! فقط ميگويد ميخواهم با پيكر پاك آنها حرف بزنم؛ و او را بالاى سر دو شهيدش ميبرند. اين، شبيه افسانه ها است؛ امّا واقعيّت است.(1)
شماها خانواده هاى شهدا هستيد، البتّه رنج ميبريد؛ فرزندتان، برادرتان، پدرتان، همسرتان از دستتان ميرود، [آنها را] دوست داريد، محبّت داريد، بديهى است كه داغدار ميشويد؛ در اين ترديدى نيست. امّا با اين نگاه وقتى نگاه كنيد، خواهيد ديد كه شما هم برنده ايد. چرا؟ براى خاطر اينكه او كه عروج پيدا كرد و رفت به درجات عالى، او قدرت دارد شفاعت كند؛ او ميتواند در برزخ و در قيامت نقش ايفا كند. همين الان هم كسانى كه در دنيا هستند، بعضى ها كه با شهدا انس بيشترى دارند، در
ص: 200
مشكلات زندگى متوسّل به شهدا ميشوند و شهدا جواب ميدهند. در اين شرح حالهايى كه ما ميخوانيم از خانواده ى شهدا، ازاين قبيل زياد هست كه همسر شهيد، پدر شهيد، مادر شهيد دچار يك مشكلى ميشوند، به شهيد متوسّل ميشوند؛ ميگويند «تو كه دستت باز است، تو كه ميتوانى، كمكمان كن»، و او كمك ميكند. در برزخ هم همين جور است. شماها ميرويد ديگر؛ شماها هم كه ماندنى نيستيد؛ من و شما همه رفتنى هستيم؛ ما هم همين عالم برزخ را، همين دالان را، همين وادى را در پيش داريم، به آنجا خواهيم رسيد. وقتى كه رفتيد، آنجا گرفتارى ها زياد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفيعى داشته باشد كه اين شفيع به درد آدم بخورد، خيلى قيمت دارد. اين شهيد، شفيع شماها است.(1)
البتّه درباره ى خانواده ى شهدا من حرفْ زياد دارم؛ زياد هم حرف زده ام؛ حرفهاى زيادى دارم درباره ى خانواده ى شهدا. مسئله ى خانواده ى شهدا فقط اين نيست كه يك شهيد از آنها در راه حق به شهادت رسيده؛ صبر آنها خودش يك كوه باارزش است. همين كه پدر شهيد، مادر شهيد، همسر شهيد، فرزند شهيد، صبر ميكنند بر اين مصيبت، خود اين يك ارزش بسيار والايى است؛ بسيار والا. «أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ »(2)؛ شما باور ميكنيد كه خدا بر شما صلوات بفرستد؟ خدا صلوات بفرستد بر شما! شما كه خانواده ى شهيد هستيد، وقتى صبر ميكنيد بر اين مصيبت و شكر ميكنيد خدا را و تحمّل ميكنيد و اين را پاى خدا حساب ميكنيد، اين صبر شما موجب ميشود كه خداى عزّوجلّ - كه مالك ملك و ملكوت است، مالك عالم وجود است - بر شما صلوات بفرستد. اينها ارزش است؛ ما اين مفاهيم را بايد درست بفهميم. اين مفاهيم، نيروهاى عجيبى در وجود ما ايجاد ميكند، ما را آماده ميكند براى خيلى كارهاى بزرگ.(3)
ص: 201
اگر پدران، مادران و همسران شهدا بى صبرى و شكايت ميكردند، منّت ميگذاشتند و آه و ناله ميكردند، مگر چهره ى اين ملّت اين قدر درخشان ميشد!؟ اين شما بوديد كه به اين ملّت آبرو داديد. اين شما بوديد كه با حرفهايتان، با بياناتتان، با منش و رفتارتان، با بالا گرفتن سرتان به خاطر شهادت اين فرزند، چهره ى اين ملّت را اين طور نورانى كرديد! اين مجاهدت، هنوز هم ادامه دارد. سالها است كه اين شهيد، به رضوان الهى پيوسته است، مجاهدت او تمام شد، ولى مجاهدت شما ادامه دارد. كدام ارزشى و كدام كار بزرگى اين طور تركيب پيچيده اى از مجاهدتهاى گوناگون، آن هم براى مدّتهاى طولانى است!؟ هر كار خوبى را يك بار انجام ميدهند، تمام ميشود. صدقه در راه خدا، پولى است ميدهند، تمام ميشود و ميرود؛ امّا شهادت، اين گونه نيست. ببينيد چقدر والا است!(1)
من اين را به جوانها ميخواهم بگويم؛ به فرزندان شهدا و به خانواده هاى آنها: آن عظمتى كه خانواده هاى شهدا و پدرها و مادرها و همسرها نشان داده اند، از عظمت خود شهدا كمتر نيست. ما مادران و پدرانى را ديديم كه اينها با حادثه ى سنگين و كوبنده ى فقدان فرزند خودشان مثل بشارت برخورد كردند؛ چون ميدانستند كه فرزند آنها در چه راهى حركت ميكند. من امروز عرض ميكنم: پدران شهداى ما! مادران شهداى ما! همسران داغدار آنها! فرزندانى كه خيلى ها پدران خودشان را نديدند يا چند صباحى بيشتر نديدند! جانبازان عزيزى كه سلامت خودشان را براى سالهاى طولانى از دست داده اند! زحمات شما به توفيق الهى و به حول و قوّه ى الهى بر باد نرفت و خدا به تلاش شما بركت داد و كار و كشور و ملّت شما را از تنگناهاى بزرگى نجات داد... اين يك افتخار تمام نشدنى است.
ص: 202
اين چيزى نيست كه زمان بر آن بگذرد و كهنه شود.(1)
شهدا پيشرو و پيشگام بودند و سنگر دوّم، خانواده هاى شهيدان و ديگر ايثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند يك ملّتى را كه چند قرن او را به بى حالى و تسليم در مقابل زورگويان عادت داده بودند، تبديل كنند به اين ملّت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و اراده ى مستحكم و راسخ. اين كار را شهداى ما كردند؛... اين كار را شما خانواده هاى شهدا كرديد. حقّ شما بر گردن ايران و ايرانى تا ابد باقى است و تاريخ ايران بايد نسبت به خانواده ى شهدا، حق گذارى كند.(2)
مصيبتها سنگين است و دلهاى شما غمگين است و شكّى در اين نيست. ما دعا ميكنيم خداى متعال بر شماها صبر و سكينه و اطمينان قلب خودش را نازل كند و بايد ان شاءالله صبر كنيد لكن بدانيد كه اين مصيبت سنگين پيش خداى متعال يك چنين اجرى دارد، يك چنين جايگاهى دارد، «فتحه الله لخاصة اوليائه» (3).
اميدواريم ان شاءالله كه خداى متعال با پيروزى اهل حق در جمهورى اسلامى، در عراق، در سوريه، در لبنان، در فلسطين، در افغانستان، در پاكستان، در يمن و در همه جا، موجب بشود كه دلهاى مؤمنين و مسلمين شاد بشود. البتّه اين پيروزى هاى بزرگ طبعاً هزينه دارد، هزينه اش هم اينها است كه شماها اين هزينه ها را پرداختيد؛ افتخار پرداخت اين هزينه ها متعلّق به شما است.(4)
اگر انسان مسلمان، با روحيّه ى شهادت طلبى در ميدان بماند، هيچ
ص: 203
قدرتى نميتواند بر او فائق بشود؛ اين روحيّه را بايد حفظ كرد. من به خانواده هاى عزيز شهدا، مخصوصاً فرزندانشان - اين جوانان و نوجوانان عزيز - توصيه ميكنم، هرچه ميتوانيد، خودسازى كنيد. همه بايد خودسازى بكنند؛ امّا شما اولى هستيد.(1)
... تا راه خدا را ادامه ميدهيد، جزو صالحينيد؛ اگر كج رفتيد، همه چيز تمام ميشود. همه ى ما همين طوريم؛ بنده هم همين طورم. اگر كج قدم گذاشتيم، نميشود بگوييم ما كسى هستيم كه يك روز فلان كار را كرديم. كسانى كه در راه خدا جهاد كردند، جهادشان محفوظ است؛ اين ذخيره اى است كه خداى متعال در آن دنيا براى آنها نگه داشته است.
يك نفر از پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) شنيد كه ايشان فرموده اند هركس بگويد «سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر» ، خداى متعال در بهشت براى او يك درخت ميروياند. گفت: «يا رسول الله! پس ما در بهشت خيلى درخت داريم؛ چون اين ذكر را خيلى تكرار كرده ايم.» نقل ميكنند پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) فرمود: «بله، به شرط اينكه صاعقه اى نفرستاده باشى كه درختها را بسوزاند!» گاهى صاعقه اى ميفرستيم، درختهاى ما را ميسوزاند. گاهى مثل آن درويشِ خوش خيال با عصا ميزنيم، كوزه ى روغنمان ميشكند و روغنمان ميريزد. گاهى با يك گناه سقوط ميكنيم. گاهى با يك انحراف، خود را از ارزش مى اندازيم. بايد مراقب باشيم.(2)
شما فرزندان شهدا هستيد و پدران شما در اين راه جان خودشان را دادند و شما احق و اولى هستيد كه اين راه را ادامه بدهيد و در اين جهت حركت بكنيد. شما بايد از خودتان و از اين جهتگيرى تان خيلى مراقبت كنيد. اين نكته را هم به شما عزيزان عرض كنم كه انسان دائماً در معرض ابتلاء و امتحان است. هيچ چيز يك انسان را براى هميشه
ص: 204
مصونيّت نميبخشد؛ نه علم، نه مجاهدت، نه حتّى تديّن و تقوا، اگر انسان سعى نكند آن را حفظ بكند. اين طور نيست كه ما به خودمان بگوييم در راه خدا اين عمل بزرگ و اين مجاهدت را انجام داده ايم، پس ما ديگر آسيب پذير نيستيم؛ نخير، اين طور نيست. حتّى كسانى كه كارهاى بزرگ را در راه خدا انجام ميدهند، اگر مراقب خودشان نباشند، آسيب پذيرند. انسان بايد دائم از خود مراقبت كند.
قرآن كريم درباره ى آن مجاهدانى كه در جنگ زخمى هم شدند - كه ديگر از اين بالاتر چيست؟ انسان، هم به ميدان جنگ برود و هم مجروح بشود؛ مثل اين عزيزان جانباز ما - ميفرمايد: «اَلَّذِينَ اِسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ اَلْقَرْحُ »(1)؛ كسانى كه به ميدان جنگ و جهاد در راه خدا رفتند و مجروح و زخمى شدند، «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اِتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ »(2)؛ اين اجر و پاداش بزرگ براى آنها ميماند؛ درصورتى كه تقوا و نيكوكارى را با خودشان همراه داشته باشند. والّا اگر كسى آن مجاهدت را بكند و آن ارزش معنوى را به دست بياورد، امّا خداى نكرده آن ارزش را براى خود حفظ نكند، اين خسران است. چه چيزى ميتواند آن ارزش را براى ما حفظ كند؟ تقوا. به همين خاطر است كه در هر نماز جمعه و در هر سوره ى قرآن، تقوا دائماً به ما تذكّر داده ميشود. در اوّل قرآن - همين آياتى كه در اينجا تلاوت شد - صحبت از تقوا است: «ذٰلِكَ اَلْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ »(3). شما عزيزان، در دنيا و آخرت عزيزيد؛ به خاطر اينكه در راه خدا مشكل بزرگى را تحمّل كرديد و آن، فقدان پدر است؛ اين چيز خيلى مهمّى است و بايد اين را حفظ
ص: 205
كنيد. اين ارزش، دائمى و لايزال نيست؛ بسته به اين است كه خودتان آن را نگه داريد و حفظ كنيد؛ و حفظش به اين است كه تقوا را رعايت كنيد. راه آن پدران و آن شهيدان را حفظ كنيد. شما ان شاءالله مقامات عاليه ى علمى را طى ميكنيد، محقّق ميشويد، دانشمند ميشويد، استاد ميشويد، دكتر ميشويد، كارهاى فنّى ميكنيد، كارخانه ها را اداره ميكنيد، بخشهاى دولتى و ملّى را اداره ميكنيد. هرجا هستيد - چه در دانشگاه و چه در محيط كار - بايستى فراموش نكنيد كه راه، راه همان شهيدى است كه شما بازمانده ى او محسوب ميشويد. راه او را بايد دنبال كنيد؛ و اين، آن چيزى است كه اگر ما به ياد داشته باشيم، انقلابِ ما را حفظ خواهد كرد.(1)
من به شما خانواده هاى شهدا عرض ميكنم كه هوشيارى و بيدارى و عزّت نفس و آگاهى روزافزونتان نسبت به اسلام را حفظ كنيد؛ كه بحمدالله حفظ هم كرده ايد.(2)
به خود شما بچّه هاى عزيز و نورچشمان هم عرض ميكنم كه پدران شما براى عظمت و عزّت اين كشور جهاد كردند و از مرگ استقبال نمودند و در راه خدا به شهادت رسيدند. البتّه پدران شما امروز سرافرازند و ان شاءالله در محضر خدا متنعّم به نعمتهاى الهى اند و به آنها خوش ميگذرد. شما جوانان و نوجوانان و پسران و دختران بايد هدفتان ادامه ى راه پدرانتان باشد. آنها در اين راه شهيد شدند؛ شما ان شاءالله زنده بمانيد و تلاش كنيد و عمرى را با عزّت در اين راه بگذرانيد. اسلام به شما نياز دارد. شما فرزند اسلاميد؛ بايد سرباز اسلام باشيد و در راه اسلام جهاد كنيد.(3)
ص: 206
شما عزيزان - خانواده هاى عزيز، پدران، مادران، همسران، فرزندان و بقيّه ى كسان شهدا - اين افتخار را براى خودتان حفظ كنيد كه حافظ خون شهيد و دنباله روِ راه شهيد و نگه دارنده ى عَلم شهيد باشيد كه همان عَلمِ راه خدا و دين خدا و حفظ ارزشهاى الهى و اسلامى است.(1)
خانواده ى شهدا، جوانهاى شهدا، پسرهايشان، دخترهايشان بايستى پاسداران حقيقى ارزشهاى شهيد باشند. امروز بحمدالله بسيارى از فرزندان شهيدان و جانبازان ما در دانشگاه ها، در رتبه هاى علمى يا فارغ التّحصيل شدند يا در شرف فارغ التّحصيلى هستند؛ مبادا امواج گوناگون، اينها را از آن ريشه ى باارزشى كه دارند، غافل كند. ريشه ى آنها همان شهادت است... اين، افتخار دارد. اين حركت عظيم، بزرگ ترين افتخار است. فرزندان اين عزيزان، همسرانشان و خانواده هايشان به وجود اينها افتخار كنند. خود شما پاسدارى كنيد؛ مبادا بگذاريد كسانى با تبليغاتشان، با وسوسه هايشان اين روحيّه را بشكنند. من گاهى در ملاقات با خانواده هاى عزيز شهدا، از اينها ميشنوم كه از برخى از اظهاراتى كه گاهى كسى گوشه كنار ميكند، گله مندند. تحت تأثير اين حرفها قرار نگيريد. حقيقت را كه نميشود پوشاند؛ اين حقيقت درخشان كه عزيز شما توانسته است كشورش را، استقلالش را، عزّت و حرمت ملّى را حفظ كند. اين نكته مربوط به خانواده هاى شهدا و خانواده هاى جانبازان است.(2)
ملّت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت
ص: 207
به پايان رسيد، خطرى ما را تهديد نميكند. ممكن است خطر نظامى ما را تهديد نكند... امّا تهاجم فقط تهاجم نظامى نيست. دشمن به آن نقاطى متوجّه ميشود كه پشتوانه ى استقامت ملّى ما است. دشمن وحدت ملّى و ايمان عميق دينى را هدف قرار ميدهد. دشمن روحيّه ى صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار ميدهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامى خطرناك تر است. در تهاجم نظامى شما طرفتان را ميشناسيد، دشمنتان را مى بينيد، امّا در تهاجم معنوى، تهاجم فرهنگى، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمى بينيد. هوشيارى لازم است. من از همه ى ملّت ايران بخصوص از خانواده هاى شهيدان و از همه ى شما عزيزان، بخصوص از جوانها خواهش ميكنم با هوشيارى كامل مرزهاى فكرى و روحى را حراست كنيد. نگذاريد دشمن مثل موريانه اى به جان پايه هاى فكرى و اعتقادى و ايمانى مردم بيفتد و آنها را دچار رخنه كند؛ اين مهم است. همه وظيفه داريم مرزهاى ايمانى و مرزهاى روحى خودمان را حفظ كنيم.(1)
من به شما عرض ميكنم كه اى پدران و مادران و همسران و فرزندان و برادران و خواهران شهدا! اين آبرو و اين روحيّه را براى خودتان حفظ كنيد؛ همچنان كه بحمدالله حفظ كرده ايد. دنيا تاريك و پُر از ظلم است. ملّتها تنهايند و احتياج به پشتگرمى دارند. روحيّه ى شما و تداوم نهضت شما و استقامت شما، مايه ى روحيّه و پشتگرمى براى ملّتها است. شما زنان مسلمان، براى زنان فلسطين و زنان كشورهاى اسلامى، مايه ى دلگرمى هستيد. صريحاً ميگويند كه ما از شما - بخصوص از شما جوانان - ياد گرفته ايم. اين مقاومت را حفظ كنيد و اين ايستادگى را غنيمت بشماريد. با استقامتتان، با وحدتتان، با حضورتان در صحنه هاى گوناگون سياسى
ص: 208
و اقتصادى و سازندگى و اداره ى كشور، و با پيشبرد كارها و پشت سر مسئولان قرار گرفتن، آبرويى را كه به اسلام داده ايد، تداوم ببخشيد؛ شماها اسلام را زنده كرديد.(1)
ملّت ما بايد با همين معنويّت، با همين ايمان، با همين وحدت و با همين هوشيارى و زيركى اى كه از اوّل انقلاب نشان داده است، در صحنه بماند. خانواده هاى عزيز شهدا، جوانان، شما جوانانى كه برادرانتان شهيد شدند، پدرانتان در جبهه ى نبرد حق با باطل جان دادند، بايد جلوتر از ديگران باشيد؛ خدا را شكر كه هستيد.(2)
خود اين خانواده هاى مكرّم(3) نيز حس كنند كه در خطّ مقدّم انقلاب قرار دارند و سهمى مؤثّر و ارزشمند از تلاش افتخارآميز ملّت ايران را برعهده گرفته اند و براى عمل به تكاليف انقلابى خود بايد همواره به كمك و اعانت پروردگار متّكى و اميدوار باشند و والدين و همسران و فرزندان شهدا با معرفت به رتبه ى والاى شهادت و پايبندى به لوازم اين ارزش بزرگ اسلامى، حيات جاودانه و حضور دائم شهيد خود را در عرصه ى زندگى احساس كنند.(4)
بازماندگان شهدا بايد به شهدا افتخار كنند؛ ولى به اين كار اكتفا نكنند. بايد راه شهدا را كه راه دين و فداكارى براى اسلام و سربازى براى انقلاب و تقويت نظام اسلامى بود، دنبال كنيد. بازماندگان شهدا، بايد احترام به اسلام و استحكام بخشيدن به نظام و سربازى انقلاب را، بيشتر از بقيّه ى مردم شعار خود قرار بدهند و در اين راه حركت كنند. بعضى خيال ميكنند چون خانواده هاى شهدا مورد احترام و عطوفت دستگاه هاى
ص: 209
دولتى و مردم هستند، ديگر وظيفه اى برعهده ندارند و با دادن شهيد، از آنها سلب وظيفه شده است. اين، اشتباه است. هركه براى اين نظام بيشتر سرمايه گذارى كرده، بيشتر موظّف به حفظ نظام است و هركه در شركتى، سهم بيشترى داشته باشد، نسبت به منافع آن شركت حسّاسيّت بيشترى دارد. خانواده هاى شهدا چون با دادن عزيزشان، سرمايه گذارى بيشترى براى بقاى نظام كرده اند، بايد بيش از تمام مردم براى حفظ نظام اسلامى و حيثيّت آن حسّاس باشند؛ كه بحمدالله اين گونه هم هست و خوشبختانه بازماندگان شهداى ما به نحوى هستند كه ان شاءالله كارشان موجب رضاى روح مطهّر شهداى ما است.(1)
حقيقتاً افتخار دارد كه انسان عزيزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند كه خداى متعال را با اين كار خشنود كرده است؛ «صبراً و احتساباً»، پاى خدا حساب كند. بداند كه اين عزيزى كه در راه خدا داد، يك سنگرى بود كه در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال اين ملّت، برافراشته شد. هركدام از شهداى شما يك سنگرند؛ اين افتخار دارد؛... خانواده ى شهدا، پدر و مادر شهيد، همسر شهيد، فرزندان شهيد، برادران و خواهران و خويشاوندان شهيد، پدران و خواهران و همسران جانبازان بايد افتخار كنند.(2)
همه ى كسانى كه در جنگ تحميلىِ هشت ساله - چه با حضور خود يا فرزندان و عزيزانشان - حضور و فعّاليّتى داشته اند، مخصوصاً خانواده هاى شهيدان عزيز و جانبازان و اسيران گرامى، بايد بدانند كه در امتحانى بزرگ
ص: 210
شركت كرده و در آن سربلند بيرون آمده اند. خدا را بر اين توفيق بزرگ، سپاس بگزارند و روحيّه ى دفاع از اسلام را كه موهبتى عظيم است، براى خود حفظ كنند.(1)
خانواده هاى شهدا به شهدايشان افتخار كنند. همسرانِ رنج كشيده، پدران و مادران داغ ديده و فرزندانِ سايه ى پدر بر سر نديده، اين رنجها را كشيده اند؛ امّا اكنون احساس ميكنند سربلندند. پدران و شوهران و فرزندان شما بودند كه توانستند اين كشور را - كه امروز بحمدالله عزيز است - به اين عزّت برسانند. اگر آنها نبودند، وضع ما طور ديگرى بود.(2)
آنچه برعهده ى خود شما(3) است، اين است كه نام و ياد شهيدان را با عمل و روحيّه و زبان خود، همچنان عزيز و ارجمند بداريد. دشمن بايد از زبان فرزندان شهدا چيزى را بشنود كه مثل گلوله اى در دلش اثر كند. فرزندان شهدا امروز در همه جا هستند؛ در دانشگاه ها، در مدارس، در مراكز كار و مسئوليّت، در سطوح مختلف. عزيزان من! هرجا هستيد، نگذاريد درخشندگى نور شهادت كه در خميره ى شما است، به وسيله ى ترفندهاى دشمنان خاموش شود و افول پيدا كند. به شهادت و راهى كه پدران و عزيزان شما در آن به شهادت رسيدند، افتخار كنيد و بدانيد اگر شهدا و جانبازان نبودند، اگر آن ايثارگرى ها و فداكارى ها نبود، اين ملّت امروز تيره روزترين ملّتهاى منطقه بود. اينكه مى بينيد مردمِ بعضى از كشورها با داشتن دين و احساسات و حرف، جرئت و ميدان ابراز آن را ندارند و مسئولانى بر آنها حكومت ميكنند كه اجازه نميدهند مردم عقايد و احساسات اسلامى خود را ابراز كنند، اين وضعيّت در اين كشور به خاطر سلطه ى طولانى آمريكا به مراتب از آن كشورها بدتر ميشد؛ زندگى مادّى و معنوى مردم لگدمال اهواء و اطماع دشمنان ميشد. آن عنصرى كه به اين
ص: 211
ملّت عزّت و آبرو داد و در واقع حيثيّت و حرمت ملّت ايران را حفظ كرد، عزيزان شما - همين شهيدان و ايثارگران - بودند.(1)
البتّه در تحصيل علم هم شما به خصوص بايد بيشتر تلاش كنيد، تا آن كسانى كه در دلهايشان مَرَضى هست، نتوانند چيزى بگويند و بهانه اى بگيرند. بيشتر و بهتر از همه بايد درس بخوانيد و مدارج علمى را عالى تر از همه بايد طى كنيد. شهادت، نشانه ى استوارى است. شهدا غالباً عناصر پولادين جبهه ى جنگ و جزو عناصر پولادين مردم بودند. اين روحيّه و اين اراده بايد در درس خواندن و در كار شما خودش را نشان بدهد. خيلى خوشحالم از اينكه ميبينم شما بحمدالله اين مقاطع گوناگون را طى كرديد؛ ان شاءالله بازهم ادامه ى تحصيل بدهيد. آنهايى كه هنوز راهى براى ادامه ى تحصيل دارند، ادامه بدهند، تا باسوادتر و عالم تر بشوند و آن چنان كه شايسته است، در جامعه و در نظام مفيد واقع بشوند. اين انقلاب متعلّق به شماها است؛ متعلّق به جوانان است؛ متعلّق به مردم مؤمن و حزب اللّهى است؛ متعلّق به خانواده ى شهدا است؛ متعلّق به فرزندان شهدا است؛ شما بايد آن را اداره كنيد، و شما هستيد كه بايد ان شاءالله اين كشور و اين انقلاب را تحويل بگيريد. ادامه ى راهى را كه امام بزرگوارمان آن را شروع كردند و پدران شما جادّه هايش را كوبيدند، ان شاءالله شما بايد با استوارى برويد.(2)
امثال شماها بايد بمانيد؛ اين كشور به جوانهايى مثل شما خيلى احتياج دارد؛ اين را بدانيد كه امروز احتياج دارد و من احتمال ميدهم فردا
ص: 212
بيشتر از امروز احتياج داشته باشد؛ اين را حواستان باشد. ممكن است فردايى در پيش باشد كه امثال شماها خيلى مورد احتياج اين كشور باشيد. البتّه خداى متعال مرتّباً رويشهاى جديد دارد، اين به جاى خود محفوظ، امّا شماها هم حيف هستيد. حالا هروقت يك نفر در راه خدا شهيد ميشود عيبى ندارد، خوب است. به قول شما مزدش را ميگيرد، اينها مزد آن خدماتى است كه انجام داده اند، امّا خب امروز فقط شهادت لازم نيست، ممكن است در فرداها مورد نياز باشد.(1)
ص: 213
ص: 214
ص: 215
ص: 216
آقاى بهشتى خيلى خيلى بزرگ بود و اين مردم هنوزم كه هنوز است، به نظر من آقاى بهشتى را نشناخته اند. بهشتى در آينده شناخته خواهد شد. بهشتى را ماها ميشناختيم كه ساليان درازى كوشش او را در راه پيشبرد اين انقلاب ديده بوديم از نزديك كه قدم به قدم چگونه اين مرد، اين انقلاب را پيش برد. كارى هم نداريم، اثبات هم لازم ندارد، اثبات خواهد شد.(1)
حادثه ى هفتم تير همچنين نشانه ى اقتدار و استحكام هم است؛ چون اگر كسى شهيد بهشتى را ميشناخت و قوّت فكر و اراده و ابتكار در تصميم و اقدام را در اين شخصيّت ممتاز ميدانست، خوب ميفهميد كه حذف يك چنين شخصيّتى از مجموعه ى مديريّتى كشور چه معنايى ميدهد. شهيد بهشتى حقيقتاً مثل سنگ آسياى گرانى بود كه با گردش خود، ده ها كار انجام ميداد؛ توليد انرژى ميكرد، كار راه مى انداخت، پيش ميرفت و فكر توليد ميكرد. وقتى كسى مثل اين شخصيّت را كه در مديريّت، در اجرا، در اقدام، در فكر، در مبانى فقهى و فلسفى، در تجربه و جهان ديدگى و روشن فكرى و وسعت نظر در آن پايه و رتبه بود، از دل مديريّت نظامى نوپا
ص: 217
بيرون بكشند و آن را از بين ببرند، بايد نظام فلج ميشد؛ امّا نظام نه تنها با رفتن بهشتى و با رفتن شخصيّتهاى برجسته ى ديگرى كه چه با او، چه قبل از او و چه بعد از او به شهادت رسيدند، فلج و زمين گير نشد، بلكه هركدام از اين شهادتها مثل خون تازه اى در رگ كالبد زنده و پُرطراوت اين نظام جوان دوانده شد و او را سرحال تر، بانشاطتر و پُرانگيزه تر كرد؛ اين، همان استحكام نظام است، كه تا الان هم همين طور است. به همين دليل، مردم ما براى شهادت شهدا مثل بقيّه ى متوفّى ها، به همديگر تسليت نميگويند؛ تبريك ميگويند. وقتى بهشتى شهيد شد، مردم ميگفتند: «تبريك و تسليت»؛ غم در كنار فتح؛ اين، هويّت اين نظام و انقلاب را روشن ميكند.(1)
حقيقتاً مردن معمولى و در بستر، براى كسانى مثل شهيد مظلوم ما مرحوم شهيد بهشتى با آن همه تلاش، با آن همه همّت و غيرت كم بود و بايد شهيد ميشد. شهادت پاداش بزرگى است كه خداوند به او و يارانش داد. اميدواريم كه همچنان در نعيم الهى باشند و هستند و روزبه روز درجات آن عزيزان متعالى باشد و ما هم در همين راه و به سوى همين هدف، به آنها ملحق شويم.(2)
ياد چند شهيد عالى مقام هم از جمله فرصتهاى اين ديدار و اين روز است. در صدر، شهيد عزيزمان مرحوم شهيد آيت الله مطهّرى [است] كه متفكّر بزرگ ما و معلّم ما و مجاهدِ در راه فكر و عقيده ى اسلامى بود و اين سعادت را پيدا كرد كه با شهادت خود، قبولى اين مجاهدت طولانى مدّت را از خداى متعال دريافت بكند؛ خوشا به حال او!(3)
لازم است كه ياد شهيد هميشه زنده ى انقلابمان، آيت الله شهيد
ص: 218
مطهّرى را كه امام فرمودند حاصل عمر مباركشان است، گرامى بداريم و عرض كنيم كه شهيد مطهّرى (رضوان الله عليه) چشمه ى فيّاض و جوشانى بود. اگر ما به خاطر شهادت ايشان متأسّفيم - درحالى كه شهادت خلعت ذى قيمتى است كه خداى متعال بر تن خاصّان ميپوشاند و آن بزرگوار با شهادت، به مقامات عالى و معنوى كه همه مشتاق آن هستند، عروج كرد - علّت آن است كه اين چشمه ميتوانست بركات جديدى را به عالم اسلام ارزانى كند. هر يك ساعت و يك روز از عمر بابركت كسى مثل آن شهيد بزرگوار، براى امّت اسلام و يكايك مردم مسلمان، داراى فايده است، و براى او حسنه.(1)
يك جمله در باب شهيد مطهّرى بايد عرض كنم. اگرچه سيزده، چهارده سال است كه در جلالتِ اين مرد، مكرّر در مكرّر حرف زده ايم و حرف شنيده ايم، امّا اين، يك كتابِ ناتمام است. فضيلت مردى مثل شهيد مطهّرى، واقعاً در طول سالها هم قابل بيان كردن به شكلى كه حقّش ادا شود، نيست. لذا، بازهم ملّت ما بايد از مطهّرى عزيز، اين شهيد بزرگوار بشنود. آن جمله اين است كه شهيد مطهّرى يك مبارزِ در راه خدا، يعنى يك مجاهد فى سبيل الله بود. منتها جهاد، انواعى دارد. يكى از سخت ترين جهادها اين است كه در مقابله با هجوم افكار و فرهنگهاى غلط و انحرافى و درك غلط جمعى از مردم، انسانى كه حق را ميشناسد، بايستد و بخواهد از حق دفاع كند و با بيان، با فكر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدايت كند. اين، از آن جهادهاى بسيار دشوار است و شهيد مطهّرى، اين جهاد سخت را سالهاى متمادى انجام داد. او انسان بصير و نافذالبصيره اى بود؛ آدم معمولى نبود؛ بينش تيزى داشت؛ به سطح جامعه نگاه ميكرد و اشتباهاتى را كه در فهم عمومى ملّت ما وجود
ص: 219
داشت و متأثّر از تلقين دشمنان بود، ميفهميد كه چيست و شروع ميكرد با آنها مبارزه كردن. همين مبارزه، كه مبارزه ى در راه خدا بود، كمك بسيار زيادى به پيروزى اين انقلاب كرد؛ چون تا مردم فكرشان درست نباشد، كارِ درست از آنها سرنميزند. فكر كه درست شد، انسان درست عمل ميكند. اعتقاد به يك راه درست كه پيدا كرد، در آن راه به حركت درمى آيد و آن راه را ميپيمايد. شهيد مطهّرى به شناخت مردم كمك ميكرد كه راه را بشناسند. پس، به پيروزى اين انقلاب و به هدايت اين حركت عمومى كمك كرد.(1)
شهيد رجايى و شهيد باهنر كه عمرشان را عمدتاً در آموزش وپرورش گذراندند. دو انسان مجاهد و پارسا و خالص، در خدمت آموزش وپرورش كشور كه ما از نزديك شاهد تلاش اين دو عزيز در اين زمينه ها، در طول سالهاى متمادى و در مدّت كوتاه پس از انقلاب بوديم.(2)
ياد شهداى عزيز اين هفته را گرامى ميداريم؛ در واقع با تكرار نام شهيد رجايى و شهيد باهنر، اين پرچمها را كه تعيين كننده ى خطّ مشى دولت و نظام جمهورى اسلامى است، مشخّص تر و واضح تر جلوى چشم خودمان ميگيريم، تا فراموش نكنيم كه از چه راهى عبور ميكنيم و به كجا ميخواهيم برسيم.(3)
ياد شهيدان عزيز اين روز، رجايى و باهنر را گرامى ميداريم. البتّه اين دو نفر، دو شخص بودند، ليكن فضايل انقلابى و دينى و تقوايى در آنها آن قدر بارز بود كه خوشبختانه در جامعه ى ما يك جريان محسوب ميشوند. وقتى كه هفته ى دولت ميشود و اسم شهيد رجايى و شهيد باهنر مى آيد، مردم در ذهنشان نيست كه فقط از دو شهيد تجليل ميكنيم؛ ميفهمند كه
ص: 220
يك جريان فكرى و عملى و انقلابى است كه مورد تجليل قرار ميگيرد. شما هم كه اجتماع فرموديد، احترام به آن بزرگواران است. ان شاءالله كه خداوند ارواح طيّبه ى همه ى شهدا و آن دو بزرگوار را مشمول رحمت خودش كند و به خاطر زحمتى كه كشيدند و اخلاصى كه ورزيدند، در اعلى درجات علّيّين به آنها پاسخ و پاداش دهد.(1)
از ياد شهيدان عزيزمان، مرحوم شهيد رجايى و شهيد باهنر و همچنين شهيد عراقى غفلت نكنيم؛ اينها در واقع سرسپرده و دل سپرده ى به ارزشهاى انقلاب بودند. علّت اينكه خداى متعال نام و ياد اينها را باقى گذاشته، شايد همين است. اين، نوعى شكر الهى و شكر پروردگار عالم است از بندگان خودش؛ «فَإِنَّ اَللّٰهَ شٰاكِرٌ عَلِيمٌ »(2)؛ با اينكه ما هيچ طلبى نداريم، خدا هم شكرگزارى ميكند. خداى متعال از بندگانى كه با اخلاص كار كردند و همه ى سرمايه ى خودشان را آوردند وسط، شكرگزارى ميكند. يكى از بخشهاى شكرگزارى هم همين است كه اين نام نيك در سالهاى متمادى براى اينها باقى ميماند. اميدواريم كه ان شاءالله اين چهره هاى نورانى، در جامعه ى ما همچنان زنده باشند؛ چون اينها نماد ارزشها هستند. زنده بودن اسم اينها به معناى زنده بودن ارزشها است، يا بايد به اين شكل ان شاءالله جريان پيدا كند.(3)
مسئله ى بازار و اصناف، و ورود در ميدان مبارزه از سوى اين جمع و اين قشر، يكى از مسائل مهمّ تاريخ انقلاب ما است. بنده تصديق ميكنم
ص: 221
و از نزديك شاهد بودم كه جزو اوّلين گروه ها و شايد بشود گفت اوّلين گروهى كه به نداى امام در نهضت پاسخ دادند، بازاريان متديّن بودند - در سراسر كشور به نحوى لكن عمدتاً در تهران و بعضى شهرهاى بزرگ - و فضاى كشور را در سال 41 گرم كردند؛ و همچنين در طول اين سالهاى متمادى همين جور بوده. حالا شما از كسانى از برجستگان اصناف اسم آورديد(1) وليكن تعداد اشخاص نام آور و برجسته، خيلى بيش از اينها است و بسيارى از اينها شناخته شده نيستند؛ اين كنگره اى كه شما داريد يقيناً كمك خواهد كرد به اينكه نام اين آبرومندانِ نظام اسلامى و انقلاب اسلامى زنده بشود و احياء بشود؛ بسيار كار بجا و بموردى است. در اصناف هم بعضى از كسانى كه مشغول كار بودند، كار خودشان را در خدمت انقلاب، و در خدمت جنگ قرار دادند كه اينها را ما از نزديك ديديم؛ بعضى خودشان رفتند جبهه؛ بعضى كارشان را بردند جبهه؛ بعضى تَمويل(2) كردند جبهه ها را و كمكهاى مالى كردند؛ كارهاى بسيار باارزشى انجام گرفته و انصافاً حق و سهم آنها و نصيب آنها هم اين است كه حتماً يك يادبود بزرگى، كنگره ى خوبى انجام بگيرد، كه حالا بحمدالله شما در صدد اين هستيد. و ان شاءالله خداوند كمك كند به شما كه بتوانيد اين كار را با محتواهاى خوب - همين طور كه اشاره كردند - انجام بدهيد؛... ان شاءالله موفّق و مؤيّد باشيد.(3)
يادهاى افتخارآميز ارتش جمهورى اسلامى ايران و به طور خاص نيروى
ص: 222
هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران - كه امروز اين مراسم با ميزبانى اين نيرو انجام ميگيرد - از ياد تاريخ اين كشور زدوده شدنى نيست. بله، شهيدان و فداكارانى عروج كردند و رفتند؛ ولى راه آنها كه راه مجاهدت پرافتخار در راه آرمانهاى اسلام و قرآن و حفاظت از ميهن عزيز ايران است، همچنان ادامه دارد. روحيّه ى خلبانهاى ما در دوران جنگ تحميلى از جمله ى پديده هايى بود كه در نيروهاى مسلّح كشورهاى جهان بى نظير يا بسيار كم نظير بود... ياد خلبانى همچون شهيد بابايى و افسر فنّىِ عالى قدرى همچون شهيد ستّارى هرگز از ياد ملّت ايران نخواهد رفت.(1)
نيروى دريايى هم براى نيروهاى مسلّح و هم براى كشور مايه ى آبرو و عزّت بوده و ياد شهداى اين نيرو از جمله شهداى فداكار ناوچه ى پيكان همواره در تاريخ اين كشور ماندگار خواهد بود.(2)
ما در علم و تحقيق نخبه هاى برجسته اى داريم، مثل مرحوم كاظمى آشتيانى كه اين سلّولهاى بنيادى و اين تشكيلات عظيم را راه انداخت و انسانهاى زيادى را تربيت كرد - همكارانش هم همان جور هستند؛ امروز هم بحمدالله اين حركت ادامه دارد - يا مثل شهيد شهريارى؛ كه اين روزها اسم شهيد شهريارى را مى آوريم، چون اين روزها سالگرد شهادت او است؛ بقيّه هم همين طور: رضايى نژاد، على محمّدى، احمدى روشن؛ اينها نخبگانى بودند در وادى علم و تحقيق كه بسيجى وار كار كردند؛ شهيد شهريارى بسيجى وار كار كرد. آن روزى كه درها را به روى ملّت ايران خواستند ببندند - با آن شيوه هايى كه حالا خيلى ها از آحاد مردم در تلويزيون، در خبرها
ص: 223
چيزهايى را شنفتند، خيلى ها هم پشت پرده است كه بعدها روشن خواهد شد كه چقدر خباثت كردند - كه محصول اين راديوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشكل بشود و گفتند «نميفروشيم» كه اين مركز تهران تعطيل بشود، اينها - مرحوم شهيد شهريارى - هم مشغول كار شدند، تلاش كردند، كه بعد آمدند به ما گفتند كه توانستيم بيست درصد را توليد كنيم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند كه ما لوله ى سوخت و صفحه ى سوخت را هم ساختيم؛ دشمن [متحيّر] ماند. اين كار، كار بسيجى بود؛ اين كار، كار معمولى نبود. در همه ى اين ميدانهايى كه ذكر كرديم، هزاران انسان بزرگ بودند و هستند و تلاش كردند كه بعضى را اسم آورديم.(1)
كسانى كه به عنوان شهيد در اين جلسه معرّفى شدند، جزو قشرهاى برتر و نخبه ى جامعه اند؛ دانشجويانند، هنرمندانند، معلّمانند، دانش آموزانند؛ اين نشان دهنده ى اين است كه انگيزه ى فداكارى در راه خدا و شهادت در اين راه، در سطوح گوناگون در جامعه ى ما رواج و گسترش داشته؛ اين خيلى مطلب مهمّى است. استاد دانشگاه ميرود شهيد ميشود، هنرمند ميرود شهيد ميشود، دانشجو ميرود شهيد ميشود. بسيارى از اين نام آوران عرصه ى دفاع مقدّس ما - كه نامهايشان زينت بخش خيابانهاى ما و مراكز ما و عكسهايشان زينت بخش محيطهاى زندگى ما است - يا اغلبشان، دانشجويانى بودند؛ بعضى از اينها حقيقتاً نوابغ بودند؛ هنرمندانى بودند، معلّمانى بودند، اساتيدى بودند؛ رفتند و جان خودشان و عمر خودشان را - ارزشمندترين چيزى كه انسان از امور مادّى در اختيار دارد يعنى زندگى خودشان را - در راه خدا، در راه اهداف، هديه كردند، تقديم كردند؛ اين بسيار مهم است.(2)
ص: 224
يك نكته در زمينه ى مسائل مربوط به مهندسين كشور در بيان ايشان ناگفته ماند و آن نقش مجموعه هاى جوان مهندسى در مسائل انقلاب بود؛ هم در دوران مبارزات انقلابى، دانشكده هاى فنّى ما در همه جاى كشور جزو پيشروان مبارزات بودند، هم بعد از پيروزى انقلاب، بخصوص در دوران دفاع مقدّس، مهندسين واقعاً آنجا سربازان ازجان گذشته اى بودند كه همه ى توانايى خود، نيروى خود، استعداد خود، هنر خود، نبوغ خود را به كار گرفتند كه ما در جنگ اينها را ديديم. ميتوان گفت هر روزى يك پديده ى نو از اين جوانهاى بااستعداد كه رشته هاى مهندسى را طى كرده بودند، بُروز پيدا ميكرد.(1)
در همه ى اين مراكز هم ما الگو داريم؛ الگوهاى برجسته اى داريم كه اينها نشان دادند كه برجسته اند، بزرگند. در جنگ سرداران بزرگى داشتيم، شخصيّتهاى برجسته؛ حالا بعضى ها نخبه ى علمى بودند، آمدند در جنگ شدند سرباز و فعّال و تفنگ به دست؛ مثل مرحوم شهيد چمران. چمران يك نخبه ى علمى بود، نخبه ى هنرى هم بود؛ خودش به من ميگفت: «من در عكّاسى هنرمندم.» آمده بود جنگ، لباس نظامى پوشيده بود، شد نظامى؛ [امّا] قبل از اينكه وارد اين ميدان بشود، نخبه بود. بعضى قبل از اينكه وارد اين ميدان بشوند نخبه نبودند، اين ميدان آنها را به فلك رساند؛ مثل اوستا عبدالحسين بنّا(2) كه يك شاگرد بنّا بود؛ وارد ميدان جنگ شد، رسيد به خورشيد، اوج گرفت، نخبه شد، آن هم چه نخبه اى! اينها برجسته اند.(3)
شهيد چمران يك نخبه ى علمى بود؛ چمران را همه به عنوان يك سرباز و سردار و جنگ آور ميشناسند امّا چمران يك نخبه ى علمى درجه ى يك
ص: 225
بود؛ من، هم از خود او شنيدم و هم از ديگران شنيدم، در مراكزى كه در آمريكا تحصيل ميكرد، جزو بالاترين درجات دانشجويانى بود كه آنجا تحصيل ميكردند؛ يك نخبه ى علمى به تمام معنا بود امّا احساس كرد نياز است كه بيايد در اين ميدان كار كند؛ از همان استعداد، از همان توانايى، از همان همّت استفاده كرد وارد اين ميدان شد و كارهاى كارستانى انجام داد؛ اين يك نخبه است. مثلاً شهيد مجيد شهريارى هم يك نخبه است. در مورد كار شهريارى، ديگر بحث بحث جنگ نبود؛ يك جايى خالى بود، يك نقطه اى مورد نياز بود، اين نخبه رفت آنجا مشغول كار شد؛ و همين طور ديگر شهداى نخبه ى ما كه حقيقتاً كار كردند.(1)
اين دانشگاه كه به نام مبارك اميرالمؤمنين مزيّن است، افتخارات زيادى دارد. اين شهدايى كه در اينجا تصوير نورانى آنها را مشاهده ميكنيم، اينها همه از اين دانشگاه برخاستند، در اينجا تربيت شدند و توانستند نقش ايفا كنند. در ميان رزمندگان ما و شهداى عزيز ما تعدادى از جوانان دانشجوى اين دانشگاه هم حضور داشتند؛ اين دانشگاه جاى بابركتى است، جاى مباركى است؛ اين دانشگاه محلّ پرورش و رشد انسانهايى است كه امروز ملّت ايران به وجود آنها ميبالد و آنها را مايه ى اقتدار معنوى خود به حساب مى آورد؛ اين را قدر بدانيد و به اينكه در يك چنين مركزى مشغول آماده سازى خودتان هستيد افتخار كنيد.(2)
از بيانات آقاى ستّارى هم حقيقتاً من لذّت بردم. خود ايشان هم نخبه است، پدر شهيد ايشان هم - شهيد منصور ستّارى - حقيقتاً يك نخبه بود؛ هم از لحاظ فكرى، ذهنى، علمى و عمليّاتى، هم از لحاظ انگيزه و ايمان و حضور در عرصه هاى دشوار. خداوند ان شاءالله شهيد ستّارى عزيزمان را با اوليائش محشور كند؛ به ايشان هم توفيق بدهد.(3)
ص: 226
كار بسيار بجايى است كه ما چهره هاى سالم و برجسته را در ميان بخشهاى مختلف اقوام كشورمان جستجو كنيم و معرّفى كنيم؛ ظلم بزرگى است كه انسان قبول كند شخصيّتهايى فداكارى هايى كردند و برجستگى ها و امتيازاتى از خودشان نشان دادند و چهره ى اينها مغفول بماند و فداكارى اينها و مجاهدت اينها نديده گرفته بشود.(1)
بله همان طور كه اشاره كرديد، برادران شجاع و بااخلاص در منطقه ى كردنشين كم نبودند و در همه جاى منطقه ى كردنشين، برادران مؤمن و بااخلاص وجود داشتند كه براى انقلاب واقعاً مايه گذاشتند. گل سرسبد اينها، همين جوانانى بودند كه در مجموعه هاى پيشمرگان مسلمان كُرد مجتمع شدند، سلاح دست گرفتند و رفتند در ميدان؛ هم جان خودشان را به خطر انداختند، هم خانواده هاى خودشان را به خطر انداختند؛ اين نكته ى مهمّى است. در اصفهان، در تهران، در يزد، در مشهد، در تبريز اگر چنانچه فرزند يك خانواده اى ميرفت در ميدان جنگ و به شهادت ميرسيد، مردم نسبت به اينها اظهار ارادت ميكردند؛ كسى به خود، اين جرئت را نميداد و اصلاً كسى تمايلى نداشت كه اينها را تهديد كند؛ [امّا] در كردستان اين جور نبود؛ در كردستان بعضى از خانواده هايى كه جوانانشان ميرفتند به شهادت ميرسيدند يا مبارزه ميكردند، از طرف ضدّ انقلاب مورد تهديد قرار ميگرفتند. اين جوانى كه در مجموعه ى پيشمرگان مسلمان كُرد با اين شجاعت مى آمد وسط ميدان - كه بنده يادم هست و كاملاً با اين مجموعه آشنا بودم؛ مكرّر آنجاها رفته بودم، ديده بودم، مى آمدند، ميرفتند
ص: 227
- هم جان خودش را در معرض تهديد قرار ميداد، هم آرامش خانواده ى خودش را؛ ميدانستند و مى آمدند؛ اينها خيلى مهم است. و امتحان خوبى دادند؛ حقّاً و انصافاً امتحان بسيار خوبى دادند.(1)
شما مردم استان چهارمحال و بختيارى را در جبهه و در پشت جبهه، با سربلندى و سرافرازى ديده ايم. سپاهيان و بسيجيان و سرداران و فرماندهان و برگزيدگان شما در جبهه هاى جنگ، در قالب «تيپ قمر بنى هاشم»، حقيقتاً مايه ى سرافرازى بودند، كه فراموش شدنى نيست. شما مردم در پشت جبهه، از جهت كمكهاى مردمى، از جهت بسيج مردمى، از جهت حضور در صحنه هاى گوناگون انقلاب، جزو مردم نمونه ى كشور ما هستيد. خدا را شكرگزاريم كه دلهاى شما را به نور محبّت و صفا و ايمان و عشق به انقلاب منوّر كرد؛ قدمهاى شما را استوار، دلهاى شما را اميدوار، گامهاى شما را محكم و پيروزى را در صحنه هاى جنگ نصيب شما كرد. اين، لطف پروردگار است.(2)
عشاير بختيارى در اين منطقه و برخى عشاير ديگر در طول تاريخ گذشته نشان داده اند كه مردمى وفادار به دين و ايمان و وفادار به استقلال كشور و علاقه مند به سرنوشت اين ملّت و اين كشورند. در ميان مجموعه هاى عشايرى در اين منطقه، انسانهاى باارزشى در انقلاب و در دوران جنگ تحميلى توانسته اند بدرخشند؛ لذا اين منطقه يك منطقه ى شهيدپرور است.(3)
ص: 228
مهم ترين برجستگى عليمردان خان حضور در جنگ بختيارى ها در مشروطه نيست - آن وقت يك جوانى بوده، هجده، نوزده سال يا بيست سالش بوده - مهم ترين كارش مبارزه ى با رضاخان است كه بعد هم دستگير شد و بعد هم اعدام شد به دست رضاخان؛ و ايستادگى كرد. البتّه اشاره كردند آقاى رضايى، مادر او - بى بى - ضدّ انگليسى و ضدّ بيگانه بوده؛ واقعاً اين هم نشان دهنده ى اين است كه چگونه تربيت مادر، شخصيّت فرزند را اصلاً شكل ميدهد؛ يعنى اين مادر توانست اين بچّه را اين جور بار بياورد كه يك شخصيّت برجسته اى بشود. تجليل از شخصى مثل عليمردان خان و مادر او و شخصيّتهايى ازاين قبيل كه مبارزه كردند با استبداد و با رضاخان و با سلسله ى پهلوى، كار شايسته اى است، كار خوبى است؛ و جهت گيرى هاى اينها هم روشن بشود؛ اين پرچم «لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ » اى كه گفتند(1) به نظر من چيز مهمّى است كه معلوم باشد كه اينها كسانى بودند كه با عقايد دينى و با احساسات برخاسته ى از عقيده ى دينى و تأييدشده ى به وسيله ى عقايد دينى شان مبارزه ميكردند و ميجنگيدند.(2)
اين كسانى كه در سوريه به شهادت ميرسند، اينها در واقع دشمن را از كشور دور نگه ميدارند؛ دشمنانى كه اگر در سوريه و عراق جلوى اينها گرفته نشود، به تهران و تبريز و اصفهان و مشهد مى آيند. يعنى اين شهيدان علاوه بر اينكه از مرقد مبارك حضرت زينب دفاع ميكنند، شهيدانى هستند كه دارند دشمن را از حريم كشور دور نگه ميدارند. آن خبيثها اگر بر سوريه مسلّط بشوند، زينبيّه را با خاك يكسان خواهند كرد. آنها اين جورى اند.
ص: 229
اين شهيدان، شهيدان خيلى باارزشى هستند.(1)
اين عزيزان شما كه در اين راه به شهادت رسيدند، حقّ بزرگى بر گردن ملّت ايران دارند؛ براى خاطر اينكه اينها با آن دشمن در آن نقطه ى از عالم جنگيدند كه اگر جلوى اين دشمن گرفته نميشد، ما بايد در خانه هاى خودمان با آنها ميجنگيديم، در شهرهاى شما بايد با آنها ميجنگيديم. اين جوانان شما با شجاعت، با ايمان قوى رفتند و در اين راه فداكارى كردند، مجاهدت كردند، به شهادت رسيدند؛ اينها جلوى دشمن را گرفتند. اين براى كشور ما، براى جوانان ما، براى خانواده هاى ما يك افتخارى است.(2)
ما هم عرضى كه به شما برادران و خواهران عزيز داريم در وهله ى اوّل، اظهار ارادت به شماها است كه پدر شهيد، مادر شهيد، همسر شهيد، فرزند شهيد، برادران و خواهران شهيد هستيد؛ و در درجه ى بعد، تسلّاى به شما است. اين را همه ى پدران، مادران، همسران، فرزندان بدانند كه خون اين شهدا - شهداى دفاع از حريم اهل بيت - هدر نرفت؛ اين را همه بدانند. اين شهداى ما، همين جوانهاى شماها، همين عزيزان و امثال اينها كه چند برابر آن تعدادى كه از اينجا رفتند از جاهاى ديگر رفتند، اگر نميرفتند و دفاع نميكردند، امروز دشمنان اهل بيت، حرم حضرت زينب را با خاك يكسان كرده بودند، سامرا را با خاك يكسان كرده بودند، اگر دستشان ميرسيد كاظمين و نجف و كربلا را هم با خاك يكسان كرده بودند؛ اين كارها را آنها در تاريخ كردند، ما خبر داريم. بزرگان آنها و گذشتگان آنها، همان كسانى هستند كه تقريباً دويست سال قبل آمدند كربلا، كربلا را غارت كردند، مردم را قتل عام كردند، رفتند حرم امام حسين، داخل حرم مطهّر حسين بن على (عليه السّلام) - كه آن قبّه خانه ى عرش الهى است، مركز
ص: 230
مهبط(1) ملائكه ى الهى است - ضريح حضرت را شكستند، صندوق چوبى را شكستند، آتش زدند، رويش قهوه درست كردند و نشستند قهوه خوردند؛ اينها همانهايند. اگر اين جوانهاى شما نبودند، نميرفتند و دفاع نميكردند، قضيّه همان قضيّه بود، مسئله همان مسئله بود. اينها رفتند از مرز ولايت دفاع كردند، از مرز دين و حريم اهل بيت دفاع كردند، خب به شهادت رسيدند. همه خيال ميكردند بعد از جنگ تحميلى باب شهادت بسته شد؛ معلوم شد كه نه، «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» ؛ هميشه باب شهادت باز است؛ البتّه همه به اين سعادت نميرسند؛ بعضى ها بودند، ماها بوديم، در عمليّات، در جنگ، خب نصيب نشد.(2)
اين بچّه هاى ما، همين فرزندان شما كه رفتند آنجا، در هر نقطه اى از عراق يا سوريه، در مقابل داعش شهيد شده باشند، مدافع حرم حضرت زينب و مدافع كربلا و نجف اند، اينها مدافع حرمند. اگر مردان مجاهد فى سبيل الله در مقابل اين عناصر خبيث كه اگر دستشان به مكانهاى متبرّك برسد، آنجا را با خاك يكسان ميكنند - اين قدر اينها وقيح و خبيثند - نايستند، قطعاً از تشيّع و نشانه هاى تشيّع اثرى باقى نميماند.
البتّه ما جوانهايمان را براى حضور در جبهه ى جنگ به مناطق خارج از كشور [مانند] سوريه و عراق نفرستاديم، اينها براى برنامه هاى بالاتر و مهم تر از جنگيدن به جبهه رفتند، لكن بعضى مثل فرزندان شما به شهادت رسيدند. اينها در واقع مدافعان حرم حضرت زينب اند، مدافعان سامرا هستند، مدافعان كاظمين اند، مدافعان حرم اميرالمؤمنين و حرم امام حسين اند. گذشتگانِ اين تكفيرى ها در سالهاى خيلى دور به نجف و كربلا حمله كردند، نتوانستند به نجف دست پيدا كنند، لكن وارد كربلا شدند، حرم امام حسين را با خاك يكسان كردند، ضريح امام حسين را
ص: 231
سوزاندند، صندوق قبر امام حسين را آتش زدند؛ آنها گذشتگان همينهايند. خونهاى آن جوانى كه در اين راه ريخته شده است، چه اهل لبنان باشد، چه اهل سوريه باشد، چه اهل ايران باشد، چه اهل عراق باشد، در دفاع از حريم تشيّع ريخته شده؛ اين خونها در دفاع از حرم اهل بيت (عليهم السّلام) ريخته شده، لذا خيلى ارزش دارد. ما براى اين شهداى عزيزى كه فرزندان شماها هستند، بعضى از آنها همسران شما هستند يا پدران شما هستند، خيلى ارزش قائليم.(1)
اين را بدانيد كه هركدام از اين شهدا، جوانهاى شما در هرجاى سوريه، در هرجاى عراق كه به شهادت رسيدند، در مقام دفاع از حرم اهل بيت به شهادت رسيدند؛ فرق نميكند كجاى عراق باشد و كجاى سوريه باشد چون اين جوانهاى شما در مقابل كسانى ايستادند كه اگر آنها مسلّط ميشدند، ميخواستند اثرى از آثار اهل بيت را باقى نگذارند. چه كسى مانع شد؟ همين جوانهاى فداكار از جمله بچّه هاى شما، همسران شما، كه رفتند و ايستادند و شربت شهادت را نوشيدند. باب شهادت اين جورى برروى كسانى كه اين سعادت را دارند، باز است. حتّى آن كسانى هم كه در مقام پشتيبانى بودند و در جنگ هم نبودند؛ ما در دوران جنگ كسانى را داشتيم كه در راه جبهه ماشينشان تصادف ميكرد، اين هم شهيد است، اين هم براى خدا است، اين هم در راه خدا است. اينها را بايستى ما قدر بدانيم، اينها را بايستى ما با عمق جانمان و از بن دندان بفهميم. اگر بفهميم، نگاه ما به مسائل دنيايى فرق ميكند. هرجا اين بچّه هاى شما شهيد شدند، كأنّه پاى ضريح امام حسين يا پاى ضريح اميرالمؤمنين يا پاى ضريح حضرت زينب شهيد شدند. فرق نميكند كه در بيابانهاى فلان استان سوريه يا فلان استان عراق باشد يا هرجاى [ديگر] باشد، تفاوتى نميكند. مثل اينكه دم در حرم امام حسين در مقام دفاع شهيد شده
ص: 232
باشند؛ اين نعمت بزرگى است، اين سعادت بزرگى است.(1)
اينها اسمى هم ندارند؛ يك تعدادى شان معروف ميشوند و شناخته ميشوند؛ اكثرشان معروفيّتى هم ندارند، امّا اينها دارند امنيّت را براى من و شما حفظ ميكنند. اگر امنيّت نباشد، دانشگاه نيست، تحقيق نيست، پژوهش نيست، نخبه سازى نيست. آنجايى كه امنيّت نيست، در واقع هيچ چيز نيست.(2)
اين فرزندان شما در واقع جان خودشان را سپر قرار دادند براى اينكه دست اين بدخواهان و اين خبيثها به حرم اهل بيت نرسد، لذا شأن اينها شأن بسيار بالايى است. البتّه براى پدرها و مادرها و همسرها و فرزندها سخت است، مسلّم است كه خيلى سخت است امّا اين سختى را براى خدا تحمّل ميكنيد و ان شاءالله خداى متعال چشم شما را روشن به لطف خود، به فضل خود در عالم آخرت، در نشئه ى ديگر، در قيامت خواهد كرد؛ در آن وقتى كه همه ى خلايق دچار استغاثه هستند، دچار اضطرار هستند، ان شاءالله اين شهداى شما به فرياد شما ميرسند، ان شاءالله آن وقت به درد شما ميخورند.
اين مصيبتها را شما تحمّل ميكنيد به خاطر وظيفه ى بزرگى كه اينها متحمّل شدند و قبول كردند. همه حاضر نيستند فداكارى بكنند؛ آن كسانى كه فداكارى ميكنند برجستگان امّتند. از اوّل هم همين جور بوده است؛ بعضى ها به اسلام، به خدا، به پيغمبر عقيده دارند امّا حاضر نيستند دردسر قبول كنند، مشكل قبول كنند؛ اينها با كسانى كه در راه خدا مجاهدتهاى بزرگ و سنگين را تحمّل ميكنند يك جور و يكسان نيستند.(3)
ص: 233
يك مطلب راجع به اين شهدايى كه در عراق يا سوريه به شهادت ميرسند عرض بكنيم. اين شهداى شما كه در حقيقت در دفاع از مرزهاى عقيدتى و مرزهاى حسّاس به شهادت رسيدند چند امتياز دارند؛ يك امتياز اين است كه اينها داوطلبانه به استقبال شهادت رفتند؛ يك وقت انسان در خانه ى خودش نشسته، دشمن به او حمله ميكند، موشكى ميخورد، شهيد ميشود، اين هم شهيد است، امّا فرق ميكند با كسى كه از خانه بيرون مى آيد - «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَى اَللّٰهِ »(1) - هجرت ميكند، اين يك هجرت باارزش است. از خانه ى خودشان، از راحت خودشان، از ميان زن و فرزند و پدر و مادر، خودشان را بيرون ميكشند و به سراغ جهاد فى سبيل الله ميروند. اين يك امتياز بزرگ است. البتّه در جنگ تحميلى هم ازاين قبيل زياد داشتيم، لكن اين معنا در مورد شهداى عزيزى كه يا در عراق يا در سوريه در دفاع از حرمهاى مطهّر ائمّه به شهادت رسيدند عموميّت دارد و همه شان ازاين قبيلند.
دوّم اينكه بسيارى از اين شهيدان افرادى هستند كه از دوران نوجوانى و جوانى عبور كردند، نميشود گفت هيجان جوانى اينها را كشانده، نه؛ مردى كه چهل و چند سال، پنجاه و چند سال، سى و چند سال عمر دارد، اگر اين به استقبال خطر رفت، اين به مقابله ى با دشمن جرّار رفت، اين ديگر ناشى از لُب و اعتقاد و فداكارى است.
خصوصيّت ديگر اين است كه اينها غالباً - نه عموماً - داراى زن و فرزند و تعلّقات زندگى بودند. اين فرق ميكند با آن كسى كه اين تعلّقات را ندارد، اين پابندى ها را ندارد؛ اينها غالباً ازاين قبيلند. اين هم يك امتياز ديگر كه اجر اين شهدا را مضاعف ميكند.
ص: 234
و يك امتياز ديگر كه جزو بالاترين امتيازها است، اين است كه اينها در دفاع از حريم اهل بيت رفتند، در دفاع از حرمها رفتند. اگر اينها به كمك جوانان محلّى آنجا - چه عراق، چه سوريه - نميرفتند معلوم نبود كار چه جورى انجام بگيرد. آن كسانى كه در مقابل اين جريانهاى تكفيرى مى ايستند، در واقع در مقابل يك جبهه ى جرّار خطرناكِ بدتر از صهيونيست ها ايستاده اند. اينها از صهيونيست ها اگر بدتر نباشند، بهتر نيستند.
آنچه در اين منطقه ى مادر منطقه ى غرب آسيادارد اتّفاق مى افتد، يك بخشى از يك نقشه ى فوق العاده خطرناك دشمنان، يعنى آمريكايى ها و صهيونيست ها و غربى ها است. اينها دارند در مقابل اين نقشه ى استكبار مقاومت ميكنند، ايستادگى ميكنند. هركسى اينها را نفهمد، حقايق منطقه را نفهميده. هركسى اينها را انكار كند واضحات و بيّنات عقلى و سياسى را نفهميده. لذاست كه اينها خيلى باارزشند. ما در رواياتمان مواردى را داريم كه ائمّه (عليهم السّلام) به يك عدّه اى از شهدا اشاره كردند، گفتند اينها اجر دو شهيد دارند؛ در مواردى اين جورى آمده كه هر يك شهيدشان اجر دو شهيد دارد....
در مورد يك گروهى از مجاهدان زمان ائمّه (عليهم السّلام) در روايت آمده است كه اينها در روز قيامت از روى شانه هاى بقيّه ى مردم عبور ميكنند و به بهشت ميروند، خدا اينها را پرواز ميدهد. من در مورد اين شهداى شما چنين تصوّرى دارم؛ من خيال ميكنم اينها همانهايى هستند كه هريك از شهدايشان اجر دو شهيد دارد. گمان ميكنم در روز قيامت كه همه ى ما گرفتاريم، همه ى ما مبتلاييم - در روز قيامت اوليا هم مبتلا هستند - اين جوانان شما، اين فرزندان شما، اين همسران شما و پدران شماها از جمله كسانى هستند كه به لطف الهى به سمت بهشت پرواز ميكنند و ديگران به
ص: 235
حال اينها غبطه ميخورند، اينها ازاين قبيلند.(1)
اين شهدايى كه امروز خانواده هايشان اينجا هستند كه شهداى [مدافع] حرمند، يك امتيازاتى دارند كه حالا من به يكى دو تا از اين امتيازات اشاره ميكنم.
يكى اين است كه اينها از حريم اهل بيت در عراق و سوريه دفاع كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. اگر دفاع از اين حرمها نبود - كه حالا البتّه بچّه هاى ما بخشى از آن خيل عظيم جمعيّت جوانانى بودند از عراقى و غير عراقى كه فعّاليّت كردند - اين دشمنان عَنود و خبيث به حرمهاى اهل بيت اهانت ميكردند. شايد اگر زورشان ميرسيد اين مكانهاى متبرّك را كه ملائكه ى آسمان به آنها تقرّب ميجويند با خاك يكسان ميكردند؛ اين جوانها نگذاشتند. البتّه عرض كردم جوانهاى ما، بچّه هاى ما آنجا خيلى كم اند، عدد كوچكى هستند، چه در عراق، چه در سوريه؛ بيشتر خودشان هستند لكن شركت اين جوانهاى ما در اين حادثه ى مهم يكى از امتيازات بزرگ اينها است كه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ »(2)؛ عدّه اى از اينها به شهادت رسيدند كه بچّه هاى شما هستند، عدّه ى ديگرى هم هستند كه براى شهادت خودشان را آماده كرده اند. اين يك امتياز؛ امتياز دفاع از حرم اهل بيت، از حرم سيّدالشّهداء، از حرم اميرالمؤمنين، از حرم كاظمين، از حرم حضرت زينب (سلام الله عليهم اجمعين).
امتياز دوّم اين شهداى شما اين است كه با دشمنى مبارزه كردند كه اگر اينها [با او] مبارزه نميكردند، اين دشمن مى آمد داخل كشور و اينجا بايد با او مبارزه ميكردند. آن دشمنى كه در فلان استان عراق يا فلان استان سوريه جلويش گرفته شد، اگر جلويش گرفته نميشد ما بايد با اينها در كرمانشاه و
ص: 236
در همدان و بقيّه ى استانها ميجنگيديم و جلوى اينها را ميگرفتيم. در واقع اين شهداى عزيز ما رفتند و جان خودشان را در راه دفاع از كشور، ملّت، دين، انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى فدا كردند.
امتياز سوّم هم اين است كه اينها در غربت به شهادت رسيدند؛ اين هم امتياز بزرگى است، اين هم پيش خداى متعال فراموش نميشود، ناديده گرفته نميشود، خداى متعال جزئيّات كارها را حساب ميكند.(1)
شهداى دفاع از حرم اگر نبودند، ما بايد حالا با عناصر فتنه گر خبيث دشمن اهل بيت و دشمن مردم شيعه، در شهرهاى ايران ميجنگيديم. در برنامه هاى دشمن بود ديگر؛ در عراق كه بودند، اينها در يك منطقه اى بودند و سعى ميكردند خودشان را بكشانند به سمت منطقه ى مرزى با جمهورى اسلامى؛ و خودشان را برسانند به مناطق شرقى شان كه همسايه ى جمهورى اسلامى است؛ سعى ميكردند بيايند به اين استانهايى كه با ما هم مرزند؛ جلويشان گرفته شد، بهشان تودهنى زده شد، تارومار شدند، پدرشان درآمد، حالا [هم] كه دارند بكلّى ازاله(2) ميشوند، جارو ميشوند. در سوريه هم همين جور؛ اگر اين كارى را كه سرداران باارزش ما انجام دادند انجام نميدادند، به قول اين آقاى مدّاح عزيزمان، حالا بايد در همين دوروبر و اطراف با اينها ميجنگيديم؛ بايد در همين خيابانهاى خودمان و شهرهاى خودمان با اينها مبارزه ميكرديم. بخش مهمّى از اين امنيّتى كه امروز شما داريد، مربوط به همين مدافعان حرم است.(3)
بخش مهمّ ديگرى از امنيّت، مربوط به اين مرزداران ما است؛ چه از
ص: 237
نيروى انتظامى كه در مرز مستقرّند، چه از نيروهاى زمينى سپاه كه در مرز مستقرّند، چه از بقيّه ى نيروهايى كه در مرزها در حال رفت وآمد و استقرار و فعّاليّت و تلاشند؛ اين ناشى از بركات آنها است؛ آنها - طفلكها - ديده هم نميشوند! شما در خانه هايتان نشسته ايد؛ از مرز چه خبر داريد؟ شما پسرتان را، دخترتان را ميفرستيد مدرسه، مى آيد، نگران نيستيد؛ خودتان ميرويد محلّ كار و مى آييد، نگران نيستيد؛ ميرويد در پارك مى نشينيد، نگران نيستيد؛ راه پيمايى ميكنيد، نگران نيستيد؛ نگران ناامنى نيستيد، داريد با امنيّت زندگى ميكنيد. چه خبر داريد كه آن كه در مرز ايستاده و جلوى دشمن را گرفته كه وارد كشور نشود، او دارد چه ميكشد؟ اين را مردم خبر ندارند؛ او مظلوم است. شهداى مرزى ما مظلومند؛ چه در مرزهاى جنوب شرقى يعنى منطقه ى بلوچستان و كرمان و مانند اينها، چه منطقه ى شمال غربى [يعنى] منطقه ى كردستان و كرمانشاه و بقيّه ى جاها، چه بقيّه ى مناطق ديگرى كه در مرزها مشكلاتى وجود دارد؛ در همه ى اينها، اين مرزدارهاى ما هستند كه دارند با همه ى وجود، آنجا دفاع ميكنند. اگر اين مرزدارها نباشند، از بعضى از مرزهاى ما هزاركيلو هزاركيلو موادّ مخدّر وارد كشور ميكنند كه هر يك كيلويش ممكن است صد جوان را بدبخت كند و به روز سياه و به خاك سياه بنشاند. چه كسى جلوى اينها را ميگيرد؟ مرزدار ما! اينها هستند كه دارند فداكارى ميكنند؛ بعد هم شهيد ميشود؛ اين شهيد خيلى ارزش دارد. شهيد مدافع حرم آن جور، شهيد مرزبان اين جور.(1)
شهيد كارهاى امنيّتى و اطّلاعاتى در داخل كشور [هم] يك جور؛ اينهايى كه با چشمهاى نافذ خودشان ميگردند و تيم هاى خرابكار را،
ص: 238
تيم هاى تروريست را - كه شكل و قيافه شان با بقيّه ى مردم فرق ندارد، دلهايشان جهنّمى است كه ديده نميشود - پيدا ميكنند اين مأمور امنيّتى ما با تجربه اى كه دارد، با هوشى كه دارد، با كمكى كه از مردم ميگيرد، با هدايتى كه خدا ميكند، ميتواند اينها را پيدا كند. اينها را پيدا ميكنند و يك وقت شما مى شنويد كه چهل تيم را ضربه زدند، بيست تيم را ضربه زدند كه هريك از اين تيم ها ميتوانست ده ها نفر را به خاك و خون بكشد؛ يك وقتى هم يكى از اينها به شهادت ميرسد؛ اينها خيلى ارزش دارند.(1)
شما كه خانواده ى شهدا هستيد، خودتان داغداريد و دستتان در كار است؛ من ميخواهم اين را عرض بكنم - اين حرفها پخش ميشود، گفته ميشود تا مردم بدانند كه اين شهيدان ما چقدر دارند به اين كشور خدمت ميكنند - خدمت، فقط دادن آب و نان نيست؛ بالاتر از آب و نان، امنيّت است؛ اينها دارند امنيّت كشور را تأمين ميكنند. در همه ى مرزهاى كشور اين جورى است؛ چه آنهايى كه در خارج كشور در دفاع از حرم كار ميكنند، چه آنهايى كه در مرزها كار ميكنند، چه آنهايى كه در داخل شهرها و جادّه ها براى امنيّت كار ميكنند، همه ى اينها حقّ حيات به گردن كشور دارند.(2)
5-1-1. سيّدعبّاس موسوى(3)
با تألّم و تأسّف بسيار، خبر شهادت مظلومانه ى روحانى مجاهد
ص: 239
و خستگى ناپذير و رهبر فداكار حزب الله لبنان، حجّت الاسلام آقاى سيّدعبّاس موسوى و همسر و فرزند خردسالش را به دست جنايت بار رژيم صهيونيست دريافت كردم. رحمت خدا بر اين سيّد عالى قدر و شجاع و بااخلاص و هوشمند؛ و لعنت و نفرين خدا و خلق بر صهيونيست هاى ددمنش و خون آشام كه در راه مقاصد پليد و تجاوزكارانه ى خود، از هيچ جنايتى روى گردان نيستند. خون بناحق ريخته ى اين شهيد بزرگوار عزيز و همراهان مظلومش، مبارزه ى حق طلبانه ى مردم لبنان و فلسطين را بر ضدّ اشغالگران صهيونيست جدّى تر و عميق تر خواهد ساخت. اين سيّد عالى قدر كه علم را با عمل، و گفتار را با صدق، و فداكارى را با درايت توأم كرده بود، در راه هدف الهى و مقدّس خود كه دفاع از اسلام و مقابله با ظلم و تجاوز بود به شهادت رسيد و به سعادت ابدى نائل آمد و راه او به وسيله ى ياران و هم سنگرانش و ملّت مسلمان و مظلوم لبنان و فلسطين ادامه خواهد يافت.(1)
به نظر من، آنچه كه براى شهيد عزيزمان آقاى سيّدعبّاس موسوى پيش آمد، بهترين سرانجامى است كه براى يك مجاهد فى سبيل الله ممكن است پيش بيايد. براى كسى كه در راه خدا تلاش ميكند، بهتر از اين نميشود چيزى را فرض كرد. ما هم همين آرزو را داريم؛ امّا ايشان موفّق شد و زودتر به مقصد رسيد. البتّه فقدان ايشان براى ما مصيبت است؛ و براى صحنه ى لبنان و بخصوص حزب الله، يك قربانى دادن در راه خدا است. مرحوم شهيد سيّدعبّاس موسوى شخص برجسته اى بود؛ در او خصوصيّات بسيار خوبى با هم جمع شده بود؛ دين و تقوا و متانت را، با هوش و شجاعت همراه كرده بود. ما فداكارى او را در صحنه ى لبنان تجربه
ص: 240
كرده بوديم. ما در اينجا خودمان از نزديك جوش و خروش و هم و غم او را براى مسئله ى لبنان لمس كرده بوديم. من آن روزهاى سخت و محنت بار درگيرى هاى داخلى لبنان را فراموش نميكنم كه ايشان اينجا پيش ما آمد و تقريباً هفت ساعت با ما در يك جلسه نشست، براى اينكه به نتيجه اى برسيم؛ و من ميديدم كه چقدر ايشان پُرخروش و مهتم به مسائل مردم و مجاهدان بود. خداوند او را رحمت كند و با اوليائش محشور نمايد و به اين مظلوميّتى كه علاوه بر شهادت براى او پيش آمد، اجر وافرى به او و به كسانش بدهد.(1)
شهادت برادر مجاهد مخلص و فداكار آقاى حاج عماد مغنيه براى خود او كه سراپا عشق و شور جهاد فى سبيل الله بود فوزى عظيم و سرانجامى سعادت بار است و براى ملّت لبنان كه چنين مردان بزرگى را پرورده و به عرصه ى آزادى خواهى و مبارزه با ستم، تقديم كرده، مايه ى سرافرازى و سربلندى است. فقدان اين مرد آزاده ى فداكار و برجسته، اگرچه براى همه ى انسانهاى شريف و همه ى آنان كه او را ميشناختند به ويژه براى والدين و همسر و فرزندان عزيز و ديگر كسان و يارانش دردناك است، ولى زندگى و مرگ انسانهايى مانند او، حماسه اى است كه ملّتها را بيدار ميكند و به جوانان الگو ميدهد و افقهاى روشن و راه رسيدن به آن را براى همه ترسيم مينمايد. صهيونيست هاى خون خوار و جنايت كار بدانند كه خون مطهّر شهيدانى همچون عماد مغنيه صدها عماد مغنيه مى آفريند و مقاومت در برابر ظلم و فساد و طغيان را دوچندان ميكند. مردانى چون اين شهيد بزرگوار، زندگى و آسايش و بهره مندى هاى مادّى خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استكبار فدا كردند. و اين ارزش والايى است كه
ص: 241
همه ى وجدانهاى انسانى در برابر آن سر تعظيم فرود مى آورند. رضوان خدا بر او و بر همه ى مجاهدان راه حق باد.(1)
جناب حجّت الاسلام عالم مجاهد آقاى سيّدحسن نصرالله (دامت معاليه) شهادت افتخارآميز فرزند عزيز و جوان برومندتان را به شما و مادر گرامى اش تبريك و تسليت ميگويم. اين آزمايش بزرگ ديگرى است كه شما در راه خدا آن را با سرافرازى ميگذرانيد و فهرست آزمايشهاى ديگرى را كه در دوران پررنج و پُراجرِ جهاد و مقاومت، صبورانه طى كرده ايد با آن زينت ميبخشيد. رژيم غاصب و متجاوز و ددمنش صهيونيستى از جنايتهاى خود كه به شهادت بهترين جوانان لبنان و فلسطين، مى انجامد هيچ بهره اى نخواهد برد و خون هادى شهيد و ديگر فرزندان شهيد اسلام در لبنان، آتش مقاومت در برابر رژيم اشغالگر فلسطين و لبنان را مشتعل تر خواهد ساخت.(2)
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند ميدهيم روزبه روز ياد شهيدان ما را در كشور ما زنده تر كن. پروردگارا! روزبه روز عزّت شهيدان و عزّت خانواده هاى شهيدان را در كشور ما بيشتر كن. پروردگارا! اين نور شهادت، اين فضاى شهادت، اين طلب شهادت، اين شور و شوق به شهادت را كه در دل بعضى ها هست، خاموش مكن. پروردگارا! هركسى را كه اين شوق و شور به معناى واقعى كلمه در دل او هست، به اين فضيلت
ص: 242
برسان؛ تفضّلات خودت را درباره ى آنها زياد كن، شهدا را با پيغمبر محشور كن، با شهداى كربلا محشور كن. روح مطهّر امام بزرگوار ما را كه سلسله جنبان شهادت بود، از ما راضى و خشنود كن. قلب مطهّر ولىّ عصر را از ما راضى و خشنود كن و ما را به رضاى آن بزرگواران روزبه روز نزديك تر كن.(1)
ص: 243
ص: 244
ص: 245
ص: 246
ذلك الكتاب لاريب فيه... --- بقره --- 2---205
ولا تقولوا لمن يقتل فى... --- بقره --- 154---40، 67، 68
ولنبلونّكم... وبشّر الصّابرين. --- بقره --- 155---199
الّذين إذا أصابتهم مصيبةٌ... --- بقره --- 156---199
أولئك عليهم صلواتٌ... --- بقره --- 157---198، 201
إنّ... فإنّ اللّه شاكرٌ عليمٌ. --- بقره --- 158---221
وما... أفإن مات أو قتل... --- آل عمران 144---4
وكأيّن من نبى قاتل معه... --- آل عمران 146---23
ولا تحسبنّ الّذين قتلوا... --- آل عمران 169---40، 67، 68، 134
فرحين... ويستبشرون... --- آل عمران 170---8، 67
الّذين استجابوا للّه والرّسول... --- آل عمران 172---205
وما لكم لا تقاتلون فى... --- نساء --- 75---113
ومن... ومن يخرج من بيته... --- نساء --- 100---234
ولا تهنوا... إن تكونوا تألمون... --- نساء --- 104---11
الّذين... ولن يجعل اللّه... --- نساء --- 141---113
يا أيّها... لايضرّكم من... --- مائده --- 105---35
لو خرجوا... ولأوضعوا... --- توبه --- 47---88
ص: 247
إنّ اللّه اشترى من المؤمنين... --- توبه --- 111---9، 10، 12-14، 29، 196
ألا... لا خوفٌ عليهم ولا هم... --- يونس --- 62---183
من... وهم فيها لا يبخسون. --- هود --- 15---197
ما تعبدون... إن الحكم إلّا... --- يوسف 40---113
له معقّباتٌ... إنّ اللّه لا يغيّر... --- رعد --- 11---92
فاصدع بما تؤمر وأعرض... --- حجر --- 94---24
إنّا كفيناك المستهزئين --- حجر --- 95---24
فلا تعلم نفسٌ ما أخفى لهم... --- سجده 17---64
أشحّةً... فإذا ذهب الخوف... --- احزاب 19---155
من... فمنهم من قضى... --- احزاب 23---30، 72، 117، 141، 236
الّذين يبلّغون رسالات اللّه... --- احزاب 39---23
إنّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ... --- فصّلت 30---185
فما... وما عند اللّه خيرٌ... --- شورى 36---184
يوم... يسعى نورهم بين... --- حديد 12---65
يوم... ارجعوا وراءكم... --- حديد 13---66
والّذين... ويؤثرون على... --- حشر 9---136
يقولون... وللّه العزّة... --- منافقون 8---113
ارجعى إلى ربّك راضيةً... --- فجر --- 28---50
فمن يعمل مثقال ذرّةٍ خيرًا... --- زلزال --- 7---197
إنّا أعطيناك الكوثر. كوثر --- 1---15
ص: 248
فلا تبيعوها بغيرها ---- 10
لا يوم كيومك يا اباعبدالله ---- 19، 26
يا عمّ! و الله لو وضعوا الشّمس... رسول اكرم (ص) --- 24، 25
الهى هب لى كمال الانقطاع... ---- 41
إنّ الجهاد بابٌ من أبواب... --- امام على (ع) --- 42
الا لايحمل هذا العَلَم الّا اهل... امام على (ع) --- 55، 125
و امنّا به و لم نره صدقاً و... ---- 173
ما رأيت الّا جميلاً. --- حضرت زينب (س) 178، 188، 189
فتحه الله لخاصّة اوليائه --- امام على (ع) --- 203
وقتى هر خير و هر ارزشى... ---- 7
يا على! آن روزى كه به تو... --- رسول اكرم (ص) --- 45
هر جماعتى كه در داخل... --- امام على (ع) --- 54
هركس يك بيت شعر درباره ى... امام صادق (ع) --- 137، 138
يك نفر از پيغمبر (ص) شنيد... ---- 204
ائمّه (ع) به يك عدّه اى از... ---- 235
اينها در روز قيامت از روى... ---- 235
ص: 249
ص: 250
چرا كه تو وعده كردى و او بجا آورد... حافظ --- 70
زن مگو، مردآفرين روزگار... عمّان سامانى 184
وقت مردن آمد و جستن ز جو... مولوى --- 47
ص: 251
ص: 252
آبادى كشور، سازندگى كشور: 29، 69، 129، 130، 209
آرامش، سكينه ى قلبى: 8، 15، 16، 25، 57، 165، 172، 203، 228، 238
آرمان گرايى: 5، 45
آرمانهاى امام (ره): 46، 47، 79
آرمانهاى بشرى: 150
آزادى بيان: 76
آزادى: 53، 74-77، 89، 117
آيات جهاد: 150
ابرقدرت ها، قدرتهاى زورگو، قدرتهاى جهانى، دولتهاى استكبارى، مستكبران: 18، 41، 56، 57، 76، 80، 94-97، 100-102، 104، 109-112، 116، 119، 126، 127، 132، 133، 138، 152، 157، 161، 176، 182، 185، 189، 203، 235
اتاق جنگ: 50
اتّكاء به خدا، توكّل به خدا: 43، 74، 92، 112، 114، 176، 209
اثرگذارى در دنيا: 106، 186
احساس افتخار، احساس شخصيّت، احساس عظمت، احساس عزّت: 102، 104، 134، 154، 188، 189، 192، 193
احساس تكليف، احساس مسئوليّت، مسئوليّت پذيرى: 47، 50، 51، 53، 149
احساس حقارت، احساس ذلّت، احساس كوچكى، احساس خضوع: 102، 104، 181، 188
احساسات الهى، احساسات دينى: 49، 105، 211، 229
احساسات انقلابى، روحيّه ى انقلابى، روح حسينى: 49، 51، 164، 178
اختناق: 187
ص: 253
اخلاص، خالص شدن: 4، 19، 26، 39، 40، 41، 45، 59، 64، 76، 81، 86، 99، 123، 126، 221، 227، 240
ادامه ى راه شهدا، ادامه ى شهادت، دنبال كردن هدف شهيد: 132، 139، 143، 156، 157، 180، 192، 203، 204، 206، 207، 209، 212، 240
اراده ى الهى: 33، 35، 57
اراده ى انسانى، اراده ى مردم: 43، 58، 93، 126، 188، 203
ارزش الهى، ارزش اسلامى، ارزش معنوى، ارزشهاى متعالى: 19، 22، 36، 53، 56، 77، 131، 156، 207، 209
ارزش شهادت، عظمت شهادت، اهمّيّت شهادت: 4، 6، 7، 15-18، 45، 54، 59، 72، 105، 106، 117، 152
ارزش مادّى: 38
ارزشهاى انسانى، شرافتهاى انسانى: 3، 5، 6، 132
استبداد: 78، 229
استحكام درونى، استحكام نظام: 81، 84، 218
استحكام بخشى: 83، 86، 87، 89، 115، 141، 174، 209، 218
استعداد علمى، نخبه، نابغه: 78، 85، 148، 223-226
استعمار: 18، 99
استقبال از خطر، نترسيدن از خطر، ايستادگى در مقابل خطر، در معرض خطر رفتن: 28، 30، 33، 40، 53، 65، 141، 155، 180، 186، 189، 227، 228، 234
استقبال از شهادت، در آرزوى شهادت، شهادت طلبى، پذيرش شهادت، دل دادن به شهادت، اهل شهادت، اعتقاد به شهادت، شوق شهادت: 40، 41، 43، 52، 56-59، 80، 81، 84، 93، 94، 105، 107، 108، 113، 114، 149، 151، 190، 194، 203، 206، 234، 240، 242
استقلال: 9، 39، 52، 72، 75-80، 96، 97، 99، 111، 117، 141، 154، 157، 207، 210، 228
استكبار: 57، 77، 88، 94، 97، 98، 102-104، 110-112، 153، 157، 161، 176، 185، 235، 241
اسلام ناب، اسلام جهاد، دين حقيقى: 17، 77، 111، 112، 125، 185
اشراف شهدا بر عالم دنيا، توجّه شهيد به بازماندگان، شفاعت شهدا، كمك
ص: 254
شهدا، حضور شهيد، به فرياد رسيدن شهدا: 9، 68، 197، 200، 201، 209، 233
اعتقاد به اسلام، تمسّك به اسلام، پيرو اسلام، توجّه به اسلام، حركت در راه اسلام، علاقه به اسلام، آگاهى به اسلام، احترام به اسلام، پذيرش اسلام: 67، 87، 88، 97، 100، 113، 158، 174، 176، 177، 206، 209، 233
افتخار به شهيدان: 9، 49، 95، 154-157، 172، 178، 180، 181، 183، 188، 189، 191، 193، 195، 209-211
اقامه ى حكومت اسلامى، تشكيل نظام اسلامى، استقرار نظام اسلامى: 34، 97، 119، 185
اقامه ى دين، به پا داشتن دين: 27، 95، 96
الگو شدن ايران، سرمشق شدن ايران، الهام بخشى ايران: 104، 115-117، 133، 178، 180، 195، 208
الگو قرار دادن شهيدان، سرمشق بودن شهيدان، الگوسازى شهيدان: 45، 65، 70 -، 73، 134، 135، 241
الگوگيرى از معصومين (ع): 48
انجام وظيفه، تكليف گرايى، عمل به تكليف: 38، 49، 50، 54، 55، 118، 131، 132، 148، 186، 209
انفعال در برابر دشمن: 57، 58
انقطاع به سوى خدا، حالت فنا: 41، 165، 178
انقلاب اسلامى: در بسيارى از صفحات
اهتزاز پرچم اسلام، سرافرازى پرچم اسلام، سربلندى پرچم اسلام: 52، 74، 77، 101، 103، 104، 110، 119، 123، 140
ايجاد اختلاف: 94
ايمان اگاهانه، دين فهمى، ايمان عميق، ايمان صادقانه، ايمان پايدار، ايمان بالا، ايمان خالصانه، ايمان مستحكم، ايمان قوى: 46، 47، 52، 86، 87، 132، 142، 155، 173، 174، 208، 230
باب شهادت: 42، 64، 182، 231، 232
باطل كردن محاسبات، به هم زدن محاسبات: 5، 80، 114
بصيرت، روشن بينى، آگاهى، ذهن روشن: 50-53، 55، 75، 86، 125، 126، 131، 134، 139، 147، 182، 189، 190
بعثت: 24
بمباران شيميايى: 134
به فساد كشيدن جامعه، ترويج فساد:
ص: 255
48، 82
بهره گيرى از هنر، قالب هنرى، شيوه ى هنرى: 145، 159، 163
بيدارى اسلامى، بيدارى مسلمين: 99، 118، 159، 189
بيدارى مردم، بيدارى ملّتها، هوشيارى ملّت: 70، 75، 115، 116، 132، 185، 206، 209، 241
پاسدارى از خون شهدا، پاسدارى از حرمت شهيدان: 76، 124، 130، 156، 157، 158، 174، 207
پاك دامنى: 11، 42
پذيرش قطعنامه: 41
پرورش انسانهاى صالح، تربيت جوانان پاك، تربيت اسلامى: 42، 48، 81، 82، 134، 177، 186، 187، 192، 199، 226، 229
پشتيبانى از جبهه، كمكهاى مردمى جبهه: 222، 228، 232
پشتيبانى از مسئولان: 208، 209
پيام شهدا، درس شهيدان: 33-35، 57، 68، 129-133، 147، 171
پيروزى انقلاب: 21، 28، 34، 40، 56، 105، 110، 116، 128، 147، 175، 190، 192، 220، 225
پيروزى خون بر شمشير: 114
پيشرفت حق، رونق دين، رشد دين، بالندگى اسلام، سربلندى اسلام، عزيز شدن اسلام، عظمت بخشيدن به اسلام، طلوع اسلام، سرافرازى حق، احياء دين، اعتلاى اسلام: 18، 25، 54، 73، 91، 99، 100، 103-105، 109، 110، 112، 115-117، 119، 125، 127، 129، 130، 131، 175، 195، 209
پيشرفت علمى: 69، 70، 73، 74، 78، 85
پيشرفت كشور، تعالى كشور، پيشبرد ملّت: 29، 55، 68، 70، 78، 79، 97، 118، 126، 134، 140، 184، 186
تاريخ اسلام: 16، 17، 22، 26، 35، 47، 73، 88، 135، 173
تاريخ بشريّت: 26، 27، 34، 64، 111، 140
تأمين نيازهاى كشور: 212، 213، 226
تبليغات جهانى، تبليغات استكبار، تبليغات دشمن: 56، 112، 138، 139، 154
تبليغات حق: 139
تبليغات مخرّب، تبليغات دروغ، تبليغات مغرضانه: 94، 138، 139، 153، 154
تحقير مردم، تحقير ملّت: 95، 116، 160
تحمّل سختى، تحمّل مشكلات،
ص: 256
تحمّل مصيبت، مقابله با مشكلات: 11، 23، 26، 28، 36، 44، 49، 103، 105، 115، 136، 137، 146، 156، 166، 172، 173، 176، 177، 183، 193، 196، 198-201، 205، 233
تحوّل روحى، تغيير در دل، انقلاب معنوى: 85، 135، 163
ترجيح مصالح امّت: 52
ترس از مرگ: 4، 59، 76
ترور: 75، 84، 86، 88، 91، 111، 117، 217، 218، 239
تسليم شدن: 35، 94، 112، 114، 203
تظاهر به اسلام: 102
تعاون اجتماعى: 93
تعريف شهادت، معناى شهادت، مفهوم شهادت: 3-7، 10، 12، 14، 65، 75، 76، 81، 94، 105، 135، 136، 140، 143، 144
تفحّص شهدا: 98
تفسير قرآن: 17، 68
تقوا، پرهيزكارى: 11، 42، 87، 147، 205، 206، 220، 240
تقويت ايمان: 80، 107
تقويت روحى: 46، 132
تكليف الهى، تكليف انقلابى: 45، 186، 209
تنبلى، راحت طلبى، بى حالى: 93، 155، 203
توجّه به خدا، انس با خدا، با ياد خدا، عشق الهى: 41، 43، 44، 48، 77، 166، 177، 178
توسّل به شهدا: 201
توطئه ى دشمن، نقشه ى دشمن، تجاوز دشمن، كمين دشمن، تهاجم دشمن، تهديد دشمن، ظلم دشمن، فشار دشمن، فساد دشمن: 13، 18، 24، 37، 43، 53، 54، 75، 81، 87، 91، 94-97، 99، 101، 102، 117، 128، 137، 139، 141، 150، 154، 155، 181، 185، 210، 211، 234، 235
تهاجم فرهنگى، تهاجم نرم: 150، 208
جامعه ى اسلامى، جامعه ى مسلمين: 17، 21، 26، 34، 81، 109، 115، 186
جريان تكفيرى، تكفيرى ها: 231، 235
جمع كردن غنيمت، دنبال غنيمت رفتن: 34، 35، 39
جنگ تحميلى، دفاع مقدّس: 17، 22، 33، 36، 39، 40، 44، 48، 50، 51، 53، 55، 56، 58، 71، 77، 79، 83، 86، 87، 92، 98، 99، 107، 110، 111، 114، 117، 123، 127، 138، 139، 142، 145، 147، 148، 151، 153، 160-165، 171، 175، 177، 182،
ص: 257
183، 189، 190، 193، 194، 210، 212، 222-225، 228، 231، 232، 234
جنگ داخلى: 181، 241
جهان بينى الهى: 45، 46
چسبيدن به زندگى، مادّه پرستى، مادّى گرى، اسير مادّيّت: 48، 67، 114، 116، 150، 195
چشم انداز روشن، آينده ى روشن، افق روشن: 11، 104، 241
حادثه ى كربلا، حادثه ى عاشورا: 18، 19، 26، 27، 89، 90، 99، 100، 138، 159، 188، 189
حادثه ى هفتم تير: 84، 87، 88، 111، 217
حسن التّبعّل (شوهردارى نيكو): 192
حضور در تشييع شهدا: 124، 149
حضور در صحنه: 19، 133، 189، 190، 208، 209، 226، 228
حضور در مناطق جنگى: 145
حفظ استقلال، دفاع از استقلال: 9، 95، 99، 111، 141، 154، 207
حفظ اسلام، بقاى اسلام، حفظ دين، حفظ آبروى اسلام: 26، 41، 99، 100، 111، 127
حفظ امنيّت، تأمين امنيّت: 233، 239
حفظ انقلاب، بقاى انقلاب، استمرار انقلاب: 40، 42، 81، 91، 119، 206
حفظ نظام اسلامى، تقويت نظام اسلامى، بقاى نظام: 35، 42، 209، 210
حفظ ياد شهيد، گرامى داشتن ياد شهيد، احترام به شهيد، تكريم شهيد، زنده نگه داشتن ياد شهيد، قدرشناسى از شهدا: 3، 9، 58، 77، 79، 123، 124، 126-128، 132-138، 140-144، 147، 148، 153-158، 161، 211، 221، 222، 242
حكومت اسلامى، حكومت قرآنى، حاكميّت اسلام، حاكميّت دين: 34، 39، 104، 129، 131، 139، 156
حيات جاودان، بقاى دائمى، زندگى ابدى: 12، 13، 65، 78، 209
حيات معنوى، حيات اسلامى: 67، 144
خدمت به اسلام، خادم اسلام: 28، 109
خدمت به ملّت، كار براى مردم: 28، 47، 91، 126، 187، 239
خشم انقلابى: 92
خواندن وصيّت نامه ى شهدا: 44، 63، 67، 161، 163، 165، 166
خودآگاهى: 50، 52
خودباورى، اعتمادبه نفس: 7، 189
ص: 258
خودخواهى، خودپرستى: 56، 132، 149، 150
خودسازى، مراقبت از خود، حراست از مرزهاى اعتقادى: 203-205، 207، 208
خيانت به ملّت، خيانت به كشور، خدمت به دشمن: 35، 82، 126، 128، 151، 152
درجات شهادت، مراتب شهيدان: 16، 21، 83، 209
دفاع از اسلام، يارى دين، دفاع از حق، دفاع از دين، دفاع از مرز عقيدتى: 18، 20، 47، 52، 56، 58، 72، 79، 117، 131، 138، 141، 207، 208، 211، 219، 231، 232، 234، 237، 240
دفاع از انقلاب: 47، 55، 56، 125، 187، 208، 237
دفاع از حرم، دفاع از حريم اهل بيت (ع)، دفاع از مرز ولايت، دفاع از حريم تشيّع: 13، 229-239
دفاع از ميهن، دفاع از آبروى كشور، حفظ ميهن، نجات كشور، حفظ حرمت ملّت: 39، 55، 56، 76، 77، 80، 95، 99، 103، 116، 127، 128، 131، 138، 141، 187، 202، 207، 212، 223، 229، 237، 238، 239
دفاع از نظام، دفاع از ارزشهاى نظام:
72، 79، 97، 117، 131، 237
دوران غيبت: 137
دولت وابسته، حكومت وابسته: 117، 118
ديدگاه قرآنى، معيار الهى، مبانى دينى، معيار اسلامى، مقياس معنوى: 4، 7، 66، 133، 154
راز پيروزى، رمز انقلاب: 38، 42
رحمت الهى: 72، 114، 149، 182، 197-199، 221، 240، 241
رستگارى جامعه، سعادت خلق، سعادت جمعى، سعادت ملّت، سعادت دنيا و آخرت كشور: 51، 52، 69، 72، 74، 95، 117، 130، 133، 156، 167
رسيدن به نتيجه، نزديك شدن به هدف، رسيدن به آرمان: 49، 50، 69، 93، 98، 186
رشد استعدادها: 71
رشوه گرفتن: 94
رضاى الهى، رضوان الهى: 10، 11، 34، 39، 42، 51، 52، 66، 69، 78، 133، 149، 174، 202، 210، 242
رفتن به جبهه، حضور در صحنه ى جهاد، وارد شدن به جهاد، اقدام به جهاد، رفتن به ميدان: 15، 19، 22، 37، 39، 46، 49، 50، 52، 55، 56،
ص: 259
65، 71، 77، 82، 85، 87، 92، 96، 105، 128، 141-143، 158، 164، 172، 177، 180، 184، 189-191، 193، 195، 205، 210، 222، 227، 231
رفع فتنه: 87
رقابت خصمانه ى زن و مرد: 186، 187
روحيّه ى ايثار، روح فداكارى، فرهنگ ايثار: 80، 81، 130، 131، 136
روشن گرى: 74، 75
رياضت كشيدن: 5، 164، 165، 166
زبان مادرى: 160
زندگى مرفّه، زندگى راحت: 44، 46، 98، 197
زير ستم، زير سلطه، زير ظلم: 92، 93، 96، 118، 119، 127، 160
زير سؤال بردن شهادت، زدن ريشه ى مجاهدت، تخطئه ى دوران دفاع مقدّس: 151-154
سرمايه ى اصلى، برترين سرمايه، سرمايه ى بزرگ: 3، 10، 12، 75، 129، 138، 141، 148، 221، 224
سعادت ابدى: 9، 12، 13، 39، 78، 240
سلاح اتمى: 107
سلطه گرى، قدرت طلبى، سلطه طلبى، سيطره جويى: 55، 56، 101، 112، 113، 133، 150، 157
سلّولهاى بنيادى: 223
سنّت الهى: 14، 41، 58، 110، 115، 159
سنّت جاهلى: 112
سيره ى اهل بيت (ع): 177
شجاعت اقدام: 53، 54
شعار «الله اكبر»: 104
شكست محاصره ى آبادان: 98
شناخت دشمن: 54، 72، 88، 133
شوق لقاى پروردگار: 44، 165
شهداى اصناف: 221
شهداى امّت اسلامى: 117، 118
شهداى امنيّتى: 238
شهداى انقلاب اسلامى: 17، 53، 147
شهداى دانش آموز: 50
شهداى دانشجو: 52
شهداى زنده: 28، 29، 30
شهداى غوّاص: 149
شهداى مدافع حرم: 13، 229، 231، 234، 236-239
شهداى مرزدار: 237-239
صبر خانواده ى شهدا: 10، 97، 124، 126، 156، 172-176، 179، 180، 182، 183، 185، 188، 190، 195-197، 199-201، 203
ص: 260
صدر اسلام: 16، 17، 21، 22، 37، 50، 83، 110، 131، 135، 154، 173، 179، 185، 187
صراط مستقيم: 115
ضدّ انقلاب: 181، 227
ضربه به دشمن، شكست دشمن، مقابله با قدرتها، مقابله با دشمنان، مبارزه با ظلمتها، مبارزه با طاغوت، ظلم ستيزى، خوار نمودن دشمن، دور كردن خطر دشمن، سيلى به دشمن، ناكامى دشمن، قطع دست طواغيت: 13، 18، 21، 23، 26، 40، 43، 46، 57، 58، 73-75، 77، 79، 81، 94-96، 98، 101، 110، 111، 113-115، 129، 132، 133، 154، 155، 157، 161، 181، 185، 194، 195، 210، 229، 230، 234-238، 240، 241
ضعف نفس: 76
طاغوت: 23، 51، 109، 113، 190
عالم اسلام، دنياى اسلام: 17، 27، 73، 90، 99-102، 124، 130، 136، 138، 190، 219
عالم عامل: 19، 240
عدل، عدالت: 23، 89، 139، 142
عزّت اسلام: 70، 94، 100، 104، 105، 130
عزّت ملّت، عزّت ميهن، شرف ملّى، آبروى ملّت: 29، 39، 52، 55، 69، 70، 72، 77-79، 92-95، 97-99، 110، 111، 116، 117، 130، 133، 134، 138، 154، 157، 158، 183، 184، 195، 202، 206، 207، 210، 211، 212، 223
عزّت نفس: 130، 206
عقب ماندگى: 69، 79
عقب نشينى: 59، 74
عيّاشى، شهوترانى: 47، 112
غربت اسلام: 18
غلبه ى احساسات: 49
فتح الفتوح امام (ره): 48
فداكارى، ايثارگرى: در بسيارى از صفحات
فداى اسلام، فداى راه خداوند، تقديم اسلام: 17، 55، 58، 175-177، 191، 192، 209
فراموشى دشمن: 129
فردگرايى غربى: 136
فرصت شناسى، شناخت نياز لحظه، شناخت موقعيّت حسّاس، اقدام به موقع: 17، 53، 54، 55، 131، 132، 134
فرهنگ اسلامى: 147، 149
فرهنگ شهادت: 136، 144، 149، 150
ص: 261
فشار روانى: 181
فضاى انقلابى، فضاى مجاهدت، جريان انقلابى: 150، 151، 190، 221
فضايل اخلاقى، فضايل دينى: 186، 220
فلسفه ى شهادت: 137
قدرت معنوى، نيروى معنوى، اقتدار معنوى: 42، 43، 107، 109، 171، 226
قدرت ملّى، اقتدار ملّى: 80، 93، 97، 105، 106، 113، 155، 158، 189
قدرت نيروى انسانى، عظمت انسانى: 55، 125، 184
قدردانى از خانواده ى شهدا، تكريم خانواده هاى شهدا: 82، 123، 124، 126-128، 130، 143، 173، 203
قلّه ى كمال: 63، 64
قيام براى خدا، قيام براى اسلام: 7، 18، 65
كرامت انسانى: 113، 133
كشتار دانش آموزان: 51
كشور اسلامى، ممالك اسلامى: 19، 28، 48، 69، 97، 101، 102، 104، 112، 128، 130، 187، 208
كمك الهى، توفيق الهى: 9، 93، 154، 202، 209
كوبيدن اسلام، شكست اسلام، محو اسلام، نابودى اسلام، دشمنى با اسلام، از بين بردن اسلام، خارج كردن اسلام از صحنه: 18، 99-102، 112، 115
كهنه نشدن شهادت، از ياد نرفتن شهيدان، فراموش نشدن ياد شهيدان: 14، 15، 36، 83، 87، 88، 130، 140، 144-147، 153، 155، 162
گذشت از شهوات، بى اعتنا به شهوات، گذشت از لذّات زندگى، دل بريدن از عواطف، گذشت از خود، گذشت از جان، گذشت از آرزوها، جان فشانى: 5، 20، 33-35، 37-39، 41، 48، 51، 52، 56، 64، 74، 77، 78، 92-94، 97، 100، 104، 110، 113، 114، 119، 135، 136، 145، 149، 164، 166، 182، 190، 196، 225، 234
گرايش به معنويّت: 115، 116، 178
گروهكهاى وابسته: 112
گروه هاى جهادى: 113
گم كردن جان: 12
گمنامى: 57، 58
محاصره ى اقتصادى، يورش اقتصادى: 87، 94
مردم سالارى دينى: 78
مرگ تاجرانه: 7، 14
مرگ معمولى، مرگ ناگزير، مردن: 4-11، 89، 172، 198، 218
ص: 262
مسئله گويى، بيان حكم شرعى: 22، 23
مشروطه: 229
مصالح مردم، مصالح جامعه، منافع ملّت، صلاح كشور: 33، 52، 73، 94، 126، 132
مصرف زدگى: 112
مصيبت خوانى، نوحه سرايى: 125، 162
معارف اسلامى، عقيده ى اسلامى، تعاليم دينى: 67، 69، 90، 144، 150، 218، 229
معامله با خدا: 10، 12، 29، 107، 128، 140، 196
مقابله با هجوم افكار غلط: 219، 220
مقام شهيدان، منزلت شهيد، فضيلت شهدا: 20، 21، 63، 65، 77، 117، 183، 194، 200
مقام معنوى، رتبه ى معنوى، كمال معنوى: 77، 186، 194، 198، 219، 221
مقاومت، ايستادگى، پايدارى، استقامت: 11، 18، 24، 25، 30، 37، 40، 46، 55، 57، 59، 74-77، 79، 81، 82، 86، 91، 94، 95، 102، 107، 110، 113، 114، 116، 125، 126، 132، 133، 142، 150، 152، 155، 157، 172-175، 177، 179-181، 184، 185، 188، 190، 192، 208، 229، 232، 235، 238، 241، 242
مقدّس مآبى: 136
مقصد الهى، هدف مقدّس، آرمان الهى، اهداف دين، آرمان والا، هدف اسلامى: 3، 5، 7، 25، 26، 34، 40، 45، 52، 76، 77، 89، 93، 94، 98، 105، 106، 125، 149، 157، 173، 192، 195، 223، 240
ملّتهاى مسلمان، امّت اسلام: 18، 26، 52، 72، 73، 88، 90، 102، 104، 109، 110، 114، 117-119، 125، 130، 132، 133، 150، 178، 219
منابع ثروت: 97
منافع شخصى، خواسته ى شخصى، هدف شخصى: 39، 40، 52، 89، 110، 136
منطق گرايى، صاحب منطق: 49، 74
موازين مادّى، موازين ظاهرى، به صورت ظاهر، مقياس مادّى، نگاه مادّى، فكر مادّى: 11، 19، 27، 100، 133، 154، 162، 166
نام گذارى ايّام و اماكن به نام شهدا: 147، 224
نايب ائمّه (ع): 22
نترسيدن از دشمن: 25، 57، 58،
ص: 263
104، 110، 182، 189
نجات فلسطين، دفاع از فلسطين: 108، 118
نزول ملائكه: 63، 185، 231
نشاط مجاهدت، نشاط انقلابى: 28، 82، 83
نظام الحادى: 118
نظام جمهورى اسلامى: 35، 42، 43، 55، 69، 72، 75-78، 80-82، 84-88، 91، 93، 97، 100، 103، 104، 109-111، 115، 117، 119، 125، 130، 141، 152، 153، 155، 156، 160، 174، 175، 183-185، 203، 209، 210، 217، 218، 220، 222، 224، 237
نعمت الهى، نعمت معنوى: 5، 6، 8، 12، 21، 22، 42، 46، 47، 132، 206، 218
نعمت هميشگى: 14، 22
نفاق: 79، 87، 88
نفوذ انقلاب: 90
نفوذ دشمن: 13، 88، 154، 155
نقش زنان، حضور زنان: 177، 189-193
نكته يابى زندگى شهدا، تحقيق در مورد شهدا، مطالعه ى شرح حال شهيدان، ضبط خاطرات شهيدان، نشر خاطرات شهيدان: 143-145، 147، 148، 159-162، 167، 201
نور قيامتى: 64، 66
نيروى ايمان، معجزه ى ايمان: 58، 79، 106، 107
وابستگى: 75، 76، 117، 118
وحدت، وحدت ملّى: 133، 208، 209
وصيّت نامه ى امام (ره): 133
وصيّت نامه ى شهدا: 43، 44، 63، 67، 135، 161-166
وعده ى الهى، مژده ى الهى: 9، 13، 14، 29، 67، 93، 114، 196، 198
وفاى به عهد، عمل به وعده: 14، 70، 71، 79
هجرت: 10، 132، 234
هدايت الهى: 166، 239
هدايت ذهن: 219
هدر نرفتن خون شهدا: 100، 129
هدف ملّى، آرمان ملّت: 9، 157، 167
هديه ى الهى، وديعه ى الهى: 4، 7، 8، 9، 42، 44، 97
همدلى با شهدا: 171
هنر امام (ره)، هنر انقلاب: 48
هويّت اسلامى: 99، 119، 135
هويّت ملى: 76، 93، 105، 116، 135، 183
يورش فرهنگى: 87
ص: 264
آبادان: 98، 145
آسيا: 118
آفريقا: 118
آفريقاى جنوبى: 117
آمريكا: 40، 51، 80، 81، 95، 100، 108، 109، 112-114، 117، 150-152، 211، 226، 235
آمريكاى لاتين: 117
13 آبان: 51
22 بهمن: 116
ابراهيم (ع): 183
احمدى روشن، مصطفى: 223
اربعين: 137، 138
ارتش جمهورى اسلامى: 43، 98، 101، 143، 146، 222، 223
اردوى راهيان نور: 145، 146
اروپا: 95، 111، 112، 114، 118
اصفهان: 183، 227، 229
افغانستان: 203
انجيل: 9
انگليس: 229
اهل بيت (ع): 26، 48، 50، 90، 137، 138، 159، 177، 230-237، 242
اهواز: 145، 146، 191
ايران: در بسيارى از صفحات
بابايى، عبّاس: 223
باهنر، محمّدجواد: 75، 92، 220، 221
بحرين: 190
بختيارى، شيرعليمردان خان: 229
برونسى، عبدالحسين: 225
بسيج: 43، 96، 98، 101، 143، 146، 151، 182
بلال بن رباح: 25
بلوچستان: 238
ص: 265
بنياد شهيد: 140
بنى اميّه: 34، 73، 90، 125
بنى عبّاس: 34، 125
بهمنشير: 98
بيت المقدّس: 118
پاكستان: 203
پهلوى، رضاخان: 229
پيشمرگان مسلمان كُرد: 227
تبريز: 227، 229
تورات: 9
تونس: 190
تهران: 46، 51، 80، 166، 222، 224، 227، 229
تيپ قمر بنى هاشم: 228
جبهه ى خلق: 108
جنگ احد: 21، 34، 35، 179
جنگ بدر: 21، 107
جنگ جمل: 21
جنگ حنين: 21
جنگ صفّين: 21، 55، 125
ملكى تبريزى، آميرزا جواد: 166
جهاد اسلامى فلسطين: 108
جهاد سازندگى: 143
چمران، مصطفى: 225
چهارمحال و بختيارى: 228
حبيب بن مظاهر: 21
حجّت بن الحسن، صاحب الزّمان (عج):
93، 128، 129، 149، 243
حزب الله لبنان: 108، 239، 240، 242
حسين بن على، سيّدالشّهدا (ع): 15، 16، 18، 19، 25-27، 34، 40-42، 44، 73، 74، 89، 100، 110، 124، 125، 129، 137-140، 144، 164، 230-232، 236
همدانى، ملّا حسين قلى: 166
حسينى بهشتى، سيّدمحمّد: 75، 84، 88، 92، 129، 217، 218
حسينى، سيّده زهرا: 191
حكومت بعثى: 95، 99، 111، 117، 181
حكومت خودگردان فلسطين: 109
حمزة بن عبدالمطّلب: 21
حنظلة بن ابى عامر: 21
حوزه ى علميّه: 19، 151، 153، 185
حوزه ى هنرى: 160
خاورميانه، غرب آسيا: 117، 235
خراسان بزرگ: 140
خرّمشهر: 145، 171
خمينى، روح الله (ره)، حضرت امام (ره): 18، 22، 28، 42، 44، 46، 48، 51، 57، 71، 72، 76، 78، 79، 85، 103، 109، 115، 116، 119، 128، 133، 138، 139، 151، 153، 155، 162-164، 177، 191، 195، 212،
ص: 266
219، 222، 243
خوزستان: 20، 33، 146
دا (كتاب): 191
دارخوين: 146
داعش: 13، 231
دانشگاه امام على (ع): 226
دستگاه طاغوت، رژيم پهلوى: 51، 56، 59، 71، 93، 101، 229
دعاى سمات: 173
دهه ى فجر: 158
رجايى، محمّدعلى: 75، 92، 220، 221
رضايى، محسن: 229
رضايى نژاد، داريوش: 223
روح الامين: 63
روزبهانى، بتول: 184
ريّان بن شبيب: 125
زبان انگليسى: 160
زين الدّين، مجيد: 49
زين الدّين، مهدى: 49
زينب بنت على (س): 90، 124، 136-138، 159، 177-179، 186، 188، 189، 229-232، 236
سازمان حماس: 108
سازمان فتح: 108
سازمان ملل: 114
سال 1320:102
سال 1341:222
سال 1342:51
سال 1343:51
سال 1357:51
سال 1359:146
سال 1360:146
سامرا: 230، 231
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى: 43، 98، 101، 143، 146، 161، 200، 238
ستّارى، سورنا: 226
ستّارى، منصور: 223، 226
سعودى: 112
سكينة بنت حسين (س): 90
سميّة بنت خباط: 25
سنندج: 181
سوريه: 203، 229، 231، 232، 234-237
قاضى طباطبايى، سيّدعلى: 166
شام: 90، 137، 159، 160
شلمچه: 43
شوروى: 95
شهريارى، مجيد: 223، 224، 226
شيراز: 192
شيعه، تشيّع: 19، 26، 231، 232، 237
ص: 267
صخربن حرب بن اميّة، ابوسفيان: 73
صدّام حسين: 95
صهيونيست، رژيم اشغالگر: 81، 88، 108، 113، 114، 116، 118، 235، 240-242
صيّاد شيرازى، على: 171
عاشورا: 25-27، 44، 89، 90، 137، 138، 159، 179
عبدمناف بن عبدالمطّلب، ابوطالب: 24، 25
عبدالله بن جعفر: 27
عبدالله بن عبّاس: 27
عراق: 95، 116، 171، 203، 229، 231، 232، 234-237
عراقى، مهدى: 221
عرب: 95
عشاير بختيارى: 228، 229
عليّبن ابى طالب (ع): 17، 22، 26، 42، 43، 45، 48، 49، 54، 55، 125، 226، 231، 232، 236
عليّبن حسين الاكبر (ع): 21، 179
عليّبن حسين السجاد (ع): 124، 125، 136-138، 159
عليّبن محمّد الصادق (ع): 137
عليّبن موسى الرضا (ع): 125
على محمّدى، مسعود: 223
عمّاربن ياسر: 25
عمليّات بدر: 171
عمليّات بيت المقدّس: 146، 162
عمليّات خيبر: 146، 171
عمليّات فتح المبين: 146، 162
عمليّات كربلاى 5:171
عمليّات والفجر 8:171
عون بن عبدالله بن جعفر: 179
غزّه: 114
فارس: 192
فاطمة بنت محمّد، الزهرا (س): 14، 15، 177، 186
فاو: 43
فرعون: 23
فرمانده ى من (كتاب): 71
فلسطين: 108، 109، 113، 116-118، 203، 208، 240، 242
فهميده، محمّدحسين: 72
قرآن: 3، 9، 11، 17، 47، 55، 58، 67، 83، 103، 105، 112، 113، 123، 132، 144، 150، 175، 198، 199، 205، 223
قرن اوّل هجرى: 26
قرن دوّم هجرى: 26
قريش: 24
كارون: 145
كاظمى آشتيانى، سعيد: 223
كاظمين: 230، 231، 236
ص: 268
كربلا: 18-22، 26، 73، 90، 100، 110، 124، 137، 139، 188، 230، 231، 243
كُرد: 227
كردستان: 33، 180، 181، 227، 238
كرمان: 238
كرمانشاه: 236، 238
كشورهاى عربى: 114، 117
كعبه: 23
كمونيست: 117، 118
كوفه: 27، 90، 137، 159
گرده رش (كوه): 20
گيلان: 134
لبنان: 106، 113، 117، 203، 232، 239-242
ليبى: 190
مازندران: 103، 145
ماه رمضان: 80
محمّدبن عبدالله، رسول الله (ص): 16، 21، 22، 24-26، 35، 36، 45، 50، 83، 88، 89، 107، 137، 173، 179، 199، 204، 233، 242، 243
محمّدبن عبدالله بن جعفر: 179
محمّديّه: 146
مدينه: 73، 90، 137، 179
مشهد: 7، 227، 229
مصر: 190
مطهّرى، مرتضى: 218-220
مغنيه، عماد: 241
مكّه: 24، 25، 73
مناجات شعبانيّه: 41
منافقين: 88، 114، 117
موسوى، سيّدعبّاس: 239، 240
مؤمنى، رستگار: 184
مؤمنى، فتحعلى: 184
مؤمنى، نورعلى: 184
ناوچه ى پيكان: 223
نجف: 165، 166، 230، 231
نصرالله، سيّدحسن: 242
نصرالله، سيّدهادى: 242
نهج البلاغه: 42، 88
نيروهاى مسلّح: 43، 96، 223
نيروى انتظامى: 238
نيروى دريايى: 223
نيروى زمينى: 238
نيروى هوايى: 223
همدان: 237
ياسربن عامر: 25
يزد: 227
يزيدبن معاويه: 19، 34، 100، 139
يمن: 190، 203
ص: 269